حدیث و روان شناسی

مشخصات کتاب

سرشناسه : نجاتی، محمد عثمان، 1914- م.

عنوان قراردادی : الحدیث النبوی و علم النفس . فارسی

عنوان و نام پدیدآور : حدیث و روان شناسی/ محمدعثمان نجاتی؛ترجمه حمیدرضا شیخی .

مشخصات نشر : مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، 1388.

مشخصات ظاهری : [343]ص.

شابک : 41000 ریال:978-964-971-225-3 ؛ 86000 ریال ( چاپ سوم )

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : چاپ اول : 1387(فیپا).

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : چاپ سوم: 1391.

موضوع : روان شناسی اسلامی -- احادیث

موضوع : خودسازی -- جنبه های مذهبی -- اسلام

شناسه افزوده : شیخی، حمیدرضا، 1337 -، مترجم

شناسه افزوده : بنیاد پژوهش های اسلامی

رده بندی کنگره : BP117/25 /ر9 ن3041 1388

رده بندی دیویی : 297/485

شماره کتابشناسی ملی : 1220266

ص:1

اشاره

ص:2

فهرست مطالب

پیش گفتار··· 7

فصل یکم

انگیزه های رفتار در حدیث··· 13

انگیزه های فیزیولوژیکی··· 14

دو انگیزه بقای نوع··· 21

انگیزه مادری··· 24

انگیزه های روانی و روحی··· 25

انگیزه دینداری··· 26

انگیزه رقابت··· 29

انگیزه تملّک··· 32

رابطه میان انگیزه و عاطفه یا هیجان··· 33

مهار انگیزه ها··· 43

کنترل از طریق ارضای حلال··· 44

کنترل از طریق اعتدال در

ارضای نیازها··· 46

مهار انگیزه جنسی··· 48

مهار انگیزه پرخاشگری··· 55

مهار انگیزه تملّک··· 61

انحراف انگیزه··· 65

فصل دوم

عواطف یا هیجانات درحدیث··· 69

محبّت··· 70

دوست داشتن خدا··· 71

دوست داشتن پیامبر صلی الله علیه و آله··· 74

دوست داشتن مردم··· 76

دوست داشتن همه آفریده های خدا··· 84

دوست داشتن فرزندان··· 86

محبّت جنسی··· 88

دوست داشتن مال و دارایی··· 90

ترس··· 91

خشم··· 95

عوارض بدنی خشم··· 98

تأثیر خشم بر اندیشه و رفتار··· 99

نفرت··· 101

حسادت··· 102

غیرت··· 106

حیا··· 108

تسلّط بر عواطف یا هیجانات··· 110

تسلّط بر هیجان خشم··· 112

ص:3

چیره آمدن بر نفرت و کین··· 117

چیره آمدن بر حسادت··· 118

چیره آمدن بر کِبر··· 118

چیره آمدن بر غرور و خودپسندی··· 120

تسلّط بر اندوه··· 121

فصل سوم

ادارک حسّی در حدیث··· 123

ادراک فرا حسّی··· 124

ادراک فراحسّی و الهام··· 132

فصل چهارم

تفکّر از دیدگاه حدیث··· 135

خطاهای تفکر··· 140

الف - تقلید و اوهام و خرافات··· 140

ب - فراهم نبودن ادلّه··· 142

اهمیّت بحث و گفتگو در شفافیّت تفکّر··· 144

فصل پنجم

یادگیری از دیدگاه حدیث··· 145

1 - تقلید··· 153

2 - آزمایش و خطا··· 155

3 - شرطی سازی··· 156

4 - تفکّر··· 158

اصول یادگیری در حدیث··· 161

1 - انگیزه··· 161

الف - برانگیختن انگیزه باتشویق وتهدید··· 162

ب - برانگیختن انگیزه با داستان··· 166

2 - پاداش دادن··· 171

3 - توزیع یادگیری··· 177

4 - تکرار··· 178

5 - مشارکت مثبت و ممارست عملی··· 180

6 - توجّه··· 183

الف - کمک گرفتن از رخدادهای جاری

برای جلب توجه··· 183

ب - جلب توجه با طرح پرسش··· 184

ج - جلب توجه با استفاده از مثال و تشبیه··· 186

د - کمک گرفتن از نمودار··· 189

7 - تدریج در یادگیری··· 191

فصل ششم

علم لدنّی از نگاه حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله··· 195

الهام و رؤیا··· 195

دو راه کسب شناخت··· 197

وحی و الهام··· 198

وقوع وحی و الهام برای غیر پیامبران··· 200

خواب و رؤیا··· 204

رؤیا··· 206

تعبیر خواب ها و رؤیاها··· 211

حدیث و تعبیر خواب··· 213

فصل هفتم

حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و مسأله رشد··· 217

رشد در مرحله جنینی··· 218

شنوایی و بینایی··· 224

ص:4

تعیین جنسیّت··· 226

رشد پس از تولّد··· 228

نوجوانی··· 232

نیازهای رشد··· 235

فصل هشتم··· 241

شخصیّت از دیدگاه حدیث··· 241

فطرت انسان··· 242

تعادل شخصیت··· 245

تفاوت های فردی··· 247

تفاوت های هوشی··· 251

تفاوت در برانگیختگی هیجانی··· 253

تأثیر وراثت و محیط در تفاوت های فردی··· 254

تأثیر وراثت··· 255

تأثیر محیط··· 257

انواع شخصیت··· 260

ارزشیابی شخصیت··· 263

فصل نهم

حدیث و بهداشت روانی··· 265

مفهوم بهداشت روانی در قرآن و حدیث··· 270

تعادل··· 270

شخصیّت بهنجار و بهداشت روانی··· 271

روش اسلام در ایجاد بهداشت و سلامت روانی··· 272

یکم: شیوه تقویت جنبه روحی··· 273

1 - ایمان به خدای یکتا و پرستش او··· 273

2 - تقوا··· 275

3 - عبادات··· 276

دوم: شیوه تسلّط بر جنبه بدنی انسان··· 277

1 - تسلّط بر انگیزه ها··· 277

2 - تسلّط بر هیجان ها··· 278

سوم: شیوه آموختن خصلت های ضرور برای بهداشت و سلامت روانی··· 278

1 - احساس امنیّت روانی··· 280

2 - خود اتّکایی··· 281

3 - اعتماد به نفس··· 282

4 - احساس مسؤولیت··· 285

5 - خود باوری و استقلال رأی··· 287

6 - قناعت و خرسندی به قضا و قدر الهی··· 288

7 - شکیبایی··· 289

8 - انجام دادن کار با علاقه و درستی··· 292

9 - توجّه به سلامت جسم··· 293

شاخص های بهداشت وسلامت روانی در پرتو قرآن و حدیث··· 296

در رابطه فرد با مردم··· 297

در رابطه فرد با هستی··· 298

فصل دهم

روان درمانی در حدیث··· 299

روان درمانی با ایمان··· 301

روان درمانی با عبادات··· 306

الف - روان درمانی با نماز··· 308

ب - روان درمانی با روزه··· 313

ص:5

ج - روان درمانی با حج··· 315

روان درمانی با ذکر و یاد خدا··· 317

روان درمانی با قرآن··· 321

روان درمانی با دعا··· 325

الف - درمان غم و نگرانی و اندوه با دعا··· 327

ب - درمان بی خوابی و ترسیدن در خواب با دعا··· 331

ج - درمان احساس گناه با دعا و

تسبیح گویی··· 332

روان درمانی با توبه··· 333

منابع عربی··· 337

منابع غیر عربی··· 343

ص:6

پیش گفتار

دیرگاهی است که بررسی مفاهیم روان شناختی در قرآن کریم و احادیث

گران سنگ پیامبر صلی الله علیه و آله را وجهه همّت خویش ساخته ام، و هدفم از این کار رسیدن به دریافت دقیقی از مفهوم اسلامی انسان است. نیز شناخت دیدگاه اسلام درباره عوامل اصلی شخصیت بهنجار و بهداشت روانی و عوامل انحراف و نابهنجاری و بیماری روانی، و راه های درست اصلاح رفتار و روان درمانی، و عوامل خوشبختی و تیره بختی انسان، و بهترین روش برای برخورداری از زندگی آسوده و آرام و سعادتمندانه مورد نظرم بوده است. این شناخت، به نظر من، ضروری است از آن روی که شخصیت انسان را به درستی بفهمیم تا بهتر بتوانیم عوامل انحراف و تیره روزی و بیماری روانی او را بشناسیم و در راهنمایی و ارشاد و درمان وی تواناتر باشیم. افزون بر این، شکّی نیست که این شناخت به ما امکان می دهد تا دستامدهای علمی روان شناسی نوین درباره انسان و زندگی روانی او را وارسی و بازبینی کنیم، و وجوه اشتراک و افتراق آن ها با مفهوم اسلامی انسان را بشناسیم و حقایقی را که میراث اسلامی ما درباره زندگی روانی انسان در اختیار ما نهاده است، درک کنیم.

روان شناسی ای که اکنون در دانشگاه های کشورهای عربی و اسلامی خوانده می شود، برگرفته از غرب است. وصفی که این روان شناسی از انسان به دست می دهد و واقعیت هایی که از او می گوید بر پایه پژوهش هایی است که غالبا در

ص:7

جوامع غربی غیر اسلامی انجام گرفته اند. نیز این جوامع از انسان و زندگی برداشت خاص خود را دارند. نیز فرهنگ و هنجارها و ارزش های خاص خود را دارا می باشند. تردیدی نیست که این عوامل تأثیر فراوانی در هدایت کردن پژوهش های روانی که اغلب در این جوامع صورت می پذیرند، به سوی بررسی موضوعاتی دارند که با برداشت آن ها از ماهیت انسان و رسالت او در زندگی و هدفش از آن، و فرهنگ و هنجارها و ارزش ها و فلسفه زندگی حاکم بر این جوامع سازگار باشد. برای نمونه، اهتمام زیگموند فروید به غریزه جنسی در بررسی عوامل بیماری های روانی، عمدتا ناشی از فرهنگ عصری است که وی در آن می زیسته است؛ این فرهنگ غریزه جنسی را امری پلید می شمرد و فعّالیت جنسی را عمل شرم آور و زشتی می دانست که انسان فرهیخته باید از آن پرهیز کند. بی گمان این نگرش در رویکرد مبالغه آمیز فروید به غریزه جنسی تأثیر گذاشت، چندان که بیماری روانی را ناشی از سرکوب انگیزه جنسی دانست. نمونه دیگر، ستایش فرهنگ معاصر امریکا از پیشرفت در کار و بها دادن بسیار به رقابت و برتری و موفقیت است که به پیدایش تحقیقات و مطالعات فراوانی در جامعه امریکا پیرامون انگیزه پیشرفت، سطح آرزو، و رقابت انجامید. نمونه دیگر، آن دسته از جوامع غربی است که رویکردهای مادی به زندگی بر آن ها حاکم شده و از توجّه به جنبه های معنوی و دینی دور گشته اند. در این جوامع، مطالعات و پژوهش های روانی متوجه موضوعاتی است که به جنبه های مادی و زیستی و اجتماعی رفتار انسان مربوط می شوند و از مطالعه جنبه های روحی - معنوی و تأثیر آن ها بر رفتار غافل گشته اند. هم چنین ملاحظه می شود که روان شناسان جدید، هم نوا با رویکرد مادی که بر فلسفه آنان در زندگی حاکم است، بررسی تأثیر دین و جنبه های معنوی در بهداشت روانی را وا می نهند و در بررسی شاخص های بهداشت روانی، توجه خویش را بر کار آمدی و فعالیت در بسیاری از امور عینی و روزانه زندگی مانند توانایی فرد در بهره مندی از روابط اجتماعی اش، توانایی او در ارضای نیازهای مادی و دنیوی، و موفقیت او در کار

ص:8

و زندگی زناشویی اش، متمرکز می کنند. نیز ملاحظه می شود که در روش های گوناگون روان درمانی به بهبود بخشیدن به جنبه دینی در بیمار روانی بهایی نمی دهند که این نیز هم سو و هم نوا با فلسفه مادی آنان در زندگی است.

از این نمونه های اندک روشن می شود که گاه پاره ای از مفاهیم روان شناسی نوین که در کشورهای غربی غیر اسلامی پدید آمده است، با برداشت و دیدگاه اسلامی ما از انسان همسازی ندارد. بنابراین، ما نیازمند آنیم که در بسیاری از این مفاهیم بازنگری کنیم و آن ها را، در پرتو نگرش اسلام از انسان، بکاویم و اصلاحات یا تغییراتی را در آن ها به وجود آوریم تا با مفاهیم اسلامی ما سازگار، یا دست کم نامتعارض شوند.

دو منبع اساسی اسلامی که می توان دیدگاه درست اسلام درباره انسان را از آن ها استخراج کرد، یکی قرآن کریم است و دیگری حدیث شریف پیامبر صلی الله علیه و آله. ما در این دو منبع به بررسی مفاهیم روانی و حقایق مربوط به زندگی روانی انسان پرداخته ایم بدان امید که بتوانیم یک دیدگاه درست اسلامی از انسان ارائه دهیم؛ دیدگاهی که بر شالوده آن مطالعات جدیدی در روان شناسی صورت پذیرد و در نهایت، از مجموعه این مطالعات و تحقیقات مکتب نوینی در روان شناسی پدید آید که بتوان آن را مکتب اسلامی در روان شناسی نامید.

نگارنده، در سال 1982 نخستین چاپ کتاب القرآن و علم النفس(1) را که در آن مفاهیم روانیِ آمده در قرآن کریم بررسی می شود، منتشر کرد. از همان زمان نیز به بررسی مفاهیم روانی در حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله پرداخت. حاصل این تلاش کتاب حاضر است که تحت عنوان حدیث پیامبر و روان شناسی تقدیم می شود. این کتاب، در واقع، تکمله کتاب قبلی یعنی قرآن و روان شناسی است؛ چرا که این دو، روی هم رفته، دیدگاه و تصوّر اسلامی از انسان را در اختیار ما می گذارند.

ص:9


1- این کتاب چند سال پیش با نام قرآن و روان شناسی از سوی بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی منتشر شد که با استقبال شایان اهل علم و نظر مواجه گردید.

در کتاب حاضر احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله که به جنبه های گوناگون رفتار انسان مربوط می شوند - مانند انگیزه های رفتار، عواطف و هیجان ها، ادراک حسّی، تفکر، رشد، شخصیت، سلامت و بهداشت روانی، و روان درمانی - طرح و بررسی می شود. نگارنده کوشیده است تا در حد توان، احادیث مربوط به این موضوعات را با دیدگاه های روان شناسی مقایسه کند.

در بررسی احادیث از امهات کتب معروف حدیثی، یعنی صحیح بخاری، صحیح

مسلم، سنن ابو داود و نسائی و ابن ماجه و دارمی و مسند احمد، کمک گرفته ام. اگر حدیثی را مستقیما از یکی از این منابع گرفته باشم نام نویسنده آن و شماره جلد و صفحه و حدیث را - اگر شماره ای داشته - آورده ام و چنانچه حدیث را بخاری و مسلم، هر دو، آورده باشند با کلمه «شیخان» بدان اشاره کرده ام.

در بررسی احادیث، افزون بر این کتب، از منابع ذیل نیز یاری جسته ام:

1 - دکتر مصطفی سعید الخِن و دیگران، نزهة المتقین، شرح ریاض الصالحین من کلام سیّد المرسلین، ابو زکریا محیی الدین یحیی نووی، بیروت، مؤسسة الرسالة، ط7، 198. به این کتاب با نام «نووی» اشاره کرده ام.

2 - عبدالرحمن بن علی معروف به ابن الدیبع شیبانی، تیسیر الوصول الی جامع الاصول من حدیث الرسول، بیروت، دارالمعرفة، 1977. به این کتاب با نام «شیبانی» اشاره کرده ام.

3 - شیخ منصور علی ناصف، التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول صلی الله علیه و آله، ط 4، قاهره، دارالفکر، 1975، به این کتاب با نامه «ناصف» اشاره کرده ام.

4 - حافظ منذری، مختصر صحیح مسلم، به اهتمام محمد ناصرالدین البانی، کویت، الدارالکویتیة للطباعة والنشر والتوزیع، 1969، به این کتاب با نام «منذری» اشاره کرده ام.

5 - ا. ی. ونسنک، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، لیدن، کتابخانه بریل، 1936، به این کتاب با نام «ونسنک» اشاره کرده ام.

ص:10

در پایان، امیدوارم در حد توان، چهره درستی از مفهوم اسلامی انسان در پرتو حدیث نبوی ترسیم کرده باشم. در این صورت به خواست خداوند، دو مزد خواهم داشت، و اگر به هدف نرسیده باشم دست کم مزد تلاشم حاصل خواهد شد. از خداوند پاک و بلند مرتبه می خواهم این کتاب را مایه تقرب به خود قرار دهد، که او شنوا و اجابت کننده دعاست، و توفیق از اوست.

محمد عثمان نجاتی - 9 شعبان 1408ه . / 27 مارس 1988م

ص:11

ص:12

فصل یکم: انگیزه های رفتار در حدیث

اشاره

انسان نیازهای فراوانی دارد که برخی از آن ها اساسی و گریزناپذیرند، زیرا حفظ حیات و بقای نوع او بستگی به این نیازها دارد، و برخی برای تحقق امنیّت روانی و سعادت او مهم و ضروری اند. این نیازها انسان را به فعالیتی سازگار برای ارضا بر می انگیزند.

نیازهای انسان، گاه فیزیولوژیکی هستند، یعنی به اختلالی که در تعادل عضوی و شیمیایی بدن رخ می دهد مربوط می شوند، مانند کاهش مقدار غذا در خون، یا کاهش مقدار آب در بافت های بدن. پس، این نیازها انگیزه های لازم را برای تلاش در جهت دستیابی به غذا یا آب برای ارضا فراهم می کنند. این انگیزه ها را فیزیولوژیکی می گویند. این ها انگیزه هایی فطری و ناآموخته اند و عموما، حیوان و انسان در آن ها مشترکند. این انگیزه ها عبارتند از: گرسنگی، تشنگی، نفس کشیدن، آسودن(خواب)، دوری کردن از گرما و سرما، قضای حاجت، دوری از درد عضوی، انگیزه جنسی، انگیزه مادری.

در کنار این نیازهای فیزیولوژیک، انسان نیازهای فراوان دیگری هم دارد که

ص:13

روانی و روحی هستند. برخی از این نیازها، برای تحقق امنیّت روانی و سعادت او مهم و ضروری اند. برای مثال، انسان در ژرفای جان خویش نیاز به شناخت خداوند متعال و احساس امنیّت و آرامش حاصل از این شناخت را احساس می کند. هم چنین نیاز به تعلّق به یک گروه را احساس می کند، و این که در میان اعضای گروه خود پذیرفته و محبوب و مورد تقدیر و احترام باشد؛ چیزی که زندگی آسوده و سعادتمندانه او را در گروهش تحقق می بخشد. دیگر: احساس نیاز به پیشرفت، موفقیت، برتری، تحقق بخشیدن آرزوها و بلند پروازی هایش در زندگی که به او اعتماد به نفس می بخشد، رضایتمندی و سعادت او را فراهم می سازد. افزون بر این ها، انسان نیازهای فراوان دارد که در فرایند اجتماعی شدن او پدید می آیند.

قرآن کریم بسیاری از انگیزه های فیزیولوژیکی و روحی - روانی انسان را بیان کرده که نگارنده، پیشتر، در کتاب قرآن و روان شناسی(1) به بررسی آن ها پرداخته است. در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به پاره ای انگیزه های اساسی فیزیولوژیکی و روحی - روانی انسان اشاره شده است، و این موضوعی است که ما در این فصل به آن می پردازیم.

انگیزه های فیزیولوژیکی

چنان که پیشتر اشاره کردم، برخی از انگیزه های فیزیولوژیکی مربوط به حفظ خود می شوند و برخی دیگر به بقای نوع. برای مثال، انگیزه جنسی و انگیزه مادری به بقای نوع مربوط می شوند، اما دیگر انگیزه های فیزیولوژیکی به حفظ خود مربوطند. در برخی احادیث نبوی به انگیزه های فیزیولوژیکی اشاره شده است.

انگیزه های حفظ خود

در احادیث شریف پیامبر صلی الله علیه و آله از میان انگیزه های مهم حفظ خود، به انگیزه

ص:14


1- محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص 25.

گرسنگی، انگیزه تشنگی، انگیزه خستگی و انگیزه گرمی و سردی، اشاره شده است. برای نمونه:

از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: «آدمیزاده را جز در این سه مورد حقی نباشد: خانه ای که در آن سکونت کند، جامه ای که با آن خود را بپوشاند، و نان و آب».(1)

نیز از ابن خَدّاش از یکی از مهاجران صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که آن حضرت فرمود: «مسلمانان در سه چیز شریکند: در آب و علف، و آتش».(2)

و از مستورد بن شدّاء روایت شده است که گفت: از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرماید: «هر کس برای ما کار می کند زوجه ای بگیرد، اگر خدمتکار ندارد خدمتکاری بگیرد، و اگر مسکن ندارد مسکنی تهیه کند».(3)

در این احادیث مهم ترین نیازهای اساسی فیزیولوژیکی انسان بیان شده است. انسان برای ارضای گرسنگی به غذا نیاز دارد، برای ارضای تشنگی به آب نیاز دارد، برای حفظ خود از تغییرات جوّی و از گرما و سرمای شدید و از گزند دشمنان و جانوران درنده، و نیز آسودن از رنج و خستگی کار مداوم روزانه به خانه و مسکن نیاز دارد. برای پوشاندن خود و حفظ خویش از صدمات ناشی از گرمای شدید در فصل تابستان و یا سرمای کشنده زمستان به لباس نیاز دارد. برای گرم کردن خود و حفظ خویش از گزند سرما و نیز پخت غذا و ساخت پاره ای ابزارهای مهم مورد نیاز در زندگی روزانه اش، و ساخت جنگ افزار و زره برای دفاع از خود به آتش نیاز دارد.

ص:15


1- این حدیث را ترمذی و احمد و حاکم آورده اند، و عبارت از ترمذی است شیبانی، ج4، ص 142 و ج5، ص167.
2- این حدیث را ابوداود (در کتاب البیوع، حدیث شماره 3477) و احمد (ج5، ص364)، و ابن ماجه (ونسنک، ج6، ص51) آورده اند.
3- این حدیث را ابو داود (در کتاب الخراج والادارة، حدیث شماره 2945) آورده است. [مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله این است که: هر کس برای ما کار می کند فقط در این سه مورد حق دارد برای تأمین آن ها، در صورتی که فاقد هر یک باشد، از بیت المال استفاده کند و بیشتر از این سه مورد ضروری حق ندارد برای معاش خود از بیت المال بردارد - م].

نیازهای فیزیولوژیکی در انسان و حیوان مشترک است. از این رو در این حدیث شریف یکی از چیزهایی را که مسلمانان در آن شریکند، علف یا مرتع نام می برد؛ چون غذای مورد نیاز شتران و چارپایان آنان است. در کنار علف و مرتع از آب و آتش یاد می کند؛ چرا که این سه چیز از ضروریات زندگی بدوی حاکم بر جزیره العرب بوده است. حدیث سوم از احادیث پیش گفته، غیر مستقیم به انگیزه خستگی اشاره کرده است، آن جا که می فرماید: «اگر خدمتکار نداشت خدمتکاری بگیرد» تا او را در انجام انبوه کارهای زندگی که اگر به تنهایی انجام دهد دچار رنج و

خستگی می شود، کمک رساند. در این حدیث، هم چنین، به انگیزه جنسی که ما بعدا به آن خواهیم پرداخت اشاره شده است.

انگیزه های فیزیولوژیکی، همچنان که پیش تر گفتیم، در نتیجه مختل شدن تعادل عضوی و شیمیایی بدن که در مطالعات روانشناختی جدید به آن «تعادل حیاتی» (homeostasis) می گویند، پدید می آیند. هنگامی که انگیزه بروز می کند انسان و حیوان را وا می دارد تا برای رهایی از این اختلال و بازگرداندن بدن به تعادل قبلی اش، به فعالیتی هماهنگ دست یازد. از این رو، والتر کانون (Walter Cannon) فیزیولوژیست نامدار امریکایی، معتقد است بدن دارای نوعی خرد است که او را به انواع فعالیت های هماهنگ و سودمند در جهت حفظ تعادل حیاتی اش سوق می دهد.(1) مطالعات آزمایشگاهی جدید نشان داده است که کمبود برخی عناصر غذایی مهم در بدن میل به انواع خاصی از غذاهای حاوی این عناصر را ایجاد می کند. در یکی از آزمایش ها، غدد فوق کلیوی چند موش برداشته شد، در نتیجه، بدن آن ها مقدار زیادی نمک را از دست داد. سپس در برابر این موش ها چند ظرف آب شیرین و چند ظرف آب شور گذاشتند. مشاهده شد مقدار آب شوری که این موش ها نوشیدند تقریبا بیست برابر بیش تر از مقدار آب شوری است که آن ها پیش

ص:16


1- Cannon, W.B.The Wisdom of the Body. New York: Noton, 1932 نیز نک: محمد عثمان نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیة، ص76، 77.

از در آوردن غدد فوق کلیوی می نوشیدند. این نشان می دهد که کمبود نمک در بدن آن ها انگیزه نوشیدن آب شور را در موش ها ایجاد کرده است، انگیزه ای که تا پیش از در آوردن غدد فوق کلیوی در آن ها وجود نداشت. آزمایش های دیگری هم بر روی گروهی از کودکان خردسال در مرحله از شیر گرفتگی انجام گرفته است در این تحقیق، وضعیت بهداشتی آنان به دقّت آزمایش، و وزنشان اندازه گیری شد، سپس آن ها را آزاد گذاشتند تا از میان غذاهای گوناگونی که در برابرشان نهاده بودند، هر غذایی را که می خواهند انتخاب کنند. پس از مدتی روشن شد که سلامت این کودکان به نحو آشکاری بهبود یافت. امثال این آزمایش ها نشان می دهد که مختل شدن تعادل حیاتی در بدن ناشی از کمبود عناصر غذایی معیّنی است. این اختلال میل به انواع معیّنی از غذاهای حاوی این عناصر را موجب می شود.(1)

روشن است که خوردن این غذاها عناصر مورد نیاز را به بدن می رساند، و این به بهبود سلامت کمک می کند.

در حدیثی که عِکرمه از ابن عباس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده، به این واقعیت اشاره شده است، ابن عباس می گوید:

پیامبر صلی الله علیه و آله به عیادت مردی رفت و به او فرمود: چه اشتها داری؟». عرض کرد: «اشتها به نان گندم دارم» در روایتی دیگر آمده است که گفت: «اشتها به کاک دارم». پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «هر کس نان گندم دارد برای برادرش بفرستد». سپس فرمود: «هرگاه بیمار یکی از شما اشتها به چیزی داشت آن را به او بدهید».(2)

در روایت دیگری از اَنَس آمده است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله به عیادت مریضی

رفت، و به او فرمود: «آیا اشتها به چیزی داری؟ اشتها به کاک داری؟». عرض کرد: «آری». و گفتند برایش بیاورند.(3)

ص:17


1- محمد عثمان نجاتی، پیشین، ص 76 - 79.
2- ر.ک: ابن ماجه، ج1، ح 1439، 1440، 3440، 3441.
3- ابن ماجه، ج1، ح 1439، 1440، 3440، 3441.

این فرموده پیامبر خدا صلی الله علیه و آله که: «هرگاه بیمار یکی از شما اشتها به چیزی داشت آن را به او بخورانید»، اشاره به همین خصوصیتی دارد که خداوند عزّوجل آن را در بدن نهاده است، یعنی انسان و حیوان همواره میل و اشتها به غذایی دارند که برای آن ها سودمند است. این خصوصیت را والتر کانون، در اوایل سده بیستم، در بررسی هایش پیرامون فعالیت جبران کننده موجود زنده برای حفظ «تعادل حیاتی» کشف کرد. اشاره خاصّ پیامبر صلی الله علیه و آله در این حدیث به بیمار، که می فرماید: «هرگاه بیمار یکی از شما اشتها به چیزی داشت آن را به او بدهید»، نشان می دهد غذایی که مریض به آن اشتها دارد برای او سودمند است و به تندرستی و بازیافت سلامتش خواهد انجامید.(1)

ایده وجودِ میلِ طبیعی در بدن انسان و حیوان برای نگهداشت تعادل به طوری که بروز هرگونه اختلال در این تعادل تولید نیاز می کند و باعث انگیزه فعالیّت سازگار

و جبران کننده برای رفع این نیاز و باز گرداندن بدن به تعادل می شود، ایده ای است که در عصر جدید به والتر کانون نسبت می دهند، لیکن ما در کتاب قرآن و روان شناسی

روشن ساخته ایم که ایده تعادل در انسان و حیوان و بلکه در سراسر جهان، ایده جدیدی نیست بلکه چهارده قرن پیش از آن که والتر کانون اندیشه تعادل حیاتی را مطرح کند، این ایده در قرآن کریم وجود داشته است.(2)

یکی دیگر از انگیزه های حفظ خود، انگیزه دفع فضولات آب و غذا از بدن است، فضولاتی که اگر دفع نشود مایه آزار و آسیب خواهد بود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به آزار و آسیب ناشی از ماندن این فضولات در بدن اشاره کرده است. آن حضرت در دعایی که پس از قضای حاجت می خواند می فرمود: «سپاس خدای را که این رنج را از من برد و عافیتم بخشید».(3)

ص:18


1- ابن قیم الجوزیة، الطب النبوی، بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1405ه . 1985م، ص 103 - 104.
2- محمد عثمان نجاتی، القرآن و علم النفس، ص27.
3- ابن ماجه به نقل از انس بن مالک، ج1، ح301.

در این دعا، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خداوند متعال را به خاطر نعمت توانایی بر دفع فضولات آب و غذا و رهایی از رنج و آزار ناشی از ماندن آن ها در بدن سپاس می گوید.

در این حدیث، هم چنین به جنبه درونی که با انگیزه ها همراهند اشاره شده است. انگیزه های فیزیولوژیکی معمولاً با یک حالت روانی آزار دهنده، یعنی احساس فشار [استرس] و تنش و بی قراری، همراهند و ارضای این انگیزه ها حالت روانی مسرّت بخشی ایجاد می کند. لذا، پیامبر صلی الله علیه و آله خداوند بزرگ را سپاس می گوید که رنج و آزار ناشی از ماندن زواید آب و غذا در بدن را از او دور ساخته و سبب شده است با خلاص شدن از این زواید احساس آسودگی کند.

انگیزه گرسنگی و هیجان ترس، هر دو، نقش مهمی در زندگی انسان بازی می کنند. آدمی در طول زندگی خود برای رسیدن به لقمه نانی برای رفع گرسنگی رنج و زحمت می کشد. هم چنین برای رهیدن از ترس که سبب درد و رنج او می شود، پیوسته می کوشد و برای به دست آوردن امنیّت که موجب احساس خشنودی و خوشبختی و آسودگی است، همواره تلاش می کند. قرآن کریم به تأثیر مهم انگیزه گرسنگی و هیجان ترس در زندگی انسان اشاره کرده است، آن جا که می فرماید:

«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الاَْمْوَالِ وَ الاَْنْفُسِ وَ الثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرینَ».(1)

«و قطعا شما را به چیزی از [قبیل] ترس و گرسنگی و کاهشی در اموال و جان ها و محصولات می آزماییم، و مژده ده شکیبایان را».

نیز می فرماید:

«وَ ضَرَبَ اللّه ُ مَثَلاً قَرْیَةً کَانَتْ امِنَةً مُطْمَئِنَّةً یَاْتیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِنْ کُلِّ مَکَانٍ فَکَفَرَتْ بِاَنْعُمِ اللّه ِ فَاَذَاقَهَا اللّه ُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ».(2)

ص:19


1- بقره/155.
2- نحل/112.

«و خدا شهری را مَثَل زده است که امن و امان بود و روزی اش از هر سو فراوان می رسید، پس ساکنانش نعمت های خدا را ناسپاسی کردند، و خدا هم به [سزای] آنچه انجام می دادند طعم گرسنگی و ترس را به آنان چشانید».

خداوند بزرگ نعمت رهانیدن قریش از گرسنگی و ترس را به آنان یادآور شده است، و این، خود، به اهمیّت انگیزه گرسنگی و هیجان ترس در زندگی انسان اشاره دارد.

خداوند می فرماید:

«فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَیْتِ * اَلَّذی اَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ امَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ».(1)

«پس، باید خداوند این خانه را بپرستید. همو که آنان را در گرسنگی غذایشان داد واز ترس آسوده خاطرشان کرد».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز به اهمیت انگیزه گرسنگی و هیجان ترس در زندگی انسان اشاره کرده است. برای مثال، از عبداللّه بن محصن انصاری خطمی روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر یک از شما روز خود را با آرامش خاطر، و سلامت جسم و داشتن خوراک روزانه اش آغاز کند چنان است که همه دنیا به او داده شده باشد».(2)

این حدیث، در واقع، بیانگر اهمیّت امنیّت از ترس و از گرسنگی در زندگی انسان است. چنان که به اهمیّت سلامت جسم نیز اشاره دارد، و این سه عنصر را با اهمیت ترین عوامل سعادت انسان در دنیا معرفی کرده است؛ زیرا شخصی که در جامعه و محیط زندگی خود احساس امنیّت کند از درد ترس رنج نمی برد، و کسی که خوراک روزانه خود را داشته باشد درد گرسنگی را احساس نخواهد کرد، و کسی که از سلامت جسم برخوردار باشد درد بیماری را حس نخواهد کرد. چنین شخصی

در اوج خوشبختی است آن سان که گویی همه دنیا را دارد.

ص:20


1- قریش /3، 4.
2- ترمذی، کتاب الزهد، ج9، ص208.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به انگیزه تنفّس نیز اشاره کرده و در حدیثی که در آن به پرهیز از اسراف در آب و غذا توصیه می کند، از آن در کنار دو انگیزه گرسنگی و تشنگی یاد فرموده است. قرار گرفتن انگیزه تنفّس در کنار انگیزه گرسنگی و تشنگی در این حدیث نشانگر اهمیت تنفّس در زندگی انسان است. از مِقْدام بن مَعْدیکرب روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«آدمی ظرفی بدتر از شکمش پر نکرده است. آدمیزاده را چند لقمه ای که کمر او را راست بدارد، کافی است، و اگر خویشتنداری نتوانست، یک سوم معده اش را برای غذا و یک سوم را برای آب و یک سوم را برای نفس کشیدن قرار دهد».(1)

در این حدیث اشاره شده است که زیاد خوردن آب و غذا معده را پر می کند و در نتیجه، معده بزرگ می شود و بر ریه ها فشار می آورد و تنفّس را دشوار می سازد، و این امر برای تندرستی انسان زیان آور است.

بنابراین، پیامبر صلی الله علیه و آله به اجتناب از پرخوری ترغیب می فرماید تا این که انسان بتواند به آسانی نفس بکشد و به اکسیژن مورد نیاز خود دست یابد.

دو انگیزه بقای نوع

دو انگیزه فیزیولوژیکی که وظیفه بقای نوع را انجام می دهند عبارتند از انگیزه جنسی و انگیزه مادری.

انگیزه جنسی

انگیزه جنسی کارکرد مهمی در زندگی انسان و حیوان دارد، زیرا عنصر نر و ماده را به سوی یکدیگر می کشاند و در نتیجه، خانواده پدید می آید، زاد و ولد رخ می دهد، نسل ادامه می یابد و نوع باقی می ماند. قرآن کریم به کارکرد انگیزه جنسی در بقای نوع اشاره کرده است، می فرماید:

ص:21


1- این حدیث را ترمذی، ج2، ص 224، و احمد وحاکم ناصف،،ج5، ص 167 آورده اند.

«وَ اللّه ُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَ نْفُسِکُمْ اَزْوَاجًا وَ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ بَنینَ وَ حَفَدَةً وَ...».(1)

«و خدا برای شما از خودتان جفت هایی قرار داد، و از جفت هایتان برای شما فرزندان و نوادگانی...».

نیز می فرماید:

«یَاءَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذی خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً کَثیرًا وَنِسَاءً...»(2)

«ای مردم! از پروردگارتان که شما را از نفس واحدی آفرید و جفتش را نیز از آن آفرید و از آن دو مردان و زنان بسیاری پراکنده کرد، پروا دارید...».

پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمانان را به ازدواج کردن تشویق کرده، فرموده است که در روز قیامت به فزونی آنان بر سایر امت ها می بالد:

«ازدواج کردن سنّت من است. پس هر که به سنّت من عمل نکند از من نیست. ازدواج کنید، زیرا من به فزونی شما بر امت ها می بالم. هر کس توانایی دارد ازدواج کند، و هر کس مکنتی ندارد روزه بگیرد؛ زیرا روزه شهوت را قطع می کند».(3)

علاوه بر این، آن حضرت به ازدواج با زن مهربان و زایا توصیه کرده و فرموده است: «با زن مهربان و زایا ازدواج کنید، زیرا من به فزونی جمعیت شما بر ملت ها مباهات می کنم».(4)

متولد شدن فرزند، پسر یا دختر، نعمتی است از جانب خداوند پاک و بلند مرتبه که موجب خشنودی و شادمانی والدین می شود و وجود آنان را سرشار از مسرّت و خوشحالی می کند؛ زیرا، فرزندان مایه استمرار خانواده و منشأ قدرت و نفوذ آن، و عامل مهمّی در کمک به والدین و سود رساندن به آنان هستند. ابن قیّم جوزی در این باره می گوید: فرزندان، چه زنده بمانند و چه از دنیا بروند، فواید بسیاری دارند.

ص:22


1- نحل/72.
2- نساء/1.
3- ابن ماجه، ج1، ح1846.
4- ابو داود، ج2، ح2050.

اگر زنده بمانند کمکی برای والدین خود هستند و به آنان سود می رسانند، و اگر زنده نمانند و در خردی بمیرند باز به والدینشان سود می رسانند؛ چون سبب وارد شدن آنان به بهشت می شوند.(1)

از دیدگاه اسلام، رابطه جنسیِ حلال میان زوجین صرفا برای رسیدن به لذّت نیست، بلکه، در واقع، رابطه مودّت و مهر و آرامش است که انسان در آن احساس امنیّت می کند. خداوند متعال می فرماید:

«وَ مِنْ ایَاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا اِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فی ذلِکَ لاَیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».(2)

«و از نشانه های او این است که برای شما از [نوع] خودتان جفت هایی آفرید تا بدانها آرام گیرید، در میان شما دوستی و مِهر نهاد. آری، در این [نعمت] برای مردمی که می اندیشند قطعا نشانه هایی است».

اسلام رابطه جنسی حلال میان زوجین را تا سطح صدقه و عمل صالح که انسان با انجام آن پاداش می گیرد، بالا می برد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«... و در مجامعت کردن هر یک از شما صدقه است». اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا، با آن که ارضای شهوت می کنیم باز برای آن اجر و پاداش داریم؟ فرمود: «اگر از راه حرام ارضای شهوت می کردید گناه نداشت؟ همین گونه اگر از راه حلال باشد پاداش دارد».(3)

رابطه جنسی میان زوجین تنها یک صدقه سزامند پاداش نیست بلکه تا سطح عبادت که به جا آورنده اش را به بهشت می برد، ارتقا می یابد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

«هرکس می خواهد پاک وپاکیزه خداوند را دیدار کند با زنان آزاد ازدواج نماید».(4)

ص:23


1- ابن قیم الجوزیة، تحفة المودود بأحکام المولود، ص 10 - 14.
2- روم/21.
3- مسلم، ج7، ص91، 92؛ ابو داود و احمد ونسنک، ج1، ص187.
4- ابن ماجه، ج1، ح1862.

از نگاه اسلام، رابطه جنسی میان زن و شوهر یک رابطه انسانی است که طیّ آن زوجین نسبت به یکدیگر ابراز عشق و محبت و قدردانی می کنند. و شوخی ها، ملاعبه ها و سخنان زیبا و عاشقانه ای که پیش از انجام عمل جنسی بین آن دو ردّ و بدل می شود و احساسات عشق و خوشبختی را در زوجین بر می انگیزد. پیامبر صلی الله علیه و آله اصحاب خود را به شوخی و ملاعبه پیش از انجام عمل جنسی توصیه می فرمود.از جابر بن عبداللّه روایت شده است که: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از مجامعت پیش از شوخی و ملاعبه نهی فرمود».(1)

آری، قرن ها پیش از دانشمندان جدید که در موضوع رابطه جنسی زوجین مطلب نوشته اند و اهمیت ملاعبه و شوخی با همسر پیش از مجامعت و تأثیر این کار در برانگیخته شدن میل جنسی زن و در نتیجه، ارضای جنسی زوجین را بیان کرده اند، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اصحاب خود را به این امر راهنمایی می کرده است؛ چرا که هرگاه بدون شوخی و ملاعبه قبلی مجامعت صورت گیرد ممکن است خواهش جنسی مرد برآورده شود بدون آن که زن ارضا شده باشد و این خود، باعث احساس تنش و افسردگی در او می شود، و چه بسا که به عاملی برای بی ثباتی زندگی زناشویی تبدیل گردد.

انگیزه مادری

انگیزه مادری در عشق و محبت و توجهی که مادر نسبت به کودکانش ابراز می کند، آشکارا خود را نشان می دهد. رفتار فطری مادرانه در عموم حیوانات، به ویژه در پستانداران، به وضوح نمایان است. در حیوانات پستاندار،مادران در شیر دادن بچه هایشان و مراقبت و دفاع از آن ها به نحو فطری و غریزی رفتار می کنند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به انگیزه مادری در پرندگان ماده که از طریق مواظبت و دفاع از جوجه هایشان بروز می یابد، اشاره کرده است. برای مثال، از عبدالرحمن بن عبداللّه

ص:24


1- ابن قیّم الجوزیة، الطب النبوی، ص 234.

روایت شده است که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله در منزلگاهی فرود آمد. شخصی به بیشه ای رفت و تخم ژورک [پرنده ای است] با خود آورد. ژورک آمد و شروع به پر زدن بر فراز سر رسول خدا صلی الله علیه و آله و یارانش کرد. حضرت فرمود: کدام یک از شما این حیوان را ناراحت کرده است؟ مردی از میان جمعیت گفت: من تخم او را برداشته ام، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن را برگردان. در روایتی دیگر آمده است که فرمود: به او رحم کن و تخم هایش را برگردان».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله به رنج و دردهایی که مادر در دوران بارداری و زایمان و شیردهی به خاطر مراقبت از کودکش تحمل می کند، اشاره فرموده است، مردی از بد اخلاقی مادرش به پیامبر صلی الله علیه و آله شِکوه کرد. حضرت فرمود:

«آن گاه که نُه ماه تو را در شکمش حمل می کرد بد اخلاق نبود! مرد گفت: او بد اخلاق است. حضرت فرمود: آن گاه که دو سال تو را شیر می داد چنین نبود! مرد گفت: او بداخلاق است. فرمود: زمانی که به خاطر تو شب نمی خوابید و روز تشنگی می کشید چنین نبود. مرد گفت: پاداشش را داده ام. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: برایش

چه کرده ای؟ گفت: او را سوار بر دوش خود به حج برده ام. فرمود: پاداش حتی یک درد از دردهای زایمان او را نداده ای».(2)

انگیزه های روانی و روحی

انسان، علاوه بر انگیزه های فیزیولوژیک، انگیزه هایی روانی و روحی دارد که نه به تأمین نیازهای بدنی او ارتباط دارند و نه به حفظ ذات و بقای نوع؛ بلکه نیازهای روانی و روحی را بر آورده می سازند. این نیازها نیز برای انسان اساسی هستند، زیرا، ارضای آن ها موجب احساس امنیت و آرامش است. هرگاه از ارضای آن ها محروم

ص:25


1- احمد، ج1، ص404.
2- ابوالقاسم جاراللّه محمود بن عمر زمخشری خوارزمی، الکشّاف فی حقائق التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، ج2، ص445، فی تفسیر سورة الإسراء.

شود دچار اضطراب می شود و رنج و بدبختی او را در میان می گیرد. یکی از انگیزه های روانی و روحی مهم در زندگی انسان انگیزه دینداری است.

انگیزه دینداری

در انسان استعدادی فطری برای شناخت خداوند متعال و ایمان به او و به یگانگی اش و پرستش او و پناه بردن و کمک جستن از او در هنگام خطرات وجود دارد.

قرآن کریم به شالوده فطری انگیزه دینداری اشاره کرده است و می فرماید:

«فَاَقِمْ وَجْهَکَ لِلدّینِ حَنیفًا فِطْرَتَ اللّه ِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللّه ِ ذلِکَ الدّینُ الْقَیِّمُ

وَلکِنَّ اَکْثَرَ النَّاسِ لاَ یَعْلَمُونَ».(1)

«پس، روی خود را با گرایش تمامِ به حقّ، به سوی این دین کن، با همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدای تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار ولی بیش تر مردم نمی دانند».

قرطبی در تفسیر این آیه می گوید که در سرشت انسان و در ساختمان وجود او استعدادی فطری برای درک آفریده های بدیع و شگفت انگیز خداوند و پی بردن از آنها به وجود خدا و ایمان آوردن به او و به یگانگی اش وجود دارد.(2)

در سوره اعراف نیز می فرماید:

«وَ اِذْ اَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنی ادَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَاَشْهَدَهُمْ عَلی اَ نْفُسِهِمْ اَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلی شَهِدْنَا اَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیمَةِ اِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلینَ».(3)

«و هنگامی که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، ذریّه آنان را برگرفت و ایشان را بر خودشان گواه ساخت که آیا پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی دادیم. تا

ص:26


1- روم/30.
2- تفسیر قرطبی، ج4، ص29؛ نیز نک: تفسیر الجلالین، ص340.
3- اعراف/172.

مبادا روز قیامت بگویید ما از این [امر] غافل بودیم».

خداوند متعال در این آیه نیز بیان می کند که در عالم ذرّ و پیش از آفریدن آدمیان در دنیا، از آنان درباره خداوندگاری خویش پیمان و گواهی گرفت تا این که در روز رستاخیز نگویند که از ربوبیت او نسبت به خویش آگاهی نداشته اند. این آیه نشانگر آن است که انسان با استعدادی فطری برای شناخت خداوند متعال و ایمان آوردن به او و به یگانگی اش متولد می شود.(1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز اعلام فرموده است که انسان بر سرشت توحید و آیین ناب یکتاپرستی زاده می شود. برای مثال، در حدیثی از آن حضرت آمده است:

«هیچ مولودی نیست مگر آن که بر فطرت زاده می شود و این والدینش هستند که او را یهودی و مسیحی و مجوسی می کنند؛ چنان که حیوان حیوان کامل می زاید. آیا در آن ها بینی بریده ای می یابید؟». ابو هریره، سپس، گفت: اگر خواستید، بخوانید: «فِطْرَتَ اللّه ِ التّی فَطَرَالنّاسَ عَلَیْها».(2)

در این حدیث، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان می کند که کودک با فطرت توحید و سرشت یکتاپرستی، یا همان دین حنیف، به دنیا می آید اما او از رفتار والدین و دیگر عوامل تربیتی و فرهنگی که در آن ها رشد می کند تأثیر می پذیرد، و این پدر و مادرش هستند که او را یهودی یا مسیحی یا مجوسی می گردانند. بدین ترتیب پدر و مادر تأثیر فطرتی را که کودک با آن زاده شده است ضعیف و در برابر، دین مورد نظر خود را در وجود وی تقویت می کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جهت روشن ساختن این حقیقت برای صحابه، مثالی از زندگی عینی آنان می زند، و می فرماید هم چنان که حیوان سالم و بدون عیب و نقص جسمی متولد می شود، کودک نیز با سرشت دین حنیف به دنیا می آید و هیچ گونه کژی و خطا و نقصی با فطرت سلیم او آمیخته نیست در همین باره، پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیثی دیگر فرموده است:

ص:27


1- بنگرید به بحث ما از این موضوع در: محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص47 - 49).
2- این حدیث را شیخان و ابو داود و ترمذی آورده اند ناصف، ج5، ص196.

«هر انسانی با فطرت متولّد می شود تا آن گاه که زبانش به آن باز شود، در این وقت والدینش او را یهودی و نصرانی می گردانند».(1)

بنابراین، کودک با استعدادی فطری برای ایمان به خدا و به یگانگی او زاده می شود، امّا این استعداد فطری، برای ظهور و رشد یافتن، نیاز به آموزش و هدایت و رهبری کسانی دارد که عهده دار تربیت کودک هستند. دو حدیث پیش گفته نبوی اعلام می دارند که این تربیت ممکن است کودک را به سمت فرا گرفتن دین اسلام هدایت کند یا به سوی دین یهود یا مسیحیت. پس، دین دارای یک شالوده فطری و عبارت از همان سرشتی است که انسان با آن زاده می شود. علاوه بر این، جنبه اکتسابی از محیطی که انسان در آن رشد می یابد نیز در دین وجود دارد. رسول اکرم صلی الله علیه و آله به این حقیقت اشاره کرده است. از حذیفة بن یمان روایت شده است که گفت:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله دو حدیث برای ما گفت که [تحقّق] یکی از آن ها را شاهد بوده ام و منتظر [تحقق] دیگری می باشم. به ما فرمود که امانت در بُن دل های مردم فرود آمد، سپس قرآن نازل شد و از قرآن آموختند و از سنّت آموختند...».(2)

طبق این حدیث، امانت یعنی عقیده توحید و پرستش خدای یگانه، به طور فطری در دل های مردم و نهاد آنان وجود دارد، امّا این استعداد فطری نیازمند آن است که توسط آموزش از محیط اجتماعیی که فرد در آن پرورش می یابد به ظهور برسد. بنابراین فرا گرفتن قرآن کریم و سنّت نبوی این استعداد فطری را به منصه ظهور می رساند و آن را رشد می دهد و استوارش می گرداند.

گاهی اوقات آموزشی که کودک از محیط دریافت می کند آموزشی سالم است و او را به توحید ناب و عاری از انحراف رهنمون می شود. در جامعه اسلامی که کودک براساس آموزه های قرآن کریم و سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله تربیت می شود، چنین است.

ص:28


1- احمد، ج3، ص435. نیز ر.ک: همو، ج4، ص24.
2- شیخان نووی، ج1، ص222.

امّا در محیط هایی که به تعالیم اسلامی پایبندی ندارند، گاه پیش می آید که کودک در معرض انواع عادت ها و سنت ها و افکار ناهمساز با اصول و مبانی اسلام قرار می گیرد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به اثرگذاری شیاطین که انحراف از دین را در نظر انسان می آرایند، اشاره کرده است. از عیاض بن حمار روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آلهفرمود:

«پروردگارم به من امر کرد تا از آنچه امروز مرا آموخت و شما نمی دانید به شما بیاموزم: هر مالی را که به بنده ای بخشیدم [برای او] حلال است، و من همه بندگانم را حنیف [موحّد و راست دین] آفریدم، امّا شیاطین نزد ایشان رفتند و آنان را از دینشان منحرف نمودند، و آنچه را من بر ایشان روا ساختم بر آنان حرام کردند، و به آن ها گفت چیزی را انباز من گردانند که درباره آن دلیلی نازل نکرده ام...».(1)

در این حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بیان داشته است که خداوند متعال همه مردم را بر دین حنیف آفریده است، یعنی در وجود آنان استعدادی فطری برای شناخت خداوند پاک و بلند مرتبه و ایمان به او و توحید او و پرستش او قرار داد، ولی شیاطین در آن ها نفوذ کردند و از مسیر درست که فطرت پاکشان آن ها را بدان رهنمون می شود، دور ساختند.

انگیزه رقابت

انگیزه رقابت یکی از انگیزه های روانی - اجتماعی شایع در میان مردم است. فرهنگ جامعه و ارزش های آن چیزهایی را که رقابت در آن ها پسندیده و مقبول است تعیین می کند، و جامعه کودکان خود را به رقابت در این چیزها ترغیب می نماید. قرآن کریم مسلمانان را به رقابت کردن در تقوا و نزدیک شدن به خداوند از طریق عبادات و کارهای نیک تشویق کرده است.(2) خداوند متعال می فرماید:

ص:29


1- این حدیث را مسلم آورده است شیبانی، ج4، ص32.
2- محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص 46، 47.

«اِنَّ الاَْبْرَارَ لَفی نَعیمٍ * عَلَی الاَْرَائِکِ یَنْظُرُونَ * تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ * یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ * خِتَامُهُ مِسْکٌ وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ».(1)

«به راستی نیکوکاران در نعیم [الهی] خواهند بود. به تخت ها [نشسته] می نگرند. در چهره هایشان طراوت نعیم [بهشت] را می یابی. از باده ای مُهر شده نوشانیده شوند. باده ای که مُهر آن مشک است، و در این نعمت ها مشتاقان باید رقابت کنند».

بیش تر مردم به رقابت کردن در دنیا و متاع ناپایدار آن تمایل دارند. آنان در جمع کردن پول، به دست آوردن زمین و ملک، کسب شهرت و مقام، در اختیار گرفتن مقالید قدرت در جامعه، و دیگر امور حاکم در زندگی دنیا با یکدیگر رقابت می کنند. رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمانان را از رقابت در دنیا بر حذر داشته است؛ زیرا، این نوع رقابت باعث کینه توزی و دشمنی میان افراد می شود، رشته های برادری و پیوندهای محبت و دوستی میان مسلمانان را از هم می گسلد، آنان را از یاد خدا دور می گرداند، و شور جهاد در راه خدا و گسترانیدن دعوت او و اعلای دینش را در وجود آنان سست می کند. از عقبة بن عامر روایت شده است که فرمود: روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله خارج شد و بر شهدای اُحد مانند نماز میّت، نماز خواند و آن گاه به طرف منبر بازگشت و فرمود:

«من پیش از شما می روم، و من گواهِ بر شما می باشم. به خدا سوگند که هم اینک حوض خود [حوض کوثر] را می بینم، کلیدهای گنجینه های زمین به من داده شد. به خدا سوگند که ترس من برای شما از این نیست که پس از من مشرک شوید، بلکه ترسم از این است که در دنیا به رقابت برخیزید».(2)

در حدیث دیگری که عمرو بن عوف انصاری از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده، آمده

است:

«...به خدا سوگند من از فقر بر شما نمی ترسم، بلکه از این می ترسم که دنیا بر

ص:30


1- مطففّین /22 - 26. نیز آیات دیگری در همین باره را، در کتاب پیش گفته، ص 46 ببینید.
2- این حدیث را دو شیخ آورده اند شیبانی، ج4، ص 183.

شما نیز گسترده شود چنان که بر پیشینیان شما گسترده شد، و شما نیز همانند آنان در آن به رقابت برخیزید و شما را هم همانند آنان به هلاک افکند».(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در عین حال که مسلمانان را از رقابت کردن در دنیا، به دلیل زیانها و خطرات ناشی از آن، برحذر می داشت، از سوی دیگر آنان را به رقابت در تقوا و نزدیک شدن به خدا از طریق اعمال شایسته خداپسند، تشویق می کرد. از یزید بن اَخْنَس روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«میان شما نباید هیچ هم چشمی و رقابتی باشد مگر در دو چیز؛ یکی مردی که خداوند عزّوجل به او قرآن عطا فرموده است و او در میانه های شب و روز به آن می پردازد و از آنچه در آن است پیروی می کند، پس کسی می گوید کاش خداوند متعال مانند آنچه به فلانی داده به من هم می داد تا من نیز چون او عمل کنم، و دیگر مردی که خداوند به او مالی داده است و او انفاق می کند و صدقه می دهد، پس کسی می گوید کاش خداوند مانند آنچه به فلانی داده به من هم می داد تا من نیز صدقه بدهم...».(2)

آن حضرت، هم چنین، مسلمانان را به رقابت در انجام کارهای سودمندی که روح سلحشوری و پهلوانی را در آنان تقویت می کرد، تشویق می فرمود. برای مثال، به مسابقه اسب سواری تشویق می کرد و بلکه خود، نیز، در آن شرکت می نمود. از ابن عمر روایت شده است که «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اسب را برای مسابقه آماده می ساخت».(3) نیز گفته است که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله اسب هایی را که برای مسابقه آماده شده بودند از حفیاء(4) تا ثنیة الوداع می تازاند و آن هایی را که برای مسابقه آماده نشده

ص:31


1- بخاری، کتاب فرض الخمس باب الجزیة والموادعة؛ مسلم، در اوائل کتاب الزهد والرقائق (نَوَوی، ج1، ص411).
2- احمد، ج4، ص105.
3- این حدیث را شیخان و مالک و ابو داود و ترمذی و نسائی آورده اند شیبانی، ج2، ص163.
4- حفیاء: جایی است در خارج از مدینه که با ثنیه الوداع [گردنه خدا حافظی] شش میل فاصل دارد.

بودند از ثنیّه تا مسجد بنی زریق».(1)

از سَلَمَة بن اَکوَع روایت شده است که: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در بازار به گروهی از افراد قبیله اَسْلَم که مشغول مسابقه تیراندازی بودند، برخورد. فرمود:

«تیراندازی کنید ای فرزندان اسماعیل که پدر شما تیرانداز بود. تیراندازی کنید، من با فرزندان فلان هستم. یکی از دو گروه دست نگه داشت. حضرت فرمود: شما را چه شد، چرا تیر نمی اندازید؟ عرض کردند: چگونه تیراندازی کنیم در حالی که شما با آن ها هستید؟ فرمود: پرتاب کنید، من با همه شما هستم».(2)

انگیزه تملّک

انسان به تملّک پول و مِلک و زمین و دیگر متاع زندگی دنیوی گرایش دارد. قرآن کریم در دو آیه ذیل به علاقه انسان به تملّک اشاره فرموده است:

«زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنینَ وَالْقَنَاطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاَْ نْعَامِ وَالْحَرْثِ ذلِکَ مَتَاعُ الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَاللّه ُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَابِ».(3)

«دوستیِ خواستنی ها[ی گوناگون] از: زنان و پسران و اموال فراوان از زر و سیم و اسب های نشاندار و دام ها و کشتزارها برای مردم آراسته شده [لیکن] این جمله مایه تمتع زندگی دنیاست و [حال آن که] فرجام نیکو نزد خداست».

«وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا».(4)

«و مال را دوست می دارید، دوست داشتنی بسیار».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز به علاقه انسان به تملّک مال و دارایی اشاره کرده است. برای

مثال، اَنَس بن مالک از آن حضرت روایت کرده است که فرمود:

«آدمیزاده اگر دو رودخانه طلا می داشت باز دوست داشت که سومی داشته

ص:32


1- این حدیث را شیخان و مالک و ابو داود و ترمذی و نسائی آورده اند شیبانی، ج2، ص163.
2- بخاری شیبانی، ج2، ص164.
3- آل عمران/14.
4- فجر/20.

باشد. درون آدمیزاده را جز خاک چیزی پر نمی کند، و خدا توبه کسی را که توبه کند می پذیرد».(1)

در این حدیث، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علاقه شدید انسان به تملّک دارایی و گرایش نیرومند او به گرد آوری هر چه بیش تر آن را بیان داشته است به طوری که جز مرگ چیزی جلوگیر او نیست و تنها مرگ فزون خواهی او را متوقف می سازد.

نیز در همین باره، از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود: «دل پیر در عشق به دو چیز جوان است: زندگی دراز و دارایی بسیار».(2)

حدیثی هم که پیش تر، در هنگام سخن از انگیزه رقابت، از عقبة بن عامر باز گفتیم و پیامبر صلی الله علیه و آله در آن مسلمانان را از هم چشمی و رقابت در متاع دنیا و مال و منال و جاه و مقام آن برحذر می دارد، در واقع، به انگیزه تملک اشاره دارد. رقابت در مال و مکنت دنیا، در حقیقت، رقابت برای تملّک آن هاست، و اظهار ترس و نگرانی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از این که مسلمانان، پس از او، با یکدیگر به هم چشمی و رقابت برخیزند، فی الواقع، نشانگر ترس و نگرانی آن حضرت از این مطلب است که انگیزه تملّک بر مسلمانان چیره گردد. در این صورت تمام همّ وغم آنان دنیا و مال اندوزی می شود، و در نتیجه، از یاد خدا و تقوای الهی و به جا آوردن عبادات غافل می شوند، همان چیزی که متأسفانه اکنون شاهد آن هستیم.

رابطه میان انگیزه و عاطفه یا هیجان

میان انگیزه و حالت های عاطفی و احساسی رابطه است. زمانی که انگیزه برانگیخته می شود باحالتی از تنش و بی قراری و احساس تشویش همراه است. برای مثال، گرسنگی توأم با یک حالت عاطفی رنج آور است، و ارضای انگیزه

ص:33


1- شیخان؛ ترمذی، ابواب الزهد، ج9، ص205؛ ابن ماجه؛ دارمی؛ احمد، ج1، ص370 ونسنک، ج1، ص266.
2- ترمذی، ابواب الزهد، ج9، ص205.

معمولاً با احساس شادی همراه می باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اینحالت عاطفی رنج آورِ همراه با انگیزه اشاره فرموده است. در حدیثی از آن حضرت می خوانیم:

«بار خدایا! به تو پناه می برم از گرسنگی؛ زیرا گرسنگی بد همبستری است...»(1)

در این حدیث به حالت عاطفیِ رنج آوری که با انگیزه گرسنگی همراه باشد آشکارا اشاره شده است؛ زیرا شخص گرسنه درد گرسنگی و احساس فشار و رنج ناشی از آن را حس می کند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، هم چنین، به احساسِ لذّت و شادمانیِ حاصل از ارضای انگیزه های گرسنگی و تشنگی اشاره نموده است. از علی بن ابی طالب علیه السلام روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«خداوند تبارک و تعالی می فرماید: روزه از آنِ من است و من، خود، پاداش آن را می دهم. روزه دار را دو شادمانی است: یکی هنگامی که افطار می کند و دیگری زمانی که پروردگارش را دیدار می نماید...».(2)

شادمانیی که روزه دار هنگام افطار احساس می کند همانا شادمانی ناشی از احساس لذّتِ برخاسته از ارضای انگیزه گرسنگی است.

کشمکش میان انگیزه ها

زمانی که انسان تحت تأثیر دو انگیزه به یکسان نیرومند امّا ناهمسو قرار گیرد به طوری که یکی از انگیزه ها او را به سوی یک هدف بکشاند، و انگیزه دیگر به سمت هدف دیگر، در این صورت انسان حالتی از سرگردانی و تردید را احساس می کند، زیرا اگر به سوی هدف اول حرکت کند نیروی انگیزه ای که او را به سمت هدف دیگر می کشاند شدّت می گیرد و حرکتش را متوقّف می سازد، و او را به سمتِ هدف دیگر می کشاند. بدین سان، فرد به حالتی از تردید و سرگردانی میان این دو هدف

ص:34


1- این حدیث را ابو داود آورده است نَوَوی، ج2، ص1013.
2- نسائی، ج4، ص159، 160.

دچار می شود و نمی تواند به هیچ یک از آن ها برسد. این حالت را تعارض یا کشمکش روانی می گویند. قرآن کریم کشمکش روانی منافقان را که میان ایمان و کفر، میان پیوستن به جامعه مسلمانان یا ملحق شدن به جامعه کفر احساس تردید و دو دلی می کنند، وصف کرده است، آن جا که می فرماید:

«اِنَّ الْمُنَافِقینَ یُخَادِعُونَ اللّه َ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَاِذَا قَامُوا اِلَی الصَّلوةِ قَامُوا کُسَالی یُرَاءُونَ النَّاسَ وَلاَ یَذْکُرُونَ

اللّه َ اِلاَّ قَلیلاً * مُذَبْذَبینَ بَیْنَ ذلِکَ لاَ اِلی هؤُلاَءِ وَلاَ اِلی هؤُلاَءِ وَمَنْ یُضْلِلِ اللّه ُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبیلاً».(1)

«منافقان با خدا نیرنگ می کنند و حال آن که او با آنان نیرنگ خواهد کرد؛ و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند. با مردم ریا می کنند و خدا را جز اندکی یاد نمی کنند. میان آن دو گروه دو دلند. نه با اینانند و نه با آنان، و هر که را خدا گمراه کند هرگز راهی برای [نجات] او نخواهی یافت».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز حالت کشمکش روانی را که منافق در تردید بین پیوستن به گروه مسلمانان و یا به گروه کافران احساس می کند، وصف و آن را به حالت گوسفند سرگردان میان دو گلّه تشبیه کرده است که یک بار به این گلّه می پیوندند و بار دیگر به آن یکی، و در هیچ یک از آن دو باقی و ثابت نمی ماند. از ابن عمر روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«حکایت منافق حکایت گوسفند سرگردان میان دو رمه است که یک بار به سوی این رمه می رود و یک بار سوی آن یکی».(2)

بسیاری اوقات انسان میان انگیزه های مربوط به ارضای نیازهای بدنی و هوس ها و خواهش های حسّی و امیال و آرزوهای دنیوی اش از یک سو، و انگیزه های دینی و تمایلات روحی و معنوی اش، از سوی دیگر، که او را به تسلط بر هوس ها و امیال و آرزوهای دنیوی اش، برای دستیابی به سعادت در زندگی جاویدان آخرت برمی انگیزند، دچار کشمکش روانی می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله کشمکش روانی میان

ص:35


1- نساء/142، 143. نک: محمد عثمانی نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص 51، 52.
2- این حدیث را مسلم در کتاب المنافقین آورده است ناصف، ج54، ص245.

جنبه مادی و جنبه روحی انسان را، با ذکر یک مثال واقعی که تصویر واقعی زنده ای از این کشمکش ارائه می دهد، دقیقا وصف کرده است. آن حضرت می فرماید:

«حکایت من حکایت مردی است که آتشی برافروزد و همین که پیرامونش را روشن ساخت پروانه ها و حشرات خود را در آن می افکنند، و او آنها را پس می زند و مانعشان می شود، باز خود را به دل آتش می زنند. این است حکایت من و شما. من بند کمرتان را می گیرم و شما را از آتش دور می کنم و می گویم: زنهار آتش، آتش! اما شما مرا کنار می زنید و خود را در آن می افکنید».(1)

این حدیث تصویر دقیقی از کشمکش میان خواهش های حسّی و وسوسه های زندگی دنیوی، از یک سو، و انگیزه های دینی و معنوی از سوی دیگر، ارائه داده است. پیامبر اکرم، هم چنین، این کشمکش را، در مقایسه ای میان دو نفر، وصف کرده است، یکی انسان زیرک و خردمندی که شهوات سرکش خویش را مهار می کند و بر هوس هایش چیره است و برای حیات آخرت کار می کند، و دیگری انسان کوته فکر عاجز از تفکر درست که از هوس ها و خواهش های نفسانی اش پیروی می کند و برای آخرت خویش کاری انجام نمی دهد. از شدّاد بن اوس روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«زیرک کسی است که نفس خویش را مقهور سازد و برای جهان پس از مرگ کار کند، و ناتوان کسی است که نفس خود را تابع هوسش قرار دهد و از خداوند آرزوها طلب کند».(2)

آن حضرت در جای دیگری نیز به این کشمکش اشاره فرموده است، آن جا که مؤمنان را از روانه شدن در پی هوس ها و لذّت ها و شهوت هایشان، به ویژه شهوت جنسی پرهیز می دهد، و می فرماید:

ص:36


1- مسلم، ج15، ص49.
2- ترمذی، احمد و ابن ماجه (شیبانی، ج4، ص184، 185؛ نیز نک: ونسنک، ج2، ص163؛ ناصف، ج5، ص212، 213).

«دنیا شیرین و خوش است، و خداوند شما را در آن به خلیفگی نهاده است تا

بنگرد که چگونه کار می کنید. پس، از دنیا بپرهیزید، و از زنان بپرهیزید؛ زیرا نخستین

فتنه بنی اسرائیل از زنان بود».(1)

از اسامة بن زید روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«پس از درگذشت من، زیانبارترین فتنه برای مردان زنانند».(2)

و از ابو بَرزه اسلمی روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«بیش ترین چیزی که من از آن بر شما می ترسم شهوت پول و شکم و فرج و فتنه های گمراه کننده است».(3)

روان شناسان جدید مسأله کشمکش میان انگیزه ها را بررسی کرده اند و به این نتیجه رسیده اند که هرگاه شرایطی پدید آید که در آن یکی از دو انگیزه متعارض به مراتب قوی تر از انگیزه دیگر شود، مشکل حل می شود؛ زیرا، در این حالت، انگیزه دیگر که متضاد با انگیزه قوی تر می باشد دیگر آن چنان نیرویی ندارد که باعث شود انسان احساس دو دلی و سرگردانی میان دو هدف بنماید. حل کشمکش میان انگیزه ها به این شکل در بین بسیاری از انگیزه های متعارضِ مربوط به نیازها و خواست های روزانه عادی انسان رخ می دهد. برای مثال، دانشجویی فکر می کند که باید شب امتحان در اتاقش بماند و درس هایش را مرور کند تا برای امتحان مهمّ فردا آماده شود. از طرف دیگر، ممکن است در همان شب یک رخداد اجتماعی یا فرهنگی یا تفریحی مهم پیش آید، مثلاً، نمایش یک تئاتر مهم در تلویزیون که دوست دارد آن را تماشا کند. در این حالت، آن دانشجو دچار کشمکش درونی می شود:

آیا به مطالعه درس هایش بپردازد، یا تئاتر را تماشا کند و از مرور کردن

ص:37


1- مسلم (نَوَوی، ج1، ص103، 104).
2- شیخان نَوَوی، ج1، ص290.
3- زرین شیبانی، ج4، ص309.

درس هایش بگذرد؟ امّا این کشمکش ممکن است به آسانی حل شود؛ بدین سان که شرایطی به وجود آید که به تقویت یکی از دو میل و سنگین تر شدن کفّه آن بر دیگری بینجامد. مثلاً اگر همکلاسی این دانشجو برای یادآوری درس ها و مباحثه با او نزد وی بیاید، میل به مرور درس ها در او تقویت می شود و کشمکش از بین می رود. اما اگر یکی از همکلاس هایش به اتاق او بیاید تا آن شب را با هم به تماشای تئاتر از تلویزیون بگذرانند، این میل دوم در او نیرومند می شود و باز هم کشمکش برطرف می گردد.

حل کشمکش روانی با این روشی که گفتیم درباره بسیاری از انگیزه های انسان و امیال او در زندگی روزانه اش امکان پذیر است. اما هرگاه کشمکش میان دو انگیزه اساسی و ضروری و مهم باشد، با نادیده گرفتن ارضای یکی از آن دو مشکل حل نمی شود؛ زیرا ممکن است به حالتی از اضطراب بینجامد که این خود، در بسیاری موارد، به سلامت روانی انسان آسیب می زند؛ برای نمونه، شخصی که پیوسته دنبال هوس های دنیوی اش می رود و از انجام وظایف دینی و ارضای تقاضاهای روحی و معنوی اش غافل است نمی تواند احساس آسودگی خاطر و امنیت روانی و سعادت داشته باشد. خداوند متعال می فرماید:

«وَ مَنْ اَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیمَةِ اَعْمی»(1)

«و هر که از یاد من روی گرداند بی گمان او را زندگی تنگ و سختی باشد و روز قیامت او را کور محشور کنیم».

برعکس شخصی که در ارضای انگیزه های روحی و معنوی اش زیاده روی کند چندان که ارضای انگیزه های بدنی خود را به کلی کنار بگذارد یک شخص بهنجار و برخوردار از سلامت جسمی و روانی به شمار نمی آید؛ زیرا ارضا نشدن برخی انگیزه های اساسی بدنی انسان را از مسیر طبیعی دور می سازد و با طبیعت و سرشت او ناهماهنگ است.

ص:38


1- طه/124.

بهترین راه حل کشمکش میان دو بعد مادّی و معنوی انسان، ایجاد سازگاری میان آن دوست. یعنی انسان هم انگیزه های بدنی خود را در حدّی که شرع به او اجازه داده است ارضا کند و هم، در عین حال، با تقرب جستن به خداوند سبحان از طریق عبادات و انجام کارهای نیک و در پیش گرفتن تقوای الهی و دوری کردن از منهیّات خدا و پیمودن راه و روشی که در زندگی برای ما ترسیم کرده است، به ارضای انگیزه های روحی و معنوی خویش بپردازد:

«وَ ابْتَغِ فیمَا اتیکَ اللّه ُ الدَّارَ الاْخِرَةَ وَ لاَ تَنْسَ نَصیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا...»(1)

«و با آنچه خدایت داده است سرای آخرت را بجوی و سهم خود را از دنیا فراموش مکن...».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نمونه ای عالی از یک شخصیت بهنجار است؛ شخصیتی که نیازهای بدنی و روحی در آن متوازن بود. چرا که آن بزرگوار هم انگیزه های بدنیِ فطری خویش را ارضا می کرد: می خورد، می آشامید، می خوابید، و ازدواج می کرد، و هم انگیزه های معنوی اش را: خداوند متعال را با روحی زلال و دلی صاف می پرستید، و با تمام وجود و کمال خضوع و خشوع به درگاه او رو می کرد، از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«از دنیا زن وعطر مورد علاقه من هستند، و نماز نور چشم من است».(2)

چنین سازشی میان جنبه مادی و جنبه معنوی انسان شدنی است به شرط آن که انسان انگیزه های بدنی و معنوی خود را به گونه معتدل و متوازن ارضا کند. در اسلام روایی در ارضای بی حد و مرز انگیزه های بدنی وجود ندارد. از نظر اسلام باید این انگیزه ها را تحت تسلّط و کنترل در آورد به طوری که تنها از راه های مُجاز شرعی ارضا شوند. رهبانیّت و دنیا گریزی نیز که به محرومیت از برخی انگیزه های بدنی فطری دعوت می کند، از نظر اسلام و پسندیده نیست. برای مثال از عُروه روایت

ص:39


1- قصص /77.
2- نسائی، احمد و حاکم ناصف، ج2، ص279.

