سرشناسه : صلواتی، مرتضی، 1332 -
عنوان و نام پدیدآور : آنگاه شیعه شدم/ مرتضی صلواتی؛ محقق خلیل بخشی زاده؛ [برای] مجمع جهانی شیعه شناسی.
مشخصات نشر : قم: آشیانه مهر، 1390.
مشخصات ظاهری : 272 ص.
فروست : مجمع جهانی شیعه شناسی؛ 44.
شابک : 60000 ریال (سلفون، گالینگور)978-600-6164-14-4 : ؛ 45000 ریال (شومیز)
یادداشت : کتابنامه: ص.[254]- 272؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : شیعه -- دفاعیه ها و ردیه ها
موضوع : اهل سنت -- دفاعیه ها و ردیه ها
شناسه افزوده : مجمع جهانی شیعه شناسی
رده بندی کنگره : BP212/5/ص8آ8 1390
رده بندی دیویی : 297/417
شماره کتابشناسی ملی : 2562935
ص: 1
ص: 2
آنگاه شیعه شدم
«قُلِ الحَقْ وَلَو عَلَی نَفْسِکَ»
حق را بگو گرچه به ضرر خودت باشد
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
مقدمه ا ستاد انصاری بویراحمدی15
پیشگفتار 19
پیشگفتار: 21
پیام کتاب: 24
علت تألیف کتاب: 27
فصل اول 31
پیدایش شیعه 31
مبدأ تشیع و تسنن: 33
علل به وجود آمدن فرقه های دینی: 36
تحقیق و شناخت فرقه ناجیه: 37
اولین جرقه بحث و بررسی: 41
خاطرات: 46
حدیث ثقلین: 52
ص: 7
تواتر حدیث ثقلین 54
مفهوم حدیث ثقلین: 57
نظریه شیعه و اهل تسنن دربارة حدیث ثقلین 59
سند حدیث «و أهلبیتی»: 59
سند متن (و سنتی) 62
حدیث ثقلین بزرگترین دلیل عصمت امامان علیه السّلام: 63
واقعه غدیر خم: 66
واقعة غدیر از دیدگاه مفسرین و محدثین و دانشمندان اهلتسنن: 70
واقعه غدیر از دید نویسنده اسلامی مردوخ کُردستانی: 74
شعری از شافعی: 75
اشعاری دربارة روز غدیر: 76
اهل بیت علیه السّلام چه کسانی هستند: 79
در جواب ایراد گرفتن اهل سنت از تفسیر آیه تطهیر: 83
مرجعیت علمی أهل بیت صلی الله علیه وآله از نظر قرآن و سنت: 86
مرجعیت علمی أهل بیت صلی الله علیه وآله در قرآن مجید: 87
١- آیه ذکر: 87
٢- راسخان در علم: 88
3- علم کتاب نزد کیست؟ 89
ص: 8
4- آیه تطهیر: 90
5- أجر رسالت: 91
مرجعیت أهل بیت علیه السّلام از دیدگاه سنت شریف نبوی: 93
حدیث کساء: 93
حدیث ثقلین: 97
حد یث رفع اختلاف: 100
علی علیه السّلام داناترین فرد أمت: 100
علی علیه السّلام اولین مسلمان: 101
حدیث سفینه: 101
أمان أمت: 102
جانشینان پیامبرصلی الله علیه وآله دوازده نفرند: 103
جایگاه علمی أهل بیت علیه السّلام از دیدگاه شاعران بزرگ: 106
قصیده فرزدق: 107
2- قصیده ابو نواس: 107
3-قصیده ابوفراس حمدانی: 108
شعر محمد بن ادریس شافعی: 110
بحث امامت: 111
رهبری أمت از لحاظ توجیه مفاهیم اسلامی 112
ص: 9
مسأله امامت: 113
الف: نظریه نخست: 113
ب: نظریه دوم: 116
ج: نظریه سوم: 117
مقام عصمت و معصومیت: 118
عصمت علمی و عملی: 120
رابطه عصمت با مقام امامت: 121
فصل دوم 125
خلفاء و ائمه دوازده گانه از دیدگاه بزرگان و محدثین 125
خلفاء و أئمه دوازده گانه از دیدگاه بزرگان و محدثین: 127
اشعاری درباره أئمه علیهاالسّلام: 130
علی علیه السّلام کیست و مکتبش چیست؟ 134
عدالت علی علیه السّلام از زبان محدثین و بزرگان اهل سنت: 141
امامت علی علیه السّلام از دیدگاه پیامبرصلی الله علیه وآله 144
١- حدیث منزلت: 144
٢- حدیث مؤاخاة: 146
٣- حدیث علم: 148
ولایت: 151
ص: 10
آیة ولایت بزرگترین دلیل برای ولایت عامة علی علیه السّلام : 154
نقش امام علی علیه السّلام در احادیث: 161
روش علی با یاران: 168
روش علی علیه السّلام با قاتل خود: 169
شایعات ناروا بر علیه شیعه: 170
آیا شیعیان امام را بر پیغمبر ترجیح می دهند؟ 173
نقل اکاذیب از امام فخر رازی بر علیه تشیع: 177
تهمتهای ناروا به تشیع (مکتب اهلبیت علیه السّلام) 178
دعوت برادران اهل سنت برای از میان بردن سوء ظنها: 184
مسائل اختلافی میان شیعه و اهل تسنن (پیروان مکتب خلفا) 187
عصمت 187
غلو کردن: 189
ملاک تقیّه چیست؟ 198
تقیه یعنی چه و مورد آن کجا است؟ 199
تقیه از دیدگاه قرآنی: 199
قوانین یا موارد جواز بر تقیه: 203
نتیجه بحث: 204
متعه (ازدواج موقت) چیست؟ 205
ص: 11
آیا مفاد آیة متعه منسوخ شده است؟ 211
جعل احادیث کاذب عامل تفرقه در اسلام: 217
«نژاد پرستی» و «تعصب فرقهای» دو عامل بزرگ تفرقه مسلمین: 219
اعتقاد به مهدی، مصلح آخر الزمان عامل وحدت اسلامی: 223
فلسفه (مهدویت) در اسلام 223
اعتقاد و روایات ادیان و مذاهب دربارة منجی موعود: 225
پاره ای از اخبار اهل سنت 226
تألیفات دانشمندان و علمای اهل سنت: 231
منکران مهدویت: 232
پرسشهای مخالفین حضرت مهدی و مهدویت و پاسخ به آن: 234
پاسخ: 235
عایشه همسر پیامبرصلی الله علیه وآله : 240
آیا معاویه «خال المؤمنین» است؟!! 244
آیا «یا علی»، «یا حسین»و «یا زهراء» گفتن شرک است؟ 249
آیا بوسیدن و زیارت قبور أنبیاء و أئمه حرام است؟ 251
امام جعفر صادق علیه السّلام و جایگاه والایش نزد پیشوایان مذاهب: 254
سخن ابو زهره: 256
فتوای چهار امام اهل سنت و جماعت: 257
ص: 12
ص: 13
سخنان ابوحنیفه: 258
سخنان مالک بن أنس: 259
سخنان محمد بن ادریس شافعی: 259
سخنان احمد بن حنبل: 260
دعوت برای ایجاد اتحاد و وحدت اسلامی: 260
فهرست منابع و مؤاخذ 271
ص: 14
ص: 15
ص: 16
ص: 17
ص: 18
ص: 19
ص: 20
نوشتة خود را به نام خدایی آغاز میکنم که آغازی ندارد، و سپاس بیپایان خویش را به درگاه ایزدی به ارمغان می فرستم که پایانی ندارد. آری تنها اوست که در عالم هستی بی آغاز و بی پایان است، اوست که اندیشه ها از ستایش گوهرش ناتوانند و خردها از دریافت گوهرش سرگردانند.
سپاس و ستایش آفریدگاری که توفیق مودت و دوستی و پیروی از عترت و اهل بیت علیه السّلام - که رفیق و قرین «کتاب الله» هستند - را به من حقیر عطا فرمود.
حمد و ثنای نامتناهی به درگاه ذات أقدس الهی که ما را به تاج کرامت و شرافت آراست و بر تمامی مخلوقات و کائنات برتری بخشید و آیه:
{لقد کرمنا بنی آدم...}(1)
را در شأن انسان نازل فرمود و او را با زیور عقل زینت داد که نیک و بد و سود و ضرر را تشخیص دهد.
ص: 21
اینک به خواست پرودگار بزرگ بر انجام یک أمر دینی و ادای یکی از وظایف وجدانی توفیق یافتهام.
مردان هوشمند و افراد پاکدل جهان متوجه اند که دین، آفتاب درخشان عالم است و همه به خوبی میدانیم و مکرر دیده و شنیدهایم که ابرهای تیره هر چند در مقابل خورشید تابنده جهانی خود نمایی کنند اما از تأثیر واقعی آن نمی کاهند، و بالاخره آن ابرهای تیره، ضعف و ناتوانی خود را برجهانیان نشان می دهند و با تمام شرمندگی پراکنده می شوند و باز جلوه ظاهری و فروغ باطنی و واقعی خورشید عالم تاب متجلی می شود.
در این کتاب جواب پرسشها و شبهاتی را آوردهام که مخالفین اسلام و اهل بیت علیه السّلام به وجود آورده اند تا دل برادران اهل سنت را نسبت به تشیع کدر وتیره سازند، و حقیقت ها را پنهان نمایند و تعصب کور کورانه و تخم جهالت و کینه را در دل ساده لوحان جایگزین حقیقت کنند.
در این کتاب سوالات مهمی که در بحث امامت و خلافت برای انسان پیش می آید مطرح و پاسخ داده خواهد شد تا پژوهشگران راه حقیقت، به راحتی در راه تحقیق و بررسی گام بردارند.
خداوند ما را عقل و شعور داده، پس باید آن را در مهمترین کار (هدف زندگی) به کار گیریم, و نگوئیم به من چه که گذشتگان چه کرده اند، نگوئیم به من چه که در تاریخ چه گذشت. مگر ما جزئی از این امت و وابسته به همین
ص: 22
تاریخ نیستیم؟ پس باید از گذشته آگاهی یابیم و با دیدی باز حق را از باطل تشخیص بدهیم و این امر جز با تلاش میسر نمی شود، تلاشی همراه با عمل؛ عملی همراه با ایمان؛ ایمانی همراه با علم؛ علمی همراه با شناخت و شناختی همراه با یقین پس بخوانیم تا به یقین برسیم و بیاندیشیم تا حق را در آغوش بگیریم.
پس درجا نزنیم! در لجنزار طبیعت نمانیم! در کژ راه ها نرویم، که ما برای مردن آفریده نشدهایم، ما باید زنده و جاوید بمانیم و از نیکان پیروی کنیم و راه را از راهنمایان بپرسیم تا به شجره طوبی ما را راهنمایی کنند. نگوئیم باید از نیکانمان پیروی کنیم و نگوئیم باید بی دلیل و بی مرشد و بی هدف و بی مقصود به راهی که آنان
رفته اند برویم. آیا احتمال نمی دهیم که راه خطا رفته باشند؟ نمی پنداریم که یکی از آن 72 راه انحرافی را پیموده باشند؛
«هذه الامة ستفترق علی ثلاث و سبعین، اثنان و سبعون فی النار و واحدة فی الجنة»(1)
پس ما چرا؟ ما که در دوران پیشرفت زندگی می کنیم! ما که می خواهیم جاودانه بمانیم؛ ما که خود را لایق حمل امانت الهی می دانیم؛ سزوار است سعی
ص: 23
و تلاش خود را برای یافتن حق متمرکز کنیم، ما که در «أحسن تقویم»
آفریده شده ایم چرا بگذاریم دیگران ما را به «اسفل السافلین» ببرند!
تو ای مسافر درمانده در این سرای پر خطر و در این وادی بلا، خواه ناخواه آمده ای، نه به دل خواه خود بلکه تو را آورده اند. و اکنون تیرهایی بلا از 72 طرف به سوی تو نشانه رفته اند، و به هر طرف گام برداری، گام در راه هلاکت گذارده ای چون فقط یک راه و یک صراط پیش پای تو باز شده است که تو را به سلامت به آن سوی مرزها به مقام أمن، به فردوس برین، به رضوان آفریدگارت می رساند. و راهنمایت با دلسوزی و رأفت، تو را به این راه دعوت کرده است.
«مثل اهل بیتی مثل سفینه نوح، مَن رکبها نجا و مَن
تخلف عنها غرق»(1)
هر چند راهی طولانی در پیش داری ولی آرام و مطمئن باش که در مسیر خویش دوازده چراغ تابان و دوازده ستاره درخشان، نور خدا را بر تو و بر مسیرت می تابند؛
«مثل نوره کمشکاة فیها مصباح، المصباح فی
ص: 24
زجاجه، الزجاجة کانها کوکب دری یوقد من شجرة مبارکة زیتونة لاشرقیة و لاغربیة»(1)
به سوی شرق و به سوی غرب قدم بر ندار بلکه در أفق ولایت و به سوی خدا و به سوی نور مطلق قدم بردار که در این صراط مستقیم هر چه می بینی نور است و روشنایی؛ فروغ است و هدایت.
پس چه جای درنگ است. بیا بشتاب! نهراس! مگذار خناسان با وسوسه هایشان فریبت دهند؛ مگذار شیاطین با مکر و حیله خود فریبت دهند. تو به طرف شجره مبارکه روانه شده ای و لطف الهی با تو و رضوان الهی در انتظار توست.
مگر تو از روز «أَلست» با خدای عزوجل پیمان نبستی؟ پس پیمان شکن مباش. مگر تو با رسول خداصلی الله علیه وآله بیعت نکرده ای؟ پس بر بیعتت پابرجا باش. مگر تو به قرآن قول ندادی که از تقلید کورکورانه و تعصب جاهلانه دست برداری و برای خودت شخصیت قائل باشی مگر تو خواستار هم نشینی با اولیای خدا در کشتی نجات نیستی، پس خود را در دریای غفلت و نادانی غرق مساز.
ص: 25
سپاس خدایی را که مرا از ملت های باطله نجات داد و مرا از لغزشهای فکری مصون داشت و به فرقه ناجیه هدایت فرمود، پیشوایان معصوم و مقامات رفیعه آن را به من شناساند و محبت آنان را در قلبم افکند.
عزیزان من این کتاب برای وقت گذراندن نیست، بلکه برای اندیشیدن و داوری کردن است؛ برای آن است که هر خواننده با دقت بخواند و به داوری خرد بسپارد. من در این کتاب تنها مظلومیت و حقانیت طریق الحق (تشیع) را ثابت کرده ام و به هیچ مذهب و مسلک دیگری اهانت ننمودهام و سعی کردهام افتراها و بهتانهایی که به تشیع نسبت داده شده است را با ادله تکذیب نمایم و هر کس که دارای منطق صادق باشد، هیچ سخنی را بدون دلیل نمی پذیرد و هرکس که دلیل و برهان در او اثر نکند، به طور قطع ناقص و دارای اشکال روحی و روانی است؛ پس هیچ عقیده ای بدون دلیل به وجود نمی آید مگر خللی در وسیله ادراک باشد، یا تعصب کورکورانه و جهل مرکب بر قوای روحی غلبه کند تا یک عقیده فاسد در عقل انسان به وجود آید و بدیهی است که اثبات هر گونه مطلبی برای کسانی که وسیله ادارک یا دارای عصبیت و جهل مرکب باشند بسیار سخت، بلکه از چهار چوب امکان خارج است و ما را با چنین کسانی گفتگویی نیست، و روی سخن ما با کسانی است که ادراک صحیح دارند و با منطق و دلیل و برهان سر و کار دارند.
ص: 26
آفریدگارا! در برابر آن همه بخشش هایت از سپاس گذاری ناتوانم و امیدوارم همین ناتوانیم در درگاه تو سپاسگذاری به شمار آید.
پرودگارا! تو خود می دانی که من جز تو به کسی نگرائیده ام و از کسی امید پشتیبانی نداشته ام و اکنون نیز جز تو پشتیبانی ندارم؛ زیرا هنگامی که چشم دلم را گشودی غیر از تو کسی را ندیدم
هدف حقیر از تألیف این کتاب آن است که مهم ترین جنبه اساسی اعتقادی را مورد کنکاش و بررسی قرار دهم؛ جنبه ای که همواره در میان مسلمین موجب بر انگیختن بحثها و جدلها بوده است، مباحث این کتاب، تلاش ناچیزی است برای شناخت حقیقت در میدان مناقشه های مذهبی، و در نهایت رسیدن به رهبران برگزیدهای است که خداوند بر ایشان نعمت ارزانی داشت تا ما را با معارف الهی آشنا سازند؛ تا در زندگی با دیدگاهی مکتبی و نوین دست به کارهایی بزنیم که مورد پسند خدا باشد، و این امرجز با هدایت رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل بیت طاهرینش علیه السّلام که خداوند آنان را ازهر نوع پلیدی و گناه منزه فرمود میسر نمی شود.
حقیر در این کتاب نخست نظریه های مختلف علمای اسلامی و اقوال و استدلال های آنها را با امانت و درستی نقل کرده، سپس به استدلالهای عقلی که در عرصه فکر و معرفت به ذهن آدمی خطور می کند پرداخته ام، و در این میان
ص: 27
نقشی اساسی برای عقل و وجدانم قائل شده ام تا حکم نهایی را صادر کند و در این میان هر مسلمان منصفی را به تأمل در این حقایق و موضوعات دعوت کرده ام تا بدور از تعصبات جاهلی، خود به داوری بنشیند و به این وسیله ندای پروردگار رحمان را اجابت کند.
{قل انما أعظکم بواحدهً انی تقوموا لله مثنی و فرادا ثم تتفکروا ما بصاحبکم مِن ِجنّه ان هو الانذیر لکم بین یدی عذاب شدید}(1)
من حقیر هر چه بیشتر در زمینه تشیع مطالعه می کردم حقیقت برایم روشن تر می شد. تا این که در پایان مطالعات و بررسی ها، گوهر حقایق مانند آفتاب خود نمایی کرد و جای هیچ تردیدی را باقی نگذاشت. ولی سوالی که همواره ذهنم را مشغول کرده بود این بود که چرا بسیاری از حوادث و رویداد های تاریخی و احادیث پیامبرصلی الله علیه وآله از ما دور نگه داشته می شود؟
روایاتی که در منابع مورد اطمینان اهل سنت آمده و صحت آن تأیید شده است، وانگهی همین مسائل اگر روشن شود و مردم به این مطلع شوند بسیاری از پرده های اختلاف و تفرقه میان اهل تسنن و شیعیان کنارزده
می شود و گره اختلافات بازگشایی می شود. آیا پوشاندن حقایق و پنهان کردن واقعیت ها همان
ص: 28
گونه که ادعا می کنند می تواند وسیله دفع فتنه باشد، آیا فتنه در پوشاندن این حقایق وارونه جلوه دادن آنها نیست؟!
بنابراین من هنگامی که بحث و جستجوی خود را پیرامون این موضوع آغاز کردم بالاترین انگیزه ام این بود که بدانم شیعیان مسلمان هستند یا نه؟ و پس از کنکاش، و تفکر و اندیشه در این أمر مهم نتیجه ای که به آن دست یافتم با انگیزه ام تفاوت و فرق زیادی داشت ولی به هر حال لحظه ای در پذیرش حقیقت تردید ننمودم.
یکی دیگر از اهدافم در تألیف این کتاب این بود که مسلمانان را به سوی کلمه ای که میان تمام آنها یکسان است دعوت کنم تا برای دینشان باشند نه برای روش خاصشان، و به اصول اهتمام ورزند نه به فروع، ودشمنی ها را فراموش کنند و از تعصبات بکاهند و دریابند که جهان در انتظارشان به سر نمی برد و خداوند عذر آنها را از این تخلف نمی پذیرد و همگی پیرامون اصول مورد اتفاق، متحد شوند و نگذارند مسائل غیر اساسی که رکن اساسی اسلام نیست و انکار آن انکار ضروریات دین محسوب نمی شود موجب ایجاد تفرقه میان آنان گردد. و هدف من توجه دادن افراد منصفی است که فکر خود را به دلیلی که در آن ایراد نباشد و به برهانی که در آن شک و تردید نیست معطوف می سازند پس اگر این کتاب به دست افراد با انصافی برسد این همان چیزی است که آرزویش را داشته ام.
ص: 29
پس این کتاب را به صاحبدلان و اندیشمندان، به هر محقق و پژوهشگری که دنبال شناخت حق است به هر جوان طلبه و دانشجو و فرهنگی که قیود کورکورانه تقلید
و غل و زنجیر تعصب را از هم گسیخته، همان جوانانی که به دنبال خوشبختی می گردند اهدا می کنم آری حقیر این کتاب را به همه این ارجمندان اهداء می کنم و اگر آن را قبول کنند و این کتاب موجب ارتقای سطح بینش دینی آنان گردد، برای من موجب خیر و سعادت خواهد بود.
از خداوند مسئلت دارم این عمل را قبول کند و از لغزش ها و خطاهایم درگذرد، و أجر و مزد مرا بر آن، بهره مومنان و هدایتشان قرار دهد. (آمین)
من با استمداد از خداوند (ذوالجلال) بحث و بررسی خود را در مسأله تشیع و تسنن آغاز نموده و خدای خود و وجدانم را شاهد می گیرم که جز واقعیت و واقع گرایی هدف دیگری ندارم.
ص: 30
ص: 31
ص: 32
تشیع خود اسلام راستین است و کلمه شیعه به معنی پیرو، می باشد و به پیروان حضرت علی علیه السّلام شیعه می گویند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بعد از نزول آیه: {و انذر عشیرتک الاقربین}(1) در یوم الانذار در جلسه ای به همین منظور در میان اقوام خود ترتیب داده بودند. بعد از عرضه اسلام به آنان بحث جانشینی خود را مطرح کرده و حضرت علی علیه السّلام را به عنوان جانشین خود معرفی فرمودند، و از آنجا مسئله تشیع مصداق پیدا کرده و تعیین شد.
متأسفانه بعد از وفات رسول اکرم صلی الله علیه وآله مردم دچار اختلاف شدند، البته با عمل بعضی از کسانی که هنگام وفات مانع وصیت آن حضرت شدند ، زمینه مساعدتری برای این مسئله مهیا شد.
انصار خلافت را حق خودشان می دانستند و برای تأیید عقیده شان دلیل و برهان میتراشیدند. عده ای از مهاجرین خودشان را برای خلافت از دیگران به جهت انتسابی که به پیامبرصلی الله علیه وآله داشته و از یک قبیله بودند لایق تر دانسته و بالاخره آنان غالب شده و با ابی بکر ابن ابی قحافه بیعت نمودند اما دسته سوم بنی هاشم و گروهی از مهاجرین و انصار و اصحاب سرشناس پیامبر بودند که بر عقیده خود در اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السّلام را جانشین خود معرفی نموده است پا
ص: 33
برجا ماندند و خلافت را حق علی علیه السّلام می دانستند. آن گروه از اصحاب عبارتند از: سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد و عمار و براء بن عازب و جمعی دیگر که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در فضیلت آنان روایات فراوانی بیان فرموده اند. و اینها با ابی بکر بن ابی قحافه بیعت نکردند و از علی بن ابی طالب علیه السّلام پشتیبانی و طرفداری نمودندیعقوبی می نویسد که: گروهی از مهاجران و انصار از بیعت کردن با ابوبکر بن ابی قحافه تخلف نموده و به علی بن ابیطالب علیه السّلام متمایل شدند.(1)
عباس بن عبدالله المطلب و فضل بن عباس و زبیر بن عوام و خالد بن سعید و مقداد و سلمان فارسی و ابوذر غفاری و عماربن یاسر و براء بن عازب از جمله آنها بودند. و اینها اولین اشخاصی بودند که بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله، تشیع و پیروی خود را نسبت به حضرت علی علیه السّلام نشان دادند و نام شیعه بر آنها نهاده شد اما در واقع اسم شیعه در زمان پیامبر صلی الله علیه وآله مطرح شد و پیامبرصلی الله علیه وآله کلمه شیعه را به پیروان پاک و راستین امام علی صلی الله علیه وآله اطلاق نمود.
وسعد بن عبدالله اشعری در کتاب خود چنین می نویسد(2): «بعد از وفات پیامبر خداصلی الله علیه وآله مسلمانان سه دسته شدند: گروهی از علی بن ابی طالب طرفداری می کردند و به نام شیعه نامیده شدند. و دسته دیگر به خلافت سعد بن
ص: 34
عباده متمایل بودند، و مهاجرین از ابوبکر بن ابی قحافه حمایت نمودند،» پس باید اقرار کرد که در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله همه مسلمانان در زیر یک پرچم بودند و تحزب و فرقه، وجود نداشته است. أما بعد از وفات رسول خداصلی الله علیه وآله عده ای به علت بی توجهی به وصایای آن رسول گرامی صلی الله علیه وآله حق را پایمال کردند و وصیت آن حضرت صلی الله علیه وآله را به جای نیاوردند. عده ای از صحابه باتقوا به طرفداری از حق پرداخته و به طرفداری و پشتیبانی از علی بن ابی طالب علیه السّلام گرویدند و پیرو حق و حقیقت شدند. و شیعه نام گرفتند. و در مقابل عده ای که از سنت رسول خداصلی الله علیه وآله دم می زدند که عده کثیری از آنها سنت را زیرپا گذاشته بودند قرار گرفتند. اما با این حال اگر هم اختلافی بین اهل سنت و شیعه باشد باید خودمان با استفاده از تقریب مذاهب و اجلاسها آن را رفع نمائیم و خدای نکرده نگذاریم اختلاف ما را یهود و ادیان دیگر حل کنند و یا اینکه به مسلمانها بخندند و ریش خند کنند. پس به امید رب العالمین سعی کنیم با هم أخوت و اتحاد داشته باشیم و از همدیگر در اجلاس ها و نشست ها دعوت نمائیم و به مذهب یکدیگر توهین نکنیم تا اینکه انشاءالله بتوانیم با برادری و اتحاد ، اسلام را در تمام دنیا گسترش دهیم و دین جهانی قرار دهیم.
ص: 35
مردم در واقع به دو طبقه تقسیم می شوند:
الف: افراد پیشرو (امام)
ب: افراد پیرو
رهبران نیز چنان که خداوند می فرماید: به دو نوع و دو دسته تقسیم می شوند:
{أئمه یهدون بأمرنا}(1) رهبرانی که به امر ما هدایت میکنند.
{أئمه یدعون الی النار}(2) رهبرانی که مردم را به سوی آتش دعوت میکنند. و افراد پیرو هم به دو دسته تقسیم می شوند:
1- کسانی که با بینش صحیح دنبال رهبرانی می روند که آنان را برای رسیدن به کمال انسانیت رهبری می کنند، که همان رهبران نوع اول می باشند.
2- کسانی که مولای متقیان علی علیه السّلام درباره آنان در نهج البلاغه می فرماید: «همج رعاع أتباع کل ناعق یمیلون مع کل ریح»(3)
« بی خردانی بی اراده، پیروان هر صدا بر آورنده (دعوت کنند) که با وزش هر بادی به سمتی می روند. » رشد دانش و بینش صحیح در جوامع بشری از یک
ص: 36
سو و بی فرهنگی و نادانی افرادی از بشر از سوی دیگر در به وجود آمدن فرقه ها تأثیر به سزائی دارد.
و در این میان افرادی هستند که حب ریاست دارند و جهت رسیدن به جاه و منصب از عدم رشد فکری دیگران سوء استفاده می کنند و با اختراع یک فرقه و مذهب سعی می کنند با فریب دیگران به هوای نفس خود برسند و در این میان افرادی دیگر نیز که حب ریاست دارند، به آنها می گرایند. و به این ترتیب فرقه ای ایجاد می شود و پس از آن دوام آن فرقه و عدم دوام آن به وجود عوامل داخلی و خارجی مربوط می شود.
به عنوان مثال:
در فرقه وهابیت، محمد بن عبدالوهاب در آغاز از پشتیبانی حکومت استعماری انگلیس استفاده برد و اکنون بازماندگان این فرقه از پشتیبانی استعمارگران بهره می برند. یعنی در هر زمان، رهبر این فرقه جهت بقای فرقه خود به حکومت استعماری نیرومند پناه می برده است چون اگر سازش آنها با این قدرت های استعماری نبود، این فرقه تا به حال باقی نمی ماند.
در گفتگو با اهل تشیع و تحقیق و بررسی درباره شیعه که آیا آنها مسلمانند یا نه؟ دنیای جدیدی برای من کشف شد و یا بهتربگویم خداوند آن را به رویم
ص: 37
گشود، و با اینکه مخالف و متنفر از آنها بودم، اما این جهان تازه کشف شده برایم اندیشه های نوینی را در بر داشت و در من عشق کنجکاوی و پژوهشگری و تحقیق را برانگیخت تا واقعیتی را که هنگام خواندن روایت منقول از پیامبرصلی الله علیه وآله پیوسته مرا به خود مشغول می ساخت درک نمایم؛ آنجا که فرموده:
«بنی اسرائیل به هفتاد و یک گروه و نصارا به هفتاد و دو گروه تقسیم شدند، و أمت من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند که همه آنها به جز یک فرقه در آتش دوزخ خواهند بود»(1).
حال ما با مذاهب گوناگون که هر کدام خود را بر حق و دیگری را باطل می دانند، گفتگویی نداریم، ولی هنگامی که این روایت را می خوانم در شگفتی و بهت و حیرت فرو می روم و این شگفتی و حیرت زدگی من، نه به خاطر روایت است؛ بلکه تعجبم از مسلمانان است که این روایت را می خوانند و در سخنرانی های خود آن را تکرار می کنند و با خاطری آرام و بی دغدغه و بدون تحلیل و بررسی در معنای آن از کنار آن می گذرند، بدون اینکه بتوانند گروه بر حق را از گروه های گمراه باز شناسند.
ص: 38
تعجب آور است که هر گروه و دسته ای، مدعی است که تنها خودش بر حق است، در حالی که در ذیل روایت آمده که: صحابه پرسیدند، آنها (أهل نجات) کدامند؟ فرمود: «آن راهی که من و یارانم بر آن هستیم». آیا گروه یا دسته ای هست که خود را به کتاب و سنت متمسک نداند؟ و آیا گروهی هست که ادعایی غیر از این داشته باشد؟ اگر این معنا از جنابان (امام ابوحنیفه) یا (امام مالک) یا (امام شافعی) یا (امام احمد حنبل) پرسیده شود، آیا هیچ کدام از آنها ادعایی غیر از ادعای تمسک به قرآن و سنت واقعی پیامبر دارند؟
بنابراین مذاهب أربعه (چهارگانه) أهل تسنن و اگر فرقه شیعه را هم در کنار آنها بگذاریم که (شیعه) مدعی تمسک به قرآن و سنت صحیح پیامبر که از أهل بیت عصمت و طهارت علیه السّلام نقل شده است می باشند و به گفته آنان، اهل خانه به آنچه در خانه هست آگاه ترند، پس آیا امکان دارد همه آنها آنطور که ادعا می کنند بر حق باشند؟ و این غیر ممکن است؛ زیرا روایت عکس این معنا را می رساند، مگر اینکه بگوئیم روایت، جعلی و دروغ است و این درست نیست چون این روایت از طریق شیعه و سنی متواتر است یا اینکه گفته شود این روایت معنی و مفهومی ندارد؟ و این محال است که رسول خداصلی الله علیه وآله چیزی را بفرمایند و معنی و مفهومی نداشته باشد و طبق آیه:
ص: 39
{وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی}(1)
او کسی است که از روی هوای نفس سخن نمی گوید به جز از طریق وحی، و همه روایات آن حضرت حکمت و اندرز است. بنابراین راهی نداریم جز اینکه بگوئیم و اقرار کنیم که یک فرقه بر حق و دیگر فرقه ها باطلند و روایت، همان طور که باعث حیرت و شگفتی انسان می شود، همان طور کسی را که طالب هدایت است به بررسی و تحقیق بر می انگیزد به همین جهت بود که بعد از ملاقات و دیدار با شیعیان، در من تردید بوجود آمد که چه کسی می داند شاید حق با آنها است! چرا من بررسی و تحقیق نکنم؟ با اینکه اسلام در قرآن و سنت مرا موظف نموده که با بررسی و تحقیق و مقایسه، به واقعیت برسم. همان طور که خالق سبحان (جل جلاله) در سوره عنکبوت آیه 69 می فرماید:
«کسانی که در راه ما بکوشند، راه خود را به آنان می نمایانیم براستی خدا با نیکوکاران است»
و در سوره زمر آیه 18 آمده:
«آنان که سخن را میشنوند و بهترین آن را پیروی می کنند، آنان هستند که خداوند آنها را راهنمایی کرده و آنان خردمندانند».
ص: 40
پس فرقه ناجیه فرقه ای است که پیروان آن تمسک به عترت و دارای ولایت هستند، و از حیث عمل و علم سالک مسلک آنها می باشند واعتقادات دینی و شرعی خود را از اهل بیت علیه السّلام أخذ نموده باشند.
در یکی از روزهای فصل پائیز بود که سفری به شهر زاهدان داشتم و برای نماز ظهر به مسجد مکی رفته بودم، بعد از نماز ظهر در مسجد نشسته بودم که یکی از برادران حنفی مذهب که اهل تربت جام - که در آنجا (مسجد مکی) مشغول تحصیل علوم دینی بود - نزدم آمد، و پرسید: شما اهل کجائید؟ گفتم: اهل کردستان، پرسید: آیا شما سنی هستید؟ در جواب گفتم: بله پیرو امام شافعی هستیم. سپس هر کدام خود را معرفی نمودیم بعد از آن وی مرا به منزل خود دعوت نمود و گفت وی قبلاً برای تبلیغ به کردستان رفته بود به همین خاطر جویای حال تعدادی از علمای اهل سنت کردستان شد و گفت: من اکثر آنها رامی شناختم و به خدمتشان رسیده ام . من به این برادر دینی گفتم من مدتی است که درباره مذهب شیعه تحقیق می کنم و دوست دارم با آداب و رسوم و احکامشان آشنا شوم ٍ؛ طلبه حنفی مذهب گفت: چه شده که این همه ادیان و مذاهب را رها کرده ای و می خواهی پیرامون شیعه تحقیق کنی؟! وقت انسان طلاست پس چرا می خواهی آن را تلف کنی و به جای این تحقیقات بیهوده به
ص: 41
تحصیل و عبادت بپرداز ؛ زیرا بزرگان خودمان (اهل سنت) همه از شیعه تنفر و دوری می کردند، پس ما هم باید پیرو بزرگانمان باشیم.
سپس گفت: اگر شیعه حق است، چرا در اقلیت هستند و چرا اکثر مسلمانان جهان از مذهب شیعه پیروی کنند. من در جواب به او چیزی نگفتم اما برایم این سوال پیش آمد: چرا شیعیان که اقلیت هستند ادعای حقانیت می کنند؟ اما بعد از سه سال تحقیق، در جواب این برادر طلبه عزیز و بزرگوار و همچنین بزرگوارانی که چنین ایده ای دارند و محققانی که با چنین مسئله ای رو به رو خواهند شد باید بگویم: شناخت حق و باطل، در گرو کمی پیروان یا فزونی آنها نیست. در جهان امروز نسبت مسلمانان به منکران اسلام، در حدود یک پنجم و یا یک ششم است. و اکثر ساکنان خاور دور بت پرستان و گاو پرستان و ... هستند و خیلی افراد منکر ماوراء طبیعت هستند. اکثریت هرگز نشانه حقانیت نیستند و قرآن مجید غالباً اکثریتها را نکوهش نموده و به ستایش از برخی اقلیتها پرداخته است که در این مورد به عنوان نمونه، به برخی از آیات اشاره می نمائیم:
{وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرینَ} (1)
اکثر آنان را سپاسگذار نخواهی یافت.
ص: 42
{وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ} (1)
و اندکی از بندگان من سپاسگزارند.
بنابراین، انسان واقعگرا، هیچ گاه نباید از اقلیت پیروان آئین خود بهراسد و همچنین نباید به خاطر کثرت آنان مباهات کند. بلکه باید چراغ عقل خویش را روشن سازد و از نور و فروغ آن بهرهمند گردد. هر فرد مسلمان لازم است این مسأله را از طریق راه های علمی و منطقی تحلیل نماید.
{وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ} (2)
بر چیزی که بر آن علم نداری توقف مکن.
گذشته از این، هر چند شیعه از نظر جمعیت به پایه اهل تسنن نمی رسد، اما اگر سرشماری و آمار دقیقی صورت گیرد، معلوم خواهد شد که شیعیان یک چهارم مسلمانان جهان را تشکیل می دهند، و آنان در اکثر مناطق مسلمان نشین دنیا زندگی می کنند(3)، و در تمام برهه های تاریخ در میان آنان بسیاری از دانشمندان
ص: 43
بزرگ و نویسندگان نام آور و صاحبان تصانیف و آثار می زیسته اند .
وشایسته است روشن گردد که پایه گذاران علوم اسلامی نیز غالباً شیعه بوده اندکه در میان آنان :
ابوالاسود دئلی (پایه گذار علم نحو)
خلیل بن احمد (پایه گذار علم عروض)
معاذبن مسلم بن ابی ساره کوفی (پایه گذار علم صرف)
ابو عبدالله محمد بن عمران کاتب خراسانی مرزبانی ( یکی از پیشتازان علم بلاغت ) به چشم می خورند.
برای آگاهی بیشتر بر تألیفات انبوه علما و دانشمندان شیعه، که شمارش همه آنها بسیار دشوار است، می توانید به کتاب ارزشمند «الذریعة الی تصانیف الشیعه» مراجعه کنید و نیز جهت آشنایی با شخصیتهای بزرگ شیعه، کتاب (ایمان الشیعه) و برای کسب اطلاع از تاریخچه شیعیان «تاریخ الشیعه» را ملاحظه فرمائید.
پس انسان برای شناخت مسائل و حقائق نباید اکثریت را به عنوان یک ملاک در نظر بگیرد، بلکه باید برای حق اولویت قائل شود نه برای اکثریت، چرا که اکثریت هیچ وقت به جز مواقع نادر مطابق حق حرکت نکرده است و قرآن می فرماید:
{مِنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَکْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ.}(1)
ص: 44
{یَفْتَرُونَ عَلَی اللّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ}(1)
{وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ}(2)
{وَأَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ} (3)
{ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ } (4)
{وَ أَکْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ} (5)
{وَ ما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُؤْمِنینَ} (6)
به همین خاطر از هر مسلمان با انصاف می خواهم عقل خود را ملاک قرار دهد، و شخصاً برای شناخت حق و عدل تحقیق کند و به انصاف بنگرد و از تقلید در اصول دین و پیروی از پدران و مشایعت با مردم ناآگاه دست بردارد، و خود جوینده عدل و شیفته حق و کاوشگر صواب باشد تا به سعادت برسد، چون حکمت گمشده مومن است و انسان باید از جمله کسانی باشد که به سخن ها گوش فرا می دهد تااز بهترین آنها پیروی کنند و از ره یافتگان و خردمندان گردد.
ص: 45
ما در ایام مختلف سال پذیرای عده ای از مبلغین حنفی مذهب - که اکثر آنها از تابعین سپاه صحابه هستند - بودیم و آنان از جاهای مختلف همچون زاهدان و شهرهای دیگر استان سیستان و بلوچستان به مساجد ما می آمدند که شبها تا صبح اکثر جوانان می ماندند و آن مبلغین با خود مقداری هدایا می آوردند و به عنوان جایزه به کسانی می دادند که زودتر بحث ها و مطالب آنها را یادگرفته باشند و آن هدایا شامل: مسواک (مسواک چوبی) مشک – عنبر – عود – سرمه و کلاه سفید (مخصوص نماز) بود که با اهداء این وسایل جوانان و نوجوانان را بیشتر به کرسی بحث و گفتگویشان مجذوب می کردند. دریکی از این شبها با همه دوستان تصمیم گرفته بودیم شب را در مسجد بمانیم و از محضر همان مبلغها استفاده کنیم که سوالاتی طرح شد و دوستان پرسیدند: چرا امام ابوحنیفه فلان رأی را داده یا وضو گرفتن حنفی ها چرا با شافعی ها تفاوت دارد؟....
تا اینکه این حقیر یک سوال پرسیدم که اولین جرقه در رفتن من به سمت تحقیق و بررسی درباره مذهب تشیع شد، و آن سوال این بود که امام زمان کیست؟ و آیا مهدی که شیعه ها می گویند صحت دارد؟ اما متأسفانه در جوابم هر نوع اهانتی را به ساحت مقدس این بزرگوار شنیدم به جز جواب سوالم و در آخر هم برای جواب سوالم دلایل واهی و پوچی شنیدم که از آن جمله این بود: اگر امام زمانی یا مصلحی در آخر الزمان باشد آنهم عیسی بن مریم علیه السّلام است و
ص: 46
بس. و شما هم از سوالات بی فایده بپرهیزید و وقت خود وافکار خود را با چنین سوالاتی آلوده نکنید.(1) من که جواب درستی دریافت نکردم از پرسیدن چنین سوالاتی خودداری نمودم تا اینکه بحث و گفتگو خاتمه یافت و همان لحظه یکی از همان مبلغین گفت: برادران بلند شوید بروید وضو تازه کنید و هر کدام گوشه ای مشغول عبادت و خواندن قرآن شوید که زمان زیادی تا اذان صبح نمانده است. من هم مشغول خواندن قرآن شدم که پس از تلاوت آیاتی چند از سوره یوسف علیه السّلام خستگی مفرطی برمن چیره شد و قرآن را بوسیدم و کنار گذاشتم و با حالت نشستن سرم را به دیوارتکیه دادم و به خواب رفتم در حالت خواب و بیداری بودم که مسائلی را در رویا دیدم که گفتنش تا به اینجا کافی است و بعد از اینکه هشیار شدم از صدای مؤذن بیدار شدهام و موقع نماز صبح است مجدداً رفتم وضو گرفتم و بعد از اقامة نماز صبح به فکر رفتم و با خودم گفتم چون با خیال و در فکر سوال امام زمان خوابیدم حتماً یک تخیل بوده و سپس از دوستان و مهمانان مبلغ خدا حافظی کردم و به منزل رفتم و چون شب قبل کم خوابیده بودم خستگی و کم خوابی بر من مستولی شد و به اتاق خودم
ص: 47
رفتم و خوابیدم، اما در کمال ناباوری همان خوابی که در مسجد دیده بودم در منزل هم برایم تکرار شد. ولی چون به این مسئله باور ضعیفی داشتم این رویا ها را افکار خسته و پریشانی میپنداشتم تا اینکه خود بخود به سمت مطالعة کتابهای شیعی رفتم و بعد از مطالعه
، باور من نسبت به این مسئله مقداری بیشتر از قبل شد و با خود فکر کردم و گفتم: آیا خدایی که حضرت خضر و عیسی را زنده نگهدارد، نمیتواند فرزند پیغمبر خاتمش را که سرور همة أنبیاء و جن و انس است نگه دارد. پس خدایی که آدمی را از قطره آب خلق کرده مطمئناً این کار برایش سهل و آسان است و شکی در آن نیست. تا اینکه بعد از مدتی یک سفر چند روزه به تهران رفتم و بعد از دو روز اقامت در تهران، به قم رفتم و آنجا بهحرم حضرت بی بی معصومه رفتم و از دور مردم را نظاره میکردم که بعضیها کتاب دعایی را در دستشان گرفته و دعا میخواندند و گریه میکردند من هم با دید عجیب و غریبی به آنها نگاه میکردم و گاهی در دلم به آنها میخندیدم و میگفتم اینها چقدر بیکارند. ولی هر چه سعی کردم بروم ضریح را ببوسم، غرور و تعصبهای بیجاکه دلم را کدر کرده بود اجازه چنین عملی را از من سلب میکرد . سپس برای دیدن داخل صحن و رواقها و دیدن قبرهایی که آنجا بودند وارد شدم ، قبری را دیدم که مردم بر آن فاتحه می خوانند جلو رفتم دیدم قبری است که چند سانتیمتر از سطح زمین بلندتر است و احساس میکردم که من قبلاً به این مکان را رفته بودم تا اینکه نگاه من به عکسی که آنجا بود افتاد در حالیکه
ص: 48
چهرهاش برایم بسیار آشنا و با ابهت بود. پس از اندکی تامل فهمیدم، این همان شخصی بود که با همان جوان - که غرق در نور بود و صورتش معلوم نبود - همراه بود که در آخر آن جوان نورانی به این شخص گفت: «بیا برویم نزد آقای بروجردی» آنجا بود که از خواب غفلت بیدار شدم و فهمیدم که به چه مکانی آمده ام.
