شیدای روح الله : سیری در زندگانی آیةالله حاج آقامجتبی حاج آخوند

مشخصات کتاب

سرشناسه : مهری، محمدجواد، 1353 -

عنوان و نام پدیدآور : شیدای روح الله : سیری در زندگانی آیةالله حاج آقامجتبی حاج آخوند/ محمدجواد مهری کرمانشاهی با همکاری وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی کرمانشاه .

مشخصات نشر : کرمانشاه: نشر سرانه، 1391.

مشخصات ظاهری : 359 ص.

شابک : 150000 ریال: 978-600-6773-04-9

عنوان دیگر : سیری در زندگانی آیةالله حاج آقامجتبی حاج آخوند.

موضوع : حاج آخوند، مجتبی، 1308 - 1380 .

موضوع : مجتهدان و علما -- ایران -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده : ایران. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی. اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان کرمانشاه

رده بندی کنگره : BP55/3 /ح2 م9 1391

رده بندی دیویی : 297/998

شماره کتابشناسی ملی : 3147891

ص: 1

اشاره

ص: 2

بنام کسی کآفریداز عدم

به انسان عطا کرد فکر و قلم

خداوند جود وخدای وجود

خدایی که او راست زیب وسجود

ص: 3

ص: 4

فهرست مطالب

دیباچه9

فصل اول: آیةالله حاج آقا مجتبی حاج آخوند از منظر دیگران

روایت اول: حضرت امام خامنه ای (حفظه الله تعالی) 18

روایت دوم: آیةالله سید مرتضی نجومی 18

روایت سوم:آیةالله شیخ حسن ممدوحی 19

روایت چهارم:آیةالله شیخ مصطفی علماء 20

روایت پنجم: حجة الاسلام ­محمدمهدی حاج آخوند 21

روایت ششم: حجة الاسلام حائری زاده 21

روایت هفتم: حجةالاسلام طهوری 22

روایت هشتم:حجة الاسلام مهری 23

فصل دوم : نیاکان نامدارآیةالله حاج آقا مجتبی حاج آخوند

جدّخاندان حاج آخوند 33

توقف آخوند ملا حسین در کرمانشاه 34

رهسپار نجف اشرف 36

درمحضراساتید حوزه نجف اشرف 36

آیة الله العظمی آخوند خراسانی 36

آیة الله العظمی سیدمحمد کاظم یزدی 37

آیة الله العظمی ملا حسین­قلی همدانی 38

هم دوره ای های ملاحسین اصفهانی 46

ص: 5

آیة الله العظمی شیخ محمد بهاری 46

آیة الله العظمی سیداحمد کربلایی 49

رحل اقامت آخوند ملاحسین درکرمانشاه 54

والد آیة الله حاج آخوند 60

اساتید آیة الله شیخ حسن حاج آخوند 60

آیة الله العظمی میرزای نایینی 60

آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی 62

والد از نگاه فرزند 65

فصل سوم: زندگانی آیةالله حاج آقای مجتبی حاج آخوند

شناسنامه 71

ولادت باسعادت حاج آقا مجتبی72

زادگاه حاج آقا مجتبی دروازه­ی کربلا 73

موقعیت فرهنگی ومذهبی کرمانشاه 75

جغرافیای طبیعی کرمانشاه 74

جغرافیای تاریخی وسیاسی کرمانشاه 80

آغاز تحصیلات 84

چرا طلبه شدم!؟ 95

تأسیس حوزه علمیه کرمانشاه95

اساتید حاج آقا مجتبی در کرمانشاه 96

1.آیة الله شیخ حسن حاج آخوند 99

2.آیةالله شیخ حسن علامی 100

3. آیة الله سید محمّد جواد نجومی 101

ص: 6

4. آیة الله سیدمحمد میبدی 103

5. آیة الله آقا محمد آل آقا 107

6. آیة الله سید حسین معصومی 108

هجرت به عُشّ آل محمدصلی الله علیه وآله 108

اساتید دوره سطح حوزه مقدسه قم 109

1. آیة الله شیخ عبدالجواد جبل عاملی 109

2. آیةالله سید محمد باقرسلطانی طباطبایی 110

اساتید دوره خارج حاج آقا مجتبی درقم 112

1.آیةالله العظمی بروجردی 112

2. آیة الله العظمی امام خمینی رحمه الله 120

آغاز آشنایی با امام خمینی رحمه الله 128

همگام با نهضت انقلابی امام خمینی رحمه الله130

3. علامه سید محمدحسین طباطبایی 132

4. آیة الله العظمی سیدمحمد محقق داماد 138

5. آیةالله کاشانی از لسان حاج آقا مجتبی 142

کرمانشاه درروزگار جنگ جهانی دوم 144

تبعیدآیةالله کاشانی به کرمانشاه 153

ملاقات با نواب صفوی 160

نوّاب کی بود؟ 160

جمعیت فداییان اسلام درکرمانشاه 165

ماجرای ازدواج آیة الله حاج آخوند 169

ص: 7

خاندان مسجد جامعی 170

جنگ ایران وروس175

نقش میرزا مسیح در قتل گریبای دوف 179

بازگشت آیةالله حاج آخوند به وطن 189

دوران مبارزات آیة الله حاج آخوند 191

دستگیری جمعی از طرفداران امام خمینی رحمه الله 197

دستگیری آیة الله حاج آخوند 198

تشدید فشار برنیروهای مذهبی درکرمانشاه 200

عشق وعلاقه آیةالله حاج آخوند به اهل بیت علیه السّلام202

فعالیت های آیةالله حاج آخوند پس ازپیروزی انقلاب اسلامی ایران 203

وصال حق204

بازماندگان 207

فصل چهارم: مکاتبات علمای اعلام با آیةالله شیخ حسن حاج آخوند 209

فصل پنجم: مکاتبات امام وعلمای اعلام با آیة الله حاج آقامجتبی حاج آخوند 227

فصل ششم: آیةالله حاج آقا مجتبی حاج آخوند دراسناد ساواک 253

فصل هفتم: متفرقات 299

کتابنامه 309

تألیفات نگارنده 313

فصل هشتم: آلبوم تصاویر 317

ص: 8

دیباچه

به قول عارف کامل مرحوم سیّد احمد کربلایی، هم دوره ای آخوند ملا حسین اصفهانی جدّ خاندان حاج آخوند کرمانشاهی وازشاگردان بلند پروازآسمان عرفان، آخوند ملاحسین قلی همدانی؛ درصدریکی از نامه هایشان:

زنده باد حضرت دوست مرده باد هرچه غیراوست

در دورانی که به فقدان پیامبرصلی الله علیه وآله دچاریم و غیبت امام معصوم علیه السّلام، دشمنانمان فراوانند و ما کم شمار، فتنه ها برما باریدن گرفته وهمه چیز دست به دست هم داده تا ایمان مان را بزداید.(1)

بیش از هر زمان، نیاز به کسانی داریم که «دیدارشان ما را به یاد پروردگارمان اندازد و گفتار آنان بردانش مان افزاید وکردار آنان ما را به سرای برتر ترغیب کند».(2)

مصداق اعلای این اوصاف، عالمان وارسته­اند، آنان که «علم شان به پارسایی و پرهیزگاری می­خواندشان و به دل برکندن از دنیای فانی وشوق به بهشت جاودان».(3)

مطالعه زندگی علماء ونگرش در سیره علمی وعملی آنها ، یکی از روش های مفید برای تربیت نفس آدمی و فراگیری راههای دانش ورزی و کسب معنویت است، شیخ عباس قمی رحمه الله صاحب کتاب شریف مفاتیح الجنان می فرماید: «همانا در مطالعه تواریخ علمای اعلام ومراجعه به تراجم فضلای عالی مقام، لذت و ابتهاجی روی دهد از برای نفس، که تشویق

ص: 9


1- . فرازی از دعای ا فتتاح : « الَلهّمَّ اِنّا نَشکُو اِلَیکَ فَقد َنَبِیِّنا صَلَواتُکَ عَلَیه وآله وَغَیبَةَ وَلِیِّنا وَکَثرَةَ عَدُوِّنا وَقِلَّةَ عَدَدنا وَشِدَّةَ الِفتَنِ بِنا وَتَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَینا ».
2- . عَن رَسُولِ الله صلی الله علیه وآله ، قالَ الحَوارّیون لِعیسی: « یا روُحَ الله! فَمَن نُجالِسُ اِذاً؟ قالَ : مَن یُذکِّرکُمُ الله رُؤیَتُهُ ، وَیَزیدُ فِی عِلمِکُم مَنطِقُه وَیُرَغَّبُکُم فِی الآخِرَةِ عَمَلُهُ » . تحف العقول ، ص 44.
3- . عَن عَلِیّ علیه السّلام : « اِنَّما االعالِمُ مَن دَعاهُ عِلمُهُ اِلی الوَرَعِ وَالتُّقی وَالزُّهدِ فی عالِمَ الفَناءِ وَالتّوَلُّهِ بَجَنَّةِ المأوی ».غررالحکم، ح3910.

کند انسان را به متابعت آثار ایشان واقتدای به صالح افعال ایشان وباعث شود که به اندک زمانی از حضیض جهل به اوج علم و از مرتبه نقصان به مدارج کمال صعود نماید. (1)

آیة الله العظمی بهجت رحمه الله نیز در اهمیت بهره وری از سیره وترجمه علماء فرموده اند:

«مطالعه تراجم علمای سلف و ملاحظه اعمال آنها، به منزله مراجعه به کتب اخلاق واخلاقیات، معتبر و مؤثر است».(2)

آیة الله سید مرتضی نجومی کرمانشاهی رحمه الله نیز می فرمودند: «اصولاً انسان انس پذیر واثرگیر است، گیریم که لفظ انسان مشتق از اُنس باشد یا نباشد وشاید هم بروز و ظهور این خوی در او سبب شده تا لفظ انسان را مشتق ازانس بدانند. معاشرت و مؤانست با دیگران، آدمی را به خلق وخوی آنان می اندازد و تأکید بر معاشرت ومؤانست با علماء نیز به همین جهت است. خواندن شرح حال علماء و بزرگان، وجد و نشاطی را برای مستعدّان وشیفتگان معنویت می آورد که گویی آن بزرگ زنده شده ودیگران در محضر او نشسته وبه فیض اندوزی مستفیضند.

ترجمه حال و روش زندگی آنان، سالکان را تشجیعی و راهیان مقامات علمی و دانش آموزان را تشویق و آیندگان را اسوه ای و موعظتی است و عجبا که این همه تأکید شرع شریف برمجالست و معاشرت و استیناس با علماء بویژه عالمانی که فائز مقامات علم وعبادت وفضل و زهادت شده اند، شامل حیات طیبه علمی و معنوی آنان بعد از مرگ نباشد، آگاهی از حال و زندگی و اخلاقیات و معنویات آنان در حیات و بعد از ممات همچون حضور درمجلس آن بزرگواران و بهره وری از محضر آنهاست، اگر ما از محضر

ص: 10


1- . ابتدای کتاب فوائد الرضویه ، ج 1.
2- . در محضر بهجت، ج 2، ص 9.

بزرگانِ گذشته خود محروم بوده و حسرت صحبت وانفاس قدسیه آنان را داریم. اما با ذکر جمیلشان می شود مشام جان را معطر و روح و روان را نشاطی دیگر بخشید».(1)

رسالت کتاب حاضر تبعیت و فرمان بری از فرمایش نورانی پیامبراعظم صلی الله علیه وآله است که فرمودند: « مَن وَرَّخَ مُؤمِناً فَکَأنَّما اَحیاهُ؛ هرکس سرگذشت و حوادث زندگی مؤمنی را بنویسد و به رشته تحریر آورد همانند آن است که او را زنده کرده است».(2)

آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند گرچه امروز مانند بسیاری دیگر از اسلاف صالح خود در میان ما نیست، اما «اَلعُلَماءُ باقُونَ مابَقِی الدَّهرُ، مَفقُودَةٌ وَ اَمثالُهُم فِی القُلُوبِ مَوجُودَةٌ؛ عالمان وارسته همواره زنده­اند، گرچه پیکرشان از میان ما می رود، ولی یادشان همچنان در دل­ها می­ماند»(3).

ایشان بزرگمردی است که نام و یادش در دل­ها زنده است، اکثر مردم ارجش می نهند، دوستش دارند و غالباً با هرکه صحبتی می کنیم داستان وخاطره ای از او در ذهن دارد ونامش را به خوبی و زیبایی می­برد و خدماتش به اسلام و مسلمین می ستاید.

ایمان و اخلاص، توکّل و تواضع ودلسوختگی از ویژگی­های آیة الله حاج آخوند بود که ارباب فضل وادب و علماء و مدرسین حوزه به خوبی باور داشته و همواره از آن یاد کرده و می کنند، شورانگیزی و تحرک آفرینی در مخاطبین و مستمعین از محافل روحانی گرفته تا توده مردم ، خصوصیت بارز وی بود، او هرگاه لب به سخن می گشود حرارت وعشق و احساس و دردمندی در دین را در دل ها برمی انگیخت.

ص: 11


1- . فیض قلم، ص140.
2- . کشف الظنون، ج1، ص3.
3- 3 . نهج البلاغه ، حکمت 147.

از افتخارات مرحوم آیة الله حاج آخوند، رابطه دیرین ایشان با حضرت امام خمینی رحمه الله بود، رابطه ای فراتر از ارتباط درسی استاد و شاگردی، بلکه عاشق و شیدای امام شدند تا جایی که می فرمودند: « من در امام فانی بودم» .

از آنجا که حقیر در اواخر دهه60 توفیق شرفیابی به محضر چنین شخصیتی رفیق راهم شد و درهمان برخورد اول، رفتار کریمانه شان به جان دلم نشست و به ارادتمندان ایشان پیوستم و بارها در سفرهای تبلیغی و تعطیلات تابستانی به محضرشان می رسیدم و از مواعظ و پندهایشان سود می جستم.

پس از ارتحال آن فقید سعید به دنبال فرصتی می گشتم تا شمه ای از زندگانی و مجاهدت های آن مرحوم را که برای عامه­ی مردم و حتی برخی از خواص و اهل علم هم ناشناخته است به رشته تحریر در آورم، علیرغم گرفتاری های روزمره و کثرت اشتغلات، توفیق الهی شامل حال شد واین امر محقق گردید.

پیرامون این کتاب توضیح نکات ذیل ضروری به نظر می رسد:

1- نوشته ای که در پیش روی دارید علاوه بر شرح حال خاندان حاج آخوند، تصویری از همه بزرگانی که درمسیر زندگانی این خاندان قرار گرفته اند و به نوعی مراوده و معاشرت داشته اند نیز می باشد، چرا که آشنایی با ابعاد گوناگون شخصیتی آنان و نکات آموزنده و پرمحتوای سیره عملی شان می تواند الگویی برای نسل حاضر و نسل­های آینده باشد.

2- دراین نوشتار سعی شده است حتی المقدور به گوشه ای از رهنمودها، سیره عملی و نکات آموزنده زندگانی استادان، شاگردان و ملازمان این خاندان همچون آیات عظام آخوند ملاحسین قلی همدانی، شیخ محمد بهاری، سید احمد کربلایی، شیخ حسن علامی، سید حسین بروجردی، علامه طباطبایی، امام خمینی و میرزا مسیح مجتهد تهرانی اشارتی داشته باشیم، چرا که عمل و تمسک به سیره بزرگان در مسائل اخلاقی، علمی و تربیتی، تضمین کننده سعادت دنیوی و اخروی خواهد بود.

ص: 12

3- مطالب این کتاب از آغاز تا انجام بر محوریت خاطرات آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند بوده، که در مصاحبه معظم له با عزیزانی که در مرکز اسناد انقلاب اسلامی فعالیت می­کرده اند، طی چندین جلسه در سال 21/12/74 صورت گرفته است.

4- این کتاب در هشت فصل تدوین گردیده که از فصل چهارم تا فصل هفتم آن، مکاتبات، تصاویر و اسنادی است تاریخی و ماندگار، که برخی از این تصاویر و مکاتبات قدمتی صد ساله دارد. خوشبختانه برادر گرامی شیخ محمدمهدی حاج آخوند، این اسناد را که میراثی ماندگار از اجداد و والد مکرّمشان بود در اختیار این حقیر قرار دادند.

5- در فصل هشتم این نوشتار، سعی شده از کلیه کسانی که در این مجموعه نامی از آنان برده شده، اگر تصویری در دسترس بوده است، ارائه شود تا هم یادی از آنان گردد وهم برای خوانندگان بهره­ای واستفاده ای.

در پایان از تمامی عزیزانی که درسامان یافتن این دفتر سهیم بوده اند ، به خصوص جناب آقای شیخ محمد مهدی حاج آخوند فرزند آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند و همچنین صدیق ارجمند جناب حجةالاسلام محمد آفتابی مدیر کل محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی استان که دراین مسیر، جهت به ثمر رسیدن و چاپ و نشر این شرح حال، مساعدت­های لازم را نمودند سپاسگزاری و تقدیر می نمایم.

امیدوارم خداوند متعال از همه­ی ما به احسن وجه قبول فرماید « الَلَّهُمَّ اجعَل مَحیای مَحیا مُحَمدٍ و آلِ مُحَمَّدِ و مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد».

محمد جواد مُهری

سوم فروردین/ سال1391ش/ منطقه شلمچه

22ربیع الثانی/

سال1433 ق

ص: 13

ص: 14

فصل اول: آیت الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند از منظر دیگران

اشاره

صحبت دوستان روحانی خوشتر از حشمت سلیمانی

جان ِجانها وروح ارواحست لعل ساقی و راح ریحانی

ص: 15

ص: 16

خوش تر آن باشد که سِرّ دلبران گفته آید در حدیث دیگران

او واقعاً شیدای حضرت روح الله بود!

حال، چه باید گفت!

وچگونه باید نوشت؟

درباره ی آن عالم ربّانی وفقیه صمدانی ، اسوه ی صدق وسلامت ، مجاهد نستوه وبا صلابت، مرد لحظه های مبارزه واستقامت، عاشق وشیدای امام امّت ، آنجا که خود فرمودند:

فانی درامام بودم !

شخصیّتی که تکیه گاه روحانیّت خطه کرمانشاهان بود.

بلی آیة الله حاج آقامجتبی حاج آخوند!؟

همین قدرمی دانم که بگویم:

یاد باد آن روزگاران! یاد باد! وبه قول خواجه شیراز:

یاد بادآن صحبت شب ها که با زلف توأم

بحث سِرّعشق ذکرحلقه ی عُشّاق بود!

وبا خود زمزمه کنیم که :

اوقات خوش آن بود که با دوست به سررفت

باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود!

خوش بود لب آب وگل وسبزه ونسرین

افسوس که آن گنج روان رهگذری بود!

ص: 17

روایت اول :امام خامنه ای حفظه الله تعالی:

ایشان یکی از خدمتگزارا ن به اسلام و انقلاب، چه در دوران انقلاب، چه پس از انقلاب شکوهمند بوده ودارای حق بزرگی می­باشد ... .

[بخشی ازپیام تسلیت معظم له به مناسبت رحلت آن فقید سعید، درتاریخ 20 مهر1380].

- یادی کنیم از عالم اخلاقی، مهربان، متواضع، دوست داشتنی و صمیمی مان، مرحوم حاج آقا مجتبی حاج آخوند، که ایشان هم از رفقای قدیمی ما بود از مدرسه­ی حجتیه در قم؛ مؤمن، با صفا، صالح، صادق - رحمت خدا براو - .

[ فرازی ازبیانات معظم له درسفرتاریخی خود به کرمانشاه ، جمع روحانیون شیعه وسنی ، در تاریخ 20 مهرماه1390].

روایت دوم :آیةالله سیدمرتضی نجومی:

در انجام عبادات خصوصاًنماز اول وقت، شدیداً مراعات می کرد وانجام آنها را بر امور دنیایی مقدّم می داشت، در انجام مستحبات و مداومت برآنها، جدّیت خاصی داشت، وی هفت سفر به مکه مکّرمه به قصد زیارت و اظهار بندگی در برابر خداوند متعال مشرّف شد.

در زندگی شخصی حتی الامکان سعی می کرد کارهای شخصی خود را انجام دهد وافراد خانواده را به زحمت نیندازد واگر کاری را به آنها محوّل می کرد، هیچ وقت حالت آمرانه نداشت، همیشه به این امر، که مرد در زندگی باید یار وهمراه همسرش باشد،عمل می کرد. و درمواقع لزوم در کارهای خانه به همسرش کمک می کرد، در بچه داری هیچ ابایی نداشت، یک روز در خیابان، فرزندشان را بغل گرفته بود که یکی از آشنایان به وی

گفت: چرا شما بچه بغل کرده اید؟ مگر روحانی بچه بغل می کند؟

ص: 18

وی درجواب گفت: یک روحانی بیش از هرکس باید در امور خانواده ، به افراد خانواده کمک کند.

ایشان تا جایی که از نظر مالی میسر بود، به فقرا و افراد کم درآمد ونیازمند کمک می کردند و دراین امور مضایقه نداشتند. به اهل بیت صلی الله علیه وآله علا قه فراوانی داشت، اهتمام ویژه ای به برگزاری مراسم عزاداری و مدّاحی در مساجد ومنازل به مناسبت های مختلف داشت و بارها به قصد تجدید عهد وبیعت با معصومین صلی الله علیه وآله به کربلا ، نجف و... مشرّف شد وماه ها در جوار آن حضرات سکنی گزید، به مداحان و روضه خوانان عصمت وطهارت احترام خاصی قائل بود .

روایت سوم: آیة الله حاج شیخ حسن ممدوحی

و ی از هرآنچه که اورا به دنیا نزدیک و از خدا دور می کرد، پرهیزداشت، دارای وارستگی و مناعت ذاتی خاصی نسبت به دنیا داشت، مال ومقام وسیله خدمت به بندگان خدا می دانست، با این که دارای مناصب مختلف اجتماعی بود، ولی به هیچ کدام دل نسپرد و هروقت احساس می کرد که آن مناصب او را به طرف دنیا سوق می دهند و او از هدف اصلی اش که همان بندگی خداوند بود باز می دارند، از آن مناصب دوری می کرد.قناعت، ساده زیستی، تشریفات گریزی و بی اعتنایی به وجهه اجتماعی، از ویژگی های بارز وی بود.

اهمیت به امر به معروف و نهی از منکر، حساسیت در برابر انحراف به نام دین، دوری از مصلحت اندیشی های نابجا، دوری از تسامح در اجرای حدود الهی، ستیز با تفریط و افراط در آموزش معارف دینی و اجرای برنامه های دینی، از دیگر ویژگی های بارز حاج آخوند بود.

ص: 19

روایت چهارم: آیة الله حاج شیخ مصطفی علماء

مرحوم آیة الله حاج آخوند، حق استادی به گردن ما دارد، من جامع المقدمات را خدمت ایشان خواندم، همین جور متفرقه تالمعه، ایشان بعد از اینکه درس امام تمام می شد، من همان جا بودم، می آمدند برای من درس می گفتند، یکی از نقاط امید طلبه های کرمانشاهی بود، اگر چه از نظر مالی، سخت زندگی می کرد، ولی انصافاً آدمی بود که با تمام وجود سلامت در او بود، یک پارچه سلامت بود و برای احدی بخاطر دنیایش خم نمی شد، این خصوصیات هم، پدرش داشت که برای امور دنیای شان وبرای کار دنیایی تواضع نمی کردند و خم نمی­شد.... بیت شان، بیت رفیعی بود، بیت علم بود، بیت تقوا بود، بیت دانش بود، در نگهداری طلاب نقش داشت، گاهی وقت­ها، ماها که قم بودیم می گفتیم تابستان برویم کرمانشاه، یکی از جاذبه ها برای ما خود ایشان حاج آقا مجتبی- بود، انسانی ساخته شده در کمال صدق وصفا ، دور از عناوین ، دنبال این عناوین نبود ، اهل پیرایه نبود، اهل عنوان نبود، برای دنیا برای احدی حاضر نبود تواضع بکند، انسانی زاهد، بی اعتنا به امور دنیا، قانع، و تنها کسی بود که بعد از آقای فهری، امام را به عنوان مرجع تقلید در کرمانشاه مطرح کردند، این خصوصیت ایشان بود، خودم دیدم به چشم خودم ودرجهاد مبارزاتی جزو افرادی بود که کرمانشاه را حرکت می دادند و دنبال تفکر امام بودند، ثابت قدم در مسأله مبارزاتی ودر پشت سرامام بودند تا آخر، و زندان ایشان ناراحتی­هایی که برای ایشان فراهم کردند.

نکته دیگر از خصوصیات ایشان این بود که خط وخطوط وجریانات سیاسی را خوب می شناخت، آن وقت ها خط وخطوط ها این جور پررنگ نبود کم رنگ بود، مخفی بود، لکن خوب درک می کرد و خط و خطوط را خوب می شناخت.

عضو خبرگان بود، در دانشگاه ها تأثیر گذار بود، در کمیته تأثیرگذار بود، در مراکز انقلابی تأثیرگذار بود. مجموعاً یک انسان وارسته و سالم بود و روی این سلامتش خیلی

ص: 20

اصرار دارم، انصافش سلامتش درس بود، هرچیزی کسی که ناسالم بود از او فاصله می گرفت.

روایت پنجم:حجة الاسلام والمسلمین محمد مهدی حاج آخوند

تنها معیار آیة الله حاج آخوند دراموراجتماعی و سیاسی و برخورد با مردم، رضایت خداوند بود، ایشان با توکل خاص خود به عواقب برخوردها توجهی نداشتند. با وجود اینکه ازشهرت گریزان بود، ولی اخلاص، صداقت در گفتار و رفتار، موجب جذب مردم به ایشان و محبوبیت شان بود. نماز شب ایشان در مسافرت، حتی با خستگی زیاد ترک نمی شد ودر بیشتر اوقات مستحبات طولانی نماز شب را هم انجام می دادند، از برنامه های روزانه ایشان،قرائت قرآن بعد از نماز صبح بود، در نحوه ارتباط با مردم، قبل و بعد از انقلاب و مسئولیت­هایی که داشتند تغییری ایجادنشده بود که این خود، نشان از روح بلند وصفای باطن معظم له بود، بعد از رحلت ایشان، مردم قدرشناس استان از اقوام و اقلیت های مختلف و علماء و بزرگان و مراجع معظم تقلید و همچنین مقام معظم رهبری(مدظله العالی) نسبت به مرحوم والد، کمال الطاف و محبت خویش را مرحمت فرمودند.

روایت ششم : حجة الاسلام والمسلمین سید محمد حسین حا ئری زاده

یکی از مدّاحان، که از سادات عالم وساکن قم است می گوید؛ به مناسبتی نزد آیت الله حاج آخوند جریانی از جبهه دارخوین نقل کردم وگفتم در جبهه دارخوین، دیدم جوان 14 ساله ای روی خاکریز خط مقدم جبهه رفت و انگشتش را به سوی کربلا گرفت وبه امام حسین علیه السّلام سلام کرد که ناگاه تیری به وی اصابت کرد و پای خاکریز افتاد، او را بغل کردم وگفتم: چرا این کار را

ص: 21

کردی؟ گفت شرط مادرم را به جا آوردم ، چرا که او به من گفته بود، به شرطی راضی می شوم به جبهه بروی که هروقت بوی کربلا را استشمام کردی، به نیابت از من و پدرت به جدّت امام حسین علیه السّلام سلام دهی.

به من گفت: باید به نیت پدرم هم سلام بدهم، با اصرار روی خاکریز رفت وسلام دیگری داد که ناگاه گلوله موشکی به وی اصابت کرد و بدنش کاملاً از بین رفت و من با حالت تأثّر به سراغ ساکش رفتم؛ وصیت نامه ای در آن پیدا کردم که درآن، خداوند را به اسماء وصفات زیادی قسم داده بود و از او خواسته بود که در جبهه بدنش از بین برود تا همانند مادرش حضرت زهراعلیهاالسّلام بی قبر باشد.

وقتی این واقعه را برای آیة الله حاج آخوند نقل کردم، گریه کرد و ازمن خواست تا چندین بار آن را تکرار کنم و او هم چنان گریه می کرد، چرا که او به شنیدن نام حضرت زهراعلیهاالسّلام، امام حسین و معصومین دیگر بسیار علاقمند بود.

روایت هفتم:حجه الاسلام والمسلمین صادق طهوری

به مستحبات، مثل نماز جعفر طیارو اعتکاف، خصوصاً در ایام اقامتش در قم، بسیار اهمیت می داد، از تلاوت قرآن غافل نبود وبیشتر اوقات به ویژه درسحرها، آن را تلاوت می کرد، وی در بیان حق و دفاع از آن، بسیار شجاع بود، حق را بیان می کرد، چه به نفع او باشد و چه به ضرراو، توجهی به شخصیت یا تعداد طرفداران آن نداشت ودراین امر از سرزنش ملامت گران هراسی به خود راه نمی داد، این خصلت او ناشی از غیرت دینی او بود که در طول زندگی سیاسی و اجتماعی اش کاملاً نمود داشت.

ص: 22

روایت هشتم :حجه الاسلام والمسلمین محمد جواد مهری

اشاره

در اواخردهه ی 60 برای اولین بار، معظم له را زیارت کردم، با آغوشی باز ورویی گشاده، پذیرای حضور این حقیر شد، اخلاق کریمانه و رفتار متواضعانه اش، آن چنان درمن اثر کرد که شیفته این مرد الهی شدم، در گفتار و کردار و خُلق و خوی و حرکات و سکناتش چهره یک عالم راستین دین را نظاره می کردم، هروقت در سفرهای تبلیغی و فصل تابستان ، ایام تعطیلات دروس حوزه به کرمانشاه سفر می کردم ، برخود لازم می دانستم که شرفیاب محضرشان شوم.

بعدها او را شخصیتی ساده زیست، بدون غرور و منیت، مردم دار وخاکی، اما قاطع، شجاع، صریح و نترس وبدون ملاحظه، خصوصاً در امر دین وتقیدات شرعیه و انقلاب و امام راحل رحمه الله یافتم ودیدم، وفراوان دیدم که فی الحال بواسطه ی قِلّت بضاعت واستعداد، وکثرت نسیان، مجالی برای گفتن نیست، والبته وصدالبته!

این شرح بی نهایت کزحُسن یار گفتن

حرفی است ازهزاران کاندرعبارت آمد

.... خلا صه خبر جانسوز رحلت آن مجاهد نستوه و عالم پرهیزگار در صحن مدرسه فیضیه قم ، اول صبح دوشنبه شانزدهم مهرماه سال1380 ش ، داغی سوزان بردلم بود که هیچ گاه فراموش نمی­شود، عاش سعیداً ومات سعیدا !

ص: 23

او واقعاً آخوندعلم وعمل بود

با اوصافی که درحدیث دیگران بدان اشارت رفت، آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند، علم و عمل را باهم همراه کرده و دروجود خود پیاده نموده بود، به همین سبب می توان گفت او واقعاً آخوند علم و عمل بود.

دراین جا خالی از لطف نیست، درباره رابطه­ی علم و عمل که درروایات مکرّر از آن سخن به میان آمده است و تأثیر عمل در شکوفایی علم و به ثمر رسیدن آن که مورد تأکید فراوان قرار گرفته است واینکه آنچه موجب سعادت اخروی و دنیوی انسان می گردد عمل است، آنهم عمل صالح ! اشارتی اجمالی داشته باشیم:

1- پیامبر صلی الله علیه وآله فرمود: هرعلم ودانشی برای صاحبش وزر و باری سنگین است، مگر آن علمی که بر طبق آن عمل شود.(1)

2- امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: عالمان دو دسته­اند، عالم و دانشمندی که علم و دانش خود را به کار گرفته وبر طبق آن عمل می­کند، او رستگار است وعالمی که برطبق دانش خود عمل نمی کند، وی هلاک ونابود شده است. به راستی دوزخیان از بوی بد و تعفّن عالم بی عمل، رنج و آزارمی بینند، و میان دوزخیان احساس ندامت و حسرت کسی بیشتر است که شخص دیگری را به سوی خدا دعوت نموده و او پاسخ مثبت داده و خدای را اطاعت کرده و سرانجام خداوند او را وارد بهشت ساخته، ولی خود او به خاطر فقدان عمل و هواپرستی و آرزوی دور و دراز وارد دوزخ شود، زیرا پیروی از هوا، انسان را از حق باز دارد و آرزوی دور و دراز آخرت را به دست فراموشی سپارد.(2)

ص: 24


1- بحارالانوار، ج 2، ص 38 .
2- . اصول کافی، ج 1، ص 35 .

3- پیامبرصلی الله علیه وآله فرمود: علم ودانشی که به آن عمل نشود، بسان گنجی است که از آن خرج نشود. (صاحبش) نسبت به جمع آوری آن، خود را زحمت اندازد، لکن به او سودی نبخشد.(1)

4- امام صادق علیه السّلام فرمود: به راستی اگر عالم به علم خود عمل نکند، موعظه و اندرز او، از دل ها فروافتد وبرشنوندگان اثر نبخشد آن چنان که باران روی سنگ صاف بلغزد وباقی نماند .(2)

5- خدای متعال به حضرت داود وحی فرستاد:سبک­ترین کیفری که عالم بی عمل را به آن گرفتار می کنم که از هفتاد عقوبت سخت تر و دشوارتراست این است که حلاوت وشیرینی ذکر خود را از قلبش خارج می­کنم... .(3)

6- امام صادق علیه السّلام فرمود: جویندگان علم، سه دسته اند، آن ها را با نشانه هایش بشناس: گروهی علم را برای غوطه ورشدن در جهل وستیزه جویی می آموزند. و دسته ای برای برتری جویی و بلندپروازی و فریفتن دیگران تحصیل می کنند. و گروهی برای بصیرت در دین و خردورزی می آموزند.

امّا جاهل و ستیزه جو، او مردم آزار و ستیزه گر است و درمجالس از علم یاد نموده، حلم را می ستاید و به خشوع تظاهر می کند، ولی از ورع تهی است. خداوند - به خاطر این رفتارها بینی او را - به خاک - کوبد و کمرش را درهم شکند.

امّا برتری جو و بلندپرواز و عوام فریب، وی نیرنگ باز، وچاپلوس است و برهمدوشان خود گردن فرازی می کند وبرای ثروتمندانِ پست تر از خود ، کوچکی نموده - سرسفره ی آن ها می نشیند و حلوا وشیرینی آن ها را می خورد و دین خود را در هم می شکند -

ص: 25


1- . بحارالانوار، ج 2، ص 37 .
2- . اصول کافی، ج 1، ص 35.
3- . بحارالانوار، ج 2، ص 32.

وازدست می دهد - خداوند او را - به خاطر این رفتارها- بی نام ونشان کرده، اثرش را ازمیان عالمان ازبین می برد.

امّا آن که برای بصیرت در دین و خردورزی، علم می آموزد، وی دل شکسته، اندوهناک، بیدارشب و شب زنده­داراست. تحت الحنک خویش را انداخته و در تاریکی شب بپا خواسته و به عمل عبادی مشغول می باشد. - نسبت به خداوند - خشیت داشته وترسان است. دیگران را به سوی خداوند دعوت نموده و نسبت به آنان شفقت دارد. به اصلاح خود و سازندگی درون خود روی آورده و مردم زمانش را نیکو شناسد و لذا از مطمئن ترین برادرانش

هراسناک است. خداوند پایه­های وجودش را محکم نموده و در روز رستاخیز امانش دهد.(1)

اساساً در منطق دین، عالم ودانشمند کسی نیست که مغز او صندوقچه ی آراء و افکار و فرمول های علمی این و آن باشد وآموزه­های علمی خود را در خدمت تمایلات مادّی و قدرت های سلطه گر قرار دهد. بلکه عالم واقعی، کسی است که نور علم، تمام وجودش را فراگرفته و درونش از آلودگی ها پاک و به نور ایمان و تقوا روشن گشته، خود را نسبت به دستورات الهی، سخت متعهّد می داند و درانجام وظایفش کوشاست.

عنوان بصری که نود و چهار سال از عمرش می­گذشت، نزد مالک - که از پیشوایان چهارگانه ی اهل سنّت است - کسب دانش نمود. او می گوید: هنگامی که امام صادق علیه السّلام به مدینه تشریف آورد، نزد آن بزرگوار رفتم تا از وی کسب فیض نمایم، ولی نپذیرفت و عذر آورد، من ناراحت شدم و با خود گفتم: اگر در من خیری بود ، امام علیه السّلام مرا می پذیرفت.

فردای آن روز، داخل مسجد النبی شده و پس از ادای دورکعت نماز، از خداوند درخواست نمودم که قلب آن حضرت را به من مهربان کند. چند روز گذشت، صبرم تمام شد، عصر یکی از روزها خدمت آن بزرگوار رفته، دوباره درخواست ملاقات نمودم.

ص: 26


1- . کافی، ج 1، ص 39؛ خصال صدوق، ج1، ص94 1.

پس از آن که به حضور حضرت شرفیاب شدم پرسید: خواسته ی تو چیست؟

عرض کردم: از خدا خواسته ام که قلب شما را به من مهربان کند و از علم شما روزیم سازد.

امام علیه السّلام فرمود: « لَیسَ العِلمُ بالتَّعَلّم، اِنَّما هَوَ نُورٌ یقَع فی قَلبِ مَن یرِیدُ اللهُ تَبارَکَ و َتَعالی اَن یهدِیهُ؛ علم - حقیقی - آموختنی نیست و با یادگیری به دست نمی آید، بلکه نوری است که در قلب کسی قرار می گیرد که خدای تعالی خواهان هدایت اوست».

آن حضرت در ادامه فرمود: « اگر آهنگ علم می نمایی، نخست باید که در نفس خود، جویای حقیقت بندگی باشی و علم را برای عمل و به کار بستن آن بخواهی و از خداوند در خواست فهم - ودرک حقایق - کن تا به تو عطا فرماید » .

عرض کردم : حقیقت بندگی و عبودیت چیست؟

پاسخ داد: « سه چیز است: نخست آن که انسان خود را مالک چیزی نداند - زیرا بندگان، مالکِ چیزی نباشند و مال را ازآنِ خدا می دانند و در موردی که امر فرموده، صرف می کنند - ودیگر برای خود تدبیری نداشته - امور خود را به خدا واگذارد - و نیز تمام همّت و اشتغال او، امر ونهی الهی است. - که هر چه امر نموده، انجام دهد و از آن چه نهی فرموده، اجتناب ورزد- .

هرگاه بنده ای ، خود را مالک چیزی ندانست، انفاق در جایی که مأمور است، برای او آسان شود و آن گاه که بنده - درخود اراده ای ندید و تدبیرش را به خدا واگذار کرد، مصیبت­های دنیا برای او آسان گردد و هرگاه که بنده­ای مشغول امر ونهی الهی بود، خود را فارغ نبیند تا جدال کند و یا نزد مردم مباهات نماید و هنگامی که خداوند این سه را به بنده اش کرامت نمود، مشکل دنیا و شیطان و مردم بر او آسان گردد و دنیا را برای زیاد نمودن مال وافتخار کردن طلب نکند و عزّت و برتری مردم را طالب نباشد و شب و روزش

ص: 27

را به باطل سپری نکند و این - برخورداری از سه امر مهم نخستین درجه ی تقوا و پرهیزکاری است».(1)

7 - امام صادق علیه السّلام فرمود: « جویای علم و دانش باشید و همراه آن، با حلم و بردباری و نیز با وقار، خود را بیارایید و نسبت به دانش آموزان خود و کسی که از او علم و دانش در خواست می کنید، متواضع و فروتن باشید و از عالمان متکبر نباشید که با رفتار باطل و نا بحقّ خود، حقّ شما را از میان می برد ».(2)

8- امام صادق علیه السّلام نقل می کنندکه امیرمؤمنان علیه السّلام می فرمودند: ای جوینده ی علم! - بدان که علم دارای فضایل فراوانی است. سرش؛ تواضع، چشمش؛ پاکی از حسد، گوشش؛ فهمیدن، زبانش؛ راستگویی، حافظه اش؛ بحث وکاوش، قلبش؛ حسن نیت، عقلش؛ شناخت اشیا و امور، دست آن؛ رحمت و پایش؛ دیدار عالمان است. همّت آن؛ سلامت، حکمتش؛ ورع، قرارگاهش؛ رستگاری، قائد و راهبرش؛ عافیت، مرکب آن؛ وفا، سلاحش؛ سخن نرم و ملایم، شمشیرش؛ رضا، کمانش؛ مدارا، لشکرش؛ گفتگو با عالمان، ثروت و سرمایه ی آن؛ ادب، اندوخته و پس اندازش؛ اجتناب از گناهان، توشه اش؛ معروف و کارنیک، آبرویش؛ مصالحه و ترک عداوت، راهنمایش؛ هدایت و رفیق آن؛ دوستی با نیکان و افراد برگزیده است.(3)

با توجه به کلمات نورانی پیشوایان دین، گرچه تعلیم و آموختن، موهبت ارزشمندی است که خدای تعالی به انسان ارزانی داشته و تعلیم، نخستین گام در پیمودن طریق کمال و سعادت است، لکن پس از آموختن، نوبت به عمل می رسد، تا آموخته ها در وجود آدمی به

ص: 28


1- . بحارالانوار، ج1، ص224.
2- . اصول کافی، ج1، ص28.
3- . همان مدرک، ص38. ینابیع الحکمة ج4، ص223.

ثمر رسد و انسان با پیروی از دستورات پیام آوران الهی و برنامه های آسمانی به مقام شایسته ی انسانی نائل آید.

در چنین نگرشی، علم با بعد والایی که دارد، اگرهمراه با عمل نباشد، نه تنها سودمند نخواهد بود؛ بلکه گاهی حجاب است وبدبختی؛ لذا ،آنچه کارساز است و نجات بخش عمل است، چراکه عمل سازنده ی روح و وجود اخروی انسان است و محل تثبیت وجود انسان و تمام تفکرات او!

عمل است که سازنده ی بهشت وجهنم گشته و روح و جسم را باهم پیوند می دهد! عمل است که وجود انسان را در ظاهر آورده و گناه را ازجسم وجان شسته و حرف حق را در زبان گفته!

خلا صه اینکه علم و عمل است که تمام وجود انسان در آخرت گشته و... !؟.

ص: 29

ص: 30

فصل دوم: نیاکان نامدارآیت الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند

اشاره

ص: 31

ص: 32

جدّ خاندان حاج آخوند

آخوند ملاحسین جدّ خاندان - اصالتاً از مردم اصفهان(1)،

و فرزند مرحوم ملا احمد از کشاورزان اصفهان بود. ملا احمد، انسانی متدین وعلاقه مند بود که فرزندش در امور دینی به تحصیل بپردازد، لذا حسین را در اوان جوانی، به اصفهان فرستاد تا به تحصیل علوم دینی نزد استادان حوزه اصفهان بپردازد. ملاحسین پس از تحصیل علوم مقدماتی و سطح در شهر اصفهان، به منظور تداوم تحصیلات دینی خود، عازم حوزه علمیه ی نجف اشرف شد.(2)

ص: 33


1- . اهل تل خونچه، یکی ازروستاهای اطراف اصفهان، که بااین شهر تقریباً 40 کیلومتر فاصله دارد.( خاطرات آیة الله حاج آخوند).
2- . آغاز پیدایش حوزه علمیه نجف از هنگام عزیمت عالم وفقیه بزرگ جهان تشیّع شیخ طوسی، از بغداد به نجف است. شیخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی، درماه رمضان سال 385 ق در خراسان دیده به جهان گشود. خاندان او، یکی از خاندان های شیعیِ ساکن در مجاورت بارگاه امام هشتم شیعیان بود. وی درسال 408 ق، درسنّ 23 سالگی برای تکمیل تحصیلات خویش در رشته علوم اسلامی، ازایران به بغداد عزیمت کرد و مدت ها از محضر دو تن از دانشمندان نامدار شیعه به نامهای شیخ مفید وسیّد مرتضی بهره برد ؛ پس از رحلت سیّد مرتضی، زعامت شیعیان به او رسیّد و حوزه ی تدریس وی در بغداد، پذیرای صدها دانشمند در علوم گوناگون اسلامی شد. این حوزه ی فعال و پرنشاط تا سال 448 ق، هم چنان به فعالیّت علمی خود ادامه داد. با سقوط آل بویه و استقرار حکومت سلجوقیان، اوضاع بغداد و شهرهای اطراف آن به شدت نابسامان شد وشیعیان که نزدیک به یک قرن با آزادی کامل دریکی ازمراکز بزرگ فرهنگ و علوم اسلامی مشغول تحقیق و پژوهش بودند، به شدت مورد تهاجم وقتل وشکنجه قرار گرفتند. در سال 448 ق پس ازآشوب هایی که رخ داد، بسیاری از شیعیان به قتل رسیّدند، تعداد زیادی از خانه ها ومغازه های آنان در کام آتش سوخت و طلاّب و عالمان شیعه در معرض تهاجمات دشمنان واقع شدند. در پی این آشوب ها، عده ای به منزل شیخ طوسی حمله بردند و قصد کشتنش را کردند و چون اورا نیافتند، وسایل منزل و کتاب های گران قدرش را به آتش کشیدند. شیخ طوسی که شرایط بغداد را نابسامان دید، به شهر نجف اشرف هجرت کرد و در آن جا به سبب آن که از موقعیت علمی بسیار ممتازی برخوردار بود، ده ها دانشمند وعالم شیعه دراطرافش گردآمدند وصدها دانش پژوه به تحقیق وتألیف مشغول شدند. تلاش دوازده ساله شیخ طوسی در نجف اشرف منجر به پایه گذاری و تأسیس حوزه علمیّه ی غنی وپرباری شد که از آن زمان تاکنون، کانون نشر و تبلیغ فرهنگ و معارف اسلامی بوده است.[ برای آگاهی بیشترازحوزه علمیه نجف اشرف رک : نجف، کانون تشیّع، ص124.

حاج آقا مجتبی حاج آخوند دراین زمینه می فرماید:

مرحوم شیخ حسن علامی شوهر همشیره ما، برای من نقل می کرد که مرحوم جدّ تان خودش نقل می کرد که در اوان جوانی به عشق تحصیل علوم دینی از محل درآمد کشاورزی، مبلغی تهیه وبدون اجازه پدرش راهی اصفهان می شود و درمدرسه مریم بیگم از مدارس مهم اصفهان مشغول تحصیل می شود، این مدرسه در آن عصربالغ برهفتادهزار تومان موقوفه داشته وکلاً حیف ومیل می شده است و نسبت به امور طلاب بی توجه بوده اند که درمراجعه مرحوم ملا احمد تل خونچه ای پدر آخوند ملاحسین برای دیدن فرزندش که از تل خونچه به اصفهان و دیدار او می آید مشاهده می کند، فرزندش لنگی را که به هنگام تیغ زدن خشخاش در مزرعه به گردن می­انداخته، زیرانداز کرده و با دیدن این اوضاع، به اصرار او را به مسقط الرأسش برمی گرداند، ملاحسین برای بار دوم عزم سفر تحصیلی می نماید و با کسب رضایت پدر، به اصفهان می آید و پس از مدتی تحصیل، اراده سفر عتبات عالیات

و ادامه تحصیل علوم دینی نموده و راهی نجف اشرف می شود... .(1)

توقف آخوند ملا حسین در کرمانشاه

آخوند ملا حسین اصفهانی در مسیر راه و قبل از رفتن به نجف، به دروازه ی کربلا یعنی شهر کرمانشاه وارد شد، ودرمسجدعمادالدوله(2)این

شهر، متوقف و اقامت اوشش ماه بطول انجامید .

ص: 34


1- . خاطرات آیة الله حاج آخوند .
2- . مسجدعمادالدوله: ازمساجد باشکوه دوره قاجاریه در کرمانشاه است که درسال 1285 ق، توسط امام قلی میرزاعمادالدوله، والی غرب وسرحد دارعراقین به صورت مسجد ومدرسه بنا شد، این مسجد دارای صحن مرکزی و به صورت چهارایوانی است ومشتمل بر سردر، صحن، ایوان، شبستان ستون دار و حجره­های متعدد، درپیرامون حیاط است . صحن مسجد به ابعاد تقریبی30×24 متراست، ورودی شبستان مسجد درایوان جنوبی صحن قراردارد، که از سه ایوان دیگر مرتفع ­ترودارای تزیینات متنوع تری است، در ضلع شمالی صحن ایوان کوتاه با برج ساعتی برفراز آن، و درضلع غربی و شرقی آن دوایوان به قرینه یکدیگر قرارگرفته اند؛ ورودی اصلی مسجد از طریق ایوان شرقی است که در بازار زرگرها واقع شده است.

حاج آقا مجتبی حاج آخوند در ادامه می فرماید: جدّ ما، قبل ازاینکه برود نجف، شش ماه در کرمانشاه می ماند و اولین کسی بود که مجالس قرائت قرآن را در کرمانشاه، تأسیس کرد... .(1)

همان گونه که اشاره شد، وی برای نخستین بار در شهر، جلسه قرائت قرآن دایر و آن را درسطح عمومی مرسوم می سازد، مؤمنین واهالی بازار و روحانیون به ویژه مرحوم آیة الله شیخ عبدالرحیم جلیلی کرمانشاهی،(2)

که در آن عصر از زعمای دینی شهر بودند به ایشان توجه نموده و او را از نزدیکان خویش قرار می دهد.

ص: 35


1- . همان مدرک .
2- . آیة الله شیخ عبدالرحیم جلیلی: وی فرزند عبدالرحمن بن عبدالاحد کرمانشاهی وایشان فرزند بزرگ آیةالله شیخ عبدالجلیل جلیلی سرسلسله خاندان روحانی جلیلی درشهر کرمانشاه می باشد، شیخ عبدالرحیم ازمشاهیرفقهاعصر خود بوده، که درسال1222ق - 1186ش - در شهر کرمانشاه متولد و تحت سرپرستی وتربیت پدرعالی مقام خود، مقدمات علوم دینی را طی نموده و برای ادامه تحصیل به نجف اشرف مهاجرت می­نماید واز محضرمراجع بزرگ علمی آن زمان همچون آیةالله شیخ محمد حسن نجفی، صاحب جواهر متوفای 1266ق - و آیة الله شیخ حسن کاشف الغطاء، صاحب انوارالفقاهه - متوفای 1262ق - بهره های علمی فراوان می برد وبه مدارج عالیه علمی و کسب اجازه اجتهاد دست پیدا می کند، سپس به موطن اصلی خود یعنی شهر کرمانشاه بازگشت و تا آخر عمردراین خطه مشغول تدریس، تبلیغ، وعظ و حل وفصل امور بودند وسرانجام درسال 1305 ق - 1266 ش - دارفانی را وداع گفت، پس ازتشییع، پیکر مطهرش به شهر نجف منتقل ودرجوارامیر المؤمنین در حرم مدفون گردید. آثار ارزشمندی از آن فقیه بزرگوار در موضوعات گوناگون به یادگار مانده است که برخی ازآنها عبارتند از: الاثنی عشریه، ترجمه نجاة العباد، دقائق الاصول، شرح منظومه، کشف الاسرار، سرالاسرار فی مصیبة الثامن الائمة الاطهار، لمعات الانوار، مجمع المسائل فی المسائل الاصولیه و الفقهیه، رساله فی الربا و... جهت آگاهی بیشتر رک: موسوعه طبقات الفقهاء، ج 14، ص333 ؛ اعیان الشیعه، ج 7، ص466 ؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 8، ص110؛ ج12، ص 165؛ ج13، ص239 ؛ ج14، ص 90 ؛ ج 18، ص 89 و344؛ ج 20، ص43؛ ج 26، ص81 ؛ نقباء البشرفی القرن الرابع عشر، ص1105؛ تاریخ تشیّع درکرمانشاه ، ص 133و... ].

رهسپارنجف اشرف

آخوند ملاحسین پس از اقامت شش ماهه درکرمانشاه، رهسپار شهر نجف می شود و از محضر اساتید بنام حوزه و اکابر بزرگ آن د یار حضرات آیات عظام آخوند خراسانی و سیّد محمد کاظم یزدی، تلمّذ نموده وجزو حلقه ی درس اخلاق،حکیم عارف ومعلم خبیرآیت الحق ملاحسین قلی همدانی درآمد و سالیان متمادی از خرمن معنویت این عارف نامی بهره ها برد.

درمحضراساتید حوزه نجف اشرف

1. آیة الله العظمی آخوند خراسانی:

وی فرزند ملاحسین، دانشمندی اصولی، مجتهدی خاضع، و فقیهی کم نظیربوده است و در سال 1255ق در مشهد متولد شد، پس از تحصیلات علوم عقلی درتهران به نجف اشرف رفت ودر خدمت شیخ انصاری ومیرزا محمد حسن شیرازی به درجه اجتهاد رسید. بعداز مهاجرت میرزای شیرازی به سامرّا، برای جمعی از فضلا تدریس کرد.

در اواخر عمر، هنگامی که مرجع تقلید نیز بود، حکم به خلع محمد علیشاه قاجارراصادرنمود ودرجنگ جهانی اول که ایران به دو بخش تحت نفوذ دول روس وانگلیس درآمد، به شدّت نسبت به تهاجم آنان اعتراض کرد.

ص: 36

وی در بین الطلوعین روزسه شنبه20 ذی الحجّه سال 1329 ق درحالی که به اتفاق عده ای قصد مسافرت به ایران داشت، به سکته دچارودارفانی را وداع نمودند، سپس جنازه اش را بعد از تشییع، در مقبره ی میرزای رشتی در دالان سلطانی- هجره 26 - صحن شرقی حرم مطهر حضرت امیر علیه السّلام به خاک سپردند.

کفایة الاصول از مهمترین آثاروی می باشد، جهت آگاهی بیشتر از زندگانی وی، رجوع کنید به کتاب «سیری درسیره علمی وعملی آخوند خراسانی»، نشر پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی.

2. آیةالله العظمی سید محمد کاظم یزدی:

ازعلما ومراجع تقلید سده ی چهاردهم هجری است. وی درسال1247 و به روایتی1256 ق در قریه کشنویه شش کیلومتری شهر یزد متولد شد، وپس ازطی نمودن دروس مقدمات به اصفهان رفت ودر نزد شیخ محمد باقر خوانساری صاحب روضات الجنات ودیگران که از فقهای عصر بودند، به درجه ی اجتهاد رسید، سپس به نجف اشرف رفت واز محضرمیرزا محمدحسن شیرازی استفاده برد وبعدازوفات استادش به تدریس پرداخت ومورد احترام همه­ی علما، ومرجع عامه مردم عرب وعجم بود تا آن که در 27 رجب 1337 ق درگذشت ودرصحن مقدس مرتضوی - صحن شمالی، هجره 47 - به خاک سپرده شد.

ازوی آثار متعددی بجای مانده است از جمله: بستان نیاز درمناجات فارسی، تعادل وتراجیح، حاشیه مکاسب، حجیة الظن، السؤال والجواب، صحیفه کاظمیه، العروه الوثقی وغیره...(1)

ص: 37


1- رک: علمای بزرگ شیعه، ص347؛ گنجینه دانشمندان، ج7، ص437؛ ریحانة الادب، ج4، ص334.

3. آیة الله العظمی آخوند ملاحسین قلی همدانی

3. آیة الله العظمی آخوند ملاحسین قلی همدانی(1):

حاج آقا مجتبی حاج آخوند می گوید: جدّ ما می­خواسته زیاد ادامه تحصیل بدهد، نشده دیگر، وی هم دوره ی آشیخ محمد بهاری وآسیداحمد کربلا یی بوده، مرحوم پدرم می گفت آشیخ محمد بهاری از رفقای مرحوم پدرم آخوند ملاحسین بوده است.(2)

ازآنجا که این دو عارف بزرگ؛ شیخ محمد بهاری وسیّد احمد کربلایی ازشاگردان آخوندهمدانی بوده اند، ظاهر می شود که آخوند ملا حسین اصفهانی، هم دوره ای آنها دردرس اخلاق وسیروسلوک وشاگرد مکتب ملا حسین قلی همدانی بوده باشند.

که دراینجا به همین مناسبت یادی می­کنیم ازعارف نامی وآیت الحق آخوندهمدانی؛ تا شاید ما هم بهره ای دریاد بزرگان، ودعای خیری درخواندن این اوراق، سهم مان گردد:

واما ملاّحسین قلی، فرزند رمضان شَوَندی دَرجزینی همدانی است که نسبش به جابربن عبدالله انصاری، صحابی مشهورمی رسد.