شده است که گفت:

زن عثمان بن مظعون، که گمان می کنم خَوله دختر حکیم بود، با سر و وضعی نامرتب، نزد عایشه رفت. عایشه گفت: چرا چنین ؟ خوله گفت: شوهرم شب ها را به عبادت می گذراند و روزها را به روزه داری. پیامبر صلی الله علیه و آله که آمد عایشه داستان را به ایشان گفت. رسول خدا صلی الله علیه و آله عثمان را دید و به او فرمود: «ای عثمان، رهبانیّت بر ما واجب نشده است. مگر من برای تو سرمشق نیستم؟ به خدا سوگند من از همه شما خداترس ترم وحدود او را بیش تر از هر کسی پاس می دارم».(1)

از اَنَس نیز روایت شده است که گفت:

«سه نفر به خانه های همسران پیامبر صلی الله علیه و آله رفتند تا در باره عبادت پیامبر صلی الله علیه و آلهسؤال کنند، و چون خبردار شدند، گویا آن را اندک شمردند. لذا گفتند: ما با پیامبر صلی الله علیه و آلهفرق می کنیم. او گناهان گذشته و آینده اش آمرزیده شده است. پس، یکی از آن ها گفت: از این پس، من همه شب را به نماز و عبادت خواهم گذراند. دیگری گفت: من هم مادام العمر روزه خواهم گرفت، و سومی گفت: من هم از زن کناره گیری می کنم و هرگز ازدواج نخواهم کرد. در این هنگام پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و فرمود: شمایید که چنین و چنان گفتید؟ به خدا قسم من از همه شما خدا ترس تر و پرهیزگارترم اما گاه روزه می گیرم و گاه روزه نمی گیرم، نماز می خوانم و پاسی از شب را هم می خوابم، و با زنان ازدواج هم می کنم. پس، هر که از سنّت من روی گرداند از من نیست».(2)

از عبداللّه بن عمرو بن عاص روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«ای عبداللّه! درست است که تو روزها روزه می گیری و شب ها را به عبادت می گذرانی؟ عرض کردم: بله، اما رسول خدا. فرمود: چنین مکن. برخی روزها روزه بگیر و برخی روزها بخور، پاسی از شب عبادت کن و پاسی از آن بخواب؛ زیرا بدنت را نیز به تو حقی است، چشمت را بر توحقی است، و همسرت هم بر تو

ص:40


1- احمد، ج6، ص226.
2- شیخان و نسائی ناصف، ج2، ص278.

حقّی دارد».(1)

ابو جُحَیفه وهب بن عبداللّه می گوید:

«پیامبر صلی الله علیه و آله سلمان و ابو درداء را برادر هم قرار داد. روزی سلمان به دیدن ابودرداء رفت، دید امّ درداء [همسر ابو درداء] سر و وضع نامرتبی دارد. سلمان گفت: تو را چه شده است؟ ام درداء گفت: برادرت ابو درداء به دنیا نیازی ندارد. ابو درداء آمد و برایش غذایی فراهم آورد و به سلمان گفت: تو بخور، من روزه هستم. سلمان گفت: تا تو نخوری من نمی خورم، ابو درداء خورد. شب که شد ابو درداء رفت تا مشغول عبادت شود. سلمان به او گفت: بخواب، و او خوابید و بعد بیدار شد و خواست مشغول عبادت شود که سلمان باز گفت: بخواب. آخر شب که شد سلمان گفت: حالا برخیز. و هر دوی ما نماز خواندیم. سلمان به او گفت: پروردگارت بر تو حقّی دارد، نفست بر تو حقی دارد، و همسرت نیز بر تو حقی دارد. پس حق هر صاحب حقی را ادا کن. ابو درداء نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفت و این موضوع را به آن حضرت گفت. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: سلمان راست گفته است».(2)

از سعد بن ابی وقاص روایت شده است که عثمان بن مظعون از پیامبر صلی الله علیه و آلهاجازه خواست تا تارک دنیا شود اما حضرت او را از این کار نهی فرمود.(3) از سعد بن هشام

روایت شده است که عایشه گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله از تارک دنیا شدن نهی کرد.(4) ابن مسعود نیز می گوید:

«خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم و زن نداشتیم.عرض کردیم: ای پیامبر خدا، اجازه می دهید خود را خواجه سازیم؟ پیامبر ما را از این کار نهی کرد و فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده اید پاکیزه هایی را که خدا بر شما حلال ساخته است حرام

ص:41


1- بخاری، ج19، ح5199؛ مسلم منذری، ح628.
2- بخاری نَوَوی، ج1، ص171.
3- نسائی، ج6، ص58؛ ترمذی.
4- نسائی، کتاب النکاح باب النهی عن التبتل ج6، ص59.

نگردانید... تا آخر آیه».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله به میانه روی و اعتدال در عبادت توصیه کرده واز افراط و سخت گیری در آن نهی فرموده است. از ابو هریره نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«دین آسان است، و هرگز کسی با دین پنجه در نیفکنَد مگر آن که مغلوب شود. پس سداد پیشه کنید، و نزدیک شوید، و خوش باشید، و از صبح و عصر و اندکی از شب کمک بگیرید». در روایت دیگری آمده است که: «و نزدیک شوید و صبح و عصر و اندکی از شب [را به عبادت گذرانید]. میانه روی، میانه روی پیش کنید تا [به مقصد] برسید».(2)

نَوَوی در تفسیر این حدیث می گوید: «.. معنای این حدیث آن است که در طاعت خداوند عزّوجل از عمل، در زمانی که سرحال و با نشاط هستید و فراغت بال دارید، کمک بگیرید به طوری که از عبادت لذّت ببرید و خسته و دلزده نشوید و به مقصدتان برسید. همچنان که مسافر با تجربه در چنین اوقاتی (صبح و عصر و پاسی از شب) راه می پیماید و در بقیه اوقات خودش و مرکوبش را استراحت می دهد، و بدون خستگی به مقصد می رسد.(3)

بنابراین، در این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله به میانه روی و اعتدال در عبادت فرا می خواند، و از زیاده روی و سخت گیری در آن نهی می کند. این که می فرماید: «سداد پیشه کنید» یعنی میانه روی در پیش گیرید و از افراط بپرهیزید. و عبارت: «نزدیک شوید» به معنای آن است که اگر نتوانستید کار را به کامل ترین شکل آن انجام دهید، نزدیک به آن به جا آورید.(4)

از اَنَس روایت شده است که: پیامبر صلی الله علیه و آله وارد مسجد شد، دید میان دو ستون

ص:42


1- احمد، ج1، ص450.
2- بخاری نَوَوی، ج1، ص168.
3- نَوَوی، ج1، ص168.
4- مصطفی سعید الخِن و دیگران، نزهة المتقین شرح ریاض الصالحین من کلام سیدالمرسلین، ابو زکریامحیی الدین یحیی نَوَوی، ج1، ص169.

طنابی کشیده شده است. فرمود: این طناب چیست؟ عرض کردند: این طناب را زینب کشیده است تا هرگاه از حال رفت آن را بگیرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بازش کنید. هر یک از شما باید وقتی سرحال و با نشاط است نماز بخواند، و چون سست شد برود استراحت کند».(1)

این حدیث نشانگر میانه روی در عبادت و خودداری از زیاده روی و سخت گیری در این کار است.

البته، گاه پیش می آید که دو انگیزه اساسی نیرومند با یکدیگر تعارض پیدا می کنند به طوری که انسان به دشواری می تواند هر دوی آن ها را هم زمان ارضا کند. در چنین مواردی انسان قدرت تسلط بر یکی از دو انگیزه و کنترل آن را دارد و می تواند برای مدتی ارضای آن را به تأخیر افکند تا این که شرایط مناسب فراهم آید. مثلاً می تواند از روش هایی بهره گیرد که به او امکان می دهد بر انگیزه هایی که می بایست ارضای آن ها را به تعویق اندازد مسلّط شود و نیرویشان را تا حد معتدلی کاهش دهد به طوری که بتواند خود را از تنش و اضطراب ناشی از آن دور نگه دارد.

مهار انگیزه ها

چنان که پیش تر گفتیم، حکمت خداوند بزرگ چنین اقتضا کرده است تا در سرشت انسان و حیوان انگیزه هایی وجود داشته باشد که آن ها را به انواع رفتارهای هماهنگ و ضرور برای حفظ ذات و بقای نوعشان برانگیزد. بنابراین، ارضای این انگیزه ها یک امر طبیعی و واجب است که فطرت آن را اقتضا می کند و حفظ زندگی فرد و بقای نوع در گرو آن می باشد. اسلام هم دین فطرت است وتعالیم آن با سرشت انسان تعارضی ندارد. اسلام انگیزه های اساسی فطری انسان را نفی نمی کند. انگیزه جنسی را انگیزه ای پلید و حقیر نمی شمارد و به نفی این انگیزه و محرومیت از آن فرا نمی خواند. امّا، با این حال، دست انسان را در ارضای

ص:43


1- شیخان نَوَوی، ج1، ص169.

انگیزه ها کاملاً باز نمی گذارد و اجازه ارضای بی قید و بند آن ها را نمی دهد، بلکه به کنترل فرایند ارضای انگیزه ها به دو روش، دعوت می کند؛ اول از ما می خواهد که انگیزه های خود را تنها از راه حلال ارضا کنیم و هرگز از طرق حرام و غیر مجاز به ارضای آن ها نپردازیم. دوم از ما می خواهد که در ارضای انگیزه هایمان راه اعتدال و میانه روی بپوییم و ما را از افراط و زیاده روی در این باره نهی می کند. نگارنده، پیش تر، در کتاب قرآن و روان شناسی(1) روش قرآن کریم را برای کنترل ارضای نیازهای اساسی مردم با این دو روش، بررسی و بسیاری از آیاتی را که به این مطلب اشاره دارد ذکر کرده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به کنترل ارضای نیازها با این دو روش دعوت کرده است.

کنترل از طریق ارضای حلال

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به ارضای انگیزه هایمان از راه روا و دوری از ارضای آن ها به روش ناروا دعوت کرده است. در روایتی آمده است که آن حضرت فرمود:

«ای مردم! خداوند بزرگ پاک است و جز پاک نمی پذیرد. خداوند بزرگ به مؤمنان همان فرموده است که به رسولان فرمود. فرموده است: «ای رسولان، از پاکیزه ها بخورید و کار نیک کنید»، و فرموده است: «ای کسانی که ایمان آورده اید از پاکیزه هایی که به شما روزی کرده ایم، بخورید». حضرت سپس مردی را مثال زد که راه درازی پیموده و ژولیده و غبار گرفته دست به آسمان بر می دارد و یا رب یا رب می گوید در حالی که خوراکش حرام ونوشاکش حرام و پوشاکش حرام است و با حرام تغذیه شده است. کجا دعای چنین کسی مستجاب می شود؟».(2)

در این حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از خوراک و نوشیدنی و پوشاک حرام نهی می فرماید؛ چرا که این ها خداوند متعال را به خشم می آورد و باعث پذیرفته نشدن

ص:44


1- محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص 52 - 63.
2- مسلم و ترمذی شیبانی، ج4، ص137، 138؛ احمد و دارمی.

دعا به درگاه او می شود.

از خَوْله انصاریّه روایت شده است که گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرماید:

«مردانی در مال خدا به ناحق دست می برند. نصیب اینان در روز قیامت آتش است».(1)

در این حدیث رسول خدا صلی الله علیه و آله آشکارا ارضای انگیزه تملکِ به ناحق و به دست آوردن آن از راه های ناروا و نامشروع را نهی فرموده و به کسی که چنین کند وعده عذاب در آتش دوزخ را داده است.

از نعمان بن بشیر روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«حلال روشن است، حرام هم روشن است، و میان این دو اموری مشتبه هستند که بسیاری از مردم [حلال و حرام بودن] آن ها را تشخیص نمی دهند. پس هر که از شبهات پرهیز کند دین و آبرویش را حفظ کرده است، و هر که در شبهات بیفتد در حرام می افتد. همانند چوپانی که [رمه خود را] در اطراف قرقگاه بچراند، چیزی نمانده که وارد آن شود. بدانید که هر پادشاهی قرقگاهی دارد، و قرقگاه خدا حرام های اوست...».(2)

در این حدیث، همچون دو حدیث پیش، پیامبر صلی الله علیه و آله به ارضای انگیزه ها از راه حلال دعوت نموده و از ارضای آن ها به روش حرام یا حتّی از طریق امور شبهه ناک نهی کرده است. آن حضرت در حدیثی دیگر فرموده است که ارضای انگیزه ها از راه حرام با ایمان حقیقی سازگار نیست، و چنین کاری از کسی که دارای ایمان درست و ناب باشد سر نمی زند. می فرماید:

«زناکار در هنگامی که زنا می کند مؤمن نیست. سارق در زمانی که سرقت می کند مؤمن نیست. شرابخوار در هنگامی که شراب می نوشد مؤمن نیست، و غارتگر چیز

ص:45


1- بخاری و ترمذی شیبانی، ج4، ص138.
2- شیخان ابوداود، ترمذی، نسائی شیبانی، ج4، ص138.

گران بهایی که چشم مردم به آن دوخته می شود، در زمانی که آن را غارت می کند مؤمن نیست».(1)

بنابراین، شخص برخوردار از ایمان نیرومند و راستین، ایمانش او را از آلوده شدن به گناهانی چون زنا و سرقت و شرابخواری حفظ می کند، اما کسی که این گناهان را مرتکب می شود ایمانش به آن درجه از نیرومندی نرسیده است که او را از ارتکاب آن ها باز بدارد.

کنترل از طریق اعتدال در ارضای نیازها

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله علاوه بر دعوت به ارضای انگیزه ها از راه حلال، به میانه روی و اعتدال در ارضای آن ها نیز فرا خوانده و از زیاده روی در این باره نهی کرده است. این در واقع تأکیدی است بر سخن قرآن کریم که از زیاده روی در ارضای انگیزه ها باز داشته است. خداوند متعال می فرماید:

«یَا بَنی ادَمَ خُذُوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلاَ تُسْرِفُوا اِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ»(2)

«ای فرزندان آدم، زیور [جامه] خود را در هر نمازی برگیرید، و بخورید و بیاشامید ولی زیاده روی مکنید که او زیاده روان را دوست نمی دارد».

احادیث فراوانی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسیده است که این نهی قرآنی از زیاده روی در ارضای انگیزه ها را تأکید می کند. برای نمونه، از ابوذر روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«بخورید و بیاشامید و بپوشید و صدقه دهید اما زیاده روی نکنید و متکبر نباشید».(3)

مقدام بن مَعْدیکرِب از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

ارضای نیازها

ص:46


1- شیخان، ابو داود، ترمذی، نسائی شیبانی، ج4، ص309، 310.
2- اعراف /31.
3- بخاری ناصف، ج3، ص163.

«آدمی هیچ ظرفی بدتر از ظرف شکمش پر نکرده است. آدمیزاده را سه لقمه که او را سر پا نگه دارد، بس است، و اگر ناچار بیش تر خواست، پس یک سوم [معده اش] برای خوراکش باشد، یک سوم برای نوشیدنی و یک سوم برای نفس کشیدنش».(1)

در این دو حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از زیاده روی در خوردن و نوشیدن و پوشیدن نهی کرده است. چرا که زیاده روی در خوردن برای سلامت مضر است و باعث چاقی می شود و چاقی، خود، مسبب بسیاری از بیماری هاست، در واقع، انسان به مقدار اندکی غذا نیاز دارد. در حدّی که به او نیروی لازم برای زیستنی سالم را بدهد، و هم چنین او را در انجام دادن وظایف گوناگونش در زندگی روزانه کمک کند. غذای مازاد بر نیاز بدن به چربی تبدیل می شود و باعث سنگین تر شدن انسان می شود، چالاکی او را کند می سازد، زود احساس خستگی می کند، و برای دچار شدن به بسیاری از بیماری ها آمادگی می یابد. با این توضیحات روشن می شود که چرا قرآن کریم و پیامبر از زیاده روی در خوردن نهی کرده اند، و چرا رسول اکرم صلی الله علیه و آله اصحابش را به میانه روی و اعتدال در خورد و خوراک توصیه می فرمود. مثلاً فرموده است:

«خوراک دو نفر برای سه نفر کافی است، و خوراک سه نفر برای چهار نفر بس است».(2)

در حدیث دیگری، به روایت جابر، آمده است:

«خوراک دو نفر برای چهار نفر کافی است، و خوراک چهار نفر برای هشت نفر بس است».(3)

از آنچه گفتیم، حکمت روزه که خداوند سالی یک ماه آن را بر مردم واجب

ص:47


1- ترمذی، احمد، حاکم ناصف، ج5، ص167.
2- شیبانی، ج2، ص130.
3- شیبانی، ج2، ص130.

فرموده است، روشن می شود؛ چرا که در این مدت دستگاه گوارش می آساید، و بدن از چربی هایی زاید و رسوبات مضر رهایی می یابد.

مهار انگیزه جنسی

انگیزه جنسی از انگیزه های فیزیولوژیک نیرومند است که مدام در پی ارضای خود است، به ویژه در مرحله جوانی که انسان در اوج نیرومندی و شادابی و نشاط به سر می برد. گاهی اوقات فشار انگیزه جنسی بر جوان به حدّی می رسد که، رنج ناشی از کشمکش برای چیره آمدن بر این انگیزه موجب آشفتگی و اضطراب بسیاری برای او می گردد. شکی نیست که ازدواج زود هنگام بهترین راه برای رهایی از شدّت فشار انگیزه جنسی و کشمکش روانی ناشی از آن است اما بسیاری از جوانان، به دلایل اقتصادی و اجتماعی، توانایی چنین از دواجی را ندارند. در این صورت، جوان می تواند با استفاده از راه های دیگری، راههایی چون ورزش که بخش زیادی از انرژی او را تخلیه می کند و باعث تضعیف انگیزه جنسی می شود، یا کارهای ادبی و هنری و فعالیت های گوناگون اجتماعی که طی آن ها انسان به تخلیه بخش عمده ای از انرژی خود می پردازد. روزه گرفتن، به سبب کاهش خوراک از یک سو و مشغول شدن ذهن جوان به عبادت از سوی دیگر، به ضعف انگیزه جنسی می انجامد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله جوانان را به ازدواج تشویق می فرمود، و کسی را که توان ازدواج کردن نداشت به روزه گرفتن ترغیب می کرد. برای مثال، از عبداللّه بن مسعود روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«ای گروه جوانان! هر یک از شما که توانایی دارد ازدواج کند، زیرا ازدواج کردن باعث چشم پوشی از حرام و مایه پاکدامنی است، و هر کس نمی تواند، روزه بگیرد، زیرا روزه شهوت را دور می کند».(1)

ص:48


1- بخاری، ج19، ص129 - 132، ح5065؛ مسلم، ج9، ص172؛ ابو داود، ج2، ح2046؛ ترمذی، ج4، ص 301؛ نسائی، ج4، ص 169 - 171؛ دارمی، ج2، ح2171؛ احمد، ج1، ص447.

ازدواج بهترین راه برای مهار انگیزه جنسی است، زیرا، به ارضای آن از راه روا و مشروع می انجامد، باعث خویشتنداری از ارضای آن به روش حرام می شود. از ابوذر روایت شده است که گفت: مردی به نام عکاف بن بشر تمیمی به حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسید. پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:

«ای عکاف! آیا همسر داری؟» عرض کرد: خیر. فرمود: کنیز چه؟» عرض کرد: کنیزی هم ندارم. فرمود: «تمکّن مالی داری؟». عرض کرد: تمکّن مالی دارم. فرمود: «پس، تو از برادران شیطانی. اگر نصرانی بودی از راهبان آنان می بودی. اما سنّت ما ازدواج است. بدترین شما عَزَب های شمایند، و پست ترین مردگان شما عزب های شمایند. آیا با شیطان بازی می کنید. شیطان برای صالحان سلاحی برنده تر از زنان ندارد، مگر همسر داران. اینان از گناه و آلودگی پاک و مصون می مانند. وای بر تو ای عکاف! ایوب و داود و یوسف و کرسف همسر داشته اند». بشر بن عطیه پرسید: کرسف کیست ای رسول خدا؟ فرمود: «مردی بود که سیصد سال در ساحلی از سواحل دریا خدا را عبادت می کرد و روزها روزه می گرفت و شب ها را به نماز می گذراند، سپس عاشق زنی شد وعبادت خداوند عزّوجل را رها کرد و به خدای بزرگ کافر شد. بعد خداوند گذشته او را جبران نمود و توبه اش را پذیرفت. وای بر تو ای عکاف، ازدواج کن وگرنه از مُذَبذبان هستی...».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله پدران را تشویق و ترغیب کرده است که چنانچه جوان متدین و خوش اخلاقی به خواستگاری دخترشان آمد او را به ازدواج وی در آورند. چرا که این امر از رواج فساد در جامعه پیش گیری می کند. فرموده است:

«هر گاه کسی که دین و اخلاق او را می پسندید به خواستگاری نزد شما آمد به او زن دهید. اگر چنین نکنید آشوب و فساد گسترده ای در زمین پدید آید».(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را به آسان گرفتن در امر ازدواج توصیه می کرد، و خود نیز به

ص:49


1- احمد، ج5، ص163 - 164.
2- ترمذی، ج5، ص305؛ ابن ماجه، در باب نکاح ونسنک؛ ج2، ص167.

منظور تشویق جوانان به ازدواج، در ازدواج هایش مهریه های سبکی قرار می داد و از زیاده روی در این باره خودداری می ورزید. برای نمونه، از سهل بن سعد روایت شده است که زنی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: آمده ام که خودم را به شما هبه کنم. رسول خدا صلی الله علیه و آله لحظه ای نگاهش را به وی دوخت، سپس سرش را پایین انداخت. زن وقتی دید که پیامبر صلی الله علیه و آله درباره او قضاوتی نکرد، نشست. مردی از اصحاب حضرت برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا، اگر شما به او نیازی ندارید به ازدواج من در آوریدش. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«آیاچیزی داری؟» عرض کرد: نه به خدا ای رسول خدا. فرمود: «به خانه ات برو ببین چیزی می یابی». مرد رفت و بازگشت و گفت: نه ای رسول خدا، چیزی نیافتم. فرمود: «برو ببین حتی یک انگشتر آهنین هم نداری». مرد رفت و دوباره آمد و گفت: نه ای رسول خدا، انگشتری آهنین هم نیافتم. همین اِزار را دارم. نصفش مال او. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ازارت به چه کار می آید. اگر خودت آن را بپوشی چیزی برای او نمی ماند، و اگر او بپوشدش چیزی از آن برای تو نمی ماند». مرد مدتی نشست، سپس برخاست و رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود او را صدا زنند. وقتی بازگشت، حضرت فرمود: «از قرآن چه می دانی؟» عرض کرد: فلان و بهمان سوره را بلدم و چند سوره را نام برد. حضرت فرمود: «آیا آن ها را از حفظ داری؟» عرض کرد: آری. فرمود: «برو، او را در برابر آنچه از قرآن می دانی به تملیک تو در آوردم». در روایت

دیگری آمده است: «او را در برابر آنچه از قرآن می دانی به تزویج تو در آوردم».(1)

از دیگر عواملی که به کنترل انگیزه جنسی کمک می کند این است که جوانان در معرض دیدن جذابیت های بدن زن که انگیزه جنسی را در آنان تحریک می کند، قرار نگیرند، به همین دلیل خداوند متعال، در سوره نور، مردان و زنان مسلمان را به فروهشتن چشم دستور داده است. هم چنین به زنان فرموده است که زیب و زیور خود را نمایان نسازند و گردن و گریبان خود را با چارقدهایشان بپوشانند. در قرآن

ص:50


1- شیخان، مالک، ابو داود، ترمذی ناصف، ج2، ص298 - 299.

کریم آمده است:

«وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ

بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لاَ یُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ اَوْ ابَائِهِنَّ اَوْ ابَاءِ بُعُولَتِهِنَّ اَوْ اَبْنَائِهِنَّ اَوْ اَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ اَوْ اِخْوَانِهِنَّ اَوْ بَنی اِخْوَانِهِنَّ اَوْ بَنی اَخَوَاتِهِنَّ اَوْ نِسَائِهِنَّ اَوْ مَا مَلَکَتْ اَیْمَانُهُنَّ اَوِ التَّابِعینَ غَیْرِ اُولِی الاِْرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ اَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَ یَضْرِبْنَ بِاَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا اِلَی اللّه ِ جَمیعًا اَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ اَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَ لاَ یُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاَّ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبِهِنَّ وَ لاَ یُبْدینَ زینَتَهُنَّ اِلاَّ لِبُعُولَتِهِنَّ اَوْ ابَائِهِنَّ اَوْ ابَاءِ بُعُولَتِهِنَّ اَوْ اَبْنَائِهِنَّ اَوْ اَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ اَوْ اِخْوَانِهِنَّ اَوْ بَنی اِخْوَانِهِنَّ اَوْ بَنی اَخَوَاتِهِنَّ اَوْ نِسَائِهِنَّ اَوْ مَا مَلَکَتْ اَیْمَانُهُنَّ اَوِ التَّابِعینَ

غَیْرِ اُولِی الاِْرْبَةِ مِنَ الرِّجَالِ اَوِ الطِّفْلِ الَّذینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلاَ یَضْرِبْنَ بِاَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفینَ مِنْ زینَتِهِنَّ وَ تُوبُوا اِلَی اللّه ِ جَمیعًا اَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ».(1)

«به مردان با ایمان بگو: دیده فرو نهند و پاکدامنی ورزند که این برای آنان پاکیزه تر است؛ زیرا خدا به آنچه می کند آگاه است. و به زنان با ایمان بگو: دیدگاه خود را فرو

نهند و پاکدامنی ورزند و زیورهای خود را آشکار نگردانند مگر آنچه که [طبعا] از آن پیداست. و باید روسری خود را بر گردن خویش فرو اندازند و زیورهایشان را جز برای شوهرانشان یا پدرانشان یا پدران شوهرانشان یا پسرانشان یا پسران شوهرانشان یا برادرانشان یا پسران برادرانشان یا پسران خواهرانشان یا زنان [هم کیش] خود یا کنیزانشان یا خدمتکارانِ مرد که [از زن] بی نیازند یا کودکانی که بر عورت های زنان وقوف حاصل نکرده اند، آشکار نکنند. و پاهای خود را [به گونه ای به زمین] نکوبند تا آنچه از زینت هایشان نهفته می دارند معلوم گردد. ای مؤمنان، همگی [از مرد و زن] به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز زنان را به حجاب و پوشاندن زینتشان دعوت کرده و آنان را از پوشیدن لباس هایی که جزئیات بدن آن ها را نشان دهد نهی فرموده است تا جوانان در معرض عواملی که انگیزه جنسی آنان را بر می انگیزد قرار نگیرند. از عایشه

ص:51


1- نور /30-31.

روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به خواهر او، اسماء دختر ابوبکر، که با جامه هایی نازک نزد آن حضرت آمد، فرمود:

«اسماء! زن چون به سنّ قاعدگی رسید درست نیست که جایی از بدنش دیده شود به استثنای این و این»، و به صورت و دستش اشاره کرد.(1)

هم چنین زنان را از عطر زدن به خود و رفتن به کوچه و خیابان با آن طوری که بوی آن به مشام مردها برسد نهی کرده است؛ زیرا ممکن است این امر باعث تحریک انگیزه جنسی در مردان بشود. از اشعری روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر زنی که عطر بزند و بر عدّه ای بگذرد تا بوی او را استشمام کنند زناکار است».(2)

نیز از خلوت کردن زن و مرد نهی کرده است؛ چرا که این کار عاملی برای تحریک انگیزه جنسی است؛ زیرا وقتی زن و مردی با هم تنها می شوند شیطان می کوشد آن دو را اغوا کند و به ارتکاب گناه بکشاند. بعضی افراد در چنین مواردی ضعیف هستند و در برابر شهوات خود که شیطان در آنان بر می انگیزد سر تسلیم فرود می آورند و به گناه می افتند. در حدیثی طولانی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:

«... هیچ مردی با زنی خلوت نکند مگر آن که شیطان سومین آن ها باشد...»(3)

از ابن عباس نیز روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هیچ مردی نباید با زنی تنها شود مگر این که محرمی با آن زن باشد». مردی برخاست وعرض کرد: ای رسول خدا، زن من برای حج رفته است و خود من برای فلان و بهمان غزوه نام نویسی کرده ام. پیامبر فرمود: «پس برو و با همسرت حج بگزار».(4)

ص:52


1- ابو داود در کتاب اللباس، ج4، ح1404؛ نیز نک: معوض عوض ابراهیم، الاسلام والاسرة، ص137.
2- ترمذی، نسائی، احمد ج4، ص414؛ دارمی (ونسنک، ج2، ص347).
3- ترمذی شیبانی، ج3، ص44.
4- شیخان شیبانی، ج2، ص160.

یکی دیگر از عواملی که به کنترل انگیزه جنسی کمک می کند این است که جوان خود را در معرض دیدن چیزی که انگیزه جنسی اش را بر می انگیزد قرار ندهد. به همین دلیل، پیامبر صلی الله علیه و آله توصیه فرموده است که از نگاه طولانی به زنان پرهیز شود؛ چون این کار شهوت را بر می انگیزد. از بُرَید، روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آلهبه علی علیه السلام فرمود:

«ای علی، نگاه از پی نگاه مکن! زیرا نگاه اول حق توست، و نگاه دوم حق تو نیست».(1)

از ابن عباس روایت شده است که فضل بن عباس در ترک پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود که زنی آمد و با حضرت به صحبت پرداخت. فضل شروع به نگاه کردن به آن زن کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله صورت او را به طرف دیگر بر گرداند.(2)

جریر نیز می گوید: از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره نگاه ناگهانی پرسیدم، فرمود:

«نگاهت را بر گردان».(3)

پیامبر صلی الله علیه و آله به مردان متأهل توصیه می کرد که هرگاه چشمشان به زن زیبایی افتاد و تحریک شدند با همسر خود همبستر شوند؛ زیرا این امر شهوت آنان را خاموش می سازد و در کنترل آن کمکشان می کند. می فرماید:

«هرگاه فردی از شما از زنی خوشش آمد و در دل او نشست برود و با همسرش مواقعه کند. این کار تأثیری را که در دل او پدید آمده است از بین می برد».(4)

خانواده باید سعی کند کودکان از هر چیزی که ممکن است انگیزه جنسی آنان را زود هنگام بیدار سازد دور نگه دارد. مطالعات روانکاوی روشن ساخته است که انگیزه جنسی، اگر چه در دوره بلوغ یعنی مرحله نضج جنسی، آشکارا ظهور می کند اما این نضج ناگهانی رخ نمی دهد بلکه با عبور از مراحل رشد زمینه ظهور نضج

ص:53


1- ابو داود، ترمذی شیبانی، ج3، ص41، 42.
2- نسائی، مناسک الحج، ج5، ص118 - 119.
3- مسلم، ابو ادود، ترمذی، نسائی ناصف، ج2، ص330.
4- مسلم، ابو داود، ترمذی، نسائی ناصف، ج2، ص331.

کامل آن در مرحله بلوغ فراهم می آید؛ بنابراین، اگر کودک در معرض تحریکات شدید و تجربه هایی که انگیزه جنسی او را بر می انگیزد قرار بگیرد این امر به فعال ساختن زود هنگام انگیزه جنسی او کمک می کند و این، خود، در روند رشد جنسی طبیعی او در آینده تأثیر زیان باری می گذارد و به پیدایش پاره ای گرایش های انحرافی می انجامد. بنابراین، باید از قرار دادن کودکان در معرض عواملی که انگیزه جنسی را در آن ها بر می انگیزد پرهیز کرد. قرآن کریم چهارده قرن پیش از آن که زیگمون فروید (Sigmund Freud)، بنیان گذار مکتب روانکاوی، اهمیت این امر را

در روند رشد جنسی کودکان کشف کند؛ راجع به خطر احتمالیِ ناشی از آن هشدار داده است. قرآن کریم به مسلمانان توصیه می کند که به کودکان بیاموزند که هنگام وارد شدن بر والدین خود از آنان اجازه بگیرند تا مبادا چشمشان به عورت آنان بیفتد یا آن دو را در وضعیتی ببیند که نباید ببیند. خداوند عزّوجل می فرماید:

«یَاءَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا لِیَسْتَاْذِنْکُمُ الَّذینَ مَلَکَتْ اَیْمَانُکُمْ وَ الَّذینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنْکُمْ ثَلثَ مَرَّاتٍ مِنْ قَبْلِ صَلوةِ الْفَجْرِ وَ حینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُمْ مِنَ الظَّهیرَةِ وَ مِنْ بَعْدِ صَلوةِ الْعِشَاءِ ثَلثُ عَوْرَاتٍ لَکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلاَ عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُمْ بَعْضُکُمْ عَلی بَعْضٍ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللّه ُ لَکُمُ الاْیَاتِ وَ اللّه ُ عَلیمٌ حَکیمٌ»(1)

«ای کسانی که ایمان آورده اید، باید غلام و کنیزهای شما و کسانی از شما که به [سنّ] بلوغ نرسیده اند، سه بار [در شبانه روز] از شما کسب اجازه کنند: پیش از نماز بامداد، و نیمروز که جامه های خود را بیرون می آورید، و پس از نماز شامگاهان. [این،] سه هنگام برهنگی شماست. نه بر شما و نه بر آنان گناهی نیست که غیر از این [سه هنگام] گرد یکدیگر بچرخید [و با هم معاشرت کنید]. خداوند آیات خود را این گونه برای شما بیان می کند و خدا دانای سنجیده کار است».

پیامبر صلی الله علیه و آله، هم چنین، پیش از روانکاوان و روان شناسان عصر جدید، به خطری که کودکان را در صورت مواجه شدن با تجربیات خاصّی که انگیزه جنسی را زود هنگام در آنان بر می انگیزد، تهدید می کند پی برد. به همین دلیل، آن حضرت

ص:54


1- نور/58.

توصیه می کند که بستر کودکان پسر و دختر را، در همان سنین پایین، از هم جدا سازند. برای مثال، از عمرو بن شعیب روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«فرزندان خود را در سن هفت سالگی به نماز خواندن دستور دهید، و در ده سالگی آن ها را برای این کار تنبیه کنید، و بسترهایشان را از هم جدا سازید».(1)

مهار انگیزه پرخاشگری

در احادیث فراوانی، رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمانان را به تسلّط برانگیزه پرخاشگری تشویق کرده و آنان را از ترساندن برادران مسلمانشان و تعدی و آزار رساندن به آنان نهی فرموده است. خواه این آزار رسانی بدنی باشد مانند زدن یا ریختن خون و کشتن، خواه لفظی مثل ناسزا گفتن، تهمت زدن، مسخره کردن، تحقیر نمودن، غیبت کردن و یا پی جویی از اسرار مردم و فاش ساختن آن. آن حضرت، هم چنین، از ضرر و زیان رساندن به مردم، از طریق غلّ و غش و خیانت کردن یا بناحق خوردن آنها نهی کرده است. ابن ابی لیلی می گوید: اصحاب پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای ما نقل کردند که با آن حضرت در سفری می رفتند. یکی از آن ها خوابید. یک نفر رفت و طنابی را که آن مرد با خود داشت، برداشت، مرد ترسید: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«بر هیچ مسلمانی روا نیست که مسلمانی را بترساند».(2)

نیز می فرماید:

«هر کس به مؤمنی زیان رساند خداوند متعال به او زیان زند، و هر کس با مؤمنی دشمنی کند خداوند متعال با او دشمنی نماید».(3)

هم چنین می فرماید:

«ملعون است کسی که به مؤمنی گزند برساند یا به او نیرنگ زند».(4)

ص:55


1- ابو داود نَوَوی، ج1، ص299.
2- شیبانی، ج4، ص191؛ ناصف، ج5، ص18.
3- همو، ج4، ص311.
4- همو، ج4، ص310، 311؛ ناصف، ج5، ص23.

پیامبر گرامی اسلام یکی از ویژگیهای اساسی مسلمان را آزار نرساندن با دست و زبان به برادرانش دانسته است. مثلاً می فرماید:

«مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او آسوده باشند».(1)

نیز از ابن مسعود روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«مؤمن بدگو و لعنتگر و ناسزاگو و بد زبان نیست».(2)

در حدیثی دیگر، که ابو درداء روایت کرده است، می فرماید:

«روز قیامت هیچ چیز در ترازوی مؤمن سنگین تر از اخلاق خوش نیست: خداوند از ناسزاگوی بد زبان متنفر است».(3)

در حدیث دیگری از آن حضرت آمده است:

«مسلمان برادر مسلمان است: به او خیانت نمی کند، به او دروغ نمی گوید، و تنهایش نمی گذارد. همه چیز مسلمان بر مسلمان حرام است: آبرویش، مالش، و خونش، تقوا این جاست. در بدی آدمی همین بس که برادر مسلمانش را حقیر شمارد».(4)

این احادیث مسلمان را از این که با دست یا زبان خود به برادر مسلمانش آزار برساند، یا او را تحقیر و ریشخند و بی ارج و قرب کند، یا با او دغلی یا خیانت ورزد،

یا با سخنان دروغ فریبش دهد، یا زمانی که نیاز به کمک و یاری دارد تنهایش بگذارد بر حذر داشته است. پیامبر صلی الله علیه و آله هشدار داده است که هر کس چنین کند در روز قیامت زیان بزرگی خواهد کرد؛ چرا که اعمال نیک خود را در کارنامه آن کسانی خواهد یافت که آزارشان رسانده است، و در مقابل، گناهان آنان را در نامه اعمال

خود خواهد دید، و در نتیجه خویشتن را سخت زیانکار می یابد. درست مانند شخص مفلس و ورشکسته ای که همه دارایی اش را بر باد داده، و چیزی که در وقت

ص:56


1- ناصف، ج1، ص27؛ نوری، ج2، ص1035.
2- شیبانی، ج4، ص178؛ ناصف، ج5، ص37.
3- شیبانی، ج4، ص178؛ ناصف، ج5، ص62.
4- نَوَوی، ج1، ص250.

سختی و گرفتاری به کارش آید برای او نمانده باشد. از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود:

«آیا می دانید مُفلس کیست؟ عرض کردند: مفلس در نزد ما کسی است که درهم و کالایی نداشته باشد. فرمود: مفلس امّت من کسی است که روز قیامت با نماز و روزه و زکات بیاید، و از طرف دیگر به این یکی ناسزا گفته، به آن یکی تهمت زده، مال این یکی را خورده و خون آن یک را ریخته، و این یکی را زده است. پس، به هر یک از آنان از کارهای نیک او داده می شود. اگر پیش از آن که درباره او حکمی صادر شود کارهای نیکش پایان یابد از گناهان آنان برداشته و برای او منظور می شود، آن گاه او را در آتش می افکنند».(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، هم چنین، از غیبت کردن و سخن چینی و بازی کردن با آبرو و اسرار مردم و بر ملا ساختن عیب و نقص های آنان نهی کرده است. روایت شده است که آن حضرت فرمود:

«آیا می دانید غیبت چیست؟ عرض کردند: خدا و پیامبرش بهتر دانند. فرمود: این که یکی از برادرش چیزی بگوید که او دوست ندارد. مردی عرض کرد: حتی اگر چیزی بگویم که در او هست؟ فرمود: اگر آنچه می گویی در او باشد غیبتش کرده ای، و اگر آنچه می گویی در او نباشد به او تهمت زده ای».(2)

در حدیث دیگری که اَنَس روایت کرده است، می فرماید:

«در شب معراج بر گروهی گذشتم که ناخن هایی از مِس داشتند و با آن ها صورت خود را می خراشیدند. گفتم: اینان کیستند ای جبرئیل؟ گفت: این ها کسانی هستند که گوشت مردم را می خورند و آبروی آنان را می برند».(3)

در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بالای منبر رفت و فریاد زد:

ص:57


1- نَوَوی، ج1، ص41، ح16/220.
2- شیبانی، ج3، ص248.
3- شیبانی، ج3، ص249؛ نَوَوی، ج2، ص1042.

«ای کسانی که اسلام آورده اید و ایمان به دلتان نرسیده است، مسلمانان را آزار ندهید، و آنان را نکوهش و عیب جویی نکنید؛ زیرا هر کس از برادر مسلمانش عیب جویی کند خداوند عیب جویی او نماید، و هر کس خدا عیب جویی او کند رسوایش گرداند اگر چه در اندرون خانه اش باشد».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله از سخن چینی و خبرکشی که باعث کینه توزی و نفرت و دشمنی در میان مردم می شود نهی کرده است از حذیفه روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هیچ سخن چینی وارد بهشت نمی شود».(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله همچنین، از به جان هم افتادن مسلمانان و ریختن خون یکدیگر نهی فرموده و کسانی را که دست به چنین کاری زنند به سخت ترین عذاب ها بیم داده است. احنف بن قیس می گوید: برای دیدن این مرد (مقصود علی بن ابی طالب علیه السلام است) بیرون رفتم. در راه ابوبکر به من برخورد، گفت: کجا می روی، احنف؟ گفتم: به یاری پسر عموی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گفت: برگرد؛ زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرماید:

«هرگاه دو مسلمان به روی یکدیگر شمشیر بکشند قاتل و مقتول هر دو در آتشند.

عرض شد: ای رسول خدا، قاتل درست، مقتول چرا؟ فرمود: او هم سعی داشته است دیگری را بکشد. در روایت دیگری آمده است: او هم تصمیم داشته دیگری را بکشد».(3)

از عبداللّه بن مسعود نیز روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«دشنام دادن به مسلمان فسق است و جنگیدن با او کفر».(4)

ص:58


1- شیبانی، ج3، ص41.
2- شیبانی، ج3، ص249؛ نَوَوی، ج2، ص1051.
3- شیبانی، ج4، ص28، 29.
4- شیبانی، ج4، ص28، 29.

البته، به نظر بعضی، این که رسول خدا صلی الله علیه و آله جنگ با مسلمان را کفر خوانده از باب تأکید بر اهمیت مطلب است نه این که جنگیدن با مسلمان شخص را از دین خارج می سازد.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در خطابه ای که در حجة الوداع، روز عید قربان در منا ایراد کرد فرمود:

«جان و مال و آبروی شما بر شما حرام است همانند حرام بودن این روز در دین ما، و در این شهرتان. هان! آیا ابلاغ کردم؟».(2)

در این حدیث ریختن خون مسلمان یا تجاوز به ناحق و نامشروع به مال وعرض او تحریم شده است. در همین زمینه نیز از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده است که:

«همه چیز مسلمان بر مسلمان حرام است: خون او و عرضِ او و مال او».(3)

از ابن عباس نیز روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«... پس از من به کفر باز نگردید و گردن یکدیگر را نزنید».(4)

در توضیح جمله «پس از من به کفر باز نگردید» گفته اند یعنی: «مانند کفّار که با یکدیگر دشمنی می ورزند و به جان هم می افتند، گروه گروه نشوید و خون یکدیگر را نریزید».(5)

پیامبر صلی الله علیه و آله از کشتن مؤمن بر حذر داشته و کسی را که دست به این کار زند به عذاب سخت بیم داده است. می فرماید:

«اگر اهل آسمان و زمین در ریختن خون مؤمن شرکت کنند خداوند همه آن ها را در آتش فرو می افکند».(6)

ص:59


1- شیبانی، ج4، ص28، 29.
2- نَوَوی، ج2، ص1041.
3- نَوَوی، ج2، ص14033.
4- شیبانی، ج4، ص29.
5- شیبانی، ج4، ص29.
6- ناصف، ج2، ص4.

یا می فرماید:

«از میان رفتن دنیا نزد خدا آسان تر است تا کشته شدن مرد مسلمان».(1)

هم چنین می فرماید:

«نخستین موضوعی که روز قیامت درباره آن داوری می شود مسأله خون است».

در روایت دیگری آمده است:

«نخستین مطلبی که بنده برای آن حسابرسی می شود نماز است، و نخستین مطلبی که درباره آن میان مردم داوری می شود مسأله خون هاست».

از نظر اسلام کشتن انسان بی گناه، از هر دین و کیشی که باشد، ممنوع است. هم قرآن کریم این کار را حرام کرده است، هم سنّت شریف نبوی. خداوند بزرگ می فرماید:

«...وَلاَ تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّه ُ اِلاَّ بِاص لْحَقِّ...».(2)

«...و نفسی را که خدا حرام گردانیده جز به حق مکشید...».

عبادة بن صامت می گوید: در مجلسی با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم که فرمود:

«آیا با من بیعت نمی کنید بر سر این که چیزی را شریک خدا قرار ندهید، دزدی نکنید، زنا نکنید، و نفسی را که خدا حرام گردانیده است به ناحق نکشید».(3)

آن حضرت، هم چنین فرموده است:

«از هفت نابود کننده دوری کنید، اصحاب عرض کردند: آن ها چیستند ای رسول خدا؟

فرمود: شرک ورزیدن به خدا، جادوگری، به ناحق کشتن نفسی که خدا حرام گردانیده است، رباخواری، خوردن مال یتیم، گریختن از جهاد، تهمت زدن به زنان مؤمن بی آلایش».(4)

ص:60


1- ناصف، ج2، ص4.
2- انعام/151.
3- شیبانی، ج1، ص21.
4- ناصف، ج4، ص93.

در نهی از کشتن اهل ذمّه نیز می فرماید:

«هر کس شخصی از اهل ذمّه را بکشد بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد».(1)

مهار انگیزه تملّک

انگیزه تملک بر بیش ترین مردم چیره است، از این رو، بی پروا در پی به دست آوردن پول و زمین و مستغلات و دام و احشام و اثاث و عتیقه و... می روند.

هر چه هم مال و املاک افزون می شود آز و ولع آنان به بیش تر داشتن افزون تر می گردد. پول و دارایی مایه گرفتاری است. مصروف شدن تمام همت انسان به جمع آوری مال، و آزمندی شدیدش به آن ای بسا که او را از یاد خدا غافل کند، و بخل مانع او شود که در راه خدا انفاق کند، و زکات بدهد. خداوند کسانی را که زر و سیم می اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمی کنند و به تهیدستان و مستمندان صدقه نمی دهند وعده عذابی دردناک داده است، و می فرماید:

«...وَالَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنْفِقُونَهَا فی سَبیلِ اللّه ِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ اَلیمٍ».(2)

«و آنان را که زر و سیم می اندوزند و در راه خدا انفاقشان نمی کنند به عذابی دردناک نوید ده».

در آیه ای دیگر می فرماید:

«وَ اَ نْفِقُوا مِمَّا رَزَقْنَاکُمْ مِنْ قَبْلِ اَنْ یَاْتِیَ اَحَدَکُمُ الْمَوْتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوْلاَ اَخَّرْتَنی اِلی اَجَلٍ قَریبٍ فَاَصَّدَّقَ وَ اَکُنْ مِنَ الصَّالِحینَ»(3)

«و از آنچه روزی شما کرده ایم انفاق کنید پیش از آن که یکی از شما را مرگ فرا رسد و بگوید: پروردگارا، چرا تا مدتی بیش تر [اَجَل] مرا به تأخیر نینداختی تا صدقه

دهم و از نیکوکاران باشم».

ص:61


1- این حدیث را ابو داود آورده است.
2- توبه /34.
3- منافقون/10.

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به مهار انگیزه تملک فرا خوانده و از حرص و طمع برای افزودن به ثروت و به دست آوردن پیشاپیش متاع دنیا نهی کرده و به قناعت و خرسندی به روزیی که خداوند قسمت انسان کرده تشویق فرموده است. مثلاً می فرماید:

«توانگری به داشتن ثروت بسیار نیست بلکه توانگری [واقعی] در بی نیازی نفس است».(1)

آن بزرگوار هم چنین از بخل ورزی و از آزمندی به مال اندوزی و انفاق نکردن آن در راه خدا نهی کرده است. برای نمونه، از جابر بن عبداللّه انصاری روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«از ظلم کردن بپرهیزید؛ زیرا ظلم ظلماتِ روز قیامت است. از بخل شدید بپرهیزید؛ زیرا بخل شدید پیشینیان شما را به نابودی کشاند. آنان را واداشت که خون یکدیگر را بریزند و حرام های یکدیگر را حلال شمارند».(2)

در روایتی دیگر فرموده است:

«بدترین خصلتی که در مرد وجود دارد بخل بیتاب کننده، و جبن هراس آور است».(3)

کسی که هم و غمش در زندگی جمع آوری مال و به دست آوردن متاع دنیا باشد در واقع بنده آن چیزی می شود که تملک می کند، به طوری که با به دست آوردن آن احساس خوشبختی می کند و با از دست دادنش احساس بدبختی. روایت شده است که آن حضرت فرمود:

«بدبخت کسی که بنده دینار و درهم و جامه های زربفت و نگارین باشد. اگر این ها به او داده شود خشنود است و اگر داده نشود خشنود نیست».(4)

پیامبر صلی الله علیه و آله از فزونخواهی در تملک ملک و زمین و مستغلات نهی کرده است تا

ص:62


1- نَوَوی، ج3، ص459.
2- شیبانی، ج4، ص310.
3- شیبانی، ج4، ص310.
4- نَوَوی، ج1، ص417.

این که انسان به دنیا رو نیاورد و از آخرت باز نماند. از عبداللّه بن مسعود روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«مِلک و املاک نگیرید که به دنیا راغب می شوید».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمانان را به انفاق در راه خدا و کمک کردن به نیازمندان و صدقه دادن به فقیران و مستمندان تشویق کرده و برای کسی که در راه خدا چیزی انفاق کند پاداش بزرگ الهی، معادل هفتصد برابر انفاقی که کرده وعده داده است. می فرماید:

«هر کس چیزی در راه خدا انفاق کند هفتصد برابر آن برایش نوشته می شود».(2)

روایت شده است که مردی ناقه ای مهار زده نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورد و گفت: این در راه خدا باشد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«در روز قیامت به ازای این هفتصد ناقه مهار زده به تو داده شود».(3)

خداوند بزرگ می فرماید:

«مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ اَمْوَالَهُمْ فی سَبیلِ اللّه ِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ اَ نْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللّه ُ یُضَاعِفُ لِمَنْ یَشَاءُ وَاللّه ُ وَاسِعٌ عَلیمٌ»(4)

«حکایت کسانی که اموالِ خود را در راه خدا انفاق می کنند همانند دانه ای که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه ای صد دانه باشد، و خدا برای هر کس که بخواهد [آن را] چند برابر می کند، و خدا گشایشگر داناست».

از ابو سعید روایت شده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر مسلمانی که مسلمان برهنه ای را بپوشاند خداوند از سبزینه های بهشت بر او بپوشاند، و هر مسلمانی مسلمان گرسنه ای را غذا دهد خداوند از میوه های بهشت به او بخوراند، و هر مسلمانی تشنه ای را سیراب کند خداوند از شراب سر به مُهر

ص:63


1- نَوَوی، ج1، ص425.
2- ناصف، ج4، ص337.
3- ناصف، ج4، ص337.
4- بقره/261.

بهشتی به او بنوشاند».(1)

هم چنین فرموده است:

«هیچ کس نیست که از حلال صدقه ای بدهد - و خدا جز حلال نمی پذیرد - مگر آن که خداوند مهربان آن صدقه را با دست راست خود بگیرد، اگر چه یک عدد خرما باشد، و آن صدقه در کف خدای مهربان رشد می کند تا جایی که از کوه بزرگ تر می شود، چنان که هر یک از شما کرّه اسب یا بچه اشتر خود را پرورش دهد»(2)نیز در روایتی فرموده است:

«هیچ روزی نیست که بندگان آن را آغاز کنند مگر این که دو فرشته فرود آیند، و یکی گوید: بار خدایا به انفاق کننده عوض دِه. و دیگر می گوید: بار خدایا به مُمسک زیان ده».(3)

از ابو هریره روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«صدقه چیزی از دارایی کم نمی کند...».(4)

او، هم چنین، روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«خدای تعالی فرموده است: ای فرزند آدم! انفاق کن تا به توانفاق شود».(5)

یعنی، هرگاه انسان در راه های خیر انفاق کند خداوند بزرگ به روزی او گشایش می دهد.

از مجموع این احادیث شریف نبوی که یاد شد، روشن می شود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مسلمانان را به تسلّط برانگیزه تملّک فرا می خوانده و راه مسلّط شدن بر آن را هم به آنان نشان می داده است، بدین گونه که ایشان را به انجام دادن رفتاری متضاد با تملّک و بخل و امساک، یعنی انفاق و بخشش و دَهِش، راهنمایی و تشویق

ص:64


1- ناصف، ج2، ص41، 42.
2- ناصف، ج2، ص504.
3- ناصف، ج2، ص504.
4- نَوَوی، ج1، ص478.
5- نَوَوی، ج1، ص474.

می کرده است. آن حضرت مسلمانان را، با ترغیب به پاداش بزرگ در دنیا و آخرت که خود باعث تقویت علاقه مندی به انفاق و بخشش و دِهِش می شود از گرایش به تملّک و بخل و خودخواهی نهی می کرد. پیامبر اکرم با روشِ درمان با ضدّ آن، توانست تسلّط بر انگیزه تملّک را به یاران خود بیاموزد.

درمان رفتار با ضدّ آن روشی است که بعدا متصوفه آن را برای اصلاح رفتار پیروان و شاگردان خود به کار گرفتند. برای مثال، غزالی از این روش برای درمان خلق و خوی بد و بیماری های دل استفاده کرد.(1) در عصر جدید نیز برخی از روان درمانان پیرو مکتب رفتار درمانی این روش را در روان درمانی به ویژه درمان اضطراب و ترس های مرضی [فوبی]، به کار گرفتند.(2)

انحراف انگیزه

حکمت الهی چنین اقتضا کرده است که انگیزه های فیزیولوژیک فطری در عموم موجودات زنده وجود داشته باشد تا آن ها را به ارضای نیازهای اساسی، که برای حفظ ذات و بقای نوع، ضرور است وا دارند. همین حکمت نیز اقتضا کرده است که در انسان انگیزه های روانی و روحی به وجود آورد تا نیازهای اساسی روانی و روحی اش را ارضا کند و در نتیجه، سازگاری روانی و سعادت خویش را تحقق بخشد. اما انسان گاه، در بحبوحه اجتماعی شدنش، با پاره ای شرایط و عوامل وتجربه ها مواجه می شود که ممکن است در فرایند رشد روانی و اجتماعی او تأثیر زیادی بگذارد، و باعث شود، برای ارضای انگیزه هایش، روش های نابهنجاری را بیاموزد که زیان های جسمی و روانی بسیاری به بار می آورد.

همه انگیزه های ما، تحت تأثیر عوامل آموزش، اصلاح پذیرند. انسان می آموزد که چگونه انگیزه های خود را کنترل کند. آن ها را زیر فرمان خویش در آورد و این

ص:65


1- غزالی، ابو حامد محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، جزء سوم، ص 48 - 388.
2- ریچارد شوین، علم الامراض النفسیة والعقلیة، ترجمه احمد عبدالعزیز سلامه، ص 846 - 854.

همان هدفی است که معمولاً تعلیم و تربیت آن را دنبال می کند.

اگر انگیزه ها و تمایلات انسان از همان کودکی هدایت وتربیت نشود ممکن است از مسیر طبیعی اش منحرف گردد. برای مثال، هدف انگیزه های فیزیولوژیک فطری ارضای نیازهای اساسی و ضروری برای حفظ ذات و بقای نوع است ولی گاه، در فرایند اجتماعی شدن فرد، بر اثر شرایط خاصّی پاره ای از این انگیزه ها از اهداف طبیعی خود منحرف می شوند و هدفشان فقط رسیدن به لذّت و خوشی می شود. به عبارت دیگر، ارضای انگیزه و نیل به لذت و خوشی، خود، هدف می شود و نه وسیله ای برای حفظ ذات یا بقای نوع. مثلاً، برای بعضی انساها به خوردن فی نفسه تبدیل به هدف می شود و به صورت منبعی برای لذت و کامیابی در زندگی در می آید. به همین دلیل، می بینیم زیاد می خورند و غذایشان را با چنان حرص و ولع سیری ناپذیری می خورند که به سلامت جسم آنان صدمه می زند. بدین سان، انگیزه گرسنگی منحرف می شود، در نتیجه، به جای آن که موجب حفظ ذات شود باعث زیان و آزار به ذات می شود. هم چنین است انگیزه تملک که ممکن است در برخی افراد دستخوش انحراف گردد و به دست آوردن مال، خود، هدف شود و نه وسیله. از این رو، این گونه افراد در به دست آوردن مال و ثروت اندوزی سخت تلاش و رقابت می کنند و دارایی خود را در راه آبادانی جامعه و در مواردی که به نفع خودشان و مردم باشد خرج نمی کنند.

یکی از مهم ترین انگیزه های فیزیولوژیک انسان که در معرض انحراف قرار دارد انگیزه جنسی است. روانکاوان و روان شناسان جدید بسیاری از انحرافات جنسی رایج در میان مردم را مطالعه کرده اند. برای مثال، زیگموند فروید به بررسی نمونه های فراوانی از انواع انحرافات جنسی پرداخت و سعی کرد، بر پایه نظریه خاصّ خود درباره مراحل رشد روانی جنسی کودک و تجربه های خاص او که به تقویت و تثبیت پاره ای مراحل رشد روانی - جنسی کودک می انجامد، علل و عوامل این انحرافات را توضیح دهد. از نظر او، این تثبیت در برخی افراد در مرحله دهانی یا در مرحله مقعدی یا مرحله آلتی صورت می پذیرد که باعث می شود رسیدن به ارضای جنسی در این گونه افراد شکل نابهنجار و غیر طبیعی به خود بگیرد. گاهی

ص:66

اوقات هم کودک با تجربه های خاصی مواجه می شود که لذات جنسی و ارضای جنسی را به اشیاء یا اعمال غیر طبیعی پیوند می دهد. فیتیشیسم (Fetishism) نمونه ای از این گونه انحرافات جنسی است که در آن شخص مبتلا، با اشیایی که افراد جنس مخالف استفاده می کنند، مانند لباس ها، یا اجزایی از بدن آن ها مانند مو و پا، ارضای جنسی می کنند. نمونه دیگر، انحرافِ موسوم به تماشاگری یا نظربازی جنسی است (Voyeurism) که در آن ارضای میل جنسی از طریق تماشای بدن های

عریان یا اعمال جنسی دیگران حاصل می شود. عورت نمایی یا تن نمایی (Exbibitionism)که به معنای لذت بردن جنسی از طریق نشان دادن اعضای تناسلی است، یکی دیگر از این گونه انحرافات است.(1)

انحرافات جنسی در بیشتر جوامع انسانی شیوع دارد. یکی از انحرافات جنسی شایع در بسیاری از جوامع هم جنس بازی است که به معنای گرایش جنسی فرد به هم جنس خود است. گرایش مرد به مرد را، در عربی، لواط می گویند و گرایش زن به زن را سحاق یا مساحقه. قرآن کریم به پدیده انحرافی هم جنس بازی در میان قوم لوط اشاره کرده است. در واقع لواط منسوب به همین قوم است. خداوند متعال می فرماید:

«وَلُوطًا اِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اَتَاْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَکُمْ بِهَا مِنْ اَحَدٍ مِنَ الْعَالَمینَ * اِنَّکُمْ لَتَاْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ بَلْ اَ نْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ».(2)

«ولوط را [فرستادیم] هنگامی که به قوم خویش گفت: آیا آن کار زشت را مرتکب می شوید که هیچ کس از جهانیان در آن بر شما پیشی نگرفته است. شما از روی شهوت، به جای زنان با مردان در می آمیزید. آری، شما گروهی تجاوزکارید».

در آیه ای دیگر می فرماید:

«اَتَاْتُونَ الذُّکْرَانَ مِنَ الْعَالَمینَ* وَ تَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ اَزْوَاجِکُمْ بَلْ اَ نْتُمْ قَوْمٌ عَادُونَ».(3)

ص:67


1- نک: سیجمند فروید، ثلاث رسائل فی نظریة الجنس، ترجمه محمد عثمان نجاتی.، 1985.
2- اعراف/80، 81.
3- شعراء /165، 166.

«آیا از میان مردم جهان، با مردها در می آمیزید؟ و آنچه را پروردگارتان از جفت هایتان برای شما آفریده وا می گذارید؟ بلکه شما مردمی تجاوز کارید».

در برخی احادیث شریف نبوی نیز به این انحراف جنسی اشاره شده، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مسلمانان را از آن برحذر داشته، و کسانی را که مرتکب عمل قوم لوط شوند لعنت کرده است. آن حضرت، هم چنین، از تماس جنسی با حیوانات نهی و کسی را که مرتکب این عمل شود لعنت کرده است. برای مثال، از جابر روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«بیش ترین چیزی که از آن بر امّتم می ترسم عمل قوم لوط است».(1)

از عکرمه از ابن عباس نیز روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در ضمن حدیثی

طولانی فرمود:

«...خدا لعنت کند کسی را که با حیوانی نزدیکی نماید. خدا لعنت کند کسی را که عمل قوم لوط را انجام دهد. خدا لعنت کند کسی را که عمل قوم لوط را انجام دهد. سه بار فرمود».(2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، هم چنین، از ارتباط جنسی با محارم نهی کرده است. در روایت از عکرمه از ابن عباس آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر کس با محرمی نزدیکی کرد او را بکشید».(3)

آن حضرت از این که مردها خود را شبیه زنان یا زنان خود را شبیه مردها سازند نهی فرموده است. از ابن عباس روایت شده است که: «رسول خدا صلی الله علیه و آله مردان زن نما

و زنان مرد نما را لعنت کرد». در روایت دیگری آمده است: «رسول خدا صلی الله علیه و آلهمردانی را که خود را شبیه زنان سازند و زنانی را که خود را شبیه مردها سازند لعنت فرمود».(4)

ص:68


1- ترمذی، در الحدود، ج6، ص 241.
2- احمد، ج1، ص317؛ بیهقی، ج8، ص224.
3- بیهقی، ج8، ص237.
4- نَوَوی، ج2، ص1121.

فصل دوم: عواطف یا هیجانات در حدیث

اشاره

گاهی اوقات انسان در زندگی روزانه خود انواع گوناگونی از عواطف و هیجانات را احساس می کند، عواطفی چون: دوستی و نفرت، ترس و آرامش، شادی و غم، خشم، رشک، حسادت، و امثال این ها.

روان شناسان موضوع عواطف یا هیجانات را به تفصیل مورد مطالعه قرار داده و عناصر تشکیل دهنده، علل و عوامل پیدایش، و تأثیر آن ها در رفتار انسان و در بهداشت جسمی و روانی او را بررسی کرده اند.

در قرآن کریم بسیاری از عواطف مهم انسان مطرح شده است، که نگارنده قبلاً در کتاب قرآن و روان شناسی(1) به بررسی آن ها پرداخته است. در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به بعضی از عواطف مهم انسان، مانند محبّت، ترس، خشم، نفرت، اندوه، حیا، حسادت، رشک، تکبر، خودپسندی، و غرور پرداخته شده است، و ما سعی خواهیم کرد در ادامه بحث، مهم ترین عواطفی را که در احادیث نبوی آمده است، طرح و بررسی کنیم.

ص:69


1- محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص66 - 114.

محبّت

محبت از عواطف مهم در زندگی انسان است، چرا که عامل اساسی در تشکیل خانواده، و در پیوند میان اعضای آن و همبستگی و همکاری آنان به شمار می آید. در ساخت شخصیت کودک نیز نقش مهمّی ایفا می کند؛ زیرا، اظهار محبت و مهر و عاطفه والدین نسبت به کودک احساس امنیّت و آرامش را در روان او ایجاد می کند و در نتیجه، شخصیتش به گونه ای سالم و بهنجار رشد می نماید، بنابراین، با اعضای خانواده و با اقرار محیط اجتماعی اش روابطی توأم با محبت و دوستی و همدلی برقرار می کند، اما هرگاه کودک، به هر دلیلی، از احساس محبت والدین محروم شود احساس امنیّت و آرامش را از دست می دهد و دچار نگرانی و اضطراب می شود و بعدها در معرض ابتلا به بیماری روانی قرار می گیرد.

به طور کلی، محبّت عامل مهمّی در ایجاد روابط سالم اجتماعی است؛ زیرا، محبت عاملی است که میان مردم الفت و دوستی پدید می آورد، و آنان را به همکاری و همبستگی و یکپارچگی وا می دارد. انسان را با خانواده اش و قومش و وطنش پیوند می دهد و باعث می شود که در راه دفاع از خانواده یا قومش و یا وطنش مال و جان خود را فدا کند.

محبت به خدا نقش مهمی در زندگی مؤمن ایفا می کند چرا که به رفتار او در زندگی جهت می دهد و در همه کردارها و گفتارهایش تأثیر می گذارد و در نتیجه، جز آنچه مورد پسند خداوند بزرگ است، از وی سر نمی زند.

محبّت به پیامبر صلی الله علیه و آله نیز نقش مهمی در زندگی مؤمن دارد؛ چرا که باعث می شود آن حضرت را الگوی خود قرار دهد و در همه اعمال و رفتارش به او اقتدا کند و از اوامر و نواهی ایشان پیروی نماید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در بسیاری از احادیث خود به چند نوع محبّت اشاره کرده است: دوست داشتن خداوند بزرگ، دوست داشتن پیامبر صلی الله علیه و آله، دوست داشتن مردم، دوست داشتن حیوانات، دوست داشتن عالم هستی، دوست داشتن همسر،

ص:70

دوست داشتن مال و محبّت پدری. در این جا هر یک از این محبت ها را که در حدیث نبوی آمده است بررسی می کنیم.

دوست داشتن خدا

دوست داشتن خداوند بزرگ والاترین نوع محبت انسانی است و در ایجاد سعادت و لذّت روحی بیش ترین تأثیر را دارد. شالوده ای است که تمام اعمال و افعال مؤمن بر آن استوار است. نیرویی است که به رفتار او جهت می دهد. هرگاه خدا دوستی وجود انسان را فرا گیرد همه اعمال و رفتار و حرکات و سکناتش در راستایی خواهد شد که او دوست دارد و می پسندد، و از نافرمانی خداوند و هر آنچه که او ناخوش دارد از آن نهی می کند دوری خواهد کرد.

انسان معمولاً کسی را که به او نیکی کند دوست دارد. از همین رو، کودک والدینش را دوست دارد چون از او مراقبت و نگهداری می کنند، به او نیکی می نمایند و به تربیتش می پردازند.

نعمت های بی شمار خداوند متعال به انسان یکی از موجبات عشق بزرگ و بی کران او به خداوند است. محبت او به خدا باید بیش تر از هر محبّت دیگری باشد. باید خداوند را بیش تر از خودش، والدینش، همسرش، فرزندانش، قبیله و عشیره و وطنش و هر چیز دیگری در این زندگی دوست بدارد. قرآن کریم در این باره می فرماید:

«قُلْ اِنْ کَانَ ابَاؤُکُمْ وَاَبْنَاؤُکُمْ وَاِخْوَانُکُمْ وَاَزْوَاجُکُمْ وَعَشیرَتُکُمْ وَاَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا اَحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللّه ِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فی سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَاْتِیَ اللّه ُ بِاَمْرِهِ وَاللّه ُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقینَ»(1)

«بگو: اگر پدران شما و پسرانتان و برادرانتان و زنانتان و خویشاوندانتان و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کسادش بیمناکید و سراهایی را که خوش

ص:71


1- توبه /24.

می دارید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه او دوست داشتنی تر است پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را [به اجرا در] آورد، و خدا گروه فاسقان را راهنمایی نمی کند».

نیز می فرماید:

«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللّه ِ اَ نْدَادًا یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّه ِ وَ الَّذینَ امَنُوا اَشَدُّ حُبًّا للّه ِِ».(1)

«و برخی از مردم به جای خدا همانندهایی [برایش] بر می گزینند و آن ها را چون دوستی خدا دوست می دارند ولی کسانی که ایمان آورده اند به خدا محبّت بیشتری دارند».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز مردم را به دوست داشتن خداوند بزرگ، به خاطر نعمت های فراوانش به آنان، ترغیب کرده است. برای نمونه، از ابن عباس روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«خدا را به خاطر نعمت هایی که به شما می دهد دوست بدارید...».(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله خود، با آن که خدا دوست ترین مردم و مقرّب ترین آنان به درگاه خدا بود، در دعایش می خواهد که خداوند محبت خود را روزی او فرماید؛ زیرا در این محبت لذّتی روحی می یابد که هیچ لذّتی در عالم بالاتر از آن نیست. از عبداللّه بن یزید خَطمی انصاری روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله در دعایش می گفت:

«محبّتت را و محبّت کسی را که نزد تو سزاوار محبّت است روزی من فرما...».(3)

از معاذ بن جبل نیز روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود پروردگارش به او امر کرده است با این دعا او را بخواند:

«...از تو درخواست می کنم محبتّت را و محبّت به کسی که تو را دوست دارد و دوست داشتن عملی که به محبّت تو نزدیک می کند».(4)

ص:72


1- بقره /165.
2- ترمذی، در ابواب المناقب، ج13، ص201.
3- ترمذی، در ابواب الدعاء، ج13، ص27.
4- ناصف، ج1، ص247، 249.

پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحابش از عشق و محبّت داود علیه السلام به خداوند بزرگ می فرمود و به آنان می گفت که داود علیه السلام در دعایش تقاضا می کرد که خداوند محبّتش را به او ارزانی دارد و عشقش را به او شدیدتر از علاقه اش به خودش و خانواده اش قرار دهد. از ابودرداء روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«داود در دعایش می گفت: بارخدایا، محبّت خودت و محبّت کسی که تو را دوست می دارد، و عملی را که مرا به محبّت تو می رساند، از تو درخواست می کنم. بارخدایا، چنانم گردان که تو را از خودم و خانواده ام واز آب خنک دوست تر بدارم».(1)

خدا دوستی منبع اصلی هرگونه محبّتی است که انسان نسبت به هر چیز دیگری در عالم احساس می کند. دوست داشتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله دوست داشتن مردم، دوست داشتن همه آفریده های خدا، دوست داشتن کار نیک، دوست داشتن هر آنچه خداوند متعال دوستش دارد و هر آنچه انسان را به خدا دوستی نزدیک می سازد ناشی از محبت انسان به خداوند متعال است. محبّت انسان به خداوند بزرگ تبدیل به نیرویی می شود که رفتار او را به سمت هر آنچه خوبی است و هر آنچه خداوند آن را می پسندد و دوست می دارد و دوری از آنچه خداوند از آن نهی کرده و دشمنش می دارد؛ جهت می دهد. در همین باره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:

«هر کس برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد و برای خدا عطا کند ایمان را کامل گردانیده است».(2)

نیز فرموده است:

«برترین اعمال دوست داشتن و دشمن داشتن به خاطر خداست».(3)

ص:73


1- ترمذی، در ابواب الدعاء ج13، ص27.
2- ناصف، ج5، ص78.
3- ناصف، ج5، ص78.

دوست داشتن پیامبر

پس از دوست داشتن خداوند، دوست داشتن پیامبر صلی الله علیه و آله در پیشرفته ترین و کامل ترین مرتبه محبت انسانی قرار دارد. محبّت نسبت به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله هر دو، قلّه محبت انسانی و از نظر روحانیت و زلالی و پاکی، بالاترین درجه آن را تشکیل می دهند.

دوست داشتن پیامبر صلی الله علیه و آله بر هر مسلمانی واجب است؛ زیرا خداوند پاک و بلند مرتبه، در آیه 24 سوره توبه که پیش تر، در ضمن سخن از دوست داشن خداوند، آن را آوردیم، ما را به دوست داشتن پیامبر فرمان داده و آن را در کنار محبت به خود آورده است.

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز ما را به محبت نسبت به خود و اهل بیتش فرمان داده و فرموده است:

«خدا را به خاطر نعمت هایی که به شما می دهد دوست بدارید، و مرا به خاطر دوست داشتن خدا دوست بدارید، و اهل بیتم را به خاطر دوست داشتن من دوست بدارید».(1)

علاقه سلمان به پیامبر صلی الله علیه و آله باید بیش تر از علاقه او به خودش یا والدینش یا فرزندانش و یا هر انسان دیگری باشد. از اَنَس روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هیچ یک از شما ایمان ندارد مگر آن که من در نزد او محبوب تر از پدرش و فرزندش و همه مردم باشم».(2)

مؤمن در محبّتش به خداوند متعال و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله لذّت و سعادتی می یابد که هیچ لذّت و سعادتی در این دنیا با آن را برابری نمی کند، و از رهگذر این محبّت

ص:74


1- ناصف، ج3، ص 349؛ شیبانی، ج3، ص296.
2- بخاری، ج1، ص114؛ مسلم، ج2، ص15.

حلاوت ایمان را در کام جان خویش احساس می کند. از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آلهفرمود:

«سه چیز است که در هر کس وجود داشته باشد شیرینی ایمان را می چشد: یکی این که خدا و پیامبر او را از هر چیز دیگری دوست تر بدارد، دیگر این که اگر کسی را دوست می دارد تنها به خاطر خدا دوست بدارد، و سوم این که همچنان که دوست ندارد در آتش افکنده شود دوست نداشته باشد که به کفر باز گردد».(1)

هرگاه مؤمن خداوند بزرگ و پیامبر صلی الله علیه و آله را دوست داشته باشد حلاوت ایمان را می چشد و احساس سعادت و آرامش وجود او را فرا می گیرد و همه رفتارهایش جهت الهی پیدا می کند به طوری که جز آنچه مورد رضایت خداوند باشد کاری انجام نمی دهد، و از هر آنچه او نهی کرده است دوری می کند، و عشق او به خداوند وی را به دوست داشتن همه آفریده هایش می کشاند. لذا مردم را دوست دارد و با آنان خوش رفتاری می کند. حیوانات را دوست می دارد و با آن ها مهربانی می نماید، و خلاصه همه عالم را دوست می دارد چون آفریده اوست.(2)

دوست داشتن خدا و پیامبر او از عوامل مهم در تربیت مسلمانان و تقویت وفاداری آنان به اسلام و پایبندی شدیدشان به اصول و آموزه های آن، و حلقه زدن بر گرد پیامبر صلی الله علیه و آله و آموختن از او و اقتدا کردن به او و اجرای اوامر او بود به همین سبب مسلمانان در رویارویی با کافران و دشمنان دین یک صف و یکدل بودند، و در تبلیغ پیامبر اسلام مشتاقانه می کوشیدند، و برای شهادت در این راه سر از پا نمی شناختند، و این از مهم ترین عوامل پیروزی مسلمان و انتشار دعوت اسلام بود.

