سرشناسه : مهری، محمدجواد، 1353 -
عنوان و نام پدیدآور : مقدس اردبیلی دوم در دیار کرمانشاهان: زندگانی فقیه زاهد ملاعبدالله بشروی ملقب به فاضل تونی و نوه اش استاد بدیع الزمان فروزانفر/ محمدجواد مهری.
مشخصات نشر : کرمانشاه: موسسه فرهنگی هنری و سینمایی کوثر، 1394.
مشخصات ظاهری : 256 ص.: مصور (رنگی)؛ 5/14 × 5/21 س م.
شابک : 200000 ریال:978-964-2703-74-6
یادداشت : کتابنامه: ص. [184]- 191؛ همچنین به صورت زیرنویس.
عنوان دیگر : زندگانی فقیه زاهد ملاعبدالله بشروی ملقب به فاضل تونی و نوه اش استاد بدیع الزمان فروزانفر.
موضوع : تونی، عبدالله بن محمد، -1071ق.
موضوع : فروزانفر، بدیع الزمان، 1276 - 1349.
موضوع : مجتهدان و علما -- ایران
موضوع : بشرویه
رده بندی کنگره : BP55/3 /ت86 م93 1394
رده بندی دیویی : 297/9949ت9
شماره کتابشناسی ملی : 4197914
ص: 1
ص: 2
مقدس اردبیلی دوم در دیار کرمانشاهان
زندگانی فقیه زاهد ملاعبدالله بشروی ملقّب به فاضل تونی و نواده اش استاد بدیع الزمان فروزانفر
فقیهی که پس از342 سال قبرش در شهر کرمانشاه کشف گردید .
محمدجوادمُهری
ص: 3
ص: 4
مقدمه 1
سخنرانی مؤلف9
فصل اول : سیمای شهر بشرویه
سرزمین طلای سرخ 19
شهرستان بشرویه 31
وجه تسمیه بشرویه35
بشرویه در سفرنامه ها36
آثار تاریخی بشرویه38
بناهای محله میانده40
مسجد میانده40
حسینیه حاج علی اشرف41
آب انبار میانده42
مدرسه علمیه 43
منزل ملا عبدالله بشروی43
منازل مستوفی45
قلاع و برج های دفاعی45
سازه های آبی50
آسیاب ها50
پل های ترناو 51
محوطه کُرُند52
ص: 5
فصل دوم : زیست نامه ملاعبدالله بُشروی
مولد و نسب ملاعبدالله57
ملا احمد بشروی(پاورقی)58
دوران جوانی و تحصیلات 62
مدرسه تستری، محل تحصیل ملاعبدالله(پاورقی)62
میرزا رفیعا استاد ملاعبدالله64
تربیت شاگردان67
میر عبدالحسین خاتون آبادی(پاورقی)68
موقعیت علمی و ابتکارات ملاعبدالله 69
آثار وتألیفات ملا عبدالله 72
ویژگی های ملاعبدالله78
زهد و تقوا78
شخصیت اجتماعی80
ملا عبدالله بشروی درآئینه خوبان82
فصل سوم : فرزندان و معاصرین ملاعبدالله بشروی
فرزندان ملا عبدالله89
ملا عبدالجواد89
علامه مولی محمد بشروی89
میرزا عبدالله افندی(پاورقی) 90
ملا علی اکبر تونی بشروی93
استاد بدیع الزمان فروزانفر از نوادگان ملا عبدالله(پاورقی)94
معاصرین ملا عبدالله102
ص: 6
شیخ بهایی102
تحصیلات وشاگردان شیخ بهایی109
سیّد محمد باقر میرداماد 113
مهاجرت به اصفهان118
معاصرین میرداماد
120
جایگاه علمی میرداماد 121
آراء میرداماد حکمت123
تألیفات میر داماد125
صفات اخلاقی میرداماد .127
وفات میرداماد 133
شیخ حر عاملی133
ملا خلیل قزوینی139
فصل چهارم : وفات ملا عبدالله بشروی درکرمانشاهان
وفات ملاعبدالله155
کرمانشاه درعصرصفوی 160
اوضاع سیاسی کرمانشاه درعصر شاه عباس167
اوضاع سیاسی کرمانشاه از شاه صفی تا پایان صفوی168
ایل زنگنه(پاورقی)170
شیخ علی خان زنگنه حاکم وقت کرمانشاهان(پاورقی)171
کتاب نامه184
آثار نگارنده 192
فصل پنجم : آلبوم تصاویر
ص: 7
ص: 8
بسم الله الرحمن الرحیم
بیست و هشتم آبان ماه، سال 1393 شمسی فرودگاه کرمانشاه آمدم،راهی طولانی در پیش داشتم، در حدود1300 کیلومتر ! باید خودم را به شهرستان بشرویه (435 کیلومتری) مشهدالرضا علیه السلام می رساندم، برای همایشی مهم و تاریخی درآن شهر.
با تأخیر پرواز هفت ساعته کرمانشاه- مشهد روبرو شدم . . . به هرحال ساعت نُه شب، وارد شهر مشهد شده وخودم را به حرم ثامن الائمه حضرت امام رضا علیه السلام رساندم، زیارت دلچسبی بود با جسمی خسته، اما . . .
صبح روز 29 آبان ماه یعنی پنج شنبه به سمت مقصد حرکت کردم، شهرستان های تربت حیدریه، فیض آباد، بجستان و فردوس را پشت سرگذاشتم، وقتی به بشرویه رسیدم ساعت حدود 30/2 بعد از ظهر بود، امام جمعه محترم شهر منتظربود، در بیت حضرت ایشان کمی استراحت و سپس به مهمان سرا منتقل شدیم، نزدیک غروب آفتاب، آماده رفتن به مسجد برای خواندن نماز مغرب و عشاء.
با امام جمعه محترم و برخی از مسئولین همچون اعضای شورای شهر، فرماندهی محترم سپاه و تعدادی دیگر از مؤمنین شهر به مسجد جامع رفته و نماز مغرب و عشا را خواندیم.
سپس کوچه و پس کوچه های بشرویه را با پای پیاده دور زدیم، تا به محله قدیمی میانده رسیدیم، مسجد جامع میانده، مدرسه علمیه، حوض آب
ص: 9
انبار و حسینیه حاج علی اشرف را دیدن و وارد کوچه ای باریک و بن بست در جنب حسینیه شدیم، در انتهای کوچه، خانه ای به چشم می خورد، با قدمتی حدود 300 ساله،که زادگاه یکی از عالمان بزرگ ایران و مکتب تشیّع در دوره صفوی به نام آخوند ملاعبدالله بشروی بود.
با ذوق و خوشحالی مضاعف وارد خانه شدیم، این خانه که هم اکنون توسط یکی از متدینین و فرهیختگان شهر بشرویه خریداری و تبدیل به یکی از غنی ترین موزه های استان خراسان جنوبی شده است، در نوع خود بی نظیر و شگفت انگیز است.
خانه ملاعبدالله یکی از الگوهای اولیه سازماندهی را در معماری مسکونی ایران داراست، از یک مربع ساده
تشکیل و هر ضلع آن به سه قسمت تقسیم شده و 9 واحد فضایی از آن در آمده است.(1)
پس از ساعتی بازدید از خانه و توضیحات حاج حسین اسدی مقدم متولی موزه ؛ و گرفتن چند قطعه ای عکس با همراهان به سمت محل برگزاری همایش حرکت کردیم، همان مکانی که بنا بود در آن نشستی به مناسبت سالروز وفات ملاعبدالله بشروی که بنام روز ملی بشرویه ( 29 آبان ماه ) ثبت شده است برگزار شود.
مردمان آن سامان از زنان و مردان، جوانان و سال خوردگان برای شنیدن سخنانی راجع به عالم شهرشان، آخوند ملاعبدالله بشروی جمع شده بودند.
ص: 10
وقتی درباره زندگی، زمانه، اندیشه و صفات اخلاقی آخوند ملاعبدالله سخن می گفتم؛ یک لذت و ابتهاج روحی بر سراسر محفل و مجلس سایه افکنده بود و در سیمای مستمعین کاملاً مشهود و ملموس بود .
پس از سخنرانی پیرامون شخصیت ملاعبدالله و استقبال بی نظیر مردمان متدیّن و دین دار شهر، متوجه شدم که شخصیت ملاعبدالله نزد بیشتر مستمعین ناشناخته و گمنام است .
لذا برآن شدم علیرغم اینکه درسال 1381 شمسی درباره زندگانی این شخصیت کتاب خورشید خاوران را نگاشته بودم و تا کنون دو بار به چاپ رسیده است، در آن کتاب تجدید نظری داشته باشم و با شیوه ای جدید و اضافاتی دیگر، مجموعه ای بنام " مقدس اردبیلی دوم در دیار کرمانشاهان "، تقدیم مردمان دین دار، مبارز و با صفای آن سامان نمایم.
تا ترجمه حال و روش زندگی آخوند ملا عبدالله بشروی ، سالکان را تشجیعی و راهیان مقامات علمی را تشویق و آیندگان را اسوه و موعظتی باشد، چرا که آگاهی از حال و زندگی و اخلاقیات و معنویات علما، در حیات و بعد از ممات؛ همچون حضور در مجلس آن بزرگواران و بهره وری از محضر آنهاست .
و به تعبیر آیت الله العظمی بهجت(ره) مطالعه تراجم علمای سلف و ملاحظه اعمال آنها، به منزله مراجعه به کتب اخلاق و اخلاقیات، معتبر و مؤثر است(1)بر این اساس خواندن شرح حال علما و بزرگان، وجد و نشاطی را برای مستعدان و شیفتگان معنویت می آورد که گویی آن بزرگ زنده شده و دیگران در محضر او نشسته و به فیض اندوزی مستفیض اند، به ویژه شخصیتی با
ص: 11
خصوصیات و صفات اخلاقی آخوند ملا عبدالله بشروی، که شرح حال نویسان و بزرگان اهل قلم حوزه های شیعی از او به عنوان مقدس اردبیلی دوم یاد کرده اند.
لذا علیرغم گرفتاری های روزمره وکثرت اشتغالات، توفیق الهی شامل حال شد و این امر محقق گردید.
از آن جا که شرح حال نویسان ،آخوند ملا عبدالله بشروی را به زهد و پارسایی ستوده و با تعابیر صالح، زاهد و عابد، از او یاد و همتای مقدس اردبیلی دانسته اند.
لذا نام کتاب را "مقدس اردبیلی دوم" قرار دادیم، و چون که وی درشهر کرماشاه مدفون است ، " دیار کرمانشاهان " را نیز، به آن افزودیم .
پیرامون این کتاب توضیح نکات ذیل ضروری به نظر می رسد : نوشته ای که در پیش روی دارید علاوه بر شرح حال ملاعبدالله ،
1. تصویری از فرزندان و نوادگان ، برادرش ملا احمد تونی، اساتید، شاگردان و معاصرین اش همچون شیخ حرعاملی، میرداماد، ملاخلیل قزوینی و حاکم شهر کرمانشاه شیخ علی خان زنگنه که در مسیر زندگی ایشان قرار گرفته اند و به نوعی با حضرت ایشان مراوده و معاشرت داشته اند نیز می باشد.
تا که آشنایی با ابعاد گوناگون شخصیتی آنان و نکات آموزنده و پر محتوای سیره عملی شان، بتواند الگویی برای نسل حاضر و نسل های آینده باشد.
2. از آن جا که ملا عبدالله از برجسته ترین رجال علمی و شخصیت های بارز شیعی و از فقها و بزرگان مشهد، در سده یازدهم قمری است.
ص: 12
ولی متأسفانه شرح حال نویسان پیرامون زندگانی، اندیشه و زمانه معظم له اطلاعات چندانی به دست ما نداده اند.
لذا جمع آوری مطالب از گوشه وکنار صفحات کتب، درباره چنین شخصیت هایی سخت ودشوار است، به همین سبب سعی شده است با کنکاش فراوان و دقت با احتیاط در کتب خطی و تراجم و شرح احوال علما این مجموعه تدوین گردد.
1. اکثریت کسانی که درباره ملاعبدالله سخن گفته اند از او با عنوان فاضل تونی نام برده اند.
تا جایی که نام و شرح حال وی، با نام اندیشمند بزرگ حکمت و عرفان آیت الله محمد حسین تونی، معروف به فاضل تونی ، متولد 1298ق در شهر تون( فردوس ) درآمیخته و عده ای از سر بی اطلاعی مطالبی از شرح حال این دو فقیه بزرگ را در آمیخته و نقل می کنند.(1)
ص: 13
ص: 14
حال لازم به ذکر است که بدانیم بشرویه در آن عصر از توابع تون؛ یعنی فردوس فعلی بوده است، به همین سبب شرح حال نویسان از ملاعبدالله، به ملاعبدالله بشروی تونی و یا فاضل تونی یاد کرده اند و حال آنکه وی اهل بشرویه بوده، نه اهل تون.
4.همچنین در این کتاب، علاوه بر به تصویرکشیدن سیمای شهر بشرویه؛ و حال، زمانه و اندیشه آخوند ملاعبدالله، فرزندان و معاصرین وی،حال لازم به ذکر است که بدانیم بشرویه در آن عصر از توابع تون؛ یعنی فردوس فعلی بوده است، به همین سبب شرح حال نویسان از ملاعبدالله، به ملاعبدالله بشروی تونی و یا فاضل تونی یاد کرده اند و حال آنکه وی اهل بشرویه بوده، نه اهل تون.
همچنین در این کتاب، علاوه بر به تصویرکشیدن سیمای شهر بشرویه؛ و حال، زمانه و اندیشه آخوند ملاعبدالله، فرزندان و معاصرین وی،سعی شده تصاویر و اسنادی ماندگار از آثار تاریخی محله میانده همچون؛ خانه ملاعبدالله، مسجد جامع، مدرسه علمیه، حوض آب انبار، حسینیه حاج علی اشرف، و مدرسه محل تحصیل ملا عبدالله در اصفهان، مضجع شریف ملا عبدالله در کرمانشاه و استادش میرزا رفیعا در تخت فولاد اصفهان ارائه گردد.
در پایان برخود لازم می دانم از همه کسانی که جهت کشف و پیدا نمودن قبر ملاعبدالله، پس از 342 سال، و ترمیم و باز سازی مرقد شریف معظم له زحماتی متحمل شدند، به ویژه جناب آقای هرمز بیگلری و صدیق ارجمند آقای حاج حسین اسدی مقدم بشروی که در زمینه احیاء نام ملا عبدالله و حفظ و نگهداشت منزل ایشان در محله میانده، کما کان زحمت می کشند و مراقبت دارند، تقدیر و تشکرکنم.
امید است خدای رحمان این اثر ناچیز را مصداق فرمایش نورانی پیامبر اعظم صلی الله علیه وآله وسلم که
فرمودند :
ص: 15
هرکس سرنوشت و حوادث زندگی مؤمنی را بنویسد و به رشته تحریر در آورد، همانند آن است که او را زنده کرده است.
قرار دهد و دعای خیر آن بزرگوار را از اشرافگاه ابدیّت شامل حال ما بگرداند.
محمد جواد مُهری
29 آبان ماه 1393
ص: 16
(روز 29 آبان / 1393)
بسم الله الرحمن الرحیم ،خدا را شاکرم توفیق رفیق راه شد که شرفیاب محفل شما ، جهت تجلیل و تکریم از یکی از بزرگان مکتب امامیه و زاهدان عصر صفویه بشوم .
باید بدانیم که خطه بشرویه از لحاظ تاریخی و هم از لحاظ مردمان و از لحاظ مفاخر علمی و دینی در تاریخ ما می درخشد.
از لحاظ تاریخی؛ بر اساس شواهد و بناهای موجود، خانه های خشت و گلی و بادگیرهای مختلف، سندی مهم و ارزشمند از معماری دوره تیموری و صفوی دارد ، بافت تاریخی آن یکی از معدود بافت های خشتی ثبت و حفاظت شده خراسان جنوبی است، مخصوصاً آثار تاریخی محله میانده همچون؛ مسجد جامع میانده، آب انبار میانده، خانه ملاعبدالله، مدرسه علمیه ملا عبدالله، حسینیه ی حاج علی اشرف که یکی از غنی ترین آثار کشور است.
از لحاظ مردمان؛ این منطقه از مراکز مهم جنبش سربداران در خراسان بوده که طی آن شیعیان خراسان به مقابله با مغولان برخاسته اند.
از لحاظ مفاخر؛ بزرگانی چون ملاعبدالله و برادرش ملا احمد بشروی و اجداد و نوادگانشان همچون استاد بدیع الزمان فروزانفر که با سه واسطه به ملا عبدالله می رسد، داشته است .
هم ملا عبدالله و هم برادرش ملا احمد که به " فاضلین تونی" مشهورند، از اکابر و بزرگان فقاهت و مرجعیت مکتب امامیه اند.
ص: 17
از زندگانی این دو برادر گرچه ما اطلاعات چندانی نداریم، ولی از همین مقدار اندک هم که تاریخ از آنها اطلاعات به دست می دهد. متوجه می شویم که زندگی این دو بزرگوار سراسر نور و معنویت ، و دیانت و کمال بوده است.
اگر بخواهیم سیری اجمالی به زندگانی ملا عبدالله بشروی داشته باشیم به نظرم سه بُعد در زندگانی ایشان خیلی پر رنگ است، که این ابعاد سه گانه را باید استخراج، تبیین و به عنوان یک نسخه و الگو به جامعه عرضه کنیم؛ برای همه مردم، زن و مرد، بزرگ و کوچک بطور عام و برای مراکز علمی (حوزه و دانشگاه) و سیاسیون و مسئولین به طور خاص.
1) اولین بُعد از ابعاد زندگانی ایشان را که باید مورد بررسی قرار گیرد، بُعد رفتاری ایشان است.
شخصیتی که همه کسانی که شرح حال او را بیان کرده اند، از او به عنوان فردی صالح، زاهد، عابد، با ورع و پارسا، پرهیزکار و متقی یاد می کنند.
بزرگانی مثل شیخ حر عاملی، سیّد محسن امین جبل عاملی، میرزا عبدالله افندی اصفهانی؛ همگی در بیان یک صفت و ویژگی ملاعبدالله مشترک و اتفاق نظر دارند و آن زهد و تقوای اوست، تا جایی که می گویند پارساترین مردم اهل زمانش بوده و او را تالی تلو مقدس اردبیلی می دانند.
میرزا عبدالله افندی گوید: در دیداری که از بشرویه داشتم، دیدم به برکت این عالم بزرگ و برادرش ملا احمد، تمام اهالی آن منطقه، مردمان متدین، صالح، متقی، عابد و پرهیزکار بودند.
از این عبارت معلوم می شود این دو برادر ، سال ها در این منطقه بوده اند.
درسی که باید از "بُعد رفتاری ملا عبدالله" گرفت، تقوا و پرهیزگاریست؛ به خصوص این صفت و ویژگی را باید مردمان این خطه و جوانان در خودشان
ص: 18
تقویت کنند و این صفات را، به دیگرمناطق انتقال دهند. همان صفتی که نام "ملاعبدالله" را ماندگار کرد و او را شهره آفاق نمود.
صفتی که درآیات متعددی همچون؛ انّ اکرمکم عندالله اتقاکم (سوره حجرات/ 13)، اِنّما یتقبّل الله من المتقین (سوره مائده /27)، اِنّ الله یُحبُ المتقین(آل عمران/76)، انَّ اللهَ مع المتقین(توبه /36و 123)، اِنَّ العاقِبه للمتقینَ (هود/ 49) و هم در روایات، او را معیار و ملاک قبولی اعمال و تقرّب به خداوند می دانند.
تقوا در نزد عرب یعنی مرز زمین زراعی، به این معنا که انسان مراقبت کند، وارد مرز دیگران نشود، وارد منطقه ممنوعه خدا نشود، انسان زندگانی اش را با خدا تنظیم کند، سعی کند قیامش، قعودش، خوراکش، پوشاکش خدایی شود.
بزرگانی مثل آیت الله بهاءالدینی- مرحوم کشمیری- آیت الله العظمی بهجت- نجات شیرازی- انصاری همدانی این گونه بودند، کارشان را با خدا تنظیم کرده بودند، خدایی شده بودند، لذا کار خدایی می کردند ....
آقای محدّث زاده فرزند شیخ عباس قمی می گوید : زمانی که در نجف بودیم حدود سال 1357 قمری، دو سال قبل از فوت پدر، یک روز صبح پدرم از خواب برخواستند و گفتند امروز چشمم به شدت درد می کند و قادر به مطالعه و نوشتن نیستم و بسیار ناراحت به نظر می رسید. می گوید: من رفتم مدرسه، ظهر که برگشتم، دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند.
عرض کردم: چشم تان بهتر شده فرمودند: درد به کلی مرتفع شد. گفتم: چگونه ؟ پاسخ دادند: وضو گرفتم، رو به قبله نشستم و کتاب کافی را که به خط فقیه مشهور ملاعبدالله صاحب وافیه بود، به چشمم کشیدم. درد چشم برطرف شد.
و تا پایان عمر، دیگر به درد چشم مبتلا نگردید.
ص: 19
کتاب مرحوم کلینی به دستخط ملاعبدالله، چنین اثر دارد و این از آثار حالات معنوی و روحی ملاعبدالله بوده است .
2) دومین بُعد از زندگانی ملاعبدالله، بُعد علمی اوست.
ایشان هم عصرِ سه نفر از بزرگان حوزه و مکتب تشیّع همچون شیخ حرعاملی، شیخ بهایی و میرداماد؛ وتربیت شده مکتب اصفهان و مدرسه ملا عبدالله شوشتری از مشایخ مجلسی اول است. وی از شاگردان میرزا رفیعا و عمده تحصیلات و کسب فیض ایشان از حوزه درسی اصفهان است.
گرچه چند سالی هم در مشهد اتراق و سکونت داشته است، ولی شخصیت علمی ایشان در اصفهان شکل می گیرد.
اگر بخواهیم به مقام علمی کسی پی ببریم، معیار و ملاکِ تشخیص دو چیز است :
1. شاگردانی که تربیت کرده و تحویل داده .
2. آثار و تألیفاتی که از وی بجای مانده است.
و این دو چیز در زندگانی ملا عبدالله به خوبی مشهود است.
ملا عبدالله شاگردان برجسته ای همچون علامه خاتون آبادی را تحویل می دهد که آیت الله العظمی مرعشی از او به نیکی یاد می کند و او را مورخی جلیل و ثقه ای امین می داند.
و در مسأله ی تألیفات و نوشتن، شرح حال نویسان هفت اثر علمی را برای او شمرده اند : رساله ای در اصول فقه بنام وافیه فی الاصول، رساله ای در اثبات عدم وجوب عینی اقامه نماز جمعه در زمان غیبت، حاشیه بر معالم الاصول، تعلیقات بر مدارک الاحکام، شرح ارشاد الاذهان، حاشیه بر ارشادالاذهان و فهرست تهذیب الاحکام شیخ طوسی.
متأسفانه امروز فقط دو اثر از این آثار باقی مانده و چاپ شده است.
ص: 20
همچنین از ویژگی های ملاعبدالله بشروی در بُعد علمی؛ ذوق، ابتکار، خلاقیّت و روحیه آزاد اندیشی علمی اوست، که او را در زمان خویش، مشهور و معروف ساخته.
مرحوم آیت الله خوانساری در روضات می فرماید : ایشان فروعات و فواعد جدید وکمیابی را در باب تعادل و تراجیح مطرح می کند که احدی قبل از او به آن نرسیده.
مرحوم نراقی در کتاب عوائد الایام در ذیل عائده 86 ، وقتی بحث "عدم ثبوت نجاست به قول عدلین به خاطر عدم دلیل علی اعتباره عموماً " را مطرح می کند، می گوید : صاحب وافیه قایل به عدم اعتبار شهادت عدلین است،کما اینکه من هم مدت ها به همین عقیده بودم، سپس تغییر رأی دادم.
یا اینکه کتاب ( الفهرست علی تهذیب الاحکام شیخ طوسی ) در آن زمان، با نبود امکانات، بهترین خدمت به علم فقه و فقاهت بوده است.
خود ملا عبدالله گوید : این کتاب از مهم ترین کتاب های لازم برای دانش پژوهان فقه است، مرحوم خوانساری در روضات الجنات گوید: هو کما قال و فوق ما نقول. یعنی کلام ملا عبدالله بشروی در وصف فهرست تهذیب، واقعیتی درست، بلکه سخن او فوق چیزی است که ما می گوییم.
باید توجه داشت که بُعد علمی ملاعبدالله بشروی و ابتکارات او قابل نسخه برداری است، برای مراکز علمی اعم از دانشگاه و حوزه.
همان چیزی که مقام معظم رهبری در سال های اخیر مرتب برآن تاکید می ورزند و آن رفتن به سمت شکستن مرزهای دانش. ما نباید به ترجمه و کپی برداری از دیگران اکتفا کنیم، ما باید به سمت شکستن مرزهای دانش برویم. اصلاً جنبش نرم افزاری که آقا فرمودند، فلسفه اش همین است.
ص: 21
یکی از مطالباتی که ایشان از دانشگاه ها و حوزه ها دارند، همین نهضت نرم افزاری علمی است، یعنی تولید علم و نواندیشی علمی در برابر تقلید و تحجر برای ساخت تمدن اسلامی.
ایشان فرمودند : ما باید در علومی که برای اداره یک جامعه و یک کشور لازم است، اعم از علوم انسانی، علوم اجتماعی، علوم سیاسی و علوم اقتصادی؛ به سمت نوآوری و نواندیشی برویم.
ما امروز در بخش عمده این علوم مقلدیم و از دنیای غرب عقب ماندیم، امروز معلومات کم نداریم، مقالات و ژورنال های علمی کم نداریم، این همه پایان نامه ها و کارهای تحقیقاتی و علمی که در انبارها و بایگانی ها انباشته شده، چقدر از این ها توانسته است، در صنعت،کشاورزی، عمران و آبادانی کشور نقش ایفا کند. مشکل این جاست، باید این ها را روش مند و بر اساس نیاز کشور بومی سازی کنیم. به این می گویند تولید علم، نه فقط اکتفا به ترجمه و فراگیری اندوخته های دیگران، نه اینکه فرا نگیریم، بلکه باید گرفت، ولی او را بر اساس فرهنگ و نیاز کشور بومی سازی کرد، امروز این یک خلأ بزرگ است.
رهنمود مکتبی امام علی علیه السلام در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج20 ص 319 را ببینید که فرمودند:
العلم سلطان من وَجَدَهُ صال و مَن لَم یجدهُ صیل علیه .
سلطان یعنی پادشاه، اقتدار، قدرت. علم اقتدار می آورد، هر کس این قدرت را به چنگ آورد می تواند تحکم کند، غلبه کند .
مقام معظم رهبری فرمودند: علم سلاح پیروزی ماست، ما باید این سلاح را بدست آوریم، علم برای ما یک امر حیاتی است، حقیقتاً کشوری که دستش از
ص: 22
علم تهی است. نمی تواند توقع عزت، استقلال و هویت و شخصیت، امنیت و رفاه داشته باشد، علم عزت می آورد، سربلندی می آورد.
البته این نکته را هم باید توجه داشته باشیم که علم تنها کافی نیست، علم باید با اخلاق و معنویت همراه شود و الا به همان چاله ای می افتیم که غرب افتاد، یعنی علم که نور است برای آنها وسیله ی ظلمت شد، وسیله انحراف شد، به بمب اتمی دست پیدا کردند و در یک لحظه 50 هزار نفر را در هیروشیما به خاک و خون کشیدند. علم برای آنها وسیله گسترش فرهنگ گمراه کننده و هلاک کننده شده و هزاران مشکل دیگر.
3) بُعد سوم زندگانی ملا عبدالله، شخصیت اجتماعی اوست.
علم ملا عبدالله که همراه با اخلاق و معنویت شده بود، از او یک انسان خود ساخته و مهذّب ساخته بود که در نزد مردم و حکومت وقت، دارای یک اعتبار اجتماعی و نفوذ معنوی شده بود، تاجایی که میرزا محمد تنکابنی در قصص العلماء نقل می کند:
شاه عباس روزی به دیدن ملا عبدالله آمده بود، ایشان مدرسه ای ساخته بود و خالی از طلبه بود. شاه می گوید: چرا مدرسه خالی است.
ملا عبدالله می گوید: بعداً به این سؤال شما پاسخ می دهم.
پس از مدتی ملا عبدالله به دیدن شاه عباس می رود. آنجا شاه می گوید: چیزی از ما بخواه، اگر کاری داری تا ما انجام بدهیم.
ملا عبدالله می گوید: یک حاجت دارم و آن اینکه من سواره و شما پیاده حرکت کنیم تامیدان شاه.
شاه عباس می گوید: چرا ؟
ص: 23
ملا عبدالله می گوید: این را بعداً جواب می دهم. وقتی حرکت کردند، همه مردم دیدند، شاه پیاده دارد، ملا عبدالله را بدرقه می کند تا میدان، و سپس مراجعت کرد.
شاه بعداز مدتی به دیدن ملا عبدالله رفت که جواب سؤالات را بگیرد، دید مدرسه پر از طلبه است.
وجه آن را سؤال کرد ؟
آخوند ملا عبدالله گفت : مردم فضیلت علم و عالم را نمی دانستند،آن روزی که شما پیاده در جلو رفتید، مردم
فهمیدند که علم آن قدر ارزش دارد که پادشاه پیاده پیش روی عالم راه رود.
بحثم را جمع کنم وآن اینکه این سه بُعد از ابعاد زندگانی ملا عبدالله بشروی قابل الگو برداریست :
بُعداخلاقی و تقوایی؛
بُعد علمی، ابتکارات، خلاقیّت و نوآوری؛
بُعد اجتماعی و نفوذ در دل ها.
براین اساس اگر کسی علم و اخلاق را توأمان کسب کرد و در زندگی به آن عمل نمود، نتیجه اش عزت ، آبرو ، اعتبار و عافیت در دنیا وآخرت است.
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته.
ص: 24
ص: 25
ص: 26
استان خراسان جنوبی، با مساحت 150800 کیلومتر مربع و با آب و هوای متنوع در شرق کشور واقع شده است. این استان با مرکزیت بیرجند، از شمال به خراسان رضوی و از شرق به طول 331 کیلومتر، دارای مرز مشترک با کشور افغانستان بوده و از غرب به استان یزد، اصفهان و سمنان و از جنوب به استان های کرمان و سیستان و بلوچستان محدود می باشد.
استان خراسان جنوبی بر اساس تقسیمات کشوری، در سال1383 با مصوبه هیأت دولت و مجلس شورای اسلامی با 4 شهرستان متنوع از خراسان بزرگ تشکیل شد.
در حال حاضر این استان دارای 11 شهرستان، 28 شهر، 25 بخش، 61 دهستان و 3555 آبادی می باشد.
شهرستان های این استان شامل بیرجند، قاینات، طبس، فردوس، نهبندان،سرایان، سربیشه، درمیان، بشرویه، خوسف و زیرکوه می باشد.
سرزمین خراسان جنوبی در طول تاریخ هزاران ساله خود بستر افتخارات فراوانی بوده است که آن هم به علت قابلیت های بی نظیر این خطه است.
خراسان جنوبی با طبیعتی گرم و نعمت های فراوان و خاص خود و با مردمی مهربان و صمیمی همراه با عطر جانبخش گل های زعفران در شرقی -
ص: 27
ترین نقطه میهن عزیزمان قرار گرفته است. خاک گرم این دیار بستری مناسب برای شکوفایی این گل زیباست و دامن پر مهرش همچون مادری مهربان، پرورش دهنده علما، فضلا و عرفای بسیار گران مایه است.
خراسان جنوبی از پیشینه تاریخی بلندی برخوردار است بطوری که بیش از 719 اثر تاریخی، فرهنگی، طبیعی و معنوی آن تا کنون در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.
در اینجا خالی از لطف نیست که اشاره ای داشته باشیم به تقسیمات داخلی استان خراسان بزرگ (و به تبع آن شهرستان بشرویه) و فراز و نشیب های مختلف که بنا به مقتضیات سیاسی و تحولات تاریخی، بارها دست خوش تغییرات مکرری شده است.(1)
شایان ذکر است که تقسیمات کشوری در ایران تا قبل از مشروطیت معنی و مفهوم خاصی نداشت.
پس از برقراری حکومت مشروطه بر اساس قوانین مصوبه؛ نخست کشور به چهار ایالت و چندین ولایت تقسیم گردید، در سال 1324 هجری قمری (1285شمسی) خراسان یکی از چهار ایالت کشور بود.(2)
از آن سال تا سال 1316 هجری شمسی؛ ایران از حیث تقسیمات سیاسی به 27 قسمت که از نظر وسعت، جمعیت و آب و هوا با یکدیگر متناسب نبودند تقسیم شده بود.
