نام کتاب : ........................ ریشه ها و جلوه های تشیّع و حوزۀ علمیّۀ اصفهان - جلد اوّل
مؤلّف: ........................میر سیّد حجّة موحّد أبطحی موسوی اصفهانی
حروفچینی و صفحه آرائی:........................محبّ الزّهراء علیها السلام اصفهان
لیتوگرافی و چاپ : ............................ أمیر - قم
تاریخ انتشار : ........................................... عید سعید غدیر خم 1418 قمری
ناشر : .............................. دفتر تبلیغات المهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف ) اصفهان
قیمت : .......................2000 تومان
اصفهان - حوزۀ علمیّه - مدرسۀ صدر و مدرسۀ ذوالفقار
میر سیّد حجّة موحّد أبطحی
ص:1
ص:2
به پیشگاه خاتم رسولان و أشرف أنبیاء ، حضرت محمّد بن عبد الله صَلّی الله عَلَیه وَ آلِهی وَسَلَم پایه گذار مکتب تشیّع ، و گویندۀ کلام تاریخی و نورانی
یا عَلیُّ أنتَ وَ شیعَتُکَ الفائِزُون
و به آستان مقدّس أمیر المؤمنین علیه السلام ، امام و پیشوای بزرگ مکتب تشیّع و به محضر منوّر صدّیقۀ کبری ، فاطمۀ زهراء علیها السلام،أوّلین شهیده ، در راه دفاع و حمایت از مکتب تشیّع .
و به درگاه مبارک همۀ امامان معصوم علیهم السلام ، پرچمداران و مشعلداران بزرگ تاریخ درخشان و سراسر افتخار مکتب تشیّع .
و به آستان ملک دربان بقیّة الله الأعظم ، حجّة بن الحسن العسکری (عج) مصلح بزرگ و حقیقی جهان بشریّت ، و منتقم خون امامان مظلوم و شهید ، و شهیدان بزرگ از چهره های علمی و ادبی مکتب تشیّع،این اثر ناقابل إهداء می گردد .
میر سیّد حجّة موحّد ابطحی
ص:3
بِسْمِ اَللهِ اَلرَّحمنِ الرَّحیمْ
اَلحَمدلِلهِ رَبِّ العالَمینَ وَصَلَّی اللهُ عَلی سَیِّدِنا وَنَبِیِّنا،البَشیرِ النَّذیر الَّذی بُعِثَ رَحْمَةَ لِلْعالَمینَ مُحَمَّدٍ خاتَمِ النَّبیِیّنَ وَعَلی آلِهِ وَعِترَتِهِ الطَّیِّبینَ الطّاهِرینَ لا سِیّما بَقِیَّةِ اللهِ فی الأَرضینَ، اَلحُجَّةِ بنِ الحَسَنِ الْعَسْکَری،عَجَّلَ اللهُ فَرَجَه وَلَعْنَةُ اللهِ عَلی أعْدائِهِمْ اَجْمَعینَ مِنَ اَلآنِ إلی قیامِ یَوْمِ الدّینِ.
ص:4
در سال 1400 قمری برای افتتاح حوزۀ علمیّه ای در شهر نور آباد ممسنی ، در استان فارس، با حضور جمعی از علماء و طلاّب و مردم با ایمان ، و به همراهی مرحوم آیة الله ، آقای حاج سیّد أحمد فقیه امامی قُدَسُ سِرُة ، مسافرت نمودیم و در روز هفدهم ربیع الأوّل ، سالروز میلاد مقدّس پیامبر اکرم حضرت محمّد بن عبد الله صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و رئیس مذهب تشیّع ، حضرت امام جعفر بن محمّد الصّادق علیه السلام در جشن با شکوهی شرکت جستیم ، و در آن جشن بزرگ ، این نویسندۀ کمترین ، سخنرانی مراسم را بر عهده داشتم، و در یک بررسی فشرده ، از حوزۀ علمیّه و ریشه های آن ، و بیان نمونه هائی برجسته از حوزه های علمیّۀ اسلام و جهان تشیّع ، همانند حوزه و مدرسۀ عظیم پیامبر اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم در مدینۀ منوّره ، و حوزه و مجمع علمی بزرگ امام علی علیه السلام در مسجد کوفه ، و حوزۀ علمیّه و مرکز بزرگ علمی إمام صادق علیه السلام در مدینه ، و نیز حوزۀ علمیّۀ شیعه در بغداد با زعامت شیخ مفید و سیّد مرتضی و شیخ طوسی (رضوان الله علیهم) وحوزۀ علمیّۀ شیعه در نجف ، با زعامت شیخ طوسی قُدَسُ سِرُة و نیز حوزه های بزرگ قم و اصفهان و...،یاد نمودم،که شدیداً آیة الله إمامی قُدَسُ سِرُة از تشویق های بزرگوارانۀ خود،دریغ نفرمودند.
همین جریان محدود،مقدّمه ای شد برای یک سلسله تحقیقات بعدی دربارۀ مدارس علمیّه و حوزه های کوچک و بزرگ شیعه،در شهرهای ایران و خارج،و برای این منظور،در طول هفده سال،متجاوز از بیست مسافرت،به نقاط مختلف و استانهای کشور أنجام دادم،و در هر سفر از چندین شهر بزرگ و کوچک،و از مدارس علمیّه و کتابخانه ها و سایر مراکز علمی و دینی مربوط
ص:5
به حوزه های علمیّه در هر شهر ، دیدار کردم ، و دربارۀ تاریخ و سیر تحولات و رشد و رکورد آنها تحقیق نمودم ، و با بررسی وضعیّت آن مدارس و کتابخانه ها ، و آشنائی با علماء و بزرگان آن شهرها ، با سابقۀ حوزه ای در آن بلاد، آشنا شدم . تاکنون ، مجموعۀ بسیار جالبی از یادداشتها و عکس و تصویرها ، راجع به هر حوزه ای تهیّه گردیده ، و بسیاری از آنها منظّم شده و آماده چاپ گردیده است .
أوّلین جلد از مجموعۀ یاد شده ، به عنوان پیش درآمدی برای آن بررسی ، با نام « آشنائی با حوزه های علمیّۀ شیعه ، در طول تاریخ » به چاپ رسیده ، و چندین مجلّد دیگر نیز، آماده چاپ می باشد.
در ضمن این بررسی گسترده ، أهمیّت حوزۀ علمیّۀ اصفهان ، و سوابق درخشان آن ، بیش از پیش ، جلب توجّه نموده ، و تصمیم گرفتم ، در یک بررسی مفصّل تر ، سوابق علمی و تشیّع اصفهان را ، مورد ارزیابی نسبتاً کامل قرار دهم ، و ریشه های عمیق عشق مردم اصفهان را نسبت به مکتب ولایت و مذهب تشیّع ، مورد تجزیه و تحلیل قرار دهم ، تا معلوم گردد که ، گرچه اصفهان در طول چند قرن ، در اثر قدرت و سُلطۀ جائرانه و جابرانۀ عدّه ای از دشمنان تشیّع و أهل البیت علیهم السلام ، رنگ و نمای حکومت اُموی و عبّاسی و...داشته و به عنوان شهر دشمنی با ائمّه و أهل البیت علیهم السلام شناخته شده ، ولی در همان زمانها نیز ، در میان مردم اصفهان ، ریشه های تشیّع ، و عشق نسبت به أهل البیت علیهم السلام ، شدیداً مطرح بوده است .
در بخشهای : « محدّثین اصفهان » ، « چهره های علمی و بزرگ اصفهان از قرن سوّم تا دهم » ، « امامزادگان اصفهان » ، « خاندانهای علمی اصفهان » ، « مدارس علمیّۀ اصفهان در دوره های قبل از صفویّه » ، « مساجدی که در اصفهان ، مرکز
ص:6
فعّالیّت علمی بوده » ، « ریشه ها و مظاهر تشیّع اصفهان در گذشتۀ زمان » و ...، مطالب سودمندی برای اثبات سابقۀ قوی و ارزشمند تشیّع در اصفهان ، عرضه نموده ایم . و هم چنین ، در بخشهای گوناگون کتاب ، عظمت علمی و فرهنگ غنیّ و دیرینۀ اصفهان ، و أهمیت حوزۀ علمیّۀ شیعه و مظاهر و پایگاههای آن، در معرض أفکار پژوهشگران و علاقه مندان ، قرار گرفته است .
برای نشان دادن عظمت علمی اصفهان ، و سوابق تشیّع ، و مظاهر درخشان اعتقاد پاک مردم این شهر ، نسبت به مکتب ولایت و امامت ، و مذهب أهل البیت علیهم السلام مراکز و نهادهای مهمّی را ، موضوع بحث قرار داده ایم و تحت عناوین : « مدارس علمیّه » ، « مساجدی که مرکز علمی بوده اند »، « کتابخانه ها » ، « بقعه های علمی » « خاندانهای علمی » و ...،علاوه بر معرّفی آنها ، از شخصیّت های برجسته و شایسته ای که در رابطۀ با آن مراکز بوده ، و به عنوان مؤسّس یا مدرّس یا مؤلّف یا... ، به آن مرکز و مجمع أرزشمند، وابسته بوده اند یاد نموده ، و به عظمت شخصیّت و آثار و برکات علمی - اجتماعی آنها اشاره نموده ، و بدین وسیله ، عمق و گسترش علمی و دینی اصفهان را ، به نمایش گزارده ایم . و هم چنین با مطرح ساختن مباحثی از قبیل :
1- نقش حیاتی أمیر المومنین علی علیه السلام،در فتح اصفهان
2-ورود امام حسن علیه السلام به اصفهان
3-سلمان فارسی،افتخار اسلام و تشیّع،و آبروی ایران و اصفهان
4-نماینده های أمیر المومنین علی علیه السلام در اصفهان
5-شش سال حاکمیّت قدرت مختار ثقفی بر اصفهان
ص:7
6-عبد الله بن محمّد کنانی اصفهانی ، شکنجه دیدۀ راه تشیع
7-اسحاق بن سعد قُطْرُبُلّی ، فرماندار اصفهان،وعاشق دلباختۀ امام زمان (عج)
8-نقش خاندان علمی ثقفی در نشر أحادیث أهل البیت علیهم السلام در اصفهان
9-عزاداری بر امام حسین علیه السلام ، در اوج قدرت أهل تسنّن در اصفهان
10-نشر أحادیث فضائل علی علیه السلام از اصفهان
11-چهره های بزرگ و نامدار علمی شیعه ، از قرن سوّم تا دهم
12-مدارس علمیّۀ اصفهان قبل از صفویّه
13-ریشه ها و نشانه های تشیّع اصفهان در گذشتۀ زمان
14-معرّفی خاندانهای علمی شیعه در قرنهای اوّلیّه و ... ، ریشه های تشیّع را در اصفهان ، مورد توجّه قرار داده ، و عظمت این شهر را در زمینۀ سابقۀ فداکاری در راه ولایت أهل البیت علیهم السلام به اثبات رسانده ایم ، و نیز با طرح مباحثی از قبیل :
1-أسامی شهر اصفهان در طول تاریخ
2-امتیازات طبیعی و معنوی اصفهان
3-اصفهان ( فارس ) از زبان رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ و آلِهی وَسَلَم
4-اشاره ای به تاریخ اصفهان
5-اصفهان ، در آئینۀ أفکار صاحب نظران
6-اصفهان ، در آئینۀ شعر و أدب ، و سروده های شعراء بزرگ
و ...، به شکلی عام ، فرهنگ عمومی، و روحیّات اجتماعی مردم این شهر را مورد معرّفی و تمجید قرار داده ایم .
ص:8
ص:9
ص:10
نام شهر اصفهان ، در دوره های مختلف به اشکال و صور گوناگون ، مطرح گردیده ، که ذیلاً اشاره می نمائیم :
1-أنزان 2-گابیان 3-گابیه 4-جی 5-اسپاهان 6-سپاهان 7-اسپهان 8-صفاهان 9-اسفاهان
10-اصبهان 11-اسبهان 12-اسفهان 13-اسباهان 14-اصفهان .
و نیز در گذشتۀ زمان ، به نامهای : گابایاکی ، اسپادانا ، اسپدان ، آپادان ، آپادانا ، یهودیّه ، دار الیهودی ، اصیدانه مینامیده اند .
حافظ أبونعیم اصفهانی ، و حافظ أبو الشّیخ ، و مفضّل بن سعد (مافَرّوخی اصفهانی)
و دیگر بزرگانی که در بارۀ اصفهان ، کتاب یا مقاله ای نوشته اند ( از متقدّمین و متأخّرین ) فضیلت های گوناگونی دربارۀ اصفهان ثبت کرده اند ، که مقداری از آنها جنبۀ معنوی دارد، و بخشی از آن ، از مزایای طبیعی به شمار می رود، و ما در ضمن بخش های گوناگون این کتاب ، به بسیاری از آنها اشاره نموده ایم ، و در این قسمت نیز ، به برخی دیگر ، اشاره می نمائیم ، و کسانی که مایل باشند به تفصیل بیشتر دست یابند ، به کتب یاد شده و امثال آنها، از تألیفات متأخّرین، مراجعه نمایند.
حافظ أبو نعیم ، و نیز حافظ أبو الشّیخ أنصاری ، حدیثی را نقل نموده اند ، با این
ص:11
مضمون ، که وقتی نمرود در صدد برآمد که با خدای آسمانها به جنگد، به همۀ مردم شهرها دستور فرستاد که با او همکاری کنند و نیرو به فرستند ، و همه، به فرمان او گردن نهادند ، جز شهر اصفهان ، و به همین جهت ، سی نفر از مردم شهر را با غل و زنجیر بستند ، و به حضور ابراهیم خلیل علیه السلام و نمرود آوردند ، آن سی نفر با دیدار ابراهیم علیه السلام ، به آن حضرت ایمان آوردند ، و لذا ابراهیم خلیل علیه السلام به آنها دعا نمود و در پیشگاه الهی عرضه داشت:
الّلهمَّ اجْعَل أبَداً بِاصْبَهان ثَلاثینَ رَجُلاً یُسْتَجابُ دُعائُهم
یعنی خدایا!همیشه در اصفهان ، سی نفر را مستجاب الدّعوه قرار بده (1)
نقل کرده اند که ، طهمورث دستور داد ، در کشور پهناور ایران ( که زیر نفوذ او بود) محلّی را برگزینند ، که از نظر آب و خاک ، سالم و مناسب باشد ، و پس از بررّسی های کامل ، جائی را مناسب تر از اصفهان نیافتند ، آنگاه دستور داد نوشته های علمی را در پوست هائی قرار دهند و در بهترین و سالم ترین نقطۀ اصفهان نگهداری نمایند ، و شاهد این مطلب ، نوشته هائی است که در منطقۀ جِی پیدا شده است (2).
حافظ أبونعیم اصفهانی نیز ، دربارۀ این که اصفهان به عنوان مرکز نگهبرای کتب و أسنایر علمی، برگزیده شده بوده است، می نویسد:
برخی از پادشاهان ، در گذشتۀ تاریخ و در زمانهای دور، در صدد برآمدند که سرزمینی را پیدا کنند که برای نگهداری کتب علمی و اسناد ارزشمند
ص:12
دانش ها و تحقیقات اندیشمندان ، مناسب باشد ، و آن اسناد و مدارک ، در مدّت زمان طولانی تری باقی بماند، و از پوسیدگی و انْدراس در امان بماند ، و از خطر زلزله ها و خسف ها و نیز از رطوبت زمین دور باشد ، و دوره های طولانی تری باقی بماند ، و برای این منظور ، تحقیقی گسترده انجام دادند، و شهرها و سرزمین های گوناگونی را مورد مطالعه قرار دادند، و محلّی را مناسب تر و جامع تر از اصفهان و مدینۀ جی ، برای خصوصیّات مورد نظر نیافتند ، و لذا ساختمانی محکم و مورد اطمینان ساختند ، و آن کتب و اسناد و مدارک علمی را در آن قرار دادند ، و آن ساختمان تا زمان ما ( دورۀ حافظ أبونعیم ) باقی مانده ، و به نام ( سارویه ) نامیده می شود، و قسمتی از این ساختمان محکم ، در سالهای گذشته ویران گردید ، و قسمت زیادی از کتابها و آثار علمی گذشتگان ، که در زمینۀ أصناف علوم و دانش های قدیم بود، و به زبان و خطّ فارسی قدیم نوشته شده بود ، به دست آمد (1).
مورّخین و محدّثین و نویسندگان بزرگ ، در أکثر کتابهائی که دربارۀ اصفهان نوشته اند ، به این مطلب اشاره نموده اند که ، در هنگامی که به آسمان و زمین دستور الهی داده شد که :
إئْتِیا طَوْعاً أوْکُرْهاً (2)زمین اصفهان جواب داد و اعلام اطاعت نمود .
بنا بر این ، اصفهان دهان زمین و زبان گویای آن است ، و بنا بر نقل مشهور
« فَمُ الأرْضِ وَلِسانُها » یا « فَمُ الدُّنْیا وَ لِسانُها »
ص:13
می باشد ، و به همین جهت ، قسمتی از سرزمین تخت فولاد را (لسان الأرض ، یعنی زبان زمین ) می نامند (1).
روایات متعدّدی از حضرت خاتم الأنبیاء،محمّد بن عبد الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، نقل شده ، که در آنها ، از مردم فارس (ملت ایران = مردم فارسی زبان) به نحو عموم، و از مردم اصفهان ، تحت عنوان سلمان فارسی و قوم او(2) تجلیل شده ، و به عنوان طالبین دین و ایمان و علم و نیکوکاری ، و هم چنین به پیروی از آثار و سنّت رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم، و رقیق القلب بودن ، معرّفی گردیده اند ، که ذیلاً ، با تفصیل نسبی ، روایاتی را در این زمینه ، نقل می نمائیم .
١-اصفهانیها ، طالب و به دست آورندۀ ایمانند
در هنگامی که سورۀ جمعه نازل شد، و پیامبر أکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم به این آیه را قرائت فرمودند : وَ آخَرینَ مِنْهُمْ لَمّا یَلْحَقُوا بِهِمْ(3)، برخی از اصحاب ، در حضور پیامبر قواه عرضه داشتند ، کسانی که مشمول این آیه اند ، و هنوز به مؤمنین ملحق نشده اند ، کیانند؟ پیامبرصَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم توجهی نفرمودند ، تا این که أصحاب ، دو یا سه بار ، سؤال را تکرار نمودند ، در این هنگام ، رسول خدا دست مبارکشان را بر روی بدن سلمان گذاردند و فرمودند : لَوْکانَ الایمانُ عِنْدَ الثّرَیّا (4) لَنالَهُ رِجالٌ
ص:14
مِنْ هؤُلاء ، وبنابر نقل دیگری ، فرمودند:لَنالَهُ هذا وَ أصحابُه (1)(2) .
2-سلمان و قوم او ، جوینده و پابندۂ دین می باشند
در هنگامی که رسول خدا، آیۀ (وَإنْ تَتَوَلَّوْا یَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَیْرَکُمْ)(3) را تلاوت نمودند ، أصحاب آن حضرت عرضه داشتند : یا رسول الله ، چه کسانی هستند که اگر ما از اسلام روگردان شویم ، خداوند آنها را به جای ما قرار میدهد ،
فَضَربَ رسولُ الله ، عَلی فَخِذِ سَلْمان الفارسی ثم قال:هذا وقَوْمُهُ، لَوْ کانَ الدّین مُعَلّقاً بِالثُّرَیّا ، لَنالَهُ رِجالٌ من الفرس (4) .
٣ - ایرانی ها طالب علم اند ، گرچه از کنار ستارۂ ثریّا باشد
عن النّبی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : قال : إقْتَرِبُوا یا بَنی فَرّوخ ، إلی الذِّکر،وَ اللهِ إنّ مِنْکُم لَرِجالاً،لو أنَّ العلم مُعَلَّقٌ بالثّریّا، لَتَناوَلُوه (5) یعنی پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمود: نزدیک شوید ای
ص:15
بَنی فَرّوخ (1) به سوی ذکر ( قرآن ) ، به خدا قسم ، از شما مردانی هستند که ، اگر علم و دانش به ستارۀ ثریّا بسته باشد ، به آن دست می یابند .
4-بیشترین بهرۀ اسلام ، نصیب ایرانی ها است
رسول گرامی اسلام صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمود: أعْظَمُ النّاس نَصیباً فِی الإسلام أهلُ فارْس ، لَو کانَ الإسلامُ فی الثّریّا لَتَناوَلَهُ رِجالٌ مِن أهْلِ فارْس (2) .
یعنی بیشترین بهرۀ مردم از اسلام ، نصیب أهل فارس است، و اگر اسلام در ثریّا باشد ، مردانی از فارس، به آن دست می یابند .
5- سلمان و قوم او ، یابندگان بِرّْ و نیکوکاری اند
در هنگامی که آیۀ (و إن تولّوا یستبدل قوماً غیرکم) نازل گردید ، از رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهی وَ آلِهی وَ سَلَم سؤال شد،که مقصود از آیه ، چه کسانی هستند؟پیامبر اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم اشاره به سلمان نمودند ، و فرمودند : این مرد و قوم او هستند ، قسم به خدائی که جانم در دست قدرت او است ، اگر نیکوکاری و برّْ، به ستارۀ ثریّا بسته باشد ، مردانی از فارس، به آن دست می یابند (3).
6- اگر ایمان ، به عرش معلّق باشد، مردانی از عجم به آن دست می یابند
رسول خدا فرمود:ای گروه موالی ( عجم ) نزدیک شوید به ذکر ( قرآن )، زیرا عرب ، روگردان شدهاند، و همانا اگر ایمان معلّق به عرش ( الهی ) باشد،
ص:16
کسانی از شما پیدا می شوند که آن را طلب کنند(وبه دست آورند) (1).
7-رقّت قلب ایرانیان ، آنها را به دین و ایمان می رساند
قال رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم:لَوْکان الدّینُ أوِ الإسلامُ عِند الثّریّا (معلّقاً بالثّریّا) لَتَناوَلَهُ رِجالٌ مِنْ فارس ، بِرِقَّةِ قُلُوبِهِم (2) .
و قال صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : لَو کانَ هَذَا الدّینُ مُعَلَّقاً بِالنَّجْمِ ،لَتَمَسَّکَ به قَوْمٌ مِنْ أهلِ فارْس ، لِرِقَّةِ قُلُوبِهِم(3).
8-پیروی از سنّت و آثار رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و صلوات بر آن حضرت
از صفات ایرانیان است
قال رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم:یا سَلْمان ! لوکان الدینُ معلّقاً بِالثّریّا لَتَناوَلَه ناسٌ من أهل فارس ، یَتَّبِعون سنّتی ویَتَّبِعونَ آثاری وَ یُکثِرونَ الصّلوةَ عَلَیَّ...(4).
9-فارْسُ عَصَبَتُنا أهل البیت
سعید بن جبیر ، از ابن عباس ، نقل می نماید که : در نزد رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم، از
ص:17
فارس یاد شد ، آن حضرت فرمودند : فارس عصبتنا (1) أهل البیت ، و از سعید بن جبیر سؤال شد ، که مقصود از این سخن ( عصبه بودن فارس) چیست ؟ در جواب گفت که : مردم فارس ، فرزندان اسحق نبیّ علیه السلام،عموی فرزندان اسماعیل نبیّ علیه السلام می باشند (2) .
10 - رؤیائی عجیب از رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم
حذیفه می گوید : رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : دیشب در عالَم خواب دیدم، گویا گوسفندانی سیاه ، به دنبال من می آیند ، سپس گوسفندانی سفید به دنبال آنها ، به پیروی از من در آمدند ، و ( آنقدر زیاد شدند) که دیگر،گوسفندان سیاه را نمی دیدم ، یکی از حاضرین به عنوان تعبیر خواب،عرضه داشت:
آن گوسفندان سیاه،عربها هستند،وگوسفندان سفید،مردم عجم می باشند ، که پیروی از شما می نمایند و آنقدر زیاد می شوند ، که عربها در میان آنها، دیده نمیشوند ( و به حساب نمی آیند ) . رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : مَلَک هم، همینطورتعبیرنموده است (3) .
و این بود نمونه هائی ، از أحادیث رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم دربارۀ أهل فارس،
ص:18
(سلمان و قوم او) و در این زمینه ، دهها حدیث با عبارت های گوناگون ، نقل گردیده ، که حافظ أبونعیم ، در جلد 1 ، از ذکر أخبار إصیهان ، از صفحۀ 1 تا 14، نقل نموده است .
ستایش هائی دیگر
علاوه بر احادیثی که نقل نمودیم ، عبارتهائی از قبیل : انّ أسْعَدَ ألعَجَمِ بِالإسلامِ، أهلُ فارس (1) و مضمونی عجیب ، دربارۀ اعتماد پیامبرصَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و به موالی و عجم ، با این عبارت : وَ اللهِ لأَنَا أوْثَقُ بِهِمْ منکم أوْ مِنْ بَعْضِکُمْ (2) و عبارت نَزَلَتْ هذِهِ الایَةُ (سوره بقره، آیۀ 62) فی أصْحابِ سَلْمانِ الفارْسی ، و کَانَ مِنْ أشإرافِهِم(3) و اینکه سلمان از کسانی است که : عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ (4) نقل گردیده است ، که نشان میدهد ، لیاقت و شایستگی ایرانی های با ایمان ، و مخصوصاً اصفهانیها، ( هم شهری های سلمان فارسی ) مورد عنایت و توجّه خاص رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم بوده است.
اصفهان ، در دورۀ هخامنشی ، به نام (کی ) شناخته میشده ، که به (جی) تبدیل گشته است ، و در هنگام فتح اصفهان ، با نام ( جی ) خوانده می شده است، و (پاراتیکا ) که آن را منطقۀ فریدن می دانند، از نواحی مشهور و آبادِ آن،بوده است.
ص:19
در دورۀ اشکانیان ، اصفهان قلمرو یکی از پادشاهان جزء ( ساتراپ ) بوده است . در دورۀ ساسانیان ، اصفهان محلّ سکونت هفت خانوادۀ بزرگ ایرانی که مشاغل عمدۀ و مناصب سلطنتی داشته اند ، بوده ، و جزء قلمرو حکمرانی آنان محسوب می شده است .
اصفهان در دورۀ خلافت دوّمین خلیفۀ غاصب ، به وسیلۀ مسلمانان ، و با استفاده از راهنمائی های امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، فتح گردید ، و حدود سه قرن ، فرمانروایانی از طرف مرکز حکومت و خلافت ، در این شهر ، حکومت و فرمانروائی داشتند .
رکن الدّولۀ دیلمی ، دو محلّۀ شهرستان و یهودیّه را متّحد نمود، و دیوار بین دو محلّه را برداشت .
اصفهان ، در دورۂ آل بویه و سلجوقیان و صفویّه ، به خاطر عنایت و توجّه زیاد ، به رشد چشم گیری نائل گردید و مدارس و مساجد و ساختمانهای مهم دیگری در آن ساخته شد ، و مخصوصاً در عهد صفویّه ، آنقدر رشد یافت ، که جمعیّت آن را تا یک میلیون نفر نوشته اند(1).
حملۀ مغول ، و تهاجم تیمور ، و غلبۀ أفغانها بر اصفهان ، از تلخ ترین و زیانبارترین حوادث تاریخ اصفهان می باشد ، که تلفات انسانی و خسارات فرهنگی و اقتصادی ، و زیانهای اجتماعی آن ، قابل احصاء نیست .
در نیم قرن اخیر، توجّه به اصفهان و تعمیر و ترمیم خرابیها ، و حفظ و نگهداری میراثهای فرهنگی و آثار باستانی ، و نیز تأسیس مراکز مهم اقتصادی و نظامی و فرهنگی ، موجب رشد مجدّد و توسعه و آبادی چشم گیر
ص:20
اصفهان گردیده ، و فقط جمعیّت شهر اصفهان ، طبق برآوردی که در سال 1366 شمسی انجام شده ، 1108009 می باشد (1)، و با توجّه به کیفیّت إجراء برنامه های عمرانی و اقتصادیِ جاری ، که در حال انجام می باشد ، و وجود عوامل مهم و حیاتی ، همانند : آب و هوای ممتاز، وجود زاینده رود ، ذوب آهن و صنایع فولاد مبارکه ، صنایع نظامی ، حوزۀ علمیّه و دانشگاههای بزرگ ، معادن متنوّع، و هم چنین مزایای فراوان معنوی و انسانی ، که در این شهر وجود دارد، از جاذبه های بزرگ به شمار می رود ، که موجب افزایش روز افزون جمعیّت اصفهان و شهرهای تابعۀ آن می باشد .
در حال حاضر، شهر اصفهان من حیث المجموع، پس از تهران ، (که پایتخت کشور و مرکز همه مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی کشور است ) در ردیف مهم ترین شهرهای کشور می باشد ، و در بعضی از ابعاد، برجسته ترین و ممتاز ترین شهر ایران به شمار می رود .
حافظ أبونعیم ، در جلد اوّل ذکر أخبار إصبهان ، صفحۀ 43 به بعد ، از جمعی از صحابۀ رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم یاد می کند ، که وارد اصفهان شده اند،وإحیاناً دارای شخصیّت برجسته ، و دارای آثار و برکاتی بوده اند ، که ما در این کتاب ، به چندین چهرۀ آنها که از مفاخر اسلام و تشیّع بوده اند ، در جاهای مناسب ، توجّه نموده ، و از آنها یاد کرده ایم ، و دربارۀ حضور و برکاتشان ، در حدّ امکان و با رعایت اهداف کتاب حاضر ، بحث نموده ایم.
ص:21
هو سبحان الله
گِلمایه اصفهان ز آبی دگراست
اینخاک خمیر با گُلابی دگراست
خُورشید که بر زمین بتابد یکسان
اینجا چودمید آفتابی دگراست
(صاعد)
ص:22
ص:23
ص:24
از دیرزمان ، نظریّه های جالبی دربارۀ اصفهان ، از نظر علمی ، دینی ، أخلاقی و ... ، اظهار شده است که بسیاری از آنها ، در بر گیرندۀ نکات ارزشمند و جالبی می باشد ، که در میان هزاران اظهار نظر ، به چند نمونه اشاره می نمائیم ، و این فصل را به علاقمندان آشنائی با عظمت علمی و دینی این شهر تاریخی وملّت آن ، تقدیم می نمائیم :
فیروز بن یزد جرد ، از بعض پادشاهان روم درخواست نمود که حکیمی بزرگ و طبیبی حاذق ، انتخاب کند و او را برای ارزیابی شهرها و بلاد محلّ حکومت فیروز، و معرّفی مزایای آن شهرها اعزام نماید . یک حکیم رومی ، برای این منظور انتخاب و معرّفی گردید ، فیروز به او مأموریت داد که به شهرها سفر کند و نظریّه های خودش را دربارۀ بهترین شهرها و مزایای آنها ، اعلام دارد، پس از آن که حکیم و دانشمند رومی در ضمن مسافرت به شهرها ، أرزیابی علمی و دقیق خود را انجام داد ، اصفهان را برگزید (1)، و در ادامۀ ارزیابی و اظهار
ص:25
نظر دربارۀ شهرها، اظهار داشت :...وَوَجَدْنا أعْقَلَ أهْلِ مَمْلَکَتِه إصْبَهانَ و...(1) و بدین وسیله ، حکیم رومی ، هوش و ذکاوت ، و عقل و اندیشۀ اصفهانی ها را ، به عنوان برترین مردم ، مورد تأیید قرار داد.
محمّد بن أحمد مقدسی ، از دانشمندان و جغرافی دانهایِ اواخر قرن چهارم ، در کتاب ارزشمند خود به نام ، (أحسن التّقاسیم) در ضمن صفات و خصوصیّات مثبت و منفی اصفهان و مردم آن، می نویسد : یهودیّه:قصبۀ اصفهان ، بزرگ و آباد و پرجمعیّت و پربرکت و شهر بازرگانی است . چاههایش شیرین ، میوه هایش گوارا ، هوایش خوب ، آبش سبک ، خاکش شگفت انگیز ، جایش خوب است.بازرگانان بزرگ ، هنرمندان ماهر دارد...،جامعشان با نمازگزاران ، آباد است ... من پس از جامع مصر ، نماز آبادتر از جامع ایشان ندیده ، و شهری پرجمعیّت تر از شهر ایشان نشنیده و در همۀ کشور اسلام ، خاکی بدین خوبی نیافته ام . مردمش اهل سنّت و جماعت و أدب و بلاغتند.چقدرقاری و ادیب و صاحبدل که این شهر بیرون داده است ...(2) .
این دانشمند و محقّق بزرگ ، که از مفاخر علمی قرن پنجم هجری میباشد ، در کتاب گرانقدر خود، به نام ( محاسن اصفهان)، در تمجید و تجلیل از اصفهان ، و آب و هوا و محاسن و زیبائی های آن ، گامی برجسته برداشته ، و به شکل
ص:26
محقّقانه ای ، برتری اصفهان را بر سایر بلاد ، از نظر مزایای طبیعی و عقلی و علمی ، اثبات نموده و نوشته است :
وَمِنْ أقْوَی الْقَواعِدِ و الأساسِ فی تَبْیینِ عُقُولِهِمْ عَلی عُقُولِ سائِرِ النّاسِ،وَأنَّهُمْ أحْضَرُهُمْ جَوابَاً وَ أکْثَرُهُمْ صَواباً ، حِکایاتٌ رَشیقَةٌ وَ نَوادِرُ أنیقَةٌ مِنْ أقَلِّ أهْلِها حِجیَّ وَأنْزَرِهِم نُهیً وَ أعْجَزِهِم عَنِ الْجِدال وَ النِّظارِ وَأعْیاهُم بِالسِّجالِ وَ الْفِخارِ،وَ أصْغَرِهِمْ خَطَراً فی ذَوِی الأخْطارِ ، وَ أخْطَرِهِمْ قَدْراً بَیْنَ اُولِی الأقدارِ...(1).
و با عبارت فوق ، برای اثبات برتری عقلی و ذهنی اصفهانی ها، از داستانهای مربوط به طبقات ضعیف العقل بهره جسته ، که در ضمن ضعف عقلانی ، دارای سرعت انتقال و تیزهوشی و حاضر جوابی هستند، و این همه نشان می دهد ، که قدرت تعقّل و تفکّر و هوشمندی اصفهانی ها ، در چه حدّی از کمال و برتری می باشد .
مافرّوخی ، در مجموع کتاب ، علاوه بر معرّفی مزایای اصفهان از نظر طبیعی ، در نشان دادن چهره های علمی و ادبی و مفاخر گوناگون انسانی اصفهان کوشیده و این شهر را جایگاه عقل و اندیشه ، علم و دانش ، ایمان و فضیلت معرّفی نموده و با ذکر مساجد و معابد ، کتابخانه ها و مراکز علمی ، شهر اصفهان را از نظر علمی و دینی ، در قلّۀ رفیع عظمت و إعتلاء نشان داده ، و این شهر تاریخی را جامع محاسن ، و مجمع فضائل ، و مجتمع مفاخر ، به شمار آورده است (2) .
و در یک کلام ، اصفهان را ، قُبّةُ الإسلام (3) و سیّد البلدان (4) خوانده ،
ص:27
و حدیثی از امام حسن علیه السلام نقل نموده ، که فرمودند : تَداوُوا بِماءِزَرَّنْرُوذْ(1)فَإنَّ فیهِ شِفاءَ کُلِّ داءٍ (2) یعنی : با آب زاینده رود بیماری هایتان را معالجه کنید ، که در او شفاء هر دردی است.
سمعانی که از دانشمندان بزرگ قرن ششم هجری است ، دربارۀ اصفهان می نویسد : از این شهر جماعتی از علماء در هر رشته و فنِّ علمی ، چه در گذشته و چه در زمان حال برخاسته اند ، و دربارۀ تاریخ این شهر ، کتابهای زیادی در دوره های قدیم و جدید نوشته شده است(3)،و آنگاه ، جمعی از علماء بزرگ اصفهان را یاد می نماید.
یاقوت حموی ، که از دانشمندان أوائل قرن هفتم میباشد ، در کتاب ارزشمند مُعْجَمُ البُلْدان می نویسد : اصفهان شهری است عظیم و مشهور، و از اعلام و أعیان شهرها ...، از شهر اصفهان علماء و پیشوایان و أئمّۀ هر رشته و فنّی برخاسته اند ، تا آنجا که از هیچ شهری ، این شمار از دانشمندان و چهره های علمی ، بر نخواسته است ، مخصوصاً در زمینۀ عُلُوِّ أسْناد (4)،زیرا که عمر أهل اصفهان طولانی می شود ، و ضمناً عنایت فراوانی به شنیدن حدیث دارند، و در اصفهان ،
ص:28
شمار زیادی از حُفّاظ حدیث(1)هستند ، که به شمار و إحصاء در نمی آیند ، وعدّه ای از کتابهای تاریخی ، دربارۀ آن نوشته شده است... (2).
وَمَنْ نُسِبَ إلی اِصْبَهانَ مِنَ الْعُلَماءِ،لأیُحْصَوْنَ إلاّ أنَّنی أذْکُرُ مِنْ أعْیانِ أئمَّتِهِمْ جَماعَةً غَلَبَتْ عَلی نَسَبِهِمْ فَلایُعْرَفُونَ إلاّ بِالإصْبَهانی،مِنْهُمُ الْحافِظُ الإمامُ أبُونُعَیْمٍ أحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الله بْنِ...(3).
یعنی کسانی که از دانشمندان ، نسبت به اصفهان داده شده اند و اصفهانی خوانده می شوند ، به شمار در نمی آیند ، جز این که من از شخصیّتهای پیشوایانشان ، جماعتی را که عنوان اصفهانی ، بر نسبت آنها غالب شده و شناخته نمیشوند جز به عنوان اصفهانی یاد میکنم ، که از آنها است ، حافظ ، امام، أبونعیم ، أحمد بن عبد الله ...
محقّق و مورّخ و جغرافی دان مشهور و نامدار نیمۀ اوّل قرن هشتم هجری ، حمد الله مستوفی ، در کتاب نُزْهَةُ القُلُوب ، از شهر اصفهان و آب و هوا و خاک و میوه جات بسیار خوب آن، و نیز ، از دوری آن از زلزله و بیماریهای سخت و مُزمن،( همانند وبا و ...) و فراوانی و خوبی نعمتها و میوه های آن تمجید نموده، و سپس نوشته است: در آن شهر ، مدارس و خانقاهات و أبواب خیر بسیار است ، از جمله مدرسۀ...و در طاعت ، درجۀ تمام دارند...(1).
سیّاح بزرگ و نامدار ، و دانشمند محقّق نیمۀ دوّم قرن هشتم ، ( ابن بطوطه ) در سفرنامۀ مشهور و گرانقدر خود ، که یادگاری است بسیار ارزشمند ، از مسافرتهای بسیار ، به بلاد و کشورهای گوناگون ، دربارۀ اصفهان و دیدار و خاطرۀ جالبش از این شهر ، می نویسد :
اصفهان که از شهرهای عراق عجم است ، شهری بزرگ و زیبا است ، ولی اکنون قسمت زیادی از آن، در نتیجۀ إختلافاتی که بین سنّیان و شیعیان آن شهر، به وقوع می پیوندد ، به ویرانی افتاده (2) ... مردم اصفهان ، مردمی زیبارویاند ، رنگ آنان سفید و روشن و متمایل به سرخی است و شجاعت و نترسی ، از
ص:30
صفات بارز ایشان می باشد . اصفهانیان مردمانی گشاده دست اند . هم چشمی و تفاخری که میان آنان در مورد إطعام و مهمان نوازی وجود دارد ، منشاء حکایات غریبی شده است ، مثلاً اتفاق می افتد که یک اصفهانی ، رفیق خود را دعوت میکند و می گوید ( بیا برویم نان و ماس « ماست » با هم بخوریم ) ولی وقتی او را به خانه می برد ، أنواع غذاهای گوناگون پیش او می آورد ، و اصفهانی ها به این رویّۀ خود مباهات زیاد می کنند ...
در این شهر ، در زاویۀ منسوب به شیخ علیّ بن سهل که شاگرد جنید بوده است منزل کردم ، این زاویه ، مورد احترام و زیارتگاه مردم اصفهان است ، و در آن برای مسافرین غذا داده می شود ، و گرمابه ای عالی ، مفروش به رخام دارد، که دیوارهایش از کاشی است ، این حمّام وقف است ، و از مراجعه کنندگان پولی مطالبه نمی شود... (1).
سیّاح دانشمند و محقّق فرانسوی ، که در قرن یازدهم هجری ، دو نوبت و هر بار چندین سال ، در اصفهان اقامت جسته و خصوصیّات و چگونگی شهر و مردم اصفهان را ثبت نموده ، و سپس منتشر ساخته(2)، دربارۀ شهر اصفهان و مزایای آن ، عباراتی دارد که ذیلاً به برخی از آنها ، اشاره می نمائیم :
شهر اصفهان با حومۀ آن ، یکی از بزرگترین شهرهای دنیا است . أطراف آن کمتر از دوازده لیو یا بیست و چهار میل نیست ( لیو،چهار کیلومتر است،
ص:31
بنابراین دوازده لیو ، چهل و هشت کیلومتر، یا هشت فرسخ می شود - مترجم ) .
ایرانیان ، به عنوان مبالغه ، از عظمت آن می گویند ( اصفهان نصف جهان ) .. به زعم بعضی ، جمعیّت شهر اصفهان ، بالغ بر یک میلیون و صد هزار نفر است، برخی دیگر ، ساکنین آن را ، ششصد هزار می دانند(1).
... خلاصه ، به عقیدۀ من ( اصفهان به اندازۀ شهر لندن که پرجمعیّت ترین شهرهای اروپا است ، جمعیّت دارد ) ، در بازارها ، أنبوه جمعیّت چنان است که جلو هر سواری ، خادمی میدود تا معبری برای او باز کند، زیرا در صدها محل ، جمعیّت آنقدر زیاد است که گوئی روی هم ریخته اند (2) .... به هر حال ، شهر اصفهان یکی از پرجمعیّت ترین بلاد است(3)
... چون از طرفی هم هوای ایران خشک است ، و هم مردم آن همه روزه ، صبح و عصر ، جلوی خانه خود را رُفْتِه (4) و آب می پاشند ، سرگین و کثافت و گرد و غبار ، به اندازۀ کوچه های شهرهای ممالک اروپائی ندارد (5) .
از هر سو شهر اصفهان را تماشا کنیم ، آن را مانند جنگل یا بیشه ای می بینیم که فقط از خلال أشجار ، گنبدهای کبود و مناره های بلندی که برای أذان ساخته شده اند ، دیده می شود (6).
ص:32
... این است شرح مفصّل شهر اصفهان که بزرگترین و زیباترین شهرهای مشرق زمین می باشد . برای آن که عظمت و بزرگی آن بیشتر معلوم گردد ، ایرانیان افسانۀ کوچکی نقل میکنند...(1).
اصفهان دارالعلم شرق است ، و علم و دانش ، از آن ، به بلاد و أقطاع مختلف ، مخصوصاً هندوستان ، پراکنده می شود
شاردن ، در ادامه می نویسد : نتیجۀ یادداشتهای من این است که : در داخل حصار شهر اصفهان ، بناهای زیر وجود دارد : 162 مسجد ، 48 مدرسه و 1082 کاروانسرا و 273 حمّام و 12 قبرستان ...(2) (3) .
... آب و هوای آن ( شهر اصفهان ) ، سالم ترین نقاطی است که من در دنیا دیده ام ، مَثَل معروفی است که : هر که سالم به اصفهان وارد شود ، هرگز بیمار نخواهد شد ... ، و علّت آن ، همانا خشکی و لطافتِ بی نهایت آن است (4) .
حاجی زین العابدین شیروانی ، که از دانشمندان قرن سیزدهم می باشد، در کتاب ( بُستانُ الْسِّیاحَه ) ، ضمن ذکر جنبه های مثبت و منفی مردم اصفهان ، و بیان عقائد دینی مردم آن در طول تاریخ، می نویسد : أهل اصفهان ، نزد أبنای زمان ،
ص:33
فَطِن و زیرک ، چنانچه لفظ زیرک و اصفهانی در عدد جُمل یکی است (1)
فقیه اصولی ، و رجالی نامدار و محقّق ، آقا سیّد محمّد باقر چهارسوقی خوانساری ، در کتاب شریف روضات الجنّات ، به مناسبت شرح حال ابراهیم بن محمّد ثقفی کوفی اصفهانی ، بررسی و بحث مفصّلی ، راجع به شهر اصفهان و عظمت آن می نماید ، که فرازهایی از آن را نقل می نمائیم : ... اصفهان شهری است عظیم ... و از بزرگترین شهرهای اسلام ، که به جز شهر بغداد ( که مرکز علم و حدیث است ) در میان تمام بلاد اسلامی، بالاترین مرتبه را ، در علم الحدیث ، و درس و نشر آن دارد (2).قیلَ وَ مِنْ جَلِیِّ الْمَناقِبِ أنَّها لَمْ یُتَسَمَّ بِها مِصْرٌ (3) .
و از کتاب محاسن اصفهان ، تألیف مافرّوخی ، نقل می نماید : إصْفَهانُ بَلْدَةٌ قَدْ أسْنَی اللهُ مِنْ أیادیهِ البیضِ قِسْمَهاوَ وَفَّرَ مِنْ مَواهِبِهِ الغُرِّسَهْمَها، وَصَدَّرَ فی جَریدَةِ الْبِلادِ إسْمَها ، وألْحَقَ بِرُسُومِ الْجِنانِ رَسْمَها ، فَلا مَزیدَ عَلَیْها ، طیبَ بُقْعَةٍ وَسَعَةَ رُقْعَةٍ وَزَکاءَ تُرْبَةٍ وَصَفاءَ طینَةٍ وَ أعْتِدالِ هَواءٍ وَ عُذُوبَةَ ماءٍ وَنَظافَةَ أوْطانٍ وَ ظَرافَةَ قِطانٍ لِکَوْنِها فی نُقْطَةِ الإعْتِدالِ وَ حَیِّزِ الْکَمالِ مِنَ الإقْلیمِ الرّابِعِ الأوْسَطِ مِنْ الأقالیمِ السَّبْعَةِ ، المُجْمَعُ عَلی وُفُورِ حَظِّها مِنَ النَّبْلِ وَ کَثْرَةِ خَلاقِها مِنَ الْفَضْلِ ، وَ هِیَ بِالْمِعْیارِ الْبُرْهانی و الإعْتِبارِ الْقِیاسی ،سُرَّةُ الأرْضِ وَ غُرَّتُها وَ سَیِّدَةُ الْبُلدانِ وَحُرَّتُها(4).
ص:34
و از حافظ أبونعیم نقل می نماید که : هنگامی که دستور الهی به زمین و آسمان صادر شد که : إئْتِیا طَوْعاً أوْ کَرْهاً(1) ، زمین اصفهان به عنوان زبان زمین (فَمُ الأرْضِ وَلِسانُها ) اجابت نمود و اطاعت خود را اعلام داشت (2) .
و از حسین بن خوانسار جرباذقانی ، نقل می نماید که : أمیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند : تَداوٌو بِماءِ زَنْده رٌود ، فَإنَّ فیهِ شِفاءَ کُلِّ داءٍ (3)
وسپس می نویسد:اصفهان قبة الإسلام و همتای مدینة السّلام (بغداد) است و چنین قبّه و سرزمینی ، در میان قبّه ها و سرزمین ها ، عجیب و شگفت آور است ، و لقب و عنوان او در میان لقیها ، برتری خاص دارد (4) .
فضائل مشهور و مشهود اصفهان ، و خصال پسندیده و به شمار آمدۀ آن، به مرتبه ای شریف و جایگاهی برجسته رسیده است ، که هیچ کس از عقلاء ، آن را انکار نمی کند، و هیچ دستی توان دفع آن را ندارد (5).
امام حسن بن علی علیه السلام ، در راه سفر به جرجان ( گرگان ) وارد اصفهان گردیدند ... و همیشه ، چهره هائی از أبدال و أبرار و صلحاء و أخیار ، در اصفهان اقامت داشته اند ، و به نقلی ، همیشه سی نفر مستجاب الدّعوه ، در میان آنها بوده
ص:35
است (1) . آنگاه از جامع جورجیر ، که به وسیلۀ صاحب بن عبّاد ساخته شده ، یاد میکند(2) و فضیلت های فراوانی را در قالب شعر و نثر ، برای اصفهان ذکر می نماید و می نویسد :
أقُولُ : إنَّ الْحَقَّ أنَّها أرْفَعُ مِنْ کُلِّ هذِهِ الأوْصافِ بِکَثیرٍ ، وَ کَفاها مَنْقَبةً أنَّ جُلَّ أرْبابِ الْحِکَمِ وَ ألادابِ إرْتَقَوْا إلی مَدارِجِهِمْ وَ اُسْتَوفَوْا نَصائِبَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ ، فیها (3)
یعنی : همانا حق این است که ، اصفهان از همۀ اوصاف یاد شده ، بسیار بالاتر است ، و همین بس برای منقبت اصفهان ، که عمدۀ صاحبان علم و حکمت وأدب ، در این شهر بزرگ ، به قلّه های رفیع کمال و درجات بالای علمی ، صعود نموده ، و بهره های خود را از دانش و بینش ، در این شهر ( أرزشمند و با عظمت ) به دست آورده اند ، ( و به عنوان چهره های درخشان ، در عالم علم و تحقیق ، درخشیده اند ).
آنگاه صاحب روضات ، روایاتی را که در مذّمت أهل اصفهان رسیده نقل نموده ، و می فرماید : اینها ، به دورهای مربوط است ، که قدرت و نفوذ و سُلطۀ أمویان ، بر شهر اصفهان ، جوّ عمومی این شهر را ، گرفتار دشمنی و عداوت با أهل البیت علیهم السلام عموماً، و أمیرالمؤمنین علی علیه السلام خصوصاً ، نموده بوده است (4)
و در پایان ، از منارجنبان و عظمت مُحَیِّر العُقُول آن ، یاد نموده و می نویسد :
من بارها و بارها ، با جمعی زیاد ، از این دو مناره ، دیدن نموده ام ، که وقتی یکی از آنها را حرکت دهند ، هر دو مناره و بقعه و تمام ساختمان ، شدیداً
ص:36
به حرکت می آید ، و به شکل عجیبی ، متمایل به راست و چپ می شود ، و هیچکس سرّ این مطلب را نفهمیده ، و معمارهای ماهر ، همه یقین دارند که این حرکت عجیب ، در این ساختمانی که با گچ و آجر ساخته شده ، و حرکت یک مناره ، موجب حرکت مناره دیگر و بقعه و ساختمان می شود ، با قواعد معماری، هماهنگی ندارد ، و حتی خارجی ها و فرنگی ها ، که مرتباً به دیدن این اثر عجیب می آیند ، حیرت زده می شوند، و هیچ توجیهی نیافته اند (1).
و از نکته های جالب ، دربارۀ منارجنبان اصفهان این است که ، این دو مناره و بقعۀ مجاور آن ، بر روی قبر کسی ساخته شده ، که بارها در حوادث مختلف ، تر و تازه دیده شده ، و هیچ گونه تغییری نیافته بوده، و این مطلب را ، بسیاری از موثّقین دیده و شهادت داده اند (2).
یکی از دانشمندان محقّق و متتبّع ، به نام میرزا حسین ، فرزند محمّد ابراهیم خان ، تحویلدار اصفهان در اواخر قرن سیزدهم(3) ، کتابی را به نام « جغرافیای اصفهان » تألیف نموده ، که مطالب بسیار سودمندی در آن گرد آورده ، و در معرّفی جغرافیای طبیعی و انسانی ، و آمار أصناف شهر ، قدم مثبتی برداشته است
در بخشی از کتاب ، در ضمن معرّفی 199 نوع از أصناف مردم اصفهان ، چنین می نویسد :
ص:37
نوع یک نوع مجتهدین و فضلاء ، در اصفهان بسیارند ، و به شماره در نمی آیند
هیچ ولایت در روی زمین ، مانند این بلد ، فقیه و عالم ندارد ...
چون مقتضیات موجود ، و موانع مفقود ، و در هر فن ، استادِ فاضلِ کامل ، زیاد است ، لذا محصلین علوم از بلاد ، در اینجا اجتماع میکنند ، و فارغ التحصیل می شوند ، و برای ریاست بلدان ، به أوطان ( خویش ) معاودت می کنند ، و برخی ... اقامت را ترجیح می دهند .
قریب آلإجتهاد ، فراوان و مجتهدِ مُجاز ، از صد نفر متجاوز
مُفْتیِ جایز الفتوی و جامع الشّرائط متعدّد
نوع دوّم : نوع فضلاء و علمای صاحب مسند و منصب ...
نوع سوّم : نوع طلاّب و محصلین علوم . در اصفهان کلیۀ تحصیل کننده ها
بی حساب است . مدارس بسیار است که از قدیم ، موقوفات برای آنها باقی مانده ، به مصارف طلاّب و محصّلین می رسد ، بدین جهت همۀ مدرسه ها مملو از ملاّ ، در خانه ها هم علاوه بر اینها ، مکان و سکُنی دارند .
بعضی خانواده های علماء ، که الان هر کدام ، سلسله محسوب می شوند ، از قرار تفصیل است : خانوادۀ مرحوم حاجی محمّد ابراهیم کلباسی ... - خانوادۀ مرحوم حاجی محمّد جعفر آبادهای ... - خانوادۀ مرحوم حاجی محمّد ابراهیم قزوینی ... ، خانوادۀ مرحوم آقا سیّد صدرالدّین ..... - خانوادۀ مرحوم ملاّ علی اکبر خوانساری .....، خانوادۀ مرحوم ملاّ علی اکبر و ملاّ عبدالله اژیه ... خانوادۀ مرحوم ملاّصالح مازندرانی ...... و سایر علماء ، که صاحب محراب و منبر و أحکام شرعیّه هستند ، در این شهر بسیارند .
عادت خلق اصفهان بر آن است که ، أغلب پنج وقت فریضه را نماز فرادی نمی کنند ، و أکثر به جماعت حاضر می شوند،
ص:38
مگر أشخاص أفسار گسیخته
نوع چهارم : نوع حکمای الهی . کُمَّلین و محصّلین این فن ، در اصفهان زیاد بودند ، بسیار از بلاد بعیده آمده ، بعد از تکمیل باز معاودت نمودند . اسامی استادان علم و خانوداه های ایشان که در این شهر است : مرحوم ملاّ علی نوری ، که ثانی ملاّ صدرای شیرازی بود ، و در عصر خود ، استاد کلّ...،مرحوم میرزا محمّد حسن چینی ، استادی بود در علم ، قریب الدّرجۀ مرحوم میرزا حسن نوری ، و در تقریر ، أکمل ، و بحر وجودش بسیار با وسعت ... ، مرحوم آقا سیّد رضی لاریجانی ، از اعاظم علماء این فن بوده ، که مقابلی با مرحوم ملاّ علی نوری می نمود ... ، مرحوم حاجی محمّد جعفر لاهیجی ، کهنه استاد بوده ... ، مرحوم آقا سیّد یوسف أعمی ، استاد کاملی بود ... ، مرحوم ملاّ حسن نائینی ، مردی بود از أوتاد ، در علوم دین و دنیا یگانه ، و در عالم توحید ، مردانه ... ، در همۀ علوم ، استاد و فرید دهر بود ، خاصّه حکمت الهی و انواع علوم ریاضی ، از صبح تا به شام ، طلاّب علوم مختلفه ، دسته دسته ، پیوسته به مدرسش حاضر می شدند ، و استفاده می کردند ... ، مرحوم آقا علی اصغر همدانی ، آن هم در همه چیز فرد بود ... ، مرحوم میرزا مهدی رشتی ... ، جناب آقای میرزا أبو الحسن(1) ... ، در علوم أدبیّه و ریاضی و غیره ، کامل ، و در حکمت الهی ، وحید دوران ، سی سال است مجرّدانه ، در تهران تدریس می نماید ، و در این فنّ شریف ، استادِ کاملِ بی نظیر ... ، جناب آقای آقا محمّد رضا قمشه ای ، از عظماءِ علماءِ این فن ، و خدمتِ غالبِ استادانِ بزرگ را درک نموده ، و تحصیل فرموده ... ، سالها است در اصفهان تدریس می نماید ... .
ص:39
نوع پنجم : سادات عالی درجات و سلاسل ایشان . سلسلۀ سادات امام جمعه ... ، سلسلۀ سادات پا قلعه ، معروف به سادات مدرّس ... ، سلسلۀ سادات خواجوئی ، سلسلۀ سنگینی است ... ، سلسلۀ سادات طباطبائی ، در همه جا هستند سلسلۀ سادات بید آبادی ، أولاد مرحوم حاجی سیّد محمّد باقر حجّة الإسلام ( شفتی ) ... سلسلۀ سادات إمامی ، که زیاد و فراوانند ، سلسلۀ سادات تکمه چین ... ، سلسلۀ سادات چهارسوق شیرازیها ( سادات روضاتی - خوانساری ) ، سلسلۀ سادات کلیشادی ... ، سلسلۀ سادات قاضی عسکر ... ، سلسلۀ سادات میر محمّد صادقی ... سلسلۀ سادات سیّد منصوری ... ، سلسلۀ سادات یزد آبادی ... ، سلسلۀ سادات گلستانه ... ، سلسلۀ سادات شاهشاهانی ( شهشهانی) (1) (2) .
میرزا حسین خان ، در دنبالۀ مطالب یاد شده ، از نوع میرزایان استیفاء ، و سلاسل ( سلسله های ) ایشان ، که از قدیم در جزو أرباب قلم اصفهان ، صاحبان منصب و مسند بوده اند (3) ، و هم چنین ، از نوع أطّباء و نوع روضه خوانان ، که طبیبان روحانیند (4)، و نیز ، از نوع علماء هیئت و نجوم و رمل و جفر و عدد و هندسه و جبر و مقابله و جرّ أثقال و مناظر و مرایا و سایر فنون ریاضی ، از علوم غریبه و غیره ، که در زمان صفویّه شیوع تمام داشته ، بلکه همۀ علوم ایران در آن عهد ، به حدّ کمال رسیده (5) یاد نموده ، و معرّفی کرده ،
ص:40
و سپس از نوع خوشنویسان و نوع شعراء یاد کرده(1)، و بدین وسیله ، اصفهان را مرکز علم و دانش و هنر و ذوق و سلیقه و ابتکار و قریحه معرّفی نموده است
نویسندۀ یاد شده ، علاوه بر مطالب فوق ، در بخش معرّفی و بیان صفات وحالات و عادات مردم اصفهان ، أقلیّت آنها را ، گرفتار صفات بد ، از قبیل : ریاکاری و فساد و نفاق و ... ، دانسته ، و أکثریت آنها را ، گروه مقلّدین و مقدّسین و محسنین ، از عامی و عالم ، که محاسن واقعی دارند ، تقریباً هفت عُشر از مردم اصفهان دانسته و نوشته است :
غالباً مروّج آداب شریعت و مرید مجتهدین و واعظین و مواظب نماز جماعت و أذکار ، و مراقب مسائل دین و قرآن و پرهیزکار و خالص العقیده ، و حلال خور و صادق القول ، و متواضع و مهمان پذیر ، و آبرو دوست و میانه رو و با عصمت ، و غیور و حلیم و ظریف و با شرم ، و با حقوق و با حساب
و دوراندیش و مآل بین و محتاط ، می باشند (2)
نویسندۀ یاد شده ، أکثریت زنهای اصفهانی را ، با چنین أوصافی ستوده است : ... بعد از فراغت از خانه داری ، مشغول خیاطی و چرخ ریسی و سایر هنرها و کسب های یدی ( دستی ) و أخذ مسائل شرعیّه ( هستند ) ، و مواظب نماز و روزه ، و معتقد به ختم و أدعیه ( می باشند ) . تکاهل و تعیش و بطالت ، میان آنها ننگ است ... ، چندین سبب دارد که غالب زنهای این شهر ، خود سر و بدهوا
ص:41
نیستند ، یکی از اوامر و نواهی و مواعظ علماء و فضلاء ، که کوچه به کوچه ، ملاّ و مجتهد سکنی دارند ، و در اجرای حدود شرعیّه ، دائم ساعی و جاهد می باشند ، ویکی مواظبت خویشان و شوهران بر ایشان، و یکی کثرت عیال باری و زحمت خانه داری ... (1).
نویسندۀ محقّق ، محمد مهدی اصفهانی ، در کتاب ( نصف جهان ) تحقیق مفصّل و جالبی دربارۀ اصفهان نموده ، و در ضمن بخشهای کتاب ، چنین توصیفی دارد
از جملۀ أمکنۀ معروفۀ اصفهان ، یکی تخت فولاد است ...، و قبور جمعی از أجلّۀ علماء و عرفاء و حکماء در آن است ، و أکثری مقبره دارند، و عماراتی که در اینجا است ، تکیه می نامند، و از جمله : تکیۀ میر ابوالقاسم فندرسکی استر آبادی است ، که به تکیۀ میر معروف است ، مشارالیه ، حکیمی فاضل ، وعارفی کامل بوده است ...، و دیگر قبر آقا محمّد بید آبادی اصفهانی است ، که حکیمی عارف و دانائی کاشف أسرار بوده ، و از قدماء ، بابا رکن الدّین است ،صاحب تکیه و دستگاه ، که مرحوم محمّد تقی مجلسی ، کرامت غریبی از او نقل می کند ... و دیگر از علماء ، آقا حسین و آقا جمال خوانساری ، و میر اسماعیل خاتون آبادی ، و میرزا محمّد علی ، مشهور به میرزا مظفّر ، و فاضل هندی و ملاّ مهراب مازندرانی ، و مرحوم شیخ محمّد تقی و جمعی کثیر ، که شمار آن ممکن نیست ، در آنجا می باشند (2) ... در اصفهان ، چهارصد مسجد جامع
ص:42
بزرگ، و یک مسجد قابل ذکر هست (1)، و از جملۀ آن چهارصد مسجد ، یکی مسجد جامع عتیق است ، که مخصوصاً به مسجد جامع موسوم است ... دوّم از مساجد بزرگ معتبر ، مسجد جامع عبّاسی است ، که به مسجد شاه معروف و در سمت جنوب میدان نقش جهان است ... ، مسجد جامع سوّم ، مسجد موسوم و مشهور به مسجد حکیم است ... مسجد جامع چهارم ، مسجدی است که مرحوم حاجی سیّد محمّد باقر مجتهد رشتی در محلّۀ بید آباد ساخته است ... ، أمّا مسجد دیگر ، که قابل بیان و تعریف است ، مسجد مشهور به شیخ لطف الله است ... (2) .
أمّا مدارس این شهر ... ( نویسندۀ یاد شده، از صفحۀ 69 تا 73 کتاب خود ، به معرّفی آنها پرداخته است ) .
در این دائرة المعارف ، که به زبانهای آلمانی و انگلیسی و فرانسوی ، منتشر شده ، و سپس به زبان عربی ترجمه گردیده ، در جلد 2، از صفحۀ 258 تا 263، به بحث دربارۀ اصفهان و عظمت آن پرداخته شده ، و این شهر ، با عبارت جامع :
هِیَ الأنَ أَهَمُّ مُدُنِ ألْعِراقِ الْعَجَمِیِّ (3) مهمترین شهر در تمامی عراق عجم ، معرّفی گردیده است ، و مسجد شاه ( مسجد امام = جامع عبّاسی ) در اصفهان ، از زیباترین ساختمانهای عالَم
ص:43
دانسته شده (1) و نیز ، در آن کتاب ، آثاری از هنر و معماری اصفهان ، تشریح
شده است .
علاّمۀ محقّق ، آیة الله ، آقا سیّد محسن أمین شامی عاملی ، در کتاب شریف أعیان الشّیعه ، می نویسد : اصفهان ، شهری است بزرگ و مشهور ، که از أعلام وأعیان بلاد می باشد ... ، از این شهر ، بسیاری از علماء مسلمین برخاسته اند ، وأهل آن در زمان قدیم ، منحرف از مسیر مکتب أهل البیت علیهم السلام بوده اند ... ،
و لکن در زمان حکومت صفویّه ، دار الملک و دار العلم گردید
و همۀ اهل آن ، شیعه شدند، تا به امروز 0 أهل اصفهان ، معروف به تیز هوشی وحذاقت و خوش فکری ، و صنعتهای ارزشمند و ریشه دار ، می باشند (2).