خداوند متعال به کسانی که از پیامبر پیروی کنند وعده داده است که آنان را دوست بدارد و گناهانشان را ببخشد. خطاب به پیامبر خود می فرماید:

ص:75


1- ناصف، ج5، ص78.
2- به جهان خرّم از آنم که در جهان خرّم ازاوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

«قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّه َ فَاص تَّبِعُونی یُحْبِبْکُمُ اللّه ُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُ نُوبَکُمْ وَاللّه ُ غَفُورٌ رَحیمٌ».(1)

«بگو: این پیامبر اگر خدا را دوست دارید از من پیروی کنید تا خدا نیز شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد، و خدا آمرزگاری مهربان است».

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز دوستاران خود را وعده بهشت داده است. اَنَس می گوید:

مردی از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره قیامت پرسید و گفت: کی قیامت می شود؟ حضرت فرمود: چه برای آن آماده کرده ای؟ مرد گفت: هیچ، جز آن که خدا و رسول او را دوست می دارم. حضرت فرمود: «تو با کسی خواهی بود که دوستش می داری».(2)

نیز از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«... هر کس مرا دوست داشته باشد در بهشت با من خواهد بود».(3)

دوست داشتن مردم

انسان موجودی اجتماعی است و در جامعه ای زندگی می کند که روابط گوناگون عاطفی، اجتماعی، اقتصادی، و دیگر انواع روابط انسانی او را با بسیاری از همنوعان خود پیوند می دهد. کودک از بدو تولدش در میان اعضای خانواده خود زندگی می کند و احساس محبت و شفقت و همدردی و همیاری و وفاداری و دلبستگی و تعلق او را به آنان پیوند می دهد، و در بین آنان احساس امنیت و آرامش و خوشبختی می کند. محبت کودک به مادرش نخستین محبّتی است که کودک از آغاز تولدش احساس می کند. این به خاطر ارتباط مادر با ارضای کلیه نیازهای اساسی کودک و احساس خوشی و لذّتی است که از ارضای آن ها به او دست می دهد. سپس رفته رفته محبت کودک به دیگر افراد پیرامونش مانند پدر و برادران

و نزدیکان و دوستان و همسایگان و عموم مردم شکل می گیرد.

ص:76


1- آل عمران/31.
2- بخاری، در فضائل الصحابه، ج14، ص189.
3- ناصف، ج1، ص47.

کودک همچنان که نسبت به والدین خود و اعضای خانواده اش احساس محبت می کند، متقابلاً مهر و محبت و دلسوزی و توجه و حمایت آنان نسبت به خود را نیز حس می نماید. این فضای آکنده از محبّت دوسویه که کودک در آن پرورش می یابد عامل مهمّی در ساخت شخصیت بهنجار او، و احساس امنیت روانی، و اعتماد به نفس و خوشبختی او می باشد.

کودکی که چنین بهنجار پرورش می یابد معمولاً نسبت به همه مردم احساس محبت می کند. لذا با آنان انس و الفت می گیرد و دوستی می ورزد و خوش رفتاری می کند، و به افرادی که نیاز به مهرورزی دارند مهر می ورزد، و به آنان که نیاز به کمک

و مساعدت دارند کمک می کند. محبت و مساعدت انسان به مردم و دراز کردن دست یاری به سوی آنان از عوامل مهمی است که باعث می شود انسان احساس کند به جامعه تعلق دارد و عضو سودمندی در آن است، و در نتیجه احساس رضایت از خود و شادمانی و سعادت می نماید. روان درمانان جدید به اهمیت روابط انسانی در زمینه بهداشت روانی انسان پی برده اند. از همین رو می کوشند بیماران روانی خود را با افراد جامعه ارتباط دهند و پیوندهای مودت و محبت را میان آنان و دیگر مردمان تقویت کنند و آنان را به جذب شدن در جامعه و انجام دادن کارهای مفید برای مردم به عنوان یکی از عوامل مهم در درمان روانی آنان، ترغیب نمایند. برای مثال، آلفرد آدلر (Alfred Adler) سعی داشت بیماران روانی خود را وادارد تا به دیگران اهمیت دهند و با آنان بیامیزند و کمکشان کنند. او می گفت هر زمان که بیمار روانی به این توصیه عمل کرده بیماری اش بهبود یافته است.(1)

ص:77


1- 1. Alfred Adler: under standing Human Nature. New York: Gregnberg publishers, 2nc, 1927, p. 239; Rollo May: The Meaning of Anxiety. New York: The ronald press co., 1450, pp. 128-130. نیز نک : محمد عثمان نجاتی قرآن و روان شناسی ، ص 852.

از این جا روشن می شود که چرا اسلام در دعوت مردم به همدلی و همدوستی و کمک به یکدیگر اهتمام نشان داده است. علتش آن است که ارتباط دوستانه و محبت آمیز انسان با دیگران تعلّق او به جماعت را تقویت می کند، و او را از احساس نگرانی و اضطراب که از تنهایی و انزوای اجتماعی ناشی می شود و معمولاً بیمار روانی از چنین احساسی رنج می برد، رهایی می بخشد.

قرآن کریم مسلمانان را به برادری و محبّت و همیاری و همبستگی فرا خوانده است. برای مثال می فرماید:

«وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ اَوْلِیَاءُ بَعْضٍ...».(1)

«و مردان و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند».

«اِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ فَاَصْلِحُوا بَیْنَ اَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللّه َ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».(2)

«در حقیقت مؤمنان با هم برادرند پس میان برادرانتان آشتی افکنید و از خدا پروا بدارید باشد که مورد رحمت قرار گیرید».

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّه ِ جَمیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُوا نِعْمَتَ اللّه ِ عَلَیْکُمْ اِذْ کُنْتُمْ اَعْدَاءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْوَانًا...».(3)

«و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن گاه که دشمنان یکدیگر بودید پس میان دلهای شما الفت افکند تا به لطف او برادرانِ هم شدید...».

قرآن کریم انصار را به محبّت و حمایتشان از مهاجران و برادری کردن با آن ها و کمک نمودن به ایشان ستوده است. خداوند متعال می فرماید:

«وَ الَّذینَ تَبَوَّءُو الدَّارَ وَالاْیمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ اِلَیْهِمْ وَ لاَ یَجِدُونَ فی صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا اُوتُوا وَ یُؤْثِرُونَ عَلی اَ نْفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَاُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».(4)

ص:78


1- توبه /71.
2- حجرات /10.
3- آل عمران/103.
4- حشر/9.

«و کسانی که قبل از [مهاجران] در [مدینه] جای گرفته و ایمان آورده اند؛ هر کس را که به سوی آنان کوچ کرده دوست دارند، و نسبت به آنچه به ایشان داده شده است در دل های خود حسدی نمی یابند، و هر چند در خودشان احتیاجی [مبرم] باشد، آن ها را بر خودشان مقدم می دارند، و هر کس از خسّت نفس خود مصون ماند ایشانند که رستگارانند».

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز مسلمانان را به دوستی و مودّت و محبت نسبت به یکدیگر تشویق کرده است. مثلاً فرموده است:

«... سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، وارد بهشت نشوید مگر آن که مؤمن شوید، و مؤمن نباشید مگر آن آگاه که یکدیگر را دوست بدارید. آیا شما را راهنمایی نکنم که با چه وسیله یکدیگر را دوست می دارید؟ رواج دادن سلام در میان خود».(1)

در این حدیث، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دوستی و مودّت مسلمانان نسبت به یکدیگر را شرط ایمان داری آنان و رفتن به بهشت قرار داده است. پس، مؤمن حقیقی کسی است که او مردم را و مردم او را دوست بدارند، و کسی که مردم را دوست نداشته باشد و مردم هم او را دوست ندارند، انسانی تُهی از خیر است و امیدی نیست که مشمول آمرزش خداوند متعال واقع شود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

«مؤمن اهل انس و الفت است، و در کسی که اهل انس و الفت نباشد خیری نیست»(2)

مردم دوستیِ مؤمن و محبت او به دیگران فقط باید برای خدا باشد، نه منفعتی زودگذر یا غرض شخصی یا رسیدن به پول یا مقام و منصبی. آنچه به رفتار مؤمن جهت می دهد عشق او به خداوند متعال و جلب رضایت اوست؛ بنابراین، هر کاری

که انجام می دهد قصدش از آن خدا و رضایت اوست. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مسلمانان را

ص:79


1- شیبانی، ج2، ص23.
2- احمد، ج2، ص400، ج5، ص335.

تشویق می فرمود که به خاطر خدا یکدیگر را دوست بدارند، و برای این کار به آنان وعده پاداش بزرگ می داد. از ابو مالک اشعری روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از گزاردن نمازش رو به مردم کرده فرمود:

«ای مردم! بشنوید و آگاه باشید و بدانید که خداوند عزّوجل را بندگانی است که نه پیامبرند و نه شهید، اما پیامبران و شهیدان به خاطر مجالس آنان و قربشان به خداوند بر آنان غبطه می خورند. مردی بادیه نشین از مردمان دور دست آمد و با دستش به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اشاره کرد و گفت: ای پیامبر خدا، مردمی از مردمان که نه پیامبرند و نه شهید، اما پیامبران و شهیدان به خاطر مجالس آنان و قربشان به خدا برایشان غبطه می خورند؟ آنان را برای ما وصف کن. چهره پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از سؤال آن بادیه نشین شکفت و فرمود: آنان گروهی از مردمان ناشناس و قبایل غریب هستند که پیوندهای خویشاوندی آنان را به هم وصل نکرده است اما به خاطر خدا یکدیگر را دوست می دارند و با هم خلوص می ورزند. برای اینان خداوند در روز قیامت منبرهایی از نور می نهد و آنان را بر آن منبرها می نشاند، و چهره هایشان را و

جامه هایشان را نور قرار می دهد. در روز قیامت که مردم وحشت می کنند، آنان هیچ هراسی ندارند، آنان اولیای خدایند که نه بیمی دارند و نه اندوهگین می شوند».(1)

در روایتی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله از هفت گروه نام برد که خداوند در روز قیامت که سایه ای جز سایه او نیست آنان را در سایه خود در می آورد، از آن جمله اند:

«... دو مردی که به خاطر خدا یکدیگر را دوست بدارند و بر این دوستی با یکدیگر اجتماع کنند و بر آن از یکدیگر جدا شوند...».(2)

در روایت دیگری آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«مردی برای دیدن برادرش در آبادی دیگری به راه افتاد. خداوند بر سر راه او

ص:80


1- احمد، ج5، ص343.
2- ناصف، ج1، ص231 - 232؛ نَوَوی، ج1، ص547، ح1/659.

فرشته ای را به انتظارش گماشت. چون مرد به او رسید، فرشته پرسید: کجا می روی؟ مرد گفت. به دیدن برادرم در این آبادی، فرشته پرسید: آیا حقّی بر او داری که برای گرفتنش می روی؟ مرد گفت: نه، بلکه به خاطر خداوند عزّوجل او را دوست می دارم. فرشته گفت: پس بدان که من فرستاده خدا به نزد تو هستم تا به تو بگویم که چون او را به خاطر خدا دوست داری خداوند نیز تو را دوست می دارد».(1)

کسی که دوستی و دشمنی اش با مردم تنها برای خداوند متعال باشد، همچنان که در حدیث پیش گفته ابو امامه یاد آور شدیم،(2) ایمانش کامل است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مسلمانان می خواست که دوستی شان با دیگران صادقانه و پیراسته از خودخواهی و غرض ورزی باشد، و این دوستی زمانی تحقق می یابد که مؤمن آنچه را برای خود می پسندد برای برادر مؤمنش نیز همان پسندد. از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هیچ یک از شما مؤمن نیست مگر آن گاه که برای برادرش آن بخواهد که برای خود می خواهد».(3)

در حدیث دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است:

«... برای مردم آن پسند که بر خود می پسندی تا مسلمان باشی...».(4)

مهرورزی و دوستی مردم نسبت به یکدیگر و همدلی آنان به تقویت روابط اجتماعی آنان می انجامد و به استحکام یکپارچگی جامعه و ثبات آن کمک می کند؛ چرا که افراد به مثابه خشت بنای جامعه هستند و چنانچه بر اثر کینه و دشمنی، روابط ما بین آن ها از هم بگسلد و پیوند میانشان گسسته گردد جامعه از هم می پاشد و فرو می ریزد، چنان که اگر اجزای ساختمان از هم جدا شوند آن ساختمان فرو می ریزد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مسلمانان را به همیاری و برادری و همبستگی و انسجام

ص:81


1- ناصف، ج5، ص82.
2- نک: صفحه 81 همین کتاب.
3- ناصف، ج1، ص26.
4- ناصف، ج5، ص166 - 167.

تشویق فرمود تا این که جامعه اسلامی همواره با ثبات و پایدار و نیرومند باقی بماند و عوامل ویرانی و تخریب که از سوی دشمنان اسلام علیه آن تدارک دیده می شود در آن اثر نکند. نعمان بن بشیر می گوید که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«مؤمنان در مهرورزی و همدوستی و همدلی چونان یک پیکرند که هرگاه عضوی از آن دردمند شود دیگر اعضا، با شب بیداری و تب، با آن همدردی کنند».(1)

نیز می فرماید:

«مؤمنان نسبت به یکدیگر چونان ساختمانی هستند که اجزای آن یکدیگر را استوار می دارند...».(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله به دعوت مسلمانان به برادری و محبت و مهرورزی و همدلی و همیاری و همبستگی بسنده نکرد بلکه عملاً نیز سعی کرد تا این مفاهیم را در جامعه اسلامی که بلافاصله پس از هجرت، آن را در مدینه بنا نهاد تحقق بخشد. او میان مهاجران و انصار برادری افکند و با این کار پیوندهای برادری و محبّت و همیاری را میان مسلمانان تقویت کرد. برای نمونه، سعد بن ربیع انصاری را با عبدالرحمن بن عوف برادر قرار داد، و در پی آن، سعد به عبدالرحمن گفت: «من ثروتمندترین انصار هستم و دارایی ام را با تو نصف می کنم. دو زن دارم. ببین کدام یک را بیش تر می پسندی نامش را به من بگو تا طلاقش دهم و عده اش که تمام شد تو با او ازدواج کن». عبدالرحمن گفت: خدا به عیال و اموالت برکت دهد. بازارتان کجاست؟».(3) بازار را به او نشان دادند و عبدالرحمن به تجارت و کسب و کار پرداخت و زن گرفت واز ثروتمندان مدینه شد.

ایجاد اخوّت میان مهاجران و انصار و در نتیجه، گسترش روح برادری و مودّت و

ص:82


1- نَوَوی، ج1، ص 138، ح2/632.
2- احمد، ج4، ص404. بخاری و مسلم و ترمذی و نسائی نیز این حدیث را آورده اند ونسنک، ج1، ص223.
3- ناصف، ج3، ص401 - 402.

تعاون و همبستگی میان مسلمانان نمونه منحصر به فردی از همبستگی اجتماعی بود. این واقعه تأثیرات ژرف و دیرپایی در استقرار جامعه اسلامی در مدینه داشت و کمک کرد که مسلمانان با خیال آسوده در جهت نشر دعوت اسلامی کار کنند.

مؤمن تنها به این اکتفا نمی کند که او مردم را دوست داشته باشد بلکه هم چنین، می کوشد که خود نیز محبوب مردم باشد تا به این فرموده پیش گفته رسول اکرم صلی الله علیه و آله جامه عمل پوشاند: «مؤمن اهل انس و الفت است و در کسی که با دیگران الفت نگیرد و دیگران با او الفت نگیرند خیری نیست». پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مسلمانان را به انجام کارهایی که باعث محبوبیت آنان در بین مردم می شد نصیحت و توصیه می کرد؛ کارهایی مانند سلام کردن به یکدیگر، دست دادن، هدیه دادن، و اظهار محبت به همدیگر، روایت شده است که آن حضرت فرمود:

«... آیا شما را به چیزی راهنمایی نکنم که اگر آن را انجام دهید نسبت به هم محبت پیدا می کنید؟ سلام کردن به یکدیگر».(1)

در روایت دیگری که عطاء بن ابی مسلم عبداللّه خراسانی آن را بازگو کرده آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«با یکدیگر دست دهید تا کینه ها از بین برود، و به هم هدیه دهید تا یکدیگر را دوست بدارید و دشمنی ها برطرف شود».(2)

خداوند متعال مؤمنی را که مردم دوست باشد و مردم نیز دوستش بدارند، دوست می دارد. از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«مردم عائله خدایند، و محبوب ترین مردم نزد خداوند کسی است که به عائله او نیکی کند».(3)

از ابو العباس سهل بن سعد ساعدی روایت شده است که گفت:

ص:83


1- این روایت را مسلم وابو داود و ترمذی و احمد و ابن ماجه آورده اند ونسنک، ج1، ص408.
2- مالک، ح1642.
3- این حدیث را بیهقی در شُعب الایمان2 به نقل از انس و عبداللّه، آورده است مشکاة المصابیح، محمد بن عبداللّه خطیب تبریزی، ج3، ص139، ح4998 و 4999.

«مردی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای پیامبر خدا، مرا به کاری راهنمایی کن که هرگاه آن را انجام دهم خدا و مردم مرا دوست دارند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: به دنیا

بی اعتنا باش تا خدا دوستت بدارد، و به آنچه مردم دارند بی اعتنا باش تا مردم دوستت بدارند».(1)

زهد و بی اعتنایی به دنیا آن است که انسان خود را به آنچه در دست خداست توانگرتر بداند تا به آنچه خود او دارد. رویگردانی انسان از آنچه مردم دارند نیز به

محبوبیت وی در نزد مردم می انجامد.(2)

هرگاه خدا بنده ای را دوست بدارد اهل آسمان و زمین نیز او را دوست می دارند، و برای او مقبولیت در جامعه را رقم می زند. پیامبر خدا فرموده است:

«خداوند هرگاه بنده ای را دوست بدارد، جبرئیل را فرا خواند و فرماید: من فلانی را دوست دارم، پس تو هم او را دوست بدار، و جبرئیل دوستش دارد و آن گاه در آسمان بانگ بر آورد و گوید: خدا فلانی را دوست می دارد پس شما نیز او را دوست بدارید، و اهل آسمان دوستش دارند. سپس مقبولیت در زمین برایش قرار داده شود. و هرگاه خداوند بنده ای را دشمن بدارد جبرئیل را فرا خواند و فرماید: من فلانی را دشمن می دارم، پس تو هم او را دشمن بدار، و جبرئیل دشمنش بدارد و آن گاه در میان اهل آسمان بانگ برآورد که خدا فلانی را دشمن می دارد پس شما نیز او را دشمن بدارید، و اهل آسمان دشمنش بدارند، آن گاه نفرت از او در زمین برایش قرار داده شود».(3)

دوست داشتن همه آفریده های خدا

اسلام دین محبت و خیرخواهی نسبت به همه انسان ها و همه آفریده های

ص:84


1- نَوَوی، ج1، ص420.
2- نَوَوی، ج1، ص420.
3- ناصف، ج5، ص79.

خداست.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یارانش می آموخت که همه مردم را دوست بدارند و کارهایی را که در آن ها خیر همه انسان ها و همه مخلوقات خدا، از حیوانات و پرندگان است انجام دهند. از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر مسلمانی نهالی بنشاند یا دانه ای کشت کند و پرنده ای یا انسانی و یا چرنده ای از آن بخورد این برای او صدقه ای به شمار می آید».(1)

در روایتی دیگر آمده است که آن حضرت فرمود:

«مردی در راهی می رفت و سخت تشنه شد. به چاه آبی رسید. در آن فرو شد و آب نوشید و بیرون آمد. سگی را دید که از تشنگی لَه لَه می زند و خاک نمناک را می خورد. مرد با خود گفت: این سگ همان قدر تشنه است که من بودم. پس، داخل چاه شد و کفش خود را پر آب کرد و آن را با دهانش گرفت و بالا آمد و به سگ آب داد. خداوند از این کار او قدردانی کرد و او را آمرزید». اصحاب عرض کردند: آیا برای حیوانات هم به ما پاداش داده می شود؟ فرمود: «برای سیراب کردن هر جگر تفتیده ای پاداشی است».(2)

دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله به محبت و کار نیک محدود به هیچ حدّ و مرزی نیست، و به دوست داشتن مردم نیز منحصر نمی شود بلکه یک دعوت فراگیر است که همه هستی و مخلوقات الهی را در بر می گیرد. زمانی که پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمانان را به دوست داشتن انسان و دیگر مخلوقات خداوند فرا می خواند با این کار، در واقع، آنان را دعوت به این می کند که انسان های کامل و ایده آل و لبریز از محبت و نیکی باشند به طوری که این محبت آنان تمام مخلوقات خداوند در عالم هستی را غرق خود سازد.

ص:85


1- ناصف، ج2، ص230.
2- بخاری، در الادب، ح22، ص222؛ ابو داود، در الجهاد، ج3، ح2550؛ مسلم، مالک، ابن ماجه، و احمد نیز این حدیث را آورده اند ونسنک، ج5، ص508.

انسانی که این دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را اطاعت کند و بتواند آن را در درون خویش تحقق بخشد در اوج بهداشت روانی و در قله سعادت انسانی جای می گیرد.

دوست داشتن فرزندان

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مسلمانان را به دوست داشتن فرزندان و محبت به آنان و تربیت و سرپرستی درست آن ها توصیه می فرمود، وخود در این زمینه برای آنان بهترین الگو بود. آن حضرت حسن و حسین علیهماالسلام را دوست می داشت و به آن دو مهر می ورزید و آن ها را در آغوش می کشید و می بوسید و بر پشت خود می نشاند. از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام می فرمود: «پسرانم را صدا بزن» و آن دو را می بویید و بغل می کرد.(1) از ابو هریره روایت شده است که گفت:

رسول خدا صلی الله علیه و آله حسن بن علی را بوسید. ارَع بن حابس تیمی که در آن جا نشسته بود، گفت: من ده فرزند دارم و یکی از آن ها را نبوسیده ام. رسول خدا صلی الله علیه و آلهبه او نگاهی کرد و فرمود: «کسی که رحم نکند مورد رحم قرار نمی گیرد».(2)

بادیه نشینی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: شما کودکان را می بوسید! ما که نمی بوسیم.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «من چه کنم که خداوند مهر و رحمت را از دل تو کنده است».(3)

برّاء نیز می گوید:

پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که حسن را بر دوش خود سوار کرده است و می فرماید: «بار خدایا، من او را دوست دارم، تو هم دوستش بدار».(4)

همو می گوید:

«پیامبر صلی الله علیه و آله چشمش به حسن و حسین علیهماالسلام افتاد، فرمود: «بار خدایا، من این دو را

ص:86


1- ناصف، ج3، ص359.
2- ناصف، ج5، ص7.
3- ناصف، ج5، ص7.
4- ناصف، ج3، ص357.

دوست دارم، تو هم دوستشان بدار».(1)

بُریْره می گوید:

پیامبر صلی الله علیه و آله برای ما سخنرانی می کرد که حسن و حسین علیهماالسلام که هر یک پیراهنی قرمز بر تن داشتند و گاه بر زمین می خوردند، وارد شدند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از منبر به

زیر آمد و آن دو را بغل کرد و بر زانوی خود نهاد، سپس فرمود: «راست فرمود خداوند که: دارایی ها و فرزندان شما فتنه اند. چشمم به این دو طفل افتاد که راه می روند و زمین می خورند، طاقت نیاوردم به طوری که سخنم را قطع کردم و آن ها را بغل کردم».(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله مسلمانان را به حسن توجه به فرزندان، به ویژه دختران، سفارش می کرد و به کسانی که با دخترانشان خوش رفتاری کنند وعده آمرزش و نیل به بهشت می داد. از ابن عباس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر کس دختری داشته باشد و او را زنده به گور نکند و به او توهین و تحقیر روا ندارد و پسرش را بر وی ترجیح ندهد خداوند او را وارد بهشت کند».(3)

عایشه می گوید:

زنی با دو دخترش نزد من آمد و از من چیزی خواست اما من جز یک عدد خرما چیزی نداشتم، و همان را به او دادم. آن زن خرما را میان دو دخترش قسمت کرد و سپس برخاست و رفت. پیامبر صلی الله علیه و آله که آمد موضوع را برایش گفتم، فرمود: «هر کس دخترانی داشته باشد و به آن ها نیکی کند برای او پرده ای در برابر آتش خواهند بود».(4)

یکی از مظاهر علاقه و محبّت پدران به فرزندان این است که به آنان اهتمام بورزند و در مراقبت و راهنمایی و ارشاد و تربیت آنان بکوشند تا این که شهروندانی

ص:87


1- ناصف، ج3، ص358.
2- ناصف، ج3، ص358.
3- ناصف، ج3، ص358.
4- ناصف، ج5، ص7.

شایسته بار آیند. پیامبر صلی الله علیه و آله به تعلیم و تربیت درست فرزندان توصیه کرده و مسلمانان را به این امر ترغیب فرموده است و برای این کار آنان وعده پاداش بزرگی از جانب خداوند داده است. جابر بن سمره از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

«انسان فرزندش را تربیت کند بهتر از آن است که یک من صدقه دهد».(1)

هم چنین از ایّوب بن موسی از پدرش از جدّش روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آلهفرمود: «هیچ پدری به فرزندش هدیه ای بهتر از ادب نیکو نداده است».(2)

بدین سان می بینیم که پیامبر صلی الله علیه و آله به پرورش سالم کودک در خردسالی و حسن تربیت و مراقبت او اهتمام می ورزید تا نهال صفات پسندیده و اخلاق فاضله، در این مرحله آغازین زندگی او، در جان وی غرس شود، مرحله ای که مطالعات روانشناختی جدید اهمیت آن را در شکل گیری شخصیت کودک که تأثیر زیادی در رفتار او در زندگی آینده اش خواهد داشت، روشن ساخته است.

محبّت جنسی

یکی از انگیزه هایی که خداوند متعال در وجود ایشان نهاده انگیزه جنسی است. این انگیزه هر یک از نر و ماده را، از رهگذر احساس محبت و عشق و برای ادامه بقای نوع، به سوی یکدیگر می کشاند. ما پیش تر، در فصل گذشته، به بررسی این انگیزه پرداختیم اما اینک بر آنچه در پاره ای احادیث نبوی در خصوص محبّت جنسی آمده است، می پردازیم.

اسلام محبت جنسی را نفی نمی کند؛ چرا که این محبت یک امر طبیعی و فطری در نهاد انسان است، امّا به ارضای آن از طریق مشروع، یعنی ازدواج، فرا می خواند. پیامبر صلی الله علیه و آله به جوانان سفارش می کرد که، در صورت توان، ازدواج کنند و کسانی را که

ص:88


1- ناصف، ج5، ص 8.
2- ناصف، ج5، ص 8.

شرایط اقتصادی لازم برای ازدواج را نداشتند به روزه گرفتن فرا می خواند؛ زیرا روزه انسان را به مهار کردن انگیزه جنسی کمک می کند و در تسلّط بر عشق و محبت جنسی توانا می سازد. از عبداللّه بن مسعود روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«ای جوانان! هر یک از شما توان مالی دارد ازدواج کند، و هر کس ندارد روزه بگیرد؛ چون روزه شهوت را قطع می کند».(1)

ابن قیّم جوزی، ضمن سخن از عشق و علاج آن، به این حدیث اشاره کرده است و می گوید: «.. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عاشق را به دو راه علاج راهنمایی کرده است: اصلی و جایگزین. و او را به اصلی - درمانی که برای این درد تعیین شده است - فرمان داده است؛ بنابراین مادام که می تواند ازدواج کند نباید از آن به روشی دیگر عدول کند».(2) در همین باره، ابن ماجه از ابن عباس روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آلهفرمود :

«ما برای عاشقان راهی مانند ازدواج ندیده ایم».(3)

اما اگر جوان نتوانست ازدواج کند آن گاه باید درمان جایگزین را که همان روزه باشد، برگزیند؛ زیرا روزه گرفتن، از یک سو، شدّت انگیزه جنسی را می کاهد، و از سوی دیگر فرد را از اندیشیدن در آن باز می دارد، چرا که با پرداختن به روزه و تلاوت قرآن و استغفار و تسبیح خدا گفتن سعی می کند خود را به خدا نزدیک سازد، و این همه او را در چیره آمدن بر قدرت و شدّت عشق کمک می کنند.

طبیعی است که مرد همسر خود را دوست بدارد و در زندگی با او احساس امنیّت و آرامش و آسودگی خاطر کند، خداوند بزرگ به این حقیقت اشاره کرده می فرماید:

«وَ مِنْ ایَاتِهِ اَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ اَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا اِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً اِنَّ فی ذلِکَ لاَیَاتٍ

ص:89


1- این حدیث را شیخان و ابو داود و ترمذی و نسائی و دارمی و احمد روایت کرده اند ر.ک: فصل اول کتاب حاضر، ص55.
2- ابن قیّم جوزی، الطبّ النبوی، ص 245 - 247.
3- ابن ماجه، ج1، ح1847.

لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ».(1)

«و از نشانه های [وجود] او این است که از جنس خودتان جفت هایی برایتان آفرید تا در کنار آن ها آرام گیرید، و میان شما دوستی و مهربانی قرار داد. در این امر

برای مردمی که می اندیشند نشانه هایی است».

پیامبر صلی الله علیه و آله همسران خود را دوست می داشت امّا علاقه آن حضرت به همسرانش او را از انجام مسؤولیت هایش در جهاد برای نشر دعوت اسلام و تحکیم پایه های دولت اسلامی، و فرماندهی سپاهیان، و هدایت و ارشاد و آموزش دادن یارانش باز نمی داشت.

دوست داشتن مال و دارایی

مردم علاقه زیادی به مال و ثروت دارند؛ چون به وسیله آن تمام نیازهای خود را بر آورده می سازند، و به مقام و نفوذ در بین مردم دست می یابند، و صاحب نیرو و قدرت سیاسی و اقتصادی در جامعه می شوند. قرآن کریم از علاقه مردم به مال و ثروت چنین یاد کرده است:

«وَ تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا».(2)

«و مال را دوست دارید، دوست داشتنی بسیار».

«وَ اِنَّهُ لِحُبِّ الْخَیْرِ لَشَدیدٌ».(3)

«و راستی او سخت دوستدار مال است».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز از دلبستگی انسان به دارایی و حرص و ولع او برای به دست

آوردن آن یاد کرده است. برای نمونه، از ابن عباس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:90


1- روم /21.
2- فحر/20.
3- عادیات/8.

«آدمیزاده اگر دو وادی از پول داشت باز در جستجوی سومی بر می آمد. درون آدمیزاده را جز خاک چیزی پر نکند، و خدا توبه کسی را که توبه کند می پذیرد».(1)

از ابو هریره نیز روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«دل پیر در دوست داشتن دو چیز جوان است: عمر دراز و مال بسیار».(2)

کعب بن عیاض نیز روایت کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«برای هر امّتی فتنه ای است و فتنه امّت من مال است».(3)

ترس

ترس یکی از عاطفه های مهمّ در زندگی انسان است. ترس عاطفه ای است فطری که انسان در مواقع خطر احساس می کند. ترس برای زندگی انسان سودمند است؛ چون او را به اجتناب از موارد خطر و دوری کردن از آنچه به او گزند و زیان می رساند، وا می دارد. هم چنین، باعث می شود که انسان، در هنگام پیش بینی بروز خطر به فراهم آوردن ابزارها وتدابیر لازم برای حفظ خود، پیش از وقوع آن، اقدام کند.

برای مثال، ترس دانش آموز از مردود شدن در امتحانات او را وا می دارد تا در خواندن درسهایش تلاش زیادی به خرج دهد و در نتیجه با نمره بالایی قبول می شود. یا ترس کارمند از این که اگر در انجام وظیفه اش کوتاهی کند شغلش را از دست می دهد او را وا می دارد که نهایت سعی خود را به کار برد تا وظیفه اش را به بهترین وجه انجام دهد.

مهم ترین نوع ترس که بیش ترین فایده را در زندگی انسان دارد، ترس از عذاب الهی است، چرا که این ترس انسان را به انجام وظایف دینی اش و هر کاری که خدا را

ص:91


1- ناصف، ج5، ص162.
2- ناصف، ج5، ص163.
3- ناصف، ج5، ص163.

خشنود می گرداند و اجتناب از آنچه خداوند از آن نهی می کند، و خودداری از ارتکاب گناهان و معاصی وا می دارد خداوند متعال می فرماید:

«...وَخَافُونِ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ».(1)

«...و از من بترسید اگر مؤمن هستید».

از همین رو، آیاتی که در قرآن از کیفر و عذاب خداوند می ترسانند تأثیر فراوانی در سوق دادن مؤمنان به اطاعت از فرامین خداوند و اجتناب از نافرمانی او دارند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز، برای تربیت روانی مسلمانان و سوق دادن آنان به امتثال از اوامر و نواهی خداوند و دوری کردن از معصیت او، از این عامل - ترساندن از کیفر و عذاب الهی - کمک جسته است. در روایت آمده است که آن حضرت فرمود:

«هیچ کس نیست که بمیرد مگر آن که پشیمان شود». عرض کردند: پشیمانی اش از چیست ای رسول خدا؟ فرمود: «اگر نیکو کار بوده از این پشیمان شود که چرا بیش تر کار نیک نکرده و اگر کردارش بد بوده از این پشیمان شود که چرا دست از کارهایش بر نداشت».(2)

در این حدیث به افزودن بر طاعت تشویق، و از انجام دادن کارهای بد و گناهان ترسانیده شده است.

از ابوذر نیز روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«من چیزی را می بینم که شما نمی بینید، و چیزی را می شنوم که شما نمی شنوید. آسمان نالید و حق دارد که بنالد. در وجب به وجب آن فرشته ای پیشانی اش را برای خداوند به سجده نهاده است. به خدا سوگند اگر آنچه را من می دانم شما بدانید کم تر می خندید. و بیش تر گریه می کردید، و از همبستری با زنان لذت نمی بردید، و از خانه هایتان بیرون می زدید و به خدا پناه می بردید. کاش

ص:92


1- آل عمران/175.
2- ناصف، ج5، ص203.

درختی بودم که با تبر قطع می شود».(1)

در این حدیث، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یادآور می شود که او از احوال دنیا و آخرت و صحنه های هول انگیز آن ها، و شگفتی های عالم ملک و ملکوت چیزهایی می بیند و می شنود که یارانش آن ها را نمی بینند و نمی شنوند، و اگر آنچه را او می داند آن ها

می دانستند کم تر می خندیدند و بیش تر می گریستند و ترک زن و خانه می کردند و از خداوند کمک می طلبیدند تا آن ها را از آن همه صحنه های هولناک که با چشم دل می بینند نجاتشان دهد.

در روایت دیگری از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود:

«کسی که از ترس خدا بگرید هرگز وارد آتش دوزخ نمی شود تا آن که شیر به پستان باز گردد».(2)

یعنی همچنان که بازگشت شیر دوشیده به پستان محال است، به دوزخ رفتن کسی که از ترس و خشیت خداوند گریه کند نیز محال است. این حدیث گویای آن است که ترس از خدا مایه رهایی از آتش دوزخ است؛ چرا که این ترس انسان را به انجام طاعات و دوری از گناهان وا می دارد.

تحقیقات تجربی جدید نشان داده است که ترس اگر معتدل باشد در واداشتن انسان به انجام درست کارهایش سودمند است، اما اگر بسیار شدید باشد به اضطراب انسان و عملکرد بد او می انجامد. برای مثال» ترس معتدل در دانش آموز باعث می شود که خودش را برای امتحانات به خوبی آماده سازد و امتحاناتش را درست برگزار کند، اما ترس شدید از امتحانات اولاً او را از تمرکز درست برای به

خاطر سپردن درس هایش باز می دارد، ثانیا باعث می شود که امتحانات را به درستی انجام ندهد.(3)

ص:93


1- ناصف، ج5، ص204 - 205 [بسیاری از شارحان حدیث گفته اند که جمله پایانی حدیث ]کاش...] از ابوذر است که پس از شنیدن سخن پیامبر آن را به زبان آورده است - م].
2- ناصف، ج5، ص20.؛
3- ادوارد. ج. مورای، الدفعیة والانفعال، ترجمه احمد عبدالعزیز سلامة، ویرایش محمد عثمان نجاتی، 128 - 131.

از نتایج این تحقیقات می توان دریافت که ترس بسیار شدید از عذاب خداوند ممکن است به یأس از رحمت الهی بینجامد، که در این صورت شخصیت انسان مضطرب می شود، و چون به نجات از عذاب خداوند امیدی ندارد ممکن است در انجام وظایف دینی اش به درستی عمل نکند. از این رو، همراه بودن ترس از عذاب خدا با امید به رحمت خدا امری ضروری و مفید است؛ زیرا امید به رحمت خداوند شدّت ترس را به حدّ معقولی کاهش می دهد و اجازه نمی دهد که یأس و نومیدی بر انسان چیره گردد و موجب آن شود که در انجام وظایف دینی اش سستی ورزد.

عکس این قضیه نیز صادق است. یعنی اگر امید به رحمت خدا بسیار شدید باشد ممکن است انسان را به اهمال در وظایف دینی اش بکشاند. بنابراین، انسان باید میان ترس از عذاب خود و امید به رحمت او جمع کند؛ زیرا آمیزه ای از این هر دو انسان را به نیروی پیش برنده ای مجهز می کند که او را در جهت پیمودن راه درست، به جا آوردن طاعات و وظایف دینی، و دوری کردن از بدی ها و گناهان حرکت می دهد؛ چرا که از یک سو از خشم و عذاب الهی بیم دارد و از دیگر سوی به آمرزش و رحمت او امیدوار است. خداوند بزرگ یکی از خصوصیات پیامبران و بندگان شایسته اش را داشتن توأمان روحیه ترس و امید دانسته می فرماید:

«اِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَ یَدْعُونَنَا رَغَبًا وَ رَهَبًا وَ کَانُوا لَنَا خَاشِعینَ».(1)

«آنان در کارهای نیک می شتافتند و ما را با بیم و امید می خواندند و در برابر ما خاشع بودند».

و می فرماید:

«تَتَجَافی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَ طَمَعًا وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ».(2)

ص:94


1- انبیاء/90.
2- سجده /16.

«از بستر خواب پهلو تهی می کنند و پروردگارشان را با بیم و امید می خوانند و از آنچه روزیشان کرده ایم انفاق می کنند».

خشم

خشم عاطفه ای فطری است که وقتی بر سر راه ارضای یکی از انگیزه های اساسی یا مهم مانع ایجاد می شود ظهور می کند. هرگاه مانعی انسان یا حیوان را از رسیدن به هدفی معیّن که ارضای یکی از انگیزه های اساسی یا مهمّ او را تحقق می بخشد، باز دارد، آن انسان یا حیوان خشمگین و بر آشفته می شود و در برابر آن مانع مقاومت می ورزد و برای چیره آمدن بر آن و از میان برداشتنش مبارزه می کند تا این که بتواند به هدف خود و ارضای انگیزه اش دست یابد. شدّت خشم بستگی به شدّت انگیزه ممانعت شده و نیز اهمیت هدف در تحقق بخشیدن به ارضای انگیزه دارد.

انگیزه های فیزیولوژیک فطری انسان و حیوان، همچنان که در فصل پیشین گفتیم، برخی برای حفظ ذات اساسی اند و برخی برای بقای نوع. اخیرا پاره ای مطالعات و بررسی های تجربی برای شناخت تفاوت میان برخی انگیزه های فیزیولوژیک مهم، به لحاظ قوّت و ضعف، صورت گرفته است. نتایج این مطالعات نشان داد که انگیزه مادری از همه قوی تر است، سپس، به ترتیب، انگیزه تشنگی و انگیزه گرسنگی و سرانجام انگیزه جنسی جای دارند.(1)

از نتایج این مطالعات روشن می شود که انگیزه جنسی، آن طور که زیگموند فروید و پیروان او از مکتب روانکاوی معتقدند، نیرومندترین انگیزه فیزیولوژیک فطری نیست.

بعضی از انگیزه های انسان، خواه روانی یا اجتماعی، در خلال فرایند اجتماعی

ص:95


1- 1. Munn, L.N. Psychology: The fundamentals of Human Adjustement 4th ed, Boston, Houghten Mifflin co. 1967. pp. 278-281.

شده او پدید می آیند. برخی از این انگیزه ها بنیاد فطری دارند، و برخی آموختنی و اکتسابی اند. این انگیزه های روانی و اجتماعی، به تبع اهمیتی که نزد فرد دارند، قدرت نسبی خود را به دست می آورند، و اهمیت آن ها هم، بر حسب شرایط و موفقیت های اجتماعی شدن افراد و نوع فرهنگی که در آن پرورش یافته اند و نوع تربیتی که از آن تأثیر پذیرفته اند و گرایش ها و ارزش هایی که کسب کرده اند، متفاوت

است. برای مثال، در برخی افراد انگیزه دینی یکی از نیرومندترین و بلکه نیرومندترین انگیزه آنان است، به طوری که در راه دفاع از دینشان جان خود را فدای می کنند، اما، برعکس، در برخی افراد این انگیزه بسیار ضعیف است به طوری که در زندگی آنان اهمیت قابل ملاحظه ای ندارد.

بنابراین، خشم، از نظر درجه شدّت، در مردم متفاوت است، و این امر همچنان که گفتیم - بستگی به شدت انگیزه ای دارد که از ارضای آن ممانعت شده، و نیز به اهمیّت هدفی که، برای تحقق این ارضا و رسیدن به آن مطلوب بوده است. عوامل دیگری هم در میزان شدّت عاطفه خشم تأثیر گذارند، عواملی چون ژنتیک دستگاه عصبی و دستگاه غددی، و تجربه های پیشین که به تقویت حملات خشم، به سبب سودها و دستاوردهای شخصی که این حملات در گذشته تحقق بخشیده اند - انجامیده است.

هرگاه شخص با مانعی برخورد کند که او را از رسیدن به هدفی از اهداف اساسی و مهم و ضرور برای زندگی اش، یا یکی از اهداف بلندش که، برای تحقق کمال ذاتی اش، در راستای آن تلاش می کند، باز دارد خشمگین می شود. چنین خشمی پسندیده و بلکه، در چنین مواردی، ضروری و واجب است.خداوند متعال پیامبر صلی الله علیه و آله و یاران او را، به خاطر خشمشان بر کفّار در نبرد با آنان برای نشر دعوت اسلام، ستوده است و می فرماید:

«مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه ِ وَ الَّذینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ...».(1)

ص:96


1- فتح /29.

«محمد فرستاده خدا و کسانی که با اویند بر کافران سختگیرند و با یکدیگر

مهربان...».

سخت گیر و خشن بودن با کافران، در واقع، نتیجه خشمِ ناشی از دشمنی کافران با اسلام و تعدی و کینه توزیشان با مسلمانان است.

خداوند متعال می فرماید:

«یَاءَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَالْمُنَافِقینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَاْویهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ».(1)

«ای پیامبر با کافران و دورویان پیکار کن، و بر آنان درشت باش. جایشان دوزخ است و بدا فرجامی».

و می فرماید:

«یَاءَیُّهَا الَّذینَ امَنُوا قَاتِلُوا الَّذینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّه َ مَعَ الْمُتَّقینَ».(2)

«ای کسانی که گرویده اید با کسانی از کافران که نزدیک شمایند بجنگید باید که در شما درشتیی بینند. بدانید که خدا با پرهیزگاران است».

درشتی با کافران، خود، حاصل خشمی است که بر اثر ایستادگی آنان در برابر اسلام برانگیخته می شود. اما خشم گرفتن به خاطر یک امر غیر اساسی یا غیر ضروری یا غیر مهم، یا به سبب امری از امور بی ارزش و ناپایدار دنیوی خشمی ناپسند است. به همین دلیل، خداوند مکان کافران مکّه را که تا پیش از صلح حدیبیه، از ورود پیامبر صلی الله علیه و آله و یارانش به مکّه برای به جا آوردن عمره جلوگیری کردند نکوهش کرده است؛ چرا که این اقدام کافران، در واقع، برخاسته از خشم جاهلی بود خشمی که خود، از تکبر مذموم و غرور باطل بر می خاست.خداوند می فرماید:

«اِذْ جَعَلَ الَّذینَ کَفَرُوا فی قُلُوبِهِمُ الْحَمِیَّةَ حَمِیَّةَ الْجَاهِلِیَّةِ فَاَنْزَلَ اللّه ُ سَکینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی

ص:97


1- تحریم /9.
2- توبه/123.

الْمُؤْمِنینَ...».(1)

«آن گاه که کافران دل هایشان را با خشم کور، خشم روزگار نادانی، بیا کندند. پس خدا آرامش خویش را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرود آورد».

پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ گاه به خاطر خودش خشمگین نمی شد بلکه برای حق و آن جا که به مرزی از مرزهای الهی تجاوز می شد خشم می گرفت. علی علیه السلام می فرماید: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هیچ گاه برای دنیا خشمگین نمی شد، و هرگاه برای حق خشم می گرفت دیگر کسی او را نمی شناخت و هیچ چیز جلو خشم او را نمی گرفت تا این که انتقام آن را می گرفت».(2)

عوارض بدنی خشم

وقتی انسان خشمگین می شود تغییرات بسیاری در بدن او پدید می آید که برخی از آن ها درونی هستند و پاره ای دیگر بیرونی: در حالات چهره، لحن صدا، و عضلات بدن. قرآن کریم بسیاری از این تغییرات بدنی همراه با عاطفه و هیجان را برشمرده است و نگارنده، پیش تر در کتاب قرآن و روان شناسی(3) به آن ها پرداخته

است.

از مهم ترین تغییرات فیزیولوژیکی که با خشم و بسیاری از عواطف دیگر همراهند تند شدن ضربان قلب، منقبض شدن عروق اعضای داخلی بدن و گشاد شدن رگ ها در سطح بدن و اندام ها که خود به افزایش جریان خون در عروق سطح بدن به ویژه اندامها و صورت می انجامد. به همین سبب چهره انسان در هنگام

خشم وعصبانیت به وضوح سرخ می شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله این عوارض فیزیولوژیک را که هنگام خشم در قلب رخ می دهد بیان

ص:98


1- فتح/26.
2- تخریج زین الدین ابی الفضل العراقی لاحادیث احیاء علوم الدین للغزالی، ج3، ص171، پ4.
3- محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص100 - 105.

فرموده است. از ابوسعید خدری روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«... بدانید که خشم اخگری است در قلب آدمیزاد. سرخ شدن چشمان او و برآمدن رگ های گردنش را [در هنگام خشم و عصبانیت] و... نمی بینید؟...(1)

تأثیر خشم بر اندیشه و رفتار

در حالت خشم، و به طور کلی در همه حالات هیجان شدید، تفکر از کار می افتد، از همین رو، غالبا انسان از سخنان و اعمالی که هنگام خشم از او سر می زند پشیمان می شود. به همین سبب پیامبر صلی الله علیه و آله اصحاب خود را نصیحت می کرد که در حین خشم از صدور احکام مهمّ خودداری کنند. برای مثال، ابوبکر به پسرش عبداللّه که قاضی سجستان بود، نوشت :

«زمانی که خشمگین هستی میان دو نفر قضاوت مکن، زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرماید: «هیچ یک از شما در حال خشم میان دو نفر داوری نکند».(2)

به دلیل همین از کار افتادن تفکر درست در حین خشم و عصبانیت است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است هرگاه مرد در حال خشم شدید لفظ طلاق را به زبان آورد، طلاق واقع نمی شود. روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«در حالت اغلاق، طلاق و آزاد کردن برده واقع نمی شود».(3)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تأثیر خشم بر تفکر را به «اغلاق» تعبیر کرده است. یعنی این که خشم و عصبانیت مغز را از درست اندیشیدن باز می دارد.

عاطفه و هیجان شدید حالتی از اضطراب حادّ است که در آن کارکردهای عقلی

ص:99


1- ناصف، ج5، ص298 - 299.
2- شیبانی، ج4، ص55.
3- ونسنک، ج4، ص25. «اغلاق» عبارت است از خشم شدیدی که اندیشیدن را از کار می اندازد. [گفتنی است که در هیچ یک از کتب معتبر لغت و کتاب های فقهی و حدیثی این معنا برای کلمه «اغلاق» ذکر نشده بلکه همگی آن را به «اکراه» معنا کرده اند. یعنی طلاق و آزاد کردن برده ای که با اکراه و اجبار صورت گیرد صحیح نمی باشد - م].

مختلّ می شود و انسان قدرت درست اندیشیدن یا اتخاذ تصمیمات صحیح را از دست می دهد. این حالت تنها به خشم اختصاص ندارد بلکه خاصیت عمومی همه عاطفه های شدید است. برای مثال، عشق و محبت شدید نیز ممکن است تفکر درست را از کار بیندازد. بپامبر صلی الله علیه و آله در حدیثی که ابو درداء آن را روایت کرده، به این حقیقت اشاره کرده است. در این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

«عشق به چیزی انسان را کور و کر می کند».(1)

زمانی هم که تفکر انسان از کار باز ماند، در واقع، مهم ترین وظیفه اش را که وجه تمایز او از حیوان است از دست می دهد و در نتیجه، به راحتی دچار خطا می شود. از این رو، انسان در زمان خشم طعمه سهل الوصولی برای شیطان است و شیطان او را به ارتکاب خطاهای گفتاری و رفتاری بسیاری می کشاند که وقتی خشمش آرام گرفت و قدرت تفکر صحیح خود را باز یافت، از انجام آن ها پشیمان می شود. روایت شده است که یک بار عایشه از سر حسادت به پیامبر صلی الله علیه و آله عصبانی شد. پیامبر به او فرمود:

«شیطانت به سراغ تو آمد».(2)

شاید معنای این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله آن باشد که وقتی عایشه دچار حسادت وخشم شد شیطان به سراغش آمد تا او را تحت تأثیر قرار دهد؛ چرا که تفکر سالم او بر اثر هیجان پیش آمده از کار می افتد، شاید هم بدین معنا باشد که شیطان در او تأثیر گذاشته و کاری کرده است که دچار حسادت و خشم شود تا در حالت عاطفه و هیجان، راحت تر بتواند او را تحت تأثیر قرار دهد؛ چرا که شیطان از نقاط ضعف انسان در او نفوذ می کند، به ویژه زمانی که تحت تأثیر شهوت و هیجان قرار گرفته باشد.

ص:100


1- ناصف، ج5، ص84.
2- شیبانی، ج3، ص246.

نفرت

نفرت ضد عشق و محبّت است. انسان چیزی را که برایش مفید است و خوشحالش می کند و سبب لذّت و برخورداری او می شود دوست می دارد، و از آنچه به او زیان می زند و ناراحتش می کند و موجب رنج و محرومیت او می شود بدش می آید. بنابراین؛ چیزهایی که خشم را بر می انگیزند، غالبا همان چیزهایی هستند که نفرت را بر می انگیزند.

رقابت میان مردم بر سر بسیاری از خواسته های دنیوی در بسیاری اوقات ممکن است به پیدایش کینه و نفرت میان آنان و بروز دشمنی و مشاجره و درگیری بینجامد که، خود، منجرّ به تضعیف وحدت و همبستگی جامعه می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به این مطلب اشاره کرده فرموده است:

«درد امتهای پیشین، حسادت و کینه توزی... به شما سرایت کرده است».(1)

پیش تر، در ضمن سخن از محبت گفتیم که دل مؤمن سرشار از محبت به مردم و حیوانات و همه آفریده های خداوند بزرگ است. در حقیقت، در دل مؤمن راستین جایی برای نفرت و کینه توزی به خاطر امور ناپایدار دنیوی وجود ندارد؛ بلکه مهر و کین مؤمن برای خداست.او از این که کسی به حقّی از حقوق خدا تعدّی کند متنفر است. از این که ببیند کسی به مردم ستم می کند یا در جامعه دست به تبهکاری می زند یا به ناحق خون می ریزد متنفر است. تنها در این گونه موارد است که مؤمن واقعی نفرت خود را اظهار می کند. بنابراین، همچنان که پیش تر در حدیث ابو امامه گفتیم، حبّ و بغض به خاطر خدا از نشانه های کمال ایمان است.

بغض به خاطر خدا، یعنی متنفر بودن از بدی در هر شکل آن، متنفر بودن از مردم آزاری، متنفر بودن از زیان زدن به منافع عمومی جامعه یا کشور یا همه بشریت.

غالب مردم مرگ را ناخوش می دارند. قرآن کریم به این نفرت انسان از مرگ

ص:101


1- تحزیج زین الدین ابی الفضل العراقی لاحادیث احیاءعلوم الدین للغزالی، ج3، ص187، پ5.

اشاره کرده می فرماید:

«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ...».(1)

«بر شما جنگ نوشته شده است و آن ناخوشایند شماست...».

هم چنین می فرماید:

«قُلْ اِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَاِنَّهُ مُلاَقیکُمْ...»(2)

«بگو: مرگی که از آن می گریزید، به دیدارتان می آید...».

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به کراهت انسان از مرگ اشاره کرده است. آن حضرت در حدیثی قدسی که از پروردگار عزّوجل روایت می کند، فرموده است:

«من در هیچ کاری که کننده اش هستم، دو دل نشوم آن سان که در گرفتن جان بنده مؤمنم دو دل می شوم، او مرگ را ناخوش می دارد و من ناراحتی او را ناخوش می دارم».(3)

از ابو هریره نیز روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«از ویرانگر لذّت ها و خوشی ها زیاد یاد کنید».(4)

یعنی زیاد به یاد مرگ باشید؛ زیرا یاد مرگ انسان را می ترساند و به دنیا و خوشی های آن بی رغبت می گرداند و در مقابل، به کارهای نیک که در زندگی آخرت سود می رسانند ترغیب می کند.

حسادت

حسادت حالتی عاطفی است که در بیش تر مردم وجود دارد. حسادت دوگونه است: یکی این که فرد دوست ندارد دیگری را در نعمتی بالاتر از خود ببیند، لذا آرزو می کند خودش آن نعمت را به دست آورد و از دیگری زوال آید. این همان

ص:102


1- بقره/216.
2- مجمعه/8.
3- ناصف، ج1، ص338، ح6.
4- ناصف، ج1، ص338، ح6.

حسادت مذموم است و در شرع نیز حرام و از آن نهی شده است. گونه دوم این است که فرد دوست ندارد شخصی را در نعمتی بالاتر از خود ببیند و آرزو می کند آن را به دست آورد اما زوال آن را از شخص دیگر آرزو نمی کند. این نوع حسادت را «غبطه» نیز می گویند. این حسادت همیشه و مطلقا مذموم نیست بلکه در کارهای خیر و امور نیک پسندیده است.

قرآن کریم درباره گونه اول حسادت می فرماید:

«اَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی مَا اتیهُمُ اللّه ُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ اتَیْنَا الَ اِبْرهیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَ اتَیْنَاهُمْ مُلْکًا عَظیمًا».(1)

«یا بر مردم برای آنچه خداوند از فضل خویش به آنان داده است حسادت می کنند. ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و آنان را سلطنت بزرگی بخشیدیم».

خداوند بزرگ یهود را به سبب حسادتشان نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان نکوهش کرده است.علت این حسادت آن بود که خداوند با ارزانی داشتن نعمت اسلام به پیامبر و مؤمنان آن ها را بر یهود برتری بخشید. خداوند می فرماید:

«وَدَّ کَثیرٌ مِنْ اَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یَرُدُّونَکُمْ مِنْ بَعْدِ ایمَانِکُمْ کُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ اَ نْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ...».(2)

«بسیاری از اهل کتاب خوش داشتند شما را، زان پس که گرویده اید، به کفر باز گردانند هم از حسادتی که در نزد خویش دارند، با آن که حق بر آنان آشکار شده است...»

علاقه اهل کتاب به این که مسلمانان از اسلام دست بردارند و به کفر بازگردند ناشی از حسادت بود، و این حسادت از آن روی بود که می دیدند خداوند با عطا کردن نعمت اسلام به مسلمانان آن ها را بر دیگران ممتاز گردانیده است. خداوند

ص:103


1- نساء/54.
2- بقره /109.

بزرگ در سوره فلق به ما دستور می دهد که از این نوع حسادت مذموم به او پناه بریم»

«وَ مِنْ شَرِّ حَاسِدٍ اِذَا حَسَدَ».(1)

«و از گزند حسود آن گاه که حسادت ورزد».

در بسیاری از احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از این گونه حسادت نکوهیده یاد شده است، برای مثال، ابن عباس می گوید که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«نعمت های خدا دشمنانی دارند» عرض شد: آن دشمنان چه کسانی هستند؟ فرمود:

«کسانی که به آنچه خداوند از فضل خویش به مردم داده است حسادت می کنند».(2)

در بسیاری دیگر از احادیث، رسول اکرم صلی الله علیه و آله این نوع حسادت را نکوهیده است، برای نمونه:

«حسادت خوبی ها را می خورد چنان که آتش هیزم را».(3)

«زودا که درد و بیماری امت ها به امّت من نیز برسد». اصحاب عرض کردند: درد و بیماری امت ها چیست؟ فرمود: «غرور و سرمستی و فزونخواهی و رقابت بر سر دنیا و دور شدن از یکدیگر و حسد ورزیدن نسبت به هم تا آن که تجاوزگری سر بردارد و سپس هرج و مرج».(4)

«بیماری امت های پیش از شما به شما سرایت کرده است: حسادت و کینه توزی...».(5)

از نوع دوم حسادت نیز، یعنی حسادت پسندیده که در کارهای نیک است، در

ص:104


1- فلق/5.
2- تحزیج زین الدین ابی الفضل العراقی لأحادیث کتاب احیاء علوم الدین للغزالی، ج3، ص188، پ3.
3- تحزیج زین الدین ابی الفضل العراقی لأحادیث کتاب احیاء علوم الدین للغزالی، ج3، ص188، پ1.
4- تحزیج زین الدین ابی الفضل العراقی لأحادیث کتاب احیاء علوم الدین للغزالی، ج3، ص188، پ7.
5- تحزیج زین الدین ابی الفضل العراقی لأحادیث کتاب احیاء علوم الدین للغزالی، ج3، ص 187، پ5.

قرآن کریم یاد شده است. قرآن مسلمانان را به رقابت و مسابقه در کارهایی که به نعمت بهشت می رسانند، فرا خوانده است و می فرماید:

«اِنَّ الاَْبْرَارَ لَفی نَعیمٍ* عَلَی الاَْرَائِکِ یَنْظُرُونَ * تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ * یُسْقَوْنَ مِنْ رَحیقٍ مَخْتُومٍ * خِتَامُهُ مِسْکٌ وَ فی ذلِکَ فَلْیَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ».(1)

«نیکان در نعمتند. بر تخت ها می نگرند. در چهره هایشان خرّمی ناز و نعمت را می بینی. از می مهر نهاده شان نوشانند. که مُهر آن از مُشک است و پیشی جویان باید که در آن پیشی جویند».

نیز می فرماید:

«سَابِقُوا اِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا کَعَرْضِ السَّمَاءِ وَ الاَْرْضِ اُعِدَّتْ لِلَّذینَ امَنُوا بِاص للّه ِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللّه ِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ اللّه ُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ».(2)

«به سوی آمرزشی از پروردگارتان پیشی گیرید و بهشتی که پهنایش چون پهنای آسمان و زمین است و برای کسانی آماده گشته است که به خدا و پیامبرانش گرویده اند. این بخشش خداست، به هر که خواهد دهد. خدا، خداوند بخششی است بزرگ».

درباره این نوع از حسد یا همان غبطه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:

«حسادت جز در دو مورد درست نیست: یکی به مردی که خداوند مالی به او داده و او را بر هزینه کردن آن در راه حق قدرت بخشیده است. دوم مردی که خداوند به او حکمت [و دانش] بخشید، و او با آن داوری می کند و آن را تعلیم می دهد».(3)

و باز در همین باره فرموده است:

«حسادت جز در دو مورد نشاید: یکی به مردی که خداوند قرآن به او عطا کرده

ص:105


1- مطففین /22 - 26.
2- حدید/21.
3- ناصف، ج3، ص57 - 58.

و او در اوقات شب و روز به آن می پردازد، و دوم مردی که خداوند ثروتی به او بخشیده و او شب و روز آن را انفاق می کند».(1)

روشن است که حسادت در این دو حدیث به معنای غبطه است. از این دو حدیث نتیجه می گیریم که مسلمان نباید به هیچ نعمتی که خداوند به کسی داده است غبطه خورد. بجز در دو مورد. یکی نسبت به کسی که خداوند ثروتی به او عطا کرده است و او آن ها را در راه خدا انفاق می کند؛ دوم نسبت به کسی که خداوند به او علم بخشیده است و او با آن میان مردم به قضاوت می پردازد و به علمش عمل می کند وآن را به دیگران نیز می آموزد - چنان که در حدیث اول آمده است - یا: کسی که خداوند به او قرآن داده و آن شخص در اوقات شب و روز به آن می پردازد - چنان که در حدیث دوم آمده است. به نظر من مقصود از حکمت و قرآن یک چیز است؛ چرا که قرآن، در واقع، اصل و خاستگاه حکمت است.

غیرت

غیرت عاطفه ای کدورت زاست و معمولاً وقتی پدید می آید که انسان احساس کند شخص دیگری در دستیابی به محبّت شخص خاصی که برای او محبوب و عزیز است با وی رقابت می کند. مثلاً، زن زمانی که احساس کند زن دیگری در جلب محبت شوهرش با او رقابت می کند معمولاً دچار غیرت [حسادت] می شود. یا کودک زمانی که احساس کند والدینش برادر او را بر وی ترجیح می دهند دستخوش غیرت [حسادت] می گردد.

عاطفه غیرت در بسیاری از مردم وجود دارد، و کوچک و بزرگ و زن و مرد هم نمی شناسد. روایت شده است که سعد بن عباده به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرض کرد:

ای رسول خدا، اگر با همسرم مردی را دیدم به او مهلت دهم تا چهار تا گواه بیاورم؟

ص:106


1- نَوَوی، ج1، ص742، ح7/997.

فرمود: «آری». سعد گفت: نه، سوگند به آن که تو را به حق برانگیخت اگر بتوانم، پیش از آن خودم با شمشیر کارش را تمام می کنم. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «بشنوید که بزرگتان چه می گوید. او غیرتمنداست، و من از او غیرتمندترم، و خدای متعال از من غیرتمندتر است».(1)

غیرت خدای تعالی در این است که مؤمن آنچه را او حارم کرده است به جا آورد.

از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود:

«خدا غیرتمند است و مؤمن غیرتمند. غیرت خدا به این است که مؤمن آنچه را خدا حرام کرده است به جا آورد».(2)

عایشه به پیامبر صلی الله علیه و آله غیرت [حسادت] می ورزید. خود او می گوید که شبی پیامبر صلی الله علیه و آله از نزد وی خارج شد، غیرتی شدم که ممکن است نزد یکی دیگر از همسرانش رفته باشد. پیامبر آمد و دید من چه کار می کنم، فرمود:

«غیرتی شد؟» عرض کردم: چون منی چرا بر چون شمایی غیرت [حسادت] نورزد؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «شیطانت به سراغ تو آمده است...».(3)

نیز از عایشه روایت شده است که گفت :

هیچ آشپزی مانند صفیه ندیدم. روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در خانه من بود و صفیه غذایی برای ایشان فرستاد. مرا [از حسادت] چنان لرزی گرفت که گویا از شدت سرما می لرزم و ظرف را شکستم و بعد پشیمان شدم و به پیامبر عرض کردم: ای رسول خدا، کفاره کاری که کردم چیست؟ فرمود: «ظرفی چون ظرف و غذایی مانند غذا(ی ریخته شده)».(4)

گفتنی است که پاره ای از موارد غیرت پسندیده و مطلوب است، و پاره ای دیگر از موارد آن ناپسند و نکوهیده. غیرت نسبت به زن و خانواده، چنانچه توجیه

ص:107


1- شیبانی، ج3، ص 245.
2- ناصف، ج2، ص331.
3- شیبانی، ج3، ص246.
4- شیبانی، ج3، ص246.

واقعی برای آن وجود داشته باشند، امری پسندیده و مطلوب است، اما غیرت و حسادت به سبب رقابت و هم چشمی بر سر متاع بی ارزش دنیا، یا به سبب شکّ و بدبینی ها و وسوسه های بی پایه و بی وجه ناپسند است. از جابر بن عتیک روایت است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«غیرت دو گونه است، یک گونه آن را خدا دوست دارد و یک گونه آن را دشمن می دارد. غیرتی که خداوند عزّوجل دوستش دارد غیرت [حسادت] در ریبت است، وغیرت که خدا دشمنش می دارد، غیرت در غیر ریبت است».(1)

حیا

حیا، حالتی عاطفی است که در آن انسان از انجام کاری که مذموم و زشت، یا از نظر دینی یا اخلاقی ناپذیرفته باشد احساس ترس و خجالت می کند، بنابراین، حیا صفت پسندیده ای است؛ چرا که فرد را از افتادن در خطا و گناه با انجام کارهای زشت و مستهجن، و ارتکاب گناه باز می دارد. کسی که شرم و حیا ندارد ممکن است دست به کارهای ناپسند بزند، یا مرتکب خطا و گناه شود بدون آن که به مردم یا هنجارهای اجتماعی و ارزشهای اخلاقی اهمیتی بدهد، و بدون آن که دچار سرزنش وجدان شود، در همین باره رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«از جمله سخنانی که از پیامبران نخستین به مردم رسیده این است که: هرگاه حیا نداشتی هر کار خواستی بکن».(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله صفت حیا را ستوده و آن را از صفات پسندیده ای به شمار آورده است که باید مؤمن بدان آراسته گردد، از ابن عمر روایت شده است که گفت :

پیامبر صلی الله علیه و آله بر مردی گذشت که برادرش را به خاطر حیا داشتن سرزنش می کرد و می گفت: تو آن قدر حیا داری که به تو صدمه می زند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:108


1- ناصف، ج4، ص371. «رَیبت»: یعنی در آن جا که شک و نشانه های شرّ و بدی وجود دارد.
2- ناصف، ج5، ص 59.

«رهایش کن؛ حیا از ایمان است».(1)

در روایتی دیگر آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«ایمان هفتاد و چند - یا شصت و چند - شاخه دارد که برترین آن ها قول لا اله الاّ اللّه است و کم ترینش برداشتن مانع و گزند از راه. حیا نیز شاخه ای از ایمان است».(2)

از عمران بن حُصین نیز روایت است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«حیا جز خیر و خوبی نمی آورد». در روایت دیگری آمده است: «حیا، همه اش خوب است».(3)

پیامبرخدا صلی الله علیه و آله خود، بسیار با حیا بود، ابو سعید خدری می گوید: «پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از دختر پرده نشین هم با حیاتر بود، هرگاه چیزی را می دید که خوشش نمی آمد آن را از چهره اش می فهمیدیم».(4)

یعنی حضرت چندان با شرم و حیا بود که چیزی نمی گفت اما از تغییر چهره اش می فهمیدیم که ناراحت شده است.

بنابراین، حیا حالتی عاطفی و از ویژگیهای اشخاصی است که دارای اخلاق فاضله هستند وتربیت سالم یافته اند. لذا از تقصیر و خطا و گناه و بدی و رذایل نفرت دارند و اهل ایمان و تقوا هستند، و پیوسته در انجام کارهایی می کوشند که مرضیّ و محبوب خداوند باشد. پس، حیا از نشانه های کمال ایمان و تقواست. عبداللّه بن مسعود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است که فرمود:

«از خدا چنان که باید حیا کنید». عرض کردیم: ای رسول خدا، خدا را شکر، ما حیا می کنیم.

فرمود: «چنین نیست، بلکه حیای حقیقی از خداوند این است که سر و آنچه در آن است و شکم و آنچه را در خود دارد حفظ کنی، و مردن و پوسیده شدن را یاد

ص:109


1- ناصف، ج5، ص 59.
2- نَوَوی، ج1، ص562، ح3/683.
3- نَوَوی، ج1، ص561، ح 2/682.
4- نَوَوی، ج1، ص562، ح 2/684.

نمایی، و هر که خواهان آخرت است زیور دنیا را ترک گوید، پس هر کس چنین کند از خداوند چنان که باید حیا کرده است».(1)

این حدیث نشان می دهد که حیا داشتن از خداوند متعال، آن گونه که صحابه فهمیدند، به معنای افسردگی و درخود فرو رفتن نیست بلکه عبارت از این است که انسان سر و چشم و گوش و زبان خود و همچنین شکم و شهوت بطن و فرج خویش را حفظ کند، و پیوسته به یاد مرگ و پوسیدن واز بین رفتن بدن باشد، و به زرق و برق دنیای فانی اعتنا نکند و برای نعمت زندگی جاویدان آخرت کار کند. اگر کسی چنین کرد به راستی از خداوند حیا کرده است.

تسلّط بر عواطف یا هیجانات

خداوند بزرگ یک رشته عاطفه های اساسی در وجود انسان و حیوان قرار داده است که وظیفه مهمی را در زندگی آن ها انجام می دهند؛ چرا که این عاطفه ها به انسان و حیوان در سازگاری برای حفظ ذات و بقای نوع کمک می کنند. برای مثال، عاطفه ترس - چنان که پیش تر گفتیم - به دور شدن از جایگاه های خطر، و نیز پیش بینی خطر پیش از وقوع آن و در نتیجه، بر گرفتن ابزارهای ضروری برای حفاظت از خود کمک می کند.عاطفه خشم به دفاع از خود در برابر آنچه او را به آزار و گزند و زیان و نابودی تهدید می کند، و هم چنین به چیره آمدن بر موانعی که از رسیدن به اهداف مهم در زندگی باز می دارد، کمک می رساند. عاطفه محبّت و عشق به جذب نر و ماده به سوی یکدیگر برای تناسل و بقای نوع کمک می کند.

عاطفه ها، اگر معتدل باشند و اگر به جا و در وقت مناسب برانگیخته شوند، برای انسان سودمندند، اما اگر شدید باشند و اگر نابجا، یعنی در مواقعی که واقعا اقتضای برانگیخته شدن ندارند، برانگیخته شوند، در این صورت زیانبار خواهند بود. مثلاً، ترس خفیف و معتدل از امتحانات دانش آموز را وا می دارد تا درس هایش را خوب

ص:110


1- ناصف، ج5، ص59 - 60.

بخواند و خوب هم امتحان دهد، اما چنانچه ترس او از امتحان شدید باشد این ترس مانع تمرکز دقیق او در مطالعه درس هایش، و نیز مانع عملکرد خوب او در امتحان می شود.

از این ها گذشته، هیجان شدید با تغییرات بدنی فراوانی همراه است که تکرار آن ها ممکن است به بیماری های جسمی منجر شود. برای نمونه، در هنگام خشم شدید: سرعت ضربان قلب افزایش می یابد که این خود در برخی اشخاص، به سبب ترس و نگرانی از بیماری قلبی، باعث اضطراب می شود، رگ های موجود در امعاء و احشاء منقبض و برعکس، رگ های سطح خارجی بدن و دست ها گشاد می شوند، و این، موجب جریان خون بیش تر در رگ ها می شود. به همین دلیل، در هنگام خشم چهره انسان سرخ می شود؛ فشار خون بالا می رود، غدد فوق کلیوی هورمون آدرتالین بیش تری در خون ترشح می کنند واین هورمون بر کبد تأثیر می گذارد، در نتیجه، کبد مقدار بیش تری قند آزاد می سازد و این موجب بالا رفتن میزان قند خون و ابتلا به دیابت می شود. در هنگام هیجان، ترشح شیره معده تا حد زیادی کاهش می یابد و یا گاه متوقف می شود، و در کار هضم و حرکت روده ها وقفه پدید می آید و این ممکن است سبب ابتلا به تنش های دستگاه گوارش مانند دیر گواری، یبوست مزاج، و زخم معده شود. حملات مکرر هیجان شدید به بروز بسیاری از عوارض بیماری های جسمی می انجامد.(1)

از آن جا که هیجان شدید برای تندرستی زیان بار است، انسان باید بکوشد تا بر هیجان های خویش مسلّط شود.

اما بسیاری از مردم در مواردی که پای هیچ گونه خطر واقعی در میان نیست، هیجان زده می شوند. برای مثال، شمار زیادی از مردم از چیزهایی که خطر واقعی برایشان ندارد می ترسند. مانند ترس از تاریکی یا از برخی حیوانات اهلی چون سگ و گربه، یا از اتاق های دربسته، یا سوار شدن به اتومبیل یا قطار یا کشتی، و ترس های

ص:111


1- محمد عثمانی نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیة، ص 125 - 127.

دیگر. بسیاری از مردم این ترس ها را از رهگذر یک رشته تجربه های پیشین شخصی می آموزند، تجربه هایی که در آن ها این چیزها و موقعیت ها با اتفاقات خاصّی که باعث ترس در افراد شده، پیوند خورده است.(1) بعضی افراد از اضطراب که حالتی از ترس عمومی و نامشخص است، رنج می برند. اضطراب گاه به ترس های گوناگون منجر می شود، مانند توهمِ به وقوع پیوستن خطراتی خاصّ، یا ترس از بیماری، یا ترس از دست دادن عزیزی. چنین افرادی برای رهایی از این گونه اضطراب ها نیاز به روان درمانی دارند.