ص: 28
هر یک از این قسمت ها بر حسب اهمیت اداری، دارای حکامی بودند. والی برای ایالت، حاکم برای ولایت، نایب الحکومه برای بلوک.
والی ها از طرف شخص پادشاه انتخاب می شدند و مسئول حکومت مرکزی بودند. حُکام را نیز وزارت داخله ( کشور ) و نایب الحکومه ها از طرف والی و حکام منصوب می شدند.
خراسان و سیستان یکی از بخش های 27 گانه کشور بود که دارای 18 ولایت و چندین بلوک به شرح زیر بود :
1. ولایت مشهد؛ مرکز آن شهر مشهد بود و شامل بلوک گلمکان، جا غرق، شاندیز،اردمه، چناران، رادکان، بیزکی، میان ولایت، تبادکان، درزآب و چولائی خانه، پائین ولایت، پیوه ژن و سرجام.
2. ولایت سرخس؛ نیز مرکز ولایت بوده و مرکز آن شهر سرخس ناصری می باشد.
3. ولایت دره گز؛ شامل بلوک درگز، چاپشلو، نوخندان، میانکوه، لطف آباد و کلات که کلات نیز دارای دو بلوک است (بلوک کلات و بلوک پساکوه).
4. ولایت قوچان؛ شامل بلوک سر ولایت که مرکز آن قوچان، میان ولایت و شیروان که مرکز آن شهر شیروان است.
5. ولایت بجنورد؛ شامل بلوک حومه شهر، مرکز آن شهر بجنورد، چناران، گرمخان، مانه، سملقان، کسبایر، شوقان، سنخواست، جاجرم و میان آباد.
6. ولایت نیشابور؛ شامل بلوک ریوند، عشق آباد، تحت جلگه ماروس، بار معدن، طاغنکوه، اربقایی، دربقاضی، ماذول، اردوغش، زبرخان، اسحق آباد و سرولایت.
ص: 29
7. ولایت جوین.
8. ولایت سبزوار؛ شامل بلوک قصبه (مرکز شهر سبزوار)، خمسه کوه میش، کاه باشتین، مزینان، براکوه، کراب، طبس، تکاب، شامکان، ربع شامات، جوین، بام و صفی آباد.
9. ولایت اسفراین؛ شامل بلوک بالا ولایت (مرکز آن اسفراین)، میان ولایت، پایین ولایت.
10. ولایت جام؛ شامل بلوک جام (مرکز جام)، بالاجام، پایین جام.
11. ولایت باخرز و خواف؛ شامل بلوک پایین، ولایت باخرز، میان ولایت باخرز، پایین خواف، جلگه خواف و بالاخواف.
12. ولایت تربت حیدری؛ شامل بلوک حومه، بالا ولایت، پایین ولایت، بایگ، زاوه، رشتخوار، محولات، ازغند، بالارخ، پایین رخ.
13. ولایت ترشیز؛ شامل بلوک کوه سرخ، رستاق، بالاولایت، شش طراز و برکال، کنار شهر، کوهپایه.
14. ولایت فردوس و گلشن (تون و فردوس)؛ شامل بلوک طبس، تون، بشرویه، گناباد و حلوان.
15. ولایت قائنات؛ شامل بلوک بیرجند و قائن.
16. ولایت شاهرود؛ شامل بلوک زیراستاق، پشت بسطام، بسطام، کلاتها، میامی، و سرحدات فرومد، بیارجمند، قراء اربعه.
17. ولایت سمنان و دامغان؛ شامل بلوک علاء، سنگسر، سرخه، حومه شهر دامغان، قهاب رستاق، قهاب صرصر، بلوک قویه دروار، بلوک رودبار، بلوک دامن کوه.
ص: 30
18. ولایت سیستان؛ شامل بلوک سیستان، میان کنگی، ناروئی، شیب آب و شهرکی.(1)
در سال 1316 قانونی بنام قانون تقسیمات کشوری تصویب شد.(2)
مطابق این قانون تقسیمات کشوری به پنج درجه بنام استان، شهرستان، بخش، دهستان و قریه درآمد که حاکم این واحدها بنام استاندار، فرماندار، بخشدار، دهدار و کد خدا نامیده می شدند که بر اساس همین قانون برای کشور 10 استان و 49 شهرستان پیش بینی گردید.
تعیین محدوده بخش ها و دهستان ها و تابعیت آنها به عهده وزارت کشور محول شد. مجدداً در همین سال قانونی از مجلس گذشت و خراسان یکی از استانهای کشور محسوب شد و بنام خراسان نامگذاری گردید.
مرکز آن مشهد و دارای 7 شهرستان بنام های سبزوار، بیرجند، تربت حیدریه، مشهد، قوچان، بجنورد و گناباد شد.(3)
در سال 1329 استان خراسان دارای 11 شهرستان، 45 بخشداری و 180 دهستان و 6413 آبادی بود.(4)
ص: 31
1. شهرستان بجنورد دارای بخش های حومه شهر، اسفراین و مانه و 12 دهستان.
2. شهرستان بیرجند دارای بخش های حومه، درمیان، خوسف، شوسف، قاین و 16 دهستان.
3. شهرستان تربت حیدریه دارای بخش های حومه،فیض آباد و محولات، رشتخوار، کدکن، خواف و 15 دهستان.
4. شهرستان دره گز دارای بخش های حومه، نوخندان، چاپشلو، لطف آباد، کلات و 12 دهستان.
5. شهرستان سبزوار دارای بخش های حومه، صفی آباد، جغتای، ششتمد، داورزن و 23 دهستان.
6. شهرستان فردوس دارای بخش های حومه، بشرویه، طبس و 21 دهستان.
7. شهرستان قوچان دارای بخش های حومه، شیروان، باجگیران و 23 دهستان.
8. شهرستان کاشمر دارای بخش های حومه، ریوش، خلیل اباد، بردسکن و 9 دهستان.
9. شهرستان گناباد دارای بخش های جویمند حومه، بجستان و 6 دهستان.
10. شهرستان مشهد دارای بخش های حومه و ارداک، طرقبه، فریمان، تربت جام، جنت آباد، سرخس، طیبات و 29 دهستان.
11. شهرستان نیشابور دارای بخش های حومه و فدیشه، سرولایت، قدمگاه و 13 دهستان.
ص: 32
در نقشه تقسیمات کشوری سال 1335 استان خراسان دارای 12 شهرستان بنام های مشهد، قوچان، بجنورد، نیشابور، سبزوار، تربت جام، تربت حیدریه،کاشمر، گناباد، فردوس، طبس و بیرجند است.(1)
در سال 1339 براساس ماده قانونی که از تصویب مجلس گذشت،(2) مقرر شد استان ها به اسامی اصلی و تاریخی خود خوانده شوند.
در ماده 12 همین قانون نیز یک نوع تقسیمات جدیدی بنام فرمانداری کل نیز بوجود آمده که کشور شامل 14 استان و 6 فرمانداری کل گردید.
در این زمان استان خراسان دارای 15 شهرستان و 25 بخشداری شد.(3)
1. شهرستان مشهد دارای بخش های حومه، فریمان، طرقبه، چناران، احمدآباد، سرخس.
2. شهرستان تربت جام، دارای بخش های حومه، باخزر (تایباد)، زورآباد (جنت آباد).
3. شهرستان گناباد، دارای بخش های حومه، بجستان.
4. شهرستان بیرجند، دارای بخش های حومه، درمیان، قاینات، خوسف، نهبندان.
5. شهرستان کاشمر، دارای بخش های حومه، کوهسرخ (ریوش)، خلیل آباد، بردسکن.
6. شهرستان قوچان دارای بخش های حومه، باجگیران.
ص: 33
7. شهرستان شیروان دارای بخش حومه.
8. شهرستان سبزواردارای بخش های حومه، جغتای، داورزن، ششتمد.
9. شهرستان تربت حیدریه دارای بخش های حومه، کدکن، فیض آباد، خواف، رشتخوار.
10. شهرستان نیشابور دارای بخش های حومه، تحت جلگه، زبرجان، سرولایت.
11. شهرستان درگز دارای بخش های حومه، نوخندان، لطف آباد، کلات، چاپشلو.
12. شهرستان اسفراین دارای بخش های (میان آباد) حومه، بام و صفی آباد.
13. شهرستان فردوس دارای بخش های حومه، بشرویه و سرایان.
14. شهرستان طبس دارای بخش های حومه، دستگردان.
15. شهرستان بجنورد دارای بخش های حومه، جاجرم، جرگلان، مانه.
از سال 1339 تا سال 1354 تغییراتی در محدوده بخش ها و شهرستان های خراسان حاصل نشد (در سال 1345 بخش کلات از شهرستان درگز منتزع و به شهرستان مشهد ملحق می گردد)(1).
تا این که براساس مصوبه شماره 67368- 29/10/54 هیأت وزیران بخش باخزر از شهرستان تربت جام منتزع و تبدیل به فرمانداری باخزر گردید.
مجدداً در مصوبه شماره 3720- 26/3/59 شهرستان باخزر بنام شهرستان تایباد تغییر نام یافت. همچنین به موجب مصوبه شماره 2461-
ص: 34
27/11/58 شورای انقلاب اسلامی بخش قاینات از شهرستان بیرجند منتزع و تبدیل به
فرمانداری شد و بنام فرمانداری قاینات نامگذاری گردید.
در سال 1359 به موجب تصویبنامه شماره 2964-2/4/59 هیأت وزیران در محدوده دهستان بایگ شهرستان تربت حیدریه بخش بایگ تاسیس شد.
بدین ترتیب تا پایان سال 1359 استان خراسان دارای 17 شهرستان، 53 بخش و 210 دهستان گردید.
در این زمان واحدهای دهستانی صرفاً محدوده های تعیین شده ای بودند که فاقد مسئول اداری بوده و در فعالیت هایی نظیر سرشماری و یا برنامه ریزی عمرانی ملاک عمل قرار می گرفتند.
تقسیمات کشوری استان خراسان تا پایان سال 1364 و قبل از اجرای قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات کشوری به شرح زیر بوده است:
1. شهرستان اسفراین دارای بخش های بام و صفی آباد(دهستان بام، صفی آباد)، مرکزی(دهستان های حومه، روئین، زرق آباد، فرطان و میلانلو).
2.شهرستان بجنورد دارای بخش های جاجرم (دهستان های جاجرم، سنخواست، شقان و میان کوهساران) راز و جرگلان(دهستان جرگلان، حصارچه، گیفان و نخورلی) مانه و سملقان(دهستان سملقان و مانه) و مرکزی (دهستان چناران، حومه، کسبایر و گرمخان).
3. شهرستان بیرجند دارای بخش های خوسف (دهستان براکوه، خوسف قیس آباد) درمیان (دهستان درح،شاخنات، درمیان، طبس مسینا، معروفان و مومن آباد) مرکزی (دهستان القور، شهاباد،
ص: 35
نهارجان) و نهبندان(دهستان برک، بصیران، بندان، چاهان، شوسف، عربخانه، میغان و نه).
4. شهرستان تایباد دارای بخش مرکزی (دهستان های بالاولایت و پائین ولایت و میان ولایت).
5. شهرستان تربت جام دارای بخش های جنت آباد (دهستان جنت آباد، صالح آباد و قلعه حمام) و مرکزی(دهستان بالاجام، پائین جام و میان جام).
6.شهرستان تربت حیدریه دارای بخش های بایگ (دهستان بایگ) خواف (دهستان بالا خواف، پائین خواف، جلگه زوزن و میان خواف) رشتخوار (دهستان رشتخوار و سنگان) فیض آباد و مه ولات (دهستان ازغند و مه ولات) کدکن (دهستان بالارخ، پائین رخ، رخ، کدکن و میان رخ) و مرکزی (دهستان بالاولایت، پائین ولایت و زاوه).
7. شهرستان درگز دارای بخش های چاپشلو (دهستان قره باشلو، میانکوه) لطف آباد (دهستان قلعه حاتم، لطف آباد) مرکزی (دهستان صیدآباد و گلخندان) نوخندان (دهستان تکاب، درونگر، کلاته چنار و نوخندان).
8. شهرستان سبزوار دارای بخش های جغتای (دهستان بالاجوین، پائین جوین، پیراکوه، جغتای، حکم آباد، میان جوین) داورزن (دهستان باشتین، کاه، مزینان) ششتمد (دهستان تکاب، کوه میش، خواشد، ربع شامات، زمچ، شامکان، فروغن، کوه همایی) مرکزی(دهستان سلطان آباد، طبس، قصبه جنوبی، قصبه شرقی، قصبه غربی و کراب).
ص: 36
9. شهرستان شیروان دارای بخش مرکزی(دهستان تکمران، حومه، دوین، زوارم، زیارت، شیخ امیرانلو، قلجق و گلیان).
10.شهرستان طبس دارای بخش های دستگردان (دهستان دستگردان، ده محمد وکوه یخاب) مرکزی(دهستان اصفهک، جوخواه، حلوان، حومه، دیهوک و کریت).
11. شهرستان فردوس دارای بخش های بشرویه (دهستان ارسک، اصفاک، بشرویه، رقه، طرجد، غنی آباد، فتح آباد، کرند، نیگنا و هنویه) سرایان (دهستان آیسک، سرایان، سه قلعه و مصعبی) و مرکزی (دهستان برون، خانکوک مهوید و حومه).
12. شهرستان قاینات دارای بخش مرکزی (دهستان پسکوه، حومه، زهان، شاهرخت، فندخت،گرنگک، گزخت و نیم بلوک).
13. شهرستان قوچان دارای بخش های باجگیران (دهستان اوغاز، بیچرانلو، جیرستان و قوشخانه) و مرکزی (دهستان جعفرآباد سفلی، جعفرآباد علیا، چری، خرق، دوغائی، دولتخانه، شهرکهنه، شیرغان، فاروج، کهنه فرود، مایوان و مزرج).
14. شهرستان کاشمر دارای بخش های بردسکن(دهستان کنارشهر و کوهپایه) خلیل آباد (دهستان برکال، رستاق و ششطراز )کوهسرخ (دهستان برکوه و تکاب) و مرکزی (دهستان بالا ولایت).
15. شهرستان گناباد دارای بخش های بجستان (دهستان بجستان، جزین، یونسی) و مرکزی(دهستان بیدخت، حومه، دولوئی، زبید و کاخک).
16. شهرستان مشهد دارای بخش های احمد آباد (دهستان پائین ولایت، پیوه ژن و سرجام) چناران (دهستان بیزکی، چناران، چولائی
ص: 37
خانه، درزآب و رادکان) سرخس (دهستان سرخس، قلعه قصاب، کندکلی، مزدوران) طرقبه (دهستان اردمه، شاندیز، طرقبه و گلمکان) فریمان (دهستان فریمان) کلات (دهستان پساکوه، زاوین، کبود گنبد، لائین نو) و مرکزی(دهستان تبادکان و میان ولایت).
17. شهرستان نیشابور دارای بخش های تحت جلگه(دهستان تحت جلگه، طاغنکوه و عشق آباد) زبرخان (دهستان اردوغش، اسحق آباد و زبرخان) سر ولایت (دهستان اربقایی، بارمعدن، سرولایت و ماروسک) و مرکزی(دهستان دربقاضی، ریوند و مازول).
از این سال به بعد تغییرات عمده تقسیماتی در استان خراسان بوجود نیامد، تا این که قانون جدید تقسیمات کشوری مشتمل بر هیجده ماده و بیست و دو تبصره در جلسه روز چهارشنبه پانزدهم تیر ماه یکهزارو سیصدو شصت و دو مجلس شورای اسلامی و آئین نامه اجرایی آن در سال 1363 شامل سی و شش ماده و 27 تبصره از تصویب هیأت دولت گذشت و برای اجرا به وزارت کشور ابلاغ شد.
در قانون مزبور هدف برقراری نظام مطلوب تقسیمات کشوری به منظور فراهم آوردن موجبات هماهنگی در فعالیت های مختلف سازمان ها و موسسات دولتی، محلی و نهادهای انقلاب اسلامی در جهت اجرای سیاست عمومی دولت جمهوری اسلامی ایران اعلام شده است. (1)
ص: 38
شهرستان بشرویه به مرکزیت شهر بشرویه، از شهرستان های استان خراسان جنوبی و در شمال غرب این استان واقع شده است.
این شهرستان از شمال به بردسکن، از غرب به شهرستان طبس، از جنوب به بخش دیهوک از توابع شهرستان طبس و از شرق به شهرستان فردوس محدود می شود، و دارای مساحتی معادل 5993 کیلومتر مربع است که از نظر مختصات جغرافیایی در 53 و 33 عرض شمالی و 25 و 57 طول شرقی جغرافیایی واقع شده است.
ارتفاع متوسط شهرستان بشرویه از سطح آب های آزاد حدود 880 متر و جمعیّت آن طبق آخرین سرشماری سال 1390، برابر با 683، 24 نفر است از این میزان جمعیت 411، 6 نفر در روستاها و272، 18 نفر در شهرهای بشرویه و ارسک ساکن بوده اند.
شهرهای تون و طبس تا سال 1330 ش، تحت نظر یک حاکم اداره می شد و بشرویه هم به عنوان قصبه ای تحت نظر حاکم این منطقه بوده است.
در سال 1316 ش، بشرویه قصبه ای بود پر جمعیت که حدود چهارهزار نفر در آن ساکن بودند و مرکز ولایتی بود کوچک که در سمت شرقی خاک طبس واقع شده و جزء حوزه حکومتی طبس به شمار می رفت.(1)
این شهرستان تا آبان 1387ش، یکی از بخش های شهرستان فردوس به حساب می آمد تا آنکه در این سال به شهرستان ارتقا پیدا کرد.
ص: 39
بشرویه دارای دو بخش به نام های مرکزی و ارسک، چهار دهستان به نام های کرند، ارسک، علی جمال و رقه و دو منطقه شهری به نام بشرویه و ارسک است.
این شهرستان از دو قسمت کم وسعت کوهستانی در غرب و پهنه وسیع کویر و بیابان و ریگ زار در شمال، جنوب و شرق تشکیل شده است. بلندترین نقطه آن روی قلّه علی جمال در غرب حوضه با 2445 متر ارتفاع از سطح دریا و پست ترین نقطه آن در کویر نمک با 769 متر ارتفاع از سطح آب های آزاد قرار دارد.
منطقه بشرویه با استناد به میزان بارندگی سالانه، که حدود 113 میلی متر می باشد و میانگین درجه حرارت سالانه 9/18 درجه سانتی گراد، به لحاظ اقلیمی در زمره ی مناطق گرم و خشک قرار دارد.
حداکثر و حداقل مطلق درجه حرارت هوا در ایستگاه بشرویه 47 درجه سانتی گراد (در تیر ماه) و 5/12 درجه
سانتی گراد (در دی ماه) گزارش شده است.
درجه حرارات بالا در روزهای فصول گرم، اختلاف زیاد بین شب و روز، تابش شدید نور خورشید و خشکی نسبی هوا از ویژگی های اقلیمی مناطق حاشیه کویری محسوب می گردند. درجه حرارات حوزه های مختلف این مناطق به موقعیّت جغرافیایی، ارتفاع از سطح دریا، جهت و خصوصیّات باد بستگی دارد.(1)
ص: 40
متوسط رطوبت نسبی سالانه 9/56 درصد می باشد که حداکثر رطوبت، مربوط به دی ماه با 2/76 و حداقل رطوبت مربوط به خرداد ماه با 4/30 درصد است.
روستاهای شمال بشرویه گرم ترند و روستاهای غربی و جنوب غربی که ارتفاع بیشتری دارند از درجه حرارت ملایم تری برخوردار هستند.(1)
دوره خشکسالی در منطقه طولانی بوده و در حدود 7 ماه ارزیابی شده است. خطوط میانگین هم باران سالانه منطقه، کمتر از 50 میلی متر در قسمت جنوب
غربی اطراف کویر پرورده تا بیش از 200 میلی متر در ارتفاعات کوه شتری در غرب منطقه متغّیر می باشد.
متوسط بارندگی سالیانه 113 میلی متر و متوسط دمای سالانه منطقه، کمتر از 5/12 درجه سانتی گراد در قلل کوه غربی (کوه شتری)، تا بیش از 20 درجه سانتی گراد در کویر پرورده نوسان دارد. بارندگی در این منطقه بیشتر از اوایل آبان ماه شروع می شود و حداکثر تا نیمه اردیبهشت ادامه دارد و از آن به بعد، به ندرت باران می بارد. متوسّط بارندگی در ایستگاه هواشناسی منطقه 7/109 میلی متر در سال می باشد.
جهت بادهای گذشته منطقه از جنوب به شمال غربی و شمال شرقی است در حالی که بادهای طوفان زای جدید، از شمال غرب به جنوب شرق می وزد.(2)
مراتع منطقه در غرب شهرستان از وضعیّت نسبتاً خوبی برخوردار است و مراتع شرق بشرویه که در مجاورت کویر قرار دارد، دارای پوشش مناسبی
ص: 41
نمی باشد. از مجموع مراتع بشرویه بیش از 110000 دام، که شامل گوسفند و بزمی باشند و تعداد 2500 نفر شتر تعلیف می کنند.
سطح جنگل های طبیعی که شامل گونه های بنه، بادامشک، انجیر کوهی و گونه منحصر به فرد الچن می باشد، در حدود 45 هکتار مساحت این شهرستان را به خود اختصاص داده است.
در بشرویه رودخانه دائمی وجود ندارد، ولی بر اثر باران و نزولات جوّی رودخانه های فصلی فتح آباد، جگر کوه، نخاب، کال اصفاک و کلاوگی شکل گرفته اند.
آب مورد نیاز کشاورزی این منطقه از قنات، چشمه و چاه تأمین می شود. طبق آمار موجود در حال حاضر، تعداد 202 حلقه چاه عمیق، 12 چاه نیمه عمیق، 133 رشته قنات و 82 چشمه در منطقه وجود دارد که سالانه حدود 236 میلیون متر مکعب آب زیرزمینی از آن ها استخراج می گردد.
مطالعات ژئو فیزیک نشان می دهد که ضخامت آبرفت در بیشتر نقاط به 150 متر می رسد. عمق برخورد به سطح آب زیرزمینی در دامنه ارتفاعات حدود 40 متر، در مرکز دشت حدود 10 متر و در حاشیه کویر کمتر از 5 متر گزارش شده است. جهت آب زیرزمینی از جنوب و غرب به سمت شرق (حاشیه کویر) می باشد.(1)
ص: 42
کلمه بشرویه از دو جزء " بُش" و "رویه" تشکیل شده است. واژه بُش در فرهنگ های لغت فارسی به صورت های مختلفی معنی شده است. در لغت نامه دهخدا این کلمه به معنی کاکل آدمی،(1)
و در فرهنگ زبان فارسی به معنای کاکل، یال و گردن آمده است.
واژه بُش را برخی از مواقع به صورت بَش نیز ضبط کرده اند که معنای آن در فرهنگ معاصر فارسی به صورت بند فلزی که به چیزی مانند صندوق می زدند آمده است.
همین واژه در لغت نامه دهخدا به صورت بشاش، گشاده روی و خوش و بش کردن معنا شده است.
هم اکنون لفظ بُشرویه در بین مردم مرسوم است و بسیاری بر آن اعتقادندکه علّت این نام گذاری آن است که اینجا محل رویش گیاه بُش بوده است. این گیاه به بوته ای خودرو از تیره گیاهان کم آب کویری و بیابانی اطلاق می شود که هم اکنون نیز در این منطقه می روید و تلفّظ نام آن نیز بدین صورت است.
ایرادی که بر این نظر وارد می شود آن است که با این مفهوم لفظ بُش به ضم باء به معنی بوته و گیاه به کار نرفته، بلکه آنچه با این معنا آمده؛ بَش به فتح باء و سکون شین است که به زراعت دیمی و اصلاً گیاه دیم اطلاق می شود. خصوصیتی که به مقدار زیاد با ویژگی های گیاه «درمنه» محلی سازگار است.
ص: 43
بنابراین از تلفیق نظر لغت نامه نویسان و اهالی بومی به خوبی استنباط می شود که هر دو از نظر معنا و مفهوم با یکدیگر مشترک و صرفاً از جهت لفظ با یکدیگر اختلاف دارند.
لذا دور از ذهن نیست که فرض کنیم ابتدا کلمه بشرویه با فتح باء و سکون شین استعمال می شده و بعداً به
مرور زمان به صورت امروزی درآمده است.(1)
بی گمان قدیمی ترین سند تاریخی در مورد منطقه بشرویه اشاره هایی است که مقدسی در ذیل توضیح سرزمین قهستان آورده است : . . . قصبه ی آن قاین و شهرهایش تون، جنابد، طبس عناب، طبس خرما، رقه، خور، خوشت و کری می باشند.
هرچند که در پاورقی همین صفحه، مصحّح کتاب می نویسد :
معرفی قوهستان که معرّب کوهستان است، در معجم البلدان از همین کتاب مقدسی نقل شده، ولی به جای چهار نام رقه، خور، خوست و کری، واژه « طریثیت » آمده است که معرّب ترشیز می باشد.(2)
ناصرخسرو در مسیر بازگشت خود از مکّه در مسیر طبس به تون از رقّه عبور می کند و درباره آن می نویسد :
چون از طبس دوازده فرسنگ بیامدیم، قصبه ای بود که آن را رقّه- می گویند.
آب های روان داشت و زرع و باغ و درخت، بارو و مسجد آدینه؛ و دیه ها
ص: 44
و مزارع تمام دارد. نهم ربیع الآخر از رقّه برفتیم و دوازدهم ماه به شهر تون رسیدیم. میان رقه و تون بیست فرسنگ است.(1)
یکی از محققین در پایان نامه ی خود مطلبی با استناد به نشریه شماره یک تحقیقاتی دانشکده هنرهای زیبا در مورد تاریخچه بشرویه، برگرفته از سفرنامه ناصرخسرو دارد، آورده است : . . . قدیمی ترین اطلاعاتی که درباره ی بشرویه در دست می باشد، مربوط به قرن پنجم قمری است. ناصر خسرو در سفرنامه ی خود از آن نام برده و می نویسد :
زمینی به نام بُش بوده که شهر در آن بنا شده است. در آن زمان این شهر به نام میدان گله حوض نامیده می شد و در محلّی مرتفع قرار داشته است. ظاهراً مردم در دهات دامنه کوه زندگی می کردند و مرکز جمعیت دهی به نام رقه بوده.(2)
مارسل بریون درکتاب معروف خود " منم تیمور جهانگشا "، به نقل از امیر تیمور گورکانی و قبل از سفر او به بشرویه می نویسد :
بعد از نیشابور در خراسان شهرهای بزرگ دیگر وجود داشت مثل سبزوار و بشرویه،که اوّلی در شمال خراسان بود و دیگری در نیمروز. نسبت به بشرویه توجّه نداشتم مگر به مناسبت اینکه می گفتند تمام سکنه آن شهر واقع در نیمروز خراسان دانشمند هستند و در آن شهر کسی نیست که از علوم برخوردار نباشد، ولی با این که همه دانشمند می باشند، برای تأمین معاش زحمت می کشند. شنیده بودم خارکنان بشرویه که از صحرا خار جمع آوری می نمایند و به شهر می آوردند که بفروشند مانند مفتی شهر، از علوم
ص: 45
برخوردارند و همچنین خر بنده ها (چهار پاداران) دانشمندانی هستندکه می توانند کتاب های عربی را بخوانند و معنی بکنند و من میل داشتم که آن مردم دانشمند عجیب را ببینم و بدانم که آیا آنچه راجع به آنها گفته اند واقعیّت دارد یا اغراق است.(1)
شایان ذکر است که با بررسی های به عمل آمده در باستان شناسی بشرویه، 165 اثر تاریخی از این شهرستان شناسایی و معرفی شده است که دارای تنوّع زیادی می باشند.
این آثار عبارتند از : 44 خانه قدیمی، 18 قلعه، 6 بند، 25 برج دیدبانی و حفاظت از زمین های کشاورزی، 16 آب انبار و حوض انبار، 2 درخت قدیمی چند صد ساله، 4 مسجد، 2 کاروانسرا، 3 مقبره یا آرامگاه، 3 حسینیه، 2 حمام، 2 مدرسه، 9 کوره، 2 سازه آبی، 5 پل، 1 پایاب، 1 میل راهنما، 12 آسیاب، 1 قبرستان دوران اسلامی، 1 باغ قدیمی و 6 محوطه باستانی.
در این بین محوطه باستانی کُرُند با قدمتی در حدود دوران پارتی (اشکانیان) کهن ترین اثر تاریخی محسوب می گردد.
همچنین قلعه دختر رقّه و پل تَرناو ،که قسمتی از این آثار متعلق به دوران ساسانیان است، از جمله آثار زیبا و شاخص این شهرستان به شمار می روند.
با گذری اجمالی بر تمامی آثار باستانی بشرویه درخواهیم یافت سه نوع از این آثار از لحاظ کمیّت در درجه بالاتری هستند که عبارتند از :
بافت قدیمی، قلاع و برج های حفاظتی(دیده بانی) و سازه های آبی.
ص: 46
جدا از این سه گروه، پل ترناو ؛ و محوطه تاریخی کرند نیز از ارزش تاریخی بسیاری برخوردارند.
شایان ذکر است که بشرویه از جمله اندک شهرهایی در ایران است که دارای بافت سنّتی درون شهری می باشد.
فارغ از شهر بشرویه،روستای نیگنان و شهر ارسک از توابع شهرستان بشرویه نیز از این بافت تاریخی برخوردارند.
شالوده شهری بشرویه نشان می دهد که این شهر، از ابتدای گسترش آن در دوره تیموری، با رشد نسبتاً سریع به عنوان یک شهر مطرح شده است.
مهم ترین سند کالبدی مدنیّت بشرویه از همان دوران کهن، وجود میدان تقریباً مستطیل شکل آن در مرکز شهر و در میانه راسته اصلی بازار قدیم بشرویه بوده است.
با تخریب های اساسی و احداث خیابان در دوره پهلوی و ایجاد میدانی جدید در وسط آن پس از انقلاب، اکنون تنها
یکی از زوایای قائمه میدان باقی مانده است.
معابر بشرویه در مسیر قنات هایی که از سمت کوه های رقّه در جریان است، شکل گرفته و مهم ترین معبر قدیمی بافت، کوچه حسینیه رباطی و راسته بازار اصلی بشرویه بوده است که پس از عبور از میدان اصلی شهر، در جهت غرب ادامه یافته و از شهر خارج می شده است.
شهر قدیم بشرویه، چهار محله اصلی به نام های میان ده، پایین محله، مقری و سرپل دارد. این بافت،که با خانه های خشت و گلی و بادگیرهای مختلف معروف است، یکی از وسیع ترین بافت های تاریخی در خراسان جنوبی محسوب می گردد.
ص: 47
معماری نفیس تیموری و صفوی در بومی ترین اشکال خود در اینجا مشاهده می شود، به گونه ای که کامل ترین سیر تحول معماری مسکونی در این خانه های قدیمی قابل مشاهده است. هم اکنون این بافت که مجموعه ای از بناهای مذهبی، اماکن عمومی و منازل مسکونی با اشکال مختلف است، با شماره 7836 در فهرست آثار ملّی کشور به ثبت رسیده است.
مهم ترین و پررونق ترین محله بشر ویه، محله میانده است که بناهای تاریخی مهم مربوط به دوره صفوی مانند ؛ مسجد میانده، مدرسه علمیه،آب انبار میانده، حسینیه حاج علی اشرف، خانه ملا عبدالله بشرویه صاحب وافیه الاصول و خانه مستوفی در آن قرار دارد.
این محله یکی از قدیمی ترین و اصیل ترین محله های بافت قدیمی بشرویه است که بسیاری از بناهای شاخص آن همچنان دست نخورده باقی مانده است، که اینک به آنها اشاره می کنیم :
این اثر در میدان مرکزی محله میانده و در مجاورت بناهای تاریخی شاخص این محله(1)و شهرستان بشرویه قرار دارد.
طبق کتیبه سنگی سر در ورودی مسجد، تاریخ ساخت بنا 1030 قمری و بانی آن شخصی به نام حاجی حسین نامدار می باشد.
در اطراف حیاط مرکزی با تعبیه 12 ستون آجری، که طاق هایی جناغی را برخود حمل می کنند، رواق هایی با سقف های گنبدی تشکیل داده اند.
ص: 48
تنها ایوان مسجد در سمت غرب آن قرار دارد و یک محراب نیز بر دیواره انتهایی آن تعبیه گردیده است. سقف ایوان با دو تویزه(1)
که دو پوشش گنبدی و نیم گنبدی را به خود حمل می کنند، تشکیل شده است. دور ایوان را کتیبه ای به خط ثلث و کوفی حاوی سوره جمعه، فرا گرفته است.
همچنین معمار چیره دست مسجد با چیدن آجر به اشکال مختلف هندسی (خفته و راسته) بر سقف، هنر خود را به نمایش گذاشته است.
