سرشناسه : متوسل، محمود، 1343 -
عنوان و نام پدیدآور : درآمدی بر اخلاق پزشکی در اسلام/ محمود متوسل.
مشخصات نشر : تهران: مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1393.
مشخصات ظاهری : 240 ص.؛ 5/14×5/21س م.
شابک : 85000 ریال: 978-600-5421-39-2
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه: ص. [235] - 239.
موضوع : اخلاق پزشکی-- جنبه های مذهبی-- اسلام
رده بندی کنگره : R725/59/م2د4 1393
رده بندی دیویی : 174/2
شماره کتابشناسی ملی : 3262637
ص:1
ص:2
کتاب حاضر، حاصل رساله دکتری نگارنده در رشته مدرسی معارف اسلامی گرایش قرآن و متون اسلامی است که در سال 1391 در دانشکده علوم حدیث دانشگاه قرآن و حدیث به راهنمایی آقایان دکتر باقر لاریجانی و دکتر محسن جوادی و مشاوره آقای دکتر حسن میانداری از آن دفاع شده است.
مقدمه نشر
ص:3
ص:4
ص:5
ص:6
مقدمه. 11
دو دیدگاه در اخلاق.. 17
جایگاه اخلاق در اسلام. 25
واژههای اخلاقی در قرآن.. 28
تفاوت اخلاق و فقه. 35
فقه و تفقّه در دین.. 35
جایگاه نیت در اخلاق.. 42
جایگاه نیت در قرآن.. 52
جایگاه نیت در روایات... 54
اسلام و سلامت... 66
بهداشت جسم. 66
1- بهداشت تغذیه. 68
2- بهداشت بدن و لباس... 71
3- بهداشت جنسی.. 75
4- بهداشت محیط.. 77
اسلام و محیط زیست... 78
جایگاه پزشکی در اسلام. 85
جایگاه بیمار در اسلام. 93
ص:7
تاریخ پزشکی در اسلام. 97
طبّ اسلامی.. 102
ارزش حیات انسان.. 107
حق حیات انسان.. 108
حق حیات خود. 109
حق حیات حیوانات... 111
پزشکی و حفظ حیات... 114
اخلاق پزشکی در نگاه اسلام. 121
1. تقوا مداری.. 127
برترین فضیلت... 127
تقوا در آثار پزشکان مسلمان.. 128
تقوا در فرهنگ اسلامی.. 138
مفهوم تقوا 139
تقوا در کلام امام علی علیه السلام. 142
تقوا، مصونیت است نه محدودیت 145
تقوا در پزشکی.. 148
ارتباطات انسان.. 152
ارتباط پزشک و بیمار. 153
حدود معاینه و معالجه. 154
1- مراجعه به همجنس... 154
2- کنترل نگاه. 156
3- لمس بدن بیمار. 157
4- درمان با حرام. 158
ص:8
2. احسانگرایی.. 161
مصادیق احسان.. 164
1- مصاحبت نیکو. 164
2- مواسات... 165
3- انفاق.. 166
گستره احسان.. 169
شرایط احسان.. 172
رابطه احسان و تقوا 173
بِرّ و نیکی.. 174
خیرخواهی.. 176
خیر رسانی.. 178
خدمتگزاری.. 179
کاربرد قاعده احسان در پزشکی.. 184
3. امانتداری.. 190
امانتداری و ایمان.. 191
امانت داری، اصل عام و فراگیر. 195
گستره امانت... 197
1- امانت داری نسبت به خود. 198
2- امانت داری در برابر خدا 199
3- امانت داری در برابر خانواده و جامعه. 200
بسترهای امانتداری.. 202
امانتداری، عامل رفاه جامعه. 204
امانت داری در حرفه پزشکی.. 205
ص:9
1- اموال عمومی.. 205
رعایت صرفه و صلاح.. 206
عدالت در توزیع امکانات... 208
2- منابع انسانی.. 210
3- مسئولیت درمان.. 210
مسئولیتپذیری.. 211
رعایت اهلیت در مسئولیت... 212
کیفیت کار. 215
آسیب کم کاری.. 218
4- محیط زیست... 220
5- اسرار بیماران.. 222
6- جسم بیماران.. 224
7- ناموس بیماران.. 225
8- حقیقتگویی.. 227
کاربرد قاعده استیمان در پزشکی.. 230
نتیجه گیری.. 235
پیشنهاد. 237
منابع فارسی و عربی 239
ص:10
بسم الله الرّحمن الرّحیم
گرایش به اخلاق از امور فطری است که خداوند در نهاد آدمی قرار داده است. پیامبران الهی نیز با تکیه بر ارزش های اخلاقی، مردم را به انجام نیکی ها و دوری از پلیدی ها در ابعاد گوناگون زندگی دعوت می کردند.
دانش اخلاق که به دنبال تبیین فضایل و رذایل نفسانی و راه های کسب فضایل و دفع رذایل است، مسائل و مباحث اخلاقی را در سه حوزه مورد بحث قرار میدهد: اخلاق توصیفی، اخلاق هنجاری و فرا اخلاق. قسم اول، صرفاً به توصیف نظام های اخلاقی می پردازد. قسم دوم، به بررسی افعال از جهت خوبی یا بدی، لزوم یا عدم لزوم می پردازد و قسم سوم، مفاهیم و احکام اخلاقی را مورد بررسی و تحلیل فلسفی قرار می دهد.
اخلاق هنجاری کلی، نظریه های عام اخلاقی همچون وظیفهگرایی، پیامدگرایی و فضیلتگرایی را مورد بررسی قرار می دهد و اخلاق هنجاری کاربردی، مصادیق رفتارهای درست و نادرست را در یک حیطه
خاص، بر مبنای معیارهای کلی نظریههای اخلاقی تبیین می کند.
اخلاق پزشکی، از شاخه های اخلاق کاربردی است که در مقام تشخیص درست و نادرست اخلاقی در حیطه پزشکی برآمده و برای حل مشکلاتی که در نتیجه ی پیشرفتمینه معارف والای اسلامی گردد. همچنین تنقیح این شاخه از پژوهشهای اخلاقی در حوزه مطالعات اسلامی، میتواند به رواج عملکرد اخلاقی در جامعه تکنولوژی و تحقیقات زیست شناسی پدید آمده است، تلاش میکند.
ص:11
در دهههای اخیر، اصول و چارچوب هایی برای تصمیم گیری های اخلاقی در حوزه پزشکی پیشنهاد شده اند که از این میان، چهار اصل اتونومی (احترام به اختیار و استقلال فردی)، سودمندی، عدم ضرر رسانی، و عدالت مقبولیت بیشتری یافته است.
در بیان ضرورت انجام این پژوهش، میتوان گفت: متون موجود اخلاق پزشکی، عموما بر پایه مکاتب اخلاقی بشری تدوین یافته و از مایههای دینی تهی یا کم بهره است. نگاه جامع به منابع اسلامی از این زاویه، میتواند به گسترش فرهنگ اسلامی در حوزههای درمان، آموزش و پژوهش پزشکی کمک مؤثری نموده و موجب ارتقای آگاهی جامعه پزشکان و نخبگان علمی در زپزشکی بیانجامد.
«شناسایی اصول اخلاق پزشکی با رویکرد اسلامی»، سوال تحقیق حاضر میباشد و این پژوهش در مقام پاسخ به این پرسش، با مراجعه به آموزه های اخلاقی اسلام، اصول و فضایل متناسب با اخلاق پزشکی را استخراج و ارائه نموده است.
فرضیات پژوهش حاضر، از این قرار است:
1- اسلام برای اصلاح رفتار انسانها برنامه و اصولی را ارائه داده است.
2- مهمترین اصل در حوزهی پزشکی، حفظ سلامت افراد جامعه و مراقبت از بیمار است که در متون دینی به عنوان یک تکلیف و وظیفه دینی مطرح شده است.
3- رعایت حرمت بیمار و حفظ حقوق او، به ویژه حق حیات، مورد تأکید بسیار اسلام است.
4- در هنگام تعارض اصول اخلاقی، باید بر اساس راهکار ارزش شناسی اسلامی به تعیین اهم و مهم پرداخت. چنان که اگر حفظ جان بیمار با جلب رضایت او در تعارض باشد، اولویت با حفظ جان اوست.
ص:12
در رابطه با پیشینه ی این پژوهش، قابل ذکر است که طبیبان مسلمان در امر تالیف کتب طبی و اخلاق پزشکی پیشگام بوده اند و موضوع اخلاق پزشکی در جهان اسلام و به ویژه ایران، سابقه زیادی دارد وکتابهایی مانند اخلاق الطبیب رازی و ادب الطبیب رهاوی در این زمینه نگاشته شده است.
در دوره معاصر، با پیشرفت سریع تکنولوژی و فناوری در حوزه های زیستی و درمانی، اخلاق پزشکی در مغرب زمین رشد و نضج یافته و در جهت ضابطه مند کردن رفتار پزشکان در برخورد با معضلات اخلاقی، اصولی را مطرح و در قالب کتب و مقالات علمی ارائه نمودهاند.
اما کارهای جدی نظاممند در زمینه اخلاق پزشکی از دیدگاه اسلام کمتر صورت گرفته و اکثر کارهای انجام شده، ترجمه متون اخلاق پزشکی غرب است که مبتنی بر اومانیسم و نادیده گرفتن مبانی و تعالیم دینی می باشد. البته پزشکان مسلمان سعی داشته اند آن اصول را از موضع اسلامی مورد نقد و بررسی قرار داده و به تبیین آنها از نگاه آموزه های دینی بپردازند.
در سالهای اخیر چندین کنگره اخلاق پزشکی در ایران برگزار گردیده است، ولی مقالات ارائه شده، عموما در صدد اسلامی کردن اصول چهارگانه و یا تبیین مسایلی چون آغاز و پایان زندگی، اتانازی، سقط جنین، رحم جایگزین، پیوند اعضا و کلونینگ از منظر فقهی بوده و کمتر به دیدگاه اخلاق اسلامی توجه داشتهاند؛ با آنکه یک مسأله ی واحد می تواند از دیدگاه فقهی و اخلاقی دارای احکام متفاوتی باشد.
به نظر می رسد کار درست و ماندگار آن است که به جای تطبیق آن اصول با آموزههای دین، در مقام کشف دیدگاه دین و پیشوایان دینی در موضوع اخلاق (به طور عام) و اخلاق پزشکی (به طور خاص) برآییم و پس از استقصا و استخراج، به تحلیل و بررسی بنشینیم و اصول و قواعد کلی را از آنها استنباط نماییم.
ص:13
با توجه به هدف تحقیق و ماهیت آن، مواد این پژوهش، منابع اصیل دین شامل آیات قرآن و احادیث معصومین، متون تفسیری، فقهی و اخلاقی دانشمندان یزرگ اسلامی و کتب و مقالات مرتبط با اخلاق پزشکی بوده است. روش تحقیق نیز، روش تحلیل محتوایی (content analysis) میباشد و آموزههای اسلامی در حوزه اخلاق و دیدگاههای گوناگون در عرصه اخلاق پزشکی، مورد تحلیل کیفی قرار گرفته است.
پژوهش حاضر میکوشد با بهرهگیری از تکنگاریهای موجود در زمینه مبانی یا اصلی از اصول اخلاق پزشکی و نقد و بررسی آنها، کاری سامانمند ارائه دهد و مجموعهای از اصول را در این زمینه ارائه کند.
از میان فضایل اخلاقی، سه فضیلت تقوا، احسان و امانتداری که می تواند در حل مسایل اخلاق پزشکی نقش کارآمدی داشته باشد، بر اساس اصول زیر انتخاب گردید:
1- در آموزه های دینی، از ارکان اخلاق اسلامی محسوب شود.
بررسی ها نشان می دهد که جامع ترین واژه اخلاقی دین، در کسب نیکی ها و خوبی ها، احسان است و جامع ترین واژه، در دوری از بدی ها و زشتی ها، تقوا میباشد. کمال ایمان به تقوا است و کمال عمل صالح به احسان. در قرآن کریم به دنبال «امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحات»، «اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا»(1)آمده و «متقین» و «محسنین»، بیش از دیگر گروهها، به عنوان محبوبان خداوند معرفی گردیده اند. در قرآن کریم، کرامت انسان به تقوا دانسته شده و در روایات، تقوا رئیس اخلاق شمرده شده است
در فرهنگ دینی، جامع همه امتیازات انسانی، واژه "امانت" است که بر اساس آیه امانت، خداوند این امانت را تنها به انسان عطا کرده است.(2)
2- افزون بر آنکه فضیلت نفسانی باشد، در مقام عمل نیز کاربردی باشد.
ص:14
بسیاری از فضایل اخلاقی، در رابطه ی انسان با خداست؛ مانند زهد و توکل، خوف و رجا، صبر و شکر، اخلاص و یقین. اما تقوا از فضایلی است که هم در رابطهی انسان با خدا معنا دارد، هم در رابطه ی انسان با دیگران و هم در حرفه پزشکی کاربرد بسیار دارد که در فصل مربوطه ذکر شده است.
احسان، از فضایل کاربردی علم اخلاق است که فضایلی چون انفاق، ایثار، برّ، خیررسانی و خدمتگزاری را دربرمیگیرد و کاربرد آن در پزشکی، فراتر از سودمندی و عدم ضرر رسانی است و مانع ظهور و گسترش روحیه تجارتمآبی در این حرفه مقدس می گردد.
امانت داری نیز از فضایل کاربردی است که فضایلی چون صداقت، عفت، رازداری و حقیقتگویی را دربرمی گیرد و باعث میشود که پزشک، بیمار را امانت ببیند نه مشتری؛ و بیمارستان و همه امکانات و تجهیزات آن را امانتی نزد خود بداند.
3- همه آحاد انسان ها اعم از مسلمان و کافر، مرد و زن، کوچک و بزرگ، حتی دوست و دشمن را به طور یکسان در برگیرد. و اختصاص به قشر یا مذهب خاصی نداشته باشد.
رعایت تقوای الهی درباره همه افراد بشر، حتی دشمنان، مورد تأکید دین است و در آیات جهاد، مراعات تقوا در قتال با دشمن سفارش شده است.(1)اگر تقوا به هنگام جنگ لازم است، به هنگام صلح و برای ارائه خدمات بهداشتی به غیر مسلمانان به طریق اولی لازم است.
در خصوص احسان و امانت داری، آموزه های دینی به تفاوت نگذاردن میان مسلمان و کافر تصریح دارد. سیره معصومان (علیهم السلام) نیز بیانگر احسان به مخالفان خود است و در حفظ امانت فرموده اند: امانت را به صاحبش باز می گردانیم، گرچه شمشیری باشد که با آن پدرمان کشته شده است.
4- در روایات مربوط به اخلاق پزشکی، بر آنها تأکید شده باشد.
ص:15
امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) می فرماید: «مَنْ تَطَبَّبَ فَلْیتَّقِ اللَّهَ وَ لْینْصَحْ وَ لْیجْتَهِد: هر که طبابت را پیشه خود ساخت، با تقوا باشد، برای مردم خیرخواهی کند و (در تحصیل علم و معالجه بیمار) جدیت نماید.»
در این روایت، تقوا، اولین فضیلت مورد نیاز در حرفه پزشکی شمرده شده و به دنبال آن بر نصح و اجتهاد تاکید شده، که در این پژوهش تحت دو فضیلت احسان و امانتداری مطرح گردیده است.
در پایان از زحمات بی دریغ اساتید محترم آقایان دکتر لاریجانی، دکتر جوادی و دکتر میانداری که مرا در تدوین این پایاننامه راهنمایی نمودند، کمال تشکر را دارم و همراهی خانواده و سایر کسانی را که در طی نگارش این رساله به من یاری رسانده اند، ارج می نهم.
ص:16
بسم الله الرّحمن الرّحیم
دربارۀ موضوع و هدف علم اخلاق، دو دیدگاه عمده وجود دارد. یک دیدگاه میگوید: موضوع اخلاق، نفس آدمی است و هدف آن، آراستن نفس به فضائل و زدودن رذائل است. آنچه اصالت دارد، صفات و ملکات نفسانی است که علم اخلاق ارزش و لزوم آن صفات را بیان میکند، و افعال و رفتار آدمی، متفرع بر آن ملکات و وسیله ای برای رسوخ صفات در نفس می باشند. ملکات نفس، منشأ افعال نیک و بد است. ملکاتی که منشأ افعال نیکو شوند، فضیلت و ملکاتی که منشأ افعال بد گردند، رذیلت نامیده می شوند. فضایل، موجب کمال انسان در دنیا و آخرت میشوند و رذایل، دنیا و آخرت او را تباه می سازند.
عالمان اخلاق اسلامی، بر اساس انسان شناسی خاص خود این دیدگاه را اختیار کردهاند. از نظر ایشان، حقیقت وجود انسان، نفس مجرد است، و کمال و نقص انسان ناظر به نفس و روح اوست؛ کمال و نقصی که با افعال اختیاری به دست می آیند و در روح باقی می مانند و پس از مرگ، انسان با همان ها محشور می گردد. در نگاه این عالمان، سعادت و شقاوت در گرو فضایل و رذایل است و همه اعمال از
ص:17
قلبی و لسانی و جوارحی، از این ملکات نشات میگیرد و ارزش آنها به تبع خصال باطنی است.
خواجه نصیر الدین طوسی موضوع علم اخلاق را خوی و سرشت آدمی میداند که بر اراده و رفتار او حاکم است. او اخلاق را چنین تعریف میکند:
«خُلق ملکه ای بود نفس را، مقتضی سهولت صدور فعلی از او، بی احتیاج به فکری و رؤیتی.»(1)
بوعلی سینا نیز در الهیات شفا می نویسد:
«انّ الخُلق هو ملکة یصدر بها من النفس افعال ما، بسهولة من غیر تقدّم رویة: خُلق ملکه ای نفسانی است که باعث می شود افعال خاصی، به سادگی و بدون نیاز به فکر و تأمل، از انسان صادر شود.»
ملامهدی نراقی، روح و نفس ناطقه را موضوع علم اخلاق میداند و سعادت ابدی انسان را در گرو شناخت صفات مهلکه و منجیه واسباب کسب منجیات وعلاج
مهلکات میشمرد و مینویسد:
«همانگونه که علم طب متکفل شناخت بیماریهای جسمی و درمان آنهاست، علم اخلاق نیز متکفل شناخت امراض روحی و رذایل اخلاقی و راههای درمان آنهاست.»(2)
در نزد فلاسفه یونان، همچون سقراط و افلاطون و ارسطو نیز، هدف اخلاق پرورش انسانهای با فضیلت بوده و عدالت، ملکهای است که انسان با آن، فضیلت را از رذیلت تمیز میدهد.(3)
ص:18
غزالی از دانشمندان بزرگ اسلامی و صاحب کتاب احیاء علوم الدین که مرحوم فیض کاشانی در محجةالبیضاء، به شرح و نقد آن پرداخته، احیاء العلوم را در چهار بخش ارائه کرده است: عبادات، عادات، مهلکات و منجیات. در بخش اول به بیان اسرار عبادات و در بخش دوم به بیان آداب زندگی و در دو بخش بعدی به بیان خصال پسندیده و ناپسند پرداخته است.
علامه شبّر نیز در کتاب اخلاق خود، رکن سوم و چهارم کتاب را به بیان مهلکات و منجیات اختصاص داده و برای هر کدام چهارده باب ذکر کرده است. از نظر ایشان پایههای اخلاق بر چهار رکن حکمت، شجاعت، عفت، و عدالت استوار است که باید در نفس راسخ و استوار شده باشد.
دیدگاه دیگر در موضوع و هدف علم اخلاق، از سوی برخی عالمان اخلاق در مغرب زمین مطرح شده است. این دیدگاه، ارزش های اخلاقی را ناظر به رفتار آدمی می داند، نه ملکات و صفات، و علم اخلاق را صرفاً بیان کنندۀ ارزش و لزوم رفتارها معرفی می کند و ه-دف اصلی اخلاق را نیز تصح-یح رفتارها دانسته، ورای آن هدف
دیگری را نشان نمی دهد.
فولکیه(1)
می گوید: «علم اخلاق عبارت از مجموعه قوانین رفتار است، که انسان با عمل به آن می تواند به هدفش نایل آید.»(2)
و ژکس می نویسد: «علم اخلاق عبارت است از تحقیق در رفتار آدمی، بدان گونه که باید باشد.»(3)
این دیدگاه، اخلاق را قواعدی برای رفتار میداند، قواعدی که لازم است همه به آن احترام بگذارند تا جامعه اخلاقی شود. البته منظور آنان، وضع قوانین اخلاقی
ص:19
توسط دولتها نیست، بلکه قواعدی است که ریشه در وجدان انسانها دارد و همه باید آن را محترم بشمارند:
«اخلاق، مجموعه ای از قوانین و مقررات اجتماعی غیر رسمی است که شناسه خاصی در جامعه دارد. اصول کلی اخلاقی، چیزی جز قواعد پذیرفته شده رفتار اجتماعی و احکام ویژه اخلاقی نیز چیزی جز کاربرد آن احکام در مواردی خاص نیستند.»(1)
این دیدگاه، رفتارها را میسنجد و آنها را ارزشگذاری میکند و کاری به خصلتهای درونی و فضایل و رذایل افراد ندارد. آنچه مهم است انجام کار نیک و ترک کار بد است. در واقع، این دیدگاه بر خلاف نگاه قبلی که فضیلتگرا بود، وظیفهگراست و موضوع علم اخلاق را رفتار انسانها می داند
نه ملکات آنها. البته رفتاری که از روی اختیار و آزادی صورت گیرد، نه از روی غریزه درونی یا اجبار بیرونی.(2)
دانشمندان اسلامی، بیشترین توجه را به چگونه بودن دارند، ولی دانشمندان غرب از چگونه رفتار کردن سخن می گویند، زیرا اساس تفکر و اندیشه اخلاقی غرب، مربوط به رفتار آدمی است ودیدگاههای نظری را در بحثهای فلسفه اخلاق می آورند.
در بین حکمای اسلامی، ملاصدرا، حکمت عملی و اخلاق را اعم گرفته و بخشی از آن را رفتار برخاسته از ملکات نفسانی و خوی آدمی می داند:
«و بالجملة انّ الحکمة العملیة قد یراد بها نفس الخُلق و قد یراد بها العلم بالخُلق و قد یراد بها الافعال الصادرة عن الخُلق، فالحکمة العملیة التی جعلت قسیمة للحکمة العلمیة النظریة، هی العلم بالخُلق مطلقا و ما یصدر منه: گاهی منظور از حکمت عملی، نفس خوی است و گاه علم به خوی و گاه
ص:20
رفتاری که از خوی بر می خیزد. پس مقصود از حکمت عملی که در برابر حکمت نظری قرار دارد، علم به خوی است و آنچه از آن بر می خیزد.»(1)
دانشمندان متاخر اسلامی، با تلفیق دو دیدگاه فوق در موضوع علم اخلاق، صفات و افعال را در کنار هم آورده و حوزه اخلاق را به فضایل و رذایل نفسانی محدود نساخته و بررسی افعال نیک و بد را در حیطه علم اخلاق دانستهاند.
استاد مطهری نظر خود را در این باره چنین بیان میکند:
«معمولا می گویند اخلاق، دستور چگونه زیستن را در دو ناحیه به ما می دهد: یکی در ناحیه چگونه رفتار کردن و دیگر در ناحیه چگونه بودن. در حقیقت چگونه زیستن دو شعبه دارد: شعبه چگونه رفتار کردن و شعبه چگونه بودن. چگونه رفتار کردن مربوط می شود به اعمال انسان- که البته شامل گفتار هم می شود- که چگونه باید باشد، و چگونه بودن مربوط می شود به خویها و ملکات انسان که چگونه و به چه کیفیت باشد.
در این بیان چنین فرض شده که انسان یک چیستی و ماهیتی دارد، ورای رفتارها و ورای خویها و ملکاتش؛ و اخلاق سر و کار با ماهیت انسان ندارد. ولی بنا بر نظریه اصالت وجود از یک طرف، و بالقوّه بودن و نامتعین بودن شخصیت انسانی انسان از طرف دیگر، و تأثیر رفتار در ساختن نوع خلق و خوی ها، و نقش خلق و خوی ها در نحوه وجود انسان، که چه نحوه وجود باشد، در حقیقت، اخلاق تنها علم "چگونه زیستن" نیست، بلکه علم "چه بودن" هم هست.»(2)
استاد مصباح نیز در بحث ویژگیهای مفاهیم اخلاقی مینویسد:
ص:21
«محدوده اخلاق، افعال اختیاری و صفات و ملکات نفسانی است و الفاظی که در مسائل اخلاقی بکار می رود، یا بیانگر غایت اخلاق است مانند فوز و فلاح، یا صفت افعال اختیاری و ملکات نفسانی است، مانند خیر و بِرّ.»(1)
بهنظر میرسد دیدگاه متاخرین کاملتر است، زیرا فضایل و رذایل اخلاقی بدون تکرار و تمرین در رفتار حاصل نمیشود و بدون آن نیز دوام و استمرار نمییابد. به عبارت دیگر، ملکات و رفتار تأثیر متقابل بر هم دارند: ملکات، زمینه بروز رفتار می شوند و رفتار، موجب تقویت ملکات. لذا باید پذیرفت که ملکات نفسانی و افعال اختیاری هر دو در حوزه علم اخلاق میگنجند و مورد بحث و بررسی قرار میگیرند.
در تعریف اخلاق به ملکات نفسانی، رفتارهای پایدار که در اثر تکرار و تداوم نهادینه شده و بخشی از شخصیت افراد می گردد، ملاک اتصاف به فضیلت و رذیلت است و رفتارهای اتفاقی از تعریف خارجند. در حالی که اگر شخص بخیلی حتی با تکلّف، چیزی به دیگران ببخشد، کار او مثبت تلقی میشود، گرچه خصلت سخاوت در نفس او رسوخ نکرده است؛ چنانکه اگر شخص راستگویی که
خصلت صداقت در او نهادینه شده، خطا کند و دروغی بگوید، کار او منفی تلقی میشود و ملکه صداقت، خطای او را نمیپوشاند و جبران نمیکند.
بنابر این میتوان گفت: علم اخلاق، صفات شایسته و ناشایست و رفتارهای نیک و بد را توصیف و کارهایی را که باید انجام یا ترک شود، تا فضایل تقویت و رذایل زایل شوند، توصیه میکند.
در این علم با قواعد ارزیابی صفات و رفتارها آشنا می شویم و براساس آن، انواع صفات و اعمال اختیاری خود و دیگران را می سنجیم و قضاوت می کنیم که کدام
ص:22
کار یا صفت، نیک است و کدام بد، کدام درست است و کدام خطا، کدام شایسته است و کدام ناشایست، کدام را باید انجام داد و کدام را نباید، و این همه می تواند برای رسیدن به زندگی مطلوب مفید باشد. زیرا اصولا اخلاق دانشی است عملی؛ دانشی که آموختن آن مقدمه ای است برای به کار بستن و برای آنان که در پی سعادت هستند، سودمند است.
در تفاوت اخلاق با آداب و رسوم باید گفت: موضوع اخلاق، صفات و افعال اختیاری انسان است، از این نظر که استحقاق مدح و ذم دارند، یا از آن جنبه که با کمال انسانی رابطه دارند. اما آداب و رسوم گرچه افعال اختیاریاند، ولی فعل و ترکشان، فی نفسه تأثیری بر کمال انسان ندارد. آنچه در باب آداب و رسوم مهم است، داشتن الگوی رفتاری است که افراد جامعه در موقعیت های مختلف بتوانند آن رفتار را به خوبی انجام دهند.(1)
ص:23
ص:24
در دیدگاه اسلام، خداوند شناخت نیکیها و بدیها را به انسان الهام کرده: "فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها"(شمس/8) و سعادت او را در گرو تزکیۀ نفس قرار داده است: "قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها"(1)
اولین رسالت پیامبران نیز، پس از ابلاغ آیات الهی، نشان دادن راه تزکیه است که بر تعلیم مقدم است. زیرا رستگاری در گرو پاک زیستن است نه پُر دانستن: "هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الْأُمِّیینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَ یزَکِّیهِمْ وَ یعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ: او خدایی است که در میان مردمان امّی، پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و آنان را از پلیدی ها پاک سازد و کتاب و حکمت به آن ها بیاموزد."(2)
قرآن کریم، مومنان را برای رسیدن به یک مطلوب نهایی و هدف غایی دعوت نموده، و از آن به "سعادت"، "فلاح" و "فوز" تعبیر کرده است. همانکه ما در فارسی واژه های "خوشبختی"، "رستگاری" و "کامیابی" را برای آن به کار می بریم. همۀ انسان ها به طور فطری به دنبال این هدف هستند، هدفی که مطلوبیت آن ذاتی است و نمی توان به کسی گفت: چرا به دنبال سعادت هستی؟ چنانکه نمی توان کسی را به خاطر اینکه طالب سعادت است، سرزنش کرد و یا از او دلیل این کار را خواست. زیرا خداوند انسان ها را اینگونه آفریده است و امر ذاتی تعلیلبردار نیست.
در توضیح مفهوم سعادت میتوان گفت: "سعادت" و "لذّت" به هم نزدیک و قریبالافق هستند، لکن سعادت در مورد لذتی بهکار میرود که پایدار و برتر باشد،
ص:25
لذّتی که از نظر کمّی و
کیفی، رشد و کمال یافته باشد. لذا به کسی که از خوردن غذا لذت برده است، سعادتمند نمی گویند، زیرا نه لذتش برتر بود و نه زمانش پایدار.(1)
از نگاه قرآن لذات دنیا پست و زودگذر است و سعادت واقعی در آخرت و با ورود در بهشت الهی محقق می شود: "وَ أَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خالِدینَ فیها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْض: اما کسانی که به سعادت رسیدند، مادام که آسمان و زمین هست در بهشت جاودان خواهند بود."(2)
"فلاح" نیز به معنای رستن از رنج ها برای وصول به لذات پایدار است، رستن از موانع برای رسیدن به مطلوب نهایی. لذا قرآن، تزکیه نفس از آلودگی ها و پلیدی ها را که مانع وصول به لذّت پایدار هستند، راه رسیدن به رستگاری شمرده و در دو جا می فرماید: "قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّی"(3)، "قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاها"(4)
واژۀ "فلاح" که حدود 40 بار در قرآن به کار رفته، هدف نهایی تمام عبادات و اعمال صالح شمرده شده است. حتی تقوا که بیش ترین سفارش قرآن کریم است، وسیله ای برای رسیدن به فلاح است، نه آنکه خود هدف غایی باشد: "وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُون"(5)
امام صادق علیه السلام میفرماید: "إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَکُمْ فَإِنْ کَانَتْ فِیکُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِکَ مِنْ خَیرٍ وَ إِنْ لَا تَکُنْ فِیکُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَیهِ فِیهَا: خداوند پیامبرانش را به مکارم اخلاق مزین ساخت، پس شما خود را بیازمائید، اگر آن مکارم در شما بود، خدا را سپاس گوئید ... و اگر در شما نبود، از خدا آن را طلب کنید و به آنها رغبت جوئید."(6)
ص:26
بدیهی است که اخلاق به انسان های دیندار اختصاص ندارد، اما باید پذیرفت که بدون هدایت دین نیز نمی توان به کمال مطلوب اخلاقی دست یافت، زیرا انسان موجود پیچیدهای است و
خواستهها و نیازهای او متعدد و متفاوت و گاه متناقض. لذا باید مهارت لازم برای طی این مسیر را کسب نماید، و گرنه خطرات بزرگی در راه خواهد بود.
دستورالعمل اخلاقی را نمی توان به شیوه آزمون و خطا به کار گرفت تا به تدریج نقاط ضعف و خطا را شناخت و اصلاح کرد. زیرا خطاهای اخلاقی گاه موجب هلاکت می شود و این خطر بزرگی است. بنابر این انسان نیاز به مربی دارد و بدون مربی یا بیراهه میرود و یا لااقل کمال مناسب با استعدادهای خویش را در نخواهد یافت.
از امام سجاد روایت شده است که: "هَلَکَ مَنْ لَیسَ لَهُ حَکِیمٌ یرْشِدُهُ: کسی که از ارشاد و راهنمایی فرد حکیمی بهرهمند نشود، هلاک خواهد شد."(1) به همین دلیل پیامبران برای هدایت اخلاقی انسان ها مبعوث شده اند.
رسول گرامی اسلام نیز هدف بعثت خود را رشد و تعالی فضائل اخلاقی برشمرده و فرموده است: "بُعِثْتُ بِمَکَارِمِ الْأَخْلَاقِ وَ مَحَاسِنِهَا: من برای ترویج مکارم و محاسن اخلاق مبعوث شده ام."(2)
امام علی علیه السلام برای ایجاد انگیزه در میان مومنان برای انجام کارهای خیر، به جمعی از آنان فرمود: "لَوْ کُنَّا لَا نَرْجُو جَنَّةً وَ لَا نَخْشَی نَاراً وَ لَا ثَوَاباً وَ لَا عِقَاباً لَکَانَ ینْبَغِی لَنَا أَنْ نَطْلُبَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّهَا مِمَّا تَدُلُّ عَلَی سَبِیلِ النَّجَاحِ: اگر ما به بهشت امیدوار نبودیم و از آتش دوزخ نمیترسیدیم، و ثواب و عقابی را عقیده نداشته
ص:27
باشیم، باز شایسته بود در پی سجایای اخلاقی برویم، زیرا اخلاق پسندیده و ملکات فاضله ما را به راه رستگاری هدایت میکند.
یکی از میان جمع میپرسد که آیا این سخن را از رسول خدا شنیدهای (یا از جانب خود میگویی)؟ حضرت فرمود: هم این سخن را شنیدهام و هم بالاتر از آن را. هنگامی که اسیران یکی از جنگها را به مدینه آوردند، در میان آنان زنی دارای جمال و کمال بود که نزد پیامبر آمد و گفت: من دختر حاتم طایی هستم، پدرم اهل جود و سخاوت، و در کار خیر پیشگام بود، پیامبر فرمود: او را
آزاد کنید زیرا پدرش اهل نیکی بود و مکارم اخلاق را دوست میداشت. آنگاه پیامبر فرمود: بدون حُسن خلق کسی وارد بهشت نمیشود."(1)
امام سجاد علیه السلام نیز که در صدد ترویج فرهنگ اصیل اسلام، در قالب دعا و مناجات برآمد، اخلاق الهی را در بیان زیبای خویش، تحت عنوان دعای "مکارم الاخلاق" به یادگار گذارد.
واژه "اخلاق" به صورت جمع، در قرآن کریم نیامده و مفرد آن در قالب "خُلُق" دو بار بهکار رفته است. یکی در بیان سیره و سیرت رسول اکرم صلوات الله علیه که میفرماید: "إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ: تو بر خُلق و خوی بزرگ منشانهای استوار هستی."(2) و دیگری در بیان روش و شیوه مشرکان در تکذیب پیامبران، که فرموده است: "إِنْ هذا إِلاَّ خُلُقُ الْأَوَّلینَ: این جز شیوه پیشینیان نیست."(3)
از واژۀ اخلاق که بگذریم، دهها واژه در قرآن بیانگر صفات خوب و بد و کارهای زشت و زیباست. در بیشتر موارد، موضوعات اخلاقی در کنار موضوعات اعتقادی
ص:28
، فقهی و تاریخی در یک آیه آمده است و لذا نمیتوان آن آیه را به عنوان یک آیه اخلاقی برشمرد. بنابراین به جای برشمردن آیات اخلاقی، فراوانی واژههای اخلاقی را در قرآن بررسی میکنیم که ما را به واقع نزدیکتر میسازد.
البته واژهها معانی مشترک دارند و در حوزههای متعدد به کار میروند، لذا تنها مواردی که در حوزه اخلاق بهکار رفته، مورد شمارش قرار گرفتهاند. همچنین افزون بر واژههای مثبت اخلاقی که فضایل را بیان میکند، واژههای منفی نیز که بیانگر رذایل است، احصاء شده است.
در یک بررسی اجمالی، فهرستی از مهمترین فضایل و رذایل که در قرآن آمده تهیه گردید، که هر کدام حدود 50 واژه را شامل میشود و نشان میدهد پس از مسائل اعتقادی چون توحید و شرک، مسائل اخلاقی جایگاه والایی در قرآن دارند که متاسفانه کمتر به آن توجه شده است.
واژههایی که در قرآن بیانگر فضایل اخلاقی و رفتاری هستند، عبارتند از: احسان، اخلاص، استعاذه، استغفار، اصلاح، امانت، انفاق، ایثار، اخوّت، بِرّ، تسلیم، تفکر، تقوا، تهجد، تواضع، توبه، توکّل، حلم، حکمت، حیاء، خوف و رجاء، خیر، ذکر، صدق، رضا، زهد، شرح صدر، شکر، صبر، صفح، صله رحم، عدل، عزت، عزم، عفت، عفو، غبطه، غیرت، فلاح، قرض، کرامت، مشورت، معروف، محبت، مودّت، وفای به عهد، یتیمنوازی، یقین.
و واژههایی که در قرآن بیانگر رذایل اخلاقی و رفتاری هستند، عبارتند از: اَذی (آزار رسانی)، اَمَل (آرزوهای دراز)، استکبار، اسراف، اشاعه فحشاء، افتراء، فُرُط (افراط و تفریط)، اهانت، بخل، تبذیر، تجسس، تحریف، تفاخر، تمسخر، جدل، حرص، حسد، حیله، کذب، کنز، ذلت، ریا، سَبّ (ناسزاگویی)، سخنچینی
ص:29
، سوء ظن، شرّ، طغیان، ظلم، عَبس، عُجب، نقض عهد، عدوان، عیبجویی، غرور، غفلت، غضب، غیبت، فحشاء، فسق، قذف، قتل، قطع رحم، کتمان، کفران، لجاجت، منکَر، نسیان، نفاق، هواپرستی، وسوسه، یاس.
این نکته را نباید از نظر دور داشت که برخی از مفاهیم اخلاقی، در لابلای ماجراهای تاریخی و داستانهای قرآن مطرح شده است، بدون آنکه واژه مربوط به آن ذکر شده باشد. مانند داستان حضرت یوسف که محور آن عفت و پاکدامنی است در حالیکه این الفاظ در سوره یوسف نیامده است. فضائلی چون شجاعت، سخاوت، خدمت، نظم، انصاف، و رذائلی چون تهمت، تحقیر، تعصب، جنایت، مفاهیمشان در آیات متعدد آمده، اما چون واژه آنها در قرآن بهکار نرفته در فهرست بالا نیامدهاند.
اکنون برخی فضائل را که در قرآن کاربرد بیشتری دارند، به صورت نمونه مطرح میکنیم تا جایگاه اخلاق در قرآن آشکارتر شود:
1- پرکاربردترین واژه اخلاقی در قرآن کریم، تقوا است که حدود 250 بار به کار رفته و در میان همه مفاهیم اخلاقی، به عنوان ملاک فضیلت و برتری نزد خداوند شناخته شده است:
"وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الْأَلْبابِ: برای خود توشه برگیرید، که بهترین توشه پرهیزکاری است و ای صاحبانِ خرد! از من پروا کنید."(1)
"إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُم: همانا گرامی ترین شما نزد خدا پرهیزکارترین شماست."(2)
2- نظام تکوین و تشریع الهی بر "عدل" و "قسط" استوار است و خداوند پیامبرانش را برای برپایی نظام عادلانه مبعوث کرده و آحاد مردم را به رعایت آن
ص:30
فرمان داده است. این دو واژه حدود 50 بار در قرآن کریم بهکار رفتهاند که به دو آیه اشاره میشود:
"لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ: همانا ما پیامبران خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنان کتاب و میزان [تشخیص حق از باطل] نازل کردیم تا مردم عدالت را برپا دارند."(1)
"یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِالْقِسْطِ وَ لا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلی أَلاَّ تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی: ای اهل ایمان! برای خدا قیام کنید و شهادت عادلانه دهید. دشمنی قومی سبب نشود عدالت را رعایت نکنید، عدالت پیشه سازید که به تقوا نزدیکتر است."(2)
3- واژۀ احسان و الفاظ همخانواده آن (حسنة، حُسن، محسن، محسنین) از پرکاربردترین واژههای اخلاقی قرآن است که حدود 100 بار در این معنا بهکار رفتهاند. به نمونهای از آنها اشاره میشود:
"أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیکَ: به دیگران نیکی کن، آنگونه که خدا به تو نیکی کرده است."(3)
"مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ: کسانی که خود را تسلیم خدا کنند در حالی که نیکوکارند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته است."(4)
"أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنینَ: نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست دارد."(5)
"وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً: با مردم نیکو سخن بگویید."(6)
ص:31
"مَنْ یقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً: هر کس کار نیکی کند، بر نیکی اش می افزاییم."(1)
4- واژههای انفاق، ایتاء، ایثار، قرض، صدقه نیز حدود 100 بار در قرآن بهکار رفته که بیانگر توجه اسلام به محرومان و نیازمندان است و لذا به اغنیا توصیه شده علاوه بر خمس و زکات و واجبات مالی، به عنوان یک امر اخلاقی به اقشار ضعیف جامعه رسیدگی کنند. به نمونهای از این آیات اشاره میشود:
"أَنْفِقُوا خَیراً لِأَنْفُسِکُمْ وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: انفاق کنید که برای شما بهتر است و کسانی که خود را از بخل و حرص بازدارند آنان رستگارند."(2)
"آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ: مال و ثروتشان را با آنکه دوست دارند، به خویشان و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان و سائلان و [در راه آزادی] بردگان می دهند."(3)
"یؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ: دیگران را برخود مقدم میدارند، هر چند خود محتاج باشند."(4)
"مَنْ ذَا الَّذی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیضاعِفَهُ لَهُ وَ لَهُ أَجْرٌ کَریمٌ: کیست که به خدا قرض بدهد قرضی نیکو، تا خداوند آن را چندین برابر کند؟ و برای او پاداش ارزشمندی است."(5)
"وَ أَنْ تَصَدَّقُوا خَیرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ: صدقه دهید، که برای شما بهتر است اگر بدانید.(6)
ص:32
5- واژههای صبر، ذکر، شکر، رضا و تسلیم که از ویژگیهای اولیای خدا شمرده میشود، کاربرد بسیاری در قرآن دارد: صبر و ذکر هر کدام بیش از 100 بار، شکر 75 بار، رضا بیش از 30 بار و تسلیم حدود 70 بار.
"یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ: ای اهل ایمان! از صبر و نماز کمک گیرید زیرا که خداوند با صابران است."(1)
"فَاذْکُرُونی أَذْکُرْکُمْ وَ اشْکُرُوا لی وَ لا تَکْفُرُونِ: مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و شکر نعمتم را به جای آورید و مرا ناسپاسی نکنید."(2)
"مَنْ یشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ: کسی که جانش را در راه رضای پروردگار می فروشد ..."(3)
"أُمِرْتُ أَنْ أُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمینَ: من مأمورم که تسلیم پروردگار جهانیان باشم."(4)
6- واژههای بِرّ، خیر، معروف و الفاظ همخانواده آنها، به ترتیب: 20، 30 و40 بار در حوزه مسائل اخلاقی قرآن بهکار رفتهاند. به گوشهای از آنها اشاره میگردد:
"تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی وَ لا تَعاوَنُوا عَلَی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ: یکدیگر را بر انجام کارهای نیک و پرهیزکاری یاری نمایید، و بر گناه و تجاوز یاری ندهید."(5)
"أَوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرات: انجام کارهای نیک را به آنان وحی کردیم.(6)
"قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یتْبَعُها أَذیً: گفتار پسندیده و عفو کریمانه بهتر از صدقهای است که دنبالش آزاری باشد."(7)
7- واژههای عفو، صفح و کظمِ غیظ، جمعًا حدود 20 بار بهکار رفتهاند:
ص:33
"وَ لْیعْفُوا وَ لْیصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ: باید مؤمنان عفو و صفح پیشه کنند و از بدیها درگذرند، آیا دوست نمی دارید که خداوند شما را بیامرزد؟" (1)
"وَ الْکاظِمینَ الْغَیظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ: خشم خود را فرومی بندند واز مردم درمی گذرند." (2)
در مقابل این واژههای مثبت اخلاقی، واژههای منفی هستند که در وصف افراد آلوده بهکار رفتهاند. پرکاربردترین رذیله در قرآن، واژه ظلم است که بیش از 300 بار بهکار رفته است. پس از آن واژه فسق 50 بار، عدوان 50 بار، طغیان40 بار، نفاق 35 بار و منکَر 30 بار. حال اگر مجموع کاربرد واژههای مثبت و منفی را که برشمردیم محاسبه کنیم، میبینیم آیات قران در بیش از 2000 مورد، به بیان فضائل و رذائل اخلاقی و افعال نیک و بد اشاره دارد که حدود یک سوم آیات کل قرآن کریم میباشد.
ص:34
تفاوت اخلاق و فقه
فقه و تفقّه در دین
پیش از ورود در بحث، ابتدا واژۀ "فقه" را از نظر لغت و اصطلاح بررسی میکنیم و سپس به تفاوت های علم فقه با علم اخلاق که آن را در مباحث پیشین تبیین کردیم، میپردازیم.
«فقه» در لغت به معنای «فهم» و درک است.(1) البته برخی لغویون، فقه را به فهم عمیق و دقیق معنا کرده و همچون راغب اصفهانی گفته اند: فقه آن است که از یک امر ظاهر و آشکار به یک حقیقت مخفی و پنهان پی برده شود.(2)
و مرحوم مصطفوی میگوید: «هو فهم علی دقّة و تأمّل، و بهذا القید یفترق عن موادّ العلم و المعرفة و الفهم و غیره: فقه، درک مطلب بر اساس دقت و تامل است، و با این قید، از واژههای دانش، شناخت و فهم متمایز میشود.»(3)
شاید بتوان گفت: هرگاه واژه «فقه» به باب «تفعّل» رفته و با حرف اضافه «فی» همراه شود، به معنای فهم عمیق و بصیرت کامل در چیزی خواهد بود. چنانکه در قرآن کریم، یک بار بدین گونه استعمال شده و به همین معنا به کار رفته است:
«فَلَوْ لَا نَفَرَ مِن کلُ ِّ فِرْقَةٍ مِّنهُْمْ طَائفَةٌ لِّیتَفَقَّهُواْ فیِ الدِّینِ وَ لِینذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیهِْمْ: چرا از هر قومی، گروهی کوچ نمی کنند تا در دین تفقّه کنند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آن ها را انذار نمایند.» این آیه به
ص:35
صراحت دستور می دهد که همواره گروهی از مسلمانان می بایست در دین تفقّه کنند و آن را به صورت عمیق فراگیرند تا به دیگران بیاموزند و اگر لازم شد برای این کار از خانه و کاشانۀ خود هجرت کنند.»(1)
در روایات نیز به این امر سفارش بسیار شده است. امام صادق علیه السلام می فرماید:
«تَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ مِنْکُمْ فِی الدِّینِ فَهُوَ أَعْرَابِی: در دین فقیه شوید که هر کس در دین تفقّه نکند، همچون بادیه نشینان است.»(2)
روشن است که مراد از تفقّه در دین، تفقّه در منابع دین یعنی قرآن و سنّت است. چنانکه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می فرماید:
«تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِیثِ وَ تَفَقَّهُوا فِیهِ فَإِنَّهُ رَبِیعُ الْقُلُوب: قرآن را فراگیرید که بهترین گفته هاست و در آن تفقّه کنید که همانا قرآن بهار دل هاست.»(3)
هدف از تفقّه، فهم عمیق همه ی ابعاد دین به عنوان یک نظام جامع و به هم پیوسته است، تا بصیرت کامل حاصل شود و برداشت های ناقص و نادرست از دین رواج نیابد.
صدرالمتألهین، حکیم و فیلسوف بزرگ جهان اسلام، در شرح خود بر اصول کافی، در ذیل روایت نبوی"مَنْ حَفِظَ مِنْ أَحَادِیثِنَا أَرْبَعِینَ حَدِیثاً بَعَثَهُ اللَّهُ یوْمَ الْقِیامَةِ عَالِماً فَقِیهاً: هر کس چهل حدیث از احادیث ما را حفظ کند، خداوند او را روز قیامت عالم و فقیه برمیانگیزد."، توضیح میدهد که مقصود از واژۀ فقه در این روایت،
ص:36
بصیرت و فهم در دین است، نه مفهوم محدودی که اینک از این واژه مستفاد است. عبارت ایشان در این باره چنین است:
«إنّ المراد بالفقیه ... أن الذی یتعارف عند الناس ألان من العلم بالأحکام الشرعیة العلمیة عن أدلتها التفصیلیة، إصطلاح مستحدث، و إنّ الفقه أکثر ما یأتی فی الحدیث، بمعنی البصیرة فی أمر الدین و إنّ الفقیه صاحب هذه البصیرة: آنچه که امروز نزد مردم متداول است و فقیه را کسی می دانند که به احکام شرعی عملی از روی ادله تفصیلی آنها علم داشته باشد، اصطلاح نوآمدی است، و فقه در روایات، بیشتر به معنای بصیرت و آگاهی در امر دین آمده و فقیه صاحب چنین بصیرتی است.»(1)
تاکنون کاربرد واژۀ "فقه" در لغت، قرآن و حدیث روشن شد. اما این واژه در اصطلاح فقها، فقط به بخش شریعت و احکام عملی دین محدود شده و در تعریف علم فقه گفته اند: استنباط احکام شرعی عملی از ادلّه تفصیلی، یعنی کتاب و سنت و عقل و اجماع.
"فقه" به این معنا یکی از علوم اسلامی است که در ابتدا مختصر بوده و مانند هر علم دیگری در سیر تکاملی خود توسعه یافته تا آنکه امروزه کمتر کسی از فقها را می توان یافت که یک دوره ی کامل فقه استدلالی را در طول عمر خود تألیف یا تدریس نماید، زیرا موضوع این علم، تمام افعال مکلّفین است، عبادی و غیر عبادی، فردی و خانوادگی، اقتصادی و اجتماعی؛ که یکی از احکام پنجگانه را داراست: واجب و حرام، مستحب و مکروه و مباح. لذا علم فقه وسیع ترین علوم اسلامی است و نمی توان موضوعی یافت که حکم آن از نظر فقهی معلوم نباشد.
ص:37
اکنون به رابطه این علم با دیگر علوم اسلامی از جمله اخلاق میپردازیم:
دانشمندان اسلامی، آموزههای دین را به سه بخش عقاید، اخلاق و احکام تقسیم نموده و سعی داشته اند این تقسیم بندی را با برخی روایات نیز تطبیق دهند.(1) از جمله روایتی که می فرماید:
«روزی رسول خدا وارد مسجد شد و مشاهده کرد گروهی در اطراف مردی جمع شده اند. فرمود: این مرد کیست؟ گفتند: علامه است. فرمود: مراد شما از علامه چیست؟ گفتند: او به انساب و اشعار عرب و تاریخ جاهلیت آگاه است.
پیامبر فرمود: این علمی است که دانستن آن سودی ندارد و جهل به آن ضرری نمی رساند؛ سپس فرمود:
"إِنَّمَا
الْعِلْمُ ثَلاثَةٌ آیةٌ مُحْکَمَةٌ أَوْ فَرِیضَةٌ عَادِلَةٌ أَوْ سُنَّةٌ قَائِمَةٌ وَ مَا خَلاهُنَّ فَهُوَ فَضْلٌ: علم بر سه قسم است: آیت محکمه، فریضه عادله، سنّت قائمه و غیر اینها فضیلت است.»(2)
استاد مطهری درباره این روایت میفرماید:
«به حسب تقسیمی که تقریباً از قرون اولیه اسلام شده، که علم دینی منحصر به سه قسم است: علوم اعتقادی، علوم اخلاقی و علوم فقهی، مفاد این حدیث را نیز بر همین سه مرتبه تطبیق کرده اند. به این بیان که مراد از "آیة محکمة" آیات تکوینیه و مقصود از آن توحید است، به عنوان اساس اصول دین. و مقصود از "فریضة عادلة" علم اخلاق است، زیرا منظور از
ص:38
فریضه، فریضه عقلی است و کلمه عادله یعنی رعایت اعتدال و حد وسط بین دو طرف افراط و تفریط و مقصود از "سنة قائمة" هم احکام عملی است.»