پدر ملاّحسین قلی، ابتدا چوپانی می کرد وبعد کفّاش شد. گویا او از نعمت فرزند محروم بود، ازاین رو به کربلا رفت و نذر کرد، آن گاه خداوند دو پسر به او عطا کرد؛ بنام های حسین قلی و کریم قلی.

حسین قلی به سال1239ه- ق در روستای شوند از توابع درجزین، شهر همدان(3)،

متولد شد. علاقه مندی پدر به روحانیت و اهتمام او دراین که فرزند ش در تحصیل علوم الهی

ص: 38


1- . اقتباس از کتاب شمع جمع، تألیف آقای احمد نثاری ( با د خل وتصرف ) .
2- . خاطرات آیة الله حاج آخوند.
3- . شَوَند، روستایی است نزدیکی درجزین، ازتوابع همدان که جمع زیادی ازنوادگان جابردرآن جا سکونت دارند.

ودینی گام بردارد، سبب شد، پس از سپری شدن ایام کودکی حسین ­قلی، او را به تهران آورد تا مباحث آغازین علوم اسلامی را در حوزه تهران فراگیرد.

همدانی نوجوان، مقدمات را با شوق زیاد ودر زمانی کوتاه فرا گرفت، سپس دروس سطح را نزد بعضی از فضلای حوزه تهران تحصیل کرد، پس از آن، ازمحضرشیخ عبدالحسین تهرانی، معروف به شیخ العراقین استفاده برد.

ملاحسین قلی آن گاه به سبزواررفت. او مدتی درآنجا توقف کرد واز حوزه درس فیلسوف بزرگ، حاج ملاّهادی سبزواری، توشه ها برگرفت. پس ازآن، به شَوَند برگشت وپس ازدیدار با نزدیکان وتوقفی کوتاه، رهسپارنجف اشرف شد.

آخوندهمدانی پرورش یافته دو مکتب فقهی وعرفانی حوزه کهن و گران سنگ نجف اشرف است؛ او دردرس دوشخصیت نامی عصرخویش حضور یافت:

1.شیخ مرتضی انصاری (متوفای1281ه- ق) : ملاحسین­قلی در زمان زعامت پیشوای بزرگ تشیع، یعنی شیخ انصاری به این حوزه قدم گزارد وسالیانی در دو درس فقه واصول شیخ، شرکت کرد واز شاگردان بنام حوزه استاد بود. تا جایی که تقریرات فقه واصول شیخ را نوشت.

2.سید علی شوشتری (متوفای1283ه- ق) :عارف کامل سید علی شوشتری، استاد سلوک آخوند همدانی است. او یکی از ستارگان آسمان عرفان در عصر اخیرو وصی شیخ انصاری است، هم اواست که برجنازه شیخ نماز خواند.

پس از درگذشت شیخ انصاری، برمنبروی تدریس می­کرد وچنان بود که گویا شیخ درس می­گوید؛ دروصف او می­نویسند:

مرحوم حاج سید علی شوشتری که اولاد سیّد نعمت الله جزایری واز مجاورین نجف اشرف، ودرورع و زهد وتقوا، سلمان عصر ومقداد دهر خود بود... وبعداز وفات شیخ، امور

ص: 39

خلق به او راجع بود. براعتکاف مسجد سهله وکوفه بسیار مواظبت می کرد و مردم را درحق او چنان گمان بود که شرفیاب خدمت امام عصر(عج) می شود ومعروف به کرامات بود.(1)

ماجرای حضور سیّدعلی شوشتری در نجف اشرف وآغاز حرکت عرفانی واخلاقی او دراین حوزه از زبان علاّمه طباطبایی چنین نقل می شود:

درحدود متجاوز از یک صد سال پیش درشوشتر، عالمی جلیل القدر به نام آقا سیدعلی شوشتری مصدر قضا ومراجعات عامّه بود. ایشان مانند سایر علمای اعلام به تصدی امور عامه از تدریس وقضا ومرجعیت اشتغال داشتند. یک روز ناگهان کسی درمنزل را می زند، وقتی که از او سؤال می شود، می گوید: در را بازکن، کسی با شما کاری دارد. مرحوم آقا سیدعلی وقتی در را بازمی­کند، می بیند شخص جولایی - بافنده ای - است. می­گوید: چه کاردارید؟ مرد جولا در پاسخ می­گوید: فلان حکمی را که طبق دعوی شهود به ملکیت فلان ملک برای فلان کس نموده اید، صحیح نیست، آن ملک متعلّق به طفل صغیر یتیمی است وقباله آن در فلان محل دفن است. این راهی را که شما درپیش گرفته اید ناصحیح است وراه شما نیست.

آیة الله شوشتری می گوید: مگر من به خطا رفته ام؟ جولا می گوید: سخن همان است که گفتم. این را می­گوید و می رود. آیة الله درفکر فرو می رود که این مرد که بود و چه سخنی گفت؟ ودرصدد تحقیق برمی آید. معلوم می شود که درهمان محل، قباله ملک یتیم مدفون است وشهود برملکیت فلان، شاهد زور بوده اند. بسیار برخود می­ترسد و با خود می گوید: مبادا بسیاری از حکم هایی را که داده ایم از این قبیل باشد! وحشت وهراس او را می­گیرد.

درشب بعد همان موقع، جولا درمی زند و می گوید: آقا سیدعلی شوشتری! راه این نیست که شما می­روید. ودرشب سوم نیز عین واقعه به همین کیفیت تکرار می­شود، وجولا می گوید: معطّل نشوید، فوراً تمام اثاث البیت را جمع کرده، خانه را بفروشید و به نجف

ص: 40


1- . دارالسلام، ص550 .

اشرف مشرّف شوید و وظایفی را که به شما گفته ام انجام دهید و پس ازشش ماه، در وادی السّلام نجف به انتظار من باشید.

مرحوم شوشتری بی درنگ مشغول انجام دستورات می شود. خانه را می فروشد، اثاث البیت را جمع آوری کرده و آماده حرکت به سوی نجف اشرف می شود. دراولین وهله ای که وارد نجف می شود، در وادی السّلام هنگام طلوع آفتاب، مرد جولا را می بیند که گویی از زمین جوشیده باشد، دربرابرش حاضر می شود. درآن هنگام دستوراتی می دهد و پنهان می شود.

مرحوم شوشتری وارد نجف اشرف می شوند وطبق دستورات جولا عمل می کنند تا می رسند به درجه ومقامی که قابل ذکر نیست.

مرحوم شوشتری به درس فقه واصول شیخ انصاری حاضر می شوند و مرحوم شیخ هم در هفته یک بار به درس اخلاق مرحوم آقا سید علی حاضر می شدند.(1)

آخوند ملاحسین قلی از نقطه های آغازین آشنایی خود با سیّد چنین یاد می کند:

من متوجه شدم که شیخ انصاری هفته ای یک ساعت به منزل سیدعلی شوشتری می رود، این مسأله توجه مرا جلب کرد و با خودم گفتم که این موضوع، نباید بی­حساب باشد. حتماً نکته ای در آن هست. به بهانه ی استخاره در زدم وگفتم: استخاره می خواهم . آقا سیّد علی فرمود: بگویی بیاید داخل ! داخل شدم. دیدم آقا سیّدعلی موعظه می کند و شیخ انصاری نیز گوش می کند. جلسه که تمام شد، آقا سیّد علی بلند شد وشیخ را بدرقه کرد. مجذوب آن

ص: 41


1- . رساله لُب اللباب، ص154. درمنبعی دیگر، این داستان با این جملات ادامه می یابد: ملا قلی گفت: چون معلوم شد که جنون ما گل نمی­کند، آنچه داری بفروش وبعد ازادای دیون، باقیمانده را بردار وبه نجف اشرف بیا و به این دستورالعمل مشغول باش، تا آنجا باز به تو برسم؛ سیّد چنان کرد تا آن که روزی در وادی السّلام ملاقلی را دید، دعا می­خواند. بعد از فراغ، خدمتش رسید، با وی به خلوتی رفتند. ملاقلی گفت: فردا من در شوشتر خواهم مرد و دستورالعمل تو این است و وداع فرمود. [ طرائق الحقاق، ج3، ص466 ].

صحبت ها شدم واز آقا سیدعلی خواستم تا اجازه دهد من نیز گوش کنم. آقا سیّدعلی فرمود: شما هروقت بیایید مانعی نیست . خدمت آقا سیّدعلی رفتم و دیدم که اصحاب خاصی دارد.(1)

سید شوشتری در تربیت ملاحسین قلی همدانی اهتمام بسیاری داشت.

شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد: استاد آخوند، مرحوم شوشتری چون از لیاقت واستعداد ذاتی او خبر داشت و امید داشت که وی افراد زیادی تربیت وبه راه سعادت راهنمایی کند، عنایت زیادی به او داشت.(2)

می­گویند: وقتی آخوند ملاحسین قلی مریض می­شود طبیب می گوید پول زیادی برای معالجه او لازم است! آیة الله شوشتری می فرماید: چنانچه پول زیادی خرج شود تا او یک ساعت بیشتر برای اسلام زنده بماند، برای اسلام مفید است.(3)

آخوند همدانی پس از درگذشت شیخ انصاری، درفقه واصول، نزد دیگران شاگردی نکرد، زیرا نیازی بدان نداشت. او از عراق خارج نشد، بلکه در خانه منزوی بود و عهده­­دار فتوا و مرجعیت نشد. اگرچه دنبال ریاست نیفتاد، ولی خواص اهل علم وتقوا، او را رها نکردند و دراطراف شمع وجودش حلقه زدند واز او خواستند درسی شروع کند؛ ایشان هم پذیرفت ولی با این حال، به آن تظاهر نمی کرد واز اظهار فضل و مطرح شدن به عنوان مدّرس درس خارج، بیزار بود و در منزلش تدریس می کرد.

ص: 42


1- . این سخن از آیة الله آخوند ملاعلی همدانی با واسطه از ملاحسین قلی همدانی نقل شده است. ( آیة الله سیّد موسی زنجانی، مقالات کنگره ی شیخ اعظم انصاری، ص 19).
2- . نقباءالبشر، ج 2، ص 674 .
3- . خلاصه مقالات کنگره بزرگداشت ملاحسین قلی همدانی، ص 31.

شاگردان زیادی دورش حلقه زدند ودرسش مجمع طلاّب فاضل گشت. وی فقه واصول را با استفاده از کتاب هایی که از تقریرات شیخ انصاری نوشته بود، تدریس می کرد. پیش از آن نیز، صبح ها در منزلش اخلاق درس می داد.

علامه طباطبایی از تعطیل شدن درس فقه واصول آخوند همدانی چنین یاد می کند:

دراین مدت مرحوم شوشتری به یکی از شاگردان مبرز حوزه مرحوم انصاری به نام آخوند ملاّحسین قلی همدانی که ازمدت ها قبل در زمان مرحوم شیخ با ایشان رابطه داشته و استفاده اخلاقی و عرفانی می­کرد وپس از شیخ عازم بر تدریس بود وحتی می­خواست تتمّه مباحث شیخ را که خود تقریرات آن مباحث را نوشته بود دنبال کند نامه ای می نویسد ودرآن متذکر می شود که این روش شما تام وتمام نیست، وباید مقامات بلند دیگری را نیز کسب کنید، تا این که او را منقلب کرد و به وادی حق وحقیقت ارشاد نمود .(1)

ازاین رو ملاحسین قلی همدانی تنها به تدریس اخلاق وتربیت روحی ومعنوی طلاب علوم دینی پرداخت.

علامه طباطبایی از مکتب عرفانی آخوند نیز می گوید:آخوند ملاّحسین قلی همدانی که از سالیانی چند قبل از فوت شیخ، از محضر مرحوم شوشتری درمعارف الهیه استفاده می کرد، در اخلاق ومجاهده نفس سرآمد اقران وازعجایب روزگار شد و شاگردانی بس ارجمند تربیت کرد که هریک استوانه ای از معرفت وتوحید به شمار می آمدند.(2) همچنین شیخ آقا بزرگ تهرانی می نویسد: آخوند همدانی شاگردان زیادی در فن اخلاق پروراند، که هریک ستارگان فروزانی بودند که زینت آسمان علم ومعرفت ومحور تقوا و فضیلت به حساب می آمدند. اگرچه من دوسال پس ازوفاتش - یعنی سال1313ه- ق - به عراق رفتم، فیض درک محضرش نصیبم نشد، اما گروه زیادی از شاگردانش را - که شب

ص: 43


1- . رساله لُب اللباب، ص154.
2- . همان مدرک.

وروز ملازمش بودند وبه آنچه خواستند، رسیدند وبه سعادت ابدی دست یافتند درک کردم، شاگردانی که اثر تربیت او به خوبی در سیمای شان نمایان بود.(1)

آیة الله میرزاجوادآقا ملکی تبریزی دریکی از خاطرات خود درباره­ی تأثیرکلام کیمیا اثر، آخوند چنین می­نویسد:

ایام تعطیل وتوقف درنجف اشرف که مشرّف بودم، جناب عالم عامل جلیل وکلیم بزرگوار بی بد یل آخوند ملاحسین قلی همدانی قدس الله روحه - به یکی از طلاب راه آخرت، عمل توبه را تلقین فرمودند، دو سه روز جهت انجام این مهم غایب شد. بعد که آمد دید یم بدنی که چاق ونشیط - بود - کأنّه نصف شده ورنگ آب دارش، زرد وپریشان گردیده است. معمولاً این تغییر، درچند روزی ریاضت، پدید نیامده بود. پس ازآن معلوم شد که مردانه عمل کرده است.(2)

باید توجه داشت که با این اوصاف، تلاش تربیتی آخوند همدانی از هجوم بدخواهان مصون نبود، علامه طباطبایی دراین باره می گوید:

«گروهی، دسته جمعی توطئه کردند وروش عرفانی، الهی وتوحیدی مرحوم آخوند را به باد انتقاد گرفتند ودرعریضه­ای به مرحوم شربیانی - هنگامی که مرحوم شربیانی ریاست مسلمین را داشت ورئیس مطلق وقت شمرده می شد - نوشتند که ملاّ حسین­قلی همدانی، روشی صوفیانه درپیش گرفته است! مرحوم شربیانی نامه را مطالعه فرمود وقلم را برداشته، زیر نامه نوشت: کاش خداوند مرا مثل

آخوند صوفی قرار بدهد! با این جمله ی آن عالمِ بزرگ، کار تمام شد ودسیسه ها، همه برباد رفت» .(3)

ص: 44


1- . نقباءالبشر، ج2، ص674.
2- . رساله لقاءالله، ص 89 .
3- . مهرتابان، ص140.

استاد علامه حسن زاده آملی می نویسد: آن جناب به فرموده بعضی ازمشایخ، رضوان الله تعالی علیهم درحدود سیصد تن از اولیاء الله پرورانده وتربیت کرده است.(1)

واما نکته ای جهت یادآوری اینکه: آخوند ملاحسین قلی همدانی درکربلا ازدواج کرد ویک پسر ودو دختر به یادگارگذاشت؛ او با توجه به اقامت درشهر نجف اشرف، شعبان هرسال به کربلای معلی می­آمد، دراین سفرزیارتی معمولاً دوستان وشاگردان نیز همراه او بودند، وی پس از عمری تلاش وکوشش وتربیت ده ها انسان مستعد، درآخرین شعبان حیات خود ودربیست وهشتمین ماه درسال1311 ه- ق،(2) مرغ روحش به بهشت برین پرواز کرد و درجوار رحمت حق آرمید.

جسد پاکش درضلع جنوب غربی صحن مطهّرامام حسین، حجره چهارم از سمت چپ - نسبت به کسی که از درب زینبی داخل صحن شریف می شود - به خاک سپرده شد.

همان گونه که علامه حسن زاده فرمودند؛ شخصیت­های فراوانی از محضرمرحوم آخوند همدانی بهره برده اند از جمله سیّد احمدکربلایی و شیخ محمد بهاری رضوان الله تعالی علیهم اجمعین.

این دو بزرگوارکه از اولیاء واوتاد عصرخویش بوده اند، همان­ طورکه درخاطرات حاج آقا مجتبی آمده است؛ ازهم دوره ای های آخوند ملاحسین اصفهانی درحلقه ی درس عرفانی وسلوک آخوند همدانی بوده اند، که دراین صفحات ازباب آموزندگی اشارتی اجمالی به زندگانی آنان می کنیم:

ص: 45


1- . درآسمان معرفت، ص 128.
2- . رک : نقباءالبشر، ج 2، ص677؛ زندگانی وشخصیت شیخ انصاری، ج2، ص262؛ تاریخ حکماء وعرفاء متاخر، ص132؛ البته درکتاب تذکرة المتقین، ص 237، تاریخ وفات آخوند درماه رجب سال1311 ق ذکر شده است.

هم دوره ای های آخوند ملاحسین اصفهانی

اشاره

هم دوره ای های آخوند ملاحسین اصفهانی(1)

1. آیة الله العظمی شیخ محمد بهاری(1265- 1325ق):

شیخ محمد بهاری فرزند حاج میرزا محمد، ازعرفای طراز اول ویکی ازستارگان تابناک آسمان علم وفضیلت وعرفان است.

وی درسال 1265 ق در شهربهار،(2)چشم به جهان گشود. بعد از رسیدن به دوران رشد، به اتفاق حاج شیخ باقربهاری درشهربهار، به مکتب خانه ملا عباسعلی رفته وسپس از درس مرحوم ملاجعفر بهره گرفت.

پس از آن در بروجرد به حلقه ی درس آیة الله حاج میرزا محمود بروجردی پدر آیة الله العظمی حاج آقا حسین بروجردی پیوست، درحالی که هنوز 32 سال بیشتر نداشت، با اخذ درجه اجتهاد به نجف اشرف عازم شد.

آیة الله بهاری درنجف از ملازمان درس آخوند ملا حسین قلی همدانی گردید و پیوسته ملازم وی بود به طوری که آن مرحوم درحق این شاگرد زبده ی خود می فرمود:

حاج شیخ محمد بهاری حکیم اصحاب من است.(3)

ورود آیة الله بهاری به نجف درحدود سال 1297ق صورت گرفته و او از این سال تا پایان عمر آخوند ملاحسین قلی همدانی ملازم وی بوده است.

در مورد شدت ارتباط وی با استادش، از همکلاسی وی عارف کامل سید احمد کربلایی مطلب جالبی نقل شده است: ماپیوسته درخدمت مرحوم آیت الحق آخوند مولی حسین قلی همدانی بودیم وآخوند صد درصد برای مابود.

ص: 46


1- . اقتباس از کتاب تذکرة المتقین، آقای علی افراسیابی (با د خل وتصرف) .
2- . بهاراز شهرستان های استان همدان است، که در19 کیلومتری شمال غرب همدان قراردارد.
3- . روزنامه جمهوری اسلامی، ش3342، 19/9 /1369، ص 8 .

ولی همین که آقای حاج شیخ محمد بهاری با آخوند روابط آ شنایی وارادت پیدا نمود و دائماً درخدمت ا و تردد داشت، آخوند را از ما دزدید.(1)

بدین ترتیب شیخ محمد بهاری درحدود پانزده سال در سفر ودرحضر در خدمت آخوند بود. وآخوند نیز او را وصی خود قرارداد.

درسال 1311 ق که آخوند به رضوان الهی خرامید، حاج شیخ محمد بهاری درنجف شیوه و طریق تربیتی استادش را ادامه داد وکسان بسیاری از علماء وتجار ایرانی وعرب وهندی از محضرش کسب دستور سلوک می نمودند. وایشان نیز شفاهی یا با نامه آنان را هدایت می نمود وبدین ترتیب مکتب آخوند را استمرارو تداوم می بخشید.

او آن چنان جاذبه ای داشت که نوشته­اند:

فی المثل اگر شتربانی ده قدم با او راه می رفت، فدایش می شد.(2)

بهاری هم چنان مقیم نجف بود تا اینکه مریض می­شود، دکتر برای درمان ایشان توصیه می کند که باید تغییر آب وهوا بدهد، لذا ایشان نیز برای زیارت علی بن موسی الرضا7 عازم مشهد می شوند. وبعد از زیارت قصد مراجعت به نجف را داشتند، ولی چون بیماری اش شدت یافت به زادگاهش بهار برگشت، تا اینکه در نهم رمضان 1325ق روحش به رضوان الهی پرکشید و پیکر پاکش در زادگاهش، شهر بهار درآرامگاه ابدیش قرار گرفت.

هم اکنون مزار آن عالم وارسته درمیان بیش از80 شهید گلگون کفن انقلاب اسلامی وجنگ تحمیلی عراق علیه ایران دربهشت شهدای شهربهار، زیارتگاه عارف وعامی است.

ص: 47


1- . توحید علمی و عینی، ص17 ( پاورقی).
2- . دایرة المعارف تشیع، ج 2، ص514.

خاطرات عبرت آموزی از آیة الله بهاری سینه به سینه نقل شده است. ازآن جمله مرحوم آیة الله العظمی­آخوند ملاعلی معصومی همدانی ازیکی از شاگردان ایشان نقل کرده اند که گفت:

نزد مرحوم بهاری درس اخلاق می­خواندیم، پس از چند جلسه، یک روز به محل درس مراجعه کردیم مرحوم بهاری فرمود: دیگر درس نیست، عرض کردیم چرا؟ فرمود: آیا درطی این مدت تغییر حال درخود مشاهده کرده اید؟ اگر نکرده اید؟ طبیب را عوض کنید.(1)

آیة الله انصاری همدانی - متوفای 1339 ش ،(2) که خود اهل سلوک ومعرفت بودند ودرهمدان سکونت داشتند، پیوسته برای زیارت واستمداد از روح شیخ محمد بهاری به بهار می­آمدند وچه بسا این مسافت را که حدود 19 کیلومتر است، پیاده طی می کردند.(3)

علامه طهرانی نیز می­فرماید: این حقیرکراراً ومراراً برای زیارت مرقدش به بهار همدان رفته­ام، معروف است که آن مرحوم از میهمانان خود پذیرایی می­کند.(4)

حقیراین مطلب را امتحان کرده ام ودرسالیان متمادی چه درحیات مرحوم انصاری وچه درممات شان که به همدان زیاد تردد داشته ام، هروقت به مزار مرحوم شیخ آمده ام به گونه ای خاص پذیرایی فرموده است، وبسیاری از دوستان هم، مدعی این واقعیت می باشند.(5)

آیة الله شیخ محمد حسین نائینی استاد آیة الله شیخ حسن حاج آخوند در مورد عظمت روحی شیخ محمد بهاری فرموده است:

شهرآنجا است که شیخ محمد بهاری خفته است .(6)

ص: 48


1- . همان مدرک،ج 3، ص 512 .
2- . برای آگاهی بیشتراززندگانی وی رک : [ درکوی بی نشان­ها، تألیف آقای مصطفی کرمی ­نژاد ] .
3- . روح مجرد، ص 157 .
4- . توحید علمی وعینی، ص 17.
5- . روح مجرد، ص 157.
6- . روزنامه کیهان، ش15104، تاریخ 21 /4 /73، ص6.

عارف کامل شیخ حسنعلی نخودکی می فرماید:

این حقیر فقیر کثیرالتقصیر را با مرحوم آقا شیخ محمد بهاری قدس سره مودت و ارادتی بود. به این معنی که چند روز درنجف به خدمتشان رسیدم وخیلی اظهار مرحمت فرمودند. وپس از چند روز که حقیر عازم اصفهان شدم تعلیقه­ای به حقیرمرقوم فرمودند که درآن نوشته بودند:

اگروصیت به تو نویسم، زیره به کرمان فرستادن است واگروصیت از تو بخواهم فالوده پیش هالو نهادن است ! و پس از اندکی فوت نمودند .(1)

2. آیة الله العظمی سید احمد کربلایی (متوفای 1332ق) :

سید احمد فرزند سید ابراهیم موسوی تهرانی است ودرشهر کربلا چشم به جهان گشوده، وبه همین جهت به کربلایی مشهور وملقّب است.

او عالمی جلیل، فقیهی کبیر، حکیمی ژرف اندیش، وزاهدی عارف وعابد است.

سید احمد کربلایی در فقه واصول از شاگردان حاج میرزا محمد حسن شیرازی ومیرزا حبیب الله رشتی ومیرزا حسین خلیلی تهرانی است.

اما درعرفان و اخلاق وتربیت، از شاگردان ممتاز آخوند ملا حسین قلی همدانی است. او با عدیل و هم ردیف خود شیخ محمد بهاری در میان سیصد تن شاگرد آخوند از مبرزترین شاگردان او بودند، بعد از درگذشت آخوند او و مرحوم بهاری راه استاد خود را ادامه دادند. وبعد از آنکه مرحوم بهاری به علت بیماری ناگزیر از ترک نجف گردید، او یگانه عالم اخلاق ومربی نفوس وراهنمای طالبان حقیقت درطی راه مقصود و ورود درسُبُل سلام وایصال به کعبه­ی مقصود وحرم معبود، در نجف بوده است.

ص: 49


1- . نشان از بی نشان ها، ص 530.

شیخ آقا بزرگ تهرانی که مدتی همسایه ی مرحوم کربلایی بوده، از ایشان چنین یادمی کند:

سید احمد، درمراتب علم وعمل و سلوک وزهد و ورع و تقوی و معرفت بالله وخوف و خشیت از او، یگانه فرد زمان و اوحدی عصر خود بود، نمازهای خود را درمکان های خلوت به جای می آورد و از اقتدا کردن مردم به وی در نمازها خودداری می­نمود وبسیار گریه می کرد وکثیرالبکاء بود، به طوری که نمی توانست از گریه در نمازها خویشتن­داری نماید، به خصوص در نماز شب، ومن در مدت دو سال که به همسایگی او فائز و بهره مند شدم، دراین مدت از او چیزهایی را مشاهده نمودم که بیانش به طول می انجامد .(1)

درعظمت روحی ومقام عرفانی ایشان علامه محمد حسین تهرانی واقعه ای شنیدنی نقل می کند:

استاد ما آیة الله العظمی سید جمال الدین گلپایگانی شاگرد مرحوم حاج سیّد احمد بوده است. مرحوم آقا سید جمال الدین برای حقیرنقل کردند که من مدتی به مربی اخلاقی، آقای شیخ علی محمد نجف آبادی رجوع کردم واز او دستورمی­گرفتم. مدت ها ازاین موضوع گذشت و من درتحت تعلیم وتربیت او بودم. تا یک شب برحسب معمول به مسجد سهله آمدم برای عبادت، وعادت من این بود که به دستور استاد هروقت شب ها به مسجدسهله می­رفتم اولاً نماز مغرب وعشاء را به جای می آوردم وسپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام می دادم وپس از آن دستمالی که درآن نان وچیزی بود به عنوان غذا باز می کردم ومقداری می خوردم، آن گاه قدری استراحت نموده و می خوابیدم، سپس چندین ساعت به اذان صبح مانده برمی خاستم و مشغول نماز ودعا وذکر وفکر می شدم ودرموقع اذان صبح نماز صبح را می­گذاردم وتا اول طلوع آفتاب به بقیه­ی وظائف واعمال خود ادامه می­دادم، آنگاه به نجف مراجعت می نمودم.

ص: 50


1- 1. نقباء البشر، ج 1، ص 87 .

درآن شب که نماز مغرب وعشاء واعمال مسجد را به جای آوردم و تقریباً دوساعت از شب می­گذشت، همین که نشستم ودستمال خود را باز کردم تا چیزی بخورم، هنوز مشغول خوردن نشده بودم که صدای مناجات وناله ای به گوش من رسید، وغیر از من هم دراین مسجد تاریک احدی نبود.

این صدا از ضلع شمالی، وسط دیوارمسجد، درست درمقابل و روبروی مقام مطهرحضرت امام زمان - عج - شروع شد. به طوری جذاب و گیرا وتوأم با سوز وگداز وناله واشعارعربی وفارسی ومناجات­ها و دعای عالیة المضامین بود که به کلی حال ما وذهن ما را متوجه خود نمود. من نتوانستم یک لقمه از نان بخورم ودستمال همین­طور باز مانده بود.

صاحب صدا ساعتی گریه ومناجات داشت وسپس ساکت می شد، قدری می گذشت دوباره مشغول خواندن ودرد دل کردن می شد باز آرام می گرفت. وهربار که شروع می کرد به خواندن، چند قدمی جلوتر می آمد. به طوری که قریب به اذان صبح که رسید در مقابل مقام مطهر امام زمان ارواحنا فداه رسیده بود. دراین حال خطاب به حضرت نموده وپس از گریه ی طولانی وسوز وناله ی شدید ودلخراشی این اشعار را با تخاطب و گفتگوی با آن حضرت خواند:

ما بدین در، نه پی حشمت وجاه آمده ایم

ازبد حادثه اینجا به پناه آمده ایم

رهرو منزل عشقیم و زسرحدّ عدم

تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم

سبزه خطّ تو دیدیم و زبستان بهشت

به طلبکاری این مِهر گیاه آمده ایم

با چنین گنج که شد خازن او روح امین

به گدایی به درخانه ی شاه آمده ایم

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست؟

که درین بحر کرم، غرق گناه آمده ایم

آبرو می رود ای ابرخطا شوی ببار

که به دیوان عمل نامه سیاه آمده ایم

حافظا این خرقه ی پشمینه بینداز که ما

از پی قافله با آتش آه آمده ایم

ص: 51

ودیگرساکت شد وهیچ نگفت و درتاریکی چندین رکعت نماز گذارد، تا سپیده ی صبح دمید، آنگاه نماز صبح را به جای آورد ومشغول به خود در تعقیباب وذکر وفکر بود تا آفتاب دمید، آن وقت برخاست واز مسجد خارج شد.

ومن تمام آن شب را بیدار بودم واز همه ی کار وبار وخواب وا ماندم ومات ومبهوت وی بودم. چون خواستم از مسجد بیرون شوم، از سرخدمه ی آن جا که اتاقش خارج از مسجد وضلع شرقی بود، پرسیدم: این شخص که بود؟! آیا شما او را می شناسید؟!

گفتند: آری! این مردی است به نام سید احمد کربلایی. بعضی از شب های خلوت که درمسجد کسی نیست می آید وحال ووضعش هم همین طور است که دیدید.

من که به نجف آمدم وخدمت استاد خود آقا شیخ علی محمد رسیدم، مطالب را مو به مو برایشان بیان کردم ایشان برخاست وگفت: با من بیا، من درخدمت استاد رفتم، استاد درمنزل آقا سید احمد وارد شد ودست مرا دردست او گذارد وگفت: از این به بعد مربی اخلاقی واستاد عرفانی تو ایشان است، باید از او دستوربگیری وازاو متابعت بنمایی.(1)

در مورد فقاهت ایشان نیز داستان عجیبی نقل شده است:

علامه تهرانی از حاج سید علی لواسانی نقل می­کند که او گفت: پدر من سید ابوالقاسم گفتند: روزی از روزها که درس تمام شد وشاگردان شروع به رفتن کردند، من هم برخاستم که بروم، مرحوم استاد حاج سید احمد فرمودند: آقای سید ابوالقاسم اگر کاری نداری قدری بنشین! من دانستم که ایشان کارخصوصی دارند، عرض کردم: نه کاری ندارم ونشستم! پس از آنکه همه رفتند، فرمودند: برای آقای محمّد تقی بنویس! و سپس حال شان منقلب شد وگفتند:آه، آه، خودش گفته است، خودش گفته است، مسلّم است، مسلّم است، و چنان انقلاب حال پیدا کردند که بی حال شدند.

ص: 52


1- . توحیدعلمی وعینی، ص22.

مدتی طول کشید تا اینکه استاد قدری سرحال آمدند فرمودند: این مرد - یعنی میرزا محمد تقی شیرازی (1)، احتیاطات خود را به من ارجاع داده است. افرادی به او مراجعه کرده واز او پرسیده اند که اگر خدای ناکرده برای شما واقعه ای اتفاق بیفتد، ما بعد از شما از چه کسی تقلید کنیم و اینک در احتیاطات شما به که مراجعه نماییم؟

آقا میرزا محمد تقی درجواب گفته است: به سید احمد، من غیرازاو کسی راسراغ ندارم؛ آقا سید ابوالقاسم! برای او بنویس که : آقا میرزا محمد تقی! شما درامور دنیا حکومت دارید! اگر دیگر ازاین کارها بکنید وکسی را ارجاع دهید؛ فردای قیامت درمحضر جدّم رسول خدا، که حکومت

در دست ماست، از شما شکایت خواهم کرد وازشما راضی نخواهم شد.(2)

مرحوم سیّد احمد کربلایی بعد از آخوند، مکتب تربیتی وی را ادامه داد وشاگردان زیادی را تربیت نمود، که بارزترین آنها سیدعلی آقا قاضی طباطبایی استادآیة الله العظمی بهجت وعلامه طباطبایی می باشد و راه او نیز به وسیله ایشان ادامه یافت.

مرحوم کربلایی عاقبت درسال 1332 ق درنجف ندای حق را لبیک گفت وبه جنان پرکشید و پیکر پاکش در کنار مرقد جدّش امیرالمؤمنین علیه السّلام درآرامگاه ابدیش جای گرفت.

ص: 53


1- . آیةالله العظمی میرزامحمد تقی شیرازی مشهوربه میرزای دوم (1270- 1338 ق) ازمراجع والا مقام شیعه امامیه است. رک: ریحانة الادب ج 9، 133.
2- . توحیدعلمی وعملی، ص 24.

رحل اقامت آخوند ملاحسین در کرمانشاه

آخوند ملاحسین پس از طی مدارج عالیه، به درخواست مردم کرمانشاه وعده ای از علمای کرمانشاه که در نجف بودند، درسال 1305 ق دوباره به کرمانشاه بازمی گردد وبه تبلیغ امور دینی و شرعی می پردازد.

آخوند ملاحسین پس از استقرار در کرمانشاه، از دوره­ی قاجاریه، مسجد عمادالدوله را مرکز جلسات مذهبی و قرائت قرآن قرار دادند. این جلسات با استقبال گرم مردم کرمانشاه روبه رو، وباعث محبوبیت این خانواده در منطقه شد.

صداقت وامانتداری ملاحسین باعث شد که آیة الله شیخ عبدالرحیم جلیلی از علمای منطقه کرمانشاه، احترام خاصی برای ایشان قائل شوند. تا جایی که هنگام فوت، آخوند را وصی خود قرار می دهد تا از اموال وفرزندان ومدارس و مساجدتحت امر وی نگهداری کند وناظم وناظر آنها باشد.

حاج آقا مجتبی حاج آخوند دراین زمینه می فرماید:

آقای علامی برای ما نقل می کرد که آشیخ عبدالرحیم جلیلی ازعلمای خیلی برجسته بوده، وقتی فوت می کند جدّ ما را - آخوند ملاحسین - وصی خود قرار می دهد ومی­گوید جان تو جان هادی ومرتضی!(1)، این ها را شما نگهداری بکن، هردوکوچک بودند، مرحوم

ص: 54


1- این دوازفرزندان آیةالله شیخ عبدالرحیم جلیلی بودند، یادآوری می گردد که آیة الله شیخ عبدالرحیم جلیلی دارای سه فرزند ذکور بود: اول آن ها آیة الله شیخ عبدالعلی جلیلی متولد سال (1273 ق – 1235 ش) در شهر کرمانشاه و متوفای سال (1305 ق – 1266 ش). وی ازشاگردان آیة الله میرزا حبیب الله رشتی (متوفای1312ق) وآیة الله شیخ هادی تهرانی (متوفای 1321 ق) بوده واز اعاظم علماء نجف از جمله آیة الله ملا محمد ایروانی ( متوفای 1306 ق) به اجتهاد و فضل ایشان تصریح نموده اند، آیة الله شیخ عبدالعلی جلیلی پس از چند روزازوفات پدرش، دارفانی را وداع گفت. سپس جنازه پدر وپسر را دریک روز به نجف اشرف منتقل ودرجوار حرم امیرالمؤمنین علیه السّلام به خاک سپرده شدند. فرزنددوم حاج شیخ عبدالرحیم، آیة الله حاج شیخ محمدهادی جلیلی است که درسال (1288ق - 1250ش )، درکرمانشاه متولد شد، دراوان نوجوانی به فراگیری علوم دینی در زادگاه خویش پرداخت .سپس درسال (1308ق - 1269 ش ) در سن 20 سالگی جهت ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد ودرحلقه درسی فقه واصول اساتید بنام حوزه از جمله آیات عظام آخوند خراسانی، سیّدابوالحسن اصفهانی، شیخ الشریعه اصفهانی، میرزا حبیب الله رشتی و.... درآمد واز خرمن پربارعلم ومعرفت آنان خوشه­های فراوان چید واز برخی از آنان مفتخربه دریافت اجازه اجتهاد و روایت گردید، سپس درسال (1316ق – 1269 ش) به موطن اصلی خود کرمانشاه بازگشت و به تدریس، وعظ وارشاد مردم آن سامان پرداخت، تا این که پس از شهریور 1320 ش، به امرآیة الله سیّدابوالحسن اصفهانی ومساعدت وهمراهی اهل علم کرمانشاه به ویژه آیة الله شیخ حسن علامی درمدرسه حاج شهبازخان، حوزه علمیه­ای تأسیس کردند که ثمرات وبرکات فراوانی برای شهر کرمانشاه داشت، آن فقیه والا مقام پس از عمری مجاهدت وتلاش وکوشش درخطه­ی کرمانشاه در راه تعالیم الهی و آموزه­های دینی در دوم فروردین ماه سال ( 1337ش - 1377ق )، در وقت انجام فریضه نمازظهر در شهر نجف دارفانی راوداع گفت وپس از تشییع، در قبرستان وادی السلام آن دیاربه خاک سپرده شد. ازوی تألیفات زیادی به یادگار مانده از جمله: ارشادالانظار، تقریرات درس اصول آخوند خراسانی، الفرق بین الروایة والشهادة، وجیزة فی الطلاق، مجالس ومواعظ، مسائل متفرقه فقهیه، رساله فی المشتق، رساله فی المضاربه، رساله فی اصل البرائه، رساله فی الحبوه، رساله فی الشرکة، رساله فی الطهارة و الصلاة، رساله فی القضاء، رسالة فی بیان السلام، رسالة فی تعارض الدلیلین، رسالة فی حجیةالظن و.... فرزند سوم شیخ عبدالرحیم جلیلی، حاج آقا مرتضی جلیلی ملقب به ظهیرالعلماء درسال1293ق در کرمانشاه متولد وتحصیلات متداول را درحوزه علمیه کرمانشاه آغاز ومراحل بایسته را به اقتضای استعداد طی نمود، وی درمسائل سیاسی واجتماعی دوران مشروطیت و پس ازآن دخیل بود، اهل شعر وادب بود، در دوران آغاز تشکیلات اداری سیستم نوین بعد از انقراض قاجاریه، مدتی در کرمانشاه سردفتراسنادرسمی بود وسپس درسال 1319 ش به مشهدمقدس عزیمت ودربخش موزه آستان قدس رضوی به خدمتگزاری حضرت رضاعلیه السّلام کمربست تا اینکه پس ازمدتی بازنشسته گردید، درسال های پس از1320 ش، در شهرکرمانشاه فوت و پیکرمطهروی به نجف اشرف منتقل وبه خاک سپرده شد. [رک: تاریخ تشیّع وتسنن درشهرکرمانشاهان، ص132؛ زندگانی سردارکابلی، ص112؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 8 ص 233، ج 11 ص57؛ ج 13، ص 241؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، ص363؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج14، ص805؛ الرعایه فی علم الدرایه شهیدثانی، پاورقی ص182؛ فهرست کتب خطی کتابخانه آیة الله جلیلی، ص132؛ اجازات آیة الله العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی، ص176].

ص: 55

جدّ ما، تا لمعه و دروس دیگر به این ها درس می دهد، بعد می فرستد نجف برای ادامه تحصیل، پس از سه سال آشیخ هادی به کرمانشاه برمی گردد و ازعلمای این شهر می شود، مرحوم جدّ ما، امامت مسجد فیض آباد و تولیت حسینیه وموقوفاتی که داشتند واین ها دراختیار او بوده، در نهایت امانت به وی تحویل می دهد... .

آخوند ملاحسین اصفهانی، پس از جای گزینی آیة الله حاج شیخ هادی جلیلی فرزند شیخ عبدالرحیم جلیلی، دوباره به برگزاری نماز جماعت در منازل اقدام می کند، تا اینکه از مسجد - معتمد - از سوی شازده ها دعوت به اقامه نماز می شود، پس از مدتی روحانیون خاندان آل آقا پیغام می دهند که در نظر دارند در آن مسجد امامت نمایند، وی مجدداً مسجد مذ کور را ترک و به تبلیغ و اقامه نماز درسطح شهر می پردازد، تا اینکه حاج محمد تقی اصفهانی از نیکوکاران وتجار شهر به منظور مرکزیت بخشیدن به محفل ایشان، درکنار منزلش برای وی مسجدی می سازد، که بعدها به مسجد حاج محمدتقی اصفهانی معروف گشت.

درهمین هنگام حاج ملا باقر دامغانی(1)، امام جماعت مسجد حاج شهبازخان کلهر فوت می کند وفرزندش آیة الله شیخ علی علماء - پدر آقای صدر و جدّ آیة الله شیخ مصطفی

ص: 56


1- ملا محمد باقر دامغانی فرزند علی اکبر،اهل دامغان ودراین شهر به دنیاآمد، وی پس از فراگیری مقدمات علوم حوزوی جهت ادامه تحصیل راهی نجف اشرف شد، پس از استفاده های فراوان از محضرفقها وبزرگان حوزه نجف به ایران بازگشت ودرشهر کرمانشاه رحل اقامت افکند وسالیان متمادی در مسجد حاج شهبازخان به اقامه نماز جماعت و منبر، وعظ وارشاد مردم آن سامان مشغول بود. پس از فوت ایشان فرزندش آیة الله شیخ علی علماء جانشین وی در مسجد مذکور شد، شیخ علی علماء درسال (1285 ق- 1247 ش) در کرمانشاه متولد و در اوان جوانی به تحصیل علوم حوزوی روی آورد، مقدمات علوم دینی را درزادگاهش کرمانشاه نزد پدر فرا گرفت و جهت ادامه تحصیل رهسپار تهران گردید و از محضر عالمان وفقهای نام­آورآن دیار بخصوص آیة الله میرزا محمد حسن آشتیانی( متوفای 1319 ق ) و سیّد ابوالحسن حسینی طباطبایی (متوفای1314ق ) بهره های فراوانی برد وبه درجات عالی علوم عقلی ونقلی دست پیدا کرد. وی پس از وفات پدر به موطن اصلی خود کرمانشاه بازگشت وبه اقامه نماز جماعت، تدریس، منبر وارشاد مردمان آن سامان پرداخت؛ و پس از عمری مجاهدت در ( روز جمعه 14 شوال 1362ق - 21 مهرماه 1322 ش ) به رحمت ایزدی پیوست و پس از تشییع، به شهر مقدس قم منتقل ودر قسمت شرقی قبرستان حاج شیخ به خاک سپرده شد. از آن عالم ربانی، فرزندی بنام صدرالدین علماء معروف به آقا صدری به یادگار ماند که به حرفه تجارت اشتغال داشت، یادآوری می گردد که آقا صدری پدر آیة الله شیخ مصطفی علماء نماینده ولی فقیه و امام جمعه کرمانشاه است که درسال 1386 ه- ش با حکم مقام معظم رهبری دراین شهر منصوب شد. [ مفاخر کرمانشاه، ص268؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج25، ص 46 و80؛ تربت پاکان قم، ص1148؛ زندگانی سردار کابلی، ص254 و... ] .

علماء امام جمعه کرمانشاه ، جایگزین وی در امر اقامه نماز جماعت می شود که ایشان پس از مدتی از ادامه امر امامت جماعت سرباز زده، محراب را ترک می گوید، مؤمنین محل وبازار و خاندان حاجی زادگان کلهر، از آخوند ملاحسین اصفهانی برای امامت جماعت مسجد حاج شهبازخان دعوت به عمل آورده، مورد قبول واقع می­شود که وی در رمضان 1322 ق امام جماعت مسجد مزبور می شود، تا پایان عمر در این مسجد به اقامه نماز وتدریس علوم دینی مشغول ودر کمال زهد وتقوی واخلاق به ادای وظیفه علمی ومذهبی اشتغال داشت، تا اینکه سرانجام پس ازهشت سال امام جماعت مسجد مزبور، درسال 1340ه- ق در کرمانشاه به رحمت ایزدی

پیوست، سپس جنازه او به نجف اشرف منتقل ودر قبرستان وادی السلام(1)،به خاک سپرده شد.

ص: 57


1- . وادی السّلام، بزرگ ترین قبرستان درجهان اسلام می باشد، این قبرستان قدیمی وتاریخی نجف اشرف درشمال شرقی شهر واقع است و20 کیلومتر مربع مساحت دارد، قبرستانی است پرابهت ودیدنی وبسیار قابل توجه برای اهل دل وکسانی که عارف به حق مؤمنین هستند. آنجا سرزمین رحمت ومغفرت وبرکت الهی است، که ازدیرباز صالحان، عالمان و اولیاء الهی شب ها وروزهای بسیاری درآن بیتوته کرده اند، درآنجا بعضی از انبیاء الهی وعلماء وشهداء وبسیاری از اولیاء الله ومؤمنین مدفون می باشند. نقل شده که بعد از سکونت حضرت علی علیه السّلام درکوفه، مکررّ آن حضرت از کوفه، بیرون تشریف می برده وتماشای زمین نجف را می فرمودند وگاهی شده بود، این قدردراین وادی می ایستادند،که اصحاب خسته می­شدند و می­فرمود: ارواح مؤمنین دراین زمین جمعند وحلقه حلقه نشسته اند، با یکدیگرسخن می گویند ... وهفتاد هزارنفرازاین زمین بی حساب وارد بهشت خواهند شد، وادی السّلام محلّی است مقدّس که ارواح انسان های با ایمان بعد از مرگ به آنجا منتقل می شود ودرآن محل به سر می برند تا قیامت برپا شود. [ سرزمین آرزوها، به قلم نگارنده، ص71 ] .

حاج آقا مجتبی حاج آخوند می گوید: مرحوم جدّ ما درسال 1340 ه- ق فوت می کند، یک شعری برایش گفتند؛ به شرح ذیل که عبارت - کز جهان رفت حجة الاسلام - به حروف ابجد می شود، 1340 قمری .

حاج ملاحسین که دراین عصر

بر ا ئمه تمام بود امام

آ نکه از بهر شیعه بود به دهر

مفتی وهم مروج الاحکام

بود غمخوار عاجز و مسکین بود

باب ارامل و ایتام

ازجمیع علوم بار خدای

در کف او سپرده بود زمام

آ وخ، آ وخ که از سخن گفتن

لب فروبست آن خجسته کلام

شد روانش روانه زین عالم

مرجع خاص بود وملجاء عام

ص: 58

ای دریغا که اهل کرمانشاه

بعد ا و بی پدر شدند تمام

زین سراچه چورخت بست و برفت

در جوار ائمه یافت مقام

ای دریغا که می بخواهد خفت

در شبستان گور تا به قیام

صبربربازماندگانش دهد

قادر ذوالجلال و الاکرام

شد چهل چون زهجرت تمام

از پس یکهزار و سیصد عام

گفت (اقبال) بهر تاریخش

کز جهان رفت حجة الاسلام

آخوند ملاحسین سه دختر وشش فرزند پسر داشت بنام های : آیة الله شیخ حسن حاج آخوند پدر حاج آقا مجتبی آخوند، آقاشیخ علی روشن، آقا باقرروشن، آقا عبدالرحمن روشن، آقا تقی روشن وآقا رضا روشن .

چراخاندان ملا حسین معروف به حاج آخوند شدند!؟

آیة الله حاج آخوند درخاطراتش چنین می گوید: جدّ ما معروف بود به آخوند ملا حسین، ایشان می رود مکه، بعد که از مکه بر می گردد، ایشان به حاج آقا معروف می شود، مرحوم پدر ما هم، این راسجل برای ما، اسم فامیلی می گیرد، برای اینکه اسم پدر باقی بماند .

ص: 59

والد آیة الله حاج آخوند

پدر حاج آقا مجتبی، یعنی آیة الله شیخ حسن حاج آخوند از فرزندان آخوند ملاحسین است، شیخ حسن حاج آخوند درسال 1301 ه- ق، در شهر نجف اشرف متولد شد. وی پس ازاینکه چهار سال ازعمرش سپری شده بود،همراه پدرش به کرمانشاه هجرت می کنند وطبق روال متداول خانوادگی از آغاز نوجوانی به تحصیل دانش وبینش نزد پدر پرداخت وسپس درسال1326 ه- ق، جهت ادامه تحصیل وکمالات عالیه، رهسپار سرزمین آرزوها عتبات عالیات گردید و در حلقه دروس خارج فقه واصول مراجع بنام حوزه مقدسه نجف یعنی آیات عظام میرزای نائینی ، وسیّد ابوالحسن اصفهانی درآمد. ودر اقامت چهارده ساله ی خویش درآن سامان درجات عالی کمالات وعلوم فقهی را کسب نمودند.

اساتید آیة الله شیخ حسن حاج آخوند

1.آیة الله العظمی میرزای نایینی:

این فقیه مبارزدرهفدهم ذی القعده 1276 ق، درشهر کویری نایین دیده به جهان گشود، علوم مقدماتی را درزادگاهش فراگرفت و درسال 1293ق - به نقلی 1295 ق - ازمحضردانشورانی چون شیخ محمد باقرفرزند شیخ محمد نقی - صاحب حاشیه المعالم - ودیگر اساتید حوزه­ی اصفهان به تکمیل علوم دینی پرداخت.

آیة الله نائینی برای شاگردان خود خاطرات زیادی از مرحوم آقا شیخ محمد نقل کرده وخاطر نشان نموده است که درمدت هشت سال اقامت دراصفهان، محل سکونتم منزل این فقیه فرزانه بود، در ماه های مبارک رمضان، ایشان دوسه ساعت به اذان صبح مانده تشریف آورده ودریکی از اتاق های منزل یاد شده، مشغول تهجّد ونماز شب شده وایستاده دعای ابوحمز ه ی ثمالی را می خواند ومی­گریست، آیة الله نائینی حتی در درس های خصوصی ایشان از جمله تدریس - نجاة العباد ِ- صاحب جواهر شرکت می نمود.

ص: 60

آیة الله نائینی در محرم سال 1303 ق، اصفهان را به قصد عراق ترک نمود ودرآنجا نزد حاج میرزا حسن شیرازی معروف، سید محمد فشارکی وآخوند ملا محمد کاظم خراسانی، دانسته های فقهی خود را فزونی بخشید.

آیة الله شیرازی به دلیل استعداد وافر و هوش سرشار آیة الله نائینی عنایتی ویژه به ایشان داشتند وبه مرحوم فشارکی سفارش نموده بودند که با این شاگرد رابطه­ی بیشتری برقرارکنند که این گونه هم شد وبین این دو رابطه ی صمیمی، برقراربود.

اعتبارعلمی ومقام فقهی آیة الله نائینی به حدی بود که درسال 1318 ق تدریس در حوزه ی نجف را آغاز کردند، مرحوم آقا سید جمال اصفهانی گفته اند: من یک طاقچه تقریرات درس مرحوم نائینی رادارم.

بعد ازوفات آیة الله شریعت اصفهانی، مرجعیت دینی به وی اختصاص یافت و درعلم اصول، ابتکار و نوآوری های زیادی بوجود آورد، وی را یکی از فقهای تحول آفرین فقه شیعه به شمار آورده که توانسته است فروع نوینی از فقه حکومتی را براساس احادیث و روایات ائمه معصومین علیه السّلام بنیان نهد، از این جهت دربرخی کتب تراجم، او را مجدّد علم اصول دانسته اند.

وی منظم ترین و جامع ترین تحلیل اصولی وتوجیه شرعی را پیرامون حکومت نگاشت، تا براساس آن بتوان تشکیلاتی را بجای دستگاه استبداد پدید آورد. کتاب ارزشمند وی در این مورد، تنبیه الامة وتنزیه الملة، نام دارد که آخوند خراسانی وملا عبدالله مازندرانی محتوایش را مورد تأیید قرار داده اند.

هنگامی که آخوند خراسانی با استبداد مبارزه می کرد، مرحوم نائینی متن تلگراف ها و بیانه های عمومی ایشان را انشاء می کرده ونقش منشی آن مرجع تقلید شیعیان را عهده داربوده است، نائینی مورداعتماد رهبران طرازاول مذهبی عراق بود و وقتی در کاظمین به

ص: 61

سال 1330ق هیأتی را برای مبارزه با استبداد حاکم برایران و استعمارانگلیس تشکیل دادند، اعضای آن سیزده نفررا برگزیده بودند که یکی از آنها مرحوم نائینی بود.

آیة الله نائینی آثار متعددی در فقه و اصول از خویش به یادگار نهاد، اما چون به ادبیات ودرستی عبارات اهمیت زیادی می داد، مایل به چاپ ونشر آن ها نبود،ازتقریرات علم اصول ایشان - اجود التقریرات - قابل ذکراست که مرحوم آیة الله العظمی خویی آن را تقریر نموده است. مرحوم نائینی به تهذیب نفس و پرهیزگاری اهتمام می­ورزید و غالب شب ها نماز شب می خواند وهزینه زندگی را از راه درآمدهای شخصی بدست می آورد، از سهم امام استفاده نکرد، وی در(جمادی الاول 1355ق - 24 مرداد 1315 ش ) به سرای باقی شتافت وجهان تشیع را در ماتمی سخت فرو برد، سپس در ضلع شرقی حرم حضرت علی7 ، حجره21 به خاک سپرده شد.(1)

2.آیة الله العظمی سیدابوالحسن اصفهانی:

وی از تبار پاک حضرت موسی بن جعفرعلیه السّلام است، درسال 1284ق ( به نقلی 1277 ق) دردیارمد یسه، از توابع لنجان اصفهان - درجنوب غربی فلاورجان - دیده به جهان گشود.

نامبرده پس از سپری نمودن دوران کودکی وبه پایان رسانیدن دروس مقدماتی حوزوی در موطن خویش، نزد یکی ازاهل علم، درسن چهارده سالگی به اصفهان آمد و درمدرسه ی صدر حجره ای گرفت وفقه واصول را از اساتید معروف این حوزه آموخت؛ وی با تکمیل نمودن دروس خویش در اصفهان، به منظور ارتقای علمی و بهره­مند شدن از چهره های پر فروغ حوزه ی شکوهمند نجف وسامرا به سال 1307ق در حالی که 23 سال داشت رهسپار

ص: 62


1- جهت آگاهی بیشتر اززندگانی وی رک : به کتاب نایین، گوهرکویر، تالیف آقای غلام رضا گلی زواره.

عراق گردید، به مدت سه سال در کربلا و سامرا بسر برد و در محضر آیة الله میرزا محمد حسن شیرازی زانوی ادب بر زمین زد.

بعد به حوزه نجف رفت وتا پایان عمر یعنی به مدت 55 سال - ازسال 1310ق - به جز حدود یکسالی که به عنوان اعتراض، خاک عراق را به مقصد ایران ترک نمود، در جوار بارگاه مقدس نخستین امام شیعیان اقامت گزید، در خلال این سال ها از محضردانشوران فقه واصول محظوظ گشت وخود درزمره ی مراجع طرازاول به شمار آمد. مهمترین ومشهورترین اثر این مرجع عالیقدر، کتاب جامعی در فقه بنام - وسیلة النجاة - است که درسال 1341 ق به فارسی ترجمه شده است.

آیة الله اصفهانی علاوه براینکه درعلوم دینی و معارف اسلامی تبحّر داشت، قله­های کمال و وارستگی را نیز در نوردیده و به ملکات اخلاقی و خصوصیاتی چون ساده زیستی وتوسل به ائمه علیه السّلام آراسته گردیده بود.

کمتر روزی اتفاق می افتاد که فقیری به ایشان مراجعه کند و با دست خالی بازگردد، با اینکه ارباب حاجت زیاد بودند همگان را از خوان کرم خویش برخوردار می ساخت. درشرایط جنگی برای اینکه نان در اختیار همه ی اهالی نجف خصوصاَ مستمندان قرار گیرد، دستور داد نانوایان بیش از گذشته کار کنند ونان شهروندان را تأمین نمایند.