این حسینیه در محله میانده و در مجاورت مسجد میانده قرار گرفته و چون توسط حاج علی اشرف، از علمای دوره افشاریه، ساخته شده است، به این نام مشهور گردید.
فضای داخلی بنا به صورت هشت ضلعی طراحی شده و دو ایوان در سمت شرق و غرب و رواق هایی در دو جناح دیگر تعبیه شده است.
ایوان غربی مرتفع و در انتهای آن شبستانی قرار گرفته که در سال های اخیر احداث و به آن الحاق شده است. سقف ایوان های شرقی و غربی با کاربندی گچی تزئین یافته و به این روش، شکل نیم شمسه ای در آنها ایجاد شده است.
حجره های حسینیه به صورت دو طبقه و هر طبقه دارای رواق هایی با چهار چشمه طاق ساخته شده اند، در چهار گوشه بنا نیز چهار چشمه طاق و شش اتاق در اطراف وجود دارد.
در میان حسینیه، مخزن آبی که به حوض آب نیز خوانده می شود، وجود داشته که علاوه بر رفع نیاز به آب، از جنبه تبرّک نیز برخوردار است.
ص: 49
یک منبر چوبی نیز در شبستان حسینیه قرار دارد که دارای تزئینات مشبک می باشد و بر کنار آن کتیبه ای برجسته به این مضمون وجود دارد: هوالموفق- واقف حاجی علی اشرف عمل استاد محمد سنته 1167.
با توجه به نوشته کتیبه، وقف این بنا توسط حاج علی اشرف و ساخت آن به دست استاد حسن می باشد.
آب انبار میانده،که طبق کتیبه موجود بر روی بنا، سال ساخت آن 976قمری می باشد، در کانون مرکزی محلّه قرار گرفته است. اثر فعلی شامل یک سر در با طاق جناغی و منبع ذخیره آب می باشد. سر در آن به صورت ایوان مرتفع ایجاد شده در جهت وزش باد غالب شهر بنا گردیده و در قسمت انتهایی، تزئینات آجرکاری با نقش لوزی های به هم چسبیده مشهود است.
راه پله اثر به طور کامل تخریب شده که ورود به منبع را غیر ممکن ساخته است. منبع ذخیره آب به صورت هشت ضلعی بوده که دیواره های آن با آجر و ساروج ساخته شده است.
گنبد آن نیز به صورت مدور ایجاد گردیده که در ساقه گنبد دارای دریچه هایی با فواصل معیّن جهت تهویه هوا و نورگیری ساخته شده است. هر ضلع در مجموع هفت دریچه را دارا می باشد. همچنین بر فراز آب انبار، بادگیری مرتفع قرار گرفته و این خصیصه آن را از سایر آب انبارها متمایز ساخته است. استفاده از این آب انبار با شیوه برکه ای و به وسیله سطل و طناب میّسر بوده که در دوره قاجار با ایجاد پله و پاشیر، یک دسترسی تازه از پشت آن تعبیه شده است.
ص: 50
مدرسه علمیّه در سال 1130 قمری توسط حاج عبد الغنی بشروی بنا گردیده که روبروی مسجد جامع میانده واقع شده است ، ورودی این بنا دارای طاق جناغی بوده که درون آن با استفاده از گچ، مقرنس کاری شده است.
فضای ورودی با طاق قوسی به سمت داخل هدایت می شود که در طرفین آن، دو سکوی آجری قرار دارد. صحن بنا به صورت مستطیل شکل است که دو ایوان زمستانه و تابستانه در قسمت های شمال غربی و جنوب شرقی ایجاد شده است، این ایوان ها دارای قوس جناغی می باشند که به وسیله سه طاق تویزه پوشیده شده اند. این پوشش در انتهای ایوان زمستانه متفاوت می باشند. ایوان تابستانه این مدرسه، دارای تزئینات آجرکاری زیبایی است.
این آجرکاری ها در قسمت جلوی ایوان و در لچکی های فوقانی ایوان به صورت مورّب و در قسمت انتهای ایوان و در طاق ضربی بین تویزه ها به صورت خفته و راسته تزئین شده اند، دور تا دور صحن دارای 13 حجره بوده که این حجره ها، محل تحصیل طلاب می باشد. حجره ها در قسمت جلویی دارای پیشخوانی با طاق جناغی می باشند.
این خانه، با معماری اصیل خود، زادگاه یکی از عالمان بزرگ ایر ان در دوره صفوی به نام ملاعبدالله بشروی بوده است.
هم اکنون این خانه توسط یکی از فرهیختگان شهر بشرویه خریداری و تبدیل به یکی از غنی ترین موزه های مردم شناسی استان شده است.
این خانه در نوع خود بی نظیر و شگفت انگیز است. خانه ای که از یک مربع ساده تشکیل شده و دارای چهار ایوان است و یک حیاط که در وسط این خانه قرار دارد.
ص: 51
در سمت شمال، ایوان زمستانی، نور تقریباً همیشگیِ جنوبی را در فصل زمستان در اختیار ساکنین آن می گذارد و در کنار آن یک اتاق نشیمن وجود دارد که با کاربندی زیبای خود، سقف کاذبی را در زیر پوشش اصلی اتاق ایجاد کرده و فضا را برای یک نشیمن و اتاق خواب زمستانی آماده کرده و این جبهه به طور کلی به فصل زمستان اختصاص دارد.
در مقابل آن جبهه تابستانی در جنوب قرار دارد که ایوان آن رو به شمال داشته و همیشه در سایه قرار دارد و در کنار آن اتاق نشیمن تابستانی (یا اتاق بادگیر) قرار دارد، ارتفاع زیاد تاق، آهنگ و بادگیر بر فراز آن همواره هوای اتاق را مطبوع نگاه می داشته و آن را مناسب اقامت در فصل تابستان کرده است.
دهانه ایوان غربی با ایجاد یک دیوار اسپر بسته شده و تبدیل به اتاق می شود و در ایوان شرقی نیز یک جداکننده، عمق ایوان را کم کرده و اتاقکی برای تهیه خمیرنان به وجود آورده است.
در کنار ایوان شرقی ( یا بهاره ) مطبخ یا آشپزخانه قرار داشته و فعالیت هایی نظیر پخت نان و ساخت غذا درآن انجام می شده است، سقف و بدنه دیوارهای این آشپزخانه، کاملاً سیاه شده و حاصل ذرات چربی موجود در غذا در ترکیب با دود هیزم هاست که نهایتاً بافت بلوری سیاه رنگی روی بدنه ها پدیدآورده است، این هیزم ها در اتاق دیگری در کنار آشپزخانه به عنوان انبار هیزم ذخیره می شده است.
یکی دیگر از فضاها، آبریزگاه است که در گوشه ای از اتاق مخصوص نگهداری چهارپایان تعبیه می شده است، در زیر آن اتاقی به نام بار ریز بوده که فضولات و خاکروبه و تمام مواد دفعی را در آن می ریخته و هر هفته یا ماه تحت عنوان کود به صحرا می برده اند.
ص: 52
این منازل، که در غرب محله میانده واقع گریده، متعلق به اوایل دوره قاجاریه و دارای ایوان های مجلّل و ستون دار می باشند. سر در اتاق ها و راهروهای اطراف حیاط با نوعی تزئینات رسمی بندی، معروف به قاشقی، تزیین شده است. آنچه این خانه ها را از سایر بناهای مشابه متمایز کرده، سه بادگیر مرتفع و متوالی می باشد. بر دهانه هر یک از چشمه های بادگیرها، نقوشی با گچ ساخته شده است.
مجاور این خانه ها، یک ساباط ( کوچه سرپوشیده ما بین خانه ها ) ارزشمند وجود دارد که نام خود را از خانه مستوفی گرفته و یکی از معدود ساباط های باز مانده از مجموعه ساباط های قدیمی خراسان جنوبی است.
همچنین بشرویه در حدود 18 قلعه و 25 برج حفاظتی دارد که نشان از ناامن بودن منطقه از دست غارتگران در بعضی از اعصار تاریخ دارد. به گفته اهالی کهن سال روستاهای این شهرستان، تا حدود 50 سال پیش مردمان برای حفاظت جان و مال خود به این قلعه ها و برج ها پناه می بردند.
میرزا خانلرخان در این باره می گوید : . . . بشرویه به قدر سه هزار خانوار سکنه دارد، قلعه و بارو و برج و ارگ دارد .(1)
همچنین مک گرگور در این راستا می نویسد :(2)پیش تر این مردم در معرض قتل و غارت بلوچ ها بوده اند، ولی اکنون مرد مسلحی در بشرویه
ص: 53
مشاهده نمی شود. در این مسیر، بشرویه اولین محلی است که در آن برج هایی مشاهده می شود که به منظور پناهگاه ساخته شده است، البته بعدها در نواحی مرکزی ترکمان نشین، بیشتر به آنها برخوردم.
به طور کلی در حوزه جغرافیایی بشرویه، برج ها و قلاع زیادی به چشم می خورد که در حال حاضر یا بسیار آسیب دیده اند و یا آنچه باقی مانده، تبدیل به محل نگهداری احشام گردیده، و از این حیث نیازمند توجهی جدی است.
برج های حفاظتی، سازه هایی استوانه ای شکل هستند که قطر پایه آنها بیشتر از قطر قسمت فوقانی شان است. این برج ها از خشت خام ساخته شده و فاقد تزیینات وابسته به معماری می باشند.
سازه های مذکور در دو و یا سه طبقه ساخته می شده اند که در طبقات بالایی، پنجره های کوچکی برای دیده بانی و تیراندازی تعبیه شده است.
اکثر این برج ها ظرفیت سه الی چهار نفر را دارند که معمولاً در میان زمین های کشاورزی و اطراف روستا بنا گردیده اند. البته تعدادی از این برج ها با مساحت بیشتر در میان روستاهای کم جمعیّت همانند ده سفید ساخته شده اند،که در زمان غارت، مردم روستا بدان جا پناه گیرند.
امّا در خصوص قلعه ها، موضوع کاملاً متفاوت است. قلعه ها تماماً چهار ضلعی هستند که در اکثر موارد چهار برج در چهار گوش آنها تعبیه شده است. عموم این قلعه ها حیاط مرکزی دارند، به استثناء قلعه روستای هوگند و زیرک که فاقد حیاط می باشند. مصالح به کار رفته در ساخت قلاع خشت خام و گل می باشد و از گچ برای تزئین استفاده کرده اند دور تا دور حیاط مرکزی اتاق- هایی وجود دارد که محل اسکان، پخت و پز و انبار آذوقه دام بوده است.
ص: 54
در بیشتر موارد، قلعه دارای شاه نشینی است که از لحاظ وسعت و تزیینات در مرتبه بالاتری نسبت به سایر قسمت ها می باشد.
این قلعه ها تا چندین دهه پیش قابل سکونت بوده و مورد استفاده قرار گرفته اند. از شاخص ترین و زیباترین آن ها می توان به قلعه عزیزآباد، غنی آباد، طرجد، خانیک، صفّار، چهاربرج، موتور رضایی و نَیگنان اشاره کرد.
تاریخ ساخت این برج ها و قلعه ها به دوران صفویه بر می گردد که تا دوران معاصر نیز ادامه پیدا می کند؛ به استثناء قلعه دختر رقّه که سابقه اوّلیه آن به دوران ساسانی می رسد و در دوران سلجوقی توسط اسماعیلیان گسترش می یابد.
در ذیل به شرح مختصر این قلعه می پردازیم :
در فاصله 12 کیلومتری غرب بشرویه، در مجاورت آسیاب دهنه، بر بالای کوهی به ارتفاع تقریبی 300متر از سطح زمین های اطراف، قلعه ای قرار گرفته که از سه طرف مشرف بر پرتگاه تقریباً غیر قابل عبوری است و فقط از سمت جنوبی آن راه عبور وجود دارد. موقعیّت آن طوری
انتخاب شده که بر تمامی دشت مجاور مسلط است، به طوری که از فاصله چند کیلومتری آثار آن کاملاً مشهود است.
قلعه دختر رقّه دارای چند حصار تو در تو و غیر منظم بوده که بر اساس عوارض کوه ساخته شده است. در میانه ی راه دسترسی به قلعه، فضای چهارگوش مخروبه ای وجود دارد که احتمالاً می بایست مخزن آب انباری باشد که آب در آن، برای فصول خشک ذخیره سازی می شده است.
حصارهای قلعه داری برج های مدور، تیردان و دیوارهای بسیار مرتفع بوده است. بر بالای قلعه، برج هایی به ارتفاع تقریبی سه الی چهار متر با دیوارهای به هم پیوسته و چند محفظه و اتاقک وجود دارد. در محدوده حصار اول،
ص: 55
فضایی دیده می شود که احتمالاً مجموعه سرباز خانه ها متشکل از اتاق های کوچک در دو طرف یک راهرو مکانی برای نگهداری تسلیحات و استراحت نیروهای محافظ قلعه بوده است. نمونه این فضای معماری را در برخی از قلاع اسماعیلیه می بینیم.
البتّه از پوشش سقف آن چیزی باقی نمانده است. در محدوده حصار دوم، شاهد فضاهای متعددی از جمله دالان های عریض و مسقّف با پوشش آجری و سنگی،برج های مدور دیده بانی با منفذهایی جهت تیراندازی، تالارها و اتاق های وسیع هستیم.
در مرتفع ترین قسمت قلعه، فضایی تقریباً مستطیل شکل وجود دارد که حیاط آن توسط لاشه سنگ احاطه شده است. در لابه لای این سنگلاخ ها، دو فضای دور تقریباً بزرگ ایجاد شده که محل نگهداری آب باران است. مصالح اصلی جهت ساخت این قلعه از خشت، سنگ ریزه، سنگ های ساده، تراشیده شده و ملات گچ بوده است.(1)
باقی ماندن فضاهای متعدد از جمله دالان های عریض و مسقّف، برج های مدوّر دیده بانی، تالارها و اتاق های وسیع و آب انبارها باعث گردیده که قلعه دختر بشرویه یکی از سالم ترین قلاع کوهستانی خراسان جنوبی و شرق ایران به شمار آید.
در مورد سابقه تاریخی آن دو نظر وجود دارد:
یکی آنکه قلعه مزبور در شمار سلسله قلاعی است که به همین نام از دوران ساسانی باقی مانده و نمونه هایی از آن در دیگر شهرهای ایران دیده می شودو همگی از نظر بافت بر بالای بلندی ها و نقاط صعب العبور قرار دارند و اغلب
ص: 56
شیوه بنای مربوط به قبل از اسلام و خصوصاً عهد ساسانی را داشته و با توجه به نظرات افراد بومی، بیشتر جنبه تقدّس و دفاعی داشته است. بر اساس این اعتقادات محلی منطقه، این قلعه قدمت هزاران ساله دارد ( برخی معتقدند در گذشته گبرها(1) در آن زندگی می کرده اند ) که البته از نظر علمی فاقد مستندات و پژوهش های مستدل می باشد.
نظر دیگر مربوط به دورۀ فعالیت اسماعیلیان در جنوب خراسان، به ناحیه قهستان است و این قلعه احتمالاً در زمره پناهگاه هایی است که این فرقه در منطقه تون و طبس داشته اند و در نیمه قرن هفتم قمری با حمله مغول از رونق افتاده است. این نظر نیز با توجه به سبک معماری بنا، قوی به نظر می رسد. به خصوص این که مسیر حرکت و جاده ارتباطی تون به طبس نیز سابقاً از همین جا می گذشته و از نظر دفاعی شرایط ممتازی داشته است.
همچنین تعداد 13 قطعه سفال شاخص از این قلعه برداشت گردید که از نظر لعاب در دو گروه لعاب دار و بدون لعاب جای می گیرند.
گونه های لعاب دار چهار قطعه بوده که دارای لعاب یک رنگ آبی فیروزه می باشد.
سفال های بدون لعاب سه قطعه را شامل می شود که دارای نقوش خراشیده شانه ای بر روی اسلیپ(2)
نخودی است.
از گونه های برداشت شده چهار قطعه دست ساز با شاموت(3)
آلی ( کاه ) و بقیه سفال ها چرخ ساز با شاموت کانی و خمیره نخودی قرمز می باشد.
ص: 57
این سفال ها از نمونه های متعلق به سده های میانی اسلامی، قرن هفتم و هشتم قمری است.
بشرویه به دلیل واقع شدن در حاشیه کویر دارای اقلیم گرم و خشک و نسبتاً کم آب می باشد. با این وجود، از دیر باز بومیان منطقه، تدابیر مهمی در مدیریت بهره برداری از آب در این منطقه اندیشه اند.
ازجمله این تدابیر می توان به حفر قنات، ساخت آب آنبار و آسیاب های بسیار اشاره کرد.
انتقال آب از قنات ها به شهر مستلزم کانال کشی و استفاده از تن پوشه های سفالی بوده که شناسایی حدود نُه کوره پخت کَوَل (تن پوشه) دال بر این مدّعاست.
همچنین احداث بیش از شش بند آبی در مسیر رودهای فصلی به منظور کنترل و استفاده از آب آن برای کشاورزی بر این موضوع صحّه می گذارد.
همچنین وجود آسیاب های آبی فعّال، یکی از نوادر میراث فرهنگی در کشور است که مانند آن، امروزه در کمتر جایی از مناطق کویری دیده می شود. آسیاب های هفتگانه در مسیر یک قنات قدیمی از رقّه به بشرویه و با مهندسی بسیار بالا در یک شیب ملایم کویری شکل گرفته اند که بیش از نیمی از آن ها هنوز مشغول به کار بوده و آرد سنّتی با کیفیت بالا تولید می کنند.
در مجموع 12 آسیاب تاریخی در بشرویه شناسایی شده اند که بیش از نیمی از آن ها در حال استفاده می باشند. از جمله شاخص ترین این آسیاب ها می توان به آسیاب دهنه، میرزا، سنگی و علی آباد اشاره داشت.
ص: 58
پل های ترناو یکی از شاه کارهای جالب معماری است که در دل گداری(1) قرار گرفته است. که علاوه بر فن آوری سنتی بسیار بالا، که نشان از اهمیّت تاریخی منطقه دارد، با یکی از ویژگی های بسیار بکر طبیعت همراه گشته و منظره بدیعی را خلق کرده است.
این پل ها شامل دو سازه معماری سنگی است که ارتباط جریان آب قنات را میان دو سوی یک درّه برقرار می کرده و یک دهانه اصلی دارد که به یاری دو پایه قطور مربع شکل استقرار گرفته و 22 متر ارتفاع دارد.
پایه های پل ها که از سنگ لاشه، ساروج و گچ ساخته شده، بر روی بستر سنگی قرار گرفته اند. احتمالاً قدمت پل کوچک تر به دوران ساسانی و پل بزرگ تر به دوره سلجوقی می رسد. سبک معماری پل جدید با پل قدیمی متفاوت است. در پل قدیمی تاق ها هلالی و سنگی است، حال این که پل جدید تاق های جناغی و نمای آجری دارد.
علاوه بر این، بر بدنه این پل درگاه ها و تاقچه هایی تعبیه گردیده که به نظر می رسد علاوه بر تأمین نور فضاهای معماری تعبیه شده در پایه، نوعی زیبایی منظر را نیز القاء می کرده است.
وظیفه این پل انتقال آب از یک سوی درّه به سمت دیگر و انتقال آب به مسیر قنات مجازی(2)
بوده است که آب را با گذر از 60 حلقه چاه به روستای فتح آباد می رسانده است.
ص: 59
این محوطه در ابعاد تقریبی 17 x 75 متر و با وسعت 1135 متر مربع، در امتداد جهت شرقی غربی میان کوه های مرتفع در شمال شرق روستای کرند واقع شده است، موقعیت این اثر بر اساس مختصات GPS ، 33و 55 دقیقه عرض شمالی و 57 و 9 دقیقه طول شرقی و ارتفاع 1265 متر از سطح دریا می باشد.
وجود کوه های مرتفع و رود خانه های فصلی، بهترین شرایط را برای شکل گیری این محوطه، فراهم آورده اند.
هم اکنون این اثر به طور کامل فرسایش یافته و به همین دلیل ناهمواری هایی در سطح آن مشاهده می شود. قسمت غربی تپّه نسبت به سطح زمین های اطراف، حدود یک متر ارتفاع دارد.
امروزه بخش هایی از تپّه توسط اهالی منطقه جهت ایجاد زمین های کشاورزی خاک برداری شده است.
در سمت شمال شرق سطح تپه، آبراهه ای ایجاد گردیده که باعث برش و شسته شدن سطح محوطه شده است. همچنین اخیراً در سطح محوطه یک جاده خاکی در امتداد جهت شرقی- غربی احداث گردیده است.
سفال، تنها داده فرهنگی منقول به دست آمده از سطح محوطه می باشد. تراکم سفال در قسمت غربی تپّه از سایر نقاط چشمگیرتر است.
در این حفّاری گمانه هایی در قسمت شرقی و غربی ایجاد شده و طی آن قبوری ظاهر گشته است.
ص: 60
طبق گزارشات موجود از این کاوش، داده های سفالی و شیوه های تدفین گورهای نمایان شده، این محوطه متعلق به دوره پارتی ( اشکانیان ) می باشد.(1)
ص: 61
ص: 62
ص: 63
ص: 64
عالم ربانی، آیت حق، عابد و زاهد دوران، فقیه و فاضل بزرگ قرن یازدهم قمری ملاعبدالله بشروی ملقّب به " فاضل تونی " صاحب وافیه الاصول در خانواده "حاجی محمد بشروی" پا به عرصه وجود نهاد.
طبق نقل نویسنده کتاب مفاخر بشرویه، شجره نامه خاندان ملا عبدالله به شرح ذیل می باشد :
1. ملا عبدالله بن
2. حاجی محمد بن
3. سلطان حسین بن
4. ملاعلی بشروی
حاجی محمد پدر ملا عبدالله از علمای اواخر سده دهم و اوایل سده یازدهم ق می باشد که در شهر بشرویه متولد و روزگارش را به زُهد و عُزلت گذرانیده است.
دوران زندگی پدر ملا عبدالله مانند اکثر علمای بشرویه در ناشناختگی فرورفته است و در این زمینه اطلاع چندانی نداریم، ولی عظمت و منزلت وی را در تربیت سه فرزند ذیل الذکر می توان یافت، چرا که آنها تحصیل علم را از محضر پدر عالم خویش آغاز نمودند .
فرزندان حاجی محمد عبارتنداز :
ص: 65
1. ملاعبدالله؛ صاحب وافیه الاصول (متوفای 1071ق) .
2. ملااحمد؛ امام جماعت مسجد میانده( متوفای 1083 ق).(1)
ص: 66
ص: 67
3. ملا حسینعلی؛ معروف به فاضل خان، بانی مدرسه علمیه در مشهد الرضا علیه السلام و آب انبار سرایان و گودال سبز و حمام عمومی بشرویه.
حاجی محمد پدر ملا عبدالله، اولین امام جماعت مسجد میانده و صاحب حاشیه بر کتاب « شرح اثنی عشریه » شیخ بهایی است.
ص: 68
این نسخه به خط خود حاجی محمد در کتابخانه حوزه علمیه بشرویه محفوظ است که آن را در راه عزیمت به مشهد الرضا علیه السلام به خطی زیبا نوشته، که خود درسی بر نهایت استفاده از وقت و پشتکار وی است.
این نسخه به خط خود حاجی محمد در کتابخانه حوزه علمیه بشرویه محفوظ است که آن را در راه عزیمت به مشهد الرضا علیه السلام به خطی زیبا نوشته، که خود درسی بر نهایت استفاده از وقت و پشتکار وی است.
این نسخه دارای دوازده فصل است که در پایان هر فصل، مکان و تاریخ اتمام آن بیان شده است،از جمله ؛ اتمام فصل اول کتاب، 19 رمضان 1031 هجری قمری در بلده تون( فردوس ) و فصل آخر آن در 15 شوال 1031 ق در قریه کاخک ( که اکنون بخشی از گناباد است ) می باشد.
علاوه بر حواشی که خود بر این کتاب نگاشته، قسمتی را نیز به فصل یازده آن اضافه نموده که پیرامون آب کُر و محاسبه حدّ کُر در اشکال هندسی مختلف می باشد و در نوع خود بسیار جالب توجه است.
یکی از علماء قسمت اول شرح اثنی اعشریه را که درباره طهارت است در سال 1031 مطالعه نموده و بر پایان این فصل چنین نوشته است :
قرأ الرساله طهارتیه فی اولها الی آخرها المولی الرضی الصّالح التّقی الزکی الذکّی الافضل الامجد الورع مولانا حاج محمّد سلّم الله تعالی، شوال 1031.(1)
حاجی محمد بشروی پدر ملا عبدالله در حدود سال ( 1035ق) در بشرویه وفات یافت و در قبرستان قدیم این شهر به خاک سپرده شد.
همچنین قابل ذکر است که سلطان حسین معروف به حاجی حسین جدّ ملاعبدالله، بانی مسجد جامع میانده بوده است که طبق کتیبه سنگی سر در ورودی مسجد، تاریخ ساخت آن (1030ق) می باشد.
ص: 69
ص: 71
مختلف و کسب فیض از محضر عالمان آن دیار همچون سیّد محمد طباطبایی نائینی معروف به میرزا رفیعا پرداخته است.
سیّد محمد طباطبایی فرزند سیّد حیدر، که وی را رفیع الدین لقب داده اند و سپس به " میرزا رفیعا " مشهور شد، استاد بزرگ ملا عبدالله بشروی و یکی از اکابر متکلمان دوره صفوی است.
ص: 72
وی از سادات طباطبا به شمار می رود، که مقارن با سومین سال سلطنت شاه عباس اول دیده به جهان گشود و به سال 1083ق، پس از 85 سال عمر با برکت در اصفهان ، قبرستان تخت فولاد مدفون گشت.
فرزندان و احفاد این دانشور سترگ، اغلب اهل علم و از پویندگان طریق معرفت و حکمت بوده اند.
میرزا رفیع، دانشمندی با فکری ژرف، فهمی دقیق و نکته سنج بوده و تراجم نویسان و شرح حال نگارانی که درباره
به تحصیل در علوم مختلف و کسب فیض از محضر عالمان آن دیار همچون سیّد محمد طباطبایی نائینی معروف به میرزا رفیعا پرداخته است.
سیّد محمد طباطبایی فرزند سیّد حیدر، که وی را رفیع الدین لقب داده اند و سپس به " میرزا رفیعا " مشهور شد، استاد بزرگ ملا عبدالله بشروی و یکی از اکابر متکلمان دوره صفوی است.
وی از سادات طباطبا به شمار می رود، که مقارن با سومین سال سلطنت شاه عباس اول دیده به جهان گشود و به سال 1083ق، پس از 85 سال عمر با برکت در اصفهان ، قبرستان تخت فولاد مدفون گشت.
فرزندان و احفاد این دانشور سترگ، اغلب اهل علم و از پویندگان طریق معرفت و حکمت بوده اند.
میرزا رفیع، دانشمندی با فکری ژرف، فهمی دقیق و نکته سنج بوده و تراجم نویسان و شرح حال نگارانی که درباره
ی وی دست به قلم برده اند از او به بزرگی، تبحر در علوم اسلامی، محققی ژرف اندیش و فاضلی نیکو خصال یاد نموده اند.
آثار علمی و قلمی این نامدار جهان تشیّع، شامل سه بخش؛ رسائل، شروح و حواشی هست که اکثر آنها به زبان عربی و در موضوعات، فقه، کلام، فلسفه، حدیث، منطق و اخلاق تألیف گشته است و برخی از تألیفات میرزا رفیعا، مانند اجوبه المسائل، شجره الهیه و. . . به زبان فارسی نگاشته شده است.
وی شجره الهیه را به نام شاه صفی( شاه سلیمان صفوی ) نوشته و در نهم ربیع الاول 1407ق از آن فارغ گشته است.
این رساله یک دوره مختصر علم کلام شیعی با دلایل عقلی و برهانی و در عین حال مستند به آیات و روایات به زبان فارسی است. و متن اصلی آن دست نوشته میرزا است .
مؤلفین با استفاده از 54 منبع عربی و فارسی به گونه ای منطقی و بر طبق دو متن از نسخ اصلی در هشت مطلب که هر مطلب از چند فصل تشکیل می شود، به تحقیق و تصحیح پرداختند :
مطلب اول در اثبات واجب الوجود؛
ص: 73
مطلب دوم در صفات ثبوتیه، هفت فصل؛
مطلب سوم در صفات سلبیه، هفت فصل؛
مطلب چهارم در افعال، ده فصل؛
مطلب پنجم در اسماء، چهار فصل؛
مطلب ششم در نبوت، شش فصل؛
مطلب هفتم در امامت، هفت فصل؛
و مطلب هشتم در معاد، پنج فصل؛
در اهمیت این اثر همین بس که این رساله یکی از بهترین و دقیق ترین رسائل در علوم کلام الهی شمرده شده است. و آنچه بر اهمیت و زیبایی این رساله می افزاید تسلط میرزا رفیعا بر کلام، فلسفه، قرآن، احادیث و تفسیر است که آن دشواری را هموار و جایگاه این رساله را در بیان مسائل اعتقادی شیعه، تبیین می کند.
میرزا رفیعا ضمن بحث های گوناگونی که در روشن شدن موازین اعتقادی مطرح کرده، خود به طرح سؤالاتی که احیاناً ممکن است از سوی مخالفان صورت گیرد پرداخته و جواب قانع کننده ای ارائه داده است، وی ضمن اثبات برخی مفاهیم اعتقادی، نظرات فِرق و پیروان نحله های گوناگون را مورد بررسی قرار می دهد و در پایان نظر خویش را اعلام می کند.
گفتنی است؛ این متکلم شیعی و دانشمند عصر صفوی خلاصه ای از شجره الهیه را تحت عنوان " ثمره شجره الهیه " در یک مقدمه و پنج مقصد و خاتمه تنظیم کرده است، وی در معرفی آن می نویسد:
بنده قلیل البضاعه کثیر المعاصی، رفیع الدین محمد الحسینی الطباطبایی به این رساله مختصره در تبیین معارف ضروریه دینیه که" ثمره شجره حکمت سنیه" است. مجلساً فروز خواطر خطیره برادران طریقت اسلامی و
ص: 74
حقیقت ایمانی می گردد. مأمول از عنایات شامله الهی در رعایت کامله نامتناهی آن که به برکت فیوض وافره و وساطت نور رسالت خیرالوری و عصمت امامت و ولایت ائمه هدی علیهم السلام توفیق سعادت روحانی تشنگان رحیق زندگانی گردیده، اتمام این اوراق بر احسن احوال و انسب به تیسر حصول آمال انتظام و اختتام یابد، اِنه خیرٌ موفقٌ و معین .... .
کتاب شجره الهیه را انتشارات دانشگاه ادیان مذاهب که سهمی وافر در نشر علوم معارف و فرهنگ دینی دارد، در 184 صفحه با تحقیق و تصحیح دکتر شهاب الدین وحیدی و جلال الدین ملکی زیور طبع آراسته است.(1)
ملا عبدالله بشروی در طول اقامتش در شهر اصفهان علاوه بر تحصیل، با تدریس و افاضه در مدرسه ملا عبدالله تستری، شاگردان برجسته ای همچون علامه عبدالحسین خاتون آبادی ( متوفای 1105ق ) تربیت نمود و همواره مشتاقان فقه ، اصول، کلام و حدیث ازمحفل پرفیضش بهره مند بودند. خاتون آبادی در این زمینه می گوید:
شاه عباس ثانی درسال 1059 هجری قندهار را از دست پادشاه والاجاه هند خرم گرفت، در آن وقت بنده در خدمت
آخوند ملا عبدالله تونی( بشروی)
ص: 75
مقابله " من لایحضره الفقیه " را شروع کرده بودم و اکثر اوقاتم را در خدمت آن جناب می گذرانیدم و از فیض خدمت و کثرت ملازمت آن جناب و برادرش آخوند مولانا احمد، استمداد و استفاضه از اخلاق و آداب می نمودم، هر دو برادر در غایت قصوی از تقوا و صلاح و ورع بودند، اما آخوند مولانا عبدالله به فضل و کمال و دقت و فطانت در شعور بر برادرش ملا احمد و بر اکثر طالبان علم آن عصر برتری تام داشته و بعد از این، مدتی مجاورت روضه رضویه اختیار نمود.(1)
ص: 76
یکی از ویژگی های ملا عبدالله، ابتکارات علمی اوست. و این همان روح آزاد اندیشی علمی است که وی را در زمان خودش مشهور و معروف ساخته است. گرچه بعد از فوت و گذشت زمان در اثرمفقود شدن آثار وی، نام او به بوته فراموشی سپرده شد؛ اما عده ای معدود از بزرگان معاصر وی، نام او را به بزرگی یاد کرده اند و از او به عنوان فاضل تونی مطلب آورده اند.