داخل حرم که آمدم دیدم عدهای طلبه مشغول مباحثه با یکدیگر هستند و این صحنه برایم جالب بود، نزدیک تر رفتم و با کسب اجازه پیش آنها نشستم و به بحثهای شیرین آنها گوش دادم که بعد از نیم ساعت با ختم یک صلوات بحث خود را پایان دادند آنجا بود که یکی از همان طلاب از من پرسید: شما أهل کجائید. من هم گفتم أهل کردستان، پرسید: آیا شما از برادران أهل تسنن هستید؟ گفتم: بله. بعد دیدم که برخلاف باور، آنها بیشتر مرا تحویل گرفتند و انگار سالهای سال است که با آنها دوست و آشنا هستم. یکی از آنها پرسید شما جزو کدام فرقه از اهل سنت هستید؟ گفتم شافعی ، دیدم طلبه گفت: بله امام شافعی شخص زیرک و دانشمندی بوده است. من هم گفتم مگر شما به پیشوایان ما فحاشی و لعن نمیکنید؟ آنها گفتند: خیر، ما برای کسی که دوستدار و محب أهل بیت علیه السّلام باشداحترام قائلیم و امام شافعی هم محب اهلبیت است. سپس گفتم: مگر شما ١٨آیه از قرآن که در سورة نور است را آتش نمیزنید؟ یکی از آنان در کمال تعجب پرسید برای چه؟ نعوذ بالله! چرا چنین اهانتی به قرآن بکنیم. دیدم
ص: 49
سپس قرآنی را از داخل جا قرآنی برداشت و سورة نور را آورد و گفت: لطفاً شما این سوره را بخوانید. من هم قرآن را دیدم صحیح و سالم است. مسئله برایم روشن تر شد و باز پرسیدم پس چرا شما خلفا راشدین را لعن میکنید؟ در جواب گفتند : ما هر کسی را لعن نمیکنیم بلکه ظالمین و کاذبین و غاصبین که خدا در قرآن لعنتشان کرده است را لعن میکنیم و خود شما اهل سنت هم لعن میکنید. سپس گفتم: در جواب ما گفتهاند که شما شیعهها دو عدد سوراخ درست میکنید و بر روی یکی مینویسد علی و بر دیگری عمر، آن سوراخی که بر رویش علی نوشته پر از شیرینی و نقل و نبات میکنید و داخل سوراخ دیگری که روی آن عمر نوشته شده، پر از خار و تیغ میکنید و بچههایتان را وادار میکنید که داخل سوراخها دست کنند و از سوراخی که نوشتهاید علی شیرینی در میآورد و همه صلوات میدهید بعد سوراخ بعدی را که پر از خار و تیغ است دست بچه را میگیرند و خار در دستش فرو میرود و بچه بهگریه میاُفتد و شما هم میگوئید لعن کن عمر را که زود دستت خوب شود و دردش از بین برود. دیدم همگی از تعجب دهانشان باز شده و خلاصه در جواب گفتند بخدا تمام اینها کذب است. ما چگونه کاری می کنیم که بچهای معصوم و دوست داشتنی خار در دستش فرو برود و گریه کند. آیا آدم صحیح العقل همچنین عملی را انجام میدهد؟ وانگهی بچه از کجا بفهمد که کدام مربوط به علی و کدام سوراخ مربوط به
عمر است. پس عزیز من بخدا این خرافات را فقط دشمنان اسلام و منافقین میبافند که
ص: 50
اتحاد و همبستگی و اخوت را در بین مسلمین از بین ببرند. در این لحظه یکی از طلاب گفت: ما میخواهیم برویم جمکران ، آیا طالب هستی که با ما همراه باشی؟ گفتم جمکران دیگر کجاست؟ گفت: جای مقدسی است. بعد از تأمل کوتاهی (که با خود گفتم: شاید اینها بخواهند مرا بکشند و یا مرا بزنند و هزار فکر دیگر اما باز میدیدم که اینها از صورت و سیمایشان نور و محبت محمدی پیداست و أهل چنین تعصبات جاهلانهای نیستند) پذیرفتم و با آنها راهی مسجد جمکران شدم از حرم بیرون آمدیم و سوار بر ماشین شدیم و بعد از چند کیلومتر راه به مسجد رسیدیم همینکه از ماشین پیاده شدم در کمال نا باوری تمام اعضایم و جسم و روحم به لرزه اُفتاد و احساس کردم که این مسجدرا من قبلاً آمده ام و یک لحظه بیاد آوردم که بله همان شبی که در مسجد در حالت رویا دیدم همین جا
ص: 51
بود ولی مانند کسی که گمشدهای داشته باشد سراغ چیزی یا کسی را می گرفتم و حیران و مبهوت بودم که خدایا باز هم دارم خواب میبینم یا خیر در حالت بیداری هستم؟ و آن طلبهها پرسیدند: چه شده حالت نا خوش است؟ گفتم: خیر حقیقت را یافتم باز آنها پرسیدند: از چه میگویی؟ آن وقت گفتم حقیقت از این قرار است که من فلان شب فلان خواب را دیدم و حال همان جایی که در خواب دیدم همین جاست و نشستم تعریف کردم و آنها همه اشک شادی در چشمانشان حلقه بسته بود زیرا آنها راهی را که پیمودند همان صراط مستقیم بود. سپس شروع به پرسیدن یک سری سوالات از من کردند. همین جا بود که تصمیم جدی گرفتم که تحقیق و بررسیهایم را راجع به تشیع ادامه بدهم وپس از سه سال تحقیق امروز در کمال ایمان و یقین این مکتب ناجیة أثنی عشری را پذیرفته و بعنوان مذهب خود انتخاب نمودهام و خدا را بر آن شاکرم و با تمام اخلاص و یقین و ایمان میگویم:
«أشهد أن لا اله الا الله – أشهد أن محمداً رسول الله- أشهد أن علیاً ولی الله»
حدیث ثقلین همان یادگار گرانبهای رسول اکرم صلی الله علیه وآله است. که فرمودند:
« اِنِّی قَدْ تَرَکْتُ فِیْکُمْ مَا اِنْ تَمَسَکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوْ بَعْدِیْ اَبَداً الثَّقَلَیْنِ وَ اَحَدُهُمَا اَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ: کِتَابُ اللهِ حَبْلُ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ اِلیَ الارْضِ وَعِتْرَتِیْ اَهْلِبَیْتیِ، اَلاَ وَ اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحوْضَ »
«من درمیان شما دو یاد گار گرانقدر گذاشتهام که اگر به دامن آنها چنگ زنید، پس از من هرگز گمراه نخواهید شد و یکی ارجمندتر از دیگری است کتاب خداست که ارجمندتر است و مانند ریسمانی از آسمان بزمین کشیده شده و
ص: 52
دیگری خاندان و اهلبیت من هستند، آگاه باشید که این دو یاد گار گرانقدر از همدیگر جدا نمیشوند تا آن وقتی که در کنار حوض کوثر بر من وارد میشوند.»
با اینکه مسلمین أعم از شیعه و سنی همة این احادیث را قبول دارند عدهای از برادران اهل سنت بر این عقیدهاند که همان قرآن خود بالاترین امام و پیشواست بعد از رسول اکرم صلی الله علیه وآله و دیگر احتیاج به سفارش دوّم نبوده. امّا در جواب باید گفت که: اولاً ما در حدی نیستیم که برای آن رسول بزرگوارصلی الله علیه وآله تعین تکلیف کنیم. ثانیاً: اگر کسی واقعاً به اسلام و پیغمبر اسلام صلی الله علیه وآلهایمان و اخلاص داشته باشد چنین فکری را نمیکند که (العیاذ بالله) پیغمبرصلی الله علیه وآله چرا این کار را کرده و چنین سفارشی نموده.زیرا اینکه کتابهای آسمانی امام مردم و پیشوای فکر و اعتقاد و اخلاق و عمل آنها از وجهة نظری هستند یک مسأله مسلم قرآنی میباشد که در سورة احقاف آیة ١٢(1) بیان شده است. پس با توجه و تکیه برهمین اصل، در کنار قرآن قرار گرفتن اهلبیت علیه السّلام امامت ایشان را نیز اثبات مینماید. به بیانی دیگر اسلام از جنبة نظری در قرآن کریم تصویر و طرح شده، و در وجهة عملی و تجسم خارجی در اهلبیت علیه السّلام خود نمایی
ص: 53
میکند.بنابراین ما وقتی که امامت قرآن را در وجهة نظری پذیرا شدیم، باید امامت اهلبیت علیه السّلام را در وجهه عملی بپذیریم. پس کسی که بین این دو یاد گار جدایی بیندازد هرگز در راه هدایت گام بر نمیدارد و به همین جهت است که اهلبیت علیه السّلام از سوی پیامبرصلی الله علیه وآله با تعبیر «سفینة النجاة» و «اَمَانٌ لِأهْلِ الاَرْضِ» کشتی نجات و مایه امنیت از آلودگی ها برای انسانها یاد شدهاند، و اگر کسی از اوامر آنها سر باز زند، درمیان جهالت و گمراهی غرق شده و از هلاکت مصون
نیست. رسول خداصلی الله علیه وآله در این حدیث (ثقلین) اهلبیت علیه السّلام را بعنوان یک مرجع علمی معتبر و یک مقام مسئول رهبری به مسلمانان معرفی نموده، اقوال و اعمالشان را صحه گذاشته است، بنابراین کلیة مسلمانان حتی کسانیکه به امامت اهلبیت علیه السّلام قائل نیستند مؤظف به یاد گرفتن احکام و قوانین دین می باشند و ناگزیرند که به آنها مراجعه نمایند و از دستوراتشان پیروی کنند.از اینکه رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود: قرآن و عترت تا قیامت از هم جدا نمیشوند، خود یک برهان است که هم قرآن و هم عتر اهلبیت علیه السّلام تا قیامت باقی خواهند ماند.
حدیث ثقلین از جمله احادیث متواتر می باشد، ابن حجر در کتاب خود میگوید:
ص: 54
«این حدیث از طریق بیست و چند تن صحابی روایت شده است»(1)
و در این مآخذ و مراجع مختلف حدیثی و تفسیری و تاریخی و لغوی از کتب اهل سنت حدیث ثقلین با تعابیر مختلف، نقل و ثبت شده.١- (صحیح) مسلم جلد٨ صفحه ١٢٢٢؛ (مستدرک ) حاکم نیشابوری ج٣، ص١٠٩ و ص ١٤٨ ؛ (کفایة الطالب) گنجی شافعی باب اول، ص 4، ١١- سنن ترمذی ج٢، ص307.٥ ؛ مسند احمد حنبل ج٣، ص١٤ و ١٧ و ٢٦ و ٥٩ و ج 4، ص 366 – 367؛ و ج 5، ص 181 – 182 و ص 189 - 190 ؛ خصائص نسایی، ص٣٠.٧ ؛ حلیه حافظ ابو نعیم اصفهانی ج١، ص٣٥٥.٨ ؛ اسد الغابه ابن اثیر جزری، ج٢، ص١٢ و جلد ٣، صفحة ١٤٧.٩ ؛ عقد الفرید ابن عبد ربه قرطبی جلد٢، ص٣٤٦و ١٥٨.١٠ ؛ تذکرة الخواص ابن جوزی صفحه٣٣٢.١١ ؛ انسان العیون نورالدین حلبی صفحه ج٢، ص٣٠٨.١٢ ؛ ذخائر العقبی ص١٦.١٣ ؛ فصول المهمة ابن صباغ مالکی ص ٢٤.١٤؛ تفسر امام فخر رازی ذیل آیة اعتصام جلد ٣، ص١٨.١٥ ؛ لسان العرب ابن منظور ج٤.١٦ ؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید معتزلی جلد٣، ص ١٣٠.١٧ ؛ معارج النبوة عبدالحق دهلوی ص٥٢٠.١٨ ؛ صواعق ابن حجر
ص: 55
ص٨٧-٩٠- ٩٩ و منابع بسیار حدیثی و تفسیری و تاریخی و لغوی مشابه دیگر... .(1)
ص: 56
از اینکه پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله عترت را در کنار قرآن یاد فرموده، و هر دو را حجت خدا درمیان اُمت توصیف نموداند، میتوان دو نتیجه گرفت:
١- گفتار عترت پیامبرصلی الله علیه وآله بسان خود قرآن حجت است، و در امور دینی، أعم از عقیدتی و فقهی باید به گفتار آنان تمسک جست، و با وجود دلیل از جانب آنان، نباید به دیگری عدول کرد. مسلمانان پس از درگذشت پیامبرصلی الله علیه وآله، هر چند در مسأله خلافت و ادارة امور سیاسی اُمت، به دو گره تقسیم شدند، و
ص: 57
هریک برای خود منطق و دلیل می آورند، اگر آنان در أمری اختلاف دارند، دیگر در مرجع علمی بودن أٌهل بیت علیه السّلام نباید اختلاف کنند، زیرا همگان بر
صحت حدیث ثقلین و آیه تطهیر و آیه مباهله و حدیث منزلت اتفاق دارند، و حدیث ثقلین مرجع علمی در عقاید و احکام را قرآن و عترت میداند، و اگر اُمت اسلامی بر این حدیث عمل کند، اختلافات کمتر شده و وحدت فرا گیر میگردد.
٢- قرآن به حکم این که کلام خداست مصون از خطا و اشتباه است، چگونه میتوان در آن احتمال خطا داد در صورتی که خدا آن را چنین توصیف میکند:
{ لَا یَأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمیدٍ}(1)
«هیچگونه باطلی، نه از پیش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمیآید»؛
چرا که از سوی خداوند حکیم و شایستة ستایش نازل شده است. اگر قرآن مصون از خطا است، طبعاً قرین و عِدل آن نیز باید از خطا مصون باشد؛ زیرا صحیح نیست که فرد یا افراد خطا کار، عِدل و هم سنگ قرآن شوند.و این حدیث گواه بر عصمت آنان از هرگونه لغزش است، البته باید دقت کرد که عصمت تنها لازم با نبوت نیست، چه بسا ممکن است فردی معصوم از گناه باشد
ص: 58
ولی در عین حال پیامبر نباشد. مانند حضرت مریم علیهاالسّلام که خداوند دربارهاش میفرماید:
{إِنَّ اللّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ}(1)
محدثان، حدیث ثقلین را که دارای معروفیت و شهرت بالایی است، دو گونه نقل نموده و درمجامع حدیثی آوردهاند، باید دید کدام یک از آن دو، صحیح است:
الف: «کتاب الله و عترتی أهلبیتی»
ب: «کتاب الله و سنتی»
حدیث صحیح و ثابت از پیامبر گرامی صلی الله علیه وآله در واقع همان لفظ «و أهلبیتی» است. چون روایتی که در آن بجای «أهلبیتی»، «سنتی» آمده است، از نظر سند باطل و مردود است أما سند حدیث «و أهلبیتی» از صحت کامل برخوردار است.
این متن را دو محدث بزرگ نقل کردهاند:
ص: 59
١- مسلم در صحیح خود از زید بن ارقم با دو سند نقل میکند که: «پیامبر خداصلی الله علیه وآله روزی در کنار آبی بهنام (خُم) میان مکه و مدینه خطبهای ایراد فرمود و در آن خطبه خدا را حمد و ثنا گفت و مردم را نصیحت کرد آنگاه چنین فرمود:
«ألاَ أیُّهَا النَّاس، اِنَّمَا أَناَ بَشَرٌ یُوْشَکُ أن یَأتِیْ رَسُول رَبیّ فَأجیب، وَ أنا تاَرِکَ فِیکُمُ ثَقَلَیْن: أوَلُهُمَا کِتَابَ اللَّهِ فِیْهِ الْهُدَی وَ النُور، فَخُذُوا بِکَتَاب اللَّهِ واستمْسِکُوا بِهِ فَحث علی کتاب الله و رَغَّب فیه ثمَ قَالَ: وَ أهْلُ بَیْتِی أذکرکم الله فی أهل بیتی، أذکرکم الله فی أهل بیتی»(1)
ای مردم من بشری بیش نیستم و نزدیک است مأمور و فرستاده پروردگارم بیاید و من دعوت او را اجابت کنم و من درمیان شما دو چیز گرانبها میگذارم و میروم؛ یکی کتاب خداست که در آن هدایت و نور است، کتاب خدا را بگیرید و به آن چنگ زنید پیامبر بر عمل به کتاب خدا تأکید نمود آنگاه فرمود:- و أهلبیت من، خدا را دربارة أهلبیت خود به شما متذکر میشوم.
ص: 60
این جمله را سه بار تکرار فرمود. این متن در سنن دارمی آمده است(1). باید گفت سند هر دو مثل آفتاب تابان و واضح است و کوچکترین خدشهای در آن نیست.
2- در سنن ترمذی(2) این متن را با لفظ (و عترتی اهل بیتی) نقل کرده است. که در متن حدیث چنین است:
«انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی احد هما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض و عترتی اهل بیتی لن یفترقا حتی یردا علیٍّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیها»
«من در میان شما دو چیز به ودیعت و امانت می گذارم، ما دامیکه به آن تمسک بجوئید، هرگز گمراه نمی شوید؛ یکی از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا که ریسمان رحمت که از آسمان بسوی زمین کشیده شده است، و دیگری عترت و اهلبیت من، و این دو هرگز از هم جدا
ص: 61
نمی شوند تا در حوض به من می پیوندند، بنگرید چگونه با امانتهای من رفتار می کنید».
مسلم و ترمذی، که از مؤلفان صحاح و سنن میباشند، هر دو بر لفظ (اهل بیت) تاکید دارند، و این بر اثبات نظر ما کافی است و سند هر دو در کمال اتقان و از اعتبار خاصی برخوردار است که نیاز به بحث و گفتگو ندارد.
روایتی که بجای «اهلبیتی» لفظ «سنتی» را آورده حدیثی است که علاوه بر ضعف سند ، عوامل وابسته به امویها آن را ساخته و پرداخته اند :1- حاکم نیشابوری در (مستدرک)، متن یاد شده را با اسناد زیرنقل کرده است(1): (اسماعیل بن ابی اویس)، من (ابن ابی اویس) عن (ثور بن زید الدیلمی) عن (عکرمه) عن (ابن عباس) قال رسول الله صلی الله علیه وآله
«یاَ أیها النَّاس إنّیْ قَدْ تَرْکتُ فِیْکُمْ، ما إنْ اعتصَمْتم بِهِ فَلَنْ تَضِّلُوا أَبَدَا کِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّة نَبیِهِ!»
ص: 62
ای مردم من درمیان شما دو چیز را ترک کردم، مادامیکه به آن دو چنگ زنید هرگز گمراه نمیشوید کتاب خدا و سنت پیامبر!
درمیان راویان این متن، پدر و پسری که آفت سندند و آن دو، اسماعیل بن ابی اویس، و ابن ابی اویس هستند، پدر و پسری که نه تنها توثیق نشدهاند، بلکه متهم به کذب و وضع و جعل هستند. سخن علمای رجال در مورد
آن دو:ابن حجر عسقلانی در مقدمة کتاب خود آورده است(1): هرگز با حدیث ابن أبی اویس نمیتوان احتجاج نمود، بخاطر قدحی که نسائی دربارة او انجام داده است.بنابراین، پسر «اسماعیل بن أبی اویس» متهم به جعل حدیث است و ابن معین به او نسبت دروغگویی داده است گذشته از این حدیث او در هیچ یک از صحیحین مسلم و ترمذی و دیگر کتب صحاح نقل نشده است.
در کتاب مسند احمد از ابو سعید خدری و در کتاب سنن ترمذی از زید بن ارقم از رسول خداصلی الله علیه وآله نقل شده:
«قال رسول الله صلی الله علیه وآله: «انی قد ترکت فیکم ما إن أخذتم
به لن تضلوا بعدی، اَحَدُهُمَا اَکْبَرُ (اعظم)
ص: 63
مِنْ الآخر: کِتَابَ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ اِلیَ الاَرْضِ وَ عِتْرَتِیْ أَهْلُ بَیْتِی، اَلاَ وَ اِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ».(1)
ابوسعید خدری میگوید، حضرت رسول صلی الله علیه وآله فرمودند: من چیزی را بین شما میگذارم، که اگر به آنها تمسک جوئید هر گز گمراه نمیشوید. یکی از آنها بزرگتر از دیگری است که کتاب خدا (عزوجل) است و وسیلة ارتباط بین زمین و آسمان است. امانت دوم عترت و اهلبیت من میباشد.
آگاه باشید که عترت و قرآن تا قیامت از هم جدا نمیشوند.
پس عزیزان اگر حدیث را مورد دقت و تأمل قرار بدهیم چند مطلب را می توان بخوبی از آن استفاده نمود: بر طبق این حدیث، عترت پیغمبرصلی الله علیه وآله و ائمه اطهارعلیه السّلام باید از گناه و اشتباه معصوم باشد. زیرا رسول خداصلی الله علیه وآله بطور کلی به مردم می فرماید: اگر از عترت من پیروی نمائید و بر طبق گفتار و رفتارشان عمل کنید در گمراهی و خطا واقع نمی شوید، پس معلوم است: این مطلب را در صورتی میتوان گفت که عترت پیغمبرصلی الله علیه وآله از گناه و اشتباه معصوم باشند زیرا
ص: 64
ممکن است اگر معصوم نباشند بواسطة اعمال و گفتارشان مردم را گمراه نمایند، یا در طریق ارشاد و هدایت، بخطا و اشتباه گرفتار شوند و نتوانند مردم را به راه راست هدایت کنند. در نتیجه مردم از طریق مستقیم منحرف و درضلالت و سرگردانی قرار میگیرند با اینکه رسول خداصلی الله علیه وآله هم بطور کلی فرمود: اگر عترتم را پیروی کنید هرگز گمراه نمیشوید. دقت در مفاد حدیث ثقلین، به روشنی میرساند که عترت پیامبرصلی الله علیه وآله از لغزش و خطا، تاچه رسد به معصیت و گناه، مصون میباشد. زیرا چیزی که تا روز رستاخیز پیوند ناگسستنی با قرآن دارد، باید بسان آن از خطا و اشتباه مصون باشد.بعبارت دیگر: از اینکه امت اسلامی تا روز رستاخیز که روز ملاقات دو یاد گار با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است، باید به آنها چنگ زنند و متمسک شوند؛ میتوان فهمید که این دو حجت الهی و دو یادگار پیامبرصلی الله علیه وآله پیوسته از خطا و اشتباه مصون بوده و از هر نوع کجی و نافرمانی به دور میباشند، زیرا هرگز نمیتوان تصور کرد که خداوند (عزوجل) اطاعت بندة عاصی و گناهکار را بر ما واجب کند، یا اینکه میان گروه خطا کار و قرآن،پیوند ناگسستی ایجاد کند ، پس تنها یک گروه میتواند شایستگی هم ردیفی با قرآن را داشته باشند، و آن گروه، پاک و پیراسته از لغزش و گناه و خطا و اشتباه است. پس اگر عترت نبوت معصوم نباشند، در این صورت ممکن است سخنی بگوید، و قرآن سخن دیگر، در این صورت، تلازم میان آنها - که حدیث حاکی از آن است - از میان میرود. حال نتیجه میگیرم که یکی از بزرگترین
ص: 65
شرایط امامت و پیشوائی، همان عصمت از گناه و مصونیت از اشتباه میباشد و از طریق عقل، لزوم چنین حالتی در پیشوایان آسمانی به اثبات رسیده است. اکنون حدیث ثقلین گواهی می دهد که عترت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله بسان قرآن از هر عیب و نقص و خطایی پیراسته و چون پیروی از آنان واجب است ناچار باید از معصیت و گناه منزه باشند.(1)
در سال دهم هجرت رسول خداصلی الله علیه وآله برای مناسک حج رهسپار مکه گردیدند، و چون از پیش به مسلمین در مناطق گوناگون ابلاغ شده بود که در این سفر شرکت کنند، جمعی کثیری شرکت نمودند. تعداد این افراد علاوه بر ساکنان مکه و قبائل اطراف بیش از یکصد و بیست
هزار نفر بوده است. و در تواریخ اسلامی از این حج بنام حجة الوداع تعبیر شده است، چون حضرت ختمی مرتب صلی الله علیه وآله ضمن خطبههای خود در طول این سفر از مرگ عاجل خود خبر
ص: 66
داده، و با اُمت وداع نموده وصایای خود را به آنها ابلاغ نمود. و پس از انجام مناسک حج در راه بازگشت بهمدینه در حالیکه انبوه مسلمین به همراه حضرت بودند روز پنجشنبه هیجدهم ذی الحجه به هنگام ظهر به نزدیکی غدیر خم در سر زمین جحفه رسیدند. در آن هنگام پیک الهی حضرت جبرئیل امین این آیة کریمه را بر پیامبر نازل کرد:
{یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ}(1)
و خداوند (ذولجلال) پیامبر را مأمور نمود تا رسالت الهی را در باب ولایت و امامت به اُمت ابلاغ کند و از منافقان و جاه طلبان بداندیش نهراسد، زیرا خدا وند حافظ و نگهدار اوست.
و پس از نزول وحی رسول خداصلی الله علیه وآله دستور داد تا همة جمعیت برای استماع وحی در غدیر خم گرد آیند، و آنهایی که جلوتر رفته بودند باز گردانده شوند و آن دسته که عقب بودند برسند تا بالاخره همة جمعیت در غدیرخم گرد آمدند، نخست حضرت با آنها بهنماز ایستاد و پس از نماز میان جمعیت رفت و آنجا که برایش از جهاز شتر منبری آماده نمود بودند در حالای که ایستاده بودند
ص: 67
و با صدای بلند و رسا خطبه آغاز نمودند: در آغاز خدارا ستایش نموده و سپس به نزدیک بودن وفات خویش اشاره فرمودند. آنگاه به نصیحت و موعظه اُمت پرداخته و تمسک و اقتداء به
کتاب خدا و عترت و اهلبیت صلی الله علیه وآله را پیش کشید، و در این باب تأکید بلیغ و وافری نمودند و جدا شدن از کتاب خدا و عترت پاکش را هلاکت و ضلالت شمردند آنگاه سیدنا امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السّلام را به بالای بلندی خواند و دست علی علیه السّلام را در دست گرفته بلند نمود چندانکه همة امت کاملاً مشاهده کردند دستان آن بزرگواران الهی را و چنین فرمود رسول خداصلی الله علیه وآله که:
«یا ایها الناس من اولی الناس بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا لله و رسوله اعلم ... »
ای مردم این کیست که همة مسلمانان باید تحت ولایت و رهبری او باشند؟ گفتند خدا (عزوجل) و رسول خداصلی الله علیه وآله بهتر می دانند. پیامبر فرمود: خدا حاکم من و من ولی و
حاکم بر شما و همة مسلمانان و من نسبت به همة ولایت دارم.
بنابراین هر کس من بر او ولایت دارم علی نیز بر او ولایت و حکومت دارد این جمله را سه بار تکرار فرمودند. سپس عرضه داشت پروردگار آن کس که علی را ولی خود ساخته و تحت امر او در آمد تو نیز او را ولی و نگهبان باش و آنکس که با علی دشمنی کرد تو او را
ص: 68
خصم و دشمن باش و یاری بده یاران علی را و دشمن کسانی باش که دشمن او هستند. سپس پیامبر خطبه خود را با این جمله پایان داد: «توجه کنید حاضران این حکم را به غایبان ابلاغ کنید». هنوز جمعیت متفرق نشده بودند که این آیة کریمه نازل شد:
{اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلاسْلامَ دینًا} (1)
امروز دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و این چنین اسلام کامل و تمامی را برای شما اراده کرده و رضایت دادهام.
و رسول خداصلی الله علیه وآله با نزول این آیه زبان به تکبیر گشود، و خدا را برکمال دین و اتمام دین و اتمام نعمت و رضایتش برسالت محمدصلی الله علیه وآله و ولایت و امامت علی علیه السّلام پس از خود شکر نمود و فرمود:
«الله اَکْبَرُ عَلَی اِکْمَالِ الدِیْنِ وَ اِتْمَامِ النِّعْمَةِ وَرَضِیَ الرَّبِ بِرَسَالَتِیْ وَبِوَلاَیَة مِنْ بَعْدِیْ»(2)
ص: 69
و این خود بهترین شاهد بر مدعی است که پیامبرصلی الله علیه وآله ولایت علی بن ابیطالب علیه السّلام را رسالت خویش مطرح ساخت چون این امر معنایی جز رهبری علی بن ابیطالب نمیدهد.
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود و آن علی، مولا نهاد
گفت هرکه را منم مولای او
ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آنکه آزادت کند
بند رقیت ز پایت برکند
واقعة غدیر از دیدگاه مفسرین و محدثین و دانشمندان اهل تسنن:
{یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النّاسِ}(1)
حال به نمونهای از مراجع و مصادر اهل تسنن که این آیة کریمه را مربوط به نصب امیرالمؤمنین به ولایت و امامت در روز مبارک غدیر خم ذکر کردهاند میپردازیم:
ص: 70
١- جلال الدین سیوطی شافعی ( تفسیر الدر المنثور ج ٢، ص ٢٩٨)
٢- ابن جریر طبری (الولایه فی طرق الحدیث الغدیر)
٣- ثعلبی (تفسیر الکشف و البیان)
٤- شوکانی (فتح القدیر ج ٢، ص ٥٧)
٥- امام فخر رازی (تفسیر الکبیر جلد 3، ص ٦٣٦ العاشر)
٦- بدر الدین حنفی(عمده القاری فی شرح صحیح بخاری ج ٨، ص٥٨٤)
٧- ابن صباغ مالکی( الفصول المهمة ص ٢٧)
٨- نظام الدین نیشابوری (تفسیر السائر الدائر ج 6، ص ١٧٠)
٩- قندروزی حنفی(ینابیع المودة، ص ١٢٠)
١٠- حافظ احمد بن حنبل (المناقب)
١١- حافظ علامه ترمذی (صحیح، ج ١٣، ص ١٦٥)
١٢- علامه حافظ نسائی (خصائص، ص ٢٢)
١٣- علامه ابن الصباغ (الفصول المهمة، ص ٢٤)
١٤- علامه احمد بن حماد الدولابی (الکنی والاسماء، ج ٢، ص٦١)
١٥- علامه حافظ حاکم نیشابوری (المستدرک، ج ٣، ص ١٠)
١٦- حافظ ابو نعیم اصفهانی (أخبار الاصفهان، ج ١، ص ٢٣٥)
١٧- علامه حافظ سمعانی (فضائل الصحابه)
١٨- علامه حافظ قاضی یوست حنفی(المختصر ن المعتصر، ص ٣٠)
ص: 71
١٩- علامه بغوی( مصابیح السنة، ج٢، ص ١٩٦)
٢٠- حافظ علامه رزین بن معاویة عبدری (مجمع بین الصحاح)
٢١-علامة ذهبی (تاریخ الاسلام، ج ٢، ص ١٠٤)
٢٢- علامه هیثمی (مجمع الزوائد، ج 9، ص ١٠٤)
٢٣- علامه سیوطی شافعی (الحاوی، ص ٧٩ و تاریخ الخلفاء والجامع الصغیر و الدر المنثور)
٢٤- علامه حافظ یوسف بن عبدالبر(الاستیعاب، ج ٢، ص ٤٦٠)
٢٥- علامه ابن اثیر الجزری (مجامع الاصول، ج ٩، ص ٤٦٨)
٢٦- علامه حافظ سبط ابن الجوزی (تذکرة الخواص، ص ٢٣)
٢٧- علامه حافظ أبی عبدالله گنجی شافعی (کفایة الطالب، ص ١٣)
٢٨- علامه حافظ محب الدین الطبری( ذخائر العقبی، ص ٦٧)
٢٩- علامه حافظ، مورخ اسماعیل بن کثیر( البدایة و النهایة، ج ٥، ص ٢٠٨)
٣٠- علامه حافظ شمس الدین محمد الذهبی (تلخیص المستدرک، ج٣ ص ١٠٩)
٣١- علامه السید ابراهیم حنفی مشهور به ابن حمزه (البیان و التعریف، ج٢، ص١٣٧)
٣٢- علامه علی المتقی الهندی (کنزل العمال، ج٦، صص ١٠٢و٥٢و١٥٤ و٣٩٠)
٣٣- علامه شهاب الدین الالوسی( تفسیر روح المعانی، ج ٤، ص ١٧٢)
٣٤- فاضل معاصر السید محمد رشید رضا (تفسر المنار، ج٦، ص ٤٦٤)
٣٥- علامه کرخی (نفحات اللاهوت، ص ٢٨)
ص: 72
٣٦- علامه سمهودی (وفاء الوفاء ج ٢، ص ١٧٣)
٣٧- علامه نقشبندی (راموز الحادیث، ص ١٦٨)
٣٨- علامه ابن جوزی (صفحة الصفوة، ج ١، ص ١٢١)
٣٩- حافظ ابو نعیم (حلیة الاولیاء، ج ٤، ص ٦٣ و ٣٥٦ و ج ٩، ص ٦٤)
٤٠- علامه حافظ ابن بطریق (العمدة، ص ٥٣)
٤١- علامه ابن حجر عسقلانی (تهذیب التهذیب ج 7، ص ٣٣٧)
٤٢- علامه ابن ماجة (سنن ابن ماجه ج ١، ص ٢٨و ٣٠)
٤٣- علامه ابن حجر (صواعق، ص ٢٥)
٤٤- علامه حافظ محب الدین طبری (ج٢، ص ١٦٩)
٤٥- ابو فضاله انصاری مقتول در صفین بر نقل از (اسد الغابة، ج٣، ص٣٠٧)
٤٦- براءِ بن عازب انصاری اوسی مقیم کوفه متوفی ٧٣ (بنقل از مسند امام احمد حنبل، ج ٤، ص ٢٨١)
٤٧- ابو ایوب خالد بن زید انصاری مقتول جنگ روم سال ٥٢ بنقل از (محب الدین طبری در ریاض النظرة، ج ٢، صفحة ١٦٩)
٤٨- قیس بن ثابت بن شماس انصاری از شهود حدیث غدیر بنقل از (ابن حجر در الاصابة، ج ١، ص ٢٠٥)
٤٩- ابن طلحة شافعی در (مطالب السئول، ص ١٦ بنقل از ترمذی)
٥٠- خوارزمی (المناقب ص ٩٣ بنقل از اسناد خود از زید بن ارقم)
ص: 73
٥١- علامه حافظ سمعانی (کتاب فضائل الصحابه، بنقل از اسناد خود از ابوهریره و او از خلیفه ثانی حدیث غدیر را حدود یکصد ١٠٠ نفر از صحابه به بلکه بشتیر، روایت کرده اند)
٥٢- علامه حافظ امام ابو عبدالله محمد بن ادریس شافعی متوفی سنه ٢٠٤ چنانکه در النهایه ابن اثیر) مذکور است.
جناب شیخ محمد مردوخ کردستانی در کتاب رسالة حل اختلافش آورده که: شواهد و آثار دلالت دارند بر اینکه پیامبرگرامی صلی الله علیه وآله علی علیه السّلام را از تمام أقارب و أصحاب خود بیشتر دوست داشته و قلباً مایل بوده که او را جانشین خود قرار دهد. و آن عبارت از جوانی و خردسالی علی علیه السّلام بوده که در قبایل عرب احترام (کبر سن) سنِ بالا، فوق العاده مهم و واجب الرعایه بوده که هیچ وقت جوانان را بر پیران أمیر نساختهاند. اما باز در این کتاب صفحة نهم٩ (رساله حل اختلاف) آورد که: پس از آنکه حضرت رسول صلی الله علیه وآله دید راه خلافت بروی علی مسدود است هنگام مراجعت از (حجة الوداع) بر حسب اقتضا و الهام الهی در محل «غدیر خم» با حضور هزاران نفر که در رکاب حضرت بودند، فاتحین یمن هم که علی علیه السّلام جزوآنها بود به آن جمعیت ملحق شدند. آنگاه مقام (ولایت) را دربارة (علی) به عموم تبلیغ فرمود:
ص: 74
«مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِیٌ مَوْلاَهُ أللَّهمَّ وَاَلِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اَحِبّ مَنْ اَحَبَّهُ وَ اَبْغِضْ مَنْ یَبْغُضُه وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اَخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ اَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَیْثُ دَار، اَلاَ فَلْیُبَلَّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ»(1)
«هر کس که من مولای اویم علی مولای او خواهد بود. این سخن راسه بار به گفته امام احمد حنبل پیشوای حنابله، چهار بار تکرار کرد. سپس دست بدعاء گشود و گفت:
«خدایا دوست بدار آنکه علی را دوست دارد دشمن بدار آنکس که، علی را دشمن بدارد، و یاری فرما یاران او را و خوارگردان خوار کنندگان او را، و حق را با او گردان» سپس فرمود: «آنان که حاضرند این را به غائبین برسانند و ابلاغ نمایند».
إلام آلام و حتی متی
اعاتب فی حب هذا الفتی
ص: 75
فهل زوجت غیره فاطمه
وفی غیره هل أتی هل أتی(1)
در جای دیگر از کتاب شیخ محمد مردوخ کردستانی صفحة ١٤ کتاب (تصویب در تعصیب) آمده است:پیغمبر( بهنگام موت به (علی) فرمود: یا علی پس از من ناگواریها خواهی دید، از آنها دلتنگ مباش، هر کس به راهی میرود، تو همة جا راه حق و طریق آخرت را پیش گیر. (مهاجر و (انصار) در امر خلافت اختلاف خواهند کرد.
شکر لله ز امر بلغ گشت کامل امر دین
جانشین مصطفی آمد امیر المؤمنین
در غدیر خم بأُمت گفت آن شاه رُسُل
اینچنین امراست ز درگاه رب العالمین
که علی برکل موجودات امام وپیشواست
او بود فُلک نجات و نور ذات مستعین
در میان جمع امت از صغار و از کبار
دست شه بگرفت وفرمود ای گروه مسلمین
ص: 76
هر که را مولا منم هذا علی مولای اوست
حاضران با غایبان گویند این حکم متین
بر همه خلق جهان از امر حق او پیشواست
حجت حق است و هم مولا به خیل مؤمنین
نور ذات قدرت الله است واسم اعظم است
مصطفی را اوست صهر و ابن عم و جانشین
حب این شه طاعت و حب خدا ومصطفاست
بغض او بغض خدا و مصطفا باشد یقین
او کلام الله ناطق، آیت کبری بود
سوره سبع المثان در وصف آن شاه مبین
سرّ مکنون شیر یزدان شاه لولاکست او
او شه دُلدُل سوار و طاعتش حبل المتین
کل شی هالک الا وجهه درشان اوست
نور ذات مطلق و شاه و أمیر المؤمنین
مظهر اوصاف رب و صاحب الأمر است او
صاحب تاج لعمرک مقتدای متقین
حامل سر ولایت باب سبطین اوست
مالک الملک است و باشد رهنما بر مسلمین
ص: 77
حق تعالی را بود حجت برای خلق خویش
تا که مردم را رهاند او زشرک و کفر دین
إی دل أر چنگ وِلا بر دامن آن شَه زنی
موهبت می دان به حق رستی زشیطان لعین
حب شاه و آل اطهارش بخود واجب بدان
تا شوی اندر دو دنیا سر فراز و پاکدین
بار الها در صراط مستقیم ده پناه
تا زنم چنگ ولا بر دامن سلطان دین
در دو دنیا رو سفیدم کن زفصل دِه پناه
حُب حیدر را نما قسمت بحق مرسلین
بگذار از تقصیر سیه رو خالقا
حُرمت انوار خمسه، طیبین الطاهرین
ص: 78
اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله شامل عزیزترین کسانیست که حب آنها بالاترین جایگاه را در قلب آن حضرت صلی الله علیه وآله دارا می باشد و آنها هم چون آن رسول بزرگوارصلی الله علیه وآله دارای مقام عصمت و طهارت هستند، و همان یادگار ثقلین هستند که پیامبرصلی الله علیه وآله امتش را به پیروی و اطاعت از آنها سفارش و وصیت نمود. پس اهل بیت محمدعلیه السّلام کسانی هستند که دارای عصمت و طهارت باشند تا تمسک به آنها باعث مصونیت و حفظ از ضلالت و گمراهی باشد، و علم جمیع کتاب در نزد آنها می باشد و این او صاف تنها بر اهل بیت مصطفی علیه السّلام منطبق می شود، اهل بیت علیه السّلام همان بزرگوارانی هستند که خداوند (ذوالجلال) رجس را از آنها برده و ایشان را طاهر فرموده است به طوری که پیامبرصلی الله علیه وآله بارها درباره آنها فرموده اند :
«اهل بیت من مانند کشتی نوح علی نبینا و آله و علیه السلام هست هر کس که به این کشتی وارد شود از هرگونه طوفان و غرق شدن در امان است.»(1)
ص: 79
پس تمسک به این کشتی نجات نه تنها در دنیا بلکه در آخرت هم مایه برکت و ایمن و رضای پرودگار می باشد، زیرا اینان واسطه الهی و نبوی صلی الله علیه وآله می باشند و اینان چراغ هدایت و ستون های کشتی نجات و أجر رسالت رسول خداصلی الله علیه وآله می باشند:
«قل لاأسئلکم علیه أجراً إلّا المودّة فی القربی»(1)
اهل بیت علیه السّلام آیات محکمات الهی هستند.