نامبرده درستیز با استعمار انگلستان، نقش عمده ای بعهده داشت وچون می دانست ملک فیصل دست نشانده­ی انگلیس و مجری نقشه های آنان است، وقتی خواست دولت تشکیل دهد ونمایندگان مجلس را انتخاب کند، آیة الله اصفهانی به پیروی از آیة الله شیخ مهدی خالصی همراه آیة الله نائینی و دیگر علمای عراق با این حرکت فیصل مخالفت کرد و فتوای تحریم انتخابات او را صادر نمود، که این فتوا افکار عمومی مردم عراق را بر علیه حکّام وقت برانگیخت.

ص: 63

مقامات انگلیس و ملک فیصل که ازاین حرکت عصبانی شده بودند، اقدام به تبعید آیة الله شیخ مهدی خالصی به حجاز وتبعید شیخ محمد خالصی زاده وسید محمدصدررا ازکاظمین به ایران در ذی القعده 1341 ق نمودند.

آیة الله اصفهانی و آیة الله نائینی در مقام اعتراض وانتقاد به دولت عراق از نجف به سوی کربلا راه افتادند و درس خویش را تعطیل کردند، وچون مردم از این دو عالم حمایتی نکردند، دولت آنان را به ایران تبعید نمود.

سرانجام این فقیه نیکو سرشت در شب سه شنبه نهم ذی الحجه سال 1365 ق در سن 81 سالگی در جوار مرقد مطهر و بارگاه ملکوتی جدّ بزرگوارش حضرت موسی بن جعفرعلیه السّلام دار فانی را وداع گفت.

پیکر شریفش پس از حمل به نجف و تشییع با شکوه، به صحن علوی انتقال یافت، ودر ضلع شرقی حرم امیرالمؤمنین علیه السّلام روبروی ایوان طلا، حجره / 26 با عزّت خاصی دفن گردید. [جهت آگاهی بیشتر از زندگانی وی رک: شکوه مرجعیت، تالیف آقای محمد اصغری نژاد].

آیةالله شیخ حسن حاج آخوند؛ سپس در سال 1340 ه- ق بعد از فوت پدرش - آخوند ملاحسین - حسب الامر استادش آیة الله میرزای نائینی به کرمانشاه موطن اصلی خود بازگشت و درجای پدر یعنی مسجد حاج شهبازخان(1)،عهده دار تبلیغ وتدریس شد.

آنگونه که از صحبت­های حاج آقا مجتبی مشخص می شود، پدرش - آیةالله شیخ حسن - پس از فوت جدّش - آخوند ملاحسین - به کرمانشاه می آید و شش ماه بعد والده شان به همراه خواهران وبرادران از نجف به کرمانشاه هجرت می کنند.

ص: 64


1- . خاطرات آیةالله حاج آخوند.

والد از نگاه فرزند

حاج آقا مجتبی می گوید:

پدر ما خیلی مورد توجه بود، یک شخصیت روحانی معروف ومشهور در کرمانشاه، همه ی علماء نسبت به ایشان علاقه مند بودند وبا مرحوم آیةالله شیخ هادی جلیلی دوست و رفیق بودند، ایشان متهجّد و مقید به نماز اول وقت وبه جماعت بودند، یک وقتی من به والد گفتم: شما چرا این قدر مقیدی، حالا اگر یک روز نروی چه می­شود! مرحوم پدرم گفت: پدرم گفته است اگریک روز امام جماعتی نیامد، باید تابوت بفرستید درب منزلش - کنایه از این که علمای گذشته خیلی مقید بودند نماز جماعتشان ترک نشود - می گفت این کار برای ما واجب است، باید خوب انجام دهیم ...(1).

حاج آقا مجتبی در ادامه ازاحتیاطات پدر درامور روزمره زندگی می گوید:

زندگی ما از حدّ متوسط هم خیلی پایین تر بود و پدرما، در وجوهات وسهم امام خیلی احتیاط می کرد، یک وقت یادم می آید اخوی­هایم می گفتند آقا ما کفش نداریم! می گفت: همین کفش ها را بدهید به پینه د وز درست کند، بدوزد واستفاده کنید، می گفتند: آقا آخه نمی­شه! مرحوم والد می گفتند: من سهم امام را بدهم کفش بخرم که شما بروید پُز بدهید.... بلی این طوری بود، خیلی مقید بودند و دقت می­کردند درمصرف وجوهات... .(2)

همان گونه که اشاره شد، آیةالله شیخ حسن حاج آخوند پس از فوت پدرش آخوند ملاحسین از شهر نجف به کرمانشاه برگشت وبه امامت واقامه نماز درمسجد حاج

ص: 65


1- . همان مدرک.
2- . همان مدرک.

شهبازخان(1)، پرداخت وعهده دار تبلیغ

وتدریس وترویج علوم اسلامی بود تا اینکه سرانجام در ششم شهریورماه 1337ه .ش برحمت ایزدی پیوست و جنازه اش را برای دفن به نجف اشرف حمل نموده و در کنار مرقد پدرش آخوند ملا حسین اصفهانی در وادی السلام نجف به خاک سپرده شد.

ص: 66


1- . این مسجد، درخیابان مدرس، نرسیده به چهارراه اجاق، کوچه شهید داود شهلایی واقع گردیده وازآثار دوره قاجاریه است که درسال 1235ق توسط حاج شهبازخان وشش برادر او، که مؤسس طایفه معروف به حاجی زادگان بودند؛ دربیرون از شهر کرمانشاه آن روزگار بنا گردید ورودی کنونی بنا، زیرگذری است که درخیابان مدرس و در زیرضلع شرقی بنا قرارگرفته است. صحن مسجد، مستطیلی شکل به ابعاد تقریبی22×18 متراست که در اضلاع آن، حجره ها ومدرس، ودرضلع جنوبی آن، شبستان ستون دارمسجد قرارگرفته است. نمای داخل حیاط کاملاً نوسازی شده ؛ اما داخل حجره ها و شبستان به شکل اصلی خود باقی مانده است وکف حجره ها حدود70 سانتی متر از سطح صحن مرتفع تراست. شبستان مسجد، نیز مستطیل شکل است که پوشش آن، متشکل از20 گنبد کوچک، بر روی سه ردیف ستون چهار تایی و دیوارهای اضلاع قرارگرفته است. ستون­ها سنگی، ودیوارها و پوشش،آجرچینی ساده با بندکشی سفید است. ازاره بنا، به ارتفاع 3/1 متر با سنگ مرمر پوشش یافته وکف آن نیز در دوره اخیر موزاییک فرش شده است، ساقه ستون­ها به صورت مارپیچ حجاری شده و برروی آن ها سرستونی متشکل از مکعب­های یکپارچه سنگی به صورت پلکانی معکوس قرار گرفته است، ابعاد بزرگ ترین مکعب این سرستون، 90×90 سانتی متراست، بر روی این سرستون ها، پاطاق ها و پوشش گنبدی قرار گرفته است، گنبدهای پوشش به جز گنبدی که در محور محراب قرار دارد و از نوع چهاربخشی با تزیینات کاشی وآجر لعاب دار است، بقیه از نوع عرقچینی هستند. محراب مسجد در میانه ضلع جنوبی بنا قرار گرفته و دارای تزیینات کاشی و آجر لعاب دار است. همان طور که گفته شد این مسجد درسال 1235ق در دوره­ی فتحعلی شاه قاجار تأسیس شد. و از آن زمان تا کنون به نام مسجد حاج شهباز خان شهرت دارد و محل تحصیل طلاب علوم دینی و مرکز ترویج وتبلیغ بوده است.

آیةالله شیخ حسن حاج آخوند فرزندان متعددی داشت به نام های:[حسین روشن، محمد دادبه، حعفرروشن، مصطفی روشن، نجفی روشن، حاج آقا مجتبی حاج آخوند].

حاج آقا مجتبی حاج آخوند در این زمینه می­گوید:

من یادم هست، چهار خواهر وشش برادر، ده نفر بودیم، پدرم و والده هم بودند، 12 نفرسرسفره می نشستیم .... خواهران بنام­های بتول، صدیقه، معصومه، عذرا و برادران بنام های نجفی که احمد اسمش بوده، چون در نجف متولد شده بود، اسمش را نجفی گذاشتند، محمد، حسین، مجتبی، مصطفی، وجعفر....(1).

در ادامه می فرمایند:

البته به شما عرض کنم چهار فرزند هم در نجف فوت کردند ؛بنام های محترم، مرضیه، مصطفی ومرتضی این ها درنجف متولد شدند وهمان جا هم فوت کردند .(2)

ص: 67


1- . خاطرات آیةا لله حاج آخوند .
2- . همان مدرک.

ص: 68

فصل سوم: زندگانی آیت الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند

اشاره

به یاد مرد دریای شیدایی بخوان اوراق طوبای شیدایی

ص: 69

ص: 70

شناسنامه

نام و شهرت: مجتبی - حاجی آخوند

پدر: آیة الله حاج شیخ محمد حسن حاج آخوند

مادر: زهرا بیگم حسینی شیرازی

جدّ : آخوند ملا حسین اصفهانی

جدّ اعلا : ملا احمد تل خونچه­ای

تاریخ و محل تولد: دوازدهم مهرماه 1308 ش - کرمانشاه

آغاز تحصیلات: سال 1313 ش - در سن پنج سالگی

شروع تحصیلات حوزوی: 21 خردادماه 1323 ش - درسن 14 سالگی - به مدت 8 سال در حوزه علمیه کرمانشاه

هجرت به شهر مقدس قم: سال 1331ش - مدت 12 سال سکونت و تحصیل در این شهر

بازگشت به شهر کرمانشاه : سال 1343 ش

مبارزات سیاسی: از سال 1343 ش - 1357 ش، پیروزی انقلاب اسلامی

دستگیری و زندان: 12 آبان ماه 1352، کمیته مشترک ضد خرابکاری و زندان قصر تهران

رحلت : پانزدهم

مهرماه 1380 ش

مدفن : قم - حرم حضرت معصومه

ص: 71

ولادت با سعادت حاج آقا مجتبی

آن را که دل از عشق، پرآتش باشد

هرقِصه کند، همه د لکش باشد

توقصه عاشقان همی کم شنوی بشنوبشنوکه قصه شان خوش باشد

در سیزدهم جمادی الثانی سال 1347 ق ( 1308 ش)، خانه آیة الله شیخ حسن حاج آخوند در محله های

قدیمی شهر کرمانشاه ، حادثه ای نوید بخش را انتظار می کشید، سرانجام ستاره ای پرفروغ، درآسمان سلسله جلیله روحانیت خطه ی کرمانشاهان هویدا گردید ، که درخشش و تابش آن ، تشنگان و دوستداران وارستگی را در موجی از شادی و شعف فرو برد، همان شخصیتی که بعدها بسیاری از دوستداران فضیلت ، علم و معنویت و اخلاق از انوار فروزا نش بهره های کافی و وافی گرفتند.

این فرزند که چشم خانواده را به جمال خجسته خویش منوّر ساخت ، کسی جز حاج آقا مجتبی نبود، او دربیتی دیده به جهان گشود که جویبارهای ایمان و تقوی درآن جریان داشت و فضای آن را با رفتار وکردارصالح خویش به نور معنویت آراسته بودند ، خانواده ای که مادرش از ذریّه حضرت رسول صلی الله علیه وآله بوده و در سیره وسیرت از خاندان عصمت و طهارت نصیب دا شتند، بلی! مادرش زهرا بیگم، دختر سیّد حسین شیرازی از سادات حسینی شیراز بود؛ که آیة الله شیخ حسن حاج آخوند، پس ازاقامت درنجف اشرف وگذراندن دوسال بصورت مجردی درحجره، سپس در سال 1328 ق با وی یعنی صبیّه مرحوم آقا سیّد حسین شیرازی ازدواج می کند و ثمره ی این ازدواج ده فرزند می شود که قبلاً اشاره شد.

آن گونه که از صحبت های حاج آقا مجتبی مشخص می شود؛ مادر ایشان اهل توسل و زنی ساده و پاکدامن بوده.

وی در این زمینه می گوید:

از طرف والده مان شیرازی هستیم ، از سادات حسینی و ایشان محل توجه بود و نذورات زیادی برایش می آوردند ، والده ی ما فردی ساده و پاک

ص: 72

بود ، یادم هست که همشیره مان مشرف به موت بود و تمام اقوام و خویشان ریخته بودند توی بیمارستان ، که تشییع کنند و ببرند و .... وی (والده) متوسل به حضرت امام رضاعلیه السّلام می شود ، این طوری که خودش (همشیره) می گفت شفا پیدا کرده، از این چیزها داشت و قوم و خویشان علاقه داشتند و نذر می کردند، الان هم که فوت کرده برایش نذر می کنند .... [ خاطرات آیة الله حاج آخوند].

زادگاه حاج آقا مجتبی، دروازه­ی کربلا

اشاره

عمری است که ازتوگفتگو دارم! یاحسین

با عشق تو ا سرار مگو دارم! یا حسین

دورم ز تو یا حسین یا نزدیک

از خاک حریمت آبرو دارم ! یا حسین

محل ولادت ورشد حاج آقا مجتبی حاج آخوند شهر کرمانشاه بود، و خاندان وی دراین شهر به فضل و علم مشهور بوده و ازدانشوران و علمای نامدارکرمانشاهان به شمار می رفتند.

استان کرمانشاه به لحاظ موقعیت جغرافیایی بین

32 درجه و36 دقیقه تا 25 درجه و 15 دقیقه­ی شمالی و45 درجه و 24 دقیقه تا 48 درجه و30 دقیقه طول شرقی از نصف النهارگرینویچ قرار دارد.(1)

ارتفاع منطقه از سطح دریا، حدود1410متراست. استان کرمانشاه درحوزه ی میانی غرب ایران واقع شده که از طرف شمال به استان کردستان، ازشرق به حدود استان همدان، از جنوب به استان لرستان واز غرب نیز به کشور عراق محدود شده است.

مساحت این استان که منطقه ای کوهستانی ومرتفع است، بیش از24500 کیلومترمربع است وشهرستان کرمانشاه حدود8547 کیلومتر از کل مساحت استان را شامل می شود.(2)

ص: 73


1- . جغرافیای استان، ص1.
2- . جغرافیای تاریخی وتاریخ مفصل کرمانشاهان، ص16.

حد شمالی این شهرستان به استان کردستان، مشرق آن به شهرستان سنقرواستان همدان، حد جنوبی آن به لرستان وحدود غربی آن به شهرستان های پاوه و اسلام آباد غرب منتهی شده است. البته وسعت ومحدوده ی شهرستان واستان کرمانشاه در تاریخ معاصر وقبل ازآن، بنا به مقتضیات سیاسی وتحولات تاریخی، فراز ونشیب­های مختلف داشته است که درمبحث جغرافیای تاریخی وسیاسی بدان اشاره می شود.

توای کرمان شهان، ای شهر شیرین

تو گویای تمدّ ن های دیرین

تو شهری جاودان و لاله گونی

سرافرازی و همچون تیسفونی

هزاران ساله آثار فراوان

نموده چرخ گردون، در تو پنهان

زدوران کهن، تا عصر حاضر

هزاران ساله تاریخت بخاطر

همه آثارشان کرمان شهان ا ست

که خود گویای تاریخ جهان است

گواهم مندرج در بیستون ا ست

که نام داریوش درآن ستون ا ست

زکوه بیستون و طاق بستان

شده کرما ن شهان چون باغ وبستان

به طاقِ بوستان و طاق گرا

به ایوان مدائن، طاقِ کسری

به آن مرصاد و آ ن یاد ما نش

که جاویدان بماند، نام و نشا نش

ص: 74

به آن بازی درازوآن رزمندگا نش

که نامید بهشتی، خاناقاه عارفانش

دلیرانت چو شیرانند، به بیشه

همه ولایی و کُردند، ز ریشه

اگر دشتت، سراسر گشته سُنبل

بخون آن شهیدانِ غرقه در گُل

که هست کرمان شهان، تاریخ بیدار

زبهر حفظ ایران، کرده پیکار

همیشه سرافراز و استوار است

که خاک این وطن را پاسداراست

فدا ی ذره ذره، خاک پا کت

که دروازه ی کربلا شد جایگاهت

1.موقعیّت فرهنگی و مذهبی کرمانشاه

شهر کرمانشاه، به دلیل واقع شدن در مسیرعراق وبین النهرین ودیگر مناطق غربی ایران، همواره محل عبور و رفت وآمد زُوّار واکثر کسانی است که می خواهند از ایران به عراق وحوزه های غربی بروند.

وفور نعمت، مناظر زیبا، آب وهوای مناسب وکوهستانی، مردمی مهمان نواز وبا عطوفت، علاقه مندی به امور مذهبی ودینی و واقع شدن در مسیر راه عتبات عالیات، ازجمله جاذبه های مطلوب ودلکشی است که این شهر را به صورت یک منزلگاه مهم برای علاقه مندان و عاشقان اهل بیت و راهیان دیار عراق درآورده است. علماء، دانشمندان وروحانیون به سبب همین علایق بود که از اطراف واکناف ایران وحتی سایرکشورها، وقتی که

ص: 75

ازمسیراین شهر به سوی عراق رهسپار می شدند، سخت بدان دل بسته می شدند وبه طور موقت یا دایم، این شهررا به عنوان محل اقامت ومنزلگاه خود انتخاب می کردند.(1)

شهرت و آوازه ی این شهر بدانجا رسید که از عهد صفویه بسیار مورد توجه علماء و خاندان های روحانی وارباب علم وفضیلت قرار گرفت؛ به طوری که دراین دیار رحل اقامت افکندند وخاندان وبازماندگان آنان دراین شهر ماندگار شدند، چنان که اعقاب و اولاد علمای بزرگی همچون ملا محسن فیض کاشانی، وحید بهبهانی، شیخ عبدالجلیل جلیلی، آخوند ملا حسین اصفهانی، ملامحمدباقردامغانی،

سادات عظیم الشأن نجومی ومیبدی؛ و سایرخاندانهای روحانی که هرکدام درعلوم مختلف دینی ومذهبی عصرخویش چون حدیث، فقه، رجال، اصول، ادبیات و حکمت از بزرگان روزگار بودند- دراین شهر اقامت گزیدند وبه تحصیل و تدریس علوم مختلف اسلامی و دینی پرداختند، وخانه ی آنان محل رجوع و رفت وآمد زوّار، کاروانیان و طالبان علم وفضیلت و تازه واردین به این شهر بود.

لذا کرمانشاه از قدیم الایام، دیارعلمای دین وطالبان علم وفضیلت و زوار بارگاه های مقدس، ومنزلگاه کاروان های مذهبی وتجاری بود که از سراسر حوزه ی شرقی ایران سوی عراق رهسپار می شدند.

علا قه ی مردم این خطّه به تشیع و ارادت به خاندان عصمت وطهارت از قدیم مشهور تواریخ است .

ابن قتیبه دینوری، ابوحنیفه دینوری، احمدبن حسن مادرایی، عالم ومبلّغ شیعی قرن سوم ومعاصر امام حسن عسکری وامام دوازدهم، آقا محمدعلی کرمانشاهی، ملاعبدالجلیل زنگنه کرکوتی، سردار کابلی، آیة الله علامی و... از اجله ی علما وفضلا یی بودند که یا ازاین دیار

ص: 76


1- . زندگانی سردار کابلی، ص52.

عالم پرور برخاستند یا درآن پرورش یافتند، اقامت گزیدند وبه ارشاد، تعلیم، هدایت مردم وپرورش وتأسیس کانون های علمی ودینی اقدام کردند.

دوره ی زندیه وآغاز عهد قاجار، به واسطه ی اقامت علما وفضلای بزرگی چون آقا محمدعلی کرمانشاهی، ملاعبدالجلیل کرکوتی و ملامحسن بن فیض مهدوی، نقطه ی عطفی در تاریخ تحولات دینی وعلمی کرمانشاه به شمار می رود. اقامت این شخصیت های بزرگ ونوابغ دینی وعلمی درکرمانشاه، باعث شکوفایی فعالیت های علمی و مذهبی شهر کرمانشاه شد. درسایه ی ارشادات وراهنمایی ها وهدایت این خاندان های روحانی، مردم شهر کرمانشاه، پناهگاه های مطمئنی درمقابله با توسعه طلبی های حکام وفرمانروایان داخلی ومتجاوزان خارجی به این حدود بودند.(1)

شهرکرمانشاه درتاریخ ایران اهمیت فوق العاده ای دارد و سرزمین مبارزان ودلاوران دیندار به شمار می رود و مهد انسان هایی است که درمقابل تجاوز وستم استقامت کرده وازتمکین درمقابل زورمداران تاریخ امتناع نموده اند، شهری که درپویه تاریخ، مظلوم وناشناخته مانده است؛ چرا که مردمان وبزرگانی کریم وبزرگ منش، خاضع ومتواضع داشته ودارد، اما به عمد وازسرتواضع وفروتنی، ترجمان حال خودشان را اجازه ندادند تا درتاریخ ثبت شود.

آیة الله سید مرتضی نجومی کرمانشاهی ;با شیفتگی و شیدایی کامل، کرمانشاه را شهر مظلوم، شهر خضوع وخشوع می نامد و دراین زمینه می گوید:

« من نمی دانم درخاک این شهر چه رازی نهفته است که مردمانی بدین گونه خاضع ومتواضع دارد، چه مردمانی کریم وبزرگ منش که به راستی شرح وقضایای بزرگواری وانسانیت آن ها خود کتابی مفصّل می طلبد، این همه بزرگان داشته است و ازتواضع وفروتنی در تاریخ وضبط حال خود و شرح حال بزرگان خود هم بی نهایت متواضع بوده است ؛ بسا

ص: 77


1- . رک : انقلاب اسلامی در کرمانشاه، ج1، ص 65 .

بزرگانی که به عمد حتّی ترجمان حال خودشان را اجازه ندادند تا درتاریخ ثبت شود واز سر تواضع می گفتند که ما را چه قابلیت است.

مرحوم آیة الله سیدشهاب الدّین نجفی مرعشی که گستره معلومات وبزرگی فضل ایشان معهود اهل تحقیق است، چند سالی(1)را درکرمانشاه درمحضرآیة الله مرحوم حاج شیخ حسن علاّمی تلمّذ نموده است. پس از زمان تحصیل، درنامه به یکی از بزرگان نجف چنین

می نگارد: من - مرعشی نجفی - درکرمانشاه به شخصیتی برخوردم که به جرأت درهیچ کدام ازمراکزعلمی وحوزه های دینی، تااین تاریخ چنین بزرگ مرد محقّق و نابغه ای عجیب در فکر وتحقیق ندیده ام.

مرحوم آیة الله آملی آقای حاج میزرا هاشم - لاریجانی - می فرمودند: که من از مرحوم محقّق عراقی، آقا ضیاء الدین محقّق ومدرّس عالی مقام و بی مانند نجف اشرف مکرّر شنیدم که می فرمود: من افتخار می کنم شاگردی، مثل علامی داشته ام.

همشهریان عزیز ومحترم آگاهند، پدرم رحمة الله علیه از خوشنویسان به نام وبه راستی که نیریزی عصر بود. چه قطعه های شیرینی و چه مشق هایی، گهگاه از درج نام خود در ذیل آثارشان خود داری می نمود. در پاسخ به اصرار دوستان که چرا این قطعات زیبای خوشنویسی را به نام خودتان امضاء نمی کنید، می فرمودند: خط مرا چه قابلیت است. وهمچنین است شرح حال بزرگان وعلماء.

رازشگفت این همه تواضع وسخاوت در چه چیز نهفته است؟ این روش و منشِ سلوک ورفتاری مردم کرمانشاه ریشه درکجا دارد؟ این روش ومنش از برکت ولایت وعشق وشیفتگی به خاندان عصمت وطهارت وکربلاست.

ص: 78


1- . بنظر می رسد عبارت « چندسالی» سهواللسان ویا ا شتباه چاپی باشد، « مدت کوتاهی»، درست است.[ نگارنده ].

شهرمن، شهرولایت وشهر عشق وشیفتگی به خاندان نبوّت و ولایت بوده است وخواهد بود، وپربی جا نبود که به دروازه کربلا معروف بود. پیرمردی از قم برای من نقل می کرد: درایامی که با قافله به کربلا می رفتم یک روز در بازار کرمانشاه دیدم بین چند نفر از مردم آن سامان برسرپذیرایی از ما، اختلاف نظر تا حدّ اوقات تلخی پیش آمده است وهرکدام از بندگان، اصرار می ورزیدند که به منزل آن ها برویم. یکی به دیگری می گفت که تو دیشب چند نفر زائر را به خانه برده ای و ما محروم بوده ایم، اجازه ده امشب ما پذیرای زوّار باشیم، بین مردم رقابت

بود که خانه ی هرکس بیشتر از دیگری زائر سرای مشتاقان کربلا باشد.

درایام سابق، انواع مختلف ظروف ولوازم پذیرایی وقفی برای مسافران وجود داشت، وحتی به رعایت حال فقیران ومستمندان لباس وقفی دختران تازه عروس وجوانان تازه داماد نیز بوده است، سخاوت وبخشندگی به عنوان یک فرهنگ عمومی در بین مردم ریشه داشت. کنجکاوی در ویژگی های منحصراین مردم در طول تاریخ وتواضع و فروتنی وسخاوتِ مثال زدنی مردمان شهرم، مرا بدین مهمّ هدایت کرد که این مهرورزی ومظلومیت ریشه در جایگاه خاصّ جغرافیایی بلاد جبل دارد که مسیر و محلّ عبورمحبّان اهل بیت وکربلای معلّی بوده است.

کرمانشاه و اطراف آن به خصوص دینور از روز اوّل از عاشقان اهل بیت طاهرین رسول اکرم بوده است وخواهد بود.

اصولاً بلاد جبل که شامل میانه وغرب ایران که کرمانشاهان قطعاً درآن داخل بوده است، از روزاوّل جایگاه تشیع بوده است وشاید ملجأ ومأمن اسماعیلیان دراین اماکن جهت علاقه مندی این منطقه به خاندان عصمت وطهارت بوده است.

ضربت خوردن وکشته شدن خواجه نظام الملک درصحنه - یکی از شهرستان های شرقی استان - به دست اسماعیلیان نیز شاید شاهدی براین مطلب بوده باشد، به تاریخ بنگرید که غالباً اسامی رجال تاریخ کرمانشاهان و دینور، اسامی مورد پسند اهل بیت عصمت وطهارت

ص: 79

بوده است، واین غلبه اسمی منافات با اقلیتی ناچیز ندارد؛ گفتم: کرمانشاه شهر مظلوم، بلی کرمانشاه مهد تشیع بوده وتشیع درطول تاریخ مظلوم بوده است،وبدین جهت است که کرمانشاه در طول تاریخ مظلوم، متواضع، خاضع وخاشع بوده است »(1) .

2. جغرافیای طبیعی کرمانشاه

کرمانشاه منطقه ای مرتفع وکوهستانی است وشاخه های مرتفع وقله های بلند رشته کوه های زاگرس، که از جهت شمال غرب به جنوب شرقی امتداد یافته اند، آن را احاطه کرده اند.(2)

ارتفاعات بلندآن، از دوطرف، مرزهای خطه ی کردستان درشمال ولرستان وپشتکوه - ایلام - را درجنوب وغرب، از این منطقه جدا می سازد.کرمانشاهان با ناهمواری های گسترده ای درمیان این کوه ها ودرّه ها و رشته های متعدد شکل گرفته است ورشته ها وارتفاعات مهم وبرفگیرزیادی را درخود جای داده است؛ مهم ترین ارتفاعات این منطقه عبارت اند از:

پَرآو: به معنی «پرآب »؛ رشته کوهی که درامتداد الوند شکل گرفته وبه سوی شرق امتداد یا فته ومرتفع ترین قله ی آن کوه بیستون است، که دنباله ی این کوه درجهت غربی به سوی ارتفاعات طاق بستان پیش می رود وشهر کرمانشاه در دامنه ی غربی آن قرار دارد. درواقع، کوه در انتهای شرقی دشتی واقع شده، که شهرکرمانشاه درآن گسترش یافته است. بیستون دیواره ی سنگی عظیم الجثه ای است که همراه با صخره ها وپرتگاه های فراوان قد برافراشته است و حدود چهارهزار مترارتفاع دارد(3)

ص: 80


1- . فیض قلم، ص 361.
2- . جغرافیای طبیعی وتاریخی ایران، ص 365.
3- . سفرنامه ی گروته.

کتیبه ی بیستون که به چند زبان مهم دنیای قدیم - عیلامی، فارسی باستان، بابلی - نگاشته شده است، درسینه ی آن جای دارد وسلسله های مختلف ایران باستان، هر کدام نقوش وتصاویر وکتیبه هایی بر صخره ی صاف آن حک کرده اند.

کوه سفید: این کوه درحدود جنوبی شهر کرمانشاه واقع شده است وبه سوی حدود شمالی لرستان امتداد می یابد، که بلندترین قله ی آن 1410 مترارتفاع دارد.

کوه دالاهو: این کوه با قلل مرتفع، پوشش گیاهی، مراتع وسیع، دامنه های سرسبز و پوشش جنگلی با انواع درختان جنگلی، یکی از سلسله کوه های برف گیر کرمانشاه است که در حدود غربی آن قرار داد. این کوه ها سرچشمه ی بسیاری از رودخانه های فصلی ودایمی هستند که دارای جاذبه های وسیع ومناظر زیبای طبیعی می باشند.

کوه شاهو: این کوه با قلل مرتفعی که حدود3400 متراست، درشرق جوانرود و روانسر واقع شده است ودرجهت غربی تا رودخانه ی سیروان امتداد می یابد. رشته ای از این کوه که تحت عنوان آتشکده از شاهو جدا شده، پس از عبور از اورامانات به رودخانه ی سیروان منتهی می شود که ارتفاع آن حدود2462 متراست.(1)

ا زجمله کوه های دیگر کرمانشاه عبارت اند از:

بازی دراز، سه سر، هزارخانی، پنجه علی، کمر زرد، دالاخانی، سرکبود، گزن، بدر، سیروله (2) و....

فرایند طبیعی وآب وهوایی که طی هزاران سال دراین منطقه جریان داشته است، فلات مرتفعی را به وجود آورده که پر از چین خوردگی های عظیم وبرآمدگی هاست. این فرایند، کوه ها ودره ها ودشت های مختلف را به شدت تحت تأثیر ودگرگونی قرار داده است.

ص: 81


1- . جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصل کرمانشاهان، ج 1، ص77.
2- . گذری بر تاریخ با ختران، ص 12.

دراین فرایند طبیعی، همواره ازارتفاع وسطح کوه ها وتپه ها کاسته شده ودشت ها ودامنه های متعددی به وجود آمده است.(1)

دشت ها ونواحی همواراستان، در واقع شکستگی ها وپستی هایی است که بین این کوه ها واقع شده واین دشت های آبرفتی وحاصلخیزی هستند که برای کشاورزی وکشت غلات بسیار مناسب است. عمده ترین وحاصل خیزترین این دشت ها عبارت اند از: ماهیدشت، دشت صحنه، دشت ذهاب و...(2)

آب وهوا : منطقه ی کوهستانی کرمانشاه به دلیل اینکه درمعرض بادهای باران زا - که ازسوی شمال وغرب می وزد است، یکی از مناطق نسبتاً پرباران کشور محسوب می شود. این بادها که متأثر از تغییرات آب وهوای مدیترانه ای است، با وزش بادهای مدیترانه ای، ابرها وبادهای باران زای آن، به سوی شرق حرکت می کند و کوهستان های غربی ومنطقه ی مرتفع کرمانشاه را تحت تأثیر قرار می دهد.(3)

بارش باران وبرف مناسب، وزش باد ازجهات غرب، شمال وشرق وکوهستانی بودن منطقه باعث می شود که هوای این منطقه نسبتاً ملایم باشد؛ زمستان ها به علت بارش برف، سرد وتابستان ها هوای ملایم وکوهستانی دارد، اما در دره ها و دشت ها، هوا نسبتاً گرم است وگرم ترین منطقه ی آن درتابستان ها دشت ذهاب وحدود قصرشیرین است که انواع محصولات گرم سیری دراین منطقه به عمل می آید.

بارش باران مناسب و داشتن حوزه های آب گیر وآبریزه ای متعدد و وجود چشمه سارها وسراب های زیبا ومتنوّع از ویژگی های طبیعی این منطقه است.(4)

ص: 82


1- . سفرنامه ی گروته، ص82 .
2- . جغرا فیای ا ستان، ص 4 .
3- . گذری برتاریخ کرمانشاه، سرآغاز قاجار، ص 14 .
4- . جغرافیای تاریخی وتاریخ مفصل کرمانشاهان، ج 1، ص 89 .

از جمله سراب های زیبای این منطقه، سراب گامسیاب، سراب نیلوفر، سراب سرابله، سراب روانسر، سراب شیان، سراب قلعه شاهین، سراب ریجاب و...می باشد.

قلل برف گیر، کوه ها وآب این سرچشمه ها منشأ رودخانه های دایمی وفصلی مختلفی دراین منطقه هستند که عمده ترین این رودخانه ها عبارت اند از:

رودخانه گاماسیاب: سرچشمه ی اصلی آن درنهاوند است وپس از دریافت شعب دیگری از ملایر و تویسرکان وعبور از دشت های اسدآباد، نهاوند، کنگاور وپس از پیوستن به رودخانه ی دینور وعبور از بیستون به رودخانه ی قره سو که ازروانسر سرچشمه گرفته، می پیوندد وپس از عبورازتنگه ها ودره ها به سوی هلیلان می رود و با اتصال به چند رودخانه ی کوچک دیگر، ازآن پس به «سیمره» معروف می شود وبا عبور از حدود لرستان وکرمانشاه وایلام به سوی خوزستان روانه می گردد.(1)

رودخانه ی قره سو: سرچشمه ی اصلی این رودخانه، سراب روانسرمی باشد که پس از دریافت شعب مختلفی از رودخانه های کوچک وبزرگ، نظیر رودخانه ی مِرک، رودخانه های منطقه ی شرقی دینور وچمچمال، به رود سیمره می پیوندد.

از جمله رودخانه های دیگر که دراین منطقه جریان دارند می توان به موارد زیر اشاره کرد: سیروان، زم کان، الوند، گاورود، هواسان،لوشه، سنقرچای، رازآور، دشت حر، کنگرشه، دینورآ و و...

این رودخانه ها که عمده ترین رودخانه های این منطقه هستند، چهارحوزه ی آبریز اصلی را به نام های حوزه ی آبریز گاماسیاب، آبریزالوند، آبریز سیروان وآبریز قره سو تشکیل می دهند.(2)

ص: 83


1- . همان مدرک، ص93.
2- . گذری برتاریخ کرمانشاه، ص13.

3. جغرافیای تاریخی وسیاسی کرمانشاه

منطقه ی کرمانشاه وکوهستان­های پرپیچ وخم زاگرس، یکی از قدیمی ترین مناطق سکونت انسان درنجد ایران به شمار می رود. کشف آثار وسفالینه ها وبقایای زندگی انسان نخستین در جای جای این منطقه، حکایت گر روایتی بلند از وجود حیات بشری در این مکان است.(1)

کوه نشینان زاگرس از مزیت این منطقه در برتری نسبی به دشت نشینان بهره های فراوان می برده اند.

ساکنان کوه های زاگرس که هزاره های سوم وچهارم پیش ازمیلاد، ردپای آنان دراین مناطق مورد تأیید محققان ومورخان قرار گرفته است، تا زمان هجوم اقوام آریایی دراین منطقه زندگی می کرده اند. اقوام آسیاتیک، کاسی، مانئایی، گوتی وعیلامی و.... با تشکیل حکومت براین مناطق سلطه یافتند ودایم با اقوام وکشورهای بین النهرین درستیز بودند.(2)

بعدها سلسله های ایرانی - ماد وپارس - قدرت خود را براقوام آسیاتیک تحمیل کردند وتوانستند برکوه نشینان زاگرس واقوام بومی ساکن دره ها ودشت ها وسلسله جبال غرب ایران غلبه کنند.

نخستین قبایل وگروه های آریایی که دراین مناطق سکونت کردند، «کردوخ ها» و «مادها» بودند وبعدها سایر شاخه های اقوام آریایی به تناسب قدرت وسلطه ی سیاسی خود، این منطقه را به حیطه ی نفوذ سیاسی وفرمانروایی خود درآوردند.(3)

اهمیت راه وگذرگاه استراتژیکی که اکباتان - هگمتانه - را به منطقه ی حُلوان سرپل ذهاب فعلی - ودره ی دیاله وسرزمین بابل مرتبط می ساخته است، چنان بود که همواره برای

ص: 84


1- . برای آگاهی بیشتررک: کرد وپیوستگی نژادی او، تألیف غلامرضا رشید یاسمی.
2- . تاریخ ماد، ص 126 به بعد .
3- . کرد وپیوستگی نژادی او، ص 70.

فرمانروایان نجد ایران جایگاهی شایان توجه داشته است. به دلیل همین اهمیت و موقعیت بود که بغستان - بیستون - جایگاه مقدسی برای پرستش خدایان شد وشاهراه آن، گلوگاه تجاری و ارتباطی مرکز ایران با دنیای بین النهرین ودروازه ی ماد محسوب شد.(1)بهره مندی

از چنین امتیازاتی باعث شد که به زودی سلسله های آریایی نژاد، آن را محل توجه قرار داده وشهری عظیم الشأن درآنجا بنا نهند که در منابع ومآخذ تاریخی از آن تحت عنوان های مختلف نظیرکامبادانا، کرمانشاه، قرماسین، قرمیسن، قرمیسان و... یاد کرده اند.

رونق و عظمت کرمانشاه به عصر هخامنشیان واشکانیان باز می گردد، داریوش بزرگ، نخستین شهریار ایران قبل از اسلام بود که با توجه به این منطقه ونگارش شرح فتوحات عظیم خود بر صخره ی بیستون، نام این منطقه را درمیان شهرهای دنیای باستانی ایران جاودانه ساخت.

سلوکیان وجانشینان اسکندر نیز دراین خطه، یاد بودهای تاریخی ای چون معابد وآثار تاریخی از خود به یادگار گذاشتند ودرعهد پارتیان این منطقه جزو منطقه ی پهلویان بوده است، اما تأسیس و رونق فراوان این شهر از عهد ساسانیان آغاز شد. بانی این شهر بنا به روایت آنها، شا پور ذوالا کتاف ساسانی یا قباد بن فیروز بوده است.

صاحب آثار البلاد واخبارالعباد، از کرمانشاهان و قرمیسین به عنوان دو ناحیه ی نزدیک به هم، که بین همدان وحلوان، ودرکنار جاده ی زیارتی حجاج است، یاد کرده وبانی این شهر را « قباد بن فیروز» می داند.(2)

حمدالله مستوفی ازاین شهر که در آن زمان از رونق افتاده بود، تحت عنوان « قرماسین» یاد می کند وبانی آن را بهرام بن شاپور ذوالاکتاف ساسانی می داند، ومی گوید که قباد بن فیروز ساسانی، این شهر را تجدید عمارت کرده وعمارت های زیبایی درآن ساخته است.

ص: 85


1- . ایران درسپیده دم تاریخ ، ص 7 .
2- . آثارالبلادواخبارالعباد، ص 433 .

پس از قباد فرزندش خسرو انوشیروان، این منطقه را تفرّج گاه خود قرار داد وقصرها وعمارات عالیه ای درآن بنا نهاد وباغ های مصفایی را احداث کرد وجشن ها وبزم هایی درآن برپا می کرد و بزرگان کشورهای جهان باستان را بدان جا دعوت می نمود.(1)

با سقوط دولت ساسانی، فاتحان مسلمان از طریق گذرگاه حلوان، راه های خوزستان تا نهاوند را پشت سرگذاشتند. منطقه ی کرمانشاه با شهرهای معروف آن چون حلوان، دینور و قرماسین یا قرمیسین، یکی پس از دیگری به دست مجاهدان اسلام گشوده شد. به فرمان سعد بن ابی وقاص، هاشم بن عتبه بن ابی وقاص به همراه جریربن عبدالله بَجَلی، که همراه سپاهی عظیم در جلولا لشکر آراسته بودند، به سوی حلوان حرکت کردند وسعد ابن ابی وقاص، خود سه هزار مرد جنگجوی مسلمان دیگر را به لشکریان آنان اضافه کرد وآنها را روانه ی حلوان ساخت تا هم به فتح این منطقه بپردازند وهم یزدگرد سوم را که از آن جا به داخل نجد ایران عقب نشینی می کرد، تعقیب نمایند.(2)

سپاه به فرماندهی جریربن عبدالله به حلوان رسید ویزدگرد به سوی ری واصفهان گریخت. جریر، شهرحلوان را به صلح فتح کرد ومردم دینور را امان داد وجنگاوران اسلام را دستور داد تا دست به کشتار نزنند و هرکسی را که آهنگ فرار دارد، تعقیب نکنند ومتعرّض او نشوند.

بنا به روایت بلا ذری ( صاحب فتوح البلدان): جریربن عبدالله پس ازفتح حلوان، شهر دینور را محاصره کرد، ولی موفق به فتح آن نشد و درمسیر بازگشت شهر« قرماسین» را با شرایطی که حلوان تسلیم شده بود، به صلح گشود،(3)

وبه مردم قرماسین با همان شرایط

ص: 86


1- . نزهة القلوب، ص 108.
2- . فتوح البلدان، ص 61 .
3- . همان مدرک، ص 61 .

امان داد. بدین سان، مردم کرمانشاه به اسلام درآمدند و این منطقه همراه دیگر مناطق، تحت لوای اسلام قرار گرفت.

پس از فتح قرماسین یا کرمانشاهان وشهرهای دینور وحلوان، اعراب کلیه ی نواحی کوهستانی و وسیعی را که یونانیان آن را «مدیا» می نامیدند ومحدوده ی آن از غرب به جلگه ی بین النهرین و ازشرق به صحراهای بزرگ ایران در داخل محدود می شد، «ایالت جبال» نامیدند، قرماسین از جمله شهرهای بزرگ ایالت جبال بود. اعراب به بخشی ازاین منطقه ی وسیع شامل کرمانشاهان، حلوان، دینور، « ماه الکوفه» می گفتند، زیراعایدات و درآمد های آن به کوفه تعلّق داشت وعطاها و مستمری های اهل کوفه از درآمدها و مالیات های این منطقه تأمین می شد.

در منابع تاریخی، ظاهراً به دلیل اهمیت دینور، گاه این شهر را به تنهایی ماه الکوفه نامیده اند و نهاوند وشهرهای اطراف آن را نیز «ماه البصره» گفته اند، زیرا مستمری ها وعطایای مردم بصره از محل عایدات ودرآمدهای آنجا تأمین می شده است.

یعقوبی(مورخ وجغرافی دان قرن سوم)، از کرمانشاه یاد می کند وآن را جزیی از منطقه ی حلوان واستان جبل وتابع حلوان نمی داند وکرمانشاه ودینور را ازشهرهایی می داند که درآنجا عجمان وپارسیان وکُردان ساکن هستند وکرمانشاه را شهری جلیل القدر وپرجمعیت یاد کرده ومی گوید:

«از مرج القلعه به زبیدیه و پس ازآنجا به شهر کرمانشاه روند، وکرمانشاه شهری است جلیل القدر وپرجمعیت که بیشتر اهالی آن عجم اند از پارسیان وکردها، و از کرمانشاه تا دینور سه منزل راه است ».(1)

تا قرن سوم وچهارم، ایالت جبال و ماهین ( ماه الکوفه وماه البصره ) همچنان معروف بودند ودرمنابع ازآنها یاد می شود وکرمانشاه همچنان یکی از شهرهای مهم آن به شمار

ص: 87


1- . البلدان، ص 45.

می رفته که دارای اهمیت خاصی بوده است. اعراب به شهرهای کوفه وبصره وتوابع وشهرهای متعلق به آنها « عراقین » نیزمی گفتند. این اسم در دوره ی سلجوقیان به اشتباه به دو صورت عراق (عراق عرب - عراق عجم ) درآمده بود. کرمانشاه نیز دراین تقسیم بندی جزء عراق عجم محسوب می شد،(1) ودرواقع، مقصود از عراق عجم همان ایالت جبال بود وعراق عرب نیز به قسمت سفلای بین النهرین گفته می شد. این اسم تا قرن هفتم همچنان به این منطقه اطلاق می شد وحمدالله مستوفی، کرمانشاه را جزیی از ایالت عراق عجم می داند،(2) که جزیی از اقلیم چهارم محسوب می شده است.

مؤلف اشکال العالم نیز کرمانشاه را جزیی از ایالت کوهستانی - جبال - یاد کرده وهمدان، اصفهان، کرج ابودلف، نهاوند، رودآور، حلوان، صیره، شیروان و قرماسین را جزء این ایالت دانسته است.(3)

مؤلف گمنام کتاب حدودالعالم نیز درنیمه ی دوم قرن چهارم، کرمانشاهان را جزو شهرهای ناحیه ی جبال شمارد.(4)

درنیمه ی اول قرن چهارم، کُردهای برزیکانی به ریاست شهر دینور ونهاوند رسیدند. رئیس وبزرگ اکراد برزیکانی«حُسنویه کرد» بود، که توانست دیگر اُمرای کرد را به اطاعت واداشته، وضمن ایجاد امنیت درآن حدود، قلعه ی سرماج - که هم اکنون یکی ازروستاهای مابین شهرستان های هرسین وصحنه استان کرمانشاه است را مقرّ خود قرار دهد و شهر دینور را آباد کند واز آن زمان کم کم دینور عظمت بیشتری از کرمانشاه پیدا

ص: 88


1- . جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ص 6 و200.
2- . گای لسترنج، چهارشهربزرگ ایا لت عجم را [کرمانشاه، همدان، ری واصفهان ذکر کرده]. همان مدرک، ص 201.
3- . اشکال العالم، ص 141.
4- . حدودالعالم من المشرق الی المغرب، ص 141.

کرد. حُسنویه، مسجد و عماراتی درآنجا بنا کرد وپس از خود، بین فرزندان وی اختلاف افتاد که با دخالت امیر دیلمی عضدالدوله، دینور وکرمانشاه به تصرف سپاه دیلمی درآمد.(1)

امیرعضدالدوله، کرمانشاه را محل اردوگاه خود قرار داد وخاندان حسنویه به اطاعت او درآمدند وبه خیمه­ی عضدالدوله رفتند. امیر دیلمی پس از اظهار اطاعت فرزندان حسنویه، « بدر» را به جانشینی حسنویه برگزید وبقیه­ی فرزندان وی را محبوس ساخت وکرمانشاه ودینور را ضمیمه ی قلمرو دیاله کرد واز آنجا راهی بغداد شد. به علت سرکشی­ اُمرای حسنویه، دیالمه مجبور شدند بارها به این منطقه لشکرکشی کنند.(2)

کرمانشاه ودینور درهمین زمان ها مدتی به تصرف طایفه ی دیگری از کردها به نام بنوعناز درآمد. پس ازآن، علاءالدوله دیلمی درسال 432 ضمن تنبیه امرای شورشی بنوحسنویه و بنوعناز، دینور و کرمانشاه وحلوان را باردیگر به تصرف درآورد، اما به محض بازگشت وی به اصفهان، بنوعناز وبنو حسنویه منازعه را از سرگرفتند.

با ضعف دولت آل بویه وظهور سلاجقه، بنا به فرمان طغرل، ابراهیم ینال مأمور تصرف بلاد جبال شد. ابراهیم پس از تصرف همدان به سوی دینور رفت وپس ازتصرف دینور به قرماسین درآمد ودرآنجا با سپاهیان ابوالشوک عناز جنگ کرد وپس از محاصره ی پادگان نظامی شهر قرماسین، برآنجا تسلط یافت. ابراهیم ینال، شهر را قتل عام و ویران ساخت وپس از آن درتعقیب ابوالشوک، شهرهای سیمره و سیروان و دهات ماهیدشت وحلوان را غارت کرد. ابراهیم، حلوان وکرمانشاه را مجدداً به بازماندگان بنو حسنویه واگذاشت، ولی مجدداً نزاع دو خاندان محلی کُرد برسرفرمانروایی بر کرمانشاه ودینور وحلوان و...آغاز شد وبه برتری خاندان بنوعناز انجامید. درنهایت، سلجوقیان از ایجاد نزاع بین خاندان بنوعناز استفاده کرده وضمن تقویت

یک شاخه ازاین خاندان - سعد بن ابوالشوک -

توانستند برتری خود

ص: 89


1- . گذری بر تاریخ کرمانشاه، ص 108.
2- . مجمل التواریخ والقصص، ص 398.

را دراین منطقه مسجل سازند.(1) با اضمحلال خاندان آل بویه وخارج شدن این منطقه از اختیارآنان، امرای محلی، تابع سلاجقه شدند. امرای بنوعناز حدود یکصدوسی سال براین خطه فرمان راندند.

درتمام دوره ی سلاجقه، کرمانشاه جزیی ازایالت عراق عجم بود واکثر اوقات از منازعات خاندان های محلی بنوعناز وبنو حسنویه آسیب دید.

ابن فقیه همدانی درکتاب «مختصرالبلدان»، جبل را همان بلاد پهلویان ومشتمل برهمدان، ماسبذان، مهرگان کذ ک - سیمره - قم، ماه البصره، ماه الکوفه وقرماسین می داند.(2)

کرمانشاه از قرن چهارم به بعد، به دلیل منازعات دو خانواده ی کرد محلی - بنوعناز وبنوحسنویه - وتهاجمات مکرر امرای سلجوقی ونیز درگیری ها ومنازعات اواخر این سلسله، به دلیل قدرت گیری اتابکان سلجوقی رو به ویرانی نهاد واهمیت پیشین خود را از دست داد، ولی دینور همچنان مقام خود را حفظ کرد.

حمدالله مستوفی(مورخ وجغرافی دان قرن هفتم )، که کرمانشاه را یک شهر متوسط الحال می داند، ذکر می کند که کرمانشاه درآن زمان به صورت دیهی درآمده بود.(3)

به احتمال بسیار، حملات مغولان وتاخت وتازهای آنان وسلطان جلال الدین خوارزم شاه دراین منطقه، عامل عمده ی دیگری در قتل عام و ویرانی این منطقه بود.

مستوفی درباره ی دینور می گوید: «شهری است کوچک که هوایش معتدل وآبش فراوان وانتفاعش، غله ومیوه واندکی انگور باشد و مردم آن جابهتر از دیگر مواضع باشد».(4)

ص: 90


1- .الکامل فی التاریخ، ج 8، ص0 27.
2- . مختصرکتاب ا لبلدان، ص 193.
3- . نزهة القلوب، ص 108 .
4- . همان مدرک .

این شهر در زمان تیمور همچنان آباد بود وتیمور پس از تصرف، آن جا لشکرگاه خود قرار داده است.

گای لسترنج در«جغرافیای سرزمین های خلافت شرقی»، به نقل از شرف الدین علی یزدی مورخ عصر تیموری می گوید:

تیمور، ساخلویی از لشکریان خود را درآنجا مستقر ساخته بود.(1)

کرمانشاه در عهد فروپاشی قدرت تیموریان، پس از کشمکش های متعددی که بین امرای محلی و جانشینان تیمور رخ داد، در دوره ی اقتدارامرای قراقویونلو، همراه با همدان وبخشی از لرستان، به حوزه ی اقتدار علی شکربیگ از طایفه ی قراقویونلوها درآمد واز آن زمان، جزیی از قلمرو وی شد، که درمنابع از آن تحت عنوان قلمروی «علی شکر» یاد کرده اند.

با ظهور صفویان وشروع جنگ ها ومنازعات طولانی مدت آنان با دولت عثمانی، کرمانشاه بارها به وسیله ی لشکرکشی های فرمانروایان ایرانی وعثمانی دست به دست شد، ولی همواره بخشی از قلمرو ایران باقی ماند ودولت صفویه برای تقویت مرزهای غربی کشور، علاوه برایجاد چند والی نشین درمرزهای غربی - چون والی آذربایجان، والی کردستان، والی لرستان و والی خوزستان - اختیارات جنگی ونظامی نیز به این والیان داد.

کرمانشاه یکی از مراکز استقرار لشکریان در تهاجمات نظامی ایران علیه دولت عثمانی بود، قلاع نظامی دراین ولایت بنا شد وحکام محلی که رؤسای ایلات کلهر وزنگنه بودند وخوانین وامرای حدود به شمارمی رفتند، دراین منطقه نفوذ داشتند وازسوی پادشاهان مرکزی ایران تأیید می شدند، اما عمدتاً درمقابله با لشکرکشی های دولت عثمانی، والیان کردستان ولرستان بنا به دستور دولت مرکزی مأمور دفع دشمن دراین منطقه می شدند. از این زمان به بعد، کرمانشاه مورد توجه دولت صفویه واقع شد وبه صورت یک شهر نظامی

ص: 91


1- . جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی، ص 204 .

وتجاری اهمیت پیدا کرد؛ به طوری که ابنیه، عمارات، پل ها و کاروانسراهایی درمنطقه ساخته شد وکرمانشاه به عنوان راه زیارتی به عتبات مورد توجه واقع شد.

قدرت گیری شیخ علی خان زنگنه وترقی قابل ملاحظه ی وی از مهتری اصطبل خاصه تا مقام وزارت پادشاه ایران، درترقی وآبادانی کرمانشاه نیز تأثیرگذاشت. شیخ علی خان، خدمات عام المنفعه ای دراین منطقه انجام داد، اما ضعف وسقوط دولت صفویه وسقوط پایتخت آن به دست افغان ها، باعث تسلط کوتاه مدت وتعدی دولت عثمانی واشغال نظامی این مناطق شد؛ به طوری که اشرف افغان، فاتح اصفهان، مجبور شد این مناطق را به دولت عثمانی واگذارد، اما قدرت گیری نادرافشار باعث بازپس گیری کرمانشاه و نواحی غربی ومنازعات طولانی وی با عثمانی ها شد. لذا کرمانشاه دراین منازعات ونیز منازعات بعدی ناشی از کشته شدن نادرشاه - که میان اُمرای لر، کرد وفارس رخ داد - لطمات وخسارات بسیار دید، وتا آغاز دوره ی قاجار واعزام محمدعلی میرزا دولتشاه فرزند فتحعلی شاه، تقریباً به همان وضعیت باقی ماند.

پس ازمرگ نابهنگام آقامحمد خان قاجار، فتحعلی شاه که سعی درتثبیت اساس حکومت قاجاریه داشت، کوشید نفوذ قاجاریان را درسراسرا یران گسترش دهد؛ لذا به تحدید قدرت امرای محلی ورؤسا وخوانین ایلات وعشایر پرداخت و درعوض، تلاش وافری کرد تا شاهزادگان وامرای قاجاری را به جای آنها به فرمانروایی رساند.(1)

منطقه ی غرب، به ویژه کرمانشاه، به دلیل حساسیت های خاص نظامی وسیاسی بسیار مورد توجه فتحعلی شاه بود؛ لذا محمدعلی میرزای دولتشاه را که ازرشیدترین فرزندان وی بود، به عنوان حاکم کردستان، کرمانشاه وبخش لرستان وخوزستان تعیین کرد. محمدعلی میرزا دولتشاه به کرمانشاه توجه وافری نمود وآنرا مقرّ ایالات غرب کشور قرار داد وبه تجدید بنا، تأسیس عمارات، مساجد، مرکز آموزش نظامی وتأسیس پادگان نظامی درآن

ص: 92


1- . تاریخ نو، ص 7.

اقدام کرد. او ماژور را ولینسون، افسرنظامی انگلیسی را درخدمت گرفت وباسرکوب امرای محلی وتمرکز دادن به حیطه ی ایالتی خود و توسعه ی نفوذ خود در کردستان ولرستان(1)،

به مقابله به تهدیدات دولت عثمانی درنواحی و حدود مرزی غرب کشور پرداخت وبارها شکست های سختی بر نیروهای دولت عثمانی وارد کرد.