دانشمند بزرگ عرب ، محمّد فرید وجدی ، در دائرة المعارف مشهور خود می نویسد : اصفهان ، شهری است از مشهورترین شهرهای فارسی ... که در گذشته ، پایتخت بلاد فارسی بوده، و هم اکنون از بزرگترین بلاد عجم ، به شمار
ص:44
می رود(1).
دانشمند محقّق و متتبّع ، حاج میرزا حسن خان انصاری ، در کتاب (تاریخ اصفهان و ری ) می نویسد : ... مردمش عموماً دانش پژوهند . هر یک خواندن و نبشتن نیکو میدانند ، صنعتگران و دکّان داران ، أشعار بزرگانی از شعرای پارسی زبان را محفوظ دارند ، و تجّارشان حاذق و دانا و أصحاب نشاط و خوش گذرانند(2)(3).
عدد ( اصفهانی ) را با ( زیرک ) « 237 » مطابق یافته اند ، و بزرگ دلیل بر زیرکیِ اصفهانیان ، گردش حضرت سلمان به گرد جهان ، در پیدایش حق ، چون از روایات صحیحه ، به یقین رسیده ، که حضرتش از دهقان زادگان جی اصفهان، بوده است(4).
دانشمند محقق و متتبع ، و چهره نامدار فرهنگ و ادب فارسی ، علی أکبر دهخدا ، در لغتنامه دهخدا، در یک بررسی بسیار مفصل و جامع در جلد هفتم ، از صفحه 2774 تا 2808، درباره تمام مشخصات تاریخی ، معماری ، علمی
ص:45
و فرهنگی و آثار بزرگ تاریخی اصفهان بحث نموده ، و ستایش هائی از این شهر دارد ، که ذیلاً به برخی از آنها توجّه می نمائیم : ... هوای لطیف دارد و أهل وی زیرک باشند در صناعتها ... (1)، أغلب ، شجاع و مبتکر و کریم و مهمان نوازند ، و در این باره أخبار عجیبی از آنان نقل شده است ... و در علوم وصناعت ، ماهرند (2) ، مدارس قدیم ، بحمد الله هنوز دائر است ، و طلاّب علوم قدیم ، عدّه ای در دورۀ مقدّمات و عدّه ای در علوم شرعی اشتغال به فقه و اصول و حکمت دارند ، درس خارج هم در اصفهان معمول است ، طبّ قدیم نیز تدریس می شود ... ، در مدارس عمده ، از قبیل : مدرسۀ صدر و چهارباغ و جدّۀ بزرگ و جدّۀ کوچک و مدرسۀ نیم آورد و مدرسۀ ملاّ عبد الله ، طلاّبی اشتغال به تحصیل و مباحثه دارند ... ، کتب درسی ... از قبیل : معالم و شرایع و شرح لمعه و ریاض و مکاسب و کفایه و قوانین و کتب طبّی از قبیل : شرح نفیسی و شرح أسباب و قانون شیخ الرئیس و کتب چگمی و کلامی ، از شرح منظومه و شرح تجرید و شرح اشارات و شوارق و أسفار تدریس می گردد(3) .
... شهر زیبای اصفهان ، از قدیم ترین روزگاران ، مرکز صنایع و هنرهای زیبا بوده و شاهکارهای هنری هنرمندان آن ، هم اکنون نیز در بناهای با شکوه تاریخی آن شهر ، متجلّی است و دیدۀ هر بیننده را خیره می سازد . در این بناها هنرنمایی هائی به چشم می خورد که نشانۀ چیره دستی هنرمندان این شهر در
ص:46
صنایع معماری ، بنائی ، محراب سازی، مناره سازی ، گنبد سازی ، کاشی کاری و جز اینها است ... (1).
وی در کتاب ( اصفهان ) می نویسد : یگانه شهر بزرگ ایران ، اصفهان است ، که از قدیم ترین أزمنۀ تاریخی بجا مانده ، و در تمام تواریخ ، نام آن دیده می شود ، حتی اگر به کتیبه های میخی ، که متعلّق به دو یا سه هزار سال پیش از میلاد است مراجعه شود ، می بینیم ( أنزان ) که شامل ناحیۀ اصفهان بوده ، حدّ شرقی ممالکی است که بابلی ها از آن اطلاّع داشته اند ، و قبل از کورش ، مرکز اقتدار هخامنشیان ، در اصفهان بوده ، و پس از کورش ، اسم آنزان ، تبدیل به گابیان شده ، و استرابن هم ، آن را به این اسم نامیده است . لفظ گابیان کم کم تبدیل به گابید و آن ، به جی ، تغییر یافت .
مورّخین ، نامش را به صور مختلفه ، اسپهان ، اسپاهان ، سپاهان ، اسپدان و آپادانا نوشته اند ... ، در تمام دورۀ ساسانیان ، شهر اصفهان ، مقرّ حاکم آن ولایت ، و یکی از ضرّابخانه های بزرگ بوده ، و حتی در صدر اسلام هم، ضرّابخانۀ بزرگی بوده است (2) .
نویسندۀ متتبّع ، مرحوم أبو القاسم رفیعی مهر آبادی ، در مقدّمۀ کتاب ارزشمند ( آثار ملی اصفهان ) می نویسد :
ص:47
قدر مسلّم این است که اصفهان در گذشته ، أهمیّت تاریخیِ بسزائی داشته ... و رجال و علماء و محدّثان و عرفاء و شعراء و ادباء و ... و مردمانی هنرمند و حِرفت أندوز و بصیر ، از آنجا بر خاسته اند ، و در أزمنۀ پیش از اسلام و بعد از آن ، حوادثی بزرگ و تحوّلاتی سترگ ، در آن روی داده است (1).
اصفهان از آغاز ظهور و نشر اسلام در ایران ، دارای سوابق ممتدّ و مشعشع تاریخی می باشد، و با داشتن مساجد بسیار کهن و أماکن مقدّسه ، تاریخچۀ وقف آن أعصار ، فوق العاده مهم و شایان توجّه است .
مسجد جمعۀ اصفهان ، که قسمتهای مختلف آن ، نمودار فنّ معماری و سلیقه و ذوق هنرمندان ایران ، طی قرون متمادی است و تحوّلات ساختمانی و گچ بری و آجرکاری و کاشی سازی و اقسام هنرهای جالب در حجّاری و منبّت کاری وغیره ، از قرون اوّلیۀ اسلام را نشان می دهد و از نودار شاهکارهای باستانشناسیِ ایران، در دوره های دیلمی، سلجوقی و صفوی می باشد .
میدان شاه ( منظور میدان امام است ) مسجد شاه ( منظور مسجد امام است )، مسجد شیخ لطف الله ، عالی قاپو ، چهلستون ، مدرسۀ چهارباغ ، مساجد و مدارس و مناره ها و امامزاده ها و بقعه ها و کاروانسراهائی که در کلیۀ نواحیِ اصفهان و اطراف شهر وسیع ، وجود دارد ، این منطقه را شهری تاریخی به دنیا معرّفی کرده و مجموعه ای از آثار معماری و هنری ایران ، طیّ مدّتی قریب ده قرن گذشته ، می باشد .
ص:48
کثرت اوقاف اصفهان
و به موازات همین اهمیّت تاریخی و باستانشناسی ، اصفهان از لحاظ توسعۀ اوقاف و کثرت موقوفات ، شایان اهمیّت و مطالعه است ، و با داشتن مساجد وأبنیۀ خیریّۀ قدیمی ، تاریخچۀ وقف آن ، از أعصار قدیم ، به دوران آل بویه و سلجوقیان و دیلمیان ، می رسد (1).
در بخش أعلام فرهنگ معین ، از آبادی گستردۀ اصفهان در زمان صفویّه یاد شده ، تا آنجا که نقل نموده ، آن را نصف جهان دانسته اند ، و جمعیّت اصفهان را در ردیف اوّل شهرهای جمعیّت کشور ، پس از تهران دانسته و در پایان گفتار ، بیان نموده است :
اکنون ، از حیث آثار تاریخی، از معروف ترین شهرهای ایرانست (2).
دانشمند محقّق ، غلامحسین مصاحب ، در دائرة المعارف خود ، که به نام ( دائرة المعارف فارسی ) نامیده شده ، می نویسد:
... پایتخت چند سلسله از سلاطین سابق ایران ، سوّمین شهر بزرگ و از شهرهای تاریخی کشور، در 420 کیلومتری تهران ...... دارای آب و هوای معتدل و فصول منظّم است . اصفهان مملو از آثار هنری و اماکن تاریخی است ، از جمله ، مسجد جمعه ، مسجد شاه ، و مساجد دیگر ... مدرسه ها ... أمکنۀ زیارتی
ص:49
و مقبره ها و بقعه ها... مناره ها ... کاخها و میدانها و خیابانها و باغها و پلها ......(1).
در این دائرة المعارف ، در تحت عنوان اصفهان ، در جلد 6 از صفحۀ 23 تا 32، به شکل مبسوطی شرح و تفصیل داده شده ، و زیبائی های این شهر از نظر طبیعی و مناظر دل انگیز ، مورد معرّفی قرار گرفته ، و از زاینده رود و ساختمانها و آثار تاریخی مهمّ اصفهان ، همانند : مسجد جامع ، مسجد شاه ( مسجد امام فعلی )، مسجد شیخ لطف الله ، مسجد و مدرسۀ چهارباغ ، منارهای مهم و تاریخی و ... معرّفی گردیده ، و عظمت علمی و دینی شهر ، با ذکر نمونه هائی از
خاندانهای علمی ، همانند : خاندان صدر ، مجلسی ، خوانساری ، طباطبائی ، تویسرکانی ، کلباسی ، شفتی ، مدرّس ، خاتون آبادی ، فشارکی ، روضاتی و ...، و ذکر چهره هائی از شخصیّت های علمی و معرّفی بانوی بزرگ و مجتهدۀ ایرانی ، مورد توجّه قرار داده شده ، و شعرای نامدار و عرب زبانی که از اصفهان درخشیده اند و در عالم أدب عربی و اسلامی ، نام و عنوان یافته اند، همانند : عبدان اصفهانی ، أبو سعید رستمی ، أبو محمّد خازن ، أبو العلاء أسدی ، أبو الحسین غویری و ... ، شاهد کمال أدبیِ اصفهان ، حتی در أدب عربی ، به شمار آمده ، و سپس چنین توضیح داده شده است : وَعَدا عَنِ الشِّعْرِ وَ الأدَبِ ، فَقَدْ أخْرَجَتْ إصْفَهانُ أعْلامَ الْفُقَهاء وَ الْمُحَدِّثینَ ... وَبَعْدَ أنْ سادَ التَشَّیُعُ فیها ، أصْحَبَتْ ذاتَ حَوْزَةٍ عِلْمِیَّةٍ شیعِیَّةٍ مِنْ أکْبَرِ الْحَوْزاتِ الْعِلْمِیَّةِ، وَتَتالی فیها ، کِبارُ عُلَماءِ الشّیعَةِ ، حَتَّی الْیَوْم (2).
ص:50
و در جای دیگری نوشته است :
وَلاتَزالُ إصْفَهانُ، حَتَّی الْیَوْمَ مَقَرّاً لِلدِّراساِت الدّینَّیةِ وَیَبْلُغُ عَدَدُ طُلاّبِها مایَزیدُ عَلی
خَمْسَمِأَة طالِبٍ تَأْویهِمٌ الْمَدارِسُ الأتِیَةُ ...، و آنگاه هجده مدرسۀ علمیّۀ دینیّه را ، اسم برده است (1).
و هم چنین در معرّفی شهر اصفهان ، از مزار و بقعۀ علاّمۀ مجلسی و اجتماع زائرین برای زیارت آن بزرگمرد ، و نیز از مقبرۀ صاحب بن عبّاد، یاد نموده و مهاجرت علماء بزرگ را از دیگر بلاد اسلامی ، همانند جبل عامل ، نشانۀ علم دوستی و دین داری و قدر شناسی مردم اصفهان شمرده ، و بیان داشته است که ، مسجد شیخ لطف الله عاملی ، که برای یک دانشمند عاملی ساخته شده ، نشانۀ وفاداری و علاقمندی اصفهان به علم و دانش می باشد (2). و در یک عبارت کوتاه ، از مرکزیّت علمی و دینی و تشیّع اصفهان ، چنین یاد شده است :
... وَ لکِنْ إصْفَهانُ صارَتْ فی دَوْلَةِ الصَّفَویّین دارَ الْمُلْکِ وَ دارَ الْعِلْمِ ، وَصارَ جَمیعُ أهْلِهَا الْمُسْلِمینَ ، شیعَةً إلَی الْیَوْمِ (3).
ص:51
استاد باستان شناس معروف ، آقای دکتر هنرفر ، در کتاب ( راهنمای اصفهان ) می نویسد : اصفهان از جمله شهرهائی است که ، شاید تاریخ و سابقۀ آن ، به سابقه و قدمت کشور ایران ، برسد ، و در عموم دوره های تاریخی ، از شهرهای بزرگ و مشهور ایران ، به شمار می رفته است . نویسندگان قدیم ، بنای اصفهان را به طهمورث دیوبند ، سوّمین پادشاه از سلسلۀ پیشدادیان ، نسبت داده اند . از جمله ، صاحب نسب نامه ، که در ابتدای سلطنت سلجوقیان ، می زیسته ، و رساله ای در أنساب ملوک پارس نوشته ، در این مورد تصریح نموده و می گوید: که طهمورث ، ابتداءً دو بنا و آبادی ، در این محل نزدیک به یکدیگر طرح نموده و بساخت، و یکی را ، سارویه و دیگری را مهرین ، نام نهاد و به مرور زمان ، جمعیّت و آبادی آنجا زیاد شده به یکدیگر پیوست ، و شهری معتبر گردید .
آنچه مسلّم است ، بانی این شهر ، هر که بوده از اهل علم و حکمت و با کمال دانش و حذاقت و مهارت بوده ، و با دقّت زیاد و ملاحظۀ کیفیت خاک و خوبیِ آب و هوا ، و نزدیکی آب به سطح زمین ، و دسترسی به رودخانه و سایر محاسن در این محل بنای شهری نموده ، چه هیچ موضعی از أطراف دور و نزدیک جلگه ای که شهر اصفهان در آن واقع شده ، متّصف به این صفات نیست (1).
اصفهان پیوسته مهد علم و ادب ایران بوده ، و در رشته های مختلف علم وأدب و تاریخ و فلسفه ، مردان بزرگی از آن برخاسته اند ... ، در بعضی فنون شعر و ادب ، مانند قصیده سرائی و ترجیع بند ، اصفهان سخنوران بزرگی مانند :
ص:52
جمال الدّین عبد الرّزاق و کمال الدّین اسماعیل و هاتف ، داشته است (1).
مدارس قدیمۀ اصفهان ، محلّ تدریس و تحصیل علوم مذهبی و الهیّات و حکمت و ادبیّات بوده است ... ، معمولاً زندگیِ طلبگی ، بسیار ساده و بی پیرایه بوده ، اطاق طلبه ، با فرشی بسیار ساده مفروش می شده ، و غذای او ، ساده ترین مأکولات بوده است ، از این جهت ، تمام حواسّ آنها متوجّه تحصیل و فراگرفتن معارف زمان می شده ، و أغلب ، در بین آنها نوابغی به ظهور می رسیده اند .
کلیۀ دانشمندان و رجال علمی و سیاسی قدیم ایران ، مانند : خواجه نظام الملک و ابن سینا و أبوریحان بیرونی و إمام غزالی و خواجه نصیر طوسی و سایرین از علماء و أدباء و روحانیّون طراز أوّل و حکماء و فلاسفه ، مدارجِ تحصیلی را ، در همین نوع از مدارس طلبه نشین ، پیموده اند (2) .
باستان شناس یاد شده ، در کتاب اصفهان ، ( در مقدّمه ) نوشته است :
اصفهان از شهرهای بسیار قدیمی ایران است . حُسن موقع جغرافیائی و طبیعی آن در مرکز فلات ایران و خاک حاصلخیز و وجود زاینده رود ، در همۀ دروانهای گذشته ، به آن امکان داده است که ، از مراکز مهم فعّالیّتهای نژاد آریائی ساکن این مرز و بوم باشد . همیشه آب و هوای آن در خوبی ، ضرب المثلِ نویسندگان و شعرا بوده، و مردم آن ، به داشتن هوش و ذکاوت فوق العاده ، و ابتکار و هنرمندی ، ممتاز بوده اند .
خاک اصفهان را ، از دیرباز هنر پرور ، و مردمِ آن را ، هنر آفرین ، معرّفی
ص:53
کرده اند ... ، در دوره های اسلامیِ تاریخ ایران ، و طیّ چهارده قرن أخیر ، پیوسته از شهرهای مهمّ ایران به شمار رفته ، و چند دوره پایتخت بوده ، بخصوص در دوران سلاجقه ، پایتخت امپراتوریِ پهناوری بوده ، که یک مرز آن ، رود جیحون ، و مرز دیگرش دریای مدیترانه بوده است ، و در دوران صفویّه ، که پایتخت این سلسله بوده ، شهرت جهانی داشته است . دربارۀ تاریخ و جغرافیا و رجال و نویسندگان و شعراء و آثار تاریخی و اماکن مقدّسه و سنن و آداب و رسوم و شعائر محلّیِ آن ، از قرن سوّم هجری تا زمان حاضر ، کتب متعدّدی به وسیلۀ مورّخان و نویسندگان ، تدوین شده است (1)(2).
هم چنین باستان شناس نامی و محقّق یاد شده ( دکتر هنرفر ) در کتاب ( آشنائی با شهر تاریخی اصفهان ) ، توصیفی جالب ، از اصفهان و عظمت تاریخی و طبیعی و علمیِ آن نموده ، که ذیلاً نقل می گردد :
اصفهان از شهرهای بسیار قدیمی است ، و موجودیّتِ تاریخیِ آن ، به هزارۀ سوّم قبل از میلاد هم ، می رسد . حُسن موقع طبیعی و جغرافیائی آن ، در مرکز فلات ایران ، و خاک حاصلخیز و مصون بودن از آفات ارضی و سماوی ، و وجود زاینده رود ، در همۀ دوره های گذشته ، به آن امکان داده است که از
ص:54
مراکز مهمّ فعالیّت های اقوام آریائیِ ساکن این مرز و بوم باشد .
در دوره های اسلامی تاریخ ایران ، و طیّ پانزده قرن اخیر ، پیوسته از شهرهای مهمّ ایران محسوب می شده ، و در دوره های آل زیار و آل بویه وسلاجقه و صفویّه ، پایتخت ایران بوده است ، و بخصوص ، در دوران سلجوقیان ، پایتخت امپراطوری گسترده ای بوده ، که یک مرز آن رود سیحون ، و مرز دیگرش سواحل شرقی دریای مدیترانه بوده است ، و از سال 1006 هجری به بعد ، که پایتخت شاه عبّاس اوّل از قزوین به اصفهان انتقال یافت ، در مدّتی قریب به یک قرن و نیم ، پایتخت سلسلۀ صفویّه بوده ، و شهرت جهانی داشته است . مورّخین و باستان شناسان و ایران شناسانِ خارجیِ یک قرن أخیر اروپا ، اصفهان را در ردیف شهرهای مهمّ درجۀ أوّل تاریخی دنیا ، مانند پکن و ونیز و رم و فلورانس ، معرّفی کرده اند ، و
از نظر نفاست و اهمیّت تاریخی - اسلامی آن ، ستارۀ جهان اسلام
لقب گرفته است (1)
دبیر کنگرۀ بزرگداشت اصفهان ، آقای دکتر صلواتی ، در مقدّمه ای بر کتاب ( الإصفهان ) از ( سیّد علی جناب ) می نویسد :
اصفهان ، در طول اعصار و قرون ، مرکز تلاش و فعّالیّت و هنر و صنعت بوده است . چه بسیار شایستگانی که توانستند در این شهر بزرگ ، منشأ خدمات و آثار ارزنده ای برای مردم باشند ، و چه بسیار گامهای مفید و مؤثّری که برای اعتلای انسانیّت برداشتند و در دوران پرشکوه پیروزی انقلاب اسلامی نیز ،
ص:55
مردم اصفهان نقش سازندۀ خود را به نحو أحسن ایفاء نمودند و با تربیت عالمانی شایسته ، فقیهانی با تقوی ، هنرمندانی متعهّد ، شاعرانی متبحّر ، به تاریخِ خود جلایِ بیشتری بخشیدند .
کنگرۀ بزرگداشت اصفهان ، بهانه ای بود تا اندیشمندان کشور ، گوشه هائی از این ارزشها را به جهانیان و به نسل آینده ، نشان دهند و نوشته ها و کتابهائی را در زمینۀ فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم ، عرضه نمایند (1)
در دائرة المعارف تشیّع، جلد 2، از صفحۀ 215 تا 220، دربارۀ عظمت علمی و ادبی و تاریخی و هنری اصفهان ، و تا صفحۀ 228، در معرّفی جمعی از چهره های برجستۀ عملی و ادبیِ شیعه ، که از مفاخر اصفهان می باشند ، بحث و بررسی شده است .
در این بررسی ، علاوه بر بیان مزایای طبیعی و اجتماعی اصفهان ، از آثار تاریخی و معماری های هنرمندانۀ آن ، بحث شده و نقش برجستۀ علماء و رهبران اصفهان ، در مسائل علمی و دینی و اجتماعی ، مورد توجّه قرار گرفته، و در ضمن این بررسی، آمده است :
اصفهان در دورۀ اسلامی ، فقهاء ، دانشمندان ، فیلسوفان ، تاریخ نگاران ، عرفاء ، شاعران و هنرمندان بسیاری ، در دامان خود پرورده است ، و شمار زیادی از علمای اسلامی ، در این شهر ، به تحصیل علوم پرداختند .
پاره ای از علماء ، در جاهای دیگر ، تولّد یافتند و بر آمدند ، امّا به واسطۀ طول اقامتشان در اصفهان ، به اصفهانی شهرت یافتند ، و برخی نیز در اصفهان
ص:56
تولّد و پرورش یافتند ، أمّا از این شهر بیرون رفته ، و در جاهای دیگر سکونت گزیدند .
از علمای شیعیِ اصفهان ، أبو الفرج اصفهانی (م 356 ق ) أبوعلی مسکویه (م 421 ق ) أبونعیم اصفهانی (م 430 ق ) شاه علاء الدّین محمّد اصفهانی (م 850 ق ) ملاّ محمّد تقی مجلسی (م 1070 ق) ملاّ محمّد باقر، مجلسی دوّم (م 1111 ق) آقا محمّد بید آبادی (م 1198 ق) محمّد ابراهیم کلباسی (م 1261 ق) شیخ محمّد حسن اصفهانی ، معروف به صاحب جواهر (م 1266 ق ) أبو المعالی کلباسی (م 1315 ق) سیّد ابوالحسن اصفهانی ...، و از گویندگان نامی این شهر : شفائی اصفهانی ، شیخ محمّد حزین، آذر بیگدلی ، هاتف اصفهانی ، مجمر اصفهانی ، والۀ اصفهانی ، سروش اصفهانی و ... را می توان نام برد (1).
دانشمند محقّق ، عبد الغفور بلوشی ، در مقدّمه کتاب طبقات المحدّثین بإصبهان ، جمله هائی جالب دربارۀ سابقۀ علمیِ اصفهان آورده ، که ذیلاً به برخی از آنها ، اشاره می نمائیم : ... اصفهان از قرون اوّلیۀ اسلامی محلّ مهاجرت علماء ، برای به دست آوردن حدیث بوده ، و طالبین حدیث ، در این شهر ، بار می انداخته اند ، تا آنجا که شهر اصفهان ، در کثرت حدیث ، و علوّ سند (2) با شهر بغداد ( که مرکز
ص:57
علوم اسلامی بوده ) مشابهت داشته ( و پهلو به پهلو می زده است ) (1).
... أهل اصفهان در نو آوری ، در صناعات دستی محلّی و دقیق ، بی نظیرند ، و در این زمینه ، همانند ندارند ... ، در هر فنّی ، صنعت گران اصفهانی ، بر دیگر صنعتگران برتری دارند، تا جائی که یک روسری به اندازۀ چهار زرع می بافند ، که فقط وزن آن چهار مثقال است ( و با موادّی بسیار کم ، محصولی بزرگ و دقیق عرضه می نمایند ) و نیز ، کوزه گری هنرمند ، کوزه ای می سازد ، به وزن چهار مثقال ، که هشت رطل آب در آن جای می گیرد، و بر همین مقیاس ، هنرمندان ( مبتکر و ظریف کارِ اصفهانی ) در همۀ زمینه ها ، آثار هنریِ خود را عرضه می نمایند (2).
اصفهان شهری است عظیم ، از برجسته ترین و پر آوازه ترین شهرها ، که در برگیرندۀ أقسام صفات شایسته ، از قبیل خاک پاکیزه ، هوای سالم ، گوارائیِ آب، جَوِّ با صفا ، بدنهای سالم ، صورت زیبای مردم ، مهارت و حذاقت در علوم و صنایع ، می باشد (3).
... به خاطر اهمیّت و بر جستگی های اصفهان بوده ، که همیشه مردمِ دیگر شهرها، با دید شگفتی و إعجاب به اصفهان می نگریسته اند، و مایل بوده اند که به اصفهان هجرت کنند ، و أثر این توجّه ، همانا دانشمندان بزرگ و پیشوایان علوم و صنعتگران ماهر و تجّار حاذقی هستند ، که از این سرزمین ارزشمند برخاسته اند ، و در عالَم علم و صنعت درخشیده اند ، و گواه این علاقۀ شدید به
ص:58
شهر اصفهان ، یکی گفتار سعید بن مسیّب ( که از تابعین بزرگ است ) می باشد ، که گفته است : اگر من مردی از قریش نباشم ، دوست می دارم از أهل فارس یا اصفهان باشم(1)، و نیز گفتار او است که اظهار داشته : اگر آرزو داشته باشم که أهل شهری باشم ، آرزویم این است که از أهل اصفهان باشم (2) .
... تعجّب و شگفتی نیست اگر اصفهان ، خانۀ سنّت پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، و محلّ مهاجرت علماء ، و بار أنداز سفر آنها باشد ، و مساجد و مدارس آن، جایگاه شور و نشاط علماء و دانشمندان قرار گیرد، تا جائی که نظام الملک ، در قرن پنجم، یکی از مدارس بزرگ خود را ، در شهر اصفهان ، تأسیس نموده است (3)
فَصارَتْ حَقّاً ، دارَ هِجْرَةٍ لِلْعُلَماءِ وَ مَحَلَّ نَشاطِهِمْ حَتّی أقْبَلَ بَعْضُ الرّؤساءِ وَ الْعُمّالِ یَتَنَشَّطُونَ إمّا فی تَلَقِّیِ الْحَدیثِ أوْ إکْرامِ الْمُحَدِّثینَ (4) .
کانَ لإصْبَهانَ مَکانَةٌ عِلْمِیَّةٌ مَرْمُوقَةٌ بِحَیْثُ صارَتْ مَقْصَدَ الْقاصی وَالْدّانی وَ لأسیَّما بَعْدَ مَا اسْتَوْطَنَها عَدَدٌ مِنْ کِبارِ الْحُفّاظِ الْمُحَدِّثینَ (5)
یعنی : اصفهان همانند بغداد بود در علوّ اسناد و فراوانی حدیث و نشر آن
نویسندۀ متتبّع و مشهور ، مرحوم آقای سیّد مصلح الدّین مهدوی ، متوفّای : 1416 قمری ، در مقدّمۀ تذکرة القبور مرحوم آخوند گزی ، که به نام رجال اصفهان منتشر نموده ، نوشته است : شهر اصفهان از قدیم ترین ازمنۀ تاریخی ، مجمع أرباب فضل و کمال و مرکز أصحاب وجد و حال بوده ، و همیشه علماء بسیار و فضلاء و دانشمندان بی شمار ، از آن برخواسته اند ، و چون در مرکز
عراق عجم (طبق تقسیمات قدیم ) و بالنّتیجه در مرکز مملکت ، واقع بوده است اور چندین دوره ، پایتخت سلاطین واقع شده است ، که مهمترین آنها در زمان سلاجقه ، و بعداً در زمان صفویّه بوده ، پادشاهان بزرگ ، در آبادی ظاهری آن کوشیده ، و علماء ، بر اهمیّت واقعیِ آن افزوده اند . علی هذا ، در هر زمانی عدّه ای از بزرگان ، همّت نموده، و کتبی در تاریخ و جغرافیا و رجال اصفهان ، نگاشته اند ، که از آن جمله است ... (1).
و نیز ، دانشمند محقّق و متتبّع، یاد شده ، که دربارۀ شرح حال علماء و بزرگان اصفهان ، تألیفات زیاد از خود بجای گذارده و در حدود هشتاد أثر قلمی دارد، در مقدّمۀ کتاب دانشمندان و بزرگان اصفهان ، می نویسد :
اصفهان از قرون اوّلیۀ اسلام ، مرکز علم و دانش بوده ، علماء و عرفاء وحکماء و شعراء و محدّثین و رُواة و وعّاظ و گویندگانِ زیادی از آنجا
ص:60
بر خاسته اند ، که جهت أخذ علم و حدیث به این شهر و آن شهر مسافرت نموده ، و به خدمت بزرگان علم و رواة أحادیث رسیده ، و از هر یک ، نکته ای آموخته ، تا خود عالمیِ بزرگ و حافظی ثقه ، یا فیلسوفی عالیقدر و عارفی گرانمایه ، و شاعری نامدار شده اند ، سپس به مَوْلِد خود مراجعت نموده یا برای خدمت بیشتری به علم و دانش ، در غُربت ، زندگانی را به سر برده اند . برای نمونه ، کتاب ذکر أخبار أصبهان ، تألیف حافظ أبونعیم اصفهانی ، در حدود دو هزار نفر از آنان را نام می برد .
در کتاب حاضر ، از هر بیست نفر از این مردان ، ( که در طول تاریخ علمی اصفهان ، درخشیده اند ) شاید به نام یک نفر اشاره شده باشد، آنهم بیشتر از علماء شیعه ، از عهد صفویّه تا قرن حاضر (1).
و هم چنین نویسندۀ مذکور ، در مقدّمۀ کتاب دار العلم شرق ( مخطوط ) به مناسبت بحث دربارۀ مدارسِ فراوانِ اصفهان ، می نویسد :
... می توان بطور حتم و یقین ، اظهار نظر کرد که در قرن یازدهم و دوازدهم هجری قمری ، مهمترین پایگاه علمی شیعه ، و مرکز تجمّع هزاران نفر عالم و فقیه و حکیم و فیلسوف و أدیب و شاعر و مورّخ و گوینده و نویسنده بوده است (2) .
و همین بزرگمرد ، در مقاله ای که در کتاب ( محیط أدب ) (3) به چاپ
ص:61
رسیده، پس از اشاره به تحقیقات و تألیفات زیادی که دربارۀ اصفهان انجام شده ، نوشته اند : ... لکن به صراحت باید اقرار کرد که ، آنچه تا کنون دربارۀ اصفهان گفتۀ و نوشته اند ، نیمی از وصف اصفهان بیش نیست ، و هنوز نکات تاریک و مبهم ، در تاریخ این شهر باستانی که
همیشه یکی از مراکز مهم علم و ادب و فقه و حدیث بوده
و سالها دار الملک و دار السّلطنه و پایتختِ با عظمتِ مملکتِ ایران بوده است ، فراوان است (1). می توان به طور یقین گفت :
اصفهان همیشه مجمع فضلاء و نویسندگان و مَحَطِّ رِحال فقهاء و محدّثین
و مرکز تدریس ادباء و مفسّرین بوده ، و از روی حق و انصاف
آنجا را دار العلم لقب داده اند (2).
نویسندۀ گرامیِ ( تاریخِ فرهنگ اصفهان ) با استفاده از تحقیقات وسیع خود ، و بهره مندی از تحقیقات مرحوم صدر هاشمی ، و محقّق نامدار ، استاد جلال الدّین همائی و ... ، بحث و بررسی و معرّفی جالبی در مورد فرهنگ غنی و ریشه دار اصفهان نموده ، که فرازهایی از آن را نقل می نمائیم :
... از این زمان ( أواخر قرن سوّم ) به بعد ، فرهنگ اصفهان رو به تکامل نهاد ، و هر زمان به پیشرفت بیشتری نائل گردید ، و در حقیقت مرکزی بود برای کسب علم ، چنان که بالاخره به این شهر ، دار العلم اطلاق گردید، و این لقب از زمانهای قدیم ، و در کتب تاریخ ، همراه نام اصفهان بوده است ، و اگر بیشتر
ص:62
ترقیّات علمی و ادبی و صنعتی ایران را ، از تجلّیّات روح اصفهان و رهین قریحه و ذوق سرشار مردم این سرزمین بدانیم ، چندان دور نرفته ، و سخنی به گزاف نگفته ایم .
ایران ، مهد ذوق و أدب ، و سرزمین هنر و صنعت است و بیشتر مایۀ این گونه موهبت های طبیعیِ خدا داده را ، باید در ساحل زاینده رود ، یا در اعماق روح لطیف و ذهن کنجکاو مردم اصفهان ، و سر انگشتان هنر آفرینِ پروردگانِ این آب و خاک ، جستجو کرد . یکی از دانشمندان می گوید :
هر جا شعری لطیف می شنوم ، یا صنعتی ظریف می بینم
قلبم آسوده نمی شود ، تا آنگاه که در روح سخنور ، و بازوی کارگر
پیوندی از نژاد مردم اصفهان می یابم
این سخن چندان گزاف نیست، زیرا اگر به تاریخ ادبی و صنعتیِ ایران رجوع کنیم ، می بینیم که : در اغلب نهضتهای ادبی و صنعتی ، اگر اصفهان پیشوا و پیشقدم نبوده
باری ، دستی در کار داشته است .
آب و هوای اصفهان را ، در تربیت و نموّ أدب و صنعت ، خاصیّتی است که در هیچ کجا نظیر آن را نتوان یافت . مردم این سرزمین هم دارای طبع سلیم و ذوق لطیف هستند و هم روح ابتکار و اختراع در آنها به حدّ کمال موجود است . اگر خود مخترع چیزی نبوده اند ، آن را از دیگران گرفته و چنان سر و صورت داده ، و به سر حدّ کمالش رسانیده اند ، که زادۂ فکر خود آنها محسوب شده است .
احیاناً می بینیم که یک جنبش ادبی یا صنعتی ، از جای دیگر آغاز می شود ، امّا چون به محیط سراسر ذوق و هوش اصفهان می رسد و یک چند ( مدّت ) زیر دست استادان چابک اندیشه ، پرورش می یابد ، در مدّت اندک ، یکی از مظاهر
ص:63
بر جستۀ أدب و هنر را ، نمایان می سازد . این خاصیّت ، در تمام دوره های تاریخی ، در محیط ذوق پرور اصفهان ، وجود داشته است (1).
در عهد صفویّه ، بازار علم و دانش هم در اصفهان رواج و رونق یافت .
علماء و دانشمندان از هر ناحیه ، روی به اصفهان آورده ، و اهالی شهر هم ، به تعلیم و تعلم گرائیدند ، و تحصیل علوم و معارف عقلی و نقلی شایع گردید ، و بالنّتیجه ، قرن یازدهم هجری ، یعنی دورۀ شیخ بهائی ، میرداماد ، ملاّ صدرا ، میرفندرسکی ، شیخ علینقی کمره ای ، و أمثال آن نوابغ را به وجود آورد ، که از دوره های برجستۀ نهضت علمی ایران محسوب می شود ، در این قسمت هم مردم اصفهان سهمی وافر داشتند ، و محیط اصفهان در ایجاد این نهضت ، بی اندازه مؤثّر افتاد ، چرا که می دانیم پرورش محیط و اقلیم و استعداد أهالی هر ناحیه ، در تربیت فکر و قریحه مؤثر است (2) .
آقای عبّاس نصر ، در مقدمه ای بر کتاب « ألاصفهان » از مرحوم سیّد علی جناب می نویسد : اصفهان ، که یکی از شهرهای مَبنائی برای کشور ایران در تمام دوران تاریخ بوده و هست ، بسی قابل تحقیق و مطالعه است . توجّه مستشرقین ، طیّ چندین قرن گذشته ، به این شهر ، و مطالعات ظریف و عمیق آنها در این باره ، بدون دلیل نیست ، و سخن از این نقش بنیادی می گوید . اگر از تاریخ آن سخن به میان آید ، سرگذشت آن تا أعماق أساطیر و افسانه ها ریشه دارد، از یک سو به سلیمان و نوح متّصل ، و از سوی دیگر ، پایگاه نهضت کاوۀ
ص:64
آهنگر بر علیه ضحّاک خونخوار ، معرّفی می گردد .
اگر از فرهنگ و اسلام ، سخن به میان آید ، سیمای سلمان فارسی که تا معراج « منّا أهل البیت » عروج نمود ، مجسّم ، و نظامیّه ها و حوزه های علمیّۀ این شهر ، که قرنها میعادگاه عاشقان علم و معارف اسلامی بوده است ، ترسیم می شود . اگر از هنر ، سخن گوئیم ، که آوازۀ آن ، تا ماوراء بحار پیچیده است ... ، به هر تقدیر شهر اصفهان ، از شهرهای کلیدی ایران ، و همواره مؤثّر بر أطراف و أکناف بوده است .
بنابر این ، شناخت اصفهان ، به عنوان شناخت بخشی از یک مجموعه ، که نام ایران بر آن است ، ضروری و قابل تجزیه و تحلیل است (1).
استاد و ادیب بزرگوار، آقای منوچهر قدسی ، در ضمن مقاله ای جالب ، که برای درج در کتاب «اصفهان در شعر شعراء » ( مخطوط ) ارسال نموده ، چنین نوشته اند : اصفهان ، آئینۀ تمدّن و فرهنگ و موزۀ جاودانیِ ایران است ... ، در کجای مشرق زمین ، مجموعه ای چون مسجد جامع اصفهان را می توان سراغ کرد که : آئینۀ تمام نمای هفت قرن فرهنگ و تمدّن باشد ، از قرن ششم تا قرن سیزدهم ، از عهد ملکشاه سلجوقی تا دوران فتحعلی شاه قاجار . و مجموعه ای بهم پیوسته ، چون مجموعۀ نقش جهان (2) را ، کجا می توان یافت ، که این گونه مشحون از جواهر آثار ، در مهندسی و معماری و نقّاشی و خطّاطی و کاشی
ص:65
کاری و زرگری و حجّاری و دهها هنر دیگر بوده، و هر هنر ، در حدّ اعلای دل انگیزی و کمال ، عرضه شده باشد .
اینجا ، جادوی هنر روح و روان آدمی را ، أفسون و تسخیر می کند . اینجا دستهای آفریننده و عبقریّت و نبوع هنرمندانی اصفهانی ، در هر زمینه ، چنان نقش بدیعی در برابر دیدگان می گشاید و آدمی را مسحور و مجذوب میکند ، که هنر بر ظرف ادراک بیننده ، فزونی می گیرد ...
چند سال پیش که در فراغتی ، به بوسیدن آستان معلاّی ملائک پاسبان حضرت رضا علیه السلام توفیق یافتم ، در تماشای موزۀ آن آستان قدس ، نخستین مطلبی که جلب نظر کرد این بود که در بین آن همه أشیاء فاخر ، به جز یک منبر خاتم از صنعتگران چیره دست شیرازی ، به تقریب ، مابقی همۀ آثار ، همه ساخته و پرداختۀ دست سحر آفرین هنرمندان اصفهانی بود .
آری ! نه تنها در زمینۀ هنر ، که در مسائل علمی نیز،
همواره اصفهان از درخششی خیره کننده ، برخوردار بوده است
در طول قرنها ، مکتب اصفهان به قدری پربار بوده که طالبان علم ، از أقصی بلاد ایران ، بدین سامان شدّ رِحالْ می نمودند . خیّام به منظور کسب فیض از استادانِ مکتب سینَوی ، سالیان دراز در این شهر زیست ، آخوند ملاّ صدرا ، معلومات نفیس خود را در این دیار تکمیل کرد(1).
آنگاه ، نویسندۀ مقاله ، در زمینۀ شعر و أدب ( و سبک های گوناگون شعر )، نقّاشی ، خطّاطی ( و أقسام آن ، از قبیل ثلث ، نستعلیق ، شکسته ، نسخ ) بحث کرده ، و نقش اصلی و استادیِ اصفهانی ها را در همۀ موارد، به نظر رسانده
ص:66
و سپس از هنرهای دیگر، از قبیل تذهیب و تشعیر ، سوخت معرّق ، کاشی کاری، معماری ، صحافی و قطّاعی ، آینه بندی ، حجّاری ، قطار بندی و ...، یاد نموده ، و پیش کسوتی و استاد اصفهانی ها را مطرح ساخته ، و نوشته است :
حق مطلب را در بارۀ اصفهان أداء کردن میسّر نیست
و آنگاه ، مقاله را با رباعی ذیل ، به پایان رسانده است :
یارب ! کدام روز مبارک بنا نهاد
معمار آفرینش و ، بانئ کُن فکان
شهری که عقل خیره شود از ره قیاس
« جان جهان » لقب نهدش ، یا « جهان جان »
یکجهان جانی دهم جان جهان ای اصفهان
در جهان مانی همواره جاودان ای اصفهان
قرنها باشد که تاریخ وطن را زیوری
بلکه باشی زیب تاریخ جهان ای اصفهان
از منار و مسجد و محرابهایت میرسد
قرنها بر گوش آوای اذان ای اصفهان
تخت فولادت چو رضوانت از آیات حق
بس بهشتی اندر او دارد مکان ای اصفهان
مهر گردون مات روحانیّت ذیشان توست
کاخترانشان هشته سر بر آستان ای اصفهان
ص:67
هو الحقّ
سپاهان که شهریست بس دل پذیر
نه مانند دارد نه شبه و نظیر
مخوانش سپاهان بهشتیش خوان
به از کوثر آن زنده رودش بدان
بُود دور از مردم آن ملال
که صاحب جمالند و صاحب کمال
به شهری چنین هست یک انجمن
در آن گرد آیند اهل سخن
همه شعر گوی و سُخن آفرین
که بر طبع هر یک هزار آفرین
(داوود صفا)
ص:68
ص:69
ص:70
با یک سیر مطالعاتی ، در تاریخ اصفهان ، در قرون اوّلیّۀ اسلامی ، با یک سلسله مطالب جالب و نقطه های درخشان دینی و اجتماعی، و نیز با چهره های برجسته و گرانقدری مواجه می شویم ، که به عنوان ریشه های تشیّع در اصفهان ، و از نشانه های ورود اعتقاد و وابستگی به مکتب أهل البیت علیهم السلام ، به شهر اصفهان ( از همان قرنهای اوّل و دوّم و سوّم هجری ) به شمار می رود و به خوبی روشن می سازد که علیرغم سیاست مخالفینِ مکتب امامت و تشیّع ، در همۀ أدوارِ تاریخ اصفهان ، ارتباط با پیشوایان شیعه و أهل البیت علیهم السلام و حمایت و پشتیبانی از این مذهب الهی و مکتب انسان ساز ، ( با درجات متفاوت ) وجود داشته است .
در این بخش ، به نمونه هائی از مباحث یاد شده، از قرن اوّل تا دهم هجرت،
توجّه می نمائیم ، و اشاره می کنیم که در بخشهای دیگر کتاب نیز، همانند : بخش «امامزادگان در اصفهان » و بخش « محدّثین اصفهان » و بخش « چهره های علمی شیعه از قرن سوّم تا دهم » و ... ، در این زمینه، به نمونه های جالب دیگری ، می پردازیم .
در هنگامی که خلیفۀ غاصب ( خلیفۀ دوّم ) خبردار شد که لشکری عظیم و منسجم و بی نظیر (1)از شهرهای : ماه ، اصفهان، همدان ، ری ، قومس ، آذربایجان و نهاوند ، به سوی مسلمانها حمله ور شده اند و مسلمانها و شخص
ص:71
خلیفه ، احساس خطر شدید نمودند ، خلیفه ، جلسه ای تشکیل داد و از مسلمانها نظر خواهی نمود ، برای چگونگی عکس العمل در برابر این تهاجم بزرگ ، و هرکدام از حاضرین ، نظریّه ای دادند ، ولی مولای متّقیان علی علیه السلام نظریّۀ بسیار جالبی ارائه نمودند ، که به پیروزی مسلمانها بر لشکر مهاجم، انجامید و آن راهنمائی تاریخی چنین بود: ... ثُمَّ قامَّ عَلیُّ بْنُ أبی طالِبٍ ، فَحِمَدَ اللهَ وَ أثْنی عَلَیْهِ ، فَقالَ ... وَ لکِنّی أَری أنْ تَبْعَثَ إلی أهْلِ الْکُوفَةِ فَتُسَیِّرَ ثُلْثَیْهِمْ وَ تَدَعَ ثُلْثاً فی حِفْظِ ذَراریهِمْ وَ جَمْعِ جِزْیَتِهِمْ وَ تَبْعَثَ إلی أهلِ الْبَصْرَةِ فَلَیُوَرُّوا بِبَعْثٍ (1) و خلیفه ، نظر أمیرالمؤمنین علی علیه السلام را پذیرفت .
راهنمائی أمیر المؤمنین علیه السلام و عنایت آن حضرت، و فرستادن امام حسن مجتبی علیه السلام همراه لشکر اسلام ، به پیروزی مسلمانها انجامید و اصفهان و سایر بلاد ، فتح گردید و این فتح تاریخی و بزرگ ، از آثار و برکات وجود مقدّس علی علیه السلام و فرزندشان امام مجتبی علیه السلام ، و أنفاس ملکوتی آن بزرگواران به شمار می رود .
ورود امام حسن علیه السلام به اصفهان
از مفاخر دینی و تاریخی اصفهان ، ورود سبط أکبر ، پیشوای دوّم ، حضرت امام حسن بن علی علیهما السلام ، به این شهر می باشد .
بسیاری از مورّخین و صاحبان تراجم، نوشته اند که در جریان لشکرکشی
ص:72
مسلمانها به سوی گرگان برای فتح آن ، حضرت امام حسن علیه السلام در آن لشکر حضور داشتند ، و در سر راهشان وارد اصفهان گردیدند(1).
علاّمه و محدّث بزرگوار ، ملاّ محمّد تقی مجلسی ، از بزرگان اساتید خود نقل نموده ، که در جریان جنگ مسلمانها با ایرانیان ، أمیر المؤمنین علی علیه السلام موافقت نمودند که امام حسن مجتبی علیه السلام همراه لشکریان باشند، و به برکت آن حضرت ، فتوح مختلف انجام گرفت، و در هنگامی که در اوّلین برخورد لشکر اسلام با لشکر رستم ( سپهسالار لشکر یزدجرد) مسلمانها شکست خوردند ، امام حسن علیه السلام دعائی نوشتند و بر عَلَم بستند ، و مسلمانها فاتح شدند و بدین وسیله ، برکت حضور امام مجتبی علیه السلام آشکار گردید . در ضمن این سفر، امام حسن علیه السلام وارد اصفهان گردیدند ، و در مسجد لُنْبانْ ، نماز خواندند و در حمّامی که محاذی درِ مسجد جامع عتیق بوده ، ( آن دری که به نام در پیزُرْبافان خوانده می شده ) وارد شدند و غسل نمودند ، و آن حمّام به نام امام حسن علیه السلام شهرت داشته است . مرحوم ملاّ محمّد تقی مجلسی می نویسد : جدّم آن حمّام را در زمان طفولیّت ، به من نشان داد، و آن حمّام خراب بود و سپس به جایش کاروانسرائی ساختند (2) .
با این که در جائی تصریح به تشریف فرمائی امام حسین علیه السلام به اصفهان
ص:73
نشده ، ولی با توجّه به اینکه برخی از مورّخین ، همانند : بلاذری (1) و خاتون آبادی (2) و حمزه بن یوسف سهمی (3) نوشته اند ، در لشکرکشی مسلمانها به جرجان و طبرستان ( گرگان و مازندران ) ، امام حسن و امام حسین علیهما السلام حضور داشته اند ، و با توجّه به اینکه سفر به اصفهان و ورود به آن ، در مسیر جرجان بوده ، پس بعضی نتیجه گرفته اند ، که امام حسین علیه السلام نیز ، به شهر اصفهان وارد گردیده اند (4) . ولی با توجّه به اختلافات موجود دربارۀ حوادث تاریخیِ دوران فتوحات اسلامی ، اثبات این مطلب ، مشکل به نظر می رسد ، زیرا با توجّه به عظمت شخصیّت امام حسین علیه السلام و نبودن هیچ گونه اثری از ورود آن حضرت به اصفهان ، این مطلب کاملاً دور از واقع می نماید .
أوّلین چهرۀ برجستۀ اصفهانی (5) که به شرف اسلام نائل آمد ، و نه تنها از برجسته ترین چهره های اسلامی قلمداد گردید ، بلکه از مفاخر عالَم اسلام و مکتب أهل البیت علیهم السلام ( مذهب تشیّع ) محسوب شد ، و موجب آبروی ایران و اصفهان گردید ، سلمان فارسی می باشد ، که چهرۀ درخشان او در طول تاریخ
ص:74
اسلام و ایران ، مورد توجّه عموم دانشمندان و صاحبان تألیف و تصنیف و تحقیق بوده، و در عالَم حدیث و رجال و تراجم و تفسیر و کلام و تاریخ و ...، به عنوان یکی از مبرّزترین شخصیت های اسلامی و بارزترین چهره های دینی و علمی ، مورد توجّه گسترده و عمیق قرار گرفته است . و علاوه بر معرّفیِ گستردۀ شخصیّت علمی و ایمانیِ او ، در لابلای أحادیث وارده از معصومین علیهم السلام ، و در میان رجال حدیث، و نیز در ضمن تراجم بزرگان اسلامی و ایرانی ، و هم چنین ، در ضمن مباحث تفسیری و کلامی و اعتقادی ، و به مناسبت مطالب تاریخی و جغرافیائی ، عدّه ای از محقّقان و نویسندگان ، مقاله های مستقل ، و کتابهای اختصاصی دربارۀ شخصیّت و زندگی و ایمان و علم و فضیلت آن بزرگمرد نوشته اند ، همانند :
1-أخبار سلمان محمّدی ، از عبد العزیز جلودی ، متوفّای 302 (1).
2 -أخبار سلمان و زهده و فضائله، از شیخ صدوق، متوفّای 381 (2) .
3 -سلمان الفارسی ، از شیخ عبد الله سبیتی ، از علماء قرن پانزدهم (3) .
4 و 5 - سلمان پاک ، به زبان فرانسوی ، از لویس ماسینیون فرانسوی ، متوفّای 1962 میلادی ، و ترجمۀ آن به زبان عربی ، از عبدالرّحمن بدوی مصری (4) ( از علمای نیمه دوّم قرن پانزدهم) .
6- سلمان محمّدی ، از سیّد شوکت علی (5).
ص:75
7- سلمانیّه ، در فضائل سلمان و أبوذر و عمّار و مقداد ، از شیخ محمّد کاظم هزار جریبی ، از علماء قرن سیزدهم (1).
8- نَفَسُ الرّحمان فی فضائل سلمان ، از حاج میرزا حسین نوری طبرسی ، متوفّای 1320 (2) .
9- وفات سلمان فارسی ، موجود در کتابخانۀ مرحوم خوانساری (3) .
آری ، در مشهورترین و معتبر ترین کتابهای چهارده قرن تاریخ درخشان اسلام و ایران ، اعمّ از تألیفات شیعی و سنّی ، در زمینه های گوناگون علمی و دینی (که احصاء آنها به نحو کامل میسور نیست ، ولی آنچه در دسترس همگان می باشد ، به صدها کتاب حدیث و رجال و تراجم و تفسیر و کلام و تاریخ و دیوان شعر و ... می رسد ) ، به خوبی می توان عظمت این چهرۀ بزرگ عالم تشیّع و افتخار ایران و اصفهان را شناخت ، و دریافت که او نه تنها عالمی بزرگ، و مؤمنی والامقام ، و پارسائی عظیم الشّأن و ... بوده ، بلکه از جانب
خداوند مورد تأیید غیبی ، و در پیشگاه رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، و در محضر أمیرالمؤمنین علی علیه السلام صاحب سرّی أمین ، و در نزد ائمّۀ معصومین علیه السلام . چهره ای دلباخته و پاکباخته ، و مفتخر به مقام « سَلْمانُ مِنّا أهْلَ الْبَیْتِ » بوده است
به عنوان نمونه ، برای روشن شدن گستردگی مطالب و فضائل گوناگون ، در ارتباط با سلمان فارسی ، می توان به أعیان الشّیعه ، جلد 7، چاپ جدید ، با صفحات بزرگ ، از صفحۀ 279 تا 287 و بحارالأنوار علاّمۀ مجلسی ، جلد
ص:76
22، از صفحۀ 315 تا 392، و ذکر أخبار إصبهان ، از حافظ أبی نعیم اصفهانی، جلد 1 ، صفحۀ 48 تا 57، و طبقات المحدّثین بأصبهان ، از حافظ أبی الشّیخ أنصاری ، جلد 1، صفحۀ 203 تا 236 مراجعه نمود .
و در این بررسی ، تنها به ذکر جمله هائی نورانی ، از منیع أنوار الهی ، پیامبر أکرم صَلَّی اللهَ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و امامان معصوم علیهم السلام و برخی از بزرگان و علماء دین ، دربارۀ عظمت علم و ایمان سلمان ، اکتفا می نمائیم .
١- رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : سلمان از ما اهل بیت است (1).
2- رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : ای سلمان ! اگر علم تو بر مقداد عرضه شود ، همانا او کافر میگردد (2) .
3- رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : همانا خداوند مرا مأمور ساخته به دوستی چهار نفر ... علیّ بن أبی طالب و مقداد بن أسود و أبوذر غفاری و سلمان فارسی (3) .
4- أمیرالمؤمنین علی علیه السلام : ای أباذر ! اگر سلمان برای تو بازگو می نمود آنچه را می داند ، همانا میگفتی ، خدای رحمت کند قاتل سلمان را (4) .
5- أمیرالمؤمنین علی علیه السلام : ای أباذر ، همانا سلمان ، دَرِ ( رحمت ) الهی است
ص:77
در زمین ، هرکه او را بشناسد مؤمن ، و هر کس او را انکار کند کافر است (1) .
6- أمیرالمؤمنین علی علیه السلام : همانا سلمان از ما اهل بیت است (2) . 7- أمیرالمؤمنین علی علیه السلام: سلمان فارسی مثل لقمان حکیم است (3) .
8- امام باقر علیه السلام : او ، سلمان محمّدی است ، همانا سلمان از ما اهل بیت است (4) .
9- امام باقر علیه السلام : همه پس از پیامبر مرتد شدند جز سه نفر... مقداد بن أسود و أبوذر غفاری و سلمان فارسی (5) .
10- امام باقر علیه السلام : آنها ( مقداد ، أبوذر و سلمان ) هستند که آسیا (ی ولایت) بر آنها دُوْر می زند ، و خودداری کردند از این که بیعت کنند با أبی بکر...(6) .
11- امام باقر ، از پدرانشان ، از علی علیهم السلام : تنگ شد زمین برای هفت نفری که به وسیلۀ آنها روزی می خوردید و به وسیلۀ آنها یاری می شوید و به وسیلۀ آنها باران بر شما می بارد ، از آنها است سلمان فارسی و مقداد و أبوذر و عمّار و حُذَیْفَه ... و آنها هستند که بر ( جنازۀ ) فاطمۀ زهراء علیها السلام نماز خواندند (7) .
ص:78
12- امام باقر علیه السلام : در هنگامی که مهاجرین و انصار ، اعلام آمادگی کردند که در راه علی علیه السلام و بیعت با آن حضرت، تاحدّ جان ایستادگی کنند و أمیر المؤمنین علیه السلام فرمودند : اگر راست می گوئید ، فردا با سر تراشیده نزد من بیائید ، و در دو نوبت ، فقط علی علیه السلام و سلمان و مقداد و أبوذر سر تراشیدند (و حاضر شدند) (1).
13 - امام باقر علیه السلام : نگوئید سلمان فارسی ، بلکه بگوئید سلمان محمّدی ، او مردی از ما اهل بیت است (2).
14 - امام باقر علیه السلام: سلمان مُحَدَّث بود (3) .
15 - امام باقر علیه السلام : سلمان از متوسّمین بوده است ( که آگاه و موعظه پذیر و عبرت گیرنده اند) (4) .
16 - امام صادق علیه السلام : سلمان علم أوّل و آخر را درک کرده ، و او دریائی است پایان ناپذیر ، و او از ما اهل بیت است (5) .
17 - امام صادق علیه السلام : سلمان محدَّث بود ... خداوند به سوی او ملکی را
ص:79
می فرستاد، که در گوش او می خواند، و چنین و چنان می گفت (1).
18 - ... به امام صادق علیه السلام عرضه داشتم که آیا سلمان ، مُحَدَّث بود؟ فرمودند
بله ، گفتم چه کسی برای او حدیث میکرد ؟ فرمود: ملکی بزرگوار(2).
19 - امام صادق علیه السلام : به سلمان اسم أعظم آموخته شده بود(3).
20 - امام موسی بن جعفر علیه السلام : در هنگامی که روز قیامت میشود ، ندائی داده می شود که کجایند حوارییّن رسول خدا ، حضرت محمّد بن عبد الله ، آنهائی که عهد پیامبر را نشکستند و بر آن عهد باقی ماندند ؟ پس سلمان و مقداد و أبوذر ، بر می خیزند(4).
21 - سلمان فارسی : ... همانا علم فراوانی به من عطا شده ، و اگر همۀ آنچه را میدانم ، برای شما بازگو کنم ، گروهی میگویند او دیوانه است و گروهی دیگر می گویند، خدایا قاتل سلمان را بیامرز ... (5) .
22 - فضل بن شاذان : در میان مردم، مردی فقیه تر از سلمان پیدا نشد(6).
ص:80
23 - کعب الأحبار : سلمان از علم و حکمة پر بود (1) .
24 - إبن شهر آشوب : سلمان أوّل کسی است که در اسلام تصنیف نموده ، و (کتاب نوشته ) پس از جمع نمودن علی علیه السلام قرآن را (2) .
25 - علاّمه حلّی : سلمان فرزند اسلام است (3) (4) .
و همین بس در مفاخر سلمان ، که روایات مربوط به ستایش سلمان و بیان عظمت و جلالت او ، به حدّ تواتر رسیده است (5) .
إبن عبّاس ، حدیث مفصلی را از زبان سلمان نقل می کند که در برگیرندۀ حوادث زندگی و شرح مسافرتهای او ، و کشیش ها و راهب هائی که با آنها ملاقات داشته ، و در نزد آنها به کسب کمال و علم پرداخته، می باشد که آخرین نفر آنها ، در عَمُّوریۀ روم بوده، و او سلمان را به سوی پیامبر أکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم هدایت کرده ، و سلمان با نشانه هائی که از آن راهب دریافت کرده بود، پیامبر گرامی عه را شناخت و اسلام اختیار نمود .
در ابتدای این حدیث ، سلمان می گوید: من مردی از أهل اصفهان بودم ، از قریه ای که آن را ( جِی ) می نامیدند (6).
ص:81
چنانچه در حدیث دیگری ، سلمان از أهل جِی (1) معرّفی شده (2) و در حدیثی دیگر، به صراحت ، ( جِی ) شهر اصفهان معرّفی گردیده است(3).
البته در برخی از منابع تاریخی و تراجم، أصل سلمان از فارس و از رامهرمز معرّفی گردیده ، با ذکر احتمال اصفهانی بودن او (4) و در برخی دیگر از أحادیث آمده است که ، تولّد و نشو و نمای سلمان ، در رامهرمز بوده ولی پدرش أهل اصفهان بوده است (5) .
بنابراین حدیث ، سلمان هم رامهرمزی و هم اصفهانی است ( به دو مناسبت) و شاهد این احتمال ، حدیث دیگری است ، در کتاب طبقات المحَدّثین بإصبهان ، که در ضمن آن آمده است : سَلْمانُ الْفارْسِیّ یُکَنّی أبا عَبْدِ اللهِ وَ هُوَ مِنْ أهْلِ رامْهُرْمُزَ ، مِنْ أهْلِ إصْبَهانَ ، مِنْ قَرْیَةٍ یُقالُ لَها جِیْ ... (6) و هم چنانکه ملاّحظه می نمائید ، در یک عبارت ، سلمان هم اصفهانی و از قریۀ جِی معرّفی شده ، و هم
از أهل رامهرمز .
و در هر صورت ، انتساب سلمان به اصفهان ، مسلّم میباشد و حافظان بزرگی ، همانند : حافظ أبونعیم و حافظ أبو الشّیخ ، سلمان را از مفاخر اصفهان
به شمار آورده اند .
ص:82
شخصی به نام أبی الحجّاج أزَدی ، سلمان را در اصفهان دیده و دربارۀ قَدَر ، بحث و سئوال نموده ، و سلمان برای او پاسخ و توضیح داده است(1)که از این حدیث استفاده می شود که سلمان در دورۀ اسلامی، به اصفهان وارد شده و از عبارت همین حدیث ، در کتاب طبقات المحدّثین ، استفاده می شود که اصل او هم از اصفهان بوده است ، زیرا أبو الحجّاج أزدی می گوید : لَقیتُ سَلْمانَ بِإصْبَهانَ وَکانَ فی قَرْیَتِه .... (2) و با این عبارت ، اقامت سلمان را در شهر و دیار خودش، معرّفی نموده است .
سلمان فارسی ، سه دختر داشته ، که یکی از آنها در اصفهان بوده ، و جماعتی ، خود را از فرزندان و نسل او می دانسته اند و دو دختر دیگر، در کشور مصر ، اقامت اختیار نموده بوده اند (3) .
از سلمان فارسی نقل گردیده ، که در هنگامی که در باغستانهای مدینه به صورت غلامی ، کار می کرده ، و در صدد راه یافتن به پیامبر اسلام صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَسَلَم بوده ، یک بانوی اصفهانی را می بیند و از او سراغ پیامبر را می گیرد و آن زن ، سلمان را
ص:83
به سوی آن حضرت ، راهنمائی می نماید (1).
حافظ أبونُعَیْم إصفهانی ، چندین حدیث نقل میکند دربارۀ زنی اصفهانی ، که قبل از سلمان فارسی مسلمان شده بود، و همو ، راهنمای سلمان به سوی پیامبر گردید (2) و در یکی از این احادیث آمده است که ، نه تنها آن زن، اسلام اختیار کرده بود ، بلکه دوستان و خانوادۀ او ، همه به دین اسلام ، مشرّف شده بودند .
حَدَّثَنی سَلْمانُ ، قالَ : کُنْتُ رَجُلاً مِنْ أهْلِ جِیْ ، فَذَکَر إسْلامَهُ ، قالَ : فَطُفْتُ
فی مَکَّةَ فَإذاً إمْرَأةٌ مِنْ أهْلِ بِلادی فَسَألْتُها وَ کَلَّمْتُها
فَإذاً بِمَوالیها وَ أهْلِ بَیْتِها قَدْ أسْلَمُواکُلُّهُمْ وَ سَألْتُها عَنِ النَّبیِّ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَسَلَم ، فَقالَتْ : یَجْلِسُ فِی الحِجْرِ إذا صاحَ عُصْفُورُ مَکَّةَ
مَعَ أصْحابِه حَتّی إذا أضاءَ لَهُ الْفَجْرُ تَفَرَّقُوا (3) .
و در حدیث دیگری آمده است:
کُنْتُ مِنْ إصْبَهانَ مِنْ قَرْیَةٍ یُقالُ لَها ( جِیْ ) ، فَلَمّا قَدِمْتُ یَثْرِبَ أُریدُ النَّبِیَّ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَسَلَم رَأیْتُ إمْرأةً إصْبَهانِیَّةً قَدْ سَبَقَتْنی إلَی الإسْلامِ فَسَألْتُها عَنْ خَبَرِ النَّبِیِّ صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَسَلَم فَدَلَّتْنی عَلَیْهِ (4) .