اهل بیت علیه السّلام زنده کنندگان علم و دانش و از بین برندگان جهل و نادانی هستند.
اهل بیت علیه السّلام خاندان نبوت و معادن رحمت و محل فرشتگان و جایگاه رسالتند و پیشوای بندگان و ستون های زمین و درهای ایمان و امانتداری خدایند. اهل بیت علیه السّلام نگهدارندگان راز نهان رسول خداصلی الله علیه وآله و خزائن دانش و مرجع حکمت های آن حضرت صلی الله علیه وآله می باشند و به وسیله اهل بیت علیه السّلام حق به اصل و موضوع خود باز می گردد و باطل و نادرستی از جایگاهش دور و نابود می شود. پس باید به این بزرگواران روی آوریم تا از هلاکت و ضلالت دور بمانیم.
ص: 80
اکنون به روایت های بزرگواران و دانشمندان اهل تسنن می پردازیم: در صحیح مسلم، باب فضائل اهل بیت علیه السّلام از صفیه دختر شیبه از عایشه آمده است:(1)
رسول خداصلی الله علیه وآله عبای نشانه داری از پشم سیاه بر دوش انداخته بود که حسن بن علی علیه السّلام وارد شد، سپس او را زیر عبای خود جای داد، سپس حسین علیه السّلام آمد و او هم وارد عبای رسول خداصلی الله علیه وآله شد. آن گاه فاطمه علیهاالسّلام وارد شد، پس از او هم علی علیه السّلام آمد و علی علیه السّلام را هم با فاطمه علیهاالسّلام زیر عبایش جای داد، سپس رسول خدا فرمود: {انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً} همانا خداوند می خواهد رجس و ناپاکی را از شما اهلبیتم دور سازد و منزه و پاکتان گرداند.
پس اهل بیت علیه السّلام شامل پیامبر و علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السّلام است.
حال در پاسخ سوالی که یکی از برادران اهل تسنن پرسیدند جوابی از خود دانشمندان و محدثین و مفسرین اهل سنت آورده ام که از نظر شما می گذرد:
ص: 81
آیا زنان رسول خداصلی الله علیه وآله در خانه آن حضرت نبودند؟ آیا آنها برای پیامبر عزیز نبودند؟ آیا آنها نزدیکان رسول خداصلی الله علیه وآله نبودند؟ در جواب باید گفت: (در صحیح مسلم، کتاب الفضائل باب فضائل علی علیه السّلام از (زید ابن ارقم) روایت می کند(1):
«اهل بیت علیه السّلام چه کسانی اند؟ آیا زنان پیامبر اهل بیت او هستند؟»
زید گفت: نه به خدا قسم، زن با شوهرش مدتی از زمان می باشد، سپس ممکن است طلاقش دهد و به سوی پدرش و قومش بازگردد، ولی اهل بیتش اصل و پایه ها و پاره های تنش هستند که گرفتن صدقه پس از پیامبرصلی الله علیه وآله بر آنها حرام گردید».
در صحیح بخاری کتاب فضائل الصحابه باب مناقب فاطمه (رضی الله عنه) آمده است(2):
رسول خدا صلی الله علیه وآله می فرماید: فاطمه پاره تن من است، پس هر کس او را خشمگین سازد، مرا خشمگین ساخته.
ص: 82
در همین باب آورده(1):
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: «فاطمه سرور زنان بهشت است.»
{انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت ویطهرکم تطهیراً}(2)
بعضی از برادران اهل تسنن در تفسیر این آیه اشکال گرفته می گویند : آیه تطهیر دلیل بر عصمت نیست ؛ زیرا در سیاق آیات زنان پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است و آیات قبل آن و بعد از آن درباره زنان رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده و آنان مخاطب هستند. و بقرینه سیاق باید گفت: آیه تطهیر نیز اختصاص به زنان پیامبرصلی الله علیه وآله دارد.
در جواب: علامه سید عبدالحسین شرف الدین می فرماید: (3)
اولاً: اگر آیه تطهیر درباره زنان رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده بود باید به صورت خطاب مونث ادا شده باشد. یعنی باید بگوید:
ص: 83
انما یرید الله لیذهب عنکنَّ الرجس اهل البیت و یطهرکنَّ تطهیراً
نه به صورت جمع مذکر
ثانیاَ : در بین عربهای فصیح مرسوم است در بین کلامشان جمله های معترضه می آورند. در قرآن مجید هم جمله های معترضه استعمال شده است. مثلاً: در آیه سوره یوسف آمده:
{فلما رءا قمیصه قدّ من دبر قال انه من کیدکن ان کیدکن عظیم یوسف اعرض عن هذا واستغفری لذنبک انک کنت من الخاطبین}(1)
پس چه مانع دارد که بگوئیم: آیه تطهیر هم به عنوان یک جمله معترضه در بین آیات مربوط به زنان رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده است؟ خداوند (عزوجل) آیه تطهیر را در بین آیات قرار داده تا بدین نکته اشاره کند که چون اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله از گناه معصوم هستند نباید به آن تعدی شود حتی زنان پیامبرصلی الله علیه وآله هم باید احترام آنان را مراعات نمایند.
ثالثاً: در عین حال که در قرآن کریم تحریفی واقع نشده و آیات آن کتاب آسمانی اصلاً کم و زیاد نشده است لیکن این مطلب مسلم نیست که آیات و
ص: 84
سوره ها عیناً به همان ترتیبی که نازل شده جمع و تدوین شده باشد مثلاً چندان بعید نیست که آیه تطهیر تنها و در باره اهل بیت علیه السّلام نازل شده باشد، ولی در موقعی که آیات قرآن جمع و تدوین می شد آن را در بین آیات مربوط به زنان پیامبر گنجانیده باشند، علماً یا جهلاً و ضمناً به روایت اهل سنت قرآن در زمان خلیفه سوم جمع آوری شده است.
ابن جریر، ابن مردویه از ابوالحمراء نقل کرده اند که گفت: هشت ماه در مدینه بودم و به خاطر دارم که پیامبرصلی الله علیه وآله چندین بار آنگاه که برای نماز صبح از خانه بیرون می شد به سرای علی علیه السّلام می آمد و دستش را بر چهار چوب در می نهاد و آن گاه می فرمود:
الصلوة .... الصلوة.{انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً}(1)
در این آیه {انما یرید الله.... خداوند بیت را به صیغه مفرد و همراه (ال) آورده و (أهل) را بنا به مدحیت منصوب ذکر کرده است.
زیرا بیت زوجیت به سبب عقد شرعی پدید می آید و می توان با یک کلمه ، ( کلمه طلاق ) ارکان آن را در هم ریخت که در نتیجه آن زن به شوهر نامحرم
ص: 85
می شود. اما بیت نبوت همان بیت نسب است که بستگان پیامبرند آیه تطهیرأهل این بیت را تعیین کرده و توضیح داده است که آنها به فضل خدا از هرگونه پلیدی و گناه پاک و مبرا هستند.
حال برای أخذ مطالب و مدارک بیشتر به بحث «مرجعیت أهل بیت علیه السّلام از دیدگاه سنت شریف نبوی» توجه بفرمائید.
منظور از مرجعیت علمی نقطه مشترکی است که مورد اتفاق مسلمانان و پایان دهنده اختلافات آنها مخصوصاً در عرصه های فقهی و اعتقادی می باشد. این مرجعیت حقایق قرآن و سنت را به گونه ای بازگو می کند که مانع از برخورد بین مسلمانان می شود. از آنجا که قرآن کریم و سنت شریف نبوی دو منبع مقدس نزد همه مسلمانان هستند اجازه دهیم که آنها خود این مرجعیت را به نام و نشان به ما معرفی کنند.
البته در اینجا وارد مباحث اصولی درباره حجیت أدله نمی شویم زیرا بنای ما بر این است که به هیچ وجه از اصول مورد اتفاق به ویژه آنهایی که مربوط به حجیت و دلالت احادیث و برخی از نصوص است خارج نشویم. ما بر استقراء پیرامون مرجعیت علمی در آیات قرآن کریم و سنت نبوی به اینجا رسیده ایم که در این نصوص به مرجعیتی غیر از مرجعیت أهل بیت صلی الله علیه وآله اشاره نشده است. هر چند
ص: 86
برخی احادیث ضعیف دیگر وجود دارد که مورد اختلاف مسلمانان است لذا آنها را رها کرده و به نصوصی روی می آوریم که مورد اتفاق همه است. در ابتدا به بررسی آیات قرآن کریم که با احادیث شریف نبوی تفسیر شده اند می پردازیم:
{فاسألوا اهل الذکر إن کنتم لا تعلمون}(1).
از أهل ذکر سوال کنید اگر نمیدانید.
در تفسیر ابن جریر طبری به سندش از جابر جعفی آمده است:
هنگامی که این آیه نازل شد علی علیه السّلام فرمود: «نحن أهل الذکر»(2) «ما أهل ذکر هستیم».
و حارث می گوید:
«سألت علیاً عن هذه الایه «فاسألوا أهل الذکر» فقال «والله انا نحن أهل الذکر، نحن أهل الذکر،
ص: 87
نحن أهل العلم و نحن معدن التأویل و التنزیل»(1)
از علی علیه السّلام درباره آیه «فاسألوا أهل الذکر» پرسیدم فرمود: به خدا قسم ما أهل ذکر هستیم، و ما معدن تأویل و تنزیل هستیم.
«و ما یعلم تأویله الا الله والراسخون فی العلم» (2)
«تأویل قرآن را کسی جز خدا و راسخان در علم نمی داند.»
علی علیه السّلام در خطبه ای می فرماید:
«این الذین زعموا انهم الراسخون فی العلم دوننا، کذباً و بغیاً علینا أن رفعنا الله و وضعهم و اعطانا و حرمهم و ادخلنا و اخرجهم بنا یستطعی الهدی و یستجلی العمی»(3)
کجایند کسانی که پنداشتند آنان که دانایان علم قرآنند به غیر ما؟ به دروغ و ستمی که بر ما می رانند. خدا ما را
ص: 88
بالا برده و آنان را فرو گذاشته، به ما عطا کرده و آنان را محروم داشته، ما را در حوزه عنایت خود در آورد و آنان را از آن برون کرده راه هدایت را با راهنمایی مامی پویند و روشنی دلهای کور را از ما می جویند.
«و یقول الذین کفروا لست مرسلاً قل کفی بالله شهیداً بینی و بینکم و من عنده علم الکتاب»(1)
آنها که کافر شدند می گویند: تو پیامبر نیستی، بگو کافی است که خداوند و کسی که علم کتاب و آگاهی بر قرآن نزد اوست. میان من و شما گواه باشند.
ابوسعید خدری گوید:
«سألت رسول الله عن هذه الایه قال: ذلک أخی علی ابن ابی طالب»(2)
ص: 89
از رسول الله صلی الله علیه وآله درباره این آیه سوال کردم فرمود: او برادرم علی بن ابی طالب است.
{انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً}(1)همانا خداوند خواسته است تا پلیدی و گناه را از شما أهل بیت ببرد و شما را کاملاً پاک سازد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در تفسیر این آیه می فرماید:
«أنا و أهل بیتی مطهرون من الذنوب»(2)
من و خانواده ام از گناهان پاک هستیم.
و نیز می فرماید:
«أنا و علی و الحسن و الحسین و تسعه من ولد
ص: 90
الحسین مطهرون معصومین»(1)من و علی و حسن و حسین و نه نفر از فرزندان حسین پاک و معصوم هستیم.
آیه تطهیر بر عنایت ویژه خداوند (عزوجل) به أهل بیت پیامبر و دوری آنان از لغزش و انحراف تأکید می کند. تا آنان نمونه های بلند انسانیت باشند و در اختلافات در سایر مصادر و منافع دین مورد رجوع مسلمانان باشند.
خویشان تو کیستند؟ فرمود: علی و فاطمه و دو پسرش».
سعید بن جبیر نیز می گوید:
آنها خویشان از آل محمدندصلی الله علیه وآله(1).این آیه دلها و خردها را به أهل بیت پیامبر پیوند می دهد و تأکید می کند که دوستی واقعی با آنان أجر رسالت است. و موالات با آنان مودت واقعی و حقیقی است. آری هنگامی که أهل بیت صلی الله علیه وآله را از زبان قرآن و سنت صحیح نبوی بشناسیم، راه سعادت دنیا و آخرت را به روی خود باز می کنیم و راه شقاوت و بدبختی را به روی خود می بندیم.
«حدیث کساء» مقصود از أهل بیت علیه السّلام را در آیه تطهیر روشن می سازد: ابن عباس روایت می کند.
أخذ رسول الله صلی الله علیه وآله ثوبه فوضعه علی علی و
ص: 92
فاطمه و حسن و حسین و قال: {انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیراً}(1)
ص: 93
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله عبایش را گرفت و روی علی و فاطمه و حسن وحسین انداخت و فرمود: «همانا خداوند می خواهد هرگونه آلودگی گناه را از شما برده و شما را پاک کند»
احمد حنبل در مسند خود جلد3 صفحه 259 و واحدی در کتاب اسباب النزول صفحه 267 و ابن جریر و ابن مردودیه و طبرانی و ترمذی و حاکم ابن منذر و بیهقی در کتب وصحاح و سنن خود روایت می کنند:
ام المومنین ام سلمه می گوید: وقتی این آیه نازل شد:
{انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا}
رسول خداصلی الله علیه وآله علی و فاطمه و حسن و حسین را فرا خواند و بر آنان عبایی خیبری انداخت و فرمود:
«اللهم هولاء أهل بیتی، اللهم أذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیراً»
ص: 94
خدایا اینان أهل بیت من انند خدایا پلیدی را از آنان ببر و آنان را پاک و پاکیزه بگردان.
قالت ام سلمه رسول الله صلی الله علیه وآله «ألست منهم؟ قال أنک لعلی خیر (الی خیر)
ام سلمه به پیامبرصلی الله علیه وآله عرض کرد: آیا من از آنان (أهل بیت) نیستم؟پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود تو زن خوبی هستی.(1)
این حدیث را عطاء ابن یسار، ابو سعید خدری، ابوهریره، حکیم ابن سعید، شهرابن حوشب، عبدالله ابن مغیره عطاءابن ابی ریاح عمره ابن افعی و علی ابن الحسین زید العابدین علیه السّلام از ام المومنین ام سلمه نقل کرده اند. همچنان که همین حدیث را صفیه بنت شیبه، عوام ابن حوشب به واسطه تمیمی و جمیع ابن عمیر از عایشه نقل شده و این حدیث را به شکل زیر نیز نقل کرده اند:
«خرج النبی غداه و علیه مرط مرحل من شعر اسود، فجاء الحسن بن علی فأدخله ثم جاء الحسین فدخل معه، ثم جاءت فاطمه فأدخلها، ثم جاء علی فأدخله ثم قال:
{ انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرًا}(2)
ص: 95
روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حالی که لباسی منقوش از پشم سیاه بر تن داشت بیرون آمد،پس حسن ابن علی علیه السّلام آمد او را زیر لباسش جای داد، سپس حسین علیه السّلام آمد و او هم در زیر لباس پیامبر جای گرفت، سپس فاطمه علیهاالسّلام آمد او را نیز داخل کرد و بعد از آن علی علیه السّلام وارد شد، پیامبرصلی الله علیه وآله او را هم در زیر لباسش گرفت و فرمود:
{ انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا}
مسلم در باب فضایل اهل بیت صلی الله علیه وآله و ابن جریر و ابن ابی حاتم و حاکم و صاحب الجمع بین الصحیحین و صاحب الجمع بین الصحاح السته نقل کرده اند. افرادی که خواهان مدارک بیشتر در این مورد می باشند به کتاب (الکلمه الغراء) علامه شرف الدین مراجعه کنند. ضمناً حدیث کساء را جمع زیاد دیگری از صحابه نقل کرده اند. از جمله: ابو سعید خدری، خلیفه ثانی عمرابن خطاب، ابوبرزه،ابوالحمراء ابولیلی انصاری، انس ابن مالک، جابرابن عبدالله انصاری، براء ابن عازب، ثوبان، زید ابن أرقم، زینب بنت ابی سلمه، سعد ابن ابی وقاص، صبیح مولی ام سلمه، عبدالله ابن جعفر، عمر ابن ابی سلمه و دیگران.
ص: 96
روایات این روایان تصریح می کند که منظور پیامبرصلی الله علیه وآله از أهل بیت، علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السّلام هستند و بیشتر اسناد این روایات از صحاح سته و سایر موسوعات حدیثی أهل سنت نقل شده است.(1)
حدیث ثقلین نیز منظور از أهل بیت صلی الله علیه وآله را که همان عترت هستند آشکار می سازد و مرجعیت عام آنها را بیان می کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حدیث ثقلین می فرماید:
«انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی، احدهما اعظم من الاخر: کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی أهل بیتی، ولن یتفرقا حتی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیها»(2)
من در میان شما چیزی را بر جای می گذارم که بعد از من گمراه نشوید. یکی از آنها که بزرگتراز دیگری است، کتاب خدا است، ریسمانی که از آسمان به زمین
ص: 97
کشیده شده است. (و دیگری) عترت و خاندان من هستند. این دو از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند. پس ببینید (مواظب باشید) که بعد از من چگونه با آنها رفتار می کنید.
در روایت دیگری پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می فرماید:
«انی قد ترکت فیکم الثقلین احد هما اکبر من الاخر: کتاب الله تعالی و عترتی، فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فانهما لن یتفرقا حتی یردا علیّ الحوض»(1)
من در میان شما دو چیز گرانبها (یاسنگین) بر جای گذاشتم که یکی از دیگری بزرگتر است. کتاب خداوند متعال و عترتم. نگاه کنید که بعد از من چگونه با آنها رفتار می کنید؟ آنها از هم جدا نمی شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند
حدیث ثقلین (أهل بیت) را همتای (قرآن قرار داده است. این حدیث را نیز بیش از سی و سه نفر از اصحاب روایت کرده اند. از جمله:(2)
ص: 98
عمر ابن خطاب، ابوایوب أنصاری، ابوهریره، ام المومنین ام سلمه، ابوسعید خدری، عبدالله ابن عباس، عبدالرحمن ابن عوف،ابوذر غفاری، سلمان فارسی، ابوشریح خزاعی، ابوقدامه انصاری، انس ابن مالک، خزیمه ذوالشهادتین، سعد ابن ابی وقاص، زید ابن ثابت، عمروبن عاص و ...
با توجه به حدیث ثقلین برخی از علمای أهل سنت (محمد ابوزهره استاد الازهر مصر) استدلال کرده اند که منظور از مرجعیت، در این حدیث، مرجعیت فقهی است. و به تعبیر او «لایدل علی امامه السیاسه و انه دل علی امامه الفقه و العلم»(1) احمد حسین یعقوب یکی دیگر از پژوهشگران می گوید که: او به یکصد و هشتاد و پنج مصدر علمی از مهمترین کتب أهل سنت دست یافته که در همه آنها تصریح به کتاب «کتاب الله و العترة» شده است. آنها همچنین گفته اند مقصود از عترت، اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله هستند که پیامبرصلی الله علیه وآله در جاهای مختلف از آنها نام برده است از جمله همین حدیث و حدیث کساء.(2)
ص: 99
انس ابن مالک گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله به علی علیه السّلام فرمود:
«أنت تبین لأمتی ما اختلفوا فیه بعدی»(1)
تو بعد از من مواردی را که أمتم در آن اختلاف می کنند، بیان می کنی.
دلالت این حدیث بر مرجعیت علمی أهل بیت علیه السّلام روشن است.
سلمان فارسی می گوید:
«قال الرسول صلی الله علیه وآله: اعلم امتی من بعدی علی ابن ابی طالب علیه السّلام»(2)
ص: 100
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: داناترین امتم بعد از من علی ابن ابی طالب است
«اما ترضین انی زوجتک اول المسلمین اسلاما واعلمهم علماً»(1)
آیا خشنود نیستی من تو را به همسری کسی در آوردم که اولین و داناترین مسلمان است؟
ابوذر غفاری گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
«ألا ان مثل أهل بیتی فیکم کسفینه نوح فی قومه، فمن رکبها نجا، ومن تخلف عنها غرق» (2)
ص: 101
بدانید که أهل بیت من در میان شما مثل کشتی نوح هستند که هر کس سوار آن شد نجات یافت و هر کس عقب ماند غرق شد.
عبدالله ابن عباس گوید: پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه وآله فرمود:
«النجوم جعلت اماناً لأهل السماء و أن أهل بیتی امان لامتی»(1)
ص: 102
«ستارگان امان أهل آسمان هستند و أهل بیت من أمان أمتم هستند».
جابربن سمره از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند:
«لایزال الدین قائما حتی تقوم الساعه او یکون علیکم اثنی عشر خلیفه کلهم من قریش»(1)
این دین آنقدر ادامه می یابد تا روز قیامت برپا شده تا اینکه دوازده خلیفه که همگی از قریش اند بر شما حکومت کنند.
عبدالله ابن مسعود گوید که اصحاب از عدد خلفای أمت از پیامبرصلی الله علیه وآله سوال کردند، پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند:
«اثنی عشر کعده نقبا بنی اسرائیل»(2)
آنها دوازده نفرند به عدد برگزیدگان بنی اسرائیل
ص: 103
شمار زیادی از احادیث صحیح در منابع شیعه و سنی وجود دارد که با اختلاف در الفاظ به همین معنا اشاره می کند. بنابراین مسلمانان همگی اتفاق نظر دارند که خلفا (جانشینان پیامبر) یا نقبا (برگزیدگان) یا ائمه (رهبران) یا امیر (امر کننده) بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله دوازده نفرند و همگی از قریشند وبه نص صریح احادیث پیامبر معین شده اند.(1) مقتضای تشبیه آنان به نقبای بنی اسرائیل
هم همین است (معین بودن عدد آنها) علاوه بر آن، این احادیث بر جاودان بودن دین تا
ص: 104
روز قیامت و باقی بودن امامت تا آن زمان تأکید می ورزد این مطلب مقتضای روایت «مسلم» در صحیحش (صحیح مسلم) نیز است.
این احادیث قبل از آنکه عدد ائمه از علی ابن ابی طالب علیه السّلام تا حضرت مهدی به دوازده نفر برسد، هم در برخی صحاح و مسانید پراکنده بوده است ؛ بنابراین محال است که بعد از آن تاریخ جعل شده باشند. علاوه بر این، همه روایت این احادیث که از طریق أهل سنت نقل شده اند. مورد وثوق آنها هستند(1)
علامه قندوزی حنفی (یکی از علمای معروف أهل سنت) در کتاب ینابیع المودة با سند خود از جابر نقل می کند: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:
«انا سید النبیین و علی سید الوصیین و ان اوصیائی بعدی اثنا عشر اولهم علی و آخرهم القائم المهدی»(2)
ص: 105
من سرور پیامبران و علی سروراوصیاء است، اوصیای من بعد از خودم دوازده نفرند، اولی آنها علی و آخرین آنها مهدی قائم است.
این روایت را شیخ الاسلام شافعی در کتاب فرائد السمطین از ابن عباس نقل می کند.
در کتاب ینابیع الموده از سلمان نقل شده است که: وارد بر پیامبر شدم، دیدم حسین علیه السّلام روی زانوان پیامبرصلی الله علیه وآله نشسته و آن حضرت صلی الله علیه وآله صورت حسین علیه السّلام را می بوسید و می فرمود:
تو آقایی، برادر آقایی، تو امام، پسر امام و برادر امام هستی، تو حجت، برادر حجت، و پدر نُه حجت هستی که نهمی آنها مهدی قائم است. (1)
این روایت را خوارزمی و حنفی نیز در مقتل خود نقل کرده اند در این باره به صحیح مسلم چاپ بیروت جلد 2 ص 453 ؛ صحیح بخاری، ج 3 جزء نهم 9 ص 101 صحیح ابی داوود ج 1 کتاب المهدی مراجعه شود.
ص: 106
شاید مناسب ترین شاهد ، ابیاتی از قصیده میمیه فرزدق در مدح أهل بیت علیه السّلام مخصوصاً مدح امام علی ابن الحسین علیه السّلام زین العابدین علیه السّلام است که به نقل آن می پردازیم:
من معشر حبهم دین و بغضم(1) کفر و قربهم منجی و معتصم
«آنان که دوستی شان دین است و کینه آنها کفر است و نزدیک شدن به آنها نجات دهنده و دستگیرنده است»
ان عد أهل التقی کانوا ائمتهم
او قیل: من خیر أهل الارض؟ قیل: (هم)«هرگاه سخن از أهل تقوا باشد آنان پیشوایان أهل تقوایند و یا سوال از بهترین أهل زمین به میان آید جواب آید که: (آنهایند)»
مقدم بعد ذکر الله ذکرهم
فی کل بدء و مختوم به الکل
«بعد از نام خدا نام آنها مقدم است در ابتدای هر کار، و پایان هر سخن»
ص: 107
2- قصیده ابو نواس:(1)
همچنین «رائیه» ابونواس در ثنای أهل بیت صلی الله علیه وآله می گوید:
مطهرون نقیات ثیابهم تجری الصلاة علیهم اینما ذکروا
«پاکانی که جامه پاک دارند، هرگاه نامشان به میان آید درود بر آنان فرستاده شود»
فالله لما براخلقا قاتقنه
صفاکم و اصطفاکم أیها البشر
«هنگامی که خداوند، جهان را آفرید و استوار ساخت شما را انتخاب کرد و برگزید ای (برترین) انسانها»
فانتم الملا الأعلی و عندکم
علم الکتاب و ما جاءت به السور
«شما «ملأ اعلی» هستید و نزد شما است علم و کتاب و علم آن چه در سوره های قرآن است»
ص: 108
میمیّة ابوفراس حمدانی نیز از قصایدی است که زیباترین عبارت ها را درباره جایگاه أهل بیت علیه السّلام در بر دارد و ما در این جا ابیاتی را که به بُعد علمی آنان مربوط می شود، نقل می کنیم:
الحق مهتضم و الدین مخترم
و فییء آل رسول الله مقتسم
«دین از دست رفته و حق تاراج شده است و حق خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله تقسیم شده است»
خلوا الفخار لعلامین ان سئلوا
و یوم السوال عمالین ان عملوا
«همه افتخار ها را برای کسانی بگذارید که دانا هستند در روز سوال و عامل هستند در وقت عمل»
لا یغضبون لغیر الله ان غضبوا
ولا یضیعون حق الله ان حکموا
«جز برای خدا به خشم نمی آیند، اگر به خشم آیند و در هنگام داوری حق خداوند را پایمال نمی کنند.»
تنشی التلاوة من ابیاتهم سحرا
و فی بیوتکم الاوتار و النغم
ص: 109
«همیشه از خانه های آنها بانگ تلاوت قرآن بلند است و از خانه های شما صدای تارها و آوازها»(1)
الرکن و البیت والاستار منزلهم
و زمزم و الصفی و الحجر و الحرم(2)
«رکن، خانه و پردة کعبه، منزل آنهاست. و نیز زمزم، و صفا، حجر و حرم»
این تعبیرات، در حقیقت از جهت گیری افکار عمومی نسبت به جایگاه ویژه أهل بیت نبوت علیه السّلام پرده بر میدارد باید توجه داشت این نگرش تنها به شاعران و توده مردم اختصاص نداشته است، بلکه فقهای بزرگ و أئمه، (امامان) مذاهب اسلامی هم همین دیدگاه را نسبت به أئمه اهل بیت داشته اند. گواه این گفته شعر امام محمد ابن ادریس شافعی درباره اهل بیت پیامبر است.(3)
آل النبی ذریعتی و هم الیه وسیلتی
«خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله دستگیر من هستند آنان وسیله (تقرب) من به خدا هستند.»
ص: 110
ارجو بهم اعطی غدا بیدی الیمین صحیفتی(1)
«امیدوارم به خاطر آنها، فردای قیامت نامه عملم را به دست راستم بدهند.»
امام در لغت به معنای رهبر، پیشوا و رهنما و قائد است و در اصطلاح کلام اسلامی به جانشینان پیامبرصلی الله علیه وآله که از جانب خداوند (عزوجل) امامت و پیشوایی آنها تبیین و تسجیل گردیده، اطلاق میشود.
اسلام در موارد زیادی به صورت کلیات واصول است که احتیاج به توجیه و تبیین دارد و توسعه دهندگان و بیان کنندگان باید کسانی باشند که صلاحیت آنها جنبه الهی داشته باشد. امامان همان رهبران الهی هستند که برای هدایت أمت و نگهبانی شرع و توسعه شریعت و تجسم عملی اسلام در محیط جامعه از ناحیه خداوند معرفی شدند، آنها جانشینان پیغمبرصلی الله علیه وآله و امام أمت هستند.
امامت اساسی ترین اصول اجتماعی اسلام و روح این مکتب، و رشتهای است که کلیه قوانین تکامل انسان را به هم پیوند زده و در مسیر فلسفه آفرینش قرار میدهد
به بیانی دیگر اسلام از جنبه نظری در قرآن کریم تصویر و طرح شده، و در وجهه عملی و تجسم خارجی در (امامت) خود نمایی می کند. بنابراین ما وقتی
ص: 111
که امامت قرآن را در وجهه نظری پذیرا شدیم، امامت و رهبری اهل بیت علیه السّلام را در وجهه عملی باید بپذیریم؛ زیرا امامت مقام پیامبران و میراث اوصیاست؛ امامت جانشینی خدا (خلیفه الله) و جانشینی رسول خداصلی الله علیه وآله است، امامت رشته ارتباط دین و نظام مسلمانان و صلاحیت دنیا و عزت نیکان و مهم ترین عامل رشد اسلام است. امام همچون خورشید تابانی است که جهان را روشن و منور می کند. امام ماه منیر و چراغ هدایت گر در تاریکی های جهان و راهنمای هدایت و منجی از فلاکت است و أمین خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله در میان مردم و جهت بر بندگان خداست. امام مبری از گناه و دور از عیبها و دارای علم و بردباری است که عقلها گمراه و آرزوها سرگردان و مغزها متحیر و چشمها خیره و بزرگان کوچک و فلاسفه حیران و بردباران عاجز و گویندگان ناتوان و شاعران و ادبیان و فصیحان همگی از توصیف شئون و فضائل امام در مانده و عاجزند.
امامت از دیدگاه علمی و توجیهات اسلامی ابعاد مختلف و متنوعی دارد.
زعامت بر خلق از نظر حکومت و سیاست و اجتماع و اجرای حدود الهی تشریح و توسعه مفاهیم و نظامات اسلام و تبیین و تفسیر مجملات و توضیح مبهمات کتاب و سنت، دفاع معقول از حوزه فرهنگی و علمی اسلام و ورد افکار و اندیشه ها و فلسفه های غیر اسلامی با شیوه منطقی و مقرون به دلیل و ارشاد،
ص: 112
عرضه حوادث فکری و عملی بر حسب گسترش جامعه به اصول و مبانی ایدئولوژیکی و فلسفی اسلامی تا توجه به مصونیت الهی از خطا و اشتباه با مقام عصمت و نیز علم وآگاهی، الهامی لَدُونّی که خداوند (عزوجل) به امام علیه السّلام افاضه فرموده و همچنین معنویت و شرح صدر که امام را از پیروی هواهای نفس و لغزش و خطا دور می دارد، از دیگر ابعاد امامت محسوب می شود.
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه وآله در پی تلاش بی وقفه در راه تبلیغ آئین اسلام جان به جان آفرین تسلیم کرد و أمت مسلمان را در سوگ و ماتم سنگین خود فرو برد. پس از رحلت آن بزرگوار غوغای خلافت بپا خاست و طوفانی مهیب در میان امت پدید آمد؛ طوفانی که حتی پس از صدها سال می توان به نظاره آن نشست و آثار ناپسند آن را مشاهده نمود.
اینک باید دست عقل را در قضاوت باز گذارد و نیک اندیشید که آن بزرگ مرد بشریت و پیام آور حق چه طرحی برای رهبری پس ازخود داشته و آیا دستوری در این رابطه بیان نموده و یا آنکه مسئله به گونه ای دیگر است.
آنچه را که می توان بیان نمود یکی از سه راه و نظریه ذیل است:
ص: 113
یک احتمال در قضیه آن است که بگوئیم آن حضرت نسبت به مسئله خلافت و رهبری پس از خود، هیچ راه و روشی را معین نفرموده و امت را به حال خود رها ساخته است تا دست تقدیر و تصادف نقش آفرینی کند و مسئله را حل نماید. چنین احتمالی به یقین تضادی سخت با کرامت نبی اکرم صلی الله علیه وآله حتی به عنوان یک بشر عادی و یک رهبر سیاسی معمولی دارد؛ زیرا هرگز با درایت و عقل سازگار نیست که رهبری دست به حرکت و انقلاب آن هم بنیادی و اساسی
بزند و در غروب عمر خود رهبر و راهنما و مرجع و ملجائی را معین نکند.
آیا هرگز چنین چیزی در عالم مشاهده شده و بر فرض وقوع آیا عقلاء و اندیشمندان آن را پسندیده تلقی کرده اند؟ وانگهی همه می دانیم که منافقین در زمان غروب خورشید نبوت گروه غیر قابل اعتنایی نبودند تا خطر آنان کم تلقی شود و به صراحت قرآن ، پاره ای از آنان اصرار بر نفاق داشتند.
{و من اهل المدینه مردوا علی النفاق لاتعلمهم}(1)
پارهای از مردم مدینه اصرار به نفاق دارند و تو آنها را نمی شناسی. آنان در انتظار مرگ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بودند تا نقشه های خود را پیاده کنند:
{ام یقولون شاعر نتربص به ریب المنون قل
ص: 114
تربصوا فانی معکم من المتربصین ام تأمرهم احلامهم بهذا ام هم قوم طاغون} (1)
این از یک سو، از سوی دیگر خطر بیرونی که همان قدرتهای خارجی مخالف اقتدار اسلام و مسلمین بودند مثل روم و ایران (ایران زمان خسروپرویز) همگی در کمال قدرت، کیان اسلام را جداً تهدید می کردند. پس نباید ما هم به خود اجازه بدهیم تا به پیامبرصلی الله علیه وآله این نسبت را بدهیم که در امر خلافت و پیشوائی پس از خود، اهمال ورزیده و مردم را بدون سرپرست رها کرده باشد، پیامبری که هنگام مسافرت از مدینه کسی را به جای خود بر می گزید، چگونه ممکن است برای بعد از وفاتش کسی را معین نکرده باشد؟
در ضمن تمام انسانها این واقعیت را قبول دارند که پیامبر از نظر عقل و اندیشه در اوج کمال بود. این انسان عاقل، با اعراب آشنایی تنگاتنگی داشت و از کینه های درونی آنان اطلاع کامل و بر طبیعت آنها وقوف تام داشت و میدانست که اگر کسی از قبیله ای کشته شود آنان انتقام خونش را از قاتل می ستانند و اگر از وی نتوانستند، از نوادگان و بستگان وی، و اگر نشد از قبیله اش انتقام میگیرند، طبیعتی که مسلماً در اثر اسلام به طور کامل تغییر نکرده بود.(2) حال
ص: 115
اینک چگونه ممکن است آدمی بیندیشد که آن عاقل کامل، عرب و قریش را رها کرد تا آنان خون یکدیگر را در اثر خونهایی که درطول مدت حکومت و پیدایش اسلام ریخته شده، بریزند.
تصور دومی که در این وادی به چشم می خورد، اندیشه عده ای از اهل سنت است که معتقدند پیامبرصلی الله علیه وآله مسئله خلافت را بر عهده شورا و یا فردی که از طریق شورا برگزیده میشود، سپرده است و خود کسی را به عنوان جانشین معین نکرده است. چنین نظریه ای گذشته از تمام ایرادها و اشکالهای وارد بر آن هرگز قابل قبول نیست؛ زیرا اگر مراد عده ای خاص باشند لاجرم می بایست حضرت آنان را معرفی مینمود و هر از گاهی آنان را مطرح میساخت تا جای تردید برای کسی باقی نماند؛ زیرا بی توجهی به امری این چنین حساس و بنیادی و قرار دادن آن در اجمال و ابهام، هرگز نزد عاقلان عالم پسندیده ومطلوب نیست و در هیچ یک از مجامع روائی - چه از اهل سنت و چه شیعی - روایتی دیده نشده که در آن اسم و رسمی از چنین شورایی باشد و در گفته ها و سخنان پیشتازان خلافت همانند: خلیفه اول و خلیفه دوم نیز چنین به چشم نمی خورد بلکه بر عکس آن دیده می شود، بنگرید: از خلیفه اول به طریق صحیح نقل شده که در مرض موت می گفت: دوست داشتم تا از رسول اکرم صلی الله علیه وآله بپرسم که این
ص: 116
أمر خلافت از آن کیست؟ تا کسی با آن نزاع نمی کرد و دوست داشتم بپرسم، آیا برای انصار نیز در این رابطه سهمی است؟ (1)
و نیز از خلیفه ثانی چنین نقل شده که گفت: اگر از سه چیز از رسولخداصلی الله علیه وآله می پرسیدم نزدم محبوبتر از شتران سرخ مو بود: از خلیفه بعد از او و...(2)
بنابراین ناگفته پیداست که اگر پیامبرصلی الله علیه وآله شورایی را معین نموده بود جایی برای این گونه سخنان باقی نمی ماند.(3)
نظریه سومی که در این رابطه مطرح است و شیعه از آن جانبداری می کند، نظریه وجود نص در امر خلافت و رهبری پس از پیامبرصلی الله علیه وآله است. این نظریه با
ص: 117
توجه به خطرهای داخلی – منافقین – و خارجی- خصوصاً روم و ایران – که در کمین اسلام نشسته بودند تا در فرصت مناسب ضربه کاری را وارد سازند و روایات وارده از پیامبرصلی الله علیه وآله در تعیین جانشین، تنها نظریه ایست که عقل و شرع آن را اثبات می کند و زندگانی پیامبر سرشار از لحظاتی است که در آن، سخن از جانشین رفته است؛ زیرا پیامبر نه فقط در آخر عمر بلکه در آغاز رسالت و در مناسبت های ممکن، سخن از جانشین خود داشت، سخنانی که موافق و مخالف آن را نقل کرده اند همانند حدیث یوم الدار، غدیر، منزلت، ثقلین و صدها حدیث دیگر.
عصمت؛ عبارت است از یک نیروی فوق العاده باطنی و یک صفت نیرومند نفسانی که در اثر مشاهده حقیقت جهان هستی و رویت ملکوت و باطن عالم وجود حاصل میشود. این نیروی فوق العاده غیبی در هر کس وجود پیدا کند از مطلق خطا و گناه معصوم خواهد بود و از جهات مختلف ایمن شده است:
در مقام تلقی حقائق و درک واقعیات خطا نمی کند؛
در مقام ضبط و نگهداری احکام و قوانین اشتباه و سهو ندارد؛
در مقام ابلاغ و اظهار احکام مرتکب اشتباه و گناه نمی شود.
ص: 118
در مقام عمل از لغزش های عمدی و سهوی مصونیت دارد، هرگز گناه نمی کند و احتمال خطا و گناه درباره او غیر ممکن است. ولی ناگفته نماند که گرچه معصوم مرتکب گناه ومعصیت نمی شود و بطور کلی از گناه مصونیت دارد اما چنان نیست که اصلاً قدرت بر معصیت نداشته باشد و در اطاعت پروردگار جهان مجبور باشد. بلکه معصوم نیز همانند سایر بندگان از آزادی عمل و اختیار کامل برخوردار است و هیچ گونه جبر و الزامی ندارد؛ زیرا او هم مانند سایر مردم می تواند مرتکب گناه شود، لیکن چون به عمق جهان هستی نائل شده و به وسیله چشم باطن، حقیقت عالم وجود را مشاهده می کند و به واسطه نیروی فوق العاده غیبی که در وجود مبارکش نهاده شده، عوامل گناه و خطا در وی شکست خورده، بیاثر مانده و از روی اراده و اختیار از گناه و معصیت بیزار است.
عصمت، حالتی خاص و شهود ویژه ای است که انسان را از گناه باز می دارد و در مصونیت نگه می دارد و همه راه های وسوسه را برای همیشه به روی او می بندد بر این اساس
عصمت یک امر و معرفتی وجودی است، آن هم معرفتی راسخ چون شهود است و أمر وجودی است ، چون از کمالات خاصی است که انسان در حرکت تکاملی، آن را با توفیق و عنایت حق به دست می آورد. عصمت از کمالات برجسته معرفتی و وجودی علمی و عملی است و در همه ابعاد حیات و شئون زندگی معصوم اثر گذار است.
ص: 119
برخی از کمالات فقط ناظر به مرحله علمی و برخی دیگر تنها یک أمر عملی است. به عنوان نمونه (عدالت) فقط یک ملکه عملی در انسان است که ربطی به بُعد شهودی و علمی انسان ندارد. این ملکه با ارزش، انسان را از گناه عمدی و سهوی حفظ می کند ولی ملکه عصمت انسان را از جهل، خطا ، سهو، نسیان و مغالطه در اندیشه و تفکر و هر گناهی بازمی دارد پس معصوم هم در بخش معرفت و علم مصون از اشتباه در فهم و دریافت است و هم در بخش عمل مصون از کار ناروا و هم در بخش تبلیغ دین حق مصون از خطا در تبلیغ است. حقیقت شهود متعلق به عقل نظری و پرهیز از گناه متعلق به عقل عملی است، هر چند که منشأ عصمت عقل عملی همان معرفت و عقل نظری و شهود است و این طور نیست که عصمت عملی متوقف بر عصمت علمی نباشد معقول نیست کسی در مقام عمل معصوم باشد ولی در مقام علم این گونه نباشد؛ زیرا اگر حلال و حرام، زشت و زیبا و پاک و ناپاک را نداند، نمی تواند در مقام عمل معصوم باشد.