پس از وی، حکام کرمانشاه همچنان از شاهزادگان قاجار تعیین می شدند؛ از جمله مهم ترین فرمانروایان وحکام قاجاری پس ازفوت محمدعلی میرزا دولتشاه، محمدحسین میرزا حشمت الدوله - فرزند محمدعلی میرزا دولتشاه - ، بهرام میرزا معزالدوله، منوچهرخان معتمدالدوله، امام قلی میرزا عمادالدوله - فرزند محمدعلی میرزا دولتشاه - ، بدیع الملک میرزا حشمت الدوله، غلامرضا میرزا حشمت الدوله، محمودخان ناصر الملک، زین العابدین خان حسام الملک - امیر افخم - ، امیرنظام گروسی، ابوالفتح میرزا سالارالدوله، محمدخان

اقبال الدوله، مهدی قلی خان مجدالدوله، احمدخان علاء الدوله، عبدالحسین میرزا فرمان فرما، عبدالمحمد میرزا سیف الدوله، رضاقلی خان نظام السلطنه، علی نقی میرزا رکن الدوله واعظم الدوله بودند.(2)

پس از وقوع انقلاب مشروطه، با وجود اینکه حکومت ونظام نیم بند پارلمانی سعی کرد، کنترل اوضاع ایالت و ولایات را مطابق قانون اساسی در دست بگیرد. اما بنا به دلایل متعدد ومشکلات عدیده ی اجتماعی وسیاسی وبحران های متأثر از ساختار سنتی جامعه ی ایران، عملاً چنین امری تحقق نیافت وحکام اعزامی حتی نتوانستند چنان که باید وشاید امنیت وآرامش سابق را برقرار سازند و به دلیل بروز اختلافات ودسته بندی های سیاسی ومنطقه ای

ص: 93


1- . سفرنامه ی گذر، از ذهاب به خوزستان، ص 51 .
2- . برای توضیح بیشتردرباره ی حکام وفرمانروایان درعصرقاجار رک: تاریخ کرمانشاه درعهد قاجار، تألیف هرمز بیگلری .

وخودسری حکام محلی ورؤسای ایلات وعشایر و وجود روحیات مستبدانه در عملکرد حکام اعزامی به منطقه، این امر همچنان به تعویق افتاد.

درسال 1325 ق کرمانشاه از چندین بلوک ومحل مختلف تشکیل می شد، که هر بلوک به نام ایلات و طوایف ساکن درآنجا نام گذاری شده بود. در سال 1316 ش در دوره ی رضا شاه براساس قانون مصوب تقسیمات کشوری، کل کشور به ده استان تقسیم شد(1)،

وکرمانشاه مرکز استان پنجم شناخته شد.

تقسیمات داخلی این استان و خود شهرستان، بارها دست خوش تغییرات مکرری شد، اما بر اساس تقسیمات سیاسی مندرج جغرافیای استان پنجم درسال 1329 در دایره ی جغرافیای ستاد ارتش که به وسیله ی سرتیپ رزم آ را و همکاری وی تدوین شد، شهرستان کرمانشاه براساس این تقسیم بندی، شامل هشت بخش، 26 دهستان و1505 روستا بوده است وجمعیت آن نیز براساس اطلاعات شعبه ی اداره ی آمار استان پنجم، مشتمل بر428000 نفر بود. (2)

براساس تقسیمات سال 1335 ، شهرستان کرمانشاه شامل چهار بخش اصلی کرمانشاه، ایلام، شاه آباد غرب وقصرشیرین بود.(3) بعدها ایلام یک استان جدید شناخته شد.

اکنون - سال 1390 شمسی - براساس تقسیمات جدید، این استان شامل چهارده شهرستان به نام های قصرشیرین، اسلام آباد غرب، کنگاور، جوانرود، پاوه، روانسر، ثلاث باباجانی، سرپل ذهاب، دالاهو، هرسین، سنقرکلیایی، صحنه، گیلان غرب وخود شهرستان کرمانشاه است؛ وشهرستان کرمانشاه نیز فعلاً شامل پنج بخش مرکزی، فیروزآباد، ماهیدشت، کوزران و بیلوار است.

ص: 94


1- . جغرافیای تاریخی وتاریخ مفصل کرمانشاهان، ج1، ص 75.
2- . فرهنگ آبادی های کشور، ا ستان کرمانشاهان، ص 511.
3- . نام شاه آباد غرب، پس از انقلاب اسلامی به اسلام آباد غرب تغییر یافت.

آغازتحصیلات

حاج آقا مجتبی، پس از نشو و نما تحت تربیت و پرورش پدر عالم و مادری نیکوسرشت تحصیلات ابتدایی خود را در مدارس ملی ودولتی عصر خویش گذرانیدند.

وی درخاطراتش چنین می گوید:

پنج سالم بود، مرحوم پدرم، ما را گذاشت کلاس تهیه کلاس آمادگی مدرسه نزدیک منزلمان بود. عم جزء را درآن وقت درآن کلا س تهیه یاد گرفتیم، بعدش هم دبستان رفتیم، سپس تا کلاس هفتم هم خواندیم، دیگر کلاس هشتم، مدرسه حاج شهباز خان تأسیس شد و دربین اخوی ها، فقط من قصد داشتم تحصیل علوم اسلامی را .... .(1)

ایشان با اتمام مقطع تحصیلی کلاس هفتم، با عشق وعلا قه وافر، سال 1323 شمسی درسن14 سالگی وارد حوزه علمیه کرمانشاه شدند ودرمدت 8 سال، مقدمات علوم عربی از صرف ونحو، معانی، بیان وبدیع وسطوح فقهی واصولی نظیرشرح لمعتین، معالم وبخشی از رسائل و مکاسب را فراگرفتند.

چرا طلبه شدم ! ؟

حاج آقا مجتبی دلیل روی آوردن به تحصیل علوم حوزوی راچنینن بیان می کند:

مرحوم آشیخ مهدی خراسانی پدر آقای واعظ زاده، بعد از شهریور1320 آمد برود به کربلا، شش ماه در مسجد حاج شهباز خان که مرحوم پدرم آیة الله شیخ حسن حاج آخوند درآنجا نماز می خواند منبر رفت، یک شب گفت فردا شب، یک چیزی برای شما می خوانم، آن وقت بچه بودم... آمدیم دیدیم درباره علم صحبت کرد، روایات وآیات را خواند، من

ص: 95


1- . خاطرات آیة الله حاج آخوند .

همان جا تصمیم گرفتم که طلبه بشوم، هنوز مرحوم حاج شیخ عبدالکریم فوت نکرده بود، مرحوم پدرم گفت می آیی بروی قم درس بخوانی، گفتم بلی حاضرم.... .(1)

حاج آقا مجتبی بنا به پیشنهاد پدرش، قصد داشت برای تحصیل علوم دینی راهی قم بشود که با تأسیس حوزه علوم دینی در کرمانشاه در اوایل دهه ی 1320 به اهتمام وکمک سیدابوالحسن اصفهانی، حاج آقا حسین قمی(2)،

وتنی چند ازعلمای بزرگ کرمانشاه روبرو شد وتحصیلات حوزوی خود را دراین شهر آغاز کرد.

تأسیس حوزه علمیه کرمانشاه

حاج آقا مجتبی دراین باره می گوید: د رسال22 حاج آقا حسین قمی ایران آمده بود و رفت مشهد، دربرگشت او، آقای علامی شوهر همشیره ما و آسیّدمحمد میبدی از علمای کرمانشاه همراه ایشان به کربلا می روند ودر سامرّا خدمت آسید ابوالحسن اصفهانی

ص: 96


1- . همان مدرک .
2- . آیة الله العظمی حاج آقاحسین قمی از مشاهیر علما ومراجع تقلید سده ی چهاردهم هجری است، وی درسال 1284 ق درقم متولد شد وپس از خواندن مقدمات و سطوح درتهران برای تکمیل تحصیلات به نجف مهاجرت کرد و درمحضردرس آخوند خراسانی، میرزا محمد حسن شیرازی وعلامه محمد کاظم یزدی به درجه ی اجتهادرسید؛ او درسال 1331ق به مشهد آمد وبه اقامه تدریس وجماعت پرداخت ونفوذ زیا دی یافت و درواقعه ی مسجد گوهرشاد وکشف حجاب برای مذاکره با رضا شاه به تهران رفت، ولی از ملاقات او جلوگیری ودرنهایت، توقیف شد. ایشان درسال 1345 ق به عتبات عالیات تبعید ودرکربلای معلّی ساکن شد وبه تدریس پرداخت ودرسال 1365 ق که آیة الله العظمی سیّدابوالحسن اصفهانی وفات یافت، مرجعیت شیعیان به وی محوّل شد و سرانجام درسال 1366 ق در بیمارستان بغداد درگذشت، سپس جنازه اش را به نجف اشرف منتقل ودر جوار امیرالمؤمنین7 کنارآیة الله شریعت اصفهانی به خاک سپردند. [ ترجمه الکنی والالقاب،ج4، ص 376؛ تاریخ قم و پاورقی ذیل ص 362؛ اعیان الشیعه،ج 6، ص 168؛ گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 365؛ شرح حال رجال ایران، ج 6، ص 91؛ نجف کانون تشیّع، ص 174].

می رسند، سّید وضع کرمانشاه را می پرسد، اینها می گویند از لحاظ تبلیغات - وفرهنگی - خیلی خوب نیست، ایشان می گوید باید یک مدرسه ای شما تأسیس کنید که هزار طلبه داشته باشد... این ها آمدند کرمانشاه ومدرسه را تأسیس کردند، سپس در21 خرداد سال 1323شمسی، ما وارد حوزه شدیم وهشت سال درخود کرمانشاه بودم...(1).

سید مرتضی نجومی هم دوره ای حاج آقا مجتبی نیز چنین می گوید:

ازحسن توفیق ولطف حضرت احدیت، دو ماهی بعد از شروع طلبگی بنده، آقایان علماء کرمانشاه با مرحوم آیة الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی بنای برپایی حوزه علمیه را درکرمانشاه و مسجد حاج شهبازخان گذاردند. و اوّلین جلسه اجتماع آقایان علماء شهر، درمنزل ما واقع گردید که بنا شد؛ آقایان هرکدام دروسی را متکلّف شوند، که اوّلین نفر مرحوم آقای حاج سید حسین معصومی لاری پیشقدمانه گفتند؛ من از امثله به طلبه ها درس می گویم، بدین گونه مدرسه وحوزه علمیه مسجد حاج شهبازخان تشکیل گردید وطلاب بگرمی مشغول درس خواندن شدند.

مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آقای سید حسین معصومی لاری با وجود کهولت سن وعلاقه شدید به تربیت طلاب واهل علم برای آینده استان وشهر، بدون هیچ گونه ناراحتی وبدون هیچ احساس ننگی که جامع المقدّمات گفتن شأن ایشان نبود، برای مشتی بچه های ریز ودرشت درس می فرمودند، هرچه بچه ها زیا دترمی شدند؛ ایشان هم خوشحال تر می شدند وبا آهستگی می گفتند، همه اینها به پایان خط نمی رسند وتا پایان ادامه نمی دهند، عده ای بعنوان علمای محترم و درس خوانده برای شهر ما فراهم آید، بزرگترین نعمت است.

البته علمای دیگر هم مشغول گفتن کتاب های دیگر جامع المقدّمات شدند. درهرصورت با جمعی دیگر از عزیزان باز هم مقداری از جامع المقدمات، صمدیه، سیوطی، حاشیه ملا عبدالله، باب اول و چهارم مغنی ومطّول، معالم، مقداری از شرح لمعه وقوانین را

ص: 97


1- . خاطرات آیة الله حاج آخوند.

پیش مرحوم وا لدم که بحقّ خوب وتحقیقی درس می فرمودند، خواندم، ودوسال تمام نزد ایشان مطّول خوبی خواندم و هم پیش ایشان قوانین وشرح لمعه می خواندم که به نجف اشرف عزیمت نمودم وبقیه آن دو کتاب را آن جا خواندم، مقداری از سیوطی ومغنی را هم نزد مرحوم حجّة الاسلام والمسلمین عالم بزرگوار آقای حاج سید محمود معصومی لاری که مدرّسی بسیار خوب ومخصوصاً در ا دّبیات عربی تبحری داشت خواندم، مقداری از شرایع را هم نزد مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آقای شیخ حسن حاج آخوند به همراه فرزند گرامی شان جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج آقا مجتبی حاج آخوند خواندم.(1)

همانطورکه ازبیانات مذکور روشن شد، اکثر طلاب این مدرسه از مردم شهر کرمانشاه واز آقازا ده های آن منطقه بودند، از جمله شاگردان این حوزه، آقایان حاج آقا مجتبی حاج آخوند، آقای سیدمرتضی نجومی وحاج آقا مجتبی میبدی فرزند آیة الله سید محمد میبدی وجمعی دیگر بودند که به عنوان نخستین طلاب مشغول تحصیل شدند. مدرسین حوزه ی مذکور را اکثراً علمای بزرگ کرمانشاه تشکیل می دادند، همچون سید حسین معصومی لاری که مقدمات تدریس می کرد و آیة الله سیّد جواد نجومی پدر سیدمرتضی نجومی، آیة الله علامی وهمچنین آیة الله شیخ حسن حاج آخوند پدر حاج آقا مجتبی حاج آخوند وبرخی دیگر مثل آیة الله شیخ هادی جلیلی و آقا محمدآل آقا از خاندان بزرگ آل آقا و آیة الله سید محمد میبدی درآنجا مشغول تدریس بودند.(2)

طبق روایت دیگری، آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی نامه هایی به خود آیة الله شیخ هادی جلیلی نوشتند وازایشان خواستند حتماً برای تأسیس یک حوزه ی علمیه

ص: 98


1- . کیمیای هستی، ص70.
2- . همان مدرک.

درکرمانشاه اقدام کنند وآقا شیخ هادی نیز به منظور اجرای منویات آیة الله سید ابوالحسن اصفهانی ونیز کمک به آموزش وتبلیغ امور دینی از گروه های مختلف، به ویژه تجار، بازاریان وعلمای محل دعوت کردند وضمن مذاکراتی با آنان برای ایجاد حوزه های دینی درکرمانشاه، ازآنان کمک خواستند.

آیة الله شیخ عبدالجلیل جلیلی فرزند آیة الله شیخ هادی جلیلی دراین باره می گوید:

در سابق، حوزه ی علمیه ای در کرمانشاه نبود. اصلاً مرحوم آیة الله اصفهانی... دو تا نامه نوشتند به ایشان - آقا شیخ هادی جلیلی - که با بودن شما در کرمانشاه حیف است که حوزه ی علمیه ای نباشد، ایشان اصرار می کنند که حتماً باید حوزه ی علمیه ای باشد، بنده البته آن وقت ها جوان بودم، مجالسی تشکیل دادند از تجار وعلما ودستورآیة الله اصفهانی را خواندند برای مردم، که ایشان مرجع تقلید است و حکم فرمودند که باید در کرمانشاه حوزه ی علمیه ای تشکیل بشود. تجار هم استقبال کردند وحوزه ی علمیه ای تحت زعامت وریاست ایشان تشکیل دادند.(1)

به هرحال این حوزه، نخستین اقدام جدّی روحانیت کرمانشاه با تأیید و کمک مراجع بزرگ به منظور بسط وآموزش معارف دینی به طلاب محلی بود که قصد داشتند به فراگیری علوم دینی بپردازند.

اساتید حاج آقا مجتبی در کرمانشاه

اشاره

اساتید ایشان در مرحله دروس مقدمات حوزه یعنی ادبیات عرب، منطق، سیوطی، مغنی، معالم، حاشیه، مطول ومقداری از سطح همانند لمعه، قوانین، رسائل ومکاسب عبارتند از:

1.آیة الله شیخ حسن حاج آخوند (پدرحاج آقا مجتبی):

شرح حال وی قبلاً به طور مفصّل بیان شد.

ص: 99


1- . مصاحبه آیة الله شیخ عبدالجلیل جلیلی، 24/8/1373.

2. آیة الله شیخ حسن علامی (شوهر همشیره حاج آقا مجتبی):

وی فرزند محمد صادق از تجار اصفهان، درسال 1305 ق(1266ش) درشهر کرمانشاه به دنیا آمد، سپس مقدمات علوم حوزوی را نزد عالمان وبزرگان شهر فراگرفت و درسال 1327 ق ( 1288ش) درسن 22 سالگی جهت ادامه تحصیل روانه شهر مقدس نجف شدند وپس از مدت کوتاهی جزو حلقه ی درس آیات عظام عصر خویش یعنی آخوند خراسانی صاحب کفایة الاصول، آیة الله نائینی وآقا ضیاء الدین عراقی درآمد واز ملازمان آیة الله آقا ضیاء عراقی محسوب می شد تا جایی که آیة الله میرزا هاشم آملی می فرمودند:

«از مرحوم آقا ضیاء الدین عراقی بارها شنیدم که می­فرمود:

من افتخار می کنم شاگردی، مثل علامی داشته ام».

وی پس از کسب مدارج عالی علمی واجازه اجتهاد ازاساتید خویش درسال 1335 ق (1295 ش) به زادگاه خویش بازگشت وبه تدریس، تبلیغ وارشاد مردم آن سامان پرداخت.

آیة الله مرعشی نجفی رحمه الله می فرماید:

من درکرمانشاه به شخصیتی برخوردم که به جرأت درهیچ کدام از مراکز علمی وحوزه های دینی تا این تاریخ، چنین بزرگ مرد محقق و

نابغه ای عجیب درفکر وتحقیق ندیده ام.

همچنین آیة الله می رسید علی یثربی کاشانی می گوید:

آقا شیخ حسن علامی، با سکونت درکرمانشاه علم خود را ضایع ساخت، اگر درنجف می ماند، لایق ترین کسی که می توانست به جای آقا ضیاءالدین قرارگیرد او بود.

بلی وی شخصیتی جامع ومتبحر وبسیار پرثمربرای جهان اسلام وحوزه های علمیه بود که بازگشتش به شهر کرمانشاه خسارتی به حوزه علمیه نجف وارد ساخت، همانگونه که آیة الله العظمی مرعشی نجفی می فرماید:

آن بزرگوار میان مردم کرمانشاه جایگاه ویژ ه ای داشت واو را بسیار احترام می کردند وجایگاه او را پاس می داشتند وبا اینکه حضور درکرمانشاه برای عوام وخواص آن دیار

ص: 100

نعمتی بزرگ به شمار می آمد، ولی برای جهان تشیع، خسارتی بس بزرگ بود، زیرا عالم وفقیه بزرگی که حضور او درشهرهای مذهبی مانند قم ونجف، می توانست به تربیت عالمان بسیار ودراختیار گرفتن سکان مرجعیت منجرشود، ولی با این حال درشهری کم فروغ از نظر عالمان ونبود زمینه های بهره گیری کامل ازآن بزرگوار، سکونت گزید وحوزه های علمیه ا زحضور او محروم ماند.

آن عالم ربانی وفقیه صمدانی، سرانجام پس از یک عمر مجاهدت وتلاش وقفه در دیار کرمانشاهان، درچهاردهم محرم الحرام سال 1394 ق (1352­ش) رحلت فرمودند و سپس در شهر کرمانشاه گوشه ی مسجد ترک ها - المهدی - ، همان مسجدی که سال های متمادی محل اقامه جماعت و وعظ وخطابه ایشان بود به خاک سپرده شد.(1)

3 . آیة الله سید محمد جواد نجومی:

وی فرزند سیداسماعیل نجومی درسال 1303 ق (1264 ش)درشهر کرمانشاه متولدشد، آیة الله سیّد مرتضی نجومی درباره پدرش چنین می گوید:

آن مرحوم 15 سال را با والد متّقی عارف زاهد عابد وهنرمند خود گذرانده است، معاشرت همان سال ها پایه های اعتقادی علمی وهنری را برای او بنیان نهاده است، پس از انجام دروس مقدماتی و وفات پدر بزرگوارشان مراتب تدریجی علوم صرف ونحو ومعانی بیان وفقه واصول را نزد علمای محترم ومحقق کرمانشاه فرا گرفت، دروس سیوطی، شرح شمسیه و شرح جامی، مطول، معالم، شرح لعمه وقوانین را به ترتیب از محضر حجج اسلام وآیات عظام حاج میرزا حسین وکیل، آقا شیخ محمد مدرس، حاج آقا عبدالله آل آقا

ص: 101


1- . رک: مفاخرکرمانشاه، ص 368؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 36؛ زندگانی سردار کابلی، ص220؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج8، ص 250؛ فیض قلم، ص 362؛ المسلسات فی الاجازات، ج 2، ص 401.

«عموی همسرش»(1)، وعالم متقّی آخوند ملامحمّد حسین اصفهانی معروف به حاج آخوند جدّ فامیل محترم حاج آخوند و روشن آموخت.

سپس برای تکمیل تحصیلات واستفاده از محضر علمای بزرگ نجف به آن آستان مقدّس مشرّف، ولی مصائب روزگار وگرفتاری های گوناگون زندگی مجال اقامت طولانی به ایشان نداد، پس از مدت کوتاهی قریب به یک سال مجبور به بازگشت به کرمانشاه زادگاه اصلی خویش می گردد وبازهم نزد علمای محقّق و مجتهدین صاحب نظر شهر به استفاضه می پردازد وخود نیز علی الدوام به تدریس اشتغال داشته است. اواخر تحصیل آن جناب نزد آیة الله مؤسس ومجتهد صاحب نظر نابغه مرحوم حاج شیخ حسن علّامی بوده است، صاحب کتاب «سردار کابلی» می گوید: شاگرد برجسته مرحوم علامی مرحوم آقا سید محمّد جواد نجومی بوده است وازآن مرحوم نقل می کند که می فرموده است؛ اگر کسانی که من می شناسم مجتهدند، آقا سید جواد سید المجتهدین است وبین این دو بزرگوار، مرحوم حاج شیخ حسن علاّمی وآقا سید جواد صداقت وصفای دائمی درطول عمرشان برقرار واز کودکی تا به هنگام وفات هردو این مهر ومحبّت استواربود.

آیة الله سید محمدجواد نجومی از آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ ضیاء الدین عراقی، شیخ حسن علاّمی و سید حسین حائری(2)،اجازه اجتهاد و روایت گرفت.

مادرسید محمد جواد نجومی، دختر ملا علی اکبرکرمانشاهی از شاگردان صاحب جواهر و فاضل اردکانی است، وهمسرش دختر آیة الله شیخ مرتضی علم الهدی آل آقا متوفای

ص: 102


1- . وی برادرآیة الله شیخ مرتضی علم الهدی آل آقا، پدرهمسر سیّد محمد جواد نجومی می باشد .
2- . وی ازمجتهدان وعالمان بنام ومقیم خطه ی کرمانشاهان بوده واز جمله کسانی است که به محضر حضرت بقیة الله الاعظم (عج) مشّرف شده است، مرحوم آیة الله سیّد مرتضی نجومی درکیمیای هستی خود ص144 قصه ی شرفیابی این مجتهد عالیقدر به محضر امام زمان (عج) را از زبان علامه نهاوندی نقل می کند، جهت آگاهی بیشتر کتاب مذکور را ملاحظه فرمایید خالی از لطف نیست.

1361 ­ق (1320ش)، از نوادگان استاد کل وحید بهبهانی است، وی بانویی متدین، پر مهر ومحبت، صالح، دارای سلامت نفس، عفیف وبا تقوا بود، تولدش درسال 1327 ق (1288ش) و وفاتش در نهم رمضان 1411 ق ( 1369ش)، رخ داده و مدفن او حیاط آرامگاه ابوحسین قم است.

آیة الله سید محمد جواد نجومی پس از سال ها زندگی علمی وهنری وعمری مجاهدت وتلاش در راه دین، در شب چهارشنبه جمادی الاول 1387 ق (هجدهم مرداد ماه 1346­ش) در سن 84 سالگی دار فانی را وداع گفت وپس از تشییع، پیکر مطهرش به شهر قم منتقل ودر قبرستان ابوحسین، حجره مخصوص علماء به خاک سپرده شد.(1)

4. آیة الله سید محمد میبدی:

وی فرزند سّید جواد حسینی میبدی ونوه آیةالله سیدعلی حسینی میبدی است(2)،که سال 1314 ق (1275ش) در شهر کرمانشاه متولد شد، هنوز

ص: 103


1- . فیض قلم، ص 174؛ کیمیای هستی، ص 44،167، 249؛ زندگانی سردار کابلی، ص 229؛ میراث ماندگار، ص 14؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 23 و ج 9، ص 234؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه، ج 17، ص 277؛ نگین کرما نشاهان به قلم نگارنده.
2- آیةالله سیّدعلی حسینی میبدی فرزند سیّدمحمدعلی سال1260 ق ( 1223ش) در شهرستان میبد یزد متولد شد، سلسله نسب وی با 28 واسطه به امام حسین علیه السّلام منتهی می شود، او دوران کودکی ونوجوانی را درزادگاه خویش سپری نمود وسپس به تحصیل علوم حوزوی روی آورد، وبعد برای ادامه تحصیل رهسپار کربلا شد و درآن جا از محضر بزرگانی همچون آیةالله فاضل اردکانی( متوفای 1302 ق) وشیخ العراقین آیةالله شیخ عبدالحسین تهرانی (متوفای 1286 ق ) بهره های فراوانی برد وبه درجه رفیع اجتهاد نائل آمد، آن بزرگوار به سبب بیماری که بر وی عارض شد درسال 1287 ق (1249 ش) کربلا را به قصد زادگاه خویش ترک نمود، در مسیر عبور از شهر کرمانشاه واستراحت چند روزه ای درآن شهر، به درخواست علما وبزرگان کرمانشاه درآن سامان رحل اقامت افکند وماندگار شد. وی پس از عمری تلاش وکوشش درراه نشر معارف دینی سرانجام درسال 1313 ق (1274 ش) در سن 53 سالگی دارفانی را وداع گفت وپس از تشییع، پیکر مطهرش به شهر نجف منتقل ودر وادی السلام به خاک سپرده شد. [ رک: مفاخر کرمانشاه، ص 257؛ موسوعه طبقات الفقهاء، ج 14، ص 451 ؛ اصلاح البلاد، ص 24 و27؛ زندگانی سردار کابلی، ص 222؛ گنجینه دانشمندان، ج 6، ص 355 و... ] .

هشت سال از عمر او نگذشته بود که پدرش را ازدست داد وکام او با طعم یتیمی تلخ وناگوار شد، آیة الله سید محمدرضا واحدی قمی پدر شهیدان واحدی فداییان اسلام وازعالمان عالی مقام کرمانشاهی سرپرستی وی را به عهده گرفت وده ساله بود که جهت یادگیری، خواندن ونوشتن ودانش های متداول آن روز به مکتب خانه رفت وپس از چند سالی، وارد حوزه علمیه کرمانشاه شد واز محضر عالمان واساتید عصرخویش بهره ها ی فراوان بردند.

پس از تحصیلات ده ساله در زادگاهش کرمانشاه، برای ادامه تحصیل درسال 1332 ق (1292ش) راهی شهر مقدس نجف گردید و درحلقه ی درس فقها واساتید بنام حوزه از جمله آیات عظام: سید ابوالحسن اصفهانی، میرزای نایینی وضیاءالدین عراقی به فراگیری علوم حوزوی فقه واصول پرداخت وپس از چند سالی تلاش وکوشش ومجاهدت درسن 23 سالگی ازمحضرآنان اجازه اجتهاد دریافت نمود. سپس به موطن اصلی خود کرمانشاه بازگشت و به تدریس، وعظ وارشاد مردمان آن سامان پرداخت.

آیةالله سید محمد میبدی از علمای مورد توجه مراجع بزرگوار شیعه بود، که به همین سبب خدمات فراوان وپر ثمری در خطه کرمانشاهان داشتند، از جمله تأسیس حوزه علمیه کرمانشاه به امر آیةالله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی همانطور که درخاطرات حاج آقا مجتبی حاج آخوند به آن اشاره شد.

آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی درنامه ای خطاب به آیةالله شیخ محمدهادی جلیلی می نویسد: ... بعد از تشرّف آقایان علامی ومیبدی که چندی خدمتشان بودم، مذاکره ازاین موضوع - تشکیل حوزه علمیه - می شد تا که عزم حاصل ودر نظر بود به وسیله ایشان تصدیق شود ....

ص: 104

همچنین استاد علی دوانی پیرامون تأسیس حوزه علمیه حضرت آیةالله العظمی بروجردی در کرمانشاه ونقش آیةالله میبدی می گوید: تقریباً دوازده سال پیش یکی از علمای محترم کرمانشاه آقای حاج سید محمد میبدی هنگام تشرف به خدمت آیةالله فقید (بروجردی) موضوع را مطرح وجداً از آن فقید سعید می خواهند که دستور دهند مدرسه آبرومندی که در خور شأن محصلین علوم دینی باشد در کرمانشاه تأسیس وحضرت آیة الله نیز عنایت بیشتری به وضع حوزه آن شهر حساس تاریخی داشته باشند...(1).

ص: 105


1- . قبل از تأسیس حوزه ومدرسه ی آیةالله العظمی بروجردی، حوزه های کوچک ومدارس دینی ای که تحت سرپرستی برخی از علمای محلی اداره می شد وجود داشت، اما با توجه به موقعیت ممتاز دینی کرمانشاه و نزدیکی آن به عتبات، اکثر طلبه ها ودانش دوستان علوم دینی برای تحصیل به حوزه های قم یا عتباب عالیات می رفتند. آیةالله بروجردی با درک اهمیت یک مرکز دینی مهم درغرب کشور، تأسیس یک مدرسه ی دینی درشهر کرمانشاه را ضروری می دانست و به همین منظورتمهیداتی برای تأ سیس یک حوزه ی دینی دراین شهر اندیشید. تأسیس این حوزه ومدرسه ی دینی درسال 1333 فکر وی را به خود مشغول داشت. برای این منظور، مبالغی از وجوه را برای ایجاد این بنا درنظرگرفت وبه منظور جذب کمک های مردمی نیز اطلاعیه ای درروزنامه ی اطلاعات مورخه ی یازدهم خرداد ماه سال 1333 چاپ کرد ودرآن اطلاعیه از مردم خیّر خواست تا جهت تأسیس این مسجد ومدرسه ی دینی کمک کنند. حجةالاسلام فلسفی در خاطرات خود درباره ی چگونگی تأسیس مدرسه ی علمیه کرمانشاه چنین نگاشته است: « حمایت از حوزه های علمیه ی موجود وهمچنین تأسیس مدرسه ی دینی درشهرهایی که فاقد حوزه بودند، مورد علاقه آیةالله بروجردی بود. یکی ازآن موارد ایجاد مدرسه ی دینی درشهر کرمانشاه بود که دریک نقطه ی مناسب شهر بنا گردید ومتصدی انجام این کار یکی از افراد مورد اعتماد ایشان درکرمانشاه بود تا آنجا که به خاطر دارم، سه نفرازعلمایی که درقم بودند- آیات امام سدهی، اشرفی اصفهانی و شیخ عبدالجواد جبل عاملی به درخواست معظم له با جمعی از طلاب که به نظر می آید بعضی از آنها هم کرمانشاهی بودند درقم تحصیل می کردند، داوطلب اقامت وادامه ی تحصیل دراین شهر شدند». به هرحال، آیةالله بروجردی پس از تمهیدات لازم تدارک و تأسیس مدرسه ی دینی ومسجد کرمانشاه را به حاج شیخ هادی جلیلی سپردند و این همان شخصی است که فلسفی وی را مورد اعتماد آیة الله بروجردی می داند. مدرسه ومسجد پس از بنا به نام « آیةالله بروجردی » نام گذاری شد. پس از اتمام کار ساختمان مدرسه ی دینی کرمانشاه، بنا به دستور آیةالله بروجردی: آیةالله اشرفی اصفهانی، آیةالله امام سدهی و آیةالله شیخ عبدالجواد جلیل عاملی به همراه حجة الاسلام فلسفی واعظ بزرگ برای افتتاح مدرسه ی مزبور درتاریخ دوم آذر ماه 1335 به کرمانشاه مسافرت کردند وطی مراسمی به طور رسمی فعالیت مدرسه ی مذکور آغاز وبه مدت چندین روز مجالس وعظ و سخنرانی وجشن از سوی شرکت کنندگان برگزارشد. آیةالله امام سدهی و آیت الله جبل عاملی پس از سروسامان دادن به مدرسه، به قم بازگشتند وگزارش آن را به آیةالله بروجردی اعلام کردند و گفتند آیةالله اشرفی خود به تنهایی قادر به اداره مدرسه هستند ونیازی به وجود آنان نمی باشد. حجت الاسلام فلسفی تاریخ بازگشت خود وعده ی همراهش را از کرمانشاه، 16/9/1335 یادداشت نموده است. تأسیس مدرسه وحوزه ی علمیه ی آیةالله بروجردی، مهاجرت واقامت عده ای از علماء وطلاب درکرمانشاه وفعالیت گسترده ی این مدرسه سرآغاز تحول مهمی در جامعه ی مذهبی این شهر بود واین حوزه از جمله کانون های مهم وسرنوشت ساز در شکل گیری انقلاب اسلامی درآن شهرستان محسوب می شد. آیةالله شیخ محمدهادی جلیلی طبق دستور آیةالله بروجردی متصدی امور اداره ی مدرسه، جذب طلاب واستادان آن حوزه ومدرسه شد. وی با جدیت تمام دراین امور کوشش نمود وازآنجایی که شخصیتی متنفذ داشت ومورد احترام مردم کرمانشاه بود، بسیار طرف توجه حکومت واقع شد و برای او درحد یکی از مراجع بزرگ احترام خاص قائل بودند؛ به طوری که اواخرعمر مورد احترام وطرف توجه دولت درآن منطقه بود [ رک: خاطرات ومبارزات حجةالاسلام والمسلمین فلسفی، ص201 ].

آیة الله سّید محمد میبدی سپس درسال 1402 ق ( 1362ش) دارفانی را وداع گفت وپس از تشییع درگوشه ی همان مسجدی که سالیان متمادی درآن اقامه جماعت، موعظه

ص: 106

وارشاد مردم را داشت، به خاک سپرده شد، که امروز بنام مسجد آیة الله میبدی معروف است ودرخیابان جوانشیر نزدیک پل هوایی کرمانشاه قرار دارد.(1)

5 . آیة الله آقا محمد آل آقا:

وی فرزند محمد نبی واز نوادگان وحید بهبهانی است، که سال 1288 ق 28 شعبان المعظم (1250 ش) درشهر کرمانشاه متولدشد، پس از دوران کودکی ویادگیری خواندن ونوشتن در مکتب خانه، در اوان نوجوانی به فراگیری علوم حوزوی روی آورد وسپس برای ادامه تحصیل درسن 29 سالگی، ماه رجب المرجب سال 1317 ق (1278 ش) رهسپار شهر نجف اشرف شد و در حلقه ی درسی آیات عظام وفقهای نامدار عصرخویش آخوند خراسانی، شیخ الشریعه اصفهانی، سید محمد کاظم طباطبایی وآقا ضیاء عراقی درآمد واز محضر آنان بهره های فراوانی بردند، تا اینکه به درجه اجتهاد نائل آمدند.

آیة الله آل آقا بعد از اقامت 16 ساله درنجف اشرف، سپس درسال 1333 ق ( 1273ش) به موطن اصلی خود کرمانشاه، مراجعت ومشغول تدریس واقامه نماز جماعت وارشاد وموعظه مردم آن سامان شدند وسالیان متمادی درمسجد عماد الدوله به رسالت الهی خویش پرداخت، سرانجام پس از عمری مجاهدت وتلاش وکوشش در راه نشر معارف دین در روز چهارشنبه 9 ذی الحجه 1383 ق (دوم اردیبهشت ماه 1343 ش) دارفانی را وداع گفت وپس از تشییع، پیکر مطهرش به شهر قم منتقل ودر قبرستان ابوحسین آن شهر به خاک سپرده شد.(2)

ص: 107


1- . رک : مفاخر کرمانشاه، ص 458؛ زندگانی سردار کابلی، ص 222؛ زندگانی آیت الله بروجردی، ص 156.
2- . اعیان الشیعه، ج 9، ص 404؛ تربت پاکان قم، ج 3، ص 1371؛ مفاخر کرمانشاه، ص306.

6. آیة الله سید حسین معصومی:

وی فرزند سّید حسن، درسال 1312 یا 1315 ق ( 1273 یا 1276 ش ) درشهرلار متولد شد، دوران کودکی را درزادگاه خود سپری وسپس جهت فراگیری علوم حوزوی رهسپار شهر نجف اشرف گردید، وپس ازچند سالی، جزو حلقه ی درس آیة الله میرزای نائینی درآمدند، پس از کسب درجات عالی علوم ودانش حوزوی به شهر کرمانشاه رفت ودرآن جا رحل اقامت افکند و سالیان متمادی درآن سامان مشغول تدریس، ارشاد وفعالیت های علمی، مذهبی بودند، وی مورد وثوق آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی و از نمایندگان و وکلای آن فقیه عالی مقام بودند، ازآن مرحوم کتابی ارزشمند بنام مفتاح التفاسیر وکشف الآیات به جای مانده است. وی سرانجام درسال 1373 ق (1332 ش) درشهر کرمانشاه دار فانی را وداع گفت وپس از تشییع، پیکر مطهرش به نجف اشرف منتقل ودر وادی السلام به خاک سپرده شد.(1)

هجرت به عُشّ آل محمّد صلی الله علیه وآله

هجرت یکی ازمفاهیم غنی فرهنگ اسلامی است. هجرت یعنی حرکت درمسیرحقیقت وتلاش برای دست یافتن به رشد وکمال؛ مهاجران راه خداوند، کسانی هستند که ازخانه وکاشانه ی خویش دل بریده اند وبرای حفظ دین وعمل به مفاهیم ومعانی درخشان دینی به سمت کمال ورستگاری کوچ کرده اند.

خداوند متعال در قرآن موضوع هجرت عده ای ازافراد برای تفقّه دردین را چنین بیان می دارد :

« فَلَولا نَفَرَمِن کُلِّ فِرقَهٍ مِنهُم طائِفَهٌ لِیَتَفَقَهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَومَهُم اِذَا رَجَعُوا اِلَیهِم لَعَلَّهُم یَحذَرُون؛ چرا از هرگروهی از آنان، طایفه ای کوچ نمی کنند، تا دردین آگاهی یابند،

ص: 108


1- . مفاخر کرمانشاه، ص 144؛ الذریعه، ج 21، ص 323.

ووقتی به سوی قوم خویش برگشتند، آنان را بترسانند، به امید این که آنها بترسند». [سوره توبه / 122]

آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند، پس از پایان دروس مقدماتی ومقداری از دروس سطح در مولد وموطن خویش، درسال 1331 شمسی برای ادامه تحصیل به قم هجرت کرد ودرمدرسه حجت سکونت گزیدند؛ دراین شهر مقدّس وکانون ولایت وفقاهت، باقی مانده سطوح عالی را نزد فقیهان بزرگواری همچون آیة الله شیخ عبدالجواد جبل عاملی، آیة الله سلطانی طباطبایی، و. .. به پایان رساندند.

اساتید دروس سطح حوزه مقدسه قم!

1. آیة الله عبدالجواد جبل عاملی:

وی درسال 1323ق درشهرستان خمینی شهر در خانواده ای روحانی متولد شد، اکثر اجداد ونیاکان ایشان، روحانی ودارای مدارج علمی بودند ونسب وی از طرف مادر به دانشمند حکیم وبزرگ، مرحوم محقق کرکی صاحب کتاب جامع المقاصد می رسد.

شیخ عبدالجواد تحصیلات خود را از مکتب خانه های خمینی شهرآغاز کرد وسپس به شهرهای اصفهان و قم مهاجرت کرد واز محضر اساتید گران مایه ای همچون آیة الله شیخ عبدالکریم حایری، آیةالله بروجردی، جلال الدین همایی، میرزا احمد مدرس،شیخ علی یزدی، شیخ محمد خراسانی، میرزا علی آقا شیرازی، حاج رحیم ارباب و دیگران استفاده برد، وسرانجام آن عالم ربانی در تاریخ 22 اسفند ماه 1367 ش دارفانی را وداع گفت ودر جنب مصلای نماز جمعه خمینی شهر به خاک سپرده شد.

ص: 109

2. آیةالله سید محمد باقر سلطانی طباطبایی:

وی فرزند حاج سید علی اصغر ملقّب به سلطان العلماء بروجردی درسال 1332 ق درشهرستان عالم پرور بروجرد متولد شد، وی با 31 واسطه از فرزندان امام مجتبی7به شمارمی آید، وپسر عمه وپسر دایی مرجع عالیقدر شیعه آیةالله العظمی بروجری می باشد.

این بزرگوار پس از عمری تحصیل، تدریس، تبلیغ وترویج احکام ومعارف نورانی اسلام، در روز شنبه 31 خرداد ماه سال 1376 ش ( 15 صفر1418 ق ) در منزل یگانه دخترش که همسرحاج احمد آقا خمینی بود، درجماران تهران بدرود حیات گفت وپیکرپاکش پس از تشییع باشکوه درقم ونماز برآن توسط آیة الله العظمی فاضل لنکرانی، به تهران منتقل ودرجوار مرقد نورانی امام خمینی ;به خاک سپرده شد.(1)

حاج آقا مجتبی حاج آخوند پس از اتمام دروس سطح

به درس خارج اصول آیة الله العظمی امام خمینی و درس فقه آیة الله العظمی بروجردی حاضرشد ودراین دو رشته به کمالاتی دست یافت، به موازات تحصیل علم در فقه واصول، علاقه وافر او به فلسفه، موجب شد به حوزه درس علامه سید محمد حسین طباطبایی راه یابد وسالها نزد وی به تحصیل فلسفه بپردازد، همزمان نیز از دروس فلسفه آیة الله منتظری و درس خارج آیة الله سید محمد محقق داماد نیز بهره های فراوان برد.

حاج آقا مجتبی دراین زمینه می گوید: یک روز توی مدرسه فیضیه ازآ شیخ ابراهیم امینی سئوال کردیم که آقا ما سطح را تمام کردیم، درس خارج کی برویم، آقای امینی گفت آقای خمینی، ایشان جوان است وهم دقت نظر دارد، لذا از سال 33 درس ایشان - امام خمینی - رفتیم، یک دوره درس اصول خارج ایشان را من دید م، قریب 9 سال درس ایشان می رفتم - ازسال 33 تا سال 42، که ایشان دستگیرشدند ما ازاول، همزمان با

ص: 110


1- 1. جهت آگاهی بیشتر رک: گلشن ابرار، ج 6، ص 296 .

امام، درس آقای بروجردی هم می رفتیم پنج سال خارج فقه ایشان ، همچنین پنج سال درس مرحوم علامه طباطبایی - سه سال درس اسفار و دو سال شفا- ، دو سال هم درس آقای منتظری - منظومه سبزواری - ، ویکسال هم درس آقای محقق داماد رفتیم. تقریباً دوازده سال بنده درقم مشرّف بودم، هم از لحاظ درسی وهم از لحاظ اخلاقی از اساتید آنجا بهره مند بودیم .(1)

حاج آقا مجتبی از استاد اخلاقش این گونه می گوید: مرحوم آشیخ عباس تهرانی، ایشان حقی دارد برگردنمان، استاد اخلاق ما بودند، در روزهای جمعه درمدرسه مرحوم حجّت، ایشان تشریف می آوردند ودعای ندبه ای هم بود، قبل از دعای ندبه، ایشان صحبت می کردند برای طلاب، عده خاصی بودند، ولی محل کتابخانه مدرسه حجّت جای محدودی بود، همین تعدادی بودند که آنجا پر می شد، واقعاً درسرنوشت ما مؤثربود، ایشان مربی خوبی بودند برای طلاب، من فراموش نمی کنم ایشان را هیچ وقت، هروقت یاد م می آید دعا گوی ایشان هستم، خداوند رحمتشان کند.(2)

بلی این گونه بودند چنین انسان هایی که دیدار آنها ونشست وبرخاست با آنان، آتش عشق به حق را در دل های مشتاق ومستعد برمی افروخت ومسیرآنان را تغییرمی داد:

ای لقای تو جواب هرسؤال مشکل ازتوحل شود بی قیل وقال

آنان که جانی شیفته حق داشتند، درمحضر او چنان از فیض حضورش سرمست و ازجام الست سرشار می گشتند، که خاطره خوش آن لحظه های ملکوتی را هرگز ازیاد نمی بردند وبا خود زمزمه می کردند که :

اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی حاصلی وبی خبری بود

ص: 111


1- . خاطرات آیة الله حاج آخوند.
2- . همان مدرک.

خوش بود لب آب وگل وسبزه ونسرین

افسوس که آن گنج روان رهگذری بود(1)

اساتید دروس خارج حاج آقا مجتبی در قم

1. آیة الله العظمی بروجردی:

همانطور که گفته شد، آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند چندین سال متوالی - 5 سال - نزد فقیه عصر، مرحوم آیة الله العظمی سید حسین بروجردی درقم درس خوانده، واز حوزه فقهی او بهره مند شده است ودربیانات خویش وقتی به مناسبت هایی برای شاگردانش سخن می گفت وذکری از اساتیدش پیش می­آمد، ازایشان به جلالت شأن یاد می کرد.

اینک به گوشه ای ا ززندگانی آن فقید سعید ومکتب فقهی واصولی وی، از زبان یکی از شاگردانش که به رشته تحریر درآمده می پردازیم:(2)

آیة الله بروجردی، حاج آقا حسین طباطبایی در خانواده ای اصیل ونجیب وبیت با سابقه ی دانش وسیادت (که درسه قرن اخیر همواره علمای بزرگ را درخود پرورش داده ومردان برجسته ای از قبیل علامه بحرالعلوم عمّ چهارم آیةالله بروجردی وسید محمد طباطبایی بروجردی جدّ پنجم وی وحاج میرزا محمود طباطبایی عم والد وی، از آن خاندان ظهور نموده اند) از نسل پاک امام حسن مجتبی7 واز سلسله ی سادات طباطبایی آخر سال 1292 ق درشهر بروجرد متولد شده است، والد او که به چهار واسطه به سید محمد طباطبایی نسبت می رساند، مرحوم حاج سید آقا علی طباطبایی بود.

وی تا سن 18 سالگی دربروجرد با سرپرستی پدر دانشمند ونسبتاً متمکّن خود، نزد دانشمندان آن شهر، مبادی ومقدمات علوم دینی را کسب نمود وپس ازاین تاریخ درحدود

ص: 112


1- . دیوان حافظ .
2- . رک: زندگی آیة الله العظمی بروجردی، تألیف آقای محمد واعظ زاده خراسانی، ( با دخل وتصرف ).

سال 1310 ق به دارالعلم اصفهان، که درآن موقع هزاران طالب علم وجمعی از استادان ورزیده، با نشاط فراوان درآن شهرعظیم به تعلیم وتعلّم علوم اسلامی سرگرم بودند، هجرت نمود. شهری که درگوشه وکنارآن، آثار باشکوه سلاطین صفویه به چشم می خورد وگویا مردم آن شهر هنوز سیادت، غرورعلمی و بزرگ منشی آن دوران تاریخی را حفظ نموده بودند. نخست درمدرسه ی چهارباغ که غالباً مسکن بزرگ زاد گان بود وبعداً درمدرسه ی صدر، سکنی گزید واز محضر درس مرحوم ابوالمعالی کلباسی وسیدمحمدباقر درچه ای وجهانگیرخان فیلسوف شهیروآخوند کاشی ودیگران استفاده نمود ودرعلوم دینی وفقه به پایه ای رسید که درسن 25 سالگی اساتید وی، تقلید را بروی حرام وبعضی هم او را به عمل احوط از آرای خود ودیگران امر کردند وغالباً ازاین که وی جامع میان استعداد وفهم سرشار وحافظه ی قوی است که به ندرت اتفاق می افتد تعجب می کردند.

فقید سعید، پس از ده سال تلمّذ و چندی تدریس وچند نوبت رفت وآمد به بروجرد وتأهل، درسن میان 28 و31 سالگی درسال 1320 ق

درحالی که به مقام شامخ اجتهاد نائل گردیده وجامع معقول ومنقول بود، به نجف اشرف وارد شد. زعامت علمی درآن وقت با مرحوم آیةالله آخوند ملامحمد کاظم خراسانی بود و نجف بهترین وبا نشاط ترین دوران های علمی را می گذرانید. شاید تا آن وقت، مجلس درسی به آن کیفیت وکمیت درنجف منعقد نشده بود، مدرّسی خوش بیان، خوش سلیقه وموافق با ذوق این شاگرد تازه وارد که همواره از حشو و زواید مطالب علم اصول گریزان ومتوجه اصول مطالب وحصه ی مرکزی بحث های علمی بود، مغنتم ترین فرصت را برای وی فراهم آورد، مردی با وقار از خاندان بحرالعلوم با دانشی وسیع از دورا دور منبر درس، با بیانی رسا به استاد اشکال می کند، همه متوجه او هستند و با نظر عظمت به وی می نگرند، استاد با احترام به وی پاسخ می گوید .

یک روز در منزل وی به طور خصوصی به یکی از بیانات درس ایراد می کند، استاد می گوید پس چه باید کرد؟ تلمیذ از روی اطلاعات رجالی خود که از مکتب اصفهان

ص: 113

برگرفته، مکتبی که غیر ازفقه واصول از زمان میرداماد وشیخ بهایی ومجلسیین، در علم رجال، حدیث، درایه وتراجم، نیز کار کرده، راه حلی برای مشکل استاد باز

می کند، استاد متوجه می شود که به گنجی گران بها دست یافته و وجود او را گرامی می شمارد.

آیة الله بروجردی پس از هشت، نُه سال توطن در نجف واخذ اجازه ی اجتهاد، درسال 1328، یک سال پیش از فوت استاد به وطن اصلی مراجعت کرد وبه زعامت وهدایت خلق، و تدریس، مطالعه، تحقیق وتألیف، تا سال 63 13 ادامه داد وبنا به گفته ی خود او، حتی دراین دوران هیچ گاه از مطالعه وتحصیل علم، غفلت نورزید.

درسال 1363 ق جهت معالجه عازم تهران شد، دربین راه هنگام عبورازقم با خود عهد کرد در صورت بهبودی مرض، دراین شهر مقدس رحل اقامت افکند، قبلاً هم درحیات مرحوم آیة الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یک سفر به عزم ماندن در این شهرآمده بود. تصادفاً دراین موقع درقم نیز این فکر که پس از فوت آیة الله حائری 1355 همواره مورد توجه فضلا وعلمای حوزه بود، قوّت گرفت که از این مرد بزرگ دعوت کنند وازشمع وجود وی استفاده نمایند.

نامه ها وفرستادگان آنان به تهران رسید، ایشان هم این دعوت را پذیرفتند وپس از بهبودی، درقم متوطن گردید وبه تدریس وزعامت پرداخت، روزبه روز مقام علمی، پایه ی تقوی، وسعت فکر وهمت عالی وی، بیش تر انظار را به خود جلب می کرد وبه سال 1366 پس از فوت مرحوم آیة الله اصفهانی و آیة الله قمی أعلی الله مقامهما، مرجعیت عامه برایشان مسلم گردید .

وی ظرف حدود 15 سال مرجعیت عمومی، تا حد امکان آمال دیرین خود را به منصه ی ظهور آورد وبه همه ی اطراف وجوانب وظیفه ی سنگین خود، نظر افکند، مبانی علمی خود را در رشته های تخصصی مطرح کرد، علم رجال و حدیث را زنده ودراین دو علم کتاب های ذی قیمت ازگذشتگان منتشر یا خود تألیف نمود. مخصوصاً کتاب بزرگ

ص: 114

حدیث - جامع الاحادیث - که واجد همه ی مزایای کتاب های پیش وفاقد کلیه ی معایب آن ها است وبی اندازه به استنباط احکام کمک می نماید، با کمک جمعی از شاگردان خویش، تدوین نمود .

دایره ی تبلیغات را به خارج کشور توسعه داد و درقلب اروپا وآمریکا نمایندگان وی به سرپرستی مسلمین وهدایت دیگران، مشغول شدند وندای اسلام را به گوش جهانیان می رساندند. ساختمان های خلل ناپذیر در قم وشهرستان ها، در نجف وسامراء و کشورهای دیگر بنیان گذارد، ده ها مسجد، مدرسه، حمام، بیمارستان وکتابخانه را شخصاً تأ سیس کرد . مدارس ملی مذهبی ابتدایی ومتوسطه از همراهی وتشویق وی برخوردار بودند، هزاران خانواده ی روحانی را درقم ونجف وسایر مراکز علمی وشهرستان ها، تکفّل نمود، صدها شاگرد فاضل که به طور قطع عده ی زیادی ازآنان نائل به درجه ی اجتهاد شده اند، تربیت کرده. امر تدریس وتربیت طلاب درنظر وی بسیار اهمیت داشت وآن را برهمه ی کارها مقدم می داشت، ده ها کتاب علمی او مواریث گذشتگان برای اولین بارتوسط وی چاپ شد.

بهترین وسیله برای نزدیکی مسلمین یعنی (جامعة التقریب بین المذاهب الاسلامیة) اگر فکر وی درپیدایش آن دخیل نباشد از افکار وکمک های وی بی دریغ برخورداربود، باب مکاتبه ورابطه با شیخ ازهر- شاید برای اولین بار- باز نمود، علمای مصر را به نشرفقه شیعه و مطالعه ی آن وادار کرد وبه سعی وی، کرسی فقه امامیه در جامع ازهر گذارده شد .

آیة الله بروجردی به لحاظ تقوا، اخلاق و زندگی مردی متهجّد و شب زنده دار، به مستحبات وآداب وسنن شرعی پای بند، از ریا وخودنمایی برکنار، از تمجید وتملّق وچاپلوسی افراد بیزار بود،پول ومقام در نظرش ارزش نداشت، برای ریاست، تمهید مقدمه نمی کرد. هیچ گاه دراین راه از تقدیر چشم نمی پوشید وبه تدبیر متوسّل نمی شد. بلند نظر، بلند همت وسخی الطبع بود، آبروی افراد را حفظ می کرد، بد زبان نبود، به کسی اهانت نمی نمود، اگرکسی مورد عتاب وی واقع می شد حتماً از او عذر می خواست، و دل او را از

ص: 115

خود خشنود می نمود، از آداب و رسوم معموله بین مردم وعلما که موافق عقل ومناسب زمان ومرضی عقلاء نیست، چه درمحاورات و چه در مکاتبات، خودداری می کرد، برای خود و فرزندانش از وجوه، چیزی اندوخته نکرد، زندگی شخصی او بسیار ساده وبدون تشریفات و از عواید شخصی وماترک والدش می گذشت. بیرونی وی که محل اداره ی امور مذهبی مسلمانان بود از ترکه ی عیال اول وی اداره می شد، فرزندان وخویشان خود را که همه مردمی نجیب وشریف بودند از مداخله در امور منع می کرد و به آنان می گفت که درحیات و بعد ازممات از اسم ورسم وموقعیت وی سوء استفاده نکنند، کارهایش نظم وترتیب داشت، بامداد، پس از صرف صبحانه، به مطالعه می پرداخت وبعداً به مجلس درس می رفت وپس ازمراجعت چنان چه حالش مقتضی بود ارباب حاجت را می پذیرفت، عصرها هرروزی برای کاری مقرّر شده بود، یک روز برای پاسخ نامه های واصله، یک روز برای پاسخ استفتاء ات، دراین مواقع خاص، هیچ کس پذیرفته نمی شد.

احترام وی از اشخاص به اندازه ی ارزش وجودی آنان بود، از دوستان دوران جوانی که همه مانند وی سال خورده شده بودند احترام می کرد، به اولاد واعقاب اساتید خود و بزرگان علمای گذشته بیش تر توجه داشت. هنگام ورود به مجلس به سلام مبادرت می نمود وبه تمام حضار احترام می گذاشت، قرآن را شمرده شمرده وبلند وبا تأمل

وتدبّر قرائت می کرد، تشرّف به حرم وزیارت قبر عیال مرحومه اش در روزهای معین ترک نمی شد.

نامه ها را مختصر ومحکم می نوشت، از نوشته ی وی کسی نمی توانست سوء استفاده کند، از خط زیبا خوشش می آمد، نامه های مهم را به بهترین خط می نوشت، برکتابی تقریظ نمی نوشت، اما به اندازه ی ارزش کتاب از نویسنده تقدیر وبه وی کمک می کرد، در گفتار ونقل حوادث وتاریخ، مبالغه نداشت، مطالب وداستان های گزاف وسست و دور از عقل را، به زبان نمی آ ورد، اشخاص را زود می شناخت و ازقیافه ورفتار، روحیات آنان را به دست می آورد. همواره پاکیزه ومحاسنش شانه زده ومنظم ولباس هایش ساده ونظیف بود، تا آخر

ص: 116

عمر برای خود درقم منزل ملکی فراهم نکرد، از مایملک شخصی نیز مقدار زیادی را به مصرف مسلمانان رسانید، به امور سیاسی واوضاع کشور بصیر بود وهیچ گاه درخواستی خارج از امکانات نمی کرد. کما این که از درخواست های مشروع وممکن به هیچ قیمتی خود داری نمی نمود وحتی گاهی کار به خشونت وتندی هم می کشید، اولیای امور باور کرده بودند که وی مرد مصلح وخیرخواه وبه تمام معنی مذهبی است،

اقدامات و درخواست های او تولید سوء ظن نمی نمود.