ایشان در ادامه میافزاید:
«ولی کوچکترین تأمل روشن می کند که مقصود پیامبر این نبوده است، بلکه مراد از "آیة محکمة"، فراگرفتن معانی آیات الهی و درک و فهم قرآن است، و مقصود از "فریضة عادلة" و "سنة قائمة" نیز تعلّم فرایض و سنن از پیغمبر اکرم است. در حقیقت حدیث می خواهد بگوید: راه علم دین منحصر است به تعلّم آیات قرآن که کلام خداست و تعلّم دستورهای پیغمبر خدا، که منقسم می شود به فرایض و سنن. و چنانکه می دانیم اصطلاح واجب و مستحب و مخصوصاً اصطلاح مستحب، یک اصطلاح مستحدثی است و در قدیم گفته می شد فریضه و سنت.»(1)
از سوی دیگر آنچه مسلم است چنین تقسیمبندی در صدر اسلام متداول نبوده و آنچه قرآن کریم همواره مسلمانان را بدان فراخوانده، دو چیز بوده است: ایمان و عمل صالح؛ البته گاهی بهاجمال، همچون آیۀ:
«الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُون: آنان که ایمان آورده و کارهای پسندیده کردند، آنها اهل بهشتند و برای همیشه در آن خواهند بود»(2)
و گاهی بهتفصیل، همچون آیۀ:
«لَیسَ الْبرَِّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَ لَکِنَّ الْبرَِّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الاَْخِرِ وَ الْمَلَئکَةِ وَ الْکِتَابِ وَ النَّبِینَ وَ ءَاتیَ الْمَالَ عَلیَ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبیَ
ص:39
وَ الْیتَامَی وَ الْمَسَاکِینَ وَ ابْنَ السَّبِیلِ وَ السَّائلِینَ وَ فیِ الرِّقَابِ وَ أَقَامَ الصَّلَوةَ وَ ءَاتیَ الزَّکَوةَ وَ الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَ الصَّابرِِینَ فیِ الْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ أُوْلَئکَ الَّذِینَ صَدَقُواْ وَ أُوْلَئکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ: نیکی آن نیست که [برای قبله نماز، همچون مسیحیان و یهودیان] روی خود را به سوی مشرق و مغرب بگردانید، بلکه نیکی آن است که انسان به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب و پیامبران ایمان آورد، و ثروت خود را که مورد علاقه اش می باشد، به خویشاوندان و یتیمان و بینوایان و درراهماندگان و گدایان و در راه آزادی بردگان بدهد و نماز را به پا دارد و زکات دهد و با هر که پیمان بسته، به موقع وفا کند و هنگام تنگدستی و بیماری و کارزار صبر کند. اینانند کسانی که به حق راست گفتهاند واینانند پرهیزکاران.»(1)
در این آیه، ایمان به خدا و روز قیامت و فرشتگان و پیامبران و کتب آسمانی، به عنوان متعلقات ایمان؛ و انفاق به نیازمندان و اقامه نماز و ادای زکات و وفای به عهد و صبر در سختیها، به عنوان مصادیق عمل صالح شمرده شده است.
در بررسی آیاتی که مصادیق عمل صالح را به تفصیل بیان میکند، تفکیک و تمایزی میان دستورات اخلاقی و فقهی دیده نمیشود و قرآن آنها را بدون هرگونه رتبهبندی و اولویتگذاری در ردیف یکدیگر آورده است. افزون بر آیه فوق، آیۀ 83 سوره بقره شاهد گویای این مدعاست:
«وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللَّهَ وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ ذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکِینِ وَ قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّیتُمْ إِلاَّ قَلِیلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُون: [یاد کنید] زمانی که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خدا را نپرستید، و به پدر و مادر و خویشان و یتیمان و مستمندان نیکی کنید، و با مردم با خوشزبانی سخن
گویید، و نماز را برپا
ص:40
دارید، و زکات بپردازید، آنگاه همه شما جز اندکی روی گردانیدید و شمایید که (1) برگشتید.»
احسان به والدین که یک دستور اخلاقی شمرده میشود، در این آیه و سه آیۀ دیگر(2)،
بلافاصله پس از توحید آمده و حتی نیکو سخن گفتن با مردم، پیش از نماز و زکات ذکر شده است.
با گسترش علوم اسلامی و لزوم تبویب و تنظیم آنها، برای تسهیل در امر تعلیم و تدریس، بخشی از دستورات دین با عنوان فقه و بخشی با عنوان اخلاق از یکدیگر تفکیک گردید و دانشمندان هر گروه در صدد تعیین حدود و مرزهای این دو برآمدند.
در تفاوت فقه و اخلاق، تاکنون چندین مقاله انتشار یافته است که به بیان وجوه متعدد اشتراک و افتراق این دو دانش در ابعاد موضوع، قلمرو و هدف پرداختهاند؛(3)
اما تفاوت بنیادین اخلاق و فقه، موضوع بحث ما است که قصد داریم در این بخش، با روشی تحلیلی، منابع اصیل دین یعنی قرآن و روایات، و همچنین متون فقهی و اخلاقی دانشمندان اسلامی را مورد بررسی قرار داده و مرز اساسی این دو را مشخص نماییم.
ص:41
جایگاه نیت در اخلاق
به نظر میرسد مهمترین تفاوت فقه و اخلاق اسلامی، در موضوع نیت و انگیزه فاعل باشد که در فقه، تنها در ابواب عبادات، آن هم با عنوان «قصد انجام فرمان خدا» مطرح است؛ بدین معنا که اگر فرمان الهی نبود، مکلف این کار را انجام نمیداد؛ اما در اخلاق، در همۀ اعمال عبادی و غیرعبادی، اصالت با انگیزه است؛ آن هم با عنوان «قصد انجام کار مورد رضایت خدا»؛ بدین معنا که اگر خداوند هم به آن فرمان نداده و تکلیف نمیکرد، چون مورد رضایت، پسند و خشنودی اوست، انجام شود.
یکی از اساتید معاصر در اینباره مینویسد:
«اگر عدالت در علم اخلاق مورد بحث قرار می گیرد، از آن لحاظ که یک ارزش است دربارۀ آن گفتگو می شود نه به لحاظ آنکه یک تکلیف است؛ یعنی عدالت به عنوان فضیلت و کرامت در علم اخلاق وارد می شود، ولی در علم فقه و حقوق به عنوان یک تکلیف حقوقی و اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد.
پذیرش عدالت از دیدگاه اخلاق یک انتخاب و نوعی گزینش است، ولی در علم حقوق یک تکلیف و الزام محسوب می شود. بدیهی است اگر کسی از ترس کیفر، عدالت را رعایت کند به وظیفه قانونی خود عمل کرده، ولی از نظر اخلاقی کار مفید و مؤثری انجام نداده است، زیرا انتخاب عدالت تنها در صورتی که با انگیزۀ فضیلتخواهی و گذشت توأم باشد، ارزشمند است.»(1)
ص:42
از سوی دیگر، لازمۀ اخلاقی بودن هر فعلی، اختیاری بودن آن است. همۀ نظام های اخلاقی، مختار بودن انسان را به عنوان یک اصل موضوعه پذیرفته اند؛ اما به نظر می رسد مراد از اختیاری
بودن فعل در فقه و اخلاق تا حدی متفاوت باشد. اگر در فقه، در کنار عقل و بلوغ، اختیار یکی از شرایط تکلیف است، بدین معنا است که در انجام دادن تکلیف، نباید اجبار و اکراه بیرونی نقش داشته باشد و مکلّف باید با اختیار خود فعل را انجام دهد؛ اما در اخلاق، اختیار به معنای نفی هرگونه اکراه است، چه بیرونی و چه درونی؛ و انجام فعل باید از روی اختیار، همراه با شوق و رغبت باشد تا ارزش اخلاقی داشته باشد.
به عبارت دیگر خواندن نماز از سر تکلیف، کاری فقهی است و اگر با بیمیلی و اکراه درونی همراه شود، ارزش اخلاقی ندارد. قرآن در توصیف نماز و انفاق منافقان میفرماید:
"إِذا قامُوا إِلَی الصَّلاةِ قامُوا کُسالی: هنگامی که به نماز می ایستند، با کسالت می ایستند."(1)
"لا یأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاَّ وَ هُمْ کُسالی وَ لا ینْفِقُونَ إِلاَّ وَ هُمْ کارِهُونَ: نماز را جز با سستی و کسالت به جا نمی آورند، و جز با بی میلی و کراهت انفاق نمی کنند."(2)
حالت خضوع و خشوع و روحیه بندگی و سپاسگزاری، بیانگر شوق و رغبت در انجام تکالیف الهی است و به آن ارزش اخلاقی میبخشد. چنانکه نماز اولیای خدا اینگونه بوده است.
ص:43
هنگامی که از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرسیدند: چرا خود را در عبادت به زحمت میاندازی، پاسخ داد: «أَلا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً: آیا بندهای سپاسگزار نباشم؟»(1)
حضرت علی علیه السلام در بیان جایگاه اخلاق میفرماید:
«لَوْ کُنَّا لَا نَرْجُو جَنَّةً وَ لَا نَخْشَی نَاراً وَ لَا ثَوَاباً وَ لَا عِقَاباً لَکَانَ ینْبَغِی لَنَا أَنْ نَطْلُبَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ فَإِنَّهَا مِمَّا تَدُلُّ عَلَی سَبِیلِ النَّجَاح: اگر امیدی به پاداش بهشت و ترسی از کیفر دوزخ هم نداشته باشیم، باز شایسته است در پی کسب مکارم اخلاق باشیم؛ چون راهنمای ما به سوی نجات و سعادت است.»(2)
آن حضرت در سخنی دیگر میفرماید:
«مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِکَ وَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُکَ: خداوندا! تو را نه از ترس دوزخ عبادت کردم و نه به طمع بهشت، بلکه تو را شایسته عبادت یافتم، پس بندگی کردم.»(3)
امام سجاد نیز میفرماید:
«إِنِّی أَکْرَهُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ وَ لَا غَرَضَ لِی إِلَّا ثَوَابُهُ فَأَکُونَ کَالْعَبْدِ الطَّمِعِ الْمُطَمَّعِ إِنْ طُمِّعَ عَمِلَ وَ إِلَّا لَمْ یعْمَلْ وَ أَکْرَهُ أَنْ لَا أَعْبُدَهُ إِلَّا لِخَوْفِ عِقَابِهِ فَأَکُونَ کَالْعَبْدِ السُّوْءِ إِنْ لَمْ یخَفْ لَمْ یعْمَلْ قِیلَ فَلِمَ تَعْبُدُهُ قَالَ لِمَا هُوَ أَهْلُهُ بِأَیادِیهِ عَلَی وَ إِنْعَامِهِ: من اکراه دارم از اینکه خدا را عبادت کنم و جز پاداش او غرضی نداشته باشم، که در این صورت همچون بندهای طمعکارم، که اگر به
ص:44
خواستهاش برسد عمل کند وگرنه اهل عمل نیست؛ و اکراه دارم از اینکه خدا را از ترس کیفرش عبادت کنم، همچون بندهای بدکار که اگر نترسد، کار نیک نمیکند. سوال شد: پس از چه روی خدا را عبادت میکنید؟ آن حضرت فرمود: او به واسطه الطاف و نعماتش بر من، شایسته عبادت است.»(1)
آن بزرگواران، عبادات مردم را بر اساس میزان خلوص انگیزههای آنان، دارای مراتب و درجات متفاوت از نظر اخلاقی دانسته و میفرمایند:
«إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ: گروهی خدا را به طمع ثواب عبادت میکنند که این عبادت تاجران است. گروهی از ترس عقاب عبادت میکنند که این عبادت بردگان است و گروهی از روی شکر و سپاس خدا را پرستش میکنند که این عبادت آزادگان است.»(2)
فیض کاشانی، که هم فقیه است و هم اخلاقی، در کتاب "محجة البیضاء" در اینباره مینویسد:
«برای فقیه کافی است که کسی درست وضو بسازد و در جامه و زمین غیر غصبی و با ادای حروف از مخارج، قرائت و رکوع و سجود و تشهد را به جای آورد تا نمازش صحیح باشد. حال اگر از ابتدا تا انتهای نماز، روی به محراب و دل در بازار داشته باشد، لطمهای به صحت نماز او نمیزند، زیرا خضوع و خشوع و اخلاص و حضور قلب، شرط صحت نماز نیست؛ بلکه شرط قبولی و کمال است و هیچ فقیهی متعرض آن نمیش-ود و اگر هم بشود از ف-ن خ-ود
ص:45
خارج شده است.»(1)
اصولاً مفاهیم بلندی همچون "صبر، شکر، رضا و تسلیم" که در قرآن و روایات ویژگی های اولیای الهی شمرده شده است، هیچکدام تکالیف شرعی نیستند و در فقه نیز مطرح نمی شوند، زیرا اینگونه امور به انگیزه های والای درونی نیاز دارند و با تکلیف بیرونی قابل دستیابی نیستند.
قرآن در سورۀ انسان، به ماجرای اطعام یتیم و مسکین و اسیر اشاره کرده و از ایثار اهلبیت (علیهم السلام) تجلیل کرده است. آیا ایثار تکلیف شرعی است یا امری اخلاقی؟ و اگر امری تکلیفی بود، چرا این همه مورد تجلیل خداوند قرار گرفته است؟ نه اجبار بیرونی در ایثار نقش دارد، و نه الزامات فقهی و تکالیف اجتماعی؛ بلکه فرد با انگیزهای کاملاً درونی و از روی میل و رغبت به آن اقدام می کند و از دیگران انتظار هیچ پاداشی ندارد:
«إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُورا: جز این نیست که شما را برای خشنودی خدا اطعام میکنیم، نه از شما عوضی میخواهیم و نه انتظار سپاس و ثنایی داریم.»(2)
واژه ها در فرهنگ قرآن، بیش از آنکه بار تکلیفی داشته باشند، بار ارزشی و اخلاقی دارند. واژه های خیر، برّ، معروف، احسان، انفاق و حسنة، واژگانهای عام اخلاقی هستند که در قرآن کاربرد بسیار دارند و انبیا و اولیای الهی، به عنوان ابرار، اخیار و محسنین(3)
معرفی و تجلیل شدهاند.
ص:46
اگر موضوع علم فقه، فعل مکلف است، باید موضوع علم اخلاق را نیت و فعل مکلف بدانیم. زیرا حُسن فعلی کفایت نمیکند و حُسن فاعلی شرط اخلاقی بودن فعل محسوب میشود. روشن است میان حُسن فعلی و فاعلی تلازمی نیست و صور چهارگانه ای فرض می شود که قابل بررسی است:
یک. فعل حَسن باشد و فاعل هم قصد کار نیک با نیت خالص داشته باشد.
دو. فعل حَسن باشد، ولی نیت فاعل خالص نباشد؛ مانند فردی که مدرسه یا بیمارستانی را برای خودنمایی میسازد. مردم و محرومان از آن بهره میبرند؛ اما خودش نه تنها بهرهای ندارد، بلکه ریا او را از خدا دور گردانده و این کار به ظاهر خیر، برای او مایه شر گردیده است.
سه. فعل قبیح باشد، اما فاعل قصد نیکی داشته باشد؛ مانند آنکه برای حفظ جان بیگناهی دروغ بگوید.
چهار. فعل و قصد فاعل هر دو قبیح باشد که از موضوع بحث خارج است.
حکم فقه و اخلاق در صورتهای اول و چهارم همسان است؛ اما در صورت دوم، فقیه نیت خالص را تنها در عبادات لازم میداند؛ بنابراین اگر فردی از سر اضطرار همچون ورشکستگی یا بیماری، مجبور شود خانهاش را به نصف قیمت بفروشد، از نظر فقهی عقد بیع او صحیح است؛ با آنکه از نظر اخلاقی باید به مضطرّ کمک کرد؛ نه آنکه درصدد کسب منفعت از او بود.
در صورت سوم، بهنظر میرسد اگر فعل قبیح، با اصل عقلی «اَلاَهمّ فاَلاَهمّ» و دفع افسد به فاسد تطبیق کند، میتوان به اخلاقی بودن آن حکم کرد؛ چنانکه در این مثال حفظ جان بیگناه، مهمتر از گفتن یک دروغ است؛ اما از نظر فقهی، اگر آن فعل قبیح، احکامی همچون تعزیر یا حدّ داشته باشد، مانند آنکه فرد مرتکب
ص:47
سرقت شده باشد، فقیه حکم را اجرا میکند و قصد فاعل در این موارد مسموع نیست؛ مگر آنکه شواهد و قرائن آن را اثبات کند.
نیت بد، در فقه و حقوق، جزا و کیفر ندارد؛ ولی در اخلاق، مذموم و ناپسند است. در ترک محرمات نیز، تجرّی و قصد گناه از نظر فقهی حرام نیست و عقوبت ندارد؛ بنابراین اگر کسی با انگیزه خصومت شخصی، دیگری را به قتل برساند، سپس معلوم شود آن فرد مهدورالدم بوده، قصاص و دیه بر قاتل نیست،(1) ولی از نظر اخلاقی این شخص مستحق ملامت است؛ زیرا انگیزه او زشت و ناپسند بوده است.(2)
استاد محمد تقی مصباح درباره جایگاه نیت در اخلاق مینویسد:
«اساس ارزش در اخلاق اسلامی، عبارت است از انگیزهای که انسان را به انجام کار وادار می کند و می توان گفت: این از ویژگی های نظام اخلاقی اسلام است که «نیت» را به عنوان اساس ارزش اخلاقی و منشأ خوبی ها و بدی ها معرفی می کند. این یک تفاوت کلی بین نظریۀ اخلاقی اسلام با سایر نظریه های اخلاقی است؛ زیرا در اغلب مکاتب اخلاقی به نیت توجهی نشده و تنها مکتبی که روی نیت بهمنزلۀ اساس ارزش تکیه کرده و با این خصیصه شناخته می شود، مکتب اخلاقی کانت است؛ ولی باید توجه داشته باشیم نیتّی که کانت ملاک ارزش قرار می دهد، نیت اطاعت حکم عقل و احترام به قانون است و این چیزی متفاوت با نظر اسلام است.»
ایشان ضمن طرح این پرسش که آیا کار اخلاقی که به خودی خود، صالح و شایسته است و حُسن فعلی دارد، باید حُسن فاعلی هم داشته باشد، یا اینکه با هر نیت و و انگیزه ای انجام شود، دارای ارزش اخلاقی خواهد بود؟ پاسخ میدهند که:
ص:48
«در پاسخ باید بگوییم: از نظر اسلام، برای اینکه کاری ارزش اخلاقی پیدا کند، حُسن فعلی به تنهایی کافی نیست، بلکه حُسن فاعلی نیز لازم است؛ زیرا آثار کار اخلاقی، یعنی کمال و سعادت انسان، بر داشتن نیت صحیح مترتّب می شود.»(1)
بر اساس دیدگاه کانت، هر کار اختیاری با دو شرط، ارزش اخلاقی دارد و خوب محسوب میشود: اول آنکه مطابق وظیفه اخلاقی باشد و دوم آنکه به نیتِ عمل به وظیفه انجام شود و هر کاری که یکی از این دو شرط را دارا نباشد خوب نیست. برای تشخیص وظیفه نیز باید به «امر مطلق» مراجعه کنیم؛ اگر با آن مطابق بود، باید وظیفه را بدان جهت انجام دهیم که وظیفه است؛ نه به جهت نتیجه یا انگیزه های دیگر.
براساس نظام معرفتشناختی کانت، «باید»ها از «هست»ها قابل استنتاج نیستند و نمی توان احکام اخلاقی را بر پایه گزاره هایی اثبات کرد که همه آنها غیر اخلاقی باشند. کانت برای اثبات احکام اخلاقی، یک حکم اخلاقی را بدیهی می شمرد و می کوشد سایر احکام اخلاقی را از آن به دست آورد. او معتقد است یک اصل اخلاقی وجود دارد که همه وظایف اخلاقی ما را مشخص می کند: «چنان عمل کن که گویی بناست آیین رفتار تو به اراده ی تو، یکی از قوانین عام طبیعت شود.»(2)
او این اصل بدیهی را "امر مطلق" می نامد و آن را در مکتوبات خود به صورت های مختلف تقریر کرده است. به نظر او همانگونه که امر مطلق هیچ قیدی ندارد، همه وظایف اخلاقی که از آن به دست می آیند، نیز مطلق اند و در تمام موقعیت ها و بدون استثناء برای همه برقرارند.
ص:49
«نظریه کانت علاوه بر نقدهای معرفتشناسانه در مورد نفی ارتباط میان "باید" و "هست"، پاسخ گوی موارد تزاحم وظایف اخلاقی نیست. به عقیده او وفای به وعده و پرهیز از دروغ، دو قاعده اخلاقی کلی و استثناناپذیرند. در حالی که اگر به کسی وعده دادید که راز او را فاش نکنید و در شرایطی قرار گرفتید که برای وفا به وعده باید دروغ بگویید، کانت راهی برای حل مسأله ارائه نکرده است که کدام یک ترجیح دارد و در این موارد چه باید کرد؟»(1)
استاد مطهری درباره نیتی که ملاک فعل اخلاقی است، مینویسد:
«ممکن است کسی بگوید برای حسن فاعلی ضرورت ندارد که حتماً قصد تقرّب به خداوند درکار باشد؛ اگر کسی عمل خیری را به انگیزه وجدان و به خاطر عطوفت و رحمتی که بر قلبش مستولی شده است انجام دهد، کافی است که عمل او حسن فاعلی پیدا کند. به عبارت دیگر انگیزه انساندوستی برای حسن فاعلی کافی است؛ همین که انگیزه انسان "خود" نباشد، حسن فاعلی پیدا می کند؛ اعمّ از اینکه انگیزه "خدا" باشد یا "انسانیت"».
ایشان ضمن تأمل در این سخن و عدم پذیرش آن، ادامه میدهد:
«در عین اینکه ما تأیید نمی کنیم که فرقی نیست میان اینکه انگیزۀ فاعل، خدا باشد یا انسانیت؛ اما در عین حال جدّاً معتقدیم هرگاه عملی به منظور احسان و خدمت به خلق و به خاطر انسانیت انجام گیرد، در ردیف عملی نیست که انگیزه اش فقط "خود" است. البته خداوند چنین کسانی را بی اجر نمی گذارد. در برخی احادیث وارد شده است که مشرکانی نظیر "حاتم" با اینکه مشرکند، به خاطر کارهای خیری که در دنیا کرده اند، معذّب نخواهند بود و یا تخفیفی در عذاب آنها داده می شود.»
ص:50
ایشان به برخی روایات در این زمینه، که بیانگر ارزشمندی کارهای نیک کافران و مشرکان است،(1)
اشاره میکند و در پایان، نظر خود را درباره این افراد چنین بیان میکند:
«به نظر من اگر افرادی یافت شوند که نیکی به انسانهای دیگر و حتی نیکی به یک جاندار، اعمّ از انسان یا حیوان را بدون هیچ چشمداشتی انجام دهند، و حتی در عمق وجدان خود، از آن جهت خدمت نکنند که چهره خود را در آیینه وجود محرومین می بینند؛ یعنی ترس از اینکه روزی چنین سرنوشتی داشته باشند عامل محرّک آنها نباشد؛ بلکه انگیزه احسان و خدمت در آنها طوری قوی باشد که اگر بدانند هیچ گونه سودی عاید آنها نمی شود و حتی یک نفر هم از کار آنها آگاه نمی گردد و احدی به آنها یک «بارک اللّه» هم نخواهد گفت، باز هم آن کار خیر را انجام می دهند، و تحت تأثیر عادت و امثال آن هم
نباشند؛ باید گفت در عمق ضمیر این انسانها نوری از معرفت خداوند هست، و به فرض اینکه به زبان انکار کنند، در عمق ضمیر اقرار دارند؛ انکارشان در واقع و نفسالامر، انکار یک موهومی است که آن را بهجای خدا تصور کرده اند و یا انکار موهوم دیگری است که آن را بهجای بازگشت به خدا و قیامت تصور کرده اند، نه انکار خدا و معاد واقعی.
علاقه به خیر و عدل و احسان، از آن جهت که خیر و عدل و احسان است، بدون هیچ شائبه دیگر، نشانه ای است از علاقه و محبت ذات جمیل علی الاطلاق؛ علیهذا بعید نیست که اینگونه کسان واقعاً و عملًا در زمره اهل کفر محشور نگردند، هر چند لسانا منکر شمرده می شوند. و اللّه اعلم.»(2)
ص:51
واژه "نیت" در قرآن نیامده است؛ اما عبارات «فی سَبیلِ اللَّهِ»، «ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ» و «ابْتِغَاءَ وَجْهِ الله» که بیانگر اخلاص در نیت است، بارها در قرآن آمده تا بیان کند حتی اعمالی چون هجرت و جهاد، که سختی و مشکلات بسیار به همراه دارد، اگر با قصد قربت همراه نباشد، ارزشی ندارد. آیات متعدد، بیانگر نیت و انگیزه اهل ایمان و مردمان غیرمؤمن است:
یک.
اهل ایمان: آنان که تنها برای رضای خدا و جلب خشنودی او، از روی اخلاص و تسلیم تلاش میکنند.
«الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ: کسانی که ایمان آورده و هجرت کرده و در راه خدا با اموال و جانهایشان مجاهده نموده اند، درجه برتری در پیشگاه پروردگار دارند و آنها رستگارانند.»(1)
«وَ مِنَ النَّاسِ مَن یشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ: و از مردم کسی است که جان خویش را به طلب خشنودی خدا میفروشد.»(2)
«مَثَلُ الَّذِینَ ینفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ الله: کسانی که اموالشان را در جستجوی خشنودی خداوند انفاق میکنند ...»(بقره/265)
«وَ مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیرٍْ فَلِأَنفُسِکُمْ وَ مَا تُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ الله: آنچه انفاق می کنید به نفع شماست، البته در صورتی که جز به طلب خشنودی خدا انفاق نکنید.»(3)
«فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ وَ الْمِسْکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ ذلِکَ خَیرٌ لِلَّذینَ یریدُونَ وَجْهَ اللَّهِ: پس حقّ خویشاوند و مسکین و در راه مانده را بده. این انفاق برای آنان که خشنودی خدا را می خواهند بهتر است.»(4)
ص:52
«لَنا أَعْمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ: اعمال ما مربوط به ما و اعمال شما مربوط به شماست، و ما [در اعمالمان] برای او اخلاص می ورزیم.»(1)
«بَلی مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ: آری، کسانی که خود را تسلیم خدا کنند، در حالیکه نیکوکارند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی شایسته است.»(2)
«مَنْ یرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَمَنْ یرِدْ ثَوابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْها: هرکه پاداش دنیا را بخواهد، از آن به او می دهیم، و هر که پاداش آخرت را بخواهد، او را از آن می بخشیم.»(3)
«قُلْ إِنَّ صَلاتی وَ نُسُکی وَ مَحْیای وَ مَماتی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمینَ: بگو: همانا نماز و عبادتم و زندگانی و مرگم، برای خدا پروردگار جهانیان است.»(4)
دو.
افراد سست ایمان یا کافر: آنان که با انگیزه های نفسانی و مادی برای رسیدن به مقاصد دنیوی تلاش میکنند.
«مَنْ کانَ یریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها: کسانی که زندگی دنیا و زیور و زینتش را بخواهند، ثمره تلاششان را به طور کامل در دنیا به آنان می دهیم.»(5)
«یریدُونَ أَنْ یبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ: آنان می خواهند کلام خدا را تغییر دهند.» (6)
«یریدُونَ لِیطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ: آنان می خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند در حالی که خدا کامل کننده نور خود است.»(7)
ص:53
«وَ الَّذِینَ ینفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاس: کسانی که اموالشان را برای ریاکاری و خودنمایی انفاق میکنند...»(1)
ذکر این موارد کافی است که دریابیم در فرهنگ اسلامی، اساسی ترین منشأ ارزش، «نیت» است و قرآن بر آن تأکید بسیار دارد. روایات نیز در این زمینه فراوان است که به گوشهای از آنها اشاره میکنیم:
جایگاه نیت در روایات
در کتب روایی، عنوان «نیت» باب مستقلی را به خود اختصاص داده و دهها روایت در این زمینه وارد شده است. علامه مجلسی در کتاب شریف بحارالانوار، 65 صفحه از جلد 67 را به ذکر حدود هفتاد حدیث درباره نیت و اخلاص اختصاص داده و درباره ماهیت نیت، بحث مهمی را مطرح کرده که قابل تامل و تعمق است و نشان از دقت و عنایت این عالم بزرگوار به این مقوله دارد.
از میان انبوه روایات، روایاتی را برگزیدهایم که بیانگر اصالت نیت است، و آنها را در چهار گروه ارائه میکنیم:
یک.
روایاتی که در مقایسه نیت و عمل، نیت را اصل میشمرد
1- رسول خدا فرمود: «النیة أساس العمل: نیت، اساس عمل است.»(2)
2- رسول خدا فرمود: «الأعمال ثمار النیات: اعمال، میوه نیتهاست.»(3)
3- رسول خدا فرمود: «لا عمل لمن لا نیة له: آن کس که نیت ندارد، عملی ندارد.»(4)
4- هنگامی که پیامبر اکرم شنید برخی مسلم-انان به قص-د جمع آوری غنیمت و
ص:54
چارپایان در جنگ شرکت کردهاند، فرمود:
«إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّیاتِ وَ لِکُلِّ امْرِئٍ مَا نَوَی فَمَنْ غَزَا ابْتِغَاءَ مَا عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مَنْ غَزَا یرِیدُ عَرَضَ الدُّنْیا أَوْ نَوَی عِقَالًا لَمْ یکُنْ لَهُ إِلَّا مَا نَوَی: همانا اعمال به نیت هاست و بهره هر کس همان است که نیت کرده، پس هرکس برای خدا بجنگد پاداشش با خداست و هرکس برای دنیا یا به دست آوردن چارپایی بجنگد، بهره ای جز آنچه نیت کرده نخواهد داشت.»(1)
دو. روایاتی که نیت را برتر از عمل میداند
رسول خدا فرمود:
«نِیةُ الْمُؤْمِنِ خَیرٌ مِنْ عَمَلِهِ وَ نِیةُ الْکَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ کُلُّ عَامِلٍ یعْمَلُ عَلَی نِیتِهِ: نیت مومن بهتر از عمل اوست و نیت کافر بدتر از عملش، و هر کس بر اساس نیتش عمل میکند.»(2)
امام باقر علیهالسلام، این کلام پیامبر را چنین تفسیر نمودند:
«نِیةُ الْمُؤْمِنِ أَفْضَلُ مِنْ عَمَلِهِ وَ ذَلِکَ لِأَنَّهُ ینْوِی مِنَ الْخَیرِ مَا لَا یدْرِکُهُ وَ نِیةُ الْکَافِرِ شَرٌّ مِنْ عَمَلِهِ وَ ذَلِکَ لِأَنَّ الْکَافِرَ ینْوِی الشَّرَّ وَ یأْمُلُ مِنَ الشَّرِّ مَا لَا یدْرِکُهُ: نیت مؤمن از عمل او برتر است، زیرا مؤمن کارهای خیری را نیت میکند که در عمل موفق به انجام تمام آنها نمیشود؛ و نیت کافر از عمل او بدتر است، زیرا کارهای ناپسندی را آرزو میکند که در عمل موفق به انجام همه آنها نمیشود.»(3)
ص:55
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به این سوال که چگونه نیت بهتر از عمل میشود؟ فرمود:
«لِأَنَّ الْعَمَلَ رُبَّمَا کَانَ رِیاءً لِلْمَخْلُوقِینَ وَ النِّیةُ خَالِصَةٌ لِرَبِّ الْعَالَمِینَ: زیرا گاهی عمل دچار ریا میشود، ولی در نیت (بدون عمل) ریا راه ندارد.»(1)
آن حضرت در تفسیر و تبیین این سخن خداوند که می فرماید: «... لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا: تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارترید ...» (2) فرمود:
«لَیسَ یعْنِی أَکْثَرَ عَمَلًا وَ لَکِنْ أَصْوَبَکُمْ عَمَلًا وَ إِنَّمَا الْإِصَابَةُ خَشْیةُ اللَّهِ وَ النِّیةُ الصَّادِقَةُ وَ الْحَسَنَةُ ثُمَّ قَالَ الْإِبْقَاءُ عَلَی الْعَمَلِ حَتَّی یخْلُصَ أَشَدُّ مِنَ الْعَمَلِ وَ الْعَمَلُ الْخَالِصُ الَّذِی لَا تُرِیدُ أَنْ یحْمَدَکَ عَلَیهِ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ النِّیةُ أَفْضَلُ مِنَ الْعَمَلِ أَلَا وَ إِنَّ النِّیةَ هِی الْعَمَلُ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ عَزَّوَجَلَّ قُلْ کُلٌّ یعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ یعْنِی عَلَی نِیتِهِ: معنای آیه این نیست که کدام یک عملتان بیشتر است؛ بلکه مقصود این است که کدام یک عملتان درست تر است و درستی عمل به خشیت از خدا و نیت صادقانه و نیکوست. سپس فرمودند: پایداری بر عمل تا اینکه کار خالص باشد از خود عمل سخت تر است، و عمل خالص آن است که قصد نداشته باشی غیر خدا، تو را بر آن کار بستاید. آنگاه فرمودند: نیت برتر از عمل است، بلکه نیت همان عمل است. سپس این آیه را تلاوت کردند: «هر کس بنابر ساختار خود عمل می کند.» و فرمودند: یعنی بر نیت خود.»(3)
ص:56
سه.
روایاتی که نیتِ بدون عمل را مشمول پاداش میداند
امام کاظم (علیه السلام) به یکی از یارانش فرمود: آیا در تشییع جنازه فلانی حاضر شدی؟ پاسخ داد: دوست داشتم شرکت کنم اما نتوانستم. حضرت به او فرمود:
«قَدْ کُتِبَ لَکَ ثَوَابُ ذَلِکَ بِمَا نَوَیتَ: بهسبب نیتی که داشتی خداوند پاداش آن را به تو داد.»(1)
امام صادق (علیه السلام) میفرماید:
«إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْفَقِیرَ لَیقُولُ یا رَبِّ ارْزُقْنِی حَتَّی أَفْعَلَ کَذَا وَ کَذَا مِنَ الْبِرِّ وَ وُجُوهِ الْخَیرِ فَإِذَا عَلِمَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ ذَلِکَ مِنْهُ بِصِدْقِ نِیةٍ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ مِنَ الْأَجْرِ مِثْلَ مَا یکْتُبُ لَهُ لَوْ عَمِلَهُ إِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ کَرِیمٌ: [گاه] بندۀ مؤمنی که تمکن مالی ندارد می گوید: پروردگارا! به من روزی عنایت کن تا فلان کار نیک و فلان امر خیر را انجام دهم. اگر خداوند بداند که این سخن او از روی نیت صادقانه است برای او پاداشی می نویسد مانند پاداشی هنگامی که بدان عمل می کرد. خداوند گشاده دست و بزرگوار است.»(2)
روایتی دیگر به عنوان یک سنت الهی و قاعده کلی می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی جَعَلَ لآِدَمَ فِی ذُرِّیتِهِ أَنَّ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ فَلَمْ یعْمَلْهَا کُتِبَتْ لَهُ حَسَنَةٌ وَ مَنْ هَمَّ بِحَسَنَةٍ وَ عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشْراً وَ مَنْ هَمَّ بِسَیئَةٍ لَمْ تُکْتَبْ عَلَیهِ وَ مَنْ هَمَّ بِهَا وَ عَمِلَهَا کُتِبَتْ عَلَیهِ سَیئَةٌ: خداوند در نسل حضرت آدم این سنت را قرار داد که هر کس قصد کند کار نیکی انجام دهد اما موفق نشود، خداوند برای او یک پاداش مینویسد و هرکس قصد کند و انجام دهد ده برابر پاداش میگیرد. اما هر کس قصد کند کار بدی انجام
ص:57
دهد چیزی علیه او نوشته نمیشود مگر آنکه آن را انجام دهد که یک گناه نوشته میشود.»(1)
البته اگر قصد معصیت و نافرمانی خدا، تداوم و استمرار یابد، موجب خبث باطن شده و در قیامت به شکل آتش تجسم یافته و موجب خلود در دوزخ میشود که در روایات قسم چهارم به آن اشاره میشود.
هنگامی که امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) در نهروان با خوارج میجنگید، مردی برخاست و گفت: خوشا به حال ما که در محضر شما با این گروه جنگ کردیم. حضرت فرمود:
«وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَقَدْ شَهِدَنَا فِی هَذَا الْمَوْقِفِ أُنَاسٌ لَمْ یخْلُقِ اللَّهُ آبَاءَهُمْ وَ لَا أَجْدَادَهُمْ بَعْدُ فَقَالَ الرَّجُلُ وَ کَیفَ یشْهَدُنَا قَوْمٌ لَمْ یخْلَقُوا قَالَ بَلَی قَوْمٌ یکُونُونَ فِی آخِرِ الزَّمَانِ یشْرَکُونَنَا فِیمَا نَحْنُ فِیهِ وَ یسَلِّمُونَ لَنَا فَأُولَئِکَ شُرَکَاؤُنَا فِیمَا کُنَّا فِیهِ حَقّاً حَقّاً: سوگند به خدائی که دانه را شکافت و مخلوقات را آفرید گروهی در این جنگ با ما شرکت کردند که هنوز خداوند پدران و اجداد آنها را نیافریده است. آن مرد گفت: چگونه آنها در این جنگ شرکت دارند در حالی که هنوز خلق نشده اند، امام فرمود: آری آنها مردمی هستند که در آخر الزمان می آیند و در این هدف که ما داریم آنها نیز شریک هستند و تسلیم ما میباشند، پس آنها در راهی که ما گام برمیداریم شرکای حقیقی و واقعی ما هستند.»(2)
ص:58
چهارم.
روایاتی که نیت را مبنای محاسبه اعمال و خلود در قیامت میداند
امام صادق علیهالسلام در یک روایت میفرماید:
«إِنَّ اللَّهَ یحْشُرُ النَّاسَ عَلَی نِیاتِهِمْ یوْمَ الْقِیامَةِ: خداوند مردم را بر اساس نیتهایشان، در روز قیامت محشور میکند.»(1)
و در سخنی دیگر میفرماید:
«إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ النَّارِ فِی النَّارِ لِأَنَّ نِیاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیا أَنْ لَوْ خُلِّدُوا فِیهَا أَنْ یعْصُوا اللَّهَ أَبَداً وَ إِنَّمَا خُلِّدَ أَهْلُ الْجَنَّةِ فِی الْجَنَّةِ لِأَنَّ نِیاتِهِمْ کَانَتْ فِی الدُّنْیا أَنْ لَوْ بَقُوا فِیهَا أَنْ یطِیعُوا اللَّهَ أَبَداً فَبِالنِّیاتِ خُلِّدَ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ ثُمَّ تَلَا قَوْلَهُ تَعَالَی «کُلٌّ یعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ...» قَالَ عَلَی نِیتِهِ: اهل دوزخ در دوزخ جاودانه اند؛ بدان دلیل که نیتشان در دنیا این بود که اگر در دنیا جاودانه باشند همواره خدا را نافرمانی کنند. اهل بهشت نیز در بهشت جاودانه اند؛ بدان دلیل که نیتشان در دنیا این بود که اگر در آن باقی بمانند همواره خدا را اطاعت کنند. پس هر دو گروه به دلیل نیت هایشان جاودانه اند. سپس این آیه را تلاوت کردند: «هرکس بر ساختار خود عمل می کند...» وفرمودند: یعنی بر نیت خود.»(2)
دقت در این روایات به خوبی نشان میدهد که مراد از نیت در سخن پیشوایان، تنها نیت در انجام عبادات نیست، زیرا کافر عبادتی ندارد که نیت انجام دادن آن با نیت مومن مقایسه شود؛ بلکه مقصود روحیات و صفات و ملکات نفسانی است که شاکله هر انسانی را میسازد و زمینه بروز و ظهور رفتارهای گوناگون را از افراد متفاوت فراهم میسازد و بدین معنا هیچ کاری بدون نیت واقع نمیشود؛ پس باید
ص:59
همواره در مقام اصلاح نیت و انگیزه خود بود تا از امور مادی به اهداف معنوی نائل شد؛ چنانکه رسول خدا به ابوذر چنین سفارش میکند:
«یا أَبَاذَرٍّ لِیکُنْ لَکَ فِی کُلِّ شَی ءٍ نِیةٌ صالحة حَتَّی فِی النَّوْمِ وَ الْأَکْلِ: ای اباذر، در هر کاری نیتی نیکو داشته باش، حتی در خوابیدن و خوردن.»(1)
ص:60
نتیجه
فقه اسلامی، حداقل انتظار دین از مومنان را بیان میکند تا همه اقشار جامعه، حتی افراد ضعیفالایمان نیز ظرفیت درک و توان انجام دادن آن را داشته باشند. فقه، گام اول حرکت به سوی خدا و تقرب به درگاه الهی است؛ بنابراین در بیان احکام و تکالیف، به چیزی اکتفا میکند که برای همه مردم، از نوجوان و جوان تا میانسال و کهنسال قابل عمل باشد. البته افزون بر واجبات، مستحبات را نیز بیان میدارد که طالبان ورود به کلاسهای بالاتر را بیبهره نگذارد.
در دیدگاه فقه، افعال مکلف مشمول یکی از احکام خمسه است: واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح؛ اما حقیقت این است که بخش عمدهای از رفتارهای مکلف، در منطقة الفراغ فقهی، یعنی مباحات قرار میگیرد و انسان در فعل و ترک، یا کمّ و کیف انجام دادن آنها آزاد است. آیا میتوان گفت: دین در این موارد ساکت است و برنامه مداوم و مستمری برای کمال بشر تدارک ندیده است؟
اخلاق اسلامی، در راستای فقه اسلامی و در جایگاه مکمل آن، با طرح یک شاخص و معیار کلی، به همه افعال و رفتار انسان، در همه حیطههای زندگی، اعم از فردی، خانوادگی و اجتماعی، حتی در عمل به واجبات و مستحبات، جهتِ تعالی بخشیده و با گذر از پوسته و ظاهر کارها، و اصالت دادن به نیت و انگیزه در ارزشگذاری اعمال، زمینه رشد و ترقی انسانها را در پیمودن مدارج کمال و معنویت فراهم نموده و سراسر حیات بشر را بستر قرب به بارگاه الهی ساخته است.
در حوزۀ پزشکی نیز، گرچه کار پزشک به ظاهر امری عبادی نیست و خدمات او اختصاص به مسلمانان، بلکه موحدان ندارد؛ اما در فرهنگ اسلامی هر کاری که در
ص:61
جهت خدمت به خلق خدا باشد، اگر به نیت جلب خشنودی او، نه مقاصد دنیوی صورت بگیرد عبادت است و کاری اخلاقی شمرده میشود.
شاید برخی گمان کنند گرفتن پول با قصد خدمت منافات دارد و پزشک دو راه بیشتر ندارد: یا قصد قربت کند و پول نگیرد، که چنین فرضی قابل توصیه نیست، زیرا تامین معیشت امری واجب و لازم است؛ یا آنکه پول بگیرد و انگیزۀ او همچون دیگر مشاغل، کسب درآمد و جمع ثروت باشد.
اما حقیقت آن است که میتوان قصد قربت کرد و اجرت هم گرفت. آنچه با اخلاق سازگار نیست، آن است که انسان سلامتی و جان مردم را وسیله کسب درآمد خود قرار دهد و با این هدف وارد مطب و درمانگاه و بیمارستان شود. اما اگر قصد او ارائه خدمت به بندگان خدا و تلاش در جهت سلامتی آنها باشد، دریافت آنچه بیمار به عنوان اجرت میپردازد، ضرری به انگیزه او نمیزند.
نمونههای زیر، تفاوت رفتار پزشکان را بر اساس تفاوت در نیت و انگیزه نشان میدهد:
1- بیماری فقیر به پزشک مراجعه کرده و معاینات اولیه نشان میدهد که او نیاز فوری به درمان دارد و سلامتی او در خطر است. پزشکی که قصدش از درمان کسب درآمد باشد، به هر شکل ممکن او را به دیگر پزشکان یا مراکز درمانی ارجاع میدهد و حاضر به درمان نمیشود؛ اما پزشکی که قصدش نجات بیمار است، نه تنها او را رد نمیکند، بلکه افزون بر درمان رایگان، در حد توان مالی به او کمک میکند. مرحوم دکتر محمد قریب به گواهی شاگردانش، نمونه بارز این دسته از پزشکان است که البته در جامعه پزشکی امثال او کم نبوده و نیستند، گرچه ناشناختهاند.
ص:62
2- در برخی موارد، راههای درمان متفاوت است. یک پزشک به جهت کسب درآمد بیشتر، راه پرهزینه را پیشنهاد میکند و پزشک دیگر جانب بیمار را رعایت کرده و درمان کم هزینه را دنبال میکند .
3- امروزه با توجه به تفاوت هزینههای درمان در مراکز دولتی و خصوصی، برخی پزشکان، بیمار را به مطب خود یا بیمارستان خصوصی مورد نظر خود ارجاع میدهند تا درآمد بیشتری کسب نمایند، در حالی که برخی پزشکان جایی را که برای درمان مناسبتر است پیشنهاد کرده و انتخاب را به عهده بیمار میگذارند.
4- ارتباطات آشکار و نهان برخی پزشکان با برخی مراکز آزمایشگاهی، تصویربرداری، تجهیزات پزشکی و داروخانهها، و معرفی و ارجاع بیماران به این مراکز، اگر به قصد کسب درآمد باشد، کاری غیراخلاقی و مذموم است؛ ولی اگر به درخواست بیمار و با هدف راهنمایی او به مراکز مطمئن و مناسب باشد، حتی اگر منافعی هم برای پزشک داشته باشد، خلاف اخلاق نخواهد بود.
5- اخلاق پزشکی ایجاب میکند در مواردی که مراجعه کننده، درخواست اقدامی غیرلازم
دارد، پزشک او را توجیه نموده و به جای تشویق به عمل، او را از این کار باز دارد. همچون بسیاری از عملهای زیبایی بینی و گونه، که شاید یکی از عوامل بالا بودن آمار اینگونه عملها، خود پزشکان باشند که به جای بیان عوارض عمل، با انواع آگهیهای تبلیغاتی، دختران و پسران جوان را به این کار تشویق میکنند.
6- امروزه درصد بالایی از زنان باردار به جای زایمان طبیعی، گزینه سزارین را انتخاب میکنند و نقش پزشکان را در گسترش این امر نمیتوان نادیده گرفت؛ پزشکانی که به جای بیان عوارض بعدی عمل، به جهت کسب درآمد بیشتر آن را میپذیرند و چهبسا خود پیشنهاد میکنند.
ص:63
ص:64
اسلام و سلامت
بهداشت جسم
در فرهنگ اسلام، سلامت جسم از بزرگترین نعمتهای الهی است و پیشوایان دین همواره عافیت را از خدا طلب میکردند. امام علی علیهالسلام در سخنی کوتاه میفرماید:
«لَا خَیر فِی الْحَیاةِ إِلَّا مَعَ الصِّحَّة: در زندگی بدون صحت و سلامت، خیری نیست.»(1)
و در پندی به فرزندش امام حسن میفرماید:
«یا بُنَی إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِکَ مَرَضُ الْبَدَنِ وَ أَشَدُّ مِنْ ذَلِکَ مَرَضُ الْقَلْبِ وَ إِنَّ مِنَ النِّعَمِ سَعَةَ الْمَالِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ صِحَّةُ الْبَدَنِ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِکَ تَقْوَی الْقُلُوبِ: فرزندم، از جمله گرفتاریها تهیدستی است و سخت تر از آن بیماری تن است و سختتر از آن بیماری دل. و از جمله نعمتها داشتن ثروت است و بهتر از آن تندرستی است و با ارزش تر از آن پاکی دل.»(2)
امام صادق علیه السلام در ارزش سلامتی می فرماید:
«لَیسَ فِیمَا أَصْلَحَ الْبَدَنَ إِسْرَاف: آنچه در راه اصلاح و صحت بدن هزینه شود، اسراف نیست.»(3)
ص:65
یکی از حکمتهای احکام الهی نیز، تامین سلامت انسانهاست، لذا در شریعت اسلامی هرچه برای سلامت جسم خطرناک بوده حرام، وآنچه برای سلامتی لازم و ضروری بوده، واجب شمرده شده است.
مُفضّل، یکی از یاران امام صادق علیهالسلام درباره تحریم شراب و گوشت خوک از آن حضرت سوال میکند و چنین پاسخ میشنود:
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یحَرِّمْ ذَلِکَ عَلَی عِبَادِهِ وَ أَحَلَّ لَهُمْ سِوَاهُ مِنْ رَغْبَةٍ مِنْهُ فِیمَا حَرَّمَ عَلَیهِمْ وَ لَا زُهْدٍ فِیمَا أَحَلَّ لَهُمْ وَ لَکِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْخَلْقَ وَ عَلِمَ مَا تَقُومُ بِهِ أَبْدَانُهُمْ وَ مَا یصْلِحُهُمْ فَأَحَلَّهُ لَهُمْ وَ أَبَاحَهُ تَفَضُّلًا مِنْهُ عَلَیهِمْ بِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِمَصْلَحَتِهِمْ وَ عَلِمَ عَزَّ وَ جَلَّ مَا یضُرُّهُمْ فَنَهَاهُمْ عَنْهُ وَ حَرَّمَهُ عَلَیهِمْ: خداوند از روی رغبت یا زهد خود، چیزی را بر بنده هایش حرام یا حلال نساخته، بلکه چون مردم را آفرید، دانست چه چیز تنشان را نیرو بخشد و به صلاح آنهاست، پس از فضل خود آن را بر آنها حلال و مباح کرد، و دانست چه چیز برای آنها زیان و ضرر دارد، پس آنها را از آن بازداشت و آن را حرام کرد.»(1)
شیوۀ اسلام برای حفظ سلامتی، پیشگیری است. چنانکه پزشکی امروز پیشگیری را مقدم بر درمان میداند و پزشکان دلسوز همواره مردم را به رعایت اصول بهداشتی توصیه میکنند تا کسی بیمار نشود و نیازمند آنان نگردد.
اصولا شیوۀ همۀ ادیان الهی برای جلوگیری از بروز آسیبهای فردی و اجتماعی، تاکید بر پیشگیری است، تا آسیبی وارد نشود که نیاز به درمان داشته باشد. در امور دینی، رعایت تقوا، برای پیشگیری از گناه، به همه مردم توصیه می شود و راهکار
ص:66
توبه به عنوان راه درمان، تنها به گنهکاران ارائه می گردد؛ لذا در قرآن سفارش به تقوا بسیار بیشتر از دعوت به توبه است. در امور جسمی نیز، رعایت بهداشت در جهات مختلف، همواره مورد تأکید اسلام است که به برخی ابعاد آن اشاره می شود:
آیات بسیاری در قرآن، به رعایت بهداشت در خوردنیها و آشامیدنیها اشاره دارد که در چهار دسته ارائه می شود:
الف) آیاتی که بر طیب بودن خوراکی ها تأکید کرده است. مانند:
«کُلُوا مِنَ الطَّیباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحا: از پاکیزهها بخورید و کار شایسته انجام دهید.»(1)
"کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیباً: از خوردنی های حلال و پاکیزه در زمین بخورید.»(2)
"قُلْ مَنْ حَرَّمَ زینَةَ اللَّهِ الَّتی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ: بگو: چه کسی زینت ها و روزی های پاکیزه ای که خداوند برای بندگانش پدید آورده، حرام کرده است؟» (3)
روشن است که طیب بودن خوراکیها، غیر از حلال بودن آنهاست و به جنبۀ پسندِ طبع بودن توجه دارد که لازمهاش پاکیزگی و بهداشت آنهاست.