یکی از کتاب هایی که ذوق و ابتکار او را بر همگان آشکار می کند،کتاب الفهرست علی تهذیب الاحکام شیخ طوسی است. این کتاب درآن زمان با نبود امکانات، بهترین خدمت را به عالَم فقه و فقاهت نمود.
همچنین ترتیب و باب بندی کتاب الوافیه، حاکی از ذوق و ابتکار اوست که آیت الله خوانساری درباره او می نویسد:
و له فی الاستصحاب و مباحث التعادل و التراجیح تفریعات و فوائد نادره و تصرفات کثیره لم یسبقه الیها احد؛ برای فاضل تونی در باب استصحاب و تعادل و تراجیح، فروعات و فوائدی جدید و کمیاب است که احدی قبل از او به آن نرسیده است.(1)
ملا عبدالله دارای آرای فقهی خاصی بوده و در بعضی از کتب فقهی به آن اشاره شده است.
ملا احمد نراقی در کتاب عوائد الایام در ذیل عائده 86 می نویسد:
ص: 77
و المحکی عن القاضی عبدالعزیز بن البراج الثانی و اختاره بعض المتأخرین و هوالظاهر من غیر واحد من مشایخنا المعاصرین حیث قالوا : بعدم ثبوت النجاسه بقول العدلین لعدم دلیل علی اعتباره عموما ، بل هو ظاهر السید فی الذریعه و المحقق الاول فی المعارج و الثانی فی الجعفریه و صاحب الوافیه حیث حکموا بعدم ثبوت الاجتهاد بشهادتهما، لعدم دلیل علی اعتبارها. وکنت ذلک منذ اعوم کثیره . . .(1).
در این قول ملا عبدالله، قائل به عدم اعتبار شهاده عدلین است؛ کما این که مرحوم نراقی هم می گوید : من مدت ها به همین عقیده بودم، سپس تغییر رای دادم.
سیّد محمد حسین رضوی کشمیری در مقدمه خود بر وافیه که از ابتکارات علمی ملاعبدالله است چنین می نویسد :
آنچه در شخصیت این مؤلف جالب توجه است روح ابتکار او می باشد و این صفتی است شایان تقدیر و پژوهش. زیرا بیشتر ارباب علم و معرفت معمولاً درهمان مسائلی اندیشه می کنند که از قبل طرح ریزی شده است، بدون آنکه بتوانند از دایره ای که پیش کسوتان رسم کرده اند خارج شوند. از این رو محدوده اندیشه و افق بحث و پژوهش های آنان همان محدوده های مقرر و تثبیت شده قبلی است. بدین سبب است که شمار مبتکران و نوابغ اندک باقی می ماند و اعتقاد ما بر این است که مؤلف رحمه الله از جمله افراد انگشت شمار است و علت آنکه نام وی مخفی مانده؛ عوامل مختلفی دارد که یکی از آنها عبارت است از ؛ از بین رفتن تألیفات وی به دلایلی که ما نمی -دانیم . . .
ص: 78
وی در قسمت دیگر فهرست تهذیب، ایشان را می ستاید و چنین می گوید:
در میان روح تقلیدی و سنتی حاکم، ما به یکباره با نام فاضل تونی [ملاعبدالله] آشنا می شویم که بر تهذیب فهرست می نویسد و نوادر و مسائل غریب آن را جمع می کند تا آنها را در جای مناسب خود قرار دهد. او با این کار به یک نوآوری در نوع خود دست می زند. این کار تکمیل کننده و اصلاح کننده فرهنگ نامه حدیثی
زیبای شیخ الطائفه و ستون آن شیخ طوسی است. این فهرست بیانگر مطلبی دیگر هم هست، بدین ترتیب که وسعت دستان گشاده مؤلف را در فقه و حدیث به تصویر می کشد، زیرا برای اهل فن پرواضح است که این کار چه شایستگی هایی را می طلبد.
سپس کشمیری به ابتکارات ملا عبدالله در کتاب الوافیه می پردازد و می نویسد :
روش جدیدی که مؤلف در کتاب وافیه اش آن را دنبال کرده، این است که برای مباحث اصولی فصل بندی و طبقه بندی انجام داده، که سابقاً هیچ یک از پیشینیان انجام نمی داده اند . . . شما مؤلف را در وافیه اش دارای قدرت استدلال و دور اندیشی می بینید. او در این کتاب رأی و اندیشه صحیح را انتخاب می کند، بدون آنکه به آنچه دیگران گفته اند استشهاد کند. او وقتی که آراء اصولیین را نادرست می بیند به آنها بسنده نمی کند، بلکه دلیل خاصی را مبتکرانه می آورد، همان گونه که در حجییّت خبر واحد انجام داده است و گاهی هم، رأی و نظریه اش موافق دیگران است و دلایلی را که آنها آورده اند، نمی پسندد، بلکه آنها را رد کرده و برای اثبات نظریه اش برهان و دلیلی دیگر می
آورد.
او با این کار از قید وابستگی و تقلید بیرون آمده و در راه تحقیق و نوآوری و پایه ریزی اساسی امور، گام می نهد، آنچنانکه ما وی را هنگام بحث،
ص: 79
ماهر و متخصص می بینیم، چرا که نکات ضعف طرف مقابل را به خوبی دریافته و او را آماج پاسخ های تیرگونه خود قرار می دهد. او گفته های خصم را آنچنان نقض و باطل می کند که پوچ و ناچیز جلوه می نماید . . .(1).
شرح حال نویسان، هفت اثر را برای وی شمرده اند که عبارتند از:
1. رساله ای در اصول فقه به نام الوافیه فی اصول الفقه.(2)
2. رساله ای در اثبات عدم وجوب عینی اقامه نماز جمعه در زمان غیبت.(3)
3. حاشیه بر معالم الاصول.(4)
4. تعلیقات بر مدارک الاحکام.(5)
5. شرح ارشاد الاذهان علامه حلّی، در فقه.(6)
6. حاشیه بر ارشاد الاذهان علامه حلّی، که افندی اصفهانی و علامه خوانساری(7) احتمال داده اند که این کتاب همان شرح ارشاد باشد.
ص: 80
7. فهرست "تهذیب الاحکام" شیخ طوسی، که خود ملا عبدالله بشروی معتقد است پیش از او کسی چنین فهرستی فراهم نکرده است.کتابی بسیار نفیس و مفید برای طالبان فقه و فقاهت است که خود مؤلف در تعبیری می نویسد :
هو من اهم الاشیاء لمن یرید الفقه و الترجیح؛ این کتاب از مهم ترین کتاب های لازم برای دانش پژوهان فقه است.(1)
همچنین محقق خوانساری در روضات الجنات می نویسد:
و هوکما قال و فوق ما نقول؛ کلام فاضل تونی در وصف فهرست تهذیب الاحکام واقعیتی درست، بلکه سخن او فوق چیزی است که ما می گوییم.(2)
با کمال تأسف از آثار وی جز رساله نماز جمعه و وافیه فی اصول الفقه چیزی باقی نمانده است و شاید سبب گمنامی این بزرگان همین محو آثار آنان باشد.
لازم به یادآوری است که نوشته ی ملا عبدالله درباره نماز جمعه، با عنوان رساله مختصره فی بیان النفی الوجوب العینی للصلاه الجمعه فی زمن الغیبه، در ضمن دوازده رساله فقهی درباره نماز جمعه، به کوشش رسول جعفریان (قم 1381ش)، چاپ شده است.
همچنین مولی محمد تنکابنی مشهور به فاضل سراب (متوفی 1124) در نقد این کتاب،رساله ای نوشته است.
وکسانی دیگر، از جمله مولی محمد امین برادر زاده ملا عبدالله بشروی تونی(3)، بر این نقد پاسخ نوشتند.(4)
ص: 81
در این جا نکاتی درباره خصوصیات کتاب الوافیه لازم به ذکر است :
1- تاریخ تألیف الوافیه فی اصول الفقه، معلوم نیست، اما به گفته علامه خوانساری،(1)
تاریخ فراغت از تألیف آن 12 ربیعالاول 1059ق است که با آنچه در نسخه اصل چاپ رضوی کشمیری آمده، مطابقت دارد.(2)
2- ملاعبدالله(3)
الوافیه را رساله ای وافی و شافی وصف کرده که مشتمل است بر تحقیق درباره مسائل مهم اصولی، به ویژه ادله عقلی و اجتهاد و تقلید و تعادل و تراجیح.
3- الوافیه یک مقدمه و شش باب دارد، و هر کدام به بخش های کوچک تری، با عناوین بحث و فصل و مقصد و قسم، تقسیم شده اند.
ملا عبدالله در مقدمه کتاب؛(4)
مباحثی چون تعریف اصول فقه، حقیقت و مجاز، و مشتق را مطرح کرده است.
باب اول؛(5)
به دو مبحث مهم اوامر و نواهی اختصاص یافته که در دو مقدمه و هشت بحث تنظیم شده است.
باب دوم؛(6)
درباره عام و خاص و مباحث راجع به تخصیص است که در دومقصد و هفت بحث آمده است. در همین باب مباحث حجیّت مطلق ظواهر کتاب و خبر واحد بررسی شده است.
ص: 82
باب سوم؛(1)
درباره ادله شرعی است و در آن مباحث حجیّت کتاب، اجماع و سنّت، و مسائلی چون شرایط عمل به خبر واحد در عصر غیبت و روش شناخت عدالت راوی بررسی شده است.
باب چهارم؛(2)
به مباحث ادله عقلی، استصحاب، استلزام، دلالت، مفاهیم، قیاس و تنقیح مناط اختصاص یافته و در هفت قسم تنظیم شده است.
باب پنجم؛(3)
یکسره درباره مبحث اجتهاد و تقلید است و در آن از تعریف اجتهاد، تجزّی در اجتهاد، دانش های مورد نیاز مجتهد، نیاز به اجتهاد و تقلید، تقلید از میّت و حکم عبادتِ کسی که نه مجتهد است و نه تقلید می کند، بحث شده است. این باب در چهار بحث تنظیم شده است.
باب ششم؛(4)
به موضوع تعادل و تراجیح اختصاص دارد و در آن پانزده قسم تعارض بررسی شده است.
4- الوافیه از مزایای چندی برخوردار است مثل ابتکار در باب بندی و تقسیم مباحث اصولی، استدلال قوی و در برخی موارد ابتکاری، توضیح و تبیین دقیق مصطلحاتی که غلط اندازند، تأسیس رأی جدید، نثر ساده و روشن، جلوگیری از خلط مباحث اصول فقه با علوم دیگر، کثرت منابع و از جمله استفاده از کتب اصول فقه مذاهب مختلف اسلامی نظیر التمهید اُسنوی شافعی ( متوفی 772 ق )؛ المحصول فخر رازی؛ شرح مختصر ابن حاجب ( متوفی646 ) و الاحکام آمدی ( متوفی 631 ).(5)
ص: 83
5- وافیه به شیوه کتابهای درسی تنظیم شده است و پس از بر شمردن موارد استفاده واژه " اصل" در لسان علما، تصریح کرده که غرضش از ذکر موارد کاربرد اصل ، آزمایش میزان معرفت و تشحیذ ذهن خواننده است.
از همین روست که الوافیه در مباحث گوناگون، آکنده از مثال های متعدد، برای دادن قدرتِ تطبیق به دانش پژوست.(1)
6- ملا عبدالله در این کتاب، ضمن رعایت اعتدال، از اصول فقه دفاع کرده و درموارد مختلف به نقل و نقد آرای ملا محمد امینِ استرآبادی پرداخته است.(2) بر این اساس علامه خوانساری با دقت بیشتری جایگاه علمی وی را نمایانده است، و بر اساس مندرجات الوافیه، وی را در زمره اخباریان دانسته و گفته که او در مباحث استصحاب و تعادل و تراجیح، فوایدی آورده و ابتکارهای فراوانی به کار بسته است.(3)
در عین حال، خوانساری افزوده است :
برخی از ابداعات ملا عبدالله، به سببب این که کمتر محضر استادان را درک کرده، قابل نقد و مناقشه است.
گر چه خوانساری و برخی علمای دیگر(4)، ملا عبدالله بشروی را از عالمان اخباری به شمار آورده اند، اما تأمل در مطالب الوافیه نشان می دهد که او اخباری معتدلی بوده که با اصول فقه میانه خوبی داشته و مانند اخباریان
ص: 84
افراطی این علم را به کلی فرو نمی گذاشته است. حتی برخی از علما(1)
وی را در زمره اصولیان شمرده اند.
در واقع، ملا عبدالله بشروی با تألیف الوافیه توانست جریان اخباری گری را به سوی اعتدال هدایت کند، وی در کنار میرزا محمد بن حسن شیروانی(صاحب دو حاشیه فارسی و عربی بر معالم، متوفی 1098ق) و محقق خوانساری (صاحب حاشیه بر معالم، متوفی 1098)، حرکت بنیادینی را در ایران آغاز کرد که در برابر جنبش اخباری گری عراق به مرکزیت کربلا، به تقویت مکتب اصولیان منجر شد.(2)
در این برهه، آنچه موجب توازن دو مکتب اخباری و اصولی شد و در واقع اخباری گری را مهار کرد، استفاده این اصولیان از داده های کلامی و فلسفی در پروراندن اصول فقه بود.(3)
7-الوافیه از زمان تألیف مورد توجه فقها قرار گرفت و نُسَخ آن متداول گردید(4)،
و چندین شرح و حاشیه بر آن نوشته شد؛ از جمله شروح مهم آن؛ شرح سیّد محمد مهدی طباطبائی بحرالعلوم ( متوفی 1212 ) ، شرح سیّد محسن اَعرَجی مشهور به محقق اعرجی و مقدّس کاظمی ( متوفی 1227 ) ، شرح سیّد صدرالدین محمد رضوی ( متوفی 1160 ) معروف به شارح وافیه.
ص: 85
قابل ذکر است که شیخ انصاری در فرائدالاصول در موارد متعدد به شرح اخیر توجه کرده است.(1)
8- اصولیون پس از ملا عبدالله همواره به کتاب او توجه داشته اند، از جمله شیخ انصاری در آثار و درس های اصولی خود در موارد متعدد به آن استناد و گاه آن را نقد کرده است.(2)
9- کتاب الوافیه دو بار چاپ شده است، درسال 1309 در بمبئی به صورت چاپ سنگی در 189 صفحه ،(3) و درسال 1415 در قم به اهتمام سیّد محمد حسین رضوی کشمیری.
لازم به یادآوری است که شرح حال نویسان او را به زهد و پارسایی ستوده اند.
مثلا شیخ حر عاملی با تعبیر صالح، زاهد و عابد، او را می ستاید.(4)
و میرزا عبدالله افندی نیز می گوید :
از پارساترین مردم اهل زمانش بوده، بلکه می توان هم گفت دوم مقدس اردبیلی بوده، بلکه برادرش ملا احمد هم در همین قدر از زهد و پارسایی بوده است. سپس می افزاید : در دیداری که از بشرویه داشتم به برکت این عالم
ص: 86
بزرگ و برادرش ملااحمد، تمام اهالی آن صالح و متقی، عابد و پرهیزکار بودند.(1)
همچنین فرزند بزرگ محدث قمی گوید :
فراموش نمی کنم زمانی که در نجف اشرف بودیم یک روز صبح پدرم در حدود سال 1357ق، دو سال قبل از وفاتشان، از خواب برخاستند و گفتند: امروز چشمم به شدت درد می کند و قادر به مطالعه و نوشتن نیستم و بسیار ناراحت به نظر می رسیدند. تقریباً زبان حالشان این بود که شاید خاند ان پیامبر- صلی الله علیه و آله وسلم- مرا از خود طرد کرده باشند . . .
آقای محدّث زاده می افزاید : من مشغول تحصیل بودم، رفتم به مدرسه و ظهر که به خانه برگشتم دیدم ایشان مشغول نوشتن هستند، عرض کردم چشمتان بهتر شد؟ فرمودند: درد به کلی مرتفع گردید. سؤال کردم چگونه معالجه کردید ؟! پاسخ دادند که: وضو گفتم و مقابل قبله نشستم و کتاب "کافی" خطی را که به خط فقیه مشهور ملا عبدالله تونی( بشروی ) صاحب کتاب وافیه بود، به چشم کشیدم، درد چشم بر طرف شد.
و تا پایان عمر دیگر به درد چشم مبتلا نگردیدند.(2)
آری کتاب کافی مرحوم کلینی به دست خط مرحوم ملا عبدالله از کتبی بود که مرحوم محدّث قمی به آن خیلی علاقه داشت.
ص: 87
ملا عبدالله بشروی دارای یک شخصیت اجتماعی عظیم است تا جایی که در میان مردم نفوذ فوق العاده داشته وعوامل ملوک نیز او را تکریم می کرده اند.
ساختن مدرسه علمیه در اصفهان با وجود مدارس علمیه دیگر، وآمدن شاه عباس به دیدنش در این مدرسه ؛ خود حاکی از موقعیت اجتماعی اوست.
به این مناسبت داستانی را که میرزا محمد تنکابنی در کتاب قصص العلما آورده، نقل می کنیم :
گویند که شاه عباس(1) روزی به دیدن ملا عبدالله تونی( بشروی ) آمد و آخوندمدرسه ای ساخته بود و خالی از جماعت طلاب بود. شاه مدرسه را
ص: 88
بازدید کرد و از ملا عبدالله سؤال کرد که چرا مدرسه شما خالیست و مجمع طلاب نیست؟ ملاعبدالله در جواب گفت: که جواب این سؤال را بعداً به شما عرض خواهم کرد.
سپس روزی آخوند ملا عبدالله به دیدار شاه عباس رفت، پس از طی تعارفات و گفت گوها پادشاه به ملا عبدالله گفت : چیزی از من درخواست کن! آخوند گفت : من مطلبی ندارم. سلطان در این باب اصرار کرد! آخوند گفت : اکنون که شما اصرار دارید، مرا یک حاجت است و آن این استکه من سوار (بر مرکب) شوم و شما در پیش روی من پیاده (بسوی) میدان شاه حرکت کنید! سلطان گفت : سبب و حکمت این کار چه باشد؟ آخوند گفت : جواب آن را بعداً به شما می گویم.
از آن جایی که سلاطین صفویه از مروّجین دین سیّد المرسلین(صلوات الله و سلامه علیه و علی آله اجمعین) بودند و در احترام علمای اعلام غایت کوشش را داشتند؛ لهذا آخوند ملا عبدالله سوار شد و شاه عباس در پیش روی او پیاده حرکت کردند و قدری راه رفتند و همه اهل شهر دیدند. سپس آخوند ملا عبدالله با شاه وداع نمود و به منزل خود مراجعت کرد.
بعد از چند وقتی سلطان بار دیگر به دیدن آخوند ملا عبدالله به مدرسه او آمد، دید که مدرسه آخوند مملو ازجماعت طلاب است. از آخوند استفسار نمود که سابقاً مدرسه شما از طلاب خالی بود، اکنون مدرسه مملو از طلبه گردیده، وجه آن چه می باشد؟ آخوند گفت: وجهش به آن روز مرتبط است که
ص: 89
از شما خواهش کردم، شما پیاده و من سواره بین مردم برویم، وجه آن است که مردم در ابتدای امر فضیلت علم و عالم را نمی دانستند و ظاهر بین بودند و معرفت نداشتند.
لهذا در بدو امر در مدرسه من کسی جمع نشد، در آن زمان که من سوار شدم و شما پیاده در جلو راه رفتید، مردم متوجه شدند که بحسب دنیا علم را آن قدر و مقدار است که پادشاه پیاده و در پیش روی عالم راه می رود؛ فلذا به جهت عزت دنیا و طلب جاه و جلال مال دنیا در مدرسه جمع شده و مشغول تحصیل می باشند و چون بعضی از مراتب علم را طی نمایند، نیت ایشان خالص خواهد شد و نیت قربتی که مقصود اصلی در علم و جمیع عبادات است حاصل خواهد گردید.
کما ورد فی الخبر : اطلبو العلم و لو لغیر الله فانه یجر الی الله و یا این که به مصداق : المجاز قنطره الحقیقه ، حاصل گردد ایشان را .(1)
ممکن است برخی تصور کنند، خودسازی و پرداختن به مسایل معنوی، آدمی را از علم و کسب دانش باز می دارد و یا بالعکس پرداختن به درس و بحث و کسب علوم مختلف، انسان را از خودسازی و کسب مسایل معنوی باز می دارد، لذا کسانی که دنبال مسائل علمی هستند، در عرصه عبادات و معنویات به حداقل اکتفا می کنند و به نیاش و پرستش و مسائل معنوی چندان اهتمامی ندارند و حال آنکه این گونه فکر کردن اشتباه است،زیرا پرداختن به امورات معنوی و سلوک الهی نه تنها انسان را از اشتغال به مسائل علمی باز نمی دارد، بلکه بر توفیقات انسان نیز می افزاید، همان گونه
ص: 90
که زندگانی عالمان بزرگی همچون سیّدعلی آقا قاضی، شیخ اعظم انصاری، میرزایی شیرازی بزرگ، سیّد ابوالحسن اصفهانی، امام خمینی، علامه طباطبایی، عارف سالک محمدتقی بهجت و سیّد کشمیری گواه روشنی بر این ادعاست.
آخوند ملا عبدالله بشروی با آنکه هرگز از مسایل علمی غافل نبود، با تمام وجود به کسب معرفت و معنویت نیز می پرداخت تا جایی که همگی او را علاوه برداشتن دانش گسترده و فضل و کمال به زهد و پارسایی ستوده و همتای مقدس اردبیلی دانسته اند.
آخوند ملا عبدالله بشروی سالیان متمادی در اخلاق و مجاهده بانفس و نیل به معارف الاهی کسب معرفت نموده و به مقامات بلندی دست یافته و سرآمد دوران خود شده بود، تا جایی که او را باورع ترین و با تقواترین اهل زمان و بلکه بدیل مقدس اردبیلی معرفی کرده اند.
آخوند ملا عبدالله بشروی در نگاه اندیشمندان شیعی، شخصیتی جامع، برجسته و کم نظیر است.
اکنون دیدگاه برخی از بزرگان را گذرا مرور می کنیم :
1. قدیمی ترین منبعی که زندگی نامه این عالم جلیل القدر در آن آورده شده کتاب امل الآمل، تالیف شیخ حر عاملی ( م1104 ق ) است.
ایشان در ذیل عنوان مولانا عبدالله بن محمد التونی البشروی می نویسد : عالم، فاضل، ماهر، فقیه، صالح، زاهد، عابد، معاصر، له کتاب شرح الارشاد فی الفقه و رساله فی الاصول و رساله فی الجمعه و غیر ذلک.(1)
ص: 91
2. میرزا عبدالله افندی اصفهانی نیز چنین می نویسد :
این بزرگوار طبق آن چه که ما شنیده ایم از پرهیزگارترین مردم زمانش بود و متقی ترین آنها؛ بلکه تالی تلو مولی احمد اردبیلی. و همچنین برادری داشت به نام مولی احمد.
وی ابتدا مدتی در اصفهان در مدرسه ای مشهور به مدرسه ملا عبدالله تستری بود؛ سپس به مشهدالرضا سفر کرد و مدتی در آن جا سکنی گزید، سپس به عراق رفت تا ائمه مدفون در آن جا را زیارت کند. در بین راه به درخواست عالم جلیل القدر مولاخلیل قزوینی ( م 1089ق ) ایامی را در قزوین متوطن گردید.(1)
3. میرزا محمد تنکابنی می گوید : ملا عبدالله از اهالی بشرویه تون است و تون از جمله بلاد خراسان و نزدیک قاین واقع است.
آخوند ملا عبدالله اخباری مسلک بوده و در اواخر زمان شیخ بهایی و میرداماد می زیسته و از تألیفات او وافیه الاصول است که بر او شرح نوشته اند؛ مانند سیّد صدرالدین همدانی و سیّد محسن کاظمینی که شرح او چهل- پنجاه هزار بیت تقریباً می شود.(2)
4. محدث جلیل القدر شیخ عباس قمی، در کتاب های خود از او به عنوان؛ عالم، فاضل، ماهر، فقیه، صالح، زاهد، عابد، ورع و معاصر مؤلف « امل الامل » یاد کرده است.(3)
ص: 92
5. سیّد محسن امین جبل عاملی همچون دیگر عالمان، از فاضل تونی یاد کرده و او را فقیهی صالح و عابد و با ورع می شمارد.(1)
6.میرزا محمد باقر خوانساری به تفصیل از فاضل تونی و کتب و شروح او یاد می کند و گفته صاحب ریاض العلماء را در زهد و ورع ایشان آورده و در پایان، تون و بشرویه را از نظر جغرافیایی بیان می کند.(2)
7. محمدحسن خان صنیع الدوله می نویسد :
وی عالمی فاضل و فقیهی صالح و زاهدی عابد بود (کتاب) وارث علامه را شرح نموده و رساله ای در اصول و رساله ای دیگر در جمعه نوشته و با شیخ حر عاملی معاصر بوده است.(3)
8. مرحوم مدرس تبریزی درباره ی وی آورده است :
ملاعبدالله بن محمد تونی بشروی معروف به فاضل تونی فقیه، عالم، جلیل، فاضل، صالح، عابد، زاهد، اتقی و اورع اهل زمان خود و تالی تلو مقدس اردبیلی بود.(4)
9.عمر رضا کحاله از مؤلفان معاصر، از فاضل تونی به عنوان فقیه اصولی یاد می کند و به آثار قلمی وی اشاره می نماید.(5)
10. شیخ آقا بزرگ تهرانی درباره وی می نویسد : عبدالله بشرویه ای فرزند محمد تونی خراسانی صاحب کتاب الوافیه ساکن مشهد،
ص: 93
عالمی فاضل و فقیهی صالح و زاهدی عابد که کتب شرح ارشاد در فقه از تألیفات اوست . . .
تا این که می نویسد : من می گویم که کتاب فهرست تهذیب هم از تألیفات اوست که در کتاب وافیه گفته کسی بر من سبقت نگرفته در خوبی تنظیم این کتاب.
سپس می گوید : رساله تحریم نماز جمعه ی او را با رد فاضل سرابی(محمد سراب متوفای 1124ق) و رساله مولا محمد امین پسر برادر فاضل تونی که رد بر محمد سراب نوشته، همه را در مجموعه خطی به خط عباسعلی فرزند شیخ ابراهیم، ملاحظه کردم.
تاریخ کتابت این رساله (1126ق) دو سال بعد از وفات محمد سراب مؤلف رد تحریم صلات جمعه بوده است.(1)
ص: 94
ص: 95
ص: 96
از لابه لای نوشته های شرح حال نویسان بدست می آید که ملا عبدالله دارای سه فرزند پسر بوده که عبارتند از: (1)
1. ملا عبدالجواد: وی از افاضل علماء و از تلامذه پدر خودش بوده است که پس از نهایت استفاده از محضر پدر، در اواخر قرن یازدهم هجری از مشهدالرضا علیه السلام به بشرویه مراجعت نموده و به عنوان امام جماعت مسجد جامع میانده به وعظ و ارشاد و راهنمای مردمان آن سامان می پردازد.
2.علامه مولی محمد بشروی: وی از بزرگان علماء و از مشایخ اجازه و روایت میرزا عبدالله افندی اصفهانی صاحب کتاب با ارزش ریاض العلماء و حیاض الفضلاء بوده است.(2)
که علامه نسابه آیت الله العظمی مرعشی نجفی در زهرالریاض فی ترجمه صاحب ریاض تحت عنوان علامه مولی محمد بن علامه مولی عبدالله تونی صاحب وافیه فی الاصول؛ این موضوع را متذکر شده است.(3)
ص: 97
بر این اساس؛ از منزلت و جایگاه علمی ملا محمد بن عبدالله بشروی همین بس که وی از مشایخ اجازه یکی از چهره های علمی شاخص سه دهه پایانی دولت صفوی و همکار و همراه علامه مجلسی در تدوین بحارالانوار یعنی میرزا عبدالله افندی اصفهانی بوده است.(1)
ص: 98
ص: 99
ص: 100
3. ملا علی اکبر تونی بشروی: وی به تقدّس و تقوی موصوف و به فضل آداب معروف بوده است.
وی در اواخر سده 11 و اوایل سده 12 زندگی می کرده است، کتاب الزواجر الالهیه و المواعظ الربانیه که کتابی است به عربی، در اخبار، از این عالم ربانی به جای مانده است.
کتاب فوق دارای 54 ورق و صفحاتی 29 سطری می باشد که با خط نسخ و بسیار زیبا که خط خود مؤلف می باشد نوشته شده است.
این کتاب جزء کتب خطی کتابخانه آستان قدس رضوی بوده و متأسفانه ناقص الآخر می باشد.
از زمان فوت و محل دفن این عالم هیچ گونه اطلاعی در دست نیست.
شایان ذکر است که ملاعلی اکبر دو فرزند پسر بنام های؛
ملا محمد و ملا محمد حسن قاضی داشته است که هر دو در مسجد جامع محله میانده اقامه جماعت داشته اند.
ص: 101
و ملا محمد حسن قاضی نیز دو فرزند پسر بنام های؛
شیخ یوسف و شیخ علی بشرویه ای (احمدی) داشته است.
شیخ علی بشرویه ای پدر استاد بدیع الزمان فروزانفر (متوفای 1335ش) می باشد. (1)
ص: 102
ص: 103
ص: 104
ص: 105
ص: 106
ص: 107
ص: 108
ص: 109
نتیجه اینکه استاد بدیع الزمان فروزانفر با سه واسطه به شرح ذیل به آخوند ملا عبدالله بشروی می رسد:
1. بدیع الزمان فروزانفر بن
2. شیخ علی بشرویه ای بن
3. ملا محمد حسن قاضی بن
4. ملا علی اکبر بن
5. ملا عبدالله بشروی بن
6. حاجی محمد بن
7. سلطان حسین بن
8. ملا علی بشروی
1. شیخ بهایی (953- 1031ق)(1)
بهاءالدین محمد بن عِزالدّین حسین بن عبدالصمد بن شمس الدین محمد بن علی بن حسن بن محمد بن صالح حارثی همدانی عاملی جُبَعی لوزایی
ص: 110
معروف به شیخ بهائی متولد بعلبک از بلاد شام،که اینک در لبنان واقع است، می باشد.(1)
در مورد تاریخ ولادت شیخ بهائی همه منابع اتفاق دارند که او در سال 953 هجری قمری متولد شده است. گرچه در مورد روز و ماه آن با هم اختلاف دارند و آقای محمد صادق نصیری مصحح کشکول شیخ بهائی در مقدمه ای که بر آن نوشته و در ابتدای جلد اول آن چاپ شده است به نقل از ریاض العلماء آورده است که در پشت کتابی به خطّ پدر شیخ (یعنی عزالدّین حسین) نوشته شده است:
دخترم میمونه شب دوشنبه سوم ماه صفر سال 950 به دنیا آمد و برادرش ابوالفضائل محمد بهاءالدین، که خدا او را صالح و هدایت فرماید در هنگام غروب خورشید روز چهارشنبه 27 ذیحجه سال 953 و خواهرش ام ایمن سلمی بعد از نیمه شب 16 محرّم سال 955 و برادرشان ابوتراب عبدالصّمد شب یکشنبه در موقعی که حدود یک ساعت از شب هنوز باقی بود در 13 ماه صفر سال 966 در قزوین متولد شد و نیز پسر خواهرش سیّد محمد در شب شنبه 28 صفر همین سال در قزوین به دنیا آمد.
از مطالب بالا چنین برمی آید که شیخ بهائی یک برادر به نام عبدالصمد داشته که 13 سال از او کوچک تر بوده و
به نام جدّش نام گذاری شده یوده است و نیز دو خواهر داشته است یکی به نام میمونه که سه سال از شیخ بزرگ تر بوده و یکی به نام امّ ایمن که دو سال از او کوچک تر بوده است.
ص: 111
میمونه در سن 16 سالگی پسری به نام سیّد محمد به دنیا آورده است که معلوم است شوهرش سیّد بوده است. عبدالصمد و سیّد محمد هر دو در قزوین متولد شده اند؛ یعنی خانواده شیخ در سال 966 در قزوین بوده اند و در این موقع شیخ 13 سال داشته است و لابد در حدّی از کمالات و فضل بوده است که پدرش او را لایق لقب ابوالفضائل دانسته است.
سیّد علیخان مدنی نیز در کتاب سلافه العصر نوشته است: ولادت شیخ در بعلبک در هنگام غروب خورشید روز چهارشنبه، سه روز مانده به آخر ذیحجه الحرام سال 953 بود و پدرش او را که کودک بود، در دیار عجم (ایران) برد.(1)
در مورد تاریخ وفات شیخ دو روایت وجود دارد که هر کدام در تعدادی ازمنابع ذکر شده است: یکی، سال 1030،(2)
و دیگری، سال 1031ق(3).