ص:84
یکی از چهره های شایسته از أصحاب أمیرالمؤمنین علی علیه السلام ، که مدّتی از طرف آن حضرت حاکم شهرهای اصفهان و ری و همدان بوده ، یزید بن قیس أرحبی است (1) . وی از تبعیدیهای حکومت عثمان بن عفّان بوده (2) و در جریان جنگ صفّین ، یکی از چند نفری است که از طرف أمیرالمؤمنین علی علیه السلام برای بحث و مناظره ، به سوی معاویه اعزام گردیدند و هر کدام سخنانی در دفاع از حقانیّت راه علی علیه السلام و فضائل آن حضرت، ایراد نمودند (3) .
او در جریان جنگ صفّین ، سخنرانی کوبنده و پرشوری در ترغیب و تحریص بر جهاد و مبارزه با لشگر معاویه و یاران او ، ایراد نمود (4).
یزید بن قیس ، از شهود وصیّت نامه علی علیه السلام است که شرح آن در کتاب کافی نقل گردیده و تاریخ آن ، دهم جمادی الاُولی 37 هجری میباشد ، و به دست آن حضرت نوشته شده (5) ، و در تاریخ یعقوبی، نامه ای از أمیر المؤمنین علیه السلام خطاب به او ، نقل گردیده است (6).
إبن حجر عسقلانی و زرکلی، او را رئیسی بزرگ و رهبر قرّاء کوفه در جریان
ص:85
شورش بر علیه سعید بن عاص ( نمایندۀ عثمان در کوفه ) و رئیس پلیس (شرطۀ) کوفه ، و از یاران علی علیه السلام در جنگها، دانسته اند(1).
از داستانهای زندگی یزید بن قیس ، به خوبی معلوم می شود که ، او مردی فصیح و بلیغ و شجاع و پرجوش و خروش ، و مدیر و مدبّر بوده است .
وی از شهدای جنگ صفّین بوده(2) و در هنگامی که به زمین افتاد وأصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام او را به سوی مَعَسْکَر ( لشکرگاه ) می بردند ، مالک اشتر بر او عبور کرد و این جمله را فرمود:
هذا وَ اللهِ الصَّبرُ الْجَمیلُ وَ ألْفِعْلُ الْکَریمُ(3).
مرحوم مامقانی، رجالیِ محقّق و نامدار ، از مجموع قضایائی که دربارۀ یزید بن قیس نقل گردید ، نتیجه گیری نموده و می فرماید :
وَ لِیَزیدَ هذا مَواقِفُ مَشْکُورَةٌ مَعَ عَلیٍّ علیه السلام بِصِفّین وَ خُطَبٌ مَشْهورَةٌ تَدُلُّ عَلی ثُباتِهِ وَ قُوَّةِ ایمانِه ... وَ قَوْلُ الشَّیْخِ بِوِلایَتِهِ عَمَلَ الرِّیِّ وَ غَیْرِه هُوَ شَهادَةٌ بِعَدالَةِ الرَّجُلِ وَضَبْطِه ، لِما نَبَّهْنا عَلَیْهِ غَیْرَ مَرَّةٍ ، مِنْ عَدَمِ تَعَقُّلِ تَسْلیطِه علیه السلام غَیْرَ الْعَدْلِ الضّابِطِ عَلی أمْوالِ الشّیعَةِ وَ أنْفُسِهِمْ وَ أعْراضِهِمْ ، وَ یُمْکِنُ ااسْتِفادَةُ وَثاقَثِه وَ عَدالَتِه مِنْ جَعْلِ أمیرِ الْمُؤمِنینَ إیّاهُ مِنْ شُهُودِ وَصیَّتِهِ الْمَنْقُولَةِ فی ... (4) .
با توجه به مطالب بالا ، به خوبی روشن می شود که حاکم بودن یزید بن قیس بر اصفهان و ری و همدان ، که در بسیاری از منابع معتبر تاریخی ذکر گردیده (5)
ص:86
از مفاخر تاریخی اصفهان به شمار می رود .
مخنف بن سلیم غامِدی ، که به اعتقاد إبن عبد البَر و إبن مَنْدَه و أبُو نُعَیْم ، از صحابۀ رسول خدا صَلّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَسَلَم بوده ، و مرحوم شیخ طوسی قُدَسُ سِرُة او را از أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام شمرده ، و در رجال برقی ، او را جزء أصحاب یَمَنیِ آن حضرت دانسته ، و إبن داود ، در رجال خود، او را از خواصّ أصحاب علی علیه السلام و کوفی دانسته ، و دارای شخصیّتی مبرّز بوده است(1) ، از طرف أمیر المؤمنین علیه السلام به حکومت اصفهان گمارده شده ، و مدّتی پس از یزید بن قیس ، والی و حاکم اصفهان بوده است (2).
در جریان جنگ صفّین ، أمیر المؤمنین علیه السلام نامه ای جالب برای او نوشتند ، و او را دعوت به شرکت در جهاد بر علیه معاویه نمودند ، و او حارث بن أبی الحارث بن ربیع را به جای خود نصب کرد، و به محضر علی علیه السلام شتافت و در جنگ صفّین شرکت جست (3) و بر بخشی از لشکر صفّین ، همانند : قبیلۀ ( أزَد و بجیلة و خثعم و ... ) امارت یافت(4) .
هنگامی که حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السلام در زمان بازگشت از بصره ،
ص:87
جمعی از مسلمانها را بر کوتاهی نمودن در میدان جنگ سرزنش می فرمودند ، نگاهی به مخنف نمودند ، و فرمودند :
لکِنَّ مِخْنَفَ بْنَ سُلْیْم وَ قَوْمَهُ لَمْ یَتَخَلَّفُوا (1) و بدین وسیله او را مورد تجلیل و تکریم قرار دادند .
مرحوم مامقانی ، از مجموع برنامه های امیر المؤمنین علیه السلام نسبت به وی ، و اقدامات او در اطاعت و حمایت از علی علیه السلام ، نتیجه گیری نموده که ، او نه تنها از چهره های مُوَثَّقْ بوده ، بلکه مرتبه ای فوق عدالت داشته است (2) .
پس از آنکه أمیر المؤمنین علی علیه السلام مِخْنَف بن سُلَیْم ( حاکم منصوب خود ) را طیّ نامه ای ، به سوی میدان صفّین فرا خواندند، در همان نامه دستور دادند که
فَإذا أُتیتَ بِکِتابی هذا فَاسْتَخْلِفْ عَلی عَمَلِکَ أوْثَقَ أصْحابِکَ فی نَفْسِکَ وَ أقْبِلْ إلَیْنا
و او ، حارث بن أبی الحارث بن ربیع را ( که از قوم او بود ) بر اصفهان گمارد و خود ، به میدان صفّین حاضر گردید (3) .
حافظ أبونعیم ، در أخبار إصبهان ، جلد 1 ، صفحۀ 73، از شخصی یاد می کند به نام حارث بن عبد الله بن عبد عوف بن أصرم ، که از طرف أمیر المؤمنین علی علیه السلام والی اصفهان بوده ، و نابغۀ جَعْدی ( شاعر شیعه و نامدار عرب و اسلام) در دورۀ
ص:88
معاویه که تبعید به اصفهان گردید ، به همراهی حارث بن عبد الله ، ( که قبلاً حاکم از طرف علی علیه السلام بود) وارد اصفهان گردید .
به نوشتۀ شیخ طوسی ، عمرو بن سلمه جَرمی ، از أصحاب رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم می باشد(1) و حافظ أبونعیم ، در قضیّۀ انتصاب مخنف بن سلیم به حکومت اصفهان ، دربارۀ او می نویسد :
کانَ عَلیُّ بْنُ أبی طالِبٍ اسْتَعمَلَ یَزیدَ بْنَ قَیْسٍ عَلَی الرِّیِّ ، ثُمَّ اسْتَعْمَلَ مِخْنَفَ بْنَ سُلَیْمٍ عَلی إصْبَهانَ، وَ اسْتَعْمَلَ عَلی إصْبَهانَ عَمْرَو بْنَ سَلْمَةٍ ... (2)که عبارت یاد شده دو احتمال دارد ، اوّل این که ضمیر در ( استعمل ) دوّم به مخنف بن سلیم برگردد، پس عمرو بن سلمه نماینده ای است از طرف مخنف در اصفهان و دوّم این که ضمیر یاد شده ، به علی علیه السلام برگردد ، که مفاد آن این است که عمرو بن سلمه نیز، از طرف أمیر المؤمنین علیه السلام منصوب به حکومت اصفهان گردیده است ، ولی در تاریخ إبن أثیر ، به صراحت آمده است :
إسْتَعْمَلَ عَلیٌّ عَمْرَو بْنَ سَلْمَةٍ عَلی إصْبَهانَ ،
فَقَدِمَ وَ مَعَهُ مالٌ و زُقاقٌ ، فیها عَسَلٌ وَ سَمْنٌ (3)
دربارۀ حاکم هائی که از طرف أمیرالمؤمنین علی علیه السلام بر اصفهان منصوب
ص:89
گردیده اند ، اختلاف وجود دارد، و اظهار نظر قطعی ، آسان به نظر نمی رسد ، و احتیاج به بررسی های وسیع تری دارد .
از افتخاراتی که برای اصفهان ذکر شده،ورود مالِک اشتر نَخَعی (یاور پاکباخته و فداکار أمیر المؤمنین علی علیه السلام ) به این شهر می باشد .
حافظ أبونعیم می نویسد:
مالِکُ الأشْتَرُ بْنُ الْحارِثِ ... بْنِ النَّخَعِ ، کانَ بِإصْبَهانَ أیّامَ عَلیِّ بْنِ أبی طالِبٍ ، فیما ذُکِرَ عَنْ عُمَیْرِ بْنِ سَعیدِ ، قالَ : دَخَلْتُ عَلَی الأشْتَرِ بِإصْبَهانَ فی أُناسٍ مِنَ النَّخَعِ نَعُودُهُ ، ماتَ مَسْمُوماً بِالْقُلْزُمِ سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلثینَ (1).
مضمون عبارت بالا این است که ، مالک اشتر در أیّام خلافت علی بن أبی طالب علیه السلام در اصفهان بوده ، و شخصی به نام عمیر بن سعید بر او وارد شده ، در حالی که جمعی از قبیلۀ نَخَعْ همراه او بوده اند، و سپس می نویسد : مالک ، در سال 37، در محلّ قُلْزُم ، در اثر مسمومیّت درگذشت .
با توجّه به قضایای تاریخی جنگ صفّین ، و اعزام مالک به سوی مصر و شهادت او در میان راه ، در محلّی به نام قُلْزُم ، اثبات ورود مالک اشتر به اصفهان ، مشکل می باشد ، گرچه احتمال می رود ، که مالک اشتر ، در یک مأموریت مخصوص، از طرف امام علی علیه السلام مسافرتی به اصفهان نموده است .
بر جانب شمالیِ مرقد شعیای نبی علیه السلام ، کتیبه ای به خطّ نستعلیق برجسته از
ص:90
دورۀ سلطان حسین صفوی موجود بوده ، که نشان می داده ، اوّلین مسجد بزرگی که در اصفهان ساخته شده ، مسجد شعیا علیه السلام بوده است و آن را أبو العبّاس مفتی ، در زمان خلافت امام علیّ بن أبی طالب علیه السلام بنا کرده و الب أرسلان آن را تعمیر کرده است .
متن کتیبهِ که به خطّ علی نقی امامی در سال 1112 هجری نوشته شده ، به این شرح می باشد : وَجَدْنا فی کِتابِ أصْفا (1) ، أنَّ أوّلَ مَسْجِدٍ کَبیرٍ بُنِیَ بإصْفَهانَ مَسْجِدُ شَعْیا، وَ بَناهُ أبُو الْعَبّاسِ الْمُفْتیِّ فی زَمَنِ عَلِیٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ وَ عَمَّرَهُ آلْبْ أرْسَلانُ بَعْدَ نَیِّفٍ وَ خَمْسَمِأةٍ، بَعْدَ ما غَلَبَها بِقُوَّةٍ وَ قَدْ أمَرَ بِعِمارَتِه فی عامِ أحَدَ عَشَرَ وَ مِأَة وَ ألْفٍ وَ بِعِباَرةٍ اٌخْری هِیَ مَرْقَدُ شَعْیاءِ النَّبِیِّ علیه السلام ، عَلی نَقِیِّ الإمامی 1112 (2) .
از این عبارت ، اهمیّت مسجد شیعاء و سابقۀ تاریخی آن ، و انتسابش به شیعه ، و امام اوّل آنها ، ( امام علی علیه السلام ) به خوبی استفاده می شود(3) .
حافظ أبونعیم اصفهانی می نویسد : قول صحیح این است که مسجد خوشینان
ص:91
أوّل مسجد بزرگی است که در اصفهان ساخته شده و شخصی به نام أبوخنّاس ، در زمان خلافت امام علی بن أبی طالب علیه السلام آن را بنا نموده است (1) .
هم چنان که در پاورقی بخش مسجد شعیای نبی علیه السلام یاد آور شدیم ، دکتر لطف الله هنرفر ، استاد و متخصّص باستانشناسی ، و صاحب نظر در تاریخ آثار باستانی اصفهان ، عقیده دارد که ، محلّۀ خوشینان ، همین محلّی است که مسجد شعیای نبی علیه السلام در آن واقع است . بنابرین احتمال دارد که مسجد محلّۀ مذکور، همان مسجد شعیای نبی علیه السلام باشد و أبوخنّاس ، کنیۀ دیگری برای أبو العبّاس مفتی باشد ، و یا این که، أبوخنّاس معمار و بنّای مسجد ، و أبو العبّاس مفتی ، کارفرما و بانیِ آن بوده است .
یکی از شعراء برجستۀ تاریخ عرب و اسلام و تشیع ، قیس بن عبد الله ، یا قیس بن کعب بن عبد الله ، یا عبد الله بن قیس ، می باشد که کنیۀ او أبولیلی است و به نابغۀ جَعدی، شهرت دارد . وی، از چهره های مشهور أصحاب رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم است، و در زمرۀ مُخَضْرَمین (2) میباشد و در هر دو دورۀ جاهلیّت و اسلام ، شعر سروده است .
از مزایای برجستۀ نابغۀ جَعْدی ، این است که ، در دورۀ جاهلیّت نیز ، به
ص:92
یگانگی خدا معتقد بوده، و از مسکرات و أنصاب و أزْلام ، پرهیز می کرده و به حکم عقل فطریِ خود ، از یک سِری منهیّات دینی ، دوری می جسته است (1) و به عبارت دیگر : پیرو دین ابراهیم خلیل علیه السلام بوده (2) و در همان دوره ، به حمد و تسبیح و ثنای پروردگار ، اشتغال داشته است، و از جملۀ اشعار او در دورۀ قبل از اسلام این است: (3)
ألْحَمْدُ للهِ لا شَریکَ لَهُ *** مَنْ لَمْ یَقُلْها ، فَنَفْسَهُ ظَلَما
نابغۀ جَعدیّه ، در هنگامی که شرفیاب محضر حضرت محمد بن عبد الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم گردید ، أشعاری سرود که مورد تحسین آن حضرت واقع شد، و به او فرمودند : أجَدْتَ (4)، و مشمول دعای آن حضرت گردید که فرمودند :
لایَفْضُضِ اللهُ فاَک یا لایُفْضَضْ فُوَکَ
یعنی : خدا دهنت را نشکند یا دهنت شکسته مباد
نابغۀ جَعدیّه ، از رفتارهای عثمان بن عفّان ، در دروان خلافت جائرانۀ او ، رنجیده شد (5) ، و به بهانۀ زیارت فامیل و شوق به بادیه و صحرا ، از مدینه خارج گردید .
معاویه به مروان نامه نوشت ، و دستور داد ( که به بهانه ای ) أهل و خانوادۀ نابغه را دستگیر کند و به زندان بیندازد و اموال او را غارت نماید، و دلیلش این بود که نابغه ، در جریان جنگ صفّین ، در رکاب علی علیه السلام حاضر بود، و از
ص:93
دوستداران أمیر المؤمنین علیه السلام و ستایش گران آن حضرت و سرایندگان شعر در حمایت از امیرالمؤمنین علیه السلام ، به شمار می رفت (1).
و نیز معاویه ، نابغۀ جَعدی را به اصفهان تبعید نمود ، و او به همراهی حارث بن عبد الله بن عبد عوف (که پیش از آن ، از طرف أمیر المؤمنین علی علیه السلام والی اصفهان بود ) وارد اصفهان گردید (2) و نابغه ، پس از مدّتی اقامت در این شهر ، درگذشت .
نابغۀ جعدی ، در دورۀ قبل از اسلام أشعاری ممتاز سروده ، بنابراین از شعراء ممتاز عرب و جاهلیّت محسوب می گردد ، و در دورۀ اسلام، سروده هایش از برجستگی برخوردار بوده ، از این جهت از مفاخر شعراء عالَم اسلامی به حساب می آید ، و در حمایت از علی علیه السلام و حقّانیّت آن حضرت شعر گفته ، بنابراین از شعراء مکتب أهل البیت علیهم السلام و جهان شیعه ، به شمار آمده است .
روح پاک و اندیشۀ متعالی ، تدبّر در آیات قرآن ، دقّت در آیات الهی ، تفکّر در عالَم خلقت و نشانه های صُنع پروردگار و ... ، از اشعار نابغۀ جَعدی ، آشکار می باشد . دربارۀ عمر نابغۀ جَعدی ، نظرات متفاوت ، اظهار گردیده ، از قبیل :
112 - 120 - 180 - 200 - 220 - 230 - 240 و نوشته اند که ، دندانهایش ، در تمام عمر سالم و سفید بوده ، و هرکدام از آنها می افتاده ، به جایش دندانی نو، در می آمده است، و این ، در اثر دعای پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم بوده ، که فرمودند :
لأیَفْضُضِ اللهُ فاکَ (3)
ص:94
وفات نابغۀ جعدی ، در حدود سال 65- 70 در اصفهان واقع گردیده است .
نابغۀ جعدی در کتب تاریخ ، تراجم، أدبیّات ، دائرة المعارف ها و ... ، مورد توجّه می باشد و عموماً شرح حالِ مفصّلی از او نوشته اند ، و علاّمۀ امین ، در دو مورد ( یکی تحت عنوان حبّان بن قیس ، نابغۀ جَعدی ، در جلد 6، چاپ جدید ، صفحۀ 259 ، به بعد و دیگری تحت عنوان عبد الله بن قیس ... النّابغة الجَعدی ، جلد 8، صفحۀ 65 به بعد) به نحو بسیار مفصّل ، و در مورد سوّم ( تحت عنوان نابغۀ جَعدی ، جلد 10، صفحۀ 199) به نحو مختصر، در بارۀ این شاعر بزرگوار ، بحث کرده اند ، و ما در این کتاب ، به خاطر اقامت اجباریِ او ( به عنوان تبعید ) در اصفهان ، ( آن هم به خاطر دوستی و دفاع از مکتب و ولایت علی علیه السلام ) از او یاد نموده ایم .
پس از شهادت امام حسین علیه السلام ، و قیام مختار بن أبی عبیدة ثقفی ، مدّت شش سال ، دامنۀ حکومت او ، بر کوفه و بصره تا شهرهای ری و خراسان و نهاوند و حدود اصفهان و حدود آذربایجان ، گسترش داشته و به نام او خطبه می خوانده اند ، و سکه به نام او می زده اند ، و والیان و شحنگان و نوّاب او ، در شهرهای مسلمان نشین ، قدرت و نفوذ و تسلّط داشته اند(1).
سعید بن جبیر ، یکی از چهره های برجستۀ شیعه ، و از مفاخر عالَم اسلام میباشد ، که در تفسیر قرآن و فقه و حدیث ، مقامی بس أرجمند داشته ، و أوّلین
ص:95
نویسندۀ کتاب دربارۀ تفسیر قرآن به حساب آمده (1) و امام صادق علیه السلام در بارۀ او فرموده اند : او پیروی از علیّ بن الحسین علیهما السلام می نمود و علی علیه السلام او را ستوده اند ، و به همین جهت حجّاج بن یوسف ، او را به شهادت رسانده است (2)
فضل بن شاذان ، که خود از چهره های برجستۀ علمی و دینی شیعه است ، دربارۀ سعید بن جبیر فرموده : لَمْ یَکُنْ فی زَمَنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ فی أوَّلِ أمْرِه إلاّ خَمْسَةُ أنْفُسٍ ، سَعیدُ بْنُ جُبَیْرٍ وَ ... (3) و با این بیان ، او را ، یکی از پنج چهرۀ بزرگ شیعه ، که در أوّل امامت امام زین العابدین علیه السلام ، پیشوائی آن حضرت را پذیرفتند ، به شمار آورده است .
صاحب مناقب ، او را جَهْبَذُ (4) العُلَماء (نکته سنج دانشمندان ) دانسته ، و نوشته است ، که او در دو رکعت نماز ، تمامی قرآن را تلاوت میکرد ، و فرموده : در روی زمین کسی نبوده است که محتاج علم او نباشد(5) . مَقْدِسی او را ، فقیهِ وَرِع، و از اعلام تابعین دانسته ، و إبن حجر ، او را ( ثقۀ ثبت فقیه ) خوانده است (6) . سعید بن جبیر ، در هنگام دستگیری مناظره ای کوبنده با حجّاج بن یوسف داشته ، که با استناد به آیات قرآن ، او را خوار و ذلیل نموده ، و در نهایت ، به دستور حجّاج ، به شهادت رسیده است .
ص:96
وی پس از شهادت ، در هنگامی که سر مقدّس او به زمین افتاد ، کلمۀ طیّبۀ لا إلهَ إلاَّ اللهُ را بر زبان جاری ساخت(1).
سعید بن جبیر ، مدّتی در اصفهان در محلّۀ سنبلان(2)اقامت داشته ، و در مسجدی به نام جُلْجُلَة بن بَدیل تمیمی ، نماز می خوانده است . این مسجد در حال حاضر ، در کنار صحن و بقعۀ امام زاده درب امام واقع است و درب خیلی قدیمی دارد که به سوی صحن امامزاده باز می شود (3) .
آن بزرگوار ، در اصفهان وارد بر قاسم بن أبی أیّوب ( أعرج ) بوده ، و مدّت دو سال در این شهر ، اقامت داشته است (4) .
سعید بن جبیر ، در سنّ 49 سالگی ، در سال 95 هجری ، به دست خون آشام مشهور ، حجّاج بن یوسف ثقفی ، دشمن سرسخت أمیر المؤمنین علی علیه السلام به شهادت رسید ، و پس از شهادت او ، حجّاج ، به کِرمهائی مبتلا شد و به دَرَک واصل گردید و در اثر دعای سعید بن جبیر ، دیگر موفّق به کشتن کسی نگردید، و پس از مرگ ، در عالَم خواب گفته بود ، که برای هر قتلی یک بار مرا کشتند ولی برای قتل سعید بن جبیر ، مرا هفتاد بار کشتند (5) . از نسل این شهید سعید ، سه پسر به نامهای : عبد الله و محمّد و عبد الملک، مورد ذکر قرار گرفته اند (6) .
ص:97
یکی از مفاخر محدّثین و علماء اصفهان ، قاسم بن أبی أیّوب می باشد ، که کنیۀ او إبن بهرام بوده، و به او ( أعرج ) گفته می شده است .
همچنان که در بخش مربوط به « سعید بن جبیر » اشاره نمودیم ، حافظ أبونعیم اصفهانی می نویسد : دو سال سعید بن جبیر ( عالم و مفسّر بزرگ شیعه و شهید راه ولایت ) بر خاندان قاسم بن أیّوب وارد گردید و در محلّۀ سنبلان ، در نزد آنها سکونت داشت (1) .
از این قضیّه به خوبی معلوم می گردد ، که نه تنها قاسم اصفهانی (أعرج) شیعه بوده ، بلکه با پذیرائی دو ساله ، از سعید بن جبیر و پناه دادن به او ( در حالی که سعید بن جبیر تحت تعقیب حکومت اموی و حجّاج بن یوسف ثقفیِ خونخوار ، بوده است ) جهادی بزرگ در راه مکتب تشیّع نموده و این قضیّه از مفاخر اصفهان ، و نشانه ای از ریشه های ولایت ، در مردم این شهر به شمار می رود .
مردی از اهل کرمند ( از روستاهای ناحیۀ اصفهان )
شتردار حضرت امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام در سفر به سوی خراسان بوده است ، و در هنگامی که می خواست مراجعت کند ، عرضه داشت یابن رسول الله ، مرا به چیزی از دستخطّ مبارکتان مفتخر سازید ، که به وسیلۀ آن تبرّک بجویم ، ( و آن مرد از
ص:98
عامّه بود ) ، و امام هشتم علیهم السلام ، این حدیث را برای او نوشتند :
کُنْ مُحِبّاً لالِ مُحَمَّدٍ وَ إنْ کُنْتَ فاسِقاً ، وَ مُحِبَّاً لِمُحِبّیهِم وَ إنْ کانُوا فاسِقین
یعنی دوستدار آل محمّد باش ، گرچه فاسق باشی ، و دوستدار دوستان آنها باش ، گرچه آنها ، فاسق باشند(1).
فقیه و محدّث و مفسّر نامدار ، قطب الدّین راوندی ، در کتاب نفیس الخرائج و الجرائح داستان عجیبی را نقل می نماید که گوشه ای از ریشه های تشیّع در شهر اصفهان را ، روشن می سازد و از معجزاتی از امام هادی علیه السلام ، پرده بر میدارد و شرح آن چنین است :
جماعتی از أهل اصفهان ، همانند : أبو العبّاس أحمد بن نضر ، و أبوجعفر محمّد بن علویّه ، نقل نمودند که در اصفهان مردی بوده به نام عبد الرّحمن و شیعه بوده است . به او گفته شد سبب تشیّع تو و اعتقادت به امامت امام علیّ نقی علیه السلام و نفی دیگران چیست ؟ گفت من قضیّه ای را مشاهده نمودم که مرا به این اعتقاد کشانید، به این شرح:
من مرد فقیری بودم ، ولی با جرأت و زبان آور ، در سالی از سالها مردم اصفهان مرا با جمعی دیگر رهسپار دربار متوکّل عبّاسی نمودند ، برای دادخواهی و تظلّم - ما ، در دربار متوکّل بودیم که أمر شد به إحضار علی بن محمّد (إبن الرّضا) علیه السلام ، من به یکی از حاضرین گفتم این مرد کیست که او را
ص:99
إحضار نموده اند ؟ گفت : مردی است علوی که رافضیان او را امام خود میدانند، و سپس گفت ، برنامۀ قتل او در کار است .
پس من تصمیم گرفتم که بررسی کنم این مرد کیست ؟ پس او در حالیکه سوار بر اسبی بود آمد و مردم در طرف راست و چپ راه ایستاده بودند و او را تماشا می کردند . در هنگامی که چشم من به او افتاد ، محبّت او در دلم قرار گرفت و شروع کردم به دعا نمودن برای دفع بلاء ، و شَرّ متوکّل از او ، پس در میان مردم عبور مینمود، و به یال اسب خود چشم دوخته بود، و به راست و چپ نگاه نمیکرد ، و من هم در حال دعای به او بودم، وقتی در برابر من قرار گرفت ، رو به من نمود و فرمود: خدا دعایت را مستجاب کند ، و عمرت را طولانی نماید ، و مال و فرزندت را فراوان قرار دهد (1).
عبد الرّحمن گفت ، پس من به خود لرزیدم ، و در میان همراهانم افتادم ، و آنها از من می پرسیدند چه شد ؟ گفتم خیر است ، و به آنها خبر ندادم ، سپس به اصفهان بازگشتیم ، و خداوند راههائی از مال به سوی من گشود ، تا آنجا که امروز در خانه ام را بر أموالی میبندم ، که قیمتش هزار هزار درهم است ، و این غیر از اموال من در خارج خانه می باشد ، و ده فرزند نصیبم شده ، و در حال حاضر هفتاد و چند سال دارم ، و من معتقد به امامت آن حضرت شده ام ، زیرا خبر از درون من داشت ، و خداوند دعای آن بزرگوار را دربارۀ من و برای من ، مستجاب فرمود (2) .
ص:100
مرحوم شیخ صدوق قُدْسُ سِرُة در کتاب اکمال الدّین ، در شمار کسانی که به شرف ملاقات حضرت بقیة الله الأعظم ، حجّة بن الحسن العسکری (عج) نائل گردیده ، و معجزه ای از آن حضرت مشاهده نموده اند ، إبن باذشاله ، یا ، إبن پادشاکه ، را ذکر نموده اند(1) که نشان میدهد شخصیّت یاد شده نه تنها شیعۀ بوده ، بلکه از نخبگان و برجستگان شیعۀ اصفهانی بوده است .
مرحوم أمین شامی ، در أعیان الشّیعه از او یاد نموده است(2) .
چنانچه به تفصیل ، در بخش محدّثین اصفهانی ، بررسی نموده و توضیح داده ایم ، روشن می گردد ، که جمعی از محدّثین شیعۀ اصفهانی ، از أصحاب أئمّۀ معصومین علیهم السلام بوده اند . ذیلا ًبا ذکر نام ، از آنها یاد می نمائیم :
١- عبد الّسلام اصفهانی از اصحاب امام باقر علیه السلام
2- أبو الحسن اصفهانی از اصحاب امام صادق علیه السلام
٣- ابراهیم طباطبا از اصحاب امام صادق علیه السلام به نقل شیخ طوسی
4- ادریس بن عبد الله اصفهانی از اصحاب امام صادق علیه السلام
5- عثمان اصفهانی از اصحاب امام صادق علیه السلام
6- عمر اصفهانی از اصحاب امام صادق علیه السلام
7- محمّد بن سلیمان اصفهانی از اصحاب امام صادق علیه السلام
8- ابراهیم بن شبیۀ اصفهانی از اصحاب امام جواد و امام هادی علیهما السلام
ص:101
9- أبی شبیه اصفهانی از اصحاب امام جواد علیه السلام
10- محمّد بن مُنْدَۀ اصفهانی از اصحاب امام جواد علیه السلام
11- سریّ بن سُلامَۀ اصفهانی از اصحاب امام هادی علیه السلام
12- عبد الله بن محمّد اصفهانی از خواص أصحاب امام هادی علیه السلام
13- علی بن محمّد بن شیرۀ اصفهانی کاشانی از اصحاب امام هادی علیه السلام به نقل از شیخ طوسی .
14- أحمد بن محمّد بن سیّاری اصفهانی از معاصرین امام حسن عسکری علیه السلام
و دارای تصنیفات فراوان .
15- شیخ محمّد بن غالب اصفهانی از نزدیکان امام حسن عسکری علیه السلام و واسطۀ نقل زیارت شهدای کربلاء .
16- شخصی با عنوان الإصفهانی ، از راویان از امام صادق علیه السلام که در کتاب کافی ذکر شده ، و احتمال دارد یکی از روات بالا باشد .
وجود محدّثین یاد شده ، در میان أصحاب أئمّه علیهم السلام ، از ریشه های تشیّع ، در شهر اصفهان به شمار می رود .
محدّث عظیم الشّأن ، عبد الله بن محمّد کِنانی ، مُکَنّی به أبو الولید ، که از إبن ادریس و أبی داود ، نقل حدیث نموده ، و بر أحادیث بسیاری احاطه داشته ، و در طلب حدیث و نوشتن آن ، مشهور بوده است .
حافظ أبونعیم دربارۀ او می نویسد :
کانَ کَثیرَ الْحَدیثِ ، مَشْهُوراً بِالطَّلَبِ وَ الْکِتابَةِ
این محدّث بزرگوار ، علناً اعتقاد شیعی خود را مطرح می ساخته و خلافت
ص:102
أبی بکر را، آشکارا انکار می نموده است (1).
حاکم اصفهان ، جمعی از علماء و مشایخ حدیث اصفهان ، همانند : أبومسعود رازی و محمّد بن بکّار و محمّد بن الفرَج و زید بن خَرَشه و برخی دیگر را جمع نمود، که با او مباحثه نمایند ، ولی آن بزرگمرد، بر اعتقاد خود پافشاری نمود، و لذا او را چهل تازیانه زدند ، و مردم را از اطراف او پراکنده کردند، و حدیث او را ترک نمودند .
اسحاق بن سعد قطر بلّی ، در حدود دوره متوکّل ( در نیمۀ اوّل قرن سوّم ) فرماندار و حاکم اصفهان بوده ، و ابراهیم بن ممشاد اصفهانی (شاعر متعصّب دربار متوکّل ) او را هجو کرده ، به وسیلۀ أشعاری ، که یکی از آنها این است:
بِاللهِ مَا أتَّخَذَ الإمامَةَ مَذْهَباً *** إلاّ ، لِکَیْ یَبْکی لِذِکْرِ الْقائِم
یعنی: به خدا قسم ( اسحاق بن سعد ) مذهب امامت ( وتشیّع ) را مذهب خود قرار نداده ، جز این که با یاد قائم ( آل محمّد ) علیه السلام بگرید (2).
از این شعر بر می آید ، که اسحاق بن سعد ، به طور آشکار ، مذهب امامت را پذیرفته بوده ، و در یاد حضرت قائم (عجل الله فرجه الشّریف) میگریسته ، و ابراهیم بن ممشاد ، ندیم متوکّل عبّاسی ، از این گریستن به عنوان نقطۀ ضعف او یاد نموده است (3).
ص:103
یکی از مطالب اشتباه ، ولی جا گرفته در اذهان عمومیِ خواصّ و عوام ، این است که اصفهان قدیم را منحصراً محلّ سکونت و فعّالیّت اهل تسنّن ، و بالأخص متعصّبین آنها ، میدانند ، در حالی که حقیقت أمر غیر از این است ، بلکه هم چنان که از بخش های مربوط به معرّفیِ بزرگان محدّثین و علماء واُدباء شیعۀ اصفهانی ، استفاده می نمائیم ، در اصفهان قدیم ، بسیاری از فقهاء وعلماء عالیقدر شیعه ، زندگی و فعّالیّت علمی داشته اند که به خاطر جَوِّ عمومیِ حاکم در اصفهان ، و قدرت سیاسی و حکومتی أهل تسنّن، عظمت شخصیّت علمی و دینی آنها ، از نظرها دور مانده است و برای روشن شدنِ مطلب ، به این جریان توجّه نمائید .
از جعفر بن أبی السّریّ ، نقل شده که گفت: از ابن عقده (1) با اصرار خواستم أحادیثی را برای من نقل کند ، که از من فوت شده است ، إبن عُقْده ، سئوال نمود از کجائی ؟ گفتم از اصفهان ، گفت : شهر ناصبی ها ( و محلّ دشمنان علی و فرزندان او علیهم السلام ) ؟ گفتم : چنین نگوئید ، در میان مردم اصفهان فقهاء شیعه
ص:104
هستند و گفت : شیعۀ معاویه ؟ گفتم نه ، بلکه شیعۀ علی علیه السلام و در میان آن همه شیعه ، علی علیه السلام را عزیز تر از چشم و فرزندان و أهل خود می دانند (1).
(وَما فیهِمْ إلاّ مَنْ عَلِیٌّ أعَزُّ عَلَیْهِ مِنْ عَیْنِه وَ أهْلِه ) و از این جریان به خوبی معلوم می گردد که قدرت رسمی و سیاسی و حکومتیِ أهل تسنّن در اصفهان ، مانع از مجاهدت و کوشش علمی اصفهانی های شیعه مذهب ، نگردیده ، بلکه بسیاری از اصفهانی های قدیم ، در أثر حق طلبی و حق جوئی ، راه معرفت و ارادت نسبت به أمیر المؤمنین علی علیه السلام را پیموده ، و در این راه مقدّس فداکاریها نموده اند ، گرچه زحمات آنها ، مورد تبلیغ و تشویق نیروهای حاکم نبوده است .
از شخصیّتهای برجسته ای که در شهر اصفهان نقش بسیار مهمّی در دفاع از حریم مولی الموحّدین امیرالمؤمنین علی علیه السلام ایفاء نموده اند، شیخ حافظ ، أبو مسعود ، أحمد بن فرات بن خالد بن مسعود رازی اصفهانی ، متوفّا و یا شهید سال 258 هجری ، می باشد . وی ، از پیشوایان و حفّاظ حدیث است ، که کتابهائی تصنیف نموده و از مشایخ بزرگ حدیث ، استفاده کرده ، و بزرگان علم حدیث ، از او بهره برده اند و خود او گفته ، از 1750 نفر حدیث نوشتم ولی در کتابهایم ، فقط از 310 نفر حدیث ضبط نمودم ، و بقیّه را رها ساختم (2) .
ص:105
مجموعاً ، مدّت 45 سال در اصفهان اقامت داشته و حدیث گفته است(1) .
برخی او را برای فتوی دادن برای نصف دنیا ، کافی دانسته اند و برخی دیگر اظهار داشته اند که : زیر آسمان ، حافظ تر از او در مورد احادیث رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم یافت نمی شود .
و هم چنین ، برخی او را با تعبیر ثِقَةٌ ذُو تَصانیف ، ستوده ، و برخی دیگر نوشته اند ، که او هر حدیثی را پانصد بار تکرار میکرده ، تا بر حفظ آن مسلّط شود ، و عموماً ، او را از أئمّۀ حفّاظ حدیث ، به شمار آورده اند (2).
ولی باید دانست که شخصیّت اعتقادیِ شیخ أبو مسعود ، در هاله ای از إبهام گرفتار است .
برخی او را سنّیِ صوفی میدانند ، و برخی دیگر او را ، شیعه ای بزرگ و مجاهد و شهید راه دفاع از امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، برشمرده اند .
با توجه به این که عموماً، در کتب تراجم و رجال أهل سنّت ، مورد تجلیل قرار گرفته ، و در زمان حاکمیّت أهل سنّت ، قبر او بقعه و مزاری مورد توجّه داشته و در کنار مزار او خانقاه بوده ، احتمال سنّی بودن او تقویت می شود ، ولی از طرف دیگر، در دورۀ صفویّه که عنایت و قاطعیّتی ویژه ، در محو آثار أهل سنّت داشته اند ، و با وجود علماء بزرگی ، همانند : مجلسیّین و ...، که پرچمدار حفظ آثار شیعه بوده اند ، بقعه و مزار شیخ أبومسعود ، باقی مانده و مورد توجّه و زیارت بوده ، احتمال تشیّع او تقویت می گردد .
ص:106
ولی در هر حال ، خدمتی بزرگ از این محدّث و فقیه و خطیب نامدار، نسبت به ساحت مقدّس أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، صادر شده که در بررسی ریشه های تشیع در شهر اصفهان ، جایگاهی بزرگ دارد، که ذیلاً بیان می داریم :
شیخ أبومسعود رازی در مسیر سفر حجّ بیت الله ، وارد اصفهان گردید و در آن هنگام متوجّه شد ، که جمع زیادی از مردم اصفهان ، تحت تأثیر حکومت دشمنان أهل البیت علیهم السلام در سبّ أمیر المؤمنین علیه السلام کوشش دارند و گویندگان رسمی ، در بالای منبرها ، به مقام منیع آن حضرت جسارت مینمایند ، لذا هدایت مردم را ، بر حجّ بیت الله ، ترجیح داد و تصمیم گرفت آنها را از این گناه و إنحراف بزرگ ، رهائی بخشد ، و چهار سال در شهر اصفهان اقامت جست ، و همه روزه در جامع عتیق در بازار رنگرزان مینشست ، و مردم حاضر می شدند، و او در هر روزی ، چهار حدیث در فضائل و مناقب یکی از أصحاب پیغمبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، برای آنها بیان مینمود ، ولی مشخّص نمی کرد که آن شخصی که دارای آن فضائل و مناقب است ، کدام یک از اصحاب رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم می باشد، تا این که مردم تشنه و شائق شدند ، که نام آن صحابی را بدانند و لذا اصرار فراوان نمودند ، و او در ضمن خطبهای مفصّل (1) و با بیانی بسیار کوبنده و رسا، پس از توصیف فراوان گفت :
ص:107
هُوَ لِلْخَلْقِ وَلیٌّ وَ إسْمُهُ عَلیٌّ علیه السلام
و در این هنگام ، همه از رفتار زشت خود توبه نمودند ، و جماعتی در اثر غصّه برای عمل زشت و ننگین خود ، مُردند ، و برخی گفته اند که رقم آنها به چهارصد نفر رسید(1).
علاّمۀ محقّق ، حاج آقا بزرگ طهرانی ، این جریان را نقل نموده ، و سند آن را چنین بیان کرده است :
رَأیْتُ النُّسْخَةَ ضِمْنَ مَجْمُوعَةٍ ... مِنْ کُتُبِ السَّیِّد مُحَمَّد خَلیفَه ، أوَّلُ سَنَدِه ، أخْبَرَنا الشَّیْخُ الرَّشیدُ مُحَمَّد بْنُ أبی عَبْدُ اللهِ الْمَدَنِیُّ ، ثُمَّ الإصْفَهانِیُّ ، إجازَةً قالَ : حَدَّثَنِی الصَّدْرُ الإمامُ، صَدْرُ الدّینِ ، عَبْدُ الصَّمَدِ ، قالَ : حَدَّثَنِی والِدی ألصَّدْرُ السَّعیدُ ، صَدْرُ الدّینِ ، أبُو شُجاعٍ ، مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الَّلطیفِ الْخُجَنْدِیّ ، قالَ : حَدَّثَنِی الإمامُ فَضْلُ اللهِ ، مَحْمُودُ الدَّیْنَوَرِیُّ ، قالَ : حَدَّثَنی أبُو عَبْدِ اللهِ ، الْحُسَیْنُ بْنُ مَحَمَّدِ بْنِ أبې مَنْصُورِ الْقَزْوینیّ ، قالَ : حَدَّثَنی عَبْدُ الرَّحْمنِ بْنُ سَعیدِ بْنِ عَبْدِ الصِّهْرِ الإصْفَهانِیِّ الشَّهْرِسْتانِیِّ ، قالَ : حَدَّثَنی الإمامُ الْحافِظُ(2) قالَ : کُنْتُ فی صُحْبَةِ الإمامِ الشَّهیدِ، أبی مَسْعُودٍ ، أحْمَدَ بْنِ الْفُراتِ الرّازیّ ، خَرَجْنا لِطَلَبِ الْحَجِّ فَلَمّا وَصَلْنا إلی إصْفَهانَ، فَرَأیْنا أهْلَها مُظْهِرینَ سَبُّ أمیرِ المُؤْمَنینَ عَلَیَ الْمَنابِرِ فَقالَ : أصْحابې ! رَأیْتُ الأْشْتِغالَ بِهِدایَةِ هؤُلاءِ أهَمَّ مِنَ الْحَجِّ ، فَأقامَ أرْبَعَ سَنَواتٍ ... (3) .
از عبارت بالا استفاده میشود که ، شیخ أبومسعود شهید شده ، و مرحوم ملاّ أحمد بیان را عقیده بر این است که ، آن بزرگمرد ، در اثر تحریک ناصبی ها
ص:108
به دست مردم جاهل ، در راه دفاع از علی علیه السلام ، به شهادت رسیده است(1).
پس از ماجرای قتل او ، بقعه و بارگاهی برای او ساخته شد ، که به مرور زمان موقوفاتی بر آن وقف گردید ، و خانقاه و بازار و چهارسو و حمام و باغی ( برای کورها و عاجزهائی که به زیارت می آیند ) و دیگر متعلّقات ، در کنار بقعۀ او به وجود آمد، و در دورۀ سلطان یعقوب آق قویونلو ، در سال 895 ساختمان باشکوهی با تزیینات فراوان ، برای مزار او ، به وسیلۀ محمّد بن جلال الدّین عربشاه ، ساخته شد که بخشی از آن هنوز باقی است (2).
در حدود یکصد و پنجاه سال قبل ، مرحوم آقا سیّد صدر الدّین عاملی ( داماد شیخ جعفر کبیر ، کاشف الغطاء ) که مقیم اصفهان گردیده بودند ، در اثر نظریّۀ خاصّی که در مورد سنّی و صوفی بودن شیخ أبو مسعود داشتند ، دستور برهم زدن دستگاه بقعه و مزار او را دادند و از زیارت او جلوگیری نمودند ، ولی مرحوم ملاّ أحمد بیان می نویسد: کسانی که به تشکیلات و مزار شیخ أبومسعود خیانت کردند ، عدّه ای به زودی تلف شدند و کسانی که نقش کمتری داشتند ، به فقر و گرفتاری مبتلا گردیدند (3) .
در هر حال ، برنامۀ یاد شده ، و جلوگیری شیخ أبومسعود رازی از سبّ و شتم و جسارت نسبت به ساحت مقدّس أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، از مفاخر و حسنات برجستۀ عمر او می باشد ، و به همین دلیل ، مرقد و مزار او ، در طول زمان ، مورد توجّه مردم بوده است .
ص:109
چنانچه در بخش معرّفی چهرۀ علمی ابراهیم بن محمّد بن سعید ثقفی ، و برادران او ( جعفر بن محمّد بن سعید و علی بن محمّد بن سعید ثقفی ) بیان نموده ایم ، روشن می شود که این خاندان (1) مخصوصاً ابراهیم بن محمّد سعید ، نقش برجسته ای در نشر أحادیث أهل البیت علیهم السلام در اصفهان داشته اند .
و جالب ترین صحنۀ کوشش علمی او ، در راه نشر فضائل أهل البیت علیهم السلام داستان کتاب ( المعرفه ) او است ، که آنقدر در زمینۀ فضائل أهل بیت و مثالب و زشتی های دشمنان خاندان رسالت ، صراحت و قاطعیت داشت ، که شیعیان کوفه ، به او پیشنهاد نمودند که این کتاب را در معرض أفکار دیگران قرار ندهد ، به خاطر اینکه ممکن است مطالب آن را قبول نکنند ، ولی ، ابراهیم بن محمّد ثقفی ، اصفهان را که از نظر تعصّب شدید بر علیه أهل بیت علیهم السلام ، شهرت فراوانی داشت ، انتخاب نمود و در این شهر ، أحادیث کتاب را منتشر ساخت .
تفصیل مطلب را در قسمت معرّفی ابراهیم بن محمّد ثقفی ، در بخش « نامداران علمی و ادبی شیعه در اصفهان از قرن سوّم تا دهم » مطالعه فرمائید .
أبو القاسم ، سلیمان بن أحمد بن أیّوب بن مُطیر لَخْمی طبرانی ، مشهور به « مُسْنَد الدّنیا » متولّد 260 و متوفّای 360 (2) .
وی ، در طبریّۀ شام متولّد شده ، و برای کسب علم و شنیدن حدیث ، از آن
ص:110
سرزمین به سوی عراق و حجاز و مصر و شهرهای جزیره مسافرت نموده ، و سی و سه سال گردش علمی کرده و در آخر، در اصفهان توطّن نموده است (1)
او در همین شهر وفات یافته و در جوار قبر حَمَمه ( که یکی از صحابه بوده و در جنگ مسلمانها با ایرانیها ، وارد اصفهان شده و از دنیا رفته و در همین شهر مدفون گشته (2) ) به خاک سپرده شده است .
طبرانی ، هزار استاد و شیخ حدیث داشته (3)، و سی سال بر روی حصیر خوابیده ، و به جمع و حفظ حدیث مشغول بوده است (4) .
تصنیفات مهمّی انجام داده ، و شاگردان زیادی داشته ، که از او نقل حدیث نمودهاند ، و از آثار او معجم کبیر و معجم أوسط و معجم صغیر می باشد ، و از شاگردان و راویان از او ، حافظ أبونعیم اصفهانی و أبو العبّاس أحمد بن عُقده ، می باشند و به نقل مرحوم قمی در الکنی و الألقاب ، إبن عُقده ، برای طبرانی اهمیّت زیادی قائل بوده است .
طبرانی ، گرچه از علماء و مشایخ حدیث أهل سنّت است ، ولی روایات بسیاری در فضائل أمیر المؤمنین و خاندان رسالت علیهم السلام ، نقل نموده که در کتب شیعه مورد استفاده می باشد .
ص:111
صاحبان کتب تراجم و رجال (أعمّ از شیعه و سنّی) شرح حال او را نوشته اند، که به عنوان نمونه از کتابهای : ذکر أخبار إصبهان ، مرآة الجنان، میزان الإعتدال، وفیات الأعیان ، لسان المیزان ، روضات الجنّات ، ریحانة الأدب ، ألکنی و الألقاب قمی، یاد می نمائیم .
عزاداری بر سیّد الشّهداء ، امام حسین علیه السلام ، سابقۀ دیرینه دارد که از نظر فکری و اعتقادی ، به راهنمائیها و عمل أنبیاء عظام ، مخصوصاً حضرت خاتم الأنبیاء محمّد بن عبدالله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، و أئمّۀ معصومین علیهم السلام ، منتهی می گردد ، و از نظر تاریخی ، از هنگام شهادت آن حضرت ، در میان دوستداران و هواداران أهل البیت علیهم السلام مطرح بوده ، و گاهی با مقداری آزادی ، و در برخی از زمانها ، در شدّت تقیّه و ترس ، و همراه با آزار و شکنجۀ دشمنان ، انجام می گرفته است
در دورۀ آل بویه ، که مردمانی دوستدار اهل بیت و طرفدار شیعه بوده اند، عزاداری بر مظلومین أهل البیت علیهم السلام ، بالأخص سیّد الشّهداء ، امام حسین علیه السلام علنی گردید ، و در شکلی وسیع در شهرهای گوناگون رواج یافت، و شیعیان با پرچمهای عزا و دستجات بزرگ ، در بازارها و معابر عمومی و مجامع مردمی، به عزاداری می پرداختند .
در شهرهای اصفهان و ساوه و همدان ، و دیگر بلاد ایران و عراق ، جمع زیادی از پیروان تشیّع ، و دوستداران أهل البیت علیهم السلام زندگی می نمودند ، تا آنجا که در قرنهای پنجم و ششم هجری ، در پاره ای از این شهرها ، از جمله، اصفهان و همدان و ساوه ، تعداد شیعه به قدری زیاد بوده ، که مراسم عاشوراء را
ص:112
آزادانه برپا می داشته اند (1).
خواجه أبو منصور ، محمود بن أحمد بن عبد المنعم بن ماشاذۀ اصفهانی ، معروف به إبن ماشاذه (2) فقیه و واعظ و مفسّر بوده ، و در یازدهم ربیع الثّانی 536 هجری ، در اصفهان فوت شده (3) و از علماء و پیشوایان دینی ، در نیمۀ أوّل قرن ششم بوده است . وی از شخصیّتهای بزرگ علمی شافعیّه می باشد ، که ، سبکی ، در طبقات الشّافعیّه ، او را چنین توصیف کرده است :
... مِنْ أعْیانِ الْعُلَماءِ وَ مَشاهیرِ الْفُضَلاءِ ، ذَوِی الْحِشْمَةِ وَ الْجاهِ . تَفَقَّهَ عَلی أبی بَکْرِ الْخُجَنْدیِّ وَ عَبْدِ الْوَهّابِ بْنِ مُحَمَّدِ الْفامی ، وَ سَمعَ مِنْهُمُ الْحَدیثَ وَ مِنَ الإمامِ أبِی الْمُظَفَّرِ السَّمْعانیِّ وَ مِنْ خَلْقٍ ، وَ حَدَّثَ وَ أمْلی عِدَّةَ مَجالِسَ . رَوی عَنْهُ الْحافِظُ إبْنُ عَساکِرَ فی مُعْجَمِ شُیُوخِه ، تُوُفِّیَ فُجْأةً ، لَیْلَةَ الْجُمُعَةِ ثانی عَشَرَ رَبیع الأخِرِ ، سَنَةَ سِتّ وَثَلاثینَ وَ خَمْسَمِأةٍ (4) .
و در طبقات الشّافعیۀ عبد الرّحیم اسنوی آمده است :
ص:113
کانَ إماماً مُفَسِّراً ، تَفَقَّهَ عَلی أبی بَکْرِ الْخُجَنْدِیِّ ، فارْ تَفَعَ شَأنُهُ وَبَعُدَ صیتُهُ وَصارَ أوْحَدَ وَقْتِه وَ الْمَرْجُوعَ إلَیْهِ فی بَلَدِه ، وَ أمْلی عِدَّةَ مَجالِسَ ، وَ کانَ واعِظاً فَصیحاً مُفَوَّهاً حُلْوَ العِبارَةِ (1).
چنانچه ملاحظه می نمائید ، سبکی در طبقات الشّافعیّه ، او را از أعیان علماء و از مشاهیر فضلاء و صاحب حشمت و جاه و آبرو ، معرّفی نموده ، و اسنوی نیز در کتاب خود، او را امام و پیشوا و مفسّری معرّفی نموده ، که شأن و مقامش بالا رفته و آوازه اش به همه جا رسیده است ، و در زمان خود ، چهرۀ یگانه گردیده ( صارَ أوْحَدَ وَقْتِه ) و مرجع دینی مردم بوده ، و واعظی فصیح و خوش بیان و شیرین سخن ، شمرده شده است .
مرحوم عبد الجلیل قزوینی ، که از بزرگان علماء شیعه در قرن ششم بوده ، می نویسد : خواجه بومنصور ماشاده ، به اصفهان که در مذهب سنّت در عهد خود مقتدا بوده است ، هر سال این روز ( روز عاشوراء)
این تعزیت به آشوب و نوحه و غریو داشته اند و هر که رسیده باشد ، دیده و دانسته باشد و إنکار نکند(2). چنانچه ملاّحظه می نمائید در قرن ششم ، و در اوج قدرت أهل تسنّن، در شهر اصفهان ، عزاداری بر امام حسین علیه السلام و مراسم عاشوراء ، به صورت آشوب و نوحه و غریو ( و فریاد ) بر پا می گردیده و رهبری این عزاداری را ، چهرۀ بزرگ علمی و مشهور آن زمان ، خواجه أبو منصور، إبن ماشاده (ماشاذه)، بر عهده داشته است .
ص:114
در میان داستانهای جالب دربارۀ دوستی و حمایت چهره های برجسته ای از مردم اصفهان ، نسبت به علی علیه السلام در گذشته تاریخ ، قصّۀ حدیثی بسیار مفصّل (در حدود شش صفحه) می باشد ، که سلیمان بن أحمد بن أیّوب لَخْمی (طَبَرانی اصفهانی ) ، آن را در اصفهان نوشته و منتشر ساخته است (1) که در این حدیث ، سلیمان بن مَهْران أعْمَش می گوید: در دل شبی ، منصور دوانیقی مرا إحضار کرد، و من متوجّه شدم که در این دل شب ، منصور دوانیقی مرا نخواسته ، مگر به خاطر سئوالی دربارۀ فضائل علی علیه السلام ، و اگر من از آن فضائل یاد کَنم ، مرا خواهد کشت ، و لذا وصیّت نمودم و کفن پوشیدم و بر او وارد شدم ، مرا نزدیک خود خواند و هنگامی که بوی حُنُوط از من استشمام کرد، گفت : راست بگو وگرنه ترا به دار میزنم ، بگو این بوی حنوط از چیست ؟ گفتم من فکر کردم راجع به فضائل علی علیه السلام مرا احضار کرده ای ، و اگر در این باره سخن بگویم مرا میکشی ، لذا کفن پوشیدم و حنوط کردم و وصیّت نمودم و آمدم . منصور گفت:
ای سلیمان چند حدیث در فضائل علی علیه السلام نقل می کنی ؟
گفتم مقدار کمی ، گفت چه مقدار ؟ گفتم :
ده هزار حدیث و بیشتر
گفت : به خدا برایت حدیثی در فضائل علی علیه السلام نقل می کنم ، که تمام حدیثهائی که شنیدهای فراموش کنی ! و آنگاه داستان مفصّلی را نقل نمود ، و دو
ص:115
فضیلت بزرگ از علی علیه السلام بیان کرد و در آخر ، گفت :
اهذانِ الْحَدیثانِ فی یَدِکَ ؟ فَقُلْتُ : لا ، فَقالَ یا سُلَیْمانُ : حُبُّ عَلیّ ایمانٌ وَ بُغْضُهُ نِفاقٌ
وَ اللهِ لایُحِبُّهُ إلاّ مُؤمِنٌ ، وَلایُبغِضُهُ إلاّ مُنافِقٌ
سلیمان بن مهران أعمش می گوید : گفتم آیا در امان هستم ؟ منصور گفت : لک الأمان ، گفتم : چه میگوئی دربارۀ قائل حسین علیه السلام ؟ گفت : بسوی آتش و در آتش ( جهنم ) است ، گفتم هر کس بکشد فرزند رسول خدا را ، به سوی آتش و در آتش است ؟ (1).
قالَ : الْمُلْکُ عَقیمٌ یا سُلَیْمانُ
سپس منصور گفت خارج شو و آنچه را شنیدی برای مردم نقل کن (2)
در مسجد جامع عتیق اصفهان ( مسجد جمعه ) ، که آثار گوناگونی از دوره های مختلف تاریخ اصفهان را در بر دارد و نمایشگاهی از فرهنگ و هنر چهارده قرن اسلامی است ، و آثاری از دوره های سلجوقی ، مغولی ، صفوی و ... را در خود حفظ نموده ، مسجد اُو لْجایْتُو و محراب محمّد ساوی ، نشان دهندۀ فرهنگ و اعتقاد شیعی ، در دورۀ قبل از صفویّه است ، و به خوبی نمایانگر
ص:116
حاکمیّت شیعه و فرهنگ آن ، در اصفهان در قرن هشتم ، می باشد .
در شبستان اولجایتو ، طاقهای آجری متنوّع و زیباترین محراب گچ بری مسجد جامع واقع شده ، و شبستان یاد شده ، به نام مسجد أولجایتو مشهور است و محراب زیبای آن نام سلطان محمّد خدابنده ( اولجایتو ) و وزیر دانشمند او ، محمّد ساوی ( خواجه سعد الدّین محمّد مستوفی ساوجی) و تاریخ ساختمان آن ( 710) هجری را ، در بردارد .
کتیبۀ تاریخی این محراب ، که در صفحۀ وسط آن ، به خطّ ثلث بسیار زیبا ، گچ بری شده ، به شرح زیر است :
سلطان محمّد(1)
هذَا الْمِحْرابُ الْمُسْتَطابُ مِنْ مُضافاتِ الْعِماراتِ الَّتی إتَّفَقَتْ إعادَتُها ، فی أیّامِ مَعْدِلَةِ السُّلْطانِ ، حامی حَوْزَةِ الإسْلامِ وَ الأیمانِ ، غِیاثِ الدُّنْیا وَ الدّینِ ، ظِلِّ اللهِ فِی الأَرَضینَ ، حَرَسَ آللهُ بِبَقائِهِ الإسْلامِ، مِنْ فَواضِلِ صَدَقاتِ الْعَمیمَةِ الصّاحِبِیَّةِ الأعْظَمِیَّةِ ، صاحِبِ دیوانِ الْمَمالِکِ شَرْقَاً وَ غَرْبَاً ، بُعْداً وَ قُرْبَاً ، سَعْدِ الْحَقِّ وَ الدّینِ ، ألْمَخْصُوصِ بِعِنایَةِ رَبِّ الْعالَمینَ، مُحَمَّدِ السّاویِّ ، أعَزَّ اللهُ أنْصارَهُ وَ ضاعَفَ آقْتِدارَهُ ، تَوَلاّهُ الْعَبْدُ الضَّعیفُ الرّجی إلی رَحْمَةِ اللهِ تَعالی وَ غُفْرانِه ، عَضُدُ بْنُ عَلِیِّ الْماسْتریِّ ، أحْسَنَ اللهُ عاقِبَتَهُ فی صَفَرِ سَنَةِ عَشَرَ وَ سَبْعَمِأةٍ ، خَتَمَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِالْخَیْرِ وَ الظَّفَرِ
که از عبارت بالا تاریخ 710 استفاده می شود .
در حاشیۀ أطراف این کتیبه ، به خطّ ثلث ، عبارات زیر گچ بری شده است ، که نشانۀ روشنی از تشیّع و مذهب شیعۀ دوازده امامی ، می باشد .
عَنْ جابِرِ بْنِ یَزیدَ الْجُعْفِیِّ ، قالَ سَمِعْتُ جابِرَ بْنَ عَبْدِ اللهِ الأنْصارِیِّ ، یَقُولُ : لَمّا أنْزَلَ
ص:117
اللهُ عَلی نَبِیِّه صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أطیعُوا اللهَ وَ أطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الأمْرِ مِنْکُمْ ، قُلتُ یا رَسُولَ اللهِ قَدْ عَرَفْنَا اللهَ وَ رَسُولَهُ فَمَنْ أُولُو الأمْرِ الَّذینَ قَرَنَ اللهُ طاعَتَهُمْ بِطاعَتِه وَ طاعَةِ رَسُولِه ، فَقالَ علیه السلام ( در آخرین قسمت از کتیبه ، بعد از کلمۀ ( السّلام ) نام استاد کار محراب ، به شرح زیر گچ بری شده ( عمل حیدر) و سپس دنبالۀ حدیث در حاشیۀ فرورفتگی محراب ، در دو ردیف ، نوشته شده است این چنین :
هُمْ خُلَفائی یا جابِرُ وَ أئِمَّةُ الْمُسْلِمینَ بَعْدی ، أوَّلُهُم عَلیُّ بْنُ أبی طالِبٍ، ثُمَّ ألْحَسَنُ ، ثُمَّ الْحُسَیْنُ ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْمَعْرُوفُ فِی التَّوریةِ بِالْباقِرِ ، وَ سَتُدْرِکُهُ یا جابِرُ ، فَإذا لَقِیتَهُ قَاقْرَئْهُ مِنِّی السَّلامَ ، ثُمَّ الصّادِقُ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، ثُمَّ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسی ، ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ، ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثُمَّ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ، ثُمَّ سَمیّی وَ کَنیّی ، حُجَّةُ اللهِ فی أرْضِه وَ بَقِیَّتُهُ فی عِبادِه ، بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ،
ذاکَ الَّذی یَفْتَحُ اللهُ تَعالی ذِکْرُهُ ، عَلی یَدِه مَشارِقَ الأَرْضِ وَمَغارِبَها وَ به خطّ کوفی مشبّک ، در بالای فرو رفتگی محراب ، نوشته شده است :
لا إلهَ إلاّ اللهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ، عَلیٌّ وَلیُّ اللهِ
و در حاشیه بزرگ محراب ، کتیبۀ زیر گچ بری شده است :
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ قالَ الصّادِقُ الْمُصَدَّقُ ، رَسُولُ الرَّحْمنِ صلَّی الله علیه و آله مَنْ بَنی مَسْجِدأ کَمَفْحَصِ قَطاةٍ ، بَنَی اللهُ لَهُ بَیْتَاً فِی الْجَنَّةِ وَ قالَ أمیرُ المُؤمِنینُ عَلیُّ بْنُ أبی طالبٍ عَلَیْهِ سَلامُ اللهِ وَ رَسُولِه وَ مَلائِکَتِه ، مَن اخْتَلَفَ إلَی الْمَسْجِدِ أصابَ إحْدَی الثَّمانِ : أخَاً مُسْتَفادَاً فِی اللهِ ، أوْ عِلْمَاً مُسْتَطْرَفاً ، أوْ آیَةً مُحْکَمَةً، أوْ رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً، أوْ کَلِمَةً رَدَّهُ ( تَرُدُّهُ ) عَنْ رَدی ، أوْ یَسْمَعُ کَلِمَةً تَدُّلُ عَلی هُدی ، أوْ یَتْرُکُ ذَنْبَاً خَشْیَةً أوْ
ص:118
حَیاءً (1).
همچنانکه ملاّحظه نمودید ، حدیث خلافت و وصایت دوازده امام معصوم ، و جملۀ « علیٌّ ولیُّ الله » و نیز جملۀ « علیه سلام الله و رسوله و ملائکته » ، به دنبال
حدیث أمیرالمؤمنین علی علیه السلام ، از صریحترین نشانه های تشیّع حاکم بر سلطان و وزیر او ، و فرهنگ و اعتقاد موجود در آن تاریخ ( 710) در اصفهان می باشد
یکی از قسمتهای محلّۀ أحمد آباد، کوی دار البطّیخ می باشد که در زبان مردم ، محلّۀ دالبطّی ( دالبتّی ) یا دالبِیْطی ( دالبِیْتی ) تلفّظ می شود ، و در این محل ، مقبرۀ خواجه نظام الملک طوسی ، یا تربت نظام ، قرار گرفته است .