علامه طباطبایی در ذیل آخرین آیه مینویسد:
«الطیبات من الرزق - و الطیب هو الملائم للطبع- هی الأنواع المختلفة مما یرتزق به الإنسان بالتغذی منه: طیب به معنای چیزی است که ملایم با طبع و سازگار با ساختمان بدن انسان باشد. و مراد از "الطَّی-باتِ مِنَ الرِّزْقِ" ان-واع
ص:67
غذاهایی است که انسان با آن ارتزاق می کند.»(1)
به جرأت می توان ادعا کرد که بهداشت تغذیه، جزء برنامه های تربیتی قرآن کریم است. زیرا بین سلامت و سعادت افراد جامعه رابطه مستقیم و تنگاتنگی وجود دارد و لذا از مجموع 20 بار کاربرد کلمه "طیبات" در قرآن، 16 مورد آن در رابطه با مواد غذایی و پاکی و پاکیزگی آن هاست.
ب) آیاتی که نام خوراکی ها را برشمرده و 49 بار از مواد غذایی با منشأ گیاهی و 16 بار از فرآورده های گوشتی نام برده که میتواند بیانگر ترجیح خوراکی های گیاهی بر حیوانی باشد.
ج) آیاتی که بر اعتدال در مصرف و پرهیز از زیاده روی در خوردن و آشامیدن تأکید نموده و این کار را اسراف خوانده است: "کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْرِفینَ"(2)
گرچه این توصیه ساده به نظر می رسد، اما امروزه ثابت شده است که از مهمترین دستورات بهداشتی است، زیرا تحقیقات دانشمندان نشان میدهد که پُرخوری از عوامل اصلی بیماریهای گوناگونی است که در عصر ما رواج یافته، و برای درمان آنها راهی جز میانه روی در تغذیه نیست.
مفسر بزرگ شیعه، مرحوم طبرسی در مجمعالبیان نقل می کند که هارون الرشید طبیبی مسیحی داشت و مهارت او در طب معروف بود. روزی این طبیب به یکی از دانشمندان اسلامی گفت: من در کتاب آسمانی شما چیزی از طب نمی یابم، در حالی که دانش مفید بر دو گونه است: علم ادیان و علم ابدان.
ص:68
او در پاسخش گفت: خداوند همه دستورات طبی را در نصف آیه از کتاب خویش آورده است: "کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا: بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید." پیامبر ما نیز طب را در یک جمله خلاصه کرده است: "المعدة بیت الادواء و الحمیة رأس کل دواء: معده، خانۀ بیماریها و امساک، سرآمد داروها است."
طبیب مسیحی هنگامی که این سخن را شنید، گفت: "ما ترک کتابکم و لا نبیکم لجالینوس طبا: قرآن شما و پیامبرتان برای جالینوس، طبی باقی نگذارده است."(1)
د) آیاتی که خوردن گوشت مردار و خوک، و آشامیدن خون و شراب را حرام و آنها را "رِجس" و "خبیث" خوانده است:
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیطانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: ای اهل ایمان! همانا شراب و قمار و بت هایی که [برای پرستش] نصب شده و پاره چوب هایی که به آن تفأل زده می شود، پلید و نجس و از کارهای شیطان است، پس از آنها دوری کنید تا رستگار شوید.»(2)
«قُلْ لا أَجِدُ فی ما أُوحِی إِلَی مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یطْعَمُهُ إِلاَّ أَنْ یکُونَ مَیتَةً أَوْ دَماً مَسْفُوحاً أَوْ لَحْمَ خِنزیرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ: بگو: در آنچه به من وحی شده، غذای حرامی را نمی یابم، مگر آنکه مردار یا خون ریخته شده یا گوشت خوک باشد که همه اینها پلید است.»(3)
«یحِلُّ لَهُمُ الطَّیباتِ وَ یحَرِّمُ عَلَیهِمُ الْخَبائِثَ: چیزهای پاکیزه را برای آنها حلال و ناپاکها را حرام می نماید.»(4)
ص:69
پاکی و پاکیزگی از لوازم مسلمانی، و طهارت شرط اولیه همه عبادات الهی است که مستلزم وضو، غسل و شستشوی منظم و مستمر اعضا و جوارح میباشد.
وضو. "یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیدِیکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَینِ: ای کسانی که ایمان آورده اید، چون به نماز برخاستید، صورت و دستهایتان تا آرنج را بشویید و سر و پایتان تا قوزک را مسح کنید."(1)
شستن متناوب دست ها و صورت که بیش از اعضای دیگر در معرض آلودگی هستند، تأثیر بسزایی در حفظ سلامت بدن دارد. خصوصاَ آنکه شرط صحت وضو، رفع هرگونه آلودگی است که از رسیدن آب به پوست جلوگیری میکند. مسح سر و پا نیز مستلزم نظیف بودن آن دو است و اجازه نمی دهد که فرد مسلمان نسبت به موی سر و ناخنهای خود بی تفاوت باشد.
شستشوی مداوم پوست موجب می گردد تا اعمال حیاتی تعرّق و تنفس جلدی به خوبی صورت گیرد و از تجمع میکروبها که موجب بروز بیماری های جلدی میشوند جلوگیری بعمل آید.
امام رضا علیه السلام در پاسخ یکی از یارانش درباره فلسفه وضو فرمود:
"إِنَّمَا أُمِرَ بِالْوُضُوءِ لأَنْ یکُونَ الْعَبْدُ طَاهِراً إِذَا قَامَ بَینَ یدَی الْجَبَّارِ عِنْدَ مُنَاجَاتِهِ إِیاهُ مُطِیعاً لَهُ فِیمَا أَمَرَهُ نَقِیاً مِنَ الأَدْنَاسِ وَ النَّجَاسَةِ مَعَ مَا فِیهِ مِنْ ذَهَابِ الْکَسَلِ وَ طَرْدِ النُّعَاسِ: وضو برای آن است که بنده، آنگاه که در پیشگاه خداوند به مناجات میایستد، پاک و طاهر بوده و از
ص:70
هرگونه آلودگی و نجاست، نظیف باشد، علاوه بر آنکه وضو عامل رفع کسالت و خوابآلودگی است."(1)
همین آثار و برکات باعث گردیده تا خداوند وضو را شرط ورود در نماز و نیایش قرار داده و آن را واجب شمرد، تا آنجا که در روایات می خوانیم:
"لا صَلاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ: نماز بدون طهارت، نماز نیست."(2)
غسل. ادامه آیه وضو، به موضوع غسل پرداخته و می فرماید:
"وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا: برای ورود در نماز اگر جنب بودید، خود را طاهر سازید."(3)
گرچه در این آیه، حکم کلی تطهیر در مورد جنابت آمده، اما آیه ای دیگر به انجام غسل تصریح کرده و می فرماید: "و لا جُنُبًا حَتّی تَغتَسِلوا: فرد جنب حق ورود در نماز را ندارد، مگر آنکه غسل کند."(4)
در مورد وجوب غسل، امام رضا علیه السلام میفرماید:
"عِلَّةُ غُسْلِ الْجَنَابَةِ النَّظَافَةُ وَ لِتَطْهِیرِ الإِنْسَانِ مِمَّا أَصَابَهُ مِنْ أَذَاهُ وَ تَطْهِیرِ سَائِرِ جَسَدِهِ لأَنَّ الْجَنَابَةَ خَارِجَةٌ مِنْ کُلِّ جَسَدِهِ فَلِذَلِکَ وَجَبَ عَلَیهِ تَطْهِیرُ جَسَدِهِ کُلِّهِ: حکمت غسل جنابت، نظافت بدن از آلودگی هایی است که به آن رسیده و همچنین تطهیر تمام بدن است، زیرا جنابت از تمام بدن خارج می شود و لذا شستن تمام بدن لازم شده است."(5)
روشن است که خروج منی، برخلاف بول، عمل یک عضو خاص نیست، بلکه به دنبال یک سلسله فعالیت های جسمی و روانی صورت می گیرد و نتیجه آن روی
ص:71
دیگر اعضا ظاهر می گردد. از نظر فیزیولوژی، دو سلسله اعصاب خودکار در بدن انسان وجود دارد که یکی سمپاتیک و دیگری پاراسمپاتیک نام دارد. وظیفه این دو سلسله، تند کردن و به فعالیت واداشتن دستگاههای مختلف
بدن، یا کند کردن آنهاست تا بدن از تعادل خارج نشود. اما برخی جریان ها در بدن این تعادل را به هم می زند، از جمله حالت ارگاسم لذت جنسی، که به دنبال آن اعصاب پاراسمپاتیک بر اعصاب سمپاتیک غالب شده و بدن دچار سستی و رخوت خاص می گردد.
در حقیقت به هنگام خروج منی یا آمیزش جنسی، هم روح متأثر می شود و هم جسم. روح به سوی لذت و شهوت کشیده می شود و جسم به سوی سستی و رخوت. و غسل جنابت، علاوه بر شستشوی جسم، شستشوی جان را به دنبال دارد، زیرا به قصد انجام فرمان الهی صورت می پذیرد و روح را به سوی معنویت سوق می دهد. لذا از این جهت با استحمامی که دیگر اقوام انجام می دهند، متفاوت است. چون فرد مسلمان در این شستشو قصد قربت میکند که تأثیرات روحی و روانی بر او دارد و این بزرگ ترین امتیاز دستورات عبادی - بهداشتی اسلام است.
جالب است که پایان آیۀ مربوط به وضو و غسل، برای آنکه روشن شود هیچ سختگیری در این دستورات نبوده و همه آنها بخاطر پاکی و طهارت مؤمنان وضع گردیده، می فرماید: "مَا یرِیدُ اللَّهُ لِیجْعَلَ عَلَیکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لَکِنْ یرِیدُ لِیطَهِّرَکُمْ: خدا نمی خواهد شما در رنج و زحمت بیفتید، بلکه می خواهد شما را پاکیزه سازد."(1)
علاوه بر غسل های واجب، غسل های مستحبی بسیاری در زمان های خاص و یا برای ورود به مکان های خاص، مورد توصیه پیشوایان دینی قرار گرفته است که به دو نمونه از آنها اشاره می شود:
ص:72
رسول خدا صلّی الله علیه و آله می فرماید:
"مَنِ اغْتَسَلَ یوْمَ الْجُمُعَةِ وَ تَنَظَّفَ وَ تَطَیبَ بِمَا مَعَهُ مِنَ الطِّیبِ وَ حَضَرَ صَلاةَ الْجُمُعَةِ وَ إِذَا حَضَرَ الإِمَامُ أَصْغَی إِلَیهِ غَفَرَ اللَّهُ ذَنْبَهُ مَا بَینَ الْجُمُعَةِ وَ الْجُمُعَةِ الأُخْرَی: کسی که روز جمعه غسل کند و خود را تمیز و نظیف نموده و به آنچه در اختیار دارد خوشبو نماید و در نماز
جمعه حضور یافته و به سخنان امام گوش فرا دهد، خداوند گناهان او را تا جمعه دیگر بیامرزد."(1)
و امام باقر علیه السلام می فرماید:
"لاتَدَعِ
الْغُسْلَ یوْمَ الْجُمُعَةِ فَإِنَّهُ سُنَّةٌ وَ شَمَّ الطِّیبَ وَ الْبَسْ صَالِحَ ثِیابِک : غسل روز جمعه را ترک نکن که سنّت است و بوی خوش برگیر و بهترین لباست را بر تن کن."(2)
در مورد غسل روز عید نیز امام رضا علیه السلام می فرماید:
"إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ مِنْ یوْمِ الْعِیدِ فَاغْتَسِلْ ... وَ الْبَسْ أَنْظَفَ ثِیابِکَ وَ تَتَطَیب: چون فجر روز عید طلوع کرد، غسل کن و تمیزترین لباست را بپوش و خود را خوشبو کن."(3)
بهداشت دهان و دندان، که امروزه یکی از رشتههای پزشکی را به خود اختصاص داده، تا آنجا مورد تاکید بوده که در روایتی جامع، ده فایده برای مسواک زدن نقل شده که اکثر آنها بهداشتی است:
"السِّوَاکُ فِیهِ عَشْرُ خِصَالٍ مَطْهَرَةٌ لِلْفَمِ مَرْضَاةٌ لِلرَّبِّ یضَاعِفُ الْحَسَنَاتِ سَبْعِینَ ضِعْفاً وَ هُوَ مِنَ السُّنَّةِ وَ یذْهَبُ بِالْحَفْرِ وَ یبَیضُ الْأَسْنَانَ وَ یشُدُّ اللِّثَةَ وَ یقْطَعُ
ص:73
الْبَلْغَمَ وَ یذْهَبُ بِغِشَاوَةِ الْبَصَرِ وَ یشَهِّی الطَّعَامَ : مسواک دهان را پاکیزه می کند، رضایت پروردگار را به دنبال دارد، پاداش نیکی ها را هفتاد برابر می کند، عمل به سنت پیامبر است، خوره دندان ها را از بین می برد و باعث سفیدی دندانها می شود، لثه را محکم می کند، بلغم را کاهش و قدرت بینایی را افزایش می دهد و اشتهای انسان را زیاد می کند."(1)
پاکیزگی
لباس. افزون بر بهداشت بدن، پاکیزگی لباس و دوری از هرگونه آلودگی در زندگی، مورد سفارش خداوند است:
"وَ ثِیابَکَ فَطَهِّرْ وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ: لباست را پاکیزه گردان و از پلیدی دوری نما." (2)
رسول گرامی اسلام در کلامی زیبا می فرماید:
"تنظفوا بکل ما استعطتم فان الله تعالی بنی الاسلام علی النظافة و لن یدخل الجنة الاّ کلّ نظیف: به هر وسیله که می توانید خود را نظیف کنید، زیرا خداوند، اسلام را بر نظافت بنا کرده است و در قیامت جز افراد نظیف وارد بهشت نمی شوند."(3)
اسلام با توصیه به ازدواج و تأکید بر عفاف عمومی، از برقراری روابط نامشروع، گسترش انحرافات جنسی، شیوع بیماری های مقاربتی، سقط جنین یا تولد فرزندان نامشروع پیشگیری مینماید. در ایجا به شش نمونه از دستورات دینی در رایطه با بهداشت جنسی اشاره میشود:
ص:74
الف) قرآن، نه فقط والدین، بلکه همه مسلمانان را مورد خطاب قرار داده و از آنان خواسته که هرکس به مقدار توان وحوزه مسئولیتش برای ازدواج جوانان اقدام نماید:
"وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ ...: افراد بیهمسر را به نکاح درآورید."(1)
ب) افرادی را که امکان ازدواج ندارند، به عفاف و خودداری از رفتارهای پرخطر توصیه میکند:
"وَ لْیسْتَعْفِفِ الَّذینَ لا یجِدُونَ نِکاحاً حَتَّی یغْنِیهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ: آنان که شرایط ازدواج ندارند، عفت پیشه کنندتا خداوند از فضلش آنان را بی نیاز سازد."(2)
ج) مردان و زنان را از برقراری روابط نامشروع و دوست گرفتنهای پنهانی نهی میکند:
"مُحْصِنینَ غَیرَ مُسافِحینَ وَ لا مُتَّخِذی أَخْدانٍ: پاکدامن باشید نه زناکار، و نه آنکه زنان را در پنهانی معشوقه خود گیرید."(3)
"مُحْصَناتٍ غَیرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ: پاکدامن باشید نه زناکار، و نه آنکه مردان را در پنهانی رفیق خود گیرید."(4)
د) همجنسگرایی را یک انحراف جنسی شمرده و شدیدترین تعبیرات را در مورد آن به کار برده است:
"أَ تَأْتُونَ الذُّکْرانَ مِنَ الْعالَمینَ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ أَزْواجِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ: آیا به سراغ مردان میروید و همسرانتان را که خدا برای شما آفریده رها می کنید، شما قوم تجاوزگری هستید."(5)
ه) اسباب و مقدمات روابط نامشروع، همچون چشمچرانی و بیحجابی را حرام میشمرد و میفرماید:
ص:75
"قُل لِّلْمُؤْمِنِینَ یغُضُّواْ مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَ یحَْفَظُواْ فُرُوجَهُمْ ذَلِکَ أَزْکیَ لهَُمْ ... وَ قُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَرِهِنَّ وَ یحَْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لَا یبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیضْرِبْنَ بخُِمُرِهِنَّ عَلیَ جُیوبهِِنّ: به مردان مؤمن بگو: چشمان خود را از حرام فرو بندند، و شرمگاه خود را حفظ کنند، این برای آنان پاکیزه تر است، ... و به زنان باایمان بگو: چشمان خود را از آنچه حرام است فرو بندند، و شرمگاه خود را حفظ کنند، و زینت خود را مگر مقداری که طبیعتاً پیداست آشکار نکنند، و مقنعه های خود را بر گریبان بیندازند.(1)
و) قرآن از آمیزش با زنان در ایام عادت ماهیانه نهی فرموده است:
"فَاعْتَزِلُوا
النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَ لَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّی یطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیثُ أَمَرَکُمْ الله: در ایام حیض از زنان کنارهگیری کنید و با آنان مقاربت نکنید تا پاک شوند، پس چون پاک شدند، آنسان که خدا فرمان داده نزد آنها بروید.(2)
امروزه بهداشت محیطهای کوچک و بزرگ، مورد تاکید متولیان سلامت است. خداوند پاکی و پاکیزگی محل اجتماع روزانه مسلمانان یعنی مسجد را، مقدم بر انجام نماز در آن شمرده و برای آماده نمودن مهمترین مرکز عبادی جهان یعنی مسجد الحرام، دو پیامبر بزرگ حضرت ابراهیم و اسماعیل را ماموریت داد تا این خانه را از لوث هر آلودگی تطهیر سازند:
"وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهیمَ وَ إِسْماعیلَ أَنْ طَهِّرا بَیتِی لِلطَّائِفینَ وَ الْعاکِفینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ: و به ابراهیم و اسماعیل فرمان دادیم: خانه مرا برای طوافکنندگان و اعتکاف کنندگان و رکوع کنندگان و سجودکنندگان پاک گردانید." (3)
ص:76
از نظر اسلام، محیط زیست و تمام اجزای آن از جماد و نبات و حیوان، آفریده خداست و بشر با اذن خداوند حق دارد در آنها تصرف کند. البته به دور از هرگونه اسراف و تبذیر و یا فساد که منجر به تباهی آنها شود.
آیات قرآن در زمینه محیط زیست را میتوان به چند دسته تقسیم کرد که هر کدام از زاویهای به موضوع پرداختهاند:
الف. دستهای از آیات، بر این موضوع تأکید دارد که خداوند هستی را برای بشر آفریده و آن را برای بهره برداری بشر رام و مسخر ساخته است. تعبیراتی همچون: "سخّر لکم"، "خلق لکم" و "متاعا لکم" در قرآن فراوان به کار رفته، آن هم در عرصههای مختلف زندگی، از آسمان و زمین تا اعماق دریاها، از پرندگان آسمان تا ماهیان دریا.
در اینجا به نمونهای از این آیات اشاره می کنیم:
1- آسمان و زمین:
"أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیکُمْ نِعَمَه"(1)
"وَ سَخَّرَ لَکُمُ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ دائِبَینِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیلَ وَ النَّهارَ" (2)
ص:77
2- دریا و ماهیان و کشتیرانی:
"اللَّهُ الَّذی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِی الْفُلْکُ فیهِ بِأَمْرِه" (1)
"وَ هُوَ الَّذی سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْکُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِیا" (نحل/14)
"أُحِلَّ لَکُمْ صَیدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیارَة" (مائده/96)
"أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ وَ الْفُلْکَ تَجْری فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ" (2)
3- حیوانات و گوشت و سواری آنها:
"لِتَسْتَوُوا
عَلی ظُهُورِهِ ثُمَّ تَذْکُرُوا نِعْمَةَ رَبِّکُمْ"(3)
"وَ الْبُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ ... فَکُلُوا مِنْها وَ أَطْعِمُوا الْقانِعَ وَ الْمُعْتَرَّ کَذلِکَ سَخَّرْناها لَکُمْ" (4)
"أَ وَ لَمْ یرَوْاْ أَنَّا خَلَقْنَا لَهُم مِّمَّا عَمِلَتْ أَیدِینَا أَنْعَمًا فَهُمْ لَهَا مَلِکُونَ" (5)
4- زمین و منابع طبیعی آن:
"هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعا" (6)
"أَخْرَجَ مِنهَْا مَاءَهَا وَ مَرْعَاهَا، وَ الجِْبَالَ أَرْسَاهَا، مَتَاعًا لَّکمُ ْ وَ لِأَنْعَامِکمُ" (7)
"فَأَنبَتْنَا فِیهَا حَبًّا وَ عِنَبًا وَ قَضْبًا وَ زَیتُونًا وَ نخَْلًا وَ حَدَائقَ غُلْبًا وَ فَاکِهَةً وَ أَبًّا مَّتَاعًا لَّکمُ ْ وَ لِأَنْعَامِکمُ ْ"(8)
"أَوَ لَمْ یرَوْاْ أَنَّا نَسُوقُ الْمَاءَ إِلیَ الْأَرْضِ الْجُرُزِ فَنُخْرِجُ بِهِ زَرْعًا تَأْکُلُ مِنْهُ أَنْعَامُهُمْ وَ أَنفُسُهُمْ أَفَلَا یبْصِرُون"(9)
چنانکه مشاهده میشود این منابع اختصاصی به انسان ندارد و در بهرهگیری از آنها، حیوانات با انسان مشترکند و حتی در برخی آیات بر انسان مقدم ذکر شدهاند:
لِّنُحِْیَ بِهِ بَلْدَةً مَّیتًا وَ نُسْقِیهُ مِمَّا خَلَقْنَا أَنْعَامًا وَ أَنَاسیِ َّ کَثِیرًا"(10)
ص:78
ب. دسته ای دیگر از آیات به شعور هستی و موجودات اشاره کرده و بر تسبیح و تحمید آنان تأکید می ورزد، گرچه این امر برای بشر قابل فهم و درک نباشد:
"تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ وَ إِن مِّن شیَ ْءٍ إِلَّا یسَبِّحُ بحَِمْدِهِ وَ لَکِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کاَنَ حَلِیمًا غَفُورًا" (1)
«أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یسَبِّحُ لَهُ مَن فیِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّیرُْ صَفَّاتٍ
کلُ ٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ وَ اللَّهُ عَلِیمُ بِمَا یفْعَلُونَ»(2)
«یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فیِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فیِ الْأَرْضِ المَْلِکِ الْقُدُّوسِ الْعَزِیزِ الحَْکِیمِ» (3)
«وَ یسَبِّحُ الرَّعْدُ بحَِمْدِهِ وَ الْمَلَئکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ یرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَیصِیبُ بِهَا مَن یشَاءُ وَ هُمْ یجَُدِلُونَ فیِ اللَّهِ وَ هُوَ شَدِیدُ المِْحَالِ»(4)
ج. برخی دیگر از آیات انسان را خلیفه خدا در زمین دانسته و او را به آبادانی زمین فراخوانده است:
«إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة» (5)
«هُوَ أَنشَأَکُم مِّنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکمُ ْ فِیهَا» (6)
البته در این آباد کردن، انسان واسطه است و در واقع خداوند زارع است نه بشر؛
«ءَ أَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نحَْنُ الزَّارِعُونَ» (7)
«ءَ أَنتُمْ أَنشَأْتُمْ شَجَرَتهََا أَمْ نحَْنُ الْمُنشُِونَ»(8)
زیرا باران را که سبب احیاء زمین و خاک مرده است خدا می فرستد:
«ءَ أَنتُمْ أَنزَلْتُمُوهُ مِنَ الْمُزْنِ أَمْ نحَْنُ الْمُنزِلُونَ» (9)
د. دسته ای دیگر از آیات، ظهور فساد و تباهی در خشکی و دریا را، محصول رفتار نادرست بشر نسبت به طبیعت دانسته و می فرماید:
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فیِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیدِی النَّاسِ» (10)
ص:79
و در توصیف فاسقان و منافقان می فرماید:
«وَ إِذَا تَوَلیَ سَعَی فیِ الْأَرْضِ لِیفْسِدَ فِیهَا وَ یهْلِکَ الْحَرْثَ وَ النَّسْل» (1)
آیات فوق نشان می دهد که طبیعت و محیط زیست، نعمت و امانتی است که خداوند در اختیار بشر نهاده و به او اجازه بهره برداری و بهره مندی داده است، البته بهره گیری در حد نیاز، نه از روی اسراف و تبذیر، و یا ابزاری برای سلطه جویی و برتریطلبی بر دیگران. در اختیار داشتن منابع طبیعی، جواز تصرف مسرفانه و حریصانه را نمی دهد، زیرا مالک اصلی خداست و آب و خاک و جنگلها و معادن و دریاها، همه و همه امانتی است در اختیار بشر.
اما در دیدگاه سکولار و مادی، که جهان محدود به همین دنیای مادی است، بهره گیری هرچه بیشتر از طبیعت، نشانۀ دانایی و توانایی است. روشن است که این دیدگاه، تخریب هرچه بیشتر منابع طبیعی را به دنبال داشته و خود را در برابر خلق و خالق و نسل آینده مسئول نمی داند. در حالی که دیدگاه الهی، همواره پاسخ گویی در قیامت را به انسان یادآوری می کند: «ثُمَّ لَتُسَْلُنَّ یوْمَئذٍ عَنِ النَّعِیمِ» (2)
مواهب الهی در طبیعت محدود بوده و استفاده بیش از حد آنها موجب محرومیت دیگران می شود. قرآن بر این نکته که همه آفریده ها و نعمت های الهی از اندازه و ظرفیتی محدود برخوردارند، تأکید کرده و می فرماید:
«قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکلُ ِّ شیَ ْءٍ قَدْرًا» (3)
برخی گمان می کنند اسراف به معنای دور ریختن و اتلاف نعمت هاست. در حالی که بر اساس روایات، مصرف بیش از حد مورد نیاز، اسراف است. امام صادق علیه السلام در سخنی مبسوط می فرماید:
«وَ لَکِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَّهِ یضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ وَ جَوَّزَ لَهُمْ أَنْ یأْکُلُوا قَصْداً وَ یشْرَبُوا قَصْداً وَ یلْبَسُوا قَصْداً وَ ینْکَحُوا قَصْداً وَ یرْکَبُوا قَصْداً وَ یعُودُوا بِمَا سِوَی
ص:80
ذَلِکَ عَلَی فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِینَ وَیلُمُّوا بِهِ شَعَثَهُمْ فَمَنْ فَعَلَ ذَلِکَ کَانَ مَا یأْکُلُ حَلَالًا وَ یشْرَبُ حَلَالًا وَ یرْکَبُ وَ ینْکِحُ حَلَالًا وَ مَنْ عَدَا ذَلِکَ کَانَ عَلَیهِ حَرَاماً ثُمَّ قَالَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یحِبُّ الْمُسْرِفِینَ أَ تَرَی اللَّهَ ائْتَمَنَ رَجُلًا عَلَی مَالٍ خُوِّلَ لَهُ أَنْ یشْتَرِی فَرَساً بِعَشَرَةِ آلَافِ دِرْهَمٍ وَیجْزِیهِ فَرَسٌ بِعِشْرِینَ دِرْهَماً وَیشْتَرِی جَارِیةً بِأَلْفِ دِینَارٍ وَ یجْزِیهِ بِعِشْرِینَ دِینَاراً وَ قَالَ وَ لاتُسْرِفُوا إِنَّهُ لایحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»(1)
امام در این روایت، بر امانت بودن مال و ثروت در انسان تأکید کرده و می فرماید: آنچه در نزد شماست ودیعت الهی است و او باید میزان و نحوه مصرف را برای شما مشخص کند که چنین
کرده و در حد اعتدال و میانه روی به شما اجازه بهره مندی از مواهب طبیعت را در خوراکیها و آشامیدنی ها و پوشیدنی ها و بهره گیری از حیوانات عطا کرده است و مازاد را باید به نیازمندان بازگردانید و مشکلات آنها را برطرف کنید که در این صورت استفاده شما از نعمت ها حلال و مجاز خواهد بود و در غیر این صورت حرام و ممنوع.
آنگاه حضرت یک مثال روشن می زند و می فرماید: کسی که یک اسب بیست درهمی نیاز او را برطرف می کند، اگر اسب ده هزار درهمی بخرد، مشمول اسراف شده که خداوند از آن نهی کرده و مسرفان را از رحمت خود طرد کرده است.
لقمان نیز در پندی کوتاه به فرزندش می گوید:
«لِلْمُسْرِفِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ یشْرِی مَا لَیسَ لَهُ وَ یلْبَسُ مَا لَیسَ لَهُ وَ یأْکُلُ مَا لَیسَ لَهُ: مسرف سه نشانه دارد: میخرد آنچه را نی-از ندارد، میپوش-د آنچه را
نیاز ندارد و میخورد آنچه را نیاز ندارد.»(2)
و در قرآن کریم در سخنی بسیار کوتاه از لقمان می خوانیم:
ص:81
«وَ اقْصِدْ فیِ مَشْیک: در مشی زندگی، راه میانه را درپیش گیر.» (1)
خداوند وعده نداده است که مواهب طبیعی را برای همیشه در اختیار بشر بگذارد و با آنکه اساس کیفر و پاداش در قیامت خواهد بود، اما در آیات متعدد از کیفر اقوام کفرپیشه پیشین در همین دنیا سخن گفته، که سیل و زلزله و صاعقه، خانه ها و مزارع و اموالشان را از میان برده و نابود کرده است.
«فساد در زمین» که در قرآن به عنوان ویژگی «مسرفان» بیان شده است،(2)
چه بسا با تخریب منابع طبیعی همراه نباشد، اما بهره گیری نادرست از مواهب طبیعی همان نتیجه را دارد و منجر به نزول عذاب الهی و وقوع حوادث طبیعی شود. و این حق برای خداوند محفوظ است که هرگاه
بندگانش از مسیر عدل و انصاف خارج شده و از نعمتهای او به شکل نادرست استفاده کنند، همان نعمت ها را وسیله نقمت و هلاکت آنها قرار دهد:
«ثمُ َّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ فَأَنجَینَاهُمْ وَ مَن نَّشَاءُ وَ أَهْلَکْنَا الْمُسْرِفِینَ» (3)
«وَ إِذَا أَرَدْنَا أَن نهُّْلِکَ قَرْیةً أَمَرْنَا مُترَْفِیهَا فَفَسَقُواْ فِیهَا فَحَقَّ عَلَیهَْا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِیرًا» (4)
و اگر این سرکشی و نافرمانی جهانی شود، کیفر الهی نیز فراگیر شده و همچون زمان حضرت نوح، تمام زمین به زیر آب خواهد رفت، تا شاید آثار کفر و شرک بشر از روی زمین پاک گردد.
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلیَ قَوْمِهِ... فَأَخَذَهُمُ الطُّوفَانُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ» (5)
«فَأَخَذَتْهُمُ
الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فیِ دَارِهِمْ جَاثِمِینَ(6)
«فَإِنْ أَعْرَضُواْ فَقُلْ أَنذَرْتُکمُ ْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَ ثَمُودَ» (7)
ص:82
در شریعت اسلام، فراگیری علوم مورد نیاز جامعه، از قبیل علم طب واجب کفایی بوده و بر تمامی کسانی که توان و امکان تحصیل چنین علمی را دارند، واجب است تا حد رفع نیاز، آن را فراگیرند و نیاز جامعه را برطرف کنند.
بر بیماران نیز واجب است در صورت ابتلا به امراضی که اگر درمان نکنند، موجب هلاکت آنان و یا نقص عضو یا قوهای از قوای جسمانی آنان میگردد، به طبیب مراجعه و خود را معالجه کنند و حق تعلل و کوتاهی ندارند. آیۀ: "وَ لا تُلْقُواْ بِأَیدِیکُمْ إِلیَ التهَّْلُکَة: با دست خویشتن خود را به هلاکت نیندازید.(1) و احادیثی از این قبیل بر این مطلب دلالت دارند:
"تَدَاوَوْا
فَإِنَّ الَّذِی أَنْزَلَ الدَّاءَ أَنْزَلَ الدَّوَاءَ: خود را مداوا کنید که همانا آن کس که درد را فرستاده، داروی آن را نیز فرستاده است."(2)
"إِنَّ نَبِیاً مِنَ الْأَنْبِیاءِ مَرِضَ فَقَالَ لَا أَتَدَاوَی حَتَّی یکُونَ الَّذِی أَمْرَضَنِی هُوَ الَّذِی یشْفِینِی فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیهِ لَا أَشْفِیکَ حَتَّی تَتَدَاوَی فَإِنَّ الشِّفَاءَ مِنِّی: پیامبری بیمار شد و گفت: درمان نمیکنم تا آنکه کسی که مرا بیمار کرده، خود مرا شفا ده-د، خ-داون-د وح-ی فرستاد که تو را شفا نمیدهم، مگر آنکه اقدام به
ص:83
درمان کنی."(1)
"أَنَّ رَجُلًا جُرِحَ عَلَی عَهْدِ رَسُولُ اللَّهِ فَقَالَ صَلََّی الله عَلَیه و آله و سَلّم: ادْعُوا لَهُ الطَّبِیبَ، فَقَالُوا یا رَسُولَ اللَّهِ وَ هَلْ یغْنِی الطَّبِیبُ مِنْ شَی ءٍ فَقَال: نَعَمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ دَاءٍ إِلَّا أَنْزَلَ لَهُ شِفَاء: در زمان رسول خدا مردی مجروح شد، پیامبر فرمود: طبیب بر بالین او حاضر کنید، گفتند: ای رسول خدا آیا از طبیب کاری بر میآید، حضرت فرمود: هیچ بیماری خدا نفرستاده، مگر آنکه راه درمانش را نیز فرستاده است."(2)
از سوی دیگر درمان امراضی که موجب هلاکت یا نقص عضو بیمار می گردد، بر طبیب واجب است و امتناع و خودداری از درمان، علاوه بر حرمت، ضمان نیز دارد. امام صادق علیهالسلام از حضرت مسیح نقل میکند که آن حضرت فرمود:
"إِنَّ التَّارِکَ شِفَاءَ الْمَجْرُوحِ مِنْ جُرْحِهِ شَرِیکٌ لِجَارِحِهِ لَا مَحَالَةَ وَ ذَلِکَ أَنَّ الْجَارِحَ أَرَادَ فَسَادَ الْمَجْرُوحِ وَ التَّارِکَ لِإِشْفَائِهِ لَمْ یشَأْ صَلَاحَهُ فَإِذَا لَمْ یشَأْ صَلَاحَهُ فَقَدْ شَاءَ فَسَادَهُ اضْطِرَاراً: اگر طبیبی مداوای مجروحی را واگذارد، با وارد کنندۀ جَرح شریک است، چرا که وارد کننده جرح، قصد آسیب مجروح را داشته و کسی هم که توانایی مداوا دارد ولی از معالجه امتناع می ورزد، ناگزیر همان را خواسته است."(3) یعنی همانطور که وارد کننده جرح مقصر و ضامن است، طبیب ممتنع نیز ضامن است.(4)
در حوزه علوم بشری، پزشکی، سرآمد همه دانشهاست؛ چرا که فلسفه سایر علوم، بهرهوری انسان از مواهب زندگی است و این هدف، جز در پرتو سلامت جسم
ص:84
و روان، میسر نیست. افزون بر این، زمینههای توجه به خدا در حرفه پزشکی فراوان است. پزشک، خصوصیات و ریزهکاریهای بدن انسان را مورد مطالعه قرار میدهد و در طول دوران آموزش و حتی در هنگام درمان، بهطور مداوم با پیچیدگیهای نظام خلقت سر و کار دارد و این مسئله باعث میشود که بیش از سایر افراد
به عظمت آفرینش آگاهی داشته باشد. لذا حرفه پزشکی بیش از سایر حرفهها انسان را با خدا آشنا میکند.
رهاوی در بیان منافع علم پزشکی مینویسد:
"نخستین سودی که فهم [از طریق طب] بدان نایل می شود اقرار به وحدانیت خدای متعال و شناخت حکمت لطیف و قدرت والا و حسن عنایت او به سایر خلایق است. چرا که وقتی آدمی به آمیختگی ممتزجات و ترکیب مرکبات از سایر محسوسات جامد با توجه به اختلاف انواع آنها، و به موجودات نباتی با وجود کثرت شاخه های آنها، و به حیوانات با وجود تباین انواع آنها، می نگرد و سپس بدانچه مختص هر نوعی از آنها و خصوصاً ویژه نوع انسان است میاندیشد، و آنگاه به شناخت ذات خود می پردازد و در مزاج خود و اعضای خویش، با آن همه اشکال و مقادیر و وضع پیوستگی و گسستگی و افعال و منافع و نظایر اینها تأمل می ورزد، به خوبی از حکمت آفریدگار متعال به این نکته پی می برد که او خالقی است یگانه و توانا و دانا که برای مخلوقاتش استوارترین و مطمئن ترین و نیکوترین و بهترین چیز را خواسته است و ثمره و نفع همین نکته برای انسان خردمند کافی است."(1)
امام باقر علیهالسلام میفرماید:
"وَ اعْلَمْ اَنّهُ لا عِلْمَ کَطَلَبِ السَّلامَةِ وَ لا سَلامَةَ کَسَلامَةِ الْقَلْبِ: بدان که هیچ
ص:85
دانشی چون جستن سلامت نیست و هیچ سلامتی چون سلامت دل."(1)
این سخن، بهروشنی نشان میدهد که از نگاه اسلام، علم طب ارزشمندتر از سایر علوم و البته سلامت روح، ارجمندتر از سلامت جسم است. این حدیث نبوی نیز بدین معنا اشاره دارد:
"الْعِلْمُ
عِلْمَانِ عِلْمُ الأَدْیانِ وَ عِلْمُ الأَبْدَانِ: دانش بر دو گونه است: دانش دین و دانش بدن."(2)
در جایگاه دانش پزشکی همین بس که امام صادق علیهالسلام میفرماید:
"لَا یسْتَغْنِی أَهْلُ کُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَةٍ یفْزَعُ إِلَیهِ فِی أَمْرِ دُنْیاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِکَ کَانُوا هَمَجاً فَقِیهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِیرٍ خَیرٍ مُطَاعٍ وَ طَبِیبٍ بَصِیرٍ ثِقَة: هیچ جامعهای از سه کس بی نیاز نیست که در کار دنیا و آخرت بدانها پناه برد، و اگر این سه را نداشته باشد، امورش نابسامان خواهد شد: فقیه دانشمند پارسا، حاکم خیرخواه مقتدر و طبیب ماهر مورد وثوق."(3)
بر اساس این سخن، گرچه مسئولیت ارشاد و هدایت مردم را فقیه بر عهده دارد و حاکم، امنیت جامعه را تامین میکند و پزشک، سلامت مردم را عهدهدار است؛ اما سعادت دنیا و آخرت مردم در صورتی تأمین میشود که این اشخاص واجد صفات و شرائطی باشند. امام علیهالسلام به دو ویژگی مهم پزشک اشاره کرده است:
اول اینکه بصیر باشد و به علوم پزشکی زمان خود آگاه و آشنا بوده و به فن طبابت و روش تشخیص بیماری و راه علاج آن وقوف کامل داشته باشد. بنابراین پزشک باید همواره کتب و مجلات پزشکی را مطالعه کند و معلومات خود را تکمیل
ص:86
نماید. زیرا از یک سو بیماریهای جدید پدید میآید و از سوی دیگر راههای تشخیص و درمان نو به نو میشوند.
دوم اینکه پزشک باید از هر جهت مورد اعتماد بیمار و اطرافیانش باشد. به دانش و مهارت او، به دلسوزی و خیرخواهی او، به ایمان و صداقت او، به امانتداری و رازداری او، به تقوا و خودنگهداری او، به مهربانی و خوش اخلاقی او، اعتماد داشته باشند.(1)
غزالی در احیاء العلوم مینویسد:
"علوم به دو دسته تقسیم میشوند: علوم شرعی و علوم غیر شرعی. قسم اول، علومی است که از تعالیم انبیا حاصل میشود و قسم دوم علومی است که یا از عقل بهره میبرد: مانند حساب و هندسه و یا از تجربه به دست میآید: مانند طب و لغت. سپس علوم غیر شرعی را
به سه دسته تقسیم
میکند: پسندیده، ناپسند و مباح. پسندیده آن است که مصالح دنیوی را در برگیرد و خود بر دو گونه است: فرض و فضل. آنچه حیات دنیوی از آن بینیاز نیست، فرض است و واجب کفایی، مانند علم طب که برای صحت و سلامت و بقای بشر ضروری است و غیر آن فضل است و غیرضرور."(2)
امام خمینی درباره جایگاه پزشکی در اسلام می فرماید:
"از جمله شغلهای بسیار مقدس پزشکی است. شغلی که اگر پزشکان به تکالیف خودشان، تکالیف انسانی خودشان عمل کنند، عبادتی است در تراز عبادتهای درجه اول."(3)
ص:87
و در جای دیگر به آسیب و آفت بزرگ این حرفه اشاره کرده و میفرماید:
"شما متوجه باشید که این شغل را خدای نخواسته آلوده نکنید به جهات مادی، به جهات دنیایی، که هم کار کرده باشید و هم اجر الهی نبرده باشید. شما کاری کنید که شغل شما الهی باشد، برای خدا باشد. منافات ندارد این که برای خدا باشد، لکن به شما هم اجری بدهند. اینها منافات باهم ندارند."(1)
در نگاه اسلام، طبابت کار خداوند متعال است و طبیب واقعی اوست. پیامبر گرامی اسلام به یک پزشک فرمودند:
"أللَّهُ الطَّبیبُ، بَل أنتَ رَجُلٌ رَفیقٌ، طَبیبُها الَّذی خَلَقَها: خدا طبیب است و تو یاوری مهربان هستی. طبیبِ درد، کسی است که آن را آفریده است."(2)
جالینوس در تفسیر سوگندنامه بقراط میگوید:
ما معتقدیم که صناعت طب، تعلیمی الهی است که به عنوان هدیه و امتیاز خدا، به نوع انسان ارزانی شده است.(3)
خداوند خواص درمانی را در داروها نهاد و در نظام آفرینش، برای هر دردی دارویی آفرید و به انسان، استعداد شناخت درد و دارو و چگونگی درمان آن را عنایت کرد. و بدینسان، پزشکان را مظهر نامهای "طبیب" و "شافی" خود قرار داد، چنان که پیامبران الهی نیز مظهر این نامهای مقدس برای درمان بیماریهای جان هستند.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلم میفرماید:
"یا عِبَادَ اللَّهِ أَنْتُمْ کَالْمَرْضَی وَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ کَالطَّبِیبِ فَصَلَاحُ الْمَرْضَی فِیمَا یعْلَمُهُ الطَّبِیبُ وَ یدَبِّرُهُ بِهِ لَا فِیمَا یشْتَهِیهِ الْمَرِیضُ وَ یقْتَرِحُهُ أَلَا فَسَلِّمُوا لِلَّهِ
ص:88
أَمْرَهُ تَکُونُوا مِنَ الْفَائِزِین: ای بندگان خدا، شما همانند بیماران هستید و پروردگار جهانیان همانند طبیب است. صلاح بیماران در آن چیزی است که طبیب آن را تدبیر و تجویز می کند، نه آن چه که بیمار می خواهد و آن را پیشنهاد می دهد. پس تسلیم فرمان خداوند باشید تا رستگار شوید."(1)
امام علی علیهالسلام نیز در توصیف پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله میفرماید:
"طَبِیبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ، قَدْ أَحْکَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَی مَوَاسِمَهُ، یضَعُ مِنْ ذَلِکَ حَیثُ الْحَاجَةُ إِلَیهِ مِنْ قُلُوبٍ عُمْی، وَ آذَانٍ صُمٍّ، وَ أَلْسِنَةٍ بُکْمٍِ: او طبیبی است که در میان بیماران می گردد، تا دردشان را درمان کند. داروها و مرهم های خود را مهیا کرده است و ابزار جراحی خویش گداخته است تا هر زمان که نیاز افتد آن را بر دلهای نابینا و گوشهای ناشنوا و زبانهای ناگویا برنهد."(2)
در شریعت اسلام، آنچه برای سلامت جسم و جان، خطرناک و زیانبار باشد، حرام یا مکروه شمرده شده و آنچه لازم و مفید باشد، واجب یا مستحب، و غیر آنها مباح شناخته شده است. این بدان معناست که طب پیشگیری در متن مقررات و احکام پنجگانه اسلام تنیده شده و اجرای کامل و دقیق قوانین الهی در زندگی، سلامت جسم و جان را به همراه دارد.
امام رضا علیهالسلام درباره حکمت آنچه حلال یا حرام شده است، میفرماید:
"أَنَّا وَجَدْنَا کُلَّ مَا أَحَلَّ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی فَفِیهِ صَلاحُ الْعِبَادِ وَ بَقَاؤُهُمْ وَ لَهُمْ إِلَیهِ الْحَاجَةُ الَّتِی لا یسْتَغْنُونَ عَنْهَا وَ وَجَدْنَا الْمُحَرَّمَ مِنَ الأَشْیاءِ لا حَاجَةَ لِلْعِبَادِ إِلَیهِ وَ وَجَدْنَاهُ مُفْسِداً دَاعِیاً إِلَی الْفَنَاءِ وَ الْهَلاک: ما میبینیم هر آنچه که خداوند تبارک و تعالی حلال کرده، در آن صلاح و بقای بندگان است و بدان
ص:89
نیازی گریزناپذیر دارند، و میبینیم آنچه حرام شده است، بندگان بدان نیازی ندارند و موجب تباهی و نابودی است."(1)
در این سخن، امام تصریح میفرماید که آنچه حلال شمرده شده، مانند خوردن و آشامیدن و ازدواج، اموری است که مردم برای تامین سلامت، رفاه و آسایش خود بدان نیاز دارند و مصالح زندگی و بقای آنها وابسته به آن است و به عکس، آنچه تحریم شده، اموری است که نه تنها مورد نیاز مردم نیست، بلکه به زیان سلامت و آسایش آنان و موجب هلاکت آنهاست.(2)
ص:90
واژه "مرض"، 24 مرتبه در قرآن بهکار رفته که 12 مرتبه درباره بیماران جسمی و احکام آنان و 12 مرتبه درباره بیماران روحی و گفتار و رفتار آنهاست. کلمات "مریض" و "مرضی" در قرآن، مربوط به بیماران جسمی و عبارت "فی قلوبهم مرض" در خصوص بیماردلان و به ویژه منافقان بهکار رفته است.
دسته اول مشمول رحمت و رافت الهی بوده و خداوند تکالیف شرعی همچون نماز، روزه، حج و جهاد را بر آنان سهل و آسان گرفته و گروه دوم به کیفر سخت و شدید الهی در دنیا و آخرت تهدید شدهاند.
از آیات و روایات چنین بر میآید که خداوند هرگونه تکلیفی که موجب عسر و حرج گردد، از بیماران و معلولان برداشته است. ده آیه از قرآن، احکام این گروه را بیان میکند که به برخی از آنها اشاره میشود:
الف. بیمار میتواند به جای وضو تیمم کند: "وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضی أَوْ عَلی سَفَرٍ ... فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَیمَّمُوا صَعیداً طَیباً: و اگر بیمار بودید یا در سفر ... و به آب دسترسی نداشته اید، با خاک پاکیزه تیمم کنید."(1)
ب. بیمار لازم نیست هنگام نماز بایستد و به هر شکل که میتواند نمازش را میخواند، حتی خوابیده بر تخت. امام باقر علیهالسلام در تفسیر آیه "الَّذینَ یذْکُرُونَ
ص:91
اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلی
جُنُوبِهِمْ"(1) فرمود: افراد سالم نماز را ایستاده، افراد بیمار نشسته و افراد عاجز به پهلو خوابیده به جای آورند.(2)
ج. بیمارانی که روزه برای آنها ضرر دارد و یا ممکن است منجر به تشدید بیماری آنها شود، از روزه گرفتن معافند و پس از بهبودی آن را به جا میآورند، اما پیرمردان و پیرزنان و یا دیگر افرادی که طاقت روزه گرفتن ندارند، مطلقا از روزه معافند و به جای آن فدیه ای پرداخت میکنند: "أَیاماً مَعْدُوداتٍ فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ عَلی سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَیامٍ أُخَروَ عَلَی الَّذینَ یطیقُونَهُ فِدْیةٌ طَعامُ مِسْکینٍ..."(3)
د. در مراسم حج، بیمار میتواند قبل از انجام قربانی و زودتر از دیگر حاجیان سر بتراشد، البته باید فدیهای بدهد: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ ... فَمَنْ کانَ مِنْکُمْ مَریضاً أَوْ بِهِ أَذیً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُک» (4)
ه. جهاد از بیماران و معلولان برداشته شده است: "لَیسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ"(5)این آیه در سیاق آیات جهاد بکار رفته و لذا مفسران، نفی حرج را به نفی جهاد تفسیر کردهاند.
مشابه آیه فوق، آیه 61 سوره نور است: "لَیسَ عَلَی الْأَعْمی حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَ لا عَلَی الْمَریضِ حَرَجٌ وَ لا عَلی أَنْفُسِکُمْ أَنْ تَأْکُلُوا مِنْ بُیوتِکُمْ أَوْ بُیوتِ آبائِکُمْ ..."، که در اینجا برخی مفسران به اعتبار آیات مشابه، آن را به معاف بودن بیماران از جهاد تفسیر کردهاند و برخی با توجه به جملات بعدی، به لزوم توجه مردم به بیماران در امر تغذیه؛ زیرا براساس روایات، قبل از اسلام، نابینا و لنگ و مریض حقّ نداشتند با افراد سالم غذا بخورند و این آیه این حرج را از آنان برداشت و به آنان اجازه داد تا با افراد سالم غذا بخورند.(6)
ص:92
اما آنچه مسلم است این دو آیه به طور مطلق امور حرجی را از معلولان و بیماران برداشته و متعلَّق نفی حرج را بیان نکرده، که در چه امری بر آنها حرج نیست، بنابراین میتوان گفت: هر چیزی که موجب حرج بر بیماران شود، از آنان برداشته شده، چه در جهاد باشد و چه غیر آن. چنانکه علامه طباطبایی در ذیل آیه اول میفرماید: نفی جهاد از لوازم نفی حرج است، نه خود آن.(1)
تکرار کلمه "حرج" نیز، بر نفی حرج از معلولان و بیماران تاکید دارد، با آنکه میتوانست همانند آیه 91 سوره توبه هر سه مورد را به هم عطف کند و کلمه حرج را یک بار بیاورد.
لازم به ذکر است که واژههای "اعمی" و "اعرج"، عموم معلولان جسمی- حرکتی و کلمه "مریض"، عموم بیماران را شامل می شود که خداوند هر گونه امر حرجی را از آنها برداشته است.