گفتار ورفتار او، به همان اندازه که یک روحانی یا مرد عامی را به تعظیم واحترام وا می داشت، یک سیاست مدار، یک استاد و پروفسور خارجی را نیز اقناع می نمود. دریک جلسه مردی مانند - شیخ حسن با قوری -

وزیر اوقاف مصر را به مذهب شیعه آشنا ومتمایل ساخت.

به آرامش کشور وانضباط ورفاه حال مردم، علاقه مند بود وعلاقه ی خود را موقع ملاقات با سران کشور ومتصد یان امور، درمیان می گذاشت، درهرکس کمالی می دید: قریحه ی شعر، خط خوب، قلم توانا، بیان شیرین، فداکاری وشجاعت درراه حق، او رامورد لطف وعنایت قرار می داد، به ساده گفتن وساده نوشتن وساده درس دادن، عا دت داشت، از اصطلاح بافی وفضل فروشی افراد درجلسه ی درس،ناراحت می شد، در درس، اضعف افراد را رعایت و ازتکرار وتوضیح وحتی ترجمه ی عبارت عربی به فارسی که درنظر بعضی عجیب می نمود باک نداشت.

وی کاملاً توجه داشت که او پیشوا و مقتدای مردم است، چه بسا کاری که فی نفسه مباح یا مستحب است، اما صدور آن کار از وی مورد سوء استفاده وکم کم به صورت ریا و خود نمایی در میان افراد نالایق، رواج پیدا می کند، از چنین عملی خود داری می نمود. بسیار مؤدب بود، در مجلس به سر و محاسن خود دست نمی زد، سرش را برهنه نمی کرد، غالباً دو زانو می نشست وشمرده شمرده سخن می گفت.

ص: 117

ایشان درقم، خارج کفایه را از آغاز تا اواخر باب اشتغال ظرف حدود 17 سال تدریس فرمود، چند تن از فضلای درس، تقریرات درس اصول وی را نوشته وچاپ کرده اند، روش او در درس اصول، نقل ونقد همه ی آرا نبود، غالباً همان مطالب استادش را توضیح می داد و نظر خود را برآن اضافه می کرد.

اما درفقه، روش او با دیگران کاملا تفاوت می کرد ودارای ابتکارات فراوانی بود، وی به آرای قدمای شیعه ی امامیه وشهرت فتوایی آنان اهمیت می داد. دو تن از فقهای پیش از شیخ مفید: حسن بن ابی عقیل عمانی ومحمد بن احمد بن جنید اسکافی که اولی، معاصرکلینی(م 329 ق)ودومی معاصرشیخ صدوق(م 381 ق) است، وفتاوای آن دو تن در کتاب های فقهی از جمله درکتاب « مختلف» علامه پراکنده است، اما کتابی ازآنان دردست نیست، وغالباً فتاوایی مختص به خود و بادیگران تفاوت دارند، وی علاقه داشت که این فتاوای گرد آید ... یکی از شاگردان استاد، فتاوای این دو تن را به امر وی گرد آورد و چاپ کرد: ازآن دو تن معمولاً به - قدیمین - تعبیر می کنند.

آیة الله بروجردی مسائل فقهی را به دو دسته تقسیم می کرد، یک دسته آن چه عیناً از ائمه گرفته شده است که بسیار سربسته بوده است و آن ها را به بقچه ی سربسته تشبیه می کرد.

دسته ی دیگر، مسائل مشروحه، یعنی آن چه را بعداً فقها از هم باز کرده وموضوعات را مشروحاً بیان کرده اند. این تقسیم، غیر از تقسیم فقه است به فقه منصوص وفقه تفریعی که قسم دوم، در عصر شیخ مفید واحتمالاً توسط ابن جنید استاد وی، که قبلاً از او نام بردیم، تقریباً دربین شیعه آغاز شد وتوسط شیخ طوسی گسترش پیدا کرده است. کتاب «مبسوط» شیخ طوسی یک دوره ی کامل فقه تفریعی همراه فقه منصوص است.

مقصود استاد از تقسیم اول، آن بود که مسائل فقهی، درآغاز، سربسته بیان می شد مثلاً گفته می شد - کعبه قبله است - بعداً فقها آن را شرح دادند که برای اهل مکه - کعبه - و

ص: 118

برای کسانی که دور از مکه هستند، جهت کعبه قبله است یا مثلاً اگر می گفتند: میزان جهت کعبه است، بعداً این لفظ را توضیح دادند که مراد از جهت چیست؟ اما تقسیم دوم: درحقیقت بیان دو نوع فقه است یکی فقه منصوص از ائمه بدون تفریع، ودیگری فقه تفریعی.

شیخ طوسی دراول مبسوط این مطلب را بیان کرده وگفته است: اصحاب ما حتی اگر مسائلی به غیر از الفاظ معمولی گفته شود وحشت دارند، چه برسد به این که فروع آن مسائل چنان که روش اهل سنت است طرح شود، وی می گوید: اهل سنت، برای هر کدام از دوفقه - یعنی فقه منصوص وفقه تفریعی - کتاب های جداگانه نوشته اند و من هردو نوع از فقه را در کتاب «مبسوط» جمع کرده ام وبدون استدلال به قیاس، تمام تفریعات اهل سنت را براساس مذهب شیعه ی امامیه، بیان کرده ام.

آیة الله بروجردی معتقد بود: با مراجعه به روایات وفتاوای رایج اهل سنت درعصرائمه ی اهل بیت، بهتر می توان روایات واقوال ائمه علیهم السلام را فهمید،

وی، مراجعه به فتاوای اهل سنت را از مقدمات فقه می دانست، می فرمود: « قدمای ما مسائل الخلاف را حفظ داشتند». به همین منظور، آیة الله بروجردی برای اولین بار، کتاب (خلاف) شیخ طوسی را با حواشی ومقدمه ی مختصرچاپ کرد.

ایشان، در درس فقه، گاه به گاه کتاب (خلاف) شیخ طوسی را ونیز در درس اصول کتاب «عدة الاصول» او را با خود می آورد وپاره ای از مسائل را از رو می خواند ومورد بحث قرار می داد، تا طلاب را به رجوع به کتب قدمای شیعه ونیز به مراجعه به فتاوای اهل سنت، عادت دهد ومی فرمود: « قدمای ما فتاوای اهل سنت را درکتاب ها ودر درسهای خود نقل وبسیاری از اوقات، آن ها را نقد می کردند». وی از روش مرحوم آیة الله حائری مؤسس حوزه ی قم درکتاب( صلاة ) او تقدیر می کرد و می فرمود: ندیده ام کسی مطالب مشکل علمی را با این روانی وآسانی در عباراتی کوتاه بنویسد. یکی از فضلای حوزه برای من

ص: 119

نقل کرد: آیة الله در اثنای درس فقه درمسجد بالاسر و رواق متصل به آن که قبر مرحوم آیة الله حائری درآن بود، مشاهده فرمود یکی از حاضران درس، پشت به قبرحاج شیخ، وبه آن تکیه کرده است. ناگهان فرمود: «به قبرپشت نکنید برای اسلام زحمت کشیده اند!!».

دربین قدما به شیخ طوسی ارادت خاصی داشت ومی فرمود: «شیخ بعضی از کتاب های خود، مانندکتاب (مبسوط) وکتاب (خلاف) را برای جهان اسلام نوشته است وبعضی، مانند(نهایة) ودیگر کتب فقهی را برای عالم تشیع». درمواردی که برشیخ انتقادی وارد بود از وی د فاع می کرد ومی فرمود: «شیخ طوسی با کثرت مشاغل علمی، برای این مسأله شاید پنج دقیقه بیش تر وقت صرف نکرده است».

ایشان، مطالب درس را به طور جزم وقطع بیان نمی کرد وحتی گاهی مسائل را نیمه ی راه، رها می فرمود تا طلاب خود مطلب را دنبال کنند. وی سرانجام پس از عمری 88 ساله، د ر13 شوّال 1380 ق دارفانی را وداع گفت ودرجنب مسجد اعظم قم درحرم مطهر کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه علیه السّلام به خاک سپرده شد.

2. آیة الله العظمی امام خمینی رحمه الله:

اشاره

یکی ازشخصیت های برجسته ای که آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند، به مدت نُه سال درحوزه مقدسه قم ازمحضرش فقه واصول را آموخت، حضرت امام خمینی;است. که دراینجا شایسته است یادی هم ازامام عاشقان داشته باشیم واشارتی اجمالی به زندگانی آن فقیه ربانی وعارف الهی(1).

امام خمینی;به حسب شناسنامه شماره 2744، سال 1279 شمسی درشهر خمین متولد شد، اما آنچه درست است، 20 جمادی الثانی 1320 ق مطابق با اول مهرماه سال1281 شمسی می باشد. شهرت خانوادگی اش مصطفوی وپدرش آقا مصطفی نام داشت.

ص: 120


1- . برگرفته اززندگی نامه خود نوشت امام خمینی. [رک: آیین دانشوری درسیره امام خمینی ] .

مادرش خانم هاجر، دختر مرحوم آقا میرزا احمد مجتهد خوانساری الاصل وخمینی المسکن، صدور درگلپایگان به وسیله صفری نژاد رئیس اداره آمار ثبت گلپایگان، شناسنامه اش تنظیم شده است.

امام خمینی (ره)درماه های نخست زندگی، پدرمهربان خویش را ازدست داد وبرای همیشه ازدیدن پدر محروم شد. بیش از 16 سال ندا شت که روزگار بار دیگر ضربه ی تازه ای برروح او وارد آورد وعمه ی عزیزش بانو صاحبه، نوازشگر مهربان که درتربیت وپرورش او سهم بسزایی داشت وبرای او غمگسار فداکار، سرپرستی دلسوز، ودرحقیقت پدری مهربان به شمار می رفت به طور ناگهانی درگذشت، (1336 ق - 1297ش ) وانبوه درد ورنج واندوه یکباره برقلب حساس او فرو ریخت و روح آزرده ورنجیده او را بیش از پیش اندوهگین ساخت. دیری نپایید که اجل گریبان مادر مهربانش را نیز گرفت وآن بانوی مردآفرین نیز دربستر مرگ آرمید وچراغ عمرش به دست تند باد اجل خاموش شد (1336 ق­- 129ش)، با مرگ او غنچه ی نشکفته ی زندگانی پر رنج و حسرت امام خمینی پژمرده وافسرده شد، ونهال سرسبز ونورس زندگی حساس وپرهیجانش دستخوش تند باد حوادث روزگار قرار گرفت.

لیکن این رنج ها، اندوه ها وسوگ های ناگهانی وتوان فرسا به جای این که او را ازپای درآورد ودرکام امواج خروشان دریای ناکامی، نومیدی وشکست فرو برد، از او انسانی کارآزموده و ورزیده ساخت، روح محزون و روان او را گرمی وحرارت بخشید، تار وپود وجودش را مستحکم تر ونیرومند تر ساخت و او را بیش ازپیش به خود متکی وآزاد بار آورد.

امام خمینی(ره) با از دست دادن عزیزان خود، هرچند دچار رنج ها، ناکامی ها و ناهمواری های توانفرسایی شد، ولی هیچ گاه خود را نباخت ودر برابرسیل حوادثی که از هرطرف برپیکر کوچکش فرو می ریخت، کمرخم نکرد واز پای

درنیامد، بلکه دلیرانه

ص: 121

پایداری ورزید ودرسایه ی اعتماد به نفس، به کوشش در راه پیشرفت وتکامل وتحصیل علم ودانش وفضیلت پرداخت.(1)

وی دارای هوش واستعداد سرشاری بود، در همان اوان کودکی آغاز به درس کرد وداخل منزل خود، نزد معلمی به نام «میرزا محمود» به خواندن ونوشتن پرداخت وسپس قدم به مکتب گذاشت ونزد استاد مکتبی که «ملا ابوالقاسم» نام داشت، تحصیلات خود را دنبال کرد ونیز پیش اساتید دیگری به نام های «شیخ جعفر» و«میرزا محمد» به درس وآموزش ادامه داد وآنگاه به مدرسه ی جدید - که درآن روز تأسیس شده بود - گام گذاشت ونزد شخصی به نام «آقا حمزه ی محلاتی» که استاد خط بود به تمرین وتعلیم خط پرداخت و سرانجام پیش ازآنکه 15 سال را تمام کند، تحصیلات فارسی آن روز را به پایان رسانید ودرخواندن ونوشتن از استاد بی نیاز شد.

آنگاه به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و درمحضر یکی از دایی های خود به نام «حاج میرزا محمد مهدی» و برادر خود سید مرتضی پسندیده وآقا نجفی خمینی، صرف ونحو ومنطق را آغاز کرد وتا سال 1338 ق ( 1299 ش) به تحصیل مقدمات درمحضرآنان ادامه داد.

آنگاه که بنا شد برای ادامه ی درس به حوزه ی علمیه ی اصفهان رهسپار شود، نغمه ی دل انگیز روحانی حوزه ی علمیه ی اراک که درآن روز تحت زعامت استاد بزرگ، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی رونق بسزایی داشت، او را به آن سو جذب کرد ودرسال 1339 ق ( 1300 ش) به اراک شتافت ودرمحضر اساتید فن مانند شیخ محمدعلی

بروجردی، شیخ محمد گلپایگانی و آقا عباس اراکی به آموختن ادبیات مشغول شد.

درسال 1340 ق ( 1301ش) که آیة الله حائری حوزه ی اراک را به شهر مقدس قم انتقال داد، امام نیز، که تازه کتاب مطوّل را شروع کرده بود. به قم رفت ودر مدرسه ی دارالشفاء

ص: 122


1- . نهضت امام خمینی، دفتراول، ص 38.

مسکن گزید ودر حوزه جدید التأسیس قم تحصیلات خود را با جدیت بیشتری نزد اساتید بزرگ مانند میرزا محمد علی ادیب تهران، سید محمد تقی خوانساری، میرزا سیدعلی یثربی کاشانی دنبال کرد وبا پشتکار وکوشش های شبانه روزی موفق شد، تا سال 1345 ق ( 1306ش) سطوح عالیه را به پایان رسانیده ودرحوزه ی درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری شرکت کند وپایه های علمی ومبانی فقهی واصولی خود را تحکیم بخشد وبه درجه ی اجتهاد فایق گردد.

درسال 1355 ق ( 1316 ش) که آیة الله حائری از جهان رخت بربست، امام خمینی دارای مبانی محکم، مستقل وعلمی بود ودر زمره ی مجتهدین مبرّز ونوابغ علمی قرار داشت وهمانند ستاره ی درخشانی درآسمان علم وفضیلت حوزه ی علمیه قم می درخشید واز برجسته ترین علمای حوزه ی قم به شمار می آمد.

امام خمینی; علاوه بر مقام ممتاز فقاهت، درعلوم هیأت، فلسفه، حکمت و عرفان علمی و عملی نیز دارای مهارتی ویژه وتخصص کامل می باشد، استاد او درعلم هیئت، شیخ علی اکبریزدی - معروف به حکیم - وبعضی از علمای آن عصر می باشند ومتون مختلفه ی کتب عرفان، حکمت وفلسفه را نزد عالم مهذّب، شیخ محمد علی شاه آبادی فرا گرفته است.(1)

تخصص ویژه امام خمینی(ره) درعلوم عقلیه موجب شد که او درهمان عنفوان جوانی، تنها پاسخگوی اشکالات وشبهات عقلی نسبت به اسلام، درحوزه ی علمیه ی قم باشد ودرآن روز اگر کسی نسبت به مسائل دینی اشکالی داشت وبرای حل آن به قم رجوع می کرد - با اینکه علمای زبردست وطراز اول درقم می زیستند - او را برای برطرف کردن ابهام واشکالش به حضور امام خمینی; راهنمایی می کردند.

ص: 123


1- . همان مدرک، ص 39 .

گویا درسال 1363 ق بود شخصی، به علت شبهاتی که معاندین به او تلقین وتزریق کرده بودند، درایمان وعقاید دینی خود دچار لغزش شد وبرای بدست آوردن حقیقت به قم مراجعه کرد واو را به امام خمینی معرفی کردند؛ امام با پشتکار واهتمام فراوان در مقام رفع شبهات وابهاماتی که درذهن او جای گرفته بود برآمد، وتا آنجا به آن اهتمام ورزید که سه روز حوزه ی درس خویش را تعطیل کرد وسرانجام موفق شد که شبهات را ازذهن او دور سازد واز انحطاط فکری او جلوگیری کند و راه حق وحقیقت را به او نشان دهد.

آن روز که کتاب سفسطه آمیز اسرار هزار ساله منتشر شد، نظر به اینکه مطالب آن به مسائل عقلی مربوط بود، از طرف علما ومراجع قم برای رد آن به امام خمینی مراجعه شد واو با اینکه مدتی بود به درد چشم مبتلا بود وبه مطالعه ونوشتن قادر نبود، دست به کار ردّ آن کتاب منحرف کننده شد.

آورده اند که وقتی امام به نوشتن رد این کتاب دست زد وکتاب کشف الاسرار را تألیف می کرد، به طور معجزه آسا درد چشم او برطرف شد؛ به طوری که گویا عارضه ای متوجه آن نبوده است.

این احاطه و مهارت کم نظیر امام خمینی (ره) در علوم عقلیه وبررسی ها وتحقیقات ژرف وپیگیری که درمسائل پرپیچ وخم فلسفه وعرفان دارد. او را استاد منحصر به فرد حوزه ی علمیه ی قم در علوم عقلیه قرار داد وعده ی بی شماری از فضلا، علما ودانش پژوهان برای استفاده واندوختن سرمایه ی علمی به او روی آوردند وهمانند هاله ای به گرد او حلقه زدند واز بوستان علم ودانش او بهره مند شدند ومی توان گفت که اکثر علما ودانشمندان حوزه ی علمیه ی قم که از رشته ی معقول اطلاعاتی دارند یا مهارتی یافته اند، از شاگردان امام بوده واز معدن پرذخایر او درعلوم عقلیه استفاده برده اند.(1)

ص: 124


1- . همان مدرک، ص53.

امام خمینی(ره) تدریس کتب فلسفی را درسال های ( 1346 ق - 07 13 ش) که بیش از27 سال نداشت، آغاز کرد؛ لیکن درانتخاب شاگرد وکتابی که باید مورد بحث قرارگیرد، دقت واحتیاط می کرد و مقید بود که درمجلس درس فلسفه ی او افراد ساخته شده، فاضل ومعتقد شرکت کنند؛ وبا وجود این با امتحان کتبی وشفاهی، که مرتب از شاگردان درس فسلفه ی خود به عمل می آورد، شاگردان را کنترل می کرد واگر فردی شایستگی آموختن این علم را نداشت، از شرکت او درمجلس درس جلوگیری به عمل می آورد، چه بسا اتفاق می افتاد که می دید در مجلس درس، افراد ناباب وکم جنبه شرکت جسته اند - که ممکن است به انحراف وگمراهی کشیده شوند - لذا از درس گفتن خود داری می ورزید وازمجلس درس خارج می شد. ضمناً همزمان با تدریس فلسفه، برای افراد شایسته

ومورد اعتماد به طور خصوصی وسرّی، بحثی از علوم عرفان را نیز شروع کرد.(1)

سبک تدریس وشیوه ی ویژه ی او در بررسی مسائل علمی وموشکافی ها، باریک بینی ها وژرف نگری هایی که درمسائل ومطالب غامض فقه واصول به عمل می آورد، علاوه براینکه شاگردان را اهل دقت وتحقیق بار می آورد، از دنبال روی وطوطی صفتی که کلمات دسته کرده ی استاد را به ذهن بسپرد وهم چون ضبط صوت تحویل دهد، عمیقاً باز می دارد واصولاً حوزه ی درس او مجتهد پرور بوده، محصلین ودانش پژوهان را استقلال فکری می بخشد وراه وروش استنباط احکام را به آنان می آموزد؛ از این رو، می بینیم که بیش ازپانصد نفر مجتهد صاحب نظر وبی نیاز از تقلید از حوزه ی درس امام خمینی درقم فارغ التحصیل شدند که بعضی از آنان اکنون خود دارای صدها مقلّد می باشند.(2)

امام خمینی (ره) مبارزه با ظلم وستم را ازپدر واجداد طاهرین خود به ارث برده بود. به دنبال مبارزات معظم له، حکومت ظالم در پانزدهم خرداد سال 1342 ش، ایشان را به زندان

ص: 125


1- . همان مدرک، ص 55.
2- . همان مدرک، ص 57.

انداخت ومنجر به قیام پانزده خرداد وشهادت هزاران نفر شد. رژیم شاه، هشت ماه حضرت امام را زندانی کرد. پس از آزادی امام، با طرح لایحه ی کاپیتولاسون درمجلس شورای ملی، باردیگر حضرت امام سخنانی آتشین ضد رژیم شاهنشاهی ایراد فرمود که منجر به تبعید ایشان به ترکیه و از آن جا به عراق شد.

رژیم شاهنشاهی با تبعید حضرت امام; به نجف اشرف، می خواست شخصیت آن حضرت را تحت الشعاع دیگر عالمان آن حوزه ی بزرگ قرار دهد، اماشخصیت درخشان امام، هم چون خورشیدی درمیان ستارگان درخشید ومورد احترام عالمان حوزه ی نجف قرار گرفت.

وی درآن حوزه، درس خارج فقه خود را شروع کرد که ازپربارترین درس های آن حوزه به شمار می آمد. امام خمینی; در مدت پانزده سال تبعید خود در نجف، شاگردان فراوانی تربیت کرد که هریک استوانه ای محکم برای انقلاب اسلامی ایران شدند.

درسال 1356 ش فرزند بزرگ وبازوی توانای امام، آیت الله سیّد مصطفی خمینی، به شهادت رسید. ایشان زمانی که خبر شهادت فرزندشان را شنید، مصمم واستوار فرمود: شهادت مصطفی از الطاف خفیه ی الهی بود، آری چنین بود، شهادت سید مصطفی منجر به اوج تظاهرات مردم انقلابی ایران شد وپس از یک سال در22 بهمن1357 ش انقلاب اسلامی ایران به پیروزی رسید و درخت انقلاب به ثمر نشست. حضرت امام با تشکیل جمهوری اسلامی ایران، فلسفه ی عملی فقه را به تصویر کشید وعملاً به دنیا اعلام کرد که اسلام می تواند جهان را اداره کند وحامی مستضعفان است وسرانجام، مستکبران را سرنگون خواهد کرد. آری، امام خمینی (ره) با انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس، مانند جدّ بزرگوارش امام حسین علیه السّلام اعلام نمود که خون برشمشیر پیروز است وسرانجام جهان، ازآنِ مستضعفان است.

ص: 126

سرانجام حضرت امام خمینی درچهاردهم خرداد سال 1368ش (هجدهم شوّال 1409ق)، پس از عمری خدمت به اسلام وعلوم محمد وآل محمد9 دیده از این دنیا فرو بست وبه ملکوت اعلی پیوست.

پیکر مطهرش درتشییع جنازه ای چند میلیونی وبی سابقه، توسط مردم ایران تشییع شد و دربهشت زهرای تهران، درکنار شهدای انقلاب وجنگ تحمیلی به خاک سپرده شد وهم اکنون، حرم مطهرش زیارت گاه عاشقان اهل بیت رسول خداصلی الله علیه وآله است.

لازم به یادآوری است که حضرت امام خمینی تألیفات ارزشمندی از خود به جای گذاشته است؛ ازجمله: [ کشف الاسرار: پاسخی به کتاب اسرارهزار ساله علی اصغر حکمی زاده است؛ البته به شبهه های مطرح شده از سوی نویسندگان دیگری هم نظر دارد، عمده شبهات مطرح شده از سوی این افراد در زمینه ی فضایل ومناقب، شفاعت، توسل وعزاداری پیامبر وائمه معصوم علیه السّلام، هم چنین شبهاتی درباره ی روحانیت شیعه ویا عبادی بودن دین اسلام ونبودن احکام حکومتی درآن ازسوی این افراد مطرح شده است که حضرت امام(ره)دراین کتاب پاسخ دندان شکنی به این گونه شبهات داده اند ؛ چهل حدیث: دراین کتاب حضرت امام;به شرح چهل حدیث اخلاقی - عرفانی پرداخته اند ؛ وصیت نامه ی سیاسی، الهی : آخرین وصیت نامه ی امام خمینی(ره)؛ صحیفه ی امام: مجموعه مکاتبات وسخنان امام راحل که از سال 1312 تا28 اردیبهشت ماه سال 1368 است ؛ تفسیر سوره ی حمد؛ آداب الصلوة؛ دیوان اشعار؛ شرح دعای سحر؛ حاشیه برکتاب مفتاح الغیب؛ سرّالصلواة یا معراج السالکین؛ شرح حدیث جنود عقل وجهل؛ جهاد اکبر یا مبارزه با نفس؛ مصباح الهدایة إلی الخلافة والولایة: این کتاب درعلم عرفان است وامام خمینی در28 سالگی آن را نگاشته است؛ حاشیه ای برکتاب فصوص الحکم قیصری ومصباح الأنس؛ رساله ای درطلب واراده: در این کتاب امام(ره)به بحث کلامی جبر وتفویض پرداخته اند؛

ص: 127

حاشیه بر رساله ی شرح حدیث رأس الجالوت از قاضی سعید وشرح مستقلی بر حدیث؛ حکومت اسلامی یا ولایت فقیه: این کتاب متن یکی از درس های

خارج فقه امام خمینی(ره)در دوران تبعید درعراق است که به اثبات نظریه ی ولایت مطلقه ی فقیه پرداخته است؛ کتب فقهی واصولی - الرسائل/ کتا ب البیع/ کتاب الطهاره/ تحریرالوسیله/ مکاسب محرمه/ تهذیب الاصول/ أنوار الهدایة فی التعلیقة علی الکفایه/ مناهج الوصول إلی علم الأصول/ رسالة فی الاجتهاد والتقلید/ زبدة الأحکام/ مناسک حج/ لمحات الأصول ].

آغاز آشنایی با حضرت امام خمینی رحمه الله

آیة الله حاج آخوند بیشتر شخصیت فکری خود را مربوط به حضرت امام (ره)می داند وبه امام راحل عشق می ورزید وبیش از دیگران علاقه داشت وشاید زیر لب می گفتند:

آن چه می دانم ازآن یاربگویم یا نه وآنچه بنهفته زاسراربگویم یا نه دارم ا سراربسی دردل ودرجان مخفی اندکی زان همه بسیاربگویم یا نه

وی درخاطراتش می گوید:

ازسال33 درس ایشان می رفتیم ودرسال 38 یک مقدار فاصله خورد، باز دومرتبه مجد داً درس ایشان آمدیم، که تا سال 42 که ایشان دستگیر شدند، قریب 9 سال درس ایشان رفتیم، یک دوره درس اصول ایشان را ما دیدیم، یک مختصری هم ازفقه ایشان؛ ابتدا آشنایی با ایشان در درس بود، ما می رفتیم درس ایشان، آقای خوشبخت هم بود، باهم می رفتیم، منتظر می ماندیم ایشان به سمت مسجد سلماسی حرکت می کردند پشت سرش می رفتیم، غالباً ایشان، قبل از اینکه ما سلام بکنیم او سلام می کرد، ما خیلی روی این جهت شیفته اخلاق ایشان شده بودیم، بله آشنایی مان ازاینجا آغاز شد ... گاهی وقت ها من می رفتم بعد از درس اشکالی می پرسیدم، گاهی وقت ایشان دست ما را می گرفت و ول نمی کرد وجواب اشکال را می داد، من که دیگر خجالت می کشیدم زیاد ادامه بدهم، خلاصه

ص: 128

ما مورد لطف وعنایت ایشان بودیم، از بس که ایشان اخلاقش ما را جذب کرده بود، تقریباً فانی بودیم درایشان، به طوری که ازپدرم هم بیشتراو را دوست داشتم، خیلی به او علاقه داشتم، جداً اینطوره، چون ایشان درعین حالی که به هیچ کس اعتنا نداشت، به ما طلبه ها خیلی لطف داشتند، یادم می آید یک روزی آمده بود منزل آقای مسجد جامعی، می خواست برود، من پشت سرایشان راه افتادم، گفت شما چرا می آیید، گفتم می خواهم برای شما ماشین بگیرم، گفت بیفت جلو، نگذاشت من پشت سرش بروم، رفتم برای ایشان تاکسی گرفتم، باران هم می آمد، می خواستیم زیر باران نماند، خلاصه اخلاقیات ایشان ما را جذب کرده بود وآشنایی ما با ایشان از درس آغاز شده بود، بعداً یواش یواش دیگر درخدمت ایشان بودیم... .(1)

درجایی دیگر می گوید:

در اوایل طلبگی که تازه به لباس روحانیت ملبّس شده بودم، روزی قصد زیارت امام کردم، دیدم جلوتر ازمن، یکی از شخصیت های مهم مملکتی دستگاه حاکم طاغوتی به قصد ملاقات با امام، وارد برامام شد، امام با حالت عادی با وی برخورد کرد وجلوی پای وی بلند نشد ومن درحالی که این عمل امام را نظاره گر بودم، به محضرشان رفتم، دیدم امام با کمال تواضع جلوی پای بنده بلند شد ودستی برسرم کشید واظهار محبت وشفقت کرد، آن چنان صحبت امام دردلم نشست که مرا تا ابد شیفته خود نمود، چه

اینکه من را که طلبه ای بیش نبودم، بر بالاترین مقامات دنیوی ترجیح داد.(2)

ص: 129


1- . خاطرات آیة الله حاج آخوند.
2- . همان مدرک.
همگام با نهضت انقلابی امام خمینی رحمه الله

آیة الله حاج آخوند باز هم از امام می گوید: همان طور که قبلاً عرض کردم، یک وقت ایشان درهمین قضیه تصویب نامه ها، آمده بود منزل آقای مسجد جامعی - ابوالزّوجه ما

وقتی که خواست برود، دَم درب به من گفت به این آقایان بگو شب بیایند منزل ما، خودت هم بیا، ما رفتیم، آن شب اولین شبی بود که برای ایشان تلفن کشیده بودند، در رابطه با همین تصویب نامه ها هم جلسه ای داشتند عصرش منزل آقای شریعتمدار، که آنها قانع نشده بودند، مرحوم آیة الله گلپایگانی هم قانع نشده بود به اینکه ادامه بدهد، ما شب رفتیم خدمت ایشان، وی زیر کرسی نشسته بود. مرحوم آقای مرتضی حائری، حاج آقا مجتبی تهرانی، مرحوم آقا مصطفی، آسید محمد علی سبط وبنده هم بودیم، خود ایشان زیر کرسی نشسته بودند، تلفن زنگ زد، تلفن بالای کرسی بود، ایشان فرمود نگفتم این اسباب زحمت ما می شود، ما می خواهیم حرف بزنیم این زر زر نمی گذارد؛ ایشان تلفن را برنداشت، از اتاق دیگر ایشان را خواستند، ایشان رفت وبیست دقیقه ای طول کشید، وقتی آمد آقای حائری گفت کی بود آقا، ایشان درحالی که توی اتاق قدم می زد گفت آقای گلپایگانی بود ... آقای حائری یک فکری بکن، ما این ها را آوردیم لب جهنم، می خواهیم هُلشان بدهیم این آقا... بالاخره آن شب گذشت... .(1)

درجایی دیگر می گوید: روزی همراه آیة الله خامنه ای، به محضر امام خمینی رحمه الله رسیدیم، به امام عرض شد، آقا! ما توپ وتانک واسلحه نداریم، چطوری می توانیم مبارزه کنیم؟ امام فرمود: ما اگر مبارزه نکنیم باید بنشینیم واستخاره کنیم، ما بیان داریم وبیان ما، قدرت ماست. واقعاً هم همین طور بود، وقتی امام حرف می زد، سخنرانی می کرد، به دل های مؤمنین قوّت ودر دل دشمنان رعب ایجاد می کرد واین، جز اخلاص

ص: 130


1- . همان مدرک .

امام چیز دیگری نبود.(1)همین گونه است تاریخ تشیع، شاهد مبارزات علماء ورهبران الهی بوده وآنان در مقابل حاکمان ظالم وستمگر برای حفظ دین ونجات ملت ها، زندان ها وهجرت ها، جهاد وشهادت در راه خدا را برای روشنگری افکار وعزّت اسلام ومسلمین با دل وجان خریدار شدند، و دراین تجارت همه هستی خویش را نثار راه معشوق خویش نمودند، تا درمقابل هجوم شیاطین جنّی وانسی مسلمین را حفظ نموده ورضایت الهی را با انجام وظیفه ی خطیر خویش کسب نمایند.

حضرت امام صادق 7 فرمود: علمای شیعه ی ما حافظان ونگهبانان مرزهایی هستند که شیطان ودارو دسته ی او تحت فرمانش - پشت آن مرزها برای حمله برشیعیان نشسته اند، عالمان شیعه مانع حمله شیاطین برمستضعفان شیعه ی ما هستند - انسان در استضعاف فکری واعتقادی، زود از دشمن فریب می خورد - وعلمای شیعه، مانع سلطه ابلیس وپیروان ناصبی او برشیعیان می شوند آگاه باشید! شیعیانی که برای این امر منصوب هستند، با فضیلت تر ازکسانی هستند که با رُوم وتُرک وخَزَرهزارهزار مرتبه جهاد کنند، برای این که آن عالم شیعه از دین دوستان ما دفاع می کند واین جهاد کننده از جسم دوستداران ما دفاع می نماید .(2)

علمی که باب طبع زمان نیست، علم نیست

وین قاعده بحکم طبیعت مسلم است

نوکن بنای کهنه، که درسیر روزگار

ویران شود بنای کهن، گرچه محکم است

درمعرض سوانح ودرعرصهی زمان

عالم کسی که واقف ازا وضاع عالم است

ص: 131


1- . همان مدرک .
2- . بحار الانوار، ج 2، ص5 .

3 . علامه سید محمد حسین طباطبایی:

آیة الله حاج آخوند یکی از تربیت یافتگان مکتب فلسفی علامه طباطبایی می باشد، که به مدت پنج سال درجوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه3 به خوشه چینی از خرمن معرفت وفضیلت مرحوم علامه پرداخت ودراین مدت به طور مستمر در درس شفا واسفار آن فقید سعید حضور می یافت.

در اینجا خالی ازلطف نیست اشارتی به شرح حالِ خود نوشت، آن استاد بزرگ داشته باشیم:(1)

سال 1281 ش درتبریز درمیان یک خانواده علمی بوجود آمده ام، درسن پنج سالگی مادر را ودرسن نُه سالگی پدر را ازدست دادم وبه مناسبت این که کم وبیش مایه معاش داشتیم، سرپرست ما - وصی پدر- وضع زندگی ما را (من برادر کوچکتراز خودم را که داشتم) به هم نزد، وتحت مراقبت وپرستاری یک نفر خادم ویک نفر خادمه قرار گرفتیم. کمی پس از درگذشت پدر به مکتب وپس از چندی به مدرسه فرستاده شدیم وبالاخره به دست معلم خصوصی که به خانه می آمد سپرده گشتیم وبه این ترتیب تقریباً مدت شش سال مشغول فراگرفتن فارسی وتعلیمات ابتدایی بودیم. آن روزها تحصیلات ابتدایی برنامه ی معینی نداشت. همین قدر به یاد دارم که در فاصله میان1290- 1296 که مشغول بودم،

قرآن کریم را که معمولاً پیش از هرچیز دیگر خوانده می شد وکتاب گلستان وبوستان سعدی ونصاب واخلاق مصور و انوار سهیلی وتاریخ معجم منشآت امیر نظام وارشاد الحساب را خواندم.

سال 1297 وارد رشته های علوم دینیه وعربیه شدم وتا سال 1304 به قرائت متون سرگرم بودم. درظرف همین هفت سال، در علم صرف کتاب امثله، صرف میر وتصریف ودر نحو کتاب عوامل، انموذج، صمدیه، سیوطی، جامی ومغنی ودربیان کتاب مطوّل ودر فقه کتاب شرح لمعه ومکاسب ودراصول کتاب معالم، قوانین، رسائل و کفایه ودرمنطق کبری،

ص: 132


1- . برنامه سلوک، ص 319.

حاشیه وشرح شمسیه ودرفلسفه کتاب شرح اشارات ودرکلام کتاب کشف المراد را خواندم وبه همین ترتیب دروس متن - درغیر فلسفه وعرفان - خاتمه یافت.

سال 1304 برای تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه ی نجف گردیدم وبه مجلس درس مرحوم آیة الله آقای شیخ محمد حسین اصفهانی حاضر شدم، یک دوره ی خارج اصول که تقریباً شش سال طول کشید و چهارسال نیز خارج فقه معظم له را درک نمودم وهمچنین هشت سال در خارج فقه مرحوم آیة الله نائینی ویک دوره ی خارج اصول معظم له حضور یافتم وکمی نیز به خارج فقه مرحوم آیة الله آقای سیدابوالحسن اصفهانی رفتم. کلیات علم رجال را نیز پیش مرحوم آیة الله حجت کوه کمره ای رفتم.

در فلسفه نیز به درس حکیم وفیلسوف معروف وقت مرحوم آقا سید حسین بادکوبه ای موفق شدم. درظرف شش سال که پیش معظم له تلمّذ می کردم،منظومه ی سبزواری، اسفار ومشاعر ملاصدرا ودوره شفای بوعلی وکتاب اثولوجیا وتمهید ابن ترکه واخلاق ابن مسکویه را خواندم.

مرحوم باد کوبه ای از فرط عنایتی که به تعلیم وتربیت نویسنده داشت، برای این که مرا به طرز تفکر برهانی آشنا ساخته، به ذوق فلسفی تقویت بخشد، امر فرمود که به تعلیم ریاضیات پردازم. در امتثال امرمعظم له به درس مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانساری که ریاضی دان زبردستی بود حاضر شدم ویک دوره حساب استدلالی و یک دوره هندسه مسطحه وفضایی وجبراستدلالی از معظم له فرا گرفتم.

سال 1314 دراثر اختلال وضع معاش ناگزیر به مراجعت شده به زادگاه اصلی خود - تبریز- برگشتم وده سال وخرده ای درآن سامان به سربردم، که حقاً باید این دوره را در زندگی خود دوره ی خسارت روحی بشمارم، زیرا دراثر گرفتاری ضروری به معاشرت عمومی وسیله ی تأمین معاش - که ازمجرای فلاحت بود -از تدریس وتفکر علمی - جزمقداری بسیار ناچیز- بازمانده بودم وپیوسته با یک شکنجه ی درونی به سرمی بردم.

ص: 133

درسال 1325 از سروسامان خود چشم پوشیدم، زادگاه اصلی را ترک گفتم ومتوجه حوزه ی قم گردیده، بساط زندگی را دراین شهر گستردم، ودوباره اشتغالات علمی را ازسر گرفتم.

درجایی دیگر می فرماید: هنگامی که به قم آمدم، مطالعه ای دربرنامه درسی حوزه کردم وآن را با نیازهای جامعه اسلامی سنجیدم وکمبودهایی درآن یافتم و وظیفه خود را تلاش برای رفع آنها دانستم، مهمترین کمبودهایی که دربرنامه حوزه وجود داشت، در زمینه تفسیر قرآن وبحث های عقلی بود واز این رو درس تفسیر ودرس فلسفه را شروع کردم وبا اینکه در جوّ آن زمان، تفسیرقرآن، علمی که نیازمند به تحقیق وتدقیق باشد تلقی نمی شد وپرداختن به آن، شایسته کسانی که قدرت تحقیق درزمینه های فقه واصول را داشته باشند به حساب نمی آمد، بلکه تدریس تفسیر، نشانه کمی معلومات به حساب می آمد، درعین حال اینها را برای خودم عذر مقبولی دربرابر خدای متعال ندانستم، وآن را ادامه دادم تا به نوشتن تفسیر المیزان انجامید... .

همان طور که اشاره شد، علامه درابتدا درس خارج اصول را در حوزه ی علمیه قم آغاز کرد وفضلاء پروانه وار، از شمع وجودش در این دانش استفاده می نمودند، اما بعد، این دروس را تعطیل کرد ودر علت این برنامه اظهار داشت:

درحوزه علمیه قم، بحمدالله افرادی هستند که فقه واصول تدریس می نمایند، ولی استاد فلسفه وتفسیر به میزان کافی نیست ودراین زمان حوزه علمیه قم وجامعه ی اسلامی نیاز شدیدی به تفسیر وفلسفه دارد، اشتغال من به این علوم برای اسلام نافع تر می باشد .

این خود یکی از شواهد اخلاص وفداکاری اوست و دراین راه، بحق استقامت وپایداری زایدالوصفی از خود نشان داد وبا همه ی دشواری ها ساخت.

براین اساس، علامه طباطبایی صبح ها درمسجد سلماسی، درس فلسفه - اسفار ملا صدرا - تدریس می نمودند، تدریس فلسفه درآن عصر چندان برمذاق برخی خوش نمی آمد وبرای

ص: 134

تعطیلی درس او تلاشهای زیادی صورت گرفت، خصوصاً آنکه رشک ورزی حاسدان دراین زمینه بکار افتاد، وآتش بدبینی را دربین افراد شعله ورساخت. حتی بدلیل چنین جوّ آشفته ای، آیة الله العظمی بروجردی دراثر اصرار زیاد عدهّ ای از اطرافیان، از علامه خواستند که درس فلسفه ی خود را محدود نمایند.

علامه طباطبایی پاسخی متین برای آن مرجع عالیقدر جهان تشیع نوشتند و درآن تأکید کردند که این درس را به عنوان وظیفه ی شرعی وبرای تأمین نیازمندی های ضروری جامعه ی اسلامی می گویم، ولی مخالفت با شما را به عنوان زعیم حوزه ورهبر جامعه ی شیعه جایز نمی دانم، از این رو اگر حکم به تعطیل بفرمایید، اطاعت می کنم وحکم شما برای ترک وظیفه ای که تشخیص داده ام، عذری درپیشگاه الهی خواهد بود، ولی اگر حکم نمی فرمایید، به وظیفه خود ادامه می دهم.

آیة الله العظمی بروجردی توسط پیشکار خود پیغام دادند که هرطور وظیفه ی خودتان می دانید عمل کنید، این رفتار مؤدبانه وحکیمانه ی استاد جلوی سوء تفاهم وتأثیر سوء سعایت های حسودان وناآگاهان را گرفت وموقعیت معظم له بیش از پیش تثبیت گردید. واستاد تنها به درس عمومی فلسفه اکتفا نکرد وبا تشکیل جلسات خصوصی با شاگردان برجسته ی خود به نقد وبررسی فلسفه های غربی و مادی گرایی پرداختند.

علامه به یکی از شاگردان خود نکته ای دیگر را دراین مورد گوشزد نموده اند وآن اینکه آیة الله بروجردی حاج احمد خادم خود را به منزل ایشان فرستاده وچنین پیغام داد: ما درزمان جوانی درحوزه علمیه اصفهان نزد مرحوم جهانگیرخان قشقایی - استاد شهید سید حسن مدرس - اسفار می خواندیم، ولی مخفیانه ... به درس ایشان می رفتیم... .

با این شیوه، آیة الله بروجردی بطور ضمنی درس فلسفه ایشان را مورد تأیید قرار داده وتنها به دلیل فشارهای گروهی معین، خواستار محدود شدن درس اسفارعلامه طباطبایی شده اند، ایشان افزوده اند:

ص: 135

بعد ازآن هروقت آیة الله بروجردی برخوردی با ما داشتند، بسیار احترام می گذاردند ویک روز یک جلد قرآن کریم که از بهترین وصحیح ترین طبع ها بود، به عنوان هدیه برای ما فرستادند.

وقتی علامه طباطبایی درس اسفار را شروع کرد، قریب یکصد نفر در مجلس درسش حضور یافتند، براساس جوّسازی های عده ای تنگ نظر وکوتاه فکر، وی را تهدید نمودند که اگر این وضع ادامه یابد،

شهریه ی طلاّبی که به مجلس درس ایشان حاضر می شوند، قطع خواهد شد.

علامه طباطبایی در این زمینه می گوید: چون این خبربه من رسید، متحیر بودم که چه کنم اگر تحت تأثیر این جنجال آفرینی، مستمری طلاّب را ندهند، این افراد کم بضاعت که از نقاط دور ونزدیک آمده اند وتنها ممّر معاششان شهریه ی حوزه است چه کنند واگر من بخاطر جلوگیری ازاین ضایعه ی اقتصادی تدریس اسفار را ترک گویم، لطمه ای به سطح علمی وعقیدتی شاگردان وارد آمده، که جبران این خسارات فکری، چندان کار ساده ای نمی باشد.

یک روز که به این وضع نگران کننده می اندیشیدم ودر اطاق منزل مسکونی می خواستم از زیر کرسی جابجا شوم، نگاهم به دیوان حافظ افتاد که روی کرسی گرفته بود، آن را برداشتم وتفأل زدم که چه کنم؟ آیا تدریس اسفار را ترک نمایم یا نه؟ وقتی دیوان لسان الغیب شیراز را گشودم این غزل آمد:

من نه آن رندم که ترک شاهد وساغر کنم

محتسب داند که من این کارها کمتر کنم

من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها

توبه ازمی وقت گل، دیوانه باشم گرکنم

عشق دردانه است ومن غوّاص ودریا میکده

سرفرو بردم درآنجا تا کجا سربرکنم

ص: 136

لاله ساغر گیر ونرگس مست وبرما نام فسق

داوری دارم بسی یارب که را داور کنم

بازکش یکدم عنان ای ترک شهرآشوب من

تا زاشک چهره، راهت پر زر وگوهر کنم

من که ازیاقوت ولعل اشک دارم گنج ها

کی نظر درفیض خورشید بلند اختر کنم

چون صبا مجموعه ی گل را به آب لطف شست

کج دلم خوان گر نظر بر صفحه ی دفتر کنم

عهد وپیمان وفلک را نیست چندان اعتبار

عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم

من که دارم درگدایی گنج سلطانی بدست

کی طمع درگردش گردون دون پرورکنم

گرچه گردآلودِ فقرم، شرم باز ازهمّتم

گربه آب چشمه ی خورشید دامن ترکنم

عاشقان را گردرآتش می پسندد لطف دوست

تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم

دوش لعلش عشوه ای می داد « حافظ » را ولی

من نه آنم کز وی این افسانه ها باور کنم

دیدم عجب غزلی است، و این اشعار به من چنین می­فهماند که تدریس اسفار لازم است.(1)

سرانجام این عارف وارسته که مدام از ابدیت سخن می گفت، از جهان فانی رخت بربست ودرصبح یکشنبه هیجدهم محرم الحرام سال 1402 ق ( 24 آبان 1360 ش ) درشهر مقدّ س قم به سرای باقی شتافت وندای حق را لبیک گفت وبه خطاب : «یا اَیتَهُا

ص: 137


1- . مهر تابان، ص60 .

النَّفسُ المُطمَئِنَّةُ اِرجِعی اِلی رَبِّکِ راضِیةً مَرضِیةً فَادخُلی فی عِبادی وَادخُلی جَنَّتی »(1). مخاطب شد.

به محض انتشار خبر رحلت آن انسان کامل وعالم عامل، مشتاقان معرفت وشیفتگان حکمت از اطراف واکناف ودور ونزدیک به قم مقدس روی آوردند که لاجرم تشییع جنازه به فردای آن روز موکول شد وبه امامت آیة الله العظمی حاج سید محمدرضا گلپایگانی رحمه الله برآن مرحوم نماز گزاردند وپیکر شریفش مقارن ظهر در روز دوشنبه نوزدهم محرم الحرام پس از تشییع باشکوهی که از مسجد امام حسن مجتبی علیه السّلام تا صحن مطهر حرم حضرت معصومه علیهاالسّلام صورت گرفت، درمسجد بالاسر حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیهاالسّلام بنت باب الحوائج الی الله موسی بن جعفرعلیه السّلام درنزدیک قبر آیة الله حائری یزدی ومرقد علامه شهید مطهری به خاک سپرده شد.

ارتحال این عالم ربانی وحکیم صمدانی، مصداق این شعرحافظ است :

حجاب چهره ی جان می شود غبار تنم

خوشا دمی که ازاین چهره پرده برف کنم

چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است

روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم

چگونه طوا ف کنم در فضای عالم قدس

که در سراچه ترکیب تخته بند تنم

مرا که منظر حور است مسکن ومأوی

چرا به کوی خراباتیان بود وطنم(2)

ص: 138


1- . سوره فجر، آیات 27- 37 .
2- . جرعه های جانبخش، ص416 .

4. آیة الله العظمی سید محمد محقق داماد:

یکی دیگرازاساتیدی که آیة الله حاج آخوند درخاطراتش ازوی یاد می کند که چند صباحی، خوشه چین سفره ی علمی او بوده است؛ فقیه محقق وعالم سخت کوش آیة الله العظمی سید محمد موسوی احمدآبادی مشهور به «محقق داماد»، « محقق یزدی» و« داماد یزدی»، می باشد.

سید محمد درحدود سال 1325 در روستای عالم خیزاحمد آباد اردکان، از توابع یزد در خانواده ای روحانی که به علم وتقوا اشتهار داشتند متولّد شد.

پدر بزرگوارش روحانی مخلص به نام سید جعفر موسوی از علاقمندان وعاشقان خاندان پیامبرصلی الله علیه وآله واز لحاظ مالی فقیر وتهی دست بود. اوقبل از تولد فرزندش به شوق زیارت عتبات عالیات با پای پیاده از وطن خود خارج شد ودرهمین سفر بود، که روح پاکش به ملکوت اعلی پیوست، وجنازه اش مفقودالاثر شد وکسی از جنازه وقبر شریفش اطلاعی بدست نیاورده است.

سیّد محمد مانند جدّ وهمنام خود، پیامبراکرم صلی الله علیه وآله، پیش از ولادت پدرش، و درشش سالگی مادر را ازدست داد.

وی درطفولیت یتیم شده، ودرفقر به سرمی برد، تا اینکه مرحوم آیة الله حاج سید یحیی واعظ احمدآبادی که پسر خاله ایشان بودند طبق صلا حدیدی سیدمحمد را که هنوز درسن نوجوانی بود، نزدِ یکی از خیاط ها، در بازارخان برده، تا خیاطی یاد بگیرد واز اجرت آن چیزی به دست بیاورد.

سید محمد یک سال تمام، درهمان مغازه ی خیاطی بازار خان مشغول به کار شد، وبا پشتکاری که داشت، شب ها با کمک طلبه ها شروع به درس خواندن می نماید، وپس از گذشت یک سال با اینکه شاگرد خیاط بود ، اما دروس حوزوی را همانند طلاب دیگر وبلکه بهتر یاد گرفته بود.

ص: 139

وی با تصمیمی قاطع، هم زمان با کار به تحصیل علوم حوزوی نیز پرداخت، و درحوزه علمیه ی یزد از محضر عالمان بزرگی همچون حضرات آیات: سید احمد مدرس، سیدیحیی واعظ احمدآبادی، سید حسین مدرس باغ گندمی، سیدعلیرضا فیروزآبادی، سید علیرضا حائری وحاج شیخ غلامرضا یزدی به فراگیری مقدمات وسطوح از جمله تحصیل شرح لمعه وقوانین پرداخت.

محقق داماد پس از ورود به قم، درتحصیل جدیت وافری نمود وبه دروس خارج فقه واصول بزرگان حوزه ی قم، آیات عظام: میرسیدعلی یثربی کاشانی، خوانساری، حاج میرزا محمدهمدانی، شیخ محمد فرساد اردکانی، حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی وسیّد حسین بروجردی راه یافت.

آیة الله حائری یزدی به این شاگرد عنایت خاصی داشت وبا داشتن چنین شاگردانی به آینده حوزه علمیه قم دلگرم وامیدوار بود. وی از محضر این بزرگان به ویژه آیة الله حائری یزدی بهر های فراوان برد وبه دریافت اجازه اجتهاد ازایشان نائل آمد.

آیة الله محقق به سبب داشتن استعداد واشتیاق وافر به تحصیل وتلاش مجدّانه در راه کسب دانش وتحقیق به محقق معروف گردید. موقعیت ممتاز علمی وتقوایی وی موجب شد که آیة الله حائری وی را به دامادی خود برگزیند واز آن روز به لقب داماد مشهور ومعروف گردید.

آیة الله محقق داماد پس از ارتحال استادش آیة الله حائری،رسماً تدریس سطوح را درحوزه علمیه قم برعهده گرفت ودر مدت کوتاهی محضر درسش رونق بیشتری گرفت، وفضلای بسیاری مانند پروانگان که گرد شمع جمع شوند، اطراف این عالم عالیقدر را گرفتند واز چشمه فیاض علم ودانش او سیراب گشتند.

ص: 140

درس خارج فقه معظم له از بسیاری از اساتید آن زمان حوزه قوی تر وعمیق تر ومطلوب تر به نظر می رسید، زیرا ایشان فراغت خوبی داشتند وبرای درس تتّبع کافی ومطالعه لازم را به عمل می آوردند.

ایشان خیلی برای امر تدریس اهمیت قائل بود وبه همین سبب غالب اوقات شبانه روز را صرف مطالعه می نمود. وی از پرکارترین اساتید حوزه علمیه قم محسوب می شد، به طوری که درایام تعطیل دروس حوزه نیز به تدریس وتربیت طلاب همت می گمارد.

ازجمله شاگردان ایشان می توان به علمای نام آورحوزه ی مقدسه ی قم حضرات آیات: شهید مرتضی مطهری، شهید بهشتی، حاج شیخ عبدالرحیم ربانی شیرازی، امام موسی صدر، شهید دکتر مفتح، شهید قدوسی، سیدمصطفی خمینی، جوادی آملی، سید موسی شبیری زنجانی، سیدحسن طاهری، ناصرمکارم شیرازی، حسین مظاهری، محمدتقی ستوده، علی مشکینی، نوری همدانی و... اشاره نمود.

همچنین از آیة الله محقق داماد آثار علمی زیادی باقی مانده است که از جمله حواشی برعروة الوثقی می باشد، که به قلم خود آن مرحوم نگارش یافته است.

آیة الله محقق داماد که در روزهای آخر عمر از عارضه سکته قلبی به شدت رنج می برد، از ماه مبارک رمضان به بعد، دیگر در منزل بستری گردید، وقتی همه ی طبقات مخصوصاً شاگردانش به دیدار وی می رفتند، گاهی اوقات که ساعت تدریس شان فرا می رسید وخود را ازشرکت درجلسه درس محروم می دید، اشک می ریخت واین جملات پر ارزش را می فرمود: من ازمرگ نمی ترسم، ولی ازاین می ترسم که وجود عاطل وباطلی باشم، ونتوانم انجام وظیفه شرعی کنم.

سرانجام این عالم و عارف عظیم الشّأن واختر فروزان آسمان تحقیق، درروز چهارشنبه دوم ذی الحجه 1388 ق براثر سکته قلبی پس از75 روز بیماری دعوت حق را لبیک گفته وبه معبود خویش پیوست.

ص: 141

اهالی قم بعدازظهر همان روز، پیکر پاک ایشان را با اندوه فراوان وچشمان گریان تشییع نموده، وپس ازاقامه نماز به امامت اخ الزّوجه اش آیة الله شیخ مرتضی حائری در مقبره ای از مقابر شرقی، صحن مقابل ایوان آینه - صحن فاطمیه حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسّلام - به خاک سپردند.