در مقبرۀ خواجه نظام الملک ، قبر چندین نفر از پادشاهان یا وزراء و شاهزادگان سلجوقی ، و نیز عدّه ای از علماء ، قرار گرفته است .
یکی از سنگ قبرهائی که در مقبرۀ خواجه نظام الملک وجود دارد ، متعلّق به میر علی شهید است ، که نوشته های روی سنگ ، نشان دهندۀ تشیّع او و نیز مقام دینی و پست و مقام ظاهری او می باشد . در حاشیۀ سنگ قبر مرمری قرمز رنگ ( به طول 45/ 1 متر و عرض 25 سانتی متر ) به خطّ ثلث ، عبارات زیر حجّاری شده است :
هذا قبر المرحوم الشّهید ، افتخار الزّمان ، سلالة الوزراء فی الأوان ، آلواصل الی رحمة الله ، الملک الولیّ ، خواجه جمال الملّة و الدّین ، میر علی الصّاحب الأعظم المرحوم خواجه ... و توقّی فی یوم الثّلثاء ثالث شوّال سنة تسع و خمسین و ثمانمأة الهجریّة النّبویة صلعم .
ص:119
و در یک لوحۀ فوقانی این سنگ ، به خطّ بنائی برجسته نوشته شده است :
لا إلهَ إلاَّ اللهُ ، مَحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللهِ (1) از نوشته های فوق ، معلوم می شود که صاحب قبر ، مقام وزارت داشته و به شهادت رسیده ، و از شیعیان أمیر المؤمنین علیه السلام بوده ، و از چهره های دینی به شمار می رفته (2)، و به لقب «جمال الملّة و الدّین » ملقّب بوده ، و شهادت او در سال 859، در نیمۀ قرن هشتم ، واقع گردیده است .
از نکته های جالب در تربت نظام ( مقبرۂ خواجه نظام الملک ) این است که در میان نوشته های سنگ قبر خواجه نظام الملک ، که از مرمر می باشد و طول آن بیش از دو متر و عرض آن 45 سانتی متر و ارتفاع آن 38 سانتی متر است ، و مشتمل می باشد بر آیات قرآنی ، همانند : آیۀ : قُلْ یا عِبادِی الَّذینَ أسْرَفُوا عَلی أنْفُسِهِمْ ... و آیۀ شَهِدَ اللهُ أنَّهُ لا إلهَ إلاّ هُوَ ... و قُلِ الّلهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ ... ، این جمله های نورانی نوشته شده ، و حجّاری گردیده است :
لا إلهَ الاّ اللهُ ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ، عَلیٌ وَلِیُّ أللهِ (3) و هم چنین در تربت نظام ، سنگِ مرمریِ دیگری هست، متعلّق به قبر شخصی به نام محمّد مؤمن ، که در حاشیۀ سنگ قبر ، به خطّ ثلث ، أسامی
ص:120
چهارده معصوم علیهم السلام حجّاری شده ، و در جانب زیرین سنگ ، به خطّ ثلث نوشته شده ، فی سابع عشرین رمضان المبارک سنّة ثلاث و عشرین و تسعمأة (1) که نشان دهنده تاریخ 923 ( أوائل قرن دهم) می باشد و از نشانه های تشیّع اصفهان در قرون گذشته ، محسوب می گردد .
و نیز سنگ قبر دیگری است به طول 80 و عرض 22 سانتی متر ، که با خطّ نستعلیق بر آن نوشته شده : وفات مرحمت پناه ، جمال الدّین ابن محمّد بن عالیحضرت شهریار ، خاجه ( خواجه ) صفیّ الدّین محمّد ، بتاریخ شَهرِ رَمضانَ سَنَةِ ثَلاثَ وَ خَمسینَ وَ تِسعَمِأَ ، و در میان نوشته های سنگ قبر یاد شده ، این دو بیت زیبا و نورانی ، جلب توجّه می کند :
نادِعَلِیّاً مَظهَرَ اَلعَجائِبِ *** تَجِدهُ عَونَاً لَکَ فِی النَّوائِبِ
کُلُّ هَمَّ وغَمَّ سَیَنجَلی *** بِوِلایَتِکَ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا عَلِیّ(2)
که از نوشته های فوق بر می آید ، صاحب قبر شیعه بوده ، و در سال 953، از دنیا رفته است.
در محلّۀ جویباره ( جوباره ) در مسیر یکی از کوچه های آن، آثار سر در مجلّلی ، که بر فراز آن دو منارۀ دار الضّیافه ، واقع شده (3) ، مشاهده می شود ،
ص:121
و به طوری که از نام آن استنباط می گردد ، این اثر تاریخی ، سر در یک مهمانسرای مجلّل بوده است . در داخل مقرنسهای مناره ها ، هر ( سوسن ) یا (طاس ) شامل یک کلمه است ، و کلمات موجود ، به خطّ ثلث سفید معرّق ، بر زمینۀ کاشی لاجوردی به شرح زیر است:
محمّد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین
پوشش تزییناتی مناره های مزبور ، به خطّ بنّائی فیروزه ای ، بر زمینۀ شطرنجیِ آجری ، در هفت رنگ به شرح زیر است:
ردیف أوّل کلمۀ الله *** ردیف دوّم تکرار کلمۀ أکبر
ردیف سوّم تکرار کلمۀ الله *** ردیف چهارم تکرار کلمۀ محمّد
ردیف پنجم تکرار کلمۀ و علی *** ردیف ششم تکرار کلمۀ و حسن
ردیف هفتم تکرار کلمۀ و حسین (1). پروفسور پوپ ، بنای این مناره را أواخر قرن هشتم هجری میداند ، و آقای ( سمیث ) تاریخ آن را ، در ربع أوّل قرن هشتم هجری بیان نموده است (2) .
در 24 کیلومتری مشرق اصفهان ، در شمال بستر زاینده رود ، محلّی به نام کاج می باشد ، که جزء بلوک بَراآن شمالی به شمار می رود .
گنبد مسجد جامع کاج ، که در این محل ساخته شده ، مانند بیشتر بناهای برج
ص:122
مانند آن دوره ( قرن هشتم ) ، به شکل ( کلاه خود ) ساخته شده است . گنبد مذکور در وسط صحن متناسبی قرار داشته ، و در اطراف آن ملحقاتی بوده که از بین رفته است .
در پوشش داخلی گنبد، چهار شکل مربّع به خطّ بنّائی با آجر قرمز، بر زمینۀ سفید آجری که دو به دو ، قرینه اند وجود دارد، که در دو مربّع متقابل ، نام ( محمّد ) و در دو مربّع دیگر نام ( علی ) نوشته شده است .
در قسمت پائین گنبد و روی جرزها ، به خطّ بنّائی باگچ ، در فاصلۀ آجرها ، أسامی ، آلله . محمّد . علی . حسن . و حسین ، خوانده می شود و کلمات دیگری هم نقش بوده است که فعلاً وجود ندارد (1).
پروفسور پوپ، تاریخ ساختمان این مسجد را أواخر قرن هشتم میداند (2)
در مجاورت مسجد کاج ، امامزاده ابراهیم علیه السلام وجود دارد که تاریخ بنای آن 1002 ( دورۀ حکومت شاه عبّاس کبیر صفوی ) می باشد (3) .
اشترجان ( اشترگان ) در جنوب غربی اصفهان و در 12 کیلومتری (پیر بکران ) می باشد و در منطقۀ لنجان قرار دارد .
مسجد جامعی در این محل ساخته شده ، در اواخر سلطنت ایلخانِ مسلمانِ
ص:123
مغول ، سلطان محمّد خدابنده ( اولجایتو )، که یکی از ابنیۀ نفیس و بسیار جالب استان تاریخی اصفهان می باشد .
این مسجد دارای دو سر در تاریخی در سمت شمال و مشرق است . سر در شمالی که متجاوز از 12 متر ارتفاع دارد ، دارای مقرنس عالی و کاشی کاری و خطوط و کتیبه هائی است، و در طرفین آن، دو مناره موجود است که بیش از دو سوّم آن به مرور زمان خراب شده (1) ولی بقایای آنها هنوز ، از عظمت سابق و نفاست بنای مذکور ، حکایت می کند .
نکتۀ قابل توجّه در مناره های سر در شمالی مسجد اشترجان ، آن است که مناره های یاد شده ، مانند مناره های بنای تاریخی اصفهان ( منار جنبان ) متحرّک هستند (2) .
بانی مسجد ، فخرالدّین محمّد بن محمود بن علی اشترجانی ، ملک الوزراء زمان سلطان أبوسعید بهادرخان ، می باشد و مترجم کتاب محاسن اصفهان ، حسین بن محمّد بن أبی الرّضا، علوی آوی ، از او تجلیل نموده ، و جملۀ ( طاب ثراه ) ، برای او نوشته ، و او را غم خوار زیردستان ، و دل بستۀ أحوال بیچارگان ، معرّفی نموده است (3) .
در یک شکل چهار ضلعی در زیر مقرنسهای مسجد جامع اشترجان ، در جهت مقابل سر در ، به خطّ بنّائی آجری بر زمینۀ فیروزه ای ، اسامی چهارده معصوم علیهم السلام ذکر شده است (4) .
ص:124
و هم چنین ، در زیر پنجره های اطراف گنبد مسجد ، به خطّ بنّائی بر زمینۀ شطرنجی ، کلمۀ ( الله ) به طور مکرّر گچ بری شده ، و بر روی جرزهای داخل گنبد و بر روی جرزهای داخل ایران ، به خطّ بنّائی بر زمینۀ شطرنجی در مربّع های بزرگ ، اسامی ( محمّد ) و ( علیّ ) و ( حسن ) و (حسین ) به نحو مکرّر، گچ بری شده است (1). تاریخ بنای این مسجد ، 715 می باشد (2) .
یکی از آثار باستانی و تاریخی اصفهان ، که متعلّق به أوائل قرن هشتم است و تاریخ آن از 703 تا 712 می باشد ، بقعۀ پیر بکران است که در سی کیلومتری جنوب غربی اصفهان واقع گردیده ، و مقبرۀ یکی از مدّرسین و علماء و عرفاء آن زمان، به نام محمّد بن بکران ، متوفّای 703، می باشد و در میان نوشته های ساختمان بقعه ، صلوات بر چهارده معصوم علیهم السلام ، گچ بری شده است بدین شرح:
ألَّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی وَ صَلِّ عَلی عَلِیٍّ الْمُرْتَضی وَ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ الزَّهْراءِ وَ صَلِّ عَلی خَدیجَةَ الْکُبْری وَ صَلِّ عَلی حَسَنِ مُجْتَبا ( الْمُجْتَبی ) وَ صَلِّ عَلی
حُسَیْن شَهیدِ کَرْبَلا وَ صَلِّ عَلی زَیْنِ الْعابِدینَ ، وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّد باقِر ، وَ صَلِّ عَلی جَعْفَر صادِق ، وَ صَلِّ عَلی مُوسَی الْکاظِم وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدِ تَقِیِّ ، وَ صَلِّ عَلی عَلِیِّ نَقِیِّ
وَصَلِّ عَلی حَسَنِ الْعَسْکَرِیِّ، وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّد مَهْدِیِّ(3) از این اثر تاریخی ، به خوبی استفاده میشود که در آن زمان ، فرهنگ و مذهب تشیّع نه تنها در اصفهان ، بلکه در اطراف آن نیز ، حاکم گردیده بوده
ص:125
است ، و از عبارت فوق (که گرچه عربی است ، ولی رعایت قواعد عربیّت در آن نگردیده ، و در جاهائی که باید ألف و لام به کار رود ، همانند : الحسن المجتبی و الحسین الشّهید بکربلا و ... ، به صورت ساده نوشته شده ) مشخّص می گردد که :
این عبارت و این اظهار علاقه ، از فکر و اعتقاد عمومی ، سرچشمه گرفته ،
و مستند به یک شخص عالم یا والی متنفّذ نمی باشد .
عالِم واعظ ، تاج الدّین ، حسین بن شمس الدّین محمّد واعظ، که از معاصرین با شیخ بهائی بوده ، و از خاندان علمیِ صاعدیان میباشد (1)، از مذهب آباء و اجداد خود (که حنفی بوده اند ) دست برداشت ، و در زمرۂ علماء شیعه قرار گرفت .
وی ، شاگرد شیخ منصور بن عبد الله شیرازی ، و مشهور و معروف به (راستگو) شارح تهذیب الاصول بوده (2)، و از او اجازه داشته است (3) .
ص:126
ابن بطوطه ، سیّاح مشهور و نامدار نیمۀ اوّل قرن هشتم هجری، در سفرنامۀ خود ، از سفر به مشهد مقدّس أمیرالمؤمنین علی علیه السلام ( نجف اشرف ) یاد میکند ، و از چگونگی اعتقاد شیعیان به مرقد مطهّر امام علی علیه السلام ، و کراماتی که از حرم و قبر مطهّر آن حضرت ظاهر می شود یاد نموده ، و می نویسد:
از شهرهای عراق هرکس بیمار شود ، نذری برای روضۀ علی علیه السلام می کند ... و نقیب این نذرها را در خزانۀ حرم می گذارد ... خزانۀ مزبور بسیار بزرگ و موجودی آن به قدری هنگفت است که قابل ضبط نمی باشد (1).
و نیز می نویسد : همۀ مردم این شهر ( نجف )، رافضی مذهب اند و از این روضه ( حرم امام علی علیه السلام ) ، کرامت ها ظاهر می شود که منشأ عقیدۀ مردم بر اینکه قبر علی علیه السلام در آن است، همان کرامت ها می باشد . از جمله آن که ، در شب بیست و هفتم رجب که « لَیْلَةُ الْمَحْیا » (2) می نامند ، عراقیان و خراسانیان و فارسیان و رومیان، گروه گروه ، سی تن و چهل تن ، بعد از نماز خفتن ، در آنجا گرد می آیند و بیماران افلیج و زمین گیر را روی ضریح مقدّس می گذارند، و خود به نماز و ذکر و قرآن و زیارت مشغول می شوند، و چون پاسی از شب گذشت ، همۀ مریضها که شفا یافته و صحیح و سالم گشته اند برخاسته ، ذکر:
لا إلهَ إلاَّ اللهُ ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ ، عَلِیٌّ وَلِیُّ اللهِ می گویند ، و این حکایت در میان آنان ، به حدّ استفاضه (3) رسیده ، و گرچه
ص:127
من، خودِ آن شب را درک نکردم ، داستان آن را از اشخاص مورد اعتماد شنیدم و در مدرسۀ حرم ، سه تن از این اشخاص را دیدم که هر سه زمین گیر بودند ، یکی از روم آمده بود، و دیگری از اصفهان و سوّمی از خراسان ، از حالشان جویا شدم ، گفتند امسال به « لیلة المحیا » نرسیده اند ، و منتظرند که سال آینده آن شب را درک کنند .
در این شب مردم از شهرهای مختلف در نجف جمع می شوند، و بازار بزرگی در آن شهر برپا می شود، که تا مدّت ده روز بر قرار می ماند (1).
چنانچه ملاحظه می نمائید ، شخص اصفهانیِ یاد شده، تا آن حدّ به أمیر المؤمنین علیه السلام و مقام بالای معنوی و کرامت های آن حضرت اعتقاد داشته ، که برای بهره مندی از عنایت آن حضرت، عازم بوده که یک سال در نجف أشرف بماند ، تا آن که از فیض و برکت آن امام بزرگوار استفاده نماید .
در روایات متعدّده ، أصحاب خاصّ امام زمان ، حضرت بقیة الله الأعظم (عج) در هنگام ظهور ، از همۀ شهرها معرّفی گردیده اند ، چنانچه در روایتی از امام هشتم ، علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام آمده است:
وَ اللهِ لَوْ قَدْ قامَ قائِمُنا ، یَجْمَعُ اللهُ إلَیْهِ شیعَتَهُ مِنْ جَمیعِ الْبُلْدانِ (2) .
و در روایت دیگری از امام باقر علیه السلام آمده است :
... فَیَقُومُ ثَلاثُ مِأۃٍ أوْ نَیِّفٌ عَلیَ الثَّلاثَمِأة ، خَمْسُونَ مِنْ أهْلِ الْکُوفَةِ وَ سائِرُهُم مِنْ
ص:128
أفْناءِ النّاسِ، لأیَعْرِفُ بَعْضُهُمْ بَعْضاً ، إجْتَمَعُوا عَلی غَیْرِ میعادٍ (1).
ولی در یک روایت ، به تفصیل کامل ، نام شهرهائی که أصحاب حضرت بقیة الله الأعظم (عج) از آنها می باشند ، ذکر شده و در ضمن آن ، از شهر اصفهان یک نفر به نام ( یونس ) معرّفی گردیده است (2).
و در همین زمینه ، شاعر نامدار معاصر ، آقای محمّد علی مردانی در ضمن قصیده ای غرّاء ، راجع به اصفهان ، چنین سروده است:
در طلوع دولت مهدی امام منتظر *** تاشود عالم سراسر گلستان ، ای اصفهان
عدّۀ یاران آن مولا به هنگام قیام *** سیصد است و سیزده پاکیزه جان ، ای اصفهان
زان گروه حق طلب ، جمعی ز فرزندان توست *** در رکاب حضرت صاحب زمان ، ای اصفهان (3)
ص:129
هو الحقّ
اگر چه خوش نبود سیر بوستان تنها
گرفته ایم اجازت ز باغبان تنها
من و دوچشم تر و خاک کربلا صائب
ز عافیت طلبان سیر اصفهان تنها
ص:130
ص:131
ص:132
از فرازهای جالب در خصوصیّات اخلاقی و دینی مردم اصفهان ، وسعت و عظمت فعّالیّت های آنها در زمینۀ خدمات دینی و اجتماعی ، با رنگ و عطر وابستگی به أهل البیت علیهم السلام می باشد که از یک طرف ، نشانۀ جود و بخشش متّکی به اندیشه و تعقّل و محاسبات اجتماعی، و از طرف دیگر ، نشان دهندۀ روح ایمان و اعتقاد اسلامی و از طرف سوّم ، علامت دلبستگی کامل به پیامبر اکرم صَلُّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و ائمّۀ معصومین علیهم السلام و ذراری آنها می باشد .
ساختن هزاران مسجد بزرگ و کوچک ، که بعضی از آنها در هر دوره ای ، از مهمترین آثار معماری و کاشی کاری و خطّاطی و گچ بری و حجّاری و ... می باشد ، ساختن بقعه ها و مزارهای چشمگیر و جالب برای امامزادگان علیهم السلام و علماء بزرگ ، ( در داخل اصفهان ) ، و کمک به ساختمان و توسعه و ترمیم و تزیین حرمهای ائمّۀ معصومین علیهم السلام ( در عتبات مقدّسه ) ، تأسیس دهها مرکز بزرگ درمانی و بیمارستانی و آزمایشگاهی و ... ، همانند : بیمارستان عسکریّه علیه السلام ، و زایشگاه نرجس خاتون علیها السلام و آزمایشگاه و رادیولوژی مهدیّه علیه السلام و دار الشّفاء حضرت زهرای مرضیّه علیها السلام و ... ، تأسیس صدها صندوق
ص:133
قرض الحسنه (1) که در سطح وسیع ، به کمک نیازمندان به وام می شتابند ، تأسیس دهها مؤسّسۀ خیریّه ، که در کمک به أیتام ، معلولین و سالخوردگان ، و نیازمندان جامعه ، ( در زمینه های امور درمانی ، در بخش های گوناگون )، تهیه جهیزیّه ، کمک به ازدواج جوانها ، تهیّه و تعمیر مسکن ، تأمین هزینۀ تحصیل علم ( تا حدّ دانشگاه ) ، کمک به پرداخت وام ، تأمین سرمایۀ کسب ، تهیۀ لباس و پوشاک برای مستمندان و ... ، تلاش و کوششی تحسین برانگیز و موجب إعجاب دارند ، که در سطح کشور پهناور ایران ، از اهمیّت برجسته و فوق العاده ممتازی برخوردار است ، و با توجّه به خصوصیّات و کیفیّت دینی و معنویِ آن، خدمات یاد شده در درجۀ أوّل می باشد .
و نیز ، تأمین بودجه های لازمه برای ادارۀ حوزه های علمیّه ، از طریق پرداخت وجوهات شرعیّه و تبرّعات ، که ( چنانچه در بالا اشاره نمودیم) از یک طرف ، نیاز به گذشت و جود و بخشش دارد، و از طرف دیگر، بینش و اندیشه و دقت نظر می طلبد ، که بودجه ها ، به اهداف مقدّس دینی و اجتماعی و گشودن گره های پیچیدۀ اجتماعی کمک کند، و از طرف سوّم، برای بهره برداری از آثار روحی و اجتماعی آن بخشش و ایثارها ، در راه نشر فرهنگ دینی و رشد اخلاق اسلامی ، احتیاج به پشتکار و فعّالیّت تبلیغی و ارشادی دارد، که خوشبختانه مردم اصفهان در همۀ موارد یاد شده ، در اثر عنایات الهی و توجّهات صاحبان ولایت علیهم السلام ، به موفّقیت های بسیار
ص:134
ارزشمندی ، نائل گردیده اند .
از درخشان ترین جلوه های تشیّع مردم اصفهان ، تعظیم شعائر مکتب أهل البیت علیهم السلام می باشد ، که در قالب های گوناگون به نمایش گذارده می شود
و در این مبحث به چندین سرفصل اشاره می نمائیم :
1- تشکیل بزرگترین جشنها و مراسم شادمانی ، در مناسبت های مربوط به میلاد أئمّۀ معصومین علیهم السلام و عید سعید غدیر ، و عید الزّهراء علیها السلام ، که در این جشنهای بسیار گسترده، مسجدها ، حسینیّه ها، مدرسه ها و( حتّی در بعضی از مناسبت ها ، « همانند جشن میلاد امام زمان عجلّ الله فرجه» خیابانها و کوی و برزن ها ) با انواع و اقسام چراغانی ، و نصب تابلوهای پلاکاردها، و فرشهای قیمتی و زینتی ، تزیین می گردد ، و با نشر پوسترها و اطّلاعیّه ها و کارتهای تبریک ، اظهار شادمانی و سرور می گردد ، و توزیع انواع و اقسام شیرینی و میوه ، در مجالس جشن و نیز در گذرها و خیابانها ، به شکلی جالب و در سطحی گسترده انجام می گیرد ، و نیز در موارد متعدّد ، مردم متمکّن و با ایمان و ولایت ، به إطعام و إحسان عمومی می پردازند .
2- تشکیل بزرگترین مراسم عزاداری و سوگواری ، به مناسبت شهادت معصومین علیهم السلام و برخی از امامزادگان عظیم الشّأن ، همانند : حضرت زینب و حضرت معصومه و حضرت رقیه و ... علیهم السلام که به شکل حرکت دادن دستجات عزاداری در روز شهادت هر یک از امامان معصوم علیهم السلام و تشکیل مجالس سوگواری در سطحی بسیار گسترده ، مخصوصاً در أیّام عاشوراء و أیّام فاطمیّه
ص:135
انجام میشود ، و در بسیاری از مناسبت ها ، شمار آن مجالس به بیش از یکهزار مجلس می رسد، که هر مجلسی مرکب از ده شب یا ده روز صبح یا ده روز عصر می باشد ، و در هر مجلس ، چندین گوینده و مدّاح و مرثیه سرای ، به سوگواری و ذکر فضائل و مصائب می پردازند، و در مجالس شب و صبح، علاوه بر پذیرائی ساده ، إطعام عمومی انجام می شود، و بالخصوص در مناسبت عاشورای حسینی و ایّام فاطمیّه ، حرکت دستجات عزاداری در سطحی بسیار وسیع انجام می گیرد ، و شمار دستجات عزای حسینی ، به متجاوز از یکصد عدد ، و شمارۀ دستجات عزای فاطمی به دهها دستۀ عزاداری بالغ می گردد ، که در شبها و روزهای دهۀ عاشوراء و دهۀ فاطمیّۀ اوّل و دوّم ، به حرکت در می آیند .
٣- تشکیل مجالس دینی ، با نام أهل البیت علیهم السلام و تحت عنوان سوگواری أئمّۀ معصومین علیهم السلام در تمامیِ دورۀ سال انجام می شود ، و هیچ ماه و دهه ای ، شهر اصفهان خالی از مجالس فراوان برای أهل البیت علی نیست ، و در این جلسات ، تفسیر قرآن ، بحثهای تربیتی و اخلاقی ، و عموم مطالب دینی و اجتماعی ، توسّط علماء و خطباء عالیقدر ، بیان می گردد .
4- احیاء مراسم فاطمیّه علیها السلام ( جشنها و عزاداری ها) بالخصوص ، در سطحی بسیار وسیع ، از یکهزار و چهار صدمین سال شهادت فاطمۀ زهراء علیها السلام ( در سال 1411 قمری ) تا کنون، که در قالب توسعه و گسترش بسیار چشمگیر سوگواری و حرکت دستجات عزاداری ( با شمار زیاد ) و نصب پلاکاردهای عزا در تمام فلکه ها و میدانها و بازارها و خیابانهای شهر ، و سیاه پوش کردن مسجدها و حسینیّه ها و نصب پوسترهای متعدّد و متنوّع در سطح مدارس ، مساجد ، ادارات ، مغازه ها و ... انجام گرفته ، و به تدریج به سطح کشور
ص:136
و رسانه های عمومی نیز ، شدیداً سرایت کرده است (1) و شرح فشرده ای از این مراسم را در کتاب « یادوارۀ یکهزار و چهارصدمین سال شهادت فاطمۀ زهراء علیها السلام » نوشته و منتشر نموده ام .
و هم چنین جشنها و مراسم سرور میلاد فاطمۀ زهراء علیها السلام ، به شکلی بسیار جالب و گسترده توسعه یافته ، و محافل بسیار عظیمی در اصفهان تشکیل می شود، و چراغانی های پرشکوهی انجام می گردد .
5- تشکیل جلسات هفتگی بسیار وسیعی به عنوان : جلسۀ دعای ندبه ، جلسۀ دعای توسّل ، جلسۀ زیارت جامعه ، جلسۀ زیارت آل یس ، جلسۀ زیارت عاشوراء ، جلسۀ دعای کمیل ، جلسۀ مداحی و مرثیه سرائی ، جلسۀ بحث و سؤال و جواب دینی و ... ، که شمار اینها در هر هفته ، به صدها مجلس می رسد ، و بسیاری از این جلسات با حضور صدها تا هزاران نفر، تشکیل می گردد و از شکوه و جلوۂ جالبی برخوردار می باشد .
6- سفرهای زیارتی همانند : مسافرت به مکّۀ معظّمه و مدینۀ منوّره (2) مشهد مقدّس ، سوریّه (حرم حضرت زینب و حضرت رقیّه و سایر
ص:137
أهل البیت علیهم السلام ) قم ، و مسجد جمکران و ... که در بسیاری از موارد، به شکل کاروانهای زیارتی و در مواردی به صورت فردی و خانوادگی ، انجام می گیرد و شمار این سفرهای زیارتی ، در مقایسه با دیگر شهرها ، از افزایش و برتری بسیار بالایی برخوردار می باشد ، که به عنوان نمونه، در روز تولّد حضرت بقیة الله الأعظم (عج) در سال 1417 قمری ، علاوه بر کاورانهای متعدّد و زائران شخصی، فقط یک کاروان زیارتی با 121 عدد اتوبوس مسافربری ( مطابق کلمۀ یا علی که به حرف أبجد 121 می باشد ) به سوی شهر مقدّس قم و مسجد جمکران ، با شکوه فراوان حرکت کردند و چشم همۀ زائران مسجد جمکران و علاقمندان امام زمان (عج) را ، روشن و قلب دوستداران آن حضرت را شاد نمودند .
7- تأسیس خیریّه ها و مراکز مهم و گستردۀ دینی و علمی و اجتماعی، به نامِ نامی چهارده معصوم و فرزندان والامقام آنها علیهم السلام که نشان دهندۀ عشق عمیق و ارادت آگاهانۀ مردم اصفهان نسبت به أهل البیت علیهم السلام می باشد و با توجّه به این که شمار این مؤسّسه های علمی و دینی و خیریّه و مراکز اجتماعی، به هزاران عدد می رسد ، به خوبی ، ظهور و تجلّی عشق و ارادت عمومی مردم نسبت به مکتب امامت و ولایت علیهم السلام به نمایش در می آید .
8- اطعام و احسان و پخش جوائز در سطحی گسترده ، در دورۀ سال و در مناسبت های گوناگون ، به نام نامیِ أهل البیت ( أئمّۀ معصومین و فرزندان آنها علیهم السلام ) و به خصوص اطعام عمومی در أکثر مجالس دینی ، که شمار آنها در تمامی سال و در سطوح مختلف ، غیر قابل شمارش می باشد .
9- تأسیس بناهای بسیار و باشکوه فراوان ، با زیربناهای وسیع و معماری و حجّاری و کاشی کاری زیبا ، بانام : حسینیّه ، بیت العلیّ ، فاطمیّه ،
ص:138
دار الزّهراء ، بیت الزّهراء ، مهدیّه ، بیت الزّینب ، بیت العبّاس و ...، که شمار آنها (مخصوصاً تحت عنوان حسینیّه ) بسیار می باشد ، و بخشی از آنها در شهرهای دیگر همانند : کربلای مُعَلّی و مشهد مقدّس ، ساخته شده است .
10 - نشر کتابها و مقاله ها و پوسترهای مربوط به خاندان رسالت ، در فرصت های و مناسبت های گوناگون ، مخصوصاً در ایّام شهادت صدّیقۀ طاهره ، فاطمه زهراء علیها السلام .
ضریح های زیبائی که بر روی قبر امامان علیهم السلام و إمامزاده ها علیهم السلام نصب می شود ، و نیز درهای حرمها و رواقها ، که در آنها از روکش یا آب طلا و نقره استفاده می شود، و با خطّاطی و مینیاتور و قلمزنی ، و هنرهای ظریفه ای که مربوط به درودگری و صنایع چوب می باشد ، تزیین می گردد ، و در شمار تزیینات مذهبی برجسته محسوب می شود ، عموماً در شهر مذهبی اصفهان و به دست هنرمندان اصفهانی ساخته میشود ، و هم چنین ، زیباترین منبرها ، با استفاده از تراش های زیبا، و خطّاطی و طرّاحیِ جالب و هنرمندانه ، در این شهر ولایت ساخته می شود .
و نیز ، کاشی کاریهای حرم های ائمّۀ علیهم السلام و إمامزادگان علیهم السلام در سراسر کشور و خارج آن ، که با بهره گیری از بهترین خطّاطی و طراحی و نقّاشی و رنگ آمیزی ، جلوه ای روحانی و ملکوتی دارد، و یکی از آثار برجستۀ هنری و خلاّقیّت روح با ایمان بشر ، در طول قرون به شمار آمده ، همه و همه از آثار هنرمندان و خطّاطان و طرّاحان و نقّاشان با ایمان و ولایت اصفهان می باشد ، که جلوه های برجستۀ آن ، در کشور عراق ، در حرم ائمّۀ معصومین علیهم الاسلام و بسیاری
ص:139
از امامزادگان علیهم السلام مدفون در شهرهایِ گوناگون آن ، و نیز در شام (سوریّه) در حرم حضرت زینب و حضرت رقیّه علیها السلام ، و در ایران ، در حرم امام هشتم علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام و حضرت معصومه علیها السلام و عموم إمامزادگان علیهم السلام ، که بی شمارند ، و هم چنین مساجد کشورهای مختلف ، همانند : ایران ، عراق ، پاکستان ، هند ، کویت و ... دیده می شود ، همه و همه از ذوق سرشار و ابتکار و خلاّقیّت و روح لطیف و هنرمند اصفهانی های با ایمان و ولایت ، نشأت می گیرد (1) . و هم چنین معماری مذهبی ، حجّاریهای هنرمندانه، با رنگ و آب ، و حال و هوای دینی ، در همۀ مراکز اسلامی ، در جای جایِ جامعۀ بزرگ اسلامی، در کشورهای مختلف ، از آثار خلاّقیّت روحِ ایمانیِ اصفهانی ها ، به خوبی نمایان می باشد .
یکی از آثار هنری - مذهبیِ اصفهان ، که عظمت ویژۀ تاریخی یافت ، ضریح مقدّس حضرت أبا الفضل العبّاس علیه السلام می باشد ، که به دستور مرجع عالیقدر شیعه ، حضرت آیة الله العظمی ، آقا سیّد محسن طباطبائی حکیم قُدْسُ سِرُة در شهر اصفهان ، و با همّت و همکاری مردم این سامان ، و به دست هنرمندان اصفهانی، ساخته شد ، که حمل و نقل آن از اصفهان به شهر مقدّس کربلا، بیش از یک هفته
ص:140
به طول انجامید ، و در تمامی شهرها و روستاهایِ مسیر طولانیِ بین دو شهر ، استقبال عجیب و پرشور و بی سابقه ای از ضریح مقدّس ، انجام گرفت ، و هزاران گاو و گوسفند قربانی گردید ، و زنها ، طلاهای خود را بر روی ماشین های حامل قطعات ضریح ، و اتوبوس های همراهان ضریح، می انداختند ، و عظمت حضرت ابا الفضل علیه السلام و ایمان و اعتقاد قلبی و بی نظیر مردم ، نسبت به آن حضرت ، در دو کشور ایران و عراق ، و در شهرها و روستاهای مسیر راه ، آن چنان به نمایش گذارده شد ، که دوست و دشمن را به حیرت و تعجّب واداشت .
در میان اشعار فراوانی که به مناسبت ساخت ضریح مقدّس حضرت أبا الفضل علیه السلام سردوه شده ، این چند بیت را که مربوط به مادّۀ تاریخ ساخت ضریح می باشد ، به عنوان نمونه نقل می نمائیم (1) .
بر طبق أمر آیت حق ( حضرت حکیم ) *** آن کس که حکم او به همه شیعیان رواست
شد این ضریح ، ساخته در شهر اصفهان *** شهری که گر جهان هنر خوانمش سزاست
تاریخ این ضریح (طلائی ) چنین سرود *** ( عبّاس میر جنگ و علمدار نینواست )
و هم چنین از سرودۀ ارزشمند مرحوم استاد جلال الدّین همائی ( سنا ) که به ضریح مقدّس حضرت أبا الفضل العبّاس علیه السلام نوشته شده ، شعر آخر آن را که
ص:141
مادّه تاریخ می باشد ، ذکر می نمائیم .
بهر تاریخ ، همائی «سنا» گفت (بین *** کایت صُنع پدیدار شد از حُکم حکیم )
عکس
ص:142
ص:143
ص:144
قبل از آن که به معرّفی برخی از امامزادگان مدفون در منطقۀ اصفهان بپردازیم ، و اشاره ای به شمار فراوان آنها ، در مجموع شهر و حومۀ این شهر تاریخی بنمائیم ، مقدّمه ای را دربارۀ نقش إمامزادگان در طول زمان ، و در عموم بلاد ، و نیز علل و عوامل نفوذ معنوی و اجتماعیِ آنها ، تقدیم خوانندگان عزیز می نمائیم ، امید است برای آگاهی نسبت به عظمت و آثار و برکات آن عزیزانِ خدا و رسول مفید باشد، و برای این کمترین ( نویسندۀ حقیر و نیازمند شفاعت رسول الله و أئمّه معصومین و خاندانشان علیهم السلام ) ذخیره ای باشد ، برای روزی که در بارۀ آن گفته شده :
یَوْمَ لا یَنْفَعُ مالٌ وَلا بَنُونَ إلاّ مَنْ أتَی اللهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ
با مطالعۀ تاریخ اسلام و مسلمین ، و بررسی تاریخ بلاد و مراکز بزرگ تمدّن و قدرت مسلمین ، می یابیم که فرزندان پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و إمامزادگان علیهم السلام ، از نفوذ معنوی و اجتماعیِ فراوانی برخوردار بوده اند ، و با این که قدرتهای طاغوتی بسیار خطرناکی ، همانند : أمویان و عبّاسیان ، در طول چندین قرن ، و در عموم بلاد اسلامی، در سرکوبیِ علویان و فاطمیان ( سادات و ذراری رسول خدا و علیّ مرتضی و فاطمۀ زهراء علیهم السلام ) از هیچ گونه وسیله ای ( اعمّ از نظامی و سیاسی و اقتصادی و تبلیغی ) صرف نظر نمی کرده اند ، و همیشه در میدانهای نبرد و در زندانها ، و نیز در صحنه های اجتماعی ، به قلع و قمع و منزوی ساختنِ آنها ، همّت می گماشته اند ، ولی با این حال در کشورهای حجاز ، مصر ، عراق ، ایران ، سوریه ، لبنان و ... ، هزاران هزار بقعۀ مورد توجّه ، و صحن و سرای باشکوه ،
ص:145
و گنبد و منارۀ جالب توجّه ، با عنوان : « إمامزاده » یا « آستانه » یا « مقام » یا « مقبره » یا « بقعه » ملاحظه می شود که گروه گروه ، و دسته دسته ، زائرین را از راههای دور و نزدیک ، به خود جذب می نماید ، و محلّ اجتماع دلهای با ایمان ، و قلبهای با صفا ، و عاطفه های دینی ، می باشد .
آستانۀ مقدّسۀ بانوی بزرگ تاریخ اسلام و أهل البیت علیهم السلام ، حضرت زینب علیها السلام در مصر ، و نیز آستانۀ مقدّسۀ نفیسه خاتون، در همان کشور، و صحن و بارگاه عظیم دیگری ، به نام حضرت زینب علیها السلام در شام (سوریّه)، و هم چنین ، حرم و مقام بسیار مجلّل حضرت رقیّه علیها السلام در شام ، و مقامات متعلّق به أهل البیت علیهم السلام در باب الصّغیر شام ( دمشق ، مرکز حکومت امویان ) و زیارتگاههای بسیار فراوانِ سادات و إمامزادگان ، در کشور عراق ، و صحن و سرای بسیار عجیب و شگفت انگیز حضرت معصومه علیها السلام در قم، و بارگاه چشم گیر و بزرگ حضرت عبد العظیم علیه السلام در شهر ری ، و صحن و بارگاه مجلّل حضرت أحمد بن موسی ( شاه چراغ ) در شیراز ، که هرکدام از این زیارتگاههای باشرافت ، نمایشگاهی است بزرگ از هنر ، ابتکار ، سلیقه ، صنعت ، ایمان و اعتقاد و عواطف پاک هزاران هزار معمار ، خطّاط ، استاد کار بنّا ، حجّار ، گچ بُر ، نقّاش، کاشی کار، طرّاح و ...، و أثری است بزرگ ، از روح ایثار ، جود و بخشش و فداکاریِ مردان و زنان با ایمانی که ، در راه حفظ آثار عزیزانِ خدا و رسول صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، از هیچ گونه انفاق و نیکوکاری ، دریغ نکرده اند، و سرمایه و ثروت غیرقابل احصائی را ، در راه حفظ و نگهداری این مکانهای مقدّس ، و تجلّی و شکوه این بارگاههای ملکوتی ، به مصرف رسانیده و خرج کرده اند .
ص:146
آری ، در هر شهر بزرگ و کوچک ، یا هر روستا و دهِ ، و هر دشت و صحرائی قدم بگذاری ، إمامزاده هائی می بینی که نه تنها صحن و سرای مورد توجّه ، و زائر و هوادار فراوان دارند، بلکه در بعضی از شهرها ، رقم این امامزاده ها به دهها می رسد ، و در بعضی موارد، صحن و سرا ، و گنبد و مناره و ضریح و رواق یک امامزاده ، از دیدنی ترین آثار و بناهای آن شهر ، و شکوه و جلال آن ، در آن شهر ، بی نظیر و بی مانند است ، و اجتماع مردم در آن صحن و سرا ، از بزرگترین اجتماعات آن شهر و دیار می باشد ، و
باصفاترین دلها ، و شیفته ترین قلبها ، در آن اجتماعات بزرگ ،
گرد هم می آیند ، و پاکترین زمزمه ها، و عمیق ترین ناله ها،
و پرسوز ترین مناجاتها را ، در جوار آن إمامزاده سر میدهند ،
و به پرستش حق و انس با أولیای او ، می پردازند .
چه بسیار لذّت بخش و روح افزاست ، ساعتهای زیارت و دعا و سوز و گداز در حرم حضرت أبا الفضل العبّاس علیه السلام در کربلا، و حرم حضرت زینب و حضرت رقیه علیهما السلام در سوریه ، و حرم حضرت معصومه علیها السلام در قم ، و حرم حضرت عبد العظیم علیه السلام در شهر ری ، و حرم حضرت أحمد بن موسی علیه السلام در شیراز ، و نیز هرکدام از حرمهای یادگارهای رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، در گوشه و کنار بلاد اسلام ، که در هرکدام از آنها ، ستارهای فروزان به خاک افتاده ، و در زمین فرو رفته است ، چنانچه دعبل خزاعی در اشعار ( مدارس آیات ) خود اشاره نموده ، و در محضر إمام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام خوانده است که :
أفاطِمُ قُومی یَابْنَةَ الْخَیْرِ فَانْدُبی *** نُجُومَ سَماواتٍ بِأَرْضِ فَلاتٍ
یعنی : ای فاطمۀ زهراء علیها السلام وَای دختر بهترین ها ، برخیز و ندبه و گریه کن ،
ص:147
بر ستاره های آسمانِ ( فضیلت ) که در زمین بی آب و علف و صحرای خشک ،
افتاده اند .
در اینجا سؤالی را مطرح مینمائیم که ، دلیل این مطالب چیست ؟ چرا آن همه دشمنی ، امامزادگان را از صفحۀ تاریخ حذف ننموده ؟ و چرا اینهمه عظمت ، در طول چهارده قرن ، به نمایش در آمده است ؟ و جواب این سؤال را در دو قسمت خلاصه مینمائیم .
اوّلین دلیل این همه عظمت ، دستورهای أکید و توصیه های مکرّری است که ، در قرآن مجید و کلمات رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، برای مودّت ذوی القربی ، و محبّت نسبت به أهل البیت علیهم السلام و حمایت از ذراری رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم عموماً ، و نیکان آنها بالخصوص ، وارد شده است ، که ذیلاً به چهارده مورد از آنها ، اشاره می نمائیم :
١- قُلْ لا أسْئلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إلاّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی (1) .
یعنی : ای پیامبر ! بگو از شما أجر و مزدی نمی خواهم ، جز اظهار دوستی دربارۀ نزدیکانم .
2- قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : إنَّ اللهَ جَعَلَ اُجْرَتی عَلَیْکُم ، الْمَوَدَّةَ فی أهْلِ بَیْتی
ص:148
وَإنّی سائِلُکُمْ غَداً عَنْهُمْ ، فَمُخِفٌّ بِکُمْ فِی الْمَسْألَةِ (1).
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند: همانا ، خداوند مزد مرا بر شما ، دوستی أهل بیت من قرار داده ، و من فردای قیامت ، در بارۀ آنها از شما سؤال میکنم، و در این سؤال ، إصرار و إلحاح خواهم نمود .
٣- قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : أیُّما رَجُلٍ صَنَعَ إلیَ رَجُلٍ مِنْ وُلْدی صَنیعَةً ، فَلَمْ یُکافِئْهُ عَلَیْها ، فَأنَا الْمُکافِیءُ لَهُ عَلَیْها (2) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند: هر مردی که به یکی از فرزندان من خدمتی نیکو نمود ، و آن فرزند، پاداش آن را نداد ، من پاداش آن عمل نیک را ( به آن مرد نیکوکار ) خواهم داد ، و جبران خواهم نمود .
4- قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : أکْرِمُوا ذُرِّیَّتی ، ألصّالِحَ اللهِ وَ ألطّالِحَ لی (3) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند: گرامی دارید ذرّیّه مرا ، صالح ( آنها ) را برای خدا ، و بد ( آنها ) را ، برای خاطر من .
5- قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : أکرمُوا أوْلادی ، ألصّالِحُونَ للهِ ، وَ الطّالِحُونَ لی (4) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : گرامی دارید أولاد مرا ، شایستگان آنها را برای خدا، و ناشایستگان آنها را ، برای من .
6- قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : أرْبَعَةٌ أنَا لَهُم شَفیعٌ یَوْمَ الْقِیامَةِ ، ألْمُکْرِمُ لِذُرِّیَتی مِنْ بَعْدی ، وَ الْقاضی
ص:149
لَهُمْ حَوائِجَهُمْ ، وَ السّاعې لَهُمْ فی اُمُورِهمْ عِنْدَ اضْطِرارِهِمْ ، وَ الْمُحبُّ لَهُمْ بِقَلْبِهِ وَ لِسانِه (1).
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : چهار دسته و گروهند ، که من در روز قیامت شفاعت آنها را می نمایم ، یکی آنکه ذرّیّۀ مرا پس از من إکرام نماید ، و دوّم آنکه حاجت ذرّیّۀ مرا روا نماید ، و سوّم آنکه کوشش نماید در کارهای ذرّیّۀ من ، در وقتی که آنها نیاز به همکاری دارند، و چهارم آنکه ذرّیّۀ مرا با قلب و زبان خود دوست بدارد .
أبوسعید واعظ خرگوشی ، که از علماء و حفّاظ حدیث أهل سنّت است ، همین روایت را با کمی اختلاف نقل نموده ، که ذیلاً بیان میداریم .
قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : أرْبَعَةٌ أنَا لَهُمْ شَفیعٌ وَ لَوْ أتَوْا بِذُنُوبِ أهْلِ الأرْضِ ، الضّارِبُ بِسَیْفِه أمامَ ذُرِّیَتی ، وَ الْقاضی لَهُمْ حَوائِجَهُمْ، وَ السّاعی لَهُمْ فی حَوائِجِهِمْ عِنْدَمَا اُضْطُرّوا إلَیْه ، وَ الْمُحِبُّ لَهُمْ بِقَلْبِه وَ لِسانِه (2).
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : چهار دسته اند ، که من شفیع آنها خواهم بود، گرچه گناهان أهل زمین را مرتکب شده باشند ، أوّل ، کسی که در جلو ذرّیّۀ من شمشیر بزند ( و با شمشیر در راه آنها بجنگد ) و ...، و علاّمۀ حلّی ، در ضمن وصایای خود به فرزندش ، فخرالمحقّقین ، سفارش اکید در مورد ذرّیّۀ رسول خدا و علوییّن می نماید ، و حدیثی را مشابه حدیث فوق نقل نموده با مقداری تفاوت ، که جالب توجّه می باشد (3).
ص:150
7-قال رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : مَنِ أحْتَقَر أوْلادی أذْهَبَ اللهُ عَنْهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ (1) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند: هرکس حقیر بشمارد أولاد مرا، خداگوش و چشم او را می گیرد ( و گوش شنوا و چشم بینا ، از او سلب می شود ) .
8-قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : أدِّبُوا أوْلادکُمْ عَلی ثَلاثِ خِضالٍ ، حُبُّ نَبِیِّکُمْ وَ حُبُّ أهْلِ بَیْتِه وَ قِرائَةُ الْقُرْآنِ ... (2) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : أدب کنید فرزندان خود را بر سه خصلت و رفتار، دوستی پیامبرتان ، و دوستی أهل بیت او ، و قرائت قرآن ...
9-قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : أحِبُّونی لِحُبِّ اللهِ وَ أحِبُّوا أهْلَ بَیْتی لِحُبّی (3) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : دوست بدارید مرا، به خاطر دوستی خدا ، و دوست بدارید اهل بیت مرا ، به خاطر دوستی من .
10-قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : مَنْ صَنَعَ إلی أحدٍ مِنْ أهْلَ بَیْتی یَدأ کافَیْتُهُ عَنْهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ (4) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : هرکس که ، نیکی کند با یکی از اهل بیت من ، در روز قیامت ، من مکافات خواهم نمود .
11-قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : مَن زارَ واحِداً مِنْ أوْلادی فِی الْحَیاةِ وَ بَعْدَ الْمَماتِ ، فَکَانَّما زارَنی(5) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : هرکس یکی از أولاد مرا در زمان حیات ، یا پس از مرگ او ، زیارت کند ، گویا مرا زیارت کرده است .
ص:151
12 - قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : مَنْ زارَنی اوْ زارَ أحَداً مِنْ ذُرِّیَّتی ، زُرْتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأنْقَذْتُهُ مِنْ أهْوالِها (1).
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند: هر کس مرا زیارت کند، یا یکی از ذرّیّۀ مرا زیارت کند، من او را در روز قیامت زیارت می کنم ، و او را از هولها و ترسهای قیامت ، می رهانم .
13 - قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : مَنْ وَصَلَ أحَداً مِنْ أهْلِ بَیْتی فی دارِ الدُّنْیا بِقیراطٍ ، کافَیْتُهُ بِقِنْطارٍ (2) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : هرکس به یکی از اهل بیت من صله کند در دنیا به یک قیراط (3)، پاداش و مکافات می دهم او را به یک قنطار (4) .
14- قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : مَنْ أرادَ التّوسّل إلَیَّ وَ أنْ یَکُونَ لَهُ عِنْدې یَدُ أشْفَعُ لَهُ بِها یَوْمَ القِیامَةِ ، فَلْیُصَلِّ ( فَلْیَصِلْ ) عَلی أهْلِ بَیْتی وَ یُدْخِل السُّرُورَ عَلَیْهِمْ(5) .
یعنی ، رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم فرمودند : هرکسی قصد دارد که متوسّل شود به من، و بخواهد که دستی در نزد من داشته باشد ، که به خاطر آن، در روز قیامت او را شفاعت کنم ، پس درود بفرستد بر اهل بیت من ( یا صله کند بر اهل بیت من)
ص:152
و آنها را مسرور نماید .
این بود ، چهارده کلام نورانی ، از قرآن مجید ، و أحادیث پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم دربارۀ تشویق و ترغیب مردم ، در امر محبّت و نیکوکاری نسبت به ذرّیّۀ رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و احسان و نیکی به آنها ، و محبّت و دوستی و اظهار علاقه در برابر آنها ، و نیز دربارۀ زیارت قبور و تجلیل از مزارهایشان . و اگر بخواهیم مجموع روایاتی که از پیامبر اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم در این زمینه رسیده ، و در کتب شیعه و سنّی نقل گردیده ، و هم چنین روایاتی که از ائمّۀ معصومین علیهم السلام دربارۀ سادات و ذراری پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم وارد شده ، نقل نمائیم ، خود کتابِ مفصّلی خواهد شد، و از هدف این کتاب دور میباشد ، و لذا به همین مقدار إکتفا می نمائیم .
و هم اکنون ، این قسمت مهم را ، با سخنی از علاّمۀ مجلسی قُدْسُ سِرُة دربارۀ زیارت امامزادگان به پایان می بریم ، که عبارتی کوتاه و مضمونی بلند و ارزشمند دارد، و راهنمای گرانبهائی در این زمینه به شمار می رود:
ثُمَّ اعْلَمْ أنَّ الْمَشاهِدَ الْمَنْسُوبَةَ إلی أوْلادِ الأَئِمَّةِ الْهادِیَةِ وَ الْعِتْرَةِ الطّاهِرَةِ وَ أقارِبِهِمْ (صلوات الله علیهم) یُسْتَحَبُّ زیارَتُها وَ الإلْمامُ بِها ، فَإنّ فی تَعْظیمِهِمْ ، تَعْظیمَ الأَئِمَّةِ وَتَکْریمَهُمْ ... (1).
یعنی : بدان که ، مشهدها ( و مزارها )ئی که نسبت داده شده است به أولاد مامان و پیشوایان ، و عترت پاکیزۀ ( پیامبر ) و نزدیکان و خویشان أئمّۀ معصومین (صلوات الله علیهم )،همانا مستحب است زیارت کردن آنها ، و توجّه و قصد آنها ، زیرا تعظیم آن إمامزادگان ، تعظیم أئمّه ، و تکریم امامان
ص:153
معصوم علیهم السلام می باشد ( و هرگونه تجلیلی دربارۀ آن زادگانِ إمام، تجلیل و بزرگداشت از پیامبر اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و امامان معصوم علیهم السلام ، به شمار می رود).
دوّمین دلیل عظمت و نفوذ معنوی و اجتماعی إمامزادگان ، فضائل اخلاقی و معنوی و کمالات نفسانی آنها ، و خدمت های دینی و اجتماعی آنان ، به ملّت مسلمان و دوستداران اهل البیت علیهم السلام ، می باشد .
با مطالعۀ در تاریخ اسلام و مسلمین و امامان و امامزادگان ، به خوبی واضح می شود که فضائل نفسانی و کوشش ها و خدمات عملیِ فرزندان أئمّه ، نقش بسیار زیادی ، در توجّه دلها به سوی أهل البیت علیهم السلام و فرزندان عزیز رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و أئمّۀ معصومین عالیهم السلام داشته است ، که مجموع آن فضائل را در چند قسمت ، خلاصه می نمائیم :
با یک مطالعۀ سریع و فراگیر ، می یابیم که علم و دانشی که از ذراری رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم در اختیار جامعه قرار گرفته، اعمّ از :
١-علم لدّنی ، همانند : علوم بی پایان أئمّه علیهم السلام و إمام زادگانی که ، ( لَهُمْ شَأْنٌ مِنَ الشَّأْنِ ) و شمّه ای از علم لدّنی ، داشته اند ، همانند : حضرت زینب علیها السلام که امام سجّاد علیه السلام دربارۀ آن حضرت فرمودند : أنْتِ بِحَمْدِ اللهِ عالِمَةٌ غَیْرُ مُعَلَّمَة
2-علم اکتسابی ، همانند علم و دانش خیره کنندۀ سیّد مرتضی و سیّد رضی و سیّد بن طاووس و سیّد مهدی بحر العلوم و تمامیِ محقّقین بزرگ و مراجع تقلیدی که ، از ذراری رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم بوده اند ، و شمار آنها به هزاران هزار
ص:154
می رسد ، و علم و دانش ، و بینش و اندیشه ، و تحقیقات علمی آنها ، چراغی فرا راه زندگی انسانها بوده است .
یک سیر مطالعاتی در تاریخ ائمّۀ معصومین علیهم السلام و امامزادگان علیهم السلام ، بررسی آثار وجودیِ آنها در زمان حیاتشان و پس از مرگ یا شهادتشان ، نشان می دهد که مقام معنوی آنها در پیشگاه خداوند متعال تا چه اندازه رفیع و برجسته است . معجزات و کرامات آنها ، که در زمان حیاتشان رخ داده ، و نیز کراماتی که از قبر آنها ظاهر گردیده ، و مردم در طول تاریخ چهارده قرن ، در أثر توسّل به آن بزرگواران دریافته اند ، همه و همه ، نشان دهندۀ مقامات ماوراء الطّبیعۀ آن انسانهای الهی است .
بسیاری از قبور إمامزادگان ، در اثر ظهور معجزه یا معجزاتی ، شناسائی شده و یا حفظ گردیده ، و یا تعمیر اساسی و تجدید بنا شده ، و مورد توجّه زائرین و علاقه مندان قرار گرفته است .
نویسندۀ این سطور ، تا کنون معجزات و کراماتی که خودم در جریان وقوع آنها قرار گرفته ام ، یا به نحو معتبر و اطمینان بخش شنیده و باور کرده ام ، دربارۀ حضرت أبا الفضل علیه السلام ، حضرت زینب علیها السلام حضرت رقیّه علیها السلام ، حضرت علی أکبر علیه السلام حضرت معصومه علیها السلام ، حضرت علیّ بن محمّد الباقر علیه السلام ( در مشهد اردهال ) و ... ، رقم بسیار بالائی را تشکیل می دهد ، و هرکدام از مردم ، چه بسیار کراماتی که از یک یک امامزادگان ، در گوشه و کنار شهرها ، و در پهنۀ صحراها و بیابانها دیده اند ، و باور کرده اند که :
آن بزرگواران ، برگزیدگان خداوند متعال هستند، و از أولیاء الله به شمار می آیند
ص:155
شخصیّت علمی و دینی و لیاقت و کفایت روحی، و نیز قدرت تدبیر و تفکّر و میراثهای ذاتی ، که از پیامبر أکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و ائمّۀ معصومین علیهم السلام در وجود إمامزادگان بوده ، آنها را منشاء بزرگترین خدمات اجتماعی و برکات گوناگون ، قرار داده است . سادات و ذراری پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، در هر شهر و دیاری که رفتند ، به صورت تبعید ، یا به منظور دوری از دسترس طاغوتهای ستمگر ، و یا به عناوین دیگر ، آنقدر آثار و برکات وجودی از خود به جای گذارده اند ، و در دستگیری از مردم نیازمند کوشیده اند ، و با عقل و تدبیر خود، در حلّ مشکلات مسلمانها إقدام نموده اند ، که از عزیز ترین مردم به شمار آمده ، و طبق سنّت :
( ألنّاسُ عَبیدُ الإحْسانِ) و ( ألإنْسانُ مَجْبُولٌ عَلی حُبِّ مَنْ أحْسَنَ إلَیْه ) (1) مردم را به سوی خود جذب نموده اند .
روح آزاد و ایمان و اعتقاد إمامزادگان ، و خصلت ستم ستیزی و عدالت خواهی آنها ، عامل بسیار مهمّی در نفوذ اجتماعی و عظمت شخصیّتشان بوده ، زیرا ، مردمی که از ستمگری امویان و عبّاسیان ، و دیگر طاغوتها به ستوه می آمدند ، و تشنۀ فریادی عدالت خواهانه و ستم ستیز ، میگردیدند ، این إمامزادگان پاک سرشت و عدالت طلب بودند ، که به سوز دل مظلومان، و آتش درون مردمِ زجر کشیده ، توجّه می نمودند ، و تا پایِ جان ، و با تحمّل زندانها و آوارگی ها، و پذیرفتن شکنجه ها و آزارها، برای رساندن فریاد ستمدیدگان ،
ص:156
به گوش جهانیان ، مقاومت می نمودند .
آری ، این پاکان و پاکیزگان ، در راه مبارزه با ستم و ستمگران ، با مال و جان و آبرو ، قدم بر می داشتند ، و در نتیجه ، در اعماق دل مظلومان و حق طلبان ، جای میگرفتند ، و هم چنانکه ستمگران ، خانۀ خود را در دل مردم از دست می دادند ، و خانه خراب می شدند، آنها خانه هائی آباد ، در دلهای مؤمنین پیدا می کردند که :
إنَّ الَّذینَ آمَنُوا و عَمِلُوا الصّالِحاتِ ، سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدّاً (1) . در اینجا دلائل عظمت اجتماعی و تاریخی و عوامل نفوذ إمامزادگان را در دلها ، به پایان می بریم ، و به بحث و بررسی فشرده ای راجع به امامزادگان اصفهان، می پردازیم .
پس از آن که حکومت ستمگران اموی و عبّاسی ، موجب پراکندگی سادات و ذراری پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم گردید ، و هرکدام از آنها به شهر و کشوری روانه گردیدند ، و هر دِهْ یا روستائی را به عنوان محلّ زندگی و یا مبارزات و فعّالیّتهای اجتماعی خود برگزیدند، برخی از شهرها، شمار بیشتری از سادات و إمامزداگان را ( أعمّ از آنان که با واسطۀ کم به امام معصوم علیه السلام منسوب می شدند ، یا با واسطۀ بیشتری ، انتساب به امام و پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم می یافتند ، مثل إمامزادگانی که مربوط به قرنهای پنجم و ششم و ... بوده اند ، و طبعاً انتساب آنها به پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و أئمّۀ معصومین علیهم السلام ، با چندین واسطه بوده است ) به سوی خود جذب نموده است .
ص:157
شهر اصفهان ، از جمله شهرهائی است که شمار بسیاری از سادات را به سوی خود جذب نموده ، و بسیاری از ذراری پیامبر صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم در آن زندگی نموده اند، و برای اثبات این مطلب ، دو دلیل روشن اقامه مینمائیم :
آشنائی با امامزادگانی که در کتب تراجم و أنساب ، مورد توجّه قرار گرفته اند ، و از هجرت آنها به اصفهان یاد شده است ، و به عنوان نمونه ، از ساداتی که در کتاب نفیس مُنْتَقِلَةُ الطّالِبیَّه ، مورد ذکر قرار گرفته اند، و نویسندۀ کتاب یاد شده، از هجرت و اقامت آنها در اصفهان ، بحث نموده ، یاد می نمائیم .
نویسندۀ کتاب ، شریف نَسّابه ، أبو اسماعیل ، ابراهیم بن ناصر طباطبا ، از علماء بزرگ قرن پنجم هجری ، و از مفاخر علمی خاندان بزرگ طباطبائی ، و خود ساکن اصفهان بوده (1) و با تألیف کتاب منتقلة الطّالبیّه ، خدمتی بزرگ به أنساب آل ابی طالب ، و حفظ تاریخ درخشان آنها ، و روشن ساختن سوابق تشیّع و ولایت مردم اصفهان نموده (2) ، و نشان داده است که تا چه اندازه ، مِهر و محبّت مردم اصفهان نسبت به أهل البیت علیهم السلام ریشه دار و قوی بوده ، که شمار بسیاری از ذراری رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و أمیر المؤمنین علیه السلام و فاطمۀ زهراء علیها السلام را ، در میان خود جای داده اند .
ص:158
در این کتاب ، شمار زیادی از سادات و علویّین ، مورد معرّفی قرار گرفته اند که از شهرهای دیگر، به اصفهان منتقل شده اند، و عدّه ای از آنها ، أولاد و أحفادشان در اصفهان اقامت نموده ، و هرکدام سلسله ای از سادات و خاندانی گسترده را ، تشکیل داده اند ( که تاکنون در قرن پانزدهم ، عدّۀ زیادی از آنها ، در اصفهان باقی می باشند ) .
و در یک کلام ، گستردگی شمار سادات و إمامزادگانی که به اصفهان هجرت نموده و اقامت جسته ، و دودمان و خاندانی را تشکیل داده اند ، نشانۀ زمینۀ فرهنگ و اعتقادی است که در اصفهان وجود داشته ، و از ریشه های تشیّع و وابستگی و ارتباط مردم به مذهب و مکتب أهل البیت علیهم السلام در بسیاری از قرون ، می باشد (1).
اصفهان ، یکی از شهرهائی است که شمار إمامزادگان آن زیاد می باشد ، و در حدود یکصد مزار ، تحت عنوان إمامزاده ، در محدودۀ اصفهان و روستاها و بخشهای نزدیک آن، وجود دارد که شیعیان و دوستان أهل البیت علیهم السلام به زیارت آنها می روند ، و متوسّل می شوند ، و عرض ادب می نمایند ، و ما به عنوان نمونه ، از چهارده إمامزاده ، با شرح و تفصیل نسبی، و از سی إمامزاده ،
ص:159
با إجمال و به نحو اشاره ، یاد می نمائیم :
مزار امامزاده ابراهیم ، که معروف به شاهزاده ابراهیم است ، بین خیابان شیخ بهائی و خیابان عبّاس آباد ، در محلّۀ قدیمیِ مستهلک ، در کوچه ای به نام همین امامزاده ، واقع گردیده است .
در زمان صفویّه ، أطراف و حوالی إمامزاده ابراهیم علیه السلام ، بسیار آباد بوده ، و در دوره های بعد ، به باغ و صحرا و ویرانه تبدیل گردیده ، ولی مجدّداً به صورت یکی از محلّه های آباد و مورد توجّه ، درآمده است ، و ساختمان إمامزاده تجدید گردیده ، و صحن و بارگاه و گنبد و حرم باشکوهی را شکل بخشیده است .
گنبد امامزاده ابراهیم علیه السلام کاشی کاری شده ، و در کتیبۀ دور آن ، سورۀ جمعه نوشته شده ، و در آخر آن آمده است : مؤسّس این بنا، محمّد بصیری 0 به کمک صاحبان خیر و همّت، در سال 1347 ساختمان امامزاده ابراهیم به اتمام رسید .
نوسازی و کاشی گنبد ، در سال 1366 شمسی .
داخل حرم ، به وسیلۀ آئینه کاری و گچ بری و نقّاشی ، تزیین گشته ، و ضریحی زیبا دارد، که تاریخ ساخت آن، 1352 شمسی می باشد .
