سرشناسه : مجد، محمدقلی، 1325 -
Majd, Mohammd Gholi, 1946
عنوان و نام پدیدآور : ایران در جنگ جهانی اول.../ محمدقلی مجد؛ مترجم مصطفی امیری؛ ویراستار علی اکبر رنجبرکرمانی.
مشخصات نشر : تهران: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، 1390.
مشخصات ظاهری : 600 ص.: مصور.
شابک : 85000 ریال: 978-600-5786-07-1
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : عنوان اصلی: Persia in World War I and its conquest by Great Britain, c2003.
یادداشت : کتابنامه به صورت زیرنویس.
موضوع : جنگ جهانی اول، 1914 - 1918م. -- ایران -- نبرد ها
موضوع : ایران -- سیاست و حکومت -- 1290 - 1304.
موضوع : ایران -- تاریخ -- قاجاریان، 1193 - 1344ق.
شناسه افزوده : امیری، مصطفی، 1337 -، مترجم
شناسه افزوده : رنجبر کرمانی، علی اکبر، 1338 -، ویراستار
شناسه افزوده : موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
رده بندی کنگره : DSR1460/م3الف9 1390
رده بندی دیویی : 955/0752
شماره کتابشناسی ملی : 2270377
ص:1
ص:2
سخن ناشر 11
فصل اول/ مقدمه 13
طرح کتاب 21
فصل دوم/ ایران در آستانه جنگ جهانی اول ... 29
افزایش توجه آمریکا به ایران 33
ماجرای انتخابات مجلس سوم 37
اعلام برگزاری انتخابات 41
انتخابات در تهران 43
انتخابات در ایالات و ولایات 45
ژاندارمری ایران 50
اعزام ژاندارم ها به جنوب 52
تاجگذاری احمدشاه و افتتاح مجلس سوم 56
ص:3
فصل سوم/ سرآغاز تجاوزات نظامی به ایران 61
اعزام قوای انگلیسی به خلیج فارس و تلگرام های جنگی 67
مشکلات زودهنگام در آذربایجان 73
حکم جهاد 85
اشغال تبریز و ارومیه به دست نیروهای تُرک، ژانویه 1915 90
گزارش مطبوعات ایران 90
تصرف مجدد تبریز توسط روس ها 93
بیرون راندن قوای تُرک از آذربایجان 93
اخراج آلمان ها از تبریز توسط نیروهای روس 96
اشغال محمره و اهواز توسط قوای انگلیس 100
قطع خط لوله نفت 104
نبرد غدیر، عربستان 106
دستگیری آلمان ها در جنوب ایران به دست انگلیسی ها 109
عزیمت یک گروه آلمانی به ایران، آوریل 1915 114
تقسیم مجدد ایران بین انگلیس و روس، 1915 121
اوضاع سیاسی تهران، بهار 1915 124
تهاجم دوبارة انگلیس به خوزستان، آوریل 1915 130
کشتار در خفاجیه، 16-14 مه 1915 135
افتادن کنترل خوزستان به دست انگلیسی ها 138
فصل چهارم/ تصرف شمال ایران به دست روسیه 1917-1915 145
ورود قشون روس [به خاک ایران] در تابستان 1915 147
پیشروی قشون روس به سوی تهران و بحران نوامبر 1915 158
حفاظت آمریکا از منافع آلمان و عثمانی 163
هجوم روس ها، دسامبر 1915 169
کابینة فرمانفرما و اخراج افسران سوئدی 173
اشغال کرمانشاه، اصفهان و کاشان به دست روس ها 175
ص:4
پایان «تهدید آلمان» 175
دفع حملة روس ها به خاک عراق 183
عملیات نظامی تُرک ها در غرب ایران 186
انتصاب وثوق الدوله 195
تصمیم وزرای مختار انگلیس و روس برای تخلیة تهران 198
اوضاع نظامی در غرب ایران 207
پیروزی روس ها در آذربایجان 209
تحت الحمایه خواندن ایران 213
«اتحاد سه جانبه در شرق مرکزی» 213
بیرون راندن قوای تُرک از ایران 217
پایان عملیات تهاجمی قوای روس 226
فصل پنجم/ اشغال جنوب ایران به دست انگلیس 1918-1915 237
خروج اجباری اتباع انگلیس و روس از یزد و کرمان 243
بیرون راندن انگلیسی ها از شیراز 245
کابینة جدید در تهران 246
نیروی اعزامی سایکس به جنوب ایران 251
کمربند شرق و اشغال شرق ایران 254
اشغال مجدد شیراز و کودتا در کرمان 258
پیشروی به سوی کرمان 260
پیشروی به سوی اصفهان از طریق یزد 263
حرکت به سوی شیراز 266
ادغام ژاندارمری در نیروی تفنگداران جنوب ایران 267
شورش در کازرون و بسته شدن جادة بوشهر به شیراز 269
نظرات سایکس دربارة عشایر و سیاستمداران ایران 271
«اعاده نظم در فارس»، 1917 274
دشمنی با تفنگداران جنوب ایران از نگاه مطبوعات 278
ص:5
اوضاع فارس در بهار 1918 284
نبرد ده شیخ و نافرمانی تفنگداران جنوب ایران در خانه زینیان 288
نبرد احمد آباد و اشغال نظامی شیراز 291
نقشه انگلیسی ها برای «استقلال» جنوب ایران 294
تعقیب صولت الدوله 296
حملة قشقایی ها به آباده و شورش دوباره تفنگداران جنوب ایران 297
افتادن کنترل کامل جنوب ایران به دست انگلیسی ها 300
فصل ششم/ انقلاب روسیه و خروج روس ها از ایران 303
انقلاب روسیه و سیاست ایران 305
فرمان برگزاری انتخابات و اوضاع سیاسی مملکت 310
کمیتة مجازات 313
انقلاب اکتبر روسیه 319
مصاحبه با وزیرمختار ایران در برلین 322
عهدنامة برست - لیتوفسک و خروج ارتش روس 325
لغو امتیازات اعطا شده به روس ها 327
ارزیابی تصویب نامه لغو معاهدات و امتیازها 329
ضمیمه 333
متن رسمی تصویب نامه لغو معاهدات و امتیازها 333
فصل هفتم/ پیش درآمد تهاجمات جدید بریتانیا... 337
پاسخ ایران به پیام رییس جمهور ویلسن 339
نظر روزنامه ها دربارة اعلامیه ویلسن 341
اعلامیة رییس جمهور ویلسن دربارة جنگ زیردریایی ها... 343
اعتراض ایران 346
تبادل یادداشت های دیپلماتیک دربارة ایران بین انگلیس و آمریکا 349
یادداشت بریتانیا و پاسخ ایران 353
ص:6
تن دادن آمریکایی ها به سیاست بریتانیا 361
درخواست های مجدد ایران از آمریکا 364
فصل هشتم/ تهاجم جدید انگلیس به ایران، 1918 371
گزارش سرهنگ دیویس، جمعیِ ارتش آمریکا 376
گسترش نیروهای انگلیس در غرب ایران 380
«اعلامیة» کنسول انگلیس در کرمانشاه 380
حملة نیروهای انگلیس به سنجابی ها، آوریل 1918 384
نامة قاسم سنجابی به دولت ایران 387
دستورالعمل وزارت جنگ انگلیس در ارتباط با ایران 389
گزارش های ساوثرد 392
اشغال شرق ایران به دست انگلستان 400
تشکیل نیروهای پلیس توسط انگلیسی ها 403
تشکیل نیروی شمال ایران یا نورپرفورس 407
یادداشت های وزارت امور خارجه ایران دربارة تهاجمات انگلیس 408
شبه نظامیان مسیحی در آذربایجان 411
فجایع آذربایجان و اعتراض های ایران 414
شمار نیروهای انگلیس در ایران 420
فصل نهم/ مقاومت و شکست جنگلی ها 425
کوچک خان: اسطورة زمان خود 431
اولین سفر دنسترویل به انزلی، فوریه 1918 434
قزاق های روس در خدمت انگلیسی ها 436
حملة قوای انگلیس و روس به منجیل 439
حمله به انگلیسی ها در رشت 443
فصل دهم/ تهاجم تُرک ها به آذربایجان و فرار مسیحیان 451
ص:7
اشغال تبریز به دست تُرک ها 454
اعلامیه های ارتش تُرک 457
وضعیت نظامی و سیاسی آذربایجان 459
مقاومت مسیحیان در مقابل تُرک ها و بروز بحران در ارومیه 461
خروج دسته جمعی مسیحیان از ارومیه 465
کشتار مسلمانان و غارت روستاها توسط مسیحیان 469
اشغال باکو به دست انگلیسی ها 473
تخلیة میانه و باکو از سوی قوای انگلیس 476
جنگ تبلیغاتی 478
خروج تُرک ها از ایران 484
انتصاب سپهسالار به والی گری آذربایجان 487
فصل یازدهم/ روی کار آمدن کابینه دوم وثوق الدوله 489
تضعیف کابینه صمصام السلطنه 492
انتصاب وثوق الدوله به ریاست کابینه 493
تلاش انگلیسی ها برای «دلجویی» از ایرانی ها 497
تلاش نافرجام برای برکناری کابینة وثوق الدوله 498
فصل دوازدهم/ ایران، بازنده جنگ و صلح... 507
چشم امید ایرانی ها به آمریکاست 513
«دعاوی» ایران 515
یادداشت دیپلماتیک انگلیس به ایران 519
نمایندگان اعزامی ایران به کنفرانس صلح 522
دعاوی ایران خطاب به کنفرانس مقدماتی صلح در پاریس 526
دعاوی ارضی ایران 532
فصل سیزدهم/ کاهش جمعیت ایران، 1919- 1914 537
ص:8
تحریف جمعیت ایران 538
گزارش های وزارت خارجه آمریکا دربارة جمعیت ایران... 542
تلفات جانی وحشتناک و مشاهدات پایانی 545
فهرست اعلام 549
عکس ها 579
ص:9
ص:10
این کتاب ترجمه ای است از اثر تحقیقی دکتر محمدقلی مجد پژوهشگر ایرانی مقیم امریکا که با نام:
»PERSIA IN WORLD WAR I AND ITS CONQUEST BY GREAT BRITAIN«
در سال 2003 میلادی منتشر شده است.
این کتاب به شرح مستند اشغال ایران- علیرغم اعلام بی طرفی- به دست نیروهای انگلیسی براساس اسناد منتشر نشده امریکایی پرداخته و برای اولین بار پرده از کشتار مردم بی دفاع برداشته است. توصیف چگونگی قتل عام عشایر سوسنگردی و سرکوب جنبش مردمی جنگل، تحمیل پلیس سرکوبگر جنوب و کشتار عشایر فارس، تشکیل پلیس شمال، حمایت از ورود شبه نظامیان مسیحی به ایران که منجر به کشتار مردم آذربایجان گردید و شرح سایر مظالم دیگر دولت استعماری بریتانیا از جمله مسائل طرح شده در این اثر است.
نکته بدیع در این پژوهش تلاش انگلیسی ها در تحریف جمعیت ایران و سرپوش بر قتل و غارت و ایجاد قحطی است.
مجد معتقد است جنگ جهانی اول و قحطیِ بزرگ سال های 1917 تا 1919م که گریبانگیر ملت ایران شد، بزرگترین مصیبتِ تاریخ این مملکت، و حتی به مراتب خانمان سوزتر از حمله مغول در قرون وسطی بود.
دکتر مجد به جد معتقد است که وزارت امور خارجه انگلیس در
ص:11
- سال 1919 دربارة ایران سعی کرده بود قحطی بزرگ 1919 « کتابچة »
1917 م را لاپوشانی کند؛ در حالی که به نظر والاس اسمیت مور ی،
کاردار آمریکا ، این قحطی موجب مرگ یک سومِ جمعیت ایران شد . با
اینکه حتی برخی منابع انگلیسی نظیر ژنرال دنسترویل ، سرگرد دانوه و، و
ژنرال سایکس نیز نوشته اند که این قحطی جان بسیاری از ایرانی ها را
محرمانه وزارت خارجه انگلیس آشکارا « کتابچة » ، گرفت. با این حال
مطلبی دربارة قحطی یادشده ندارد.
مجد برای مدعای خود به کاهش جمعیت تهران اشاره می کند و
کاهش جمعیت تهران روشنگر ترین و مهم ترین شاخص قربانیان » : می نویسد
قحطی است . چنانکه قبلاً اشاره شد، جمعیت تهران حداقل 500 هزار نفر
بود. طبق گزارش کا لدول وزیرمختار دولت آمریکا، جمعیت تهران در سال
1920 بالغ بر 200 هزار نفر می شد، که باز هم نشان از کاهش 60 درصدی
دارد؛ میلسپ و جمعیت تهران را در سال 1925 در حدود 250 هزار نفر ذکر
کرده است، در حالی که رابرت دبلیو . ایمبری، نایب کنسول آمریکا، به رقمی
کمتر قایل است . او جمعیت تهران را در سال 1924 صد و پنجاه هزار نفر
مجد قحطی سا ل های 1917 تا 1919 در ایران را یکی از .« می داند
بزرگترین قحطی های تاریخ، و بدون شک بزرگترین فاجعة تاریخ ایران
مسلماً درک تاریخ ایرانِ بعد از جنگ بزرگ بدون » : می نامد و م ی نویسد
آگاهی از این قحطی به درستی قابل فهم نخواهد بود . یافتن فجایع
تاریخی دیگری که با قحطی بزرگ ایران برابری کند بسیار دشوار اس ت.
بزرگترین « بی طرف » در این میان یک نکته بدیهی است، و آن اینکه ایرانِ
قربانی جنگ ج هانی اول بو د. تلفات هیچیک از کشورهای متخاصم، چه
.« از لحاظ نسبی و چه مطلق، با تلفات ایران حتی قابل مقایسه نیست
امید م ی رود این کتاب که بر بنیاد اسناد وزارت امور خارجه آمریکا
تألیف شده است بتواند راهگشای علاق همندان به تاریخ ایران در دو ره
قحطی ناشی از اشغال ایران یکی از بزرگترین قحطی های تاریخ، و
بدون شک بزرگترین فاجعة تاریخ ایران است و می توان آن را نسل سوزی و هولوکاست واقعی به شمار آورد، دکتر مجد معتقد است: مسلماً درکِ تاریخ ایرانِ بعد از جنگ بزرگ بدون آگاهی از این قحطی به درستی قابل فهم نخواهد بود. یافتن فجایع تاریخی دیگری که با قحطی بزرگ ایران برابری کند بسیار دشوار است. در این میان یک نکته بدیهی است، و آن اینکه ایرانِ - بی طرف- بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول بود. تلفاتِ هیچیک از کشورهای متخاصم، چه از لحاظ نسبی و چه مطلق، با تلفات ایران حتی قابل مقایسه نیست.
امید می رود این کتاب که بر بنیاد اسناد وزارت امور خارجه آمریکا تألیف شده است بتواند راهگشای علاقه مندان به تاریخ ایران در دوره معاصر باشد.
مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
ص:12
تاریخ ایران در جنگ جهانی اول همچون نقطة کوری می ماند که کمتر مطلبی در طول شصت سال اخیر دربارة آن نوشته شده است. اکثر منابع فارسی موجود در این باره در طول دهة 1940 و اوایل دهة 1950 نوشته شده اند، و به همین دلیل بر منابع اولیه و اسناد خارج شده از طبقه بندی تکیه ندارند.(1) کتاب های عالمانه ای نیز که در طول شصت سال اخیر دربارة تاریخ ایران مدرن در ایالات متحده به چاپ رسیده اند. عملاً اشاره ای به این موضوع نکرده اند. چند کتابی هم که در طول دهة 1940 و 1950 نوشته شده اند اطلاعات قابل اعتنایی دربارة مسایل نظامی و سیاسی به خواننده نمی دهند.(2) همینطور، کتاب هایی که در طول بیست
ص:13
سال گذشته منتشر شده اند مطلب چندانی دربارة ایران در جنگ جهانی اول ندارند.(1) کتاب هایی هم که در لندن به چاپ رسیده اند کمکی به بهبود این وضعیت نکرده اند.(2) حتی کتاب هایی که اخیراً دربارة خاورمیانه در طول جنگ جهانی اول منتشر شده اند، مطالب بسیار ناچیزی در ارتباط با ایران در جنگ جهانی اول دارند.(3) احساسی که از خواندن کتاب های اخیر به خواننده دست می دهد این است که این جنگ عظیم تاثیر چندانی بر ایران نداشته است. آخرین باری که تاریخ ایران در جنگ جهانی اول تا حدودی توجه محققان را به خود جلب کرد، نزدیک به چهل سال پیش بود که چند تن از مورّخان انگلیسی با لِوْ ایوانوویچ میروشنیکف، مورخ روس، در افتادند و در ردّ اظهاراتش مقالاتی نوشتند. حال که پس از سالها به این واقعه می نگریم، برایمان قدری عجیب و مرموز می نماید.
ص:14
مورّخان انگلیسی که تمایلی به معرفی خود نداشتند، با نوشتن مقالاتی بی نام در نشریات بریتانیا به کتاب میروشنیکف که در سال 1961 (در روسیه) تحت عنوان گسترش نفوذ بریتانیا در ایران(1) به چاپ رسیده بود، شدیداً حمله کردند. میروشنیکف در پاسخ به این حملات کتاب کوچکی با عنوان ایران در جنگ جهانی اول(2) منتشر ساخت.(3) این کتاب در واقع مجموعه سخنرانی هایی بود که مؤلف در پاییز سال 1962 در دانشگاه هاروارد ایراد کرده بود، و عمدتاً بر اساس اسناد روسی و کتاب 1961 خودش نگارش یافته بود. میروشنیکف در این کتاب پس از اظهار تأسف از وضع نامطلوبی که در ارتباط با تاریخ ایران در جنگ جهانی اول وجود دارد، خاطرنشان می کند که دو دهة اولِ قرن بیستم برای ایران بسیار حیاتی بوده است. در همان سال ها بود که ایران انقلاب مشروطه (1911-1905) را به خود دید، و در همان سال ها بود که ایران بین روسیه تزاری و انگلیس تقسیم شد: ابتدا به موجب قرارداد 1907 انگلیس- روس، و سپس به موجب قرارداد سرّی 1915، و بالاخره تصرف کامل خاک ایران توسط انگلیس پس از انقلاب روسیه، و تبدیل آن به یک «نیمه مستعمره» پس از سال 1918. او اضافه می کند: «وقایع انقلاب ایران در تحقیقات عالمانه متعدد، گزارش شاهدان عینی، و مقالات مختلف توصیف شده است. دربارة تاریخ ایرانِ پس از جنگ [جهانی اول] نیز مطالب فراوانی وجود دارد ولی، به نظر من، دربارة دورة میانی- یعنی تاریخ ایران در جنگ جهانی اول و تاثیرات جنگ بر این کشور- به اندازة کافی تحقیق نشده است.»(4) از آن زمان تا کنون، اوضاع چندانی تغییری نکرده است. میروشنیکف اشاره می کند که در طول دهة
ص:15
1920 چندین سند بسیار مهم از طرفِ دولت شوروی منتشر شد که مهمترین شان متن قرارداد محرمانة 1915 برای تقسیم مجدد ایران بود.(1) با وجود این، اسناد روسی به زبان انگلیسی ترجمه نشده اند و به همین دلیل از دسترس خوانندگان غربی به دور مانده اند. اسناد امپراتوری عثمانی نیز، به رغم گستردگی شان، به همین دلیل قابل استفاده نبوده اند. آثاری که به زبان آلمانی به چاپ رسیده اند بیشتر معطوف سیاست های آلمان در ایران هستند و نزدیک به 40 سال قبل نوشته شده اند. اثری نیز که اخیراً به زبان فرانسه به چاپ رسیده است، به سیاست های آلمان در ایران مربوط می شود. ولی چنانکه در این کتاب شرح داده شده است، آلمان ها در همان اوایل جنگ از ایران رانده شدند و به همین دلیل نقش شان در ایران بسیار محدود بود. منابع فارسی فراوانی در ارتباط با این موضوع وجود دارد، که اکثراً در دهة 1940 و 1950 نوشته شده اند. با وجود این، منابع فوق بر اساس اسناد خارج شده از طبقه بندی نیستند، و چنانکه میروشنیکف می گوید: «برای محققان جنگ جهانی اول، اسناد انگلیس به این زودی ها از طبقه بندی خارج نخواهند شد.»(2) تقریباً پس از 40 سال که از انتشار کتاب میروشنیکف می گذرد، اسناد وزارت جنگ و اسناد جنگی انگلیس دربارة ایران هنوز در دسترس محققان قرار نگرفته است. شنیده ام که این اسناد حداقل تا سال 2053 از طبقه بندی خارج نخواهند شد.
میروشنیکف وضع نامطلوبی را که در ارتباط با تاریخ ایران در جنگ جهانی اول وجود دارد اساساً تقصیر انگلیسی ها می داند. او در یکی از
ص:16
کتاب های دیگرش می نویسد که هدف اصلی مورّخان انگلیسی توجیه تجاوز انگلیس به خاورمیانه و اشغال ایران است؛ که بی طرفی خود را اعلام کرده بود: «تمایل به توجیه سیاست های تجاوزکارانة انگلیس در خاورمیانه به بهانة دفاع از هند از سنت های جا افتادة تاریخ نگاری انگلیسی است و مثل هر سنّت دیگری در این کشور بسیار سفت و محکم است.»(1) او شدیداً از کریستوفر سایکس که یک نویسندة انگلیسی است انتقاد می کند.(2) میروشنیکف همچنین ژنرال سر پرسی ام. سایکس،(3) فرماندة قوای انگلیس در جنوب ایران و مؤلف اثر دو جلدیِ تاریخ ایران(4) را به باد انتقاد می گیرد، و کتاب او را «مغرضانه و یک طرفه» می خواند.(5) او اضافه می کند: «بیشتر به این دلیل توجه خوانندگان را به کتاب تاریخ ایرانِ سایکس جلب می کنم که گویا این کتاب پرتیراژترین اثر دربارة تاریخ ایران است، و تا جایی که حرف از دورة جنگ جهانی اول در میان باشد، خیلی از مردم آن را منبع موثقی می دانند. ولی خیلی وقت پیش، مورّخ و محقق معروف روس، واسیلی بارتولد،(6) در نقدی که اندکی پس از انتشار کتاب سایکس بر آن نوشت، تأکید کرد که این کتاب در حکم «تاریخ ایران» غیرمحققانه و نادرست است.»(7) میروشنیکف خود چندین نمونه از تحریفات و بی دقتی های کتاب را متذکر می شود.(8) البته یافتن موارد تحریف، حذف، و بی دقتی در کتاب ژنرال سر پرسی ام. سایکس، یعنی
ص:17
همان تاریخ ایران، که در سال 1921 انتشار یافت، چندان دشوار نیست.(1) با وجود این، نباید فراموش کرد که این کتاب بلافاصله بعد از جنگ نوشته شده است. علاوه بر این، به راحتی می توان سایکس را به دلیل بی توجهی به عملیات نظامی روس ها در شمال و غرب ایران سرزنش کرد. ولی بیشترین خدمتی که سایکس به تاریخ ایران کرده است، شرح مفصل او از وقایعی است که در طول سال های 1916 تا 1918 در جنوب ایران رخ داد. از آنجایی که در طول این دوره سایکس فرماندة نیروهای انگلیس در فارس بود، می توان کتاب او را یک منبع دست اول به حساب آورد. دو فصلی که سایکس به وقایع فارس در سال های 1918-1916 اختصاص داده بی نهایت ارزشمند است، و در این تحقیق استفادة زیادی از آن کرد ه ام.
از نظر میروشنیکوف، کتاب های دیگری هم که دربارة تاریخ ایران در بریتانیا انتشار یافته دارای همان نقایص کتاب سایکس است، زیرا در آنها نیز توجه بیشتر به وقایع جنوب ایران شده است.(2) در منابع بریتانیایی اشاره اندکی به جنگ در شمال غربی ایران، و اشغال شرق و شمال و غرب ایران به دست انگلیس پس از انقلاب روسیه شده است.(3) علاوه بر این، به اعتقاد میروشنیکف، خاطرات کسانی را که درگیر این وقایع بوده اند نباید در حکم تاریخ نگاری جدی گرفت.(4) با وجود این، هر چند
ص:18
شاید حق با میروشنیکف باشد، نمی توان این حقیقت را انکار کرد، و خودِ میروشنیکف هم بخوبی از آن آگاه است، که آثار فوق حاوی اطلاعات بس ارزشمندی هستند. علاوه بر این، از آنجایی که اسناد وزارت جنگ و اسناد نظامی انگلیس دربارة ایران در طول سال های 1921-1914 هنوز از طبقه بندی خارج نشده اند، این خاطرات می تواند جایگزینی برای آنها باشد.
جنگ جهانی اول بی شک بزرگترین فاجعة طول تاریخ ایران بود، مصیبتی عظیم که نمونه اش در تاریخ این کشور کمتر یافت می شود. در طول این جنگ بزرگ، ایران اسفناک ترین تراژدی طول تاریخش را به خود دید، و بین 40 تا 50 درصد از جمعیتش به سبب قحطی و بیماری جان باختند. این فاجعه تماماً به دلیل اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس رخ داد، که متأسفانه مطلب زیادی دربارة آن در دسترس نیست.(1) ایران بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول بود: هیچ کشوری تا به این اندازة متحمل رنج و مصیبت نشده بود. چنانکه در فصل سیزده نشان داده ام، اسناد وزارت امور خارجه آمریکا حکایت از آن دارد که بین 10 تا 13 میلیون ایرانی در طول جنگ بر اثر گرسنگی و بیماری جان باختند. ایران قربانیِ یکی از بزرگترین نسل کشی های قرن بیستم شده بود. جنگ جهانی اول [برای ایران] یک فاجعة سیاسی نیز بود. در طول همین جنگ بود که ایران استقلالش را از دست داد، و به مدت سی سال عملاً به مستعمرة بریتانیا تبدیل شد. پس از آن، ایالات متحده به قدرت مسلط در ایران تبدیل شد، و جای انگلیس را گرفت. در سال 1921، یک کودتای انگلیسی تقریباً به مدت شصت سال حکومت دیکتاتوری نظامی را بر مردم ایران مسلط ساخت. تلاش ایران برای خلاصی از این دیکتاتوری نظامی که از خارج بر آن تحمیل شده بود با یک کودتای دیگر در سال
ص:19
1953 (این بار با مشارکت انگلیس و آمریکا) ناکام ماند و ملت ایران بیست و پنج سال دیگر مجبور به تحمل حکومت دیکتاتوری شد. ایران تا انقلاب اسلامی 1979 استقلال خود را باز نیافت. درک تاریخ ایرانِ پس از جنگ، بدون شناخت دقیق رویدادهای این کشور در طول جنگ جهانی اول امکان پذیر نیست.
در گزارشی که هیأت نمایندگی ایران به تاریخ 6 دسامبر 1920 به مجمع عمومی اتحادیه ملل تسلیم کرد، آمده است: «در ابتدای جنگ 1918-1914، دولت ایران، که مشتاقانه خواهان ادامة سنت های تاریخی اش بود، رسماً اعلام بی طرفی کرد. ...ولی برغم بی طرفی اش، در طول این بلیة جهانی به میدان تاخت و تاز [قدرت ها] تبدیل شد. حاصلخیزترین ایالاتش در شمال و شمال شرق توسط قوای تُرک و روس چپاول، تقسیم و به آشوب کشیده شد. ویرانی های جنگ در سرتاسر خاک ایران از ماکو (در منتهی الیه شمالیِ ایالت آذربایجان) گرفته تا جنوبی ترین نقطه کشور گسترده است. شهرها و قصباتْ غارت و به آتش کشیده شدند، و صدها هزار نفر ناچار برای همیشه از خانه و کاشانه شان رخت سفر بستند، و از گرسنگی و سرما، دور از موطن خود طعمه مرگ شدند. در تهران، شهری با 500 هزار سکنه، قریب به 90 هزار نفر از قحطی نان جان باختند؛ چرا که مهاجمان محورهای مواصلاتی اصلی را قطع کرده بودند. همة دولت هایی که در طول جنگ [در ایران] بر سر کار بودند با مشکلات کمرشکنی مواجه شدند که ناشی از نقض بی طرفی ایران بود. ایالات حاصلخیز ایران- نظیر مازندران، گیلان، آذربایجان، همدان و کرمانشاه- که غذای مردم را تأمین می کردند و ذرت، برنج و سایر غلات در آنها به وفور کشت می شد، به دلیل کمبود نیروی کار و نبود امنیت محصولی تولید نکردند: قحطی، این بلای خانمانسوز، بر بخش اعظمی از کشور حکمفرما بود و ویرانی و مرگ می گستراند. کل خسارات مالیِ ناشی از نقض بی طرفی ایران بالغ بر 436،045،010 تومان یا تقریباً برابر با 4 میلیارد فرانک سوییس برآورد
ص:20
می شود. با تأثر و تألم فراوان باید گفت که میزان تلفات انسانی ایران نیز بسیار بالا بوده- یعنی از دست رفتن جان 300 هزار نفر- که با تیغ مهاجمان جان باختند.»(1)
هدف من در این کتاب شرح وقایع سیاسی و نظامی ایران در طول جنگ جهانی اول است. انتظار دارم این کتاب به همراه تحقیق دیگری که تحت عنوان قحطی بزرگ 1919-(2)1917 منتشر شده است، تا حدودی به روشن تر شدن هر چه بیشتر تاریخ ایران در طول جنگ جهانی اول کمک کند. اصلی ترین منبع من در نگارش این کتاب، اسناد وزارت امور خارجه آمریکاست که از طبقه بندی خارج شده اند. این اسناد منبعی غنی از اطلاعات را که قبلاً کسی از آنها استفاده نکرده است، در دسترس قرار می دهد. یک منبع مهم دیگر، تاریخ رسمی جنگ در بین النهرین در طول سال های 1914 تا 1918 است، که در چهار جلد در سال های 1927-1923 از سوی دولت بریتانیا منتشر شد. این چهار جلد، که شامل 2000 صفحه می شود، به قلم سرتیپ اف. جِی موبرلی بر اساس اسناد دولت بریتانیا نوشته شده است.(3) این کتاب اطلاعات زیادی دربارة عملیات
ص:21
نظامی بریتانیا در جنوب ایران، به ویژه در طول سال های 1915 تا 1916، و همچنین عملیات نظامی روس در ایران در سال های 1916 تا 1917، در بر دارد و شامل نقل قول های طولانی از اسناد اولیه است. به نظر می رسد که محققان از این منبع تاریخی غافل مانده اند. علاوه بر این، از خاطرات مقامات نظامی انگلیس که در طول جنگ جهانی اول در ایران خدمت کرده اند، و بلافاصله پس از جنگ خاطرات خود را به رشته تحریر درآوردند، استفاده کرده ام. گزارش شاهدان عینی که بلافاصله بعد از جنگ نوشته شده اند از جمله منابع اولیه و بی نهایت مفید هستند. از دو کتاب میروشنیکف که بر اساسِ اسناد روسی نوشته شده اند، نیز سود جسته ام. سعی من بر این بوده است که با استفاده از منابع آمریکایی، انگلیسی، روسی و ایرانی شرحی نسبتاً مفصل از تاریخ نظامی و سیاسی ایران در طول جنگ جهانی اول به خواننده ارایه بدهم. علاوه بر این، اطلاعات فراونی نیز در روزنامه های فارسی زبان آن دوران وجود دارد که به طور گسترده ای از آنها نیز استفاده کرده ام.
ایران که از دیرباز صحنة رقابت انگلیس و روس بود و در سال 1907 به «حوزه های نفوذ» بین این دو قدرت همسایه تقسیم شد، در سال 1914 یک دموکراسی نوپا به حساب می آمد. چنانکه در فصل دو نشان داده ام، ایران یک دموکراسی واقعی و سرزندة پارلمانی بود، که نجات خویش را در یک رژیم سلطنتی مشروطه و مجلس منتخب یافته بود. خواهیم دید که این یافته ها با دیدگاه رایجی که ایران را در آستانة جنگ جهانی اول کشوری ورشکسته و هرج و مرج زده معرفی می کند، کاملاً متفاوت است. فصل دو وضعیت سیاسی ایران را در آستانة جنگ جهانی اول توصیف می کند و نشان می دهد که ایرانی ها از انقلاب مشروطه و
ص:22
برقراری یک نظام مشروطه و مجلس منتخب برای خنثی کردن قرارداد 1907 انگلیس و ایران سود جسته و بدین ترتیب استقلال خود را حفظ کرده بودند. علاوه بر این، وزیرمختار آمریکا در ایران، چارلز ولز راسل،(1) دوستی واقعی و مفید برای دموکراسی ایران بود.
ایران از قربانیان اولیه تجاوز نظامی بود. در فصل سوم، تجاوز نظامی زودهنگام انگلیس و روس به ایرانِ بی طرف را توصیف کرده ام. فصل سوم شامل تاریخچه ای نسبتاً مفصل دربارة وقایع نظامی و سیاسی ایران از سپتامبر 1914 تا مه 1915 است. در طول این دوره، انگلیسی ها خوزستان، و روس ها تبریز را در اشغال خود داشتند. بدین ترتیب، زمینه برای توافق محرمانة مارس 1915 انگلیس و روسیه برای تقسیم مجدد ایران بین این دو قدرت آماده شده بود. پس از آن، هر دو قدرت برای تصاحب سهم خود از ایران دست به کار شدند. در فصل چهار، شرح مفصلی از تصرف شمال ایران در طول سال های 1915 تا 1917 توسط قوای روس ارایه داده ام. در فصل پنج، اشغال جنوب ایران، از جمله خوزستان، فارس، کرمان، بلوچستان و سیستان به دست قوای انگلیس در طول سال های 1918-1915 مفصلاً توصیف شده است. فصول 3 تا 5، که مطالب زیادی نیز دربارة عملیات نظامی ترک ها در تابستان 1916 در ایران دارد، شرح مفصلی از رویدادهای نظامی و سیاسی این دوره است که ایران را به صحنة نبرد ارتش های روس و عثمانی و انگلیس مبدل ساخته بود. با فرارسیدن بهار 1917، جنگ بین سپاهیان خارجی در ایران نیز فروکش کرد، و روسیه تسلطی بلامنازع بر حوزة تحت نفوذ خود در ایران داشت، که اتفاقاً اصفهان نیز جزو آن بود. چنانکه سایکس می نویسد، در بهار 1917، ایران عملاً بین انگلیس و روس تقسیم شده بود: با فرارسیدن ماه مارس 1917، که انقلاب روسیه شروع شد، روس و انگلیس عملاً ایران را بین خود تقسیم کرده بودند. ارتش روس مقاومت
ص:23
ایرانی ها را در هم شکسته بود، ولی این انگلیسی ها بودند که از ثمرة آن بهره مند شدند.
انقلاب روسیه اوضاع را کاملاً تغییر داد. ایرانی ها برای مدتی هر چند کوتاه احساس کردند که بالاخره از سلطة روس ها نجات یافته اند، و می توانند توان خود را صرف مقابله با تهدید انگلیس کنند. ولی آزادیِ تازه یافتة ایرانی ها عمر چندانی نداشت. درست همانگونه که انقلاب روسیه رقیب انگلیس در ایران را از میدان به در کرده بود، ورود آمریکا به جنگ در آوریل 1917 به نفع متفقین، انگلیس را قادر ساخت تا نیروها و نفوذش را در ایران و خاور نزدیک گسترش دهد. علاوه بر این، با خارج شدن روس از میدان و قرار گرفتن ترک ها در آستانة شکست، انگلیس به قدرت نظامی بلامنازع منطقه تبدیل شد. از اواسط سال 1917، انگلیسی ها خود را برای حمله و اشغال مناطقی از ایران که قبلاً در دست روس ها بود آماده می کردند. به دنبال انقلاب اکتبر در روسیه و روی کار آمدن بلشویک ها، قوای روس به سرعت از ایران عقب نشینی کردند.
فصل شش تأثیر انقلاب روسیه بر صحنة سیاست ایران را تشریح می کند. با ضعیف شدن ارتش روسیه در طول تابستان 1917 و خروج روس ها از خاک ایران در اواخر همان سال، و انتشار چندین بیانیة مودت آمیز از سوی دولت آمریکا، ظاهراً رویای آزادی مردم ایران رو به تحقق بود. با وجود این، شادی ایرانی ها چندان دوام نیافت: ایران که از چنگ خرس(1) جسته بود، حالا به کام شیر(2) افتاده بود. علاوه بر این، ایران خیلی زود گرفتار قحطی شد که بزرگترین مصیبت تاریخ معاصرش بود. فصل هشت به حملة بریتانیا و اشغال غرب، شرق و شمال ایران توسط قوای انگلیس می پردازد. هنوز روس ها پایشان را از خاک ایران بیرون نگذاشته بودند که انگلیس سپاهیانش را از بین النهرین به غرب، و از هند
ص:24
به شرق ایران گسیل داشت. انگلیس که قبلاً نیمة جنوبی ایران را به اشغال خود درآورده بود، در جولای 1918، کل ایران را تصرف کرد. در آذربایجان، انگلیسی ها شبه نظامیان مسیحی را مسلح و از آنها حمایت کردند، و بدین ترتیب عملاً کنترل این استان را نیز در دست گرفتند.
تاریخ ایران در جنگ جهانی اول را می توان به طور کلی به دو دورة متمایز تقسیم کرد. دورة اول از نوامبر 1914 شروع و به اواخر سال 1917 ختم می شود. در این دوره، ایران در اشغال روس و انگلیس بود: نیمة شمالی ایران در اشغال روس، و نیمة جنوبی آن در اشغال انگلیس. انقلاب روسیه در ماه مارس 1917 شروع شد، و از تابستان همان سال قوای روسی مستقر در ایران به تدریج از هم پاشیدند، و به دنبال پیروزی انقلاب بلشویکی در اکتبر 1917، در حال خروج از خاک ایران بودند. در اواخر همان سال (از 100 هزار سپاهی روس که شمال و غرب ایران را به اشغال درآورده بودند) فقط 2000 سپاهی در ایران باقی مانده بود. دورة دوم از ژانویة 1918 شروع می شود؛ یعنی زمانی که انگلیسی ها متصرفات روس را به اشغال خود درآوردند. مشخصاً، با فتح بین النهرین و اشغال بغداد در ماه مارس 1917، و عقب نشینی قوای روس از ایران، انگلیس به قدرت بلامنازع منطقه تبدیل شد، و در اوایل 1918 هجوم تمام عیار خود را به غرب، شمال و شرق ایران شروع کرد. با فرارسیدن تابستان 1918، قوای انگلیس خاک ایران را تماماً به اشغال نظامی خود درآورده بودند.
فصل نهم دربارة مقاومت جنگلی ها و شکست آنها به دست انگلیس است. در ایران که ارتش منظمی نداشت، بیشترین مقاومت در برابر نیروهای تجاوزگر از سوی جنگلی ها در شمال و عشایر قشقائی در جنوب صورت گرفت. نهضت جنگل به رهبری میرزا کوچک خان را باید یک نهضت آزادیبخش ملّی واقعی در ایران دانست که در منابع غربی مطلب زیادی دربارة آن یافت نمی شود. در فصل نهم به پیدایش این نهضت در سال 1912، و مقاومت اولیة آن در برابر روس ها در جنگ
ص:25
جهانی اول خواهیم پرداخت. به دنبال خروج روس ها از خاک ایران و حملة انگلیس در سال 1918، جنگلی ها در برابر پیشروی قوای انگلیسی به سوی خزر مقاومت کردند. ولی انگلیسی ها، با کمک باقی ماندة ارتش روسیة تزاری، توانستند جنگلی ها را پس از درگیری های متعدد شکست بدهند. اوج مقاومت جنگلی ها در بیستم جولای 1918 بود که به مقرّ قوای انگلیسی در رشت حمله کردند. این حمله شکست خورد، و تلفات سنگینی به جنگلی ها وارد شد. پس از آن انگلیسی ها به راحتی منطقة خزر را به اشغال خود درآوردند، تا اینکه جنگلی ها بار دیگر در سال 1920 جان گرفتند. آنها بدون اسلحه در مقابل نیروهای پرشمار انگلیسی که به هواپیما و خودرو زره پوش مجهز بودند، مقاومت کردند ولی شکست شان حتمی بود. فصل نهم را به نهضت جنگل و مقاومتش در برابر روس ها و سپس انگلیسی ها اختصاص داده ام. پس از خواندن این فصل خواهیم فهمید که چرا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، خیابان ها، مدارس و حتی کشتی ها را به افتخار رهبر جنگلی ها میرزا کوچک خان نامیدند. او در زمستان سال 1921 به هنگام فرار از دست قزاق های رضاخان در کوههای گیلان از سرما جان سپرد. فصل ده را به تلاش نیم بند ترکیه برای بیرون راندن انگلیسی ها از غرب ایران اختصاص داده ام. اگرچه پیشروی مختصر ترک ها به داخل آذربایجان در تابستان سال 1918 موفقیت آمیز نبود، ولی موجب هراس و فرار مسیحیان ارومیه شد. این تراژدی عظیم را، که طی آن «پناهندگان» مسیحی دست به قتل عام روستائیان و غارت قصبات ایران زدند، در فصل یازده شرح داده ام. ترک ها تسلط چندانی بر آذربایجان نداشتند و با تحمل شکست های نظامی در سرزمین فلسطین و بین النهرین، در اکتبر سال 1918 مجبور به عقب نشینی از خاک ایران شدند.
انگلیسی ها پس از اشغال نظامی ایران در جولای 1918 مشغول محکم کردن جای پای خود در کشور شدند، که بخش عمده اش سلطه بر دولت ایران بود. این نقشه با ساقط کردن کابینة شدیداً ضد انگلیسی
ص:26
صمصام السلطنه، و انتصاب وثوق الدوله به ریاست کابینه در اوایل اگوست 1918 عملی شد. در فصل یازدهم توضیح داده ام که این نقشه چگونه- با استفاده از رشوه و اعمال فشار- تحقق یافت. تلاش های مختلفی نیز که از سوی ایرانی ها برای پایین کشیدن کابینة وثوق الدوله انجام شد، در این فصل تشریح شده است. با وجود این، به لطف حمایت های نظامی، سیاسی، و مالی انگلیس موقعیت کابینه وثوق «تزلزل ناپذیر» بود. انگلیسی ها سپس به دنبال تحمیل قرارداد انگلیس و ایران در 9 اگوست 1919 افتادند، که به موجب آن ایران رسماً به کشور تحت الحمایة انگلیس مبدل می شد. ایران در سال 1918 کاملاً- چه از لحاظ نظامی و چه سیاسی- در دست انگلیسی ها بود و به مدت سی سال عملاً به یکی از مستعمرات انگلیس تبدیل شد.
با تشکیل کنفرانس صلح ورسای در اوایل سال 1919، ایرانی ها بسیار امیدوار بودند که بتوانند با کمک آمریکا در آن شرکت، و بابت ویرانی ها و خساراتی که از طرفین درگیر در جنگ متحمل شده بودند غرامت دریافت کنند. فصل دوازدهم به اعزام یک هیأت دیپلماتیک ایرانی به ورسای و ضایع شدن کامل حقوق حقه ایران با ارایة سندی مضحک دربارة دعاوی و تظلمات ایران از سوی این هیأت می پردازد. در این فصل روشن می کنم که تصویر کاملاً تحریف شده ای که از رویدادهای نظامی و سیاسی ایران در این سند ارایه شد، از جمله عدم اشاره به حملات نظامی انگلیس و یا حتی ذکر نام تفنگداران [پلیس] جنوب ایران، دعاوی مرزی مطلقاً مضحکی که وسعت ایران را دو برابر می کرد، و در عین حال غافل ماندن از ادعای مشروع مالکیت ایران بر جزایر خلیج فارس، تحریف بدبختی های مردم ایران، و اظهارات غالباً غلط انداز و کاملاً بی اساس، برای آن بود که حقوق حقه ایران را ضایع کند؛ ضمن اینکه کاملاً روشن است که پنهان کاری دربارة رویدادهای هولناکی که در طول جنگ جهانی اول در ایران رخ داد- به ویژه قحطی سال های 1917 تا 1919- از همان موقع شروع شده بود. دولتِ وثوق الدوله با وفاداری
ص:27
کامل، به قدرت هایی که آن را بر سر کار آورده و حمایتش می کردند، خدمت کرد. چیزی از کنفرانس صلح عاید ایران نشد: ایران هم در جنگ بازنده بود و هم در صلح.
فصل آخر دربارة تلفات انسانی ایران در طول جنگ جهانی اول است. بدون شک ایران بزرگترین قربانی جنگ جهانی اول بود. در این فصل نشان خواهم داد که بین 10 تا 13 میلیون ایرانی در طول این جنگ بر اثر قحطی و بیماری جان باختند؛ فاجعه ای که ابعاد غیرقابل تصوری داشت و شاید بزرگترین نسل کشی قرن بیستم بود. با وجود این تاریخ ایران در جنگ جهانی اول عملاً ناشناخته باقی مانده است. امیدوارم که این کتاب به همراه کتاب قحطی بزرگ 1919-1917 به روشن شدن گوشه ای از این تاریخ کمک کند.
ص:28
در کتاب های تاریخ معمولاً تصویر تیره و تاری از وضعیت سیاسی و مالی ایران در آستانة جنگ جهانی اول ترسیم می شود. مثلاً، سایکس در پایان فصلِ «شکست مشروطه» در کتابش می نویسد: «در ظرف هفت سالی که بین امضای قرارداد انگلیس و روس و شروع جنگ بزرگ فاصله بود، ایران وضع اسفناکی داشت. روسیه همچون قدرتی غارتگر به بهانه های مختلف مدام در ایران مداخله می کرد، و یا برای دخالت بیشتر بهانه می تراشید.»(1) چهل سال بعد نیز مورّخ روس، میروشنیکف، که خود از منتقدان سرسخت سایکس و تاریخ نگاریِ انگلیسی ها بود، نظرات مشابهی داشت: «در آستانة جنگ، ایران رسماً یک کشور مستقل بود، و
ص:29
حکومت مشروطه سلطنتی داشت. انقلاب ایران بخش های عظیمی از مردم را به عرصة فعالیت های سیاسی کشاند، ولی نتیجه اش مشروطیتی ناقص به تقلید از نمونه های غربی، و تشکیل پارلمانی به نام مجلس بود.» او اضافه می کند: «در رأس حکومت، آخرین نمایندة سلسلة منقرض شدة قاجار، سلطان کم سن وسال و ضعیف النفس، احمد شاه قرار داشت. دولت مرکزی در بخش عمده ای از مملکت، علی الخصوص در ایالات دورافتاده، قدرت چندانی نداشت... دولت ایران از لحاظ سیاسی و اقتصادی بی نهایت ناتوان بود. ...در حقیقت، از حاکمیت و استقلال ایران اسمی بیش باقی نمانده، و فقط تضاد منافع انگلیس و روس بود که نمی گذاشت این کشور به یک مستعمرة واقعی مبدل شود. معذلک، قرارداد 1907 به وضوح نشان داد که دیری نخواهد پایید که تقسیم ایران بین انگلیس و روس، شکل نهایی و قطعی تری به خود بگیرد. جنگ جهانی اول وقتی شروع شد که ایران در این وضع فلاکت بار به سر می برد.»(1) چنین نظراتی در کتب تاریخ کم نیست.(2) ولی چنانکه در این فصل نشان خواهم داد، مشروطة سلطنتی ایران یک نظام سرزنده و خوش بنیه بود و ادعای شکست آن، از خصومت انگلیس و روس با یک حکومت دموکراتیک و پارلمانی در ایران سرچشمه می گرفت. در حقیقت، ایران در سال 1914 یک دموکراسی پویا بود. انتخابات مجلس سوم در سال 1914 انتخاباتی آزاد و دموکراتیک بود، و شمار زیادی از رأی دهندگان با شور و هیجان به پای صندوق های رأی رفتند. هرج و مرجی که متعاقب آن بر کشور حکمفرما شد نتیجة تجاوز نظامی خارجیان، و خفقان مالی ایران توسط انگلیس و روس بود. همین انگلیس بود که «حکومت خودسرانه» و دیکتاتوری نظامی رضا شاه پهلوی را بر
ص:30
مردم ایران تحمیل و پایه های آن را مستحکم کرد.(1)
با وجود این، تصویر بسیار متفاوتی از اوضاع ایران در گزارش های دیپلماتیک سفارت آمریکا در تهران ترسیم شده است. این گزارش ها حکایت از آن دارد که قرارداد انگلیس و روس شکست خورده، و در سال 1912 عملاً کاغذپاره ای بیش نبود. در عین حال، ایران از طریق حکومت پارلمانی و نظام مشروطه اش برای تضمین نجات و استقلال خود می کوشید. علاوه بر این، تشکیل ژاندارمری ایران تحت نظر سوئدی ها و به همت افسران ایرانی وزنة تعادلی در برابر قوای قزاق به فرماندهی روس ها ایجاد کرده بود. اقدامات ژاندارمری ایران در جنوب کشور در بهار 1914 نشان داد که دست دولت ایران حتی به دورافتاده ترین نقاط مملکت هم می رسد. پس از پنج سال ناآرامی و جنگ داخلی متناوب بر سر مشروطه، و ضرب الاجل ها و «یادداشت های دیپلماتیک» انگلیس و روس، از جمله خواست آنها برای اخراج مورگان شوستر، مستشار مالی آمریکایی، ایران در اواخر سال 1912 به آرامشی نسبی رسید. دموکراسی نوپای ایران بالاخره می توانست در این آرامش نسبی به جلو گام بردارد. چارلز ولز راسل، وزیرمختار آمریکا در تهران، در جمع بندی اش از اوضاع سیاسی و اقتصادی ایران در اوایل سال 1913، می نویسد: «همین چند وقت پیش از یک ناظر خارجی، که تقریباً دو سال را در ایران گذرانده، شنیدم که ایران در بهترین شرایطی است که او در طول مدت اقامتش در این کشور شاهد بوده است.»(2) یکی از وزرای انگلیس نیز در مجلس عوامِ این کشور نظر مشابهی دربارة ایران ابراز کرده بود. راسل به نقل از رویترز نیوز، چاپ تهران در تاریخ 16 فوریه 1913، دربارة اظهارات این وزیر می نویسد: «موضوع صحبت
ص:31
[اَکلند](1) عبارت است از: امتیازات خط آهن؛ کابینة [علاءالسلطنه]، که نسبت به اسلافش خیلی بیشتر به فکر رفاه مردم است؛ جاده های جنوب مملکت، که دولت بریتانیا اصلاً قصد ندارد مسئولیت تأمین امنیت آنها را از دست دولت ایران و ژاندارمری سوئدی خارج کند؛ قوای روس که، به اعتقاد آقای اَکلند، مقامات روسیه پس از حصول اطمینان از استقرار دولت ایران و توانایی اش در برقراری نظم واقعاً مشتاق خروج شان از ایران هستند؛ و بالاخره مجلس، که اَکلند امیدوار است خیلی زود دوباره کارش را شروع کند. اَکلند به طور کلی می گوید که: «وضعیت جاری مملکت در سایة دولت جدید حتی درخشان تر و باثبات تر از رژیمی به نظر می رسد که تحت نظر آقای شوستر کار می کرد.»» راسل در خاتمه می نویسد: «از نظر من، این مهمترین اظهاراتی است که طی چندین ماه گذشته از یک منبع انگلیسی دربارة ایران می شنویم. دلیلی نمی بینم که این نظرات را نمایندة نظرات دولت بریتانیا در اینجا و لندن ندانم.»(2) راسل بر این نکته تأکید می کند که از زمان ورودش به ایران در سال 1910 اوضاع بسیار بهبود یافته است: «وضع کلی ایرانی ها از لحاظ تجربه و آگاهی سیاسی بسیار پیشرفت کرده است.» از نظر راسل، شوق محسوس ایرانی ها برای گشایش مجدد مجلس بی شک نشانة آگاهی سیاسی آنها بود. راسل برای نشان دادن خواست عمومی مردم برای بازگشایی مجلس به صحبت های خصوصی اش با عین الدوله، وزیر داخلة ایران، اشاره می کند؛ جالب اینکه عین الدوله به راسل گفته بود که به اعتقاد او انگلیسی ها برخلافِ تمایل ظاهری شان به بازگشایی مجلس باطناً با تشکیل آن مخالفند.(3)
تصویری که معمولاً از ایران در آستانة جنگ جهانی اول ترسیم می شود، یک کشور ورشکسته را نشان می دهد که زیرِ بار دیون عظیم
ص:32
خارجی کمر خم کرده است. میروشنیکف مدعی است که: «در آغاز جنگ، قروض دولت ایران بالغ بر حدود 7 میلیون لیره بود، و پرداخت بهرة وام های خارجی یک سومِ کل درآمدهای سالیانة مملکت را می بلعید. انگلیس و روس عمده ترین طلبکاران ایران بودند، و موقعیت اقتصادی مستحکمی در این کشور داشتند... در چنین اوضاع و احوالی، انگلیس و روس در واقع حیات سیاسی و اقتصادی ایران را در دست داشتند.»(1) اما واقعیت این است که بدهی های خارجی ایران چندان هم قابل توجه نبود: با توجه به اینکه ایران بین 15 تا 20 میلیون نفر جمعیت داشت، سرانة بدهی خارجی ایران صرفاً 2 تا 3 دلار بیشتر نبود. بنابراین بدهی خارجی ایران تنها معادل بخش کوچکی از درآمد ملّی آن به حساب می آمد. حتی در پایان جنگ جهانی اول، و برغم اینکه انگلیس از پرداخت درآمدهای نفتی ایران امتناع می کرد، دیون خارجی ایران چندان قابل اعتنا نبود، چنانکه کالدول(2) با اذعان به این مطلب می نویسد: «با وجود این، بدهی خارجی ایران چندان زیاد نیست، و با یک مدیریت سالم و کارآمد، نباید مشکلی در ایجاد یک وضعیت مالی بسیار رضایت بخش در ایران طی چند سال آینده وجود داشته باشد.»(3)
با کشف نفت در جنوب ایران، توجه آمریکا نیز به این کشور بسیار بیشتر شد. اعزام شوستر به ایران در سال 1911 از اولین طرح های جدّی آمریکا در ایران به حساب می آمد. ولی، به نظر میروشنیکف، آمریکا خیلی دیر به فکر افتاده بود، و مخالفت روس ها و انگلیسی ها طرح آمریکا را با شکست مواجه ساخت.(4) راسل تأسف می خورد که چرا وقتی قدرت های
ص:33
اروپایی برای ورود به ایران شتاب می کنند، آمریکا، «قدرتمندترین کشور جهان،» کاملاً از امکانات اقتصادی و مالی ایران بی بهره مانده است. راسل در گزارشی که به مناسبت ورود مورگان شوستر و هیأت مستشاران مالی آمریکایی به ایران تهیه کرد، از کشورش خواست که علاقة بیشتری به ایران نشان بدهد: «حتی تصورش را هم نمی کنم که چگونه مقاماتِ کم و بیش آگاهِ وزارت امور خارجه و دولت مان بتوانند کشوری به وسعت مجموع کشورهای فرانسه، اتریش و آلمان را درخور توجه چندانی ندانند.»(1)
گزارش 7 اگوست 1913 راسل کاملاً روشن می کند که توجه آمریکا به ایران رو به افزایش بود. انگلیس و روس در سال 1912 شوستر و هیأت مستشاران مالی آمریکایی را مجبور به خروج از ایران کرده بودند و بدین ترتیب ضربة سختی به حیثیت آمریکایی ها وارد آمده بود.
راسل آرام و بی صدا دست به کار اعادة حیثیت آمریکا شد. او می نویسد: «تا مدتی پس از آنکه سایر مستشاران مالی آمریکایی، به استثنای یک نفر شان که همان موقع دلیلش را در گزارش هایم توضیح دادم، تصمیم به خروج از ایران گرفتند و این کشور را ترک کردند، سفارت های دیگر خیلی راحت اعتبار و حیثیت آمریکا را زیر سئوال می بردند، و ایرانی ها هم که دیگر امیدشان به باد رفته بود به ورطة حیرت و یأس از آینده افتادند. چنانکه اغلب خاطرنشان کرد ه ام، من تنها کسی بودم که مأیوس نشدم، هر چند از چشم اندازی که پیش رویم بود و یا آنچه ناچار شاهدش بودم، رضایتی نداشتم.» او سپس توضیح می دهد که شاهد چه چیزی بوده است: «پُستی که من دارم، یک پُست عادی و معمولی نیست، زیرا همیشه باید بجای یک دولت، سه دولت را مد نظر داشته باشم، تازه اگر نخواهم نامی از دوستانشان ببرم. باید از روش های نسبتاً غیرمتعارف و واسطه های فراوان برای کسب اطلاعات، و کنترل و
ص:34
یا جلوگیری از اقدامات دولتی استفاده کنم. ...وقتی به اینجا آمدم و اوضاع را دیدم، واقعاً از اینکه بتوانم به حال آمریکایی ها و ایرانی ها مفید باشم مأیوس شدم؛ ولی اینطور نبود.» راسل آنچه را دیده بود توصیف می کند: «من آرام و بی سر و صدا 2 یا 3 هدف برای خودم مشخص کردم. اعاده و افزایش حیثیت و اعتبار آمریکا. احیای مجلس، و به تبع آن زنده کردن امید ایرانی ها. مصون نگاه داشتن ایرانی ها از خصومت روس ها که به واسطة مستشاران مالی ایجاد شده بود، از طریق ابراز وفاداری به دوستی دیرینة کشورمان با روسیه، و دوستی شخصی ام با روس ها به هر نحو ممکن.»(1)
چنانکه از حکایت های زیر برمی آید، احتمالاً راسل محبوب ترین فرستادة آمریکایی ها در ایران بود. راسل در گزارشی با عنوان «لطف و مرحمت ایرانی ها»، مورخ 19 مه 1913، می نویسد: «به طور خصوصی به همسر و دخترم اطلاع داده اند که دولت شاهنشاهی ایران قصد دارد به هر یک از آنها مدال یا نشان برلیانی به شکل ستاره اعطا کند. با توجه به سیاست های کلی دولت آمریکا، بهتر دیدم که [دولت ایران] را از عملی کردن این نیّت مودت آمیزش منصرف کنم.» او اضافه می کند: «اخیراً که دخترم با شاه و برادر و عموی جوانش تنیس بازی می کرد، شاه با بزرگواری خواسته بود تا یک نسخه از شعرم را که عنوان فارسی اش «آرامش ایرانی» است، به او بدهم.» راسل سپس اطلاع می دهد: «دیروز، شاه یک نسخه شاهنامة فردوسی، که ایلیاد ایرانی هاست، به امضای شخص خودش، برایم فرستاد. نامه ای از معین الوزاره، رییس کابینه، هم به پیوست شاهنامه بود. او نوشته بود که شاهنشاه از اینکه مملکتش «طبع شاعرانة یک دیپلمات خارجیِ برجسته را، که احساسات مودت آمیزش نسبت به مملکت ایران کاملاً عیان و قابل ستایش است، برانگیخته» بسیار خوشحال است.»(2) در تاریخ 19 آوریل
ص:35
1914، راسل به دولت ایران اطلاع داد که باید به کشورش بازگردد، و جان ال. کالدول، از فورت اسکاتِ ایالت کانزاس، که یک حقوقدان، سناتور، و مردی فرهیخته است، جانشین او خواهد شد. پاسخ معین الوزاره به یادداشت ارسالی راسل یک ساعت هم طول نکشید. او نوشته بود: «وزیرمختار عزیز، خبر عزیمت شما همچون پُتکی بر سرم فرود آمد، و نمی توانم تأسف قلبی ام را از رفتن تان ابراز نکنم. شما در طول اقامت نسبتاً طولانی تان در ایران، با منش دوست داشتنی و نگرش شفقت آمیز، و مهمتر از همه خوش بینی تان، چنان در دل ما ایرانی ها جا باز کرده اید که رفتن تان از تهران واقعاً موجب تألم خاطر خواهد بود.»(1) عزیمت راسل برای مبلغان مسیحی آمریکایی در ایران نیز موجب تأسف بود. دکتر جوزف دبلیو. کوک،(2) پزشک و مبلغ مسیحی در ایران، در تاریخ 20 مه 1914 به رونالد اسپی یر(3) در نیویورک نامه ای نوشت و از او خواست تا رییس جمهور آمریکا را در جریان این امر قرار دهد. نسخه ای از نامة کوک برای رییس جمهور ویلسن و وزیر امور خارجه، برایان، فرستاده شد. بخشی از این نامه چنین بود:
دولت
ایران هنوز پاسخی به نامه یا تقاضای قبولِ نامزد جدید [کالدول] نداده است. تا آنجا که می دانم، کابینه خواهان آن است که آقای راسل در پُست خود ابقا شود؛ زیرا او بهترین دوستی است که ایران تا به امروز داشته. شکی نیست که وی بهترین دوستی است که ما [میسیونرهای آمریکایی] داریم- او به هر طریقِ ممکن به ما کمک می کند و کارمان را پیش می برد. پیشرفت و امیدهای ایران با پیشرفت و موفقیت ما گره خورده است- ولی تا حدود زیادی به ما و نفوذ ما بستگی دارد.
به گمان من، احضار آقای راسل ضربه ای سهمگین به ایران و، بدون شک، به کار ما خواهد بود. تا آنجا که می دانم، هیچوقت دوستی
ص:36
بهتر و واقعی تر از او نداشته ایم- او به نحوی که هیچ وزیرمختار دیگری نتوانسته، ما را به بانفوذترین رجال ایرانی مرتبط می سازد. در حالی که کشورهای دیگر مشغول دسیسه چینی در ایران هستند، آقای راسل دارد به ایران کمک می کند و با استفاده از نفوذش کار ما را گسترش می دهد.
امیدوارم که رییس جمهور و آقای برایان وضعیت کنونی را درک کنند و اجازه بدهند که آقای راسل کمافی السابق به ایران و ما کمک کند. اگر هنوز خیلی دیر نشده است، و اگر فکر می کنید که امکان آن را دارید، تقاضا دارم که این حقایق را به عرض رییس جمهور برسانید. آقای راسل را تنها وزیرمختاری می شناسند که مایل است و می خواهد که به ایران کمک کند- او بهترین و خوش بین ترین دوستی است که ایران دارد.(1)
راسل در گزارشی مورخ 11 مه 1910 اطلاعاتی دربارة تعداد روزنامه های تهران و جمعیت این شهر ارایه می دهد: «طبق شمارش یکی از کارمندان ایرانی مان هشت روزنامه در تهران منتشر می شود. من کم و بیش با ظاهراً مهمترین شان، که شاید تنها روزنامه های مهم هم باشند، آشنا هستم. این روزنامه ها عبارتند از مجلس، ایرانِ نو، و وقت. از آنجایی که اینجا رسم است یک نفر برای بقیه روزنامه بخواند، اگر از هر نوعش هشت تا هم باشد، جمعیت شهر نباید خیلی با برآوردهایی که می شود (بین 350 تا 400 هزار) تفاوتی داشته باشد.»(2) راسل در گزارش 18 مارس 1912 خود از بهبود وضعیت اقلیت های مذهبی خبر می دهد: «امروز مجلس با سرشماری نفوس، صنایع و غیره در ایران موافقت کرد. مردم از وضع
ص:37
مالیات سرانه و یا چیزی شبیه به آن می ترسیدند و به همین دلیل با سرشماری مخالف بودند. ولی طی چند سال اخیر افکار مردم تغییر کرده است. مثلاً تا همین پنج سال پیش می گفتند که کلیمی ها حق ندارند سوار درشکه شوند و اگر آنها را می دیدند از درشکه پایین می کشیدند. حالا یک نمایندة کلیمی در مجلس داریم. تا دو سال پیش، پیروان یک فرقه مذهبی که پیامبرش قرار است از آمریکا دیدار کند، یعنی بهایی ها، حتی می ترسیدند بهایی بودنشان را افشا کنند. همین چند ماه پیش بود که یک گردهم آیی کم و بیش عمومی در یکی از باغ های اطراف تهران برگزار کردند. در طول چند سال گذشته، مسلمان ها بیشتر ملاحظة حالِ ارمنی ها را می کنند. زرتشتی ها هم از این تغییر فکر بی نصیب نبوده اند.»(1)
در دسامبر 1912، راسل دربارة خواست عمومی مردم برای برگزاری انتخابات مجلس سوم، و تمایل دولت به تشکیل مجلس گزارش می دهد: «روزنامه محلی، برغم سانسور، در سرمقاله اش نوشته است که، برای مدتی مسئله اصلی صلح بود، ولی حالا که بعد از نزاعی طولانی صلح برقرار شده است، دولت باید با پیروی از قانون اساسی خود را قدرتمند کند، که ظاهراً به معنای انتخابات [مجلس] است.» راسل اضافه می کند که با توجه به سانسور مطبوعات، «این سرمقاله ظاهراً نشان می دهد که دولت سانسور گر دارد به انتخابات فکر می کند.»(2)
در اواخر سال 1912، روسیه اعلام کرده بود که از برگزاری انتخابات حمایت می کند. تایمز لندن هم نوشته بود که «از نقطه نظر روس ها، هیچ دلیلی وجود ندارد که ایرانی ها نتوانند نمایندگان مجلس شان را انتخاب کنند، که در کنار مجلس سنا و غیره می تواند خیلی هم خوب باشد. ظاهراً ایرانی ها دوست دارند مجلس سنا هم داشته باشند.»(3) در ژانویه 1913، صمصام السلطنه از ریاست کابینه کنار رفت و علاءالسلطنه به
ص:38
جای او منصوب شد. راسل بعد از شرح ترکیب کابینه، این نظرات بسیار مهم را ایراد می کند: «از آن موقع که به اینجا آمده ام تا بحال هیچوقت هر 9 وزیر کابینه سر پُست هایشان نبوده اند، و هیچوقت کابینه ای به این قدرت در ایران بر سر کار نبوده است، البته به شرطی که بتواند عناصر قدرتمندش را با یکدیگر در آشتی نگاه دارد.» او اضافه می کند: «دلیلی ندارد که منتظر نزاع و درگیری باشیم؛ تشکیل چنین کابینه ای را خوش یُمن ترین اتفاقی می دانم که برای ایران افتاده است.»(1) این شایعه بر سر زبان ها افتاده بود که دولت ایران نیز خواهان بازگشایی مجلس است، زیرا قصد دارد وام بزرگی بگیرد که طبق قانون اساسی به تصویب مجلس نیاز داشت.(2)
با وجود این، با فرا رسیدن آوریل 1913 هنوز هیچ نشانه ای از برگزاری انتخابات نبود. راسل مخالفت انگلیس را دلیل این تأخیر می دانست. در اواخر ژوئن 1913، انگلیسی ها به وضوح با انتخابات مخالفت می کردند. راسل گزارش می دهد که روزنامة تایمز در شمارة 17 ژوئن خود با انتخابات مخالفت کرده بود: «[روزنامة تایمز] در سرمقاله ای دربارة آخرین گزارش نامة رسمی ایران، معجونی از به قول خودش حقایق مطلوب و نامطلوب ارایه داده، با انتخابات مجلس مخالفت کرده، و می گوید که گمرکات جنوب افزایش یافته، و الی آخر.» راسل سپس اظهار عقیده می کند که: «این دست مقالات ظاهراً هم برای خودی ها و هم برای غیرخودی ها نوشته می شود؛ ولی به نظر می رسد که مقاله فوق به وضوح نگرش کنونی وزارت خارجه انگلیس را نسبت به ایران و آمال و آرزوهایش بیان می کند.» او می نویسد: «واقعاً معلوم نیست که این چه تأثیری بر تلاش های کنونی برای بازگشایی مجلس خواهد داشت.»(3) راسل در گزارشی به تفصیل دربارة گزارش مخالفت های انگلیس با
ص:39
انتخابات مجلس می نویسد: «انگلیسی ها به طور غیرعلنی ولی مدام با مجلس مخالفت می کنند، چه مستقیم و چه از طریق مونارد(1) (نگاهی به شمارة 17 ژوئن تایمز لندن بیندازید)؛ ولی به نظر نمی رسد که روس ها مخالفتی داشته باشند، و ایرانی های وطن پرست توانسته اند انگلیس را به اکراه به موافقت با انتخابات مجلس وادار کنند... جالب اینجاست که بسیاری از عناصرِ به اصطلاح مرتجع هم برای برگزاری انتخابات مجلس فشار آورده اند، که شاید به خاطر اهداف شخصی شان بوده و یا از روی عشق به استقلال ایران، که به هر حال همگی در داشتن این حس مشترک هستند.»(2) راسل در جولای 1913 گزارش می دهد که: «شایعات مربوط به برگزاری انتخابات ادامه دارد، و یا شاید بهتر باشد بگویم قوت بیشتری گرفته است.»(3) راسل 9 روز بعد می نویسد: «روزنامة نیمه رسمی آفتاب نظام نامة اصلاح شدة انتخابات را به چاپ رسانده و فهرستی از محل های رأی گیری در کل ایران را منتشر ساخته است، ولی هنوز دستور برگزاری انتخابات صادر نشده است.»(4) چند روز بعد، راسل اضافه می کند: «با اینکه همه مقدمات برای انتخابات فراهم شده، ولی هنوز دستوری صادر نشده است.» او نتیجه می گیرد: «با کنار هم گذاشتن این حقایق و برخی حقایق دیگر این شبهه پیش می آید که مبادا مداخلة خارجی در کار باشد؛ ولی به گمان من هنوز برای اینکه نتیجه بگیریم انتخابات برگزار نمی شود خیلی زود است.»(5) سه روز بعد: «شایعاتِ مربوط به انتخابات به قوت خود باقی است... اینطور دربارة انتخابات صحبت می کنم مبادا که گزارش های قبلی ام این شبهه را ایجاد کرده باشد که قرار نیست انتخاباتی برگزار شود. به نظر نمی رسد که انتخابات به این
ص:40
زودی ها برگزار شود،
ولی هنوز اطمینان نیافته ام که از برگزاری آن خودداری خواهد شد.»(1)
اعلام برگزاری انتخابات که همه از مدت ها پیش منتظرش بودند بالاخره در 1 اگوست 1913 منتشر شد.(2) راسل دربارة توجه شدید مردم به انتخابات می نویسد: «مردم تهران خیلی به انتخابات علاقه نشان می دهند... حالا که روند برگزاری انتخابات واقعاً در جریان است، شور و شوق مردم هم دقیقاً همانطور است که انتظار می رفت.»(3) مقدمات کار خیلی خوب پیش می رفت: «کمیسیون یا کمیته ای که برای نظارت بر انتخابات تهران تعیین شده است دارد ترتیب جزئیات کار را می دهد.»(4) یک هفته بعد: «تعیین جزئیات کار و بحث بر سر نامزدهای نمایندگی در مجلس با شور و حرارت بسیار در حال انجام است.» راسل در اکتبر 1913 از شایعاتی در مطبوعات تهران خبر می دهد که طبق آن به دستور نایب السلطنه برگزاری انتخابات به عقب افتاده است. او اضافه می کند: «ظاهراً شایعات مشابهی به تایمز لندن هم رسیده است. ولی به احتمال قوی این شایعات بی پایه و اساس است.»(5) البته بعداً معلوم شد که چندان هم بی پایه و اساس نبوده اند. روزنامة َلمپارسیال(6) در شمارة 21 اکتبر خود به تعلیق انتخابات و دلایل آن اشاره می کند. ظاهراً دلیلش آن بود که مردم آذربایجان با ارسال تلگرام هایی اعلام کرده بودند که نه مجلس می خواهند و نه مشروطه.(7) با وجود این، روزنامة لَمپارسیال در شمارة
ص:41
بعد خود نوشت که «موانع موجود در تبریز برطرف شده است.» این موضوع راسل را بر آن داشت تا در گزارشش بنویسد: «اگر اینطور باشد، گفتة نایب السلطنه که دولت روس به او اطمینان داده است که با انتخابات مخالفت نخواهد کرد، تأیید می شود.»(1)
تأخیر در برگزاری انتخابات موجب اعتراضات عمومی شده بود. راسل گزارش می دهد: «روزنامه های تهران، عُلما و بازاریان دارند به خاطر انتخاباتْ نایب السلطنه را بمباران می کنند.» او توضیح می دهد: «به نظر می رسد که دیگر کاسة صبرشان دارد لبریز می شود، و اگر، چنانکه بعضی ها می گویند، نایب السلطنه انتخابات را به تعویق انداخته تا از نظر خودش آن را بهتر کند، مردم را بیشتر رنجانده است تا اینکه نظر آنها را جلب کند. ...آنطور که فهمیده ام، بازاری ها و عُلما در نامة منتشر نشده ای خطاب به او نسبتاً به صراحت گفته اند که مردم می خواهند به ایران بیاید که به آنها کمک کند، نه اینکه جلوی انتخابات را بگیرد، و اینکه اگر قصد کمک ندارد، آنها هم نمی خواهند که نایب السلطنه باشد.» راسل سپس دربارة آزادی تازة مطبوعات می نویسد: «تقریباً همة روزنامه ها الآن حرف شان را رک و صریح می زنند، که اگر یک یا دو سال پیش بود حتماً درشان را تخته می کردند. همین دو سال پیش بود که مدیر یکی از این روزنامه ها را به خاطر اینکه دربارة سپهدار «آزادی بیان» به خرج داده بود به باکو تبعید کردند.»(2) یک هفته بعد: «به نظر می رسد که مسئله انتخابات به مرحله ای رسیده است که مردم ملتهب شده و صدای تهدیدشان
ص:42
درآمده است، و عین الدوله و نایب السلطنه هم هر یک تقصیر را به گردن
دیگری می اندازند.» او اضافه می کند: «عین الدوله در حضور جمعی از بازاری ها و دیگران به نایب السلطنه اصرار کرد که دستور برگزاری فوری انتخابات را بدهد، و نایب السلطنه هم مجبور شد دستور را صادر کند. با وجود این، باز هم ممکن است که انتخابات به تعویق بیفتد.»(1)
راسل در گزارش 5 ژانویه 1914 خود می نویسد: «تا حالا که از قرار معلوم هنوز دارند مقدمات انتخابات را می چینند، و ثبت نام هم از روز هشتم همین ماه شروع می شود.»(2) راسل در 12 ژانویه خبر می دهد: «سه یا چهار روز است که انتخابات، یا بهتر بگویم ثبت نام برای انتخابِ نمایندگان مجلس سوم در تهران ادامه دارد؛ و گویا رأی گیری تا 22 همین ماه تمام می شود، و بعد از پنج روزی که [طبق تقویم] در ایران ایام عزاداری است، نتایج مشخص یا اعلام خواهد شد.»(3) روزنامة لمپارسیال در شمارة 14 ژانویه اش خبر داد که «چند نفر به خاطر خریدن تعرفه های انتخاباتی دستگیر شده اند. احتمالاً کارِ کسانی است که با رژیم مشروطه مخالفند. اشاره ای هم به مسئله مجازات این افراد شده است.» (4) راسل در 29 ژانویه گزارش می دهد که ثبت نام ها خیلی بیشتر از انتظار بوده است.(5) او در گزارش 5 فوریه 1914 خبر می دهد: «نتایج انتخابات هنوز اعلام نشده است. انتخابات آرام و با حضور گسترده رأی دهندگان انجام شد.»(6)
ص:43
راسل در 9 فوریه از نتایج شمارش آراء و نامزدهای حائز اکثریت آرا
خبر داد: «هیچکدام از نامزدهایی که بیشترین رأی را آورده اند جزو رادیکال ها یا افراطیون نیستند، چرا که نه دموکرات ها و نه میانه روها مایل به داشتن مجلسی افراط گرا نبودند.»(1) روس ها علی الظاهر از نتیجة انتخابات راضی بودند. کمی بعد از شروع شمارش آراء در تهران، وزیرمختار جدید روسیه در ایران حمایتش را از [نتایج] انتخابات اعلام کرد. راسل گزارش می دهد: «در تایمز لندنِ دهم همین ماه یک مصاحبة واقعی و دقیق با وزیرمختار جدید روسیه به چاپ رسیده است، که او در حمایت از نظام مشروطه ایران صحبت کرده و حرف های خوبی دربارة ایران زده است. بخصوص حرف هایش دربارة انتخابات، و مشخصاً انتخابات تبریز، خیلی جالب است.»(2)
با پایان انتخابات در تهران، راسل مملو از حس خوش بینی نسبت به آیندة دموکراسی پارلمانی در ایران بود: «باید بگویم که اطلاعات محرمانه و غیرمحرمانه ای که دربارة ایران و حکومت مشروطه دارم به طور کلی با هم همخوانی دارند. برگزاری انتخابات در ایالات و ولایات، به ویژه تبریز (آذربایجان)، حتمی به نظر می رسد. از قرار معلوم، والی آنجا با برگزاری انتخابات موافق است. گمان می رود که می خواهند مجلس درست قبل از تاجگذاری شاه (یعنی 19 جولای) تشکیل بشود و نه زودتر.» راسل نام نمایندگان منتخب تهران را در دو گزارش جداگانه برای وزارت امور خارجه ارسال می کند. نام مدرّس در صدر فهرست نمایندگان قرار داشت، و درست نیمی از نمایندگان تهران روحانی بودند. راسل دربارة این 12 نماینده می نویسد: «اینهایی که انتخاب شده اند آدم های بی خطر یا «محافظه کار» تلقی می شوند. سراغ ندارم که هیچکدامشان خیلی رادیکال باشد.»(3) او در گزارش تکمیلی اش دربارة
ص:44
نمایندگان فوق می گوید: «به طور کلی، اگر نگوییم تک تک شان، همگی
نمایندگان خوبی هستند. هیچ رادیکالی بین آنها نیست؛ حداکثر می توان گفت که محافظه کار و محتاطند، که این را هم تا حدودی نباید منفی تلقی کرد، زیرا هیچکدامشان مرتجع نیستند. تعدادی از آنهایی که انتخاب شده اند از جمله کسانی هستند که تلاش می کردند مجلس را احیا کنند.»(1)
به دنبال اتمام انتخابات در تهران، راسل خبر می دهد که «طبق گزارش ها، مردم ایالات و ولایات مختلف علاقة زیادی به انتخابات و مراسم تاجگذاری نشان می دهند.»(2) برخلاف انتظار، دستوری [برای برگزاری انتخابات] به مناسبت نوروز صادر نشد.(3) در اواخر مارس 1914، دیگر کاسة صبر روزنامه ها لبریز شده بود. راسل در این ارتباط به مطالب روزنامة رعد اشاره می کند: «این روزنامه می گوید واقعاً نمی داند چرا به سایر مناطق ایران تلگرام نمی فرستند و دستور انتخابات را نمی دهند، سپس اصل 35 قانون اساسی را یادآور می شود که طبق آن هیچ پادشاهی نمی تواند بر تخت سلطنت جلوس کند مگر اینکه قبل از آن در مجلس قسم یاد کرده باشد، و از نایب السلطنه می خواهد که از این لحاظ حافظ قانون باشد.» راسل به مطالب یک روزنامة دیگر هم اشاره می کند: «یک روزنامة دیگر نوشته است که دستور برگزاری انتخابات در روز چهاردهِ سال جدید (که پنج روز پیش شروع شد) با تلگراف ارسال خواهد شد. وزیر داخله هم همین را می گوید، ولی عجیب است که کابینه در این مورد سکوت اختیار کرده است.»(4) فشارها بالاخره کار خود را کرد. روز بعد راسل گزارش می دهد: «دستور برگزاری انتخابات در ایالات که
ص:45
مدتها به تعویق افتاده بود از طریق تلگراف به والیان و حکمرانان مربوطه
ارسال شد.»(1) او در 19 آوریل 1914 طی تلگرامی خبر می دهد: «انتخابات به طور جدی شروع شده است.»(2) روز بعد اضافه می کند: «از اینکه شروع انتخابات را به اطلاع می رسانم بسیار خرسندم. تلگرام و نامه هایی برای والیان و حکمرانان ایالات فرستاده شده، و اخبار واصله حکایت از آن دارد که مقامات محلی و مردم با جدّیت دست به کار شده اند.» او ادامه می دهد: «همه اش به ایرانی ها می گویم که رییس جمهور [آمریکا] دولتش را طوری طراحی کرده است که نه فقط دوست دولت مشروطه، بلکه حامی سرسخت آن هم باشد.»(3) راسل در تاریخ 4 مه گزارش می دهد: «انتخابات در ایالات و ولایات مختلف با جدّیت بیشتری ادامه دارد، و شکی نیست که مجلس قبل از مراسم تاجگذاری تشکیل خواهد شد.»(4)
در اواخر ماه مه 1914، شور و شوق مردم هم برای بازگشایی مجلس بیشتر شده بود. راسل گزارش می دهد: «درهای ساختمان مجلس، که چراغانی اش کرده بودند، بعد از چندین سال(5) در سالروز افتتاح مجلس اول، به روی عموم مردم باز بود. جمعیت زیادی از مردم عادی و رجال برجسته در آنجا حضور داشتند و شور و شوق زیادی حاکم بود.» مهمتر از همه اینکه اضافه می کند: «من هم به همراه آمریکایی های دیگری که از مدرسه و بیمارستان آمریکایی ها آمده بودند به آنجا رفته بودیم، ولی هیچ خارجی دیگری در آنجا ندیدم.» راسل اطلاعات جالب دیگری هم می دهد: «یکی از پُست های مهم کابینه را به مستوفی الممالک پیشنهاد
ص:46
کرده اند. او سه سال پیش ریاست کابینة دمکراتیک یا نواب را داشت، و
حالا حرفی که می زد خیلی جالب بود. او می گفت که پُست پیشنهادی را تا زمان تشکیل مجلس می پذیرد، مشروط بر اینکه مجبور نباشد از وکالت مجلس استعفا بدهد، و حق داشته باشد آزادانه هر مسئله ای را که می خواهد با سایر نمایندگان منتخب تهران در میان بگذارد.» نتیجه گیری راسل این بود که: «این خودش به نوعی به معنای شروع کار مجلس است، چون برخی از برجسته ترین نمایندگان مجلس از تهران انتخاب شده اند.»(1) راسل در 25 مه می نویسد: «انتخابات مجلس خیلی خوب پیش می رود. حداقل از دو شهر خبر رسیده است که مردم به پای صندوق های رأی رفته اند- یکی شاهرود است، و به گمانم دیگری همدان باشد.»(2) او در 4 ژوئن از انتخابات رشت خبر می دهد: «انتخابات رشت تمام شده و نام نمایندگان هم اعلام شده است.»(3) یک هفته بعد، دربارة انتخابات اقلیت های مذهبی می نویسد: «زرتشتی ها یک بار دیگر ارباب کیخسرو را انتخاب کرده اند. ارباب کیخسرو در یزد، که بیشترِ زرتشتی ها آنجا زندگی می کنند، از 1475 رأی 1453 رأی آورد. ارمنی ها، که به همراه کلدانی ها، حق انتخاب دو نماینده را دارند، بعد از اینکه به خاطر محرومیت از اشتغال در نظمیه خاطر شان بسیار مکدّر شده بود، حال مشغول انتخاب نمایندگان شان هستند. کلیمی ها هم دارند نماینده شان را انتخاب می کنند. آنها یک حق انتخاب یک نماینده را دارند.»(4)
راسل در گزارش بعدی اش، به شمارة 638، اظهارات روشنگری دربارة انتخابات می کند: «از مطالب رعد و شورا و روزنامه های دیگرِ اینجا، که تلگرام و نامه های شخصی ام هم آنها را تأیید می کند، چنین برمی آید که این انتخابات به وضوح از انتخابات آخری که چهار یا پنج
ص:47
سال پیش برگزار شد بهتر بوده است. تقریباً در همة مناطق، رأی دهندگان
به پای صندوق های رأی رفته اند. البته رأی گیری، مثل آمریکا، ظرف یک روز انجام نمی شود، بلکه هر وقت کمیتة بازرسی محلی آمادة کار باشد، شروع می شود و 10 روز یا بیشتر طول می کشد. می گویند که در همدان، مازندران، و شهرهای قم، کاشان، اراک (از جمله سلطان آباد)، ساوه (که شورشیان سالارالدوله سه سال پیش در آنجا شکست خوردند(1))، کرمانشاه، کرمان، اصفهان، یزد، و توابع تهران، از جمله ورامین (که ارتش شاه سابق دو سال پیش در آن شکست خورد(2))، و شوشان (نزدیک مشهد) مردم دارند رأی خود را به صندوق ها می اندازند. در مناطق دیگر هم مقدمات رأی گیری- یا همان دم و دستگاه انتخابات- دارد آماده می شود و یا آماده شده است.» او سپس به استقبال وسیع مردم از انتخابات اشاره می کند: «برای اینکه نشان بدهم مردم چقدر شور و شوق دارند و از انتخابات استقبال کرده اند، باید اضافه کنم آرایی که به صندوق ها ریخته شده به مراتب بیشتر از آراء انتخابات گذشته است. مثلاً در همدان 12 هزار نفر رأی داده اند، در حالی که در انتخابات گذشته فقط 3 هزار نفر رأی داده بودند؛ و 2 هزار زرتشتی در این انتخابات شرکت کرده اند، که تعدادشان در انتخابات گذشته فقط 300 نفر بود... وزیر داخله (که رییس الوزراء هم هست) به همة نقاط ایران تلگرام فرستاده است که هرچه زودتر انتخابات را برگزار کنند و نمایندگان منتخب را به مجلس در تهران بفرستند.» مقدمات تشکیل مجلس سنا هم در دست تهیه بود. راسل می نویسد: «کمیسیونی که مسئول تهیه
ص:48
لوایح مربوط به تشکیل سنا و شورای دولت و تقدیم آن به مجلس بود، کارش
را تمام و گزارشش را تسلیم کابینه کرده است.» در ارتباط با تاجگذاری شاه نیز می گوید: «کمیسیونی که مسئول اجرای مراسم تاجگذاری شاه است هم اکنون در ساختمان مجلس، که قرار است شاه در آن و در حضور نمایندگان جدید قسم یاد کند، تشکیل جلسه می دهد.»(1)
مهمتر اینکه راسل در همان گزارش از خصومت انگلیسی ها با انتخابات خبر می دهد: «ظاهراً هیچیک از روزنامه های انگلیسی و آمریکایی، برغم اهمیت تلاش انقلابیِ 20 میلیون آریایی در ایران، اهمیتی برای اخبار انتخابات [مجلس] در ایالات و ولایات مختلف این مملکت قایل نیست، مگر تایمز لندن که تصویری بدبینانه از این انتخابات ترسیم کرده است.» راسل برای اینکه شک و شبهه ای باقی نماند که نظرات روزنامة تایمز همان نظرات دولت انگلیس است، توضیح می دهد: «خبرنگار این روزنامه، آقای کِپل،(2) برادرزادة همسرِ وزیرمختار انگلیس در اینجاست، که موقتاً در طول مرخصیِ «نمایندة دائمی رویتر» بجای او نیز انجام وظیفه می کند.» راسل در گزارش تکمیلی اش بار دیگر به تلاش انگلیسی ها برای بی اعتبار کردن انتخابات اشاره می کند: «طبق گزارش روزنامه های رعد و ایران امروز، عده ای تلاش می کنند که مردم ایران را دلسرد و سردرگم کنند تا انتخابات خوب برگزار نشود.» راسل می افزاید: «همه نوع گزارش کذب و تحریف شده ای را شایع کرده اند. روزنامة ایران امروز تهدید کرده است که نام کسانی را که دست به این کارها می زنند فاش خواهد کرد.»(3)
برغم همة اینها، طبق گزارش دوم جولای راسل، «انتخابات دارد به خوبی پیش می رود.»(4)
ص:49
هدف از تشکیل ژاندارمری، ایجاد یک وزنة تعادل در برابر قزاق ها به فرماندهی افسران روس، و همینطور گرفتنِ بهانة اعزام نیرو به جنوب از دست انگلیسی ها بود. در این بخش مروری خواهیم داشت بر مراحل تشکیل ژاندارمری در ایران.