آیة الله کاشانی از لسان آیة الله حاج آخوند

حاج آقا مجتبی حاج آخوند دراین زمینه می فرماید: آقای کاشانی(1)

بعد از سنه ی 1324 شمسی دریک کمپی که مال انگلیسی ها بود، وقتی ایران را اشغال کرده بودند،

ص: 142


1- . آیة الله سیّدابوالقاسم کاشانی، پسرسیّد مصطفی کاشانی، درسال 1260ش درتهران متولد شد، وی درشانزده سالگی به همراه پدرخویش پس از زیارت کعبه عازم نجف شد و درآن جا اقامت گزید؛ در25 سالگی، بعدازگرفتن حکم اجتهاد، به خاطر مخالفتش با اشغال بین النهرین توسط انگلیسی ها اسم ورسمی پیدا کرد، وی درخلال جنگ جهانی به هنگام یورش سربازان انگلیسی به عراق، لباس رزم به تن کرد و18 ماه در منطقه کوت­العماره به دفاع مشغول شد. آیةالله کاشانی هم چنین درمبارزه علیه استعمارفعال بود و جایزه ای برای کسی که او را دستگیر کند درنظر گرفته شد. او درسال 1299 موفق به فرار ازعراق شد واز راه پشتکوه ولرستان به ایران آمد. پس از جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به ایران، به بهانه همکاری با آلمان ها دستگیر گشت و16 ماه دراراک، کرمانشاه و رشت زندانی شد. وی که در24 مرداد 1324 از زندان رهایی یافته بود، پس از آزادی باردیگر در زمان نخست وزیری قوام السلطنه به قزوین تبعید شد و18 ماه درآنجا به سر برد. آیة الله کاشانی دردی ماه 1326 زمانی که دولت اسرائیل در فلسطین تأسیس شد، برای نخستین بار مردم را برضد آن عمل دعوت به تظاهرات کرد، وطی بیانیه ای ازبرادران مسلمان ایرانی خواست جهت تجدید قوای اعراب اعانه جمع آوری کند. سپس به اتهام هواداری از آلمان درجنگ جهانی و هم چنین اتهام به دست داشتن درسوء قصد به جان شاه دستگیر ودربهمن 1327 به قلعه فلک افلاک خرم آباد منتقل وازآن جا به لبنان تبعید شد. وی پس ازانتخابات مجلس شانزدهم از تبعید بازگشت، مصدق وسران جبهه ملی برای استقبال او به فرودگاه رفتند. در روز ورود وی از فرودگاه تا محله او« پامنار»، 27 طاق نصرت بسته شد. آیةالله کاشانی درموفقیت وهمگانی شدن نهضت نفت نقش عمده ای ایفا ساخت. موضع گیری وی در مورد ملی شدن صنعت نفت، روحانیون به نام را به نفع آن برانگیخت، حضرات آیات خوانساری، محلاتی وشاهرودی ازجمله روحانیون دیگری بودند که به حمایت از ملی شدن صنعت نفت برخاستند. هم چنین کاشانی، نقش فراوانی در به کنارزدن نخست وزیر، رزم آرا داشت.اوارتباطاتی تنگاتنگ با فداییان اسلام ونواب صفوی داشت وآنهارابه این قتل ترغیب کرد. پس از رزم آرا، ملی شدن نفت در مجلس به تصویب رسید، وچند ماه بعد، دکتر مصدق مأمور تشکیل کابینه شد...، سرانجام وی پس ازعمری مجاهدت درراه اسلام وخدمت به مسلمین در23 اسفند ماه سال 1340 دارفانی را وداع ودر جوار حرم حضرت عبدالعظیم حسنی7 درشهر ری تهران به خاک سپرده شد.

درکنارکوه، انگلیسی ها چادر زده بودند، یک جای خیلی کوچک با آهن های چین کوه، اطرافش را پوشانده بودند ویک اتاقکی درست کرده بودند، آیة الله کاشانی با پسرش ابوالمعالی درآنجا زندانی بودند... بعد ازاین که جنگ تمام شد، ایشان را آزاد کردند، ایشان دامادی داشتند در کرمانشاه بنام حاجی علاف، به منزل وی وارد شد ودرآنجا اقامت گزید... مرحوم پدرما - آیة الله شیخ حسن حاج آخوند- با آقای کاشانی دوست بودند، همین طور مرحوم آقای علاّمی، اینها پدر آقای کاشانی را هم می شناختند، پدر ما، آقای کاشانی را آورد مسجد حاج شهبازخان، آن جایی که نماز می خواند واقامه نماز جماعت ظهر وعصر را به او واگذار کرد، عده ی زیادی از مردم درنماز جماعت وی شرکت می کردند ماهم می رفتیم، آن وقت من یکسال بود که طلبه شده بودم، شب ها می رفتیم منزل همان داماد شان حاج اسماعیل علاف، آقای کاشانی خیلی لطف داشتند به ما، این پسرش ابوالمعالی، آن وقت کوچک بود، آقای کاشانی خیلی اصرار کرد به مرحوم پدرم که این را بفرست، من می برمش تهران با این ابوالمعالی که باهم باشند، مرحوم پدرم نگذاشت... .(1)

به مناسب این خاطره، خالی از لطف نیست، اشارتی اجمالی داشته باشیم به تاریخ کرمانشاهان، دردوران جنگ جهانی دوم، وتبعید آیة الله کاشانی به خطه ی آزادمردان.

ص: 143


1- . خاطرات آیة الله حاج آخوند.

کرمانشاه درروزگار جنگ جهانی دوم

کرمانشاه درروزگار جنگ جهانی دوم(1)

کرمانشاه درجنگ جهانی دوم، از لحاظ استراتژیکی برای نیروهای درگیر درجنگ بسیار مهم بود، ویکی از حلقه های مهم وپل پیروزی متفقین درایران به شمار می رفت. دسترسی به شاهراه مهم ارتباطی خانقین به کرمانشاه، که عراق را به عنوان مهم ترین کشور تحت کنترل انگلستان به نواحی غربی ایران وصل می کرد، دراندیشه ی جنگی ونظامی متفقین جایگاه حساسی داشت، این راه، درواقع گلوگاه ارتباطی ای بود که متفقین از طریق آن می توانستند به واسطه ی فعالیت شرکت های تجاری وباربری انگلستان، محموله ها، کالاهای نظامی، ملزومات دفاعی وحیاتی نیروهای متفقین را درایران تأمین کنند. اتومبیل های باری وشرکت های تجاری انگلیسی دراین منطقه درتدارک وتهیه ی لوازم یدکی، نظامی وکالاهای مورد نیاز ارتش متفقین بودند. این کالاها به وسیله ی کامیون های نظامی از طریق گمرگ خسروی واز راه خانقین به قشون متفقین درایران می رسید.

لذا کرمانشاه از آغاز جنگ، درنقشه ی جنگی ونظامی متفقین جایگاه مهمی داشت، ودولت بریتانیا عوامل وعناصر نظامی خود را برای حفاظت از منافع اش در کرمانشاه به این منطقه اعزام کرد.

آر دبیلو بولارد، سفیر کبیر دولت بریتانیا، با تأکیدات خاص خود، به نمایندگی سیاسی بریتانیا درکرمانشاه، همواره براهمیت ایجاد امنیت درراه کرمانشاه تأکید می کرد.

وجود پالایشگاه نفت درتأمین سوخت مورد نیاز متفقین و همچنین حفظ امنیت ارتباطی وجلوگیری از هرگونه تحرک مخالفان محلی درکرمانشاه درصدر برنامه های بریتانیا ودول متفق قرار داشت. بنابراین تصرف این منطقه واشغال آن از چند جهت حایز اهمیت بود:

اولاً تصرّف آن به عنوان دومین محور نفوذ نیروهای غربی برای ارتباط وحمل ونقل تجهیزات مهم به خطوط دفاعی شوروی، در مقابل آلمانی ها بسیار مهم محسوب می شد.

ص: 144


1- . اقتباس از: انقلاب اسلامی درکرمانشاه، ج 1، ص 206.

ثانیاً نیروهای زیادی از قوای انگلستان از روزهای قبل ازاشغال درمحورهای غربی مرز ایران وداخل خاک عراق متمرکز بودند وآنان تحت فرماندهی سرتیپ جان تیارک حاضر بودند که درهرلحظه ی ممکن وارد خاک ایران شوند.

ثالثاً انگلستان منافع بسیاری درمنطقه ی کرمانشاه داشت، منافع نفتی وتجاری کرمانشاه درمحور مواصلاتی کرمانشاه - تهران وخوزستان بایستی به هرقیمت ممکن از نفوذ ستون پنجم آلمانی حفظ می شد، وهمچنین قوای انگلستان می بایست تلاش خود را برای تأمین امنیتِ تصفیه خانه وچاه های نفت شهر، قصرشیرین وپالایشگاه کرمانشاه به کارگیرد؛ زیرا انگلستان از سال ها قبل ازآن هزینه های بسیاری برای تأسیس این مراکز وتسلط بر امتیازات نفتی منطقه متقبّل شده بود وبه علاوه، منافع زیادی از این راه به دست می آورد وتداوم قدرت ومنافع خود رادرایران منوط به حفظ چنین تأسیساتی در کرمانشاه وخوزستان می دید. لذا، قوای انگلستان می بایست درصورت عدم موافقت رضا شاه با اعزام نیرو یا عدم تن دادن او به تصرف ایران، با قوای نظامی وتمام قدرت نسبت به اشغال ایران به منظور تأمین اهدافش اقدام می کردند. همان طور که متفقین خود اعتراف کرده اند، ایران پل پیروزی بود ومی بایست به هرنحو ممکن به اشغال قوای متفق درمی آمد،

لذا اشغال کرمانشاه از همان آغاز از اهداف عمده واستراتژیک قوای متفقین، مخصوصاً انگلستان، بود.

همچنین رضاشاه که هرگزگمان نمی کرد قوای متفقین اقدام به اشغال ایران نمایند، اقدامات وبهانه جویی متفقین وتهدیدات نظامی آنان را تنها مانورها وتهدیداتی فرض می کرد که آنها به منظور گرفتن امتیاز از ایران اعمال می کردند؛ لیکن از باب احتیاط ونشان دادن روحیه ی مقاومت دربرابر اشغال وتحرکات نظامی، به وسیله ی قوای ایران درمحورهای غربی وجنوبی فعالیت هایی نظامی انجام گرفت؛ درخطوط مرزی کرمانشاه که مرزی وسیع با عراق و نیروهای انگلیسی متمرکز دراین خطه داشت، رضاشاه به واحدهای نظامی ایران دستور داد به استحکام خطوط دفاعی وتقویت مواضع نظامی خود بپردازند. لذا تعدادی از

ص: 145

واحدهای نظامی متمرکز درپادگان های تهران را برای تقویت خطوط دفاعی ایران در مرزهای غربی به منطقه ی کرمانشاه اعزام کرد.(1) دراین زمان، لشکردوازدهم درامتداد خطوط مرزی، درحدود جاده ی قصرشیرین کرمانشاه، مستقر بودند، اخبار مربوط به تحرکات نظامی واعزام واحدهای تقویتی به مرزهای غربی به وسیله ی وابسته ی نظامی سفارت به لندن گزارش می شد. سرلشکر حسن مقدم فرماندهی نیروهای مستقر درلشکر دوازدهم ولشکرپنجم کردستان را، که درخطوط غربی ایران مستقربودند، برعهده داشت وموظف بود از مرزهای غربی ایران دفاع کند. وی کرمانشاه را مقرّ فرماندهی خود قرار داد وبرای دفاع از این حوزه بخش هایی از نیروهای خود را درمناطق مهم واستراتژیک دفاعی نظیر گردنه ی پاطاق وجلگه ی حاصلخیز گیلانغرب مستقر کرد. اما تا آن زمان این تصور که قوای متفقین اقدام به اشغال نظامی ایران کنند، حتی برای فرماندهان نظامی، نیز امری بعید به نظرمی رسید.

لذا این تحرکات بدون آرایش نظامی ودفاعی لازم وبدون هوشیاری اطلاعاتی ودقت نظامی نتوانست مانع مهمی در اشغال خطوط مرزی ونقاط حساس استراتژیک درغرب کشور به وسیله ی قوای انگلیسی شود.

به هرحال، قوای انگلستان از جنوب وغرب وقوای شوروی از شمال وشمال غرب به تصرف خاک ایران دراوایل شهریورماه 1320 اقدام کردند. درحالی که فرمانده قوای ایران مستقر درکرمانشاه درخواب بود، نیروهای انگلستان ازچند محور مختلف عملیات مشترک خود را آغاز کردند. نیروهای انگلیسی تحت فرماندهی دوتن از افسران انگلیسی، اسلیم وجرج نایتینگل، نفت شهر وگمرگ مرزی خسروی را تصرف کردند وسپس برای دستیابی به تأسیسات نفتی وگمرکی، پیشروی خود را درچند محور به سوی قصرشیرین، گیلانغرب، کرند وا سلام آبادادامه دادند. نیروهای ایرانی مستقر در این مناطق تنها توانستند

ص: 146


1- . آخرین روزهای رضا شاه، ص 157.

مقاومت های اندکی از خود بروز دهند وبه سرعت درمقابل نیروهای انگلیسی پراکنده شدند. تنها مقاومت شدیدی که با حمایت آتش توپخانه ی ایران توانست برای مدت کوتاهی انگلیسی ها را به عقب نشینی موقت وادارکند، درگردنه ها و کوه های اطراف گیلان غرب صورت گرفت وپس ازآن، نیروهای انگلیسی به سوی اسلام آباد وبه منظور پیشروی به سوی کرمانشاه حرکت کردند وخطوط ارتباطی کرمانشاه را نیز اشغال کردند.

درچنین شرایطی بود که ازسوی فرماندهی لشکر غرب، حسن مقدم، جهت پذیرش صلح وترک مخاصمه، سرگرد عبدالله مسعود با پیشنهاداتی به سوی فرمانده نیروهای انگلستان، که بین محور اسلام آباد وکرمانشاه مستقر بود، فرستاده شد وسرگرد ایرانی، تحت فشار مجبور شد تمام شرایط فرمانده انگلیسی را بدون کم وکاست به پذیرد. درواقع، تنها تلاش انگلیسی ها وقوای نظامی آنان رسیدن به کرمانشاه وتأمین جانی اتباع انگلیسی کمپانی نفت کرمانشاه، پالایشگاه آن شهر ودر دست گرفتن امنیت سیاسی - نظامی شهر بود.

درهمان زمان، اخبار مربوط به پیشروی قوای شوروی به سوی جنوب وغرب ایران ونزدیک شدن آنان به منطقه ی کرمانشاه به اطلاع فرماندهان نظامی انگلستان رسید و واحدهای نظامی شوروی دردو جهت، یکی ازطریق سنندج ودیگری از طریق قزوین وهمدان به سوی کرمانشاه درحال پیشروی بودند.(1) قوای ایرانی مستقر در کرمانشاه با ورود پیشقراولان نظامی انگلستان مجبور شدند، امنیت وتأمین شهر را به قوای متفقین بسپارند. هم چنین پیشروی شوروی به سوی همدان وکرمانشاه از محور قزوین به همدان وهمچنین از محور سنندج به سوی صحنه مسجّل شده بود و انگلیسی ها نمی خواستند شوروی ها قوای نظامی خود را به این منطقه وارد کنند. زیرا درصورت اشغال بخشی از کرمانشاه به وسیله ی قوای روس، بیرون راندن آنان از منطقه کاری مشکل بود ودرواقع، منافع انگلستان دراین حدود تهدید می شد، لذا فرماندهان انگلیسی که تازه درکرمانشاه مستقر شده بودند، ترجیح

ص: 147


1- . همان مدرک، ص 284.

دادند قبل از ورود قوای روس، به سوی صحنه درشرق کرمانشاه حرکت کنند وصحنه وهمدان را به اشغال قوای خود درآورند.(1)

درکرمانشاه قوای انگلستان ضمن کنترل اوضاع، به ویژه برای تأمین امنیت پالایشگاه نفت ودفاع از منطقه ای که درنقشه ی اشغالی ایران سهم انگلستان می شد، به سوی شرق کرمانشاه نیز پیشروی کردند. هنوز درچند کیلومتری شهر صحنه بودند که پیش قراولان قوای شوروی از طریق شمال وارد صحنه شدند وچند لحظه ی بعد نیز نیروهای انگلیسی وارد آن شهر شدند؛ این نخستین رویارویی وتماس روس ها وانگلیسی ها درغرب ایران بود.

تصرف صحنه وگفت گوی فرماندهان نظامی انگلیس، شوروی را دربازگشت به مواضع مورد توافق درکشور قانع کرد.(2) قوای انگلیس درصحنه مستقر شد وبخش هایی از آنان نیز پیشروی خود را به سوی همدان وتهران شروع کردند وقوای دوکشور در قزوین با هم روبه رو شدند.(3)

بدین صورت، با اشغال کرمانشاه به وسیله ی قوای انگلیسی اهداف متفقین وبریتانیا دراین منطقه تأمین شده بود، ولی تداوم حضور نظامی آنها واهداف متفقین منوط به کنترل واقعی این منطقه بود و زمانی تأمین می شد که نفوذ وقدرت سیاسی - نظامی آنان بتواند اوضاع اجتماعی را کنترل کند، لذا برای تأمین این منظور اقدامات گسترده ای در کرمانشاه صورت گرفت ودیپلماسی سیاسی - نظامی انگلستان اقدامات چندی را درکرمانشاه به کاربست.

1. کنترل برخطوط مواصلاتی وارتباطی برای نقل وانتقال تجهیزات نظامی.

2. به دست گرفتن امنیت نظامی وسیاسی با مداخله درامور سیاسی ونظامی محل واعمال نفوذ در تعیین واعزام عوامل نظامی - سیاسی از مرکز به منظور برآوردن خواسته های آنان.

ص: 148


1- . همان مدرک، ص 293.
2- . همان مدرک، ص 305 .
3- . شترها باید بروند، ص 48.

3. دستگیری، تبعید ومخالفت با حضور عناصر وطن دوست محلی وفشار بر مرکز برای صدور دستوراتی مبنی بردورکردن آنان از منطقه ی کرمانشاه.

در موارد اول ودوم انگلیسی ها قدرت ونفوذ کافی برای تأمین اهداف خود داشتند، ولی درمورد سوم می بایستی این عمل بنا به دستور مرکز به وسیله ی خود ایرانی ها صورت می گرفت وانگلیسی ها با ابزار وقدرت نظامی خود آن را اجرا کنند.

از نظر مقامات انگلیسی فقط این گونه بود،

که آنان کنترل واقعی منطقه را به دست می گرفتند ومی توانستند فعال مایشاء باشند. با هماهنگی کامل بین افسران نظامی بریتانیا درکرمانشاه، مقامات سیاسی کنسولگری انگلیسی کرمانشاه وسفارت بریتانیا درمرکز، اقدامات لازم به عمل آمد وسر ریدربولارد، سفیرکبیربریتانیا، برای تأمین این منظورازهیچ گونه تلاشی فروگذار نکرد.

کلنل فیلچر، از افسران فعال نظامی بریتانیا در منطقه ی غرب کشور، مأمور اجرای سیاست های نظامی - امنیتی درکرمانشاه شد. گمرک کرمانشاه که مسئول جمع آوری عایدات گمرکی درغرب کشور بود، مورد دست اندازی عناصر نظامی قرار گرفت. متفقین برای نپرداختن عوارض گمرکی برکالاهای وارداتی ونظامی از طریق گمرک کرمانشاه به ایران، تلاش گسترده ای انجام دادند وشدیداً برنظارت های گمرکی در این منطقه اعتراض و ورود کالاهای نظامی را ازپرداخت عوارض گمرکی معاف کردند.(1)

به علاوه، کوشیدند به نحوی در اداره ی امور گمرکی مداخله کنند وحتی اجازه ندادند مأموران گمرکی ایران درکرمانشاه از محموله ها وکامیون هایی که کالاهای مورد نیاز متفقین را ازطریق مرز کرمانشاه وارد می کرد، بازدید نمایند.

در16 شهریور1321، سفارت انگلستان در تهران به شدت به این عمل اعتراض کرد، وآن را عامل تأخیر وصول محموله های نظامی مورد نیاز نیروهای متفقین دانست وبه

ص: 149


1- . آرشیو مرکز اسناد ریاست جمهوری، اسناد نخست وزیری، پرونده ی 2991 .

نخست وزیر تأکید کرد که گمرک کرمانشاه بایستی تسهیلات لازم را برای عبور سریع وتردد کامیون های نظامی متفقین در منطقه فراهم سازد.(1)

بدین صورت عوامل نظامی متفقین با اخلال درامور اقتصادی وگمرکی، عامل عمده ی تشنّج، تورم و رکود اقتصادی درمنطقه شدند. ورود و خروج کالاهای قاچاق درکرمانشاه چنان زیاد شد که مسئولان گمرک نتوانستند از عهده ی امور برآیند واین امر درتشدید قحطی وکمبود مواد غذایی درکرمانشاه ومناطق غربی کشور تأثیر بسیار منفی برجای گذاشت. اکثر مأموران نظامی وگمرکی درخدمت پست های نظامی متفقین قرار گرفتند که تنها وظیفه شان نظارت برحمل، ورود کالاهای نظامی وفراهم آوردن تسهیلات لازم برای عبور ومرور محموله ها وکامیون هایی بود که ملزومات نظامی وغذایی متفقین را وارد می کرد.

تبدیل کرمانشاه به مرکزیت نظامی غرب کشور ونگهداری موادغذایی ونظامی در آن، این شهر را به صورت یکی از قرارگاه های مهم ذخایر، انبار اسلحه وملزومات متفقین درآورده بود. اکثر کالاهای مورد نیاز درخارج از شهر ودرکمپ نظامی انگلستان درنزدیکی بیستون مستقر بود واین پایگاه نظامی موظف بود محمولات نظامی ای را که از طریق گمرک کرمانشاه واز راه خانقین به کرمانشاه وارد می شد، تحویل بگیرد وپس از نظارت، آن را ازطریق همدان به نیروهای متفقین وشوروی ها، که درجبهه ی مقدّم با آلمانی ها بودند، برساند وآنان برای تأمین نگهبانی وحفاظت انبارها وتوسعه ی امنیت سیاسی - تجاری ونظامی خود مجبور بودند از مأموران محلی دولت وهم چنین از عناصرمحلی کمک بگیرند وبه شدت در امور سیاسی - نظامی، امنیتی واجتماعی محل مداخله کنند.(2)

ص: 150


1- . همان مدرک، اسناد نخست وزیری، پرونده ی 271.
2- . همان مدرک، پرونده ی 148، گزارش 18، آ ذرماه 1321.

عمده ترین هدف انگلیسی ها دراین محل آن بود که بتوانند مخالفین خود را ازآنجا دور کنند وهیچ صدای مخالفی در کرمانشاه باقی نگذارند؛ زیرا احتمال داشت درصورت بروز مخالفت سران وبزرگان قبایل، امنیت نظامی وسیاسی آنان به خطر بیفتد ودرحمل تدارکات نظامی خدشه ایجاد کند.

به طورکلی، کرمانشاه برای بریتانیا وشوروی بین سال های 1320 تا 1332، از لحاظ اهمیت استراتژیک راه خانقین کرمانشاه، گلوگاه ارتباطی مهم، ونفوذ وتسلط برآن امری حیاتی بود. دولت بریتانیای کبیر از زمان عقد قرارداد « دارسی» برای جستجوی نفت دراین منطقه سرمایه گذاری ها وفعالیت های سیاسی، اطلاعاتی واقتصادی بسیار کرده بود؛ به طوری که کرمانشاه پس از خوزستان مهم ترین حلقه درحفظ منافع بریتانیا درایران به شمار می رفت.

تأسیس شرکت نفت انگلیس وایران درکرمانشاه، فعالیت مهندسان وکارشناسان نفتی آن دولت درمنطقه ومنافعی که شرکت های تجاری، اقتصادی ونفتی انگلستان از راه تسلط برشریان های اقتصادی این منطقه به دست می آوردند، باعث رقابت های سیاسی دولت اتحاد جماهیر شوروی با توسعه طلبی نفوذ انگلیسی ها درآن منطقه شده بود.

تأسیس بانک، مؤسسات روسی، مرکز دیپلماسی ونمایندگی سیاسی برای خنثی کردن فعالیت های اطلاعاتی سیاسی واقتصادی بریتانیا درکرمانشاه از جمله ی این اقدامات بود و هرکدام از دوقدرت دراین رقابت طرفدارانی نیز درمیان رجال سیاسی منطقه ای و رهبران قدرت های محلی وعشایری داشتند که درمواقع نیاز مستقیم یا غیرمستقیم از طریق نمایندگی های سیاسی خود دراین مناطق آنان را وارد عرصه ی فعالیت های سیاسی همسو با منافع خویش می کردند.

دولت بریتانیا حفظ منافع نفتی واقتصادی خود را درکرمانشاه با تسلط بر پالایشگاه نفت، وشرکت نفت ایران وانگلیس در کرمانشاه وشاهراه های تجاری ای که ازطریق

ص: 151

کرمانشاه به عراق وصل می شد وجهه ی خود قرار داده بود، وشوروی ها نیز با بازشدن فضای سیاسی درایران برای حفظ منافع منطقه ای خویش تلاش می کردند واهتمام داشتند که با تقویت وترویج افکار واندیشه های سوسیالیستی، کمونیستی ومارکسیستی در منطقه وتقویت پنهانی حزب توده، راه را برای اعمال سیاست های خود دراین منطقه هموار سازند.

لذا تأسیس حزب توده ی کرمانشاه وتقویت آن از طریق عناصر مرکزی حزب، برای مقابله با رهبران ایلات وعشایر ونفوذ، در دل توده ی مردم با شعارهای عامه پسند ومناسبِ شرایط اجتماعی واقتصادی منطقه، عرصه را برای فعالیت های سیاسی خود مناسب ساختند وازاین طریق هم، با ملاکین وقدرت های محلی، که عموماً مورد نارضایتی اهالی بودند - مبارزه کردند وهم، با ایجاد قدرتی سیاسی - اجتماعی، درقالب حزب توده، منافع محلی خود را درآن منطقه حفظ کردند وجلوی سیاست های توسعه طلبانه ی بریتانیا را گرفتند.

از این رو، عمدتاً هواداران سیاست شوروی را درکرمانشاه، حزب توده وهواداران آنان، نیز جریان ها و سازمان های کارگری ودهقانی تازه تأسیس و وابسته به آن تشکیل می دادند که به کمک نشریات محلی وحزبی در مجله و رزنامه ی بیستون، که ناشر افکار جریان های چپ درکرمانشاه بود، علیه ملاکین و خوانین منطقه از جمله خوانین کلهر، زنگنه وگوران و ... به نام مبارزه با فئودالیته وارتجاع فعالیت می کردند ومقالات تند وتحریک آمیزی را دراعلامیه وبیانیه ها وهم چنین در روزنامه ی بیستون می نگاشتند.

درعرصه ی اجتماعی وفرهنگی نیز درمیان توده های مردم فعالیت هایی از طریق نفوذ درمیان مراکز فرهنگی، مدارس، دبیرستانها، سینماها ونمایش فیلم هایی از زندگی لنین و استالین وبه نمایش گذاشتن تئاتر وفیلم هایی که نوعی زندگی آرمانی با اندیشه ی وسیالیستی تبلیغ می کرد، صورت می پذیرفت که درواقع همان استقرار دولت سوسیالیستی شوروی را برای مردم نوید می داد.

از این رو بسیاری از بازی ها وتشکیلات سیاسی وحزبی خواسته یا ناخواسته یا تابع سیاست های روس وانگلیس بودند، یا مستقیم وغیرمستقیم از اِعمال سیاست های منطقه ای دو

ص: 152

قدرت درآن حدود متأثر می شدند؛ شوروی ها به وسیله ی احزاب دست چپی وسازمان های وابسته به حزب توده اِعمال قدرت می کردند، وبریتانیا به وسیله ی عناصر وابسته وبرخی خوانین انگلوفیل واحزابی نظیر عدالت، اراده ی ملی، میهن وشعبات آن درکرمانشاه درحوادث محلی وجریان های سیاسی مداخله می کردند.

تبعید آیة الله کاشانی به کرمانشاه

چنان که ذکر شد، مقامات بریتانیایی بسیاری از رجال مملکتی را که مخالف اجرای سیاست­های خود می دیدند، محبوس، تبعید یا از محل های نفوذ واقتدارشان دور کردند. درآستانه ی انتخابات مجلس چهاردهم که برخی رجال سیاسی ومستقل به منظور شرکت درآن به فکر چاره ای برای مقابله با توطئه های مختلف عوامل وعناصر داخلی وخارجی بیگانگان ومملکت درحال اشغال بودند، دولت بریتانیا وملل متفق واشغالگر نیز هرکدام سعی داشتند به نحوی درانتخابات تأثیر بگذارند: هم به عناصر وابسته شان یاری رسانند وهم مانع نفوذ مخالفان آنان درمجلس یکی از ارکان مهم تصمیم گیری شوند.

آیة الله کاشانی، که سابقه ی ممتدی درمبارزات ضداستعماری با دولت بریتانیا داشت، ازجمله رجال سیاسی - مذهبی مملکت بود که زمزمه هایی درباره ی شرکت او درانتخابات به گوش می رسید. لذا، بلافاصله زمینه های دستگیری وبازداشت وی را فراهم آوردند و وی را به اتهام خیانت واخلال در امور داخلی دستگیر وبنا به درخواست متفقین بازداشت و زندانی کردند.

علت عمده ی این بازداشت علاوه برفعالیت های سیاسی وسابقه ی مبارزاتی آیة الله کاشانی با دولت بریتانیا درعراق وایران، فعالیت مجدد آیة الله کاشانی علیه سیاست های بریتانیا بود. انگلیسی ها دراکثرنقاطی که منافع آنان ایجاب می کرد، درانتخابات مجلس کاملاً مداخله می کردند؛ نمونه هایی ازاین مداخله، علاوه برتبعید ودستگیری افرادی چون آیة الله کاشانی، جلوگیری ازشرکت دکترکریم سنجابی درانتخابات دوره ی چهاردهم

ص: 153

درکرمانشاه بود. دوره ی چهاردهم مجلس شورای ملی رجال وطن دوست به تکاپو افتاده بودند وعلاقه ی خاصی جهت شرکت درآن ومشارکت بیشتر درسرنوشت سیاسی کشور از خود بروز می دادند، لیکن این اقدامات با مداخلات بیگانگان وعناصر داخلی که به نحوی تحت تأثیر سیاست های مداخله جویانه ی بریتانیا بودند، از مشارکت دراین امر محروم شدند.

در کرمانشاه نیز سرنوشت انتخابات چهاردهم از چنین وضعیتی به دور نبود، در واقع، تبعید برادران سنجابی وجمعی از رؤسای ایلات گوران وسنجابی به تهران به این هدف صورت گرفت. زمانی که کریم سنجابی برای انجام فعالیت های سیاسی مجدداً به کرمانشاه بازگشته بود تا به اشاره ی شخص نخست وزیر سهیلی وعده ای از جوانان همفکر وملی گرا درانتخابات محلی درکرمانشاه شرکت کند، مجدداً کلنل فیلچراورا احضار وضمن تهدید وتوبیخ، صراحتاً به وی اعلام کرد که حق فعالیت انتخاباتی در کرمانشاه را ندارد، زیرا منافع دولت بریتانیا مخالف شرکت ایشان ورؤسای سنجابی است که با رهبری خاندان وی علیه انگلستان فعالیت کرده اند.

از این رو، سنجابی به همراه برخی ازبرادران ودیگر اعضای ایل سنجابی بنا به دستور فلیچرازکرمانشاه تبعید شدند ومتعاقب آن، چنان که گفته شد، عده ای دیگر از طوایف گوران، قلخانی وسادات منطقه از آنجا تبعید گردیدند.(1)

دراندک زمانی پس از این حوادث، درکرمانشاه آیة الله کاشانی نیز بنابه درخواست مقامات انگلیسی تحت تعقیب قرار گرفت. زمزمه های کاندیداتوری آیة الله کاشانی در دوره ی چهاردهم مقامات انگلیسی را به شدت نگران کرده، لذا درتاریخ سیزدهم آبان ماه 1322، اعتراضیه ای به وسیله ی اداره ی سیاسی سفارت انگلیسی به نخست وزیر ارسال ونسبت به اقدامات تبلیغاتی در برخی مناطق تهران، به منظور کاندیداتوری آیة الله کاشانی،

ص: 154


1- . ا میدها ونا امیدی ها، ص 64 .

ابراز نارضایتی شد؛ انگلیسی ها چندین مرتبه نیز شفاهاً به شهربانی کل کشور تذکراتی دادند تا ازاین اقدامات تبلیغ آمیز به نفع آیة الله کاشانی جلوگیری شود.(1)

شهربانی کل کشور بلافاصله اقدام به جمع آوری بیانیه های آیة الله کاشانی کرد، محمدعلی گرامی، مدیر کارخانه ی چوب، که اقدام به نشر شرح کاندیداتوری آیة الله کاشانی درروزنامه ی اطلاعات کرده بود، بازداشت شد ومورد بازجویی قرار گرفت.(2)

آیة الله کاشانی نیز با انتشار بیانه ای خواهان شرکت مردم در انتخاب نمایندگان صالح شد تا مردم را از رنج و محنت، وکشور را از فساد اداری وفسق وفجور نجات دهد(3)، ودست وکلای وابسته وخائن را از سرملت کوتاه کند.

به دنبال انتشار این اعلامیه، آیة الله کاشانی مورد اخطار قرار گرفت تا خود را به دادسرای نظامی معرفی کند، وی به اتهام اقدام علیه استقلال وامنیت کشورمورد تعقیب قرار گرفت.(4)

متعاقب آن مردم وعلمای کشور، به ویژه علمای قم، درمکاتباتی به مجلس شورای ملی ونخست وزیری، خواهان رفع تعقیب از آیة الله کاشانی شدند؛(5)

اما شهربانی وفرمانداری نظامی بنا به اصرار متفقین در27 خرداد ماه 1323، اقدام به دستگیری آیة الله کاشانی کرد و وی درساعت سه بعدازظهر درمنزل شخصی به نام محمدحسین درمحله ی گلا ب دره دستگیر وبه نمایندگان متفقین تحویل داده شد.(6)

ص: 155


1- . آیةالله کاشانی دربازداشت متفقین، سند شماره ی 2.
2- . همان مدرک، سند شماره ی 3.
3- . همان مدرک، سند شماره ی 4.
4- . همان مدرک، سند شماره ی 6.
5- . همان مدرک، سند شماره ی 9 .
6- . همان مدرک، سند شماره ی 10.

به دنبال دستگیری آیة الله کاشانی مردم تلگراف های اعتراض آمیزی از نواحی مختلف به مرکز مخابره کردند، واهالی کرمانشاه نیز ضمن اعتراض به دستگیری آیة الله کاشانی تلگراف هایی به مجلس شورای ملی، نخست وزیری، وزیر دادگستری و وزیرکشور، ارسال نمودند وبه این امر اعتراض کردند.

علاوه برآن، مردم کرمانشاه تلگراف هایی را به محضر حضرات آیات شهرستانی، بهبهانی و فیروزآبادی وبرخی مطبوعات کشور بدین شرح مخابره کردند:

وزارت پست وتلگراف وتلفن

تلگراف از کرمانشاه به طهران، شماره ی قبض 4893، شماره ی تلگراف 93، عدد کلمات : 250، تاریخ اصل 4،

تاریخ وصول 6/4/1323.

مجلس شورای ملی رونویس جنا ب آقای نخست وزیر، رونویس جنا ب وزیر دادگستری، رونویس جنا ب وزیرکشور، رونویس حضرت آیة الله شهرستانی، رونویس حضرت آیة الله بهبهانی، رونویس حضرت آیة الله فیروزآبادی، رونویس روزنامه ی اطلاعات،رونویس روزنامه ی آزاد، رونویس روزنامه ی باباشمل، رونویس روزنامه ی مرد امروز، رونویس روزنامه ی اقدام، رونویس روزنامه ی رعد امروز، رونویس روزنامه ی خورشید ایران، رونویس روزنامه ی مردان کار، رونویس روزنامه ی توفیق، رونویس روزنامه ی عدالت، رونویس روزنامه ی عصراقتصاد، انتشار خبرگرفتاری آیة الله کاشانی موجبات تشویق وتکدر عموم را فراهم ساخته متمنی است با استخلاص حضرت آیة الله خاطرآشفته ی جامعه ی مسلمین را تسکین فرمایید. هیئت تجار کرمانشاه علی اکبرفشاعلی، اشرف الحاج شیرعلی مسعودی، الحاج محمد، برادران کاشانی، ابوالقاسم کاشانی، مصطفی علوی، الحاج محمد برنجی، عبدالمحمد ملک زاده، علی مستشاری، موسوی خرازی، ابراهیم.

ص: 156

مردم سایر شهرهای کرمانشاه مانند کنگاور وسنقر نیز تلگراف هایی در اعتراض به دستگیری آیة الله کاشانی به مجلس ومحضر آیة الله شهرستانی و آیة الله بهبهانی ارسال کردند. محمدباقر عراقی، مجتبی عراقی، غلامحسین ساری اصلانی، جعفرآقا محمدی، ابوطالب شفیعی، معتمدی، کاظم صالحی، علی محمودی، وعده ای دیگر ازعلما، تجار وبزرگان این شهر از طرف اهالی کنگاور، ضمن ابراز تأسف از دستگیری آیة الله کاشانی، خواهان استخلاص سریع وی شدند.(1)

پس از دستگیری های گسترده ی دولت که به اشاره ی متفقین صورت می گرفت، بازداشت شدگان پس از بازجویی به مناطق مختلف و دورافتاده یا مناطقی تبعید می شدند که تحت نظر مستقیم نیروهای نظامی دولت و متفقین بود. آیة الله کاشانی را پس از دستگیری و بازجویی ابتدا به اراک وپس ازآن به شهر کرمانشاه تبعید کردند.(2)

مقامات انگلیسی ترجیح دادند آیة الله کاشانی به دور از دیگر زندانیان وکاملاً تحت نظرقرارگیرد، لذا زمینه ی انتقال وی را از زندان اراک به کرمانشاه فراهم ساختند ودراین شهر وی را دراردوگاه ارتش انگلیس که حدوداً دوکیلومتر از شهر فاصله داشت، بازداشت وتحت نظر قرار دادند. درآنجا پاسداران نظامی انگلستان از او حفاظت ومراقبت می کردند. کبرسن، ضعف مزاجی وناراحتی روحی ناشی از بازداشت باعث کسالت آیة الله در بازداشتگاه شده بود، واصرار وفشار افکار عمومی ورهبران مذهبی منجر شد که دربازداشتگاه کرمانشاه تسهیلاتی برای آیة الله کاشانی فراهم شود.(3)

ازآنجایی که تنهایی در بازداشتگاه باعث بروز ناراحتی روحی وی شده بود دکتر مبصر، کمیسر دولت شاهنشاهی ایران، مذاکراتی با مقامات انگلیسی انجام داد تا اینکه آقازاده

ص: 157


1- . آیة الله کاشانی در زندا ن متفقین، سند شماره ی 19، ص 29.
2- . روحانیت واسرار فاش نشده صنعت نفت.
3- . همان مدرک، سند شماره ی 24.

ابوالمعالی، یکی ازفرزندان آیة الله کاشانی، با موافقت مقامات مذکور به خدمت پدرش برسد، وی دربازداشتگاه از پدرش مراقبت می کرد.

در مدت بازداشت آیة الله کاشانی مردم کرمانشاه، بستگان وآشنایان به ملاقات ایشان می رفتند ومقامات انگلیسی مجبور شدند که هفته ای یک روز به مراجعه کنندگان فرصت دهند تا به دیدار آیة الله کاشانی بروند. به علاوه، وسایل حمل ونقل افراد مراجعه کننده را فراهم کنند.

آیة الله کاشانی درمدت کسالت دربازداشتگاه درخواست کرد به وسیله ی پزشکان ایران مورد طبابت قرار گیرد؛ لذا از دکتر محمد دفتری رئیس بهداری کرمانشاه درخواست شد وظیفه ی معالجه ومداوای او را برعهده بگیرد.(1)

ازاین پس، بهداری کرمانشاه مرتب شرح معاینه وحالت آیة الله کاشانی را بررسی وگزارش می کرد. در اواخر دوره ی بازداشت آیة الله کاشانی در کرمانشاه، مقامات انگلیسی ملاقات با وی را ممنوع کردند، اما با مساعد شدن اوضاع جنگ جهانی دوم وپیشرفت های چشمگیر متفقین در جنگ، بسیاری ازبازداشت شدگان از جمله آیة الله کاشانی از حصار وبازداشت آزاد شدند. آیة الله کاشانی دربیست وچهارم مرداد ماه 1324 از بازداشتگاه نظامی متفقین در کرمانشاه آزاد شد ومردم کرمانشاه نیز استقبال گسترده ای از وی به عمل آوردند؛ وی درمنزل حاج اسماعیل سالمی علاف اقامت گزید.

شهربانی کل کشور درگزارشی به وزارت کشور در اول شهریورماه 1324 آزادی آیة الله کاشانی را بدین شرح گزارش نموده است:

« برطبق گزارش شماره ی 1009 شهربانی کرمانشاهان معروض می دارد آقای حاجی سید ابوالقاسم کاشانی که دراردوگاه انگلیسی ها تحت نظر بود، عصر روز24 ماه جاری

ص: 158


1- 1.همان مدرک .

مرخص ودرخانه ی آقای حاجی اسماعیل سالمی علاف وارد شده؛ عده ای از اهالی، نامبرده را دیدن نموده اند. رونوشت گزارش فوق برای استحضار خاطر محترم جناب آقای نخست وزیر تقدیم می گردد ».

رئیس شهربانی کل کشور - سرتیپ ضرابی(1)

[امضا]

آیة الله کاشانی پس ازآزادی از بازداشتگاه متفقین واقامت درمنزل حاج اسماعیل، نماز ظهروعصر را درمسجد حاج شهبازخان کرمانشاه به جماعت برگزار می کرد،

و عده ی بسیاری از مردم درنماز جماعت وی شرکت می کردند. چون ماه رمضان بود، آیة الله کاشانی به اصرار مردم تا آخر آن زمان درکرمانشاه ماند ودرتاریخ بیستم شهریورماه سال 1324، درمیان مشایعت وبدرقه ی مردم کرمانشاه، آن شهر را ترک کرد وبه سوی تهران عزیمت نمود.

شهربانی کل کشور طی گزارشی درباره ی نحوه ی حرکت آیة الله کاشانی از کرمانشاه به تهران، اعلام کرد: شهربانی کرمانشاه معروض می دارد آقای حاج سید الوالقاسم کاشانی روز20 شهریور به طرف همدان حرکت نموده وازآنجا عازم تهران هستند. عده ی زیادی از اهالی، از منزل تا سبزه میدان، پیاده وبعداً با هشت دستگاه اتوبوس وچند اتومبیل سواری تا طاق بستان، یک کیلومتری شهر، نامبرده را مشایعت نموده، عده ای هم تا کنگاور همراه ایشان بوده اند.

ملاقات با نوّاب صفوی

حاج آقا مجتبی حاج آخوند دراین زمینه می فرماید:

ص: 159


1- . همان مدرک، سند شماره ی 1.

آمد مدرسه حجّت، توی مسجد مدرسه دیدمش، یک پارچه آتش بود، واقعاً عجیب بود، حیف! آقایان حمایتی از وی نداشتند، تمام صحبتش حدیث، روایت، قرآن، مطالب روز، راجع به مسائل سیاسی بود، واقعاً من معتقد بودم که اگر ایشان می بود، خیلی وجود مؤثری بود برای ساختن طلبه ها ... مرحوم حاج سید اسدالله مدنی برای ما نقل کرد که در قضیه ی کسروی، وقتی که کتاب هایش را دیدیم، بنا گذاشتیم اورا ازبین ببریم، کسی که داو طلب شد بیاید ایران، سیدمجتبی نواب صفوی بود، ما با مقداری پول ارثیه، اسلحه ای تهیه کردیم، دادم به ایشان، آمد ایران برای کشتن کسروی، در چهارراه مخبرالدوله، داخل درشکه، ایشان را ترور کرد، ولی موفق نشد... من یادم هست وقتی که اعدام کردند نوّاب را، آن وقت توی مدرسه بودیم سال 34، حرکتی انجام نگرفت، فقط دربین علماء آ شیخ فرج الله کاظمی، برادر آشیخ محمدرضا کاظمی، دور وبر این فداییان را گرفت و حمایت کرد از ایشان، ولی کسی کاری نکرد علی الظاهر... .(1)

نوّاب کی بود ؟

سیدمجتبی تهرانی معروف به نواب صفوی، درسال 1303 شمسی درخانواده ای روحانی واصیل، در خانه محقری درخانی آباد تهران، قدم به عرصه ی وجود گذاشت. وی با علاقه و عشقی وصف ناشدنی به روحانیت وبه قصد ادامه راه آباء واجداد خود، در اواخر سال 1320، پس از طی تحصیلات ابتدایی ومتوسطه، رهسپار حوزه علمیه نجف اشرف شد. شهید از طرف مادر به سادات درچه ای اصفهان منتسب واز طرف پدر میرلوحی است.

شهید عنوان نواب صفوی را ازخاندان مادر به ارث برده است. پدر او مرحوم سید جواد میرلوحی دانشمندی روحانی بود که دراثرفشار حکومت رضاخان مجبور به ترک لباس روحانیت شد، اما ازطریق تصدی وکالت دادگستری همچنان به داد مظلومان می رسید.

ص: 160


1- . خاطرات آیة الله حاج آخوند.

مرحوم سید جواد درسال 1314 یا 15 در اثر مشاجره ودرگیری لفظی با (داور) وزیرعدلیه ی رضاخان، غیرت علویش به جوش آمد ویک سیلی نثار وی کرد که دراثر آن سه سال به زندان افتاد.

شهید نواب پس از ورود به نجف اشرف، بدون کوچکترین درنگی به فراگیری مقدمات پرداخت وروابط تنگاتنگی با علمای دلسوز و بیدارومبارز از جمله صاحب کتاب جهانی وکم نظیر الغدیر، آیة الله علامه امینی قدس سره برقرار کرد.

از شهریور 1320 وفراگیرشدن جنگ جهانی دوم، ایران نیز گرفتار شرایط دشواری شد، ازیک طرف مورد تجاوز متفقین قرار گرفت وازطرف دیگر سود جویانی قلم به مزد واجیر، ازآزادی سوء استفاده می کردند وازطریق ترویج

فرهنگ غربی به جان مسلمانان افتاده بودند ودرصدد بودند تا آنچه رضاخان ازطریق زور قلدری نتوانسته بود انجام دهد، از طریق قلم ونگارش با مخدوش نمودن تاریخ اسلام انجام دهند.

«احمد کسروی» از جمله افرادی بود که خط معارض ومهاجم علیه اسلام تشیع را دنبال می کرد. او نه تنها در کتاب «شیعی گری» به روحانیت، مقدسات اسلامی، پیشوایان مذهب تشیع و امامان بحق ومعصوم علیه السّلام حمله می کرد، بلکه در کتاب های صوفی گری، بهایی گری، مادی گری وحتی تاریخ مشروطیت، مقدسات دینی و روحانیت را مورد حمله قرار داد.

نواب با کتاب های کسروی درنجف آشنا شد وموجی از احساسات مذهبی ودینی وجودش را فراگرفت. کتاب ها را نزد علماء برد وازآنها نظر خواست. همه حکم به مهدور الدم بودن نویسنده ی کتاب ها دادند. وی پس از چهار سال اقامت درنجف به دستور آیة الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی جهت مبارزه با کج روی های کسروی به ایران آمد وبا تشکیل «جمعیت فداییان اسلام» به مبارزه با بدخواهان و بداندیشان پرداخت. ترور

ص: 161

وابستگان استعماری مانند احمد کسروی، عبدالحسین هژیر، علی رزم آرا و حسین علاء از جمله فعالیت های سیاسی این جمعیت می باشد.

سید نواب در اواخر1323، وارد تهران شد وبدون درنگ به خانه کسروی رفت و او را از گفتن ونوشتن سخنان توهین آمیز به اسلام وائمه ی شیعه علیهم السلام و روحانیت برحذر داشت و وقتی مطمئن گردید که وی اصلاح پذیر نیست، آماده اجرای حکم الهی شد.

شهید نواب در هشتم اردیبهشت 1324، در سر چهارراه حشمت الدوله به کسروی حمله کرد، ولی توسط پلیس دستگیر وزندانی شد.

وی بعد ازآزادی از زندان، موجودیت فداییان اسلام را طی یک اعلامیه ی رسمی با جمله «هوالعزیز» وتیتر «دین وانتقام»، اعلام کرد واعدام کسروی را پیگیری نمود.

نواب صفوی به تدریج با جاذبه خود، جوانانی چون شهید سید حسین امامی را جذب نمود وامامی در20 اسفند 1324 برکسروی یورش برد و او را زیر ضربات اسلحه ی سرد وگرم قرار داد وچون فرشته ی قهر، جانش را گرفت.

فداییان اسلام ومجریان حکم الهی دستگیر شدند وخبر اعدام انقلابی کسروی درهمه جا منتشر شد ومردم مسلمان را غرق در شادی وسرور نمود.

بعد ازسال 1327 که جنبش ملی شدن صنعت نفت به اوج خود رسید وفعالیت گروه های مخالف رژیم علنی شد واقلیت موجود در مجلس مانع تصویب قرارداد «گس گلشاییان» گردید، رژیم استبدادی شاه برای این که حتی اقلیت مخالفی نیز وارد مجلس نشود، توسط «هژیر» دست به تقلّب درانتخابات زد وبه بهانه ی ترور شاه ودست داشتن آیة الله کاشانی دراین ترور، ایشان را بازداشت وبه لبنان تبعید کرد.

فداییان اسلام « هژیر» را اعدام انقلابی کردند وبا نامزد نمودن آیة الله کاشانی ومصدق، گروه اقلیت دوباره به مجلس راه یافت. با وجوداین که نواب میانه ی خوبی با ملی گراها

ص: 162

نداشت، اما با توجه به رهبریت آیة الله کاشانی وبه منظور وحدت مبارزات اسلامی وملی، از همگامی وهمراهی با آن ها دریغ نورزید.

فداییان اسلام از راه تشکیل جلسات تفسیر قرآن واسلام شناسی براساس مکتب تشیع، به فعالیت خود ادامه می دادند وپرچم سبز وسفید خود را با کلمات زیبای « لااله الا الله، محمد رسول الله وعلی ولی الله» آراسته بودند.

درآن موقع در دولت حسین علاء پیوستن ایران به پیمان بغداد مطرح بود که درحقیقت ایران یکی ازاقمار منطقه ی انگلیس وامریکا می شد. فداییان اسلام در25 آبان که علاء برای شرکت درختم مرحوم سید مصطفی کاشانی وارد مسجد امام - شاه سابق - شد، توسط مظفرذوالقدر هدف قرارگرفت، اما گلوله به او اصابت نکرد وجان سالم به در برد.

دراول آذر 1334، نواب وخلیل طهماسبی وعبدالحسین واحدی وجمعی دیگر از فداییان اسلام دستگیر شدند ودریک محاکمه ی فرمایشی نواب، سید محمد واحدی ومظفرذوالقدر محکوم به اعدام شدند.

سحرگاه یکشنبه 27 دی ماه سال 1334 اعضای فداییان اسلام را از لشکریک پیاده به محل لشکر 2 زرهی بردند. در وسط سالن پا دگان وسایل شخصی آنان برزمین ریخته بود. نواب جلو رفت عمامه وعبایش را برداشت وبا لبخند به دوستانش گفت: «به جدّم قسم! با همین لباس شهید می شوم». رهبر فداییان برای آخرین مرتبه یارانش را درآغوش گرفت. ثانیه تلخ خداحافظی برای او به شوق دیدار در بهشت سخت نبود. آنان صبور واستوار به سلولهای انفرادی خود رفتند. نزدیک صبح جوخه اعدام در کنار میدان بزرگ پادگان به خط ایستادند، نواب ویارانش از سلول بیرون آمدند. ناگهان سید محمد واحدی فریاد زد: «الله اکبر، الله اکبر» به اشاره سرهنگ الهیاری پاسبانی دست بر دهان سید محمد گذاشت. زندانیان از روزنه در به بیرون نگاه می کردند. سرهنگ پرسید: « اگرخواسته ای دارید بگویید؟» سید تقاضای آب برای غسل شهادت نمود. آب سرد بود، نواب خشمگین بر

ص: 163

سرسرهنگ بختیار فریاد زد: « اگر آب گرم نباشد، رنگ ما می پرد وتو وامثال تو فکر می کنند که ترسیده ایم، اما مهم نیست، خدا آگاه است که لحظه به لحظه اشتیاق ما به شهادت بیشتر می شود. رهبرفداییان یارانش را مورد خطاب قرار داد وگفت: « خلیلم! محمدم! مظفرم! زودترآماده شوید، زود تر غسل شهادت کنید، امشب جدّه ام فاطمه زهرا3 منتظر ماست». پس از غسل شهاد ت به نماز ایستاد. افسران ودرجه داران با نابا وری به آنان نگاه می کردند، دستان به قنوت رفته اش حریم آسمان مناجات بود.

پس از اتمام نماز عشق، سید باردیگر امت جدّش را هدایت نمود: «شما بندگانی ضعیف دربرابر خدای جهان هستید، چند روزه دنیا به زودی می گذرد، کاری کنید که درجهان دیگر در برابر آفریدگارتان شرمنده نباشید. شما به دستور شاه ستمگر، ما را شهید می کنید، ولی طولی نمی کشد که همگی ازاین کردار زشت پشیمان می شوید، آن روز پشیمانی دیگر سودی ندارد، شما باید سرباز اسلام باشید ودر راه دین بجنگید نه این که سلاح تان را برای حفظ حکومت شاه رو به سینه عاشقان اسلام نشانه بگیرید، روزی حقایق آشکار می شود وآن وقت ازاین که از شاه حمایت کرده اید، پشیمان خواهید شد، ای افسران ومقامات عالی مرتبه ارتش! شما هم به جای اینکه خود را به حکومت پوسیده وفاسد شاهنشاهی بفروشید، به اسلام رو بیاورید تا دردوجهان به عزّت برسید،

فریب این درجه ها و مقامات ظاهری را نخورید وبدانید که قیامت بسیار نزدیک است، والسلام».

جمعیت فداییان اسلام درکرمانشاه

جمعیت فداییان اسلام از جمله سازمان ها وجمعیت های سیاسی - مذهبی دهه ی 1320 است که با انگیزه های مختلف مذهبی وسیاسی پای به عرصه ی وجود نهاد. همان گونه که اشاره شد، نواب و دوستانش از جمله خلیل طهماسبی و برادران امامی وسید عبدالحسین

ص: 164

واحدی، پس از تشکیل جمعیت فداییان اسلام واعدام های انفلابی، درمیان طبقات پایین شهری، کسبه وبازاریان خرده پا، هواداران پر حرارتی پیدا کرد که با شجاعت وبی باکی تمام حاضر به جانبازی وفداکاری بودند. جمعیت مذکور فعالیت خود را برچند محور اساسی متمرکز کرد وبه فراخور تحولات وضرورت های تاریخی، تغییرات مناسبی نیز در مواضع و خط مشی سیاسی خود ایجاد کرد. چنان که گفته شد، هدف اولیه ی جمعیت، مبارزه با انحرافات دینی واجرای وظیفه ی امر به معروف ونهی از منکر بود؛ خصوصاً جمعیت در مبارزه علیه منکرات ومسکرات ومسئله ی حجاب زنان ومبارزه با مراکز وکارخانه های مشروب سازی ومراکز مشروب فروشی اقدامات وسیعی انجام داد(1)، وپس ازآن، با توجه به شروع جنبش مبارزات ملی شدن صنعت نفت، با حرارت تمام از جنبش مذکور دفاع کرد وبا اتخاذ خط مشی ضد استعماری و با توسط به مقوله ی اتحاد اسلام، تبلیغاتی نیز علیه یهودیان و به نفع مردم فلسطین در مناطق مختلف انجام داد.

فداییان اسلام عامل بسیار مهمی در زمینه سازی وتصویب طرح ملی شدن صنعت نفت وپیروزی بر استعمار انگلیس بود، اما به دلیل طرح مطالبات فوری، وآرمان گرایانه وتفاوت دربینش به زودی درمقابل دکتر مصدق و آیة الله کاشانی قرارگرفت.(2) که این مسئله منجر به دستگیری نواب صفوی توسط دکتر مصدق شد.

جمعیت فداییان اسلام در مدت مذکور، در کرمانشاه وتوابع آن نفوذ زیادی داشت. هرچند آنها فاقد ساختار تشکیلاتی، حزبی وشعبه های منسجم حزبی در مناطق مختلف بودند، ولی هواداران پر حرارتی درمیان جوانان مذهبی وبازاریان خرده پا داشتند. به علاوه، با نفوذ این جمعیت وارتباط آن با ایلات وعشایر منطقه، پیوندهای خاصی با آنان برقرار شد

ص: 165


1- . فداییان اسلام، ص 8.
2- . فداییان اسلام، اندیشه وعملکرد، 65 .