شاید بتوان از آیات فوق، چنین استنباط نمود که اگر خداوند در واجبات خود، به بیماران تخفیف ویژه داده است، باید قوانین جامعه اسلامی نیز برای این گروه شرایط ویژه قائل شود و آحاد جامعه و حکومت اسلامی، آنچه را موجب عسر و حرج برای بیماران می شود، از آنان بردارند، چه در امر درمان و هزینه های آن، چه در محیط کار و شرایط آن، چه در زندگی و امکانات آن.
امیرمومنان علی علیهالسلام در نامه خود به مالک اشتر یکی از وظایف حاکم اسلامی را رسیدگی به افراد رنجور و ناتوان که در اثر بیماری از پا افتاده و زمینگیر شدهاند، میشمرد و میفرماید:
ص:93
"اللَّهَ اللَّهَ فِی الطَّبَقَةِ السُّفْلَی مِنَ الَّذِینَ لَا حِیلَةَ لَهُمْ وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُحْتَاجِینَ وَ ذَوِی الْبُؤْسِ وَ الْزَمْنَی: از خدا بترس در باره ی زیردستان بیچاره و تهیدستان نیازمند و افراد گرفتار و بیمار." و در ادامه همین بخشنامه حکومتی مینویسد: هنگامی که نماز را به جماعت با
مردم میخوانی آن را طولانی مکن، زیرا برخی از نمازگزاران بیمارند (و توان نماز طولانی ندارند.)"(1)
در روایات، عیادت از بیماران و رسیدگی به امور آنان مورد تاکید فراوان است و یکی از حقوق برادران دینی بر یکدیگر شمرده شده است. در تاریخ آمده که رسول خدا شخصا به دیدن بیماران میرفت و با سخنان خود به آنان آرامش میبخشید. به یک نمونه تاریخی اشاره میشود:
"عَادَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله سَلْمَانَ الْفَارِسِی فِی عِلَّتِهِ فَقَالَ یا سَلْمَانُ: إِنَّ لَکَ فِی عِلَّتِکَ إِذَا اعْتَلَلْتَ ثَلَاثَ خِصَالٍ أَنْتَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِذِکْرٍ وَ دُعَاؤُکَ فِیهَا مُسْتَجَابٌ وَ لَا تَدَعُ الْعِلَّةُ عَلَیکَ ذَنْباً إِلَّا حَطَّتْهُ مَتَّعَکَ اللَّهُ بِالْعَافِیةِ إِلَی انْقِضَاءِ أَجَلِکَ: پیامبر اکرم سلمان فارسی را عیادت کرد و فرمود: ای سلمان این بیماری برای تو سه چیز به دنبال دارد: همواره خدا را یاد میکنی، دعایت مستجاب میشود، و بیماریت هیچ گناهی برایت باقی نمیگذارد، خداوند تو را تا آخر عمر سلامت بخشد."(2)
ص:94
هنگام ظهور اسلام در جزیرة العرب، علم طب در میان اعراب دوران طفولیت خود را میگذراند و از دیگر تمدن های معاصر خود عقبتر بود. در دورانی که مکاتب مختلف طبی، در ایران و روم و مصر و هند و چین به پشتوانه تلاش دانشمندان آن تمدنهای بزرگ رو به گسترش و پیشرفت بود، در میان اعراب جاهلی همچون دیگر عرصههای تمدنی، خبری از مراکز آموزشی- درمانی همچون جندیشاپور و طبیبانی چون برزویه نبود و اعراب بیماران خود را بر اساس تجربههای قومی و قبیلگی، با استفاده از گیاهان داروئی شناخته شده نزد خود درمان میکردند.
با آمدن اسلام، حفظ سلامت وظیفه شرعی و امر طبابت واجب کفایی شمرده شد و پیشوایان دین آموزههای بسیاری در امر پیشگیری و درمان بیان فرمودند که گنجینهای بزرگ برای جامعه بشری بهشمار میرود.
اما مسلمانان، متاسفانه در قرن اول کمتر به این امر توجه نموده و از آن بهره گرفتهاند، تا آنکه با سقوط امویان و روی کار آمدن عباسیان، و توجه آنان به ویژه هارون و مامون به علوم زمان، نهضت علمی مسلمانان شکل گرفت و ابتدا ترجمه
ص:95
و سپس تالیف متون طبی، زمینه رشد و شکوفایی علم طب را در میان آنان فراهم ساخت.
در قرن اول هیچ کوشش علمی در امر طب دیده نمیشود و فقط سخنان پیامبر و برخی امامان معصوم در این زمینه سینه به سینه نقل میگردد. اما تلاش دانشمندان اسلامی در قرون بعدی تا
آنجا پیش رفت که در قرن نهم میلادی، پزشکان مسلمان با تالیفات خود از دیگران پیشی گرفتند و در اوایل قرن دوازدهم میلادی کتاب "قانون" بوعلی به زبان لاتین ترجمه و در مراکز آموزشی مغرب زمین به عنوان کتاب درسی شناخته شد.
کتابی که به اکثر زبانهای رایج ترجمه شد وتا ظهور طب جدید در قرن نوزدهم، مرجع رسمی آموزش و درمان در نقاط بسیاری از جهان بود. علاوه بر "قانون"، کتاب "الحاوی" رازی به زبان لاتین ترجمه و در مراکز طبی اروپا تدریس شد.
جالب آنکه بر اساس برخی نگاشتهها، در صدر اسلام، گوشه ای از مسجد النبی به محل درمان بیماران اختصاص یافته و پیامبر و صحابه بعد از نماز از آنان عیادت میکردند.(1)
تا اوایل سده سوم هجری، پیشرفتهای چشمگیری که در طب توسط مسلمانان صورت گرفته باشد، محسوس نبود. نخستین پزشک ایرانی که رکنی از ارکان چهارگانه طب اسلامی را بنیان نهاد، "ابن ربن طبری" بود. او به سال 192 هجری قمری در مرو متولد شد و در ده سالگی به همراه پدرش در خدمت مازیار به مازندران (طبرستان) درآمد. پس از دستگیری و قتل مازیار توسط مأمون خلیفه عباسی، به ری گریخت و از آنجا به بغداد رفت.
ص:96
او در بغداد مسلمان شد و کتابی در حقانیت اسلام تألیف کرد. اما مهمترین تالیف او، کتاب "فردوس الحکمة" در پزشکی است. از نظر تاریخی، او با تالیف این کتاب نخستین ستون طب اسلامی را بنیان گذارد. ابن ربن طبری در سال 274 هجری قمری درگذشت.
دومین ایرانی بنیانگذار طب اسلامی، محمد بن زکریای رازی است که در ری چشم به جهان گشود. در آن تاریخ، ری کانونی علمی و مرکزی آموزشی مشهور در جهان اسلام بود و گروهی دانشمند از این شهر برخاسته بودند.
او در جوانی، زرگری را که شغل پدرش بود، پیشه خود ساخت و مدتی هم به کیمیاگری روی آورد. اما یک تصادف سبب گردید که به سمت و سوی پزشکی سوق داده شود. رازی ، با هوش و ذکاوتی که داشت در این رشته پیشرفت کرد و به شهرتی جهانگیر رسید.
رازی پس از خاتمۀ تحصیلات پزشکی، به طبابت و تحقیق پرداخت و آثار ارزندهای در پزشکی، داروشناسی و داروسازی، حکمت و کیمیا (شیمی)، نجوم، هیئت، ماوراء الطبیعه و امثال آنها به وجود آورد.
رازی در اواخر عمر نابینا شد و با آنکه درآمد سرشاری داشت، ولی به خاطر بخششهای فراوان و درمان رایگان بینوایان و پرداختن پول داروی آنها، به هنگام مرگ در سال 313 هجری قمری، تقریبا فردی فقیر و بیچیز بود.
اثر پزشکی مهم و جهانی رازی، "الحاوی" است که مشتمل بر کلیات بیماریها و آموختههای تجربی وی و شرح حال بیماران است.
"علی بن عباس مجوسی اهوازی" سومین رکن از ارکان پزشکی اسلامی است که از پزشکان بزرگ و برجستۀ ایرانی میباشد و در بنیان نهادن طب اسلامی خدمات شایانی کرده است.
ص:97
او در حدود 318 یا 328 هجری قمری در اهواز چشم به جهان گشود و
پزشکی را نزد ابوماهر موسی ابنسیار آموخت. خود او نیز جداگانه به مطالعه و تحقیق پرداخت و در این رشته استاد و نویسنده شد.
او برای عضد الدوله دیلمی دایرةالمعارفی طبی نوشت به نام " الملکی" یا "کامل الصناعة الطبیة"، شامل بیست مقاله که ده مقاله در طب عملی و ده مقاله در طب نظری است.
کار بزرگ دیگر اهوازی، نقد و تفسیر آثار بقراط، جالینوس و حتی رازی است که تا آن تاریخ چنین عملی سابقه نداشت. اهوازی در سال 384 هجری قمری وفات یافت.
چهارمین رکن پزشکی اسلامی، ابنسینا است که به سال 370 هجری قمری متولد شد. بوعلی در سن 16 سالگی تحصیلات پزشکی را آغاز نمود و پس از تحمل زحمات و مشقات بسیار، پزشکی نامآور شد.
این طبیب بزرگ و فیلسوف برجسته، که روحی ناآرام داشت، از بخارا به خراسان و سپس به گرگان و همدان و اصفهان رفت و سرانجام به سال 428 در همدان وفات یافت. بیشتر آثار طبی و غیر پزشکی او در طول همین سفرها تألیف یافته است.
از بوعلی سینا آثار و مؤلفات بسیار باقی مانده است که به بیش از 200 جلد میرسد. "قانون" در طب و "شفا" در فلسفه، مهمترین و مشهورترین آنهاست.
"قانون" مفصلترین کتاب طبی ابنسینا است که مشتمل بر پنج کتاب است که هر یک به چند فن و تعلیم و جمله و فصل تقسیم شده است و بر این کتاب شرحهای بسیار نوشتهاند.
ص:98
"قانون" نخستین بار از عربی به لاتین ترجمه شد و البته به عبری، انگلیسی، روسی و فارسی نیز ترجمه شده است. کتاب قانون کتاب درسی چندین دانشگاه و دانشکده پزشکی اروپا بوده است.
در قرن پنجم هجری، "سید اسماعیل جرجانی" به سال 434 قمری در گرگان دیده به جهان گشود. بیشتر شهرت او در پزشکی به خاطر تألیفات وی به فارسی است. زیرا تا آن زمان پزشکان و فلاسفه و دیگر دانشمندان ایرانی کتابهای خود را به زبان عربی مینوشتند.
اثر پزشکی مهم و مشهور جرجانی، "ذخیره خوارزمشاهی" است که آن را برای قطب الدین محمد بن انوشتکین خوارزمشاه نوشت و در اندک مدت مورد استقبال ایرانیان قرار گرفت. اهمیت او در علم طب از دو جهت است: اول آنکه او بعد از ابنسینا نخستین کسی است که در آثار خود همة مباحث علم طب را چنان که قدما میاندیشیده اند با تحقیقات جدید مطالعه کرد و دوم آنکه مهمترین آثار طبی را در زبان فارسی پدید آورد و جمیع مباحث مربوط به علم پزشکی را در آن کتب درج کرد و بسیاری از اصطلاحات پارسی را در این علم که تا آن عهد وجود داشت در کتب خویش گرد آورد.
کتاب او که از ارکان طب شمرده میشد، مفصلترین و جامعترین کتاب طب به زبان فارسی است. این کتاب در دوازده مجلد است که هر کتاب خود به چند باب و فصل تقسیم و همة ابواب طب و تشریح و ادویة مفرده و مرکبه را شامل میشود.(1)
ص:99
یکی از منابع مهم پزشکی در جهان اسلام، آثار پزشکان ایرانی بوده است، چون در ایرانِ پیش از اسلام، علم پزشکی و داروشناسی و گیاهان دارویی، رونق و رواج فراوانی داشته و "پجشگان"(پزشکان) یکی از طبقات ممتاز جامعه به شمار می آمدند. داستان برزویۀ طبیب در آغاز "کلیله و دمنه" نشان دهندۀ شرافت علم پزشکی و اخلاق و آداب آن در ایران پیش از اسلام است و بیمارستان جندی شاپور اهواز یکی از مراکز مهم این علم در ایران بوده که در آن دانشمندان ایرانی و یونانی و هندی با هر آیین و مذهبی به این پیشۀ شریف اشتغال داشته اند و آثار آن مرکز علمی و دیگر مراکز حتی قرن ها پس از اسلام باقی بوده است.
اسلام که حد و مرزی برای بهره برداری از علم و دانش نمی شناخت، نه تنها از طب ایران بلکه از طب هندی نیز استفاده کرد. علی بن ربن طبری که از قدیمی ترین دانشمندانی است که کتابی جامع در طب تألیف کرده، گفتار چهارم از کتاب خود "فردوس الحکمة" را "مِن جوامع کتب الهند" نام داده و در آن از دو منبع مهم هندی یعنی "کتاب سرد" و "کتاب چرک" که ترجمه های عربی آن موجود بوده مطالب فراوانی را نقل می کند ولی مهم ترین منبع پزش-کی اسلامی، آثار دانش-مندان
ص:100
یونانی بویژه بقراط و جالینوس بوده است."(1)
استاد محقق در مقدمهای که بر کتاب "مختصر در علم تشریح" نگاشته است، پس از آنکه منابع ایرانی، هندی و یونانی را برای طب اسلامی ذکر میکند، مینویسد:
"مهمترین منبع پزشکی اسلامی، آثار دانشمندان یونانی به ویژه بقراط و جالینوس بوده است. این آثار مورد استفاده دانشمندان بزرگ اسلامی همچون علی بن عباس مجوسی اهوازی در کتاب "کامل الصناعة" و محمد بن زکریای رازی در "الحاوی" و ابن سینا در "قانون" و ابوریحان بیرونی در "الصیدنه" قرار گرفت. و این کتابها نیز منبع مهمی برای تالیفات دانشمندان بزرگ ایرانی گردید که پزشکی را به زبان فارسی تالیف کردند که از مهمترین این تالیفات می توانیم از "الابنیه عن حقائق الادویه" ابو منصور موفق هروی و "هدایه المتعلمین" اخوینی بخاری و "ذخیره خوارزمشاهی" سید اسماعیل جرجانی را نام ببریم."
یک بررسی مختصر آماری نشان میدهد که: اهوازی در مجلد اول کتاب خود "کامل الصناعة الطبیة"، که توسط مؤسسه احیاء طب طبیعی چاپ شده، 27 بار از جالینوس و 47 بار از بقراط نام برده است. رازی نیز در "الحاوی" همین روش را داشته و مثلاً در باب ادویه مفرده عموماً به دیسقوریدوس، جالینوس و بولس ارجاع میدهد.
ابنسینا در قانون 49 بار به بقراط ارجاع داده، اما در موارد معدودی به سخن پیامبر اسلام اشاره کرده است. به عنوان مثال در انتخاب مرضعه میگوید: مرضعه نباید مجنون باشد و بعد به سخنی از پیامبر اکرم در این زمینه اشاره میکند. بیرونی
ص:101
نیز در کتاب "الصیدنة" بیش از همه به جالینوس، بقراط و دیسقوریدوس ارجاع
میدهد.
باید توجه داشت که وقتی پسوند اسلامی برای یک علم بهکار می رود بار معنایی خاصی بدنبال دارد. به عنوان مثال وقتی می گوییم اقتصاد اسلامی یعنی اقتصادی که احکام شریعت اسلامی در انجام معاملات و عملیات بانکداری، بیمه و گمرک آن ساری و جاری باشد. آیا طب اسلامی چنین است؟
دانشمندان علوم اسلامی، آنچه را در قرآن کریم و احادیث پیامبر اسلام، درباره حفظ صحت و سلامت و جلوگیری از بیماری وارد شده بود، جداگانه گردآوری کرده، آن را به عناوینی چون "طب النبی" یا "طب النبوی" موسوم ساختند که از میان مهمترین آنها، به "الطب فی الکتاب و السنّة" عبد اللطیف بغدادی، "الطب النبوی" ذهبی، "الطب النبوی" ابن القیم و "الرحمة فی الطبّ و الحکمة" سیوطی میتوان اشاره کرد.
اما چنانکه در کلام استاد محقق مشاهده شد، پزشکان بزرگ مسلمان در آثار خود عمدتاً به بقراط و جالینوس و سایر دانشمندان یونانی ارجاع دادهاند و از آیات قرآن و روایات نبوی یا استفادهای نشده و یا صرفاً در حد تیمن و تبرک به برخی روایات اشارهای شده است، نه آنکه این معارف، مصدر و آبشخور مکتب طبی ایشان باشد.
علت این غفلت برای ما روشن نیست، شاید احادیثی که در دسترس ماست در اختیار ایشان نبوده و یا دیدگاه خاصی در استفاده از احادیث طبی داشتهاند و یا حجم وسیع کتب ترجمه شده یونانی ناشی از نهضت ترجمه، عرصه را بر حضور آموزههای دینی در وادی طب تنگ نموده بود. به هر حال میان متون طبی پزشکان اسلامی و متون دینی مربوط به طب، ارتباطی برقرار نشد و این دو به صورت جدا و مجزا از یکدیگر مورد استفاده قرار میگرفتند.
ص:102
علاوه بر تفاوت طب سنتی با طب اسلامی در مصادر، که به آن اشاره شد، در تعامل با احکام شرع نیز، میان آنها تفاوت آشکاری وجود دارد. در طب سنتی حلال و حرام مطرح نیست، به همین جهت در کتب مشاهیر آن، مصرف خمر هم برای حفظ صحت و هم برای درمان بیماران توصیه شده است. برخی از ایشان به طور مفصل به این موضوع پرداختهاند، از جمله نویسنده ذخیره خوارزمشاهی در مبحث "ستة ضروریة" و در بخش مربوط به اکل و شرب چند باب را به شراب اختصاص داده، خواص آن را برشمرده، روش مصرف، مجلس مناسب برای شراب و روشهای رفع خمار را به تفصیل شرح داده است.
صاحب کتاب "حفظ الصحة ناصری" نیز پس از یک بحث کشدار فقهی در باب شراب، باز مصرف آن را برای حفظ صحت جایز دانسته است. به نظر می رسد استفاده از شراب در طب سنتی به علت سیطره علمی مسیحیان در قرون اولیه بوده است، چرا که ایشان نخستین مترجمان و مولفان کتب طبی در قرون دوم و سوم بودهاند.
همچنین استفاده از حیوانات حرام گوشت یا بهکارگیری اجزائی از حیوانات که خوردن آن شرعاً مجاز نیست، در منابع مهم طبی توصیه شده است، مانند خوردن استخوان انسان، قضیب حمار و جند بیدستر. اما در طب اسلامی یک قاعده مهم وجود دارد و آن قاعده این است که در حرام شفا نیست.
البته دانشمندان بزرگ مسلمان چون در دامان اسلام رشد کردهاند، مقلد متقدمین نبوده و در مواردی به نقد یا رد نظرات گذشته، از جمله نظرات بقراط و جالینوس نیز پرداختهاند که میتوان به کتاب "الشکوک الی جالینوس" رازی اشاره کرد. این نوابغ با تکیه بر عقلانیت و نبوغ خویش، از منابع طبی یونانی، ایرانی و هندی بهره برده،
ص:103
نقایص آنها را برطرف کردند، به آنها نظم و ترتیب بخشیده و به صورتی مدوّن عرضه نمودند.
نتیجه آنکه آنچه به عنوان طب اسلامی رایج است و به آثار دانشمندان بزرگ مسلمان چون رازی، اهوازی و بوعلی، نام طب اسلامی را نسبت میدهند، یک سوءتفاهم است، زیرا وقتی یک مکتب طبی با تلفیقی از مکاتب طبی ایران، هند و یونان بوجود میآید و عمده مترجمان و بنیانگذاران اولیه آن نیز مسیحی، یهودی یا مشرک هستند و نسبتی با قرآن و حدیث ندارند، نمیتوان آن را طب اسلامی نامید. به عبارت دیگر برای آنکه مشخص شود یک علم اسلامی هست یا نه، باید ببینیم در مصادر و منابع آن علم، چقدر از منابع اصیل دین یعنی قرآن و حدیث بهرهبرداری شده است. شاید بتوان طب سنتی ایران را، طب مسلمانان نامید، اما عنوان "طب اسلامی" نامی ناهمگون با این طب است.(1)
ص:104
در دیدگاه اسلام، انسان در بهترین قوام و نظام آفریده شده است: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»(1)؛ مورد تکریم ویژه پروردگار است: «لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَمَ»(2)
بر دیگر مخلوقات برتری دارد: «وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضیلاً»(3)؛ مسجود فرشتگان است: "فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ"(4)؛ و از روح الهی در او دمیده شده است: «نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی»(5)
اضافه روح به خداوند، "اضافه تشریفی" است، زیرا خداوند نه جسم دارد و نه روح. همانگونه که کعبه را به خاطر شرافت و عظمتش "بیت اللَّه" میخوانند، در حالی که خداوند جسم ندارد تا نیازی به خانه و محلّ سکونت داشته باشد، بلکه منظور بیان ارزش و جایگاه ویژه کعبه است که از آن به "خانه خدا" تعبیر میشود و ماه مبارک رمضان نیز به سبب برکت و شرافتش به "شهر اللَّه"، ماه خدا، نامگذاری شده است؛ روح انسان نیز به خاطر شرافت و ویژگیها و استعدادهای برتری که دارد، "روح خدا" نامیده شده، زیرا انسان گرچه به لحاظ بُعد مادّی و جسمانی از خاک و یا نطفه است، ولی از جنبه روحی که انسانیت او به آن بستگی دارد، از چنان ویژگیهای ممتاز و ارزشمندی برخوردار است که خداوند آن را به خود نسبت داده است. از مهمترین
ص:105
ویژگیهای روح انسان این است که میتواند تجلّیگاه اسماء و صفات حق تعالی و جلوهگاه کمالات او قرار بگیرد؛ به همین دلیل در روایات از قلب انسان مؤمن به عرش خداوند رحمان تعبیر شده است.(1)
قرآن کریم در آیات متعدد به حرمت جان انسانها اشاره کرده و حق حیات را برای هر انسانی محترم شمرده است. در این آیات، محور حکم خداوند، "نَفْس" است که همه انسانها اعم از مومن و کافر، مرد و زن، کودک و بزرگسال را شامل میشود و حتی جنین در شکم مادر را در برمیگیرد.
این عبارت قرآنی در دو سوره متفاوت عینا تکرار شده است: «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ: انسانی که خداوند جانش را محترم شمرده جز به حق مکشید.» (2)
این آیات از کشتن نفس محترمه نهی می کند، جز در صورتی که بهحق باشد، به این معنا که طرف مستحق کشته شدن باشد، مثل اینکه کسی را کشته باشد و امثال اینها که در قوانین شرع مضبوط است. تعبیر "حَرَّمَ اللَّهُ" که بهطور مطلق آمده ( و قید فی الاسلام ندارد) شاید اشاره به این باشد که حرمت قتل نفس مخصوص شریعت اسلام نیست و در همه شرایع آسمانی حرام بوده و این حکم از شرایع عمومی است.(3)
احترام خون انسانها و حرمت قتل نفس از مسائلی است که هم ادیان آسمانی و هم قوانین بشری در آن متفقند، ولی اسلام اهمیت بیشتری به این مساله داده تا
ص:106
آنجا که قتل یک انسان را همانند کشتن همه انسانها شمرده است.(1) این احترام و حرمت مخصوص مسلمانها نیست، بلکه غیر مسلمانانی نیز که با مسلمین سر جنگ ندارند و در یک زندگی مسالمت آمیز با آنها بسر می برند، جان و مال و ناموسشان محفوظ است و تجاوز به آن حرام و ممنوع است.(2)
حق حیات خود
«در احکام دینی موضوعی مورد توجه قرار گرفته است که در قوانین و نظامهای حقوق بشری مطرح نشده و این یکی از امتیازهای ادیان آسمانی است. در قوانین بشری، هر کس باید حیات و زندگی دیگران را محترم بشمارد و در برابر آن مسئول است، ولی مسئولیتی در قبال حیات و زندگی خود ندارد. اما در نگاه ادیان، انسان نه تنها نمیتواند حیات دیگران را تهدید کند، بلکه حتی حق ندارد به زندگی و حیات خود آسیب رساند. خودکشی به همان میزان مذموم است که دیگرکشی.
پدیده زشتی که که در دنیای به ظاهر متمدن امروز رواج یافته و قوانین بشری آن را مجاز شمرده، سقط جنین است که به مادر حق میدهد فرزند خود را بکشد، به این بهانه که جنین جزئی از بدن اوست و او حق دارد در باره خود و اجزای بدنش هرگونه که بخواهد تصمیم بگیرد.
انگیزههای سقط جنین را دست کم در دو دسته کلی میتوان دستهبندی کرد:
یک. انگیزههای قانونی و شرعی مانند خطر ادامه بارداری برای زندگی و سلامت مادر، دشواری فوقالعاده (حرج) ادامه بارداری برای مادر، مرگ جنین، عیب مهم یا بیماری بیدرمان.
ص:107
دو. انگیزههای غیرموجه مانند زیاد بودن فرزندان خانواده، کنترل جمعیت جامعه، نزدیک بودن زمان دو بارداری، کم یا زیاد بودن سن مادر، پنهان کردن بارداری، تمایل نداشتن به وجود فرزند، بارداری ناخواسته از شوهر یا دیگری.
امروزه برای آسان کردن روابط جنسی و برداشتن موانع از سر راه آن، افزون بر تسهیلات قانونی مانند گسترش آزادیهای فردی، هرگونه جلوگیری از بارداری قانونی شده و در عین حال، اگر مادری تمایل به ادامه حمل نداشت، میتواند بدون هیچ محذور اخلاقی و قانونی جنین را سقط کند.
قانونی شدن سقط جنین، سبب شده است که 25٪ تا 40٪ از موارد بارداری، به سقط عمدی جنین دچار شود. در امریکا، در سال 1983، 25 میلیون جنین سقط شد و در سال 1984 این رقم به 40 میلیون مورد رسید.» (1)
عجیب است که دنیای امروز، عرب جاهلی را بهخاطر زنده بهگور کردن دخترانْ متوحّش میخواند، در حالی که اولا این کار تنها توسط پدران صورت میگرفت، و ثانیا فقط دختران مورد بیمهری قرار میگرفتند و ثالثا ترس از فقر و ننگ آنان را به این کار وامیداشت؛ اما آنانکه خود را متمدن میخوانند، تحت عنوان آزادی روابط جنسی اجازه میدهند مادری که باید مظهر رحمت و رافت نسبت به فرزند باشد، جنین خود را سقط کند، چه پسر باشد و چه دختر.
قرآن کریم در آغاز سوره تکویر، پس از تصویر اوضاع خورشید و ستارگان و کوهها و دریاها در قیامت، پیش از گشودن نامه اعمال بندگان، به موضوع دختران زنده بهگور شده پرداخته، که نماد ننگ ابدی جاهلیت است و با بیانی احساسی، پدران بیاحساس را به محاکمه کشانده است، باشد که این پدیده ضد انسانی
ص:108
از جامعه بشری ریشهکن شود: "وَ إذا المَوءودة سُئِلت بِأی ذَنب قُتِلت: و درباره دختران زنده بهگور پرسیده شود: به کدامین گناه کشته شدند؟"(1)
همۀ گونههای حیات، آیات خداوندند و هر موجود زندهای، جانش محترم است. نه فقط انسان، بلکه حیوانات حق حیات دارند و اسلام به حقوق حیوانات توجه ویژهای دارد. در متون روایی و کتب فقهی، این موضوع در ابواب مختلف مورد تاکید قرار گرفته است.
در مجموعه بزرگ بحارالانوار که مشتمل بر 110 مجلد میباشد، دو جلد 61 و 62 به موضوع حیوانات و احکام و حقوق و آداب مربوط به آنها اختصاص یافته است. فقیهان نیز در احکام نماز و
حج و زکات و همچنین ذبح و شکار حیوانات، در موارد متعدد به این موضوع اشاره داشتهاند که به نمونهای از آن اشاره میشود:
"هرگاه کسی بترسد که اگر آب را به مصرف وضو یا غسل رساند، خود او یا بستگانش از تشنگی بمیرند یا مریض شوند، یا به قدری تشنه شوند که تحمّل آن مشقّت دارد، باید به جای وضو و غسل تیمّم نماید، و نیز اگر بترسد حیوانی از تشنگی تلف شود، باید آب را به آن بدهد و تیمّم نماید، گرچه آن حیوان مال خودش نباشد."(2)
امام علی علیه السلام نیز در نامهای به کارگزارش، در مورد نحوه گرفتن زکات از دامداران مینویسد:
"مراقب باش کسی بر حیوانات آزار نرساند و آنها را تند نراند و رنج ندهد. کسی بین شترِ مادر و بچه اش جدایی نیندازد و شتر مادر را آن قدر ندوشد که
ص:109
برای بچه شیری نماند و اذیت شود. در سوار شدن بر آن خسته اش نکند و میان آن و سایر شتران عدالت را رعایت نماید. شتر خسته را آسوده گذارد و زیادی از آن کار نکشد و اگر از راه رفتن ناتوان شده آن را آرام براند. وقتی به آبگیرها می رسند مهلت آب خوردن به آنها بدهد و هنگام عبور از سبزه زار آنها را به جاده نکشاند. و در لحظاتی آنها را به حال خود بگذارد و به هنگام آب خوردن و چریدن مهلتشان دهد."(1)
امام صادق علیهالسلام، هنگامی که شنید: زنی گربهای را به ریسمانی بسته و آن حیوان از تشنگی جان داده است، فرمود: خداوند آن زن را به عذاب خود گرفتار خواهد کرد.(2)
امام حسن علیهالسلام را دیدند که غذا می خورد و سگی پیش روی او بود؛ آن حضرت هر لقمه ای که می خورد لقمه ای هم برای سگ می گرفت. گفتند: اجازه دهید سگ را دور کنیم، فرمود:
"إِنِّی لَاَسْتَحِیی مِنَ اللَّهِ تَعَالَی أَنْ یکُونَ ذُو رُوحٍ ینْظُرُ فِی وَجْهِی وَ أَنَا آکُلُ ثُمَّ لا أُطْعِمُهُ: از خداوند حیا میکنم که من غذا بخورم و به جانداری که به من نگاه میکند غذا ندهم."(3)
از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده است که آن حضرت در جمع اصحابش فرمود: شخصی در بیابان سخت تشنه شد. چاه آبی یافت و در آن فرو رفت و سیراب شد. چون بیرون آمد، سگی را دید که از تشنگی زبان برآورده و لهله می زند. بار دیگر در چاه فرو رفت و موزه اش را پر از آب کرد و بالا آمد و سگ را نیز سیراب کرد.
ص:110
خداوند به خاطر این کار، به او پاداش داد و گناهانش را آمرزید. یاران عرض کردند: ای رسول خدا آیا نیکی به حیوانات نیز پاداش دارد؟ آن حضرت فرمود: "نیکی به هر جانداری پاداش دارد."(1)
علامه محمدتقی جعفری، در آغاز رساله "حقوق حیوانات در فقه اسلامی" مینویسد:
«در اروپای قرن اخیر حرکاتی در بارۀ حمایت از حیوانات مشاهده می شود که مستند به عاطفه محض است واز انگیزه اصیل حقوقی برخوردار نمی باشد. اما در اسلام جان هر جانداری، مادام که عامل ضرر بر انسانها نباشد، محترم است. و این احترام منشأ وضع قوانین حقوقی در بارۀ حیوانات گشته است.»
ایشان در اثبات نظر خود، بیش از 30 دستور اسلامی، در رابطه با مراعات حقوق حیوانات را بیان میکند که به ذکر یک نمونه بسنده میکنیم:
«شکار حیوانات برای تفریح حرام است. به همین جهت کسی که برای تفریح به شکار می رود، سفرش معصیت است و باید نماز را تمام بخواند.»(2)
ایشان در پایان این رساله چنین نتیجهگیری میکند:
«این دستورات دینی به خوبی نشان میدهد که احترام حیوان بدان جهت است که دارای حیات است، نه بدان جهت که یک ماده اقتصادی مفید است، و با نظر به این دستورات می توان ارزش و احترام حیات انسان را، که از نظر
ص:111
عظمت قابل مقایسه با دیگر جانداران نیست درک کرد. ضمنا این حقیقت هم اثبات می شود که هر فرد وجامعه ای برای حیات انسانی ارزش و احترامی قائل نشود، آن فرد و جامعه هر ادعایی که در بارۀ رشد و کمال داشته باشد، جز دروغ و فریب و به مسخره گرفتن دیگران چیز دیگری در بر ندارد.»(1)
تاکنون درباره ارزش حیات همه جانداران و بهویژه انسان، به جهت دارا بودن روح الهی سخن گفتیم. اکنون به نقش علم پزشکی در حفظ و بقای حیات انسان باز میگردیم و جایگاه پزشک را در درمان بیمار، که در فرهنگ دینی از آن به شفا تعبیر میشود، و همچنین نجات بیمار از مرگ، که حیاتبخشیدن و احیای اوست، از منظر آیات شریفه قرآن کریم مورد بررسی قرار میدهیم:
1- شفای بیمار
قرآن کریم از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام، خداوند را چنین معرفی می کند: "وَ الَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَ یسْقِینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یشْفِینِ: او کسی است که مرا غذا دهد و سیراب کند و چون بیمار شوم شفایم بخشد." (2)
روشن است که مراد از شفای الهی در این آیه، درمان بیماری از طریق معجزه و کرامت و امور خارقالعاده نیست، بلکه مراد از آن، نظام طبیعی درد و درمان است که خداوند برای احساس
بیماری و شناخت داروی آن در وجود آدمی قرار داده، تا بقای نوع بشر تضمین شود. چنانکه مراد از "اطعام" و "سقایت" که پیش از "شفا" آمده، نظام عادی تغذیه است.
ص:112
خداوند نظام عالم را بر اسباب و مسببات بنا نهاده و برای درمان دردهای آدمی، انواع داروها در طبیعت قرار داده و برخی را در قرآن و بعضی را از زبان پیامبران و اولیائش به مردم معرفی کرده است. عسل، از جمله خوراکیهایی است که علاوه بر خاصیت غذایی، خاصیت دارویی داشته و خداوند آن را وسیله شفا قرار دادهاست: «یخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ: از شکم زنبور، شهدی شیرین در رنگهای مختلف بیرون آید که در آن درمانی برای مردم است.»(1)
خداوند در بدن آدمی یک دستگاه ایمنی قرار داده که به واسطه آن در برابر بیماری ها مقاومت می کند و میزان توانایی یا ناتوانی این دستگاه در تقدیر خداوند است، و اگر او این ایمنی و مصونیت را برطرف کند، هیچ کس قادر بر حفظ بیمار نخواهد بود، حتی اگر انواع داروها را مصرف کند. بنابراین پزشک باید خود را واسطه ببیند و بداند داروهایی که تجویز میکند، همه وسیلهاند و تأثیر آنها به اراده خدا، و بهبودی بیمار، کار خداست. چنانکه حضرت عیسی به هنگام درمان بیماران می گفت: «وَ أُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ ..... بِإِذْنِ اللَّه: کور مادرزاد و بیمار برص را به اذن خدا شفا می دهم.» (2)
2- اِحیای بیمار
قرآن کریم پس از نقل ماجرای فرزندان آدم که منجر به قتل هابیل گردید، می فرماید:
«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنی إِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیا النَّاسَ جَمیعاً وَ لَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُنا بِالْبَیناتِ ثُمَّ إِنَّ کَثیراً مِنْهُمْ بَعْدَ ذلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُون: بههمین جهت، بر بنیاسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در زمین
ص:113
بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته و هر کس، انسانی را از مرگ رهایی بخشد، چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. و رسولان ما،
دلایل روشن برای بنیاسرائیل آوردند، اما بسیاری از آنها در روی زمین، تعدّی و تجاوز کردند.» (مائده/32)
این آیه از آنچه در تورات درباره قتل نفس آمده است حکایت میکند، اما آن را به ماجرای هابیل و قابیل گره میزند، زیرا این ماجرا از طبیعت بشر خبر می دهد، طبیعتی که خاص پسران آدم نبوده و هر انسانی در هر زمانی، گرفتار حسادت و کینه شود، چهبسا بر سر ناچیزترین مزیتی که در دیگران میبیند، ابتدا به درگاه ربوبی چون و چرا کند و سپس در صدد برآید که به هر شکل ممکن او را از میان بردارد، هر چند که محسود، دوست و حتی برادر او باشد.
بنیاسرائیل نیز دستخوش همین بهانه ها شدند، و حسد و کبر و پیروی هوا وادارشان کرد به اینکه حق را پایمال کنند و بهناحق خونهای بسیار بریزند و پیامبران بسیاری را به قتل رسانند. لذا این آیه بر حسب دقت و واقع نگری میفرماید: کشتن یک فرد در نزد خدای سبحان، به منزله کشتن همه بشر است، و در مقابل زنده کردن یک انسان نزد او، به منزله زنده کردن کل بشر است.
البته آیه در مقام بیان حکم تکلیفی نیست و نمی خواهد بفرماید: کسی که یک نفر را کشت، باید دیه و خونبهای هزاران نفر را بدهد و یا گناهش برابر گناه کسی است که هزاران نفر را کشته است، بلکه در صدد بیان تشبیهی است که خالی از تشدید و تهدید نیست. و به عبارت دیگر بخش اول آیه میفرماید: از آنجا که طبع انسان، او را به هر سبب و بهانه واهی به ارتکاب قتل، این ظلم عظیم میکشاند و
ص:114
بنیاسرائیل هم سابقهای طولانی در این جهت داشتند، لذا برایشان واقعیت قتل نفس را بیان کردیم، تا دست از تجاوزها و تعدّیها بردارند.(1)
در حقیقت، کسی که دست به خون انسان بی گناهی می آلاید، چنین آمادگی را دارد که انسانهای بی گناه دیگری را نیز به قتل برساند، همچنین کسی که به خاطر نوعدوستی و عاطفه انسانی، دیگری را از مرگ نجات بخشد، این آمادگی را دارد که چنین برنامهای را در مورد هر
انسان دیگری انجام دهد، او علاقمند به نجات انسانهای بی گناه است و از این نظر برای او این انسان و آن انسان تفاوت نمی کند.
علاوه بر آنکه افراد جامعه انسانی همانند اعضای یک پیکرند و هر لطمه ای به عضوی از اعضای این پیکر برسد، اثر آن کم و بیش در سایر اعضا آشکار میگردد.(2)
از جنبهای دیگر، همه انسانها دارای یک حقیقتاند و از یک نفس واحد آفریده شدهاند؛ امری که در آیات قرآن مورد تاکید قرار گرفته است: «خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَة»(3)
بنابر این اگر کسی به یکی از انسانها سوءقصد کند، گویی به نوع بشر سوءقصد کرده و اگر کسی انسانی را از مرگ نجات دهد، گویا به نوع بشر خدمت کرده است. کشتن یک فرد به منزله کشتن نوع انسان است و زنده کردن یک فرد، به منزله زنده کردن نوع انسان. حرمت جان یک انسان در نزد خداوند، همچون حرمت جان همه انسانهاست زیرا یک انسان می تواند سرچشمه ی یک نسل باشد و قتل او به منزله ی قتل یک نسل خواهد بود.
البته عبارت «بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ»، دو نوع قتل را استثنا نموده است: یکی قصاص، که بر اساس آیه شریفه: «وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاة»(4)، نه تنها به منزله قتل همه مردم نیست، بلکه مایه حیات جامعه است، زیرا حکم قصاص
ص:115
با گرفتن جان از جانی، به جامعه حیات میبخشد واز تکرار و شیوع جنایت جلوگیری میکند. و دوم قتل به جرم فساد است که آیه بعد در باره آن سخن گفته است.
روشن است که مراد از اِحیاء در این آیه، "آفریدن یک انسان"، یا "زنده کردن یک انسان مرده" نیست، بلکه مراد از آن، چیزی است که در عرف، اِحیاء شمرده میشود. وقتی پزشک بیماری را معالجه می کند و یا غواص غریقی را نجات می دهد،
میگویند: فلان شخص را زنده کرد و بر او حق حیات دارد.(1)
از این آیه میتوان مطالب زیر را استفاده کرد:
1- همه نفوس بشری، از هر نژاد و قبیله، و با هر مکتب و عقیده، حیاتشان محترم است و نه تنها کسی حق تعرض به جان دیگری را ندارد، (جز آنکه مستحق قصاص یا مجازات باشد)، بلکه اِحیاء هر نفسی، مورد تاکید خداوند است. قرآن، حکم قتل و احیاء را بر نفس، آن هم به صورت نکره «نَفْساً» بار کرده است، یعنی هر کسی باشد، چه کودک چه پیر، چه دانا و چه نادان، چه مرد و چه زن، چه مومن و چه کافر. بنابراین پزشک نباید میان بیماران تفاوت قائل شود و به صورت گزینشی عمل کند، بلکه باید همه را به یک چشم دیده و در درمان آنها بکوشد.
2- طبابت و نجات دیگران از مرگ، کاری است الهی؛ زیرا جز در این آیه که اِحیاء را به انسانها نسبت داده، در همه آیات قرآن کریم، این امر به خداوند نسبت داده شده است: «وَ أَنَّهُ هُوَ أَماتَ وَ أَحْیا» حتی در روایات و دعاها، خداوند با نام طبیب معرفی شده است: «یا الله یا طبیب»(2) بنابراین پزشک باید قدر و منزلت کار خود را بداند و درم-ان بی-م(3)اران و احی-ای آنها را به دیده امری الهی، نه م-ادی و
ص:116
دنیوی بنگرد.
3- اگر اقدام در جهت نجات بیمار، احیای او محسوب میشود، هرگونه تفریط در امر درمان که منجر به مرگ بیمار گردد، قتل نفس محسوب خواهد شد ودر نزد خدا کیفری بزرگ دارد، گرچه بستگان بیمار نتوانند تقصیر پزشک را اثبات کنند و یا او به استناد رضایت بیمار به عمل و پذیرش خطرات آن، خود را در دادگاه تبرئه نماید.
4- نه تنها مباشرت، بلکه مشارکت در هر کاری که منجر به مرگ بیمار گردد، جایز نیست، حتی اگر به درخواست او باشد. لذا اقدام به سقط جنین و اتانازی از سوی پزشک مجاز نیست. زیرا اصل بر احیاء است و هرگونه اقدامی در جهت هلاکت مجاز نیست. البته اگر بیمار، خود جریان درمان را
قطع کند، مانند آنکه دارو را مصرف نکند و یا درخواست مرخصشدن از بیمارستان را داشته باشد، پزشک وظیفه ندارد او را بر ادامه درمان اجبار کند.
5- در امر احیاء، کمیت مطرح نیست و هر فرد ارزش یک جامعه را دارد. اگر پزشک در تمام دوران طبابتش فقط یک نفر را از مرگ نجات دهد، گویا جامعهای را نجات داده است. لذا در حوادثی همچون سیل و زلزله و یا بمباران، باید نهایت تلاش را نمود تا اگر بتوان حتی یک کودک را از زیر آوار نجات داد و نمی توان گفت: این یکی هم مثل دیگران.
6- محکوم کردن قاتل به قصاص، یا کشتن کسی که در زمین سرکشی میکند، مجاز است؛ زیرا نشانه ارج نهادن به زندگی و حیات دیگر افراد جامعه و عامل پیشگیری از به خطر افتادن امنیت و حیات آنهاست. به این جهت، قرآن قصاص را حیات میشمرد؛ هرچند عفو و بخشش را، هرگاه بیم تهدید امنیت عمومی نباشد، ترجیح میدهد.
ص:117
ص:118
اخلاق پزشکی امروز، مبتنی بر اخلاق وظیفه یا نتیجه بوده و کمتر به اخلاق فضیلتمدار پرداخته است. به نظر می رسد اگر بخواهیم اخلاق پزشکی را از منظر اسلامی بنگریم، مکتب اخلاقِ فضیلت، از دو مکتب دیگر به آموزه های دینی نزدیک تر است و باید بیشتر مورد توجه و عنایت قرار گیرد.
بنابراین مباحث ما در این فصل بر محور اخلاق فضیلت می چرخد و آنچه بیان می داریم فضایل نفسانی است، نه اصول رفتاری. البته روشن است که فضایل اکتسابی اند و در حدوث و بقا، نیازمند عمل. لذا سعی کرده ایم اعمالی را که منجر به کسب آن فضیلت یا تقویت آن می گردد، در ذیل هرکدام مطرح و بر اساس آموزه های دینی تبیین کنیم.
گذاردن نام اخلاق پزشکی بر اصول چهارگانه اتونومی، سودمندی، عدم زیانباری و عدالت، بیانگر عدم تفکیک اخلاق از قانون و مشخص نکردن مرزهای هریک از این دو حوزه است.
این اصول همچون مواد و تبصره های یک آییننامه، وظیفه پزشک را در حیطه عمل تعیین کرده و او را مکلف به انجام آن میکند، در حالی که اولین شرط اخلاقی بودن یک عمل، غیر الزامی بودن آن است.
ص:119
از سوی دیگر، اصول فوق ناظر به رفتار پزشک است و هیچ توجهی به خلق و خو و انگیزههای او ندارد. چه بسا پزشک متخلق و با فضیلتی که در موقعیت خاص، بر خلاف اصل اتونومی، اقدام به درمان بیمار نماید و او را از مرگ حتمی نجات دهد، اما مورد بازخواست قرار گرفته و امتیاز منفی در کارنامه پزشکی اش ثبت شود.
و از سوی دیگر پزشکی که می داند حیات بیمار در معرض خطر است، ولی با استناد به اصل اتونومی، به راحتی تشخیص خود را کنار گذارده و بیمار را به حال خود رها می کند، مورد تشویق قرار می گیرد.
به بیان روشن، این اصول از دو شرط اساسی برای اخلاقی بودنِ یک عمل خالی است: یکی توجه به حُسن فاعلی و فضیلتمندی و نیکوسرشتی فاعل و دیگری تکلیفی نبودن فعل از ناحیه حکومت یا قوانین موضوعه و اقدام فاعل بر اساس انتخاب خود.
اکنون پیش از ورود در بحث، به سه مطلب کلیدی به عنوان مقدمه اشاره میشود:
1- اکثر کارهای انجام شده در زمینه اخلاق پزشکی در ایران، ترجمه متون اخلاق پزشکی غرب است که مبتنی بر اومانیسم و نادیده گرفتن مبانی و تعالیم دینی می باشد. البته پزشکان مسلمان سعی داشته اند آن اصول را از موضع اسلامی مورد نقد و بررسی قرار داده و به تبیین آنها از نگاه آموزه های دینی بپردازند. اما به نظر می رسد کار درست و ماندگار آن است که به جای تطبیق اصول با آموزههای دین، در مقام کشف دیدگاه دین و پیشوایان دینی در موضوع اخلاق (به طور عام) و اخلاق پزشکی (به طور خاص) برآییم و پس از استقصا و استخراج، به تحلیل و بررسی بنشینیم و اصول و قواعد کلی را از آنها استنباط نماییم.
ص:120
2- "دانشمندان و فلاسفه اسلامی که در علم اخلاق آثاری از خود به جای گذارده اند، مانند: ابن مسکویه در "تهذیب الاخلاق و طهارة الاعراق"، خواجه نصیر الدین طوسی در "اخلاق ناصری" و ملامهدی نراقی در "جامع السعادات"، دیدگاههای ارسطو در علم اخلاق را پذیرفته و اخلاق اسلامی را مساوی و همسو با اخلاق ارسطویی دانسته اند."(1)
متون اخلاق اسلامی مشحون است از اخلاق یونانی؛ اگر نگوییم مبتنی است بر فلسفه اخلاق یونانی. گویا بزرگان این علم، اخلاق را دانشی بشری دانسته اند که با تکیه بر خِرد، و بی نیاز از
وحی، می توان آن را پایه گذاری و تبیین نمود و در نهایت، از گزاره های وحیانی، در تأیید آن بهره جست.
ابتنای اخلاق بر چهار فضیلتِ حکمت، شجاعت، عفت و عدالت که در کتب اخلاقی دانشمندان اسلامی مبنای مسائل و مباحث اخلاقی قرار گرفته است، ریشه ی قرآنی و روایی ندارد؛ گرچه آیات و روایات در مدح این چهار فضیلت کم نیست؛ اما در قرآن و سنت، "تقوا" به عنوان والاترین فضیلت آدمی، و راه رسیدن به فلاح و سعادت معرفی شده، که در برخی از این کتب مورد غفلت قرار گرفته و به جای آن "عدالت" نشسته است.
ملا احمد نراقی در معراج السعاده در بیان اخلاق حسنه، مقام اول را به عدالت اختصاص داده و مینویسد:
"بدان که عدالت، افضل فضایل و اشرف کمالات است، زیرا مستلزم جمیع صفات کمالیه است، بلکه عین آنهاست. همچنان که جور که ضد آن است، مستلزم جمیع رذایل، بلکه خود آنهاست. و چگونه چنین نباشد، و حال آن
ص:121
که: عدالت ملکه ای است حاصل در نفس انسان که به سبب آن قادر می شود بر تعدیل جمیع صفات و افعال، و نگاهداشتن در وسط، و رفع مخالفت و نزاع فیمابین قوای مخالفه انسانیه، به نحوی که اتحاد و مناسبت و یگانگی و الفت میان همه حاصل شود.
پس جمیع اخلاق فاضله و صفات کامله، مترتب بر عدالت می شوند. و به این سبب، افلاطون الهی گفته است که: چون از برای انسان صفت عدالت حاصل شد، روشن و نورانی می شود، به واسطه آن جمیع اجزای نفس او، و هر جزوی از دیگری کسب ضیاء و تلألؤ می کند، و دیده های نفس گشوده می شود."(1)
3- علم اخلاق پزشکی، از دو جهت نیازمند شناخت درست انسان است. یکی آنکه زیر مجموعه علم اخلاق است و هدف اخلاق، اصلاح خلق و خو و رفتارهای آدمی است، و دیگر آنکه در حوزه
پزشکی است و کار پزشک روی انسان است. بنابراین ورود در مباحث اخلاق پزشکی، پیش از روشن کردن دیدگاه خود در مورد انسان، موجب سردرگمی است.
انسانِ اسلام با انسانی که مکاتب سکولار معرفی می کنند کاملاً متفاوت است. در اسلام، انسان مخلوق و مملوک خداست و خواست و اراده او در چارچوب خواست و اراده الهی مجاز و محترم است، اما در نگاه سکولار، خدای خالق حق دخالت در زندگی انسان را ندارد و هرکس حاکم علی الاطلاق وجود خود است.
ص:122
در اسلام، انسان دارای دو بعد جسم و روح است و در این میان نیز، اصالت با روح است و جسم مرکبی است برای روح؛ اما در نگاه سکولار، انسان حیوانی تکامل یافته است که وجودش در جسم او خلاصه می شود.
در اسلام ارزش های حقیقی از آن کمالات روحی و معنوی است که در قیامت تجسم می یابد. اما در نگاه سکولار، کمالات آدمی به زندگانی دنیا محدود است و عاقل کسی است که بیشترین بهره و لذت را از دنیا ببرد.
با این مقدمه و بدون هرگونه پیشداوری و یا قصد تطبیق اصول اخلاق پزشکی نوین با آموزههای دینی، به بررسی متون اصیل دینی پرداخته و فضایل اخلاقی مطرح در قرآن و روایات را که میتوانست مبنای اخلاق پزشکی اسلامی قرار گیرد، استقصا و آنها را تحت سه فضیلت تقوا، احسان و امانتداری گردآوری نموده و مورد بحث قرار دادهایم.