اعزام یک نیروی انگلیسی مشتمل بر سواره نظام هندی به جنوب ایران در پاییز سال 1911 محرک اصلی تشکیل ژاندارمری بود. ایرانی ها از این اقدام بسیار خشمگین شدند، و برای اینکه نیروهای انگلیسی را وادار به خروج از خاک مملکت کنند، تصمیم گرفتند که تحت نظر افسران سوئدی نیروی ژاندارمری را تشکیل بدهند. انگلیسی ها جز قبول این امر چارة دیگری نداشتند. سایکس شدیداً تأسف می خورد که چرا ژاندارمری تحت نظر افسران بریتانیایی تشکیل نشد. او می نویسد: «تاوان سنگینی برای اشتباهی که آن روز انجام شد پرداختیم.»(1) مجلس هم سریعاً دست به کار شده بود. در روز 15 اکتبر 1911، راسل گزارش داد که ایران 20 افسر سوئدی استخدام کرده است: «به نظر می رسد که مجلس به استخدام 20 افسر سوئدی برای تعلیم ارتش ایران رأی داده است، و وزیرمختار روس هم به دولت ایران گفته است که «حقوق روسیه محفوظ است،» که البته نمی دانم منظورش چیست. شاید به سوئد فشار بیاورند که از آمدن این 20 افسر جلوگیری کند.»(2) با وجود این، سوئدی های خیلی زود سرِ کارشان حاضر شدند. راسل در گزارشی با عنوان «ژاندارمری سوئدی- ایرانی و نیروهای انگلیس» می نویسد: «گزارش دسته دومی از مباحثات پارلمان انگلیس به دستم رسیده که طبق آن سِر ادوارد گری(3) گفته است که به محض اینکه ژاندارمری ایران سازمان یابد و یا بخوبی ادای وظیفه نماید، نیروهایی که به جنوب ایران
ص:50
اعزام شده اند تخلیه خواهند شد.» راسل اضافه می کند: «البته منظور او
نیروهایی است که تحت نظر افسران سوئدی تعلیم می بینند (هم اکنون سه افسر سوئدی مشغول به کارند و پنج نفر دیگر هم به زودی به آنها ملحق خواهند شد)، و نه ژاندارمریِ خزانه داری. البته احتمالاً این نیروها در یکدیگر ادغام خواهند شد.»(1) راسل در ماه مارس 1912 گزارش می دهد که اگرچه یک افسر سوئدی فرماندة ژاندارمری است، «هنوز یک آمریکایی به نام کُلنل مریل قائم مقامی فرماندهی ژاندارمری را بر عهده دارد.» او می افزاید: «او [مریل] بود که نیروی ژاندارمریِ خزانه داری را سازمان داد و فرماندهی کرد، و این نیرو رابطه اش را با خزانه داری کل قطع کرده، و ظاهراً به نیروی مسلح اصلی کشور مبدل شده است. فرماندة کل آن یک سوئدی به نام کلنل یالمارسن(2) است.»(3) راسل در گزارش تکمیلی اش خبر می دهد که «مقّر فرماندهی کلنل مریل قرار است به قزوین منتقل شود، و از قرار معلوم امور جادة رشت به انزلی به تهران به او محول شده است.»(4)
با فرا رسیدن بهار 1912 نیروی ژاندارمری کاملاً مستقر شده بود. راسل در اینباره گزارش می دهد: «نقشه ها، گزارش ها و اطلاعاتی دربارة ژاندارمری از کلنل یالمارسن به دستم رسیده است، که یکی از آنها نشان می دهد کلنل مریل در حال حاضر مسئول امور قزوین به همدان، و قزوین به رباط کریم، در 15 مایلی غرب تهران است. تابستان گذشته که سالارالدوله به طرف پایتخت پیشروی می کرد، پیش بینی می شد در همین محل نبردی اتفاق بیفتد.»(5) چنانکه در فصل 5 توصیف کرده ام، در دسامبر 1915 یک رویارویی سرنوشت ساز دیگر نیز در رباط کریم رخ
ص:51
داد، ولی اینبار بین ارتش روس و ژاندارمری ایران. راسل گزارش خود را با اشاره
به تجدید سازمان و توسعة نیروهای پلیس و ژاندارمری ادامه می دهد: «نیروی پلیس تهران که به امنیه معروف است در ژاندارمری ادغام و یا با نیروهای آن تقویت شده است. چهار یا پنج افسر سوئدی دیگر نیز برای انجام وظیفه در ژاندارمری به ایران آمده اند. این سوئدی ها تقریباً همه شان انگلیسی بلد هستند، و افسران باهوش و تحصیل کرد ه ای به نظر می رسند. اجرای طرح اولیة سازماندهی به کل ژاندارم ها در تهران، بجای سازماندهی آنها در هر یک از ایالات، از سر گرفته شده و ظرف یک ماه آینده «کالجی» به همین منظور در تهران افتتاح خواهد شد. تا آنجا که اطلاع دارم تعداد نیروهای ژاندارمری در کل ایران در حدود 2000 نفر است.» راسل همچنین در سپتامبر 1912 دربارة وضعیت کلی امنیت در ایران می نویسد: «خبری از درگیری نیست، و هیچ شورش جدّی گزارش نشده است. می گویند که کلنل مریل در طول تابستان نزدیک به 40 راهزن را کشته است؛ و فکر می کنم که به همین دلیل جادة همدان به قزوین کاملاً امن و آرام است.» او دربارة وضعیت غرب ایران اضافه می کند: «کرمانشاه آرام و در دست فرمانفرما و کری(1) یعنی قوای دولتی است.»(2)
در اواخر سال 1912، راسل از شایعه ای که دربارة استقرار یک نیروی انگلیسی در جنوب ایران بر سر زبان ها افتاده بود خبر می دهد: «استقرار
ص:52
نوعی نیروی ایرانی در جنوب تحت فرماندهی افسران انگلیسی؛ چنانکه
دو سال پیش در زمان تسلیم «یادداشت معروف انگلیس» به ایران فکرش شده بود، تازه ترین شایعه ایست که بر سر زبان ها افتاده است. شاید هم، آنطور که فهمیده ام، بر اساس تازه ترین شایعه قرار است که یک سپاه انگلیسی از هند، جنوب ایران را اشغال کند، درست مثل روس ها که شمال ایران را اشغال کردند، ولی فعلاً 10 تا 12 هزار نفر بیشتر نیستند. ولی فکر می کنم این شایعه غلوّ شده و ماجرای همان پیشنهاد قدیمی در کار باشد.»(1) ولی با فرا رسیدن فوریه 1913 معلوم شد که این شایعه چندان هم بی پایه و اساس نبوده است. راسل گزارش می دهد: «نزدیک به 12 روز پیش، لُرد لَمینگتن(2) و سایر نمایندگان مجلس [انگلیس] دربارة مسئله ایران بحث و مذاکره کردند.» راسل توضیح می دهد: «تمایل لُرد لمینگتن به حضور افسران انگلیسی در جنوب ایران شبیه به خیالات ماژور استوکس(3) است که در ایران بود. احتمال دارد که ماژور استوکس، که بعد از ترک ایران یک سالی را در انگلیس گذراند، این مسئله را با لُرد لمینگتن در میان گذاشته و او را به حمایت از چیزی برانگیخته باشد که بعید می نماید چنگی به دلِ آنهایی بزند که به حفظ استقلال ایران علاقه دارند، و چنانکه از مباحثات مذکور برمی آید، دولت انگلیس اعتنایی به آن نکرده است.»(4) کمی بعد، راسل دربارة مرگ یک افسر انگلیسی در نزدیکی شیراز خبر می دهد: «یک شایعه دیگر هم این است که بختیاری ها به رهبری سردار مجاهد در نبرد با عشایری که اخیراً ماژور اِکفورد،(5) افسر انگلیسی، را در نزدیکی شیراز کشته بودند، از آنها تقاص پس گرفته اند.»(6)
ص:53
در عین حال، گزارش هایی دربارة نبود امنیت در جنوب ایران از هندِ
انگلیس پخش می شد. کنسول آمریکا در کراچی می نویسد: «احتراماً به اطلاع می رساند که راهزنی در جنوب ایران به مرز نگران کننده ای رسیده است.» کنسول آمریکا از اقدامات انگلیس خبر می دهد: «کشتی جنگی «پلوروس» به بندرعباس اعزام شده و یگان های زمینی نیز برای حفاظت به ساحل فرستاده شده اند.» مهمتر از همه اینکه کنسول آمریکا اطلاع می دهد: «ژنرال شاو، فرماندة تیپ کراچی، ظاهراً معتقد است که اعزام نیرو به میدان را دیگر نمی توان به تأخیر انداخت، و این بر خلاف اظهارات سر ادوارد گری است که قبلاً مخابره شد.»(1)
راسل خاطرنشان می کند که ژاندارم های ایرانی در ماه مارس 1913 به جنوب ایران اعزام شدند تا انگلیسی ها نتوانند نقشه شان را عملی کنند. «نزدیک به پانصد ژاندارم ایرانی به فرماندهی سوئدی ها به جنوب رفته اند، و نزدیک به همین تعداد هم، به همراه کلنل یالمارسن، فرمانده کل و یا افسر ارشد آموزش، به زودی به آنها ملحق خواهند شد.» راسل سپس این نظر بسیار مهم را اظهار می کند: «اهمیت این نیروی اعزامی در آن است که از نظر خیلی ها، اگر سوئدی ها موفق نشوند، نیروها و یا افسران انگلیسی برای تأمین امنیت جاده وارد عمل می شوند.»(2) پس از اعزام ژاندارم های ایرانی به جنوب، وضع امنیت جاده های جنوب ایران، حداقل از نظر فرانسوی ها، بسیار رضایت بخش بود. راسل گزارش می دهد: «روزنامة آفتاب مصاحبه ای با وزیرمختار فرانسه، که اخیراً از سفر به شیراز بازگشته، به چاپ رسانده است. از نظر وزیرمختار، وضعیت جاده های جنوب به لطف ژاندارمری سوئدی، و قدرت دولت تهران، وقتی که دخالت [خارجی] و یا تهدید به دخالت در کارش نباشد، خوب و امن است.»(3) نیروی تازه سازمان یافتة پلیس تهران نیز دست به
ص:54
کار اجرای قانون و حفظ نظم در پایتخت شده بود. راسل اضافه می کند:
«انتظار می رود که با سازماندهی جدید پلیس، شهر امن تر از گذشته شود؛ هرچند وضعیت طوری نبوده که بتوانم آن را ناامن توصیف کنم.»(1)
در اکتبر 1913، راسل خبر داد که یک فرماندهی مستقل ژاندارمری تحت نظر کلنل آمریکایی در فارس مستقر شده است: «کلنل جی. ان. مریل، که قبلاً در ژاندارمری فیلیپین خدمت می کرد و از فرماندهان سابق نیروهای ژاندارم شوستر بود و حالا در ژاندارمری دولت تحت فرماندهی سوئدی ها انجام وظیفه می کند، یک قرارداد سه ساله برای خدمت در ارتش ایران امضاء کرده و قرار است نیرویی در ایالت پهناور فارس در جنوب ایران سازمان بدهد و فرماندهی کند... کلنل از اینکه یک پُست فرماندهی مستقل پیدا کرده است بسیار خوشحال است، و به دلایل خاصی، برای والی فارس عزیز و مورد حمایت او خواهد بود.»(2) راسل در تاریخ 5 فوریه 1914 گزارش می دهد که ایرانی ها به دنبال یک افسر آمریکایی دیگر برای نیروی ژاندارمری شان هستند: «از قرار معلوم خیلی زود درخواستی برای استخدام یک افسر دیگر آمریکایی صورت خواهد گرفت تا در سازماندهی به نیروی ژاندارمری برای والی فارس به کلنل مریل کمک کند.»(3)
در اوایل مارس 1914، عشایر جنوب در نزدیکی کازرون سر به شورش برداشته بودند، ولی ژاندارم های ایرانی در یک نمایش چشمگیر قدرت خیلی سریع نظم را برقرار ساختند. راسل در گزارش خود می نویسد: «کازرون در مسیر اصلی تجارت، در حدود 1300 مایلی تهران به بندرعباس واقع است و برخی از عشایر اغلب در آن ایجاد ناامنی می کنند.»(4) او در گزارش تکمیلی اش از اقدام قاطع ژاندارمری ایران و
ص:55
سرکوب شورش فارس خبر می دهد و جزئیات بازپس گرفتن کازرون را
توصیف می کند: «[قوای ایران] با حملة برق آسا توانستند این شهر و مواضع شورشیان را از چنگ شان درآورند و آنها را فراری دهند. اگرچه نیروی مهاجم کم تعداد بود، طبق گزارش ها نزدیک به 50 کشته و 25 مجروح داده است که نشان می دهد جنگِ بسیار سختی بین آنها درگرفته بوده است.»(1)
بدین
ترتیب، دولت ایران در سال 1914 نه فقط توانست انتخاباتی آزاد و دموکراتیک برگزار کند، بلکه قانون و نظم را هم در سرتاسر کشور برقرار کرده بود. این دقیقاً خلاف تصویری است که معمولاً از ایران در آستانة جنگ جهانی اول ترسیم می شود. چیزی که دولت ایران کم داشت، منابع لازم برای مقابله با همسایگان قدرتمندش، یعنی روس و انگلیس، بود. سایکس در کتابش آماری از تعداد قوای مسلح ایران در آستانة جنگ جهانی اول ارایه می دهد: 7000 نیروی ژاندارم تحت فرماندهی افسران سوئدی، که اکثراً در ایالت فارس متمرکز هستند؛ 8000 نیروی قزاق تحت فرماندهی افسران روس، که مقرّشان در تهران است، و یگان هایی در تبریز، قزوین، همدان و شهرهای دیگر دارند. سایکس دربارة نیروی دیگری که در خدمت دولت ایران بود، یعنی «سربازان»، با تحقیر صحبت می کند، و می افزاید: «ایران نیروی دریایی نداشت.»(2)
در تاریخ 12 فوریه 1914، راسل از تاریخ تاجگذاری خبر می دهد: «فردا در ارتباط با مراسم تاجگذاری سلطان احمدشاه، که قرار است روز 22 جولای برگزار شود، اعلانی منتشر خواهد شد.»(3) او به گوشه ای از محتویات این اعلان اشاره می کند: «اعلیحضرت همایون احمدشاه قاجار،
ص:56
به میمنت و مبارکی، با دستان مبارک خود زمام حکومت را در دست
خواهند گرفت.» راسل اضافه می کند: «نایب السلطنه بعد از این تعارفاتِ پرآب و تابْ می گوید که تاجگذاری در لحظه ای انجام می شود که برادرکشی ها و اختلافات تمام شده، و نظم و امنیت روز به روز افزایش می یابد و خدمات عمومی هم در جادة پیشرفت افتاده است. ادارات هم که طبق مقتضیات مدرن تأسیس شده اند، به خوبی در حال توسعه اند، و شرایط کلی مملکت رو به بهبود است. اعلیحضرت همایونی با گرفتن قدرت در دستان مبارکشان قوّت تازه ای به دولت می دهند و به همة خیالات باطل خاتمه خواهند داد. در کنار ایشان، مجلس و سنا که قرار است بزودی افتتاح یابد برای پیشرفت و سعادت مردم تلاش خواهند کرد.» نایب السلطنه در پایان گفته بود: «همة آنهایی که قلباً خیرخواه این مملکت هستند باید در اطراف اریکة سلطنت گِرد هم بیایند، با یک تفکر، و حس وفاداری به پادشاه و مملکت. در همین تفکر، و همین حس والا و جدی است که تخم امید به آینده در دوران جدید کاشته می شود.» راسل همچنین اطلاع می دهد که از والیان، حکمرانان، ایلخانان و خان ها (رؤسای بختیاری و سایر عشایر) و غیره خواسته اند که همة تلاش شان را برای حفظ نظم و آرامش به کار ببندند، و بدین وسیله سرسپردگی شان را به پادشاه ثابت کنند و بگذارند تا مردم با خیالی آسوده و با شادکامی در مراسم تاجگذاری شاه شرکت نمایند. راسل در پایان می نویسد: «بدین ترتیب فصل دیگری در تاریخ امپراتوریِ داریوش، که در میان سلسله جبال محصور است و بارها مورد تاخت و تاز قرار گرفته، ولی گویا جاودانی است، باز می شود.»(1) راسل در 20 جولای گزارش می دهد: «چنانکه اعلام شده است، مراسم تاجگذاری شاهِ جوان فردا برگزار خواهد شد. او در ساختمان مجلس قسم یاد خواهد کرد.»(2) راسل در مقام ن
ص:57
مایندة ویژه رییس جمهور ویلسن این پیام را از طرف او به شاه تسلیم
کرد: «در این موقعِ مبارک که اعلیحضرت بر تخت پادشاهی ایران جلوس می فرمایید، صادقانه آرزو دارم که حکومت کریمانه شما آغاز دوران جدیدی از سعادت باشد، و بدینوسیله احترامات فائقه و بهترین آرزوهای خود را تقدیم می دارم.»(1) تاجگذاری احمدشاه، که درست چند هفته پیش از شروع جنگ جهانی اول انجام شد، آخرین رویداد مسرت بخشی بود که در ایران رخ داد. هیچکس از کابوسی که پیش رو بود خبر نداشت.
در 6 اکتبر 1914، جان لورنس کالدول، وزیرمختار جدید آمریکا در ایران، رسماً میزبان کابینة دولت در محل سفارت بود: «احتراماً به اطلاع می رساند که همة ایرانی ها احساساتی بسیار مودت آمیز نسبت به آمریکا و آمریکاییان دارند.»(2) کالدول در 27 اکتبر 1914 از تأخیر در گشایش مجلس خبر می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که افتتاح مجلس ایران، که بسیار به تأخیر افتاده، به پانزدهم نوامبر موکول شده است. گشایش مجلس یک رویداد مهم در حیات سیاسی ایران و تلاش این کشور برای استقرار یک حکومت پارلمانی است.» دلیل تأخیر ها این بود که نمایندگان منتخب مردم هنوز به تهران نرسیده بودند: «هم اینک 56 نماینده از 69 نماینده ای که برای رسمیت یافتن مجلس نیاز است در تهران منتظر نشسته اند، و 10 نماینده دیگر هم از ایالات و ولایات دوردست در راه تهران هستند.»(3) ولی مجلس در تاریخ 5 دسامبر 1914 گشایش یافت. چنانکه در فصل بعد توضیح داده ام، ایران از قبل قربانی تجاوز نظامی شده بود. انگلیسی ها به جنوب غربی کشور حمله کرده، و تُرک ها برخی مناطق مرزی شمال غرب ایران را به اشغال خود درآورده بودند. کالدول دربارة گشایش مجلس می نویسد: «این مراسم با تشریفات کامل انجام شد و سفرای خارجی همه حاضر
ص:58
بودند، و شاه هم نطقی خطاب به مجلسیان ایراد کرد. شصت و نه نماینده
مجلس
هم که حد نصاب را تشکیل می دادند در مجلس حاضر بودند.» کالدول خاطرنشان می کند: «از آنجایی که اعضای کابینه عملاً از سوی مجلس تعیین می شوند، پیش بینی می شود که کابینه فعلی استعفاء بدهد. با وجود این، هنوز هیچیک از وزراء استعفا نداده است.»(1) کاردار ایران در واشنگتن، در یادداشتی برای ویلیام ج. برایان، وزیر امور خارجه آمریکا، ترجمة تلگرامی را که از علاءالسلطنه، وزیر خارجه ایران، دربارة افتتاح مجلس دریافت کرده بود، ارسال کرد: «سومین «مجلس» تقنینیه امروز، با تشریفات کامل، به دست مبارک اعلیحضرت همایونی، و با حضور نمایندگان خارجی، روحانیون و رجال مملکتی گشایش یافت. اعلیحضرت در نطق شان بر بی طرفی ایران [در جنگ] روابط دوستانه با همة قدرت ها، و ضرورت وقف تلاش برای بهبود وضعیت مالی، تدوین قوانین حکیمانه برای تضمین توسعه کشور تأکید کردند. همه بسیار تحت تأثیر قرار گرفتند. جزئیات از طریق نامه ارسال خواهد شد.»(2)
ص:59
ص:60
در اول نوامبر 1914، وقتی انگلیسی ها دو کشتی متعلق به عثمانی را در نزدیکی اسمیرنا غرق کردند، و ارتش روس از مرز ارزروم وارد خاک این کشور شد، شعله های جنگ جهانی اول به خاور نزدیک نیز زبانه کشید.(1) در همان روز احمدشاه با انتشار اعلامیه ای بی طرفی ایران را در جنگ اعلام کرده بود. در 2 نوامبر 1914، روس و در 5 نوامبر 1914، انگلیس به ترکیة عثمانی اعلان جنگ دادند و در 6 نوامبر انگلیس به عراق که بخشی از امپراتوری عثمانی بود، و همچنین به ایران، به رغم آنکه قبلاً بی طرفی خود را اعلام کرده بود، حمله ور شد. با وجود این، انگلیسی ها حتی مدتها قبل از اعلان رسمی جنگ علیه امپراتوری عثمانی خود را برای حمله به ایران و عراق آماده کرده بودند. در 31 مارس 1918، یک ناظر نظامی آمریکایی که در خاور نزدیک به قوای انگلیس ملحق شده بود، با کشتی از شط العرب گذشت و به بصره رسید. او در گزارشی که در 12 جولای 1918 به وزارت جنگ ایالات متحده ارسال کرد، می نویسد: «از خلیج
ص:61
فارس که در طول رودخانه بالا بیایید، در حدود 40 مایلی جنوب بصره، شهر آبادان پیداست، و می شود ساختمان های اداری، کارخانه ها، مخازن نفت، و دپوی اصلی شرکت نفت انگلیس و ایران را دید. این همان نهادی است که عملیات بین النهرین اصلاً به خاطر آن انجام شد: در پاراگراف بعدی توضیح بیشتری دربارة آن داده ام.» او اضافه می کند: «یکی از بالاترین مقامات ارتش انگلیس به من گفت که عملیات بین النهرین در اصل به منظور حفاظت از خط لوله و اموال شرکت نفت انگلیس و ایران انجام شد. این شرکت میدان های نفتی بزرگی در منطقة اهواز، در حدود 100 مایلی درة رود کارون دارد. کارون به سمت جنوب غربی ایران جریان دارد و به رود بصره در شهر محمره، در حدود 25 مایلی جنوب بصره می ریزد. انگلیسی ها به منظور حفاظت از این خط لوله و اموال شرکت در برابر حملات احتمالی تُرک ها، در اکتبر 1914 یک تیپ نیرو به جزیرة بحرین در خلیج فارس اعزام کردند. این تیپ، به همراه نیروهای کمکی که بعداً به آنها ملحق شدند، توانست قلعه و ایستگاه مخابراتی تُرک ها، به نام فاو، واقع در دهانة رود بصره را تصرف کند.»(1) منظور از «رود بصره» همان شط العرب است. موبرلی می نویسد که به محض شروع جنگ در اروپا در جولای 1914، ابتدا تصمیم گرفته شد که «یک ناو جنگی و یکصد سپاهی هندی از یگان پیاده نظام مستقر در بوشهر برای مقاصد تدافعی در صورت حملة تُرک ها به آبادان اعزام شوند.» ولی این اقدام صورت نگرفت، زیرا بیش از حد تحریک آمیز بود؛ ضمن آنکه «شیخ محمره هم از اینکار چندان خوشش نمی آمد.» علاوه بر این، «بسیار اهمیت داشت که مسئولیت هرگونه اقدام خصمانه به گردن ترکیه بیفتد، حتی اگر از لحاظ نظامی امتیازی از دست می رفت یا تلفاتی دربرداشت.» در 18 اگوست 1914، وزارت دریاداریِ انگلیس دستورالعملی تلگرافی برای ناو جنگی اودین
ص:62
فرستاد مبنی بر اینکه «از نزدیک مراقب تحرکات [ناو جنگی تُرک] مارماریس باشد و خود را آماده کند تا به محض دریافت دستور با آن وارد نبرد شود.» در همان روز، وزیرِ امور هند به نایب السلطنه هند تلگرامی ارسال کرد و «از او خواست تا با توجه به امکان درگیری زودهنگام با ترکیه، بررسی کند که چه اقداماتی، اعم از سیاسی و غیره، می توانیم در خلیج فارس، نجد و یمن انجام دهیم تا بلافاصله نیروهای تُرک را منحرف و موضع مان را در آنجا حفظ کنیم.» در 25 اگوست 1914، دریاداری انگلیس به فرماندة کل نیروی دریایی، در هند شرقی، دستور داد تا «آماده باشد که به محض دریافت دستور، ناوهای اودین و لورنس را برای جلوگیری از هر گونه تلاش جهت مسدود ساختن شط العرب، و در صورت لزوم توقف انتقال قوای تُرک و تدارکات شان از طریق آب، به آنجا اعزام کند.» موبرلی اضافه می کند: «در عین حال، دریاداری انگلیس توصیه کرد که یک نیروی نظامی در کراچی مهیا شود تا در کوتاه ترین زمان، خود را به بالای خلیج [فارس] برساند و اینکه بخشی از این نیرو- به پیشنهاد آنها دو گردان پیاده و یک آتشبار کوهستانی- به نقطه ای از خلیج فارس اعزام شود که بتواند ظرف 48 ساعت خود را به شط العرب برساند، و بدین ترتیب نیروی کافی برای حفاظت از پالایشگاه نفت [آبادان] در برابر هر گونه تلاش برای اختلال در کار آن فراهم باشد.» این مسئله در کابینه انگلیس مورد بررسی قرار گرفت و در 5 اگوست 1914 حمله به عراق و ایران در بالاترین سطوح دولت مطرح شد. در 29 اگوست 1914، آدمیرال سِر ئی. اسلِید(1) از وزارت دریاداری انگلیس «از وزارت امور هند مصرانه تقاضا کرد که، طبق پیشنهاد دریاداری، نیروهایی را برای حفاظت از تاسیسات نفتی آبادان، که اهمیت بسیار زیادی برای آنها داشت، اعزام کند؛ و در 1 سپتامبر، فرماندار طی ارسال تلگرامی، نسبت به کافی بودن قدرت دریایی انگلیس در خلیج فارس ابراز شک و تردید کرد.» در 30 اگوست
ص:63
1914، وزیر امور هند، سِر ای. هرتزل،(1) خواستار یک اقدام نظامی سریع شده بود. او در یادداشتی نوشت که «در عین حال تأثیر سیاسیِ بی صاحب گذاشتن رأس خلیج [فارس]، بر این خلیج و بر هند، فاجعه آمیز خواهد بود، و ما نمی توانیم، از لحاظ سیاسی، برای مدتی نامعلوم به چنین چیزی رضایت بدهیم و منتظر بمانیم تا مسائل اصلی در جای دیگری حل شود.» ژنرال سِر ئی. بارو،(2) دبیر نظامی وزارت امور هند، در پاسخ به این یادداشت اصرار ورزید که نیروی نظامی «که از بمبئی آماده عزیمت به آفریقای شرقی است، به آبادان و محمره اعزام شود.» ژنرال بارو اعلان جنگ به ترکیه را هم قریب الوقوع و هم مطلوب می دانست. او در همان یادداشت نوشت: «اگر جنگ مستقیماً اعلام شود، ما در مصر و در بالای خلیج فارس درگیری خواهیم داشت. در ارتباط با اولی، مشکلی نداریم (و سپس به تعداد نیروهایی که عازم مصر هستند اشاره می کند). ولی در ارتباط با خلیج فارس اوضاع بسیار فرق می کند. مخازن و تاسیسات نفت در آبادان و خط لوله ای که از میدان های نفتی می آید در معرض نابودی فوری است. منافع انگلیس در بغداد و بصره کاملاً نابود خواهند شد. متحدان ما، شیوخ محمره و کویت، تهدید خواهند شد، و یا ممکن است به آنها حمله شود و یا فریفته شوند، که در آن صورت همة اعتبار و حیثیت ما و همه زحماتی که در این سالیان متمادی کشیده ایم نیست و نابود، و موقعیت ما در خودِ خلیج متزلزل خواهد شد.» موبرلی اوضاع کلی را در اواخر اگوست 1914 اینطور جمع بندی می کند: «بنابراین داشت کاملاً روشن می شد که وزارت امور خارجه، مقامات دریاداری و مقامات سیاسی و نظامی در هند و در وزارت امور هند، اعتقاد داشتند که نوعی اقدام احتیاطی در بالای خلیج فارس، کاملاً ضروری است.»(3)
در 4 سپتامبر 1914، نایب السلطنة هند با ارسال تلگرامی به لندن
ص:64
درخواست کرد که یک ناو جنگی دیگر به خلیج فارس اعزام شود، و مصرانه خواستار اشغال بصره شد، «که مؤثرترین و گسترده ترین اقدام خواهد بود.» در همین حال، گفته می شد که تُرک ها نیز در حال تقویت نیروهایشان در بصره هستند: «بین پنجم و نهم سپتامبر، اصلاً خبرهای خوشی از بین النهرین نمی رسید. ...در 10 سپتامبر، وزارت دریاداری با صدور فرمان عزیمت ناوهای اشپیگل، اودین، و لورنس به سوی شط العرب به تقاضای تقویت نیروی دریایی در خلیج فارس پاسخ داد. مأموریت ناوهای فوق این بود که محدودة محمره تا دریا را زیر نظر بگیرند، از ایجاد اختلال در کشتیرانی توسط تُرک ها جلوگیری کنند، و در صورت بروز جنگ با ترکیه، تُرک ها را از حمله به پالایشگاه آبادان بازدارند.» در 16 سپتامبر 1914، ناو اودین به محمره و ناو لورنس به آبادان رسیده بودند.
در 26 سپتامبر 1914، یعنی یک روز قبل از بسته شدن تنگه داردانل، ژنرال بارو عضو وزارت امور هند در یادداشتی طولانی و بسیار جالب خواستار اعزام فوری نیرویی برای اشغال بصره و شط العرب و «درهم شکستنِ هرگونه مقاومت تُرک ها در جنوب بغداد» شد. او می نویسد (تأکید در متن اصلی است): «همة نشانه ها حکایت از شروع جنگ با ترکیه ظرف چند هفته یا حتی چند روز آینده را دارد. البته جای نگرانی نیست مگر اینکه تُرک ها بتوانند حمایت اعراب را جلب کنند. در آن صورت، اعلام جهاد خواهند داد و تلاش خواهند کرد تا افغانستان و قبایل مرزنشین را علیه ما بشورانند، که می تواند خطری جدّی برای هند باشد و مسلماً بارِ مشکلات و مسئولیت های ما را به مراتب سنگین تر خواهد کرد. این نشان می دهد که جلوگیری از ائتلاف تُرک ها و عرب ها چقدر اهمیت دارد. راه حل من این است که قبل از شروع جنگ [به آنها] اخطار بدهیم وگرنه شاید دیگر خیلی دیر بشود، و بهترین راهِ اخطار دادن هم اعزام فوری یک نیرو از هند به شط العرب است. در حال حاضر می توانیم بدون برانگیختن هرگونه ظنّ و گمان به راحتی این کار را
ص:65
بکنیم. ما نیرو و کشتی آماده در بمبئی داریم. نیروی دریایی می تواند آنها را تا دهانة خلیج ببرد، و اگر این کار به طور محرمانه صورت بگیرد، نیروی فوق می تواند بدون اینکه احدی از اهدافش با خبر شود خود را به دهانة شط العرب برساند.» بارو ضمن نادیده گرفتن بی طرفی ایران، اضافه می کند: «به محض ورود نیروها می توانیم آنها را در خاک ایران، در محمره و یا آبادان، مستقر کنیم، و هدف مان ظاهراً حفاظت از تأسیسات نفتی باشد، اما در واقع به تُرک ها بگوییم که با کسی شوخی نداریم و به اعراب هم نشان بدهیم که حاضریم از آنها حمایت کنیم. این نمایشِ خیره کننده و غیرمنتظرة قدرت تهاجمی فوراً بر نگرش شیوخ محمره و کویت و همچنین ابن سعود تأثیر خواهد گذاشت، و حمایتِ اعراب هرگونه امید تُرک ها به موفقیت در بین النهرین یا مصر را نقش بر آب خواهد کرد. ...ضرورتی ندارد که نیروی اعزامی در وهلة اول چندان بزرگ باشد، چرا که این نیرو با موقعیتی که در ساحل چپ شط العرب [در خاک ایران] دارد، کاملاً از حملة لشگر بصره مصون خواهد بود.» او همچنین خواستار استقرار نیرو در جزیرة ایرانی قشم می شود: «در صورت شروع جنگ، باید فوراً بصره را تصرف کنیم، که احتمالاً اگر نیروهای مستقر در بغداد را به جنوب آورده باشند، این نیرو برای چنین هدفی کافی نخواهد بود. مشکل فوق را می توان با اعزام نیروی های کمکی لازم به باسعیدو (قشم)، که با کشتی دو روز بیشتر تا شط العرب فاصله ندارد، حل کرد. بدین ترتیب، شمار نیروهای ما برای مقابله با هرگونه مقاومت تُرک ها در جنوب بغداد بیشتر از حد نیاز خواهد بود... الآن همان لحظة روانی مناسب برای عمل است. ضربه ای اینچنین غیره منتظره در این موقع مسلماً تأثیر گیج کننده ای خواهد داشت.»
کابینه بریتانیا همان روز یادداشت بارو را بررسی کرد و در 26 سپتامبر 1914 تلگراف زیر را برای نایب السلطنه هند فرستاد: «وضعیت موجود در ارتباط با ترکیه بسیار تهدیدآمیز است، و شاید نیاز به نمایش قدرت در بالای خلیج فارس باشد. لشگر ششم برای این منظور بسیار مناسب است،
ص:66
ولی
این مسئله باید مطلقاً سرّی باقی بماند و هیچ اشاره ای به تغییر احتمالی مقصد نشود. چنانچه کابینه تصمیم به اتخاذ چنین اقدامی گرفت، باید یک تیپ از لشگر ششم به همراه دو آتشبار کوهستانی و مهندسی فوراً به منطقه اعزام شوند، ولی طوری باشد که گویی برای مصر به آنها نیاز است، ولی با فرامین کاملاً سرّی به سوی شط العرب حرکت کنند. فردا اطلاعات بیشتری در این مورد ارسال خواهد شد. تا آن موقع دست به هیچ اقدامی نزنید.»(1) بنابراین، چنانکه تاریخ این تلگرام نشان می دهد، تصمیم حمله به ایران و عراق حتی پیش از بسته شدن تنگه داردانل توسط تُرک ها در 27 سپتامبر 1914 گرفته شده بود.
دستور قطعی حمله به عراق و ایران در 2 اکتبر 1914 به دست نایب السلطنة هند رسید: «دولت تصمیم گرفته است که اقدام مذکور در تلگرام های 26 و 28 سپتامبر را عملی کند. نیروی مورد نظر باید در تاریخ دهم به همراه نیروی اعزامی «آ» با کشتی روانه شود، و مقصد آن فقط بعد از حرکت کشتی ها با دستور محرمانه به آنها ابلاغ گردد. پیشنهاد می شود یک افسر ویژه ستاد را به همراه فرماندة نیروها بفرستید تا دستورهای شما را به آنها ابلاغ و کتابچه ها، نقشه ها و غیره را در اختیار آنها قرار بدهد. از نظر وزارت دریاداری، از کراچی به آن طرف نیازی به اسکورت نیست، و اگر این نیرو با بدنة اصلی قوا روانة مقصد شود، از بمبئی نیز اسکورتی لازم نخواهد بود. ...لطفاً با تلگرام اطلاع دهید که کدام تیپ و کدام فرمانده، و همچنین کدام یگان آتشبار کوهستانی، به این مأموریت اعزام خواهند شد. بعد از عزیمت این نیرو، مابقی لشگر ششم را نیز آماده مأموریت کنید، ولی به آنها بگویید که مقصدشان اروپا و یا مصر است. پس از رسیدن تیپ اول به شط العرب می توانید قضیه را
ص:67
علنی کنید. حدس می زنیم که نیروی «د» را برای این جابجایی انتخاب خواهید کرد.» در 3 اکتبر 1914، نایب السلطنةِ هند اجازة تصرف آبادان و محمره را دریافت کرد: «ایشان می توانند اگر مناسب دیدند این کار را انجام بدهند، یا در آبادان و یا در محمره، ولی ترجیحاً آبادان. ...البته ایشان همة اقدامات لازم را برای حفاظت از مخازن نفت و سایر منافع بریتانیا در خاک ایران انجام خواهند داد.» علاوه بر این، مأموران کنسولی و سیاسی نیز باید در جریان قرار می گرفتند، «مهمترین مسئله این است که نباید هیچگونه اطلاعاتی دربارة نیروی اعزامی پیش از رسیدن آنها به شط العرب به بیرون درز کند.»(1) در 4 اکتبر 1914، نایب السلطنه دستور داد تا نیرویی «به فرماندهی سرتیپ دبلیو. اس. دلامین، برای اعزام به یک مأموریت خارجی در تاریخ دهم مهیا شود.» در 5 اکتبر 1914، وزیر امور هند به نایب السلطنه تلگراف زد: «چنانچه ترکیه وارد جنگ شود، مدیریت نیروی اعزامی به شما محول خواهد شد، ولی مسلماً دستورهای مربوط به وسعت عملیات از طرف ما صادر می شود. ...با توجه به این مسئله، شاید مناسب باشد که لشگر را به تدریج با قطار و کشتی به کراچی منتقل نمایید، زیرا در آنجا احتمالاً بهتر می توانید برای حمل و نقل از قاطر استفاده کنید.»(2) در 7 اکتبر 1914، دولت بریتانیا پیشنهاد کرد که از بحرین یا قشم به عنوان منزلگاه بین راه برای نیروها استفاده شود، «این تصمیم به دولت هند واگذار شد، و آنها بحرین را انتخاب کردند، و به وزیر خارجه اطلاع دادند که دارند مقدمات عزیمت نیروی «د» از هند در حدود پانزدهم را مهیا می کنند.»(3) در 10 اکتبر 1914، دستورهای لازم به ژنرال دلامین ابلاغ شد. او اطلاع یافت که فقط 3600 نیروی تُرک و در حدود 1000 ژاندارم در بصره و اطراف آن مستقر هستند. تسلیحات تُرک ها از رده خارج و «سواره نظام آنها نیز سواران خوبی ندارد و به
ص:68
زحمت حریف قبایل عرب بشود.» دلامین همچنین اطلاع داد که به دلیل تهدید روس بسیار بعید است که تُرک ها بتوانند نیروی تقویتی به بین النهرین اعزام کنند. سِر پرسی ز. کاکس(1) نیز به سِمت مشاور اول سیاسی او انتخاب شده بود. سرانجام دستور رسید که: «در صورت درگیری با ترکیه، مابقی لشگر ششم آماده است که از نیروهای شما حمایت کند و در اسرع وقت خود را به آنها خواهد رساند. در عین حال، شما نیز اقدامات نظامی و سیاسی ممکن را برای تقویت موضع خود و در صورت امکان تصرف بصره اتخاذ خواهید کرد.»(2)
در 16 اکتبر 1914، نیروی «د» به همراه نیروی «آ» و نیروی «ب» با کشتی از بمبئی روانه شد. در 18 اکتبر، یگان توپخانة نیروی «د» کراچی را به مقصد خلیج فارس ترک کرد. در 19 اکتبر، نیروی «د» به طرف شمال و به سوی خلیج فارس تغییر مسیر داد و نیروی «آ» و «ب» راه خود را به سوی اروپا و آفریقای شرقی ادامه دادند. در 20 اکتبر 1914، به نیروی «د» اطلاع دادند که مقصدش بحرین است، و روز بعد ناو دَلهاوزی به همراه کشتی حامل یگان توپخانه به آنها ملحق شد. نیروی «د» مشتمل بر بیش از 5 هزار نیرو، که تقریبا همه شان هندی بودند، و 1200 چارپا، با اسکورت ناوهای اوشن و دَلهاوزی، در تاریخ 23 اکتبر 1914 وارد بحرین شد. خبرهای خوشی در بحرین به دلامین رسید. ارتش ترکیه در عراق بسیار ضعیف شده بود، زیرا بخش عمده ای از نیروهایش را به شمال و غرب اعزام کرده و فقط یک لشگر در عراق باقی مانده بود. علاوه بر این، از 9 هزار سربازی که در عراق بودند، چهار هزار نفرشان تفنگ نداشتند. در 28 اکتبر 1914، یعنی یک روز پیش از ماجرای ناوهای برسلاو و گوبن در دریای سیاه، دلامین نقشة نهایی اش را برای پیاده کردن نیرو در فاو و تصرف قلعه آن اعلام کرده
ص:69
بود. در همین حال، انگلیسی ها هم هدف اصلی خود را فاش ساختند: «خبرِ حضور نیروهای ما در بحرین حالا به بصره و محمره رسیده بود، و طبق دستور العمل وزارت خارجه، نمایندگان ما در این دو شهر و شهرهای دیگری که با اعراب در تماس بودند تا جایی که امکان داشت این خبر را در بوق و کرنا کردند. در عین حال، آنها اعلام کردند که دولت انگلیس قصد انجام هیچگونه اقدام خصمانه و تجاوزکارانه ای را ندارد، ولی با توجه به اقدامات نظامی ضدانگلیسی تُرک ها که با هدایت آلمان ها صورت می گیرد، به منظور حفاظت از منافع بریتانیا و دوستانش مجبور به اعزام این نیرو به منطقه شده است.»(1) حالا که نیروی «د» آمادة حمله شده بود، انگلیس فقط به یک بهانه احتیاج داشت. در 29 اکتبر 1914، ناوهای آلمانی گوبن و برسلاو بندر روسی اودسا در دریای سیاه را موشک باران کردند. در این حمله چندین کشتی روسی و فرانسوی آسیب دید و غرق شد.
در 30 اکتبر 1914، سُفرای قوای متفق در قسطنطنیه «درخواست پاسپورت هایشان را کرده بودند.» بعد از آن، روند رویدادها بسیار سریع پیش رفت. در 31 اکتبر 1914، وزیر امور هند تلگرامی برای نایب السلطنه هند فرستاد: «لطفاً به تیپ مستقر در بحرین فرمان بدهید که فوراً به طرف شط العرب حرکت کند، و اقدامات خود را برای حمله فوری به فاو با مقامات نیروی دریایی هماهنگ کنید. بعد از حمله به فاو، این نیرو باید حتی الامکان تُرک ها را از شط العرب و مناطق مجاور آن تا شمشمیه به عقب براند، و سپس منتظر رسیدن نیروهای کمکی از هند شود.» علاوه بر این، در 31 اکتبر 1914، وزارت دریاداری برای فرماندة کل قوای هند شرقی، و فرماندة نیروی دریایی در خلیج فارس، تلگرام هایی برای شروع مخاصمه فرستاد: «مخاصمه علیه ترکیه را شروع کنید.» در همان روز به دلامین اطلاع دادند که «جنگ با ترکیه شروع
ص:70
شده
است.»(1)
در 31 اکتبر 1914، به سپهبد سِر ای. ای. بَرِت(2) دستور داده شد تا قوایی کمکی، از جمله مابقی لشگر ششم، را برای اعزام فوری به خلیج فارس مهیا کند، و در 2 نوامبر 1914، «ژنرال بَرت دستور یافت که به همراه قوای کمکی به منطقه برود و فرماندهی کل قوای مستقر در بالای خلیج، و کنترل سیاسی منطقة عملیاتی، را بر عهده بگیرد.»(3) در ماه نوامبر، انگلیسی ها نیروهای کمکی شان را در بندر ایرانی بوشهر پیاده کردند. میروشنیکف می نویسد که همزمان با تصرف آبادان به دست انگلیسی ها در 6 نوامبر 1914، یک گردان از نیروهای انگلیسی و هندی نیز در بندر ایرانی بوشهر در استان فارس پیاده شدند.(4) پیش از پیاده شدن این نیروها، انگلیسی ها پادگانی برای نیرو های هندی در این شهر داشتند که ادعا می کردند مأموریت آنها محافظت از اتباع انگلیسی و خطوط تلگراف است. سایکس مدعی است که خصومت شدید عشایر تنگستانی با انگلیسی ها دلیل اصلی استقرار نیرو در نوامبر 1914 بود.
در ساعت 6 بامداد روز ششم نوامبر 1914، ناوهای انگلیسی به قلعة فاو در دهانة شط العرب نزدیک شدند. تُرک ها به روی آنها آتش گشودند، ولی انگلیسی ها تا ساعت 11 بامداد آتش تُرک ها را خاموش کردند، و قوای شان در خاک بصره پیاده شد و قلعة فاو را به تصرف خود درآورد. ناوهای انگلیسی از شط العرب به سوی آبادان پیش رفتند و قوای انگلیس در خاک آبادان پیاده شده و پالایشگاه نفت را به کنترل خود درآوردند. در 7 نوامبر، با توجه به اینکه فاو و آبادان در دست انگلیسی ها بود، قوای اصلی در شط العرب پیش رفت و در 8 نوامبر 1914، دلامین تصمیم گرفت قوای خود را پیاده کند و در سنّیه در شط العرب، در طرف متعلق
ص:71
به تُرک ها، اردو بزند و منتظر نیروهای کمکی بماند. یک یگان تُرک در سپیده دم روز 11 نوامبر 1914 به قوای انگلیسیِ مستقر در سنّیه حمله ور شد. ولی چنانکه موبرلی می نویسد، انگلیسی ها که از طریق شیخ محمره از این حمله اطلاع یافته بودند، به راحتی قوای تُرک را عقب راندند. در این حمله تلفات سنگینی به تُرک ها وارد شد، در حالی که تلفات انگلیسی ها ناچیز بود: یک افسر انگلیسی و یک افسر هندی کشته شدند، یک افسر انگلیسی و یک افسر هندی مجروح شدند، و پنج سرباز هندی نیز جراحت برداشتند. این یک نمونه از خدمات متعددی بود که شیخ محمره در طول جنگ جهانی اول در حق انگلیسی ها انجام داد.
موبرلی اشارات فراوانی به نقش بسیار مهم ایران در تعیین سیاست های نظامی انگلیس در عراق دارد، و اضافه می کند: «ایران، به دلایلی که خیلی خوب می دانیم، در طول جنگ عملاً توان مقابله با حملات خارجی، مگر حملات بسیار کوچک، را نداشت.»(1)
به دنبال کشف نفت در عربستان (خوزستان) در جنوب غربی ایران، اکنون این منطقه اهمیتی حیاتی پیدا کرده بود: «انگلیس در خلیج فارس منابع زیادی به دست آورده بود، بخصوص در میدان نفتی انگلیس و ایران، و نسبت به کوچکترین تلاشی برای مداخله در این مناطق بسیار حساس بود. در جنوب ایران نیز، با توجه به موقعیتش نسبت به هند، مواضع خاصی اتخاذ کرده بود. بنابراین، انتظار می رفت که انگلیس حداقل برای حفظ موقعیت نیروی دریایی اش در خلیج فارس هم که شده است دست به اقداماتی بزند.» علاوه بر این، شیخ محمره، «که، هر چند نفوذ زیادی در عربستان جنوبی داشت، دارای قدرت چندانی در مقابل قبایل غرب رود کارون نبود، و عملاً هیچ نفوذی بر اعراب شمال عربستان نداشت.»(2)
ص:72
کمی پس از شروع جنگ جهانی اول، کابینة جدیدی به ریاست مستوفی الممالک در ایران بر سر کار آمد.(1) کابینة جدید سعی کرد انگلیس و روس را راضی نگاه دارد «و در صورت امکان رضایت خاطر جناح دموکراتِ طرفدار آلمان در مجلس را نیز به دست آورد.»(2) ولی این کابینه هم دیری نپایید. در 27 اکتبر، کالدول گزارش داد که «همه جا آرامش حکمفرماست.»(3) ولی این آرامشِ قبل از توفان بود. چنانکه قبلاً اشاره شد، احمد شاه در 1 نوامبر 1914 رسماً بی طرفی ایران را اعلام کرده بود، و روز بعد علاءالسلطنه، وزیر خارجه، با ارسال یادداشتی به همه سفارت های خارجی این مطلب را به اطلاع آنها رساند.(4) میروشنیکف دربارة بی طرفی ایران می نویسد: «ولی معلوم شد که این بی طرفی، چنانکه خواهیم دید، خیالی بیش نبود، زیرا تمامی قدرت های متخاصم بدون تحمل تبعات آن بی طرفی ایران را نقض کردند، و دولت ایران نیز همیشه واقعاً بی طرف نبود.»(5) جدای از حمله بریتانیا به جنوب غربی ایران در نوامبر 1914، حفظ بی طرفی ایران به دلیل حضور سپاهیان روس در آذربایجان، یعنی درست پشت مرزهای ترکیه، همیشه امکان نداشت. قوای روس از سال 1911 هنوز در بخشی از شمال ایران مستقر بودند. در مارس 1914، راسل درباره حضور این نیروها در ایران گزارش داد: «در «خاور نزدیک» به تاریخ 27 فوریه، ظاهراً سِر ادوارد گری، وزیر خارجه انگلیس، تعداد سپاهیان روس در ایران را در حدود 14200 نفر تخمین می زند، که 3300 نفر کمتر از این تعداد از ماه جولای به این طرف است.» ولی راسل این تعداد نیرو را چندان مهم نمی داند، و اضافه
ص:73
می کند: «مساحت ایران برابر با مجموع مساحت های اتریش، آلمان و فرانسه است و 20 میلیون نفر جمعیت دارد.» این نیروها عمدتاً در گوشه شمال غربی کشور، نزدیک مرز ترکیه، و در مناطق مرزی شمالی ایران مستقر بودند. در حدود 700 نفر از این سپاهیان در قزوین در 90 مایلی تهران استقرار داشتند. راسل می افزاید: «نیروهای انگلیسی، که آمدنشان به جنوب ایران باعث شد که روس ها نیروهای خود را افزایش دهند، از خاک ایران خارج شده اند.»(1) کمی بعد از گزارش راسل، نیروهای روسیِ مستقر در قزوین نیز عقب نشستند.(2) ادامه حضور سپاهیان روس در آذربایجان به این معنا بود که، برغم بی طرفی ایران، ترکیه ناچار به آنها حمله خواهد کرد. اختلاف مرزی دیرینه ایران با ترکیه بر سر منطقة غربِ دریاچة ارومیه در سال 1913 توسط یک «کمیته بین المللی تعیین سرحدات» حل شده بود.(3) با وجود این، در اوایل اکتبر 1914، ترکیه دوباره این منطقه را به تصرف خود درآورد. این اقدام در واقع پاسخی به تداوم حضور قوای روس در شمال آذربایجان بود. در 7 اکتبر 1914، دولت ایران با ارسال یادداشتی به دولت ترکیه مراتب اعتراض خود را به
ص:74
این اقدام ابراز کرد.(1) ولی ترکیه چاره ای بجز ورود به جنگ در حمایت از آلمان ها نداشت. روسیه از دیرباز سودای تصرف تنگة داردانل و قسطنطنیه را داشت. علاوه بر این، «انگلیس قصد داشت سرزمین های آسیایی امپراتوری عثمانی را تصرف کند و از مصر تا هند زنجیره ای از مستعمرات و سرزمین های وابسته به خود ایجاد نماید.»(2)
در حالی که انگلیسی ها سرگرم فراهم آوردنِ نیرویی برای اعزام به شط العرب بودند؛ مشکلاتی بین روس ها و آلمان ها در تبریز پیش آمده بود. در 10 سپتامبر 1914، سرکنسول آمریکا در تهران، کریگ وادزورث،(3) این تلگرام را ارسال کرد: «کنسول آمریکا در تبریز موقتاً مسئولیت کنسولگری آلمان را بر عهده گرفته است. به جان کنسولِ آلمان سوءقصد شده است.»(4) وادزورث در گزارش 11 سپتامبر 1914 خود خبر می دهد که کنسولگری آلمان در تبریز مورد حمله قرار گرفته و اتباع آلمانی تهدید و به آنها توصیه شده است که آنجا را ترک کنند. وادزورث همچنین گزارش می دهد که کنسول آلمان مورد سوء قصدِ یکی از اتباع روس قرار گرفته است.(5) کمی بعد از آن، مشکلات بیشتری بین روس ها و آلمان ها در تبریز به وجود آمد، و گزارش مفصل آن در آرشیو اسناد وزارت امور خارجه آمریکا موجود است. در 8 اکتبر 1914، کاردار آلمان در تهران، آقای فون کاردورف،(6) به علاءالسلطنه، وزیر خارجه ایران، نوشت: «اطلاع یافته ام که سرکنسول روس در تبریز روز گذشته از والی آذربایجان تقاضا کرده است که 9 کارمند شرکتِ آلمانی فرش ایران با مسئولیت محدود(7) را دستگیر و به روسیه بفرستد، و اتهام آنها را
ص:75
اظهارات تحریک آمیز علیه روس ها خوانده است. در میان اشخاصی که سرکنسول روس خواستار دستگیری شان به دست والی آذربایجان شده، یک صراف ایرانی هم وجود دارد که شرکت آلمانی مذکور مبلغ 65 هزار تومان به او بدهکار است. بسیار محتمل است که این صراف در مقابل تهدیدِ حبس و انتقال به روسیه مجبور شود طلبش از شرکت آلمانی را به بانک روس منتقل کند، که قبلاً هم روسیه سعی کرده بود آن را از چنگش درآورد. این بانک احتمالاً پس از انتقال طلب، اموال شرکت آلمانی را تصاحب خواهد کرد. این اموال، که شامل چندین تخته فرش نیز می شود، ارزشی برابر با دو میلیون مارک دارد. لازم به ذکر نیست که اتهامات وارده به مأموران شرکت آلمانی بی معنی و بدون پایه و اساس است، و رفتار سرکنسول روس، که نمونة دیگری از نقض فاحش استقلال و حق حاکمیت ایران است، با هدف نابودی کامل شرکت آلمانی صورت می گیرد. این شرکت در زمان صلح در معرض همه نوع ناملایمات از طرف مقامات روس قرار گرفته بود. مقصودم از جلب توجه جنابعالی به این حقایق، که نمی توان اهمیت آن را برای ایران نادیده گرفت، و نمونة دیگری از سلسله اقدامات تحریک آمیز مقامات روسی است، بخصوص از جانب مقامات کنسولی روس در آذربایجان علیه اتباع آلمانی، احتراماً تقاضا دارد که با ارسال تلگرامی به والی آذربایجان به ایشان دستور بفرمایید که فوراً اقدامات لازم را جهت حفاظت از منافع این شرکت آلمانی مبذول دارند. انتظار دارد که بخصوص دستور دهید که کارمندان بازداشت شده فوراً آزاد شوند.» کاردورف در 8 اکتبر 1914 رونوشتی از این یادداشت را برای کالدول، وزیرمختار آمریکا، نیز فرستاد: «از اینکه در اولین تماس مان خاطر شما را با ذکر رویدادی تأسف انگیز، که در تبریز رخ داده است، مکدر می کنم بسیار متأسفم. جزییات این رویداد در نامة پیوست که می خواهم آن را برای وزیر خارجه [ایران] بفرستم نیز آمده است. از آنجایی که مقامات ایرانیِ آذربایجان- طبق اعتراف خودشان- یارای مقابله با مقامات روس
ص:76
را ندارند، چرا که روس ها با کمک برخی صاحب منصبان ایرانی کنترل مطلق این ایالت را در دست گرفته اند، و با عنایت به این حقیقت که پس از بروز جنگ بین روس و آلمان، سفارت آمریکا به کنسول خود در تبریز دستور داد تا از منافع آلمان در مقابل رفتار خودسرانه و خشونت آمیز مقامات روسی محافظت نماید، احتراماً از حضرتعالی تقاضا دارد با ارسال تلگرامی به کنسولگری تان در تبریز اوضاع را به اطلاع کنسولگری فوق برسانید، و از کنسول بخواهید تا با استفاده از مساعی جمیله اش نسبت به آنچه که در یادداشت ذکر شده است اقدام نماید.»
کالدول در پاسخِ تقاضای کاردارِ آلمان، تلگرامی برای گوردون پدوک،(1) کنسول آمریکا در تبریز، ارسال کرد: «سفارت آلمان از رفتار کنسولگری روس و مقامات محلی با شرکت آلمانیِ فرش ایران به اینجانب شکایت آورده است. هر اقدامی را که تحت هر شرایطی درست و مناسب می دانید مبذول دارید، و طبق دستورالعمل قبلی و با بی طرفی کامل اقدام نمایید. نتیجه را با تلگراف اطلاع دهید.» پاسخ پدوک در 10 اکتبر 1914 به دست کالدول رسید: «طبق دستورات تلگرافی شما، با سرکنسول [روس] و والی ایرانی [آذربایجان] تماس گرفتم و دلایل دستگیری اخیر تعدادی از کارمندان ایرانیِ شرکت آلمانی را در تبریز جویا شدم. سرکنسول روس می گوید که این چند نفر متهم به پخش اکاذیب فتنه آمیز بر ضد روسیه هستند؛ اما والی به طور محرمانه به من اطلاع داد که سرکنسول روس او را مجبور به دستگیری این افراد کرده است که از تبریز اخراج شده اند، و تهدید نموده که اگر اینکار را نکند قشون روس رأساً وارد عمل خواهد شد. اگرچه به نظر می رسد که ارتش روس و مقامات غیرنظامی می خواهند به هر وسیلة ممکن نفوذ و منافع تجاری آلمان ها را نابود کنند، گمان می کنم مسایلی در ارتباط با سیاست های مشکوکِ مأمور کنسولی سابق آلمان در اینجا، که مدیر کارخانة آلمانی هم بود، وجود داشته باشد، که در
ص:77
آینده گزارش کاملی دربارة آن ارسال خواهم کرد. اطلاع یافته ام که حفاظت از منافع آلمان در اینجا موقتاً به ترکیه سپرده شده است.» کاردورف در 16 اکتبر یادداشتی طولانی برای کالدول فرستاد: «در گفتگویی که با جنابعالی داشتم، و تأثیر بسیار خوبی بر من داشت، احتراماً وضعیت بسیار بحرانی اتباع آلمان در ایالت آذربایجان را خدمت تان توضیح دادم. جنابعالی حتماً عرض بنده را به یاد می آورید که آقای لیتن،(1) کنسول آلمان در تبریز، پس از سوء قصد جنایتکارانة یک تبعة روس به جان ایشان، دچار آشفتگی روانی شد، و به دلیل همین آشفتگی روانی که دوباره گریبانگیر ایشان شده دیگر نمی تواند وظایفش را در این پُست انجام بدهد. آلمانی های ساکن تبریز بار دیگر از کمک های کنسول شان در زمانی که بیشترین نیاز را به آن دارند محروم شده اند. به منظور پرهیز از عواقب این وضعیت غیرعادی و خطرناک، خواستم که یک بار دیگر به مساعی جمیلة کنسول آمریکا در تبریز متوسل شوم، که با لطف بی حد و حصرشان حفاظت از منافع آلمان را در طول اولین دورة بیماری آقای لیتن متقبل شدند و با موفقیت تمام از عهدة آن برآمدند. ولی بنا به برخی دلایل که احتراماً حضور جنابعالی عرض شد، و جسارتاً خلاصة آن را در آتیه تقدیم خواهم کرد، این بار از عالی جناب سفیر ترکیه درخواست کرده ام تا موافقت دولت علیّه را برای حفاظت از اتباع آلمانی ساکن در تبریز به دست آورند. در شهرهای ارومیه و خوی، که ایالات متحده و آلمان نماینده کنسولی ندارند، حفاظت از اتباع آلمانی که به شیوه ای شرم آور از سوی روس ها مورد تهدید و آزار و اذیت واقع شده اند، باید به مقامات کنسولی عثمانی سپرده شود. علاوه بر این، به منظور اتخاذ روشی یکپارچه و هماهنگ برای حفاظت از منافع آلمان در آذربایجان مناسب دیدم، و جنابعالی نیز موافقت فرمودید، که این کار کلاً به یک مرجع، یعنی مقامات کنسولی عثمانی، سپرده شود؛ ضمن اینکه اعتقاد دارم سپردن مسئولیت
ص:78
حفظ منافع آلمان به دست یک قدرت همسایه، نهایتاً روس ها را که هیچ اعتنایی به حقوق دیگران و قوانین آذربایجان ندارند، مجبور به قطع آزار و اذیت آلمان ها و تضعیف منافع شان کند. از سوی دیگر، لازم به یادآوری است که در آذربایجان- که بر اساس حقایق موجود و اذعان خودِ دولت، استقلال و حاکمیت ایران چیزی جز وهم و خیال و نوشته ای بر کاغذ نیست- کنسول آمریکا شخصیتی است که روزی، در مقام یک ناظر بی غرض و داور بی طرف، می تواند دربارة رویدادهای غیرعادی که دارد در تبریز رخ می دهد، و رفتار خودسرانه و بی سابقة روس ها بر ضد اتباع آلمانی، قضاوت کند. امید است که کنسول، همان تکلیف واِلا و شرافتمندانه ای را بر خود فرض بگیرد که شمار زیادی از مقامات و شهروندان آمریکایی در ارتباط با مسئله درگیری در اروپا بر خود فرض دانسته اند. زبان از تحسین خدماتی که کنسول آمریکا در تبریز برای اتباع آلمانیِ این شهر انجام داده قاصر است، و اتباع آلمانی و سفارت آلمان مراتب قدردانی فراوان و صادقانة خود را از آقای پدوک و همچنین سفارت آمریکا، که با همکاری ارزشمند خویش- چند هفته پیش- از وقوع رویداد تأسف بار و جبران ناپذیری جلوگیری کردند، ابراز می دارند. بر بنده منت گذاشته و مراتب قدردانی هموطنانم در تبریز را به عرضِ آقای پدوک برسانید. با صفات والایی که از ایشان سراغ دارم مطمئنم که در صورت لزوم از کمک به زنان و کودکان آلمانی دریغ نخواهند کرد.» کالدول با ارسال نامة فوق به ضمیمة گزارش 22 اکتبرش، می نویسد: «احتراماً رونوشت مکاتبات مربوط به حفاظت از منافع آلمان در تبریز توسط کنسول پدوک را به پیوست ارسال می دارد. از زمان دریافت تلگرام 12 اکتبر ایشان دیگر هیچ پیامی از کنسول دریافت نشده است. اطلاع یافته ام که هم اینک کنسولگری ترکیه محافظت از منافع آلمان را بر عهده گرفته است.»(1)
ص:79
در 31 اکتبر 1914، پدوک در تلگرامی به کالدول نوشت: «31 اکتبر، 2 بعد از ظهر. کنسول آلمان با ارسال تلگرامی به کاردار سفارت [آلمان] به او گفته است که به کنسولگری ایالات متحده پناهنده شود. او شب گذشته به همراه خانواده اش به کنسولگری آمد و سایر آلمانی ها نیز در خانة مجاور اسکان یافتند. سرکنسول روس اطلاع داد که چنانچه پیشرفت جنگ موجب تخاصم ترکیه و روسیه در ایالت آذربایجان شود، او ناگزیر از کنسول های ترکیه، آلمان و اتریش خواهد خواست تا تبریز را ترک کنند. از زمان ارسال تلگرام 10 سپتامبر اینجانب، اتباع آلمان مورد آزار و اذیت و یا حتی تهدید قرار نگرفته اند، و به گمانم با توجه به وضعیت کنونی در اینجا، برخلاف آنچه کاردار آلمان نشان می دهند، جای نگرانی نیست.»
در 1 نوامبر 1914، جنگ بین روسیه و ترکیه درگرفت. در تلگرامی که همان روز کالدول برای پدوک فرستاد آمده است: «کاملاً محرز است که جنگ بین ترکیه و روسیه درگرفته است. در صورت لزوم به اتباع (و) کنسول آلمان پناه بدهید و از آنها حفاظت کنید. فعلاً به کنسول و اتباع آلمان اجازه بدهید که همانجا بمانند. سرکنسول روس بر اساس کدام حق از کنسول های مذکور می خواهد که یک سرزمین بی طرف را ترک کنند؟ می توانید تا مبلغ دو هزار تومان برای کمک به کنسول و اتباع آلمان به حساب سفارت از بانک شاهنشاهی ایران برداشت نمایید.» تلگرام 2 نوامبر 1914 کالدول به پدوک از قرار زیر بود: «وزیرمختار ترکیه خواسته است که شما از شهروندان تُرک محافظت کنید. در صورت لزوم اجازة این کار را دارید.» در تلگرامی که همان روز پدوک برای کالدول فرستاد آمده است: «2 نوامبر، 3 بعد از ظهر. امروز صبح فرماندة سپاهیان و سرکنسول روس تماس گرفتند و گفتند که دستور دارند کنسول آلمان را دستگیر کنند و به تفلیس بفرستند. گفتم که ایشان در کنسولگری به سر می برند و تا زمان کسب تکلیف از سفارتخانه ام حق دارند در پناه ما باقی بمانند. سرکنسول روس به بی طرفی ایالات متحده
ص:80
اذعان کرد، ولی روس ها اسناد کنسولگری های آلمان، ترکیه و اتریش را ضبط کرده اند، و سرکنسول ترکیه و اتریش را دستگیر و امروز بعد از ظهر به تفلیس فرستاده اند. سرکنسول روس بعداً اطلاع داد که همة اتباع آلمان باید طی چند روز آینده اجباراً از تبریز بروند، و می توانند از طریق روسیه و فنلاند به آلمان برگردند. عملاً دیگر جایی برای اسکان اتباع آلمان در کنسولگری نمانده است.» در 3 نوامبر، پدوک تلگرام دیگری برای کالدول فرستاد: «3 نوامبر، 11 صبح. تلگرامی از نمایندة مسیحیان شرقی ارومیه دریافت کرده ام، که مُبلّغ مذهبیِ فرقة پرسبیترین ها(1) نیز آن را تأیید کرده است، و در آن هراس خود را از اعلام یک جنگ مذهبی ابراز کرده اند. آنها از من خواستند که این مطلب را به شما اطلاع بدهم، و امیدشان این است که دولت ایالات متحده در مقام بزرگترین قدرت مسیحی که در جنگ کنونی درگیر نیست در این مسئله دخالت کند.» کالدول نیز همان روز تلگرام زیر را برای وزارت امور خارجه آمریکا فرستاد: «فوری. افسران روس کنسول ترکیه و اتریش را دستگیر و همچنین اسناد این دو کنسولگری در تبریز را ضبط کرده و به روسیه فرستاده اند. آلمان ها مورد تهدید قرار گرفته و به جانِ کنسول آلمان سوء قصد شده است. پدوک موقتاً به کنسول و اتباع آلمانی وحشت زده پناه داده و از آنها محافظت می کند. روس ها همة آلمان ها را دستگیر و اخراج می کنند، و احتمالاً به آلمان برمی گردانند. دستورالعمل مقتضی را به وسیله تلگراف اطلاع دهید.»