ودرمواقع نیاز مورد حمایت آنان واقع می شد واسلحه وفشنگ مورد نیاز خود را معمولاً از طریق آنان فراهم می کرد.

نفوذ جمعیت فداییان اسلام درکرمانشاه، بیشتر مدیون وابستگی برادران واحدی به این منطقه بود. سید عبدالحسین واحدی و سید محمد واحدی، از جمله مؤثرترین اعضای جمعیت فداییان اسلام، از کرمانشاه برخاسته بودند. آنان فرزندان سید محمدرضا مجتهد واحدی بودند که درسنقر، ازشهرهای کوچک کرمانشاه، متوطن بود. سیدمحمدرضا از جمله علمای مورد اعتماد و محل رجوع اهالی ومردی فرهیخته، فرهنگی ومبارز بود. او دردوره ی رضاشاه با وجود فشارهای سیاسی ومذهبی عصر رضاخانی، از تبلیغ وترویج اندیشه ی دینی باز نایستاده بود.

مادرسیدعبدالحسین وسید محمد واحدی از خانواده ی معروف «آل آقا» از اعقاب وبازماندگان وحید بهبهانی درکرمانشاه بود. سید عبدالحسین درسال 1308، درکرمانشاه به دنیا آمد وتحصیلات دوره ی ابتدایی خود را درکرمانشاه گذراند. وی درسنین نوجوانی راهی قم، مرکز تحصیلات علوم حوزوی نواب صفوی شد. پس ازمدتی کوتاه عازم عتبات شد وپس از قتل کسروی به دست فداییان اسلام برای آشنایی با وی به تهران رفت وبا وی همراه گشت، واحدی درقم سکونت گزید وشاخه ی فداییان قم را میان طلاب حوزه گسترش داد، وی بعدها در جمعیت فداییان اسلام چنان ترقی کرد که به مرد شماره ی دو جمعیت فداییان اسلام مبدّل شد. برادرش سید محمد واحدی نیز درسال 1313 در کرمانشاه متولد شده بود. وی پس از تحصیلات ابتدایی درآن شهر، راهی قم شد ومدتی به تحصیل پرداخت وچون عبدالحسین واحدی عضو برجسته ی فداییان اسلام بود، وی نیز عضو جمعیت شد ونقش مهمی در تحولات بعدی جمعیت ایفا کرد واز جمله هوا داران با وفای نواب صفوی، ودرکنار وی وهمراه او بود. این دو برادر در سنقر وکرمانشاه آشنایان بسیاری

ص: 166

داشتند ومعمولاً همراه نواب برای دیدار خانواده، سفر به عتبات، ملاقات با برخی از رهبران مذهبی وهم چنین کمک گرفتن از وابستگان وعشایرآن حدود به کرمانشاه سفر می کردند.

در اواخر نیمه ی اول سال 1327، سید مجتبی نواب صفوی همراه عبدالحسین واحدی ومحمد واحدی به کرمانشاه مسافرت کرد ومدتی در کرمانشاه، شهرها وتوابع آن به گشت وگذار درمیان مردم وایلات، طوایف وعشایر آن حدود پرداخت.(1) ازجمله اقدامات نواب ملاقات با برخی ازعلمای آن منطقه مخصوصاً شیخ فرج الله هرسینی و سفر به سنقروکرمانشاه وسخنرانی علیه برخی از کارمندان بهایی بانک ملی درسنقر بود. یکی ازعلل سخنرانی نواب فعالیت گسترده ی بهاییان درکرمانشاه ونیز اهانت عده ای از افراد بهایی به عقاید وشعایر مسلمانان طی یک مراسمی نمایشی در دینور بوده است. نواب وبرادران واحدی که خود اهل شهر سنقر بودند وپدرشان سید محمدرضا از علمای معتبرآن سامان بود، ضمن ورود به شهر وشنیدن اخباری درباره ی فعالیت بهاییان واقدام توهین آمیز آنان به اعتقادات مسلمانان آن منطقه، نواب به منبر رفت واقدام به سخنرانی تند وتحریک آمیزی علیه بهاییان کرد وخواستار تغییر آنان شد. به دنبال آن، مردم سنقر وکرمانشاه اقدام به انجام پاره ای تحریکات وتبلیغات علیه بهاییان نمودند که این مسئله باعث شد مسئولین امر جهت جلب رضایت مردم، نسبت به تغییر دو نفر کارمند بهایی بانک ملی اقدام نمایند. شهربانی کرمانشاه درهفتم مهرماه 1327، گزارش واقعه ی مذکور ونتیجه ی اقدامات به عمل آمده را در این باره به شرح زیر، توسط شهربانی کل، به وزارت کشور اطلاع داد:

وزارت کشور

« به استحضار عالی می رساند شهربانی کرمانشاهان گزارش داده است، هنگامی که سید مجتبی نواب صفوی، رهبرفداییان اسلام از تهران به سنقر می رود ودر ضمن سخنرانی علیه کارمندان بانک ملی،

ص: 167


1- . فداییان اسلام، ( اندیشه وعملکرد )، ص76.

که به نفع بهایی تبلیغ کرده اند، تنقیداتی نموده است که در نتیجه اهالی تلگرافاً از استاندار وآقای دادستان استان پنجم درخواست تعویض آنان را می نمایند واز طرف استانداری دستور صادر تا به وسیله ی شهربانی صحت وسقم قضیه تحقیق وگزارش گردد. مراتب به شهربانی سنقر ابلاغ می شود، درپاسخ گزارش می دهد طبق اطلاعیه حاصله درچندی پیش عده ای از بهاییان در محال دینور مجتمع ودر بین

خودشان نمایشاتی داده می شود که به مقدسات مسلمین اهانت می گردد. اهالی سنقر از شنیدن این عمل عجیب به آنها بدبین شده اند وبانک ملی هم درجواب استعلام شهربانی دو نفرکارمند بهایی را موسوم به فرج الله جلالی رئیس شعبه وعبدالباقی سبحانی، تحویلدار که درمرخصی بوده اند، معرفی وشهربانی مربوطه پیش بینی نموده است اگر دو نفر مذکور که مسبب عمل موهن ومبلغ هستند، تعویض شوند، عصبانیت اهالی به کلی مرتفع خواهد شد وشهربانی کرمانشاهان مراتب را به استانداری گزارش وبه شهربانی سنقر هم آموزش لازم جهت حفظ انتظامات ومراقبت بیشتر داده شده است. مستدعی است مقرر فرمایند از تصمیم متخذه درباره ی تعویض دو نفر نامبرده، این اداره را مستحضر دارند.

از طرف رئیس شهربانی کل کشور- سرتیپ سهیلی »(1).

[امضا]

نواب وبرادران واحدی پس از دیدار از سنقر، درکرمانشاه به میان ایلات وعشیار کاکاوند وموموند رفتند وپس از ارتباط با برخی از سران ورهبران عشایر مذکور وملاقات با برخی ازروحانیان منطقه، مجدداً از مسیر قم به تهران بازگشتند. درباره ی فعالیت های فداییان اسلام از این پس درکرمانشاه وچگونگی ارتباط هوادارانشان درآن ناحیه با رهبر ومرکزیت جمعیت چندان اطلاعاتی دردست نیست، ولی هم زمان با گسترش مبارزات ملی شدن نفت واوج مبارزه ی جمعیت فداییان اسلام دراقدام شجاعانه شان در ترورهژیر ورزم آرا، اخبار اقدامات این جمیعت درمطبوعات ومحافل محلی بازتاب ویژه ای داشت.

ص: 168


1- . فداییان اسلام، ص 13.

ماجرای ازدواج آیة الله حاج آخوند

حاج آقا مجتبی درسال 1339ش، درسن 31 سالی، با صبیه آیة الله محمد حسین مسجد جامعی ازدواج می کند، بانویی با فضیلت، متقی و از خانواده ای فقیه وروحانی که به تعبیر خود حاج آقا مجتبی همسرش ازخانواده ای بود که حدود سه قرن بیت شان، بیت روحانی بود، برادرش، پدرش، عمویش، دائی­اش، پسر عمویش، پسردایی اش، همه روحانی هستند....

حاج آقا مجتبی دراین زمینه می فرماید:

درسال 39 شمسی مجرد بودم، پدرم فوت کرده بود، والده را آ ورده بودم قم، توی منزل بودیم، منزل شیخ علی حیدری نهاوندی، رفقا خیلی اصرار داشتند که شما متأهل بشوید، من جمله آقای زرندی، ما می رفتیم درس، وقتی از درس می آمدیم می رفتیم حجره آقای زرندی، نماز مغرب وعشاء که می شد می رفتیم نماز را می خواندیم، بعد می رفتیم برای حجره ومدرسه... یک روز آقای مسجد جامعی ابوالزوجه ما می آمد برای درس، آقای زرندی گفت ایشان صبیه ای دارند، ما استخاره کردیم بد نبود، آسیداحمد تهرانی هم که حضور داشت؛ آقای مسجد جامعی را صدا زد وگفتند یکی از آقایان طلاب می خواهد درسایه شما باشد، ایشان گفت با خدا واستخاره است... بعداً والده مان با خانم آقای خزعلی که از قبل آشنا بودند رفت خواستگاری، آنها هم گفتند خوب! حالا تا ماهم تحقیق بکنیم و هم استخاره ! ... عیال آقای مسجد جامعی دختر حاج میرزا عبدالله سعیدی چهل ستونی بود، ایشان رفته بود حرم حضرت معصومه، قرآن را درآورده واستخاره کرده بود، خوب آمده بود... بالاخره موافقت کردند، سوم شعبان 1339 شمسی بود، مجلس عقدمان درتهران وبعد هم فاصله ای نشد عروسی کردیم ... وامروز، شش تا اولاد داریم، سه تا پسر وسه تا دختر بنام های محمد مهدی، علی، حسن، انسیه، فاطمه وزهرا ...(1).

ص: 169


1- . خاطرات آیة الله حاج آخوند.

حجة الاسلام والمسلمین حاج محمدمهدی حاج آخوند دراین زمینه می گوید: خطبه عقد مرحوم والد توسط استادش حضرت امام خمینی رحمه الله وآیة الله سیداحمد زنجانی درحرم کریمه اهل بیت حضرت معصومه 3 جاری شد.

همسرآیة الله حاج آخوند سرانجام دربهمن ماه 1377 شمسی دارفانی را وداع گفت ودرحرم حضرت معصومه3قم بعد از اقامه نماز میت، توسط حضرت آیة الله العظمی بهجت رحمه الله درمقبره پروین اعتصامی به خاک سپرده شد.

خاندان مسجد جامعی

خاندان مسجد جامعی(1)

همان طور که گفته شد همسر آیة الله حاج آخوند؛ دختر آیة الله میرزا محمدحسین مسجد جامعی بوده وخانم آیة الله مسجد جامعی دختر میرزا عبدالله سعیدی چهل ستونی است، میرزا عبدالله فرزند آقا بزرگ واو فرزند میرزا ابوالحسن می باشد، ومیرزا ابوالحسن فرزند میرزا مسیح مجتهد است.

میرزامسیح مجتهد تهرانی چهل ستونی

میرزا مسیح مجتهد درعصرخود از چهره های درجه اول، صاحب نفوذ وموجّه بوده، اما بدلیل مخالفت او با منافع وسیاست جاری حکام زمان خود، مهجور گردیده وبه دستور فتحعلی شاه از ایران تبعید وآواره می گردد، از این روی منابع تاریخی آن دوره، که تحت نفوذ ویا رعب حاکمیت بودند، از ثبت وضبط شرح حال وجزییات زندگانی واسامی اساتید وشاگردان او خوداری کرده اند.

اما با جمع آوری سخنان پراکنده ای که درلابلای اوراق وکتاب ها در این باره وجود دارد و با مطالعه آثار دستنویس فقهی و علمی، که از خود میرزا مسیح به جای مانده است،

ص: 170


1- . اقتباس ازسیره صالحان، زندگی نامه میرزا مسیح . ( با د خل وتصرف ).

می توان شخصیت علمی، معنوی ونفوذ اجتماعی او را کاملاً حدس زد: «حاج میرزا مسیح تهرانی فرزند محمد سعید استرآبادی متولد 1193 ق واز شاگردان میرزای قمی است، که پس ازفراقت از تحصیل درتهران اقامت نمود ومرجعیت یافت، واین همان شخصیتی است که مردم را به هجوم به سفارت روسیه برای خلاص کردن زنان مسلمانی که درآن جا توقیف بودند اجازه داد، ودرنتیجه گریبای دوف سفیر روسیه وافرادی از سفارت به قتل رسیدند، واو به خواهش امپراتور روسیه از ایران تبعید شد وبه عتبات رفت ومدّت هیجده سال در تبعید بود، تا اینکه سال 1263ق درآنجا درگذشت، وی جدّ خانواده سعید ومسجد جامعی تهران است؛ دختر میرزا مسیح، زن آقا شیخ علی پسر ملا محمد جعفر چال میدانی بود »(1).

میرزا محمد تنکابنی نویسنده کتاب قصص العلماء درضمن زندگی نامه ی حجة الاسلام سید محمد باقر شفتی،

داستانی درباره ی میرزا مسیح نقل کرده است که درلابلای آن به شاگردی میرزا مسیح درنزد میرزا ابوا لقاسم قمی صاحب قوانین، تصریح نموده است وهم چنین این داستان بیان گر نفوذ اجتماعی وشهرت وزعامت میرزا مسیح مجتهد در روزگار خود می باشد.

و اما داستان چنین است: حاجی میرزا مسیح از تلامذة فاضل قمی وساکن تهران بود، که ایلچی روسی را به سبب تجاهر به کفر وفسق وبعض از امور کشته وحکم به اخراج او از تهران شد وآقا محمود بن آقا محمدعلی بن محمد باقر بهبهانی فاضل وجامع، ولی مسلک او، مسلک اخباریین بوده واین فقیر به موعظه ی او نشسته ام. حاجی میرزا مسیح، آقا محمود را تکفیر کرده بود؛ پس از مدتی حاج میرزا مسیح به زیارت قم رفته ودرمسجد امام حسن عسکری علیه السّلام نماز می کرد وآقا محمود نیز به زیارت قم رفته بود؛ روزی آقا محمود به

ص: 171


1- . تکلمة ا لمآثر وا لآثار، ج 2، ص763.

مسجد امام حسن حاضرشد، دید که نماز جماعت می نمایند، ازنام امام جماعت سئوال کرد! گفتند: حاجی میرزا مسیح است، آقا محمود به او اقتدا کرده، وپس از آن به منزل خود معاودت کرد.

سپس اصحاب آقا محمود از او سئوال کردند که: حاجی مسیح ترا تکفیر کرده و تو به او اقتدا کردی؟! آقا محمود در جواب گفت که: چه منافاتی است میان این که او اعتقاد به کفر من داشته وامر براو مشتبه شده باشد ومن اعتقاد به عدالت او داشته باشم وهردو مصاب ومأجور باشیم !

چون این خبر به حاجی میرزا مسیح رسید؛ از اخلاق آقا محمود تعجب کرده وبه دیدن او رفت ومباعدت به مصاد قت مبدّل گردید.(1)

با این که میرزا مسیح مقیم شهر قم نبوده ودرآن جا مسافر بوده است، با این حال امامت جماعت درمهم ترین مسجد قم را، که همان مسجد امام حسن عسکری علیه السّلام باشد، به او محول کرده اند؛ این مسأله بخودی خود بیانگر موقعیت، شهرت ونفوذ اجتماعی میرزا مسیح درآن ایام درخارج از تهران می باشد.

درکتاب تاریخ علماء خراسان، نوشته ی میرزا عبدالرحمن وتحشیه وذیل نویسی ساعدی خراسانی درباره ی میرزا مسیح نیز آمده:

«حاج میرزا مسیح تهرانی ازمشاهیر دانشمندان اواسط قرن سیزدهم هجری واز متنفّذین زمان فتحعلی شاه بوده است.

جنه ا لنعیم می نویسد: معظم لَه فقه واصول را از محضر میرزای قمی استفاده کرده وبه تهران آمده، به ترویج احکام پرداخته وعالمی زاهد ومتقی ومروّج بوده؛ وشرح جامعی برقواعد علامه نگاشته ودرمسجد جامع تهران شبستان چهل ستون را بنا کرده واکنون اخلاف او درآن شبستان به اقامه ی جماعت می پردازند. مشارالیه اخیراً به استدعای رجال

ص: 172


1- . قصص العلماء، ص 146.

دولت از تهران به قم وازآنجا به نجف اشرف رحل اقامت گسترد ودرسن 60 سالگی وفات یافته وصاحب جواهر با عده ای از اعلام نجف بر وی نماز خواندند.

روضات در ذیل احوال سید صدرالدین می نویسد:

مشارالیه سال 1264 وفات یافت ودریکی از حجرات طرف بالاسر صحن مقدس علوی مدفون شد»(1).

از مجموع این مطالب پراکنده بدست می آید که میرزا مسیح مجتهد درعصر خود، از ارکان علماء شیعه بوده وبزرگان آن عصر به شاگردی او مباهات می کرده اند، و او دردگرگون سازی محیط خود مؤثر بوده است.

شخصیت علمی برجسته میرزا مسیح مجتهد، ازآثار قلمی وتألیفات فقهی ارج دار آن فقیه بزرگ نیز هویدا است. میرزا مسیح تهرانی میراث علمی وفقهی ارزشمند وانبوهی را به یادگار گذاشته است، لیکن همانگونه که شمار زیادی از شاگردان او مجهول مانده اند، تقریباً همه ی آثار قلمی او نیز مهجور ومتروک مانده است. واین مطلب بدلیل تبعید بلند مدّت او از ایران ومخالفتش با حکومت مستبد زمان خود بوده است.

نسخه ی اصلی اکثریت آثار وتألیفات خطی ایشان درتهران، درمدرسه حاج محمد جعفر، معروف به مدرسه ی آقا، نگهداری می شود ویک نسخه ی زیراکسی از مجموع آنها نیز درکتابخانه ی چهل ستون مسجد جامع تهران، می باشد که توسط آقای حسن سعید، تهیه شده است؛ نسخه ای ازیک رساله کوچک او نیز درمشهد مقدّس شناسایی شده است.

اینک به برخی ازآثار گرانبهای وی اشارتی داریم:(2)

1- شرح قواعدالاحکام علامه حلّی: حاج آقا بزرگ تهرانی دراین زمینه می­گوید؛ شرح قواعد الاحکام ازعلامه میرزا مسیح فرزند محمد سعید تهرانی متوفای 1263 ه-. ق

ص: 173


1- . تاریخ علماء خراسان، ص 208.
2- . سیره صالحان، ص 39.

می باشد، نسخه این کتاب درنزد نواده او میرزا عبدالله فرزند آقا بزرگ فرزند میرزا ابوالحسن می باشد که این میرزا ابوالحسن فرزند میرزا مسیح یاد شده است.

2- کشف النّقاب در شرح لمعه دمشقیه: میرزا مسیح همانند شهید ثانی، شرحی برمشهورترین کتاب فقهی که ازآثار شهید اول است نوشته ونام آن را کشف النقاب گذاشته است.

3- رساله فی احکام النیابة وجواب الأسئلة الفقهیة: با مطالعه متن این کتاب به دست می آید که این رساله در جواب سئوال هایی نوشته شده، که درآن زمان ایشان درعراق تبعید بوده است واین سئوالات از ایران خدمت ایشان می رسیده؛ درجایی ازاین رساله آمده: این مساله را من دربرخی از فوایدم تحقیق نموده وپاسخ داده ام ولیکن آنها اکنون دردسترس من نیست، والان روز20 ماه شوال سال 1248 ه- ق می باشد،

ودراختیار من از کتابهای اصحاب وعلمای شیعه به جز شرایع الاحکام وکفایه و دروس وقواعدالاحکام ناقص هیچ چیزی وجود ندارد، چنان که از تألیفات خودم نیز هیچ چیزی به همراه ندارم ومن درمشهد مولا وسرورم ابی عبدالله الحسین7 در حال مریض، غریب وتنها به سرمی برم.

4- احکام الشرط فی العقود والایقاعات 5 - رسالة فی الاجتهاد والتقلید 6- رساله تقلید دراصول دین 7- شرح مختصر النافع 8- قواعد فی الاصول.

جنگ ایران و روس

درزمان سلطنت فتحعلی شاه قاجار، جنگ بلند مدتی میان ایران وروس درگرفت، که درتاریخ 29 شوّال 1228ه- ق، با بسته شدن قراردا د موسوم به «گلستان» و جدا شدن بخش عظیمی از خاک وشهرهای ایران پایان پذیرفت .

ص: 174

13 سال واندی پس ازآن، جنگ حساب نشده وخانمانسوز دیگری میان ایران و روس واقع شد که آن نیز با قرارداد ننگین «ترکمانچای» وبا جدا شدن همه ی شهرها ومناطق گسترده ی اران وقفقاز وغیر اینها از ایران والحاق آنها به روسیه پایان پذیرفت.

این جنگ در ظاهر به بهانه بازپس گرفتن روستای بی ارزش بالغلوُ از روس ها درروز10 ذی الحجه 1241 ه- ق آغاز و در روز 5 شعبان 1243 با امضای قرارداد ترکمانچای به پایان رسید.

علاوه براینکه طبق مفاد این دو قرارداد قریب یک چهارم از مجموع اراضی وشهرهای آباد وزرخیز ایران از دست رفت و نفوس، نوامیس واموال فراوانی ضایع گردید، دولت ایران متعهّد شد که ده کرور تومان - بیست میلیون روبل - پول نقد، نیز به عنوان غرامت جنگی به روسیه بپردازد و از این رهگذر اقتصاد ومعیشت دولت وملت ایران برای چند سده دچار شکست وشوکی جبران ناپذیر گردید.

آثار نکبت بار فرهنگی، سیاسی، نظامی وحقوقی این جنگ کمتر از اثرات منفی اقتصادی آن نبود؛ طبق برخی از مواد قرارداد ترکمانچای،

شاه ونظام حکومتی ایران رسماً زیر نفوذ دولت روسیه قرارگرفت وبه آن دولت بیگانه ودشمن، حق داده شد که درموارد ویژه ای بتواند حتی با نیروی نظامی درایران دخالت نموده وبرای حفظ سلطنت عباس میرزا واعقاب او به هرگونه عملی دست بزند.

آشکارا نوعی کاپیتولاسیون برای اتباع روسیه وهمه ی دولت های بیگانه درایران تحت عنوان « دُوَلِ کامِلَةُ الوَداد» اعطاء شد.

باز از اثرات نکبت بار این جنگ وقرارداد بود که بعدها ارتش دلاور وپولادین ایران از هم پاشیده وتبدیل به نیروی پوسیده ی قزاق گردید که فرماندهی آن را نیز یک روسی برعهده داشت! ملّت آزا ده، نجیب وهمیشه سربلند ایران، با تحمیل این قرار داد دراو افسردگی روحی، سرافکندگی وخسارت معنوی سنگینی را تحمل کرد که جوانمردی

ص: 175

وآزادگی اسلامی وایرانی رایج قبل ازآن تاریخ که در رجال حکومتی وسیاسی وجود داشت تبدیل به احساس زبونی، خفّت وسرسپردگی به بیگانگان وپناه جستن بدانان گردید وسفارتخانه های خارجی درپشت پرده به عزل ونصب وزیر و وکیل درتهران پرداختند؛ اینها ودهها نمونه دیگر از پیامدهای نامبارک آن جنگ نامیمون و قرارداد شوم بود.

اما اینکه عوامل وقوع این جنگ چه بوده است؟ مسأله ای است پیچیده ونیازمند کاوشهای گسترده درمنابع واسناد، با این همه روی چند عامل می توان مشخصاً انگشت گذاشت که هریک ازآنها تا حدودی در وقوع این جنگ - جنگ دوم ایران وروس - مؤثر بوده اند:

1. در رأس همه ی اینها، انگیزه ی شخص فتحعلی شاه برای جبران شکست های جنگ اول ایران و روس؛ وباز پس گرفتن شهرهای مهمی مانند گنجه و غیرآن می باشد که همیشه درطول 13 سال فاصله ای که میان جنگ اول ودوم بود، این دغدغه خاطر را داشت تا با انجام هجوم گسترده ای به روسیه وبازپس گرفتن مناطقی که طبق عهده نامه ی گلستان از دست رفته بود، این ننگ را ازدامن خود وخانواده ی حکومت گر قاجار بزداید. ولیکن متأسفانه کوچکترین گام مؤثری برای تهیه ی مقدمات آن ازقبیل اسلحه، پول، سربازان ورزیده ونقشه های جنگی دقیق وحساب شده ونیز ارزیابی عینی امکانات وتوانایی های دشمن، برنداشته بود.

ولیعهد او«عباس میرزا» نیز درتشدید وتشیید این اندیشه بسیار مؤثر بوده است، وی آغاز جنگ دوم با روسیه را که، می پنداشت درضمن آن می تواند با بازپس گیری سرزمین ها وشهرهای ازدست رفته به حیثیت خود بیافزاید، عامل تثبیت حکومت آینده خود فرض می کرد.

ص: 176

مؤلف کتاب مآثر سلطانیه که خود ازشاهدان عینی قضایا بوده می نویسد؛ که فتحعلی شاه کسانی را نزد علماء بزرگ فرستاده واز آنان درباره ی آغاز جنگ سؤال کرد. عین عبارات او چنین است:

« ... بنابرتمهید این مقدمات، نایب السلطنه وقائم مقام، بعد از عرضه داشت، به دربار خا قان جم جاه، اولاً عالی جناب حاجی ملا باقرسلماسی وثانیاً صدرالملة والدین مولانا صدرالدین محمد تبریزی را برای استفتاء وحل مسائل وتحقیق مدّعا ازشیخ جعفر نجفی ومیرزا ابوالقاسم جاپلقی و آقا سید علی مجتهد - نَوَّرَ اللهُ مَضاجِعَهُم وَشکّرَاللهُ مَساعیهِم - به عتبات عالیات عرش درجات روانه نمودند، ونیز مکاتبات و مراسلات دراین خصوص به تفتیش وخصوص به علمای اصفهان ویزد وکاشان مانند مرحوم حاجی محمد حسین امام جمعه اصفهان وملاعلی اکبر ایجی و آخوند ملا احمد کاشی نگاشتند، ودراند ک مدّت، رسائل عدیده از اطراف وجوانب در رسید... که امروز محاربات با جماعت روسیه جهاد است و هرچه به قانون شرع شریف خراج حسابی از رعایا گرفته، صرف این راه شود حلال است ومباشران امر جهاد به شرط دیانت وامانت از کاتب تا سر رشته داران نظام جدید، اندوزنده ی ثواب ومأ جور در روز حساب و برصغیر وکبیرو وضیع وشریف ممالک محروسه، واجب به عزم جهاد، وبرای تقویت دین واعلای کلمه ی حق وحفظ بیضه ی اسلام به واجبی، تهیه حرب سازند» .(1)

چنانکه ملاحظه می فرمایید مقدمه چینی برای تحریک وتشویق علما که حکم جهاد داده وبدین وسیله موجب کمک مالی وجانی مردم به دولت ایران شوند، از طرف خود عوامل دربار ونایب السلطنه عباس میرزا صورت گرفته است وآنان نیز با توجه به اعلان آمادگی دولت وقت برای جنگ، حکم جهاد داده اند.(2)

ص: 177


1- . تاریخ اجتماعی وسیاسی ایران در دوره معاصر، ج 2، ص70.
2- . همان مدرک، ص 108 .

2. دومین عامل در شروع جنگ دوم ایران وروس را می توان اجحاف بیش از حدّ روس ها با مردم مسلمان قفقاز به شمار آورد که نسبت به مال وجان وناموس آنها بی اعتناء بودند. فاتحان روسی نه تنها مسلمین آن مناطق را مورد آزار قرارمی دادند، حتی به اموال هم کیشان ارمنی وگرجی خود نیز چشم طمع داشتند وگاهی آنها را بدون هیچ مدرک ودلیلی به نفع خود ضبط می کردند.(1)

گزارشهای مفصّل وحتّی مضاعف ومبالغه آمیز این تعدیات وحشیانه، درایران وعتبات توسط عوامل عباس میرزا واحتمالاً برخی ایادی مرموز خارجی به سمع علماء ومردم مسلمان مناطق ایران می رسید و آنان را برمی آشفت. علما نیز با توجه به غیرت دینی واحساس تکلیفی که درحمایت از مسلمین مظلوم مناطق از دست رفته داشتند وبا توجه به اعلان آمادگی نظامی دربار تهران ونایب السلطنه درتبریز ومتأسفانه بدون توجه به شرایط عینی عصر وجامعه خود، به ضرورت جهاد دفاعی حکم دادند.

3. برخی را نظر براین است که دولت انگلیس برای دفع خطر احتمالی ایران نسبت به هندوستان - که درآن موقع مستعمره رسمی انگلستان بود - ومشغول ساختن ایران، دریک جبهه دیگر به منظور فرسایش توان نظامی واقتصادی او، درغیاب به آتش این جنگ از طریق عوامل پنهانی خود همچون اللهیار خان آصف الدوله وغیره دامن می زد، وحتی به آصف الدوله که درخواب خوش تجزیه خراسان وتأسیس سلطنت مستقل درآن سامان بوده، وعده و وعیدهای پنهانی فراوان می داده است.(2)

البته هرچند که این نظر فاقد برهان قابل استدلال تاریخی است لیکن با معیارهای سیاسی وبا درنظر گرفتن شرایط منطقه درآن روزگار بعید به نظر نمی رسد.

ص: 178


1- . همان مدرک، ص 107.
2- . شرح حال رجال ایران، ج 4، ص 155.

جزاینها عوامل متعدد دیگری نیز، موجب بروز آتش جنگ گردیده است که از آن میان تلاش ها وتوطئه های گسترده رقیب ها ودشمنان داخلی وخانوادگی عبارس میرزا قابل ذکر است که گمان می کردند، با آغاز این جنگ که به شکستش یقین داشتند، عباس میرزا از مقام ولایت عهدی و نایب السلطنگی معزول خواهد شد.

نقش میرزا مسیح در قتل گریبای دوف

چنان که اشاره شد، جنگ دوم ایران و روسیه با امضاء قرارداد تحمیلی «ترکمانچای» در روز 5 شعبان 1243 ه-. ق متوقف گردید، درتهیه وتنظیم مواد و امضای این قرارداد از طرف روس ها ژنرال

پاسکیویچ - فاتح ایروان رسماً عامل بود، لیکن مشاور و خواهرزاده او به - الکساندرسرگئویچ گریبای دوف - درسخت گیری واعمال فشار برای تنظیم آن که صد در صد به زیان ایران وبه نفع روس ها بود، نقش اساسی وفراوان داشت. وبه همین دلیل بود که با سفارش کتبی ژنرال پاسکیویچ به تزار روس، او جایزه و تشویقی مهمی دریافت نموده(1)، وپس از پایان جنگ به عنوان وزیر مختار و ایلچی - سفیر- کشور فاتح روسیه به ایران آمد،

تا مواد قرارداد را به اجرا در بیاورد.

یکی از مواد این قرارداد تحمیلی و زورگویانه که دراثر ضعف و سستی وناآگاهی رجال حاکم ایران و شیطنت انگلیسی ها و زورگویی روس ها نوشته شده بود مربوط به مبادله اسراء بود.

ماده سیزدهم آن چنین است: «همه ی کسانی که از دوسوی در جنگ اسیر شده باشند، چه درجنگ اخیر وچه درجنگ سابق، هم چنین اتباع دو دولت که درهر دو مورد گرفتار شده باشند. به فاصله چهارماه آزادانه پس داده خواهند شد وپس از آنکه خوار وبار وچیزهای لازم را برایشان آماده کردند ایشان را به عباس آباد روانه خواهند کرد تا بدست

ص: 179


1- . تاریخ ا جتماعی وسیاسی ایران دردوره معاصر، ج 2، ص 177.

نمایندگانی که از دو سوی مأمور گرفتنشان هستند بسپارند وسپس ایشان را به خانه خود بفرستند »(1).

گریبای دوف که درپندار باطل خود ملّت ایران را نابوده شده، می پنداشت و هرگز تصوّر آن را نمی کرد که این ملّت شکست خورده و مغلوب بتواند علیه یک مأمور و فرستاده عالی رتبه ی کشور روسیه فاتح، حرکت اعتراض آمیزی کند، از لحظه ای که وارد خاک ایران شد، همه ی مقررات رایج دیپلماتیکی را که سفرا مجبورند ازآن پیروی کنند، زیرپا گذاشت و با غرور تمام به قانون شکنی وآزار مردم ایران وهتک حرمت رجال سیاسی ودخالت درامورداخلی ایران پرداخت، و حتی زمانی که به عنوان سفیر به حضور فتحعلی شاه رسید، ازشدت غرور و جهالت حاضر نشد مقررّات وتشریفات مرسوم سفرا را به جای بیاورد، با این حال فتحعلی شاه و رجال سیاسی آن روز ایران برای مصالح خاصّی این رفتار خلاف مقررّات دیپلماتیک او را نادیده گرفته وبه احترام و نوازش او پرداختند.(2)

«درآن موقع عده ای از اهالی گرجستان به خصوص زنان گرجی که از زمان کریم خان زند وآقامحمد خان قاجار به عنوان اسیری به ایران آورده وبعد به اجبار یا به دلخواه به دین اسلام وسپس به تزویج اشخاص مختلف درآورده بودند، در نقاط مختلف ایران زیاد دیده می شدند، این اشخاص که بیشتردرخانه ی رجال ومعروفین زندگی می کردند،اکثراً دارای اولاد واحفادی هم شده بودند. گریبایدوف دراین مورد - و برای بازپس گرفتن اجباری این اشخاص - نامه ها نوشت، تهدید کرد، وسماجت ها نمود»(3).

بدین ترتیب می بینیم که گریبای دوف می خواسته است زنانی را که صاحب همسر قانونی وشرعی و دارای اولاد واحفاد بودند وسال ها بود که یا به اجبار ویا به اختیارخودشان

ص: 180


1- . همان مدرک، ص 183.
2- . ناسخ التواریخ، ج 1، ص 190.
3- . حقوق بگیران انگلیس، درایران، ص 166.

به ایران مهاجرت نموده وزندگی تشکیل داده بودند، از شوهران و فرزندانشان جدا کرده وبه روسیه بفرستد.

او مأموران خود را به زور به همه ی خانه هایی که خود می خواست واز هرطبقه ای که بودند می فرستاد تا راجع به زنان قفقازی وگرجی تحقیق کنند واگر کسی را پیدا می کردند به زور جلب کرده وبه سفارت روس می بردند، چه شخص او راضی می بود ویا راضی نمی بود. طبق گزارش مورخان آن که شاهد قضیه بوده اند، گریبای دوف به خانه های تجار تهران وهمچنین به خانه ی رجال سیاسی و روحانی نیز برای تحقیق وتفحص ومطالبه زنان مأمور می فرستاده است.

چنان که از کتاب « تاریخ نو» صفحه ی 121 جهانگیر میرزا نقل شده:

«گریبای دوف توسط مأمورین سفارت بنا گذاشت که با تجار دارالخلافه به بهانه ی اینکه گرجستانی در خانه شماست، بدرفتاری نماید وبدون اذن و استحضار امنای دولت ایران، کسان خود را از ارامنه و روسیه به خانه های مسلمانان می فرستاد وایشان خودسرداخل خانه های مردم شده، اظهار می داشتند که باید نمایندگان ما جمیع اناثیه - زنان - آن خانه را دیده، اگر زن از گرجستان هست، به خانه ایلچی برده تا ایلچی بالمشافهه تحقیق رضا و

عدم رضا، در ماندن ویا نماندن او درمملکت ایران نماید. و مکررّ این حرکت از گریبای دوف صادر شد و از اناثیه اهل اسلام به این نحوها به خانه خود برده، شب ها نگهداری می کرد».

باز نامه ی تند وتوهین آمیزی از گریبای دوف خطاب به وزیر خارجه ی آن وقت ایران هست، که درضمن آن با اصرار تمام از اوخواسته است زنی را که از اهالی قفقاز در خانه ملاّ باشی هست، دستگیرکرده وتحویل او بدهد.(1)

ص: 181


1- . حقوق بگیران انگلیس درایران، ص 166.

گریبای دوف عملاً بدلیل اینکه ایلچی وسفیر یک کشور فاتح درجنگ است، نه قوانین ومقررات شرعی وداخلی کشورایران را رعایت می کرد ونه اصول و موازین دیپلماتیکی را که سفرا ملزم به رعایت آن ها هستند درنظر می گرفت.

نمونه ی بارز آن، حمایت مصرّانه وپناه دادن به شخصی به نام میرزا یعقوب است، که از جمله خواجگان وکارکنان گرجستانی الاصل دربار فتحعلی شاه بود.

« میرزا یعقوب ارمنی، که سالیان درازی پیش ازآن قضایا از ایروان به داخل ایران آورده شده ودر داخل دربار سمت های مهمی را به او واگذار کرده بودند، خود را مشمول ماده 13 معاهده ترکمانچای قلمداد کرده وبه سفارت روس در تهران پناهنده شد؛ او سمت مالی واقتصادی مهمی در دربار ودرون حرم سرای فتحعلی شاه داشت واختلاس وبدهکاری زیادی به مردم داشت وبرای اینکه بدهی خود را به بستانکاران نپردازد به عنوان اینکه من سابقاً از اسراء بوده ومشمول فصل 13 عهدنامه ی ترکمانچای می باشم به سفارت روس پناهنده شد، و گریبای دوف نیز سخت از وی حمایت کرد و.... میرزا یعقوب، درمدّتی که درسفارت روس پناهنده بود، چون خانواده های ایرانی را خوب می شناخت، زنانی را که اصالتاً مسیحی بوده وبعد مسلمان شده وبا شوهران مسلمان خود زندگی می کردند به سفیر، صورت داد. سفیر جوان و بی تجربه هم با خشونت آنها را که درخانه های اعیان واشراف می زیستند ودارای فرزند هم بودند و.... »(1).

این جا بود که نه از فتحعلی شاه قاجار کاری ساخته بود و نه از دیگر رجال آلوده آن زمان و لیکن میرزا مسیح مجتهد با جرأت وشهامت قابل ستایش به میدان آمد وبه استرداد اجباری زنان مسلمان که درسفارت روس مشغول ناله واستغاثه بودند تا درتهران به خانه های خود وبه نزد شوهران وفرزندان شان برگردند؛ اعتراض نموده وحکم شرعی صادر کرد ومسلمانان را مکلف برای انجام تکلیف دینی و وطنی گردانید.

ص: 182


1- . شرح حال رجال ایران، ج4، ص 422.

گریبای دوف ومأموران او با این زنان بسیار بی رحمانه وهتاکانه برخورد می کرده اند، طبق مفادنامه فتحعلی شاه به پسرش عباس میرزا آنان حتی زنان حامله را درسفارت بازداشت کرده بودند. او به عباس میرزا می نویسد: که من با گریبای دوف درخصوص آزادی زنان نامه نوشتم ولی فایده نبخشید: « ... این زنها را که سال هاست مسلمه اند وبالفعل یکی ازآنها حامله، بازبفرست وهرجا اسیری مشخص داری، اعلان دار تا بازیا فته شود، ولی فایده نبخشید ».(1)

گریبای دوف عملاً بازیچه میرزا یعقوب خواجه شده بود وبرای ارضای حسّ کبر ونخوت خود دست به هرکار خلاف وغیر قانونی می زد.

داستان تعدّیات و گردنکشی گریبای دوف وکشته شدن او با شورش مردم، وحکم شرعی میرزا مسیح مجتهد را، سپهر در ناسخ التواریخ مفصلاً آورده است که اینک بخشی از مطالب او را نقل می کنیم:

«... شاهنشاه - فتحعلی شاه قاجار روز27

شهرجمادی الاخر وارد دارالخلافه - تهران - گشت، این هنگام نیارال گریبای دوف، خواهرزاده ی نیارال بتقاویچ، چون درترکمانچای حاضر بود واز شرایط مصالحه آگهی داشت، کارداران دولت روس او را مأمور به سفارت ایران داشتند تا در دارالخلافه اقامت جوید وشرایط مصالحه را به پای برد و... چون خبر ورود او به تبریز رسید، نایب السلطنه، نظرعلی خان افشارارومی، را به مهمانداری او بیرون فرستاد و او را با مکانتی لایق آوردند...

وروز یکشنبه 5 رجب وارد دارالخلافه شد ومیرزا محمد علی خان کاشانی وزیر ظل السلطان - حاکم تهران - و محمد ولی خان قاسملوی افشار او را استقبال کرده، فرود آوردند، وروز دیگر میرزا ابوالحسن خان وزیر خارجه و الله قلی خان دَوَلوی قاجار نقچی باشی - رئیس تشریفات دربار- و میرزا فضل الله مازندرانی مستوفی به سرای او رفته

ص: 183


1- . حقوق بگیران انگلیس درایران، ص 175.

وحشمت ورود او را بداشتند، وبعد از سه روز، چنانکه قانون بود، او را به حضرت پادشاه آوردند؛ گریبای دوف را تکبّر وتنمّری غیرمعروف بود ودر تقبیل سدّه سلطنت وگفت وشنود در حضرت خلافت یعنی حضور پادشاه ایران، خضوعی که درخور چاکران ا ست مرعی نداشت، وقدم به جرأت وجسارت همی زد وسخن به غلظت وخشونت همی گفت. با اینکه کبریای سلاطین درچنین امور اَرُزّی - دانه برنج - را البرزی قیاس کند و خردلی را خرمنی پندارد، پادشاه عاقل مجرّب را کردار او حملی درخاطر نیفکند و او را رخصت داد تا به سرای خویش باز شد وآغاز فتنه جویی کرد وکردارهای زشت پیش گرفت.

گفت از شرایط عهدنامه آن ا ست که هیچ کس از اسرای ارامنه درایران نماند، اینک دو کنیزک درخانه ی آصف الدوله است، باید به من سپرد، هرچند امنای دولت ایران او را پند گفتند، مفید نیفتاد. این کنیزکان درخانه ی آصف الدوله ذات ولد بودند، کیش مسلمانان داشتند، چون آصف الدوله در شکستن مصالحه نخستین با روسیه و مسامحه در مقاتله او متهم درگاه پادشاه بود، بی سخن آن کنیزکان را به سرای گریبای دوف فرستاده وایشان درسرای او به تلاوت قرآن مشغول شدند وعلمای اسلام را ازحال خویش آگهی واعلام دادند.

از قفای ایشان آقا یعقوب که یک تن از خصّیان سرای سلطنت بود ونسبت به ارامنه ایروان می رسانید چنان افتاد که از منازل دیوانی ذمّت او مشغول گشت، از درچاره به سرای گریبای دوف گریخت ونیارال نیز او را ظهیر و پشتوان گشت وگفت اگر کارداران ایران را با او سخنی است باید قطع سخن خویش در دارالشرع روسیه کنند. علمای اثنی عشری تکلیف حضرتش را چنان دانستند که کنیزکان گرجیه را که سال ها، کیش مسلمانان داشتند از گریبای دوف به هرنحو که توانند استرداد فرمایند ومردم شهر نیز روز دوشنبه دوم شعبان المعظم به یک بار بشوریدند وغوغا برداشتند ودرمسجدی که حاجی میرزا مسیح تهرانی امام جماعت بود این غوغا فزونی داشت.

ص: 184

اما رأی علما درقتل ایلچی نبود، بلکه غرض ایشان تهدید ایلچی واسترداد زنان مسلمه بود. اما عوام سرازانقیاد علماء بدر کردند به یک بار نزدیک به صدهزار مرد وزن غوغا کنان روی به خانه ی گریبای دوف نهادند.

این خبر در ارک گوشزد شهریار تاجدار گشت، در زمان، جمعی ازشاهزادگان وبزرگان درگاه را بیرون فرستاد تا عوام را از اقدام این امردفع دهند، مردم شهر با ملک زادگان سخن به خشونت کردند وگفتند آنجا که پای دین درمیان باشد ما ازدولت دست باز داریم، اینک این تیغ های آخته را از بهر دشمنان دین افراخته ایم، اگر شما حمایت دشمن کنید حشمت شما نگاه نداریم ونخست این تیغ ها برشما برانیم؛ شاهزادگان چون این بدیدند ناچار مراجعت کردند وغوغا طلبان فریاد کنان طریق خانه گریبای دوف پیش گرفتند، گریبای دوف چون کاررا بدین گونه دید، سخت هراس ناک شد وآن دو کنیزک گرجیه به اتفاق آقا یعقوب از خانه بیرون فرستاد ودرِسرای خویش ببست و از پس دیوار به مدافعه نشست و چومسلمانان را به آهنگ سرای خویش می دانست فرمان داد تا تفنگ ها بگشادند ودر میانه جوانی چهارده ساله به زخم گلوله ازپای بیفتاد وجان بداد. مسلمانان چون این بدیدند به یک بار برخروشیدند ونخست یعقوب را بردر سرای ایلچی با خنجر وشمشیر پاره پاره ساختند، آنگاه از در و دیوار خانه گریبای دوف صعود کرده به سرای او در رفتند و او را با سی وهفت تن از مردم مقتول نمودند وهرچه درآن سرای بود به غارت برگرفتند و خانه را نیز ویران کردند و درزمان پراکنده شدند، هرکس به طرفی رفت و راه خویش گرفت، چنانچه نه قاتل شناخته بود ونه غارت کننده معلوم گشت. از میانه ملسوف نامی که نایب اول گریبای دوف بود، با یک تن از ملازم او، خود را به بیغوله ای در برده و زنده بماند»(1).

ص: 185


1- . ناسخ التواریخ، ج1، ص180.

پس ازاینکه در دوشنبه، دوم شعبان المعظم سال 1244ه-. ق، به حکم میرزا مسیح مردم تهران برگریبای دوف کنسول دولت روس شوریده و او را به قتل رساندند.(1)

وفتحعلی شاه که جریان اصیل روحانیت وعامه مردم را درمقابل حکومت خود می دید واز طرف دیگر از عکس العمل تند احتمالی روس ها می ترسید، دستپاچه شد واز مالسوف دلجویی های بیش از حدّ به عمل آورد. و جنازه ی کشته شدگان روسی را درکلیسای ارامنه تهران گذاشته ومالسوف را با تجلیل فراوان، همراه با پیامی برای عباس میرزا نایب السلطنه روانه تبریز گردانید.

عباس میرزا در تبریز دستور سوگواری برای مقتولین روسی را صادر کرد! آنگاه عباس میرزا نامه ای به ژنرال پاسکویچ نوشته وبا تملق بسیار از او و دولت روسیه عذرخواهی نمود واظهار داشت هرگونه که پاسکویچ مصلحت بداند و دستور بدهد قضیه را فیصله خواهند داد.

با توجه به گواهی مالسوف راجع به حرکت تند وخارج ازقانون وتحریک آمیز گریبای دوف، و با توجه به اینکه دولت روسیه درآن زمان به فرماندهی پاسکویچ درگیر جنگی با دولت عثمانی بود و نمی خواست درآن شرایط، جنگ دیگری با ایران داشته باشد، قضیه را تا حدودی ساده تلقی کرده وسه پیشنهاد اصلی ارائه داد:

1. یکی از شاهزادگان بلند مرتبت ایران برای پوزش خواهی نزد امپراتور روس برود. (این مأموریت را خسرومیرزا انجام داد).

2. از میان ازدحام کنندگان ومهاجمین به سفارت یک تن که به شرارت وتلاش بیشتر درقضیه قتل گریبایدوف معروف باشد وبه این عنوان نامش برسر زبانهای مردم باشد، اعدام شود.

3. حاجی میرزا مسیح مجتهد از ایران تبعید شود.

ص: 186


1- . مکارم الآثار، ص170.

حکومت فتحعلی شاه هرسه درخواست را عملی ساخت و چنانکه سپهر در ناسخ نوشته است:

« رضاقلی بیگ پسر پناه بیگ طالش که یک تن از قوّاد - سرکردگان - آن غوغا بود وبا تیغ خون آلود از شهر فرارکرده ودراراضی شمیران که از قرای تهران است نیز خونی بریخت، بدست عوانان ظل السلطان گرفتار شد وبه حکم شهریار تاجدار درمیدان پیش سرای سلطنت به معرض هلاک و دمار - یا مقام عظمای شهادت؟! - رسید. اما درکار حاجی میرزا مسیح شاهنشاه متوقف بود که مبادا بیرون شدن او با شریعت مقرون نباشد! حاجی محمد ابراهیم کلواسی خراسانی که فاضلی نحریر بود معروضت داشت که چون در توقّف حاجی میرزا مسیح برهم شدن دولتین مستقر است وتواند بود که درتوانی او دیگر باره تیغها آخته وبسیار خونها ریخته گردد، سفر او به عتبات برقانون شرع مبین خواهد بود. لاجرم شهریار تاجدار حاضر ساخته، فرمود که: به صلاح وقت یک چند مدّت از زمان را مجاور عتبات عالیات باش.

چون حاجی میرزا مسیح از حضرت پادشاه به سرای خودش شد، بعضی از مریدان او را القاء کردند که چون از دروازه ی تهران بیرون شوی، تو را مأخوذ خواهند داشت وبه روسیان خواهند سپرد تا به خون گریبای دوف تو را مقتول سازند.

وی این سخنان را باور داشت و روزی چند سفرکردن را تسویف و مماطله گذاشت، تا به اصرار کارداران دولت روز یکشنبه هشتم صفر به مسجد شده، با زن وفرزند ومردم شهرآغا زوداع نهاد، ازاین کردار شورش عوام از نخست بار برزیادت شد ومردم شهر از ادانی واقاصی نزدیک اوانجمن شده، غوغا برداشتند و این نوبت آتش غضب پادشاه زبانه زدن گرفت وبیم آن بود که حکم به قتل عام فرماید؛ حاجی ابراهیم کلواسی میرزا مسیح را دیدار کرد واز پشت وروی این کار او را آگاه ساخت، لاجرم میرزا مسیح بی آگهی عام وخاص، شب هنگام با جامه دیگرگون از شهر بیرون شده وراه عتبات پیش داشت ومردم

ص: 187

چون بیرون شدن او را دانستند ازغوغا بازنشستند، وکارداران روس چون این شورش مردم وغوغای دوم را مشاهده کردند از کارداران ایران بنهایت شاد شدند».(1)

از این گزارشات دو مطلب اساسی بدست می آید:

اول اینکه رژیم فتحعلی شاه بعد از قضیه ترکمانچای بشدّت از روس ها می ترسیده وبا هرگونه حرکت مردم علیه آنان مخالفت ورزیده وخشمگین می شده است. ولذا نسبت به حرکت میرزا مسیح مجتهد نیز بسیارخشمگین بوده است، ولی از باب رعایت برخی مصالح ملّی وداخلی، ابتدا چندان به آن تظاهر نمی کرده است ولیکن وقتی قضیه را جدّی ترازآن می بیند که درتصور داشته، به قول سپهر«آتش غضبش زبانه زدن می گیرد وبیم آن می رود که حکم به قتل عام فرماید!»، بنابراین، هرچند که دربار فتحعلی شاه درباطن نسبت به روس ها خشمگین بوده اند، ولی به لحاظ اینکه رجال آن مردمانی دنیاپرست وریاست طلب بوده و به چیزی جزحکومت کردن نمی اندیشیده اند، از حرکت وشورش ضد روسی مردم وعلمایی چون میرزا مسیح، آن هم درست زمانی که روس ها درجبهه ی عثمانی مشغول جنگ تازه ی دیگری بودند، نتوانستند هیچ گونه بهره برداری سیاسی کنند وازروس ها امتیاز بگیرند، بلکه برعکس به اظهارتملق و خفّت بیشتر دربرابر آنان پرداختند، وخودباختگی شان را کاملاً آشکار

ساختند واین ویژگی همه ی حاکمانی است که تکیه برمردم ندارند ولذا می کوشند ضعف خود را با تکیه بربیگانگان جبران کنند.

مطلب دوم که از گزارش سپهر فهمیده می شود اصالت مردمی حرکت ضدّ روسی به رهبری میرزا مسیح مجتهد است، اگر این قضیه یک شورش هیجانی کور بود، بعد از پایان تخریب سفارت روسیه وقتل گریبای دوف وآشکار شدن ناخوشایندی دربارازاین قضایا دیگرکسی برای ادامه ی آن همّت نمی گماشت، درحالی که می بینیم سپهر می نویسد: وقتی که میرزا برای دفاع به مسجد آمد چنان اجتماع بزرگی ازمردم خشمگین فراهم آمد که این

ص: 188


1- . ناسخ التواریخ، ج1، ص193.

دفعه « شورش عوام از نخست بار برزیادت شد» وفتحعلی شاه نیز چنانکه از قرائن پیداست، ازاین حرکت دوم بشدّت ترسیده وخشمگین شده است، چون درصورت ادامه یافتن، هدف طبیعی آن چیزی وکسی جز خود او و رژیم اش نبود. و لذا این حرکت آغاز فاصله گیری عامّه مردم از حکومت قاجاریه است که با مرور زمان به انقلاب مشروطه منجر گردیده است.

بازگشت آیة الله حاج آخوند به وطن

آن را که فضل ودانش وتقوا مسلم است

هرجا قدم نهد قدمش خیر مقدم است

آیة الله حاج آخوند پس از دوازده سال سکونت درقم، و طی مدارج علمی وکسب معارف وعلوم دینی و دریافت اجازات از محضرعلماء وآیات معروف عصر خویش همانند امام خمینی، آیة الله العظمی بروجردی وعلامه طباطبایی درسال 43، تقریباً یکسال پس از تبعید حضرت امام خمینی; به ترکیه، به امر امام;به شهرکرمانشاه موطن اصلی خود مراجعت نموده، ودرمسجدی که پدر واجدادش مشغول تبلیغات دینی وانجام امورعبادی وشرعی بودند به امامت جماعت، منبر وتدریس مشغول گشت.

با توجه به قرابت فکری ایشان با آرمان های متعالی حضرت امام خمینی رحمه الله واینکه وی پس از حوادث سال های 1341 تا1342

که به جدال ورویارویی رژیم پهلوی وروحانیت به رهبری امام خمینی گذشت، ایشان به کرمانشاه آمده بودند؛ لذا مسجد حاج شهبازخان به یکی از پایگاههای اصلی مبارزه علیه رژیم تبدیل شد ومحل وکانون اصلی تبلیغ اندیشه های امام درکرمانشاه.

ص: 189

آیة الله حاج آخوند به منظور پیشبرد اهداف خود وترویج ودفاع از دین ودانش دینی اقدماتی انجام داد:(1)

درسال های 1345 و 1346 مقدمات توسعه ی مسجد حاج شهبازخان را فراهم کرد وتوانست با تأسیس مدرسه ای جنب مسجد وایجاد حجره هایی برای طلاب علوم دینی، درکنار حوزه ی قدیمی کرمانشاه، یعنی مدرسه ی آیة الله بروجردی نقش مهمی درتحولات وحوادث معطوف به انقلاب اسلامی ایفا کند. حاج آقا مجتبی از مروجان وطرفداران حضرت امام بود وبا تأسیس این حوزه درجلب وجذب طیف وسیعی از هواداران ومقلدین امام خمینی درکرمانشاه، به ویژه درمیان طلاب جوان، بازاریان، کسبه ودانش آموزان، بسیار تأثیرگذار بود.

با تأسیس مدرسه وتوسعه ی مسجد حاج شهبازخان جمعی از استادان وعلمای شهر، که ارتباط خوبی با حاج آقا مجتبی داشتند، برای تدریس به این مدرسه روی آوردند. بسیاری از هواداران امام خمینی که در قم با حاج آقا مجتبی آشنایی پیدا کرده بودند، همه درتبلیغ و ترویج مرجعیت امام فعال بودند، با این مدرسه رفت وآمد داشتند

وبه مناسبت های مختلف به کرمانشاه مسافرت می کردند .

عبدالله اسلامی از طلاب ومحصلان این حوزه درباره ی چگونگی تحصیل درمدرسه ومسجد حاج شهبازخان کرمانشاه وتأثیرنفوذ هواداران امام خمینی درآن می گوید:

«ما به دلیل علاقه به تحصیل علوم دینی درمدرسه ی آیة الله بروجردی کرمانشاه مشغول به تحصیل شده بودیم، تا اینکه پس ازشش ماه تحصیل درآن مدرسه یک روز؛ حاج آقا مجتبی حاج آخوند یک دفعه آمده بود مدرسه ی آقای بروجردی! از ما دعوت کرد که تو بیا مدرسه ی ما، بیا مسجد ما، ما می خواهیم آنجا را مدرسه کنیم ... رفتیم آنجا و شش ماهی آنجا بودیم، حجرات را به اصطلاح درست کردند....آنجا شد یک پایگاه صددرصد

ص: 190


1- . انقلاب اسلامی درکرمانشاه، ج1، ص617.