سیّد علیخان مدنی در کتب خود نوشته است:
برخی از اصحاب مورد وثوق و بزرگوار برای من حکایت کرده اند که شیخ چند روز بیش از وفاتش به زیارت اهل قبور رفت و هنوز ننشسته بودند که ناگهان شیخ گفت من صدایی شنیدم آیا شما هم شنیدید؟ گفتند نه ما چیزی نشنیدیم و سپس هر چه از او پرسیدند که چیزی نشنیده است نگفت و به
ص: 112
خانه اش بازگشت و درها را به روی خود بست و چندی نگذشت که به رحمت خدا رفت.(1)
علامه محمدتقی مجلسی در شرح من لایحضره الفقیه می نویسد:
در این واقعه من نزدیک شیخ بودم و او به ما گفت که به من خبر داده شده است تا آماده مرگ باشم.(2)
همچنین صاحب روضات گوید:
آن صوت مسموع " شیخنا در فکر خود باش " و صاحب آن قبر، بابا رکن الدین بوده است.(3)
بعد از فوت شیخ، جسدش را نخست در مسجد جامع عتیق اصفهان غسل دادند و سپس در بقعه امام زین العابدین علیه السلام که مقبره دو امامزاده و معروف به امامزاده اسماعیل است به امانت دفن کردند و بعد او را به مشهد مقدّس بردند و طبق وصیّت خودش در محلی که در هنگام اقامتش در مشهد در آنجا تدریس می کرد، یعنی در پایین پای حضرت رضا علیه السلام دفن کردند که امروزه در همان جا زیارتگاه مردم است.
چنان که گفته شد پدر و اجداد شیخ ساکن جبل عامل بودند و در هنگامی که شیخ هنوز در سن هفت سالگی بود، پدرش عزالدین حسین از شام به ایران مهاجرت کرد و تمام افراد خانواده خود را به همراه آورد، این مهاجرت باید در سال 960 رخ داده باشد . . .(4)
ص: 113
علّت مهاجرت عزالدین حسین پدر شیخ بهایی از شام، ظاهراً سخت گیری سلطان سلیمان قانونی بر شیعیان بود. این سلطان که ازسال(926 تا 974) بر عثمانی حکومت می کرد، پادشاه شامات هم بود و در اثر اختلاف با دولت شیعه صفوی به آزار شیعیان قلمرو خود پرداخت.
پنج سال بعد از مهاجرت پدر شیخ بهائی به ایران عوامل سنی سلطان عثمانی، شیخ زین الدین بن علی (911 – 965 ق) را شهید کردند و او که مؤلف شرح لمعه است به نام شهید ثانی معروف شد، عزالدین حسین از شاگردان شهید ثانی بود و از او اجازه روایت کتب وی را گرفته بود و خود تألیفاتی در فقه دارد که در روضات الجنات ذکر شده است.(1)
بنابراین عزالدین حسین پیش دستی کرده بود و قبل از آن که گرفتار مأمورین عثمانی شود به ایران آمده بود که در ظل سلطنت شاه طهماسب صفوی (930-984 ق) مأمن و پناهگاه قابل اعتمادی به دست آورد.
پدر شیخ و خانواده اش ابتدا به اصفهان رسیدند که در آن موقع زین الدین عاملی همشهری آنها شیخ الاسلام این شهر بود و به شیخ منشار معروف بود و قبلاً سال ها در هند اقامت داشت و کتابخانه بزرگی در آنجا برای خود فراهم کرده بود که گفته اند شامل چهار هزار جلد کتاب بود.(2)
شیخ منشار همراه با کتاب های فراوان خود در سال 928 هجری از هند به ایران آمد و درآن موقع شاه اسماعیل (907-930 ق) شاه ایران بود و به حکم او به سمت شیخ الاسلام و قاضی القاضات به هرات رفت.(3)
ص: 114
عزالدین حسین و خانواده اش سه سال در اصفهان ماندند(یعنی تا سال 963) و سپس بنا به توصیه شیخ منشار، شیخ الاسلام اصفهان، شاه طهماسب از او خواست که به دربار به قزوین برود و چون به آنجا رفت، شاه او را منصب شیخ الاسلامی داد و در این موقع شیخ بهائی ده ساله بود و احتمال دارد که شیخ بهائی در اصفهان مانده باشد و به قزوین نرفته باشد و در این صورت شاید نزد شیخ منشار درس خوانده است، گرچه نام او در جزو اساتید شیخ بهائی ذکر نشده است.(1)
عزالدین حسین هفت سال شیخ الاسلام قزوین بود و در آنجا نماز جمعه را که واجب می دانست اقامه می کرد یعنی تا سال 970 ق.
احتمال دارد که در همین موقع یعنی هنگامی که شیخ بهائی 16 یا 17 سال داشته است وی با تنها فرزند شیخ منشار که دختر خانم، فاضله ای بوده است ازدواج کرده باشد.
این ازدواج برای شیخ ثمره خوبی داشت، زیرا که بعد از فوت شیخ منشار تمام کتاب های او به تنها فرزندش یعنی همسر شیخ بهائی به ارث رسید و طبعاً شیخ از آنها بهره مند می شد.
بعداً شیخ تمام این کتاب ها را به انضمام کتاب های دیگری که خود فراهم کرده بود یک جا وقف کرد.
اما به نوشته سعید نفیسی این کتاب ها بعد از فوت شیخ بهائی متفرق شد و هر چند تایی از آنها به دست کسی افتاد و هنوز (یعنی در سال 1316 که
ص: 115
سعیدنفیسی مقدمه الوجیزه را می نوشت) بسیاری از آنها در دست مردم می گردید و خرید و فروش می شد.(1)
عزالدین حسین از قزوین- حتماً به امر شاه طهماسب- با همان سمت شیخ الاسلام به مشهد رفت (یعنی در سال 970 ق) و مدّتی شاید حدود دو یا سه سال در آن جا بود و سپس به دستور شاه برای هدایت مردم و تعلیم عقاید شیعه به هرات رفت(احتمالاً در973).
شاه، سه قریه از روستاهای اطراف هرات را به اقطاع به او داد و از وزیر خراسان خواست که محمد خدابنده فرزند شاه را در هر روز جمعه نزد شیخ عزالدین به مسجد جامع بفرستد تا از او فقه و حدیث بیاموزد.(2)
شیخ عزالدین هشت سال در هرات ماند (یعنی ظاهراً تا سال 981 ق) و در این مدت شیخ بهائی در قزوین بود و ظاهراً درسال 981 عزالدین به قزوین بازگشت و از شاه طهماسب اجازه خواست که همراه پسرش شیخ بهائی به زیارت حج برود، ولی شاه فقط به خود او اجازه داد و امر کرد که شیخ بهائی، که در این موقع 28 سال داشت، به جای پدر، شیخ الاسلام هرات گردد و تدریس و افاضه را در آن جا ادامه دهد.(3)
شیخ عزالدین پس از زیارت حج به بحرین رفت و در آنجا ماندگار شد و به ترویج مذهب شیعه پرداخت تا آنکه درسال 984 به رحمت خدا رفت.(4)
ص: 116
شیخ بهایی ابتدا در محضر والد بزرگوارش به آموختن علوم همت گماشته و علوم نقلی را، از قبیل صرف و نحو، حدیث و تفسیر، و بلکه مطابق صورت اجازه ای که پدرش برای وی نوشته، جمله کافیه ای از علوم عقلی را نیز از وی استفاده کرده است.
همچنین حکمت ،کلام و سایر علوم عقلی را از مولانا عبدالله مدرس یزدی (متوفای 981) صاحب حاشیه بر تهذیب منطق(1) و علوم ریاضی را از ملاعلی مذهب و از ملامحمد باقر بن زین العابدین یزدی، مؤلف کتاب مطالع الانوار در هیئت، که از ریاضی دانان عصر خود بوده است، وعلم طب را از طبیب حاذق و ماهر حکیم عمادالدین فرا گرفته است.(2)
همچنین از جمله استادان او شیخ احمد کجائی کهدمی معروف به پیر و احمد قزوینی و محمد بن ابی اللطیف مقدسی شافعی است. او کتاب صحیح بخاری را پیش استاد اخیرالذکر خوانده و در سال 992 ق از وی اجازه روایت گرفته، صورت این اجازه در اجازات بحار تحت نمره 69 ضبط شده است و استاد در این اجازه از وی با عنوان ابوالفضائل بهاءالدین محمد نام برده است.(3)
از آنجا که شیخ بهایی از اجله علما و نوادر روزگار و از استادان با نشاط و پرکار زمان خود بوده و پیوسته به افاضه و افاده پرداخته و طالبان علم و مشتاقان معرفت را بی دریغ از سرچشمه علوم و معارف خود سیراب کرده است، عده کثیری از علمای اعلام و اندیشمندان قرن یازدهم هجری از شاگران وی می باشند که به برخی از آنها اشاره می شود :
ص: 117
1. صدر الدین محمد بن ابراهیم شیرازی (متوفای سال 1050ق) مشهور به صدرالمتالهین و ملاصدرا .(1)
2. ملا محمد تقی مجلسی معروف به مجلسی اول (متوفی 1070ق).(2)
3. ملا خلیل بن غازی قزوینی (متوفی سال 1089ق).(3)
4. رفیع الدین محمد بن حیدر حسینی طباطبائی نائینی (متوفی 1099ق)، مشهور به میرزارفیعا.(4)
5. مظفرالدین علی (متوفی 1067ق) که حاشیه بر اربعین شیخ بهائی و شرح حال استادش شیخ بهایی از تألیفات اوست.(5)
6. سیّد احمد بن زین العابدین علوی، مؤلف کتاب مفتاح الشفاء در شرح الهیات کتاب الشفاء.(6)
7. شیخ جواد بن سعدالله بغدادی کاظمینی، معروف به فاضل جواد، که کتاب زبده الاصول استاد را به امر وی شرح کرده و شرحی هم بر کتاب خلاصه الحساب استاد خود نوشته است. (7)
8. شیخ زین الدین علی بن سلیمان بن درویش حاتم قدمی بحرانی، معروف به امام الحدیث یا ام الحدیث (متوفی 1064ق).(8)
ص: 118
9. سیّد حسین بن سیّد حیدر بن قمر حسینی کرکی عاملی،(متوفی 1076ق) که از استاد خود نیز اجازه روایت داشته است.(1)
10. ملا محمد محسن بن مرتضی بن محمود فیض کاشانی اخباری(متوفی 1091 ق).(2)
11. ملا محمد باقر بن محمد خراسانی سبزواری معروف به محقق سبزواری (متوفی 1090ق).(3)
12. نظام الدین ساوجی، از علمای امامیه در قرن 11 هجری.(4)
برای شیخ بهائی در کتب مختلف، حدود 80 اثر ذکر شده است که بعضی از آن ها قطعاً از شیخ نیست، و بعضی مشکوک فیه است، مثل فالنامه و برخی از آن ها نامشخص است؛ یعنی از محتوای آنها ذکر نشده است، مثل تنبیه الغافلین که شاید در اخلاق بوده است و برخی از آن ها به نام های تکراری است، یعنی نام کتاب یا رساله به دو صورت ذکر شده است.(5)
خلاصه اینکه آثار شیخ سه دسته است:
اول کتاب ها؛ که حجم هر کدام بش از پنجاه صفحه است.
دوم رساله ها؛ که حجم هر کدام کمتر از 50 صفحه است و در حکم مقالات علمی است که امروزه در مجلات تخصّصی چاپ می شود.
ص: 119
سوم حواشی؛ که گرچه از نظر حجم شبیه به رساله ها هستند، اما تألیف مستقلی نیستند، بلکه حاشیه هایی هستند که نویسنده در هنگام مطالعه کتابی، به عنوان تعلیق می نویسد. معمولاً این نوع حواشی را جداگانه در دفترها می نوشتند و مؤلف گاهی در حین تدریس کتاب خود با مراجعه مجدّد به آن حاشیه هایی به کتاب خود می افزاید که این گونه حواشی را، "حشایه منه" یعنی از خود مؤلف می نامند.
نکته دیگر؛ آنکه شیخ اغلب کتاب ها، رساله ها و حواشی خودرا ناتمام گذاشته است، زیرا که او به مطالعه کتب مختلف و افزودن بر اطلاعات عمومی خود، بیش از کتاب نوشتن علاقه داشته و لذا پس از آنکه کتابی را شروع می کرده است خسته می شده و به کتاب دیگر می پرداخته است. برای آگاهی از فهرست آثار شیخ بهایی برحسب موضوعات آنها منابع ذیل الذکر را ملاحظه فرمایید.(1)
برخی از تألیفات او در علوم مختلف عبارتند از : جامع عباسی در کلام، فوائد الصمدیه در ادبیات عرب، خلاصه فی الحساب در علم جبر، تشریح الافلاک در نجوم و هیأت، تفسیر قرآن، چند مثنوی و . . .
ناگفته نماند که شیخ بهائی در سفرهای خود به مکه و شامات و قسطنطنیه از روی تقّیه خود را سنی شافعی معرّفی و طبق فتاوای شافعی عمل می کرده است و همین امر باعث شده که برخی او را سنی بدانند.(2)
ص: 120
اما شیخ نه تنها در فقه شیعه استاد بود، بلکه در فقه و حدیث اهل سنت هم صاحب نظر بود و صحیح بخاری را با روایت مسلسلی نقل می کرده است.(1)
2. سیّد محمد باقر میرداماد(2)
سیّد محمد باقر فرزند محمد داماد استر آبادی مشهور به میرداماد از علمای بزرگ و حکمای برجسته عهد صفوی و نسب او به امام حسین علیه السلام می رسد. وی لقب داماد را از پدرش به ارث برده بود، پدر او، سیّد محمد داماد استر آبادی به سبب داشتن افتخار دامادی محقق کرکی فقیه بزرگ عهد شاه طهماسب صفوی ملقّب به داماد گردید. بعدها این لقب به فرزندش محمد باقر نیز اطلاق شد.(3) سیّد محمد باقر استر آبادی در حدود سال 960 قمری
ص: 121
دیده به دنیا گشود.(1)عنوان استر آبادی ظاهراً به دلیل انتساب پدران وی به استرآباد بوده و خود وی در استرآباد به دنیا نیامده است، چرا که پدرش سیّد محمد داماد، مسلماً در مرکز سیاسی کشور بوده و دلیل و نقلی بر سکونت خانواده میرداماد در استرآباد وجود ندارد.(2)
درباره ازدواج سیّد محمد پدر میرداماد با دختر محقق کرکی(ره) حکایت جالبی نقل شده است:
در کتاب نجوم السماء از فاضل داغستانی، علیقلی خان شش انگشتی متخلّص به واله نقل شده است که شیخ اجل علی بن عبدالعالی(محقق کرکی) که خداوند رحمتش کند(در خواب دید که امیرالمومنین علیه السلام به او فرمود: دخترش را به همسری میر شمس الدین محمد، پدر میرداماد) درآورَد. و فرمود: از وی فرزندی به دنیا خواهد آمد که وارث علوم انبیاء و اوصیاء می گردد.
شیخ دختر خود را به تزویج او درآورد. لیکن دختر پیش از آنکه فرزندی به دنیا آورد، وفات کرد. شیخ از خواب خود متحیّر مانده بود، بار دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام را در
خواب دید که فرمود: ما این دخترت را قصد نکرده بودیم، بلکه فلان دخترت را به همسری او درآور.
ص: 122
آن گاه شیخ همان دخترش را به ازدواج سیّد شمس الدین محمد درآورد و میرداماد از او متولّد شد.(1)
آن خواب بعدها به واقعیت پیوست و میرداماد در جوانی در تمامی علوم شرعی و عقلی تبحر یافت و به استادی رسید و بر همتایان خود برتری یافت.
از آنجا که محمد باقر در خاندانی شریف و اهل فضل و کمال رشد می یافت. از همان اوان کودکی به تحصیل علم تشویق و ترغیب شد، تحصیلات علوم دینی را در خردسالی در مشهد آغاز نمود و پس از چندی نزد اساتید و فضلای آن دیار به تلمذ پرداخت.
از اساتید او در مشهد مرحوم سیّد علی فرزند ابی الحسن موسوی عاملی است.(2)
شیخ حرّ عاملی در کتاب امل الامل راجع به وی می نویسد:
او از بزرگان علما و فضلای عصر خویش و از شاگردان شیخ ما (شهید ثانی)بود. وی فردی زاهد، عابد، فقیه و با ورع بود. (3)
استاد دیگر میرداماد که در رشد علمی وی تأثیر گذاشت، شیخ عزّالدین حسین پدر شیخ بهایی از علمای بزرگ منطقه جبل عامل لبنان بود. (4)
دیگر استاد میرداماد، دایی گرامی اش، مرحوم عبدالعالی عاملی (م 993ق) فرزند محقق کرکی است.
شیخ حرّ عاملی در امل الامل درباره وی می گوید:
ص: 123
او فردی فاضل، فقیه، محدث، محقق، متکلّم، عابد و از مشایخ بسیار بزرگ بود. وی از پدرش و معاصرین دیگر روایت می کند و محمد باقر حسینی داماد (میرداماد) از او اجازه روایی دارد، او را رساله ای است دقیق درباره قبله، و قبله ی خراسان بالخصوص. (1)
این سه بزرگوار که در برخی از کتب شرح حال و تاریخ به عنوان اساتید و مشایخ میرداماد از آنان نام برده شده، همگی در علوم منقول استاد و متبحّر بوده اند.
اما اساتید میرداماد در علوم عقلی که وجه مشخّصه علمی اوست و ما وی را به این جهت به شهرت می شناسیم، بدرستی معلوم نیست، مگر اشاره ای که در تاریخ عالم آرای عباسی آمده است. در این کتاب از میان کسانی که میرداماد در مدت اقامتش در هرات و تردد به دربار ولیعهد( محمد خدابنده)، با آنان مباحثات علمی داشته، تنها از امیر فخرالدین سمّاک استر آبادی نام برده شده است.(2)
با توجه به این مطلب باید اذعان داشت، تنها استاد فلسفه و حکمت میرداماد؛ امیر فخرالدین سمّاک بوده که فیلسوفی بنام و صاحب آراء مستقل و دارای حاشیه ای بر الهیات (که بخشی از کتاب تجرید الاعتقاد را تشکیل می دهد و کتاب کلامی- فلسفی است) بوده است.
ص: 124
البته بنابر آنچه قطب الدین لاهیجی، شاگرد میرداماد درباره استاد خود گفته است: میرداماد برخی از کتب را خود مطالعه می کرده و با نیروی فهم خویش فرا می گرفته است.(1)
به همین جهت باید گفت آنچه میرداماد را حکیمی صاحب نظر و بلند مرتبه گردانیده، همانا سعی فکری او و نبوغ وی بوده است. نبوغی که او را در فهم و تحلیل مباحث دقیق و پیچیده فلسفی که به ذهنی دقیق و نقّاد نیاز دارد مدد رسانیده است.
از آنجا که ولیعهد(محمد خدابنده) در سال 980 ق هرات را ترک کرد و در شیراز اقامت گزید، میرداماد در پایان اقامت خدابنده در هرات بیش از بیست سال نداشته است. با تعبیری از کتاب عالم آرای عباسی چنین بر می آید که وی دارای نبوغ و استعداد فراوان بوده است. در عالم آرای عباسی آمده است:
میرداماد در زمان نواب اسکندر شأن (محمد خدابنده) به اردوی معلّی (هرات) آمده به صحبت علما و افاضل درگاه معّلی مشرّف گشته، مدتی با امیر فخرالدین سمّاک استرآبادی و سایر دانشمندان مباحثات نمود و در علوم معقول و منقول سرآمد روزگار خود گشت.(2)
دوران تحصیل میرداماد در هرات دوران تحصیلات عالی و دوران غنای علمی وی بود، در پایان این دوره بود که به عنوان عالمی برجسته شناخته شد و از علمای سرآمد در علوم معقول و منقول گشت.
گفتیم که فقیه گرانقدر شیخ عزّالدین حسین بن عبدالصمد عاملی، استاد میرداماد در سال 980 ق هرات را ترک کرد و به قزوین بازگشت. در همین
ص: 125
سال بود که (محمد خدابنده) ولیعهد نابینای شاه طهماسب به امر شاه، هرات را ترک گفت و به حکومت شیراز منصوب شد و حکمروایی هرات را به پسر هشت ساله او حمزه میرزا سپرده شد. انتقال محمد خدابنده از هرات به شیراز به معنای روگردانی شاه از ولیعهد خویش و در واقع عزل وی از منصب ولایتعهدی بود.
در اثنای همین تحولات بود که شیخ عزالدین حسین عاملی پدر شیخ بهایی هرات را ترک گفته و به پایتخت یعنی قزوین بازگشت.
پس از مهاجرت وی، هرات دیگر اهمیت علمی خود را از دست داد. از همین رو میرداماد نیز باید هرات را در همین سال ها ترک گفته باشد.
در سال 984 ق شاه طهماسب (سلطنت از 920 تا 984) که به اجتناب از منهیّات و عمل به احکام شرعی سخت پایبند بود، درگذشت و پسرش شاه اسماعیل دوّم (سلطنت از 984تا 985) به سلطنت رسید.
رفتار و اعتقادات شاه اسماعیل دوم برخلاف پدرش بود. وی کسانی را که در زمان شاه طهماسب به زهد و پاکدامنی معروف بودند از خود راند . . . مطربان که در عهد شاه طهماسب به دلیل عدم اجتناب از منهیّات رانده شده بودند، دوباره در اردوی شاه جمع شدند.
آغاز سلطنت شاه اسماعیل دوم می تواند دلیلی برای مهاجرت علمای بزرگی همچون میرداماد و شیخ بهایی به اصفهان و دور شدن از دستگاه حکومت باشد. بخصوص آن که شیخ عزّالدین پدر شیخ بهائی و استاد آن دو عالم معاصر، در همین سال، پس از انجام حج، تصمیم به اقامت در بحرین گرفت و از مرکز حکومت(قزوین) دوری جست و در همان سال در آنجا رحلت کرد.
ص: 126
از آنجا که در دوره سلطنت شاه عباس صفوی در سال 999 ق پایتخت، از قزوین به اصفهان منتقل شد و به دلیل حمایت ها و تشویق های شاه عباس از علما و دانشمندان و به وجود آمدن محیطی امن و برخوردار از تکریم و تشویق حکومت،رفته رفته بر رونق و اهمیت حوزه اصفهان افزوده شد.
از همین رهگذر بود که شاهان صفوی علمای بنام و طراز اول شیعه را از سایر نقاط سرزمین های اسلامی به مرکز حکومت خود دعوت می کردند و آنان را به سکونت در ایران تشویق و ترغیب می نمودند. باید تصدیق کرد که علمای شیعه و بخصوص فقها نزد شاهان صفوی مورد اطاعت و احترام بسیار بوده و جایگاه اجتماعی بلندی داشته اند.
در زمان سلطنت شاه عباس صفوی در اصفهان، پایتخت شاه عباس، حوزه ای غنی و بزرگ شکل گرفت و در عالم اسلام شهرت بسیار یافت، به طوری که طالبان علوم و معارف اسلامی از اطراف جهان به آن جا روی آوردند.
حوزه اصفهان به صورتی عالی جامع علوم معقول و منقول بود و اکثر علما و مدرسان آن بین معقول و منقول جمع کرده بودند و طلاب سختکوش و جدی به تحصیل علوم و معارف مشغول بودند.
میرداماد در مدرسه خوجه اصفهان حکمت تدریس می کرد، شیخ بهایی نیز در همان مدرسه تفسیر، فقه، حدیث و رجال درس می داد و میرفندرسکی دیگر معاصر میرداماد،ملل و نحل تدریس می کرد.
شایان ذکر است در عصر میرداماد، حوزه اصفهان خاستگاه حکمت بوده است به طوری که از اطراف جهان برای آموختن حکمت به اصفهان می آمدند.(1)
ص: 127
1. یکی از علمای بنام معاصر میرداماد ، شیخ بهایی(953 تا 1030ق) است که در تمامی علوم متداول آن روز استاد بود، اگر بخواهیم تبحر وی را در دو زمینۀ علوم عقلی و علوم نقلی مقایسه کنیم، باید بگوییم که بیشتر در علوم نقلی تبحر داشته و از این نظر برجسته بوده است. گرچه شیخ بهایی در علوم عقلی همچون کلام و در سیر و سلوک و عرفان نیز دست داشته و اشعار بسیاری با این صبغه دارد، به گونه ای که صوفیه وی را از خود می شمرده اند، لیکن با نگاهی گذرا به آثار وی روشن می شود که شخصیت علمی وی درزمینه علوم شرعی برجسته و ممتاز بوده است و در زمینه علوم عقلی بخصوص حکمت صاحب تألیف نیست.
شیخ بهائی شیخ الاسلام اصفهان بود و منصب رسمی فقاهت و امور دینی به وی محوّل گردیده بود. شیخ بهایی در سلوک و عرفان نیز دست داشته و یکسره به دنیا بی توجه بوده است. مثنوی های او که از حیث صورت و معنا به سبک مثنوی های مولوی است، شاهدی گویا بر این مدّعاست.
شیخ بهایی و میرداماد دوستی نزدیک و صمیمانه ای داشته اند. با آن که آن دو بزرگوار در مواردی نظرگاه های مخالف با یکدیگر داشته اند، لیکن این امور در دوستی آنان خللی وارد نکرده بود. شیخ بهایی یازده سال پیش از میرداماد، در سال 1030ق دیده از دنیا فرو بست.(1)
2.یکی دیگر از معاصرین، شخصیت برجسته حوزه اصفهان میرابوالقاسم فندرسکی معروف به میرفندرسکی است. وی اصلاً از استرآباد مازندران است. میرفندرسکی پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی از اساتید مسلّم فلسفه
ص: 128
مشاء در حوزه اصفهان شد و به سبب نزدیکی پدرش به دربار شاه عباس، وی نیز با شاه مراوده و دوستی نزدیک داشت.
او سفرهای متعدد به هندوستان کرد، و با نظریات حکمای هند آشنا بود و درآن جا نیز نزد از احترام اُمرا برخوردار بود. میرفندرسکی علاوه بر آن که زبان های عربی و فارسی را بخوبی می دانست، بر زبان پهلوی و سانسکریت احاطه داشت(1).
نظرات فلسفی میرفندسکی بر حول فلسفه مشّاء دور می زده و وی را باید فیلسوفی « مشّائی » دانست. زندگی او یکسره با بی اعتنایی به دنیا می گذشته است.
از تألیفات او می توان به کتب : شرح مهاراه،رساله صناعیه، مقوله الحرکه، تاریخ صفویه و . . . اشاره نمود.
وی نُه سال پس از وفات میرداماد، در سال 1050 ق از دنیا رفت.
میرداماد در مباحث مختلف فقه و اصول فقه صاحب نظر بوده و آراء مستقلی داشته است.
آثار فراوان او در زمینه فقه، تعلیقات او بر کتب چهارگانه روایی، تعلیقاتش بر کتب رجال، و تفاسیر مختلف او بر قرآن بخوبی نشان دهنده این بُعد از شخصیّت علمی اوست.
لیکن آنچه در شخصیت علمی او غلبه تام دارد، تبحر وی در حکمت و فلسفه است، به طوری که برخی او را «ثالث المعلّمین» خوانده اند.
ص: 129
از جمله حکیم ملا هادی سبزواری در «شرح منظومه» وی را پس از ارسطو و فارابی «معلم ثالث» خوانده است.
میرداماد در جمیع مسائل مهم فلسفه و حکمت دارای استقلال فکری است و از حیث اقتدار بر ادای مباحث مهم فلسفی و تقریر مشکلات و معضلات حکمی و روانی گفتار، منزلت خاصّی داشته است. حوزه فلسفی او بسیار با اهمیت تلقی می شد و هر کس اجازه می یافت در درس او حاضر شود به دیگران مباهات می نمود.(1)
کلام آخوند ملا عبدالله بشروی برای درک جایگاه بلند و شأن والای علمی میرداماد کلامی گویاست، آنجا که به ملا عبدالله گفته بود: امروز بر علما فخر کن و بگو کلام میر را فهمیدم.(2)
و نیز از مدح و ستایشی که صدرالمتألهین ملا صدرای شیرازی از استادش میرداماد کرده است مقام علمی وی نزد حکیم بزرگی چون ملا صدرا معلوم می شود. وی در نامه ای که به میرداماد نوشته او را در حدّ اعلی
ستایش نموده و در حد پرستش تعریف و مدح کرده است.(3)
میرداماد خود نیز خویش را معلم می خوانده و در برخی از نوشته هایش آن گاه که می خواهد از فارابی مطلبی را نقل کند می گوید:
ابونصر فارابی، شریک ما در تعلیم گفته است. . . و آن گاه که می خواهد از بهمنیار شاگرد ابوعلی سینا گفته ای را نقل کند می گوید: شاگرد ما بهمنیار گفته است . . .(4)
ص: 130
گویند: روزی ملاصدرا بر حسب معمول برای شرکت در درس میرداماد در محل تدریس حاضر شد، ولی میر در آنجا حاضر نبود.
در همین حال تاجری نیز برای کاری در محل درس میرداماد حاضر شد و چون میرداماد را نیافت با ملا صدرا به گفتگو نشست.
مرد تاجر از وی سؤال کرد که آیا میر افضل است یا فلان عالم ؟
ملا صدرا در جواب گفت: میر افضل است.
در این اثنا میرداماد از راه رسید و در پشت دیوار توقف کرد و به گفتگوی شاگردش با مرد تاجر گوش داد، مردتاجر یک یک علما را نام می برد و ملا صدرا می گفت: میر افضل است.
سپس آن شخص پرسید: میر افضل است یا شیخ الرئیس ابوعلی سینا ؟ ملا صدرا گفت: میر افضل است.
مرد تاجر پرسید: میر افضل است یا معلم ثانی (فارابی) ؟
ملاصدرا مردد ماند و سکوت کرد. ناگاه میر از پشت دیوار گفت: صدر نترس و بگو میر افضل است.(1)
در زمینه آراء و نظریات میرداماد در کتاب تاریخ فلسفه در اسلام آمده است: میرداماد بیش از هر کس دیگر در احیای فلسفه بوعلی و حکمت اشراقی در زمینه تشیّع و آماده ساختن موجبات برای اثر جاودان ملا صدرا نقش داشته است.
ص: 131
میرداماد در قوام بخشیدن به آنچه که خود با «فلسفه یمانی» یا حکمت انبیاء از آن یاد کرده است در برابر فلسفه یونانی که اتکای آن عمدتاً بر عقل است، جهد بلیغ روا داشته است.
مراد از فلسفه یمانی حکمتی است که خداوند توسط پیامبران و از راه وحی یا اشراق بر بشر نازل کرده است. یمن تمثیلی از بخش راست یا مشرق درّه ای است که موسی (ع) پیام خدا را از آن جا شنیده است. بدین لحاظ، مشرق منشأ انوار الهی و نقطه مقابل غرب، مرکز فلسفه مشّایی است.(1)
برخی از شاگردان برجسته او عبارتد از:
1. صدرالدین محمد شیرازی(متوفی1050ق) معروف به ملا صدرا : وی از شاگردان برجسته میرداماد بود و پس از استادش حکمت با وی وارد مرحله جدیدی شد.
وی مؤسس مشربی شد که خود آن را حکمت متعالیه نامید و پس از او تا به حال اکثر قریب به اتفاق حکمای شیعه نظریات وی را پذیرفته اند و افکار فلسفی او بر حکمت شیعی سیطره داشته است. ملا صدرا حکمت را نزد میرداماد تحصیل کرد و علوم منقول را از شیخ بهایی استفاده نمود. از تألیفات اوست؛ الحکمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه، شرح اصول کافی، الشواهد الربوبیّه، تفسیر القرآن، المبدأ و المعاد و. . .
2. ملاعبدالرزاق لاهیجی (م 1072ق) : وی از شاگردان صدرالدین شیرازی و داماد او نیز بوده است.
برخی از آثار حکیم عبدالرزاق لاهیجی در حکمت عبارتند از؛ مشارق الافهام فی شرح تجرید الکلام، شرح هیاکل النور، الکلمات الطیبه و. . .
ص: 132
3. ملا محسن فیض کاشانی (م1091ق) : شاگرد برجسته و داماد ملا صدرا.
وی مدتی را نیز به تحصیل نزد میرداماد گذرانده و محضر درس او را درک کرده است. از تألیفات اوست؛ الوافی در حدیث، محجه البیضاء در اخلاق، الصافی در تفسیر، انوار الحکمه در حکمت و. . .
4. حکیم قطب الدین لاهیجی (م حدود 1075ق) : صاحب تألیفاتی چون ثمره الفؤاد، رساله ای در عالم مثال و محجوب القلوب می باشد.
از دیگر شاگردان بنام میرداماد مرحوم سیّد احمد علوی مفسّر شفا و مرحوم ملا خلیل قزوینی صاحب حاشیه بر اصول کافی می باشند.(1)
میرداماد دارای تألیفات بسیاری است ، آثار وی در زمینه های مختلف از جمله ادبیات عرب، اصول فقه، فقه، حدیث، رجال، تفسیر، ریاضیات، منطق، کلام و حکمت است.