قرآن کریم کوشیده است مردم را به سمت تسلّط بر هیجان هایشان و حاکم شدن بر آن ها سوق دهد. از این رو، مردم را به نترسیدن از اموری که ترس از آن ها بی دلیل

و بیهوده است، مانند مرگ یا فقر، رهنمون شد است. قرآن کریم، هم چنین، مردم را به تسلّط بر بسیاری از هیجان های دیگر چون خشم وعشق و خود بزرگ بینی و اندوه و خوشی توصیه کرده است. نگارنده، قبلاً، در کتاب قرآن و روان شناسی(2) به موضوع تسلّط بر هیجان ها پرداخته است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز مسلمانان را به تسلّط بر هیجان ها و به فرمان آوردن آن ها سفارش کرده است.

تسلّط بر هیجان خشم

رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله مسلمانان را به چیره آمدن بر هیجان خشم توصیه فرموده است. روایت شده است که :

مردی به پیامبر صلی الله علیه و آله عرض کرد: مرا سفارشی فرما. حضرت فرمود: خشمگین مشو».

مرد سخن خود را چند بار تکرار کرد و هر بار پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «خشمگین

ص:112


1- محمد عثمان نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیه، ص 112 - 114.
2- محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص66 - 114.

مشو».(1)

در روایت دیگری آمده است که عبداللّه بن عمرو از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسید:

چه چیز مرا از خشم خدا نجات می دهد؟ فرمود: خشمگین مشو».(2)

این دو حدیث اهمیت تسلّط بر خشم در زندگی مؤمن را نشان می دهند؛ چه، پیامبر صلی الله علیه و آله هنگامی که مردی از آن حضرت می خواهد او را نصیحتی کند، بیش از یک کلمه به او نمی گوید: «خشمگین مشو»، و وقتی سؤالش را سه بار تکرار می کند، حضرت هر بار همان پاسخ را می دهد: «خشمگین مشو». در حدیث دوم، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید که به فرمان آوردن خشم، مؤمن را از خشم خدا می رهاند. از این مطلب می توانیم به ارزش بسیار زیاد مجاهدت با نفس در چیره آمدن بر خشم پی ببریم. کسی که بتواند در این جهاد پیروز شود و هنگام خشم خویشتن دار باشد در هنگام مواجه شدن با خواهش ها و هوس های نفس و فریب ها و لذّت های دنیا خود را کنترل کند. افزون بر این ها، تسلّط بر خشم به بهبود روابط میان مردم و انتشار صلح و

محبت و دوستی میان آنان می انجامد.

پیامبر صلی الله علیه و آله غالبا اصحاب خود را به حاکم شدن بر نیروی خشم ترغیب می فرمود. برای مثال، عبداللّه بن مسعود روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به اصحابش فرمود:

«شما پهلوانی را در چه می دانید؟» عرض کردند:پهلوان کسی است که مردان نتوانند پشت او را به خاک رسانند. فرمود: «نه؛ پهلوان کسی است که در هنگام خشم خویشتن دار باشد»(3)

در این حدیث، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله معنای جدیدی از قدرت را به مسلمانان می آموزد، یک معنای اخلاقی والا و متفاوت با آن معنایی که در میان عرب های جاهلی رواج داشت. نیرومندی به زور بازو و خاک کردن حریفان و زدن آنان نیست،

ص:113


1- نَوَوی، ج1، ص533، ح 8/639؛ شیبانی ج3، ص247.
2- تحزیج زین الدین ابی الفضل العراقی، همان، ج3، ص165، پ3.
3- شیبانی، ج 3،ص 246.

بلکه نیرومندی، مبارزه با نفس و چیره آمدن بر هیجان خشم و گذشت کردن از دیگران با وجود توانایی بر اعمال خشم است.

پیامبر صلی الله علیه و آله اصحاب خود را به چیره آمدن بر خشم تشویق می کرد و به کسی که بر این کار توانا بود وعده پاداشی بزرگ اخروی می داد. از معاذ بن انس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر کس خشم خویش را فرو خورد در حالی که می تواند آن را عملی سازد خداوند متعال در روز قیامت او را صدا می زند تا از حورالعین آنچه می خواهد برگزیند(1)».

پیامبر صلی الله علیه و آله یاران خود را به عفو و بخشش نسبت به خدمتکاران و غلامانشان، و کتک نزدن و آزار نرساندن به آنان توصیه می فرمود: ابو مسعود بدری می گوید:

غلام خود را با تازیانه می زدم که ناگاه صدایی از پشت سرم شنیدم که می گفت:

بدان ای ابامسعود. امّا من از شدت خشم اعتنا نکردم. نزدیک که شد دیدم رسول خداست و می فرماید: «بدان ای ابا مسعود، بدان ای ابا مسعود. تازیانه را از دستم انداختم. فرمود: بدان ای ابا مسعود که قدرت خدا بر تو بیش تر از قدرت تو بر این غلام است. ابو مسعود گفت: گفتم: از این پس هرگز غلامی را نخواهم زد.(2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در تسلّط بر هیجان خشم برای یارانش نمونه بود. چنانچه کسی به ایشان بد می کرد عصبانی نمی شد، بلکه با خوشرویی و گذشت و احسان با او برخورد می کرد. از انس روایت شده است که گفت:

با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می رفتم و آن حضرت ردایی نجرانی با حاشیه درشت به تن داشت. عربی بادیه نشین از راه رسید و ردای ایشان را چنان محکم کشید که دیدم روی شانه پیامبر رد انداخت، سپس گفت: ای محمد! دستور بده از مال خدا که نزد توست به من دهند. حضرت به طرف او برگشت و خندید و سپس فرمود تا به او

ص:114


1- نَوَوی، ج 1، ص 79.
2- شیبانی، ج 3، ص 183.

بدهند(1)».

هم چنین روایت شده است که:

«...پیامبر صلی الله علیه و آله هرگز برای خود انتقام نمی گرفت مگر آن که حرمت خدا پایمال می شد که در این صورت برای خدا انتقام می گرفت(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله به یاران خود آموخت که چگونه بر خشم خویش چیره آیند و آنان را به شیوه های سودمند در این راستا راهنمایی می فرمود که این خود نشان می دهد آن حضرت از خردمندی فوق العاده و شناخت دقیقی نسبت به طبیعت انسان برخوردار بوده است. معروف است که هیجان، افزون بر تغییرات فیزیولوژیکی پیش گفته، حالتی از تنش عمومی عضلانی و عصبی در بدن ایجاد می کند. از همین رو، بسیاری اوقات انسان در حالت خشم، با دست یا زبانش، به دیگران تعدّی می کند. یکی از راه های مفید برای چیره آمدن بر هیجان خشم ایجاد حالت آرامش (Relaxation) در بدن، برای رهایی از تنش جسمی است. هر گاه حالت آرامش حاکم شود خروش خشم از بین می رود. پیامبر صلی الله علیه و آله به یارانش توصیه می کرد که هرگاه خشمگین شدند اگر ایستاده اند بنشینند، و اگر خشم برطرف نشد، دراز بکشند. آن حضرت با این توصیه در واقع به همین حالت اشاره فرموده است. از ابوذر روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هرگاه یکی از شما خشمگین شد و ایستاده بود بنشیند، و اگر خشمش برطرف نشد دراز بکشد.(3)»

نشستن یا دراز کشیدن در حالت خشم به آرامش بدن می انجامد و آرامش بدن به مقاومت در برابر تنش ناشی از خشم کمک می کند و این هم در نهایت به کاستن تدریجی تندی هیجان خشم و سرانجام، رهایی از آن منجرّ می شود.نشستن و دراز

ص:115


1- نَوَوی، ج 1، ص 537، ح 3/645.
2- شیبانی، ج 4، ص 226.
3- ابوداود، ج 2، ص 249، ح 4783؛ احمد، ج 5، ص 152.

کشیدن، هم چنین تمایل انسان به پرخاشگری را از بین می برد و کمک می کند که شخص با موقعیت برانگیزنده خشم با آرامی و خردمندی، و نه بی پروایی و شتابزدگی، برخورد کند.

وضو گرفتن نیز یکی دیگر از راه هایی است که رسول خدا صلی الله علیه و آله یارانش را برای

چیره آمدن بر خشم، به آن توصیه می کرد. از عروة بن محمد بن سعدی روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«خشم از شیطان است، و شیطان از آتش آفریده شده است، و آتش با آب خاموش می شود، پس هر گاه یکی از شما خشمگین شد وضو بگیرد(1)».

این حدیث به یک واقعیت شناخته شده طبّی اشاره دارد و آن این است که آب خنک جوشش خون را که از هیجان ناشی می شود فرو می نشاند، و هم چنین به کاستن حالت تنش عضلانی و عصبی کمک می کند. به همین دلیل، در گذشته از استحمام برای درمان روانی استفاده می شد.

یکی دیگر از عواملی که به رهیدن از هیجان خشم کمک می کند تغییر حالت روانی انسان و متوجه کردن ذهن به چیزهای دیگری است که او را از آنچه خشم را برانگیخته است دور می کند. این باعث می شود که انسان مشغول امور دیگر شود و از فکر کردن به آنچه خشم او را برانگیخته است فاصله بگیرد.

یکی دیگر از عواملی که به رهیدن از هیجان کمک می کند پرداختن به یک فعالیت سخت بدنی برای از بین بردن انرژی بدنی و تنش عضلانی ناشی از هیجان است. پیامبر صلی الله علیه و آله از این دو وسیله برای چیره آمدن بر هیجان و تنشِ برخاسته از آن در میان اصحابش استفاده کرد. داستان چنین است که وقتی یاران رسول خدا صلی الله علیه و آلهاز جنگ بنی مصطلق باز می گشتند شنیدند که عبداللّه بن ابی بن سلول گفته است: «هرگاه به مدینه بازگردیم زبردستان زیردستان را از آن جا برانند...» چون این سخن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و یارانش رسید خشم شدیدی در میان یاران پیامبر خدا صلی الله علیه و آله

ص:116


1- ابوداود، ج 4، ص 249، ح 4784.

برانگیخت. پیامبر صلی الله علیه و آله دستور داد صبح زود، در زمانی که معمولاً در آن وقت کوچ نمی کرد، حرکت کنند، و دو روز پیاپی آن ها را راه برد تا جایی که همگی خسته و مانده شدند و بدین ترتیب از اندیشیدن به گفته عبداللّه بن اُبی بازماندند، و چون یارانش را فرود آورد لحظاتی بعد همه آن ها از شدّت خستگی خوابیدند.

آری، پیامبر صلی الله علیه و آله با این شیوه ها هیجان خشم را به نحو کارآمدی درمان کرد و نشان داد که از رفتار انسان و روش های درست و مؤثر در اصلاح این رفتار و درمان آن شناخت دقیقی دارد. توصیه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به یارانش برای چیره آمدن بر هیجان خشم، و به کارگیری بسیار خردمندانه پاره ای روش های کارآمد در تسلّط بر آن، به علاوه رفتار خود حضرت در مهار کردن هیجان خشم در بسیاری از مواردی که معمولاً خشم مردم را بر می انگیزند، و ارائه نمونه واقعی قابل پیروی برای تسلّط بر هیجان خشم، همگی چیره آمدن بر خشم و مهارکردن آن را به صحابه آموخت، و این تأثیر بزرگی در شخصیّت آنان داشت ؛ چرا که آموختن تسلّط بر هیجان خشم اراده انسان را در تسلّط بر همه هوس ها و خواهش های نفس تقویت می کند و، در نهایت، انسان را توانا می سازد که اختیاردار و آقای خود باشد نه بنده و اسیر هیجان ها و هوس ها و شهوت هایش.

چیره آمدن بر نفرت و کین

رسول خدا صلی الله علیه و آله مسلمانان را به محبت و مودّت نسبت به یکدیگر سفارش می فرمود و از تنفّر و دشمنی و کینه وری نهی می کرد. از ابوایّوب روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«بر مسلمان روا نیست که بیش از سه شب با برادرش قهر کند: به هم برسند و از یکدیگر روی بگردانند. بهترین آن دو کسی است که آغاز به سلام کند.»

در این حدیث مسلمان از خصومت و نفرت و قهر کردن نهی شده است. این که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بیش از سه روز مسلمان حق ندارد به خصومت و نفرتش از برادر

ص:117

مسلمان خود ادامه دهد حکمتش آن است که این مدت برای برطرف شدن هیجان خشم و نفرت، و بازیافت تفکر سالم، و از یاد رفتن قهرها و کینه ها کافی است. پیامبر صلی الله علیه و آله به کسی که بیش از سه روز به قهر کردن با برادر مسلمانش ادامه دهد وعده کیفر شدید اخروی داده فرموده است:

«بر مسلمان روا نیست که بیش از سه روز با برادرش قهر کند، و هر کس بیش از این قهر کند و در این حال بمیرد به دوزخ درآید(1)».

چیره آمدن بر حسادت

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از حسادت بر حذر داشته و از آن نهی کرده است. در حدیثی که پیش تر، در هنگام سخن از هیجان حسد، آوردیم ملاحظه کردیم که آن حضرت مسلمانان را از حسادت بر حذر می دارد و می فرماید همان گونه که آتش هیزم را خاکستر می کند حسادت نیز کارهای نیک را از بین می برد(2)از اَنَس نیز روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«نسبت به هم بغض و حسادت نورزید، و به یکدیگر پشت نکنید، و ای بندگان خدا، با هم برادر باشید...(3)».

چیره آمدن بر کِبر

کِبر یعنی خود را برتر از دیگران دیدن و آنان را خرد و حقیر شمردن. کبر یا خودبرتربینی حالت هیجانی و ناپسند و صفت مذموم اخلاقی است، و قرآن کریم آن را مذمت کرده است. خداوند متعال می فرماید:

ص:118


1- ابوداود، ج 4، ص 279، ح 4914.
2- متن حدیث را در ص 111 ببینید.
3- ابوداود، الادب، ج 4، ص 278، ح 4910، نیز ر.ک: بخاری، مسلم، مالک، ترمذی، ابن ماجه، احمد ونسنک، ج 1، ص 465.

«تِلْکَ الدَّارُ الاْخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذینَ لاَ یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الاَْرْضِ وَلاَ فَسَادًا وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ».(1)

«آن سرای واپسین را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین خواهان برتری و تباهی نیستند و آینده از آن پرهیزگاران است».

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز تکبر را نکوهیده و از آن نهی کرده است و متکبران را به کیفری سخت بیم داده است. از ابن مسعود روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«کسی که در دلش ذرّه ای تکبّر باشد وارد بهشت نمی شود». مردی عرض کرد: انسان دوست دارد که جامه اش زیبا و چاروقش زیبا باشد. حضرت فرمود: «خداوند بزرگ زیباست و زیبایی را دوست دارد، اما تکبر نپذیرفتن حق و حقیر شمردن مردم است(2)

در این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به کسی که از سر تکبر حقّ را نپذیرد و آن را ردّ کند، و خود را از مردم برتر و بزرگ تر بداند و آنان را حقیر بشمارد، وعده محرومیّت از ورود به بهشت داده است. در روایتی دیگر، آن حضرت به نقل از خداوند عزّوجل می فرماید:

«خداوند بزرگ فرمود: کبریاء ردای من است و عزّت اِزارم، پس هر که بر سر این دو با من کشمکش کند او را عذاب کنم(3)».

از عمرو بن شعیب از پدرش از جدش روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«متکبران در روز قیامت چون مورچه محشور می شوند و خواری و زبونی از هر سو آنان را فرا می گیرد به زندانی در جهنم، به نام بولس، برده می شوند و آتش آتش ها او را در میان می گیرد، از شیره دوزخیان، چرکابه شان، به آنان می نوشانند(4)».

ثوبان نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

«هر کس بمیرد و از سه چیز: تکبّر و خیانت و بدهکاری مبرّا باشد به بهشت

ص:119


1- قصص /83.
2- شیبانی، ج 4، ص 150؛ نَوَوی، ج 2، ص 1083، ح 2/1577.
3- شیبانی، ج 4، ص 15.
4- شیبانی، ج 4، ص 151.

رود(1)».

از این احادیث روشن می شود که تکبّر صفت مذمومی است و پیامبر صلی الله علیه و آله از آن نهی کرده و رفتار خود آن حضرت نیز از تکبّر کاملاً به دور بوده است. صحابه نیز به ایشان اقتدا کردند و لذا از همه مردم متواضع تر و از تکبر و فخرفروشی دورتر بودند و در رفتارشان از فرمان خداوند متعال و پیامبر او پیروی می کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:

«خداوند به من وحی فرمود که: فروتن باشید تا به یکدیگر زورگویی و فخر فروشی نکنید».(2)

چیره آمدن بر غرور و خودپسندی

قرآن کریم غرور و خودپسندی را نکوهش کرده است. خداوند بزرگ می فرماید:

«و از مردم [به نخوت] رخ بر متاب، و در زمین خرامان راه مرو که خداوند خودپسند لافزن را دوست نمی دارد».(3)

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز غرور و خودپسندی را مذمّت کرده است. برای نمونه، می فرماید:

«مردی جامه ای فاخر پوشیده و سرش را شانه زده بود و با تبختر راه می رفت که ناگهان زمین او را بلعید و تا روز قیامت همچنان در آن فرو می رود...(4)

نیز می فرماید:

«هر کس دامن کشان و با تکبّر راه رود خداوند در روز قیامت به او نمی نگرد...».(5)

از این دو حدیث و مانند آن ها روشن می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله یاران خود را به تسلّط بر هیجان غرور و خودپسندی فرا می خوانده و با ترساندن آنان از عذاب در زندگی

ص:120


1- شیبانی، ج 4، ص 306.
2- نَوَوی، ج2، ص1092، ح159/1.
3- لقمان /18.
4- شیبانی، ج4، ص152.
5- نَوَوی، ج1، ص630، ح2/791.

آخرت، به این کار ترغیبشان می کرده است.

تسلّط بر اندوه

غم و اندوه یکی از هیجان های آزار دهنده است که انسان، در هنگام از دست دادن عزیزی یا چیز مهم و با ارزشی گرفتار آن می شود و در او احساس رنجش و فشار پدید می آید، و بنابراین، انسان از آن می گریزد و این هیجان را دوست ندارد. پیامبر صلی الله علیه و آله در دعای معروفش از این هیجان به خداوند پناه برده است:

«بار خدایا، از نگرانی و اندوه به تو پناه می برم...».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله از مسلمانان دعوت می کرد که در هنگام وارد آمدن مصیبت از دست دادن عزیزی به آنان یا هر مصیبت دیگری از مصائب دنیا بر غم واندوه خود مسلّط باشند. اسامة بن زید می گوید: یکی از دختران پیامبر صلی الله علیه و آله به حضرت پیغام فرستاد که کودکش در حال مرگ است و از ایشان خواست که نزد او برود. پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:

«نزد او برگرد و بگو که آنچه خداوند متعال بگیرد یا بدهد متعلق به خود اوست، و هر چیزی در نزد او عمر معینی دارد. و به او بگو که شکیبا باشد و اجرش را از خدا بخواهد».(2)

از ابو موسی نیز روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هرگاه فرزند کسی بمیرد، خداوند متعال [به فرشتگان] فرماید: فرزند بنده ام را گرفتید؟ گویند: آری. فرماید: میوه دل او را گرفتید؟ گویند: آری. فرماید: بنده ام چه

گفت؟ گویند: تو را حمد گفت و استرجاع کرد. خداوند متعال فرماید: برای بندام خانه ای در بهشت بسازید و نامش را خانه حمد گذارید».(3)

ص:121


1- ونسنک، ج1، ص461.
2- نَوَوی، ج1، ص698، ح5/924.
3- نَوَوی، ج1، ص697، ح 3/922.

از اُمّ سَلَمه نیز روایت شده است که شنید پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«هیچ بنده ای نیست که مصیبتی به او رسد و بگوید: انّا للّه و انّا الیه راجعون، بار خدایا مرا در ازای این مصیبتم مزد عطا کن و بهتر از آن را به من عوض ده، مگر آن که خداوند متعال او را در این مصیبتش مزد عطا کند و بهتر از آن عوضش دهد...».(1)

مقصود از تسلّط بر غم و اندوه این نیست که انسان در مرگ شخصی عزیز و مورد علاقه اش گریه نکند یا قلبا اندوهگین نشود؛ چرا که گریستن و احساس اندوه در چنین مواقعی امری طبیعی و مجاز است و هیچ ممنوعیتی ندارد، مقصود از تسلّط بر اندوه خودداری از شیون و فریاد کردن و بر سر و سینه زدن است. روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله به عیادت سعد بن عباد رفت و عبدالرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و عبداللّه بن مسعود نیز آن حضرت را همراهی می کردند. پیامبر صلی الله علیه و آله گریه اش گرفت، و حاضران با دیدن گریه رسول خدا صلی الله علیه و آله گریستند، حضرت فرمود:

«گوش کنید، خداوند برای اشک چشم و یا اندوه دل عذاب نمی کند بلکه برای این عذاب می کند یا رحم می آورده» و به زبانش اشاره فرمود.(2)

انس می گوید که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به فرزندش ابراهیم که در حال جان دادن بود وارد شد. اشک از چشمانش سرازیر گشت. عبدالرحمن بن عوف گفت: شما هم ای رسول خدا؟

حضرت فرمود:

«ای پسر عوف!گریه رحمت است» سپس افزود: «چشم اشک می ریزد و دل اندوهگین می شود اما جز آنچه پروردگارمان بپسندد چیزی نمی گوییم. ما در فراق تو اندوهناکیم ای ابراهیم».(3)

ص:122


1- نَوَوی، ج1، ص697، ح2/921.
2- نَوَوی، ج1، ص699، ح1/925.
3- نَوَوی، ج1، ص700، ح 3/927.

فصل سوم: ادارک حسّی در حدیث

اشاره

خداوند بزرگ حواس گوناگونی را، برای ادراک اشیای جهان بیرون، در اختیار انسان و حیوان نهاده است تا بتوانند برای زندگی و بقا با محیط خود سازگار شوند. اما ادراک حسّی ما، گاهی اوقات، دقیق نیست، و پاره ای عوامل بیرونی یا برخی عوامل روانی و درونی در آن تأثیر می گذارد و این، خود، موجب خطا یا تحریف در ادراک حسّی ما می شود. برای مثال، گرسنگی - آن گونه که برخی مطالعات تجربی نشان داده است - باعث می شود که افراد تصاویر درهم را چیزی شبیه غذا ادراک کنند، یا غذا را در حجمی بزرگ تر از حجم طبیعی اش ادراک کنند. در یک مطالعه تجربی به دو گروه کودک، که یک گروه از کودکان فقیر تشکیل شده بود و گروه دیگر از کودکان ثروتمند، مقداری سکّه دادند و سپس از آن ها خواستند که سکه ها را از بر نقاشی کنند. در این تحقیق کودکان فقیر اندازه پول ها را در حدّ چشمگیری بزرگ تر از اندازه ای برآورد کردند که کودکان ثروتمند ارزیابی کرده بودند.(1)

هیجان ها یا عواطف ما نیز در ادراک حسّی ما تأثیر می گذارند. برای مثال، کودک ترسو، پاره ای چیزها را در اتاق تاریک خود بصورت آدم یا اشباح می بیند. یا علاقه

ص:123


1- محمد عثمان نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیة2 ص240 - 241.

ما به یک نفر موجب می شود که از ادراک معایب او غافل شویم و توجه خود را در ادراک محاسن متمرکز کنیم، یا: نفرت ما از یک شخص باعث می شود که بدی های او را ادراک نماییم و از ادراک خوبی هایش غافل بمانیم. پیامبر بزرگ اسلام به خطاها و تحریفی که انگیزه ها و هیجان ها در ادراک حسی و در تفکر ما ایجاد می کنند اشاره کرده است. از انس روایت شده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«دنیا دوستی اساس هر خطا و گناهی است، و عشق و علاقه ات به چیزی تو را کور و کر می سازد».(1)

این حدیث اشاره به این دارد که هواهای نفس و امیال و خواست های آن تفکر درست را از کار می اندازد و ادراک حسّی را دچار خطا می کند، و علاقه مفرط به اشخاص یا اشیاء چشم و گوش را کور و کر می سازد و حواس و تفکر ما را از ادراک صحیح حقیقت باز می دارد.

ادراک فرا حسّی

ادراک حسّی از طریق تأثیر نهادن محرکهای حسّی در حواس گوناگون ما صورت می پذیرد اما گاهی اوقات ملاحظه می کنیم که بعضی مردم می توانند چیزهایی را ادراک کنند که بیرون از حوزه تأثیر مستقیم در حواس آنان قرار دارند، برای مثال در مکانی بسیار دور هستند به طوری که نمی توانند در حواس آن ها به طور مستقیم تأثیر بگذارند. به این پدیده «ادراک فراحسّی» (Extrasensory Perception) می گویند. این پدیده در میان روان شناسان جدید به موضوع بحث انگیزی تبدیل شده است. برخی از آنان در امکان بروز چنین پدیده ای تردید کرده و آن را منکر شده اند. برخی دیگر آن را امکان پذیر می دانند و بدان اعتراف می کنند. عده ای از روان شناسان جدید، به منظور اطمینان از صحت و سقم این پدیده، سعی کرده اند آن را تحت آزمون تجربی قرار دهند، اما نتایج به دست آمده قطعی نبود، اول به دلیل نقدی که

ص:124


1- شیبانی، ج2، ص110.

متوجه روش به کار رفته در این تجربه ها شد، دوم به دلیل عدم امکان رسیدن به تفسیری که مورد پذیرش عموم روان شناسان باشد. برای رسیدن به تفسیری قانع کننده و قابل قبول از طرف همگان، این پدیده همچنان نیاز به تحقیق بیش تر دارد.(1)

ما در قرآن کریم و احادیث شریف پیامبر صلی الله علیه و آله دلایلی می یابیم که رخ دادن این پدیده را ثابت می کند. و در پاره ای احادیث هم در خصوص تفسیر آن اشاراتی می یابیم.

در قرآن کریم مطالبی آمده است که دلالت بر وقوع ادراک فرا حسّی دارند. در سوره یوسف می خوانیم که حضرت یعقوب بوی پسرش یوسف را از مسافتی دور که پیمودن آن با شتر چند روز وقت می برد، استشمام کرد، یعنی زمانی که کاروانِ حامل پیراهن یوسف علیه السلام از سرزمین مصر به سوی شهر محل اقامت یعقوب علیه السلام حرکت کرد. خداوند بزرگ می فرماید:

«وَ لَمَّا فَصَلَتِ الْعیرُ قَالَ اَبُوهُمْ اِنّی لاََجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْلاَ اَنْ تُفَنِّدُون».(2)

«و چون کاروان رهسپار شد، پدرشان گفت: اگر مرا به کم خردی نسبت ندهید، بوی یوسف را حسّ می کنم».

در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله نیز دلایلی می یابیم که وقوع پدیده ادراک فرا حسّی را ثابت می کنند. برای مثال، آن حضرت می فرمود که اصحابش را از پشت سرش می بیند، و این یک امر غیر عادی است.

اَنَس می گوید: روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله پس از آن که نمازش را با ما تمام کرد، فرمود:

«ای مردم، من امام [جماعت] شما هستم. پس در رکوع و سجده و قیام و تمام

ص:125


1- 1. Sanford, F.H. and Wrightsman, L.S.Jr. Psychology: A Scientific study of Man, 3rd ed., Belmont, california, Brooks cole publishing Co., 1970, pp.327-329; Houston, J.P., Bee, H., Halfield, E. and Rimm, D.C. Invitation to psychology. New York: The Academic Press,Inc, 1979 pp. 128.134.
2- یوسف /94، بحث ما پیرامون ادراک فراحسّی را در کتاب القرآن وعلم النفس، ص 121 - 124، ببینید.

کردن نماز از من پیشی نگیرید؛ من شما را از پیش رو و از پشت سرهم می بینم...».(1)

در روایت دیگری از اَنَس آمده است که گفت: نماز اقامه شد و رسول خدا صلی الله علیه و آلهرو به ما کرد و فرمود:

«صفوفتان را راست و منظّم کنید؛ زیرا که من از پشت سرم شما را می بینم».(2)

دیدن اشیایی که پشت سر انسان قرار دارند نوعی ادراک فرا حسّی است؛ چرا که چشم از اشیای واقع در پشت سر متأثر نمی شوند.

پیامبر صلی الله علیه و آله هم چنین، اشیای موجود در مکان های بسیار دور را دیده است. از ثوبان نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«خداوند زمین را برای من جمع و فشرده کرد و من مشرق ها و مغرب های آن را دیدم، و امّت من حکومتش به آنچه از زمین بر من نمایان گشت خواهد رسید...».(3)

قسمت اول این حدیث نشانگر آن است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقاط شرق وغرب

زمین را از فاصله دور دیده است، و چون نقاط شرقی و غربی زمین پراکنده و دور بوده، خداوند متعال زمین را جمع و فشرده، ساخته تا حضرت بتواند در فاصله زمانی محدودی آن ها را ببیند. قسمت دوم حدیث نیز اشاره به آگاهی پیامبر صلی الله علیه و آله از حوادث آینده دارد، و این وحی یا الهام است. راجع به الهام، بعدا، در یکی از فصل های همین کتاب بحث خواهیم کرد.

داستان اسراء و معراج نیز نمونه دیگری از ادراک فرا حسّی است. پس از آن که قریش ماجرای اسراء پیامبر را تکذیب کردند، خداوند بیت المقدس را برایش مکشوف ساخت و حضرت آن را در برابر خود دید و اوصاف و خصوصیات بیت المقدس را دقیقا برایشان بیان فرمود. از جابر روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:126


1- ناصف، ج1، ص260.
2- نَوَوی، ج2، ص796، ح7/1088.
3- شیبانی، ج4، ص240.

«چون قریش داستان اسراء مرا تکذیب کردند در حجر ایستادم و خداوند بیت

المقدس را برایم آشکار ساخت و من به آن نگاه می کردم و اوصاف و نشانه های آن را برایشان می گفتم».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله، هم چنین، صدای مردگان را که در قبرها عذاب می شدند، می شنیده است.

ابن عباس می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله بر دو قبر گذشت و فرمود:

«این دو عذاب می کشند. برای گناه کبیره ای عذاب نمی شوند». سپس افزود: «بله، یکی از آنها سخن چینی می کرد. و دیگری از ادرارش استبرا نمی کرد».(2)

انس می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله صدایی از قبری شنید، فرمود:

«این کی مرده است؟» عرض کردند: در جاهلیت مرده است. حضرت از شنیدن آن خوشحال شد و فرمود: «اگر نبود که می ترسم یکدیگر را دفن نکنید دعا می کردم که خداوند عذاب قبر را به شما بشنواند».(3)

این احادیث نشان می دهد که پیامبر صلی الله علیه و آله توانایی خاص و غیر عادی در ادراک فرا حسّی داشته است؛ چرا که پشت سرش را می دیده است، شرق و غرب زمین را دیده با آن که در حِجر مسجد الحرام در مکه ایستاده بود، بیت المقدس را پیش چشم خود دید و اوصاف آن را بیان کرد. و صدای عذاب کشیدن مردگان در قبر را می شنید. همه این ها دلایل روشنی هستند بر این که پیامبر صلی الله علیه و آله توانایی ادراک

فراحسّی را داشته است.

این احادیث به پدیده ادراک فرا حسّی امور واقعیِ جهان حسّی ما اشاره دارند. احادیث دیگری نیز وجود دارد که نشان می دهد پیامبر صلی الله علیه و آله امور غیبی یا چیزهایی را که در آینده رخ خواهد داد می دیده است. عقبة بن عامر روایت کرده است که روزی

ص:127


1- ناصف، ج3، ص260.
2- ناصف، ج1، ص86.
3- ناصف، ج1، ص378.

پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون رفت و بر کشتگان اُحد نماز میّت خواند، سپس منبر رفت و فرمود:

«من پیشرو شما هستم، و من بر شما گواهم، و به خدا سوگند که هم اکنون حوض [کوثر] خود را می بینم. کلیدهای گنج های زمین، یا کلیدهای زمین، به من داده شد. به خدا سوگند که ترس و نگرانی من برای شما از این نیست که مشرک شوید بلکه ترس من بر شما از این است که بر سر دنیا با یکدیگر به رقابت برخیزید».(1)

بنا به این حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اموری غیبی را دیده است: حوضی را که روز قیامت در کنار آن به انتظار ورود امتش خواهد ایستاد، دیده است. نیز آنچه را مسلمانان در آینده از سرزمین ایران و روم به غنیمت خواهند گرفت دیده است. به همین دلیل فرمود که می ترسد مسلمانان بر سر این اموال و غنایم با یکدیگر به رقابت برخیزند و این رقابت آنان را نیز، همچون ملت های پیشین، به نابودی کشاند.

هم چنین، پیامبر صلی الله علیه و آله فرشتگان را می دیده است.از ابوذر روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«من چیزهایی را می بینم که شما نمی بینید، و صداهایی را می شنوم که شما نمی شنوید. آسمان نالید و حق دارد که بنالد. زیرا در وجب به وجب آن فرشته ای برای خداوند به سجده افتاده است...».(2)

اَنَس می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مشغول خواندن نماز بود که مردی نفس زنان آمد و گفت: اللّه اکبر؛ سپاس فراوان و پاک و پر برکت خداوند را. چون رسول خدا صلی الله علیه و آلهنماز را تمام کرد فرمود:

«کدام یک از شما این سخنان را گفت؟» مردم سکوت کردند و کسی چیزی نگفت.

حضرت فرمود: «او حرف بدی نزد». مرد گفت: من ای رسول خدا. فرمود: «دوازده فرشته را دیدم که هر یک سعی می کرد برای بالا بردن آن کلمات [به پیشگاه

ص:128


1- ناصف، ج5، ص 204.
2- ناصف، ج5، ص 204.

خداوند] از دیگری سبقت بگیرد».(1)

حنظله اسیدی، که از کاتبان پیامبر صلی الله علیه و آله بود، به حضرت گفت:

ای رسول خدا، هنگامی که در محضر شما هستیم و از بهشت و دوزخ برایمان می گویی چنان است که گویا آن ها را با چشم می بینیم اما چون از نزد شما می رویم سرگرم زن و بچه و زندگی خود می شویم و بسیاری از آن حرف ها را فراموش می کنیم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست اوست اگر بر آن حال و یادی که نزد من دارید دوام آورید فرشتگان در بسترهایتان و در کوچه و خیابان با شما دست می دهند. اما ای حنظله هر ساعتی آدمی را حالتی است.

این را سه بار فرمود...(2)

از این سخن پیامبر که: «اگر بر آن حال و یاد [از خدا و آخرت] که نزد من دارید دوام آورید فرشتگان در بسترهایتان و در کوچه و خیابان با شما دست می دهند» فهمیده می شود که اصحاب آن حضرت، اگر بر آن صفای دل و شفافیت روح و یاد خدا که در هنگام حضورشان نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله به آنان دست می داد باقی می ماندند، می توانستند فرشتگان را مشاهده کنند.(3) از این می توان نتیجه گرفت که صفای دل و شفافیّت روح و پرداختن به ذکر و یاد خدا و نزدیک شدن بی وقفه به او از طریق عبادات و نیایش و ذکر، به حالت کشف منجر می شود، همان حالتی که صوفیه و عرفا از آن سخن می گویند و طی آن به انواع شهود و رؤیت ها می رسند که برخی از آن ها تحت مقوله ادراک فراحسّی قرار می گیرند. در این لحظاتِ صفا و شفافیّت، روح و روان آدمی از قیدهای بدنی که مانع پرواز آن می شوند آزاد می گردد، و لذا می تواند از فاصله بسیار دور یا از پس موانع مادّی چیزهایی را ببیند

یا بشنود که انسان در غیر این اوقات که سرگرم امور دنیاست قادر به دیدن یا شنیدن

ص:129


1- شیبانی، ج2، ص67 - 68.
2- شیبانی، ج1، ص32.
3- محمد عثمان نجاتی، القرآن و علم النفس، ص 123.

آن ها نیست. در همین باره، رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«اگر نبود که شیاطین بر گِرد دل های آدمیان می چرخند انسان ها ملکوت [و باطن] آسمان را می دیدند».(1)

در تاریخ اسلام، داستان های زیادی از بزرگان در مورد دیدن یا شنیدن از فرسنگ ها راه نقل شده است که تأیید می کنند آدمی از نیروی فوق العاده روحی برخوردار است به طوری که، در صورت فراهم آمدن شرایط مناسب یعنی شفافیت روحی و رهایی از قید و بندهای بدن، می تواند حوادثی را که در اماکن دور رخ می دهند ادراک یا احساس کند. نیز می تواند با ارواح دیگران به تبادل اندیشه و احساس بپردازد، یعنی همان چیزی که اکنون به آن «دور آگاهی» یا تله پاتی (TelePathy) می گویند. اگر به این داستان ها در پرتو دانش امروزین در مورد امکان انتقال صدا و تصویر و رخدادها از جایی به جایی از رهگذر امواج رادیو و تلویزیون بنگریم می توانیم دریابیم که چنین وقایعی امکان پذیر است. اگر شخص از قدرت روحی ویژه ای برخوردار باشد می تواند تأثیرش را از رهگذر امواج الکترو مغناطیسی تا مسافت های دور منتقل کند و پیام های معینّی را به اشخاصی که آن ها نیز از قدرت روحی خاصّی برای دریافت این پیام ها برخوردارند، برساند. این همان چیزی است که امروزه برخی از روان شناسان جدید سعی دارند امکان وقوع آن را از نظر تجربی بیازمایند. بدین منظور آزمایش هایی درباره «دور آگاهی» صورت گرفته است.

در این آزمایش ها، از چند نفر خواسته شد تا به کارت هایی با تصاویر خاصّی نگاه کنند. نیز از اشخاص دیگری در جاهای دور، و احیانا در شهرهایی دیگر، خواسته شد که در همان لحظه حدس بزنند روی کارت ها چه نوع تصاویری هستند. اگر این اشخاص می توانستند چندین بار، به طوری که احتمال تصادفی بودن را منتفی سازد، نوع آن تصاویر را حدس بزنند آن گاه وجود پدیده «دور آگاهی» اثبات می شد.

ص:130


1- تخریج زین الدین ابی الفضل العراقی، ج3، ص9، پ 4.

در یکی از این گونه بررسی ها افراد زیادی به کار گرفته شدند و از آن ها بارها خواسته شد که نوع این تصاویر را حدس بزنند. مشاهده شد که میانگین تعداد حدس های صحیح بعضی از افراد بیش از اندازه ای است که تصادفی باشد. این نتیجه باعث گردید تا آزمایش کننده وجود پدیده ادراک فراحسّی را در برخی افراد تأیید کند.اما برخی از روان شناسان دیگر که این پدیده را باور ندارند، گفته اند دستیابی به چندین بار حدس صحیح ممکن است ناشی از خطا در روش اجرای تجربه یا ناشی از خطا در ثبت نتایج، به سبب جانبداری اجرا کننده تجربه، باشد، به ویژه آن که بیش تر مجریان این گونه تجربه ها و آزمایش ها به درستی پدیده ادراک فراحسّی باور دارند.

تحقیقات پیرامون این موضوع همچنان ادامه دارد و مورد بحث و مناقشه است و پژوهشگران به نتایج قطعی درباره آن نرسیده اند.(1)

چنین پیداست که شفافیت روح در برخی افراد شرط اساسی وقوع ادراک فراحسّی است. این شفافیت و صفای روح بیش تر در افراد مؤمن و پرهیزگار به وجود می آید. این گونه افراد با شفافیت و صفای روحی خود می توانند چیزهایی را ادارک کنند که دیگران نمی توانند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به این واقعیت اشاره کرده است. از ابوسعید روایت شده که آن حضرت فرمود:

«از فراست مؤمن برحذر باشید؛ زیرا او با نور خداوند متعال می بیند.حضرت سپس این آیه را خواند: و در این نشانه هایی است برای نشانه شناسان».(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله خود، با آن صفای دل و شفافیت روحی که خداوند به او ارزانی داشته بود، از قدرت خارق العاده ای در ادراک فراحسّی برخوردار بود. در پرتو همین توانایی خارق العاده احساسات حیوانات و درد یا غم و یا ترس و دیگر احساسات آن ها را درک می کرد. عبداللّه بن جعفر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد باغ

ص:131


1- 1. Sanford, F.H. and Wrightsman, O P.C. P. 328. Atkinson, R.L., Alkinson, R.C. and Hilgard, E.R. Introduction to psychology. 8th edition, New York: Harcourt Brace Jovanovich, Inc, 1983, pp. 158-161.
2- شیبانی، ج1، ص146.

مردی از انصار شد شتری را دید. چشم شتر که به حضرت افتاد شروع به نالیدن کرد و اشک از چشمانش سرازیر شد. پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیک او رفت و اشک هایش را پاک کرد. شتر ساکت شد. حضرت فرمود:

«صاحب این شتر کیست. این شتر از کیست؟». جوانی از انصار آمد و عرض کرد: از من، ای رسول خدا. حضرت فرمود: «درباره این حیوان بی زبان که خداوند در اختیار تو نهاده است از خدا نمی ترسی؟! او به من شکایت کرد که تو اذیّت و خسته اش می کنی...(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله درد و رنجی را که این حیوان می کشید و شِکوه و شکایتی را که در درونش می جوشیده است حس کرد و معنای قطرات اشکی را که از چشمان او فرو می غلتیده دریافت و مفهوم ناله ای را که از سینه اش بر می خاسته فهمید. این نشان می دهد که حضرت از توانایی ویژه ای در فهم حالت روانی حیوانات برخوردار بوده است. این نکته از نمونه دیگری هم که در فصل یکم، هنگام سخن از انگیزه مادری در پرندگان آوردیم روشن می شود. در آن جا گفتیم که پیامبر صلی الله علیه و آله با جمعی از یارانش در محلّی اتراق کردند. یکی از آنان به بیشه ای رفت و تخم ژورکی را برداشت. ژورک آمد و بر فراز سر پیامبر و یارانش پرپر می زد. حضرت فرمود:

«کدام یک از شما این را ناراحت کرده است...»(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله دریافت که علّت بال زدن ژورک بر فراز سر او و یارانش این است که یک نفر او را ناراحت کرده است، و چون یکی از افراد گفت که تخمی از لانه آن برداشته است حضرت دستور داد آن را به لانه اش برگرداند.

ادراک فراحسّی و الهام

لازم است میان ادراک فراحسّی و الهام فرق بگذاریم. برای مثال وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله

ص:132


1- ابو داود، ج3، ص23، ح2549.
2- شیبانی، ج2، ص110.

می فرماید که یاران خود را از پشت سرش هم می بیند، یا زمانی که می فرماید فرشتگان را می بیند، یا صدای ناله مردگان را که در قبرهایشان عذاب می شوند، می شنود، بدون شک با پدیده ادراک فراحسّی مواجه هستیم، چرا که پیامبر، در این موارد، اظهار می دارد که با چشم و گوش خود چیزهایی را می بیند و می شنود که به علت پاره ای موانع و حجابهای مادی یا مکانی، دیگر مردمان معمولاً آن ها را نمی بینند و نمی شنوند.

هم چنین است وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از مسجد الاقصی که پس از شب معراج، با آن که در مکّه بود خصوصیات این مسجد را بیان داشت.

پس، بدون شک این حادثه در محدوده ادراک فراحسّی قرار دارد و وحی یا الهام نیست. این که می فرماید: «خداوند بیت المقدس را برایم نمایان ساخت حاکی از آن است که خداوند عزّوجل موانع و حجابهای مادی و مکانی میان پیامبر صلی الله علیه و آله و

بیت المقدس را برداشته و حضرت آن را به واقع در برابر خود دیده است. نیروی روحی، به ویژه اگر روح پیامبر باشد، می تواند، به خواست خداوند بزرگ، در موانع مادّی نفوذ کند و از مسافت های مکانی دور بگذرد و مسجدالاقصی را طوری مشاهده کند که انگار در برابر دید مستقیم پیامبر صلی الله علیه و آله قرار دارد. از این رو، مایلیم این نوع ادراک را فراحسّی به شمار آوریم. در جای دیگری پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

«خداوند زمین را برای من در هم پیچید و من مشرق ها و مغرب های آن را دیدم...» این سخن نشان می دهد که حضرت شرق و غرب زمین را عملاً دیده است و این نیز وحی یا الهام نبوده است. اما در همین حدیث می فرماید: «.. به زودی حاکمیّت امّت من به آنچه از زمین برای من نمودار شد خواهد رسید...» این سخن در مفهوم وحی و الهام جای می گیرد. آن حضرت در حدیث دیگری که بخاری و مسلم از عقبة بن عامر روایت کرده اند، می فرماید: «...کلیدهای خزانه های زمین، یا کلیدهای زمین به من داده شد...». مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله سرزمین ایران و روم است که بعدها

ص:133

مسلمانان تصرف کردند. این پیشگویی نیز در مفهوم وحی و الهام می گنجد نه در مفهوم ادراک فراحسّی.

ص:134

فصل چهارم: تفکّر از دیدگاه حدیث

اشاره

اسلام با عنایت ویژه ای انسان را به مشاهده پدیده های هستی و اندیشیدن در آفرینش بدیع خداوند بزرگ و تأمل در آسمان ها و زمین و در نفس، و در همه مخلوقات جهان دعوت کرده است. برای نمونه به این چند آیه از قرآن کریم اشاره می کنیم:

«اَلَّذینَ یَذْکُرُونَ اللّه َ قِیَامًا وَقُعُودًا وَعَلی جُنُوبِهِمْ وَیَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً...».(1)

«آنان که ایستاده و نشسته و خفته، خدا را یاد می کنند و در آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند [و می گویند:] پروردگارا، تو این ها را بیهوده نیافریده ای...»

«اَوَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی اَ نْفُسِهِمْ...».(2)

«آیا در خویشتن اندیشه نمی کنند...».

«قُلْ سیرُوا فِی الاَْرْضِ فَاص نْظُرُوا کَیْفَ بَدَاَ الْخَلْقَ...».(3)

«بگو: در زمین بگردید و بنگرید که چگونه آفرینش را آغاز کرد...».

ص:135


1- آل عمران/191.
2- روم/8.
3- عنکبوت /20.

«قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِی السَّموَاتِ وَالاَْرْضِ...»(1)

«بگو: بنگرید که در آسمان ها و زمین چیست...».

«فَلْیَنْظُرِ الاِْنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ...»(2)

«پس، آدمی بیندیشد که از چه آفریده شده است...».

قرآن کریم با دعوت انسان به مشاهده و دقّت و اندیشیدن در پدیده های هستی در واقع، اندیشه علمی را که با مشاهده و گردآوری اطلاعات و نتیجه گیری و سپس تحقیق درباره درستی این نتایج آغاز می شود بنیاد نهاد. اهتمام قرآن کریم به دعوت مردم به مشاهده و دقت و اندیشیدن انگیزه نیرومندی بود که مسلمانان را به تحصیل شناخت و علم وانجام پژوهش های تجربی واداشت و این خود به جوانه زدن نهضت علمی در جامعه اسلامی و شکوفا شدن معارف و علوم در میان مسلمانان انجامید و این درست در زمانی بود که اروپا همچنان در تاریکی جهل و نادانی به سر می برد. نور علم از جهان اسلام به کشورهای اروپایی تابیدن گرفت و تاریکی های جهل را از آن ها زدود و روح تفکر علمی و پژوهش تجربی را در این سرزمین دمید و همین باعث ظهور رنسانس در اروپا شد.

قرآن کریم به آزاد سازی خرد از قید و بندهایی که آن را از درست اندیشی باز می دارد توجه خاصّی نشان داد و از این رو با تقلید و پیروی از آرای گذشته، بدون اندیشیدن درباره آن ها و مطمئن شدن از صحت آن ها، مبارزه کرد. با اوهام و خرافات که اندیشه را به بند می کشند و مانع حرکت و تحقیق در جهت رسیدن به حقیقت می شوند جنگید. با شتاب در داوری، بدون مطمئن شدن از درستی مقدمات و دقت و صحت و ادله، مبارزه کرد. از پیروی از گمان که در معرض خطاست نهی کرد و به پیروی از حق که دلایل صحیح تأییدش کند فرا خواند. هم چنین از قرار گرفتن تحت تأثیر آرا و تمایلاتی که به جانبداری می انجامد و باعث

ص:136


1- یونس/101.
2- طارق/5.

خطاهای تفکّر می شود نهی کرد. نگارنده، در کتاب قرآن و روان شناسی(1) به موضوع تفکر از دیدگاه قرآن کریم پرداخته و عوامل گوناگون تأثیر گذار در تفکّر را که در قرآن

کریم از آن ها یاد شده بررسی کرده است. دعوت قرآن به مشاهده و اندیشیدن، و رهایی از قید و بندهایی که مانع تفکر می شود، شالوده ای بود که بنیان اندیشه علمی و پژوهش تجربی در میان دانشمندان مسلمان بر آن استوار گردید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به اندیشیدن در نشانه های خداوند متعال ومخلوقات بدیع او دعوت کرده است. بنابراین، تأمل و تفکر در مخلوقات خداوند از برترین انواع عبادت است. در روایتی آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«یک ساعت اندیشه کردن از یک سال عبادت کردن بهتر است».(2)

ابن عبّاس می گوید: عده ای درباره ذات خداوند عزّوجل اندیشه می کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«درباره آفریده های خداوند اندیشه کنید و درباره ذات خدا نیندیشید؛ زیرا که شما او را چنان که باید نمی شناسید».(3)

تفکر در آیات الهی و آفریده های شگفت انگیز او و نظام متقن هستی و در قوانین ثابتی که بر همه پدیده های گیتی حاکم است انسان را به این نتیجه می رساند که این هستی آفریدگار و گرداننده ای دارد. از همین رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اندیشه کردن در آفرینش خدا توصیه و از اندیشیدن در ذات او نهی کرده است؛ چون عقل آدمی از دریافت آنچه خارج از محدوده توانایی اوست ناتوان است. چرا که خداوند مثل و مانند ندارد در حالی که عقل انسان بر پایه داشته های خود یعنی صورت های حسّیِ دریافت شده از جهان محسوسی که در آن زندگی می کند، و بر پایه مفاهیمی که از این صورت ها ایجاد می کند و معانی کلیه ای که از آن ها تجرید می نماید، می اندیشد؛

ص:137


1- محمد عثمان نجاتی، القرآن و علمالنفس، ص 134 - 143.
2- غزالی، احیاء علوم الدین، ج4، ص423.
3- غزالی، احیاء علوم الدین، ج4، ص423 - 424.

بنابراین، هرگاه خرد بکوشد درباره موجودات جهان غیب، و درباره ذات خداوند متعال بیندیشد، بدون شک از صورت های حسّی که در اختیار دارد کمک خواهد گرفت.حال اگر انسان، با این روش، درباره ذات خداوند بزرگ که هیچ چیز از جهان محسوس مانند وشبیه او نیست بیندیشد قطعا گمراه و هلاک خواهد شد. در این حدیث، هم چنین، به قاصر بودن عقل انسان و حد و مرزهایی که نباید از آن ها تجاوز کند اشاره شده است. عقل انسان می تواند در چارچوب جهان محسوس و شناخت حسّی که از راه حواس خود به دست می آورد، و مفاهیم و معانی کلیه ای که از این رهگذر استنباط می کند، به خوبی بیندیشد اما درباره ماورای جهان محسوس عقل انسان قادر به درک حقیقت نیست مگر آن که خداوند متعال، از طریق وحی و الهام، این لطف را در حق او بنماید، که در فصل ششم در این خصوص سخن خواهیم گفت.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله، در سخنش به اشجّ عبدالقیس، خردی را که به وظیفه اندیشیدن بپردازد ستوده است:

«در تو دو خصلت وجود دارد که خدا و پیامبرش آن ها را دوست می دارند: خردمندی و تأنّی».(1)

خرد به صاحب خود صفات پسندیده ای می بخشد که باعث می شوند شخص محبوب خداوند بزرگ و پیامبر بزرگوار او باشد، خرد صاحب خود را به حق و خوبی رهنمون می شود و از گمراهی و بدی به دورش می دارد.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیروان خود را به تفکر و استدلال عقلی و قیاس تشویق می کرد. برای مثال، زمانی که معاذ بن جبل را به یمن فرستاد به او فرمود:

«چگونه قضاوت خواهی کرد؟» عرض کرد: بر اساس کتاب خدا قضاوت خواهم کرد.

فرمود: «اگر حکمش در کتاب خدا نبود؟» عرض کرد: بر پایه سنّت رسول

ص:138


1- صحیح مسلم، ج1، ص189.

خدا صلی الله علیه و آله.

فرمود: «اگر در سنّت رسول خدا نبود؟» عرض کرد: به اجتهاد خودم. حضرت فرمود: سپاس خداوند را که فرستاده رسول خدا را موفق بداشت».(1)

در این حدیث، رسول خدا صلی الله علیه و آله یارانش را راهنمایی و تشویق می کند که در مسائل و مشکلات نوظهور که در قرآن کریم و سنّت، حکمی راجع به آن ها نیامده است به تفکر و استدلال عقلی بپردازند و حکام را به اجتهاد توصیه و برای این کار به آنان وعده پاداش آخرت می دهد.

در روایتی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هرگاه حاکم اجتهاد کند و اجتهادش درست باشد دو مزد دارد؛ و اگر در اجتهادش به خطا رود یک مزد دارد».(2)

این دعوت به تفکر و تشویق به ابداع و نوآوری را که در دین اسلام آمده است در هیچ یک از دیگر ادیان آسمانی نمی یابیم. این مطلب از این سخن پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آشکارا معلوم است:

«هر کس در اسلام سنّت نیکویی پی نهد مزد آن و مزد کسانی که پس از او به آن سنّت عمل کنند برایش باشد بدون آن که از مزد ایشان چیزی کم شود. و هر کس در اسلام سنّت بدی پی نهد گناه آن و گناه کسانی که پس از او به آن عمل کنند بر گردن اوست بدون آن که از گناه ایشان هم چیزی کم شود».(3)

در این حدیث دعوتی است به تفکر نوآور که سنّت نیکویی بنا نهد، یعنی چیز جدیدی را که نفع و خیر مردم در آن است ابتکار کند. پیامبر صلی الله علیه و آله به این کار بسیار ترغیب کرده است؛ چرا که برای چنین شخصی پاداش بی پایان، به اندازه پاداش هر کسی که تا روز قیامت به این سنت نیکو عمل کند، وعده داده است، و این، در واقع

ص:139


1- ناصف، ج3، ص66.
2- ناصف، ج3، ص66.
3- منذری، ص 145، ح533.

تشویق بزرگی است به تفکر ابداعی و ابتکار چیزهایی که به نفع جامعه و به خیر و صلاح بشریت باشد.

خطاهای تفکر

اشاره

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از عواملی که به خطاهای تفکّر می انجامد برحذر داشته است، و به اصحابش می آموخت که تفکری سالم و خالی از عیوبی که تفکر درست را از کار می اندازند، داشته باشند. از جمله عواملی که موجب خطای در تفکر می شوند، عبارتند از:

الف - تقلید و اوهام و خرافات

یکی از عواملی که به خطای در تفکر منجرّ می شود تقلید کورکورانه از افکار و آرای دیگران است. قرآن کریم از مشرکان که در بت پرستی از آرای پدرانشان تقلید می کنند و به عقاید آنان تمسّک می جویند به شدّت انتقاد کرده و مردم را به آزاد کردن خردهایشان از قید و بندهای تقلید، و نیز به رها سازی خود از اوهام و خرافات که بر اساس تقلید، به آن ها چنگ می زنند فرا خوانده است.(1)

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز از پیروی آرای دیگران و تقلید کور و بدون تأمل و تفکر از کارهای آنان پرهیز داده است. حذیفه می گوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«ابن الوقت نباشید و نگویید اگر مردم خوبی کردند ما هم خوبی می کنیم، و اگر ستم کردند ما هم ستم می کنیم، بلکه خود را عادت دهید که اگر مردم خوبی کردند خوبی کنید و اگر بدی کردند شما بدی و ستم نکنید».(2)

در این حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به استفاده از خرد برای تشخیص حق و باطل و نیک و بد، و پیروی از حق و نیکی که تفکر به آن ها رهنمون می شود فرا می خواند،

ص:140


1- محمد عثمان نجاتی، القرآن و علم النفس، ص 136 - 138.
2- ترمذی، ج8، ص170.

و از پیروی آرای دیگران و تقلید از کردار آنان، بدون اطمینان از درستی این آرا و کردارها، پرهیز می دهد.

آن حضرت در ستیز با اوهام و خرافات نیز می کوشید. برای مثال در همان روزی که فرزندش ابراهیم درگذشت خورشید گرفتگی به وقوع پیوست. مردم گفتند به خاطر مرگ ابراهیم، فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله گرفته است. حضرت فرمود:

«خورشید و ماه دو نشانه از نشانه های خدا هستند، و برای مردن یا متولد شدن کسی دچار گرفتگی نمی شوند».(1)

در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله به یارانش آموخت که خسوف و کسوف از قوانین طبیعی ثابت و تغییرناپذیر خداوند هستند و به سبب حوادثی که در دنیا اتفاق می افتد، مانند مردن یا متولد شدن انسانی، رخ نمی دهند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با اوهام و

خرافات، به ویژه در زمینه فال زدن و پیش گویی و جادوگری و تأثیر ستارگان در سرنوشت مردم، جنگید. برای مثال، در روایتی آمده است که فرمود:

«هر کس به پیش گو یا رمّالی مراجعه کند و گفته های او را تأیید کند به آنچه بر محمد نازل شده کافر گشته است».(2)

و در روایتی دیگر فرموده است:

«هر کس علمی از نجوم فرا گیرد، در واقع، شاخه ای از جادوگری فرا گرفته است، اگر بیش تر، بیش تر».(3)

مقصود از فرا گرفتن علمی از نجوم، اخترگویی است. یعنی ادعای پی بردن به رخدادهای آینده از طریق شناخت حرکات ستارگان و اسرار آن ها و تأثیرشان بر جهان خاکی. و این غیر از اخترشناسی است که برای خود قواعد و روش هایی دارد و متکی بر مشاهدات علمی است.(4)

ص:141


1- منذری، ج1، ص445.
2- ونسنک، ج4، ص196.
3- ونسنک، ج12، ص435.
4- نک: یوسف القرضاوی، الرسول والعلم، دارالصحوة، 1984، ص54 - 55.

پیامبر با همه این گونه اوهام و خرافات مبارزه کرد و از این رهگذر خردها و اندیشه های پیروانش را از قرار گرفتن تحت تأثیر این اوهام و خرافات رهانید و روح تفکر سالم را در آنان دمید، و بدین ترتیب فضای عقلانیّت را که به پیدایش پرورش اسلامی و ظهور عصر نهضت علمی - اسلامی انجامید، فراهم آورد.

ب - فراهم نبودن ادلّه

از جمله خطاهای تفکّر که بسیاری از مردم گرفتار آن می شوند عبارت است از صادر کردن حکم و نتیجه گیری با وجود فراهم نبودن دلایل کافی که درستی آن حکم یا این نتیجه را تأیید کند. بسیاری از مردم، به ویژه کسانی که به تفکر منطقی علمی عادت نکرده اند، به صدور احکام یا نتیجه گیری های کلّی از پاره ای جزئیات اندک که رسیدن به این احکام یا نتایج را توجیه نمی کنند، گرایش دارند، به همین دلیل غالبا احکام و نتیجه گیری هایشان نادرست است. قرآن کریم ما را از افتادن در ورطه چنین خطاهایی برحذر داشته است و می فرماید:

«وَ لاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ اِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤَادَ کُلُّ اُولئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْئٔولاً».(1)

«از آنچه بدان علم نداری پیروی مکن. گوش و چشم و دل، همه این ها بازخواست می شوند».

«وَمَا یَتَّبِعُ اَکْثَرُهُمْ اِلاَّ ظَنًّا اِنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْٔا اِنَّ اللّه َ عَلیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ».(2)

«بیش ترینشان پیروی نمی کنند مگر از گمان و گمان از راستی هیچ بی نیاز نکند، خداوند بر آنچه می کنند داناست».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز مردم را از سخن گفتن درباره آنچه که نمی دانند نهی کرده و فرموده است:

ص:142


1- اسراء/36.
2- یونس/36.

«هیچ کس نباید چیزی را بگوید که نمی داند».(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله از ظنّ و گمان یعنی سخنی که مستند نیست و احتمال صدق و کذب در آن می رود، نیز برحذر داشته است می فرماید:

«از گمان بپرهیزید، زیرا گمان دروغ ترین سخن است».(2)

در این دو حدیث، مردم از ندانسته گویی و از گمان نهی شده اند و در واقع، به ضرورت جستجوی واقعیت و سخن حق که دلایل آن را تأیید کنند راهنمایی شده اند. آن حضرت از گمان به عنوان دروغ ترین سخن یاد می کند تا بدین وسیله یارانش را از آن دور سازد و به جستجوی راستی و درستی در گفتار ترغیب نماید. در حدیثی دیگر می فرماید:

«به هر کسی ندانسته فتوایی دهند گناهش به گردن کسی است که به او فتوا داده است...».(3)

در این جا، فتوا به معنای عام یعنی، هر امری از امور دین یا دنیاست. در این حدیث اشخاص از این که، بدون داشتن علم و آگاهی کافی در موضوعی و بدون در دست داشتن ادله کافی، در امور مردم، به ویژه اموری که در زندگی آنان حائز اهمیت است، فتوا دهند یا نظر و حکمی صادر کنند، آشکارا نهی شده اند.

پیامبر صلی الله علیه و آله فقط از فتوا و حکم صادر کردن بدون آن که ادله کافی و صحت آن وجود داشته باشد، برحذر نداشته بلکه از پذیرفتن سخنان غیر و نقل آن ها برای دیگران، بدون اطمینان از درستی آن ها، نیز پرهیز داده است. در روایت آمده است که از ابو مسعود پرسیدند: از رسول خدا صلی الله علیه و آله نشنیده ای که درباره «می گویند» چیزی فرموده باشد؟ گفت: شنیدم که می فرماید: «بد مرکوبی است برای مرد»(4) [که بگوید:می گویند، نقل می کنند، بدون آن که از صحت آنچه نقل می کند مطمئن باشد]. در

ص:143


1- ونسنک، ج4، ص316.
2- ونسنک، ج4، ص87.
3- ناصف، ج1، ص73.
4- مسند احمد، ج4، ص119، ج5، ص401.

این حدیث مردم از پذیرفتن کورکورانه آنچه از دیگران می شنوند نهی شده اند؛ زیرا شمار زیادی از مردم به تصدیق بسیاری از آنچه می شنوند گرایش دارند و آن ها را، به اعتبار این که حقیقت دارند، برای دیگران نقل می کنند.

اهمیّت بحث و گفتگو در شفافیّت تفکّر

بحث و گفتگو از عوامل مهمّی است که به شفافیّت و سلامت تفکّر، و رهیدن از خطاها و موانع رسیدن به حقیقت کمک می کند. خداوند بزرگ پیامبرش را به مشورت با یارانش توصیه کرده و فرموده است:

«...وَشَاوِرْهُمْ فِی الاَْمْرِ...».(1)

«و در امور با آنان رایزنی کن...»

در بحث و گفتگو جوانب مسأله روشن وحدّ و مرزهای آن مشخصّ می شود و آرا و نظرات جدیدی بروز می کند که در رسیدن به پاسخی پذیرفته به پرسش، یا راه حل قابل قبول برای مسأله کمک می کنند. پیامبر صلی الله علیه و آله، خود، با یارانش مشورت می کرد. برای مثال، پیش از ورود به جنگ بدر از آنان نظر خواهی نمود، و مطمئن شد که انصار با جنگ موافق هستند. هم چنین درباره محل جنگ، و درباره اسیران، بعد از پیروزی بر مشرکان قریش، نظر آنان را جویا شد. در جنگ خندق نیز با یارانش مشورت کرد و نظر سلمان فارسی را درباره حفر خندق پیرامون مدینه پذیرفت. آن حضرت یارانش را به مشورت با یکدیگر تشجیع و تشویق می کرد و می فرمود:

«کسی که از خداوند طلب خیر کند ناکام نمی شود، و کسی که مشورت کند پشیمان نمی شود...».(2)

ص:144


1- آل عمران /159.
2- فیض القدیر، ج5، ص442 (به نقل از محمود و احمد سید، معجزة الاسلام التربویة، کویت، دارالبحوث العلمیة، 1978، ص 103 - 105).

فصل پنجم: یادگیری از دیدگاه حدیث

اشاره

یادگیری اهمیت زیادی در زندگی انسان دارد؛ چرا که آدمی وقتی متولد می شود کاملاً ناتوان و نادان است به طوری که قادر به انجام کاری نیست و هیچ چیز نمی داند اما از طریق آموختن در طی مراحل گوناگون رشدش مهارت ها و شناخت های زیادی را فرا می گیرد. کودک در بدو تولّدش به شمار اندکی از واکنش ها مجهّز است، مانند مکیدن پستان در هنگام شیر خوردن، حرکات دست ها و پاها و پلک ها، گریه کردن، و تولید پاره ای صداهای نامنظم. این واکنش ها با یادگیری کسب نمی شوند بلکه فطری و موروثی هستند، اما دیری نمی گذرد که کودک، در ضمن رشد خود، بر پایه همین واکنش ها بسیاری از مهارت های پیچیده را یاد می گیرد. مثلاً یاد می گیرد که، برای گرفتن و برداشتن اشیا، و یاد گرفتن حرفه ها و صنعت ها و

هنرها و دیگر مهارت های فراوان، چگونه حرکات دست ها و انگشتانش را نظم بخشد. یاد می گیرد که برای راه رفتن، دویدن، بالا رفتن، توپ بازی کردن و دیگر بازی های ورزشی یا دیگر مهارت های حرکتی چگونه به حرکات پاهایش نظم بخشد. یاد می گیرد که حرکات صدایش را منظم کند و کلمات معناداری چون نام های پدر و مادر و خواهر و برادر خود و نام های چیزهای دیگر را تلفظ کند و سپس یاد می گیرد که از این کلمات جملات معنادار بسازد. کودک در زندگی خود از

ص:145

وضعیت های جدید فراوانی می گذرد و با موانع و مشکلات بسیاری رو به رو می شود اما همواره یاد می گیرد که چگونه برای مواجه شدن با این وضعیت ها، و پشت سر نهادن این موانع و حل این مشکلات پاسخ های جدید و مناسبی بیابد. همین توانایی یادگیری و سود جستن از تجربه هاست که انسان و حیوان را قادر می سازد تا خود را با همه موقعیت های جدید و مشکلات غیر منتظره پیوسته سازگار گرداند و این به نوبه خود آن ها را در زندگی و بقا کمک می کند.

انسان تنها زبان و علوم و شناخت های گوناگون و فنون و حرفه ها و صنایع و دیگر مهارت های مختلف را یاد نمی گیرد بلکه عادت ها و گرایش ها و خوی ها و ویژگی های شخصی اش را نیز فرا می گیرد. بنابراین، یادگیری اهمیت فوق العاده ای در زندگی انسان دارد. بهترین دلیل بر اهمیت یادگیری در زندگی انسان آن است که نخستین آیه ای که از قرآن کریم نازل شد به خواندن و نوشتن و یادگیری مربوط می شود، خداوند متعال می فرماید:

«اِقْرَاْ بِاص سْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ * خَلَقَ الاِْنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اِقْرَاْ وَ رَبُّکَ الاَْکْرَمُ * اَلَّذی عَلَّمَ بِاص لْقَلَمِ * عَلَّمَ

الاِْنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ».(1)

«بخوان به نام خداوندگارت که آفرید. انسان را از خونی بسته آفرید. بخوان که خداوندگار تو ارجمندترین است. آن که با قلم آموخت. انسان را آنچه ندانست آموخت».

قرآن کریم ارزش دانش و مقام بلند آن را ستوده است. بهترین دلیل بر این مطلب آن است که خداوند پاک نخست از خود یاد می کند، دوم از فرشتگان و سپس، بلافاصله، از دانشوران:

«شَهِدَ اللّه ُ اَ نَّهُ لاَ اِلهَ اِلاَّ هُوَ وَالْمَلئِکَةُ وَاُولُوا الْعِلْمِ قَائِمًا بِاص لْقِسْطِ...».(2)

«خدا گواه است و فرشتگان و دانشوران نیز، که خدایی نیست جز او، که به

ص:146


1- علق/1 - 5.
2- آل عمران/18.

دادگری ایستاده است».

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز ارزش علم و دانش را ستوده و مسلمانان را به آموختن آن و آموزش دادنش به مردم فرا خوانده است. از عبداللّه بن مسعود روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«علم بیاموزید و آن را به مردم بیاموزانید، واجبات را بیاموزید و آن ها را به مردم بیاموزانید. قرآن را بیاموزید و آن را به مردم بیاموزانید...»(1)

از ابودردا نیز روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«مردم یا دانشمندند یا دانشجو، در جز این دو کار خیری نیست».(2)

در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است که فرمود:

«آگاه باشید که دنیا لعنت شده است، آنچه در آن می باشد لعنت شده است مگر یاد خدا و امثال آن، دانشمند یا دانشجو».(3)

پیامبر صلی الله علیه و آله به تحصیل علم ترغیب کرده و خارج شدن در طلب آن را خارج شدن در راه خدا دانسته و این عمل را هموار کننده راه شخص به بهشت قلمداد کرده است.

در روایتی آمده است که آن حضرت فرمود:

«هر که برای جستن دانش راهی را بپیماید خداوند برایش راهی به سوی بهشت هموار سازد».(4)

از انس نیز روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر که در طلب علم خارج شود در راه خداست تا آن که برگردد».(5)

ابودردا نیز می گوید: از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرماید:

ص:147


1- دارمی، ج1، ح 227.
2- دارمی، ج1، ح252.
3- ترمذی، ج9، ص198؛ ابن ماجه، ج2، ح4112.
4- ناصف، ج1، ص62 - 63؛ نَوَوی، ج2، ص952، ح6/1382.
5- نَوَوی، ج2، ص954، ح10/1386.

«هر کس برای تحصیل علم راهی را بپیماید خداوند برایش راهی به سوی بهشت هموار سازد، فرشتگان با کمال میل بال های خود را برای طالب علم فرش می کنند. هر که در آسمان ها و زمین است، حتی ماهیان دریا برای عالم طلب آمرزش می کنند...».(1)

چه فضیلتی بالاتر از فضیلت علم که راه بهشت را برای صاحبش هموار می سازد، فرشتگان به سبب رضایتی که از تحصیل علم او دارند بال هایشان را برایش می گسترانند، و همه موجودات آسمانی و زمینی، حتّی ماهیان دریاها، برایش طلب آمرزش می کنند؟

وقتی علم و دانش از چنین فضیلت و مزیتی برخوردار است سزاوار است که مؤمن برای طلب و تحصیل آن آزمندانه بکوشد. همین ارزشمندی علم و معرفت است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مسلمانان را به طلب و تحصیل آن ترغیب کرده است. مثلاً فرموده است:

«سخنِ خردمندانه گمشده مؤمن است، پس، هر جا آن را یافت متعلق به اوست».(2)

مقصود از «سخن خردمندانه» دانش است، چه دانش دینی یا دانش دنیوی که برای انسان سودمند باشد و خیر جامعه و بشریت را دنبال کند. دانشِ سودمند تنها در دنیا به انسان سود نمی رساند بلکه در آخرت نیز برای شخص سودمند است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:

«هرگاه انسان بمیرد رشته عمل او گسسته شود مگر از سه چیز: صدقه جاریه، یا علمی که از آن بهره مند شود، یا فرزند صالحی که برای او دعا کند».(3)

خداوند متعال مقام و ارزش دانشمندان را ستوده است و می فرماید:

ص:148


1- ناصف، ج1، ص63؛ نَوَو، ج2، ص955، ح13/1389.
2- شیبانی، ج3، ص137.
3- نَوَوی، ج2 ص953، 8/1384.

« یَرْفَعِ اللّه ُ الَّذینَ امَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ...».(1)

«خدا کسانی از شما را که ایمان آورده اند و آنان را که از دانش برخوردار شده اند درجاتی بالا می برد...».

در آیه ای دیگر نیز می فرماید:

«قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذینَ لاَ یَعْلَمُونَ...».(2)

«بگو: آیا کسانی که می دانند و کسانی که نمی دانند یکسانند...».

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز از مقام دانشمندان تمجید کرد، و عالم را بالاتر از عابد قرار داد. و علما را وارث پیامبران معرفی کرده است. می فرماید:

«...برتری عالم بر عابد همانند برتری ماه بر دیگر ستارگان است. عالمان وارثان پیامبرانند. پیامبران دینار و دِرَمی به ارث ننهاده اند بلکه علم به ارث نهاده اند. پس هر که علم را فرا گیرد بهره فراوانی به دست آورده است».(3)

در روایت دیگری از ابو امامه آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«برتری عالم بر عابد مانند برتری من بر کم ترین شماست».(4)

ملاحظه می کنیم که پیامبر صلی الله علیه و آله دانشمند را در جایگاهی بسیار بلند نشانیده که بسیار بالاتر از جایگاه عابد است، برتری منزلت عالم را بر عابد به برتری منزلت خودش بر کم ترین صحابه تشبیه کرده است. مزیّت عالم بر عابد را به مزیّت ماه بر دیگر ستارگان مانند نموده است. رساترین دلیل بر قدردانی پیامبر صلی الله علیه و آله از دانشمندان

و ستودن فضیلت آنان این است که آنان را در مرتبه بعد از پیامبران و بالاتر از مرتبه

شهیدان قرار داده است. در روایتی آمده است که آن حضرت فرمود:

«روز قیامت سه گروه شفاعت می کنند: پیامبران، عالمان، آن گاه شهیدان...».(5)

ص:149


1- مجادله/11.
2- زمر/9.
3- نَوَوی، ج2، ص955، ح13/1389.
4- نَوَوی، ج2، ص954، ح12/1388.
5- ناصف، ج 1، ص 65.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از مقام معلّم که به مردم خوبیها را می آموزد و آنان را به آنچه در دنیا و آخرت برایشان سودمند است راهنمایی می کند تجلیل کرده و فرموده است که چنین کسی نزد خداوند بزرگ منزلت والایی دارد. خداوند سبحان و فرشتگان او و همه آفریدگان خدا در آسمانها و زمین بر او درود می فرستند. از ابوامامه نقل شده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«خدا و فرشتگان او و اهل آسمانها و زمینها حتی مور در لانه اش و حتی ماهیان بر آموزگاران خوبیها به مردم درود می فرستند».(1)

از فضیل بن عیاض نیز روایت شده که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«از عالمی که اهل عمل باشد و تعلیم دهد، در ملکوت آسمان ها به بزرگی یاد می شود(2)».