طرفداران امام، وطلبه ها تابستان می آمدند آنجا. از آقایانی که آنجا بودند آقای فیاض، آقای بهاءالدینی، آقای علمایی بود، خیلی ازآقایان دوست آقا مجتبی بودند، اصلاً پاتوق طرفداران امام بود ».(1)

دوران مبارزات آیة الله حاج آخوند

به هرحال تأسیس یک حوزه ی دینی درمسجد حاج شهبازخان به وسیله ی آیة الله حاج آخوند توانست از جنبه ها وابعاد مختلف مبارزاتی، علیه رژیم پهلوی مؤثر باشد که به طور کلی می توان سه بعد برجسته ی آن را به شرح ذیل یاد کرد:

1. مدرسه ی علمیه ی حاج آخوند توانست درتوسعه ی نفوذ هواداران امام خمینی درکرمانشاه تأثیربسیاری برجای بگذارد. طلبه هایی که به این مدرسه وارد می شدند وتحصیل می کردند، با هدایت وراهنمایی خاصی به امام تمایل پیدا می کردند وحلقه ی یاران امام را درغرب کشور توسعه می دادند.

2. مدرسه ی مذکورمحل رفت وآمد علماء، دوستان وآشنایان آیة الله حاج آخوند شد. آنان از شهرهای مختلف، به ویژه از مراکز مذهبی قم ومشهد وعتبات عالیات، به آن مدرسه می رفتند و از مجالس ومنابر آن استفاده می کردند.

3. آیة الله حاج آخوند درحمایت از برخی ازمبارزان ضدرژیم وکسانی نظیرشهید اندرزگو، که تحت تعقیب مقامات امنیتی وسیاسی بود، نقش مؤثری داشت ودر مواقعی که لازم بود مخفیانه کمک هایی به ایشان می نمود. شهید اندرزگو با برخی از بازاریان کرمانشاه نیز ارتباط وسیعی داشت.(2)

ص: 191


1- . متن مصاحبه با عبدالله اسلامی، ص 9.
2- . همان مدرک، ص12.

مسجد ومدرسه ی حاج شهبازخان، به همت آیة الله حاج آخوند یک پایگاه عمده ی تبلیغاتی وانتشاراتی برای ترویج اندیشه های امام خمینی شد ونشر، توزیع واعلامیه ها وتکثیررساله ی امام خمینی به همت ایشان وجمعی از دوستان وی، چون آقایان آیة الله زرندی، شیخ عبدالخالق عبداللهی و...، صورت می گرفت.

دراین زمینه حاج آقا مجتبی حاج آخوند ضمن حفظ ارتباطش با قم وعتبات عالیات برخی از اعلامیه ها، بیانیه ها، کتب علمی ودینی و رسائل مذهبی را به کرمانشاه می برد وبا تهیه ی چند دستگاه تکثیردرمسجد ومدرسه ی حاج شهبازخان اقدام به تکثیر وتوزیع آنها می کرد. به دلیل همین فعالیت ها بود که به سرعت این مدرسه ومسجد مورد توجه ساواک قرار گرفت ومقامات امنیتی وانتظامی کرمانشاه، با گماردن برخی از افراد وابسته، اخبار واطلاعات مدرسه وتحولات آن را کاملاً زیر نظر داشتند که بارها از سوی مأموران امنیتی مورد تجسس قرارگرفت.

دراوایل دهه ی 1350 با همکاری مشترک ساواک وشهربانی، کمیته ی مخوف مشترک ضدخرابکاری برای برخورد با مخالفان رژیم تشکیل شد.(1) بسیاری ازفعالان گروه های

ص: 192


1- . عملیات اجرایی این ساختمان درسال1311 ش به دستوررضاشاه وبا نظارت وطراحی آلمانی ها آغاز گردید، ودرسال 1316 به کاربری زندان وبه نام توقیف گاه به بهره برداری رسید، پس از سال ها دربهمن ماه سال1350 دراجرای دستورمحمدرضا، شاه ایران کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک وشهربانی درمحل موقت اطلاعات شهربانی تشکیل شد، پس ازآن کلیه سرنخ های عملیاتی دراختیار این کمیته قرار گرفت، دراوایل خرداد 1352 با اوج گیری مبارزات مردم و گروه ها، ساختار کمیته مشترک تجدید وتوسعه یافت وبا اصلاحاتی به تصویب شاه رسید، از اوایل همان سال این محل مهم ترین محل بازداشت، شکنجه و تخلیه اطلاعاتی انقلابیون به ویژه انقلابیون مسلمان بوده است وبه گفته ساواک با توجه به اسناد تاریخی موجود طی سالهای1350 تا 1357، هزاران نفر از مبارزین وانقلابیون درعملیات های مشترک دستگیر وبازداشت شده اند. این کمیته محل استقرار خشن ترین، بی عاطفه ترین وعقده ای ترین شکنجه گران رژیم شاه بوده است؛ گویی اینکه هیچ بویی از انسانیت نبرده اند وسبوعیّت و وحشی گری آنان درتمامی اعمال ورفتار آنان موج می زده است، این کمیته با سه واحد اطلاعاتی، 357 پست سازمانی و188 پست موقت، برای بخش بهداری وزندان اداره می شده است که جمعاً 563 نفر، کارسرکوبی گروه های انقلابی ومخالفین حکومت پهلوی را دنبال می نموده است. از مهمترین مسائلی که باید به آن اشاره کرد؛ لزوم آموزش تخصصی شکنجه در ساواک بوده که بازجوها برای کسب مهارت ها به اسرائیل، آمریکا وانگلیس می رفتند وبا ابزار شکنجه آشنا می شدند. ‰ Šاین زندان که در سه طبقه بنا شده است دارای 6 بند عمومی وانفرادی می باشد که زندانیان به محض ورود از مسیر تعریف شده ومشخص عبور داده می شدند... هم اکنون این زندان تبدیل به موزه عبرت ایران شده است، ودرمیدان امام خمینی تهران، ابتدای خیابان فردوسی، خیابان یارجانی واقع شده است.

مسلحانه، ملّیون، علماء ومذهبیون مخالف رژیم طی برنامه های مختلف امنیتی سرکوب گردیدند. روحانیون و وعاظ مشهور وکسانی که بیم فعالیت آنها وجود داشت، ممنوع المنبر یا به زندان های کمیته ی مشترک ضدخرابکاری راهی شدند.

به همین سبب، فعالیت های گروه های مذهبی وسیاسی بیشتر به شکل زیرزمینی ومخفی درآمد، پخش وتکثیر اعلامیه ازویژگی های این دوره بود که تا فوت ناگهانی ومرموز حاج مصطفی خمینی ادامه داشت.

تشدید خفقان سیاسی، عرصه ی فعالیت های آشکار و مخالفت های علنی را بسیار کاهش داد ومبارزه را به سمت وسوی مشی مسلحانه، چریکی ومخفی سوق داد. هیئت حاکمه به منظور مبارزه با این روند به سرکوبی، دستگیری وشناسایی بسیاری از جریان های سیاسی ومسلحانه اقدام کرد. تیم های مسلحانه، که درشهرها وروستاها بر اساس شرایط عینی وذهنی خاص خودشان اقداماتی در پیش گرفته بودند و بسیاری از احزاب سیاسی، ملی گرا، روحانیون وعلماء وشخصیت های مذهبی با اقدامات سرکوب گرانه تحت نظارت وکنترل شدید نیروهای امنیتی وکمیته ی مشترک ضد خرابکاری قرار گرفتند. این وضعیت چنان مطلوب قدرت حاکم بود که حتی توانست درسایه ی فضای امنیتی که ایجاد کرده بود، نظام

ص: 193

دو حزبی ساختگی دولت ودربار را نیز برهم زند و به سوی ایجاد استبداد حزبی ونظام تک حزبی روی آورد.

تأسیس حزب رستاخیز و مواضع شاه ودربار وهیئت حاکمه درقبال حزب وخط مشی آن، بسیاری از فعالان سیاسی ومذهبی را برآشفته کرد وهمین موضوع بهانه ای به دست جریان های سیاسی، به ویژه روحانیون داد تا از منبرها وتریبون های دینی، سیاست های غلط شاه را که مخالف قانون اساسی نیز بود، مورد هجوم قرار دهند.

حضرت امام خمینی درنجف مواضع صریح وآشکار خود را اعلام نمود وبه شدت به این سیاست شاه حمله، وایجاد هرگونه همکاری ورابطه با حزب مذکور را ممنوع کرد. روحانیون بسیاری علیه شکل گیری این کانوت حزبی فراگیر، که همه چیز را درسیطره ی تعریف حزبی خود معنا می کرد، به مبارزه برخاستند. با وجود حاکمیت چنین فضایی، نیروهای مذهبی به طور کلی فعالیت خود را از آغاز دهه ی 1350 تا شروع تحریکات انقلابی در نیمه ی دوم سال 1357، درچند محور کلی ادامه دادند: ادامه ی سخنرانی های تبلیغی، مذهبی با رویکرد انتقادی به حاکمیت، همراه با حفظ نام ویاد حضرت آیة الله العظمی امام خمینی، اقدام به نشر وتوزیع اعلامیه ها وبیانیه های انتقادی به ویژه نشر وتوزیع متن سخنرانی های حضرت امام خمینی ونوارهای سخنرانی ایشان و درنهایت همکاری و تأیید برخی جریان های مسلحانه ی دینی علیه رژیم.

اینک با توجه به این کلیات، چگونگی تحولات تاریخ انقلاب اسلامی در کرمانشاه و نحوه ی فعالیت نیروهای سیاسی - مذهبی را مورد بررسی قرار می دهیم:

هرچند اوایل دهه ی 1350 درکرمانشاه به دلیل وجود پاره ای اختلاف نظرها میان روحانیون محلی، به ویژه بخشی از روحانیون بومی وروحانیون مهاجر، درباره ی مسائلی نظیر مرجعیت، پیگیری امور دینی و اداره ی مراکز

فعال مذهبی، باعث شده بود مسئولان امر

ص: 194

ازاین مسائل سوء استفاده کنند و به این اختلافات دامن بزنند، فعالت مخالف آمیز با دولت کمابیش ادامه داشت.

چنان که اشاره شد، تجمع وتمرکز این فعالیت بیشتر در دو کانون مهم مذهبی شهر، که جمع کثیری از هواداران مرجعیت آیةالله العظمی امام خمینی را جمع کرده بود، نمود ویژه ای داشت وازچشم مأموران سیاسی وامنیتی محل به دور نبود، این دو مرکز یکی مسجد و مدرسه ی آیةالله بروجردی ودیگر مسجد ومدرسه ی حاج شهبازخان بود که هم چنان کانون توجه گروه های مذهبی کرمانشاه محسوب می شد وبا تحرکات چشمگیرش محل جذب فعالیت طلاب پرشور وجوان شده بود.

از جمله فعالیت های دیگری که درایجاد روحیه ی مبارزه واقدامات ضد حاکمیت درکرمانشاه تأثیر داشت، یکی حضور مبلغان وسخنرانان مذهبی دراین شهر ودیگری مسافرت دیگر مبلغان مشهود مذهبی ودعوت از آنان برای برگزاری سخنرانی های مذهبی، سیاسی واجتماعی انتقادآمیز بود. برگزاری این گونه مجالس که اوج شان در سال های پس از قیام پانزده خرداد تا آغاز دهه ی 1350 بود، درکرمانشاه هم چنان با وجود تدابیر امنیتی واقدامات ممانعت آمیز رژیم - نظیر ممنوع المنبرساختن وعاظ، مبلغین وتهدید وحبس عده ی زیادی از آنان - ادامه یافت. حضرات آیات عظام وحجج ا سلام آقایان شیخ محمد یزدی، سیدحسن طاهری خرم آبادی، سید عبدالکریم هاشمی نژاد، محمد تقی فلسفی و برخی دیگر از وعاظ از سوی علماء ومراکز دینی برای برگزاری جلسات سخنرانی و ایراد خطابه دعوت می شدند.(1)

این روند از آغاز دهه ی 1350 تا شروع حرکت توفنده ی انقلاب اسلامی در کرمانشاه - که بابرگزاری مراسم گرامی داشت شهادت حاج مصطفی خمینی آغازشد - ادامه داشت

ص: 195


1- . یاران امام به روایت اسناد ساوک، زبان گویای اسلام، حجت الاسلام فلسفی، ص 536 .

وپس از آن نیز وعاظ با الهام از این حادثه، به شدّتِ عمل خود افزودند و تا پیروزی انقلاب دربهمن 1357 هم چنان از این شیوه ی مبارزاتی بهره جستند.

از جمله ی این منابر معروف در نیمه ی نخست سال 1350، سخنرانی های سید عبدالکریم هاشمی نژاد بود که درتیرماه آن سال بنا به دعوت شیخ محمد امینی دعوت شده بود تا درمساجد کرمانشاه به سخنرانی بپردازد. با ورود هاشمی نژاد به کرمانشاه، ساواک محل اخبار دعوت وحضور وی را درکرمانشاه به اداره ی کل سوم اطلاع داد وآن اداره نیز تأکید کرد که با توجه به سوابق قبلی این افراد، اظهارات وبیانات وی ضبط شود ومجلس سخنرانی ایشان تحت مراقبت باشد. هاشمی نژاد درروز اول مرداد ماه وارد کرمانشاه شد واز روز دوم به مدت ده شب متوالی درمنابر ومساجد سخنرانی کرد. وی هنگام ورود، به شهربانی احضار وتعهداتی از ایشان اخذ شد که غیر ازمطالب مذهبی چیزی درمنبر نگوید. با وجود این تعهدات، وی در روزهای پنجم و ششم مردادماه درمسجد آیةالله بروجردی به طرح مباحثی درباره ی تجاوزات دولت اسرائیل به مردم فلسطین واختلافات اعراب واسرائیل پرداخت که درنتیجه ی آن، مجدداً از سوی شهربانی احضار گردید وبه ایشان تذکر داده شد که درصورت ایراد چنین مطالبی و ادامه ی این رویه، از منبر رفتن وی جلوگیری خواهد شد. افشایی، ریاست سازمان اطلاعات وامنیت شعبه ی کرمانشاه، مدیریت اداره ی کل را ازاین موضوع مطلع کرد.(1)

پس از مدتی، شدت عمل شهربانی وساواک با اهل منبر افزایش یافت وعموماً سعی می شد از برگزاری جلسات سخنرانی جلوگیری شود، چنان که در اردیبهشت سال 1352، ازسخنرانی برخی افراد، که به وسیله ی حجت الاسلام فلسفی برای ایراد خطابه به کرمانشاه

ص: 196


1- . یاران امام به روایت اسناد ساواک، سیدعبدالکریم هاشمی نژاد، ص421.

فرستاده شده بودند، جلوگیری شد ومأموران ساواک از مرکز دستوراتی به صورت رمزی دریافت می کردند که از منبر رفتن این افراد جلوگیری کنند.(1)

دستگیری جمعی از طرفداران امام خمینی رحمه الله

درشش ماهه ی دوم سال1352 نیز شدت عمل علیه روحانیون وفعالان مذهبی گسترش یافت. تعداد 41 نفر از روحانیون وطلاب علوم دینی به دلیل فعالیت علیه رژیم، به بهانه ی پخش اعلامیه های مضره وتهیه وتوزیع آنها درشهرستان­های مختلف دستگیر شدند، یا تحت تعقیب قرار گرفتند. جمعی از روحانیون شهرهای کرمانشاه نیز تبعید وعده ای دیگر از فعالان از رفتن به منبر وایراد سخنرانی ممنوع شدند.(2)

درآبان ماه 1352، چندتن از طلاب ودانشجویان فعال به دلیل تهیه وتوزیع اعلامیه های مخالف رژیم در کرمانشاه شناسایی ودستگیر شدند وتحت بازجویی قرار گرفتند.(3)

درپی انتشار بیانیه ها و اعلامیه های ضدحکومتی درکرمانشاه، قم وسنندج برخی ازطلاب مظنون به دست داشتن دراین اقدامات شناسایی شدند وتحت تعقیب و مراقبت قرار گرفتند. ساواک کرمانشاه، که مراقبت ویژه ای برای به دام انداختن توزیع کنندگان اعلامیه درپیش گرفته بود، توانست شخص مظنون را هنگامی که وارد کرمانشاه شده بود به همراه جمعی از همکارانش دستگیر و از او بازجویی کند. پس از بازجویی واعترافاتی که از افراد مذکور گرفته شد، سه تن به نام های ذیل دراین ارتباط دستگیر، وتحویل مقامات امنیتی ساواک شدند:

1.عبدالله صادقی تبار، طلبه ی علوم دینی 2. خلیل نوحی، طلبه ی علوم دینی 3. نعمت الله بابایی، دانشجوی دانشکده ی پزشکی دانشگاه اصفهان.

ص: 197


1- . یاران امام به روایت اسناد ساواک، زبان گویای اسلام، حجت الاسلام فلسفی، ص 536 .
2- . ساواک و روحانیت، ج1، ص 98.
3- . همان مدرک.

پس از دستگیری این افراد محل تهیه وتوزیع ونشر اطلاعیه ها ودستگاه پلی کپی که به وسیله ی آن اقدام به تکثیر اعلامیه ها می کردند، در کرمانشاه کشف وضبط شد و افراد مذکور به همراه جمعی دیگر از همکارانشان دستگیرشدند، در جریان جستجوی مأموران تعدادی کتب مذهبی وپیام حضرت امام خمینی - که به مناسبت جنگ اعراب واسرائیل از رادیو بغداد پخش شده بود - کشف گردید. این پیام بر روی نوار ضبط شده بود ودستگیرشدگان قصد توزیع آن را داشتند، ساواک کرمانشاه پس از دستگیری وبازجویی افراد مذکور وکشف شبکه ی ارتباطی آنان درکرمانشاه، آنان را روانه ی زندان کرد.

دستگیری آیة الله حاج آخوند

از جمله حوادث مهم درسال 1352 حمله ی ساواک به مدرسه ومسجد حاج شهبازخان ودستگیری جمعی ازعلماء، مدرسین وطلاب این حوزه، به اتهام برهم زدن امنیت داخلی مملکت وفعالیت ضد دولتی درنشر وتکثیراعلامیه های مضره در طرفداری ازحضرت امام خمینی بود.

مدرسه و مسجد حاج شهبازخان، چنان که قبلاً ذکر کردیم، با بازگشت آیةالله حاج آخوند به کرمانشاه، پس از سال 1343 با همکاری جمعی دیگر ازعلمای کرمانشاه بازسازی وفعالیت تبلیغی، دینی وآموزشی اش برای طلاب جوان کرمانشاه آغاز شد. ویژگی این مسجد ومدرسه حضور جدّی روحانیون هوادار حضرت امام خمینی وجذب طلاب علوم دینی بود که به نحوی به حضرت امام خمینی ارادت داشتند. با توجه به حضور مدرسان وطلاب هوادار امام خمینی، فعالیت های این مسجد ومدرسه ی دینی محل توجه ساواک قرار گرفت و رفت وآمد طلاب، کلاس های درس ومجالس دینی آن تحت نظارت وکنترل درآمد. فعالان واعضای مهم این مدرسه به رغم حضور مأموران ساواک، اقداماتی انقلابی برای توسعه ی پذیرش مرجعیت امام خمینی درآن شهر انجام دادند؛ از جمله ی آن اقدامات: برگزاری مراسم ومجالس سخنرانی، دعوت از مخالفان مذهبی دولت برای ایراد سخنرانی و

ص: 198

اقدام آنان به نشر وتوزیع رساله ی عملیه ی حضرت امام خمینی، تکثیر وتوزیع اعلامیه ها ومتن سخنرانی های ایشان بودند.

مدتی پس از کشف یک شبکه ی توزیع اعلامیه درکرمانشاه، ساواک وشهربانی با توجه به اطلاعات محرمانه ای که از نحوه ی فعالیت پایگاه مذهبی مسجد ومدرسه ی حاج شهبازخان داشتند، برای تعطیلی آن ودستگیری اعضای فعالش اقدام کردند. روز دوازدهم آبان 1352 مسجد حاج شهبازخان در محاصره ی نیروهای شهربانی وساواک قرار گرفت و مدارک واسنادی دال برحمایت از آیةالله العظمی امام خمینی و مخالفت با دولت به دست ساواک افتاد، محل استقرار دستگاه تکثیر و انتشار اعلامیه های ضدحکومتی نیز کشف شد، بدین علت حاج آقا مجتی حاج آخوند، حاج محمدحسین زرندی وعده ای دیگر از روحانیون وطلاب کرمانشاه دستگیر وبه شهربانی منتقل وپس از بازجویی بازداشت ومحاکمه شدند؛ آنان با صدور احکامی از سوی مقامات قضایی به حبس وتبعید محکوم گشتند.(1)

آیةالله حاج آخوند به کمیته ی مشترک ضدخرابکاری درتهران انتقال یافت وحدود یک ماه ازایام حبس خود را درآنجا بود. وی پس ازمدتی به زندان قصر منتقل شد، حدود پنج ماه را دراین زندان سپری کرد وسپس آزاد گردیده، مجدداً به کرمانشاه بازگشت و فعالیت های سیاسی - مبارزاتی خود را دنبال کرد.

آیةالله زرندی وچندتن دیگر از فعالان مدرسه ومسجد حاج شهبازخان هرکدام به زندان های کوتاه مدت محکوم شدند.(2) بدین صورت، فعالیت این پایگاه مذهبی برای حدود بیش ازیک سال با تبعید وحبس این اشخاص متوقف شد، ولی پس از آزادی افراد، این پایگاه مجدداً فعالیت خود را آغاز کرد وبا تشدید مبارزات انقلابی از سال 1356 نقش بسیار

ص: 199


1- . تاریخ تشیّع درکرمانشاه، ص273.
2- . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با آیة الله زرندی، بهمن1381.

مؤثری در هدایت انقلاب داشت واعضای مشهورآن از روحانیون وعلمای متنفّذ درروند تحولات انقلاب اسلامی و دوره ی تثبیت انقلاب پس از پیروزی مردم انقلابی کرمانشاه بودند.

فعالیت های گسترده ی آیةالله حاج آخوند وجمعی از طلاب مدرسه ی حاج شهبازخان وارتباط آنان با مراکز دینی، شخصیت ها وعلمای فعال ومبارز باعث شد، ساواک کرمانشاه، مدام ومخفیانه برنحوه ی فعالیت های، تبلیغی و سیاسی آیةالله حاج آخوند وطلاب مدرسه ی مذکورنظارت وکنترل داشته باشد واخبارجلسات دینی کلاس ها، گفتگوها وفعالیت های دینی این مسجد و مدرسه را پیگیری کند.(1)

تشدید فشار بر نیروهای مذهبی درکرمانشاه

ازاوایل سال 1354 هیئت حاکمه ی پهلوی به وسیله ی ابزارهای امنیتی وسیاسی درصدد برآمد برای برآوردن اهداف خود درایجاد یک مشروعیت سیاسی واجتماعی، بسیاری از مخالفانش به ویژه روحانیون وعلمای مذهبی را، که پس از تأسیس حزب رستاخیز فعالیت های تبلیغی وسیاسی اجتماعی شان را علیه رژیم گسترش داده بودند، مرعوب کند وزمینه­ی فعالیت آنان را ازبین ببرد؛ لذا برنامه ی گسترده ای درسراسر کشور برای شناسایی مواضع سیاسی وپایگاه اجتماعی مراجع، علمای درجه اول و درجه دوم شهرها ومناطق مختلف به مرحله ی اجرا گذارد.

بدین منظور مکاتبات گسترده ای از سوی ساواک ومراکز سیاسی واطلاعاتی شهرهای مختلف صورت گرفت تا روحانیون مخالف وموافق حوزه ی استحفاظی و سیاسی مناطق مختلف شناسایی ومعرفی شوند وسوابق سیاسی، مواضع ونظرات آنان درباره ی حکومت، پایگاه های مالی - اجتماعی وحوزه ی قدرت ومیزان نفوذ اجتماعی شان مشخص شود.

ص: 200


1- . مصاحبه با عبدالله اسلامی، 24/5/75، ص 15.

اطلاعات خواسته شده به وسیله ی اداره کل سوم ساواک، از روحانیون ومحل جمع آوری شد ودراین میان ساواک کرمانشاه نیز از سوی آن اداره مأموریت یافت اقدامات لازم ومناسب را به عمل آورد. با شناسایی هایی که ازسوی این مقامات صورت گرفت، وضعیت بیش از سی تن از علمای کرمانشاه بررسی واعلام شد؛ که می توان از حضرات آیات وحجج اسلام آقایان ذیل الذکر یاد کرد:

شیخ حسن علامی، شیخ عبدالجلیل جلیلی، عطاءالله اشرفی اصفهانی، سید محمود و سید محمد معصومی لاری، شیخ جعفرفیض مهدوی، سیدمحمد حسین میبدی، حاج آقامجتبی روشن - حاج آخوند -،شیخ عطاء الدین آل آقا، شیخ نورالله ندافی، سیدعلی بهشتی، شیخ علی قاطع البراهین، شیخ محمدرضا کاظمی، شیخ محمدباقرحکمت، شیخ علی اکبرصارمی، شیخ شجاع الدین جلیلی، شیخ محمد حجتی، سیدمحمد صدرزاده، سیدعلی حسینی میبدی، سیدابراهیم خسروشاهی، شیخ محمدمهدی صالحی، بدرالله صدرزاده معروف به صدرالواعظین، شیخ محمد حسن حجتی، حیدر قربان پور نجف آبادی، شیخ علی اصغرطلایی، شیخ جلال آل طاهر، شیخ محمد حسین زرندی، سید احمد فهری زنجانی، شخ حشمت فصاحت،

سیدعلی زمانی، شیخ حسنعلی مروج، شیخ رجبعلی دموری،(1)شیخ

عبدالخالق عبداللهی، سیدعباس میرنویسی، محمد باقر محمدی عراقی و...

پس از شناسایی واطلاع از مواضع سیاسی، پایگاه اجتماعی، نفوذ شخصی وقدرت مذهبی هریک از روحانیون یاد شده ومتناسب با اوضاع، اقداماتی برای جلوگیری از فعالیت سیاسی مخالفان وتدابیری نیز برای جذب وحمایت برخی ازآنان به عمل آمد(2)،

واقدامات آنان کاملاً تحت نظر قرار گرفت. در اواخرسال 1354 ش این نظارت با شدت بیشتری دنبال شد وبرای نظارت بر اعمال روحانیون مخالف، که درمنابع دولتی وساواک تحت عنوان

ص: 201


1- . آرشیو اسنادانقلاب اسلامی، کد پرونده 6 /30 /12، شماره ی بازیابی 197، ص 20 .
2- . همان مدرک، شماره ی بازیابی، 187، ص 68.

روحانیون افراطی ازآنان یاد شده است، بیش ازشصت نفراز روحانیون مذکور در شهرستان های مختلف ممنوع المنبر شدند.(1)

دراسفند 1354 ش پرویز ثابتی، مدیرکل اداره ی سوم ساواک، طی نامه ای به شماره ی 9782/312 مورخه ی 26/12/54، لیست این افراد را به مدیریت اداره کل نهم ارسال و اعلام کرد که خروج این روحانیون بدون استعلام از اداره کل سوم به مصلحت نیست.

درمیان لیست روحانیون مذکور، نام چند تن از روحانیون مبارز ومشهور کرمانشاه بدین شرح اعلام شده بود: 1. مجتبی روشن - معروف به حاج آخوند - فرزند حسن

2. عبدالخالق اصفهانی، فرزند محمدعلی 3. حاج محمدباقر محمدی عراقی - معروف به حاج آقا بزرگ - فرزند محمد 4. سید عباس میریونسی، فرزند ابوالفضل.(2)

با تشدید این فشارها، در دوران کوتاه دیگری فعالیت انقلابیون وگروه های سیاسی - مذهبی درمحاق افتاد، ولی حوادث بعدی از جمله مسئله ی رحلت مرموز حاج آقا مصطفی خمینی عامل بسیار مؤثری درخارج شدن نیروهای مذهبی از بن بست های موجود وبرگزاری مجالس عزاداری شهادت ایشان، فتح باب جدیدی در رویکرد مبارزه ی آشکار وعلنی شد.

عشق وعلاقه ی آیة الله حاج آخوند به اهل بیت صلی الله علیه وآله

یکی از مهم ترین خصوصیات بارز حاج آقا مجتبی، علاقه­ی شدید به ائمه معصومین خصوصاً صدیقه طاهره حضرت زهراعلیهاالسّلام بود، روی همین ارادت، از زمان ورود به کرمانشاه تا زمان رحلت، حتی المقدور درایام وفات واعیاد مذهبی مجالس روضه وجشن را درمنزل

ص: 202


1- . یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیة الله سید اسدالله مدنی، ص 475.
2- . آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده ی شهید صدوقی، شماره ی 9782/312، سند مورخه ی 26/12/1354 .

ومسجد حاج شهباز خان برقرار می نمودند واز آقایان اهل منبر و وعاظ برجسته دعوت می کردند و خود نیز به طور مرتب درآن مراسم شرکت می نمود. تا اینکه ازدهه هفتاد به بعد روضه ایام فاطمیه، به مدت سه روز در منزل شخصی(1)

برگزار می کرد وبحمدالله هم اکنون فرزندان معظم له، همان مراسم روضه سنواتی را با شکوه هرچه بیشتر درمسجد حاج شهبازخان سالانه برگزار می کنند.

فعالیت های آیةالله حاج آخوند پس ازپیروزی انقلاب اسلامی

آیةالله حاج آقا مجتبی حاج آخوند، علاوه بر تدریس علوم دینی وتربیت طلاب وفضلاء، خدمات فرهنگی واجتماعی فراوانی درسطح استان کرمانشاه، قبل وبعد از انقلاب داشته؛ که هم اکنون نیز آثار وبرکات زحمات بی شائبه وی جاری است.

از جمله خدمات فرهنگی واجتماعی وی، تعمیر ومرمّت مسجد ومدرسه حاج شهبازخان درسال 1367 ش است، که به دلیل شدت فرسودگی قابل استفاده نبود وبا زحمت های فراوان وی به بهره برداری رسید، این مسجد ومدرسه یکی ازمکان های مهم فرهنگی، مذهبی واجتماعی درسطح استان به شمار می رود و رونق آن، مرهون مدیریت عالمانه وکوشش های بی دریغ آیةالله حاج آخوند می باشد.

هم اکنون دراین مدرسه طلاب وفضلای زیادی مشغول به تحصیل هستند وحتی این میراث فرهنگی، در ایام تعطیلات حوزه، پذیرای روحانیونی است که به قصد تبلیغ وارشاد به آن سامان هجرت می کنند.

آیةالله حاج آخوند پس از انقلاب مسئولیت های سیاسی، فرهنگی واجتماعی مختلفی هم برعهده داشت ازجمله:

ص: 203


1- . این منزل، هم اکنون درخیابان شریعتی کرمانشاه، کوچه علی خان لر، پلاک 57 واقع شده است.

1. مسئول کمیته انقلاب اسلامی کرمانشاه، از طرف شورای مرکزی کمیته انقلاب اسلامی کشور 2. نماینده حضرت امام رحمه الله در جهاد سازندگی کرمانشاه 3. نماینده مردم شریف کرمانشاه در مجلس خبرگان رهبری (دو دوره)(1)

4. نماینده حضرت امام رحمه الله دربنیاد مسکن کرمانشاه 5 . نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه 6. مسئول عقیدتی سیاسی ارتش جمهوری اسلامی ایران درمنطقه غرب 7. سرپرستی حوزه های علمیه کرمانشاه به همراه آیةالله زرندی به دستور حضرت امام خمینی رحمه الله.

وصال حق

کمبودها زمانی درجامعه احساس می گردد که فقدان نعمت ها محقق شود، در روایات نقش وجودی و ارزش انسان های وارسته درهدایت ورشد وتعالی جامعه به گونه ای نمودار گردیده که هیچ چیزی جایگزین آن نمی گردد، وحقاً همین گونه هست آنجا که امیرالمؤمنین علیه السّلام هم فرمودند:

« فَاذِا ماتَ العالِم ثَلُمَ فِی الاِسلامَ ثُلمَةٌ لا یسُدُّها اِلاّ خَلفٌ مِنهُ وَطالِبُ العِلمِ یستَغفِرُلَهُ کُلُ المَلائِکَةِ وَ یدعُولَهُ مَن فِی السَّماءِ وَالاَرضِ؛ زمانی که عالمی از دنیا می رود، کمبودی در

ص: 204


1- . اولین دوره مجلس خبرگان رهبری در تاریخ 23 تیرماه 1363، با پیام حضرت امام خمینی رحمه الله گشایش یافت، کاندیداهای این دوره آقایان (1. مجتبی حاج آخوند 2. حسین ملازم معصومی معروف به زرندی 3. محمود امجدی 4. محمد اشرفی خوزانی معروف به اصفهانی) بودند، که آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند و آیة الله محمد حسین زرندی به عنوان نماینده مردم به مجلس خبرگان راه پیدا کردند. «روزنامه اطلاعات مورخه 11/9/1361 شماره 16883، ص3». ودومین دوره مجلس خبرگان رهبری در اول اسفندماه 1369 با پیام مقام معظم رهبری امام خامنه ای افتتاح گردید، کاندیداهای این دوره آقایان (1. سیدعباس میریونسی 2. محمدرضا کاظمی 3. مجتبی حاج آخوند 4. محمد حسین معصومی راد - زرندی- ) بودند، که آیة الله شیخ محمدرضا کاظمی و آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند به مجلس راه یافتند «روزنامه جمهوری اسلامی مورخه 19/7/1369، شماره 3261».

جامعه احساس می شود که هیچ چیزی جایگزین آن نمی گردد، مگر جانشینی از خود عالمان ؛ وبرای طلب کنندگان علم، همه ی ملائکه وکسانی که درآسمان ها وزمین هستند استغفار می کنند».(1)

ازمُلک سخن یاران همه رفتند

وز باغ غزل، آه هزاران همه رفتند

پاییزشد وفصل غم انگیز عزیزان

درفصل غم انگیز بهاران همه رفتند

در دشت وطن نیست غباری زسواری

چون باد بلادیده سواران همه رفتند

بر تاکِ زمان نیست امیدی ونگاهی

از میکده ی عشق، خُماران همه رفتند

کو خسرو وشیرین وچه شد وامق وعذرا

از گلشن جان، لاله عذاران همه رفتند

فرهنگ وادب درغم فقدان عزیزان

با گریه سراید که نگاران همه رفتند

بی ساقی وبی میکده ایام چه تلخ است

سردرخُمِ غم، باده گساران همه رفتند

آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند پس از سال­ها مجاهدت وتلاش درراه ترویج دین وتحقق آرمان های انقلاب اسلامی، بالاخره درشامگاه روز یکشنبه،

پانزدهم مهرماه1380 برابر با نوزدهم رجب المرجب 1422، درسن 72 سالگی در پی سکته قلبی چشم از سرای فانی فرو بستند وبه لقای حق شتافتند.

ص: 205


1- . بحارالانوار، ج 2، ص44.

با ارتحال این عالم ربانی وروحانی، درکرمانشاه دو روز عزای عمومی اعلام شد، ومردم ناباورانه، دسته دسته برای عرض تسلیت به منزلش روی آوردند وبا پیکرپاک ومطهر آن مجاهد نستوه وداع کردند.

سپس درروز سه شنبه هفدهم مهرماه1380

پیکرمطهرشان روی دستهای هزاران مشتاق وارادتمند به صورت بی سابقه ای تشییع وبه شهرقم منتقل شد وبا حضور علماء ونمایندگان مقام معظم رهبری ومراجع ومسئولان کشوری از مسجد امام حسن عسکری علیه السّلام به سوی حرم مطهر حضرت معصومه علیهاالسّلام تشییع وتوسط حضرت آیةالله العظمی بهجت رحمه الله بر پیکر وی نماز میت خوانده شد وبه امر مقام معظم رهبری حضرت امام خامنه ای در حرم مطهر، قسمت بالاسر به خاک سپرده شد.

آیة الله سیدمرتضی نجومی رحمه الله دوست صمیمی وهم کلاسی دوران دبستان وسالیان متمادی حوزه ی معظم له دراین باره می گوید:

وفات مرحوم آیةالله حاج شیخ مجتبی حاج آخوند، بسیار غیرمترقبه وغیر منتظره بود وخیلی درنفوس تأثیر نمود، این حقیر براستی تا سه روز، مرتّب گریه می کردم ودرتمامی مجالس فاتحه وسوگواری ایشان، به عنوان صاحب عزا مقدّم براولاد ایشان درمجلس ها حاضر بودم، خیلی مایل بودم که ایشان در کرمانشاه مدفون می شدند تا مزار شریف ایشان زیارتگاه مردم باشد، اما بستگان محترم ایشان حسب الوصیة آن مرحوم مکلّف بودند که ایشان را به قم منتقل نمایند، نماز میت بسیار باشکوهی به امامت حقیر در کرمانشاه خوانده شد وبعد از تشییع بسیار مفصّلی، به قم منتقل ودرآن جا هم، باز نماز میت دیگری به امامت حضرت آیةالله بهجت خوانده شد وبا تشییع بسیار مفصّلی از مسجد امام به حرم مطهر وصحن شریف منتقل وبعد از نماز در رواق مبارک حضرت معصومه علیهاالسّلام مدفون گردید. رحمة الله علیه رحمة واسعة وحشره الله مع الائمه الطاهرین .

ص: 206

بازماندگان

از آیةالله حاج آقا مجتبی حاج آخوند سه فرزند ذکور وسه فرزند اناث باقی مانده که همگی بحمدالله به فضل وفضیلت آراسته اند؛ وفرزندان ذکور معظم له همگی در کسوت روحانیت می باشند:

1. حجة الاسلام والمسلمین محمدمهدی حاج آخوند متولد1358ه- ش.

2. حجة الاسلام والمسلمین علی آقا حاج آخوند متولد 1361 ه- ش.

3. حجة الاسلام والمسلمین حسن آقا حاج آخوند متولد 1363ه- ش.

همچنین دامادهای آیة الله حاج آخوند به ترتیب آقایان:

1. مهندس جلال الدین پولکی .

2. مهندس مجتبی رستمی.

3. حجة الاسلام والمسلمین متبحری می باشند.

ص: 207

ص: 208

فصل چهارم: مکاتبات علمای اعلام با آیت الله شیخ حسن حاج آخوند

اشاره

ص: 209

ص: 210

اجازه سید ابوالحسن اصفهانی درَامور حسینیه یَه

دست خط

ص: 211

اجازه اجتهاد آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی

دست خط

ص: 212

عکس

ص: 213

اجازه آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی

دست خط

ص: 214

اجازه آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی درَامور حسبیَه

دست خط

ص: 215

اجازه آیةالله طباطباَیی قمی

دست خط

ص: 216

اجازه آیه الله فیروز آبادیَ درَ امور حسبیَه و تأیید مراتب علمی

دست خط

ص: 217

اجازه آیةالله مازندرانی درَامور حسبیَه وتأیید مراتب علمی

دست خط

ص: 218

اجازه آیةالله میرزای نایینی درَامور حسبیَه وتأیید مراتب علمی

دست خط

ص: 219

اجازه آیةالله میرزای نایینی درَ امور حسبیَه

دست خط

ص: 220

نامه آیةالله سید ابوالحسن اصفهانی

دست خط

ص: 221

نامه آیةالله میرزای نایینی راجع به آخوند ملا حسین اصفهانی

دست خط

ص: 222

نامه ی آیةالله میرزای نایینی راجع به تسلیت علمای کرمانشاه درَفوت آخوند ملاحسین اصفهانی

دست خط

ص: 223

نامه آیةالله نایینی به آیةالله بهبهانی د رَتهران راجع به

دست خط

ص: 224

نامه آیةالله نایینی راجع به اوضاع سیاسی آن زمان

دست خط

ص: 225

ص: 226

فصل پنجم: مکاتبات امام وعلمای اعلام با آیت الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند

اشاره

ص: 227

ص: 228

اجازه آیة الله العظمی حسین نوری همدانی

دست خط

ص: 229

دست خط

ص: 230

دست خط

ص: 231

دست خط

ص: 232

دست خط

ص: 233

دست خط

ص: 234

دست خط

ص: 235

دست خط

ص: 236

دست خط

ص: 237

دست خط

ص: 238

دست خط

ص: 239

دست خط

ص: 240

دست خط

ص: 241

دست خط

اجازه آیة الله العظمی سیّد محسن حکیم راجع به تولیّت مسجد حاج شهباَزخان

ص: 242

دست خط

اجازه آیة الله العظمی سیّد محسن حکیم درَ امور حسبیَه

دست خط

ص: 243

اجازه آیة الله العظمی سیّد محمدرضا گلپایگانی

دست خط

ص: 244

دست خط

اجازه آیة الله العظمی شیخ محمد فاضل لنکرانی

دست خط

ص: 245

اجازه آیة الله العظمی حسین نوری همدانی

دست خط

ص: 246

دست خط

ص: 247

متن نامه

ص: 248

ص: 249

نامه

ص: 250

نامه

ص: 251

متن نامه

ص: 252

فصل ششم: آیت الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند

ص: 253

ص: 254

متن نامه

ص: 255

متن نامه

ص: 256

متن نامه

ص: 257

متن نامه

ص: 258

متن نامه

ص: 259

متن نامه

ص: 260

متن نامه

ص: 261

متن نامه

ص: 262

متن نامه

ص: 263

متن نامه

ص: 264

متن نامه

ص: 265

متن نامه

ص: 266

متن نامه

ص: 267

متن نامه

ص: 268

متن نامه

ص: 269

متن نامه

ص: 270

متن نامه

ص: 271

متن نامه

ص: 272

متن نامه

ص: 273

متن نامه

ص: 274

متن نامه

ص: 275

متن نامه

ص: 276

متن نامه

ص: 277

متن نامه

ص: 278

متن نامه

ص: 279

متن نامه

ص: 280

متن نامه

ص: 281

متن نامه

ص: 282

متن نامه

ص: 283

متن نامه

ص: 284

متن نامه

ص: 285

متن نامه

ص: 286

متن نامه

ص: 287

متن نامه

ص: 288

متن نامه

ص: 289

متن نامه

ص: 290

متن نامه

ص: 291

متن نامه

ص: 292

متن نامه

ص: 293

متن نامه

ص: 294

متن نامه

ص: 295

متن نامه

ص: 296

متن نامه

ص: 297

متن نامه

ص: 298

فصل هفتم: متفرقات

اشاره

ص: 299

ص: 300

تقریرات درس خارج فقه کتاب الصلاة خط آیة الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند

دست خط

ص: 301

اشعاراقبال دررثای آخوند ملاحسین اصفهانی

دست خط

ص: 302

مکاتبه آیة الله حاج آخوند با امام خمینی رحمه الله

دست خط

ص: 303

نامه آیةالله حاج آخوند به پدرش آیة الله شیخ حسن حاج آخوند

دست خط

ص: 304

دست خط

ص: 305

دست خط

ص: 306

متن نامه

ص: 307

دست خط

ص: 308

کتاب نامه

1. قرآن کلام خدا

2. نهج ا لبلاغه کلام امیرالمؤمنین ( ع )

3. مفاتیح الجنان شیخ عباس قمی

4. فوائدالرضویه شیخ عباس قمی

5. فیض قلم

سیدمرتضی نجومی

6. کیمیای هستی

سید مرتضی نجومی

7. سرزمین آروزها محمدجواد مهری کرمانشاهی

8. نگین کرمانشاهان محمدجواد مهری کرمانشاهی

9. قصه های قرآن محمدجواد مهری کرمانشاهی

10. کشف الظنون حاجی خلیفه

11. عوالی اللئالی محمد بن ابی جمهور

12. وسائل الشیعه محمد بن حسن حرّعاملی

13. بحارالانوار علامه مجلسی

14. صحیفه نور امام خمینی

15. سیمای فرزانگان رضا مختاری

16. منیه المرید شهید ثانی

17. نجف کانون تشیع جمعی از نویسندگان

18. مفاخر کرمانشاه علی کرجی

19. اعیان الشیعه سیدمحسن امین

20. الذریعه الی تصانیف الشیعه محمدمحسن آقابزرگ تهرانی

21. موسوعه طبقات الفقهاء جعفر سبحانی

ص: 309

22. نقباء البشرفی القرآن الرابع عشر محمد محسن آقا بزرگ تهرانی

23. ریحانة الادب محمدعلی مدرس

24. علمای بزرگ شیعه از کلینی تاخمینی م. خرفاد فانی

25. گنجینه دانشمندان محمد شریف رازی

26. شمع جمع احمد نثاری

27. دارالسلام محمود بن جعفرعراقی

28. طرائق الحقائق معصوم علی شاه

29. رساله لُب اللباب محمدحسین حسینی تهرانی

30. نهضت انتظار وانقلاب اسلامی جمعی از نویسندگان

31. رساله لقاء الله میرزا جواد ملکی تبریزی

32. مهرتابان محمد حسین حسینی تهرانی

33. درآسمان معرفت حسن حسن زاده آملی

34. تذکرة المتقین علی افراسیابی

35. توحید علمی وعینی محمد حسین حسینی تهرانی

36. دایرة المعارف تشیع سازمان دایرة المعارف تشیع

37. روح مجرد(یادنامه ی سیدهاشم حداد) محمد حسین حسینی تهرانی

38. نشان از بی نشان ها علی مقد ا دی اصفهانی

39. تاریخ تشیع وتسنن درکرمانشاهان محمدعلی سلطانی

40. زندگانی سردارکابلی کیوان سمیعی

41. تربت پاکان قم عبدالحسین جواهرکلام

42. جرعه های جانبخش غلام رضا گلی زواره

43. نائین گوهر کویر غلام رضا گلی زواره

ص: 310

44. فقهای نامدار شیعه عبدالرحیم عقیقی بخشایشی

45. شکوه مرجعیت محمد اصغری نژاد

46. کرمانشاه وآثار تاریخی آن هرمز بیگلری

47. انقلاب اسلامی درکرمانشاه دکتر روح الله بهرامی

48. جغرافیای تاریخی وتاریخ مفصل کرمانشاهان محمدعلی سلطانی

49. جغرافیای طبیعی وتاریخی ایران عزیزالله بیات

50. گذری برتاریخ باختران هرمز بیگلری

51. کرد وپیوستگی های نژادی او غلام رضا رشید یاسمی

52. سفرنامه ی گروته هرگوگروته، ترجمه مجیدجلیلوند

53. تاریخ ماد دیاکونف ، ترجمه کریم کشاورز

54. ایران درسپیده دم تاریخ جورج کامرون

55. فتوح البلدان احمدبن یحیی بلاذری

56. نزهة القلوب حمدالله مستوفی

57. آثارالبلاد واخبار العباد ذکریا محمدبن محمود القزوینی

58. جغرافیای تاریخی سرزمین های خلافت شرقی گای لسترنج، ت محمودعرفان 59 . حدودالعالم من المشرق الی المغرب به کوشش منوچهرستوده

60. اشکال العالم ابوالقاسم احمد جیهاتی، ترجمه علی بن عبدالسلام کاتب

61. الکامل فی التاریخ عزالدین ابن اثیر جزری

62. مجمل التواریخ والقصص تصحیح ملک الشعراء بهار

63. تاریخ نو جهانگیرمیرزا قاجار

64. سفرنامه ی گذر از ذهاب به خوزستان سرهنری راولینسون ترجمه بهاروند

64. تاریخ کرمانشاه درعهد قاجار هرمز بیگلری

ص: 311

65. فرهنگ آبادی های کشور(استان کرمانشاه) دایره جغرافیای ستاد ارتش

66. شرح حال رجال ایران مهدی بامداد

67. الکنی والالقاب شیخ عباس قمی، ت محمدرازی

68. احزاب سیاسی وانجمن های سری درکرمانشاه محمدعلی سلطانی

69. المسلسلات فی الاجازات سیدمحمد مرعشی نجفی

70. میراث ماندگار(مصاحبه با شخصیت های علمی وفرهنگی) کیهان

71. زندگانی آیةالله بروجردی محمدواعظ زاده خراسانی

72. آیین دانشوری درسیره امام خمینی رسول سعاد تمند

73. آخرین روزهای رضا شاه عبدالرضا هوشنگ مهدوی وکاوه بیات

74. شترها باید بروند ترجمه حسین ابوترابیان

75. امیدها ونا امیدی ها کریم سنجابی

76. فداییان اسلام (تاریخ عملکرد واندیشه) سیدهادی خسروشاهی

77. فداییان اسلام روح الله بهرامی

78. سیره صالحان ابوالفضل شکوری

79. گلشن راز جمعی از پژوهشگران

80. قصص العلماء محمد تنکابنی

81. تاریخ علماء خراسان میرزا عبدالرحمن

82. تاریخ اجتماعی وسیاسی ایران دردوره معاصر سعید نفیسی

83. ناسخ التواریخ محمد تقی سپهر

84. حقوق بگیران انگلیس درایران اسماعیل رایین

85. مکارم الاثار محمدعلی معلم حبیب آبادی

86. خاطرات آیةالله حاج آخوند مرکزاسناد انقلاب اسلامی

ص: 312

تألیفات نگارنده

اشاره

1. درسنامه ولایت فقیه ( بازشناسی اندیشه سیاسی اسلام در عصر غیبت و پاسخ به شبهات آن ).

2. گفتگوی افسران جوان با فرمانده (پیرامون جنگ نرم).

3. مجموعه مقالات جنگ نرم.

4. مجموعه کامل قصه های قرآن.

5. راهنمای کشف موضوعات نهج البلاغه.

6. ترجمه صحیفه سجادیه.

7. ترجمه رساله الحقوق امام سجاد.

8. کتابنامه صحیفه سجادیه.

9. گلبرگ های مهدوی.

10. نشانه های شگفت آور آخرالزمان.

11. وصایای امام علی به جهان بشریت.

12. سوغات مرگ (پیرامون مواد مخدر).

13. در کوی عاشقان (ترجمه زیارت ناحیه مقدّسه و جمکران).

14. پروانگان عاشق (پیرامون شهداء).

15. سرزمین آرزوها (پیرامون اماکن زیارتی عتبات عالیات).

16. در سرزمین وحی (پیرامون حج و عمره).

17. آثار و برکات نماز جمعه و جماعت.

18. فضایل و برکات نماز شب.

19. آثار و برکات روزه داری.

ص: 313

20. آفتاب شیراز (شرح حال حضرت احمد بن موسی شاهچراغ ).

21 گوهرهای معنوی.

22.نگین کرمانشاهان (شرح حال آیت الله سیّد

مرتضی نجومی).

23. شیدای روح الله (شرح حال آیت الله حاج آقا مجتبی حاج آخوند).

24. خورشید خاوران (شرح حال فاضل تونی).

25. مقدس اردبیلی دوم در دیار کرمانشاهان (زندگانی ملا عبدالله بشروی و نواده اش استاد بدیع الزمان فروزانفر )

26. فرزندی از تبار زید شهید در دیار کرمانشاهان

27. پرچمدار معارف علوی در عصر قاجار ( شرح حال آقا محمد علی کرمانشاهی )

28. کریمه اهل بیت، حضرت معصومه.

29. پناه بی پناهان امام رضا .

30. راهبردهای دولت عدالت .

31. دختران، بهترین فرزندان.

32. جوانی، بهترین دوران زندگی.

33. سبک زندگی وبندگی ( بازشناسی سبک زندگی از منظر قرآن و سنت).

34. جهاد کبیراز منظر قرآن و سنت.

35. سند مظلومیت سید الشهداء.

36. رفتارشناسی تبلیغی پیامبر در قرآن و سنت.

37. بازشناسی مکتب بهداشتی درمانی اسلام.

38. جایگاه مسجد، بایدها و نبایدهای آن.

39. جایگاه عفاف و حجاب درقرآن وسنت.

40. تبار شناسی اهل حق و مبانی اعتقادی آنان.

ص: 314

41. لحظه های حضور در پنج شهر مقدس عراق.

42. لحظه های حضور در سرزمین وحی.

43. فقیه مبارز وانقلابی (آیت الله شهید حاج آقا بهاء الدین محمدی عراقی ).

44.سردار علم وعمل ( آیت الله العظمی شیخ

حیدر قلی سردار کابلی).

45. نابغه ای عجیب (آیت الله العظمی حاج شیخ حسن علامی).

46. سیری در زندگانی خاندان جلیلی زنگنه کرکوکی در دیار کرمانشاهان.

48. پرچمدار مشروطه خواهی در دیار کرمانشاهان (آیت الله شیخ محمدمهدی فیض مهدوی).

سلسله سادات مرعشیه در دیارکرمانشاهان .

49. روستای سرماج کرمانشاهان(مرکز حکومت 50 ساله آل حسنویه).

50. رساله فی الخمس .

51. رساله فی الغناء والموسیقی.

52. رساله فی المهر.

53. رساله ذبح شرعی با ابزارنوین.

ص: 315

و اما مقالات

54. احمدبن اسحاق قمی در دیار کرمانشاهان.

55. مدیریت منابع انسانی و توسعه آن.

56. رفتارشناسی پیامبراسلام در تحکیم مبانی وحدت.

57.رفتارشناسی تبلیغی پیامبر در قرآن و سنت.

58. مفهوم و روش های خدمت رسانی خرسند ساز در نیروهای مسلح.

59. وظایف نویسندگان بسیجی در فرهنگ سازی اسلامی بسیجی در سطح جامعه.

60. شخصیّت، بینش و روش تاریخ نگاری ابوحنیفه دینوری.

61. جهانی شدن فرهنگ ایثار و شهادت.

62. مکان یابی دفن علی اصغر درمنابع فریقین هشت سده نخست اسلام.

63. موقعیت و بافت شهری ، قبیله ای مکه هنگام ظهور اسلام.

64. موقعیت و بافت شهری، قبیله ای مدینه هنگام ظهور اسلام.

65. شعرای شیعه و نقش آنان در گسترش تشیع.

ص: 316

فصل هشتم :آلبوم تصاویر

اشاره

ص: 317

ص: 318

تصاویر

ص: 319

تصاویر

ص: 320

تصاویر

ص: 321

تصاویر

ص: 322

تصاویر

ص: 323

تصاویر

ص: 324

عقد نامه ازدواج آیة الله شیخ حسن حاج آخوند و زهرا بیگم شیرازی در 62رجب سال 5261 ه.ق

ص: 325

عقد نامه ازدواج آیة الله شیخ حسن حاج آخوند و زهرا بیگم شیرازی در 62رجب سال 5261 ه.ق

ص: 326

عقد نامه ازدواج آیة الله شیخ حسن حاج آخوند و زهرا بیگم شیرازی در 62رجب سال 5261 ه.ق

ص: 327

تصاویر

تصاویر

ص: 328

تصاویر

ص: 329

تصاویر

ص: 330

تصاویر

ص: 331

تصاویر

ص: 332

تصاویر

ص: 333

تصاویر

ص: 334

تصاویر

ص: 335

تصاویر

ص: 336

تصاویر

ص: 337

تصاویر

ص: 338

تصاویر

ص: 339

تصاویر

ص: 340

تصاویر

ص: 341

تصاویر

ص: 342

تصاویر

ص: 343

تصاویر

ص: 344

تصاویر

ص: 345

تصاویر

ص: 346

تصاویر

ص: 347

تصاویر

ص: 348

تصاویر

ص: 349

تصاویر

ص: 350

تصاویر

ص: 351

تصاویر

ص: 352

تصاویر

ص: 353

تصاویر

ص: 354

تصاویر

ص: 355

تصاویر

ص: 356

تصاویر

ص: 357

تصاویر

ص: 358

تصاویر

ص: 359

تصاویر

ص: 360

تصاویر

ص: 361

تصاویر

ص: 362

تصاویر

ص: 363

تصاویر

ص: 364

تصاویر

ص: 365

تصاویر

ص: 366

تصاویر

ص: 367

تصاویر

ص: 368

تصاویر

ص: 369

تصاویر

ص: 370

تصاویر

ص: 371

تصاویر

ص: 372

تصاویر

ص: 373

تصاویر

ص: 374

تصاویر

ص: 375

تصاویر

ص: 376

تصاویر

ص: 377

تصاویر

ص: 378

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109