ص: 120
اهل بیت علیه السّلام بر اساس آیات قرآن و روایات، در مرحله عقل نظری و عقل عملی معصوماند؛ یعنی هم درست و صحیح می دانند و هم درست وصحیح به مردم ابلاغ می نمایند پس در حریم امن فهم آنان نه جهل قصوری و نه جهل تقصیری و نه سهو و خطا در تطبیق راه پیدا می کند و نه در حرم امن عقل عملی آنان خطا و عصیان سهوی و نسیانی یا عمدی راه پیدا می کند. پس کسی که عقلش در حدی قوت داشته باشد که مغلوب هواهای نفسانی نشود و به اختیار خود از معاصی اجتناب کند، معصوم است و عصمت به معنی باز داشتن و نگهداری نفس از گناه است و انسان معصوم جنبه روحی و نفسی او به قدری تکامل پیدا می کند که به مرحله فنا و مقام شامخ طهارت و یقین به خداوند (عزوجل) می رسد و هرگز در قوه خیالی معصوم تصور گناه نمی شود لذا داعی بر گناه ندارد.
معصوم بودن امام به دو معنی است؛ یکی مصونیت در مقابل گناه - چه بزرگ و چه کوچک - از ابتدای حیات تا پایان عمر و دیگری مصونیت از خطا و اشتباه در بیان و تفسیر احکام الهی امری است واضح چه این که اگر امام دچار اشتباه شود، نقض غرض لازم آید، زیرا اساس ضرورت نصب امام، همانا حفظ و تبیین شریعت است و به یقین با در معرض اشتباه بودن نمی توان به آن هدف نائل
ص: 121
آمد و اما ضرورت عصمت از گناه ، در این مسئله براهین عقلی و نقلی بسیاری در دست است.
پس ائمهای که خداوند درباره منزلت و شأن آنها به عموم امت اسلام دستور فرمود:
{أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الامرمنکم}
آیا اگر درست فکر کنیم و وجدان خفته خود را آگاه کنیم چنین تفکری صحیح است که ولی أمر (أئمه هدی) معصوم نباشد پس مسلماً غیر ممکن است؛ زیرا اگر یک بار خطا کند معلوم می شود که به کرات خطا نموده و هر لحظه خطر گمراهی امت را تهدید می کند پس چگونه می شود که ائمه معصوم نباشند و خداوند (عزوجل) اطاعت آنها را واجب بداند؟ مطمئناً باید أئمه هدی علیه السّلام معصوم و از هر گونه رجس و خطا مبری باشند همان طور که خداوند میفرماید: {انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً} (1)
که تمام اقسام رجس و پلیدی را مطلقاً اعم از اینکه رجس معنوی یا روحی باشد مانند: حسد، کبر، بخل، و یا رجس ظاهری مانند: خطا، ظلم، گناه، تجاوز، ... تمام این صفات خبیث و بد را از خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله نفی کرده و همین معنا
ص: 122
یعنی نبودن رجس ظاهری و معنوی در پیامبرصلی الله علیه وآله و امام با معنای لغوی عصمت تناسب دارد و برابر این آیه شک و تردید در معصوم بودن ائمه هدی علیه السّلام باطل و مردود است و باید به معصوم بودن آنان ایمان ویقین داشته باشیم تا مورد رحمت ولطف و شفاعت آنان قرار بگیریم.
یکی از برادران حنفی مذهب سئوال کرد:
چرا اسامی امامان در قرآن نیامده است؟
جواب:
برادر عزیز و گرامی سلام علیکم:
بعد از روزی که با حضرت عالی مباحثه نمودم و از این حقیر پرسیدی که اگر ائمه شیعه بر حق هستند پس چرا اسامی آنها در قرآن نیامده است؟ حقیر هم امروز جوابی برای سوال حضرت عالی می آورم که امیدوارم با این جواب قانع شوید:
من می گویم: اگر أمر چنین باشد که هر چه در قرآن مجید ذکر و نامی از آنها برده نشده بایستی متروک گردد؛ قطعاً باید جمیع عبادات و احکام ترک گردند؛ زیرا جزئیات هیچ یک از آنها در قرآن مجید ذکر نگردیده است. برای نمونه نماز که اصل اولیه فروع دین است اگر مورد مطالعه قرار دهیم میبینم قرآن مجید ابداً ذکری از تعداد رکعات نمازها و طریق اداء آنها از حمد و سوره و رکوع و
ص: 123
سجود و تشهد نشده پس احکام و قوانین دین که کلیات آنها از حمد و سوره و رکوع و سجود و تشهد ذکر نشده پس با این گفته باید نمازها را ترک کرد چون در قرآن مجید ذکری از اجزاء آن نیامده است؟ و این مسئله در زکات و روزه و سایر عبادات نیز وجود دارد. پس احکام و قوانین دین که کلیات آنها در قرآن مجید آمده و جزئیات و شرایط آنها و دستورات آنها در بیان رسول اکرم صلی الله علیه وآله آمده است و ما هم موظفیم که به آن دستورها عمل کنیم.(1)
ص: 124
ص: 125
ص: 126
احکام اسلام در موارد زیادی به صورت کلیات و اصول آمده است، که احتیاج به توجیه دارد. توسعه دهندگان و بیان کنندگان آن باید کسانی باشند که صلاحیت آنها جنبه الهی داشته باشد. امامان همان رهبران الهی هستند که برای هدایت أمت، نگهبانی از شرع و توسعه شریعت و تجسم عملی اسلام در محیط جامعه از ناحیه خداوند معرفی شده اند و آنها جانشینان پیامبرصلی الله علیه وآله هستند. که خود شخص رسول گرامی صلی الله علیه وآله فرموده اند:
«ان اوصیائی بعدی اثنا عشر اولهم علی و آخرهم القائم المهدی» (1)
امامان پس از من دوازده تن هستند که نخستین آنها امام علی بن ابیطالب علیه السّلام و آخرین آنها امام محمد المهدی صاحب الامر است.
عن جابر بن سمره، قال، سمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول:
«یکون أثنا عشر أمیراً، فقال کلمه لم اسمعها، فقال ابی انه قال: کلهم من قریش»(2)
ص: 127
جابر بن سمره می گوید: از پیامبر شنیدم که فرمود: دوازده أمیر خواهد بود، سپس کلمه ای گفت که من نشنیدم، پدرم گفت: پیامبر فرمود: همگی از قریش خواهند بود.
«انطلقت الی رسول الله صلی الله علیه وآله و معی ابی، یقول: لایزال هذا الدین منیعاً الی اثنی عشر خلیفة» (1)
این دین به دوازده خلیفه، گرامی و بلند خواهد بود.
در صحیح مسلم آمده است:
دین همچنان استوار و پابرجا خواهد بود تا قیام قیامت و بر شما دوازده خلیفه خواهند بود که همه آنها از اهل قریشاند (2)
«عن ابن مسعود: انه سئل کم یملک هذه الامة من خلیفة؟ فقال: سألنا عنها رسول الله صلی الله علیه وآله فقال: اثنا عشر کعدة نقباء بنی اسرائیل»(3)
ص: 128
از ابن مسعود پرسیده شد که زمام این امت را چند نفر بدست می گیرند؟ گفت: ما از پیامبرصلی الله علیه وآله سوال کردیم. فرمود: دوازده نفر، به تعداد نقیبان بنی اسرائیل.
حال بعضی از علماء اهل سنت می پرسند پیامبر چطور و از کجا می دانست که بعد از او دوازده امام جانشین وی می شوند؟
اینجا باید گفت: چنین فکری نشانة ضعف ایمان ماست؛ زیرا اگر کسی قلباً به خدا و رسولش ایمان و اعتقاد داشته باشد باید در کمال اخلاص قبول کند که پیامبر خداصلی الله علیه وآله جواب هر سوالی را به وسیله وحی دریافت می نمود و خداوند هم می فرماید:
{و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی}(1)
هرگز پیامبر صلی الله علیه وآله به هوای نفس سخن نمی گوید و سخن او غیر از وحی خدا نیست. پس آیا پیامبر که به روایات خود اهل سنت هم فرموده است در آخر الزمان اولادی از اهل بیتم می آید که اسمش محمد و لقبش مهدی است. آیا نمیداند که تعداد أئمه بعد از خودش چند نفرند؟ واقعاً جای بسی تأسف است که این علماء و فضلا به این مسئله شک میکنند؛ زیرا نمره اخلاص این افراد صفر است و به گفته پیامبرصلی الله علیه وآله که گرفته شده از وحی است، تردید دارند. (2)
ص: 129
پاک یزدانا بحق پاکیت
بی نیازا حرمت یکتائیت
حق ذات لایزال ولم یزل
که أبد عنوانش آمد چون ازل
حق جبریل أمین و وحی حق
در أمانت از همه برده سبق
حق آن مرسل که شاه انبیاست
سینه او مخزن سر خداست
سرور عالم محمد آن شفیع المذنبین
کلک صنعت مظهر حق رحمة للعالمین
خاک روب بارگاه أقدسش روح الامین
از طفیل مقدم آن شهسوار ملک دین
حق آن سلطان عادل در فنا
زد علم برقبه اوج سما
حق مولای فقیران جهان
پادشاه اولیای انس و جان
پادشاه اولیای انس و جان
حق آن دو گوشوار عرش حق
فعلشان از مصدر حق کرده شق
آن یکی زهر زخارا نوش کرد
وان دگر خون جوش لب خاموش کرد
نو نهال مثمر بستان دین
سید السادات زین العابدین
ص: 130
سید السادات زین العابدین
حرمت آن منبع علم و یقین
با قرآن اسرار قرآن را مبین
قره الابصار رأس الراسخین
در فنون حق پرستی ماهر است
عالم آل محمدصلی الله علیه وآله باقر است
ساکن شهر مدینه ست آن عزیز
شد محمد نام او معصوم نیز
هم به حق سرور و سالار راه
محرم مخزون اسرار اله
هم به حق آن چراغ راه حق
هادی أهل طلب از هر فرق
حق آن صادق لدنی را أمین
حق آن صادق لدنی را أمین
آنکه باشد شمع جمع عارفین
در فنون حق پرستی ماهر است
صادق آل محمدصلی الله علیه وآله جعفر است
یادگار دوده پیغمبری باغ عرفان را شده گل جعفری
حق آن سر حلقه صدق و صفا
در حلیمی یادگار مصطفی
حق آنشب زنده دار خسته دل
خاک را از اشک خود میساخت گل
حق آن صیقل ده رنگین دلان
سرور و سالار نور محفلان
موسی کاظم به میدان فنا
آمده موسی صفت برهان نما
حق آن دریا دل روشن روان
آن چراغ اهتدای مومنان
ص: 131
حق آن از ما سوا افشانده دست
با خدا پیوسته وزدیگر گسست
حق آن سید و سرور هشتم امام
وان طبیب أمت خیر الأنام
جانشین مرتضی در ارتضا
شد مقام و نام پاک او رضا
حق آن یکتا در بحر شهود
کز ازل رفته زخود کرده وجود
صائم و قائم مصفی و تقی
آنکه معراج فنا را مرتقی
حق آن زیبا نهال باغ دین
وان امام و پیشوای مهترین
عابد و ساجد مزکی و نقی
بغض او را کی پسندد؟ جز شقی
حق آن لشکر کش اکبر جهاد
مصلح افساد و مولی عباد
عاشق نو جمال لایزال
عسکری گشته لقب بحرالکمال
باغ دین را گشته گل برگ طری
پادشاه أهل ایمان عسکری
هست از اولاد حسین آن پاک جان
هست از اولاد حسین آن پاک جان
عسکر آل محمد سامرا گشتش مکان
حق آن نائب مناب ذات حق
مظهر نور هدی حین السبق
حق آن یکتا در بحر صفا
دره التاج و شهنشاه وفا
حق آن نو باده باغ شهود
وان شگفته نو گل بستان جود
ص: 132
حق آن محبوب ذات سرمدی
حق آن خورشید دین أحمدی
قطب الاقطاب جهان خورشید دین
مظهر انوار رب العالمین
آفتاب آسمان مهتری
نور بخش دوده پیغمبری
پای او تاج رقاب اولیاء
خارقاتش معجزات أنبیاء
منکر او منکر جمله رسل
دعوت او دعوت جمله رُسل
جامع اعجاز محبوب أنام
جامع اعجاز محبوب أنام
مهدی آخر زمان ختم الامام
پادشاه حرمت دل خستگان
هم به حق عزت این خاندان
حق آن شورید گانت بردرند
نام تو گویند و جان را بسپرند
حق آن شب زنده داران وصال
آنکه در قرآن تو فرمودی رجال
أمت مرحومه را بخش گناه
جمله را از لطف ده توفیق راه
حاجیان را قوت طاعت فزای
غازیانرا فتح و فیروزی نمای
عالمان را روی گردان بر صواب
منعمان را دست بگشا بر ثواب
بر مریضان را شفای عام ده
مفلسان را از عطا انعام ده
طالبان علم را توفیق بخش
حاکمان ملک را تحقیق بخش
ص: 133
قلبها را بر دین و تقوا زنده دار
جسمها را از معدلت آکنده دار
جسمها را از معدلت آکنده دار
سالکان را در شریعت پای ده
عالمان را نطق روح أفزای ده
تابعان را به متبوعان رسان
طالبان را به مطلوبان رسان
غیر ذات خود بر ایشان کن حرام
بخش ایشان را ز تجرید احترام
از وجود خویش ده پروازشان
در حریم راز کن هم رازشان
حقیر کاتب را به عقبا شاد کن
جرم او بر عفو خود آزاد کن
هر که آمین گوید اندر این دعا
ساز او را همقرین مدعا
صد هزاران از صلوه و از سلام
باد بر جان نبی ختم الکلام
(اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
میسر نگردد بکس این سعادت
بکعبه ولادت ، به مسجد شهادت
علی علیه السّلام پسر ابوطالب پسر عبدالمطلب پسر هاشم و مادر گرامیش فاطمه بنت اسد که او هم هاشمیه است.
ص: 134
علی علیه السّلام اولین کسی است که پدر و مادرش هاشمی بودند این امام همام در روز جمعه سیزدهم رجب سال 30 سی عام الفیل - 23 سال قبل از هجرت و دوازده 12 سال قبل از بعثت - در بیت الله الحرام متولد شد. بر اثر قحطی و خشکسالی که در مکه و اطراف آن اتفاق افتاد، برای سبک تر ساختن بار عائله سنگین ابوطالب، حضرت محمدصلی الله علیه وآله از عموی خود خواست علی علیه السّلام را - که در آن زمان شش ساله بود - به وی بسپرد، که ابوطالب نیز پذیرفت. علی علیه السّلام تحت تربیت معنوی و سلوک روحانی و نورانی حضرت محمدصلی الله علیه وآله پرورش یافت و حدود سیزده ساله بود که حضرت رسول صلی الله علیه وآله به نبوت و پیامبری بر جامعه بشری مبعوث گردید و علی صلی الله علیه وآله از میان مردان نخستین کسی است که به رسالت پیامبر در همان نخستین روز بعثت با اطلاع بر همه شواهد صدق رسالت ایمان آورد و از آغاز رسالت پیامبرصلی الله علیه وآله تا لحظه رحلت آن حضرت صلی الله علیه وآله همواره در کنار پیامبرصلی الله علیه وآله و در خدمت اسلام و دفاع از حوزه اسلامی بود.
علی علیه السّلام در جبهه دفاع از اسلام و مسلمین در برابر هجوم و لشکر کشی های مشرکان سردار بزرگ و رزمنده ای بی نظیر بود، در هیچ جنگی پشت به دشمن نکرد و پا به عقب گذاشت و در برابر هیچ حریفی روی نگردانید و مغلوب نشد. او در میدان عبادت و تقوا و خلوص و ایثار وعلم و تدبیر و نیز در میدان سخن و سخنوری و تعلیم و ارشاد و زهد نیز پس از پیامبرصلی الله علیه وآله نخستین شخصیت عالم اسلام است.
ص: 135
علی علیه السّلام کاتب وحی پیامبر و نویسنده نامه های رسمی و مهم و مخصوص آن حضرت صلی الله علیه وآله بود. وی نخستین کسی بود که در معارف الهیه و تحلیل مباحث جهان بینی و ایدئولوژی اسلام و بحث از خداشناسی – مسائل خلقت – هدفداری خلقت – ابعاد جهان و ....... بحثهای فلسفی ویژهای را مطرح نمود که برخی از خطبه های نهج البلاغه و اسناد و روایات دیگر بر این حقایق علمی شگفت آور گواه است.
از همین روی - چه در دنیای اسلام و چه در دنیای خارج از اسلام - پس از پیامبرصلی الله علیه وآله درباره هیچ شخصی به قدر علی علیه السّلام کتاب نوشته نشد و آثار و سخنان و تعلیمات و آراء او مورد تجزیه و تحلیل و بحث و ترجمه واقع نگردید. چنان که کتاب نهج البلاغه – که شامل خطبه ها و نامه ها وکلمات آن حضرت است به چندین زبان زنده دنیا ترجمه گردید و بررسی احوال و آراء او را مسیحیان وهندوها و دیگر مذاهب و مستشرقان در مجلداتی متعدد گردآوری کردند.
از شافعی - که رئیس مذهب شافعی است - پرسیدند: درباره امیرالمومنین علی علیه السّلام چه می گوئید؟ جواب داد:
چه بگویم در حق کسی که سه صفت در وجودش با سه صفت دیگر جمع شده که در هیچ آدمی زادی جمع نشده است؛
ص: 136
فقر و سخاوت،
شجاعت و عقل،
علم و عمل.
حال شرح اجمالی شناخت امام علی علیه السّلام را با نقل سه نظر از سه محقق دنیای غیر اسلام پایان می دهیم:
کابریل انگری محقق فرانسوی درباره امام علی علیه السّلام می گوید:
علی علیه السّلام در عین اینکه عنوان یک قهرمان انسانیت و یک امام هر دو را دارا بود، سردار جنگی شکست ناپذیر و عالم بزرگ علوم الهی و فصیح ترین خطیب صدر اسلام و....... نیز بشمار می رفت و از نظر تمام مذاهب اسلامی مورد ستایش و اقتدا و تکریم است بی آنکه خود او از این مذاهب طلبیده باشد و یا به آنها تعلقی خاص داشته باشد. تمامی مذاهب و فرق اسلامی او را پیشوای خود می شناسند در صورتی که پیشوایانی از قبیل: (نسطوریوس) یا(فوسیوس) اُسقف های قسطنطنیه یا (مارتین لوتر) پیشوای انقلابی پروتستان فقط مورد احترام کلیساهای خود هستند و از نظر کلیساهای دیگر مورد قبول نیستند...... .
ص: 137
شبلی شمیل فیلسوف طبیعی عرب نیز درباره امام علی صلی الله علیه وآله چنین اظهار نظر می نماید:
امام علی بن ابی طالب علیه السّلام سرور تمام بزرگان و نسخه منحصر به فردی است که شرق و غرب جهان در گذشته و حال و آینده نمونه ای مانند او را ندیده و نخواهد دید.
جبران خلیل جبران نویسنده متفکر مسیحی لبنانی در این زمینه می گوید:
به عقیده من علی علیه السّلام فرزند ابوطالب کسی است که روح هستی را دریافته و همواره ملازم آن بوده است. او از دنیا رفت در حالی که رهبری و پیام های عظیمش مورد نیاز جهان بود، او همچون پیامبر روشن بین ملتی که مانند آنها نبود و در روزگاری که زمان او نبود برانگیخته شد، او در گذشت در حالی که شهید عظمت و عدالت خویش گردید، او شهید شد در حالی که دلش از شوق پروردگار لبریز بود.
برای شناخت این شخصیت والامقام علاوه بر تجزیه و تحلیل فضائل انسانی و سجایای اخلاقی وی، همان بررسی مکتب انسانی او است که بسان دریای وسیع و گستردهی است که کرانه های آن ناپیدا است.
ص: 138
گفتگو درباره مکتب علی علیه السّلام بدون ورود در آن، شاید برای برخی مبالغه آمیز جلوه کند اما هنگام ورود در آن انسان لمس می کند که مطلب بیش از آن است که شنیده و یا تصور کرده است مکتبی که تمام ارزشهای انسانی در پرتو یک روح ملکوتی با دقت فراوان بررسی شده و هیچ چیز در آن فروگذار نشده است، تمام نیازمندیهای زندگی مادی و احتیاجات معنوی، با حدود و ضوابط مشخص و لازم در آن پیش بینی گردیده است.
راه دیگر برای شناخت روح وسیع و بلند وی، مطالعه و بررسی حالات و شاگردان او است؛ همانها که سالیان درازی با لحظات کوتاهی در آن مکتب آموزش و پرورش یافته و انسانهای نمونه و کم نظیری شده اند و در
قرون تاریک به شدید ترین مبارزات با جهل و بیدادگری دست زده اند و با أهریمنان اجتماع انسانی پیکاری بی أمان و پیگیر داشته اند. عظمت پرورش یافتگان مکتبش که گوشه ای از عظمت استاد است، روشنگر مقام بزرگ و والای امام علی علیه السّلام است.
چرا در اذان شهادت می دهند که علی علیه السّلام ولی خداست؟
«أشهد أنَّ علیاً ولی الله»
امام علی علیه السّلام از کسانی است که برگزیده و شایسته بدوش کشیدن بار مسئولیت و رهبری بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله را دارد و او وصی آن بزرگوار است. حال آنگاه که حکومت (بنی أمیه) برای سرپوش نهادن بر این حقیقت و ستیز با أمیرمومنان علی صلی الله علیه وآله و اولادش به کشتار آنان پرداخت و آن حضرت را برفراز
ص: 139
منبرهای مسلمانان لعن و نفرین می کردند و مردم را به این أمر مجبور کرده بودند؛ از این روشیعیان و پیروان آن بزرگوار، شهادت می دهند که او ولی خداست و محال است که مسلمان ولی خدا را نفرین و لعن کند و این روحیهای ستم سوز است از آن مسلمانها، در مقابل قدرت بیدادگران و وجود شهادت دادن به ولایت علی علیه السّلام در اذان و اقامه به همین دلیل است.
کارهای مستحبی در عبادات به اندازه ای زیاد است که قابل شمارش نیست و اگر شخص مسلمان، به انجام مستحبات بپردازد، دارای أجر و ثواب است و در صورت انجام ندادن کیفر نمی شود.
به عنوان مثال مستحب است بعد از شهادت به وحدانیت خداوند (ذوالجلال) و رسالت حضرت رسول صلی الله علیه وآله هر مسلمانی بگوید: شهادت می دهم که بهشت و جهنم حق است و خداوند در قیامت مردگان را بر می انگیزد
هزار آتش اگر در پوست داری
نسوزی گر علی را دوست داری
اگر مهر علی در سینه ات نیست
بسوزی گر ز آهن پوست داری
ص: 140
ابن عباس گفت:
زن دیوانه ای مرتکب زنا شده بود، او را نزد خلیفه دوم آوردند. خلیفه با برخی از افراد مشورت کرد سپس دستور داد که آن زن را سنگسار کنند. علی بن ابی طالب از آنجا می گذشت پرسید چه خبر است؟ گفتند: زن دیوانه ای است از فلان قبیله که زنا داده است و دستور صادر شده که سنگسارش کنند.
راوی گوید: علی بن ابی طالب گفت: او را باز گردانید. آنگاه نزد خلیفه آمد و گفت:ای عمر آیا ندانستی که سه نفر مصونیت دارند: دیوانه تا وقتی که بهبود یابد. انسان خواب تا وقتی که بیدار شود، کودک تا وقتی که خردمند گردد؟ خلیفه گفت: آری! گفت: پس چرا می خواهید این زن را سنگسار کنید؟ خلیفه گفت: نمی دانم، علی بن ابی طالب گفت: پس او را رها کنید راوی گفت: خلیفه شروع کرد به تکبیرگفتن.(1)
ص: 141
از جمله فقیه گنجی شافعی در باب 57 «کفایة الطالب» فی مناقب علی بن ابی طالب صلی الله علیه وآله» بعد از نقل اخباری مسنداً خبر حذیفة بن الیمان را که دیگر علمای اهل سنت هم نقل کرده اند ذکر نموده که روزی خلیفه دوم با حذیفة بن الیمان ملاقات نمود و سوال کرد چگونه صبح کردی و حذیفه بن الیمان گفت:
«أصبحت و الله اکره الحق و احب الفتنة و اشهد بمالم اره واحفظ غیر المخلوق واصلی علیٰ غیر وضوء ولیّٰ فی الارض ما لیس لله فی السماء»
صبح کردم در حالی که اکراه دارم از حق و دوست میدارم فتنه را و شهادت می دهم به چیزی که ندیده ام او را حفظ می نمایم غیر مخلوق را و صلوات می فرستم بدون وضو و برای من است در زمین چیزی که نیست برای خدا در آسمان.
خلیفه دوم از این کلمات غضبناک و خشمگین شد و خواست او را تنبیه کند که امیر المومنین امام علی صلی الله علیه وآله در همان موقع رسید و آثار غضب و خشم را در صورت و چهره خلیفه ثانی دید. فرمود: از چه غضبناکی؟ قضیه را نقل نمود. علی علیه السّلام فرمود: مطلب مهمی نیست بلکه صحیح گفته است؛ زیرا مراد از حق که از او کراهت دارد مرگ است. و مراد از فتنه که دوست می دارد مال و اولاد است
ص: 142
و اینکه گفته شهادت میدهم به چیزی که ندیدهام یعنی شهادت می دهم به وحدانیت خداوند(ذوالجلال و الااکرام) و مرگ و قیامت و بهشت و دوزخ و صراط که هیچ کدام را ندیده است. و اینکه گفته است حفظ می کنم غیر مخلوق را مرادش قرآن است که مخلوق نیست و اینکه گفته بدون وضو صلوات میفرستم یعنی صلوات بر پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرستادن بدون وضو جائز است و اینکه گفته برای من است در زمین چیزی که نیست برای خدا در آسمان یعنی برای من زوجه ایست که خدای تعالی (عزوجل) مبرای از زوجه و اولاد داشتن است اینجا بود که خلیفه ثانی گفت: «کاد یهلک ابن الخطاب لولا علی بن ابی طالب» و حال آنکه باید خدمت برادران عزیز اهل سنت عرض کنم که من با آوردن چنین اسناد و روایاتی که از بزرگان خود اهل سنت نقل کردم قصد هیچ نوع اهانت و توهین به خلیفه ثانی را نداشتم بلکه واقعیت های تاریخ و علماء و مورخین و محدثین بزرگ اهل سنت را بیان نمودم .
غیر از ره حق رهی نپیمود علی
یک لحظه در این ره نیاسود علی
حق در همه جا شود بباطل پیروز
این بود قضاوتی که فرمود علی
ص: 143
گفتاری که رسول خداصلی الله علیه وآله دربارة علی علیه السّلام فرموده و دلالت روشن دارد بر اینکه ممتاز ترین فرد مسلمین پس از آن حضرت و شایستهترین آنها برای جانشینی پس از پیامبر است، از شمارش و تعداد بیرون است.
بعنوان نمونه به احادیث ذیل توجه کنید:
حدیث منزلت از روایات معروفی است که همة فرق مسلمین آن را نقل کرده که پیامبرصلی الله علیه وآله به علی علیه السّلام رو کرد و فرمود:
«أنت منی بمنزلة هارون من موسی ألاَ أنَّهُ لَیْسَ بَعْدِیْ نَبِی»؛(1)
ص: 144
ص: 145
تو نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی هستی جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.
آقای سید محمود حسینی نسب سنندجی مینویسد: پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: یا علی راضی نمی شوی در نزد من مانند هارون برادر و جانشین موسی باشی؟(1)
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله به امام المتقین علی علیه السّلام فرمود:
«أنتَ أخِیْ فِیْ الدُنیَا وَ الْآخرِةَ»؛(2)
ص: 146
ص: 147
تو برادر من در دنیا و آخرت هستی؛ پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:
بهترین برادرانم علی علیه السّلام است.(1)
از سخنان معروف رسول اکرم صلی الله علیه وآله است که فرمود:
«أنا مَدِینَة العلمْ وَ عَلِیٌ بابهَا»؛ (2)
ص: 148
من شهر علم هستم و علی درب آن است.
فخر رازی در کتاب تفسیر خود و نیز ابی حیان اندلسی در کتاب تفسیر «البحر المحیط» ذیل آیه مباهله در مسئله سوم چنین مینویسند:
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:
«من اراد أن یری آدم فی علمه و نوحاً فی طاعته و ابراهیم فی خلته و موسی فی هیبته و عیسی فی صفوته فلینظر الی علی بن ابی طالب»(1)
ص: 149
«کسی که میخواهد به علم آدم و طاعت نوح و بردباری ابراهیم و بزرگواری موسی و زهد و پارسایی عیسی بنگرد، باید به سیمای علی بنگرد ».
از این روایات و پس از ارزیابی عمیق و صحیح، روشن میشود که پیامبرصلی الله علیه وآله علی علیه السّلام را بعنوان امام بعد از خود معرفی کرده است، باتوجه به اینکه گفتار پیامبرصلی الله علیه وآله از وحی سر چشمه میگیرد، و اظهار محبتهای آن حضرت، حساب شده و بر اساس موازین جهان بینی اسلامی است و همه و همه برای ما ثابت میکنند که تنها علی علیه السّلام جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله است و این خلعت شریف فقط ویژة قامت پاک و مبارک آن امام همام است، در خبر از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله آمده است که بهشت، مشتاق است به سه نفر: به علی و عمار و سلمان.(1)
ص: 150
محمدصلی الله علیه وآله با علی از نور واحد
درون مهد هزاران پرده بودند
چو قمر و مه که بیرون آید از ابر
نقاب از روی زیبا بر گشودند
چو قمر و مه که بیرون آید از ابر
نقاب از روی زیبا بر گشودند
دو مظهر بود در اظهار یک نور
بما نور خدا ظاهر نمودند
ولایت در لغت بمعنی قُرب، نصرت، تولی، تملک، خطه و تصرف، آمده است و یکی از بخشهای مهم و عظیم اسلام است که جامعة بشری از آن غافلند در حالی که امامت و ولایت با نبوت ، هم به توحید متصل است. اکثریت مسلمین مسیرشان را از اهلبیت علیه السّلام و ولایت جدا کرده اند و نمی دانند که موضوع خلافت و
ص: 151
جانشینی بلا فصل رسول صلی الله علیه وآله أمری انتخابی نیست بلکه این مسئله بر اساس نیاز فطری انسانها و به أمر و معرفی و نصب پروردگار واقع شده است. انسان در هر زمان نیازمند امام و پیشوایی است عادل و مبرا از معصیت همچنان که از قدیم الایام گفته شده که دنیانباید از مردان خاص خدا خالی باشد؛ زیرا اگر بخاطر وجود مقدس این خاصان درگاه أحدیت نباشد، دنیا ارزشی نداشت و چیزی به اسم زندگی وجود نداشت.
پس در هر عصر زمانی انسانها نیاز به راهنما و پیشوایی معصوم هستند که اکثر علمای اهل سنت به این حدیث شریف یقین و باور دارند که میفرماید:
«مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ امامٍ مَاتَ مَیْتَةَ الجَاهِلیَّةِ»(1)
ص: 152
«هر کس بمیرد و امام نداشته باشد مرگش مرگ جاهلیت است».
همین بیان ما را به سمت کاوش در شناخت مقام والای امامت و ولایت سوق میدهد و این که هر سه معرفت(توحید) و (نبوت)و (امامت) مکمل یکدیگرند و در مکتب تشیع ولایت و امامت یکی از اصول دین و امتداد توحید و نبوت است که بر هر فرد مسلمان تکلیف شرعی است که دربارة این اصل مهم اعتقادی تحقیق کند و گمان نبرد که مسئله امامت یک حادثه تاریخی بوده که در گذشته اتفاق افتاده و حالا اگر کسی هم از تاریخ و حوادث گذشته بیاطلاع باشد بجایی برنمیخورد. بلکه موضوع ولایت اهلبیت علیه السّلام مسألهای است که همواره تا قیامت ادامه دارد و زمین بدون وجود آنها برپا نخواهد بود.
حال أهل تسنن بر این عقیدهاند که همینکه مسلمان، نبوت را قبول کند کافیست و امامت اصلا جزو اصول دین نمیباشد و قبول کردن آن جزو مهمات دین اسلام و اصول دین و فروع دین نیست. حال با توجه به نظرات این برادران باید بگویم که نبوت و ولایت مکمل یکدیگرند. برای مثال اگر کسی اصول دین را قبول کند و ایمان به آن داشته باشد اما اگر نماز که ستون دین و نور چشم رسول خداصلی الله علیه وآله میباشد را بجا نیاورد ایمان به قبول دین وی ارزشی ندارد، زیرا این نماز است که ارتباط بین بنده و خالق را برقرار می کند ولو اینکه نماز جزو فروع دین میباشد. انبیاء (نبوت) همانند دریایی میباشد که شما از دور نظارهگر
ص: 153
آن میباشید ولی فقط میتوانید ساحل آن را مشاهده کنید حال اگر یک کشتی باشد میتوان با همین وسیله تمام دریا را گشت و از تمام نقاط دریا دیدن کرد حال با داشتن چنین وسیلهای میتوان با تمام اعماق دریا آشنا شد و این دریا را بهتر شناخت و آگاهی بهتر پیدا کرد. پس برادران من ولایت همین کشتی است که اگر بخواهی دریای نبوت را بهتر بشناسی باید سوار بر کشتی شده و الا فقط اسمی از دریا را شنیدهای بنابراین باید گفت: که اعتقاد به اصول و فروع بدون اعتقاد به ائمه علیه السّلام ارزشی ندارد.
یکی از دلایل روشنی که بر ولایت عامة امیر المؤمنین علیه السّلام و امامت وپیشوائی الهی آنحضرت دلالت میکند آیة ٥٥ از سورة مائده یعنی آیه شریفه: {إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ}
علاوه بر مآخذ و کتب شیعه، مصادر و مراجع مهم و فراوان تفسیری و حدیثی و تاریخی و أدبی اهل سنت جملگی بر آنند که این آیه در شأن امیر المؤمنین علی صلی الله علیه وآله به شرحی که اجمالاً توضیح داده میشود نازل شده است.(1)
ص: 154
ص: 155
چگونگی حادثهای که نزول آیه شریفه ولایت را درپی داشت، هر چند در کتب تفسیر، حدیث و تاریخ، نقل نشده اما بطور اجمال از مجموع آنها این محصل را میتوان بدست آورد:
سائلی بر جمیع مسلمین در مسجد وارد شده، اظهار حاجت نمود، اما کسی به او چیزی نداد، پس دستها به آسمان برداشت و عرضه داشت: بار الها به مسجد پیامبر تو محمدصلی الله علیه وآله آمده و میان این جمع اظهار مسکنت نمودم ولی کسی به من چیزی نداد، علی صلی الله علیه وآله که بنماز مشغول و در حال رکوع بود، باشنیدن شکوة سائل، دست از سر زانو بسمت سائل گرفت و با باز گذاشتن انگشت کوچک و بستن انگشتان دیگر به او فهمانید که انگشتری گرانبها را که (سهمیه وی از غنایم یکی از جنگها با دشمنان اسلام بود) از انگشت او بر گیرد، سائل نیز آنرا گرفت، پس از دقایقی چندامامت و مهدویت، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی.
چگونگی حادثهای که نزول آیه شریفه ولایت را درپی داشت، هر چند در کتب تفسیر، حدیث و تاریخ، نقل نشده اما بطور اجمال از مجموع آنها این محصل را میتوان بدست آورد:
سائلی بر جمیع مسلمین در مسجد وارد شده، اظهار حاجت نمود، اما کسی به او چیزی نداد، پس دستها به آسمان برداشت و عرضه داشت: بار الها به مسجد پیامبر تو محمدصلی الله علیه وآله آمده و میان این جمع اظهار مسکنت نمودم ولی کسی به من چیزی نداد، علیصلی الله علیه وآله که بنماز مشغول و در حال رکوع بود، باشنیدن شکوة سائل، دست از سر زانو بسمت سائل گرفت و با باز گذاشتن انگشت کوچک و بستن انگشتان دیگر به او فهمانید که انگشتری گرانبها را که (سهمیه وی از غنایم یکی از جنگها با دشمنان اسلام بود) از انگشت او بر گیرد، سائل نیز آنرا گرفت، پس از دقایقی چندرسول خداصلی الله علیه وآله بسوی مسجد رهسپار شده، در خارج از مسجد به سائل برخورد نمود، از او پرسید: آیا کسی به تو چیزی داد؟ پاسخ داد: بلی یا رسول الله، پرسید چه کسی؟ سائل برابر جمع مسجدیان آمده با دست خود علی صلی الله علیه وآله را نشان داد، این بار رسول خداصلی الله علیه وآله پرسید: در چه حال و به چه کاری مشغول بود؟ پاسخ داد: در حال رکوع بود که این انگشتری را به من داد. در این حال رسول خداصلی الله علیه وآله صدا را به تکبیر بلند کرد، و آیه ٥٥ سوره مائده را که پس از وقوع این حادثه و به مناسب آن بر حضرت صلی الله علیه وآله وحی شده بود بر مردم
ص: 156
تلاوت فرمود: مفاد آیة شریفه چنین میباشد: همانا ولی و حاکم بر شما خدا و رسول و مؤمنانی هستند که اقامة نماز میکنند و در حال رکوع انفاق میکنند.
کلمة (ولی) را با توجه به نوع ولایت خدا و رسول، برخلق، و دلائل فراوان لغوی وحدیثی دیگر جز به (ولایت مطلقه و عامه) و حکومت بر خلق، نمیتوان تفسیر دیگری نمود.
برخی چنین شبهه نمودهاند که (الذین آمنوا) جمع است و علی صلی الله علیه وآله یک نفر بیش نبود، ابوالقاسم جار الله زمخشری حنفی أدیب و محدث و مفسر بزرگ در تفسیر (کشاف) خود جلد یکم١ صفحه ٤٢٢ درباره این آیه و روایاتی که در شأن نزول آیه شریفه نازل شده و علی علیه السّلام را مصداق آن معرفی کرده چنین جواب میدهد:
«فان قلت: کیف صح ان یکون لعلی صلی الله علیه وآله واللفظ جماعة؟ قلت: جیئی به علی لفظ الجمع و ان کان السبب فیه رَجلاً واحداً لیرغب الناس فی مثل فعله فیئالوا مثل ثوابه»
حاصل آنکه: برای این به لفظ (جمع) آمده تا (جمع) را برانگیزاند و در تأسی از این چنین اعمال تحریک نماید و تعبیر دیگر در اداء بصیغه جمع ترتیب
ص: 157
دیگران منظور است، یعنی میخواهد بگوید همة مؤمنان به خدا ، باید چنین باشند که در همه حال از افراد پریشان حال غافل نباشند.(1)
ص: 158
اینک به تعدادی مآخذ و مراجع و مصادر مختلف حدیثی و تفسیری و تاریخی مهم أهل سنت که در آنها بااسناد و طرق گوناگون حدیثی خود- آیة ولایت را مربوط به أمیر المؤمنان علی| شمردهاند توجه شود:
1- مفسر نامی ابن جریر، تفسیر جامع البیان، ج ٦ ص ١٦٥
٢- واحدی نیشابوری، اسباب النزول، ص ١٤٨.
٣- فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج٣، ص ٤٣١.
٤- ابن صباغ مالکی، الفصول المهمه، ص ١٢٣.
٥- ابوالبرکات، تفسیر، ج ١ ص ٤٩٦.
ص: 159
٦- ابن طلحة شافعی، مطالب السئول، ص٣١.
٧- حافظ گنجی شافعی، الکفایة، ص ١٠٦.
٨- محب الدین طبری، الریاض ج٢، ص٢٢٧.
٩- قاضی عضدایجی، المواقف ج ٣ ص ٢٧٦.
١٠- ابن کثیر شامی، تفسیر، ج٢، ص٧١.
١١- متقی هندی، کنزالعمال.
12- قاضی ابو عبدالله الواقدی المدنی، ذخائر العقبی، ص١٠٢.
١3- ابن البیع نیشابوری، معرفة اصول الحدیث، ص١٠٢.
١4- حافظ ابوبکر شیرازی، فیما نزل من القرآن فی علی
١5. حافظ ابو الفرج بن جوزی حنبلی، ذخائر العقبی، ص١٠٢ و الریاض ج٢، ص ٢٧.
16- حافظ جلال الدین سیوطی شافعی، الدر المنثور، ج٢، ص٢٩٣.
17- سعد الدین التفتازانی شافعی، المقاصد، و شرح آن ج٢، ص٢٢٨.
18- ابو حیان اندلسی، البحر المحیط، ج ٣، ص٥١٤.
19- حافظ محمد بن احمد کلبی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج١، ص١٨١.
٢0- قاضی بیضاوی، تفسیر، ج١، ص٣٤٥ و مطالع الانظار، ص٤٧٧و ٤٧٩ و بسیاری از مراجع دیگر...
ص: 160
استاد محمود ابو ریه از علمای الازهر مصر در کتاب «اضواءٌ علی السنة المحمدیه» ص ٢٠٤، باب ما رواه کبائر الصحابه چاپ 1958). پس از شرح مبسوطی که در مناقب امیرالمؤمنان دارد مینویسد: این علی علیه السّلام است با این همة فضائل گوناگونش و با این همه تقریب و محبوبیتش در نظر رسول خداصلی الله علیه وآله، اگر وی هر روز فقط یک حدیث از رسول اقدس صلی الله علیه وآله أخذ و ضبط میفرمود با توجه به اینکه درسراسر عمر نبوت ٢٣ سالة پیغمبرصلی الله علیه وآله از اهلبیت و ملازمان نزدیکشان بود میبایست در کتب حدیث اهل سنت بیش از هشت هزار حدیث از علی علیه السّلام نقل شده باشد واین در صورتی است که ما قناعت ورزیم به روزی یک حدیث در حالیکه بخوبی همه میدانیم و کسی نیز انکار ندارد که علی علیه السّلام آنچه را از پیغمبراسلام صلی الله علیه وآله شنیده در حافظه خدا دادیشان ثبت و ضبط نموده و روایت کرده است و اگر با این قیاس بخواهیم میزانی از احادیث علی صلی الله علیه وآله بدست آوریم باید رقم سر شاری را نام ببریم اما با همة این احوال میبینیم که از آنحضرت در کتب حدیث عامی بیش از پنجاه حدیث صحیح روایت نمیکنند تازه مسلم و بخاری سی حدیث این پنجاه حدیث از نیز مقبول نمیشمرند.