لیکن آنچه که در میان آثار وی غلبه دارد تألیفات آن بزرگ در زمینه حکمت و فلسفه الهی است. کتب، رساله ها، تعلیقات و مکتوبات وی فراوان است ازجمله؛
الاربعه ایام(رساله ای در استدلال بر وجود ذهنی و در زمینه حکمت)، الاعضالات و العویصات فی فنون العلوم و الصناعات(متضمن جوابهای بیست مسأله دشوار از مسائل فقهی، کلامی، اصولی، ریاضی و منطقی)، الافق
ص: 133
المبین در حکمت الهی، الایقاظات فی خلق الاعمال و افعال العباد در کلام و فلسفه، الایماضات و التشریفات فی مسأله الحدوث و القدم (شامل مباحث کلامی و فلسفی)، برهان اسد و اخصر فارابی، تأویل المقطّعات فی اوائل السور القرآنیه(در تفسیر)، رساله تحقیق مفهوم الوجود، در حکمت و. . .
و همینطور نامه هایی به اسعدالدین محمد پادشاه روم؛ اعتمادالدوله عباسی، شریف مکّه و مولی عبدالله شوشتری.
همچنین میرداماد بر نوشته های خود حواشی بسیاری زده به طوری که در بعضی از آنها حواشی به اندازه اصل متن یا بیشتر از آن می باشد.(1)
از ویژگی های آثار میرداماد در حکمت، اسلوب بسیار دشوار آن است و دشواری سبک نگارش و اسلوب تألیف بر مشکل فهم مطلب افزوده است.
نقل شده است که ملا صدرا شاگرد میرداماد، وی را در خواب دید و از او سؤال کرد :
با این که مذهب من(در حکمت) از مذهب شما جدا نیست، چرا مردم مرا تکفیر کردند، اما شما را تکفیر نکردند؟
میرداماد در جواب گفت: زیرا من مطالب حکمت را چنان نوشته ام که علما از فهم آن عاجزند و غیر از اهل حکمت، کسی آن را نمی تواند بفهمد، ولی تو مطالب حکمت را به نحوی بیان کردی که اگر ملا مکتبی هم کتاب های تو را ببیند، مطالب آن را می فهمد.
برای همین است که تو را تکفیر کردند و مرا تکفیر نکردند.(2)
ص: 134
دلیل این که میرداماد مباحث حکمت را با اسلوبی دشوار و غامض می نوشته، دو امر می تواند بوده باشد:
اول همان که در نقل بالا آمده است، یعنی ترس از تکفیر کج فهمان و تحجّرگرایان؛
احتمال دوّم و قوی تر آن است که وی با توسّل به این روش قصد آن داشت که مطالب حکمت و دقایق معرفت از دسترس افکار منحرف بدور باشد.
وی بر این امر بسیار مصرّ بوده، به طوری که برای قبول حضور شاگردی، در حلقه درسش، با او گفتگو می کرده است.
میرداماد در پی گیری این سبک و روش تا آنجا پیش رفت که امروز فهم تألیفات او در حکمت برای خیلی ها مشکل است و به همین جهت نیز کتب و نظرات وی مهجور مانده است.
وی علاوه بر آن که در حکمت نظری یگانه دوران خویش بود و در تاریخ فلسفه و حکمت، حکیم برجسته ای به شمار می آمد، در حکمت عملی و اخلاق نیز فردی ممتاز و دارای مقاماتی والاست.
اکنون بجاست به بیان برخی از صفات اخلاقی و ملکات شایسته انسانی وی بپردازیم:
الف) زهد و تقوی: آن حکیم بلند مرتبه بر همراهی حکمت نظری با تهذیب اخلاقی بسیار تأکید داشت و حکمت بدون تهذیب را نه تنها مفید نمی دانست، بلکه باعث گمراهی و ضلالت می دید و خود نیز در این زمینه نمونه بود. وی به دستورات و فرایض دینی به عنوان آداب سیر و سلوک بسیار اهمیّت می داد و به آن سخت پایبند بود. او به معنای تمام کلمه، عالمی با تقوا و پرهیزگار
ص: 135
بود. به قرآن علاقه ای عمیق داشت. گویند بسیار قرآن می خواند، به طوری که در هر شب نیمی از قرآن را تلاوت می کرد.
میرداماد زاهدی به تمام معنا بود، می گویند بیست سال از وی کار مباح سر نزد. به این معنا که هیچ یک از امور جایز را به جا نمی آورد، مگر آن که به حد ضرورت و وجوب می رسید.(1)
آن اندازه می خوابید که برای پرداختن به کارهایش تجدید قوا کرده باشد ودر پی استراحت بر نمی آمد، مگر آن که دیگر قادر به فعالیت های دیگرش نباشد. غذا به گونه و اندازه ای می خورد که توان تحقیق و کارهای دیگرش را داشته باشد و جز به این خاطر، به خوراک رو نمی آورد. این امر در تمام افعال و اعمال و حرکات وی جاری و حاکم بود.
ب) نفی حسادت: یکی از مطالبی که از سجایای اخلاقی میرداماد حکایت می کند رابطه دوستانه او با فقیه و عالم برجسته معاصر خود شیخ بهایی است. میرداماد و شیخ بهایی دوستان نزدیک و صمیمی بوده اند و دوستی بین این دو عالم بلند مرتبه معاصر به گونه ای بوده که در میان علمای هم عصر، کمتر دیده شده است.
با وجود مقام بالای علمی آن دو بزرگوار و موقعیت و منزلت آنان نزد شاه عباس، در این دوستی صمیمانه خللی پدید نیامد.
در زندگی عالمی برجسته که دارای موقعیّت اجتماعی والاست، این امتحان بزرگی است که در مقابل عالم همتای عصر خویش چگونه عمل خواهد کرد. امتحانی که حکیم وارسته(میرداماد) نزد خداوند سربلند و موفق از آن بیرون آمد.
ص: 136
در این باره ماجرایی نقل شده است که علاوه بر حکایت کردن از دوستی و صمیمیت بین آن دو عالم برجسته، نشان دهنده دوری از دنیاطلبی و مقام خواهی، و نمایانگر نفی حسادت در وجود آن بزرگواران، آن هم در جایگاهی حساس و لغزنده است :
روزی شاه عباس صفوی برای رفتن به منطقه ای خوش آب و هوا سوار بر اسب می رفت، شیخ بهایی و میرداماد نیز همراه اردوی شاه بودند، میرداماد درشت اندام و تنومند بود بر خلاف او، شیخ بهایی جثه ای لاغر و نحیف داشت. شاه عباس تصمیم گرفت که دوستی و صمیمیت آن دو را آزمایش کند. به همین خاطر نزد میرداماد آمد، اسب میرداماد در عقب همراهان شاه حرکت می کرد و از وجنات آن رنج و زحمتی که به خاطر سنگینی سوار می کشید آشکار بود، حال آن که مرکب شیخ بهایی به راحتی و چالاکی حرکت می کرد گویی که می رقصید.
شاه به میر گفت: به این شیخ نگاه نمی کنید که چگونه در حرکت با اسبش بازی می کند و در بین مردم مانند جناب شما مؤدب و متین و با وقار حرکت نمی کند؟
میرداماد در جواب شاه گفت: ای شاه! اسب شیخ ما به خاطر خوشحالی و شعف از این که چنین کسی بر او سوار است، نمی تواند در رفتن تأنّی داشته باشد. آیا نمی دانی که چه کسی بر آن سوار است؟
شاه این گفتگو را پنهان داشت و پس از مدتی به شیخ بهایی نزدیک شد و به او گفت: ای شیخ ما ! آیا به آن که پشت سرماست نگاه نمی کنی که چگونه بدن او مرکب را به زحمت انداخته و آن را به خاطر چاقی بی نهایت، خسته و رنجور کرده است؟ عالم باید مانند تو مرتاض و نحیف باشد.
ص: 137
شیخ بهایی گفت: ای شاه! این طور نیست، بلکه خستگی ای که بر صورت اسب ظاهر شده به خاطر ناتوانی آن از حمل کردن کسی است که کوه های پابرجا، با وجود صلابتشان از حمل او عاجز و ناتوانند.(1)
ج) استاد کامل: میرداماد استادی کامل به تمام معنا و هدف او از تعلیم و تعلّم حکمت، تنها انتقال مفاهیم و اصطلاحات نبود. وی از آموختن حکمت کمال روحی و سیر به مقامات بالای معنوی را منظور داشت و همین امر در نحوه تعلیم و رفتار با شاگردانش تأثیر گذاشته بود.
به همین سبب قبل از آن که طلبه ای را در محضر درس خود بپذیرد با او گفتگو می کرد. چیزهایی از او می پرسید و او را می آزمود، این مطلب مغایر با روش تدریس اساتید آن عصر بود، چون استادان، محصلی را که برای درس خواندن آماده شده بود نمی آزمودند، بلکه ضمن درس به میزان معلوماتش پی می بردند و اگر می فهمیدند که معلومات او آن قدر نیست که از درس آنها استفاده کند، او را نزد استاد دیگری که مقدمات را تدریس می کرد می فرستادند.(2)
در این باره ؛ ماجرای اولین جلسه شرکت ملاصدرا، شاگرد برجسته میرداماد،
در درس وی، ماجرایی الهام بخش و آموزنده است :
آن روز ملاصدرا، که جوانی بیش نبود، هنگام عصر که موقع تدریس میرداماد بود، در مدرسه حاضر شد، سپس نزدیک استاد شد. سلام گفت و خود را معرفی کرد و از استاد خواست که وی را در محضر درس خویش بپذیرد و از علوم
برخوردار کند. میرداماد در آن موقع مردی جوان بود و هر کس او را
ص: 138
می دید، حیرت می کرد، چگونه مردی به آن جوانی در مدرسه خواجه، مدرّس حکمت شده است.
میرداماد بعداز این که از جوان شیرازی شنید که قصد دارد نزد او حکمت تحصیل کند. پرسید: ای محمد آیا تو برای تحصیل حکمت آماده هستی؟
ملاصدرا گفت: بلی.
میرداماد گفت: آیا می دانی که برای چه می خواهی حکمت را تحصیل کنی؟
جوان شیرازی گفت: برای این که اهل معرفت شوم.
میرداماد پرسید: چرا می خواهی اهل معرفت شوی؟
محمد از سؤال مزبور حیرت نمود و گفت: برای این که انسان اگر معرفت نداشته باشد، ارزش ندارد.
میرداماد گفت: امروز من راجع به فایده حکمت صحبت خواهم کرد. در جلسه درس حاضر شو و آنچه می گویم بشنو و آن گاه فکر کن که آیا می توانی حکمت بیاموزی یا نه؟
ملاصدرا گفت: اطاعت می کنم و در جلسه درس حاضر خواهم شد.
بعد از این که درس شروع شد، استاد جوان گفت: من در گذشته گفتم که منظور طالب علم از تحصیل حکمت چه باید باشد و امروز به مناسبت این که دوستی جدید پیدا کرده ایم که از تحصیل حکمت، باید عمل کردن به آن باشد و عمل کردن به حکمت مستلزم این است که در درجه اوّل خود را پاک کنیم تا بتوانیم به مقالات بالا برسیم(حکمت عملی).
پس از ادای مقدمه ای مستوفی در این باره، میرداماد بحث آن روز را که راجع به نظر افلاطون در باب علم بود مطرح کرد.
بعداز آن که درس خاتمه یافت و طلاب مدرسه خواجه مباحثه را آغاز کردند. میرداماد جوان شیرازی را فراخواند و از طلاب کناره گرفت. او را با خود به
ص: 139
سوی حوض مدرسه برد و در کنار حوض نشست و به ملاصدرا گفت: بنشینید. پس از این که محمّد ابراهیم نشست. میرداماد گفت: ای محمّد! من امروز گفتم کسی که می خواهد حکمت را تحصیل کند باید حکمت عملی را تعقیب نماید و اینک به تو می گویم که حکمت عملی در درجه اوّل دو چیز است : یکی به انجام رسانیدن تمام واجبات اسلام و دوم پرهیز از هر چیزی که نفس بوالهوس برای خوشی خود می طلبد.
به انجام رسانیدن تمام واجبات دین اسلام از این جهت ضرورت دارد که طلبه وقتی واجبات را به انجام می رساند، از هر یک نتیجه ای می گیرد که به سود اوست. هر دستوری جزء واجبات دین اسلام می باشد، دارای فایده ای است جسمی یا روحی، و عمل کردن به آنها سبب می شود که طلبه از نظر جسم و روح برای ادراک حقایق حکمت آماده گردد.
روش دوّم که باید از طرف کسی که مطیع نفس اماره شد و مشغول تحصیل حکمت هم گردید به احتمال قوی از صراط مستقیم ایمان منحرف خواهد گردید و گرفتار بدبینی خواهد شد.
تو هم ای جوان شیرازی ! اگر خواهان تحصیل حکمت هستی، نباید از هوای نفس پیروی کنی و خواهش های نفس امّاره را برآوری. نفس اماره در آغاز هوس های کوچک می کند و بعد از این که هوس هایش برآورده شد. درخواست های بزرگتر می کند و کسی که خواهان رسیدن به مرحله کمال است، باید از تأمین کوچک ترین هوس نفس اماره سرکشی کند و نفس سرکش وقتی دریافت که به هوس های او اعتنا نمی کنند، از بوالهوسی صرف نظر می کند و دیگر چیزی نمی خواهد و از آن به بعد بر اثر سکوت نفس
ص: 140
اماره، وسوسه گناه ازبین می رود و چون طالب عمل، مرتکب گناه نمی شود، روحش برای ادراک حقایق حکمت آمادگی پیدا می کند.(1)
وی در اواخر عمر به همراه شاه صفی، برای زیارت عتبات به عراق مسافرت کرد. در آن زمان عراق در قلمرو حکومت صفویان بود.
آن بزرگوار در بین راه دچار بیماری شد به طوری که جمعی ازهمراهان او را بر روی دوش می بردند. شاه صفی خود سریع تر حرکت کرد و در نجف منتظر ورود میرداماد شد. لیکن حکیم برجسته عصر صفوی در منزل ذی الکفل در نزدیکی نجف اشرف در سن هشتاد سالگی دیده از دنیا فرو بست و به جهان ابدی سفر کرد، سال وفات وی را 1041ق گفته اند.
پیکر آن حکیم الهی را به نجف اشرف آوردند و شاه صفی به همراه سپاه به استقبال جنازه وی از نجف بیرون آمد و پیکر مطهّر او را با کمال احترام به نجف اشرف رسانیدند و در آستانه روضه امیرالمؤمنین
علی بن ابیطالب علیهما السلام دفن کردند.(2)
1. شیخ حُر عاملی(3)
شیخ محمد بن حسن بن علی بن حسین عاملی مَشغَری (معروف به شیخ حُر عاملی) در جمعه هشت رجب 1033ق در روستای «مشغره» از توابع جُبَع چشم به جهان گشود.
ص: 141
جبع یکی از مراکز مهم جبل عامل در جنوب لبنان است ، صاحب اعیان الشیعه درباره این منطقه می نویسد:
جبع یکی از مراکز مهم جبل عامل است که شخصیت های ارزنده ای چون شیخ بهایی و شهید ثانی، تحویل جامعه اسلامی داده است.(1)
دیاری که شیخ حُر عاملی در آن چشم به جهان گشود، یکی از سرزمین های تشیّع و عالم پرور است که تشیّع آن ریشه در تبعید ابوذر دارد.
شیخ حر عاملی در امل الآمل در این باره می نویسد:
هنگامی که در زمان عثمان، ابوذر به شام تبعید شد و مدتی در آن جا ماند، گروه زیادی در آن سامان شیعه شدند. سپس معاویه او را به روستاها تبعید کرد و او به جبل عامل آمد و از آن روز مردم به تشیّع روی آوردند.(2)
خاندان شیخ حر عاملی با 34 پشت به حر بن یزید ریاحی می رسد. پدر وی شیخ حسن بن علی عاملی است که مردی دانشمند بود و مادرش طلایه دار زهد و تقوا بشمار می رفت، بلکه در زمره ادیبان و فاضلان زمان خود و دارای مرتبه بلندی بود.
آیت الله العظمی سیّد شهاب الدین مرعشی در سجع البلابل درباره خانواده مادر شیخ می نویسد:
مادر بزرگوار حر عاملی دختر علامه شیخ عبدالسلام فرزند حر است که دختری فاضل و ادیب بود.
شیخ حر درباره پدر بزرگ مادری خود می نویسد : او دانشمندی عظیم الشأن و بلند پایه و زاهدی عابد و پارسا و فقیهی حدیث دان و مورد اعتماد بود که
ص: 142
زهد و عبادت هیچ کس به او نمی رسد، او در فقه و ادبیات عرب استادی زبر دست بود.(1)
گذشته از زهد و پارسایی پدر بزرگ مادری اش که همراه شیر مادر زاهدش به او به ارث رسیده بود، شیخ حر از پدر بزرگ پدری خود نیز شهادت را چون سرسلسله این خاندان، حربن یزید ریاحی به ارث برده بود، چرا که شهید شیخ علی فرزند محمد حر عاملی مشغری پدر بزرگ شیخ حر عاملی است.
شیخ حر عاملی درباره وی گوید:
او عالمی فاضل بود و عابدی ستوده کردار و عظیم الشأن و شاعر کارآزموده و ادیب؛ تحصیلاتش نزد شیخ حسن (مؤلف کتاب معالم) و سیّد محمد(مؤلف مدارک) و دیگر استادانش صورت گرفت . . . نویسندگان ریاض العلماء و روضات الجنات، نجوم السماء و دیگر فرهنگ های رجال از او تجلیل کرده و نوشته اند که بر اثر مسمومیت شهید شد.(2)
از این شهید بزرگ چهار فرزند بر جای ماند :
1. شیخ حسین که دارای فضل و دانش و شیوا گویی و شاعر و فردی شایسته بود.
2. شیخ محمد که به گفته شیخ حر عاملی، فاضلی دانشمند و محققی دقیق و حافظ قرآن و عابد و شاعری کار آزموده و ادیب و شخصی مورد اطمینان بود.
3. شیخ حسن (پدر شیخ حر عاملی) که شیخ حر درباره ویژگی های این پدر فرزانه و عالم خود می نویسد:
ص: 143
او دانشمندی فاضل و زبردست و ماهر و شایسته و ادیب و فقیه و مورد اعتماد بود. وی حافظ قرآن و آشنا به رشته های علوم عربی و فقه و ادب بود. مردم در مسائل فقهی به ویژه مسائل ارث به او مراجعه می کردند.(1)
آیت الله العظمی مرعشی نام علماء و دانشمندانی که شیخ حر در دروس مختلف، از آنان کسب فیض نموده یا مفتخر به گرفتن اجازه نقل روایت شده، در مقدمه کتاب اثبات الهداه ذکر کرده است که عبارتند از:
1.علامه شیخ حسن حر عاملی (پدر بزرگوارش) که در محضر او درس خوانده و از او روایت نقل کرده است.
2. علامه شیخ محمد حر (عموی او) که علاوه بر تلمذ در محضر او وفراگیری، از او روایت نیز نقل می کند.
3. علامه شیخ عبدالسلام (جدّ مادری).
4. علامه شیخ علی فرزند محمود مشغری عاملی.
5. علامه شیخ زین الدین فرزند محمد بن حسن فرزند شهید ثانی.
6. علامه شیخ حسین فرزند حسن بن ظهیرالدین عاملی ظهیری.
7. علامه سیّد حسن حسینی عاملی.
8. علامه شیخ عبدالله فوشی حر.
9. علامه مجلسی که مشهورترین و بزرگترین استاد شیخ حر عاملی بوده و غواص دریاهای اخبار و احادیث شمرده می شود.
شیخ حر در موارد زیادی در کتاب امل الآمل تصریح کرده که از مرحوم مجلسی حدیث نقل کرده است.
ص: 144
10. فیض کاشانی که زینت فقهای حدیث شناس و الگوی سالکان است.
11.علامه مولی محمد طاهر فرند محمد حسن شیرازی نجفی، نویسنده کتاب های مشهور مثل «حجه الاسلام در
شرح تهذیب الاحکام» و «حکمه العارفین» و «فوائد الدینیه در حکماء صوفیه» و غیر این ها.
12. علامه شیخ علی مؤلف «الدر المنثور» از نوادگان شهید ثانی.
13. علامه سیّد علی فرزند علی موسی عاملی.
14. علامه محقق آقا حسین خوانساری، شارح کتاب دروس.
15. علامه سیّد هاشم بحرانی، صاحب تفسیر البرهان.
16. علامه مولا محمد کاشانی مقیم قم.
شیخ حر عاملی خود نیز در تدریس و تربیت شاگردان از مردان موفق زمان خویش بشمار می رفت و محل تدریس او در مشهد مقدس، صحن حضرت ثامن الائمه بود، گرچه به درستی از عدد شاگردان شیخ اطلاعی در دست نیست، ولی از گفتار هم عصران شیخ این چنین به نظر می آید که درس شیخ یکی از با شکوه ترین کلاس های درس در عصر وی بوده است.
چهل سال از عمر پر بار شیخ حر عاملی می گذشت که او برای زیارت مرقد مطهر امام هشتم علیه السلام از «مشغر» عازم «مشهدالرضا » شد. اما چیزی نگذشت که با واقعیت های جامعه آن روز تشیّع در ایران روبرو گشت.
شیخ حر با آن که از واژه شاه و شاهی نفرت داشت و عُزلت و ریاضت را بر حضور و ریاست ترجیح می داد، در حساس ترین برهه تاریخ تشیّع به دیگر عالمان شیعه اقتدا کرد و با پذیرفتن برخی مسئولیت های اجتماعی در حساس ترین نقطه ایران (خراسان) که در معرض تهاجم ازبک ها و اهل تسنن هم مرز ایران بود، دَین خود را در صحنه سیاست نیز به تشیّع ادا کرد.
ص: 145
پذیرفتن مقام شیخ الاسلامی از سوی شیخ حر به ماجرای سفرش به اصفهان باز می گردد که او از طرف علامه مجلسی به دیدار شاه رفته بود.
شیخ حر در مجلس شاه سلیمان بدون اجازه شاه در بالای مجلس و نزد شاه نشست به طوری که بین او و شاه یک متکا بیش نبود.
شاه پس از نشستن رو به شیخ کرد و گفت : به من گفته اند تو از علمای جلیل و بزرگ عرب محمد بن حسن حر عاملی هستی.
حال به من بگو : فاصله میان حر و خر چقدر است؟ شیخ بی درنگ (به شوخی) گفت: "
یک متکا ".
شاه از شجاعت و حاضر جوابی شیخ یکه خورد.(1)
مؤلف کتاب گنجینه آثار قم می نویسد :
بعد از گفتگو شیخ حر با شاه سلیمان و قضیه آنچنانی، علمای اصفهان پی به مدارج علمی او بردند، و شاه سلیمان نیز در مقام استمالت از وی برآمد، او را برای توطن در اصفهان دعوت کرد و شیخ علاقه خود را به اقامت در جوار ثامن الائمه اعلام داشت، لذا شیخ را قاضی القضات خراسان گردانید و با تجلیل روانه ساخت.(2)
شیخ حرّ عاملی سرانجام در بیست و یکم ماه رمضان 1104 در هفتاد و یک سالگی چشم از جهان فروبست و بردارش شیخ احمد صاحب الدرالمسلوک با هزاران نفر دیگر، در زیر گنبد حضرت امام رضا علیه السلام، کنارمنبر، بر
ص: 146
جسم مطهرش نماز گذارد و در ایوانِ حجره ای از حجره های صحن شریف امام رضا علیه السلام ، جنب مدرسه میرزا جعفر به خاک سپرده شد.(1)
لازم به یادآوری است شیخ حر عاملی با وجود مشاغل فراوان مانند شیخ الاسلامی و اشتغال به درس و تربیت علما، تألیفات فراوانی نیز از خود به یادگار نهاده، که یکی از آنها کتاب ارزشمند «وسائل الشیعه» است که از زمان نگارش تا این زمان پیوسته مورد توجه و عنایت فقها و مجتهدین شیعه قرار گرفته است.
از جمله دیگر تألیفات ایشان می توان به؛
الجواهر السنیه فی الأحادیث القدسیه، الصحیفه الثانیه من ادعیه علی بن الحسین علیه السلام، تفصیل وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، هدایه الآمه إلی أحکام الأئمه علیهم السلام، من لا یحضره الإمام، إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، رساله فی الرد علی الصوفیه، و کتاب های ارزشمند دیگر اشاره نمود.
نقش مهر او را العِلمُ خَلیِلُ المُؤمِن گزارش کرده اند(1)،
و برخی نام وی را خلیل الله نیز ذکر کرده اند.(2)
ملا خلیل قزوینی در شهر قزوین در سوم رمضان سال 1001ق، چشم به جهان گشود. او در همان شهر، در سال 1089ق، در سن 88 سالگی دار فانی را وداع گفت.(3)
بنا به تصریح افندی، ملاخلیل در اوان سنش، نزد شیخ بهایی(1030 ق) و میرداماد (1041 ق)، تحصیل علم نموده است.
پس از آن نزد مولی حاج محمود رنانی،زانوی ادب به زمین زده و مشغول فراگیری علم شده است. و سپس در مشهد مقدس نزد مولی حاجی حسین یزدی، حاشیه قدیم ملّا جلال دوانی را بر شرح تجرید قوشچی (موسوم به شرح جدید) قرائت نموده است. در این زمان با خلیفه سلطان (م1064ق) هم درس بود.
یکی دیگر از اساتید ملّا خلیل، امیرابوالحسن قائنی مشهدی است. قزوینی در ایام اقامتش در مکه حواشی قائنی بر کتاب الکافی کلینی را جمع آوری و تدوین نموده است.(4)
عالمان زیادی نزد ملّا خلیل قزوینی پیمانه علم و معرفت پر نموده و خوشه چین خرمن فضل و ادب وی شده اند که برخی از آنها عبارتند از :
1. امیر محمد مؤمن بن محمد زمان الطالقانی.
2. ملامحمد باقر بن غازی قزوینی (برادرش).
ص: 148
3. احمد بن خلیل قزوینی (فرزندش).
4. ابوذر بن خلیل قزوینی (فرزندش).
5. مولی سلمان بن خلیل قزوینی (فرزندش).
6. حاج محمد تقی دهخوار قانی.
7. مولی محمد باقر بن الحافظ کیجی بیک التبریزی.
8. مولی علی اصغر ابن المولی محمد یوسف قزوینی.
9. مولی رفیع الدین محمدبن فتح الله واعظ قزوینی.
10. مولی محمد محسن بن نظام الدین قرشی ساوجی.
11. مولی محمدتقی بن حیدر علی زنجانی.
12. مولی محمد امین وقاری طبسی بن مولانا عبدالفتاح.
13. مولی محمد یوسف بن پهلوان صفر قزوینی.
14. مولی مهدی بن حاج علی اصغر قزوینی.
15. مولی محمد مؤمن بن شاه قاسم سبزواری.
16. مولی ابوالوفا بن محمد یوسف مشهور به قاضی قزوینی.
17. مولی محمد صالح بن محمد باقر روغنی قزوینی.
18. مولی عاشور بن محمد تبریزی که کتاب خلّه المؤمنین را در سال 1063 ق به نام ملا خلیل، تألیف نموده است(1).
ملا خلیل در سن 27 سالگی به سمت مدرّسی آستانه حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام و تولیت اوقاف آن آستانه، از سوی هم درس خود خلیفه سلطان(که به وزارت شاه عباس نائل شده بود) منصوب گردید.
ص: 149
ولی پس از مدتی از آن سمت برکنار گردیده و مولی نظام الدین قرشی ساوجی(حدود سال 1040 ق) به جای وی منصوب گردید.
برخی از شرح حال نویسان، تحریم نماز جمعه از سوی ملا خلیل را علت عزل او از تولیت دانسته اند.(1)
افندی در شرح حالش، متذکر شده که وی را با حاکم تهران و قزوین قصه های زیادی است که می تواند به ناسازگاری وی با حاکمان ری و تهران در هنگام داشتن تولیت موقوفات باشد.
ملّا خلیل پس از عزل از تولیت آستانه حضرت عبدالعظیم علیه السلام راهی مکه مکرمه می شود. او چند سالی مقیم آن بلده طیّبه می گردد، ولی زندگیش در آنجا نیز متلاطم بوده است.
در کتاب های تذکره، مناظرات گوناگونی نقل شده که بین ملّا خلیل وعالمان شیعه و سنی در مسائل مختلف رخ داده است.
شیخ حر عاملی نقل می کند :
اولین بار که به مکه مشرف شده، ملّا خلیل را ملاقات نموده که مشغول حاشیه نوشتن، بر مجمع البیان بوده است.(2)
عبدالحی رضوی در کتاب حدیقه الشیعه(3)،
هنگامی که درباره حج گزارش می دهد،می نویسد :
حکام مکه هنگامی که عید قربان مصادف با روز جمعه می شده، آن را حج اکبر اعلام می کردند و از این طریق، منافعی عائد آنها می شده است.
ص: 150
به همین دلیل آنها گاهی که عید مصادف با روز شنبه می شد، عید اعلام می کردند و این برای شیعیان امر را مشکل می کرد؛ آنها یا باید با آنها همراهی می کردند و در غیر این صورت، حج آنها ناتمام می ماند و آنها مُحِل نمی شدند. او از پدرش نقل می کند؛
که ملّا خلیل قزوینی به حج مشرّف شده و این مشکل مطرح شد؛ او از آنان پیروی نکرده و زمانی که رؤسای آنان متوجه شدند،حکم به قتل او کردند. ملّا خلیل در تنوری مخفی شده و به نقطه ای از حجاز رفت و تا موسم آینده در آنجا باقی ماند، در وقت آمدن به موسم، در قیافه هیزم کش و خارکن در میان قافله به مکه درآمده، حج انجام داد و برگشت.(1)
ملا خلیل پس از اقامت چند ساله در مکه به قزوین بازگشت و تا آخر عمر در این شهر مشغول تدریس و تصنیف بوده است.
وی در آخر عمر نابینا می گردد و در سال 1089ق در سن هشتاد و هشت سالگی دار فانی را وداع می کند.(2)
و بنا به وصیت خود در محل تدریسش (مدرسه خلیلا) قرار ابدی گرفت.(3)
ص: 151
در جوار آرامگاه ملاخلیل، سه فرزند وی؛
1. سلمان 2. احمد 3. و ابوذر نیز آرمیده اند.
شایان ذکر است معاصران ملا خلیل، وی را ستوده اند و در شرح حال وی او را با القابی؛ رأس و رئیس فقهاء امامیه و اسوه و قدوه علماء اثنا عشریه(1)
وفاضل، عالم، حکیم،متکلم، محقق، مدقق، فقیه، محدث، ثقۀ ثقه، جامع للفضائل، ماهر معاصر(2)
و المولی الکبیر الجلیل مولانا خلیل بن الغازی القزوینی، فاضل عالم، متکلّم اصولی، جامع دقیق النظر، قوی الفکر، من أجلّۀ مشاهیر علماء عصرنا و أکمل أکابر فضلاء دهرنا(3)
و مانند آن یاد کرده اند که نشان گر علوّ مقام علمی او و توجه اندیشمندان به آرا و اندیشه های اوست.
از جمله مناظرات ملّا خلیل با اندیشمندان، مناظره ای است که با سیّد علی خان بن خلف مشعشعی حویزی انجام داده است.
ص: 152
این مناظره را سیّد علی خان در باب سوم کتابش « نکت البیان و أدب الأعیان »(1) نقل نموده و مرحوم خیابانی آن را در وقایع الأیام (ماه محرم) به نقل از آن کتاب آورده است.(2)
ملا خلیل از نظر جسمی نیز مردی قوی و نیرومند بود، به دست خود زمین رابیل می زد و دانه می کاشت ،صاحب روضات نوشته که:
کشتی گیری وارد قزوین شد و در مجلس درس ملا خلیل حاضر شد و از وی خواست دست خطی در تأیید حرفه وی بنویسد.
ملا خلیل گفت: من چگونه نیازموده، کشتی گیری تو را تأیید کنم. سپس از مجلس درس بلند شده و آماده مصاف با وی شد و پشت بزرگترین کشتی گیر عصر خود را به زمین آورد.