ص:123
ص:124
در اصول اخلاق پزشکی سکولار، اتونومی جایگاه ویژه ای دارد و پزشک ملزم به رعایت حقوق بیمار است و همه تصمیمات و اقدامات درمانی باید در چارچوب موافقت و رضایت بیمار باشد. اما در نگاه فضیلتمدار اسلامی، تقوا والاترین جایگاه را در اخلاق پزشکی داراست و حق خدا بر حق بندگان مقدم و حقوق آنان در چارچوب رضای الهی محترم است.
به عبارت دیگر، اگر اتونومی به دنبال رعایت حق بیمار است، تقوا درصدد مراعات حق خدا، حق بیمار، حق پزشک، حق خانواده بیمار و حق جامعه است. هر انسان عضوی از یک خانواده و فردی از افراد یک جامعه است و نمی تواند خود را منفک از خانواده و جامعه در نظر گرفته و تنها مطابق خواست و تمایل خود تصمیم بگیرد.
بر خلاف نگاه اومانیستی، که برای بیمار حق اتونومی و خودمختاری قائل است، در نگاه اسلامی، انسان سالم هم خودمختار نیست، بلکه موجودی مختار است که انتخاب های او در چارچوب مصالح جامعه و قوانین شریعت، دارای نفوذ و اعتبار است.
ص:125
در نگاه سکولار، تعامل پزشک با بیمار در چارچوب رضایت بیمار است، اما در نگاه اسلامی، رضایت بیمار، اگر در چارچوب رضای خدا باشد نافذ است و بیمار همچون پزشک، انسانی است که باید تابع فرمان پروردگار باشد. لذا رضایت بیمار به سقط جنین یا اتانازی مجوز اقدام پزشک نمیباشد.
اصل اتونومی، پزشک را ملزم میکند در رفتار خود حقوق بیمار را رعایت کند، اما به انگیزه و اعتقاد پزشک کاری ندارد. بر خلاف تقوامداری که بیمار را بنده خدا معرفی کرده و تلاش در جهت سلامتی او را مایه تقرب به پروردگار و عامل کمال روحی پزشک می داند. این نگاه، هم قالب و ظاهر عمل را حفظ می کند، هم قلب و باطن آن را مقدس می سازد.
تقوا یک فضیلت فردی در ارتباط شخص با خداوند نیست، بلکه عرصه های خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی را نیز در برمیگیرد. پزشک باتقوا، افزون بر انجام وظایف شخصی، ملزم به رعایت تقوا در اقدامات درمانی است. رعایت قوانین و احکام شریعت، تکلیف عمومی همه آحاد جامعه ایمانی است، اما همراه کردن آن با فضایل اخلاقی، چیزی است که از افراد باتقوا انتظار می رود.
تقوا در آثار پزشکان مسلمان
رُهاوی در "ادب الطبیب" که از آثار برجسته پزشکی اسلامی در قرن سوم هجری و کهن ترین اثر در زمینه اخلاق پزشکی در اسلام است، ایمان به خدا را نخستین بایسته در اخلاق پزشکی برمیشمرد و معتقد است که پزشک باید خود را وقف پروردگار کند.(1)
او در دیباچه کتاب خود میگوید:
ص:126
"من در این کتاب تمام آدابی را که طبیب باید نفس خویش را بدان مؤدب کند و اخلاق پسندیده ای را که بایسته است طبع خود را بدان تربیت کند، گرد آوردم و گوشه ای از تدابیری را که باید در وهله نخست جسم و افعال خویش را بدان ها تدبیر کند وسپس به تدبیر جسم و افعال تندرستان وبیماران
بپردازد، باز گفتم."(1)
رُهاوی باب نخست از کتابش را به ایمان و اعتقادی که شایسته طبیب است، اختصاص داده است، زیرا او در تألیف این کتاب، علاوه بر آموزش آداب حرفه پزشکی، قصد داشته است مبانی اعتقادی را که پزشک باید از آن بهره مند باشد، برجسته و آشکار سازد.
او پس از بیان مقدمه ای می گوید:
"نخستین چیزی که باورش بر طبیب بایسته است صحت اعتقاد می باشد و اولین اصل، ایمان وی است به اینکه هر مخلوقی دارای خالقی یگانه، توانا و فرزانه است که از هر فعلی قصد و نیتی دارد، زندگیبخش و میراننده، و بیمار کننده و شفابخش است. آن خالق، آفریدگان را به نعمت شناخت آنچه برایشان سودمند است آراست تا از آن شناخت بهره گیرند، و چیزهایی را که به ایشان زیان می رساند برایشان آشکار کرد تا از آنها حذر کنند، زیرا نسبت به آن جاهل بودند. این اولین اصل اعتقادی است که طبیب بایست بدان تمسک ورزد و بدان به درستی باور داشته باشد.
اصل دوم اینکه به خداوند متعال محبتی راستین داشته باشد و با همه عقل و وجود و اختیار خویش به او توجه کند، زیرا منزلت آن که به انتخاب و اختیار
ص:127
خویش دوستدار چیزی است، والاتر از منزلت کسی است که از روی ترس و ناچاری تن به اطاعت می دهد.
اصل سوم اینکه اعتقاد داشته باشد که خداوند، فرستادگانی به سوی بندگانش دارد. ایشان همان پیامبرانش هستند که خداوند آنها را بدانچه که به صلاح ایشان است به سوی خلقش فرستاده؛ چرا که عقل بدون پیامبر نمی تواند مردم را در آنچه که می خواهند و اینکه چگونه بخواهند در زمان مناسب کفایت کند. همچنین خداوند رسولان را آن گونه که خود اراده فرموده از میان مردم برگزید. اینها اصول و ارکانی هستند که پزشک باید بین خود و خالقش آنها را جستجو کند و اعتقاد راست و استواری بدانها داشته باشد."(1)
او سپس به نقل اقوال طبیبان بزرگ در باره اعتقاد به خدا و لزوم اطاعت از او پرداخته و در ادامه بر پرستش خدای متعال تاکید میکند و مینویسد:
"اگر بدانچه پیش از این، در مورد اقرار به خدای تعالی و محبت بدو و اعتراف به حقانیت او و اقرار به فرستادگانش و تمسک به پیام های او گفته شد به درستی اعتقاد یافته ای، پس بر تو لازم است او را به گونه ای که موجب خشنودی اوست، پرستش کنی."(2)
رهاوی، کسب روحیه اطاعت را مستلزم تزکیه نفس و آراستن آن به فضایل شمرده و مینویسد:
"و تو بر این کار قادر نخواهی بود جز اینکه نخست خلق و خوی خویش را اصلاح کنی و کردارت را به سامان بیاوری ... پس بر تو لازم است که نفس
ص:128
خود را ریاضت دهی و او را بر این سه خصلت، یعنی عقل و متانت و عفت، خوگر کنی تا فاضل و آراسته به ادب گردی و نفس خود را پیراسته کنی و آن را لایق آموزش و فراگیری علوم سازی."(1)
از نظر رهاوی، قدم اول برای اصلاح نفس، حفظ چشم و گوش از امور ناپسند و تقید به وظایف دینی است. او در این باره چنین توصیه میکند:
"بایسته آن است که وی در نگاهداشت چشم و نگاه خود اهتمام ورزد، یعنی اگر نیازی به دیدن نامحرمان و غلام بچگان نیست به آنها ننگرد و بکوشد که همواره به کتاب های حرفه اش و نوشتارهای دینش نگاه کند، زیرا کتاب های دینی موجب قوام اخلاق و تشویق به اعمال پسندیده می شود و کتب تخصصی حرفه اش نیز باعث افزایش علم و دانش او می گردد.
پزشک همچنین باید از گوش هایش محافظت کند، به این معنی که از گفت و شنود با جاهلان و یا از شنیدن یاوه هایی که بدنهادان و ارباب مذاهب باطل بر زبان می آورند،
خودداری ورزد و قاطعانه از نشست و برخاست و معاشرت با این کسان اجتناب کند و تا آنجا که امکان دارد از هر گونه مجادله با آنان بپرهیزد. اگر فرصت گفتگو با فرزانه ای برای او دست داد از آن استفاده کند وگرنه بزرگترین الفت و انس او باید انس به تنهایی و مطالعه در خلوت باشد. بدین سان سزاوار است که طبیب خود را ملزم به حفظ سایر حواس گرداند."(2)
ص:129
رهاوی بر اقامه نماز و نیایش با پروردگار تاکید ویژه دارد و آن را رمز موفقیت و توفیق پزشک در درمان بیماران میداند:
"نخستین کاری که انسان عاقل پس از برخاستن از خواب و پاکیزگی بدن باید انجام دهد، همانطور که قبلاً هم اشارت کردیم، اقامه ی نماز است، زیرا تشکر از منعم و اقرار به وحدانیت او و اظهار خشوع به پیشگاه او، که سرچشمه ی همه ی خوبی ها و قادر بر همه ی کارهاست، عقلاً و شرعاً واجب است و پرهیز از خطایا و نابودی عیب ها، اگر با صافی کردن قلوب همراه گردد، موجب محو گناهان و اجابت دعاهاست و انسان را به هر آنچه که می پسندد رهنمون می گرداند. با عنایت به این دلایل، سزاوار است که نخستین کار پزشک، نماز باشد و همچنین در واپسین پاس شب نیز، نماز گذارده شود. طبیب می بایست پس از اتمام نماز بخشی از کتاب های مربوط به دینش را مطالعه کند که این امر باعث تشویق او به امور خیر می شود و برانگیزاننده او بر کارهای شایسته است. پس آنگاه مطابق با برنامه ریزی قدما به خواندن کتاب های پزشکی مشغول گردد.
اگر قصد عیادت از بیمارانش را داشت، نماز بامدادی روز را اقامه کند و از خداوند بخواهد که کوشش و تلاش وی را با توفیق قرین گرداند و بیماران را به دست او شفا دهد و سپس با نیتی صادقانه به سوی مریضانش بشتابد که مبتلا به انواع گرفتاری هایند و از شدت بیماری
خواب به چشم هایشان نیامده، حال آنکه وی در کمال تندرستی خفته بوده است. پس خدا را برای این موهبت فراوان سپاس گوید و از او برای بهبود ایشان یاری جوید."(1)
ص:130
رهاوی در بیان منافع پزشکی، به توانایی بر انجام وظایف دینی اشاره کرده و مینویسد:
"این پیشه بهترین یار و یاور در پرداختن به امور عبادی است، زیرا اگر بدن ها صحیح و سالم باشند، به آدمی امکان می دهند که علم و دانش بیاندوزد و به روزه گرفتن و نمازگزاردن و غیر آن مشغول گردد."(1)
تقوا، شرط اول اخلاق در نزد رهاوی است و همه نیکیها و خوبیها از آن نشات میگیرد:
"پزشک باید خلق و خوی خویش را نیک کرده و از سعه صدر برخوردار باشد ... پزشک باید مهربان و دلسوز باشد و این مهم جز با تقوا و خداترسی، محقق نمی گردد. اگر پزشکی چنین ویژگی هایی داشته باشد از او جز سخن راست شنیده نمی شود و هر عملی که از وی سر بزند عموماً در جهت خیر و صلاح مردم است."(2)
بر خلاف دیدگاه اخلاق سکولار که رضایت بیمار را بر رضای خداوند ترجیح میدهد، رهاوی با نقل سخن جالینوس، پزشک را به تقوا و خداترسی توصیه کرده و مینویسد:
"جالینوس گوید: پزشک نباید خود را تابع اراده و خواست بیمار کند، چنانچه خواسته ی بیمار موافق مصلحتش نباشد؛ و نیز نباید ترس پزشک از بیمار یا طمع او به پول و ثروت بیمار وی را بدین کار وادارد؛ چرا که فقط باید از خداوند ترسید و تنها باید به حضرت او رغبت نشان داد. چه بسیار کسانی که مردان و زنان بدکردار با دادن پول و وعده و انواع خدمت ها آنها را می فریبند
ص:131
و ایشان نیز به خاطر حرص و آز و نادانی، داروهای کشنده و فرزجه های مسمومی را تجویز می کنند که سبب سقط جنین می شود. تمام این اعمال از روی جهل به عواقب و کفر به خدای نعمت دهنده صورت می پذیرد. ... با مادر گنهکار آن
جنین نباید با مهربانی برخورد کنیم، زیرا رسوایی آن زن باعث می شود که سرنوشت وی موجب عبرت و صلاح سایر زنان گردد."(1)
در واقع قصد رهاوی از بیان این مطالب، دمیدن روح معنوی در جان و روان پزشک است که وی را از گرایش به امور پست دور می کند و سبب می شود که طبیب از هر چیزی که حرفه او را لکه دار می سازد، فاصله بگیرد.
پس از رهاوی، علیبنعباس مجوسی مشهور به اهوازی (2)، از استادان و پزشکان دانشگاه جندیشاپور به موضوع اخلاق پزشکی پرداخته است. به قول جورج سارتون او یکی از سه پزشک بزرگ و مشهور خلافت شرقی بود که خدمت بهسزایی به طب اسلامی و دنیای پزشکی کرده است.
او برای عضدالدولة دیلمی یک دائرة المعارف طبی به نام "کامل الصناعة الطبیة" نوشت که از حیث نظم و ترتیب و تحقیق بر کتاب "الحاوی" زکریای رازی برتری دارد و در مقایسه با کتاب "قانون" ابنسینا، که بیشتر جنبه عملی دارد، در مرتبۀ پایینتری قرار دارد. این کتاب شامل بیست مقاله است که ده مقاله در طب عملی و ده مقاله در طب نظری میباشد و تا پیش از قانون ابنسینا کاملترین کتاب در فن طب شمرده میشد و در طی قرون متمادی مرجع دانشجویان علم طب بوده است.
اهوازی باب دوم از کتاب پر ارجش را به ذکر وصایای بقراط و سایر اطبای متقدم
ص:132
اختصاص داده که به "پندنامه اهوازی" معروف است. ترجمه این پندنامه را از کتاب پندنامه اهوازی که دکتر محمود نجمآبادی آن را به فارسی برگردانده نقل میکنیم:
"هر که بخواهد پزشک دانشمندی گردد باید از پندهای بقراط حکیم که در زمان خود برای پزشکان گفته، پیروی کند. نخستین موعظت آن است که ستایش پروردگار و فرمانبرداری خداوند عزوجل را به جای آرید و پس از آن استادان خود را بزرگ دارید و در خدمت و سپاسگزاری و گرامی داشتن آنان همت گمارید. همچنان که در حق پدر و مادر خود احترام و نیکی میکنید و آنان را در دارایی خود شریک میدانید، باید در حق استادان نیز چنان کنید. فرزندان استادان را نسبت به خود برادر بدانید و هر که بخواهد طب بیاموزد و استحقاق آن را داشته باشد بدون اجر و مزد و شرط و امید تلافی به آنها یاد دهید و آنان را به منزله فرزندان خود و معلمینتان بشمارید و از مردمان پست و سفله مانع شوید که این علم شریف را فرا گیرند.
پزشک باید در درمان بیماران و معالجه آنان، چه با غذا و چه با دارو بکوشد، و منظورش از درمان استفاده و پولپرستی نباشد، و بیشتر اجر و ثواب را مد نظر دارد.
هیچگاه داروی خطرناک به بیمار ندهد و وصف آن را نیز برای بیمار نکند، و مریض را به چنین داروها، نه دلالت کند و نه از آن سخن راند. از تجویز داروهای سقط کننده جنین پرهیز کند و آنها را به احدی معرفی نکند.
پزشک باید پاک و با کیش و خداپرست و نیکوروش باشد و از هر ناپاکی و پلیدی و گناه دوری جوید. نسبت به زنان، چه بانو و چه کنیز از نظر بد نگاه نکند، و به منزل آنها جز برای درمان و معالجه وارد نشود.
ص:133
طبیب باید راز بیماران را محفوظ دارد، و از افشای سرّ آنها به خودی و بیگانه و نزدیکان و دوران، دوری جوید، چرا که بسیاری از بیماران، بیماری خود را از پدر و مادر و کسان خود مستور و مکتوم میدارند، ولی آن را به طبیب میگویند، پس طبیب باید از خود بیمار در کتمان بیماری بیشتر دقت کند.
بر پزشک است که در جمیع احوال، آنچه را بقراط حکیم فرموده رفتار نماید و پاکچشم و مهربان و خیررسان و خوشزبان باشد و در درمان بیماران به خصوص مسکینان و فقرا بهجدّ بکوشد. در فکر سود و اجر از این دسته نبوده، بلکه اگر ممکن شود دارو را از کیسه خود به آنها بدهد و اگر این کار ممکن نگردد به درمان آنها پرداخته شب و روز بر بالینشان حاضر شود؛ مخصوصاً اگر بیماری آنها حاد و تند باشد زیرا که بیماریهای حاد، زود تغییر و دگرگونی پیدا کنند.
برای پزشک شایسته نیست به خوشگذرانی و تنعم و لهو و لعب مشغول گردد. باید از نوشیدن شراب بپرهیزد، چرا که به دماغ ضرر رساند و ذهن را فاسد کند.
باید پیوسته مطالعه کند، و به خواندن کتب طبی مشغول باشد و ملول نگردد. خود را مجبور نماید که هر چه میخواند، یاد گیرد و حتی مطالب را در آمد و رفت متذکر شود و آنچه را که محتاجالیه است، چه عملاً و چه علماً، در ذهن خود فرا گیرد تا همیشه محتاج به مراجعه کتاب نباشد، به علت آنکه گاهی اتفاق افتد کتب را آفت رسد، در این صورت به آنچه محفوظ دارد رجوع نماید. باید مطالب را در جوانی آموخت به دلیل آنکه نگاهداری و حفظ آنها، از پیری، که مادر فراموشی است، آسانتر باشد.
ص:134
طالب علم باید پیوسته در بیمارستانها و محل بیماران در خدمت استادان دانشمند و پزشکان حاذق، به کارهای بیماران و احوال آنها بپردازد، تا در مصاحبت و خدمت این استادان و پزشکان زبردست، از عوارض و احوال بیماران، آنچه خوانده است و یاد گرفته، از نیکی و بدی فرجام بیماریها آگاه شود. اگر چنین کند در این صناعت به مقامی بلند میرسد.
اگر کسی بخواهد طبیبی حاذق و فاضل باشد، باید بدین دستورها رفتار کند و این پندها را در گوش داشته به صفات و اخلاقی که ذکر شد، خوی گیرد و در عمل بدانها سستی نورزد و کوچک نشمارد؛ اگر بدین رویه رفتار نمود، درمانش در بیماران مؤثر خواهد گشت و
مردم بدو اعتماد نموده و بدو خواهند گروید و او نیز به دوستی و ذکر خیر آنان نائل شده و از قبل مردم منتفع خواهد شد. خداوند متعال از همه داناتر است."(1)
در مقایسه سوگندنامه بقراط و پندنامه اهوازی روشن میشود که این دو با هم تفاوتهایی دارند و دانشمند ایرانی با ذوق و سلیقه خود و با احترام به دستورهای دینی و با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی - فرهنگی و مقتضیات عصر خود، اصولی را به سوگندنامه بقراط افزوده و در برخی موارد نکاتی را از آن حذف کرده است.(2)
ص:135
از نگاه قرآن کریم، برترین فضیلت تقواست: "إِنَّ خَیرَ الزَّادِ التَّقْوی"(1) و انسانهای باتقوا، برترین جایگاه را در نزد خداوند دارا می باشند: "إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ"(2)
چنانکه در بخش کلیات گذشت، پرکاربردترین واژه اخلاقی در قرآن کریم، تقوا است که حدود 250 بار به کار رفته است.
تقوا جایگاه رفیعی در اخلاق اسلامی داراست، تا آنجا که سرسلسلۀ اخلاق پیامبران شمرده شده است. در احادیث این حقیقت بارها منعکس شده است که: "اَلتَّقوی رِئیسُ الاَخلاق"(3) و "عَلَیکَ بِالتُّقی فَاِنَّه خُلقُ الاَنبِیاء"(4)
در حجة الوداع، رسول خدا خطبهای مفصل خواندند و پس از بیان مواعظ و نصایح خانوادگی و اجتماعی فرمودند:
"أَیهَا النَّاسُ إِنَّ رَبَّکُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاکُمْ وَاحِدٌ کُلُّکُمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ وَ لَیسَ لِعَرَبِی عَلَی عَجَمِی فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَی: ای مردم! پروردگار شما یکی است و پدر شما یکی، همه از آدم هستید و آدم از خاک، ارجمندترین شما نزد خدا باتقواترین شما است، و هیچ عربی را بر عجمی برتری نباشد جز به تقوی."(5)
ص:136
واژه تقوا، از ماده "وقی" به معنای حفظ کردن و مصون داشتن چیزی، در برابر شئ یا امر ناگوار و زیانآور است.(1) البته برخی اهل لغت، با توجه به این که دوری کردن، پروا داشتن و پرهیز
کردن از امور ناشایست، در حقیقت نگهداری خود در برابر آن امور است؛ حذر، پروا و پرهیز را مترادف و هممعنی با تقوا دانسته وگفتهاند: "اتَّقیتَ الشّئ: حَذََََرتَه"(2)
چنانکه برخی دیگر، ترس و هراس را که بهطور معمول در برخورد با امور ناگوار پدید میآید، در معنای این واژه دخالت داده و تعبیر "خداترسی" را در ترجمه "تقوی اللّه" به کار میبرند. راغب در این باره مینویسد: "التقوی جعل النفس فی وقایة مما یخاف، هذا تحقیقه، ثمّ یسمی الخوف تارة التقوی و التقوی خوفاً، حسب تسمیة مقتضی الشّئ بمقتضیه و المقتضِی بمقتضاه: تقوا یعنی حفظ نفس از آنچه بیم آن می رود. این حقیقت آن است، اما گاهی خوف و تقوا به جای یکدیگر بهکار میروند، از باب دو امری که مستلزم یکدیگرند."(3) از این رو، ترجمه "اتقوا اللّه" به "از خدا بترسید"، ترجمهای بامسامحه و غیر مستقیم است.
اکنون به دو نمونه از آیات قرآن که صریح در معنای حفظ و نگهداری است، اشاره میکنیم:
"فَمَنَّ اللَّهُ عَلَینا وَ وَقانا عَذابَ السَّمُوم: خداوند بر ما منت نهاد و ما را از عذاب کشنده حفظ کرد."(4)
"وَ قِهِمُ السَّیئاتِ وَ مَنْ تَقِ السَّیئاتِ یوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ: پروردگارا مؤمنان را از
ص:137
بدیها نگاهدار و هرکس را در آن روز از بدیها حفظ کردی، مشمول رحمت خویش ساختهای."(1)
بیشترین کاربرد واژه تقوا در قرآن، در قالب اَفعال "اِتَّقُوا"، "تَتّقُوا" و اسم فاعل "مُتَّقین" است که از مصدر "اِتّقاء" و باب افتعال میباشد. بنابر آنچه از کتب لغت استفاده می شود، "تقوی" اسم مصدر است برای "اتقاء"، و بهمعنای حالتی است که از اتقاء حاصل میشود.
واژه "اتقاء" با توجه به کاربرد آن در قرآن، با دو معنا از معانی باب افتعال تناسب دارد: اتخاذ و طلب. بنابر معنای اول، اتقاء عبارت است از: برگرفتن وقایه و فراهم کردن آن. (به ابزار و
وسیله صیانت، وقایه گفته میشود.) و بنابر معنای دوم، اتقاء عبارت است از: طلب حفظ و وقایه. (البته در این معنا وقایه مصدر است و به معنای صیانت کردن در برابر امر ناپسند میباشد.)
واژه "متّقی" نیز که اسم فاعل است، میتواند به هر دو معنا به کار رود، که در این جا به دو نمونه از آیات اشاره میکنیم:
"إِنَّ الْمُتَّقینَ فی مَقامٍ أَمینٍ: همانا کسانی که در برابر عذاب خدا وقایه برگرفتند [اطاعت از اوامر و نواهی خدا را سپری در برابر عذاب قرار دادند]، در جایگاه امنی هستند."(2)
"ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقین: قرآن که هیچ تردیدی در آن راه ندارد، هدایتگر کسانی است که خواهان حفظ خویش در برابر عذاب خدایند."(3)
بنابر آنچه گفته شد، کاربرد ماده "وقی" و مشتقات آن، در جایی است که اوّلاً امر ناگوار و ناپسندی ملحوظ باشد و ثانیاً صیانت و حفظ در برابر آن صورت گیرد. بدیهی است که امور ناگوار، ناشایست و هراسانگیز میتواند از نوع شرور و آفات
ص:138
مادی و محسوس همچون سیل و آتش باشد، یا از نوع شرور غیر مادی همانند گناه، بیعدالتی، شرک، عذاب و قهر خدا. در قرآن هر دو نوع مادی و معنوی به کار رفته است که به چند آیه اشاره می کنیم:
"جَعَلَ لَکُمْ سَرابیلَ تَقیکُمُ الْحَرَّ وَ سَرابیلَ تَقیکُمْ بَأْسَکُمْ: برای شما لباسهایی قرار داد که شما را از گرما حفظ میکند و تنپوشهایی که به هنگام جنگ، شما را [از زخم نیزه و شمشیر] نگه میدارد."(1)
"فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ: در برابر آتشی که هیزم آن بدن مردمان [گنهکار] و سنگهاست، سپر برگیرید."(2)
"وَ مَنْ یوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ: و کسانی که نفسشان از بخل و حرص، مصون باشد، رستگارند."(3)
لازم به ذکر است درمواردی که لفظ جلاله "اللّه" به عنوان مفعول فعل آمده است، مانند "اتقوا اللّه" بایستی چیزی را به عنوان مضاف در تقدیر گرفت. این موضوع مورد توجه بسیاری از مفسران و اهل لغت بوده و در تبیین آیات به آن اشاره کردهاند. طبرسی در مجمع البیان مینویسد: "و اتقاء اللّه انّما هو اتقاء عذابه"(4)
آیاتی از قرآن نیز بر این مطلب دلالت دارند، مانند: "وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقاب"(5). این آیات، "شدید العقاب" بودن خداوند را دلیل "اتقاء اللّه" دانسته و این نشان آن است که مراد از "اتَّقُوا اللَّهَ"، اتقاء از عذاب خدا یا چیزی است که عذاب خدا را در پی دارد. از این روی، کلماتی چون "غضب اللّه"، "عذاب اللّه" و "معصیة اللّه"، صلاحیت تقدیر در این آیات را دارد.
در مواردی نیز که مفعول فعل ذکر نشده است، مانند: "لعلکم تتقون"(انعام/153) یا "وَ الْآخِرَةُ خَیرٌ لِمَنِ اتَّقی" (6)دراین موارد باید با توجه به قرائن حالیه و مقالیه،
ص:139
مفعول مناسبی که حکایت از امر ناگوار و ناشایستی دارد، در تقدیر گرفت. چنانکه در ذیل آیه: "وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون"(1)علامه طباطبایی مینویسد: جمله "لعلکم تتقون" به منزله تعلیل است برای تشریع حکم قصاص و معنایش چنین است: حکم قصاص وضع شد، بلکه شما از قتل بپرهیزید.(2)
در مجمع البیان نیز آمده است: "و فی تتقون قولان، احدهما: لعلکم تتقون القتل بالخوف من القصاص و الثانی: لعلکم تتقون ربّکم باجتناب معاصیه: درباره این جمله دو معنا گفته شده است: یکی آنکه به خاطر ترس از قصاص، از کشتن دیگران بپرهیزید، دیگر آنکه با دوری از گناهان، از خدا پروا کنید."(3)
نتیجه آنکه: تقوا در قرآن، زمینهها و موارد متعددی دارد و منحصر به تقوای الهی نیست و تقوای الهی نیز به معنای پارسایی، خویشتنبانی و خویشتنداری از کارهای ناپسندی است که قهر و غضب الهی را به دنبال دارد.(4)
تقوا از رایجترین کلمات در نهجالبلاغه است. در کمتر کتابی مانند آن بر عنصر تقوا تکیه شده و در نهجالبلاغه نیز به کمتر مفهومی به اندازه تقوا عنایت شده است. اما تقوا چیست؟ معمولا چنین فرض می شود که تقوا یعنی پرهیزکاری؛ و هر چه اجتناب و پرهیز و کنارهگیری بیشتر باشد تقوا کاملتر است.
ص:140
طبق این تفسیر اولاً تقوا مفهومی است که از مرحله عمل انتزاع می شود، ثانیاً روشی است منفی و ثالثاً هر اندازه جنبه منفی شدیدتر باشد تقوا کاملتر است.
به همین جهت متظاهران به تقوا برای اینکه کوچکترین خدشه ای بر تقوای آنها وارد نیاید، از سیاه و سفید، تر و خشک، گرم و سرد اجتناب می کنند و از هر نوع مداخله ای در هر نوع کاری پرهیز می نمایند.
شک نیست که اصل پرهیز و اجتناب، یکی از اصول زندگی بشر است. در زندگی سالم، نفی و اثبات، سلب و ایجاب، ترک و فعل، اعراض و توجه توأم است. با نفی و سلب است که می توان به اثبات و ایجاب رسید، و با ترک و اعراض می توان به فعل و توجه تحقق بخشید.
کلمه توحید یعنی «لا اله الّا اللَّه»، هم نفی است و هم اثبات؛ بدون نفی ماسوا، دمزدن از توحید ناممکن است. این است که عصیان و تسلیم، کفر و ایمان قرین یکدیگرند؛ هر تسلیمی متضمن عصیانی و هر ایمانی مشتمل بر کفری و هر ایجاب و اثباتی، مستلزم سلب و نفیی است: "فَمَنْ یکْفُرْ
بِالطّاغوتِ وَ یؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی: هر که به طاغوت کافر شود و به خدای یکتا ایمان آورد، به دستاویز محکم چنگ زده است."(1)
اما اولا: پرهیزها و نفیها و سلبها و عصیانها و کفرها در حدود «تضاد»هاست. پرهیز از یک ضد برای عبور به ضد دیگر است، بریدن از یکی مقدمه پیوند با دیگری است. از این رو پرهیزهای سالم و مفید، هم جهت و هدف دارد و هم محدود است به حدود معین. اما یک روش عملی کورکورانه که نه جهت و هدفی دارد و نه محدود به حدی است، قابل دفاع و تقدیس نیست.
ثانیاً: مفهوم تقوا در نهجالبلاغه مرادف با مفهوم پرهیز حتی به مفهوم منطقی آن نیست. تقوا در نهجالبلاغه نیرویی است روحانی که بر اثر تمرینهای زیاد پدید می آید و پرهیزهای معقول و منطقی از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این
ص:141
حالت روحانی است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار می رود.
این حالت، روح را نیرومند و شاداب می کند و به آن مصونیت می دهد. انسانی که از این نیرو بی بهره باشد، اگر بخواهد خود را از گناهان مصون و محفوظ بدارد چاره ای ندارد جز اینکه خود را از موجبات گناه دور نگه دارد، و چون همواره موجبات گناه در جامعه وجود دارد ناچار است از محیط کنار بکشد و انزوا و گوشهگیری اختیار کند.
مطابق این منطق یا باید متقی و پرهیزکار بود و از محیط کنارهگیری کرد و یا باید وارد محیط شد و تقوا را بوسید و کنار گذاشت. طبق این منطق هرچه افراد اجتنابکارتر و منزوی تر شوند جلوه تقوایی بیشتری در نظر مردم عوام پیدا می کنند. اما اگر نیروی تقوا در روح فردی پیدا شد، ضرورتی ندارد که محیط را رها کند، زیرا بدون رها کردن محیط، خود را پاک و منزه نگه می دارد.
دسته اول مانند کسانی هستند که برای پرهیز از یک بیماری مسری، به دامنه کوهی پناه می برند و دسته دوم مانند کسانی هستند که با تزریق نوعی واکسن، در خود مصونیت به وجود می آورند و نه تنها ضرورتی نمی بینند که از شهر خارج شوند و از تماس با مردم پرهیز کنند، بلکه به کمک بیماران می شتابند و آنان را نجات می دهند.
نهجالبلاغه، تقوا را به عنوان یک نیروی معنوی و روحی که بر اثر ممارست و تمرین پدید می آید و به نوبه خود آثار و لوازم و نتایجی دارد و از آن جمله اینکه پرهیز از گناه را سهل و آسان می نماید، طرح و عنوان کرده است.
امام علی علیهالسلام در خطبه 113 تصریح می کند که پرهیز از محرمات الهی و همچنین ترس از خدا، از لوازم و آثار تقوا است. در این منطق، تقوا نه عین پرهیز
ص:142
است و نه عین ترس از خدا، بلکه نیرویی است روحی و مقدس که این امور را به دنبال خود دارد.
از نظر نهجالبلاغه تقوا نیرویی است مقدس و متعالی که منشأ کششها و گریزها می گردد، کشش به سوی ارزشهای معنوی و فوق حیوانی، و گریز از پستیها و آلودگیهای مادی. تقوا حالتی است که به انسان شخصیت و قدرت می دهد و آدمی را مسلط بر خویشتن و مالک «خود» می نماید.
در نهجالبلاغه بر این معنی تأکید شده که تقوا حفاظ و پناهگاه است، نه زنجیر و زندان. بسیارند کسانی که میان مصونیت و محدودیت فرق نمی نهند و با نام آزادی و رهائی از قید و بند، به خرابی حصار تقوا فتوا میدهند. قدر مشترک پناهگاه و زندان، مانعیت است. اما پناهگاه مانع خطر است، و زندان مانع بهره بردن از موهبتها و استعدادها.
علی علیهالسلام در یکی از سخنان زیبای خود، تقوا را به پناهگاهی بلند و مستحکم تشبیه فرموده که دشمن قادر نیست در آن نفوذ کند و میفرماید:
"اعْلَموا عِبادَ اللَّهِ انَّ التَّقْوی دارُ حِصْنٍ عَزیزٍ، وَ الْفُجورَ دارُ حِصْنٍ ذَلیلٍ، لایمْنَعُ اهْلَهُ وَ لا یحْرِزُ مَنْ لَجَأَ اِلَیه: بندگان خدا! بدانید که تقوا حصار و بارویی مستحکم و غیر قابل نفوذ است، و بیتقوایی حصاری پست و کوتاه که مانع و حافظ ساکنان خود نیست و آن کس را که به آن پناه ببرد حفظ نمی کند."(1)
آن حضرت در برخی از کلمات خود تصریح می کند که تقوا مایه اصلی آزادی است؛ یعنی نه تنها خود قی-د و بن-د و م-ان-ع آزادی نیس-ت، بلکه منب-ع و منشأ همه
ص:143
آزادیهاست. در خطبه 221 می فرماید:
"فَانَّ تَقْوَی اللَّهِ مِفْتاحُ سَدادٍ وَ ذَخیرَةُ مَعادٍ وَ عِتْقٌ مِنْ کُلِّ مَلَکَةٍ وَ نَجاةٌ مِنْ کُلِّ هَلَکَة: همانا تقوا کلید درستی و توشه قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است."
تقوا به انسان آزادی معنوی می دهد، او را از اسارت و بندگی هوا و هوس آزاد می کند، رشته آز و طمع و حسد و شهوت و خشم را از گردنش برمی دارد و به این ترتیب ریشه رِقّیتها و بردگیهای اجتماعی را از بین می برد. مردمی که بنده و برده پول و مقام نباشند، هرگز زیر بار اسارتهای اجتماعی نمی روند.(1)
مردی به نام همّام از امام علی علیهالسلام خواست تا اوصاف پرهیزکاران را برای او بیان فرماید. آن حضرت در پاسخ او تأمّل و درنگی کرد و به اجمال فرمود:
"یا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَ أَحْسِنْ فَ( إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ): ای همّام! تقوا پیشه کن و نیکوکار باش که قرآن کریم می فرماید: خدا با پرهیزکاران و نیکو کرداران است."
اما او به این مقدار قانع نشد و امام را سوگند داد و حضرت پس از حمد و ثنای الهی، سخنی جامع در ویژگیهای متقین بیان داشت که به برخی از فقرات آن که مناسب مقام است، اشاره میشود:
"هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ وَ مَلْبَسُهُمُ الِاقْتِصَادُ وَ مَشْیهُمُ التَّوَاضُعُ غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیهِمْ وَ وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ ... أَمَّا اللَّیلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِینَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ ... وَ أَمَّا النَّهَارُ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِیاءٌ ... أَنَّکَ تَرَی لَهُ قُوَّةً فِی دِینٍ وَ حَزْماً فِی لِینٍ وَ إِیمَاناً فِی یقِینٍ وَ
ص:144
حِرْصاً فِی عِلْمٍ وَ عِلْماً فِی حِلْمٍ ... الْخَیرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ
مَأْمُونٌ ... بَعِیداً فُحْشُهُ لَیناً قَوْلُهُ غَائِباً مُنْکَرُهُ حَاضِراً مَعْرُوفُه ... نَفْسُهُ مِنْهُ فِی عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِی رَاحَةٍ أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ"
آنان اهل فضیلتها هستند. گفتارشان به صواب مقرون است و راه و رسمشان بر اعتدال و رفتارشان با فروتنی. از هر چه خداوند بر آنها حرام کرده است، چشم پوشیده و گوش بر دانش سودمند نهاده اند. ... شبها، برپای ایستاده کتاب خدا را تلاوت کنند ... و روزها، در پی دانش، بردبار، نیکوکار و پرهیزکارند. ... هر یک از آنان را که بنگری، می بینی که در کار دین نیرومند است و در عین دوراندیشی نرمخوی. ایمانش همراه با یقین است. در آموختن علم حریص است و علمش آمیخته به حلم ... به خیرش امید است و از شرش ایمنی ... زشتگویی از او دور است و گفتارش نرم. ناپسندی در او ناپیداست و نیکوکاری در او هویدا ... نفسش از او در رنج است و مردم از او در آسایش، برای روز بازپسین، خویشتن را به مشقت اندازد و مردم را از (کار) خویش به آسایش رساند."(1)
ص:145
در دنیای امروز، رعایت اخلاق پزشکی با انگیزه های مختلف صورت می گیرد و اگر چه بیماران در هر حال از رفتار شایسته سود می برند؛ اما نگاهی به انگیزه ها، جای تأمل دارد: گروهی از بیم قانون، گروهی به جهت حفظ آّبرو و گروهی با انگیزه کسب وجاهت اجتماعی، با بیماران و گیرندگان خدمات پزشکی رفتاری اخلاقی دارند. اما جمعی نیز به لحاظ احساس نظارت پروردگار حکیم، خود را در برابر خدا مسئول و او را بر انگیزه و اعمال خود ناظر می بینند و هر لحظه مراقب اندیشه و رفتار خود هستند.
پایبندی دینی به تعهدات حرفه ای، همان تقوای پزشکی است که در خلوت و جلوت و با وجود نظارت یا عدم نظارت قانون، انسان را به انجام شایسته و دقیق وظائف وامی دارد.
امام علی علیهالسلام در سخنی نغز و کوتاه، ولی پرمغز و پرمعنا، اوّلین توصیهای که به پزشکان فرمودند، تقوای الهی بود:
"مَنْ تَطَبَّبَ فَلْیتَّقِ اللَّهَ وَ لْینْصَحْ وَ لْیجْتَهِدْ: هر که طبابت را پیشه خود ساخت با تقوا باشد، و برای مردم خیرخواهی کند و (در تحصیل علم و معالجه بیمار) جدیت نماید."(1)
تقوا فضیلتی است که در همه عرصههای زندگی نقش فعال و تعیین کننده دارد و اختصاص به رفتارهای فردی و عبادی ندارد. تقوا در هر حرفه ای به معنای رعایت قوانین الهی در انجام آن است. تقوای پزشکی، شامل همه آداب و احکام اسلامی در مورد این حرفه است. اما تقوای حرفهای بدون تقوای فردی حاصل نمیشود.
ص:146
پزشکی که نفس خود را با تقوای الهی حفظ نکند، حرفه اش برای او آفت میشود، چون نفس آدمی آن گاه که به وسیله تقوا مهار نگردد، در خدمت هوا و هوس قرار گیرد و موجبات بدبختی انسان را فراهم سازد.
امام علی علیهالسلام در این باره می فرماید:
"اَلاََ وَ اِنَّ الْخَطََایا خَیلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَیهََا اَهْلُهََا، وَ خُلِعَتْ لُجُمُهََا، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِی النََّارِ. اَلاََ وَ اِنَ التَّقْوی ََ مَطََایا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَیهََا اَهْلُهََا وَ اُعْطُوا اَزِمَّتُهََا، فَاَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّة: آگاه باشید! گناهان و خطاها همچون مرکبهای سرکش و لجام گسیخته ای هستند که گنهکاران بر آنها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت؛ اما تقوا همانند مرکبهای راهوار و آرامی است که صاحبانش بر آنها سوارند و زمامشان را به دست دارند و تا بهشت، آنان را پیش می برند."(1)
"نُصْح" به معنای خیرخواهی و "اجتهاد"، به معنای به کارگیری همه توان است. بنابراین، تقوای پزشکی بدین معناست که پزشک اوّلاً خیر بیمار را در نظر بگیرد نه سود خود را و ثانیا از همه توانِ فکری و عملی خود برای درمان وی استفاده کند و در صرف وقت برای تشخیص بیماری، تجویز دارو و چگونگی درمان و طول آن، به چیزی جز سود بیمار نیندیشد.(2)
رعایت تقوا، از جهات مختلف، لازمه حرفه پزشکی و کادر درمانی است:
1- پزشکی، حرفهای است نیازمند دانش، تخصص و تجربه کافی، و تقوای حرفهای اقتضا میکند که پزشک از هرگونه تعلل و سهلانگاری دوری کرده و نهایت دقت را در امر تشخیص بهکار گیرد و هرگاه نتوانست بیماری را تشخیص
ص:147
دهد و یا خود را از درمان آن ناتوان دید، بدون هرگونه ملاحظهای آن را به بیمار اعلام کرده و از هرگونه اقدام خودداری کند. در سوگندنامه بقراط آمده است: «بیماران سنگدار را عمل نخواهم کرد و این عمل را به اهل فن واگذار خواهم نمود.»
2- شریعت اسلامی که احکام و قوانینی را برای سعادت بشر وضع کرده است، درباره بیماری و شیوههای درمان آن، که یکی از امور مبتلابه بشر در طول تاریخ بوده است، مسائلی را مطرح و ضمن تاکید بر رعایت حدود الهی، از یک سو معافیتهایی را در صورت عسر و حرج و اضطرار، برای پزشک و بیمار مقرر داشته و از سوی دیگر، در انجام عباداتی همچون نماز، روزه، حج و جهاد،
تخفیفهایی را برای بیماران قرار داده است. تقوای حرفهای اقتضا میکند که پزشک، ضمن کسب آگاهی از این حدود، خود را ملزم به رعایت حلال و حرام الهی در رابطه با نحوه درمان بیماران بداند.
پزشک مسلمان، داروهای تهیه شده از خوردنیها و نوشیدنیهای حرام را تجویز نمیکند، مگر درصورت اضطرار(1)
و معتقد است که خداوند شفا را در حرام قرار نداده است: «لَیسَ فِی الْحَرَامِ شِفَاءٌ»(2).
3- رابطه پزشک و بیمار در مراحل تشخیص و درمان، بهگونهای است که هرگونه ناپاکی در چشم و دست، آنها را در معرض لغزش و انحراف قرار میدهد و چه بسا سلامت جسم بیمار، به قیمت بیماری روح پزشک تمام شود. حکیم جرجانی در توصیه خود به پزشکان چنین میگوید:
ص:148
«طبیب را که به نزدیک یک بیمار آید، پس از آنکه شرطهای امانت دینی و شفقت مردمی بجای آورده باشد و چشم و گوش و دست و زبان از همه ناپسندها نگاه داشته باشد...»(1)
در نصایح علی بن عباس اهوازی نیز آمده است:
«پزشک از روی ریبه به زنها نگاه نکند، زن آزاد باشد یا کنیز. و به منازل زنها داخل نشود مگر برای مداوا کردن و از نگاه آلوده بپرهیزد.» و در سوگندنامه بقراط آمده است: «با پرهیزگاری و تقدس، زندگی و حرفه خود را نجات خواهم داد ... در هر خانه ای که باید داخل شوم برای مفید بودن به حال بیماران وارد خواهم شد و از هر کار زشت و آلوده کننده، به خصوص اعمال ناهنجار، با زنان و مردان، خواه آزاد و خواه برده باشند اجتناب خواهم کرد.»(2)
پزشک از آن جهت که مسلمان است باید همچون دیگر مسلمانان متقی باشد و از حرام اجتناب کند. اما از آن جهت که محل مراجعه بیماران است، باید در امر معاینه و معالجه حدود الهی را بشناسد و آنها را مراعات نماید.
تقوا اقتضا میکند که پزشک در مسائل شرعی به خبرگان دین مراجعه و طبق نظر آنان عمل کند و از هرگونه اجتهاد شخصی بپرهیزد. همانگونه که مراجع دینی به هنگام بیماری به پزشک رجوع میکنند وخود را ملزم به رعایت نسخه او میدانند.
همه مراجع تقلید کتابی مستقل در موضوع احکام پزشکی و استفتاءات مربوط به آن دارند که پزشکان مسلمان از آن بینیاز نیستند. دیدگاههای امام خمینی نیز در
ص:149
زمینه پزشکی و مسایلی که به نحوی با طب ارتباط دارند، همچون: روزه بیماران، روشهای جدید باروری، جلوگیری از حاملگی، سقط جنین، تغییر جنسیت، ضامن بودن طبیب و معاینات پزشکی، در کتابی تحت عنوان "فقه و طب" گردآوری و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است(1).
ارتباط با همنوع از ویژگیها و امتیازات بشر است که او را در رسیدن به تعالی و تکامل یاری میرساند. این مقوله در سه بعد قابل بررسی است: ارتباط با خود، ارتباط با خدا، و ارتباط با همنوع. جدایی این سه حوزه و بحث روی هر یک بدون در نظر گرفتن حوزه دیگر، کاری غیر عالمانه و بیثمر خواهد بود، زیرا همواره این سه حوزه بر هم اثر گذاشته و از هم اثر میپذیرند.
بدون توجه به بُعد اوّل، یعنی ارتباط با خود که مستلزم خودشناسی است، نمیتوان ارتباط با خدا را تبیین نمود، زیرا "مَن عَرَف نَفسَه فَقدْ عَرف ربَّه"، شناخت خود به شناخت خدا منتهی میشود. تفکر در خود و بازنگری در امور زندگی، رابطه فرد را با خداوند تقویت میکند و چگونگی
ارتباط با خدا را شکل میدهد؛ همانگونه که نحوه ارتباط با خود و خدا، شکلدهنده ارتباط با همنوعان است.
ارتباطات انسانی ما برخاسته از نوع نگرش و تحلیل ما از مجموعه نظام هستی و جهانبینی ما است. انسانهای خدامحور، در ارتباط با همنوعان، از هر صنف و جایگاه که باشند، به حق و عدالت رفتار میکنند، زیرا میدانند تجاوز به حقوق همنوعان، مستلزم تعدی از حدود الهی، در ارتباط
آنان با خدا، و ظلم به نفس، در ارتباط آنان با خود است.
ص:150
اگر فرد ارتباط با خود را به خوبی برقرار کرده باشد و نگاه او به زندگی الهی شود، متناسب باورهای خویش حدود و حریم دیگران را حفظ میکند. این شخص، خدمت به بندگان خدا را شعار خود قرار داده و تصویر او از محیط کار و همکاران، متفاوت از دیگران است و رفتاری پسندیده از خود نشان میدهد.
نوع ارتباط انسانی، به تناسب شخصیت افراد متفاوت است. میتوان گفت: هر فرد با توجه به سرشت و تربیت اجتماعی خود با دیگران ارتباط برقرار میکند، اما ارایهی یک قالب که بیشتر انسانها به آن عمل کنند، ممکن به نظر میرسد.
ارتباط عاطفی یک پزشک یا پرستار با بیمار در تسریع بهبودی او نقش بهسزا دارد و نمیتوان با ارایهی حکم کلی، بیمار را از این نعمت روانی محروم ساخت، اما میتوان قالب مشخص و تعریف شدهای برای نگاه و لبخند و دیگر روابط عاطفی با بیمار ارایه نمود و در همه حال از اهرم "اعتدال" و اکتفا به مقدار "ضرورت" استفاده کرد تا از ایجاد دلبستگیهای غیر منطقی بین بیمار و درمانگر جلوگیری شود.
"اعتدال" در رفتارهای عاطفی و ارتباطهای کلامی، از اهرمهای تنظیم کنندهی روابط انسانی است و افراط و تفریط، ویروس ویرانگر و منشأ بسیاری از آسیبهای روانی فرد و اجتماع میباشد. "ضرورت" نیز از کلیدیترین واژگان فقهی و اخلاقی است که تشخیص آن بر عهدهی فرد گذاشته
شده و کسی نمیتواند قلمرو و محدودهی آن را برای دیگری تعیین کند؛ اگرچه نظر مرجع تقلید در تشخیص مصادیق ضرورت، میتواند برای مقلّد راهگشا باشد.
ص:151
بحث ما در تقوا، بهعنوان یک فضیلت اخلاقی است، اما نمود این فضیلت باید در رفتار افراد باتقوا دیده شود. رابطه پزشک با بیمار در امر تشخیص و درمان، از موضوعاتی است که رعایت احکام شریعت در آن، نشانگر میزان تقید و تقوا است. از این رو آنچه مبتلابه عموم پزشکان و کادر درمانی در این زمینه است، یادآوری میشود.
جذب و انجذاب، موهبتی الهی است، که نمیتوان آن را در روابط ناهمجنس بیتأثیر دانست. البته خدای حکیم این کشش و گرایش بین زن و مرد را برای تحکیمبخشی پایههای خانواده قرار داده است. زنان، حتی بدون زینت و آرایش و خودنمایی، برای مردان مظهر جذب هستند، و اگر این نعمت الهی در غیر جایگاه خود، یعنی در غیر خانه و خانواده قرار گیرد و از حدود و حریم خود خارج شود، به یقین مفسده همراه خواهد داشت. احکام الهی مربوط به حدود و حریم روابط زن و مرد نیز، جهت ممانعت از این ویرانگری روحی و روانی و اجتماعی است.(1)
در شریعت اسلام، جسم زن و مرد حرمت دارد و باید احترام آن در زمان حیات و پس از مرگ حفظ شود. از آنجا که پزشک با جسم بیمار سر و کار دارد، لذا اصل بر مراجعه بیمار به پزشک همجنس است تا حدود الهی در حد امکان رعایت شود.
مراجع دین بر اساس منابع فقهی چنین فتوا میدهند: "در صورت وجود پزشک همجنس و دسترسی به او، رجوع به پزشک غیر همج-نس، هرگاه مس-تلزم لمس یا
ص:152
نظر حرام گردد جایز نیست."(1)
بنابراین مسئولان نظام بهداشتی و روسای بیمارستانها و درمانگاهها وظیفه دارند بر اساس نیازهای درمانی شرایط را برای این امر فراهم آورند، نه آنکه همواره بر اساس اضطرارِ بیمار برنامهریزی کنند.