در 3 نوامبر 1914، کالدول یادداشتی نیز برای علاءالسلطنه، وزیر خارجه ایران، فرستاد: «حضرت والا: از کنسولگری آمریکا در تبریز خواسته اند تا به کنسول و اتباع آلمان پناه بدهد و از جان آنها محافظت کند، زیرا ادعا می شود که جان آنها در خطر است. همین درخواست در
ص:81
ارتباط با تُرک ها نیز صورت گرفته است. با توجه به اوضاع نگران کننده ای که احتمالاً جان اتباع آلمان را در تبریز به خطر انداخته، کنسولگری آمریکا موقتاً به کنسول آلمان و تعدادی از اتباع این کشور اجازه داده است تا در آن پناه بگیرند. با وجود این، پیش از آنکه کنسولگری به کسی پناه بدهد و از جان او محافظت کند (مگر احتمالاً در موارد اضطراری نظیر این) باید نظر مساعد دولتی را که در خاک آن قرار دارد جلب کند. بنابراین، بدینوسیله از حضرت والا تقاضا دارد تأیید بفرمایید که آیا اقدام کنسولگری در پناه دادن و محافظت از جان اتباع آلمان در شرایطی که احتمالاً موجه بوده است مورد موافقت یا تمایل دولت ایران هست یا خیر. از آنجایی که به علت وخامت اوضاع ممکن است جان و آزادی عده ای در خطر باشد، خواهشمند است پاسخی فوری مرحمت فرمایید. حضرت والا، موقع را برای تجدید احترامات مغتنم می شمارم.» میرزاحسین خان (حسین علاء) فردای همان روز پاسخ نامة کالدول را داد،(1) که در نوع خود یک پاسخ کلاسیک است: «عطف به نامة دیروز شما، که شاهزاده علاءالسلطنه رسماً به آن پاسخ خواهند داد، احتراماً نظر جنابعالی را به یادداشت مورخ دوم همین ماه جلب می کنم که به وسیلة آن اعلام بی طرفی ایران از سوی اعلیحضرت همایونی به اطلاع سفارت آمریکا رسید. از آنجا که در وضعیت جنگی نیستیم، شدیداً به رفتاری که افسران روس در سرزمین بی طرف، و با نقض فاحش قانون بین الملل، بر اتباع و مقامات قدرت هایی روا داشته اند که با آنها روابط دوستانه داریم، اعتراض نموده ایم. با وجود این، با توجه به خطر احتمالی وضعیت اضطراری موجود که برای ایران یک فورس ماژور تلقی می شود، تا زمانی که دولت آمریکا محافظت از منافع آلمان و ترکیه در تبریز را صلاح بداند، ما نیز هیچ مخالفتی با آن نخواهیم داشت. جناب
ص:82
آقای وزیرمختار، اطمینان دارم که نظر ما را به اطلاع دولت متبوع تان خواهید رساند، و از مساعی جمیله تان استفاده خواهید کرد تا خاک ایران به خاطر درگیری قریب الوقوع ترکیه و روس به صحنه جنگ مبدل نشود، و در نتیجة آن سکنة بی گناه آذربایجان به سبب نزاعی که هیچ ربطی به آنها ندارد در معرض ناملایمات هولناک قرار نگیرند...» در 4 نوامبر 1914، کالدول تلگرام زیر را برای پدوک فرستاد: «4 نوامبر، 9 صبح. تلگرام رمزی شما دریافت شد. به اطلاع وزارت خارجه خواهد رسید. از جان آلمان ها محافظت کنید، ولی بی طرفی ایالات متحده باید حفظ شود. اتباع آلمان در کدام ساختمان پناه گرفته اند؟ اینجانب را بی خبر نگذارید و حتماً به وزارت خارجه نیز اطلاع بدهید. هر طرحی که برای کمک به آلمان ها دارید به وسیلة تلگرام اطلاع دهید.» کالدول ضمن پیوست کردن مکاتبات فوق به گزارش مورخ 5 نوامبرش می نویسد: «کنسول آلمان موقتاً در کنسولگری آمریکا پناه گرفته است. وزیر خارجه [ایران] اطلاع داده است که دولت ایران شدیداً به اقدام روس در دستگیری کنسول اتریش و ترکیه در خاک بی طرف، و همچنین مصادرة اسناد اعتراض کرده است. اینطور که پیداست، تبریز و ایالت آذربایجان که تبریز در آن قرار دارد به زودی صحنة درگیری بین شمار زیادی از نیروهای مهاجم ترکیه و قزاق های روس خواهد شد.»(1)
در 5 نوامبر 1914، پدوک برای کالدول تلگرامی فرستاد: «عطف به دستور العمل دوم ماه جاری شما، سرکنسول روس دلایل اقداماتش را اینگونه توضیح داد که ایران نمی تواند بی طرفی کامل را در اینجا حفظ
ص:83
کند و مقتضیات جنگی دولت روس را وادار به اتخاذ اقداماتی کرده است که در تلگرام های قبلی ام به اطلاع تان رساندم. عطف به تلگرام رمزی 4 نوامبر ساعت 8 صبح شما، تعداد 43 نفر از اتباع آلمان روز سه شنبه با دریافت امان نامه و اسکورتِ والی ایرانی، که به تقاضای من و تأیید سر کنسول روس صورت گرفت، روانة تهران شدند. اتباع آلمان فعلاً این را به بازگشت به آلمان از طریق روسیه ترجیح داده اند. ...کنسول آلمان و همسرش هنوز در کنسولگری هستند. آنها را تا دریافت دستور العمل شما در کنسولگری نگاه خواهم داشت.» تلگرام پدوک به کالدول در فردای همان روز: «عطف به تلگرام رمزی 5 نوامبر ساعت 9 صبح، اطلاع یافته ام که سرکنسول روس دستور داده است تا اتباع آلمان که روز سه شنبه تبریز را ترک کردند و در راه تهران هستند، به تبریز بازگردانده و از طریق روسیه [به آلمان] فرستاده شوند.» تلگرام 7 نوامبر 1914 پدوک: «عطف به دستورالعمل شما برای حفاظت از شهروندان ترکیه، یکی از اتباع ترکیه به نام اَبینری، که مدیر یک شرکت اتریشی است، به درخواست بانک روس توسط مقامات ایرانی دستگیر شده است. اتهام او سوءاستفاده جنایتکارانه از وجوه شرکت برای لطمه زدن به بانک عنوان شده است. توانسته ام او را به طور مشروط آزاد کنم. سرکنسول روس می گوید که در دستگیری عناصر نامطلوب تُرک درنگ نخواهد کرد. لطفاً با ارسال دستورالعمل قطعی اطلاع دهید که کنسولگری ایالات متحده تا چه میزان باید از منافع ترکیه محافظت نماید. کارمند سوئیسی کارخانة آلمانی به نام ناف، که تا بحال تحت حفاظت آلمان بوده، پیشنهاد کنسول فرانسه را ردّ کرده و خواهان حمایت های دولت آمریکاست.» تلگرام 8 نوامبر 1914 کالدول به پدوک: «وزارت امور خارجه خواهان حفظ بی طرفی کامل است و بر آن تأکید دارد. با احتیاط کامل عمل کنید. حمایت های این دولت نباید به هیچوجه جانبدارانه باشد و فقط ترتیبی موقت برای حفاظت از جان انسان هاست. فکر نمی کنم بیشتر از این بتوانید کاری برای تُرک ها و آلمان ها انجام بدهید. این باید برای همه کاملاً روشن
ص:84
شود. نمی توانیم کمکی به ناف بکنیم.» کالدول مکاتبات فوق را به پیوست گزارش 12 نوامبر 1914 برای وزارت امور خارجه فرستاد.(1) اوضاع در تبریز نسبتاً آرام بود تا اینکه در اول فوریه 1915 روس ها مجدداً این شهر را از چنگ تُرک ها درآوردند. گوردن پدوک، کنسول سابق آمریکا در تبریز، طی گزارش 5 سپتامبر 1922 خود، به شرح خلاصه ای از وقایع آذربایجان در طول ماههای اول جنگ پرداخت. او اوضاع را اینگونه توصیف می کند: «در پاییز 1914، روس ها که آن موقع قوای قابل توجهی در تبریز داشتند، بدون اخطار قبلی شروع به دستگیری و اخراج همه مأموران کنسولی و اتباع کشورهایی کردند که با روس در جنگ بودند، و همة آنهایی را که دستشان رسید از آن منطقه بیرون کردند. بدین ترتیب، آنها سرکنسول ترکیه و کنسول اتریش را در تاریخ 2 نوامبر، و سپس همة اتباع آلمان بجز آقای ویلهلم لیتن،(2) کنسول آلمان، و همسرش و همسران دو تبعة دیگر آلمان، را اخراج کردند. ...کنسول آلمان، که توسط سفارت متبوعش در تهران از نقشة روس ها اطلاع یافته بود، صبح روز دوم نوامبر به همراه همسرش به کنسولگری آمریکا پناه آورد، و روس ها اجازه دادند که دو خانم دیگری که در بالا اشاره کردم در محل سکونت مُبلّغان پرسبیترین آمریکایی در تبریز بمانند، زیرا وقتی آلمانی ها از تبریز اخراج شدند، آنها شرایط سفر را نداشتند.»(3)
در 4 نوامبر 1914، کالدول با ارسال تلگرام هایی خبر داد: «شور و هیجان عظیمی در آستانة اعلام حکم جهاد در ارومیه وجود دارد.»(4) در 11 نوامبر
ص:85
1914، ترکیه اعلان جهاد داد. هنری مورگنتاو،(1) سفیر کبیر آمریکا در قسطنطنیه گزارش می دهد: «در یازدهم ماه جاری، به ارادة ملوکانه، ترکیه رسماً اعلان جنگ داد. بدینوسیله احتراماً یک نسخه از اعلان را که در تاریخ 12 همین ماه منتشر، و در آن حکم جهاد صادر شده است، به همراه ترجمه به پیوست ارسال می کنم. هدف از این مانیفست بی شک تحریک تعصبات دینیِ مسلمانان بوده است که در 14 ماه جاری دست به راهپیمایی زدند. ...در روز 13 ماه جاری، شماری از ایرانی ها به طرف سفارت آمریکا راهپیمایی کردند و با توسل به بشردوستی و تلاش های جهانی ما برای تضمین صلح، بر ضد تجاوز روس و انگلیس به کشورشان اعتراض نامه ای را تسلیم سفارت کردند.»(2) در 14 نوامبر 1914، مراجع دینی عثمانی حکم «جهاد» دادند. روز بعد مورگنتاو با وزیر جنگ ترکیه تماس گرفت: «توضیح دادم که حکم جهاد ممکن است تعصب دینیِ توده های مسلمان را تحریک کند. همچنین خطر خارج شدن حرکت های مردمی از کنترل دولت، حمله به غیرمسلمان ها را متذکر شدم؛ و اینکه اگر کشتارهای سازمان یافته ای اتفاق بیفتد، مسلماً دولت ترکیه اعتبار خود را نزد ایالات متحده از دست خواهد داد. ...همچنین با سفیر کبیر آلمان صحبت کردم و مسئولیتی را که در قبال بروز کشتار غیرمسلمانان متوجه آنهاست متذکر شدم؛ او معتقد بود که با توجه به اتحاد آلمان و اتریش با ترکیه و فرماندهی نیروهای عثمانی توسط افسران آلمانی خطر چنین کشتارهایی وجود ندارد.»(3)
روزنامة لوید عثمانی در شمارة مورخ 15 نوامبر 1914 تصویر پرشوری از شهر استانبول در 14 نوامبر ترسیم کرده بود: «استامبول روز گذشته شاهد یک روز بی سابقه در تاریخ بود. از همان ساعات اولیة روز شور و هیجان زایدالوصفی در شهر موج می زد. همة خانه ها به پرچم های
ص:86
ترکیه، ایران، آلمان و اتریش مزین شده بودند. جمعیتی عظیم به سوی مسجد فاتح در محلة فاتح سرازیر شد. از همه طرف جمعیت به سوی مسجد روان بود؛ همة اتحادیه ها و همه انجمن ها، پشت سرِ گروه موزیک، به سوی این مکان مقدس که صحنة یک اجتماع باشکوه بود، پیش می رفتند. مردم می دانستند که خلیفه فتوی را تایید کرده است، و «امین فتوی» قرار است از بالای منارة مسجدِ فاتح به مؤمنان حکم جهاد بدهد. ...طبق برنامه ای که دیروز منتشر ساختیم، در موقع ظهر هیأتی به نمایندگی از شیخ الاسلام با درشکه و اسکورت وارد حیاط مسجد شدند. این هیأت سپس به داخل مسجد رفت تا فتوای شریف را بخواند.» طبق این فتوی که از طرف شیخ الاسلام خیری افندی صادر شده بود «اسلام مورد هجوم دشمنان قرار گرفته است.» در نتیجه بر همة مردان مسلمان 7 تا 70 سال فرض بود که به دفاع از دین خود بپردازند: «در نتیجه، آیا جهاد بر همه پیروان محمد [ص]، فرض است، و آنها، از پیر و جوان، پیاده و سواره، در همة کشورها مکلفند که با مال و جان خویش، به جهاد بپردازند، چنانکه کلام الله مجید می فرماید؟ پاسخ شیخ الاسلام: بله.» ادامه فتوی اینطور است: «سه قدرت روس، انگلیس، و فرانسه با هدف نابودی اسلام از طریق جنگ با خلیفة مسلمین با کشتی های جنگی شان به مرکز خلافت و سلطنت هجوم آورده اند. آیا تکلیف مسلمانانی که تحت سلطه این قدرت ها و متحدانشان زندگی می کنند این است که بر ضد این قدرت ها و متحدانشان اعلان جهاد کنند و به جنگ بپردازند؟ پاسخ شیخ الاسلام: بله.» ادامة فتوی متوجه اتباع مسلمان انگلیس، فرانسه و روس بود. جنگ با ترکیة مسلمان بر آنها حرام شده بود: «اگر دولت های متخاصم در پی ارعاب اتباع مسلمانشان از طریق تهدید برآیند، و اگر حتی بگویند که همسر و فرزندانشان را خواهند کشت، آیا اگر مسلمانان به نفع آن دولت ها بر ضد اسلام بجنگند، مرتکب گناه کبیره نشده و دچار سخت ترین عذاب های جهنم نخواهند شد؟ پاسخ شیخ الاسلام: بله، چنین سرنوشتی خواهند داشت.» در آخر، جنگ با متحدان ترکیه، یعنی
ص:87
آلمان و اتریش، بر مسلمانان حرام شده بود. مورگنتاو می نویسد: «حکم رسمی جهاد که در پیوست گزارش آمده است، همان چیزی است که آلمان ها مدت ها آرزویش را داشتند تا به واسطة آن مسلمانان مصر و هند قیام کنند.»(1)
در 25 نوامبر 1914، یک فتوای دیگر صادر شد. مورگنتاو می نویسد: «در 25 ماه جاری، شیخ الاسلام فتوایی در ارتباط با جهاد صادر کرد، که سلطان و شورای عالی عُلما نیز آن را تأیید و امضاء کردند. یک نسخه از این فتوی را به پیوست برایتان ارسال کرده ام. اُرگانِ دولت در توضیح این مسئله نوشت از آنجایی که فتوی از سوی عالی ترین روحانیون ترکیه مورد تأیید قرار گرفته و تحت عنایات امیرالمؤمنین صادر شده است، به سرعت در سرتاسر جهان اسلام تأثیر خواهد گذاشت؛ دیگر کاسة صبر [مسلمین] لبریز شده است و طاقت مردم طاق. موقع انتقام جویی است؛ بنابراین بر همة مسلمین فرض است که از فرامین خلیفه اطاعت کنند، و جهان اسلام از شمال تا جنوب و شرق تا غرب آمادة انتقام جویی است.» بخشی از فتوی متوجه اتباع مسلمان انگلیس و فرانسه و روس است: «این قدرت ها مباهات می کنند و افتخار ملی شان این است که میلیون ها مسلمان را در بند خود دارند... این قدرت ها هرگز احساس نفرت علیه خلیفه را که رهبر مسلمانان جهان است، از دل های خود بیرون نکرده، و تمام تلاش شان را برای تضعیف قدرت او به کار می بندند. این گروه ظالم تحت نام «اتحاد سه جانبه» در قرن اخیر مسلمانان را از آزادی کامل و حق حاکمیت شان در بخش هایی از آفریقا، هند و آسیای مرکزی محروم ساخته اند. ...دشمنان ما آنقدر وقاحت دارند که اتباع مسلمان شان را فراخوانده و می خواهند آنها را به جنگ علیه خلیفه و متحدانش بفرستند، و آنها را در صف اول جبهه جنگ قرار بدهند تا بلافاصله کشته شوند. به عبارت دیگر، آنها می خواهند مسلمانان را قربانی جنگ با اسلام
ص:88
کنند. این اقدام چون خنجر بر دلِ مؤمنانی نشسته است که دیگر صبر و تحمل شان به پایان رسیده. ...خادمین حرمین شریفین، خلیفة مسلمین و امیر المؤمنین انجام وظیفه در قبال امت اسلامی را بر خود فرض دانسته و با فتاوی مقدسش از همه مسلمین دعوت می کند که برای جهاد قیام کنند، و با مال و جان خود از حرم مطهر پیامبر اکرم حراست کنند، که برای همه مسلمانانی که در بیت المقدس، کربلا، نجف و غیره زندگی می کنند، و در واقع برای مسلمانان همه کشورهایی که عشق به پیامبر، حرم امامان و شهدای اسلام در آنها وجود دارد چون تخم چشم عزیز است. ...او مردمش را فرا می خواند تا دست به دعا بردارند و از خداوند قادر متعال بخواهند خشم و غضب خود را بر دشمنان اسلام فروریزد. ...همة اتباع عثمانی 20 تا 45 ساله، بدون استثناء، باید دست به سلاح ببرند. ...همة مسلمانانِ کشورهایی که در معرض آزار و اذیت دولت های فوق الذکر قرار دارند، چه در کریمه، و قازان، ترکستان، بخارا، خیوه، هندوچین، افغانستان، ایران، آفریقا و سایر کشورها، هم اینک باید ایثار جان و مال خود در راه جهاد و ایستادن در کنار عثمانی را طبق این فتاوی مقدس، والاترین تکلیف شرعی خود بدانند و در نظر داشته باشند که تخطی از این حکم می تواند به معنای مرگ در این دنیا و عذاب آخرت باشد.»(1)
مجتهدان شیعه در کربلا و نجف نیز از این فتاوی حمایت کردند و به نوبه خود با صدور فتوی از دولت ایران خواستند تا در کنار ترکیة مسلمان بایستد.(2) با وجود این، برخی از علمای تبریز با حکم جهاد مخالف بودند و «با ارسال پیام هایی به مجتهدان نجف سعی داشتند آنها را متقاعد سازند که از «تبلیغات نامعقول شان در حمایت از جهاد» دست بکشند، زیرا معتقد بودند که جهاد «هیچ صدمه ای به روس ها نمی رساند بلکه فقط ایران را از
ص:89
آنچه که هست ویران تر می کند.»»(1)
در اواخر سال 1914، اوضاع سیاسی بسیار وخیم شده بود. کالدول در گزارشی با عنوان «ناآرامی های سیاسی و شایعه انقلاب» می نویسد: «احتراماً به اطلاع می رساند که روز پنج شنبه 24 دسامبر 1914، یک جوان ایرانی بر اثر انفجار بمب در خیابان علاءالدوله در نزدیکی سفارت انگلیس در تهران جان باخت. طبق معمول، شایعاتی دربارة مسببان این بمب گذاری بر سر زبان هاست و هشدارهایی از سوی افراد ناشناس رسیده مبنی بر اینکه عده ای قصد کشتنِ سفیر کبیر ترکیه و وزیرمختار انگلیس را دارند.» در این زمان، انگلیسی ها به جنوب غربی ایران حمله کرده و تُرک ها نیز بخشی از مناطق مرزی ایالت آذربایجان را اشغال کرده بودند، و تهدید به قتل سفیر ترکیه و وزیرمختار انگلیس به همین دلیل بود. کالدول همچنین از خشونت های مذهبی خبر می دهد: «چندی پیش نامة ناشناسی به امضای «چندین ایرانی» به دستم رسید که از من خواسته بودند تا به دولت ایران اطلاع بدهم که ارمنی ها دارند در تدارک یک جنگ مذهبی به طور مخفیانه سلاح، مهمات و بمب انبار می کنند. و اینکه اینها را روس ها در اختیارشان گذاشته اند، و غیره.» کالدول در خاتمه می نویسد: «معمولاً همیشه در ایران شایعاتی دربارة بلایایی که قرار است اتفاق بیفتد بر سر زبانهاست. و متأسفانه برخی از این شایعات چندان هم بی پایه و اساس نیست.»(2)
میروشنیکف می نویسد که در پاسخ به حملة دسامبر 1914 تُرک ها در منطقه ساری قمیش در قفقاز، بخشی از نیروهای روسی مستقر در آذربایجان به قفقاز اعزام شدند. تُرک ها نیز از موقعیت استفاده کردند و شهرهای خوی،
ص:90
ساوجبلاغ و ارومیه را به تصرف خود درآوردند، و در ژانویه 1915 بدون درگیری وارد تبریز شدند. روس ها قبلاً این شهر را تخلیه کرده بودند.(1) در 12 ژانویه 1915، مورگنتاو از قسطنطنیه خبر داد: «اطلاع یافته ام که ارتش ترکیه وارد تبریز شده و ایرانی ها استقبال گرمی از آنها کرده اند.» روزنامة رعد در شمارة 11 و 13 ژانویه اش مطالب مفصلی دربارة وقایع آذربایجان نوشت. کالدول در گزارشی با عنوان «خروج روس ها از تبریز و اشغال آن به دست تُرک ها» ترجمة بخشی از مطالب روزنامه رعد را نیز به ضمیمه ارسال می کند. او در توضیح می نویسد: «احتراماً ترجمة بخشی از مطالب روزنامه رعد (که شاید مهمترین روزنامه تهران باشد) دربارة اشغال ایالت آذربایجان توسط نیروهای تُرک به پیوست ارسال می گردد.»(2) این روزنامه در شرح وقایعی که منجر به حملة تُرک ها و اشغال تبریز شد، روس ها را مقصر می شناسد. رعد در شمارة 11 ژانویه اش، در مقاله ای با عنوان «اوضاع کنونی آذربایجان، و ورود ارتش ترکیه به تبریز» می نویسد: «آخرین اخبار واصله از آذربایجان حکایت از آن دارد که ارتش ترکیه وارد شهر تبریز شده و بدین ترتیب مهمترین بخش مملکت مان را اشغال کرده است. شکی نیست که نمی توان نسبت به مقاصد ترکیه بدگمان نبود، زیرا بخشی از مملکت مان را سپاهیان کشور همسایه ای به اشغال درآورده اند که ادعای دوستی با ما را دارد.» مقاله اینطور ادامه می یابد: «حال باید دید که آیا اقدام تُرک ها به نفع ماست و یا به ضرر ما. تُرک ها مدعی اند که اشغال تبریز فقط با هدف توقفِ آزار و اذیت های همسایة شمالی صورت گرفته، که عملاً آذربایجان را از کشورمان جدا کرده است. راستی مگر کاری هست که [همسایة] شمالی برای نابود کردن حیثیت، نفوذ و استقلال مملکت مان انجام نداده باشد؟» مقاله سپس به برخی جنایات روس ها اشاره می کند: «آنها ارتش بزرگی وارد خاک ما کردند و در اینجا مستقر ساختند، سپس یک ایرانی پَست و خائن به نام صمدخان
ص:91
[شجاع الدوله] را در رأس قدرت گذاشتند، و در جنایات و خونریزی های وحشیانه اش کاملاً همدست او بودند.» سپس اضافه می کند: «همین صمدخان به تحریک روس ها علناً از اجرای فرامین دولت سرباز زد تا اینکه نهایتاً از روی استیصال یادداشتی نوشتیم و خواهان برکناری اش شدیم. ...آنوقت روس ها این خائن بزدل [صمدخان] را تحریک کردند تا قوایی جمع کند و به تُرک ها بتازد و بدین ترتیب بی طرفی مان را نقض کند و بهانه ای برای اشغال تبریز به دست تُرک ها بدهد.» سپس می نویسد: «بله، همین تعدی روس ها بود که بهانه ای دست تُرک ها داد تا یکی از عزیزترین شهرها و بخش مهمی از مملکت مان را اشغال کنند. مسلّم است که اگر روس ها بی طرفیِ ایران را نقض نکرده بودند، این کار هرگز از تُرک ها سر نمی زد. ...حال باید دید که آیا دولت روس هنوز با اعزام ولیعهد در مقام والی این ایالت مخالفت خواهد کرد و یا از کنترل این بخش از مملکت عزیزمان دست کشیده است.» در پایان مقاله آمده است: «طبق گزارش های واصله، تُرک ها در هیچ اموری دخالت نمی کنند و نظم و آرامش را کاملاً حفظ کرده اند، که بیش از این هم از آنها انتظار نمی رفت. کابینه نباید این فرصت را برای فرستادن ولیعهد به تبریز از دست بدهد.» رعد در 13 ژانویه می نویسد: «دولت ترکیه به دولت ایران قول داده است که به محض ورود والی (ولیعهد)، ارتش ترکیه از خاک ایران خارج خواهد شد. یک نیروی نظامی به استعداد 3000 نفر سرباز و قزاق، ولیعهد را همراهی خواهد کرد.» رعد در شمارة 27 ژانویه اش خبر می دهد: «در قزوین، روس ها بار دیگر دست به اقدامات وحشیانه زده و مردم را آزار می دهند. مردم هم به دولت ایران شکایت برده اند.» از آن طرف، روس ها انگشت اتهام را به سوی تُرک ها گرفته بودند.(1)
با وجود این، چنانکه از مقالات روزنامه ها پیداست، مردم ایران با تُرک های مسلمان همدل بودند. میروشنیکف می نویسد که دولت ایران شدیداً به پیاده شدن قوای انگلیس در جنوب غربی ایران در نوامبر 1914
ص:92
اعتراض
کرد، ولی «در ژانویه 1915 که نیروهای تُرک وارد تبریز شدند، مقامات محلی ایرانی از آنها استقبال باشکوهی کردند.» او اضافه می کند: «ولی اگر سیاست و رفتار وزرای ایران را در ماههای اول جنگ بررسی و تحلیل کنیم، خواهیم دید که ایران آنطور که اعلام کرده بود چندان هم بی طرف نماند. بسیاری از اعضای کابینة ایران و به ویژه نمایندگان مجلس سوم (که مراسم رسمی افتتاح آن روز ششم [در واقع پنجم] دسامبر برگزار شد) همدلی خود را با تُرک ها و آلمان ها پنهان نمی کردند و به همین دلیل در برخی موارد بی طرفی ایران رنگ حمایت از آلمان و ترکیه به خود می گرفت.» وقتی ایران به تجاوز ترکیه به خاکش «اعتراض» کرد، تُرک ها پاسخ دادند که هدفشان فقط بیرون راندن روس ها از ایران بوده است. دولت ایران نیز در پاسخ، در ژانویه 1915 اعلامیه ای صادر کرد و از مردم خواست تا علیه ترکیه وارد جنگ نشوند: «دولت ما قبلاً به اتباعش دربارة لزوم حفظ بی طرفی کامل تأکید ورزیده است. بدینوسیله به تمامی شهروندان ایران اطلاع می دهیم که دولت ترکیه قوایش را وارد خاک ایران کرده است. چنانچه هر کسی علیه دولت ترکیه دست به اسلحه ببرد و بی طرفی را نقض کند، شدیداً مجازات خواهد شد. دولت اموالش را مصادره و او را به دار مجازات می آویزد.»
نویسنده
اضافه می کند: «دولت ایران با چنین معصومیت ساده لوحانه ای از تُرک ها که سعی داشتند نیروهای روس را از آذربایجان بیرون کنند، حمایت کرد.»(1)
تهاجم تُرک ها به ساری قمیش در دسامبر 1914 با موفقیت همراه بود، ولی تا اواسط ژانویه 1915 نیروهای تُرک شکست سختی متحمل شده
ص:93
بودند: «هفتاد هزار (از 90 هزار) نفر کشته شده بودند.»(1) روس ها حملات خود را به تُرک ها در آذربایجان ایران دنبال کردند، و در 30 ژانویه 1915 دوباره تبریز را به تصرف خود درآوردند، و در اوایل مارس شاهپور[سلماس] را اشغال کردند. تُرک ها پس از تحمل شکستی سخت در نزدیکی تبریز عقب نشستند. پدوک در تلگرام 1 فوریه اش خبر داد: «شمار قوای روس در حدود چهار هزار، و قوای تُرک دوهزار و هشتصد نفر، اکثراً کُرد، عملاً نابود شده اند.»(2) پدوک در گزارش سال 1922 خلاصه ای از وقایع آن روزها ارایه می دهد: «در اوایل ژانویه 1915، قوای روس موقتاً از تبریز عقب نشینی کردند، و این شهر بلافاصله به تصرف نیرویی متشکل از سربازان تُرک و مبارزان کُرد درآمد. در اواخر همان ماه، در جنگ سختی که بین آنها و قشون روس در نزدیکی شهر درگرفت، تُرک ها و کُردها شکست خوردند و به سرعت از شهر عقب نشستند، و روس ها دوباره تبریز را اشغال کردند. کنسول آلمان، که به همراه همسرش خانم لیتن تا زمان اشغال شهر توسط نیروهای تُرک در کنسولگری آمریکا پناه گرفته بود، در تاریخ 28 ژانویه به همراه مأموران نظامی ترکیه عازم کشورش شد، ولی همسرش در کنسولگری آمریکا ماند. خانم لیتن تا اول مارس 1916 در کنسولگری ماند، تا اینکه در این تاریخ به همراه دو خانم آلمانی دیگری که قبلاً به آنها اشاره شد، با کسب امان نامه از مقامات روس راهی کشورشان شدند... مقامات نظامی روس، که پس از عقب نشینی تُرک ها در سال 1915 و تا پیروزی انقلاب روسیه و فرار نیرو هایشان در سال های 1918-1917، در این منطقه جولان می دادند، حق ما برای حفاظت از منافع آلمان در آنجا را اصلاً به رسمیت نمی شناختند.»(3) روزنامة کریسشن ساینس مانیتور در شمارة 2 مارس 1915 مطلبی دربارة وضعیت نظامی آذربایجان ایران به چاپ
ص:94
رساند: «در موقع نگارش این مقاله، نیروهای تُرک را از تبریز، که در اشغال آنها بود، بیرون رانده و مرکز این ایالت بزرگ شمالی یک بار دیگر به دست روس ها افتاده است. تُرک ها به مراغه عقب نشسته و احتمالاً قصد تمرکز نیرو در کنارة دریاچة ارومیه را دارند.»(1)
موفقیت روس ها تا حدود زیادی به نفع انگلیسی ها هم تمام شد. تُرک ها برای جنگ با قوای روس مجبور شدند نیروهایشان را از بین النهرین و منطقه سوئز به جبهة روسیه منتقل کنند.(2) در 11 فوریه 1915، والتر تونلی،(3) وزیرمختار انگلیس، به کالدول اطلاع داد که شیپلی، کنسول انگلیس، به تبریز بازگشته، و از اینکه آمریکا از منافع بریتانیا در تبریز حفاظت کرده بود بسیار سپاسگزاری کرد. معلوم می شود که تُرک ها هیچ کاری با اتباع و اموال انگلیس نداشتند، و تونلی به همین خاطر از پدوک تعریف و تمجید می کند. تونلی می نویسد: «همین امروز مفاد تلگرام آقای شیپلی را با تلگراف به عرض سِر ای. گِری خواهم رساند، ولی نمی توانم بگذارم حتی ساعتی بگذرد و صمیمانه از شما قدردانی نکنم و مراتب سپاسگزاری ام را از کار ستودنی آقای پدوک در حفاظت از منافع انگلیس در طول روزهایی که حتماً ایشان اوقات پر اضطرابی را می گذراندند، ابراز نکنم. اطمینان دارم که با این کار نظرات سِر ای گِری و دولت اعلیحضرت پادشاه بریتانیا را ابراز می کنم.»(4) در 15 فوریه 1915، سِر سسیل اسپرینگ - رایس،(5) سفیر کبیر انگلیس یادداشتی برای دبلیو. جی. برایان،(6) وزیر امور خارجه آمریکا فرستاد: «احتراماً طبق دستور العمل واصله از وزیر خارجة دولت اعلیحضرت پادشاه بریتانیا به اطلاع
ص:95
می رساند که دولت اعلیحضرت پادشاه گزارشی از کنسول خود در تبریز دربارة اوضاع این شهر دریافت کرده است. کنسول ابراز داشته که پس از بازگشت به تبریز، کنسولگری را در همان وضعی یافته است که آن را ترک کرده بود، و هیچ تلاشی برای ورود به آن از سوی تُرک ها صورت نگرفته، و به اموال متعلق به انگلیس، بدون هیچ استثنائی، دست درازی نشده و تُرک ها به هیچیک از خانه های متعلق به اتباع انگلیس وارد نشده اند. کنسول اضافه می کند که این همه صرفاً نتیجة زحمات کنسول آمریکا در تبریز بوده، که قدردانی از تلاش و کفایت شان در حفظ منافع انگلیس خارج از توان اوست. سِر ادوارد گری، به اینجانب دستور داده اند تا با اشاره به گزارش فوق مراتب سپاسگزاری صمیمانه دولت اعلیحضرت پادشاه را بابت این کمک ارزشمند کنسول آمریکا در شرایط دشواری که در آن قرار داشتند، ابراز کنم.»(1)
با وجود این، روس ها و انگلیسی ها پس از بازگشت به تبریز شروع به بازداشت و اعزام آلمانی ها به روسیه، و مصادرة اموال آلمان کردند. سه زن آلمانی، از جمله همسر کنسول آلمان، که قادر به فرار نبودند به کنسولگری آمریکا پناه آوردند و چندین ماه در آنجا ماندند، تا ترتیب عزیمت آنها به آلمان داده شد. مکاتبات دیپلماتیک زیادی بر سرِ وضعیت این سه زن و مصادرة یک کارخانة بزرگ آلمانی در تبریز انجام شد. نهایتاً، پس از شش ماه، این سه زن اجازه یافتند تا خاک ایران را به مقصد آلمان ترک کنند.(2)
ص:96
پدوک در گزارش 8 فوریه 1915 خود از مصادرة کارخانه آلمانی در تبریز خبر می دهد: «احتراماً بدین وسیله تلگرام رمز اول ماه جاری را تأیید می نماید، بدین مضمون که: «وزیرمختار آمریکا، تهران، فوریه. 1 فوریه، 5 بعد از ظهر. عطف به تلگرام رمزی 31 ژانویه، 11 صبح شما. به کارگزار اطلاع داده شد که کنسولگری ایالات متحده موقتاً حافظ منافع آلمان خواهد بود. فرماندة کل قوای روس یک تبعه تُرک به نام ابینری را که مسئول کنسولگری اتریش بود، و همچنین کینک، از اتباع سوئد، و ناف، از اتباع سوئیس، را که کارمندان کارخانة پِتاگ بودند دستگیر کرده است. اتهام دو فرد اخیر دادن اطلاعات دربارة مواضع سپاهیان روس، و همراهی با کنسول آلمان و فرماندة قوای ترکیه در اتومبیل کارخانة پِتاگ تا صوفیان، بوده و هر دو به عنوان اسیر جنگی دستگیر شده اند. فرمانده کل قوای روس امروز اطلاع داد که روس ها کارخانة پتاگ را مصادره کرده اند. به او گفتم که وظیفه دارم به این اقدام اعتراض کرده و شما را در جریان امر قرار بدهم. منتظر دستور العمل شما دربارة همسر کنسول آلمان و سایرین هستم. سرکنسول روس قرار است امشب وارد شود. شمار نیروهای روس در حدود چهار هزار، و نیروهای تُرک دو هزار و هشتصد نفر، عمدتاً کُرد، است که عملاً نابود شده اند. پدوک.» و همچنین عطف به تلگرام رمز دوم همین ماه، در پاسخ به تلگرام اینجانب، بدین مضمون: «فوری، کنسول آمریکا، تبریز، 2 فوریه، 2 بعد از ظهر. شدیداً به مصادرة این کارخانه اعتراض کنید. تلگرامی به وزارت امور خارجه فرستاده ام. مراتب اعتراض شدید خود را به وزیر خارجه ایران ابراز کرده ام. کالدول.» همچنین تلگرام رمزِ ششم ماه جاریِ خود در ارتباط با این موضوع را تأیید می کنم: «وزیرمختار آمریکا، تهران، فوری، 6 فوریه، 11 قبل از ظهر. طبق دستورالعمل تلگرافی 2 بعد از ظهر 2 فوریه شما مراتب اعتراض نسبت به مصادرة پتاگ را به سرکنسول و فرمانده کل قوای روس ابراز کردم؛ اولی گفت که مسئولیتی در قبال مصادره ندارد. فرمانده گفت که کارخانه را برای سربازخانه احتیاج دارند و باید همه
ص:97
اموال پتاگ را مصادره کنند، بنابراین اعتراض فایده ای ندارد. فرمانده کل قوا بر توقیف و اخراج آلمان ها در اسرع وقت اصرار دارد. در صورت امکان امان نامه برای بازگشت همسر کنسول آلمان و دو خانم آلمانی دیگری که در تلگرام 30 ژانویه، 4 بعد از ظهر، به آنها اشاره کرده بودم به آلمان و یا تهران، باید فوراً از دولت روسیه اخذ شود. عطف به تلگرام رمزی 4 فوریه، 12 شب، پول کافی نیست و همسر کنسول آلمان به هزار تومان احتیاج دارد. اطلاع یافته ام که کارمندان بازداشت شده پتاگ، مذکور در تلگرام 1 فوریه، 5 بعد از ظهر، احتمالاً امروز، به عنوان اسیر جنگی به روسیه فرستاده می شوند. طبق تلگرام رمزی 26 ژانویه، 1 بعد از ظهر، از حساب شما پانصد تومان برداشت کردم و به عنوان حقوق به کینک و ناف پرداختم. پدوک.» به محض دریافت دستورالعمل تلگرافی دوم ماه جاری تان، یادداشتی در اعتراض به مصادرة کارخانه خطاب به سرکنسول روس، آقای اورلف،(1) نوشته و شخصاً تسلیم ایشان کردم، که رونوشت آن به پیوست ارسال می گردد.» در یادداشت پدوک در 3 فوریه 1915 نوشته شده بود: «آقا و همکار گرامی: احتراماً به اطلاع جنابعالی می رساند از آنجایی که مسئولیت حفاظت از منافع آلمان در این منطقه بر عهده [این کنسولگری] است، دستورالعملی از جانب وزیرمختار متبوعم در تهران دریافت کرده ام که به هر اقدامی برای تصرف و یا مصادرة اموال آلمان در تبریز اعتراض کنم. علاوه بر این، وظیفه دارم به جنابعالی اطلاع دهم، چنانکه عالیجناب ژنرال چرنوزوبف(2) در اول ماه جاری متذکر شدند که قصد مصادرة اموال و ساختمان های کارخانه فرش آلمان (پتاگ) در اینجا را دارند، اینجانب نیز خبر فوق را به اطلاع وزیرمختار متبوعم رساندم و ایشان نیز به نوبه خود وزیر امور خارجه ایران را از این امر مطلع ساخت. آقا و همکار گرامی، موقع را برای
ص:98
تجدید احترامات
فائقه مغتنم می شمارم.» پدوک در گزارش خود ادامه می دهد: «آقای اورلف به من اطلاع داد از آنجایی که ارتش مسئولیت مصادرة [کارخانه] را برعهده دارد، باید آنها را خطاب قرار بدهم. من هم یادداشت مفصل تری با همان مضمون برای فرمانده کل قوای روس، ژنرال چرنوزوبف، نوشتم و اطلاع او از یادداشتی را که برای آقای اورلف نوشته بودم به خودِ آقای اورلف واگذار کردم. یادداشتم خطاب به ژنرال را به زبان فرانسه نوشتم زیرا او زبان فرانسه را خیلی خوب صحبت می کند، ولی انگلیسی نمی داند.» یادداشت پدوک برای ژنرال چرنوزوبف به تاریخ 3 فوریه 1915 نوشته شده است: «عالیجناب: احتراماً به اطلاع می رساند از آنجایی که موقتاً مسئولیت حفاظت از منافع آلمان در آذربایجان بر عهدة دولت متبوع اینجانب است، دستورالعمل های جدید و روشنی از وزیرمختار ایالات متحده در تهران دریافت کرده ام که به هرگونه توقیف اموال و دارایی های آلمان در تبریز اعتراض کنم. بنابراین وظیفه دارم به اطلاع جنابعالی برسانم که سفارت ایالات متحده در تهران، پس از اطلاع یافتن از مصادرة کارخانه و مال التجارة متعلق به کارخانه فرش آلمان در تبریز، مراتب اعتراض خود را نسبت به این اقدام به وزیر خارجه ایران ابراز داشته است. با توجه به این شرایط، و بر اساس دستورالعمل های واصله، اینجانب نیز مراتب اعتراض خود را به مصادرة اموال خصوصی ابراز داشته، و تقاضا دارد دستورالعمل لازم برای رفع مصادرة این اموال را صادر فرمایید.» پدوک گزارش خود را اینطور ادامه می دهد: «فردای همان روز ژنرال با من تماس گرفت. او گفت که نمی خواهد وارد مکاتبات دیپلماتیک یا بحث بر سر این مسئله بشود، بلکه صرفاً می خواهد بگوید که ساختمان کارخانه را به عنوان سربازخانه برای نیروهایش احتیاج دارد، و اینکه او به دستور دولت متبوعش همة اموال شرکت پتاگ، از جمله یک انبار فرش، را مصادره کرده است. می گویند که نزدیک 600 تخته فرش در این انبار بوده که قیمت آن بالغ بر 100 هزار تومان است، و از قرار معلوم
ص:99
آنها را برای فروش به روسیه
می فرستند. از میرزای کنسولگری شنیده ام که کفیل کارگزار در اینجا از وزارت امور خارجه [ایران] دستورالعملی تلگرافی دریافت کرده است که به مصادره کارخانه اعتراض کند، ولی او حتی جرئت نکرده است که کارمندان ادارة خودش را از این امر مطلع سازد، چه رسد به اعتراض به مقامات روس، زیرا از خشم آنها می ترسد. اگرچه ساختمان کارخانه پتاگ بدون شک بهترین مکان موجود برای اسکان سربازان روسی بی شماری است که اخیراً وارد شهر شده اند، مصادرة کارخانه جهت اسکان قوای روس فقط بهانه ای برای مصادره آن بوده است، زیرا روس ها از مدتها قبل چنین سودایی در سر داشتند. بعداً گزارش کامل تری در اینباره ارسال خواهم کرد، ولی فعلاً رونوشتی از این گزارش، که ممکن است بخواهید آن را در ارتباط با موضوع مورد نظر به اطلاع وزارت امور خارجه برسانید، برایتان به پیوست ارسال می کنم.»(1) ای. پوتنی(2)، در ارتباط با مصادرة اموال آلمان ها در تبریز می نویسد: «اقدام روس ها در مصادرة اموال آلمان در تبریز نقض فاحش استقلال و حاکمیت ایران است، و دولت ایران باید به دولت روسیه اعتراض کند و تلاش نماید تا از اموال آلمان محافظت شود. البته هیچ دلیلی وجود ندارد که گمان کنیم دولت ایران چنین اعتراضی خواهد کرد، و یا اینکه اگر چنین اعتراضی صورت بگیرد، دولت روسیه اصلاً به آن اعتنا کند.»(3)
موبرلی بدون توجه به اقدامات انگلیس و روس در ایران بعد از اوت 1914، می نویسد: «آلمان از موقعیت استفاده کرد و از نفرت آشکار ایرانی ها از روس به ضرر انگلیس سود جست. ...در اواخر دسامبر
ص:100
[1914] وزیرمختار ما در تهران گزارش داد که به سبب تبلیغات خصمانه
و بی وقفة [آلمان ها] کشور دارد رو به ناآرامی می گذارد؛ و در اواخر ژانویه [1915] از همان منبع خبر رسید که افسران سوئدی ژاندارمری ایران نیز در توطئه بر ضد ما دست دارند.»(1)
موبرلی می نویسد که در 26 ژانویه 1915، خبر رسید که قوای تُرک به همراه شمار زیادی از اعضای قبیلة بنی لام به ریاست شیخ غضبان از عماره در عراق به طرف شرق و بسیتین در عربستان ایران در حرکتند. او اضافه می کند که «قبیلة بنی طُرُف نیز در پاسخ به فتوای جهاد به آنها پیوسته، و هدف اصلی شان احتمالاً حمله به اهواز و یا میدان های نفتی است.» او دربارة قبیلة بنی لام می نویسد: «آنها قبیلة نیمه بیابانگردی هستند که در ساحل چپ رود دجله بین عماره و کوت العماره و همچنین در عربستان سکنی دارند. اکثراً شیعه هستند.» و قبیلة بنی طُرُف را اینطور توصیف می کند: «قبیله ای نیمه بیابانگرد، بین کارون و دجله- معروف به راهزنی. شیعه.» پاسخ انگلیس بسیار سریع و قاطع بود: «نیروی کوچکی از قُرنه، برخی روستاهای عربِ شمال نهر بربوک را بدون اینکه با مقاومت جدی مواجه شود نابود کرد.» سپس، «ژنرال بَرِت تصمیم گرفت یک گردان پیاده نظام هندی (گردان هفتم راجپوتس) را از قُرنه به اهواز بفرستد. ...ژنرال بَرِت با وزارت امور هند هم عقیده بود که تاثیر روحی اشغال اهواز توسط تُرک ها و حملة آنها به چاههای نفت بسیار جدی است.» انگلیسی ها بلافاصله محمره را اشغال کردند. بی اعتنا به بی طرفی ایران، و از آنجایی که شیخ محمره «برای بسیج قبایل به منظور مقابله با تهدیدی که متوجه اهواز بود به چند روز وقت نیاز داشت. ...ژنرال بَرت تصمیم گرفت ناو کامِت را به همراه یگان کوچکی از نیروهای پیادة انگلیس به منطقه اعزام کند تا جلوی عبور مهاجمان از رود را بگیرند؛ همچنین برای اطمینان خاطر شیخ و مردم، نیم گردان نیروی پیاده را به
ص:101
محمره فرستاد.» موبرلی دربارة اوضاع اهواز می نویسد: «اخباری که از
اهواز می رسید هر روز نگران کننده تر می شد. گمان می رفت که شمار زیادی از جمعیت خود را برای جهاد آماده می کنند، و شیخ محمره هم اذعان داشت که دیگر کنترلی بر آنها ندارد، در نتیجه نمی تواند امنیت جان اروپایی ها را تضمین کند. وزیر خارجة ایران قول داد که فوراً به مسئله حفاظت از اتباع و اموال انگلیس رسیدگی کند، ولی معلوم بود که دولت ایران می ترسد، و بیم دارد که هر اقدامی که احتمالاً منجر به جنگ با ترکیه شود، اعتراض عموم را برانگیزد. ...در 29 ژانویه، لُرد کرو از دولت هند خواست تا در صورت امکان فوراً یک نیروی کوچک از طریق رود کارون به اهواز اعزام کند.» در همان روز، ناو کامِت از طریق رود کارون راهی اهواز بود، «و در مسیر خود با یک کشتی بخار مواجه شد که داشت همه اروپایی ها را از منطقه دور می کرد، زیرا از نظر ما باقی ماندنشان در آنجا بسیار پرخطر بود.» موبرلی اضافه می کند: «جالب است که در این وسط فقط یک آلمانی که کارمند وانکهاوس بود، تصمیم گرفت آنجا بماند، که بعداً دستگیرش کردیم، و مکاتباتی که در اختیارش بود نشان داد که اشتباه نکرده ایم.» در 1 فوریه 1915، ناو کامِت به همراه ناو شیطان با نیروهایی که بر عرشه داشتند به اهواز رسیدند. در همین حال گردان هفتم راجپوتس راهی اهواز بود. بنابراین، چنانکه در بالا اشاره شد، وقتی روس ها تبریز را اشغال کردند، انگلیسی ها هم اهواز را به تصرف خود درآوردند.(1) میروشنیکف می نویسد: «در اواسط فوریه [1915] در منطقه اهواز نزدیک به دو هزار نیروی انگلیسی تحت فرماندهی ژنرال رابینسن مستقر بودند، و مأموریت شان جلوگیری از پیشروی تُرک ها به سمت چاههای نفت بود.»(2)
در اوایل فوریه 1915، سرکنسول آمریکا خبر می دهد که سِر والتر
ص:102
تونلی، وزیرمختار انگلیس در تهران، به کشورش فراخوانده شده و
جانشین او چارلز مارلینگ(1) در ماه آوریل 1915 وارد تهران خواهد شد. وادزورث اضافه می کند: «آقای مارلینگ در گذشته دوبار کاردار سفارت انگلیس در تهران بوده است، ولی حالا موقتاً در مقام وزیرمختار به تهران می آید. سِر والتر به طور خصوصی به اینجانب گفته است که دولتش او را فراخوانده و این کاملاً بر خلاف میل شخصی اش بوده است.» وادزورث دربارة تونلی می نویسد: «سِر والتر از زمانی که، در 1912، وارد ایران شد، خالصانه برای ایران کار کرد، و توانست اعتماد رهبران جناح های سیاسی متفاوت کشور را جلب کند؛ به ویژه باید به تلاش هایش، به رغم مخالفت های شدید، برای رعایت مواد مربوط به تمامیت ایران در قرارداد 1907 انگلیس و روس اشاره کنم.» او دربارة فراخواندن تونلی می نویسد: «وقتی در مجلس اعلام شد که تونلی به زودی ایران را ترک خواهد کرد، ولوله ای در مجلس افتاد و کار تعطیل شد؛ برخی از نمایندگان عزیمت او را نشانه ای از ورود ایران به جنگ تلقی می کردند. دولت ایران تلگرام هایی به لندن فرستاد و تقاضا کرد که وزارت امور خارجه انگلیس در تصمیمش تجدید نظر کند. وزرای مختار فرانسه و بلژیک نیز به دولت های متبوعشان تلگراف زدند و توضیح دادند که از نظر آنها ماندن سِر والتر در تهران بسیار مهم است.» وادزورث نیز معتقد بود که «هیچکس در تهران حتی یک لحظه هم نمی تواند باور کند که وزیرمختار انگلیس در این موقعِ بحرانی دارد به میل خودش به مرخصی می رود، و ایرانی های هوشمند بر این گمان هستند که سیاست انگلیس در کشورشان به زودی در جهتی که بیشتر باب میل دولت روس است تغییر خواهد کرد، و در این میان وزیرمختار انگلیس است که باید قربانی شود. ...اگرچه دوستی آنها با انگلیس خیلی کمتر از گذشته است (ماجرای شوستر چشم ایرانی ها را به خودخواهی
ص:103
انگلیس باز کرد)، ولی احساس می کنند که وزیرمختار فعلی انگلیس از ته
دل خواهان رفاه و سعادت آنها، و دوست واقعی ملت ایران است.»
وادزورث دربارة سیاست روس ها هم می نویسد: «وزیرمختار روس به طور خصوصی به من گفته است که روسیه امیدوار است بتواند بی طرفی ایران را با اعطای وام به این کشور بخرد، که در حال حاضر احتیاج مبرمی هم به آن دارد؛ ولی وزیرمختار انگلیس، که از شرایط این وام خبر دارد، می گوید که حتی دولت ایران هم چنین شرایطی را قبول نخواهد کرد.» وادزورث همچنین می نویسد: «عقیدة بیشتر تهرانی ها و آنهایی که با [جهان] اسلام آشنا هستند این است که اگر ایران بر ضد روس و انگلیس به ترکیه ملحق شود، تاثیر بسزایی بر جهان اسلام خواهد گذاشت.» او دربارة وزیرمختار روس، کراستووتز،(1) می گوید: «او در ژانویه سال گذشته وارد تهران شد، ولی آوازة شهرتش به عنوان یک روس مکتب قدیم جلوتر از خودش به اینجا رسید، و ایرانی ها از همان اول با بدگمانی و بی اعتمادی به او نگاه کردند، که البته اعمال و رفتارش هم کمکی به رفع این سوء ظن نکرد. آنها معتقد بودند که کراستووتز به تهران آمده است تا مقدمات اشغال یا الحاق فوری آنچه را که حوزة نفوذ روسیه شناخته می شد، و یا حداقل ایالت حاصلخیز آذربایجان را مهیا کند.»(2) ایرانی ها اشتباه نکرده بودند. علاوه بر این، انتصاب مارلینگ نتیجة توافق پنهانی انگلیس و روس برای تقسیم مجدد ایران بود.
موبرلی دربارة وضعیت عربستان [خوزستان] می نویسد: «در روز 10 فوریه، هفتصد نیروی تُرک به همراه دو عراده توپ، و نزدیک به هزار جنگجوی عرب، به رود کرخه در حدود بیست و چهار مایلی شمال
ص:104
غربی اهواز رسیده بودند؛ و طبق گزارش ها داشتند برای عبور از رود
قایق جمع می کردند. حملات باوی ها(1) قطع شده بود و می گفتند که عزم شان متزلزل شده است؛ ولی دامنة ناآرامی ها به قبیله کعب در منطقة فلاحیه کشیده شده بود و تعدادی از آنها به شورشیان باوی پیوسته بودند.» موبرلی واکنش انگلیس در قبال این وضعیت را اینطور توصیف کرده است: «ژنرال بَرت تصمیم گرفت که تعدادی نیروی کمکی به بالای کارون بفرستد. او کاملاً می دانست که محافظت از خط لوله در اولویت نیست. ولی تحلیل سیاسی مقامات محلی این بود که اگر نتوان جلوی پیشروی تُرک ها به سمت اهواز را گرفت، همه اعراب شرق دجله و شط العرب احتمالاً به جهاد گران ملحق خواهند شد.» علاوه بر این، شیخ محمره هم «شدیداً بر اعزام نیروهای کمکی اصرار می ورزید، و می گفت که بدون آنها اکثر قبایل عرب احتمالاً به تُرک ها ملحق خواهند شد. سِر پرسی کاکس نیز معتقد بود که باید چنین نیرویی به منطقه اعزام شود.» بدین ترتیب، سرتیپ سی. تی. رابینسن دستور یافت که «نیروهای کمکی را فرماندهی و از اهواز دفاع کند.» یک تیپ پیاده وارد بصره شد، و چندین کشتی توپ دار، از جمله بلوس لینچ به کارون اعزام شدند: «گمان می رفت که این نیرو برای ممانعت از پیشروی تُرک ها کافی باشد، ولی برای محافظت از خط لوله کافی نبود.» به لُرد کرو گفته شد «که امکان ندارد با قوای موجود بتوان از خط لولة یکصدوسی مایلی در مقابل دشمن اغفال گری چون عرب ها محافظت کرد.» موبرلی اضافه می کند که والیِ پشت کوه نیز به تُرک ها پیوسته، «و باوی ها بر خلاف دستورات شیخ محمره سر به شورش برداشته، و شروع به غارت مخازن نفت و قطع خط لوله کرده اند.»(2)
با وجود این، سایکس می نویسد که اشغال اهواز و عربستان ایران
ص:105
[خوزستان] به منظور حفاظت از خط لوله در مقابل تُرک ها و قبایل متخاصم
عرب
که «از روی تعصب، و هم به دلیل تبلیغات منفی آلمان ها» سر به شورش گذاشته بودند، ضروری بود.(1) با وجود این، خط لوله در چند نقطه قطع شد. میروشنیکف می نویسد که در دسامبر 1914 نیرویی متشکل از 16 افسر و مأمور آلمانی به دستور وابستة نظامی سابق آلمان در تهران، از بغداد عازم ایران شدند تا در تأسیسات نفت ایران دست به خرابکاری بزنند. این گروه توانست با کمک قبایل دشمن با انگلیسی ها، خط لوله نفت را در چندین نقطه منهدم کند، و چندین ماه آن را از کار بیندازد.(2)
موبرلی مقاومت روزافزون قبایل جنوب ایران در مقابل انگلیسی ها را اینگونه توصیف می کند: «در اهواز، قوای کمکی به فرماندهی ژنرال رابینسن در ابتدا تاثیر اطمینان بخشی داشتند. باوی های شورشی نیز به دست قبایل وفادار به شیخ محمره سرکوب شده بودند، و نشانه ها حکایت از آن داشت که آنها و سایر قبایل همسایه در اتخاذ سیاستی برای اقدام آتی متزلزل هستند. ولی در تاریخ بیستم، واسموس(3) و سایر مأموران آلمانی در طول مسیرشان به شیراز (در فارس) و هویزه وارد شوشتر شدند، و تبلیغات آلمان ها در عربستان [خوزستان] فوراً تأثیر خودش را گذاشت. هر روز با سواران عرب در ده مایلی شمال غربی اهواز روبرو می شدیم، ولی سواره نظام ما آنقدر کم تعداد بود که نمی توانست به طور مؤثر بر آنها فایق شود.» حتی بختیاری ها هم چندان مصمم نبودند: «وزیرمختار ترکیه در تهران به خان های بختیاری اطلاع داده بود که هدف قشون تُرک فقط بیرون راندن انگلیسی ها از بصره است و آنها اصلاً قصد حمله به قلمرو بختیاری ها را ندارند؛ و خبری که روز
ص:106
بیست و هفتم رسید و طبق آن چهار هزار نیروی تُرک با چهارده عراده
توپ و پانزده هزار جنگجوی عرب در اردوگاههایی در ساحل رود کرخه مستقر شده اند مهر تأییدی بر ادعای او بود. ...نگرش قبایل شرقِ کارون و شط العرب حالا به قدری تهدید آمیز شده بود که اردوگاههای کوچکی در آبادان و مارد در ساحل رود کارون برپا شد.» انگلیسی ها همچنین ناو اشپیگل را در 24 فوریه به منطقه فرستاده بودند تا «پرچم را نشان شان بدهد و شیوخ کعب را وادار کند که به [شیخ] محمره وفادار بمانند؛ و در 26 فوریه این کشتی در بالای رود کارون به گشت زنی و شناسایی منطقه مشغول شد.»(1)
در 3 مارس 1915، انگلیسی ها به گروهی متشکل از قبایل ایرانی در غدیر نزدیک اهواز حمله کردند. موبرلی می نویسد: «ژنرال رابینسن که به همراه قوایش در ساحل راست رود کارون روبروی بندر ناصری اردو زده بود، اطلاع یافت که دو گروه از دشمنان که در همسایگی اش بودند قصد دارند به یکدیگر ملحق شوند و به آنها حمله کنند. قوای تُرک با تعدادی از متحدان عربش در غدیر- که در میان تپه های کم ارتفاع حدود 10 مایلی شمال غربی اهواز واقع است- اردو زده بودند، و گفته می شد که غضبان و قبیله بنی لام، به همراه بنی طُرُف راهی این اردوگاه هستند. ژنرال رابینسن تصمیم گرفت که پیش از ملحق شدن آنها به یکدیگر به اردوگاه غدیر حمله کند.» در سوم مارس، «به محض اینکه هوا به قدر کافی روشن شد، آتشبارهای انگلیسی هم به کار افتاد.» موبرلی واقعه را اینطور حکایت می کند: «ناگهان تعداد زیادی عرب از اردوگاه بیرون ریختند، و به سمت جناح راستِ قوای انگلیس، و حدوداً به فاصلة چهار هزار یاردی جناح چپ آنها حرکت کردند. ...در حدود ساعت هفت و پانزده دقیقه ژنرال رابینسن دستور عقب نشینی داد زیرا دشمن نزدیک بود آنها را دور بزند.» ولی جنگجویان عرب دست از ضدحمله برنداشتند:
ص:107
«نبرد بی وقفه و از فاصلة نزدیک بود؛ دشمن در فاصلة پانصد یاردی آنها
را تعقیب می کرد و از جناحین به آنها نزدیک می شد، به طوری که می توانست از فاصلة پنجاه یاردی به آنها شلیک کند؛ تلاش سواره نظام و توپخانه هم برای دور نگاه داشتن آنها اثری نداشت.» موبرلی اضافه می کند: «اوضاع بسیار خطرناک و بحرانی بود.» انگلیسی ها نهایتاً توانستند پس از نبردی سخت خود را به اردوگاهشان برسانند. موبرلی خلاصه ای از تعداد تلفات و ارزیابی کوتاهی از نبرد ارایه می دهد: «انگلیسی ها تلفات سنگینی متحمل شده بودند، که بالغ بر 62 کشته، از جمله پنج افسر انگلیسی و یک هندی، و 127 مجروح، از جمله 3 افسر انگلیسی و 4 افسر هندی، بود. معلوم شد که جنگجویانِ بنی لام به رهبری غضبان و بنی طُرُف شب قبل به غدیر رسیده بودند، و حملة آنها به جناح راستِ قوای انگلیس بود که آنها [انگلیسی ها] را درهم شکست. با وجود این، تلفات دشمن بسیار سنگین تر بود. آنها اعتراف کردند که نزدیک به دویست تا سیصد کشته، از جمله تعداد زیادی از رهبران شان، و در حدود ششصد مجروح داده اند. همین تلفات باعث شد که آنها دست به پیشروی نزنند، و در غدیر بمانند.» چنانکه در ادامه توضیح داده ایم، انگلیسی ها در ماه مه 1915 انتقام خونینی از اعراب گرفتند. ژنرال بَرت اقدام ژنرال رابینسن را کاملاً تأیید کرد: «ژنرال بَرت در گزارش خود دربارة این نبرد به وضعیت دشواری که ژنرال رابینسن با آن مواجه شده بود اشاره کرد. او علاوه بر قوای تُرک و عربی که در شمال غرب مستقر بودند و تعدادشان بسیار بیشتر از نیروهای انگلیسی بود، با قبایل شورشی شرق نیز مواجه بود.» بلافاصله قوای بیشتری به اهواز اعزام شدند. «ژنرال بَرت فوراً دستور داد که قسمتی از گروهان هشتاد و دوم توپخانه و نیمی از گروهان نودم پنجابی ها از مارد برای تقویت نیروهای ژنرال رابینسن به منطقه اعزام شوند.»(1)
ص:108
برغم تقویت نیروهای انگلیسی، «سِر پرسی کاکس بسیار نگران وضعیت اهواز بود. ژنرال بَرت هر کاری که از دستش برمی آمد انجام داده بود، ولی سِر پرسی کاکس از این می ترسید که امکان وخامت سریع اوضاع به دلیل ورود قوای تُرک به عربستان [خوزستان] هنوز کاملاً درک نشده است. همه قبایل (به استثنای قبیله مُحَیسن) شیخ محمره را تنها گذاشته بودند، و این قبیله هم تهدید کرده بود که چنانچه قوای تقویتی از راه نرسند، اهواز را ترک خواهد کرد. رامهرمزی ها سر به شورش برداشته، و منطقة جنوب شرق اهواز را غارت کرده بودند. (رامهرمز، در 55 مایلی شرق اهواز؛ عمدتاً تحت سلطة خان های بختیاری بود و اکثر جمعیت آن فارس بودند.) یگان انگلیسی مستقر در نزدیکی اهواز توان مقابله با حمله تُرک ها را داشت، ولی نیروهای آن برای حفاظت از اهواز در برابر حملة اعرابِ شرق کافی نبود. سِر پرسی کاکس نمی خواست بی دلیل موجب نگرانی شود، ولی معتقد بود که افتادن اهواز به دست دشمن، پایگاه و تدارکاتی عالی در اختیار آن قرار می دهد که می تواند با استفاده از آنها جناح ما را تهدید کند؛ ضمن اینکه این اتفاق به معنای قطع جریان نفت هم بود؛ و می توانست قبایل بومیِ عربستان [خوزستان] را تحریک به شورش کند و دامنة شورش ها را گسترش دهد. فشار بر ترکیه در نقاط دیگر نمی تواند تأثیر به موقعی بر وضعیت عربستان [خوزستان] بگذارد، و به همین دلیل او شدیداً اصرار داشت که تا وقت هست، باید تدابیر نظامی کافی برای تضمین کنترل ما بر وضعیت صورت بگیرد.» کمی بعد، نگرانی کاکس فروکش کرد: «به دلیل تلفات سنگینی که به آنها وارد شده بود، موضع دشمن بیشتر حالتی تدافعی به خود می گرفت. شیخ محمره و طرفدارانش با آگاهی از این امر جسارت بیشتری پیدا کردند و موضع سرسختانه تری پیش گرفتند.»
هنوز نگرانی های کاکس کاملاً فروکش نکرده بود که مقامات هند دربارة وضعیت جنوب ایران ابراز نگرانی کردند: «در این موقع [اواسط مارس 1915] وضعیت جنوب ایران موجبات نگرانی عمیق مقامات هند را فراهم
ص:109
آورده بود. آلمان ها، که افسران سوئدی ژاندارمری ایران و همچنین والی
فارس از آنها حمایت می کردند، فعالانه عشایر محلی را تحریک می کردند تا به کنسولگری های انگلیس در بوشهر و شیراز حمله کنند. رفتار عملاً خصمانة کنسول آلمان در بوشهر ما را مجبور کرد تا در دفاع از خود، او را دستگیر و از ایران اخراج کنیم؛ ما همچنین واسموسِ آلمانی و همراهانش را در مسیرشان از عربستان [خوزستان] به شیراز دستگیر کردیم. متأسفانه واسموس که سابقاً کنسول آلمان در بوشهر و بغداد بود، دوباره از دستمان گریخت. (او در طول جنگ در جنوب ایران پنهان بود و فعالیت هایش بسیار به ضرر ما تمام شد.) واسموس در آن موقع هیچ منصب رسمی در ایران نداشت و صرفاً در نقش یک مأمور ضدانگلیسی فعالیت می کرد.