پس کشتی گیر به او گفت: تو اهل علم نیستی، بلکه کشتی گیری هستی که به لباس اهل علم درآمدی.(3)
ملا خلیل، خیلی در اخبار غوطه ور بود و اغلب صاحب تراجم او را از علمای اخباری شمرده اند. او با اجتهاد مخالفت می ورزید، چنانچه در جای جای آثارش به صراحت این عقیده را اظهار می دارد و برای اثبات آن دست به دامن برخی از احادیث می شود، ولی اغلب شاگردان وی مانند آقا رضی قزوینی و شیخ محمد کاظم طالقانی قزوینی و میر محمد معصوم قزوینی، از زمره مجتهدان و طرفداران اجتهاد بودند.(4)
او با این که اخباری است، ولی تنکابنی می نویسد:
ص: 153
معلوم نشد که او از چه کسی اجازه دارد، لکن اخباری مسلک است.(1)
محدث نوری در خاتمه مستدرک عنوان نموده که ملا خلیل از شیخ بهایی روایت نقل می کند.(2)
سماهیجی هم در اجازه اش به ناصرالدین قطیفی عنوان نموده که علامه محمد باقر مجلسی از ملا خلیل نقل روایت می کند.(3)
ملا خلیل با آن که اخباری تند بود، ولی با اقامه نماز جمعه مخالفت می کرد و عقیده داشت که در عصر غیبت، نخواندن آن اولی است.
او رساله ای مفصّل در تحریم نماز جمعه نگاشت که مورد نقد و رد معاصرین خود قرار گرفت.(4)
برادر وی محمد باقر بن غازی و همچنین پسرش ملا سلمان بن خلیل قزوینی نیز قائل به تحریم نماز جمعه در زمان غیبت بوده و رساله هایی در این زمینه نگاشته اند.
سماهیجی در رساله خود" القامعه البدعه فی ترک صلاه الجمعه" (فصل سوم) به رد نظر ملا خلیل و فاضل هندی درباره نماز جمعه پرداخته است.(5)
همچنین ملا خلیل، عالمی جوانمرد و باشهامت بود. به محض این که متوجه می شد، در نظری اشتباه کرده، به اشتباه خود اعتراف و از طرف مقابل خود عذرخواهی می کرد.
ص: 154
در این مورد چند داستان از ملا خلیل نقل شده است:
ملا خلیل را در مسئله ای با جناب ملا محسن فیض کاشانی مدت ها بحث و مناظره و مکاتبه داشت و آخرالامر متقاعد نشد.
بعدها متوجه شد که خود اشتباه نموده و حق با فیض است، پای پیاده از قزوین به کاشان رفت، نرسیده به دیوار خانه فیض فریاد زد :
"
یا محسن قد أتاک المسیء ".
فیض تا صدای او را شنید از داخل منزل، یار قدیمی خود را شناخت و دوید و او را در آغوش کشید.
ملا خلیل پس از مذاکراتی به قزوین مراجعت نمود و اصرار دوست، در ماندن او مؤثر واقع نشد.(1)
ملا خلیل قزوینی، وقتی متوجه شد که نظر وی درباره " ترجیح بلا مرجح " و فاسد بودن شکل اول در منطق، از سوی آقا حسین خوانساری نقد شده، از قزوین به اصفهان رفت تا با وی به گفتگو بپردازد.
از باب اتفاق با یکی از شاگردان خوانساری(ملا میرزا شروانی متوفی 1099 ق) برخورد کرد و انگیزه خود را از سفر بیان کرد.
شاگرد برای وی نادرستی دیدگاهش را بیان نمود و دیدگاه استاد خود محقق خوانساری را باز گفت.
ملا خلیل در همین دیدار پی به اشتباه خود برد و به سوی قزوین بازگشت.(2)
همچنین نقل می کنند که:
ص: 155
مأمورانی از طرف حکام جور برای اخذ جَو به سوی کشاورزان بی بضاعت رفته و با ملا خلیل مواجه می گردند، ملا خلیل، حواله آن جو را از مأمور گرفته و خود را به اسم آن کشاورز جا زده و خواسته ستمگران را پرداخت می نماید.
چون آن جو را جلوی اسبان ریختند، اسبان آنها، دسترنج آخوند را نخوردند و همگان متحیّر ماندند.(1)
ملا خلیل بخش زیادی از عمر خود را در تألیف و تصنیف کتاب گذرانیده است.
او در موضوعات مختلفی همچون؛ ادبیات عرب، منطق، تفسیر، اصول فقه و حدیث، صاحب تألیفات است.
اولین گزارش تفصیلی از آثار ملا خلیل را افندی در ریاض العلماء درج نموده است.(2)
آثار شناخته شده از ملا خلیل عبارتند از :
1. الشافی فی شرح الکافی(3) (به عربی) ؛ شرح مفصلی است بر کتاب کافی کلینی که به دستور خلیفه سلطان حسین مرعشی (م1064 ق)- که همدرس ملا خلیل بوده- نگاشته است.
قزوینی تنها اصوال کافی و کتاب الطهاره از فروع کافی را شرح نموده و موفق به اتمام آن نشده است. اوشرح کتاب التوحید را در آخر ماه ذی الحجه 1057 ق در مکه به پایان رسانده است.
ص: 156
در فهرستگان نسخه های خطی حدیث شیعه، تعداد 46 نسخه از این شرح معرفی شده است(1).
2. صافی در شرح کافی به فارسی ؛ مولا خلیل در سال 1064ق در محله دیلمیّه قزوین به این شرح آغاز نموده و آن را به نام شاه عباس صفوی که در همین محله قزوین اقامت گزیده بود شروع کرده است.
او این شرح را به مدت بیست سال مشغول بوده و درسال 1084ق به پایان رسانده است. (2)
3. المجمل (الجمل) فی النحو؛ این کتاب را ملا خلیل در علم نحو نوشته است.
درباره نام این کتاب اختلاف وجود دارد؛ در ریاض و أمل الآمل نام آن «المجمل» نقل شده، ولی در روضات الجنات نام آن را «الجمل» ذکر کرده است(3).
بر این کتاب، محمد مهدی ابن المولی علی أصغر القزوینی- که شاگرد ملا خلیل بوده شرحی نوشته است(4).
4. حاشیه شرح شمسیّه ؛ اصل کتاب شمسیّه تألیف نجم الدیم عمر کاتبی قزوینی (م675 ق) و شرح آن، تألیف قطب الدین محمد رازی (م766ق) است.
ملا خلیل بر مبحث قضایا از این شرح، حاشیه نوشته است(5)
ص: 157
در الذریعه عنوان شده که نسخه ای از این حاشیه در قم نزد آیت الله مرعشی موجود است.(1)
5. شرح (حاشیه) عده الاصول ؛ کتاب عده الاصول، تألیف شیخ الطائفه محمد بن جعفر طوسی (م460ق) در دو بخش اصول دین و اصول فقه، نوشته شده است.
ملا خلیل بر هر دو بخش این کتاب حاشیه نوشته است. افندی متذکر شده که ملا خلیل در این حاشیه، مسائل متعدد جدیدی را در اصول و فروع دین مطرح نموده و اقوال عجیبی را طرح نموده است.(2)
ملا خلیل تا آخر عمر در این حاشیه تجدید نظر می نموده و به همین دلیل نسخه های آن به شدت با هم اختلاف دارند.(3)
این حاشیه با تحقیق محمد مهدی نجف، از سوی مؤسسه آل البیت به همراه عده الاصول چاپ شده است. (4)
6. حاشیه مجمع البیان ؛ مجمع البیان در تفسیر قرآن کریم، تألیف ابوعلی فضل بن حسن بن فضل طبرسی (م548ق) است.
ملا خلیل در ایامی که در مکه بوده، این حاشیه را نوشته است.
شیخ حر عاملی بیان نموده که بار اوّلی که به مکه مشرف شدم ملا خلیل را ملاقات نمودم که مشغول نوشتن این حاشیه بوده است. (5)
ص: 158
7.رساله فی صلاه الجمعه ؛ صاحب ریاض متذکر شده که ملا خلیل مطالب این رساله را ابتدا درشرح فارسی خود (کافی) آورده بود و بعد به صورت رساله مستقلی در آورد و ملا محمد طاهر قمی در رد آن رساله ای تألیف نمود.
پس از آن ملا خلیل رساله دیگری باز به فارسی نوشت و در آن باز بر انکار خود اصرار نمود.
ولی او بعداً رساله سومی در این موضوع نوشته و در آن میانه روی را در پیش گرفته است.(1)
نسخه های متعددی از رساله های نماز جمعه ملا خلیل، از جمله ؛ نسخه ای به شماره 8602 در کتابخانه آستان قدس رضوی.(2)
دو نسخه در کتابخانه مسجد اعظم قم به شماره 1359 و 1432.(3)
و نسخه ای در کتابخانه ملک تهران به شماره 1920(4)
در دست است.
8.رموز التفاسیر الواقعه فی الکافی والروضه(5)؛
ملا خلیل در1. این اثر، آدرس احادیثی را که در کتاب کافی در تفسیر آیات شده، نقل کرده و با قرار دادن رموزی برای کتاب و باب های کافی، موضع آنها مشخص نموده است.
چهار نسخه از این کتاب تاکنون شناسایی شده است که عبارتند از:
ص: 159
1. کتابخانه مجلس، نسخه شماره 13992، بدون نام کاتب و تاریخ کتابت، 204 برگ، 16 سطر.(1)
2. کتابخانه مدرسه خاتم الانبیاء(صدر) بابل، نسخه شماره 219، بدون نام کاتب و تاریخ کتابت،20 سطر.(2)
3. کتابخانه آیت الله مرعشی، نسخه شماره 4989، بدون نام کاتب و تاریخ کتابت،124 برگ، 19 سطر.(3)
4.تهران، کتابخانه ملک، نسخه شماره 1453، به خط ابوالقاسم بن محمد حسن در 1235، 205 برگ، 16سطر.(4)
گویا کتاب «رموز التفاسیر الواقعه فی الکتب الأربعه و غیرها من الکتب الحدیث» تألیف شاگرد ملاخلیل- مولی علی اصغر بن محمد یوسف قزوینی- بوده و تکمیل این اثر بوسیله ملاخلیل است.(5)
5. الأسئله الخلیلیّه ؛ سؤالاتی است که ملّا خلیل از علامه محمدباقر مجلسی درباره تصوّف پرسیده و علامه به آنها پاسخ داده است.
این رساله را مرحوم خیابانی در وقایع الأیام (جلد محرم الحرام) درج نموده و در ضمن کتاب تشویق السالکین نیز به چاپ رسیده است.(6)
ص: 160
ص: 161
ص: 162
ملاعبدالله بشروی پس از مدتی تحصیل در اصفهان به قصد توطن به مشهدالرضا علیه السلام مشرّف شدند، وی بعد از چندی به عزم زیارت ائمه عراق با برادرش ملا احمد به سمت عراق حرکت کردند و در بین راه مدتی در قزوین مهمان مولانا ملا خلیل قزوینی(1) بودند، بعد از اقامت چندماهه در قزوین، حرکت فرمود به جهت تقبیل اعتاب مقدسه ائمه عراق علیهم السلام.
بنابر قول مشهورملاعبدالله و برادرش احمد، در سال 1071ق به کرمانشاه رسیدند و برای رفع رنج سفر در آن دیار، منزل نمودند.
فاضلین تونی (ملاعبدالله و برادرش احمد) از مهمان نوازی مردم کرمانشاه که مشهور بلاد بود و علماء آن سامان،خصوصاً شیخ علی خان زنگنه حاکم کاردان و لایق کرمانشاهان بهره مند گردیدند و برای مدتی کوتاه محفل گرم شان، مجلس علمای آن منطقه گردید.
چندی از اقامت شیخین فضل در دیار کرمانشاهان نگذشته بود که یک نوع بیماری مضمر، ضمیر ملاعبدالله را گرفت و شیخ فضل بر اثر همین بیماری،
ص: 163
خورشید کمالش که از خاوران طلوع نموده بوده در غروب 16 ربیع الاول 1071ق دعوت حق را لبیک گفته و در کرمانشاه خاموش گشت.(1)
فردای آن روز جسم پاکش به احترام برداشته شد و باتشریفات خاص خود با حضور حاکم وقت و علمای اعلام، تشییع و در انتهای قبرستان نزدیک پل شاه (پل کهنه) در سمت راست جاده زوّار کربلا به خاک سپرده شد و به دستور شیخ علی خان زنگنه بر آرامگاه او بقعه ای بنا نهادند.
اما با گذشت زمان و به دلیل بی توجهی، بعدها اثری از این بقعه نماند تا اینکه در سال 1371 شمسی، پس از حدود 342 سال با تلاش صدیق ارجمند جناب آقای هرمز بیگلری مقبره ایشان کشف وپیدا شد.
ایشان در کتاب " گذری بر تاریخ کرمانشاه " درباره چگونگی کشف وپیدا شدن مزار ملا عبدالله بشروی می گوید :
در سال 1371 شمسی بر آن شدم که پیرامون آرامگاه آن جناب تحقیقی نمایم، بلکه با مرمت و بازسازی آرامگاه آن عالم ربانی که سیصد و اندی سال از وفاتش سپری شده، یادش را گرامی داشته و شاید سندی یا سنگ نبشته ای از محل و آرامگاه این شخصیت و اُسوه الهی که زمانی مورد احترام همه اهالی کرمانشاه، خصوصاً طبقه روحانیت و علماء اعلام بوده و هر شب جمعه به مزار شریفش رهسپار می شدند و فاتحه ای بر روح آن عالم جلیل القدر می خواندند به دست آورم، و دل شیفتگان آن بزرگوار را که هم اکنون در کنار پل کاروان رو، قدیمی زمان صفویه در خاک آرمیده، شاد نمایم.
ص: 164
اصرار دوست دانشمندم جناب آقای حجت الاسلام سیّد ناصر میبدی در یافتن مزار این عالم ربانی، نیز یکی دیگر از
موجباتی بود که تصمیم مرا در این کار دشوار، استوارتر ساخت.
به همین جهت عصر همان روز عازم پل کهنه شدم و با اطلاعی که کم و بیش از موقعیت و مکان مزار و همچنین مقام رفیع و علمی این فقیه محدّث اسلامی داشتم و می دانستم که یکی از مجتهدین برجسته عصر صفویه و از عاشقان واقعی و زوّار حضرت ابا عبدالله الحسین و ائمه اطهار علیهم السلام می باشند که سرانجام در راه رسیدن به کربلای معلّی و زیارت تربت مقّدس و معطّر حضرت سیّدالشهداء، در این مکانِ به ظاهر خاموش، دعوت حق را اجابت نمود و در جوار رحمت حق آرمیده است.
هرچند که خود را لایق و سزاوار چنین امر خطیر و فیض الهی نمی دیدم که پس از گذشت سیصد سال و اندی که رحلت این بزرگوار سپری می گشت این توفیق الهی نصیبم شود.
لذا با توسل جستن به ائمه اطهار علیهم السلام و قرائت سوره ای چند از کلام الله مجید به روان مطهر و پاکش، جهت اقدام به این امر برآمدم و عصر همان روز با خلوص نیت به آن خاموش کده علم و عرفان قدم نهادم.
در کنار پل کهنه (پل صفوی) آن طوری که معمّرین نقل نموده بودند، گورستان قدیمی و متروک زمان های بسیار گذشته این شهر (کنار جاده زوار رَو) وجود داشت.
در این خاموش کده کوچک ترین اثری از چهار طاقی مرقد مطهر فاضل (ملا عبدالله بشروی) که به روزگار حکمرانی شیخ علی خان زنگنه بر مزارش احداث نموده بودند، بر جای نبود و آن زمین نسبتاً هموار را سنگ های بزرگ و کوچکی که به رسم عشایری بر روی مزارها نصب شده و یا پراکنده شده
ص: 165
بودند، ملاحظه نمودم و سراسر زمین مذکور را خارهای بیابان پوشانیده بود، در این وادی خاموشان کسانی آرمیده بودند که یکی از آنها علّامه عالی قدر فاضل تونی (ملا عبدالله بشروی) بود.
هر جا شدم نشانی زان بی نشان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد
در این وادی فراموش شده و راه متروکه زوّار، کناره آن پل قدیمی که همچنان استوار و محکم باقی مانده و زمانی تنها راه عبور هزاران کاروان زائر ایرانی و قفقاز و افغانستان و آسیای مرکزی را به عتبات عالیات متصل می نمود، اینک همه در خاموشی و سکوت قرون فرو رفته بودند. گویی در بین به ظاهر خفتگان بیدارانی نیزبودند و یا هستند که ما از آنها بی خبریم.
در آخرین ساعات روز که آفتاب رو به زوال می رفت به ناگاه، سنگی نبشته شده نظرم را به خود جلب نمود.
آری سنگ کوچکی به پهنه گیتی تکیه داده بود و عرصه آسمان معانی را نظاره گر بود و به روی آن، خاموشی دیگر از جهان معنی، که گویی حکاک روزگار عشق است، این جمله صادقانه را حک نموده بود :
"
بسم الله الرحمن الرحیم هذا قبر العبد الله محمد بن علی بن . . . رحمه الله".
بنابراین، نتایج تحقیقات خود را اولاً خدمت امام جمعه محترم وقت (آیت الله زرندی)، ثانیاً مرکز میراث فرهنگی اطلاع دادم.
اما کار اصلی هنوز آغاز نشده بود و آن یافتنِ اصل مزار این عارف بزرگ و فقیه بزرگوار اسلامی بود.
امام جمعه محترم نیز به محض شنیدن پیدا شدن سنگ مزار، به آن خاموش کده علم و عرفان حضور پیدا کرد و با شور زایدالوصفی به سنگ مزار نظاره گر
ص: 166
شدند و از بعضی ارگان ها خواستار همکاری در این زمینه با من شدند از جمله؛ اداره کل راه و ترابری استان که صمیمانه همکاری نمودند.
با اطلاعاتی که از منابع و مآخذ کتب قدیم و جدید در دست داشتم از جمله وجود آسیاب آبی قدیمی در 100 متری ضلع غربی مزار و واقع شدن آن در سمت راست پل کهنه و دیگر مشخصات، محوطه ای را انتخاب و پس از تسطیح و خاکبرداری به قطر 20 تا 25 سانتیمتر (که در اثر سیلاب و آب رودخانه قره سو قسمت هایی از قبرستان را در گذشته از گل و لای انباشته نموده بود) به تدریج اولین آثار چهار طاقی فرو ریخته مقبره فاضل(ملا عبدالله) با آجرهای نظامی و ملات فراوان از گچ و غیره که در ساختمان و ستون ها و قسمت فوقانی طاق مقبره، در آن زمان به کار رفته بود نمایان شد و اصل مقبره به همین منوال کاملا روشن و مشخص گردید که پس از بررسی لازم، مزار فاضل با آجر و گچ دیوارسازی شده بود و چون به طور قطع و یقین مزار مطهّر این اُسوه فضیلت و تقوی کشف گردید، مراتب را فوراً به اطلاع مسؤولین محترم رسانیده که بلافاصله در محل حاضر گردیدند . . . علاوه بر توجه و علاقه علماء اعلام کرمانشاه به این مزار مقدّس، خبر کشف آن از شبکه سراسری خبر در تاریخ بعد از ظهر 26/9/73 پخش شد و ضمن بازسازی و مرمت آن از سوی دفتر امام جمعه محترم کرمانشاه، اکثر علمای نقاط مختلف مراتب قدردانی خود را به این بنده ابراز فرمودند و از اقصی نقاط مشهد مقدس نیز به زیارتش شتافتند.(1)
ص: 167
در اینجا شایسته است که اشارتی به ایالت کرمانشاه در عصر صفوی و زندگانی شیخ علی خان زنگنه حاکم وقت کرمانشاه در زمان رحلت " آخوند ملاعبدالله بشروی " داشته باشیم :
1. کرمانشاه در عصر صفوی(1)
کرمانشاه در ادوار باستانی به دلیل نزدیکی به تیسفون پایتخت ساسانیان، از جایگاه و اهمیت خاصی برخوردار بوده است.
با ورود اعراب به ایران، به دلیل اینکه در مسیر راه حمله اعراب قرار گرفت، ویران شد. اگرچه حکومت های مستقل از قرن دوم به بعد در ایران شکل گرفت.
اما کرمانشاه به همراه سایر ایالات غربی ایران تا قرن پنجم در سیطره بغداد و خلافت عباسی قرار داشت.
در عصر سلجوقیان و مغول، کرمانشاهان جزء ایالت جدید، یعنی کردستان بود.
با این وجود، کرمانشاه و نواحی اطراف آن طی قرن های متوالی پنجم، ششم و هفتم به دلیل منازعاتی که حکومت های وقت ایران با همسایگان غربی داشتند، کانون نبرد و مبارزه بود.
در عصر تیموریان نیز، این شهر کانون درگیری با دشمنان غربی بود.
با توجه به مطالب ذکر شده فوق می توان گفت : کرمانشاه اگر چه در عصر باستانی دارای اهمیت و جایگاه عالی بود، با سقوط حکومت ساسانیان سیر نزولی خود را شروع کرد و این سیر نزولی در عصر حکومت صفویه نیز
ص: 168
همچنان ادامه داشت تا اینکه با ورود اعاظم زنگنه به عرصه قدرت سیاسی و ازدیاد نفوذ آنها در نزد شاهان صفوی که با صدارت اعظمی در عصر سلیمان صفوی به اوج خود رسید، کرمانشاه، توانست موقعیّت پیشین خود را باز یابد.
شایان ذکر است با فتح تبریز در بهار (سال 907 ق) و جلوس شاه اسماعیل برتخت سلطنت به اوضاع هرج و مرج سیاسی که بعد از مرگ تیمور لنگ پیش آمده بود خاتمه داده شد و حکام تیموری و سایر سلسله های کوچک به سرعت تحت امر شاه اسماعیل درآمدند.
شاه اسماعیل ظرف چند سال موفق شد، بقیه نواحی ایران را نیز تحت تصرف خود در آورد.
ظهور حکومت صفویان در ایران با توسعه طلبی امپراطوری بزرگ جهان اسلام یعنی عثمانی در اروپا و آسیا مقارن شد. ادعای دولت عثمانی مبنی بر سروری در جهان اسلام و استراتژی این دولت که احاطه بر سراسر ممالک اسلامی بود از یک سو و از سوی دیگر اقدامات سردمداران دولت صفوی مبنی بر رسمیت دادن به ایدئولوژی شیعه و ادعای رهبری شیعیان در جهان اسلام زمینه های نبرد میان این دو قدرت بزرگ در جهان اسلام را فراهم آورد و باعث شد از این تاریخ به بعد، رشته جنگ در سرحدات ایران و عثمانی قطع نشود.
از آنجا که کرمانشاه در خاک ایران و در مرز با عثمانی واقع شده بود، از همان ابتدا جایگاه سوق الجیشی پیدا کرده و چنان که ذکر آن خواهد رفت، مورخان عصر صفوی در لابه لای شرح خوداز درگیری های صفویان و عثمانیان نیز اطلاعاتی گر چه اندک از این منطقه به دست می دهند.
با این وجود، ارائه ی تصویری روشن از تاریخ این منطقه در سال های آغازین حکومت صفوی کاری بس دشوار است.
ص: 169
در این دوره، هیچ یک از منابع، ذکری از کرمانشاه به میان نمی آورند و تحولات این منطقه را بایستی با توجه به جغرافیای ایل کلهر، پیگیری کرد و ایل کلهر بنا بر استناد منابع در منطقه کرمانشاه سکونت داشتند.
بنا بر تقسیم بندی که شرف خان بدلیسی از ایل کلهر در کتاب خود یعنی شرف نامه ارائه می دهد، این ایل به سه دسته ی؛ اُمرای پلنگان، ماهیدشت و اُمرای درتنگ تقسیم می شود.
هر سه ی این مناطق، امروزه در محدوده کرمانشاه واقع شده اند.(1)
شرف خان سپس به معرفی اُمرای مشهور هر یک از این شاخه های مذکور می پردازد که سردمداران هر یک از شاخه ها تابع حاکمان صفوی زمان خود بودند.
او همچنین در تقسیم بندی دیگر، در زمره ی کردهای ایران از ایل زنگنه یاد می کند.(2) و می نویسد :
این ایل در عصر شاه اسماعیل مراتب عالی را طی کرد؛ امّا چون شخص مشهوری از آنها باقی نماند، در خراسان و عراق پراکنده شدند.
نکته حائز اهمیت در تقسیم بندی و توصیفی که شرف خان بدلیسی از ایل کلهر ارائه نموده است، اینکه او از فرمانده خاصی که از سوی شاهان صفوی به رهبری این شاخه ها منسوب شود نامی نبرده است.
این در حالی است که جهانگشای خاقان در شرح نبردهای میان ایران و عثمانی در عصر شاه اسماعیل در سال 916 ق از شخصی به نام " چوهه سلطان " با عنوان حاکم کلهر یاد می کند که از سوی شاه اسماعیل مأموریت
ص: 170
یافت تا سپاه پیش تاخته شاه اسماعیل به فرماندهی " عوض سلطان " را یاری کند، گر چه این نبرد به دلیل مرگ سلطان سلیم، پادشاه عثمانی ناتمام ماند. خود شاه اسماعیل نیز در این موقع تا بیستون پیش رفت و چند روزی را در آنجا به شکار گذراند.
تأمل در مطلب ذکر شده از سوی مؤلف جهانگشای خاقان، حاکی از آن است که گرچه ایل کلهر به شاخه هایی تقسیم شده بود، اما امورات این ایل توسط شخصی حاکم که از سوی پادشاه صفوی انتخاب می شد، رتق و فتق می شد و این حاکم کاملاً تابع شاه صفوی بود.
با مرگ شاه اسماعیل درسال 930 ق، پسرش تهماسب، بر تخت سلطنت صفویان جلوس کرد. صِغر سن طهماسب زمینه ای ایجاد کرد تا قزلباشان موقعیّت را مغتنم شمرده و جهت تسلط هر چه بیشتر بر تاجیک ها اقدام کنند.
بدین ترتیب چند سال نخست سلطنت او غرق در جنگ های خانگی میان قزلباشان شد. مقام وکالت که از سوی شاه طهماسب از همان اوان به سلطان روملو داده شده بود و مخالفت کپک سلطان استاجلو با دیوسلطان که خود خواهان کسب مقام وکالت بود؛ زمینه شکل گیری نخستین نزاع و درگیری میان قزلباشان را فراهم آورد.
در جریان این نزاع طایفه ای بود که دیو سلطان روملو که درصدد یارگیری برای مقابله با کپک سلطان بود، بدون اینکه نیت واقعی خود را نشان دهد،با عنوان جمع آوری سپاه برای دفع ازبکان از حاکمان مناطق غربی کشور از
ص: 171
جمله "چوهه سلطان تکلو " حاکم ایل کلهر یاری خواست و چوهه نیز با فرستادن سپاهی او را یاری داد.(1)
این حادثه که در سال دوم سلطنت شاه طهماسب رخ داد، بیانگر آن است که چوهه سلطان تکلو که در عصر شاه اسماعیل حاکم ایل کلهر بود، تا این زمان در سمت حکمرانی این ایل برقرار بود.
منابع از عاقبت چوهه سلطان و ایل کلهر تا سال 935 ق که سال شورش "
نخود سلطان" است، اطلاعاتی به دست نمی دهند.
سکوت منابع در این محدوده زمانی، حاکی از آن است که حوادث مهم و تأثیر گذاری جزء تعویض نخود سلطان به جای " چوهه سلطان "
در این منطقه رخ نداده است.
در سال 935 ق، ذوالفقار فرزند علی بیگ مشهور به " نخود سلطان" از جانب شاه تهماسب، حاکم کلهر بود ؛ به قصد تصرف بغداد بر پسر عم خویش " ابراهیم خان موصلو " حاکم آن شهر تاخت.
در واقع اشتغال شاه تهماسب به مسأله ازبکان و نبرد جام بود که ذوالفقار خان موفق شد طی مدت کوتاهی با کمک سپاهیان ابراهیم سلطان که با مرگ او به ذوالفقار پیوسته بودند، عراق عرب را به تصرف خود در آورد و عده ی زیادی از اطرافیان خود را به قتل رساند.
شاه طهماسب که با پیروزی مقابل ازبکان، در نبرد جام، موفق شده بود،آنها را عقب رانده و تا حدودی خیال خود را از جانب آنها راحت کند، فرصت یافت تا به اوضاع سایر مناطق نیز رسیدگی کند.
ص: 172
در این راستا شاه تهماسب در صدد برآمد، تا شورش ذوالفقار خان را سرکوب کند.
سپاهیان شاه تهماسب، بغداد را محاصره کردند، سرانجام عصیان ذوالفقار خان که تا حدود زیادی نشأت گرفته از خلاء قدرت در مناطق غربی کشور و اشتغال شاه طهماسب به مساَله ازبکان بود بدین گونه خاتمه یافت.(1)
روند نافرمانی و ایجاد مزاحمت از سوی حاکمان الوس، کلهر و خود افراد این ایل در دوره ی شاه تهماسب همچنان ادامه داشت.
در راستای تأدیب این ایل بود که شاه طهماسب در سال 950ق، سپاهی به فرماندهی شاه سلطان و عبدالله خان اتاجلو بر سر آنها فرستاد که این ایل را غارت کردند و عده ی زیادی از آنها را به قتل رساندند.(2)
سیری در تحولات سیاسی منطقه کرمانشاه و ایل کلهر در عصر تهماسب، بیانگر آن است که این ایل در طول این 50 سال به دلیل اشتغال تهماسب به مسأله ازبکان و عثمانی ها، همواره سرستیز و مخالفت با شاهنشاه ایران نشان دادند و درد سرهایی برای او ایجاد نموده اند.
منازعات جانشینی بعد از مرگ شاه طهماسب گر چه عاقبت با جلوس اسماعیل دوم به سریر سلطنت پایان یافت، به همراه قتل عام و کشتارهای خونین شاه اسماعیل از شاهزادگان و بنی اعمام خود سبب شد تا سر جنبانان محلی در مناطق مختلف،کوسِ مخالفت با دولت مرکزی بنوازند.
ص: 173
از جمله این سر جنبانان محلی " میراسکندر " کوتوال قلعه پلنگان بود که بر شاه اسماعیل یاغی شد. شاه اسماعیل، "
سولاغ حسین تکلو " را که از جانب شاه بر " دینور " حاکم بود، به دفع میراسکندر و فتح قلعه به دست سولاغ حسین تکلو خبر می دهد.
سولاغ حسین، قلعه را مسخّر کرد و غنیمت زیادی به دست آورد و عده ی زیادی از سران قلعه را به قتل رساند(1).
در این دوره " دینور " به سبب نزدیکی به قلاع محکم و معروف و نزدیکی به همدان، مرکزیت یافت و حاکمان این منطقه به عنوان حکمران دینور مشهور شدند.
با قتل شاه اسماعیل دوم، در سال 985 ق، محمد خدا بنده به جای او بر تخت سلطنت جلوس کرد و ضعف دامنه داری که بعد از مرگ تهماسب شروع شده بود، در عصر محمد که خود پادشاهی ضعیف النفس بود، ادامه داشت. ضعف حکومت مرکزی در طول حکومت ده ساله محمد خدا بنده سبب شد تا تیمورخان اردلان که در منطقه کردستانات، اقتدار تام و تمامی داشت و باب مناسبات را با
دولت عثمانی گشوده بود، چندین بار از جمله در سال های 986 ق و993 ق کرمانشاه را عرصه تاخت و تاز خود قرار دهد.
تیمورخان در سال 986 ق برای بسط متصرفات خود به کرمانشاه، دینور و سنقر که از نواحی تابعه کرمانشاه بودند لشکر کشید. شدّت این تاراج و حمله به گونه ای بود، که علی اکبر وقایع نگار می نویسد :
تیمور خان، ایل کلهر را به نان شب محتاج ساخته.
ص: 174
و بار دیگر در سال 993 ق بود که تیمور خان با لشکری جرّار به کرمانشاه و نواحی تابعه ی آن که در ید تصرف عمر بیگ بود حمله کرد، عمربیگ به " شاه وردی" حاکم لرستان، پناهنده شد و با همکاری شاه وردی و سپاهی که او در اختیار عمر بیگ قرار داده بود، موفق شد، تیمور خان اردلان را شکست داده و دستگیر کنند. شاه وردی کمال توقیر و احترام را به تیمورخان مرعی داشت و او را با
احترام به منطقه متصرفی خود بازگرداند(1)
پناهنده شدن عمر بیگ به شاه وردی حاکم لرستان، بیانگر آن است که در این زمان ضعف حکومت مرکزی به اندازه ای بوده است که عمر بیگ پناهنده شدن به یک حاکم و چشم داشت کمک از او را، بر پناهنده شدن به مرکز و انتظار کمک از آنها ترجیح داد.
جلوس شاه عباس به تخت سلطنت صفویان، آغاز فصل تازه ای در حکومت صفویان و پایانی بود بر هرج و مرج و قتل و کشتارهایی که در عصر شاه اسماعیل دوم، محمد خدا بنده رخ داد.
سیاست تمرکز گرایانه و اصلاحات در زمینه ی امور داخلی و غلبه بر دشمنان خارجی سبب شد تا دوران 42 ساله حکومت شاه عباس، دوران طلایی و اوج اقتدار حکومت صفویان لقب بگیرد.