آیا تعجب نمیکنید که امام علی بن ابیطالب علیه السّلام که از آغاز طفولیت تا پایان ساعت رحلت پیامبرصلی الله علیه وآله از نزدیکترین ملازمان و اصحاب بوده پنجاه حدیث از
ص: 161
او در کتب اهل سنت نقل شود اما از ابی هریره که در حدود سه سال از جملة اصحاب رسول خداصلی الله علیه وآله بشمار می رفت و در این سه سال نیز هر روز و هر ساعت در محضر رسول اکرم صلی الله علیه وآله حضور نداشته از چنین شخصی ٥٣٧٤ حدیث در کتب حدیثی اهل سنت نقل نمایند؟...!
اگر سه سال ابی هریره و این مقدار حدیث را با مقدار زمان امام علی علیه السّلام تطبیق دهیم و بسنجیم باید از آنحضرت بیش از سی هزار حدیث در مجموعههای حدیثی عامه روایت شده باشد.
علی ابن ابیطالب علیه السّلام بزرگترین عامل اتحاد بین مسلمین و دشمن تفرقه و کینه بین آنها بوده اند. علامه عبدالمقال صعیدی از علمای بزرگ تسنن و استاد و دانشگاه الازهر چنین مینویسد:
اختلاف برسر خلافت و جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله ، اولین اختلافی بود که بین مسلمانان پدید آمد. چون پیامبرصلی الله علیه وآله رحلت فرمود، انصار به پیش «سعد بن عباده» رئیس قبیلة (خزرج) اجتماع کردند، و خواستد که با او بیعت کنند، و او را جانشین پیامبرصلی الله علیه وآله سازند، و ابوبکر و جمعی از مهاجرین بسوی آنان رفتند. در این جمع میان این دو فرقه برسر خلافت جدال و گفتگو در گرفت، جدال سختی که نزدیک بود میان آنان جنگ برپا گردد تا آنجا که چون برای بیعت با ابوبکر بپاخاستند ؛ «حناب بن منذر» شمشیر برکشید، ولی عدهای به سویش شتافتند، و شمشیر را از دستش گرفتند.
ص: 162
سعد بن عباده رئیس خزرج نیز از بیعت با ابوبکر امتناع ورزید، ابوبکر برایش پیغام فرستاد که پیش بیاید، و بیعت کند چه مردم و قوم او بیعت نمودهاند و او در جواب گفت: محال است بخدا، مگر اینکه با هر آنچه نیرو در اختیار دارم بر شما بتازم، و دست و نیزة خود را به خون شما رنگین سازم، و تا آنجا که زور در بازویم هست شما را با شمشیر از بین ببرم، و من خانودهام و عشیرهام و کسانی که با من هستند با شما بجنگیم. به خدا اگر جن و انس جمع شوند من با شما بیعت نخواهم کرد، تا آنکه این موضوع را به پروردگارم عرضه داشته، و حساب خود را بدانم سپس آنها را به خاطر حفظ خون مسلمین رها کرد تا اینکه در زمان خلافت عمر بن خطاب خلیفه ثانی بیآنکه با وی و خلیفه اول ابوبکر بیعت کند، به طرز مشکوکی در گذشت.(1)
جمعی از بنی هاشم نیز با ابوبکر بیعت نکردند و همچنین بعضی از صحابه نیز با او بیعت نکردند از جمله: زبیر بن عوام، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، سلمان فارسی، سعید بن عاص، براء بن عازب و ابی کعب، متوجه علی بن ابیطالب علیه السّلام، کسی که از نظر ایمان و سابقه اول و دانا ترین مردم به قرآن و
ص: 163
سنت پیامبرصلی الله علیه وآله بود کسی که تا آخرین دم با پیامبرصلی الله علیه وآله بود و جبرئیل در غسل و کفن پیامبرصلی الله علیه وآله به او کمک میکرد، شدند ... .
علی علیه السّلام ابراز عقیده و نظر خود را موجب افتراق و پراکندگی میان مسلمانان قرار نداد، و با این عمل نمونة عالی و بارزی شد در تسامح و مدارا به هنگام اختلاف نظر و در گذشتن از مصالح شخصی بخاطر مصالح عمومی، اگر صحیح باشد که معتقد شویم در رأی و نظرعلی مصلحتی بود که تنها به خودش باز میگشت ولی حقیقت این است که او خود و خاندانش برای انجام مصالح مردم از دیگران تواناتر بوده، چه بیش از همه به پیامبرصلی الله علیه وآله نزدیک بود، و این انگیزة درونی باعث میشد که آنان در راه عدالت اجتماعی از خود گذشتگی بیشتری مبذول دارند، و به انصاف و داد رسی مردم بیشتر تمایل ورزند.
باری (علی بن ابیطالب علیه السّلام ) همینکه با ابوبکر بیعت کرد نظر خود را نگاهداشت، و در پنهان و آشکار با وی (خلیفه) صمیمانه رفتار میکرد و مکر و حیله و یا دسیسهای علیه او به راه نینداخت، بلکه در جنگ با مرتدین خود را در موقعیتی قرار داد که دلیل برکمال صمیمیت و پاکی اوست و از صفای کامل او حکایت میکند.
وقتی مسلمانان جنگ با مرتدین و مانعین زکات ، با ابوبکر مخالفت کردند ، به تنهایی مردم را ترک گفت، تا خود به جنگ رود، علی بدنبال او شتافت و زمام مرکبش را گرفت و او را از حرکت باز داشت، و فرمود: «کجا ای خلیفة رسول
ص: 164
الله صلی الله علیه وآله ؟ ما را در مصیبت خود گرفتار مکن، به خدا اگر به مصیبت توگرفتار شویم، دیگر برای اسلام نظامی نخواهد ماند».
ابوبکر بازگشت، و در مدینه باقی ماند، و این نصیحت خالصانه را از علی پذیرفت، نصیحتی که دلالت میکند بر تمایل تا ابوبکر به تنهایی خارج شود ، رفتن او موجب میشد که علی به آرزوی خود نزدیکتر شود ، ولی روح علی علیه السّلام بزرگتر از آن بود که چنین آرزویی در وی خلجان کند زیرا که او بیعت کرد، و رأی و نظر خود را در نزد خویشتن نگاهداشت، بنابراین باید در بیعت خود اخلاص ورزد همچنانکه سایرین اخلاص ورزیدند، و همچنین خالصانه به ابوبکر نصیحت کند اگرچه در ترک آن مصالح شخصی او نهفته باشد.
و همچنین در عهد خلیفة ثانی عمر بن خطاب که ابوبکر او را به خلافت بعد از خود برگزیده بود موضع حضرت اینچنین بود، و رأی و نظر وجود خود را برای خود نگاهداشت، و با او همان رفتار سابق را ادامه داد. در راه رأی و نظر خود افتراق و پراکندگی پدید نیاورد.
و همچنین در مورد عثمان بن عفان که بعد از خلیفه ثانی عمر بن خطاب - در قضیة معروف شورا - به خلافت رسید با اینکه علی علیه السّلام میدانست که در این شورا تبانی شده ، دم فرو بست و نخواست که با خلیفه سوم عثمان بن عفان مخالفت نموده و ایجاد دو دستگی و دسته بندی نماید.
ص: 165
در اواخر خلافت عثمان که مسلمانان بر او شوریدند، از این فرصت استفاده نکرد، ونخواست که بخاطر مصالح شخصی با شورش کنندگان همدست شود بلکه بخاطر مصلحت عثمان و مصالح مسلمانان در صدد بر آمد که این فتنه را فرونشاند، و وقتی کار عثمان بجایی رسید که نزدیک بود او را به قتل برسانند، علی علیه السّلام دو فرزند خود امامین شریفین حسن و حسین‘ را فرستاد تا از وی دفاع کنند. با اینکه این امر خلاف نظریة شخصیاش بود و خود را نسبت به خلافت سزاوار می دانست، امّا علی علیه السّلام از این کار نیز امتناع ورزید تا جائی که نمونة عالی و بارز مدارا، در مورد خلافت رأی و نظر گردید.
پس از عثمان بن عفان وقتی مردم خواستند، با وی بیعت کنند، در پذیرفتن بیعت آنان شتاب به خرج نداد، و با خود نیندیشید که مباد برای تحقق یافتن رأیش فرصت از دست برود. چون رأی و نظر خود را برای مصلحت شخصی نمیخواست بلکه برای مصالح تمام مسلمانان میخواست. از این رو از قبول بیعت امتناع ورزید، و به آنها پاسخ مثبت نداد، تا اینکه پافشاری و اصرار بسیار نمودند، آنجا بود که خود را ناچار دید تا بیعت مردم را بپذیرد و مسلمانان را از تفرقه و جدایی برهاند .
آنگاه سعد بن ابی وقاض را آوردند تا با حضرت بیعت کند سعد گفت: من تا همة مردم بیعت نکنند بیعت نخواهم کرد و البته مزاحم شما هم نخواهم شد.
حضرت به مردم فرمودند: او را آزاد بگذارید.
ص: 166
آنگاه عبدالله بن عمر را آوردند تا بیعت کند. او نیز گفت: تا همه مردم بیعت نکنند من دست دراز نخواهم کرد، علی علیه السّلام به وی فرمود: کفیلی برای خود انتخاب کن.
عبدالله بن عمر گفت: من کفیلی نمییابم.
در این اثناءِ اشتر نخعی گفت: اجازه دهید تا سرش را از بدن جدا سازم.
علی صلی الله علیه وآله فرمود: او را رها سازید، من خود وی را کفالت میکنم.
و بدین ترتیب علی علیه السّلام در تمام موارد هیچ کس را ملزم به قبول خلافتش نکرد بلکه خواست آنهایی که با وی بیعت میکنند، از روی اختیار و میل و رضا باشد، و کسانی که با او بیعت نمیکنند، آزاد باشند تا میان مسلمین دو دستگی ایجاد نگردد.
اما اینکه معاویه را مورد مؤاخذه قرار داد بخاطر این بود که فرمان عزل وی را از ولایت شام صادر کرده بود، و او از فرمان آن حضرت سر پیچی نمود و این حقی است از حقوق خلیفه بر معاویه و دیگران که او را اطاعت کنند، و وقتی سر از اطاعت پیچید کار او از مرز اختلاف در رأی گذشت و به حد عصیان رسید، و حکم عصیان و سر پیچی، غیر از حکم اختلاف در رأی است زیرا که عصیان مایة تفرقه و پراکندگی میان مسلمین است و باید او را برای جمع کلمة مسلمین مورد مواخذه قرار دهد، اگرچه منجر به شدت عمل گردد.
ص: 167
علی بن ابیطالب علیه السّلام با همین روش نسبت به یارانش در مسأله حکمیت میان او و معاویه رفتار نمود. آنها از علی علیه السّلام جدا شدند و علیه او حکم دادند، و چون علی علیه السّلام این حکمیت را پذیرفته بود آن را اجرا کردند با اینکه از جهت دین هیچ الزامی برای قبول آن نبود ولی آنها در دین خود سخت متعصب و افراطی بودند، و علی علیه السّلام علیه آنان بخاطر حکمی که به ضررش کرده بودند، حکم ننمود بلکه به آنها گفت: تا نزد ما هستید کار برایتان انجام خواهیم داد:
١- شما را از مساجد خدا جلوگیری نمیکنیم که در آن ذکر خدا گوئید.
٢- شما را از غنائم و فرآورده های جنگی محروم نمی سازیم مادامی که با ما هستید.
٣- تا شما جنگ آغاز نکنید، با شما نمی جنگیم.
و این را تسامح در رأی نمیتوان شمرد، بلکه علی نمونة اعلی و بارز گذشت و مدارا بود ولی عدهای اصحاب در دین خود بسیار متعصب و افراطی بودند و به اهمیت تسامح و مدارا به هنگام اختلاف رأی واقف نبودند بلکه اختلاف رأی را وسیلهای برای جدایی و پراکندگی قرار میدادند، و نسبت به آن پافشاری و اصرار میورزیدند، و بالاخره این روش غلط را روز به روز گسترش دادند تا سر انجام عبدالرحمن بن ملجم را بر او مسلط ساختند و ناگهان او را در خانه خدا و در حال راز و نیاز با رب خویش به شهادت رساندند.
ص: 168
اما علی علیه السّلام پیش از اینکه روح از بدنش جدا شود فرزندانش را فرا خواند، و دستور داد که برای قاتلش طعام پاکیزه برند، و برایش فرش نرم بگسترانند، تا اگر زنده بماند، او را ببخشد، یا قصاص کند، و اگر جان بسپارد، در پیشگاه پروردگار داد خواهی نماید. سپس فرزندان را نهی فرمود تا مبادا بیش از یک ضربت بر او زنند یا اینکه او را قطعه قطعه کنند.
آری، در این مورد نیز از دشمنی که با یک ضربه مهلک او را به قتل رسانیده، میگذرد و وصیت میکند که طعام پاکیزه برایش ببرند و فرش نرمی برایش بگسترانند و سفارش
میکند که مبادا او را هنگام کشتن قطعه قطعه نمایند تا اینکه چه در حیات و چه در ممات برای ما نمونه عالی در اتحاد، حفظ رأی و نظریه، و انصاف و مدارا با مخالفین و دشمنان خود باشد، رحمت بر او باد، کسی که امام انصاف دهندگان و مقتدای مدارا کنندگان بود.
احمد بن حنبل میگوید:
«هیچ یک از اصحاب پیامبرصلی الله علیه وآله در فضائل به پایة امام علی بن ابیطالب علیه السّلام نمیرسد».(1)
ص: 169
برادران عزیز من ، دشمنان اسلام از حربه خود برای ایجاد نفاق، حداکثر استفاده را در این زمینه کرده و میکنند.
شایعات زننده و تحریک آمیزی را جعل کرده و بوسیلة بعضی از افراد متعصب و ساده لوح نشر و توسعه میدهند حال به چند نمونه توجه فرمائید:
١- نویسندة کتاب منهاج السنة مینویسد: شیعه از نام بردن عدد ١٠ بیزار و متنفر است! و هرگز این کلمه را بر زبان جاری نمیکند ... حتی عمارتی که ده ١٠ ستون داشته باشد نمیسازند و ... زیرا از (عشرة مُبشره) آن ده نفری که میگویند پیغمبرصلی الله علیه وآله وعدة بهشت به آنها داده است بیزار میباشند!!(1)
ص: 170
٢- همین نویسنده در جای دیگر مینویسد: یکی از رسوم شیعه این است که گوسفند سرخی! انتخاب کرده و آنرا بجای (عایشه) حساب مینمایند، (چون لقب عایشه حُمیرا بود ورنگ سرخ را عرب حمراء میگوید!) سپس این گوسفند بینوا را شکنجه میدهند و موهای آنرا تمام با دست میکنند و این عمل را یک نوع عقوبت برای عایشه میدانند!!(1)
در جواب سوال اول باید گفت:
مگر علی علیه السّلام هم جزو عشره مبشره آنان نبود؟ یا آیا شیعهها ساعت و زمان نمیپرسند که عدد ده را اسم ببرند. واقعاً جای بس تأسف برای اینگونه افراد بظاهر عالم و بباطن روباه و گرگ است.
در جواب سوال دوم: اولاً عایشه همسر پیامبر است و ام المؤمنین ؛ ثانیاً آدم دیوانه و روانی هم به یک برة بیگناه این بی رحمیها را انجام نمیدهد.
٣- از جمله اتهاماتی که بعضی از نویسندگان اهل تسنن به شیعه نسبت داده و می دهند تحریف قرآن است:
«أهل تشیع میگویند این قرآن محرف و دست خورده است بلکه سه سورة آن هم سرقت شده و قرآن دست نخورده نزد امام زمان است که هنگام ظهور آن را ابراز میدارد».
ص: 171
جواب: اولاً شیعه چنین خرافاتی را نمیبافند ثانیاً شیعه معتقد به کلمه به کلمه و آیه به آیه قرآن میباشد که قرآن میفرماید:
{إِنّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنّا لَهُ لَحافِظُونَ}(1)و(2)
ای محمد قرآن را بتو فرستادیم و بدرستی ما حافظ و نگهدار او از دست برد تبدیل و تحریف هستیم.
عدهای از مغرضین و تهمت زنان، شایعات دروغینی را دربارة برتری دادن و تفصیل شیعیان، امامان خود را بر شخص رسول خداصلی الله علیه وآله منتشر میسازند، چنانکه نزد بسیاری از این افراد مشهور است. من در خلال تحقیقات و بررسی هایم به این مطلب رسیده و به یقین کامل دست یافتم که شیعیان بیشتر از تمام مذاهب اسلامی ، حضرت رسول صلی الله علیه وآله را مقدس میدانند، و معتقد به کفر کسی هستند که یک حکم از احکام پیامبر را منکر شود. و او را برتر از اولین و
ص: 172
آخرین میدانند. و تمسک جستن به امامان دوازدهگانه را به این خاطر میپذیرند که موثق ترین و مطمئنترین راه برای رسیدن به سنت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله است، و هر شبهه و سخنی را در مورد اعتراض به عصمت پیامبرصلی الله علیه وآله محکوم ومردود میدانند و به نظر آنها، رسول خداصلی الله علیه وآله - چه قبل از نبوت و چه پس از آن - در تمام اموردنیوی و اُخروی، معصوم از هر خطا و اشتباه است.
اما عدهای از برادران اهل سنت در حالی که پیامبر را برتر از اولین و آخرین میدانند، ولی عصمت آن حضرت را محدود در امور دینی میدانند که به نظر آنها این امور به تبلیغ رسالت او مربوط است ولا غیر، یعنی در بقیه مسائل معتقدند که پیامبرصلی الله علیه وآله همانند هر انسان دیگری، گاهی اشتباه میکند و گاهی راه صحیح را می پیماید.
در صحیح بخاری: از عایشه روایتی نقل شده است که در آن به پیامبر اکرم نسیان قرآن نسبت داده شده است(1)، خداوند (عزوجل) در قرآن کریم دربارة پیامبرش چه میفرماید:
ص: 173
{سَنُقْرِئُکَ فَلاَ تَنْسَی}(1)
و ما آیات قرآن را بر تو قرائت می کنیم تا هیچ فراموش نکنی .
پس روشن میشود که این امر بر خلاف نص و قرآن و اهانت بزرگی به رسول خداصلی الله علیه وآله است.
نماز جماعت برپا شده و صفوف مردم بسته و منظم شده بود و همه پشت سر پیامبر آماده نماز بودند، و آن حضرت در محراب ایستاده بود تا آن جماعت را در نماز امامت کند. همه چیز و همه کس آماده تکبیر امام بود که ناگاه پیامبر بیاد آورد که در حالت جنابت است.
ابوهریره اضافه میکند: پیامبر فرمود: در جای خود همچنان باشید سپس به خانه رفت و غسل کرده و آنگاه به مسجد برگشت در حالی که از سرش قطرات آب میچکید به محراب رفت تکبیر نماز گفته و نماز جماعت را امامت فرمود وما هم
ص: 174
با او نماز خواندیم.(1)
ص: 175
برادران عزیز آیا پیغمبرصلی الله علیه وآله آنقدر کم حافظه و فراموش کار بوده (العیاذ بالله) که در حال جنابت میخواست نماز بخواند؟ و آیا میشود که پیغمبرصلی الله علیه وآله در حالت جنابت و ناپاکی وارد خانه خدا (مسجد) بشود؟
این اهانت بزرگی به ساحت مقدس رسول خداصلی الله علیه وآله است.
برادران عزیز بیائید بجای متهم کردن و مطرح کردن شایعات ناروا به پیامبر و تشیع، اُخوت و برداری و اتحاد برقرار سازید؛ زیرا اگر ما مسلمانها متحد نباشیم و همدیگر را بدون دلیل و مدرک به کفر متهم کنیم هیچ نفعی برای اسلام و مسلمین ندارد، بجز تفرقه برادران عزیز آیا پیغمبرصلی الله علیه وآله آنقدر کم حافظه و فراموش کار بوده (العیاذ بالله) که در حال جنابت میخواست نماز بخواند؟ و آیا میشود که پیغمبرصلی الله علیه وآله در حالت جنابت و ناپاکی وارد خانه خدا (مسجد) بشود؟
این اهانت بزرگی به ساحت مقدس رسول خداصلی الله علیه وآله است.
برادران عزیز بیائید بجای متهم کردن و مطرح کردن شایعات ناروا به پیامبر و تشیع، اُخوت و برداری و اتحاد برقرار سازید؛ زیرا اگر ما مسلمانها متحد نباشیم و همدیگر را بدون دلیل و مدرک به کفر متهم کنیم هیچ نفعی برای اسلام و مسلمین ندارد، بجز تفرقه و جدایی و این دشمنان اسلام هستند که سود بیشتری نصیب شان میشود.
برای هیچ مسلمانی جایز نیست که بدون دلیل و مدرک روشن و مبین، نسبت به برادر دینی خود بدگمان شود تنها با حدس و گمان حیثیت پاک برادر دینی خود را آلوده و مورد اتهام قرار دهد.
افرادی همچون جاحظ و ابن عبد ربه اندلسی در مبحث امامت و خلافت اکاذیبی را به فخر رازی نسبت دادهاند که برای تشیع هم قابل قبول نیست که چنین دانشمند بزرگواری به مسلک تشیع اهانت کرده باشد؛ زیرا تنها کسانی
ص: 176
چنین خرفاتی را میبافند که فاقد علم و ایمان و تهی از خرد و اداب اسلامی هستند.
این افراد میگویند: حرف(شین) که بر سر کلمة شیعه آمده است دلیل نا پسندی شیعه است و منظور این است که شیعه بر حق نیست؛ زیرا میبینیم اکثر کلماتی که (ش) در اول آنها است خوب و پسندیده نیستند مانند: شیطان، شراب شتر، شتم، شقاوت و... این افراد که بر اثر تعصب و عناد اینچنین کودکانه استدلال میکنند نمیتوانند حرف (شین) در اول کلمات: شفاعت و شرف و شهامت و شهادت و شجاعت و شکر و... را ببینند؟ مگر شهید و شافع و شافی و شاهد از اسماء ذات (ذوالجلال والاکرام) نیست؟ پس به گفتة این به ظاهر مسلمانها و اسلام نماها (العیاذ بالله) اسم ذات مقدس الله (ذوالجلال والاکرام) ناحق و نا پسند است !
آیا منصفانه است که شیعه هم در قبال این اهانت - که به آنها شده است- به اهل سنت توهین کند؟ آیا شیعه نمیتواند درجواب بگوید که هر کلمهای که (سین) داشته باشد ناپسند است؟ مانند: سفاهت، سماجت، سرطان، سرقت و... . آیا این کلمات میتواند دلیل بر نا حق بودن سنی باشد؟
برادران عزیز ! این حرفهای خام و کودکانه و واهی از آثار و دسیسههای شیطانی منافقان است و مسلمان واقعی هرگز به برادر مسلمان خود توهین نمیکند.
ص: 177
اُمیدوارم توفیق الهی نصیب همة امت اسلامی بشود، و چشمها باز و عقلها از زنجیر هواها آزاد گردند و بتوانیم با شکست بتهای تقلید و تبعیت کورکورانه از محیطهای مصنوعی، بگذریم و به حقایق اسلام برسیم و به حق پیشوائی عترت و اهل بیت علیه السّلام اعتراف و به آن عمل نموده، از آثار شوم ننگین و شیطانی سیاست گران غاصب و ظالم دور بمانیم بخصوص در عصر ما که جهان اسلام گرفتار
بازیها و قدرتهای استعماری و جبار امپریالیسم و کمونیسم بین المللی است که میکوشند مسلمانان را از فرهنگ اصیل اسلام دورسازند و آنها را دچار تفرقه گردانند.
برای آگاهی برادران مسلمان شیعه و سنی لازم دانستم قسمتی از تهمتهایی که به تشیع بستهاند در این قسمت از کتاب بیاورم و قضاوت آن را با خود مسلمین که با شیعیان معاشرت و روابط دارند واگذار نمایم.
١- یهود این امتند! (ابن عبد ربه، عقد الفرید ج ١، ص ٢٦٩)
٢- مانند یهود به سه طلاق عقیده ندارند! (ابن عبد ربه، عقد الفرید ج 1، ص ٢٦٩).
٣- قائل به عدة طلاق نیستند! (ابن عبد ربه، عقد الفرید ج 1، ص ٢٦٩).
ص: 178
٤- جبرئیل را دشمن میدارند که چرا وحی را بر پیامبرصلی الله علیه وآله آورده و برای علی علیه السّلام نیاورده است! (ابن عبد ربه، عقد الفرید ج 1، ص ٢٦٩).
٥- اصول دین را چهار اصل میدانند: ١- توحید ٢- عدل ٣- نبوت ٤-امامت! (ابن تیمیه، منهاج السنة ج ١٠، ص ١٣).
٦- نکاح ٩ زن را دائماً و بطور عقد جایز میدانند! (ابن حزم، الفصل فی الملل و النحل ج 1، ص ١٨٢).
٧- بحج بیت الله مانند مسلمانان میروند اما حج آنان بعنوان زیارت قبور است. (ابن تیمیه، منهاج السنة ج ١، ص١٣١).
٨- بعد از نماز خود سه بار دسته خود را بالا میکند و میگویند: «خان الجبرئیل» یا «خان الامین». (ابن تیمیه، منهاج السنة، ج 1، ص ١٣١).
٩- سگهای خود را بنام ابیبکر و عمر نامیده و آنها را لعن میکنند! (ابن تیمیه، منهاج السنة، ج 1، ص ١١)
براستی شرم آور است که چنین کسانی اسم علماء و مفسرین و فضلاء بر خود نهاده و یدک میکشند. ولی در کمال جهالت و بیشرمی به تشیع تهمت زده و اهانت نمودهاند و در دل برادران عزیز اهل سنت تخم بدبینی و عداوت بر علیه تشیع کاشتهاند پس برادران عزیز شنیدید و دیدید که چه تهمتهایی به تشیع بستهاند. آیا این نسبتها صحت دارد؟.
ص: 179
چرا باید به شیعیان یهود امت گفت؟ آیا شیعه به طرف قبله مسلمین نماز نمیخوانند؟ آیا به شهادتین اعتقاد ندارند؟ و آیا حج بیت الله الحرام نمیروند؟ و یا اینکه به جای مساجد کلیسا دارند؟ (الحمد لله) شما برادران وجدان خود را آگاه نموده و بتحقیق در این باره میپردازید و مظلومیت تشیع چنانچه برای این حقیر ثابت شده برای شما عزیزان هم به اثبات میرسد. (انشاء الله)
برادران عزیز باور بفرمائید من هم مثل شما همین افکار را داشتم و به شیعه همین سوء ظنها را داشتم تا اینکه قریب به سه٣ سال تحقیق راجع به مذهب تشیع تمام افکار باطل و کذب را دربارة این مذهب مظلوم از ذهنم پاک نمودم و واقعاً خدا لعنت کند کسی را که باعث تفرقه میشود و اسم پیروان اهل بیت علیه السّلام نبوت را به نا حق میبرد.
جواب:
اما دربارة اینکه میگویند: شیعه ها (العیاذ بالله) حضرت جبرئیل أمین را خائن میدانند، باید بگوئیم که این دروغ و کذب محض است که منافقان بظاهر مسلمان به شیعه نسبت دادهاند؛ زیرا شیعه در دعاهای خود مانند دعای نیمه رجب میخوانند:
«اَللَّهُمَ صَلِّ عَلَی جِبْرَائِیْلَ اَمِیْنَکَ عَلی وَحْیِکَ وَالْقَوِی عَلیَ اَمْرِکَ وَالْمُطَاعِ فِیْ سَمَوَاتِکَ وَمَحَالِ
ص: 180
کَرَامَتِکَ الْمُتَعَّمِلِ لِکَلَمَاتِکَ الْنَاصِر لاَنَبِیَائِکَ»(1)
و هنگامی که خداوند جبرئیل را به سوی پیامبر فرستاد پیامبرصلی الله علیه وآله چهل سال داشت و علی علیه السّلام در سن نوجوانی بود. پس چگونه میتوان گفت جبرئیل امین اشتباه کرده و بین محمدصلی الله علیه وآله که مردی کامل و علی علیه السّلام که کودکی است، فرق نمیگذارند؟ مگر شیعهها معتقد به معصومیت پیامبرصلی الله علیه وآله و ائمه علیه السّلام نیستند که میگویند: پیامبرصلی الله علیه وآله و امام از هرگونه خطا و اشتباه معصومند پس چگونه میشود جبرئیل امین - که از فرشتگان مقرب خدا است و خداوند متعال (عزوجل) او را روح الامین نامیده است - اشتباه کند؟ و کدام شیعه نکاح ٩ زن را دائما جایز دانسته ، آیا کتب نکاح شیعهها در اختیار شما نیست؟ بخوانید و ببینید که آیا غیر از این است که چهار زن را دائماً جایز میدانند؟ و حتی اگر یکی از آن ٤ زن را طلاق رجعی بدهد که در عده باشد اجازة نکاح پنجم را ندارند.
جواب:
دربارة به حج رفتن شیعیان که ابن تیمیهها میگویند حج آنها زیارت قبور است؛ در صورت استطاعت، حج واجب است و همیشه شیعهها در دعاهای خود در دعای ماه مبار رمضان و غیر آن هر روز بعد از نماز توفیق آنرا مسئلت دارند
ص: 181
و میگویند:
«أللهم ارْزُقْنَی حَجَّ بَیْتِکَ الْحَرامِ فِی عَامِی هذَا وَفِی کُلِّ عَامٍ ...»
و بر اساس آیات قرآن در سورة حج و طبق فتوی همه مراجع شیعه، حج برای شیعهها در صورت استطاعت واجب است و زیارت قبورهم از نظر شیعه امری مستحب است، - پس حجشان حج و زیارتشان زیارت است نه حجشان زیارت قبور باشد. زیارت قبور مختص به شیعیان نیست بلکه تمام فرق مسلمین به قبور بزرگان خود به دید احترام مینگرند و به آنها علاقه دارند. مثلاً قبر سرباز گمنام در اروپا مورد احترام است. آیا برادران عزیز اهل سنت به زیارت قبر خلیفة سوم در بقیع نمیروند؟ آیا در بغداد قبر ابوحنیفه و در بغداد شیخ عبدالقادر گیلانی را زیارت نمیکنند؟ آیا مردم مصر از قبر امام محمد بن ادریس شافعی دیدن نمیکنند؟ آیا یهود و نصارا به زیارت قبر حضرت موسی و هارون و سلیمان و داوود و حضرت خلیل الرحمان و
اسحق و یعقوب (سلام الله و صلواة الله علیهم اجمعین) نمیروند؟.
جواب:
در کجای دنیا دیدهاند که شیعهای بعد از نماز سه بار بگوید، خان الأمین (العیاذ بالله) بلکه شیعهها بعد از هر نماز خدا را به عظمت و کبریایی و باگفتن 3 بار الله اکبر(جل جلاله) یاد میکنند.
ص: 182
جواب:
میگویند شیعهها خلفاء را سگ صدا میزنند شما تا بحال کجا و کدام شیعه را دیدهاید که چنین عملی را نموده که سگهای خود را با نام خلفاء صدا بزنند.
اولا:ً شیعه ها پیرو امامشان علی علیه السّلام هستند که در جنگ آب دهن به صورت مبارکشان انداختند و هم به ذات پاک او فحاشی کردند اما همه - چه شیعه و چه سنی - میدانیم که عکس العمل این بزرگوار چه بود و حتی سبابی و فحاشی را نهی مینمودند.
ثانیاً: شیعهها طبق دستور پیغمبرصلی الله علیه وآله و شریعت مقدس اسلام و اهل بیت علیه السّلام از نگهداری سگ در خانه خود اجتناب میکنند.
پس سیاه باد روی دشمن، شکسته باد قلم بدخواه و دست خائن که مسلمین را بجان هم انداخت.
در پایان از تمام عزیزان تمنا دارم که بهخود زحمت بدهید و بروید کتب عقاید شیعه و رسالههای علمیه و عملیه و کتب فقهی شیعه را مطالعه کنید وبه ریش افترا زنندة کاذب بخندید.
ای برادران عزیز بیائیم بکتاب خدا که ثقل اکبر و یاد گار بزرگ نبی اکرم صلی الله علیه وآله است عمل نموده و آیه کریمة
ص: 183
{یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ}(1)
را نصب العین خویش قرار دهیم و از این بدبینی و سوء ظن که سنگ تفرقه را میان تشیع و تسنن انداخته است، اجتناب و دوری نمائیم که حس بد بینی بزرگترین عامل تفرقه و مؤثرترین وسیله و حربه دشمنی و عداوت است و وفاق را به نفاق تبدیل مینماید.
شما ای اهل سنت آن قدر نسبت به پیروان و شیعیان اهلبیت علیه السّلام افترا نزن و بنظر عداوت و دشمنی به پیروان مکتب بزرگمردی که در تمام کتاب معتبر اهل سنت از نبی اکرم صلی الله علیه وآله نقل کردهاند:
که «عَلِیٌ مَعَ الْحَقْ و َالْحَقُ مَعَ عَلِیْ»(2) ننگرپس بیا و منصفانه قضاوت کن و
ص: 184
وجدان خفتة خود را بیدار نما و از خود بپرس که جرم این مظلومان (شیعیان) جز تبعیت و پیروی از علی بن ابیطالب علیه السّلام چیزی دیگری هست؟ و آیا محبت اهلبیت علیه السّلام که بنصوص آیات کریمه و احادیث شریفه و فریضه مکتوبه بر تمامی افراد امت بلکه بر جمیع بشر می باشد بدعت است؟ آیا شیعهها حلالی را حرام و حرامی را حلال نمودهاند؟. آیا بدعتی در دین گذشتهاند؟ فقط میگوئیم که خداوند (عزوجل) خجالت زده و سیاه کند روی جهل و هوا پرستی و تعصب قومیت و کینههای شرک وپس بیا و منصفانه قضاوت کن و وجدان خفتة خود را بیدار نما و از خود بپرس که جرم این مظلومان (شیعیان) جز تبعیت و پیروی از علی بن ابیطالب علیه السّلام چیزی دیگری هست؟ و آیا محبت اهلبیت علیه السّلام که بنصوص آیات کریمه و احادیث شریفه و فریضه مکتوبه بر تمامی افراد امت بلکه بر جمیع بشر می باشد بدعت است؟ آیا شیعهها حلالی را حرام و حرامی را حلال نمودهاند؟. آیا بدعتی در دین گذشتهاند؟ فقط میگوئیم که خداوند (عزوجل) خجالت زده و سیاه کند روی جهل و هوا پرستی و تعصب قومیت و کینههای شرک وجاهلیت را و همچنین کسانی را که عمداً و تعصباً این طبل نفاق و تهمت را بصدا در آورده اند .
نخستین و بهترین کار این است که دست از اختلافات و سوء ظنها بشوئیم و این تعصب را فراموش نموده، تنها بخاطر آوریم که ما همگی مسلمانیم، پرودگار و دین و کتاب و پیامبر و قبله ما یکی است. کسی که تعصب قومی،
ص: 185
حزبی، نژادی و... دارد، حق را آن گونه که هست نمیفمهد، مثل کسی که عینک سرخ گذاشته و همه چیز را سرخ میبیند و شلغم را لبو میپندارد و اگر عنیک سبز بگذارد، کاه را علف میبیند.
اگر آئینه را صیقل دهیم، عکس را درست نشان میدهد. آئینه دل نیز باید صیقلی باشد تا معارف را درک کند. دل های کینه دار مثل ظرفهای آلوده است که اگر آب تمیز هم در آن ریخته شود، آلوده میشود. سوء ظن و بهتان دربارة برادران دینی غباری است که نمیگذارد انسان واقع بین باشد. از برادران اهل سنت تمنا دارم که حقایق مذهب شیعه را بخوانند، و از نا سزاگویی و اموری که موجب غضب خدا است بپرهیزند، و چیزهایی که از مذهب شیعه نیست در تألیف خود ننویسند...؛ زیرا که عصر و زمان، عصر علم و روشنایی است، حقایق نزد همة ثابت شده است و مردم گروه گروه از ادیان و مذاهب مختلف به مذهب تشیع میگروند.
من خود به بسیاری از کتب شیعه مراجعه کردم و دیدم آنچه در آن کتب هست، غیر از آن است که دربارة شیعه شنیده بودم. سوگند به خدا طرفداران تشیع مسلمانند و به آنچه از طرف خداوند عزوجل به رسول خداصلی الله علیه وآله نازل شده است، ایمان دارند، و آن را از روز بعثت تا روز رستاخیز جاوید میدانند. من درمیان شیعه گناهی ندیدم جز اینکه غیر أهل بیت صلی الله علیه وآله رسول خداصلی الله علیه وآله را بر آنها مقدم نمیدارند.
ص: 186
ای مسلمانان جهان! آیا پیروی از خاندان رسالت گناه است؟ گرچه شیعه با طعن ها و ایرادهای أهل تسنن و خودشان، بر ادعای خود ثابت است.
{الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللّهُ} (1)
از درگاه خداوند مسئلت میکنم تا امُت اسلامی را به آن طریقی که هدایت کامل در آن است، رهنمون سازد.
اهل سنت: چرا شیعیان معتقدند که امام همانند پیامبر، باید از تمامی گناهان از آغاز کودکی تا پایان عمر معصوم باشد؟
پاسخ:
این نظریه نه مخالف عقل است، نه مخالف قرآن و نه مخالف سنت، بلکه عقل و نقل آن را واجب و لازم میدانند.
ص: 187
معصوم بودن امام به دو معنی است، یکی مصونیت درمقابل گناه - چه بزرگ و چه کوچک - از ابتدای حیات تا پایان عمر، و دیگری مصونیت از خطا و اشتباه در بیان احکام الهی.
ضرورت عصمت از اشتباه در بیان و تفسیر احکام الهی امری است واضح، چه این که اگرامام دچار اشتباه شود نقض غرض لازم میآید؛ زیرا اساس ضرورت نصب امام، همانا حفظ و تبیین شریعت است و به یقین با در معرض اشتباه بودن نمیتوان به آن هدف نایل آمد و دربارة ضرورت عصمت از گناه براهین عقلی و نقلی بسیاری در دست است.
از نظر عقل کسی که مسؤلیت رهبری و هدایت بشری به او واگذار شده نمیتواند یک انسان معمولی باشد که اشتباه و فراموشی به او دست بدهد یا بار گناهان بر دوشش سنگینی کند که در نتیجه در معرض انتقاد و کوچک شمردن مردم قرار گیرد.
از نظر قرآن و روایات:
در آیة شریفة تطهیر آمده است که میفرماید:
{إِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرًا} (1)
ص: 188
خداوند اراده کرده است که تنها از شما اهل بیت پلیدی را بردارد و پاکیزه تان گرداند.
آمده است: پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: از آنان پیشی نگیرید که هلاک میشوید، و در حق آنها کوتاهی نکنید که هلاک میگردید و به آنان یاد ندهید که از شما دانا ترند. (1)
اهل تسنن شیعیان را متهم میکنند که در محبت به أئمه علیه السّلام زیاده روی مینمایند، و آنها (ائمه) را تا حدّ پیامبر بالا میبرند. ولی حق این است که آنان [شیعیان] دربارة محبت اهل بیت صلی الله علیه وآله همان کلام خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله را عمل میکنند:
{قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی}(2)
ص: 189
بگو برای نبوتم از شما مزدی تقاضا نمیکنم مگر محبت به نزدیکانم.
دوستی علی صلی الله علیه وآله ایمان و دشمنی او نفاق است.(1)
ص: 190
ص: 191
فخر الدین رازی می نویسد:
«هر کس بر محبت حضرت محمدصلی الله علیه وآله و آل محمد بمیرد، شهید مرده است، هر کس که بر محبت آل محمدصلی الله علیه وآله بمیرد، آمرزیده مرده است ...)(1)
در کتب اهل تسنن به نقل از ابو سعید خدری آمده است.
ما منافقین را با کینهشان نسبت به علی بن ابیطالب می شناختیم.(2)
ص: 192
ص: 193
ص: 194
ص: 195
ص: 196
ص: 197
در مستدرک حاکم نیشابوری کتب (معرفة الصحابة) و ینابیع المؤدة آمده است:
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: ای علی!علیه السّلام ، تو در دنیا و آخرت سرور و آقایی، هر کس تو را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و هر کس تو را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است، دوست تو دوست خدا و دشمن تو دشمن خدا است، وای بحال کسی که تو را دشمن بدارد. (1)
یکی از خرده گیریها و ایرادهایی که أهل سنت از شیعه میگیرد، مسئلة تقیه است که متأسفانه بدون تحقیق در این باره وارد میدان تضاد با تشیع میشوند. لازم دانستم که این مسئلة (تقیه) را برای دیگر مذاهب اسلامی روشن و تفهیم نمایم.
ص: 198
تقیه، رفتار وکردار و گفتاری را گویند که از ترس آسیب یا گزند دشمن، بر خلاف عقیده و بر ضد آنچه که باور دارد برای حفظ جان و عرض و ناموس خود آورده شود ، مثلا اگر برای شما در زندگی خود پیش آمدی رخ داد که اگر عقیدة شخصی یا مذهبی خود را درباة آن پیش آمد ابراز نمائید، جان یا عرض و ناموس شما به خطر خواهد افتاد، در این مورد برای حفظ جان و عرض و ناموس خود بر خلاف عقیده یا بر ضد باور خود نا چارشوید کاری را انجام دهید یا حرفی را به زبان آورید که بوسیلة آن جان خود را حفظ نموده، چنین روشی را در عُرف شرع «تقیه» مینامند و این خود یکی از غرایز بشر است و گوهر آدمی با آن غریزه سرشته شده است و شریعت مقدس اسلام که بنیاد دستورهای آن و ریشة احکام و فرامینش بطوری تهیه شده است که با طبیعت بشر ملایم و با خرد سازگار باشد چنین روش فطری را تجویز فرموده است و هر اندازه که گوهر خرد نیرومندتر و درخت دانش برومندتر باشد، به همان اندازه با دیدة تعظیم بهچنان روش عقلائی خواهند نگریست. تقیه یکی از وظایف شرعی هر مسلمان است که ریشة قرآنی دارد.
قرآن مجید در این زمینه آیات متعددی دارد که برخی از آنها را میآوریم:
ص: 199
الف:{ لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللّهِ فی شَیْءٍ إِلاّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً...} (1)
اهل ایمان نباید مؤمنان را رها نموده و با کافران طرح دوستی بریزند، هر که چنین کند، با خدا رابطهای نخواهد داشت مگر این که از آنان، تقیه نمائید.
ب:{مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِاْلایمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ} (2)
هر کس پس از ایمان به خدا دوباره کافر گردد، مگر کسی که از روی اجبار اظهار کفر نماید در حالی که دل وی در ایمان ثابت و مطمئن باشد، و لیکن کسانی که دل خود را آکنده از کفر نمایند، خشم و عذابی سخت بر آنان خواهد بود.