زائرین ( مخصوصاً در اوقات و مناسبت های ویژۀ مذهبی ) از راه دور و نزدیک ، به زیارت این امامزادۀ بزرگوار مشرّف می شوند .
در کتابهای : آثار ملّی اصفهان ، صفحۀ 741 و دانشمندان و بزرگان اصفهان ( مقدّمه ) صفحه (ی ) و دائرة المعارف تشیّع ، جلد 2، صفحۀ 402 - 403 ، از این امامزاده بزرگوار، یاد شده است .
ص:160
إمامزاده ای است واقع در روستای نرمی ، از توابع شهر دولت آباد، و متّصل به شهرک امام حسین علیه السلام ، که با فاصلۀ دَهْ کیلومتر ، در شمال اصفهان بزرگ ، قرار گرفته است .
فقیه بزرگ و مجتهد عالی مقام ، مرحوم آقا میرزا محمّد هاشم چهارسوقی، او را یکی از امامزاده های معتبر شمرده ، و نسب وی را ، ابراهیم بن موسی بن جعفر علیه السلام دانسته است (1).
و محقّق و مجتهد و رجالی نامدار ، آقا میرزا محمّد باقر چهارسوقی ، در کتاب روضات الجنّات ، به نقل از یکی از کتب أنساب ( که دارای اعتباری بوده ) ، إمامزادۀ یاد شده را ، فرزند بِلا واسطۀ إمام موسی بن جعفر علیه السلام دانسته است(2) .
و هم چنین حاج ملاّ محمّد هاشم خراسانی ، در منتخب التّواریخ، باب یازدهم، در ذکر مدفونین در اصفهان ، و نیز مجتهد نامدار، مرحوم آخوند گزی ، این بزرگوار را ، فرزند حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به شمار آورده اند .
این امامزاده ، در قدیم آلأیّام ، بقعه و بارگاهی نسبتاً متوسّط داشته ، ولی در حال حاضر توسعۀ بسیار جالبی یافته ، که بیان می داریم :
در شمال حرم، یک صحن قدیمی وجود دارد، که در سالهای اخیر کاشی کاری شده و تزیین یافته ، و شروع آن تزیینات ، از حدود سال 1342 شمسی بوده ، و آخرین قسمت آن ، لوح بزرگی کاشی کاری است ، که در آن
ص:161
تاریخ ولادت و شهادت معصومین علیهم السلام با خطّ سفید بر زمینۀ لاجوردی نوشته شده ، و مورّخ به تاریخ 1408 قمری ( برابر 1367 شمسی) می باشد .
در طرف جنوب حرم ، یک صحن بسیار بزرگ در قطعه زمینی به مساحت تقریبی شش هزار متر تأسیس گشته ، که در اطراف آن اطاقهای زیادی برای سکونت زائرین در نظر گرفته شده ، و ایوان و سردَرِ باشکوهی به سوی حرم ساخته شده ، که در آینده در نظر دارند دو منارۀ بلند برای حرم امامزاده در دو طرف آن بسازند، و در دو طرف ایوان ، رواقها و لوازم گستردۀ یک حرم مجلّل ، در نظر گرفته شده است . ساختمان این صحن و سردرب ، آماده گردیده ، ولی تزیینات آن ( از قبیل آینه کاری و کاشی کاری و ... ) انجام نگرفته است .
ایوانِ حرم در صحن قدیم، آینه کاری شده ، و در داخل حرم ، از سنگهای مرمر و نقّاشی استفاده گردیده ، و در طرف غرب حرم یک رواق ساخته اند ، که در سقف آن از گچ بری و آینه کاری و نقّاشی ، بهره گیری شده است .
در تزیین ضریح مطهّر ، از طلا و نقره استفاده نموده اند، و تاریخ ساختن آن، 1408 قمری میباشد . گنبد امامزاده ، قدیمی و کوچک می باشد ، و کاشی کاری شده است . جمعی از صلحاء و مؤمنین ، در جوار امامزاده ، و در صحن و اطاقهای آن ، دفن گردیده اند ، که عدّه ای از آنها ، از علماء بزرگوار و دارای شخصیّت علمی و اجتماعی بوده اند ، همانند :
1- مرحوم آقا میرزا علی اصغر نوری ، متوفّای 1333 قمری ( مدفون در حرم)
2- مرحوم حاج میرزا محمّد علی فُرقانی آدَرْمَنابادې ، متوفّای 1359 قمری .
3- مرحوم حاج ملاّ حسن دولت آبادی ، متوفّای 1360 قمری .
4- مرحوم آقا سیّد عبدالوهّاب سهل آبادی ، متوفّای 1373 قمری .
5- مرحوم آقا شیخ حبیب الله محقّق ، متوفّای 1378 قمری .
ص:162
6- مرحوم آقا سیّد حسن نوری ، متوفّای 1383 قمری . که همه ، از علماء مورد توجّه و احترام بوده اند .
از امامزاده های معتبر اصفهان ، و ساختمان بقعه و مزار آن ، از قدیمی ترین مزارات اصفهان می باشد .
صاحب ریاض العلماء ، به مناسبت بیان شخصیّت امامزادۀ عظیم الشّأن ، حضرت علیّ بن محمّد الباقر علیه السلام ، که در مشهد أردهال ( در حوالی کاشان ) مدفون می باشند، و از إمامزاده های مهم و مشهور ایران ، به شمار می روند ، فرموده است :
وَاعْلَمْ أنَّ السَّیِّدَ الْجَلیلَ، ألسَّیِّد أحْمَدَ، ألْمَعْرُوفَ بِإمامْ زادِه أحْمَد، ألْمَقْبُورَ فی مَحَلَّةِ باغات ، بِإصْفَهانَ (1) قَدْ کانَ وَلَدَ هذا السَّیِّدِ الْجَلیلِ (2) .
و بدین طریق ، إمامزاده احمد علیه السلام را ، سبط إمام باقر علیه السلام و فرزند امامزاده علیّ بن محمّد الباقر علیه السلام ، به شمار آورده است .
فقیه و رجالی نامدار ، مرحوم صاحب روضات الجنّات ، در شرح حال إمامزادۀ عظیم الشّأن ، عبدالعظیم حسنی علیه السلام ( به مناسبت ) إمامزاده أحمد را ،
ص:163
یکی از چند إمامزاده معتبر در ایران ، به شمار آورده است (1).
و محقّق و ففیه عالی مقام ، مرحوم آقا میرزا محمّد هاشم چهارسوقی نیز ، إمامزاده أحمد را ، یکی از چهار إمامزادۀ معتبر اصفهان به شمار آورده و نوشته است : چهارم از امامزاده های معتبر النّسب ، إمام زاده أحمد می باشد ، که در طریق محلّۀ خاجوی اصفهان ، بقعه و مزار معروفی دارد، چنانچه فاضل أفندی ، از بزرگان تلامذۀ علاّمه مجلسی ، در کتاب خود ، ( ریاض العلماء ) ، متعرّض حال آن شده و به همین طریق، مرقد آن بزرگوار را نموده ، و آن جناب ، أحمد بن علی بن الإمام حضرت محمّد باقر علیه الصلوة والسّلام می باشد ، و آثار صدق و صفا از مرقد او لائح می باشد (2) .
و محدّث بزرگوار ، مرحوم آقای حاج شیخ عبّاس قمی قُدْسُ سِرُة ، به نقل از ریاض العلماء فرموده: در اصفهان ، نزدیک مسجد شاه ، بقعه و مزاری است به نام أحمد بن علیّ بن محمّد الباقر علیه السلام ، و سنگی در آنجاست به خطّ کوفی بر آن نوشته است
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَةٌ ، هذا قَبْرُ أحْمَدَ بْنِ عَلیِّ بْنِ مُحَمَّد الْباقِر علیه السلام وَ تَجاوَزَ عَنْ سَیِّئاتِه وَ ألْحُقَهُ بِالصّالِحینَ (3) .
و جابری انصاری ، در بارۀ این امامزاده می نویسد :
دیگر از مبانی کهن ، إمامزاده احمد است که نبیرۂ حضرت امام محمّد باقر علیه السلام ، و دارای مقام علم و تقوی بوده ...، و پشت دیوار ضریح و رو به اُرُسی ، منظر این محل، قطعۀ سنگ دیگری هم بود، نوشته : تجدید عمارت امامزاده سیّد أحْمَد
ص:164
بْن سَیِّدْ عَلیّ بْن سَیِّد مَعْصُوم ، از أولاد إمام محمّد باقر علیه السلام ، کمترین خادمان، شاه قلی بن علیقلی بن علی برزین ، به سال 537 نمود با سال رحلت (1).
با توجّه به مطالب بالا ، أهمیّت إمامزاده أحمد علیه السلام به خوبی روشن می گردد، و معلوم می شود که از دیر زمانی ، قبر مطهّر آن بزرگوار ، مزار و مورد توجّه بوده ، که در سال 537( أوائل قرن ششم ) تجدید بنا گردیده است .
چنانچه اشاره شد ، سابقۀ بقعه و مزار امامزاده أحمد علیه السلام به قبل از قرن ششم می رسد ، زیرا طبق کتیبۀ سنگ گران قیمت مذکور در بالا، در سال 537، ساختمان بقعه تجدید گردیده است، چنانچه مشابه همین مطلب از سنگ نوشتۀ دیگری که هم اکنون موجود است و جلو ایوان غربی بقعه نصب شده ، استفاده می شود . عین نوشته چنین است : آمینَ رَبَّ الْعالَمینَ فی تاریخِ الْخامِس عَشَرَة مِنْ رَبیعِ الأوَّلِ سَنَة ثَلاثَ وَ سِتّینَ وَ خَمْسَ مِأة (2) که سال 563 را نشان می دهد .
نوشتۀ یاد شده ، در قطعه سنگی یکپارچه و سیاه رنگ و شفّاف ، به طول سه متر ، حجّاری شده و در آستانۀ إمامزاه ، در زیر پنجره ای مشبّک و چوبی و مشرف به جادّه ، نصب گردیده و میگویند : این قطعه سنگ بخشی از بت سومنات است ، که سلطان محمود غزنوی آن را از هند آورده است ( به تاریخ
ص:165
اصفهان و ری ، صفحۀ 22 مراجعه شود).
ولی ساختمان موجود امامزاده أحمد ، متعلّق به دورۀ صفویّه است ، و در دورۀ حاکمیّت سلطان حسین صفوی ، به وسیلۀ محمّد شرف شریف منجّم ، بنا شده ، چنانچه از کتیبۀ سردَرِ صحن امامزاده ، که به خطّ علی نقی امامی، و مورّخ به سال 1115 قمری هجری میباشد معلوم می گردد ، و در آن از کاشی سفید معرّق بر زمینۀ لاجوردی ، استفاده شده است .
چنانچه مشابه همین مطلب ، از کتیبۀ دیگری در ایوان ورودی حرم ، که به صورت گچ بری می باشد ، و به خطّ سیّد أحمد حسینی و مورّخ به سال 1115 است ، استفاده میگردد .
صحن امامزاده أحمد بزرگ می باشد ، و حرم امامزاده ، در طرف جنوب و بقعۀ آقانجفی(1)، در شمال آن قرار دارد، و در سال 1405 قمری ، در طرف شرق صحن امامزاده ، سالنی به عنوان حسینیّه ، به وسیلۀ مردم علاقمند شروع به ساختمان گردیده ، که در سال 1411 قمری ، مقارن با چهاردهمین قرن شهادت صدّیقۀ کبری ، حضرت فاطمۀ زهراء علیها السلام تکمیل شده ، و بهره برداری از آن ، با تشکیل مجلس عزاداری بر آن مظلومۀ شهیده ، به وسیلۀ هیئت حسینی امامزاده أحمد علیه السلام ، شروع گردیده است .
ضریح امامزاده أحمد علیه السلام ، چوبی قدیمی ، با شبکه های برنجی ، و داخل حرم ، مزیّن به گچ بری و خطّاطی و نقّاشی ، و سردَرْ و صحن امامزاده ، به کاشی کاری ، تزیین شده است .
در سال 1290 قمری ، تعمیرات عمده ای در بقعه و مزار امامزاده انجام
ص:166
گرفته ، که از نوشته های اطراف ضریح استفاده می شود، و هم چنین تعمیراتی در سال 1322 شمسی (حدود 1362 قمری)، انجام یافته است ، که از لوحِ سنگیِ منصوبِ بر دیوارِ شرقیِ ایوانِ شمالیِ بقعۀ امامزاده ، استفاده می گردد ، و در سالهای اخیر نیز ، در صحن امامزاده تعمیراتی شده است .
در جوار امامزاده احمد علیه السلام ، علاوه بر بقعۀ آقانجفی ، مزار همای شیرازی ، متوفّای 1290 (1)، که از شعراء و نویسندگان و شخصیّت های مشهور قرن سیزدهم هجری است ، و نیز مزار شاعر ادیب و نکته سنج یگانه ، میرزا أبو القاسم طرب ، متوفّای 1330 (2) فرزند همای شیرازی ، و جمعی دیگر از دانشمندان و مؤمنین و صلحاء ، قرار گرفته است . و نیز ، در نزدیکی امامزاده احمد علیه السلام ، مدرسۀ عربان ، که در سالهای اخیر به نام مدرسۀ آیة الله خادمی نامیده شده ، قرار دارد ، که در حال حاضر از مدارس آباد و فعّال اصفهان می باشد ، و شرح آن را در بخش « مدارس علمیّۀ اصفهان » ذکر کرده ایم .
إمامزاده ای است در محلّۀ قدیمی آسنجان ، که در حال حاضر خیابان بسیار عریضی به نام « پروین » ، از آن می گذرد، و موقعیّت مهمّی یافته است . این
ص:167
إمامزاده در حال حاضر ، در حاشیۀ شرقی « خیابان پروین » قرار گرفته ، و با همّت أهل محل و هیئت امناء ، دارای صحن بزرگ و حرم و گنبد و مناره و ضریح و شبستان حسینیّه و سالن بزرگ مهمان سرا شده ، و به وسیلۀ تزیینات گسترده و کاشیکاری جالب ، منظرۀ شکوهمندی یافته ، و مورد توجّه زائرین می باشد . صحن امامزاده اسحاق علیه السلام ، کاشی کاری جالب و مفصّلی دارد ، که زیارت وارث و زیارت عاشوراء و سُوَرِ قرآنی و اشعار دینی در آن کتیبه شده ، و تاریخهای 1410 و 1412( قمری ) ، در آخر کتیبه ها دیده می شود .
ضریح جالب و زیبای امامزاده ، در تاریخ 1409 قمری ساخته شده ، و در داخل حرم ، کاشی کاری و گچ بری زیبائی انجام گرفته ، که تاریخ آن 1360 شمسی ( برابر 1401 قمری ) می باشد ، و دَرْبِ حرم چوبی ، و بسیار زیبا و با اُبهّت می باشد . در مناسبت های مذهبی ، مجالس مفصّل و پرجمعیّت ، در جوار إمامزاده تشکیل می شود، و همیشه نماز جماعت و برنامه های دینی منظّمی در این مجموعۀ مذهبی ، برگزار می گردد .
جابری انصاری نقل نموده ، که امامزاده اسحاق علیه السلام را با امامزاده اسماعیل علیه السلام ( واقع در خیابان هاتف ) خویش و نزدیک می دانند(1). بنابر این ، او از سادات حسنی است ، ولی مرحوم آقا سیّد مصلح الدّین مهدوی ، در یادداشتهای خود، نوشته است: ظاهراً موسوی ، و احتمالاً حسنی می باشد .
در هر حال ، از آثار و علامتها ( که نویسندۀ کمترین ، در جریان برخی از آنها قرار گرفته ام ) استفاده می شود که این امامزادۀ بزرگوار ، در پیشگاه پروردگا ، قرب و مقامی دارد، و از شایستگان و عزیزان خدا می باشد .
ص:168
إمامزاده اسماعیل علیه السلام،یکی از امامزاده های معتبر ، و از معروفترین إمامزاده های اصفهان است .
مرحوم آقا میرزا محمّد هاشم چهارسوقی ، متوفّای 1318 قمری ، که از علماء و فقهاء بزرگ أوائل قرن چهاردهم هجری در اصفهان بوده ، در کتاب ارزشمند میزان الأنساب ، در بارۀ امامزاده اسماعیل علیه السلام می نویسد:
سوّم از آن چهار إمامزادۀ معتبر ، إمامزاده اسماعیل ، مشهور به دیباج می باشد ، که در محلّۀ باغ همایون اصفهان مدفون است ، و بقعۀ معروفه دارد و قدری از آن محلّه ، بالفعل معروف است به درب إمامزاده اسماعیل ، و آن إمامزاده از أولاد زید بن الحسن می باشد ، که از أحفاد حضرت امام حسن مجتبی علیه الصلوة والسلام بوده ...، چنانچه حضرت عبدالعظیم حسنی رضیُ اللهُ علیه در ری ، از أحفاد همین زید می باشد (1).
نسب إمامزاده اسماعیل ، در کتبیۀ سرسرای بقعۀ امامزاده ، که به سوی حرم منتهی می شود ، به این شرح نوشته شده است :
هذَا الْمَشْهَدُ وَ الرَّوْضَةُ الْمُنَوَّرُ الْمُقَدَّسُ ، الإمامُ سَیِّدْ اسْماعیلُ بْنُ الإمامِ زَیْدِ بْنِ حَسَنِ بْنِ الإمامِ أمیرِ المُؤمِنینَ ، حَسَنِ بْنِ الإمامِ المُتَّقینَ وَ أمیرِ المؤمِنینَ عَلیِّ بْنِ أبی طالِبٍ (2)
و همین نسبت ، در اطراف پنجرۀ چوبی که به طرف ایوان غربی امامزاده باز
ص:169
می شود، نوشته شده است (1).
ولی در برابر این مطلب ، در برخی از تواریخ آمده ، که اسماعیل دیباج بن ابراهیم غمر بن حسن مثنّی بن إمام حسن مجتبی علیه السلام در اصفهان بمرد، و در گلبهار آن شهر خاکسپار شد ، آنگاه فرزندش ابراهیم طباطبا بن اسماعیل دیباج ، نیز در جمیلان اصفهان درگذشت ... (2) .
در هر حال ، انتساب إمامزاده اسماعیل علیه السلام ، به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام با دو واسطه ، مسلّم می باشد ، و مرقد مطهّر این امامزادۀ بزرگوار ، از همان زمان مورد توجّه بوده ، زیرا در تاریخ آمده است :
اوّلین مسجدی که در اصفهان ساخته شده در زمان خلافت أمیر المؤمنین علی علیه السلام در محلّۀ گلبهار ، آنجا که مرقد شعیای نبی علیه السلام بوده ، و مقبرۀ إمامزاده اسماعیل ، به آن ملحق و ملصق شده است(3)و در کتیبۀ جانب شمالی مرقد شعیای نبی علیه السلام نوشته شده : وَجَدْنا فی کِتابِ أصْفا، أنَّ أوَّلَ مَسْجِدٍ کَبیرٍ بُنِیَ بِإصْفَهانَ مَسْجِدُ شَعْیا وَ بَناهُ أبُوعَبّاسِ الْمُفْتی فی زَمَنِ عَلیٍّ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِ وَ عَمَّرَهُ الْبْ أرْسَلان بَعْدَ نَیِّفٍ وَ خَمْسَ مِأةٍ بَعْدَ ما غَلَبَها بِقُوَّةٍ وَ قَدْ أمَرَ بِعِمارَتِه فی عامِ أحَدَ عَشَرَ وَ مِأۃٍ وَ ألْفٍ ،
ص:170
وَبِعِبارَةٍ اُخری ، هِیَ مَرْقَدُ شَعْیا النَّبِیِّ علیه السلام ، عَلی نقیِّ الإمامی 1112 (1) (2) که از این عبارت ، که در اوائل قرن دوازدهم نوشته شده ، استفاده میشود که در کتاب أصْفا (3) آمده است که أبو العبّاس مفتی ، در زمان خلافت أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، این مسجد را ساخته ، و در زمان الب أرسلان، در اوائل قرن ششم، تعمیر گردیده و در اوائل قرن دوازدهم نیز ، تعمیر یافته است .
از مطالب بالا ، نتیجه گیری می شود که مجموعۀ قبر شعبای نبی علیه السلام ، و مسجد مجاور او ، و مرقد امامزاده اسماعیل علیه السلام ، از دیر زمانی مورد توجّه بوده ، و یک مجموعۀ دینی را تشکیل می داده است .
ساختمان فعلی بقعه و حرم امامزاده اسماعیل علیه السلام و مسجد شعیای نبی علیه السلام ، بخشی مربوط به دورۀ سلجوقی ها، و برخی مربوط به دورۀ آل مظفّر ، ( در قرن هشتم ) و عمدةً مربوط به دورۀ صفویّه است ، مثلاً منارۀ آجری و طاقهای مجاور مسجد شعیاء، مربوط به دروۀ سلجوقی ها (4) و درب نفیسی که بین راهرو و حرم امامزاده اسماعیل علیه السلام و حرم شعیای نبی علیه السلام است و منبّت کاری می باشد، و از لحاظ صنعت منبّت کاری ، یکی از درهای ممتاز تاریخی اصفهان می باشد و در اطراف لنگه های راست و چپ در ، صلوات بر چهارده
ص:171
معصوم علیهم السلام کنده کاری شده ، ( و نشان می دهد که تجلّی تشیّع اصفهان در قرن هشتم تا چه اندازه روشن بوده است ) ، از آثار دورۂ آل مظفّر است ، و به دستور سلطان محمود آل مظفّر ساخته شده ، و قسمتهای عمدۀ ساختمان حرم و نیز صحن بزرگ امامزاده ( که مدرسۀ علمیّه می باشد ) و کاشی کاریها و تزیینات گسترده ، متعلّق به دورۀ صفویّه است ، و در جایِ جای این مجموعۀ تاریخی مذهبی ، تاریخهای : 1041 - 1049 - 1100 - 1111 - 1112 - 1114 - 1115، دیده می شود ، و مجموعاً ، در دوره های شاه عبّاس اوّل و شاه صفی و سلطان حسین صفوی ، این مجموعۀ تاریخی و ارزشمند ، شکل گرفته است .
در قدیم آلأیّام ، إمام زاده اسماعیل علیه السلام زیارتگاه بزرگ و پر رونقی بوده ، تا جائی که مرحوم جابری انصاری می نویسد : دستگاه إمامزاده اسماعیل بسیار عالی بوده ، خانه های اطراف داشته ، که در آن شمع مومی ریختندی و مخصوصاً دو شمع مومی ، شبهای جمعه روشن می کردند در شمعدان طلا، که بلندی شمع به حدّی بوده که با نردبان آن را روشن می کردند (1).
و در یک نتیجه گیری فشرده ، إمامزاده اسماعیل علیه السلام از نظر اعتبار نسب ، از مهمترین امامزاده های اصفهان می باشد ، و از نظر سابقۀ حرم و مزار داشتن و مورد توجه بودن ، در رتبۀ اوّل و با سابقۀ دیرین ، و منتهی به همان أوائل دفن آن بزرگوار محسوب گردیده ، و از نظر صحن و بارگاه و گنبد و رواق و کارهای معماری و هنری ( کاشیکاری ، حجّاری ، منبّت کاری ، خطّاطی و ... ، ) ، موقعیّت بسیار ارزشمندی را دارا می باشد، و مجموعۀ بسیار نفیس و ارزشمندی به نام إمامزاده اسماعیل علیه السلام در شهر بزرگ تاریخی و مذهبی و هنری اصفهان ،
ص:172
جلب توجّه می نماید (1).
بقعه و مزاری است ، که قبلاً در یک قبرستان قدیمی بوده ، متعلّق به دورۀ سلجوقیان (2) ، و در دورۀ حکومت پهلوی ، آن قبرستان از بین رفته و به جای قسمتی از آن ، دانشسرای کشاورزی ساخته شده ، و قسمت دیگری از آن، جزء خیابان سروش قرار گرفته است .
در همین قبرستان ، قبر حکیم و طبیب و شاعر نامدار دورۀ صفویّه ، حکیم شفائی قرار داشته ، که در جریان نابودی قبرستان ، آثار آن محو شده است (3)
در هنگام نابود کردن قبرستان شاه میرحمزه ( در دورۀ حکومت پهلوی ) مسئولین امور مربوطه، تصمیم گرفتند که بقعه و حرم شاه میرحمزه را نیز تخریب نمایند ، و آثار آن را به طور کلّی از بین ببرند ، ولی در اثر کرامت إمامزاده بزرگوار ، آتش سوزی عجیبی اتّفاق افتاد ، و وسائل و تجهیزات کارهای ساختمانی و مهندسی را از بین برد، و در نتیجه ، دست اندرکاران أمر ، از ویران کردن بقعۀ امامزاده منصرف گردیدند ، و این قضیّه در سطح جامعه و شهر اصفهان، منتشر گردید ، و موجب جلب توجّه بیشتر مردم به سوی أهل البیت علیهم السلام ، و این امامزادۀ عظیم الشّان گردید .
ص:173
طبق آنچه در لوحه ای که در حرم امامزاده میرحمزه علیه السلام منصوب است ، آن بزرگوار ، از جملۀ فرزندان بلا واسطۀ حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام می باشد ، که در جریان ولایت عهدی حضرت امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام به سوی طوس حرکت کردند، ولی در میان راه ، وقتی خبر شهادت حضرت رضا علیه السلام را شنیدند ، و متوجّه شدند که خطر متوجّه سادات و علویّین گردیده ، پراکنده شدند ، و میرحمزه علیه السلام به این سامان حرکت کرد ، و در سنّ 35 یا 45 سالگی ، به دست شخصی به نام ( شاهک طوسی) شهید شد و در این مکان مدفون گردید ( و العلم عند الله ) در حال حاضر ، مزار میرحمزه علیه السلام ، که به نام شاه میرحمزه مشهور است ، در حاشیۀ شرقی خیابان سروش ، در کنار بیمارستان و درمانگاه عسکریّه علیه السلام ( که یکی از مهم ترین مراکز درمانی و بهداشتی خیریّه ای اصفهان می باشد ، و با نام مقدّس حضرت عسکریّین و نرجس خاتون علیهم السلام ، خدمات ارزشمند و گسترده ای به مردم عرضه می شود ) قرار گرفته است . ساختمان بقعه، قدیمی است و ضریحی چوبی دارد ، و داخل حرم در زیر گنبد ، نقّاشی های متعدّد از صحنه های جنگ و شهادت کربلا، دیده می شود . صحن امامزاده ، جدید البناء می باشد ، و با نمائی از آجر و کاشی ، تزیین گردیده است.
وی ، نسب به امام علیّ بن الحسین علیه السلام می رساند(1)و نویسنده متتبّع ، مرحوم آقای سیّد مصلح الدّین مهدوی ، می فرمودند که : ظاهراً إمامزاده زید ،
ص:174
همان است که مرحوم حاج آقا بزرگ طهرانی در طبقات خود ( النّابس فی القرن الخامس )، از او یاد نموده ، باین شرح:
زید بن علیّ بن محمّد بن یحیی ، أبویعلی حسینی از آل زباره ، که در فَرْیُومَد فرود آمده بود و در اصفهان در سال 447، از دنیا رفت ... (1) .
مرحوم مهدوی ، نسب إمامزاده را در یادداشتهای خود، به این شرح تکمیل نموده اند : أبُویَعْلی ، زَیْدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیی بْنِ أبِی الْحُسَیْنِ ، مُحَمَّدِ بْنِ أبی جَعْفَرٍ أحْمَدِ بْنِ مُحَمَّدِ زُبارَه ، بْنِ عَبْدِاللهِ الْمَفْقُودِ ، بْنِ الْحَسَنِ الْمَکْفُوفِ ، بْنِ الْحَسَنِ الأفْطَسِ ، بْنِ عَلیِّ الأصْغَرِ ، بْنِ الإمامِ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام (2) .
و در هر حال ، إمامزاده زید « شاهزید » ، یکی از امامزاده های مشهور اصفهان ، و مورد توجّه می باشد ، و در اطراف آن ، قبرستان قدیمی بوده (3) که در حال حاضر از بین رفته است ، و محلّ آن ، در شرق خیابان بزرگمهر ، أوّل خیابان شاهزید می باشد .
ساختمان حرم ، و گنبد امامزاده ، متعلّق به دورۀ صفویّه است ، و معماری و تزئینات و کاشی کاری جالبی دارد، که از آثار تاریخی و میراثهای فرهنگی اصفهان به شمار می رود .
برلنگۀ چپ دَرِ بقعۀ شاهزید ، به خطّ ثلث برجسته نوشته شده است : ( بر آستانۀ مقدّس منوّر شاهزید بن الإمام علیّ بن الحسین ، رقم صحیفی
ص:175
جویمری 994) ، البته قسمت اوّل کتیبه موجود نیست (1) . و در یک سنگ نوشتۀ تاریخی به خطّ محسن امامی ، از تعمیرات بقعۀ شاهزید در زمان شاه سلیمان صفوی یاد شده ، که شخصی به نام معزّ الدّین محمّد ، مشهور به باغاتی، عهده دار انجام آن بوده است ، و تاریخ آن 1097 هجری میباشد (2) .
در قبرستان مجاور بقعۀ شاهزید ، و نیز در داخل بقعه ، عدّه ای از علماء و بزرگان مدفون گردیده بوده اند ، که از آن جمله است ، شیخ خلیل الله ، که از علماء أواخر دوره صفویّه بوده ، و در سال 1110 از دنیا رفته ، و قبر او در مجاورت بقعۀ چهل دختران (که در نزدیکی شاهزید و در وسط قبرستان قدیمی بوده ) واقع گردیده است (3).
در سالهای اخیر ، تعمیرات اساسی و شایان توجّهی ، با کمک مردم نیکوکار و علاقمند اصفهان ، زیر نظر اداره اوقاف ، در بقعه و حرم و صحن امامزاده زید انجام گرفته ، که شایان توجّه می باشد .
در داخل حرم ، تعمیراتی انجام شده و نقّاشی های قدیمی ، بازسازی و اصلاح و تعمیر گردیده ، و ضریح جدیدی با پوشش طلا و نقره ، برای امامزاده ساخته شده ، که تاریخ اتمام آن 1371 شمسی است ، و در داخل ضریح، بر روی قبر مطهّر، سنگ مرمر نفیسی نصب گردیده ، و هم چنین سر دَرِ حرم کلاً بازسازی شده ، و تعمیر اساسی یافته ، و کاشی کاری گردیده ، که در کتیبۀ آن،
ص:176
تاریخ 1360 شمسی ، قید گردیده است ، و مجموعاً سر دَرِ مجلّل و شکوهمندی می باشد . صحن امامزاده ، نماسازی شده ، و در تزیین آن از آجرکاری و کاشیکاری بهره گیری شده است . مجموعاً ، در حال حاضر ، حرم و صحن و بقعه و بارگاه امام زاده زید علیه السلام ، از زیارتگاههای باشکوه و جالب است ، و مورد توجّه زائرین دور و نزدیک می باشد .
مسجدی به نام امام حسن عسکری علیه السلام ، در جوار امامزاده زید میباشد ، که تاریخ ساختمان آن به حدود 30 الی 40 سال قبل می رسد .
إمامزاده مشهور و مورد توجّهی است ، که قبلاً در روستائی به نام أرزنان (1) در یک فرسخی شمال شهر اصفهان قرار گرفته بود، ولی با توسعه و گسترش عجیبی که در بیست ساله اخیر برای شهر اصفهان حاصل شده ، محلّ إمامزاده کاملاً در داخل شهر بزرگ اصفهان واقع گردیده ، و خیابانها و ساختمانهای شهری ، تا چند کیلومتر بالاتر از بارگاه زینبیّه ، گسترش یافته است .
خیابان بزرگ و عریضی که به نام اتوبان زینبیّه نامیده می شود ، و از فلکه
ص:177
طوقچی تا میدان زینبیه ادامه دارد، و فلکه بزرگی به نام آن حضرت، در نزدیکی صحن و مزار این امامزادۀ بزرگوار ایجاد گردیده ، و مجموعاً محلّۀ بزرگی با تمام امکانات و تجهیزات شهری ، به نام زینبیّه نامیده می شود ، و بسیاری از مدرسه ها و مؤسسات بهداشتی و اجتماعی و مراکز تجاری و اقتصادی منطقه ، به نام آن حضرت، نام گذاری شده است .
در حال حاضر ، پرجمعیّت ترین زیارتگاه های اصفهان ، همین بقعه و مزار شریف است که در همۀ أیّام ، بالأخص روزهای جمعه و مناسبت های مذهبی ، همانند : أیّام میلادها و شهادتهای معصومین علیهم السلام ، جمعیّتهای فراوانی را به سوی خود جذب می نماید ، و در مناسبت های ویژه ، همانند روز عاشوراء ، دهها هزار زائر از راه دور و نزدیک به زیارت این امامزادۀ بزرگوار نائل می شوند، و علاقمندانی از خارج کشور نیز ، به سوی این زیارتگاه بزرگ ، رهسپار می شوند، و در بعضی از اوقات ، موج جمعیّت زائرین ، حرم و صحن بسیار بزرگ و خیابانهای مجاور و میدان بزرگ زینبیّه را ، زیر پوشش خود قرار می دهد ، و شکوه این اجتماع دینی ، هر بینندۀ علاقمندی را به شوق شدید و هیجان روحی ، وا می دارد .
محدّث محقّق و عالیقدر ، مرحوم حاج شیخ عبّاس قمی قُدْسُ سِرُة فرموده است: در نسخه ای از أنساب مَجْدی (1) دیدم ( و محتمل است که ملحق شده باشد)
ص:178
مکتوب بود ، که شنیدم از امیر محمّد هادی بن میرلوحی مورِّخ ، که این زینب ، مدفونۀ در قریۀ أرزنان ، ( از قرای اصفهان ) ، دختر بلافاصلۀ حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است (1).
محقّق متتبّع ، مرحوم آقا میرزا محمّد علی معلّم حبیب آبادی (صاحب کتاب مکارم الاثار ) در کتاب (کَشْفُ الْخَبِیَّةِ عَنْ مَقْبِرَةِ الزَّیْنَبِیَّةِ ) پس از بحثی مفصّل دربارۀ عبارت یاد شده (که مرحوم محدّث قمی، از نسخۀ ألمجدی نقل فرموده ) و اثبات این که این عبارت ، از صاحب المجدی نیست ، بلکه در حاشیۀ آن کتاب نوشته شده بوده ، و در نسخه ای ، در متن قرار گرفته است ، می فرماید : مظنون این که این نسبت ( انتساب حضرت زینب ، به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام ) درست باشد، زیرا که ظاهراً چنانچه از پیش اشاره کردیم ، این امیر محمّد هادی خود أهل تاریخ ، و پسر میرلوحی معروف است ، و چنانچه از عبارات روی قبر او بر می آید (2) از علماء و معاصر مجلسی بوده ، و پیش از او و در زمان او ، این قبر در قریۀ أرزنان ، موجود بوده ، زیرا که او می گوید:
زینب ، که مدفون در قریۀ أرزنان از قرای اصفهان است ، دختر موسی کاظم علیه السلام ، بلاواسطه می باشد . و این تصریحِ به بلاواسطه بودن او ، بیشتر سبب صحّت نسبت می باشد . پس استبعادی ندارد ، که زینب نامی ، دختر حضرت کاظم علیه السلام ، وقتی به جهاتی که مذکور شد ، به اصفهان آمده و وفات نموده ، در
ص:179
این زمین دفن شده باشد ... (1) .
و دانشمند محقّق و متتبّع ، و خطیب نامدار ، مرحوم آقا سیّد محمّد علی مبارکه ای (2) در رسالۀ (نُورُ الأنْوارْ فی کَشْفِ أحْوالِ زَیْنَب بِنْتِ مُوسَی بْنِ جَعْفَر علیه السلام ) به نقل از کتاب ( نُورُ الْهُدی فی نَسَبِ آلِ الْمُصْطَفی ) ، که در سال 1041 به وسیلۀ عزّ الدّین محمّد بن محمود ( از سادات گلستانه ) تألیف گردیده ، در ضمن شرح داستان حرکت فرزندان موسی بن جعفر علیه السلام از مدینه به سوی ایران ، و پراکنده شدن آنها در بلاد ، می نویسد :
و بَعْضٌ مِنْهُمْ تَقَدَّمُوا مِنْها إلی إصْفَهانَ ، وَکانَ العامِلُ بِها مِنْ مُحِبّیهِمْ ، فَلَمّا وَصَلُوا بِها تَغَیَّرَ الأمْرُ بِتَغْییرِ الأمیرِ وَ الْعامِلِ عَلَیْها ، وَکانَ مِنْهُم هرُونُ بْنُ مُوسی ، وَ إبْراهیمُ بْنُ مُوسی ، وَ مِنْ بَناتِهِ ، ألزَّیْنَبُ وَ الْفاطِمَةُ الْکُبْرَیانِ ، وَ عِنْدَ ذلِکَ وَصَلَ الْخَبَرُ مِنْهُم إلی الْمَأمُونِ ... ، وَماتَت الزَّیْنَبُ الْکُبْری ، یأرْزَنْ نان ، مِنْ قُری إصْفَهانَ ، بِسَنَةٍ ، بَعْدَ أخیها هُرونَ ، وَبُنِیَ عَلَیْهِ أیْضأ بُقْعَةٌ صَغیرَةٌ فی زَمَنِ عَضُدِ الدَّوْلَةِ ، وَ أمَّا الْفاطِمَةُ وَ هِیَ ماتَتْ بِسَنَتَیْنِ بَعْدَ أخیها ، وَ دُفِنَتْ عَلی قُرْبِ قَصَبَةِ لُنْبانَ (3).
یعنی : بعضی از آنها به سوی اصفهان آمدند ، و حاکم و فرماندار آن شهر، از دوستان آن خاندان ( و از علاقمندان أهل البیت علیهم السلام ) بود ، پس وقتی به اصفهان رسیدند، أوضاع ( به خاطر عوض شدن حاکم ) دگرگون گردیده بود . و از آنها ( که وارد اصفهان شدند ) هرون بن موسی و ابراهیم بن موسی، و از
ص:180
دختران آن حضرت زینب کبری و فاطمه کبری بودند ، و در این هنگام خبر آنها به مأمون رسید ...، و حضرت زینب کبری در محلّ أرزن نان (1) ، از روستاهای اصفهان ، یکسال پس از برادرش هرون ( بن موسی بن جعفر علیه السلام )، از دنیا رفت و در زمان عضد الدّولۀ ( دیلمی ) بقعه ای کوچک بر قبر او ساخته شده ، و امّا فاطمه ، پس از گذشت دو سال از( شهادت برادرش هرون ) از دنیا رفت ، و نزدیک قصبۀ لنبان (2)، دفن گردید (3) .
و نیز ، مرحوم آقا سیّد محمّد علی مبارکه ای می نویسد:
بنده چند وقف نامه ، از زمان شاه سلطان حسین و شاه سلیمان ، و زمانے فتحعلی شاه ، به مهر مرحوم مجلسی ، و مرحوم حاجی کلباسی ، و حاجی سیّد محمّد باقر رشتی دیدم ، که بعضی از زمینها و بعضی از اشیاء ظروفیِ ، وقف بر مقبرۀ زینب بنت إمام موسی الکاظم علیه السلالم ( مدفون در أرزنان ) نموده بودن ، و مسلّم در عهد صفویّه ، این مقام ، مانند سیت فاطمه ( ستّی فاطمه ) خواهرش ، بقعۀ عالیه و دستگاه و عنوان شایان داشته ، و در تسلّط أفغان ویران شده ، و به واسطۀ ضدّیت مذهبی ، آنچه توانستند این بقاع متبرکۀ عالیه را ویران نمودند ، چنانچه در جزء یادداشتهای تاریخیۀ مرحوم میر محمّد حسین خاتون آبادی است ، که
در تسلّط أفغان ، بیش از سیصد بقعه
ص:181
از بقاع إمامزادگان و علمای بزرگ ، منهدم و ویران شد(1). و مرحوم جابری انصاری می نویسد:
در ولایت عهد حضرت رضا علیه السلام و تشریف آوردن به خراسان ، و تبدیل جامۀ سیاه شعار عبّاسیان ، به سبز ، نشان علویّین ، و تحویل خلافت از نژاد عبّاس ، بسیاری از علویّین ، خاصّه أولاد حضرت امام کاظم ، از مدینه روانۀ خراسان شده ، و از پارس و عراق عجم گذشته ، همانا که خبر شهادت حضرت رضا علیه السلام به آنها رسید ، از علویّین ، هرکدام در محلّی از بلاد ایران متوقّف گشته ، و به عراق عرب و حجاز برنگشته ، و در کتاب أنساب ، أولاد حضرت امام کاظم را سی و شش ذکور و اناث ، می نگارند، یکی از آنها مُسَمّاة به زینب ، شاید از راه اسپهان روانۀ خراسان بوده ، در آن هنگام، چنانچه حضرت فاطمۀ معصومه بقم مانده ، و از دنیا رفته ، حضرت زینب علیها السلام نیز به اصفهان و حدود پائین شهر (2) مانده و رحلت کرده ...، و أمّا جهتی که شهرتش مانند بقعۀ معصومه علیها السلام نشده ، از آن رو بوده ، که مردم قم از پیشین ایّام ، شیعه بوده اند، و به احترام حضرت فاطمه علیها السلام نیز، در خاک قم علمای شیعه بسیار دفن شده ، و شیعیان اهمیّتی بدان دادند ، خاصّه که بزرگان دیگر از أسباط رسالت و أتباع إمامت و علماء در قم مدفونند، و آن زمان ، أهل اسپهان (اصفهان ) بعضی سنّی ، و پاره ای از نژاد خوارج و نواصب بودند، و چندان اهمیّتی به علویّین نداده ، جنگ سنّیان اسپهان و شیعیان قمی ، به تواریخ نوشته شده ، زمان سلاجقه هم اگر شیعه در آن بود، بیشتر اسماعیلی بودند ، و با أولاد إمام کاظم ، ارادتی نداشتند ، و این أیّام سواد مرقومه ، از مرحوم آقای حاج میرزا حسن امام جمعۀ اصفهان ، مدفون در سر
ص:182
قبر آقا ، با امضای مرحوم آقای حاج سیّد اسد الله (1)، به بنده نمایاندند که ، دو محلّ قلعۀ زینبی کِرارِج و سَوارچی را ، وقف بر بقعۀ بی بی زینب ، دانسته اند ، از أوائل عهد صفویّه و بعد از آن ... ، که نام و نشان بقعۀ زینبیّه را از قدیم گواهی می دهد ، و پیران کهن و خود بنده ، از چهل سال قبل ، این بقعه را که می گذشتم می دیدم (2) .
از مطالب بالا ، انتساب حضرت زینب ( مدفونۀ در بقعۀ زینبیّه ) به امام موسی بن جعفر علیه السلام به خوبی استفاده می شود ، و ظهور کرامات و اجابت دعوات ، در جوار آن حضرت ، شاهد شایسته ای ، بر این انتساب مبارک می باشد .
در قدیم آلأیّام ، ساختمان زینبیّه محدود بوده ، و به صورت بقعه ای مختصر ، در درون صحنی کوچک و زیر گنبد آجریِ کوچکی ، قرار داشته است(3)، ولی در سال 1321 شمسی (1361 قمری) بوسیلۀ آقایان کازرونی(4) ، حرم و گنبد و بقعۀ باشکوهی ، برای این مزار شریف تأسیس شده ، که در ضمن أشعاری در ایوان ورودی حرم ، ذکر گردیده ، و در دو شعر آخر آن، مادّۀ تاریخ شروع و پایان ساختمان ، بیان شده است ، به این ترتیب:
ص:183
الغرض ، تاریخ آغازش به شمسی سال گفت *** بارگاه زینبی یا جنّة المأواستی
(1321)
وز برای سال اتمامش سرود از روی صدق ***از محمّد ماند بنیانی ، که باتقواستی
(1323)
در سال 1345 شمسی ، هیئت امنائی زیر نظر ادارۀ اوقاف اصفهان تشکیل گردید ، و فعّالیّت های عمرانی برای توسعه و یا تأسیس ساختمانهائی که مورد نیاز زائرین میباشد ، سرعت و شتاب گرفت ، و کوششهای مناسب برای تأمین نیازمندیهای زوّار و بهره گیری های دینی ادامه یافت ، که تاکنون مستمر و جاری می باشد .
در حال حاضر، دو صحن بسیار بزرگ ( که یکی اصلی است و حرم و بقعۀ حضرت زینب ، در وسط آن قرار گرفته و دیگری در شرق آن است) با اطاقهای فراوان و نماسازی جالب ، با کاشی کاری ( عمدةً معرّق ) و گنبد و مناره های شکوهمند و زیبا و کاشی کاری شده ، و حرم مجلّل و رواقها و ایوانهای اطراف حرم ، مجموعۀ آستانۀ زینبیّه را تشکیل میدهد ، که با استفاده از آینه کاری و گچ بری و کاشی کاری و نقّاشی ، و نیز نصب سنگهای مرمر أعلی ( به رنگ سبز) و ضریح زیبا ( با استفاده از پوشش طلا و نقره و بهره گیری از قسمتهائی از ضریح چوبیِ قدیمی ) ، زیبائی و شکوهی جالب توجّه یافته ، و با ضمیمه شدنِ ملحقاتی ، همانند : مسجد ، درمانگاه ، کتابخانه ، حمّام و ...، مجموعۀ دینی بسیار مفصّل و جالبی را شکل بخشیده ، که بهره های دینی و علمی و خدماتیِ
ص:184
فراوانی را در اختیار مردم با ایمان قرار میدهد ، و علاقمندان به أهل البیت علیهم السلام ، از آن بهره مند می شوند .
جمعی از علماء و صلحاء و مؤمنین ، در جوار حضرت زینب علیها السلام ( زینبیّه ) مدفون گردیده اند ، همانند : فقیه و مجتهد عالی مقام مرحوم آیة الله ، آقا سیّد أبو القاسم موسوی دهکردی ، متوفّای 1353 قمری ، که در اطاقی در ضلع جنوب غربیِ صحن أصلی ، مدفون می باشند .
و هم چنین ، علماء بزرگواری ، همچون : آقا سیّد محمّد حسین مهدوی أردکانی ، و حاج آقا میرزا دهکردی ، و حاج آقا ضیاء الدّین تجویدی ، و حاج شیخ علی یزدی، و حاج سیّد مهدی علاّمه فانی ، و حاج سیّد محمّد باقر موسوی زاده ، دراین مزار شریف و در جوار یادگار حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به خاک سپرده شده اند ، که مجموعاً ، این آستانۀ مقدّسه را در زمرۂ بقاع علمی اصفهان ، قرار داده است .
بنا بر مشهور ، در این مزار و مرقد مطهّر ، دو نفر از امامزادگان عظیم الشّأن ، مدفونند که به شرح آن می پردازیم :
1- سیّد ابو الحسن ، زین العابدین ، علیّ بن نظام الدّین أحمد الأبج، بن شمس الدّین عیسی الرّومی ، بن جمال الدّین محمّد بن علیّ العریضی ، بن الإمام جعفر الصّادق علیه السلام .
نسب این امامزادۀ لازم التّکریم ، چنانچه مرقوم شد ، با چهار واسطه به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام می رسد ، و آن بزرگوار ، جدّ خاندان إمامی (که
ص:185
از خاندان های علمی و مشهور و با سابقۀ اصفهان می باشند ) به شمار می رود .
صاحب روضات الجنّات ، و هم چنین مرحوم آقا میرزا محمّد هاشم چهارسوقی ، که هر دو از أعلام فقه و تحقیق می باشند ، مزار این بزرگوار را ، از إمامزاده های معتبر اصفهان به شمار آورده اند (1) . و هم چنین در کتابهای تاریخ اصفهان و ری ، صفحۀ 249، و آثار ملّی اصفهان ، صفحۀ 765، و گنجینۀ آثار تاریخی اصفهان، صفحۀ 341، و زندگانی آیة الله چهارسوقی، صفحۀ 174 و یادوارۀ آیة الله فقیه إمامی ( به قلم نگارنده ) صفحۀ 18 - 19، و دائرة المعارف تشیّع جلد 1 ، صفحۀ 426 و ...، دربارۀ نسب این امامزاده ، بحث شده است .
2 - إمامزاده ابراهیم طباطبائی ، که نسب آن بزرگوار، به سبط أکبر ، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام میرسد(2)، و در یکی از کتیبه های کاشی کاری شدۀ إمامزاده درب إمام « إمام زاده ابراهیم بطحاء» خوانده شده است (3) ، ولی کیفیّت انتساب این امامزاده ، به حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام نیازمند به بحث و بررسی جامعتری می باشد .
محل دفن این دو امامزاده ، که در زبان مردم ، درب إمام خوانده می شود ، واقع در محل چملان = چنبلان = چملون = سنبلان = سنبلستان می باشد ، که در قدیم آلأیام شنبلان نامیده می شده و سپس با تغییرهائی ، به شکل های دیگر در آمده است ، و در این محله قدیمی ، قبرستانی کهن وجود داشته ، که مرحوم
ص:186
آیة الله العظمی ، آقای مرعشی نجفی، آن را أقدم مقابر اصفهان شمرده اند ، زیرا که در آن سنگی دیده شده ، که تاریخ آن متجاوز از ششصد سال بوده است (1) و در جنب این قبرستان ، مقبرۀ امام زاده درب إمام ، واقع گردیده ، که از آثار تاریخی و میراثهای بزرگ فرهنگی و هنریِ اصفهان ، به شمار می رود .
آقای دکتر لطف آلله هنرفر ، باستان شناس محقّق و نامداری دربارۀ بنای تاریخی عظیم بقعه و گنبد و صحن این امامزاده می نویسد:
بنای تاریخی درب إمام ، از دو گنبد بزرگ و کوچک و یک سر دَرِ بزرگ کاشی کاری از دورۀ جهانشاه قراقویونلو ، که در ضلع شمالی آن واقع است و سه صحن ، در سه جانب شمالی و شرقی و غربی آن ، تشکیل شده است . نمای خارجی این بناء ، به جانب هر سه صحن ، دارای تزیینات کاشی کاری و گچ بری است و هر دوگنبد آن، مخصوصاً گنبد بزرگتر، از کاشی های نفیس پوشیده شده است . در ورودیِ فعلیِ بقعه ، به صحن شرقی باز میشود ولی سر دَرِ آن، در قرن نهم هجری که ساختمان آن به اتمام رسیده ، در جانب شمالی بوده است ، که فعلاً در جای خود باقی می باشد ، ولی دهلیزی که این سر در را به داخل بقعه مربوط می کرده است ، از طرف سر در اصلی آن مسدود شده و به جای در ورودی ، پنجره ای نصب شده است .
سر در اصلی درب إمام ، که در ضلع شمالی و مشرف به صحن شمالی آن است ، از شاهکارهای تزئینات رنگین ایرانی است ، که از لحاظ ظرافت صنعت کاشیکاری ، نظیر آن را کمتر سراغ داریم ، و شاید کاشی کاری مسجد کبود تبریز ، که آنهم در
ص:187
دورۀ جهانشاه قراقویونلو ، بنا شده ، همانند آن باشد ... (1).
ساختمان مهمّ و زیبای درب إمام ، در زمان شاه عبّاس اوّل صفوی ، در حدود سال 1010، و نیز در سال 1018، و نیز در دورۀ سلطان حسین صفوی ، تغییرات و تعمیرات یافته است، و در بخشهای مختلف کتیبه های این مجموعۀ معماری و نفیس ، تاریخهای 867 ( دورۀ جهانشاه قراقویونلو ، مؤسّس و بانی أصلی بناء ) و 1081 و نیز 1127 و 1129 ( دورۀ سلطان حسین صفوی ) دیده می شود، و نیز در دورۀ شاه عبّاس اوّل صفوی ، پوشش کاشی کاری گنبد بزرگ درب إمام ، تعمیر یا تجدید شده و شخصیّ به نام غیاث الدّین محمود حسینی ، عهده دار آن بوده است (2) .
این بزرگوار، مشهور به شاه سیّد علی می باشد ، و گفته می شود که از اولاد و نسل إمام زین العابدین علیه السلام بوده، و از سادات حسینی است، و مشهور است که برادر إمامزاده زید ( شاهزید ) می باشد (3) .
بقعۀ او قبلاً در میان یک قبرستان قدیمی ، متعلّق به دورۀ صفویّه ، در محلّه
ص:188
خواجوی قدیم بوده (1)، ولی در حال حاضر، آن قبرستان تبدیل به خانه و مدرسه شده است . مزار امامزاده سیّد علی ، در حال حاضر در خیابان شریف واقفی ، کوچه إمامزاده سیّد علی ، واقع است و با همّت و همیاری مردم علاقمند ، حرم و گنبد بزرگ و جالب و ایوان و صحنی کوچک برایش ساخته شده ، و مسجدی در جوار این امامزاده است ، که محلّ برگزاری جلسات دینی و نماز جماعت می باشد . کاشی کاری و تزیینات داخل حرم و ایوان و دیوار کوچه ، تکمیل گردیده و کاشی کاریِ گنبد ، در حال اتمام می باشد .
ساختمان و تزیینات إمامزاده ، از حدود سال 1345 شمسی شروع گردیده ، و در سال 1375 شمسی ( سال جاری ) نزدیک به اتمام می باشد . در صحن إمامزاده علیه السلام ، سنگابی قدیمی وجود دارد که تاریخ 1119 را نشان می دهد .
در حاشیۀ خیابان رودکی ، در نزدیکی خیابان وحید ، إمامزاده ای است که ساختمان قدیمی و محدود آن ، در هنگام إحداث خیابان رودکی، تخریب گردیده و تجدید بنا شده است .
ساختمان فعلی، بسیار مجلّل می باشد و حرمی باشکوه و گنبدی بسیار بلند و دوازده تَرْکی ، و رواقی بزرگ و جالب توجّه دارد، و در تزیینات داخل حرم و زیر گنبد ، از آینه کاری ، کاشیکاری ، نقّاشیِ جالب و خطّاطی زیبا ، با استفاده از آیات قرآنی و کلمات دینی و أسماء مقدّسه ، بهره گیری شده است .
تاریخ ساخت ضریح، 1364 شمسی (1405 قمری ) می باشد ، و در کاشی کاری سردَرِ امامزاده ، چنین آمده است:
ص:189
إمامزاده محسن علیه السلام ، عمل مهندس عبد الحسین سیف الّلهی ، و هیئت امناء، تاریخ 1415 هجری قمری ، کاشی سازی موسوی زاده .
مجموعۀ ساختمان إمامزاده ، با شکوه ، زیبا، با ابهّت و جالب می باشد در یادداشتهای نویسندۀ متتبّع ، آقای سیّد مصلح الدّین مهدوی ، راجع به این إمامزاده ، آمده است : در قریۀ مارنان اصفهان ، از بلوک اصفهان(1)مقبرهای است معروف به امامزاده غریب ، که روی سنگ لوح آن نوشته است:
جناب محسن بن موسی بن جعفر علیه السلام
معروف به شاهزاده محمّد می باشد و بقعه و مزار آن ، در خیابان وحید قرار گرفته است . ساختمان قدیمی این امامزاده ، نسبتاً مختصر و ساده بوده ، ولی در دورۀ أخیر تجدید بنا گردیده است . در حال حاضر ، حرم مجلّلی دارد که در داخل حرم ، از آینه کاری و گچ بری و نقّاشیِ جالبی ، استفاده شده ، و نمای ایوان حرم ، کاشی کاری گردیده ، و در کتیبۀ أطراف آن ، سورۂ جمعه روی کاشی خشت، با خطّ ثلث سفید ، جلب نظر می نماید ، و در آخر آن نوشته شده : سنۀ 1399 قمری ، کاشی سازی ایلیا اصفهان
در کتیبۀ گنبد جالب و زیبای امامزده ، با خطّ ثلث سفید ، آیاتی از قرآن نوشته شده ، و تاریخ 1412 در آخر آن، ذکر گردیده است .
در طرف شرق ساختمان إمامزاده ، سالنی زیبا برای اقامۀ نماز جماعت و مراسم مذهبی و مجالس دینی به سبک جدید ساخته شده ، و در تزیین آن ، از گچ بری و کاشی کاری ( در محراب ) استفاده شده است . بالای درب ورودی
ص:190
حرم ، روی کاشی خشت آبی با خطّ سفید نستعلیق ، نوشته شده :
إمامزاده محمّد بن زید بن حسن بن علیّ بن أبی طالب
إمامزاده ای است مورد توجّه واقع در خوراسگان (1) که از أولاد و أحفاد : علمدار بزرگ کربلا ، باب الحوائج الی الله ، أبا الفضل العباس علیه السلام
به شمار آمده است . در یک قطعه سنگ مرمریِ جالب ، که در دیوار حرم امامزاده أبو العبّاس ، ( ساختمان قدیمی ) نصب گردیده بوده ، و فعلاً در محلّ ویژه ای نگهداری می شود ، این جمله ها با خطّ ثلث برجسته ، حجّاری شده است : بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، الْحَمْدُ للهِ رَبِّ الْعالَمینَ وَ الصَّلوةُ وَ السَّلامُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه أجْمَعینَ، فَهذَا النَّسَبُ مُقابلٌ مُطابقٌ بِالْجامِعِ الْمَنْسُوبِ إلی أبی الشَّیْخِ الْحَرْبِ مُحَمَّدِ الدّینَوَری رَحِمَهُ اللهُ ، وَ النَّسَبُ هذا:
أبُو الْعَبّاسِ ، مُحَمَّدُ بْنُ أبی عَبْدِ اللهِ مُحَمَّدِ ، بْنِ عَبْدِ اللهِ ، بْنِ جَعْفَرِ ، بْنِ قاسِمِ ، بْنِ حَسَنِ ، بْنِ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ عَبّاسِ ، بْنِ أمیرِ الْمُؤمِنینَ ، وَ إمامِ الْمُتَّقینَ ، وَ یَعْسُوبِ الدّینِ ، أسَدِاللهِ الْغالِبِ ، عَلیِّ بْنِ أبی طالِبٍ عَلَیْهِ الصَّلوةُ وَالسَّلامِ .
بنابر این نوشته ، إمامزاده أبو العبّاس ، نام او محمّد ، و کنیۀ او أبو العبّاس ، و نسب او با شش واسطه ، به حضرت أبا الفضل العبّاس علیه السلام ، و با هفت واسطه، به أمیرالمؤمنین علی علیه السلام می رسد ، و با استفاده از همین سنگ نوشته ، بالای دَرِ ضریح مطهّر، نَسَب این بزرگوار به همین شکل یاد شده ، ثبت شده است، ولی در
ص:191
سنگ لوحۀ دیگری ، که به دیوار سر در و ایوان ورودیِ قدیمیِ امامزاده ، نصب گردیده ، و در حال حاضر مقداری از سطح صحن جنوبی امامزاده ، پائین تر است ( و در گودی قرار دارد، و با پنجرۀ شیشه ای ، محافظت می شود ) چنین آمده است: بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ ، قالَ اللهُ تَبارَکَ وَ تَعالی : وَما أرْسَلْناکَ إلاّ رَحْمَةً لِلْعالَمینَ ، الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفی ، وَ عَلیٍّ الْمُرْتَضی ، وَ حَسَنِ الرِّضا، وَحُسَیْنِ الشَّهیدِ بِکَرْبَلا وَ عَلیٍّ زَیْنِ الْعابِدینَ وَ مُحَمَّدٍ الْباقِرِ وَ جَعْفَرٍ الصّادِقِ وَ مُوسَی الْکاظِمِ وَ عَلیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضا وَ مُحَمَّدِ التَّقیِّ وَ عَلیِّ النَّقیِّ وَ حَسَنِ الْعَسْکَریّ وَ مُحَمَّدِ الْمَهْدیِّ، صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ أجْمَعینَ ، هذا مَزار مُتَبَرَّک حَضْرَتِ إمامْزادۀ مَعْصُوم ، الْمَظْلُومِ الشَّهید ، تَغَمَّدَهُ اللهُ بِغُفْرانِه وَ أسْکَنَهُ فی رِیاضِ جَنانِه ، أبُو الْعَبّاسِ عَلیِّ ، بسعی و عمارتها کدخدای محترم ، و عزیز و صالح ، محمود شاه بن شمس الدّین ، علیّ بن رکنشاه المشتهر ... خوراسجانی ، فی تاریخِ مُحَرَّمِ الْحَرامِ ، سَنَةِ عِشْرینَ وَ تِسعَمِات ... (1).
از عبارت یاد شده ، که ظاهراً در سال نهصد و بیست هجری قمری ، حجّاری و نصب گردیده ، استفاده می شود که نام إمامزاده ، علی ، و کنیۀ او ، أبو العبّاس است ( که مشهور می باشد) .
حرم و بقعۀ امامزاده أبو العباس ، یک ساختمان قدیمی داشته ، که متعلّق به قرن دهم هجری بوده ، و مخروبه گردیده ، و در سالهای اخیر تجدید و توسعه یافته ، و فقط یک ایران و سردَرِ جالب و زیبا ، که دارای قطار بندی هشت ترک گچ بری می باشد ، از آن ساختمان قدیمی باقی مانده ، که از میراثهای فرهنگی
ص:192
و إمام زادگان مدفون در منطقه اصفهان به 1930 به شمار می رود . در طرف راست ایوان یاد شده ، سنگ لوحه ای وجود دارد، که بر روی آن جمله های زیر حجّاری شده است : هو الباقی و کلّ شی هالک ، وفات مرحومۀ شهر بانو خانم ، بنت مرحمت پناه ، میرزا محمّد نظیر ، شهر رجب 1160، و در طرف چپ ایوان ، سنگ لوحۀ دیگری است ، که بر روی آن ، این عبارتها حجّاری شده : ألحکم لله ، وفات مرحمت پناه ، مولانا محمّد بن علیشاه خوراسگانی ، شهر ربیع الثّانی سنۀ 1059ه، و در وسط صحن جنوبی، پایِ یک درخت ، سنگ قبری است ، که روی آن حوضچه ای حجّاری شده ، و در اطراف آن حوضچه ، أشعاری نوشته شده ، و در بالای آن سنگ ، این جمله ها حجّاری گردیده است : ألحکم لله ، وفات مرحوم المغفور روح الله .... (1) مولانا نور الله .. (2) فی تاریخ جمادی الأولی 1089.
از تاریخ های موجود در سنگ نوشته های متعلّق به امامزاده أبو العبّاس علیه السلام که قدیمی ترین آنها تاریخ 920 می باشد ، به خوبی روشن می شود که ساختمان و بنای امامزاده ، متعلّق به قرن دهم به بعد بوده ، و نشانه ای که از پیش از این تاریخ حکایت کند، به دست نیامد .
از سال 1385 قمری ، علاقمندان به آستان مقدّس أهل البیت علیهم السلام شروع به تجدید بناء و توسعۀ حرم و آستان مقدّس حضرت أبو العبّاس نمودند ، که تا کنون فعّالیّت آنها ادامه دارد، و مرتّباً در حال اقدام برای توسعۀ صحن مقدّس و تکمیل ساختمان و تزیینات گسترده ، می باشند .
ص:193
در ساختمان فعلی ، حرم مجلّلی وجود دارد، که اطراف آن را ، رواقی مفصّل و به سبک باستانی ( با استفاده از طاق چشمۀ متعدّد ) احاطه کرده است ، و دو صحن بزرگ جنوبی و شمالی ، و گنبدی باشکوه ، و دو منارۀ جالب ، و ضریحی زیبا ( با استفادۀ از طلا و نقره) موجب جلب توجّه زائرین و عابرین می باشد ، و یک سردَرِ ورودی مجلّل به داخل حرم ( از طرف صحن شمالی ، که مشرف بر جادّۀ اصلی اصفهان - نائین می باشد ) و یک سر دَرِ ورودی دیگر، در همان طرف ، به داخل صحن جنوبی ، بر عظمت این مجموعۀ دینی می افزاید .
در تزیین گنبد و مناره ها و دیوارهای دو صحن و سردرها ، از کاشی های معرّق ( و مقداری کاشی خشت ) و آجرهای تزیینی ، استفاده شده ، و نمای بسیار جالبی را شکل بخشیده است .