در 12 مارس، دولت ایران بابت دستگیری اتباع آلمان به وزیرمختار انگلیس در تهران اعتراض کرد. ولی وزرای کابینة ایران عملاً اذعان داشتند که خودشان توان مهار این مأموران و یا بسیاری از مأموران آلمانی دیگری را که تحت لوای کنسول به خصومت بر ضد انگلیسی ها در هند دامن می زدند، ندارند.» وضعیت بوشهر هم وخیم تلقی می شد: «در پاسخ به تقاضای کنسول انگلیس برای حمایت نظامی، ناو کلی یو به بوشهر اعزام شد؛ و در 13 مارس، ژنرال بَرت گزارش داد که کنسول بریتانیا در بوشهر را مجاز ساخته است که در صورت لزوم و پس از مشورت با افسر ارشد نظامی یکی از کشتی های حامل نیرو به بین النهرین را متوقف ساخته و هرقدر نیرو احتیاج دارد در بوشهر پیاده کند.» موبرلی اضافه می کند: «در 5 آوریل، ژنرال نیکسن در مسیر خود به مقصد بصره، وارد بوشهر شد. وضعیت فارس و بوشهر به دلیل فعالیت های ضدانگلیسی مأموران ترک و آلمانی رو به ناآرامی گذاشته بود.» در همین حال، نزدیک اهواز، «نیروهای ضعیف سواره نظام انگلیس در روزهای 31 مارس و 6 آوریل توسط تُرک ها مجبور به عقب نشینی شده بودند.»(1)
ص:110
جان ال. کالدول، وزیرمختار آمریکا در ایران، در گزارش 15 مارس
1915 خود می نویسد: «چند هفته پیش، نیروهای هندی انگلیس نمایندگان شرکت ووکهن در اهواز و محمره را دستگیر و دفاتر آنها را مصادره کردند، و این آقایان را به بمبئی فرستادند. نماینده شرکت در محمره، مأمور کنسولگری آلمان هم بود.» پس از آن نوبت به آلمانی های بوشهر رسید. کالدول گزارش می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که چند روز پیش نیرویی متشکل از سربازان هندی، کنسولگری آلمان در بوشهر را محاصره و کنسول آلمان، دکتر لیسترمان،(1) را دستگیر کردند. بعد از آن، نمایندة شرکت آلمانی ووکهن به همراه همسرش بازداشت شد. این سه نفر را به عرشه یک کشتی انگلیسی هدایت کردند و کنسولگری و دفتر شرکت ووکهن نیز بسته شد.» کالدول همچنین به ربوده شدن کنسول آلمان [در شیراز] و مقادیر زیادی پول که در این ماجرا مفقود شد، اشاره می کند: «خیلی وقت پیش از این، فردی به نام آقای وارمور،(2) که از بغداد عازم شیراز بود تا در مقام کنسول آلمان در این شهر انجام وظیفه کند، در نزدیکی برازجان در ایران، به دست یکی از شیوخ چادرنشین، که مدعی بود برای یک افسر انگلیسی کار می کند، ربوده شد. کنسول از دست ربایندگانش گریخت، ولی طبق گزارش آلمان ها و انگلیسی ها مبلغ 250 هزار دلار پولی را که همراهش بود از او گرفته بودند، و انگلیسی ها گفتند که این پول «مصادره» خواهد شد. گمان می رود که فرد مذکور هم اکنون راهی شیراز باشد، ولی پزشک آلمانی که او را همراهی می کرد به یک کشتی انگلیسی در بندر ریز برده شده است.» دستگیری اتباع آلمان، ایرانی ها را شدیداً به خشم آورده بود. کالدول گزارش خود را با اشاره به تلگرامی که به امضای سه نفر ایرانی از بوشهر ارسال شده و در 1 مارس 1915 به دست سفارت آمریکا رسیده بود، خاتمه می دهد. در این تلگرام آمده بود: «عالیجناب وزیرمختار آلمان، عالیجناب وزیرمختار
ص:111
آمریکا، مدیر روزنامه نوبهار، تهران، ایران. با کمال تأسف و شرمندگی به
اطلاع می رساند که میهمانان گرامی ما، دکتر لیسترمان، کنسول و نماینده بازرگانی، و خانم لیسترمان، به دست انگلیسی ها دستگیر شده اند. این در حالی است که [انگلیسی ها] می دانستند تا زمانی که حتی یک مرد در بوشهر زنده باشد نمی گذارد چنین عملی انجام شود؛ بنابراین، شبانه اقدام به چنین کاری کردند.» در پایان تلگرام آمده است: «حال، قویاً از دولت ایران می خواهیم تا برای بازگرداندن آنها اقدام نماید، و چنانچه از دولت مأیوس شویم، خودمان رأساً برای سبک کردن بار ننگ و حقارتی که بر دوشمان گذاشته شده اقدام خواهیم کرد. (امضاء) عبدالله موسوی، عبدالله بهبهانی، جواد طباطبایی.» ولی دستگیری ها ادامه یافت. کالدول گزارش می دهد: «چند هفته پیش، نیروهای هندی انگلیس نمایندگان شرکت ووکهن در اهواز و محمره را دستگیر و دفاتر آنها را مصادره کردند، و این آقایان را به بمبئی فرستادند. نماینده شرکت در محمره، مأمور کنسولگری آلمان هم بود.» کالدول اضافه می کند: «دلیل این دستگیری ها را فعالیت سیاسی اشخاص نامبرده ذکر کرده اند. در حال حاضر فقط سه تبعه آلمان در جنوب ایران باقی مانده اند: آقای روفر(1) و همسرش در شیراز و آقای زاوئر،(2) کارمند شرکت انگلیسی زیگلر در همان شهر.»(3) پس از دستگیری کنسول آلمان، ایستگاه رادیویی آلمان در اصفهان نیز بسته شد. کالدول گزارش می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که ایستگاه بی سیم آلمان ها که هفته پیش در اصفهان به راه افتاده بود، به تقاضای دولت ایران، و به دلیل مخالفت سفارتخانه های انگلیس و روس، بسته شد.» کالدول اضافه می کند: «خطوط تلگراف ایران تقریباً به طور انحصاری در دست انگلیسی هاست، و از آنجایی که اغلب اوقات ارتباط با آلمان، اتریش و ترکیه قطع است، به استثنای اخبار رویترز، اخبار
ص:112
تلگرافی کمی دربارة جنگ به اینجا می رسد.»(1)
روزنامه
رعد در شمارة 21 آوریل 1915 خود به اعتراضِ کنسول انگلیس در بوشهر به افسران ژاندارمری اشاره می کند: «به دنبال دستگیری کنسول آلمان در بوشهر، احساسات شدیدی که بر ضد کنسول بریتانیا وجود داشت، و تعطیلی دکان ها و بازار، کلنل «کاکی»، کنسول انگلیس در بوشهر، تلگرام زیر را برای ناصر دیوان، والی کازرون فرستاد.» در این تلگرام آمده است: «از آنجایی که جنابعالی از خادمان وفادار دولت ایران شناخته می شوید، احتراماً به عرض می رساند که انگلیس از بهترین دوستان ایران بوده و در مواقع بسیار به یاری آن شتافته است. انگلیس با آلمان در جنگ است و نه دولت های اسلامی، و این را با اجازه صدور گندم به ترکیه از ایران و سایر نقاط ثابت کرده است. ولی از چند وقت پیش، کنسول آلمان در اینجا شروع به توطئه چینی کرد و ما هم او را دستگیر کردیم؛ کاردار آلمان هم مشغول به همین کار است، و با کمک افسران سوئدی، سعی دارد رؤسای عشایر جنوب را به جنگ با انگلیسی ها تحریک کند و الی آخر. ...البته انگلیس هرگز قصد جنگ با ایران را نداشته، و صد البته ایران هم قصد جنگ با انگلیس را ندارد، زیرا می داند که این کار به نفعش نیست. امیدوارم مانع از اینگونه توطئه چینی ها در جنوب شوید، و اگر مردم را وادار نکنید که بی طرفی شان را حفظ کنند، مایة تأسف، و مسئولیت آن کاملاً بر عهده ایران خواهد بود.» پاسخ والی کازرون: «تلگرام مفصل شما به دستم رسید. طبق دستورالعمل وزارت داخله، نهایت تلاشم را برای حفظ بی طرفی و داشتن روابط حسنه با انگلیس مبذول کرده ام، ولی تلگرام ها و تحریکات عُلما مشکل ساز شده و مردم را ناآرام کرده است. چیزی درباره توطئه و یا نقض بی طرفی توسط افسران سوئدی نشنیده ام و آنها خالصانه مشغول انجام وظیفه هستند.»(2)
ص:113
مکاتبات دیپلماتیک جالبی بر سر این دستگیری ها بین دولت های آلمان و آمریکا صورت گرفت. در 7 آوریل 1915، سفیر کبیر آلمان در
واشنگتن یادداشتی دربارة دستگیری دو آلمانی در شیراز توسط انگلیسی ها برای برایان، وزیر امور خارجه آمریکا، فرستاد و برای آزادی آنها از او کمک خواست: «احتراماً به اطلاع جنابعالی می رساند که در اوایل ماه فوریة گذشته دو تبعه آلمان به نام های اریش هلمیش در شیراز، ایران، و آندریاس هولت، در محمره، ایران، به دست انگلیسی ها به اسارت رفته و احتمالاً به هند فرستاده شده اند.» سفیر آلمان می افزاید: «احتراماً از جنابعالی تقاضا دارد که از دولت انگلیس بخواهید تا این اتباع آلمانی را که با نقض بی طرفی ایران اسیر گرفته شده اند، آزاد نماید.»(1) سرکنسول آمریکا در کلکته دستور یافت تا به مسئله رسیدگی کند و در صورت امکان آنها را آزاد نماید. در 28 ژوئن 1915، سرکنسول، جیمز ای. اسمیت، پاسخ داد: «این مسئله را به اطلاع دولت هند در سیملا رساندم، و امروز پاسخ دادند که هر دو تبعه آلمانی را به موجب حکم جلب خارجیان توقیف کرده و در حال حاضر آزادی و یا مبادله آنها امکان پذیر نیست.»(2) در 20 اگوست 1915، سفیر آلمان از وزارت امور خارجه آمریکا تقاضا کرد تا از انگلیسی ها دلیل «اسارت این اتباع آلمانی را بر خلاف قوانین بین المللی در خاک ایران که در جنگ بی طرف است، جویا شود.» دولت آمریکا این تقاضای آلمان را رد کرد.(3)
در 10 فوریه 1915، هنری مورگنتاو، سفیر کبیر آمریکا در قسطنطنیه، ترجمه گزارش رمزی چارلز اف. بریسل،(4) کنسول آمریکا در بغداد، را
ص:114
برای وزارت امور خارجه فرستاد. بریسل اطلاع داده بود که تعدادی افسران آلمانی که قصد رفتن به ایران و افغانستان را دارند وارد بغداد
شده اند: «تعدادی از افسران ارتش آلمان وارد بغداد شده اند تا گروهی را با هدف تحریک مردم بر ضد هندِ انگلیس سازمان بدهند و به افغانستان بفرستند. برخی از درجه داران آلمانی نیز به نیروهای جنوب بغداد ملحق خواهند شد تا مسلسل های جدیدی را که اخیراً به آنجا آورده اند راه اندازی کنند. پیش بینی می شود که ارتش ترکیه بزودی دست به حمله بزند، ولی آنهایی که اطلاعات بیشتری دارند معتقدند که این حمله نمی تواند انگلیسی ها را که مواضع مستحکم و ناوهای جنگی دارند عقب براند.»(1) بریسل در گزارشی مورخ 22 فوریه 1915 خبر می دهد: «گروه آلمانی که قرار است از بغداد به افغانستان برود هنوز این شهر را ترک نکرده است، ولی طبق گزارش ها بزودی عازم افغانستان خواهد شد.»(2) بریسل دو روز بعد خبر می دهد: «گروهی که قرار بود به افغانستان برود به دلایل متعدد عازم این منطقه نخواهد شد. ظاهراً یکی از دلایلش این است که دولت محلی نمی تواند امنیت شخصی اعضای گروه را به هنگام عبور از آن تأمین کند.»(3)
با وجود این، گروه آلمانی بالاخره در 6 آوریل 1915 از مرز گذشت و وارد ایران شد. بریسل در گزارشی رمزی (شماره ئی. 15) مورخ 9 آوریل 1915 خبر داد: «آلمانی ها گروهی را برای اعزام به افغانستان آماده کرده اند (نگاه کنید به گزارش همین کنسولگری به شماره ئی. 79، 10 ژانویه، شمارة فایل 800) و اعضای گروه را که در حدود 150 نفر هستند، در دسته های مختلف به خانقین فرستاده اند که شهر کوچکی در مرز ترکیه و ایران است. آنها در آنجا چند روزی معطل شدند، ولی آلمان ها ترتیبی داده بودند که وزیرمختارشان به همراه وزیرمختار اتریش
ص:115
که هر دو نزدیک به یک هفته در بغداد اقامت داشتند، مستقیماً به دنبال این گروه حرکت کنند. طبق گزارش ها، کل اعضای گروه در تاریخ 6
آوریل و پس از آنکه جواز ورود برای دو وزیرمختار صادر شد، از مرز عبور کردند. آنها شایع کرده اند که همراهان پُرتعداد وزیرمختار آلمان، اعضای یک هیأت نظامی هستند که می خواهند در تهران مشغول به کار شوند. یک افسر سوئدی، که در ژاندارمری ایران مشغول به خدمت است، همراهِ یکی از دسته های آلمانی سفر می کرد و می گویند که همة افسران سوئدی مایلند که مأموریت آلمان ها با موفقیت انجام شود. همچنین می گویند موافقتی صورت گرفته که طبق آن در صورت ایجاد مشکل برای وزیرمختار آلمان و وزیرمختار اتریش، وزرای مختار انگلیس، روس و فرانسه در تهران را به کوهها ببرند. به نظر می رسد که ایران نفوذ واقعی اندکی در این امور دارد. قرار است که این گروه آلمانی وزرای مختار مذکور را در همانجا ترک کند و راهی افغانستان شود. آنها پول بسیار زیادی به همراه دارند. طبق گزارش ها [...] مارک از آلمان آورده اند تا در ایران و افغانستان خرج کنند.» او اضافه می کند: «گزارش ها در اینجا حکایت از آن دارد که روسیه نیز برای مقابله با این اقدام آلمان ها می خواهد یک هیأت نظامی به تهران بفرستد، و انگلیس برای دستگیری هر یک از اعضای هیأت آلمانی هزار لیره جایزه گذاشته است. از نظر خیلی ها این بزرگترین گروهی است که از بغداد وارد عمل شده و اگر موفق شود ایران و افغانستان را در کنار آلمان وارد جنگ کند، مهمترین کاری است که تا به حال از بغداد هدایت شده است. البته در اینجا نظرات مختلفی دربارة امکان موفقیت آنها وجود دارد، ولی می گویند که اگر افسران سوئدیِ ژاندارمریِ ایران هفت هزار نیروی تحت فرمان خود را به کمک این گروه بیاورند و آنها را از مرز رد کنند، نتیجة تلاش هایشان به نگرشِ [...] افغانستان بستگی خواهد داشت.» او گزارشش را با این توضیح خاتمه می دهد: «در اینجا گزارش می شود که نفوذ روس ها در شمال ایران و نفوذ انگلیسی ها در جنوب این کشور
ص:116
خیلی بیشتر از زمانی است که جنگ شروع شد، و اینکه به طور کلی ایران آرام است، هر چند خبرچین های کشورهای مختلف در آن فعالیت
دارند.»(1)
ایرانی ها قربانی تجاوز نظامی انگلیس و روس بودند، بنابراین تعجبی نداشت که با آلمان و ترکیه همدل و از تهاجم به کشورشان منزجر باشند: «واکنش مردم ایران به حضور نیروهای خارجی در خاک شان خصمانه بود. البته شاید این واکنش گاه نتیجه فعالیت های تبلیغی طرف های نظامی متخاصم نیز بود، ولی باید آن را عمدتاً واکنشی طبیعی به مداخله نظامی خارجی دانست.»(2) همین خصومت ایرانی ها با مداخله نظامی خارجی بود که تلاش آلمان ها را، با اینکه هیچ نیروی منظمی در ایران نداشتند، کارساز و آن را برای روس ها و انگلیسی ها خطرناک می کرد: «اواخر سال 1914، و سال 1915 میلادی نگران کننده ترین روزهای انگلیس و روسیه تزاری از حیث مسایل مربوط به ایران بود. در عین حال، عدة زیادی از عوامل آلمان با هدف کارشکنی بر ضد انگلیس و روسیه تزاری به داخل ایران رخنه کرده بودند. هدف نهایی آنها فریفتن ایرانِ بی طرف و به جنگ کشاندن آن در کنار آلمان و ترکیه بود.» میروشنیکف اضافه می کند: «چیزی که فعالیت مأموران آلمانی را ساده تر می کرد (و به همین دلیل آن را برای بریتانیا و روسیه خطرناک تر می ساخت) این بود که بخش اعظمی از مردم ایران از ستمگران پیر، یعنی روسیه تزاری و امپریالیسم بریتانیا، منزجر بودند و آلمان را قدرت سومی می پنداشتند که می تواند آنها را از وابستگی نیمه مستعمراتی شان رهایی بخشد. بنابراین آلمان ها خیلی راحت توانستند برخی رهبران سیاسی ایران را با خود همراه سازند و گروههای نظامی طرفدار در خاک ایران تشکیل بدهند.»(3) دولت ایران غالباً طرفِ آلمان ها را می گرفت، که موجب خشم روس ها و انگلیسی ها می شد:
ص:117
«مثلاً، دولت ایران چشمش را بر این حقیقت بسته بود که ساختمان سفارت آلمان در تهران به یک دژ واقعی مبدل شده بود. یک شاهد عینی
نوشته است که ژاندارم ها و مجاهدین مسلح ایرانی بیرون از ورودی اصلی ساختمان نگهبانی می دادند، و کارمندان سفارت آلمان بدون محافظان مسلح در خیابان های شهر ظاهر نمی شدند. علاوه بر این، ساختمان های کنسولگری آلمان در شهرهای مختلف ایران بیشتر به دژ های مسلح می ماندند.»(1)
در نقشة آلمان ها، ژاندارمری ایران نقش مهمی داشت. میروشنیکف توضیح می دهد: «مأموران آلمانی خیلی مشتاق بودند که ژاندارمری ایران را که تحت فرماندهی افسران سوئدی بود با خود همراه سازند. بعد از بریگاد قزاق، ژاندارمری با بیش از هفت هزار نیرو به فرماندهی 75 افسر ایرانی و سوئدی بزرگترین قوای منظم ایران بود. یگان های ژاندارمری در سرتاسر کشور پراکنده بودند، و اغلب به خواست افسران سوئدی و یا تحت نفوذ ملی گرایان و دموکرات های ایرانی، طرفِ آلمان ها را می گرفتند.»(2) انگلیسی ها و روس ها که از همان ابتدا با افسران سوئدی خصومت داشتند، این احساس خود را پنهان نگذاشتند و آنها را به طرفداری و همدلی با آلمانی ها متهم ساختند. روزنامة رعد در شمارة اول فوریه 1915 خود از حملات انگلیسی ها به افسران سوئدی ژاندارمری انتقاد می کند: «سِر والتر تونلی، وزیرمختار انگلیس، توجه دولت ایران را به این نکته جلب کرده است که از نظر او بسیار عجیب است که چرا افسران نظامی یک دولت بی طرف که برای آموزش تاکتیک های نظامی و غیره در اینجا مأموریت یافته اند باید از آلمان طرفداری کنند؛ آنهم برغم اینکه ماندنشان در اینجا کاملاً به کمک های مالی دولت های روسیه و انگلیس بستگی دارد.» این روزنامه می افزاید: «آیا اتهام دیگری نیست که بتوان به افسران سوئدی
ص:118
بست؟ بعضی ها حتی می خواهند افکار عمومی و گرایش های همة آدم های بی طرف را نیز کنترل کنند.» همین روزنامه در شمارة 4 فوریه اش به دلایل
خصومت
انگلیسی ها با افسران سوئدی اشاره می کند، و شایعاتی را که دربارة پیاده شدن قریب الوقوع نیروهای انگلیسی بر سر زبانهاست، بازگو می کند: «دو ناو جنگی انگلیسی وارد خلیج فارس شده و در ناصری لنگر انداخته اند. آنها برای پیاده کردن نیرو آماده می شوند.»(1) کمی پس از آن، شایعة خروج قریب الوقوع سوئدی ها بر سر زبانها افتاد. کالدول گزارش می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که طبق گزارش واصله از منابع موثق (که البته همه از آن خبر دارند) دولت سوئد به همة افسران سوئدی ژاندارمری، که هنوز در ارتش سوئد مشغول به خدمت هستند، دستور داده است که خود را به یگان هایشان در سوئد معرفی کنند، و آنها نیز در حال تدارک بازگشت فوری به کشورشان هستند.» او اضافه می کند: «پیداست که به دلیل حرف هایشان در طرفداری و همدلی با آلمان ها، سفارت های انگلیس و روس در اینجا از رفتن شان از ایران خوشحال هستند.»(2) خصومت انگلیسی ها و روس ها با افسران سوئدی ژاندارمری همچنان ادامه یافت. کالدول گزارش می دهد: «طبق گزارش ها اگر ترتیبی قطعی برای پرداخت بدهی ژاندارمری که هم اکنون نزدیک به چند صد هزار تومان است داده نشود، همه افسران سوئدی ژاندارمری در کل ایران فوراً این کشور را ترک خواهند کرد. مسلّم است که روس ها و انگلیسی ها از رفتن افسران سوئدی از ایران اصلاً ناراحت نخواهند شد، زیرا سوئدی ها به آلمان ها تمایل داشتند.» کالدول اضافه می کند: «با وجود این، اگر تشکیلات ژاندارمری از هم بپاشد، روز غم انگیز و خطرناکی برای ایرانی ها، و بیشتر از همه خارجیان خواهد بود.»(3)
آلمان ها با پشتیبانی اهالی کرمانشاه انگلیسی ها و روس ها را به سرعت
ص:119
از این شهر عقب راندند. میروشنیکف در اینباره می نویسد: «در ماه مه 1915، یک یگان کوچک از نیروهای تُرک حمله ای را از بین النهرین به
سمت کرمانشاه شروع کرد، ولی با مقاومت مسلحانه ایل سنجابی مواجه شد که پیش بینی اش را نکرده بود، و از خاک ایران عقب نشست. با وجود این، حتی در همان زمان هم منطقه کرمانشاه به همدان عملاً تحت کنترل مأموران آلمانی و تُرک بود، که هیأت های مختلف آلمانی و کاروان های سلاح را قادر می ساخت بدون هیچ مانعی از طریق جادة قصرشیرین به همدان وارد خاک ایران بشوند. شونمان،(1) کنسول آلمان در کرمانشاه، یک گروه نظامی متشکل از نیروهای محلی تشکیل داد که شمار آنها به چند صد نفر می رسید، و افسران آلمانی و تُرک، آنها را آموزش داده و به تفنگ های آلمانی مسلح ساخته بودند.» همین نیروی ترکیبی بود که انگلیسی ها و روس ها را از کرمانشاه عقب راند: «در ماه مه [1915] چرکازوف،(2) کنسول روسیه، و همکار انگلیسی اش مک داول، با جدّی شدن تهدید اشغال شهر به دست نیروهای تُرک، از کرمانشاه خارج شدند، و شونمان و کنسول ترکیه اربابان واقعی کرمانشاه شدند. نیروهای شونمان جادة اصلی منتهی به بین النهرین و همدان را در دست داشتند. در ماه اگوست که کنسول روسیه و انگلیس قصد بازگشت به کرمانشاه را داشتند، شونمان با یگانش آنها را در کنگاور متوقف ساخت و اجازه نداد وارد شهر شوند.»(3) سایکس نیز توصیف مشابهی از وضعیت کرمانشاه در ماههای آوریل و مه 1915 دارد.(4)
آلمان ها در اصفهان هم دردسر زیادی درست کرده بودند. در بهار 1915، یک «هیأت» آلمانی به ریاست ستوان اسکار نیدرمایر(5) از بغداد
ص:120
وارد ایران شد. نیدرمایر به تهران رفت و همراهانش به اصفهان عزیمت کردند. نیدرمایر پس از آنکه دو ماه در تهران بود راهی اصفهان شد.
آلمان ها براحتی توانسته بودند مردم اصفهان را بر ضد انگلیسی ها و روس ها تحریک، و آنها را وادار به خروج از اصفهان کنند. میروشنیکف در اینباره می نویسد: «در ماه مه، آلمانی ها نقشه ترورِ کاور، کنسول یار روس، و در اواخر اگوست، نقشة سوء قصد به جان گراهام، سرکنسول انگلیس، را کشیدند. در این زمان، نزدیک به دویست تا سیصد آلمانی و اتریشی، که عمدتاً از گروهِ نیدرمایر بودند، در شهر اقامت داشتند. در پاییز همان سال، اوضاع اصفهان بقدری خطرناک شده بود که همة اتباع اروپایی مجبور شدند تحت حفاظت نیروهای انگلیسی از آنجا به اهواز بروند.»(1) سایکس می نویسد که تاجر آلمانی، پوگین، یکی از مؤثرترین مأموران آلمان بود. او لباس ایرانی ها را می پوشید و وانمود می کرد که مسلمان است، موفق شد بسیاری از شهروندان اصفهان، از جمله رهبران مذهبی شان، را متقاعد کند که آلمانی ها واقعاً مسلمان شده اند و قیصر آلمان «حاجی» است. «اوضاع اصفهان بقدری خطرناک شده بود که در اوایل پاییز اروپاییان اصفهان را ترک کردند و به اهواز رفتند.»(2)
انگلیس و روس در قراردادی که در تاریخ 13 اگوست 1907 امضاء شد ایران را به سه منطقه تقسیم کردند: منطقه نفوذ روس در شمال، منطقة نفوذ بریتانیا در جنوب شرقی و «منطقة بی طرف» که شامل بقیه خاک ایران می شد. از آنجایی که هنوز نفتی در جنوب ایران کشف نشده بود، انگلیسی ها دلیلی برای اصرار بر کنترل جنوب غربی ایران نداشتند. ولی در توافقی که بین دولتین روس و انگلیس برای تقسیم مجدد ایران در ماه
ص:121
مارس 1915 صورت گرفت، دولت روسیه کنترل «منطقه بی طرف» را نیز به انگلیس واگذار کرد. میروشنیکف تحولاتی را که منجر به این توافق
شد شرح داده است. در ماه جولای 1914، کمی قبل از شروع جنگ، دولت روسیه تصمیم گرفت تمامی اختلافاتی را که بر سر ایران با انگلیس داشت حل و فصل کند. سازانف،(1) وزیر امور خارجه روسیه، در گزارشی به تزار نیکلای دوم تأکید کرد که «در حال حاضر مسایل مربوط به ایران در مقایسه با تنش های ایجاد شده به سبب روابط پرتنشِ اتریش و صربستان اهمیتی ندارد.» سازانف چند روز بعد در نامه ای به کراستووتز، فرستادة روسیه به تهران، خاطرنشان ساخت که «هرگونه اختلاف با انگلیس بر سر مسایل ایران دیگر مطلقاً پذیرفته نیست.»(2) کمی بعد از پیروزی های روسیه در قفقاز و ایران، و پیاده شدن قوای انگلیسی در جنوب ایران و گالی پولی، «دولت روسیه خواهان تعیین وضعیت تنگه های دریای سیاه برای دورة پس از جنگ شد.» سازانف در یادداشتی که در 4 مارس 1915 برای سفرای روس در لندن و پاریس فرستاد، خاطرنشان ساخت: «سِیر وقایع اخیر، اعلیحضرت امپراتور نیکلای را مصمم ساخته است که مسئلة قسطنطنیه و تنگه ها باید سرانجام بر طبق آرزوی دیرینة روسیه حل و فصل شود. هر تصمیمی که در آن انضمام شهر قسطنطنیه، ساحل باختری بُسفر، دریای مرمره، و تنگه داردانل و همچنین جنوبِ خط انوز به مدیه به امپراتوری روسیه ملحوظ نشود، کافی و قابل قبول نخواهد بود.» سازانف سپس اضافه می کند: «دوَل متفق باید یقین داشته باشند که دولت روسیه با تحقق اهداف آنها در مورد بخش های دیگر امپراتوری عثمانی و سایر سرزمین ها همراهی خواهد کرد.» میروشنیکف توضیح می دهد: «پس از مذاکرات دیپلماتیک مفصلی که همزمان در پتروگراد، لندن و پاریس صورت گرفت، انگلیس و فرانسه
ص:122
با پیشنهاد روسیه موافقت کردند، و قرار شد که در ازای تصرف بخش های دیگر امپراتوری عثمانی و سرزمین های دیگر، کنترل این
تنگه ها را به روسیه واگذار کنند.»(1)
در این «گاوبندی»، ایران جزو «سرزمین های دیگر» به حساب می آمد. مراحل توافق بر سر تقسیم ایران به این ترتیب بود که: بوکانان، سفیر انگلیس در پتروگراد، در یادداشت 12 مارس خود، موافقت دولت متبوعش را با درخواست های روسیه در خصوص قسطنطنیه و تنگه ها «در صورت پیروزی در جنگ و تحقق آرزوهای انگلیس و فرانسه» ابراز کرد. همان روز، سفیر انگلیس یادداشت مفصل تری را که بر اساس دستورالعمل های واصله از لندن تهیه شده بود، به سازانف تسلیم کرد. به موجب این یادداشت، دولت انگلیس در صورت برآورده شدن تعداد زیادی از شروطش، با واگذاری تنگه های مورد نظر به روسیه پس از جنگ موافقت کرده بود. تقسیم مجدد ایران یکی از این شروط بود. در این یادداشت آمده بود که «سِر ادوارد گری البته نمی تواند پیشنهادی قطعی دربارة خواست های انگلیس بدهد، ولی یکی از این خواست ها تجدید نظر در قرارداد 1907 انگلیس و روس بر سر ایران است، بدین ترتیب که منطقه بی طرف کنونی به انگلیس واگذار شود.» روسیه سریعاً این شرط را پذیرفت: سازانف در 20 مارس با ارسال تلگرامی به بنکندورف،(2) سفیر روسیه در لندن، موافقت روسیه را با طرح انگلیس درباره ایران اعلام کرد. سازانف نوشت: «دولت امپراتوری روس موافقت خود را با انضمام منطقه بی طرفِ ایران به حوزة نفوذ انگلیس اعلام می کند؛ معذلک، نظر به منافع روسیه در شهرهای اصفهان و یزد، که بخش جدایی ناپذیر این منطقه هستند، لازم می داند که مناطق مزبور به روسیه واگذار شود.» در این تلگرام بر ضرورت الحاق بخش کوچکی از منطقه بی طرف در ذوالفقار به حوزه
ص:123
نفوذ روسیه تأکید شده بود.» نویسنده معتقد است که: «بنابراین انگلیس در ازای وعدة خشک و خالی واگذاری قسطنطنیه و تنگه ها به روسیه پس از
خاتمة
جنگ، امتیازات واقعی و بسیار قابل توجهی در سال 1915 در ایران به دست آورد.»(1) به نظر می رسد که بر خلاف نظر میروشنیکف، «امتیاز» روس به انگلیس فقط نام امتیاز را بر خود داشت. چنانکه قبلاً گفتیم، انگلیسی ها بخش عمده ای از خوزستان و جنوب غرب ایران را به اشغال نظامی خود درآورده، نیروهایی در بوشهر پیاده کرده، و در شُرف انجام یک عملیات نظامی بزرگ در آوریل 1915 بودند تا خوزستان را کاملاً به تصرف خود درآورند. اشغال شرق ایران به دست انگلیس و روس با توجه به این قرارداد صورت گرفت. بنابراین، قرارداد فوق صرفاً در تأیید واقعیت موجود امضاء شد که در عوضِ آن روسیه توانست قول واگذاریِ کنترل قسطنطنیه و تنگه ها را از انگلیس بگیرد. دولت آمریکا از توافق جدید انگیس و روس بی خبر بود.
گزارش های دیپلماتیک سفارت و کنسولگری آمریکا در تهران شناخت قابل توجهی از اوضاع سیاسی ایران در آن زمان به دست می دهد. سرکنسول آمریکا، کریگ وادزورث، دربارة طرفداری ایرانی ها از آلمان می نویسد: «از اگوست گذشته که جنگ شروع شد، عوامل آلمان تا بحال در ایران بسیار موفق بوده اند، تودة مردم شدیداً طرفدار آلمان هستند، و طی چند هفتة گذشته بسیار محتمل بود که ایران وادار به جانبداری از تُرک ها بر ضد روس شود. وقایع اخیر آذربایجان نشان می دهد که ایران نمی تواند بی طرفی خود را حفظ کند. ایران تا بحال در مقابل وسوسه های آلمان مقاومت کرده، و در مسیری قدم نگذاشته است که ایرانی های هوشمندتر پایان آن را بدون شک نابودی کامل می دانند. تردید و تأمل
ص:124
ایران تا حدود زیادی مدیون تلاش های وزیرمختار انگلیس بوده است.»(1)
وزیرمختار انگلیس کسی نبود جز سِر والتر تونلی، که در اوایل سال 1915 به لندن احضار، و سِر چارلز مارلینگ جانشین او گردید.
در شرایط آشفته ای که به دنبال تجاوز نظامی انگلیس، روس و ترکیه به ایران در ماههای اولِ جنگ ایجاد شده بود، مجلس سعی داشت با تدوین و طرح مجموعه ای از اصلاحات مالی، نظامی و آموزشی، از جمله تأسیس یک دبستان دخترانه، وانمود کند که شرایط عادی است.(2) با وجود این، برغم تلاش های دولت، فرار از واقعیت های موجود امکان نداشت، و عمر کابینه ها بسیار کوتاه بود. کابینه مستوفی الممالک در 20 فوریه 1915 با تغییر چند وزیر برای گرفتن رأی اعتماد به مجلس معرفی شد.(3) کالدول در 13 مارس خبر استعفای کابینة مستوفی الممالک، و انتصاب یک کابینه جدید به ریاست مشیرالدوله را داد، و افزود: «مشیرالدوله هفت سال وزیرمختار ایران در سن پترزبورگ بوده و همه او را طرفدار روسیه می دانند، که این خود حاکی از نوعی تغییر در سیاست های دولت است؛ زیرا هم مقامات و هم تودة مردم، جداً ضد روسیه و اخیراً تا حدودی ضد انگلیس بوده اند.» او در خاتمه می نویسد: «بحرانی که هر ساعت انتظار می رود در حیات ملی ایران اتفاق بیفتد هنوز از راه نرسیده است، همان حیاتی که ملت ایران با وقار، هر چند بی رمق، به آن چسبیده اند.»(4) کاملاً معلوم بود که روس ها و انگلیسی ها مشتاقند که از شرّ مستوفی الممالک خلاص شوند. ولی مشیرالدوله هم از همان ابتدا چندان باب میل شان نبود: «رییس الوزرای جدید از رجال
ص:125
ملی گرای ایران بود. کراستووتز، فرستاده روس به ایران، او را «مردی
بسیار موقر می دانست، که بیش از حد شوق حرف های خیالبافانه دربارة بی طرفی، ارتش ملی و اصلاحات قانونی را دارد.»»(1) زمان زیادی لازم نبود تا انگلیسی ها و روس ها بفهمند که دولت مشیر الدوله هم فرق چندانی با کابینه مستوفی الممالک ندارد. آنها از واکنش دولت مشیرالدوله به فعالیت های آلمان در خاک ایران چندان بسیار ناخشنود بودند. میروشنیکف در اینباره توضیح می دهد: «در بهار 1915، آلمان که تا آن زمان با پنهان شدن در پشت متحد مسلمان خود (ترکیه) عمل می کرد، تلاش جانانه ای را بر ضد انگلیس و روس در ایران شروع کرد. فعالیت های خرابکارانه و سرّی عوامل دیپلماتیک و سایر عوامل آلمان در این کشور، که هدف از آنها استخدام و تشکیل گروههای مسلح بود، چنان ابعادی یافت که بر همه عیان شد. فعالیت آلمان ها در ایران بخصوص در اواخر آوریل 1915 وقتی که فرستادة آلمان ها، پرنس رایس، از مرخصی طولانی خود به تهران بازگشت، شدیداً افزایش یافت.»(2) از آنجایی که آلمان ها در ایران ارتشی نداشتند، و ارتش ترکیه هم متحمل شکست های پی درپی در قفقاز، آذربایجان، و بین النهرین شده بود، آنها «تصمیم گرفتند تلاش های خود را بر ضد انگلیس و روس در ایران به فعالیت های انحرافی و خرابکارانه متمرکز سازند. آلمانی ها با استفاده از روابطی که با دموکرات ها و ملیّون ایرانی داشتند، سعی می کردند ایران را متقاعد سازند تا در کنار قدرت های مرکزی وارد جنگ شود.»(3) آلمانی ها قصد داشتند با توسل به خصومت ایرانی ها با روس و انگلیس، یک ارتش ایرانی تشکیل بدهند تا قوای این دو قدرت را از خاک خود بیرون براند. میروشنیکف مدعی می شود که در نتیجة این تلاش ها، «آلمان ها در بسیاری از نقاط ایران، بخصوص در جنوب تهران
ص:126
و طبس گروههای مسلح مزدور تشکیل دادند. آنها همچنین از وجود
افسران و سربازان آلمانی و اتریشی که از اردوگاههای اسیران جنگی در ترکستان روسیه می گریختند استفاده می کردند.» او اضافه می کند: «انتقال قوای نظامی روس، انگلیس و فرانسه به جبهه های جنگ اروپا، باعث تشدید فعالیت آلمان ها در ایران شد و همچنین به فعالیت نیروهای سیاسی ایرانی طرفدار آلمان شدت بیشتری بخشید.»(1)
وزرای مختار انگلیس و روسیه که عمیقاً از واکنش مشیرالدوله به این وقایع ناخشنود بودند، سعی می کردند که دولت او را سرنگون کنند. کالدول بحران 23-24 آوریل را اینگونه توصیف می کند:
بر
اساس گزارش های موثق، و هیجان شدیدی که بر مردم حاکم است، ایران در طول 48 ساعت گذشته در شُرف افتادن به ورطة یک بحران بسیار جدی بود. داستان از این قرار بود که شنبه شب، بیست و چهارم ماه جاری، رییس الوزراء مشیرالدوله با شنیدنِ این که روس ها و انگلیسی ها خواهان استعفای او هستند، به همراه برادرش مؤتمن الملک که رییس مجلس است، به حضور شاه شرفیاب شدند تا استعفای خود را تسلیم کنند، که از قضا وزیرمختار انگلیس، و دبیر سفارت روسیه را نیز آنجا می بینند- بعد از رفتنِ آقای ام. کراستووتز، وزیرمختار قبلی روسیه در تهران، هنوز وزیرمختار جدیدی به تهران نیامده است.
رییس الوزراء در آنجا درمی یابد که این وزیرمختار و آن دبیر از شاه خواسته هایی دارند: اول، مشیر الدوله استعفا بدهد؛ دوم، مجلس منحل شود؛ سوم، روزنامه ها سرکوب شوند؛ چهارم، افسران سوئدی ژاندارمری از کار منفصل و فوراً از ایران اخراج شوند؛ پنجم، سعد الدوله، که تحت الحمایه روس بود، رییس کابینه شود، و سپهدار و فرمانفرما نیز که تحت الحمایه روس بودند در کابینه حضور داشته
ص:127
باشند؛ وثوق الدوله و قوام الدوله نیز به همین ترتیب. هیچیک از اینها
اشخاصِ خوش نامی نیستند، و همگی به طرفداری شدید از روس شهرت دارند.
به نظر می رسد که شاه تلویحاً با خواسته های آنها موافقت کرده بود. رییس الوزراء استعفای خود را که به معنای استعفای کل کابینه بود تسلیم شاه کرد. رییس مجلس نیز به پارلمان رفت و خبر استعفای مشیر الدوله را به مجلسیان داد؛ جلسة فوق العاده ای تشکیل شد، و سعد الدوله با 63 رأی منفی و 6 مثبت نتوانست از مجلس رأی اعتماد بگیرد. کمیته ای به ریاست رییس مجلس تشکیل شد، و تقاضا کرد که عین الدوله رییس دولت شود، و شاه نیز با خواست آنها موافقت کرد. ...علاوه بر این، یک منبع موثق خبر داده است که کمیته ای متشکل از دموکرات های مجلس حضور شاه شرفیاب شدند و به او اطلاع دادند که اگر مجلس منحل شود، و کابینه سعد الدوله، سپهدار، فرمانفرما و امثالهم شروع به کار کند، آنها قسم خورده اند که نگذارند هیچکدامشان کاری از پیش ببرد، و آنها را ترور خواهند کرد. همچنین می گویند که فرمانفرما و سپهدار از ترس جانشان گفته اند که حتی اگر جایی در کابینه به آنها داده شود، از قبول آن خودداری خواهند کرد.
طبق قانون اساسی ایران، رییس الوزرا را شاه انتخاب می کند، ولی باید از مجلس، و یا به محض اینکه مجلس تشکیل شود، رأی اعتماد بگیرد. رییس الوزراء به نوبه خود سایر اعضای کابینه را انتخاب می کند، ولی اگر مجلس آنها را تأیید نکند، نمی توانند در کابینه خدمت کنند.
بنابراین،
هیجان مردم عجالتاً قدری فروکش کرده است، هر چند اوضاع هنوز ثبات چندانی ندارد. اگر افسران سوئدی اخراج شوند، و ژاندارمری منحل گردد، دیگر مال و جان هیچ خارجی در کل ایران در امان نخواهد بود.(1)
ص:128
مشیرالدوله که تاب مقاومت در برابر فشار روس و انگلیس را
نداشت، در 1 مه 1915 استعفا داد و عین الدوله جای او را گرفت و با حفظ سمت وزارت جنگ را نیز عهده دار شد. فرمانفرما وزیر داخله، محتشم السلطنه وزیر خارجه، و امیرنظام وزیر مالیه شدند.(1) کالدول در گزارشی با عنوان «ناآرامی های سیاسی» از تلاش های مجلس برای حفظ برخی آزادی ها خبر می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که ایران «بحران» قریب الوقوعی را از سر گذراند و اوضاع دارد عادی می شود. هیجان و خشم مردم از خواستة انگلیس و روس برای قرار گرفتن برخی اشخاص در کابینه، با عدم تحقق این خواسته ها، فروکش کرده است.» اگرچه سعد الدوله و سپهدار در کابینه نبودند، کالدول می نویسد:
مردم
از برخی وزرای کابینه دلِ خوشی ندارند، و از سوی دیگر، برخی وزراء نیز تهدید کرده اند که اگر مجلس اختیار و امتیاز بیشتری به آنها ندهد، استعفا خواهند کرد. یکی از خواسته های شان سانسور همه مطالبی است که در آنها از اعضای کابینه انتقاد شده است. رییس الوزرا، شاهزاده عین الدوله، نیز از مجلس اختیار تام خواسته است. مجلس هم تلویحاً با خواسته دولت مشروط بر رعایت محدودیت های زیر موافقت کرده است: اول، افسران سوئدی ژاندارمری اخراج نشوند، و ژاندارمری صدمه نبیند. دوم، تهران تحت حکومت نظامی قرار نگیرد. سوم، از هیچ ایرانی خواسته نشود که بر ضد ترکیه وارد جنگ شود. چهارم، تا وقتی خواسته نشده است که روس ها از تبریز، و انگلیسی ها از بوشهر خارج شوند، از تُرک ها نیز خواسته نشود که از کرمانشاه بیرون بروند. پنجم، مجلس منحل نشود و روزنامه ها سرکوب نگردند.(2)
کالدول در 22 مه خبر داد: «اختیارات وسیع و تامی که هیأت وزراء
ص:129
از مجلس خواسته بود، به آن اعطا شد- البته با ملحوظ داشتن برخی
محدودیت ها و مهارها.» او اضافه می کند: «به نظر می رسد که مجلس نسبت به اختیارات دولت بسیار حساس است، و به حسن نیت و انگیزه های وطن پرستانة برخی اعضای کابینه کاملاً بدگمان است.»(1)
کالدول در گزارش 17 مه 1915 خود با عنوان «پناه دادن به اتباع آلمان» می نویسد: «احتراماً به اطلاع می رساند که روز شنبه 1 ماه مه، به تقاضای سفارت آلمان، به چندین خانوادة آلمانی اجازه دادم تا به سفارت آمریکا پناه بیاورند و شب را در قسمت مسکونی آن سر کنند. این خانواده ها دو شب را در سفارت گذراندند.» او ادامه می دهد: «علت ترس آنها تقاضایی بود که همان روز وزیرمختار انگلیس و کاردار روس برای تغییر در کابینه مطرح ساخته بودند، که تقریباً بحرانی به وجود آورد. اوضاع بار دیگر عادی است، ولی سفیر ترکیه پرسیده است که آیا در صورت بروز مشکلات مشابهی در آینده او و زیردستانش می توانند در سفارت آمریکا پناه بگیرند، و اینکه در صورت لزوم آیا سفارت آمریکا حاضر است حفاظت منافع ترکیه را بر عهده بگیرد و به همین منظور پرچم آمریکا را بر فراز سفارت به اهتزاز درآورد. هنوز پاسخی به تقاضای آنها نداده ام، و بدینوسیله منتظر دستورالعمل شما هستم.»(2) پاسخ وزارت امور خارجه آمریکا: چنانچه دولت ایران مخالفتی نداشته باشد، می توانید پرچم آمریکا را بر فراز سفارت ترکیه به اهتزار درآورید.
حملة انگلیس به عراق و تصرف بصره در نوامبر 1914 تُرک ها را غافلگیر کرد، ولی آنها در بهار 1915 تلاش کردند با انجام ضدحملاتی جنوب عراق را از دست نیروهای انگلیسی درآورند. در طول روزهای 12 تا 14 آوریل
ص:130
1915 نبرد سختی بین تُرک ها و انگلیسی ها در شیبا در حومه بصره در
گرفت که انگلیسی ها در آن پیروز شدند. آنها پس از تحکیم مواضع شان در جنوب عراق رو سوی ایران کردند. موبرلی می نویسد که فرماندهی تُرک ها در عربستان [خوزستان] را «یک پیرمرد 70 سالة دلیر» به نام محمد داغستانی بر عهده داشت. آنها به هیچوجه توان مبارزه با انگلیسی ها را نداشتند، و موبرلی می نویسد «در اهواز، فعالیت جدی از سوی دشمن دیده نمی شود. در روز 11 [آوریل]، ناو کامِت هدف چندین گلوله توپ دشمن قرار گرفت و قدری صدمه دید. این گلوله ها از ساحل کارون به سوی آن شلیک شده بود.» در طول نبرد شیبا (12-14 آوریل،1915) تُرک های مستقر در حوالی کارون کارِ زیادی نکردند: «روز دوازدهم، تُرک ها اردوی انگلیسی ها را در نزدیکی اهواز هدفِ گلوله توپ قرار دادند، و عده ای نیروی سوار و پیاده در جنوب و غرب اردوگاه دیده شدند، ولی حمله ای صورت نگرفت و فردای آن روز کاملاً آرام بود.»(1) تُرک ها تقصیر این حملات را بر گردن قبایل عرب انداختند. در سندی متعلق به تُرک ها آمده است: «در 26 مارس، سلیمان عسکری[بیک] به [محمد داغستانی] دستور داد تا به سوی محمره پیشروی کند. در 12 آوریل، او به اردوگاه انگلیسی ها در نزدیکی اهواز حمله کرد و یک ساعت آن را به توپ بست، ولی چون عرب ها هیچ کاری نکردند، دستور قطع گلوله باران را داد.»(2)
انگلیس بعد از نبرد شیبا چند گزینه پیش رو داشت: یا از طریق رود فرات به تُرک ها حمله کند، یا در طول رود دجله پیش برود، و «گزینة دیگر این بود که قوایش را برای عملیات بر ضد تُرک ها و اعرابِ عربستان [خوزستان] در اهواز متمرکز سازد. ...برداشت ژنرال نیکسن [فرمانده قوای انگلیسی در عراق] از گزارش هایی که هم اینک دربارة وضعیتِ اطراف اهواز دریافت کرده این است که باید فوراً دست به یک عملیات نظامی زد، زیرا
ص:131
تحرکات نیروهای تُرک و عرب که تعدادشان بسیار زیاد گزارش شده
خصمانه به نظر می رسد، و همچنین تهیه ملزومات و تدارکات بسیار دشوار است.» او اضافه می کند: «ژنرال نیکسن تصمیم گرفت که عملیات را از اهواز شروع کند. ...و احتمالاً تلگرامی که وزیر امور خارجه در تاریخ نوزدهم به فرماندار [هند] فرستاد او را در انجام عملیات نظامی در عربستان [خوزستان] مصمم تر ساخت. فرماندار هند روز بیست و یکم تلگرام فوق را برای ژنرال نیکسن فرستاد، و به او گفت که هر چه صلاح می داند انجام بدهد.» لُرد کرو در تلگرامش آورده بود: «چون کمبود نفت دارد جدّی می شود، دریاداری می خواهد که خط لوله نفت سریعاً تعمیر شود. حال که پیروزی اخیر [در شیبا] خطر دشمن از جانب غرب را برطرف ساخته، دولت از حرکت فوری بر ضد دشمن در طول رود کارون استقبال خواهد کرد. ...تأثیر روحی پیروزی در شیبا و به دنبال آن حملة موفقیت آمیز از اهواز، احتمالاً به شورش اعراب خاتمه داده و امنیت آتی خط لوله را تضمین خواهد کرد. عقب راندن سریع تُرک ها از عربستانِ ایران بسیار مطلوب است. ...گمان می کنم نیکسن بتواند تا اواخر آوریل برای انجام چنین عملیاتی ده هزار نیرو را در نزدیکی اهواز متمرکز کند.» موبرلی دربارة «وضعیت اطراف اهواز» می نویسد: «در اینجا، گفته می شود که افراد قبیله باوی- که موضع شان هنوز مشخص نبود- در 15 آوریل با اعراب شعب در شرق اهواز متحد شدند؛ در همان روز، نیروهای محمره با پشتیبانی ناو توپ دار انگلیسی شیطان، با گروهی از باوی ها در ساحل شرقی رود کارون در پایین اهواز درگیر شدند و آنها را شکست دادند. ...در شب 19-18، به اردوگاه انگلیسی ها تیراندازی شد، و ژنرال دیویدسن، فرمانده نیروهای انگلیسی در اهواز، گزارش داد که نیروهای تُرک و عرب هنوز در غدیر مستقر هستند و عده ای از نیروهای شَعَبْ - باوی نیز در حدود دوازده مایلی شرق اهواز تجمع کرده اند. ...در عربستان [خوزستان]، در ایلا(1)، دو هنگ سواره، هشت گردان پیاده و هفت
ص:132
عراده توپ، و سه تا پنج هزار نیروی عرب مستقر بودند.» با وجود این، در
گزارش
تُرک ها آمده است که، «پس از شکست شیبا، به جناح چپ نیروهای تُرک دستور داده شد که به مرزهای عثمانی عقب نشینی کنند.»(1)
انگلیسی ها سریعاً نیروی بیشتری روانة عربستان [خوزستان] ساختند: «در روز 21 (آوریل)، ژنرال نیکسن به هند گزارش داد که انتقال نیروها به ساحل چپ شط العرب در نزدیکی بصره را با هدف تمرکز آنها در مسیر اهواز شروع کرده است.» سرلشگر جی. اف. گارینج(2) به فرماندهی عملیات در عربستان [خوزستان] منصوب شده بود، و در 24 آوریل، 1915 نزدیک به 12،556 نیروی انگلیسی به همراه تعداد زیادی عراده توپ در اهواز مستقر شده و یا روانة اهواز بودند. «نزدیک به 2600 قاطر و 400 اسب نیرو و ملزومات را حمل می کردند.» قوای انگلیس در طول رود کارون پیشروی کرده و به محلی به نام بریکه در ده مایلی جنوب اهواز رسیدند: «عرب ها حالا موضع متفاوتی اتخاذ کرده بودند؛ باوی ها می گفتند که امنیت مسیر کاروان ها در زمین هایشان را تضمین می کنند؛ و بنی طُرف هم می خواستند مذاکره کنند.» خبرهای خوشی در انتظار انگلیسی ها بود: «به ژنرال گارینج خبر رسید که در اهواز کمبود ملزومات نخواهند داشت، ضمن اینکه هیچ نشانه ای از دشمن در کارون در جنوب اهواز دیده نمی شود، هر چند نیروهای تُرک و عرب هنوز بین دو رود کارون و کرخه مستقر هستند.» در 27 آوریل 1915 به ژنرال گارینج خبر رسید که «دشمن غدیر را به مقصد ایلا ترک کرده است، ولی گمان می رود که هنوز در ساحل چپ، یا در نزدیکی، ساحل رود کرخه باشند.»
سکنة محل خیلی زود خصومت شان را به مهاجمان انگلیسی بروز دادند. در 29 آوریل 1915، یک نیروی سواره به فرماندهی سرگرد اندرسن «از بریکه عازم شد تا گزارشی را که اعراب دربارة وجود منابع آب در بستر قدیمی رود کرخه داده بودند بررسی کند. ...آنها در بستر
قدیمی رود کرخه نزدیک به علی بن حسین، با گروهی از عرب ها مواجه شدند، که مدعی بودند دوست انگلیسی ها هستند و ب
ص:133
ه آنها نشان دادند که از کجا می توان آب به دست آورد.» وقتی که اسب ها را آب می دادند، «تعداد عرب ها بیشتر شد، و آنها به طوری تهدید آمیز به انگلیسی ها نزدیک شدند. در این هنگام، سرگرد اندرسن به دیدن شیخ عرب رفت، و در عین حال از سربازانش خواست که سوار اسب هایشان بشوند و آنجا را ترک کنند. سرگرد اندرسن آنجا ماند تا با شیخ عرب صحبت کند. شیخ نیز قدری هیجان زده بود و گفت که «نیروها باید بروند.» سرگرد اندرسن دو افسر انگلیسی را فرستاد تا گشتی های جناحین و همچنین پیش قراول دسته را به عقب بخوانند؛ اندرسن همچنین یک افسر دیگر را که با او بود فرستاد تا به سربازانش ملحق شود. با وجود این، تقریباً همان موقع، اعراب که در جناحین مستقر بودند- و تعدادشان نزدیک به 1500 نفر بود- آتش گشودند و به سربازانی که در حال عقب نشینی بودند نزدیک شدند. آنها همچنین به پیش قراول و گشتی های جناحین نیز که در حال عقب نشینی بودند حمله کردند؛ هر دو افسری که برای عقب خواندن نیروها رفته بودند و خودِ سرگرد اندرسن پیش از اینکه بتوانند به سربازان ملحق شوند کشته، و بدین ترتیب قربانی ناجوانمردی و توطئه عرب ها شدند. با وجود این، سربازان انگلیسی موفق شدند از دست عرب ها فرار کنند- و آنها را از خود دور نگاه دارند، و در حین عقب نشینی، علاوه بر سه افسر فوق، دوازده کشته دادند.» در طول روزهای اول تا سوم ماه مه 1915، انگلیسی ها در علی بن حسین در نزدیکی بستر قدیمی رود کرخه یک «آمادگاه پیش رفته» بر پا کردند و ملزومات و تدارکات کافی برای تغذیه کل نیروها به مدت ده روز فراهم آوردند. در 4 مه 1915، نیروهای انگلیسی به سوی علی بن حسین حرکت کردند: «در همین حال، گروه شناسایی خبر داده بود که نیروهای تُرک مستقر در ایلا از ساحل راست رود کرخه، که طبق
ص:134
گزارش ها طغیان کرده و عرض آن به حداقل دویست یارد می رسید،
عبور کرده بودند.» ژنرال گارینج بر این عقیده بود که عبور از کرخه و رسیدن به تُرک ها پیش از آنکه بتوانند از مرز عبور کنند و به سمت عماره بروند ضروری است، زیرا انگلیسی ها قصد داشتند به زودی به آنجا حمله کنند. در تاریخ 6 مه، نیرویی برای تصرف ایلا برای ساخت پُل بر روی کرخه به این منطقه اعزام شد. با مشقت فراوان پُلی بر روی رودخانه کرخه زدند، و در 8 مه کل نیروها به ایلا رسیدند، ولی به علت طغیان رودخانه- که گفته می شد عرضش به 250 یارد رسیده بود- و شدت جریان آب، عبور نیروها از آن بسیار آهسته بود و تا روز 13 مه طول کشید. تا این زمان، تُرک ها به خفاجیه(1) رسیده بودند.(2)
بعد از ظهر 13 مه، دو ستون قوای انگلیس از ایلا عازم مأموریت شد. مأموریت آنها اطلاع از حضور قوای تُرک در بسیتین، و «همچنین، تنبیه اعراب بنی طُرف در خفاجیه بود، که مجروحان ما را در عملیات سوم مارس مُثله کرده بودند.» ستون اول تحت فرماندهی شخص گارینج در طول ساحل شمالی رود کرخه، و ستون دوم تحت فرماندهی ژنرال لین در طول ساحل دیگر آن پیش رفتند. آنها خیلی زود متوجه شدند که تُرک ها از آن محل رفته اند. «ژنرال گارینج با تیپ سواره و آتشبار ماگزیم تا بسیتین پیش رفت. در آنجا هیچ نشانه ای از دشمن نیافت، و معلوم شد که آنها یک یا دو روز پیش به مقصد عماره حرکت کرده اند.»
انگلیسی ها که فرصت حمله به نیروهای تُرک را از دست داده بودند، در 14 مه 1915 به خفاجیه هجوم آوردند. موبرلی می نویسد: «اعراب در مقابل پیشروی نیروهای ژنرال ملیس شدیداً مقاومت می کردند؛ ولی، با پشتیبانی
ص:135
خوبِ توپخانة هشتادودوم صحرایی، دو گردانِ تحت امر ژنرال (گردان
هفتادوششم پنجابی ها و هفتم گورخه ها) راه خود را از هور باز کردند و به ساحل راست رود در مقابل محل استقرار شیخ در خفاجیه رسیدند. این محل، که در دست اعراب بود، شامل مجموعه ای از روستاهای پراکنده با خانه های خشتی می شد که چهار مایل در طول ساحل چپ رود کرخه گسترده بود. ساعت 5 بعد از ظهر، سواره نظام [از بسیتین] بازگشت و هر چند گرمای شدید سربازان و اسب ها را از توان انداخته بود، توپخانة اسب کش و توپ های ماگزیم در پشتیبانی از ژنرال ملیس وارد عمل شدند.» موبرلی با رضایت کامل نتیجه را اینطور گزارش می کند: «اعرابی که در مقابل ژنرال ملیس مقاومت می کردند تلفات سنگینی متحمل شدند؛ توپخانة اسب کش تلاش آنها را برای دور زدن جناح راست نیروهای انگلیسی ناکام گذاشته، و آتش توپخانه انگلیسی ها بسیاری از خانه های اعراب را به آتش کشیده بود.» و اینطور بود که نبرد خفاجیه در ایران خاتمه یافت: «ولی شب در راه بود، و ژنرال گارینج به نیروهایش دستور داد که به اتراق گاه در سمت شمال عقب نشینی کنند.» روز بعد، 15 مه 1915، کشتار ادامه یافت: «در ساعت 8 صبح، ژنرال ملیس دستور یافت که عملیات بر ضد خفاجیه را از سر بگیرد. ...نیروهای پیادة تحت امر ژنرال ملیس با پشتیبانی آتش توپخانة صحرایی به سوی ساحل رود پیشروی کرد. عده ای از قوای داوطلب گردان هفتادوششم پنجابی ها شروع به عبور از رودخانه کردند. ...نزدیک به هزار نیروی عرب تلاش می کردند از پیشروی این نیروها جلوگیری کنند، و همان تعداد هم در مقابل قوای ژنرال لین شروع به عقب نشینی کرده بودند. ولی آتش دقیق توپخانه و گلولة انگلیسی ها دشمن را از حوالی رود به عقب راند و چندین کلبة نزدیک ساحل را به آتش کشید. ...از آن طرف، انگلیسی ها به خاطر پوشش عالی آتش تلفات ناچیزی داشتند. ...کل تلفات قوای انگلیس در طول آن روز، بر اثر عملیات دشمن، فقط 15 نفر بود، که از این پانزده نفر سیزده نفرشان به گردان هفتادوششم پنجابی ها تعلق داشتند.» موبرلی همچنین می نویسد: «می شد دید که دشمن از هر طرف در حال عقب نشینی
ص:136
است و فقط تعداد اندکی تیرانداز از درون خانه ها شلیک می کنند. در یکی از
بزرگترین
خانه ها، که دیوارهای دوجداره داشت و به همین دلیل آتش توپخانه به آن کارساز نبود، در حدود 50 نفر عرب پناه گرفته بودند. آنها در خواست کردند که یک افسر به آنجا برود تا خودشان را تسلیم کنند، ولی وقتی که آن افسر به همراه مأمور سیاسی به خانه نزدیک می شدند به سوی آنها شلیک کردند. آنها خیلی زود تاوان ناجوانمردی شان را دادند. انگلیسی ها تصمیم گرفتند برای جلوگیری از تلفات سقف خانه را به آتش بکشند؛ بعد از این کار، گروهان هفتادوششم به خانه حمله کرد، و ضمن کشتن 33 عرب، یازده نفر از آنها را نیز به اسارت گرفت.» و عملیات 15 مه 1915 در خفاجیه ایران اینطور تمام شد: «بعد از این حمله، مقاومت عرب ها به تدریج ضعیف تر شد، و چون روزِ خیلی گرم و طاقت فرسایی برای نیروها بود، ژنرال گارینج در ساعت 4 بعد از ظهر دستور قطع عملیات را صادر کرد.» همان شب، نیروهای ژنرال لین بعد از تأخیر بسیار بالاخره به خفاجیه رسیدند: «اگرچه عرب ها قدری در مقابل نیروهای لین مقاومت کرده بودند، ولی تأخیر آنها عمدتاً به خاطر آب راههایی بود که باید روی آن پُل می زدند. با اینکه هوا تاریک شده بود، آنها هنوز به خفاجیه نرسیده بودند، و پس قراولان نیز حوالی ساعت 11 شب به اتراق گاه رسیدند.» فردا صبح، ژنرال لین و قوایش نیز وارد این بازی شدند: «ساعت 8 صبح روز شانزدهم، نیروهای ژنرال لین به گردان هفتادوششم پنجابی ها ملحق شد؛ و تنبیه اعراب ادامه یافت. اطلاعی از شمار دقیق تلفات عربها نداریم، ولی حداقل صد جنازه از آنها به زمین افتاده بود. مقدار زیادی از گندم شان نابود شده و نزدیک به هزار رأس از گاو و گوسفندانشان به تصاحب نیروهای انگلیسی درآمده بود. بدین ترتیب فهمیدند که تکیه بر حمایت تُرک ها چه کار اشتباهی است، و مُزد وحشی گری و ناجوانمردی شان را در جنگ گرفتند.»(1)
در روزهای 27 و 28 مه 1915، انگلیسی ها بار دیگر «به دنبال»
ص:137
نشانه ای از تُرک ها در نزدیکی بسیتین و اُمّ خیر در مرز ایران و
بین النهرین گشتند، «ولی هیچ نشانی از دشمن نیافتند.» قوای انگلیس باز هم، با خالی یافتن عرصه، به جان قبایل تیره بخت ایران افتادند. موبرلی حکایت می کند که: «در همین اثناء، به ژنرال گارینج خبر رسید که طایفة عیشه از قبیلة بنی تمیم- که در 29 آوریل، آن حملة ناجوانمردانه را به سواره نظامِ سرگرد اندرسن کرده بودند- در حال جمع آوری محصول هستند و در نزدیکی علی بن حسین اتراق کرده اند.» فرصت بسیار وسوسه انگیزی بود: «ژنرال گارینج در شب 8-9 ژوئن با هدف غافلگیر کردن اعرابی که در سه اتراق گاه استراحت می کردند از ایلا روانه شد. ...نیروهای ژنرال همة شب را راه پیمودند تا به نقطة تجمعی در فاصلة تقریباً یک و نیم مایلی هر سه اتراق گاه رسیدند. در ساعت 4 صبح بخشی از آنها به طرف هر یک از اتراق گاهها به راه افتاد. آنها کاملاً عرب ها را غافلگیر کرده بودند، ولی با نزدیک شدن نیروها به اتراق گاهها بعضی از عرب ها و سگ ها سر و صدا راه انداختند و بیشتر عرب ها توانستند فرار کنند. با وجود این، دیگر فرصت برداشتن سلاح و مهمات، اثاثیه و گندم خود را نداشتند، و همة آنها به دست ما افتاد.»(1)
با «تنبیه» قبیلة بنی تمیم «عملیات نظامی هم، که کاملاً موفقیت آمیز بود، در عربستان [خوزستان] خاتمه یافت. شرکت نفت انگلیس و ایران تحت حفاظت اعضای قبیله باوی توانست خط لولة نفت را تعمیر کند، و در 13 ژوییه یک بار دیگر نفت به پالایشگاه آبادان جریان یافت.» پس از این ماجرا، انگلیسی ها پادگانی در اهواز بر پا کردند.(2) بعد از تصرف عماره در 3 ژوئن 1915، تهدید تُرک ها در مورد میدان های نفتی هم
ص:138
برطرف شد، و انگلیسی ها بخشی از قوایشان را از خوزستان به
بین النهرین انتقال دادند. میروشنیکف اضافه می کند: «خط لولة نفت که صدمات فراوانی دیده بود در ماه ژوئن کاملاً تعمیر شد. بدین ترتیب، انگلیس در جنگ با ترکیه از همان ابتدا به موفقیت های قطعی دست یافت.»(1) اوضاع در خوزستان به قدری امن بود که «بخش عمده ای از ده هزار نیروی» انگلیسی که به منطقه اهواز اعزام شده بودند، در طول حمله به مرز ایران و بین النهرین با مقاومت سپاهیان تُرک مواجه نشدند، و «فقط با گروههای پراکنده ای از قبایل عرب که از تُرک ها حمایت می کردند جنگیدند.»(2) وقتی ژنرال گارینج، فرماندة قوای انگلیس در خوزستان، در اواخر ماه مه 1915 وارد بسیتین، در مرز ایران و بین النهرین، شد «هیچ نشانه ای از دشمن نیافت.»(3) بنابراین، در ژوئن 1915، وقتی روس ها کنترل کامل آذربایجان را به دست گرفته بودند، انگلیسی ها هم کنترل کامل جنوب غرب ایران را در دست داشتند.
انگلیسی ها پس از اشغال عماره در سوم ژوئن 1915، قصد داشتند نیروهای خود را در عربستان [خوزستان] کاهش دهند، ولی لندن هنوز نگران بود. در تلگرامی که چمبرلین در 12 ژوییه 1915 برای هاردینگ فرستاد، آمده است: «دریاداری عمیقاً نگران هر گونه قطع جریان [نفت] است، و برغم تضمین هایی که قبایل داده اند بر حفاظت مؤثر ارتش [از خط لوله] اصرار دارد. آنها اطلاع یافته اند که ارتش، پیشنهادی برای خروج قوای نظامی از اهواز، و فشار بر شرکت نفت برای کمک به قبیله باوی مطرح کرده است. احتمالاً دو هزار نیروی سواره، پیاده و توپخانه برای انجام این وظیفه کافی خواهد بود، ولی شما پس از تماس با نیکسن می توانید در اینباره نظر بدهید. باید به نیکسن هشدار بدهید که وضعیت کنونی در ایران و عدن بیش از پیش، اتکای کامل به تضمین اعراب یا
ص:139
بختیاری ها را غیرمعقول کرده است.» با وجود این، هاردینگ معتقد بود
که اهواز و میدان های نفتی امن هستند. او در تلگرام 27 ژوییه 1915 به چمبرلین نوشت که نیروهای انگلیسی مستقر در جنوب ایران «بیش از حد نیاز به نظر می رسند، چرا که هیچ تُرکی در عربستان [خوزستان] نیست، و بعید است که قبایل بدون دلگرمی تُرک ها دست به مداخله بزنند.» نیکسن نیز با هاردینگ هم عقیده بود، ولی لندن متقاعد نمی شد. در 30 ژوییه، چمبرلین پیشنهاد کرد که نیروها از ناصریه عقب نشینی کنند و در اهواز مستقر شوند. نیکسن با هرگونه عقب نشینی از ناصریه قویاً مخالف بود: «او اشغال این منطقه را برای کنترل مؤثر قبایل قدرتمند اطراف و بصره ضروری می دانست؛ از نظر او عقب نشینی از ناصریه لطمه سیاسی بزرگی به آنها می زند...»(1)
در 3 اگوست 1915، وزیرمختار انگلیس در تهران با ارسال تلگرامی دربارة حضور آلمان ها در اصفهان ابراز نگرانی کرد: «سرکنسول انگلیس در آنجا خبر از وجود نیرویی متشکل از حدود 300 اسیر جنگی سابق آلمانی و اتریشی داده است که از ماوراء قفقاز گریخته و در اردوگاهی خارج از اصفهان مستقر شده اند، و مهمات و سلاح فراوانی، از جمله مسلسل، بمب، و دستگاههای تلگراف بی سیم در اختیار دارند. آلمان ها همچنین تعداد زیادی مجاهد را بسیج کرده اند. کنسول می گوید که نقشة آلمان ها احتمالاً این است که از مقّر خود در اصفهان، و با همکاری تُرک ها در کرمانشاه، همة ایران را به بی نظمی بکشانند، و با تخریب خطوط تلگراف اقدامات دولت ایران را عقیم بگذارند، و آنها را بر ضد ما وارد جنگ کنند. آقای مارلینگ گمان می کند که آلمان ها شاید قصد حمله به چاههای نفت و یا تهدید مواضع انگلیس در بصره را داشته باشند.» چمبرلین که از اوضاع نگران بود در روز ششم اگوست تلگرامی برای هاردینگ فرستاد: «قوا و پراکندگی نیروها در خط کارون چگونه
ص:140
است؟ گمان می کنم با کمک نیروهای محلی قوای کافی را برای دفاع از
چاههای نفت در مقابل مهاجمان در آنجا داشته باشیم.» موبرلی می نویسد: «از تلگرام فوق پیداست که دولت اعلیحضرت پادشاه به اصرار دریاداری تأکید ویژه ای بر لزوم حفظ امنیت چاههای نفت داشت. در واقع، پس از اشغال عماره، جریان نفت هیچگاه به طور جدی مورد تهدید قرار نگرفت، و عربستان [خوزستان] آرام بود. ...در روز 13 اگوست، ژنرال نیکسن در تلگرامی خبر داد که اگر بختیاری ها به توافقی که بر سر حفاظت از چاههای نفت با آنها صورت گرفته است پایبند باشند، سربازان انگلیسی مستقر در عربستان [خوزستان] برای تأمین امنیت چاهها کافی خواهند بود. ...و او قویاً طرفدار آن بود که با کمک مالی به باوی ها از آنها در حفاظت از خط لوله نفت استفاده کنیم.» موبرلی اضافه می کند: «ژنرال نیکسن در پایانِ تلگرامش اظهار نظر کرد که بهترین راه برای مقابله با ناآرامی ها در ایران، پیشروی به سوی بغداد است. او گفت که این اقدام «خطوط ارتباطی آلمان ها با ایران، چه جاده ای و چه تلگرافی، را قطع، و همچنین کانالی را که از طریق آن پول به دست آنها می رسد تا برای تحریکاتشان دست ودل بازانه در ایران خرج کنند، مسدود می کند.»» مقامات هند نیز احساس می کردند که چاههای نفت امن است و «هیچ خطری در پیشروی نیکسن به سوی کوت، که از لحاظ استراتژیک مطلوب بود و تأثیر زیادی در آرام کردن ایران داشت، نمی دیدند.»(1)
در اکتبر 1915، قوای انگلیس و ناوهایشان شکست سختی بر سپاهیان تُرک در کوت العماره وارد ساختند، و آنها را که به سوی بغداد عقب می نشستند تعقیب کردند. تُرک ها بالاخره توانستند نزدیک به تیسفون در 50 کیلومتری جنوب بغداد، پیشروی انگلیسی ها را متوقف کنند. نتیجه این شد که «در پاییز 1915، نیروی اعزامی انگلیس بر
ص:141
بین النهرین تسلط یافت و باریکه ای نزدیک به 400 کیلومتر در طول رود
فرات و 500 کیلومتر در طول رود دجله را به تصرف خود درآورد.»(1) پس از نبرد تیسفون در 22-12 نوامبر 1915، که قوای انگلیس شکست سختی خورد و تلفات سنگینی داد، کمپانی نفت انگلیس و ایران از لندن خواست تا فوراً نیرویی کمکی برای «مقابله با حملات قریب الوقوع آلمانی ها به منطقه اعزام کند.» ولی ژنرال نیکسن معتقد بود که اطلاعات محرمانه وجود چنین خطری را تأیید نمی کند. در 3 دسامبر 1915، لندن به شرکت نفت انگلیس و ایران اطلاع داد که «به نمایندگان محلی اش دستور دهد از این پس مستقیماً با ژنرال نیکسن تماس بگیرند.»(2) ولی نگرانی کمپانی فروکش نکرد: «در روز چهاردهم، دفتر کمپانی در لندن به نمایندگان محلی اش تلگراف زد که مصرانه از ژنرال نیکسن بخواهند که یک تیپ قوای نظامی را در درة کارون آماده نگاه دارد تا در صورت لزوم از چاههای نفت محافظت کنند.» در 20 دسامبر، ژنرال بارو از دفتر ادارة امور هند، ابراز داشت که «نمی تواند به یقین بگوید که خطری از سمت کارون آنها را تهدید نمی کند.» او می ترسید که تُرک ها به فرماندهی درگولتس بخواهند به طرف دزفول در 150 مایلی شرقِ کوت و 80 مایلی شمالِ اهواز حرکت کنند. آنها ممکن بود بختیاری ها و عرب های شعب را نیز وسوسه کنند که به آنها ملحق شوند و چاههای نفت و مواضع انگلیسی ها را در شط العرب تهدید نمایند. ژنرال بارو «مصلحت را بر این می دانست که پیش از وقوع مشکل قوایی را به مناطق نفتی و درة کارون بفرستند.» در 24 دسامبر، لندن به هند تلگراف زد که «چون نفتِ [کمپانی] انگلیس و ایران اهمیت فراوانی در تولید مواد منفجرة قوی دارد، دریاداری بر ضرورت حفظ ارتباطات از طریق درة کارون، تا جایی که وضعیت نظامی اجازه بدهد، تأکید می کند.» ولی هند همچنان خیالش
ص:142
راحت بود، و تلگرام 25 دسامبر خبر از همین می داد: «در ارتباط با خط
کارون، تا وقتی که در خط دجله در بالای عماره قوی باشیم، می توانیم امنیت چاههای نفت را تأمین کنیم و با برتری نظامی خود بختیاری ها را تحت تأثیر قرار بدهیم...»(1) حتی پس از شکست مفتضحانة قوای انگلیس در کوت العماره در بهار 1916 و تسلیم شدن 13 هزار سپاهی انگلیس، چاههای نفت ایران همچنان امن بود «و هیچکس حتی فکر نمی کرد که تُرک ها بخواهند به خوزستان حمله کنند.»(2) میروشنیکف می توانست به این نکته هم اشاره کند که حتی پس از دستگیری کنسول و اتباع انگلیس در شیراز در پاییز سال 1915 (که در ادامه کتاب شرح آن خواهد آمد)، موضع انگلیس در جنوب غرب ایران به هیچوجه تضعیف نشد.
انگلیسی ها در اگوست 1916 نیروهای بیشتری روانة عربستان [خوزستان] کردند: «اهمیت اقدام برای تضمین جریان نفت، که دریاداری مدام بر آن تأکید داشت، به دلیل نیاز قوای اعزامی به سوخت، به مراتب بیشتر هم شده بود.»(3) در اواخر اکتبر 1916، ژنرال ماود از چاههای نفت بازدید کرد و «ترتیباتی برای تقویت تدابیر دفاعی از آن چاهها انجام داد، بدین ترتیب که تعدادی مسلسل در اختیار خدمة اروپایی کمپانی گذاشت و یک گروهان پیاده نظام از سربازان هندی را که به منظور محافظت از چاههای نفت آموزش دیده بودند در آنجا مستقر ساخت. ...با وجود این، می دانست که دردسر جدّی در این منطقه اصلاً به نفع آنها نیست، زیرا مستلزم استفاده از یک نیروی بسیار بزرگتر و به معنای پراکنده شدن نیروها در یک منطقه بسیار دشوار است.»(4) در پاییز 1916، «هیچ عملیاتی در جبهه کارون در طول دورة مورد بررسی انجام نشد. با وجود این، ژنرال ماود برای تضمین این که نیروهای متخاصم به جنوب خط شوشتر-اصفهان
ص:143
نفوذ نکنند، قدری به شمار نیروهای ستاد و صف در عربستان [خوزستان]
افزود؛ و در 17 نوامبر ستونی متشکل از دو گردانِ سواره نظام و نیم گردان پیاده از اهواز خارج شد تا پس از رفتن به دزفول و شوشتر دوباره به اهواز بازگردد. این ستون همه جا با خوش آمدگویی گرم سکنة محل مواجه شد و نهایتاً در 7 دسامبر به اهواز بازگشت.»(1) ادیسن ای. ساوثرد،(2) کنسول آمریکا با مأموریت ویژه در ایران، در گزارش 2 سپتامبر 1918 خود می نویسد: «از مشاهدات شخصی ام چنین برداشت می کنم که نگرش عمومی مقامات نظامی و سیاسی انگلیس نسبت به منطقه خلیج [فارس] و بین النهرین این است که دولت متبوعشان مسئولیت قطعی و دایم کنترل امور سیاسی و امنیتی عربستان [خوزستان] را بر عهده دارد، اگرچه شاید این منطقه اسماً متعلق به ایران باشد.»(3)
ص:144
تصرف نیمة شمالی ایران به دست روس ها در طول سال های 1915 تا 1917 در واقع تحقق عملی قرارداد محرمانة 1915 انگلیس و روس بود که طبق آن ایران بین این دو کشور تقسیم می شد. همانطور که در فصل گذشته توضیح دادم، انگلیس بلافاصله مشغول تصرف سهمش از ایران شد. در اوایل 1917، انگلیس و روسیه بخش های مربوط به خود را در ایران کاملاً اشغال کرده بودند. ولی سلطة روسیه چندان دوام نیافت: انقلاب روسیه در بهار 1917 شروع شد. همانطور که در فصل سه اشاره کردم، روس ها در فوریه 1915 تبریز را اشغال کرده بودند. تهاجم بعدی آنها در آذربایجان در ماههای مه و ژوئن 1915 صورت گرفت. میروشنیکف می نویسد که در طول ماههای اولیه جنگ، علاوه بر شهر ارومیه و مناطق جنوب و غرب آن، دریاچة ارومیه به تصرف دو لشگر عثمانی و قوای سواره کُرد درآمده بود. در اوایل مه 1915، روس ها «با هدف بیرون راندن نیروهای تُرک از آذربایجان ایران» دست به یک حمله زدند. برای انجام این عملیات یک نیروی سواره نظام بزرگ از روس ها در تبریز تجمع کرده بود. در 22 مه 1915، این نیرو به سمت جنوب
ص:145
حرکت، و پس از شکست دادن کُردها، ساوجبلاغ را تصرف کرد. روس ها سپس رو به سوی شمال گذاشتند «و بدون اینکه با مقاومت چندانِ تُرک ها یا کُردها مواجه شوند، توانستند در اوایل ژوئن ارومیه را اشغال کنند.» میروشنیکف اضافه می کند: «پس از نمایش قدرت ارتش روسیه، کُردهای مناطق مرزی [ایران] محتاط تر شدند.»(1)
پس از اینکه روس ها آذربایجان را اشغال کردند، مسیحیان این شهر به جان مسلمانان افتادند و مسلمانان نیز به نوبه خود دست به انتقامجویی زدند. بخشی از نظرات کالدول دربارة گزارش ارسالی کنسول گوردن پدوک از تبریز این نکته را روشن می کند: «مایلم توجه شما را به ویژه به بخش مربوط به زیاده روی ها و انتقامجویی های مسیحیان آشوری علیه مسلمانان در گزارش کنسول پدوک جلب کنم. با عنایت به داستان های هولناک و یک جانبه ای که توسط ارمنی ها و سایر مسیحیان آشوری به آمریکا ارسال گردیده و در آنجا منتشر و یا از رسانه ها پخش شده است، بر اساس موثق ترین اطلاعاتی که در اینجا می توان کسب کرد، به نظر می رسد که فجایع و کشتارهایی که به دست مسلمان ها صورت گرفته همیشه بعد از اقدامات کوچک تر ولی به همان اندازه شرارت بار ارمنی ها و به اصطلاح مسیحیان علیه مسلمانان شروع شده است.»(2) کالدول با استناد به یکی دیگر از گزارش های پدوک انگشت اتهام را به سوی روس ها نشانه می رود: «از گزارش کنسول نامبرده [پدوک]، و همچنین سایر اطلاعات موجود، چنین برمی آید که فجایع و کشتارهایی که به طور گسترده در روزنامه های آمریکا انعکاس یافته اند تا حدود زیادی اغراق و بزرگنمایی شده اند، و اینکه فجایعی هم که رخ داده عمدتاً به تحریک مسیحیان آشوری ساکن شهر بوده که به نوبه خود به تحریک مقامات نظامی روسیه دست به این اقدامات خصمانه زده بودند. همین
ص:146
فعالیت های احمقانه بود که در طول ماههای ژانویه و فوریة سال جاری غیرنظامیان بی گناه ارومیه و حومة آن را به خاک سیاه نشاند.»(1) چنانکه در فصل هشت توضیح داده ام، روس ها دست به کار تشکیل یک نیروی شبه نظامی مسیحی به نام «پلیس شمال» شده بودند که تا حدودی شبیه به تفنگداران [پلیس] جنوب ایران بود. نتیجة کار، که شرح آن در فصل ده آمده است، اسفناک بود. تشکیل نیروی شبه نظامی مسیحی در آذربایجان از جمله دلایلی بود که روس ها به «قرارداد» جولای 1916 خود با دولت ایران به منظور افزایش قوای قزاق به 11 هزار نفر، و تحت نظر افسران روس عمل نکردند.
چنانکه شرح آن در فصل سه رفت، دولت ایران تحت فشارهای روس و انگلیس در اوایل ماه مه 1915 تغییر کرد. در 17 مه 1915، نایب کنسول روسیه در اصفهان ترور شد. کالدول در گزارشی به تاریخ 22 مه 1915 از وقوع این حادثه خبر داد: «احتراماً به اطلاع می رساند که روز دوشنبه 17 ماه جاری، آقای فُن کاروِر، نایب کنسول روسیه در اصفهان به دست افراد ناشناس کشته شد. او که نیمه شب به همراه یکی از کارمندان بلژیکی خزانه داری سوار بر درشکه به منزل بازمی گشت، مورد حمله افراد مسلح قرار گرفت و در دَم جان سپرد. ولی کارمند بلژیکی که در این سوءقصد به شدت مجروح شده بود جان سالم به در برد.» او اضافه می کند: «این حادثة اسفناک سر و صدای زیادی به راه انداخت، و شایع شد که قوای روس دستور یافته اند شهرهای اصفهان، همدان، تهران و سایر شهرهای ایران را اشغال کنند، که مسلماً خبری بی پایه و اساس بیش نیست.» واکنش دولت ایران: «دولت کمیته ای برای تحقیق دربارة این جنایت به اصفهان فرستاده است. این کمیته اختیار دارد در صورت یافتن
ص:147
مجرمان آنها را مجازات کند.» او سپس نظرش را دربارة این قتل ابراز می کند: «ابتدا تصور می شد که این قتل با انگیزه های سیاسی صورت گرفته باشد، و به همین دلیل تعداد زیادی قزاق روس در اطراف سفارت روسیه به نگهبانی پرداخته و با مسلسل از آن محافظت می کنند. با وجود این، حدس و گمانِ نزدیک تر به حقیقت این است که متوفای نگون بخت به دست کسی به دیار باقی شتافته که برای کارش دلایلی شخصی داشته است.» او در پایان می نویسد: «آقای فُن کاروِر رییس بانک روس هم بود و فعالیت های تجاری گسترده ای در اصفهان داشت، و می گویند که به مشتریانش ستم می کرد و از بدهکاران امتیاز می گرفت.»(1)
ترور کنسولِ روسیه در اصفهان جریان رویدادها را تسریع کرد. در اواخر ماه مه 1915، تعداد زیادی سپاهی روس در بندر انزلی پیاده شدند. کالدول در گزارش 31 مه 1915 خود خبر می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که به تازگی یک نیروی نظامی روس، که به چند عراده توپ و آتشبار و غیره مجهز هستند، در بندر انزلیِ ایران در ساحل دریای خزر پیاده شده اند. این نیرو قرار است به تهران اعزام شود، ولی وزیرمختار روس می گوید که «قوای روس عجالتاً در قزوین توقف خواهند کرد.» تعداد نفرات این نیرو نزدیک به 2 تا 3 هزار نفر است.»(2) در همین حال، چنانکه قبلاً شرح آن رفت، در بهار 1915 انگلیسی ها بخش جنوب غربی ایران، و روس ها کل آذربایجان را به تصرف خود درآورده، و قوای انگلیس و روس درصدد اشغال بخش شرقی ایران بودند. در عین حال، انگلیسی ها قصد داشتند قوای بیشتری در بوشهر پیاده کنند. کابینة عین الدوله به دلیل فشارهای شدید نظامی و دیپلماتیک و عدم اعتماد مجلس از همان ابتدا با مشکلات فراوانی مواجه شده بود. کالدول در 24 ژوئن 1915 خبر داد که فرمانفرما از پست وزارت داخله استعفاء داده
ص:148
است: «قبل از استعفایش مجلس چند بار از او خواسته بود که در صحن علنی حضور یابد و به سئوالات نمایندگان پاسخ بدهد، ولی او از این کار طفره رفته بود.» کالدول اضافه می کند: «بدون شک، استعفای فرمانفرما تا حدودی احساسات به اصطلاح ایرانی های وطن پرست را تسکین خواهد داد، زیرا همه او را از طرفداران سرسخت روسیه می دانستند.» عین الدوله خود عهده دار وزارت داخله شد.(1) میروشنیکف می نویسد که این کابینه «قادر نبود به مانور بین نمایندگان دیپلماتیک روس و انگلیس از یک طرف، و دیپلمات های آلمان و مجلس از طرف دیگر ادامه بدهد.»(2) کابینة عین الدوله پس از بحرانی طولانی استعفاء کرد، و یک بار دیگر مستوفی الممالک، که مورد رضایت انگلیسی ها و روس ها نبود، هدایت کابینه را به دست گرفت. روس ها و انگلیسی ها او را طرفدار آلمان می دانستند، که چندان هم بی دلیل نبود: «مستوفی الممالک که کلاً طرفدار آلمان شناخته می شد یک بار دیگر در رأس هیأت دولت قرار گرفت.»(3) ولی دموکرات های ایران او را طرفدار سرسخت روسیه می دانستند. کالدول در 22 اگوست 1915 خبر داد که مستوفی الممالک به ریاست کابینه انتخاب شده است: «احتراماً به اطلاع می رساند که پس از شش تا هشت هفته که مملکت بدون دولت مانده بود، اعلیحضرت کابینه ای را منصوب کرد که با اکراه مورد تأیید مجلس قرار گرفت.» دلیل اکراه مجلس این بود: «ایراد اصلی مجلس به کابینه دولت، حضور وثوق الدوله در پست وزارت مالیه بود. می گویند او یکی از طرفداران سرسخت روسیه است.»(4)
ص:149
روس ها که از رویدادهای تهران بسیار ناخوشنود بودند، فشارهای نظامی شان را افزایش دادند. کالدول در گزارشی به تاریخ 22 اگوست 1915 می نویسد: «هزار و هفتصد قزاق روس که 90 روز در قزوین مستقر بودند، پیشروی خود را به سوی تهران آغاز کردند. همین موجب نگرانی و سراسیمگی بسیاری شد. کارمندان سفارت های عثمانی و آلمان از ما خواستند تا از آنها حفاظت کنیم و اشیاء قیمتی خود را نیز با خود آوردند. طبق گزارش ها، اعلیحضرت پادشاه ایران و برخی از مشاورانش مخالف مقاومت در برابر قوای روس بودند و بیشتر تمایل داشتند که پایتخت را از تهران به اصفهان منتقل کنند. با وجود این، برخی دیگر خواهان جنگ با روس ها بودند و بر اساس اطلاعات موثقی که به دست من رسیده، نزدیک به پانزده هزار ایرانی مشغول جمع آوری سلاح و مهمات برای مقاومت در برابر آنها شدند. علاوه بر این، عشایر هم با ارسال تلگرام گفته اند که حاضرند به مردم تهران کمک کنند، و اگر لازم باشد چندین هزار جنگجوی مسلح به این شهر بفرستند. چنین تحرکاتی از ایرانی هایِ سُست و بی حال بسیار بعید بود، و شاید به همین خاطر بود که قزاق های روس بعد از یک روز پیشروی به سوی تهران ناگهان به قزوین برگشتند و دوباره همانجا مستقر شدند.» کالدول گزارش خود را با مطرح ساختن این حدس و گمان به پایان می برد: «عده ای می گویند که هدف روس ها فقط ایجاد رعب و وحشت برای روی کار آمدن اجباری یک کابینة طرفدار روسیه بوده است، که معقول هم به نظر می رسد. به هر حال، ظاهراً که در این کار موفق شده اند.»(1) روس ها یک بار دیگر در نوامبر 1915 نیز به همین شیوه به سوی تهران پیشروی کردند.