ص: 200
تقیه ضد نفاق است و با نفاق کاملاً متضاد است؛ زیرا نفاق یعنی پنهان کردن کفر و اظهار ایمان ولی تقیة برعکس آن است یعنی پنهان داشتن ایمان برای حفظ جان و ناموس ومال که قرآن مجید هر دو را مطرح کرده، اولی (نفاق) را نکوهیده و دومی (تقیه) را مدح نموده است.
در درالمنثور آمده است:
روزی مشرکین «عمار بن یاسر» را گرفته رهایش نکردند تا به پیامبر دشنام داد و بتهای آنها را به نیکی یاد کرد، وقتی رهایش کردند، خدمت رسول صلی الله علیه وآله آمد و عرض کرد: یا رسول الله! کفار ما را گرفتند و تا به شما دشنام ندادم، و بتهایشان را به نیکی یاد نکردم ما را رها نکردند. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: در قلب چه احساس داری؟ عرض کرد: به خدای یگانه و به نبوت شما ایمان دارم. پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: باز هم تو را اگر گرفتند همان برنامة قبلی را اجرا کن، اینجا بود که این آیة کریمه نازل شد.(1)
ص: 201
مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنُّ بِاْلإیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ(1)
خدای متعال درباره روش منافقان می فرماید:
{وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلی شَیاطینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ}(2)
آنگاه که به مؤمنین میرسند میگویند: ما ایمان آوردهایم،
ولی هر وقت با شیطانهای خود خلوت میکنند میگویند: ما با شما هستیم و ادعای ایمانمان به خاطر مسخره کردن است.
ص: 202
ج : {وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إیمانَهُ}(1)
مردی مؤمن از خاندان فرعون که ایمانش را پنهان نگه داشته گفت ...
از این آیه و سخنان مفسران روشن میشود که پنهان داشتن اعتقاد باطنی به منظور حفظ جان و جلوگیری از خسارتهای مادی و معنوی، در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله نیز، رواج داشته و مورد پذیرش اسلام بوده است.
شرع مقدس اسلام قانون تقیه را وضع نموده و در عین حال حدودی بر آن قائل شده است که چون از آن حدود بگذرد جان و عرض و ناموس ارزشی ندارد و باید همة آنها نابود شود و گذشتن از آن حدود عبارت است از: ترویج باطل، گمراه نمودن مردم، احیای ظلم و جور، کشته شدن نفوس محترمه، از میان رفتن أعراض و نوامیس مسلمانان و مانند آنها که تقیه در این گونه موارد حرام است و باید جان را فدای حق کند و باطل را با تقیه ترویج ننماید، باید جان بدهد و مردم را بوسیلة تقیه گمراه ننماید، باید جان را فدای عدالت نموده و ستم و ستمگری را با تقیه زنده نگذارد، مانند زمان «یزید بن معاویه» که اگر امام
ص: 203
حسین بن علی علیه السّلام تقیه مینمود، اثری از اسلام باقی نمیماند، این بود که با عدة قلیلی قیام نمود و با شهادت خود از
یک سو کاخ ستم را ویران نمود و از سوی دیگر اسلام را زنده گردانید و با نهضت مقدس خود ، لرزه بر اندام زمامداران بنی اُمیه و بنی عباس انداخت.
١- تقیه، ریشة قرآنی دارد و روش اصحاب پیامبر و تأیید آن حضرت، گواه روشنی است بر تحقق و جواز آن، در صدر اسلام.
٢- انگیزة تقیه نمودن شیعه، پیشگیری از کشتارهای بیرحمانة شیعیان و طوفانهای ظلم و ستمی بود که این مذهب را به نابودی تهدید میکرد.
٣- تقیه، تنها به گروه شیعه اختصاص ندارد بلکه درمیان سایر مسلمانان نیز وجود دارد.
٤- تقیه، به پرهیز در برابر کفار و پنهان نگاه داشتن عقاید اسلامی از مشرکان اختصاص ندارد، بلکه ملاک تقیه که حفظ جان مسلمانان است، عمومیت دارد و کتمان عقاید درونی در برابر هر دشمن خونریزی که توان مقاومت در برابر او نباشد و شرایط مبارزه با وی فراهم نگردد، أمری لازم است.
٥- در صورت تفاهم اعضای جامعه اسلامی، زمینهای برای تقیه درمیان مسلمانان باقی نخواهد ماند.
ص: 204
نکاح پیوندی است بین زن و شوهر، چیزی که هست این پیوند، گاهی بصورت دائمی است و حد و مرزی برای مدت آن، در عقد، بیان نمیشود و گاهی همان ماهیت، به صورت محدود، موقت و با مدت معین است. هر دو به عنوان ازدواج شرعی انجام میگیرد و تفاوت این دو تنهادر دائم و موقت بودن آن است، در سایر خصوصیات با یکدیگر یکسانند.
شرایطی را که اینک یاد آور میشویم در نکاح متعه بسان ازدواج دایم معتبر است:
١- زن و مرد باید مانع شرعی در ازداوج از قبیل: نسب و سبب و دیگر موانع شرعی نداشته باشند و گرنه عقد آنان باطل است.
٢- مهریة مورد رضایت طرفین در عقد ذکر شود.
٣- مدت ازدواج معین باشد.
٤- عقد شرعی اجرا گردد.
٥- فرزندی که از آنان متولد میشود فرزند مشروع آنان است.
٦- نفقة فرزندان بعهدة پدر است و اولاد از پدر و مادر ارث میبرد.
٧- آنگاه که مدت ازدواج به پایان رسید، اگر زن در حد یائسه نباشد، باید عدة شرعی نگه دارد و اگر در اثنای عده روشن شود که بارداراست ، باید از هر نوع ازدواج خود داری کند تا وضع حمل نماید.
ص: 205
حال همگی معتقدیم که آئین اسلام، شریعت جاودانی و خاتم است که پاسخگوی تمام نیازها است. اینک میگوئیم جوانی که به منظور ادامه تحصیلات خود باید سالهای متمادی در یک کشور یا شهر غریب به سر ببرد و به علت امکانات محدود، نمیتواند به ازدواج دائم دست یابد، در برابر خود سه راه مشاهده میکند که باید یکی از آنها را انتخاب کند:
الف) به همان حالت عزب باقی بماند و با فشارهای موجود دست و پا بزند.
ب) در منجلاب فحشا و آلودگی ها سقوط کند.
ج) در چهار چوب شرایط یاد شده، با زنی که ازدواج با او شرعا جایز است، برای مدت معینی ازدواج نماید.
در صورت (الف) باید گفت که غالباً با شکست روبرو میشود، هر چند افراد انگشت شماری میتوانند قید هر نوع عملی جنسی را بزنند و صبر و بردباری پیشه سازند ولی این روش، برای همه قابل اجرا نیست.
فرجام کسانی که راه دوم را برگزینند نیز تباهی و بیچارگی است و از دیدگاه اسلام عملی حرام است و اندیشة تجویز آن به بهانة ضرورت، نوعی گمراهی فکری و کج اندیشی است.
بنابراین، تنها راه سوم متعین میشود که اسلام آن را پیشنهاد و تجویز نموده و در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز به آن عمل میشد و بعدها مورد اختلاف واقع گردید.
ص: 206
تا اینجا با ماهیت ازدواج متعه آشنا شدیم. اکنون وقت آن است که با دلائل حلال بودن و تشریع آن آشنا گردیم و شایسته است در اینجا در دو مرحله زیر سخن بگوئیم:
١- مشروع بودن نکاح متعه در صدر اسلام.
٢- عدم نسخ این حکم شرعی در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله .
دلیل روشن مشروع بودن متعه، این آیه است:
{فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَریضَةً} (1)
پس هر گاه، از آن زنان بهرهمند شدید، مزد آنان را که (که مهر معین است) بپردازید.
به دلایل زیر الفاظ این آیه به روشنی گواه است که این در مورد ازدواج موقت نازل شده است:
اولاً: واژة «استمتاع» بکار رفته، که در مورد نکاح موقت است. اگر نکاح دائم منظور بود نیاز به قرینه داشت.
ص: 207
ثانیاً: لفظ « اُجُورَهُنَّ» به معنی «مزد آنان» بکار برده شده است که گواه روشنی بر متعه است؛ زیرا در مورد نکاح دائم کلماتی از قبیل «مهریه» و «صداق» بکار میرود.
ثالثاً: مفسران شیعه و سنی بر آنند که آیة یاد شده، در مورد نکاح متعه نازل گردیده است.
جلال الدین سیوطی شافعی از ابن جریر و سدی نقل میکند که آیة فوق در مورد متعه است. (1)
همچنین، ابوجعفر محمد بن جریر طبری از سدی و مجاهد و ابن عباس نقل میکند که این آیة در مورد نکاح موقت است. (2)
رابعاً: صاحبان صحاح و مسانید و جوامع روایی نیز این حقیقت را پذیرفتهاند؛ به عنوان مثال مسلم بن حجاج در صحیح خود به نقل از جابر بن عبدالله و سلمة بن اکوع، روایت میکند که گفتهاند:
«خرج علینا منادی رسول الله صلی الله علیه وآله فقال ان رسول الله قد أذن لکم أن تستمتعوا؛ یعنی متعة النساء»
ص: 208
منادی پیامبر به سوی ما آمد و گفت: رسول خداصلی الله علیه وآله به شما اجازة استمتاع- (بهرمند شدن از زنها)؛ یعنی نکاح متعه زنان را عنایت فرمود.(1)
روایات صحاح و مسانید در این زمینه، بیش از آن است که در این نوشتار بگنجد.
بنابراین، اصل تشریع متعه در صدر اسلام در عصر پیامبرگرامی صلی الله علیه وآله مورد پذیرش دانشمندان و مفسران اسلامی است. بعنوان نمونه برخی از این مدارک را یاد آورمیشویم:
1 - صحیح بخاری، باب تمتع و باب تفسیر القرآن باب قوله: {یا ایها الذین امنوا لا تحرموا طیبات ما احل الله لکم}، ج5، ص 189، دارالفکر بیروت، 1401؛
٢- مسند احمد حنبل، مسند عبد الله بن مسعود، ج 1، ص٤20، دار صادر، بیروت؛
٣- الموطأ مالک، ج ٢، ص٣٠4، باب نکاح المتعة؛
٤- سنن بیهقی، ج ٧، باب نکاح المتعة؛
٥- نهایه ابن اثیر، ج ٢، ص٢٤٩، ٧؛
٦- تفسیر فخر رازی، ج ٣، ص٢٠١، ٨؛
ص: 209
شاید کمتر کسی پیدا شود که در مورد اصل مشروع بودن متعه در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله تردید داشته باشد، سخن دربارة بقا و منسوخ نشدن این حکم است.
روایات و تاریخ اسلام، حاکی از آن است که عمل به این حکم الهی تا زمان خلافت خلیفة دوم درمیان مسلمانان، رایج بوده و خلیفه، بنابر مصالحی از آن، نهی کرده است.
مسلم بن حجاج، در صحیح خود، مینویسد:
ابن عباس و ابن زبیر، دربارة متعه نسا و متعه حج، اختلاف نظر داشتند.
جابر بن عبدالله گفت:
«فعلناهما مع رسول الله صلی الله علیه وآله ثم نهانا عنهما عمر فلم نعد لهما» (1) صلی الله علیه وآله صلی الله علیه وآله هر دو را انجام میدادیم، سپس عمر ما را از آن دو نهیکرد و از آن پس دیگر به آن دو نپرداختیم.
ص: 211
جلال الدین سیوطی در تفسیر خود در ذیل آیة متعه به نقل از عبدالرزاق و ابو داوود و ابن جریر و آنها از (حکم) روایت میکنند که از وی سوال شد آیا این آیة( متعه) نسخ شده است؟
گفت نه، و علی علیه السّلام فرمود: «لولا ان عمر نهی عن المتعة ما زنی الا شقی»(1)
اگر عمر از متعه جلو گیری نکرده بود، جز افراد شقاوتمند، کسی به زنا آلوده نمیشد.
علی بن محمد قوشچی نیز گوید: عمر بن خطاب بر روی منبر گفت:
«أیها الناس ثلاث کن علی عهد رسول الله أنا
ص: 212
أنهی عنهن و أحرمهن و أعاقب علیهن و هی متعة النساء و متعة الحج و حیّ علی خیر العمل»(1)
اگر عمر از متعه جلو گیری نکرده بود، جز افراد شقاوتمند، کسی به زنا آلوده نمیشد.
علی بن محمد قوشچی نیز گوید: عمر بن خطاب بر روی منبر گفت:
«أیها الناس ثلاث کن علی عهد رسول الله أنا أنهی عنهن و أحرمهن و أعاقب علیهن و هی متعة النساء و متعة الحج و حیّ علی خیر العمل»(2)
ای مردم، سه چیز در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله جایز بود که من آنها را نهی و تحریم میکنم و انجام دهنده آنها را به مجازات میرسانم. آنها عبارتند
ص: 213
از متعه زنان، متعه حج و حی علی خیر العمل)«حی علی خیر العمل» را به «الصلاة خیر من النوم» تبدیل کرد. لازم به ذکر است که روایت در این زمینه بیش از آن است که در اینجا یاد آور شویم. برای آگاهی بیشتر، به مدارک ذیل مراجعه فرمائید. (1)
شگفت از سخنان کسانی که آیات ٦ و ٥ سورة مؤمنون (آیة) را ناسخ آیة متعه در سورة نسا دانستهاند. در حالی که همه میدانیم آیة ناسخ باید پس از آیة منسوخ نازل شود، ولی در این مورد جریان به عکس است، سورة مؤمنون که به عنوان ناسخ پنداشته شده، مکی است(2) (یعنی در مکه مکرمه، پیش از آن که پیامبر
ص: 214
گرامی صلی الله علیه وآله به مدینه مهاجرت نماید، نازل گردیده است) و سوره نساء که آیة متعه را د بر دارد مدنی است، (بدین معنا که در شهر مدینه، بعد از هجرت پیامبر فرو فرستاده شده است).
اکنون میپرسیم آیة واقع در سورة مکی چگونه میتواند ناسخ آیةای باشد که در سوره مدنی است؟
ص: 215
دلیل روشن دیگری که بر نسخ نشدن آیة متعه در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله گواهی میدهد، همان روایات فراوانی است که نسخ شدن آن را در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله انکار میکنند، نظیرپیامبر گرامی صلی الله علیه وآله به مدینه مهاجرت نماید، نازل گردیده است) و سوره نساء که آیة متعه را د بر دارد مدنی است، (بدین معنا که در شهر مدینه، بعد از هجرت پیامبر فرو فرستاده شده است).
اکنون میپرسیم آیة واقع در سورة مکی چگونه میتواند ناسخ آیةای باشد که در سوره مدنی است؟
دلیل روشن دیگری که بر نسخ نشدن آیة متعه در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله گواهی میدهد، همان روایات فراوانی است که نسخ شدن آن را در زمان رسول خداصلی الله علیه وآله انکار میکنند، نظیرروایتی که جلال الدین سیوطی در (در المنثور) نقل نمود و شرح آن گذشت.
در پایان این نکته را یاد آور میشوم که امامان أهل بیت علیه السّلام که به حکم حدیث ثقلین، موجب هدایت اُمت و قرین جدایی ناپذیر قرآنند، به مشروع بودن و نسخ نشدن ازدواج متعه، تصریح نمودهاند.(1)
ص: 216
و این که اسلام، در هر زمانی توانایی حل شکل جوامع بشری را دارد، مشروعیت چنین نکاحی را با رعایت شرایط یاد شده تأئید مینماید؛ زیرا امروز یکی از روشهای نجات جوانان از منجلاب فساد و تباهی، همان ازدواج موقت در چهار چوب شرایط خاص است.
یکی از وسیلههای تحریف اسلام جعل حدیث است. در حقیقت همة تحریف با این وسیله انجام میشود؛ زیرا میدانیم که قرآن کریم در حفظ و حراست الهی از هر گونه خطر و حملهای مصون میماند، اما جایی که ممکن است مورد حمله قرار گیرد و حمله در آن مؤثر باشد. بیان و توضیح و تفسیر قرآن یعنی احادیث و سنت پیامبراکرم صلی الله علیه وآله است و این را نیز میدانیم که اسلام دو رکن اساسی دارد، و آن قرآن و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله است.
بنابراین حمله به سنت حدیث حمله به اسلام و تحریف در آن تحریف در اسلام است؛ زیرا افرادی برای اینکه جیره شان از کیسة ارباب وقتشان قطع نشود و جیره خوار امرای ستمگر بودهاند احادیثی را برای شادکرن و چاپلوسی جعل نموداند که یکی ازبزرگترین عوامل تفرقه وجدایی در اسلام شده است.
عزیزان، ما به جای اینکه بیائیم اسلام را در سراسر جهان گسترش دهیم و به دین جهانی مبدل سازیم خلافش را عمل میکنیم و همدیگر را به کفر و دشمنی
ص: 217
متهم میکنیم، غافل از اینکه همه مسلمان ، برادر و هم دین هستیم و دشمنان اسلام بیشتر آتش عداوت و کینه را بین مسلمانان بوسیلة اسلام نماهای ظاهری شعلهور میکنند و به این وسیله و ترفند خیالشان راحت و آسوده است که دیگر اسلام دین جهانی نمی شود و مسلمانها غافل از اینکه اسلام را فنا و نابود می سازند با هم کیشان و برادران مسلمان خود جنگ تعصب و جهالت براه میاندازند.
آیا ما مسلمانها اعم از شیعه و سنی معتقد به کلمة طیبة «لا الا الله و محمد رسول الله صلی الله علیه وآله» نیستیم؟
پس چرا با هم تفرقه و دشمنی داشته باشیم و به جای صلح و صفا آرامش بر علیه همدیگر کینه توزی و مخالفت کنیم.
چرا راه رسول خداصلی الله علیه وآله و اهل بیت او - که راه نجات و صراط مستقیم - است رها ساختهایم و به عدهای ریاست طلب و جاعل روی آورده و به اصل حقیقت رسول خداصلی الله علیه وآله پشت نمودهایم؟
چرا ما با این همه جمعیت در سراسر جهان ضعیف و زیر سلطة بیگانگان و یهودیان باشیم؟.
چرا دستور رسول خداصلی الله علیه وآله که اتحاد و یکپارچگی و أخوت بوده را به تفرقه و عداوت تبدیل کرده ایم؟
چرا ریشة تفرقه و دشمنی را نمیکَنیم؟
ص: 218
عزیزان بیائیم با هم اتحاد داشته باشیم و با همدیگر مجالست و در تقریب مذاهب شرکت بنمائیم و مشکلات خود را با همدیگر برادرانه و دلسوزانه حل بنمائیم نه اینکه ادیان دیگر در مشکلات ما دخالت کنند.
زیرا آنها چنین آرزوی دیرینهای را داشته و دارند و بجز شعلهور کردن آتش تفرقه و کینه در بین مسلمین جهان هدف دیگری ندارند، پس ما اگر دلسوز دین اسلام نباشیم، چطور انتظار داشته باشیم ادیان دیگر دلسوز دین ما و مسلک ما باشند؟
انشاء الله خداوند بوسیلة محبت پیغمبرصلی الله علیه وآله و اهلبیت علیه السّلام در دل ما چراغ اُخوت و حقیقت و اتحاد را روشن بنماید و چراغ کنیه و عداوت و تفرقه را خاموش نماید تا دلهایمان بوسیلة علم و یقین و اخلاص و ایمان و محبت خدا پاک و منزه گردد.
آن چیز مهمی که دول اسلامی را بیچاره کرده و از ظل قرآن کریم دور میکند، نژاد گرایی است.
این نژاد ترک است، باید نمازش را هم ترک بخواند؛ این نژاد ایرانی است باید الفبایش چه جور باشد. آن نژاد عرب است، عربیت باید حکومت کند نه
ص: 219
اسلام، نژاد آریایی باید حکومت کند نه اسلام، نژاد آریا باید بر جهان حکومت کند، و...، نژاد پرستی یک مسأله بچهگانه است که سران دول را دارند بازی میدهند.
آقا تو ایرانی هستی، آقا تو کُرد هستی، آقا تو عرب هستی، و یا ترک هستی و... غافل از آن نکته اتکایی که همه مسلمین داشتند، افسوس که این نکته اتکا را از مسلمین گرفتند، همین نژاد گرایی که اسلام خط قرمز بر آن کشید و میان سیاه و سفید و عرب و عجم هیچ فرقی نگذاشت و فقط میزان را تقوا قرار داد: {إنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقَکَمْ}
اسلام فقط اتکاست، ترک و کرد و فارس و عرب و عجم ندارد. قضیه نژاد گرایی، مسئله ای ارتجاعی است.
چرا مسلمین با هم میجنگند؟ برای این که تحت لوای اسلام نیستند.
تاریخ گذشته و تاریخ عرب در قرن اخیر ثابت کرده است که این مشکل منشأ بسیاری از بدبختیها و بلاهاست که جنگ جهانی تنها یکی از آثار آن بود. لذا کسانی که به انسانیت اخلاص میورزند، بشر را دعوت به ترک تعصب نمودهاند.
در حالیکه ما به دعوت مدعیان به ایسم ها و تعصبات نژادی گوش فرا داده و در برابرتحریکات آنان ساکت نشستهایم، در صورتی که اسلام ، ما را از آن بر حذر ساخته و مقرر داشته که هیچ چیز جز تقوا و پرهیز کاری موجب برتری
ص: 220
سفید بر سیاه نیست و هیچ امتیازی برای عربها بر سایر مسلمان وجود ندارد مگر به تقوا و عمل نیک.
اگر حب ریاست نبود، این تعصب از حدود معقول خود تجاوز نمیکرد و به صورت یک مشکل در نمیآمد اما سیاست آن چنان از آن بهره برداری کرده است که مسلمان از برادرش بیشتر از دشمن میگریزد، و بیشتر از دشمن کینه و دشمنی برادر را در دل میگیرد.
چه بسیار مصیبتهایی که تعصبات فرقهای بر سر مسلمین آورده است و چه خونهایی که بوسیلة آن ریخته شده، و شمشیرهایی که به جای جنگ با مشرکین در راه جنگ با فرزندان توحید بکار رفته است، با اینکه اگر توجه
کنیم و انصاف دهیم، می بینیم که اختلافات مذهبی هیچ نسبتی با اصول عقاید که ایمان به آنها لازم و واجب است، ندارد. اگر اهل سنت با برادران شیعی خود آشنایی حاصل کنند، و نیز شیعه برادران سنی خود را بشناسد، روشن خواهد شد که بسیاری از شبهههایی که در افکار آنها ایجاد گردیده جز افترا چیزی دیگر نبوده است.
با از بین رفتن این بدبین ها و آگاه شدن مردم با حقیقت مطلب ، این جو دشمنی و تکفیر که بعضی منافع خود را در آن جستجو می کنند از بین می رود و فضای وحدت و هم دلی فراهم می شود و مسلمانان قدرت واحده می شوند.
ص: 221
وقتی مسلمانان توانستند در برابر اختلافهای فقهی و عقیدتی خود در این عصر در مقام گفتگو و مدارا بر آیند، و با
یکدیگر عداوت و دشمنی نورزند، مسلماً قادرند که در آراء و نظریههای فکری و علمی خود که ارتباطی به عقاید نداشته و شرط ایمان نیست، تفاهم کنند.
سزاوار است که مسلمانان دریابند با رهایی از این دو مشکل خواهند توانست از میوه و ثمره درخت اخوت وهمبستگی استفاده کنند، و یک نهضت و حرکت مثبت و پر برکتی را بوجود آورند، و دشمنان را از کشور های خود دور کنند. مسلمان وقتی تعالیم خود را حفظ کرد، برای خود امتی خواهد بود، و هر گاه از اسلام صحیح و واقعی آگاهی و برخوردار شد، خود به دژ محکمی تبدیل خواهد شد و اگر امت اسلامی بر اساس کتاب خدا حکم کند، به نیروی کامل اسلامی تبدیل خواهند شد که میتوانند توازن را در جهان حفظ کرده و بین بلوک شرق و غرب حکم نمایند. و هر یک از آنها را سر جای خود نشانده و در این راه به ثروت، منابع وسیع کشورهای اسلامی، موقعیت عالی جغرافیایی و کثرت جمعیت مسلمین کمک نمایند، تنها پرتو امید و اخلاص عمیقی که میتواند در دلهای فرزندان این اُمت روشن شود، فروغ دینشان، یعنی دین حنیف و پاک اسلام است.
ص: 222
تمام گروههای اسلامی اتفاق نظر دارند که در آخر الزمان، مردی از نسل پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله ظهور میکند که دنیا را پر از عدل و داد میکند. و دولت حق را پرپا میسازد که در تمام جهان فرا گیر میشود، زیرا خداوند میفرماید:
{وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ اْلأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ} (1)
و ما پس از ذکر، در زبور نوشتیم که بندگان صالح ما وارث زمین خواهند شد.
اصل مهدویت و اعتقاد به ظهور مهدی را تمام مسلمین - خواه شیعه و خواه سنی - از هر فرقه و مذهب بر حسب روایات فراوان غیر قابل انکار یا تاویل که از پیامبرصلی الله علیه وآله نقل شده است اجمالاً قبول دارند، چه آنهائی که أصل امامت را پذیرفته و معتقد باشند یا نه.
بشریت بسوی تکامل معنوی نهایی روان است و ایمان به خدا و حق و درستی و اسلام کامل، زمانی بر کلِ بشریت حاکم خواهد شد و سراسر جهان انسان بدنبال یک انقلاب عینی و غیبی تحت رهبری مردی الهی از خاندان
ص: 223
رسالت از هر گونه ظلم وگناه و شرک و ناروایی این به سوی ایمان مطلق و عدل مطلق و معنویت و سعادت مطلق رو میکنند..
امام عصر مهدی موعود محمد بن الحسن العسکری که به لقبهای حجت – مهدی- قائم- منتظر- صاحب الزمان- بقیة الله – امام العصر نیز نام برده میشود، در نیمه شعبان سال ٢٥٥ هجری در شهر سامرا متولد گردید. (1)
پدر بزرگوارش امام حسن عسکری علیه السّلام و مادر مکرمهاش (ملیکه) که به لقب (نرجس) نیز خوانده میشود و نوادة یکی از با فضیلت ترین حواریین و أوصیای حضرت عیسی بن مریم علیه السّلام است.
پس از شهادت پدر بزرگوارش و بر حسب أمر الهی و أحادیث نصوص امامت و مهدویت و وصایا و تصریحات مکرر و عدیدة پیامبرصلی الله علیه وآله و یکایک أئمة معصوم عهده دار أمر امامت و لوای مهدویت گردید.
ابن طولون دمشقی حنفی مینویسد:
«دوازدهمین ایشان فرزند او (یعنی حضرت عسکری علیه السّلام ) محمد بن الحسن، یعنی همان محمد بن الحسن بن الهادی صلی الله علیه وآله آخرین امام است و ولادت او روز جمعه نیمة شیعبان سال– ٢٥٥
ص: 224
هجری واقع شده هنگام وفات پدر بزرگوار شان پنج ساله بود». (1)
از مسائلی که شرایع آسمانی بر آن اتفاق نظر دارند، مسأله «مصلح جهانی» است که در آخر الزمان ظهور میکند. نه تنها جامعه اسلامی بلکه جامعههای یهود و نصاری و دیگر ادیان نیز منتظر آمدن این عدل گستر جهان هستند. با مراجعه به کتابهای عهد عتیق و عهد جدید، این حقیقت روشن میگردد.
١- عهد عقیق: مزامیر داوود نبی صلی الله علیه وآله مزمور٩٦و ٩٧ و کتاب دانیال نبی صلی الله علیه وآله باب١٢.
٢- عهدی جدید: انجیل متی باب ٢٤، انجیل مرقوس باب ١٢، انجیل لوقا باب ٢١، به نقل از موعودی که جهان در انتظار اوست.(2)
ص: 225
١- ابن جوزی مینویسد: رسول خداصلی الله علیه وآله فرمود:
« یخرج فی آخر الزمان رَجُلٌ مِنْ وُلْدِیْ اسْمُهُ کإسْمِیْ وَکُنْیَتُهُ کَکُنْیَتِیْ یَمْلاَ ءُ الاْرْضَ عَدْلاَ کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً فَذَلِکَ هُوَالْمَهدِیُّ »(1)
در آخر الزمان مردی از فرزندان من خروج میکند که اسمش مانند اسم من وکنیهاش مانند کنیة من است زمین را پرُ از عدل و داد میکند چنانکه از ظلم و ستم پر شده باشد و این همان مهدی است .
و این حدیث مشهور است .
٢- شیخ سلیمان حنفی قندوزی در کتاب ینابیع المودة به نقل از کتاب «فرائد السمطین» به نقل از جابر بن عبدالله انصاری چنین می نویسد:
قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله :
ص: 226
«مَنْ اَنْکَرَ خُرُوجَ المَهْدِیْ فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ عَلیَ مُحَمَّدٍ»(1)
هر کس خروج مهدی را انکار کند همانند آنست که به تمام آنچه بر محمدصلی الله علیه وآله نازل شده کافر شده است.
٣- در صحیح أبی داوود جلد چهارم صفحة ٨٧ آمده است:
«عَنِ النَّبِیْ صلی الله علیه وآله قَالَ: لَوْلَمْ یَبْقَ مِنَ الدُنْیَا اِلاَّ یَوْمٌ لَطَوَّلَ ذَلِکَ الْیَوْمِ حَتَّی یَبْعَثٌ فِیْهِ رَجُلاً مِنِّی» (2)
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: اگر حتی یک روز از عمر دنیا باقی بماند، همان روز را خداوند طولانی میکند که تا اینکه مردی از خاندان من در آن بر انگیخته شود.
٤- شیخ سلیمان حنفی قندوزی در کتاب خود به نقل از مسند امام احمد بن حنبل چنین می نویسد:(3)
«عَنْهُ صلی الله علیه وآله اَنَّهُ قَالَ: لاَتَقُومُ السَاعَةَ حتی تَمْلاَ ءَ الاْرْضَ ظُلْماً وَ عُدوَاناً ثُمَّ یَخُرُجُ مِنْ عِتْرَتِیْ مَنْ
ص: 227
یَمْلاَءُ ها قِسْطَاً وَ عَدْلاً کما ملئت ظلماً و جوراً»(1)
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: قیامت برپا نمیشود تا اینکه زمین از دشمنی و ظلم پر شود که در این هنگام فردی از سلاله من خروج میکند و آن را از عدل و داد پر میکند.
٥- در صحیح ترمذی جلد نهم صفحة٧٤ و سنن ابو داوود ج 4 ص ١٠٧ و مسند امام أحمد بن حنبل ج 1 صص ٣٧٦و ٣٧٧ آمده است که حضرت رسول صلی الله علیه وآله فرمود: « دنیا تمام نمیشود مگر اینکه یک نفر از عرب حکومت کند، او مردی ازأهلبیت من و نامش، نام من است.»(2)
ص: 228
در صحیح مسلم ج ،1 ص ٣٧٣ حدیث ٢٤٤، باب نزول عیسی بن مریم علیهاالسّلام چنین آمده است:
«... قال رسول الله صلی الله علیه وآله :
کیف انتم اذا نزل ابن مریم فیکم و امامکم منکم»
ابن حجر عسقلانی در شرح صحیح بخاری چنین مینویسد: أخبار به تواتر رسیده است که مهدی از این خاندان است و عیسی بن مریم علیه السّلام نازل میشود و پشت سر او نماز میخواند.(1)
آیت الله مرعشی نجفی در کتاب شرح احقاق الحق ج 13، صص 119 تا 123 این مطلب را از حافظ ابن ماجه در «سنن المصطفی» ج 2 ص ٥١٩ و امام بخاری در «تاریخ الکبیر» ج١ ص ٣١٧. و حافظ ابونعیم در (حلیة الاولیاء) ج ٣ ص ١٧٧ نقل کرده است.
ابن صباغ مالکی در کتاب «الفصول المهمة» مینویسد:
ص: 229
«خلف ابو محمد الحسن من الولد ابنه الحجة القائم المنتظر لدولة الحق و کان قد اخفی مولده و ستر امره
لصعوبة الوقت و (خوف السلطان) و شدة طلب السلطان تطلبه للشیعة و حبسهم و القیض علیهم»(1)
باقی گذاشت ابو محمد حسن عسکری علیه السّلام از نظر اولاد، فرزندش حجة قائم را که انتظار ظهور دولت حق از او میرود و به سبب سختی اوضاع و ترس از زمامدار و باز جویی و زندانی و توقیف شدن شیعه محل ولادت آنحضرت پوشیده و کار او پنهان شد.
مورخ شهیر قاضی زنگنه بهلول بهجت أفندی شافعی در کتاب «تشریح و محاکمه» در تاریخ آل محمدصلی الله علیه وآله » ص ١٩٥ چنین مینویسد:
امام «ابوالقاسم محمد المهدی» در تاریخ دویست و پنجاه و پنج (٢٥٥) هجری در پانزدهم ماه شعبان متولد شد. مادرش ام ولد اسمش «نرجس خاتون» و پنج ساله بود که والد بزرگوارش «امام حسن عسکری علیه السّلام» از دار فانی رحلت فرمود»
همین دانشمند شافعی مذهب در کتابش صفحة ١٩٨ چنین مینویسد:
ص: 230
ظهور مهدی قائم آل محمد در میان اُمت اسلامیه مسئله متفق بوده و محتاج تشریح و محاکمه ما نیست؛ زیرا حدیث «من مات و لم یعرف امام زمانه فقد مات جاهلیه) متفق علیه علمای عامه و خاصه است.
محققان و محدثان فراوانی از اهل سنت از قرون اولیة اسلامی به بعد مجموع احادیث نبوی و مسائل مربوط به امام مهدی و علائم و ویژگیهای زمان ظهور او را در یک رساله یا کتاب خاص گرد آوردند به تألیف کتابی مستقل دربارة مهدی و مهدویت پرداختهاند مانند این کتابها:
١- البیان فی علامات مهدی آخر الزمان، «بن حسدام الدین متقی هندی»؛
٢- البیان فی أخبار صاحب الزمان،« حافظ محمد یوسف گنجی شافعی»؛
٣- الاتحاف بحب الاشراف، «شبهاوی شافعی»؛
٤- تلخیص البیان فی علامات الآخر الزمان، «ابن کمال باشا الحنفی»؛
٥- الرد علی من حکم و قضی بان المهدی جاء و مضی، «ملا علی القاری»
٦- عقد الدرر فی أخبار المهدی المنتظر، «یوسف بن یحیی بن علی المقدسی الشافعی»
٧- أخبار المهدی «ابو نعیم اصفهانی»؛
٨- التوضیح فی تواتر ما جاء فی المنتظر والمسیح «ادریس العراقی مغربی»؛
ص: 231
٩- العطر الورد فی اوصاف المهدی، «محمد بن محمد بلیسی»؛
١٠- العرف الوردی فی اخبار المهدی، «جلال الدین سیوطی شافعی»؛
١١- اصول الایمان، «دهلوی بخاری»؛
١٢- أحیاء المیت بفضائل اهل البیت، «سیوطی»؛
١٣- فرائد الفکر فی المهدی المنتظر،« مقدسی الشافعی»؛
١٤- القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، «أحمد بن علی بن حجر الهیثمی الشافعی»؛
١٥- المشرب الوردی فی أخبار المهدی، «علی بن سلطان القاری الحنفی»؛
١٦- المهدی، «ابن قیم»؛
جای بسی تأسف است که عده ای حتی احادیث اهل سنت را که در متون روائی آنان نقل شده نادیده می گیرند؛ اگر روایات مربوط به حضرت مهدی ساخته و پرداخته شیعه است، پس چرا أهل سنت آنها را روایت کردهاند. اخباری که در کتب عامه دربارة آن حضرت وارد شده است اگر بیشتر از أخبار کتب شیعه نباشند کمتر نیست و در هیچ موضوعی اینهمه روایات و أخبار وارد نشده
ص: 132
است. برای اطلاع بیشتر می توانید به تألیفات دانشمندان اهل سنت و اعتقادات ادیان و مذاهب دربارة منجی موعود مراجعه شود.(1)
و جای بسی تأسف که عده ای شخصیت حضرت مهدی ارواحنا فداه که فرزند امام عسکری علیه السّلاماست را موهوم بیان کرده در غیبت آن حضرت تشکیک کرده اند که در جواب باید گفت: اگر مسئله مهدویت اسطوره و خرافه است، پس نخستین عامل خرافه نعوذ بالله رسول خداصلی الله علیه وآله بوده است!
اما (شیخ منصور علی ناصب) از علمای مشهور و بزرگ در کتاب «التاریخ لجامع الاصول» ج 5، ص ٣٤١ به نقل از دانشمندان عامه و در (مهدی موعود) مینویسد: احادیث مهدی را گروهی از برگزیدگان صحابة پیغمبر روایت کردهاند و بزرگان و محدثان همانند: ابو داوود، ترمذی، ابن ماجه، ابویعلی، احمد بن حنبل و حاکم نیشابوری در کتب خود آوردهاند کسانی که تمام أحادیث مهدی موعود را ضعیف شمردهاند مانند ابن خلدون وغیره، راه خطا پیمودهاند.
أحمد محمد شاکر مصری در حاشیة جلد پنجم مسند أحمد حنبل صفحة ١٩٧ مینویسد:
«اما ابن خلدون به آن چه که دربارة آن چیزی نمیدانسته پشت کرده و امور سیاسی و دولتی
ص: 233
او را مشغول کرده و خدمت به خدمتگزاران أمراء و پادشاهان او را از واقعیت دور کرده است و لذا گمان کرده که (مهدی و مهدویت) پرداخته شیعه است».
پس اگر جامعة اهل سنت چنین عقیدهای دارند، کار یکی دو نفر از آنان غیر از انحراف از خط مشی رهبران و از واقعیتهای اعتقاد مهدویت، چه چیز دیگر میتواند باشد؟
در رابطه با اصل مهدویت و مهدی و بویژه غیبت کبرای امام و طول حیات آن حضرت شبهات و سوالاتی بخصوص از جانب مخالفان عنوان میشود که طرح آنها و پاسخ به آن در تکمیل این مبحث سودمند بنظر میرسد:
بعضی از نویسندگان معاصر أهل سنت که مهدویت را ساخته و پرداخته شیعه میدانند، در پی این برداشت سؤالات زیر را مطرح کرده اند:
١- مگر اسلام کامل نیست یا رهبری پیامبر ناتمام است که برای تجلی کمال اسلام نیاز به ظهور مهدی و امام زمان باشد؟
١- ما نسبت به أصل حضرت مهدی و مهدویت چنان که صدها حدیث از پیامبرصلی الله علیه وآله در صدها کتاب معتبر جهان اسلام و کتب سنن و صحاح اهل سنت
ص: 234
نیز موجود و شهادت میدهند، امامت و امام مهدی و مهدویت از متن اسلام و فرمودة پیامبرصلی الله علیه وآله و ساختة شیعه نیست و اما دربارة کمال اسلام باید گفت: ظهور مهدی تجلی دهندة تمامیت و کمال اسلام است نه آنکه اسلام ناقص باشد و یا رهبری و رسالت پیامبر ناتمام(نعوذ بالله) بلکه اسلام کامل بنحو کامل در مقام عمل پیاده نشده است و مسلمانی ما ناقص است و نه اسلام، مهدویت و ظهور مهدی پیاده کنندة کل اسلام و تجلی دهنده تمامیت و کمال اسلام است.(1)
٢- پرسیده میشود با توجه به اینکه أصل امامت برای هدایت و راهنمائی و ارشاد خلق و تبیین معارف اسلام است، امام غایب چه فایدهای دارد؟ و اساساً امام غایب در این غیبت طولانی چه میکند؟
در پاسخ ، قرآن به صراحت از دو نوع رهبری و رسالت سخن می گوید:
١- رسالت و رهبری ظاهری و رسولان و رهبران ظاهری مانند حضرات نوح – ابراهیم - موسی - عیسی – محمد صلی الله علیه وآله.
ص: 235
٢- رهبری و رسالت و هدایت غیبی و رسولان غایب مانند، حضرات خضر- الیاس- عیسی و دیگر هادیان غایب. (1)
در اینکه امام غایب در زمان غیبت خود نیز به وظایف الهی خود مشغول است تردیدی نیست و ناآگاهی مردم از امور او در اصل آن مشکلی پیش نمیآورد چنان که ندانستن و بیخبری حضرت موسی علیه السّلام و مردم از وظایف حضرت خضر نبی علیه السّلام مشکلی پیش نیاورد.
اما متأسفانه این افراد در اشتباه بوده اند؛ زیرا این گفته، توهین به پیامبران بزرگی همچون خضر و عیسی بن مریم علیه السّلام است.
٣- چگونه ممکن است شخصی حدود دوازده قرن عمر کند و بعد از قرنها و در زمان ظهورش مانند یک فرد چهل ساله باشد؟
پاسخ:
اولا:ً
طول عمر امام زمان ارواحنا فداه، همانند تولد بدون پدر حضرت عیسی علیه السّلام، و یکی ازمعجزهها و بیانگر این است که چنین شخصی باید از جانب خداوند عهده دار مأموریتی ویژه و مسؤلیتی بزرگ گردد. خدای متعال همة انبیاء و أوصیاء
ص: 236
و أئمه را به قرینة این گونه خرق عادت و معجزات و دیگر شواهد و بینات به مردم می شناساند تا از نشانههای صدق آنها باشد.
ثانیاً:
طولانی شدن عمر فی حد نفسه از ممتنعات و محالات نیست، دانش بشری از دیر زمان میکوشد تا با توسعه بهداشت و درمان بیماریها عمرها را طولانی سازد. زیست شناسان بزرگ در اینکه سلولها ونسوج یک انسان تاچه اندازه استعداد دارد و میتواند عمر کند، نظرهای مختلف اظهار داشتند:
مجید کوفی میگوید: «یکصد و پنجاه تا دویست سال»، کوفلاند زیست شناس آلمانی میگوید: «دویست سال» و فلوگر میگوید: «ششصد سال»، و بیکن دانشمند انگلیسی میگوید: هزار سال(1).