شاه عباس از آنجا که نمی توانست در دو جبهه همزمان علیه دشمنان خارجی بجنگد، مجبور شد تا با عثمانی ها
صلح کرده و مناطق مورد ادعایشان را به آنها واگذار کند و علیه ازبکان متمرکز شود.
ص: 175
طبق قرارداد 999 ق که طی آن شاه عباس مناطق غربی کشور را به عثمانی داد؛ کرمانشاه نیز در زمره ی این ایالات به عثمانی واگذار شد، لذا منابع این عصر، درباره ی تحولات مناطق غربی و این شهر تا زمانی که شاه عباس در سال 1021ق اقداماتی برای استرداد آن انجام داد، سکوت کرده اند.
شاه عباس به دنبال سرکوبی ازبکان و تثبیت امور داخلی، بر آن شد تا مناطق غربی کشور که طی معاهداتی به عثمانی ها واگذار کرده بود، باز پس گیرد.
در راستای این اقدامات شاه عباس بود که کرمانشاه و مناطق تابعه ی آن، علی الخصوص دشت های ماهیدشت و ذهاب به جولانگاه نبرد میان سپاهیان ایران و عثمانی تبدیل شد که از این راه خسارات زیادی متوجه کرمانشاه و نواحی اطراف آن شد.
با این وجود اُمرای کلهر در اوضاع جنگ میان دو دشمن متخاصم، گر چه هیچگاه نسبت به عثمانی ها اظهار همدلی نکردند. اما درد سرهایی، برای شاه عباس ایجاد کردند. نافرمانی وسرپیچی " میر عمر کلهر " از جمله این درد سرها بود که شاه عباس با فرستادن سپاهیانی به فرماندهی " الله وردی خان" موفق به سرکوبی او شد و عده زیادی از یاغیان کلهر را که مایه آزار و اذیت سپاهیان صفوی بودند دستگیر کردند.(1)
و شورش فرزند میر عمر به نام " میر قباد " که در هنگام بازگشت الله وردی خان از بغداد پاسخ داده شد و منکوب گردید.(2)
ص: 176
با مرگ شاه عباس، در سال 1038 ق، حکومت صفویان در سراشیبی سقوط قرار گرفت.گر چه طول حکومت جانشینان شاه عباس طولانی بود، امّا دولت صفویه در عصرِ جانشینان شاه عباس نتوانست هیچ گاه اقتدار و تسلط دوران شاه عباس را باز یابد.
در این دوران، ضعف و فتور حکومت صفوی، ایالت کرمانشاه به یُمن وجود خاندان زنگنه که در دربار صفویان نفوذ پیدا کرده بودند و کرمانشاه تیول این خاندان محسوب می شد.
و همچنین صلح میان ایران و عثمانی با عهدنامه ذهاب (درسال 1049 ق)، که مُهر پایانی بر درگیری های همیشگی میان دو دشمن متخاصم بود، باعث شد کرمانشاه که تا قبل از این تاریخ در اثر نبردهای دامنه دار به جولانگاه جنگ و ستیز تبدیل شده بود، روی آبادانی و پیشرفت را به خود بیند، و در مجموع این ایالت، دورانی را با آرامش و ترقی طی کند.
گر چه این آرامش دوام چندانی نداشت و به دنبال سقوط دولت صفوی یک بار دیگر ناامنی و جنگ منطقه را فرا گرفت. شکست ارتش عثمانی از شاه عباس و از دست دادن قلمرو وسیعی از سرزمین های این کشور باعث شد تا دولت عثمانی همواره درصدد جبران و استرداد سرزمین های از دست رفته باشد.
مرگ شاه عباس اول، در سال 1038 ق و جلوس صفی اول به سریر سلطنت صفویان، موقعیتی را که دولت عثمانی خواهان آن بود پیش آورد.
دولت عثمانی برای استرداد سرزمین های از دست رفته به خاک ایران حمله کرد، این حملات تا سال 1049ق و انعقادعهدنامه ذهاب ادامه داشت و یکبار دیگر کرمانشاه را به جولانگاه نبرد و ستیز بدل کرد و این شهر همچون ادوار پشین روی آبادانی و ترقی به خود ندید، تا اینکه در سال 1048ق، دو تن از
ص: 177
افراد ایل زنگنه(1) که در درباردولت صفوی نفوذی به دست آورده بودند، مورد توجه شاه صفی قرار گرفتند که هر دو از فرزندان " عالی بالی بیگ زنگنه " بودند.
ص: 178
شاهرخ بیگ زنگنه که به حکمرانی الکای سنقر، دینور وکرمانشاهان برگزیده شد و برادر کوچک تر وی یعنی " شیخ علی بیگ " به سمت امیر آخور باشی شاه رسید.(1)
شاهرخ بیگ زنگنه، نخستین حاکم از افراد ایل زنگنه بود که بر کرمانشاه حکومت می کرد. شاید بتوان گفت در این مقطع تاریخی است که کرمانشاهان از لحاظ اداری و نظامی از قلمرو علی شکر مجزا گردید، شاهرخ بیگ در سال 1049ق مُرد و به جای او " شیخ علی بیگ " به امارت کرمانشاه و ایل زنگنه رسید.(2)
شیخ علی خان زنگنه (شیخ علی بیگ)(3) که سال 1049 ق به جای برادرش به حکومت
کرمانشاهان رسید تا سال 1080 ق که به مقام وزارت اعظمی شاه سلیمان رسید، حاکم کرمانشاه بود.
ص: 179
ص: 180
ص: 181
ص: 182
ص: 183
ص: 184
ص: 185
ص: 186
شیخ علی خان زنگنه در طول حکومتش در کرمانشاه پیش از رسیدن به مقام وزارت برای تقویت دولت صفوی مانند یک ناظم، جهت آرامش در مناطق غربی کشور عمل کرد.
ص: 187
او در سال 1065 ق میان مخالفان منوچهر خان (حاکم لرستان)، با شاه میانجی گری کرد و رؤسای این مخالفین را روانه دربار نمود و عرایض آنهاکرمانشاهان رسید تا سال 1080 ق که به مقام وزارت اعظمی شاه سلیمان رسید، حاکم کرمانشاه بود.
شیخ علی خان زنگنه در طول حکومتش در کرمانشاه پیش از رسیدن به مقام وزارت برای تقویت دولت صفوی مانند یک ناظم، جهت آرامش در مناطق غربی کشور عمل کرد.
او در سال 1065 ق میان مخالفان منوچهر خان (حاکم لرستان)، با شاه میانجی گری کرد و رؤسای این مخالفین را روانه دربار نمود و عرایض آنهارا به عرض شاه رسانید.(1)
و بدین ترتیب به غائله لرستان خاتمه داد.
او همچنین در سال 1067 ق سلمان خان حاکم کردستان را که در صدد پیوستن به حاکم عثمانی بوده گرفتار کرد و به نزد شاه فرستاد و بدین ترتیب وفاداری شیخ علی خان زنگنه نسبت به خاندان صفوی در همین ایام حکومتش، در کرمانشاه به اثبات رسید و شایستگی های خود را برای کسب مقام وزارت که در عصر شاه سلیمان به این مقام رسید، به منصه ی ظهور رسانید.
شیخ علی خان در ایام حکومتش در کرمانشاه دست به عمران و آبادانی در این شهر زد و تأسیسات شهری و مدنی زیادی در این شهر و نواحی تابعه ی آن ایجاد کرد.
در سال 1076 ق و به دنبال حمله ازبکان بود که شاه عباس دوم،" شیخ علی خان زنگنه " را در رأس سپاهیانی از زنگنه و کلهر، مأمور سرکوبی ازبکان کرد.
از سوی شاه عباس دوم در غیاب شیخ علی خان زنگنه، فرزندش حسینعلی خان زنگنه، نیابت حکومت کرمانشاه را عهده دار شد.
شیخ علی خان موفق به دفع ازبکان و تنظیم امور آشفته خراسان شد و مدتی در حکومت خراسان ابقاء شد.(2)
ص: 188
حیات سیاسی شیخ علی خان زنگنه بعد از مرگ عباس دوم که در سال 1077 ق اتفاق افتاد، قطع نشد. بلکه خود آغاز شکفتگی جریانی بود که او را به اوج رساند و منجر به ارتقاء او به مقامات بالای اداری شد. شیخ علی خان تا سال 1080 ق که به مقام وزارت اعظمی برگزیده شد، همچنان در رأس حکومت نواحی کرمانشاهان بود و در عصر شاه سلیمان مجدداً یک بار دیگر به دفع ازبکان فرستاده شد.
شیخ علی خان زنگنه در سال 1080 ق از سوی شاه سلیمان به مقام وزارت اعظمی رسید، این انتساب باعث شد، کرمانشاه یکی از مهمترین دوران های رشد و ترقی و پیشرفت خود را از سر بگذراند؛ چرا که شیخ علی خان که فرزندان و خاندان او در رأس حکومت کرمانشاهان قرار داشتند، بیش از اندازه به این منطقه توجه کافی
مبذول می داشت و در رشد و ترقی این ناحیه کوشید.
"حسینعلی خان زنگنه" پسر بزرگ شیخ علی خان که در هنگام اعزام پدر به نبرد با ازبکان در عصر شاه عباس دوم از جانب او نیابت حکومت کرمانشاهان را عهده دار بود، بعد از آنکه شیخ علی خان در سال 1080 ق به مقام وزارت اعظمی برگزیده شد به حکومت کرمانشاه، برگزیده شد.(1)
حسینعلی خان تا سال 1086 ق که از سوی شاه سلیمان همراه با ایل زنگنه برای تنظیم امور کهکهلویه بدان جا اعزام شده بود، در رأس حکومت کرمانشاهان قرار داست.
ص: 189
پس از حسینعلی خان " شاه قلی خان زنگنه " به حکومت کرمانشاه رسید. شاه قلی همگام با تصدی حکومت کرمانشاهان، مقام " قورچی باشی " کل را نیز داشت.(1)
در زمان شاه قلی خان زنگنه، لرستان فیلی بدلیل منازعاتی که میان فرزندان حسین خان، حاکم لرستان صورت گرفته بود، ضمیمه حکومت کرمانشاهان و تحت نظارت شاه قلی خان قرار گرفت.(2)
شاه سلیمان صفوی درسال 1105 ق وفات کرد و پسرش شاه سلطان حسین بر سریر سلطنت صفویان جلوس کرد. پیشرفت و ترقی جایگاه خاندان زنگنه که از عصر شاه عباس آغاز شده بود و در عصر شاه سلیمان با انتساب شیخ علی خان به وزارت اعظمی به اوج خود رسیده بود، در عصر شاه سلطان حسین همچنان ادامه داشت.
شاه قلی خان زنگنه در عصر شاه سلطان حسین به مقام وزارت دیوان اعلی رسید و بجای او فرزندش "مرتضی قلی بیگ" به حکومت کرمانشاه رسید و مدت امارت او 2 سال یعنی تا سال 1107 ق بود.
وی در سال 1107 ق از سوی شاه سلطان حسین، مأمور شد تا در اتحادیه ای که برای سرکوبی عصیان "سلیمان کرماج" متشکل از حاکمان مناطق غربی کشور در صفحات غربی کشور تشکیل شده بود، شرکت کند.
ص: 190
مرتضی قلی بیگ سرانجام به دلیل بی تجربگی و شکست از سلیمان کرماج درسال 1107 ق از سوی شاه سلطان حسین برکنار شد و فرزندش " مهر علی بیگ " بر جای او به امارت کرمانشاه رسید.(1)
شایان ذکراست؛ منابع از اوضاع سیاسی کرمانشاه در فاصله سال های 1107 تا 1135 ق که پایان سلطنت صفویان است، اطلاعی بدست نمی دهد؛ به نظر می رسد که خاندان زنگنه در این فاصله زمانی، همچنان بر کرمانشاه حکومت داشته اند.
ص: 191
1. حر عاملی، شیخ محمدحسن، امل الامل، تحقیق احمد حسینی، مکتبه الاندلس، بغداد.
2. تنکابنی، میرزا محمد، قصص العلماء، انتشارات علمیه اسلامیه.
3. منشی، اسکندر، تاریخ عالم آرای عباسی، چاپ محمد اسماعیل رضوانی، تهران، 1377ش
4. افندی اصفهانی، میرزا عبدالله بن عیسی، ریاض العلماء وحیاض الفضلاء، چاپ احمد حسینی، قم.
5. موسوی خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات، تحقیق اسدالله اسماعیلیان، کتابفروشی اسماعیلیان.
6. نصرآبادی، میرزا محمد طاهر، تذکره نصرآبادی، با تصحیح و مقابله وحید دستگردی، چاپ تهرانی، افست، کتابفروشی فروعی، 1317ش.
7. هدایت، رضا قلی خان، تذکره ریاض العارفین، افست،کتابفروشی وصال، چاپ 1305 ق.
8.پناهی، غلامرضا، جغرافیای تاریخی بشرویه، پایان نامه کارشناسی ارشد الهیات، دانشگاه آزاد اسلامی واحد مشهد.
9. انوری، حسن، فرهنگ معاصر فارسی، ج2، ذیل "بش"، 1381.
10. حسینی بمرد، غلامرضا، طرح شناخت مناطق اکولوژیک کشور، تیپ های گیاهی بشرویه، تهران، سازمان جنگل ها و مراتع کشور، مؤسسه تحقیقات، 1387.
ص: 192
11. ریاضی، غلامرضا، جغرافیای تاریخی بشرویه، سالنامه شرق ایران، سال اول، ش اول، 118-116.
12. سلیمانی رباطی، امیر، مطالعه آثار معماری بر جای مانده در شهرستان بشرویه، پایان نامه کارشناسی ارشد باستان شناسی، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه سیستان و بلوچستان، 1389.
13. صدری افشاری، غلام حسین؛ حکمی، نسرین؛ حکمی، نسترن؛ فرهنگ زبان فارسی، ج1، ذیل " بش"، 1388.
14. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا، ج4، ذیل " بش"، 1377.
15. ناصرخسرو، سفرنامه ناصرخسرو، به کوشش نادر وزین پور، تهران، 1362.
16. مک گرگور، سی، ام، شرح سفری به ایالت خراسان و شمال غربی افغانستان، ج1، ترجمه مجید مهدی زاده، مشهد، آستان قدس رضوی، معاونت فرهنگی، 1366.
17. مقدسی، محمدبن احمد، احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، تهران، شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، 1361.
18. عنانی، بهرام؛ شریفی، مصطفی؛ گزارشی از بررسی باستان شناسی و نویافته های آثار تاریخی شهرستان بشرویه، فصلنامه مطالعات فرهنگی اجتماعی، خراسان، سال هفتم، شماره 4، تابستان 1392.
19. غفاری، علی، نظام استقرار و فرم معماری و شهرسازی در توسعه پایدار (نمونه مناطق حاشیه کویر ایران)، مجله علمی پژوهشی صفه، سال دوازدهم، ش 34، (بهار و تابستان).
ص: 193
20. آقا بزرگ تهرانی، محمد محسن، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، دارالاضواء،1403 ق.
21. .................................. ، طبقات اعلام الشیعه، قم، اسماعیلیان، بی تا.
22. امین، سیّد محسن، اعیان الشیعه، بیروت، دارالتعارف، 1403ق.
23. ابن خواجگی اصفهانی، محمد معصوم، خلاصه السیر، علمی، تهران، 1380.
24. بدلیسی، امیر شرف خان، شرفنامه، تصحیح محمد عباسی،تهران، مؤسسه مطبوعات علمی، 1364.
25. توحیدی، کلیم الله، حرکت تاریخی کرد به خراسان، مشهد، 1359.
26. حسینی استرآبادی، حسن،از شیخ صفی تا شاه صفی، به اهتمام احسان اشرافی، تهران، علمی، 1366.
27. خاتون آبادی، سیّد عبدالحسین، وقایع السنین و الاعوام، به تصحیح محمد باقر بهبودی، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1352.
28. سلطانی، محمدعلی، ایلات و طوایف کرمانشاهان، تهران، مؤلف،
1372.
29. ...........................، تاریخ مفصل سیاسی کرمانشاهان، تهران، 1373.
30. سازمان جغرافیایی کشور، فرهنگ جغرافیایی ایران، تهران، انتشارات سازمان جغرافیایی کشور، 1355.
31. مشیری برد سیری، تذکره صفویه کرمان، به تصحیح محمد ابراهیم باستانی پاریزی، تهران، نشرعلم، 1369.
32. مردوخ کردستانی، محمد، تاریخ کرد وکردستان، سنندج، غریقی، 1351.
ص: 194
33. کریمی، علی رضا، پژوهشی درباره شیخ علی خان زنگنه، حکومت اسلامی، سال اول، بهار 1376.
34. فسائی، حسن، فارسنامه ناصری، به تصحیح منصور رستگار فسائی، تهران، امیرکبیر، 1367.
35. سعید وزیری، منوچهر، جستجو در گذشته، تهران، انتشارات زریاب، 1378.
36. فروزانفر، بدیع الزمان، دیوان بدیع الزمان فروزانفر، چ عنایت الله مجیدی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1382.
37. ........................... ، زندگانی مولانا، تهران، چاپخانه مجلس، 1315.
38. متینی، جلال، بدیع الزمان و سخن و سخنوران، ایران شناسی، زمستان 1375.
39. بامداد، مهدی، رجال ایران، تهران، زوار، ج 5، 1363.
40. مهدوی دامغانی، احمد، بدیع الزمان فروزانفر، کلک، شماره 75-73 (فروردین و خرداد 1375).
41. باستانی پاریزی، محمد ابراهیم، کویر، تهران، امیرکبیر، 1357.
42. اسحاق، محمد، سخنوران نامی ایران، چاپ دوم، به کوشش محمد اسماعیل رضوانی.
43. کمپر، انگلبرت، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران، انتشارات خوارزمی.
44. بطرس بستانی، دائره المعارف، ج11، ذیل عاملی، چاپ 1900م، افست دارالمعرفه بیروت.
ص: 195
45. مدنی، سیّدعلی خان، سلافه العصر فی محاسن الشعراء بکل مصر، افست المکتبه المرتضویه، تهران 1383ش.
46.................................... ، حدائق المدنیه فی شرح
فوائدالصمدیه، چاپ سنگی، تهران، 1321ق
47. اعتمادالسلطنه، محمدحسن خان، مطلع الشمس، ج1، فرهنگسرا، 1362.
48. .................................. ، تاریخ منتظم ناصری، تصحیح رضوانی، ج2، تهران، دنیای کتاب.
49. ژ، شاردن، سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمدعباسی، 10 جلد.
50. وحید قزوینی، محمد طاهر، عباسنامه، تحصیح ابراهیم دهگان، کتابفروشی داودی اراک، 1329.
51. کرمانشاهی، آقا احمد، مرآت الاحوال جهان نما، سفرنامه، قم، 1373ش.
52. حبیب آبادی، محمد علی، مکارم الآثار، اصفهان، 1355ش.
53. اعتمادالسلطنه، محمد حسن بن علی، المآثر والآثار، در چهل سال تاریخ ایران، چاپ ایرج افشار، تهران، اساطیر، 1363ش.
54. خاتون آبادی، محمد حسین بن محمد صالح، احوال العلماء من اقارب المؤلف، نسخه خطی کتابخانه (ش1) مجلس شورای اسلامی، ش7/5501.
55. زنوزی، محمد حسن بن عبدالرسول، ریاض الجنه، چاپ علی رفیعی، قم 1386ش.
56. کتابی، محمد باقر، رجال اصفهانی، اصفهان 1375 ش.
ص: 196
57. سبحانی، جعفر، موسوعه طبقات الفقهاء، قم، مؤسسه الامام الصادق(ع)، 1418-1424.
58. مهدوی، مصلح الدین، تذکره القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان. اصفهان، 1348 ش.
59. .................................. ، زندگی نامه علامه مجلسی، تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در قرن 11 ق، اصفهان، 1401.
60. .................................. ، لسان الارض یا تاریخ تخت فولاد، اصفهان، 1370 ش.
61. گزی برخواری، عبدالکریم بن مهدی، تذکره القبور، چاپ ناصر باقری بیدهندی، قم 1371 ش.
62. حسینی اشکوری، احمد، تراجم الرجال، ج1، قم، 1422 ق.
63. آل محبوبه، جعفر بن باقر، ماضی النجف و حاضرها، بیروت، 1406ق.
64. مدرس تبریزی، محمدعلی، ریحانه الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه و اللقب، انتشارات کتابفروشی خیام.
65. نفیسی، سعید، احوال و اشعار شیخ بهایی، چاپخانه اقبال، تهران، 1316.
66. قمی، شیخ عباس، هدیه الاحباب، چاپ دوم، امیرکبیر، 1363 ش.
67. ............................ ، فوائد الرضویه، کتابخانه مرکزی.
68. الوجیزه، با تحریر و تنقیح و مقابله سیّد محمد مشکوه و مقدمه سعید نفیسی در شرح حال شیخ بهایی، چاپ مطبعه مجلس شورای ملی، تهران، 1356ش.
69. ذبیحی، مسیح، استرآباد نامه، انتشارات امیرکبیر.
ص: 197
70. حلبی، علی اصغر، تاریخ فلاسفه ایرانی، کتابفروشی زوّار.
71. آصف، محمد هاشم، رستم التواریخ، به اهتمام عزیزالله علیزاده، تهران، انتشارات فردوس، 1382.
72. مضطر، الله دتا، جهانگشاه خاقان، مقدمه و پیوست ها، اسلام آباد، مرکز تحقیقات ایران و پاکستان.
73. واله، محمد یوسف، خلد برین، ایران در روزگار صفویان، به کوشش میرهاشم محدث، تهران، بنیاد موضوعات محمود افشار، 1372.
74. شیرازی، عبدی بیگ، تکلمه الاخبار، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، نشرنی، 1369.
75. غفاری، قاضی احمد، تاریخ جهان آراء، تهران، کتابفروشی حافظ، 1343.
76. تنو، قاضی احمد، تاریخ الفی، تهران، فکر روز، 1378.
77. وقایع نگار کردستانی، علی اکبر، حدیقه ناصریه و مرآت الظفر در جغرافیا و تاریخ کردستان، به کوشش رئوف توکلی، تهران، نشر گلها، 1381.
78. منجم، جلال الدین، تاریخ عباسی یا روزنامه ملاجلال، به کوشش سیف الله وحیدنیا، تهران، انتشارات وحید، 1366.
79. نطنزی، معین الدین، منتخب التواریخ معینی، به تصحیح ژان اوبن، تهران، کتاب فروشی خیام، 1336.
80. هدایت، رضا قلی خان، روضه الصفای ناصری، انتشارات کتابخانه مرکز، تهران، 1339.
ص: 198
81. شاملو، ولی قلی بن داود قلی، قصص الخاقانی، به کوشش سیّدحسن سادات ناصری، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. 1371.
82. نصیری، میرزا علی نقی، القاب و مواجب دوره صفویه، تصیح دکتر یوسف رحیملو، مشهد، انتشارات دانشگاه فردوسی، 1371.
83. جمعی از نویسندگان، گلشن ابرار، پژوهشکده باقرالعلوم قم، سازمان تبلیغات اسلامی.
84. عبدالله بن محمد تونی، الوافیه فی اصول الفقه، چاپ محمد حسین رضوی کشمیری، قم، 1415.
85. جعفریان، رسول، دوازده رساله فقهی درباره نماز جمعه در روزگار صفوی، قم، 1381 ش.
ص: 199
1. درسنامه ولایت فقیه ( بازشناسی اندیشه سیاسی اسلام در عصر غیبت و پاسخ به شبهات آن ).
2. گفتگوی افسران جوان با فرمانده (پیرامون جنگ نرم).
3. مجموعه مقالات جنگ نرم.
4. مجموعه کامل قصه های قرآن.
5. راهنمای کشف موضوعات نهج البلاغه.
6. ترجمه صحیفه سجادیه.
7. ترجمه رساله الحقوق امام سجاد.
8. کتابنامه صحیفه سجادیه.
9. گلبرگ های مهدوی.
10. نشانه های شگفت آور آخرالزمان.
11. وصایای امام علی به جهان بشریت.
12. سوغات مرگ (پیرامون مواد مخدر).
13. در کوی عاشقان (ترجمه زیارت ناحیه مقدّسه و جمکران).
14. پروانگان عاشق (پیرامون شهداء).
15. سرزمین آرزوها (پیرامون اماکن زیارتی عتبات عالیات).
16. در سرزمین وحی (پیرامون حج و عمره).
17. آثار و برکات نماز جمعه و جماعت.
18. فضایل و برکات نماز شب.
19. آثار و برکات روزه داری.
20. آفتاب شیراز (شرح حال حضرت احمد بن موسی شاهچراغ ).
ص: 200
21. گوهرهای معنوی.
22. نگین کرمانشاهان (شرح حال آیت الله سیّد مرتضی نجومی).
23. شیدای روح الله (شرح حال آیت الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند).
24. خورشید خاوران (شرح حال فاضل تونی).
25. مقدس اردبیلی دوم در دیار کرمانشاهان (زندگانی ملا عبدالله بشروی و نواده اش استاد بدیع الزمان فروزانفر )
26. فرزندی از تبار زید شهید در دیار کرمانشاهان
27. پرچمدار معارف علوی در عصر قاجار ( شرح حال آقا محمد علی کرمانشاهی )
28. کریمه اهل بیت، حضرت معصومه.
29. پناه بی پناهان امام رضا .
30. راهبردهای دولت عدالت .
31. دختران، بهترین فرزندان.
32. جوانی، بهترین دوران زندگی.
33. سبک زندگی وبندگی ( بازشناسی سبک زندگی از منظر قرآن و سنت).
34. جهاد کبیراز منظر قرآن و سنت.
35. سند مظلومیت سید الشهداء.
36. رفتارشناسی تبلیغی پیامبر در قرآن و سنت.
37. بازشناسی مکتب بهداشتی درمانی اسلام.
38. جایگاه مسجد، بایدها و نبایدهای آن.
39. جایگاه عفاف و حجاب درقرآن وسنت.
40. تبار شناسی اهل حق و مبانی اعتقادی آنان.
ص: 201
41. لحظه های حضور در پنج شهر مقدس عراق.
42. لحظه های حضور در سرزمین وحی.
43. فقیه مبارز وانقلابی (آیت الله شهید حاج آقا بهاء الدین محمدی عراقی ).
44. سردار علم وعمل ( آیت الله العظمی شیخ حیدر قلی سردار کابلی).
45. نابغه ای عجیب (آیت الله العظمی حاج شیخ حسن علامی).
46. سیری در زندگانی خاندان جلیلی زنگنه کرکوکی در دیار کرمانشاهان.
47.پرچمدار مشروطه خواهی در دیار کرمانشاهان (آیت الله شیخ محمدمهدی فیض مهدوی).
48. سلسله سادات مرعشیه در دیارکرمانشاهان .
49. روستای سرماج کرمانشاهان(مرکز حکومت 50 ساله آل حسنویه).
50. رساله فی الخمس .
51. رساله فی الغناء والموسیقی.
52. رساله فی المهر.
53. رساله ذبح شرعی با ابزارنوین.
54. احمدبن اسحاق قمی در دیار کرمانشاهان.
55. مدیریت منابع انسانی و توسعه آن.
56. رفتارشناسی پیامبراسلام در تحکیم مبانی وحدت.
57. رفتارشناسی تبلیغی پیامبر در قرآن و سنت.
58. مفهوم و روش های خدمت رسانی خرسند ساز در نیروهای مسلح.
59. وظایف نویسندگان بسیجی در فرهنگ سازی اسلامی بسیجی در
ص: 202
سطح جامعه.
60. شخصیّت، بینش و روش تاریخ نگاری ابوحنیفه دینوری.
61. جهانی شدن فرهنگ ایثار و شهادت.
62.مکان یابی دفن علی اصغر درمنابع فریقین هشت سده نخست اسلام.
63. موقعیت و بافت شهری ، قبیله ای مکه هنگام ظهور اسلام.
64. موقعیت و بافت شهری، قبیله ای مدینه هنگام ظهور اسلام.
65. شعرای شیعه و نقش آنان در گسترش تشیع.
ص: 203
ص: 204
ص: 205
ص: 206
بافت تاریخی شهر بشرویه
عکس
ص: 207
تهرنگ خانه ملا عبدالله بشروی
هندسه و سازماندهی کلی تهرنگ خانه
تهرنگ پشت بام خانه ملا عبدالله
تهرنگ هم کف خانه ملا عبدالله
A. دهلیز
ورودی
B.
ایوان تابستانی (جنوبی)
C.
نشیمن تابستانی (اتاق
بادگیر)
D. ایوان
پاییزه (غربی)
E.
نشیمن زمستانی
F.
ایوان زمستانی (شمالی)
G. مطبخ
(آشپزخانه)
H. ایوان
بهاره (شرقی)
h.
اتاق تهیه خمیر
I.
بارریز و طویله
J.
انباره کاه (کاهدان)
K. هیزم
خانه
L.
انبار مواد غذایی (کندو)
M.
بالاخانه (گنجینه ذخایر)
A. انبار
مواد غذایی (کندو)
B.
بالاخانه (گنجینه ذخایر)
ص: 208
عکس
درب ورودی خانه ملا عبدالله قبل از بازسازی
ص: 209
عکس
درب ورودی خانه ملا عبدالله بعد از بازسازی
ص: 210
عکس
ص: 211
عکس
ورودی خانه ملا عبدالله قبل از بازسازی
ص: 212
عکس
درب ورودی خانه ملا عبدالله پس از بازسازی
(هم اکنون تبدیل به موزه شده است)
ص: 213
عکس
خانه ملا عبدالله/ کوچه جنب حسینیه حاج علی اشرف
ص: 214
عکس
نمای داخلی خانه ملا عبدالله بشروی
ص: 215
عکس
حیاط خانه ملا عبدالله بشروی
ص: 216
عکس
ص: 217
عکس
مطبخ خانه ملا عبدالله بشروی
ص: 218
عکس
ص: 219
عکس
نمای داخلی خانه ملا عبدالله بشروی
ص: 220
عکس
بازدید مؤلف از خانه ملاعبدالله بشروی (29/8/1393)
ص: 221
عکس
ص: 222
عکس
ص: 223
عکس
ص: 224
مؤلف و امام جمعه محترم بشرویه
ص: 225
عکس
ص: 226
عکس
ص: 227
عکس
ص: 228
عکس
ص: 229
عکس
ص: 230
عکس
ص: 231
عکس
ص: 232
عکس
مؤلف و فرزندش حاج محمد مهدی/ مقبره ملاعبدالله در کرمانشاه
ص: 233
سنگ قبر ملا عبدالله بشروی
ص: 234
عکس
حاج حسین اسدی مقدم متولی منزل ملا عبدالله وموزه بشرویه مقبره ملا عبدالله در حال بازسازی
ص: 235
عکس
مقبره ملا عبدالله بشروی پس از بازسازی
ص: 236
عکس
ص: 237
عکس
ص: 238
عکس
ص: 239
عکس
پل شاه بر روی رود خانه قره سو در کنار مقبره ملاعبدالله
(که سابقاٌ محل تردد زوار عتبات عالیات بوده است)
ص: 240
عکس
رودخانه قره سو در کنار مقبره ملا عبدالله بشروی
ص: 241
عکس کتاب الوافیه
ص: 242
عکس
مؤلف و فرزندش در کنار مرقد بابا رکن الدین/ تخت فولاد اصفهان
ص: 243
عکس
مرقد میرزا رفیعا استاد ملاعبدالله/ تخت فولاد اصفهان
ص: 244
عکس
مدرسه ملاعبدالله تستری بازار قیصریه اصفهان/ محل تحصیل ملاعبدالله بشروی
ص: 245
عکس
مقبره ملا خلیل قزوینی و سه فرزندش/ قزوین
ص: 246
تصاویر
ص: 247
عکس
حسینیه حاج علی اشرف/ محله میانده بشرویه
ص: 248
عکس
ص: 249
عکس
مسجد جامع میان ده بشرویه
ص: 250
عکس
خانه مستوفی/ خیابان ملا عبدالله بشروی / کوچه مستوفی
ص: 251
عکس
باغ خان (خانه شیبانی)/ خیابان ملاعبدالله بشروی/ کوچه ملاسعدی
ص: 252
عکس
قلعه دختر بشرویه/ 12 کیلومتری غرب بشرویه
ص: 253
عکس
ص: 254
عکس
ص: 255
عکس
آسیاب های شهرستان بشرویه
ص: 256
عکس
ص: 257
عکس
ص: 258
عکس
پل تاریخی ترناو بشرویه
ص: 259
عکس
ص: 260
عکس
ص: 261
عکس
کاروانسرای اصفاک/ روستای اصفاک
ص: 262
عکس
امام زاده بی بی نجمه خاتون/ 22 کیلومتری غرب بشرویه
ص: 263
عکس
ص: 264
عکس
ص: 265
عکس
استادبدیع الزمان فروزانفر
ص: 266