پیامبر صلی الله علیه و آله، خود، نمونه عالی و بی مانند یک معلّم بود و به یارانش تعلیم می داد و آنان را آماده می ساخت که معلّم مردم باشند و به نشر اسلام در بین خود بپردازند و معلّمانی برای نسل های پس از او باشند. آن حضرت فرموده که مأموریت اصلی او که اصولاً برای آن مبعوث گشته آموزش دادن است:

«...من، در حقیقت، برای تعلیم برانگیخته شده ام...(3)».

در حدیثی دیگر آمده است که به عایشه فرمود:

«خداوند متعال مرا برای به رنج افکندن و دشوار ساختن برنیانگیخت بلکه برای تعلیم دادن و آسان ساختن برانگیخت(4)».

قرآن کریم نیز وظیفه اصلی پیامبر صلی الله علیه و آله را تعلیم دادن به مردم دانسته است و

می فرماید:

ص:150


1- ترمذی، ج 10، ص 158.
2- ترمذی، ج 10، ص 158.
3- ونسنک، ج 4، ص 326.
4- شیبانی، ج 4، ص 257.

«هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الاُْمِّیّینَ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ ایَاتِهِ وَ یُزَکّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ...».(1)

«و اوست که در میان بی سوادان پیامبری از خودشان برانگیخت تا آیات او را برایشان بخواند و پاکشان کند و کتاب و حکمت را به آنان بیاموزد».

نیز می فرماید:

« کَمَا اَرْسَلْنَا فیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ ایَاتِنَا وَ یُزَکّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ مَا لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ».(2)

«همچنان که در میان شما پیامبری از خودتان فرستادیم تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را وارسته گرداند و کتاب و حکمت بیاموزدتان و آنچه را نمی دانستید به شما تعلیم دهد».

یاران پیامبر صلی الله علیه و آله گرداگرد آن حضرت حلقه می زدند و آیات قرآن را که به او وحی می شد می شنیدند و آن ها را می خواندند و حفظ می کردند. به شنیدن سخنان و احادیث خود آن حضرت نیز شور و شوق نشان می دادند و آن ها را از بَر می کردند و برای یکدیگر باز می گفتند و سعی داشتند که هیچ سخنی از سخنان آن بزرگوار از آن ها فوت نشود. در مجلس آن حضرت برای شنیدن سخنانش نوبتی می نشستند و حاضرانِ در آن جلسه شنیده های خود را به کسانی که حضور نداشتند خبر می دادند. تاریخ آموزگاری نظیر پیامبر صلی الله علیه و آله سراغ نداشته است که شاگردانش چنین او را دوست بدارند و به آموختن از او نهایت حرص و ولع را نشان دهند، و کلیّه تعالیم و سخنان و رفتارهای او را با دقّت مطالعه کنند و به بازگو کردنِ درست و بی کم و زیاد آن ها عنایت فوق العاده ورزند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آنان را به شنیدن احادیثش و بازگفت آن ها برای دیگران تشویق می کرد. از عبداللّه بن مسعود روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«خدای خرّم گرداند آن مردی را که سخنی از ما بشنود و آن را همچنان که شنیده

ص:151


1- جمعه/2.
2- بقره/151.

است به دیگری برساند؛ زیرا، چه بسا کسی که سخن ما به او می رسد دریابنده تر از شنونده باشد»(1)

از ابوبکر، نیز روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«حاضران به غایبان برسانند؛ زیرا حاضر شاید به کسی برساند که آن سخن را بهتر از او در می یابد»(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله معلّمی تیزبین بود. هر چیزی را که برای یارانش مهم و در امور دین و دنیایشان سودمند بود به آنان می آموخت، و با بیان سرگذشت پیشینیان آن ها را پند و اندرز می داد و نسبت به حوادث زیان بار آینده که پس از آنان رخ خواهد داد، هشدارشان می داد. از ابو زید عمرو بن اخطب انصاری روایت شده است که گفت:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز صبح را با ما خواند و سپس منبر رفت، و به ایراد خطبه برای ما پرداخت تا آن که ظهر شد و از منبر پایین آمد و نماز خواند، باز منبر رفت و خطبه خواند تا آن که عصر شد و از منبر فرود آمد و نماز خواند، سپس منبر رفت تا آن که آفتاب غروب کرد، و در این مدت ما را از آنچه بوده و خواهد بود خبر داد؛ بنابراین، داناترین ما کسی است که حافظ تر بوده است»(3)

ابوذر نیز می گوید:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالی از میان ما رفت که اگر پرنده ای در آسمان پر زده بود چیزی از آن به ما آموخته بود»(4)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله همه چیز را به یارانش تعلیم می داد و هیچ امر کوچک یا بزرگی از امور زندگی آنان یا آنچه برای آخرتشان مفید باشد، نبود مگر این که آن را به ایشان آموخت، برای نمونه، از سلمان نقل شده است که: «کسی به او گفت: پیامبرِ شما همه چیز را حتی مستراح رفتن را به شما یاد داد! و سلمان پاسخ داد: بله، آن

ص:152


1- ترمذی، ج 10، ص 125.
2- ناصف، ج 1، ص 66.
3- نَوَوی، ج 2، ص 1262، ح 54/1863.
4- احمد، ج 5، ص 153، ح 162.

حضرت ما را نهی فرمود از این که رو به قبله قضای حاجت کنیم، یا با دست راست استنجا کنیم، یا به کم تر از سه تکّه سنگ استنجا کنیم، یا با سرگین یا استخوان استنجا شود»(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله معلمی مهربان بود و با ملایمت و مهربانی به مردم تعلیم می داد، و با این روش درهای دل و خرد آنان را برای تعالیم خود می گشود تا این تعالیم در جان هایشان رسوخ کند. معاویة بن حکم سلمی درباره پیامبر صلی الله علیه و آله می گوید: «چه

پیش از پیامبر و چه پس از او، هیچ تعلیم دهنده ای را ندیدم که به خوبی او تعلیم دهد»(2)

راه های یادگیری

اشاره

یادگیری از چند راه ممکن است صورت پذیرد که در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله به چهار راه آن اشاره شده است: تقلید، آزمایش و خطا، شرطی سازی، تفکّر.

1 - تقلید

یادگیری می تواند از طریق تقلید صورت پذیرد، یعنی شخصی در انجام دادن کاری یا بیان لفظی از شخص دیگری تقلید کند. از همین طریق است که کودک زبان والدینش را و بسیاری از رفتارها و عادات و اخلاق و ویژگیهای شخصیتی را فرا می گیرد. در اشخاص بالغ و بزرگسال نیز بسیاری اوقات یادگیری از طریق تقلید صورت می گیرد. برای مثال، کارگر مهارت های حرفه ای را با تقلید از استادکارش می آموزد. یاران پیامبر صلی الله علیه و آله نیز نحوه انجام مناسک عبادی را از طریق تقلید از آن حضرت می آموختند. ابو حازم بن دینار می گوید که یک بار پیامبر صلی الله علیه و آله روی منبر [به نماز] ایستاد و تکبیر گفت و مردم پشت سر آن حضرت، در حالی که همچنان روی

ص:153


1- ابوداود، ج 1، ح 7.
2- شیبانی، ج 2، ص 252.

منبر ایستاده بود، تکبیر گفتند، سپس پیامبر به رکوع رفت و بعد پایین آمد و واپس رفت تا آن که در بیخ منبر سجده کرد، سپس برگشت تا آن که نماز را تمام کرد، آن گاه رو به مردم نمود و فرمود:

«من این کار را انجام دادم تا شما به من اقتدا کنید و نمازم را یاد بگیرید(1)».

از ابو زبیر نیز روایت شده است که گفت: شنیدم جابر می گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که در روز عید قربان سوار بر شترش رمی جمره می کند، و می فرماید:

«برای این که مناسک خود را از من فراگیرید، زیرا نمی دانم، شاید این آخرین حجّ من باشد(2)».

پیامبر صلی الله علیه و آله الگوی خوبی برای یارانش بود و آنان از رفتار و گفتار آن حضرت الگو می گرفتند. خداوند بزرگ ما را به الگو گرفتن از پیامبر صلی الله علیه و آله فرمان داده است:

«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّه ِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کَانَ یَرْجُوا اللّه َ وَ الْیَوْمَ الاْخِرَ وَ ذَکَرَ اللّه َ کَثیرًا».(3)

«شما را در شیوه پیامبر خدا الگوی نیکویی است، برای کسی که به خدا و روز بازپسین امید می دارد و یاد خدا بسیار کند».

پیامبر صلی الله علیه و آله عالی ترین نمونه انسان کامل در همه رفتارهایش بود، و یارانش تنها در عبادات و آیین های دینی به او اقتدا نمی کردند بلکه در همه رفتارهای روزمرّه از آن حضرت تبعیت می کردند. این امر به تغییر چشمگیری در رفتار و شخصیّت آن ها انجامید و در نتیجه، به بهترین مردانی که تاریخ به خود دیده است تبدیل شدند، بهترین قهرمانانی که پرچم اسلام را به دوش کشیدند، و دعوت آن را در جهان منتشر کردند. آنان نمونه های کم مانندی از انسانیّت بودند که شایسته الگو قرار گرفتن و پیروی شدن هستند.

ص:154


1- شیبانی، ج 2، ص 274.
2- احمد، ج 3، ص 318، 327، 366، 378.
3- احزاب/21.

2 - آزمایش و خطا

انسان از طریق تجربه شخصی و کوشش برای حل مشکلات جدیدی که برایش پیش می آید، نیز به یادگیری می پردازد. گاهی اوقات در آغاز کار دچار خطا می شود امّا دوباره می آزماید و تلاش می کند. ممکن است بارها خطا کند و بارها بیازماید و تلاش نماید تا این که سرانجام به راه حل درست مشکل دست یابد. این روش را در یادگیری، آزمایش و خطا می گویند. ما در زندگی خود بسیاری از کارها و حرکت هایمان را با این روش می آموزیم. قرآن کریم به این روش یادگیری اشاره کرده است، آن جا که خداوند متعال انسان را به نگریستن در هستی و مشاهده و تفکر در آفریده های خدا تشویق فرموده است. هم این ها در واقع، انسان را به یادگیری از طریق آزمایش و خطا می کشاند. ما در کتاب قرآن و روانشناسی آنچه را در قرآن کریم پیرامون یادگیری از طریق آزمایش و خطا آمده است بررسی کرده ایم(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز، در حدیث مربوط به تلقیح درختان خرما، به یادگیری از طریق آزمایش و خطا اشاره کرده است. طلحة بن عبداللّه می گوید:

با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر عده ای که بالای درختان خرما بودند، گذشتیم، حضرت پرسید:

«اینان چه می کنند؟» عرض کردند: تلقیح می کنند. نر را داخل ماده قرار می دهند و درخت بارور می شود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «گمان نمی کنم این کار فایده ای داشته باشد». این سخن به آن عدّه خبر داده شد، کار را رها کردند. خبر به رسول خدا صلی الله علیه و آله دادند، فرمود: «اگر این کار برایشان سودمند است انجامش دهند؛ من فقط گمانی زدم. پس مرا به گمان موأخذه مکنید، بلکه هر گاه از جانب خدا چیزی برای شما گفتم آن را بگیرید زیرا من هرگز بر خدا دروغ نمی بندم». در روایتی دیگر آمده است: «شما خود، به امور دنیایتان داناترید(2)».

ص:155


1- محمد عثمان نجاتی، القرآن و علم النفس، ص 151 - 152.
2- مسلم، ج 15، ص 116 - 118.

این جمله پیامبر صلی الله علیه و آله که: «اگر برایشان سودمند است انجامش دهند» و «شما به امور دنیایتان داناترید» در واقع اشاره به یادگیری از طریق آزمایش و خطا، و تجربه شخصی دارد. از این طریق، انسان پاسخ های جدیدی برای وضعیت های جدیدی که با آن ها رو به رو می شود فرا می گیرد و راه حل های مفیدی برای مشکلات زندگی خود می آموزد.

پیامبر صلی الله علیه و آله به اهمیت تجربه شخصی در یادگیری اشاره کرده است. از ابوسعید روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هیچ بردباری نیست مگر آن که لغزشی دارد، و هیچ حکیمی نیست مگر آن که تجربه دارد(1)».

جمله اخیر حضرت که: «هیچ حکیمی نیست مگر آن که تجربه دارد» اشاره به اهمیت تجربه شخصی و آزمایش و خطا در امر یادگیری دارد؛ زیرا شخص حکیم تنها از طریق تجربه است که به حکمتش می رسد، و این تجربه متضمّن آزمایش ها و تلاش های فراوانی است که شخص به آن ها دست زده تا به شناخت درست، که همان حکمت باشد نایل آمده است.

3 - شرطی سازی

انسان از راه شرطی سازی (Conditioning) نیز به یادگیری می پردازد. یادگیری از طریق شرطی سازی زمانی رخ می دهد که یک محرک حسّی در او اثر می گذارد و شخص پاسخ معینی، همراه با محرکی بی طرف، به آن محرک می دهد. سپس این همراهی و اقتران چند بار تکرار می شود و از آن پس، محرک بی طرف می تواند، در نبود محرک حسّی، همان پاسخی را ایجاد کند که در اصل محرک حسّی آن را ایجاد

می کرده است.مثال سنّتی برای توضیح یادیگری از راه شرطی سازی آزمایش معروف فیزیولوژیست بلند آوازه روس، ایوان پاولوف (Ivan Pavlov) است که

ص:156


1- ناصف، ج 5، ص 64.

همزمان با گذاشتن اندکی غذا در دهان سگ زنگی را به صدا در می آورد. پس از آن که این عمل چندین بار تکرار شد، بدون آن که غذایی در دهان سگ گذاشته شود. ملاحظه شد به محض شنیدن صدای زنگ، بزاق سگ ترشح می کند. بدین ترتیب تغییر آشکاری در رفتار سگ پدید آمد. سگ اکنون به صدای زنگ پاسخ جدیدی می داد یعنی با ترشح بزاق به صدای زنگ پاسخ می داد.

روان شناس امریکایی جان واتسون (John Watson) در همین مورد آزمایشی دیگر انجام داد. او موش سفید را در اختیار یک کودک قرار داد اما کودک ترسی از آن نشان نداد. در مرحله بعد، هر وقت آن کودک خواست دستش را به طرف موش ببرد تا با آن بازی کند واتسون با قطعه ای آهن صدای بلندی ایجاد می کرد که موجب ترس کودک می شد. این عمل چندین بار تکرار شد. از آن پس، کودک نه تنها از موش بلکه ز هر حیوانی شبیه موش می ترسید. ترس کودک از موش، در این مثال، در واقع یک ترسِ آموخته است که کودک بر اثر تکرارِ همراهیِ موش با ترس ناشی از صدای شدید آن را آموخته بود، در صورتی که پیش از اجرای این آزمایش از موش نمی ترسید.

در آزمایش های شرطی سازی همراهی محرّک (محرّک غیر شرطی) که پاسخ طبیعی را پاسخ غیر شرطی ایجاد می کند، با محرک بی طرف محرک شرطی باید بارها تکرار شود تا محرک بی طرف قدرت ایجاد پاسخ را (پاسخ شرطی) کسب کند. با این حال، و علی رغم اهمیت تکرار در آزمایش های شرطی سازی، این امکان وجود دارد که با یک بار هم شرطی سازی به وجود آید؛ این در صورتی است که محرک اصلی (غیر شرطی) پاسخی همراه با درد شدید یا هیجان شدید ایجاد کرده باشد. برای مثال، وقتی کودک دستش را به طرف شعله شمع دراز کند تاآن را بگیرد، دستش می سوزد و احساس درد شدید می کند به طوری که بی اختیار دستش را عقب می کشد. از آن پس هرگاه کودک شعله شمع را ببیند از آن دوری می کند، و نیازی ندارد که دستش چندین بار بسوزد تا دوری گزیدن از آتش را یاد بگیرد. پیامبر

ص:157

خدا صلی الله علیه و آله، در حدیثی که از آن حضرت روایت شده، از این واقعیت چنین تعبیر کرده است:

«مؤمن از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود».(1)

4 - تفکّر

یکی دیگر از راه های یادگیری «تفکّر» است. از طریق تفکّر انسان می تواند بسیاری از مشکلاتش را حل کند؛ زیرا به وسیله تفکر انسان می تواند اشیا را با یکدیگر بسنجد و وجوه اختلاف یا تشابه آن ها را بشناسد و روابط میان آن ها را کشف کند. هم چنین می تواند از برخی مقدمات نتایج جدیدی را استنتاج نماید. به وسیله تفکر انسان می تواند مشاهدات و اطلاعات پیشین خود را طوری تنظیم کند که از آن ها اطلاعات جدیدی به دست آورد. به همین دلیل، برخی روان شناسان معتقدند که تفکّر عالی ترین فرایند یادگیری است. ما در فصل گذشته به موضوع تفکر از دیدگاه احادیث پرداختیم.

تفکّر، در حقیقت، چیزی نیست جز نوعی آزمایش و خطا که در سطح ذهن انجام می گیرد، و این همان وجه امتیاز انسان بر حیوان است؛ چرا که حیوان در سطح حسی و حرکتی عینی دست به آزمایش و خطا می زند، در حالی که انسان در عرصه ذهن این کار را می کند. برای مثال، در حلّ یک مسأله ریاضی، انسان، با تفکر راهی را در نظر می گیرد، بعد متوجه می شود که آن راه حلّ مناسب نیست، و به راه حل دیگری می اندیشد، و به همین ترتیب پیش می رود تا آن که راه درست را می یابد.

طرح پرسش و بحث و گفتگو، به برانگیختن تفکّر و سرعت یادگیری کمک می کند.خداوند بزرگ ما را به مشورت با متخصصان و پرسیدن از آن ها، به عنوان یک شیوه مهم در فرا گرفتن علم و دانش، امر کرده است. می فرماید:

ص:158


1- ناصف، ج5، ص 70؛ شیبانی، ج4، ص307.

«فَسْٔلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ».(1)

«از یاد داران(2) پرسید اگر خود نمی دانید».

پیامبر صلی الله علیه و آله با طرح پرسش از یارانش پیرامون موضوعاتی خاصّ آنان را تعلیم می داد.

آن حضرت با این روش تفکر اصحابش را به کوشش برای یافتن پاسخ سؤالاتش بر می انگیخت، و پس از آن که در موضوع این پرسشها می اندیشیدند، خود حضرت پاسخ صحیح را به آنان می داد و اطلاعاتی را که می خواست به آنان بیاموزد در اختیارشان می نهاد.برای مثال، در روایتی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«در میان درختان درختی وجود دارد که برگ هایش نمی ریزد، و همانند مسلمان است. به من بگویید آن چه درختی است». مردم ذهنشان به طرف درختان بیابانی رفت.

عبداللّه بن عمر گرفت: من حدس زدم که درخت خرما باشد اما خجالت کشیدم بگویم. اصحاب عرض کردند: خودتان بگویید ای رسول خدا.

فرمود: «درخت خرما».(3)

در این حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله برای انگیختن تفکر یارانش سؤالی را مطرح کرد، سپس درباره صفات و خصلت های مسلمان که او را از دیگر مردم متمایز می سازد به

آنان آموزش داد، بدین وسیله آموخت که مسلمان همانند درخت خرما استوار و دارای ریشه های عمیق است و از عقیده ای استوار و راسخ و ریشه دار برخوردار است. مانند درخت خرما محکم و راست کردار است، و از نظر اعمال نیک و شایسته، پربار است چنان که درخت خرما پر بار است.

نمونه دیگر نیز که نشان می دهد پیامبر صلی الله علیه و آله برای آموختن به یارانش از روش

ص:159


1- انبیاء/7.
2- مراد از اهل ذکر یا یادداران، اهل کتاب، پیروان تورات و انجیل است.
3- بخاری، ج1، ح61.

پرسشگری استفاده می کرده روایتی است که می گوید آن حضرت پرسید:

«آیا می دانید مفلس کیست؟» یاران عرض کردند: ما به کسی مفلس می گوییم که نه درهمی دارد و نه کالایی. حضرت فرمود: «مفلس از امّت من کسی است که روز قیامت نماز و روزه و زکات با خود بیاورد، اما از سوی دیگر یکی را دشنام داده باشد، به دیگری تهمت زده باشد، مال این یکی را خورده، خون آن یکی را ریخته و آن دیگری را کتک زده باشد، بدان سبب از کارهای نیک و ثواب های او به این و آن دهند و ثواب هایش که تمام شد، پیش از آن که حکم در باره اش صادر شود، از گناهان آنان برداشته و به حساب او گذاشته شود و سپس او را در آتش افکنند».(1)

در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله معنای جدیدی از مفلس به یارانش می آموزد. در این معنا، مفلس کسی نیست که بی پول و کالا باشد بلکه مفلس کسی است که در روز حسابرسی، گناهانش بسیار و نیکی ها و ثواب هایش اندک باشد.

پیامبر صلی الله علیه و آله به اهمیت پرسش در تحصیل علم اشاره کرده است، آن جا که می فرماید:

«اگر پرسش نبود دانش از بین می رفت».(2)

پرسش کردن از کسانی که دانش یا تجربه ای دارند به تحصیل دانش و شناخت می انجامد و به نادانی خاتمه می دهد. جابر روایت کرده است که با گروهی از صحابه به سفری رفت، در راه سنگی به سر یکی از آنان خورد و سرش شکست، و بعد هم محتلم شد. از همسفرانش پرسید که آیا مجاز است تیمم کند. آن ها گفتند: نه، و آن مرد غسل کرد و بر اثر آن مُرد. چون نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدند و ماجرا را به حضرت گفتند، فرمود:

«او را کشتند، خدایشان بکُشد.چرا آن ها که نمی دانستند سؤال نکردند. شفای

ص:160


1- نَوَوی، ج1، ص241، ح16/220.
2- ونسنک، ج2، ص382.

نادانی پرسیدن است...».(1)

اصول یادگیری در حدیث

اشاره

یادگیری، مبانی و اصولی دارد که هرگاه، این اصول تحقق یابند کار یادگیری به راحتی و آسانی صورت می پذیرد، اما اگر تحقق نیابند یادگیری ممکن است اصلاً صورت نگیرد و یا با دشواری و کندی انجام پذیرد. روان شناسان جدید به بررسی تجربی فرایند یادگیری اهتمام ورزیده اند و در این زمینه دست به آزمایش های بسیاری زده اند و به تعریف دقیقی از این مبانی و اصول رسیده اند. نگارنده، پیش از این، در کتاب قرآن و روان شناسی توضیح داده است که قرآن کریم، چهارده قرن پیش از آن که روان شناسان جدید اصول یادگیری را کشف کنند، بسیاری از این اصول را برای اصلاح رفتار مردم، و تربیت روانی و ساختن شخصیت آنان به کار گرفته است.(2) پیامبر صلی الله علیه و آله نیز در تربیت روان یارانش، و اصلاح رفتار و ساختن شخصیت آنان، و در نشر دعوت اسلام در بین مردم این اصول را به کار گرفت. در این جا اصول یادگیری را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن ها را در زمینه نشر دعوت اسلام و آموزش و راهنمایی و ارشاد یارانش پیاده کرد، بررسی می کنیم:

1 - انگیزه

اشاره

انگیزه، اصل مهمّی از اصول یادگیری است؛ زیرا، انسان، و هم چنین حیوان، معمولاً زمانی به یادگیری می پردازد که مشکلی را احساس کند و آن مشکل او را برانگیزد تا در جستجوی حلّ آن برآید. بسیاری از آزمایش های تجربی اهمیّت انگیزه را در امر یادگیری ثابت کرده است. نتایج این آزمایش ها نشان می دهد که در

ص:161


1- ابو داود، ج1، ح326.
2- محمد عثمان نجاتی، القرآن و علم النفس، ص145 - 180.

صورت وجود انگیزه، یادگیری سریع و به نحو کارآمد صورت می پذیرد.(1) انگیزه یادگیری در انسان را هم از دو طریق تشویق و تهدید و کمک گرفتن از داستان گویی می توان برانگیخت.

الف - برانگیختن انگیزه با تشویق و تهدید

قرآن کریم برای تحریک انگیزه در مردم برای ایمان آوردن به خدا و پیامبر او و پیروی از آموزه های اسلام و انجام دادن عبادات واجب و دوری کردن از گناهان و بدی ها و هر آنچه خداوند بزرگ نهی کرده، و پیمودن مسیر درست و پیشه کردن تقوا، روش تشویق و تهدید را به کار گرفته است. پیامبر صلی الله علیه و آله نیز به همین منظور از تشویق و تهدید کمک جسته است.

در نخستین روزهای ظهور اسلام، اهتمام پیامبر صلی الله علیه و آله متوجه دعوت به عقیده توحید و رهایی از شرک بود و در این راه، با وعده پاداش بزرگ در آخرت و رفتن به بهشت، مردم را سخت تشویق می کرد. از ابوذر نقل شده است که پیامبر صلی الله علیه و آلهفرمود:

«جبرئیل علیه السلام نزد من آمد و بشارتم داد که هر کس از امّت تو بمیرد و به خدا شرک نیاورده باشد به بهشت رود». عرض کردم: اگر چه زنا کرده باشد، اگر چه دزدی کرده باشد؟

فرمود: «اگر چه زنا کرده باشد، اگر چه دزدی کرده باشد». دوباره، عرض کردم: اگر چه زنا کرده باشد، اگر چه دزدی کرده باشد؟

فرمود: «اگر چه زنا کرده باشد، اگر چه دزدی کرده باشد»، و بار چهارم فرمود: «هر چند ابوذر خوش نداشته باشد».(2)

در این حدیث، مردم برای درآمدن به اسلام و گرویدن به خدای یگانه بی انباز سخت تشویق شده اند، و به کسانی که چنین کنند وعده رفتن به بهشت داده شده

ص:162


1- محمد عثمان نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیة، ص153 - 155.
2- ناصف، ج1، ص 31.

است، هر چند گناه و معصیت کرده باشند. این روش، در آغاز دعوت اسلام و پیش از نازل شدن قوانین و احکام، مشوّقی بود برای ورود مردم به اسلام.

احادیث فراوانی وجود دارد که مردم را به پذیرش اسلام و گرویدن به عقیده توحید تشویق می کنند، و در آن ها، پیامبر صلی الله علیه و آله کسانی را که به اسلام بگروند و به عقیده توحید ایمان آورند وعده نجات از آتش دوزخ و نایل گشتن به نعمت بهشت می دهد. از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«کسی که لا اله الاّ اللّه بگوید و در دلش به اندازه یک جو ایمان باشد، از آتش نجات یابدلا کسی که لا اله الاّ اللّه بگوید و در دلش به اندازه یک دانه گندم ایمان

باشد از آتش نجات یابد. و کسی که لا اله الاّ اللّه بگوید و در دلش به وزن ذره ای ایمان باشد از آتش نجات یابد».(1)

در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را به توحید تشویق می کند؛ زیرا که پاداش گرویدن به توحید را رهیدن از آتش و رفتن به بهشت قرار می دهد هر چند به سبب ترک پاره ای واجبات یا انجام دادن برخی محرّمات نقص ایمان داشته باشد. از تعبیر یک جو یا یک دانه گندم یا یک ذرّه جز این چیزی فهمیده نمی شود».(2)

از جابر نیز روایت شده است که گفت:

مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای پیامبر خدا، دو ایجاب کننده(3) کدام است؟ فرمود :

«هر کس بمیرد و به خدا شرک نورزیده باشد به بهشت رود، و هر کس بمیرد و به خدا شرک ورزیده باشد به دوزخ رود».(4)

پیامبر صلی الله علیه و آله فقط برای گرویدن به عقیده توحید از مشوّق رفتن به بهشت استفاده نکرد بلکه برای ایمان آوردن به پیامبران الهی و کتاب های او و فرشتگانش و زندگی

ص:163


1- ناصف، ج1، ص32.
2- ناصف، ج1، ص32، پ13.
3- یعنی دو امری که یکی از آن ها موجب رفتن به بهشت شود و دیگری موجب رفتن به دوزخ.
4- ناصف، ج1، ص33.

آخرت و حساب روز قیامت و بهشت و دوزخ نیز از این عامل تشویقی بهره جست. برای نمونه از عبادة بن صامت روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر کس گواهی دهد که معبودی جز خدای یگانه بی انباز نیست، و محمد بنده و فرستاده اوست، و عیسی بنده خدا و فرستاده او و کلمه اوست که در درون مریم افکند و روحی از جانب خداست، و گواهی دهد که بهشت و دوزخ راست است، خداوند او را، با وجود هر گناهی که کرده باشد، به بهشت برد».(1)

آن حضرت، هم چنین، مسلمانان را به انجام دادن عبادات و دوری از گناهان بزرگ تشویق کرده است. از ابو هریره و ابوسعید روایت شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر بنده ای نمازهای پنج گانه را به جا آورد، و ماه رمضان روزه بگیرد، و زکات بدهد و از هفت گناهان بزرگ دوری کند درهای بهشت به رویش باز گردد و به او گفته شود: به سلامت وارد شو».(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله به انجام دادن کارهای نیک و شایسته و دوری گزیدن از بدی ها و رفتارهای ناپسند نیز تشویق کرده است. برای مثال، از قول خداوند عزّوجل می گوید:

«خدای عزّوجل فرمود: برای بندگان شایسته ام چیزهایی را آماده کرده ام و اندوخته ام که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده و بر دل هیچ بشری خطور نکرده است که با آنچه [از نعمت های دنیا] خداوند شما را بر آن ها مطلع کرده است قابل قیاس نمی باشد» حضرت سپس این آیه را تلاوت فرمود: پس کس نداند که به پاداش آنچه انجام دهند برایشان چه روشنی چشمی نهان داشته اند».(3)

ص:164


1- ناصف، »1، ص30 - 31.
2- ناصف، ج2، ص5 - 6. هفت گناه بزرگ عبارتند از: شرک به خدا، قتل نفس محترمه مگر آن که مستحق باشد، خوردن مال یتیم، رباخواری، جادوگری، گریختن از میدان جهاد، و تهمت زدن به زنان شوهردار مؤمن و پاکدامن.
3- ناصف، ج5، ص211.

ابن عباس نیز نقل می کند که پیامبر صلی الله علیه و آله در حدیثی قدسی که آن را از پروردگار بزرگش روایت می کند، فرمود:

«خداوند خوبی ها و بدی ها را [در لوح محفوظ] نوشت، سپس آن ها را [برای فرشتگان و مردمان] بیان داشت. پس هر که قصد کار نیکی کند و آن را انجام ندهد خداوند برای او یک کار نیک کامل نویسد، و اگر قصد آن کرد و انجامش هم داد خداوند عزّوجل برایش ده کار نیک و پاداش نویسد تا هفتاد برابر و بلکه چندین و چند برابر. و اگر قصد کار بدی کند امّا آن را انجام ندهد خداوند برایش یک کار نیک کامل نویسد، و اگر قصد آن کند و انجامش دهد خداوند برایش تنها یک کار بد نویسد».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله همچون قرآن کریم، برای برانگیختن انگیزه اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله در مردم، و انجام دادن عبادات و تکالیف دینی، و دوری کردن از گناهان، و پرهیز از آنچه خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله نهی کرده اند شیوه تهدید را نیز به کار گرفته است. استفاده از عنصر تشویق و تهدید با هم تأثیر بیش تری دارد تا استفاده از یکی از آن ها؛ زیرا، تشویق تنها ممکن است باعث شود که مردم بیش از اندازه به آمرزش الهی امیدوار شوند و در آرزوی رفتن به بهشت زیاده روی کنند و در نتیجه، پشتگرم و آسوده خاطر شوند و از این رو در انجام دادن برخی از واجبات و تکالیف کوتاهی ورزند. در همین خصوص، پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:

«ایمان به آرزو نیست، بلکه ایمان آن است که در دل جرقه زند و عمل آن را تأیید کند. گروهی از مردم چنان به آمرزش الهی امید بستند که بی هیچ کار نیکی از دنیا رفتند، و گفتند: ما به خدا گمان نیک داریم. در حالی که دروغ می گفتند. اگر به خدا گمان نیک داشتند کردار نیک می کردند».(2)

تهدید تنها نیز ممکن است برخی مردم را از رحمت خدا نومید کند و امید به

ص:165


1- ناصف، ج1، ص52.
2- البهی الخولی، آدم علیه السلام، فلسفه تقویم الانسان و اخلاقه، ص 185.

بهشت را از دست بدهند و در نتیجه، وظایف و تکالیف الهی خود را کنار بگذارند و ای بسا که مرتکب گناهانی شوند. بنابراین، امیدواری بیش از اندازه و نومیدی بیش از حد، هر دو، زیانبارند. شاید حدیث ذیل از پیامبر صلی الله علیه و آله متضمن همین معنا باشد:

«اگر مؤمن از کیفری که نزد خدا وجود دارد آگاه می بود هیچ کس در بهشت او طمع نمی کرد، و اگر کافر از رحمتی که نزد خدا هست آگاه می بود هیچ کافری از بهشت او نومید نمی شد».(1)

استفاده توأمان از تشویق و تهدید منجرّ به تحریک انگیزه و جهت دادن به آن در سمت هدف مطلوب می شود بدون آن که افراط در امید دادن یا افراط در نومید کردن از شدت انگیزه بکاهد. تشویق به پاداش الهی باعث نابودی یأس از رحمت او می شود، و تهدید و ترساندن از کیفر خداوند موجب می شود که شخص بیهوده تمنای رحمت او را نکند.

ب - برانگیختن انگیزه با داستان

داستان توجّه را جلب می کند و میلِ به شنیدن و شوق به پیگیری حوادث را برمی انگیزد. به همین دلیل، از دیرباز در همه جوامع استفاده از داستان گویی برای تعلیم و تربیت امری مرسوم بوده است. قرآن کریم، برای تربیت روانی مردم و موعظه و ارشاد آنان و آموزش دادن بسیاری از عوامل عبرت آمیز و خردآموز به آن ها، از داستان استفاده کرده است. قرآن کریم به تأثیر تربیتی داستان اجمالاً اشاره

کرده است آن جا که می فرماید:

«لَقَدْ کَانَ فی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لاُِولِی الاَْلْبَابِ...».(2)

«راستی که در داستانشان خردمندان را پندی است...»

ص:166


1- نَوَوی، ج1، ص400، ح1/444.
2- یوسف /111. درباره بهره گیری قرآن کریم از داستان برای تحریک انگیزه، در کتاب قرآن و روان شناسی، ص160 - 161، بحث کرده ایم.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز برای تربیت روانی یاران و پیروانش از داستان کمک گرفته است. داستان تأثیر فراوانی در جلب توجه آنان و تشویق به گوش دادن، برای فرا گرفتن پندها و حکمت های نهفته در داستان، داشت. آن حضرت برای بسیاری از اهداف تربیتی از داستان کمک می گرفت، اهدافی مانند آموختن ارزش ایمان به خدای یگانه و شرک نورزیدن به او، و ایمان آوردن به پیامبر او صلی الله علیه و آله و مهربانی و

خوشرفتاری با مردم، یاری رساندن به آنان، مهر آوردن بر تهیدستان و کمک کردن به آن ها، مهربان بودن با حیوانات، پیمودن مسیر تقوا و کردار شایسته به خاطر خدا و جلب خشنودی او، آراسته شدن به اخلاق و صفات پسندیده مانند بخشندگی و راستگویی و دیگر خصال پسندیده ای که مؤمن باید به آن ها آراسته باشد. از نمونه داستان هایی که ارزش ایمان به خدای یگانه و شرک نورزیدن به او، و ایمان آوردن به پیامبرش صلی الله علیه و آله را برای مردم روشن می سازد، روایت زیر است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«روز قیامت خداوند عزّوجل مردی از امّت مرا در پیش چشم خلایق گزینش خواهد کرد و نود ونه طومار برایش باز خواهد کرد که هر طوماری تا آن جاسب که چشم کار می کند آن گاه خداوند فرماید: آیا از این نوشته ها چیزی را انکار داری؟ آیا

فرشتگان نویسنده اعمال به تو ستم کرده اند؟ آن مرد گوید: نه ای خداوندگار من. خداوند فرماید: آیا عذری داری؟ گوید: نه ای خداوندگار. خداوند عزّوجل فرماید: اما تو را نزد من ثوابی است، و امروز بر تو ستمی نرود. پس برگه ای بیرون آورده شود که در آن نوشته شده است: گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا نیست، و گواهی می دهم که محمد پیامبر خداست. سپس فرماید: ترازویت را حاضر کن. او گوید: پروردگارا، با وجود این طومارها از این برگه چه کار آید؟ خداوند فرماید: به تو

هیچ ستم نخواهد شد. آن گاه طومارها در یک کفه نهاده شود و آن برگه در کفّه دیگر و کفّه طومارها بالا رود و کفّه برگه سنگینی کند. آری، هیچ چیز از نام خداوند بزرگ

ص:167

سنگین تر نیست».(1)

نمونه داستان دیگری که طیّ آن پیامبر صلی الله علیه و آله رحم کردن به مردم و کمک کردن به نیازمند و دستگیری از غمزدگان را به یارانش آموزش می دهد، روایتی است که ابوهریره از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کرده است:

«مردی بود که به مردم قرض می داد، و به غلامش می گفت: هر گاه نزد بدهکاری رفتی و دیدی تنگ دست است از او گذشت کن، باشد که خداوند نیز از ما گذشت کند، و چون از دنیا رفت خدا هم از او گذشت کرد».(2)

داستان دیگری که مهربانی با حیوانات را به اصحاب می آموزد، این است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«مردی در راهی می رفت که سخت تشنه شد. به چاهی رسید و داخل آن رفت و آب خورد و بالا آمد. سگی را دید که از شدّت تشنگی خاک های نمناک را می خورد. با خود گفت: این سگ بیچاره هم مثل من تشنه شده است. دوباره داخل چاه رفت و کفش خود را پر آب کرد و آن را به دهان گرفت و بالا آمد و به سگ آب داد. خداوند متعال برای قدردانی از این کار او را آمرزید». صحابه عرض کردند:

ای پیامبر خدا، برای حیوانات هم به ما اجر داده می شود؟ حضرت فرمود: «برای سیراب کردن هر جگر تشنه ای اجر داده می شود».(3)

در روایت دیگری آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«زنی به سبب آن که گربه ای را بسته بود و نه خودش به آن غذا می داد و نه می گذاشت که از علف های زمین بخورد، به جهنم رفت».(4)

داستان دیگری که به تقوا پیشگی و انجام دادن کار نیک برای رضای خدا، مانند نیکی کردن به والدین، مبارزه با نفس برای تسلّط بر امیال و شهوات، و دوری کردن

ص:168


1- شیبانی، ج4، ص113 - 114.
2- نَوَوی، ج2، ص945، ح4/1371.
3- شیبانی، ج2، ص114.
4- شیبانی، ج2، ص114.

از معاصی و گناهان از ترس خدا، و برگرداند امانت به صاحبش، تشویق می کند، روایتی است که در آن پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«سه نفر در راهی می رفتند که آن ها را باران گرفت. به غاری در یک کوه پناه بردند. ناگاه تخته سنگی از بالای کوه فرود آمد و بر دهانه غار قرار گرفت و آن ها را محبوس کرد. به یکدیگر گفتند: هر یک از ما فکر کند ببیند چه کار نیکی برای خدا انجام داده است خدا را به حق آن دعا کند شاید تخته سنگ کنار برود. یکی گفت: خدایا، من پدر و مادری پیر و فرتوت و تعدادی کودک خردسال داشتم که سرپرستی آن ها می کردم. شب هنگام که به خانه می آمدم شیر می دوشیدم و نخست به پدر و مادرم می دادم که بخورند وسپس به فرزندانم. یک روز دیر کردم و وقتی به خانه آمدم شب شده بود و دیدم پدر ومادرم خوابیده اند طبق معمول شیر دوشیدم وآمدم بالا سر آن ها ایستادم و دلم نیامد از خواب بیدارشان کنم؛ دوست هم نداشتم که پیش از آن ها به بچه هایم بخورانم. بچه ها از گرسنگی پیش پای من گریه و زاری می کردند تا آن که سپیده صبح زد. حال اگر می دانی که من این کار را برای رضای تو کرده ام روزنه ای بگشای که از آن آسمان را ببینیم. خداوند روزنه ای ایجاد کرد وآن ها آسمان را دیدند. دیگری گفت: خدایا، من دختر عمویی داشتم که عاشقش بودم و از او کام خواستم اما او مخالفت کرد. من صد دینار به او دادم و اصرار کردم تا بالاخره راضی شد.چون نشستم تا کام بر گیرم، گفت: ای بنده خدا، از خدا بترس و مُهرم را جز به حلال مگشای. من برخاستم. حال [ای خداوند] اگر می دانی که من این کار را محض رضای تو انجام داده ام اندکی دیگر سنگ را کنار زن و سنگ کمی کنار رفت. سومی گفت: خدایا، من کارگری را به یک پیمانه برنج اجیر کرده بودم. کارش را که تمام کرد گفت: مُزدم را بده. من مزدش را دادم اما او گفت کم است و قبول نکرد. من با همان یک پیمانه برنج کشت و زرع کردم تا جایی که از درآمد آن یک گلّه گاو با چوپان های آن ها را خریداری کردم. آن کارگر بار دیگر نزد من آمد و گفت: از خدا بترس [و مزدم

را بده ]گفتم: برو آن گاوها و چوپان هایشان را بردار. گفت: از خدا بترس و مرا مسخره

ص:169

مکن.گفتم: مسخره ات نمی کنم. برو بردار. و او رفت و آن ها را با خود برد. حال [ای خداوند] اگر می دانی که من این کار را محض رضای تو انجام دادم بقیه در غار را هم بگشای، و تخته سنگ کاملاً کنار رفت و آن ها بیرون آمدند و رفتند».(1)

داستان دیگری که ذیلاً می آید هدفش تشویق مسلمانان به خودداری از شرب خمر است. حوادثی که در این داستان آمده طبیعی است که شنوندگان را به زیان های شراب و ضرورت خودداری از نوشیدن آن متقاعد سازد، چرا که نوشیدن شراب عقل را زایل و اراده را سست می کند و در نهایت به افتادن در ورطه گناه می کشاند: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«از شراب دوری کنید؛ زیرا که شراب ریشه همه گناهان است. در زمان های گذشته مردی بود که زنی گمراه دلباخته او شده بود.آن زن کنیز خود را در پی او فرستاد تا بیاید و شهادتی بدهد، مرد با کنیز آمد از هر دری که وارد می شد کنیز آن در

را پشت سر او می بست تا آن که وارد اتاقی شد و زنی زیبا روی را دید که کنارش غلامی و سبوی شرابی است. زن گفت: راستش من تو را برای شهادت دادن فرا نخواندم بلکه برای این از تو خواستم بیایی که با من درآمیزی، یا آن که از این شراب جامی بنوشی، و یا این غلام را بکشی. مرد گفت: از این شراب جامی به من ده. زن جامی به او نوشاند. مرد گفت: باز هم بده، و آن قدر نوشید که سرانجام هم با آن زن همبستر شد و هم غلام را کشت. پس، از شراب دوری کنید، زیرا که به خدا سوگند شراب و ایمان هرگز با هم جمع نشوند مگر آن که یکی از آن دو دیگری را بیرون کند».(2)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ارزش توبه را و این که خداوند پاک و بلند مرتبه بسیار آمرزنده و مهربان است و هرگاه بندگانش از روی اخلاص و به امید رحمت او توبه کنند گناهانشان را می آمرزد، به یارانش تعلیم می داد و می فرمود هرگاه بنده گناه کند اما

ص:170


1- ناصف، ج1، ص52 - 54.
2- ناصف، ج3، ص144.

سپس به درگاه پروردگارش باز گردد و از او آمرزش و پوزش بخواهد خداوند بزرگ توبه اش را می پذیرد و آن حضرت برای آن که این آمرزش در دل های صحابه تأثیر بیش تر بگذارد آن را از رهگذر داستان زیر بیان می کند:

«شخصی گناهی کرد اما سپس گفت: بار الها، گناه را بیامرز، خداوند متعال فرمود: بنده ام گناهی کرد و دانست که خداوندی دارد که هم گناه را می بخشد و هم برای گناه مؤاخذه می کند. دوباره گناه کرد و باز گفت: ای خداوند من، گناهم را بیامرز. خداوند تبارک و تعالی فرمود: بنده ام گناهی کرد و دانست که خداوندی دارد که هم گناه را می بخشد و هم برای گناه مؤاخذه می کند. سه باره گناه کرد که باز گفت:

ای خداوند من، گناهم را بیامرز. خداوند تبارک و تعالی این بار هم فرمود: بنده ام گناهی کرد اما دانست که خداوندی دارد که هم گناه را می آمرزد و هم برای گناه مؤاخذه می کند. بنده ام را آمرزیدم، آنچه خواهد گو انجام دهد».(1)

عبارت «آنچه خواهد گو انجام دهد» به معنای این است که تا وقتی که چنین کند، یعنی گناه کند و توبه نماید، او را می آمرزم، چرا که توبه گناهان گذشته را از بین می برد.

این ها نمونه هایی بود از داستان هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله برای یارانش می گفت تا از رخدادهای آن ها پند و درس گیرند، یا از طریق آن ها به ایشان حکمت و معرفت آموزد. این روش تعلیم و تربیت در برانگیختن توجه یاران پیامبر صلی الله علیه و آله و سرعت دریافت نکاتی که پیامبر صلی الله علیه و آله قصد داشت به آن ها بیاموزد تأثیر بسیار داشت.

2 - پاداش دادن

پاداش دادن نیز مانند انگیزه در تقویت و تثبیت پاسخ های درست جایگاه مهمی دارد؛ زیرا پاسخی که در نهایت موفق نشود مشکل را حل کند یا هدف مورد نظر را تحقق نبخشد ضعیف می شود و بزودی شخص یادگیرنده، از آن پاسخ دست بر

ص:171


1- نَوَوی، ج1، ص383 - 384.

می دارد، اما پاسخی که در حل مشکل و در تحقق بخشیدن به هدف موفق باشد، تقویت می شود و یاد گیرنده به حفظ و یادگیری آن علاقه مند می شود. مطالعات تجربی اهمیت پاداش را در تقویت پاسخ های درست و تحکیم یادگیری به اثبات رسانده است.(1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به اهمیت پاداش در تقویت رفتار نیک اشاره کرده است آن جا که می فرماید:

«مزد کارگر را پیش از آن که عرقش بخشکد به او بدهید».(2)

پرداخت مزد کارگر بلافاصله پس از اتمام کاری که به او محوّل شده از این جهت مهم است که اولاً نیرویی را که وی صرف کار خود کرده است جبران می کند، ثانیا باعث می شود که بار دیگر اگر از او کاری خواسته شد، با میل و رغبت تمام هرچه در توان دارد به کارگیرد، ثالثا عملکرد او را بهبود می بخشد چرا که برای آن پاداش می گیرد. مطالعات تجربی جدید نشان داده است که هرگاه بلافاصله پس از پاسخی که یاد گرفتن آن مورد نظر است پاداش داده شود این پاداش در تقویت یادگیری تأثیر بیش تری دارد، و چنانچه پاداش با تأخیر داده شود تأثیر آن در تقویت یادگیری کم رنگ تر می شود. پیامبر صلی الله علیه و آله در این حدیث، با این دستور که «پیش از خشک شدن عرق کارگر»، یعنی بلافاصله پس از اتمام کارش، مزد او را بدهید، به همین حقیقت اشاره کرده است؛ چرا که این کار تأثیر روانی بیش تری دارد و میل کارگر را به انجام دادن مستمرِّ کاری که به او محوّل شده است قوی تر می کند.

لازم نیست که پاداش حتما مادی باشد بلکه می تواند معنوی و به صورت تمجید و تعریف و تشویق باشد. برای مثال، ستایش رئیس از زیر دستانش در افزایش فعالیت آنان و انجام دادن بهتر کارهایشان تأثیر گذار است. یا تعریف و تمجید معلّم از شاگردش به سرعت پیشرفت تحصیلی او کمک می کند. پیامبر

ص:172


1- محمد عثمان نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیة، ص 155 - 156.
2- ابن ماجه، ج2، ح 2443.

اکرم صلی الله علیه و آله وقتی به یارانش توصیه می کند که هرگاه کسی به آنان خوبی کرد آن ها نیز متقابلاً به او خوبی کنند هر چند با گفتن یک کلمه خوش باشد، در واقع به همین حقیقت اشاره می کند. می فرماید:

«...هر کس به شما نیکی کرد پاداشش دهید، و اگر چیزی برای پاداش دادن نداشتید برایش دعا کنید چندان که گمان برید پاداش او را داده اید».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله برای برانگیختن فعالیت کودکان به مسابقه دو و تقویت این فعالیت و تثبیت یادگیری آن در آنها، از عنصر پاداش استفاده می کرد. برای مثال به کودکان می فرمود:«هر که جلو بزند فلان جایزه را نزد من دارد»، و آن ها به طرف حضرت می دویدند و خود را روی سینه پیامبر صلی الله علیه و آله می انداختند وحضرت آن ها را در آغوش می گرفت و می بوسید.(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله به ستایش از یارانش و قدردانی از آنان برای کارهای نیکی که می کردند و تشویق آن ها به این کارها عنایت داشت، چنان که از صفات نیکی هم که داشتند با تعریف و تمجید یاد می کرد. این ستایش و قدردانی معنوی و روحی ممکن است در برخی مردم تأثیری به مراتب بیش تر از پاداش مادی در تقویت صفات نیک و خصلت های پسندیده داشته باشد.(3)

اگر چه - هم چنان که پیش تر گفتیم - پاداش هرگاه بلافاصله بعد از پاسخ داده شود تأثیر بیش تری دارد اما پاداش مهمّی که شخص منتظر است در آینده دریافت کند، نیز در تقویت رفتار انسان مؤثر است. برای مثال، گاهی اوقات کارمند با تلاش و جدیّت کار می کند برای این که به ترفیعی دست یابد، یا چند سال دیگر به پست

ص:173


1- نَوَوی، ج2، ص 1175، ح2/1725؛ احمد، ج1، ص214.
2- عبدالرحیم صالح عبداللّه، تربیة الطفل فی الاسلام، مجلة الوعی العربی، شماره 203، سپتامبر 1981، ص39.
3- برای دیدن احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله که متضمن ستایش از صحابه است مراجعه کنید به صحیح بخاری و مسلم، باب فضائل الصحابه، برخی از این حادیث در: الرسول والعلم، یوسف القرضاوی، ص 129 - 131 نیز آمده است.

بالاتری برسد. یا دانش آموز در خواندن درس هایش کوشش و زحمت زیادی به خرج می دهد برای این که در امتحانات پایان سال قبول شود. توانایی انسان بر انتظار پاداش در آینده، این امکان را به او می دهد که به امید رسیدن به اهداف بزرگش در آینده برنامه ریزی کند و زمانی طولانی صبورانه تلاش کند. بنابراین، تشویق به پاداشی اخروی و تهدید از عذاب آن، همچنان که پیش تر نیز در مبحث تحریک انگیزه با تشویق و تهدید گفتیم، تأثیر عمیقی در رفتار مؤمنان و تحریک انگیزه های آنان برای ایمان به خداوند متعال، و چنگ زدن به رشته تقوا و کردار نیک به قصد رضایت خداوند و به امید برخورداری از نعمت های بهشت دارد.

مطالعات جدیدی که روان شناس امریکایی، اسکینر (Skinner)، به عمل آورده روشن ساخته است که پاداشی که در دفعات گوناگون و نامشخص به پاسخ مطلوب داده می شود از یک سو بر نیروی یادگیری آن پاسخ می افزاید و از سوی دیگر از بین رفتن آن را دشوارتر می سازد. از جمله نتایجی که اسکینر در تحقیق خود به آن رسید این است که پاداش معلّم به شاگردان برای انجام تکالیف مدرسه، هرگاه در دفعات مختلف و نامشخص و نامعلوم صورت پذیرد، به افزایش فعالیت و اهتمام آنان به انجام وظایف و تکالیفشان منجر می شود، چون منتظر رسیدن به پاداشی هستند که در هر زمانی ممکن است به آن ها داده شود.(1)

چهارده قرن پیش از آن که اسکینر این حقیقت را کشف کند، پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله آن را پیاده کرده است. برای نمونه، در حدیثی از آن حضرت آمده است که فرمود:

«در شب هنگام، ساعتی است که هر مرد مسلمانی آن را دریابد، در آن لحظه هر خیری از امور دنیا و آخرت را از خداوند بزرگ مسألت کند حتما آن را به او عطا

ص:174


1- 1. Kimble, G.A, Garmezy, N. and Zigler, E Principles of Psychology, 6th ed. New York: John Wiley and sons, 1984.pp. 258-261. Kagan J.; Havemann, E. and Segal, J. Psychology: An Introduction. Newy York: Harcourt Brace Jovanovich, Publishers, 1984, pp.94-96.

می کند، و این ساعت در هر شبی وجود دارد».(1)

نیز درباره روز جمعه فرموده است:

«در این روز، ساعتی وجود دارد که هر بنده مسلمانی در آن ساعت به نماز ایستاده باشد و از خداوند چیزی بخواهد حتما آن را به او عطا می کند. حضرت با اشاره دستش اندک بودن این لحظه و ساعت را نشان داد».(2)

در این دو حدیث، ما شاهد اجرای عملیِ در نوع خود بی نظیر اصل «تقویت» یعنی پاداش دادن در دوره های زمانی گوناگون و نامعین، هستیم، که، خود نشانگر شناخت پیامبر صلی الله علیه و آله از ماهیت رفتار انسانی، و به کارگیری خردمندانه اصول مؤثر در اصلاح رفتار است؛ چرا که آن حضرت می فرماید در شب ساعتی و وقتی است که هرگاه مسلمان در آن ساعت از پروردگارش خیری را طلب کند خداوند دعایش را اجابت می کند و آنچه را خواسته است به او می دهد.

اما حضرت این ساعت را تعیین نکرده بلکه آن را مبهم و نامشخص باقی گذاشته است. نتیجه طبیعی عدم تعیین این ساعت، کوشاتر شدن مسلمانان در امر نماز و ستایش و نیایش در سراسر شب است بدان امید که این ساعت را دریابد، پیامبر صلی الله علیه و آله هم چنین، ساعت مستجاب شدن دعا در روز جمعه را تعیین نکرده است که این، خود، بر فعالیت مسلمانان برای تقرّب به خداوند متعال از طریق نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار در بیش تر اوقات روز جمعه می افزاید، بدان امید که این ساعت استجابت دعا را درک کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در خصوص شب قدر نیز همین روش را به کار گرفته است؛ چرا که فرموده است شب قدر در دهه آخر ماه رمضان قرار دارد اما مشخص نکرده که در کدام شب. می فرماید:

«شب قدر را در دهه آخر رمضان بجویید».(3)

ص:175


1- نَوَوی، ج2، ص841، ح19/1179.
2- شیبانی، ج3، ص314.
3- ناصف، ج2، ص81.

و در حدیثی دیگر می فرماید:

«شب قدر را در شب های فرد دهه آخر رمضان بجویید».(1)

روشن است که فلسفه پنهان داشتن شب قدر و تعیین نکردن آن تشویق مسلمانان به کوشش و تلاش در عبادت، در کلیه شب های دهه آخر ماه رمضان است. اگر این شب مشخص می شد قطعا بسیاری از مسلمانان تنها همان شب در عبادت و نیایش می کوشیدند. پیامبر صلی الله علیه و آله خود، در ده شب آخر ماه رمضان به اعتکاف می پرداخت و صحابه نیز به پیروی از آن حضرت، در این شب ها اعتکاف می کردند.

اهمیّت پاداش در یادگیری موضوعی است که امروزه مورد قبول همگان است، و تحقیقات تجربی جدید آن را به اثبات رسانیده است.البته تنبیه و کیفر نیز گاه در یادگیری مفید است اما بدون شک روش پاداش از کیفر دادن بهتر و در یادگیری و تربیت مؤثرتر از آن می باشد. کیفر، به ویژه کیفر بدنی شدید، گاه تأثیر زیانباری در شخصیت یاد گیرنده دارد؛ چرا که بعضا منجر به احساس کمبود و اضطراب می شود. از این رو، متوسّل شدن به تنبیه و کیفر جز در مواردی خاص پسندیده نیست، یعنی زمانی که هرگونه تجربه و تلاش دیگری برای اصلاح رفتار نادرست یا انحرافی باشکست مواجه شود. زمانی هم که از کیفر استفاده می شود نباید سخت و شدید باشد تا به شخصیت یادگیرنده آسیب برساند. مربیان مسلمان درگذشته بر اهمیت استفاده از نرمش و مهربانی در تربیت کودکان و دانش آموزان تأکید می کردند، و اگر در مواردی استفاده از تنبیه بدنی ضرورت پیدا می کرد، از تنبیه شدید پرهیز می شد و با ملایمت صورت می گرفت؛ چرا که پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده بود:

«خداوند نرم خوست و نرمش را دوست دارد، و برای نرمش آن می دهد که برای خشونت نمی دهد».(2)

ص:176


1- ناصف، »2، ص81.
2- ونسنک، ج2، ص284.

آن حضرت، هم چنین، از ضربه زدن به صورت نهی کرده فرموده است:

«...هیچ گاه کسی به صورت ضربه نزند».(1)

«...هرگاه یکی از شما کتک زد از زدن به صورت پرهیز کند».(2)

معلّمان و مربّیان مسلمان رهنمود پیامبر صلی الله علیه و آله را در نظر گرفتند و به استفاده از تحسین و تشویق در تربیت کودک توصیه کردند دو از مجازاتِ زدن یا تنبیه بدنی نهی نمودند.(3)

3 - توزیع یادگیری

یکی از اصول شناخته شده یادگیری که مطالعات تجربی جدید آن را اثبات کرده، اصل توزیع یادگیری است، یعنی یادگیری در دوره های فاصله دار صورت پذیرد که در خلال آن ها فرصت هایی برای استراحت فراهم آید. این کار به سرعت یادگیری و حسن یادآوری می انجامد و از بروز دلزدگی و رنجیدگی وخستگی جلوگیری می کند. قرآن کریم، چهارده قرن پیش از آن که روان شناسان جدید اهمیت اصل توزیع یادگیری را کشف کنند، این اصل را پیاده کرده است؛ چرا که قرآن ظرف مدّت بیست و سه سال نازل شد و همین باعث گردید که مسلمانان بتوانند آن را حفظ کنند و فرا گیرند. قرآن کریم از این حقیقت پرده برداشته است و می فرماید:

«وَ قُرْ انًا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَاَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی مُکْثٍ وَ نَزَّلْنَاهُ تَنْزیلاً ».(4)

«و قرآنی که بهربهر کردیم تا بر مردمان با درنگ برخوانی. آن را اندک اندک

ص:177


1- سنن احمد، ج3، ص323.
2- ونسنک، »3، ص500.
3- برای دیدن نظر دو تن از دانشمندان مسلمان در این خصوص نگاه کنید به: ابن سینا، کتاب السیاسة، ص 12 - 15؛ غزالی، کتاب احیاء علوم الدین، ج3، باب «الطریق فی ریاضة الصبیان فی اول نشوئهم و وجه تأدیبهم و تحسین اخلاقهم»، ص 72 - 74.
4- اسراء/106، نگاه کنید به بحث ما از اصل توزیع یادگیری در قرآن کریم در کتاب القرآن و علم النّفس،ص172 - 173.

فرستادیم».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز اصل «توزیع یادگیری» را در تربیت روانی یارانش و آموختن امور دینی شان به آن ها پیاده کرده است. آن حضرت، برای آن که یارانش خسته و دلزده نشوند، به آنان در اوقات پراکنده آموزش می داد و راهنمایی شان می کرد. عبداللّه بن مسعود می گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله چون می ترسید که ما خسته شویم، هر چند روز ما را موعظه می کرد».(1) ابو وائل نیز می گوید: «عبداللّه هر پنجشنبه ما را موعظه می کرد. مردی به او گفت: ای ابا عبدالرحمن، کاش هر روز ما را موعظه کنی. او گفت: این کار را نمی کنم چون خوش ندارم که شما را خسته گردانم. من همان طور شما را موعظه می کنم که پیامبر صلی الله علیه و آله ما را موعظه می کرد، چون می ترسید که خسته و دلزده شویم».(2)

در اجرای همین اصل توزیع یادگیری بود که صحابه تنها ده آیه از پیامبر صلی الله علیه و آله فرا می گرفتند و پس از این که آن ده آیه را نیک فرا می گرفتند و به مضامین آن ها عمل می کردند به فراگیری آیات دیگر می پرداختند. عبداللّه بن مسعود می گوید: «از پیامبر صلی الله علیه و آله: ده آیه از قرآن می آموختیم و ده آیه بعدی را نمی آموختیم تا آن گاه که مطالب آن ده آیه را یاد می گرفتیم، به شریک گفته شد: یعنی به آن ها عمل می کردید؟ گفت: آری».(3)

4 - تکرار

یکی دیگر از اصول مهم یادگیری تکرار است؛ زیرا تکرار باعث می شود اطلاعات یا مهارت هایی که فرد کسب می کند به یاد بمانند. بیش تر مطالبی که انسان فرا می گیرد نیاز به تکرار یا تمرین دارد تا این که یادگیری صورت پذیرد. مطالعات

ص:178


1- بخاری، ج1، ح68.
2- ناصف، »1، ص71 - 72.
3- محمد سعید رأفت، الرسول المعلّم و نهجه فی التعلیم، ص 143.

تجربی جدید روشن ساخته است که میان سطح یادآوری و تعداد دفعات تکرار پیوند استواری وجود دارد؛ چرا که تکرار معلومات و مهارت ها را تثبیت، و به یادآوری بهتر کمک می کند. قرآن کریم اصل تکرار را به کار بسته است؛ زیرا ملاحظه می کنیم که پاره ای معانی و مفاهیم که خداوند بزرگ خواسته است در اذهان مردم رسوخ کنند در قرآن مجید تکرار شده اند.(1) پیامبر صلی الله علیه و آله نیز آنچه را برای صحابه می گفت سه بار تکرار می کرد تا گفته هایش را بفهمند و حفظ کنند. انس می گوید: «پیامبر صلی الله علیه و آله هرگاه سخنی می گفت، سه بار تکرارش می کرد تا خوب دریافت شود...»(2) هم چنین به اصحابش توصیه می فرمود که آنچه را از قرآن حفظ می کنند، با مداومت بر خواندن و مذاکره آن ها، از فراموش شدنش جلوگیری نمایند. می فرمود:

«حکایت حافظ قرآن حکایت کسی است که اشتر بسته ای دارد. اگر از آن مراقبت کند می ماند و اگر باز و رهایش کند می رود».(3)

در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله مثالی محسوس و عینی می آورد تا اهمیت تکرار و بازخوانی مداوم در حفظ قرآن را به صحابه نشان دهد. صاحب شتر اگر شترش را به حال خود رها کند و از آن مراقبت نکند و بازَش بگذارد شتر می رود، و اگر از آن مواظبت نماید و مهارش را نگه دارد می ماند. حافظ قرآن، و به طور کلی صاحب هر علمی، نیز اگر پیوسته آن را یادآوری کند به یادش می ماند، اما اگر به حال خود رهایش کند و تکرار و یادآوری نکند آن را فراموش می کند.

تکرار در تثبیت عادت ها نیز حائز اهمیّت است. هر گاه عادتی بارها تکرار شود پایدار و مستحکم می شود، و خود به خود و بدون اراده و اندیشه ای سر می زند. این امر درباره عادت های خوب و بد، هر دو، صادق است. برای مثال اگر کودک از همان

ص:179


1- برای دیدن بحث تکرار در قرآن کریم، مراجعه کنید به: القرآن و علم النفس، ص162 - 166.
2- ناصف، ج1، ص71؛ نَوَوی، ج1، ص664، ح3/853.
3- ونسنک، ج1، ص24.

کودکی طوری تربیت شود که همیشه راست بگوید، راستگویی به صورت یک عادت استوار در او در می آید به گونه ای همیشه و همه جا، خود به خود، راست می گوید، اما اگر دروغگویی در او تکرار شود و کسی مانع او نشود و از دروغ گفتن بازَش ندارد، دروغگویی به یک عادت در او تبدیل می شود. در همین باره رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است:

«بنده، هر گاه گناهی مرتکب شود نقطه سیاهی در دلش پدید می آید. اگر دست از گناه کشید و آمرزش خواست و توبه کرد دلش صاف می شود، ولی اگر تکرار کرد آن نقطه سیاه بیش تر و بیش تر می شود تا جایی که تمام دلش را فرا می گیرد. این همان زنگاری است که خداوند فرموده است:

«نه، بلکه آنچه مرتکب می شدند بر دلهایشان زنگار شد(1)».

آری، هر گاه انسان به عمل گناه ادامه دهد این عمل به عادتی پایدار در او تبدیل می شود و بدون آن که شرم کند یا دچار سرزنش وجدان شود، آن گناه را انجام می دهد، تو گویی دلش را پرده ای ضخیم فرو پوشانده است و نمی گذارد خوبی را درک کند و در پی انجام دادن آن برآید، یا بدی را بفهمد و از آن دوری گزیند. این همان زنگاری است که قرآن کریم از آن یاد کرده است، و همان مُهر و غلاف و قفل زده شدن بر دل هاست که در بسیاری از آیات قرآن کریم ذکر شده است.(2)

5 - مشارکت مثبت و ممارست عملی

هر گاه یادگیرنده مشارکت مثبت و فعّال در فرایند یادگیری داشته باشد، و خودش به ممارست عملی رفتاری که یادگیری آن مطلوب و مورد قبول است بپردازد، بی گمان یادگیری بهتر و سریع تر صورت می پذیرد. اما مشارکت منفی در فرایند یادگیری نتیجه بخش نیست. برای مثال، کارگر به صرف دیدن کاری که

ص:180


1- شیبانی، ج 1، ص 194.
2- مانند آیه 108 سوره نمل، آیه 7 سوره بقره، آیه 46 سوره اسراء، و آیه 24 سوره محمد.

کارگران ماهر انجام می دهند، حرفه خود را به خوبی فرا نمی گیرد، بلکه خودش نیز باید آن کار را انجام دهد و تمرین و ممارست کند تا این که به درستی آن را یاد بگیرد.

مطالعات تجربی جدید این حقیقت را اثبات کرده است(1)اما پیش از آن، قرآن کریم به اهمیّت عملی توجه نشان داده و، در بسیاری از آیات، ایمان را در کنار عمل قرار داده است(2)پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نیز، در تعلیم یارانش، سعی داشت آن ها را به تمرین و ممارست عملی، به عنوان وسیله ای کارآمد در فرایند یادگیری، هدایت کند. کِلْدة ابن حنبل می گوید:

«نزد پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم و بر ایشان وارد شدم امّا سلام نکردم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: برگرد و دوباره داخل شو و بگو: سلام بر شما، اجازه هست داخل شوم»؟.(3)

در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله به همین بسنده نکرد که به کِلده بگوید چه باید بکند بلکه از او خواست تا آن رفتاری را که می باید بیاموزد عملاً انجام دهد. این نمونه روشنی از اصل مشارکت مثبت و ممارست عملی در فرایند یادگیری است. بدون شک، یادگیری با این روش بسیار بهتر از صِرف نصیحت و راهنمایی نظری، بدون ممارست عملی رفتارِ مطلوب، است. عبداللّه بن مسعود می گوید: «ما ده آیه قرآن از پیامبر می آموختیم و ده آیه بعد را نمی آموختیم مگر آن گاه که آنچه را در آن ده آیه

بود می دانستیم. به شریک گفته شد: یعنی عمل می کردید؟ گفت: آری(4)». از این روایت روشن می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله سعی داشته است به یارانش بیاموزد که آنچه را از آموزه های قرآن کریم فرا می گیرند در زندگی شخصی شان عملی سازند. از حدیث دیگری که بخاری روایت کرده است روشن می شود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به

یادگیری از طریق ممارست عملی آنچه انسان می خواهد یاد بگیرد اهتمام

ص:181


1- محمد عثمان نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیة، ص 163 - 165.
2- درباره اصل «مشارکت فعال و مثبت» از دیدگاه قرآن کریم، در کتاب القرآن و علم النفس، ص 171 - 172 بحث کرده ایم.
3- نَوَوی، ج 1، ص 674، ح 4/873.
4- پیش تر نیز از این حدیث یاد کردیم.

می ورزیده است. در این روایت آمده است:

«دانش با آموختن به دست آید، و بردباری با بردباری ورزیدن ؛ و هر کس خوبی را برگزیند به او داده شود، و هر کس سعی کند خود را از بدی نگهدارد نگه داشته شود»(1)

این حدیث بدان معناست که یادگیری جز با تلاش و مشارکت مثبت و فعال در فرایند یادگیری صورت نمی گیرد. چنان که بردباری نیز از طریق تمرین عملی آن در بسیاری از شرایط واقعی و عینی زندگی آموخته می شود به طوری که بردباری به صورت یک خصلت پایدار در می آید و بدون رنج و مشقتی از آدمی سر می زند. از همین آموزه های قرآن کریم و پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص اهمیت دادن به عمل در فرایند یادگیری بود که مربّیان و اندیشمندان پیشین مسلمان آرای خود را در زمینه اهمیّت مشارکت مثبت و فعّال در آموزش و پرورش، و ریاضت نفس و مبارزه با آن برای چیره آمدن بر بدی ها و هوس ها و فراگیری فضایل و اخلاق گرفتند. برای نمونه، امام محمد غزّالی، درباره تربیت نفس و تهذیب اخلاق و درمان بیماری های دل، می گوید که بهترین راه برای چیره آمدن بر خوی های ناپسند و بیماری های دل در پیش گرفتن رفتاری است متضاد با رفتاری که رهیدن از آن مطلوب است(2)انجام

دادنِ طولانی مدّت این پاد رفتار، یعنی رفتاری که یادگیری آن مطلوب است، اگر چه در آغاز کار با زحمت همراه است اما بعد به یک خوی پابرجا در انسان تبدیل می شود. برای مثال، شخص بخیل می تواند، با تمرین عملی و طولانی مدت بخشندگی، که البته در آغاز با دشواری همراه است، بر بخل خویش چیره شود و بخشندگی به صورت یک خوی پابرجا در او در آید. به همین سان، با در پیش گرفتن رفتار ضدِّ رفتار ناپسند و تمرین مستمرّ آن، به عبارت دیگر با مشارکت مثبت و

ص:182


1- این روایت را طبرانی و دارقطنی در العلل من حدیث ابی الدرداء، با سند ضعیف، آورده اند تخریج زین الدین ابی الفضل العراقی لا حادیث کتاب احیاء علم الدین غزالی، ج 3، ص 176، پ 4.
2- ابو حامد غزالی، احیاء علوم الدین، ج 3، ص 48 - 388.

ممارست در انجام رفتاری که یادگیری آن مطلوب است، می توان بر همه عیب های انسان غلبه کرد.

6 - توجّه

اشاره

«توجه» عامل بسیار مهمّی در یادگیری است، چرا که انسان نمی تواند چیزی را، بدون توجه به آن، فرا گیرد. بنابراین، توجّه شرطی ضرور را در فرایند یادگیری است. از همین رو، معلّمان همواره می کوشند توجه دانش آموزان را جلب کنند تا آن ها بتوانند آنچه را که قرار است یاد بگیرند به خوبی فرا گیرند. جلب کردن یا برانگیختن توجه دانش آموزان هم با وسایل چندی امکانپذیر است. از جمله: کمک گرفتن از رخدادهای جاری و موقعیت های عملی، طرح پرسش و گفتگو و مباحثه، کمک جستن از برخی ابزارهای مناسب جلب توجه مانند نقشه ها و نمودارها و آنچه که امروزه به وسایل سمعی و بصری موسوم است، و کمک گرفتن از داستان و ضرب المثل. پیامبر صلی الله علیه و آله پیش از علمای تعلیم و تربیت جدید، از همه این وسایل و ابزارها در جلب توجه یارانش استفاده کرده است تا اندرزها و توصیه ها و معارف مورد نظر خود را به آن ها برساند.

الف - کمک گرفتن از رخدادهای جاری برای جلب توجه

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در تعلیم و راهنمایی و ارشاد یارانش از رخدادهای جاری یا موقعیت های عملی بهره می گرفت، و از این رخدادها یا موقعیت های عملی نمونه هایی واقعی، برای رساندن پند و اندرزها و آموزه های مورد نظر خود به آنان، انتخاب می کرد. شکّی نیست که این روش آموزش و تربیت نسبت به صرف نصیحت و موعظه تأثیر بیش تر و ژرف تری در روان انسان دارد. نمونه اش حدیثی است که مسلم از جابر روایت کرده است. او گفته است:

«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از بازار می گذشت و مردم در دو سوی او حرکت می کردند.

برای جلب توجه

ص:183

حضرت بر بزغاله گوش بریده مرده ای برخورد. حضرت گوش آن را گرفت و بلندش کرد سپس فرمود: کدام یک از شما دوست دارد که این به درهمی از او باشد؟ گفتند: به هیچ چیز او را نمی خواهیم، با آن چه کنیم؟! فرمود: دوست دارید که [همین طوری رایگان] مال شما باشد؟ گفتند: به خدا، زنده اش نیز معیوب (گوش بریده) بود حال که مرده است. فرمود: به خدا سوگند که دنیا نزد خدا بی ارزش تر از این در نزد شماست»(1)

روشن است که، با این مقایسه میان دنیا و لاشه مرده یک بزغاله گوش بریده، در وضعیتی واقعی، ایده خواری و بی مقداری دنیا در نظر خداوند متعال به بهترین شکل به صحابه منتقل شده است. کمک گرفتن از این گونه موقعیت ها و شرایط عینی زندگی در فرایند آموزش و راهنمایی و ارشاد برای منتقل ساختن افکار و باوراندن آنها بسیار بهتر است از صرف نصیحت و راهنمایی زبانی بدون آن که با این گونه موقعیت های واقعی توجه برانگیز همراه باشد. نمونه دیگر کمک گرفتن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از رخدادها و موقعیت های عینی در امر آموزش و راهنمایی، روایت زیر است:

«تعدادی اسیر نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آوردند. ناگهان زنی از میان آن ها دوان دوان خود را به کودکی که در میان اسیران بود رساند و او را گرفت و به شکمش چسباند و شیرش داد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: به نظر شما آیا این زن حاضر است کودکش را در آتش افکند. عرض کردیم: نه به خدا. فرمود: خدا نسبت به بندگانش مهربان تر از این زن به فرزندش می باشد(2)».