ثالثاً:
ص: 237
این مسئله برای خدا پرستان - که به مشیت و ارادة فوق سنتهای طبیعی باور دارند – ثابت شده است؛ زیرا خداوند اگر به أمری،اراده فرماید، اسباب و علل آن را فراهم میسازد،
«ان الله اذا اراد شیئا هَیئا اسَبَابه»
حال در جواب اینکه چگونه ممکن است پس از قرنها عمر طولانی، در قیافه چهل سالگی ظهور میکند، باید گفت: معمولاً موی ابرو مژه در صورت ما دهها سال ثابت است و هیچ رشدی ندارد، در حالی که موی سر و صورت در کنار آن هر لحظه در حال رشد و تغییر و تحول است. هر دو از یک پوست و گوشت و خون و غذا و اکسیژن تغذیه میکنند اما خداوند متعال قادر اراده کرده است که یک مو ثابت و در کنار آن موی دیگر متغیر باشد.
علاوه بر آنکه هیچ دلیل عقلی و نقلی و تجربی بر محدودیت عمر انسان نداریم، عمر مانند حرکت است مرز ندارد، همان گونه که نور محدودیت ندارد. خداوند در قرآن، عمرهزار ساله را برای حضرت نوح و خواب سیصد ساله را برای اصحاب کهف و زنده بودن حضرت خضر| و حضرت عیسی بن مریم| مطرح کرده است.
٤- چگونه ممکن است قیام و ظهور یک فرد بتواند تحولی در کل (جمع) و سراسر جهان انسانی پدید آورد؟
پاسخ:
ص: 238
اولا:ً
چنانکه می دانیم این قیام و ظهور چون به یک فرد مربوط است اما نه فردی عادی بلکه فردی با امداد غیبی و مأموریت الهی.
ثانیا: تاریخ نشان میدهد که همواره افراد بودهاند که در جامعه ها تغییر و تحول پدیدآوردهاندة؛ خواه تحول معنوی و الهی یا سیاسی اجتماعی یا صنعتی و علمی و....
حضرات موسی و عیسی و محمدصلی الله علیه وآله یک فرد بودند اما در جامعه تحول آفریدند و ادیسون نیز یک فرد بود و... در برخوردهای انسانی و تأثیرهای اجتماعی، کیفیت مؤثر است و نه کمیت، یک دانشمند و مخترع با این که یک نفر است اما با دانش خود میلیونها و میلیاردها انسان را در موردی خاص تابع نظر خود میسازد.
٥- چه مانعی دارد که خداوند به جای زنده و غایب نگاه داشتن امام زمان| در لحظه مقرر او را خلق کند و به ظهور و قیام فرمان دهد؟
پاسخ:
آن چه که خداوند اراده فرماید طبیعتاً مانعی نخواهد داشت و برای خداوند نیز نمیتوان تعیین تکلیف کرد.
اما دلایل نقل قطعی و روایات و نصوص امامت چنانکه میدانیم نشان میدهد که خداوند اراده فرمود امام از صلب امام حسن عسکری علیه السّلام متولد شد و
ص: 239
پس از غیبت صغرا تا هنگام ظهور در پردة غیبت کبرا قرار گیرد تا از یک سو تداوم فیض ربوبی و وجود حجت الهی در زمین - هر چند غایب - برقرار باشد و از سوی دیگر امید ظهور و غلبة حق و امید به قیام و کمال و تکامل با زنده بودن و وجود امام، در جامعه اسلامی زنده باشد و فیض ها و برکات حضرت مهدی| و انجام وظایف او در زمان غیبت جاری و عمر طولانی او خرق عادت و یکی از نشانهای او و صدق او باشد و ...
بعضی از اهل تسنن میگویند: شیعیان عایشه همسر رسول خداصلی الله علیه وآله را فاحشه میخوانند!! عزیزان باور بفرمائید این
حقیر هم قبل از اینکه مکتب تشیع را بپذیرم و دربارة این مکتب تحقیق کنم، همین تصور را در ذهن داشتم، اما حالا در کمال ایمان و خلوص به این پیروان راستین همه آن گزافه گوییها را رد میکنم؛ چون همه خلاف صحت است. برای اطمینان بیشتر میتوانید از علمای شیعه سوال کنید.
عرض میکنم شیعیان معتقدند که هر کس فُحش و قذف (نسبت دادن زنا) به هر یک از زنان رسول خداصلی الله علیه وآله بدهد، کافر و ملحد و ملعون و خون و مالش حلال است؛ چون چنین نسبتی در حقیقت اهانت بزرگی به مقام مقدس و نازنین حضرت محمد امین صلی الله علیه وآله است.
ص: 240
علاوه بر اینها شیعیان میدانند که نسبت فحش و خبت و قذف به همة مسلمین حرام است، چه رسد به حرم رسول مکرم اسلام صلی الله علیه وآله که اُمهات المؤمنین هستند.
در سورة احزاب آمده است:
{یا نِساءَ النَّبِیّ ِ لَسْتُنَّ کَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَیْتُنَّ}(1)
ای زنان پیامبر شما از نظر موقعیت با دیگرزنان فرق میکنید به این شرط که متقی و خدا ترس و پرهیزگار باشید.
پس زنان پیامبر از نظر حیثیت و شرافت پاکند، اما از نظر پرهیزگاری و تقوا ممکن است ضعف داشته باشند(2) بعنوان مثال: زن حضرت نوح علیه السّلام به مردم میگفت: شوهرم هذیان میگوید و این من هستم که با او زندگی میکنم و بهتر از شما خبر دارم.
ص: 241
و باز هم میبینیم که زن حضرت لوط علیه السّلام از دشمنان آن حضرت طرفداری میکرد و این أمور بر میگردد به ضعف پرهیزکاری و تقوا و خدا ترسی شخص و دلیل بر بی شرافتی و بی حیثیتی شخص نیست.
دکتر یوسف القرضاوی مصرفی مینویسد: از عایشه روایت شده است که به پیامبرصلی الله علیه وآله گفتم: صفیه (همسر پیامبرصلی الله علیه وآله ) با این قیافهای که دارد برای شما خوب است (منظورش قد کوتاهی و نداشتن زیبایی او بود). پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود:
«لَقَدْ قلت کلمةً لَوْ مَزَجْتِ بِمَاءٍ البَحْرِ لَمَزجَتهٌ»
حرفی که زدی اگر آن را با آب دریا مخلوط میکردی. آن دریا را آلوده میساخت.(1)
این نشانة مبری نبودن همسر پیامبر از گناه است.(2)
همچنین یکی دیگر از تهمتهای ناروائی که به تشیع میبندند این است که عدهای از خدا بیخبر بر علیه این پیروان راستین (شیعه) بدون ارائه اسناد و
ص: 242
مدارک این اتهام را مطرح کرده اند اما کسی نیست که با تهمتی که همین آقایان بظاهر عالم به حرم رسول خداصلی الله علیه وآله بستهاند، مبارزه کند.
ابن ابی الحدید مینویسد: عروة بن زبیر از عایشه چنین نقل کرده است:
«قَالَتْ کُنتُ عِنْدَالنَبِیّ صلی الله علیه وآله إذ اَقْبَلَ الْعَبَاسُ وَ عَلِیٌ، فَقَالَ: یاَ عایشة! انْ سرّک اَنْ تَنظَرِیْ إلَی رُجَلَینِ مِنْ أهْلِ النَارِ، فَانظِریِ إلیَ هَذِیْنِ قَدْ طَلَعَا، فَنَظَرُتُ فَأذَا العّبَاسُ وَ عَلِیٌ:» (1)
او میگوید: من نزد پیامبرصلی الله علیه وآله بودم که علی و عباس آمدند. رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: ای عایشه، اگر دوست داری که دو مرد از أهل دوزخ را مشاهده کنی، به این دو که بسوی ما میآیند نظر نما! سر برداشتم و نگریستم، ناگاه عباس و علی را مشاهده کردم.
من تنها یک سوال از شما خوانندة عزیز دارم، آیا واقعاً اگر یک نفر شیعه با این مدارک و اسناد چنین حدیث کذبی را نقل مینمود، همین عکس العملی را که در برابر این راوی دارد، در برابر آن شخص شیعه هم داشتید؟
ص: 243
شیعه که بدون هیچ گناهی همیشه مورد ظلم قرار گرفته است، وای به حال اینکه مدارک و اسنادی مثل این اکاذیب داشته باشد، دیگر حسابشان با کرام الکاتبین بود و بس.
پس عزیزان عادلانه قضاوت نمائیم، باور بفرمائید اگر برادران اهل تسنن حقیقت مذهب شیعه را در مییافتند و منصفانه دربارة برادران خود قضاوت میکردند، این گونه افرادی که بذر نفاق و دشمنی را درمیان مسلمانان میأفشانند نابود میکردند.
من در اینجا از تمامی برادران عزیز أهل سنت میپرسم، آیا معاویهای که سالها با ابن عم رسول خداصلی الله علیه وآله با آن کسی که بارها - طبق حدیث شیعه و سنی - پیامبرصلی الله علیه وآله درباره او فرمود: «عَلِیُ مَعَ الْحَقْ وَ الْحَقُ مَعَ عَلِیْ»(1)
جنگید، لیاقت مقام و لقب خال المؤمنین را دارد؟
ص: 244
کسی که با حق بجنگد و حق را انکار کند بنظر حقیر لیاقت چنین مقام و القابی را ندارد، زیرا اگر بگوئیم مقصر علی صلی الله علیه وآله مقصر بوده و حق با معاویه بود؛ پس (العیاذ بالله) نسبت جهل به رسول خداصلی الله علیه وآله دادهایم؛ زیرا بارها رسول مکرم صلی الله علیه وآله فرموده: علی با حق است و حق با علی، پس طبق آیة شریفه:
{وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی}(1)
او از روی هویٰ و هوس سخن نمیگوید، تنها چیزی میگوید که به او وحی شده است.
جنگید، لیاقت مقام و لقب خال المؤمنین را دارد؟
کسی که با حق بجنگد و حق را انکار کند بنظر حقیر لیاقت چنین مقام و القابی را ندارد، زیرا اگر بگوئیم مقصر علی| مقصر بوده و حق با معاویه بود؛ پس (العیاذ بالله) نسبت جهل به رسول خداصلی الله علیه وآله دادهایم؛ زیرا بارها رسول مکرم صلی الله علیه وآله فرموده: علی با حق است و حق با علی، پس طبق آیة شریفه:
ص: 245
{وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی}(1)
او از روی هویٰ و هوس سخن نمیگوید، تنها چیزی میگوید که به او وحی شده است.
پس پیامبر سخنی یا حرفی را غیر از وحی نمیگوید؛ زیرا آنچه را که میگوید برگرفته وحی است.
همه میدانیم که معاویه همان شخصی بود که کلام خدا را وسیلهای برای حیله و فریب مسلمین قرار داد و کلام خدا را بر سرنیزه کرد. (2)
ولی بعضیها از برادران أهل سنت میگویند: معاویه کاتب وحی و پرچمداراسلام، بود پس چگونه میشود چنین شخصی دشمن اسلام و مسلمین باشد؟
در قرآن کریم آمده است که چگونه یکی از بزرگترین شخصیتهای ربّانی و دینی در بنی اسرائیل از راه خدا و صراط مستقیم به انحراف افتاد و با حضرت موسی علیه السّلام به جنگ برخاست.
ص: 246
این در حالی بود که آن شخص حامل علوم الهی و معارف دینی بود و اسم أعظم خدا را میدانست و میتوانست بواسطة آن بسیاری از سنتها و معادلههای اجتماعی و هستی را دگرگون سازد.
اما باکمال تأسف آن شخص دنیا را بر آخرت ترجیح داد و راه شیطان را پیمود و به قول قرآن، فرامین خدا را رها کرد:
{وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ} (1)
حال میپرسم چرا جناب «محمد بن ابی بکر» را خال المؤمنین نمیخوانند؟ مگر محمد بن ابوبکر برادر عایشه همسر رسول خداصلی الله علیه وآله نبود؟ مگر پسر خلیفه اول نبود؟ او که هم پدرش خلیفه بود و هم خودش در جنگها صاحب رشاداتی بوده و وفادار به اسلام و مسلمین و وصایای پیامبرصلی الله علیه وآله بود و هم خواهرش عایشه همسر پیامبر بوده است و به حسب ظاهری این عنوان بر او صدق می کند.
نتیجه میگیریم که این القاب را تعدادی جیره خوار خوان بنی أمیه به معاویه دادهاند و بس، و همین افراد برای گرفتن جیره و مقام بیشتر و بالاتر مردم را به دادن چنین القابی به این گونه افراد تشویق مینمودند. انشاء الله خداوند به ما بصیرت و آگاهی بدهد که بتوانیم با مطالعه و تحقیق و بررسی این واقعیتها را
ص: 247
درک کنیم و با تفکری باز و منصفانه حق را از ناحق تشخیص دهیم، و به حق بگرویم و روز به روز گرایش ما به حق و حقیقت بیشتر شود.
سید محمد رشید رضا می نویسد:
«یکی از دانشمندان بزرگ آلمان در آستانه، به بعضی از مسلمانان - که یکی از اشراف مکه در میان آنان بود - گفت: سزاوار است که ما مجسمهای از طلا برای معاویه در میدان برلین برپا کنیم. از وی پرسیدند برای چه؟ پاسخ داد: زیرا او نظام حکومت اسلامی را از حالت مردمی به حالت تعصبات قومی و استبدادی در آورد و اگر این نبود، اسلام به تمام جهان گسترش مییافت و اکنون ما آلمانی هاو سایر ملل اروپا مسلمان عرب زبان بودیم» (1)
باید گفت جواب این سوال منفی است؛ زیرا این بزرگواران اسباب و وسیلة برکت الهی هستند و طبق حدیث ثقلین که بین شیعه و سنی معتبر است و با تعابیر مختلفی در کتب اهل تسنن بیان شده است، پیامبر مکرم اسلام صلی الله علیه وآله فرمود:
ص: 248
دو چیز بعد از رحلت خود در میان شما به امانت میگذارم که اولی قرآن (کتاب الله) است و دومی عترتم( اهل بیت)؛ پس این دو ریسمان را محکم بگیرید و آنها را ترک ننمائید، و این تا کنارحوض کوثر باهم هستند و از یکدیگر جدا نمیشوند و هر کس به این دو تمسک جوید هرگز گمراه نمیشود.(1)
ص: 249
پس عزیزان من این بزرگواران وسیلة رساندن برکت و منشاء خیر الهی هستند، پس هر کس که طالب خیر و برکت باشد، متوسّل این پس عزیزان من این بزرگواران وسیلة رساندن برکت و منشاء خیر الهی هستند، پس هر کس که طالب خیر و برکت باشد، متوسّل این بزرگواران دین میشود؛ زیرا در قرآن آمده است:
ص: 250
{یَاأَیْهَاالذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إلَیْهِ الْوَسِیْله} (1)
پس عزیزان توسل شیعیان به آن خاندان جلیل القدر و عصمت بر حسب دستور رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله است. و استمداد شیعیان از آنان به این معنی نیست که (العیاذ بالله) آنها را در خداوند (ذوالجلال) بدانند بلکه آنها را وسیله رحمت الهی میدانند؛ زیرا این بزرگواران در پیشگاه خدا صاحب قرب و عزت هستند. پس امیدواریم (انشاء الله) این سوء تفاهم برای برادران عزیز که این مسئله را مطرح کردند، رفع شود.(2)
در یکی از مباحث جناب دکتر سماوی تیجانی تونسی (حفظه الله) با حضرت آیت الله شهید سید محمد باقر صدر «قدس سره» آمده است:
آقای دکتر می گوید: به آیت الله شهید سید محمد باقر صدر رحمه الله گفتم: علمای سعودی میگویند: دست کشیدن به قبور و حاجت خواستن از صاحبان آن و تبرک جستن به آنها، شرک به خداست. حال نظر حضرت عالی چیست؟
ص: 251
آیت الله صدر پاسخ داد: اگر دست کشیدن به قبور و خواندن صاحبان آنها به قصد این که آنها بدون اذن الهی ضرر و سود میرسانند، تردیدی نیست که این شرک است اما مسلمانان که - به یگانگی خداوند (عزوجل) اعتقاد دارند - میدانند که نفع و ضرر تنها به دست اوست و اگر اولیاء خدا را میخوانند، بدین جهت است که آن بزرگواران را وسیلةای برای تقرب به خدای سبحان میدانند، و این شرک نیست و شیعه و سنی از زمان پیامبرصلی الله علیه وآله تا کنون بر این معنا اتفاق نظر دارند، به جز وهابیها که آنها مسلک جدید و نو ظهوری دارند و با اجماع و اتفاق مسلمانان مخالف هستند.
مرحوم علامّه سید شرف الدین موسوی - یکی از علمای بزرگ شیعه - در زمان ملک عبدالعزیز آل سعود هنگامی که به حج بیت الله الحرام مشرف شده بود، از علمایی بود که طبق معمول، برای شاد باش و تبریک به مناسبت عید قربان به کاخ پادشاهی سعودی دعوت شده بود. وقتی نوبت به وی رسید و با پادشاه سعودی دست داد؛ قرآن را با جلد چرمین به او هدیه داد. پادشاه آن را گرفت و بوسید و برای احترام به قرآن، آن را بر پریشانی خود گذاشت. در آن لحظه (سید شرف الدین) گفت: ای پادشاه! چرا شما پوست را بوسیده و تعظیم میکنی؟ این که پوست بزغالهای بیش نیست؟ عبدالعزیز در جواب گفت: منظور من، تعظیم پوست نیست بلکه قصد من قرآن است که درون آن قرار دارد!
ص: 252
در این هنگام (سید شرف الدین) گفت: بسیار خوب! ای ملک ! ما هم وقتی که در پنجرة ضریح پیامبرصلی الله علیه وآله را میبوسیم به همین نیت است. ما میدانیم که آهن نفع و ضرر نمیرساند، اما قصد احترام به رسول اکرم صلی الله علیه وآله را داریم؛ درست مانند شما که با بوسیدن پوست بزغالهای که قرآن در آن وجود داشت،منظور تان احترام به قرآن بود، حاضران با شگفتی تکبیر گفتند و اظهار داشتند: راست گفتی! از این رو پادشاه سعودی مجبور شد به حاجیان اجازه دهد تا به آنچه مربوط به پیامبر است، تبرک جویند و این کار تا به قدرت رسیدن پادشاه و ملک بعدی ادامه داشت سپس او به همان روش اول برگشت.
اگر بوسیدن ضریح پیامبر و خاندانش به معنی شرک است، پس تبرک به حجر الاسود و بوسیدن ورقهای قرآن نیز باید شرک باشد.
و اگر بوسیدن حجر الاسود و ورقهای قرآن جایز است پس بناچار باید به جواز بوسیدن ضریح پیامبرصلی الله علیه وآله و خاندانش نیز قائل شد که این عمل برای تکریم و تعظیم شخصیت الهی آنهاست، علاوه بر این بوسیدن ضریح پیامبر نه به معنی بوسیدن سنگ و آهن که به معنی بوسیدن شخصیت پیامبر و بزرگداشت مقام محمود وی در پیشگاه خداوند متعال (ذوالجلال) است. از همین رو هیچ کس از مسلمانان هیچ سنگ و آهن دیگری را نمیبوسند و فقط سنگ قبر و ضریح انبیاء ائمه معصومین علیه السّلام را میبوسند.
ص: 253
امام جعفر بن محمد ملقب به صادق و «صادق آل محمدصلی الله علیه وآله» و مکنی به «ابوعبدالله» بر اساس تاریخ مشهور در هفدهم ماه ربیع الاول سال ٨٣ه- ق در مدینه منوره متولد شد. پدرش چنانکه میدانیم، امام محمد باقرعلیه السّلام نوة حضرت امام حسین علیه السّلام است و مادر گرامیش (ام فروه) دختر قاسم بن محمد ابن ابی بکر نوة خلیفه اول است.
بسیاری از ائمه مذاهب اسلامی و فقهای بزرگ از جمله ابوحنیفه نعمان بن ثابت پیشوای حنفیان، نزد ائمه أهل بیت علیه السّلام، مخصوصاًنزد امام جعفر صادق علیه السّلام درس خوانده و شاگردی کرده بودند. حافظ ابن عقده نام چهار هزار نفر از فقها و کسانی را که از امام صادق علیه السّلام روایت کرده یا نزد او درس خواندهاند، ذکر کرده است.(1)
مالک ابن انس اصبحی - پیشوای مالکیان - یحیی ابن سعید، ابن جُریح، سفیان ثوری، شعبة ابن الحجاج، عبدالله عمرو، روح ابن قاسم، سفیان ابن عینه، اسماعیل ابن جعفر، ابراهیم بن طحان و دیگران.... .(2)
ابو حنیفه پیشوای مذهب حنفی (أهل سنت) می گوید:
ص: 254
«لولا السنتان لهلک النعمان»(1)
شاید این سخن او، اگر آن دو سال نبود نعمان هلاک میشد، اشاره به دوسال شاگردی وی نزد امام جعفر صادق علیه السّلام باشد، و نشان میدهد که تا چه اندازه ائمه أهل بیت علیه السّلام بر فضای علمی اُمت اسلامی در زمان خود تأثیر داشته اند.
سخن مالک ابن انس پیشوای مذهب مالکی(أهل سنت) هم شاهد دیگری بر این مطلب است:
«ما رأت عین ولا سمعت أذن ولا خطر علی قلب بشر افضل من جعفر ابن محمد الصادق علماً و عبادةً و ورعاً»(2)
«هیچ دیدهای ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر قلب هیچ انسانی خطور نکرده است، کسی که در علم و عبادت و ورع بالاتر از جعفر ابن محمد الصادق علیه السّلام باشد».
ص: 255
شیخ محمد ابوزهره- استاد دانشگاه الأزهر مصر- این واقعیت را این گونه توضیح میدهد:
«کان ابوحنیفة یروی عن الامام الصادق علیه السّلام، و یراه اعلم الناس باختلاف الناس، و اوسع الفقهاء احاطه، و کان مالک یتخلف الیه دارسا راویا، ومن کان له فضل الأستاذیة علی ابی حنیفة و مالک فحسبه ذلک فضلاء، ولا یمکن ان یؤخر عن نقص ولا یقدم علیه غیره عن فضل. و هو فوق هذا حفید علی زین العابدین علیه السّلام الذی کان سید أهل المدینه فی عمره فضلا و شرفا و دینا و علما، وقد تتلمذ له ابن شهاب الزهری و کثیرون من التابعین، وهو ابن محمد الباقرعلیه السّلام الذی بقر العلم و وصل الی لبه فهو من جمع الله تعالی له الشرف الذاتی و الشرف الاضافی بکریم النسب و القرابة والهاشمیة والعترة المحمدیة.»(1)
ابوحنیفه از امام صادق| روایت میکرد، و او را داناترین کس به اختلاف های علمی مردم (دانشمند) و دانشمند ترین فقیهان میدانست.
ص: 256
مالک ابن انس نیز، هم در مقام راوی و هم شاگرد، نزد او رفت و آمد داشت. و کسی که فضل استادی بر ابوحنیفه و مالک را داشته باشد، مرتبت او تمام است و ممکن نیست که از دیگران عقب بماند، و یا کسی در فضیلت بر او پیشی گیرد.
از همه بالاتر، او نوة علی ابن الحسین علیه السّلام زین ا لعابدین است کسی که سید أهل مدینه در فضیلت و شرف و دین و دانش در زمان خود بود. ابن شهاب زهری و بسیاری از تابعان شاگردان بودند. او پسر محمد باقر است که دل دانش را شکافت و به مغز آن رسید. او کسی است که خداوند (جل جلاله) شرف ذاتی و نسبی را در او جمع کرده بود. هم از بنی هاشم و هم از عترت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله.
رؤسای مذاهب اربعه یعنی ابو حنیفه، مالک بن أنس، محمد بن ادریس شافعی، احمد بن حنبل خود معترفند که فتواهای شان وحی منزل نیست که نشود مخالف آن عمل کرد بلکه خود با صراحت گفتهاند ما هم چون دیگر انسانها هستیم و در فتوا اشتباه میکنیم. بنابر این اگر دلیل گواهی داد که ما اشتباه کرده ایم
ص: 257
و از پیامبر حدیثی بر خلاف فتوای ما رسیده، فتوای ما را کنار بگذارید و به آن حدیث متمسک شوید.
پس با توجه به این مطلب روشن میگردد که این ادعا را دارند که بر خلاف دستور خدا و رسولش فتوایی را صادر ننموده اند. اگر فتوایی هم باشد که خلاف شرع باشد به اسم آنها جعل کردهاند وعدهای برای ایجاد تفرقه دست به جعل چنین مواردی زدهاند و یا ا ینکه در طریق استنباط حکم دچار خطا و اشتباه شده اند، مانند اینکه میگویند: ابو حنیفه فتوا داده که ریختن خون شیعه حلال است. عزیزان من مگر ابوحنیفه در مکتب چه کسی کسب فیض نمود؟ همه - چه شیعه و چه سنی - بر این عقیدهایم که او شاگرد حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام بوده است. پس عزیزان تقلید از فتوای پیروان اهل بیت که از امام صادق علیه السّلام گرفته شده ضروری و جایز است.
به برخی از سخنان آنان توجه کنید:
١- «وَ لاَ یَحِلُّ لِاَ حَدٍ أَنَّ یَأخُذَ بِقَوْلِنَا یَعْلَمْ مِنْ اَینَ اَخَذْنَاهُ»
«برای احدی حلال نیست که به گفته ما متمسک شود، ما دام که نداندما آن را از کجا گرفته، و دلیل آن کدام بوده است».(1)
ص: 258
٢- «اِذَا قُلْتُ قَوْلاً یُخَالِفُ کِتَابَ اللّهِ تَعَالیَ وَخَبَرَ الرَّسُولِ فَاتْرُکُوا قَوْلِیْ»
«هر گاه فتوایی دادم که با کتاب خدا و یا خبری که از پیامبرصلی الله علیه وآله رسیده مخالف بود، فتوای ما کنار بگذارید.(1)
«إنما انا بَشَرٌ اخْطِیْ و اُصِیبُ فَانْظُرُوا فِی رَأییْ فَکُلُّ مَا وَافَقَ الْکِتَابَ وَ السُنَةَ فَخُذُوْهُ وَ کُلُّ مَالَمْ یُوْافِقِ الْکِتَابَ وَ السُنَّةَ فَاتْرُکُوْهُ.» (2)
«من بشرم، گاهی درست درک میکنم و گاه اشتباه مینمایم، در فتوایم دقت کنید، آنچه، موافق کتاب و سنت بود، بگیرید و آنچه موافق قرآن و سنت نبود، ترک نمائید».
١- « اذا وجدْتُمْ فِیْ کِتَابیِ خلاِفَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ فَقُوْلُوْا بِسُنَّةِ رَسُوْلِ اللّهِ وَ دَعُوا مَا قُلْتُ»(3)
ص: 259
«هرگاه در کتاب من خلاف سنت پیامبرصلی الله علیه وآله را یافتید، سنت پیامبر را بگیرید و گفتة مرا رها سازید».
٢- «إذا رأیْتُمُوْنِیْ اَقُوْلُ قَوْلاً وَقَدْ صَحَّ عَنِ النَّبِیْ صلی الله علیه وآله خِلاَفَهُ فَاعْلَمُوا اَنَّ عَقْلی قَدْ ذَهَبَ» (1)
هرگاه مشاهده کردید من چیزی را گفتهام و از پیامبرصلی الله علیه وآله خلاف گفته من رسیده، بدانید که عقل من اشتباه کرده یا به اشتباه افتاده است.
١- «لاَ تُقَلّدُنیِ وَلاَ تَقَلِد مَالِکاً وَلاَ الشَافِعیَّ وَلاَ الْاَوزاعی وَلاَ الثَّوری و َخُذْ مِنْ حَیْثُ اَخَذُوا» (2)
از من تقلید مکن، از مالک، شافعی، اوزاعی و ثوری نیز تقلید مکن بلکه مدرک عمل و فتوای خود را از آنجا اتخاذ کن که آنها اتخاذ نمودهاند
بجز صلح و صفایم، در جهان جان نمیباشد
بجز ایجاد وحدت، در دلم پنهان نمیباشد
ص: 260
برادران عزیز بهتر میدانید که امروزه چقدر به الفت و اتحاد و همبستگی احتیاج داریم. متحد شدن جامعة اسلامی به این است که صادقانه به کتاب خدا و روایات و سفارشات رسول خداصلی الله علیه وآله عمل کنیم و بدانیم که خدای تعالی ناظر اعمال ماست و در قیامت در محضر او حاضر می شویم و بهتر میدانید که فعلاً در موقعیتی هستیم که دشمنان دین دل خود را مالا مال از کینه نسبت به ما ساختهاند و از هر راهی که توانستهاند برای نابودی ما قدم برداشتهاند، و آنها برای این کار آراء و نظریات و نقشههای خویش را مهیا ساخته و افکار و دلهای خود را از خواب غفلت باز داشتهاند امامسلمانان همچنان غافل ماندهاند؛ گویی در دریای نادانی و جهالت خود دست و پا میزنند و دشمنان را بر ضد خویش یاری میکنند، چه اینکه ملتهای خویش را پراکنده ساخته، با تحزب و دستهبندی و تعصب پرچم وحدت خود را پاره پاره نموده، اتحاد را از دست داده و به حزبها و دستههای گوناگونی تقسیم شدهاند، بعضیها برخی دیگر را گمراه میشمارند، و بعضی دیگر از دیگری برائت و بیزاری میجوید.
پس عزیزان من بهترین و صحیحترین راه برای ایجاد وحدت بین فرقههای مسلمان این است که از راه عقل و بینش یکدیگر را درک کنیم و سعی کنیم از راه کینه و عداوت قضاوت نکنیم، و برای همدیگر احترام قائل باشیم و همچون بزرگ مرد اسلام و صاحب شریعت محمدی با میانه روی و اعتدال بین حق وباطل قضاوت کنیم. بنابراین بحث منطقی و علمی ، همراه با بینش صحیح
ص: 261
اسلامی، دور از تعصب و گزافه گویی، پیراسته از تعصبات کورکورانه، نه تنها اشکال ندارد بلکه میتواند دو گروه از اُمت را بهم نزدیکتر سازد پس هرگز نباید لبة حمله را به بحثهای علمی و منطقی متوجه نمود، بلکه باید جلو نویسندگان بیهدفی را که جز دامن زدن بر آتش اختلاف، هدف دیگری ندارند، گرفت.
زیرا عدهای از کسانی که بعد از تحصیلات دینی به شهرت رسیدند، برای اینکه خود را نشان دهند و در بین مردم معروف شوند. متأسفانه از خود قوانینی پیاده نمودند که با اسلام مطابقت ندارد و چیزی جز تعصب خشک و واهی نیست.
برادران عزیز من اعم از شیعه و سنی ! بیائید از دستور رهبر خویش خاتم الانبیاء والمرسلین حضرت محمدمصطفی صلی الله علیه وآله که فرمود : « اتحاد تنها راهی است که مسلمین را موفق و سلامت نگه میدارد. و از تفرقه دوری جوئید » پیروی نمائیم - که پیروی از دستورهای این بزرگوارصلی الله علیه وآله سراسر منفعت و برکت است.
ولی متأسفانه دستورات خدا و پیغمبر را کنار گذاشته و به جان همدیگر افتادهایم. پس عزیزان ! تنها راه سعادت ما این است که به حبل و ریسمان الهی چنگ زنیم، و در زیر پرچم حق به سوی علم و عمل بشتابیم. برادرانی که به یک مبدا متصلند و عقیدة واحدی دارند، حیات و زندگی آنان میدان تاخت و تاز یک مشت افراد متخاصم و دشمن سرسخت شده است، که در بحث جدل همچون افراد جاهل و نادان سخن را از حد میگذرانند؛ به آن گونه که گویی زد و خورد
ص: 262
و شمشیر روی هم کشیدن در راه بحثهای علمی از آداب بحث و مناظره بشمار میرود و یا قاطعترین دلیل است!
پس آنچه که همه در آن اتفاق نظر دارند این است که دو طایفه شیعه و سنی مسلمانند و بدون تردید به دین حنیف اسلام معتقدند و به خدای واحد و قبله واحد و پیامبر واحد و کتاب واحد اعتقاد دارند و جای هیچ نزاعی درمیان آنان وجود ندارد، و به جز آن مقدار اختلافی که مجتهدان در طرز استنباط احکام و بعضی از مسائل اعتقادی که از کتاب، سنت اجماع و عقل دارند، و این اختلاف جزئی بحدی نیست که موجب دوری و شقاق شود و یا اُمت را در گودال و درة عمیق هلاکت بیندازد بنابراین چه باعث شده که باید شعله خصومت و اختلاف، از زمانی که این دو نام (شیعه و سنی) بوجود آمده تا این زمان بین این دوگروه زبانه بکشد؟ متأسفانه اختلاف و فاصله میان این دو طایفه (تشیع و تسنن) هیچ فایدای ندارد؛ زیرا مهمترین چیزی که باعث تفرقه شده است، موضوع خلافت و وصایت بلافصل و نایب خاص بودن بعد از رسول اکرم صلی الله علیه وآله است که شیعه آن را حق حضرت علی صلی الله علیه وآله پسر عم و داماد پیامبر صلی الله علیه وآله می دانند و پیروان مکتب خلفا (اهل تسنن) آن را رد میکنند؛ زیرا برای هیچ کدام از اصول و مبانی دینی در اسلام، مثل خلافت، شمشیر کشیده نشده است ، بنابراین مسئله خلافت بزرگترین اسباب این اختلاف است. پس اگر هر کدام از دو طائفه با نظر تحقیق نه با نظر خشم و دشمنی در ادله یکدیگر نظر میافکندند، حق آشکار میشد و صبح
ص: 263
حقیقت برای کسانی که چشم حقیقت بین داشتند، روشن میشد. باشد که سائر پیشوایان تسنن هم تعصب و تجمد خشک و خشن را رها کرده به دل همت گمارند و آفت
خانمانسوز (اختلاف) را خاتمه دهند، و گروهی که در دوزخ افکار و عقاید پوسیده اسیر شدهاند، نجات یافته قدم به عرصه حقایق گذارند و رو به بهشت سعادت و اخوت و حُسن تفاهم پیش بروند( انشاء الله)؛
زیرا امامت مغز و هستة نبوت است، و نبوت هم اصل دین ؛ پس اگر امامت را حذف کنیم دیگر نبوت هم ناقص میشود بعنوان مثال آب که به دو عنصر (هیدروژن و اکیسژن) تجزیه شود هیچ یک از آن دو عنصر خاصیت آب را که مایه حیات تمام جانداران میباشد را ندارند.
اینک به عموم برادران دینی خود - خواه شیعه باشند و خواه سنی - برادرانه توصیه مینمایم که باکمال متانت رشتة مهربانی و اتحاد را میان خودتان محکم گردانید که به
این وسیلة شر دشمنان اسلام به خود شان بر میگردد؛
موجب توفیق هر کس، همت است
رمز پیروزی زعزم ملت است
عزم و همت را تو از وحدت بجوی
راز کثرت در وجود وحدت است
متأسفانه این دو دوسته به شناخت ماهیت یکدیگر به اشتباه افتادهاند، تنها چیزی که مورد مطالعه آنان قرار میگیرد، نوشته های بعضی از مستشرقین مغرض
ص: 264
و تفرقه انداز و یا گفتهها و نوشتههایی است که بیشتر حمله به طرف مقابل را در بر دارد، بیآنکه منطق، عقل واقعیت و تاریخ آن را تصدیق کند.
جای بسی تعجب است در عصری که کنجاوی بشر تا بدان جا رسیده که به ماه و کرات آسمانی میرود تا به حقیقت سنگ و خاک آنها دست یابد و از اسرار خلقت آگاه گردد اما مسلمانان از همسایگان همکیش خود بی اطلاعند؛ با اینکه گاهی در یک شهر زندگی میکنند و در صدد نیستند که تحقیق کنند که آیا واقعاً قرآن شیعه غیر از قرآن أهل سنت است؟ آیا حجّ شیعه کربلا است و شیعه علی| را خدا میدانند؟ و شبهاتی از این قبیل که با دیدگان بد بین ، تفرقه ایجاد کرده است.
آیا شیعه این گونه است که آن را نشان دادهاند؟ آیا شیعه دارای چنین عقایدی است که به او بستهاند؟ هرگز!
چرا این خرافات و اوهام را به شیعه نسبت میدهند؟ چرا رهبران اسلامی اجازه این همه تبلیغات سوء را علیه شیعه دادهاند؟ و چرا نویسندگانی که خواستهاند دربارة شیعه نکتهای بنویسند اگر مغرض نبودهاند ، در تحقیق و بررسی عقاید شیعه از مصادر و مآخذمعتبر، از مصادر دشمنان شیعه اقتباس کرده، و انعکاس نادرستی را از شیعه در افکار عمومی مجسم نموداند؟
ص: 265
اینهاست شکوه های شیعه و اینهاست نقاط حساسی که اساس مشکلات را باید در آنها جست و به رفع آنها پرداخت. یقین دارم که اگر عقاید ناروا نسبت به شیعه از ذهنها دور شود، حقوق مساوی در عالم اسلامی بدست خواهد آمد.
بنابراین مشکل از اینجا سر چشمه میگیرد که شیعه را مغرضانه معرفی کردهاند، بدیهی است چنانچه عقاید شیعی را – آن گونه که هست – برای مردم بیان میکردند همه میدانستند که عقاید شیعه در اصول جز عقاید عامه مسلمانان نیست. و در مسائل هم بدعتی از خود نداشته و جز پیروی از خاندان نبوت و خاندان وحی و رسالت که بعضی از خواص اصحاب پیغمبرصلی الله علیه وآله به آن معتقد بودهاند، ندارند، اما در احکام فرعی اختلاف پیروان مکتب اهل بیت علیه السّلام با برادران پیرو مکتب خلفا، اختلاف فتوایی و اجتهادی است که نظیر آن را در بین خود مذاهب چهار گانة أهل تسنن بسیار میبینیم. از این گذشته پیروان مکتب اهل بیت علیه السّلام در تمسک به دین، در توحید و خدا شناسی و احترام به قرآن کریم بسیار اهتمام ورزیده و بارها نشان داده است که احترام به دین و مقدسات دین، از هر مورد دیگر اولی تر است. صدمات و فشارهایی را در ادوار مختلف بر شیعه وارد کرده و چه عقایدی را به آنها نسبت دادهاند، کتابهایی مملوّ از تهمت علیه آنان منتشر کردند و چگونه عقاید شیعه را با ناووسیه، کیسانیه، مفوضه، باطنیه و طوایف انقراض یافته غلاة مانند خطابیه وغرابیه برابر دانسته و عقاید آنها را به حساب شیعه گذاشتهاند؟!
ص: 266
یکی به تهمت و افترا مینویسد، «شیعه در معنا به خدا بودن علی معتقد است (العیاذ بالله)!!؛ دیگری تهمتی میزند که شیعه معتقد است که جبرئیل مأمور بود که بر علی نازل شود اما اشتباهاً بر پیغمبر نازل شد!!؛ دیگری شیعه را یک گروه سیاسی معرفی کرده که برای محو اسلام به وجود آمده است!! و آن دیگر شیعه را آمیختهای از یهود و زرتشت میداند!!.
مثلاً نویسندهای تمام کوشش خود را در تحریف حقایق بکار برده و مینویسد: «شیعه سورههایی را جزء قرآن دانسته و میداند که در قرآن ما نیست»!!
در صورتی که این عقیده بسیار ضعیف است و بزرگان شیعه و علمای کبیر آنها بر رد آن کتابها نوشتهاند مانند «صیانت قرآن ازتحریف» بقلم یکی از مراجع بزرگ شیعه، ولی این ادعای ضعیف و نادرست را عدهای به قدری بزرگ جلوه دادهاند که بسیاری تصور میکردند قرآن شیعه غیر از قرآن سایر مسلمانان است با اینکه قرآن در نزد تمام مسلمانان یکی است و در این مورد مسلمانان باید به خود ببالند.
جمعی دیگر چنین مقدر کردهاند که اگر عقیده درستی هم از شیعه شنیدند، آن را از روی تقیه بدانند، مگر نه اینکه تقیه نزد شیعه معمول است! بیآنکه بدانند تقیه از دیدگاه شیعه چیست و جایگاه آن کجا است. بدین ترتیب، عقاید شیعه را به بدترین چهره جلوه داده و هرگونه اعمالی را بر خلاف حقیقت وانمود کردهاند. مثلاً، مهر گذاشتن در نماز که یک عمل ساده و مبنای آن را باید در فقه
ص: 267
شیعه جستجو نمود که سجده به غیر زمین و چیزهای غیر زمینی را جایز نمیداند، و هیچ قیدی را هم در نظر ندارد که حتماً پیشانی خود را به روی مهر یا تربت بگذارد، اما آنها این عمل را طوری به مردم فهماندهاند که شیعه به جای سجدة به خدا، بر تربت علی علیه السّلام یا تربت حسین علیه السّلام (تربت کربلا) سجده میکند و نخواستهاند بدانند که شیعه به درگاه خداوند سجده میکند و چون مقدر است که پیشانی را به روی چیزی بگذارد که از نظر فقه سجده بر آن صحیح است، قطعه خاکی همراه خود بر میدارد.
بنابراین ، درست نیست که اختلاف در مسائل فرعی و جزئی موجب برانگیختن جنگ و نزاع داخلی شود، بلکه این اصل رویداد های جزئی تنها با گفتگو و تبادل نظر و اقامه دلیل باید رفع گردد.
آیا عجیب و تأسف آور نیست ملتی که دارای یک آفریدگار و یک پیامبر و یک کتابند، درمسائل جزئی به نزاع و پیکار برخاسته و یکدیگر را مورد تکفیر و لعن، و در اقامة دلیل و برهان دست به اسلحه ببرند؟
آیا اسلحه و تکفیر و لعن دلیل و حجت و وسیلة اقناع است مسلماً این رفتار از تنگ نظری، تعصب کورکورانه، انحراف از اصول اساسی دین و از سیاست تفرقه انگیزی و جهالت و نادانی سر چشمه میگیرد اگر این کوته فکریها در عصر تاریک جاهلیت، قابل اغماض بود اما در این عصر نورانی (عصر فضا) قابل بخشش نیست و اگر این اختلافها و پراکندگیها از پیروان دینی که قائل به
ص: 268
تعدد خدا هستند روا باشند، از پیروان دین اسلام که قائل به توحید و یگانگی پروردگارند، سزاوار نخواهد بود.
البته عزیزان! معنای رفع اختلاف این نیست که هر یک از طرفین منتظر باشد دیگری دست از عقاید خود بردارد و به او ملحق شود، خیر! بلکه هدف این است که هر یک از شیعه و سنی آن گونه به یکدیگر نگاه کنند که دو برادر دینی باید به یکدیگر بنگرند، و بدانند که هر دو بنده یک خدا، پیرو یک پیغمبر یک کتاب و به طرف یک قبله نماز میخوانند.