در داخل حرم و رواق بزرگی که محیط بر حرم می باشد ، از بهترین گچ بریها و آینه کاری ها و خطّاطی ها و نقّاشی های هنرمندانه استفاده شده ، و مجموعۀ آثار هنری و تزیینی به کار گرفته شده ، در این بارگاه مقدّس ، از یادگارهای این دوره می باشد ، و استاد کارانی که در این مجموعه زحمت کشیده اند، ذوق و ابتکار سلیقه و حوصله و تجربۀ خود را در راه شکوهمند ساختن این مجموعۀ بزرگ دینی ، به کار گرفته اند ، و ایمان قلبی و علاقۀ خود را به آستان مقدّس أهل البیت علیهم السلام بالأخص حضرت أبا الفضل علیه السلام (جدّ بزرگوار این امامزادۀ عظیم الشّأن ) ، به نمایش گذارده اند .
در کتیبه های داخل گنبد ، و بیرون آن، و نیز در کتیبه های کاشی کاری های سردرها و صحن ها ، از آیات قرآن و کلمات دینی و احادیث شریفه ، استفاده شده ، و جلوۂ دینی و ولایتی یافته است .
در پایۀ گنبد امامزاده ( از خارج ) سورۀ مبارکۀ جمعه کتیبه شده ، و در یک
ص:194
لوح کاشی نوشته شده است : به همّت اهالی ، ساختمان إمامزاده ابوالعبّاس ( محمّد ) 1385 و خاتمه 1397 قمری ، سرپرست حاج عبّاس قدر خواه ، معمار ، استاد محمّد و استاد مهدی بدیع الصّنایع .
البته این تاریخ ها، مربوط به قسمتهای اوّلیّۀ ساختمان است ، و گرنه ، هنوز توسعۀ صحن جنوبی ، و کاشی کاری ها و نقّاشی و آینه کاریِ داخل رواق و حرم مطهّر ، در حال انجام می باشد .
در حدود سال 1373 قمری ( چهل و سه سال قبل ) شبی ، جمعیّتی از متدیّنین و علاقمندان به أهل البیت علیهم السلام ، در حدود سی نفر ، به همراهی مرحوم آیة الله العظمی ، آقای حاج سیّد علی علاّمۀ فانی قُدْسُ سِرُة ، متوفّای 1409 قمری ، به قصد زیارت امامزاده أبو العبّاس ، ( پیاده ) عازم خوراسگان می شوند ، ولی در میان راه اتومبیلی می رسد و آنها را به مقصد می رساند، و شب را در جوار امامزاده أبو العبّاس ، بیتوته مینمایند ، و در هنگام سحر ( در نزدیکی أذان صبح)، چند نفر از زائرین که مشغول نماز شب و دعا بوده اند، ناگاه مشاهده می نمایند ، گلولۀ نوری از طرف قبله نمایان گردید ، و دو ، دور ، بالای سر حرم ، دور زد و سپس روی گنبد و حرم و صحن منتشر گردید ، و تا حدود 7-8 دقیقه ، فضا روشن بود . وقتی مرحوم آیة الله فانی ، چنین کرامت بزرگی را مشاهده نمودند (1) مدّت زیادی به ضریح امامزاده چسبیدند، و به شدّت گریستند ، و مجموعاً
ص:195
هفت هشت نفر از آن جمعیّت ، که بیدار بودند، و به نماز و دعا اشتغال داشتند ، این صحنۀ نور را مشاهده نمودند (1).
مرحوم آیة الله فانی قُدْسُ سِرُة ، وقتی هوا روشن گردید ، به جستجو پرداختند و سنگ لوحه ای که نسب إمامزاده را به حضرت أبا الفضل علیه السلام می رساند ، پیدا نمودند ، و متوجّه گردیدند که این بزرگوار، از نسل آن بزرگ پرچمدار رشید إمام حسین علیه السلام در کربلا، می باشند .
در سال 1414 قمری ( دهم جمادی الثّانیه ) در آخرین روز از دهۀ فاطمیّۀ دوّم ، استاد بزرگ حوزۀ علمیّۀ اصفهان ، مرحوم آیة الله ، آقای حاج سیّد أحمد فقیه إمامی قُدْسُ سِرُة ، دعوت حق را لبّیک گفتند، و پیکر مطهّر آن بزرگوار (طبق وصیّت خودشان ) به خوراسگان ، و جوار امامزاده أبو العبّاس علیه السلام انتقال یافت و در میان فریاد و ناله ، و سیل اشک عزاداران و مردم داغدیده ، در حرم مطهّر
ص:196
آن امامزادۀ عظیم الشّأن ، دفن گردید (1).
از آن تاریخ ، علاقمندان به آن بزرگمرد ، به شکل عجیب و بی سابقه ای ، برای زیارت مزار شریف إمامزاده أبو العبّاس علیه السلام و مرقد مرحوم آیة الله امامی، به خوراسگان می روند، و مشتاقان فراوانی ، برای دفن در جوار امامزاده ، پیدا شده است ، تا جائی که قیمت قبرهای داخل حرم و رواق امامزاده ، به دَه الی پانزده برابر رسیده است ، و کسانی که مایلند در آن مزار متبرّک ، قبری تهیّه نمایند ، نیاز به کوشش و تلاش فراوان دارند .
و در یک کلام ، مزار شریف إمامزاده أبو العبّاس علیه السلام شهرتی عجیب یافته ، و از سراسر کشور و خارج آن ، بالأخص از شهر و حومۀ اصفهان ، به قصد زیارت امامزاده أبو العبّاس علیه السلام مرحوم آیة الله إمامی قُدْسُ سِرُة ، حرکت نموده ، و کسب فیض می نمایند .
بر روی قبر مطهّر مرحوم آیة الله امامی ، سنگ مرمر زیبائی نصب گردیده ، و جمله های جالبی با خطّ ثلث استاد حبیب الله فضائلی ، بر روی آن نوشته
ص:197
شده ، و حجّاری گردیده ، که ذیلاً نقل می نمائیم .
قَدْارْ تَحَلَ مِنْ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیَّةِ إلی ذَرْوَۃِ الدَّرَجاتِ الْعالِیَةِ الاُخْرَوِیَّة ، الْعالِمُ الْکامِلُ، الْفَقیهُ الْمُجاهِدُ، الاُسْتاذُ فِی الْحَوْزَةِ الْعِلْمِیَّةِ ، ألْمُحیی لاثارِ الشَّریعَةِ الْمُحَمَّدیَّةِ ، ألْمُدافعُ عَنْ حَریمِ الْوِلایَةِ الْعَلَویَّةِ ، ألْمُقاسی لِلسُّجُونِ وَ الشَّدائِدِ لِلذَّبِّ عَنِ الْطَریقَةِ الْجَعْفَرِیَّةِ ، آیَةُ الله ، ألْحاجْ سَیِّدْ أحْمَد الْفَقیه الإمامیّ، تَغَمَّدَهُ اللهُ بِرَحْمَتِه ، الْمُتَوَفّی فی یَوْمِ الْخَمیسِ ، عاشِرِ شَهْرِ جُمادَی الثّانِیَةِ ، 1414 مِنَ الهِجْرَةِ النَّبَوِیَّةِ.
عدّۀ زیادی از مؤمنین و صلحاء و بالأخص از علماء و روحانیّین (إمام جماعت ، مدّرس ، واعظ ...) در جوار امامزاده أبو العبّاس علیه السلام و مرقد مرحوم آیة الله امامی قُدْسُ سِرُة ، مدفون گردیده اند ، و لذا در حرم و صحن امامزاده ، قبرستانی از قبور علماء و صلحاء و مردم با ایمان ، تشکیل شده است .
یکی از امامزاده های مشهور و مورد توجّه اصفهان می باشد ، که گاهی با عنوان هارونیّه ، مورد ذکر قرار می گیرد . در نسب این امامزاده بحث و گفتگوی فراوانی انجام گرفته ، که ذیلاً به مواردی از آنها اشاره می نمائیم .
1- مرحوم آقا سیّد محمّد باقر چهارسوقی ( صاحب کتاب روضات الجنّات ) در حاشیۀ کتاب روضات ، تحت عنوان إمامزادۀ عظیم الشّأن ، عبدالعظیم حسنی علیه السلام ، به نقل از یکی از کتب أنساب ، إمامزاده هارون را ، از أولاد إمام علی النّقی علیه السلام دانسته اند(1)و همین نظریّه را مرحوم آقا میرزا محمّد هاشم
ص:198
چهارسوقی پذیرفته اند (1).
2- نظریّه دوّم این است که ، نسب این بزرگوار، به امام محمّد تقی علیه السلام می رسد ، به این شرح : هارون بن محمّد بن زید بن حسن بن جعفر بن إمام محمّد تقی علیه السلام ، که در زمان معتصم عبّاسی ، در اصفهان شهید شده است ( البته باید دانست برای امام محمّد تقی علیه السلام فرزندی به نام جعفر ذکر نشده است ) (2) .
3- برخی از صاحبان کتب أنساب ، نسب ایشان را ، به امام حسن مجتبی علیه السلام می رسانند ، به این شرح: هرون بن محمّد بن زید بن الحسن ، که در اصفهان شهید شده است (3).
4- برخی، ایشان را از اولاد و أعقاب حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام میدانند ، چنانچه در کتاب تاریخ سلطانی آمده ، که نسب این بزرگوار ، هارون بن محمّد بن أحمد بن جعفر بن هارون بن الإمام موسی بن جعفر علیه السلام است (4) .
5- و بعضی ، به صورت مبهم ، هارون بن الإمام، خوانده اند (5) .
محل این بنای دینی ، در کنار بازار بزرگ اصفهان ، و نزدیک میدان کهنه (قدیم) و در مجاورت مسجد علی میباشد ، و أصل بنای امامزاده ، متعلّق به قبل
ص:199
از صفویّه است (1) و گفته می شود که در دورۀ سلجوقیان وجود داشته است (2) ولی ساختمان فعلی ، از دورۀ صفویّه ، و از آثار تاریخی اصفهان در اوائل قرن دهم ، می باشد .
این مجموعۀ تاریخی و مذهبی ، مشتمل بر یک صحن بزرگ در شمال ( با دو درب ، یکی به سوی بازار ، و یکی به سوی خیابان هارونیّه ) و یک حرم و یک رواق و یک گنبد بزرگ و زیبا و یک مدرسّ علمیّه در طرف مغربِ بقعه (که صحن دوّم إمامزاده ، به شمار می رود ) می باشد، و یک سر دَرِ زیبا و باشکوه و با کاشی کاری بسیار جالب ، برای مدرسه ساخته شده و یک سر درب دیگری در طرف شرق بقعه ، که مشرف به جادّۀ قدیمی ( خیابان فرعی هارونیّه ) می باشد ، مقابل مسجد علی قرار گرفته است . در کتیبه های سردَرِ مدرسه (صحن کوچک بقعۀ هارونیّه ) که در دورۀ شاه اسماعیل أوّل صفوی ، ساخته شده ، تاریخ ربیع الأوّل 918 ذکر گردیده ، و در بالای کتیبه ، یک اسپر کاشی کاری است ، و در ألواح أطراف ، به خطّ ثلث حنائی رنگ معرّق ، بر زمینۀ کاشی لاجوردی ، صلوات بر دوازده امام علیهم السلام نوشته شده است(3) .
کاشی کاری زیبای این سردر ، از نفیس ترین کارشی کاریها است ، و شکل دو طاووس در آن گنجانیده شده ، که مورد توجّه شدید بینندگان قرار گرفته ، و می گیرد . این مجموعۀ دینی و تاریخی ، نمایشگر معماری و کاشی کاری و گچ بری و نقّاشی و خطّاطی و سایر هنرهای دورۀ صفویّه ، می باشد .
ص:200
در دورۀ سلطنت فتحعلی قاجار ، و حکمرانی حاج محمّد حسین خان صدر اصفهانی ، تعمیراتی اساسی در بقعۀ هارونیّه انجام گرفته ، و طیّ أشعاری که در رواق حرم (که ما بین صحن شمالی و حرم می باشد ) به خطّ نستعلیق گچ بری شده ، ثبت گردیده است ، که شعر آخر آن چنین است:
سال إتمامش رقم زد کلک ( هادی ) بر ورق *** کعبۀ دین ، بقعۀ هرونِ بِنْ مُوسی سْتی
در مجموعۀ کاشی کاری ها و سنگ لوحه های بقعه و بارگاه هارونیّه ، تاریخ های متعدّدی دیده می شود ( 918 - 946 - 1066 - 1067 - 1261 - 1269 1329 - 1407 - 1414) که نشان می دهد این مجموعۀ دینی ، همیشه مورد علاقه بوده، و به وسیلۀ علاقمندان به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام تعمیر و بازسازی و تزیین ، می گردیده است .
از حدود سال 1360 شمسی (1400 قمری ) تا تاریخ بازدید از آثار گوناگون امامزاده ( 1416 قمری ) تعمیرات اساسی به وسیلۀ مردم علاقمند در صحن و بقعۀ هارونیّه ، انجام گرفته ، و اطاقهای صحن تعمیر گردیده ، و نماسازی و کاشی کاری صحن عمدةً ( در تاریخ 1407 قمری ) تجدید گردیده ، و سر در صحن به سوی خیابان هارونیّه ، نما سازی و کاشی کاری شده ( در تاریخ 1369 شمسی = 1410 قمری ) و دَرِ باشکوه و بزرگی برای آن ساخته و نصب شده ، که تاریخ آن 1406 قمری می باشد . در جریان تعمیرات یاد شده، ضریح امامزاده تعویض گردیده ، و ضریح جدیدی با پوشش طلا و نقره ، در تاریخ 1372 شمسی ( برابر 1412 قمری ) بر روی قبر مطهّر امامزاده ، نصب گردیده است .
ص:201
علاوه بر امامزاده های یاد شده ، از میان متجاوز از چهار صد و پنجاه إمامزاده که در سطح استان اصفهان مدفونند (1) وحرم و زیارتگاه دارند، به تعدادی از امامزادگان که در شهر اصفهان و حومۀ نزدیک آن ، مزار و بقعه دارند ، به نحو إجمال ، اشاره می نمائیم ، و امیدواریم روزی موفّق شویم که در معرّفی همۀ این مشاهد و مزارات دینی ، گامی هرچند کوچک برداریم .
1- إمامزاده ابراهیم علیه السلام ، که نزدیک فلکۀ طوقچی ، جنب دبیرستان هاتف می باشد . این امامزاده ، دارای گنبدی کوچک و خشتی بوده (2)، که اخیراً در حال تجدید بناء ، به شکلی مفصّل و جالب با رواق و گنبد بزرگ و سالن حسینیّه و ... می باشد .
2 - إمامزاده ابراهیم علیه السلام ، که واقع در روستای ردّان ، در غرب اصفهان ، در جادّۀ کشتارگاه است . این امامزاده ، در حال حاضر ، دارای حرم و ضریح و گنبد و صحن بزرگ و مجلّل می باشد .
ص:202
3 - إمامزاده ابراهیم علیه السلام ، که در محلّۀ دارالبطّیخ ، نزدیک مقبرۀ خواجه نظام الملک قرار گرفته ، و آثاری از دورۀ صفویّه دارد ، و دارای حرم و ضریح و صحن می باشد .
4- إمامزاده ابراهیم علیه السلام ، واقع در خیابان کهندژ ، محلّۀ سودان ، که گنبد قدیمیِ آن تاریخ 1308 قمری داشته ، و أخیراً تجدید بنا شده است (1).
5- إمامزاده ابراهیم علیه السلام ، که ما بین قهجاورستان و فرودگاه اصفهان می باشد ، و گنبد کوچکی دارد که کاشی کاری شده است .
6- إمامزاده أبو الحسن علیه السلام ، که معروف به امامزاده شاه أبو الحسن علیه السلام می باشد و در محلّۀ عطشاران ، در شمال خیابان جِی ( در یک کیلومتری ) واقع گردیده است . دارای گنبد کوچک و صحن بزرگ و حرم و ضریح می باشد .
7- إمامزاده سیّد أحمد بن سیّد محمّد علیه السلام ، که در روستای جِرْوِکان ، خیابان آتشگاه واقع شده ، و مشهور است که از نسل إمام علی بن الحسین علیه السلام می باشد .
8- إمامزاده اسحاق علیه السلام ، که واقع در خیابان جی ، أوّل خوراسگان است ، و دارای صحنی بزرگ ، و حرم و گنبدی زیبا و مسجدی به نام حضرت زهراء علیها السلام می باشد ، و از زیارتگاههای مورد توجّه به شمار می رود .
9- إمامزاده باقر علیه السلام ، که در خیابان چهارباغ صدر ، خیابان عافیت واقع شده است ، و دارای حرم و ضریح و گنبد و صحن میباشد ، و تاریخ بنای آن (طبق سنگ نوشته ای ) 1270 است(2) .
مرحوم حجّة الإسلام و المسلمین ، حاج سیّد فضل الله سجّادی ، متوفّای أیّام
ص:203
فاطمیّۀ 1414 قمری ، که از روحانیّون فعّال بودند ، سالن حسینیّه ای در کنار إمامزاده تأسیس نموده اند ، و تعمیراتی در حرم و صحن امامزاده انجام داده اند ، که تاریخ آن 1362 شمسی می باشد، که در آخرین بیت قطعه شعری که به دیوار حسینیّه ، در داخل صحن امامزاده نصب گردیده ، اشاره شده است :
در بهار سیصد و شصت و دو از بعد هزار *** یافت پایان این بنا ، از لطف حیّ دادگر
10- امامزاده جعفر علیه السلام ، که واقع در خیابان هاتف ، مقابل إمامزاده اسماعیل علیه السلام می باشد ، و در بخش ( بقعه های علمی اصفهان ) از این امامزاده ، به تفصیل یاد نموده ایم .
11- إمامزاده جعفر علیه السلام ، که مشهور به امامزاده شاه کرم بوده است ، و محلّ بقعه و مزار آن ، واقع در جادّۀ فرودگاه بین المللی اصفهان ، نزدیک به پایگاه هشتم شکاری است . گفته می شود که این بزرگوار، فرزند بدون واسطۀ إمام هشتم علیه السلام می باشد ، و همان است که در کتب حدیث شیعه و سنّی ، فرزند سوّم امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام به شمار آمده است (1) و ایشان را، « جعفر بن الرّضا علیه السلام » و به تعبیر دیگر، «این الرّضا » می خوانند .
از این امامزادۀ بزرگوار ، کرامات فراوانی ظاهر گردیده ، که مورد توجّه مردم قرار گرفته ( و به همین جهت ، به امامزاده شاه کرم شهرت یافته است )
ص:204
و نویسنده این سطور نیز ( شخصاً ) کراماتی از ایشان دیده ام ، که علامت مقام معنوی آن بزرگوار ، و نشان دهندۀ انتساب ایشان ، به امام هشتم ، حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام می باشد (1).
ص:205
12- إمامزاده حسن علیه السلام ، که مشهور به شاهزاده حسن کِیْجعلی است ، و دارای گنبد و بارگاه مفصّل ، به ضمیمۀ صحنی بزرگ می باشد ، و محلّ آن در نزدیک روستای زمان آباد ، در جادّۀ فرودگاه اصفهان واقع است ، و گفته می شود که این إمامزاده ، از نسل إمام موسی بن جعفر علیه السلام می باشد .
13- إمامزاده حسین علیه السلام ، که مشهور به « شاهزاده حسین » می باشد ، و نسب آن حضرت ، در دور ضریح مبارکشان ، این چنین نوشته شده است :
شاهزاده ، حُسَیْن ، بْن زَیْدِ ، بْن أحْمَد بْن حُسَیْن بْن مُحَمَّد بْن أحْمَد بْن عَلیِّ ، بْن مُحَمَّد بْن قاسِم ، بْن حَمْزَة ، بْن مُوسَی بْن جَعْفَر علیه السلام .
این امامزاده ، دارای ضریح و حرم و گنبد میباشد ، که تاریخ آن 1400 قمری است ، و ساختمان قدیمی آن ، در جریان تجدید بناء ، تخریب گردیده ، و محلّ آن ، صحرای مورنان قُهاب ، نزدیک جادّۀ قهجاورستان می باشد .
14 و 15 - إمامزاده دو طفلان علیهما السلام (1) که واقع در خیابان زینبیّه می باشد ، و در سالهای اخیر ، با همّت مؤمنین و مردم محل ، تجدید بنا شده ، و دارای صحن و حرم و رواق و گنبد می باشد ، ولی هنوز کاشی کاری و تزیینات آن انجام نگرفته است . گفته می شود که مدفون در این مزار ، دو طفل ، به نامهای أحمد و محمود هستند ، که از نسل امام رضا علیه السلام می باشند (2).
16 و 17 - إمامزاده دو قلو علیهما السلام ، که در خیابان شریف واقفی قرار گرفته ، و دارای حرم و ضریح می باشد . گفته می شود که دو نفر از نسل امام هفتم علیه السلام
ص:206
به نامهای : ابراهیم و اسماعیل یا حسن و حسین در این مزار شریف مدفونند(1)
18 - إمامزاده رأس الرّضا علیه السلام ، که مشهور به سَرِ شاه رضا می باشد ، و محلّ آن در حاشیۀ جنوب شرقی فلکۀ قدس (طوقچی) در نزدیکی بقعه و مزار صاحب بن عبّاد ، قرار گرفته است . مشهور در سر زبانها این است که ، سَرِ مقدّس إمامزادۀ بزرگواری که در شهرِ شهرضا ( قمشه ) مدفون می باشند ، و به نام شاهرضا علیه السلام خوانده می شوند ، به اصفهان آورده شده ، و در این محل دفن گردیده است .
بقعۀ سر شاه رضا ، ساختمان قدیمی داشت ، تا آن که شاعر نامدار ایران و اصفهان ، مرحوم محمّد حسین صغیر اصفهانی ، متوفّای 1390 قمری ، از دنیا رفت ، و جنازۀ او را در جوار سَرِ مقدّس شاهرضا دفن نمودند ، و به همین جهت ، اداره اوقاف اصفهان ، بقعه و مزار مذکور را تجدید بنا نمود، و حرم و بقعه و گنبد جالبی تأسیس کرد، که به صورت فعلی در آمده است ، که مشتمل بر یک حرم هشت تَرکی ، با یک گنبد برای سَرِ شاه رضا ، و یک سالن برای آرامگاه مرحوم صغیر ، می باشد .
19- مزار عبدالله بن ... جعفر طیّار علیه السلام ، که واقع در جادّۀ قدیم رهنان ( رنان) می باشد ، و مشهور به شاهزاده عبدالله است(2)
ص:207
مزار یاد شده ، در طیّ پانزده سال اخیر ، تجدید بنا گردیده ، و حرم و ضریح طلا و نقره ایِ زیبا ، و گنبد و سردَرِ مجلّلی دارد، و در کنار آن ، مسجد و حسینیّه ای ساخته شده است .
در تزیینات آن ، از گچ بری و کاشی کاری و آینه کاری استفاده شده ، و در مجموع، بنائی زیبا و جالب می باشد .
20- إمامزاده عبدالله علیه السلام ، که مشهور به امامزاده شُوری می باشد ، و در محلّۀ در دشت ، نزدیک مسجد شُوری واقع گردیده ، و طبق سنگ نوشته ای که بر دیوار نصب شده ، و تاریخ آن 1091 می باشد ، این امامزاده از نسل إمام جعفر بن محمّد
ص:208
الصّادق علیه السلام است (1) و دَرِ قدیمیِ آن ، مورّخ به سال 919 می باشد (2).
21 - إمامزاده سیّد علاء الدّین ( محمّد ) ، که مشهور به شهشهان ( مخفّف شاه شاهان ) می باشد ، و دربارۀ شخصیّت علمی و اجتماعی و بقعه و مزار او ، در بخش ( مدارس علمیّۀ اصفهان ، قبل از صفویّه ) و نیز بخش ( بقعه های علمی اصفهان ) بحث نموده ایم .
22 - ستّی فاطمه علیها السلام ، إمامزاده ای است واقع در محلّۀ چهارسوق ، خیابان آیة الله کاشانی ، که در زمان صفویّه اهمیّت زیادی داشته ، و دارای مقبره و صحن و ضریح می باشد . صاحب قبر را ، فاطمۀ صغری دختر امام موسی بن جعفر علیه السلام می خوانند (3) و عدّه ای از خاندان صفویّه و علماء خاندان علمی خلیفه سلطانی ، در جوار آن حضرت ، مدفون می باشند .
23 - إمامزاده کرّار ، که در خیابان جِی ، محلّۀ بُوزان واقع می باشد ، و حرمی وسیع با رواقهای متعدّد و گنبدی بزرگ دارد . ساختمان اصلی آن ، متعلّق به سال 528 می باشد ، و تعمیرات آن در سال 713 و در نوبت دیگر، در سال 1313 انجام گرفته است . بنای فعلی، که همراه با توسعه و تجدید است ، از سال 1359 شمسی (1400 قمری ) شروع گردیده ، و تا کنون ( 1416 قمری ) ادامه دارد ، و در حال تکمیل و نماسازی و تزیین می باشد .
24- إمامزاده سیّد محمد علیه السلام ، که واقع در اتوبان دانشگاه صنعتی اصفهان ، در فاصلۀ سه کیلومتری خمینی شهر می باشد، و با نسب سیّد محمّد بن زید بن علی بن
ص:209
الحسین علیه السلام شهرت دارد . ساختمان قدیمی آن خراب گردیده ، و تجدید بنا شده ، و در حال تکمیل و تزیین و کاشی کاری می باشد .
حرم و گنبد بزرگ و ضریح طلا و نقره ای دارد ، و در جوار او بسیاری از مؤمنین و صلحاء ، و بالأخص جمعی از علماء ، مدفون گردیده اند .
25 - إمامزاده سیّد محمّد علیه السلام ( شاه قاضی ) ، که ساختمان آن تجدید گردیده ، و کاشی کاری شده ، و کامل گردیده است ، و محلّ آن در کنار روستای خاتون آباد ، از توابع خوراسگان می باشد .
این امامزاده ، صحن و گنبد و بارگاه و ضریح و سایر لوازم یک زیارتگاه دینی را دارد، و گفته می شود که صاحب مزار ، از نسل محمّد حنفیّه است .
26- إمامزاده محمّد باقر علیه السلام ( خیادان ) ، که واقع در خوراسگان « محلّۀ خیادان » میباشد ، و به مناسبت نام محل ، به نام امامزاده خیادان خوانده می شود . ساختمان قدیمی آن هنوز باقی است ، ولی ساختمان مجلّل و مفصّلی برای آن ، در حال احداث می باشد . این امامزاده را به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام منتسب می دانند .
27-إمامزاده مختار علیه السلام ، که واقع در روستای چنگان ، در نزدیکیِ خوراسگان میباشد ، و گنبد و حرم و بقعه و رواق دارد، ولی کاشیکاری و تزیین نگردیده است .
28-إمامزاده مرتضی علیه السلام ، واقع در خیابان هاتف ، نزدیک امامزاده جعفریّه و در جنوب صحن آن قرار دارد ، و دارای بقعه و ضریح چوبی می باشد . گفته می شود که آن بزرگوار ، پدر یا برادر امامزاده جعفر علیه السلام ، و از علماء و سادات
ص:210
جلیل القدر بوده ، و به شهادت رسیده است (1).
29 - إمامزاده موسی علیه السلام، که واقع در حاشیۀ خیابان آیة الله کاشانی می باشد و تجدید بنا گردیده ، و درای ضریح و حرم ( همراه با کاشی کاری و تزیینات ) می باشد ، و گفته می شود که مدفون در این مزار مقدس ، از نسل حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام می باشد .
30- إمامزاده سیّد نجم الدّین علیه السلام ، که واقع در محلّۀ جوی آباد ، خیابان کهندژ ( بین اصفهان و خمینی شهر ) می باشد ، و نسب آن بزرگوار ، به إمام علیّ بن الحسین علیه السلام می رسد . ساختمان إمامزاده قدیمی بوده ، ولی در حال تجدید بنا - است ، و دارای گنبد و ضریح و بقعه و بارگاه میباشد . این امامزاده سنگ لوحۀ قدیمی دارد ، که روی آن نوشته شده است:
ألسَّیِّد نجم الدّین بن محمود بن سیّد شرف الدّین بن محمّد الحسینی
شعبان المعظّم سبعمأة و ثمانین من الهجرة النّبویه 780
و هم چنین، در اصفهان و نیز منطقۀ شهرضا، خمینی شهر ، لِنْجان، قَهْدِریجان و فَلاوَرجان ، بُرخوار ، بَراآن ، قُهاب و خُوراسْگان و جِی ، کوهپایه و جَرقُویِه ، مورچه خُورْت و مِیْمِه و ... ، إمامزادگانی وجود دارند ، که مزارشان محلّ توجّه مردم و جایگاه عبادت و زیارت می باشد ، و از سنگرهای دین و ولایت أهل البیت علیهم السلام به شمار می رود، ولی معرّفی تمام آنها و ذکر تمام خصوصیّات شخصیّت و بقعه و بارگاه آنان ، در مسیر هدف کتاب نمی باشد .
ص:211
کی توان پهلو زند شهری به شهر اصفهان
اصفهان اندر جهان یکتا و بی همتاست
گر چه میگویند باشد اصفهان نصف جهان
(بی ریا)گوید صفاهان یک جهان تنهاست
رضائی (بیریا) اصفهانی
ص:212
محدّثین شیعۀ اصفهانی از ریشه های تشیّع در اصفهان
ص:213
ص:214
در این بخش ، جمعی از محدّثین شیعه را ، که از اصفهان برخاسته اند و یا در این شهر تاریخی و مرکز علم ، سکونت داشته و فعّالیّت علمی نموده اند، مورد بحث قرار میدهیم .
وجود شمار قابل توجّهی از محدّثین شیعه از اصفهان ( که جمعی از آنها ، از أصحاب ائمّۀ معصومین علیهم السلام به شمار آمده اند ) نشانه ای روشن ، برای سابقۀ تشیّع در اصفهان می باشد ، و از ریشه های ارزشمند مکتب أهل البیت علیهم السلام در این شهر تاریخی و بزرگی است ، که در قرنهای اخیر ، به عنوان شهر ولایت ، و مهد پرورش پرچمداران مکتب تشیّع ، شناخته شده است .
در ابتداء ، به ترتیب حروف اوّل نام محدّثین ، آنها را ذکر می کنیم و در پایان ، چند نفری که نام آنها به دست نیامده ، و فقط کنیۀ آنها مشخّص شده ، یاد می کنیم ، و در آخر ، محدّثی را ، که فقط با عنوان ( ألإصفهانی ) در کتاب (کافی) مطرح گردیده ، ذکر می نمائیم .
وی ، سر سلسلۀ خاندان بزرگ و علمی طباطبائی ، و ساکن و مدفون در اصفهان می باشد ، و نسل او در بسیاری از کشورهای اسلامی و غیر اسلامی ، پراکنده اند و در طول 13 قرن ، چهره های برجستۀ علمی و ادبی و اجتماعی فراوان ، از میان آنها برخاسته اند ، و در بخش ( خاندانهای علمی اصفهان ) از آن خاندان یاد کرده ایم .
ابراهیم طباطبا ، در کتاب رجال شیخ طوسی ، جزء أصحاب امام صادق علیه السلام به شمار آمده و نسب او چنین ذکر گردیده است : ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن امام الحسن المجتبی علیه السلام (1).
مرحوم اردبیلی در جامع الرّواة ، در ذیل عنوان او (2) اشاره نموده است به حدیثی در کتاب اصول کافی(3)که علیّ بن حسّان ، از ابراهیم بن اسماعیل ، از ابن جبل ، از امام صادق علیه السلام نقل نموده ، دربارۀ قومی از جن ، که به محضر امام صادق علیه السلام مشرّف شده بودند ، و طبق این نقل ، ابراهیم طباطبا، با یک واسطه ، راوی از امام صادق علیه السلام ، به شمار می رود . ابراهیم طباطبا، از شخصیّت های برجسته است و صاحب کتاب ( عمدة الطّالب فی أنساب آل أبی طالب ) او را با این عبارت توصیف و تمجید نموده است : و کان ابراهیم طباطبا ذا خَطَرٍ و تَقَدُّم (4)
که این عبارت ، گویایِ عظمت شخصیّت و تقدّم و برتری اجتماعی او است .
ص:216
برای آشنائی بیشتر با شخصیّت این بزرگمرد ، به بخش ( خاندانهای علمی اصفهان ) مراجعه شود .
وی ، در اصل کاشانی بوده ، و در کتاب کافی و تهذیب و استبصار ، از او حدیث نقل شده است (1) . مرحوم شیخ طوسی او را جزء أصحاب امام جواد و امام هادی علیهما السلام ذکر نموده است (2) .
أحمد بن محمّد بن أبی نصر بزنطی ، و موسی بن جعفر بن وهب ، از او نقل حدیث نموده اند(3).
وی از أهل اصفهان بوده (4) و نجاشی برای او کتابی ذکر کرده (5) و نیز شیخ طوسی او را در شمار مصنّفین شیعه برشمرده است (6).
دربارۀ این محدّث بزرگ و نامدار ، و ناشر عظیم الشّأن مکتب امامت و ولایت ، در بخش « نامداران بزرگ از چهره های علمی اصفهان ، از قرن 3 تا 10» به تفصیل بحث کرده ایم مراجعه شود .
ص:217
حافظ أبونعیم اصفهانی ، از این محدّث یاد نموده ، و او را در زمرۀ محدّثین اصفهان برشمرده است (1) در یادداشتهای نویسندۀ متتبّع آقای سیّد مصلح الدّین مهدوی ، از این محدّث به عنوان شیعۀ اصفهانی، یاد شده ولی اطلاع دیگری در این زمینه بدست نیامد .
به عنوان ( أحمد بن مفضّل ، أبوسلمۀ اصفهانی ) مراجعه شود .
یکی از محدّثین مورد توجّه در اصفهان ، أحمد بن عبد الرّحمن بن بحر بن یزید بن زیاد بن جاریة بن قدامة السّعدی است ، که أصلاً أهل کوفه بوده و به اصفهان وارد شده است ، و حدیث گفته و رسماً شیعه بوده، و حافظ أبونعیم ، او را در زمرۀ محدّثین شمرده ، و تشیّع او را به صراحت اعلام داشته ، و نوشته است: و کان شیعیّاً ... (2). او ، از مسلم بن ابراهیم ، وعبید الله بن موسی ، روایت می نموده است(3). محمّد بن ابراهیم بن سعید وشّاء ، که از محدّثین قرن سوم بوده، و در سال 299 وفات یافته (4) از أحمد بن عبد الرّحمن سعدی کوفی ، نقل حدیث نموده است(5).
ص:218
علاّمۀ مجلسی در بحارالأنوار، در مواردی متعدّد، أحادیثی را از کتب معتبرۀ أعلام شیعه همانند : مرحوم شیخ صدوق و مرحوم سیّد بن طاووس ، نقل نموده که در سند آنها أحمد بن علی اصفهانی وجود دارد، و در بسیاری از آنها ، از ابراهیم بن محمّد ثقفی ( چهرۀ درخشان شیعه ) نقل حدیث نموده است ، و ما ذیلاً به آنها اشاره می نمائیم .
1- در قسمت عدل و معاد، در باب أحوال متّقین و مجرمین در روز قیامت ، از کتاب فضائل الشّیعۀ شیخ صدوق ، حدیث بسیار جالبی را دربارۀ محبّت أمیر المؤمنین علی علیه السلام و آثار بسیار آن در دنیا و آخرت ، نقل می فرماید و سند آن حدیث ، به این ترتیب می باشد :
روی الصّدوق (ره) عن أبیه عن المؤدِّب(1)عن أحمد بن علی الإصفهانی ، عن محمّد بن أسلم الطّوسی ، ... عن النّبی صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ... (2).
2- در بحث معراج و کیفیّت آن ، حدیثی را از معانی الأخبار شیخ صدوق ، دربارۀ معراج ، که در آخر آن از عظمت ایمان علی علیه السلام ، یاد شده ، نقل می فرماید : با این سند : معانی الأخبار، أبی، عن عبد الله بن الحسن المؤدِّب ، عن أحمد بن علی الإصفهانی ، عن ابراهیم بن محمّد(3)، عن الحکم بن سلیمان ... قال رسول الله صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم (4) .
ص:219
3- در باب فضائل سلمان و أبی ذر و عمّار یاسر و ... حدیثی را نقل می فرماید ، از امالی شیخ صدوق، از أمیر المؤمنین علی علیه السلام با این سند :
أمالی الصّدوق ، أبی ، عن عبد الله بن الحسن المؤدِّب ، عن أحمد بن علی الإصفهانی ، عن ابراهیم بن محمّد الثّقفی ... عن علی علیه السلام (1). 4- و در قسمت تاریخ زندگی و فضائل علی علیه السلام ، در باب این که حُبُّ علی علیه السلام ایمانٌ ، وَ بُغْضُهُ کُفْرٌ، حدیثی بسیار جالبی را ( مشابه حدیث شمارۀ 1، مذکور در فوق ) به نقل از کتاب الأربعین عن الأربعین فی فضائل أمیر المؤمنین علیه السلام نقل نموده و سپس فرموده است : رواه الصّدوق محمّد بن بأبویه ، فی کتاب فضائل الشّیعه ، عن أبیه ، عن عبد الله بن الحسین المؤدِّب ، عن أحمد بن علیّ اصفهانی ، عن محمّد بن أسلم الطّوسی ... (2).
5- و در کتاب الصّلاة ، در باب فضائل نماز شب ، حدیثی را از معانی الأخبار شیخ صدوق ، با این سند نقل می فرماید : ... عن عبد الله بن الحسن المؤدِّب ، عن أحمد بن علیّ الإصفهانی ، عن ابراهیم بن محمّد الثّقفی ... عن جعفر بن محمّد الصّادق علیه السلام... (3) .
6- و در کتاب الصّلاة ، باب الإستخارة بالدّعاء ، حدیثی را از کتاب فتح الأبواب ، سیّد بن طاووس حلّی ، نقل می فرماید ، با این اسناد : ألفتح ، عن الحسن بن أحمد بن ابراهیم بن شاذان ، عن أحمد بن یعقوب الإصفهانی ، عن أحمد بن علیّ الإصفهانی ، عن ابراهیم بن محمّد الثّقفی ... ، عن علیّ بن الحسین علیه السلام (4)
ص:220
7- و در کتاب الذّکر و الدّعاء ، باب أدعیة السّر، حدیث فوق را از کتاب فتح الأبواب با تفاوتی در عبارت سند ، نقل نموده که بدین قرار می باشد: .... أخبرنا أبوعلی ، الحسن بن أحمد بن ابراهیم بن شاذان ، قال حدّثنا أبُوجَعْفَرٍ أحْمَدُ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ یُوسُفَ الإصْفَهانې ، فی جُمادَی الاُولی ، مِنْ سَنَةِ تِسْعَ وَأرْبَعینَ وَثَلاثَ مِأةٍ ، قالَ : حَدَّثَنا أبُو جَعْفَرٍ أحْمَدُ بْنُ عَلیِّ ألإْصْفَهانی ، صاحِبُ الشّاذَکُونی(1)قالَ حَدَّثَنا أبُو إسْحقَ إبْراهیمُ بْنُ مُحَمَّدِ الثَّقَفی ... عَنْ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام (2).
با توجّه به راوی از او ، یعنی عبد الله بن الحسن المؤدِّب و نیز با توجّه به شیخ حدیث او (که از او نقل حدیث می نماید ) یعنی ابراهیم بن محمّد ثقفی و نیز با توجّه به کنیۀ او ( أبوجعفر ) که در آخرین حدیث ذکر گردید ، به نظر می رسد ( احتمالاً ) أحمد بن علیّ اصفهانی ، همان أبوجعفر ابن علویّۀ اصفهانی ، باشد .
علاّمۀ بزرگوار، حاج آقا بزرگ طهرانی، أحمد بن علیّ اصفهانی را ، جزء رواة شیعه ، در قرن چهارم هجری ، ذکر نموده است (3) .
أبوعبدالله کاتب ، أحمد بن محمّد بن سیّار (4) ، که دارای تألیفاتی بوده ، و وثاقت و روایاتش ، محلّ بحث قرار گرفته است . بسیاری از بزرگان فقه و حدیث ، همانند : مرحوم کلینی ، در کافی ، و مرحوم شیخ طوسی ، در تهذیب
ص:221
و استبصار ، و ابن ادریس حلّی و شیخ حسن بن سلیمان حلّی ( در مختصر بصائر الدّرجات ) و ... ، روایات او را نقل نموده اند .
مرحوم شیخ طوسی ، دربارۀ او نوشته : صَنَّفَ کُتُبا کَثیرَةً، و بدین وسیله او را از مصنّفین شیعه، برشمرده است(1).
أحمد بن محمّد سیّاری را ، بسیاری از رجالییّن ، بصری خوانده اند، ولی مرحوم کشّی ( رجالی نامدار ) دربارۀ او می نویسد : إصْفَهانِیٌ وَ یُقالُ الْبَصْری(2)که استفاده می شود ، نظر مرحوم کشّی این است که او اصفهانی است ، ولی گفته می شود که بصری بوده ، و ضمناً أعلام می دارد که او ، در زمان امام حسن عسکری علیه السلام بوده است(3).
در کتاب شریف خصال ، از مرحوم شیخ صدوق قُدْسُ سِرُة حدیثی نقل شده، از رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، که سند آن حدیث چنین می باشد :
حَدَّثَنا أبُو أحْمَدَ ، ألْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ سَعیدِ الْعَسْکَری ، قالَ أخْبَرَنا أبُو اُسَیْد ، أحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اُسَیْدِ الإصْبَهانی ، قالَ حَدَّثَنا أحْمد بْنُ یَحْیَی الصُّوفی ... ، قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : أشَد ُّما یُتَخَوَّفُ عَلی اُمَّتی ثَلثَةٌ ، زَلَّةُ عالِمٍ وَ ... (4). همین حدیث را ، علاّمۀ مجلسی در بحارالأنوار ، جلد 2، صفحۀ 49 نقل
ص:222
فرموده است .
أبو الحسن اصفهانی (1)، معروف به ابن فاذشاه ، که نام او و پدر و جدّش ، چنین می باشد : أحمد بن محمّد بن حسین ، و در سال 433 وفات یافته است .
او راویِ کتاب معجم کبیر ، از طبرانی می باشد ، و جمعی از روات اصفهانی ، از او نقل روایت نموده اند(2). ابن حجر عسقلانی و ذهبی ، صریحاً او را ، شیعی مذهب ، معرفی کرده اند ، ولی او را از نظر نقل حدیث ، معتبر دانسته و گفته اند : ( سماعه صحیح ) و همین مطلب را ، از أبوزکریّا بن مُنْده ، نیز نقل کرده اند(3).
این بزرگمرد، علاوه بر مقام علمی ، دارای ریاست بوده ، و لذا او را با عنوان ( الرّئیس ) یاد کرده اند ، و شعر نیز می سروده است .
أحمد بن محمّد بن بطة بن اسحاق بن ابراهیم مدینی اصفهانی، متوفّای 313، حافظ أبونعیم او را مورد وثوق و مصاحب نیکوکاران دانسته و فرموده است : ثِقَةُ صَحِب الصّالحین(4). نویسندۀ معاصر آقای سیّد مصلح الدّین مهدوی، معتقد هستند که محدّث یاد شده ، همان است که، علاّمۀ بزرگوار ،
ص:223
آقا بزرگ طهرانی ، در طبقات خود ، در بخش راویان قرن چهارم یاد نموده ، تحت عنوان أحمد بن محمّد بن بطّه، و فرموده است که : أبو الحسن محمّد بن أحمد بن عبید الله بن عیسی بن أحمد منصوری (که از مشایخ تلعکبری است ) و همچنین أبو محمّد فحام ، از او روایت نموده اند(1). ولی در این زمینه تحقیق بیشتر لازم است ، مخصوصاً با توجّه به نوشتۀ علاّمۀ طهرانی ، که در مورد أحمد بن محمّد بن بطّه ، فرموده : و الظّاهر أنّ والده محمّد بن جعفر الآتی ، و در ذیل عنوان محمّد بن جعفر بن أحمد بن بطّه می فرماید : أبوجعفر المؤدِّب القمی (2)که از عبارت یاد شده استفاده می شود که ، محدّث مذکور ، قمی است ، ولی از طرف دیگر ، نام جعفر و أحمد ، بین محمّد و بُطّه ، این احتمال را تقویت می کند که پدر أحمد بن محمّد بن بُطّه ، محمّد بن جعفر بن أحمد بن بطّه، قمی نباشد ، « و العلم عند الله ».
در کتاب شریف بشارة المصطفی ، حدیث مفصّل و پرفیض وصیّت های أمیر المؤمنین علی علیه السلام به کمیل بن زیاد نخعی را نقل نموده ، و در سند آن چنین آمده است : أخْبَرَنَا الشَّیْخُ أبُو الْبَقاءِ ، إبْراهیمُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ إبْراهیمَ الْبَصَری ، بِقِرائَتی عَلَیهِ فی الْمُحَرَّمِ سَنَةِ سِتَّ عَشَرَ وَ خَمْسَ مِأةٍ ، بِمَشْهَدِ مَوْلینا أمیرِ الْمُؤمِنینَ عَلیِّ بْنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، قالَ حَدَّثَنا أبُو طالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَة ، قالَ حَدَّثَنا أبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ أحْمَدَ، قالَ أخْبَرَنا مُحَمَّدُ بْنُ
ص:224
وَهْبانَ الدُّبَیْلی ( الدُّبیلی ) ، قالَ حَدَّثَنا عَلیُّ بْنُ أحْمَدَ بْنِ کَثیرٍ الْعَسْکَری ، قالَ حَدَّثَنی أحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ ، أبُوسَلْمَةِ الإصْفَهانی ، قالَ أخْبَرَنی راشِدُ بْنُ عَلیِّ بْنِ وایِلِ الْقُرَشی ، قالَ حَدَّثَنی عَبْدُ اللهِ بْنُ حَفْصِ الْمَدَنی ، قالَ أخْبَرَنی مُحَمَّدُ بْنُ اسْحقَ ، عَنْ سَعیدِ بْنِ زَیْدِ بْنِ أرْطاة ، قالَ لَقیتُ کُمَیْلَ بْنَ زِیادِ ... (1).
علاّمۀ مجلسی در بحارالأنوار ، جلد 77، صفحۀ 268 تا صفحۀ 279، همین حدیث را نقل نموده ، ولی به جای أحمد بن مفضّل ، أبوسلمة الإصفهانی ، أحمد بن أحمد بن فضل اصفهانی ، ذکر فرموده است .
کنیۀ او أبوجعفر می باشد ، و از راویانی است که ، شیخ طوسی در کتاب تهذیب ، از او نقل حدیث نموده ، بدین ترتیب:
أحْمَدُ بْنُ إبْراهیمَ بْنِ أبی رافِعٍ عَنْ أبی جَعْفَرٍ أحْمَدَ بْنِ یَعْقُوبَ الإصْبَهانی ، قالَ : حَدَّثنی أبُوجَعْفَرٍ أحْمَدُ بْنُ عَلَویَّةٍ ، قالَ حَدَّثَنا أبُو إسْحاقَ إبْراهیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعیدِ الثَّقَفی ... عَنْ أبی عَبْدِ اللهِ علیه السللام . (2)(3) .
از این عبارت استفاده می شود که ، او از شاگردان و راویان ابن علویّۀ اصفهانی ( أدیب و محدّث نامدار و عظیم الشّان شیعه ) می باشد .
علاّمۀ مجلسی ، در کتاب الصّلوة ، باب الإستخارة بالدّعاء ، حدیثی را از کتاب فتح الأبواب سیّد بن طاووس حلّی ، نقل می نماید بدین سند :
الْفَتْحُ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أحْمَدَ بْنِ إبْراهیمَ بْنِ شاذانَ ، عَنْ أحْمَدَ بْنِ یَعْقُوبَ
ص:225
الإصْفَهانی عَنْ أحْمَدَ بْنِ عَلیٍّ الإصْفَهانی ، عَنْ إبْراهیمَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ السَّعیدِ الثَّقَفی ... ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام (1).
و همچنین علاّمۀ مجلسی در کتاب الذّکر و الدّعاء ، در باب أدعیة السّر، همین حدیث را از فتح الأبواب سیّد بن طاووس نقل می نماید ، با کمی تفاوت در سند ، بدین شکل : أخْبَرَنا أبُوعَلِیٍّ، الْحَسَنُ بْنُ أحْمَدَ بْنِ إبْراهیمَ بْنِ شاذانَ ، قالَ : حَدَّثَنا أبُوجَعْفَرٍ ، أحْمَدَ بْنُ یَعْقُوبَ بْنِ یُوسُفَ الإصْفَهانی، فی جُمادَی الاُولی مِنْ سَنَةِ تِسْعٍ وَأرْبَعینَ وَ ثَلاثَ مِأةٍ ، قالَ : حَدَّثَنا أبُوجَعْفَرٍ أحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ الإصْفَهانی ، صاحِبُ الشّاذَکُونی ، قالَ : حَدَثَّنا أبُوإسْحقَ إبْراهیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْن سَعیدٍ الثَّقَفی ... عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام (2). از عبارت بالا استفاده می شود ، که أحمد بن یعقوب اصفهانی ، از علماء و محدّثین قرن چهارم بوده ، و در سال 349، حدیث فوق را نقل نموده است . علاّمۀ طهرانی نیز در طبقات خود ، أحمد بن یعقوب را ، جزء روات شیعه ، در قرن چهارم برشمرده اند (3).
« نامداران بزرگ از چهره های علمی و ادبی اصفهان » به تفصیل از این بزرگمرد یاد نموده ایم ، مراجعه شود .
در بخش ( چهره های علمی و ادبی شیعه از قرن سوّم تا دهم « قرن پنجم ») ذکر نموده ایم ، مراجعه شود .
مرحوم شیخ طوسی ، در کتاب شریف التّهذیب ( که از کتب أربعه می باشد ) در کتاب الصّوم، باب 55، دربارۀ جواز سرمه کشیدن برای روزه دار ، حدیثی را نقل می نماید، که در سند آن ، آمده است:
مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفارُ، عَنْ إبْراهیمَ بْنِ هاشِمٍ ، عَنْ بُراقَةَ الإصْبَهانې ، عَنْ غِیاثِ بْنِ إبْراهیمَ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أبیه علیهما السلام (1).
وی از مشایخ علی بن ابراهیم قمی می باشد . علاّمۀ بزرگوار حاج آقا بزرگ طهرانی ، در معرفی کسانی که علی بن ابراهیم از آنها روایت می نماید ، از جعفر بن سلمۀ اصفهانی ، نام می برد(2) ، و با توجه به اینکه علی بن ابراهیم قمی ، تا سال 307 زنده بوده(3)، می توان جعفر بن سلمه را از محدّثین أواخر قرن سوّم و احتمالاً باقی مانده تا أوائل قرن چهارم ، دانست .
ص:227
وی برادر ابراهیم بن محمّد بن سعید ثقفی ، و نیز علی بن محمّد ثقفی کوفی است . این چند برادر ، به اصفهان هجرت نمودند ، و همه از محدّثین بودند ، و بالأخص ، ابراهیم بن محمّد بن سعید ، که از مفاخر بزرگ محدّثین شیعه می باشد . علی بن محمّد ثقفی ، در سال 282، در اصفهان وفات یافت(1)و با توجّه به این مطلب می توان جعفر بن محمّد بن سعید ثقفی را ، از علماء و محدّثین نیمۀ دوّم قرن سوّم هجری ، به شمار آورد . حافظ أبو نعیم ، از جعفر بن محمّد بن سعید ، یاد نموده و از او حدیثی نقل کرده است(2).
حسن بن عطاء بن یزید بن سعید شاذویه ( که بعضی شاذان ، و بعضی دیگر شاذه تلفّظ نموده اند ) .
وی ، از محدّثین اصفهان بوده، و حافظ أبونعیم اصفهانی ، دربارۀ او می نویسد : کانَ یَتَشَیَّعَ (3)، که از این عبارت استفاده می شود، نه تنها از شیعیان بوده ، بلکه تشیّع خود را علنی مینموده ، و اظهار می کرده است .
أبومحمد، حسن بن علویّۀ قمّاص . مرحوم کشّی ، در کتاب رجال خود ، در شرح حال یونس بن عبد الرّحمن ( فقیه بزرگ و مرجع دینی مردم ، به أمر
ص:228
و تأیید امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام ) حدیثی نقل نموده با این سند : وَجَدْتُ بِخَطِّ مُحَمَّدِ بْنِ شاذانَ بْنِ نُعَیْمٍ ، فی کِتابِهِ ، سَمِعْتُ أبا مُحَمَّدِ الْقَمّاصِ ، الْحَسَنَ بْنَ عَلَویَّةِ ، الثَّقَةَ ، یَقُولُ : سَمِعْتُ الْفَضْلَ بْنَ شاذانَ ، یَقُولُ : حَجَّ یُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمنِ أرْبَعاً وَخَمْسینَ حِجَّةً وَ اعْتَمَرَ أرْبَعاً وَخَمْسینَ عُمْرَةً ، وَ ألَّفَ ألْفَ جِلْدٍ ردّاً عَلَی الْمخالِفینَ ... (1).
علاّمۀ بزرگوار أمین شامی ، در أعیان الشّیعه می فرماید : وَ فِی التَّعْلیقَةِ، لَعَلَّهُ أخُو أحْمَدَ بْنِ عَلَویَّةِ الإصْفَهانِیِّ الَّذی مَرَّ وَ الطَّبَقَةُ لا تَأباهُ فَإنَّ .... (2).
و با توجّه به این گفتار ، احتمال داده می شود که حسن بن علویّه ( که در عبارت بالا توثیق گردیده و برادر أحمد بن علویّۀ اصفهانی ( بزرگمرد علم و أدب و حدیث و شعر ) باشد، و از محدّثین اصفهان به شمار رود، و با توجّه به سال وفات أحمد بن علویّه ( 320)، حسن بن علویّه ، از شخصیّت های أواخر قرن سوّم یا أوائل قرن چهارم ، به شمار می آید .
محدّث بزرگوار ، أبو الفرج ، شیخ سعید بن أبی الرّجاء صیرفی اصفهانی ، وی از مشایخ محدّث نامدار شیعه ، قطب الدّین راوندی ( معروف به قطب راوندی) متوفّای 573 می باشد ، که در کتاب الخرائج و الجرائح، از او نقل حدیث می نماید(1).
با توجّه به کتاب الخرائج و موضع آن در مسائل مربوط به مکتب امامت ، و مقام منیع أئمّۀ معصومین علیهم السلام ، به خوبی روشن می شود، که این محدّث اصفهانی ، در زمینۀ امامتِ ائمّۀ شیعه ، در چه حدّی از اعتقاد و ایمان بوده است
کنیۀ او أبو أیوب می باشد ، و شاذَ کونی ، خوانده می شود ، که منسوب به ، شاذکونه ( که به معنی نوعی فرش یا جامه است ) می باشد ، چون خودش یا پدرش فروشندۀ این نوع متاع بوده اند (2).
وی از جماعتی از اصحاب امام جعفر صادق علیه السلام نقل حدیث نموده و مورد وثوق ، ( ثقه ) می باشد ، و کتابی تألیف نموده است(3).
مرحوم شیخ طوسی او را ، از مؤلّفین شیعه برشمرده ، و او را در زمرۀ صاحبان کتاب ، ذکر نموده است (4).
مرحوم نجاشی ، سلیمان بن داود را ، بصری شمرده ، و علاّمۀ حلّی در
ص:230
خلاصه، و همچنین ابن غضائری ، او را اصفهانی خوانده اند ، و شاید علّت آن این باشد که در دوره ای از زندگی ، ساکن بصره بوده ، و در زمانی دیگر ، در شهر اصفهان ، اقامت داشته است (1).
سلیمان بن داود منقری ، از راویانی است که در سند بسیاری از روایات أئمّه علیهم السلام ، در مباحث مختلف ذکر شده ، و در نشر آثار أهل البیت علیهم السلام نقش بسیار داشته است ، و در کتب حدیثیِ شیعه ، روایات فراوانی به واسطۀ او نقل گردیده ، که تنها با عنوان سلیمان بن داود منقری، در 64 مورد ذکر گردیده (2) و با عنوان سلیمان بن داود ، در 40 مورد مطرح گشته(3)و مجموعاً شمار زیادی از محدّثین ، از او نقل حدیث نموده اند، و او نیز از عدّۀ زیادی از بزرگان محدّثین ، نقل حدیث نموده است ، که در کتاب معجم رجال الحدیث ، مورد بحث قرار گرفته است .
مرحوم علاّمۀ مجلسی ، در مواضع گوناگون بحارالأنوار، در دهها مورد، در سلسله سند أحادیثی که نقل نموده ، نام سلیمان بن داود منقری را مطرح فرموده است ، که استقصای همۀ آن موارد، از هدف این کتاب دور می باشد .
وی ، پدر صاحب بن عبّاد ، و از محدّثین عظیم الشّأن ، و از مفاخر علمی و اجتماعی شیعه است . شرح حال او را در بخش ( مفاخر علمی و ادبی شیعۀ اصفهان ، در قرن چهارم ) ذکر کرده ایم .
ص:231
27-عبد الرّحمن الإصفهانی
علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار ( تاریخ پیامبر اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ) حدیثی را از مجالس شیخ مفید و أمالی شیخ طوسی ، دربارۀ فضیلت أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، نقل می نماید که در سند آن ، عبد الرّحمن اصفهانی آمده ، به این ترتیب : مجالس مفید و أمالی طوسی، المفید ، عن الجعابی ... عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمانَ الإصْفَهانیِّ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ الإصْفَهانیِّ ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أبی لَیْلی ، عَنْ عَلیِّ بْنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، قالَ : دَعانِی النَّبیُّ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم و َأنَا أرْمَدُ الْعَیْنِ ، فَتَفَلَ فی عَیْنی ، وَشَدَّ الْعِمامَةَ عَلی رَأسی ... (1).
علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار، در بخش مربوط به أمیر المؤمنین علیه السلام در قسمت آیات نازلۀ دربارۀ آن حضرت، حدیثی را از کتاب سعد السّعود سیّد بن طاووس نقل می نماید ( دربارۀ لزوم اطاعت از علی علیه السلام ) عن عبد السّلام الإصفهانی ، عن أبی جعفر علیه السلام فی قوله تعالی ... (2) .
مرحوم شیخ صدوق علیه الرّحمه ، در طریق روایتیِ خود، به عبد الله بن قاسم ، از عبد الله بن أحمد بن محمّد بن خشنام اصفهانی، یاد کرده ، ولی در نسخۀ مرحوم شیخ نوری ( صاحب مستدرک الوسائل ) به این شکل ذکر گردیده است :
ص:232
عبد الله بن أحمد عن محمّد بن خشنام الإصفهانی (1) . و در هر صورت ، یک محدّث اصفهانی، در مشیخۀ صدوق ، مورد ذکر قرار گرفته است .
مرحوم حاجی نوری ، در کتاب مستدرک الوسائل (کتاب الأطعمة و الأشربه ، أبواب المائدة ) حدیثی را به نقل از مالی مفید ، از امام جعفر صادق علیه السلام نقل می نماید ، در مورد نوعی از حلواء ( خبیص (2)) که برای امیرالمؤمنین علی علیه السلام آوردند و آن حضرت تناول نفرمودند ، و در سند آن حدیث آمده است
... وَ رَواهُ الْمُفیدُ فِی الأمالی ، عَنْ أبِی الْحَسَنِ عَلیِّ بْنِ بِلالِ الْمُهَلَّبیِّ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ راشِدِ الإصْبَهانی ، عَنْ إبْراهیمَ بْنِ مُحَمَّدِ الثَّقَفیِّ ... عَنْ جَعْفَرٍ الصّادِقِ علیه السلام (3)
در کتاب شریف کافی، (4) در باب نصّ بر امامت امام حسن عسکری علیه السلام ، در سند حدیثی از امام علی النّقی الهادی علیه السلام آمده است : بشّار بن أحمد، عن عبد الله محمّد الاصفهانی ، قال : قال أبو الحسن علیه السلام : ... (5) .
از این حدیث و عبارت ، استفاده می شود که : أوّلا : عبد الله بن محمّد اصفهانی، مورد اعتماد مرحوم کلینی قُدْسُ سِرُة می باشد .
ص:233
ثانیاً : او از معتمدین حضرت امام علی النّقی علیه السلام بوده ، که در بحث امامت ، از نشانه های ویژه در اختیار او قرار داده اند ، و به عبارت دیگر، او از نزدیکان و مقرّبان مخلص امام هادی علیه السلام بوده است .
مرحوم حاجی نوری در مستدرک الوسائل ، در میان مشایخ شیخ صدوق، که آن بزرگمرد از آنها روایت نموده ، و در کتب خود بر أحادیث آنها اعتماد فرموده ، از عبدالله بن محمّد بن الوهّاب اصفهانی ، یاد کرده است (1).
برخی از نویسندگان ، معتقدند که مراد از راوی یاد شده ، همان است که در باب 51 کمال الدّین صدوق آمده ، به این ترتیب : حَدَّثَنا أبُوسَعیدٍ ، عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهّابِ السَّجْزیّ ، قالَ وَجَدْتُ ... (2).
و همان است که در عیون أخبار الرّضا علیه السلام نقل گردیده به این ترتیب : حَدَّثَنا عَبْدُ اللهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الوَهّابِ الْقُرَشیّ ، قالَ حَدَّثنا أحْمَدُ بْنُ الْفَضْلِ بْنِ الْمُغَیْرَةِ ... (3)و در معجم رجال الحدیث، جلد 10، صفحۀ 309 از او یاد شده است .
و باید توجّه داشت که کلمۀ « سجزی » ، به تعبیر « سنجری » و « شجری »
و ( شنجری » نیز ، ضبط شده است . به کتاب طبقات أعلام الشّیعه (نوابغ الرّواة ) از علاّمۀ طهرانی ، صفحۀ 157 و 321 ، و تاریخ تشیّع اصفهان ، صفحۀ 221 ، مراجعه شود .
ص:234
أبو الفتح نورخان ، عبد الواحد الأصفهانی ، علاّمۀ مجلسی ، به نقل از اجازۀ کبیرۀ علاّمۀ حلّی ، حدیثی را ( دربارۀ فضیلت و أعمال لیلة الرّغائب در ماه رجب ) نقل می نماید ، با سندی که در آن، عبد الواحد اصفهانی ، در سلسلۀ راویان خبر قرار گرفته است ، بدین ترتیب :
عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الدّرْبې ، عَنِ الْحاج صالِح ، مَسْعُودِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، وَ أبِی الْفَضْلِ الرّازیِّ ، الْمُجاوِرِ بِمَشْهَدِ مَوْلانا أمیرِ الْمؤمِنینَ علیه السلام ، قَرَأها عَلَیْهِ فی مُحَرَّمِ سَنَةِ ثَلاثَ وَسَبْعینَ وَ خَمْسَمِأةٍ ، عَنِ الشَّیْخِ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ الْجَلیلِ الرّازیّ ، عَنْ شَرَفِ الدّینِ ، ألْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ سَدیدِ الدّینِ ، عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أحْمَدَ اُلنّیِسابُوریّ ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنِ الْحاج مسموسم ، عَنْ أبِی الْفَتْحِ نُورْخان عَبْدِ الْواحِدِ الاصفَهانیَّ ، عَنْ عَبْدِ الْواحِدِ بْنِ راشِدِ الشّیرازیّ ... (1) .
مرحوم کلینی ، سه روایت در کتاب شریف کافی ( در کتاب الدّواجِن ) نقل نموده در باب ( الحَمام ) و در باب ( الوَرْشان) و در باب ( الفاخْتَه ) از امام صادق علیه السلام ، به این طریق ... عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أبی حَمْزَةٍ ، عَنْ عُثْمانَ الإصْبَهانیِّ ، قالَ : إسْتَهْدانی إسْماعیلُ بْنُ أبی عَبْدِ اللهِ علیه السلام ، فَدَخَلَ أبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام فَقالَ ...(2).