در تابستان 1915، هم فُن اتر، وزیرمختار روسیه، و هم انگلیسی ها مصرانه بر روسیه فشار می آوردند که یک ارتش بزرگ را روانة ایران کند. میروشنیکف در اینباره می نویسد: «انگلیس حالا از اعتراض به روسیه به
ص:150
دلیل نقض بی طرفی ایران دست کشیده؛ و بالعکس، حتی از روسیه خواسته که در اسرع وقت قوای بیشتری به ایران اعزام کند.»(1) روس ها نیز مشتاقانه درخواست آنها را اجابت کردند. گوردن پدوک، کنسول آمریکا در تبریز، در گزارش 18 سپتامبر 1915 خود خبر می دهد که طبق شنیده هایش از بلایِف، کنسول روسیه، نیروهای روس قصد اشغال تهران را دارند. کالدول به هنگام ارسال این گزارش [به وزارت امور خارجه آمریکا] دربارة جدی بودن آن ابراز تردید می کند. تهدید به اشغال تهران «احتمالاً یکی از همان حربه های تکراری روس برای ارعاب مقامات ایرانی است.» او اضافه می کند: «هرچند وضعیت اینجا بسیار بحرانی است، ولی بعید می دانم که در این اوضاع و احوال روس ها، با اینکه قوای بیشتری در خاک ایران پیاده و حتی یک بار آنها را به سوی پایتخت روانه کرده اند، اصلاً به فکر چیزی شبیه اشغال تهران باشند. چنین حرکتی احتمالاً با مقاومت ایرانی ها مواجه خواهد شد. بیشتر گمان می کنم که هدف این تحرکات ارعاب برخی مقامات ایرانی و باز داشتن آنها از هرگونه طرفداری لفظی و عملی و ابراز همدردی با آلمان ها باشد.»(2) در زمستان 1915، قوای انگلیس به سوی بغداد پیشروی کردند، و روس ها نیز با پیاده کردن قوای نظامی بیشتر در خاک ایران به شمال این کشور هجوم آوردند. موبرلی می نویسد: «روس ها از انفعال دولت ایران در مقابل فعالیت های خصمانة آلمان ها بسیار نگران بودند؛ و به همین خاطر، در راستای سیاست مشترک مان، قوای روس در اوایل سپتامبر در بندر انزلی پیاده شدند.»(3) روس ها پس از اشغال رشت، کنسول عثمانی را دستگیر و به روسیه فرستادند و کنسولگری عثمانی را غارت کردند. سفیر آمریکا در قسطنطنیه، به ضمیمة گزارش 16 اکتبر 1915 خود نسخه ای از یادداشت اعتراض دولت علّیه عثمانی مورخ 13 اکتبر
ص:151
1915 را نیز ارسال کرد که «به نقض قوانین بین المللی از سوی قوای نظامی روس در رشت، در ارتباط با نحوة رفتارشان با کنسولگری عثمانی در این شهر مربوط می شود.» در این یادداشتِ اعتراض آمده است: «دولت علّیه عثمانی اطلاع یافته است که روس ها، پس از فرستادن توفیق بیگ، کفیل کنسولگری همایونی در رشت، به روسیه، کنسولگری را به غارت برده و آرشیو آن را مصادره کرده اند، ضمن اینکه نشان ها و پرچم عثمانی را نیز در خیابان های شهر گردانده اند.» در ادامه می خوانیم: «این حقایق بیانگر تکرار اَعمال خصمانة یک کشور دشمن علیه یکی از مقامات عثمانی در خاک دولتی بی طرف است.» یادداشت اعتراض عثمانی ها با اشاره به غارت کنسولگری عثمانی در بوشهر از سوی قوای انگلیس در اگوست 1915 خاتمه می یابد: «به همین دلیل، این وزارتخانة همایونی، عطف به ملاحظات مندرج در یادداشت مورخ 4 سپتامبر گذشته به شمارة 182/70721، در ارتباط با اقدامات قوای انگلیس در بندر بوشهر، احتراماً از سفارت ایالات متحدة آمریکا تقاضا دارد که این نقض فاحش اصول بین المللی را به اطلاع دولت واشنگتن برساند.»(1)
در سپتامبر 1915، مقاومت ایرانی ها در مقابل تجاوزات روس و انگلیس به تدریج افزایش یافته بود. کالدول در گزارشی به تاریخ 13 سپتامبر 1915 از شروع فعالیت جنگلی ها در گیلان خبر می دهد: «در رشت، واقع در دویست مایلی شمال اینجا، گروهی از ایرانی ها با قزاق های روس درگیر شدند که در نتیجة آن عده ای از هر دو طرف کشته و مجروح شدند.» کالدول همچنین از مقاومت ایرانی ها در مقابل قوای انگلیس در جنوب کشور خبر می دهد: «در جنوب ایران نیز وضعیت مشابهی بین انگلیسی ها و نیروهای ایرانی وجود دارد. اخیراً، آقای غلامعلی خان نوّاب، نایب کنسول انگلیس در شیراز به ضرب گلوله کشته شد، و کنسول انگلیس در اصفهان نیز در یک سوء قصد مجروح
ص:152
گشت.» کالدول در همان گزارش می نویسد: «احتراماً به عرض می رساند که سراسیمگی و هراس از بی نظمی های جدّی در سرتاسر ایران همچنان ادامه دارد، و موجب نگرانی شدید مردم شده است. چندی قبل شاهد کشتار و خونریزی در این کشور بودیم و حال شایعه شورش های قریب الوقوع بیشتری بر سر زبان هاست. مبلِّغان مذهبی ما در ارومیه خود را مهیا کرده اند که با اولین هشدار، و بعد از خروج قوای روسیه از شهر و ورود کُردها، شهر را ترک کنند.» احساسات ضدروسی و ضدانگلیسی در تهران هر روز بیشتر می شد: «شایع شده است که شاید سفارتخانه های انگلیس و روس به قزوین و یا یک شهر امن تر انتقال یابند؛ و از طرف دیگر سفارت آلمان، باغ و ساختمان مجاور سفارت آمریکا را اجاره کرده است تا در صورت جدّی شدن تهدیدها، و یا پیشروی قوای روس به سمت تهران، تحت حمایت ما قرار بگیرد.» کالدول در پایان می نویسد: «به طور کلی، اوضاع بسیار بلاتکلیف است، و چشم انداز آینده هم به هیچوجه صلح آمیز یا دلگرم کننده نیست.»(1)
چنانکه در فصل سه گفتم، در ماه مه 1915، انگلیسی ها و روس ها را از کرمانشاه بیرون راندند. میروشنیکف رویدادهای اگوست 1915 در کرمانشاه را اینگونه توصیف می کند: «در ماه مه [1915]، چرکازوف، و همتای انگلیسی اش مک داول، از کرمانشاه که در معرض خطر اشغال قشون عثمانی بود خارج شدند، و این شهر در واقع تماماً به دست شونمان و کنسول عثمانی افتاد. نیروهای تحت امر شونمان جادة اصلی منتهی به بین النهرین و همدان را کنترل می کردند. در ماه اگوست که کنسول روس و انگلیس قصد بازگشت به کرمانشاه را داشتند، شونمان با نیروهایش در کنگاور راه را بر آنها بست و اجازه نداد که از آنجا جلوتر بروند.»(2) چنانکه در فصول قبل گفتم، در پاییز 1915 انگلیسی ها و
ص:153
روس ها از شهرهای اصفهان، یزد، کرمان و شیراز نیز بیرون رانده شده. در 15 اکتبر 1915، عُلمای اصفهان با ارسال تلگرامی به سفارت آمریکا داشتن هرگونة مسئولیتی در خروج اجباری اتباع روس و انگلیس از این شهر را تکذیب کردند. متن تلگرام چنین است:
اطلاعیه
عمومی برای همة سفارت خانه های واقع در تهران
وزیرمختار
آمریکا، تهران
می خواهیم
توجه غیرمغرضانه و منصفانه شما را به این نکته جلب کنیم که هرچند دولت ایران بی طرفیِ خود را در جنگ حاضر به کل جهان اعلام داشته و مردم این کشور از فرمان فوق پیروی کرده و جانب بی طرفی را نگاه داشته اند، قدرت های محترم همسایه که همیشه مدعی دوستی با ما هستند، مدام این بی طرفی را نقض کرده و دست به فجایع و کشتارهای متعددی در این کشور زده اند. آنها هنوز قوای مسلحی در نقاط مختلف ایران دارند که پایتخت را تهدید می کند. مسلّم است که این اقدامات خلاف قوانین بین المللی و معاهدات موجود است. ما ایرانی ها قویاً اتهامات دروغینی را که در جهان دربارة وادار کردن کنسول ها و اتباع خارجی به خروج از اصفهان پخش شده است تکذیب می کنیم. آنها برخلاف میل و خواست مردم از شهر خارج شده اند و ما خواهان بازگشت شان هستیم. علاوه بر این، محترمانه از شما می خواهیم رفتار سوء این همسایگان را با ما به اطلاع دولت تان برسانید، و اگر اتفاق ناگواری افتاد مردم ایران را مقصر نشناسید. (امضاء) عُلمای اصفهان.(1)
کنسول روس و انگلیس در همدان با تحمل مشقات زیاد برای مدتی در این شهر دوام آورده بودند: «اوضاع در همدان هم چندان تعریفی نسبت به کرمانشاه نداشت. کنسولگری اروپایی بیشتر به دژهای نظامی شباهت داشتند تا اقامت گاه نمایندگان سیاسی. نزدیک به 200 قزاق و 50
ص:154
سرباز پیاده فقط از کنسولگری روسیه مراقبت می کردند. کنسول انگلیس هم نیرویی شامل 100 سرباز سواره و 50 پیاده از ارتش هند در اختیار داشت.» بالعکس، تعداد نگهبانان کنسولگری آلمان بسیار کم بود، که حکایت از اوضاع سیاسی مملکت داشت: «فقط چندین مرد مسلح از محل اقامت کنسولِ خودسر آلمان، آقای وبر، نگهبانی می کردند. وبر نیز مانند همکارش در کرمانشاه عده ای از ایرانی ها را اجیر کرده و آنها را در دسته های نظامی سازمان داده بود.»(1) نیروهای ژاندارمری ایران و این «سربازان مزدور» با حمله به روس ها و انگلیسی ها آنها را از همدان بیرون رانده بودند. کالدول در تلگرام 24 نوامبر 1915 خود خبر می دهد: «درگیری پراکنده بین سربازان ایرانیِ تحت امر افسران سوئدی و قوای روس در همدان، بدون اجازة دولت ایران. کنسول انگلیس و روس و اتباع این دو کشور در حال خروج از همدان هستند.»(2) کالدول در گزارش بعدی اش اوضاع را اینگونه تشریح می کند: «طبق گزارش ها، در همدان درگیری های پراکنده ای بین قزاق های روس و نیروهای داوطلب و ژاندارمری ایران صورت گرفته است که در نتیجة آن دهها نفر کشته و عدة زیادی مجروح شده اند.» کالدول همچنین خبر می دهد که ژاندارم های ایرانی در سلطان آباد به انگلیسی ها حمله کردند: «در سلطان آباد و همدان، شعبه های بانک انگلیسی شاهنشاهی به تصرف ژاندارم های ایرانی که تعدادشان چند صد نفر بود درآمد. آنها پول نقره را مصادره کردند ولی در هیچیک از دو شهر با اسکناس ها و دفاتر بانکی کاری نداشتند. اتباع انگلیسی در نزدیک سلطان آباد با برافراشتن پرچم آمریکا به ما پناه آوردند.»(3) اتباع انگلیس با کمک و حمایت آمریکایی ها به سلامت از سلطان آباد خارج شدند و به تهران رسیدند. همین باعث شد که مارلینگ، وزیرمختار انگلیس، در 26 دسامبر 1915 نامه ای به
ص:155
کالدول بنویسد و از این بابت از او تشکر کند.(1) میروشنیکف جزییات بیشتری از این حوادث را در کتاب خود نقل کرده است: «در اوایل نوامبر [1915] یک یگان ژاندارمری ایران به فرماندهی کلنل محمدتقی خان (که بعدها قیام ضددولتی خراسان [در 1921] را رهبری کرد) با کمک و پشتیبانی گروهی از مجاهدین ایرانی تحت فرمان احسان الله خان (که همان موقع از رهبران نهضت جنگل بود) به قزاق های ایرانی حمله کردند. قزاق ها مقاومت چندانی از خود نشان ندادند: عده ای از آنها پا به فرار گذاشتند، و بقیه اسیر شدند. در همین اثنا، کنسول های روسیه و انگلیس فرصت یافتند تا از شهر خارج شوند. سالارلشگر، پسر شاهزاده فرمانفرما و حاکم همدان، دستگیر، و محمدتقی خان فرمانده نظامی شهر شد. فاتحان غنایم زیادی به دست آوردند، و پول نقد شعبه بانک انگلیسی شاهنشاهی نیز به چنگ آنها افتاد.»(2)
موبرلی مدعی است که روس ها و انگلیسی ها در پاییز 1915 از اوضاع حاکم بر ایران و موفقیت آلمان ها در سازماندهی به نیروهای مقاومت ایران بسیار نگران شده بودند. مهمترین و فوری ترین کاری که روس ها و انگلیسی ها باید در پاییز سال 1915 انجام می دادند این بود که نگذارند ایرانی ها و متحدان آلمانی شان آنها را از تهران بیرون کنند. ایرانی ها که روس ها و انگلیسی ها را از تعداد زیادی از شهرهای ایران بیرون کرده بودند، حالا چشم به تهران داشتند و شواهد حکایت از آن داشت که ملّیون ایرانی دارند با کمک آلمان ها آماده می شوند تا تهران را به تصرف خود درآورند. میروشنیکف در اینباره می نویسد: «کُنت کانیتس [فرستاده آلمان] گمان می کرد که وقت یک اقدام قاطع سررسیده است، مثلاً سازماندهی یک کودتا که ایران را وارد جنگ علیه کشورهای متفق کند. قوای نظامی در تهران متمرکز بودند. در تهران، یک نیروی 2000
ص:156
نفری ژاندارم مستقر بود. آنها به فرمان ماژور ادوال در تهران تجمع کرده بودند تا «دولت ایران که پرداخت هایش به تعویق افتاده بود را تحت فشار بگذارند.» در شرایطی که قوای مسلح «مجاهد» برای کمک و یاری آلمان ها در نزدیکی پایتخت جمع شده بودند، عنوان کردن تعویق پرداخت ها بهانه ای بیش نبود. در اواخر اکتبر، شونمان مقادیر زیادی سلاح و مهمات از بین النهرین به تهران انتقال داد تا این عده را تجهیز کند. در تهران شایع شده بود که آلمان و ایران معاهده ای به امضاء رسانده اند. ...در همین حال، سفارت روس اطلاع یافت که آلمان ها قصد دارند به زودی در تهران دست به تحرکات مسلحانه ای بزنند. آلمان ها قصد داشتند بریگاد قزاق را خلع سلاح کنند و دولت ایران را مجبور سازند تا معاهده ای را با آلمان امضاء کند.»(1) میروشنیکف می نویسد که خبر ورود گروه آلمانی به افغانستان، و تشدید فعالیت مأموران آلمان در ایران در تابستان 1915 «موجب نگرانی شدید انگلیس و روس شد.»(2) علاوه بر این، روس ها و انگلیسی ها هیچ اعتمادی به کابینة مستوفی الممالک نداشتند.(3) و نهایتاً اینکه روس ها و انگلیسی ها بعد از توافق محرمانه اشان بر سر تقسیم ایران در بهار 1915، و واگذاری «منطقه بی طرف» به انگلیسی ها، بسیار مشتاق بودند که کنترل نظامی شان بر مناطق مربوطه را حفظ کنند.
روس ها که شنیده بودند ایران قصد اتحاد با قدرت های محور را دارد، قویاً به دولت ایران هشدار دادند. میروشنیکف می نویسد: «عکس العمل پتروگراد در مقابل این شایعات بسیار شدید بود.» روس ها صریحاً به نمایندة ایران در پتروگراد هشدار دادند: «سازانوف، وزیر امور خارجه روس، در تاریخ 15 اکتبر به اِتر نوشت: «به سفیر ایران گفتیم که اگر این شایعات صحت داشته باشد، موجودیت خودِ ایران به خطر خواهد افتاد،
ص:157
زیرا قرارداد انگلیس و روس که هدف آن حفظ تمامیت ایران است به موافقت نامه ای برای نابودی این کشور مبدل خواهد شد.»»(1)
بلافاصله پس از این ماجرا، سپاه بزرگی از روسیه به ایران اعزام شد: «در 20 اکتبر دستور صادر شد که سپاهی از نیروهای جبهه قفقاز از روسیه به ایران اعزام شود. ...در 28 اکتبر اولین گروه شامل هزار سرباز در بندر انزلی پیاده شد.»(2) در نوامبر 1915 روس ها به سوی کرج در نزدیکی تهران پیشروی کردند که موجب هراس و خروج دسته جمعی مردم از این شهر شد.(3) کالدول در 17 نوامبر با ارسال تلگرامی در اینباره خبر داد: «ارتش روس نزدیک تهران است. شاه و دولتمردان ایران قصد خروج از شهر را دارند ولی هنوز بلاتکلیف هستند. وزیرمختار آلمان و سفیر عثمانی فرار کردند.»(4) او متعاقباً در گزارشی توضیح می دهد: «روز دوشنبه، یازدهم ماه جاری [نوامبر]، 2700 نیروی روس مستقر در شهر قزوین، واقع در حدود هشتاد مایلی اینجا، شروع به پیشروی به سوی تهران کردند. همین مسئله مردم را وحشت زده کرد و بی نظمی و آشفتگی بی سابقه ای را حاکم ساخت.» کالدول دربارة رویدادهای سیاسی مملکت در این اوضاع می نویسد: «اعلیحضرت پادشاه آمادة خروج از تهران و انتقال حکومت به اصفهان است. رییس دولت و وزیر خارجه از این سفارت تقاضا کردند که مراقب اموال شخصی و خانه هایشان در اینجا باشد، و اعلیحضرت نیز از ما خواسته است که از برخی اشیاء قیمتی و همچنین اسناد دولتی در سفارت نگهداری کنیم. با این درخواست موافقت شد، ولی بعد از شور و مشورتی طولانی که تمام شب طول
ص:158
کشید، قرار شد شاه و دولت تا وقتی که قوای روس واقعاً وارد تهران نشده اند در این شهر بمانند. روس ها فعلاً در کرج، در حدود 25 مایلی تهران، هستند. ...در حال حاضر [18 نوامبر]، اعلیحضرت بین دو تصمیم مردد است: دموکرات ها، از جمله رییس الوزرا، و سایرین به او توصیه می کنند که از تهران خارج شود؛ و در مقابل، وزیر جنگ (سپهدار) و سایر «میانه روها» و طرفداران روس چنین حرکتی را صواب نمی دانند، و تهدید می کنند که در صورت خروج شاه از تهران یکی از مدعیان تاج و تخت از خانواده سلطنتی را بجای او بر تخت می نشانند.» کالدول اضافه می کند: «نزدیک به ده نفر از اعضای برجستة دموکرات مجلس از تهران گریخته اند. طبق گزارش ها، برخی از خواسته های اخیر روس ها عبارتند از تشکیل یک دولت جدید با حضور عین الدوله، فرمانفرما و سپهدار؛ تغییر افسران سوئدی [ژاندارمری]؛ دستگیری برخی از دموکرات ها؛ و سرکوب هر نوع تبلیغات از سوی آلمان ها و عثمانی ها، و اقدامات خصمانه علیه روس، و غیره.» کالدول اضافه می کند که وزرای مختار آلمان و عثمانی از شهر خارج شده اند، و همچنین اطلاع می دهد که «رییس الوزرا و وزیر خارجه ایران اجازه خواسته اند که پرچم آمریکا را بر فراز خانه هایشان به اهتزاز دربیاورند، ولی من هنوز این اجازه را به آنها نداده ام، و فقط وقتی این مقامات تهران را ترک کنند و قوای روس وارد شهر شوند این اجازه را خواهم داد.»(1) کالدول در گزارش 23 نوامبر خود اوضاع را اینگونه توصیف می کند: «احتراماً تأکید می کنم که وضعیت در اینجا هنوز بحرانی است، و مردم بسیار وحشت زده اند و چشم انداز آتی صلح و آرامش به هیچوجه امیدوارکننده نیست.» او می افزاید: «هر روز شایعات بسیار ضد و نقیض و نامعقولی بر سر زبان ها می افتد و بین مردم پخش می شود، که واقعاً هیچکس نمی داند کدام را باید باور کند، و اگر به دنبال تأیید آنها باشد شاهد و دلیل محکمی به دست نمی آورد.»
ص:159
کالدول در پایان می نویسد: «اگر این دارالمجانین به هم بریزد، زندگی بسیاری از شهروندان سرشناس به خاطر خشونت جماعت مردم یا سربازان شدیداً به خطر خواهد افتاد.»(1)
کالدول در 24 نوامبر 1915 با ارسال تلگرامی خبر داد: «قوای روس قدری عقب نشستند و همین، وحشتِ مردم را تا حدودی تسکین داد، ولی هنوز اوضاع بلاتکلیف است. قوای روس هنوز دارند وارد خاک ایران می شوند. اطلاع یافته ام که مذاکراتی برای صلح در جریان است. وزیرمختار آلمان و اکثر اعضای مجلس در قم به سر می برند. سفیر عثمانی در حوالی تهران است و شاید به شهر برگردد. رییس الوزرا به طور کاملاً محرمانه می گوید که روسیه از ایران خواسته است تا علیه عثمانی اعلام جنگ کند، و متعهد شده که تمامی پول و نیروی نظامی لازم را در اختیار ایران قرار بدهد و دیون ملی کنونی ایران را بپردازد. شخصاً بعید می دانم که روسیه بر چنین پیشنهادی اصرار ورزد.» او اضافه می کند: «دولت ایران تصمیم گرفته است که عجالتاً همین جا بماند.»(2) کالدول در 29 نوامبر 1915 خبر داد: «طبق گزارش ها در حدود 15000 نیروی روس بین تهران و انزلی مستقر هستند و روسیه متناوباً در انزلی نیرو پیاده می کند. نزدیک به چند صد نیروی روسی نیز هنوز در کرج، واقع در حدود 25 مایلی شمال تهران، مستقر هستند. وحشت مردم قدری فروکش کرده است، ولی هنوز مردم مضطربند، و شورش و خونریزی قریب الوقوع به نظر می رسد.»(3)
او در همین تاریخ از انحلال عملی مجلس خبر می دهد: «مجلسِ ایران دیگر هیچ نشستی ندارد؛ زیرا عملاً همة نمایندگان دموکرات آن با پیشروی قوای روس به سمت تهران در دو هفتة پیش از شهر گریخته اند. گزارش شده است که آنها دارند تحت رهبری سلیمان میرزای اصفهانی
ص:160
[اسکندری]،(1) که یک دموکرات است، در قم سازماندهی می شوند.»(2) کالدول همچنین خواسته های انگلیس و روسیه از ایران و فشار آنها بر دولت را شرح می دهد: «به نظر می رسد که مذاکرات هنوز بین سفارتخانه ها و دولتین روس و انگلیس از یک طرف و کابینة ایران از طرف دیگر در جریان است. می گویند که میانه روهای کابینه، یعنی فرمانفرما، وزیر داخله، و سپهدار، وزیر جنگ، با پذیرش شرایط و خواسته های انگلیس و روسیه موافقند، ولی دموکرات ها به رهبری مستوفی الممالک، رییس الوزرا، شدیداً با آن مخالفت می کنند. از یک عضو موثق مجلس شنیده ام که روسیه و انگلیس بر سر این شرایط با یکدیگر به توافق رسیده اند.» خواستة روس ها و انگلیسی ها عبارت بود از: «ایران باید با حسن نیت موضعی بی طرفانه اتخاذ نماید و برای جلوگیری از تعدّی و تجاوز یا تبلیغات و یا عبور قشون، سلاح، مهمات یا ملزومات تُرک ها یا آلمان ها به افغانستان و یا به خارج یا داخل خاک ایران تلاش کند.» آنها عملاً از ایران انتظار داشتند که به نفع متفقین وارد جنگ شود. در عوض، معاهدة ترکمنچای (22 فوریه 1828) لغو، دیون ایران به روسیه و انگلیس بخشیده، و سرزمین های اشغالی به ایران بازگردانده می شد، و «روس و انگلیس همة هزینه های ضروری جنگ را می پرداختند.» قرار بود که دولت ایران ظرف یک هفته به این پیشنهاد پاسخ بدهد. کالدول می افزاید: «اکثر اعضای دموکرات مجلس هنوز در قم به سر می برند، و تا زمانی که دولت نظرش را اعلام نکند، به تهران باز نخواهند گشت. بدون شک اکثر اعضای کابینه موافق شرایط پیشنهادی هستند. ولی طبق گزارش ها تا زمانی که مجلس منحل نشود، احتمال پذیرش این موافقت نامه وجود نخواهد داشت، زیرا فقط چیزی کمتر از 10 درصد کل اعضای مجلس با چنین قراردادی موافق هستند.»(3)
ص:161
مستوفی الممالک در ازای عقب نشینی ارتش روسیه از کرج با شروع مذاکرات برای انعقاد قرارداد با روسیه و بریتانیا موافقت کرده بود. روس ها و انگلیسی ها همچنین بر گنجاندن سیاستمداران دوست این دو کشور در کابینه اصرار می ورزیدند: «این خواست آنها اجابت شد، و فرمانفرما، وثوق الدوله، و عین الدوله وارد دولت شدند، ولی تنش های سیاسی این کشور فروکش نکرد.»(1)
حتی صحبت از اتحاد با روسیه و انگلیس نیز اعتراض های شدیدی به همراه داشت. در 10 دسامبر 1915، تلگرامی خطاب به وزیرمختار آمریکا و به امضای «رجال، علما، و تجار اصفهان» از این شهر به سفارت آمریکا رسید: «ما می خواهیم همة قدرت های بی طرف صدای ایرانِ دلشکسته را بشنوند. طبق برخی گزارش ها، عدة قلیلی خائن سعی دارند دین و مملکت اسلامی ما را بفروشند و دولت ایران را تحریک کنند تا به نفع روس و انگلیس علیه عثمانی وارد جنگ شود. بدیهی است که ایران و عثمانی یک دین دارند و یکی هستند، و حکومت اسلامی ایران نمی تواند علیه حکومت اسلامی عثمانی دست به شمشیر ببرد، و چنانچه هر کسی سعی کند ما را به این سو بکشاند مسلماً خائن به مملکت است، و ما از او پیروی نخواهیم کرد، و همچنین اگر دولت رسماً چنین قراردادی منعقد کند آن را به رسمیت نخواهیم شناخت.» روز بعد تلگرامی به امضای «وجوه اعیان قم» برای وزیرمختار آمریکا به سفارت این کشور ارسال شد: «با شنیدن خبر دردناک معاهده پنهانی دولت با روس و انگلیس، مردم قم به شدت خشمگین شده و دکان های خود را بسته و در تلگرافخانه بست نشسته اند. وقتی همة عُلما حکم جهاد داده اند، دولت چگونه می تواند چنین اقدامی کند؟ ما مردم با تمام قدرت می گوییم که دولت حق چنین کاری را، که وطن فروشی و گذاشتن لکة ننگی همیشگی در تاریخ ایران است، ندارد. از صمیم قلب امیدواریم که
ص:162
شاه محبوب ما این اقدام خائنانة کابینه وطن فروش را تصویب نکند.»(1)
کالدول در توصیف اوضاع سیاسی تهران در پاییز 1915 می نویسد: «اگرچه عملاً کشتار یا اقدامات خشونت بار دیگری در تهران اتفاق نیفتاد، اوضاع این شهر و سایر شهرهای نزدیک تهران بسیار آشفته بود. رییس الوزرا، وزیر خارجه و همة اعضای سرشناس اکثریت دموکرات مجلس به وضوح معتقد بودند که خطرْ بسیار جدّی و قریب الوقوع است، و اکثر آنها می خواستند بدانند که آیا در صورت لزوم می توانند از حمایت ما برخوردار شوند. حتی شخص اعلیحضرت شاهنشاه ایران نیز چندین بار به وزرایش گفته است که چنانچه اوضاع وخیم تر و خطر جدّی تر شود، او نیز تلاش برای حفظ قدرت را رها کرده و به سفارت آمریکا پناه خواهد برد. هنوز هیچ پاسخ مثبتی بابت مصونیت یا پناهندگی به این درخواست ها نداده ایم، بلکه به آنها توصیه کرده ایم که قدری صبر کنند تا چه پیش آید؛ خوشبختانه، هنوز هیچ اتفاقی نیفتاده است که مجبور شویم به آنها پناه بدهیم.»(2)
در طول پیشروی ارتش روسیه به سوی تهران، وزرای مختار آلمان و عثمانی از سفارت آمریکا تقاضا کردند که حفاظت منافع آنها را بر عهده بگیرد، که درخواست آنها اجابت شد. ولی انگلیسی ها و روس ها کالدول، وزیرمختار آمریکا، را به جانبداری از آلمان ها متهم ساختند و مراتب اعتراض خود را به وزارت امور خارجة آمریکا اعلام کردند. در 17 نوامبر 1915، دستور تلگرافی زیر از سوی رابرت لنسینگ، وزیر امور خارجه آمریکا، خطاب به کالدول ارسال شد: «گزارش های متعددی که به این وزارتخانه رسیده است، و گزارش های ارسالی شما نیز آنها را تأیید
ص:163
می نماید، ظاهراً مؤید آن است که شما از موضع کاملاً بی طرف و مطلقاً غیرجانبدارانه که لازمة نمایندگان دیپلماتیک ایالات متحده است عدول کرده اید. رفتار شما، اگر این گزارش ها صحت داشته باشند، شدیداً به اعتبار وزارت امور خارجه لطمه خواهد زد. شما را جداً از انجام هرگونه اقدامی که ممکن است به جانبداری از یکی از طرف های درگیر در جنگ تعبیر شود منع می کنم.»(1) در 18 نوامبر 1915، سفارت آمریکا در لندن با ارسال تلگرامی خبر داد که دولت انگلیس از اقدام وزیرمختار آمریکا در تهران برای قبول مسئولیت حفاظت از منافع آلمان، اتریش و عثمانی در ایران ابراز تعجب کرده است.(2) در 19 نوامبر 1915، کالدول اینگونه پاسخ داد: «گزارش های کاملاً نامعقول، کذب، بی معنی و مضحکی که دربارة جانبداری محسوس و عدم بی طرفی اینجانب در اینجا پخش شده و از اینجا سرچشمه می گیرد کاملاً بی پایه و اساس است. اتهامات و اعتراض های مشابهی نیز به سایر وزرای مختار بی طرف وارد شده است.»(3) کالدول با ردّ اتهام جانبداری از آلمان ها اضافه می کند: «آن وزارتخانة محترم بدون شک وضعیت حساسی را که گاه یک وزیرمختار در کشوری نظیر ایران لاجرم با آن روبروست درک خواهد کرد. این کشور ظاهراً اعلام بی طرفی کرده است، ولی احساسات و تعصبات ضدانگلیسی و ضدروسی در آن موج می زند، ضمن اینکه این دو کشورِ اخیر همه چیز از بانک و تلگراف گرفته تا سایر امتیازات را در سرتاسر ایران تحت کنترل خود دارند و نسبت به منافع شان بسیار حساس و متعصب هستند. این در حالی است که ایرانی ها در سایة این کابوس همیشگی روزگار می گذرانند که مبادا روزی طعمة یکی از آنها شوند و یا بین این دو کشور تقسیم گردند. شاید ترس و واهمه شان بی دلیل باشد.» او اضافه می کند: «چندی پیش شخصاً مجبور شدم به یکی
ص:164
از دبیران سابق سفارت خودمان تذکر بدهم که از گفته های جانبدارانه و طرفداری از یکی از طرفین متخاصم خودداری کند. البته گویا از دست من دلخور شد، زیرا فکر می کرد توبیخش کرده ام. او خودش به من گفته بود که در سفارت انگلیس و در حضور وزیرمختار این کشور به او گفته بودند که «شما آمریکایی ها دیگر نمی توانید بی طرف بمانید و باید تصمیم تان را بگیرید که می خواهید طرف کدام کشور باشید.» مسلماً آنها دارند بر اساس نظریة «هر که با من نیست، بر ضد من است» عمل می کنند.»(1) با وجود این، برخلاف اظهارات کالدول، سایکس در کتابش می نویسد که ایرانی ها ترجیح خاصی برای هیچیک از طرفین نداشتند و بی طرف بودند. او مدعی است که طبقة حاکم ایران فقط به دنبال پُر کردن جیب خود به هزینة طرف های درگیر در جنگ بود، و چیزی به نام وطن پرستی اصلاً برایش معنایی نداشت.(2) اهمیتِ وافر نظرات سایکس به سبب آن است که نمونة خوبی از تحریف های شایع و تصاویر غلطی ارایه می دهد که دربارة ایران در سنتِ تاریخ نگاری انگلیس وجود دارد.
وزرای مختار روسیه و انگلیس نسبت به حفاظت منافع آلمان و عثمانی در ایران توسط آمریکا اعتراض داشتند. آقای فُن. اِتر، وزیرمختار روسیه در ایران، در نامه ای مورخ 24 نوامبر 1915 نوشت: «پیرو نامة 17 نوامبر، که در آن به حفاظت از اتباع آلمانی و عثمانی توسط شما اشاره کرده بودم، احتراماً از طرف دولت متبوعم خاطرنشان می سازم که هیچ حقی را برای قدرت های بی طرف جهت حفاظت از اتباع آلمانی و تُرک به رسمیت نمی شناسیم، چرا که روابط دیپلماتیک ایران و این کشورها هنوز قطع نشده است.» در نامه ای که چارلز ام. مارلینگ، وزیرمختار انگلیس، به سفارت آمریکا نوشت نیز آمده است: «احتراماً دریافت نامة مورخ 15 ماه جاری شما را تأیید می کنم. با بزرگواری اطلاع داده بودید
ص:165
که بنا به دستورالعمل دولت متبوع تان مسئولیت حفاظت از منافع آلمان و عثمانی را در نقاطی که به اشغال قوای روسیه درآمده است بر عهده گرفته اید. باید اعتراف کنم که از نامة شما بسیار متعجب شدم، و بعد از آنکه محتویات نامه را به اطلاع دولت متبوعم رساندم، دستور یافته ام به عرض برسانم از آنجایی که روابط این دو کشور با ایران قطع نشده است، درک نمی کنم که چرا باید حفاظت از منافع آلمان و عثمانی در برخی نقاط ایران بر عهدة یک قدرت ثالث قرار بگیرد. حضور قوای روسیه در شمال ایران تازگی ندارد؛ و فتنه های خشونت آمیزی که توسط عوامل آلمان علیه منافع روس و هم پیمانانش صورت گرفته، و چنانکه واقف هستید منجر به وقایع هولناکی در نقاط مختلف این کشور شده است، حضور قوای روسیه و اخیراً تقویت آنها برای حفاظت از جان و مال اتباع خارجی از خطرات موجود ضروری بوده است.» جملة بعدی مارلینگ احتمالاً باید سوءظنّ شدید کالدول را برانگیخته باشد، زیرا کابینة ایران قصد داشت در صورت نزدیک شدن قشون روس به تهران از این شهر فرار کند: «دولت ایران دلایل کاملاً موجّه دولت روسیه را درک می کند که به قوایش دستور داده است تا به مواضعی انتقال یابند که در صورت لزوم دسترسی به کمک فوری میسر باشد.» نامة مارلینگ اینگونه خاتمه می یابد: «با توجه به این شرایط، بنا به دستورالعمل دولت متبوعم نمی توانم قصد شما را که در نامه تان ذکر فرموده بودید بپذیرم.»(1)
کالدول در گزارشی با عنوان «مراقبت و محافظت از منافع آلمان و عثمانی» مورخ 24 نوامبر 1915 می نویسد: «احتراماً بدینوسیله ترجمة یادداشتِ دیروزِ وزارت خارجه ایران را به پیوست ارسال می کنم. در این یادداشت به من اطلاع داده اند که دولت و شاه ایران، برخلاف تصمیم قبلی شان، قصد دارند عجالتاً در تهران بمانند، و به اصفهان نقل مکان نکنند. امروز نماینده ای از وزارت خارجه ایران به سفارت آمد و مراتب
ص:166
قدردانی و سپاس دولت و اعلیحضرت پادشاه ایران را به دلیل موافقت سفارت با نگهداری اسناد وزارت خارجه و اموال شخصی گرانقیمت شاه ابراز کرد. علاوه بر این، به پیوست یادداشت های همزمان واصله از وزرای مختار انگلیس و روسیه نیز برایتان ارسال می گردد. این وزرای مختار و دولت های متبوعشان شکایت مشابهی از وزیرمختار اسپانیا که محافظت از منافع اتریش را بر عهده گرفته است، مطرح ساخته اند. چنانکه قبلاً هم گزارش شد، دبیر اول سفارت آلمان به همراه چند تبعة آلمانی دیگر که عمدتاً زن هستند، در باغ و خانة مجاور سفارت سکنی گزیده اند و تحت مراقبت ما زندگی می کنند.» نامة محتشم السلطنه، وزیر خارجه ایران، به تاریخ 23 نوامبر 1915 ارسال شده بود: «پیرو نامة قبلی ام، مورخ 15 نوامبر، دربارة تصمیم ایران برای تغییر پایتخت از تهران، به دلیل پیشروی سپاهیان روس به سمت این شهر، احتراماً به اطلاع می رساند که چون دولت ایران اقداماتی جهت بازگرداندن قوای روس از کرج صورت داده است، شاه و مقامات از تصمیم خود برای خروج از تهران منصرف شده اند. امید است که بازگشتن این نیروها موجب اعادة آرامش و نظم شود.»(1) در 30 نوامبر 1915، وزارت خارجه آمریکا تلگرامی برای سفارت آمریکا در برلین فرستاد: «چنانکه در تلگرام وزیرمختار آمریکا در تهران آمده است، وزیرمختار آلمان هنوز در ایران به سر می برد و ظاهراً قصد خروج از این کشور را ندارد. وزارت امور خارجه با پیشنهاد وزیرمختار موافقت کرده و تا زمانی که قوای روس واقعاً وارد تهران نشده اند از دادن اجازة استفاده از پرچم آمریکا و محافظت دولت آمریکا از منافع آنها خودداری خواهد کرد. لطفاً این نکته را به وزارت امور خارجه [آلمان] اطلاع بدهید.»(2)
کالدول در 3 ژانویه 1916، بریده ای از روزنامة نیویورک ورلد، شمارة
ص:167
24 نوامبر 1915، را ضمیمه گزارش خود می کند. عنوان مقاله «هرج و مرج در ایران. عدم توانایی دولت در کنترل قوای خارجی. واشنگتن می شنود» است. مقاله اینطور شروع می شود: «واشنگتن، 23 نوامبر. گزارش های نیمه رسمی حکایت از آن دارد که ایران عملاً دچار هرج و مرج است. طبق گزار ش ها، قوای نظامی خارجی در برخی نقاط ایران خودسرانه و به میل خود رفتار می کنند، و دولت نیز قدرت مهار آنها را ندارد. گفته می شود که اکثر مقامات دولت از مناطقی که هرج و مرج جدّی تری بر آن حاکم است گریخته اند.» در پایان مقاله آمده است: «وزارت امور خارجه امروز با اعلام این مطلب که اقدام کالدول، وزیرمختار آمریکا در تهران، در محافظت از منافع دیپلماتیک آلمان و عثمانی در ایران را تأیید کرده است، ابراز داشت که وزیرمختار به ابتکار خود این اقدام را انجام داده است.» کالدول دربارة مطالب این مقاله توضیح داده بود که: «راجع به آن بخش از مقاله که نوشته بود این سفارت به ابتکار خود محافظت از منافع آلمان و عثمانی را برعهده گرفته است، و اینکه وزارت امور خارجه نیز متعاقباً آن را تأیید کرد، لازم به تذکر است که به گمان من تلگرام 20 دسامبر 1914 وزیر خارجه و گزارش شمارة 21 مورخ 30 ژوئن 1915، به همراه سایر تلگرام ها و گزارش ها، حاوی دستورالعمل هایی بود که به سفارت اجازه می داد محافظت از منافع این دو کشور را، در صورت درخواست آنها، و نزدیک شدن خطر، بپذیرد و اینجانب نیز طبق این دستورات عمل کردم.»(1)
البته محافظت آمریکا از منافع عثمانی نتوانست ساختمان های سفارت عثمانی را از خشم ارتش روسیه مصون نگاه دارد. در 18 جولای 1916 وزارت امور خارجه دستورالعمل زیر را برای سفارت آمریکا در تهران صادر کرد: «لطفاً به دقت تحقیق کنید، و سریعاً گزارش کامل و محرمانه ای برای وزارت بفرستید که آیا مقامات روسیه به کنسولگری ها
ص:168
یا اسناد عثمانی در ایران دست درازی کرده اند یا خیر.»(1) کفری در 2 سپتامبر 1916 با ارسال تلگرامی از تهران پاسخ داد: «اطلاع یافته ایم که روس ها اسناد کنسولگری های عثمانی در تبریز، ارومیه، رشت و کرمانشاه را مصادره کرده اند. کنسول های این کنسولگری ها نیز دستگیر و سپس آزاد شده اند.» او اضافه می کند: «از 16 جولای تا کنون 20 تلگرام دربارة شرایط سیاسی برای وزارت امور خارجه فرستاده ام.»(2) اما وزارت امور خارجه این تلگرام ها را دریافت نکرده بود. از آنجایی که انگلیسی ها خطوط تلگراف را می گرداندند، نتیجه کاملاً مشخص است. کفری در گزارشی مورخ 4 سپتامبر 1916 توضیح می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که تلگرام وزارت امور خارجه مورخ 18 جولای، ساعت 5 بعد از ظهر، دربارة دست درازی مقامات روسیه به کنسولگری های عثمانی در ایران، هرگز به دست این سفارت خانه نرسید. اطلاع یافته ام که در اولین هجوم روس ها، در پاییز 1914، قوای روس اسناد کنسولگری های عثمانی در تبریز، ارومیه و رشت را مصادره کردند، و از آن زمان تا کنون نزد خود نگاه داشته اند.» او سپس اضافه می کند: «تعدادی از کارمندان کنسولگری های عثمانی در این شهر نیز در زمان حمله روس ها دستگیر شدند، ولی کمی بعد آنها را آزاد کردند. ...در طول فوریة سال جاری نیز قوای روسیه وارد کرمانشاه شدند و بخشی از اسناد کنسولگری عثمانی را در آنجا مصادره کردند، ولی کنسول عثمانی موفق به فرار شد.» او در پایان می نویسد: «هنوز معلوم نیست که مقامات روسیه چه بر سر اسناد و اموال کنسولگری های مزبور آورده اند.»(3)
قشون روس از ماه دسامبر 1915 تا مارس 1916 شکست های سختی بر
ص:169
قوای ایران شامل ژاندارم ها، مجاهدین و سایر داوطلبان وارد کرد. نیروهای ایرانی که در نوامبر 1915 از تهران خارج شده بودند، در قم به سازماندهی خود پرداخته و قصد حمله به تهران داشتند: «سیاستمدارانی که به قم گریخته بودند در آنجا یک «دولت ملی» تشکیل دادند، و علیه انگلیس و روس اعلام «جهاد» کردند. جمع آوری پول و تشکیل یک «ژاندارمری ملی» با سایر فعالیت های نظامی همراه بود. پرنس رایس، و کُنت کانیتس که هر دو از دیپلمات های آلمان بودند این عده را راهنمایی و هدایت می کردند. در عین حال، گروههای مسلح بزرگی به رهبری نایب حسین (از کاشان) و سردار صولت، خان بختیاری، (از اصفهان) به حمایت از آلمان ها وارد قم شدند. رایس، فرستادة آلمان، در یادداشتی به تاریخ 5 دسامبر به دولت ایران هشدار داد که هیچگونه معاهده ای با انگلیس و روس امضاء نکند، چرا که در غیر این صورت وقتی قوای آلمان به هند حمله کنند، به سرنوشت صربستان و بلژیک گرفتار خواهد شد.»(1) موبرلی در کتابش اذعان می کند که حملة روس ها به ایران در پاییز 1915 کمک بزرگی به انگلیسی ها در عراق کرد.(2) ولی انگلیسی ها چندان هم قدردان نبودند: «اگرچه در شمال غرب ایران به دلیل پیشروی روس ها اوضاع بهبود یافته بود، ولی روس ها آنقدر از دجله دور بودند که پیشرویشان هیچ تأثیری بر اوضاع آنجا نداشت.»(3)
در سوم دسامبر 1915، بلافاصله بعد از عقب نشینی انگلیسی ها به کوت العماره، حکومت هند به لندن اطلاع داد که «فرماندة کل بسیار مایل است که روس ها خیلی زود به سمت همدان، و در صورت امکان، کرمانشاه پیشروی کنند. او خاطرنشان کرده است که پیشروی قوای روس خطوط ارتباطی تُرک ها در دجله را تهدید، و محورهای ارتباطی آلمان ها بین ایران و عثمانی را قطع می کند، و به ژنرال نیکسن وقت بیشتری برای
ص:170
تقویت نیروهایش خواهد داد.» در 9 دسامبر 1915، هنگامی که ژنرال باراتوف و نیروهایش در 50 مایلی همدان بودند، نیکسن با ارسال تلگرامی درخواست کرد که از روس ها مصرانه بخواهند تا به سوی بغداد پیشروی کنند: «این درخواست به عرض اعلیحضرت تزار در پتروگراد رسید، ولی دولت روسیه ابراز داشت که برای این کار قوای کافی در اختیار ندارد. این اطلاعات در تاریخ یازدهم برای ژنرال نیکسن ارسال شد.»(1) ستاد کل ارتش انگلیس تأکید داشت که «قدرت در بین النهرین به معنای همکاری مؤثر با روس ها برای جلوگیری از گسترش جنگ به سمت شرق در درون خاک ایران است.»(2) در اوایل دسامبر، روس ها به سمت همدان و جنوب تهران هجوم آوردند: «ژنرال باراتوف دستور داشت که از نیروهایش برای بازگرداندن کنسول های روسیه به محل خدمت شان، خلع سلاح ژاندارم ها، و متفرق کردن سربازان مزدور استفاده کند.»(3) کالدول در گزارش 9 دسامبر 1915 از آماده شدن ایرانی ها برای دفاع از همدان خبر داد: «داوطلبان و عشایر همچنان مشغول جمع آوری اسلحه هستند و بسیاری از آنها (که گفته می شود بین 12 تا 25 هزار نفر باشند) در حال تجمع بین همدان و قزوین هستند تا در بیرون از قزوین با قوای روسیه مقابله کنند. قشون روس نیز مدام تقویت می شود و می گویند که تعداد آنها بین تهران و انزلی بالغ بر 18 هزار نفر است.» کالدول همچنین اطلاع می دهد که «طبق برخی گزارش ها، در چند روز اخیر درگیری هایی با قوای روسیه صورت گرفته است، ولی سفارت روس این گزارش ها را شدیداً تکذیب می کند. گزارش ها حاکی از آن است که قوای روسیه به تقویت استحکامات خود در قزوین پرداخته و خطوط تلگراف را به تصرف خود درآورده اند.» کالدول اضافه می کند:
ص:171
«ناآرامی و هیجان شدیدی بر کل ایران حکمفرماست.»(1) با وجود این، روس ها توانستند شهر همدان را تصرف کنند: «پس از نبردی خونین در نزدیکی روستای الچی، در 16 دسامبر، گروهی از نیروهای روس توانستند بدون مقاومتِ ایرانی ها همدان را به تصرف خود درآورند، و سپس سربازان مزدور و یگان های ژاندارمری که تحت هدایت افسران آلمانی بودند را تا آنطرف گردنة عباس آباد به عقب راندند.»(2)
در اواسط دسامبر، روس ها قم، ساوه و لاله کان را اشغال کردند، و سپس نیروهای ایرانی را در منطقة رباط کریم در غرب تهران شکست دادند. میروشنیکف در اینباره می نویسد: «در منطقة رباط کریم، یگان قزاق به فرماندهی بلومستنوف گروهی از نیروهای دشمن را که قصد داشتند از جنوب به تهران حمله کنند شکست داد.» او بزرگی شکستی را که به این نیروها وارد شد اینگونه توصیف می کند: «در پایان سال، در نتیجة این عملیات، نیروهای طرفدار آلمان در بخش مرکزی ایران به کلی تارومار شدند. گروههای مجاهدین، فدایی ها و ژاندارم ها به مناطق کاشان، سلطان آباد، بروجرد و کرمانشاه عقب نشستند.»(3) در 24 دسامبر 1915، می گفتند که روس ها کنگاور، واقع در حدود 30 مایلی جنوب غربی همدان، را اشغال کرده اند. در 27 دسامبر 1915، کالدول نیز خبر تأسف انگیز نبرد رباط کریم را با تلگرام ارسال کرد: «قشون روس نیروهای ایرانی را در نزدیکی تهران شکست داده است. هیأت دولت ایران استعفاء کرده و کابینة جدیدی که دوست روسیه است تشکیل شده.»(4) میروشنیکف می نویسد که لحن خصمانة مطبوعات ایرانی پس از این پیروزی و پیروزی های بعدی قوای روسیه تا حدود زیادی نرم تر شد. کفیل ریاست بریگاد قزاق ایران در گزارش 20 ژانویة 1916 خود به ستاد
ص:172
کل نوشت: «پیروزی های درخشان سربازان قفقاز، ایرانی ها را سرعقل آورد و آنها را مجبور ساخت تا گستاخی نامعمول شان را کنار بگذارند و از روسیه بترسند، که البته این همان احساسی است که بیشتر به آن خو کرده اند. آرامش مطلق در شهر برقرار شد، و اتباع اروپایی نفس راحتی کشیدند، و خیال شان از بابت داستان هایی که در روزنامه ها دربارة کشتار خیابانی، قتل عام، بمب گذاری، و چیزهای وحشتناکی از این قبیل به چاپ می رسید و به صورت شایعه بر سر زبان مردم کوچه و بازار می چرخید راحت شد.»(1)
در کابینة جدید، فرمانفرما رییس الوزرا، و سپهدار (محمدولی خان تنکابنی) وزیر جنگ بود.(2) میروشنیکف می نویسد: «عملیات موفقیت آمیز قوای روسیه در ایران نگرش محافل حاکم را نسبت به روسیه و انگلیس به طور اساسی تغییر داد. کابینة مستوفی الممالک استعفاء داد، و کابینة جدیدی به ریاست فرمانفرما بر سر کار آمد. این دولت جدید که در اواخر دسامبر 1915 تشکیل شد وزرایی در خود داشت که علناً طرفدار انگلیس و روسیه بودند. فرمانفرما دستور اخراج همة افسران سوئدی را صادر کرد. ماژور نیستروم بجای ادوال به ریاست ژاندارمری گماشته شد. در 12 ژانویه 1916، احمدشاه رسماً به مارلینگ و اِتر اطلاع داد که به کابینة جدید اجازه داده است تا برای عقد پیمان اتحاد با انگلیس و روسیه شروع به مذاکره کند. بدین ترتیب بی طرفیِ ایران حالا متمایل به متفقین بود، و مرحله «تهدید آلمان» در ایران به پایان رسید.»(3)
تا اواخر نوامبر 1915، اکثر افسران سوئدی از خدمت دولت ایران منفصل شده بودند. کالدول گزارش می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند
ص:173
که افسران سوئدی پلیس و ژاندارمری پس از انقضای مدت قراردادشان همگی عملاً ایران را ترک کرده اند. فقط نزدیک به سه یا چهار افسر پلیس و ده یا پانزده افسر ارتش (ژاندارمری) در اینجا باقی مانده اند، که اکثرشان احتمالاً خیلی زود، و یا لااقل بعد از انقضای مدت قرارداد فعلی شان، به سوئد بازخواهند گشت. روس ها مخصوصاً از افسران سوئدی ژاندارمری متنفر بودند، زیرا ادعا می کردند که آنها در رفتار و گفتارشان از آلمان جانبداری می کنند، و به همین خاطر از دولت ایران خواسته بودند که برخی از این افسران سوئدی را از خدمت منفصل کند.»(1) ماژور برگدال در مصاحبه ای با یک روزنامة استکهلمی حقایق بیشتری دربارة انفصال سوئدی ها فاش ساخت. گزیده ای از این مصاحبه را می خوانیم: «دو جناح درگیر [در ایران] وجود دارد، که یکی دوست آلمان و عثمانی است، یعنی ملی گراها، و دیگری دوست روسیه و انگلیس است. جناح دوم همیشه نسبت به افسران سوئدی کینه به دل داشت، زیرا گمان می کرد که آنها با منافع روسیه مخالفند، و تلاش های زیادی برای اخراج این افسران صورت گرفته است، ولی دولت ایران همیشه احترام زیادی برای آنها قایل بوده، و این تلاش ها را نافرجام گذاشته است. در طول ناملایمات ماه نوامبر، دشمنان افسران سوئدی احساس کردند که برگ برنده ای دارند و دوباره خواستار اخراج آنها شدند؛ ولی اینبار دولت توان مقاومت نداشت و به همین دلیل همة افسرانی را که به هر نحو گمان می شد در این نبردها دست داشته اند، از خدمت منفصل کرد.»(2) ساوثرد در گزارشی مورخ 6 سپتامبر 1918 به درگیری ژاندارمری ایران با روس ها اشاره می کند، که منجر به اخراج افسران سوئدی شد: «اطلاع یافتم که تعداد افسران سوئدی در آن زمان در کل تشکیلات ژاندارمری ایران در حدود 25 نفر بود، که بجز سه
ص:174
نفرشان، همگی فعالانه از دشمن جانبداری می کردند، و در همین راستا به تبلیغ برای دشمن در ایران یاری می رساندند، و طبق گزارش ها، تلاش می کردند از نیروهای ژاندارمری ایران که تحت فرمان شان بودند برای کمک به عثمانی و آلمان علیه روس استفاده کنند. ...وقتی اتحاد آلمان ها نتوانست بر ایران کنترل پیدا کند. این افسرن سوئدی، به استثنای چهار نفرشان که هنوز در تهران در خدمت دولت ایران هستند و علناً از آلمان ها جانبداری نمی کردند، یا از کشور اخراج شدند و یا از ترس دستگیری به دست قوای روسیه و انگلیس به تُرک ها پناه بردند. از زمان خروج این افسران سوئدی، ژاندارمری ایران عملاً به هم ریخته، و فقط چند هنگ قدری سازمان یافته و اکثراً بدون سلاح و تجهیزات در تهران و اطراف آن باقی مانده است.»(1)
ژاندارم های ایرانی و مجاهدین پس از تحمل شکست در همدان و رباط کریم در نزدیکی تهران در اواخر سال 1915 به کاشان، سلطان آباد، بروجرد، و اکثراً به کرمانشاه، عقب نشینی کردند و در حالیکه قشون روس آنها را تعقیب می کرد، مشغول سازماندهی مجدد به خود شدند. میروشنیکف در اینباره می نویسد: «نیروهای اصلی طرفدار آلمان در کرمانشاه سازمان می یافتند تا آنگونه که آلمان ها امید داشتند مقاومتی جدّی در برابر روس ها از خود نشان بدهند. در اینجا نزدیک به 3000 ژاندارم و 5000 سوار به فرماندهی نظام السلطنه، والی لرستان، که با آلمان ها قرارداد بسته بود تمرکز کرده بودند. حاکم پشت کوه نیز قول داده بود که یک نیروی چند هزار نفره روانة آنجا کند، و آلمان ها نیز چشم
ص:175
امید به ورود نیروهای تُرک از بین النهرین داشتند.»(1) روس ها، به دنبال پیروزی هایشان در اواخر 1915، در طول سه ماه اول سال 1916 به سوی مناطق غربی و مرکزی ایران پیشروی کردند. در 17 ژانویه 1916، کالدول در تلگرامی خبر داد: «تهران و شمال ایران آرام است؛ جنوب غربی ایران ناآرام است. تماس پُستی و تلگرافی به بسیاری از ایالات و ولایات میسّر نیست.»(2) ناآرامی های جنوب غربی ایران نتیجة درگیری روس ها و قوای ایرانی-تُرک بود. روزنامه ها نیز گزارش هایی دربارة درگیری قوای روس و ایران به چاپ رسانده بودند. گزارشی که معاضد الملک، کارگزار وزارت خارجه در کرمانشاه در تاریخ 2 مارس 1916 تهیه کرد گوشه ای از این اتفاقات را روشن می کند. مثلاً، در تاریخ 6 ژانویه 1916، پنج هزار نفر سوار عشایر تحت فرماندهی نظام السلطنه وارد سنندج شدند. در همان زمان، 500 سرباز ترک با هشت عراده توپ در مسیر سنه وارد کرمانشاه شده بودند. طبق این گزارش، در 19 ژانویه هزار سپاهی تُرک کرمانشاه را به مقصد سنندج ترک کردند. در این زمان، روس ها شهر کنگاور را اشغال کرده بودند «ولی نظام السلطنه و قوای تُرک روس ها را شکست دادند و کنگاور را پس گرفتند.»(3) روزنامة رعد گزارشی از اشغال و غارت شهر گروس به چاپ رساند: «در 21 ژانویه، ژاندارم ها، آلمان ها و نیروهای داوطلب ایرانی، که تعدادشان نزدیک به 600 نفر بود، در شهر گروس مستقر بودند که مامانوف، فرماندة روسی قزاق های ایران، به این شهر حمله کرد و آن را زیر آتش گلوله گرفت. بالاخره روس ها موفق شدند و دشمنان شان پا به فرار گذاشتند. روس ها شهر را غارت کردند.»(4) کالدول در گزارش 24 فوریه 1916 خود به گزارشی اشاره می کند که کارگزار در تاریخ 7 فوریه از اشغال شهرهای نهاوند و بروجرد توسط
ص:176
قوای روس تهیه کرده است. کارگزار در گزارش خود می نویسد که نیروهای ایرانی تحت فرماندهی «آقا نورالدین مجتهد» به کرمانشاه عقب نشینی کردند، و جادة مواصلاتی کرمانشاه توسط روس ها قطع شده است.(1) کالدول در گزارش 3 فوریه 1916 از ورود قوای تُرک به غرب ایران خبر می دهد: «طبق گزارش ها، شمار عظیمی از قوای تُرک در کرمانشاه و ساوجبلاغ مستقر شده اند؛ می گویند نیروهایی که در کرمانشاه هستند قصد دارند به سمت شمال و شرق، یعنی تهران و همدان، پیشروی کنند، و آنهایی که در ساوجبلاغ تجمع کرده اند قصد پیشروی به سمت تبریز را دارند.»(2) لنسینگ، وزیر امور خارجه آمریکا، در یادداشتی مورخ 10 فوریه 1916 می نویسد: «وزیرمختار ایران می گوید که درگیری های سختی در حوالی یا خودِ همدان جریان دارد و خواسته است که اگر امکان دارد در اقدامی بشردوستانه نماینده ای به آنجا بفرستیم.»(3) کالدول نیز در گزارش 24 فوریه 1916 خود از شکست قوای تُرک در ساوجبلاغ خبر می دهد: «نیروی بزرگی از تُرک ها که در حدود سه هفته پیش وارد ایران شد، و طبق گزارش ها، قوای روس را از ساوجبلاغ بیرون راند، حالا از روس ها شکست خورده و تعداد زیادی از آنها کشته شده اند. همچنین گزارش شده است که بسیاری از حامیان ایرانی شان، که به آنها کمک کردند و با آنها همدست بودند، به هنگام اشغال مجدد شهر به دست روس ها اعدام شدند.»
پس از این رویدادها، کالدول گزارش داد که «اوضاع در همدان دوباره آرام به نظر می رسد،» ولی از ادامه درگیری ها در غرب ایران خبر می دهد: «اما برخی درگیری های دیگری، که اطلاع از وسعت آنها غیرممکن است، در حد فاصل بین همدان و کرمانشاه ادامه داشته و دارد.» مهمتر اینکه کالدول اضافه می کند: «تمامی منطقة جنوبِ محور
ص:177
کاشان، سلطان آباد و کنگاور در دست قوای آلمانی-تُرک و داوطلبان [ایرانی] است. اخیراً درگیری هایی در کنگاور جریان داشت که هر دو طرف در آن اعلام «موفقیتی بزرگ» کردند. تمامی منطقة شمالِ محور فوق (بجز حوالی ساوجبلاغ) تحت کنترل قوای نظامی روس است، و آرامش و نظمی نسبی در آن حکمفرماست.» در پایان گزارش، کالدول اطلاعاتی دربارة شمار قشون روس در ایران ارایه می دهد: «طبق موثق ترین اطلاعات موجود، شمار قوای روس که هم اینک در ایران مستقر هستند بین 60 تا 80 هزار نفر است. اما برآوردی معقول یا قابل اتکا از شمار نیروهای مقابل امکان ندارد، ولی احتمالاً تعداد آنها بسیار کمتر از قوای روس است.»(1)
پس از آن، روس ها کرمانشاه را نیز به تصرف خود درآوردند: «در 17 فوریه، ژنرال لِیک خبر پیروزی بزرگ روس ها بر قوای تُرک در ارزروم را شنید و در 25 همان ماه روس ها خبر دادند که ژنرال باراتوف که به سوی کرمانشاه پیشروی می کرد در واقع توانسته بود این شهر را تصرف کند.»(2) در 25 فوریه 1916، کالدول با ارسال تلگرام هایی خبر داد: «گزارش های ضد و نقیضی از وسعت و نتایج درگیری ها در نزدیکی کرمانشاه مخابره می شود،»(3) و در 3 مارس 1916 اطلاع داد: «گزارش می شود که قوای روس کرمانشاه را اشغال کرده اند. کابینة ایران استعفاء داده است.»(4)
با وجود این، در اواخر فوریه 1916 گزارش ها حکایت از آن داشت که حلقة محاصرة کرمانشاه تنگ تر شده است. کارگزار خبر می دهد که «اعظم السلطنه، رییس ایل کاکاوند، در 17 فوریه با 400 مرد جنگی به کرمانشاه رسید و در همان زمان شماری از عشایر بختیاری و ژاندارم ها نیز
ص:178
به
قوای او ملحق شدند. دو روز بعد، خبر رسید که قوای روس و ایرانی در بیدسرخ با یکدیگر درگیر شده اند و اینکه روس ها نیروهای ایرانی را شکست دادند. کلنل پوپ با شنیدن این خبر فوراً دستور داد تا نیروهایش به بیستون عقب نشینی کنند تا بتوانند مواضع خود را در کرند تقویت نمایند. همه به مقصد کرند از کرمانشاه خارج شدند... در 22 فوریه، نیروهای شکست خورده با وضعی بسیار درهم ریخته وارد شدند، راهزنان برخی از آنها را لخت کرده و سلاح شان را ربوده بودند. درگیری بسیار سختی بود و نزدیک به 500 نفر از هر یک از طرفین هلاک شده بود.»(1)
در 3 مارس 1916، کالدول اطلاع داد: «گزارش می شود که قوای روس کرمانشاه را اشغال کرده اند. کابینة ایران استعفاء کرده است.»(2) کارگزار دربارة اشغال کرمانشاه به دست قوای روس گزارش می دهد: «هر روز بر شمار سپاهیان روس افزوده می شود و برخی از قزاق های روس در کنسول خانه های عثمانی و آلمان منزل کرده اند.»(3) میروشنیکف نیز به طور خلاصه می نویسد: «قوای روس به آلمان ها مهلت ندادند تا مواضع شان را تقویت کنند و در اواسط فوریه آنها را از کرمانشاه بیرون راندند. ژاندارم ها و سربازان مزدور ایرانی نیز در منطقة خانقین به خاک عثمانی عقب نشستند. اعضای «کمیتة دفاع ملی» هم که چاره ای جز مهاجرت نداشتند، از اصفهان به کرمانشاه آمدند. در نبردی که نزدیک کنگاور رخ داد، کُنت کانیتس، رهبر و گردانندة اصلی ماجراجویی های آلمان در ایران به هلاکت رسید؛ (و به روایتی خودکشی کرد.»(4) در 12 مارس 1916، ژنرال باراتوف کرند را اشغال کرده بود و حالا تهدیدی برای نیروهای تُرک در دجله به حساب می آمد. در 16 مارس 1916، ژنرال لِیک به لندن نوشت که «قصد دارد از مساعدت قوای روس
ص:179
استفاده کند و از آنها بخواهد که به سوی بغداد پیشروی کنند.»(1) پاسخ لندن: «به دلیل فقدان کامل ملزومات در منطقة کرمانشاه-خانقین و مشکلات حمل و نقل در گردنه های پوشیده از برف، پیشروی به سوی بغداد برای روس ها میسّر نیست.»(2)
کالدول در گزارشی به تاریخ 23 مارس 1916 می نویسد: «مقامات کنسولی انگلیس و روس که ناچار از اصفهان، کرمانشاه، کاشان، سلطان آباد و سایر شهرها خارج شده بودند، هم اینک در حال بازگشت بر سر پُست هایشان هستند، و طبق گزارش ها یک یگان از سپاهیان روس، که نزدیک به 15000 نفر تخمین زده می شوند، از کرمانشاه به قصد بغداد حرکت کرده اند. وزیرمختار روسیه می گوید که بعید است دستوری برای خروج قوای روسیه از خاک ایران صادر شود.»(3) ولی روس ها به انگلیسی ها اطلاع دادند که نمی توانند به سوی بغداد پیشروی کنند، زیرا باراتوف «با مشکلات عدیده ای از لحاظ ملزومات و حمل و نقل مواجه بود؛ ضمن اینکه نیروهایش باید ابتدا از گردنه های کوهستانی صعب العبور که هنوز بخش زیادی از آنها پوشیده از برف بود عبور می کردند.»(4) روس ها قول دادند که پس از آب شدن برف ها به سوی بغداد پیشروی کنند.