بنابراین آنچه بیان شد بخشی از زیانهای اختلاف و تفرقه ای است که متأسفانه تا به امروز مسلمانان به آن مبتلا هستند، و در اثر آن رو به ضعف رفته و طمع دشمنان را بسوی خود جلب نمودهاند. اکنون مسلمانان در برابر غرب احساس حقارت و زبونی میکنند، و برای آنها عظمت و عزت قائلند در صورتیکه،
{وَللَّهِ العزَّةِ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤمِنَیْنَ...}(1)
و عزت و سربلندی از آن خدا(عزوجل) و پیغمبرصلی الله علیه وآله و افراد با ایمان است. سیاست بیگانه هم همیشه از بحرانها و تفرقه نتیجه گرفته، تلاش میکند، در دینی که عظمت و نفوذ آن باعث هراس دشمنان میگردد، تفرقه و جدایی
ص: 269
ایجاد کند تا از این جهت در امان باشد و در سایة این پراکندگی به آسانی و سهولت سیاستهای استعماری خود را اجرا نماید. در هر حال هر از گاهی درخت این اختلاف بارور گشته، میوة تلخ آن را چیده و شاهد آن بودهایم.
امید است با اتحاد و همبستگی درختی جز درخت برادری و وحدت نروید وثمرهای جزثمرة شیرین اخوت و مودت به دست مسلمین نرسد.
البته برای ما مسلمانان ممکن نیست که از این مهلکهها رهایی یابیم، و از خطری که ما را احاطه کرده مصون بمانیم. مگر اینکه دست از اختلافها برداریم تعصبات را فراموش کرده و دلهایمان با یکدیگر نزدیک، و با یکدیگر تشریک مساعی کنیم و به سوی حقیقت باز گردیم، و در راه آن خالصانه بکوشیم و بخاطر آوریم که همگی مسلمانیم، دین و پروردگار و کتاب و پیامبر و اهداف ما در زندگی یکی است. و دشمنان اینان، دشمنان ما هستند نه به این نظر که شیعه یا سنی هستیم، بلکه به حکم اینکه همه مسلمانیم و در اهداف و اصول اسلام اتفاق داریم و اصول و هدفهای اسلام تمام مسلمانان را زیر یک پرچم جمع میکند.
بنابراین وظیفة جمعیت علماء ( اعم از شیعه و سنی) این است که آنچه راوابسته به این افتراق و پراکندگی است از اذهان مردم دور سازند، عامل به این دستورق آن باشندکه فرمود: (واعتصموا بحبل الله جمیعا الله ولاتفرقوا)و بدانیدکه درقیامت درمحضرالاهی بایدپاسخگوی آنچه کرده اندباشند.
ص: 270
ص: 271
ص: 272
کتاب، نویسنده، جلد، وفات، گروه، تحقیق، چاپ، سال چاپ، چاپخانه، ناشر، شابک، توضیحات
1) الآحاد والمثانی، الضحاک، 1 ج، ص 287، مصادر حدیث سنی - عام، باسم فیصل أحمد الجوابرة، الأولی، 1411 - 1991 م، دار الدرایة للطباعة والنشر والتوزیع،
2) أحکام القرآن، الجصاص، ج 2، ص 370، مصادر تفسیر سنی، عبد السلام محمد علی شاهین، الأولی، 1415 - 1994 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
3) أسباب نزول الآیات، الواحدی النیسابوری، ص 468، مصادر تفسیر سنی، 1388 - 1968 م، مؤسسة الحلبی وشرکاه للنشر والتوزیع - القاهرة، توزیع : دار الباز للنشر والتوزیع - مکة المکرمة
4) الاستذکار، ابن عبد البر، ج 5، ص 463، مصادر حدیث سنی - عام، سالم محمد عطا - محمد علی معوض، الأولی، 2000م، بیروت - دار الکتب العلمیة، دار الکتب العلمیة،
ص: 273
5) الاستیعاب، ابن عبد البر، ج 2، ص 463، مصادر حدیث سنی - عام، علی محمد البجاوی، الأولی، 1412، بیروت - دار الجیل، دار الجیل.
6) أسد الغابة، ابن الأثیر، ج 2، ص 630، مهمترین مصادر رجال سنی، دار الکتاب العربی، بیروت، لبنان، انتشارات إسماعیلیان، طهران.
7).الإصابة، ابن حجر، ج 4، ص 852، مهمترین مصادر رجال سنی، الشیخ عادل أحمد عبد الموجود ، الشیخ علی محمد معوض، الأولی، 1415، دار الکتب العلمیة، بیروت،
8) أضواء البیان، الشنقیطی، ج 3، ص 1393، مصادر تفسیر سنی، مکتب البحوث والدراسات.، 1415 - 1995م، بیروت. - دار الفکر للطباعة والنشر.، دار الفکر للطباعة والنشر،
9) أضواء علی السنة المحمدیة، محمود أبو ریة، 1385، مصادر حدیث سنی - عام، الخامسة، نشر البطحاء، الطبعة الخامسة ، مزیدة محققة
10) الإمام علی (ع) فی آراء الخلفاء، الشیخ مهدی فقیه إیمانی، معاصر، مصادر سیره پیامبر وائمه، ترجمة : یحیی کمالی البحرانی، الأولی، 1420، پاسدار إسلام، مؤسسة المعارف الإسلامیة، 964-6289-50-9،
11) الامامة والسیاسة، ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی، ج 1، ص 276، مصادر سیره پیامبر وائمه، طه محمد الزینی، مؤسسة الحلبی وشرکاه للنشر والتوزیع،
ص: 274
12) إمتاع الأسماع، المقریزی، ج 5، ص 845، مصادر تاریخ، تحقیق وتعلیق : محمد عبد الحمید النمیسی، الأولی، 1420 - 1999 م، منشورات محمد علی بیضون ، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
13) الإنباه علی قبائل الرواة، ابن عبد البر، ص 463، مصادر حدیث سنی - عام، إبراهیم الأبیاری، الأولی، 1405 - 1985م، بیروت - لبنان - دار الکتاب العربی، دار الکتاب العربی،
14) انساب الأشراف، البلاذری، ص 279، مصادر انساب ومعاجم مختلف، تحقیق وتعلیق : الشیخ محمد باقر المحمودی، الأولی، 1394 - 1974 م، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان،
15) البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 3، ص 774، مصادر تاریخ، تحقیق وتدقیق وتعلیق : علی شیری، الأولی، 1408 - 1988 م، دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان،
16) البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 5، ص 774، مصادر تاریخ، تحقیق وتدقیق وتعلیق : علی شیری، الأولی، 1408 - 1988 م، دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان،
17) البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 5، ص 774، مصادر تاریخ، تحقیق وتدقیق وتعلیق : علی شیری، الأولی، 1408 - 1988 م، دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان،
18) تاریخ الإسلام، الذهبی، ج 3، ص 748، مصادر تاریخ، د. عمر عبد السلام تدمری، الأولی، 1407 - 1987م، لبنان/ بیروت - دار الکتاب العربی، دار الکتاب العربی،
ص: 275
19) تاریخ الطبری، الطبری، ج 2، ص 310، مصادر تاریخ، مراجعة وتصحیح وضبط : نخبة من العلماء الأجلاء، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، قوبلت هذه الطبعة علی النسخة المطبوعة بمطبعة "بریل" بمدینة لندن فی سنة 1879 م)
20) التاریخ الکبیر، البخاری، ج 6، ص 256، مهمترین مصادر رجال سنی، ، المکتبة الإسلامیة - دیار بکر - ترکیا،
21) تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 8، ص 463، مهمترین مصادر رجال سنی، دراسة وتحقیق : مصطفی عبد القادر عطا، الأولی، 1417 - 1997 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
22) تاریخ جرجان، حمزة بن یوسف السهمی، ص 427، مصادر تاریخ، الرابعة، 1407، عالم الکتب للطباعة والنشر - بیروت، عالم الکتب للطباعة والنشر - بیروت،
23) تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 42، ص 571، مهمترین مصادر رجال سنی، علی شیری، 1415، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان،
24)تحفة الأحوذی، المبارکفوری، ج 10، ص 1282، مصادر حدیث سنی - فقه، الأولی، 1410 - 1990 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
25) تخریج الأحادیث والآثار، الزیلعی، ج 1، ص 762، مصادر حدیث سنی - عام، عبد الله بن عبد الرحمن السعد، الأولی، 1414، الریاض - دار ابن خزیمة، دار ابن خزیمة،
ص: 276
26) تذکرة الحفاظ، الذهبی، ج 3، ص 748، مهمترین مصادر رجال سنی، ، دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان، صحح عن النسخة المحفوظة فی مکتبة الحرم المکی تحت
27) تذکرة الموضوعات، الفتنی، ص 986، مصادر حدیث سنی - عام، ،
28) ترجمة الإمام الحسین (ع)، ابن عساکر، ص 571، مصادر سیره پیامبر وائمه، الشیخ محمد باقر المحمودی، الثانیة، 1414، فروردین، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة - قم - ایران،
29)التسهیل لعلوم التنزیل، الغرناطی الکلبی، ج 1، ص 741، مصادر تفسیر سنی، الرابعة، 1403 - 1983م، لبنان - دار الکتاب العربی، دار الکتاب العربی،
30) تغلیق التعلیق، ابن حجر، ج 2، ص 852، مصادر حدیث سنی - عام، سعید عبد الرحمن موسی القزقی، الأولی، 1405، بیروت , عمان - الأردن - المکتب الإسلامی ,دار عمار، المکتب الإسلامی ,دار عمار،
31) تفسیر ابن زمنین، أبی عبد الله محمد بن عبد الله بن أبی زمنین، ج 2، ص 399، مصادر تفسیر سنی، أبو عبد الله حسین بن عکاشة - محمد بن مصطفی الکنز، الأولی، 1423 - 2002م، مصر/ القاهرة - الفاروق الحدیثة، الفاروق الحدیثة،
32) تفسیر ابن عربی، ابن العربی، ج 2، ص 638، مصادر تفسیر سنی، ضبطه وصححه وقدم له الشیخ عبد الوارث محمد علی، الأولی، 1422 - 2001م، لبنان/ بیروت - دار الکتب العلمیة، دار الکتب العلمیة،
ص: 277
33) تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، ج 2، ص 774، مصادر تفسیر سنی، تقدیم : یوسف عبد الرحمن المرعشلی، 1412 - 1992 م، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، تمتاز هذه الطبعة بالمراجعة والتنقیح والتنضید الجدید وقد قام بفهرسة الأحادیث النبویة مکتب التحقیق بدار المعرفة
34) تفسیر الآلوسی، الآلوسی، ج 16، ص 1270، مصادر تفسیر سنی، ،
35) تفسیر البحر المحیط، أبی حیان الأندلسی، ج 2، ص 745، مصادر تفسیر سنی، الشیخ عادل أحمد عبد الموجود - الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق 1) د.زکریا عبد المجید النوقی 2) د.أحمد النجولی الجمل، الأولی، 1422 - 2001م، لبنان/ بیروت - دار الکتب العلمیة، دار الکتب العلمیة،
36) تفسیر البغوی، البغوی، ج 2، ص 510، مصادر تفسیر سنی، خالد عبد الرحمن العک، بیروت - دار المعرفة، دار المعرفة،
37) تفسیر البیضاوی، البیضاوی، ج 2، ص 682، مصادر تفسیر سنی، بیروت - دار الفکر، دار الفکر،
38) تفسیر الثعالبی، الثعالبی، ج 5، ص 875، مصادر تفسیر سنی، الدکتور عبد الفتاح أبو سنة - الشیخ علی محمد معوض - والشیخ عادل أحمد عبد الموجود، الأولی، 1418، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، دار إحیاء التراث العربی ، مؤسسة التاریخ العربی - بیروت - لبنان،
ص: 278
39) تفسیر الجلالین، المحلی ، السیوطی، ص 864، مصادر تفسیر سنی، تقدیم ومراجعة : مروان سوار، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، مذیلا بکتاب لباب النقول فی أسباب النزول للسیوطی
40) تفسیر الرازی، الرازی، ج 12، ص 606، مصادر تفسیر سنی، الثالثة، ،
41) تفسیر السمرقندی، أبو اللیث السمرقندی، ج 1، ص 383، مصادر تفسیر سنی، د.محمود مطرجی، بیروت - دار الفکر، دار الفکر،
42) تفسیر السمعانی، السمعانی، ج 2، ص 489، مصادر تفسیر سنی، یاسر بن إبراهیم و غنیم بن عباس بن غنیم، الأولی، 1418 - 1997م، السعودیة - دار الوطن - الریاض، دار الوطن - الریاض،
43) تفسیر العز بن عبد السلام، الإمام عز الدین عبد العزیز بن عبد السلام السلمی الدمشقی الشافعی، ج 2، ص 660، مصادر تفسیر سنی، الدکتور عبد الله بن إبراهیم الوهبی، الأولی، 1416 / 1996م، بیروت - دار ابن حزم، دار ابن حزم،
44)تفسیر القرطبی، القرطبی، ج 16، ص 671، مصادر تفسیر سنی، تصحیح : أحمد عبد العلیم البردونی، 1405 - 1985 م، دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان، مؤسسة التاریخ العربی
45) تفسیر النسفی، النسفی، ج 1، ص 537، مصادر تفسیر سنی، ،
46) تفسیر الواحدی، الواحدی، ج 1، ص 468، مصادر تفسیر سنی، صفوان عدنان داوودی، الأولی، 1415، دمشق , بیروت - دار القلم , الدار الشامیة، دار القلم , الدار الشامیة،
ص: 279
47) تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج 7، ص 852، مهمترین مصادر رجال سنی، الأولی، 1404 - 1984 م، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان،
48) تهذیب الکمال، المزی، ج 11، ص 742، مهمترین مصادر رجال سنی، تحقیق وضبط وتعلیق : الدکتور بشار عواد معروف، الثانیة، 1408 - 1987 م، مؤسسة الرسالة - بیروت - لبنان،
49) جامع البیان، إبن جریر الطبری، ج 5، ص 310، مصادر تفسیر سنی، تقدیم : الشیخ خلیل المیس / ضبط وتوثیق وتخریج : صدقی جمیل العطار، 1415 - 1995 م، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان،
50) الجامع الصغیر، جلال الدین السیوطی، ج 1، 911، مصادر حدیث سنی - عام، الأولی، 1401 - 1981 م، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت،
51) الجرح والتعدیل، الرازی، ج 5، ص 327، مهمترین مصادر رجال سنی، الأولی، 1372 - 1953 م، مطبعة مجلس دائرة المعارف العثمانیة - بحیدر آباد الدکن - الهند، دار إحیاء التراث العربی - بیروت، عن النسخة المحفوظة فی کوپریلی ( تحت رقم 278) وعن النسخة المحفوظة فی مکتبة دار الکتب المصریة ( تحت رقم 891)
52)جزء الحمیری، علی بن محمد الحمیری، 323، مصادر حدیث سنی - عام، أبو طاهر زبیر
1) بن مجدد علیزئی، الأولی، 1413، دار الطحاوی , حدیث أکادمی - الریاض،
ص: 280
53) جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی (ع)، ابن الدمشقی، ج 1، ص 871، مصادر سیره پیامبر وائمه، الشیخ محمد باقر المحمودی، الأولی، 1415، دانش، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة - قم - ایران،
54) جواهر المطالب فی مناقب الإمام علی (ع)، ابن الدمشقی، ج 1، ص 871، مصادر سیره پیامبر وائمه، الشیخ محمد باقر المحمودی، الأولی، 1415، دانش، مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة - قم - ایران،
55) خصائص الوحی المبین، الحافظ ابن البطریق، ص 600، مصادر تفسیر شیعه، الشیخ مالک المحمودی، الأولی، 1417، نگین - قم، دار القرآن الکریم،
56)خصائص أمیر المؤمنین (ع)، النسائی، ص 303، مصادر حدیث سنی - عام، تحقیق وتصحیح الأسانید ووضع الفهارس : محمد هادی الأمینی، مکتبة نینوی الحدیثة - طهران،
57) الدر المنثور، جلال الدین السیوطی، ج 1، ص 911، مصادر تفسیر سنی، ، دار المعرفة للطباعة والنشر - بیروت - لبنان،
58) الدرر، ابن عبد البر، ص 463، مصادر حدیث سنی - عام، ،
59) دستور معالم الحکم، ابن سلامة، ص 454، مصادر حدیث سنی - عام، ، مکتبة المفید - قم،
60) دقائق التفسیر، ابن تیمیة، ج 2، ص 728، مصادر تفسیر سنی، د. محمد السید الجلیند، الثانیة، 1404، دمشق - مؤسسة علوم القرآن، مؤسسة علوم القرآن،
ص: 281
61) الدیباج علی مسلم، جلال الدین السیوطی، ج 1، ص 911، مصادر حدیث سنی - فقه، الأولی، 1416 - 1996 م، دار ابن عفان للنشر والتوزیع - المملکة العربیة السعودیة،
62) ذکر أخبار إصبهان، الحافظ الأصبهانی، ج 1، ص 430، مصادر تاریخ، 1934 م، بریل - لیدن المحروسة،
63) ذیل تاریخ بغداد، ابن النجار البغدادی، ج 2، ص 643، مهمترین مصادر رجال سنی، دراسة وتحقیق : مصطفی عبد القادر یحیی، الأولی، 1417 - 1997 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
64) ذیل تاریخ بغداد، ابن النجار البغدادی، ج 5، ص 643، مهمترین مصادر رجال سنی، دراسة وتحقیق : مصطفی عبد القادر یحیی، الأولی، 1417 - 1997 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
65) الرواة عن سعید بن منصور، أبو نعیم الأصبهانی، ص 430، مصادر حدیث سنی - عام، عبد الله یوسف الجدیع، الأولی، 1409، دار العاصمة - الریاض،
66) ریاض الصالحین، یحیی بن شرف النووی، ص 676، مصادر حدیث سنی - عام، الثانیة، 1411 - 1991 م، دار الفکر المعاصر بیروت لبنان،
67) ریج الأحادیث والآثار، الزیلعی، ج 3، ص 762، مصادر حدیث سنی - عام، عبد الله بن عبد الرحمن السعد، الأولی، 1414، الریاض - دار ابن خزیمة، دار ابن خزیمة،
ص: 282
68) زاد المسیر، ابن الجوزی، ج 2، ص 597، مصادر تفسیر سنی، محمد بن عبد الرحمن عبد الله، الطبعة الأولی، جمادی الأولی 1407 - کانون الثانی 1987 م، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، تخریج الأحادیث أبو هاجر السعید بن بسیونی زغلول
69) سبل الهدی والرشاد، الصالحی الشامی، ج 12، ص 942، مصادر سیره پیامبر وائمه، تحقیق وتعلیق : الشیخ عادل أحمد عبد الموجود ، الشیخ علی محمد معوض، الأولی، 1414 - 1993 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
70) سنن ابن ماجة، محمد بن یزید القزوینی، ج 1، ص 273، مصادر حدیث سنی - فقه، تحقیق وترقیم وتعلیق: محمد فؤاد عبد الباقی، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع،
71) سنن أبی داود، ابن الأشعث السجستانی، ج 2، ص 275، مصادر حدیث سنی - فقه، تحقیق وتعلیق : سعید محمد اللحام، الأولی، 1410 - 1990 م، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، طبعة جدیدة منقحة ومفهرسة / أخرجه وراجعه ووضع فهارسه : مکتب الدراسات والبحوث فی دار الفکر
72) سنن الترمذی، الترمذی، ج 4، ص 279، مصادر حدیث سنی - فقه، تحقیق وتصحیح : عبد الرحمن محمد عثمان، الثانیة، 1403 - 1983 م، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، سنن الترمذی وهو جامع الصحیح
73)سنن الدارقطنی، الدارقطنی، ج 4، ص 385، مصادر حدیث سنی - عام، تعلیق وتخریج : مجدی بن منصور سید الشوری، الأولی، 1417 - 1996 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
ص: 283
74) سنن الدارقطنی، الدارقطنی، ج 4، ص 385، مصادر حدیث سنی - عام، تعلیق وتخریج : مجدی بن منصور سید الشوری، الأولی، 1417 - 1996 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
75) سنن الدارمی، عبد الله بن بهرام الدارمی، ج 2، ص 255، مصادر حدیث سنی - فقه، 1349، مطبعة الحدیثة - دمشق، طبع بعنایة محمد أحمد دهمان
76) السنن الکبری، البیهقی، ج 2، ص 458، مصادر حدیث سنی - فقه، ، دار الفکر،
77)السنن الکبری، النسائی، ج 5، ص 303، مصادر حدیث سنی - عام، دکتور عبد الغفار سلیمان البنداری وسید کسروی حسن، الأولی، 1411 - 1991 م، دار الکتب العلمیة بیروت - لبنان، یطلب من : دار الکتب العلمیة بیروت
1 - لبنان / ص . ب : 9424 / 11 تلکس : Le Nasher 41245 / هاتف : 366135 - 815573
78) سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج 1، ص 748، مهمترین مصادر رجال سنی، إشراف وتخریج : شعیب الأرنؤوط / تحقیق : حسین الأسد، التاسعة، 1413 - 1993 م، مؤسسة الرسالة - بیروت - لبنان،
79) سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج 6، ص 748، مهمترین مصادر رجال سنی، إشراف وتخریج : شعیب الأرنؤوط / تحقیق : حسین الأسد، التاسعة، 1413 - 1993 م، مؤسسة الرسالة - بیروت - لبنان،
80) سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج 9، ص 748، مهمترین مصادر رجال سنی، إشراف وتخریج : شعیب الأرنؤوط / تحقیق : کامل الخراط، التاسعة، 1413 - 1993 م، مؤسسة الرسالة - بیروت - لبنان،
ص: 284
81) السیرة الحلبیة، الحلبی، ج 2، ص 1044، مصادر سیره پیامبر وائمه، 1400، بیروت - دار المعرفة، دار المعرفة،
82) السیرة النبویة، ابن کثیر، ج 1، ص 774، مصادر سیره پیامبر وائمه، مصطفی عبد الواحد، 1396 - 1976 م، دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان،
83) شرح معانی الآثار، أحمد بن محمد بن سلمة، ج 3، ص 321، مصادر حدیث سنی - عام، تحقیق وتعلیق : محمد زهری النجار، الثالثة، 1416 - 1996 م، دار الکتب العلمیة، مصدر بکتاب أمانی الأخبار بشرح معانی الآثار
84) شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، ج 19، ص 656، مصادر حدیث سنی - عام، محمد أبو الفضل إبراهیم، مؤسسة إسماعیلیان للطباعة والنشر والتوزیع،
85)شواهد التنزیل، الحاکم الحسکانی، ج 1، ص 5، مصادر تفسیر سنی، الشیخ محمد باقر المحمودی، الأولی، 1411 - 1990 م، مؤسسة الطبع والنشر التابعة لوزارة الثقافة والإرشاد الإسلامی- مجمع إحیاء الثقافة الإسلامیة،
86) صحیح ابن حبان، ابن حبان، ج 15، ص 354، مصادر حدیث سنی - عام، شعیب الأرنؤوط، الثانیة، 1414 - 1993 م، مؤسسة الرسالة،
87) صحیح ابن خزیمة، ابن خزیمة، ج 4، ص 311، مصادر حدیث سنی - عام، تحقیق وتعلیق وتخریج وتقدیم : الدکتور محمد مصطفی الأعظمی، الثانیة، 1412 - 1992 م، المکتب الإسلامی،
ص: 285
88) صحیح البخاری، البخاری، ج 4، ص 256، مصادر حدیث سنی - فقه، 1401 - 1981 م، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، طبعة بالأوفست عن طبعة دار الطباعة العامرة بإستانبول
89)صحیح مسلم، مسلم النیسابوری، ج 7، ص 261، مصادر حدیث سنی - فقه، ، دار الفکر - بیروت - لبنان، طبعة مصححة ومقابلة علی عدة مخطوطات ونسخ معتمدة
90) الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص)، السید جعفر مرتضی، 4، معاصر، مصادر سیره پیامبر وائمه، الرابعة، 1415 - 1995 م، دار الهادی للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان / دار السیرة - بیروت - لبنان،
91) ضعفاء العقیلی، العقیلی، ج 4، ص 322، مهمترین مصادر رجال سنی، الدکتور عبد المعطی أمین قلعجی، الثانیة، 1418، دار الکتب العلمیة - بیروت، دار الکتب العلمیة . بیروت،
92) الطبقات الکبری، محمد بن سعد، ج 1، ص 230، مهمترین مصادر رجال سنی، دار صادر - بیروت، دار صادر - بیروت،
93)طبقات المحدثین بأصبهان، عبد الله بن حبان، ج 1، ص 369، مهمترین مصادر رجال سنی، عبد الغفور عبد الحق حسین البلوشی، الثانیة، 1412، مؤسسة الرسالة - بیروت، مؤسسة الرسالة - بیروت،
94) العثمانیة، الجاحظ، ص 255، مصادر تاریخ، تحقیق وشرح : عبد السلام محمد هارون، دار الکتاب العربی - مصر، مکتبة الجاحظ،
ص: 286
95) العجاب فی بیان الأسباب، ابن حجر العسقلانی، ج 2، ص 852، مصادر تفسیر سنی، عبد الحکیم محمد الأنیس، الأولی، 1418 - 1997م، السعودیة - دار ابن الجوزی، دار ابن الجوزی،
96) علل الدارقطنی، الدار قطنی، ج 3، ص 385، مهمترین مصادر رجال سنی، محفوظ الرحمن زین الله السلفی، الأولی، 1405، دار طیبة - الریاض، دار طیبة - الریاض،
97) عمدة القاری، العینی، ج 18، ص 855، مصادر حدیث سنی - فقه، بیروت - دار إحیاء التراث العربی، دار إحیاء التراث العربی،
98) الفایق فی غریب الحدیث، جار الله الزمخشری، ج 2، 538، مصادر حدیث سنی - عام، الأولی، 1417 - 1996 م، دار الکتب العلمیة - بیروت،
99) فتح الباری، ابن حجر، ج 7، ص 852، مصادر حدیث سنی - فقه، الثانیة، دار المعرفة للطباعة والنشر بیروت - لبنان، دار المعرفة للطباعة والنشر بیروت - لبنان،
100) فتح القدیر، الشوکانی، ج 1، ص 1255، مصادر تفسیر سنی، عالم الکتب، عالم الکتب،
101) فتح الملک العلی، أحمد بن الصدیق المغربی، ص 1380، مصادر حدیث سنی - عام، تحقیق وتعلیق وتصحیح الأسانید : محمد هادی الأمینی، الثالثة، 1403 - 1362 ش، مطابع نقش جهان - طهران، مکتبة الإمام أمیر المؤمنین علی (ع) العامة - اصفهان،
102) الفصول المهمة فی معرفة الأئمة، ابن الصباغ، ج 1، ص 855، مصادر سیره پیامبر وائمه، سامی الغریری، الأولی، 1422، سرور، دار الحدیث للطباعة والنشر،
ص: 287
964-5985-99-4، المؤلف : علی بن محمد بن أحمد المالکی المکی المعروف بابن الصباغ / مرکز الطباعة والنشر فی دار الحدیث - قم - شارع معلم - قرب ساحة الشهداء - الرقم 125 الهاتف : 02517740545 - 02517740523 ص . ب : 4468 / 37185 / عنوان الاینترنت : www.hadith.net/mizan البرید الالکترونی : hadith@hadith.net
103) فضائل الصحابة، النسائی، ص 303، مصادر حدیث سنی - فقه، ، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
104) فضائل أمیر المؤمنین (ع)، ابن عقدة الکوفی، ص 333، مصادر سیره پیامبر وائمه، تجمیع عبد الرزاق محمد حسین فیض الدین، ،
105) فضل آل البیت، المقریزی، ص 845، مصادر سیره پیامبر وائمه، السید علی عاشور، ،
106) الفوائد المنتقاة، محمد بن علی الصوری، ص 441، مصادر حدیث سنی - عام، عمر عبد السلام تدمری، الأولی، 1407 - 1987 م، دار الکتاب العربی - بیروت،
107) فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، المناوی، ج 5، ص 1031، مصادر حدیث سنی - عام، تصحیح أحمد عبد السلام، الأولی، 1415 - 1994 م، دار الکتب العلمیة - بیروت،
108) قاموس شتائم، حسن بن علی السقاف، معاصر، مصادر حدیث سنی - عام، الأولی، 1414 - 1993 م، دار الإمام النووی - عمان - الأردن، ویلیه الرد علی
ص: 288
"الأنوار الکاسفة" المسمی : البراهین الناسفة للأنوار الکاسفة / ویلی هذا أیضا الرد الثانی علی " الإیقاف " المسمی : اللاحق الماحق المنقص علی إیقاف الزاهق
109)الکافی، الشیخ الکلینی، ج 5، ص 329، مصادر حدیث شیعه - فقه، تصحیح وتعلیق : علی أکبر الغفاری، الثالثة، 1367 ش، حیدری، دار الکتب الإسلامیة - طهران،
110) الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 3، ص 630، مصادر تاریخ، 1386 - 1966م، دار صادر - دار بیروت، دار صادر للطباعة والنشر - دار بیروت للطباعة والنشر،
111) الکامل، عبد الله بن عدی، ج 4، ص 365، مهمترین مصادر رجال سنی، قراءة وتدقیق : یحیی مختار غزاوی، الثالثة، محرم 1409 - 1988 م، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة الأولی تحقیق : الدکتور سهیل زکار 1404 - 1984 م / الثانیة 1405 - 1985 م / الثالثة منقحة وبها تعلیقات وزیادات کثیرة - قرأها ودققها علی المخطوطات یحیی مختار الغزاوی - محرم 1409 - 1988 م
112)کتاب الأوائل، الطبرانی، ص 360، مصادر حدیث سنی - عام، محمد شکور بن محمودالحاجی أمریر، الأولی، 1403، مؤسسة الرسالة ، دار الفرقان - بیروت،
113) کتاب الإیمان، محمد بن یحیی العدنی، ص 243، مصادر حدیث سنی - عام، حمد بن حمدی الجابری الحربی، الأولی، 1407، الدار السلفیة - الکویت،
ص: 289
114) کتاب السنة، عمرو بن أبی عاصم، ص 287، مصادر حدیث سنی - عام، بقلم : محمد ناصر الدین الألبانی، الثالثة، 1413 - 1993 م، المکتب الإسلامی - بیروت - لبنان،
115) الکشاف عن حقائق التنزیل وعیون الأقاویل، الزمخشری، ج 1، ص 538، مصادر تفسیر شیعه، 1385 - 1966 م، شرکة مکتبة ومطبعة مصطفی البابی الحلبی وأولاده بمصر ، عباس ومحمد محمود الحلبی وشرکاهم - خلفاء،
116) کشف الخفاء، العجلونی، ج 2، ص 1162، مصادر حدیث سنی - عام، الثالثة، 1408 - 1988 م، دار الکتب العلمیة - بیروت،
117) کشف الغمة، ابن أبی الفتح الإربلی، ج 1، ص 693، مصادر سیره پیامبر وائمه، الثانیة، 1405 - 1985 م، دار الأضواء - بیروت - لبنان،
118) کنز العمال، المتقی الهندی، ج 1، ص 975، مصادر حدیث سنی - عام، ضبط وتفسیر : الشیخ بکری حیانی / تصحیح وفهرسة : الشیخ صفوة السقا، 1409 - 1989 م، مؤسسة الرسالة - بیروت - لبنان،
119) کنز العمال، المتقی الهندی، ج 1، ص 975، مصادر حدیث سنی - عام، ضبط وتفسیر : الشیخ بکری حیانی / تصحیح وفهرسة : الشیخ صفوة السقا، 1409 - 1989 م، مؤسسة الرسالة - بیروت - لبنان،
120) لباب النقول، السیوطی، ص 911، مصادر تفسیر سنی، بیروت - دار إحیاء العلوم، دار إحیاء العلوم،
ص: 290
121)لسان المیزان، ابن حجر، ج 4، ص 852، مهمترین مصادر رجال سنی، الثانیة، 1390 - 1971 م، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات - بیروت - لبنان، الطبعة الأولی بمطبعة مجلس دائرة المعارف النظامیة الکائنة فی الهند بمحروسة حیدر آباد الدکن عمرها الله إلی أقصی الزمن سنة 1330 هجریة
122) مجمع الزوائد، الهیثمی، ج 10، ص 807، مصادر حدیث سنی - فقه، 1408 - 1988 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، طبع بإذن خاص من ورثة حسام الدین القدسی مؤسس مکتبة القدسی بالقاهرة
123) المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز، ابن عطیة الأندلسی، ج 5، ص 546، مصادر تفسیر سنی، عبد السلام عبد الشافی محمد، الأولی، 1413 - 1993م، لبنان - دار الکتب العلمیة، دار الکتب العلمیة،
124)المختصر من تاریخ ابن الدبیثی، الذهبی، ص 748، مهمترین مصادر رجال سنی، دراسة وتحقیق : مصطفی عبد القادر عطا، الأولی، 1417 - 1997 م، دار الکتب العلمیة
- بیروت - لبنان، المختصر المحتاج إلیه من تاریخ ابن الدبیثی / الحافظ محمد بن سعید بن یحیی بن علی ابن الدبیثی (وفاة 637)
125) المراجعات، السید شرف الدین، ص 1377، مصادر حدیث شیعه - عام، حسین الراضی، الثانیة، 1402 - 1982 م،
126) المستدرک، الحاکم النیسابوری ، ج 3، ص 405، مصادر حدیث سنی - فقه، إشراف : یوسف عبد الرحمن المرعشلی، ، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة
ص: 291
127) مسند ابن الجعد، علی بن الجعد بن عبید، ص 230، مصادر حدیث سنی - عام، روایة وجمع : أبی القاسم عبد الله بن محمد البغوی (وفاة 317) / مراجعة وتعلیق وفهرسة : الشیخ عامر أحمد حیدر، الثانیة، 1417 - 1996 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
128)مسند ابن راهویه، إسحاق بن راهویه، ج 5، ص 238، مصادر حدیث سنی - عام، الدکتور عبد الغفور عبد الحق حسین برد البلوسی، الأولی، 1412، مکتبة الإیمان - المدینة المنورة، مکتبة الإیمان - المدینة المنورة،
129) مسند أبی حنیفة، أبو نعیم الأصبهانی، ص 430، مصادر حدیث سنی - عام، نظر محمد الفاریابی، الأولی، 1415 - 1994 م، مکتبة الکوثر - الریاض،
130) مسند أبی داود الطیالسی، سلیمان بن داود الطیالسی، ص 204، مصادر حدیث سنی - عام، ، دار المعرفة - بیروت - لبنان، طبعة مزیدة بفهارس للأحادیث النبویة الشریفة
131) مسند أبی یعلی، أبو یعلی الموصلی، ج 1، ص 307، مصادر حدیث سنی - عام، حسین سلیم أسد،
دار المأمون للتراث،
132) مسند احمد، الإمام احمد بن حنبل، ج 5، ص 241، مصادر حدیث سنی - فقه، ، دار صادر - بیروت - لبنان،
133) مسند الحمیدی، عبد الله بن الزبیر الحمیدی، ج 1، ص 219، مصادر حدیث سنی - عام، تحقیق وتعلیق : حبیب الرحمن الأعظمی، الأولی، 1409 - 1988 م، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان، طبعة جدیدة محلاة بفهارس علمیة کاملة
ص: 292
134) مسند الشهاب، ابن سلامة، ج 2، ص 454، مصادر حدیث سنی - عام، حمدی عبد المجید السلفی، الأولی، 1405 - 1985 م، مؤسسة الرسالة - بیروت،
135) مسند سعد بن أبی وقاص، أحمد بن إبراهیم الدورقی، ص 246، مصادر حدیث سنی - عام، حققه وخرج أحادیثه : عامر حسن صبری، الأولی، 1407، دار البشائر الإسلامیة - بیروت،
136)المصنف، ابن أبی شیبة الکوفی، ج 7، ص 235، مصادر حدیث سنی - عام، تحقیق وتعلیق : سعید اللحام، الأولی، جماد الآخرة 1409 - 1989 م، دار الفکر للطباعة والنشر
والتوزیع - بیروت - لبنان، طبعة مستکملة النص ومنقحة ومشکولة ومرقمة الأحادیث ومفهرسة / راجعه وصححه وأشرف علی إخراجه : مکتب الدراسات والبحوث فی دار الفکر
137) المصنف، عبد الرزاق الصنعانی، ج 11، ص 211، مصادر حدیث سنی - عام، تحقیق وتخریج وتعلیق : حبیب الرحمن الأعظمی، منشورات المجلس العلمی،
138) مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول (ع)، محمد بن طلحة الشافعی، ص 652، مصادر سیره پیامبر وائمه، ماجد ابن أحمد العطیة، ، سنن الترمذی، الترمذی، ج 5، ص 279، مصادر حدیث سنی - فقه، تحقیق وتصحیح : عبد الرحمن محمد عثمان، الثانیة، 1403 - 1983 م، دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، سنن الترمذی وهو جامع الصحیح
139)معانی القرآن، النحاس، ج 4، ص 338، مصادر تفسیر سنی، الشیخ محمد علی الصابونی، الأولی، 1409، جامعة أم القری - المملکة العربیة السعودیة،
ص: 293
140) المعجم الأوسط، الطبرانی، ج 3، ص 360، مصادر حدیث سنی - عام، قسم التحقیق بدار الحرمین، 1415 - 1995 م، دار الحرمین للطباعة والنشر والتوزیع،
141) المعجم الصغیر، الطبرانی، ج 2، ص 360، مصادر حدیث سنی - عام، ، دار الکتب العلمیة - بیروت - لبنان،
142) المعجم الکبیر، الطبرانی، ج 12، ص 360، مصادر حدیث سنی - عام، تحقیق وتخریج : حمدی عبد المجید السلفی، الثانیة ، مزیدة ومنقحة، دار إحیاء التراث العربی،
143) معرفة السنن والآثار، البیهقی، ج 5، ص 458، مصادر حدیث سنی - عام، سید نیل الأوطار، الشوکانی، ج 2، ص 1255، مصادر فقهی مستقل، 1973، دار الجیل - بیروت - لبنان،
144) معرفة علوم الحدیث، الحاکم النیسابوری، ص 405، مصادر حدیث سنی - عام، لجنة إحیاء التراث العربی فی دار الآفاق الجدیدة وتصحیح السید معظم حسین، الرابعة، 1400 - 1980 م، منشورات دار الآفاق الحدیث - بیروت،
145) المعیار والموازنة، أبو جعفر الإسکافی، ص 220، مصادر حدیث سنی - عام، الشیخ محمد باقر المحمودی، الأولی، 1402 - 1981 م،
146) مقدمة فتح الباری، ابن حجر، ص 852، مصادر حدیث سنی - فقه، الأولی، 1408 - 1988 م، دار إحیاء التراث العربی - بیروت - لبنان، الطبعة الأولی بالمطبعة الکبری المیریة ببولاق مصر المحمیة سنة 1301 هجریة
147)مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع)، أبی بکر أحمد بن موسی ابن مردویه الأصفهانی، ص 410، مصادر انساب ومعاجم مختلف، جمعه
ص: 294
ورتبه وقدم له : عبد الرزاق محمد حسین حرز الدین، الثانیة،
1424 - 1382ش، دار الحدیث، دار الحدیث، 964-7489-08-0، دار الحدیث - قم - شارع معلم - رقم 125 / هاتف : 7740523 ، فاکس : 7740571 / ص . ب 4468 – 37185.
148) المناقب، الموفق الخوارزمی، ص 568، مصادر سیره پیامبر وائمه، الشیخ مالک المحمودی - مؤسسة سید الشهداء (ع)، الثانیة، ربیع الثانی 1414، مؤسسة النشر الإسلامی، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین بقم المشرفة،
149) منتخب مسند عبد بن حمید، عبد بن حمید بن نصر الکسی، ص 249، مصادر حدیث سنی - عام، حققه وضبط نصه وخرج أحادیثه : السید صبحی البدری السامرائی ، محمود محمد خلیل الصعیدی، الأولی، 1408 - 1988 م، مکتبة النهضة العربیة،
150) منهاج السنة النبویة- ابن تیمیة- موسسة القرطبة – طبعة الاولی - 1406
151) میزان الاعتدال، الذهبی، ج 4، ص 748، مهمترین مصادر رجال سنی، علی محمد البجاوی، دار المعرفة للطباعة والنشر - بیروت - لبنان،
152) ناسخ الحدیث ومنسوخه، عمر بن شاهین، ص 385، مصادر حدیث سنی - عام، الدکتورة کریمة بنت علی،
153) نظم درر السمطین، الزرندی الحنفی، ص 750، مصادر حدیث سنی - عام، الأولی، 1377 - 1958 م،
ص: 295
154) نفحات الأزهار، السید علی المیلانی، ص 20، معاصر، مصادر عقائد شیعه، الأولی، 1420 - 1378 ش، یاران، المؤلف، نفحات الأزهار فی خلاصة عبقات الأنوار للعلم الحجة آیة الله السید حامد حسین اللکهنوی
155) نواسخ القرآن، ابن الجوزی، ص 597، مصادر تفسیر سنی، ، دار الکتب العلمیة . بیروت،
156) الوافی بالوفیات، الصفدی، ج 10، ص 764، مصادر تاریخ، أحمد الأرناؤوط وترکی مصطفی، 1420 - 2000م، بیروت - دار إحیاء التراث، دار إحیاء التراث،
157) وقعة صفین، ابن مزاحم المنقری، ص 212، مصادر سیره پیامبر وائمه، تحقیق وشرح : عبد السلام محمد هارون، الثانیة، 1382، المدنی - مصر، المؤسسة العربیة الحدیثة للطبع والنشر والتوزیع - القاهرة، منشورات مکتبة آیة الله العظمی المرعشی النجفی - قم - ایران 1403
158) ینابیع المودة لذوی القربی، القندوزی، ج 1، ص 1294، مصادر سیره پیامبر وائمه، سید علی جمال أشرف الحسینی، الأولی، 1416، أسوه، دار الأسوة للطباعة والنشر،
159) مصلح غیبی، آیت الله سید حسن ابطحی خراسانی، ناشر حاذق، نوبت چاپ دهم، 1376.
160) مصلح آخرالزمان، آیت الله سید حسن ابطحی خراسانی، ناشر حاذق، نوبت چاپ طکم، 1371.
161)امامت و مهدویت، آیت الله لطف الله صافی گلپایگانی.
ص: 296