و در جامع الرّواة و تنقیح المقال ، به استناد همین نقل مرحوم کلینی ، از این راوی ، یاد نموده اند ، و بر همین مبنی ، او از راویان از امام جعفر صادق علیه السلام
ص:235
به شمار می رود .
وی ، از مشایخ شیخ صدوق می باشد(1)و با توجّه به سال وفات شیخ صدوق (381) ، این محدّث بزرگوار، از محدّثین قرن چهارم به شمار می رود
یکی از محدّثین عظیم الشّأن قرن چهارم هجری ، علیّ بن ... ، منده است ، که از مشایخ علیّ بن محمّد بن علیّ خزّاز ( صاحب کتاب شریف کفایة الأثر ، فی النّص علی الائمّة الاثنی عشر ) می باشد ، و آن بزرگمرد در کتاب خود ، در بسیاری از موارد، از او نقل حدیث مینماید ، گاهی به عنوان علی بن حسن ، و گاهی به عنوان علیّ بن حسن بن منده ، و گاهی به عنوان علیّ بن حسن بن محمد بن منده و ...(2).
ابن منده ، از جماعتی از محدّثین ، مخصوصاً از أبی محمّد، هارون بن موسی تلعکبری ( محدّث عظیم الشّأن و نامدار شیعه ) نقل حدیث مینماید ، و در سال 381، بر تلعکبری قرائت حدیث نموده است (3) .
برخی احتمال داده اند که ، علیّ بن حسن بن منده ، از خاندان علمی و مشهور بنی منده باشد ، که در قرن چهارم و پنجم هجری ، در اصفهان زندگی کرده اند ، و جمعی از محدّ ثین و مشایخ حدیث ، در میان این خاندان درخشیده اند،
ص:236
و آخرین آنها ، یحیی بن عبد الوّهاب ( صاحب کتاب تاریخ اصفهان ) می باشد ، که او را ، « محدّث بن محدّث بن محدّث بن محدّث بن محدّث بن محدّث » خوانده اند(1). و بنابر احتمال مذکور، علیّ بن حسن ... بن منده ، از محدّثین اصفهانی می باشد ، و با توجّه به خصوصیّات یاد شدۀ در فوق ، دارای مذهب تشیّع بوده است .
وی ، از مشایخ مرحوم شیخ صدوق میباشد ، و آن بزرگمرد ، در کتابهای « إکمال الدّین » و « توحید » از او نقل حدیث نموده است . علاّمۀ طهرانی ، در طبقات خود او را جزء راویان شیعه ، در قرن چهارم ، ذکر نموده است (2) .
علیّ بن عبد الله أسواری ، از مکیّ بن أحمد بن سعدویه برذعی ، نقل حدیث می نماید (3) .
در کتب حدیث ، مواردی ملاحظه می شود که ، راوی یاد شده ، در سلسلۀ سند حدیث ذکر گردیده است ، و ذیلاً به برخی از آن موارد، اشاره می نمائیم :
١- علاّمۀ مجلسی ، به نقل از کتاب مجالس شیخ مفید علیه الرّحمه ، حدیث بسیار جالبی را نقل می نماید ، در بارۀ تشّرف حضرت شمعون علیه السلام ، وصیّ حضرت عیسی علیه السلام به محضر أمیرالمؤمنین علیه السلام ، در جریان جنگ صفّین ، و تجلیل آن پیامبر بزرگوار ، از امام علی علیه السلام ، و در سند آن حدیث چنین می خوانیم :
ص:237
عَلِیُّ بْنُ بِلالِ الْمُهَلَّبی ، عَنْ عَلیِّ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ أسَدِ الإصْفَهانې ، عَنْ إبْراهیمَ بْنِ مُحَمَّدِ الثَّقَفی ، عَنْ إسْماعیلَ بْنِ یَسارٍ ... ، عَنْ قَیْسٍ مَؤْلی عَلِیِّ بْنِ أبی طالِبٍ علیه السلام ، قالَ إنَّ عَلیّاً أمیرَ الْمُؤمِنینَ علیه السلام کانَ قَریباً مِنَ الْجَبَلِ بِصِفّین ... (1).
2- در کتاب امالی شیخ طوسی ، حدیثی نقل گردیده ، در مورد حکم کسانی که با أمیر المؤمنین علیه السلام محاربه نمایند ، و در سند آن آمده است : ... قالَ أبُو الْحَسَنِ ، عَلِیُّ بْنُ بِلالٍ ، وَحَدَّثَنی عَلیُّ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ أسَدِ بْنِ مَنْصُورِ ألإصْفَهانې ، قالَ حَدَّثَنا إبْراهیمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ هِلالٍ الثَّقَفی ، قالَ ، حَدَّثَنی مُحَمَّدُ بْنُ عَلیٍّ ... عَنِ الأصْبَغِ بْنِ نُباتَةَ ، قالَ : جاءَ رجُلً إلی عَلیٍّ ... (2). و همین حدیث را علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار ، جلد 32، صفحۀ 319، نقل فرموده است .
3- در مجالس شیخ مفید علیه الرّحمه ، حدیثی را دربارۀ لزوم رعایت حق أهل البیت علیهم السلام ، به خاطر رسول خدا و أمیرالمؤمنین و فاطمۀ زهرا علیهم السلام نقل فرموده ، که در سند آن آمده است : ... أبُو الْحَسَنِ عَلیُّ بْنُ بِلالِ الْمُهَلَّبیّ ، قالَ : حَدَّثَنا عَلیُّ بْنُ عَبْدِ اللهِ الإصْفَهانی ، قالَ : حَدَّثَنا إبْراهیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفیِّ ... عَنْ زَیْدِ بْنِ عَلیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام ... (3).
4- و در کتاب شریف مستدرک الوسائل (کتاب الحج ) « باب استحباب تشییع المسافر و تودیعه » حدیثی را به نقل از مجالس شیخ مفید نقل می نماید ، دربارۀ جریان تبعید أبی ذر (علیه سلام الله) به سوی ربذه ، و مشایعت امام علی علیه السلام و جمعی از نزدیکان آن حضرت، از أبی ذر ، و گریستن آن حضرت، و در سند
ص:238
حدیث آمده است : ... عَنْ عَلیِّ بْنِ بِلالِ ، عَنْ عَلیِّ بْنِ عَبْدِ اللهِ الاصْفَهانی ، عَنْ إبْراهیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفیِّ ... (1).
5- و نیز در مستدرک الوسائل (کتاب الجهاد، أبواب جهاد العدو، و ما یناسبه ) حدیثی را به نقل از امالی شیخ مفید نقل می نماید ، در مورد پیشنهاد جمعی از أصحاب أمیر المؤمنین علیه السلام به آن حضرت، در مورد برتری دادن بزرگان عرب و قریش بر دیگران ، در مورد تقسیم بیت المال و جواب قاطع أمیرالمؤمنین علیه السلام به آنها ، که : أتَأمُرُونی أنْ أطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ ، لا وَ اللهِ ، لا أفْعَلُ ... و در سند حدیث آمده است : .... عَنْ أبِی الْحَسَنِ ، عَلیِّ بْنِ بِلالِ الْمُهَلَّبیِّ ، عَنْ عَلیِّ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ أسَدِ الإصْفَهانی ، عَنْ إبْراهیمَ بْنِ مُحَمَّدِ الثَّقَفی ... (2) .
و با توجّه به موارد یاد شده ، به خوبی می توان فهمید که ، علی بن عبدالله بن أسد اصفهانی ، از محدّثین عالی مقام و از شاگردان و راویان از ابراهیم بن محمّد ثقفی ( چهرۀ بزرگ و نامدار شیعه ) بوده است .
مرحوم شیخ طوسی قُدْسُ سِرُة ، در کتاب تهذیب الاحکام، حدیثی را با چنین سندی نقل نموده است : وَرَوی أبُومُحَمَّدٍ، هارُونُ بْنُ مُوسی ، قالَ حَدَّثَنی أبُوعَلِیٍّ ، مُحَمَّدُ بْنُ هَمّامٍ ، قالَ حَدَّثَنی عَلیُّ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ کُوشیدِ الإصْبَهانې ،
ص:239
عَنْ أبی إسْحاقَ ، إبْراهیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ ... عَنْ أبی عَبْدِ اللهِ علیه السلام (1) (2) .
وی ، از مشایخ عبّاس بن فضل مُقری ( از محدّثین قرن چهارم ) می باشد ، که عباس بن فضل ، از او نقل روایت نموده است(3).
أبو الحسن ، علیّ بن محمّد بن سعید بن هلال ثقفی کوفی، برادر کوچکتر ابراهیم بن محمّد ثقفی . وی از کوفه به اصفهان آمد، و در اصفهان اقامت جست ، و در سال 282، در این شهر از دنیا رفت(4).
حافظ أبو نعیم ، این بزرگمرد را در زمرۀ محدّثین اصفهان شمرده ، و ذکر نموده ، که ابراهیم بن محمّد بن سعید ثقفی ، از علی بن محمّد، مسن تر بوده است .
وی ، یکی از فقهاء و محدّثین بزرگ ، و دارای کتاب بوده ، و در میان کتب رجال ، از جایگاهی قابل توجّه برخوردار است . مرحوم نجاشی ، او را فقیه وکثیر الحدیث و فاضل دانسته ، و کتابهائی داشته ، همانند : التّأدیب (که کتاب
ص:240
الصّلوة است) و کتاب الجامع ( در فقه ) که کتاب بزرگی بوده است(1).
وی ، از اصحاب امام هادی علیه السلام و کاشانی و اصفهانی بوده است(2).
از عبارات دانشمندان علم رجال ، معلوم می شود که او شخصیّتی برجسته ، در فقه و حدیث داشته ، ولی در زمینۀ مباحث تخصّصی ، دربارۀ توثیق و تضعیف رجالیِ او ، مطالب دقیقی مطرح گردیده ، که طالبین ، به کتابهای : تنقیح المقال، جلد 2، صفحۀ 305، و معجم رجال الحدیث ، جلد 12 ، صفحۀ 148 - 150 ، و جامع الرّواة ، جلد 1 ، صفحۀ 599 و ... مراجعه نمایند .
علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار ، جلد 47، صفحۀ 125 ، روایتی را از امام صادق علیه السلام نقل نموده ، دربارۀ نامطلوب بودن صدای فاخته ، و سپس می فرماید
و روی عمر الإصفهانی عنه ( امام صادق ) علیه السلام ، مثل ذلک ، فی صوت الصّلصل(3). دربارۀ این راوی ، اطّلاع دیگری به دست نیامد .
در مجامع بزرگ حدیثیِ شیعه ، همانند : وسائل الشّیعه ، بحارالأنوار ، عوالم العلوم و ... ، در سلسلۀ سند بسیاری از روایات ، در موضوعات مختلف ، نام قاسم بن محمّد ، ذکر شده است . قاسم بن محمّد ، از بسیاری از محدّثین ، نقل حدیث نموده ، ولی مخصوصاً ، از سلیمان بن داود مِنْقَری اصفهانی ، أحادیث بسیاری نقل کرده ( که استقصاء همۀ آنها دور از هدف این کتاب می باشد ) و هم چنین بسیاری از محدّثین ، از او نقل حدیث نموده اند ، همانند : سعد بن عبد الله ، و ابراهیم بن هاشم و علیّ بن محمّد قاسانی ( کاشانی) و ....
علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار ، در دهها مورد ، و در أبواب مختلف ، أحادیثی را به این طریق : سعد، عن الإصفهانی ، عن المنقری، یا به این طریق : قاشانی ، عن الإصفهانی ، عن المنقری ، نقل کرده است(1).
در رجال کشّی ، ( در بخش مربوط به معروف بن خَرَّبُوذ ) حدیثی را نقل می نماید ، در مورد محلّ دفن عبد الله بن الحسن بن الحسن ، و أهل بیت او ، در کنار فرات ، و خبر غیبی امام صادق علیه السلام از این مطلب ، و در سند این حدیث ، راویِ آخرِ آن، شخصی است به نام محمّد الإصفهانی که می گوید:
کُنْتُ قاعِداً مَعَ مَعْرُوفِ بْنِ خَرَّبُوذٍ بِمَکَّةَ وَ نَحْنُ جَماعَةٌ فَمَرَّ بِنا قَوْمٌ (2). همین حدیث را علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار، جلد 47، صفحۀ 151،
ص:242
نقل فرموده است .
مرحوم آیة الله العظمی ، آقای سیّد أبو القاسم خوئی ، در معجم رجال الحدیث ، بعید ندانسته اند ، که مراد از محمّد اصفهانی ، محمّد بن سلیمان اصفهانی باشد(1).
أبو جعفر ، محمّد بن أحمد بن بشر اصفهانی ، که از أبوجعفر، محمّد بن ابراهیم بن دَقّاق قمی ، روایت می کرده ، و محمّد بن همّام ، از او نقل حدیث نموده است(2).
در کتاب نفیس بش
ارة المصطفی ، حدیثی دربارۀ محبّت نسبت به امام علی بن أبی طالب علیه السلام ، نقل گردیده که در میان راویان آن حدیث ، شخصی به نام محمّد بن الحسن الإصفهانی ، ذکر گردیده بدین ترتیب:
... عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قاسِمِ الْفارْسیّ ، قالَ : حَدَّثَنا أبُوعُمَرَ ، مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الأسَدِیّ، الْقاضِی الإصْفَهانی ، أخْبَرَنا مُحَمَّدُ بْنِ أحْمَدَ بْنِ عَلیِّ الإسْفَراثِنی ... (3).
همین حدیث را علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار ، جلد 39، صفحۀ 282 ، نقل فرموده است .
در کتاب بحارالأنوار ، قسمت مربوط به أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، باب أخبار
ص:243
الغدیر ، حدیثی از کتاب العمدۀ إبن بِطْریق حلّی (1)نقل گردیده ، که در سند آن آمده است : وَرُوِیَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ الإصْفَهانی ، یَرْفَعُهُ إلی أبی جَعْفَرٍ ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلیٍّ الْباقِرِ ، عَنْ أبیهِ ، عَنْ جَدِّه، عَنْ عَلِیٍّ علیه السلام قالَ، قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم : مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ ، فَعَلِیٌّ مَوْلاهُ(2).
مرحوم نجاشی ، در کتاب رجال خود ، در بخش مربوط به عبید الله بن حرّ جعفی ، حدیثی را نقل می نماید ، در مورد خضاب امام حسین علیه السلام ، و در سند آن ، محمّد بن سعید اصفهانی ، ذکر گردیده است ، بدین ترتیب:
قالَ أبُو الْعَبّاسِ ، حَدَّثَنا الْحُسَیْنُ بْنُ إبْراهیمَ ، قالَ حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ هرُونَ الْهاشِمیِّ ، قالَ حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ الْحُنَیْنِ ، وَ عیسَی بْنُ عَبْدِ اللهِ الطَّیالِسِی الْعَسْکَریِّ، قالا: حَدَّثَنا مُحَمَّدُ بْنِ سَعیدِ الاصْفَهانی ، قالَ حَدَّثَنا شَریک عَنْ جابِرٍ ، عَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ ، عَنْ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ الْحُرِّ، أنَّهُ سَألَ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلیِّ علیه السلام عَنْ خِضابِهِ ، فَقالَ ... (3).
علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار ، جلد 76، صفحۀ 104، همین حدیث را نقل نموده است ، و هم چنین ، در بحارالأنوار در قسمت مربوط به معجزات
ص:244
پیامبر أکرم صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم ، حدیثی را از قصص الأنبیاء (1) نقل می نماید ، که در سند آن محمّد بن سعید اصفهانی ، ذکر گردیده ، بدین ترتیب:
قِصَصُ الأنْبِیاءِ ، الصَّدوقُ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ حامِدٍ ، عَنْ حامِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ عَلیِّ بْنِ عَبْدِ الْعَزیزِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَعیدِ الإصْفَهانې ، عَنْ شرَیْک ، عَنْ سَمّاکٍ ، عَنْ أبی ظبْیانَ ، عَنْ ابْنِ عَبّاسٍ (رض) قالَ جاءَ أعْرابیُّ إلَی النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم (2).
وی ، از اصحاب امام صادق علیه السلام ، و از راویان از آن امام معصوم می باشد ، و دارای تألیف بوده ، و از راویان مورد وثوق ( و ثِقات رُواة ) می باشد (3).
او ، همان محمّد بن سلیمان بن عبد الله اصفهانی می باشد ، که مرحوم شیخ طوسی در رجال خود (صفحۀ 288 ) او را ، جزء أصحاب امام صادق علیه السلام شمرده است . و این محمّد بن سلیمان ، احتمالاً همان است که در بحارالأنوار ، در قسمت مربوط به معجزات و اجابت دعای پیامبر اکرم صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم ، در ضمن سند حدیثی ، در بارۀ فضائل أمیر المؤمنین علی علیه السلام ، از مجالس مفید ، و أمالی شیخ طوسی ذکر گردیده است ، و آن سند ، بدین ترتیب می باشد : المُفیدُ، عَنِ الْجَعابی ، عَنِ الْحُسَیْنِ الْهادِ ( الْحَسَنِ بْنِ الْحَمّادِ ) إبْنِ حَمْزَةَ ، أبُوعَلِیٍّ ، مِنْ أصْلِ کِتابِهِ ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أبی لَیْلی ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمانَ الإصْفَهانې ،
ص:245
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ الإصْفَهانی ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمنِ بْنِ أبی لَیْلی عَنْ عَلِیِّ بْنِ أبی طالِبٍ ، قالَ دَعانِی النَّبِیُّ صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم وَ أنَا أرْمَدُ الْعَیْن ... (1).
و هم چنین احتمالاً ، او همان است که ، در بحارالأنوار، قسمت مربوط به امام حسن مجتبی علیه السلام ، ( باب أحوال أهل زمان آن حضرت ) در سند حدیثی ، دربارۀ فضائل أمیرالمؤمنین علی علیه السلام به نقل از امالی شیخ طوسی آمده ، و بدین قرار می باشد : أمالِی ، المُفیدُ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مالِکِ النَّحْوی ، عَنْ أحْمَدَ بْنَ عَلِیِّ الْمُعَدِّلِ ، عَنْ عُثْمانَ بْنِ سَعیدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمانَ الإصْفَهانی ، عَنْ عُمَرَ بْنِ قَیْسِ الْمَکّیِّ ، عَنْ عِکْرَمَةَ صاحِبِ ابْنِ عبّاسِ ، قالَ : لمّا حَجَّ مُعاوِیَةُ ، نَزَلَ الْمَدینَةَ ... (2).
در کتاب بحارالأنوار ، در جوامع أخباری که دلالت بر امامت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می نماید ، حدیثی را از کتاب کشف الیقین(3) نقل نموده ، در فضیلت امام علی علیه السلام ، و در سند آن آمده است :
کَشْف ، مِنْ کِتابِ أبِی الْعَلاءِ الْهَمْدانی ، عَنْ حَیْدَر بْنِ مُحَمَّدِ الحُسَیْنِیِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّشیدِ الإصْفَهانی ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ أحْمَدُ الْعَطّارّ ... ، عَنْ جابِرِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الأنْصارِیِّ ، قالَ سَألتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم ، عَنْ میلادِ عَلِیٍّ ... (4)
ص:246
محمّد بن عبد الله بن مملک اصفهانی ، که اصل او از جرجان ( گرگان ) بوده ، و در اصفهان ساکن گردیده ، و کنیۀ او أبو عبد الله بوده است . مرحوم نجاشی، او را با عناوین : جَلیلٌ فی أصْحابِنا ، عَظیمُ الْقَدْرِ وَ الْمَنْزِلَةِ ، ستوده است .
ابن مملّک، در ابتداء معتزلی بوده، و سپس در أثر مباحثه و اقدام عبد الرّحمن بن أحمد بن خیر ویه ، به مذهب شیعه ، در آمده است ، و کتابهائی دارد به نامهای : « الجامع فی سائر أبواب الکلام » (که ، کتابی بزرگ بوده است ) و « المسائل و الجوابات فی الإمامه »، و «کتاب موالید الأئمّه علیهم السلام » و « مجالسة مع أبی علی الجبائی (1) » . مرحوم شیخ طوسی ، او را در شمار مؤلّفین شیعه برشمرده ، و از متکلمین شیعه خوانده ، و مباحثهای مهم در بحث امامت ، از او نقل می کند ، که با أبوعلی جبائی ( معتزلی مشهور و نامدار ) در حضور أبو القاسم بن محمّد کرخی ، داشته است (2).
وی ، با توجّه به مباحثه اش با أبوعلی جبائی (متوفّای 303 هجری ) از علمای اواخر قرن سوّم هجری ، می باشد (3) .
در کتاب جامع الرّواة ، در دو مورد از او یاد شده ، یکی در جلد 2، صفحۀ 144، به عنوان محمّد بن عبدالله بن مملّک اصفهانی ، و دیگری در همان جلد ، صفحۀ 436، تحت عنوان ، إبن مملّک اصفهانی
ص:247
علاّمۀ مجلسی ، به نقل از کشف الیقین(1)، حدیث بسیار جالب و مفصّلی را در مورد اجابت دعای حضرت آدم علیه السلام ، با توسّل به پنج نور مقدّس ( پیامبر أکرم صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم و خاندان آن حضرت علیهم السلام ) نقل نموده ، و سند آن با چنین نامی شروع می گردد : مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْکاتِبُ الإصْفَهانی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ إبْراهیمَ الْقاضی ... (2).
و هم چنین ، در کتاب نبوّت ، از بحارالأنوار ، باب ارتکاب ترک اولی ( در مورد حضرت آدم علیه السلام ) همین حدیث را با سند یاد شده ، نقل نموده است (3).
و نیز در قسمت تاریخ زندگی و فضائل أمیرالمؤمنین علی علیه السلام ، دو حدیث دربارۀ فضائل و لقب أمیرالمؤمنین ، برای امام علی علیه السلام ، نقل فرموده ، که در یکی از آنها ، مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ الإصْفَهانی ، عَنِ أحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ الْخَوّاصِ ... ، و در دیگری ، مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ الإصْفَهانی ، عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أحْمَدَ ... آمده است، و هر دو حدیث ، از کتاب کشف الیقین سیّد بن طاووس ، می باشد(4).
و هم چنین ، علاّمۀ مجلسی در کتاب الذّکر و الدّعاء ، در باب احتجاجاتی که از ائمّه نقل گردیده ، حدیث مفصّل و جالبی را ، از مهج الدّعوات سیّد بن طاووس حلّی ، دربارۀ امام صادق و امام موسی بن جعفر علیهما السلام نقل نموده ، که در اثر استفاده از دعاء الحجاب ، از شرّ حکم قتلی که منصور دوانیقی صادر کرده بود، نجات یافتند ، و در سند آن حدیث آمده است:
ص:248
مُهَجُ الدَّعَواتِ ، عَنْ کِتابِ الْخَصائِصِ ، تَألیف مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ الإصْفَهانې، عَنْ عَبْدِ الْواحِدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ ... (1)
دربارۀ محمّد بن علیّ کاتب ، و این که آیا در همۀ موارد یاد شدۀ بالا ، یکی هستند یا متعدّد ، و نیز شخصیّت علمی و فکری او، اطلاع خاصّی به دست نیامد
مرحوم سیّد رضی الدّین علیّ بن طاووس ، در کتاب شریف اقبال الأعمال ، زیارت مفصّله ای را برای شهداء کربلاء نقل نموده ، که در آن، أسماء شهداء و برخی از احوال آنها ، و نیز بعضی از أسماء قاتلین آنها، ذکر گردیده است . در سند این زیارت ، که از ناحیۀ مقدّسه ، صادر گردیده ، مرحوم سیّد بن طاووس، چنین نقل می فرماید : رَوَیْنا بِإسْنادِنا إلی جَدّی أبی جَعْفَرٍ ، مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الطُّوسی (رَه) ، قالَ : حَدَّثَنا الشَّیْخُ ، أبُو عَبْدِ اللهِ ، مُحَمَّدُ بْنُ أحْمَدَ بْنِ عَیّاش ، قالَ : حَدَّثَنی الشَّیْخُ الصّالِحُ ، أبُومَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ المُنْعِمِ بْنِ النُّعمانِ الْبَغدادی (رَه) ، قالَ : خَرَجَ مِنَ النّاحِیَةِ ، سَنَةَ اثْنَتَیْنِ وَخَمْسینَ وَمِأتَیْنِ ، عَلی یَدِ الشَّیْخِ مُحَمَّدِ بْنِ غالِبِ الإصْفَهانې حینَ وَفاةِ أبی رَحِمَهُ اللهُ ، وَکُنْتُ حَدیثَ السِّنِّ، وَکَتَبْتُ أسْتأذِنُ فی زِیارَةِ مَوْلایَ أبی عَبْدِ اللهِ علیه السلام ، وَ زِیارَةِ الشُّهَداءِ رِضْوانُ اللهِ عَلَیْهِمْ ، فَخَرَجَ إلَیَّ مِنْهُ ، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ إذا أرَدْتَ زِیارَةَ الشُّهَداءِ رِضْوانُ اللهِ عَلَیْهِمْ ، فَقِفْ عِنْدَ رِجْلَیِ الْحُسَیْنِ علیه السلام وَهُوَ قَبْرُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ... (2).
این زیارت را علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار جلد 45، صفحۀ 64، به بعد ، و جلد 101، صفحۀ 269 به بعد ، به نقل از اقبال الأعمال ، و نیز از کتاب مزار
ص:249
شیخ مفید و مزار مرحوم سیّد و مزار کبیر ، نقل فرموده است .
از عبارت مرحوم سیّد بن طاووس ، در اقبال الأعمال ، استفاده می شود که ، شیخ محمّد بن غالب اصفهانی ، واسطۀ رساندن نامۀ أبومنصور بن عبد المنعم بغدادی ، به ناحیۀ مقدّسه و گرفتن پاسخِ نامه ، ( که مشتمل بر زیارت یاد شده ، بوده ) می باشد ، و از شخصیّتهای برجستۀ شیعه و از مقرّبین امام حسن عسکری علیه السلام به شمار می آید (1).
یکی از اصحاب امام جواد علیه السلام ، به نام محمّد بن مَنْدَهْ بن مهریزد اصفهانی ، می باشد ، که حافظ أبونعیم اصفهانی ، او را جزء محدّثین اصفهانی به شمار آورده، و حدیثی را از او نقل می نماید ، به این مضمون: جعفر بن محمّد بن مَزْیَد ، می گوید: من در بغداد بودم و محمّد بن مندة بن مهریزد ، گفت : آیا مایل هستی که تو را به خدمت ابن الرّضا ( امام جواد علیه السلام ) ببرم ؟ گفتم آری . پس مرا بر آن حضرت وارد نمود، و سلام کردیم ، و نشستیم ، پس دربارۀ حدیث پیامبر صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم سئوال نمود، که فرموده است:
إنَّ فاطِمةَ أحْصَنَتْ فَرْجَها فَحَرَّمَ اللهُ ذُرَّیَّتَها عَلَی النّارِ ، آن حضرت فرمودند: این مطلب مخصوص امام حسن و امام حسین علیهما السلام می باشد(2).
ص:250
از این نقل معلوم می شود که ، نه تنها محمّد بن منده ، از محدّثین بوده، بلکه از خواصّ امام جواد علیه السلام به شمار می آمده ، که در آشنا ساختنِ أفراد مستعدّ با آن حضرت ، و ایجاد ارتباط بین مردم و امام علیه السلام ، فعّالیّت می نموده ، و نقش مؤثّر داشته است . ابن شهر آشوب مازندرانی ، در کتاب مناقب ، در بخش مربوط به علم امام جواد علیه السلام ، می فرماید : وَقَدْ رَوی عَنْهُ الْمُصَنِّفُونَ نَحْوُ أبی بَکْرٍ ، أحْمَدَ بْنِ ثابِتٍ فی تاریخِه ، وَ أبی إسْحاقَ الثَّعْلَبِیِّ فی تَفْسیرِه ، وَمُحَمَّدِ بْنِ مَنْدَةِ بْنِ مهربذ ، فی کِتابِه ، ... (1). و بدین وسیله ، نه تنها محمّد بن منده را ، جزء راویان از امام جواد علیه السلام شمرده ، بلکه او را از مصنّفین و دارای کتاب دانسته ، که در آن ، از امام جواد ( امام محمّد تقی ) علیه السلام ، نقل روایت نموده است .
علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار، جلد 47، صفحۀ 205، و جلد 94 صفحۀ 379، حدیثی را از مهج الدّعوات ، تألیف سیّد رضی الدّین بن طاووس ، نقل می نماید ، در بارۀ دعاء الحجاب ، که امام صادق علیه السلام برای دفع شرّ منصور دوانیقی ، خواندند، و از حکم قتلی که در مورد امام جعفر صادق و امام موسی کاظم علیهما السلام صادر کرده بود، نجات یافتند، و در سند آن حدیث ، شخصی به نام محمّد بن مهران اصفهانی ، ذکر گردیده ، به این ترتیب :
کِتابُ الْخَصائِصِ (2)، لِلْحافِظِ أبِی الفَتْحِ ، مُحَمَّدِ بْنِ أحْمَدَ بْنِ عَلِیِّ النَّطَنْزې ، عَنْ عَبْدِ الْواحِدِ بْنِ عَلِیٍّ ، عَنْ أحْمَدَ بْنِ إبْراهیمَ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ أحْمَدَ الصَّیْرَفیِّ ،
ص:251
عَنْ إسْحاقَ بْنِ عَبْدِ الرَّبِّ بْنِ الْمُفَضَّلِ ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ الْحَمیدِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَهْرانَ الإصْفَهانِیِّ عَنْ خَلاّدِ بْنِ یَحْیی ، عَنْ ... (1) .
در بارۀ محدّث یاد شده ، اطّلاع دیگری به دست نیامد (2) ولی حدّ أقل، علاقه مندی او به خاندان رسالت ، از این حدیث ، استفاده می شود .
أبونصر ، منصور بن عبدالله بن ابراهیم اصفهانی . در سلسلۀ سند برخی از روایات ائمّۀ معصومین علیهم السلام ، که در کتب حدیث نقل گردیده ، منصور بن عبدالله اصفهانی ، ملاحظه می شود ، که ذیلاً مواردی از آن را ذکر می نمائیم :
1- در بحارالأنوار ، کتاب التّوحید ، حدیثی را از توحید شیخ صدوق و عیون أخبار الرّضا علیه السلام از امام هشتم علیه السلام ، نقل نموده ، که در سند آن آمده است : عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنُ عَبْدِ الْوَهاّبِ الْقُرَشِیِّ ، عَنْ أحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ بْنِ الْمُغَیْرَةِ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ إبْراهیمَ الإصْفَهانِیِّ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللهِ ، عَنِ
ص:252
الْحُسَیْنِ بْنِ بِشّارٍ، عَنْ أبِی الْحَسَنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرّضا علیه السلام (1).
2- و نیز در کتاب توحید از بحارالأنوار ، حدیث دیگری را از توحید شیخ صدوق ، نقل فرموده از امام صادق علیه السلام ، با این سند : عَبْدُ اللهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنُ عَبْدِ الْوَهّابِ، عَنْ أحْمَدَ بْنِ الْفَضْلِ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الاصْفَهانې ، عَنْ صَفْوانَ عَنْ إبْنِ مُسْکان ، قالَ : سَألْتُ أبا عَبْدِ اللهِ علیه السلام عَنِ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالی (2).
٣- و هم چنین ، در کتاب النّبوّه ، در بحارالأنوار ، حدیثی را از علل الشّرایع شیخ صدوق ، و عیون أخبار الرّضا علیه السلام ، نقل فرموده ، در قصۀ حضرت سلیمان و مورچه ( نمله ) با این سند : عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهّابِ الْقُرَشِیّ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الإصْفَهانی ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مهرویه الْقَزْوینی ، عَنْ داوُد بْنِ سُلَیْمانَ الْغازِیِّ، قالَ : سَمِعْتُ عَلِیِّ بْنِ مِوسَی الرّضا علیه السلام ... (3).
4- در علل الشّرایع ، مرحوم شیخ صدوق علیه الرّحمه ، حدیث جالبی را در مورد خاتَم قرار دادن عقیق سرخ ، به دلیل این که اقرار به وحدانیّت خداوند و نبوّت پیامبر صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم و وصایت امام علی علیه السلام و امامت فرزندان آن حضرت نموده است ، نقل کرده ، و در سند آن آمده است:
حَدَّثَنا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهّابِ الْقُرَشیّ ، قالَ : حَدَّثَنا مَنْصُورُ بْنُ عَبْدِ اللهِ بْنِ إبْراهیمَ الإصْفَهانی ، قالَ : حَدَّثَنا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللهِ الإسْکَنْدَرانیّ ... عَنْ سَلْمانَ الْفارْسِیِّ ، قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم لِعَلِیٍّ علیه السلام : یاعَلِیُّ ... (4).
و همین حدیث را علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار ، جلد 27 ، صفحۀ 280،
ص:253
و نیز در جلد 42، صفحۀ 69( در بخش مربوط به اسلحه و لباس و مَرْکب علی علیه السلام ) نقل نموده است .
5-علاّمۀ مجلسی ، در بحارالأنوار ، به نقل از عیون أخبار الرّضا علیه السلام ، حدیث بسیار جالب و مهمّی را دربارۀ اهمیّت دوستی و پیروی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، و آثار و مقامات معنوی آن حضرت ، نقل نموده است ، با این سند :
... عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْوَهّابِ ، عَنْ مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اللهِ الإصْفَهانی، عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللهِ الإسْکَنْدَرانی ، عَنْ أحْمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مَهْدِیِّ الرِّقِّیِّ ، عَنْ أبیهِ ، عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرّضا علیه السلام ، عَنْ آبائِهِ ، عَنْ أمیرِ المُؤمِنینَ ؟ قالَ : قالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم ، یاعَلِیُّ ، طُوبی لِمَنْ أحَبَّکَ وَصَدَّقَ بِکَ ، وَ وَیْلٌ لِمَنْ أبغَضَکٌ وَکَذَّبَ بِکَ ... (1). علاّمۀ بزرگوار ، آقا بزرگ طهرانی ، در طبقات خود ، منصور بن عبدالله را ، در زمرۀ راویان قرن چهارم برشمرده است (2) .
أبو المکارم ، هبة الله بن داود بن محمّد اصفهانی ، که از مشایخ شیخ منتجب الدّین رازی ، می باشد و این بزرگمرد ، کتاب « ألمطالب فی مناقب آل أبی طالب » را ، که تألیف سیّد نجم الدّین ، بدران بن شریف علویّ حسینی اصفهانی است ، به واسطۀ همین هبة الله بن داود ، نقل می نماید(3). شیخ منتجب الدّین رازی ، او را با عنوان ثقة الدّین ، مورد تجلیل قرار داده است.
ص:254
59-یوسف بن یحیی اصفهانی ( أبویعقوب)
این راوی ، جزء طریق مرحوم شیخ صدوق علیه الرّحمه ، در کتاب شریف من الایحضره الفقیه ، به أبی سعید خدری است، و از آن بزرگوار بر می آید ، که براین شخص اعتماد داشته ، و او را از رواة موثّق می دانسته است(1) .
وی ، از مشایخ بزرگان شیعه بوده، و کتابی به نام تأویل آلایات داشته است . یکی از شاگردان محقّق کرکی ، رساله ای در اسامی مشایخ شیعه نوشته ، و این بزرگمرد را در زمرۀ مشایخ أصحاب ، ذکر نموده است(2). از تاریخ زندگی این بزرگمرد ، اطّلاع دیگری به دست نیامد .
در کتب رجال اسم و مشخّصات وی ذکر نگردیده ، ولی در اسناد کتاب شریف کافی ( از محمّد بن یعقوب کلینی قُدْسُ سِرُة ) ذکر گردیده است .
مثلاً، در باب ( ألْبان ) از أبواب أطعمۀ کتاب کافی ، روایتی از قاسم بن محمّد جوهری ، از أبی الحسن اصفهانی، از امام صادق علیه السلام نقل فرموده(3)ونیز ، در هرکدام از باب (کتمان ) و باب ( نمیمه ) ، حدیثی را از محمّد بن عیسی ، از
ص:255
یونس ، از أبی الحسن اصفهانی ، از امام صادق علیه السلام نقل کرده است (1).
و علاّمۀ مجلسی ، در باب ( ألقول الخیر و القول الحسن) از کتاب بحار الأنوار ، حدیثی را از محاسن برقی ، نقل فرموده ، که در سند آن چنین آمده است : عَنِ الْیَقْطینیِّ، عَنْ یُونُسَ، عَنْ أبِی الْحَسَنِ الإصْفَهانی، عَنْ أبې عَبْدِاللهِ علیه السلام ... (2).
و هم چنین ، علاّمۀ مجلسی ، در قسمت ( ألسّماء و العالم) از بحارالأنوار ، در باب ( الألبان و فوائدها ) ، حدیثی را با چنین سندی نقل فرموده است:
المَحاسِنُ ، عَنْ أبیهِ ، عَنِ القاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ ، عَنْ أبِی الْحَسَنِ الإصْفَهانی ، قالَ کُنْتُ عِنْدَ أبی عَبْدِ اللهِ علیه السلام (3) .
مرحوم مامقانی ، نقل حدیث نمودن یونس از ، أبی الحسن الإصبهانی را ، دلیل مقام و اعتبار او ، دانسته است.(4)
وی ، یکی از اصحاب امام جواد علیه السلام ، می باشد که آن حضرت، در مورد ازدواج دخترانش ، که به چه نوع همسری آنها را تزویج کند ، نامه نوشته اند به این مضمون : عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیارَ ، قالَ : قَرَأتُ کِتابَ أبی جَعْفَرٍ علیه السلام ، إلی أبی شَیْبَةِ الإصْبَهانی : فَهِمْتُ ما ذَکَرْتَ مِنْ أمْرِ بَناتِکَ ، وَ أنَکَ لاتَجِدُ أحَداً مِثْلَکَ ، فَلاتَنْظُرْ فی
ص:256
ذلِکَ یَرْحَمُکَ اللهُ ، فَإنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم قالَ : إذا جائَکُمْ مِنْ تَرْضَوْنَ خُلْقَهُ وَ دینَهُ ، فَزَوِّجُوهُ ، إنَّکُمْ إلاّ تَفْعَلُوا ذلِکَ ، تَکُنْ فِتْنَةُ فِی الأرْضِ وَ فَسادٌ کَبیرٌ(1).
یعنی : علیّ بن مهزیار می گوید : قرائت کردم نامۀ امام أبی جعفر ( جواد آلائمّه علیه السلام ) را ، به أبی شیبۀ اصبهانی ، که نوشته بودند : فهمیدم آنچه را در مورد ازدواج دخترهایت نوشته بودی ، که نمییابی أحدی را همانند خودت ( در شدّت اعتقاد و پای بندی به مکتب أهل البیت علیهم السلام ) ( که دخترهایت را به ازدواج آنها در آوری ) پس ( تا این حد ) نظر و دقّت نکن ، خدای رحمتت کند ، زیرا رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلیهِ وَ آلِهِی وَ سَلَم فرمود: وقتی کسی ( برای ازدواج فرزندانتان ) آمد ، که أخلاق و دین او را می پسندید ، (دخترانتان را) به همسری او در آورید، همانا اگر چنین نکنید ، فتنه ای در زمین و فسادی بزرگ ، روی خواهد داد .
از این عبارت ، در روایت یاد شده، استفاده می شود که او از شخصیّت بالائی برخوردار بوده، و در اعتقاد و پای بندی به مکتب ولایت و تشیّع، مقامی برجسته داشته است .
أبو الّلطیف بن أحمد بن أبی الّلطیف زرقویه ( جرقویه ) اصبهانی ( اصفهانی )، که با عنوان و لقب ، الشّیخ الإمام منیر الدّین ، ستوده شده ، و شیخ منتجب الدّین رازی ، او را ، با أوصاف و عناوینِ : مُناظِرٌ فَقیهُ دَیِّن ، توصیف نموده و فرموده است : من در خوارزم به ملاقات او رسیدم ، و براو قرائت حدیث نمودم .
وی ، به واسطۀ قاضی ابن قدامه ، از سیّد مرتضی ، علم الهدی أعلی الله مقامه ،
ص:257
تمامی کتابهای او را روایت می نماید(1).
در بحارالأنوار، در بخش تاریخ أمیرالمؤمنین علیه السلام ، باب ( مناقب أصحاب الکساء و فضلهم ) حدیثی را از تفسیر فرات بن ابراهیم ، نقل می نماید ، دربارۀ فضائل أهل البیت علیهم السلام با این سند : تَفْسیرُ فُراتٍ، مُحَمَّدُ بْنُ زَیْدِ الثَّقَفیُّ، عَنْ أبی نَصْرِ بْنِ أبی مَسْعُودِ الإصْفَهانی، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ أحْمَدَ ... ، عَنْ حُذَیْفَةِ بْنِ الْیَمانِ ، قالَ : دَخَلَتْ عایِشَةُ ... (2) .
مرحوم کلینی در کتاب شریف کافی ، ( کتاب الزّکاة ، باب اوقات الزّکاة ) حدیثی را نقل نموده ، که در سند آن آمده است :
... عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَمْزَةَ ، عَنِ الإصْفَهانې ، قالَ : قُلْتُ لأبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام ... (3) .
ولی از نام و مشخّصات دیگر این راوی ، ذکری نفرموده است . احتمال دارد راوی یاد شده ، همان أبو الحسن اصفهانی ( که قبلاً در ذیل شمارۀ «61» ذکر گردید ) باشد .
ص:258
ص:259
ص:260
در این بخش ، فقط بیست نفر از چهره های علمی و ادبی شیعه در اصفهان ، ( از قرن سوّم تا دهم ) که شهرت ویژه دارند، و از نامداران شخصیّتهای علمی و أدبی به شمار میروند ، به ترتیب زمان وفات یا شهادتشان ، ذکر مینمائیم ، و بقیّه را در بخش دیگری ، تحت عنوان ( چهره های علمی و ادبی شیعه از قرن سوّم تا دهم) مورد بحث و بررسی قرار می دهیم .
محدّث نامدار ، و عالمِ صالحِ عظیم الشّأن ، أبو اسحاق ، ابراهیم بن محمّد بن سعید بن هلال بن عاصم بن سعید ( سعد ) بن مسعود ثقفی کوفی اصفهانی ( ره )، متوفّای 283 هجری ، که از مفاخر علمی شیعه و کوفه و اصفهان می باشد ، و با کثرت تألیف و قدرت اندیشه ، و جدیّت در تصمیم و اراده ، خدمات بسیار ارزشمندی را به عالم تشیّع و نشر آثار أهل البیت علیهم السلام نموده ، و مورد تجلیل فراوان بزرگان علم رجال و حدیث قرار گرفته است .
وی ، از نسل سعید بن مسعود ثقفی ، برادر أبی عبید بن مسعود ثقفی ، و عموی مختار بن أبی عبیدۀ ثقفی ( انتقام گیرندۀ خون سیّد الشّهداء أبی عبدالله الحسین علیه السلام ) می باشد ، و او همان است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام او را به
ص:261
حکومت مدائن منصوب فرمودند ، و امام حسن علیه السلام در حادثۀ ساباط ، به او پناه بردند (1). ابراهیم بن محمّد ثقفی ، کتابی را به نام « المعرفه » تألیف نمود (2) در زمینۀ مناقب مشهورۀ « أمیرالمؤمنین » علیه السلام و « أهل البیت » علیهم السلام ، و مثالب دشمنان و مخالفین آنها ، و این کتاب شگفتی کو فیّون ( که از علماء و شیعیان بودند) را برانگیخت ، و پیشنهاد کردند که این کتاب را در معرض أفکار دیگران قرار ندهد ( به دلیل این که افکار حاکم بر جامعه ، چه بسا از قبول آن خودداری کنند ) ولی این بزرگمرد، نه تنها از نشر این کتاب مستند ، و پرمایه و ارزشمند ، خودداری نفرمود ، بلکه سؤال کرد ، کدام یک از شهرها از افکار و فرهنگ شیعه دورتر هستند ؟ جواب دادند : اصفهان چنین است ، در این هنگام قسم یاد کرد که مفاد این کتاب را در هیچ شهری نقل نمیکنم مگر در اصفهان ، و به خاطر اطمینان قاطعی که به صحت و استحکام مطالب کتاب داشت ، به اصفهان هجرت نمود، و به نشر و ترویج محتوای کتاب و سایر افکار و اندیشه های مکتب تشیّع ، در این شهر (3) پرداخت(4)، پس از آنکه ابراهیم بن محمّد ثقفی به اصفهان وارد شد ، جمعی از بزرگان و محدّثین قم ( که مرکز فکری و علمی شیعه در آن زمان بوده ) همانند أحمد بن محمّد بن خالد برقی
ص:262
(که از محدّثین مشهور است و رقم تألیفات و کتابهای او ، به دهها عنوان گوناگون می رسد ) به اصفهان آمدند، و آن بزرگمرد را برای هجرت و اقامت در قم دعوت نمودند(1) و منظور آنها این بود که از علم و دانش و تألیفات و آثار وأحادیث او استفاده نمایند ، و حوزۀ علمیّۀ قم را ، رونقی افزون بخشند ، در حالی که ابراهیم بن محمّد ثقفی ، به اصفهان آمده بود برای این که فضائل أمیرالمؤمنین علی علیه السلام را با استفاده از علم و دانش و تحقیقات و تألیفات خود ، در این شهر ، منتشر سازد ، و در زمینۀ اصلاح أفکار و اندیشۀ مردم ، و محدّثین و علماء اصفهان ، اقدامی مؤثّر بنماید . کتابهای ابراهیم بن محمّد ثقفی ، بسیار زیاد است ، و مشتمل بر أحادیث فراوان و متنوّع می باشد ، و بزرگان علم رجال ، آنها را نام برده اند ، که ذیلاً نقل می نمائیم :
1 - ألغارات (که به نقل الذّریعه ، نسخه ای از آن نزد علاّمۀ مجلسی بوده ، و از آن نقل حدیث نموده است ) 2 - ألمغازی ، 3 - ألسّقیفه ، 4 - ألرّدّه ، 5- مقتل عثمان 6- الشّوری ، 7 - ألجمل، 8- بیعة أمیر المؤمنین علیه السلام ، 9 - الصّفین ، 10 - ألحکمین ، 11 - النّهروان ، 12 - مقتل أمیر المؤمنین علیه السلام ، 13 - رسائل أمیر المؤمنین و أخباره و حروبه ، 14 - قیام الحسین ( الحسن ) بن علی علیه السلام ، 15 - مقتل الحسین علیه السلام ، 16- ألتّوابین ، 17 - عین الورد ، 18 - أخبار المختار ، 19 - فدک ، 20 - ألسّرائر ، 21 - الحجّة فی فعل المکّرمین ، 22 - ألمودّة فی ذوی القربی ، 23 - المعرفه ( همان است که به خاطر نشر محتوایش ، به اصفهان هجرت نمود)، 24 - ألحوض و الشّفاعه ، 25 - الجامع الکبیر فی الفقه ، 26 - الجامع الصغّیر ، 27 - مانزل
ص:263
من القرآن فی أمیر المؤمنین علیه السلام ، 28 - فضل الکوفه و من نزلها من الصّحابه ، 29-کتاب فی الإمامه ( که کتاب بزرگی بوده است )، 30 - کتاب فی الإمامه (که کتاب کوچکی در مبحث إمامت بوده است ) ، 31 - ألمتّقین ( ألمتعتین ) 32 - ألجنائز ، 33 - ألوصیّه ، 34 - المبتدأ ، 35 - أخبار عمر ، 36 - أخبار عثمان 37 - کتاب الدّار ، 38 - الأحداث ، 39 - ألحرورا ، 40 - الإستنفار ( ألأسفار )، 41 - ألسِّیَر ، 42 - أخبار یزید ، 43 - ابن الزّبیر ، 44 - التّفسیر ، 45 - کتاب التّاریخ ، 46 - الرّؤیا ، 47 - کتاب الأشربة ، الکبیر و الصّغیر ، 48 - کتاب زید و أخباره ، 49 - کتاب محمّد و ابراهیم ، 50 - من قتل من آل محمّد علیهم السلام ، 51 - ألخطب المعربات ( المقرّبات )(1).
ابراهیم بن محمّد ثقفی ، مورد تجلیل و احترام بزرگان علم و حدیث می باشد و شخصیّت بزرگی همانند سیّد بن طاووس (در إقبال الأعمال ) او را توثیق نموده ، و ابن النّدیم ، در کتاب « ألفهرست » او را از ( ألثِّقاتِ الْعُلَماءِ الْمُصَنِّفینَ ) شمرده ، و علاّمۀ مجلسی دربارۀ او فرموده : (إنَّ لَهُ مَدائحَ کَثیرَةً) و بزرگان حدیث در کتابهای برجسته ای ، همانند : کافی و تهذیب و تفسر قمی و کامل الزّیارات، از او نقل حدیث نموده اند ، و چهره های عظیم الشّأنی همانند : شیخ مفید و سیّد مرتضی ( علم الهدی ) برخی از کتابهای او را نقل نموده اند(2) .
مورّخ نامدار و جغرافی دان ، مشهور، أحمد بن أبی یعقوب ، اسحاق
ص:264
بن جعفر بن وهب بن واضح ، کاتب اصفهانی ، معروف به ( یعقوبی ، و ابن یعقوبی ، و ابن واضح )، که از دانشمندان بزرگ تاریخ و جغرافیا ، در نیمۀ دوّم قرن سوّم هجری می باشد ، و دارای علم نجوم بوده ، و شعر نیز می سروده است .
او از معاصرین أحمد بن داوود ، أبوحنیفۀ دینوری می باشد (1) و به سیر و سیاحت ، شدیداً علاقه مند بوده ، و سفرهائی به أرمینیّه ( أرمنستان ) و هند و مصر و بلاد مغرب داشته ، و در ضمن سیاحت خود ، کتاب « البلدان » ، را که قدیمی ترین کتاب عربی ، در زمینۀ جغرافیا میباشد ، تألیف نموده است(2).
تألیفاتی گوناگون داشته که بعضی از آنها باقی مانده ، و برخی دیگر از بین رفته ، و فقط نام آنها باقی مانده است ، و مجموعاً به نُهْ عنوان می رسد(3) و مشهورترین آنها ، یکی « ألتّاریخ » است ، که در دو جلد می باشد ، و به نام « تاریخ یعقوبی » شهرت یافته ، و دیگری کتاب « ألبلدان » یا « أسماء البلدان » ، که در ضمن سیر و سیاحتهای خود نوشته ، و قدیمی ترین کتاب در موضوع خود، در عالَم عربی می باشد .
دو کتاب یاد شده ، در لیدن و نجف اشرف(4)و نیز در بیروت ، چاپ شده است، و تاریخ یعقوبی، به وسیلۀ دکتر ابراهیم آیتی ترجمه شده ، و چندین بار به چاپ رسیده ، و به وسیلۀ مرکز انتشارات علمی و فرهنگی ، وابسته به وزارت فرهنگ و آموزش عالی ایران ، چاپ سوّم آن در سال 1362 شمسی، انجام گرفته است ، و کتاب « البلدان » نیز، به وسیلۀ دکتر ابراهیم آیتی ترجمه گردیده ،
ص:265
و چندین بار به چاپ رسیده ، که چاپ سوّم آن به وسیلۀ بنگاه ترجمه و نشر کتاب در سال 1356 شمسی ، انجام گرفته است .
واضح ، جدّ أحمد بن أبی یعقوب ، از شیعیان أهل البیت علیهم السلام بوده، و جان خود را بر سَرِ این راه گذاشته، و به شهادت رسیده است (1)، و شخص أحمد بن أبی یعقوب نیز ، به نوشته و تصریح بسیاری از صاحبان تراجم ، شیعه بوده ، و در تشیّع او شبهه ای نیست، زیرا او « حدیث غدیر » و « حدیث ثقلین » و تفسیر آن به کتاب خدا و عترت را نقل نموده ، و نزول آیۀ ( ألْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ ... ) را در روز نصب أمیر المؤمنین علی علیه السلام به خلافت در غدیرخم، تصریح کرده ، و هیچیک از خلفاء را به جز امام علی علیه السلام با عنوان أمیرالمؤمنین ، یاد نمی کند (2)
سارتن، پس از آن که یعقوبی را به عنوان مورّخ و جغرافی دان شیعه معرّفی می کند، می گوید : از لحاظ شیعه بودن وی ، این کتاب جالب توجّه است ، چه ، بی طرفانه و با علاقۀ خاص نوشته شده است .
و جرجی زیدان نیز می نویسد : از مزایای تاریخ یعقوبی علاوه بر قِدْمَت آن ، این است که ، مؤلّف آن شیعی مذهب است و از عبّاسیان چیزهائی می نویسد ، که دیگران از ذکر آن پرهیز می کنند .
یعقوبی ، از خطب و رسائل یا کلمات قصار رسول اکرم صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ، و هر یک از أئمه شیعه علیهم السلام تا امام رضا علیهم السلام را نقل می کند ، و در حوادث سال 254 ، وفات امام هادی علیهم السلام را بیان نموده ، و در حوادث سال 204 ، اجمالی از ازدواج امّ
ص:266
الفضل با امام جواد علیه السلام را ذکر نموده است(1). تاریخ فوت أحمد بن یعقوب را متفاوت نوشته اند ، همانند : 278، بعد از 278، 282، 284 ( که این قول أخیر مشهور میباشد ، و در معجم الأدباء یاقوت حموی (جلد 5، صفحۀ 154) آمده است ، ولی علاّمۀ امین ، در أعیان الشّیعه نوشته اند که : یعقوبی در شب عید فطر 292 ، به یاد روزگار قدرت آل طولون افتاده ، و زوال سلطنت آنها را مورد عبرت قرار داده ، و أشعاری سروده است، و از این جریان معلوم می شود که وفات او پس از این تاریخ می باشد (2).
أبوجعفر، أحمد بن علویّه اصفهانی ، معروف به « أبو الأسود » و « إبن الأسود » متولّد 212 و متوفّای 320 هجری(3).
وی محدّثی نامدار، و شاعری بسیار بزرگ ، و مجاهدی عظیم الشّأن می باشد . در کتابهای « تهذیب شیخ طوسی » و « من لا یحضره الفقیه صدوق » از او نقل حدیث گردیده ، و شیخ طوسی در بخش مربوط به ابراهیم بن محمّد ثقفی کوفی اصفهانی ، کتابهای او را به واسطۀ أحمد بن علویّۀ اصفهانی ، روایت می نماید (4) . مرحوم نجاشی ، کتاب او را به نام « الإعتقاد » ( فی الأدعیه ) نقل نموده (5) ، و ابن شهر آشوب مازندرانی ، در کتاب نفیس « معالم العلماء »
ص:267
مینویسد : ( لَهُ کُتُبٌ مِنْها دُعاءُ الإعْتِقادِ ، وَ لَهُ النُّونِیَّةُ ، الْمُسَمّاةُ بِالألْفِیَّةِ وَ الْمُحَبّرة (1) ) و شیخ طوسی او را جزء راویانی که درک محضر امامان معصوم علیهم السلام ننموده اند ذکر نموده است (2) .
عدّه ای از محدّثین ، همانند : أبوجعفر، محمّد بن الحسن الولید ( متوفّای 343) و سعد بن عبد الله أشعری (متوفّای 299 یا 300 یا 301 هجری ) و حسین بن محمّد بن عمران أشعری و عبد الله بن حسین (حسن) مؤدّب و ... ، از او نقل حدیث مینمایند ، و این بزرگمرد از مشایخ آنها به شمار می رود(3).
در هنگامی که قصیدۂ نونیّۀ ابن علویّه را ، که به نام « ألفیّه » بوده ( ولی هشتصد و سی و چند شعر او ضبط شده(4) برای أبو حاتم سجستانی خواندند ، به تعجّب در آمد و به أهل بصره گفت : والله این شاعر اصفهانی، در استحکام شعر وکثرت فوائد آن ، بر شما تفوّق یافته است ( با این که عرب زبان هستید ، و شعر عربی سرودن ، زبان مادریِ شما است ) . ابن علویّه در این اشعار ، روایات فضائل أمیرالمؤمنین علی علیه السلام را مطرح نموده ، و با مخالفان خلافت آن حضرت، احتجاج نموده ، و مخصوصاً کلمۀ مولی را که به معنی ولایت مطلقۀ آن امام است ، به صورتی بدیع ، بیان داشته است . ثعالبی ، در «یتیمة الدّهر » ابن علویّه را از شعراء و نویسندگان اصفهان ذکر نموده (5) ، و سیوطی در « بُغیة الوعاة » ، او
ص:268
را صاحب لغة و أدیب و شاعر خوانده (1) و صاحبان تراجم، شعرش را در جزالت و استحکام و فصاحت و قوّة ترکیب و نظم معانی ، در سرحدّکمال دانسته ، و بیان او را در مناقب أئمّه علیهم السلام و دفاع از مذهب إمامیّه ، شیرین ، و همراه با منطقی قویّ ، شمرده اند .
علاّمۀ امینی در الغدیر ، او را در زمرۂ شعراء غدیر شمرده ، و منتخبی از اشعار او را نقل کرده ، و حاج آقا بزرگ طهرانی او را ، در زمرۀ نوابغ رواة در سَدِۀ چهارم ، ذکر نموده ، و صاحب أعیان الشّیعه ، او را جزء چهره های برجستۀ علم و ادب
جهان شیعه به شمار آورده ، و یاقوت حموی در معجم الأدباء ، او را ستوده و تمجید کرده است (2).
و در یک کلام: أحمد بن علویّۀ اصفهانی ، از مفاخر شیعه ، و از چهره های برجستۀ علمی و ادبی اصفهان ، و آبروئی برای تاریخ علم و ادب و تشیّع می باشد
أدیب نامدار ، و نویسندۀ صاحب آثار، و مؤرّخ متتبّع ، و لُغَویِ متبحّر، حمزة بن حسن اصفهانی ، مکنّی به أبو عبد الله ، و متوفّای پس از 350 هجری . وی از دانشمندان معروف اصفهان در قرن چهارم می باشد ، و در لغت و تاریخ و ادبیّات برجستگی داشته است .
ابن النّدیم، از آثار او : 1 - اصفهان و أخبارها ، 2 - ألتّشبیهات ، 3 - أنواع الدّعاء 4- ألتّصحیف 5-ألأمثال علی أفعل ... ، 6 - الأمثال الصّادرة عن ثبوت الشّعر ،
ص:269
٧- التّنبیه علی حروف المصحف ، 8- رسائل ، 9 - التّماثیل فی تباشیر السّرور را ، برشمرده است (1). از آثار قلمی و مهم حمزۀ اصفهانی ، کتاب « تاریخ سِنی ملوک الأرض و الأنبیاء » می باشد ، که به نام « تاریخ ملوک الأرض » نیز نامیده شده است (2).
این کتاب به لاتین ترجمه شده ، و در لیبسیک در سال 1866 میلادی ، در دو جزء ، یکی با متن عربی ، و دیگری ترجمۀ لاتین ، به چاپ رسیده ، چنانچه در سال 1340 قمری ، در کلکته و برلین نیز ، چاپ شده است(3).
علاّمۀ امین ، کتاب دیگری از او یاد کرده به نام « ألْخَصائِصُ وَ الْمُوازَنَةُ بَیْنَ الْعَرَبِیَّةِ وَ الْفارْسِیَّةِ » فی تاریخ آدابِ اللُّغَةِ الْعَرَبِیَّةِ ، که نسخۀ خطّی آن در کتابخانۀ خدیویّه موجود است (4). نویسندۀ محقّق ، آقای دکتر لطف الله هنرفر ، وفات این بزرگمرد را بین سالهای 350 تا 360 دانسته است (5) .
أدیب نحوی ، وکاتب شاعر ، و مورّخ حافظ ، نسّابۀ متبحّر، و محدّث متفنّن، علیّ بن حسین بن محمّد اصفهانی ، مکنّی و معروف به أبو الفرج اصفهانی، متولّد 284 و متوفّای 356 یا 357 یا بعد از 360 هجری . وی ، نسبش به مروان حمار می رسد ، و از امویان می باشد ، ولی علم و دانش او از یک طرف، و بینش اجتماعی او از طرفِ دیگر، او را به سوی مکتب تشیّع سوق داده است ،
ص:270
و مخصوصاً محیط خانوادگی او در شهر و جامعۀ اصفهان ، در این زمینه مؤثّر بوده ، و نام علی ( برای خودش ) و نام حسین ( برای پدرش ) گویای این گرایش در خانواده او ، و نیز در جامعۀ اصفهان آن روز می باشد . خاندان أبو الفرج ، علمی بوده ، و جمعی از آنها از دانشمندان بوده اند، و مذهب تشیّع داشته اند (1)
شیخ طوسی در الفهرست ، او را در شمار مصنّفین شیعه برشمرده ، و او را زیدی المذهب دانسته ، و کتابهای او را از قبیل : « ألأغانی الکبیر »، و « مقاتل الطّالبیّین » و کتاب « مانزل من القرآن فی أمیر المؤمنین علیه السلام و أهل بیته علیهم السلام » ، و «کتاب فیه کلام فاطمه علیها السلام فی فدک » ، و غیر اینها ، ذکر نموده است (2) .
مرحوم اردبیلی ، در « جامع الرّواة» ، با استناد به کلام علاّمه در « خلاصه » و شیخ طوسی در « ألفهرست » او را زیدی المذهب ، و صاحب تصنیف ذکر نموده (3)، و مرحوم مامقانی در « تنقیح المقال » پس از آن که مطالب شیخ طوسی و دیگران را دربارۀ او نقل نموده ، فرموده است : و الرَّجُلُ وَ إنْ کانَ زَیْدِیّاً ، إلاّ أنَّهُ مُعْتَمَدٌ عِنْدَ الأصْحابِ ، فَیَکُونُ حَدیثُهُ مِنَ المُوَثَّقِ (4)، و مرحوم آیة الله العظمی ، آقای خوئی در معجم رجال الحدیث ، به ستایش های شیخ حرّ عاملی در مورد علم و ادب و کتب أبو الفرج اصفهانی، و نیز نوشته های شیخ طوسی دربارۀ این عالِم ادیب ، اکتفاء نموده ، و إظهار نظر دیگری نفرموده است (5) .
أبو الفرج اصفهانی ، دارای علوم و فنون گوناگون ، از قبیل : لغت ، نحو ،
ص:271
صرف ، تاریخ ، علم أنساب ، علم جوارح ، طبّ انسانی و طبّ حیوانی ( دامپزشکی ) ، نجوم بوده ، و در شعر و أدب و نویسندگی ، از اعجوبه های تاریخ به شمار رفته است ، و أکثر أخبار و أشعار و أحادیث و أنساب را ، با اسناد و اسامی قائلین و ناقلین آنها ، حافظ بوده (1)، و به همین جهت نوشته های او مورد توجّه قرار گرفته است . او بی گمان ، از چهره های درخشان ، و از نوابغ تاریخ ادبیّات عرب می باشد ، و لذا در عموم کتب تراجم و تاریخ بزرگان ، از دانش و اندیشه او ، تمجید گردیده است .
یاقوت در « إرشاد الأریب » می نویسد : وی علاّمه و نسب شناس و راوی أخبار ، و جامعِ میان وسعت روایت و دقّت تحقیق بود ، و حافظه و هوشی فوق العاده داشت . هیچ مؤلّفی را نمی شناسیم که آثارش در فنون أدب ، نیکوتر و جامعتر از أبو الفرج باشد، و با این همه ، شاعری شیرین گفتار بوده است (2) .
ثعالبی در یتیمة الدّهر می نویسد : علیّ بن حسین اموی ، اصفهانیّ آلأصل و بغدادیّ المَنشأ ، از أعیان و شخصیّت های اُدباء و از مصنّفین کم نظیر ( ویا بی نظیر ) بوده ، و شعرش جامع بین إتقان و استحکام عالمان، و ظرافت و لطافت شعرای ظریف گوی می باشد(3).
یاقوت حموی در معجم الأدباء ، او را به شدّت تجلیل می نماید ، و او را علاّمۀ نسّاب و أخباریِ حُفَظَهْ (4)، و جامع بین وسعت روایت و حذاقت در درایت و فهم می شمارد، و می نویسد :
ص:272
کتابها و تصنیفات کسی را در زمینه هائی که أبو الفرج کتاب نوشته ، بهتر از آثار او نمی دانم ، و آنگاه دربارۀ کتاب «ألأغانی » او می نویسد: به جان خودم، این کتاب ، أرزشمند ، نامدار، پُر فایده ، پُر دانش و جامع بین جِدِّ کامل ، و هزل
خالص می باشد(1).
کتابها و آثار قلمی أبو الفرج اصفهانی را تا یکصد کتاب نام برده اند (2) که از آن جمله است :
١- الأغانی ، که معروفترین کتاب اوست ، و در ظرف پنجاه سال تألیف گردیده (3)، و صاحب بن عبّاد وقتی خبردار شد که ، سیف الدّوله ، به عنوان جایزه یکهزار دینار به أبو الفرج داده برای کتاب الأغانی ، گفت : سیف الدّوله حق أبو الفرج را رعایت نکرده ، و او مستحقّ چندین برابر این جایزه بوده ، و سپس در أوصاف کتاب سخن بسیار گفت ، و اضافه کرد که ، خزانه من مشتمل بر دویست هزار جلد کتاب بود، ولی هیچ کدام از آنها به جز این کتاب ، أنیس شبهای من و مورد اعجاب و توجّه من نمی بود (4).
2- مقاتل الطالبیّین ، که در آن، شهدای خاندان أبی طالب را ، از جعفر طیّار تا شهدائی که ، تا أواخر حکومت مقتدر عبّاسی (متوفّای 320)، به شهادت رسیده اند ، مورد ذکر قرار داده ، و شرح حال و شهادتشان را نوشته ، و در سال
ص:273
313 از نوشتن آن ، فارغ گردیده است (1).
3 - کتاب التّنزیل فی أمیرالمؤمنین علیه السلام یا طبق نوشتۀ شیخ طوسی در الفهرست ما نَزَلَ مِنَ الْقُرآنِ فی أمیرِ المُؤمِنینَ علیه السلام و أهْلِ بَیتِه علیهم السلام
4- کِتابٌ فیهِ کَلامُ فاطِمَةَ علیها السلام فی فَدَک (2)
5- آدابُ الغُرَباءِ مِنْ أهْلِ الْفَضْلِ وَ الأَدَبِ
أبو الفرج اصفهانی ، با این که از بنی مروان و بنی امیّه است، نه تنها گرایش به تشیّع داشته ، بلکه شخصاً شیعۀ زیدی بوده ، و خاندان او نیز شیعه یا متمایل به تشیّع بوده اند ، تا آنجا که پدر او به نام حسین و خودش به نام علی نامگذاری گردیده بوده است، و این دو نامگذاری نشانۀ بسیار روشنی ، از جوِّ گرایش شدید نسبت به أهل البیت علیهم السلام در شهر اصفهان می باشد ، زیرا اگر چنین گرایشی در اصفهان نمی بود ، معنی نداشت که در خاندانی اموی ، نام مقدّس أئمّۀ معصومین علیهم السلام ، بر نوزدان نهاده شود .
بنابراین ، نه تنها تشیّع أبو الفرج اصفهانیِ مروانیِ اموی ( که مؤرّخین سنّی را به شگفتی آورده (3) ) ، و تألیفات او ، همانند : مَقاتِلُ الطّالِبیّینَ ، و ما نَزَلَ مِنَ الْقُرْآنِ فی أمیرِ الْمُؤمِنینَ علیه السلام و أهْلِ بَیْتِه علیهم السلام ، از نشانه های ریشه های عمیق تشیّع در اصفهان می باشد ، بلکه نام گذاری های خانوادگی ، در خاندان او ، از اسناد مهمّ عمق
ص:274
اعتقاد به امامت و أهل البیت علیهم السلام در اصفهانِ قدیم می باشد .
أبو الفرج اصفهانی با توجّه به موقعیّت علمیِ برجسته اش از یک طرف . و این که از خاندان بنی امیّه و بنی مروان است ، و با این حال نقل مناقب و فضائل خاندان رسالت نموده ، از طرفِ دیگر ، نقش مؤثّری در نشر روایات مربوط به خاندان رسالت ( أعمّ از مقامات الهی و منصب امامت و فضائل و مصائب و مظلومیّت آنها ) داشته است ، و لذا علاّمۀ مجلسی قَدْسُ سِرُة در بحار الأنوار ، در موارد بسیار زیادی ، روایات او را ( أعمّ از آنچه در « ألأغانی » یا « مقاتل الطّالبیّین » یا « ما نزل من القرآن فی أمیر المؤمنین علیه السلام و أهل بیته علیهم السلام » و ... ، نقل نموده ) ذکر فرموده ، و در بخش های گوناگون و مجلّدات آن کتاب ارزشمند و نورانی ، روایات أبی الفرج اصفهانی را در زمینۀ مسائل امامت و ولایت و فضائل أهل البیت علیهم السلام ، نقل نموده است .
نه تنها أبو الفرج اصفهانی ( علیّ بن الحسین أمویِ مروانیِ شیعی) چهره ای علمی برای تشیّع اصفهان می باشد ، بلکه در خاندان او ، جمعی عالِم و محدّث و شیعی بوده اند (1)که خاندانی علمی را تشکیل می دهند .
خاندان أبو الفرج ، گرچه مروانی بوده اند ، ولی همانند بسیاری از آگاهانِ آن زمان
ص:275
نسبت به تشیّع و مکتب أهل البیت علیهم السلام ، گرایش و یا اعتقاد داشته اند (1).
افتخار ایران و اسلام و تشیّع و عالَم علم و ادب ، اسماعیل بن عبّاد بن عبّاس بن عبّاد بن أحمد بن إدریس دیلمی قزوینی طالقانی اصفهانی ، متولّد 326 و متوفّای 24 صفر 385 هجری . وی مکنّی به أبو القاسم و ملقّب به « کافی الکُفاة » ، و معروف به « صاحب » و « این عبّاد » و عمدةً ، « صاحب بن عبّاد » ، می باشد .
در تاریخ علم و ادب ایران و تشیّع، و نیز در تاریخ سیاست و وزارت کشور کهن سال ایران ، چهرۀ صاحب بن عبّاد می درخشد، و صاحبان تراجم، و مورّخین و شعراء و نویسندگان دائرة المعارف ها، هرکدام به تفصیل ، از عظمت و شخصیّت و أبعاد وجودی و برکات این بزرگمرد، سخن گفته اند ، و بسیاری از آنها ، خود را عاجز از بیان تمام کمالات و ارزشهای این افتخار عالَم علم و ادب ، دانسته اند .
وی ، أدیب کامل ، لغوی محقّق ، نحوی مدقّق ، منشی و شاعر خوش ذوش ، و لطیفه گوی و فصیح و بلیغ ، متکلّمی متبحّر ، فقیه و دین شناسی عالیقدر ، محدّثی عظیم الشّأن و نکته سنجی بی نظیر بوده ، که او را نادرۂ روزگار و أعجوبۀ زمان و افتخار دوران و شمع محفل علماء و اُدباء و سادات و صاحبان فضل ، خوانده اند .
صاحب بن عبّاد، وزیری بی نظیر برای مؤیّد الدّوله و نیز فخر الدّوله ( از آل بویه ) بوده ، و در مراتب علم و فضل ، و جود و بخشش و فصاحت و بلاغت ، و تفنّن و لطافت روح ، و حضور ذهن و آمادگیِ جواب و ... ، مورد قبول عموم صاحب نظران و اندیشمندان ، می باشد .
ص:276
ذکر فضائل صاحب بن عبّاد، نه تنها در کتابها و رساله ها، و نیز اشعار شعرای بزرگ ، فراوان دیده می شود، بلکه بسیاری از ستایشگران فضائل این بزرگمرد ، به این ستایشگری افتخار نموده ، و بر خود می بالند، و از روحِ بلند این بزرگ شخصیّت علم و دین ، پوزش می طلبند ، و به دلیل عدم قدرت بر إحصای فضائل او ، عذر تقصیر می خواهند .
محدّث و فقیه بزرگ شیعه ، و افتخار بزرگ عالَم تشیّع ، مرحوم شیخ صدوق رضوان الله علیه ، کتاب نفیس و پرأرزش « عیون أخبار الرّضا » علیه السلام را ، به نام نامیِ صاحب بن عبّاد ، تألیف نموده ، و در مقدّمۀ آن ، دو قصیدۀ زیبای صاحب بن عبّاد ، در زمینۀ إهداء سلام به حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السلام را ، نقل نموده ، و سپس دو حدیث از امام صادق علیه السلام ، و یک حدیث از امام رضا علیه السلام ، دربارۀ فضیلت سرودن شعر پیرامون أهل البیت علیهم السلام ، نقل نموده ، و سپس نوشته است
فَأَجْزَلَ اللهُ لِلصّاحِبِ الْجَلیلِ ، الثَّوابَ عَلی جَمیعِ أقْوالِهِ الْحَسَنَةِ ، وَ أفْعالِهِ الْجَمیلَةِ ، وَ أخْلاقِهِ الْکَریمَةِ ، وَ سیرَتِهِ الْمَرْضِیَّةِ ، وَ سُنَنِهِ الْعادِلَةِ ، وَ بَلَّغَهُ کُلَّ مَأْمُولٍ، وَ صَرَفَ عَنْهُ کُلَّ مَحْذُورٍ ، وَ أظْفَرَهُ بِکُلِّ خَیْرٍ مَطْلُوبٍ ، وَ أجارَهُ مِنْ کُلِّ بَلاءٍ وَ مَکْرُوهٍ ، بِمَن استَجاَرهُ مِنْ حُجَجِهِ الأئِمَّةِ ، بِقَوْلِه فی بَعْضِ أشْعارِه فیِهمْ :
إنَّ ابْنَ عَبّاد اسْتَجارَ بِمَنْ *** یُتْرَکُ عَنْهُ الصُّرُوفُ مَصْرُوفَه
و بقوله فی قصیدة أخری :
إنَّ ابْنَ عَبّاد اسْتَجارَ بِکُمْ *** فَکُلُّ ماخافَهُ سَیُکْفاهُ
و جَعَلَ اللهُ شُفَعائَهُ الَّذینَ أسْمائُهُمْ عَلی نَقْشِ خاتَمِه
شَفیعُ إسْماعیلَ فی الأخرة *** مُحَمَّدٌ وَ الْعِتَرةُ اُلطّاهِرَة
ص:277
وَ جَعَلَ اللهُ دَوْلَتَهُ مُتَّسِعَةَ الأیّامِ ... (1)
آری ، شیخ صدوق، آن محدّث دقیق ، و راستگویِ نامدار ، أقوال صاحب بن عبّاد را ، حَسَنه ، و أفعال او را ، جَمیلَه ، و أخلاق او را ، کَریمه ، و سیرۀ او را ، مرضیّه ، و سنّت های او را ، عادِله دانسته و او را مشمول دعاهای فراوان خود نموده ، و دلیل این همه تجلیل و دعای خیر را ، پناهنده شدن آن بزرگمرد ، به خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ، دانسته است .
فقیه و محدّث عظیم الشّأن، و محقّق و زاهد علاّمه ، ملاّ محمّد تقی مجلسی ، صاحب بن عبّاد را ، أفقه فقهای شیعه ( از متقدّمین و متأخّرین ) و رئیس المحدّثین و المتکلّمین ، و علاّمه ، دانسته و نوشته است که :
هر اندازه و مرتبه ای از علم و فضل ذکر شود، و صاحب ، در مرتبۀ بالاتری از آن است(2)شخصیّت عظیم الشّأن ، و تالی تِلْوِ معصوم ، سیّد رضی الدّین بن طاووس حلّی در کشف الیقین از صاحب بن عبّاد تجلیل نموده ، و او را ستوده است(3).
و فقیه و اصولی و رجالی نامدار، صاحب روضات الجنّات ، در ضمن یک بررسی مفصّل از فضائل و مناقب و آثار و خدمات صاحب بن عبّاد ، عبارت های بزرگان تاریخ و تراجم، و شعراء و نویسندگان را ، در ستایش صاحب نقل نموده ، و با زیباترین و محقّقانه ترین مطالب و عبارات ، گوشه هائی از عظمت این نادرۂ روزگار را ، به نمایش گذارده ، و ترسیم نموده ، و در یک
ص:278
عبارت جامع و زیبا ، به نقل از ثعالبی فرموده است :
هُوَ فَوْقَ ما قالَ أوْ یَقُولُهُ الْقائِلُونَ
وَ ألْیَقُ بِأنْ لا یَسْألَ عَنْ حَقیقَةِ أمْرِهِ السّائِلُونَ
و علاّمۀ محقّق و متتبّع ، آیة الله ، سیّد محسن أمین عاملی ، در « أعیان الشّیعه » ، در ضمن یک بررسی بسیار گسترده ( از صفحۀ 231 تا 374 جلد 11، چاپ قدیم، و از صفحۀ 328 تا 376، جلد 3، چاپ جدید ، با صفحات بسیار بزرگ ، که در حدّ یک کتاب مستقل می باشد ) أبعاد عظمت این شخصیّت بزرگ جهان اسلام و تشیّع را تشریح نموده است .
و حافظ أبونعیم اصفهانی ، در شمار محدّثین اصفهان ، از صاحب بن عبّاد یاد نموده ، و نوشته است: اسماعیل بن عبّاد بن العبّاس الطّالقانی ، أبو القاسم الوزیر ، الملقّب بالصّاحب ، سمع بالعراق و الرّی و إصبهان الکثیر ... (1) و این چنین کثرت و فراوانی سماع حدیث را برای صاحب ( آن هم در عراق و ری و اصفهان ، سه مرکز بزرگ علم الحدیث ) به عنوان امتیازی بزرگ ، ذکر نموده است .
و یاقوت حموی ، در ضمن تمجید ها و بحث گسترده دربارۀ صاحب بن عبّاد ( از صفحۀ 168 تا 317، از جلد ششم معجم الاُدباء ) می نویسد :
فَسُبْحانَ مَنْ جَمَعَ الْعالَمَ فی واحِدٍ ، وَ أبْرَزَ جَمیعَ قُدْرَتِهِ فی شَخْصٍ (2) یعنی منزّه است آن خدایی که همۀ عالَم را ، در یک نفر جمع نموده ، و تمام قدرت خود را در شخص واحدی ، به نمایش در آورده است .
و صلاح الدّین صفدی ، در ضمن یک بررسی مفصّل و نقل آثار عظمت علمی
ص:279
و اخلاقی و عملیِ صاجب ، این بزرگمرد را ، نادرۀ عصر و اعجوبۀ دهر، در فضائل و مکارم دانسته ، و با نقل داستان تواضع و خضوع او در برابر حق، و یک هفته در بیت التّوبه اقامت جستن ، و از لغزشهای خود در پیشگاه خداوند طلب بخشش نمودن ، و سپس به إملاء حدیث پرداختن ، روح عبادت و خداجوئیِ او را مورد توجّه قرار داده است (1).
و سمعانی ، در کتاب « ألأنساب » آن چنان شهرت نام « صاحب » و أشعار و مجموعه های او را ، در نظم و نثر ، در همۀ آفاق و بلاد ، در سطحی وسیع و برجسته دانسته ، که از شرح مفصّل خودداری نموده ، و تنها به نقل یک جملۀ ارزشمند از کلام صاحب اکتفاء نموده ، و آن جمله این است :
مَنْ لَمْ یَکْتُب الْحَدیثَ لَمْ یَجِدْ حَلاوَةَ الإسْلامِ (2) یعنی : کسی که حدیث ننویسد ، شیرینی اسلام را ، در نیافته است . و ثعالبی ، در یتیمة الدّهر ، در یک بخش وسیع از کتاب خود ( از صفحۀ 188 تا 286، جلد سوّم ) کمالات و محاسن علمی و عملی و اجتماعی صاحب را مورد بحث قرار داده ، و در ابتدای سخن نوشته است : لَیْسَتْ تَحْضُرُنی عِبارَةٌ أرْضاها لِلإفْصاحِ عَنْ عُلُوِّ مَحَلِّهِ فِی الْعِلْم وَ الأدَبِ ، وَ جَلالَةِ شَأنِهِ فِی الْجُودِ وَ الْکَرَمِ ، وَ تَفَرُّدِهِ بِغایاتِ الْمَحاسِنِ ، وَ جَمْعِهِ أشْتاتَ الْمَفاخِرِ ، لأِنَّ هِمَّةَ قَوْلی تَنْخَفِضُ عَنْ بُلُوغِ أدْنی فَضائِلِهِ وَ مَعالیهِ ، وَ جَهْدَ وَصْفی یَقْصُرُ عَنْ أیْسَرِ فَواضِلِهِ وَ مَساعیهِ ... ، لا حَرَجَ فی مَدْحِهِ بِکُلِّ ما یُمْدَحُ بِهِ مَخْلُوقٌ ، وَ لَوْلاهُ ما قامِتْ لِلْفَضْلِ سُوقٌ . کانَتْ أیّامُهُ للْعَلَویَّةِ وَ الْعُلَماءِ وَ الأدَباءِ وَ الشُّعَراءِ ، وَ حَضْرَتُهُ مَحَطَّ رِحالِهِمْ ، وَمَوْسِمَ فُضَلائِهِمْ ، وَ
ص:280
مَتْرَعَ آمالِهِمْ ، وَ أمْوالُهُ مَصْرُوفَةً إلَیْهِمْ ، وَ صَنایِعُهُ مَقْصُورَةً عِلَیْهِمْ، فَبَلَغَ مِنَ الْبَلاغَةِ ما یُعَدُّ فِی السِّحْرِ وَ یَکادُ یَدْخُلُ فی حَدَّ الإعْجازِ ، وَ سارَ کَلامُهُ مَسیرَ الشَّمْسِ ...(1) .
و خیر الدّین زرکلی ، او را از نوادر دهر در علم و فضل و تدبیر و نیکوئی رأی شمرده ، و تألیفات او را ، جلیل و ارزشمند دانسته است (2) .
و هم چنین در هر کتاب و نوشته ای ، از قدیم و جدید ، و با مواضع فکریِ گوناگون ، و در زمینه های مختلف تاریخی ، ادبی ، اجتماعی ، اخلاقی ، کلامی و ... ، مراجعه بنمائیم ، فضائل و مکارم اخلاقی ، و آثار علمی و ادبی این نادرۀ روزگار ، جلب نظر می نماید .
اندیشۀ بلند و مقام علمیِ والا، و گستردگیِ معلومات صاحب بن عبّاد از یک طرف ، و تشویق های فراوان ، بخشش های متنوّع و گستردۀ صاحب ، به دانشمندان و اندیشمندان ، و حمایت های بی دریغ و فراوان او ، از بزرگان علم وأدب ، از طرف دیگر ، عامل بسیار مهمّی برای ترویج از علم و ادب بود ، و از این جهت ، دوران زندگی و وزارت صاحب ، از درخشان ترین أدوار علمی و ادبی تاریخ ایران عموماً ، و اصفهان ، بالخصوص می باشد .
آری ، دربار صاحب بن عبّاد ، همواره قبلۀ آمال دانشمندان ، و مجمع علماء و سادات ، و نیز أرباب کمال و أکابر دانشمندان ، و أجلاّی اُدباء و شعراء بوده ، و مرجع استفادۀ طبقات أفاضل به شمار می رفته ، و پیوسته آنها را به تألیف و تصنیف کتاب تشویق می نموده است .
ص:281
و در همین راستا ، شیخ جلیل ، حسن بن محمّد قمی ، کتاب «تاریخ قم »، و قاضی علیّ بن عبدالعزیز جرجانی ، کتاب « تهذیب التّاریخ » ، و أحمد بن فارس رازی لغوی ، کتاب « صاحبی » را در لغت ، و ثعالبی ، « یتیمة الدّهر » را ، به نام صاحب ، تألیف نموده اند(1) و از همه مهمتر ، صدوق المحدّثین ، و شیخ مشایخ شیعه ، و رئیس فرقه ناجیه ، مرحوم شیخ صدوق قَدْسُ سِرُة ، کتاب عظیم الشّأن « عیون أخبار الرّضا علیه السلام » را به نام او تألیف کرده است .
و به همین جهت ، شعرای نامی وقت ، که به نوشتۀ « بُغْیَةُ الْوُعاة » ، به پانصد نفر می رسیده ، و صاحب دیوان بوده اند ، مدایح بسیاری در شأن و عظمت صاحب بن عبّاد سروده اند (2)
نه تنها دانشمندان و فقهاء و محدّثین و اُدباء و شعراء ، از بخشش های گسترده ، و تشویق کنندۀ صاحب بن عبّاد ، بهره می گرفتند، بلکه خوانِ کَرَمِ او برای عموم مردم گسترده بوده است . هرکس در ماه رمضان بعد از عصر وارد دربار او می شد ، بایستی پس از افطار برگردد ، و در هر شب از ماه رمضان ، هزار نفر روزه دار در سر سفرۀ إحسان او افطار می نمودند ، و خیرات و مبرّات او در ماه رمضان، معادل کارهای نیکو و صدقات او در یک سال بوده (3)، که در این زمینه داستانهای عجیب و شنیدنی ، در نوشته های گوناگون ، و کتب تاریخ و تراجم ، ثبت شده است .
ص:282
حکومت آل بویه ( که از خاندانهای شیعه ، و طرفدار و مروّج تشیّع بودند ) در دورۀ وزارت صاحب بن عبّاد ، به اوجِ نقش و تأثیر خود ، در ترویج مذهب شیعه رسید ، و مظاهر مکتب أهل البیت علیهم السلام ، و أفکار و اندیشه های اعتقادی و فرهنگیِ مذهب ، میدان رشد یافت ، تا آنجا که مذهب شیعۀ إمامیّه ، در زمان صاحب ، در شهر اصفهان به او نسبت داده می شد،
و مذهب تشیّع را ، مذهب صاحب بن عبّاد می دانستند (1).
آثار قلمی فراوانی از صاحب بن عبّاد، به جای مانده ، که از جملۀ آنهاست :
1- ألإبانة عن مذهب أهل العدل بحجج من القرآن و العقل ، 2- ألإمامة ٣- التّذکرة فی أصول ألخمسه ، 4 - أسماء الله وصفاته ، 5- ألأنوار ، 6- ألمحیط ( در لغت ، که 7 جلد است (2))، 7 - الأعیاد و فضائل ألتّیروز 8- ألإقناع ( فی العروض ) ، 9 - تفصیل أحوال السیّد عبدالعظیم الحسنی ، 10 - دیوان الرّسائل یا ألکافی فی الرّسائل (3)11 - دیوان الشّعر، 12 - القضاء و القدر ، 13 - ألسّفینه ، 14 - عنوان المعارف ( در تاریخ) .
و در مجموع، شمارۀ تألیفات صاحب بن عبّاد را تا بیش از سی أثر ، ذکر
ص:283
نمودهاند(1)، که برخی از آنها در ضمن چندین مجلّد بوده است .
گرچه محضر صاحب ، همیشه محلّ بحث و گفتگوی علمی و ادبی بوده ، و حوزۀ درسی به شمار می رفته ، ولی حوزۀ درسیِ رسمیِ صاحب ، گاهی اوقات تشکیل می شده ، که همانند آن در تاریخ کم نظیر یا بی نظیر بوده است، تا آنجا که نوشته اند:
هنگامی که صاحب برای املاء حدیث نشست ، جمعیّت فراوانی برای استماع حدیث گرد آمدند ، آن چنان که صدای یک نفر به همه نمی رسید ، و شش نفر ایستادند ، که هرکدام از آنها سخن و حدیث، را می شنید ، و با صدای بلند به دیگری می رسانید و آنهم به دیگری ، تا این که صدای حدیث به همۀ جمعیّت برسد (2) (3) .
و او در یک نوبت ، برای یکصد و بیست هزار نفر ، حدیث گفت (4)
در هنگامی که صاحب بن عبّاد ، در صدد املاء حدیث برآمد، روزی طیلسان (5) بر دوش گرفت ، و تحت الحنک أنداخت ، و با لباس علماء از خانه
ص:284
بیرون آمد ، و به علماء و محدّثین حاضر اظهار داشت : آیا سابقۀ مرا در علم میدانید ؟ همه تصدیق کردند ، آنگاه فرمود : با این که من هرچه از کودکی تاکنون خرج کرده ام ، از اموال پدر و جدّم بوده ، با این حال خالی از لغزش و تبعاتی که موجب ناخشنودی است ، نبوده ام ، بنابراین خدا را گواه می گیرم ، و شما را نیز شاهد قرار می دهم ، که توبه می نمایم به سوی خدا . و آنگاه محلّی را انتخاب نمود ، و آن را « بیت التّوبه » نام نهاد ، و یک هفته در آن اقامت جست ، و سپس نوشته ای از فقهاء دریافت نمود، دربارۀ درستیِ توبه اش ، و سپس برای املاء حدیث حاضر گردید ، و خَلق فراوانی برای سِماع حدیث ( که مقدّس ترین کوشش علمی در آن زمان بوده ) حاضر گردیدند ، وَکانَ الْمُسْتَملِی الْواحِدُ ، یَنْضافُ إلَیْهِ سِتَّهٌ ، کُلٌّ یُبَلِّغُ صاحِبَهُ ، فَکَتَبَ النّاسُ ، حَتّی الْقاضی عَبْدِ الْجَبّارِ (1).
صاحب بن عبّاد ، به خوبی می دانست که ، قداست حدیث و نقل آن، و تدریس معارف الهی و ترویج آن ، نیاز به روحی پاک و تزکیه شده دارد، و بدین جهت ، برای استفاده از کرسیِ درس حدیث ، در ابتداء ، به خودسازی و توبه و تزکیۀ روح پرداخت . « رحمة الله و رضوانه علیه »
نبوغ و جدّیت صاحب ، دو عامل اساسی برای تسلّط و تبحّر او ، در علوم گوناگون بوده است ، و لذا آثار گوناگونی از جامعیّتِ آن بزرگمرد نقل گردیده ، و دانشهای او را این چنین شمرده اند :
1- فقه ، 2- حدیث ، 3- تفسیر قرآن، 4 - کلام ( عقائد ) ، 5- لغت ، 6- نحو ،
ص:285
7- صرف ، 8- عروض ، 9- نقد أدبی ، 10 - تاریخ ، 11 - رجال 12 - طب .
صاحب بن عبّاد ، استادهای بسیاری دیده ، که از محضر آنها کسب علم نموده است ، همانند : 1- پدرش ، عبّاد بن عبّاس طالقانی ، دانشمند و محدّث و مفسّر و ادیب و نویسندۀ عالیقدر 20 - أبو الفضل بن العمید ، چهرۀ درخشان علم و ادب ، و شخصیّت برجسته ای که در فصاحت و بلاغت ، و جامعیّت در علوم عقلی و ریاضی و دینی و ادبی ، از مفاخر عالَم تشیّع و جامعۀ ایرانی می باشد، و بیشترین تحصیلات صاحب ، در نزد او بوده است(1)و بنابر یک نقل به مناسبت مصاحبت او با ابن العمید ، او را ملقّب به «صاحب» نموده اند(2).
3- أبو الحسین ، أحمد بن فارس لغوی نحوی
4- عبّاس بن محمّد نحوی ( ملقّب به عرام ) ، که این دو نفر أخیر ، از شاگردان شیخ جلیل ، أحمد بن أبی عبد الله برقی قمی ( صاحب کتاب نفیس و معروف محاسن ) بوده اند (3)
5- قاضی أحمد بن کامل بن شجره ، که از أصحاب محمّد بن جریر طبری بوده ، و در علم قرائت و أحکام و أدبیّات و شعر و تاریخ و حدیث ، رتبۀ بالائی داشته است .
در إرشاد کوپائی نقل نموده ، که عدّۀ شاگردان هیچ حوزۀ درسی ، به اندازۀ شاگردان صاحب نبوده است (4)، و در أکثر أوقات ، در محضر او بسیاری از
ص:286
أدباء و شعراء و أهل علم، از اصفهان و ری و جرجان (گرگان ) و ...، حاضر بوده اند ، همانند : 1- أبو الحسین سلامی، 2 - أبوبکر خوارزمی، 3 - أبوطالب مأمونی 4 - أبو الحسین بدیهی ، 5- أبوسعید رستمی ، 6- أبو القاسم زعفرانی ، 7- أبو العباس ضبّی، 8- أبو الحسن بن عبد العزیز گرگانی (جرجانی) ،
- أبو القاسم بن أبی العلاء 10 - أبو محمّد خازن ، 11- عبد الله بن حسن اصفهانی ( متولّی کتابخانۀ صاحب ) 12 - أبوهاشم علوی 13 - أبو الحسین جوهری، 14 - بنی المنجّم، 15 - ابن بابک ، 16 - ابن القاسانی ( کاشانی) 17- اسمعیل ، أبو الفضل همدانی، 18 - اسماعیل شاشی، 19 - أبو العلاء أسدی 20 - أبو الحسین غویری 21 - أبودلف خزرجی ، 22 - أبوحفصِ شهرزوری ، 23 - أبومعمّر اسماعیلی، 24 - أبو الفیّاض طبری ، 25 - أبوعلی، حسن بن قاسم رازی لغوی، (صاحب کتاب المبسوط در لغة )، و نیز جمع زیاد دیگری از بزرگان علم و ادب (1) .
با مطالعۀ اشعار و کلمات و تألیفات صاحب بن عبّاد ، به خوبی مشخّص می گردد که این بزرگمرد علم و دین و سیاست ، از أعماق جانش ، دوستدار خاندان عصمت و طهارت علیهم السلام ، و بیزار از دشمنان آنها بوده ، و قلب او آباد و روشن ، به « ولای آل محمّد علیهم السلام » بوده است . وی ، از علم و دانش ، اندیشه و استدلال ، فصاحت و بلاغت ، تدبیر و سیاست
حُسن سلیقه و حاضر جوابی ، نفوذ و اقتدار خود ،
ص:287
برای ترویج مکتب ولایت و امامت بهره می گرفته است .
گاهی آثار غضب و نگرانیِ روحی ، شدیداً در چهرۀ او ظاهر میگشت ، و دلیل آن، سخنی بود که برخلاف عشق درونی ، و محبّت عمیق قلبی خویش ، از مخاطب خود می شنید .
صاحب بن عبّاد ، در تألیفات خود ، و نیز اشعار بسیار زیادی که سروده ، و به نقل کامل بهائی ، شمار آنها که دربارۀ محبّت أهل البیت علیهم السلام و بیزاری از دشمنان آنها سروده ، نزدیک به ده هزار شعر می باشد(1)اعتقاد قلبی و ایمان راسخ و روح مجاهدت خود را به نمایش گذارده است ، که ذیلاً نمونه هائی را نقل می نمائیم :
١- بیست و هفت قصیدۀ زیبا ، در حق أمیر المؤمنین علی علیه السلام سروده ، که هریک از آنها ، از یکی از حروف تهجّی خالی است ، فقط قصیدۀ بدون واو را موفّق نگردیده بسراید ، و نوۀ او تکمیل نموده ، و در مدح خود « صاحب » سروده است (2) .
2 - دو قصیدۀ زیبا و پر شور ، دربارۀ امام رضا علیه السلام ، و سلام به آن حضرت سروده ، که شیخ صدوق آن دو قصیده را در ابتداء کتاب عیون أخبار الرّضا علیه السلام آورده است، و از جملۀ أشعار آن دو قصیده است :
أبلِغ سَلامی زاکِیاً***بِطُوسِ مَولایَ الرِّضا
سِبطَ النَّبیِّ المُصطَفی***وَابنَ الوَصیَّ المُتَضی
ص:288
قُل لَهُ مِن مُخلِصٍ***یَرَی اَلوَلا مُفتَرَضاً
فِی الصَّدرِ لَفحُ حِرقَةٍ***تَترُکُ قَلبی حَرَضاً
*****
یا سائِراً زائِراً إلی طُوسٍ***مَشهَدِ طُهرٍ وَ أرضِ تَقدیسٍ
أبلِغ سَلامی الرِّضا وَ حُطَّ عَلی***أکرَمِ رَمسٍ لِخَیرِ مَرمُوسٍ
وَاللهِ وَاللهِ ،حَلفَةُ صَدَرَت***عَن مُخلِصٍ فِی اَلوَلاءِ مَغمُوسٍ
*****
صَدَعتُ بِالحَقَّ فی وَلأئِکُم***وَالحَقَّ مُذکانَ غَیرُ مَنحُوسٍ
3-ودرضمن سرودهای دیگرمی گوید :
کانَ النَّبِیُّ مَدینَةَ العِلمِ الَّتی***حَوَتِ الکَمالَ وَکُنتَ أفضَلَ بابٍ
رُدَّت عَلَیکَ الشَّمسُ وَ هِیَ فَضیلَةً***ظَهَرَت فَلَم تُستَربِلَف نِقابٍ
لَم أحکَ إلاّ مارَوَتهُ نَواصِبُ***عادَتکَ وَهِیَ مُباحةُ الأسبابِ
4- و در جای دیگر می سراید :
بِحُبَّ عَلًّ تَزُولُ الشُّوک***وتَزکُو النُّفُوسُ وَ تَصفُو البِخار
ص:289
فَمَهما رَأیتَ مُحِبّاً لَهُ***فَثَمَّ الذَّکاءُ وَ ثَمَّ الفِخار
ومَهما رَأیتَ عَدُوّاً لَهُ***فَفی أصلِهِ نَسَبٌ مُستَعار
فَلاتَعذُلُوهُ عَلی فِعلِهِ***فحیطانُ دار أبیهِ قِصار
5- ونیز در زمینۀ ولایت حضرت علی علیه السلام و طرد دیگران می گوید :
یا أمیرالمُؤمِنینَ المُرتَضی***إنَّ قَلبی عِندَکُم قَد وُقِفا
کُلَّما جَدَّدتُ مَدحی فیکُمُ***قالَ ذُو النَّصبِ نَسیتَ السَّلَفا
مَن کَمَولایَ عَلیًّ مُفتِیاً***خَضَعَ الکُلُّ لَهُ وَ اعتَرَفا
6-ودر زمینۀ عدل و إمامت می گوید:
لُوشُقَّ قَلبی یُرئ وَسَطَهُ***سَطرانِ قَد خُطّا بِلاکاتِبٍ
العَدلُ وَ التَّوحیدُ فی جانِبٍ***وَحُبُّ أهلِ البَیتِ فی جانِبٍ
7-ودر جای دیگر می گوید:
شَفیعُ إسماعیلَ فِی الأخِرَة*** مُحَمَّدٌ وَالعِترَةُ الطّاهِرَة
8-ونیز در محبّت امام علی علیه السلام میگوید :
حُبُّ عَلیَّ بنِ أبی طالِبٍ*** هُوَالَّذی یَهدی إلَی الجَنَّةِ
إن کانَ تَفضیلی لَهُ بِدعَةً***فَلَعنَةُ اللهِ عَلَی السُّنَّةِ
9-و درمرثیۀ سیّد الشّهداء امام حسین علیه السلام سروده:
عَینُ جُودی عَلَی الشهید القَتیلِ***وَ آترُکِی الخَدَّ کَالمَحیلِ المَهیلِ
ص:290
لَیتَ رُوحی ذابَت دُمُوعاً فَأبکی***لِلَّذی نالَکُم مِنَ التَّذیلِ
فَوَلأئی لَکُم عُتادی وَ زادې***َیومَ القاکُمُ عَلی سَلسَبیلِ
لِیَ فیکُم مَدائِحٌ وَ مَراثی***حُفِظَت حِفظَ مُحکَمِ التَّنزیلِ
10-و در تبرّی از دشمنان أهل البیت علیهم السلام می گوید:
قَد تَبَرَّأتُ مِنَ الجِب***تَینِ تَیمٍ وَعَدیِّ
ومِنَ الشُّحَّ العُتُلَّ ال***مُستَخِفِّ الأَمَویِّ
أنَا لا أعرِفُ حَقّاً***غَیرَ لَیثٍ بِالغَریِّ
وثَماناً بَعدَ شِبلَی***هِ وَ مَحجُوبٍ خَفِیٍّ
و در یک کلام ، سروده های صاحب ، در زمینۀ مدح و منقبت و مرثیۀ أهل البیت علیهم السلام ، مخصوصاً فضائل أمیرالمؤمنین علی علیه السلام ، و مصائب سیّد الشّهداء امام حسین علیه السلام ، در حدّ گسترده و همراه با صراحت و قاطعیّت میباشد .
به أعیان الشّیعه ، هدیّة العباد ، روضات الجنّات ، بحار الأنوار جلد امام حسین علیه السلام ، ریحانة الأدب ، مناقب ابن شهر آشوب ، و بسیاری از کتب أدبی و تاریخی و تراجم ، مراجعه شود .
و نقش دو نگین انگشتری صاحب را ، پایان بخش این قسمت قرار می دهیم
عَلَی اللهِ تَوَکَّلتُ***وَ بِالخَمسِ تَوَسَّلتُ
ص:291
شَفیُع إسماعیل فِی الآخِرَة***مُحَمَّد وَ العِترَةُ الطّاهِرَة
کتابخانۀ عظیم و مفصّل صاحب ، در حدّی از عظمت و گستردگی بوده ، که مجلّدات آن را با رقم دویست و شش هزار (1) و به نقلی دیگر ، دویست و هفتاد هزار(2) تعیین نموده اند . در یک سفر ، کتابهای او را چهار صد شتر حمل می نمودند(3) و صاحب بن عبّاد ، در جواب نوح بن منصور سامانی ( از سلسلۀ سامانیان ) که او را برای پست وزارت دعوت نموده بود ، همین عذر را آورد، که فقط برای جابجائی کتابهای من 400 شتر لازم می باشد ، و بدین بهانه تقاضای او را رد نمود(4) و تنها برای حمل کتابهای صاحب در زمینۀ لغت ، شصت شتر لازم بوده(5) و به نقلی دیگر ، تنها برای جابه جائی کتابهای ادبی او ، به سی شتر احتیاج بوده است (6).
از أبو الحسن بیهقی نقل شده که گفت ، من در کتابخانۀ صاحب رفتم ، بعد از آن که سلطان محمود بن سبکتکین ، به بهانۀ آنکه کتب روافض در آن بسیار
ص:292
است، آن را آتش زده بود ، در آن وقت ، دفتر آن را یافتم دَهْ مجلّد بود (1).
صاحب بن عبّاد ، در شب جمعۀ 24 صفر 385، در شهر رِیْ از دنیا رفت ، و به مناسبت وفات آن بزرگمرد ، در شهر تعطیل عمومی انجام گردید ، و همۀ مردم ، در محلّ قصر او حاضر شدند ، و در هنگام خروج جنازه ، به یک باره ، ضجّه و ناله سر دادند ، و به سر و صورت زدند ، و لباسهایشان را پاره کردند ، و فخر الدّولۀ دیلمی و درباریان او ، همه با لباس عزا حاضر شدند ، و چندین روز به مراسم عزاداری پرداختند .
جنازۀ صاحب ، به اصفهان منتقل گردید ، و به محلّ دفن او ، محلّۀ دَریه ( محلّۀ طوقچی فعلی ) آورده شد، و با احترام فراوان و بی نظیر ، مدفون گردید ، و بقعه ای برای آن بزرگمرد بنا نمودند که زیارتگاه مؤمنین گردید .
در طول تاریخ ، بقعه و مزار صاحب بن عبّاد ، معمور و مورد توجّه بوده ، تا آنجا که ابن خلّکان متوفّای 681، در وفیات الأعیان می نویسد:
وَ دُفِنَ فی قُبَّةٍ بِمَحَلَّةٍ تُعْرَفُ بِباب دَزیه ، وَ هِیَ عامِرَةٌ إلَی الأنِ ، وَ أوْلادُ بِتْتِه یَتَعاهَدُونَها بِالتَّبْییضِ (2). چنانچه ملاحظه می نمائید ، می نویسد: که قبّۀ صاحب بن عبّاد، تا این زمان ( در زمان حیات ابن خلّکان ، در نیمۀ قرن هفتم ) آباد و معمور می باشد ، و ذریّۀ او از نسل دخترش ، به آن رسیدگی نموده ، و سفیدکاری می نمایند .
ص:293
بقعۀ صاحب ، در زمان مرجع و فقیه بزرگوار ، حاج محمّد ابراهیم کرباسی ، متوفّای 1261، ترمیم و تعمیر گشته (1)و در دورۀ أخیر ( أوائل قرن پانزدهم هجری قمری ) مجدّداً تعمیراتی یافته ، و ضریح مجلّلی از طلا و نقره برای قبر مطهّر صاحب ساخته اند ، و أطراف مقبره را تخریب نموده ، و فضای گسترده ای برای اطراف مرقد این بزرگمرد ایجاد نموده اند .
در حال حاضر ، گنبد کاشی کاری شده ، و مقبرۀ صاحب ، جلب توجّه می نماید ، و همیشه مورد توجّه زائرین ( أعمّ از علماء و عموم مردم متدیّن ) بوده و می باشد . مرحوم آیة الله حاج شیخ عبّاسعلی أدیب ( نویسندۀ کتاب هدیّة العباد، در شرح حال صاحب بن عبّاد ) در کنار مرقد مطهّر صاحب ، ( در داخل بقعه ) مدفون گردیده اند .
پس از فوت صاحب بن عبّاد، جمع زیادی از شعراء و بزرگان علم و ادب ، به مرثیه سرائی پرداختند ، همانند :
أبوسعید رستمی ، و أبو العبّاس ضبّی ، و أبو الحسن ، علیّ بن الحسین حسنی و أبو الحسن همدانی ( وصیّ صاحب بن عبّاد ) و از همه بالاتر، افتخار عالَم تشیّع و علم و ادب ، سیّد رضی ( جمع آوری کنندۀ نهج البلاغه ) که اشعاری بسیار زیبا و بلند ، و پرشور و سوز ، در مرثیۀ صاحب ، سروده است ، و علاّمۀ
ص:294
أمین در أعیان الشّیعه ، أشعار سیّد رضی را که یکصد و دوازده بیت می باشد ، نقل نموده (1)و این اشعار در برگیرندۀ فضائل و کمالات صاحب از یک طرف ، و اظهار حزن و اندوه فراوان ، برای فقدان او ، از طرفِ دیگر می باشد، و با توجّه به شخصیّت والایِ علمی و معنویِ سیّد رضی ، ( که از برجستگان و مفاخر علمی و ادبی ، و از سادات و ذراری رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم می باشد ) أهمیّت این مرثیه سرائی و درستیِ محتوی و مضامینِ آن ، روشن می گردد .
صاحب روضات الجنّات ، دربارۀ این مرثیۀ سیّد رضی می فرماید : وَقَدْ رَثاهُ سَیِّدُنَا الرَّضِیُّ، بِقَصیدَةٍ غَرّاءٍ لَمْ یَسْمَعْ بِمِثْلِها اُذُنُ الزَّمانِ ...
تَعْدِلُ کُلُّ بَیْتٍ مِنْها بُیُوتاً مِنْ یاقُوتٍ (2) . یعنی : سیّد رضی برای صاحب مرثیه ای سروده ، به صورت قصیده ای غرّاء، که گوش زمان همانندش را نشنیده ... و هر شعری از آن قصیده ، معادل خانه هائی از یاقوت ، أرزش دارد .
أبو القاسم بن أبی العلاء اصفهانی می گوید: در عالَم خواب دیدم که ، گوینده ای ندا می دهد ، چرا برای صاحب بن عبّاد مرثیه نگفته ای ؟ گفتم : ابهّت و زیادیِ نیکوئی های صاحب ، مرا از این کار باز داشته ، و نمی دانم از کجا شروع کنم ، گفت آنچه را می گویم اجازه کن ، گفتم : بگو،
پس او گفت : ثَوَی الْجُودُ وَ الْکافی مَعاً فْی حَفیرَةٍ
پس من گفتم :
وَ یَأنَسُ کُلٌّ مِنْهُما بِأخیه
ص:295
پس او گفت : هُما أصْطَحَبا حَیَّیْنِ ثُمَّ تَعانَقا
پس من گفتم :
ضَجیعَیْنِ فی لَحْدٍ بِیابِ دَریه
پس او گفت : إذَا ارْتَحَل الثّاوُونَ عَنْ مُسْتَقَرِّهِمْ
پس من گفتم :
أقاما إلی یَوْمِ القیامة فیه و به این شکل ، مرثیه ای ارزشمند و پر سوز ، با تأییدی غیبی ، در رثای صاحب بن عباد ، سروده شد . و در اینجا سخن را به پایان می بریم ، در حالی که از فضائل و کمالات این بزرگمرد علم و دین ، و آبروی تشیع و اصفهان ، فقط به مقدار ناچیزی نوشته ایم(1).
نویسنده أدیب و شاعر عظیم الشأن ، أبو العباس ، أحمد بن ابراهیم ضبی ، ملقب به « ألرئیس » و « ألکافی الأوحد »، متوقای 399 هجری(2). وی پس از صاحب ، اسماعیل بن عباد، وزیر فخر الدوله دیلمی بوده، و خود ، شخصیتی برجسته در علم و ادب و فکر و اندیشه ، به شمار می رود ، و از مفاخر أدبی، و از وزراء شایسته تاریخ ایران و اصفهان ، محسوب گردیده است .
ص:296
او مردی کریم و علم دوست و أدیب پرور ، و دارای آثار خیریّه بوده ، و خدمات ارزنده ای داشته است .
أبو العباس ضبّی ، در مسجد جامع عتیق ، کتابخانه ای با حجرات متعدّد ، و خزینه ای برای نگهداری کتب ، که مشتمل بر علوم و فنون بوده ، تأسیس نموده ، که فهرست آن کتابخانه ، سه مجلّد بزرگ بوده است ، و کتابهائی در زمینۀ أسرار تفاسیر و غرائب أحادیث ، و هم چنین تألیفاتی در نحو و لغت و تصریف و أشعار و أخبار گذشتگان، و نیز برگزیده ای از سنن أنبیاء و خلفاء و سیرههای ملوک و امراء ، و هم چنین مجموعه هائی در مسائل منطقی و ریاضی و طبیعی و الهی ، و سایر نیازمندی های طالبین علم و فضل ، در آن گنجینۀ علمی گرد آمده بوده است(1).
وی ، از شعراء و ادباء بزرگی است که علناً و به نحو آشکار ، در دفاع از أهل البیت علیهم السلام ( وبالأخص امام علی علیه السلام و داستان غدیر ) شعر می سروده است (2) . علاّمه امینی در الغدیر ، أشعار زیر را از سروده های أبو العبّاس ضبّی، دربارۀ حدیث غدیر نقل فرموده است (3)
لِعَلِیٌ الطُّهرِ الشَّهیرِ***مَجدٌ أنافَ عَلی ثَبیر
صنوٌ النَّبیٌ مُحَمَّدٍ***وَوَصیُّهُ یَومَ الغَدیر
وحَلیلُ فاطِمَةَ وَ وا***لِدُ شَبَّرٍ وَ أبُوشُبَیر
و هم چنین ، شخصیّت برجستۀ سیاسی و اجتماعی و علمی و ادبی
ص:297
أبو العبّاس ضبّی ، مورد تجلیل و تمجید صاحبان تراجم، و مورّخین بزرگ و شعراء نامدار ، ( همانند مهیار دیلمی ) قرار گرفته ، و او را با بهترین عبارات ، مورد ستایش قرار داده اند ، مثلاً : ثعالبی ، او را شعله ای از آتش وجود صاحب بن عبّاد، و نهری از دریای هستی او ، و خلیفه و نائب مناب او در زندگی ، و قائم مقام او پس از وفاتش ، به شمار آورده ، و او را تربیت یافتۀ صاحب ، از دوران کودکی ، و مؤدّب به آداب او و نزدیکترین ندیم و همراه ، و برجسته ترین مصاحب و دلخواه او ، دانسته است (1).
و یاقوت حموی، در حدود بیست صفحۀ از معجم الأدباء را به او اختصصاص داده ، و بلاغت دوران را بعد از صاحب بن عبّاد و أبو اسحاق صابی، وابسته به او شمرده ، که پس از مرگ او ، رو به سستی و فروریزی می رفته است(2) .
و علاّمۀ سیّد محسن امین ، در یک بررسی جالب ، عظمت ها و آثار او را بر شمرده ، و سروده هائی را از شعراء بزرگ در مدح و مرثیۀ او نقل نموده است (3)
جنازۀ أبو العباس ضبّی را ( طبق وصیّت او ) به کربلا منتقل نمودند ، و خواستند که قبری را که شریف أبو أحمد ( پدر سیّد مرتضی و سیّد رضیّ) برای خود تهیّه کرده بوده ، در برابر 500 دینار ، در اختیار او بگذارد، ولی شریف أبو أحمد گفت : کسی که به جوار جدّم پناهنده شود ، همکاری می کنم و پولی هم دریافت نمی نمایم ، و سپس أبو أحمد و سایر شرفاء و فقهاء (که
ص:298
پنجاه نفر بودند ) حاضر شده ، و بر جنازۀ او نماز خواندند، و او را به حرم حسینی رسانده و دفن نمودند (1).
أبوعلی ، أحمد بن محمّد یعقوب بن مسکویه ، رازیِ اصفهانی ، متوفّای 421 وی از چهره های درخشان علمی و اجتماعی در قرن پنجم ، و از مفاخر شیعه و اصفهان می باشد ، و مورد تجلیل مورّخین و صاحبان تراجم قرار گرفته است
برخی، عنوان مسکویه را ، لقب خود او دانسته ، و أحمد مسکویه خوانده اند و برخی دیگر عنوان مسکویه را مربوط به جدّ او دانسته و او را با عنوان ابن مسکویه ، یاد نموده اند .
او در اصل ، أهل ری است ، ولی در اصفهان سکونت داشته ، و از دنیا رفته ، و در محلّه دروازۀ حسن آباد ( حدود إمامزاده باقر علیه السلام در محلّۀ خواجو)، مدفون گردیده است(3).
ابن مسکویه ، در أوائل زندگی ، مصاحبِ وزیر أبو محمّد مُهَلِّبی ، و سپس ندیم مخصوص عضدالدّولۀ دیلمی ، و مدّتی خازن کتابخانۀ ابن العمید ، و از نزدیکان او بوده است ، و به خاطر خزانه داری برای عضدالدّوله و نیز خزانه داری کتابهای ابن العمید ، او را « خازن » خوانده اند .
ص:299
ابن مسکویه ، در علم و دانش به جائی رسیده ، که او را حکیم الهی و معلّم ثالث لقب داده اند (1) و هر کدام از بزرگان و صاحبان تراجم، با عباراتی پر محتوا ، به تجلیل از او پرداخته اند ، مثلاً : صاحب أعیان الشّیعه ، می نویسد :
هُوَ الْعالِمُ الْحَکیمُ، الْفَیْلَسُوفُ الْمَشْهُورُ ، الرَّیاضِیُّ الْمُهَنِدسُ ، الْمُتَکَلِّمُ اللُّغَویُّ ، الْمُوَرِّخُ الأخْلاقیُّ ، الشّاعِرُ الأدیبُ ، الکْاتِبُ النّافِذُ الْفَهْمِ ، الْکَثیرُ الإطِّلاعِ عَلی کُتُبِ الأقْدَمینَ وَ لُغاتِهِمُ الْمَتْرُکَةِ ، صاحِبُ التَّصانیفِ الْکَثیرَةِ فِی الْفُنُونِ الْعَقْلِیَّةِ ، وَ لأسِیِّمَا الْحِکْمَةِ النَّظَریَّةِ وَ الْعَمَلِیَّةِ ...
و در قسمت دیگری به نقل از عیون الأنباء ، می نویسد : مِسْکَوَیْه ، فاضِلٌ فِی الْعُلُومِ الْحِکَمِیَّةِ ، مُتَمَیِّزٌ فیها ، خَبیرٌ بِصِناعَةِ الطِّبِّ ، جَیِّدٌ فی اُصُولِها وَ فُرُوعِها...(2) .
و فقیه و محقّق نامدار ، صاحب روضات الجنّات ، او را با عنوان : ( ألحکیم الماهر ، و آلأستاد الکابر ) توصیف نموده ، و می نویسد : کانَ مِنْ أعْیانِ الْعُلَماءِ ، وَ أرْکانِ الْحُکَماءِ ، صاحِبُ الْمَراتِبِ الْجَلیلَةِ ، وَ الدَّرَجاتِ الرَّفیعَةِ ، وَ الأخْلاقِ الْحَمیدَةِ و الأقْوالِ السَّدیدَةِ ...، وصَنَّفَ فی عُلُومِ الأوائِلِ کَثیراً .... (3).
و میرزا محمّد علی مدرّس ، دربارۀ او می نویسد:
باری ابن مسکویه ، از أعیان فلاسفه و حکماء ، و مشاهیر أطبّای اسلامی أوائل قرن پنجم هجرت می باشد ، که با ابوریحان بیرونی و ابن سینا و نظائر ایشان معاصر بوده ، و علاوه بر مهارتِ بی نهایت ، که در هر دو قسمت علمی و عملی طب داشته ، در لغت و منطق و ادبیّات و فنون شعر و کتابت و ریاضیات
ص:300
و أقسام فلسفه و حکمت نظری و عملی، متبحّر و کثیر الإطّلاع ، و در کتب سلف و لغات متروکۀ ایشان ، محیط بوده است(1).
و نابغۀ دوران، و اعجوبۀ روزگار ، خواجه نصیر الدّین طوسی ، در دیباچۀ کتاب أخلاق ناصری ، در ستایش کتاب طهارة الأعراق ابن مسکویه می گوید :
بِنَفسی کِتابٌ خازَ کُلَّ فَضیلَةٍ*** وَصارَ لِتَکمیلِ البَریَّةِ ضامِناً
مُؤَلَّفُهُ قَد أبرَزَ الحَقَّ خالِصاً***بِتَألیفِه مِن بَعدِ ماکانَ کامِناً
وَوَسَّمَهُ بِإسمِ الطَّهارَةِ قاضِیاً***بِه حَقَّ مَعناهُ وَ لَم یَکُ مائِناً
لَقَد بَذَلَ المَجهُودَ للهِ دَرُّهُ***فَما کانَ فی نُصحِ الخَلائِقِ خائِناً
و هم چنین ، بزرگانی همچون : یاقوت حموی در معجم الاُدباء ، و ثعالبی در تتمّة الیتیمه ، و قاضی نور الله تستری در مجالس المؤمنین ، و میرداماد در رواشح، و میرزا عبدالله أفندی در ریاض العلماء ، و حاج آقا بزرگ طهرانی در
طبقات ( ألنّابس فی القرن الخامس )، و محدّث قمی در الکُنی و الألقاب ، و دهخدا در لغتنامه ، و دکتر محمّد معین در فرهنگ معین ، و دهها مورّخ و نویسندۀ دیگر، از این بزرگمرد تجلیل نموده اند .
شخصیّت برجسته و ممتازی همانند میرداماد، هرگاه از نزدیکی قبر او می گذشت، می ایستاد و فاتحه می خواند (2) و می فرمود:
این مرد ، در درجۀ عالی از معرفت نسبت به حقّ أهل البیت علیه السلام بوده ، و معتقد به وجوب اطاعت از آنها و لزوم محبّت آنها بوده است (3)
ص:301
أبو الفرج اصفهانی ، ادیب و دانشمند محقّق و نامدار ، از شاگردان و تربیت یافتگان او بوده است (1).
اعتبار ویژه ای که ابن مسکویه در فلسفۀ اسلامی دارد، از این جهت می باشد که وی نخستین کتاب مدوّن أخلاقی را نوشته ، که حاوی أقوال گذشتگان ، و سرمشق نگارش در علم اخلاق برای آیندگان بوده است(2).
تألیفات ابن مسکویه را از نظر تعداد ، متجاوز از بیست و هشت مجلّد دانسته اند (3) و از نظر اهمیّت علمی تا آنجا بوده ، که امیر صدر الدّین شیرازی ، بسیاری از مؤلّفات این دانشمند را نزد خود داشته ، و از دسترس و چشم دوستان و اصحاب خود مخفی می نموده ، به خاطر أسرار فراوانی که در آن
جمع گردیده است (4) .
کتابهای او بدین قرار است :
1- طَهارة الأعْراق فی تکمیل النّفس و تهذیبها 2 - تَجارِب الاُمَم و تَعاقُب الهِمَم ( در چندین مجلّد ) 3 - تَفصیل النَّشأتَین و تَحصیل السّعادتَین ، 4 - أحوال الحکماء المتقدّمین و صفات الأنبیاء السّالفین و أحوالهم ، 5- آداب العرب و الفرس و الهند
ص:302
( در أخلاق )، 6 - الأشریه و ما یتعلّق بها من الأحکام الطّبیّه ، 7 - أقسام الحکمة و الرّیاضی ، 8- أدب الدّنیا و الدّین ، 9- أنس اَلخواطر ، 10 - ترتیب السّعادات ، 11 - التّعلیق ( فی المنطق )، 12 - جاویدان خرد ، 13 - حقائق النّفوس ، 14 - السّیاسة للمُلْک ، 15 - ألطّبیخ ، 16 - الفوز الأکبر ، 17 - الفوز الأصغر ، 18 - فوز السّعاده ، 19 - مختار الأشعار ، 20 - ندیم الفرید ، 21 - نزهت نامۀ علائی ، 22 - نور السّعاده ، 23 - کتاب السّیر .
فیلسوف یگانه ، و طبیب نامدار ، و لغویِ بزرگ، و جامع علوم عقلی و نقلی ، و مسلّط بر دانشهای رسمی و واضح ، و علوم غریبه ، حسین بن عبد الله بن سینا ، مکنّی به أبوعلی و ابن سینا ، و ملقّب به شرف الملک ، و معروف به شیخ الرّئیس ، و بوعلی سینا ، و متولّد 370 و متوفّای 428 (1).
بوعلی سینا ، از بزرگترین و معروفترین کسانی است که از نظر حِدَّت ذهن و ذکاوت ، در حدّ کمال بوده اند ، و از نظر مو شکافی و قدرت اندیشه و نیروی حافظه ، از عجائب روزگار می باشد ، و از نظر جسمانی نیز ، مردی قویّ و نیرومند و زیباروی و ظریف بوده است(2) .
هر کتابی که به دستش می آمده ، قسمت های مشکل آن را می دیده ، که قدرت علمی و تسلّط نویسندۀ او را بر مطالب آن علم و فن به دست آورد (3).
ص:303
فقیه شافعی ، در کتاب ملل و نحل ، دربارۀ بوعلی سینا گفته : هیچ کدام ، از فلاسفۀ اسلامی ، به جایگاه أبونصر فارابی و أبوعلی سینا ، نرسیده اند ، و أبوعلی ، در این زمینه أعلم و أقوم است(1).
أهل حکمت نظری و أطبّاء ، پس از ارسطو و أفلاطون ، از هیچ کس به اندازۀ بوعلی سینا و آثار او ، بهره نبرده اند و به همین جهت ، او را شیخ الرّئیس لقب داده اند ، و او را استاد حکمای اسلامی خوانده اند(2).
بوعلی سینا ، در زمان اندک به مرتبه ای از علم رسید ، که هیچ کس قبل از او در چنین زمانی به این مرتبۀ علمی نرسیده بود .
علاّمۀ أمین ، در أعیان الشّیعه ، در ضمن یک شرح حال بسیار مفصّل و طولانی ، دربارۀ عظمت علمی ، افکار و اندیشه ها، تألیفات و آثار بوعلی سینا ، چنین اظهار نظر نموده است : هُوَ فَیْلَسُوفُ الإسْلامِ ، نَبَغَ فِی الطِّبِّ وَ الْفَلْسَفَةِ وَ الْحِکْمَةِ الْعَقْلِیَّةِ ، وَ أتْقَنَ الْفِقْهَ وَ اللُّغَةَ وَ الأدَبَ وَ الشِّعْرَ وَ الْحِسابَ ، وَ أوتِیَ مِنْ قُوَّةِ الْحِفْظِ وَحِدَّةَ ألذِّهْنِ وَ ألصَّبْرَ عَلَی الجِدِّ وَ الإجْتِهادِ ، وَ قُوَّةِ الْعَزْمِ فی ذلِکَ ، ما کادَ یَکُونُ خارِقاً لِلْعاداتِ ، وَ فاقَ مَنْ سَبَقَهُ وَ أعْجَزَ مَنْ لَحِقَهُ وَ ... (3).
یعنی: او فیلسوف اسلام است ، که در طبّ و فلسفه و حکمت عقلی، به مرتبۀ نبوغ رسیده ، و فقه و لغت و شعر و ادب و حساب را ، با کمال محکم کاری و درستی به دست آورده، و در قوّت حافظه و تیزهوشی و تندیِ ذهن و صبر بر جدّیت و تلاش در راه علم و اندیشه ، به مرتبه ای رسیده ، که نزدیک است
ص:304
خارق عادت شمرده شود ( و معجزه به شمار آید ) . او بر گذشتگان سبقت گرفت ، و آیندگان را ، از رسیدن به حدّ خود ، ناتوان ساخت ...
سپس ادامه می دهد و می فرماید :
برای اثبات مطالب فوق ، کافی است توجّه کنی که او ، 57 یا 58 سال زندگی نمود، و در این مدّت ، بیش از یکصد جلد کتاب نوشت ، که یکی از آنها کتاب (قانون ) در طب می باشد، که در 16 سالگی نوشته ، و تا همین اواخر در اروپا ( در دانشگاهها ) تدریس می شد ، و به زبان لاتین ترجمه گردیده است .
و هم چنین او 9 کتاب بزرگ ، که بعضی بسیار بزرگ بود ، در مدّت یکسال و نیم حفظ نمود ، در رشته های لغت و نحو و صرف و شعر و ادب و غیر اینها ، در حالیکه زیر 10 سال سن داشت ، و به قرائت فقه پرداخت ، در حالی که هنوز به 12 سالگی نرسیده بود ، و در دوازده سالگی ، در شهر بخارا فتوی می داد ... .
یکسال و نیم می گذشت ، و در آن مدّت ، حتّی یک شب نخوابیده بود ... وقتی به سنّ بیست سالگی رسید ، هیچ علمی نبود که دارا نباشد ... ، و عدّه ای از تصنیفات او که تلف شده بود، دوباره از حفظ نوشت ، و تألیف مجدّد نمود(1) .
بیش از یکصد کتاب و رساله از آثار این بزرگمرد ضبط نموده اند(2)، در حالی که بعضی از آنها ، همانند : « ألإشارات و التّشبیهات » و « ألشّفاء » و « القانون فی الطّب » جهان علم را به شگفتی آورده، و در برگیرندۀ نکته ها و دقائقی است ، که در سایر تألیفات علماء فلسفه و طب ، یافت نمی شود ، و لذا بسیاری از نوابغ
ص:305
روزگار ، همانند : خواجه نصیرالدّین طوسی ، علاّمۀ حلّی ، ملاّ صدرای شیرازی ، امام فخر رازی و ...، به شرح کتابهای او پرداخته اند .
بعضی از آثار ابن سینا ، بسیار مفصّل و در ضمن مجلّدات زیاد می باشد ،
همانند : کتاب « ألحاصل و المحصول » که بیست جلد بوده (1) و « ألإنصاف و الإتصّاف » که آن هم بیست جلد بوده (2) و «لسان العرب » ( در علم لغت ) که در اصفهان تألیف نموده ، و در 10 مجلّد بوده است (3).
أبوعلی سینا ، در إلهیّات شفا می نویسد : إنَّ الاسْتِخْلافَ بِالنَّصِّ أصْوَبُ
فَإنَّ ذلِکَ یُؤَدّی إلَی التَّشَعُّبِ وَ التَّشاغُبِ وَ الإخْتِلافِ (4) یعنی خلیفه قرار دادن ( و تعیین جانشین برای رسول خدا صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهی وَ سَلَم ) به وسیلۀ نص ( و تصریح و تعیین از جانب خداوند) أصوب و شایسته تر است، زیرا منجر به دسته بندی و منازعه و اختلاف نمی شود .
در این عبارت ، به نحو روشن ، تشیّع او معلوم می گردد . برخی را عقیده بر این است که او مذهب اسماعیلیّه دارد(5)ولی برخی را عقیده بر این است که شیعۀ اثنی عشری است ، چنانچه شیخ علیّ بن شیخ فضل الله گیلانی فومنی زاهدی، در کتاب خود، که در سال 1062 نوشته ، به این نام :
ص:306