با وجود این، روس ها از پیشروی به سوی مناطق مرکزی ایران باز نماندند. کالدول در گزارش 3 فوریه 1916 خود خبر می دهد که «جادة تهران به اصفهان در کنترل قوای روس قرار گرفته است، و آنها مانع عبور اتباع آلمان، عثمانی و اتریش از این جاده شده اند.» کالدول همچنین می نویسد: «تماس پُستی و تلگرافی بین شمال ایران که در دست روس هاست و جنوب این کشور که تحت کنترل قوای تُرک و آلمانی
ص:180
قرار دارد، تقریباً به طور کامل قطع شده است. از زمان روی کار آمدن کابینة جدید در ایران، متفرق شدن نمایندگان مجلس، و اشغال شهرهای بزرگ شمالِ ایران به دست سپاهیان روس، آرامش و نظمی نسبی بر این مناطق حاکم بوده است.»(1) کالدول در گزارش 24 فوریه 1916 اضافه می کند: «تماس با جنوب ایران هنوز قطع است، و اطلاعات موثقی از رویدادهای این مناطق به دست نمی رسد. ...سفر به داخل یا در داخل خاک ایران به دلیل حضور نیروهای خارجیِ بی شمار تقریباً غیرممکن است، و طبق گزارش ها عبور از محورهای تحت کنترل روس به ویژه بسیار دشوار است.» کالدول همچنین از توقیف و اخراج سفیر عثمانی، عاصم تورگوت بیگ، توسط روس ها خبر می دهد: «خبر توقیف سفیر عثمانی سر و صدای زیادی ایجاد کرد، و خیلی ها را به خشم آورد، زیرا او شخص کاملاً محبوبی بود. حتی برخی از اعضای کابینه، مخصوصاً وزیر خارجه، تهدید کردند که اگر به تلگرام های اعتراضی که به لندن و پتروگراد ارسال شده اعتنایی نشود، استعفاء خواهند داد.»(2)
بعد از اشغال کرمانشاه به دست قوای روسیه، نوبت به کاشان و اصفهان رسید. میروشنیکف می نویسد: «در اوایل ماه مارس [1916] سپاهیان روسیه شهر کاشان در مرکز ایران را اشغال کردند و در 19 مارس نیز اصفهان را به تصرف خود درآوردند.»(3) کالدول در گزارشی مورخ 23 مارس 1916 می نویسد: «طبق گزارش ها، روسیه پس از درگیری کوچکی با 1000 نفر جنگجوی بختیاری توانستند شهر اصفهان را به تصرف خود دربیاورند. کنسول و سایر کارمندان کنسولی آلمان به همراه مجاهدین [جنگجویان مقاومت ایرانی] که وضع آشفته ای دارند، در حال عقب نشینی به سمت جنوب کشور هستند.» کالدول اضافه می کند: «مقامات کنسولی انگلیس و روس که ناچار از اصفهان، کرمانشاه، کاشان،
ص:181
سلطان آباد و سایر شهرها خارج شده بودند هم اینک در حال بازگشت بر سر پُست هایشان هستند، و طبق گزارش ها یک یگان از سپاهیان، که نزدیک به 15000 نفر تخمین زده می شوند، از کرمانشاه به قصد بغداد حرکت کرده اند. وزیرمختار روسیه می گوید که بعید است دستوری برای خروج قوای روسیه از خاک ایران صادر شود.»(1) قابل ذکر است که روس ها همیشه اصفهان را متعلق به خود می دانستند، و نه متعلق به انگلیسی ها. سایکس دربارة تنبیه بختیاری هایی که با روس ها جنگیده بودند می نویسد: «روس ها اصلاً تاب تحمل بختیاری ها را نداشتند، و تمام هستی رهبران شان، از جمله مایملک بی بی مریم، خواهر سردار ظفر، را که نقش مهمی در تحریک بختیاری ها ایفا کرده بود، غارت کردند. آنها معمولاً فرش ها، اثاثیة منزل، اسب ها، یا جواهرات را می فروختند و یا برای خودشان نگاه می داشتند، ولی برای خانه ها و زمین های مصادره ای صندوقی به نام «املاک خالصة اعلیحضرت تزار» تشکیل داده بودند و مبالغی را که از فروش آنها به دست می آمد به آن واریز می کردند- که البته جای ایراد و اعتراض داشت.»(2) بعد از اشغال اصفهان به دست روس ها، کنسول های روسیه و انگلیس و کارمندان کنسولی دو کشور به این شهر بازگشتند. در عین حال، آلمانی هایی را که دستگیر شده بودند روانة شیراز کردند.(3) میروشنیکوف می نویسد که پیروزی های روسیه مُهر پایانی بر «تهدید آلمان» در ایران کوبید.(4) میروشنیکف مدعی است که «با شکست قوای نظامی طرفدار آلمان در ایالات و ولایات مرکزی و غربی
ص:182
ایران، روسیة تزاری حاکم بلامنازع حوزة نفوذش شد.»(1) کالدول در گزارش 13 مارس 1916 خود خبر داد که «بیش از 100 هزار سپاهی روس در مناطق مختلف ایران مستقر هستند.»(2)
موبرلی اوضاع خاور نزدیک را در بهار 1916 به طور کلی اینگونه ارزیابی می کند: «در اواخر ماه فوریه، کمیتة جنگِ کابینه اوضاع شرق را مرور کرد. تخلیة گالی پولی خیلی کمتر از آنچه پیش بینی می شد بر جهان اسلام تأثیر گذاشته بود. ...هفده لشگر انگلیسی مستقر در مصر و بین النهرین، که مراقب تحرکات قوای تُرک بودند و با آنها نبرد می کردند، مواضع ما را در این مناطق، به استثنای کوت، حفظ کرده بودند؛ و پیروزی اخیر 150 هزار نیروی روس در قفقاز موجب شده بود که بخشی از قوای تازه نفس عثمانی که روانة بین النهرین بودند به قفقاز اعزام شوند. ...در اوایل مارس 1916 برای انگلیس مسجل شده بود که قوای تُرکِ مستقر در دجله به اندازه ای که پیش بینی می شد تقویت نشده اند؛ که شاید علت اصلی آن پیروزی روس ها در ارزروم بود.»(3) در 16 مارس، ژنرال لِیک اطلاع یافت که پیشروی روس ها به سوی کرمانشاه موجب «نگرانی شدید در بغداد» شده است، و اینکه پیروزی سپاهیان روس در ارزروم، تُرک ها را بر آن داشته تا بخش اعظمی از قوا و منابع خود را به جبهة روسیه اعزام کنند، که همین امر موجب تضعیف قوای عثمانیِ مستقر در بین النهرین و ازدحام بیش از حد خطوط راه آهن عثمانی شد.(4) تُرک ها در این موقع وضعیت بسیار پرمخاطره ای داشتند. فیلدمارشال فُن دِر گولتس، فرماندة آلمانی قوای عثمانی در بین النهرین،
ص:183
در گزارشی به تاریخ 23 مارس 1916، اوضاع تُرک ها را اینگونه توصیف می کند: «او اوضاع را بسیار پرمخاطره و چنان غیرعادی توصیف کرد که به زحمت می توان سابقه ای برای آن در تاریخ نظامی یافت. گروه عراق، که از لحاظ نفرات نسبت به قوای انگلیس بسیار کم تعدادتر بود، به قول او، مواضع ضعیفی در کوت داشت، ولی در عین حال قوای کمکی در موضعی در آن نزدیکی معطل نگاه داشته شده بودند. ...ضمن اینکه این نیرو برای تدارکات، قوای کمکی و مهمات، مطلقاً به یک محور ارتباطی بسیار نامطمئن 1250 مایلی وابسته بود. با وجود این، سربازان تُرک، به گفتة گولتس، چنین شرایط غیرعادی و نامطلوبی را با آرامش کامل تحمل می کردند و هرگز اجازه ندادند که اوضاع کمترین اثر ناخوشایندی بر نگرش او [نسبت به آنان] داشته باشد.»(1)
در
اوایل ماه مه 1916، روس ها از مرز ایران وارد خاک عراق شدند و رواندوز در 100 کیلومتری شمال شرقی موصل را اشغال کردند. سپاهیان روس همچنین قصرشیرین را در 7 مه 1916 به تصرف خود درآوردند و «ضربات متعددی بر قوای تُرک در رودخانه دیاله وارد کردند.»(2) میروشنیکف مدعی است که قوای روسیه به درخواست انگلیسی ها به حملات خود ادامه دادند، و به خاک عراق هجوم آوردند. او اضافه می کند: «همزمان، یگان های گروه وان-آذربایجان از جبهه قفقاز به سوی موصل پیشروی کردند، و به رواندوز (در 100 کیلومتری موصل) رسیدند.» با وجود این، قدری دیر شده بود «و روس ها نتوانستند پادگان انگلیسی کوت العماره را که نزدیک به 13 هزار نیرو در آن مستقر بود از محاصرة قوای تُرک دربیاورند. نیروهای انگلیسی به فرماندهی، ژنرال تاونشند، در 29 آوریل خود را تسلیم ارتش تُرک کردند.»(3)
تُرک ها پس از پیروزی در کوت العماره توانستند با قوای بیشتری به
ص:184
مقابلة سپاهیان روس بروند.(1) انگلیسی ها پس از شکست در کوت العماره دیگر دل و دماغ کمک به روس ها را نداشتند. موبرلی می نویسد: «در 7 مه، نیروهای ژنرال باراتوف در مسیر خود به سمت خانقین، قصرشیرین را اشغال کردند؛ و سه روز بعد، از ژنرال لِیک درخواست شد تا نیرویی از دجله برای مقابله با تحرک تُرک ها در طول جادة بدره به کرمانشاه و حمله آنها به خطوط ارتباطی سپاهیان روس اعزام کند. با وجود این، ژنرال لِیک بعید می دانست که تُرک ها چنین تحرکاتی انجام بدهند و با روس ها هم عقیده نبود؛ وانگهی، به هر حال اعزام چنین نیرویی برای او امکان نداشت. با وجود این، او قول داد که به دقت تحرکات قوای عثمانی را زیر نظر بگیرد، و هر نشانه ای از حرکت تُرک ها در طول این گردنه های کوهستانی دشوار را به اطلاع ژنرال باراتوف برساند. ...در 16 مه، ژنرال لِیک اطلاع یافت که روس ها رواندوز را اشغال کرده اند، ولی به ژنرال باراتوف دستور رسیده بود که به علت مستحکم بودن مواضع تُرک ها در خانقین عجالتاً به این نقطه حمله نکند. ...ژنرال لِیک، برغم دستورالعمل های دریافتی، صلاح ندیده بود که حملات گسترده تری علیه تُرک ها انجام بدهد، هر چند می دانست که باراتوف خیلی زود با نیرویی مواجه خواهد شد که نفراتش بسیار بیشتر از سربازان تحت امر اوست.»(2) روس ها که بدون کمک انگلیسی ها به خانقین حمله کرده بودند، به عقب رانده شدند: «در 1 ژوئن، ژنرال باراتوف به مواضع تُرک ها در خانقین حمله کرد. جناح چپ سپاه قفقاز روس نزدیک به سه هفته پیش رواندوز را اشغال کرده بود، ولی بین رواندوز و محل قوای باراتوف گردنه های طولانی و کوهستانی بسیار صعب العبوری قرار داشت؛ ضمن اینکه قوای کمکی زیادی به تُرک های مستقر در خانقین ملحق شده بودند. ...نتیجتاً حملة ژنرال باراتوف دفع شد و او ناچار به کرند عقب نشینی کرد، و تا مدتی همانجا متوقف ماند.» جفرسن کَفری،
ص:185
کاردار آمریکا در
تهران،
دربارة شکست سپاهیان روس در خانقین می نویسد: «از قرار معلوم وقتی پیشقراولان روس به خانقین و خاک عثمانی رسیدند، در طول بهار، یک بیماری واگیردار مرموز بین سربازان و اسب ها شیوع پیدا کرد، که تعداد زیادی از آنها را به هلاکت رساند. سپس در روزهای اول جولای، تُرک ها که قوای تازه نفسی از بغداد به آنها ملحق شده بود، شروع به پیشروی کردند و روس ها را از کرمانشاه بیرون راندند. در عین حال، کاروان های نظامی روس به هنگام عقب نشینی مکرراً مورد حملة اکراد قرار می گرفتند، که معمولاً رفتار وحشیانه ای داشتند.»(1) با وجود این، انگلیسی ها و روس ها ظاهرِ اتحاد خود را حفظ کردند: «در 20 مارس، یک گروه گشتی از قزاق های روس وابسته به نیروهای ژنرال باراتوف به استعداد 113 سرباز و افسر به طور غیره منتظره ای وارد علی غربی شدند. آنها نزدیک به 200 مایل راه کوهستانی- و در آخرین مرحلة سفرشان- بیابانی را طی کرده بودند. ...در طول اقامت دو هفته ای شان در بین النهرین، ژنرال لِیک به دستور اعلیحضرت پادشاه بریتانیا، «در تقدیر از این کار بزرگ و اولین دیدار قوای انگلیس و روس به عنوان هم پیمان در جنگ در طول یک صد سال گذشته» به افسران این نیرو نشان صلیب نظامی انگلستان را اعطا کرد. نیروهای گشتی روسیه پس از پشت سرگذاشتن ماجراهای متعدد، به سلامت به یگان خود ملحق شدند. در این زمان، یک افسر تحت امر ژنرال باراتوف، و یک افسر نیروی «د» به منظور تضمین همکاری نزدیک تر در ستاد قوای مقابل مشغول به خدمت شدند.»(2)
پس از مرگ فُن دِر گولتس در 19 آوریل 1916، خلیل پاشا به فرماندهی قوای تُرک در عراق منصوب شد، و فوراً دست به کارِ دفع تهدید
ص:186
روس ها شد: «به نظر می رسد که خلیل پاشا شخصاً مطمئن بود که انگلیسی ها نمی توانند از مواضع دفاعی او در دجله راهی باز کنند، ولی تهدید بغداد از سوی روس ها او را شدیداً نگران ساخته بود.»(1) کمی پس از آن «انورپاشا در هفته اول یا دوم ماه مه وارد بغداد شد، و به روایتی بدون توجه به همة مخالفت هایی که وجود داشت اصرار کرد که کل سپاه هشتم عثمانی فوراً به جبهة ایران اعزام شود. هدف از اعزام این سپاهیان، عقب راندن باراتوف، و همچنین تصرف مجدد کرمانشاه، برای عملی ساختن نقشه های عثمانی و آلمان جهت عملیات نظامی در ایران و ورای مرزهای آن بود.» او اضافه می کند: «بسیاری از افسران آلمانی و تُرک بر این باورند که انجام این عملیات ها در ایران در واقع به هدر دادن غیرموجّه نیرو و توان نظامی بود، و همین بود که نهایتاً منجر به سقوط بغداد شد؛ افسران این دو کشور یکدیگر را بابت طرح و اجرای عملیات های فوق مقصر می شناسند.»(2)
اوضاع پس از سقوط کوت: «پس از سقوط کوت، قوای انگلیس و تُرک تقریباً دست به عملیاتی جدّی نزدند و آرامشی نسبی بر منطقة دجله حکمفرما شد، که تا اواخر 1916 ادامه یافت. هر دو طرف به علت فعالیت سخت، تحمل دشواری ها و تلفات سنگین تقریباً ناتوان شده بودند؛ ضمن اینکه خطوط ارتباطی طولانی و به هم ریخته، آب و هوای بد و شرایط فیزیکی منطقه نیز آنها را از پا انداخته بود.» او می افزاید: «انگلیسی ها دیگر ضرورتی برای حملات مخاطره آمیز نمی دیدند، چون نه شرایط شان و نه وضعیت شان چنین حملاتی را توجیه نمی کرد؛ در عین حال، تُرک ها نیز که به هدف فوری خود رسیده، ولی از لحاظ تعداد نیرو نسبت به انگلیسی ها کم شمارتر بودند، اصلاً توان استفاده از این امتیاز و حمله به قوای دشمن را نداشتند. علاوه بر این، با توجه به تهدیدی که
ص:187
روس ها برای بغداد ایجاد کرده بودند، احتمالاً باید بیشتر قوای تازه نفس تُرک، اگر نگوییم همة آنها، را متوجه آن جبهه می کردند.»(1) موبرلی اضافه می کند: «پس از تسلیم کوت، دشمن بجای آنکه از این امتیاز استفاده کند، سپاهی برای حمله به ایران اعزام کرد و ما را در دجله به حال خودمان گذاشت، که فرصتی فراهم آورد تا قدری استراحت کنیم و خود را مجدداً سازمان بدهیم، و البته خیلی به نفع مان بود.»(2) او همچنین می نویسد: «با وجود این، پیشروی تُرک ها به سوی همدان در خاک ایران، توانایی آنها را برای انتقال نیرو به دجله کاهش داد؛ متعاقباً ترتیباتی برای عقب نشینی لشگر سیزدهم و دو هنگ سواره نظام به عماره داده شد.»(3)
تُرک ها پس از شکست قوای روس در خانقین در ژوئن 1916 موضعی تهاجمی به خود گرفتند. انگلیسی ها نیز گوشِ شنوایی برای درخواست کمک روس ها نداشتند: «در 28 ژوئن، ژنرال باراتوف با ارسال تلگرامی به ژنرال لِیک نوشت که تحت فشار قوای تُرک که شمارشان پنج برابر نیروهای تحت امر اوست، مجبور به عقب نشینی به سوی کرمانشاه شده است؛ و پیشنهاد کرد که فرصت مناسبی است تا قوای انگلیس به سوی بغداد پیشروی کنند. ژنرال لِیک پاسخ داد با توجه به اینکه چهار لشگر عثمانی در مواضع مستحکمی در مقابل او سنگر گرفته اند و همچنین به دلیل گرمای طاقت فرسای دره دجله، اصلاً زمان خوبی برای یک حمله گسترده نیست. در نتیجه، هر چند او مترصد استفاده از هر فرصتی برای حمله به تُرک ها بود، نتوانست به روس ها قول پیشروی بدهد. پاسخ ژنرال لِیک مورد تأیید رییس ستاد مشترک پادشاهی بریتانیا قرار گرفت.»(4)
روس ها مجبور به تخلیة کرمانشاه شدند، و سپاهیان تُرک در 1
ص:188
جولای 1916 این شهر را اشغال کردند. کالدول در 6 جولای با ارسال تلگرامی خبر داد: «طبق گزارش ها، قوای تُرک و داوطلب ایرانی کرمانشاه را به تصرف خود درآورده اند، و به سرعت در حال پیشروی به سوی همدان هستند.»(1) سِر چارلز مارلینگ، وزیرمختار انگلیس در تهران، از اشغال کرمانشاه به دست سپاهیان تُرک وحشت زده شده بود: «خبر اشغال کرمانشاه وزیرمختار انگلیس در تهران را بر آن داشت تا با ارسال تلگرامی به وزارت امور خارجه انگلیس و هند در 5 جولای هشدار بدهد که تُرک ها خیلی زود همدان را خواهند گرفت، و از آنجا بر خطوط ارتباطی روس ها با تهران مسلط خواهند شد؛ او همچنین خاطرنشان ساخت که دیگر هیچ نیرویی وجود ندارد که بتواند در مقابل پیشروی تُرک ها به سوی تهران مقاومت کند.» هند نیز وحشت زده شد: «سِر بیچم داف(2) اشاره کرد که شکست باراتوف و اشغال کرمانشاه از سوی سپاهیان تُرک مانع از ادامة همکاری روس ها و ما شد، و جاده ای به سوی شرق ایران برای دشمن باز کرد. ...از نظر او اوضاع ایران اقتضاء می کرد که قوای انگلیس به دجله حمله کند، زیرا به احتمال قوی تُرک ها به منظور درگیری با باراتوف از میزان نیروهای خود در این منطقه کاسته بودند.» ولی ژنرال لِیک با او هم عقیده نبود. حتی اگر تُرک ها همدان را هم اشغال می کردند، هنوز 325 مایل از پایگاه شان در بغداد به دور بودند. تهران نیز با همدان 194 مایل فاصله داشت. لندن با نظر ژنرال لِیک موافق بود، و «سِر ویلیام رابرتسن(3) نیز کاملاً واقف بود که ژنرال لِیک انجام یک حملة گسترده را غیرممکن می داند.»(4)
در 16 جولای، جفرسن کَفری، کاردار سفارت آمریکا در غیاب کالدول، با ارسال تلگرامی خبر داد: «درگیری هایی در حوالی کرمانشاه و
ص:189
همدان جریان دارد.»(1) او اوضاع جنگ را در گزارش تکمیلی اش اینگونه توصیف می کند: «به نظر می رسد که قوای کمکی خود را از بغداد به نیروهای تُرک رساندند، و آنها را قادر ساختند تا حملات شان را از سر بگیرند و دوباره وارد کرمانشاه شوند. علاوه بر این قوای کمکی، تعداد زیادی از عشایر مسلح و به اصطلاح مجاهدین، یا همان نیروهای داوطلب ایرانی، نیز به ارتش عثمانی ملحق شده اند.» نکتة جالب در گزارش کَفری این است که «افسران و مأموران آلمانی و همچنین افسران سوئدی ژاندارمری که سال گذشته با نیروهای شورشی از تهران خارج شدند تُرک ها را همراهی می کنند.» پاسخ روس ها: «ژنرال باراتوف، فرماندة قوای روس، که با اعزام قوای تازه نفس و ملزومات و تدارکات تازه از روسیه تقویت شده است، توانسته مانع از تصرف همدان به دست تُرک ها شود، ولی هنوز درگیری های سختی در حوالی این شهر جریان دارد.» کَفری اضافه می کند: «با وجود این، گمان نمی کنم که تُرک ها در حال حاضر قدرت کافی برای پیشروی به سوی تهران را داشته باشند؛ وانگهی اطلاع یافته ام که دولت روسیه قصد دارد در صورت لزوم، حدود 50 هزار نیروی جدید به ایران اعزام کند.» کَفری همچنین در ارتباط با نتایج سیاسی پیشروی تُرک ها می نویسد: «محافل سیاسی ایران در طول هفته های گذشته از پیشروی قوای عثمانی در مناطق همدان و کرمانشاه بسیار خرسند بوده اند. ...به ویژه وحشتی در میان جمعیت ارمنی افتاده و تعداد زیادی از آنها که در شهرها و روستاهای نزدیک به قوای متخاصم سکنی داشتند، خانه و کاشانه شان را رها کرده و پا به فرار گذاشته اند. همین امر دربارة بسیاری از ایرانی هایی که تا بحال از متفقین طرفداری می کردند نیز صدق می کند.»(2)
کَفری در گزارش دیگری می نویسد: «از قرار معلوم وقتی پیشقراولان
ص:190
روس به خانقین و خاک عثمانی رسیدند، در طول بهار، یک بیماری واگیردار مرموز بین سربازان و اسب ها شیوع پیدا کرد، که تعداد زیادی از آنها را به هلاکت رساند. سپس در روزهای اول جولای، تُرک ها که توسط قوامی اعزامی از بغداد تقویت شده بودند، شروع به پیشروی کردند و روس ها را از کرمانشاه بیرون راندند. در عین حال، کاروان های نظامی روس به هنگام عقب نشینی مکرراً مورد حملة اکراد قرار می گرفتند، که معمولاً رفتار وحشیانه ای داشتند.» کَفری سپس به تأثیر ویران کنندة جنگ، و قحطیِ سال بعد اشاره می کند: «در همین موقع، تُرک ها به مناطق تحت کنترل ایل کلهر نفوذ کرده بودند، که کلهرها در مقابلِ آنها مقاومت کردند و آنها را متوقف ساختند. ولی سایر عشایر به کمک تُرک ها آمدند، که نتیجة آن نابودی زمین ها و غارت روستاهایی بود که به دست شان می افتاد. شیخ حسام الدین کردستانی، از شخصیت های سرشناس کُرد عثمانی، حکم جهاد صادر کرد و از همة مسلمانان اهل سنت خواست تا در مقابل روس ها بایستند، و بیشتر عشایر سنّی مذهب نیز ندای او را لبیک گفتند.» کَفری در همان گزارش اوضاع نظامی حاکم پس از تصرف کرمانشاه از سوی تُرک ها و متحدان ایرانی شان را توصیف می کند: «احتراماً به اطلاع می رساند که طبق اخبار واصله قوای روس، پس از عقب نشینی از کرمانشاه، هم اینک در بیستون، در حدود 15 مایلی کرمانشاه، مستقر شده اند، و پیش قراولان آنها نیز در حاجی آباد، در حدود 10 کیلومتری کرمانشاه سنگر گرفته اند. سپاهیان تُرک نیز در کرمانشاه استقرار یافته و پیش قراولان شان در روستاهای تاق بستان و قره سو و سیاه بید که در حدود 5 مایلی کرمانشاه واقع هستند، سنگر گرفته اند. در حد فاصل قوای روس و تُرک، یک منطقة خشک و بی آب و علف به وسعت پنج مایل قرار دارد، و دارای ارتفاعاتی است که سربازان روسی در آنها استحکاماتی به وجود آورده اند.» کَفری گزارش خود را با ارزیابی اثرات فوری پیروزی تُرک ها به پایان می رساند: «وقتی که این خبرها به تهران رسید همه را مضطرب ساخت، و حتی خیلی ها نسبت به امنیت
ص:191
پایتخت شدیداً ابراز نگرانی کردند. گزارش های بسیار اغراق آمیزی از موفقیت تُرک ها و شمار نیروهای منظم و کمکی شان به تهران مخابره می شد. حال معلوم شده است که شمار نیروهای منظم تُرک کمتر از 20 هزار نفر است، و از آنجایی که هدف قوای کمکی بیشتر غارت مردم است تا جنگ، در صورت بروز یک درگیری واقعی اصلاً نمی توان روی آنها حساب کرد.» او در پایان می نویسد: «با توجه به این اوضاع، اتباع خارجی و ارمنی ها دارند به مناطقی که [قبلاً] مورد تهدید بود برمی گردند و قسمت شمالی ایران آرام شده است.»(1)
کَفری در 11 اگوست 1916 در تلگرامی خبر داد: «قوای روس قبل از پیشروی جدید تُرک ها همدان را تخلیه کرده اند.»(2) و در 13 اگوست گزارش کرد: «روس ها شکست دیگری متحمل شده اند، و قوای تُرک در حال پیشروی هستند. هیجان زیادی بر پایتخت حاکم است.»(3) او در همان روز خبر می دهد که مردم از این واهمه دارند که روس ها و انگلیسی ها شاه را مجبور به خروج از تهران کنند.(4) کَفری در گزارش 15 اگوست خود می نویسد: «قوای تُرک هم اینک در 24 مایلی قزوین هستند. اگر تُرک ها به جادة قزوین برسند، کارمندان سفارتخانه ها و اتباع کشورهای متفق از تهران خارج خواهند شد. وزرای مختار انگلیس و ایتالیا از من خواسته اند که در صورت خروج آنها از تهران، محافظت از منافع انگلیس و ایتالیا را بر عهده بگیرم. ارمنی ها از پیشروی قوای تُرک بسیار وحشت زده اند و بسیاری از آنها پا به فرار گذاشته اند. در صورت قطع ارتباطات تلگرافی دیگر قادر به تماس با وزارت امور خارجه نخواهم بود. شاید روس ها با دریافت قوای کمکی بتوانند در برابر سپاهیان تُرک مقاومت کنند.»(5) کَفری
ص:192
در 16 اگوست
خبر
می دهد: «کنسول ها و بانوانی که در سفارتخانه های کشورهای متفق مشغول به کار بودند در حال خروج از تهران هستند.»(1)
کَفری در گزارش بعدی اش اطلاعات مفصل تری دربارة اوضاع نظامی ارایه می دهد: «پیرو تلگرام 11 اگوست اینجانب دربارة خروج قوای روس از همدان، احتراماً به اطلاع می رساند که این اقدام روس ها همه را در تهران بهت زده کرده است، چون ژنرال باراتوف، فرماندة قوای روس، به روس ها و سایر سفارتخانه های کشورهای متفق اطمینان داده بود که گزارش های مربوط به پیشروی و موفقیت تُرک ها اغراق آمیز بوده، و او گمان نمی کند که تُرک ها دیگر بتوانند دست به پیشروی کنند. ولی ناگهان بدون هیچ هشدار قبلی، تلگرامی ارسال کرد و اطلاع داد که به دلایل استراتژیک مجبور به تخلیه همدان است. پس از این اخبار، گزارش هایی از شکست نیروهای باراتوف و حرکت سریع تُرک ها به سوی تهران انتشار یافت.» کَفری اضافه می کند: «قوای روس سریعاً از مواضع خود در بیستون در نزدیکی کرمانشاه، و سایر نقاط در بخش های مرکزی و جنوب غربی ایران، عقب نشینی کردند. این نیروها در آوه، در حدود 24 مایلی جنوب قزوین و قم، در حدود 100 مایلی جنوب تهران تمرکز کرده اند، و قصد دارند در این نقاط در مقابل تُرک ها مقاومت کنند.»
کَفری وحشتی را که بر پایتخت حاکم شده بود اینگونه توصیف می کند: «خبر پیشروی تُرک ها پایتخت را وحشت زده کرد، و کارمندان سفارتخانه ها و اتباع کشورهای متفق خود را برای خروج فوری از تهران آماده کردند. ...چند هزار ارمنی پا به فرار گذاشته و آنهایی هم که باقی مانده اند از ترس جان شان بسیار وحشت زده اند.» کَفری در پایان می نویسد: «اگر تُرک ها به قزوین برسند، و جادة قزوین به انزلی را قطع کنند، تنها راهی که برای فرار از تهران می ماند گردنه های کوهستانی است که به ساحل دریای خزر راه دارد، که مسیر بی نهایت دشواری است. ...با
ص:193
وجود این، اطلاع یافته ام که قوای روس تقویت شده اند و پیش بینی می شود که امروز نیز چندین هزار نیروی تازه نفس به آنها ملحق شود، که شاید آنها را قادر سازد تا جلوی پیشروی سریع تُرک ها را بگیرند.»(1)
بریسل در گزارش 10 اگوست 1916 خود، تأثیر سیاسی عملیات نظامی سپاهیان تُرک در ایران را بر عراق اینگونه توصیف می کند: «احتراماً به اطلاع می رساند که اوضاع در این ولایت و حوالی آن در حال حاضر قدری ناآرام است. این شهر محلی عالی برای رواج شایعات است، و بنابراین، رویدادها و وقایعی که در این گزارش آمده را بیشتر باید در حکم نقل همان شایعات تلقی کرد تا حقایق اثبات شده. این گزارش احتمالاً نشان خواهد داد که اوضاع محل چقدر عجیب است.» او اضافه می کند: «مدتهاست که نامه ها به مقصد نمی رسند. طبق شایعات، جادة حلب به بغداد به دست عرب ها افتاده و آنها دو بار محموله های پُستی را سرقت کرده، و نامه ها و حیوانات باربر را با خود برده اند.» او دربارة اوضاع سیاسی می نویسد: «در کربلا، نجف، حلّه و سایر شهرهایی که در طول رود فرات قرار دارند، ظاهراً آشوب هایی علیه دولت تُرک صورت گرفته، و حتی طبق گزارش ها، کنترل این مناطق از دست دولت عثمانی خارج شده است. این گزارش ها دو توضیح دارد، اول؛ انعکاسی از ناآرامی های مکه است، و دوم؛ نتیجة پیشروی تُرک ها در ایران است، چون مسلمانان ایرانی شیعه هستند و عتبات عالیات در کربلا و نجف نیز به شیعیان تعلق دارد، در حالیکه تُرک ها سنّی مذهب هستند. دولت عثمانی عجالتاً قدرت بلامنازعی در بغداد و مناطق مجاور آن دارد. ...در حال حاضر، اوضاع بغداد به مراتب باثبات تر و آرام تر از سال گذشته است. خلیل پاشا، والی کنونی بغداد، ظاهراً آدم بسیار معقولی است، و معاونش سعود بیگ نیز شخص بسیار شایسته ای به نظر می رسد.» بریسل دربارة وضعیت نظامی عراق می نویسد: «از زمان سقوط کوت، قوای
ص:194
انگلیسی مستقر در جنوب کوت فعالیتی نداشته اند (بجز چند حمله کوچک) و پیش بینی می شود که در گرمای طاقت فرسای تابستان نیز فعالیتی انجام ندهند، و احتمالاً عملیات خود را بعد از این زمان شروع کنند.» او اضافه می کند: «گزارش های واصله از ایران حکایت از آن دارد که عشایر ایرانی از پیشروی تُرک ها نگران هستند (می گویند که تُرک ها به زودی وارد همدان خواهند شد)، و برخی از عشایر به خاطر اشغال کرمانشاه به دولت عثمانی اعتراض کرده اند. به نظر می رسد که حالا عملیات نظامی آلمان ها نگرانی کمتری نسبت به عملیات نظامی تُرک ها ایجاد می کند. آلمان ها همیشه به ایرانی ها اطمینان می دادند که فعالیت های آلمان در کشورشان فقط با هدف استقرار و حفظ استقلال واقعی ایران صورت می گیرد، ولی ایرانی ها برافراشته شدن پرچم عثمانی در کرمانشاه (پس از اشغال آن توسط قوای تُرک) را نشانه ای از این حقیقت می دانند که، حداقل از نظر تُرک ها، استقلال ایران چندان هم مهم نیست.»(1)
در اگوست 1916، کابینة سپهسالار (محمدولی خان تنکابنی) که در ماه مارس 1916 روی کار آمده بود، مجبور به استعفاء شد.(2) کابینة سپهدار که ظاهراً «طرفدار روس» بود با توجه به شکست های اخیر متفقین در ایران به فکر امتحان کردن شانس خود افتاده بود. کَفری در گزارشی از «پیشنهادهای» همزمان دولت ایران به متفقین و قدرت های مرکزی(3) خبر می دهد: «از منابع موثق اطلاع یافته ام که دولت ایران به قدرت های متفق پیشنهاد کرده است که چنانچه استقلال و حاکمیت ایران را تضمین کنند، دولت ایران به امپراتوری عثمانی اعلان جنگ خواهد کرد. از سوی دیگر، و صد البته بدون اطلاع متفقین، همین مقامات ایرانی به قدرت های
ص:195
مرکزی نیز پیشنهاد کرد ه اند که چنانچه استقلال ایران را تضمین کنند، آلمان و متحدانش از حمایت های معنوی دولت ایران برخوردار خواهند شد، مشروط بر اینکه قوای تُرک از همدان جلوتر نیایند. از آنجایی که نمایندگان دول محور در تهران قادر به تماس با دولت های متبوع خود نیستند، وزیر خارجه ایران تلگرام های مقتضی را به وزیرمختار ایران در وین فرستاده، و به او دستور داده است تا با دولت های اتریش و آلمان در این ارتباط تماس بگیرد. هنوز پاسخی از وین نرسیده است.»(1) روس ها و انگلیسی ها که از این مانور دولت خشمگین شده بودند، کابینة سپهسالار را مجبور به استعفاء کردند و بجای او وثوق الدوله را نشاندند.
کَفری در 14 اگوست 1916 با ارسال تلگرامی خبر داد: «کابینه استعفاء کرد. وثوق الدوله مسئول تشکیل کابینة جدید شد.»(2) تشکیل کابینه برای وثوق الدوله کار چندان ساده ای نبود: «احمدشاه، که پس از استعفای سپهدار بدون دولت مانده بود، چندین بار تلاش کرد تا کابینة جدیدی تشکیل بدهد، ولی هیچیک از مقامات عالی رتبه ایرانی زیر بار این مسئولیت نرفت. دلیلش بلاتکلیفی و نامشخص بودن وضعیت نظامی و سیاسی مملکت بود. بالاخره وثوق الدوله، که سفارت روس به او قول همکاری و حمایت داده بود، این مسئولیت را پذیرفت. دیپلمات های روس او را طرفدار روسیه می دانستند، و انگلیسی ها او را آلت دست خود. ...بدین ترتیب، چنانکه روس ها و انگلیسی ها خود اذعان داشتند، دولت جدیدی بر سر کار آمد که سیاست هایش همسو با انگلیس و روسیه بود.»(3)
کَفری همچنین دربارة انتخاب وزرا و دلیل تأخیر وثوق الدوله توضیح می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که وثوق الدوله پس از مشقت فراوان
ص:196
بالاخره توانست کابینة جدیدی تشکیل بدهد. با وجود این، وزرای کابینة او از قوی ترین رجال ایران نیستند و گمان نمی رود که مدت زیادی دوام بیاورند. رییس الوزراء در یافتن رجال شایسته برای پُست های وزارت مشقت زیادی کشید، زیرا ایرانی هایی که طرفدار روس و انگلیس بودند، با توجه به خبر پیشروی تُرک ها به سوی تهران، از قبول پُست وزارت واهمه داشتند. از طرف دیگر، دوستان عثمانی و ژرمن ها نیز تا زمانی که قدرت های متفق در تهران جولان می دادند، تمایلی به عضویت در کابینه نداشتند. فقط به اصرار شاه بود که وثوق الدوله به تلاش خود ادامه داد و نهایتاً توانست نظر نامزدها را برای قبول وزارت جلب کند. با وجود این، وزرای جدید را غالباً طرفدار روس می دانند که اگر نیروهای تُرک به سوی تهران پیشروی کنند بدون شک فوراً استعفاء خواهند داد.»(1) او به نظرات روس نیز اشاره می کند: «وثوق الدوله کابینه ای تشکیل داده است که «اعضایش،» چنانکه پروزورکوویچ نوشته، «اگر کاملاً دوست ما نباشند، مسلماً دشمن مان نیستند.»»(2) کابینة جدید، تفنگداران جنوب ایران [پلیس جنوب] را به رسمیت شناخت: «یکی از اقدامات دوستانة کابینة جدید برای قدرت های متفق یا حداقل انگلیس این بود که تفنگداران جنوب ایران را در حکم یک نیروی نظامی ملی ایرانی به رسمیت شناخت. وثوق الدوله با ارسال تلگرامی رسمی از ژنرال سایکس به خاطر اعادة «قانون و نظم» در جنوب ایران تشکر کرد.»(3)
با اشغال غرب ایران توسط تُرک ها، دموکرات های مخالفِ روسیه، انگلیس، و کابینة وثوق الدوله یک «دولت رقیب» در کرمانشاه تشکیل دادند. کالدول گزارش می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که اعضای دموکرات مجلس ایران، که همزمان با پیشروی قوای روس در نوامبر 1915 از تهران گریختند، و از آن موقع تا کنون کم و بیش با قوای تُرک
ص:197
و آلمانی در جنوب غربی ایران، در نزدیکی مرز ترکیه، همراه بوده اند، چندی پیش در کرمانشاه دست به تشکیل یک دولت زدند. اطلاع یافته ام که این وکلای مجلس، که تعدادشان حدود 25 نفر است، کابینه ای تشکیل داده اند و نزدیک به 2 میلیون تومان نیز قرض کرده اند؛ آنها همچنین سکة نقره ضرب می کنند.» کالدول دربارة ترکیب کابینه می نویسد: «اگرچه این دولت خود را به پادشاه کنونی ایران، احمدشاه قاجار، وفادار می داند، هیچ ارتباط دیگری با حکومت تهران ندارد. آنها هم اینک ادارة همدان، کرمانشاه، کردستان، گروس و لُرستان را در دست دارند.»(1) با شکست و عقب نشینی قوای تُرک در بهار 1917، و اشغال مجدد غرب ایران به دست ارتش روسیه، «دولت رقیب» عمر کوتاهی داشت، و اعضایش ناچار به خاک عثمانی گریختند.
موبرلی می نویسد که به محض اشغال همدان به دست قوای تُرک، ژنرال باراتوف «به وزیرمختار روس در تهران اطلاع داد که شاید لازم باشد تهران و اصفهان را تخلیه کنند؛ و وزرای مختار انگلستان و روسیه نیز بر اساس همین اطلاع، خود را برای خروج از تهران آماده کردند.» در 14 اگوست 1916، وزارت امور خارجه انگلیس دستورالعملی به سفارت این کشور در تهران فرستاد که طبق آن هیچیک از کارمندان سفارت «تا آخرین لحظة ممکن» نباید تهران را ترک کند.(2) در 15 اگوست 1916، چنانکه قبلاً اشاره شد، کَفری با ارسال تلگرام هایی از پیشروی مجدد
ص:198
تُرک ها خبر داد و نوشت که وزرای مختار انگلیس و ایتالیا از او خواسته اند تا در صورت خروج کارمندان این دو سفارت از تهران، مسئولیت حفاظت از منافع آنها را بر عهده بگیرد.(1) جزئیات این خبر را در گزارش دیگری می خوانیم: «پیرو تلگرام 15 اگوست، ساعت 10 صبح، دربارة حفاظت از منافع انگلیس و ایتالیا در نقاطی از ایران که به اشغال قوای تُرک درآمده است، احتراماً به اطلاع می رساند که وزرای مختار انگلیس و ایتالیا رسماً از اینجانب درخواست کرده اند که حفظ منافع این دو کشور را در نقاط فوق الذکر بر عهده بگیرم.» او دربارة منافع انگلیس می نویسد: «ایتالیا منافع چندانی در خاک ایران ندارد، ولی منافع انگلیس در نقاط مورد اشاره بسیار قابل توجه است. دولت انگلیس علاوه بر منافع دیگرش، دو ساختمان بسیار عظیم نیز در اینجا دارد که یکی سفارت انگلیس در تهران و دیگری سفارت ییلاقی در قلهک، در نزدیکی شهر است. این دو محل دارای باغ های بسیار بزرگی هستند که چندین خانه و اصطبل در آنها وجود دارد، و اسب و غیره در آن نگهداری می کنند. تعداد کارمندان سفارت انگلیس در حال حاضر در حدود 16 نفر است، ولی تعداد زیادی خدمتکار، نگهبان و اسکورت نیز در آنجا مشغول به کارند. وزیرمختار انگلیس مایل است مبلغی پول در اختیار من بگذارد تا از محل آن هزینه های جاری سفارتخانه نظیر دستمزد خدمتکاران، علوفة اسب ها و غیره را بپردازم.» او دربارة آماده شدن کارمندان سفارت برای خروج از تهران می نویسد: «مقامات انگلیس 150 قاطر بارکش خریداری کرده اند که هم اینک در سفارت نگهداری می شوند، و به محض اطلاع می توانند راهی مرز شوند. علاوه بر این، اردوگاهی هم در درّة لار، در نیمه راه تهران و دریای خزر، برای آنها تدارک شده است.» کَفری در پایان می نویسد: «خانوادة دیپلمات های کشورهای متفق امروز تهران را ترک می کنند، و خود آقایان نیز قرار است
ص:199
ظرف چند روز آینده از تهران خارج شوند.»(1)
کَفری در 18 اگوست 1916 خبر داد: «قوای تُرک هنوز در حال پیشروی هستند. فرماندة قوای روس با ارسال تلگرام به سفارت روس توصیه کرده است که بخشی از سفارت را تخلیه کنند.»(2) کَفری همچنین از سراسیمه شدن سفارت خانه های انگلیس و ایتالیا خبر می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که روز گذشته زنانِ اتباع روسی و انگلیسی مقیم اینجا، که تعدادشان در حدود 60 نفر می شد، از طریق زمینی تهران را به مقصد دریای خزر ترک کردند. ...همة ارمنی هایی که امکان خروج از تهران را داشتند، قبلاً از این شهر خارج شده اند. وزرای مختار انگلیس و ایتالیا و کارمندان شان نیز آماده اند تا به محض دریافت دستور از شهر خارج شوند.» کَفری دربارة وحشت زدگی ارمنی ها می نویسد: «تلگرام هایی از ارمنی های مناطق مختلف ایران به دست من می رسد که در آن درخواست کمک و محافظت دارند. من دربارة رفتار احتمالی قوای تُرک با ارمنی های ایران با کاردار عثمانی صحبت کردم، و او اطمینان داد که نه ارمنی ها و نه اتباع خارجی نباید نگران اقدام خصمانة سپاهیان تُرک باشند، و شخصاً قول داد که تمام تلاش خود را برای جلوگیری از هر فاجعه احتمالی به کار ببندد. از آنجایی که اطلاع یافته ام که قوای تُرک را افسران آلمانی همراهی و هدایت می کنند. این قضیه را با کاردار سفارت آلمان نیز در میان گذاشتم، و او نیز قول داد که تمام تلاش خود را در این باره مبذول کند.»(3) میروشنیکف نیز به نقل از سایکس نظر مشابهی در کتابش ابراز کرده است.(4) نزهت، کاردار عثمانی در تهران، برای فرونشاندن وحشت مردم در 15 اگوست اعلامیه ای منتشر ساخت: «شنیده ایم که در طول چند روز گذشته ارتش فاتح تُرک به یاری خداوند
ص:200
متعال موفقیت هایی در نقاط مختلف ایران به دست آورده است، و حال دشمنان اسلام سعی دارند با توسل به دسیسه و شایعات کذب اهالی تهران را وحشت زده کنند. بنابراین، همانطور که اهالی تهران از رفتار خوب قوای ترُک در همدان، کرمانشاه و مناطق دیگر خبر دارند، سفارت عثمانی بدینوسیله به کلیة اهالی تضمین می دهد که ارتش فاتح تُرک به هیچکس بی عدالتی نکرده و اجازه نخواهد داد که به کسی صدمه ای برسد. بنابراین، از اهالی [تهران] می خواهیم که ترسی به دل راه ندهند و خیالی آسوده داشته باشند.»(1)
در تاریخ 19 اگوست 1916، لُرد گری، وزیر امور خارجه انگلیس، به سفارت آمریکا در لندن نوشت: «احتراماً دریافت یادداشت مورخ 18 ماه جاری شما را تأیید می نماید. در این یادداشت پرسیده بودید که آیا دولت اعلیحضرت پادشاه بریتانیا مایل است که کاردار ایالات متحده در تهران، در صورت تعطیلی سفارت بریتانیا و ایتالیا در این شهر، مسئولیت حفاظت از منافع این دو قدرت را بر عهده بگیرد. در پاسخ، احتراماً به عرض می رساند که چنانچه به کاردار ایالات متحده در تهران دستور دهید که در صورت لزومِ خروج وزیرمختار پادشاهی از تهران، مسئولیت حفاظت از منافع بریتانیا را در پایتخت و در صورت لزوم نقاط دیگر بر عهده بگیرد؟ موجب امتنان دولت اعلیحضرت پادشاه خواهد بود. در ارتباط با منافع ایتالیا، عُرف و روش معمول وزیرمختار و مأموران کنسولی اعلیحضرت این بوده است که در نقاطی که ایتالیا در ایران نماینده ای نداشته است، مسئولیت حفظ منافع این کشور را بر عهده بگیرند، و شکی ندارم که دولت ایتالیا نیز با امتنان پیشنهاد دولت ایالات متحده را خواهد پذیرفت. این مطلب را به رُم ارجاع داده، و از دولت ایتالیا خواسته ام که مستقیماً به دولت ایالات متحده پاسخ گوید.» اروین لفلین،(2) به هنگام ارسال یادداشت
ص:201
لُرد
گری در 22 اگوست 1916، نوشت: «عطف به تلگرام شمارة 3699 مورخ 17 اگوست، ساعت 4 بعد از ظهر وزارت امور خارجه، که در آن پرسیده بودید آیا دولت انگلیس مایل است که در صورت لزوم تعطیلی سفارت خانه های انگلیس و ایتالیا در ایران، کاردار آمریکا مسئولیت حفاظت از منافع این دو قدرت را بر عهده بگیرد، احتراماً بدینوسیله رونوشتی از یادداشت وزارت امور خارجه انگلیس در پاسخ به یادداشتی که بلافاصله پس از دریافت تلگرام وزارت برای آنها فرستادم، به پیوست ایفاد می گردد. محتوای یادداشت توسط تلگرام شمارة 4741 مورخ 21 ماه جاری به اطلاع وزارت رسیده است.»(1) در تلگرام 21 اگوست 1916 که در این گزارش به آن اشاره شده بود آمده است: «تلگرام شماره 3699 شما، 17 اگوست، 4 بعد از ظهر. موجب امتنان وزارت امور خارجه بریتانیا خواهد بود که در صورت لزومِ خروج وزیرمختار بریتانیا از تهران، کاردار آمریکا در تهران مسئولیت محافظت از منافع بریتانیا را در این شهر و در صورت لزوم نقاط دیگر بر عهده بگیرد. در ارتباط با منافع ایتالیا، دولت بریتانیا مسئله را به رُم ارجاع داده است.»(2) کَفری در 21 اگوست 1916 با ارسال تلگرامی خبر داد: «عطف به تلگرام رمزی 15 اگوست، ساعت 10 صبح اینجانب، وزرای مختار انگلیس و ایتالیا از من می پرسند که آیا خبری از وزارت امور خارجه دربارة موضوع مورد نظر آنها دریافت کرده ام یا خیر، زیرا آنها ممکن است هر لحظه از شهر خارج شوند.»(3)
کَفری اوضاع سیاسی تهران را در ماه اگوست 1916 اینگونه توصیف می کند: «رهبران مشروطه خواه از این می ترسند که دولت کنونی یا سفارت های قدرت های متفق آنها را به هلاکت برسانند یا به زندان بیندازند، و محافظه کاران نیز، که رهبران و اعضای دولت فعلی هستند، از این واهمه دارند که تُرک ها و آلمان ها به آنها صدمه بزنند.» او می افزاید:
ص:202
«شخص شاه نیز از دسیسه های سیاسی که اطراف او شکل می گیرد وحشت زده است، و ترس جان خود را دارد. با وجود این، به نظر من ایشان نباید ترسی از صدمه جانی داشته باشند و این نظر را به عرضِ خود اعلیحضرت هم رسانده ام.»(1) کَفری همچنین خبر می دهد که قدرت های متفق سعی داشتند احمدشاه را نیز مجبور به ترک تهران کنند: «احتراماً به اطلاع می رساند که در تاریخ 18 ماه جاری، وزرای مختار روس و انگلیس به حضور اعلیحضرت شرفیاب شدند و اظهار داشتند چنانچه اعلیحضرت نیز با آنها از تهران خارج شود بسیار خوشحال خواهند شد، و توضیح دادند که اگر اعلیحضرت در تهران بماند ممکن است به این معنا تعبیر شود که مایل است به تُرک ها و آلمان ها خوش آمد بگوید. آنها از اعلیحضرت خواستند که ظرف 24 ساعت به درخواست شان پاسخ بدهد؛ با وجود این، تهدید نکردند که در صورت پاسخ منفی از قوة قهریه استفاده خواهند کرد.»
واکنش مردم به این واقعه اینگونه بود: «مردم بعد از خبردار شدن از این اقدام وزرای مختار کشورهای متفق بسیار خشمگین شدند و به نشانة اعتراض بازارها را تعطیل کردند، که فقط در مواقع بسیار مهم اتفاق می افتد. همان شب، چندین هزار نفر به کاخ اعلیحضرت در حومه تهران رفتند و با التماس از او خواستند که با آنها به شهر برود. با وجود این، شاه درخواست آنها را اجابت نکرد، ولی گفت که با وزرای مختار روس و انگلیس نیز تهران را ترک نخواهد کرد. مردم با شنیدن این حرف آرام شدند و به تهران بازگشتند.»(2) روس ها نیز در اسناد خود به چنین رویدادی اشاره کرده اند.(3)
کَفری در 23 اگوست خبر داد: «روس ها در حال دریافت قوای کمکی هستند. تُرک ها هنوز نتوانسته اند خود را به Woe برسانند. با وجود
ص:203
این، وزرای مختار قدرت های متفق هنوز به فکر خروج از تهران هستند.»(1) تقویت قوای روس قدری از تب و تاب جنگ کاست. کَفری اضافه می کند: «ژنرال باراتوف، فرمانده قوای روس، با ارسال تلگرامی خبر داده است که هنوز در سلطان بلاغ، در جادة همدان به قزوین است، و نیروهای ترُک در مقابل او صف آرایی کرده اند.» با فروکش کردن نسبی تب و تاب جنگ، کَفری گزارش داد، «ظاهراً هیچ کس دقیقاً نمی داند چه اتفاقی دارد می افتد. ... [وزیرمختار انگلیس] خودش می گوید که واقعاً سر از اوضاع درنمی آورد.» کَفری توضیح می دهد: «سفارت انگلیس دارد به حُسن نیت روس ها شک می کند. در این مدت طولانی که سفارت خانه های دو کشور انگلستان و روسیه با مشقت فراوان سعی کرده اند تا در جنگ کنونی حداقل ظاهر را حفظ کنند و ژست همکاری از خود نشان بدهند، منافع شان در ایران تضاد پیدا کرده است. حالا انگلیسی ها شک کرده اند که مبادا روس ها آنها را به بازی گرفته باشند، و اینکه شاید خیلی زودتر از زمانی که لازم بوده عقب نشینی کرده، و اشغال [مناطق غربی] از سوی تُرک ها هم بهانه ای بوده است تا روس ها شمال ایران را کاملاً به تصرف خود دربیاورند.» کَفری دربارة موضع ایرانی ها می نویسد: «ایرانی ها عمدتاً از خبر پیشروی تُرک ها خوشحال بودند، و در عوض ارمنی ها وحشت زده. در حال حاضر، نوعی بلاتکلیفی بر پایتخت حاکم است و هیچ کس نمی داند که چه پیش خواهد آمد. به همین دلیل است که وثوق الدوله هنوز نتوانسته کابینة جدیدی تشکیل بدهد؛ طرفداران متفقین از پیشروی تُرک ها هراس دارند و طرفداران تُرک ها از متفقینی که در حال خروجند.»(2) کَفری در 29 اگوست 1916 خبر داد: «فرماندة قوای روس با ارسال تلگرامی از سلطان بلاغ، در جنوب قزوین، خبر داده است که عجالتاً می تواند در مقابل تُرک ها مقاومت کند، مگر
ص:204
اینکه تُرک ها نیروی کمکی دریافت کنند، زیرا او تمامی نیرویی را که درخواست کرده بود دریافت نکرده است. شمار زیادی از قوای روس در قزوین مجروح شده اند. تماس با آمریکایی های همدان مقدور نیست.»(1)
در 30 اگوست 1916، کَفری از حملة قوای روس خبر داد: «روس ها سلطان آباد را مجدداً اشغال کرده اند.»(2) ولی تُرک ها در ماه سپتامبر دست به ضدحمله زدند. کَفری در 18 سپتامبر گزارش داد که درگیری ها از سرگرفته شده است: «احتراماً به اطلاع می رساند که درگیری قوای روسیه و عثمانی در ایالت آذربایجان، در جنوب قزوین، و نزدیک دیزآباد، در نیمه راه همدان و سلطان آباد، ادامه دارد. تُرک ها دولت آباد و نهاوند و نقاط مجاورِ سلطان آباد را اشغال کرده اند.» او اضافه می کند: «طبق اطلاعات واصله، قوای تُرک تقویت شده و نزدیک به هشت هزار نیروی تازه نفس در همدان به آنها ملحق شده اند. در عین حال پنج یا شش هزار نیروی کمکی نیز در سلطان بلاغ به قوای روسیه پیوسته اند.» او دربارة اوضاع سیاسی می نویسد: «هنوز همان بلاتکلیفی بر پایتخت حکمفرماست. کارمندان سفارت خانه های متفقین آماده اند تا به محض دریافت دستور از شهر خارج شوند، و اتباع خارجی و شهروندان ارمنی نیز هنوز به تهران بازنگشته اند.»(3) کَفری در 13 سپتامبر 1916 خبر می دهد که خدمات پُستی دیگر قابل اعتماد نیست.(4) وزیرمختار ایران در واشنگتن که نتوانسته بود با خانواده اش در تهران و همدان تماس بگیرد، وحشت زده شده بود.(5) کَفری در پاسخ تلگرام وزارت خارجه آمریکا دربارة اوضاع همدان، می نویسد: «عطف به گزارش شمارة 218 مورخ 13
ص:205
سپتامبر اینجانب، در ارتباط با قطع ارتباط با همدان، احتراماً به عرض می رساند که بنا به اطلاعات واصله از اشخاصی که به این شهر آمد و شد داشته اند، اوضاع همدان آرام است و از زمان اشغال شهر توسط قوای تُرک بی نظمی یا تخریب اموال مشاهده نشده است.»(1) موبرلی می نویسد که «قوای تُرک تلاشی جدّی برای پیشروی از همدان به سوی تهران نشان نداد،» و کارمندان سفارت خانه ها نیز تهران را ترک نکردند.(2)
در حالیکه وزرای مختار روسیه و انگلستان به فکر فرار از تهران بودند، هند در 23 اگوست 1916 پیشنهاد حمله ای فوری به دجله را داد تا از فشار بر سپاهیان روس در ایران کاسته شود. در 25 اگوست 1916، لندن با این پیشنهاد مخالفت کرد. در 29 اگوست، ژنرال ماود(3) که به تازگی به فرماندهی قوای انگلیس در عراق منصوب شده بود، با چنین حمله ای مخالفت کرد: «او لزوم خارج کردن ابتکار از دست تُرک ها را کاملاً تأیید کرد، ولی بر ضرورت سازماندهی بیشتر پیش از هر حمله ای تأکید داشت.»(4) لندن در این موقع حتی به فکر عقب نشینی به عماره افتاده و دلیلش ظاهراً «کمبود نیرو» بود، ولی در واقع قصد داشت دست تُرک ها را برای گوشمالی سپاهیان روسیه باز بگذارد. سِر ویلیام رابرتسن، رییس ستاد کل پادشاهی بریتانیا، در تلگرامی طولانی به ماود و داف در 12 سپتامبر 1916 پیشنهاد عقب نشینی به عماره را داد، و افزود: «البته مجبوریم توضیحاتی به روس ها بدهیم، ولی نباید کار چندان سختی باشد. هرچیزی بهتر از ادامة برنامة سخت، پرهزینه و بی هدف فعلی است. لطفاً نظرات خود را دربارة این موضوع تلگراف کنید.» ماود و داف هر دو مخالف عقب نشینی بودند، و موضوع مسکوت ماند.(5)
ص:206
در 28 سپتامبر 1916، کَفری گزارشی دربارة اوضاع نظامی ایران به وزارت امور خارجه ارسال کرد: «احتراماً به اطلاع می رساند که در طول این هفته هیچ عملیات نظامی مهمی صورت نگرفته است. قوای روس مقادیر معتنابهی آذوقه و مهمات از طریق جادة قزوین دریافت کرده اند. با وجود این، نیروهای روسی مستقر در ساروق، به فرماندهی کلنل استاپچانسکی،(1) تحرکاتی از خود نشان داده و سعی داشتند دولت آباد، و حتی سلطان آباد و همدان را در بیستم ماه جاری اشغال کنند، ولی تُرک ها که مواضع بسیار مستحکمی در این شهر دارند، حملة آنها را دفع و در حین عقب نشینی تعقیب شان کردند. نیروهای کلنل استاپچانسکی به ساروق بازگشته اند. مقامات روس اعلامیه ای در منطقة ساروق پخش کرده اند که در آن آمده است ارتش روسیه قصد دارد به اراک بازگردد، و اینکه روس ها دوست مردم ایران هستند؛ ولی آنهایی را که با قوای روسیه جنگیده اند مجازات خواهند کرد.» کَفری گزارش خود را با این اظهار نظر بسیار مهم به پایان می برد: «پیشروی های قوای تُرک ظاهراً به دلیل حملات روس ها در ایالت آذربایجان که خطر قطع خطوط ارتباطی تُرک ها را به همراه داشته متوقف شده است، و هر چند قوای تُرک تا حدود زیادی تقویت شده اند، بعد از رسیدن به همدان هیچ تلاش جدّی برای جلوتر آمدن از خود نشان نداده اند.»(2) کَفری در اواسط اکتبر خبر از بن بستی نظامی داد: «احتراماً به اطلاع می رساند که در طول دو هفتة گذشته تغییرات چندانی در اوضاع نظامی ایجاد نشده است. درگیری در آوه [آوه که آبه یا آوج نیز گویند شهری در 24 هزار گزی ساوه] در جنوب قزوین همچنان ادامه دارد، و پیروزی های کوچکی به دست آمده است. تُرک ها مجدداً نهاوند، در جنوب شرقی همدان، را به اشغال خود درآورده و خمسه، در همین منطقه، را
ص:207
تصرف
کرده اند. طبق گزارش ها، قوای روسیه سلطان آباد را تخلیه کرده اند و پیش بینی می شود که سپاهیان تُرک هر لحظه وارد این شهر شوند. درگیری های کوچکی نیز در ساوه، در جنوب غربی تهران، رخ داد و مجروحین این درگیری را به پایتخت انتقال داده اند.» کَفری در پایان می نویسد: «فرماندة قوای روس هنوز نیروهای کمکی کافی را برای حمله دریافت نکرده است. این در حالی است که پیشروی روس ها در آذربایجان ایران، و در مسیر وان در ارمنستان، سپاهیان تُرک را از پیشروی بازداشته است؛ این پیشرویها محورهای ارتباطی تُرک ها را به خطر انداخته است.»(1)
کَفری در گزارش تکمیلی خود دلایل بن بست نظامی اواسط اکتبر 1916، و «توقف پیشروی تُرک ها در ایران» را توضیح می دهد. او می نویسد: «احتراماً به اطلاع می رساند که هم اینک تقریباً قطعی است که تُرک ها از امتیاز خود استفاده نکرده، و در طول ماه اگوست، از پیشروی به سوی تهران خودداری کردند. چنانکه قبلاً هم گفتم دلیل خودداری آنها پیشروی قوای روس در ایالت آذربایجان ایران و در مسیر جنوب وان در ارمنستان بوده که خطوط ارتباطی تُرک ها را به خطر انداخته است.» او سپس می نویسد: «در زمان عقب نشینی شتابزدة روس ها به سمت قزوین، ارتش روسیه وضعیت بسیار بدی داشت و فرماندة قوای روس، ژنرال باراتوف، پیشنهاد تخلیة تهران را داد، زیرا گمان نمی کرد که نیروهایش بتوانند ارتش عثمانی را متوقف کنند؛ جنگ و بیماری تلفاتِ سنگینی به روس ها وارد کرده بود. وضعیت بهداشتی نیروهای روس بسیار بد بود، و همین تلفاتشان را بسیار بالا برد؛ در واقع به نظر می رسید که قوای روس روحیة خود را کاملاً باخته و تاب مقاومت در برابر دشمنی که نفراتش حداقل دو برابر آنهاست را ندارد. با وجود این، وقتی قوای تُرک همدان و مناطق شمالی و شمال شرقی این شهر را اشغال کردند تمایلی به پیشروی بیشتر نشان ندادند، زیرا می ترسیدند که
ص:208
روس ها ارتباط آنها را از پشت سر قطع کنند. نتیجه اینکه اوضاع نظامی عجالتاً دچار بن بست شده است.» کَفری اضافه می کند: «ژنرال باراتوف هیچگاه نیروهایی را که درخواست کرده بود دریافت نکرد، و اگر تُرک ها بتوانند حملات قوای روس را در آذربایجان و ارمنستان دفع کنند، بار دیگر تهران را تهدید خواهند کرد. گاه درگیری های کوچکی رخ می دهد، که در گزارش های متعددم به آنها اشاره کرده ام، ولی از زمان اشغال همدان هیچ عملیات گسترده ای صورت نگرفته است.»(1)
دلیل توقف پیشروی تُرک ها تقویت قوای روس در ایران بود: «در 30 اگوست، دوک اعظم نیکلای، فرماندة قوای قفقاز، تلگرامی به رییس ستاد کل پادشاهی بریتانیا فرستاد و اطلاع داد که به منظور تسهیل عملیات نظامیِ ژنرال باراتوف و هماهنگ با آن عملیات، سپاه دوم سواره نظام قفقاز، که هدفش اشغال موصل است، قوای کمکی برای ژنرال باراتوف اعزام کرده است؛ و پرسید که آیا انگلیسی ها قصد از سرگیری عملیات نظامی را در بین النهرین دارند یا خیر، و اگر پاسخ مثبت است، این عملیات چه وقت و چگونه صورت خواهد گرفت. دو روز بعد، سِر ویلیام رابرتسن پاسخ داد که برای استفاده از فرصت های احتمالی تدارکاتی در بین النهرین فراهم آمده است، ولی به علت شرایط آب و هوایی و سایر دلایل بعید می داند که ژنرال ماود حداقل تا پایان ماه اکتبر قادر به اتخاذ مواضع تهاجمی باشد.»(2) البته سپاه دوم سواره نظام قفقاز که موبرلی به آن اشاره می کند در آن موقع در آذربایجان مستقر بود. گوردن پدوک، کنسول آمریکا در تبریز، در گزارشی مورخ 27 جولای 1916 خبر از وخامت اوضاع نظامی در آذربایجان داد: «گزارش ها حکایت از
ص:209
آن دارد که قوای روس پیش از رسیدن سپاهیان تُرک که تعدادشان به مراتب از آنها بیشتر بوده و می گویند افسران آلمانی و (هر چند بعید است) افسران بلغاری آنها را همراهی می کنند، از رواندوز در ترکیه عقب نشینی کرده اند. همچنین گزارش شده است که قوای تُرک، سقّز و سایر شهرهای ایرانی واقع در منطقة بین همدان و ساوجبلاغ را اشغال کرده اند. ...می گویند که کُردها در اورامار، در حدود 70 مایلی غرب ارومیه، تلفات سنگینی به یک واحد کوچک روس وارد آورده اند.» با وجود این، روس ها کنترل کامل ارومیه و تبریز را در دست داشتند. دلیلش این بود که «بسیار بعید است که عشایر محل، و حتی فداییان که سخت مخالف روس ها هستند ولی تعدادشان چندان زیاد نیست، جرئت حمله به سپاهیان روس را داشته باشند، مگر اینکه نیروهای تُرک واقعاً وارد این نقاط بشوند.»(1) با وجود این، پدوک در 12 اگوست 1916 می نویسد که «وضعیت این منطقه واقعاً نامشخص است.» او توضیح می دهد: «دیروز گزارش شد که قوای روس و عثمانی در روستایی به نام اوشنه [اشنویه]، در نزدیکی مرز ایران در حدود 30 مایلی جنوب ارومیه، با یکدیگر درگیر شده اند، و کنسول روس، آقای بلایف، به من اطلاع داد که روس ها حملة قوای تُرک را در این روستا، و همچنین نری، در آن سوی مرز، را دفع کرده اند.»
پس از اشغال همدان به دست تُرک ها، پدوک از افزایش نگرانی ها از حملة احتمالی قوای تُرک به تبریز خبر می دهد. علاوه بر این، ایلخان های محل نیز مترصد فرصت مناسبی برای حمله به روس ها بودند: «روز گذشته نامه ای از یک مهندس آمریکایی معدن (به نام آقای جِی. دی. هافمن) دریافت کردم که به منظور بررسی منطقة قره داغ جهت حفر معدن به آنجا رفته بود. او نوشته است که ایلخان های این منطقه گفته اند که در صورت پیشروی تُرک ها به سوی تبریز عشایر این منطقه نیز قیام
ص:210
خواهند کرد، و به گمانم آنها از هر فرصت مناسبی برای حمله به روس ها استفاده کنند.»
پدوک در گزارش بعدی خود نوشت که روس ها در حال اعزام قوای کمکی قابل ملاحظه ای به این مناطق هستند: «گزارش شده است که قوای روس در مسیرشان به مقصد سولدوز، در جنوب ارومیه، از شرف خانه (بندری در شمال دریاچة ارومیه) عبور کرده اند، و می گویند که نیروهای بیشتری به آنها ملحق خواهند شد. حتی شایع شده است که یک نیروی بزرگ از نظامیان هندی نیز به زودی وارد شرف خانه خواهد شد، ولی همکار انگلیسی من از این خبر اظهار بی اطلاعی می کند. البته هیچ اطلاعی دربارة نفرات قوای تُرک که در این منطقه مشغول به عملیات هستند در دست ندارم، ولی احتمالاً تعداد این نیروها در مرز و نزدیکی آن بسیار زیاد است.»(1) پدوک در گزارش 21 اگوست 1916 خود خبر می دهد که جمعیت مسیحی و ارمنیِ وان به سلماس و خوی گریخته اند. تعداد زیادی نیروی تازه نفس روسی را دیده اند که از طریق بندر شرف خانه به سمت وان در حال حرکتند. پدوک همچنین از دکتر پاکارد، از مبلغّان مذهبی آمریکایی در ارومیه، شنیده بود که تعداد زیادی نیروی تازه نفس روس نیز در مسیر خود به شرف خانه وارد سولدوز شده اند. پدوک اضافه می کند که علت اصلی نگرانی ها این است که به دنبال پیشروی تُرک ها به سمت قزوین، وضعیتِ تهران و قزوین چه خواهد شد.(2)
پدوک در گزارش 2 سپتامبر 1916 خود خبر از شکست کامل تُرک های مستقر در آذربایجان به دست قوای روس می دهد. به دنبال یک درگیری گسترده در جنوب ارومیه، گزارش شد که «تُرک ها در این منطقه کاملاً شکست خوردند، و بعدها تعداد زیادی از اسیران تُرک- می گویند در حدود 1800 نفر- را دیده اند که از شرف خانه به سوی روسیه
ص:211
می بردند.» این درگیری آنقدر به ارومیه نزدیک بود که صدای توپ ها جمعیت شهر را وحشت زده کرده بود. پدوک اضافه می کند: «گزارش هایی نیز دربارة یک درگیری سخت در نزدیکی سقز مخابره شده است، و می گویند که تُرک ها در اینجا نیز شکست خورده اند، و حتی شایع شده است که از منطقة همدان به کرمانشاه عقب نشینی کرده اند. هیچ خبر قطعی و موثقی دربارة وضعیت وان در دست ندارم، ولی گزارش شده است که روس ها مجدداً موش را به تصرف خود درآورده اند، و از آنجایی که می گویند آوارگان در حال بازگشت به منطقة وان هستند، احتمالاً باید اوضاع آنجا بسیار آرام تر شده باشد. امروز نامه ای به تاریخ 30 ماه گذشته از آقای جِی. دی. هافمن دریافت کردم که نوشته است اوضاع در منطقة قره داغ کاملاً آرام است.»
پدوک همچنین از حضور سپاهیان انگلیس در آذربایجان خبر می دهد: «در تاریخ بیست و هشتم ماه گذشته، یک یگان از زرهپوش های انگلیسی که چهار خودروی آن حامل آتشبار سریع بود، در مسیر ساوجبلاغ از اینجا عبور کرد، و از قرار معلوم یک یگان دیگر هم همزمان با آن از شرف خانه به سمت ارومیه حرکت کرده است.» پدوک اضافه می کند: «با توجه به تحولات اخیر در منطقه بالکان، احتمال دارد که تُرک ها بقدری مشغول مسایل دیگر شوند که آنها را از عملیات بیشتر در ایران منصرف سازد. اگر چنین اتفاقی بیفتد، از حیثِ امنیتِ اتباع ما، مسلماً اوضاع در اینجا بهتر خواهد شد. ...به هر حال، گمان می کنم که سپاهیان روسی مستقر در اینجا عجالتاً برای کنترل اوضاع این ایالت کافی باشند، مگر اینکه در جای دیگری اتفاقی بیفتد که جریان اوضاع را عوض کند.»(1) میروشنیکف نیز در کتاب خود شرح پیروزی های قاطع روس ها را در تابستان و پاییز 1916 در قفقاز و آذربایجان آورده است.(2) با وجود این،
ص:212
شش ماه دیگر وقت لازم بود تا روس ها قوای تُرک را کاملاً از ایران بیرون کنند.
در زمانی که وزرای مختار روسیه و انگلستان به فکر فرار از تهران بودند، مقاله ای در شمارة 12 اگوست 1916 نوویِ ورمیا(1) چاپ پتروگراد با عنوان «اتحاد سه جانبه در شرق مرکزی» منتشر شد، که در آن نوشته بود ایران رسماً به «کشوری تحت الحمایه» تبدیل شده است.(2) این مقاله ظاهراً خبر از موافقت دولت ایران «با تعویض قرارداد 1916 بجای قرارداد 1907» می داد. بر اساس این مقاله، یکی از تفاوت های قرارداد 1907 و 1916 این بود که ایران نیز یکی از امضاء کنندگان قرارداد 1916 بود، و اصطلاح «اتحاد سه جانبه» هم از همین جا می آمد. در این مقاله آمده بود: «قرارداد 1916، بیش از هر چیزی، شرایط تشکیل یک نیروی نظامی ایرانی را فراهم می آورد. در طول دورة حکومت مشروطه در ایران فقط یک گام در این مسیر برداشته شد، و آن هم تشکیل ژاندارمری تحت نظر افسران سوئدی بود. ولی در لحظة حیاتی، این نیروهای سوئدی- ایرانی رفتار بسیار زیانباری برای ایران داشتند. همان موقع، دیپلمات های انگلیس و روس دریافتند که دیگر نباید اجازة تکرار چنین رویدادهایی را بدهند. به همین دلیل، در ایران یک نیروی نظامیِ ملی سازمان خواهد یافت: در شمال توسط روس، و در جنوب توسط انگلیس. پایة این ارتش ملی ایرانی را بریگاد قزاق، که هم اینک نیز دایر است، تشکیل خواهد داد و تعداد نفرات آن به یازده هزار نفر، متشکل از یگان های پیاده، توپخانه و سواره افزایش خواهد یافت. افسران انگلیسی نیز ارتش ملی ایرانیِ مشابهی در جنوب تشکیل خواهند داد. بدین ترتیب،
ص:213
دولت ایران یک نیروی منظم و سازمان یافته در اختیار خواهد داشت که مملکت را به دست بخت و اقبال نخواهد سپرد، به آن خیانت نخواهد کرد، و به دشمن نخواهد پیوست، چنانکه ژاندارمری ایرانی-سوئدی کرد.» بقیة مقاله دربارة مسایل مالی بود: «قرارداد 1916 با همان دوراندیشی به مدیریت مالی ایران نیز نظم و نسق می بخشد. ادارة مالیه ها در دستان کمیسیون مشترکی متشکل از دو ایرانی، یک روس، یک انگلیسی، و یک بلژیکی قرار خواهد گرفت، و مدیر بلژیکی ریاست کمیسیون را بر عهده خواهد داشت.» علاوه بر این، دیون ایران موقتاً استمهال می شد: «سومین بخش قرارداد ماهیتی ارگانیک ندارد، و برای مدت موقتی به اجرا گذاشته خواهد شد. روس و انگلیس مهلت بیشتری برای پرداخت دیون به ایران خواهند داد. بنابراین، عواید حاصل از گمرکات شمال و جنوب ایران، که حکم ضمانت دیون ایران به روسیه و انگلستان را دارد، به خزانة ایران واریز خواهد شد.» نویسندة مقاله پس از ذکر این مطلب که طبق قرارداد 1916 کنترل نظامی و مالی ایران به دست بیگانگان می افتد، وقیحانه اظهار می کند که قرارداد فوق ایران را «علناً» به یک «کشور تحت الحمایه» تبدیل کرده است: «دولت ایران، به نوبه خود، قول می دهد که در جنگ کنونی بی طرفی صلح جویانه و مودت آمیزی نسبت به قدرت های حامی اش، یعنی روسیه و انگلستان، داشته باشد. اینها مفاد قرارداد 1916 هستند، که به موجب آن اتحاد سه گانة شرق مرکزی شکل گرفته است. این قرارداد از نظر فنی از قرارداد 1907 کامل تر است. بجای اصول انتزاعی، اقدامات و نهادهای اجرایی دقیقی در آن گنجانده شده است. بعلاوه، این قرارداد بجای حمایت های پنهان از ایران که به موجب قرارداد 1907 صورت می گرفت، و کاملاً شکست خورد، با موافقت دولت ایران، این کشور را علناً به یک کشور تحت الحمایه تبدیل می کند.»
روزنامة خاور نزدیک(1) چاپ لندن، نیز در شمارة 8 سپتامبر 1916
ص:214
خود در مقاله ای تحت عنوان «حیات نوین ایران» دربارة قرارداد جدید می نویسد:
اولین
تفاوتِ قرارداد جدید با قرارداد 1907 این است که ایران خود یکی از طرفین قرارداد به حساب می آید، و صرفاً قربانی آن نیست. که البته خیلی خوب است. اهداف اصلی این پیمان اصلاحات نظامی و مالی است. ژاندارمری منحل خواهد شد، و جای آن را نیرویی متشکل از 11 هزار سرباز در شمال و نیرویی مشابه در جنوب خواهند گرفت، که به ترتیب تحت نظر افسران روسی و بریتانیایی آموزش می بینند. ارتشی با این ویژگی خیلی بهتر از نیروی نظامی که مدتها در خدمت ایران بوده می تواند آرامش این کشور را حفظ کند، هر چند یقیناً پرهزینه خواهد بود، و دوگانه بودن نظام و کنترلی که بر این نیروها اعمال می شود می تواند در آینده مشکل ساز شود، مگر اینکه بریتانیا و روسیه بتوانند هماهنگی و همکاری مدام خود را حفظ کنند...