پزشک نیز وظیفه دارد در صورت مراجعه بیمار غیر همجنس او را به پزشک همجنس معرفی کند. از امام باقر علیهالسلام در باره زنی که گرفتار بیماری شده بود، سوال شد که آیا پزشک مرد میتواند او را معالجه کند؟ حضرت در پاسخ فرمودند: "إِذَا اضْطُرَّتْ إِلَی ذَلِکَ فَلَا بَأْس: اگر به این کار مضطر شد اشکالی ندارد."(2)
نظر مراجع دینی نیز در این استفتاء، گویای همین مطلب است:
سوال: بعضی از خانمها برای معالجه به دکتر مرد مراجعه میکنند. آیا با علم به اینکه این خانم قادر است به دکتر زن مراجعه کند، میتوان او را معالجه کرد؟
پاسخ: در فرض سؤال، دکتر باید او را به طبیب زن راهنمایی کند، مگر آنکه بیمار واقعاً اعتقادی به طبیب زن نداشته باشد، و خود را ناچار بداند.(3)
سوال: تزریق آمپول به زن، توسط نامحرم چگونه است؟
پاسخ: اگر آمپولزنِ همجنس در دسترس نباشد، یا غیر همجنس مهارتش در تزریق بیشتر باشد، و ضرورت اقتضا کند، اشکال ندارد.(4)
ص:153
در فقه اسلام، معاینات پزشکی و عمل جراحی نسبت به جنس مخالف تجویز شده و از این جهت در بنبست نیستیم، اما نه مطلقا، بلکه در مواقع ضرورت و نیاز. و برای تحقق ضرورت هم، فقها شرایط و محدودیتهایی قائل شدهاند.
پزشک باتقوا، در نگاه کردن برای معاینه، عفت و پاکدامنی و حدود اسلامی را رعایت میکند، بدین معنا که اگر از طریقی بهجز نگاه کردن بتواند بیماری را تشخیص دهد، مبادرت به نگاه نامشروع نمیورزد و در صورت نیاز به این کار نیز، به اندازه ضرورت، اکتفا میکند.
آیات شریفهی: "قُلْ لِلْمُؤْمِنینَ یغُضّوا مِنْ أبْصارِهِمْ ... وَ قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنّ...(1)به ترسیم نوع نگاه مرد و زن به یکدیگر میپردازد. "غَضُّ البَصَر" به معنای فروبستن چشم و با چشمِ بسته سخن گفتن با نامحرم نیست، چنانکه "غَضُّ الصوت" در آیه "وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ"(2) به معنای فروبستن دهان نیست، بلکه چنانکه راغب در مفردات بیان کرده، "غَضّ" به معنای کوتاه کردن است، کوتاه کردن نگاه و صدا، در مقابلِ خیره نگاه کردن و بلند سخن گفتن.
چنان نیست که پزشک با بیمار مَحرم باشد، و با خیال راحت جنس مخالف را معاینه و عمل کند، بیمار هم بدون احساس نگرانی و همانند یکی از محارم، خود را در اختیار پزشک یا پرستار قرار دهد. بلکه این از باب ضرورت است و پزشک و بیمار باید به حداقل اکتفا کنند. در مورد آموزشهای پزشکی در مراحل مختلف و تشریح جسد نیز این سخن جاری است.
متاسفانه عموم بانوان پوشش و حجاب خود را در برابر پزشکان مرد به راحتی کنار میزنند، و عموم پزشکان نیز تذکری به بیمار نمیدهند و گرفتار نگاه حرام میشوند. در حالی که از نظر شرعی تنها در صورت ضرورت، نگاه کردن به بدن
ص:154
بیمارِ غیر همجنس و یا عورتین همجنس جایز است، آن هم به مقداری که ضرورت اقتضا کند. به برخی استفتاءات در این زمینه اشاره میکنیم:
سوال: آیا پزشک معالج به مریض مَحرم است؟
پاسخ: پزشک به مریض محرم نیست، ولی در مواقعی که معالجه متوقف بر نگاه یا لمس مریض است، به مقدار ضرورت میتواند نگاه یا لمس کند و در صورتی که لمس با دستکش یا از روی حایل دیگری کافی باشد، لمس مستقیم جایز نیست.
سوال: در بیمارستانها و مراکز پزشکی، دانشجویان پسر و دختر جهت آموزش مبادرت به معاینه نواحی مختلف بدن بیمار غیر همجنس مینمایند. با توجه به اینکه این امر یک موضوع آموزشی است که در برنامه تربیت پزشکان قرار دارد چه حکمی دارد و حدود آن چیست؟
پاسخ: اگر رفع نیاز پزشکی کشور یا ضرورتی مثل توقف حفظ جان بیماران و لو در آینده موقوف به این امر باشد، در حد رفع نیاز جایز است، ولی مجرد آموزش مجوز نمیشود.(1)
در بسیاری از بیماریها، لمس موضع مورد نظر، از شرایط تشخیص درد و بیماری به شمار میآید و در محدودهی درمانگری شکل جدی و اساسی به خود میگیرد. در رسالههای عملیه از جمله مواردی که نگاه و لمس بدن نامحرم به صورت مشروط استثنا شده، و در ردیف نجات غریق آمده است، معالجهی غیر همجنس با دو شرط زیر است:
1. فقدان پزشک یا پرستار مماثل و یا بینتیجه بودن تلاش آنها.
ص:155
2. ممکن نبودن تشخیص بیماری و درمان بدون لمس و نظر.(1)
سوال: نگاه و لمس در اتاق عمل، به ندرت شهوانی، بلکه امری کاملاً عادی است. آیا عادی شدن، حکم شرعی را تغییر می دهد؟
پاسخ: عادی شدن حکم شرع را تغییر نمیدهد، ولی این کار به مقدار ضرورت جایز است.(2)
سوال: آیا لمس و نظر به باطن بدن نامحرم، اعم از ریه، قلب، معده، روده، مثانه و رحم، حکم ظاهر را دارد؟
پاسخ: لمس و نظر به باطن حکم ظاهر را ندارد، ولی بهتر آن است تنها به موارد ضرورت قناعت شود.(3)
در طب قدیم و جدید، گاهی داروهایی تجویز میشود که از مواد حرام ترکیب یافته است، همچون اجزای مردار، حیوانات حرام گوشت و شراب. در حالی که بر اساس آیات و روایات، جز در صورت اضطرار، خوردن یا نوشیدن آنها جایز نیست و خداوند نیز شفا را در حرام قرار نداده است.
"إِنَّما حَرَّمَ عَلَیکُمُ الْمَیتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزیرِ وَ ما أُهِلَّ بِهِ لِغَیرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَیرَ باغٍ وَ لا عادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ: همانا خداوند مردار و خون و گوشت خوک و حیوانی را که [هنگام ذبح] نام غیر خدا بر آن برده شده، بر شما حرام کرده است. پس کسی که [برای نجات جانش از خطر] به خوردن آنها ناچ-ار ش-ود، در حالی که خواه-ان لذت نب-اشد و از حدّ ضرورت
ص:156
تجاوز نکند، گناهی بر او نیست. همانا خدا آمرزنده ومهربان است."(1)
علامه مجلسی آیات و روایات مربوط به درمان با حرام را در بابی تحت عنوان "التداوی بالحرام"(2)
جمع آوری نموده و 28 روایت در این باب آورده است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
"إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یجْعَلْ فِی شَی ءٍ مِمَّا حَرَّمَهُ دَوَاءً وَ لَا شِفَاءً: خداوند در آنچه حرام نموده، اسباب درمان و شفای از بیماری قرار نداده است."(3)
امام صادق علیهالسلام در پاسخ کسی که از چشم درد رنج میبرد و قصد استفاده از سرمهای داشت که با شراب عجین شده بود، فرمود:
"هُوَ خَبِیثٌ بِمَنْزِلَةِ الْمَیتَةِ فَإِنْ کَانَ مُضْطَرّاً فَلْیکْتَحِلْ بِه: این همانند اجزای مردار پلید و آلوده است، تنها در صورت اضطرار از آن استفاده شود."(4)
در صحیح مسلم نیز روایتی جالب به این مضمون آمده است: طارق بن سوید جعفی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره شراب پرسید. آن حضرت او را از این کار نهی کرد. او گفت: من آن را به عنوان دارو میسازم، حضرت فرمود: این دارو نیست، بلکه خود بیماری است."(5)
سوال: گوشت برخی از حیوانات حرام گوشت در معالجه بعضی از امراض مؤثّر است، هر چند سند معتبر علمی و فقهی در این رابطه وجود ندارد. شکار و استفاده از گوشت یا خون این گونه حیوانات چه حکمی دارد؟
پاسخ: در صورتی که طبق تشخیص طبیب متدین تنها راه علاج نباشد، جایز نیست.(6)
ص:157
ص:158
دومین فضیلت اخلاقی که آموزههای دینی بر آن تاکید بسیار دارند و در حرفه پزشکی کاربرد فراوان دارد، نیکی به دیگران است که واژههای احسان، ایثار، بِرّ، خیر و خدمت بر آن دلالت دارند.
قرآن کریم در یکی از آیات جامع و کلیدی میفرماید:
"وَ ابْتَغِ فیما آتاکَ اللَّهُ الدَّارَ الآْخِرَةَ وَ لا تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیا وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیکَ: در آنچه خدا به تو داده است آخرت را جستجو کن و بهره ات از دنیا را نیز فراموش مکن و همانطور که خدا به تو احسان کرده، تو نیز احسان کن."(1)
این آیه همه کسانی را که به نوعی مکنت دارند، چه مالی، چه بدنی و چه فکری، به احسان به بندگان خدا دعوت کرده و میفرماید: آنچه تو داری، احسان الهی است، پس خود را مالک و صاحب آن ندان، بلکه از آن برای دنیایت بهره بگیر و با احسان به دیگران چیزی برای آخرتت ذخیره کن.
احسان به دیگران، یکی از ارزشهای جامعه اسلامی است که قرآن در کنار عدل، همگان را به انجام آن فرمان داده است: "إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان"(2) شاید از آن جهت که بسیاری از مشکلات را عدل و قانون حل نمی کند و احسان و محبّت لازم است.
ص:159
امام علی علیهالسلام در بیان تفاوت عدل و احسان فرمود:
"الْعَدْلُ الْإِنْصَافُ وَ الْإِحْسَانُ التَّفَضُّل: ع-دل، برخورد بر اس-اس انص-اف است و
احسان، برخورد بر اساس لطف و فضل."(1)
عدل به معنای مساوات در تلافی است، اگر خیر است خیر، و اگر شر است شر؛ اما احسان آن است که خیر را با خیری بیشتر تلافی کنی، و شر را به شری کمتر جواب گویی و یا ابتداء و تبرعا به دیگران خیر برسانی.(2)
راغب در مفردات گوید: احسان برتر از عدل است، عدالت این است که انسان آنچه بر عهده اوست بدهد، و آنچه متعلق به اوست بگیرد، ولی احسان این است که بیش از آنچه وظیفه اوست انجام دهد، و کمتر از آنچه حق اوست بگیرد.
واژه احسان در دو جا به کار میرود: یکی در اِنعام به دیگری، که میگویند: به فلانی احسان کرد، و دیگری در نیکو انجام دادن کار، مثل آنکه علمی را خوب بیاموزد یا کاری را خوب انجام دهد. اولی مانند آیه: "إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان"(نحل/ 90) و دومی مانند آیه: "الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَی ءٍ خَلَقَهُ"(سجدة/ 7)(3)
در متون دینی، احسان از فضایل اخلاقی شمرده شده است، مشروط بر اینکه از رنگ ریا و حب غیر خدا به دور، و از سر طاعت و نیکسیرتی باشد. این فضیلت جز آنکه به لحاظ نظری بر آن تأکید بسیار رفته، در عمل و کردار اولیای الهی نیز برجسته و چشمگیر است.(4)
در زیارت جامعه که از معتبرترین زیارات اهلبیت علیهمالسلام است، در باره آن بزرگواران چنین میخوانیم:
ص:160
"وَصِیتُکُمُ التَّقْوَی وَ فِعْلُکُمُ الْخَیرُ وَ عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیتُکُمُ الْکَرَم: تقوا سفارش شماست ونیکی، کار شما؛ احسان عادت شماست وبزرگواری و کرم،
خُلق و خوی شما."(1)
ابنمهران می گوید: در خدمت امام مجتبی علیهالسلام مشرف بودم در حالی که ایشان معتکف بودند. مردی به محضرشان شرفیاب شد و عرض کرد: مقروضم و چون قدرت پرداخت ندارم، طلبکارم می خواهد مرا به زندان بیفکند. امام فرمود: پولی که دین شما را ادا کنم، ندارم. آن شخص عرض کرد: اگر شما بیایید و با او صحبت کنید، ممکن است به پاس حرمت شما مرا به زندان نیندازد.
حضرت آماده شد که از مسجد خارج شود. عرض کردم: آیا فراموش کرده اید که در حال اعتکاف هستید و معتکف نباید از مسجد خارج شود. امام فرمود: فراموش نکردم، ولی پدرم از جدم رسول خدا نقل کرد که: "مَنْ سَعَی فِی حَاجَةِ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فَکَأَنَّمَا عَبَدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ تِسْعَةَ آلَافِ سَنَةٍ صَائِماً نَهَارَهُ قَائِماً لَیلَه: اگر کسی گره از کار برادر مسلمانش بگشاید و حاجت او را برآورده سازد، مانند آن است که نه هزار سال خداوند را عبادت کرده، روزها را به روزه و شب ها را به نماز سپری کرده باشد."(2)
یکی از نامهای خدا "مُحسِن" است(3) و خداوند "محسنین" را دوست دارد:
"وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُحْسِنِین: به دیگران نیکی کنید که همانا خداوند نیکوکاران را دوست دارد."(4)
رسول خدا صاحبان علم را به صدق حدیث و احسان و ایثار سفارش کرده و میفرماید: "زِینَةَ الْحَدِیثِ الصِّدْقُ وَ زِینَةَ الْعِلْمِ الْإِحْسَان"(5)
ص:161
1-مصاحبت نیکو
خداوند در قرآن کریم میفرماید:
"وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً ... وَ قُل لَّهُمَا قَوْلًا کَرِیماً"(1)
امام صادق علیهالسلام در ذیل این آیه فرمود:
"الْإِحْسَانُ أَنْ تُحْسِنَ صُحْبَتَهُمَا: (حداقلِ) احسان به والدین آن است که با آنان به نیکویی صحبت کنی."(2)
خداوند در مورد والدین سفارش به احسان نموده است، نه انفاق؛ زیرا چه بسیار پدر و مادرهایی که نیاز مالی ندارند، اما از بیمحبتی و کمتوجهی فرزندان رنج میبرند و یا به علت کهولت سن، نیازمند مراقبت و درمان هستند. لذا قرآن کریم به جای واژه انفاق که عموما در مسائل مالی به کار میرود، واژه احسان را بهکار برده که جامع ترین واژه در باب نیکی به والدین است و شامل: محبّت، خدمت، اطاعت، جلب رضایت، مشورت و هرگونه کمک مادی و معنوی به آنان می شود.
البته چنانکه از آیات 83 سوره بقره و 36 سوره نساء به دست میآید: احسان، اختصاصی به والدین ندارد - گرچه آنها در اولویت هستند - بلکه خویشاوندان، یتیمان، مساکین، همسایگان، در راهماندگان و زیردستان را نیز شامل میشود: "وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی وَ الْجارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبیلِ وَ ما مَلَکَتْ أَیمانُکُمْ" روشن است که احسان به هر یک از این گروهها متناسب با شرایط و نیاز آنها متفاوت میشود. چنان که احسان به یتیم، حفظ حقوق او، محبّت و تعلیم او را دربرمیگیرد.
ص:162
در نظام درمان نیز بسیاری از بیماران انتظار کمک مالی ندارند، اما نیازمند برخورد خوب، خوشرویی و محبت کادر درمانی و بهویژه پزشک هستند که در بهبودی آنان نیز تاثیر بهسزایی دارد.
امام علی علیهالسلام مواسات را از برترین مصادیق احسان شمرده و میفرماید: "أَحْسَنُ الْإِحْسَانِ مُوَاسَاةُ الْإِخْوَان: بهترین احسان، یاری رساندن به برادران است."(1)
"مواسات" در لغت به معنای: غمخواری، یاریگری و دیگری را در تن و مال چون خود شمردن، آمده است.(2)
اگر مساوات، لازمه عدل و برابری است، مواسات، لازمه احسان و برادری است و یکی از جلوههای احسان, یاری به دیگران از سر سوز و عشق است. و آنجا که توان یاری نیست، غمخواری.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، کمک رسانی به برادران دینی "مُوَاسَاةُ الْأَخِ فِی اللَّه"(3) را سرآمد کارها "سَیدُ الْأَعْمَال" شمرده و در سیره و روش آن حضرت، برتری و فضیلت از آن کسانی بود که دارای این ویژگی باشند:
"أَفْضَلُهُمْ عِنْدَهُ أَعَمُّهُمْ نَصِیحَةً و َأَعْظَمُهُمْ عِنْدَهُ مَنْزِلَةً أَحْسَنُهُمْ مُوَاسَاةً وَ مُوَازَرَةً: برترین مردمان در نزد پیامبر کسانی بودند که نیکخواه دیگران باشند، و منزلت کسانی نزد او برتر بود که بیشتر به یاری و پشتیبانی دیگران می پرداختند."(4)
ص:163
امام صادق علیهالسلام تلاش در جهت تعمیق پیوندهای اجتماعی و بارور شدن روحیه همکاری بر اساس عواطف انسانی را به عنوان حق هر یک از افراد جامعه اسلامی بر یکدیگر برشمرده و میفرماید:
"یحِقُّ عَلَی الْمُسْلِمِینَ الِاجْتِهَادُ فِی التَّوَاصُلِ وَ التَّعَاوُنُ عَلَی التَّعَاطُفِ وَ الْمُوَاسَاةُ لِأَهْلِ الْحَاجَة: مسلمانان موظفند در راه کمک به نیازمندان کوشا باشند, از عواطف انسانی و کمکهای مالی مضایقه نکنند و به هنگام گرفتاری و نیاز, یار و یاور هم باشند."(1)
پیگیری کار بیمار، رسیدگی و دلسوزی، معرفی بیمار به پزشکان حاذقتر، تلاش و کوشش بیدریغ برای رفع مشکلات درمانی، و در یک کلام بیمار را همچون یکی از بستگان و نزدیکان خود دیدن، از نشانههای احسان و مواسات است.
از بارزترین مصادیق احسان، انفاق به نیازمندان است که از مهمترین ویژگیهای اهل ایمان به شمار میرود:
"الَّذینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ وَ یقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ ینْفِقُون: آنان به غیب ایمان دارند و نماز را بر پا می دارند و از آنچه به آنان روزی داده ایم، انفاق می کنند.(2)
خداوند در وصف پارسایان میفرماید:
"الَّذینَ ینْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ ... وَ اللَّهُ یحِبُّ الْمُحْسِنین: آنان در گشایش و تنگدستی انفاق می کنند، ... و خداوند نیکوکاران را دوست دارد." (3)
ص:164
این آیه انفاق را یکی از مصادیق احسان شمرده است.
جالب و عجیب است، تنها آیهای که واژه انفاق سه بار در آن بهکار رفته، در باره انفاق به نیازمندان غیر مسلمان است. در تفسیر مجمع البیان و تفسیر کبیر فخر رازی آمده است که مسلمانان در انفاق به فقرای مشرک و غیر مسلمان شک داشتند، وقتی از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله در باره آن پرسیدند، این آیه نازل شد:
"لَیسَ عَلَیکَ هُداهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ یهْدی مَنْ یشاءُ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ فَلِأَنْفُسِکُمْ وَ ما تُنْفِقُونَ إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَیرٍ یوَفَّ إِلَیکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُون: [ای پیامبر!] هدایت
یافتن آنان بر عهده تو نیست، بلکه خداست که هر کس را بخواهد هدایت می کند. و [ای اهل ایمان! بدانید] هر مالی انفاق کنید به نفع خود شماست، و جز برای خشنودی خدا انفاق نکنید و هر مالی انفاق کنید، پاداشش به طور کامل به شما داده می شود، و مورد ستم قرار نخواهید گرفت."(1)
این آیه می گوید: همانطور که خداوند نعمتهای خود را در این جهان به همه انسانها، صرف نظر از دین و عقیده آنها عطا میکند، مؤمنان نیز باید هنگام انفاق به نیازمندان و بینوایان، حال غیرمسلمانان را رعایت کنند.(2)
در سیره ی عملی پیامبر اکرم و اهل بیت او علیهمالسلام نمونه های زیادی از کمک به غیر مسلمانان مشاهده می شود که نشان میدهد آن بزرگواران حتّی برای کسانی که به آنان ناسزا می گفتند و یا حقّ آنان را غصب کرده بودند، دلسوز و خیرخواه بودند.(3)
ص:165
پزشکان عمومًا از تمکن مالی و موقعیت اجتماعی خوبی برخوردارند. بخشی از بیماران نیز از اقشار کم درآمد و ضعیف جامعه هستند و اتفاقا به جهت عدم رعایت اصول بهداشتی، برخی بیماریها در میان آنان شایعتر است و مراجعه آنان به مراکز درمانی بیشتر.
گرچه تامین هزینههای درمانی نیازمندان، وظیفه دولتهاست تا سلامت همه آحاد جامعه تضمین شود، اما از زاویهای دیگر، پرورش روحیه احسان و ایثار که از فضایل بزرگ اخلاقی شمرده میشوند، اقتضا میکند که پزشک به دنبال انفاقِ بخشی از درآمد خود به نیازمندان باشد و مراجعه آنان را از الطاف الهی بداند.
امام حسین علیهالسلام در این باره میفرماید:
"أَنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیکُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیکُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَم: نیازهای مردم به شما، از نعمتهایی است که خداوند به شما ارزانی داشته، پس هرگز از این نعمت ها آزرده خاطر نشوید و از مراجعه مردم اظهار ملالت و دلتنگی نکنید."(1)
امام کاظم علیهالسلام نیز برآوردن حاجات برادران دینی را شرط ولایت اهلبیت دانسته و میفرماید:
"مَنْ أَتَاهُ أَخُوهُ الْمُؤْمِنُ فِی حَاجَةٍ فَإِنَّمَا هِی رَحْمَةٌ مِنَ اللَّهِ سَاقَهَا إِلَیهِ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ وَصَلَهُ بِوَلَایتِنَا وَ هِی مَوْصُولَةٌ بِوَلَایةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ رَدَّهُ عَنْ حَاجَتِهِ وَ هُوَ یقْدِرُ عَلَیهَا فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ وَ أَسَاءَ إِلَیهَا: آن که برادر نیازمندش نزد او میرود، آن نیاز رحمتی است الهی که خداوند به سوی او فرستاده است. اگر آن را برآورد، به ولایت ما رسیده و ولایت ما نیز به ولایت خداوند پیوسته است و اگر آن را رد کند، به خود ستم کرده است."(2)
ص:166
احسان، بر اساس قرآن و روایات، همه بندگان را شامل میشود و اختصاص به گروهی خاص از مردم ندارد:
"وَ اعْبُدُواْ اللَّهَ وَ لَا تُشْرِکُواْ بِهِ شَیئاً وَ بِالْوَالِدَینِ إِحْسَاناً وَ بِذِی الْقُرْبَی وَ الْیتَامَی وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْجَارِ ذِی الْقُرْبَی وَ الْجَارِ الْجُنُبِ وَ الصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ وَ مَا مَلَکَتْ أَیمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَایحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُوراً: خدا را بپرستید و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید و نیز به بستگان و یتیمان و بینوایان و همسایه ی نزدیک و همسایه ی دور و یار هم نشین و در راه مانده و زیردستان و بردگان. همانا خداوند، هر که را متکبّر و فخرفروش باشد، دوست نمی دارد."(1)
امام صادق علیهالسلام به هشام فرمود: آیه ای در قرآن است که عمومیت و شمول کامل دارد. هشام گفت: کدام آیه؟ حضرت فرمود:
"یا هِشَامُ قَوْلُ اللَّه: هَلْ جَزاءُ الْإِحْسانِ إِلَّا الْإِحْسانُ، جَرَتْ فِی الْمُؤْمِنِ وَ الْکَافِرِ وَ الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ مَنْ صُنِعَ إِلَیهِ مَعْرُوفٌ فَعَلَیهِ أَنْ یکَافِئَ بِهِ وَ لَیسَتِ الْمُکَافَأَةَ أَنْ تَصْنَعَ کَمَا صَنَعَ حَتَّی تَرَی فَضْلَکَ فَإِنْ صَنَعْتَ کَمَا صَنَعَ فَلَهُ الْفَضْلُ بِالِابْتِدَاء: این سخن خداوند که: نیکی را باید به نیکی پاسخ داد، در باره کافر و مؤمن و نیکوکار و بدکار جاری می شود و هر کس به او نیکی شود باید جبران کند، و جبران به این نیست که هماندازه او نیکی کنی، بلکه باید بیش از آن باشد، زیرا اگر همانند آن باشد نیکی او برتر است، چرا که او آغازگر بوده است."(2)
ص:167
خداوند در قرآن، خود را "رحمان" و "رحیم" خوانده است و بر اساس روایات، کسی که به بندگان او رحم کند مشمول رحمت بیپایان او میشود: "الرَّاحِمُونَ یرْحَمُهُمُ الرَّحْمَن"(1)،
"اِرْحَمْ تُرْحَم"(2)،
"ارْحَمْ مَنْ دُونَکَ یرْحَمْکَ مَنْ فَوْقَکَ"(3)، و آنکه به دیگران مهر و محبت نداشته باشد، مورد رحم الهی قرار نمی گیرد: "مَنْ لَا یرْحَمْ لَا یرْحَم"(4)
رسول خدا در توصیه خود به امام علی، از هرگونه تبعیض میان مومن و کافر در احسان و نیکی دوری نموده و میفرماید:
"یا عَلِی أَکْرِمِ الْجَارَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً وَ أَکْرِمِ الضَّیفَ وَ لَوْ کَانَ کَافِراً وَ أَطِعِ الْوَالِدَینِ وَ لَوْ کَانَا کَافِرَینِ وَ لَا تَرُدَّ السَّائِلَ وَ إِنْ کَانَ کَافِرا: ای علی! همسایه را تکریم کن، گرچه کافر باشد؛
میهمان را اکرام کن، گرچه کافر باشد؛ والدین را اطاعت کن، گرچه کافر باشند؛ و نیازمند را رد نکن، گرچه کافر باشد."(5)
بر این اساس، نظام اسلامی میبایست بدون در نظر گرفتن دین و مذهب بیماران، خدمات درمانی را به همه اقشار جامعه و حتی در صورت لزوم، نیازمندان دیگر کشورها، ارائه دهد، زیرا ملاک و معیار احسان، انسان است نه ایمان. و این یکی از اصول مهم اخلاق پزشکی در اسلام است.
ص:168
احسان شرایطی دارد که اگر مورد توجه قرار نگیرد، اصل آن از بین میرود:
1- اخلاص. در روایات، خالص نمودن عمل برای خدا مورد تاکید است:
"الْإِحْسَانُ أَنْ تَعْمَلَ لِلَّهِ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ یکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یرَاکَ: احسان آن است که عمل را فقط برای خدا انجام دهی، گویی او را میبینی و اگر تو او را نمیبینی او تو را می بیند."(1)
2- ترک امتنان. شاخصه مهم احسان این است که از روی امتنان نباشد، چرا که منتگذاردن، عمل را از بین برده و تباه میسازد:
"فَإِنَّ الْمَنَّ یبْطِلُ الْإِحْسَان"(2)،
"اَحیوا المَعروُف بِاِماتَتِه فَاِنَّ المِنَّة تَهدِم الصَّنیعَة: احسان را زنده کنید به میراندن آن، همانا منّت گذاردن کار نیک را خراب میکند."(3)
3- عدم انتظار سپاس. امام علی علیهالسلام، بازگشت کار نیک را به شخص نیکوکار میداند و میفرماید:
"مَنْ عَلِمَ أَنَّ مَا صَنَعَ إِنَّمَا صَنَعَ إِلَی نَفْسِهِ لَمْ یسْتَبْطِ النَّاسَ فِی شُکْرِهِمْ وَ لَمْ یسْتَزِدْهُمْ فِی مَوَدَّتِهِمْ فَلَا تَلْتَمِسْ مِنْ غَیرِکَ شُکْرَ مَا أَتَیتَ إِلَی نَفْسِکَ وَ وَقَیتَ بِهِ عِرْضَک: هر کس بداند آنچه نیکی میکند، به خودش میکند، مردم را به تاخیر در سپاس نسبت نمیدهد و خواستار محبت ورزیدن مردم نمیشود. پس به خاطر آنچه به خودت نیکی کردهای، و آبروی خویش را حفظ کردهای، از دیگران مخواه که سپاسگزاریات کنند."(4)
ص:169
4 و 5 و 6- کتمان، شتاب، کوچکشمردن. امام کاظم علیهالسلام در سخنی جامع، سه چیز را موجب کمال احسان شمرده و میفرماید:
"الصَّنِیعَةُ لَا تَتِمُّ صَنِیعَةً عِنْدَ الْمُؤْمِنِ لِصَاحِبِهَا إِلَّا بِثَلَاثَةِ أَشْیاءَ تَصْغِیرِهَا وَ سَتْرِهَا وَ تَعْجِیلِهَا فَمَنْ صَغَّرَ الصَّنِیعَةَ عِنْدَ الْمُؤْمِنِ فَقَدْ عَظَّمَ أَخَاهُ وَ مَنْ عَظَّمَ الصَّنِیعَةَ عِنْدَهُ فَقَدْ صَغَّرَ أَخَاهُ وَ مَنْ کَتَمَ مَا أَوْلَاهُ مِنْ صَنِیعَةٍ فَقَدْ کَرُمَ فِعَالُهُ وَ مَنْ عَجَّلَ مَا وَعَدَ فَقَدْ هَنِئَ الْعَطِیة: کار نیک جز با سه چیز، نیک به شمار نمی آید: کوچک شمردن آن، پنهان داشتن آن و شتاب ورزیدن در آن. پس هر که کار نیکش را کوچک شمرد (و ناچیز جلوه دهد)، برادر خویش را بزرگ شمرده است و آن کس که کار نیک خویش را پنهان دارد، بزرگوارانه عمل کرده است. و کسی که در انجام وعده خویش شتاب ورزد، بخشندگی را گوارا ساخته است.(1)
حدود ده آیه در قرآن، احسان را در کنار تقوا قرار داده و این دو را ملازم یکدیگر آورده است. گویا احسان بدون تقوا، احسان نیست و تقوا بدون احسان، ادعایی گزافه است. به برخی از این آیات در این زمینه اشاره میشود:
"إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ: همانا خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کرده اند و کسانی که نیکوکارند." (2)
"إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبیراً: اگر به یکدیگر نیکی کنید و پرهیزکار باشید، همانا خداوند از کارهایی که انجام می دهید آگاه است." (3)
ص:170
"لِلَّذینَ أَحْسَنُوا فی هذِهِ الدُّنْیا حَسَنَةٌ وَ لَدارُ الْآخِرَةِ خَیرٌ وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقینَ: برای کسانی که کار نیکی کردند، در این دنیا پاداش نیکویی است، و البته سرای آخرت بهتر است. و چه نیکوست سرای پرهیزکاران."(1)
لِلَّذینَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظیمٌ: برای نیکوکاران و پرهیزکاران پاداشی بزرگ است."(آلعمران/ 172)
واژه "بِرّ" کاربرد زیادی در قرآن دارد. یکی از نامهای خداوند، "بَرّ" است: "إِنَّهُ هُوَ الْبَرُّ الرَّحیم"(2) فرشتگان الهی، "بَرَرة" توصیف شدهاند: "بِأَیدِی سَفَرَةٍ کِرامٍ بَرَرَةٍ"(3)
انبیا و اولیای الهی نیکی به والدین را سیره و روش خود میدانستند: "وَ بَرًّا بِوالِدَیهِ وَ لَمْ یکُنْ جَبَّاراً عَصِیا(4) و در قرآن به عنوان "ابرار" معرفی شدهاند: "وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ"(5) جایگاه ابرار در بهشت، برتر و بالاتر از دیگران اعلام شده است: "إِنَّ کِتابَ الْأَبْرارِ لَفی عِلِّیین"(6)و مومنان به مشارکت در کارهای نیک، با قول و فعل دعوت شدهاند: "تَناجَوْا بِالْبِرِّ وَ التَّقْوی"(7) "تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوی"(8)
در فرهنگ قرآن، نیک بودن به این نیست که انسان وظایف فردی و عبادی خود را به بهترین شیوه انجام دهد و از دیگران بیخبر باشد، بلکه انسانی در ردیف ابرار قرار دارد که همپای وظایف فردی, به وظایف اجتماعی و خدمت به دیگران نیز توجه داشته باشد:
"لَیسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتابِ وَ النَّبِیینَ وَ آتَی الْمالَ عَلی حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبی وَ الْیتامی وَ الْمَساکینَ وَ ابْنَ السَّبیلِ وَ السَّائِلینَ وَ فِی الرِّقابِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ
ص:171
الْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذا عاهَدُوا وَ الصَّابِرینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حینَ الْبَأْسِ أُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُون: نیکی آن نیست که روی به سوی مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکی [واقعی، که شایسته است در همه امور ملاک و میزان قرار گیرد، منش و رفتار] کسانی است که به خدا و روز قیامت و فرشتگان و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده اند، و مال و ثروتشان را با آنکه دوست دارند، به خویشان و یتیمان و درماندگان و در راه ماندگان و نیازمندان و [در راه آزادی] بردگان می دهند، و نماز را برپای می دارند، و زکات می پردازند، و چون پیمان بندند به پیمان خویش وفاداراند، و در تنگدستی و تهیدستی و رنجوری و بیماری و هنگام کارزار صبور و شکیبایند. اینانند که [در دین داری و پیروی از حق] راست گفتند، و اینان بهحق پرهیزکارند."(1)
در شان نزول این آیه آمده است که چون فرمان تغییر قبله، سر و صدای زیادی در میان مردم بهخصوص یهود و نصاری به راه انداخت و یهودیان که بزرگترین سند افتخار خود، یعنی پیروی مسلمین از قبله آنان را از دست داده بودند، زبان به اعتراض گشودند؛ آیه فوق نازل گردید و بر این نکته تاکید کرد که اینهمه گفتگو در مساله قبله صحیح نیست، بلکه مهم تر از جهت قبله، معیار ارزش انسانهاست که باید به آنها توجه شود.
این آیه به بیان اصول نیکیها در سه حوزه ایمان، اخلاق و احکام پرداخته و ایمان به مبدء و معاد و تعالیم پیامبران را نخستین پایه همه نیکیها و خوبیها شمرده است. پس از آن، به داشتن روحیه انفاق و ایثار و بخششهای مالی اشاره می کند، زیرا هنگامی که حُبّ مال در دل جای گیرد، گذشتن از آن کار آسانی نیست، و سومین اصل از اصول نیکیها را بر پاداشتن نماز و ادای زکات می شمرد که نشان از تسلیم بودن در برابر خداوند دارد.
ص:172
بسیارند افرادی که به مستمندان کمک میکنند، اما در ادای حقوق واجب سهل انگارند، چنانکه گروهی غیر از ادای واجب، به هیچ کمک دیگری تن در نمی دهند و حاضر نیستند ریالی به نیازمندترین افراد بدهند. این آیه با تاکید بر چهار خصلت: وفای به عهد، صبر، صداقت و پرهیزکاری پایان یافته که ریشه همه صفات عالی اخلاقی را تشکیل می دهد.(1)
امام صادق علیهالسلام احسان به برادران را از نشانههای اخلاص در ایمان شمرده و به یکی از یارانش به نام جمیل بن دَرّاج فرمود: "مِنْ خَالِصِ الْإِیمَانِ الْبِرُّ بِالْإِخْوَانِ وَ السَّعْی فِی حَوَائِجِهِمْ فِی الْعُسْرِ وَ الْیسْرِ یا جَمِیلُ إِنَّ الْبَارَّ لَیحِبُّهُ الرَّحْمَن: نیکی به برادران و تلاش برای رفع مشکلات آنان, در شرایط سخت و آسان، از نشانههای ایمان خالص است. ای جمیل! همانا خداوند رحمان، شخص نیکوکار را دوست میدارد."(2)
از
واژههای مرتبط با احسان، "نُصْح" و خیرخواهی است که در توصیه امام علی علیهالسلام به پزشکان که پیش از این نقل شد، پس از تقوا، مورد تاکید قرار گرفته است. پزشک باید آنچه را به خیر و صلاح بیمار است در نظر بگیرد، نه سود و منفعت خود یا دیگر کادر درمانی. انگیزه او نیک و پاک باشد، نه آلوده به اغراض مادی و دنیوی. او باید تمام تلاش خود را به کار گیرد، گرچه به نتیجه نرسد و به بیمار سودی نبخشد. معیار فعل او خیرخواهی است، گرچه آن فعل به سود بیمار نینجامد.
ص:173
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "مَنْ سَعَی فِی حَاجَةٍ لِأَخِیهِ فَلَمْ ینْصَحْهُ فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَه: هرکس در برآوردن نیاز برادر دینیاش اقدام کند، اما از روی خیرخواهی نباشد، به خدا و رسولش خیانت کرده است."(1)
امام صادق علیهالسلام به یکی از یارانش فرمود: "أَیمَا رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا اسْتَعَانَ بِهِ رَجُلٌ مِنْ إِخْوَانِهِ فِی حَاجَةٍ فَلَمْ یبَالِغْ فِیهَا بِکُلِّ جُهْدٍ فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُؤْمِنِین: هر یک از یاران ما که یکی از برادران دینی از او کمک خواست و او در انجام آن با تمام توان اقدام نکرد، همانا به خدا و رسول و مومنان خیانت کرده است."(2)
امام باقر علیهالسلام فرمود: "أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مُوسَی أَنَّ مِنْ عِبَادِی مَنْ یتَقَرَّبُ إِلَی بِالْحَسَنَةِ فَأُحَکِّمُهُ فِی الْجَنَّةِ فَقَالَ مُوسَی یا رَبِّ وَ مَا تِلْکَ الْحَسَنَةُ قَالَ یمْشِی مَعَ أَخِیهِ الْمُومِنِ فِی قَضَاءِ حَاجَتِهِ قُضِیتْ أَوْ لَمْ تُقْضَ: خداوند به حضرت موسی وحی کرد: برخی از بندگان من با انجام کارهای نیک به من تقرّب جویند، و من در بهشت به آنان فرمانروایی دهم. موسی گفت: آن حسنه چیست؟ خدا فرمود: برای برآوردن نیاز برادر دینی خود اقدام میکند، خواه این نیاز برآورده شود یا نشود."(3)
امام علی علیهالسلام فرمود: "إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یحِبُّ أَنْ تَکُونَ نِیةُ الْإِنْسَانِ لِلنَّاسِ جَمِیلَةً: خداوند دوست دارد که نیت انسان، نسبت به همه مردم نیک باشد و هر کس خیرخواه دیگران باشد."(4)
ص:174
و در سخنی دیگر فرمود: "أَبْلَغُ مَا تُسْتَدَرُّ بِهِ الرَّحْمَةُ أَنْ تُضْمَرَ لِجَمِیعِ النَّاسِ الرَّحْمَةُ: بهترین و رساترین وسیله جلب رحمت الهی، آن است که آدمی در ضمیر خویش، خیرخواه همه مردم باشد."(1)
از واژههای پرکاربرد قرآنی در زمینه احسان و نیکی، واژه "خَیر" است که جمع آن به صورت "خَیرات" و فاعل آن در قالب "اَخیار" به کار رفته است. در اینجا به برخی آیات در این زمینه اشاره میکنیم:
"وَ ما تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ: هر کار خیری که که از پیش برای خود فرستید، آن را نزد خدا خواهید یافت." (2)
"فَاسْتَبِقُوا الْخَیرات: در کارهای خیر سبقت گیرید." (3) و (4)
"اولئک یسارِعُونَ فِی الْخَیرات: آنان در کارهای خیر از یکدیگر پیشی میگیرند." (5)، (6) و (7)
"مَنْ تَطَوَّعَ خَیراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکِرٌ عَلیمٌ: هر که کار خیری از روی رغبت انجام دهد، همانا خداوندِ دانا سپاسگزار اوست."(8)
"أَوْحَینا إِلَیهِمْ فِعْلَ الْخَیرات: ما کارهای خیر را به آنان وحی کردیم." (9)
"وَ افْعَلُوا الْخَیرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ: کار خیر کنید تا رستگار شوید."(10)
"إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَینَ الْأَخْیارِ ... کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ: همانا پیامبران از بندگان برگزیده و نیکان نزد ما هستند ... همگی آنان از اخیارند."(11)
"فَمَنْ یعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یرَهُ: هر کس به مقدار ذرهای کار خیر کند، آن را میبیند."(12)
ص:175
"مَنَّاعٍ لِلْخَیرِ مُعْتَدٍ أَثیمٍ: آن کس که دیگران را از کار خیر منع میکند، متجاوز و گنهکار است."(1)
چنانکه دیده میشود این آیات بهطور مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به انجام کار خیر سفارش نموده، انبیا و اولیا را در صف مقدم اخیار، و منع از کار خیر را از ویژگیهای گنهکاران برشمرده است.
واژه دیگر در این زمینه که کاربرد قرآنی ندارد، اما در روایات وارد شده، واژه "خدمت" است. خدمتگزاری از ویژگیها و مشخصههای اصلی مومنان است. یکی از راویان میگوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود:
"الْمُؤْمِنُونَ خَدَمٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ قُلْتُ وَ کَیفَ یکُونُونَ خَدَماً بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ قَالَ یفِیدُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً: مومنان خدمتگزار یکدیگرند. گفتم: چگونه؟ فرمود: به یکدیگر فایده و سود میرسانند.(2)
رسول خدا بزرگ هر قومی را خدمتگزار آنان میداند: "سَیدُ الْقَوْمِ خَادِمُهُمْ"(3)
آن حضرت در ترغیب مومنان، به خدمت به جامعه اسلامی میفرماید:
"أَیمَا مُسْلِمٍ خَدَمَ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِین إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ مِثْلَ عَدَدِهِمْ خُدَّاماً فِی الْجَنَّه: هر مسلمانی که به دیگر مسلمانان خدمت کند، (او را نسزد) جز اینکه خدا به شماره آنان، از خدمتکاران بهشتی به او عطا فرماید."(4)
ص:176
یکی از درخواستهای امامان از خداوند متعال، توفیق خدمتگزاری بوده است و آنان این خواسته ارزشمند را در قالب دعاهای خویش ابراز می نمودند. امام سجاد علیه السلام در دعای مکارم الاخلاق این چنین با پروردگارش نجوا میکند:
"وَ اَجْرِ لِلنّاسِ عَلی یدَی الْخَیرَ وَ لا تَمْحَقْهُ بِالْمَنِّ: خداوندا! انجام کار خیر برای مردم را، به دست من اجرا کن و خدمات نیکم را با منّت گزاردن ضایع مگردان."(1)
رفع نیاز حاجتمندان و کمک به ارباب رجوع، در جوامع حدیثی و منابع فقهی، بخشهای مستقلی را به خود اختصاص داده است. "قضاء حاجة المؤمن"، "خدمة المؤمن"، "الاهتمام بامور المسلمین"، "اِلطاف المؤمن و اِکرامه" برخی از عناوین این ابواب است.
در برخی از این روایات به موضوع زدودن غم از دیگران اشاره شده، که با کار پزشکان و کادر درمانی کاملا مرتبط است. امام حسین علیه السلام در این باره میفرماید:
"مَنْ نَفَّسَ کُرْبَةَ مُؤْمِنٍ فَرَّجَ اللّه ُ عَنْهُ کُرَبَ الدُّنْیا وَالاخِرَة: هر کس از دل مومنی اندوهی بزداید، خداوند غصه های دنیا و آخرت را از او برمیدارد و مشکلاتش را حل میکند."(2)
چه زیباست جامعهای که رهبران و عالمان دینی آن پیشگامان خدمت به مردم باشند. به فرموده حضرت مسیح علیهالسلام: "إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِالْخِدْمَةِ الْعَالِم: شایستهترین افراد برای خدمت، عالمانند."(3)
ص:177
خدمتگزاری, مفهوم وسیع و گستردهای دارد. این واژه تمام فعالیتهای مثبت و مفید را در زمینههای اجتماعی, اقتصادی, سیاسی, فرهنگی و معنوی شامل میشود. این نکته حائز اهمیت است که: خدمتگزاری غیر از انجام وظیفه است. کسی که به میزان دریافت مزد کار میکند, خدمتگزار نیست، گرچه نتیجه تلاش او در راستای خدمت به خلق قرار گیرد. خدمتگزاری, واژهای است که با چگونگی عمل و نیت فرد ارتباط مستقیم دارد.
معلمی که علاوه بر انجام دقیق وظایف, برای رشد و شکوفایی شاگردان دل میسوزاند, پزشکی که با قصد تسکین آلام بیماران به درمان آنها میپردازد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند، عالمی که علاوه بر تبیین احکام دین, در امور خیر و حل مسائل مردم پیشگام است, ثروتمندی که علاوه بر ادای حقوق واجب شرعی, با اموال و دارائیش مراکز سودمند تاسیس میکند و به نیازمندان امداد میرساند، از نمونههای بارز خدمتگزاریاند. بدینسان درمییابیم که گذشت, فداکاری, ایثار, تحمل سختی و احساس همبستگی با همنوعان در مفهوم خدمتگزاری نهفته است.(1)
سامان یافتن اخلاق حرفهای بهطور عام، و اخلاق پزشکی بهطور خاص، در گرو تصحیح بینش کارکنان و تغییر نگاه آنان است. اینکه انسان خود را چگونه ببیند و چگونه بیابد و چه جایگاهی در هستی برای خود قائل باشد، به شدت در اخلاق و رفتار او تاثیرگذار است. آن که خود را "عبد" مییابد و برای خویش "کرامت انسانی" و "عزت ایمانی" قائل است، خدمت به مردم را، عامل رشد و شکوفایی خود و عین عبادت به درگاه خداوند میبیند؛ و آن که عبد بودن را از یاد برده و برای خویش کرامت و عزت قائل نیست، بهگونهای دیگر رفتار میکند.
ص:178
اگر کارکنان نظام درمانی، کرامت خود را ببینند، کریمانه رفتار میکنند و آن را با هیچ چیز معاوضه نمینمایند. امام علی علیهالسّلام در سفارشی گرانقدر به فرزندش امام حسن علیهالسّلام میفرماید:
"أَکْرِمْ نَفْسَکَ عَنْ کُلِّ دَنِیةٍ وَ إِنْ سَاقَتْکَ إِلَی رَغْبَةٍ فَإِنَّکَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِکَ عِوَضاً: کرامت نفس خود را حفظ کن و آن را از هر پستی دور بدار، هر چند آن کار تو را به آنچه رغبت داری برساند، زیرا در مقابل آنچه از شرافت نفس خود میدهی، هرگز عوضی که با آن برابر باشد بهدست نخواهی آورد."(1)
اصولا فلسفه وجودی نظام درمانی در هر کشوری، خدمت به بیماران است و همه کادر درمانی در تمام مراتب، خادمان مردمند. مادام که چنین احساسی وجود داشته باشد، پزشک و پرستار و دیگر کارکنان بخش درمان با بیماران رفتار خادمانه خواهند داشت و جایگاه و موقعیت خود را نعمتی میدانند که وسیله خدمت به مردم است. امام علی علیهالسّلام خطاب به جابر بنعبدالله انصاری فرمود:
"یا جَابِرُ مَنْ کَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ عَلَیهِ کَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَیهِ فَمَنْ قَامَ لِلَّهِ فِیهَا بِمَا یجِبُ عَرَضَهَا لِلدَّوَامِ وَ الْبَقَاءِ وَ مَنْ لَمْ یقُمْ لِلَّهِ فِیهَا بِمَا یجِبُ عَرَضَهَا لِلزَّوَالِ وَ الْفَنَاءِ: ای جابر! آن که نعمت خدا بر او بسیار باشد، نیاز مردم به او بسیار گردد. پس هر که برای خدا در برآوردن آن حاجت قیام کند، خدا نعمت ها را برای وی پایدار کند. و آن که به انجام وظیفهاش قیام نکند، آن را در معرض زوال و فنا قرار دهد."(2)
ص:179
ص:180
بهنظر میرسد بر خلاف دیگر مشاغل که در قالب خرید و فروشِ کالا یا خدمت تعریف میشود، کار پزشک نوعی احسان به مردم است تا آنان را در سلامت و حیات یاری بخشد. بیمار، نه مشتری، بلکه انسانی است که برای درمان از پزشک استمداد میطلبد و پزشک بر اساس نوعدوستی به درمان او اقدام میکند.
اگر کار پزشک را نوعی احسان بدانیم، او مشمول قاعدهای میشود که فقیهان در موارد متعدد مطرح کردهاند و آن قاعده احسان است که قرآن در آیه 91 سوره توبه میفرماید:
"ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیل: بر اهل احسان، راهی برای مواخذه و سرزنش نیست."
بر اساس این قاعده، اگر فرد محسن گرفتار خطای غیر عمد شود، مورد مواخذه قرار نمیگیرد و ضمانتی بر عهده او نیست. این امر میتواند بسیاری از مشکلات موجود در روابط پزشک و بیمار را برطرف سازد.
البته درباره ضمان پزشک، در صورت فوت یا آسیب دیدن بیمار، بین فقها اختلاف نظر وجود دارد که آیا پزشک پاسخگوی خسارات ناشی از معالجه است یا آنکه او در مقام درمان، از مسؤولیت مبرّاست؟ در پاسخ به این پرسش، میان فقهای شیعه دو
ص:181
قول مطرح است که قول اول مشهور و مورد استناد قوانین حقوقی فعلی است و قول دوم غیر مشهور و مورد نظر محققین میباشد:
1- پزشک ضامن است مگر اینکه قبل از شروع به درمان از بیمار یا ولی او برائت بگیرد.
2- پزشک، محسن است و ضامن نیست.
از آنجا که در صورت ضامن دانستن پزشک، او ممکن است از معالجه سرباز زند و موجب بروز مشکلات فراوان در جامعه شود، لذا فقهای گروه اول راهی به سوی عدم ضمان گشوده و گفتهاند: اگر پزشک برائت بگیرد ضامن نیست. اما گروه دوم از ابتدا اصل را بر عدم ضمان پزشک دانستهاند. ما در اینجا به مستنداتی از گروه دوم که مبتنی بر قاعده احسان است اشاره میکنیم، گرچه هریک از دو دیدگاه دلایلی بر اثبات نظر خود و رد دلایل طرف دیگر آوردهاند که مورد بحث ما نیست.
لازم به ذکر است که در ضامن بودن پزشکِ جاهل، فاقد صلاحیت و غیرمأذون یا پزشک حاذقی که مرتکب تقصیر و تفریط شده، فقها اتفاق نظر دارند و اختلاف آنان در مورد پزشک ماهر و متخصصی است که از جانب بیمار مأذون بوده و تعدی و تفریط هم نداشته، اما درمان او منجر به بروز آسیب یا جراحتی بر بیمار گردیده است.
از دیدگاه فقه شیعه مسقطات ضمان دو چیز است: احسان و استیمان. اولی را در اینجا بحث میکنیم و دومی را به بحث بعدی که امانتداری است، وامیگذاریم.
قاعده احسان به این معناست که هرگاه کسی به انگیزه خدمت و نیکی به دیگری دست به کاری بزند، اما موجب رسیدن خسارت به او شود، اقدامش مسئولیت آور نیست. مثلا چنانچه شخصی ببیند خانهای در آتش می سوزد، و اهل خانه گرفتار شدهاند، برای حفظ جان و دفع خطر از آنان مجبور شود درب خانه
ص:182
را بشکند و وارد شود، در این صورت آن فرد، ضامن قیمت درب نخواهد بود، زیرا قصد او احسان و خدمت به صاحب خانه و دفع ضرر از او بوده است.