ب - جلب توجه با طرح پرسش

پیامبر صلی الله علیه و آله، برای این که توجّه یارانش را برانگیزد و دقّت آن ها را جلب کند

ص:184


1- نَوَوی، ج 1، ص 414، ح 8/464.
2- نَوَوی، ج 1، ص 380، 381، ح 7/419.

ذهن هایشان را برای اندیشیدن و فهمیدن فعّال سازد، برای یارانش طرح سؤال می کرد. برای نمونه، می توان از پرسش هایی که در حجة الوداع برای یارانش مطرح کرد نام برد. ابوبکره نَفَیع بن حارث می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله در حجه الوداع فرمود:

«... این ماه چه ماهی است؟ عرض کردیم: خدا و پیامبرش داناترند. حضرت سکوت کرد بطوری که گمان بردیم نام دیگری بر این ماه خواهد نهاد. فرمود: مگر ذیحجّه نیست؟ عرض کردیم: چرا. فرمود: این شهر چه شهری است؟ عرض کردیم: خدا و پیامبرش داناترند. حضرت سکوت کرد به طوری که گمان بردیم نام دیگری بر این شهر خواهد نهاد. فرمود: مگر بلده(1) نیست؟ عرض کردیم: چرا. فرمود: امروز چه روزی است؟ عرض کردیم: خدا و پیامبرش داناترند. حضرت سکوت کرد به طوری که گمان بردیم تا او نام دیگری بر آن خواهد نهاد. فرمود: مگر روز قربان نیست؟ عرض کردیم: چرا. فرمود: جان و مال و آبروی شما بر شما حرام [محترم] است همانند حرام بودن این روز در این شهر و در این ماه...(2)».

هدف پیامبر صلی الله علیه و آله از طرح این پرسش ها که پاسخ آن ها را همگان می دانند، در واقع، جلب توجه حضّار و آماده ساختن ذهن آن ها برای شنیدن و فهمیدن مطلبی بود که می خواست بگوید، بدون تردید این پرسش ها تأثیر زیادی در جلب توجه حضّار به اندرزها و توصیه های پیامبر صلی الله علیه و آله به آن ها در حجه الوداع داشت. سکوت چند لحظه ای پیامبر صلی الله علیه و آله هم بعد از هر سؤالی برای برانگیختن شوق و جلب دقّت آنان به پاسخی بود که به آن سؤال می داد. میزان تأثیر این سکوت در جلب دقّت از این سخن ابربکره در پس هر سؤالی روشن می شود که می گفت: «حضرت سکوت کرد به طوری که گمان بردیم نام دیگری بر آن خواهد نهاد».

یکی دیگر از نمونه های برانگیختن توجه شنوندگان با طرح سؤال از آن ها، روایتی است که عبداللّه بن مسعود آورده است. او می گوید: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

ص:185


1- مقصود بلدالحرام یا مکّه مکرّمه است.
2- نَوَوی، ج 1، ص 237، ح 11/225.

«آیا شما را از کسی که بر آتش دوزخ حرام است - یا از کسی که آتش دوزخ بر او حرام است - خبر ندهم؟ بر هر مردمدارِ نرمخویِ ملایم»(1)

طرح این پرسش، بی گمان، هم توجه شنوندگان را برانگیخته است و هم شوق آنان را به دانستن آن خصلت هایی که فرد را از آتش دوزخ می رهاند.

نمونه دیگر که نشان می دهد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای آموزش و راهنمایی از شیوه طرح سؤال کمک می گرفته، دو حدیثی است که پیش تر، در فصل یکم در ضمن سخن از تسلّط برانگیزه پرخاشگری، آوردیم. یکی از آن دو حدیث با این سؤال پیامبر صلی الله علیه و آله از صحابه آغاز می شد که: «آیا می دانید مفلس کیست؟»، و دیگری با این سؤال: «آیا می دانید غیبت چیست؟»(2)

ج - جلب توجه با استفاده از مثال و تشبیه

پیامبر صلی الله علیه و آله برای جلب توجه و مجسم کردن معانی تجریدی در قالب های محسوس، از مثال استفاده می کرد؛ چرا که مثال ها و تشبیهات بسیاری از مردم را کمک می کند که معانی تجریدیِ دشوار را بفهمند. در این جا، به نمونه ای از استفاده پیامبر صلی الله علیه و آله از مثال اشاره می کنیم. از ابو مولی روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آلهفرمود:

«مَثَل هدایت و معرفت که خداوند مرا برای آن ها برانگیخت مَثَل بارانی است که در سرزمینی ببارد، و قسمتی از آن سرزمین حاصل خیز باشد و آب را جذب کند و گیاه و علف بسیار برویاند، و قسمتی از آن سخت باشد و آب را نگهدارد و خداوند مردم را از آن بهره مند گرداند و از آن بیاشامند و کشت و زرع نمایند، و قسمتی از آن

شوره زار باشد که نه آبی نگهدارد و نه گیاهی برویاند. این مَثَل کسی است که در دین خدا دانا باشد و خداوند با آنچه مرا برای آن فرستاده است به او سود رساند و خود دانا شود و به دیگران نیز تعلیم دهد، و مَثَل کسی که از آن بهره مند نشود و هدایت

ص:186


1- نَوَوی، ج 1، ص 534، ح 11/642.
2- ر.ک: فصل یکم، ص 63.

خدا را که برای آن فرستاده شده ام نپذیرد(1)».

در این حدیث، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هدایت و معرفت را که از جانب خداوند آورده است به باران سودمند تشبیه می کند؛ زیرا همان گونه که باران زمین را زنده می سازد، هدایت و معرفت نیز دل ها را حیات می بخشد. و کسی را که از این هدایت و معرفت بهره مند شود به زمین پاک و حاصل خیزی مانند کرده است که آب را به خود می پذیرد و گیاه و سبزه می رویاند، و کسی را که معرفت را فرا می گیرد و به دیگران می آموزد اما خودش از آن بهره مند نمی شود به زمین سختی مانند کرده است که آب را جذب نمی کند بلکه در آن جمع می شود و مردم از آن نفع می برند اما خودش آن را نمی پذیرد و گیاه و سبزه ای نمی رویاند. و کسی را که نه علم می آموزد و نه عمل می کند به شوره زاری مانند کرده که نه آبی نگه می دارد و نه گیاه و علفی می رویاند،

و این بدترین نوع انسان هاست که نه سود می رساند و نه خودش سود می برد(2)

همچنین از ابوموسی روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«مَثَل من و مَثَل آنچه خداوند مرا برای آن فرستاده مَثَل مردی است که به نزد قوم خویش رَود و گوید: ای مردم! من با چشمان خود سپاه دشمن را دیدم، و من آشکارا به شما هشدار می دهم. خود را برهانید. پس گروهی از قومش به سخن او گوش دهند و در تاریکی شب از فرصت استفاده کرده جان خود را برهانند، و گروهی سخن او را باور نکنند و تا صبح در جای خویش بمانند و بامدادان سپاه دشمن بر ایشان یورش آورد و همه آن ها را نابود و تار و مار کند. این است مَثَل کسی که به سخن من گوش سپارده از آنچه آورده ام پیروی کند، و مَثَل کسی که نافرمانی ام کند و آنچه را از حق آورده ام دروغ شمارد»(3)

در این حدیث، مثال خوب و روشنی آمده است که معانی نجات یافتن انسان با

ص:187


1- نَوَوی، ج 1، ص 135، ح 7/136.
2- نَوَوی، ج 1، ص 186.
3- منذری، ح 1526.

پذیرش اسلام، و نابودی او بر اثر نفی و نپذیرفتن آن را در قالبی محسوس که فهم این معانی را آسان می سازد، مجسّم می کند: نجات یافتن از یورش سپاه دشمن، یا مرگ و نابودی کسی که آماج یورش آن سپاه قرار می گیرد.

نمونه دیگر، روایتی است که نعمان بن بشیر از قول پیامبر صلی الله علیه و آله آورده است. آن حضرت فرمود:

«مَثَل کسی که از حدود خداوند دفاع می کند و کسی که به آن ها تجاوز می کند مَثَل عده ای است که برای تقسیم جا در کشتیی قرعه می زنند و بعضی عرشه کشتی به نامشان در می آید و بعضی پایین آن. آنان که در پایین کشتی هستند هرگاه می خواهند آب بردارند باید از بین کسانی که در عرشه هستند عبور کنند، لذا گفتند: خوب است در قسمت خودمان سوراخی ایجاد کنیم تا باعث اذیت کسانی که در طبقه بالای ما هستند نشویم. حال اگر آن ها که در عرشه کشتی هستند بگذارند آن ها کار خودشان را بکنند همگی نابود خواهند شد ولی اگر مانع آنان شوند همگی از غرق شدن در امان خواهند ماند(1)».

مثالی که در این حدیث آمده است روشن می سازد که انجام دادن کار زشت و خلاف تنها به کننده آن صدمه نمی زند بلکه به همه جامعه زیان می رساند، چنان که باز داشتن از کار زشت و خلاف سودش به همه جامعه می رسد. این بدان معناست که، برای حفظ سلامت جامعه، کلّ جامعه مسئول مبارزه با فساد و خلاف است، و این معنا را پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با ذکر مثال کشتی، به خوبی روشن ساخته است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله پیروان خود را به آموختن و قرائت قرآن ترغیب و تشویق می کرد و بدین منظور مؤمنِ قرآن خوان را به میوه خوشمزه و خوش بو و طعم و مؤمنی را که قرآن نمی خواند به میوه خوشمزه اما بی بو تشبیه می کند:

«مَثَل مؤمنی که قرآن می خواند مَثَل تُرنج است که هم خوش بوست و هم خوشمزه، و مثَل مؤمنی که قرآن نمی خواند مَثَل میوه بی بو اما شیرین است، و مَثَل

ص:188


1- نَوَوی، ج 1، ص 210، ح 4/189.

منافقی که قرآن می خواند مَثَل میوه ای است که خوشبو اما تلخ مزّه است، و مَثَل منافقی که قرآن نمی خواند مَثَل حنظل است که بوی خوشی ندارد و مزه اش هم تلخ است(1)».

درباره انتخاب دوست خوب نیز پیامبر صلی الله علیه و آله برای یارانش مثالی زده و با آن چه ایشان فهمانده است که چگونه دوست خوب به حال دوستش سودمند است، و دوست بد به دوست خود صدمه می زند. آن حضرت می فرماید:

«مَثَل هم نشین خوب و هم نشین بد همانند عطر فروش و آهنگر است. عطرفروش یا به تو مقداری عطر می بخشد، یا تو از او خرید می کنی و یا از بوی خوش او بهره مند می شوی، و آهنگر [با دمیدن در کوره] یا جامه تو را می سوزاند و یا بوی بد از او به مشامت می رسد(2)».

داستان ها نیز، همانند مَثَل ها، باعث جلب توجّه می شوند، چنان که شوق به دنبال کردن حوادث داستان را بر می انگیزند. پیش تر، در ضمن گفتارمان از تأثیر انگیزه در یادگیری، از تأثیر داستان در فرایند یادگیری سخن گفتیم.

د - کمک گرفتن از نمودار

پیامبر صلی الله علیه و آله از تمام وسایل ممکن برای برانگیختن توجه کمک می گرفت و معانی تجریدی را در قالب های محسوسی که درک و فهم آن معانی را سهولت می بخشند، ارائه می کرد. دیدیم که آن حضرت، برای تحقق بخشیدن به این هدف، از داستان و مَثَل کمک جسته است. علاوه بر این ها، از تصاویر توضیحی یا نمودار نیز بهره گرفته است. عبداللّه بن مسعود روایت کرده است که پیامبر صلی الله علیه و آله با کشیدن خطوطی بر روی زمین، انسان و اجل او را که از هر سو وی را در میان گرفته و نیز آرزوهای فراوانی را

که در زندگی اش دارد و گمان می کند می تواند پیش از پایان یافتن عمرش آن ها را

ص:189


1- ناصف، ج 4، ص 24.
2- نَوَوی، ج 1، ص 339، ح 4/364.

تحقق بخشد امّا اجلش به او مهلت نمی دهد، به تصویر کشید. روایت ابن مسعود چنین است:

«پیامبر صلی الله علیه و آله مربعی کشید و در وسط آن خطی کشید که از مربع بیرون زده بود و خطوط کوچکی بر آن خط وسط عمود کرد و سپس فرمود: این انسان است، این یکی اجل [مدت عمر] اوست که وی را در میان گرفته، این که از مربع بیرون زده آرزوی اوست، و این خطوط کوچک حوادثند. اگر یکی از این ها به او نخورد این یکی نیشش می زند، و اگر این یکی به او نخورد این یکی او را می گزد(1)».

تصویر تقریبی شکلی که پیامبر ترسیم کرده این گونه است:

اجل

حوادث و بلایا حوادث و بلایا

انسان

آرزو

مساحت و فضای درون مربع نمایانگر انسان است. خطوط محیط بر مساحت مربع یا همان اضلاع مربع نمایانگراجل و مدت عمر انسان است که از هر سو او را در میان گرفته است، خطی که از وسط مربع تا بیرون از آن کشیده شده آرزوهای انسان است که امید دارد در زندگی خود آن ها را تحقق بخشد، و خیال می کند که می تواند پیش از پایان عمرش آن ها را جامه عمل پوشاند، و خطوط کوچکی که بر خط وسط عمود شده اند حوادث و بلاهای دنیایند، و گاه یکی از این حوادث به او اصابت می کند و نابودش می کند و پیش از آن که به آرزوهایش جامه عمل بپوشاند عمرش به سر می آید. درسی که پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهد با کشیدن این شکل به یارانش بیاموزد این است که انسان آرزوهای دور و درازی دارد و غالبا خیال می کند آن قدر زندگی خواهد کرد که آرزوهایش را تحقق بخشد امّا ای بسا که اجلش به ناگاه، و

ص:190


1- نَوَوی، ج 1، ص 492، ح 4/577.

پیش از آن که آرزوهایش عملی سازد، فرا رسد. از این رو، انسان خردمند باید هر چه زودتر به مسیر درست باز آید و به انجام دادن کارهای نیک و شایسته بپردازد و فریب این را نخورد که عمری دراز خواهد داشت و می تواند پیش از پایان یافتن عمرش به تمام آرزوهای خود برسد.

7 - تدریج در یادگیری

یکی از اصول مهم در یادگیری و اصلاح رفتار، تدریج در رهایی از عادت های بداستوار و یادگیری عادت های جدید دیگر به جای آن هاست. قرآن کریم از این اصل در درمان شرابخواری و رباخواری استفاده کرده است چرا که قرآن این دو عمل ناپسند را به یکباره تحریم نکرد بلکه به تدریج در مسلمانان نسبت به این دو کار ایجاد نفرت و انزجار کرد و در نهایت آن را تحریم کرد.(1)

در روایتی از عایشه آمده است که گفت:

نخستین چیزی که از قرآن نازل شد سوره ای از سُوَر مفصّل بود که در آن از بهشت و دوزخ یاد شده است وقتی که مردم به اسلام گرویدند حلال و حرام نازل شد. در صورتی که اگر همان اول نازل می شد: شراب نخورید، مردم می گفتند ما هرگز دست از شراب بر نمی داریم، و اگر همان اول نازل می شد؛ زنا نکنید، می گفتند ما هرگز زنا

را ترک نمی کنیم».(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله در مرحله نخستِ دعوت، مردم را به توحید و ترک بت پرستی فرا می خواند، و هدف اساسی اش تحکیم پایه های ایمان در دل صحابه و ایجاد آمادگی روحی و روانی در آنان برای به دوش کشیدن بار مسؤولیت جهاد در راه نشر دعوت اسلام بود، و پس از آن که ایمان در دل ها رسوخ کرد و به مدینه هجرت شد و دولت اسلامی شکل گرفت، پیامبر صلی الله علیه و آله غالبا سرگرم موضوعات مربوط به سازماندهی

ص:191


1- دراین باره نگاه کنید به کتاب القرآن و علم النفس، از همین نگارنده، ص 173 - 178.
2- صحیح بخاری، ج19، ح4993.

جامعه و وضع قوانین لازم برای ساماندهی امور زندگی در جامعه اسلامی بود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله هنگامی که عرب های بادیه نزد ایشان می آمدند و از اسلام می پرسیدند، تنها انجام دادن واجبات و ارکان اساسی اسلام را از آنان می خواست تا مبادا آن ها را سنگین بار کند یا باعث ملال و دلزدگی شان گردد؛ زیرا معتقد بود که

چون اسلام در دل هایشان ریشه دواند قدرت تحملشان بالا می رود و آن گاه، خود، به انجام دان مستحبات روی می آورند. روایت شده است که بادیه نشینی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:

ای رسول خدا، مرا به کاری راهنمایی فرما که هرگاه آن را انجام دهم به بهشت روم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بنده خدا باش و چیزی را شریک او قرار مده و نماز بخوان و زکات واجب را بپرداز و رمضان روزه بگیر. بادیه نشین عرض کرد: سوگند به آن که جانم در دست اوست، بیش از این کاری نکنم. چون رفت پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هر که

دوست دارد مردی از اهل بهشت را ببیند به این مرد بنگرد»(1)

در روایت دیگری از طلحة بن زبیر آمده است:

مردی از اهالی نجد در حالی که موهایی ژولیده داشت نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و ما طنین صدایش را می شنیدیم اما نمی فهمیدیم چه می گوید، تا آن که به رسول خدا صلی الله علیه و آله نزدیک شد و شروع به پرسیدن درباره اسلام کرد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: پنج نوبت نماز خواندن در شبانه روز. مرد گفت: غیر از این پنج نوبت نماز دیگری هم بر عهده من هست؟

فرمود: نه. مگر آن که بخواهی داوطلبانه بخوانی. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ادامه داد: و روزه ماه رمضان. مرد گفت: غیر از آن روزه دیگری هم به عهده ام هست؟ فرمود: نه، مگر آن که بخواهی داوطلبانه بگیری. رسول خدا صلی الله علیه و آله سپس زکات را برایش گفت، و مرد پرسید: آیا غیر آن زکات دیگری هم به عهده ام هست؟ حضرت فرمود: نه، مگر آن که بخواهی داوطلبانه بپردازی. مرد رفت در حالی که می گفت: به خدا قسم نه

ص:192


1- نَوَوی، ج2، ص861، ح7/1213.

بیش تر از این ها انجام دهم و نه کم تر. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: او رستگار شود، اگر راست بگوید».(1)

از این دو حدیث معلوم می شود که چرا پیامبر صلی الله علیه و آله در آموزش دادن تازه مسلمانان، به تعلیم وظایف و واجبات اصلی اسلامی بسنده می کرده است. علتش آن بوده که پایه های ایمان را در دل ها استوار گرداند و بسیاری از مستحبات و کارهای نیک را به آن ها بیاموزد. از ماجرای آمدن هیأت نمایندگی قبیله ثقیف نزد پیامبر صلی الله علیه و آله برای بیعت کردن با آن حضرت نیز روشن می شود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آلهبرای اصلاح رفتار از اصل تدریج استفاده کرده است. داستان این است که:

هیأت نمایندگی ثقیف نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمدند. پیامبر صلی الله علیه و آله آن ها را در مسجد جای داد تا بیش تر تحت تأثیر قرار بگیرند. آنان شرط کردند که زکات نپردازند، در جهاد شرکت نکنند، و رکوع و سجود [نماز] نکنند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: باشد،

زکات ندهید و در جهاد شرک نکنید، اما در دینی که در آن رکوع نباشد خیری نیست.(2)

از جابر نیز روایت شده است که وقتی ثقیف با رسول خدا صلی الله علیه و آله بیعت کردند و شرط گذاشتند که زکات و جهاد برعهده آن ها نباشد، شنید آن حضرت می فرماید:

«اسلام که آوردند به زودی خودشان هم زکات خواهند داد و هم در جهاد شرکت خواهند کرد».(3)

از نمونه های خوب استفاده پیامبر صلی الله علیه و آله از اصل تدریج در اصلاح رفتار، سفارش آن حضرت به معاذ بن جبل، در هنگام اعزام او به یمن است. ابن عباس می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله به معاذ فرمود:

«تو به میان مردمی خواهی رفت که اهل کتابند. پس، هرگاه نزد ایشان رفتی آنان

ص:193


1- نَوَوی، ج2، ص 857، ح2/1208.
2- شیبانی، ج3، ص240.
3- شیبانی، ج3، ص240.

را دعوت کن به این که گواهی دهند معبودی جز خدا نیست و محمد پیامبر خداست، اگر پذیرفتند آن گاه به آن ها بگو که خداوند در شبانه روز پنج نوبت نماز بر آنان واجب ساخته است، و اگر این را پذیرفتند، به آن ها بگو که خداوند بر آنان صدقه واجب ساخته است که از ثروتمندانشان گرفته شود و به نیازمندانشان داده شود. اگر این را پذیرفتند، پس، از گرفتن عزیزترین داراییهایشان پرهیز کن، و از نفرین

ستمدیده بترس زیرا که میان آن و خدا هیچ مانع وحایلی نیست»(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله به معاذ بن جبل توصیه نکرد که از مردم یمن بخواهد همه این وظایف را به یکباره انجام دهند؛ چرا که اگر این کار را می کرد تحملش برای آنان دشوار می شد و چه بسا که از اسلام رمیده می شدند، بلکه به او سفارش فرمود که این وظایف را به تدریج از ایشان بخواهد و از مهم تر شروع کند و به ترتیب اهمیت پیش رود، زیرا که این کار تأثیر زیادی در سرعت پذیرش اسلام از سوی آنان داشت. ملاحظه می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله از روزه و حجّ سخنی نمی گوید؛ شاید علتش آن باشد که این دو در بین عرب ها شناخته شده بود، شاید هم به این دلیل بوده که آن حضرت سه رکن اولیه اسلام را در صدر توجه و اهتمام خود قرار داده است؛ چون وقتی اسلام در دل های آن ها رسوخ می کرد به جا آوردن دو رکن دیگر، یعنی روزه و حج، برایشان آسان می شد.

ص:194


1- ناصف، ج2، ص322.

فصل ششم: علم لدنّی از نگاه حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله

الهام و رؤیا

خداوند بزرگ سرچشمه علم و دانش انسان است؛ چرا که او انسان را آفرید و به او زندگی و نیز حسّ و عقل بخشید تا بتواند آنچه را که خداوند بزرگ آموختن آن را برایش مقدّر کرده است ادراک کند و بیاموزد:

«اِقْرَاْ بِاص سْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ * خَلَقَ الاِْنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ * اِقْرَاْ وَ رَبُّکَ الاَْکْرَمُ * اَلَّذی عَلَّمَ بِاص لْقَلَمِ * عَلَّمَ

الاِْنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ»(1)

«بخوان به نام خداوندگارت که آفرید. انسان را از دَلَمه ای آفرید. بخوان که پروردگار تو بزرگوارترین است. همو که با قلم آموخت. انسان را آنچه ندانست آموخت».

«خَلَقَ االاِْنْسانَ * عَلَّمَهُ الْبَیانَ».(2)

«انسان را آفرید. بیان را به او آموخت».

از رهگذر حواسّ و عقل است که انسان می تواند اشیا و رخدادهای پیرامونش را در دنیای بیرون ملاحظه نماید و می تواند آن ها را طبقه بندی و مقایسه و در نهایت

ص:195


1- علق /1 - 5.
2- الرحمن /3 - 4.

نتایجی عام و فراگیر استنتاج کند. هم چنین می تواند، باملاحظات جدید و انجام دادن پژوهش های تجربی، از درستی استنتاجاتش مطمئن شود. بدین ترتیب، آدمی می تواند حقایق بسیاری را درباره پدیده های هستی بشناسد و علوم و دانش های گوناگونی را پدید آورد. خداوند می فرماید:

«وَاللّه ُ اَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْٔا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الاَْبْصَارَ وَ الاَْفْٔدَةَ لَعَلَّکُمْ

تَشْکُرُونَ».(1)

«و خدا شما را از شکم های مادرانتان بیرون آورد و در حالی که چیزی نمی دانستید و برایتان گوش و چشم و دل قرار داد، باشد که سپاس گزاری کنید».

«قُلْ هُوَ الَّذی اَ نْشَاَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَ الاَْفْٔدَةَ قَلیلاً مَا تَشْکُرُونَ».(2)

«بگو: او کسی است که شما را آفرید و برایتان گوش و چشم و دل قرار داد اما شما اندک سپاس گزاری می کنید».

امّا شناختی که انسان از طریق حواسّ خود به دست می آورد محدود به دنیای محسوسی است که او را در میان گرفته است، به علاوه آن که این شناخت در معرض خطا نیز هست. توانایی عقل انسان در شناخت نیز محدود به حدود شناخت حسّ انسان می باشد، زیرا عقل آدمی معمولاً بر پایه داده های حسّی که از رهگذر حواسش به دست آورده است عمل می کند. افزون بر این، عقل هم، بر اثر عوامل بسیاری که موجب خطا در تفکّر می شوند و ما در فصل چهارم به این عوامل اشاره کردیم، دستخوش خطا در داوری می شود.

بنابراین، انسان نیاز به تحصیل نوعی شناخت یقینی دارد تا آنچه را نمی تواند خودش از طریق حواس و عقلش به دست آورد به او بیاموزد و در ضمن خطاهای شناختش را تصحیح کند. خداوند این لطف را به انسان کرده و شناختِ یقینیِ مورد نیاز را، به وسیله پیامبران و فرستادگانش و از طریق وحی و الهام و رؤیای صادقه، در

ص:196


1- نحل/78.
2- ملک/23.

اختیارش نهاده است، و انسان از طریق پیامبران و فرستادگان الهی روش درست زندگی را که خیر و سعادت دنیا و آخرت او را تأمین می کند، فرا گرفت:

«کَانَ النَّاسُ اُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّه ُ النَّبِیّینَ مُبَشِّرینَ وَمُنْذِرینَ وَاَ نْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِاص لْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فیمَا اخْتَلَفُوا فیهِ...».(1)

«مردمان گروهی یگانه بودند، پس خداوند پیامبران را نوید دهنده و بیم دهنده برانگیخت و با آنان کتاب حق فرستاد تا در میان مردم در آنچه در آن اختلاف کردند داوری کند...».

«لَقَدْ اَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِاص لْبَیِّنَاتِ وَ اَ نْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمیزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِاص لْقِسْطِ...».(2)

«ما پیامبرانمان را با نشانه های روشن فرستادیم و با آنان کتاب و ترازو فرو فرستادیم تا مردم به داد برخیزند...».

بنابراین، خداوند متعال، از رهگذر وحی والهام و رؤیای صادق، آدمی را به شناخت های گوناگونی مجهز می کند که پاره ای از اسرار و حقایق عالم خلق و امر یا جهان پیدا و ناپیدا را برایش مکشوف سازند، یا از امور و رخدادهایی که در گذشته رخ داده یا در آینده رخ خواهند داد خبردارش کنند و یا او را به انجام دادن کارهایی مشخص فرمان دهند. در قرآن کریم آیات فراوانی وجود دارد که به علم و حکمتی که خداوند متعال، از طریق ولی، به پیامبران و فرستادگان و بندگان درستکارش داده است، اشاره می کند، و ما در کتاب قرآن و روان شناسی این آیات را، با اندکی تفصیل، مورد بحث قرار داده ایم.(3)

دو راه کسب شناخت

بنابراین، دو راه برای کسب شناخت وجود دارد. راه اول راه حواس و عقل است

ص:197


1- بقره/213.
2- حدید /25.
3- محمدعثمان نجاتی، القرآن و علم النفس، ص182 - 186.

و این همان راهی است که معمولاً مردم، برای تحصیل شناخت، آن را می پیمایند و دانشمندان در تحقیقات علمی شان از آن پیروی می کنند. شناختِ به دست آمده از این راه با ملاحظه و مشاهده محسوسات آغاز و به پیدایش تصورات و نظام های عقلی پیچیده تر ختم می شود. راه دوم، راه وحی و الهام و رؤیای صادق است.از این راه، انسان نوع خاصّی از شناخت کسب می کند که خداوند آن را برای او می فرستد تا حقایقی را برایش آشکار سازد یا از پاره ای امور غیبی آگاهش کند یا وقایعی را که در گذشته اتفاق افتاده یا در آینده پیش خواهد آمد به او معرفی کند و یا او را مکلّف

به انجام دادن کارهای معیّنی نماید.

از نمونه های بارز علم لدنی و الهام الهی ماجرای میان موسی و بنده شایسته - جناب خضر - علیهما السلام است که در سوره کهف بیان شده است. این داستان نمونه روشنی از دو نوع علم یاد شده، یعنی علم ظاهری بر گرفته از جهان محسوسات و علم لدنی بر گرفته از وحی یا الهام، در اختیار ما می گذارد. علم موسی علیه السلام نماینده علم ظاهری است وعلم خضر نماینده علم لدنیِ برگرفته از وحی یا الهام؛ زیرا که موسی علیه السلام آنچه را در برابر دیدگان او رخ می داد می دید و براساس دیده هایش قضاوت می کرد اما خضر علیه السلام بر طبق اسرار پنهانیِ نامشهود که خداوند متعال بر او مکشوف می ساخت و بر پایه الهام الهی به او عمل می کرد.

وحی و الهام

وحی، آن گونه که شیخ محمد عبده تعریف کرده، عبارت است از:«شناختی که شخص در درون خویش می یابد و یقین دارد که آن شناخت، با واسطه یا بی واسطه، از جانب خداست. با واسطه اش یا از طریق صدایی است که به گوش او می خورد، و یا از طریق غیر صدا. فرق میان وحی و الهام این است که الهام دریافتی است که نفس به آن یقین حاصل می کند و در پی آن چیزی که الهام از او خواسته است می رود،

ص:198

بدون آن که بداند این الهام از کجا آمده است».(1) قرآن کریم از طریق وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد. نزول وحی همراه با صدایی شبیه صدای زنگ بود و چنان پیامبر صلی الله علیه و آله را تحت تأثیر قرار می داد که در روز بسیار سرد از پیشانی حضرت عرق می ریخت، و اگر سوار بر اشتر بود و وحی نازل می شد اشتر زانو می زد. وحی به صورت های دیگری هم بر پیامبر صلی الله علیه و آله فرود می آمد از جمله: رؤیای صادق، القای قلبی توسط فرشته بدون آن که فرشته را ببیند، مجسم شدن فرشته به صورت یک مرد و سخن گفتن با حضرت، ظاهر شدن فرشته بر حضرت به همان شکل واقعی اش که آفریده شده است، و سخن گفتن خداوند با او بدون واسطه فرشته چنان که در حدیث اسراء و معراج آمده است.(2)

از نمونه های وحی که به واسطه فرشته برای پیامبر صلی الله علیه و آله روی می داد این حدیث حذیفه است که در آن می گوید:

«مادرم از من پرسید: چند وقت است که به پیامبر صلی الله علیه و آله سر نزده ای ؟ گفتم: از فلان زمان. مادرم به من بد و بیراه گفت. من به او گفتم: اجازه بده نزد پیامبر صلی الله علیه و آله روم و نماز

مغرب را با ایشان بخوانم و از حضرت بخواهم برای من و تو از خداوند آمرزش بخواهد. رفتم و نماز مغرب را با ایشان خواندم. آن حضرت نماز عشا را هم خواند، سپس حرکت کرد و رفت. من دنبال او به راه افتادم، صدایم را شنید، فرمود: کیستی؟ حذیفه ای ؟ گفتم: آری، فرمود: چه می خواهی، خدا تو و مادرت را بیامرزد. سپس ادامه داد: این فرشته ای است که تا قبل از امشب هرگز به زمین فرود نیامده بود. امشب از خداوندش اجازه خواست که بر من سلام کند و بشارتم دهد که فاطمه بانوی زنان بهشتی، و حسن و حسین آقای جوانان بهشتی اند».(3)

گاهی اوقات حوادثی که بنا بود در آینده اتفاق بیفتد یا در گذشته اتفاق افتاده بود

ص:199


1- شیخ محمد عبده، رسالة التوحید، ص 108.
2- محمد رأفت سعید، الرسول المعلّم و مهجه فی التعلیم، ص60 - 61.
3- ناصف، ج3، ص358 - 359.

از طریق وحی به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر داده می شد، و آن حضرت هم این مطالب و حوادث را در احادیث و خطبه های خود برای صحابه بازگو می کرد.

وقوع وحی و الهام برای غیر پیامبران

وحی و الهام برای غیر پیامبران و فرستادگان الهی نیز پدید می آید. در قرآن کریم از وقوع وحی و الهام برای مادر موسی(1) و حواریان عیسی(2)، وبندگان درستکار خدا(3) یاد شده است.

در حدیث نیز دلایل فراوانی بر وقوع الهام برای غیر پیامبران یافت می شود. برای نمونه، از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هر کس به آنچه می داند عمل کند خداوند آنچه را نمی داند به او بیاموزد».(4)

از ابوسعید روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«از فراست مؤمن بترسید؛ زیرا او با نور خدای متعال می بیند «سپس خواند: «همانا در این نشانه هایی برای اهل فراست».(5)

فراست یا روشن بینی و تیزهوشی نوری است که خداوند آن را در قلب هر کس که خواهد می افکند و آن شخص به واسطه آن نور امور پنهان و پوشیده را می بیند.(6)

درباره برخی صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله روایاتی نقل شده است که نشان می دهد گاه به آن ها الهام می شده است.(7)

الهام، گاه از سوی فرشته است و به خیر و حق راهنمایی می کند، و گاه القایی شیطانی است که به بدی و تکذیب حق وسوسه می کند. از عبداللّه بن ابی مسعود

ص:200


1- قصص /7.
2- مائده/111.
3- عنکبوت/69؛ بقره/282. ر.ک: قرآن و روان شناسی، ص181 - 188.
4- تخریج زین الدین ابی الفضل العراقی، ج1، ص71، پ 2.
5- ناصف، ج4، ص155.
6- ناصف، ج4، ص155.
7- ر.ک: نَوَوی، ج2، ص1206، ح2/1505؛ ناصف، ج3، ص342.

روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«شیطان به فرزند آدم القا می کند و فرشته نیز القا می نماید. القای شیطانی وسوسه کردن به بدی و تکذیب حق است، و القای فرشته راهنمایی کردن به خوبی و تصدیق حق است. پس، هرکس چنین القایی را احساس کرد بداند که آن از جانب خداست و خداوند متعال را سپاس گوید، و هر کس آن دیگری را احساس کرد از شیطان به خدا پناه بَرَد. حضرت سپس این آیه را خواند: شیطان به شما وعده فقر می دهد و به زشتکاری فرمانتان می دهد - تا آخر آیه».(1)

روان شناسی جدید با رویکردی مادی به تفسیر شناخت می پردازد، چه، شناخت حسّی را پایه اصلی شناخت انسانی می داند. روان شناسان جدید، در مسأله یادگیری و کسب شناخت به علم و معرفتی که انسان از رهگذر وحی یا الهام و یا رؤیای صادق به دست می آورد، نمی پردازند؛ چرا که اینان خود را ملزم به بررسی آن دسته از پدیده های روانی می دانند که بتوان آن ها را مشاهده یا قیاس کرد و یا در

حیطه پژوهش تجربی درآورد، و آن پدیده های روانی و روحی را که چنین نباشند از دایره بحث و تحقیق روان شناسی کنار نهاده اند.

همین رویکرد مادی در تفسیر پدیده های روانی، و پایبندی، به روش های علمی عینی که در علومی چون فیزیک و زیست شناسی و روان شناسی به کار گرفته می شوند، باعث شده است تا روان شناسی جدید، در هنگام بررسی موضوع یادگیری و کسب شناخت، تنها یک منبع برای دانش و شناخت انسان قایل باشد و آن شناخت حسّی است که تدریجا به شکل گیری معانی کلی وتصورات مجرّد عقلی و دستگاه های پیچیده عقلی می انجامد.

زمانی که روان شناسی معاصر «تفکر خلاّق» را بررسی می کند به مسأله «الهام» نیز می پردازد. روان شناسان نمونه هایی از الهام را که بعضا در اثنای خواب و گاه در حین بیداری برای برخی از دانشمندان ونویسندگان پیش آمده است نام می برند امّا

ص:201


1- شیبانی،ج1، ص105.

الهام در این حالت ها را نتیجه نضج یافتن ایده در ذهن های آن ها، پس از مدتی استراحت فکری، می دانند. چرا که در این مدّت اذهانشان از پاره ای ناخالصی ها و موانع تفکر رها می شود و عناصر موضوع نظم و سامان می یابد و ناگهان در ذهن رابطه های جدیدی ظهور می کند که قبلاً وضوح نداشت، و راه حلی که اندیشمند مدت ها در پی آن بود روشن می شود. روان شناسان به ظهور ناگهانی دیده جدید یا حلّ مشکل نام «الهام» اطلاق می کنند. پس، بر این اساس، الهام چیزی نیست که از بیرون ذهن وارد ذهن شود بلکه منبعث از ذهن انسان و حاصل نظم بخشیدن به عناصر موضوع در ذهن است.

میان نظر روان شناسی جدید و دیدگاه دینی در تفسیر الهام می توان سازش برقرار کرد. روان شناسی جدید در تفسیر خود از الهام در سطح فرایندهای فیزیولژیک که در مغز رخ می دهد، و فرایندهای روانی که به همراه دارد متوقف می شود اما اگر به الهام از منظر دینی نگاه کنیم خواهیم دید که این تفسیر کافی نیست؛ چرا که خداوند سبحان در همه هستی و در همه آفریدگان و در همه حوادثی که در این عالم هستی رخ می دهد دخل و تصرّف می کند و به هر ریز و درشتی علم دارد و بر هر کاری تواناست. در قرآن کریم می خوانیم:

«وَ مَا یَعْزُبُ عَنْ رَبِّکَ مِنْ مِثْقَالِ ذَرَّةٍ فِی الاَْرْضِ وَ لاَ فِی السَّمَاءِ وَ لاَ اَصْغَرَ مِنْ ذلِکَ وَ لاَ اَکْبَرَ اِلاَّ فی کِتَابٍ مُبینٍ».(1)

«و هم سنگ ذرّه ای نه در آسمان و نه در زمین از پروردگارت نهان نمی ماند. نه خردتری از آن و نه درشت تری از آن جز آن که در کتابی روشن است».

«اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّه َ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاءِ وَ الاَْرْضِ».(2)

«آیا نمی دانی که خدا آنچه را در آسمان و زمین است می داند».

ص:202


1- یونس/61.
2- حجّ/70.

«اَوَ لاَ یَعْلَمُونَ اَنَّ اللّه َ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَ مَا یُعْلِنُونَ».(1)

«آیا نمی دانند که آنچه را در نهان و آشکار انجام دهند خدا می داند».

«اَلَمْ تَعْلَمْ اَنَّ اللّه َ عَلی کُلِّ شَیْ ءٍ قَدیرٌ».(2)

«آیا ندانسته ای که خدا بر هر چیز تواناست».

بنابراین، زمانی که انسان درباره کاری و موضوعی می اندیشد خداوند بزرگ از آنچه در ذهن او می گذرد آگاه است و اگر بخواهد، می تواند ذهن او را در جهتی سوق دهد که به اندیشه تازه ای یا راه حلّ جدیدی برای یک مشکل برسد. پس الهام در این حالت، در حقیقت، نشأت گرفته از خداوند متعال است، هر چند از نظر روان شناسان برخاسته از ذهن خود انسان و حاصل فرایندهای ذهنیی است که در حین تفکر و بدون دخالت هرگونه نیروی دیگری به وجود می آید.(3)

اما باید بدانیم که هر چیزی در این عالم با علم و قدرت و مشیّت خداوند بزرگ انجام می پذیرد، و مغز انسان و فرایندهای فیزیولوژیکی و ذهنی که هنگام تفکّر در سلول های مغز می گذرد نیز از این اصل مستثنا نمی باشد. در منطقه پیشانی مخ که در قسمت جلو مغز واقع است، مراکز عالی ذهن، مانند خواندن ونوشتن و یادگیری و یادآوری و تکلّم و تفکّر، جای دارد. جلو سر همان «ناصیه» است که در دعاهای پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از آن نام برده شده است. مثلاً می فرماید:

«بارخدایا، من بنده تو و فرزند بنده تو هستم و ناصیه ام در دست توست...».(4)

این جمله حضرت که: «ناصیه ام در دست توست» آشکارا اشاره به این دارد که ناصیه انسان، یعنی قسمت پیشین مغز او که شامل منطقه پیشانی مغز می شود و

مراکز فعالیت های عالی ذهنی انسان در این منطقه قرار دارد، در اختیار خداوند پاک است و هر طور بخواهد در آن دخل و تصرف می کند و در هر جهتی، که بخواهد

ص:203


1- بقره/77.
2- بقره/106.
3- در این باره رجوع کنید به: القرآن وعلم النفس، ص187 - 188.
4- مسند احمد، ج1، ص391.

هدایتش می نماید. بنابراین، هرگاه خداوند متعال بخواهد، فرایند اندیشیدن را که در مراکز فیزیولوژیک منطقه پیشانی مغز رخ می دهد طوری هدایت و جهت دهی کند که به اندیشه های جدیدی منجرّ شود، و این همان الهام است.

قرآن کریم نیز در سوره علق، به این معنا اشاره کرده است. خداوند متعال می فرماید:

«کَلاَّ لَئِنْ لَمْ یَنْتَهِ لَنَسْفَعًا بِاص لنَّاصِیَةِ * نَاصِیَةٍ کَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ».(1)

«نه، که اگر بس نکند ناصیت او را بکشیم. ناصیتی دروغ زن خطا کار».

«ناصیه دروغ زن خطا کار» به چه معناست؟ دروغ زن و خطا کار بودن قسمت پیشین مغز چه معنا دارد؟ تنها معنایی که از این عبارت می توان فهمید این است که: قسمت پیشین مغز شامل منطقه پیشانی مخ است، و مراکز فعالیت های ذهنی مانند راست و دروغ و درست و نادرست و دیگر فعالیت های عالی ذهنی در این منطقه واقع شده است. بنابراین، دروغگویی و خطاکاری او، نخست، در مراکز فعالیت های ذهنی مخ، واقع در قسمت پیشین مغز، انجام می گیرد سپس، به اقتضای موقعیت، در رفتار لفظی یا حرکتی نمایان می شود.

خواب و رؤیا

رؤیا فعالیتی ذهنی است که در هنگام خواب رخ می دهد و انسان در آن اشکال و حوادث گوناگونی می بیند و به فعالیت ها و اقدامات فراوانی می پردازد که پس از بیدار شدن گاه آن ها را به یاد دارد و گاه یادآوری آن ها برایش سخت است. رؤیاها گاه روشن و مفهوم و به آسانی قابل تعبیر و تفسیرند و در پاره ای موارد پیچیده و گنگ و به سختی قابل تفسیر و تعبیرند. از دیرباز اندیشمندان سعی کرده اند خواب ها را تعبیر کنند و معنا و علل پیدایش آن ها را بشناسند. آن ها برای خواب و رؤیا علت های مختلفی ذکر کرده اند و گفته اند که رؤیاها نتیجه تأثیرپذیری شخص

ص:204


1- علق/15 - 16.

خوابیده از برخی عوامل تأثیرگذار حسی است، خواه این عوامل از خارج باشند مانند صداها و نورها و بوها یا برخاسته از درون بدن خود شخص مانند احساس گرسنگی و تشنگی و درد و دیگر احساسات بدنی. گاهی اوقات رؤیاها عبارت از ظهور پاره ای صورت های حسی در قوه خیال شخص خوابیده است، یعنی وقایع گذشته زندگی او که در ذاکره اش اندوخته شده اند. گاه ادامه اندیشیدن در هنگام خواب راجع به پاره ای مسائل مهم است که در بیداری به آن ها فکر می کرده است. برای مثال برخی از دانشمندان گفته اند که در خواب های خود راه حل هایی برای مشکلات علمیِ که در هنگام بیداری به آن ها می اندیشیده اند، یافته اند. گاه عبارت از آزاد سازی پاره ای امیال و آرزوهاو ارضای آن ها در عالم رؤیاست، چرا که در بیداری انسان نمی تواند آن ها را ارضا کند. بسیاری اوقات انسان تحقق آرزوها و امیال و آرمان های خود را که در زندگی اش تحقق نیافته اند، در عالم خواب می بیند. گاه، رؤیاها عبارتند از مصالحه ای که طیّ آن کشمکش میان برخی انگیزه های سرکوفته و مقاومت روانی که مانع ظهور آن انگیزه ها در خودآگاه می شوند - چون ادراک آن ها باعث اضطراب می گردد - بر طرف می شود. این مصالحه معمولاً، به صورت یک رؤیای پیچیده ظهور می کند. این روشی است که زیگموند فروید، بنیان گذار مکتب روانکاوی، در تعبیر رؤیاها اتّخاذ کرده است. رؤیاها گاه پیشگویانه یا کشفی هستند یعنی یا از حوادثی که بعدا رخ خواهند داد خبر می دهند، خواه نوید دهنده حادثه خوبی باشند خواه هشدار دهنده نسبت به حادثه بد و ناگواری، یا از پاره ای اسرار و حقایق پنهان و برخی امور غیبی پرده بر می دارند. این نوع از خواب ها را رؤیا می نامند. بسیاری از اندیشمندان گذشته به رؤیاهای پشگویانه یا کشفی عقیده داشته اند، و در ادیان آسمانی نیز از این گونه رؤیاها یاد شده است، اما روان شناسی جدید بررسی آن را مورد غفلت قرار داده و توجه خود را به بررسی دیگر انواع رؤیاها که نام بردیم منحصر کرده است.

ص:205

رؤیا

در قرآن کریم از «رؤیا» و «اضغاث احلام» یا خواب های آشفته یاد شده است. «رؤیا» یک وقت جنبه پیشگویی یا کشف دارد و از طریق آن خداوند متعال از یک حقیقت غیبی یا کاری که در آینده اتفاق خواهد افتاد خبر می دهد، و یک وقت - به ویژه اگر از جانب یک پیامبر باشد - خواب بیننده را مکلّف به انجام کاری می کند. اما

«اضغاث احلام» یا خواب های پریشان خواب های پیچیده و مهمّی هستند که تعبیر آن ها دشوار است و به نظر می رسد بسیاری از رؤیاهایی که روان شناسان جدید آن ها را بررسی می کنند، به ویژه رؤیاهای سمبلیک پیچیده که تعبیر آن ها تنها پس از یک تحلیل پر مشقّت میسر است، در زمره این دسته از رؤیاها قرار دارند.

قرآن کریم بسیاری از رؤیاهای پیامبران را نام برده است، مانند رؤیای ابراهیم علیه السلام درباره ذبح کردن فرزندش اسماعیل علیه السلام. این رؤیا از آن نوع رؤیاهایی است که طی آن خداوند متعال مأموریتی را به پیامبرش وحی می کند که مکلّف به اجرای آن است. خداوند متعال می فرماید:

«فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ اِنّی اَری فِی الْمَنَامِ اَنّی اَذْبَحُکَ فَاص نْظُرْ مَاذَا تَری قَالَ یَا اَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی اِنْ شَاءَ اللّه ُ مِنَ الصَّابِرینَ * فَلَمَّا اَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ * وَ نَادَیْنَاهُ اَنْ یَا اِبْرهیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْیَا اِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ».(1)

«و وقتی با او به جایگاه «سعی» رسید، گفت: ای پسرک من! من درخواب می بینم که تو را سر می برم. پس، ببین چه به نظرت می آید. [اسماعیل] گفت: ای پدر من! آنچه را مأموری انجام بده. به خواست خدا مرا از شکیبایان خواهی یافت. پس، وقتی هر دو تن در دادند و [پسر] را به پیشانی برخاک افکند. او را ندا دادیم که ای ابراهیم. رؤیای خود را حقیقت بخشیدی ما نیکوکاران را چنین پاداش می دهیم».

رؤیای دیگری که قرآن کریم از آن یاد می کند رؤیای یوسف علیه السلام است. این رؤیا از نوع پیشگویی است.

ص:206


1- صافّات /102 - 105.

«اِذْ قَالَ یُوسُفُ لاَِبیهِ یَا اَبَتِ اِنّی رَاَیْتُ اَحَدَ عَشَرَ کَوْکَبًا وَالشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَاَیْتُهُمْ لی سَاجِدینَ».(1)

«آن گاه که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! من یازده ستاره و خورشید و ماه را خواب دیدم، آن ها را دیدم که برای من سجده می کنند».

رؤیای دیگر خوابی است که پیامبر صلی الله علیه و آله دید. آن حضرت خواب دید که او و مؤمنان، در حالی که سرهای خود را تراشیده یا کوتاه کرده اند، وارد مکه شدند، این نیز از نوع رؤیاهای پیشگویانه است:

«لَقَدْ صَدَقَ اللّه ُ رَسُولَهُ الرُّءْیَا بِاص لْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ اِنْ شَاءَ اللّه ُ امِنینَ مُحَلِّقینَ رُءُوسَکُمْ وَمُقَصِّرینَ لاَ تَخَافُونَ...».(2)

«حقّا خدا رؤیای پیامبر خود را تحقق بخشید [که دیده بود:] شما بدون شک، به خواست خدا در حالی که سر تراشیده و موی [و ناخن] کوتاه کرده اید، با خاطری آسوده و بدون آن که بترسید، در مسجدالحرام در خواهید آمد...».

قرآن کریم از غیر پیامبران نیز رؤیاهایی ذکر کرده است، مانند رؤیایی که دو جوان هم زندانی یوسف علیه السلام دیدند و تعبیری که حضرت یوسف از خواب آن دو کرد.(3) یا رؤیای پادشاه مصر که خواب دید هفت گاو لاغر هفت گاو فربه را خوردند و نیز هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشکیده گندم را خواب دید.(4) وقوع رؤیا برای

پادشاه مصر و دو هم زندانی یوسف علیه السلام در زندان نشان می دهد که دیدن رؤیا منحصر به پیامبران و بندگان صالح خدا نیست بلکه افراد غیر صالح و حتّی کافران هم، بنا به حکمت و مصلحت الهی، رؤیا می بینند.

پیامبر صلی الله علیه و آله در بسیاری از احادیثش از رؤیا سخن گفته است، و خود نیز رؤیاهایی را که می دید و یا اصحابش می دیدند تعبیر می کرد. آن حضرت برای رؤیا سه نوع بر شمرده و فرموده است:

ص:207


1- یوسف/4.
2- فتح/27.
3- یوسف /36،41.
4- یوسف 47 - 49

«رؤیا سه گونه است: یکی رؤیای خوب و راست که بشارتی از جانب خداست، دوم رؤیای غم انگیز که از جانب شیطان است، و سوم رؤیایی که ناشی از حدیث نفس است. پس هرگاه یکی از شما خواب ناراحت کنندای دید برخیزد و نماز بخواند و آن را برای کسی بازگو نکند».(1)

چنان که ملاحظه می شود، در این حدیث سه نوع رؤیا بر شمرده شده است. نوع اول نویدی است از جانب خداوند متعال، و رؤیای درست و راستین است. مانند رؤیاهای پیامبران که در قرآن کریم از آن ها یاد شده و پیش تر به آن ها اشاره کردیم.

نوع دوم رؤیایی است که باعث غم و ترس می شود و حقیقت ندارد. این نوع رؤیا از جانب شیطان است. نوع سوم، در واقع، حدیث نفس است و شامل خاطرات و حوادث گذشته یا مشغله های او در زندگی روزمره اش یا مربوط به آرزوها و خواست ها و آرمان های او می شود. ظاهرا، رؤیاهایی را که روان شناسان معاصر به بررسی آن ها می پردازند، از نوع دوم و سوم است. اما نوع اول، یعنی رؤیای درست یا راست، را در حیطه تحقیقات خود جای نمی دهند.

در احادیث دیگری، پیامبر صلی الله علیه و آله تنها دو نوع از این سه نوع رؤیا را نام برده است. نوع اول رؤیایی است که انسان در آن چیزهای خوشایند و مورد علاقه اش را می بیند. این نوع رؤیا را حضرت به خداوند نسبت داده است.نوع دوم، رؤیایی است که انسان در آن چیزهای ناخوشایند می بیند، و پیامبر آن را به شیطان نسبت داده است. از ابو سعید خدری روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هرگاه یکی از شما رؤیایی دوست داشتنی دید آن رؤیا از نزد خداست، پس خدا را سپاس گوید و آن خواب را نقل کند، و هرگاه رؤیایی ناخوشایند دید آن رؤیا از شیطان است، پس از شرّ آن رؤیا به خدا پناه برد و آن را برای کسی بازگو نکند؛ که در این صورت به او ضرری نمی رساند».(2)

ص:208


1- ناصف، ج4، ص305.
2- ناصف، ج4، ص305.

در روایت دیگری از ابو قتاده آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«رؤیای صالحه - و در روایتی: رؤیای خوب - از جانب خداست، و رؤیای بد از جانب شیطان. پس، هر که خواب ناراحت کننده ای دید سه بار به سمت چپ خود بدمد و به خدا پناه برد، در این صورت به او گزندی نخواهد زد».(1)

این دو حدیث حکایت از آن دارد که انسان هرگاه رؤیای خوب و خوشایندی دید باید آن را به خداوند بزرگ نسبت دهد و او را بر آن سپاس گوید، و هرگاه رؤیای بد و ناخوشایندی دید آن را به شیطان نسبت دهد چون برخاسته از وسوسه های اوست، و خواب خود را برای کسی بازگو نکند زیرا باعث فال بد زدن می شود و در اسلام از فال بد زدن نهی شده است. بلکه به خدا پناه برد و به او توکل کند که در این

صورت، به خواست خدا، آن رؤیا به او آسیبی نخواهد رساند.(2) نسبت دادن رؤیای

بد به شیطان به این معنا نیست که او آن را به وجود آورده است؛ چرا که همه رؤیاها، خوب یا بد، آفریده خداوند متعال و به فرمان اوست، اما خداوند سبحان «عادت را بر این جاری ساخته است که رؤیای صادقه را هنگام حضور فرشته گماشته بر آن رؤیا خلق کند، لذا این گونه رؤیا به فرشته نسبت داده می شود، و خداوند متعال رؤیاهای دروغین را هنگام حضور شیطان خلق می کند و از این رو به او نسبت داده می شود».(3)

رؤیای صادق نخستین چیزی بود که نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله با آن آغاز شد. عایشه می گوید: نخستین وحی که بر رسول خدا صلی الله علیه و آله شد به صورت رؤیای صادقه بود. آن حضرت هر رؤیایی که می دید چون سپیده صبح آشکار و محقّق می شد...»(4)رؤیای مسلمان بشارتی الهی و بخشی از نبوّت است، اَنَس از پیامبر صلی الله علیه و آله

روایت کرده است که فرمود:

ص:209


1- نَوَوی، ج1، ص657، ح5/842.
2- نَوَوی، ج1، ص657، ح5/842.
3- نک: مقدمه کتاب تفسیر الاحلام الکبیر، ابن سیرین، ص3.
4- ناصف، ج3، ص 252.

«رسالت و نبوت قطع شده است» بنابراین پس از من رسول و پیامبری نخواهد آمد.

اَنَس گوید: این امر [انقطاع رشته نبوت] به مردم سخت آمد پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: امّا

نوید دهنده ها وجود دارد. اصحاب پرسیدند: نوید دهنده ها چیست، ای رسول خدا؟ فرمود: رؤیای مسلمان با این رؤیا جزئی از اجزای نبوّت است».(1)

از عبادة بن صامت نیز روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«رؤیای مؤمن یک جزء از چهل و شش جزء نبوت است».(2)

در روایت دیگری آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود :

«از نبوت فقط نوید دهنده ها باقی مانده است؟ پرسیدند: نوید دهنده ها چیست؟

فرمود: رؤیای صادق...».(3)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله «بُشری» را در این آیه شریفه «لهم البشری فی الحیاة الدنیا و فی الآخرة»

(ایشان را بشارت است در زندگی دنیا و در آخرت) به رؤیای صادق تفسیر کرده است.(4) بنابراین رؤیای صادق پاره ای از نبوّت است و خداوند به وسیله آن بنده اش را از حوادث خوب یا بدی که اتفاق خواهد افتاد آگاه می کند. علت آن که در دو حدیث یاد شده به ذکر خواب های نوید بخش اکتفا شده، آن است که رؤیای صادق اغلب از این دست هستند، یا دلیلش آن است که با ذکر آن ها نیازی به ذکر رؤیاهای هشدار دهنده نمی باشد.(5) بعضی از علما این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را که «رؤیا جزئی از چهل و شش جزء نبوت است» این گونه تفسیر کرده اند که: مدت زمان نزول وحی بر پیامبر صلی الله علیه و آله بیست وسه سال بود و از این مدت شش ماه آن با رؤیای صادق گذشت.

ص:210


1- ناصف، ج3، ص 252.
2- ناصف، ج3، ص 252.
3- نَوَوی، ج1، ص655، ح 1/838.
4- محمد بن سیرین، کتاب تفسیر الاحلام الکبیر، ص19.
5- نَوَوی، ج1، ص655.

نسبت این شش ماه به بیست وسه سال نسبت یک به چهل و شش است.(1) در روایت دیگری، رؤیای صادق یکی از چهل جزء و در دیگری یکی از چهل و پنج جزء و در روایتی یکی از هفتاد جزء نبوت شمرده شده است. این تفاوت بر حسب حال خواب بیننده است، برای مثال رؤیای شخص گنهکار یکی از هفتاد جزء است و رؤیای شخص صالح یکی از چهل جزء است، یعنی رؤیای او صادق تر است.(2) مؤمن صالح راستگو رؤیایش صادق است، و هرچه راستگوتر باشد رؤیایش راست تر است. در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود:

«هر یک از شما راستگوتر باشد رؤیایش راست تر است...»(3)

تعبیر خواب ها و رؤیاها

انسان از دیرباز، برای شناخت معانی رؤیاها و رمز و رازهایی که در آن ها نهفته است و نویدها یا هشدارهایی که خواب ها می دهند، به تعبیر و تفسیر رؤیا اهتمام ورزیده است. در طول تاریخ، در جوامع گوناگون کسانی پیدا شده اند که در تعبیر خواب خبره بوده و در این باره کتاب هایی نوشته اند و قواعدی برای کشف اسرار رموز و سمبل های رؤیاها وضع کرده اند. بدون شک، عرب های پیش از اسلام نیز روش های خاصّ خود را برای تعبیر رؤیا داشته اند اما تا آن جا که من می دانم، اطلاعاتی در این باره به ما نرسیده است، ولی با نزول قرآن که در برخی آیات آن سخن از خواب ها و رؤیاهایی همراه با تعبیر آن ها به میان آمده، و هم چنین با وارد شدن احادیثی از پیامبر صلی الله علیه و آله درباره خواب و رؤیا، که به تعدادی از آن ها اشاره شد، و تعبیر آن حضرت از پاره ای رؤیاهایی که خود آن بزرگوار و یارانش می دیدند، روش خاصی برای تعبیر رؤیاها در جامعه اسلامی پدید آمد که اساسا متکی بر تمثیل ها و

ص:211


1- ناصف، ج4، ص304، پ3.
2- ناصف، ج4، ص304، پ3.
3- ناصف، ج4، ص 305.

تشبیهات و نمونه های دقیقی از تعبیر خواب بود که در قرآن و حدیث آمده اند. و این ها مبنایی شد برای ایجاد روش خاصّی در تعبیر عناوین رؤیاها. از نمونه های تعبیر نمادین رؤیاها که از تمثیل ها و تشبیهات قرآن و برخی عبارات آن گرفته شده است تعبیر ریسمان در خواب دیدن به عهد و پیمان است که از این آیه شریفه مأخوذ است: «و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا» «همه به ریسمان خدا چنگ زنید»، تعبیر تخم شترمرغ به زن که بر گرفته از این بیان خداوند در وصف زنان است: «بیض مکنون» ([از شدت سپیدی] گویی تخم شتر مرغ زیر پَراند)، و تعبیر چوب در خواب دیدن به منافق، که برگرفته از این فرموده خداوند در وصف منافقان است: «کأنّهم خشب مسنّدة»

«گویی چوب هایی تکیه داده بر دیوارند»، و تعبیر کشتی به نجات یافتن که برگرفته از این سخن خداوند است: «فأنجیناه و اصحاب السّفینه» «پس او را و کشتی نشینان را نجات بخشیدیم» و موارد دیگر.

از جمله موارد تعبیر نمادین رؤیاها که از تمثیل های به کار رفته در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله گرفته شده تعبیر موش دیدن در رؤیا به زن بدکاره و تعبیر سگ گیرنده و کلاغ به مرد بدکاره است و این هر دو بر گرفته از این سخن رسول گرامی اسلام است که فرمود: «پنج چیز فاسق اند، و کلاغ و زغن و عقرب و موش و سگ گیرنده را نام برد»، و یا تعبیر قاروره [بطری و شیشه دارو] به زن؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:«از

قاروره ها بپرهیزید».(1)

اثر قرآن و حدیث در کتاب های تعبیر خواب که در جامعه اسلامی پدید آمده اند و مشهورترین آن ها کتاب تعبیر خواب محمد بن سیرین است، آشکارا پیداست.خوابگزاران معتقدند که یکی از شرایط ضرور و لازم که باید در خوابگزار وجود داشته باشد شناخت کتاب خدا و از حفظ داشتن حدیث است. برای مثال، ابن سیرین در باب اول کتاب تعبیر خواب خود می گوید: «خداوند من و تو را به طاعتش موفق بدارد، که چون رؤیا یک جزء از چهل و شش جزء نبوت است، لازم

ص:212


1- محمد بن سیرین، کتاب تفسیر الاحلام الکبیر، ص4 - 5.

است که خوابگزار: عالم به کتاب خدا، حافظ احادیث رسول خدا صلی الله علیه و آله، آشنا به زبان

عرب و اشتقاق واژگان، آگاه به روحیات مردم، خویشتندار، دارای اخلاق پاکیزه، و راستگو باشد تا خداوند او را به تعبیر درست خواب موفق بدارد...».(1)

تأثیر قرآن و حدیث در زمینه تعبیر خواب را در آرای فلاسفه و متفکران مسلمان، امثال فارابی(2) ابن سینا(3)، نیز آشکارا ملاحظه می کنیم؛ چرا که اینان رؤیای صادق را نتیجه ارتباط نفس با جهان برین (به نظر فلاسفه، عقل فعّال) و دریافت وحی و الهام از او می دانستند.

حدیث و تعبیر خواب

بعضی خواب ها معنایشان روشن است و نیازی به تعبیر ندارند، اما برخی دیگر نمادین و پیچیده هستند و معنای آن ها در نمادها و رمزها پوشیده اند، و لازم است معنای این نمادها تفسیر شوند تا بتوان به معنای رؤیا پی برد. برای تعبیر خواب چندین راه وجود دارد، از جمله تعبیر کردن با کمک گرفتن از نام هایی که در رؤیا دیده می شود یا مشتقّات آن ها. پیامبر صلی الله علیه و آله پاره ای از رؤیاهای خود را به همین شیوه تعبیر می کرد و یارانش را نیز به تعبیر رؤیا با این روش توصیه می کرد، و می فرمود:

«هرگاه رؤیا برایتان کنگ بود از نام ها کمک بگیرید».(4)

نمونه تعبیر رؤیا با استفاده از نام ها این رؤیاست که پیامبر صلی الله علیه و آله دید و فرمود:

«شبی خواب دیدم که گویا در خانه عقبة بن رافع هستیم و برایمان مقداری خرما از خرماهای ابن طاب آوردند. من این خواب را تعبیر کردم به رفعت یافتن مان در

ص:213


1- محمد بن سیرین، کتاب تفسیر الاحلام الکبیر، ص 4 -5.
2- فارابی، آراء اهل المدینة الفاضلة، باب المنامات و اسبابها.
3- محمد عثمانی نجاتی، الادراک الحسّی عند ابن سینا، بحث فی علم النفس، عندالعرب، ص 209، 218.
4- محمد بن سیرین، پیشین، ص25.

دنیا و عافیت در عقبی و این که دینمان پاک و طیب است».(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله رفعت یافتن خود و مسلمانان در دنیا را از نام «رافع» که در رؤیا آمده است، و عافیت در عقبی را از نام «عقبه» و پاکیزگی دین را از نام «طاب» برداشت کرد. یکی دیگر از نمونه های تعبیر رؤیا با نام ها تعبیری است که پیامبر صلی الله علیه و آله از رؤیای عبداح بن سلام به عمل آورد. عبداللّه گفت:

«خواب دیدم که گویا در باغی هستم و در وسط باغ ستونی است، و بالای ستون دستگیره ای است. به من گفته شد: از این ستون بالا رو. من گفتم: نمی توانم. خدمتکاری آمد و جامه ام را گرفت و بالا کشید و من بالا رفتم و دستگیره را گرفتم، و در همین حال که دستگیره را گرفته بودم از خواب بیدار شدم. خوابم را برای پیامبر صلی الله علیه و آله تعریف کردم، حضرت فرمود: آن باغ، باغ اسلام است و آن ستون ستون اسلام، و آن دستگیره، دستگیره اسلام که تا زنده ای بدان چنگ زده خواهی بود».(2)

پیامبر صلی الله علیه و آله برخی رؤیاها را به معنای اشیایی که در آن ها می آمد تعبیر می کرد، برای مثال، از ابن عمر روایت شده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«خواب دیدم که زنی سیاه با موهایی ژولیده از مدینه خارج شد ودر مَهْیَعه یا همان جُحفه ایستاد. این طور تعبیرش کردم که وبای مدینه به آن جا منتقل می شود».(3)

پیامبر صلی الله علیه و آله خواب های صحابه را نیز تعبیر می کرد. آن حضرت صبح که می شد رو به یارانش می کرد و می پرسید: «آیا کسی از شما دیشب خوابی دیده است؟»(4) و هر

کسی خوابی دیده بود برای پیامبر صلی الله علیه و آله تعریف می کرد و حضرت هم به تعبیر آن می پرداخت. پیش تر از رؤیای عبداللّه بن سلام که پیامبر صلی الله علیه و آله آن را تعبیر کرد یاد کردیم. در این جا یک نمونه دیگر می آوریم. امّ العلاء، از بانوان صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله

ص:214


1- ناصف، ج4، ص313.
2- ناصف، ج4، ص314.
3- ناصف، ج4، ص311.
4- ناصف، ج4، ص306.

خوابی دید و آن را برای حضرت بازگو کرد، و پیامبر صلی الله علیه و آله هم تعبیرش نمود. او می گوید:

«خواب دیدم عثمان بن مظعون چشمه آبی جاری دارد، خوابم را برای رسول خدا صلی الله علیه و آله تعریف کردم، حضرت فرمود: این عمل اوست که جریان دارد».(1)

نمونه دیگر، رؤیایی است که ام الفضل دید و آن را برای پیامبر صلی الله علیه و آله تعریف کرد و

گفت:

ای رسول خدا، خواب دیدم که گویا عضوی از اعضای بدن شما در اتاق من است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خواب خوبی دیده ای. فاطمه پسری به دنیا می آورد تو او را شیر می دهی. فاطمه علیهاالسلام حسین یا حسن را به دنیا آورد و من او را با شیر قُثَم شیر دادم».

همین طور هم شد. بعضی صحابه پیامبر صلی الله علیه و آله هم تعبیر خواب می کردند، از جمله ابوبکر که در این کار ماهرتر از دیگران بود.ابن عباس می گوید که مردی خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد:

«یا رسول اللّه! دیشب ابری را خواب دیدم که روغن و عسل از آن می چکید و مردم مشت مشت از آن می گیرند. بعضی بیش تر و بعضی کم تر. هم چنین دیدم ریسمان از آسمان به زمین وصل است و شما آن را گرفتید و بالا رفتید، و بعد از شما یک نفر دیگر همین کار را کرد، و بعد از او مرد دیگری چنین کرد، و سپس مرد دیگری آن را گرفت و ریسمان قطع شد اما دوباره برایش وصل شد. ابوبکر گفت: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا، شما را به خدا اجازه دهید من این خواب را تعبیر کنم.

حضرت فرمود: تو تعبیرش کن. ابوبکر گفت: آن سایبان، سایبان اسلام است، آن روغن و عسلی که از آن می چکیده شیرینی و نرمی قرآن است، و این که مردم، یکی

ص:215


1- ناصف، ص314.

کم تر و یکی بیش تر، از آن روغن و عسل بر می داشتند، استفاده آن ها از قرآن است که یکی بیش تر و یکی کم تر بهره می برد. و آن ریسمانِ آویخته از آسمان به زمین حقّ است که شما بر آنی و آن را در چنگ می گیری و خداوند به سبب آن شما را بالا می برد. و بعد از شما یک نفر دیگر آن را فراچنگ می گیرد و با آن بالا می رود، و پس از او نیز مردی دیگر می گیرد و به واسطه آن بالا می رود، وسپس مردی دیگر آن را می گیرد اما قطع می شود و دوباره وصل می گردد و آن مرد نیز به واسطه آن بالا می رود. پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا، اکنون بفرمایید که درست گفتم یا خطا کردم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: قسمتی از آن را درست گفتی و قسمتی را اشتباه...».(1)

در سیره ابن هشام آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله خوابی دید و ابوبکر آن را تعبیر کرد.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«خواب دیدم که لقمه ای حلوای خرما به من خورانده شد و از طعم آن لذّت بردم، اما چون خواستم آن را ببلعم تکه ای از آن در گلویم گیر کرد، و علی دستش را داخل دهانم کرد و آن را در آورد. ابوبکر گفت: ای رسول خدا، این تعبیرش یکی از جنگ های شماست که در آن به پاره ای از آنچه می خواهید می رسید و به مشکلی هم بر می خورید و علی را می فرستید و او آن را برطرف می سازد».(2)

چنان که ملاحظه می شود، این رؤیاها مشتمل بر نمادها و رمزهایی است که هر یک از آن ها، توسط پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و صحابه، به معنای خاصی تعبیر شده است.

ص:216


1- ناصف، ح4، ص314 - 315.
2- السیرة النبویة لابن هشام، ج4، ص172.

فصل هفتم: حدیث پیامبر و مسأله رشد

اشاره

انسان هرگاه در نحوه آفرینش خود از نطفه ای ناچیز بیندیشد و این که چگونه این نطفه تخمکِ ریزی را در لوله تخمدان بارور می سازد و این تخمک بارور شده به رحم منتقل می شود و به دیواره آن می چسبد و تدریجا رشد می کند و اعضا و اندام های گوناگون آن شکل می پذیرد و خلق می شود، و استخوان و گوشت می گیرد، و همه دستگاه های گوناگون بدن پدید می آید و در نهایت به موجودی کامل و زنده تبدیل می شود که قادر به حس کردن و ادراک و اندیشیدن و یادگیری و کار و سازندگی و آباد کردن زمین است،...آری هرگاه در این همه دقت و ظرافت که نشان از قدرت و دانش و حکمت دارد اندیشه کند بی اختیار در برابر خداوند بزرگ به خاک می افتد و زبان به ستایش او می گشاید و به توانایی بی کران و پایان او بر آفرینش و نوآوری اعتراف می کند:

«اِنَّمَا یُؤْمِنُ بِایَاتِنَا الَّذینَ اِذَا ذُکِّرُوا بِهَا خَرُّوا سُجَّدًا وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ».(1)

«تنها کسانی به آیات ما می گروند که چون آن [آیات] را به ایشان یادآوری کنند سجده کنان به روی در می افتند و به ستایش پروردگارشان تسبیح می گویند و بزرگی نمی فروشند».

ص:217


1- سجده /15.

در هر بار انزال، حدود دویست میلیون اسپرماتوزوئید خارج می شود که همگی به سوی لوله تخمدان حرکت می کنند تا خود را به تخمک رسیده و آماده باروری برسانند اما بیش تر این اسپرماتوزوئیدها در مسیر مهبل به لوله تخمدان از بین می روند و تنها حدود چند صد عدد آن ها می توانند خود را به تخمک برسانند. مطالعات جدید نشان داده است که اسپرماتوزوئیدها فقط نیم تا یک درصد از کل اسپرم را تشکیل می دهند و تنها یک اسپرماتوزوئید تخمک را بارور می سازد.

پیامبر صلی الله علیه و آله به این حقیقت اشاره کرده می فرماید:

«چنین نیست که همه آب فرزند شود...».(1)

رشد در مرحله جنینی

اسپرماتوزوئید خود را به تخمک می رساند و دیواره آن را می شکافد و به درونش می رود و آن را بارور می سازد، و بدین ترتیب «نطفه امشاج» پدید می آید. «امشاج» جمع «مشیج» است به معنای آمیخته. نطفه امشاج نطفه ای است که از آمیختن اسپرماتوزوئید و تخمک به وجود می آید. قرآن کریم در این باره می فرماید:

«اِنَّا خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ اَمْشَاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمیعًا بَصیرًا»(2)

«ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم، پس او را شنوا و بینا گردانیدیم».

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز به این حقیقت اشاره کرده است آن جا که مردی یهودی پرسید: انسان از چه چیز آفریده شده است؟ و حضرت پاسخ داد:

«... از هر دو خلق می شود، از نطفه مرد و از نطفه زن...».(3)

گفتنی است که علم جدید این حقیقت راکه «نطفه امشاج» از نطفه مرد و زن، هر

ص:218


1- محمد علی البار، الوجیز فی علم الاجنة القرآنی، ص14؛ همو، خلق الانسان بین الطب والقرآن، ص111.
2- انسان/2.
3- محمد علی البار، الوجیز فی علم الاجنة القرآنی، ص20 - 21.