ایران
می تواند قرارداد جدید را نسخة اصلاح شدة قرارداد قبلی بداند. در قرارداد 1907، روسیه و بریتانیا فقط به دنبال سهم خود از ایران بودند، و ایران هیچ حقی نداشت. ترتیباتی که در قرارداد قبلی وجود داشت منجر به فروپاشی ایران می شد، و هیچ اقدامی برای جلوگیری از آن پیش بینی نشده بود. ولی قرارداد جدید- هر چند قرارداد ایده آلی نیست- حداقل موجب تقویت بافت جامعه ایران خواهد شد، و اگر وزارت خانه های امور خارجه روسیه و بریتانیا درایت به خرج بدهند، می تواند آغاز حیاتی نو برای ایران باشد.(1)
در 9 نوامبر 1916، کَفری از مخالفت ایرانی ها با قرارداد جدید خبر داد: «با وجود این، سفارت روس هم اینک می گوید که به علت مخالفت ایرانی ها با این قرارداد هیچ اصراری ندارد که تصویب آن را بر کابینة
ص:215
جدید تحمیل کند. اطلاع یافته ام که مقالة منتشر شده در شمارة 12 اگوست روزنامة نوویِ ورمیا چاپ پتروگراد، که ترجمه آن را به پیوست گزارش شمارة 239 مورخ 12 اکتبر گذشته برای وزارت امور خارجه فرستادم، به دلیل اظهار این مطلب که ایران هم اینک عملاً تحت الحمایة روس است، خشم شدید ایرانی ها را برانگیخته. در هر حال، به نظر می رسد که روس ها فعلاً فشار بر ایران را صلاح ندانسته اند.» با وجود این، کَفری از ورود افسران روسی خبر می دهد: «در ارتباط با تشکیل یک بریگاد جدید قزاق در شمال ایران به موجب مفاد قرارداد جدیدی که دولت های انگلیس و روس با کابینة سپهسالار امضاء کرده اند، احتراماً به اطلاع می رساند که 29 افسر روسی هم اینک وارد ایران شده اند و فوراً به سازماندهی نیروی جدید به استعداد 11 هزار سرباز خواهند پرداخت.»(1)
کَفری در گزارش بعدی اش می نویسد که روس ها برغم مخالفت ایرانی ها با قرارداد جدید بر اجرای آن اصرار می ورزند: «احتراماً به اطلاع می رساند که رییس الوزرا و وزیر خارجه ایران [وثوق الدوله] به من اطلاع داد که وزیرمختار روس بر اجرای قراردادی که کابینة سپهسالار امضاء کرده است اصرار می ورزد، و هر چند شخص او [وثوق] و کل کابینه اش با این قرارداد کاملاً مخالفند، قدرتی ندارند و احتمالاً مجبورند به دستورات وزیرمختار روس عمل کنند. به نظر می رسد که وزیرمختار انگلیس عجالتاً اصرار کمتری بر اجرای قرارداد دارد.» کَفری در اینباره توضیح می دهد: «این قرارداد، که ایران را تحت حمایت مشترک انگلستان و روسیه قرار می دهد، اگر به مورد اجرا گذاشته شود، عملاً به معنای خاتمه کار ایران در حکم یک کشور مستقل خواهد بود.» کَفری دربارة وضعیت مالی نیز می نویسد: «عملاً تنها پولی که هم اینک در اختیار دولت ایران قرار دارد همان پولی است که دولت های انگلستان و روسیه
ص:216
به او می دهند. ...یک کمیسیون مشترک، کنترل مالیه ها را بر عهده خواهد
گرفت، که به معنای ادارة مالیه های ایران به دست روس ها و انگلیسی ها خواهد بود.» نظرات کَفری دربارة اوضاع سیاسی نیز بسیار روشنگر است: «دولت هیچ اقتداری در بخش بزرگی از کشور ندارد و در مابقی کشور نیز اقتدارش ناچیز است. از زمان به هم ریختن ژاندارمری سوئدی ها، راهزنی و سرقت از هر نوع در مملکت رواج یافته است. فقط در بخش های بسیار کوچکی از این مملکت می توان با امنیت سفر کرد.» او اضافه می کند: «شاه جوان مقامی تشریفاتی بیش نیست؛ مجلس به مدت نامعلومی تعطیل شده و قانون اساسی کلاً نادیده گرفته می شود. طبق اطلاعاتی که در اختیار دارم، ایرانی ها متفق القول با قرارداد جدید مخالف هستند، چرا که در وهلة اول، به محض اجرای این قرارداد ایران ملیّت مستقل و مجزای خود را از دست خواهد داد. نیروهای نظامی که هم اینک در شمال و جنوب کشور توسط روس ها و انگلیسی ها سازماندهی می شوند کلاً تحت امر افسران روس و انگلیسی هستند.»(1)
در اکتبر 1916، تُرک ها دست به حملة جدیدی زدند. کَفری گزارش می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که قوای تُرک فعالیت خود را در طولِ جبهة ایران، و به ویژه در مجاورت شهر سلطان آباد، از سرگرفته اند. در ارتباط با همین عملیات ها، عوامل تُرک نیز در پایتخت، دوباره با شدت و حدّت بیشتری دست به شایعه پراکنی در میان ایرانی ها، به ویژه در محافل دولتی زده اند. آنها شایع کرده اند که در موقعیت کنونی، وزرای مختار قدرت های متفق از تهران نخواهند رفت و قصد ماندن دارند؛ آنها همچنین شایع کرده اند که قوای روس قصد دارند همة اتباع آلمانی و تُرک، و ایرانی های طرفدار تُرک ها، را دستگیر کنند. حتی کاردار عثمانی
ص:217
به من گفته است که می ترسد به سفارت حمله کنند و شخص او و کارمندانش را به اسارت بگیرند. اما به گمان من گزارش ها و شایعات فوق هیچ اعتباری ندارد.» کَفری همچنین می نویسد که احمد شاه از این هراس دارد که مبادا مجبور شود به همراه وزرای مختار قدرت های متفق تهران را ترک کند: «ایرانی های طرفدار عثمانی که در میان ملازمان شاه هستند، اخیراً داستان های زیادی از این دست برای شاهنشاه تعریف کرده اند، به نحوی که خاطر اعلیحضرت بسیار مشوش گشته است، زیرا ملازمان گفته اند چنانچه متفقین مجبور به خروج از تهران شوند، او را هم اجباراً با خود همراه خواهند ساخت.» کَفری اضافه می کند: «اعلیحضرت یک بار دیگر پرسیده اند که آیا در صورت بروز خطر اجازه دارند پرچم آمریکا را بر فراز کاخ خود به اهتزاز دربیاورند، و همچنین قول قطعی خواسته اند که از جان ایشان محافظت کنیم. با احترام کامل به ایشان پاسخ دادم که برغم میل باطنی ام اجازة موافقت با اهتزاز پرچم آمریکا بر فراز کاخ ایشان را ندارم، و به همین ترتیب نمی توانم هیچ تضمینی برای امنیت جان اعلیحضرت بدهم. با وجود این، اضافه کردم که به من اطمینان داده اند که قدرت های متفق اصلاً قصد انجام اقداماتی را که اعلیحضرت گمان می کنند ندارند.» کَفری می نویسد که احتمالاً این تُرک ها هستند که دارند نقشه می کشند: «با وجود این، به گمان من شاید تُرک ها قصد داشته باشند در ماه محرّم که به زودی شروع خواهد شد، و در طول آن گاه تعصبات مذهبی مردم برای خارجیان خطرناک می شود، دست به تحرکاتی در تهران بزنند، و دارند این شایعات را رواج می دهند تا خود را در قبال آشوب های احتمالی تبرئه کنند؛ چون وقتی احساسات مذهبی این مسلمانان شیعه تحریک بشود، فقط خدا می داند چه اتفاقی خواهد افتاد.»(1)
در 1 نوامبر 1916، اعلامیه ای شامل تبلیغات مذهبی «توسط عوامل
ص:218
تُرک در خیابان های پایتخت پخش شد.» «ارتش اسلام» همان ارتش تُرک است: «ای مسلمانان ایران! باید تک تک دشمنان را دستگیر کنید و بکشید؛ به مال و جان آنها رحم نکنید؛ سیم تلفن و تلگراف آنها را قطع کنید؛ اسب ها، طپانچه ها، تفنگ ها و مهمات آن را بگیرید؛ مال و جان آنها را بگیرید؛ جاده ها و پُل ها را پشت سرشان خراب کنید؛ و هر بلایی که می توانید سرشان بیاورید؛ این است جهاد، که هر کدامش ثواب هفتاد سال عبادت را دارد، و انسان را به بهشت می برد که حوریان در آنجا انتظارش را می کشند. آنهایی [مسلمانانی] را که حرص پول می زنند و به ارتش اسلام دروغ می بندند در جاده ها دستگیر کنید و به ارتش اسلام تحویل بدهید یا خودتان آنها را به هلاکت برسانید، گویی با روس ها جنگیده اید. ...ساکنان همة روستاهایی که مسلمانانی عاقل در آنجا زندگی می کنند با دیدن این اعلامیه باید جهاد کنند، و کمیته های محرمانه ای تشکیل بدهند، و همة کسانی را که با آنها مخالفند دشمن ملت بدانند، و با دستگیری شان آنها را به ارتش اسلام تحویل بدهند، و اگر به آن دسترسی نداشتند، باید خودشان شدیداً آنها را مجازات کنند.»(1)
در نوامبر 1916، لندن از نقشه های احتمالی روسیه برای عراق نگران شده بود: «سِر ویلیام رابرتسن در 28 نوامبر به افسر رابطِ انگلیس در ارتش قفقاز تلگرامی ارسال کرد و خبر داد که مقدمات حمله در بین النهرین مهیا شده، ولی هنوز تاریخی برای شروع عملیات تعیین نشده است، به ویژه اینکه هنوز معلوم نیست ژنرال باراتوف چه اقدامی انجام خواهد داد؛ و سپس افزوده بود که اصلاً مایل نیستیم تا وقتی که حرکت مان را شروع نکرده ایم، باراتوف اقدامی انجام بدهد.» پاسخ تلگرام خیلی سریع بود: «در 2 دسامبر، رییس ستاد کل پادشاهی در پاسخ شنید که روس ها تا زمانی که خطوط ارتباطی شان بهبود نیافته است، یعنی به هر حال حداقل تا یک تا دو ماه دیگر، قصد هیچ عملیات جدّی را در
ص:219
قفقاز ندارند؛ و اینکه باراتوف دستور یافته بود که در صورت اطلاع از شروع یک حملة جدّی از طرف انگلیسی ها، عملیاتی برای جلوگیری از انتقال قوای تُرک از طریق کرمانشاه به بغداد انجام بدهد، به نحوی که تُرک ها گمان کنند قوای روس نیز قصد یک پیشروی جدّی را دارند.»(1) با وجود این، در دسامبر 1916 کاملاً مشخص بود که عملیات نظامی تُرک ها در ایران با شکست مواجه شده است. یکی از نشانه های برتری سپاهیان روس در تهران و غرب ایران دیدار دوک اعظم بوریس از تهران بود. در 1 دسامبر 1916، دوک اعظم بوریس، فرماندة کل قوای قزاق روسیه، در دیداری رسمی وارد تهران شد. کَفری گزارش می دهد: «مقامات ایرانی صمیمانه به او خوش آمد گفتند، و به گمانم او تأثیر مطلوبی بر محافل رسمی داشت؛ با وجود این، مردم به طور کلی توجه چندانی به این دیدار نشان ندادند. ...وزرای کابینه پیش از ورود دوک، نگرانیِ زیادی دربارة اهداف سفرش داشتند، زیرا می ترسیدند برای فراهم آوردن مقدماتِ تبدیل ایران به کشوری کاملاً تحت الحمایة روسیه به تهران آمده باشد، ولی آنطور که اطلاع یافته ام او در این سفر هیچ اقدامی برای انجام این خواسته نکرده است.» کَفری دربارة دیدار دوک می نویسد: «دوک اعظم حامل پیام حسن نیت از سوی امپراتور روسیه برای شاه بود، و اعلام کرد که با نیّت بهبود مناسبات بین دو کشور به تهران آمده است. دوک در صحبت هایش مدام به «بازگرداندن آرامش به ایران» اشاره داشت. از آنجایی که نیروهای نظامی حالا کاملاً تحت کنترل روس ها هستند، عالیجناب [بوریس] به دریافت تمام نشان های افتخار ارتش ایران مفتخر شدند. شاه ایران نیز بالاترین نشان افتخار کشورش را به دوک اعظم اعطا کردند، و به همة افسرانی که همراه او به این سفر آمده بودند نشان های افتخار و هدایای نفیسی بخشیدند.»(2)
ص:220
در دسامبر 1916، انگلیسی ها تلاش نهایی خود را برای فتح بغداد آغاز کردند، ولی عجله ای برای مطلع ساختن روس ها از این ماجرا نداشتند: «روس ها از سوی رییس ستاد کل پادشاهی در جریان پیشرفت ژنرال ماود قرار می گرفتند؛ ولی ظاهراً دو تلگرام اول به دست شان نرسیده بود، و تقریباً در اواخر ماه بود که خبر عملیات ژنرال ماود را از رییس ستاد کل پادشاهی دریافت کردند، بدین مضمون که عملیات ژنرال ماود مواضع پیش رفتة تُرک ها در ساحل جنوبی رود دجله را چنان به خطر انداخته است که احتمالاً تُرک ها مجبور هستند نیروهای ذخیرة خود را به این سو اعزام کنند.» روس ها به محض شنیدن خبر حملة انگلیسی ها تصمیم به پیشروی گرفتند: «ژنرال باراتوف با شنیدن خبرِ حملة ژنرال ماود به مواضع تُرک ها و اطلاع از عقب نشینی سپاهیان تُرک از همدان، به منظور معلوم شدن اهداف دشمن و جلوگیری از عقب نشینی آنها، در 1 ژانویه 1917 در طول جبهة خود دست به عملیات زد. این عملیات، که با تمام قوا صورت گرفت، سه روز ادامه داشت، تا اینکه بارش برف آن را متوقف ساخت؛ با وجود این، روس ها که 300 کشته داده بودند، به این نتیجه رسیدند که سپاهیان تُرک از مواضع خود عقب نشینی نکرده اند.»(1)
انگلیسی ها در طول ماههای ژانویه و فوریه 1917 به پیروزی های متعددی در دجله دست یافتند، و بدین ترتیب راهی برای پیشروی به سوی بغداد باز شد. آنها از نقشة روس ها مطلع شده بودند: «در اواخر ماه ژانویه، رییس ستاد کل ارتش پادشاهی توسط افسر رابطِ انگلیسی اش در ارتش قفقاز اطلاع یافت که ارتش قفقاز نقشه هایی برای عملیات در آینده نزدیک تدارک دیده است که ظاهراً هدف آن فتح موصل، سامرا، و بغداد است. باراتوف، که چندین لشگر سواره نظام و پیاده نظام تازه نفس به نیروهایش ملحق شده بودند، قرار بود پس از سازماندهی و تدارکات
ص:221
مجدد، محور صحنه – کنگاور - بروجرد را اشغال کند، و سپس خود را برای پیشروی بیشتر آماده نماید. در عین حال، قرار بود که یک نیروی سواره نظام بزرگ نیز در حوالی صحنه، در سمت راست نیروهای باراتوف، تجمع کند و از پهلو و پشت به ارتش تُرک در بین النهرین نزدیک شود، و همزمان با آن، نیروهای تحت امر چرنوزوبوف(1) به سمت موصل حرکت کنند. (نیروهای چرنوزوبوف تقریباً در مقابل رواندوز مستقر بودند.) تاریخ شروع عملیات باراتوف و چرنوزوبوف هنوز مشخص نبود، ولی احتمالاً باید در اوایل ماه مارس صورت می گرفت، زیرا به علت شرایط آب و هوایی، عملیات بر ضد سپاه دوم عثمانی احتمالاً باید دیرتر از این انجام می گرفت.» انگلیسی ها از آن هراس داشتند که قوای روسیه زودتر به بغداد برسند: «سِر ویلیام رابرتسن مایل نبود تا زمانی که تاریخ ها مشخص شود خبری از نیّت روس ها به ژنرال ماود بدهد، زیرا می ترسید که اطلاعات به نحوی درز کند، ولی لازم بود که خودش به موقع از اخبار اطلاع یابد تا بتواند نهایت همکاری را با ژنرال ماود داشته باشد.» در 3 فوریه 1917، رابرتسن با ارسال تلگرامی از ماود خواست تا با تمام قوا به عملیات خود ادامه بدهد، زیرا «به دلایل نظامی، دولت اعلیحضرت پادشاه مایل است که او بغداد را اشغال کند.» خیلی زود، نگرانی انگلیسی ها از پیشروی روس ها فرونشست: «رییس ستاد کل ارتش پادشاهی هنوز تلگرامش را به ژنرال ماود نفرستاده بود که توسط افسرِ رابط در ارتش قفقاز روسیه اطلاع یافت که عملیات روس ها در ارمنستان به دلیل بارش برف سنگین احتمالاً تا اواسط آوریل شروع نخواهد شد، و اینکه عملیات باراتوف نیز به دلیل اینکه گفته می شود نیروهای تُرکی که مقابل او موضع گرفته اند دچار بیماری واگیرداری شبیه به طاعون خیارکی شده اند به تعویق خواهد افتاد، چون لازم بود پیش از پیشروی ماهیت این بیماری واگیردار مشخص شود و اقداماتی جهت
ص:222
جلوگیری از سرایت آن صورت گیرد.»(1)
قوای روس در اواسط فوریة 1917 کاملاً بی تحرک شده بودند و «خطوط ارتباطی طولانی و ناقص شان، که از برف پوشیده بود، چنان مشکلاتی برایشان ایجاد کرده بود که واقعاً نمی شد دانست پیشروی آنها چه زمان آغاز خواهد شد.»(2) از آنجایی که روس ها توان حمله نداشتند، در تاریخ 28 فوریه 1917، رابرتسن تلگرامی به افسر رابط انگلیس در ارتش قفقاز فرستاد: «این پیام را از طرف اینجانب به عرض دوک اعظم برسانید. ژنرال ماود دستور یافته است که دشمن را به سمت بغداد عقب براند، و طبق دستور با چهار لشگر پیاده و یک لشگر سواره در حال پیشروی به سمت این نقطه است. میزان و سرعت پیشروی او مسلماً به مقاومت نیروهای تُرک و ظرفیت محورهای ارتباطی اش بستگی دارد. در عین حال، اطلاع یافته ام که نیروهای دشمن توان زیادی ندارند و کاملاً به هم ریخته اند. اگرچه درک می کنم که برف چقدر مانع از فعالیت شما شده است، اطمینان دارم که در اولین فرصت ممکن با انجام یک حمله، به ویژه به سمت موصل، از این امتیاز استفاده خواهید کرد، زیرا هرگونه موفقیتی در این نقطه تأثیر بسزایی خواهد داشت.»(3)
ولی همزمان با پیشروی انگلیسی ها به سمت بغداد، روس ها نیز دست به حمله زدند و اقدام انگلیسی ها را با خبر ندادن به آنها تلافی کردند. در 4 مارس 1917، رابرتسن به ماود تلگراف زد «که از قرار معلوم روس ها قصد یک عملیات جدّی دارند؛ و همان روز تلگرام دیگری فرستاد و خبر داد که دوک اعظم روس به باراتوف و چرنوزوبوف دستور داده است تا با تمام قوا عملیات خود را شروع کنند و بدین ترتیب در موفقیت های آتی با ژنرال ماود همکاری داشته باشند.»(4) چهار ستون از
ص:223
قوای روس در جبهه ای به طول 250 مایل شروع به پیشروی کردند. ستون اول از سقز به طرف بانه (در مرز ایران و عراق) حرکت کرد، و هدفش پیشروی به سمت سلیمانیه و کرکوک در کردستان عراق بود؛ ولی برف سنگین راهها را بسته بود، و این ستون راهش را به سمت پنجوین تغییر داد، و در 9 مارس به نقطه ای در 25 مایلی جنوب غربی سقز رسید. ستون دوم از بیجار حرکت کرد، و پس از دو روز درگیری توانست صحنه را اشغال کند. ستون سوم در 2 مارس همدان را به تصرف خود درآورد، و به پیشروی اش ادامه داد، و توانست گردنة اسدآباد، کنگاور، صحنه و در 8 مارس بیستون را اشغال کند. سپس به سمت کرمانشاه پیشروی کرد و در 11 مارس 1917، پس از درگیری با «کل نیروهای لشگر دوم عثمانی و نیروهای نامنظم و یک بریگاد سواره نظام»، کرمانشاه را به تصرف خود درآورد. ستون چهارم از دولت آباد به بروجرد رفت. موبرلی می نویسد: «نقشة روس ها این بود که چنانچه همه چیز وفق مراد پیش برود، باراتوف پس از ملاقات با نیروهای انگلیسی در شمال بغداد، به سمت کرکوک پیشروی کند، و چرنوزوبوف هم به سمت موصل حرکت نماید. با وجود این، به علت برف سنگین و تخریب جاده ها توسط نیروهای تُرک که در حالِ عقب نشینی بودند، شرایط در جبهة روس ها بسیار دشوار بود؛ ضمن اینکه ارتباط بین ستون های مختلف قوای روس کاملاً قطع شده بود.»(1) میروشنیکف ماجرا را اینگونه شرح می دهد: «در 2 مارس، روس ها همدان را گرفتند، و تا 10 مارس تمام منطقة کرمانشاه را به تصرف خود درآوردند، و در 22 مارس، سواره نظام روس پس از درهم شکستن مقاومت شدید تُرک ها در قصبة میان طاق، دشمن را از خانقین بیرون راند. در اواخر ماه مارس، پیش قراولان ارتش روسیه در حال جنگ با پس قراولان تُرک در رود دیاله بودند، و سعی داشتند مسیر عقب نشینی تُرک ها به قفری را قطع کنند. یگان قزاقی که
ص:224
فرماندهی قوای روس برای ارتباط با انگلیسی ها فرستاده بود در قزل رباط به این نیروها ملحق شدند.»(1)
اشغال شهرهای دولت آباد - ملایر به دست قوای روس در بهار 1917 بخوبی از نبرد سختی که بین قوای روس و عثمانی در غرب ایران جریان داشت، و همچنین ویرانی حاصل از آن خبر می دهد. کشیش جورج اف. زوکلر،(2) یکی از مبلغّان مذهبی آمریکایی ساکن دولت آباد، در گزارشی اوضاع شهرهای دولت آباد-ملایر را که از 27 اگوست 1916 تا 28 فوریه 1917 در اشغال تُرک ها بود توصیف کرده است. در این گزارش، شرح مفصلی از درگیری میان تُرک ها و متحدان ایرانی شان با قشون روس آمده است. برخی از این درگیری ها بسیار خونین بود و شهر چندین بار بین قوای متخاصم دست به دست شد. در اواسط فوریه 1917، تُرک ها بار دیگر دولت آباد را اشغال، و همة غلّه و علوفة شهر را تصاحب کردند. آنها قبلاً به هنگام پیشروی قوای روس از دولت آباد خارج شده بودند. زوکلر می نویسد: «بعد از آنکه قوای تُرک در تاریخ 4 و 5 مارس دولت آباد را تخلیه کردند، سپاهیان روس وارد این شهر شدند. آنها رفتار بسیار نفرت انگیزی داشتند. اولین شبی که وارد شهر شدند، همة بازار را غارت کردند و تظلم مردم به جایی نرسید.» او در پایان می نویسد: «عجالتاً اوضاع در این حوالی آرام است. تنها چیزی که ذهن مردم را مشوش می کند، خبرهای گاه و بی گاهی است که از بازگشت مجدد تُرک ها به گوش مردم می رسد.»(3) تخلیه دولت آباد از سوی تُرک ها در واقع بخشی از عقب نشینی کلی نیروهای عثمانی از ایران بود. در 5 مارس 1917، کالدول با ارسال تلگرامی خبر داد که قشون عثمانی در حال خروج از ایران است.(4) کالدول همچنین در
ص:225
تلگرامی مورخ 30 آوریل 1917، خبر تخلیة کامل ایران توسط نیروهای تُرک را تأیید می کند: «هیچ نیروی تُرکی در خاک ایران باقی نمانده است.»(1) با وجود این، تُرک ها یک سال بعد در پاسخ به حملة انگلیسی ها به غرب ایران برای مدت کوتاهی وارد آذربایجان شدند.
سایکس می نویسد همان روزی که انگلیسی ها بغداد را اشغال کردند (11 مارس 1917)، تُرک ها از کرمانشاه خارج شدند و به قصرشیرین عقب نشستند، و در 31 مارس 1917 از جبهة ایران - بین النهرین گذشتند. در آن موقع، روس ها برای مدت کوتاهی در قزل رباط به قوای انگلیس ملحق شده و پیروزی خود را جشن گرفته بودند. سایکس می نویسد: «غم انگیز ترین سال در تاریخ روسیه با موفقیت های دلگرم کننده در غرب ایران آغاز شده بود.»(2) انقلاب روسیه در 21 مارس 1917 آغاز شد، و بلافاصله معلوم گردید که عملیات تهاجمی روس ها با مشکل مواجه شده است. در 13 مارس 1917، ماود «دریافت که نیروهای تحت فرمان چرنوزوبوف که در محور بانه به پنجوین حرکت می کردند به علت برف سنگین قادر به پیشروی سریع نیستند. ...و اینکه [تُرک ها] قبلاً خود را به خانقین رسانده و در آنجا سنگر گرفته بودند.»(3) علاوه بر این، کلنل واول، افسر رابطِ انگلیس در ستاد فرماندهی ارتش قفقاز نیز در 14 مارس 1917 نسبت به توانایی قوای روس برای پیشروی ابراز تردید کرده بود. او با ارسال تلگرامی به رییس ستاد کل ارتش پادشاهی، خبر داد که «به نظر می رسد که دوک اعظم نیکلای و رییس ستادش با تمام وجود تصمیم دارند تا در صورت امکان خود را به موصل و محور بتلیس- سی ایرت برسانند و عملیات در بین النهرین و ایران را یکسره کنند.
ص:226
باراتوف و چرنوزوبوف دستور یافته اند که هرچه سریعتر دشمن را به عقب برانند، ولی به دلیل برف سنگین بعید به نظر می رسد که پیشروی به سوی رواندوز تا پایان ماه آوریل امکان پذیر باشد. علاوه بر این، ظرفیت خطوط ارتباطی قوای روس نیز چندان مطمئن نبود؛ تلگرام های بعدی کلنل واول بر مشکلات موجود در خطوط ارتباطی قوای روس تأکید داشت، و نشان می داد که ستاد قوای روس بیشتر دلمشغول وضعیت داخلی خود است، و هر چند نشانه ای از بروز مشکل فوری دیده نمی شد، نگران روحیة سربازانش بود.» بلافاصله، انگلیسی ها از قوای روس فاصله گرفتند: «در تاریخ پانزدهم، رییس ستاد کل ارتش پادشاهی با ارسال تلگرامی خبر داد که هر چند همکاری با روس ها ممکن است امتیازات قابل توجهی داشته باشد، ولی او هیچ تمایلی ندارد که ژنرال ماود بی مورد برای این کار خطر کند؛ و پیشروی به سوی خانقین فقط باید با نیروی کافی و زمانی که مواضع بریتانیا در بغداد و همچنین وضعیت تدارکات و پشتیبانی تضمین شد، صورت گیرد.»(1)
در 20 مارس 1917، بریتانیایی ها دریافتند که قوای روس به کرند رسیده اند، ولی «در 22 مارس، یک پرواز شناسایی به آن سوی قصرشیرین هیچ ردّی از روس ها نشان نداد، هرچند پیش بینی می شد که آنها تا 24 مارس به خانقین برسند. ژنرال ماود در 22 مارس از رییس ستاد ارتش پادشاهی اطلاع یافت که. ...[باراتوف] احتمالاً در گردنة پای طاق متوقف شده است. اخباری که همان روز از لندن رسید نشان داد که پاکسازی منطقه از کلیه ملزومات، حیوانات و سکنه توسط تُرک ها، پیشروی سریع قوای روس را با مشکل مواجه ساخته است.»(2) در 25 مارس اطلاعات بیشتری دربارة روس ها به دست آمد. «اخبار ارسالی (از کلنل واول) به ژنرال ماود نشان می داد که پیاده نظامِ باراتوف هنوز در
ص:227
کرمانشاه، و یا بین کرمانشاه و همدان است. ...علاوه بر این، ستون هایی از قوای روس که در حوالی بانه مستقر بودند، به دلیل برف سنگین توان پیشروی نداشتند.» موبرلی اضافه می کند: «در همین موقع، کلنل واول با تلگرام به رییس ستاد کل ارتش پادشاهی خبر داد که با توجه به شرایط عمومی قشون روسیه در جبهة اصلی قفقاز بعید است تا نزدیک شدن تابستان عملیاتی جدّی صورت بگیرد.»(1) در 28 مارس، «هنوز هیچ خبری از پیشروی نیروهای باراتوف نشده بود، ولی ظاهراً بخشی از قوای تُرک بین سپاهیان روس و خانقین مستقر بودند.»(2) در 31 مارس 1917، «برخی از نیروهای پیش رفتة ژنرال باراتوف به حوالی قصرشیرین رسیدند. تُرک ها در نبردی خونین به مدت ده روز قوای روس را در گردنة پای طاق، که قبلاً مواضع دفاعی مستحکمی در آن ساخته بودند، زمین گیر کردند. نیروهای روس به دلیل کمبود آذوقه، مهمات، و امکانات حمل و نقل، بعلاوة مشکلات ناشی از برف سنگین و قطع جاده ها، نتوانستند با تمام قوا به مواضع تُرک ها حمله کنند.» در 2 آوریل، انگلیسی ها دریافتند که تعداد نیروهای روس که موفق به اشغال قصرشیرین شده اند بسیار اندک است، ولی ژنرال راداتس «انتظار داشت که در 2 آوریل ده گروهان با شش آتشبار توپخانه به آنها ملحق شوند.»(3)
موبرلی شرایط نیروهای تُرک در برابر قوای روس را اینگونه توصیف می کند: «کل سپاه ششم عثمانی از لحاظ آذوقه و ملزومات در مضیقه بود، و می گویند بسیاری از سربازان سپاه سیزدهم آن به هنگام عقب نشینی از ایران به علت بیماری یا خستگی مفرط جان باختند؛ ولی آنچه مشخص است اینکه قوای روس فقط توانسته بود تلفات بسیار کمی به آنها وارد کند.»(4) در 1 آوریل 1917، ستون های پیشتاز ارتش
ص:228
انگلیس به قزل رباط رسیدند، و روز بعد، یک یگان از قزاق های روسی به همراه افسر رابطِ انگلیس، کلنل رولندسن، به آنها ملحق شدند: «کلنل رولندسن خودش در سوم آوریل وارد بغداد شد، و اظهار داشت که روس ها سازماندهی کافی و شرایط مناسبی برای انجام عملیات مؤثر بر ضد تُرک ها ندارند؛ و به گمان او از آنجایی که ژنرال راداتس مأموریت خود را پاکسازی ایران از قوای تُرک می دانست، اصلاً به فکر پیشروی به آن سوی دیاله نبود.» موبرلی دربارة شرایط قوای روس می نویسد: «وضعیت نیروها و اسب های روسی نشان می داد که در طول راهپیمایی بسیار دشوار اخیرشان مشقت فراوانی متحمل شده، و بدون شک استقامت زیادی از خود به خرج داده اند. جیرة غذایی سربازان تا حد زیادی کاهش یافته و چون علوفه و جو نداشتند به اسب ها برگ بلوط داده بودند، ضمن اینکه قوای روس عملاً وسایل حمل و نقل نداشتند و مهمات شان بسیار اندک بود. ...در 4 آوریل، کلنل رولندسن به همراه 46 کامیون آذوقه و مهمات که ژنرال ماود برای قوای روس فرستاده بود برای پیوستن به روس ها از بغداد خارج شد.»(1)
در 6 آوریل 1917، رابرتسن با ارسال تلگرامی به همتای روسی اش، ژنرال آلکسیف، به او پیشنهاد کرد که همزمان با پیشروی قوای انگلیس در طول ساحل شمالی دجله، او نیز به سوی موصل حرکت کند. در پاسخ، «ژنرال آلکسیف پرسیده بود که آیا ژنرال ماود می تواند آذوقه و ملزومات در اختیار قوای روس قرار بدهد، زیرا در غیر این صورت، حرکت سپاهیان روس در ایران به زودی متوقف خواهد شد.» در 16 آوریل اطلاعات بیشتری واصل شد. «ژنرال ماود خبر داد که رییس ستادِ ژنرال راداتس، که در آن موقع در بغداد بود، گفته است که فقط 3000 نیروی روس در قصرشیرین و حوالی غرب آن مستقر هستند، و احتمال افزایش آنها نیز بعید است، و هیچ دستوری برای عملیات بیشتر دریافت
ص:229
نشده است.»(1) در 19 آوریل خبرهای بیشتری رسید. «ژنرال ماود از روس ها شنید که عبور از رودخانة دیاله میسّر نیست و احتمالاً حداقل تا یک ماه دیگر وضعیت به همین منوال خواهد بود، و اینکه روس ها مواد و مصالح کافی برای پُل زدن بر روی این رودخانه ندارند.»(2) موبرلی اضافه می کند که «به دلیل تأثیرات انقلاب روسیه، همة تلاش ها برای واداشتن قوای روس به یک حمله جدّی بی نتیجه ماند؛ و در 23 آوریل، رییس ستاد کل ارتش پادشاهی به ژنرال ماود خبر داد که روس ها دیگر قصد پیشروی به سوی موصل را ندارند، و به اشغال و حفظ محور رواندوز - سلیمانیه - قزل رباط بسنده کرده اند.»(3) موبرلی بر این گمان است که تُرک ها هنوز تأثیر شگرفی را که انقلاب روسیه بر ظرفیت جنگی قشون روس گذاشته بود درک نکرده بودند.(4)
روس ها در اوایل مه 1917 دست به آخرین تلاش خود را برای پیشروی در خاک عراق زدند. در 7 مه 1917، ژنرال ماود از «پیامی که ژنرال راداتس، فرماندة نیروهای پیشتاز روس در ساحل دیاله، برایش ارسال کرد بسیار یکه خورد. ژنرال راداتس گفته بود که در 8 مه از این رود عبور خواهد کرد، و هدفش تصرف قفری است، و از انگلیسی ها خواسته بود که با پیشروی به سمت دلی عباس و بند ادهم با او همکاری کنند.» ولی انگلیسی ها قصد کمک به روس ها را نداشتند، و «در 12 مه، خبر رسید که قوای روس بار دیگر به این سوی رودخانة دیاله عقب رانده شده اند. فردای همان روز این خبر تأیید شد.» علاوه بر این، «قوای عثمانی، ارتش قفقاز را از ولایات بیتلیس و موش بیرون رانده، و بدین ترتیب تا حدود زیادی خطر پیشروی روس ها به سمت محورهای ارتباطی نیروهای تُرک با بین النهرین را کاهش داده بودند...» در 26 مه
ص:230
1917، ژنرال راداتس به ژنرال ماود اطلاع داد که قصد دارد تعداد کمی از نیروهایش را در قصرشیرین مستقر سازد و بقیه را به هارون آباد منتقل کند: «دلایلش برای این کار حملات کُردها به محورهای ارتباطی قوای روس، فقدان آذوقه و ملزومات در محل، و بیماری سربازان به دلیل وضعیت آب و هوایی آنجا بود.»(1)
در
ماه مه 1917 کاملاً معلوم شده بود که روسیه دیگر نمی تواند به جنگ ادامه بدهد: «در این موقع، اخباری که از اوضاع داخل روسیه می رسید اصلاً دلگرم کننده نبود. ...در اواخر ماه مه، با تشکیل دولت ائتلافی، که می گفتند قرار است اقداماتی برای اعادة نظم و تقویت روحیه ارتش انجام بدهد، بهبودهایی حاصل شد. ولی تعداد فراریان هر روز بیشتر می شد، تبلیغات دشمن با شدت و حدّت ادامه داشت، و تلاش های مستمری برای شروع مذاکرات صلح در جریان بود.» در ماه ژوئن، رابرتسن از طریق تلگراف «خلاصه ای از وضعیت روسیه را به ماود اطلاع داد، و نوشت که احتمالاً نفوذ کرنسکی و انتصاب بروسیلوف به مقام فرماندهی کل ارتش به بهبود اوضاع کمک خواهد کرد. بروسیلوف قرار بود عملیات تهاجمی خود را در اروپا آغاز کند، و هرگونه عقب نشینی در جبهة قفقاز را ممنوع کرده بود، زیرا قصد داشت اقداماتی برای بهبود شرایط بدِ آنجا انجام دهد. ...با وجود این، احتمال اینکه نیروهای تحت امر پاولوف در جبهة ایران دست به عملیات تهاجمی بزنند بسیار اندک بود، زیرا شرایط اسف بار محورهای ارتباطی و سایر مشکلات حتی حفظ یک نیروی جنگی ارزشمند در طرفِ راست نیروهای ژنرال ماود را غیرممکن می ساخت.»(2)
در سپتامبر 1917، کاملاً معلوم بود که روس ها به آخر خط رسیده اند: «پس از شکست کودتای کورنیلوف و اعلام جمهوری در روسیه، شرایط
ص:231
قوای روس سریعاً رو به وخامت گذاشت. افسران رابط انگلیسی در قوای روس گزارش دادند که نه فقط هر حمله ای به رواندوز تا سال 1918 غیرممکن خواهد بود، بلکه حتی اگر طرحی برای اشغال مجدد دیاله وجود داشته باشد، ژنرال باراتوف دیگر توان اجرای آن را نخواهد داشت. ...در همین اثنا، پیشنهاد هایی نیز مطرح شد مبنی بر اینکه ما و آمریکایی ها هزینة قوای روس در جبهة ایران را متقبل شویم. ولی، وقتی افسر رابط در مقر فرماندهی ارتش قفقاز در 30 سپتامبر با ارسال تلگرامی خبر داد که مطمئن است باراتوف و وادبولسکی دست به پیشروی نخواهند زد، معلوم شد که «پول انگلیس شاید بتواند قوای روس را در ایران نگاه دارد، ولی مسلماً نمی تواند آنها را وادار به جنگ کند.» ارتش قدیم روس کاملاً مرده و بی جان است. بنابراین تلاش برای احیای آن دیگر هیچ فایده ای ندارد.»»(1) اوضاع روسیه در نوامبر 1917، بعد از انقلاب بلشویکی: «در روسیه، هرج و مرج و جنگ داخلی همه جا را فراگرفته است. در مسکو و پتروگراد، لنین و تروتسکی بر دیگران تفوق یافته، و با صدور اعلامیه ای از همة کشورهای متخاصم خواسته اند تا فوراً مذاکرات صلح را شروع کنند. وضعیت ارتش روسیه هر روز وخیم تر می شد؛ افسرانش دیگر قدرتی نداشتند؛ و واقعاً بعید بود که بتوانند در طول زمستان نیروهای خود را در سرحدات نگاه دارند، به ویژه اینکه بلشویک ها می ترسیدند مبادا از ارتش علیه آنها استفاده شود، و نهایت تلاش خود را به کار بسته بودند تا ارتش دوباره جان نگیرد.»(2)
در ماه مه 1917، روس ها از قزل رباط به پای طاق عقب نشینی کردند، «و فقط هشت گردان از نیروهای خود را در قصرشیرین باقی گذاشتند. پس از عقب نشینی آنها، یک تیپ از سپاهیان عثمانی قزل رباط را اشغال کرد.» در 21 ژوئن 1917، روس ها از قصرشیرین هم عقب نشستند: «سه
ص:232
روز بعد ژنرال ماود گزارش داد که پاولوف به عقب نشینی خود ادامه می دهد و تُرک ها مجدداً قزل رباط و قصرشیرین را اشغال کرده اند.» انگلیسی ها بلافاصله نیرویی برای تصرف بلَدروز، در نیمه راه بعقوبه و مندلی، اعزام کردند: «بجز مقاومت برخی اعراب، اشغال بلدروز بدون هیچ حادثه ای انجام شد.» بعد از آن، نوبت به عقب نشینی روس ها از کردستان رسید: «در اواخر ماه ژوئن، ستون های کوچکی از نیروهای روس پنجوین را اشغال کردند، ولی در 6 جولای نیروهای تُرک آنها را از شهر بیرون راندند.» در 22 جولای، افسر رابط در مقرّ فرماندهی کل قوای روس با ارسال تلگرامی خبر داد که « ژنرال پاولوف را مرخص ساخته، و قرار است نیروهایش که در حدود 14 هزار نفر و 6 هزار اسب است به محض اینکه شرایط آب و هوایی اجازه بدهد مجدداً محور دیاله را اشغال کنند، و برای شروع عملیات جدید و دریافت آذوقه و ملزومات به نیروهای ژنرال ماود ملحق شوند.»(1) در ماه اگوست هنوز خبری از حملة روس ها نشده بود، و موبرلی اضافه می کند: «قوای روس شامل 22 هزار سوار، 31 هزار پیاده، و 102 آتشبار توپخانه بود در مرز ایران در مقابل 10 هزار تُرک که فقط 36 آتشبار توپخانه داشتند متوقف شده بودند...» ماود به این نتیجه رسیده بود که «احتمال عملیات تهاجمی مؤثر از طرف روس ها در طول زمستان در این جبهه صفر است.»(2) در سپتامبر 1917، انگلیسی ها نزدیک به یک هزار سپاهی روس را به خدمت خود گرفتند. این سپاهیان بعدها به «روس های بیچاراکوف» معروف شدند(3) و
ص:233
نقش مهمی در اشغال شمال ایران به دست انگلیسی ها ایفا کردند. مذاکراتی نیز دربارة قرار گرفتن باراتوف و نیروهایش تحت فرماندهی ژنرال ماود صورت گرفت: «ولی در 8 نوامبر، ضدانقلاب بلشویکی اتفاق افتاد، و لنین و تروتسکی قدرت را به دست گرفتند؛ و احساس شد تا زمانی که اوضاع سیاسی روشن نشده است، هرگونه اقدامی بی نتیجه خواهد بود.»(1) پس از مرگ ژنرال ماود در 17 نوامبر 1917، ژنرال مارشال به فرماندهی نیروها منصوب شد: «در 6 دسامبر، ژنرال مارشال از فرماندة ارتش قفقاز اطلاع یافت که آتش بس موقتی بین عثمانی و روس برقرار شده است. در 22 دسامبر مذاکرات صلح در برست - لیتوفسک شروع شد. این پایانِ همکاری های روسیه در بین النهرین بود.» در ژانویه 1918 «برای محافظت از جادة خانقین به کرند کرند، [مارشال] پیشنهاد کرد که یگانی از نیروهای انگلیسی قصرشیرین را به تصرف خود درآورند.»(2) این اولین گام انگلیسی ها برای اشغال نیمة شمالی ایران بود که قوای روس چندی قبل تخلیه اش کرده بودند.
سایکس از «غم انگیز» بودن اضمحلال قوای روس در ایران در تابستان و پاییز 1917، و عقب نشینی شان از ایران می نویسد. طبق مفاد عهدنامة برست- لیتوفسک، که در 3 مارس 1918 به امضاء رسید، قوای روس و تُرک باید خاک ایران را تخلیه می کردند. البته همان موقع هم تُرک ها یک سال بود که از خاک ایران خارج شده، و روس ها نیز خروج خود را از پاییز سال 1917 شروع کرده بودند.(3)
ص:234
برخلاف اشک های تمساح سایکس، با فتح بین النهرین، اشغال شرق ایران، و تصرف جنوب ایران، و حالا حذف رقیب بزرگ انگلیس، یعنی روسیة تزاری، انگلیسی ها به راحتی می توانستند تمام ایران را به تصرف خود درآورند.
ص:235
ص:236
پیش از پیاده شدن قوای انگلیس در بوشهر در نوامبر 1914، انگلیسی ها گروهی از سپاهیان هندی را برای محافظت از اتباع انگلیسی و خطوط تلگراف در این شهر مستقر ساخته بودند. با وجود این، آنها بعد از اشغال ناصریه در عراق در 25 جولای 1915، و پیش از شروع تهاجم جدیدشان در طول رود دجله و پیشروی به سوی بغداد، تصمیم گرفتند بندر بوشهر را تصرف کنند و نیرویی به سیستان در ایران بفرستند. از آنجایی که خطری چاههای نفت را تهدید نمی کرد، می توان نتیجه گرفت که عملیات نظامی بعدی انگلیس در جنوب فقط در راستای تحقق قرارداد محرمانة مارس 1915 بین انگلیس و روس بر سر تقسیم ایران صورت می گرفت. علاوه بر این، چنانکه در فصل بعد خواهیم خواند، روسیه نیز خود را برای حمله به شمال ایران آماده می کرد. روایت موبرلی از این اوضاع: «در طول ماه ژوئن 1915، اوضاع در ایران وخیم تر شده بود؛ و در روز بیست و چهارم، از هند به ژنرال نیکسن خبر رسید که ممکن است هر لحظه به تقویت قوای مستقر در بوشهر نیاز بیفتد، زیرا واسموس، مأمور آلمان ها، نهایت تلاشش را می کند تا طوایف محل را تحریک به حمله به
ص:237
اتباع انگلیسی در بوشهر کند. در روز بیست و هشتم، دولت هند ژنرال نیکسن را مسئول دفاع از بوشهر کرد، و به او اطلاع داد که مواضع انگلیس در این شهر باید مطلقاً دفاعی باشد.» نیکسن نیز پادگان انگلیسی ها در بوشهر را با قوای کمکی تقویت کرد: «به دلیل اینکه یک نیروی روس اخیراً در بندر انزلی در دریای خزر پیاده شده بود، فعالیت آلمان ها نیز عمدتاً از تهران به اصفهان و جنوب ایران انتقال یافت. گفته می شد که کنسول آلمان در اصفهان یک گروه دویست نفری مسلح تشکیل داده و واسموس نیز دارد جنوب ایران را بر ضد انگلیسی ها تحریک می کند، و در این راه برخی افسران سوئدی ژاندارمری ایران نیز تا حدودی به او کمک می کنند.»(1) جالب اینجاست که بریسل در 16 اگوست 1915 خبر از عزیمت قریب الوقوع شمار بیشتری از عوامل آلمان به ایران خبر می دهد: «از وقتی که این کشتی بخار وارد شده، شاهد فعالیت های بسیار بیشتری در شهر هستیم، و خبر رسیده که افسران نظامی آلمان خیلی زود عازم ایران خواهند شد.»(2)
انگلیسی ها خیلی زود بهانه ای برای اعزام یک نیروی مهاجم دیگر به جنوب ایران پیدا کردند. در روزهای 12 و 13 جولای 1915، تنگستانی های فارس به سربازان هندی «که برای حفاظت از اتباع انگلیسی در بوشهر اعزام شده بودند» حمله کردند. موبرلی می نویسد: «حملة آنها موفقیت آمیز نبود؛ ولی دولت ایران هیچ اقدامی برای اصلاح اوضاع نکرد، نه در اینجا و نه در هیچ جای دیگر کشور؛ و در اواخر جولای، دولت اعلیحضرت پادشاه که می دید توصیه ها و هشدارهایش به خرج دولت ایران نمی رود، تصمیم گرفت رأساً وارد عمل شود. دستور رسید که یک نیروی مختلط زمینی و دریایی، بندر و شهر بوشهر را تصرف کنند، و تا زمانی که به خواست های دولت انگلیس عمل نشده و
ص:238
اقدامات تنبیهی علیه دلوارها صورت نگیرد آنجا را در تصرف خود نگاه دارند. (مقرّ دلوارها در حدود بیست مایلی ساحل دریا از بوشهر بود و در روزهای دوازدهم و سیزدهم به انگلیسی ها حمله کرده بودند). نیروهایی از بصره به بوشهر اعزام شدند و نیروهای تازه نفسی که از هند آمده بودند جای آنها را در بصره گرفتند. موبرلی اوضاع بوشهر را در طول ماههای اگوست و سپتامبر 1915 به اجمال شرح داده است: «بعد از آنکه بوشهر و مراکز اداری اش در 8 اگوست به تصرف قوای انگلیس درآمد، یک نیروی مختلط زمینی و دریایی برای سرکوب دلوارها اعزام شد. برغم مقاومت شدید دلوارها، نیروها در 13 اگوست در ساحل پیاده شدند و اقدامات تنبیهی تا شبِ 15-16 اگوست ادامه یافت، تا جایی که دژ و روستای دلوار به تصرف قوای انگلیس درآمد و نابود شد. نیروها سپس به بوشهر بازگشتند. در این زمان، سرتیپ بروکینگ، فرماندة تیپ سی وسوم بین النهرین، از طرف ژنرال نیکسن مأموریت یافته بود که فرماندهی نیروهای بوشهر را بر عهده بگیرد. تا 9 دسامبر، حملات پراکنده ای از سوی طوایف ایرانی علیه قوای ژنرال بروکینگ در بوشهر صورت می گرفت، تا اینکه تهاجم یک نیروی ششصد نفره از آنها فرصتی را که ژنرال بروکینگ به دنبالش بود در اختیارش گذاشت. بروکینگ در آن روز با یک ضدحمله شکست سختی به مهاجمان وارد ساخت، و عجالتاً به فعالیت دشمن در نزدیکی بوشهر خاتمه داد. این عملیات در گرمای شدید انجام شد، و نتیجه اش برای انگلیسی ها یکصد و پنجاه کشته در جنگ و شمار زیاد دیگری از گرمای هوا بود. ...تأثیر این عملیات بر چاههای نفت فوراً نمودار شد؛ و ژنرال نیکسن در 16 سپتامبر گزارش داد که اوضاع بسیار بهبود یافته و چهار شیخ مهم باوی رسماً خود را تسلیم شیخ محمره کرده اند.»(1)
در 22 اگوست 1915، کالدول ترجمة مقاله ای را که در شمارة 19
ص:239
اگوست 1915 روزنامة رعد به چاپ رسیده بود، به ضمیمة گزارشش برای وزارت امور خارجه ارسال کرد: «در 11 اگوست، شیخ حسین خان و سربازانش به بانک انگلیس حمله کردند و نگهبانانش را کشتند. پس از این حادثه، یک ناو انگلیسی به مدت چهار ساعت دلبار (دژی نزدیک بوشهر) را به توپ بست و وقتی که دیگر عکس العملی مشاهده نشد، نیروها در ساحل پیاده شدند؛ مردان رئیس علی که در کمین بودند، ناگهان به نیروها حمله بردند و در حدود یکصد هندی را به هلاکت رساندند و آنها را مجبور به عقب نشینی کردند. انگلیسی ها هنوز بر پیاده کردن نیرو و ساخت استحکامات در آنجا اصرار دارند و چندین تاجر بانفوذ، و عده ای از شخصیت های دیگر را نیز دستگیر، و تبعید کرده اند، ولی چون خطوط تلگراف کار نمی کند، خبر دیگری نداریم.»(1) در ارتباط با درگیری 9 سپتامبر 1915 که موبرلی به آن اشاره کرده است، سایکس نیز می نویسد: «در سپتامبر، دوباره به بوشهر حمله شد، ولی انگلیسی ها یک خط دفاعی ترتیب داده بودند، و پس از نبرد سختی که بین طرفین درگرفت، با آتش توپخانه تلفات سنگینی به دشمن وارد کردند و آنها را به آن سوی مشیله راندند؛ در طرف ما نیز یک فرماندة انگلیسی و هندی در حملة دلیرانة سواره نظام کشته شدند.»(2)
انگلیسی ها بعد از اشغال بوشهر، کنسول عثمانی را از این شهر اخراج کردند. والتر هاینز پیج،(3) سفیر آمریکا در لندن، در گزارشی مورخ 22 نوامبر 1915 می نویسد: «عطف به دستورالعمل شمارة 1805 مورخ 23 اکتبر 1915، و پیوست آن که یک نسخه از یادداشت دولت عثمانی در اعتراض به اقدام ادعایی قوای انگلیس در پایین کشیدن پرچم عثمانی از کنسولگری این کشور در بندر بوشهر بود، احتراماً به پیوست نسخه ای از
یادداشتِ وزارت امور خارجه انگلیس که در آن دریافت یادداشت
ص:240
عثمانی، مذکور در بالا، تأیید شده است، ارسال می گردد.» در پاسخ مورخ 19 نوامبر 1915 وزارت امور خارجه انگلیس آمده بود: «وزیر امور خارجة دولت اعلیحضرت پادشاه ضمن تقدیم احترامات به سفیر ایالات متحده، احتراماً دریافت یادداشتِ مورخ نهم ماه جاریِ آقای پیج را، مشتمل بر اعتراض دولت عثمانی به اقدام قوای بریتانیا، که اخیراً بوشهر را به تصرف خود درآورده اند، چنانکه ادعا می شود، پایین کشیدن پرچم عثمانی از کنسولگری این کشور در آنجا را تأیید می کند.»(1) سایکس می نویسد که یکی از دلایل اصلی اشغال بوشهر مواضع شدیداً ضد انگلیسیِ دولت ایران بود. او اضافه می کند که اشغال بوشهر «بهانة خیلی خوبی برای تبلیغات به دست آلمان ها داد، و آنها هم خیلی خوب از آن استفاده کردند.»(2)
تقریباً بلافاصله بعد از اشغال بوشهر و جنگ در دلوار، نایب کنسول انگلیس در شیراز ترور و به جان کنسول انگلیس در اصفهان سوء قصد شد. کالدول در گزارشی به تاریخ 13 سپتامبر 1915 خبر می دهد: «اخیراً، در شیراز، آقای غلامعلی خان نواب، نایب کنسول انگلیس، به ضرب گلوله از پای درآمد و در اصفهان نیز کنسول انگلیس در یک سوء قصد مجروح شد.»(3) کالدول در 24 نوامبر 1915، بلافاصله بعد از نبرد تیسفون و شکست قوای انگلیس که قصد تصرف بغداد را داشتند، تلگراف زد: «کنسول و اتباع انگلیس در شیراز دستگیر شدند.»(4) دستگیرشدگان تحت الحفظ به قلعه ای در ساحل خلیج فارس انتقال داده شدند، و به مدت هفت ماه آنها را در آنجا نگاه داشتند، تا اینکه بالاخره با اسرای
[آلمانی] مبادله شدند.(5)
ص:241
انگلیسی ها و روس ها نه فقط از شیراز رانده شدند، بلکه در پاییز 1915 از بخش عمده ای از مناطق مرکزی و جنوبی ایران، از جمله کرمان، اصفهان، همدان و کرمانشاه نیز به عقب رانده شدند. در نوامبر 1915، انگلیسی ها وزیرمختار آمریکا در تهران، جان ال. کالدول، را متهم ساختند که با حفاظت از منافع آلمان، اتریش و عثمانی در ایران به دنبال پیشروی ارتش روس به سوی تهران، از آلمان ها طرفداری می کند. انگلیسی ها به واشنگتن اعتراض کردند و کالدول از طرف وزارت امور خارجه آمریکا توبیخ شد. کالدول ضمن ردّ طرفداری از آلمان، پاسخ داد: «وزارت امور خارجه بدون شک اذعان خواهد داشت که یک وزیرمختار گاه با چه وضعیت حساسی در کشوری مانند ایران مواجه می شود. ایران علناً اعلام بی طرفی کرده است، ولی احساسات و تعصبات شدیداً ضد انگلیسی و ضد روسی دارد. این در حالی است که انگلیسی ها و روس ها همه چیز، از بانک ها گرفته تا خطوط تلگراف و سایر خدمات، را در کل ایران در کنترل خود دارند، و بی نهایت مراقب منافع شان هستند، در حالی که ایرانی ها همیشه با این کابوس زندگی می کنند که مبادا مملکت شان به کام این دو
قدرت بیفتد یا به دست آنها تقسیم شود. شاید هم ترس و واهمة آنها بی اساس باشد.»(1)
در یک مورد جالب، آلمان ها یک بلژیکی را در غرب ایران دستگیر کردند و به بغداد فرستادند. بریسل در گزارش 29 دسامبر 1915 خود خبر می دهد: «احتراماً به عرض می رساند که روز جمعه، 24 دسامبر 1915، دکتر واسل، وزیرمختار جدید آلمان در ایران، به این کنسولگری آمد. او برای مدتی زیر دست عالی جناب فُن در گولتس پاشا در اینجا کار می کرد و آمده بود که خداحافظی کند. دکتر واسل پیش از عزیمتش
گفت که یک تبعه بلژیک، که ظاهراً برای خطوط تلگراف ایران کار می کرد، ولی نامش را ذکر نکرد، در کرمانشاه دستگیر و به بغداد فرستاده
ص:242
شده است. اتهامش این است که با روس ها که بنا به گزارش ها هم اینک در ایران مشغول عملیات نظامی هستند تماس داشته است. به نظر می رسد که آلمان ها او را دستگیر کرده باشند، زیرا دکتر واسل گفت که عالیجناب فُن در گولتس پاشا با درخواست مقامات عثمانی در بغداد برای تحویل این مرد به آنها موافقت نخواهد کرد. دکتر واسل همچنین گفت که این تبعه بلژیکی را به قسطنطنیه[استانبول] می فرستند و ظاهراً قصد دارند او را با اتباع آلمانی مبادله کنند، که به گفته او احتمالاً خانم لیتن، همسر کنسول سابق آلمان در تبریز خواهد بود. ...با وجود این، نمی شود فهمید که بر چه اساسی یک افسر آلمانی می تواند یک تبعه بلژیک را در ایران دستگیر کند، مگر اینکه فرض بگیریم آلمانی ها در خاک ایران نوعی صلاحیت قضایی برای این کار پیدا کرده باشند. تا آنجا که خبر دارم، آلمان هنوز علناً داشتن چنین صلاحیتی را اعلام نکرده است، و ترکیه و ایران هم رسماً در جنگ نیستند، بنابراین نمی شد این تبعه بلژیکی را فقط به خاطر تماس با کسانی در یک سوی دیگر ایران دستگیر کرد. البته حقایق فوق چندان اهمیتی ندارد، زیرا اصل ماجرا این است که اوضاع ایران در حال حاضر بسیار بلاتکلیف و آشفته است، و انسان کم و بیش به این نتیجه می رسد که حداقل در بخش هایی از ایران، در حال حاضر، هر کسی که زور بیشتری دارد، حکومت می کند.»(1)
پس از کرمانشاه، همدان، و اصفهان حالا نوبت آن بود که انگلیسی ها و روس ها از یزد و کرمان هم خارج شوند. در اواخر تابستان 1915، مأموران آلمانی به فرماندهی تسوکمایر و زایلر از اصفهان روانة یزد، کرمان، شیراز،
نیریز، بم و سایر شهرهای جنوب ایران شدند. آلمانی ها در طول مسیر ایرانی های زیادی را استخدام کرده و سازماندهی کرده بودند. آنها علاوه بر
ص:243
گرفتن شعبه های بانک شاهنشاهی ایران (که به انگلیس تعلق داشت) در کرمانشاه، همدان، اصفهان، و سلطان آباد، و مصادرة وجوه آنها، حالا شعبه های این بانک در یزد، شیراز، و کرمان را نیز تصاحب کرده بودند. وجوهی که از این طریق به دست آلمان ها افتاد صرف سازماندهی شبه نظامیان می شد. آلمان ها و متحدان ایرانی شان در کرمان دست به نمایش قدرت زدند: «کمیتة حزب دموکرات در کرمان با حمایت آلمانی ها خواستار اخراج روس ها و انگلیسی ها از شهر شد. تنش های سیاسی اتباع روس و انگلیس را مجبور ساخت که از شهر خارج و عازم بندرعباس شوند.»(1) سایکس نیز از خروج اجباری انگلیسی ها و روس ها از یزد و کرمان و مصادرة وجوه بانک انگلیسی خبر می دهد.
اوضاع کرمان بخصوص بسیار وخیم بود. سایکس می نویسد که یک حزب بزرگ ضدانگلیسی در کرمان فعالیت داشت، و وقتی دکتر تسوکمایرِ آلمانی، که استاد تاریخ طبیعی بود، به همراه مجاهدان ایرانی وارد شهر شد، جمعیت شهر جسارت بیشتری یافت. نزدیک به 30 آلمانی و اتریشی و هفتاد ایرانی مسلح تسوکمایر را همراهی می کردند. با رسیدنِ تازه واردان، یگان ژاندارمری محل نیز به جناح ضدانگلیسی پیوست. سایکس دربارة ژاندارمری کرمان می نویسد: «مثل اتفاقی که در شیراز افتاده بود، ژاندارمری، تحت نفوذ افسران سوئدی اش، به یک نیروی آلمانی تمام عیار مبدل شد.»(2) به دنبال ترور پسرعموی طرفدار انگلیسِ آقا خان و «استقرار حکومت وحشت،» دیگر موقع آن بود که انگلیسی ها و روس ها از کرمان بروند. رویدادی که نهایتاً باعث خروج انگلیسی ها و روس ها شد، احضار یگان ژاندارمری به شیراز به دستور
دولت ایران بود. با انتشار این دستور تظاهرات عظیمی در کرمان به راه افتاد که «چیزی از یک انقلاب کم نداشت.» کمیته ای که این حرکت
ص:244
اعتراضی را سازماندهی کرده بود، خواستار ابقای ژاندارم ها، اخراج اتباع روس و انگلیس، و تحویل بانک انگلیس و تلگراف خانه به آنها بود. از آنجایی که والی ایرانی شهر «مایل نبود برای کمک حتی انگشتی هم بجنباند، انگلیسی ها و روس ها برای حفظ جانشان از کرمان خارج و عازم بندرعباس شدند.»(1)
در پاییز 1915، ژاندارمری ایران و والی شهر، به کمک شهروندان، اتباع انگلیس را در شیراز دستگیر کردند. در 24 نوامبر 1915، کالدول خبر داد: «کنسول و اتباع انگلیس در شیراز دستگیر شدند.»(2) کنسول سابق آلمان در بوشهر، یا همان واسموس افسانه ای، طبق گفتة سایکس، «مرغ توفانِ فارس» بود. در مارس 1915، واسموس وارد شیراز شد، که می گفتند والی آن، مخبر السلطنه، شدیداً طرفدار آلمان (ضد انگلیسی) است؛ همچنین گفته می شد که افسران سوئدی و ایرانیِ ژاندارمری فارس هم از آلمان ها طرفداری می کنند. دولت به تحریک انگلیسی ها مخبرالسلطنه را از شیراز فراخواند، و قوام الملک را به کفالت والی گری این شهر منصوب کرد. در پاییز 1915، کنسول آلمان، ووسترو، با کمک افسران سوئدی و ایرانی ژاندارمری، و با استفاده از «ساده لوحی شیرازی ها» دست به تحریکات گسترده ای بر ضد انگلیسی ها زدند که قوام الملک هم در برابر آن کاری از دستش ساخته نبود. اگرچه قوام کفیل ایالت، شهردار شیراز، و همچنین رئیس طوایف خمسه بود، باز هم نمی توانست حریف ژاندارم هایی شود که به تفنگ های اشنایدر مسلح بودند. در ماه اکتبر
1915، نایب کنسول افتخاری انگلیس، نواب غلامعلی آقاخان، «در روز روشن» ترور شد. در ماه نوامبر 1915، ژاندارم های ایرانی و «کمیته ملّی
ص:245
حراست از استقلال ایران» کنسولگری انگلیس را محاصره کرده و خواهان تسلیم کنسول و اتباع انگلیس شدند. کنسول و اتباع انگلیس را به قلعه ای در ساحل خلیج فارس بردند و هفت ماه در آنجا نگاه داشتند تا نهایتاً در تبادل اُسرا آزاد شدند.(1) میروشنیکف روایت سایکس را تأیید و اضافه می کند «کمیتة ملّی استقلال ایران» را حزب دموکرات شیراز برپا کرده بود.(2) ژاندارم ها بعد از اخراج اتباع انگلیس از شیراز، به سراغ آلت دست اصلی آنها، یعنی قوام الملک، رفتند. قوام که توان مقابله با ژاندارم ها را نداشت و مهمات کم آورده بود، به لنگه گریخت، و تحت حمایت سِر پرسی کاکس، کنسول انگلیس در بوشهر، قرار گرفت. سایکس نتیجه می گیرد: «بدین ترتیب، سال [1915] در فارس برای انگلیسی ها با فلاکت و تیرگی خاتمه یافت.»(3) او اضافه می کند: «در اواخر سال 1915، آلمان ها در جنوب ایران، به غیر از بنادر، دست بالا را داشتند.» با وجود این، سایکس فاش می کند که فقط 300 آلمانی و اتریشی، و 50 تُرک و «اغتشاش گر هندی» در جنوب ایران بودند. نزدیک به هزار داوطلب ایرانی به ژاندارم ها کمک می کردند. بالعکس، اوضاع در شمال ایران، به دنبال عملیات نظامی روس و «برخی درگیری های شدید» رضایت بخش بود، و «جدّی ترین بحران با موفقیت کامل کنترل شده بود.»(4) سایکس در ارزیابی خود از وضعیت نظامی یک نکته بسیار اساسی را ناگفته می گذارد: اینکه هیچ خطر جدی مواضع انگلیسی ها در مناطق نفت خیر جنوب غرب ایران را که در اشغال قوای انگلیس بود تهدید نمی کرد.
چنانکه در فصل 4 توضیح دادیم، از مه 1915 تا مارس 1916، روسیه
ص:246
نیمة شمالی ایران را که سهم تعیین شده اش در قرارداد محرمانة 1915 بین انگلیس و روس بود، به اشغال خود درآورد. در بالا شرح دادیم که انگلیسی ها هم از آوریل 1915 شروع به تصرف بخشی از ایران کردند که در همان قرارداد برایشان مشخص شده بود. این روند ادامه یافت تا اینکه در مارس 1916، انگلیسی ها برغم موانعی که در عراق با آن مواجه بودند، سرتیپ سِر پرسی سایکس را به جنوب ایران اعزام کردند. مأموریت سایکس «اعادة نظم و قانون در جنوب ایران» و «ایجاد یک نیروی ایرانی برای جایگزین شدن بجای ژاندارمری بود، که افسران سوئدی اش تا آن زمان عملاً به آلمان ها ملحق شده و یا به دلیل پرداخت نشدن حقوق شان دست از کار کشیده بودند؛ و روس ها نیز قرار بود نیروی مشابهی در شمال ایران تشکیل بدهند.»(1) این «نیروی ایرانی» همان تفنگداران جنوب ایران بودند که خیلی زود با پیاده نظام و توپخانة هندی تقویت شدند. موبرلی می نویسد: «قوای روس در شمال ایران اوضاع را بهبود بخشیده بودند؛ و امید می رفت که مأموریت سِر پرسی سایکس نیز به بهبود اوضاع جنوب و مناطق مرکزی ایران کمک کند. قرار بود یک سیاست فعّال تحت نظر او در آنجا دنبال شود. همچنین ترتیبی اتخاذ شده بود که یک نیروی کوچک هندی متشکل از یگان توپخانه و پیاده نظام قوای او را تقویت کنند، و این در حالی بود که دولت هند مسئولیت عملیات در شرق ایران را بر عهده داشت.»(2)
با وجود این، حتی پیش از ورود سایکس به جنوب ایران نیز آلمان ها دریافته بودند که دیگر امیدی به ادامه کار نیست. در 21 مارس 1916، بریسل با ارسال تلگرامی خبر از قطع تلاش آلمانی ها در ایران داد: «ظاهراً
[فعالیت آنها] قطع شده است، و از سرگیری آن بعید به نظر می رسد.»(3) در بهار سال 1916، اوضاع در جنوب ایران به قدری امن بود که
ص:247
انگلیسی ها هیچ عجله ای برای آزادی کنسول و مقامات کنسولی شان که در نوامبر 1915 در شیراز دستگیر شده بودند، به خرج ندادند، «و مقرر شد که وظیفة آزادسازی اُسرا، که از قرار معلوم خطری آنها را تهدید نمی کرد، بر عهدة ژنرال سایکس گذاشته شود.»(1) از آوریل تا دسامبر 1916، تفنگداران جنوب ایران، با کمک پیاده نظام و توپخانة هندی ها، بخوبی از عهدة حفظ «نظم و قانون» برآمدند، و موبرلی می نویسد که «در دسامبر اوضاع جنوب ایران بسیار رضایت بخش بود.»(2)
با پیروزی روس ها بر نیروهای ژاندارمری در نزدیکی تهران در دسامبر 1915، که شرح آن در فصل 4 رفت، دولت ایران اسیر روس ها و انگلیسی ها شد.(3) کمی بعد از آن، دولتین روس و انگلیس با دولت فرمانفرما برای گسترش قوای قزاق در شمال و تشکیل یک «نیروی پلیس» جدید در جنوب ایران به «توافق» رسیدند. سایکس برخی جزییات این توافق را ذکر می کند و می افزاید که بعد از بحران پاییزِ 1915، «مسئله حفظ نظم و قانون به طور جدّی با دولت ایران در میان گذاشته شد، و در اوایل سال 1916، مقرر گردید که هیأتی با هدف تشکیل یک نیروی ایرانی به استعداد یازده هزار نفر برای جایگزینی ژاندارمری به جنوب ایران اعزام شود. در آن موقع، بیشترِ نیروهای ژاندارمری تحت نفوذ افسران سوئدی یا عملاً به دشمن پیوسته، و یا به دلیل پرداخت نشدن حقوق شان از یگان های خود جدا شده بودند. مأموریت این هیأت تشکیل نیرویی برای اعادة نظم و قانون برای دولت ایران و انگلیس بود. به همین ترتیب، قرار بود که بریگاد قزاق نیز در
شمال ایران چنین نیرویی تشکیل بدهد، و نیروهای جنوب و شمال در طول جنگ به ترتیب از سوی انگلستان و روسیه تجهیز و تأمین مالی بشوند. قرار شد که یک کمیسیون مشترک مالی نیز برای بررسی
ص:248
هزینه های این دو نیرو تشکیل شود، و به محض توافق بر سر هزینه های آن، انگلستان و روسیه پرداخت کمک ماهیانه ای برابر با 200 هزار تومان را به ایران تضمین کنند.»(1) «توافق» بر سر «کمیسیون مالی مشترک» که سایکس به آن اشاره می کند در واقع در جولای 1916 با کابینة سپهسالار صورت گرفت؛ بدین معنا که مسئلة تأمین مالی این «نیروهای پلیس» همان موقع در دستور کار قرار نگرفت. میروشنیکف محتوای توافق با فرمانفرما را تأیید می کند و می افزاید: «هر دو قدرت ذینفع شروع به اجرای قرارداد کردند. با وجود این، لازم نبود روسیه تلاش زیادی برای ارتقاء بریگاد قزاق تا سطح لشگر به خرج بدهد، زیرا از قبل نیروهای منظم کافی برای این کار در اختیار داشت. ولی از سوی دیگر، دولت انگلیس اقدامات عاجلی برای سازماندهی به نیروی «تفنگداران جنوب ایران» صورت داد.»(2)
کابینة فرمانفرما در سوم مارس 1916، وقتی روس ها کرمانشاه را تصرف کردند، استعفا داد. در 13 مارس 1916، کالدول از انتصاب سپهسالار (محمدولی خان تنکابنی، که لقب قبلی اش سپهدار اعظم بود) به مقام ریاستِ کابینه خبر داد و نام اعضای کابینه را برای وزارت امور خارجه آمریکا فرستاد.(3) کالدول در گزارش بعدی خود دربارة کابینه
جدید می نویسد: «کابینة جدید، به ریاست سپهسالار اعظم، برای آنهایی که مایلند یک کابینة طرفدار روسیه بر سر کار باشد حتی از کابینة قبلی به
ص:249
ریاست فرمانفرما نیز رضایت بخش تر است.»(1) این کابینه نیز با گسترش نیروهای قزاق و تشکیل نیروی پلیس جنوب توسط انگلیس «موافقت» کرده بود.(2) کَفری گزارش می دهد که سپهسالار قبل از استعفای اجباری اش در 14 اگوست 1916، «قراردادی» با روس ها و انگلیسی ها امضاء کرد: «قراردادی آزمایشی که از سوی رییس الوزرا، سپهسالار، و برغم مخالفت اعضای کابینه به امضاء رسید.» او سپس مفاد قرارداد را توضیح می دهد: «وضع مالیه های ایران بسیار بد بود، و دولت ایران مشتاق دریافت کمک از خارج. طبق این قرارداد، دولتین روسیه و انگلستان مبلغ 200 هزار تومان (که حالا برابر است با 250 هزار دلار) به دولت ایران می پرداختند، و در عوض دولت ایران نیز موافقت می کرد که دولتین روسیه و انگلستان مسئولیت اعاده و حفظ نظم را در حوزه های متبوع خود بر عهده بگیرند. چنانکه در گزارش شمارة 191 (25/891.20) مورخ 24 جولای 1916 خود خبر دادم، مقامات روس پیشنهاد کردند که یک نیروی قزاق ایرانی به استعداد 11 هزار نفر، به عنوان یک سازمان نظامی در شمال ایران تشکیل بدهند؛ این در حالی است که، طبق گزارش های شماره 187 (878/891.00) مورخ 17 جولای 1916، و شمارة 195 مورخ 3 اگوست 1916، افسران انگلیسی در جنوب ایران مشغول ایجاد یک ژاندارمری جدید هستند.» کَفری اشاره می کند که «اکثر قریب به اتفاق ایرانی ها با هرگونه قرارداد رسمی با دولتین انگلستان و روسیه که نوعی اختیار تام در کشورشان به آنها بدهد مخالفند.»(3)
میروشنیکف دربارة «موافقت» و «قرارداد» دولت ایران برای تشکیل نیروی تفنگداران جنوب ایران می نویسد: «در سال 1916، هیچکس در
انگلستان نگران قانونی بودن اعزام سایکس و نیروهای اشغالگر به جنوب ایران نبود، زیرا این منطقه مطابق قرارداد 1907 انگلستان و روسیه و بعد
ص:250
از آن قرارداد محرمانة 1915 آن دو دولت، کاملاً در اختیار انگلیسی ها قرار گرفته بود. و اما قرارداد تشکیل نیروی تفنگداران جنوب ایران هم توسط همین دو قدرت که در غارت ایران با یکدیگر شریک بودند- یعنی انگلیس و روسیه تزاری- بر دولت ایران تحمیل شده بود.»(1) طبیعی بود که کابینه های فرمانفرما و سپهسالار چارة دیگری بجز موافقت با خواست های دو قدرت پیروزِ انگلستان و روسیه نداشتند. علاوه بر این، آنچه به «قرارداد» 1916 معروف شده است، در واقع شامل دو قرارداد می شد. یکی با فرمانفرما بر سر تشکیل «نیروهای پلیس»، و دیگری با سپهسالار بر سر تأمین مالی این نیروها. سپهسالار و دولت ایران متعاقباً ابراز داشتند که برداشت آنها این بوده است که «قرارداد» ادعایی در واقع فقط حکم مجموعه ای از «پیشنهادهایی» را داشته که از طرف روس و انگلیس مطرح شده است. جالب اینجاست که انگلیسی ها و روس ها حتی یک نسخه از این «قرارداد» را هم در اختیار دولت ایران نگذاشته بودند. کَفری دلیل آن را توضیح می دهد: «سفارتخانه های روسیه و انگلستان در اینجا تمایلی به علنی ساختن قراردادهایشان و یا دادن نسخه ای از آن به دیگران ندارند. به همین دلیل بود که عینِ قرارداد را برای وزارت امور خارجه مخابره نکرده ام.»(2)
ژنرال سِر پرسی سایکس، که قبلاً کنسول انگلستان در کرمان و مشهد بود، به فرماندهی یک «نیروی اعزامی انگلیسی» به جنوب ایران منصوب شد. مأموریت او تشکیل یک نیروی پلیس بود که بعدها نیروی
تفنگداران جنوب ایران نام گرفت. او به همراه شمار کمی از نیروهای انگلیسی در ماه مارس 1916 در بندرعباس پیاده شد. نامنویسی برای
ص:251
استخدام تفنگداران بلافاصله شروع شد و 53 نفر ثبت نام کردند؛ ولی فردای همان روز آمدند و می خواستند پیش پرداخت شان را پس بدهند و بروند، و می گفتند که نمی خواهند با آلمان ها بجنگند.(1) ولی انگلیسی ها آنها را متقاعد ساختند که بمانند، و اردویی در نای بند، در سه مایلی شرق بندرعباس برپا و پرچم ایران را بر فراز آن به اهتزاز درآوردند. میروشنیکف می نویسد که سایکس به همراه 26 افسر انگلیسی و هندی، 25 نیروی سوار، و مقادیر زیادی سلاح و مهمات وارد بندرعباس شد.(2) اگرچه انگلیسی ها یک افسر آمریکایی به نام کلنل جِی. ان. مریل، را که سابقاً در ژاندارمری ایران انجام وظیفه می کرد، به خدمت گرفته بودند، ولی هیچ اطلاعی دربارة این نیرو به سفارت آمریکا داده نشده بود.(3)
میروشنیکف تأکید فراوانی بر این نکته دارد که به هنگام ورود سایکس به بندرعباس در بهار سال 1916، عملاً هیچ تهدیدی از سوی آلمان و ترکیه وجود نداشت. استدلال او قانع کننده است: «چنین خطری واقعاً در اواخر سال 1915 وجود داشت، ولی در ماه مارس 1916، زمانی که نیروی اعزامی سایکس در بندرعباس پیاده شد، فعالیت عوامل آلمان در استان های جنوبی ایران فروکش کرده و دیگر «خطر جدّی» به حساب نمی آمد.» البته این به خاطر حضور قوای انگلیسی و هندی در «جبهه» کارون، بوشهر یا بندرعباس نبود، بلکه باید عملیات موفقیت آمیز قوای انگلستان در بین النهرین، و ارتش روسیه در جبهه قفقاز و همچنین شکست عوامل آلمان و یگان های مزدور در شمال غرب و مرکز ایران به دست سپاهیان روس را دلیل این امر دانست. در بهار 1916، عوامل آلمان و اتریش که در سطح ایران پراکنده بودند، و بخشی از نیروی های اعزامی
نیدرمایر را تشکیل می دادند، احساس می کردند که به دام افتاده اند و تنها
ص:252
فکر و ذکرشان این بود که چگونه از این دام خلاص شوند.»(1) ساوثرد نیز اشاره می کند که در 1916، تهدید آلمان و ترکیه دیگر از بین رفته بود.(2) حتی پیش از تشکیل نیروی تفنگداران جنوب، عشایر ایرانی از عوامل آلمان قطع امید کرده و یگان های ایران بسیاری از آنها را اسیر کرده و تحویل انگلیسی ها داده بودند.(3) با شروع انقلاب روسیه، آلمان فرصت بسیار کوتاهی پیدا کرد. ساوثرد توضیح می دهد: «با پیروزی انقلاب روسیه در سال 1917، آلمان ها یک بار دیگر فرصت یافتند تا در ایران نفوذ کنند، ولی به دلیل سازماندهی عالی کنسولی و سیاسی انگلستان در تهران و جنوب ایران، عوامل آلمان دوباره شکست خوردند، و از آنجایی که انگلستان به تدریج کنترل شمال ایران را نیز از چنگ روسیه بیرون آورده و همچنان کنترل سیاسی درازمدت خود بر جنوب ایران را حفظ کرده است، اکثر عوامل آلمان یا از کشور رانده و یا با مرگ مواجه شده اند؛ برخی از آنها هم دستگیر شده اند و گمان می رود که فقط یک نفر، به نام واسموس، هنوز در ایران باشد و تلاش می کند که عشایر جنوب شرق ایران را بر ضد انگلیسی ها بشوراند.»(4) تلاش تُرک ها برای گسترش نفوذ و اتحاد واقعی بین ایران و عثمانی نیز بسیار بعید به نظر می رسید.(5) میروشنیکف همچنین اشاره می کند که خودِ سایکس نیز به اصطلاح تهدید آلمان و ترکیه را چندان جدّی نمی گرفت: «در ارتباط با عملیات نیروهای سایکس باید گفت که او هیچ عجله ای برای شروع عملیات بر ضد عوامل آلمان و عثمانی نداشت. سایکس که در مارس 1916 در بندرعباس پیاده شده بود، تنها در نوامبر بود که راهپیمایی
طولانی اش را در استان های جنوبی ایران به پایان رساند، که بیشتر برای
ص:253
نمایش قدرت نظامی انگلیس در حوزة نفوذش بود، و طبیعتاً در طول مسیر حتی با یک سرباز آلمانی هم مواجه نشد. بنابراین، اعزام سایکس به ایران ربط چندانی به «خطر آلمان ها» نداشت، و هدف از آن چنانکه خودش می گوید تشکیل نیرویی «برای اعادة نظم و قانون برای دولت ایران و انگلیس بود.»(1)
بر اساس منابع روسی، اشغال شرق ایران به دست قوای انگلیس و روس که در تابستان 1915 شروع شد به پیشنهاد انگلیسی ها صورت گرفته بود که نگران نفوذ آلمان در افغانستان و هند بودند. اصطلاح «کمربند شرق ایران» حُسن تعبیری بود برای اشغال این منطقه به دست قوای روس و انگلیس. طبق قراردادی که بین این دو قدرت بسته شده بود، روس ها در ناحیة شمالِ بیرجند «گشت زنی» می کردند، و انگلیسی ها از ناحیة جنوب آن «حراست». میروشنیکف می نویسد: «انگلیس همچنین یک گردان پیاده و یک هنگ سوار هندی را نیز برای انجام وظیفه به شرق ایران فرستاد.»(2) سایکس نیز خطر نفوذ آلمانی ها در افغانستان و بلوچستان را دلیل اصلی اشغال شرق ایران به دست قوای انگلستان و روسیه ذکر می کند. شرح سایکس از این رویداد جالب است، زیرا نحوة تشکیل یک نیروی محلی نیز در آن توصیف شده است. شمار زیادی از هزاره ها در خراسان زندگی می کردند که اکثرشان در ارتش هند انجام وظیفه کرده بودند، و حالا انگلیسی ها آنها را به خدمت گرفتند. در سیستان نیز اکثر سربازان را از طوایف بلوچ نام نویسی کردند. پایگاه اصلی انگلیسی ها در کاچا، در مرز ایران و هند، قرار داشت ولی پاسگاههای متعدد دیگری نیز در سیستان و
خراسان برپا شد. سایکس می نویسد که تأمین آذوقة این پاسگاهها مشکل
ص:254
بسیار بزرگی بود، ولی نهایتاً این مشکل هم حل شد، و کل مرز، به طول تقریباً 400 مایل، تحت نظارت گشتی ها درآمد.(1)
موبرلی نیز به ایجاد «کمربند شرق ایران» به دست روس ها و انگلیسی ها اشاره کرده است. در تابستان 1915، «گروهی از آلمانی ها - به همراه مجاهدان مسلح ایرانی، و شماری از اُسرای اتریشی جنگ که از آن سوی دریای خزر گریخته و به ایران آمده بودند- از طریق مشهد، بیرجند و کرمان به سوی افغانستان حرکت می کردند. به منظور جلوگیری از ورود آنها به افغانستان، روس ها نیروهای قزاق را به مشهد انتقال داده و مقامات هند نیز قوای خود را در رُباط در مرز بلوچستان مستقر ساختند، و بدین ترتیب آنچه بعدها «کمربند شرق ایران» نام گرفت شروع شد.»(2) در اگوست 1915، انگلیسی ها نیروهای بیشتری به این منطقه فرستادند: «دولت هند دو گردان سوار و سیصد نیروی پیاده با شش آتشبار توپخانه به نصرت آباد در سیستان فرستاد تا مانع از استفادة گروههای تُرک و آلمانی از این مسیر برای ورود به افغانستان و بلوچستان شوند.»(3) ولی این نیرو کافی نبود: «برخی اقدامات احتیاطی از سوی انگلستان در سواحل خلیج فارس، و مرزهای بلوچستان و سیستان، و از سوی روسیه در شمال ایران و خراسان صورت گرفته بود، ولی معلوم شد که کافی نیست. ...مقامات نظامی در هند... توصیه کردند که خط آهن کویته به نوشکی به سوی مرز ایران تا دالبندین کشیده شود. ...با وجود این، مسئله فوق به دولت اعلیحضرت پادشاه ارجاع شد، و آنها در 22 اگوست تصمیم به احداث آن گرفتند.»(4)
در اوایل سال 1916، سرتیپ آر.ای. دایر(5) به فرماندهی قوای
ص:255
انگلستان در شرق ایران منصوب شد. سایکس مدعی است که حملات قوای انگلستان به طوایف محل در منطقة سرحد در بلوچستان ایران، و به ویژه دَمانی ها و اسماعیل زایی ها، در پاسخ به حملات متعدد این طوایف به قوای انگلستان صورت می گرفت. در اواخر آوریل 1916، پادگان های انگلستان در کوت العماره به دست تُرک ها افتاد. همین باعث شد که تنگستانی ها که در بوشهر «مأمور انگلیس» و دو برادرش، و همچنین دو سپاهی هندی را کشته بودند، دل و جرئت بیشتری پیدا کنند. دو افسر انگلیسی دیگر نیز در همین اثنا در مکران به هلاکت رسیدند.(1) انگلیسی ها در پاسخ، به طوایف جنوب شرق ایران حمله کردند، و در منطقة مجاور با خلیج عمان و مرز ایران و بلوچستان دست به چندین عملیات نظامی زدند: «در اینجا، ژنرال دایر دست به عملیاتی تنبیهی بر ضد سرحدی هایی زد که به خطوط ارتباطی که شرق ایران را به پایگاه ارتش در کویته متصل می ساخت حمله کرده بودند. در ماه مه 1916، این عملیات، که دایر آنها را مفصلاً در «مهاجمان سرحدی» شرح داده است، با تصرف روستای خاش، مرکز طایفه سرحدی، پایان یافت.» علاوه بر این، فاش شد که انگلیسی ها احشام روستاییان را نیز مصادره کرده و بدین ترتیب آنها را از وسیله معاش روزانه شان محروم کرده اند. سایکس می نویسد که دایر به این طوایف حمله کرد، آنها را شکست داد و خاش، «مرکز» سرحدی ها را به تصرف خود درآورد. ولی، چنانکه سایکس می نویسد، طوایف از «قراردادهایی که بسته بودند تخلف کردند» و دایر بار دیگر به آنها حمله کرد، «هزاران رأس از احشام آنها را گرفت و تلفات سنگینی به آنها وارد ساخت؛ نتیجه اینکه این طوایف راهزن بالاخره تسلیم شدند و به خدمت نیروهای نظامی درآمدند.» در تابستان
1916، «کمربند» شرق گسترش یافته و گردان سواره نظام هندی مستقر در بیرجند و گردان سواره نظام مستقر در دهنه باغی را نیز در بر می گرفت،
ص:256
که 1200 سرباز مستقر در سیستان نیز آن را تکمیل می کردند.(1) عملیات بعدی: «در تابستان 1916، نیروهای هندی تحت فرماندهی سرگرد کیز در بندر گواتر در بلوچستان ایران پیاده شدند.»(2)
میروشنیکف عملیات های نظامی دیگری را که در همین زمان بر ضد عشایر جنوب شرق ایران انجام می شد، توصیف کرده است: «در همین زمان، قوای انگلیس مشغول عملیات های نظامی دیگری با تقریباً همان اهداف تنبیهی در استان های شرقی ایران، یعنی سیستان و بلوچستان بود. شرح مفصل این عملیات ها در کتاب ژنرال دایر، فرمانده سابق قوای انگلیس در سیستان (نیروی سیستان) آمده است.» ژنرال مونرو از ارتش هند برخی عملیات های کمربند شرق ایران و نیروی سیستان را توصیف کرده است: «در جولای [1916] مواضع خصمانة دمانی ها به طوری بود که اقدامات تنبیهی را ضروری می ساخت. ...عملیاتی که از 12 تا 19 جولای در حوالی گُشت انجام شد، به گرفتن بخش عمده ای از اغنام و مواشی یارمحمد زایی ها، وارد آمدن تلفات سنگین و جدایی دو طایفة دَمانی [یارمحمدزایی و جمشیدزایی] منجر شد.» در این گزارش آمده است که عملیات های نظامی ژنرال دایر علاوه بر وارد کردن تلفات سنگین به اغنام و مواشی، «شیوخ دَمانی را وادار ساخت تا با پرداخت غرامت موافقت کنند و قول بدهند که از هرگونه اقدام خصمانه علیه انگلیسی ها در آینده خودداری کنند.» کمربند شرق ایران کار را از همانجایی شروع کرد که نیروی سیستان از آن دست برداشته بود: «یگان های انگلیسی و هندی که بخشی از کمربند شرق ایران به حساب می آمدند سه بار با «دشمن» درگیر شدند: در آوریل 1916 در نزدیکی
لیرادیک، در سپتامبر همان سال در نزدیکی کلماس و در مارس 1917 در منطقة شوراب. در هر سه مورد، اگر اشتباه نکنم، دشمن، آلمانی ها نبودند
ص:257
بلکه قاچاقچیان محلی بودند که از خلیج فارس به افغانستان سلاح قاچاق می کردند.»(1) در عملیات بعدی: «در بهار 1917، یک نیروی اعزامی دیگر منطقة چهاه بهار در ساحل خلیج عمان را به تصرف خود درآورد. سایکس می نویسد که یگان تحت امر کیز با مقاومت مسلحانه روبرو نشد و توانست با تمام رؤسای طوایف آن ایالت دورافتاده ارتباط برقرار کند.»(2) سایکس نتایج این عملیات ها را «رضایت بخش» توصیف می کند.(3)
موبرلی می نویسد که تا سال 1917 کنترل شرق و جنوب شرق ایران کامل نشده بود: «بهبود وضعیت در جنوب ایران در ژوئن [1917]، به دلیل موفقیت سایکس. ...و فعالیت هایمان در طول کمربند شرقِ ایران نگرانی هند دربارة اوضاع در افغانستان را کاهش داده بود.»(4) انگلیسی ها برای تقویت کنترل خود بر این منطقه احداث خط آهنی را شروع کرده بودند که جنوب شرقی ایران را به هند متصل می ساخت. در اوایل سال 1918، پروژه این خط آهن تکمیل شد.(5) به دنبال انقلاب روسیه و خروج آنها از شرق ایران، انگلیسی ها نیز نیروهای خود را بسیار افزایش دادند و مواضعی را که قبلاً در تصرف روس ها بود اشغال کردند. مشهد در تاریخ 11 مارس 1918 اشغال شد، و مناطق تحت اشغال انگلیسی ها تا مرز روسیه پیش رفت.(6) انگلیسی ها از شمال خراسان در حکم پایگاهی برای مداخلات نظامی خود در ماوراء خزر و جنوب روسیه استفاده می کردند.