تردیدی نیست که احسان از عناوین قصدیه است و بدون قصد محقق نمی شود؛ ولی آیا صرف قصد احسان برای تحقق این عنوان کافی است؟ زیرا چه بسا شخصی به قصد احسان برای دیگری کاری انجام می دهد، در حالی که در واقع آن کار احسان نیست؛ آیا می توان این عمل را نیز از مصادیق احسان محسوب کرد؟
به عقیده برخی، عنوان احسان مرکب از دو عنصر قصد احسان و تحقق نیکی است. بنابراین، اگر شخص نیکوکار در تصرف کردن اموال قصد احسان داشته باشد، اما در واقع عمل او به زیان مالک باشد و یا عکس این مورد، در هر دو فرض احسان محقق نمی شود و در نتیجه متصرف ضامن خواهد بود.
اما به نظر می رسد اگر شخص قصد احسان داشته باشد و عمل او طبق موازین عقلی و بنابر متعارف، احسان محسوب شود و اقدام کننده نیز در سنجش و بررسی عمل خود تقصیر و تسامحی نکرده باشد و فقط به قصد جلب منفعت به دیگری و یا دفع ضرر از او اقدام کند و بر حسب تصادف، قصد او با واقعیت منطبق نشود و در اثر عمل او به محسَن الیه ضرری برسد، اقدام کننده ضامن نیست.(1)
مهمترین دلیل قاعده احسان، آیهای است که عموم فقها به آن استناد کردهاند:
"لَیسَ عَلَی الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَی الْمَرْضی وَ لا عَلَی الَّذینَ لا یجِدُونَ ما ینْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ: بر ناتوانان و بیماران و آنان که چیزی برای هزینه کردن [در راه جهاد] نمی یابند، گناهی نیست [که در جهاد شرکت نکنند]، در صورتی که [در پشت
ص:183
جبهه با اعمال و گفتارشان] برای خدا و پیامبرش خیرخواهی کنند [و به حمایت رزمندگان برخیزند]. آری، بر نیکوکاران [معذور] هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است." (1)
صدر آیه در خصوص معذورین از جهاد است، اما ذیل آن یک قاعده کلی را بیان میکند که صدر، یکی از مصادیق آن است. کلمه "المحسنین" جمع مُحلّی به الف و لام می باشد که افاده عموم می نماید و همه محسنین را شامل میشود. احسان هم به معنای نیکی کردن به دیگران است؛ خواه رساندن مال باشد یا ارائه خدمت، از طریق دفع ضرر باشد یا جلب منفعت.
واژه "سَبیل" به معنای سبّ، شتم، حرج، مشقت، حجت و مواخذه آمده است.(2) با توجه به شأن نزول و سیاق آیه، "سَبیل" در این آیه به معنای مؤاخذه می باشد و معنای جمله "ما عَلَی الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ" چنین می شود: محسن را به سبب آنچه از عمل نیکوی او ناشی شده است، نمی توان مؤاخذه کرد و از جمله مصادیق سبیل، ضمان و غرامت است که از محسن برداشته شده است.
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه مینویسد: جمله "ما عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ" در مقام بیان علت رفع حرج است، یعنی کسانی که قصد خیرخواهی برای خدا و رسول داشته باشند، نیکوکارند، و بر نیکوکاران مؤاخذه ای نیست. این جمله بهحسب معنی عام است، هر چند از نظر تطبیق، مخصوص گروههای معاصر نزول آیه است.(3)
در مورد پزشک، نمی توان انکار کرد که پزشک محسن است، زیرا او به منظور دفع ضرر از جان بیمار و با اذن او به معالجه اقدام می کند و کدامین احسان بالاتر از
ص:184
دفع ضرر از جان انسانها.(1)
فرض بر این است که طبیب در فرآیند درمان تقصیری نداشته، با علم و تخصصی که طی سال ها تحصیل و گذراندن دوره های تخصصی بدست آورده و مطابق با قوانین و مقررات خاص پزشکی برای درمان بیماران اقدام کرده و بیمار به علتی که خارج از کنترل پزشک است، آسیب دیده یا می میرد. در این شرایط پزشک مشمول قاعده احسان قرار گرفته و ضامن خسارت ناشی از معالجه نیست.
یکی از فقیهان معاصر در این زمینه میگوید:
"اگر طبیب حاذق و وارد باشد، در صورت فوت مریض ضامن نیست. «ما علی المحسنین من سبیل» البته بهتر است قبل از عمل، از مریض و ورثه او رضایت نامه بگیرد."(2)
درباره اجرت گرفتن پزشک، که شاید نقضی بر محسن بودن او محسوب شود، باید گفت: اخذ اجرت منافاتی با ماهیت احسان ندارد، چون عمل هر انسان محترم است و نباید بدون اجر و مزد بماند و منعی برای گرفتن اجرت بر پایه احسان وارد نشده و فقها نیز به چنین منعی اشاره نکرده اند.
در باب حدود و تعزیرات فقها می گویند: هرگاه مجرمی در اثر اجرای حد یا تعزیز کشته شود، ضمانی بر حاکم نیست، زیرا او محسن است و بر نیکوکاران سبیلی و تسلطی نیست.(3)
شاید بتوان گفت: خطای پزشکان همچون خطای فقیهان و قاضیان است که موجب ضمان بر آنها نمیشود و خسارت وارده از بیتالمال پرداخت میگردد، زیرا به
ص:185
قصد احسان اقدام کرده و عمل آنها نیز مطابق با موازین عقل و شرع است.(1)
علاوه بر قرآن، در سخن و سیره پیشوایان به تفاوت میان محسن و دیگران اشاره شده است. در نامه امیر المؤمنین علی علیهالسلام به مالک اشتر آمده است:
"لَا یکُونَنَّ الْمُحْسِنُ وَ الْمُسِی ءُ عِنْدَکَ بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ فَإِنَّ فِی ذَلِکَ تَزْهِیداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِی الْإِحْسَانِ وَ تَدْرِیباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَی الْإِسَاءَة: نیکوکار و بدکار نزد تو یکسان نباشند که که آن، نیکوکاران را در نیکوئی کردن بی رغبت سازد و بدکرداران را به بدی کردن وادارد." (2)
استدلال به این جمله، در ضامن نبودن محسن، اینگونه است که اگر محسن در برابر عوارض عمل نیک خود مسؤول باشد، با فرد غیر محسن یکسان محسوب شده است، حال آنکه این حالت به موجب سخن امام علی علیهالسلام نهی شده است، زیرا موجب ترک احسان از سوی اهل احسان میشود.
از سوی دیگر، مؤاخذه نیکوکار نسبت به احسانی که انجام داده و منجر به ضرر گردیده، به طور عقلانی قبیح است. زیرا عمل نیک، مصداق نعمت است و محسن، منعم محسوب می شود. شکر منعم
نیز نزد عقلا و اندیشمندان امری پسندیده و تشکر و قدردانی از محسن کاری شایسته است؛ چنانکه کفران نعمت او زشت و قبیح، و سرزنش و ضامن دانستن او، کفران نعمت است. آیه شریفه "هَلْ جَزاءُ الاحْسانِ إِلّا الاحْسان"(3)نیز مؤید این حکم عقلی و عقلایی است، که پاداش نیکی را جز به نیکی نباید داد.(4)
ص:186
امانت داری جایگاه راهبردی در آموزه های دین دارد. بر اساس آیات و روایات، امانت داری اصل جهانشمول و نامشروط است. دو مفهوم صداقت و امانت داری در غالب روایات همراه آمده اند و اقتران آن دو، الگوی رفتاری معینی را در کسب و کار به میان می آورد. امانت داری در آموزه های دینی دامنه ی بسیار فراوانی دارد و شامل هر آنچه در اختیار فرد قرار می گیرد از اموال، امکانات، کار و حرفه، منابع انسانی، اسرار و اطلاعات، عفت افراد و منافع اجتماعی می شود. امانت داری در هریک از این موارد، تعریف خاصی می یابد. در جهان بینی اسلام، امانت داری از سطح رفتار ارتباطی، به نگرش خاص "امانت نگری به امور" تعالی می یابد.(1)
قرآن کریم در آیات متعدد بر این نکته تاکید دارد که انبیای الهی امین خدا و مردم هستند و وحی الهی را به نحو تمام و کمال به مردم ابلاغ میکنند. در سوره شعرا در معرفی همه پیامبران این جمله تکرار شده است: "إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمینٌ" (2)و در آیهای دیگر، ویژگی ناصح بودن به آن افزوده شده است:
"أُبَلِّغُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَ أَنَا لَکُمْ ناصِحٌ أَمینٌ: پیام های پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی امینم." (3)
ص:187
بارزترین ویژگی فرشتۀ وحی نیز، صفت امین است:
"نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمینُ: قرآن را جبریل امین نازل کرد."(1)
امانتداری از چنان جایگاهی در سنجش ایمانِ پیروان ادیان برخوردار است که خداوند برخی از اهل کتاب را به جهت دارا بودن این خصلت، ستوده و از بعضی دیگر انتقاد نموده است:
"وَ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِقِنْطارٍ یؤَدِّهِ إِلَیکَ وَ مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدینارٍ لا یؤَدِّهِ إِلَیکَ َ إِلاّ مَا دُمْتَ عَلَیهِ قَائمًا: از اهل کتاب کسانی هستند که اگر مال بسیار به آنان امانت بسپاری، ردّ امانت می کنند، و برخی دیگر (آن اندازه نادرستند که) اگر به آنان دیناری امانت دهی، ردّ نکنند جز آنکه در مطالبه سخت گیری کنی."(2)
خداوند در کتاب خود مومنان را به امانت داری سفارش کرده و آن را شرط تقوامداری شمرده است:
ٌفَإِنْ أَمِنَ بَعْضُکُمْ بَعْضاً فَلْیؤَدِّ الَّذِی اؤْتُمِنَ أَمانَتَهُ وَ لْیتَّقِ اللَّهَ رَبَّهُ: اگر کسی از شما دیگری را امین دانست، آن کس که امین دانسته شده، امانت را به صاحبش بازگرداند و از خداوند، پروردگار خود پروا نماید."(3)
"إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلیَ أَهْلِهَا: خداوند فرمان می دهد که امانتها را به اهلش بازگردانید."(4)
رعایت امانت، از صفات بارز نمازگزاران شمرده شده و این عبارت در بیان ویژگیهای آنان تکرار شده است:
ص:188
"الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ: آنان امانت ها و پیمان های خود را رعایت می کنند."(1)
در کنار توصیههای مکرر اهل ایمان به امانتداری، آنان از هرگونه خیانت در امانات الهی و انسانی نهی شدهاند:
"یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ وَ تَخُونُوا أَماناتِکُمْ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ: ای اهل ایمان! به خدا و رسول خیانت نکنید و در امانات خود خیانت نکنید، در حالی که آگاهید.(2)
مهمترین امتیاز بشر بر دیگر موجودات هستی، از نظر قرآن، پذیرش امانت الهی است که موجودات عظیم عالم خلقت از تحمل آن رویگردان و ترسان بودند:
"إِنّا عَرَضْنَا الامانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَینَ أَنْ یحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الانْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولا: ما امانت خود را بر آسمانها و زمین و کوه ها عرضه داشتیم، همگی از تحمل آن سرباز زدند و ترسیدند. ولی انسان آن را بر دوش گرفت، همانا او (در مقام آزمایش و ادای امانت) ستمکار و (نسبت به سرانجام خیانت) نادان است."(3)
عقل و شعور، و اراده و اختیار، که بستر علم و عمل را برای انسان فراهم میکند تا او را به اوج کمال و تقرب به پروردگار رساند، امانت بزرگ الهی است که دیگر موجودات ظرفیت پذیرش آن را نداشته و خداوند انسان را لایق آن یافت، ولی افسوس که از همان آغاز بر خویشتن ستم کرد، قدر خود را نشناخت و آنچه شایسته این امانت بود انجام نداد.(4)
امانت داری، سنت و سیره انبیا و اولیای الهی در طول تاریخ بوده است:
ص:189
"إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یبْعَثْ نَبِیاً إِلَّا بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِر: خداوند متعال هیچ پیامبری را مبعوث نکرد، مگر با راستی گفتار و ادای امانت، به نیکان و بدان."(1)
اینکه هیچ پیامبری جز با امانت داری و صداقت نیامده است، نشانگر جهانشمولی و ثبات این ارزش اخلاقی است. امانت داری، به عنوان یک الزام اخلاقی، محدود به زمان خاص یا فرهنگ خاص نیست. آنچه به طبع فرهنگ ها و زمان ها متغیر می گردد، ابعاد و مصادیق آن است.
یکی از جهت گیری های مهم دعوت پیامبران، تربیت انسان ها و اصلاح امور آنان است و ابزار مهم برای نیل به این هدف، ترویج امانت داری به عنوان یکی از نشانههای ایمان است تا در مناسبات خانوادگی، شغلی و اجتماعی رعایت گردد:
"اَفضَلُ الایمانِ الاَمانَة و اَقبَحُ الاَخلاقِ الخِیانَة: امانت داری، بافضیلتترین درجه ایمان و خیانت، زشت ترین رفتار است."(2)
رسول گرامی اسلام پیش از آنکه به رسالت مبعوث گردد، در همان محیط تیره و آلوده جزیرة العرب، به پاکی و امانت مشهور، و مورد اعتماد همگان قرار گرفته بود، تا آنجا که او را "محمد امین" میخواندند. ماجرای نصب حجر الاسود بر دیوار کعبه و رضایت همه قبایل به داوری او، نشان از جایگاه او در میان مردم، پیش از مبعوث شدن به رسالت دارد.(3)
عزیز مصر نیز وقتی به امانت و صداقت یوسف پی برد، او را برای خود برگزید و محرم اسرار و امین خود خواند:
ص:190
"قالَ إنَّکَ الیومَ لَدَینَا مَکِینٌ أمِینٌ: همانا تو نزد ما دارای منزلتی بزرگ و فردی امین هستی."(1)
بر اساس آموزههای دین، انجام نماز و روزه و تشرف به خانه خدا دلیل مسلمانی نیست، بلکه صداقت و امانت، شرط دینداری شمرده شده است:
"لا تَنْظُرُوا إِلَی کَثْرَةِ صَلَاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ کَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّیلِ انْظُرُوا إِلَی صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَة: به فراوانی نماز، روزه، حج، کارهای نیک و ناله های شبانه ننگرید، به راستی گفتار و ادای امانت افراد بنگرید."(2)
رسول خدا، مسلمانی را که در امانت خیانت کند، از خود طرد کرده و فرمودند:
"مَنْ خَانَ أَمَانَةً فِی الدُّنْیا وَ لَمْ یرُدَّهَا إِلَی أَهْلِهَا ثُمَّ أَدْرَکَهُ الْمَوْتُ مَاتَ عَلَی غَیرِ مِلَّتِی: هر که در دنیا به مال دیگری خیانت کند و آن را به صاحبش بازنگرداند تا آنکه بمیرد، بر دین و آیین من نمرده است."(3)
و امام صادق میفرماید: مومن ممکن است بخیل یا ترسو باشد، اما دروغگو و خائن نخواهد بود:
"یجْبَلُ الْمُؤْمِنُ عَلَی کُلِّ طَبِیعَةٍ إِلَّا الْخِیانَةَ وَ الْکَذِبَ: سرشت مؤمن با هر خصلتی ممکن است همراه گردد، اما با خیانت و دروغ هرگز."(4)
بر این اساس، رفتار توأم با صداقت و امانت، الگوی رفتار ارتباطی اخلاقی مورد توصیه دین است. یعنی این دو فضیلت عمده ترین مؤلفه های رفتار مؤمنان است و دیگر فضایلِ رفتاری به آن دو بازمی گردد.(5)
ص:191
نامشروط بودن امانت داری، نسبت به نیک و بد بودن صاحب امانت، از مهمترین آموزه های اسلامی است. در کتب روایی بابی تحت عنوان "بَابُ وُجُوبِ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ"(1) روایات مرتبط را گردآوری و ارائه کرده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میکنیم:
"ثَلَاثٌ لَا عُذْرَ لِأَحَدٍ فِیهَا: أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ الْوَفَاءُ بِالْعَهْدِ لِلْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ وَ بِرُّ الْوَالِدَینِ بَرَّینِ کَانَا أَوْ فَاجِرَینِ: سه چیز است که عذر و بهانهای در آن پذیرفته نیست: ادای امانت به نیک و بد، وفای به عهد در برابر نیک و بد و نیکی به والدین، نیکوکار باشند یا بدکار."
"أَدِّ الْأَمَانَةَ لِمَنِ ائْتَمَنَکَ وَ أَرَادَ مِنْکَ النَّصِیحَةَ وَ لَوْ إِلَی قَاتِلِ الْحُسَینِ: به کسی که تو را امین شمرده و از تو انتظار خیرخواهی دارد، امانت را بازگردان؛ هرچند قاتل حسین باشد."
"دِینُهُمُ الْوَرَعُ وَ الصِّدْقُ وَ الصَّلَاحُ وَ الِاجْتِهَادُ وَ أَدَاءُ الْأَمَانَةِ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ: پاکی، راستی، درستی، تلاش و ادای امانت به نیک و بد، سیره و سنت پیشوایان دین است."
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین لحظه های عمر خود به حضرت علی علیهالسلام فرمود:
"أَدِّ الْأَمَانَةَ إِلَی الْبَرِّ وَ الْفَاجِرِ فِیمَا قَلَّ وَ جَلَّ حَتَّی فِی الْخَیطِ وَ الْمَخِیط" امانت را به صاحبش برگردان، چه نیکوکار باشد و چه گناهکار، ارزشمند باشد یا ناچیز، اگر چه مقداری نخ باشد یا پارچه و لباسی دوخته شده."(2)
ص:192
مردی در محضر امام حسین گفت: کار نیک، چون در حقّ کسی صورت گیرد که شایستگی آن را ندارد تباه شده است، حضرت فرمود: "لَیسَ کَذَلِکَ وَ لَکِنْ تَکُونُ الصَّنِیعَةُ مِثْلَ وَابِلِ الْمَطَرِ تُصِیبُ الْبَرَّ وَ الْفَاجِر: چنین نیست، بلکه نیکی همانند باران است که بر نیک و بد می بارد.(1)
ابوحمزه ثمالی گوید: از امام سجاد شنیدم که به شیعیان میفرمود: بر شما باید به ادای امانت، به خدا سوگند اگر قاتل پدرم حسین، شمشیری که با آن پدرم را به قتل رسانده، نزد من امانت
گذارد به او برمیگردانم. و امام صادق می فرمود: اگر ابن ملجم، شمشیری که با آن پدرم علی را به قتل رساند، به من امانت دهد، آن را به او بازمی گردانم.(2)
بر اساس این سیره و سخنان، امانت را باید به صاحب آن بازگرداند، حتی اگر امانتدهنده قاتل باشد، آن هم قاتل امام علی یا امام حسین علیهماالسلام.
این روایات به صراحت وظیفه ی امانت داری را نسبت به رفتار امانتدهنده نامشروط می کند. به این معنا که رفتار زشت و ناروای صاحب امانت، خیانت را در حق وی روا نمی کند. حتی مقابله به مثل هم در این مقام مجاز نیست و نمی توان گفت: چون فلانی به من خیانت کرده است، پس من نیز می توانم در حق وی از امانت داری فروگذارم. پیامبر بزرگوار اسلام میفرماید:
"لا تَخُنْ مَنْ خَانَکَ فَتَکُونَ مِثْلَه: به کسی که به تو خیانت کرده، خیانت مکن که تو نیز مثل او می شوی.(3)
ص:193
مفهوم امانت در حوزه اخلاق، بسیار فراتر از حوزه فقه و حقوق است. امانت در فقه فقط اموال را در برمیگیرد و وظیفۀ امین نیز تنها صیانت و نگهداری آن است؛ اما اخلاق، افزون بر اموال، همه امکانات مادی و معنوی و منابع انسانی تحت اختیار فرد را امانت شمرده و امین را به حفظ و نگهداری یا تصرف و استفاده درست توصیه میکند.
فقیهان در تعریف امانت گفتهاند: "ودیعه آن است که انسان مال خود را به دیگری به عنوان امانت و به منظور حفظ و نگهداری بسپارد."(1) و در بیان احکام آن آوردهاند: "هرگاه کسی امانتی را
قبول کند اگر جای مناسبی برای حفظ آن ندارد باید تهیه نماید و طوری آن را نگهداری کند که مردم بگویند در حفظ امانت کوتاهی نکرده است، در غیر این صورت اگر تلف شود ضامن است."(2)
مادۀ 607 قانون مدنی نیز میگوید: "ودیعه عقدی است که به موجب آن یک نفر مال خود را به دیگری میسپارد برای آنکه آن را مجاناً نگاهدارد."(3) و بر اساس مادۀ 617 همان قانون: "امین نمیتواند غیر از جهت حفاظت، تصرفی در ودیعه کند یا به نحوی از انحاء از آن منتفع گردد، مگر با اجازۀ صریح یا ضمنی امانت گذار و الا ضامن است." زیرا منظور از ودیعه نگاهداری مال ودعی است و هرگاه مستودع تصرفی بدون اجازۀ مالک در مال ودعی بنماید تعدی محسوب میشود.(4)
در فرهنگ دینی، امانت مفهوم وسیعی دارد و تمام شئون زندگی و حیات بشر را شامل می شود. علامه طباطبایی ذیل آیۀ "إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی
ص:194
أَهْلِها"(1) مینویسد: سیاق آیات پیشین مؤید این مطلب است که منظور از امانات در این آیه تنها امانت های مالی نیست، بلکه شامل امانتهای معنوی از قبیل علوم و معارف حقه نیز می شود که باید آن را به مردم رساند. زیرا دانشمندان یهود برخی معارف دین را که نزد آنان امانت بود کتمان کردند و نزد مردم اظهار ننمودند.(2)
آیه عرض امانت که پیش از این آمد: "إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ... وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ"(3) تمام قوا و استعدادهای ویژه بشر را امانت الهی شمرد و به امانت مفهومی فرامادی بخشید. مسئولیت انسان در برابر خدا، خویشتن و جامعه سه حوزهای است که امانتداری در آنها معنا و مفهوم پیدا میکند.
در بینش توحیدی، خداوند مالک است و انسان مملوک، عالم مُلک الهی و مخلوقات همگی متعلق به خداوندند: "وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَینَهُما"(4) مالکیت خداوند بر عالم، مالکیت حقیقی، علیالاطلاق و بدون شرط است و هیچ شأنی از هیچ مخلوقی نیست که تحت مالکیت الهی نباشد. با این دید ژرفنگر که در جهانبینی توحیدی وجود دارد، وجود انسان و هر آنچه در اختیار اوست، جسم و روح، اعضا و جوارح، استعدادها و قابلیتها، همه و همه امانتهای الهی در دست او به حساب می آیند و از این رو هر نوع تصرف و بهرهگیری، باید با اذن و رضایت مالک حقیقی باشد.
هر فردی نسبت به "خود" مسئولیت امانت داری دارد و مجاز به هرگونه تعاملی با خود نیست. رفتار مورد رضایت خدا، رفتار امانتدارانه است و نافرمانی خدا، خیانت در امانتِ نفس محسوب میشود:
ص:195
"أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ: شما به خویشتن خیانت می ورزید.(1)
بر این مبنا خودآزاری، خودکشی و خودفراموشی، رفتاری ناسازگار با امانت داری، و خودشناسی و خودمحاسبه گری شرط امانت داری نسبت به خود است. در این دیدگاه، هر یک از اعضای بدن حقوقی دارند که شرط امانت داری، شناخت و رعایت آنهاست. در رساله حقوق امام سجاد علیهالسلام این حقوق بیان شده است.(2)
خداوند که آفریدگار ماست، پروردگار ما نیز هست: "رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ"(نساء/ 1) او برای تکامل و تعالی ما برنامههای متعددی فراهم آورده و الگوهای مشخصی ارائه کرده است. کتابهای آسمانی، بیانگر برنامه زندگی و پیامبران و پاکان، نشانگر راه زندگی در طریق درست بودهاند.
اینها هدیههای الهی به انسان در طول تاریخ بوده و رسم امانتداری اقتضا میکند که بشر به بهترین شکل از آنها بهرهمند گردد.
رسول خدا در مواضع متعدد، قرآن کریم و اهلبیت علیهمالسلام را دو یادگار بزرگ خود برای امت اسلام معرفی کرده و در آخرین حج خود خطاب به حاضران فرموده است:
"أَلَا وَ إِنِّی سَائِلُکُمْ غَداً مَا ذَا صَنَعْتُمْ بِالثَّقَلَینِ مِنْ بَعْدِی فَانْظُرُوا کَیفَ تَکُونُونَ خَلَفْتُمُونِی فِیهِمَا حِینَ تَلْقَوْنِی قَالُوا وَ مَا هَذَانِ الثَّقَلَانِ یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَمَّا الثَّقَلُ الْأَکْبَرُ فَکِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ... وَ أَمَّا الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ فَهُوَ حَلِیفُ الْقُرْآنِ وَ هُوَ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ عِتْرَتُهُ وَ إِنَّهُمَا لَنْ یفْتَرِقَا حَتَّی یرِدَا عَلَی الْحَوْضَ: آگاه باشید، فردا که بر من وارد میشوید از شما خواهم پرسید که بعد از من
ص:196
با آن دو گوهر گرانبها چه کردید؟ گفتند: یا رسول اللَّه آن دو گوهر چیست؟ فرمود: امانت گرانبهاتر کتاب خداوند است ... و امانت دیگر که ملازم آن است، علی بن ابیطالب و عترت او هستند و این دو از هم جدا نشوند تا در قیامت بر من وارد شوند.(1)
بر این اساس، ادای امانت الهی، با پایهریزی زندگی بر محور قرآن و پیروی از اولیای دین حاصل میشود. چنانکه امام باقر علیهالسلام میفرماید:
"إنَّ أداءَ الصَّلاةِ وَ الزَّکاةِ و الصَّومِ وَ الحَجِّ مِنَ الأمانَة"(2)
ابن عبّاس در ذیل آیه: "یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللَّهَ وَ الرَّسُول: ای مومنان به خدا و رسولش خیانت نورزید." (3)می گوید: هرکس چیزی از برنامه های اسلامی را ترک کند، یک نوع خیانت نسبت به خدا و پیامبر مرتکب شده است.(4)
در فرهنگ اسلامی، افراد در جمع معنا مییابند و فرد، جدای از خانواده و جامعه جایگاهی ندارد، لذا عزلت و رهبانیت در اسلام امری منفی، بلکه منهی است:
"أَنَّهُ نَهَی عَنِ التَّرَهُّبِ وَ قَالَ لَا رَهْبَانِیةَ فِی الْإِسْلَامِ: رسول خدا از رهبانیت نهی کرده و فرمودند: در اسلام رهبانیت نیست."(5)
انسان اسلام، نه فقط در برابر خود و خدا، بلکه در برابر خانواده و جامعه مسئولیت دارد و فراهم ساختن محیطی پاک و خالی از هر گونه آلودگی، در فضای خانه و خانواده و تعلیم و تربیت فرزندان و امر به معروف و نهی از منکر، از وظایف دینی هر
ص:197
مسلمان محسوب میشود.(1)
قرآن کریم میفرماید:
"یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلیکُمْ ناراً: ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتش دوزخ حفظ کنید."(2)
تعبیر به "قُوا" (نگاهدارید) اشاره به این است که همسر و فرزند امانتی است که باید آنها را از سقوط در آتش دوزخ حفظ کرد، زیرا وظیفه امین حفظ امانت از خطرات است.
در حجة الوداع نیز، رسول خدا حاضران را به رعایت حال همسران سفارش نموده و آنان را به عنوان امانتی که خداوند در نزد شما قرار داده معرفی میکنند:
"أَخَذْتُمُوهُنَّ بِأَمَانَةِ اللَّهِ... فَاتَّقُوا اللَّهَ فِی النِّسَاءِ وَاسْتَوْصُوا بِهِنَّ خَیراً: درباره زنان از خدا بترسید وبا آنها نیک رفتاری کنید، زیرا آنها را به امانت خدا گرفته اید."(3)
امیر مومنان علی علیهالسلام نیز در وصیت خود به فرزندان و پیروانشان فرمودند:
"اللَّهَ اللَّهَ فِی النِّسَاءِ وَ مَا مَلَکَتْ أَیمَانُکُمْ فَإِنَّ آخِرَ مَا تَکَلَّمَ بِهِ نَبِیکُمْ أَنْ قَالَ: أُوصِیکُمْ بِالضَّعِیفَینِ، النِّسَاءِ وَ مَا مَلَکَتْ أَیمَانُکُ: خدا را! خدا را! در باره زنان و زیردستان. همانا آخرین سخن پیامبر شما این بود که شما را به (رعایت حقوق) زنان و زیردستان توصیه می کنم."(4)
در سخنی دیگر، رسول خدا ابتدا مسئولیت افراد را در برابر خانواده بیان فرموده:
"الرَّجُلُ رَاعٍ عَلَی أَهْلِ بَیتِهِ وَ هُوَ مَسْئُولٌ عَنْهُمْ وَ الْمَرْأَةُ رَاعِیةٌ عَلَی بَیتِ بَعْلِهَا وَ وَلَدِهِ وَ هِی مَسْئُولَةٌ عَنْهُمْ "
ص:198
و سپس به عنوان یک قاعدۀ کلی و فراگیر، هر یک از مردان و زنان را در برابر دیگر افراد جامعه مسئول شمرده و میفرماید:
"أَلا فَکُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ"(1)
در این روایت، واژههای "رعایت" و "مسئولیت" تکرار شده که بیانگر امانت بودن زیردستان و لزوم حفظ این امانت به نحو مناسب است. چنانکه در شرح این حدیث آمده است: "الراعی: هو الحافظ المؤتمن الملتزم صلاح ما قام علیه و ما تحت نظره"(2)
این آموزهها، امانت داری را به امانت نگری تعالی بخشیده و آن را بخشی از جهانبینی یک مسلمان قرار میدهد. نگرش امانت دانستن، تأثیر ژرفی در ترویج امانت داری دارد. بر این اساس، در نظام آموزشی، دانش آموز و دانشجو امانت نزد استاد تلقی می شود و در نظام درمانی، بیمار امانتی است نزد پزشک.
امانت داری فضیلتی است که همۀ انسان ها، فراتر از عقاید و علایق مذهبی خود بر آن تأکید دارند و خیانت در امانت را زشت و ناپسند میشمرند. آموزه های اسلامی نیز تأکید فراوان بر حفظ امانت دارند. در روایات، امانت به عنوان "رأس الاسلام"، "رأس الایمان" و "افضل الایمان" معرفی شده است.(3)
و پیشوایان دین در بیان رابطه ایمان و امانت فرمودهاند: "لا إِیمَانَ لِمَنْ لا أَمَانَةَ لَهُ: کسی که امانت دار نیست، ایمان ندارد."(4)
براین اساس بین دینداری و امانت داری نسبت مستقیم وجود دارد و هر کس مؤمن تر است، امانت دارتر است.
ص:199
افزون بر وجدان و ایمان، که بسترهای درونی امانتداری هستند، یکی از عوامل بیرونی که بستر مناسب برای امانت دار بودن افراد در حرفه و مسئولیت را فراهم میکند، تأمین مالی است، چرا که مشکلات و دغدغه های اقتصادی، امانت داری را سست می سازد. از همین رو امیر مؤمنان علی علیهالسلام در عهدنامه ی مالک اشتر، پس از امر به انتخاب کارگزاران شایسته می فرماید:
"ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَیهِمُ الْأَرْزَاقَ فَإِنَّ ذَلِکَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَی اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ وَ غِنًی لَهُمْ عَنْ تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَیدِیهِمْ وَ حُجَّةٌ عَلَیهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَکَ أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَکَ: آنگاه روزی کارگزارانت را فراوان قرار ده، تا با گرفتن حقوق کافی، در اصلاح امور خویش بکوشند و با بی نیازی به اموالی که در اختیار دارند، دست نگشایند و اتمام حجتی باشد بر آنان، اگر فرمانت را نپذیرفتند یا در امانت خیانت کردند."(1)
اگر روحیه و رویۀ امانتداری در جامعه گسترش یابد، رحمت الهی را بر سر مردم میگستراند، پیوند میان افراد جامعه را محکم میکند و رفاه و آسایش را برای مردم به ارمغان میآورد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میفرمود:
"لَا تَزَالُ أُمَّتِی بِخَیرٍ مَا لَمْ یتَخَاوَنُوا وَ أَدَّوُا الْأَمَانَةَ: امت من در خیر و رحمت
است، مادام که به یکدیگر خیانت نورزند و ادای امانت کنند."(2)
ص:200
طبیعی است که اگر افراد جامعه بر اساس دوستی و صمیمیت با یکدیگر برخورد کنند، هرگز در امانات یکدیگر خیانت نمیورزند و به حقوق دیگران تجاوز نمیکنند. امام کاظم علیهالسلام فرمود:
"إِنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ لَمَرْحُومُونَ مَا تَحَابُّوا وَ أَدَّوُا الْأَمَانَةَ وَ عَمِلُوا بِالْحَقِّ: مادام که زمینیان به یکدیگر محبت ورزند، امانتدار باشند و به حق عمل کنند، مورد رحمتاند."(1)
بسیاری از کوتاهیها در ادای امانت مردم، به انگیزه جلب منفعت بیشتر است، در حالی که امیر مؤمنان علی علیهالسلام این تصور را باطل شمرده و میفرماید:
"اسْتِعْمَالُ الْأَمَانَةِ یزِیدُ فِی الرِّزْق: امانتورزی، روزی را زیاد میکند."(2)
ص:201
امانتداری، از مهمترین اصول اخلاق حرفهای است. امیرمؤمنان علی علیهالسّلام در سخنی کوتاه میفرماید:
"إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یحِبُّ الْمُحْتَرِفَ الْأَمِین: خداوند صاحبحرفۀ امین را دوست دارد."(1)
امانت داری در حرفه، یکی از مصادیق امانتداری در برابر جامعه است که دامنۀ گسترده ای را شامل می شود. در حقیقت "هرچیزی که در حرفه به نحوی در حوزه ی اختیار فرد قرار دارد، امانت نزد او محسوب میشود."(2)
بر این اساس آنچه در اختیار پزشک به عنوان امانت میباشد، دو گونه است: یکی امکانات مادی و معنوی شامل: اموال عمومی، منابع انسانی، مسئولیت درمانی و محیط زیست؛ و دیگری دریافت کننده خدمات درمانی شامل: جسم و روان بیمار، اسرار و اطلاعات بیمار، عفت و حریم خصوصی بیمار.
عموم پزشکان، در سال سوم دوره آموزش پزشکی وارد بیمارستانهای دولتی میشوند و همواره بخشی از امکانات و تجهیزات بیمارستانی در دسترس آنهاست.
ص:202
پس از پایان تحصیل نیز در مراکز درمانی دولتی یا خصوصی مشغول به کار میشوند و از مکان و امکانات موجود، برای
تشخیص یا درمان بیماری بهره میبرند. در همه این موارد، آنچه در اختیار آنهاست، ملک شخصی آنها نیست، بلکه امانتی است در دست آنان، که باید در جهت بهبود بیماران مورد استفاده قرار گیرد.
رعایت امانت در همۀ موارد مطلوب و پسندیده است، اما از دیدگاه اسلام، حفظ اموال عمومی و سرمایههای متعلق به دیگران از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ گرچه برخی به اشتباه میپندارند چون خودشان در اموال عمومی شریک هستند، پس آزادند هرگونه که میخواهند تصمیم بگیرند و از آن بهرهبرداری کنند.
در فرهنگ اسلامی، اموال عمومی بیتالمال محسوب شده و امانت است. حضرت علی مشغول تقسیم بیتالمال بود که پیرمردی گفت: یا امیر المومنین همانطور که می بینی سالخورده ام و بدهکار، از این مال قدری به من بده. حضرت فرمود:
"وَ اللَّهِ مَا هُوَ بِکَدِّ یدِی وَ لا تُرَاثِی مِنَ الْوَالِدِ وَ لَکِنَّهَا أَمَانَةٌ أُودِعْتُهَا: به خدا سوگند این نه دسترنج من است و نه میراث من از پدر، بلکه امانتی است که باید آن را به اهلش برسانم."(1)
اقتضای امانتداری در اموال و تجهیزات مراکز درمانی دو چیز است:
دقت در مصرف، صرفهجویی در بهرهگیری از امکانات و دوری از اسراف و تبذیر، لازمه حفظ و صیانت از اموال عمومی است. امام علی علیهالسلام خطاب به کارگزارش مینویسد:
ص:203
"أَدِقُّوا أَقْلَامَکُمْ وَ قَارِبُوا بَینَ سُطُورِکُمْ وَ احْذِفُوا عَنِّی فُضُولَکُمْ وَ اقْصِدُوا قَصْدَ الْمَعَانِی وَ إِیاکُمْ وَ الْإِکْثَارَ فَإِنَّ أَمْوَالَ الْمُسْلِمِینَ لَا تَحْتَمِلُ الْإِضْرَارَ: قلمها را نازک کنید، سطرها را به هم نزدیک گیرید، کلمات زائد را حذف کنید و فقط مقصد و منظور خود را بیان کنید. بر حذر
میدارم شما را از پر حرفی و پر نویسی، زیرا اموال مسلمانان تحمل اینگونه خسارتها را ندارد."(1)
حساسیت آن حضرت در حفظ امانت بیتالمال تا حدی بود که کارگزاران نزدیک خود را در این مورد بازخواست و تهدید میکرد. ایشان در نامهای به یکی از فرماندارانش مینویسد: "از خدا بترس و اموال مردم را به آنها بازگردان که اگر این کار را نکنی و خداوند به من امکان دهد، وظیفهام را در برابر خدا دربارۀ تو انجام خواهم داد و با این شمشیرم بر تو خواهم زد و هیچ کس را با آن نزدم، مگر این که داخل دوزخ شد."
سپس در ادامه نامه رعایت بیتالمال مسلمین را از رعایت حال فرزندانش برتر شمرده و میفرماید:
"وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَینَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَةٌ وَ لَا ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَةٍ حَتَّی آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا: به خدا قسم اگر حسن و حسین این کار را می کردند، هیچ پشتیبانی از ناحیۀ من دریافت نمیکردند و در ارادۀ من اثر نمیگذاردند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم."(2)
ص:204
در رویکرد اصولگرایی، عدالت یکی از اصول چهارگانه اخلاق پزشکی شمرده میشود. چنانکه پیش از این گفتیم این اصل را برخی به "رفتار یکسان با همۀ بیماران"، و برخی به "برابری در توزیع و تخصیص منابع درمانی" معنا کردهاند. اما در رویکرد فضیلتمدار، رفتار با بیماران باید بر اساس احسان و نیکی باشد و همسانی و یکسانی کافی نیست و رعایت عدالت میان بیماران، که از حقوق بیمار محسوب میشود، حداقل انتظاری است که از همه پزشکان میرود و بیانگر اخلاقی بودن یک پزشک نیست.
در خصوص توزیع عادلانۀ منابع و امکانات درمانی نیز، اقتضای نگاه امانتدارانه، دوری از هرگونه تبعیض و تفاوت نابجا است. چنانکه در بحث عدالت گفتیم، از نظر مرحوم مطهری: "حقیقت عدالت، مساوات است؛ مساوات در ایجاد امکانات و تقسیم مواهب زندگی"(1)
امام علی علیهالسلام در عهدنامه مالک، خطاب به او مینویسد:
"إِیاکَ وَ الِاسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِیهِ أُسْوَةٌ: بپرهیز از ویژهخواری و انحصارطلبی در چیزهایی که همه مردم در آنها برابرند."(2)
در ماجرای عقیل که از برادرش امام علی تقاضا کرد کمی بر سهمیۀ وی از بیتالمال بیفزاید و ضابطۀ عدالت در توزیع بیتالمال را بهخاطر رابطۀ برادری زیر پا گذارد، حضرت آهن تفتیدهای نزدیک او برد و چون فریاد عقیل بلند شد، فرمود:
"یا عَقِیلُ أَ تَئِنُّ مِنْ حَدِیدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعْبِهِ وَ تَجُرُّنِی إِلَی نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ أَ تَئِنُّ مِنَ الْأَذَی وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظًی: ای عقیل! از آهن تفتیدهای
ص:205
که انسانی آن را به صورت بازیچه سرخ کرده است، ناله میکنی؛ اما مرا به سوی آتشی میکشانی که خداوند جبار با شعلۀ خشم و غضبش آن را برافروخته است. تو در این رنج مینالی و من از آتش سوزان نالان نشوم.(1)
در مورد مراکز درمانی خصوصی نیز که اموال آن متعلق به افراد مشخصی است، مراعات حقالناس از سوی پزشکان، نشان از امانتداری نسبت به اموال و حقوق دیگران دارد. قرآن کریم به هنگام نکوهش از قوم یهود میفرماید: "وَ أَکْلِهِمْ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِل: آنان در اموال مردم به ناحق تصرف می کردند."(نساء/ 161) لذا خداوند در آیات بسیار، مؤمنان را به حفظ حقوق یکدیگر سفارش نموده و میفرماید: "یا أیها الّذین آمنوا لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَینَکُمْ بِالْباطِل: ای کسانی که
ایمان آورده اید، اموال یکدیگر را از طریق نامشروع و باطل نخورید."(نساء/ 29) یعنی هرگونه تصرف در مال دیگران که بدون حق و مجوز منطقی باشد، ممنوع است.
این حکم اختصاصی به مسلمین ندارد و اموال غیر مسلمین نیز محترم است. به این استفتا توجه شود:
سوال: آیا رعایت حقوق دولت در املاک عمومی و حقوق مالکین در املاک خصوصی در سرزمین های کفر واجب است؟ آیا استفاده از امکانات مراکز آموزشی در غیر مواردی که مقررات قانونی آنها اجازه می دهد جایز است؟
پاسخ: در وجوب مراعات احترام مال دیگری و حرمت تصرف در آن بدون اذن او، فرقی بین املاک اشخاص و اموال دولت نیست، چه مسلمان باشد و چه غیر مسلمان و همچنین فرقی بین اینکه در سرزمین کفر باشد و یا در سرزمین اسلامی
ص:206
و مالک آن مسلمان باشد یا کافر، وجود ندارد و بطور کلی استفاده و تصرف در اموال و املاک دیگران که شرعا جایز نیست، غصب و حرام و موجب ضمان است.(1)
امروزه نظام درمانی متشکل از مجموعه عوامل انسانی است که پزشک در راس آن قرار دارد و دستیاران، پرستاران و کارکنان بخشهای درمانی او را در انجام این مسئولیت یاری و همراهی میکنند. افزون بر آنها، دانشجویان در حال تحصیل هستند که به طور متناوب در بخشهای مختلف حضور یافته و نحوه تشخیص بیماری و شیوههای درمان آن را به طور عملی از پزشک میآموزند.
این مجموعه عظیم که عدد آنها در مراکز درمانی، بالغ بر ده برابر پزشکان میشود، منابع انسانی در اختیار پزشک هستند که از مهم ترین سرمایه های نظام درمانی در هر کشوری محسوب
میشوند. طبیعی است شرط امانت داری، برقراری روابط صحیح و سالم و استفادۀ درست و مناسب از این منبع بزرگ انسانی است.
در خصوص دانشجویان، ادب امانت داری استاد، مستلزم افزایش بهره وری علمی در آموزش و پژوهش نیز هست، زیرا هرگونه اهمال و کوتاهی در آموزش آنان، نظام درمانی کشور را در آینده دچار آسیب جدی میکند و این کار در بینش امانتنگری، خیانتی بزرگ به دانشجو و در نهایت به مردم محسوب میشود.
نوع نگاه انسان به کار و مسئولیت، از امور مهم اخلاق حرفهای است. تلقی امانتدارانه از کار و مسئولیت و انجام امور با این رویکرد، اصلی اساسی در اخلاق
ص:207
پزشکی است. اگر پزشک مسئولیت خود را امانت بداند، بیگمان حرمت آن را پاس میدارد و تلاش میکند که به خوبی آن را پیش ببرد و بالنده سازد.(1)
امام علی علیهالسّلام از کارگزاران خود میخواست که کار و مسئولیت را امانت بدانند و مناسبات و روابط خود را بر امانتداری مبتنی سازند، چنانکه خطاب به استاندار آذربایجان نوشت:
"إِنَّ عَمَلَکَ لَیسَ لَکَ بِطُعْمَةٍ وَ لَکِنَّهُ فِی عُنُقِکَ أَمَانَةٌ: کاری که به عهده توست، طعمهای برایت نیست، بلکه امانتی است بر گردنت."(2)
این بیان حضرت، دید سودانگارانه ی صرف به پست و مسئولیت را زیر سؤال می برد و آن را به عنوان یک امانت به حساب می آورد. از همین رو هر نوع سستی در انجام مسئولیت های شغلی و حرفه ای، خروج از امانت داری به حساب می آید. در فقه اسلامی هر نوع افراط و تفریط در ارائه خدمات موجب ضمان می گردد، چرا که با امانت داری ناسازگار است، مثلاً اگر خیاط یا رنگرز در کار
خود کوتاهی کند ضامن به حساب می آید، یا چنانچه طبیب در طبابت خود کوتاهی کند ضامن می باشد.(3)
کمال آدمی، به مسئولیتپذیری است و هر چه انسان مسئولیتپذیرتر باشد، به کمالات فردی و اجتماعی نزدیکتر است. قرآن میفرماید: "إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً: همانا گوش و چشم و دل، همه مسئولند."(4) گرچه در این آیه تنها برخی از اعضای وجود آدمی مسئول شمرده شدهاند، اما به عقیده مفسران، اختصاصی به آنها نداشته و مسئولیت، بر جزء جزء جسم و روح آدمی
ص:208
بار است. چنانکه بر تک تک افراد جامعه بار است و اختصاص به روحانی و روشنفکر ندارد، و هر فردی در برابر همه مسئول است:
"کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ"(1)
در فرهنگ قرآن، همۀ افراد در برابر خداوند مسئولند: "فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعینَ: به پروردگارت سوگند که همه را مورد سوال و بازخواست قرار دهیم.(2)و تفاوتی میان پیامبران و پیروان آنها نیست: "فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذینَ أُرْسِلَ إِلَیهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلینَ: به یقین ما از مردمی که پیامبران به سوی آنها فرستاده شدند و نیز از پیامبران سوال خواهیم کرد."(3) چنانکه تفاوتی میان کارهای انسان نیست و هر کس در برابر همه کارهایش مسئول است: "لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ"(4) حتی از انگیزهها سوال میشود: "لِیسْئَلَ الصَّادِقینَ عَنْ صِدْقِهِمْ: خداوند از راستی راستگویان پرسش کند.(5)
امام صادق علیهالسلام فرمود: وقتی از راستگو سؤال می شود که راستی اش به چه انگیزه ای بوده و بر طبق آن جزا داده می شود، پس حال دروغگو چگونه خواهد بود؟(6)
در فقه اسلامی در باب امانت به سه فرع تأکید شده است؛ اولاً کسی که قادر به حفظ امانت نیست، نباید، امانت را قبول کند. ثانیاً اگر پس از قبول امانت، در اثنای کار از نگهداری آن عاجز شد، واجب است امانت را برگرداند. پس هم در پذیرفتن امانت و هم در تداوم مسئولیت امانت داری، توجه به شایستگی لازم است. و ثالثاً پس از قبول امانت، باید تمام مقدماتی را که حفظ و ادای امانت به آن نیاز دارد،
ص:209
حاصل کند، زیرا التزام به شیء، التزام به لوازم آن نیز هست. با توجه به این سه فرع و با توجه به اینکه حرفه و شغل، امانتی در دست انسان است، به خوبی می توان فهمید که افراد اولاً اگر قادر به انجام مسئولیتی نیستند، مجاز نیستند آن مسئولیت را بپذیرند، ثانیاً اگر در اثنای کار، خود را قادر به انجام درست مسئولیت نمیبینند باید آن را واگذار کنند و ثالثاً اگر مسئولیت کاری را بر عهده گرفتند، باید تمام مقدمات لازم برای انجام آن را فراهم سازند.(1)
اگر مسئولیت امانت است، فرمان خداست که به اهلش سپرده شود:
"إنَّ اللهَ یأمُرُکُم أن تُؤَدُّوا الأماناتِ إلَی أهلِهَا"(2)
چنان که در روایات، امامت از مهمترین مصادیق امانات شمرده شده که باید به اهلش، یعنی خاندان پاک و معصوم پیامبر واگذار شود و بزرگترین مشکلی که پس از پیامبر برای جامعۀ اسلامی پیش آمد، عدم رعایت اهلیت بود؛ افرادی بر سر کار آمدند که شایستگی و کفایت لازم برای ادارۀ امور را نداشتند؛ به همین دلیل در اقامۀ حق کوتاهی کردند و سیره و سنّت پیامبر را به تعطیلی کشاندند.