دو، به وجود می آید تنها در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کشف کرد.(1)

پس از لقاح، تخمک بارور شده، یا به تعبیر قرآن «نطفه امشاج» به دو یافته تقسیم می شود و آن دو یافته به چهار یافته، و این فرایند انقسام ادامه می یابد به طوری که

ظرف 72 ساعت به اندازه یک دانه توت می شود. این مرحله را مرحله توتی می گویند. سپس حجم آن اندکی بیش تر می شود که، در این هنگام، بانام گوی تخمی از آن یاد می شود. این گوی تخمی، تحت تأثیر پرزهای ریزی که در لوله تخمدان وجود دارد، به حرکت در می آید و طی مدت پنج تا حداکثر، هفت روز به رحم می رسد و به دیواره آن می چسبد و بدین ترتیب مرحله جدیدی، یعنی همان مرحله علقه [آویزک]، آغاز می شود. علقه، در هفته دوم بارور سازی، دارای دو لایه بیرونی (اکتودرم) و درونی (اندودرم) می شود، و در دو هفته سوم لایه میانی (مزودرم) پدید می آید. در فاصله روز بیستم و بیست و یکم در دو کناره محور علقه که بعدا بند جنین می شود توده های بدنی شروع به پدید آمدن می کنند. با پیدایش این توده های بدنی، علقه وارد مرحله مضغه [رویانی] می شود و پدید آمدن توده های بدنی تا روز سی ام ادامه می یابد، و تا پایان هفته چهارم هیچ عضو یا دستگاهی متمایز نمی شود. این مرحله را می توان مرحله «مضغه غیر مخلّقه» [رویان شکل

ناگرفته ]نامید.(2) در آغاز هفته پنجم فرایند تمایز یا شکل گیری آغاز می شود و تقریبا

ص:219


1- محمد علی البار، الوجیز فی علم الاجنة القرآنی2 ص20 - 21.
2- از رشد لایه بیرونی، مغز و اعصاب و پوست بیرونی و غدد و مو و غشاهای مخاطی دهان و بینی به وجود می آید؛ از رشد لایه میانی، قلب و عروق و خون و استخوان و عضلات و کلیه ها و پوست میانی و بخشی از غده های درونریز؛ و از رشد لایه درونی، مخاط دستگاه تنفسی ولوله و گوارش و غده تیروئید و پاراتروئید و کبد و پانکراس نک: عبدالحمید دیاب واحمد قرقوز، مع الطب فی القرآن الکریم، ص82. در احادیث اشاره شده است که استخوان و عصب جنین از نطفه مرد پدید می آید، و گوشت و خون او از نطفه زن. برای مثال، از ابن مسعود روایت شده است که: رسول خدا صلی الله علیه و آله با یارانش سخن می گفت که مردی یهودی بر او گذشت. قریش گفتند: ای یهودی! این مرد مدعی است که پیامبر است. یهودی گفت: از او درباره چیزی سؤال می کنم که پاسخ آن را کسی جز پیامبر نمی داند. پس آمد و نشست و گفت: ای محمد، انسان از چه آفریده می شود؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:«ای یهودی، از هر دو خلق می شود، هم از نطفه مرد وهم از نطفه زن. نطفه مرد نطفه ای غلیظ است و استخوان وعصب از آن پدید می آید، اما نطفه زن نطفه ای رقیق است و گوشت وخون از آن است. یهودی برخاست و گفت: آن که پیش از تو بود [پیامبران پیشین یا حضرت عیسی] نیز این گونه می گفتند احمد، ج1، ص465.

در پایان ماه سوم به اتمام می رسد. این مرحله را می توان مرحله «مضغه مخلّقه» [رویان شکل گرفته] نامید. قرآن کریم به این دو مرحله اخیر چنین اشاره فرموده است:

«...ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ».(1)

«...سپس از نطفه ای آفریده و ناآفریده».

در هفته های پنجم و ششم، استخوان ها و عضلات به وجود می آیند و در هفته های ششم و هفتم استخوانها با عضلات پوشیده می شوند. در پایان ماه سوم و آغاز ماه چهارم، حرکت در جنین آغاز می گردد، و پس از آغاز ماه چهارم قلب شروع به زدن می کند. از آغاز ماه چهارم رشد شنوایی در جنین کامل می شود و از همان زمان جنین صداهای بیرونی و قرقر شکم مادرش را می شنود، ولی بینایی با تأخیر رشد می کند.

اما چنانچه مشیّت خداوند متعال این باشد که تولدی صورت نگیرد مضغه پیش از آن که شکل بگیرد سقط می شود. پیامبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:

«چون نطفه در رحم قرار گیرد خداوند فرشته ای می فرستد. آن فرشته می گوید: پروردگارا، شکل گرفته یا شکل ناگرفته؟ اگر فرماید: شکل ناگرفته، رحم ها آن را که هنوز لخته ای است دور اندازند».(2)

قرآن کریم به همه این مراحل رشد انسان، از آن زمان که نطفه است و در رحم مادرش قرار می گیرد تا آن گاه که تبدیل به علقه و مضغه و جنینی با اعضای کامل می شود، و نیز به رشد انسان پس از تولدش، از کودکی تا جوانی و سپس پیری، اشاره کرده است و می فرماید:

ص:220


1- حجّ/5.
2- محمد علی البار، خلق الانسان بین الطب والقرآن، ص209، 210.

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فی قَرَارٍ مَکینٍ

* ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ اَ نْشَاْنَاهُ خَلْقًا اخَرَ فَتَبَارَکَ اللّه ُ اَحْسَنُ الْخَالِقینَ».(1)

«هر آینه ای، انسان را از عصاره ای از گِل آفریدیم. سپس او را نطفه ای در جایگاهی استوار قرار دادیم. آن گاه نطفه را به صورت علقه در آوردیم. پس آن علقه را به صورت مضغه گردانیدیم،، و آن گاه مضغه را استخوان هایی ساختیم، بعد استخوان ها را با گوشتی پوشاندیم، آن گاه [جنین را در] آفرینشی دیگر پدید آوردیم.

آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است».

در آیه ای دیگر می فرماید:

«یَاءَیُّهَا النَّاسُ اِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَاِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الاَْرْحَامِ مَا نَشَاءُ اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا اَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ اِلی اَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْٔا».(2)

«ای مردم، اگر درباره برانگیخته شدن در شکّ اید، پس [بدانید] که ما شما را از خاک آفریده ایم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آن گاه از مضغه، دارای خلقت کامل و [احیانا] خلقت ناقص، تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانیم؛ و آنچه را اراده می کنیم تا مدّتی معیّن در رحم ها قرار می دهیم، آن گاه شما را [به صورت] کودک بیرون می آوریم، سپس تا به سرحدّ رشدتان برسید، و برخی از شما [زودرس] می میرد، و برخی از شما به غایت پیری می رسد به گونه ای که پس از دانستن [بسی چیزها] چیزی نمی داند».

در این آیه ها، قرآن کریم بر مراحل گوناگونی که رشد جنین می گذراند اشاره کرده است: مرحله نطفه، سپس مرحله علقه، سپس مرحله مضغه، آن گاه دمیدن روح در او و تبدیلش به مخلوقی جدید که نبض زندگی در او می زند و دارای گوش و چشم و حرکت می شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز از مراحل پیدایش جنین در شکم مادرش، یعنی

ص:221


1- مؤمنون /12 - 14.
2- حج/5.

ابتدا نطفه، سپس علقه، بعد مضغه و آن گاه تبدیل شدن به جنین، یاد کرده است. از اَنَس روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«خداوند فرشته ای را در رحم می گمارد، و او می گوید: خدایا! نطفه، خدایا! علقه، خدایا! مضغه، پس چون خداوند اراده کند که خلقت او را رقم زند، فرشته گوید:خدایا! نر یا ماده؟ بدبخت یا خوشبخت؟ روزی چقدر؟ مدت عمر چقدر؟ و به همین ترتیب در شکم مادرش می نویسد».(1)

در روایت دیگری از حذیفه آمده است که شنید رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

«چون چهل و دو شب بر نطفه بگذرد خداوند فرشته ای سوی آن فرستد و آن فرشته به نطفه شکل بخشد و گوش و چشم و پوست و گوشت و استخوان هایش را بیافریند، سپس گوید: خدایا، نر باشد یا ماده؟ و پروردگار تو آنچه خواهد حکم فرماید و فرشته بنویسد، سپس گوید: خدایا، مدّت عمرش؟ و پروردگار تو آنچه خواهد فرماید و فرشته بنویسد، سپس گوید: خدایا، روزی اش چقدر باشد؟ و پروردگار تو آنچه خواهد حکم فرماید و فرشته بنویسد. آن گاه فرشته صفحه به دست خارج شود، و بر آنچه به او امر شده است چیزی نیفزاید و از آن چیزی نکاهد».(2)

از ابن مسعود نیز روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«خلقت هر یک از شما چنین است که چهل روز در شکم مادرش نطفه است، سپس همین اندازه به صورت علقه است، سپس همین اندازه به صورت مضغه می ماند، آن گاه فرشته فرستاده می شود و در آن جان می دهد، و چهار مورد به او امر می شود [که بنویسد]: روزی اش، مدّت عمرش، عملش، و بدبخت یا خوشبخت بودنش...».(3)

ص:222


1- بخاری، ج24، ح6595؛ مسلم، ج16، ص193.
2- مسلم، ج16، ص193 - 194.
3- نَوَوی، ج1، ص365، ح1/397.

در حدیث اول، پیامبر صلی الله علیه و آله از مراحل نطفه و علقه و مضغه یاد کرده است، و در حدیث دوم از آمدن فرشته، پس از گذشت چهل و دو شب از تکوین نطفه، برای انجام مأموریت صورتگری و آفرینش، سخن می گوید. این، در واقع، همان دوره و مرحله ای است که تحقیقات جدید دانش جنین شناسی نشان داده است که در آن مرحله توده های بدنی محور مضغه تبدیل به استخوان و عضله می شود و سپس استخوان ها با عضلات و گوشت پوشیده می شوند. بدین ترتیب، ملاحظه می کنیم که میان آنچه در حدیث حذیفه آمده و آنچه مطالعات جدید جنین شناسی درباره مراحل رشد جنین به آن رسیده است سازگاری وجود دارد.

ظاهرا، میان حدیث حذیفه و ابن مسعود درباره زمان حاضر شدن فرشته اختلاف است؛ زیرا بنا به حدیث حذیفه، فرشته پس از گذشت چهل و دو شب حاضر می شود در حالی که حدیث ابن مسعود می گوید که فرشته پس از صد و بیست روز فرستاده می شود. دانشمندان مسلمان در گذشته برای سازش میان این دو حدیث تلاش های زیادی کرده اند. یکی از این افراد ابن قیّم جوزیّه است. او در این خصوص می گوید:

«...حدیث حذیفه دلالت بر این دارد که آغاز آفرینش پس از چهل روز اول است، و حدیث ابن مسعود آغاز آن را پس از چهل روز سوم می داند. حال، چگونه این دو با هم جمع می شود؟ در پاسخ گفته شده است: حدیث حذیفه صراحت دارد بر این که ابتدای آفرینش پس از چهل روز است اما در حدیث ابن مسعود به زمان صورتگری و آفرینش اشاره نکرده بلکه در آن تحول و انتقال نطفه پس از هر چهل روز و این که بعد از چهل روز سوم روح در آن دمیده می شود، بیان شده است، و این مطلبی است که حدیث حذیفه متعرض آن نشده بلکه مختص حدیث ابن مسعود است. پس، هر دو حدیث در این که بعد از چهل روز اول حادثه ای رخ می دهد مشترکند، حدیث حذیفه آغاز تصویرگری و خلق جنین را بعد از چهل روز اول معرفی می کند، و حدیث ابن مسعود دمیدن روح در آن را بعد از چهل روز سوم ذکر

ص:223

می کند، و هر دو حدیث در این مطلب اشتراک دارند که در این مدّت، فرشته از خداوند سبحان اجازه می گیرد که سرنوشت جنین را رقم زند. پس، سخنان رسول خدا صلی الله علیه و آله [در این دو حدیث به ظاهر ناهمساز] مکمّل یکدیگرند و هر قسمتی از آن قسمت دیگرش را تصدیق می کند».(1)

بدین سان، ناهمسازی که میان حدیث حذیفه و ابن مسعود به نظر می آید برطرف می شود؛ چراکه حدیث حذیفه به آغاز شدن شکل گیری و خلق در چهل و دو شب اول اشاره دارد، اما حدیث ابن مسعود به دمیده شدن روح در جنین بعد از رسیدن آن به کمال که برایش مقدّر شده، اشاره می کند، یعنی پس از گذشت صد و بیست روز از آغاز قرار گرفتن نطفه در رحم مادرش.

با دمیدن روح در جنین، جنین وارد مرحله جدیدی از خلق می شود؛ زیرا، از این پس قادر به تحرک و شنیدن می شود، و قلبش شروع به زدن می کند و بی وقفه می تپد. قرآن کریم به این مرحله چنین اشاره فرموده است:

«...ثُمَّ اَ نْشَاْنَاهُ خَلْقًا اخَرَ فَتَبَارَکَ اللّه ُ اَحْسَنُ الْخَالِقینَ»(2)

«... سپس او [جنین] را آفرینشی دیگر دادیم، پس آفرین باد بر خدا که بهترین آفرینندگان است».

زمانی که حدیث ابن مسعود برای کامل شدن جنین و دمیدن روح در او تعیین کرده با آنچه دانش جنین شناسی در این باره می گوید همسازی دارد. بنا به گفته دانش جنین شناسی، حرکت جنین از آخر ماه سوم و آغاز ماه چهارم، یعنی تقریبا از زمان پیدایش «نطفه امشاج» آغاز می شود.

شنوایی و بینایی

پیش تر گفتیم که رشد حسّ شنوایی جنین از ماه چهارم کامل می شود، در حالی

ص:224


1- ابن قیّم الجوزیة، تحفة المودود باحکام المولود، ص259.
2- مؤمنون/14.

که رشد بینایی با تأخیر صورت می گیرد، بنابراین، جنین از همان زمان می تواند برخی رخدادهای خارجی را بشنود؛ چنان که نوزاد نیز بلافاصله پس از تولد قادر به شنیدن است در صورتی که تا شش ماهگی که رشد شبکیه چشمش کامل می شود نمی تواند اشیاء را واضح ببیند.(1) علاوه بر این، شنوایی در امر یادگیری مهم تر از بینایی است؛ زیرا کودکی که کور متولد می شود یا در اوایل زندگی اش بینایی خود را از دست می دهد می تواند بیاموزد و به سطح بسیار بالایی از آموزش برسد در حالی که کودکی که ناشنوا متولد می شود نمی تواند زبان را، که مایه تحصیل علم است، فرا بگیرد، لذا از تحصیل علم ناتوان می ماند. به همه این دلایل روشن می شود که چرا، در قرآن کریم، کلمه گوش قبل از کلمه چشم آمده است، آن جا که می فرماید:

«اِنَّا خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ اَمْشَاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمیعًا بَصیرًا»(2)

«ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم، پس او را شنوا و بینا قرار

دادیم».

«...وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَ الاَْفْٔدَةَ قَلیلاً مَا تَشْکُرُونَ»(3)

«...و برایتان گوش و چشم و دل قرار دادیم، در حالی که اندکی سپاس گزاری می کنید».

«قُلْ هُوَ الَّذی اَ نْشَاَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالاَْبْصَارَ وَ الاَْفْٔدَةَ قَلیلاً مَا تَشْکُرُونَ»(4)

«بگو: او کسی است که شما را ایجاد کرد و برایتان گوش و چشم و دل قرار داد، در حالی که اندکی سپاس گزاری می کنید».

در حدیث نیز کلمه گوش و شنیدن پیش از چشم و دیدن آمده است. مثلاً روایت

ص:225


1- در این باره رجوع کنید به کتاب قرآن و روان شناسی، ص 323. نیز نک: عبدالحمید دیاب و احمد قرقوز، مع الطب فی القرآن الکریم، ص53 - 54؛ محمدعلی الباز، الوجیز فی علم الاجنة القرآنی، ص71 - 73.
2- انسان/2.
3- سجده/9.
4- الملک/23.

شده که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در هنگام سجود می گفت:

«رویم را بر خاک می نهم برای کسی که، با نیرو وتوانش، آن را آفرید و گوش و چشمش را پدید آورد».(1)

این سخن پیامبر صلی الله علیه و آله که ایجاد شنوایی را بر ایجاد بینایی مقدّم می دارد با داده های دانش جنین شناسی سازگار است؛ چون دانش جنین شناسی روشن می سازد که پیدایش شنوایی در جنین قبل از پیدایش بینایی است.

تعیین جنسیّت

مطالعات علمی جدید نشان داده است که اسپرماتوزوئیدها دو گونه اند: یک گونه آن ها حامل کروموزوم های نرینگی هستند، و گونه دیگر حامل کروموزومهای مادینگی. اما تخمک فقط حامل کروموزوم های مادینگی است. هرگاه اسپرماتوزوئید نوع اول تخمک را بارور سازد جنین مذکّر می شود، اما چنانچه اسپرماتوزوئیدی که تخمک را بارور می کند حامل کروموزوم مادینگی باشد جنین مؤنّث خواهد شد. بنابراین، تعیین جنسیّت جنین به خواست خداوند متعال و براساس نوع کروموزوم موجود در اسپرماتوزوئیدی صورت می گیرد که تخمک را بارور می کند. ظاهرا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی که ثوبان روایتش کرده، به همین حقیقت اشاره فرموده است آن جا که می فرماید:

«...نطفه مرد سفید است و نطفه زن زرد، پس هرگاه این دو نطفه با هم ترکیب شوند و نطفه مرد بر نطفه زن غالب گردد، به اذن خدا، پسر می آورند، ولی اگر نطفه زن بر نطفه مرد غالب آید، به اذن خدا، دختر می آورند».(2)

دقیقا دانسته نیست که غالب آمدن یکی از دو نطفه بر دیگری به چه معناست امّا به نظر می رسد که اشاره به نوع اسپرماتوزوئید نطفه مرد باشد که تخمک را بارو

ص:226


1- ونسنک، ج2، ص415.
2- مسلم، ج3، ص227.

می سازد. بنابراین، اگر اسپرماتوزوئید حاملِ کروموزوم نرینگی تخمک را که حامل کروموزوم مادینگی است بارور کند، این یعنی چیره آمدن و غلبه ویژگی های مردانگی بر ویژگی های زنانگی، که در نتیجه جنین پسر می شود. به نظر می رسد خداوند متعال کروموزوم نرینگی را دارای طبیعتی قویتر از کروموزوم مادینگی قرار داده است به طوری که هرگاه با هم در آمیزند کروموزوم نرینگی غالب می شود.اما هرگاه اسپرماتوزوئیدی که تخمک را بارور می سازد حامل کروموزوم مادینگی باشد و با تخمک حامل کروموزوم مادینگی در آمیزد، این یعنی غالب آمدن و چیره گشتن صفات زنانگی بر صفات مردانگی، که در نتیجه جنین ماده می شود. آنچه گفته شد، برداشت نگارنده از سخن پیامبر صلی الله علیه و آله بود، امّا حقیقت سخن آن حضرت چیست، خدا بهتر می داند.

تشخیص جنسیت جنین در مرحله آغازین پیدایش آن ممکن نیست، زیرا، در این مرحله، بیضه وتخمدان همانندند و نمی توان آن ها را از یکدیگر بازشناخت. تمایز این دو از هفته ششم آغاز می شود. زمانی که جنین در مرحله مضغه است دو برآمدگی کوچک یا دو جوانه در دو طرف طناب پشت (که بعدا ستون فقرات را تشکیل می دهد) پدید می آید. از آغاز هفته ششم و پیش از پایان یافتن هفته هفتم، تمایز جنسیّت جنین از این دو برآمدگی آغاز می شود. اگر مقدّر شده که جنین پسر باشد این دو جوانه به تدریج تبدیل به بافتی شبیه بافت بیضه ها می شوند، امّا اگر مقدر شده که جنین دختر باشد آن دو جوانه، در هفته دهم، بافتی شبیه بافت تخمدان ها را تشکیل می دهند. با آن که بیضه ها، نخست، در دو طرف ستون فقرات در پشت جنین پدید می آیند اما طی مدّت شش ماه از جایگاه خودحرکت می کنند و در نهمین ماه وارد کیسه بیضه می شوند.(1)

نکته شایان توجه این که زمان آغاز تمایز جنسی در جنین، یعنی هفته ششم و پیش از پایان هفته هفتم، مقارن با همان زمانی است که بنا بر حدیث پیش گفته

ص:227


1- عبدالحمید دیاب واحمد قرقوز، مع الطب فی القرآن الکریم، ص 73 - 74.

حذیفه، خداوند متعال فرشته ای را برای شکل دادن و صورت گری جنین می فرستد.

با آن که جنسیت جنین، پیش تر، در مرحله کروموزوم ها با تقدیر خداوند متعال تعیین شده است امّا این امر برای فرشته ای که خداوند توانا چهل و دو شب پس از آغاز باروری نطفه، او را برای شکل و صورت بخشیدن به مضغه می فرستد، دانسته نیست. بنابراین، سؤال فرشته از خداوند که پسر باشد یا دختر؟ با تعیین قبلی جنسیّت با تقدیر الهی منافاتی ندارد، و به گفته ابن قیّم: «میان پدید آمدن سبب پسر و دختر شدن و سؤال فرشته از خداوند متعال که کدام یک از این دو وضعیت در جنین به وجود آید تضادی نیست».(1)

و زمانی که خداوند بزرگ فرمان خود را در این زمینه صادر کند و فرشته از آن آگاه شود، غده های جنسی شروع به متمایز شدن می کنند.

رشد پس از تولّد

کودک، پس از تولدش، چندین مرحله رشد را می گذراند تا به جوانی رشید تبدیل شود.

روان شناسان، مرحله کودکی را به چند مرحله فرعی تقسیم می کنند:

1 - مرحله شیرخوارگی که از بدو تولّد تا دو سالگی ادامه دارد. برخی روان شناسان این مرحله را به مرحله نوزادی که شامل دو هفته اول پس از تولّد می شود، و سپس مرحله شیرخوارگی که از آن پس تا سن دو سالگی را شامل می شود، تقسیم می کنند.

2 - مرحله آغازین کودکی که از دو تا شش سالگی ادامه دارد.

3 - مرحله میانی کودکی که از شش تا نه سالگی را شامل می شود.

4 - مرحله پایانی کودکی که از نه سالگی تا دوازده سالگی را در بر می گیرد.

ص:228


1- ابن قیّم الجوزیّة، تحفة المودود باحکام المولود، ص280

در مرحله شیرخوارگی که تا پایان سال دوم طول می کشد، کودک در تغذیه وابسته به شیر مادر است، و معمولاً بعد از سال دوم از شیر گرفته می شود. قرآن کریم در این باره می فرماید:

«وَالْوَالِدَاتُ یُرْضِعْنَ اَوْلاَدَهُنَّ حَوْلَیْنِ کَامِلَیْنِ لِمَنْ اَرَادَ اَنْ یُتِمَّ الرَّضَاعَةَ...».(1)

«و مادران دو سال کامل به کودکان خود شیر دهند برای کسی که بخواهد کامل شیر دهد...».

از آن به بعد، کودک در غذای خود به شیر مادرش تکیه ندارد بلکه می تواند غذاهای مناسب دیگر را نیز بخورد. روایت شده است که زنی از قبیله غامد که حامله بود نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و اعتراف به زنا کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به او مهلت داد تا فرزندش را به دنیا آورد و کودکش را از شیر بگیرد و آن گاه که کودک توانست نان بخورد، حد را بر او جاری ساخت.(2)

آغاز مرحله میانی کودکی برابر است با آغاز سنّ رفتن به مدرسه و فرا گرفتن تعلیم و تربیت در خارج از محیط خانه، و شروع جذب شدن در زندگی اجتماعی از طریق همکلاسی ها و آموزگاران. هم چنین در این مرحله، ادراکات رو به شکوفایی می نهد و کودک قدرت تشخیص پیدا می کند. نتایج بررسی ها و مطالعات روان شناسان در این زمینه با این حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که آغاز پیدایش تشخیص در کودک را سن هفت سالگی معرفی می کند سازگاری دارد. این همان سنّی است که پیامبر صلی الله علیه و آله برای شروع آموختن نماز به کودک تعیین کرده و فرموده است:

«کودکان خود را در هفت سالگی به نماز خواندن فرمان دهید، و در ده سالگی آن ها را برای این کار تنبیه کنید، و بسترهایشان را جدا سازید».(3)

در مرحله پایانی کودکی (از 9 تا 12 سالگی) رشد هوش کودک شتاب می گیرد

ص:229


1- بقره/233.
2- ونسنک، ج5، ص180.
3- ابو داود، ج1، ح495؛ احمد، ج2، ص180.

به طوری که در حدود اواسط این مرحله به نصف توانایی های رشد هوش او در آینده می رسد. میل او به جستجوی حقیقت و فهم پدیده های طبیعی پیرامونش افزایش می یابد، توانایی تفکر تجریدی او و نیز قدرت او بر ارزیابی و درک تفاوت های فردی به رشد خود ادامه می دهد. توانایی توجه و تمرکز او، توانایی اش در یادگیری مفاهیم - مانند مفاهیم درست و نادرست - توانایی اش در فرا گرفتن هنجارها و ارزش های اخلاقی و نیک و بد افزایش می یابد. آمادگی کودک برای مطالعه مفاهیم آموزشیِ پیشرفته تر و پیچیده تر بیش تر می شود(1)، و احساس فردگرایی و گرایش به استقلال از والدین در او آشکار می گردد، روشن است که این مرحله، در آموختن هنجارهای اخلاقی و عقاید و مبانی دین به کودک بسیار اهمیت دارد، و مربیان باید، برای تحقق این امر، همه وسایل تشویق و راهنمایی و ارشاد و قانع سازی را فراهم آورند. اما اگر در برخی کودکان انحرافی دیده شد و راهنمایی و ارشاد در آن ها اثر نبخشید، لازم است با این کودکان سختگیری شود تا عادت های بد و ناپسند در آن ها پا بر جا نشود. از همین رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دستور داده است که کودک در سن هفت سالگی به نماز خواندن راهنمایی شود تا از همان کوچکی با آن خو بگیرد و نماز در او به صورت یک عادت پایدار در آید اما اگر در سن ده سالگی از نماز خواندن خودداری ورزید و نصیحت کردن سود نبخشید، باید با او سختگیری کرد تا از مسیر نادرستی که در پیش گرفته است دست بردارد و به مسیر درست باز گردد. پیامبر صلی الله علیه و آلهمی فرماید که در سن ده سالگی کودک برای نخواندن نماز باید تنبیه بدنی شود. از حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله پیداست که بهترین روش برای تربیت و تهذیب کودک در دوره آغازین و مبانی طفولیت نصیحت و راهنمایی و ارشاد کردن، به علاوه استفاده از ابزار تشویق و پاداش، است، و تنها زمانی باید متوسل به تنبیه و مجازات شد که کودک به مرحله پایانی طفولیت برسد، آن هم در موارد ضرور، یعنی زمانی که نصیحت و راهنمایی فایده ای نبخشد و بیم منحرف شدن کودک وتثبیت

ص:230


1- نک: حامد زهران، علم نفس النموّ، الطفولة والمراهقه، ص239 - 241.

عادت های بد و اخلاق ناپسند برود. در ده سالگی ادراک کودک نضج می یابد، قدرت فهمش رشد می کند، احساس هویّت شخصی و میل به استقلال و اعتماد به نفس در او پدیدار می شود. بنابراین، چنانچه کودک در این سن گرایش به چالش با ارزش ها و هنجارهای اجتماعی و اخلاقی و دینی حاکم در جامعه و میل به انحراف و نپذیرفتن نصیحت و راهنمایی بزرگترها نشان دهد، تنبیه کردن سودمند و بلکه ضرور خواهد بود، اما تنبیه نباید شدید باشد، چون، در این صورت، اثر زیانباری بر شخصیّت کودک می گذارد: ترس را در روان او بر می انگیزد، اعتماد به نفس را از وی می گیرد، و در او نسبت به تنبیه کنندگانش ایجاد نفرت می کند، و این نفرت او ممکن است بعدا همه بزرگان و افراد صاحب نفوذ و قدرت در جامعه را در بر بگیرد.

مربّیانِ مسلمانِ پیشین، به تربیت کودک و تهذیب او در سال های نخستین طفولیتش اهتمام نشان داده اند تا این که عادت های خوب و خصلت های پسندیده در او رسوخ کند. آن ها به استفاده از کلیه ابزارهای تشویق توصیه کرده اند. چنان که توسّل به تنبیه را هم، در مواردی که نصیحت و راهنمایی یا ترساندن و تهدید کارساز نباشد، از نظر دور نداشته اند، برای نمونه، ابن سینا در زمینه تربیت فرزند می گوید:

«.. پدر باید، از طریق تهدید و تشویق، و محبت کردن و بی محلّی نمودن، و روی گرداندن و روی خوش نشان دادن،، و ستایش و توبیخ، کودک خود را از خوی های زشت و عادت های بد دور کند، و چنانچه لازم شد از دستش کمک بگیرد خودداری نکند اما باید اولین تنبیه بدنی، چنان که حکمای پیشین خاطرنشان کرده اند، مختصر و دردناک و بعداز تهدید شدید و پس از آماده کردن وسایط، باشد؛ زیرا نخستین تنبیه اگر دردآور باشد کودک از تنبیهات بعد می ترسد اما اگر دردناک نباشد خیال می کند تنبیهات بعدی نیز به همین سان خواهد بود و به آن اهمیّتی نخواهد داد».(1)

مربیان امروز در مسأله تنبیه بدنی اختلاف نظر دارند. بعضی از آن ها استفاده از

ص:231


1- ابن سینا، کتاب السیاسة، ص 12 - 13.

تنبیه بدنی را در برخی موارد برای تربیت و تأدیب کودک سودمند می دانند اما بعضی دیگر مخالف به کارگیری آن هستند؛ زیرا در بسیاری موارد باعث ضربه زدن به شخصیت کودک می شود. در بسیاری از خانواده ها، به ویژه در کشورهای غربی، رویکرد دوم حاکم است، ولی رواج لاابالی گری و بی مسؤولیتی و گرایش های انحرافی در میان کثیری از جوانان موجب شده که شماری از مربیان طرفدار عدم استفاده از تنبیه بدنی در امر تربیت در عقیده خود تجدید نظر کنند، و به مفید بودن تنبیه بدنی در پاره ای موارد متقاعد شوند، به شرط آن که این تنبیه سنجیده و عاقلانه

و در یک محیط خانوادگی سرشار از عشق و محبت و تفاهم صورت گیرد. بدین سان، علمای تعلیم و تربیت جدید بازگشت به اصول تربیتی را آغاز کردند که پیش تر اسلام آن ها را وضع کرد و مربّیان مسلمان درگذشته دنبال کردند؛ اصولی که پیامبر صلی الله علیه و آله آن ها را، در حدیثی که قبلاً ذکر کردیم، تأسیس کرد.

نوجوانی

کودک، پس از مرحله کودکی، وارد مرحله نوجوانی می شود. این مرحله از سن دوازده سالگی آغاز می شود و تا حدود بیست و یک سالگی ادامه دارد. روان شناسان مرحله نوجوانی را به سه مرحله فرعی تقسیم می کنند:

1 - دوره آغازین نوجوانی که از دوازده سالگی تا چهار سالگی را در بر می گیرد.

2 - دوره میانی نوجوانی که از پانزده سالگی تا هفده سالگی ادامه دارد.

3 - دوره پایانی نوجوانی که از هیجده سالگی تا بیست و یک سالگی را شامل می شود.

نوجوانی یک انتقال مهم و دگرگونی پرتأثیر در زندگی فرد به شمار می آید. در این دوره تغییرات فیزیولوژیکی مهمی رخ می دهد که از مهمترین آن ها پیدایش بلوغ است. بلوغ جنسی در پسران با بروز نخستین احتلام، و ظهور ویژگی های جنسی ثانوی، یعنی رویش موی زهار و موی سبیل و ریش و زیر بغل و کلفت شدن صدا

ص:232

مشخص می شود، و در دختران با پیش آمدن نخستین عادت ماهانه و ظهور ویژگی های جنسی ثانوی که مهم ترین آن ها عبارتند از: رشد پستان ها و روییدن موی زهار و زیر بغل و بزرگ شدن لگن و کفلها و گرد شدن رانها و تغییر صدا در جهت نازک شدن.(1)

سنّ بلوغ در افراد متفاوت است. در پسرها از یازده تا هیجده سالگی در نوسان است. برای مثال بعضی پسرها خیلی زود، یعنی پیش از یازده سالگی، محتلم می شوند در حالی که گاه بعضی از پسران تا هیجده سالگی دچار احتلام نمی شوند، ولی به طور متوسط، نخستین احتلام در حدود سنّ چهارده یا پانزده سالگی رخ می دهد. بلوغ در دختران در سنّی کم تر از سنّ بلوغ پسران اتفاق می افتد. دختران در فاصله نه تا هیجده سالگی بالغ می شوند اما متوسط سنّ بلوغ در آن ها حول وحوش سیزده سالگی است.(2)

میانگین سنّ بلوغ که تحقیقات علمی جدید آن را تعیین کرده است با آنچه در برخی احادیث نبوی در این باره آمده سازگاری دارد. برای نمونه، ابن عمر می گوید:

«من چهارده سال داشتم و از پیامبر صلی الله علیه و آله خواهش کردم مرا در لشکر اسلام شرکت دهد ولی آن حضرت نپذیرفت. سال بعد که پانزده ساله شده بودم خواستم در سپاهی شرکت کنم و حضرت مرا پذیرفت».(3)

این حدیث را دلیل بر این گرفته اند که سن پانزده سالگی سنّ بلوغ است، یعنی مرزی که صغیر را از کبیر متمایز می سازد. نافع گوید: «من این حدیث را برای عمر بن عبدالعزیز گفتم، او گفت: این مرز میان صغیر و کبیر است».(4)

از آنچه گفته شد می توان نتیجه گرفت که پیامبر صلی الله علیه و آله سن پانزده سالگی، یا

ص:233


1- حامد زهران، علم نفس النموّ، ص 303 - 305.
2- محمد جمیل محمد یوسف منصور و فاروق عبدالسلام، النمو من الطفولة الی المراهقة، ص452؛ حامد زهران، علم نفس النموّ، ص98.
3- ناصف، ج2، ص268.
4- ناصف، ج2، ص268.

احتلام، و یا روییدن موی زهار را از نشانه های بلوغ جنسی در پسران تلقی کرده است، که تاکنون نیز این نشانه ها برای شناخت رسیدن به بلوغ مورد اتفاق دانشمندان است.

با پیدایش بلوغ، که نخستین احتلام نشانه آن است، رشد عقلی فرد به مرزی می رسد که او را، از نظر شرعی، در برابرعمل و کردارش مسؤول قرار می دهد. از علی علیه السلام روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«از سه نفر قلم [مسؤولیت] برداشته شده است: از شخص خوابیده تا آن گاه که بیدار شود، از کودک تا زمانی که محتلم شود، و از دیوانه تا زمانی که عقل خود را باز

یابد».(1)

پختگی جنسی در کودکی که به سن پانزده سالگی رسیده، یا محتلم می شود یا موی زهارش می روید، ناگهانی به وقوع نمی پیوندد، بلکه پیش تر چندین مرحله را می گذراند و در هنگام بلوغ این پختگی کامل می شود. مکتب روانکاوی معتقد است که رشد جنسی از همان کودکی آغاز می شود و مراحل گوناگون را طی می کند تا در مرحله نوجوانی به نهایت خود می رسد.(2) در این جا قصد آن نداریم که به بیان این مراحل بپردازیم یا وارد بحث در آن ها بشویم؛ زیرا می دانیم که تفاوت های فردی بسیاری وجود دارد. بعضی از پسران و دختران خیلی زود بالغ می شوند. تردیدی نیست که پیش از بلوغ، پاره ای فرایندهای فیزیولوژیکی و روانی رخ می دهد که زمینه را برای پیدایش بلوغ فراهم می آورد و پسر یا دختر را از لحاظ جسمی و روانی، برای نقشی که در فرایند تناسل و در نتیجه، بقای نوع باید ایفا کنند آماده می سازد. نیز شکی نیست که پسران و دختران در مرحله کودکی، به ویژه مرحله پایانی آن، احساسات و عواطفی را در خود می یابند که آن ها را به سمت جنس

ص:234


1- ناصف، ج2، ص328.
2- برای ملاحظه مراحل رشد جنسی از نگاه فروید، نگاه کنید به: معالم التحلیل النفسی، فروید، ترجمه محمد عثمان نجاتی، ص 55 - 62.

مخالف می کشاند. این احساسات، در هنگام بازی و در خلال بسیاری از مناسبت هایی که در آن ها میان کودکان دختر و پسر اختلاط پیش می آید، چه در محیط خانواده، و چه در خارج از آن، آشکارا خود را نشان می دهد. از همین رو، لازم است که خواهران و برادران از همان سنین پایین و قبل از سنّ بلوغ جنسی، جدا از هم بخوابند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، با خردمندی خود، این واقعیت را دریافت، در حدیثی که پیش تر آوردیم، دستور داد دختران و پسران از سن ده سالگی در بسترهای جداگانه بخوابند.

نیازهای رشد

روان شناسان به بررسی نیازهای رشد در مرحله کودکی و نوجوانی پرداخته اند. مقصود از نیازهای رشد اموری است که کودک باید آن ها را فرا بگیرد تا رشد روانی او به شیوه ای درست صورت پذیرد. روان شناسان چند نیاز مهم برای رشد در دو مرحله کودکی و نوجوانی ذکر کرده اند. یکی از این نیازهای مهم در مرحله کودکی تحقق امنیّت روانی است تا این که شخصیّت کودک رشد سالمی داشته باشد. از مهم ترین عوامل ایجاد امنیت روانی در کودک ابراز محبت و عطوفت و مهربانی و خوش رفتاری و توجّه نمودن به اوست. اینها اعتماد به نفس را در کودک پدید می آورد و کمک می کند تا مفهوم مثبتی از خود به دست آورد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت به دو نوه بزرگوار خود حسن و حسین علیهماالسلام، محبت و عطوفت فراوانی ابراز می داشت و به آن ها توجه نشان می داد. آن ها را بر دوش خود می نشاند، و غرق در بوسه می کرد. از اسامة بن زید نقل شده است که گفت:

«شبی برای کاری به در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله رفتم، پیامبر صلی الله علیه و آله بیرون آمد درحالی که چیزی لای ردای آن حضرت قرار داشت و نفهمیدم چیست. کارم که تمام شد عرض کردم: این چیست که زیر ردای شماست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله ردایش را کنار زد دیدم حسن و حسین علیهماالسلام به ران های آن حضرت چسبیده اند. فرمود: این دو پسران من و

ص:235

پسران دختر من هستند. بار خدایا، من این دو را دوست دارم تو هم این ها را و دوستدارانشان را دوست بدار...(1)

براء نیز می گوید:

«پیامبر صلی الله علیه و آله را دیدم که حسن بن علی علیه السلام را بر دوش خود نهاده است و می فرماید: بار خدایا، من این را دوست دارم، پس تو نیز دوستش بدار».(2)

انس بن مالک می گوید:

«از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال شد: کدام یک از اعضای خانواده خود را بیش تر دوست دارید؟ فرمود: حسن و حسین را. آن حضرت به فاطمه علیهاالسلام می فرمود: پسرانم را صدا بزن، و آن دو را می بویید و در آغوش می کشید».(3)

ابو بریده می گوید:

«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حال ایراد خطبه برای ما بود. در همین حال، حسن و حسین علیهماالسلام در حالی که پیراهن قرمز رنگ پوشیده بودند و زمین می خوردند و بلند می شدند، آمدند. پیامبر صلی الله علیه و آله از منبر پایین آمد و آن ها را در آغوش گرفت و در برابر خود گذاشت، سپس فرمود: راست فرمود خدا که: اموال و فرزندان شما دلفریبند.چشمم به این دو کودک افتاد که راه می روند و زمین می خورند، طاقت نیاوردم به طوری که سخنم را قطع کردم و آن ها را بغل نمودم».(4)

عبداللّه بن شدّاد از پدرش نقل کرده است که گفت:

«رسول خدا صلی الله علیه و آله برای گزاردن نماز ظهر یا عصر بیرون آمد و حسن یا حسین در آغوش آن حضرت بود. پیامبر صلی الله علیه و آله برای نماز جلو ایستاد و کودک را در کنار خود نهاد و تکبیر نماز گفت و در بین نماز سجده ای طولانی به جا آورد، من سرم را بلند کردم دیدم پیامبر صلی الله علیه و آله در سجده است و طفل بر پشت او سوار است. به سجده ام باز

ص:236


1- ترمذی، ج13، ص192 - 193.
2- ترمذی، ج13، ص 198.
3- ترمذی، ج13، ص194.
4- ترمذی، ج13، ص194.

گشتم. چون رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز را به پایان برد، مردم عرض کردند: یا رسول اللّه، در بین نمازتان چنین سجده ای طولانی به جا آوردید. ما خیال کردیم اتفاقی افتاده یا به شما وحی می شود. فرمود: هیچ یک از این ها نبود، بلکه پسرم سوار پشتم شد و دلم نیامد او را دستپاچه کنم بلکه خواستم صبر کنم تا خودش پایین آید».(1)

از این احادیث پیداست که پیامبر صلی الله علیه و آله دو نوه بزرگوار خود، حسن و حسین علیهماالسلامرا غرق در محبت و عطوفت و مهربانی و عنایت خود می کرده است، و این خود یکی از نیازهای مهم رشد در این مرحله از کودکی را در آن دو تأمین می کرده است.

یکی دیگر از نیازهای رشد، آموختن مهارت های بنیادین در خواندن و نوشتن است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آموختن خواندن و نوشتن به فرزندان مسلمانان اهتمام نشان می داد. بهترین دلیل بر این سخن آن است که بهای آزادی اسیران بدر را سواد آموختن به ده نفر از فرزندان مسلمانان قرار داد.

از دیگر نیازهای رشد، کسب مهارت های فکری و تحصیل دانش و فرهنگ است. پیامبر صلی الله علیه و آله، همچنان که پیش تر در فصل مربوط به یادگیری گفتیم، جوانان مسلمان را به علم آموزی و کسب دانش تشویق می فرمود.

از دیگر نیازهای رشد، توسعه توانایی های جسمی و بهره برداری از آن ها و تأمین سلامت بد از طریق پرداختن به بازی های ورزشی است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کودکان وجوانان را به تمرین تیراندازی و فرا گرفتن آن تشویق می کرده است. سلمة بن اکوع می گوید:

«پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر گروهی از قبیله اسلم گذشت که در بازار مسابقه تیراندازی می دادند، فرمود: تیراندازی کنید ای فرزندان اسماعیل، که پدرتان تیرانداز بود. تیراندازی کنید که من با بنی فلان، یکی از آن دو گروه، هستم. آن ها دست نگه داشتند، فرمود: تیراندازی کنید. عرض کردند: ای رسول خدا، چگونه تیراندازیم در حالی که شما طرف بنی فلان هستید. فرمود: تیراندازی کنید، من با همه شما

ص:237


1- ونسنک، ج2، ص234.

هستم».(1)

از عقبة بن عامر نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«خداوند عزّوجل به سبب یک تیر سه نفر را به بهشت می برد: سازنده آن که از ساختن آن نیّت خیر داشته باشد، پرتاب کننده آن، و کسی که آن را به دست پرتاب کننده دهد. تیراندازی و سوار کاری بیاموزید، و من تیراندازی را از سوار کاری برای شما دوست تر دارم. لهو و سرگرمی جایز نیست مگر در سه مورد: پرداختن شخص به تربیت اسبش، ملاعبه با همسرش، و تیراندازی کردن با تیر و کمانش. هر که تیراندازی بلد باشد و آن را کنار بگذارد نعمتی را کنار گذاشته است» یا فرمود: «ناسپاسی کرده است».(2)

از دیگر نیازهای رشد، فرا گرفتن عادت های خوب در خوردن و آشامیدن و دیگر کارهای روزمرّه انسان است. پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمانان، از کوچک و بزرگ، روش ها و آداب درست خوردن و آشامیدن و رفتارهای دیگر را می آموخت. برای مثال، در روایتی آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«هرگاه کسی از شما غذا می خورد با دست راستش بخورد، و هرگاه می آشامد با دست راستش بیاشامد؛ زیرا شیطان با دست چپ خود می خورد و می آشامد».(3)

در روایت دیگری از عمر بن ابی سلمه آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله به او فرمود:

«نزدیک آی پسرم، و بسم اللّه بگو و با دست راستت و از جلو خودت بخور».(4)

از دیگر نیازهای رشد این است که کودک از همان خردسالی انجام دادن عبادات را یاد بگیرد تا به انجام دادن منظم آن ها عادت کند، هم چنین لازم است که ارزش های دینی و اخلاقی را بیاموزد. پیش تر گفتیم که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود از سن هفت سالگی نماز خواندن به کودکان آموخته شود. آن حضرت، هم چنین، سعی داشت

ص:238


1- ونسنک، ج2، ص310.
2- ونسنک، ج2، ص310.
3- ابو داود، ج3، ص349، ح3776؛ ترمذی، ج7، ص305، 306.
4- ونسنک، ج1، ص73.

که در هر مناسبتی ارزش های دینی و اخلاقی را به نوجوانان و جوانان بیاموزد، عبداللّه بن عباس می گوید که یک روز پشت سر رسول خدا صلی الله علیه و آله سوار مرکب شد.

حضرت به او فرمود:

«ای جوان، چند کلمه بر تو می آموزم: خدا را پاس بدار تا خدا هم تو را پاس بدارد، خدا را پاس بدار تا او را در برابر خود بیابی، هرگاه چیزی خواستی از خدا بخواه، و هر گاه کمک طلبیدی از خدا بطلب. و بدان که اگر همه مردم جمع شوند تا به تو سودی رسانند، سودت نرسانند مگر همان چیزی را که خدا برایت رقم زده است و اگر همه آن ها جمع شوند که به تو زیانی زنند زیانت نزنند مگر آنچه را که خدا برایت رقم زده است قلم ها برداشته شده و نبشته ها خشک شده است».(1)

و سرانجام، از دیگر نیازهای رشد آموختن کنترل غرایز و تسلّط بر انگیزه ها و عواطف است، و این چیزی است که پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را به آن تشویق می فرمود، و ما پیش تر، در فصل های اول و دوم، هنگام سخن از تسلّط برانگیزه ها و عواطف به این مطلب پرداختیم.

از آنچه گذشت، روشن می شود که پیامبر صلی الله علیه و آله به آموختن عادت ها و رویکردهای درست و ارزش های دینی و اخلاقی به کودکان و جوانان توجه نشان می داد، چهارده قرن پیش از آن که روان شناسان جدید از نیازهای رشد سخن بگویند، سعی داشت با تأمین نیازهای مهم رشد که موجب سلامت جسمی و روانی کودکان و نوجوانان می شود، آن ها را تربیت کند.

ص:239


1- ونسنک، ج1، ص481.

ص:240

فصل هشتم: شخصیّت از دیدگاه حدیث

اشاره

همه تحقیقات روان شناسان، هر چند زمینه ها و عرصه های آن ها متفاوت است، در حقیقت، حول یک محور اساسی دور می زنند و آن شناختن شخصیت انسان است. امّا برای این که بتوانیم شخصیت انسان را به درستی بفهمیم باید همه عناصری را که در ساخت آن سهیم اند و کلیه عوامل تعیین کننده و تأثیرگذار در آن را بشناسیم. روان شناسان جدید نیروی زیادی صرف فهم و شناخت شخصیت انسان کرده اند و نظریات بسیاری در این باره پرداخته اند ولی تاکنون نتوانسته اند بر نظریه ی

واحد که ما را در فهم درست و روشن و جامعی از شخصیت کمک کند، همداستان شوند. علتش هم آن است که هر یک از آنان به شخصیت از زوایه خاصّی نگاه می کند که با دیدگاه او نسبت به انسان سازگار است، و توجه خود را به جنبه های معیّنی از رفتار انسانی متمرکز می سازد.

وانگهی، همه روان شناسان، به استثنای مکتب روان کاوی، نظرات خود در باره شخصیت را بر پایه نتایج مطالعات و تحقیقات گوناگونی می نهند که به آن دسته از جنبه های رفتار انسانی که می تواند تابع روش های تحقیق علمی عینی باشد، می پردازند. بسیاری از این مطالعات به پدیده های سطحی و حاشیه ای رفتار انسانی

که قابل مشاهده و مقایسه و پژوهش تجربی باشند، می پردازند و غالبا از بررسی

ص:241

جنبه های اصلی و گوهری رفتار انسان که به بعد روحی انسان مربوط می شوند غفلت می کنند. به همین سبب روان شناسی جدید تاکنون نتوانسته ما را به فهم درست انسان و رسیدن به شناخت دقیق و صحیحی از شخصیّت قادر سازد. بنابراین، باید روش های جدید دیگری داشته باشیم که ما را به بررسی آن بخش از جنبه های روحی که روان شناسان جدید تاکنون نتوانسته اند به خوبی آن ها را بررسی کنند، راهنمایی کند. بدین منظور، لازم است از حقایقی که ادیان آسمانی و پیامبران و فرستادگان الهی راجع به انسان در اختیار ما نهاده است کمک بگیریم. هیچ شک و تردیدی در این حقایق راه ندارد، چون از جانب خداوند متعال که آفریننده انسان است و طبیعت او و حقیقت ساختار وجودی اش را بهتر می شناسد، آمده است:

«اَلاَ یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ»(1)

«آیا کسی که آفریده است نمی داند، در حالی که او نازک بین و آگاه است».

در قرآن کریم بسیاری از حقایق مربوط به آفرینش انسان و ویژگی های شخصیت او و عواملی که در آن تأثیر می گذارد و موجب انحراف و بیماری اش می شود و نیز راه های اصلاح و درمان آن آمده است که نگارنده، پیش تر، در کتاب قرآن و روان شناسی به آن ها پرداخته است. در احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله نیز اطلاعات فراوانی درباره طبیعت و سرشت انسان و عواملی که در رفتار آدمی تأثیر می گذارد و سبب انحراف او از فطرت سلیمش می شود و هم چنین راه های تهذیب او و جلوگیری از انحرافش، و دیگر حقایق مربوط به شخصیت انسان مطرح شده است که در فصل های پیشین به برخی از آن ها پرداختیم و در فصل های آتی به پاره ای دیگر می پردازیم.

فطرت انسان

قرآن کریم توضیح داده است که چگونه خداوند متعال انسان را از جسم و روح

ص:242


1- مُلک/14.

آفرید. او آدم را از گِل ساخت و آن گاه از روح خویش در او دمید:

«اِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلئِکَةِ اِنّی خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ طینٍ * فَاِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فیهِ مِنْ رُوحی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدینَ».(1)

«آن گاه که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گِل آفرینم. پس چون او را بپرداختم و از روح خویش در آن دمیدم، در برابرش سر به خاک سایید».

در حدیث نیز سخن از خلقت انسان از جسم و روح به میان آمده است. عبداللّه ابن مسعود می گوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«خلقت هر یک از شما به این صورت است که چهل روز در شکم مادرش به صورت نطفه است، چهل روز علقه و چهل روز مضغه، سپس خداوند فرشته را می فرستد و در او روح می دمد...».(2)

بنابراین، وجود انسان مجموعه ای است از صفات ماده و روح و ویژگی های حیوان و فرشته، نیازها و انگیزه های جسمیِ غریزی که برای زندگی و بقای او ضرورند و میان انسان و حیوان مشترکند و نیازها و انگیزه های روحی که برای ارتقای روحی و روانی آدمی و تحقّق کمال انسانی او ضرورت دارند؛ کمالی که به سبب آن این شایستگی را یافته است تا خداوند متعال او را بر دیگر آفریدگانش برتری بخشد و جانشین خود در زمین قرارش دهد.

انسان با فطرت الهی به دنیا می آید. یعنی با حسّ یکتاپرستی و استعداد شناخت خدا و توحید او، گرایش به حقّ، آمادگی برای انجام دادن کار نیک و سالم ماندن از

انحرافات. در روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است:

«هر کودکی بر فطرت به دنیا می آید و این والدین او هستند که وی را یهودی و نصرانی و مجوسی می کنند...».(3)

ص:243


1- ص/71 - 72.
2- نَوَوی، ج1، ص365، ح1/397.
3- ناصف، ج5، ص196. در فصل اول، ضمن سخن از انگیزه دینداری، نیز به این حدیث اشاره کردیم.

ظهور و رشد این استعداد فطری نیاز به تربیت و تهذیب و آموزش دارد؛ زیرا گاهی اوقات کودک تحت تأثیر عوامل محیطی نادرست از فطرت سلیمش منحرف می شود و در مسیرهای نادرست قرار می گیرد؛ زیرا همان طور که در انسان استعداد فطری برای شناخت حق و کار نیک وجود دارد هم چنین این قابلیت را داراست که تحت تأثیر پاره ای شرایط خانوادگی و اجتماعی ناصالح، به باطل و کار بد گرایش پیدا کند. به همین سبب، پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده: هر کودکی بر فطرت به دنیا می آید...» اما تحت تأثیر خانواده و عوامل اجتماعی و فرهنگی بعضا به یهودیت، مسیحیت و یا آیین زردشتی منحرف می شود. در حدیثی دیگر از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که

خداوند فرمود:

«من همه بندگانم را حنیف [یکتاپرست] آفریدم ولی شیاطین به سراغ آن ها رفتند و ایشان را از دینشان منحرف ساختند...».(1)

انسان بنا به فطرت خود، حق و باطل و نیک و بد را از یکدیگر تمیز می دهد. هم چنین، با اختیار و اراده آزادی که خداوند به او بخشیده است، این استعداد را دارد که راه خوب یا راه بد را برگزیند. خداوند متعال در این باره فرموده است:

«وَ هَدَیْنَاهُ النَّجْدَیْنِ»(2)

«و ما دو راه را به او نشان دادیم».

«اِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبیلَ اِمَّا شَاکِرًا وَ اِمَّا کَفُورًا»(3).

«ما راه را به او نشان دادیم، یا سپاسگزار است و یا ناسپاس».

پیامبر

صلی الله علیه و آله نیز می فرماید:

«حلال روشن است وحرام روشن است...».(4)

انسان، با فطرت خود حلال و حرام و حق و باطل و خوب و بد و فضیلت و

ص:244


1- ناصف، ج5، ص76 - 77.
2- بلد/10.
3- انسان/3.
4- شیبانی، ج4، ص138.

رذیلت را درک می کند. وابِصَة بن مَعْبَد می گوید:

نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم، فرمود: «آمده ای که از نیکی و طاعت بپرسی؟». گفتم: آری.

فرمود: «از دل خود بپرس. نیکی و طاعت آن چیزی است که جان و دل بدان قرار و آرامش یابد و گناه آن چیزی است که در جان آرام نگیرد ودر سینه بی تابی کند، هر چند مردم به تو هر فتوایی که خواهند دهند».(1)

پس، انسان به کار نیک گرایش دارد و با آن آرام می گیرد و هرگاه انجام دادن کار بد در خاطر و ذهنش خطور کند دچار تردید می شود ودوست ندارد که مردم از آن آگاه شوند. نفس، فطرتا، کارهای پسندیده و نکوهیده را درک می کند.این فطرت با تربیت درست رشد و شکوفایی می یابد و با تربیت غلط پوشیده و ناشکفته می ماند.

قرآن کریم می فرماید:

«وَ نَفْسٍ وَ مَا سَوّیهَا * فَاَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَ تَقْویهَا * قَدْ اَفْلَحَ مَنْ زَکّیهَا * وَ قَدْ خَابَ مَنْ دَسّیهَا»(2)

«سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد. سپس پلیدکاری و پرهیزکاری اش را به آن الهام کرد که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد و هر که آلوده اش ساخت قطعا در باخت».

تعادل شخصیت

بدن و روان انسان، هر یک، نیازهایی دارد که باید ارضاء شوند. برای مثال، غذا و آب و خواب و اجتناب از گرما و سرما و داشتن همدم از جنس مخالف و غیره، نیازهای بدنی ضرور برای زندگی و بقای اوست که پیش تر، در فصل اول، از آن ها سخن گفتیم. روح یا روان نیز نیازهای خاصّ خود را دارد. مثلاً دوست دارد خدا را بشناسد، او را عبادت و پرستش کند و از رهگذر طاعت و کارهای نیک، خود را به او

ص:245


1- نَوَوی، ج1، ص505 - 506.
2- شمس/7 - 10.

نزدیک گرداند. گاه میان نیازهای بدن و روان تعارض پیش می آید و انسان نمی تواند میان آن ها تعادل معقولی برقرار کند. یا به زیاده روی در ارضای انگیزه های بدنی و کام جویی های حسّی روی می آورد و از ارضای نیازهای روحی و روانی اش غافل می شود؛ یا به افراط در ارضای نیازهای روحی اش می گراید و ارضای نیازهای بدنی اش را نادیده می گیرد. هر دو حالت، انحراف از فطرت سلیم است و تعادل در شخصیت انسان را به هم می زند. ما در فصل اول که به انگیزه ها اختصاص دادیم، از مسأله کشمکش روانی میان جنبه مادی و جنبه روحی انسان سخن گفتیم و یادآور شدیم که از طریق میانه روی در ارضای انگیزه های بدنی و روحی و دوری کردن از زیاده روی در ارضای آن ها، می توان این کشمکش را حل کرد و بین جنبه مادی و جنبه روحی انسان تعادل برقرار نمود.

اسلام ما را به ایجاد تعادل میان دو جنبه مادی و روحی فرا می خواند، و این چیزی است که با طبیعت و فطرت انسان سازگاری دارد و به «تحقق شخصیّت» انسانی منجر می شود. از جمله دلایلی که نشان می دهد اسلام به ایجاد تعادل میان جسم و روح عنایت دارد این است که ترک پاره ای واجبات و تکالیف دینی را، در صورتی که انجام دادن آن ها به بدن زیان برساند، اجازه داده است. برای مثال، ترک فریضه روزه در حال بیماری یا سفر را اجازه داده است. نیز ترک وضو را در صورتی

که استفاده از آب برای سلامت بیمار مضر باشد یا فقط به اندازه آشامیدن آب در اختیار داشته باشد و نجات جانش به آن مقدار آب بستگی داشته باشد، اجازه داده است.

دلیل دیگری که توجه اسلام به ایجاد تعادل میان جسم و روح را نشان می دهد این است که کار را عبادت به شمار می آورد.کسی که در راه کسب خورد و خوراکش و تأمین مخارج پدر و مادر و همسر و فرزندانش تلاش کند، در راه خدا گام بر می دارد. پس، کار کردن شخص برای کسب روزی خود و خانواده اش هم به تحقق ارضای نیازهای بدنی و دنیوی می انجامد و هم نیازهای روحی را ارضا می کند.

ص:246

روزی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با یارانش نشسته بود که دید جوان قوی و نیرومندی صبح زود بیرون آمده است و کار می کند. گفتند: حیف، کاش جوانی و قدرت این مرد در راه خدا صرف می شد!

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«این حرف را نزنید؛ زیرا اگر برای این کار می کند که دستش پیش کسی دراز نشود و خود را از مردم بی نیاز کند او در راه خداست. اگر برای این کار می کند که به پدر و

مادری ناتوان یا بچه هایی صغیر کمک کند او در راه خداست، ولی اگر برای این کار می کند که مال بیش تری به دست آورد و به رخ دیگران بکشد و فخر بفروشد در راه شیطان است».(1)

تفاوت های فردی

مردم از نظر رنگ و زبان و توانایی های جسمی و عقلی و توانایی یادگیری و ویژگی های شخصی، تفاوت های زیادی با یکدیگر دارند. اندیشمندان از دیرباز به

این تفاوت ها توجه نشان داده اند. روان شناسان جدید نیز، به منظو تحقق بخشیدن به اهداف تربیتی و شغلی، معیارهای دقیقی برای سنجش این تفاوت ها وضع کرده اند؛ چرا که با شناخت این تفاوت ها می توان هر فردی را به سمت نوع آموزشِ مناسب با توانایی های او سوق داد و هر فردی را در کارِ سازگار با استعداد و توان وی

قرار داد.

قرآن کریم به تفاوت های فردی میان مردم، اعم از تفاوت های فطری و وراثتی و تفاوت های اکتسابی، اشاره کرده است و می فرماید:

«وَ مِنْ ایَاتِهِ خَلْقُ السَّموَاتِ وَ الاَْرْضِ وَاخْتِلاَفُ اَلْسِنَتِکُمْ وَ اَلْوَانِکُمْ اِنَّ فی ذلِکَ لاَیَاتٍ لِلْعَالِمینَ».(2)

«و از نشانه های اوست آفرینش آسمان ها و زمین و تفاوت زبان ها و رنگ های

ص:247


1- تخریج زین الدین العراقی، ج2، ص61، پ4.
2- روم/22.

شما. در این چیزها نشانه هایی است برای دانشمندان».

«اَهُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیوةِ الدُّنْیَا وَ رَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِیًّا».(1)

«آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟ ما [وسایل] معاش آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کرده ایم، و برخی از آنان را [از نظر] درجات، بالاتر از بعضی دیگر قرار داده ایم تا بعضی از آنان بعضی دیگر را در خدمت گیرند».

در حدیث نیز به تفاوت های فردی میان مردم اشاره شده است؛ برای مثال از ابوموسی روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«خداوند متعال آدم را از مشتی خاک که از همه زمین برداشت، خلق کرد، بنابراین، فرزندان آدم به مانند زمین هستند، بعضی سرخ اند، بعضی سفید، بعضی سیاه، بعضی ترکیبی از این ها، بعضی نرم، بعضی خشن و درشت، بعضی ناپاک و بعضی پاک».(2)

این حدیث، به اختلاف رنگ و طبایع و اخلاق مردمان اشاره می کند و می فرماید همان طور که در زمین مناطقی وجود دارد که رنگ خاک آن ها با یکدیگر فرق می کند و یا مناطقی از آن دشت و هموار است و مناطقی کوهستانی و دشوار، در میان مردم نیز تفاوت وجود دارد؛ بعضی سرخ پوستند، برخی سفید پوست، برخی سیاه پوست و برخی آمیزه ای از این رنگ ها. هم چنین انسان ها از نظر طبیعت و اخلاق و استعدادهای مزاجی و عاطفی با یکدیگر متفاوتند؛ بعضی خوش ذات و خوش اخلاق و نرم خو هستند و بعضی بد سرشت و بد اخلاق و در رفتار با مردم خشن و درشت هستند. حدیث یاد شده به این نکته اشاره می کند که تفاوت های میان مردم در رنگ و طبیعت و استعدادهای مزاجی و عاطفی تفاوت هایی سرشتین هستند، یعنی از این تفاوت ها به تفاوت در ساختار بدنی بر می گردند. مطالعات

ص:248


1- زخرف/32.
2- ناصف، ج4، ص39.

جدید وجود تفاوت های بیولوژیکی در پوست انسان را که موجب اختلاف رنگ آن ها می شود ثابت کرده است. هم چنین ثابت کرده است که رنگ ها، بر طبق قوانین وراثت مندل (Mendel)، به نسل منتقل می شود. مطالعات جدید، مانند مطالعات و بررسی های ایوان پاولوف (Ivan Pavlov) و کالوین هال (Calvin Hall) بر روی حیوانات، این مطلب را نیز به اثبات رسانیده است که تفاوت در استعدادهای مزاجی و عاطفی، به تفاوت در ساختار بدنی و فیزیولوژیک این حیوانات باز می گردد. برای مثال، پاولوف دریافت که رفتار عاطفی سگ ها بر حسب تفاوت ساختمان بدنی آن ها متفاوت است؛ مثلاً، بعضی از آن ها در پاره ای موارد برآشفته و تهییج می شوند در حالی که بعضی دیگر در همان موارد آرام و بی اعتنا هستند. او متوجه شد که سگ های کشیده و دارای سینه باریک و کوچک، در پاره ای شرایط دشوار آزمایشگاه روان شناسی، به شدّت هیجانی و تحریک می شوند در صورتی که

سگ های گوشتالو و کوتاه قد، در همان شرایط، دچار گیجی و خواب آلودگی می شوند. کالوین هال نیز دریافت که موشهای سفید هرگاه در وضعیت های ترسناک قرار گیرند، از نظر شدّت ترس با یکدیگر فرق می کنند. او هم چنین مشاهده کرد که این تفاوت هیجانی در نسل این موش ها نیز ادامه می یابد. مطالعات فیزیولوژیکی بر روی این موش ها وجود تفاوت های فیزیولوژیکی را در آن ها به اثبات رسانده است؛ زیرا معلوم شد که حجم غده های آدرنالین و تیروئید و هیپوفیز در موش های سفید به شدّت ترسیده بزرگ تر از موش های کمتر ترسیده است.

وجود این تفاوت ها را در استعدادهای مزاجی عاطفی میان مردم نیز ملاحظه می کنیم. بعضی از مردم زود هیجانی می شوند و به شدّت تحریک پذیرند و بعضی بسیار آرام هستند و دیر هیجانی و تحریک می شوند. شکی نیست که بخش بزرگی از این تفاوت ها به تفاوت های موجود در ساختمان بدنی و در ساختار دستگاه های عصبی و غدد بر می گردد،(1) اما اکنون این را می دانیم که یادگیری نیز در ایجاد

ص:249


1- محمد عثمان نجاتی، علم النفس فی حیاتنا الیومیة، 108 - 109.

تفاوت های هیجانی میان مردم نقش دارد؛ زیرا هیجان هایی که در وضعیت های مشخّصی تقویت می شوند استوار و آموخته می شوند و بعدا انسان به بروز دادن این هیجان ها در این گونه وضعیت ها تمایل نشان می دهد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به وجود تفاوت میان مردم اشاره کرده است و می فرماید:

«مردم نیز همانند فلزات نقره و طلا هستند. آنان که در زمان جاهلیت بهترین بوده اند در اسلام نیز بهترینند اگر دین فهم باشند».(1)

همان گونه که فلزهای طلا و نقره و دیگر فلزات، از نظر ترکیب و خواص و ارزش متفاوتند مردم نیز از لحاظ طبیعت و خوی و خصلت و توانایی های بدنی و فکری با یکدیگر فرق می کنند. کسانی که در زمان جاهلیت در سطح بالا و خوبی از این

صفات بوده اند در دوره اسلام نیز چنانچه اسلام را به درستی شناخته باشند، این سطح عالی و خوب را حفظ خواهند کرد. این حدیث نیز، مانند حدیث پیشین، به تفاوت های فطری و وراثتی میان مردم که به ساختار سرشتین آن ها باز می گردد اشاره می کند. البته، به نظر این نگارنده، تشبیه مردم به فلزات به این معنا نیست که

تفاوت های فردی میان مردم تنها به وراثت بر می گردد، بلکه به نظر می رسد که غرض از به کارگیری این تشبیه در حدیث صرفا به دست دادن یک مثال عینی است برای روشن ساختن این مطلب که کسانی که در جاهلیت برجسته بوده اند در اسلام نیز این برجستگی را حفظ خواهند کرد مشروط بر آن که دین را به درستی بشناسند. درست همانند فلز نقره و طلا که همواره ارزش خود را نسبت به سایر فلزات حفظ می کنند. بنابراین، به نظر من، متن حدیث وجود پاره ای تفاوت های اکتسابی میان مردم را که از رهگذر تعلیم و تربیت و شرایط اجتماعی شدن فرد حاصل می شود، نفی نمی کند، بلکه به کارگیری این تشبیه در این حدیث، در حقیقت، برای توضیح معنای استمرار تفاوت های میان مردم و برای نزدیک کردن این معنا به اذهان است. اصولاً پیامبر خدا صلی الله علیه و آله عادت داشت که برای تجسم بخشیدن به معانی و ارائه در

ص:250


1- ناصف2 ج5، ص81.

قالبی محسوس و عینی که فهم و دریافت آن ها را سهولت می بخشد، از مثال استفاده کند. در فصل پنجم که به یادگیری اختصاص داشت به وجود مثال ها در حدیث اشاره کردیم.

ابن عمر می گوید: ما هرگاه با پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بر حرف شنوی و اطاعت بیعت می کردیم به ما می فرمود: «تا جایی که توانستید»(1)در روایت دیگری آمده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«از آنچه شما را نهی کردم دوری کنید و آنچه را به شما دستور دادم به کار بندید،

تا آن جا که توانستید...».(2)

عبارت «تا آن جا که توانستید» نشانگر آن است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله به تفاوت های

موجود میان یارانش توجه داشته است. لهذا از آن ها می خواست که هر کس دستورهای ایشان را در حدّ امکانات و توانایی های خود، به کار بندد.

تفاوت های هوشی

میان مردم، از نظر هوش، تفاوت وجود دارد. هوش یا قدرت عمومی ذهنی، شامل چندین قدرت ذهنی مانند فهم و یادآوری و توانایی یادگیری، است. حتی برخی روان شناسان، هوش را به «توانایی یادگیری» تعریف کرده اند. در حدیث شریف نبوی به وجود تفاوت های هوشی میان مردم اشاره شده است. بعضی افراد سریع یاد می گیرند، و مطالب علمی را که می شنوند خوب می فهمند و خوب حفظ می کنند و می توانند آن ها را به یاد آورند و به دیگری بیاموزند. بعضی دیگر به آسانی

یاد نمی گیرند و آنچه را می شنوند خوب حفظ نمی کنند و نمی توانند آن را به یاد آورند و به دیگری بیاموزند. از ابو موسی روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود :

«حکایت هدایت و دانشی که خداوند مرا برای آن برانگیخت حکایت باران

ص:251


1- ناصف، ج1، ص42.
2- ناصف، ج1، ص44.

بسیاری است که بر زمینی می بارد. قسمتی از زمین حاصل خیز است و آب را جذب می کند و گیاه و سبزه بسیار می رویاند، و قسمتی از آن خشک و سخت است و آب را نگه می دارد و خداوند با آن به مردم بهره می رساند؛ از آن آب می نوشند و برای آبیاری و زراعت استفاده می کنند، و قسمتی از آن بیابان است که نه آبی نگه میدارد و نه گیاهی می رویاند. به همین سان است کسی که در دین خدا دانا شده و از آنچه خداوند را با آن فرستاده است بهره مند شده و علم آموخته و به دیگران می آموزاند،

و کسی که به سبب آن سری بلند نکرده و هدایت خدا را که من برای آن فرستاده شده ام نپذیرفته است».(1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در این حدیث، تفاوت های افراد در توانایی یادگیری و درک و یادآوری را که داخل در مفهوم هوش هستند، شرح داده و مردم را از نظر هوش به سه گروه تقسیم کرده است: گروهی مانند زمین حاصل خیزند و از توانایی تحصیل علم وحفظ و به کار بستن آن و آموختنش به دیگران برخوردارند، لذا هم خودشان از آن بهره مند می شوند وهم به دیگران بهره می رسانند. گروهی مانند زمین سخت و نفوذ ناپذیرند. توانایی حفظ علم و انتقال آن به دیگران را دارند؛ بنابراین، از علم خود به دیگران سود می رسانند امّا خودشان از آن سود نمی برند. گروهی هم مانند بیابان و کویرند. اینان کسانی هستند که نه خود از علم بهره مند می شوند و نه آن را حفظ می کنند تا به دیگری انتقال دهند.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به تفاوت هوش میان مردم اشاره کرده است آن جا که می فرماید:

«ما جماعت پیامبران دستور داریم که مردم را در جایگاه های خود قرار دهیم و با آنان به فراخور خردهایشان سخن بگوییم».(2)

در این حدیث، به تفاوت های مردم در توانایی عقلی و ذهنی آشکارا اشاره شده است و این ایجاب می کند کسانی که به هدایت و آموزش می پردازند، خواه پیامبر

ص:252


1- نَوَوی، ج2، ص95، ح3/1379؛ ناصف، ج1، ص67.
2- تخریج زین الدین ابی الفضل العراقی، ج1، ص57، پ2.

باشند یا آموزگار و مربی، این تفاوت ها را مد نظر قرار دهند و با هر فردی به اندازه

توانایی های عقلی و ذهنی اش سخن بگویند. پیامبر صلی الله علیه و آله با این حدیث، یک اصل تربیتی مهم را وضع کرد که مربیان مسلمان آن را دستور کار خود قرار دادند، چنان که در عصر جدید نیز مربیان آن را در پیش گرفتند.

در روایتی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که فرمود:

«خداوند خیر هر کس را بخواهد او را در دین دانا می گرداند. من، در حقیقت،

تقسیم کننده هستم وخداست که عطا می کند...»(1)

در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید که او شریعت را در میان مردم قسمت و آن را برای همه آن ها بیان می کند، اما این خداوند متعال است که فهم آن را به هر یک از

آن ها، آن طور که خود بخواهد، می دهد. به هر کس که برایش خیر بخواهد هوش و فهمی را عطا می فرماید که در پرتو آن می تواند دین را بفهمد؛ این مصداق سخن خداوند متعال است که می فرماید:

«یُؤْتِی الْحِکْمَةَ مَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْرًا کَثیرًا».(2)

«حکمت را به هر که خواهد می دهد و به هر کس حکمت داده شود بی گمان خیر بسیار داده شده است».

تفاوت در برانگیختگی هیجانی

حدیث شریف به تفاوت مردمان در برانگیختگی هیجانِ خشم اشاره کرده و مردم را، از این نظر، به سه گروه تقسیم نموده است: عده ای از مردم دیر خشم اند. به ندرت خشمگین می شوند و زمانی هم که به خشم می آیند خیلی زود خشمشان فروکش می کند و آرامش خود را باز می یابند. اینان بهترین مردمانند. عده ای زود خشم اند. برای اندک چیزی عصبانی می شوند اما زود خشمشان فرو کش می کند و

ص:253


1- ناصف، ج1، ص61.
2- بقره/269.