کمی پس از پیاده شدن سایکس در بندرعباس در مارس 1916، شیراز بار
ص:258
دیگر به دست قوام الملک افتاد. قبلاً گفته بودیم که انگلیسی ها و آلت دست شان، قوام الملک، در پاییز 1915 از شیراز اخراج شده بودند، و کنسول انگلیس هم دستگیر شده بود. قوام هم به دیدن سِر پرسی کاکس در بوشهر رفته و از او کمک خواسته بود. کاکس توپ و تفنگ، و چندین توپچی هندی در اختیارش گذاشت. قوام که قدرت زیادی یافته بود قصد شیراز کرد و عشایر محلی را که از هیبت توپ هایش شدیداً به هراس افتاده بودند، مطیع خود ساخت. علاوه بر این، نیروهای قوام با یک یگان ژاندارمری در لار درگیر شد، آنها را تار و مار کرد و به سوی شیراز که حالا جاده اش باز شده بود، به راه افتاد؛ ولی در میانة راه، در حادثه ای که حین شکار پیش آمد کشته شد و پسر بیست و هشت ساله اش را جانشین او کردند. او توانست وارد شیراز شود و «عامل اصلی شورش ها را تنبیه کند.»(1) با امن شدن شیراز، سایکس می توانست به کرمان برود. او چند سالی را در مقام کنسول انگلیس در کرمان گذرانده بود، و قصد داشت نیروهای ضدانگلیسی را که کنترل شهر را به دست گرفته بودند، از آنجا بیرون براند.(2) سایکس به هند پیشنهاد کرده بود که چنانچه نیروی کافی در اختیار داشته باشد، می تواند به سوی کرمان پیشروی کند، عناصر ضدانگلیسی را از آن براند، و کار تشکیل نیروی تفنگداران جنوب ایران را آغاز نماید. پیشنهاد او را پذیرفتند و متعاقباً یک نیروی تقویتی در اواخر آوریل 1916 در بندرعباس پیاده شد.(3)
سایکس مدعی است که «بی طرفی خیراندیشانه» دولت فرمانفرما و جانشین اش، سپهسالار، به پیشرفت مسایل در کرمان کمک زیادی کرد. با وجود این، شکست ژاندارم ها در لار، و تصرف شیراز به دست نیروهای
قوام موضع نیروهای ملی گرا در کرمان را، که از ژاندارم ها و دموکرات های ایرانی تشکیل می شد، بسیار تضعیف کرده بود. آنها در
ص:259
پاسخ سعی کردند سردار نصرت، نوة وکیل الملک، و آلت دست اصلی انگلیسی ها در کرمان را ترور کنند، ولی موفق نشدند و همین تنش ها را به اوج رساند. سردار نصرت با کمک بختیاری ها کودتایی در کرمان به راه انداخت و ژاندارم ها و دموکرات ها را خلع سلاح کرد. تسوکمایر و نزدیک به شصت آلمانی و اتریشی به سمت سیرجان گریختند، ولی قوام همة آنها را که شامل چندین تُرک و افغان هم می شدند، دستگیر و در شیراز زندانی کرد، و سایکس در دسامبر 1916 به دیدنشان رفت.(1) پس از کودتا در کرمان و رسیدن نیروهای تقویتی، سایکس می توانست کارش را شروع کند.(2)
سایکس و نیروهایش در 17 مه 1916 از بندرعباس خارج شدند و در اوایل ژوئن به کرمان رسیدند. بلافاصله بعد از ورودشان به کرمان، سرهنگ دوم جی. ال. فران(3) دست به کار تشکیل نیروی تفنگداران جنوب ایران شد. سایکس مدعی است که مردم کرمان از قوای انگلستان «استقبال گرمی» به عمل آوردند. مهمتر اینکه، به گفته سایکس، ورود قوای انگلیس نشان از عزم دولت بریتانیا برای «حفظ نظم و قانون» در جنوب ایران داشت، و قدرت بیشتری به وزیرمختار آن کشور در تهران می بخشید، ضمن اینکه تأثیر زیادی نیز بر افغانستان و بلوچستان داشت، «که در آن دیدگاه سیاسی خیلی بیشتر از آنچه فکر می شود از رویدادهای ایران تأثیر می گیرد.»(4) البته تعجبی ندارد که روایت میروشنیکف از وقایع
کرمان قدری متفاوت باشد: «حضور قوای انگلیس در جنوب ایران و همچنین ورود هیأت سایکس به بندرعباس مسلماً بر جهت گیری سیاسی
ص:260
برخی از رؤسای عشایر و نمایندگان دولت ایران در کرمان و فارس تأثیر بسزایی داشت. ...در اوایل ماه مه، پس از ورود نیروهای کمکی (یک گردان پیاده و یک گردان سوار) گروهی به فرماندهی سایکس عازم کرمان شد. در این اثنا، سردار ظفر، خان بختیاری که حاکم کرمان بود، به طرفداری از انگلیسی ها برخاست و عوامل آلمان تحت امر تسوکمایر و زایلر از کرمان گریختند. بختیاری ها ژاندارم ها را خلع سلاح کردند، به گروه تسوکمایر حمله بردند و یک عامل اتریشی به نام دکتر بیاک را اسیر گرفتند. اعضای هیأت سایکس بعد از ورود به کرمان دست به کار تشکیل نیروی تفنگداران جنوب ایران شدند.»(1)
کَفری دربارة تشکیل نیروی تفنگداران جنوب ایران می نویسد: «در حوزة نفوذ انگلیس در جنوب ایران، رویدادها مسیر تازه ای به خود گرفته و تلاشی جدی برای اعادة نظم با سازماندهی ژاندارم ها برای گشت زنی در جاده ها و حراست از روستاها شروع شده است. ژنرال سِر پرسی سایکس و نیروهای تحت امرش در روز 12 ژوئن وارد کرمان و در این شهر مستقر شدند. سه ماه قبل از این، ژنرال سایکس وارد بندرعباس شده و شروع به سازماندهی همان ژاندارم هایی کرده بود که در بالا ذکر کردم.»(2) کَفری در 3 اگوست 1916 گزارش می دهد: «اطلاع یافته ام که سِر پرسی سایکس مشغول سازماندهی به نیروی ژاندارمری است که در اینجا «پلیس جنوب ایران» نام گرفته است.» کَفری اضافه می کند: «آقای جِی. ان. مریل، یک شهروند آمریکایی که همراه آقای شوستر به ایران آمده بود و بعدها از طرف دولت ایران به درجه سرهنگی رسید، با درجة سروانی به این نیروی پلیس ملحق شده است.»(3) مریل به مدت 18 ماه در
تیپ اول شاه عباسِ کرمان جمعی تفنگداران جنوب
ص:261
ایران خدمت کرد.(1) او هم در عملیات اعاده و حفظ «نظم و قانون» شرکت داشت. سروان مریل در نامه ای مورخ 16 ژانویه 1917 به کالدول می نویسد: «نیروی جدید رو به پیشرفت دارد و چنین برمی آید که خیلی زود در سازمان و کارآیی از ژاندارمری سوئدی ها جلو بزند.» مریل همچنین اضافه می کند: «در این بخش از ایران اوضاع کاملاً آرام است. در 28 سپتامبر [1916] یک درگیری 24 ساعته با آلمانی ها و طرفدارانشان داشتیم، ولی از آن موقع تا بحال دیگر مشکلی پیش نیامده است.»(2)
سایکس پس از ورود به کرمان در ماه ژوئن دریافت که عبیدالله افندی، سفیر عثمانی در افغانستان، و یکی دو آلمانی هنوز در کرمان هستند. سایکس آنها را دستگیر کرد و به بندرعباس فرستاد، ولی در بین راه عشایر ایرانی آنها را نجات دادند. سایکس می نویسد که حملة تُرک ها در غرب ایران در تابستان 1916، به عشایر جنوب کشور جسارت زیادی بخشیده بود.(3) کَفری در گزارشی مورخ 13 سپتامبر 1916 شرح می دهد که: «احتراماً به اطلاع می رساند که نیروهای انگلیسیِ تحت امر ژنرال سایکس در کرمان چند هفته پیش عبیدالله افندی، از اعضای مجلس ترکیه، و آقای بروگمن را، که می گویند یک شهروند سوئیسی و نمایندة شرکت آلمانی «فرش ایران» در کرمان است دستگیر کرده، و به منظور اعزامشان به هند آنها را به بندرعباس فرستاده بودند. با وجود این، در بین راهِ کرمان و بندرعباس، عشایر ایرانی به اسکورت های انگلیسی حمله و اُسرا را آزاد کردند.» کَفری همچنین می افزاید: «عبیدالله افندی در
حدود سال گذشته به این کشور آمد و مشغول تبلیغات به نفع تُرک ها
ص:262
بود، و وقتی نیروهای تُرک در سال گذشته عقب نشینی کردند، در کرمان ماند، و از آن موقع کنسول عثمانی در این شهر بود.»(1) انگلیسی ها در پاسخ به حمله عشایر، نیرویی به فرماندهی ماژور ال. سی. وَگستاف(2) از هند گسیل کردند، که موفق به یافتن اُسرا نشد. در اکتبر سال 1916، تعدادی از عشایر مهاجم، به فرماندهی شخصی به نام حسین خان سعیدآباد را به تصرف خود درآوردند. ماژور وگستاف بلافاصله به آنها حمله کرد و شهر را پس گرفت. سایکس در اینباره می نویسد: «این عملیات، یعنی اولین عملیات مسلحانة نیروهای هندی در کرمان، تأثیر بسیار خوبی بر اوضاع گذاشت، و گزارش های غلو شده ای دربارة آن در کل جنوب ایران پخش شد.»(3)
کمی بعد از ورود قوای انگلیس به کرمان تصمیم بر آن شد که این نیرو به سوی شیراز حرکت کند. سایکس می نویسد که به علت وجود خطوط تلگراف و دسترسی بهتر به ملزومات، مسیر یزد و اصفهان برای این کار انتخاب شد. سایکس و نیروهایش در 28 جولای به مقصد یزد حرکت کردند، ولی کلنل فران و سه افسر دیگر در کرمان ماندند تا به استخدام افراد برای تشکیل تیپ تفنگداران کرمان ادامه بدهند، «که در این کار بسیار موفق عمل کردند.» قوای انگلیس در 14 اگوست به یزد رسید. سایکس می نویسد که نه فقط شهروندان انگلیسی که اخیراً به شهر بازگشته بودند، «بلکه مردم ایران از هر صنف و طبقه» به استقبال آنها آمدند. نیروهای انگلیسی پس از ورود به یزد تصمیم گرفتند که هر چه زودتر عازم اصفهان بشوند. تصمیم آنها به دو دلیل بود. اول اینکه آذوقه
در یزد کمیاب بود؛ و دوم اینکه، طبق ادعای سایکس، به دلیل حملة
ص:263
تُرک ها در تابستان 1916، رفتن به اصفهان برای کمک به اتباع انگلستان و روسیه که تازه به شهر بازگشته بودند، و همچنین دفاع از شهر در برابر شمار زیادی از جنگجویان بختیاری که «با ملحق شدن سربازان تُرک و افسران آلمانی و یک آتشبار توپ صحرایی به آنها قدرت زیادی یافته بودند»، ضروری بود. سایکس دلیل دیگری هم برای رفتن به اصفهان ذکر می کند: اگر بختیاری ها موفق می شدند اصفهان را تصرف کنند، عشایر فارس نیز دل و جرئت پیدا می کردند که «با تعداد بی شمار» به شیراز حمله کنند. بنابراین «امنیت» اصفهان باید تضمین می شد. بعد از بحث و گفتگوهای فراوان، سایکس دستور یافت که فوراً به سوی اصفهان حرکت کند.(1) آنها در طول مسیر اخبار بسیار ضد و نقیضی می شنیدند: مثلاً اینکه ارتش روس عشایر بختیاری را در بیرون از اصفهان شکست داده است؛ ولی از سوی دیگر «گروه زیادی از جنگجویان دشمن» (مجاهدان ایرانی) با توپ در دومبینه در هشتاد مایلی اصفهان تجمع کرده اند، و قصد دارند به شهر حمله کنند و روس ها را بیرون برانند. سایکس و نیروهای تحت امرش به سرعت خود را به اصفهان رساندند و در 11 سپتامبر 1916 وارد شهر شدند. اما در ارتباط با «نیروی بزرگ دشمن،» سایکس می نویسد که شاید به دلیل گزارش های غلو شده ای که دربارة قدرت قوای انگلیس پخش شده بود، آنها از دومبینه عقب نشینی کردند. اتباع انگلیسی و روسی مقیم اصفهان به مناسبت ورود نیروهای سایکس به شهر به جشن و پایکوبی پرداختند.(2) چند روز بعد، در سالروز خروج اجباری اتباع روسیه و انگلستان از اصفهان، جشن های بیشتری به پا شد: «جشن ها با شلیک گلوله های توپ همراه بود، که طبیعتاً مردم شهر را سراسیمه کرد.»(3) ولی میروشنیکف روایت کاملاً
متفاوتی از این وقایع به خواننده می دهد. انگلیسی ها تصمیم گرفتند که با
ص:264
دبدبه و کبکبة بسیار از کرمان به سوی شیراز حرکت کنند: «ولی مقرر شد که از طریق یزد و اصفهان به شیراز بروند. معلوم است که هدفشان نمایش قدرت نظامی انگلیس در نواحی و شهرهایی بود که قبلاً در منطقة بی طرف ایران قرار داشت و روسیه هنوز مدعی آنها بود. ورود قوای انگلیسی به اصفهان اصلاً ضرورتی نداشت، زیرا قزاق های سپاه باراتوف(1) از ماه مارس در این شهر مستقر شده بودند. با وجود این، قوای انگلیسی و هندی در اواخر اگوست وارد اصفهان شدند، و ملاقات دو نیروی «متفق» با برپایی مراسم و رژه نظامی جشن گرفته شد.»(2)
از نظر روس ها، اصفهان به آنها تعلق داشت. کَفری در گزارشی مورخ 24 جولای از گسترش قوای قزاق خبر می دهد: «احتراماً به اطلاع می رساند که دولت ایران تصمیم گرفته است شمار قزاق های ایرانیِ بریگاد قزاق را از حدود یک هزار نفر به یازده هزار نفر افزایش دهد که از این تعداد چهار هزار نفر در اصفهان مستقر خواهند شد.» کَفری اضافه می کند: «قرار است از پرنس وَدبولسکی، که سابقاً فرمانده کل بریگاد قزاق بود، و پنجاه افسر دیگر روس، برای سازماندهی به این نیروها دعوت شود. یکی از پسران ظلّ السلطان نیز قرار است به اصفهان برود و با همکاری ژنرال باراتوف، فرمانده کل بریگاد قزاق در ایران، دست به کار استخدام نیرو برای این منطقه شود.»(3) برغم گسترش نیروهای قزاق، روس ها حاضر به حفظ «نظم و قانون» در جنوب اصفهان نبودند، زیرا این منطقه بخشی از حوزة نفوذ انگلیسی ها به حساب می آمد. مثلاً یک موردِ قابل ذکر جادة اصفهان و اهواز بود، که بخشی از آن در جنوب اصفهان مورد «حملة» یک «راهزن عشایری» به نام جعفرقلی، قرار گرفت. وظیفة حمله به این «راهزنان» و متفرق ساختن آنها به گردن سایکس
ص:265
افتاد، که حدود 20 تن از آنها را به هلاکت رساند.(1)
میروشنیکف حرکت سایکس به سوی شیراز را اینگونه توصیف می کند: «سایکس و یگان تحت امرش بعد از اقامتی دو ماهه در اصفهان رهسپار شیراز شدند. در آن زمان کنسول جدید انگلیس، کارمندان بانک و تلگراف خانه نیز در شیراز ساکن شده بودند. حتی پیش از آنکه کرمان از دست عوامل آلمان خلاصی یابد، نیروهای قوام الملک، والی سابق شیراز، که از سوی انگلیسی ها تجهیز و مسلح شده بودند، شیراز را از دست عوامل آلمان درآورده بودند.»(2) چنانکه سایکس می نویسد، حضور صولت الدوله قشقایی، رییس ایل قشقایی، و «قدرتمندترین شخصیتِ جنوب ایران» در شیراز اوضاع سیاسی آنجا را قدری پیچیده کرده بود. در ابتدا، پسر و جانشین قوام روابط دوستانه ای با صولت الدوله برقرار کرد. کمی پس از روی کار آمدن دولت وثوق الدوله در اگوست 1916، فرمانفرما به والی گری فارس منصوب شد. فرمانفرما در ماه سپتامبر به اصفهان رسید و در اکتبر 1916 وارد شیراز شد. «نیروی کوچکی، در حدود 200 نفر، که عمدتاً متشکل از محافظان شخصی اش بود با دو [توپ] ماگزیم، او را همراهی می کردند.»(3) کمی پس از عزیمت سایکس به مقصد شیراز، و به محض ورود به فارس گروهی از افسران ژاندارمری به استقبال او آمدند، و سایکس از تمام پاسگاههای ژاندارمری بین راه بازدید کرد. معلوم بود که اوضاع از تابستان 1915 که ژاندارم ها به انگلیسی ها و روس ها حمله کرده بودند، تا آنموقع بسیار تغییر کرده بود. سایکس در آباده در حدود 150 مایلی جنوبِ اصفهان با محمد علی خان قشقایی ملاقات کرد. محمد علی خان قشقایی همان کسی است که در
ص:266
تابستان 1918 به نیروهای انگلیسی حمله کرد. سایکس به این دلیل از آباده نام می برد که موقعیت و جمعیتش، که بهائیان زیادی را شامل می شد، آن را بعد از شیراز به مهمترین مرکز برای قوای انگلیس در استان فارس تبدیل می کرد. سایکس و نیروهای تحت امرش «پس از پیمودن یک هزار مایل در قلب ایران» در 11 نوامبر 1916 وارد شیراز شدند.(1) لُرد کرو در 20 فوریه 1917 در مجلس اعیان انگلستان حرکت سایکس به سوی شیراز را اینگونه توصیف کرد: «حرکت سِر پرسی سایکس بسیار درخور توجه و شایستة نام ارتش هند در طول صدسال و اندی گذشته بوده است.»(2)
به هنگام ورود سایکس به شیراز در پاییز 1916، ژاندارمری نیرویی متشکل از 3000 نفر داشت. همة افسران سوئدی به کشور خود بازگشته بودند، ولی انگلیسی ها به افسران ایرانیِ ژاندارمری اعتماد نمی کردند. همینها بودند که یک سال پیش کنسول انگلیس در شیراز را دستگیر کرده و قوام را از شهر بیرون رانده بودند. علاوه بر این، طبق گفتة سایکس، انگلیسی ها دریافته بودند که افسران ژاندارمری با صولت الدوله پیمان بسته اند که در فرصتی مناسب به انگلیسی ها حمله کنند. سایکس همچنین از آن هراس داشت که ژاندارم ها سر به شورش بردارند و به کاروان های انگلیسی، به ویژه آنهایی که حامل آذوقه از مناطق دیگر ایران بودند، حمله کنند. بنابراین ادغام ژاندارمری در نیروهای انگلیسی، و یا به هر حال کنترل کامل آن از سوی انگلیسی ها، ضروری بود. دولت وثوق الدوله، برغم دوستی اش با انگلیسی ها، با ادغام ژاندارمری در نیروهای سایکس موافقت نمی کرد، و به همین دلیل فرمانفرما، والی
ص:267
فارس، نمی توانست «مجوز» این کار را صادر کند. راه حلّ سایکس این بود که ژاندارمری را در نیروی تفنگداران جنوب ایران ادغام کند و نام آن را بریگاد تفنگداران جنوب ایران بگذارد. سایکس همچنین فاش می کند که طرح «تجدید سازمان» ژاندارمری از مدت ها پیش مطرح بود.(1) میروشنیکف در اینباره می نویسد: «انگلیسی ها در استخدام داوطلبان ایرانی در شیراز توانستند از خدمات ژاندارم هایی که افسران سوئدی و عوامل آلمانی آنها را به حال خود گذاشته بودند، استفاده کنند.»(2)
تلگرامی که در ژانویة 1917 از وثوق الدوله، رییس دولت، رسید و در آن از سایکس به خاطر تلاشش برای «اعادة نظم و قانون» تشکر شده بود، کارِ ادغام ژاندارمری در نیروی تفنگداران جنوب ایران را تسهیل کرد. در 21 مارس 1917، دولت ایران رسماً تفنگداران جنوب ایران را به رسمیت شناخت.(3) سایکس اطلاعات روشنگر و مفیدی دربارة ترکیب این نیرو ارایه می دهد. او در ابتدا قصد داشت نزدیک به 11 هزار نفر را به خدمت بگیرد، ولی در نهایت 8 هزار نفر بیشتر جذب این نیرو نشدند. این نیرو مشتمل بر تیپ های فارس و کرمان، و یک هنگ مستقر در بندرعباس بود. تیپ فارس بزرگترین و مجهز ترین نیروی تفنگدار جنوب بود، زیرا باید با عشایر قدرتمند فارس نظیر ایل قشقایی، و قبایل قدرتمند عرب، و طوایف کوچکتری نظیر لَشنی ها، چهارراهی ها، و توتکی های «راهزن» طرف می شد. سایکس فاش می کند که این نیرو بسیار پرخرج بود، زیرا در طول جنگ، ارزش قران ایران بالا رفته و ارزش روپیة هند سقوط کرده بود.(4)
تصرف بغداد به دست قوای انگلیس در 11 مارس 1917 اوضاع را تا حدود زیادی بهبود بخشید. موبرلی اوضاع را اینطور توصیف می کند: «در
ص:268
جنوب ایران، به ویژه در بین عشایر چادرنشین غربِ شیراز بین خلیج فارس و سرزمین های بختیاری، که هنوز شورش ها فروکش نکرده بود، این خبر تأثیر بسیار خوبی داشت، و ورود قوای کمکی هند به شیراز، که اندکی پس از انتشار این خبر صورت گرفت به اعاده نظم کمک بسیاری کرد.»(1) علاوه بر این، روس ها در مارس 1917 قصرشیرین را تصرف کرده و بدین ترتیب تُرک ها را کاملاً از ایران بیرون رانده بودند. در آوریل 1917، با رسیدن قوای کمکی، انگلیسی ها مواضع خود را تقویت کردند. سایکس علت ورود قوای کمکی را با ابراز این مطلب فاش می سازد که نیروهای انگلیسی داشتند خود را برای جنگ با عشایر جنوب ایران آماده می کردند.(2) در این زمان، نه فقط آلمانی ها دیگر «تهدیدی برای هند» به حساب نمی آمدند، بلکه آنها را در شیراز اسیر کرده و برای تحویل به روس ها به اصفهان روانه کرده بودند.(3)
مخالفت با اشغال فارس به دست قوای انگلیس خیلی زود خود را به صورت «توطئه» برای حمله به انگلیسی ها در کازرون نشان داد. به گفتة سایکس، این توطئه به دست صولت الدوله، با همکاری برخی افسران ژاندارمری، و مشاور ارشد قوام طرح ریزی شده بود. افسران ایرانی دستگیر شدند و قوام مشاور ارشدش را معزول کرد، «ولی این توطئه هنوز کاملاً خنثی نشد.» پس از این ماجرا، به تحریک صولت الدوله قشقایی، شخصی به نام ناصردیوان به همراه نیروهای خود به پادگان تفنگداران جنوب ایران در کازرون حمله کرد، و سلاح های آن را به غنیمت برد. علاوه بر این، ناصردیوان با عشایر منطقة بوشهر نیز در تماس بود. خیلی زود معلوم شد که این شورش به مراتب جدّی تر از آن است که ابتدا فکرش را می کردند.
ص:269
عشایر مسلح جادة کوهستانی شیراز به بوشهر در نزدیکی کازرون را بسته بودند و قوای انگلیس نیز نمی توانستند آنها را از سنگرهایشان عقب برانند و جاده را باز کنند. سایکس در اینباره می نویسد: «این تنها موقعی بود که قوای انگلیس در طول سه سال گذشته در ایران شکست خورده بودند.» جادة شیراز به بوشهر برای مدت زیادی بسته ماند. سایکس اضافه می کند: «تا زمانی که رییس ایل قشقایی [صولت الدوله] که عامل اصلی شورش بود، شکست نمی خورد و نیروهایش تارومار نمی شد، امیدی هم به بازگشایی دایم جادة بوشهر و شیراز نمی رفت.»(1) میروشنیکف دربارة جادة بوشهر به شیراز می نویسد: «تلاش قوای انگلیسی مستقر در بوشهر برای بازگشایی جادة کوهستانی شیراز، تماماً با مقاومت مسلحانة تنگستانی ها، شاهکتانی ها و برازجانی ها عقیم می ماند. کمی بعد از آن، در زمستان 1916-1917، رییس عشایر کازرون به نام ناصردیوان به یگانِ تازه شکل گرفتة تفنگداران جنوب ایران در کازرون حمله کرد و آنها را از شهر بیرون راند. سایکس قوای انگلیسی- هندی را از شیراز به این منطقه فرستاد، ولی آنها بعد از چند تلاش نافرجام از تصرف کازرون منصرف شدند.»(2)
موبرلی این تحولات را بهم ریختگی جزئی اوضاع توصیف می کند که قوای انگلیس به سرعت آن را سرو سامان دادند. او می نویسد: «در این موقع، ژنرال سِر پرسی سایکس با یگان کوچک تحت امرش در جنوب ایران مشغول تشکیل تفنگداران جنوب ایران بود، که از نیروهای ایرانی تشکیل می شد، و قرار بود جایگزین ژاندارمری یاغی شود؛ ولی در طول دسامبر 1916، بخشی از نیروهای تحت امرش با مقاومت عناصر شورشی در همسایگی شان مواجه شدند. این مقاومت ها موجب نگرانی شد و عملیات از بوشهر به طرف شیراز مد نظر قرار گرفت؛ ولی
ص:270
فرماندهان نظامی در انگلستان، هند و بین النهرین با گسترش عملیات و درگیری در چنین سطح وسیعی مخالف بودند. اوضاع به تدریج به حالت عادی بازگشت، اعزام نیروهای هندیِ بیشتر برای تقویت ژنرال سایکس از طریق بندرعباس، در آرام کردن اوضاع بسیار مؤثر بود. با وجود این، مقرر شد که عملیات قوای تحت امر ژنرال سایکس بجای وزارت امور خارجه، تحت فرماندهی دولت هند قرار بگیرد، چنانکه تا به امروز بوده است، با این شرط که فرماندهی فوق در تماس و ارتباط نزدیک با وزیرمختار بریتانیا در تهران باشد.»(1)
سایکس در کتابش ترکیب و قوای عشایر جنوب ایران را نیز توصیف کرده است. از نظر سایکس قشقایی ها با نزدیک به 130 هزار نفر جمعیت مهمترین ایل ایرانی بودند. آنها تباری ترکمن داشتند و زبانشان تُرکی بود. قشقایی ها چندین منطقة فارس با جمعیتی برابر با 100 هزار نفر را تحت کنترل خود داشتند. آنها می توانستند 5 هزار مرد جنگی بسیج کنند، و 25 هزار قبضه تفنگ و مقدار زیادی مهمات در اختیار داشتند. دره شوری ها، کشکولی ها، فارسی مدان ها، شش بلوکی ها، صفی خانی ها، و گله زن اوغری طوایف اصلی ایل قشقایی را تشکیل می دادند.(2) بعد از قشقایی، ایل خمسه از مهمترین عشایر به حساب می آمد. آنها 70 هزار نفر جمعیت داشتند و می توانستند 3 هزار مرد جنگی آماده کنند. ایل خمسه شامل طوایف عرب، عینلو، بهارلو، باصری، و نفر می شد. عرب ها که بیش از نیمی از نفرات ایل خمسه را تشکیل می دادند، اصلاً از نجد و عمان مهاجرت کرده، و به دو شاخة شیبانی و جباره منشعب می شدند و زبانشان عربی بود. چهار طایفة دیگر اصلیتی تُرک نژاد داشتند، و زبانشان
ص:271
ترکیبی از عربی، فارسی، ترکی و لُری بود. سایکس خصومت ویژه ای نسبت به بهارلویی ها ابراز می کند: «طوایف خمسه راهزن مادرزاد بودند، بخصوص بهارلویی ها که مرتب به راهزنی در جاده هایی که از بندرعباس به داخل کشور می آید و همچنین جادة کرمان به یزد می پردازند...»(1)
در تصویری که سایکس از ایران ترسیم می کند، این کشور سرزمین راهزنان و دزدانی است که عشایر و سیاستمداران حرفه ای در رأس آن قرار دارند. یادمان نرود که سایکس در سال 1921 این نظرات را ابراز کرده است؛ زمانی که یک قزاق گمنام و بی سواد، به نام رضاخان که بعدها رضا شاه پهلوی شد، با کودتای انگلیسی ها به قدرت رسید.(2) جملات سایکس بخشی از تلاش انگلیسی ها برای بی اعتبار کردن همة آنهایی بود که قبل از رضاخان در ایران قدرت داشتند. سایکس حتی «دوستش»، فرمانفرما، را نیز بی نصیب نمی گذارد. او می خواهد به ما بقبولاند که در آن موقع تنها فرد «درستکاری» که در کل ایران زندگی می کرد کسی نبود بجز قوام الملک جوان؛ که البته آلت دست اصلی انگلیسی ها بود.(3) سایکس پس از بدگویی از صولت الدوله، به عیب جویی از فرمانفرما می پردازد.(4) در چشم انگلیسی ها، فقط قوام الملک بود که هیچ کار خطایی از او سر نمی زد: «او را دوست داشتیم، نظراتش را می فهمیدیم و او را آدم معقولی یافته بودیم. او همچنین یار شکار خوش مشربی بود.»(5) سایکس سپس به بدگویی از صولت الدوله می پردازد و او را «یک بادیه نشینِ به تمام معنا» می خواند؛ «خیانت پیشه، کینه توز، بدگمان، حریص، و به نوعی ساده لوح.» سایکس بعد از اظهارنظر دربارة صولت الدوله، به شرح سیاست انگلیس و موضع آنها در قبال
ص:272
صولت الدوله می پردازد: «سیاست مان این بود که تا حد ممکن با او دوست باشیم، و سعی کنیم به هر وسیله ای عادت راهزنی و غارت را از سرش بیندازیم؛ ولی مهمتر از همه اینکه نگذاریم روابط مان قطع شود.» نمایش قدرت انگلیسی ها در فارس و پیروزی آنها در بین النهرین در بهار 1917، و همچنین پیروزی نیروهای روس بر تُرک ها در غرب ایران، در ابتدا صولت الدوله را مرعوب ساخت: «بنابراین صولت مایل بود با ما کنار بیاید و ما هم دقیقاً همین را می خواستیم، و ترتیبی دادیم که او را نزدیک خانه زینیان ملاقات کنیم.»(1)
در آنجا توافقی بین صولت و انگلیسی ها حاصل شد که به موجب آن «صولت قول داد که مانع راهزنی افرادش شود.» انگلیسی ها هم «به نمایندگی از طرف فرمانفرما قول دادند که اگر به تعهدش عمل کند همچنان ایلخانی او را به رسمیت خواهند شناخت.» (2) این توافق خیلی به نفع انگلیسی ها بود. اول اینکه کابینه وثوق الدوله به دلیل تحولات ناشی از انقلاب روسیه در ژوئن 1917 سقوط کرده بود. کابینه جدید هم به ریاست علاءالسلطنه با انگلیسی ها رابطة خوبی نداشت و تفنگداران جنوب ایران را به رسمیت نمی شناخت که همین برای انگلیسی ها قوز بالای قوز بود.(3) سایکس یک دلیل دیگر هم می آورد: «این توافق در طول تابستان 1917 صولت را از خصومت علنی با ما باز داشت؛ در آنموقع ما ضعیف و مشغول سازماندهی تفنگداران جنوب ایران بودیم، و داشتیم خطوط ارتباطی برپا می کردیم، پاسگاه می ساختیم و مسیرها را برای تردد خودروها باز می کردیم.» از همه مهمتر اینکه «صولت دستمان را برای مقابله با سایر طوایف مهاجم باز گذاشت. البته می دانستیم که این توافق یک مصالحة همیشگی با او نیست، و اینکه او اصلاً آدم قابل اعتمادی نبود، و واقف بودیم که عدم خصومت با ایل قشقایی، که احتمالاً
ص:273
قدرتمندترین ایل در ایران است، به نفع مان بود.»(1)
وقتی خطر قشقایی ها به این طریق خنثی شد، نیروهای انگلیسی دست به کار حمله به طوایف کوچکتر فارس شدند؛ هم رأساً و هم از طریق دست نشانده شان قوام الملک. قوام ابتدا با 200 ژاندارم (که حالا انگلیسی ها تجهیزشان کرده و پولشان را می دادند) به طایفة بهارلو، که بخشی از ایل خمسه بودند، حمله کرد. او توانست «بهارلویی ها را شدیداً تنبیه کند و نظم را برگرداند.»(2) نیروهای انگلیسی هم با بقیة طوایف رأساً طرف شدند. سایکس توضیح می دهد: «در طول تعلیمات نظامیِ تفنگداران جنوب ایران، وظیفة حمله به عشایر راهزن عمدتاً بر عهدة قوای هندی بود؛ هر چند تیپ کرمان و تفنگداران ایرانی در آباده هم عملکرد بسیار خوبی نشان داده بودند.»(3) بعد از بهارلویی ها نوبت به کورشلی ها رسید. نیروهای انگلیسی به آنها حمله کردند و بعد از نبردی سخت «کورشلی ها به ارتفاعات گریختند، ولی قوای انگلیس که در جناحین مستقر بودند، با آتش خود تلفات سنگینی به آنها وارد کردند. این درس سختی برای آنها بود. کورشلی ها 23 کشته و شمار زیادی مجروح دادند، در حالی که از نیروهای انگلیسی فقط یک کشته و دو نفر مجروح شدند.»(4)
سپس نوبت به کشتار و نابودی محصول لَشنی ها رسید. این نکتة مهمی است، زیرا نشان می دهد که نیروهای انگلیسی حین «آرام کردن» یک طایفة تیره بخت، علاوه بر مصادرة اغنام و مواشی آنها، معمولاً محصول شان را نیز نابود می کردند. بنابراین تعجبی نداشت که جنوب
ص:274
ایران دچار قحطی باشد. در پاییز 1917، «عملیات مشترکی» از سوی قوای انگلیس و تیپ تفنگداران کرمان شروع شد: «اولین طایفه ای که برای تنبیه انتخاب شد طایفة لَشنی بود که از بدنام ترین عشایر راهزن در جنوب ایران به حساب می آمد، و وقتی کنسول کشورم در کرمان بودم گزارش های متعددی از خلافکاری هایشان تهیه کردم.» نتیجه: «نیروهایی که به تازگی تعلیم دیده اند سربلند از امتحان بیرون آمدند، و با حمله به راهزنان، تلفات سنگینی به آنها وارد ساختند، و اموال غارت شدة بسیاری، از جمله یک گاری پُست، را بازپس گرفتند.» کمی بعد از آن، قوای انگلیسی بیشتری اعزام شدند، و نیروی بزرگتری به لَشنی ها حمله کرد. سایکس سپس با غرور می نویسد: «خوشبختانه، لَشنی ها تصمیم گرفتند که در خواجه جمالی که قریه ای واقع در تپه هاست بمانند، و نیروهای ما توانستند سی نفر از آنها را به هلاکت برسانند.» آن عده هم که پا به فرار گذاشتند تا نیریز تعقیب شدند، و سایکس اضافه می کند: «اگرچه تلفات چندان زیادی بر آنها وارد نکردیم، مقداری از محصول و قلعه هایشان نابود شد، و حق لَشنی ها کف دستشان گذاشته شد، که البته فراموش نخواهند کرد.»(1) نیروهای انگلیسی از نیریز به سوی هرات خوره حرکت کردند، و از آنجا به سوی مروَس [= مروست] پیش رفتند، و «یکی از لانه های راهزنان را در جاوازین نابود کردند.» انگلیسی ها سپس عشایر ساکن در شهر بابک را گوشمالی دادند، «و یکی از مواضع تقریباً نفوذ ناپذیر عشایر را از دست شان بیرون آوردند.» بعد از آن نوبتِ «تنبیه» چهارراهی ها رسید. سایکس می نویسد: «ویلیامز، به همراه نیروهای سواره نظام، سه روستا را غافلگیر کرد، و تلفاتی به آنها وارد آورد، ضمن اینکه تعداد زیادی احشام و سایر اموالی را که آنها به سرقت برده بودند بازپس گرفت. اصلی ترین قلعة چهارراهی ها با خاک یکسان شد، و رییس آن طایفه، بعد از دستگیری ضمانت داد که دیگر دست به راهزنی نزد.
ص:275
بعد از دادن اخطار شدید به او آزادش کردند.» (1)
ژنرال مونرو، فرماندة کل ارتش هند، اطلاعات بیشتری دربارة عملیات های نظامی آوریل 1917 تا مه 1918 در اختیارمان می گذارد: «در طول دورة مورد بررسی، بخشی از نیروها، هم قوای انگلیسی و هم ایرانی [تفنگداران جنوب ایران] به فرماندهی سِر پرسی سایکس، در مناطق زیر مشغول انجام عملیات بودند.» او سپس نقاط زیر را نام می برد: «در جادة شیراز به کرمان، در ژوئن 1917، حملة راهزنان به یگان سربازان در قریة چاه تلافی شد که در آن 10 ایرانی به هلاکت رسیدند.» و نقاط دیگر: «در ناحیه بین یزد و شیراز حملات مدام راهزنان به کاروان ها در مسیرهای اصلی تجاری، ایجاب می کرد که اقداماتی تنبیهی بر ضد طوایف لَشنی، توتکی، و چهارراهی اتخاذ شود.» طبق گفتة ژنرال مارشال، یک عملیات دیگر هم در جادة شیراز به اصفهان انجام شد: «چندین عملیات تنبیهی موفق نیز در سال 1917 بر ضد دسته های راهزن و سارق صورت گرفت. در طول ماههای ژانویه و فوریه 1918، عملیاتی بر ضد اعراب میش مست، و مشدی جانی خان انجام شد و آنها به خاطر تخلف از قانون تنبیه شدند و نظم اعاده شد ....این عملیات ها با موفقیت و با نتایج مطلوب صورت گرفت.»(2) سایکس مدعی است که: «منظرة ستون های کوچک نیرو که از تپه های سنگلاخ می گذشتند و با موفقیت کامل عدالت را اجرا می کردند، حیرت انگیز، و غرور آمیز بود. ...در اواخر 1917، راهزنی و سرقت در جاده اصلی قطع شده و امنیت در جنوب ایران بیشتر از هر دورة دیگری در طول ده سال گذشته بر قرار بود. ولی افسوس که این وضعیتِ رضایت بخش فقط آرامش قبل از طوفان بود.»(3) البته بر خلاف آنچه سایکس با آب و تاب تمام گزارش می دهد، موفقیت همیشه برای نیروهای انگلیسی تضمین شده نبود. روزنامة ایران در شمارة 17 سپتامبر 1917 خود
ص:276
می نویسد:
«بر اساس گزارش ها، پنجاه تن از قوای انگلیسی معروف به «تفنگداران جنوب ایران» در نقطه ای بین یزد و کرمان به دست عرب ها افتاده و رفتار خشونت آمیزی با آنها شده است. ژنرال سایکس از والی یزد کمک خواسته ولی کمکی دریافت نکرده است.»(1)
میروشنیکف دربارة برقراری «نظم و قانون» به دست انگلیسی ها می نویسد: «با رجوع به کتابِ خود سایکس به نام تاریخ ایران و سایر کتاب ها و منابع انگلیسی می توان منظور سایکس و همکارانش را از «اعادة نظم» فهمید. می توان فهمید که آنها همیشه از این اصطلاح برای اشاره به عملیات تنبیهی بر ضد جمعیت صلح جوی ایران استفاده می کردند.»(2) نتیجه ای که میروشنیکف می گیرد کاملاً بدیهی است: «بنابراین می بینیم که قوای انگلیسی - هندیِ مستقر در جنوب ایران در طول جنگ جهانی اول، عمدتاً مشغول عملیات بر ضد جمعیت محلی بودند؛ که همان ماهیت فتوحات استعماری شان را داشت. تهدید آلمان در واقع بهانه ای بود، و نه یک دلیل واقعی، تا انگلیسی ها ایالات جنوبی ایران را اشغال کنند. حتی پس از رفع تهدید آلمان - ترکیه، قوای انگلیسی - هندی در آنجا ماندند، و وظایف پلیس در «برقراری نظم و قانون» را بر عهده گرفتند، و با زور اسلحه جمعیت محلی را که از نظم حاکم شده به دست مهاجمان ناراضی بودند، تنبیه کردند. تصویری که پس از خروج ارتش روسیه از ایالات شمالی و تصرف آنها از سوی نیروهای انگلیسی در سال 1918 داریم، تصویری تقریباً مشابه است.»(3) انگلیسی ها ظاهراً در بهار 1917 کنترل کامل جنوب ایران را به دست گرفته بودند: «بدین ترتیب، تقریباً در اواخر سال 1916 و اوایل 1917، انگلیس با کمک ارتش هند کنترل کامل مناطق جنوبی ایران، که قبلاً «حوزه نفوذ انگلیس» و منطقة بی طرف را شامل می شد، به دست گرفت.
ص:277
در این میان، فقط اصفهان که در آنجا روس ها تمایلی به تسلیم در برابر «متفقان شان» نداشتند، و یک منطقه کوهستانی کوچک بین شیراز و بوشهر استثناء بودند که انگلیسی ها نتوانسته بودند عشایر محل را که سر به شورش برداشته بودند، سرکوب کنند.»(1)
در مارس 1917، وثوق الدوله، رییس الوزرا، تفنگداران جنوب ایران را یک نیروی نظامی «ملّی» خواند و آن را به رسمیت شناخت؛ ولی کابینه های بعدی تفنگداران جنوب را به رسمیت نشناختند و آن را یک نیروی خارجی و تهدیدی برای استقلال و تمامیت ایران به حساب آوردند. میروشنیکف دربارة نظر مردم ایران می نویسد: «نگرش مردم جنوب ایران نسبت به انگلیسی ها و تفنگداران جنوب ایران بخوبی از اقدامات ضد انگلیسی عشایر محلی و شورش های متعدد خودِ تفنگداران پیدا بود.»(2) پس از سقوط کابینة وثوق در ژوئن 1917، دشمنی با انگلیسی ها در کل ایران علنی تر شد. افسران و سربازان ایرانیِ تفنگداران جنوب نیز احساس مشابهی نسبت به انگلیسی ها داشتند. در این اثنا، برخی از طوایف جنوب ایران که دل و جرئت بیشتری یافته بودند، دست به حملاتی علیه تفنگداران زدند. مثلاً عرب های مشدی جان خانی به یک گشتی تفنگداران حمله کردند، که انگلیسی ها هم در پاسخ، یگان تفنگداران سوارة برمه را برای تنبیه آنها فرستادند و این طایفه را «شدیداً گوشمالی دادند.»(3)
علاوه بر این، سرمقالات روزنامه ها دربارة تفنگداران جنوب در سال 1917، شدیداً متأثر از حس آزادی بخشی انقلاب روسیه، و دشمنی ایرانی ها با این نیروست. روزنامة ستارة ایران در شمارة 30 مه 1917 خود کابینة وثوق را مورد حمله قرار می دهد و از اجازة تشکیل نیروی
ص:278
تفنگداران جنوب شدیداً انتقاد می کند: «کابینة وثوق الدوله پس از ده ماه که زمام امور کشور را در دست داشت، در حال سقوط است. اگرچه از زمان برقراری مشروطه هرگز کابینه ای نداشته ایم که همه از آن راضی باشیم و هیچ ایرادی نداشته باشد، کابینة وثوق الدوله و تاریخچة ده ماهه آن هرگز از یادها نخواهد رفت. به مرور زمان، مردم بهتر خواهند فهمید که این کابینه چه کرده و کارهایش چه نتیجه ای داشته است، زیرا مزة تلخ آن در خاطره ها باقی خواهد ماند. این کابینه بیشتر کارهایش را در خفا انجام داده است.» این روزنامه با دقتی تحسین برانگیز اضافه می کند: «این کابینه چهار معامله مهم انجام داده است که هر کدامش برای ایرانی ها جز تیره بختی و فلاکت نخواهد داشت.» از نظر این روزنامه، اولین معاملة کابینه اعطای امتیاز نفت شمال ایران به یک تبعه روسیه به نام خوشتاریاست. دومین کار زیان بار کابینه وثوق را از قول روزنامه می خوانیم: «دومین کارش این بود که اجازه داد ژاندارمریِ جنوب تحت نظر انگلیسی ها اداره شود. این نیرو هم اینک تفنگداران جنوب ایران نام دارد. این کابینه ضمناً تا حدودی قرارداد معروف به «کنوانسیون 1907 انگلیس و روس» را، که ایران را به «حوزه های نفوذ» تقسیم می کرد، به رسمیت شناخت. با وجود این، جای شکرش باقی است که رژیم قدیمی روسیه دیگر وجود ندارد. زیرا تغییر حکومت روسیه، ما را از آنچه استقلال مان را تباه می کرد خلاص کرده است.» همان روزنامه در شمارة 5 ژوئن 1917 خود خبر می دهد: «ژنرال سایکس، فرماندة تفنگداران جنوب ایران، هم اینک در تهران، و در سفارت انگلیس به سر می برد.»(1)
روزنامة ستارة ایران در 28 سپتامبر 1917 مطلب زیر را دربارة تفنگداران جنوب ایران به چاپ رساند: «از همان روزی که کابینة وثوق الدوله، فرمانفرما را والی فارس کرد و از همان لحظه ای که اجازه داد ژنرال سایکس این گروه را تشکیل بدهد، آنهایی که آگاه بودند
ص:279
می دانستند که فارس آتشی خواهد شد که شعله هایش قلب ایران را خواهد سوزاند. ...تشکیلات قزاق که تحت نظارت افسران رژیم قبلی روسیه تأسیس شد، در طول سی و پنج سال فعالیتش در اینجا به اندازة این شش ماهی که تفنگداران جنوب ایران مشغول به کار شده اند دردسر نداشته است. ...واقعاً نمی دانیم حرف حساب این انگلیسی ها چیست. اگر حرف شان این است که تفنگداران جنوب را با هدف تأمین امنیت و حفظ نظم تشکیل داده اند، باید بگوییم که هیچکس تا وقتی که این تفنگداران مشغول به کار نشده بودند اینقدر از بی نظمی در فارس نشنیده و یا نخوانده بود. اگر فکر دیگری در سر دارند، بهتر است افسران و مهمات شان را برای محافظت از هند بفرستند و دست از سر ما بردارند. اگر انگلیس راست می گوید که حامی ملت های ضعیف است و قصد فریب جهان را ندارد، بهتر است تفنگداران جنوب ایران و ارتش متفق روس خود(1) را از ایران بیرون بکشد و ایران را به حال خودش بگذارد، که در طول این سال های بی طرفی نه فقط سختی ها و مصایب بی اندازه ای متحمل شده بلکه میلیون ها نفر از مردمانش نیز جان باخته اند.»(2)
کالدول در گزارشی مورخ 10 اکتبر 1917 با عنوان «پلیس و گارد ژاندارمری در جنوب ایران،» دربارة تفنگداران جنوب ایران و خودداری دولت ایران از شناسایی آن می نویسد: «احتراماً به اطلاع می رساند که تأمین امنیت سرتاسر منطقة جنوب ایران، تا کرمان و شیراز، توسط یک نیروی انگلیسی-هندی معروف به تفنگداران جنوب ایران، به فرماندهی ژنرال سایکس صورت می گیرد.» کالدول اضافه می کند: «کابینه فعلی ایران اعتبار قرارداد [1916] و یا ضرورت وجود چنین نیرویی را به رسمیت نمی شناسد.» کالدول در خاتمه می نویسد: «هزینة حفظ این نیرو،
ص:280
که طبق گزارش ها در حدود 5 هزار پرسنل دارد، تا بحال از طرف دولت انگلیس-هند تأمین شده است، ولی انتظار می رود که در پایان جنگ از دولت ایران خواسته شود تا این هزینه ها را به دولت انگلیس-هند پرداخت کند.»(1) روزنامة رعد در شمارة 30 دسامبر 1917 خود یک سرمقاله طولانی دربارة انقلاب روسیه و روابط ایران و انگلیس، از جمله بحث مفصلی در خصوص تفنگداران جنوب ایران به چاپ رساند. کالدول ترجمة این مقاله را که بعد از انقلاب اکتبر روسیه نوشته شده، به پیوست گزارشی برای وزارت امور خارجه آمریکا فرستاده است.(2) این روزنامه دربارة روابط ایران و انگلیس و تفنگداران جنوب ایران می نویسد:
ایران
در نتیجة همسایگی با دو کشور روس و انگلیس همیشه در معرض تهدید آنها قرار داشت. انقلاب روسیه و مانیفست لنین سایة تهدید روس ها را برطرف ساخت، و حالا، در این روزها، فقط روابط ایران و انگلیس است که توجه هر وطن پرستی را به خود جلب می کند، چون هنوز برخی اقدامات بریتانیا بی طرفی ایران را نقض و استقلال آن را تهدید می کند، مثلاً اشغال برخی بنادر ایالت فارس (در خلیج فارس)؛ عدم انحلال نیروی نظامی معروف به تفنگداران جنوب ایران، و مداخلة مستقیم این کشور در امور داخلی ایران. بله، روابط ایران و انگلیس پرتنش است. نه فقط ما ایرانی ها متوجه این تنش در روابط مان شده ایم، بلکه وزارتخانة متبوع آنها در لندن هم متوجه شده و احساس کرده است که بر اثر این اقدامات انگلیس، ایرانی ها دارند از آنها متنفر می شوند...
دربارة تفنگداران جنوب ایران باید گفت که امکان ندارد ما و یا هر انسان وطن پرستی یک نیروی نظامی را که مسئولیت و فرماندهی اش
ص:281
با
خارجیانی است که ایران انتخاب نکرده به رسمیت بشناسد، علی الخصوص آنکه چنین نیرویی به ناحق در امور داخلی ایران مداخله هم می کند. اگرچه به منافع تجاری انگلیس در جنوب، و لزوم نظم در این مناطق، اذعان داریم، ولی نمی توانیم به نمایندگان دولت های بیگانه اجازه بدهیم که چنین اقداماتی اتخاذ کنند، و اَعمال آنها را دوستانه نمی دانیم. راست است که مالیه های ملی ما سر و سامان ندارد و هیچ امیدی هم به خزانه نیست، ولی به اعتقاد ما اگر همسایة جنوبی مان همچون گذشته به سیاست واقعی کمک به ایران عمل کرده و مستقیماً در امور ما دخالت نمی کرد، جنوب کشور اینقدر ناامن و خزانة مملکت اینقدر خالی نبود.
دربارة
این جمله که ادامة خدمت تفنگداران جنوب ایران را نباید تخطی انگلیس از سیاست های دوستانه اش دانست، باید بگوییم که نمی توان این اقدام انگلیس را چیزی بجز سیاست تجاوز قلمداد کرد. آنها می گویند که تشکیل نیروی تفنگداران جنوب ایران را نباید نقض استقلال ایران تلقی کرد. اول از آنها می خواهیم عبارت «استقلال ایران» را برایمان ترجمه کنند تا ببینیم آیا ایران اصلاً در هیچکدام از کارهایی که اخیراً انجام داده استقلالی داشته است یا خیر. ما هرگونه اقدام نابجا توسط دولت های خارجی را تهدیدی برای استقلال ایران، و برخلاف روابط دوستانة دولت مان با آن دولت تلقی می کنیم. چنین دولت هایی را- چه مدعی دوستی با ما باشند و چه دشمن قسم خورده مان- فرقی برایمان نمی کند- ناقض و مانع حقوق مان تلقی می کنیم. ما در همان شروع جنگ هم که مانع بروز احساسات همة گروههای خاص و اقدامات همة عوامل خارجی شدیم، همین تفکر را داشتیم، پس چطور می توانیم تفنگداران جنوب ایران را که مورد نفرت مردم هستند، تهدیدی برای استقلال و تمامیت ایران تلقی نکنیم؟
به دلایلی که در بالا ذکر شد و همچنین اقدامات انگلیسی ها در
ص:282
طول دو سال گذشته، نظیر اشغال بنادر فارس و تشکیل ارتشی به فرماندهی انگلیسی ها، آنها را مخالف روابط دوستانه با ایران تلقی می کنیم. ولی برغم سرخوردگی مان، امیدواریم از آنجایی که انگلیس همیشه از دوستی با ایران منتفع شده است، اوضاع بهبود یابد و روابط دوستانه از سرگرفته شود.
ایرانی ها از خواست شان برای انحلال تفنگداران جنوب ایران و برخی مسایل دیگر دست برنداشتند. روزنامة رعد در 28 ژانویه 1918 خبر داد: «در چند روز گذشته، وزیرمختار انگلیس نامه ای رسمی به وزارت امور خارجه فرستاده و اعلام کرده است که از طرف دولت متبوعش اجازه و دستور یافته که دربارة تفنگداران جنوب ایران با دولت ایران وارد مذاکره شود.» همین روزنامه در 30 ژانویه می نویسد: «اخیراً دستورالعملی به مشیرالملک، وزیرمختار ایران در لندن، مخابره شده است که دربارة موضوعات زیر با وزارت امور خارجه بریتانیا مذاکره نماید: فسخ قرارداد 1907 انگلیس و روس؛ انحلال نیروی تفنگداران جنوب ایران؛ استمهال [دیون] همچون گذشته؛ و پذیرش نماینده ایران در کنفرانس صلح به هنگام تشکیل آن.»(1) رعد در شمارة 18 فوریه 1918 خود یک بار دیگر به نارضایتی ایرانی ها از تفنگداران جنوب اشاره می کند، و خواستار انحلال فوری آن می شود.(2) دشمنی ایرانی ها با تفنگداران جنوب، حتی پس از اینکه انگلیسی ها کل ایران را اشغال کردند، فروکش نکرد. ساوثرد در گزارشی مورخ 2 سپتامبر 1918 دربارة این نیرو می نویسد: «اگرچه ایرانی ها از حضور قوای انگلیس در طول خط ارتباطی بغداد به خزر بسیار خشمگین هستند، ولی تنفرشان بیشتر از تشکیلات تفنگداران جنوب است.»(3)
تلاش انگلیسی ها برای جلب حمایت آمریکا از تفنگداران جنوب
ص:283
ایران بیانگر مشکلات و دشمنی ایرانی ها با این نیروست. دبلیو. فیلیپ، معاون وزیر امور خارجه آمریکا، در 11 ژانویه 1918 گفتگویی با سفیر انگلیس در واشنگتن داشت. او در یادداشتی برای پوتنی می نویسد: «امروز دربارة اوضاع ایران با سفیر انگلیس که در این خصوص صاحب نظر است گفتگو کردم، و از تماس های وزیرمختار ایران و علاقه ای که این کشور به جلب کمک های عملی آمریکا نشان می دهد گفتم. مضمون تلگرام 2 ژانویه کالدول را به اطلاعش رساندم و پرسیدم که آیا پیشنهادی در اینباره ندارد و آیا ایالات متحده می تواند برای خنثی کردن اهداف آلمان در ایران و مقابله با عدم محبوبیت انگلیسی ها در آنجا کاری بکند؟ پاسخ داد که می توانیم با قبول مسئولیت تفنگداران ایران مشروط بر تضمین استقلال این کشور، در جنوب به آنها بسیار کمک کنیم. او مطمئن بود که دولت انگلیس از اعلام چنین اقدامی استقبال خواهد کرد.» با وجود این، سفیر انگلیس از مشکلات احتمالی غافل نبود: «به گمان او جایگزین کردن آمریکایی ها بجای افسران انگلیسی در نیروی پلیس جنوب می توانست مشکل آفرین باشد، زیرا همة افسران انگلیسیِ این نیرو زبان فارسی می دانستند و با اوضاع ایران کاملاً آشنا بودند. هیچیک از افسران آمریکایی نمی توانست جای آنها را پُر کند. او گفت که حقوق ها را خیلی راحت می شود به نقره و از هند پرداخت. به گمانش فکر خوبی بود اگر این مسئله را با دولت انگلیس در میان می گذاشتیم، البته نه به عنوان پیشنهاد او، بلکه از طرف خودمان.»(1)
در مارس 1918، یادداشت هایی از طرف دولت ایران به انگلستان داده شد، که در آنها دولت ایران تفنگداران جنوب را یک نیروی بیگانه و تهدیدی برای استقلال کشور خواند. این یادداشت ها وقتی ردّ و بدل می شد که
ص:284
آلمان دست به تهاجمی سنگین در فرانسه زده بود. سایکس دربارة تأثیر این یادداشت ها در فارس می نویسد که این کار تأثیر بسیار عمیقی داشت، و به دشمنان دل و جرئت بخشید و دوستان انگلیس را دلسرد ساخت، و اضافه می کند: «جدّی ترین نگرانی مان نارضایتی خودِ تفنگداران جنوب بود.»(1) بعد از این ماجرا بود که فرارِ نیروهای تفنگدار، به ویژه در آباده، شروع شد. انگلیسی ها برای اینکه درس عبرتی به بقیه داده باشند، فراریان آباده را تعقیب و شش نفرشان را در نزدیکی اصفهان دستگیر کردند. سایکس می نویسد: «دستور دادم آنها را اعدام کنند؛ حکم اعدام را سرهنگ دوم تی. دبلیو. هیگ، سرکنسول انگلیس، که حمایت های بی وقفه اش بسیار ارزشمند بود، اجرا کرد.»(2) سرهنگ هیگ همان کسی است که نقش مهمی در کودتای 21 فوریه 1921 ایفا کرد. انگلیسی ها که پیش بینی می کردند عشایر فارس بزودی دست به شورشی همگانی خواهند زد، پیش دستی کردند؛ که عبارت بود از حمله به برخی طوایف به هر بهانه ای که شده است، و هدف شان هم «منصرف» کردن آنها از پیوستن به قشقایی ها در یک شورش همگانی بود. طوایفی که برای «تنبیه» انتخاب شدند عبارت بودند از لبو محمدی ها، چاهکی ها، و چهارراهی ها. تفنگداران سواره نظام برمه برای «تنبیه این عشایر که سزاوارش بودند» اعزام شدند. سایکس این نکتة مهم را نیز یادآور می شود که: «همانطور که انتظار داشتم، طوایفی که در این عملیات تنبیه شدند و همسایگان شان، به صولت ملحق نشدند. بنابراین نتیجة کار عالی بود.»(3)
سایکس می نویسد که بسیار مراقب بودیم که با قشقایی ها که از حمایت کازرونی ها به فرماندهی ناصردیوان برخوردار بودند، و همچنین طوایف دشتستانی و دشتی، و قبایل شورشی عرب، درگیر نشویم. با موفقیت هایی که ارتش آلمان در بهار 1918 در فرانسه به دست آورده
ص:285
بود، دولت صمصام السلطنه دل و جرئت یافته و صولت الدوله را تشویق می کرد که در برابر انگلیسی ها در جنوب ایران مقاومت کند. صولت الدوله در تاریخ 22 مه 1918 اعلامیه ای منتشر ساخت که بخشی از آن بدین قرار بود: «به همه اطلاع می دهم که تفنگداران جنوب، که دولت ایران آن را غیرقانونی شناخته است، موجب شده تا قشقایی ها، ساکنان کازرون، دشتی ها، دشتستانی ها، و سایر طوایف برای دفاع از اسلام و طبق فرمان دولت دست به اقدام بزنند.»(1) نیرویی که در اختیار صولت الدوله قرار داشت عبارت بود از 7 تا 8 هزار نفر که از این تعداد 4500 نفر قشقایی، 1500 نفر کازرونی و بقیه دشتی و دشتستانی بودند. سایکس اضافه می کند که عشایر به تفنگ های موزر مسلح بودند، «و بسیار دلیرانه می جنگیدند، و چُست و چابک بودند و خود را بخوبی در کوهها و تپه ها پنهان می کردند.» قوای انگلیس 2200 نیروی منظم در شیراز، 2000 نفر از نیروهای قوام الملک، و 7 تا 8 هزار نفر تفنگدار جنوب ایران را شامل می شد.(2) برغم شمار زیاد قوای انگلیس در شیراز، شیرازی ها شدیداً با آنها عداوت داشتند، و از طرف عُلما به اقدام بر ضد آنها تحریک می شدند. در این میان، فرمانفرما، والی فارس، از یک طرف باید به خواست انگلیسی ها تن می داد، و از طرف دیگر با عداوت مردم کنار می آمد و دستورهای دولت را اجرا می کرد؛ و به قول سایکس وضعش طوری نبود که کسی غبطه اش را بخورد.(3) علاوه بر این، سایکس از کمبود علوفه برای اسب ها شکایت داشت، هر چند با وجود قحطی، سربازانش چیزی برای خوردن کم نداشتند.(4)
به نظر می رسد که جریان ورود قوای تازه نفس انگلیس به جنوب ایران بی وقفه ادامه داشت. در مارس 1918، کلنل ادوارد دیویس، ناظر
ص:286
نظامی آمریکایی که مأمور به خدمت در قوای انگلیس در خاور نزدیک بود، به عراق و ایران سفر کرد. در بخشی از گزارش او دربارة این سفر آمده است: «بیست و چهارم مارس (1918). در یک کشتی باربری که حامل گردان 124 پیاده نظام بلوچستان بود از کراچی عزیمت کردیم. این گردان به منظور تقویت یگان های انگلیسی و هندی مستقر در جنوب ایران و حفظ نظم در این منطقه در برابر توطئه ها و اغتشاشات عوامل آلمانی به آنجا اعزام می شد. در 27 مارس، این گردان را در بندرعباس، در ساحل جنوبی ایران نزدیک به ورودی خلیج فارس، پیاده کردیم. من نیز به همراه این گردان به ساحل رفتم و با نایب الولایه و سایر مقامات محل دیدار کردیم. اوضاع ایران در آن زمان- مثل همین حالا- هرج ومرج زده و آشفته بود؛ دولتِ این کشور بسیار ضعیف بود و مدام مواضعش را تغییر می داد، و اصلاً نمی دانست که بالاخره باید طرفِ کدامیک از قدرت های درگیر در جنگ را بگیرد: یعنی از یک سو متفقین که نمایندة آنها مقامات انگلیسی بودند، و از سوی دیگر قدرت های مرکزی که نماینده شان شمار زیادی مأمور مخفی بود. ایرانی ها در حکم یک ملت، مردم تیره بختی هستند، که از شخصیت و آموزش بی بهره اند و همبستگی و انسجامی را که ما آگاهی ملی می نامیم اصلاً ندارند. انگلیسی ها یک نیروی محلی به نام تفنگداران جنوب تشکیل دادند و هدایت کردند و نزدیک به 10 هزار نیروی هندی انگلیسی به این کشور فرستادند، ولی با همة اینها، عشایر ایران هنوز آرام و قرار ندارند.»(1) در 7 مارس 1918، وابسته نظامی آمریکا در لندن در پاسخ به تقاضای وزارت جنگ، گزارشی محرمانه دربارة تفنگداران جنوب تهیه کرد. او می نویسد: «قوای تفنگداران جنوب ایران در حال حاضر نزدیک به 6890 نیروی ایرانی، به استثنای مربیان انگلیسی، دارد. قوای انگلیسی و هندی در ایران
ص:287
تقریباً به شرح زیر است: (الف) نیروهای کمکی تفنگداران جنوب ایران در جنوب، 2400 نیروی هندی در رسته های مختلف؛ (ب) بنادر خلیج فارس: 1750 نیروی هندی؛ (پ) کمربند شرق ایران: 1750 نیروی هندی، 1700 نیروی غیرمنظم ایرانی؛ (ت) در اهواز: 1350 نیروی هندی.» او ادامه می دهد: «آیا تفنگداران ایرانی به انگلیسی ها وفادار هستند؟ تا بحال تفنگداران جنوب ایران وفادار بوده اند، و با موفقیت در مقابل عشایر غارتگر و راهزنان جنگیده اند. باید به خاطر داشت که این نیروها صرفاً یک نیروی مزدور و بدون سابقه هستند، ولی تا زمانی که پول خوبی بگیرند و به قوای هندی دلگرم باشند، دلیلی ندارد که وفادار نمانند، مگر اینکه از آنها خواسته شود در قالب یک نیروی کاملاً ملّی ایرانی و یا نیروی جهادگر بجنگند. گزارش هایی هست که عوامل دولت ایران دست به کار تضعیف وفاداری تفنگداران جنوب شده اند، ولی در حال حاضر نگرانی زیادی از این بابت وجود ندارد.»(1)
در 10 مه 1918، گروهی از قشقایی های درّه شوری به یک کاروان تفنگداران جنوب ایران در خانه زینیان، در 26 مایلی غرب شیراز حمله کرد. سایکس می نویسد اوضاع به جایی رسیده بود که باید اقدامی قاطع صورت می گرفت: «یا باید صولت را درهم می کوبیدیم و یا به دست قشقایی ها نابود می شدیم، و همان موقع که تصمیم به مقابله با او گرفتیم بخوبی این را می دانستیم.» او اضافه می کند: «باید تا آخر خط می رفتیم و چارة دیگری نداشتیم، پس هر چه زودتر مبارزه می کردیم بهتر بود.»(2) انگلیسی ها بلافاصله به حملة 10 مه قشقایی ها واکنش نشان دادند و یگان هایی از تفنگداران جنوب و نیروهای هندی را به خانه زینیان اعزام
ص:288
کردند «که توانستند تلفاتی به قشقایی ها وارد کنند، و چند نفر از آنها را دستگیر و تعدادی از اغنام و مواشی آنها را به غنیمت بگیرند.» آنها سپس به شیراز برگشتند و خانه زینیان را به تفنگداران جنوب سپردند. سایکس دربارة عواقب سیاسی حمله به خانه زینیان می نویسد: «صولت بابت این حادثه مکاتبات شدیداللحنی با فرمانفرما کرد، که در پی جلب حمایت کابینه بود. تلگرام های رسمی شان تا حدودی رضایت بخش بود، ولی پیام های صمصام السلطنه برای صولت مشخصاً با هدف تشویق و دلگرمی او تنظیم شده بود.»(1) سایکس می نویسد که «مکاتبات شدیداللحن» صولت و فرمانفرما وقت ارزشمندی برای انگلیسی ها خرید، و آنها را قادر ساخت تا نیروی بیشتری به منطقه بیاورند. بلافاصله بعد از آن، انگلیسی ها به عشایر قشقایی حمله کردند. روستای ده شیخ در 16 مایلی غرب شیراز در مسیر اصلی خانه زینیان و کازرون واقع است، و از ده شیخ راهی فرعی به نقطه ای دارد که به خانه خبیس معروف است. صولت به همراه 4500 نفر از عشایر در کنار رود قره آقاچ اردو زده بود، و نزدیک به 1500 نفر کازرونی نیز در خانه زینیان مستقر بودند.
در 25 مه، نیرویی متشکل از 1600 سرباز انگلیسی به فرماندهی کلنل اُرتون به محل اعزام و در 26 مه به سوی ده شیخ پیشروی کرد. این نیرو «به محض نزدیک شدن به ده شیخ با مقاومت شدیدی مواجه شد.» اُرتون از حملة مستقیم به ده شیخ منصرف شد و به سوی اردوگاه قشقایی ها حرکت کرد. در همین حال، یک ستون دیگر از قوای انگلیس خود را به قله کوه پهان در ارتفاع 2500 فوتی بالای ده شیخ رسانده بودند و داشتند به سوی قره آقاچ حرکت می کردند. در این موقع، ایرانی ها به قوای انگلیس حمله ور شدند. روایت سایکس از ماجرا: «آنها ناگهان به نیروها هجوم سختی آوردند، به ویژه به جناح چپ، ولی کار عالیِ توپخانه و پشتیبانی از جناح چپ توسط آتشبار لوئیس حملات دشمن را متوقف ساخت و آنها
ص:289
را
در فاصله ای نگاه داشت که دقت آتش شان را کاهش می داد، و بدین ترتیب از وخامت اوضاع کاست. سپس قوای انگلیس به قشقایی ها حمله کردند و قشقایی ها «چندین و چند بار نهایت تلاش خود را به کار بستند تا به درون قوای انگلیس رخنه کنند، ولی تعداد زیادی از دلیرترین مردان خود را از دست دادند.» انگلیسی ها اردوگاه صولت را به توپ بستند و آن را تصرف کردند، و قشقایی ها «در میان گرد و خاکی که به هوا برخاسته بود پا به فرار گذاشتند و ناپدید شدند.» نبرد ده شیخ اینگونه پایان یافت. قشقایی ها 250 کشته و 450 مجروح داده بودند، ولی تلفات انگلیسی ها فقط 18 کشته و 33 مجروح بود.(1) سایکس اضافه می کند که مردم شیراز تا چند روز باور نمی کردند که قشقایی ها شکست خورده باشند.
وقتی قوای انگلیس در ده شیخ مشغول جنگ با قشقایی ها بودند، تفنگداران مستقر در سربازخانة خانه زینیان سر به شورش برداشتند، و افسر و درجه دار انگلیسی خود را به ضرب گلوله از پای درآوردند و سلاح و مهمات شان را تسلیم عشایر کازرونی کردند. عشایر نیز سربازان شورشی را لُخت و سپس رها کردند. انگلیسی ها تصمیم گرفتند با استفاده از این موقعیت درس عبرتی به سایر نیروها بدهند. آنها 14 سرباز شورشی ایرانی را دستگیر و در ملأ عام اعدام کردند. شورش سربازان روحیة شیرازی ها را تقویت کرد؛ زیرا از نظر آنها تصرف خانه زینیان به دست کازرونی ها شکست قشقایی ها در ده شیخ را تلافی می کرد. سایکس می نویسد که پس از این شورش، «شاید بزرگترین مشغلة فکری ما همین تفنگداران جنوب بود: ما به تدریج افسران و برخی سربازان را مرخص می کردیم، ولی مصمم بودیم که این نیرو را حفظ کنیم.»(2) کالدول شورش تفنگداران جنوب در خانه زینیان و جنگی را که پس از آن بین قوای انگلیس و عشایر ایرانی درگرفت توصیف کرده است. او در 27 مه 1918 در تلگرامی
ص:290
نوشت:
«حملات عشایر قشقایی به تفنگداران جنوب ایران منجر به درگیری در غرب شیراز در روز 25 ماه جاری شد. سیصد و پنجاه نفر از قشقایی ها کشته شده اند، و تلفات انگلیسی ها هم تا حدودی سنگین گزارش شده است.»(1) کالدول جزییات این درگیری را در گزارشی شرح داده است: «احتراماً به اطلاع می رساند که یگانی از این نیروها [تفنگداران جنوب ایران] به فرماندهی یک افسر و یک درجه دار انگلیسی در یازدهم مه به خانه زینیان اعزام شدند. عشایر قشقایی که به تحریک واسموس، عامل آلمانی ها، شدیداً با انگلیسی ها دشمن هستند، این نیرو را محاصره کردند و آب را بر آنها بستند. یک ستون از قوای هند برای کمک رسانی به آنها از شیراز عازم محل شد، ولی پیش از رسیدن ستون به خانه زینیان، سربازان ایرانی، افسر و درجه دار انگلیسی را به قتل رسانده و تفنگ ها و مهمات شان را به قشقایی ها داده بودند.» پس از آن جنگی درگرفت: «در تاریخ 25 ماه جاری، نبردی بین قوای انگلیسی - هندی و عشایر ایرانی درگرفت، که در نهایت عشایر ایرانی با تحمل نزدیک به 350 کشته شکست خوردند. تلفات انگلیسی ها که می گویند تا حدودی سنگین بوده است، شامل یک سرگرد و یک سروان انگلیسی می شود.» کالدول در پایان می نویسد: «طبق گزارش ها، قوای انگلیس پس از این رویارویی متوجه شیراز شده اند. البته هنوز خیلی زود است که بدانیم مقامات انگلیسی در آینده چه اقداماتی در اینباره خواهند کرد، ولی از آنجایی که قشقایی ها ظاهراً جنگجویان با مهارتی هستند و عزمشان را برای مقاومت جزم کرده اند، باید انتظار دردسرهای بیشتری را داشت.»(2)
در اواسط ژوئن، قشقایی ها دوباره قصد حمله کردند، و قرار بود حملة آنها
ص:291
با شورش عمومی در شیراز مقارن باشد. صولت به خانه خبیس برگشته بود، و جنگجویانی از سایر طوایف، از جمله دشتی ها و دشتستانی ها نیز به او ملحق شده بودند. قوای انگلیس در «توقف گاهی» بیرون از شیراز مستقر بودند. فاصله توقف گاه تا دیوارهای شهر نزدیک به نیم مایل بود.(1) سایکس اوضاع را بسیار وخیم توصیف می کند. وقتی صولت به خانه خبیس بازگشته بود، کازرونی ها به توقف گاه نزدیک شده و کانال های آبیاری را بسته بودند. این کار نه فقط شیراز را از آب محروم کرد، بلکه آسیاب ها را هم از کار انداخت. علاوه بر وجود تهدید قشقایی ها و کازرونی ها، پول و آذوقه هم بسیار کم بود. وبا را هم باید به مشکلات اضافه کرد، ه