امام علی علیهالسلام به شریح قاضی فرمود:
"یا شُرَیحُ قَدْ جَلَسْتَ مَجْلِساً لَا یجْلِسُهُ إِلَّا نَبِی أَوْ وَصِی نَبِی أَوْ شَقِی: تو در جایگاهی نشستهای که در آن منصب نمینشیند، مگر پیامبر یا وصی پیامبر یا شخص بدبخت."(3)
آن حضرت در نامه خود به مالک اشتر می آموزد که کسانی را به کار بگیر که روحیه امانتداری داشته باشند و به کار و مسئولیت به صورت امانت بنگرند و آن را بهخوبی پاس دارند:
ص:210
"فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ کَانَ فِی الْعَامَّةِ أَثَراً وَ أَعْرَفِهِمْ بِالْأَمَانَةِ وَجْهاً: بر آن کس اعتماد کن که میان مردم اثری نیکو نهاده و به امانت از همه شناخته تر است."(1)
در نزد امیرمومنان، حکومت امانت است. آن حضرت در نامهای به کارگزارش در اهواز، اِمارت بر مسلمین را امانت شمرده و خطاب به او مینویسد:
"اعْلَمْ یا رِفَاعَةُ أَنَّ هَذِهِ الامَارَةَ أَمَانَةٌ"(2)
و در نامهای دیگر، از یاران خائن خود چنین شکوه میکند:
"أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی کُنْتُ أَشْرَکْتُکَ فِی أَمَانَتِی ... فَلَمَّا رَأَیتَ الزَّمَانَ عَلَی ابْنِ عَمِّکَ قَدْ کَلِبَ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ وَ أَمَانَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِیتْ ... خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِینَ فَلَا ابْنَ عَمِّکَ آسَیتَ وَ لَا الْأَمَانَةَ أَدَّیتَ: من تو را در امانت خود شریک نمودم ... ولی تو همین که دیدی زمانه مرا تحت فشار قرار داد و امانت مسلمین رو به نابودی رفت و این امت بی تدبیر و بی پناه شدند، خیانت کردی و امانت
ص:211
را به طور صحیح ادا نکردی."(1)
اما روشن است که مومن و امین بودن به تنهایی کافی نیست و دارا بودن صلاحیتهای لازم برای مدیریت، شرط لازم برای واگذاری و پذیرش مسئولیت است. ابوذر، از یاران بزرگ پیامبر، به آن حضرت گفت: "ألا تَستَعمِلنِی: آیا مرا به کاری نمی گماری؟" پیامبر بر شانۀ او زد و فرمود:
"یا اَباذَر اِنّکَ ضَعیف وَ اِنّها اَمانَة اِنّها یومَ القیامَةِ خِزی وَ ندامَة، اِلّا مَن اَخَذَها بحَقّها وَ اَدّی الّذی عَلَیهِ فیها: ای اباذر! تو ضعیف هستی و این پستها امانت است و روز قیامت مایۀ رسوایی و پشیمانی است، مگر کسی که آن را آنگونه که باید، به عهده گیرد و وظیفۀ خویش را به درستی ادا کند." (2)
و در سخنی دیگر، حتی او را از ولایت بر دو تن و تولّی مال یک یتیم نهی کردند:
"یا ابَاذَرٍّ إِنِّی أُحِبُّ لَکَ مَا أُحِبُّ لِنَفْسِی إِنِّی أَرَاکَ ضَعِیفاً فَلَا تَأَمَّرَنَّ عَلَی اثْنَینِ وَ لَا تَوَلَّینَّ مَالَ یتِیمٍ"(3)
ذکر این نکته ضروری است که اگر کسی شایستگی لازم برای قبول مسئولیتی را در خود ببیند، باید اعتماد به نفس داشته باشد و خود را کنار نکشد. چنانکه حضرت یوسف به هنگام ضرورت، آمادگی خود را برای قبول مسئولیت اقتصاد مصر، در آستانه خشکسالی و قحطی اعلام کرد:
"قالَ اجعَلنی عَلَی خَزائِنِ الأرضِ إنّی حَفیظٌ عَلیمٌ: مرا بر خزانههای سرزمین (مصر) بگمار که من نگهبانی دانا هستم."(4)
خداوند، جهان و انسان را به بهترین وجه آفریده: "الَّذی أَحْسَنَ کُلَّ شَی ءٍ خَلَقَهُ"(5) و خود را بهترین آفریننده خوانده: "فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ(6) و از انسان نیز بهترین عمل را خواسته است. قرآن کریم به جای تاکید بر کثرت عمل، بر کیفیت عمل تاکید نموده و هدف از آفرینش هستی و آزمایش انسان را بروز و ظهور "أَحْسَن عَمَل" میداند و آن را در سه آیه تکرار میفرماید:
"هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ ... لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً"(7)
إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَی الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً"(8)
الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیبْلُوَکُمْ أَیکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً"(9)
ص:212
در هر کار و مسئولیتی، کیفیت و دقت، و درست و نیکو انجام شدن، حقی است که باید ادا شود. لذا در مورد برخی کارها همچون تلاوت قرآن، تقوا و جهاد، قرآن سفارش میکند که حق آن را انجام دهید:
"الَّذینَ آتَیناهُمُ الْکِتابَ یتْلُونَهُ حَقَّ تِلاوَتِهِ"(1)
"یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ"(2)
"جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ"(3)
و در مقام مذمت کسانی که برای خدا شریک قائل شدند، در سه آیه متفاوت میفرماید: "ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ: خدا را آنگونه که حق اوست، نشناختند."(4)
از این رو آنچه در انجام کار و مسئولیت، به عنوان حق آن باید مورد توجه قرار گیرد، کیفیت کار است، نه انجام آن به هر صورت که شد، و این چیزی است که در اخلاق حرفهای در درجه نخست اهمیت قرار دارد. امام علی علیهالسّلام در سخنی کوتاه اما زیبا و پرمعنا میفرماید:
"إِنَّکُمْ إِلَی إِعْرَابِ الْأَعْمَالِ أَحْوَجُ مِنْکُمْ إِلَی إِعْرَابِ الْأَقْوَال: همانا شما به درست انجام دادن کارها محتاجترید تا به درست ادا کردن الفاظ."(5)
از رسول خدا نقل شده است که وقتی میتی را دفن میکردند، سفارش کردند که قبر را محکم بسازند و فرمودند:
"اِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یحِبُّ إِذَا عَمِلَ اَحَدُکُم عَمَلًا أَنْ یتْقِنَه: (گرچه میت خاک میشود و میپوسد، اما) خداوند دوست دارد که هرگاه بندهاش کاری میکند،
آن را متقن و محکم انجام دهد."(6)
ص:213
مسئولیتپذیری اقتضا میکند که پزشک، همه توان خود را برای تشخیص بیماری به کار گیرد و آنگاه اقدام به تجویز دارو کند و در صورت عدم تشخیص، بر اساس حدس وگمان، درمان را آغاز نکند، بلکه بیمار را به پزشک دیگری ارجاع دهد.
پیامبر گرامی اسلام به یکی از پزشکان معاصر خود فرمود:
"لا تَداوَ اَحَدا حَتّی تَعرِف داءَه: هیچ کس را درمان مکن، مگر آن که بیماری او را بشناسی.(1)
رهاوی در ادب الطبیب، پزشکان را از ورود در کاری که تخصص آن را ندارند برحذر داشته و این سخن جالینوس را نقل میکند که:
"سزاوار است که تو به این رهنمود بقراط عمل کنی که گفت: "من مثانه کسی را که در آن سنگ است نمی شکافم، بلکه آن را به کسی وامی گذارم که تخصص در این کار دارد."
و سزاوار تو نیست که فقط در مورد سنگ چنین کنی، بلکه در مورد شکافتن چشم و بیرون کشیدن آب شکم و نظایر آن نیز که جزو اعمال یدی می باشد و عده ای در آن تخصص کسب کرده اند. نباید در کاری که در تخصص تو نیست وارد شوی و بدین وسیله باعث هلاکت بیماران و خودت بشوی. همچنین طبیب نباید بیماری را که هنوز مرضش مشخص نشده درمان کند تا مبادا او را به بیماری دیگری دچار سازد که بسا از بیماری نخست بدتر و خطرناک تر باشد."(2)
ص:214
از نظر اسلام، طبابت افراد غیر متخصص مجاز نیست و نظام اسلامی موظف است از کار آنان جلوگیری کند و در صورت سرپیچی، آنان را همانند روحانی نمایان فاسق زندانی نماید. امام علی علیهالسلام میفرماید:
"یجِبُ عَلَی الْإِمَامِ أَنْ یحْبِسَ الْفُسَّاقَ مِنَ الْعُلَمَاءِ وَ الْجُهَّالَ مِنَ الْأَطِبَّاءِ: بر امام لازم است که عالمان فاسق و پزشکان ناآگاه را به زندان بیفکند."(1)
امانت داری در انجام مسئولیت و ارائۀ خدمت، در گرو اجتناب از کم کاری است. قرآن کریم کمفروشان را به شدت نکوهش کرده و میفرماید:
"وَیلٌ لِّلْمُطَفِّفِینَ الَّذِینَ إِذَا اکْتَالُواْ عَلیَ النَّاسِ یسْتَوْفُونَ وَ إِذَا کاَلُوهُمْ أَو وَّزَنُوهُمْ یخُْسِرُونَ: وای بر کمفروشان، آنان که چون از مردم می ستانند تمام می گیرند و چون به مردم چیزی میدهند کم می گذارند.(2)
مراد از کم فروشی، فروگذاشتن در کالا یا خدمتی است که باید تحویل شود و لذا شامل جنبه های کمی و کیفی، هر دو می شود. کم فروشی و کم کاری در واقع نوعی خیانت به حقوق مصرف کننده و دریافت کننده خدمت است.
حضرت شعیب که همواره قوم خود را از کمفروشی نهی میکرد، آنان را به پرداخت حقوق مردم سفارش کرده، می فرماید:
"یا قَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیالَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لَا تَعْثَوْاْ فیِ الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ: ای قوم! به هنگام توزین، عدالت را رعایت کنید، از حق مردم کم مگذارید و در روی زمین به فساد تلاش نکنید.""(مطففین/ 1-3) (3)
ص:215
کلمه" اَوفُوا" از باب "ایفاء"، به معنای آن است که حق کسی را بطور تمام و کمال بپردازی و قسط و عدل را مراعات کنی، بر خلاف واژۀ "بَخس" که به معنای نقص و کمگذاردن حق کسی به عنوان ظلم و ستم است.
این آیه دعوتی است به رعایت حقوق فردی و اجتماعی همه آحاد جامعه، در میان همۀ اقوام و ملل؛ که با مفهوم امروزی اخلاق حرفه ای که آن را به رعایت حقوق دیگران و یا رعایت منافع
دیگران تفسیر می کنند ارتباط وثیق دارد، زیرا "بخسِ حق" در هر عصر و زمان و هر محیط و مکان به شکلی ظهور می کند، که از نظر قرآن همه انواع آن موجب فساد در زمین میشود.(1)
از آنجا که منشا بسیاری از کمکاریها، افزونطلبی است، ادامه آیه بر این نکته تاکید میفرماید که: "بَقِیتُ اللَّهِ خَیرٌْ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ(2) یعنی درآمدهای حاصل از کمفروشی و تضییع حقوق دیگران، خیر به شمار نمی رود، بلکه رزق حلالی که خداوند باقی می گذارد، هر چند کم و اندک باشد، برای مومنان بهتر است.(3)
بزرگترین آیۀ قرآن نیز دربارۀ رعایت حقوق افراد جامعه است که خداوند برای جلوگیری از تضییع حق، به کتابت و شهادت سفارش میکند.(4) آن چیزی که امروزه تحت عنوان اسناد مالی مکتوب وممهور به امضای طرفین و گواهان از آن یاد میشود.
ص:216
محیط زیست طبیعی، حیوانی و انسانی از مصادیق مهم امانت است. امام علی علیهالسّلام حیطه مسئولیت انسان را بسیار گستردهتر از جامعه بشری تعیین نموده و انسان را در برابر زمین و آنچه در آن میروید و میجنبد، مسئول شمرده است:
"اِتَّقُوا اللهَ فِی عِِبادِهِ وَ بِلادِهِ فَاِنَّکُم مَسئُولُونَ حَتّی عَنِ البِقاعِ وَ البَهائِمِ: از خدا پروا کنید در حق بندگان و شهرهایش، زیرا شما مسئولید حتی در برابر زمینها و حیوانات."(1)
پزشکی امروز نیز از مسائل زیستی جدا نبوده و بسیاری از محققان به جای "اخلاق پزشکی" از عنوان "اخلاق زیستی" یا "اخلاق زیست پزشکی"(2) برای مقالات و کتب خود استفاده میکنند.(3)
پزشکی علمی است که با تجربه به دست میآید و بدون آزمایش یک دارو در موارد متعدد، تجویز عمومی آن مجاز نیست. اما عموم بیماران اجازه نمیدهند که این آزمایشها بر روی آنان صورت گیرد، و اگر هم بپذیرند، اخلاق و وجدان اجازه چنین کاری را نمیدهد. پس چاره چیست؟
در دنیای کنونی، از حیوانات آزمایشگاهی برای امر پژوهش استفاده میکنند، ولی این سوال همواره مطرح است که بشر به چه حقی از حیوانات در این راه بهره میگیرد؟
آنچه از قرآن برمیآید، آن است که انسان حق دارد برخی حیوانات را ذبح کند و از گوشت آنها استفاده کند و این به واسطه اذن الهی است وگرنه بشر چنین حقی
ص:217
نداشت. چنانکه بر اساس روایات، تیراندازی به سوی حیوانات به قصد تفریح جایز نیست و آنچه در مورد رعایت حقوق حیوانات در اسلام آمده، بیانگر حرمت نفس حیوان و عدم جواز هرگونه تعرض به آن است.
اما با این حال، چون بشر افضل موجودات و برتر از حیوانات است، خداوند به او اجازه داده است که در امر آموزش نیز، تا آنجا که ضرورت اقتضا کند، از حیوانات بهره گیرد.
قرآن در ماجرای حضرت ابراهیم میفرماید:
«وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ أَرِنی کَیفَ تُحْی الْمَوْتی قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلی وَ لکِنْ لِیطْمَئِنَّ قَلْبی قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّیرِ فَصُرْهُنَّ إِلَیکَ ثُمَّ اجْعَلْ عَلی کُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً ثُمَّ ادْعُهُنَّ یأْتینَکَ سَعْیاً وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ : و بیاد آور آن زمان که ابراهیم گفت: پروردگارا نشانم ده که چگونه مردگان را زنده می کنی؟ فرمود: مگر ایمان نداری؟ عرض کرد، چرا! ولی می خواهم قلبم آرامش یابد، فرمود: چهار مرغ بگیر و قطعه قطعه کن و هر قسمتی از آن را بر سر کوهی بگذار، آن گاه یک یک آنها را صدا کن، خواهی دید که با شتاب نزد تو آیند و بدان که خدا عزیز و حکیم است.»(1)
در این آیه، خداوند برای نشان دادن نحوه اِحیاء انسانها، دستور کشتن چهار پرنده را میدهد، با آنکه این امر با کشتن دو یا سه پرنده نیز محقق میشد. از آن جا که حضرت ابراهیم به دنبال
اطمینان
قلبی بود و این اطمینان با مردن و زنده شدن چهار حیوان بیشتر حاصل میشود، خداوند دستور ذبح چهار پرنده را میدهد.
بنابر این در امر آموزش یا پژوهش یا درمان، مادام که ضرورت اقتضا کند، تا حصول اطمینان می توان از حیوانات بهره گرفت، تا عموم انسانها از نتایج آن بهره مند شوند.
ص:218
بهرهگیری از حیوانات آزمایشگاهی در مراکز تحقیقات پزشکی و دارویی که در سطح وسیعی صورت میگیرد، مسئولیت نظام درمانی را در نظارت دقیق بر رعایت حقوق حیوانات در این مراکز دوچندان میسازد تا از یک سو، نیازهای طبیعی حیوان، مورد غفلت و سهلانگاری قرار نگیرد و از سوی دیگر، موارد بهرهبرداری به مقدار ضرورت تقلیل یابد.
در فرهنگ اسلامی، اسرار دیگران به عنوان امانت، و حفظ آن یکی از نشانههای ایمان شمرده شده است. امام رضا علیهالسلام به یکی از یارانش فرمود:
"یا ابْنَ النُّعْمَانِ لَا یکُونُ الْعَبْدُ مُؤْمِناً حَتَّی یکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ سُنَنٍ سُنَّةٌ مِنَ اللَّهِ وَ سُنَّةٌ مِنْ رَسُولِهِ وَ سُنَّةٌ مِنَ الْإِمَامِ فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَ عَزَّ فَهُوَ أَنْ یکُونَ کَتُوماً لِلْأَسْرَارِ یقُولُ اللَّهُ جَلَّ ذِکْرُهُ عالِمُ الْغَیبِ فَلا یظْهِرُ عَلی غَیبِهِ أَحَداً: بنده هرگز مؤمن نخواهد بود، مگر آنکه سه خصلت را دارا باشد: خصلتی از پروردگار، خصلتی از پیامبر و خصلتی از امام معصوم. آنگاه امام رضا کتمان اسرار مردم و رازداری را سنت الهی شمردند و به این آیه قرآن استناد کردند: خداوند به امور غیب و پنهان آگاه است، ولی آن را بر کسی آشکار نمیکند."(1)
رسول خدا در ضمن سفارشهایش به صحابی بزرگ خود فرمود:
"یا أَبَاذَرٍّ الْمَجَالِسُ بِالْأَمَانَةِ وَ إِفْشَاءُ سِرِّ أَخِیکَ خِیانَةٌ فَاجْتَنِبْ ذَلِکَ: ای اباذر! آنچه در مجالس میشنوی امانت است و افشای راز برادرت خیانت؛ پس از آن اجتناب کن."(2)
ص:219
بر اساس روایات هر کس به هر طریق بر اسرار مردم آگاه شد، حق ندارد آن را برای دیگران بیان کند، حتی اگر آن شخص از دنیا رفته باشد. امام باقر علیهالسلام فرمودند:
"مَنْ غَسَّلَ مَیتاً مُؤْمِناً فَأَدَّی فِیهِ الْأَمَانَةَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ قِیلَ وَ کَیفَ یؤَدِّی فِیهِ الْأَمَانَةَ قَالَ لَا یخْبِرُ بِمَا یرَاهُ وَحْدَهُ إِلَی أَنْ یدْفَنَ الْمَیتُ: هر کس میت مؤمنی را غسل دهد و در این کار امانت را رعایت کند، خداوند گناهان او را بیامرزد. پرسیدند: چگونه ادای امانت نماید؟ حضرت فرمود: دیگران را بر آنچه از میت، به هنگام غسل تا زمان دفن مشاهده کرده، با خبر نسازد."(1)
رازداری پزشک
رازداری یکی از ابعاد امانت داری است. در هر حرفهای آنچه از اسرار و اطلاعات مربوط به افراد در دست انسان قرار می گیرد، در حقیقت امانت می باشد و حق افشاء یا سوء استفاده از آن را ندارد.(2)
یکی از آداب مهم حرفه پزشکی نیز، رازداری است. برخی بیماریها، راز بیمار محسوب میشود و او مایل نیست دیگران از آن مطلع شوند.
پیشوایان اسلامی، از یک سو به بیمار توصیه میکنند که بیماری خود را از پزشک پنهان نکند و او را از آنچه لازمه تشخیص بیماری است، آگاه سازد، چنان که امام علی علیهالسلام میفرماید:
"مَن
کَتَمَ مَکنُونَ دائِهِ عَجَزَ طَبیبُهُ عَن شِفائِه: هر کس درد نهفته خویش را پنهان دارد، پزشک از درمان او ناتوان میماند."(3)
ص:220
"مَن کَتَمَ الأَطِبّاءَ مَرَضَهُ خانَ بَدَنَه: هر کس بیماریش را از پزشکان کتمان کند، به جسم خویش خیانت کرده است."(1)
و از سوی دیگر، به پزشک تاکید میکنند که امانتدار باشد و راز بیمار را افشا نکند.(2)
بر اساس اصول فقهی، افشای راز بیمار، خیانت در امانت محسوب میشود و در صورتی که منجر به بروز خسارتی به بیمار شود، پزشک ضامن است و باید خسارت وارده را جبران کند.
جسم و روح انسان امانت الهی است و پزشک که با جسم و روح افراد سر و کار دارد، امین خداست. بیماران نیز که در کلیه مراحل تشخیص و درمان، جسم خود را در اختیار پزشک قرار میدهند، او را امین میشمرند و از او انتظار امانتداری دارند.
از رسول خدا نقل شده است که آن حضرت فرمود:
"لِکُلِّ أُمَّةٍ أَمِینٌ، وَ أَمِینُ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَبُو عُبَیدَةَ بْنُ الْجَرَّاحِ: هر امّتی امینی دارد و امین این مردم ابوعبیده جراح است."(3)
پزشک امین از هرگونه اقدامی که منجر به ضرر و زیان جسم یا روان بیمار گردد، اجتناب میورزد و در تجویز دارو، بهبودی سریع یک عضو، که رضایت بیمار را نیز به دنبال دارد، در نظر نمیگیرد، بلکه سلامت همه اعضا را مدّ نظر قرار داده و دارویی مناسب را تجویز میکند.
ص:221
پزشک امین، در پیشنهاد جراحی به بیمار، بیش از آنکه به درآمد خود بیندیشد، به ضرورت این اقدام و درصد زیان آن برای جسم بیمار میاندیشد.
پزشک امین، در صورت بیدقتی در تشخیص یا قصور در جریان درمان، که منجر به زیان دیدن جسم بیمار شود، خود را مدیون شمرده و در مقام جبران خسارت برمیآید، گرچه بیمار متوجه نشود و اقدام به شکایت ننماید.
پزشک امین، هیچ اقدامی که موجب زیان بیمار شود انجام نمیدهد، گرچه به درخواست بیمار و رضایت او باشد. زیرا او در رتبه نخست، از جانب خداوند امین شمرده شده و خداوند اجازه چنین تصرفی را به او نداده است. لذا در بحث اتونومی گفتیم که پزشک مجاز به اتانازی و سقط جنین نیست، گرچه خواستۀ بیمار باشد.
عفّت به معنای خویشتن داری در عین برخورداری، یکی از آداب امانت داری نسبت به مردم است. به همین دلیل در آموزه های دینی از چشم غیر عفیف و نگاه هوسآلود، به عنوان چشم خائن و خیانت در نگاه تعبیر شده است:
"یعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْینِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ: خداوند چشم هایی را که به خیانت می نگرد و آنچه را سینه ها پنهان می دارند، می داند."(1)
یکی از معضلات اخلاقی در نهادهای درمانی، برقراری روابط نامشروع میان درمانگر و درمانگیر است، که لازمۀ امانت داری در حرفه، پیشگیری از هر نوع رابطۀ غیر شغلی است که با پاکدامنی ناسازگار باشد.(2)
در همه ادیان آسمانی، ناموس امانت است. هنگامی که دختر شعیب به پدرش گفت: "یا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِی الْأَمینُ: ای پدر! موسی را
ص:222
استخدام کن، همانا بهترین فردی که استخدام کنی، کسی است که نیرومند و امین باشد.(1)حضرت شعیب به او گفت: قوت و
قدرت موسی را به واسطه کشیدن آب از چاه و آب دادن گوسفندان متوجه شدی، اما امین بودن او را چگونه فهمیدی؟ او در پاسخ گفت:
"لَمَّا قَالَ لِی تَأَخَّرِی عَنِّی وَ دُلِّینِی عَلَی الطَّرِیقِ فَأَنَا مِنْ قَوْمٍ لا ینْظُرُونَ فِی أَدْبَارِ النِّسَاءِ عَرَفْتُ أَنَّهُ لَیسَ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِینَ ینْظُرُونَ فِی أَعْجَازِ النِّسَاءِ: هنگام بازگشت به خانه، به ما گفت: پشت سر من بیایید و مرا راهنمایی کنید، زیرا ما از کسانی هستیم که پشت سر زنان راه نمیرویم و آنان را از پشت نمینگریم."(2)
حضرت یوسف نیز در رد تهمتی که به او زده بودند، فرمود:
"أَنِّی لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیب: من در نهان به عزیز مصر خیانت نکردم."(3)
در روایات اسلامی، از ناموس به عنوان امانت یاد شده و در اهمیت حفظ آن آمده است:
"لا یکُونُ الأَمِینُ أَمِیناً حَتَّی یؤْتَمَنَ عَلَی ثَلَاثَةٍ فَیؤَدِّیهَا عَلَی الْأَمْوَالِ وَ الْأَسْرَارِ وَ الْفُرُوجِ وَ إِنْ حَفِظَ اثْنَینِ وَ ضَیعَ وَاحِدَةً فَلَیسَ بِأَمِینٍ: شخص، امین شمرده نمیشود مگر آنکه در سه مورد، امانتی را که به او سپرده شده، سالم به صاحبش بازگرداند: اموال و اسرار و ناموس؛ حتی اگر دو مورد را حفظ کرد و در یکی خیانت نمود، امین شمرده نمیشود."(4)
در بحث تقوای پزشکی، احکام نظر و لمس بیمار بیان شد. طبیعی است رعایت احکام شرعی، از ایجاد روابط ناصحیح تا حد زیادی پیشگیری میکند و متاهل بودن
ص:223
کارکنان نظام درمانی اعم از پزشک و پرستار و دستیار نیز میتواند در حفظ محیطهای درمانی از آلودگیهای اخلاقی موثر باشد.
امام علی در نامهاش به امام حسن علیهماالسلام، کار توأم با عفّت و پاکدامنی را سفارش کرده و میفرماید:
"اَلحِرفَة مَعَ العِفّةِ خَیر مِنَ الغِنی مَعَ الفُجُور: داشتن حرفه ای که همراه عفت باشد، بهتر از ثروتی است که همراه گناه باشد."(1)
آن حضرت، پیروان خود را به پاکدامنی و امانتداری در همه حال توصیه میکند:
"عَلَیکُمْ بِلُزُومِ الْعِفَّةِ وَ الْأَمَانَةِ فَإِنَّهُمَا أَشْرَفُ مَا أَسْرَرْتُمْ وَ أَحْسَنُ مَا أَعْلَنْتُمْ وَ أَفْضَلُ مَا ادَّخَرْتُمْ: ملازم عفت و امانت باشید که آن دو شریفترین چیزی است که نهان کنید، و نیکوترین چیزی است که آشکار سازید و برترین چیزی است که ذخیره کنید."(2)
امانت داری، صفات دیگر اخلاقی را نیز در پی دارد؛ از جمله مهم ترین آنها، صداقت و راستگویی است. امام علی علیه السلام می فرماید:
"اَلأَمانَةُ تُؤدِی إِلَی الصِّدق: امانت به صداقت منجر می گردد."(3)
در بسیاری از روایات نیز، امانت داری و راست گفتاری در کنار هم و به عنوان دو فضیلت مهم از مکارم اخلاق پیامبران ودو شاخصه بارز اهل ایمان مطرح شده است:
"إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ الأنْبِیاءَ بِمَکَارِمِ الأَخْلاقِ ... الْوَرَعُ وَ الْقَنَاعَةُ وَ الصَّبْرُ وَ الشُّکْرُ وَ الْحِلْمُ وَ الْحَیاءُ وَ السَّخَاءُ وَ الشَّجَاعَةُ وَ الْغَیرَةُ وَ الْبِرُّ وَ صِدْقُ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءُ الأَمَانَة"(4)
ص:224
گفتن حقیقت به بیمار، گرچه خبر بد باشد، در اخلاق پزشکی امروز به عنوان یکی از حقوق بیمار مطرح است؛ زیرا در صورت امکانِ درمان، بیمار به دستورات پزشک به دقت عمل میکند و در مسیر بهبودی قرار میگیرد و اگر امیدی به درمان نیست، برای رفتن آماده میشود و در ادای دیون دنیوی و دینی و تعیین تکلیف اموال منقول و غیر منقول خود اقدام میکند.
بر اساس متون دینی، مرگ پایان زندگی نیست، بلکه آغاز حیات جاودانه است: "کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ إِلَینا تُرْجَعُونَ: هر نفسی طعم مرگ را می چشد، آنگاه به سوی ما باز گردانده می شود."(1) و آنها که با فراموش کردن مرگ، گمان میکنند برای همیشه در دنیا زندگی خواهند کرد، سخت در اشتباهند، زیرا: "لَنْ ینْفَعَکُمُ الْفِرارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ: هرچه از
مرگ فرار کنید، این فرار سودی ندارد."(2) "أَینَما تَکُونُوا یدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فی بُرُوجٍ مُشَیدَةٍ: هر کجا باشید، هر چند در قلعه های مرتفع و استوار، مرگ شما را درمی یابد.(3) اگر هم قرار بود کسی زنده بماند، پاکان و صالحان روزگار بودند، اما خداوند به پیامبر بزرگوارش خطاب میکند: "إِنَّکَ مَیتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیتُونَ: بی تردید تو می میری و آنان هم می میرند.(4)
بر اساس آموزههای قرآنی، وصیت کردن از حقوق مومنان است و پزشک با بیان حقیقت بیماری، بیمار را در انجام این دستور دینی یاری میکند:
"کُتِبَ عَلَیکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیراً الْوَصِیةُ لِلْوالِدَینِ وَ الْأَقْرَبینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَی الْمُتَّقینَ: بر شما مقرّر شده که هرگاه مرگ یکی از شما فرارسد، اگر مالی به جا گذاشته، برای پدر و مادر و خویشان بهطور شایسته و پسندیده وصیت کند. این حقّی است بر عهده پرهیزکاران."(5)
ص:225
و برای حفظ حقوق وارثان، حضور گواهان در نزد محتضر لازم است تا حقی از کسی ضایع نشود:
"یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا شَهادَةُ بَینِکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ حینَ الْوَصِیةِ اثْنانِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ: ای اهل ایمان! هنگامی که مرگ یکی از شما فرا می رسد، باید در حال وصیت، دو عادل از هم کیشان خود را بر وصیت شاهد بگیرد." (1)
گواهی پزشک
افزون بر حقیقتگویی در امور درمانی، امروزه موارد بسیاری است که قوانین کشورها، گواهی پزشک را ملاک رای دادگاه یا نهادهای مختلف مدنی و اجتماعی میداند.
آزمایشهای پیش از ازدواج و گواهی سلامت زوجین از بیماریهای خاص و اعتیاد به مواد مخدر، گواهی پزشکی قانونی در خصوص علت فوت بر اساس کالبد شکافی، گواهی میزان جراحات وارده بر سانحهدیده در حوادث رانندگی، گواهی عدم سلامت روانی برای جانیان در زندان، گواهی تولد نوزاد یا فوت بیمار، گواهی میزان استراحت بیمار برای استفاده از مرخصی استعلاجی، گواهی
میزان معلولیت ناشی از جنگ و موارد بسیار دیگر که متناسب با قوانین موضوعه کشورها گسترش یا کاهش مییابد، بیانگر اهمیت راستگویی و حقیقتگویی پزشک، حتی در امور غیر درمانی است. اموری که گواهی پزشک آثار مهمی در جهات مالی، عرضی و حتی جانی افراد جامعه دارد.
ص:226
قاعده استیمان یا قاعده "عدم ضمان امین" به این معناست که هر گاه کسی از طرف مالک یا شارع اذن داشته باشد به عنوان حفظ مالی برای صاحبش، یا به جهت استفاده خود از منافعش تصرف کند، چنین شخصی امین شمرده میشود و در صورت تلف شدن مال ضامن نیست، مگر اینکه تعدی یا تفریط کرده باشد.
مستاجر در اجاره، مستودع در ودیعه، مرتهن در رهن، وصی در وصیت و شریک در شرکت کسانی هستند که از سوی مالک ماذون در تصرف بوده و امین شمرده میشوند، چنانکه ولی و قیم در ولایت و قیمومیت، از سوی شارع ماذون در تصرف هستند و امین شمرده شدهاند. (1)
قاعده استیمان در حقیقت استثنایی بر قاعده ضمان ید است، چرا که به موجب مفاد قاعده ضمان ید، اصل بر این است که هر کس مال دیگری را تصرف کند، ضامن است و در قبال مالک مسئولیت دارد و در صورت تلف و نقص باید از عهده خسارت برآید. ولی بر این اصل استثنایی وارد شده که در فقه تحت عنوان «ید امین» مطرح است و قاعده «استیمان» مبین همین نوع ید است.
بر اساس این قاعده، "امین مادام که تعدی یا تفریط نکند، ضامن نیست." مطابق ماده 951 قانون مدنی: "تعدی، تجاوز نمودن از حدود اذن یا متعارف است، نسبت به مال یا حق دیگری." و مطابق ماده 952 همان قانون: "تفریط عبارت است از ترک عملی که به موجب قرارداد یا متعارف برای حفظ مال غیر، لازم است." بنابراین، فرق تعدّی با تفریط این است که تفریط غالبا
جنبه انفعالی و غیر عمدی و بالأخره جنبۀ ترک وظیفه دارد، ولی تعدّی، جنبۀ فاعلی و عمدی و استفادۀ بیش از حد را دارد.(2)
ص:227
مستندِ قاعده استیمان، دو دسته روایات است: روایات عام و روایات خاص مربوط به ابواب ودیعه، عاریه و اجاره. حدیث مشهور نبوی که:
"لَیسَ عَلَی الاَمینِ اِلاّ الیمین: بر شخص امین جز سوگند چیزی نیست."
نمونه ای از روایات دسته اول است. بر اساس این روایت، ، بار اثبات تعدی و تفریط، بر عهده مدعی یعنی صاحب مال است و اگر نتواند ادعای خود را ثابت کند، با سوگند متصرف امین، مبنی بر عدم تعدی و تفریط، حکم به برائت ذمّه او صادر خواهد شد. همچنین از علی علیهالسلام روایت شده است که:
"لَیسَ عَلَی الْمُؤْتَمَنِ ضَمَانٌ: بر کسی که امین شمرده شده، ضمانی نیست."(1)
البته بعضی از فقها برای اثبات قاعده استیمان، به قاعده احسان نیز تمسک کرده اند، با این بیان که امین همواره محسن است، یعنی به انگیزه خیرخواهی برای صاحب مال، آن را در دست دارد و بنابراین به موجب آیه "مٰا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ" (بر شخص محسن نباید سخت گیری کرد)، چنین اشخاصی ضمان ندارند.
هر چند بعضی از موارد ید امانی از مصادیق قاعده احسان است، ولی تمام موارد را نمی توان از مصادیق قاعده مزبور به حساب آورد، چرا که در عاریه، شخص مستعیر برای انتفاع خویش مال دیگری را در دست دارد، نه به قصد خیرخواهی و خدمت به صاحب مال، و در بحث قاعده احسان گفته ایم که مورد قاعده احسان فقط جایی است که شخص هیچگونه قصد کسب نفع شخصی نداشته باشد.(2)
حرفه پزشکی از نظر فقهی، در باب اجاره جای میگیرد. استاد مطهری در پاسخ به این سوال که: "کارهایی نظیر طبابت چه صورتی دارند؟ بیع است یا چیز دیگر؟ و پولی که بیمار می دهد در ازای چیست؟" مینویسد:
ص:228
"این
گونه کارها اجاره است، اجیر شدن است. در باب اجاره، این نکته را متعرض هستند که اجیر شدن دو نوع است. یک وقت کسی اجیر می شود که در یک مدت معین، کار خودش را به طور مطلق در اختیار شخصی قرار دهد. در این مدت، اختیار با آن شخص است که از او کار بخواهد. ممکن است کارش محدود باشد یا متعدد باشد؛ بگوید تو یک شبانه روز اجیر من هستی؛ در این مدت، از این نوع کارها هرکدام را از تو خواستم انجام بده. او فقط باید آماده برای کار باشد و اگر یک شبانه روز بگذرد و از او کار نخواهد مزدش را باید بدهد.
اما یک نوع اجاره هست که در آن، موجر به وقت و نیرو و غیره کار ندارد، نفس کار را می خواهد. مثل اینکه شما پارچه ای را نزد خیاط می برید و به او می گویید: اگر لباس مرا این گونه دوختی، من این قدر به تو مزد می دهم. در اینجا شما خیاط را برای یک مدت معین اجیر نمی کنید، بلکه در مقابل کار معین به او مزد می دهید. کار طبیب از این قبیل است. شخص به طبیب می گوید شما مرا معاینه کن و نسخه بده، نمی گوید تو یک ساعت یا دو ساعت اجیر من هستی و من در مقابل این زمان مزد می دهم. لذا این دو را نباید با هم اشتباه کرد."(1)
چنانکه ملاحظه شد، فقها حرفه پزشکی را در باب اجاره مطرح کرده و اخذ اجرت طبیب را از این جهت دانستهاند که او اجیر شده است تا نسبت به درمان بیمار اقدام کند.(2) از سوی دیگر همه فقها ید اجیر را امانی دانسته و تاکید کردهاند که اجیر در صورت عدم تعدی و تفریط ضامن نیست. چنانکه اگر پارچه ای را که نزد خیاط امانت است، دزد ببرد یا در آتشسوزی از بین برود، در صورتی که او در حفظ آن کوتاهی نکرده باشد، مسئول نیست.(3)
ص:229
اما همین پارچه، اگر بر اثر اشتباه یا هر علت دیگر، به دست خود خیاط ضایع یا معیوب شود، او ضامن است، (هر چند خیاط با مهارتی باشد و کمال فکر و دقت و احتیاط را در کارش اعمال کرده باشد)، مگر این که عیب از خود جنس باشد، مثلًا جنس پارچه طوری است که با اطو زدن خراب می شود، که در این صورت ضامن نیست.
در امر درمان نیز، در صورتی که پزشک در معالجه اش خطا کند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد، ضامن است. مگر آنکه از همان ابتدا به بیمار بگوید: اگر ضرری به تو برسد من ضامن نیستم (و بیمار بپذیرد)، در صورتی که دقت و احتیاط خود را بکند، در این مورد هم ضامن نیست.(1)
امام علی علیه السلام در توصیه به پزشکان میفرماید:
"مَنْ تَطَبَّبَ أَوْ تَبَیطَرَ فَلْیأْخُذِ الْبَرَاءَةَ مِنْ وَلِیهِ وَ إِلَّا فَهُوَ لَهُ ضَامِنٌ: کسی که بیماری را درمان میکند یا حیوانی را معالجه میکند، از سرپرست او برائت بگیرد، وگرنه ضامن است."(2)
ص:230
این پژوهش در سه بخش ارائه گردید، و نتایج زیر را به دنبال داشت:
1- فضایل اخلاقی نزد همه ی ادیان آسمانی بلکه همه ی مکاتب بشری مورد احترام و تأکید است، اما در اسلام از جایگاه ویژه ای برخوردار است و حدود یک سوم آیات قرآنی را به خود اختصاص می دهد. شریعت، حداقل های لازم برای سعادت افراد جامعه را در قالب احکام فقهی بیان می کند، اما برای رسیدن به مدارج عالی، کسب فضایل اخلاقی، همواره مورد سفارش پیشوایان دین بوده است.
2- حفظ حیات یک تکلیف دینی است و دستورات دین در جهت سلامت آحاد جامعه و پیشگیری از بروز بیماری، گسترده و فراگیر است. رعایت بهداشت در تغذیه، بدن و لباس، دهان و دندان، روابط جنسی و محیط زیست مورد تاکید آموزههای دینی است.
3- اصول چهارگانه ی اخلاق پزشکی نوین، می تواند به اجمال مورد قبول قرار گیرد، اما بررسی دقیق و تفصیلی نشان می دهد که اولاً این اصول از انسجام لازم درونی برخوردار نیست و ثانیاً در برخی موارد در تعارض با اخلاق اسلامی قرار می گیرد و در بیشتر موارد، آموزه های اخلاقی اسلام، امری جامع تر و فراتر از آن را ارائه می نماید.
4- رویکرد فضیلتگرایی در اخلاق اسلامی، بر خلاف رویکرد اصول گرایی در اخلاق پزشکی نوین، بر کسب فضیلت تأکید دارد و معتقد است پزشک فضیلت مند، خود در موقعیت های مختلف، قدرت تشخیص و عمل درست اخلاقی را داراست. آنچه رویکرد اصول گرایی عرضه می کند، نوعی مقررات و آیین نامه ی اجرایی است
ص:231
که همه پزشکان را ملزم به انجام آن می داند. در حالی که اخلاق امری تکلیفی و الزامی نیست و رفتار پزشک باید برآمده از فضایل نفسانی او باشد تا ارزش اخلاقی داشته باشد.
5- سه فضیلت تقوا، احسان و امانت داری می توانند مبنایی برای اخلاق پزشکی اسلامی قرار گیرند، زیرا از جامعیت، فراگیری و کاربردی بودن لازم برخوردارند و می توان مسایل اخلاقی را بر اساس آنها حل و مرتفع نمود.
اتونومی به دنبال حفظ حقوق بیمار است. در حالی که تقوا، حقوق مخلوق، اعم از بیمار، پزشک و خانواده بیمار را در چارچوب حق خالق محترم می شمرد.
سودمندی و عدم ضرر رسانی، مفید بودن خدمات درمانی برای بیمار را پیگیری می کند. در حالی که این امر، وظیفه قهری و طبیعی هر پزشک و درمان گری است و رعایت آن نشانه ارزش افزوده ای نیست که از آن به عنوان فضل اخلاقی یاد شود؛ اما احسان، امری فراتر از آن دو است و حکایت از ارزش اخلاقی در رفتار پزشک دارد که اگر با اخلاص در انگیزه همراه شود، فضیلت بزرگی نیز برای او محسوب می شود.
عدالت در توزیع منابع و عدم تبعیض میان بیماران، حداقل انتظاری است که از نظام درمانی و جامعه پزشکی می رود. اما اخلاق، در مقام بیان حداقل ها نیست و بر فضایلی تأکید دارد که موجب رشد و تعالی فرد و جامعه گردد. برقراری عدل، پایه و اساس یک نظام استوار در هر جامعه ای است، اما کافی نیست و لازمه رشد و کمال اخلاقی آن جامعه، رواج روحیه احسان است. قرآن کریم که یکی از اهداف بعثت پیامبران را اقامه قسط و عدل می شمرد؛ «لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» در کنار عدل، مردمان را به احسان سفارش نموده و می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسان»
ص:232
غنای آموزههای اخلاقی در آیات و روایات و سخن و سیره پیشوایان، پاسخگوی همه نیازهای امروز و فردای جامعه بشری در همه عرصههای زندگی است. اما تاکنون کمتر از این اقیانوس بیکران بهرهبرداری شده و کام تشنگان علم و حقیقت از آن سیراب شده است. این پژوهش سعی کرد به سهم خود گامی در این راه بردارد و اندکی از بیکران معارف آسمانی را در موضوع اخلاق پزشکی ارائه کند.
پیشنهاد مشخص نگارنده برای تداوم این راه دو چیز است:
1- تشکیل کارگروههای تخصصی در زمینههای مختلف پزشکی، در عرصههای گوناگون آموزش، پژوهش و درمان، با مشارکت طبیبان متخصص و حوزویان آشنا و آگاه، برای بررسی مسائل و معضلات اخلاق پزشکی امروز و ارائه نظریات کاربردی و راه حلهای عملی.
2- دعوت از صاحبنظران فلسفه اخلاق اسلامی، برای استخراج و استنباط اصول کلی اخلاق پزشکی از منابع و متون موجود دینی، و ارائه قواعد و چارچوبهایی جامع و مانع.
پیشنهاد اول میتواند در کوتاه مدت، مسائل مبتلابه را چاره باشد و پیشنهاد دوم بنایی را پیریزی میکند که در دراز مدت قابل ارائه به جامعه جهانی، برای نشان دادن برتری فرهنگ اسلام بر دیگر فرهنگها خواهد بود.
ص:233
ص:234
الف.
کتابها
1- قرآن کریم
2- نهج البلاغه
3- نهج الفصاحة
4- صحیفه سجادیه
5- آمدی عبدالواحد، غررالحکم و درر الکلم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1366.
6- ابن سینا حسین بن عبدالله، کتاب شفا (الهیات)، انتشارات امیرکبیر، بیتا.
7- ابن مسکویه احمدبن علی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، انتشارات بیدار، 1415ق.
8- ابن منظور جمال الدین، لسان العرب، قم، نشر ادب الحوزه، 1405 ق.
9- اتکینسون آر اف، درآمدی بر فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوینیا، مرکز ترجمه ونشر.
10- اصفهانی شیخ الشریعه، قاعده لاضرر, مؤسسه نشر اسلامی, قم، بیتا.
11- امامی سید حسن، حقوق مدنی، انتشارات اسلامیة، تهران، بیتا .
12- انصاری شیخ مرتضی، قاعدة لا ضرر، فرائد الأصول، دفتر انتشارات اسلامی.
13- اونی بروس، نظریه اخلاقی کانت، ترجمه علیرضا آلبویه، دفتر تبلیغات اسلامی1381.
14- اهوازی علی بن عباس، پندنامه اهوازی یا آیین پزشکی، ترجمه محمود نجم آبادی، انتشارات دانشگاه تهران، 1334.
15- بجنوردی سید میرزا حسن، القواعد الفقهیه، قم، نشر هادی، 1377.
ص:235
16- بحرانی هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، تهران، 1416.
17- تمیمی مغربی نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، دار المعارف مصر، 1385 ق.
18- جرجانی، سیداسماعیل، خفی علایی، تصحیح دکتر علی اکبر ولایتی و دکتر محمود نجم آبادی، چاپ اول، انتشارات اطلاعات، 1369.
19- حاتمی حسین و همکاران، کتاب الکترونیک دویست مقاله آموزشی مرتبط با فرهنگ و تمدن اسلام و ایران.
20- حرّ عاملی محمد بن حسن، وسائل الشیعه، مؤسسه آل البیت، قم، 1409 ق.
21- حرانی حسن بن شعبه، تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1404 ق.
22- حکیمی محمد رضا و برادران، الحیاة، ترجمه احمد آرام، دفتر نشر، تهران، 1380.
23- حویزی عبد علی، تفسیر نورالثقلین، انتشارات اسماعیلیان، قم، 1415 ق.
24- خامنهای سید علی، احکام پزشکی، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری، 1390.
25- خمینی سید روح الله، شرح چهل حدیث، مؤسسه تنظیم و نشر آثار، تهران، 1370.
26- خمینی سید روح الله، شرح حدیث جنود عقل وجهل، مؤسسه تنظیم ونشر آثار، 1377.
27- خمینی سید روح الله، صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار، 1379.
28- خمینی سید روح الله، توضیح المسائل، انتشارات اسلامی، 1424 ق.
29- دهخدا علی اکبر، لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، موسسه لغت نامه 1325.
30- دیلمی حسن ابن ابیالحسن، اعلام الدین، آل البیت لاحیاء التراث، 1408ق.
31- راغب اصفهانی حسین بن محمّد، المفردات فی غریب القرآن، مطبعة المیمنیة، مصر.
32- رهاوی اسحاقبنعلی، ادب الطبیب، ترجمه صادق شریعت، نشر طب سنتی، 1389.
33- ژکس، فلسفۀ اخلاق، ترجمۀ ابوالقاسم پورحسینی، کتاب های جیبی، 1357.
34- سیستانی سید علی، قاعدة لاضرر و لاضرار، مکتبة آیة الله سیستانی، 1414 ق.
35- شعیری محمد، جامع الأخبار، مطبعه حیدریه، نجف، بیتا، ص 84.
36- شهر آشوب محمد، مناقب آل أبی طالب، مؤسسه انتشارات علامه، 1379 ق.
37- صدر الدین محمد شیرازی، الحکمة المتعالیة، مکتبة المصطفی، قم.
ص:236
38- صدر سید محمدباقر، بحوث فی علم الاصول، انتشارات جامعه مدرسین, 1415 ق.
39- صدوق، التوحید، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1398 ق.
40- صدوق، من لایحضره الفقیه، انتشارات جامعه مدرسین قم، 1413 ق.
41- طاهری حبیب الله، حقوق مدنی، انتشارات اسلامی قم، 1418 ق.
42- طباطبایی محمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، انتشارات جامعه مدرسین 1417 ق.
43- طباطبایی سید محمد کاظم، حاشیة المکاسب، موسسه اسماعیلیان، قم، 1421 ق.
44- طبرسی ابومنصور، احتجاج، مؤسّسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت، بیتا.
45- طبرسی فضلبن حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات ناصر خسرو، 1372.
46- طوسی محمدبن حسن، تهذیب الاحکام، دار الکتب الإسلامیه تهران، 1365.
47- طوسی نصیرالدین، اخلاق ناصری، تصحیح مجتبی مینوی، انتشارات خوارزمی، 1373.
48- عاملی جعفر مرتضی، آداب الطبیه فی الاسلام، انتشارات جامعه مدرسین، 1362.
49- عزیزی فریدون، فقه و طب، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ چهارم، 1375.
50- فرامرز قراملکی احد، اخلاق حرفه ای، نشر مجنون، تهران، 1385.
51- فرامرز قراملکی احد، اخلاق حرفهای... ، پژوهشکده مطالعات اجتماعی، 1386.
52- فیض کاشانی محسن، المحجة البیضاء فی تهذیب الاحیاء، انتشارات اسلامی، بی تا.
53- فیض کاشانی محسن، الوافی، کتابخانه امام علی، اصفهان، 1406ق.
54- قرائتی محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درسهایی از قرآن، تهران، 1384.
55- کاتوزیان ناصر، مبانی حقوق عمومی، تهران، نشر دادگستر، چاپ اول، 1377.
56- کلینی محمدبنیعقوب، الکافی، دار الکتب الإسلامیة تهران، 1365.
57- متقی هندی علاء الدین، کنز العمّال، موسسه الرساله، بیروت، 1979م.
58- مجلسی محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء بیروت، 1404 ق.
59- محقق داماد سید مصطفی، قواعد فقه، مرکز نشر علوم اسلامی، تهران، 1406 ق.
60- محمدی ابو الحسن، قواعد فقه، چاپ ششم، تهران، نشر میزان، 1382.
61- محمدی ریشهری محمد، دانشنامه احادیث پزشکی، دارالحدیث، 1384.
ص:237
62- مدرسی محمدرضا، فلسفه اخلاق، انتشارات سروش تهران، 1371.
63- مصباح مجتبی، بنیاد اخلاق، انتشارات موسسه امام خمینی، قم، 1384.
64- مصباح محمدتقی، اخلاق در قرآن، انتشارات موسسه امام خمینی، قم، 1386 .
65- مصطفوی حسن، التحقیق فی کلمات القرآن، انتشارات وزارت ارشاد، 1416ق.
66- مطهری مرتضی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، تهران، 1383.
67- مطهری مرتضی، مجموعه یادداشت ها، انتشارات صدرا، تهران، 1386.
68- مظفر محمد رضا، اصول الفقه، قم، دار الفکر ، 1369.
69- مغیثی غلامرضا، اضطرار، دائرة المعارف قرآن کریم، مرکز فرهنگ و معارف قرآن.
70- مفید مُحمّد بن نَعمان، اختصاص، انتشارات کنگره جهانی شیخ مفید قم، 1413.
71- مکارم شیرازی ناصر و همکاران، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1380.
72- مکارم شیرازی ناصر، استفتاءات پزشکی، موسسه هدف، قم.
73- منتظری حسینعلی، مبانی فقهی حکومت اسلامی، نشر موسسه کیهان، قم.
74- موسوی همدانی سید محمد باقر، ترجمه تفسیر المیزان، دفتر انتشارات اسلامی.
75- مهدوی کنی محمد رضا، نقطههای آغاز در اخلاق عملی، دفتر نشر، 1387.
76- نجفی محمدحسن، جواهر الکلام، بیروت، دار احیاء التراث،بیتا.
77- نجم آبادی محمود، ولایتی علی اکبر، سوگندنامههای پزشکی، مجموعه مقالات، معاونت پژوهشی وزارت بهداشت، 1369.
78- نراقی محمد مهدی، جامع السعادات، منشورات جامعة النجف الدینیه،1383ق.
79- نراقی ملا احمد، معراج السعادة، انتشارات هجرت، قم، 1371.
80- نوری حسین، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت علیهم السلام قم، 1408 ق.
81- نیشابوری اصغر، ماهیت و منشأ حیات، انتشارات احرار، تبریز، چاپ اول، 1380.
82- نیشابوری مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، دارالفکر، بیروت، بیتا.
83- ورام بن ابی فراس، مجموعة ورام، انتشارات مکتبة الفقیه، قم، بیتا.
ص:238
ب.
مقالات
84- آگاه حمید، "قرآن، حق حیات و چالشهای موجود"، پژوهشهای قرآنی، ش 35.
85- اسماعیلی سعید، "طب اسلامی- طب مسلمانان"، کنگره قرآن وطب، اردیبهشت 88.
86- امینی ابراهیم، مقاله "ارزش پزشک و مسئولیت سنگین او"، اخلاق پزشکی در آیینه اسلام، مرکز مطالعات و تحقیقات اخلاق پزشکی، جلد دوم.
87- بیگ باباپور یوسف، "ادب الطبیبِ رُهاوی، کهن ترین اثر در اخلاق پزشکی اسلام"، مجله آینه پژوهش، ش 101.
88- حقیقت زهرا، "اخلاق اسلامی از دیدگاه امام علی"، نشریه کیهان، ش 189155.
89- ذاکری علی اکبر، "علم اخلاق در حوزه"، مجله حوزه، ش 68 و 69.
90- سالارزائی امیر حمزه، "عدم نیاز به اخذ برائت"، مجله پزشکی قانونی، ش 46.
91- شمالی محمدعلی، "علم اخلاق و فلسفۀ اخلاق"، نشریه معرفت اخلاقی، ش 3.
92- صفری سید ناصر، "مفهوم تقوا در قرآن کریم"، پژوهشهای قرآنی، ش 4.
93- طاهری حبیب اله، "آیا طبیب ضامن است؟"، مجله پزشکی قانونی، ش 14.
94- طیبی ناهید، "اخلاق پزشکی و موازین شرعی"، نامه جامعه، آذر 1387، ش 51.
95- لطفی اسدالله، "قاعده احسان"، مجله دانشکده حقوق دانشگاه تهران، ش 50.
96- لطفی اسدالله، "قاعده استیمان در سقوط ضمان"، مجله دانشکده حقوق، ش 44.
97- محامد علی، "بررسی قاعده عدل وانصاف"، پژوهشهای فلسفی کلامی، ش 2.
98- محقق مهدی، "دایرة المعارف تاریخ پزشکی"، مجله کیهان فرهنگی، ش 90.
99- مردانی محمدحسین، "احسان و انفاق از منظر آیات..."، کیهان فرهنگی، ش 205.
ص:239
ص:240