آرام می گیرند. عده ای دیگر زودخشم اند و زمانی هم که خشمگین می شوند به خشم خود ادامه می دهند و به راحتی دست بردار نیستند. چنین کسانی بدترین مردمان هستند.

از ابو سعید خُدْری روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«...برخی از آدمیان دیر به خشم می آیند و [زمانی هم که به خشم آیند] زود برمی گردند، برخی زود به خشم می آیند و زودهم بر می گردند که این به آن دَر. برخی زود به خشم می آیند و دیر بر می گردند. بدانید که بهترین آن ها کسی است که دیر به خشم آید و زود از خشم خود برگردد. بدانید که بدترین آن هاکسی است که زود به خشم آید و دیر برگردد...»(1)

تأثیر وراثت و محیط در تفاوت های فردی

روان شناسان جدید پژوهش های فراوانی، با هدف تعیین اثر وراثت و محیط در تفاوت های فردی، به عمل آورده اند. بعضی از این پژوهش ها سعی کرده اند اهمیت عامل وراثت را به اثبات برسانند و برخی دیگر در جهت اثبات اهمیت محیط کوشیده اند، امّا آخرین نظری که روان شناسان از نتایج کلیه پژوهش های خود در این زمینه بدان رسیده اند این است که وراثت و محیط هر دو با هم در ایجاد تفاوت های فردی در ویژگی های انسانی عمل می کنند و جدا کردن کامل میان اثر هر یک از این دو کار دشواری است. از آن پس، شناخت اندازه نسبی سهم هر یک از وراثت و محیط در تعیین رفتار انسان و ویژگی های او مورد توجه قرار گرفت. به نظر می رسد که وراثت بیش ترین سهم را در تعیین ویژگی های بدنی، مانند قد و وزن و قدرت و پاره ای ویژگی های ذهنی، مانند هوش، دارد، هر چند، در عین حال، نمی توان تأثیر محیط در این ویژگی ها را نیز ندیده گرفت، زیرا آنچه فرد از محیط می گیرد، مانند توجه به تغذیه و بهداشت و تمرینات ورزشی، تأثیر زیادی در به ظهور رسانیدن

ص:254


1- ترمذی، ج9، ص43؛ احمد، ج3، ص19.

توانایی های وراثتی در این جنبه ها دارد. اهتمام به آموزش و قرار گرفتن در معرض بسیاری از عوامل تأثیرگذار حسی و ذهنی و نیز تمرین بسیاری از مهارت ها تأثیر

زیادی در رشد هوش او دارند. نیز به نظر می رسد که عوامل محیطی، مانند یادگیری و تمرین، بیش ترین اهمیت را در زمینه تفاوت های فردی، در حوزه شناخت ها و مهارت ها و پیشه ها وعلومی که نیازمند تمرین خاص و دراز مدت هستند، دارند؛ هرچند در این موارد نیز نمی توان تأثیر وراثت را به کلی نادیده گرفت، به ویژه در تعیین سطح نهایی برتری و مهارتی که فرد با تمرین به آن ها می رسد.(1)

پیامبر صلی الله علیه و آله در بعضی از احادیثش به تأثیر وراثت و محیط در تفاوت های فردی اشاره کرده است.

تأثیر وراثت

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در حدیثی که پیش تر، در آغاز گفتارمان از تفاوت های فردی در همین فصل یاد کردیم و در آن آمده بود که خداوند متعال آدم را از مشتی خاک که از همه زمین برداشت آفرید، به تأثیر وراثت در تفاوت های فردی اشاره کرده است. در روایتی دیگر آمده است که:

مردی از بنی فزاره نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: همسر من پسری سیاه زاییده است. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: «تو شتر داری؟» عرض کرد: آری. فرمود: «چه رنگی هستند؟» عرض کرد: سرخ مو. فرمود: «آیا در بین آن ها خاکستری وجود دارد؟» عرض کرد: بعضی از آن ها خاکستری اند. فرمود: «چرا چنین شده اند؟» عرض کرد: شاید موروثی باشد. حضرت فرمود: «این هم شاید موروثی باشد».(2) این حدیث، آشکارا، به تأثیر وراثت در رنگ پوست انسان اشاره می کند. هم چنین به این نکته اشاره دارد که پاره ای خصوصیات بدنی، مانند رنگ، می تواند از یکی از اجداد طفل به او

ص:255


1- محمد عثمان نجاتی، علم النفس الصناعی، ص21، 22.
2- ناصف، ج2، ص351؛ شیبانی، 2 ج4، ص172.

منتقل شود هر چند در والدین خود را نشان نداده باشد. مطالعات جدید در زمینه این واقعیت را که امروزه به آن «صفات ارثی نهفته» [Recessive Character] می گویند، به اثبات رسانیده است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز به تأثیر وراثت اشاره کرده می فرماید:

«زمانی که نطفه در رحم جای گیرد خداوند هرگونه نسبت میان آن و آدم را در آن حاضر می گرداند».(1)

تحقیقات علمی جدید در علم وراثت نشان داده است که ژن های موجود در اسپرماتوزوئید و تخمک، که توأما جنین را به وجود می آورند، تعیین کننده صفات ارثی جنین هستند، زیرا، اسپرماتوزوئید و تخمک، هریک، نیم یاخته ای است که حاوی 23 کروموزوم می باشد. زمانی که به هم می رسند و باروری صورت می پذیرد یاخته جنسی، یا به تعبیر قرآن کریم «نطفه امشاج» پدید می آید. قرآن می فرماید:

«اِنَّا خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ اَمْشَاجٍ»(2)

«ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم».

«نطفه امشاج»، یا یاخته جنسی، یک سلول کامل شامل 46 کروموزوم است که نصف آن ها از پدر و نصفشان از مادر است.این کروموزوم ها شامل ژن هایی هستند که حامل صفات وراثتی هر یک از پدر و مادر می باشند. گاه پاره ای صفات وراثتی والدین در فرزندان ظاهر نمی شوند بلکه ممکن است بعدها در نوادگان ظهور کنند. نمونه اش متولد شدن فرزند سیاه پوست از همسر آن مرد فزاری است که داستان آن در حدیثی که پیش تر ذکر کردیم آمد. تحقیقات جدید علم وراثت این حقیقت را اثبات کرده است؛ حقیقتی که پیامر صلی الله علیه و آله به آن اشاره کرد و فرمود: «زمانی که نطفه در رحم جای گیرد خدای متعال همه نسبت های میان آن و آدم را نزدش حاضر می کند».

ص:256


1- محمد علی البار، خلق الانسان بین الطب والقرآن، ص197.
2- انسان /2.

پیامبر صلی الله علیه و آله به تأثیر وراثت در رفتار انسان نیز اشاره می کند. آن جا که می فرماید:

«برای نطفه های خود ]همسران شایسته] گزینش کنید و از همتایان خود زن بگیرید و به همتایان خود زن بدهید».(1)

در این حدیث به عنایت در انتخاب همسر از خانواده نجیب و خوب توجه داده شده است تا حاصل ازدواج فرزندانی خوب و شایسته باشد. احتمال دارد که این حدیث به اهمیت تأثیر محیط نیز اشاره داشته باشد؛ چرا که انتخاب گاه با توجه به اصالت خانوادگی از جنبه وراثتی است، و گاه ممکن است از جنبه اخلاقی و دینی باشد تا این که کودکان در دامن مادری نیک اخلاق و متدّین رشد یابند که آن ها را خوب تربیت کند و افرادی شایسته بار آورد.

تأثیر محیط

شخصیت کودک از عوامل اجتماعی و فرهنگی محیطی که در آن رشد می کند و از عادت ها و ارزش ها و رفتار والدین و روش تربیتی آن ها و از دوستان و همکلاسی هایش و از رسانه های گوناگون و از رخدادها و تجارب مختلفی که در زندگی روزانه اش می گذراند به شدت تأثیر می پذیرد. کودک از والدین خود زبان و دین آن ها را و اخلاق و گرایش های فکری و نیز بسیاری از ویژگی های شخصیت خود را می آموزد. پیامبر صلی الله علیه و آله به اهمیت تأثیر خانواده، در کودک اشاره کرده می فرماید:

«هیچ کودکی نیست مگر آن که با فطرت به دنیا می آید و این پدر و مادر او هستند که وی را یهودی و مسیحی و مجوسی می گردانند...»(2)

این نشان می دهد که خانواده تأثیر زیادی بر رفتار و اندیشه کودک دارد. به همین

دلیل، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مردان توصیه کرده است که همسر پاکدامن و متدیّن انتخاب

ص:257


1- ونسنک، ج6، ص474.
2- ناصف، ج1، ص36.

کنند تا فرزندان پاکی تربیت کند و بذر پایبندی به دین و ارزش های والای اخلاقی را در جان آن ها بیفشاند. می فرماید:

«با زنان به سبب یکی از چهار چیز ازدواج می شود: به سبب ثروتش، خانواده اش، زیبایی اش، و یا دیندار بودنش. تو به سبب دینش با او ازدواج کن».(1)

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تنها به مردها توصیه نمی کند که همسر شایسته و متدین انتخاب کنند، بلکه زنان را نیز به انتخاب شوهر پاک و متدین و دارای اخلاق خوش سفارش می کند و می فرماید:

«هرگاه کسی که دین و اخلاقش را می پسندید به خواستگاری آمد به او زن دهید که اگر چنین نکنید در جامعه فتنه و فساد بسیار پدید خواهد آمد».(2)

کوشش پیامبر صلی الله علیه و آله به سوق دادن یارانش در جهت انتخاب همسر شایسته نشانگر اهتمام آن حضرت به فراهم آوردن محیط خانوادگی سالم برای کودک است تا کودک در آن محیط به نحو سالم و درستی رشد یابد و خوب تربیت شود و آموزه های درست اسلامی و عادت ها و رفتاری نیک و خوی های پسندیده را از والدینش بیاموزد.

رفیقان و دوستان نیز تأثیر زیادی بر کودک و جوان می گذارند. رفیق بد اخلاق بر کسانی که با او آمیزش دارند تأثیر بد می نهد و بسیاری اوقات، جوانان تحت تأثیر دوستان بد منحرف می شوند و در ورطه رذایل اخلاقی و ارتکاب جرایم سقوط می کنند. بسیاری از مطالعاتی که درباره بزهکاری و انحراف نوجوانان به عمل آمده است این مطلب را اثبات می کند. بنابراین، توجه به انتخاب دوستان از میان افراد پاک و سالم و دوری از دوستان بد یک امر ضروری است، پیامبر صلی الله علیه و آله به تأثیر دوستان

در رفتار یکدیگر اشاره کرده و به انتخاب رفیق خوب و اجتناب از رفیق بد سفارش فرموده است. برای مثال، از ابو موسی روایت شده است که حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله

ص:258


1- ونسنک، ج2، ص166.
2- ونسنک، ج2، ص167.

فرمود:

«حکایت هم نشین خوب و هم نشین بد حکایت عطّار و آهنگر است عطّار یا به تو مقداری عطر هدیه می کند یا خودت از او خریداری می کنی و یا از بوی خوش او بهره مند می شوی، و آهنگر یا لباس تو را می سوزاند و یا بوی بد از او استشمام می کنی».(1)

نیز در همین باره فرموده است:

«آدمی بر دین دوست خویش است، پس هر یک از شما دقت کند که با چه کسی دوستی می کند».(2)

هم چنان که پیش تر نیز گفتیم، انسان بسیاری از عادت ها وخلق و خو و ارزش ها و گرایش های فکری خود را از محیط اجتماعی و فرهنگی زندگی خود می گیرد. پس از آن که عادات و اخلاق انسان بر اثر ممارست و تکرار در طی یک دوره طولانی، پابرجا شد دیگر به دشواری می توان آن ها را تغییر داد و این کار تلاش طاقت فرسا و اراده نیرومند می طلبد. از این رو، باید سعی شود که کودکان از همان کودکی با خلق و خوهای پسندیده پرورش یابند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به تأثیر عادت های بدِ استوار شده و جا افتاده در رفتار انسان اشاره کرده است. این عادت ها باعث می شوند که فرد، ناخودآگاه یا بدون آن که به عاقبت کاری که می کند توجه داشته باشد، به انجام دادن کارهای ناپسند رو آورد و از پرداختن به کارهای خوب خودداری ورزد؛ چرا که وی این کارها را به طور خود به خود و به حکم عادت انجام می دهد. عکس این قضیه نیز صادق است. یعنی اگر

انسان به کارهای خوب و اخلاق نیک عادت کند همیشه آماده است که کارهای خوب انجام دهد، چنان که گویی طبیعت او شده است. در همین خصوص، پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص:259


1- ناصف، ج5، ص82؛ نَوَوی، ج1، ص339، ح4/364.
2- نَوَوی، ج1، ح8/368.

«گناهان [یکی یکی] بر دل ها عارض می شوند همچنان که بوریا با یکایک نی ها بافته می شود، پس هر دلی که آن گناهان را بپذیرد یک نقطه سیاه در آن پدید می آید، و هر دلی که آن ها را نپذیرد نقطه ای سفید در آن پدید می آید تا جایی که یکی از آن دو قلب سفید می شود همانند سنگی صاف که تا آسمان ها و زمین برجاست هیچ فتنه و گناهی به آن آسیبی نمی رساند، و دیگری سیاه و تیره می شود، همانند کوزه ای وارونه که هیچ معروف و منکری را نمی شناسد جز هوا و هوسش را...».(1)

پیامبر

صلی الله علیه و آله در این حدیث، تأثیر گناهان و عوامل بد محیط در رفتار انسان را بیان کرده است.

این، در واقع، یک تشبیه است برای حالت انسانی که نور ایمان در دلش پنهان می شود و عادت های بد و رذایل اخلاقی در آن ریشه می دواند. پیامبر صلی الله علیه و آله هم چنین، قلب انسان را در این حالت به کوزه وارونه ای تشبیه می کند که هیچ خیر و حکمت و دانشی در آن قرار نمی گیرد، چنان که آب در کوزه وارونه قرار نمی گیرد. اما انسان که

از همان کودکی با فضایل اخلاقی و تقوا پرورش می یابد در برابر تأثیر گناهان و عوامل بد محیطی مصونیت می یابد و در صلابت ایمان و دوری اش از بدی و رذایل اخلاقی همانند سنگ صاف و سختی است که هیچ چرک و کثافتی روی آن نمی ماند.

انواع شخصیت

از دیرباز اندیشمندان کوشیده اند مردم را به گونه ها یا تیپ هایی طبقه بندی کنند که هر یک، با داشتن ویژگی هایی معیّن، متمایز از دیگر انواع و تیپ های شخصیتی باشد. این طبقه بندی معمولاً، در ساده ساختن کار فهم و شناخت شخصیت های مردم مفید است؛ زیرا وقتی بدانیم که فلان شخص ویژگی های فلان نوع از انواع شخصیت را داراست، او را به آن نوع نسبت می دهیم و به تبع آن، کلیه صفات

ص:260


1- صحیح مسلم، ج2، ص171 - 173؛ مسند احمد، ج5، ص386.

مربوط به آن نوع را هم به او نسبت می دهیم.

قرآن کریم مردم را بر پایه ایمان به سه نوع تقسیم کرده است: مؤمنان، کافران، منافقان.(1) پیامبر صلی الله علیه و آله نیز مردم را بر پایه ایمان به چهار نوع تقسیم نموده است: مؤمنان، کافران، منافقان و کسانی که در دل شان آمیزه ای از ایمان و نفاق است. در روایتی از آن حضرت آمده است که:

«دلها چهارگونه اند: یکی دلِ برهنه و باز که در آن چیزی شبیه چراغ می درخشد، دوم دلی که در غلاف و پرده اش فرو بسته شده است، سوم دلِ وارونه، و چهارم دل دو پهلو. اما دل برهنه و باز دل مؤمن است که چراغ آن همان نور آن است، دل بسته دل کافر است، دل وارونه دل منافق است که شناخته سپس انکار کرده است، دل دو پهلو دلی است که هم ایمان در آن است و هم نفاق. حکایت ایمان آن حکایت سبزه است که ماده اش آب خوش است و حکایت نفاقِ آن حکایت دمل است که ماده اش چرک و خون است. هر یک از این دو ماده بر دیگری چیره آید همان [ایمان یا نفاق] بر [دل] او چیره می آید».(2)

هر یک از این چهار نوع اصلی را می توان به اقسام فرعی تقسیم کرد. برای مثال، مؤمن را می توان به دو نوع فرعی: مؤمن پرهیزگار و مؤمن بزهکار تقسیم نمود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی که ابو هریره آن را روایت کرده است، می فرماید:

«خداوند کبر و غرور جاهلیت و نازش به پدران را از شما برد. [اکنون شما بر دو گونه اید:] مؤمن پرهیزگار و مؤمن گنهکار، شما فرزندان آدم هستید و آدم از خاک بود...».(3)

در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله مؤمنان را بر پایه درجه ایمان و تقوا به دو گروه تقسیم کرده است: مؤمن با تقوا و مؤمن بی تقوا. در حدیثی دیگر، مردم را براساس ایمان

ص:261


1- نگارنده در کتاب قرآن و روان شناسی، ص220 - 229 به بررسی انواع شخصیت در قرآن پرداخته است.
2- احمد، ج3، ص17.
3- ناصف، ج5، ص60 - 61.

فقط به دو گروه اصلی مؤمن و کافر طبقه بندی کرده، آن گاه هر یک از این دو گروه اصلی را به دو رده تقسیم کرده است: یکی مؤمنی که مؤمن متولد می شود و تا آخر عمر بر ایمان خود پابرجا می ماند و مؤمنی که در محیط کفر متولد می شود سپس ایمان می آورد و مؤمن هم از دنیا می رود. دوم کافری که کافر به دنیا می آید و کافر زندگی می کند و کافر از دنیا می رود. و کافری که در محیط ایمان متولد می شود و مؤمن زندگی می کند سپس از ایمان خود بر می گردد و در کفر می میرد، از ابوسعید خدری روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«... بدانید که آدمیان بر طبقات گونه گون آفریده شده اند: برخی از آن ها مؤمن به دنیا می آیند و مؤمن زندگی می کنند و مؤمن می میرند. بعضی کافر به دنیا می آیند و کافر زندگی می کنند و کافر می میرند. بعضی مؤمن به دنیا می آیند و مؤمن زندگی می کنند و کافر می میرند. بعضی کافر به دنیا می آیند و کافر زندگی می کنند و مؤمن از

دنیا می روند...».(1)

تقسیم مردم به چند نوع بر پایه ایمان، چه در قرآن یا در حدیث، درواقع با این دیدگاه اسلام همسازی دارد که ایمان بزرگ ترین ارزش انسانی است و شخصیت انسان - چنان که در ضمن سخن از ارزشیابی شخصیت خواهیم گفت - بر اساس آن ارزیابی می شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله، هم چنین، مردم را بر پایه مزاج عاطفی آن ها به سه نوع تقسیم کرده است:

1 - افرادی که دیر به خشم می آیند و زود فروکش می کنند.

2 - افرادی که زود خشم می گیرند و زود فروکش می کنند.

3 - افرادی که زود خشم می گیرند و دیر فروکش می کنند.

پیش تر، به هنگام سخن از تفاوت های فردی در برانگیختگی هیجانی و عاطفی، از این سه نوع شخصیت یاد کردیم.

ص:262


1- ناصف، ج5، ص289.

ارزشیابی شخصیت

ایمان، نقش اساسی در شخصیت مسلمان دارد؛ زیرا، این ایمان است که به او جهت می بخشد و رفتارش را، چه در رابطه اش با خدا و چه در پیوند با خودش و چه در پیوندش با مردم، تعیین می کند، ایمان معیاری است که همه چیزها و کارها با آن سنجیده می شود. براساس ایمان است که مردم گروه بندی می شوند. بر پایه ایمان است که مردم ارزشیابی می شوند. از دیدگاه اسلام، بهترین مردم کسی است که ایمانش قوی تر و تقوایش بیش تر باشد. پس، در نظر اسلام هیچ یک از ویژگی های انسان اهمیتی ندارد به جز تقوا. تنها معیاری که در ارزشیابی مردم و برتری دادن یکی بر دیگری به حساب آورده می شود تقواست.خدای تعالی می فرماید:

«اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّه ِ اَتْقیکُمْ».(1)

«همانا گرامی ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست».

پیامبر صلی الله علیه و آله نیز می فرماید:

«ای مردم! خدای شما یکی است و پدرتان نیز یکی. بدانید که عرب را بر غیر عرب و غیر عرب را برعرب و سفید را بر سیاه و سیاه را بر سفید برتری نیست جز به تقوا...».(2)

عقبة بن عامر نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

«هیچ یک را بر دیگری برتری نیست مگر با دین یا تقوا». در روایت دیگری آمده است: «هیچ کس برتری ندارد جز با دین یا کردار نیک...».(3)

در روایتی دیگر آمده است که از پیامبر صلی الله علیه و آله

سؤال شد: ارجمندترین مردم چه

کسی است؟ فرمود:

ص:263


1- حجرات/13.
2- احمد، ج5، ص411.
3- احمد، ج4، ص145، 158.

«کسی که با تقواتر باشد».(1) بنابراین، ارزش انسان از نگاه اسلام در درجه ایمان و تقوا و عمل و اخلاق اوست نه در نژاد و تبارش، مال و منالش، جاه و مقامش، یا زیبایی شکل و شمایلش. پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

«در روز قیامت مرد خوش قد و قامت می آید در حالی که نزد خداوند به اندازه بال پشه ای ارزش ندارد»، و فرمود: «بخوانید: روز قیامت برای آنان ارزشی نخواهیم نهاد».(2)

و نیز می فرماید:

«خداوند به چهره ها و دارایی های شما نمی نگرد، بلکه به دل ها و کارهایتان نگاه می کند».(3)

ص:264


1- نَوَوی، ج1، ص103، ح1/16.
2- ناصف، ج4، ص172.
3- ناصف، ج1، ص55.

فصل نهم: حدیث و بهداشت روانی

اشاره

روان شناسان، بهداشت روانی را، به طور کلی، چنین تعریف کرده اند: پختگی عاطفی و اجتماعی، سازگاری فرد با خودش و با دنیای پیرامونش، توانایی بر دوش کشیدن مسؤولیت های زندگی و مواجهه با مشکلاتی که برایش پیش می آید، پذیرفتن واقعیت زندگی و احساس رضایتمندی و خوشبختی. البته روان شناسان تعریف های بسیاری از بهداشت روانی به دست داده اند و هر یک، بر حسب مکتب و دیدگاه خود، بر جنبه ای از جنبه های رفتار تأکید بیش تری کرده است، اما همه این تعریفات، اساسا، بر محور همین مفاهیمی که گفته شد، می چرخند و به نحوی متضمّن اندیشه سازگاری روانی و اجتماعی و احساس رضایت و خوشبختی می باشند. برای نمونه، یکی از این تعاریف را سازمان بهداشت جهانی ارایه داده است: «سازگاری افراد با خود و با دیگران عموما، همراه با بیشترینه کامیابی و رضایت و انبساط خاطر و رفتار اجتماعی سالم و توانایی مواجهه با واقعیت های زندگی و پذیرفتن آن ها»(1)نمونه دیگر، این تعریف است: «سازگاری کامل میان

کارکردهای گوناگون روانی، همراه با توانایی مقابله با بحران های روانی که معمولا

ص:265


1- عثمان لبیب فراج، اضواء علی الشخصیة والصحة العقلیة، ص110.

ً برای انسان پیش می آید و احساس مثبت خوشبختی و کار آمدی».(1) نمونه دیگر، این تعریف است: «حالتی نسبتا پایدار که در آن فرد از نظر روانی سازگار است و با خود و با دیگران احساس خوشبختی می کند و بر تحققِ خود و بیش ترین بهره برداری ممکن از توانایی ها و قابلیت های خویش تواناست و قدرت رویارو شدن با معضلات و مقتضیات زندگی را دارد و از شخصیتی کامل و بهنجار و رفتاری عادی برخوردار است به طوری که در سلامت و آرامش زندگی می کند».(2)

روان شناسان، برای تشخیص برخورداری افراد از بهداشت روانی، شاخص هایی را تعیین کرده اند.از جمله این شاخص ها که مازلو (Maslow) وضع کرده است:«ارتباط فرد با مجموعه ای از ارزش ها مانند: صادق بودن با خود و دیگران، برخورداری از شجاعت بیان آنچه به نظرش درست می آید، فداکاری در انجام دادن کاری که باید انجامش دهد، پی بردن به این که او کیست و چه می خواهد و چه دوست دارد، دانستن خیر و صلاح خود و پذیرفتن آن بدون آن که سعی کند، برای تحریف حقیقت، به مکانیزم های دفاعی پناه برد».(3)

از دیگر شاخص های بهداشت روانی، شاخص هایی است که عثمان لبیب فراج(4) کرده است.این شاخص ها، به اختصار، عبارتند از:

1 - فرد، احساس امنیّت روانی کند.

2 - خود را بپذیرد و ارزش خویش را به عنوان یک فرد بشناسد، به توانایی های خود پی ببرد و حدود و مرزهای آن ها را بپذیرد، دیگران را بپذیرد و بپذیرد که میان

آنان و نیز میان آنان واو تفاوت هایی وجود دارد.

3 - در اندازه مناسبی، از خود انگیختگی و توانایی ابتکار برخوردار باشد.

4 - در ایجاد روابط مؤثر و ارضا کننده، با دیگران موفق باشد.

ص:266


1- عبدالعزیز القوص، اسس الصحة النفسیة، ص756.
2- حامد زهران، الصحة النفسیة والعلاج النفسی، ص 27؛ التوجیه والارشاد النفسی، ص21.
3- محمد عودة محمد و کمال ابراهیم موسی، الصحة النفسیة فی ضوء علم النفس والاسلام، ص 59.
4- عثمان لبیب فراج، پیشین، ص 116 - 117.

5 - در نگاهش به زندگی و مشکلاتی که برایش پیش می آید و کمالی که انتظار رسیدن به آن را دارد واقع بین باشد.

6 - وحدت شخصیت داشته باشد. پاره ای از نشانه های وحدت و یکپارچگی شخصیت عبارتند از:

الف - نضج عاطفی یا هیجانی. منظور از نضج عاطفی توانایی فرد بر کنترل خویشتن در حالات عاطفه برانگیز، و دچار نشدن به هیجان و شتاب زدگی است. از نمودهای نضج عاطفی، اعتماد به نفس و واقع بین بودن شخص در مواجه شدن با مشکلات زندگی است.

ب - توانایی فرد بر پایداری و مقاومت در برابر بحران ها و سختی ها.

ج - احساس خوشبختی و آرامش و آسودگی خاطر و جریان یافتن زندگی روانی به دور از تنش و اضطراب.

د - توانایی فرد بر تولید معقول در محدوده توانایی ها و استعدادهایش.

ه - توانایی فرد بر استقلال نسبی و پذیرفتن معیارهایی از ارزش ها و آرمان ها و تبدیل آن ها به راهکاری که در مواجهه با مشکلاتش او را یاری رساند».

از دیگر شاخص های بهداشت روانی مواردی است که صمویل مغاریوس(1) آورده است:

«میزان پذیرش واقعیت های مربوط به توانایی ها استعدادهای شخصی و آنچه که می تواند و نمی تواند.

- میزان بهره مندی فرد از روابط اجتماعی اش و توانایی او بر ایجاد این روابط در خانه و بیرون از خانه.

- میزان موفقیّت فرد در کارش و رضایتمندی او از آن.

- علاقه فرد به زندگی عموما و شور و شوق و مثبت گرایی نسبت به آن.

- احساس کارآمدی و توانایی در برابر موفقیت های روزانه زندگی و فعالیت های

ص:267


1- صمویل مغاریوس، مشکلات الصحة النفسیة فی الدول النامیة، ص 8.

عادی آن و نیز در برابر ناکامی های آن و پاره ای شرایط احیانا غیر منتظره.

- شجاعت اخلاقی و توانایی فرد در مسؤولیت پذیری نسبت به تصمیماتی که می گیرد و کارهایی که انجام می دهد.

- ثبات رویکردها و مواضعِ فرد آن گونه که دیگران آن ها را می بینند.

- توانایی فرد بر ارضای مناسب نیازهای بیولوژیکی و روانی خود و ایجاد توازن و هماهنگی میان انگیزه های گوناگونش.

- گستردگی میدان روانی فرد و اهتمام متوازی او به انواع فعالیت های علمی و عملی و تفریحی و اجتماعی.

- وجود یک فلسفه محکم و کامل که به رفتارهای فرد جهت دهد و دیدگاه و مواضع او در امور گوناگون را تعیین کند و به انسجام و کمال شخصیت او تحقق بخشد».

نکته شایان توجه این که شاخص های بهداشت روانی که روان شناسان جدید تعیین کرده اند همگی بر محور سازگاری فرد با خود و جامعه، میزان توانایی و کارآمدی او در انجام دادن امور واقعی زندگی اش ارضای نیازهای مادی دنیوی اش می چرخند. روان شناسان جدید، همسو با نگرش مادیِ حاکم بر مطالعات و تحقیقات روان شناختی جدید، هیچ گونه اعتنایی به جنبه روحی انسان و اهمیّت نقش دین در بهداشت روانی نکرده اند، تنها شمار بسیار اندکی از روان شناسان جدید و روانکاوان مانند ویلیام جیمز (William James) یونگ (Carl G. Yung)،

ای.ای.بریل (A.A.Brill) و هانری لینک (Henry Linke)، اهمیت دین و ایمان به خدا در بهداشت روانی را دریافته اند و به نقش مهمی که ایمان در آرامش در نفس و در رهایی از اضطراب و تشویش روانی ایفا می کند اشاره کرده اند. نگارنده، پیش تر در کتاب قرآن و روان شناسی(1) و نیز در جستاری با عنوان «مفهوم الصحة النفسیه فی القرآن الکریم

ص:268


1- محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص 247 - 259.

والحدیث الشریف»(1) (مفهوم بهداشت روانی در قرآن کریم و حدیث شریف)، اهمیت دین و ایمان در بهداشت و سلامت روانی را بررسی کرده است. آقایان دکتر محمد عوده محمد و دکتر کمال ابراهیم موسی نیز در کتاب خود الصحة النفسیة فی ضوءعلم النفس والاسلام به اهمیت بعد روحی در بهداشت روانی اشاره کرده اند

وایمان به خدا و عبادات را از شاخص های مهمّ بهداشت و سلامت روانی برشمرده اند. این دو نویسنده شاخص های بهداشت روانی را به شرح زیر نام برده اند:(2)

1 - جنبه روحی: ایمان به خدا، انجام عبادات، گردن نهادن به قضا و قدر الهی، احساس همیشگی نزدیکی به خدا، ارضای مشروع نیازها و مداومت بر یاد خدا.

2 - جنبه روانی: صادق بودن با خود، پاک بودن دل از کینه و حسادت و نفرت، خودپذیری، قدرت تحمّل ناکامی، قدرت تحمّل اضطراب، دوری کردن از آنچه روان را می آزارد (تکبر و غرور، اسراف و خسّت، تنبلی و بدبینی) پای بندی به اصول مشروع، تعادل عاطفی، سعه صدر، خود انگیختگی، اقبال به زندگی، تسلّط بر نفس یا کنترل خود، ساده زیستی، آرمان خواهی، و اعتماد به نفس.

ج - جنبه اجتماعی: دوست داشتن والدین، دوست داشتن شریک زندگی، دوست داشتن فرزندان، کمک به نیازمندان، امانتداری، شهامت در گفتن حق، دوری از آنچه مردم را می آزارد (دروغ، دغلی، سرقت، زنا، قتل، شهادت دروغ، خوردن مال یتیم، فتنه گری، کینه، حسد، غیبت کردن، سخن چینی، خیانت، ستم)، صادق بودن با دیگران، علاقه به کار، مسؤولیت پذیری اجتماعی.

د - جنبه بیولوژیکی: سلامت جسم از بیماری ها، سلامت جسم از نقص های خلقتی، داشتن مفهومی مثبت از بدن، رعایت بهداشت جسم و تکلیف دادن به آن

ص:269


1- این جستار در سومین کنگره جهانی طبّ اسلامی که به سال 1984 در شهر استانبول ترکیه برگزار شد، ارائه گردید و در نشرة الطب الاسلامی العدد الثالث، الابحاث و اعمال المؤتمر الدولی الثالث عن الطب الاسلامی، مجلد 5، کویت، 1984، ص 507 - 517، چاپ شده است.
2- محمد عودة محمد و کمال ابراهیم موسی، پیشین، ص 61.

در حدود توانایی اش».

مفهوم بهداشت روانی در قرآن و حدیث

(1)

بی توجّهی روان شناسان معاصر به جنبه روحی انسان در مطالعات و تحقیقاتشان پیرامون شخصیت و بهداشت روان، به ناتوانی آشکاری در فهم شخصیت انسان و در شناخت عوامل تعیین کننده شخصیت بهنجار و نابهنجار انجامیده است. هم چنین موجب شده نتوانند به مفهوم روشن و دقیقی از بهداشت و سلامت روانی دست یابند.

تعادل

در فصل یکم، در ضمن سخن از انگیزه ها در فصل هشتم، در بحث شخصیت، گفتیم که بر اثر تعارض میان خواسته های تن و خواسته های جان، انسان دچار کشمکش روانی می شود. هم چنین گفتیم که انسان با ارضای معتدلانه و به دور از افراط و تفریط می تواند در شخصیت خود تعادل برقرار کند؛ چرا که در اسلام نه

رهبانیت و گوشه گیری وجود دارد که در برابر ارضای نیازهای بدن مقاومت کند ونه رواشماری مطلق که ارضای بی قید و بند انگیزه های بدنی را اجازه دهد، بلکه اسلام به جمع میان نیازهای تن و جان و انتخاب راهی که میان دو بعد مادّی و روحی انسان تعادل برقرار سازد، دعوت می کند.(2)

ص:270


1- نگارنده در این قسمت پاره ای از آنچه را در جستار پیش گفته اش، «مفهوم الصحة النفسیة فی القرآن الکریم والحدیث الشریف» آمده، وام گرفته است.
2- محمد عودة محمد و کمال ابراهیم موسی، پیشین، ص 218.

شخصیّت بهنجار و بهداشت روانی

ایجاد تعادل میان بدن و روح شرط ضرور برای تحقق شخصیت بهنجارِ برخوردار از بهداشت وسلامت روانی است. این روان همان است که قرآن کریم آن را نفس مطمئنه یا روان آرام می نامد. انسان بهنجارِ دارای روان آرام کسی است که به بهداشت تن اهمیت می دهد و نیازهای ضروری آن را از راه مشروع برآورده می سازد. هم چنین با تمسّک به عقیده توحید و نزدیک ساختن خود به خداوند متعال با به جا آوردن عبادات و انجام دادن کارهای نیک و دوری کردن از گناه و هر کاری که خشم و ناخشنودی خدا را بر می انگیزد، نیازهای روحی اش را ارضا می نماید. او همواره جویای درستی در رفتار است و همه گفتارها و کردارهایش با شیوه ای که خداوند متعال در قرآن کریم برای انسان تعیین فرموده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سنّت خود آن را روشن ساخته است سازگاری دارد.

انسان بهنجارِ برخوردار از روان آرام کسی است که بر طبق فطرت خدا دادی اش، یعنی عقیده توحید، زندگی می کند. بدیهی است این فطرت نیاز به چیزی دارد که آن را نگهداری و تغذیه کند و رشدش دهد و آن، شریعت آسمانی است. خداوند بزرگ پیامبران خود را فرستاد و کتاب هایش را نازل کرد تا انسان را به عواملی که فطرت سلیم او را حفظ می کنند و جنبه روحی او را رشد می دهند و تقویت می کنند رهنمون شود؛ عواملی چون ایمان به خدا و پرستش خدای یگانه و بی انباز و در پیش گرفتن تقوا و اجتناب از گناهان و ایستادگی در برابر خواهش های نفس. از این رهگذر، انسان می تواند میان بعد مادی و بعد روحی خود تعادل برقرار سازد و بدین ترتیب، از زندگی بهنجار و بهداشت و سلامت روانی برخوردار شود.

کامل ترین نمونه شخصیت بهنجار، شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که از تعادل کامل در دو بعد مادی و روحی برخودار بود. آن حضرت هم زندگیِ بشریِ عادی خود را داشت و نیازهای جسمی اش را در حدود شرعی ارضا می کرد و هم از طریق

ص:271

عبادت مخلصانه و توأم باخشوع و صفای قلبی، خداوند نیازهای روحی اش را برآورده می ساخت، به طوری که هیچ متاع و زرق و برق دنیوی نمی توانست او را از عبادت خداوند غافل گرداند. بنابراین، شخصیت پیامبر صلی الله علیه و آله شخصیت انسان کامل و عالی ترین نمونه شخصیّت بهنجار است؛ شخصیتی که از اعتدال رفتاری، در کامل ترین شکل آن، برخوردار بود و کلیه صفات پسندیده اخلاقی در آن وجود داشت. اخلاق آن حضرت آینه تمام نمای قرآن بود. خداوند متعال در وصف او فرموده است: «به راستی که تو دارای اخلاق والایی هستی».(1) پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهنمونه آرمانی «نفس مطمئنه» یا روان آرام بود و همه شاخص های بهداشت و سلامت روانی، در عالی ترین سطوحشان، در آن تحقّق داشت.

روش اسلام در ایجاد بهداشت و سلامت روانی

اشاره

اسلام در تربیت انسان روش تربیتی هدفمندی را دنبال می کند که میان جنبه مادی و روحی آدمی تعادل برقرار می سازد و این تعادل، خود، به تحقّق شخصیّت بهنجارِ برخوردار از بهداشت و سلامت روانی می انجامد. از آن جا که بیش تر مردم گرایش دارند به تحصیل سعادت در همین زندگی دنیا بپردازند و از کار و تلاش برای تحصیل سعادت در زندگی اخروی غافلند، انسان نیازمند روش تربیتی خاصّی است که سه شیوه تربیتی زیر را در خود جای داده باشد:

اول: توجّه به تقویت جنبه روحی انسان از رهگذر ایمان به خدا و تقوای الهی و به جا آوردن عبادت های گوناگون.

دوم: توجّه به تسلّط بر جنبه بدنی از طریق کنترل انگیزه ها و عواطف و چیره

آمدن بر هوس ها و خواهش های نفسانی.

سوم: توجّه به آموختن مجموعه ای از خصلت ها و عادت ها به انسان که برای نضج عاطفی و اجتماعی و رشد شخصیت او ضروری هستند و انسان را برای

ص:272


1- قلم/4.

پذیرفتن مسؤولیت هایش در زندگی و ایفای نقش فعال و مؤثر در پیشرفت و آبادانی جامعه و داشتن زندگی بهنجار و برخوردار از بهداشت و سلامت روانی آماده می سازند.

یکم: شیوه تقویت جنبه روحی

1 - ایمان به خدای یکتا و پرستش او

اسلام، انسان را به ایمان به خدای یگانه و پرستشِ او فرا می خواند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهسیزده سالِ نخست دعوت خود را در فرا خواندن به عقیده توحید و تثبیت ریشه های ایمان در دل های یارانش و تصفیه و تزکیه نفوس آن ها، از طریق نزدیک شدن به خدا و پرستش او، سپری کرد. ایمان به خدای بزرگ تأثیر شگرفی در دگرگون ساختن شخصیت عرب ها داشت، چه، بسیاری از عادات جاهلی خود را به کنار نهادند و افکارشان از بند جهل و خرافات آزاد شد و روان هایشان نیز از بسیاری ترس ها که اغلب مردم دچار آن هستند، رهایی یافت. آن ها از ترس از مرگ، ترس از فقر، ترس از مصایب روزگار و ترس از مردم آزاد شدند(1) و در امنیّت روانی به زندگی پرداختند.

پیامبر صلی الله علیه و آله یاران خود را به چنگ زدن در رشته ایمان به خدا، سعی برای نزدیک شدن به او، پیروی از هر آنچه مایه خشنودی خداوند است، تکیه کردن به او و کمک جستن از او و لاغیر دعوت می کرد.آن بزرگوار به یاران خود می آموخت که جز از

خدای تعالی نترسند و جز از خدای یگانه چیزی نخواهند. اندرزهای پیامبر صلی الله علیه و آله به ابن عبّاس زمانی که در ترک آن حضرت سوار بود، و ما داستان آن را پیش تر نقل کردیم، خود گواه روشنی بر درستی این سخن است. در آن حدیث آمده بود:

«... هرگاه چیزی خواستی از خدا بخواه و هرگاه کمک طلبیدی از خدا بطلب و بدان که اگر همه امّت همداستان شوند که نفعی به تو برسانند جز آنچه خداوند

ص:273


1- در این باره رجوع کنید به قرآن و روان شناسی، ص106 - 109.

برایت رقم زده است نفعی به تو نرسانند و اگر همداستان شوند که زیانی به تو زنند جز آنچه خداوند برایت رقم زده است زیانی به تو نرسانند...»(1)

ایمان به خدای بزرگ جان را آکنده از سُرور و خرسندی و احساس خوشبختی می کند. و باعث می شود که انسان غرق در آرامش و امنیّت روانی زندگی کند؛ زیرا مؤمنی که حقیقتا به خدا باور دارد و با تمام وجود او را می پرستد می داند که خداوند متعال با اوست و از او حمایت و نگهداری می کند و در زندگی اش او را موفّق می دارد و محبتش را در دل های مردم می افکند:

«اَلَّذینَ امَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا ایمَانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِکَ لَهُمُ الاَْمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ»(2)

«کسانی که ایمان آورده و ایمانشان را به شرک نیالوده اند، آنان راست ایمنی و ایشان رهیافتگانند».

«اَلَّذینَ امَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللّه ِ اَلاَ بِذِکْرِ اللّه ِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(3)

«همان کسانی که ایمان آورده اند دل هایشان به یاد خدا آرام می گیرد، آگاه باش که با یاد خدا دل ها آرامش می یابد».

«مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَکَرٍ اَوْ اُ نْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ اَجْرَهُمْ بِاَحْسَنِ مَا کَانُوا

یَعْمَلُونَ»(4)

«هر کس، از مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن هم باشد، قطعا او را با زندگی پاکیزه ای، حیات [حقیقی] بخشیم، و مسلّما به آنان بهتر از آنچه انجام می دادند پاداش خواهیم داد».

اَنَس از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

«هر کس آخرت همّ وغم او باشد خداوند دلش را بی نیاز گرداند و پریشانی او را

ص:274


1- ترمذی، ج9، ص319، 320؛ احمد، ج1، ص293، 303، 307. متن کامل حدیث را در ص 145 - 146 ببینید.
2- انعام/82.
3- رعد/28.
4- نحل/97.

به سامان آورد و دنیا علی رغم میل خود به او رو می آورد، و هر کس دنیا همّ و غمش باشد خداوند فقرش را در برابر دیدگانش قرار دهد و جمعیتش را پریشان سازد و از دنیا جز به اندازه ای که برایش مقدّر شده است به او نرسد، پس، شب و روز خود را با فقر سپری کند.

هرگاه بنده به خدا روی کند خداوند دل های مؤمنان را با مهر و محبت فرمانبردار او سازد، و خدا تمام خیر و خوبی ها را در اسرع وقت به او برساند».(1)

2 - تقوا

ایمان راستین به خدای تعالی با تقوای الهی همراه است.تقوا به این معناست که انسان با دوری کردن از گناهان و در پیش گرفتن راه خدا یا به عبارت دیگر، انجام دادن فرامین خداوند و خودداری از نواهی او، خویشتن را از خشم و عذاب خدای بزرگ حفظ کند.

«تقوا به این معناست که انسان در کارهای خود همواره باید در جستجوی حق و عدالت و امانت و صداقت باشد و با مردم به خوبی رفتار کند و از تجاوز و ستم بپرهیزد. دیگر این که انسان تمام کارهایی راکه به او محوّل می شود به نیکوترین

شکل انجام دهد؛ چرا که او در هر کاری که انجام می دهد همیشه به خداوند متعال توجه دارد و خشنودی و پاداش او را می جوید. و این، خود، موجب می شود که انسان پیوسته در جهت اصلاح خود و رشد توانایی ها و اطلاعاتش بکوشد تا این که بتواند کار خود را به بهترین شکل انجام دهد. تقوا، به این معنا، نیرویی می شود که انسان را به سوی رفتار بهتر و برتر و رشد و ارتقای نفس و اجتناب از رفتار زشت و انحرافی و نابهنجار سوق می دهد».(2) بنابراین، تقوا از عوامل اصلی نضج و تکامل و تعادل شخصیت و رسیدن به کمال انسانی و تحقق سعادت و بهداشت و سلامت

ص:275


1- شیبانی، ج4، ص184.
2- محمد عثمان نجاتی، قرآن و روان شناسی، ص353.

روانی است.

3 - عبادات

به جا آوردن عبادات گوناگون، نظیر نماز و روزه و زکات و حجّ، در پرورش شخصیت انسان و تزکیه نفس او تأثیر می گذارد و بسیاری از خصلت های پسندیده و سودمند را به انسان در تحمل سختی های زندگی و شکل گیری شخصیت بهنجار کمک می کنند، به او می آموزد. انجام دادن این عبادت های مختلف، شکیبایی در برابر مشقّت ها، مبارزه با نفس و تسلط بر هوس ها و خواهش های آن، قدرت و صلابت عزم و اراده و دوست داشتن مردم و نیکی کردن به آن ها را به انسان می آموزد و روحیه مشارکت اجتماعی را در او رشد می دهد. نگارنده، موضوع اهمیت عبادات در زمینه سلامت و بهداشت روانی را در کتاب قرآن و روان شناسی با تفصیل بیش تری بحث کرده است.(1)

نزدیک شدن به خداوند از طریق عبادات، احساس خوشبختی و امنیت روانی را در انسان بر می انگیزد و نیروی روحی و روانی شگرفی را در او پدید می آورد؛ زیرا

می داند که تحت مراقبت و حمایت خداوند قرار دارد و خدای بزرگ او را کمک و پشتیبانی می کند. در روایتی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آمده است:

«خدای تعالی فرمود: هر کس با دوست من دشمنی کند با او اعلان جنگ دهم. بنده ام به چیزی محبوب تر از انجام دادن آنچه بر او واجب ساخته ام خود را به من نزدیک نگرداند. بنده ام از طریق نافله ها [نمازهای مستحبّی] پیوسته خود را به من

نزدیک سازد تا جایی که دوستدار او شوم، و چون دوستدار او شدم، آن گاه گوش او شوم که با آن بشنود، چشم او که با آن ببیند، دست او که با آن کار کند، پای او که با آن راه رود، و اگر از من بخواهد به او دهم و اگر از من پناه خواهد پناهش دهم، من در هیچ کاری به اندازه، گرفتن جان بنده مؤمنم دو دل نمی شوم: او مردن را ناخوش

ص:276


1- قرآن و روانشناسی، ص 354 - 357.

می دارد و من ناراحتی او را خوش نمی دارم».(1)

دوم: شیوه تسلّط بر جنبه بدنی انسان

1 - تسلّط بر انگیزه ها

اسلام به تسلّط بر انگیزه ها و مهار کردن آن ها فرا می خواند. اسلام هرگز به سرکوب انگیزه های فطری دعوت نمی کند، بلکه به ارضای حساب شده این انگیزه ها و کنترل و هدایت درست آن ها به گونه ای که مصلحت فرد و جامعه رعایت شود، دعوت می کند. قرآن کریم و سنّت شریف نبوی به دو روش برای ارضای حساب شده انگیزه های فطری فرا می خواند:

الف - ارضای انگیزه ها از راه حلال و مشروع. نمونه اش اجازه ارضای انگیزه جنسی از طریق ازدواج و تحریم ارضای آن از راه زناست.

«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذینَ لاَ یَجِدُونَ نِکَاحًا حَتّی یُغْنِیَهُمُ اللّه ُ مِنْ فَضْلِهِ»(2).

«و کسانی که راهی برای ازدواج نمی یابند باید پاکدامنی ورزند تا این که خداوند آنان را از فضل خویش توانگر سازد».

ب - افراط نکردن در ارضای انگیزه ها؛ چرا که افراط در این زمینه به سلامت جسم و روان آسیب های زیادی می رساند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز هم چنان که در فصل اول، هنگام سخن از مهار انگیزه ها گفتیم، به خودداری از افراط در ارضای انگیزه های فطری توصیه فرموده است.

همان طور که در فصل اول توضیح دادیم، قرآن کریم انسان را تنها به کنترل انگیزه های فیزیولوژیکی فطری سفارش نکرده بلکه به کنترل انگیزه های روانی مانند انگیزه پرخاشگری، انگیزه مالکیت و خواهش های گوناگون نفسانی نیز توصیه کرده است. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نیز مردم را به تسلّط بر انگیزه ها و خواهش های نفسانی شان

ص:277


1- شیبانی، ج3، ص335؛ نوَوی، ج1، ح1/95.
2- نور/33.

ستایش کرده است.

2 - تسلّط بر هیجان ها

قرآن کریم مردم را به تسلّط بر هیجان هایشان و مهار آن ها دعوت می کند. تحقیقات پزشکی و روان شناختی جدید حکمت این امر را روشن ساخته است؛ زیرا، ثابت شده است که تشویش در حیات هیجانی انسان به بروز بیماریهای جسمی و روانی فراوانی می انجامد. نگارنده، در کتاب قرآن و روان شناسی به موضوع تسلّط بر هیجانها از دیدگاه قرآن کریم پرداخته است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز - هم چنان که در فصل دوم در ضمن سخن از تسلّط بر هیجان ها از دیدگاه حدیث با اندکی تفضیل بیان داشتیم - مردم را به چیره آمدن بر هیجان خشم و دیگر هیجان ها دعوت کرده است.

سوم: شیوه آموختن خصلت های ضرور برای بهداشت و سلامت روانی

اشاره

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در سال های اولیه دعوت اسلام در مکّه، ساختن انسان و تربیت او و آماده ساختنش برای به دوش کشیدن بار مسؤولیت های نشر دعوت اسلام و برقراری دولت اسلامی را مورد توجه قرار داد. آن حضرت در کنار آموختن اصول و مبانی اعتقادی دین اسلام و انجام عبادات به مسلمانان و تقویت ریشه های ایمان و تقوا در جان هایشان، رفتار درست و خوی های پسندیده و عادت های نیکو در فعالیت های گوناگون زندگی روزانه شان و در تعاملشان با دیگران را نیز به آنان می آموخت. حسّ مردم دوستی و همکاری و یاری دادن به دیگران، اعتماد به نفس و راضی بودن به آنچه خداوند متعال برای آنان مقدر فرموده است، از جمله مواردی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مردم آموزش می داد. و بذر امنیت و آرامش و رهایی از ترس و اضطراب را در وجود آنان می افشاند و به کار وتولید و تحصیل علم

ص:278

و معرفت و دوری از جهل و اوهام و خرافات تشویقشان می کرد. هم چنین توجّه به سلامت و توانایی جسم و فرا گرفتن سوار کاری و تیراندازی را توصیه می فرمود. کوته سخن این که، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله تمام خوی و مَنش های خوب و زیبا راکه روان شناسان جدید آن ها را از شاخصه های بهداشت و سلامت روانی می شمارند، به یارانش می آموخت. بنابراین، تعجّبی ندارد اگر یاران آن حضرت را که در مکتب پیامبر صلی الله علیه و آلهتربیت شدند، انسان هایی وارسته، آزاد اندیش، خوش اخلاق و برخوردار از رفتار درست و شخصیّت کامل می یابیم، به طوری که از میان آنان قهرمانانی ظهور کردند که سپاهیان ایران و روم را در هم شکستند و کشورها را فتح کردند و بر جهان حاکم شدند و دولت های جدید به وجود آوردند و از نسل آن ها نیز دانشمندان و اندیشمندانی پدید آمدند که در عرصه های گوناگون علم و معرفت به کند و کاو

پرداختند، چندان که کتاب های آنان، تا اندکی پیش از عصر نوزایی اروپا، در دانشگاه های اروپایی خوانده می شد و در روشنگری افکار اروپاییان و پیدایش جنبش علمی در میان آنان نقش بسزا داشت.

آموزه های قرآن کریم و تعالیم پیامبر صلی الله علیه و آله بیش ترین تأثیر را در دگرگون سازی شخصیت مسلمانان داشت. در پرتو این تعالیم بود که از ضعف به قدرت و از پراکندگی به هم بستگی گراییدند و عادت های بد را رها کرده به عادت های خوب روی آوردند. کسانی که به اسلام گرویدند از افرادی گرفتار و مبتلا به خوی های ناپسند به انسان هایی با رفتار درست و خوی و منش های پسندیده تبدیل شدند، و به طور خلاصه، شخصیت های آنان بهنجار و برخوردار از صفاتی شد که از شاخص های خوب بهداشت و سلامت روانی به شمار می آیند. در این جا هرگز قصد آن ندارم کلیه خصلت ها و منش ها و عادت های رفتاری را که از نشانه های بهداشت روانی محسوب می شوند و صحابه آن ها را از مکتب نبوی آموختند، برشمارم بلکه تنها به ذکر پاره ای که توانسته ام احادیثی درباره آنها جمع آوری کنم،

می پردازم شاید بررسی بیش تر احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله خصلت های دیگری را که ارتباط

ص:279

نزدیکی با بهداشت و سلامت روانی دارند بر ما مکشوف سازد.

1 - احساس امنیّت روانی

پیامبر صلی الله علیه و آله مدام یارانش را به ایمان به خدای یگانه فرا می خواند و پیوسته آنان را به تقوای الهی سفارش می کرد بدان امید که به آمرزش و خشنودی خدا و پاداش بزرگ او، یعنی نعمت جاویدان بهشت، دست یابند. این امید، خود، انگیزه نیرومندی برای خلوص ورزیدن در عبادت خدا، در پیش گرفتن رفتار درست و دوری کردن از همه مظاهر انحراف بود و تأثیر شگرفی در احساس آرامش و امنیت روانی آنان داشت.

پیامبر صلی الله علیه و آله روح برادری و همکاری و همبستگی و یکپارچگی اجتماعی را در یاران خود می دمید و روحیه تعلّق به گروه را در آن ها تقویت می کرد و رشته های روابط اجتماعی را در میانشان استحکام می بخشید و به مردم دوستی و کمک و یاری به یکدیگر دعوتشان می نمود. مجموع این عوامل باعث شد که جامعه اسلامی در عصر پیامبر صلی الله علیه و آله به نمونه ای از یک جامعه انسانی بهنجار تبدیل شود، جامعه ای که اعضای آن همانند خشت های یک بنای به هم پیوسته اند، یا به سان اعضای هماهنگ و همیار پیکر یک انسانند. احساسِ تعلّق به گروه و مشارکت فعال در خدمت به آن، تلاش بی شائبه در راه پیشرفت و تعالی گروه، احساس علاقه و محبت به دیگر اعضا و این احساس که او نیز متقابلاً، مقبول و محبوب گروه است، همگی از عوامل مهمّ پیدایش احساس آرامش و امنیت روانی در فرد هستند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خاطر نشان ساخته است که احساس امنیّت فرد در گروه یکی از عوامل مهمّ احساس خوشبختی است. عبیداللّه بن مُحَصَّن خِطمی روایت کرده است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هرکس روز خود را در حالی آغاز کند که در گروه خود احساس امنیت و آرامش داشته باشد و از جسمی سالم بر خوردار بوده، خوراک روزانه را داشته باشد، چنان

ص:280

است که همه دنیا را به او داده اند».(1)

در این حدیث، پیامبر صلی الله علیه و آله به سه عامل اصلی خوشبختی اشاره کرده است: احساس امنیت در گروه، تندرستی و داشتن قوت روزانه، شکی نیست که موارد فوق و ارضای نیازهای فطری ضرور برای ادامه زندگی از شاخصه های مهمّ بهداشت و سلامت روانی هستند.

2 - خود اتّکایی

پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به یارانش می آموخت که به خود متّکی باشند و کارهایشان را خودشان انجام دهند و در رفع نیازهایشان به دیگری اتکا نکنند. ابوعبدالرحمن بن عوف بن مالک اشجعی می گوید:

ما نُه یا هشت یا هفت نفری نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، فرمود: «با رسول خدا بیعت نمی کنید؟» ما که تازه بیعت کرده بودیم، عرض کردیم: ما که با شما بیعت کرده ایم ای رسول خدا.

مجددا فرمود: «با رسول خدا بیعت نمی کنید؟». ما دست هایمان را گشودیم و عرض کردیم: با شما بیعت کردیم ای رسول خدا، بر چه بیعت کنیم؟ فرمود:«بر این که خدا را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید و بر به جا آوردن نمازهای پنجگانه و اطاعت کردن از خدا» و آهسته فرمود: «و از مردم چیزی نخواهید». پس از آن، می دیدم که هر یک از آن تعداد اگر تازیانه اش می افتاد از هیچ کس نمی خواست که آن را به دست او دهد.(2)

ثوبان نیز می گوید که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«چه کسی به من تضمین می دهد که از مردم چیزی نخواهد تا من بهشت را

ص:281


1- شیبانی، ج4، ص45. [واژة «سرب» که در حدیث آمده به معنای قلب و باطن نیز هست. بنابراین، معنای حدیث چنین است: هر کس روانی آرام و جسمی سالم و... داشته باشد... - م].
2- نَوَوی؛ ج1، ص463، ح8/529؛ ابوداود، ج2، ح1642.

برایش تضمین کنم؟» ثوبان گفت: من. و از آن پس از احدی چیزی درخواست نکرد.(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یاران خود را تشویق می فرمود که در تحصیل رزق و روزی روی پای خود بایستند و آنان را از گدایی و تقاضا از مردم نهی می کرد. ابو هریره می گوید

که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«سوگند به آن که جانم در دست اوست اگر هر یک از شما ریسمان خود را بر

دارد و با آن بر پشت خود هیزم حمل کند برایش بهتر از آن است که نزد کسی رود و از او چیزی بخواهد، چه به او بدهد یا ندهد».(2)

از حکیم بن حِزام روایت شده است که گفت :

از رسول خدا صلی الله علیه و آله عطا خواستم و به من عطا فرمود. دوباره خواستم و باز به من عطا فرمود. سه باره خواستم و باز عطا کرد، سپس فرمود:«ای حکیم، این مال خواستنی و شیرین است، پس هر که آن را با بلند طبعی بگیرد در آن به او برکت داده شود و هر که آن را طمعکارانه بگیرد در آن مال به او برکت داده نشود، همانند کسی که می خورد و سیر نمی شود. دستِ دهنده بهتر از دست گیرنده است». حکیم گفت: من عرض کردم: ای رسول خدا، سوگند به آن خدایی که تو را بر حق برانگیخت، بعد از شما تا زنده باشم هرگز از کسی چیزی نخواهم خواست. در زمان ابوبکر و عمر، وقتی آن دو می خواستند حقّ او را از بیت المال بدهند، نمی پذیرفت، تا آن که از دنیا رفت.(3)

3 - اعتماد به نفس

تعلیم و تربیت پیامبر صلی الله علیه و آله بر اعتماد به نفس مسلمانان افزود و آن ها را از احساس

ص:282


1- ابو داود، ج2، ص121.
2- ناصف، ج2، ص35.
3- ناصف، ج2، ص35.

کمبود و ضعف و ترس رهانید و به خود باوری و شجاعت در اظهار نظر و بیان افکار و احساسات بدون ترس و واهمه از مردم، تشویقشان کرد.

سعید خدری از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

«هیچ یک از شما نباید خودش را کوچک انگارد». اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا، یعنی چه خودش را کوچک انگارد؟ فرمود:«این که وظیفه الهی خود بداند که چیزی را بگوید اما نگوید. خداوند عزّوجل در روز قیامت به او فرماید:

چرا درباره من فلان و بهمان چیز را نگفتی؟

و او گوید: از ترس مردم. خداوند فرماید: من سزاوارتر بودم که از من بترسی».(1)

یکی از عواملی که به انسان در داشتن اعتماد به نفس کمک می کند این است که تصور او از خودش خوب و مثبت باشد. اگر انسان از خودش این تصوّر را داشته باشد که شخصی شایسته محبت و تقدیر از سوی مردم و انسانی موفق و با کفایت و کارآمد است، معمولاً رفتارش با این مفهوم هماهنگ خواهد بود، اما اگر تصور او از خودش این باشد که شایستگی محبّت و احترام از جانب مردم را ندارد و انسان شکست خورده و بی کفایتی است رفتارش نیز با این تصور هماهنگ خواهد بود. در نتیجه، اعتماد به نفس را از دست می دهد و احساس می کند که توانایی جلب توجه و احترام مردم را ندارد. هم چنین غالبا در انجام دادن کارهای مهم دچار تردید می شود، چون می ترسد در آن کار شکست بخورد.

خود پنداره انسان حاصل رفتار والدین و خانواده در فرایند اجتماعی شدن و نتیجه تجارب شخصی او در بسیاری از موقعیت هایی است که شخص در آن موقعیت ها با شکست یا کیفر یا انتقاد مواجه می شود.

پیامبر صلی الله علیه و آله نمونه اعلای خوشرفتاری با فرزندان و نوادگانش بود. پیش تر به علاقه پیامبر صلی الله علیه و آله و توجه فوق العاده آن حضرت به حسن و حسین علیهماالسلام وخوشرفتاری او با آن دو اشاره کردیم. آن بزرگوار از این جهت برای یارانش الگویی بود که به او اقتدا

ص:283


1- ابن ماجه، درالفتن ج2، ح4008؛ احمد، ج3، ص30، 47، 73، 91.

می کردند. علاوه بر این، یاران خود را به خوشرفتاری با فرزندان ترغیب و تشویق نیز می کرد. از اَنَس روایت شده است که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:

«به فرزندانتان احترام نهید و آن ها را نیکو تربیت کنید».(1)

پیامبر فرزانه اسلام اهمیّت نام در ایجاد خود پنداره را می دانست. نام زیبا و نیکو

یکی از عوامل پیدایش مفهوم خوب و مثبت از خود است. آن حضرت نام های زشت را خوش نمی داشت و آن ها را به نام های خوب و زیبا تغییر می داد. سعید بن مُسَیِّب از قول پدرش از جدّش نقل کرده است که وی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد. پیامبر صلی الله علیه و آله از او پرسید:

«نامت چیست؟» گفت: حَزن. حضرت فرمود: «تو سهل هستی». او گفت: من نامی را که پدرم بر من نهاده است تغییر نمی دهم. ابن مسیّب گفت: از آن پس همواره حزونت در میان ما بود.(2)

در روایت دیگری آمده است که «دختری نامش عاصیه [سرکش و نافرمان] بود.

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نامش را به جمیله تغییر داد».(3)

از اسامة بن اَخْدری نیز روایت شده است که جمعی خدمت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله رسیدند. در بین آن ها مردی اَصرم نام بود. پیامبر صلی الله علیه و آله از او پرسید:

«نامت چیست؟». گفت: اصرم هستم. حضرت فرمود: «نه، تو زرعه هستی».(4)

از دیگر نام هایی که پیامبر صلی الله علیه و آله آن ها را تغییر داد یکی «شهاب» بود که او را «هشام» نامید، دیگری «حرب» نام داشت که به «سلم» تغییرش داد، هم چنین نام های «عاص» و «شیطان» و «غراب» و دیگر نام های نازیبا را به نام های زیبا تغییر داد.

ص:284


1- ابن ماجه، در الادب، ج2، ح3671.
2- ناصف، ج5، ص275، «حزَن» ضد «سَهل» است به معنای زمین درشت و ناهموار.
3- ناصف، ج5، ص275.
4- ناصف، ج5، ص267. «زرعه» از زراعت است به خلاف «اصرم» که از «صرم» است به معنای بریدن، و نام نازیبایی است چون حکایت از بریده شدن خیر و برکت دارد.
4 - احساس مسؤولیت

فرد در جامعه به مثابه سلول در بدن است و زمانی سالم خواهد بود که همه

سلول های بدن صحیح و سالم باشند و وظایف خود را به بهترین وجه انجام دهند. جامعه نیز زمانی از سلامت و بهداشت روانی برخوردار خواهد بود که همه افراد آن سالم باشند و مسؤولیت ها و وظایف خود را به بهترین شکل انجام دهند. از ویژگی های مهم شخصیت بهنجار این است که فرد از هر جهت احساس مسؤولیت کند: در برابر خانواده، در قبال مؤسسه ای که در آن کار می کند، در قبال همکاران و دوستان و همسایگان خود و به طور کلی در برابر تمام انسان ها و هرگاه فرد در جامعه نسبت به دیگرانی که مکلّف به مراقبت و حمایت از آن هاست و در قبال کاری که موظف به انجام دادن آن است و در برابر مصلحت عمومی کلّ جامعه احساس مسؤولیت کند، جامعه پیشرفت می کند و خیر و برکت تمام افراد جامعه را در بر می گیرد. شخص بهنجار همواره در برابر دیگر مردمان احساس مسؤولیّت اخلاقی و اجتماعی می کند. از این رو، مایل است به دیگران کمک کند و دست آن ها را بگیرد. آلفرد آدلر [Alfred Adler]، دانشمند روانکاو، برای درمان بیماران روانی خود می کوشید آن ها را به این سمت سوق دهد که به دیگر انسان ها اهمیت بدهند و سعی کنند به آن ها کمک نمایند و رابطه شان را با افراد جامعه تقویت کنند.(1)آلفرد آدلر در این باره گفته است: «...هدف من از همه این کارها این است که توجه بیمارانم را به دیگران معطوف سازم؛ زیرا زمانی که بیمار در جمعی جذب شد وبا افراد آن در یک سطح قرار گرفت و به همکاری و مساعدت با آن ها پرداخت، در واقع بهبود یافته است. به نظر من، مهمترین چیزی که دین به آن توصیه کرده دوست داشتن همسایه و کمک کردن به اوست و شخصی که از کمک به دیگران خودداری

ص:285


1- 1. Alfred Adler: understanding Human nature. New York: Greenberg publishers Inc,. 1927, p. 239.

کند سزاوار است که آماج سختی ها و مشکلات واقع شود. تمام آنچه زندگی از فرد می خواهد این است که فعال و مولّد و مردم دوست و در عشق و ازدواج تأثیرگذار

باشد».(1)

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به مسؤولیت پذیر بار آوردن یارانش اهتمام می ورزید و سعی داشت آنان را با احساس مسؤولیت تربیت کند. در روایتی از آن حضرت آمده است که فرمود:

«هر یک از شما یک سرپرست است و در برابر زیر دستش مسؤول است: پیشوای مردم سرپرست آن هاست و در برابر زیر دستانش مسؤول است؛ مرد سرپرست خانواده خود است و در برابر زیردستانش مسؤول است. زن سرپرست خانواده شوهر خود است و در برابر آن ها مسؤول است. غلام مرد سرپرست اموال سَروَر خویش است و در برابر آن ها مسؤول است. پس، هر یک از شما یک سرپرست است و در برابر زیر دستش مسؤول است».(2)

در این حدیث، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله توضیح می دهد که هر انسانی در برابر افرادی که مکلّف به حمایت و مراقبت از آن هاست، یا در برابر کارها و وظایفی که بر عهده اش نهاده شده است، مسؤولیت دارد. عبارت: «هر یک از شما یک سرپرست است و در برابر زیر دستش مسؤول است» عبارتی عام است و همه افراد جامعه را در برمی گیرد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این حدیث نمونه های فراگیری از مسؤولیت اجتماعی را بر شمرده است: پیشوا یا حاکمی که متولی امور مردم است مسؤول است که در امور آنان با حق و عدالت و مساوات رفتار کند و به گونه ای عمل نماید که برای همگان خیر و پیشرفت و رفاه و آسایش فراهم آورد. هم چنین مرد در برابر همه اعضای خانواده اش و مراقبت از آن ها و تأمین مخارجشان و درست تربیت کردن فرزندانش

ص:286


1- دیل کارینجی، دع القلق و ابدأ الحیاة، ترجمه عبدالمنعم الزیادی، ص 262 - 264.
2- ناصف، ج3، ص47 - 48.

و بار آوردن فرزندان شایسته مسؤول است تا این که به شهروندانی مفید تبدیل

شوند و بتوانند در پیشرفت و ترقی جامعه مشارکت فعّال داشته باشند. زن نیز در قبال خانه شوهرش و فرزندان و اموال او مسؤول است. باید فرزندانش را درست تربیت کند، از اموالش محافظت نماید و از کلیه امور و شؤون خانه اش به بهترین شکل مراقبت به عمل آورد. کسی هم که خدمتکار دیگری است نسبت به اموال مخدومش مسؤول است. باید در آن ها درست دخل و تصرف کند و آن ها را از سرقت یا گم شدن و یا تلف گشتن محافظت نماید.

فردی که در قبال اعضای خانواده اش و کارش و مردم و به طور کلی، جامعه احساس مسؤولیت کند یک شخص بهنجار است و احساس خشنودی و آرامش روانی دارد؛ چرا که عضوی سودمند در جامعه است و در پیشرفت و ترقی آن مشارکت فعال دارد.

5 - خود باوری و استقلال رأی

پیامبر صلی الله علیه و آله خود باوری و استقلال رأی را در یارانش رشد می داد و آنان را از تقلید و پیروی کورکورانه در اندیشه ها و رفتارهایشان از دیگران بر حذر می داشت. حُذیفه می گوید که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

«هیچ یک از شما اهل هم رنگی با جماعت نباشد، بگوید: من دنباله رو مردم هستم، اگر آن ها خوب عمل کردند من هم خوب عمل می کنم و اگر بد عمل کردند من نیز بد عمل می کنم، بلکه خود را عادت دهید که اگر مردم خوب عمل کردند شما هم خوب عمل کنید و اگر آن ها بد رفتار کردند شما از کردارهای بد آنان دوری کنید».(1)

در این حدیث و مانند آن، پیامبر صلی الله علیه و آله یاران خود را به خودباوری و استقلال رأی فرا می خواند وآن ها را از این که دنباله رو دیگران باشند و به تقلید کورکورانه از افکار

ص:287


1- شیبانی، ج4، ص306 - 307.

و رفتارهای آن ها بپردازند نهی می کند.

6 - قناعت و خرسندی به قضا و قدر الهی

یکی از مهم ترین عوامل آسایش خاطر و خوشبختی انسان این است که به رزق و روزیی که خداوند متعال قسمت او کرده و به نعمت هایی که به وی ارزانی داشته است قانع باشد، و به کسانی که از او ثروتمندتر و برخوردارترند چشم ندوزد. قانع نبودن و ناخرسندی به نارضایتی و آزردگی می انجامد و باعث رنج و بدبختی او می شوند. پیامبر صلی الله علیه و آله برای ایجاد آسودگی خاطر و آرامش روانی در یارانش، آنان را به قناعت و خرسندی توصیه می کرد. او به پیروانش می آموخت که توانگری به داشتن مال و ثروت زیاد نیست بلکه توانگری واقعی در قناعت و رضایت نفس و استغناء و مناعت طبع است. در روایتی فرموده است:

«توانگری به بسیاری دارایی نیست بلکه توانگری و بی نیازی نفس است».(1)

رسول گرامی اسلام به یاران خود توصیه می کرد که به بالاتر از خود ننگرند ؛ زیرا این امر ممکن است به نارضایتی منجرّ شود، بلکه به آنان توصیه می کرد که به پایین تر از خود بنگرند، زیرا، در این صورت وجود نعمت هایی را که خداوند به آنان داده است بیشتر احساس می کنند واین احساس، خود، باعث می گردد که بیش تر شکر گزار خداوند باشند. در روایتی از آن بزرگوار آمده است:

«به کسی که از شما پایین تر است بنگرید و به آن که از شما بالاتر است منگرید؛ این کار باعث می شود تا نعمت هایی را که خدا به شما داده است ناچیز نشمارید».(2)

در حدیثی دیگر فرمود:

«هرگاه یکی از شما شخصی ثروتمندتر و زیباتر از خودش را دید به کم تر از خود بنگرد؛ این موجب می شود تا نعمت هایی را که خدا به او داده است حقیر

ص:288


1- ناصف، ج5، ص166.
2- ناصف، ج5، ص166.

نشمارد».(1)

در روایتی، بعد از نقل این حدیث، از قول عون بن عبداللّه بن عتبه نقل شده است که گفت :

«من با ثروتمندان هم نشینی داشتم و همیشه پر غم و غصه ترین مردم بودم؛ چون می دیدم دیگری مرکوبی بهتر از من دارد و جامه اش بهتر از جامه من است. چون این حدیث را شنیدم با فقرا مصاحبت اختیار کردم و از آن پس آسوده گشتم».(2)

در یک حدیث طولانی از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است:

«... و به آنچه خدا قسمتت کرده است راضی باش تا بی نیازترین مردم باشی...».(3)

سعد بن ابی وقّاص از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت کرده است که فرمود:

«از سعادت آدمی این است که به قضا و قدر خداوند راضی باشد و از بدبختی آدمی این است که طلب خیر از خداوند را کنار بگذارد و از بدبختی آدمی این است که از آنچه خداوند متعال بر این مقدّر کرده است ناراضی باشد».(4)

آری، قانع بودن انسان به روزی و رزقی که خداوند قسمت او کرده و رضایتش از اوضاع و شرایط زندگی اش که خدای تعالی برایش مقدّر ساخته است، یعنی همان چیزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ما را به آن توصیه می کند، از عوامل خوشبختی انسان و بهداشت و سلامت روانی او هستند.

7 - شکیبایی

از جمله شاخصهای مهم بهداشت و سلامت روانی قدرت تحمّل سختی های زندگی و پایداری در برابر مشکلات و بحران ها و شکیبا بودن در مقابل بلایا و مصایب است، به طوری که در برابر آن ها سست نشود و از هم نپاشد و دچار یأس

ص:289


1- شیبانی، ج4، ص46 - 47.
2- شیبانی، ج4، ص46 - 47.
3- ناصف، ج5، ص166 - 167.
4- شیبانی، ج4، ص41.

نگردد.

خداوند بزرگ در بسیاری از آیات قرآن کریم ما را به صبر و شکیبایی سفارش فرموده است، از جمله در آیات زیر: