سرشناسه : علائی نژاد، امیر بهاء الدین، 1350 -
عنوان و نام پدیدآور : شباهت های امام زمان(عج) با ائمه معصومین(ع) و انبیاء/ مولف امیربهاءالدین علائی نژاد [به سفارش] مجمع جهانی شیعه شناسی.
مشخصات نشر : قم: دارالتهذیب، 1395.
مشخصات ظاهری : 175 ص.
شابک : 160000 ریال:978-600-96815-4-9
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
یادداشت : کتابنامه.
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق -
موضوع : محمدبن حسن (عج)، امام دوازدهم، 255ق. - -- فضایل
موضوع : Muhammad ibn Hasan, Imam XII -- Virtues
موضوع : پیامبران
موضوع : Prophets
موضوع : ائمه اثناعشر
موضوع : Imams (Shiites)
موضوع : مهدویت
موضوع : Mahdism
شناسه افزوده : مجمع جهانی شیعه شناسی
شناسه افزوده : The World Center for Shite Studies
رده بندی کنگره : BP51/ع73ش2 1395
رده بندی دیویی : 297/959
شماره کتابشناسی ملی : 4547035
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
فصل اول: 10
فرمایشات معصومین علیه السّلام درباره حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف 10
مقدمه ناشر 11
چند روایت از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله درباره ظهور امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف12
مختصری از معرفت امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف از روایات 15
فصل دوم: 27
برخی از صفات و ویژگی های ائمه اطهارعلیه السّلام و امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف 27
1 - واجب الاطاعه بودن امامان در آیات و روایات 28
2 - عصمت 31
3- علم امام: 33
4 - ولایت تکوینی و تشریعی: 33
5 - اهل ذکر 33
6 – نشانه های هدایت 34
7 - صراط مستقیم 34
8 – شاهدان و گواهان بر خلق 34
9 - وارثان زمین 35
فصل سوم: 36
ارتباط قیام امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف با قیام امام حسین علیه السّلام 36
ص: 5
دعای ندبه و یاد امام حسین علیه السّلام 37
زیارت عاشورا و یاد حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 38
اهداف مشترک 40
الف) اصلاح گری 41
ب) ضرورت نبرد با باطل 45
نیروها و ویژگی های آنان: 49
یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف51
2. نقش زنان 54
3. فرشتگان یاور امام حسین علیه السّلام، یاوران حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف 55
کوفه پایگاه مشترک 56
قیام در روز عاشورا 57
طلب یاری 58
فصل چهارم: 59
شباهت های حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریفبا پیامبران 59
شباهت به نوح علیه السّلام 62
شباهت به ادریس علیه السّلام 64
شباهت به ادریس علیه السّلام 66
شباهت به هود علیه السّلام 67
شباهت به صالح علیه السّلام 69
شباهت به ابراهیم علیه السّلام 72
شباهت به اسماعیل علیه السّلام 78
شباهت به یوسف علیه السّلام 80
ص: 6
شباهت به خضر علیه السّلام 82
شباهت به ذو القرنین علیه السّلام 90
شباهت به موسی علیه السّلام 92
شباهت به هارون علیه السّلام 100
شباهت به حزقیل علیه السّلام 101
شباهت به داود علیه السّلام 104
شباهت به سلیمان علیه السّلام 106
شباهت به یونس علیه السّلام 108
شباهت به یحیی علیه السّلام 108
شباهت به عیسی علیه السّلام 109
شباهت به خاتم النبیین صلی الله علیه وآله 110
فصل پنجم: 112
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریفخونخواه امام حسین علیه السّلام 112
طول عمر امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف 116
فرمایش امام حسین علیه السّلام درباره حضرت ولی عصر 116
غیبت انبیاء علیه السّلام 119
غیبت حضرت هودعلیه السّلام 119
غیبت حضرت صالح علیه السّلام 119
غیبت حضرت ابراهیم علیه السّلام 121
غیبت حضرت یوسف علیه السّلام 122
غیبت حضرت موسی علیه السّلام 124
غیبت حضرت دانیال علیه السّلام 126
ص: 7
غیبت حضرت عیسی علیه السّلام 126
غیبت کبرای حضرت عیسی علیه السّلام 127
نظر مسیحیّت دربارة عروج حضرت عیسی علیه السّلام 128
عروج عیسی علیه السّلام از نظر قرآن و روایات 129
نتیجه گیری 133
اشتراک های غیبت انبیا با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف133
اشتراک های غیبت حضرت هودعلیه السّلام با غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف133
اشتراک های غیبت حضرت ابراهیم علیه السّلام با غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 134
اشتراک های غیبت حضرت موسی با غیبت حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف 138
اشتراک های غیبت حضرت خضرعلیه السّلام با حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 140
اشتراک های غیبت حضرت دانیال علیه السّلام با غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 141
اشتراک های غیبت حضرت الیاس علیه السّلام با غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 141
اشتراک غیبت حضرت یونس علیه السّلام با غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف 142
اشتراک غیبت حضرت عیسی علیه السّلام با غیبت حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف 143
اشتراک های غیبت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله با غیبت امام حجّت عجل الله تعالی فرجه الشریف 144
فصل ششم: 145
فلسفه غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف 145
1- امتحان مردم 146
2- تحت بیعت هیچ حاکمی نباشد 146
3. خالی شدن صلب های کافران از مؤمنان 147
4. سرّ غیبت به نحو کامل معلوم نیست و فقط خدا می داند 147
فصل هفتم: 149
ص: 8
اهمیت وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبت 149
1. فواید عام: 150
2) فواید خاص: 151
وجه تشبیه امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف به خورشید پشت ابر 152
فهرست منابع و مآخذ 155
ص: 9
ص: 10
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق»
الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین
السلام علیک یا صاحب العصر و الزمان ، السلام علیک یا بقیة الله الأعظم ،
عقول بشر در آسمان امامت راه یافتی ندارد، متفکران و پژوهش گران در معرفت و شناخت امامان عاجزند، علی رغم تألیفات و مقالات فراوان درباره شخصیت و عظمت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، هنوز هزاران مطلب ناگفته و نامکشوف درباره ابعاد وجود ملکوتی امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف وجود دارد به گونه ای که اگر تمام نویسندگان دربارة امام مطلب بنویسند، شاید نتوان حقّ مطلب أدا شود.
صفات و مناقب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دراحادیث ائمه علیه السّلام علیه السّلام همیشه افکار و قلم پژوهشگران را در طول تاریخ به خود مشغول کرده، سخن گفتن درباره مقامات آسمانی امام، بدون شاگردی در مکتب مقدس اسلام امکان ندارد.
شناخت وجود امام معصوم در حد توان ضروری و لازم می باشد، بدون معرفت ولی خدا شناخت خداوند غیر ممکن خواهد بود.
از مؤلف محترم جناب آقای حجت الاسلام امیر بهاءالدین علائی نژاد و همکاران مجمع جهانی شیعه شناسی در انجام کار کتاب شباهت های امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف با انبیاء متشکریم و خداوند را سپاس گذاریم که معارف دینی را همواره از رهگذر همت مؤلفان حقیقت جو، یاری رسانده است.
کثر الله امثالهم، جزاهم الله عن الاسلام اجرا، ادام الله ظلهم و دامت افاضاتهم.
و السّلام علیکم و علی جمیع اخواننا المؤمنین فی اقطار العالم و رحمة الله و برکاته.
مجمع جهانی شیعه شناسی
ص: 11
پیامبرصلی الله علیه وآله در بستر بیماری بودند که حضرت زهراعلیهاالسّلام وارد شدند، حال پدر را که دیدند، گریه کردند. کم کم صدای گریه ی حضرت زهراعلیهاالسّلام بلند شد. پیامبرصلی الله علیه وآله سرشان را بلند کردند و علت را سؤال نمودند، حضرت زهراعلیهاالسّلام عرض کردند: از تباهی و ضایع شدن دین و عترت بعد از شما می ترسم. اینجا بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله، حضرت زهراعلیهاالسّلام را دلداری دادند به اینکه مهدیِ امت از نسل تو ظهور می کند و ریشه ضلالت و گمراهی را می کند.
روایات زیادی در این رابطه وارد شده است(1)
که به عنوان نمونه به یکی از آنها اشاره می شود.
«علی بن هلال عن ابیه، قال: دخلت علی رسول الله صلی الله علیه وآله و هو فی المال التی قبض فیها، فإذاً فاطمة عند رأسه، فبکت حتی ارتفع صوتها، فرفع رسول الله| الیها رأسه و قال: حبیبتی فاطمة فاالذی یبکیک؟ فقالت: أخشی الضیعة من بعدک، فقال یا حبیبتی! أما علمت إنّ الله عزّوجلّ اطلع علی اهل الارض اطلاعة فاختار منها اباک فبعثه برسالته، ثمّ اطّلع اطلاعة فأختار منها بعلک و اوحی الیّ ان انکمک ایاه، یا فاطمة او نحن اهل بیتک قد اعطانا الله عزوجل سبع خصال لم یعط احداً قَبلَنا و لا
ص: 12
یعطی احداً بعدنا: أنا خاتم النبیین و اکرم النبیین علی الله عزوجل و احبّ المخلوقین الی الله عزوجل و انا ابوک؛ وصیی خیر الاوصیاء و اجلهم الی الله عزوجل، و هو بعلک و شهیدنا خیرُ الشهداء و اجلّهم الی الله عزّوجلّ و هو حمزة بن عبدالمطلب عم ابیک و عم بعلک، و منّا من له جناحان یطیر فی الجنة مع الملائکة حیث یشاء، و هو ابن عم ابیک و اخو بعلک، و سبطا هذه الامّة، و هما ابناک الحسن و الحسین و هما سیدا شباب اهل الجنّة و ابوهما (و الذی بعثنی بالحق) خیرٌ منهما. یا فاطمة! و الذی بعثنی بالحق ان منهما مهدی هذه الامة، اذا صارت الدنیا هرجا و مرجا و تظاهرت الفتن و انقطعت السبل و انحار بعضهم علی بعض، فلا کبیر یرحم صغیراً و لا صغیر یوقر کبیراً فبعث الله عند ذلک منهما من یفتح حصون الضلالة و قلوبا غلفا(1)
راوی می گوید: پیامبرصلی الله علیه وآله در بستر بیماری بودند، حضرت فاطمه علیهاالسّلام در کنار سر ایشان مشغول گریه شد که ناگهان صدای ناله اش بلند شد. پیامبرصلی الله علیه وآله سر خود را بلند کرد و فرمود: عزیزم فاطمه! چرا گریه می کنی عرض کرد: پس از شما، از ضایع شدن [دین] می ترسم. فرمود: محبوبة من! آیا نمی دانی که خداوند عزّوجلّ نظری بر اهل زمین کرد و مرا از میان آنها انتخاب نمود و مبعوث کرد؛ در مرتبه دوم که نظر کرد، از بین آنها شوهر تو را انتخاب کرد و به من وحی کرد که تو را به ازدواج او درآورم. ما اهل بیتی هستیم که خداوند هفت خصلت به ما داده، که به احدی قبل از ما نداده و بعد از ما نیز به احدی نخواهد داد؛ من خاتم پیامبران و کریم ترینِ آنها و محبوب ترینِ خلق نزد خداوند هستم، و من پدر تو هستم! و وصی من بهترین اوصیاء و
ص: 13
محبوب ترین آنها نزد خداوند است، و او شوهر توست. و شهید ما بهترین شهدا و محبوب ترین آنها نزد خداوند است، و آن حمزه، عموی پدر و عموی شوهر تو می باشد، و از ما کسی هست که صاحب دو بال است در بهشت که همراه ملائکه پرواز می کند و او پسر عموی پدر و برادر شوهر تو می باشد؛ و از ما خاندان است دو سبط این امّت که آنها دو فرزند تو، حسن و حسین علیه السّلام هستند، که سرور جوانان اهل بهشتند، و پدر آنها بهتر از آن دو می باشد. ای فاطمه! سوگند به کسی که مرا به رسالت مبعوث نمود، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف این امت از آن دو می باشد؛ آن گاه که دنیا را هرج و مرج فرا گیرد و آشوب ها آشکار گردد؛ راهها بسته شده و برخی، برخی دیگر را به تاراج برند، نه بزرگی بر کوچکی رحم نماید و نه کوچکی احترام بزرگ تر را رعایت کند؛ در آن هنگام خداوند متعال کسی را بر می انگیزد که دژها و قلعه های گمراهی و دل های بسته شده را فتح می کند.
همچنین همزمان با تولد امام حسین علیه السّلام به حضرت زهراعلیهاالسّلام خبر داده می شود که حسینش را شهید خواهند کرد. حضرت زهراعلیهاالسّلام ناراحت وگریان می شوند، امّا خبر می آید که منجی امت از ذریه ایشان خواهد بود. در این باب نیز روایاتی وارد شده است،(1)
که دو نمونه از آنها ذکر می گردد:
«قال الصادق علیه السّلام: دَخَلَت فاطمة علیهاالسّلام علی رسول الله صلی الله علیه وآله و عیناه تدمع، فسألته:مالک؟ فقال انّ جبرئیل اخبرنی أَنَّ امتی تقتل حُسینا، فَجَزَعَت و شقّ علیها، فأخبرها بمن یملک من ولیها؛ فطاتب نفسُها و سکنت.(2)
امام صادق علیه السّلام فرمودند: حضرت فاطمه علیهاالسّلام وارد بر پیامبرصلی الله علیه وآله شدند، دیدند اشک از چشمان پیامبرصلی الله علیه وآله جاری است. سؤال کردند: علّت گریه چیست؟ پیامبر فرمودند: جبرئیل به من خبر داد که امت من حسین را می کشند. حضرت زهراعلیهاالسّلام هم شروع به گریه و ناله کرده و این سخن بر ایشان سخت آمد، تا اینکه پیامبرصلی الله علیه وآله به او خبر دادند که یکی از فرزندانِ ایشان
ص: 14
[برجهان] تسلط پیدا می کند [و عدل و داد را بر پا می کند و انتقام خون امام حسین علیه السّلام رامی گیرد]. آن حضرت خوشحال شدند و سکوت نمودند.
در روایت دیگری امام صادق علیه السّلام می فرمایند:
انّ جبرئیل علیه السّلام نزل علی محمدصلی الله علیه وآله تقتله امتک من بَعدِک... و یبشرک أنه جاعل فی ذریّته الامامة و الولایة و الوصیّة، ثُم ارسل الی فاطمه علیهاالسّلام: انّ الله یُبَشِّرُنی بمولودٍ یُولَدُ منک تقتله اُمّتی من بعدی...: إنَّ اللهَ عزّوجلّ جاعلٌ فی ذریّته الامامة و الولایة و الوَصیّة.
جبرئیل بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد و عرض کرد: خداوند سلام می رساند و شما را به فرزندی بشارت می دهد که از فاطمه علیهاالسّلام متولد می شود، اما امت تو، بعد از تو، او را می کشند... و به تو بشارت می دهد که در فرزندان او امامت، ولایت و وصایت را قرار می دهم، سپس کسی را نزد فاطمه علیهاالسّلام فرستاد که: خداوند مرا بشارت داده به فرزندی که از تو متولد می شود، ولی امت من بعد از من او را می کشند،... و خداوند در فرزندان او امامت، ولایت و وصایت را قرار می دهد؛
1. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باقیمانده و ادامه ی همه انبیای الهی.
حضرت حکیمه خاتون در ضمن نقل حدیث شب تولد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می گوید: ایشان را خدمت امام عسکری علیه السّلام آوردم؛ امام عسکری علیه السّلام فرمود:
سخن بگو ای حجة الله و بقیة الأنبیاء و نور الأصفیاء و غوث الفقراء و خاتم الاوصیاء و نور الأتقیاء...، ای حجت خدا و باقیمانده انبیاء و نور برگزیدگان و پناه نیازمندان و پایان دهنده اوصیاء و نور پرهیزگاران صحبت کن، پس امام زمان
فرمود: اشهد ان لا اله الا الله و...(1)
بنابراین طبق فرمایش امام عسکری علیه السّلام، حضرت ولی عصر ارواحنا فداه باقیمانده انبیاء هستند.
ص: 15
خدای تعالی از ابتدا علم همه چیز را به امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف داده است:
قال علیه السّلام: حین سقط من بطن امه جاثیاً علی رکبتیه رافعاً سبابَیه الی السمآء ثم عطس فقال علیه السّلام: الحمد لله رب العالمین وصلّی الله علی محمد واله زعمت الظلمة ان حجة الله داحضة، ولو اذن لنا فی الکلام لزال الشک.(1)
2. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف باقیمانده برگزیدگان و عترت پیامبر است.
در زیارتی که بعد از نماز استغاثه به امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف است، عرض می کنیم:
«سلام الله الکامل التام الشامل العام... علی... سلالة النبوة و بقیة العترة و الصفوة صاحب الزمان»(2)
سلام کامل و تمام و ... بر سلاله پیامبر و باقیمانده عترت و برگزیدگان، حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف.
3. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، بقیة الله است.
روایات زیادی داریم که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بقیة الله است که در ذیل به برخی از آنها اشاره می کنیم:
الف) عمران بن داهی می گوید: مردی به امام صادق علیه السّلام عرض کرد:
«لنسلّم علی القائم بامرة مؤمنین به قال: لا. ذالک اسم سماه الله امیر المؤمنین، لایسمّی به احد قبله و لا بعده الا کافر، قال: کیف نسلّم علیه؟ قال: نقول، السلام علیک یا بقیة الله، ثم قرأعلیه السّلام «بقیّة الله خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین».(3)
ص: 16
آیا می توانیم به حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف به عنوان امیرالمؤمنین درود بفرستیم و بگوییم «السلام علیک یا امیرالمؤمنین»؟ حضرت فرمودند: خیر! آن اسم مخصوص امیر مؤمنان علی علیه السّلام است که خداوند او را به این نام نامیده است. هرگز کسی را جز او نمی توان به این نام نامید. هر کس به این نام نامیده شود؛ چه قبل از امیرالمؤمنین علی علیه السّلام باشد، چه بعدش، کافر است.
عرض نمود: پس چگونه بر آن حضرت سلام کنیم؟ فرمود: بگو: «السلام علیک یا بقیة الله»، سلام بر شما ای باقیمانده خدا.
سپس امام صادق علیه السّلام آیه 86 سوره هود را تلاوت فرمودند که: «باقیمانده الهی برای شما بهتر است، اگر مؤمن باشید».
ب) احمد بن اسحاق روایتی از امام حسن عسکری علیه السّلام نقل می کند به این مضمون که: خدای تبارک و تعالی از روزی که آدم را آفرید، تا روزی که قیامت به پا شود، زمین را خالی از حجت نگذاشته و نمی گذارد؛ بلکه همواره حجّت خدا در روی زمین وجود خواهد داشت که خداوند بوسیله او بلاها را از اهل زمین دفع می کند و به برکت او باران می فرستد و به خاطر او برکات زمین را خارج می نماید.
گفتم: پس امام بعد از شما کیست؟ (امام بدون اینکه جوابی بدهد)، با شتاب از جای برخاسته و داخل اطاقی شدند، در هنگام بیرون آمدن کودکی را بر دوش خود آوردند که صورتش چون ماه شب چهارده می درخشید و تقریباً سه ساله بود؛ آنگاه خطاب به من فرمود: اگر منزلت تو در پیش حضرت احدیت و حجت های پروردگار نبود، پسرم را به تو نشان نمی دادم. عرضه داشتم: آیا علامتی هست که من بیشتر مطمئن شوم و دلم آرامش پذیرد؛ پس ناگهان حجت خدا با زبان فصیح و آشکار فرمود: انا بقیة الله فی ارضه و المنتقم من اعدائه و لا تطلب اثرا بعد عینِ یا احمد بن اسحاق....(1)
یعنی: من تنها بازمانده خدا در زمین هستم و از دشمنان خدا انتقام می گیرم.
ای احمد بن اسحاق! پس از دیدن، دیگر نشانه نخواه.
پ) از امام صادق علیه السّلام نقل می کنند که حضرت در ترسیم روز پر شکوه ظهور می فرمایند: اول ما نطق به هذه الایة: {بَقِیّتُ اللّهِ خَیْرٌ لَکُمْ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ}، ثم یقول: انا بقیة الله و
ص: 17
حجته و خلیفته علیکم؛ فلا یسلّم علیه مسلمٌ الا یقول: السّلام علیک یا بقیة الله فی ارضه.(1)
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نخستین چیزی که به زبان می آورند، این آیه شریفه است: باقیمانده الهی برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید، سپس می فرمایند: بقیة الله من هستم؛ من حجت الهی و خلیفه الهی بر شما هستم. پس هیچ مسلمانی در روی زمین بر ایشان سلام نمی کند مگر به این عبارت که: سلام بر شما ای بقیة الله در زمین خدا!
ت) امام هادی علیه السّلام در ضمن بیان اوصاف امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف می فرمایند: هو الذی یجمع الکلم و یتِمّ النِعَم و یحق الله به الحق و یزهق الباطل و هو مهدیکم و المنتظَر ثم قرأ: «بقیة الله خیر لکم» و قال: هو و الله بقیة الله»(2) او کسی است که وحدت کلمه ایجاد می کند و نعمتها را کامل می سازد. خداوند حق را به دستِ او تحقق می بخشد و باطل را نابود می سازد، او مهدی شما و منتظَر است. آنگاه این آیه را تلاوت فرمودند: «بقیة الله خیر لکم» سپس فرمودند: به خدا سوگند! او بقیة الله است.
4. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، سید الخلق است.
عن الحسن بن شاذان الواسطی قال: کتبت أبی الحسن الرّضاعلیه السّلام: اشکو جفأ اهل واسط و حملهم علی، و کانت عصابة من العثمانیة تؤذینی؛ فوقع بخطه: إنّ الله تبارک و تعالی اخذ میثاق اولیائنا علی الصبر فی دولة الباطل؛ فاصبر لحکم ربّک. فوقد قام سید الخلق قالوا: «یا ویلنا من بعثنا من مرقدنا هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون».(3)
ص: 18
حسن بن شاذان می گوید: نامه ای نوشتم خدمت امام رضاعلیه السّلام و از جفا و یورش و اذیت اهلِ واسط که جمعی از عثمانیان بودند، بر خود شکایت کردم. حضرت رضاعلیه السّلام به خط مبارک جواب فرمودند:
خداوند از دوستان ما پیمان گرفته که در دولت باطل صبر کنند؛ تو هم صبر کن (نگران نباش)، وقتی که سید الخلق (یعنی آقای مخلوقات) قیام کند، دشمنان می گویند: «وای بر ما! چه کسی ما را از قبورمان مبعوث کرده؟ این همان است که خداوند وعده داده بود و فرستادگان الهی راست می گفتند.
مرحوم علامه مجلسی می گوید: مراد از سید الخلق، حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریفاست. پس دشمنان اهل بیت علیه السّلام در آن زمان رجعت می کنند و مؤمنان از آنها انتقام می گیرند. پس دشمنان می گویند: «یا ویلنا..(1).
5. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک هستند.
در ضمن لقب هایی که پیامبرصلی الله علیه وآله برای آن حضرت شمرده اند، همین لقب مبارک است.(2)
وقتی پیامبرصلی الله علیه وآله در ضمن بیاناتی که آخر الزّمان را ترسیم می کنند، می فرمایند: و لا یزال ذلک البلاد علی اهلِ ذلک الزمان، حتی إذا یئسوا و قنطوا و اساؤُا و الظّن اَلّا یفرَّجَ عنهم؛ إِذا بعث الله رجلا من اطایب عترتی و ابرارِ ذرّیتی عَدلاً مبارکاً زکیاً.(3)
این گرفتاری با مردم آن زمان خواهد بود تا هنگامی که مأیوس و ناامید شوند و تصوّر کنند که دیگر خداوند از آنها رفع گرفتاری نخواهد فرمود؛ آنگاه خداوند مردی را از بهترین فرزندان و پاک ترین عترتِ من بر می انگیزد که سرا پا عدل و برکت و پاکی است.
6. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف محدَّث(4)است.
ص: 19
در این زمینه دو دسته روایات داریم؛ یک دسته از آنها به طور عموم دلالت می کند که کل ائمه(عع) محدث هستند و دسته دیگر روایاتی است که دلالت می کند حضرت مهدی محدَّث است.
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: مِن ولدی اِثنا عَشَرَ نقیباً، نجباء مَحدِّثونَ مُفَهَّمُونَ آخرهم القائم بالحقّ.(1)
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: دوازده نقیب از اولاد من هستند که همه شان نجیب، محدث و صاحب فهم هستند که آخرین آنها قائم به حق است.
امام باقرعلیه السّلام می فرمایند: «مِنّا اثنا عَشَرَ محدّثاً، السّابعِ مِن ولدی القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف».(2)
دوازده محدّث از ماست؛ که هفتمین فرزند من، همان قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف است.
امام جوادعلیه السّلام از امیرمؤمنان علی علیه السّلام نقل می کنند که حضرتش به ابن عباس فرمود: «إنّ لیلة القدر فی کل سنة و انّه ینزّل فی تلک اللّیلة امر السّنة و لذلک الامر ولاةٌ بعد رسول الله صلی الله علیه وآله».
فقال ابن عباس: مَن هم؟ قال: «اَنَا واحد عَشَر من صلبی ائمةٌ محدّثون».(3)
حضرت علی علیه السّلام به ابن عباس فرمودند: شب قدر در هر سال هست و در آن شب امور سال نازل میشود؛ و برای این برنامه، والیانی بعد از رسول الله صلی الله علیه وآله وجود دارد. ابن عباس عرض کرد: آنها چه کسانی هستند؟ حضرت علی علیه السّلام فرمودند: من و یازده فرزند من، که همه پیشوا و محدَّث هستیم.
در روایتی امام صادق علیه السّلام تفسیر آیه (تنزل الملائکة و الروح فیها...)(4)
را این گونه بیان می فرمایند: «ای من عند ربّهم علی محمدٍ و آل محمد بکل امر سلام».(5)
ص: 20
یعنی ملائکه و روح از جانب خداوند بر محمد و آل محمدعلیهاالسّلام نازل می شوند.
از امام باقرعلیه السّلام سؤال شد: آیا شما شب قدر را می شناسید؟ فقال: و کیف لا نعرف و الملائکة یطوفون بنا فیها.(1)
چگونه شب قدر را نشناسیم؛ در حالی که ملائکه در آن شب در اطراف ما طواف می کنند.
امام رضاعلیه السّلام ضمن برشمردن صفات امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می فرمایند:
یکون اعلمُ الناس و احکم الناس و اتقی الناس و احلمِ الناس و اسخن الناس و اعبد الناس.... و یری مَن خلفَه کما یری من بین یدیه و لا یکون له ظلّ... و تنام عینا، و لا ینام قلبه و یکون محدّثاً.(2)
او داناترین مردمان، حکیم ترین، پرهیزگارترین، بردبارترین، بخشنده ترین و عابدترین مردم است؛ که پشت سرش را می بیند، همان گونه که پیش رویش را می بیند؛ سایه ندارد، دیدگانش در خواب فرو می رود، ولی دلش همیشه بیدار است و از جانب خدا خبر داده می شود.
امام جوادعلیه السّلام در ضمن بیان سیره آن حضرت می فرمایند:
«ثمّ یدخل الکوفة فیقتل فقاتلیها، حتی یرضی الله عزّوجل... ثم قلت: و ما یدریه، جعلت فداک منی یرضی الله - عزوجلّ؟ قال: یا ابا الجارود! انّ الله اوحی الی اُمّ موسی و هُوَ خیرٌ من اُمّ موسی و اوحی الله الی النحل و هو خیرٌ من النمل».(3)
او وارد کوفه می شود و جنگ کنندگان را می کشد، تا خداوند راضی شود...، عرض کردم: چگونه متوجه می شوند که خداوند راضی شد؟ حضرت فرمود: خداوند به مادر موسی(4) وحی کرد؛ در حالی که حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بهتر از مادر موسی است.
ص: 21
امام جوادعلیه السّلام با استشهاد به این آیه از قرآن می خواهند بفرمایند که: خداوند به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، وحی می فرماید.
7. حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) ستاره درخشان هستند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در ضمن بیان مشاهدات خود در معراج می فرمایند: خداوند انوار ائمه اثنی عَشَر را به من نشان داد و فرمود:
یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَکَ فَإِذَا أَنَا بِأَنْوَارِ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ وَ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الْحُجَّةِ یَتَلَأْلَأُ مِنْ بَیْنِهِمْ کَأَنَّهُ کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ فَقُلْتُ یَا رَبِّ مَنْ هَذَا قَالَ یَا مُحَمَّدُ هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ بَعْدِکَ الْمُطَهَّرُونَ مِنْ صُلْبِکَ وَ هَذَا الْحُجَّةُ الَّذِی یَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا وَ یَشْفِی صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِین.(1)
ای محمد! سرت را بالا بیاور، وقتی بالا را نگاه کردم، نور علی و حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی و جعفر بن محمد و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و محمد بن حسن الحجه را دیدم که ایشان (حجة بن الحسن) در بین آنها مانند ستاره درخشان می درخشید. پس عرض کردم: خدایا! اینها چه کسانی هستند و این نور چه کسی است؟ خطاب شد: ای محمد! اینها امامان بعد از تو، از صلب تو هستند که پاک و مطهرند؛ و این شخص که می درخشد، حجتی است که زمین را پر از قسط و عدل می کند و دلهای مؤمنین را آرامش میدهد.
8. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف منصور است.
خدای تعالی همه امکانات را در اختیار امام عصر ارواحنا فداه قرار داده است و با قدرت خودش آن حضرت را یاری نموده است تا آنچه خواست خداست به وسیله ایشان به وقوع
ص: 22
بپیوندد، و در زمان ظهور با یاری خدای تعالی هر چیزی را در جایگاه خودش قرار دهد و ستمگران را به سزای اعمالشان برساند و مؤمنین و متقین را وارثان زمین قرار دهد.
در زیارت عاشورا می خوانیم: فاسئل الله الذی اکرم مقامک و اکرمنی بک أَن یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمّدصلی الله علیه وآله.(1)
از خداوند می خواهیم که به ما توفیق بدهد در کنار امام منصور (امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف) خون خواهی امام حسین علیه السّلام را بکنیم.
همچنین امام باقرعلیه السّلام می فرمایند: القائم منا، منصورٌ بالرّعب، مَؤیدٌ بالنصر.(2)
حضرت قائم از ما، یاری شده به وسیله ترس (در دل دشمنان) و تأیید شده به وسیله یاری است.
و بالاخره در دعای ندبه می خوانیم: این المنصور علی من اعتدی علیه و افتری.(3)
کجاست آن کسی که یاری شده است بر علیه کسی که نسبت به او تعدی کرده و افترا بسته است؟
9. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف صابر هستند.
در حدیث لوح آمده است که: علیه کمال موسی و بهاء عیسی و صبر ایوب.(4) امام عصرارواحنا فداه دارای کمال حضرت موسی و بهاء حضرت عیسی و صبر حضرت ایوب هستند.
مؤید این مطلب آن است که یکی از فقهاء و مراجع بزرگوار نقل می کرد که: یکی از اشخاص مورد اعتماد اخیراً در عالم رؤیا خدمت حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیده؛ نوشته ای را روی سینه مبارک آن حضرت دیده، که روی آن نوشته شده بود: اَنا صابرٌ علی هذا الامر و لکن أندبونی، أندبونی، أندبونی.
من بر این امر [غیبت]، صبر می کنم؛ و لکن بر من ندبه نمایید و بلند بلند بر من گریه کنید. بلند بلند بر من گریه کنید، بلند بلند بر من گریه کنید.(5)
ص: 23
10. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نور آل محمدعلیهاالسّلام هستند.
سید بن طاووس می گوید: از مهمّات بعد از نماز ظهر، آن است که همانند امام صادق علیه السّلام برای حضرت مهدی دعا کنیم.
راوی می گوید: بعد از تمام شدن دعای حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: الیس قد دعوت لنفسک جعلت فداک، آیا این چنین نیست که برای خودتان دعا کردید؟ حضرت فرمودند: دعوتُ لنور آل محمد و سائقهم و المنتقم بأمر الله من اعدائهم...(1)
(خیر) دعا کردم برای نور آل محمدعلیهاالسّلام و پیش برنده ی آنها و انتقام گیرنده از دشمنانشان به دستور خدا.
11. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف فریادرس هستند.
در زیارت آل یاسین می خوانیم: السلام علیک ایها العَلَم المنصوب و العِلم المَصبوب والغَوث و الرحمه الواسعه.(2)
سلام بر تو ای پرچم افراشته و دانش ریزان و پناه و رحمت واسعه حق!
در دعای فرج عرض می کنیم: الهی عظم البلاء و برح الخفاء.... یا مَولای یا صاحب الزّمان الغوث الغوث الغوث،(3)
ای مولا و آقای من! ای صاحب الزّمان! به فریادرس، به فریادرس، به فریادرس!.
و در عریضه ای که خدمت حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه الشریف می نویسیم، آمده است: کنت یا مولای صلوات الله علیک مستغیثا...، فاغثنی یا مَولای صَلوات الله علیک.(4)
یعنی: من ای مولایم (که صلوات خدا بر شما باد)، پناهنده به شما هستم، پس ای مولای من! (که صلوات خدا بر شما باد)، به فریاد من برس!
توجه: پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند: و هو غیاث و کهف لمن استغاث به، او فریادرس و پناه هر کسی است که به او پناه ببرد و فریادرسی بخواهد، نفرمود فقط غیاث شیعیان و محبین است؛ بلکه
ص: 24
غیاث همه است. چه بسیار کسانی که شیعه نبودند، اما وقتی به حضرتش استغاثه کردند، حضرت به فریاد آنها رسید که در این مورد قضایای بسیاری نقل شده و یکی از آنها را ذکر می کنیم:
عالم فاضل ربّانی، میرزا حسین نوری، نقل می کند که: دانشمند بزرگوار شیخ علی رشتی، از شاگردان استاد اعظم میرزای شیرازی می گوید: در یکی از سفرها که از زیارت امام حسین علیه السّلام به سوی نجف اشرف از راه فرات بازمی گشتم، در کشتی کوچکی که بین کربلا و طویرج بود، سوار شدم. مسافران که اهل حله بودند به بازیگری و مزاح مشغول شدند؛ جز یک نفر که هر چند با آنها هم غذا و همسفر بود و بر مذهب او خرده می گرفتند و او را سرزنش می کردند، با کمال متانت نشسته بود و هیچ شوخی نمی کرد. از این وضع در تعجب بودم، تا اینکه به جایی رسیدیم که آب کم بود و به ناچار پیاده شدیم. در کنارِ نهر که می رفتیم، از او پرسیدم: چرا از آنها کناره گیری می کنی و آنها بر مذهب تو خرده می گیرند؟ گفت: اینها از عامه و خویشاوند من هستند؛ پدرم نیز از ایشان است؛ ولی مادرم از اهل ایمان است. من نیز مذهب آنها را داشتم ولی به برکت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف شیعه شدم.
از چگونگی شیعه شدن او سؤال کردم؟ جواب داد: اسم من یاقوت و شغل من روغن فروشی است. در یکی از سالها برای خریدن روغن از شهر حله بیرون رفتم تا از صحرا نشینان روغن بخرم. تا آن مقدار که می خواستم خریدم و به اتفاق عده ای از اهالی حلّه بازگشتم و در یکی از منزلگاهها فرود آمدیم و خوابیدم. وقتی بیدار شدم، دیدم همه رفته اند و من در صحرای بی آب و علفی که درندگان زیادی داشت، تنها مانده ام، به راه افتادم ولی راه را گم کردم و متحیر ماندم و از طرف دیگر از تشنگی و درندگان ترسان شدم. در آن حال به خلفا و مشایخ استغاثه کردم و از آنها کمک و شفاعت خواستم تا خداوند فرجی برایم برساند ولی نتیجه ای نداد.
با خود گفتم: از مادرم شنیده ام که می گفت: ما امام زنده ای داریم که کنیه اش اباصالح است؛ «یرشد الضّالَّ و یغیث الملهوف و یعین الضعیف»، به فریاد گم شدگان میرسد ودرماندگان را پناه می دهد و ضعیفان را کمک و یاری میکند. با خداوند پیمان بستم که به او استغاثه میکنم؛ اگر نجاتم داد، به مذهب مادرم درمی آیم. پس او را صدا کردم و به او پناه بردم. ناگهان در کنار خود کسی را دیدم که عمامه سبزی بر سر داشت و همراه من راه می رفت. به من دستور داد که به مذهب مادرم درآیم و کلماتی فرمود؛ و به من فرمود: به زودی به آبادیی میرسی که آنجا همه
ص: 25
شیعه هستند. گفتم: ای آقای من! شما با من به آن آبادی نمی آیید؟ فرمودند: نه «لانه استغاث بی الف نفس فی اطراف البلاد اُرید ان اُغیثهم»، چون هزار نفر در اطراف بلاد به من پناهنده شده اند؛ می خواهم به فریاد آنان برسم. یکباره از نظرم غایب شد. کمی راه رفتم و به آبادی رسیدم؛ در صورتی که مسافت زیادی تا آنجا بود که همسفرهایم روز بعد به آنجا رسیدند. از آنجا به حلّه برگشتم و به نزد سید الفقهاء سید مهدی قزوینی رفتم و جریان را به او گفتم. او احکام و مسائل مذهب شیعه را به من آموخت. از او سؤال کردم: چه عملی انجام دهم که بار دیگر خدمت آن حضرت برسم؟ گفت: چهل شب جمعه به زیارت امام حسین علیه السّلام برو. من هم شبهای جمعه به زیارت قبر آن حضرت میرفتم. در شب جمعه سی و نهم، وقتی به دروازه شهر کربلا رسیدم، مأمورین ظالم از مردم گذرنامه می خواستند و خیلی سخت می گرفتند، من هم که نه گذرنامه داشتم و نه قیمت آن را، چند بار خواستم به طور قاچاقی از میان جمعیت وارد شوم؛ ولی نشد. در همین اثناء حضرت صاحب الأمر عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدم که داخل شهر است، به او استغاثه کردم و کمک خواستم. بیرون آمد و مرا همراه خود از دروازه داخل شهر کرد و کسی مرا ندید.
وقتی وارد شهر شدیم، یکباره دیگر او را ندیدم و با حسرت و تأسّف در فراقش ماندم.(1)
ص: 26
ص: 27
همان طور که می دانیم؛ امامت، خلافت و جانشینی پیامبرصلی الله علیه وآله، در نگهداری دین و حفظ حوزه مسلمین است تا از طرف خدا و رسول خداصلی الله علیه وآله، مردم را راهنمایی کرده و آنها را به مقصد مطلوب برساند. این مطلب به وضوح در آیات و روایات بیان گردیده است که اجمالاً به آنها اشاره می شود:
یک دلیل بر امامت آن بزرگواران از نظر قرآن، آیه زیر است:
{یَا أَیّهَا الّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ}(1)
یعنی: ای کسانی که ایمان آورده اید خدا و پیامبر و اولوالامر از میان خودتان را اطاعت کنید.
در این آیه، اطاعت از پیامبر به اطاعت از خداوند عزّوجلّ عطف گردیده و اطاعت از اولی الامر به اطاعت از پیامبر، و هیچگونه قیدی هم به کار نرفته تا اطاعت به مورد خاصی معطوف گردد، بلکه امر به اطاعت بی چون و چرا از طرف خداوند نسبت به اولی الامر شده است و این نشان دهنده این است که خدای تعالی از مؤمنین می خواهد تا همان گونه که در تمام امور موظف به اطاعت از خداوند و رسولش می باشند، از اولی الامر که طبق تفاسیر؛ منظور انوار مقدسه ائمه اطهارعلیه السّلام هستند، چنین اطاعت و پیروی در تمام امور داشته باشند.
روایاتی که منظور از اولوالامر در آنها بیان گردیده است:
جابر بن عبدالله انصاری در توضیح آیه شریفه فوق میگوید: «وقتی این آیه شریفه بر پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شد، گفتم: یا رسول الله! خدا و رسولش را شناختیم، اولوالامر که خداوند اطاعتشان را همراه اطاعت شما قرار داده، چه کسانی هستند؟ فرمود: ای جابر! آنان جانشینان من و پیشوایانِ مسلمین پس از من هستند، اول ایشان علی بن ابیطالب است و پس از وی حسن و حسین و
ص: 28
علی بن الحسین علیه السّلام و فرزند علی، محمد که در تورات به باقر معروف است و تو او را خواهی دید. وقتی دیدی سلام مرا به او برسان. سپس صادق، جعفر بن محمد، و موسی بن جعفر و علی بن موسی و محمد بن علی و علی بن محمد و حسن بن علی و بعد، هم نام و هم کینه من که حجت خدا و باقیمانده ی او در روی زمین و نزد بندگان است و فرزند حسن بن علی، که خدا به دست او مشرق و مغرب زمین را خواهد گشود و کسی است که از شیعیان و دوستانِ خود پنهان خواهد شد، به امامت وی کسی پابرجا نخواهد ماند مگر آن کسی که خدا قلبش را به ایمان آزموده باشد.
جابر می گوید: پرسیدم: یا رسول الله! آیا شیعه در غیبتِ او از وی استفاده خواهند برد؟ فرمود: آری! سوگند به کسی که مرا به پیامبری فرستاده، از نور وی روشنایی میگیرند و از ولایت وی در غیبتش منتفع می شوند مانند استفاده مردم از خورشید، گرچه ابر آن را پوشانده باشد، ای جابر! این ازاسرار مخفی خداوند است و از غیر اهلش پنهان ساز».(1)
حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی - صاحب ینابیع الموده - می نویسد: در دوران خلافت عثمان روزی جمعی از مهاجرین و انصار در مسجد نشسته بودند و امیرالمؤمنین علیه السّلام در میان آنان بود. هر کس درباره فضائل خود سخن می گفت و آن حضرت ساکت بود. وقتی بیان فضائل آنان به پایان رسید، رو به امام کرده و گفتند:
«یا ابا الحسن تکلّم. فقال: یا معشر قریش والانصار اسئلکم ممّن اعطاکم الله هذا الفضل، ابانفسکم أو بغیرکم؟ قالوا: اعطانا الله ومنّ علینا بمحمدصلی الله علیه وآله...».
ای ابوالحسن! سخن بگو! آن حضرت فرمود: ای گروه قریش و انصار، از شما می پرسم این فضائل را خداوند به سبب خودتان به شما داده است یا به واسطه دیگری؟ گفتند: خداوند به واسطه محمدصلی الله علیه وآله بر ما منت نهاد و این فضائل را به ما عطا کرد.
سپس حضرت بخشی از آیاتی را که درباره خودش نازل شده بود، بیان می کند و از آنان اقرار می گیرد که این آیات درباره او نازل شده است.
ص: 29
آن گاه فرمود: «أنشدکم بالله اتعلمون حیث نزلت اطیعوا الله و اطیعوا الرسول واولی الأمر منکم و... امر الله عزّوجلّ نبیّه ان یعلمهم ولاة امرهم وان یفسّر لهم من الولایة کما فسّر لهم من صلاتهم وزکاتهم وحجّهم، فنصبنی للناس بغدیر خم.»(1)
شما را به خدا سوگند می دهم آیا می دانید هنگامی که آیه «اولی الامر...» و آیات دیگر نازل شد خداوند پیامبرش را مأمور کرد که متولیان امور امت را به آنان معرفی کند و ولایت را برای امت توضیح دهد، همان طور که نماز، زکات و حج آنان را برای آنان شرح داده است. به دنبال این مسائل رسول خداصلی الله علیه وآله در غدیر خم مرا به امامت مردم نصب کرده است.
محدث حافظ ابراهیم بن محمد جوینی مؤلف کتاب فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول والسبطین همین جریان را با تفصیل بیشتری نقل کرده و می نویسد: در دوران خلافت عثمان روزی در مسجد میان انصار و مهاجرین درباره فضائل هر یک بحث آغاز شد. در این مناظره که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، قریش تمام فضائلی را که از رسول خداصلی الله علیه وآله درباره آنان بیان شده بود یاد کردند. از سران مهاجرین در جلسه افرادی مثل عبدالرحمان بن عوف، طلحه، زبیر، مقداد، ابوذر، هاشم بن عتبه، عبدالله بن عباس، عبدالله بن جعفر و... حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به اسلام و پیامبر و نقش خود در گسترش اسلام و حمایت از مسلمانان را بیان کردند که از سران گروه انصار نیز افرادی مانند ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابو ایوب انصاری، ابو هیثم بن تیهان، قیس بن سعد بن عباده، جابر بن عبدالله، انس بن مالک، زید بن ارقم و... حضور داشتند که پس از پایان گفت و گو از امام تقاضا کردند تا سخن بگوید. امام نیز پس از ذکر آیاتی از قرآن از جمله آیه «اولی الامر منکم» به حدیثی از رسول خدا اشاره کرد و فرمود:
«قال الناس یا رسول الله خاصة فی بعض المؤمنین، ام عامة لجمعیهم. فامر الله عزوجل نبیّه صلی الله علیه وآله ان یعلّمهم ولاة امرهم وان یفسّر لهم من الولایة ما فسّر لهم من صلاتهم وزکاتهم وحجّهم، فنصبنی للناس بغدیر خم.»(2)
ص: 30
مردم پرسیدند: ای رسول خداصلی الله علیه وآله آیا این آیات درباره بعضی از مؤمنان نازل شده است، یا این که شامل همه می شود که خداوند رسولش را مأمور کرد تا متولیان امور امت را به آنان بشناساند و ولایت را برای آنان شرح دهد، همان طور که نماز و زکات و حج آنان را شرح داده است؛ پس رسول خداصلی الله علیه وآله مرا در غدیر خم به عنوان امام مردم پس از خود، منصوب کرد.
روزی مردی خدمت امام رسید و از او پرسید:
«اخبرنی بافضل منقبة لک، قال ما انزل الله فی کتابه؟ قال وما انزل الله فیک؟ قال... وقوله اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الامر منکم و...»(1)
برترین امتیاز خود را برای من بگو؟
امام فرمود: برترین امتیازات من چیزهایی است که خداوند در کتابش بیان کرده است.
- : خداوند در کتابش درباره ات چه گفته است؟
امام: خداوند چندین آیه درباره من نازل کرده است که آیه اولی الامر یکی از آنهاست.
«عن الحسین بن ابی العلاء قال ذکرت لابی عبدالله قولنا فی الاوصیاء انّ طاعتهم مفترضة قال فقال: نعم هم الذین قال الله تعالی اطیعوا الله واطیعوا الرسول واولی الأمر منکم...»(2).
حسین بن علاء می گوید: نظر خود را درباره جانشینان پیامبرصلی الله علیه وآله به امام صادق علیه السّلام گفتم که اطاعت آنان واجب است.
حضرت فرمود: آری! آنان کسانی هستند که خداوند درباره آنان فرموده است: از خدا و رسول و اولی الامر اطاعت کنید.
از نظر شیعه تنها کسانی صلاحیت دارند زمام رهبری امت را در دست بگیرند و محور دین و دنیای آنان واقع شوند، که از مطلق خطا و گناه محفوظ باشند.(3)
ص: 31
در قرآن کریم آیات زیادی بر این عقیده یعنی عصمت امامان دلالت می کند که در اینجا تنها به توضیح یک آیه میپردازیم؛ خدای تعالی می فرماید:
«و اذا ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهّن قال انی جاعلک للناس اماما فقال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین».(1)
هنگامی که خدا حضرت ابراهیم را به وسیله اموری امتحان کرد و او آنها را به اتمام رساند (و از آنها پیروز بیرون آمد)، به او فرمود: تو را امام مردم قرار می دهم. حضرت ابراهیم عرض کرد: از نسل من نیز کسی به امامت می رسد؟ خداوند فرمود: پیمان من (امامت) به ستمگران نمی رسد.
از این آیه استفاده می شود که ظالم به طور کلی به منصب امامت که منصب خدایی است برگزیده نخواهد شد.
اکنون باید دید ظلم در لغت عرب چه معنایی دارد و بر چه شخصی صادق است؟
ظلم (در مقابل عدل)؛ به معنی قرار دادن چیزی در غیر جای اصلی اش می باشد و عدل؛ نهادن چیزی است در جای خودش. اگر کسی طبقِ نظام آفرینش و قوانین و دستورات الهی عمل کرد، عادل شمرده میشود و گرنه ظالم شناخته می شود، و از نظر قرآن، ظلم بنده یا نسبت به خداست مانند کفر و شرک و نفاق و دروغ بستن به خدا، یا ظلم بر انسانهای دیگر است، یا ظلم انسان نسبت به خودش می باشد. ظلم در قرآن در این سه معنا به کار رفته است، لیکن با دقت بیشتری می توان گفت: در نوع اول و دوم نیز ظلم به نفس صادق است، زیرا در تمام موارد، در واقع انسان بر نفس خودش ستم نموده است.
کسانی که از اول تا آخر عمر معصیت می کنند و یا کسانی که در ابتدا گناه می کنند و نیز کسانی که در اول عمر گناه نمی کنند ولی در آخر دست خود را آلوده میکنند، مصداق ظلمند و مقام امامت شایسته آنان نیست و ائمه اطهارعلیه السّلام باید طبق آیه مورد بحث، از هرگونه ظلمی مبرّا بوده و معصوم باشند.
ص: 32
امام تمام احکام و قوانین دین را که برای سعادت دنیوی و اخروی مردم ضرورت داردو نیز آنچه را که دانستن آنها برای ارشاد و هدایت انسانها و اداره ی امور دنیوی و اخروی آنها لازم است باید بداند و از همه قوانین و احکامی که از جانب خدا نازل شده باید با اطلاع باشد.(1)
روایات متعدّدی در این باره وارد شده است؛ از جمله:
علی بن ابیطالب علیه السّلام در مورد ائمه فرموده اند: «نفایس قرآن نزد اهل بیت است، آنان گنج های علوم خدایی هستند؛ اگر لب به سخن گشایند راست میگویند و اگر سکوت اختیار کنند کسی نمیتواند بر آنان سبقت جوید».(2)
امام می تواند در جهان خلقت به اذن خدا دخل و تصرّف کند. انواع معجزاتی که از امامان(عع) دیده شده و موارد فراوانِ آن که در مدارک اصیل و معتبر درج گردیده است، ناشی از همین قدرت ماوراء طبیعی آنهاست. این نوع ولایت را «ولایت تکوینی» می نامند.
همچنین امام از جانب خدا حق قانون گذاری و دخالت در امور مردم را دارد. البته اختیاراتِ امام در این مورد، در محدوده قوانین و احکام الهی است. در مسائل مربوط به زمامداری مسلمین، باید از دستورهای امام که در ارتباط با امور جامعه است اطاعت کرد. از این نوع ولایت امام، به «ولایت تشریعی» تعبیر می شود.
ب) امام باقرعلیه السّلام فرمودند: ذکر؛ قرآن است و اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله اهل ذکرند و از آنها باید سؤال شود.
خدای تعالی در قرآن می فرماید: «و علامات و بالنّجم هم یهتدون؛ (در زمین) علاماتی قرار داد و (شب هنگام) آنها بوسیله ستارگان هدایت می شوند».(1)
امام صادق علیه السّلام فرمودند: «ستاره اشاره به پیامبرصلی الله علیه وآله است و «علامات» امامان هستند.(2) در روایتی؛ پیامبرصلی الله علیه وآله به امام علی علیه السّلام فرمودند: «تو یکی از علامات و نشانه ها هستی».(3)
خدای تعالی در قرآن می فرماید: «وَإِنّ الّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصّرَاطِ لَنَاکِبُونَ؛
و آنان که به آخرت ایمان نمی آورند از راه راست بر میگردند».(4)
امیرمؤمنان علی علیه السّلام می فرمایند: «خداوند، ما رهبران دینی و الهی را درهای وصول به معرفتش و صراط و طریق و جهتی که از آن به او میرسند قرار داده است، بنابراین کسانی که از ولایت ما منحرف گردند، یا دیگری را بر ما برگزینند، آنها از صراط حق منحرفند».(5)
خداوند می فرماید: «و کذلک جعلناکم امة وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً... این چنین شما را امت میانه ای قرار دادیم تا گواه بر مردم باشید».(6) از ائمه علیه السّلام
ص: 34
روایت شده که فرموده اند: «ماییم امت میانه و ماییم گواهان خدا بر خلق و حجت های او در زمین، مائیم گواهان بر مردم. غلو کنندگان باید به سوی ما بازگردند و مقصران باید کوتاهی را رها کرده و به ما ملحق شوند».(1)
خداوند می فرماید: «قال موسی لقومه استعینوا بالله و اصبروا انّ الارض لله یورثها من یشاء من عباده و العاقبه للمتقین؛ موسی به قوم خود گفت: از خدا یاری بخواهید و استقامت پیشه کنید که زمین از آنِ خداست وآن را به هر کسی بخواهد واگذار می کند و سرانجام (نیک) برای پرهیزگاران است».(2)
امام باقرعلیه السّلام فرمودند: «در کتاب امام علی علیه السّلام دیدم که آن حضرت در ذیل این آیه فرموده اند: من و اهل بیتم همان کسانی هستیم که خداوند زمین را به ما به ارث داده و ماییم پرهیزگاران».(3)
ص: 35
ص: 36
زمانی که قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریفظهور نمایند، ما بین رکن و مقام در کنار خانة خدا می ایستند و می فرمایند:
«اَلا یا اهل العالم! انا الامام القائم؛ آگاه باشید ای جهانیان! که منم امام قائم»؛
«اَلا یا اهل العالم! انا الصمصام المنتقم؛ آگاه باشید ای اهل عالم! که منم شمشیر انتقام گیرنده»؛
«اَلا یا اهل العالم! ان جدی الحسین قتلوه عطشاناً؛ آگاه باشید ای اهل عالم! که جد من حسین علیه السّلام را تشنه کام کشتند»؛
«اَلا یا اهل العالم! انّ جدی الحسین طرحوه عریاناً؛ آگاه باشید ای اهل عالم! که جد من حسین علیه السّلام را عریان روی خاک افکندند»؛
«اَلا یا اهل العالم! ان جدی الحسین سحقوه عدواناً؛ آگاه باشید ای جهانیان! که جد من حسین علیه السّلام را از روی کینه توزی پایمال کردند»(1)؛
بنابراین امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ضمن معرفی وجود مبارکشان، خود را منتقم خون امام حسین علیه السّلام معرفی می نمایند.
یکی از دعاهای بسیار مهم و با ارزش در میان شیعه، دعای ندبه است که عاشقان حضرت ولی عصر هر صبح جمعه دور هم گرد آمده و با خواندن آن، با حضرتش تجدید عهد و پیمانمی کنند. این دعا سندی صحیح دارد(2)
و بخش عمده و چشمگیر آن، التجاء به حضرت ولی
ص: 37
عصر و تأسف از غیبت و دردمندی از فراق آن بزرگوار است و بخش هایی از این دعا مربوط به جد بزرگوار امام زمان سالار شهیدان است مانند:
«این الحسن؟ أین الحسین؟ أین ابناء الحسین؟ امام حسن کجاست؟ امام حسین کجاست؟ فرزندان امام حسین کجایند و چه شدند؟» قسمت دیگری از این دعای شریف «أین الطالب بدم المقتول بکربلا؟ کجاست آن طالب خونِ شهید کربلا؟ می باشد که از حساسیت فوق العادهای برخوردار است.
ندبه کنندگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، منتظران منتقم آل محمّدند تا تقاص خونِ به ناحق ریخته ی فرزند حضرت فاطمه علیهاالسّلام را بگیرد و موجب شادی و بهجت قلب نازنین رسول خداصلی الله علیه وآله شود.
آری! صبح جمعه و دعای سوزان ندبه در فراق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و یاد سید الشهداءعلیه السّلام است و چه بسا همین یاد امام حسین علیه السّلام، در صدق و صفای دعا کننده اثری ژرف به جای نهد.
زیارت عاشورا که از سوی امام محمد باقرعلیه السّلام به شیعیان و شیفتگان تعلیم داده شده است مضامین والایی دارد.
در یکی از قسمت های زیارت چنین آمده است: «أن یرزقنی طلب ثارک مع امام منصور من اهل بیت محمد صلی الله علیه و آله؛ همانا از خداوند می خواهم خونخواهی تو را در کنار امام یاری شدن از خاندانِ پیامبر| روزیم گرداند». زائر در این فقره، مشارکت درخونخواهی امام حسین علیه السّلام بوسیله امام زمان را طلب می کند چرا که مقصود از امام منصور، دوازدهمین پیشوای شیعیان حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریفمی باشد و علت اینکه او را منصور نامیده اند این است که ایشان در طلب خون جدشان یاری می شوند.
ص: 38
امام محمد باقرعلیه السّلام در شرح آیه شریفه «من قتل مظلوماً....»(1) فرمودند: «سمی المهدی المنصور کما سمی احمد محمداً کما سمی عیسی المسیح؛(2)
مهدی منصور نامیده شد، همان طوری که احمد به محمد| و عیسی به مسیح علیه السّلام نامیده شد». محمد بن مسلم می گوید: شنیدم که امام باقرعلیه السّلام فرمودند: «قائم، منصور به رعب و مؤید به نصر است».(3)
جلوه ای دیگر از ارتباط دو فرزند حضرت زهراعلیهاالسّلام، روز عاشورا است که دل عزاداران باید به عشقِ ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف بتپد و ذکر قیام ابا عبدالله با یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف توأم باشد. صالح بن عقبه از پدرش نقل می کند که امام محمد باقرعلیه السّلام فرمود: «هر کس حسین بن علی علیه السّلام را در روز دهم محرم زیارت کند تا آنکه نزد قبر آن حضرت گریان شود، خداوند - تبارک و تعالی - ثواب دو هزار حج و دو هزار عمره و دو هزار جهاد به او عطا کند که ثواب آنها مثل ثواب کسی است که در خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله و ائمه طاهرین علیه السّلام حج و عمره و جهاد کرده باشد. راوی می گوید عرض کردم: فدایت شوم، کسی که در شهرهای دور باشد و ممکن نباشد که در مثل این روز نزد قبر آن حضرت رود، آیا برای او ثوابی است؟
امام علیه السّلام فرمود: هر گاه چنین باشد به سوی صحرا یا بر بلندی بام خانه خود رود و به سوی حضرت اشاره کند و سلام دهد و در نفرین بر قاتلان وی جدیت نماید و بعد از آن دو رکعت نماز بخواند. این کار را در اوایلِ روز انجام دهد و خود بر امام حسین علیه السّلام بگرید و کسانی را که در خانه اش هستند نیز بر گریه آن حضرت وا دارد و یکدیگر را به اینکه در شهادت امام حسین علیه السّلام مصیبت زده شده اند، تعزیت گویند و هر گاه چنین کنند، همه آن ثوابها را برای آنان ضامنم، عرض کردم یکدیگر را چگونه تعزیت بگویند؟ حضرت فرمودند: بگویند: «اعظم الله اجورنا بمصابنا بالحسین علیه السّلام و جعلنا و ایاکم من الطّالبین بثارِهِ مع ولیه الامام المهدی من آل محمد علیهم السلام؛ خداوند اجر ما و شما را در مصیبت حسین علیه السّلام بزرگ گرداند و ما و شما را
ص: 39
از کسانی قرار دهد که به همراه ولی (خون) امام حسین علیه السّلام، امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، از آل محمدصلی الله علیه وآله طلب خونِ آن حضرت کرده و به خونخواهی او برخیزیم.(1)
مقصود از «هدف قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف» چیزی است که آن حضرت برای دست یافتن و تحقق آنها، حرکتی جدی را آغاز خواهد کرد. نمونه هایی از اهداف مقدس به این صورت است که ذکر می کنیم:
احیای اسلام و سنت نبوی و سیرة علوی، تأمین قسط و عدل و حاکم ساختن حق و نیروبخشیدن به حق پرستان، آگاه ساختن مسلمانان و افشای ماهیت واقعی جبّاران و تأسیس یک مکتب عالی تربیتی وشخصیت بخشیدن به جامعه، که همه اینها در اندیشه و عمل حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف و یاران و سربازانش جلوه گر خواهد بود.(2) اهداف مذکور همان اهداف عاشورا است(3)، زیرا امام حسین علیه السّلام و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پیشوایان یک مکتب اند. اما مهم ترین و شاخص ترین هدفی که خلاصه تمام اهداف حضرت مهدی می باشد، نجات انسانها از بردگی فکری و برداشتن زنجیرهای اسارت از آنان است.
امام باقرعلیه السّلام نیز می فرمایند: «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل؛(4) هنگامی که قائم قیام کند، هر آینه باطل از بین می رود». هدف امام حسین علیه السّلام نیز در زیارت اربعین چنین بیان شده است:
«وبذل مهجة فیک لیستنفذ عبادک من الجهالة وحیرة الضلالة؛ خون خود را در راه تو تقدیم کرد، تا انسان ها را از نادانی و گمراهی رهایی بخشد». پس هدف هر دو، احیای دین و جلوگیری از انحطاط ارزش هاست.
ص: 40
امام حسین علیه السّلام و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف دو اصلاح کننده جامعه هستند. تحقیق و بررسی که در مسیر تاریخ بشر به عمل آمده و چگونگی حیات پیامبران الهی و اوصیای بزرگوار آنان، نشان می دهد که در جهان ما تاکنون حکومت الهی که عدالتش در همه جای عالم گسترش یابد و همگان از نعمت برابری و برادری ودادگری برخوردار شده باشند، تشکیل نیافته و اوضاع و شرایط زندگی آنان - که برای اصلاح بشر، به امر خدا از میان جمعیت برخاسته اند - آمادگی برای شکل گرفتن چنین نظامی را نداشته است. گرچه در راه رسیدن به این پیروزی بزرگ، لحظه ای از مبارزه با طاغوتیان و تجاوزگران غفلت نورزیده و تا هنگام مرگ در انجام مسئولیت خویش کوشیده اند؛ لکن مجال به وجود آمدن چنین حکومت برتری را به دست نیاورده اند.
از طرفی، قرآن یکی از عالی ترین و اساسی ترین هدف های پیامبران خدا را به دنبال درس توحید و یکتاپرستی، عدالت اجتماعی در سطح جهانی و اقامه قسط و برابری در اثر تکامل جامعه می داند.(1)
در قیام امام حسین علیه السّلام نیز سه عامل نقش داشت:
1. تقاضای بیعت یزید از امام حسین علیه السّلام.
2. اتمام حجّت از سوی مردم کوفه که توسط دعوت نامه ها و در نظر گرفتن شرایط گذشت بیست سال از صلح امام حسن علیه السّلام و... محرز شده بود.
3. فساد عملی حکومت (عامل امر به معروف و نهی از منکر) امام حسین علیه السّلام در بارة عامل سوم می فرمایند:
«وإنّی لم أخْرُجْ اشراً ولاَ بَطَراً ولا مفسداً ولاَ ظالماً وانّما خرجْتُ لطَلَبِ الإصْلاح فی امّة جدّی صلی الله علیه وآله اریدُ ان آمر بالمعروف وانهی عن المنکر واسیر بسیرة جدّی وابی علی بن ابیطالب...؛ و من نه از روی خودخواهی و یا برای خوش گذرانی و نه برای فساد و ستمگری ازمدینه خارج می گردم؛ بلکه هدفِ من از این سفر، امر به معروف و نهی از منکر است و خواسته ام از این
ص: 41
حرکت، اصلاح مفاسد امّت و احیا و زنده کردن سنتِ جدّم رسول خدا| و راه و رسم پدرم علی بن ابی طالب است..»،(1) این همان عامل امر به معروف و نهی از منکر است؛ یعنی قطع نظر از اینکه از امام حسین علیه السّلام بیعت می خواستند و او حاضر نبود بیعت کند، و قطع نظر از اینکه مردم کوفه او را دعوت کرده بودند و اتمام حجّتی بر امام حسین علیه السّلام شده بود و او برای اینکه پاسخی به آنها داده باشد، آمادگی خود را اعلام کرد، مسئله دیگری وجود داشت که امام حسین علیه السّلام تحت آن عنوان قیام کرد و آن مسأله امر به معروف و نهی از منکر بود. مسئله اینکه معاویه در مدت بیست سال خلافتش کارهای بسیاری بر خلافِ اسلام کرده بود. لذا حاکمی جائر و جابر است؛ احکام اسلام را تغییر داده است، بیت المال مسلمین را حیف و میل کرده است و خون های محترم را ریخته است، حالا هم بزرگ ترین گناه را مرتکب شده و بعد از خودش پسر شرابخوار و قمارباز و سگ بازش را به عنوانِ ولیعهد تعیین کرده و به زور جای خودش نشانده است و او می خواهد اساس اسلام را نابود کند. اعتراض به او لازم است؛ چون پیغمبرصلی الله علیه وآله فرمودند:
«مَنْ رأی سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله، ناکثاً عهده، مخالفاً لسنة رسول الله صلی الله علیه وآله یعمل فی عباد الله بالإثم والعدوان فلم یغیر علیه بفعل ولا قول، کان حقاً علی الله أن یَدخُلَه مَدْخَلَه؛(2)
اگر کسی پادشاه جابری را ببیند که حرامِ خدا را حلال کرده و پیمانِ او را شکسته، با سنت رسول خداصلی الله علیه وآله مخالفت کرده، در مورد بندگانِ خدا با گناه و دشمنی عمل کرده؛ پس با عمل و سخنش به او اعتراض نکند، سزاوار است خدا او را به همان جایگاهی داخل کند که آن حکمران ستمگر را وارد کرده است...».
امام حسین علیه السّلام نیز برای طلب اصلاح در حکومت فاسد قیام کردند و با وجود اینکه به ظاهر شکست خوردند، زمینة مناسبی برای ترقی فکری و رشد عقلی جامعة اسلامی به وجود آوردند. تاکنون تکامل روحی و تعالی روانی و رشد عقلی که استعدادِ پذیرش حکومت عدل را داشته باشد، در مردم جهان پدیدار نگشته است. روایاتِ اسلامی ترقّی فکری و رشد عقلی بدین
ص: 42
پایه را مربوط به دوران حکومت دوازدهمین و آخرین جانشین رسول خداصلی الله علیه وآله که جهان شیعه به انتظار اوست، می دانند.
امام محمد باقرعلیه السّلام فرمود: «ایجاد تمرکز فکری و تعالی اندیشه ای در جامعه از مختصات حکومت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می باشد».(1)
به برکت وجود حضرتش، خداوند بر قدرت اندیشیدنِ مردم می افزاید و رفاه فکری و نیروی ژرف اندیشی در شناخت حقایق اسلامی و دریافت کمالات انسانی در همگان پدیدار می شود و سرانجام به دستِ توانای او فسادها و تباهی ها و از هم پاشیدگی های عقیدتی اصلاح می گردد. خداوند نابسامانی هایی که در نسل و اقتصادِ جهان پدید آمده و عقب گرایی هایی که در جهت های مختلف حیاتی بشر نمودار گشته و پراکندگی های ناشی از جهالت و طاغوت پرستی را با عقل و اندیشة الهی او سامان بخشیده و هم بستگی و یگانگی را در ابعاد گوناگون به وجود می آورد.
همچنین آن حضرت به عمران و آبادی جهان اقدام کرده و سلطه و قدرت ایشان سرتاسر شرق و غرب عالم را فرا می گیرد و گنجینه های کره زمین را ظاهر ساخته و با نظر کیمیایی خویش، خرابه های ستم و بیدادگری و ویرانه های قلوب اندوهگین را آباد نموده و حیاتی نو می بخشد. در زمان رهبری امام زمان ارواحنا فداه، انسانیت در پرتو عدل و فضیلت، به طرف سعادت و کمال مطلوب خود حرکت خواهد کرد.
انسان به خاطر اجتماعی بودن، فطرتاً خواستار حکومت عدالت و فرمانروایی عادلانه می باشد؛ استواری جوامع بشری نیز در پرتو روابط عادلانة اقتصادی و اجتماعی و حفظ ارزش های اصیل انسانهاست. داشتن چنین روابطی - که بر اساس عدالت اجتماعی به وجود می آیند و دوامشان نیز بستگی به همین گونه نظام حیاتی دارد - تنها در زمانی خواهد بود که قوانین و مقررات حاکم بر مردم بر مبنای صلاح و رستگاری مردم تدوین شده باشد نه بر اساس هوی و هوس های آنها.
به عبارت دیگر؛ زمانی جامعه ای به کمال واقعی و رفاه و آرامش حقیقی می رسد که دارای دو اصل اساسی و انسانی باشد: یکی قانون و دیگری عدالت. البته نه هر قانونی؛ بلکه قانونی که به دست انبیا در جهان پیاده می شود، زیرا تنها انبیای الهی هستند که از رهگذر مصلحت و سعادت،
ص: 43
بشر را به عمل کردن به مقررات و قوانین دعوت می کنند و نه هر عدالتی، بلکه عدالتی که آنان در زمینة تکامل اجتماعی به کار می برند.
از آنجایی که وجودِ انسان با تعدادی غرائز و تمایلات آمیخته شده است و گاهی عقل و اندیشه اش در نبرد با آنها مغلوب می شود، امکانِ انحراف از مسیر حق و راستی را دارد. لذا در مواقع سرپیچی از قانون و عدالت، حکومت خدایی از شمشیر که حامی و نگهبانِ این دو می باشد استفاده کرده و سرکشان و کسانی را که زیر بار قانون نمی روند، به وسیلة آنان مطیع و تسلیم مقررات و سُنن اجتماعی می نماید.
خداوند در آیة مبارکة {لقد ارسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط وانزلنا الحدید فیه بأس شدید}(1) به هر سه اصلی که سعادت و تکامل هر جامعه مترقی را در بردارد، اشاره می کند و برای امت اسلامی بیان می کند که فرستادگان ما با براهین و معجزه به همراه کتاب که مجموعة قوانین و مقررات الهی است و نیز ترازو، که نشانة عدالت و دادگری در حکومت و تساوی مردم در برابر قانون و همچنین شمشیر که همان آهن نیرومند و قوی است آمدند و از آمدن آنها غرضی داشتیم.(2)
دیدیم که امام حسین علیه السّلام دربارة اصلاح که در همة زمینه ساری و جاری است، فرموده اند: «انّما خَرَجْتُ لطَلَبِ الإصْلاح»؛(3)
تنها برای اصلاح (امور مسلمانان) قیام کردم». که همین مطلب نیز در مورد حضرت مهدی، آمده است؛ «لیصلح
الامة بعد افسادها؛(4)
خداوند به وسیلة حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف، این امت را پس از آنکه تباه شده اند اصلاح می کند».
ص: 44
درگیری بین حق و باطل و ایمان و کفر، یک ضرورت است؛ چرا که باطن و حقیقتِ ایمان، حرکت و پویایی و رویش است، در صورتی که خصلت کفر؛ ایستادگی، رکود و ماندگی است. ساده اندیشی است، اگر فکر کنیم مسائل و مشکلات تنها با گفتگو حل می شوند؛ چون ممکن است باطل، زیر بارِ حق نرود و بخواهد بر ظلم خود باقی بماند. آن هنگام چه باید کرد؟ آیا باز هم باید به گفتگو ادامه داد؟
امام حسین علیه السّلام در زمان معاویه قیام نکردند و به صلح تحمیلی بر برادرشان صبر کردند. ایشان به یاران خود می فرمودند: وضع معاویه در زمان وی مقتضی قیام نبود. امام در این مدت صبر کردند و سکوت پیشه نمودند؛ ولی تضاد بین ایشان و معاویه برقرار بود و آن حضرت، معاویه را به حال خود رها نمی کردند. در قسمتی از جواب نامة امام حسین علیه السّلام به معاویه می خوانیم که: «فعلاً در فکر جنگ و مخالفت با تو نیستم؛ ولی به خدا قسم! در ترک جنگ با تو از خدا می ترسم و گمان ندارم که خدا بدون عذر به ترک جنگ راضی باشد. آری! جنگ با تو و با آن ستمگر ملحد، حزبِ ستمگران و دوستان شیطان».(1)
در ادامه باید بگوییم که به محض مرگ معاویه(لعنة الله علیه) و روی کار آمدن یزید،امام مقدمات جنگ و نبرد را فراهم کردند؛ چرا که نبرد با باطل یک ضرورت است و با توجه به سخنان خود حضرت، در صورت برطرف شدن عذر، خداوند راضی به سکوت و صبر در مقابل باطل نیست. نبرد امام حسین علیه السّلام با یزید و جنگ حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف با مستکبران، نبرد حق و باطل است که یکی در محدودة کربلا و دیگری در وسعت کرة زمین صورت می گیرد.
امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هنگامی ظهور می کنند که ظلم همه جا را فرا گرفته باشد و گفتگو حاصلی نداشته باشد.
امام صادق علیه السّلام نیز می فرمایند: «یکفّون سیوفهم حتی یرضی الله عزّوجلّ؛(2)
(یاران قائم) شمشیرهای خویش را بر زمین نمی نهند تا اینکه خدای عزّوجلّ راضی شود».
ص: 45
بعد از شهادت حضرت علی علیه السّلام و به خلافت رسیدن معاویه در سال چهلم هجری، سیاست تهدید و قتل، با شدت و قدرت اجرا شد؛ مخصوصاً در کوفه پایگاه شیعیان علی علیه السّلام، زیاد بن سمیه، یاران علی علیه السّلام را مورد تعقیب قرار داد و هر کس را پیدا کرد، به قتل رساند یا دستها و پاهای آنها را قطع نمود و بر شاخه های درختان خرما به دار آویخت یا نابینا ساخت. به طوری که احدی از شخصیت های معروف شیعه در عراق باقی نماند. به تعبیر ابن ابی الحدید، آنقدر اختناق شدت یافت که افراد، به خادم و همسر خودشان نیز اعتماد نداشتند و اگر می خواستند حرفی به آنها بزنند، قبلاًآنها را قسم می دادند که مطالب را به حکومت منتقل نکنند.(1)
معاویه، «سمرة بن جندب» را به فرمانداری بصره منصوب کرد. این مرد خون آشام، چنان قتل و کشتاری به راه انداخت که به حساب نمی آید. کسی از انس بن سیرین پرسید: سمره چند نفر را کشته بود؟ وی جواب داد: مگر قابل شمارش است؟! سمره در مدّت کوتاهی هشت هزار نفر را کشت. وقتی نزد «زیاد» آمد، گفت: باکی ندارم که هشت هزار نفر دیگر را هم بکشم!!(2)
ابو سوار عدوی گوید: «سمره چهل و هفت نفر از بستگان مرا که همه حافظ قرآن بودند در یک روز به قتل رسانید!»(3)
«زیاد بن سمیه» در اواخر عمر، اهل کوفه را در دار الاماره جمع کرد و آنها را به سب علی علیه السّلام وادار کرد، هر کس از لعن علی علیه السّلام خودداری می کرد، می کشت و خانه اش را ویران می ساخت.(4)
این سیاست وحشیانة معاویه تا آنجا پیش رفت که هر کس اهل بصیرت و تقوا بود، گرفتار آن شد.
ص: 46
امام حسین علیه السّلام زمانة خود را چنین توصیف می کند: «ألا ترون الحق لا یعمل به وإن الهوی لا یترک عنه؛(1)
آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی گردد».
«فإنّ السنة قد أمیتت و إن البدعة قد أحییت؛(2) همانا در شرایطی هستیم که سنت پیامبر از بین رفته و بدعتها زنده شده است».
«وعلی الاسلام السلام اذا قد بلیت الامة براعٍ مثل یزید؛(3)
اگر حاکم امت، فردی همچون یزید باشد، پس باید فاتحة اسلام را خواند».
پیش از قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز بر آن اساس که پیش بینی کرده اند و هم بر آن گونه که اینک طلیعه اش پیداست، جهان در وضع و موقعیت خاصی اداره می شود؛ غرور و خودبینی، سران جهان را چنان فرا گرفته است که جز خود کسی را نمی بینند، و حتی گویی عده ای فراموش می کنند که بر روی زمین زندگی می نمایند. هرزه گی نیروها آنها را به سستی، بیهودگی و بطالت کشانده آن چنان که حتی نمی توانند خود را دریابند.
عده ای از زمامداران؛ بنام ولی و قیم ملل ضعیف، حمایت و رعایت آنها را بر عهده گرفته ولی بعد به دریدن و بیچاره کردن آنها سرگرم می شوند؛ بنام کمک می کشند تا آخرین رمق را از مردم بستانند و بیشترین فشار خود را بر مردم تحمیل نمایند.
در جنبة معنوی، انسانها در حال تلاطم اند؛ حرص ها عنان گسیخته اند، آرامش درون وجود ندارد، انسان، طالب وفور نعمت و تنوع و تمتعاتِ گوناگون است.(4)
حضرت علی علیه السّلام نیز می فرمایند: زمانة حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز چنین است: «یعطف الهوی علی الهدی، اذا عطفوا القرآن علی الرأی ویحیی ومیت الکتاب والسنة؛(5) چون مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
ص: 47
قیام کند، خواهش های نفسانی را به هدایت آسمانی، باز گرداند، پس از آنکه رستگاری را به هوای نفس باز گردانده باشند و آراء و افکار را پیرو قرآن کند، پس از آنکه قرآن را تابع رأی خود گردانده باشند... پس حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به شما نشان خواهد داد که روش عادلانه در حکومت، چگونه است و آنچه را که از کتاب و سنت متروک مانده، زنده خواهد ساخت».
زمانه امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف و امام حسین علیه السّلام، در انحراف فکری، فساد اجتماعی، رواج بی دینی و بدعت در سطح جهانی، مشابه یکدیگر است. مشابهت در زمانه، ابعاد متعددی دارد؛ از تبلیغات جبهه باطل گرفته تا حاکمیت خلفای جور و غربت دین در عرصه زندگی و جامعه. تبلیغات بنی امیه و معاویه علیه اهل بیت و امام حسین علیه السّلام، شباهت زیادی به تبلیغات کشورهای استکباری و صهیونیست ها علیه جهان اسلام به ویژه علیه ایران اسلامی دارد.
در دوران امام حسین علیه السّلام، ارزش دین از بین رفته و توجهات نسبت به سمت دنیا برگشته بود که از دلایل آن، بدعتها و خلافکاری های خلفا و تبلیغات بنی امیه ذکر شده است.
امام حسین علیه السّلام می فرمایند: «الناس عبیدُ الدنیا والدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرّت معایشهم، فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدّیانون؛(1)
مردم بنده دنیا هستند و دین لقلقة زبانشان می باشد، تا هنگامی که زندگی دنیای آنها تأمین شود؛ امّا همین که در بوته امتحان قرار گرفتند، دینداران کم خواهند بود».
در عصر انتظار و دوران غیبت هم، حفظ دین از مشکل ترین کارهاست. امام محمد باقرعلیه السّلام می فرمایند: «یأتی علی الناس زمانٌ یغیّب عنهم امامهم، فیاطوبی للثابتین علی امرنا فی ذلک الزّمان؛(2) روزگاری بر مردم خواهد آمد که امام و پیشوایشان از (چشم) آنان غایب می گردد، پس خوشا به احوال کسانی که در آن زمان ثابت قدم و استوار می مانند».
ص: 48
حضرت در ادامه، فضایل بسیاری برای پایداران در دین بر می شمارند و می فرمایند: «اللّهمّ لقِّنی اخوانی... اولئک مصابیح الدجی ینجیهم الله من کل فتنة غبراءٍ فظلمه؛(1) خدایا! مرا به دیدار برادرانم نایل گردان... ایشان چراغهای هدایت هستند. خدا آنها را از هر فتنة تیره و تار رهایی می بخشد».
قیام امام حسین علیه السّلام به همراه یاران از جان گذشتة خود به وجود آمد و به وسیلة اسیران به ثمر رسید. یاران و اهل بیت امام علیه السّلام چنان اوج گرفتند که آن حضرت در رابطه با آنها فرمودند: «فانّی لا اعلم اصحاباً أوفی ولا خیراً من اصحابی ولا اهل بیت ابر ولا احول من اهل بیتی؛(2)
اینها حتی از اصحاب جدم و پدرم نیز بهتر و بالاترند آنها با احتمال مرگ در حمایت پدرم و جدّم ماندند؛ ولی اینها با علم به اینکه کشته می شوند از من دست نکشیدند».
امام سجادعلیه السّلام هم فرمودند: «پدرم در شب عاشورا اهل بیت و یارانِ خویش را جمع کرده و سپس فرمودند: «... اما بعد، من اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود و اهل بیتی نیکوکارتر و مواصل تر از اهل بیت خود نمی دانم. خداوند از جانب من به شما جزای خیر بدهد، من خلافی از این مردمان گمان ندارم، لذا به شما اجازه دادم همه بروید و از تعهد نسبت به من آزادید. تاریکی شب را فرا گرفته، آن را به حکم مرکبی به حساب آورید و... در این هنگام، یاران شروع به صحبت کردند».(3)
دقت در حالات و سخنان یاران امام و رجزهایی که در عاشورا خوانده اند، نشان می دهد که همه مردانِ فضیلت و اهلِ بصیرت و معرفت بوده اند. آنان در قیام خویش و شهادت در رکاب
ص: 49
فرزند رسول الله صلی الله علیه وآله بینایی کامل داشته و بسیار نیکو به وظیفة خود آشنا بودند. آنان تا لحظة آخر ایستادگی کردند، با اجازة امام به میدان رفته و به شهادت رسیدند و دست از یاری نکشیدند... .
در اینجا نمونه ای از سخنان حضرت عباس بن علی علیه السّلام را بعد از فرمایشات امام حسین علیه السّلام در شب عاشورا - که نشان از شدت محبت دارد، ذکر می کنیم:
«لم نفعل ذلک؟ لنبقی بعدک؟!! الا ارانا الله ذلک ابداً؛(1)
چرا برویم؟ برای آنکه بعد از تو زنده بمانیم؟ خدا هرگز چنین روزی را نصیب ما نکند که تو کشته شوی و ما بمانیم». به کاروان حسین علیه السّلام کسانی پیوستند که اصلاً امید پیوستنشان نبود. مانند: حرّ و زهیر، که یکی فرمانده سپاه عمر سعد بود و دیگری عثمانی بود و در صفین بر علیه امام علی علیه السّلام شمشیر زده بود. از سخنان زهیر به امام علیه السّلام منقول است که عرض کرد: «به خدا قسم دوست دارم که کشته شوم و سپس زنده شوم و هزار بار این عمل در من تکرار شود و این وسیله ای باشد که خدا تو و این جوانان بنی هاشم را از کشته شدن حفظ کند...».(2)
حضرت علی علیه السّلام نیز در حدیث معروفی دربارة عظمت روحی افرادی که در کنار ابا عبد الله علیه السّلام به شهادت رسیدند چنین فرمودند: «مناخ رکاب ومصارع عشاق الشهداء لا یسبقهم من کان قبلهم ولا یلمقهم مِن بعدهم؛(3)
اینجا (اشاره به نینوا) بارانداز سواران و قتلگاه عاشقان است. شهدایی که نه پیشینیان بر آنان سبقت جسته اند و نه آیندگان به مقام آنها دست یابند».
با کمی دقت در سخنان یاران و حتی خود امام علیه السّلام، به راحتی می توان شدت محبت و اطاعت را در یاران نظاره کرد. ایثار و از خودگذشتگی، اطاعت محض و فدایی امام شدن، همه از
ص: 50
محبت و عشق سرشار آنها به امام علیه السّلام سرچشمه می گیرد که خود نتیجة معرفت و رشد آنهاست. هر کدام از آنها در نهایت اشتیاق بارها و بارها شهید شدن را آرزو می کرده اند تا فقط لحظه ای جانِ امام علیه السّلام حفظ شود.
انقلاب امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، بزرگ ترین جنبش تاریخ بشریت و از عمیق ترین آنهاست. عمق آن به بلندای اهداف و بزرگی آرمانهاست. از شعارهای پرزرق و برق و اهداف کم مایه روی گردانده و انسانها را به سوی رشد و تعالی حرکت می دهد و آنها را به سمت معنویت هدایت می نماید. آنان خدا را به شایستگی شناخته و همه وجودشان غرق جلوه نور ایزدی است. همه چیز را جلوه او دیده و جز یاد او، سخن دیگران در نظرشان بی لطف و جاذبه است. ایمانی خالصانه در سینه دارند که شک و تردید با آن بیگانه است.(1) در شناخت حقیقت به مرتبة یقین رسیده اند و حقایق را بدون پرده مشاهده می کنند.(2)
شوق دیدار محبوب، دلهایشان را به وجد آورده و در اشتیاق وصل او، شب و روز نمی شناسند. امام صادق علیه السّلام در باره اینان می فرمایند: «رجال کان قلوبهم زبر الحدید لا یشوبها شک فی ذات الله... کالمصابیح کان قلوبهم، القنادیل و هم من خشیة الله مشفقون یدعون بالشهادة یتمنون ان یقتل فی سبیل الله، شعارهم یا لثارت الحسین؛(3)
مردانی که گویا دلهایشان پاره های آهن است. غبار تردید در ذات مقدس خدا، خاطرشان را نمی آلاید... همانند چراغهای فروزان اند، گویا دلهایشان نورباران است. از ناخشنودی پروردگارشان هراس دارند. برای شهادت دعا می کنند و آرزومند کشته شدن در راه خدایند. شعارشان (یا لثارات الحسین) ای خونخواهان حسین است».
ص: 51
امیر مؤمنان علیه السّلام، یاران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را گنجهایی آکنده از معرفت خدایی می دانند: «رجالٌ عرفوا الله حق معرفته و هم انصار المهدی فی آخر الزمان؛(1) مردانی که خدا را آنچنان که شایسته است، شناخته اند. آنان یاوران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در آخر الزمان هستند».
امام باقرعلیه السّلام می فرمایند: «اذا قام قائمنا وضع یده علی رؤوس العباد فجمع به عقولهم و اکمل به اخلاقهم؛(2) چون قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان گذارد و عقول آنها را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال برساند».
عمق این حرکت نشانگر عمق باورها و ژرفای نگاه هاست. مگر می توان بدون برخورداری از اعتقادات و نگاه های عمیق، اهداف به این حد بزرگ و وسیع داشت و نگاه ها را به افق های چنین بلند دوخت؟
آن قدر با صلابت و استوارند که مرارت ها و مصیبت ها در آنان خللی ایجاد نمی کند و بلاها و امتحانات، آرامششان را به تلاطم نمی افکند و شبهات و سؤالات در آنان رخنه ای ایجاد نمی کند. آنان از سرچشمة توحید ناب، سیراب شده اند و به حق - آنچنان که شایسته است - اعتقاد دارند: «فهم الذین وحَّدوا الله حق توحیده؛(3) آنان به وحدانیت خداوند، آنچنان که حق وحدانیت اوست، اعتقاد دارند». و در حریم امن دلهاشان، جز خدا راه ندارد و بت های نفس و ثروت و مقام، هرگز آن ها را آلوده نمی کند. این بینش ها در آنان، ایمان و تقوا به بار می آورد و این دو را با هم، هم در چهره عبادت ها و راز و نیازهایشان می تواند دید (ذکر)،(4)
و هم در آینة تلاش که در طریق بندگی و اطاعت دارند (تلاش).(5)
ص: 52
در مورد یاران حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز وارد شده است که امام صادق علیه السّلام فرمودند: «اِذا خَرَجَ القائم یخرج مِن هذا الامر من کان یری انّه من اهله و دخل فیه شبه عبدة الشمس والقمر؛(1)
هنگامی که حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام کند، از امر ولایت او کسانی بیرون می روند که همواره به نظر می رسید از یاران او باشند وبه امر او در می آیند کسانی که شبیه خورشید پرستان و ماه پرستان اند».
بسیاری از افراد، هنگام ظهور حضرت به ایشان می پیوندند و آنها کسانی هستند که از ایشان انتظار نمی رفت. بیچاره کسانی هستند که مشهور به یاوری اند، ولی آن هنگام روی برمی گردانند. مسلّماً ضمیرهای پاک، جذب حضرت شده و آنان که ناخالصی دارند، از گروه خالصان جدا می شوند. «اللّهمَّ إنّی اجدّد له فی صبیحة یومی هذا... واجعلنی من انصاره... والمستشهدین بین یدیه، فاخرجنی من قبری مؤتزراً کفنی شاهراً سیفی؛(2) خدایا! من در صبح امروز با او تجدید پیمان می کنم... و مرا از یارانش و شهیدان در مقابلش قرار ده... مرا از قبرم خارج کن در حالی که کفنم پیچیده و شمشیرم کشیده ا ست».
یاران حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف با تزکیه نفس و پیمودن صراط مستقیم، اعتقادشان در ژرفای وجودشان ریشه دوانده و سراسر جانشان را فرا گرفته است. معرفت آنان، معرفت شناسنامه ای نیست؛ بلکه معرفت به حق است، یعنی فهم این حقیقت که او از من به من نزدیک تر و سزاوارتر است و از مادر به من مهربان تر است.
نتیجة این بینش، اطاعت و محبت است. در خصوص محبت در روایات آمده است: «یحفون به ویقونه بانفسهم فی الحرب؛(3) در جنگ، گِردَش می چرخند و با جان خود از او محافظت می کنند». در خصوص اطاعت گفته شده: «هم اطوع له من الأمة لسیّدها؛(4) آنها مطیع تر ازکنیز نسبت به مولای خود هستند». آنان نیک می دانند که حق با امام است و او با حق است. چه دیگران بپذیرند و چه نپذیرند، آنان مطیع اند و خود را برای آرمان های او به آب و آتش می زنند.
ص: 53
یاران امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف با تأمل در خویشتن و استعدادهای خویش، عظمت قدر خویش را در می یابند و از اینکه دنیا و معبودهای دنیایی آنان را بی نیاز نمی کند، می فهمند دنیا مسیر حرکت است و آنان سالک این مسیر، آنان مشتاق شهادت و لقای الهی اند: «ویتمنون أن یقتلوا فی سبیل الله؛ آرزو می کنند در راه خدا به شهادت برسند».
نقش زنان در هیچ حرکت و جنبشی از جنبش های اسلامی و شیعی به اهمیت و برجستگی نقش زن در قیام «عاشورا» نبوده است. «عاشورا» تنها صحنه ای است که در آن «زن» در متن جریان قرار دارد.
همیشه زنان نقششان کم رنگ و در حاشیه بوده؛ ولی در عاشورا، نه تنها در حاشیه نیست، بلکه نقشی پررنگ و پرحضور است. و شاید یکی از رازهای جاودانگی آن هم همین باشد. خصوصاً نقش حضرت زینب علیهاالسّلام (این شیرزنِ دریا دلِ کربلا) و دختران و همسران امام علیه السّلام به عنوان پیام آوران واقعة عاشورا از جایگاه خاصی برخوردارند. در واقع این اسرا بودند که این حرکت عظیم را ثمر بخشیدند و به بار نشاندند.
در قیام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز چنین است و زنان از جایگاهی عظیم برخوردارند.
امام باقرعلیه السّلام می فرمایند: «ویجئ والله ثلاث مأته وبضعة عشر رجلاً فیهم خمسون امرأة؛(1) به خدا سوگند 313 نفر می آیند که 50 تن از آنها زن هستند».
ام سلمه هم از حضرت رسول صلی الله علیه وآله نقل می کند که: «در آن هنگام پناهنده ای به حرم امن الهی پناه آورد و مردم همانند کبوترانی که از چهار سمت به یک سو هجوم می برند به سوی او جمع می شوند تا اینکه در نزد او 313 نفر گرد آمده که برخی از آنها زن می باشند که بر هر ستمگر و ستمگر زاده ای پیروز می گردند».(2)
ص: 54
یکی از ویژگی های قیام یوسف زهراعلیهاالسّلام، برخورداری از نصرت الهی به وسیلة فرشتگان است. شیخ صدوق رحمة الله در روایت ریان بن شبیب از حضرت امام رضاعلیه السّلام نقل می کند: «ولقد نزل الی الارض من الملائکة اربعة آلاف لنصرة فوجدوه قد قتل فهم عند قره ضعث غبر الی ان یقوم القائم فیکونون من انصاره وشعارهم یا لثارات الحسین؛(1)
به تحقیق چهار هزار فرشته برای نصرت و یاری حسین علیه السّلام به زمین فرود آمدند. آنان هنگامی که نازل شدند، دیدند حسین علیه السّلام کشته شده است از این رو، ژولیده و غبارآلود در نزد قبر آن حضرت اقامت کردند و هم چنان هستند تا اینکه حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف، قیام کند، و آنان از یاوران و سپاه آن حضرت
خواهند بود و شعارشان یا لثارات الحسین است».
در آیة دوم سورة حشر نیز در مورد لشکریان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می خوانیم که: «سه لشکر او را یاری می کنند: «الملائکة
والمؤمنون والرعب؛(2) فرشتگان و مؤمنان و ترس و وحشت که در دل دشمنان نفوذ می کند».
به راستی چه ارتباطی میان این دو کوکب درخشان آسمان ولایت که مُلک و ملکوت، عرش و فرش، همه از یگانگی آن دو سخن می گویند وجود دارد. هر کجا امام حسین علیه السّلام است، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز هست و هر کجا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است، امام حسین علیه السّلام نیز می باشند. ذکر و نام آن یکی، با یاد و نام دیگری قرین و عجین است. از امام زمان سیدالشهداعلیه السّلام را می طلبند و از سیدالشهداعلیه السّلام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را.(3)
ص: 55
یکی از رابطه های دقیق میان این دو امام و قیامشان، مرکز حکومت آن دو است. امام حسین علیه السّلام از مکه به جانب کوفه رهسپار بودند و شاید با رسیدن به کوفه، مانند پدر بزرگوار خود آنجا را مقرّ حکومت خویش قرار می داد، ولی سپاهیان یزید راه را بر آن حضرت بستند و ایشان در دوّم محرم، در کربلا منزل گزیدند.
زمانی که خورشید تابناک مکه ظهور کند، کوفه را به عنوان مقرّ حکومت خود برخواهد گزید. امام باقرعلیه السّلام می فرمایند: «حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف قیام می کند و به سوی کوفه می رود و منزلش را آنجا قرار می دهد».(1)
همچنین می فرمایند: «هنگامی که قائم ما قیام کند و به کوفه برود، هیچ مؤمنی نخواهد بود مگر آنکه در آن شهر، در کنار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف سکونت می گزیند، یا به آن شهر می رود».(2)
ابوبکر حضرمی می گوید: «به امام باقرعلیه السّلام یا امام صادق علیه السّلام عرض کردم: کدام سرزمین پس از حرم خدا و حرم پیامبرش بافضیلت تر است؟ فرمود: «ای ابابکر! سرزمین کوفه که جایگاه پاکی است و در آن مسجد سهله قرار دارد و مسجدی که همه پیامبران در آن نماز خوانده اند. آنجا عدالت الهی پدیدار می گردد و قائم به عدل و قیام کنندگان پس از او همان جا خواهند بود. آنجا جایگاه پیامبران و جانشینان صالح آنان است».(3)
امام صادق علیه السّلام از مسجد سهله یاد کرده و فرمود ه اند: «آن، خانه صاحب ما (مهدی موعود) است؛ زمانی که با خاندانش در آنجا سکونت گزیند».(4)
از مجموع این روایات به دست می آید که شهر کوفه، پایگاه اصلی فعالیت ها و مرکز فرمانروایی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود. پایگاهی که زمانی مقرّ حکومت امیر مؤمنان علیه السّلام بود و
ص: 56
امام حسین علیه السّلام به آن سو می رفت. امام حسین علیه السّلام از مکه به سمت کوفه رفت و حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف از مکه به سوی کوفه خواهد رفت و مقرّ حکومت خود را در کوفه قرار خواهد داد. یعنی راه سیدالشهداعلیه السّلام را ادامه داده و به پایان خواهد رساند.(1)
دربارة روز قیام و ظهور حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف روایات مختلفی وارد شده است که در آنها روز عاشورا، شنبه و یا جمعه، روز ظهور معرفی شده است... آنچه مهم است اینکه قیام حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف در بعضی روایات، مصادف با روز شهادت سید الشهداعلیه السّلام است و این مطلب ما را به ارتباط ویژة صاحبان این دو قیام رهنمون می سازد.
ارتباط بین روز عاشورا و قیام حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف یک رابطة ملموس و قابل درک برای هر انسان عاقل است؛ چرا که راه و هدف حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف همان هدف امام حسین علیه السّلام در ابعاد وسیع و گسترده جهان است.
امام باقرعلیه السّلام می فرمایند: «لیس شأنه بالسیف»(2)؛ یعنی هدف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، هدایت و دستگیری از گمراهان می باشد نه جنگ و خونریزی.
عاشورا دغدغه ای نهفته در وجود انسان های مسلمان است و انتظار فرج و قیام حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هم چیزی است که با سرشت آنان عجین شده است. اگر واقعه عاشورا با مقدماتی تلخ و کارشکنی های یاران یزید به وقوع پیوست، قیام قائم هم با خروج سفیانی ها و دجال هاکه موانع اجرای احکام الهی هستند به منصه ظهور خواهد رسید و عاشورای حسینی نمونه بزرگی برای قیام بزرگ تر حضرت مهدی موعودعجل الله تعالی فرجه الشریف خواهد بود.(3)
ص: 57
امام محمد باقرعلیه السّلام فرموده اند: «کانّی بالقائم یوم عاشورا یوم السبت قائماً بین الرکن والمقام وبین یدیه جبرئیل ینادی: البیعة لله فیَملأها عدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً(1)؛ گویا قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را می بینم که روز عاشورا، روز شنبه، بین رکن و مقام ایستاده و جبرئیل پیش روی او ندا می کند و بیعت برای خداست. پس زمین را پر از عدل می کند همانگونه که پر از ظلم و جور شده بود».
امام جعفر صادق علیه السّلام در این زمینه می فرمایند: «ان القائم صلوات الله علیه ینادی باسمه لیلة ثلاث وعشرین ویقوم یوم عاشورا، یوم قتل الحسین بن علی علیه السّلام؛(2)
به درستی که قائم - که درود خدا بر او باد - در شب بیست و سوم ماه رمضان، به نام شریفش ندا می شود و در روز عاشورا، روزی که حسین بن علی علیه السّلام در آن کشته شد، قیام خواهد کرد».
فریاد استنصار و طلب یاری امام حسین علیه السّلام ، هنوز هم به گوش می رسد: «هل من ناصرینصرنی؟(3) هل من معین یعیننا؟! هل من ذابّ یذبّ عن حرم رسول الله|؟!»(4)
فریاد استنصار حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز همیشه بلند است. آیا کسی هست که مهدی آل محمدصلی الله علیه وآله را یاری کند؟ آیا کسی هست که عشق مهدی را در دلها زنده کند و انسان های بریده را با او پیوند بزند؟ «آن حضرت در روز ظهور خود به دیوار کعبه تکیه داده می فرمایند: ای مردم! ما از خداوند یاری می جوییم، هر که می خواهد ما را اجابت کند... اهل باطل حقمان را گرفته و بر ما افترا بسته اند. خدا را دربارة ما در نظر آورید! ما را تنها نگذاشته، خوارمان نکنید. یاریمان کنید که خداوند شما را یاری می کند».(5)
ص: 58
ص: 59
1. شباهت به نوح علیه السّلام
2. شباهت به ادریس علیه السّلام
3. شباهت به هودعلیه السّلام
4. شباهت به صالح علیه السّلام
5. شباهت ابراهیم علیه السّلام
6. شباهت به اسماعیل علیه السّلام
7. شباهت به یوسف علیه السّلام
8. شباهت به خضرعلیه السّلام
9. شباهت به الیاس علیه السّلام
10.شباهت به ذو القرنین علیه السّلام
11.شباهت به شعیب علیه السّلام
12.شباهت به موسی علیه السّلام
13.شباهت به هارون علیه السّلام
14.شباهت به حزقیل علیه السّلام
15.شباهت به داوود علیه السّلام
16.شباهت به سلیمان علیه السّلام
17. شباهت به عُزیرعلیه السّلام
18. شباهت به یونس علیه السّلام
19. شباهت به یحیی علیه السّلام
20. شباهت به عیسی علیه السّلام
21. شباهت به خاتم النبیین صلی الله علیه وآله
ص: 60
وفی الوسائل فی قوله الله عزوجل (یحیی الارض بعد موتها) عن ابی ابراهیم موسی بن جعفرعلیه السّلام قال لیس یحییها بالقطر، ولکن یبعث الله رجالاً فیحیون العدل فتحیی الارض لإحیاء العدل ولإقامة الحد فیه انفع فی الارض من القطر اربعین صباحاً.(1)
وفیه عن النبی صلی الله علیه وآله قال ساعة امام عادل افضل من عبادة سبعین سنة وحد یقام لله فی الارض افضل من مطر اربعین صباحاً.(2)
هذا والی متی وحتی متی اقول: آدم والقائم وما خلق آدم الاّ لاَجْل القائم عجل الله تعالی فرجه الشریف این خبر را رئیس المحدثین شیخ صدوق در کمال الدین آورده است.
ص: 61
شباهت به نوح علیه السّلام(1)
نوح شیخ الانبیاء است. از امام صادق و امام هادی علیه السّلام روایت است که حضرت نوح علیه السّلام دو هزار و پانصد سال عمر کرد.
ص: 62
و حضرت قائم علیه السّلام شیخ الاوصیاء است (بنا به روایت کافی)، در نیمة شعبان سال دویست و پنجاه و پنج هجری متولد شد.(1)
پس عمر آن حضرت تاکنون روز یکشنبه دهم ذی القعدة الحرام سال هزار و سیصد و سی و یک هجری هزار و هشتاد و پنج روز می شود.
و از امام زین العابدین علیه السّلام روایت است که فرمود: در حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف سنّتی از آدم و از نوح هست و آن طول عمر می باشد.(2)
نوح علیه السّلام زمین را با سخن خود از کافرین پاک کرد و گفت: پروردگارا! بر روی زمین از کافران بر جای مگذار.(3)
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز زمین را با شمشیر از لوث وجود کافرین پاک می گرداند تا جایی که هیچ اثری از آنها باقی نماند.
حضرت نوح علیه السّلام، نهصد و پنجاه سال صبر کرد، چنانکه خداوند می فرماید: (فلبث فیهم الف سنة الاّ خمسین عاماً فأخذهم الطوفان وهم ظالمون)؛(4) «پس در میان آنان نهصد و پنجاه سال به سر برد، آن گاه طوفان آنان را فرا گرفت، در حالی که ایشان ستمکار بودند.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز از اول امامتش تاکنون صبر کرده و نمی دانم تا کی صبر خواهد کرد.
هر که از نوح علیه السّلام تخلف جست، هلاک شد.
هر که از حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف تخلّف جوید، نیز هلاک می شود. چنانکه در حدیث آمده.(5)
ص: 63
فرَج نوح علیه السّلام و اصحابش را خداوند آنقدر به تأخیر انداخت تا اینکه بیشتر معتقدین به آن حضرت از او برگشتند. فرَج حضرت قائم را نیز خداوند آنقدر به تأخیر می اندازد که بیشتر معتقدین به آن حضرت از او برمی گردند، چنانکه در حدیثی از امام عسکری علیه السّلام آمده است.(1)
نداهای نوح به شرق و غرب عالم می رسید و این یکی از معجزات آن حضرت بود چنانکه در کتاب زبدة التصانیف آمده است.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز هنگام ظهور، بین رکن و مقام می ایستد و فریادی برمی آورد و می گوید: ای نُقبا و سرداران من و ای خواص من و ای کسانی که خداوند پیش از ظهور، آنان را بر روی زمین برای یاری من ذخیره کرده، با خواست و رغبت به سوی من آیید. پس صدای آن حضرت به آنها می رسد در حالی که در محرابها و بر فرشها و رختخوابهایشان باشند و با یک فریاد، همه صدای او را می شنوند و هر یک از آنها به گوشش می رسد، و به سوی آن صدا اجابت می کنند و یک چشم بر هم زدن نمی گذرد که همگی آنها بین رکن و مقام قرار می گیرند. چنانکه در حدیث مفضّل از امام صادق علیه السّلام آمده است.(2)
ادریس علیه السّلام جد پدر نوح علیه السّلام است که نامش اخنوع بوده، خداوند او را به جایگاه بلندی بالا برد.
ادریس علیه السّلام از قومش غایب شد هنگامی که می خواستند او را بکشند، چنانکه در حدیثی از حضرت باقرعلیه السّلام آمده است.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز همین طور هنگامی که دشمنان می خواستند آن حضرت را بکشند، غایب شد.
ص: 64
غیبت ادریس علیه السّلام به طول انجامید به حدّی که پیروانش به منتهای سختی و فشار و مشقّت واقع شوند. در بحار از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت شده که فرمود: پیوسته وضع شما چنین خواهدبود تا اینکه در میان فتنه و جور، کسی متولد شود که مردم او را نشناسند، آن گاه زمین به حدّی از ظلم و ستم پر شود که هیچ کس نتواند الله بگوید [و نام حق ببرد] سپس خداوند عزوجل مردی از من و از عترت من برانگیزد که او زمین را پر از عدل سازد، همچنان که قبل از او آن را پر از ظلم و ستم کرده باشند.(1)
و از امیرالمؤمنین علیه السّلام مروی است که فرمود: البته زمین پر از ظلم و ستم (جور) می شود تا جایی که کسی - جز مخفیانه - الله نگوید: سپس خداوند قومی صالح را می آورد که آن را پر از قسط و عدل نمایند چنانکه پر شده است از ظلم و جور وقتی غیبت ادریس علیه السّلام به طول انجامید، مردم بر توبه اتفاق کردند و به سوی خدا بازگشتند خداوند متعال هم او را ظاهر ساخت و شدت و بدی را از آنان دور کرد.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز همین طور است که اگر مردم بر توبه اتفاق کنند و تصمیم قطعی بر یاری اش داشته باشند، خدای تعالی او را ظاهر ساخت.
ص: 65
شباهت به ادریس علیه السّلام(1)
ادریس علیه السّلام جد پدر نوح علیه السّلام است که نامش اخنوع بوده، خداوند او را به جایگاه بلندی بالا برد.
ادریس علیه السّلام از قومش غایب شد هنگامی که می خواستند او را بکشند، چنانکه در حدیثی از حضرت باقرعلیه السّلام آمده است.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز همین طور هنگامی که دشمنان می خواستند آن حضرت را بکشند، غایب شد.
غیب ادریس علیه السّلام به طول انجامید به حدی که پیروانش در منتهای سختی و فشار و مشقّت واقع شدند. در بحار از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله روایت شده که فرمود: پیوسته وضع شما چنین خواهد بود تا اینکه در میان فتنه و جور، کسی متولد شود که مردم او را نشناسند، آن گاه زمین به حدّی از ظلم و ستم پر شود که هیچ کس نتواند الله بگوید [و نام حق ببرد] سپس خداوند عزوجل مردی از
ص: 66
من و از عترت من بر انگیزد که او زمین را پر از عدل سازد، همچنان که قبل از او آن را پر از ظلم و ستم کرده باشند.(1)
و از امیرالمؤمنین علیه السّلام مروی است که فرمود: البته زمین پر از ظلم و ستم می شود تا جایی که کسی - جز مخفیانه - الله نگوید: سپس خداوند قومی صالح را می آورد که آن را پر از قسط و عدل نمایند چنانکه پر شده است از ظلم و جور.
وقتی غیبت ادریس علیه السّلام به طول انجامید، مردم بر توبه اتفاق کردند و به سوی خدا بازگشتند خداوند متعال هم او را ظاهر ساخت و شدت و بدی را از آنان دور کرد.
حضرت قائم نیز همین طور است که اگر مردم بر توبه اتفاق کنند و تصمیم قطعی بر یاری اش داشته باشند، خدای تعالی ایشان را ظاهر خواهد ساخت.
شباهت به هودعلیه السّلام(2)
نام هودعلیه السّلام عابر است، و نوح علیه السّلام ظهورش را بشارت داد.
در کتاب کمال الدین از امام صادق علیه السّلام آمده که فرمود: هنگامی که وفات نوح نزدیک شد، پیروان خود را فرا خواند و گفت: بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که طاغوتها ظاهر می شوند و البته خداوند عزّ وجلّ به وسیلة قیام کننده ای از فرزندانم که هود نامیده می شود بر شما گشایشی می رساند. او هیبت و سکینه و وقار دارد، و در خلقت و اخلاق شبیه من است، و خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را به وسیلة باد هلاک می کند. پس پیوسته منتظر و مراقب ظهور و قیام هود بودند، تا اینکه مدّت بر آنها طولانی شد و دل بیشترشان را قساوت گرفت. سپس خداوند متعال پیغمبرش هود را فرستاد بعد از اینکه آنها نومید شده بودند و بلا و گرفتاری وجودشان را پر کرده بود و دشمنان به وسیلة باد بدون نفع هلاک شدند، بادی که خداوند متعال آن را در قرآن چنین توصیف کرده است: (ما تَذَرُ مِنْ شَیءٍ اَتَتْ عَلَیهِ اِلا جَعَلَتهُ کالرَمیم)(3) بر هیچ چیزی
ص: 67
نگذشت مگر آنکه آن را همچون استخوان خاک شده ساخت. آنگاه غیبت بر او واقع شد تا اینکه صالح علیه السّلام ظاهر گشت(1).
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را نیز با تمام خصوصیّات، پدران بزرگوارش مژده داده اند و غیبت و ظهورش را بیان فرموده اند که پاره ای از آنها گذشت.
خداوند عز ّ وجلّ کافرین را به وسیله هودعلیه السّلام هلاک کرد و باد عظیم را بر آنها فرستاد، چنانکه خداوند می فرماید: {اِذْ اَرْسَلْنَا عَلَیهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیم مَا تَذَرُ مِنْ شَیءٍ اَتَتْ عَلَیهِ اِلا جَعَلَتهُ کالرَمیم}(2) که بر آنان تندبادی بی باران فرستادیم که بر هیچ چیزی نگذشت
مگر آنکه آن را همچون استخوان خاک شده ساخت.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز چنین است که خداوند متعال به وجود او جمعی از کافران را به وسیله باد سیاهی نابود می کند.
ص: 68
شباهت به صالح علیه السّلام(1)
صالح علیه السّلام از قومش غایب شد و پس از آنکه به سوی آنها بازگشت، عده کثیری او را انکار کردند، چنانکه در کمال الدین از امام صادق علیه السّلام مروی است که فرمود: صالح علیه السّلام مدّتی از قومش غایب شد، روزی که از آنان غیبت یافت، میانسال و خوش هیکل و خوش اندام بود؛ ریش انبوه و شکم خفته ای داشت؛ گونه هایش سبک و در میان مردمان میان قد بود. هنگامی که به قومش بازگشت او را به صورتش نشناختند، و آنها را بر سه طایفه دید؛ یک طایفه منکر و کافر، و طایفه دیگر اهل شک و تردید بودند و طایفه سوم یقین و ایمان داشتند. اول، آن طایفه که اهل
ص: 69
شک و تردید بودند را دعوت کرد، و به آنان گفت: من صالح هستم. آنها او را تکذیب کردند، و دشنام دادند، و راندند، و گفتند: خداوند از تو بیزار است؛ صالح به صورت تو نبود. سپس نزد منکرین و کافرین آمد، و آنها را دعوت فرمود، ولی از او نپذیرفتند و به بدترین وجهی از او رمیدند. آنگاه نزد طایفه سوم آمد و گفت: من صالح هستم. گفتند: نشانه ای بگو که بدانیم تو صالح هستی، چون که ما تردید نداریم که خداوند تعالی آفریدگار است؛ هر کس را به هر شکل بخواهد در می آورد، ما در میان خودمان نشانه های قائم را به یکدیگر اطلاع داده و بررسی کرده ایم تا اینکه هر گاه بیاید برای ما معلوم باشد و صحت آن به وسیله یک خبر آسمانی بر ما محقّق گردد.
صالح علیه السّلام فرمود: من همان صالح هستم که شتر را برای شما آوردم.
گفتند: راست می گویی؛ همین مطلب را ما با هم بررسی می کردیم؛ نشانه های آن چیست؟ فرمود: یک روز او آب می آشامید و روز دیگر شما. گفتند: ما به خداوند و آنچه تو از جانب او آورده ای ایمان داریم. اینجا است که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: (اِنَّ صَالِحاً مُرسَلْ مِن رَبِّهِ)(1)
همانا صالح از سوی پروردگارش فرستاده شده است.
و اهل یقین و ایمان گفتند: (اِنّ بما اُرسِلَ بِهِ مُؤمِنُونَ)(2) ما به آنچه او فرستاده شده ایمان داریم.
و کسانی که تکبّر کردند - که شک کنندگان باشند - گفتند: (اِنا بالذی آمنتم به کافرون)(3) ما به آنچه شما ایمان آورده اید کفر ورزیده ایم.
راوی گوید: آیا آن زمان، میان آنها عالمی هم بود که به صالح آگاه باشد؟ امام می فرمایند: خداوند عادل تر از آن است که زمین را بدون عالمی بگذارد که مردم را به سوی خداوند رهبری کند، آن مردم تنها هفت روز پس از خروج صالح از میان آنها، در حال حیرت که امامی را نمی شناختند به سر بردند، که در همان حال هم دین خدای عزّ وجلّ را در اختیار داشتند و با هم
ص: 70
متحد بودند، و چون صالح علیه السّلام ظاهر شد، پیرامونش جمع شدند، و همانا مثل قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز مثل صالح است(1).
ص: 71
ص: 73
ابراهیم علیه السّلام دوران حمل و ولادتش مخفیانه بود.
حضرت ولی عصر نیز حمل و ولادتشان مخفی بود.
ابراهیم علیه السّلام در روز به قدری رشد می کرد که دیگران در یک هفته رشد می کنند و در یک هفته آنقدر رشد داشت که دیگران در یک ماه رشد می کنند و در یک ماه به مقداری که دیگران در یک سال رشد دارند، چنان که این مطلب از امام صادق علیه السّلام روایت شده است.(1)
ص: 74
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز چنین بود، چنانکه در خبر حکیمه رضی الله عنها آمده که گفت: پس از گذشت چهل روز به خانة حضرت ابو محمد، امام عسکری علیه السّلام، وارد شدم که ناگاه مولایم صاحب الزمان را دیدم که در خانه راه می رود. از او زیباروی تر و فصیح تر ندیدم. حضرت ابو محمد علیه السّلام به من فرمود: این است مولود گرامی نزد خداوند عزوجل. عرض کردم: ای آقای من! چهل روزه است و من این وضع را در او می بینم! فرمود: ای عمّة من! مگر ندانستی که ما گروه اوصیا در یک روز به مقدار یک هفتة دیگران و در یک هفته به مقدار یک ماه دیگران و در یک ماه به مقدار یک سال دیگران رشد می کنیم.(1)
حضرت ابراهیم علیه السّلام از مردم عزلت گزیده، خداوند عزوجل به نقل از او فرموده: (واعتز لکم وما تدعون من دون الله)؛(2)
«و از شما و آنچه غیر خداوند می پرستید کناره می گیرم».
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز از مردم اعتزال جسته است.
حضرت ابراهیم علیه السّلام دو غیبت داشته است.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز دو غیبت داشته است.
ابراهیم علیه السّلام خانة کعبه را بنا کرد و حجر الاسود را در جایش نصب فرمود. خداوند عزوجل می فرماید: (واذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت واسمعیل ربّنا تقبّل منّا انّک السمیع العلیم)؛(3)
«و [به یاد آور] هنگامی که ابراهیم و نیز اسماعیل ستون های خانه [کعبه] را بالا بردند (و گفتند): پروردگارا ! از ما بپذیر که همانا تو شنوای دانایی هستی».
و در برهان و غیر آن، از عقبة بن بشیر، از یکی از دو امام (باقر و صادق علیه السّلام)روایت است که فرمودند: خداوند عزوجل به ابراهیم دستور داد که خانة کعبه را بسازد و پایه های آن را بنا نماید و به مردم محل عبادت و مناسکشان را ارائه دهد. پس ابراهیم و اسماعیل خانة کعبه را هر
ص: 75
روز به مقدار یک ساق می ساختند تا به جایگاه حجر الاسود رسیدند. حضرت باقرعلیه السّلام
فرمود: پس دراینجا کوه ابو قبیس او را ندا کرد که تو نزد من امانتی داری.
آن گاه حجر الاسود را به ابراهیم داد و آن حضرت آن را در جای خودش نصب کرد.(1)
در خرائج از ابو القاسم جعفر بن محمد بن قولویه مروی است که گفت: در سال سیصد و سی و هفت به قصد تشرّف به حج به بغداد رسیدم. آن سال بنا بود قرامطه حجر الاسود را به جایگاهش باز گردانند و بیشترین کوشش من برای آن بود که به کسی که حجر الاسود را در جای خودش نصب می کند دست یابم؛ زیرا که در کتابها خوانده بودم که آن را جز حجت زمان کسی نمی تواند به جای خود نصب نماید - چنانکه در زمان حجّاج، امام زین العابدین علیه السّلام آن را در جای خود قرار داد - ولی به بیماری شدیدی دچار شدم که از آن بر خود ترسیدم. و با آن حال نتوانستم به سفر خود ادامه دهم و می دانستم که ابن هشام به مکّه سفر می کند.
لذا نامه ای نوشتم و آن را مهر کرده و به او سپردم. در آن نامه از مدت عمرم پرسیده بودم که آیا مرگ من در این بیماری است یا نه؟ و به ابن هشام گفتم: سعی من بر این است که این نامه به دست کسی که حجر الاسود را به جای خودش نصب می کند، برسد. من تو را برای این کار فرا خواندم.
ابن هشام گوید: وقتی به مکه رسیدم و موقع جایگذاری حجر الاسود فرا رسید، به خدّام حرم پولی دادم که در آن وقت معین بگذارند جایی باشم که ببینم نصب کنندة آن کیست و آنها را با خود همراه کردم تا ازدحام جمعیت را از من دور سازند. دیدم هرکس خواست حجر را در جایش نصب کند، نمی توانست و حجر الاسود قرار نمی یافت و می افتاد.
پس جوانی گندمگون و خوش صورتی آمد، آن را گرفت و در جایش قرار داد. آن چنان بند شد که انگار اصلاً از آنجا کنده نشده بود، فریادهای مردم به خاطر آن بلند شد و آن جوان رفت که از درب خارج شود، من از جای خود برخاستم و به دنبالش رفتم، مردم را از راست و چپ کنار می زدم که خیال کردند دیوانه ام. مردم برای او راه می گشودند و من چشم از او نمی گرفتم تا از مردم جدا شد. من به سرعت می رفتم و او با تأنّی و آرامش می رفت، و چون به جایی رسید که غیر
ص: 76
از من کسی او را نمی دید، به سمت من برگشت و فرمود: آنچه با خود داری پیش آور. من نامه را تقدیم کردم. بدون اینکه به آن نگاهی کند، فرمود: به او بگو که از این بیماری ترسی بر تو نیست و مرگی که چاره ای از آن نیست پس از سی سال می رسد. اشک در چشمم حلقه زد و نمی توانستم از جا حرکت کنم، مرا به حال خود گذاشت و رفت. ابو القاسم می گوید: این جریان را ابن هشام برایم گفت.
راوی می افزاید: پس از سی سال از آن ماجرا ابو القاسم بیمار شد، پس به امور خود رسیدگی کرد، وصیت نامه اش را نوشت و جدّیت عجیبی در این کار داشت. به او گفتند: این ترس چیست؟ امیدواریم خداوند به سلامت تو منّت بگذارد! جواب داد: این همان سالی است که ترسانیده شده ام. و در همان بیماری درگذشت. خداوند رحمتش کند.(1) خداوند حضرت ابراهیم را از آتش نجات داد. خدای عزوجل در کتاب خود می فرماید: {قلنا یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم}؛(2)
«ای آتش! بر ابراهیم سرد و سلامت باش».
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز به همین ترتیب خواهد شد. چنانکه در بعضی از کتابها از محمد بن زید کوفی از امام صادق علیه السّلام منقول است که فرمود: هنگامی که قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف خروج می کند، شخصی از اصفهان نزد آن حضرت می آید و معجزة حضرت ابراهیم خلیل علیه السّلام را تقاضا می کند. پس آن جناب دستور می دهد که آتش عظیمی برافروزند و این آیه را می خواند (فسبحان الذی بیده ملکوت کلّ شئ والیه ترجعون)؛(3) «پس منزّه است خداوندی که مالکیت و زمام همه چیز در دست اوست و به سوی او باز گردانده می شوید». سپس داخل آتش می شود و آن گاه به سلامت از آن بیرون می آید. آن مرد ملعون این معجزه را انکار می کند و می گوید: این سحر است. پس آن حضرت به آتش دستور می دهد مرد را می گیرد و می سوزاند و می فرماید: این جزای کسی است که صاحب الزمان و حجت الرحمان را انکار نماید.
ص: 77
اسماعیل علیه السّلام چشمة زمزم از زمین برایش جوشید.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز آب از سنگ سخت برایش خواهد جوشید، چنانکه در بحث شباهت آن حضرت به موسی علیه السّلام خواهد آمد و چندین بار نیز آب از زمین برای آن بزرگوار جوشیده است. چنانکه در بحار از کتاب تنبیه الخاطر از اجل علی بن ابراهیم عریضی علوی حسینی از علی بن علی فرزند نما منقول است که گفت: حسن بن علی فرزند حمزه ی اقساسی در خانة شریف علی بن جعفر، فرزند علی مداینی علوی، برای ما تعریف کرد که: پیرمردی رخت شویی در کوفه بود که به زهد و پارسایی و عبادت و عزلت موصوف بود و پیوسته در پی آثار و ا خبار نیکان می رفت.
در یکی از روزها که من در مجلس پدرم بودم، دیدم این پیرمرد برای پدرم سخن می گوید و پدرم خوب گوش می دهد. پیرمرد می گفت: شبی در مسجد جعفی - که مسجدی قدیمی و در بیرون کوفه ا ست - بودم، شب به نیمه رسیده بود و من در آنجا برای عبادت خلوت داشتم که ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند، چون به وسط حیاط مسجد رسیدند یکی از آنها به زمین نشست، سپس دست خود را به چپ و راست روی زمین کشید که آبی جوشید و از آنجا بیرون زد و آن دو نفر به او اقتدا کردند، من هم رفتم به او اقتدا کردم و نماز خواندم.
پس از آنکه نماز را سلام داد و آن را به جای آورد، وضع او مرا مبهوت کرد و آب بیرون آوردنش را بزرگ شمردم، از یکی از آن دو نفر که سمت راست من بود، پرسیدم: این کیست؟ به من گفت: این صاحب الامر فرزند امام حسن عسکری علیه السّلام است، پیش رفتم و دست های مبارک حضرت را بوسیدم و عرضه داشتم: یابن رسول الله! دربارة شریف عمر فرزند حمزه چه می فرمایی؟ آیا او بر حقّ است؟ فرمود: خیر! ولی بسا که هدایت شود و پیش از مرگ مرا می بیند.
راوی می گوید: این حدیث جالب را نگاشتم و مدّتی از این قضیه گذشت تا اینکه شریف عمر فرزند حمزه وفات یافت و شنیده نشد که او امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیده باشد. روزی با آن پیرمرد زاهد در جایی ملاقات نمودم و جریانی که گفته بود را به یادش انداختم و از او به صورت ایراد - پرسیدم: مگر شما نگفتید: شریف قبل از مرگش حضرت صاحب الامرعجل الله تعالی فرجه الشریف را - که به او اشاره نمودی -
ص: 78
خواهد دید؟ پیرمرد گفت: از کجا دانستی که او آن حضرت را ندیده است؟ بعد از آن، روزی شریف ابوالمناقب پسر شریف عمر فرزند حمزه را دیدم و دربارة پدرش با او گفتگو کردم.
شریف ابوالمناقب گفت: در یکی از شبهایی که پدرم در بستر مرگ قرار داشت نزد او بودم. آخر شب نیروی بدنی پدرم تحلیل رفته و صدایش ضعیف شده و درها به روی ما بسته بود. ناگهان مردی بر ما وارد شد که هیبت او ما را گرفت و آمدنش را با وجود بسته بودن درها هم تلقّی کردیم؛ ولی توجهی نداشتیم که از وی سؤالی کنیم. آن مرد کنار پدرم نشست و مدتی آهسته با وی گفتگو کرد و پدرم گریست. سپس برخاست و رفت، و چون از دیدگان ما غایب شد، پدرم به سختی تکان خورد و گفت: مرا بنشانید، ما هم او را نشاندیم، چشم های خود را باز کرد و گفت: این شخص که نزد من بود کجاست؟ گفتیم: از همانجا که آمده بود، بازگشت. گفت: دنبالش بروید. رفتیم ولی او را دیگر نیافتیم و درها بسته بود. نزد پدر بازگشتیم و جریان را به او گفتیم. سپس از او پرسیدیم: این شخص که بود؟ گفت: این صاحب الامرعجل الله تعالی فرجه الشریف بود. پس از آن بیماری اش عود کرد و بیهوش شد.(1)
ص: 79
شباهت به یوسف علیه السّلام(1)
یوسف علیه السّلام مدتی طولانی غایب شد تا اینکه برادران بر او داخل شدند، پس آنان را شناخت در حالی که آنها او را نشناختند.(2)
حضرت قائم ارواحنا فداه نیز از خلق غایب شده، در عین حالی که در میان آنها راه می رود و آنان را می شناسد ولی آنها او را نمی شناسند.
یوسف علیه السّلام خداوند امرش را یک شبه اصلاح فرمود که پادشاه مصر آن خواب را دید.
حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نیز خداوند متعال امرش را در یک شب اصلاح می فرماید. پس در آن یک شب یاران آن حضرت را از بلاد دور جمع می کند.
شیخ صدوق در کمال الدین از حضرت ابو جعفر، امام باقرعلیه السّلام، روایت کرده که فرمود: در صاحب این امر شباهتی از یوسف علیه السّلام هست و آن اینکه خداوند عزوجل در یک شب امر او را اصلاح می فرماید.(3)
ص: 80
و از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله مروی است که فرمودند: حضرت مهدی از ما اهل بیت است، خداوند امر او را در یک شب اصلاح می کند.(1)
یوسف علیه السّلام دچار زندان شد، وی گفت: (پروردگارا زندان برایم خوش تر از چیزی است که اینان مرا به آن فرا می خوانند.)(2)
قائم علیه السّلام نیز در حدیثی که از حضرت امام باقرعلیه السّلام آوردیم، چنین آمده که فرمود: در صاحب این امر سنّتی از موسی و سنّتی از عیسی و سنّتی از یوسف و سنّتی از محمدصلی الله علیه وآله هست - تاآنجا که فرمود - و امّا سنّت یوسف، زندان و غیبت است.(3)
در کمال الدین از حضرت امام باقرعلیه السّلام در بیان شباهت حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف به جمعی از پیغمبران چنین آمده است؛ و اما شباهت او به یوسف بن یعقوب علیه السّلام، غیبت از خاص و عام و مخفی بودن از برادران و پوشیده شدن امر او از پدرش، یعقوب پیغمبر، با وجود نزدیک بودن مسافت بین آن حضرت با پدر و خاندان و پیروانش می باشد.(4)
ص: 81
ص: 83
خداوند عمر حضرت خضر را طولانی نمود. این موضوع نزد شیعه و سنّی مسلّم است و روایات بسیاری بر آن دلالت دارد، از جمله:
در بحار به نقل از مناقب از داود رقی روایت شده که گفت: دو تن از برادرانم به قصد زیارت مسافرت کردند، یکی از آن دو از شدت تشنگی بی تاب شد به طوری که از الاغ خود به زمین افتاد، و دیگری نیز دچار زحمت گردید، ولی از جای برخاست و نماز خواند و به درگاه خدا و
ص: 84
پیغمبر و امیرالمؤمنین و امامان(عع) استغاثه کرد و یک یک آنها را نام برد تا به نام جعفر بن محمدعلیه السّلام رسید، وشروع کرد به صدا زدن آن حضرت، که ناگاه مردی را دید به بالینش ایستاده و می گوید: جریان تو چیست؟ ماجرای خود را برایش بازگو کرد. آن مرد قطعه چوبی به او داد و گفت: این را بین دو لب او (دوست از حال رفته) بگذار. همین کار را کرد ناگهان دید او چشمش را گشود و برخاست نشست و اصلاً تشنگی احساس نمی کند، رفتند تا قبر مطهّر را زیارت کردند.
چون به سوی کوفه مراجعت کردند، آن کس که دعا کرده بود به مدینه سفر کرد و بر امام صادق علیه السّلام وارد شد، آن حضرت فرمود: بنشین، حال برادرت چگونه است؟ آن چوب کجاست؟ عرض کرد: ای آقای من! وقتی برادرم به آن حال افتاد خیلی غمناک شدم و هنگامی که خداوند روح او را باز گرداند از خوشحالی چوب را فراموش کردم.
حضرت صادق علیه السّلام فرمود: ساعتی که تو در غم برادرت فرو رفتی، برادرم خضر نزد من آمد، به دست او برای تو قطعه چوبی از درخت طوبی فرستادم. سپس آن حضرت به خادم خود رو کرد و فرمود: برو آن عطردان را بیاور، خادم رفت و آن را آورد. حضرت آن را گشود و همان قطعه چوب را بیرون آورد و به آن شخص داد تا آن را شناخت، سپس دوباره آن را به جای خود باز گرداند.(1)
شیخ صدوق(ره) در کتاب کمال الدین در حدیثی طولانی از حضرت صادق علیه السّلام نقل کرده که فرمودند: و امّا خداوند به بنده صالح، خضرعلیه السّلام، عمر طولانی عنایت فرمود نه به خاطر نبوّتی که برایش تقدیر کرده باشد یا کتابی که بر او نازل فرماید و نه آیینی که شرایع دیگر رانسخ نماید و نه برای امامتی که بندگان خود را به اقتدای به او ملزم سازد و نه اطاعتی که بر او فرض فرماید، بلکه چون در علم خداوند تبارک و تعالی گذشته بود که عمر حضرت قائم علیه السّلام در دوران غیبت طولانی خواهد شد تا آنجا که بندگان او باور نکنند و آن عمر طولانی را انکار نمایند، خداوند عمر بندة صالح، خضر، را بدون سبب طولانی نساخت مگر به علت استدلال به وسیلة آن بر عمر
ص: 85
حضرت قائم «ارواحنافداه» و تا اینکه دلیل و برهان معاندین را قطع نماید که مردم را بر خداوند حجّتی نباشد.(1)
نام خضرعلیه السّلام بلیا است و بعضی اسمهای دیگری گفته اند. علت اینکه خضر نامیده شده - چنانکه از شیخ صدوق آمده - این است که بر چوب خشکی نمی نشست مگر اینکه سبز می شد، و نیز گفته شده که هرگاه نماز بگذارد اطرافش سبز می شود.(2) و گفته اند برای اینکه او در سرزمین سفیدی بود که به یکباره تکان خورد و از پی او سبز شد.(3)
حضرت خضر هر سال در مراسم حج شرکت می کند و تمام مناسک را انجام می دهد.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز هر سال در مراسم حج شرکت می کنند و مناسک را به جای می آورند.
در اینجا حکایت لطیف و روایت شریفی آورده می شود که فواید و عواید بسیاری در آن هست. شیخ صدوق در کتاب کمال الدین به سند خود از ابو نعیم انصاری و نیز علامه مجلسی در بحار از کتاب غیبت شیخ طوسی به سند خود از احمد بن محمد انصاری روایت کرده است که گفت:
همراه با جماعتی از زُهّاد که تعدادشان به سی نفر می رسید و در میان آنها فرد مخلصی جز محمد بن قاسم علوی عقیقی نبود، در مکّه کنار مستجار بودم که روز ششم ذی الحجه سال دویست و نود و سه، ناگهان جوانی از میان طواف نزد ما آمد که با دو پارچه احرام بسته بود و نعلینی در
ص: 86
دست داشت، چون چشم ما به او افتاد، همگی از هیبتش برخاستیم و هیچ یک از ما باقی نماند مگر اینکه از جای برخاست و بر او سلام کرد.
سپس نشست و به سمت چپ و راست متوجه شد، آن گاه فرمود: آیا می دانید حضرت صادق علیه السّلام در دعای الحاح چه می گفت؟ پرسیدیم: چه می گفت؟ فرمود: او چنین می گفت:
پروردگارا! من از تو می خواهم به حقّ اسم تو که آسمان به آن برپا و زمین به آن برجاست و با آن بین حق و باطل جدا می کنی و به آن پراکنده را جمع می نمایی، و به آن جمع شده را پراکنده می کنی، و با آن عدد شنها و وزن کوهها و پیمانة دریاها راشماره کردی، که بر محمد و آل محمد درود فرستی و در کار من فرج و راه خلاصی قرار دهی.
سپس برخاست و در طواف داخل شد، ما هم برخاستیم، ایستادیم تا رفت. ولی فراموش کردیم که از او بپرسیم که کیست، تا فردا همان وقت که از میان طواف به سوی ما آمد. ما نیز - همانند روز قبل - به احترام او از جای برخاستیم، او در وسط نشست، و به راست و چپ نگاهی انداخت و فرمود: آیا می دانید که امیرالمؤمنین علیه السّلام بعد از نماز فریضه چه می گفت؟ گفتیم: چه می گفت؟ فرمود: چنین می گفت:
پروردگارا! صداها به سوی تو بلند و دعاها به جانب تو خوانده می شود، و چهره ها [و سرها] برای تو فرود آمده و گردنها در برابر تو خضوع یافته، و داوری اعمال به دست تو است، ای بهترین خوانده شدگان و بهترین عطاکنندگان! ای راستین! ای پدیدآورنده! ای آنکه خلف وعده نمی کنی! ای آنکه به دعا کردن فرمان داده ای و اجابت را عهده دار شده ای! ای خدایی که فرمودی: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم! ای آنکه فرموده ای: و هرگاه بندگانم از من بپرسند، پس همانا من نزدیکم، دعای خواهنده را هرگاه مرا بخواند اجابت نمایم، پس باید که مرا اجابت کنند و به من ایمان آورند، باشد که راه رشد را بیابند.
ای آنکه فرموده ای: ای بندگانم که بر خود زیاده روی کرده اید از رحمت خداوند ناامید نشوید که البته خداوند همة گناهان را می آمرزد و همانا اوست بسیار آمرزندة مهربان، تو را اجابت می کنم و بسیار یاری ات نمایم، اینک منم در پیشگاه تو که زیاده روی کننده ام، و تویی آن خدایی که فرموده ای: ازرحمت خداوند ناامید نشوید که خداوند همة گناهان را می آمرزد.
ص: 87
آنگاه بار دیگر پس از این دعا به سمت راست و چپ نگریست. سپس فرمود: آیا می دانید امیرالمؤمنین در سجدة شکر چه می گفت: گفتیم: چه می گفت؟ فرمود: او می گفت:
ای آنکه اصرار الحاح کنندگان جز بخشندگی او را نیفزاید! ای آنکه گنجینه های آسمانها و زمین را داری! ای خدایی که گنج های کوچک و بزرگ از آن توست! بدی من، تو را از نیکی نمودنت نسبت به من باز نمی دارد، من از تو درخواست می کنم که با من آنچه شایسته توست رفتار نمایی که تو اهل بخشندگی و بزرگواری و گذشت هستی، ای پروردگار! ای خداوند! با من چنان رفتار کن که شایسته تو می باشد. تو بر کیفر توانایی و من آن را سزاوارم و هیچ دلیل و عذری به درگاه تو برایم نیست، با تمام گناهانم به سوی تو روی می آورم و به آنها اقرار می کنم تا از من بگذری در حالی که تو بهتر از من آنها را می دانی، به تو روی می آورم با هر گناهی که مرتکب شده ام و هر خطایی که انجام داده ام و هر بدی که کرده ام، پروردگارا! مرا بیامرز و رحم آور و از آنچه می دانی بگذر که همانا تو ارجمندترین و گرامی ترین هستی.
محمودی به ما گفت: آیا این شخص را می شناسید؟ گفتیم: نه! گفت: به خدا قسم! این صاحبَ الزمان شما است. گفتیم: ای ابا علی! چگونه دانستی؟ یاد آور شد که او هفت سال است از خدای عزوجل می خواهد و دعا می کند که صاحب الزمان را ببیند.
می گوید: در عصر روز عرفه ناگهان همان مرد را دیدم که دعایی می خواند که آن را درک و حفظ کردم. از او پرسیدم: از کجا هستید؟ فرمود: از مردم. گفتم: از کدام نژاد مردم؟ فرمود: از عرب آنها. گفتم: از کدامین تیرة عرب؟ فرمود: از شریف ترین و بزرگوارترین آنها. عرض کردم: شریف ترین و بزرگوارترین آنها کیانند؟ فرمود: بنی هاشم. گفتم: از کدام خاندان بنی هاشم؟ فرمود: از صاحب برترین مقامها و عالی ترین مراتب. عرض کردم: آنها کدامین از بنی هاشم اند؟ فرمود: از آنها که سرها را شکافتند و مردم را اطعام می کنند و در دل شب که مردم در خوابند نماز می خوانند.
می گوید: دانستم او علوی است و به خاطر این که علوی بود او را دوست داشتم، ولی یکباره از دیدگانم غایب شد و ندانستم که به آسمان بالا رفت یا در زمین فرو شد. از کسانی که اطرافم بودند، پرسیدم: آیا این علوی را می شناسید؟ گفتند: آری! هر سال با ما پیاده به حج می آید. گفتم: سبحان الله! به خدا قسم! آثار راه رفتن در او نمی بینم. سپس با اندوه و غم فراوان به سوی مزدلفه
ص: 88
رفتم و در آن شب خوابیدم که در خواب رسول خدا (ص) را دیدم. به من فرمود: ای محمد! مطلوب خود را دیدی؟ عرض کردم: او کیست ای آقای من؟
فرمود: آنکه امشب دیدی صاحب الزمان شما بود.
وقتی این مطلب را به ما گفت، او را سرزنش کردیم که چرا زودتر به ما نگفتی، جواب داد که تا آن وقت فراموش کرده بودم.(1)
می گویم: بین روایت شیخ صدوق در کمال الدین و روایت فاضل مجلسی در بحار به نقل از غیبت شیخ طوسی مختصر تفاوتی در بعضی الفاظ بود به طوری که در معنی تأثیری نمی گذاشت مابین این دو روایت را جمع کردیم، توفیق از خداست.
ص: 89
شباهت به ذو القرنین علیه السّلام(1)
ذو القرنین از قومش غیبت طولانی داشت.
ص: 90
حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نیز غیبتش طولانی است، و در حدیث احمد بن اسحاق از امام عسکری علیه السّلام آمده که احمد گفت: چه سنتی از خضر و ذو القرنین در او جاری است؟ فرمود: طول غیبت ای احمد.
حضرت قائم علیه السّلام نیز همین طور خواهد بود. در کتاب کمال الدین به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده که گفت: شنیدم رسول خداصلی الله علیه وآله می فرمود: ذو القرنین بندة صالحی بود که خداوند او را بر بندگان حجت قرار داده بود، پس قوم خود را به سوی خدا و تقوا فرا خواند. آنها بر شاخ او زدند که از نظرشان مدتی غایب شد تا اینکه درباره اش گفتند: هلاک شد یا در کدام بیابان رفت؟ سپس ظاهر شد و به سوی قومش بازگشت، ولی آنها بر شاخ دیگرش زدند، و در میان شما (امت مسلمان) نیز کسی هست که بر سنّت و روش او است و به درستی که خداوند عزوجل، ذو القرنین را در زمین مکنت داد و برای او از هر چیزی سببی عنایت فرمود تا به شرق و غرب زمین رسید. خداوند تبارک و تعالی سنّت اورا در قائم از فرزندانم نیز جاری خواهد ساخت تا به شرق و غرب زمین دست یابد تا جایی که هیچ آبگاه و جایگاهی از آن - هموار و ناهموار، کوه و دشت - باقی نماند مگر اینکه زیر پاهای او قرار دهد. و خداوند عزوجل گنجینه های زمین و معادن آن را برایش آشکار می سازد. و او را به وسیلة رعب یاری می کند، و زمین را به وسیله او پر از عدل و قسط می نماید، چنانکه از ظلم و جور پر شده باشد(1).(2)
ص: 91
ص: 93
ص: 94
خدای تعالی با حضرت موسی علیه السّلام تکلم فرمود.
حضرت قائم علیه السّلام نیز همین طور، خداوند متعال با او سخن گفت هنگامی که آن حضرت را به سراپردة عرش بالا بردند چنانکه در بحار از حضرت عسکری علیه السّلام آمده که فرمود: هنگامی که پروردگار من مهدی این امّت را به من موهبت فرمود، دو فرشته فرستاد، او را به سراپردة عرش بردند تا اینکه او را در پیشگاه خداوند عزّ وجلّ نگه داشتند، از جانب خداوند خطاب آمد: مرحبا به تو ای بندة من! برای یاری دینم و آشکار نمودن امر و راهنمایی بندگانم [برگزیده شده ای]، سوگند خورده ام که به [خاطر] تو بگیرم و به [راه] تو بدهم و به تو ببخشایم و به تو عذاب کنم.(1)
حضرت موسی علیه السّلام از قوم خود و از ترس دشمنانش غایب شد، خداوند عزّ وجلّ می فرماید: پس، از آن [دیار] ترسان و نگران بیرون رفت.(2)
حضرت قائم علیه السّلام نیز از ترس دشمنان از قومش و غیر آنها غایب شد.
حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام وقتی غایب شد، قومش در منتهای رنج و فشار و مشقّت و ذلت واقع شدند، که دشمنانشان پسران آنها را می کشتند و زنانشان را زنده می گذاشتند.
حضرت قائم علیه السّلام نیز شیعیانش و دوستانش در زمان غیبتش در منتهای سختی و فشار و ذلت می افتند تا خداوند کسانی را که ایمان آورده اند پاک کند و کافرین را هلاک سازد.(3)
ص: 95
در کمال الدین از حضرت باقرعلیه السّلام در بیان شباهت حضرت قائم علیه السّلام به جمعی از پیغمبران آمده است که فرمود: و امّا روش موسی علیه السّلام، طول غیبت و پنهان بودن ولادت و رنج و زحمت پیروانش بعد از او بر اثر آزار و خواری که از دشمنان ببینند است، تا آنگاه که خدای عزّ وجلّ ظهور حضرتش را اجازه دهد و او را یاری کند و بر دشمن تأیید نماید.(1)
و در بحار از شیخ نعمانی به سند خود از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت شده که فرمود: روزی بیاید که شیعه مانند بزهایی باشند که شیر درنده نداند روی کدامیک از آنها دست بگذارد، عزّت آنها از دست رفته و احترامی برایشان نمانده و تکیه گاهی نداشته باشند.(2)
در همان کتاب در علامات زمان غیبت در حدیثی طولانی از امام صادق علیه السّلام آمده که فرمود: و مؤمن را اندوهناک، ذلیل و خوار خواهی دید و ببینی که دوستان ما را به دروغ نسبت دهند و شهادتشان را نپذیرند، و ببینی که حکمران به خاطر کافر، مؤمن را خوار نماید.(3)
و از امیرالمؤمنین علیه السّلام در بیان حال شیعیان در آن زمان آمده است:
والله آنچه آرزو دارید، نخواهد شد، تا اینکه باطل جویان، هلاک و جاهلان از هم گسیخته شوند و تقوی پیشگان در امان بمانند،(4)
تا جایی که برای هر یک از شما جای پایی نماند، و تا آنجا که از مردار نزد صاحبش هم در نظر مردم بی ارزش تر شوید.(5)
و در حدیث دیگری آمده که در آن روزگار، مؤمن هر شب و روز تمنّای مرگ خواهد کرد.(6) اخبار در این باره بسیار است. ولی بدترین احوال، زمان خروج سفیانی است، که در بحار از کتاب غیبت شیخ طوسی به سند خود از عمر بن ابان کلبی از حضرت صادق علیه السّلام آورده که فرمود: گویا سفیانی یا نمایندة سفیانی را می بینم که در رحبة کوفه رحل اقامت افکنده، و سخنگوی او در
ص: 96
میان مردم اعلام کند: هر کس سر یکی از شیعیان علی علیه السّلام را بیاورد، هزار درهم جایزه دارد. پس همسایه بر همسایة خود حمله می برد و می گوید: این از آنها است و سر از بدنش جدا می کند و هزار درهم می گیرد، و البته امارت و حکومت شما در آن روز جز به دست زناکاران نخواهد بود، گویا من آن نقابدار را می بینم، عرض کردم: نقابدار کیست؟ فرمود: مردی از شما است که معقتدان شما را خواهان است، نقاب می پوشد و شماها را شناسایی می کند، به یک یک شما اشاره می کند تا دستگیر شوید، او نیست مگر زادة حرام.(1)
و از امام صادق علیه السّلام است که فرمودند: اگر سفیانی را ببینی، خبیث ترین مردم را دیده باشی، رنگش زرد و سرخ، و چشمش کبود است.(2)
و از امیرالمؤمنین علیه السّلام روایت است که فرمودند: پسر هند جگرخوار از وادی یابس خروج می کند، او مردی میان بال با صوت وحشتناک و جمجمة خیخم و آبله رو می باشد.(3)
تفصیل مذکور در بحار وغیر آن مذکور است.
حضرت موسی علیه السّلام، بنی اسرائیل منتظر قیامش بودند، چون که به آ نها خبر داده شد که فَرَج آنها به دست او است.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز شیعیانش منتظرش هستند، زیرا که به آنها خبر داده اند که فَرَجشان به دست آن حضرت است.
خداوند تعالی ما را از شیعیان و منتظران و مدافعان و فدائیان آن حضرت قرار دهد.
و در بحار از شیخ طوسی به سند خود از حضرت صادق علیه السلام مروی است که فرمودند: اصحاب موسی به نهری آزمایش شدند و این همان است که خداوند تعالی می فرماید: (همانا خداوند شما را به نهر آبی خواهد آزمود)(4).
اصحاب حضرت قائم علیه السّلام نیز به مانند آن مبتلا خواهند شد.(5)
ص: 97
موسی علیه السّلام خداوند متعال او را عصایی عنایت فرمود، و آن را معجزة آن جناب قرار داد.
حضرت قائم علیه السّلام هم به همان عصا اختصاص یافته است، چنانکه در کمال الدین از حضرت ابو جعفر باقرعلیه السّلام آمده که فرمود: عصای موسی از آنِ آدم بود، سپس به شعیب رسیده بود و آنگاه به موسی بن عمران رسید، آن عصا نزد ما است و من آن را پیشتر دیده ام، سبز رنگ است به همان وضعی که از درختش گرفته شده، و اگر استنطاق شود سخن می گوید، برای قائم ما آماده شده، به وسیلة آن همان کارها را انجام دهد که موسی انجام می داد، و هر چه مأمور شود انجام می دهد، و هر کجا افکنده شود با زبان خود، نیرنگهای دشمنان را برمی گیرد.(1)
موسی علیه السّلام خداوند دشمنش - قارون - را به زمین فرو برد چنانکه خداوند عزّ وجلّ می فرماید:
پس او و خانه اش را در زمین فرو بردیم.(2)
حضرت قائم علیه السّلام نیز خداوند متعال دشمنانش - لشکر سفیانی - را به زمین فرو خواهد برد.
موسی علیه السّلام از سنگ برایش دوازده چشمه جوشید.
در کمال الدین از آن حضرت (امام باقرعلیه السّلام) آمده که فرمودند: چون حضرت قائم علیه السّلام از مکّه خروج نماید، سخنگوی آن حضرت بانگ می زند: احدی خوردنی و آشامیدنی با خود برندارد، و با خود سنگ موسی بن عمران را برمی دارد که بار شتری است و هیچ منزلی فرود نیایند مگر آنکه از آن سنگ چشمه ها برآید، پس هر که گرسنه باشد سیر و هر که تشنه باشد سیراب خواهد شد، چهارپایانشان هم سیر و سیراب می شوند تا اینکه به نجف در پشت کوفه فرود آیند.(3)
فرعون برای رسیدن به موسی علیه السّلام افراد بسیاری را کشت، ولی هر آنچه خدا خواست همان شد.
ص: 98
حضرت قائم علیه السّلام نیز، فرعون های زمان ائمه اطهارعلیه السّلام به منظور قتل حضرتش چه بسیار از فرزندان پیغمبر را کشتند، چنانکه در کمال الدین از امام صادق علیه السّلام ضمن حدیثی طولانی در بیان شباهت آن حضرت به موسی چنین آمده:
وقتی فرعون مطلع شد که زوال و نابودی حکومتش به دست حضرت موسی است، دستور داد کاهنان را حاضر کنند، پس آنها او را بر نسب براندازندة حکومتش دلالت کردند، و اینکه آن شخص از بنی اسرائیل است، پس پیوسته دستور می داد که شکم زنان بارداربنی اسرائیل را پاره کنند تا آنجا که بیست و چند هزار نوزاد را کشت ولی نتوانست به موسی دست یابد، زیرا که خداوند تبارک و تعالی او را حفظ کرد. همین طور بنی امیه و بنی العباس وقتی دانستند که سقوط سلطنت و ریاست امرا و جبارانشان به دست قائم ما خواهد بود، به دشمنی ما پرداختند و شمشیرهای خود را در کشتن آل رسول| و نابود کردن نسل آن حضرت به کار گرفتند به طمع اینکه به قتل قائم علیه السّلام دست یابند. البته خداوند عزّ وجلّ نمی پذیرد که امر خود را برای یکی از ستمکاران فاش نماید مگر اینکه نور خود را به کمال رساند هر چند که مشرکین را خوش نیاید.(1)
موسی علیه السّلام خداوند در یک شب امرش را اصلاح فرمود.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز خداوند در یک شب امرش را اصلاح خواهد کرد. چنانکه در کمال الدین از حضرت امام جوادعلیه السّلام در وصف حضرت قائم روایت شده که فرمود: و به تحقیق که خداوند تبارک و تعالی امر او را در یک شب اصلاح خواهد کرد، همچنان که امر کلیم خود، موسی، را در یک شب اصلاح فرمود که برای برگرفتن آتش برای خانواده اش رفت، ولی در حالی که به پیغمبری و رسالت مبعوث شده بود، بازگشت.(2)
ص: 99
شباهت به هارون علیه السّلام (1)
هارون علیه السّلام از راه دور سخن حضرت موسی علیه السّلام را می شنید. همچنان که حضرت موسی سخن هارون را از راه دور می شنید. این نکته را صاحب کتاب بدایع الزهور آورده است.
حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نیز؛ در روضة کافی از حضرت ابی عبد الله علیه السّلام آمده که فرمود: هنگامی که قائم ما بپا خیزد خداوند عزّ وجلّ در گوشها و چشمهای شیعیان ما خواهد افزود به طوری که بین آنها و حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف پیکی نخواهد بود، با آنها سخن می گوید و آنها می شنوند و به او نگاه می کنند در حالی که آن حضرت در جای خودش باشد.(2)
ص: 100
خداوند متعال برای حزقیل، مردگانی را زنده کرد، چنانکه در روضة کافی از حضرت ابو جعفر باقر و ابو عبد الله علیه السّلام دربارة آیة؛ «آیا ننگری به کسانی که شمارشان هزاران تن بود و از بیم مرگ از دیار خود بیرون رفتند، پس خداوند به آنها فرمود: بمیرید سپس آنان را زنده کرد».(1)
فرمودند: اینهاهفتاد هزار خانوار از اهل یکی از شهرهای شام بودند، گاه به گاه طاعون در آنها می افتاد، پس هرگاه احساس می کردند طاعون آمده ثروتمندان از شهر بیرون می رفتند ولی فقرا که توانایی سفر نداشتند در شهر باقی می ماندند، لذا مرگ در میان آنهایی که در شهر مانده بودند بسیار و میان آنهایی که از شهر بیرون رفته بودند کمتر واقع می شد، پس کسانی که مانده بودند گفتند: اگر خارج شده بودیم مرگ کمتر از ما را می گرفت. پس نظر همگی آنها چنین شد که هرگاه طاعون در میانشان واقع شد همگی از شهر خارج شوند؛ دانستند که طاعون آمده همگی از شهر خارج و از ترس مرگ از آنجا دور شدند و در شهرهای مختلف تا آنجا که خدا خواسته بود سیر کردند.
سپس به شهری گذرشان افتاد که خراب شده بود و مردمش را طاعون از پای درآورده بود، وقتی در این شهر فرود آمدند و قرار گرفتند، خداوند عزّوجلّ به آنها فرمود: همگی بمیرید، همان ساعت همگی مردند و خاک شدند که برای بینندگان آشکار بود که اینها در میان راه مرده بودند، لذا عابرین و مسافرین در آنجا منزل کردند و خاکهایشان را جاروب و یکجا جمع نمودند، پس پیغمبری از پیامبران بنی اسرائیل که نامش حزقیل بود بر آنها گذشت، و هنگامی که آن استخوانها را دید گریه کرد و گفت: پروردگارا! اگر اراده فرمایی آنها را همانطور که یکجا میرانده ای همین حالا زنده کنی که شهرها و بلاد تو را معمور سازند، و فرزندانی که بندگی تو را انجام دهند از آنها متولد شوند. خداوند متعال به او وحی فرمود که: آیا تو این را دوست داری؟ عرض کرد: آری پروردگارا! آنها را زنده کن.
ص: 102
حضرت فرمود: پس خداوند عزّ وجل وحی فرمود: که چنین و چنان بگو، و چون آنچه خداوند عزّوجل به او فرموده بود که بگوید، گفت - امام صادق علیه السّلام فرمود: آن اسم اعظم بود - وقتی حزقیل آن سخن را به زبان آورد به استخوانها نگریست که به یکدیگر می پرند و بار دیگر زنده می شدند. به هم نگاه می کردند و سبحان الله، الله اکبر و لا اله الا الله می گفتند، در این هنگام حزقیل گفت: شهادت می دهم که به تحقیق خداوند به هر چیزی تواناست.(1)
حضرت قائم علیه السّلام نیز، خداوند متعال برای او مردگانی را از مؤمنین و منافقین و کافرین زنده خواهد کرد. اخباری که بر این معنی دلالت دارد بسیار بلکه متواتر است، از جمله: در روضة کافی از ابو بصیر روایتی شده که گفت: به حضرت امام صادق علیه السّلام عرض کردم: اینکه خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «آنان به شدت به خداوند سوگندها یاد کردند که خداوند هرگز کسی را که بمیرد برنمی انگیزد، آری این وعدة حتمی خداوند است ولی بیشتر مردمان نمی دانند، منظور چیست؟ فرمود: ای ابو بصیر! در این باره چه می گویند؟ عرض کردم: مشرکین می پندارند و قسم می خورند برای رسول اکرم صلی الله علیه وآله که خداوند مردگان را زنده نمی کند. حضرت فرمود: مرگ بر کسی که چنین سخنی می گوید، از آنها بپرس که آیا مشرکین به الله قسم می خورند یا به لات و عزّی؟ ابو بصیر می گوید: گفتم: فدایت شوم پس برایم بیان فرمای. فرمود: ای ابو بصیر هنگامی که قائم ما بپا خیزد؛ خداوند گروهی از شیعیان ما را برای او برمی انگیزد و زنده می کند که گیره های شمشیرشان بر روی شانه هایشان است. چون این خبر به قومی از شعیان ما که نمرده باشند برسد به یکدیگر گویند: فلان و فلان و فلان از قبرهایشان برانگیخته شدند و آنها با حضرت قائم علیه السّلام هستند، این سخن به گوش گروهی از دشمنان ما برسد. می گویند: ای گروه شعیان چقدر دروغگو هستید! این دولت و حکومت شما است و شما دروغ می گویید. نه والله اینها که شما می گویید زنده نشده و زنده نخواهند شد تا روز قیامت، پس خداوند گفتار آنها را حکایت کرده می فرماید: «آنان به شدت به خداوند سوگندها یاد کردند که خداوند....»(2)
ص: 103
شباهت به داودعلیه السّلام (1)
داودعلیه السّلام خداوند آهن را برایش نرم کرد که در قرآن آمده «و آهن را برایش نرم ساختیم».
حضرت قائم علیه السّلام نیز خداوند آهن را برایش نرم کرده است، چنانکه در بعضی از کتابها از محمد بن کوفی از امام صادق علیه السّلام مروی است که فرمود: مردی از عمان به خدمت حضرت صاحب الزمان می آید و عرض می کند: آهن برای داودنرم شد، اگر تو هم مانند او (معجزه) بیاوری تصدیقت می کنیم. پس آن حضرت معجزة داود را به او نشان می دهد، ولی آن شخص منکر می شود، پس قائم عمود آهنینی به گردن او می اندازد که هلاک می شود و می فرماید: این سزای کسی است که آیات خدا را دروغ انگارد.
داودعلیه السّلام سنگ با او سخن گفت و صدا زد: ای داود! مرا بگیر و جالوت را با من به قتل برسان.
ص: 104
حضرت قائم علیه السّلام نیز، عَلَم و شمشیرش او را صدا می کنند و می گویند: ای ولیّ خدا خروج کن و دشمنان خدا را به قتل برسان.
تمام این روایات را شیخ صدوق در کتاب کمال الدین و تمام النعمة آورده است. و نیز در روایت آمده که: سنگ در زمان ظهور آن حضرت هنگامی که کافری زیر آن پنهان می شود مؤمن را صدا می زند و می گوید: ای مؤمن! زیر من کافری هست او را بکش، پس مؤمن می آید و آن کافر را می کشد.
ص: 105
شباهت به سلیمان علیه السّلام(1)
داود، سلیمان علیه السّلام را جانشین و خلیفة خود قرار داد که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود. در حدیثی از امام نهم، حضرت جوادعلیه السّلام، آمده که فرمود: خداوند تبارک و تعالی به داود وحی فرمود که سلیمان را جانشین خود سازد در حالی که کودک بود و چوپانی گوسفندان می کرد. عبّاد و علمای بنی اسرائیل این مطلب را انکار کردند. پس خداوند تعالی وحی فرمود که: عصاهای آن افراد را بگیر و عصای سلیمان را نیز بگیر و آنها را در اتاقی بگذار و در آن اتاق را به مهر
ص: 106
خودشان مهر کن، و چون فردا شد عصای هر کس برگ در آورده و میوه داده بود او خلیفه است. پس داود این مطلب را به آنها خبر داد، گفتند: ما راضی و تسلیم شدیم.(1)
حضرت قائم علیه السّلام را خداوند عزّوجل خلیفه قرار داد و حال آنکه کودکی تقریباً پنج ساله بود و در زمان حیات پدرش به سؤالات سعد بن عبد الله قمی پاسخ گفت.
سلیمان گفت: پروردگارا به من مُلکی عنایت کن که برای هیچ کس بعد از من شایسته نباشد.
از نظر کیفیت و چگونگی، چه اینکه سلاطین جهان - همان طور که متعارف است - حکومتشان آمیخته به جور و فساد است، ولی سلیمان می خواست حکومتش آن طور نباشد و نیز سلطنت و حکومت پادشاهان و اُمرای زمین تنها بر انسان ها است، ولی حکومت سلیمان بر جن و
انس و پرندگان بود؛ خدای عزّ وجل می فرماید: و لشکریان سلیمان از جن و انس و پرندگان برایش گرد آمدند.
خداوند متعال به حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف مُلک و حکومتی عنایت خواهد فرمود که برای احدی از اولین و آخرین - از نظر کیفیت و کمیّت - مانندش نبوده، اما کمیّت: برای اینکه آن حضرت ما بین شرق و غرب را می گیرد. امّا کیفیت: برای اینکه محض عدالت و عدالت محض است، و حکومت آن حضرت، تمام اهل آسمان ها و زمین ها را شامل می گردد.
خداوند متعال باد را در تسخیر سلیمان علیه السّلام قرار داده بود، خدای عز وجل می فرماید: پس باد را در تسخیر او درآوردیم تا به نرمی هر کجا خواهد به فرمان او جریان یابد.
حضرت قائم علیه السّلام نیز خداوند، باد را در خدمتش قرار می دهد. چنانکه در حدیثی که در کمال الدین روایت شده امام صادق علیه السّلام فرمودند: پس خداوند تبارک و تعالی بادی برانگیزد که در هر بیابان ندا کند: این حضرت مهدی است که به قضاوت داود و سلیمان علیه السّلام قضاوت می کند و بیّنه نمی خواهد.(2)
ص: 107
شیخ صدوق به سند خود از محمد بن مسلم روایت کرده که گفت: بر حضرت ابو جعفر محمد بن علی باقرعلیه السّلام وارد شدم، می خواستم از قائم آل محمد از آن حضرت سؤال کنم که خود آغاز سخن کرد و فرمود: ای محمد بن مسلم! به درستی که در قائم آل محمدعجل الله تعالی فرجه الشریف از پنج پیغمبر شباهت هست، یونس بن متی، و یوسف بن یعقوب، و موسی، و عیسی، و محمد صلوات الله علیهم، امّا شباهت به یونس بن متی اینکه پس از غیبت، در قیافه جوانی در سن پیری به سوی قومش بازگشت.(1)
یحیی علیه السّلام پیش از ولادت، به ولادت او مژده و بشارت داده شد.
حضرت قائم علیه السّلام نیز بشارت و مژده تولدشان پیش از ولادت داده شد.
یحیی علیه السّلام در شکم مادر سخن گفت، چنانکه در حدیث از امام عسکری علیه السّلام آمده که فرمود: روزی مریم بر مادر یحیی همسر زکریا وارد شد، ولی او برایش برنخاست، یحیی [در شکم مادر] ندا کرد: بهترین زنان عالم در حالی که بهترین مردان جهان را با خود دارد بر تو وارد می شود برایش برنمی خیزی؟ پس مادرش متنبه شده و از جای برخاست.(2)
حضرت قائم علیه السّلام نیز - چنانکه در روایت حکیمه آمده - در شکم مادر سخن می گفت و سورة قدر را قرائت می نمود.(3)
ص: 108
عیسی علیه السّلام در شکم مادر تکلّم کرده و تسبیح می گفت؛ چنانکه فاضل مجلسی در حاشیة مجلّد پنجم بحار از ثعلبی از طریق عامّه روایت کرده است.
قائم علیه السّلام نیز - چنانکه گذشت - در شکم مادر سخن گفته است.
عیسی علیه السّلام در کودکی در گهواره سخن گفت.
حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز در کودکی سخن گفت، که چند روایت بر آن دلالت می کند از جمله در کمال الدین صدوق از حکیمه دختر امام محمد بن علی جوادعلیه السّلام آمده اینکه: حضرت حجّت علیه السّلام بعد از ولادتش تکلّم کرد و گفت: اشهد ان لا اله الله وحده لاشریک له و أن محمداً رسول الله صلی الله علیه وآله. سپس بر امیرالمؤمنین و امامان یک به یک درود فرستاد تا به پدرش رسید، آنگاه لب فرو بست تا اینکه روز هفتم به توحید سخن گفت و بر حضرت محمدصلی الله علیه وآله و امامان علیه السّلام درود فرستاد، سپس این آیه را تلاوت کرد:
«به نام خداوند بخشندة مهربان، و ما می خواهیم بر آنان که در زمین به ضعف کشانده شده اند منت بگذاریم...»(1)
همچنین در همان مدرک از دو کنیز؛ نسیم و ماریه نقل شده که: حضرت صاحب الزمان روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا از شکم مادر در حالی متولد شد که دو زانو زده و دو انگشت سبابه اش را به سمت آسمان بلند کرده بود، سپس عطسه زد و گفت: الحمد لله رب العالمین و صَلَی الله علی محمد و آله، ظالمان پنداشته اند که حجّت الهی باطل شدنی است، اگر در سخن گفتن به ما اجازه داده شود، شکّ و تردید زایل می گردد.(2)
عیسی علیه السّلام خداوند حکمت و ویژگی های نبوت را در کودکی به او عنایت فرمود.
ص: 109
حضرت قائم علیه السّلام نیز خداوند حکمت و ویژگی های امامت را در کودکی به حضرت عنایت کرد چنانکه قبلاً بیان شد.
عیسی علیه السّلام مردم درباره اش اختلاف کردند.
حضرت قائم علیه السّلام نیز مردم درباره اش اختلاف کردند.
عیسی علیه السّلام فرمود: «من به شما خبر می دهم آنچه در خانه هایتان ذخیره کنید».(1)
حضرت قائم علیه السّلام نیز بر تمام احوال و کارهای ما مطلع است و دلیل بر آن، اخبار و روایات بسیاری است که دربارة علم ائمه معصومین علیه السّلام وارد شده است.
شباهت به خاتم النبیین صلی الله علیه وآله(2)
سخن جامع در این باب، فرمایش رسول اکرم صلی الله علیه وآله می باشد که فرمود: مهدی از فرزندان من است اسم او اسم من، و کنیه اش کنیة من،
از نظر خَلْق و خُلْق شبیه ترین مردم به من است.
در واقع از نظر علم و عصمت هیچ تفاوتی بین پیغمبر اکرم(ص) و حضرت ولی عصر ارواحنا فداه وجود ندارد.
زید شحام می گوید: به امام صادق علیه السّلام عرض کردن: امام حسن علیه السّلام افضل و برتر است یا امام حسین علیه السّلام؟ آن حضرت فرمود: فضل اولین ما ملحق به فضل آخرین ما می شود و فضل
ص: 110
آخرین ما ملحق به فضل اولین ما می گردد و برای هر یک از ما همان فضیلت وجود دارد. زید می گوید: عرض کردم: فدایتان شوم! توضیح بیشتری برایم بدهید.
حضرت فرمودند: ما از شجره طیبه و پاکی هستیم که خدای تعالی ما را از طینت واحدی خلق نموده است؛ فضیلت ما از خدا و علم ما از جانب خداست و ما امین های خدای تعالی بر خلقش و دعوت کنندگان به دینش و واسطه بین او و خلقش می باشیم. سپس امام صادق علیه السّلام فرمودند: آیا توضیح بیشتری برایت بدهم ای زید؟ عرض کردم: بلی! آن حضرت فرمودند: خلقت ما یکی است و علم ما یکی است و فضیلت ما یکی است و ما همه در نزد خدای تعالی یکی هستیم. سپس عرض کردم: مرا از تعدادتان مطلع فرمایید، آن حضرت فرمودند: ما دوازده تا با این اوصاف بودیم که در ابتدای خلقتمان اطراف عرش پروردگار بودیم، اول ما محمد، وسط ما محمد و آخر ما محمد است.(1)
ص: 111
ص: 112
از نوای غریبانة استغاثة امام حسین علیه السّلام سالها و قرنها می گذرد که انعکاس آن را می توان در لحظه لحظة تاریخ به گوش جان شنید. این فریاد نه تنها رو به خاموشی و افول نگذاشته، بلکه هر روز رساتر و پرصلابت تر خروش و جوشش آزادگان عالم را افزوده است.
گویا امام حسین علیه السّلام، سالها و قرنها چشم به راه دوخته و به انتظار نشسته است تا امام عصر ندایش را پاسخ گوید و پرچم بر زمین مانده اش را به دوش گیرد و آرمانهای بلندش را لباس تحقق بپوشاند. روز ظهور، هنگام پاسخ به استغاثة مظلومانة امام حسین علیه السّلام است و حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) پاسخ دهندة آن.
در این گستردة بی انتها و افق های دور آن، کسی به خروش و التهاب فرزندش که برای رسیدن آن روز، گذر آرام آرام و جانکاه لحظه ها را به تماشا می نشیند و روزها و سالها را با چشمان منتظرش بدرقه می کند، توجهی ندارد.
یکی از القاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف منتقم است. در توضیح علت برگزیده شدن این لقب برای آن حضرت، مطالب زیادی در سخنان اهل بیت علیه السّلام وارد شده است. از جمله گفته شده است که از امام محمد باقرعلیه السّلام سؤال کردند: به چه مناسبت فقط به آخرین حجت الهی «قائم» گفته می شود؟ امام باقرعلیه السّلام در پاسخ فرمودند: «چون در آن ساعتی که دشمنان جدّم امام حسین علیه السّلام را به قتل رساندند، فرشتگان با ناراحتی در حالی که ناله سر داده بودند، عرض کردند: پروردگارا! آیا از کسانی که فرزند برگزیدة تو را ناجوانمردانه شهید کردند در می گذری؟
خداوند در پاسخ آنان فرمود: ای فرشتگان من! سوگند به عزّت و جلالم که از آنان انتقام خواهم گرفت، هرچند پس از زمانی زیاد باشد.
ص: 113
آن گاه خداوند متعال نور فرزندان امام حسین علیه السّلام را به آنان نشان داد و پس از اشاره به یکی از آنان که در حال قیام بود، فرمود: با این قائم از دشمنان امام حسین علیه السّلام
انتقام خواهم گرفت».(1)
از دیدگاه قرآن، ارتباط محکمی میان رهبر نهضت عاشورا و رهبر نهضت آخر الزمان برقرار است و این ارتباط در قالب مفاهیم مختلف در آیاتی چند بیان شده است؛ مانند آیه 23 سوره اسراء که از امام حسین علیه السّلام با صفت مظلوم و از امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف با صفت منصور و خونخواه امام حسین علیه السّلام یاد کرده است؛
«ومن قتل مظلوماً فقد جعلنا لولیه سلطاناً فلا یسرف فی القتل انه کان منصوراً؛ و آنکه مظلوم کشته شده، برای ولی اش تسلطی قرار داده ایم، اما در قتل اسراف نکند. قطعاً او یاری شده است».
امام رضاعلیه السّلام در روایتی می فرمایند: «آیه {ومَن قتِلَ مظلوماً} درباره امام حسین و حضرت مهدی نازل شده است.(2)
سلام بن مستنیر می گوید: امام باقرعلیه السّلام در باره آیه «ومن قتل مظلوماً» فرمودند: «هوالحسین بن علی علیه السّلام قتل مظلوماً ونحن اولیاءه والقائم منا اذا قام طلب بثار الحسین علیه السّلام؛(3)
مراد آیه، حسین بن علی علیه السّلام است که مظلوم کشته شد. و ما اولیای دم اوییم، چون قائم ما قیام کند، به خونخواهی حسین علیه السّلام برآید.
و در آیه دیگر آمده است: {أُذِنَ لِلَّذینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدیرٌ}(4)؛ به آنان که جنگ بر آنان تحمیل گشت، (رخصت جنگ داده شد)، چرا که ستم دیده اند و قطعاً خدا بر یاری آنها قادر است». امام صادق علیه السّلام ذیل این آیه شریفه می فرمایند: «انّ العامة
ص: 114
یقولون نزلت فی رسول الله صلی الله علیه وآله لما اخرجته قریش من مکة وانما هی القائم علیه السّلام اذا خرج یطلب بدم الحسین؛(1) اهل سنت می پندارند این آیه دربارة پیامبرصلی الله علیه وآله نازل شده است، آن گاه که کفار قریش حضرت را از مکه بیرون کردند؛ ولی چنین نیست. بلکه مراد، قائم آل محمّدعجل الله تعالی فرجه الشریف است که برای خونخواهی حسین علیه السّلام قیام می کند».
در روایات آمده است که وقتی حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از ظهور، ما بین رکن و مقام برای مردم خطبه می خوانند، در مهم ترین قسمت از این خطبه به صورت مکرر با نهایت اندوه و تأثر، شهادت مظلومانه امام حسین علیه السّلام را مورد اشاره قرار خواهند داد، از جمله خواهند فرمود: «ای مردم جهان! منم امام قائم، منم شمشیر انتقام الهی که همه ستمگران را به سزای اعمالشان خواهد رساند و حق مظلومان را از آنان باز پس خواهم گرفت. ای اهل عالم! جدم حسین بن علی علیه السّلام را تشنه به شهادت رساندند و بدن مبارک او را به صورت عریان روی خاک رها کردند. دشمنان از روی کینه توزی جدم حسین علیه السّلام را ناجوانمردانه کشتند...».(2)
در حقیقت، این گونه عبارات، نوید انتقام خون به ناحق ریخته امام حسین علیه السّلام را به جهانیان می دهد. در دعای ندبه نیز به این حقیقت با این تعبیر تصریح شده است: «این الطالب بدم المقتول بکربلاء؛ کجاست آن عزیزی که پس از ظهورش، خون شهید مظلوم کربلا را از دشمنان باز پس گیرد...».
همچنین روایات فراوانی رسیده که شعار یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف پس از ظهور، جملة بسیار الهام بخشی است و آن جمله عبارت است از؛ «یا لثارات الحسین علیه السّلام؛(3)
ای طلب کنندگان خون امام حسین علیه السّلام» و منظور از آن اشاره به این معناست که هنگام انتقام خون پاک امام
ص: 115
حسین علیه السّلام فرا رسیده است، کسانی که می خواهند از دشمنان آن حضرت انتقام خون به ناحق ریختة الهی را بگیرند، باید مهیّا شوند.
این سؤال در طول تاریخ از زمان مرحوم شیخ صدوق به بعد مطرح بوده که چگونه ممکن است حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف این قدر یا بیشتر عمر کنند؟! از نظر علمی، برخی زیست شناسان می گویند: «انسان باید سیصد سال عمر کند اینکه انسان هفتاد یا هشتاد سال عمرمی کند، بر اثر آن است که عضوی از او فرسوده می شود و به عضوهای دیگر سرایت می کند».(1)
آزمایشی که دانشمندان روی حشرات و سلولها و گیاهان انجام داده اند نشان می دهد که گاهی عمر آنها را به صدها و بلکه به هزارها برابر رسانده اند. اما از نظر دین، در روایات مذهبی می خوانیم که حضرت خضرعلیه السّلام، و حضرت عیسی علیه السّلام هنوز زنده اند و در قرآن می خوانیم که: مدت زمانی که حضرت نوح در میان قومش، مشغول تبلیغ بود، 950 سال است. بنابراین از نظر عملی و دینی عمر طولانی ثابت شده است. پس هیچ مانعی نیست در اینکه خداوند تمام علل پیری و فرسودگی را به امام زمانش آموخته باشد و با دفع و رفع آنان عمر طولانی نمایند.(2)
حضرت حسین بن علی علیه السّلام می فرمایند: دوازده امام از ما هستند؛ علی بن ابی طالب اولِ آنان و آخرشان نهمین فرزند من و قائم به حق می باشد، خدا به برکت وجود وی زمین مرده را زنده و آباد می کند و دین حق را بر تمام ادیان پیروز می گرداند، اگرچه مشرکین کراهت داشته باشند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف مدتی از نظرها غائب می گردد. در زمان غیبت، گروهی از دین خارج
ص: 116
می شوند، اما گروهی دیگر ثابت قدم خواهند ماند و از این راه اذیّت ها خواهند دید. از باب سرزنش به آنان گفته می شود:
اگر عقیده شما صحیح است، پس امام موعود شما کی قیام می کند؟! ولی بدانید که هر کس در ایام غیبت، آزار و تکذیب دشمنان را تحمل کند، مانند کسی است که در کنار رسول خدا(ص) با شمشیر جنگ نموده است.(1)
امام باقرعلیه السّلام می فرمایند: «حارث اعور به امام حسین علیه السّلام عرض کرد: یابن رسول الله! جعلت فداک! اخبرنی عن قول الله فی کتابه «والشمس وضحیها» قال: ویحک یا حارث! ذلک محمد رسول الله صلی الله علیه وآله قلت: جعلت فداک! قوله: «والقمر اذا تلیها» قال: ذلک امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب یتلوا محمداً. قال: قلت «والنهار اذا جلیها» قال: ذلک القائم من آل محمد، یملأ الأرض قسطاً وعدلاً؛(2) ای زاده رسول خدا! فدایت شوم. مرا از معنای آیة شریفة «والشمس وضحیها»؛ «سوگند به خورشید و گسترش نور آن» مطلّع ساز. حضرت فرمود: مراد از خورشید، رسول الله صلی الله علیه وآله می باشد. پرسیدم: فدایت شوم! منظور از آیة شریفة «والقمر اذا تلیها»؛ «سوگند به ماه چون پشت سر آن بیاید» چیست؟ فرمود: منظور از ماه امیرالمؤمنین، علی بن ابی طالب علیه السّلام است که بعد از پیامبرصلی الله علیه وآله می باشد. گفتم: مقصود از آیة شریفة «والنهار اذا جلّیها»؛ «سوگند به روز چون آن را روشن سازد» چیست؟ فرمود: مقصود از روز، قائم آل محمد عجل الله تعالی فرجه الشریفاست که زمین را پر از قسط و عدل می کند».
امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف القاب مبارکی دارند که بعضی از آنها مستقیماً با عاشورا در ارتباط است و بعضی از لقب های مقدس آن حضرت بر زبان جدّ بزرگوارشان علیه السّلام جاری شده است.
عیسی الخشاب می گوید: از محضر امام حسین علیه السّلام سؤال شد: آیا شما صاحب این امر هستید؟ فرمود: «لا ولکن صاحب الامر الطرید الشرید الموتور بأبیه، المکنی بعمّه، یضع السیف عاتقة ثمانیة اشهر؛(3)
نه! من نیستم! بلکه صاحب این امر کسی است که از میان مردم کناره گیری
ص: 117
می کند و چون پدرش بر زمین می ماند و کنیة او کنیة عمویش خواهد بود. آن گاه شمشیر برمی دارد و هشت ماه تمام شمشیر بر زمین نمی گذارد».
«طرید» و «شرید» که هر دو به یک معنا است؛ از القاب حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف به شمار می آید، این دو عبارت در زبان امام معصوم علیه السّلام نیز به کار رفته و معنای آن «کنار زده» و «رانده شده» است. حاجی نوری(ره) در معنای «شرید» می گوید: «رانده شده از مردمی که حضرت را نشناختند و قدر وجود نعمت او را ندانستند و در مقام شکرگذاری و مقام حقش برنیامدند، بلکه پس از اینکه از دست یافتنن بر او ناامید شدند، به قلع و قمع ذریة طاهرة ایشان پرداختند و به کمک زبان و قلم، سعی بر بیرون راندن نام و یاد او از قلوب و اذهان مردم کردند».(1)
علامه مجلسی(ره) دربارة این حدیث می فرماید: «الموتور بأبیه» یعنی کسی که پدرش را کشته اند و طلب خونش را نکرده اند. مراد از او، «والد»، امام حسن عسکری علیه السّلام یا امام حسین علیه السّلام و یا جنس والد است که شامل همة ائمه می شود و «مکنّی بعمّه» شاید کنیة برخی از عموهای حضرت، ابو القاسم باشد، یا اینکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کنیه اش ابو جعفر، ابی الحسن و یا ابی محمد باشد. بعید نیست علّت تصریح نکردن به اسم حضرت و آوردن کنیه، به جهت خوف از عموی(2) حضرت باشد و قول وسط ظاهر تر است.(3)
ص: 118
علی بن سالم از پدرش از امام صادق علیه السّلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: چون وفات حضرت نوح فرا رسید، شیعیانش را فرا خواند و به آنها فرمود: بدانید که پس از من غیبتی خواهد بود که در آن طاغوتها ظاهر خواهند شد و خدای تعالی به واسطة قائمی از فرزندان من فرج شما را می رساند. اسم او هود است و خوش سیما(1)
و با طمأنینه و باوقار است. او در شمایل و اخلاق، شبیه من است. خداوند هنگام ظهور او دشمنان شما را با طوفان هلاک خواهد ساخت.
آنها پیوسته، چشم به راه هودعلیه السّلام بودند و منتظر ظهور او، تا آنکه مدت طولانی شد و دل بیشترشان سخت گردید و خدای تعالی هنگام یأس و ناامیدی، پیامبرش هود را ظاهر ساخت و گرفتاری آنان پایان پذیرفت. دشمنان را با باد عقیمی که ذکرش را فرموده است نابود ساخت. این باد بر هرچه گذشت آن را خاکستر کرد. سپس، بعد از آن بار دیگر غایب شد تا آنکه حضرت صالح علیه السّلام ظاهر گشت.(2)
زید بن شمّام از امام صادق علیه السّلام روایت کند که فرمود: صالح زمانی از میان قوم خود غیبت کرد و روزی که غایب شد مردی کامل خوش اندام و انبوه ریش و لاغرمیان و سبک گونه و در میان مردم متوسط القامه بود و چون نزد قومش برگشت، او را از صورتش نشناختند. او به سوی قومش برگشت در حالی که مردم سه دسته بودند: منکرانی که هرگز برنگشتند، کسانی که اهل شک و تردید بودند، و دیگرانی که اهل ایمان و یقین بودند.
ص: 119
صالح علیه السّلام هنگامی که برگشت ابتدا به دعوت اهل شک و تردید پرداخت و به آنها گفت: من (صالح) هستم اما او را تکذیب کردند و دشنام دادند و راندند و گفتند: خدا از تو بیزار باد، صالح علیه السّلام به شکل تو نبود، فرمود: آن گاه که به نزد منکران آمدم، آنان نیز سخن من را نشنیدند و به سختی از من دوری کردند. سپس به نزد دسته سوم رفت که اهل ایمان و یقین بودند و به آنها گفت: من (صالح) هستم. گفتند: برای ما خبری بازگوی تا شک ما مرتفع شود و ما شکی نداریم که خدای تعالی خالقی است که هر کسی را که بخواهد به هر شکلی در می آورد و به ما خبر داده اند و نیز در میان خود نشانه های قائم را بررسی کرده ایم و صحّت آن به وسیلة یک خبر آسمانی محقّق می شود.
صالح گفت: من صالح هستم که ناقه را برای شما آوردم. گفتند: راست گفتی! این همان است که ما بررسی کرده ایم. این شتر چه نشانه هایی داشت؟ صالح علیه السّلام فرمود: یک روز او آب می نوشید و یک روز شما، گفتند: به خدا و آنچه آورده ای، ایمان آوردیم. در چنین حالی است که خدای تعالی فرموده است: {انّ صالحاً مرسل من ربّه} و اهل یقین گفتند: ما به آنچه فرستاده شده است ایمان آوردیم و مستکبران که همان شک کنندگان و منکران بودند، گفتند: ما به کسی که شما بدان ایمان آوردید، کافریم.
راوی می گوید: گفتم: آیا در آن روز در میان آنها عالمی غیر از صالح بود؟ فرمود: خدا عادل تر از آن است که زمین را بدون عالم گذارد که مردم را به خدای تعالی راهبری کند و آن قوم بعد از خروج صالح علیه السّلام تنها هفت روز در حال بلاتکلیفی به سر بردند که امامی را نمی شناختند؛ ولی آنها به همان دین خدای تعالی که در دستشان بود، عمل می کردند و با هم متحد بودند و چون صالح علیه السّلام ظاهر شد، دور او جمع شدند و همانا مَثَل حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف مَثَل صالح علیه السّلام است.(1)
ص: 120
ابوبصیر از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که فرمود: پدر ابراهیم علیه السّلام منجّم نمرود بن کنعان بود. نمرود بدون مشورت با او کاری نمی کرد. شبی از شبها در ستاره ها نگریست و چون صبح شد گفت: دیشب امر شگفتی دیدم. نمرود گفت: چیست؟ گفت: مولودی را دیدم که در این سرزمین متولد می شود و هلاکت ما به دست اوست و به همین زودی مادرش به او باردار می شود. نمرود از آن خبر تعجب کرد و گفت: آیا زنان به او باردار شده اند؟ گفت: خیر! و در علم خود یافته بود که آن مولود را در آتش می سوزانند؛ امّا نمی دانست که خدای تعالی او را نجات خواهد داد. فرمود: «نمرود زنان را از مردان دور ساخته و زنان را در میان شهرها، محبوس ساخت تا مردی به زنی دسترسی نداشته باشد».
امّا پدر حضرت ابراهیم علیه السّلام با زنش مواقعه کرد و آن زن باردار شد و پنداشت که این همان مولود است. پس به دنبال زن قابله فرستاد که هرچه در رحم ها بود، تشخیص می دادند و در مادر حضرت ابراهیم علیه السّلام
نگریستند و خدای تعالی آنچه در رحم بود، به پشت چسبانید و قابله ها گفتند: ما چیزی در شکم او نمی بینیم. و چون مادر حضرت ابراهیم علیه السّلام او را به دنیا آورد، پدرش خواست تا او را به نزد نمرود ببرد، زن گفت: فرزندت را به نزد نمرود مبر که او را خواهد کشت. اجازه بده تا او را به یکی از غارها ببرم و او را آنجا گذارم تا اجلش فرا رسد و تو فرزندت را نکشته باشی، گفت: اجازه داری.
زن، فرزند را به غاری برد و او را شیر داد و بر در غار سنگ نهاد و برگشت و خدای تعالی نیز روزی وی را در انگشت شست او قرار داد و از شست خود شیر می مکید و رشد او در هر روز مانند رشد دیگران در یک هفته، و رشد هفتگی او مانند رشد ماهانه دیگران، و رشد ماهانة وی، مانند رشد سالانة دیگران بود و به اراده خداوندی در آنجا ماند. سپس روزی مادر به پدر ابراهیم علیه السّلام گفت: آیا اجازه می دهی که به سراغ آن کودک بروم و او را ببینم؟
پدر گفت: برو و مادر به غار آمد و ناگهان حضرت ابراهیم علیه السّلام را دید که چشمانش مانند دو چراغ می درخشد، او را گرفت و به سینة خود چسبانید و شیرش داد و برگشت. پدرش از حال کودک پرسش کرد و مادر گفت: او را به خاک سپردم و مدتی به بهانة حاجت بیرون می رفت و
ص: 121
خود را به ابراهیم علیه السّلام می رسانید و او را در آغوش می کشید و شیر می داد و برمی گشت. و چون حضرت ابراهیم علیه السّلام به راه افتاد، مادرش آمد و همان کارها را کرد؛ امّا چون خواست برگردد، حضرت ابراهیم جامة او را گرفت. مادر گفت: چه می خواهی؟
گفت: مرا با خود ببر و او گفت: بگذار تا از پدرت اجازه بگیرم.(1)
و پیوسته حضرت ابراهیم در غیبت بود و خود را نهان می داشت و امرش را مکتوم می کرد تا وقتی که ظهور کرد و فرمان خدای تعالی را آشکار نمود و خداوند قدرت خود را دربارة او نمایان ساخت. سپس دوباره غایب گشت و آن وقتی بود که پادشاه او را از شهر بیرون کرد و حضرت ابراهیم علیه السّلام گفت: از شما و آنچه جز خدا می خوانید کناره می گیرم و پروردگار خود را می خوانم و امیدوارم با خواندن پروردگارم بدبخت نباشم و خدای تعالی فرمود: چون از آنها و آنچه که غیر خدا می پرستیدند کناره گرفت،(2) به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را پیامبر قرار دادیم.
غیبت حضرت یوسف علیه السّلام بیست سال به طول انجامید و در این مدت حضرت یعقوب، روغن بر گیسوان نزد و سرمه نکشید و عطر استعمال نکرده و به زنان نزدیک نشد تا آنکه خدای تعالی پریشانی یعقوب را برطرف کرد و یوسف و برادرانش و پدر و مادر و خاله اش را به یکدیگر جمع کرد. سه روز این غیبت را در چاه بود و مدتی هم در مصر برده بود و پس از آن، امیر مصر شد.
یوسف در مصر بود و حضرت یعقوب در فلسطین و بین آنها نه روز مسافت بود و در دوران غیبتش احوالِ مختلفی بر وی عارض شد؛ برادرانش اتفاق کردند او را بکشند، ولی او
را به چاه عمیقی انداختند. آن گاه او را به بهای اندکی که چند درهم محدود بود، فروختند. بعد از آن در اثر
ص: 122
گرفتاری مربوط به زنِ عزیز مصر، چندین سال در زندان به سر بُرد و سپس امیر مصر گردید و خدای تعالی اوضاع پریشان او را سامان داد و تأویل خوابش را به وی نمایاند.(1)
روایت:
هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام روایت می کند که آن حضرت فرمودند: یک اعرابی به نزد یوسف آمد تا از او طعامی بخرد و چون از آن کار فارغ شد، یوسف به او گفت: منزلت کجاست؟ او گفت: در فلان مکان! یوسف به او گفت: چون به فلان وادی رسیدی، بایست و فریاد کن! ای یعقوب! مرد بزرگوار نیکومنظر و تنومند و خوش چهره ای خواهد آمد، به او بگو: من در مصر مردی را ملاقات کردم که به شما سلام رسانید و گفت: امانت تو نزد خدای متعال ضایع نشده است.
اعرابی رفت و به آن موضع رسید و به غلامانش گفت: شترها را نگه دارید، سپس فریاد زد: ای یعقوب! ای یعقوب! مرد نابینای بلندقامت و نیکومنظری در حالی که دستش به دیوار بود، پیش آمد. مرد به او گفت: آیا تو یعقوبی؟ گفت: آری؛ آن گاه پیام یوسف را به او رسانید.
یعقوب بی هوش بر زمین افتاد و چون به هوش آمد، گفت: ای اعرابی! آیا از خدای تعالی حاجتی داری؟ گفت: آری! من مردی ثروتمندم و زنم دختر عموی من است و تا کنون فرزندی برایم نزاییده است. دوست دارم دعا کنی تا
خداوند فرزندی به من عطا کند. فرمود: یعقوب وضو ساخت و دو رکعت نماز گذارد. سپس به درگاه خدای تعالی دعا کرد و زنش چهار بار یا شش بار حامله شد و هر بار نیز دو قلو زایید.(2)
یعقوب می دانست که یوسف نمرده و زنده است و خدای متعال او را پس از یک دوره غیبت به زودی ظاهر می سازد. یعقوب به فرزندانش می گفت: من از جانب خداوند چیزی را می دانم که شما نمی دانید و خاندان و خویشانش به واسطه اینکه یوسف را یاد می کرد، گفته های او را خرافات می پنداشتند تا وقتی که بوی یوسف را استشمام کرد و گفت: من بوی یوسف را می فهمم اگر مرا کم عقل و نادان ندانید. گفتند: به خدا سوگند که تو در گمراهی قدیمی خود هستی. چون بشیر آمد،
ص: 123
(بشیر همان یهودا، پسر یعقوب بود و پیراهن یوسف را به رویش انداخت و دوباره بینا گردید،)(1)
گفت: آیا به شما نگفتم که من از جانب خدا چیزی را می دانم که شما نمی دانید؟ «إنّی لأجد ریح یوسف لولا ان تفندون».(2)
امیرالمؤمنین علیه السّلام از رسول خداصلی الله علیه وآله روایت می کنند که آن حضرت فرمودند: وقتی موقع وفات حضرت یوسف علیه السّلام فرا رسید، پیروان و خاندان خود را جمع کرد و حمد و ثنای الهی به جای آورد و سپس به آنها فرمود: سختی شدیدی به شما خواهد رسید که در آن مردانتان را بکشند و شکم زنان باردار را پاره کنند و کودکانتان را سر ببرند تا آن زمان که خداوند حق را در قائم که از فرزندانِ لاویِ یعقوب است ظاهر سازد. او مردی گندمگون و بلندقامت است و صفات او را نیز برشمارد.
بعد از مدتی، غیبت و شدت بر بنی اسرائیل واقع شد و آنها مدت چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند، تا آنکه ولادت او را بشارت دادند و علامت های ظهورش را مشاهده نمودند و سختی بر آنها شدت یافت و با سنگ و چوب به آنها حمله می کردند و فقیهی داشتند که به احادیث او آرامش می یافتند؛ اما تحت تعقیب قرار گرفت و مخفی شد. با او نامه نگاری کرده و گفتند: ما در گرفتاری ها به کلام تو آرامش می یافتیم، پس فقیه، آنها را به بیابانها برد و با آنها حدیث قائم و صفات او و نزدیکی ظهور او را می گفت و آن شب، شبی مهتابی بود که در این هنگام بود حضرت موسی علیه السّلام به صورت یک نوجوان از سرای فرعون به پشتِ گردشگاه بیرون آمد و از موکب خود کناره گرفت و در حالی که سوار بر قاطری بود و طیلسان خزی بر دوش داشت به نزد آنها آمد.
وقتی که آن فقیه او را دید از صفاتش او را شناخت. برخاست و بر قدوم او افتاد و بر آن بوسه داد و گفت: سپاس خدایی را که مرا از دنیا نبرد تا آنکه تو را به من نشان داد و وقتی که
ص: 124
پیراهنش را این گونه دیدند دانستند که او صاحب آنهاست و به شکرانة خدای تعالی بر زمین افتادند و موسی علیه السّلام جز این نگفت که: امیدوارم خداوند در فرج شما تعجیل کند و بعد از آن غایب شد و به شهرمدین رفت و سالیانی را در نزد حضرت شعیب سکنا گزید.
این غیبت دوم از غیبت اولی بر آنها سخت تر بود، و آن پنجاه و چند سال به طول انجامید و گرفتاری آنها شدت یافت و آن مرد فقیه نیز مخفی شد. کسی را نزد او فرستادند و گفتند: ما بر استتار تو طاقت نداریم. فقیه به سمت بیابانی بیرون رفت و آنها را نیز خواست و به آنها اعلام کرد که خدای تعالی به او وحی کرده است که پس از چهل سال فرج او را خواهد رساند. همگی گفتند: «الحمد لله»، خدای تعالی وحی فرمود که: به آنها بگو به خاطر «الحمد لله» که بر زبان جاری کردید، آن را به سی سال تقلیل دادم. گفتند: «کلّ نعمة فمِنَ الله؛ هر نعمتی از جانب خداوند است».
وحی آمد که به آنها بگو: آن را به بیست سال کاهش دادم. گفتند: «لاَ یأتِی بِالخَیر إلاَّ الله؛ این خداست که خیر جاری می کند». وحی آمد که به آنها بگو آن را به ده سال کاستم. گفتند: «لا یعرف السوءَ الاَّ الله؛ این خداوند است که بدی را دور می سازد». خداوند متعال به آن فقیه وحی کرد که به آنها بگو: از جای خود حرکت نکنید که اذن فرج شما را دادم. در این میان حضرت موسی علیه السّلام در حالی که سوار بر الاغی بود، ظاهر شد و فقیه خواست که او را به پیروانش معرفی کرده و باعث استبصار آنها شود.
حضرت موسی علیه السّلام آمد و فقیه پرسید: فرزند که هستی؟ گفت: فرزند عمران. گفت: عمران فرزند کیست؟ گفت:فرزند قاهش فرزند لاوی فرزند یعقوب، گفت: چه آورده ای؟ گفت: رسالت از جانب خدای متعال. سپس فقیه برخاست و دستورات حضرت موسی علیه السّلام را به آنها ابلاغ کرد و آنها متفرق شدند و از این زمان تا فرج موسی علیه السّلام که به غرق فرعون منجر شد، چهل سال فاصله شد.(1)
ص: 125
حضرت دانیال علیه السّلام نود سال در دست بخت النصر اسیر بود؛ چون فضل او را دید و شنید که بنی اسرائیل در انتظار ظهور او هستند و امید دارند که با ظهور او و به دست او فرج حاصل شود، دستور داد او را در چاه بزرگ و وسیعی انداختند و شیری را همراه او کردند تا او را بخورد؛ امّا آن شیر نزدیک او نرفت.
وی دستور داد به او خوراک ندهند، ولی خدای تعالی به دست پیامبری از پیامبرانش به او خوردنی و نوشیدنی می رسانید و دانیال روزها روزه می گرفت و شبها با خوراکی که به دستش می رسید افطاری می کرد. بعد از آن، بلا و گرفتاری بر پیروانش و کسانی که منتظر او و ظهورش بودند شدت گرفت و بیشتر آنها بر اثر طول غیبت دچار شک گردیدند و چون گرفتاری دانیال علیه السّلام و قومش به نهایت رسید، بخت النصر در خواب دید که گروهی از ملائکه به چاهی که دانیال در آن بود، فرود آمدند و به او سلام کرده و مژده فرج دادند و چون صبح شد از آنچه بر سر دانیال آورده بود، پشیمان شد و دستور داد او را از چاه درآوردند و چون او را آوردند، از شکنجه ای که به او داده بود عذرخواهی کرد، سپس تدبیر بر امور مملکت و داوری بین مردم را به او سپرد و معتقدین به فرج، گرد دانیال اجتماع کردند. چیزی نگذشت که دانیال وفات کرد و امارت بعد از خود را به عُزیرعلیه السّلام واگذار نمود.(1)
وقتی که حضرت مسیح علیه السّلام متولد شد، خدای تعالی ولادتش را مخفی ساخت. زمانی که مریم علیهاالسّلام باردار شد، او را به مکان دوری کشانید و در پی آن زکریا و خاله اش به جستجوی او پرداختند و وقتی به او رسیدند که وضع حمل کرده بود و می گفت: ای کاش پیش از این مرده بودم و مرا فراموش کرده بودند. خدای تعالی زبان مسیح علیه السّلام را گشود تا حجت مریم ظاهر گردد و چون این اتفاق افتاد، گرفتاری و تعقیب بنی اسرائیل شدت گرفت و سرکشان و طاغوتها بر آنها
ص: 126
فشار آوردند تا جایی که کار مسیح علیه السّلام به جایی رسید که خدای تعالی از آن خبر داده است و شمعون بی حمون و پیروان پنهان شدند و در جزیره ای از جزایر دریا مستتر گشتند و در آن اقامت گزیدند.
خداوند متعال چشمه های گوناگون را بر آنان جاری ساخت و برایشان میوه های گوناگونی آفرید و گاو و گوسفند فراوانی بر آنان عرضه کرد و یک نوع ماهی که به آن «قُمَدی» می گفتند، نصیب آنها کرد که نه گوشت داشت و نه استخوان، بلکه صرفاً پوست و خون بود. و از دریا بیرون افتاد و خدای تعالی به زنبور عسل دستور داد که بر آن بنشیند و نشست و زنبورها به آن جزیره آمدند و بر درختان نشستند و کندو ساختند و عسل فراوان تولید کردند و آنها بر همه اخبار مسیح در این جزیره آگاهی داشتند.(1)
غیر از این غیبت، شیخ صدوق در کمال الدین ذکر می کند که حضرت عیسی علیه السّلام چندین غیبت داشت (برای حضرت عیسی علیه السّلام چندین غیبت بود که ناشناس در زمین می گشت و پیروانش خبری از او نداشتند..». امّا احوال غیبت را ذکر نکرده اند.(2)
در مورد عروج و رفعت عیسی علیه السّلام به طرف خداوند متعال، بین مسلمانان و مسیحیان اختلاف نیست با این تفاوت که، مسلمانان جریان صلیب را بنا بر نصّ صریح کتاب آسمانی خود یعنی قرآن مجید امری غیرقابل قبول می دانند و آن را از انحرافات موجود در عقاید مسیحی می دانند و لکن مسیحیان به وقوع یک چنین مرگی اعتقاد دارند. اما نکته اشتراک این دو دین بزرگ الهی در این است که هر دو معتقد به زنده بودن فعلی حضرت مسیح می باشند؛ امّا مسلمانان مرگی برای این پیامبر بزرگ الهی قائل نیستند، ولی مسیحیان ابتدا جریان صلیب را مطرح و بعد از سه روز، زنده شدن او را از قبر عنوان می کنند.
ص: 127
حضرت عیسی علیه السّلام در روز جمعه در مکانی به نام جلجنا، جان باخته است، او را در قبری که از سنگ تراشیده شده بود، گذاشته، سنگ بر قبر او غلطانیدند.
در صبح یکشنبه وقت طلوع آفتاب، مریم مجدلیه که به دست عیسی هدایت یافته بود ومریم مادر یعقوب، برای تدفین عیسی با هنوط بر سر قبر آمدند، امّا قبر را خالی یافتند. حضرت عیسی علیه السّلام از قبر برخاسته و دوباره زنده شده بود و پس از اندک زمانی به آسمان صعود کرده، به دست راست خداوند نشست.(1)
مثل همین مضمون در کتاب درآمدی بر مسیحیت آمده است: بعد از مرگ، جسدش را در قبر گذاشته و سنگ بزرگی در جلوی آن نهادند و پیروانش مبهوت و ترسان بودند. امّا نویسندگان اناجیل بیان می دارند که سه روز بعد از مرگش قبر خالی بود، و بعضی گفته اند: پیروانش جسد را دزدیده اند و ادعا می کنند که عیسی علیه السّلام از میان مردگان برخاسته است، امّا پیروانش می گفتند که این کار را نکرده اند؛ بلکه واقعاً حضرت عیسی علیه السّلام از میان مردگان برخاسته است.(2)
«... البته این صعود حضرت عیسی علیه السّلام می تواند برگشت به حالت سابق ایشان قبل از حیات دنیوی باشد، نه اینگونه که حضرت عیسی علیه السّلام را خداوند رفعت داده تا به مرتبة الهی برساند؛ بلکه عیسایی را که قبل از نزول، در عالم سماوی بود، خداوند به همان عالم برگردانده است. البته یوحنّا نسبت به این نزول تصریحاتی دارد و صعود آسمانی او را وجود علقه ای می داند که از قبل از حیات دنیوی بوده است که البته مطالب موجود در افسس(3) و رسالة رومیان(4)
خلاف قول یوحنا می باشد. البته پولس می کوشد تا اثبات کندکه این صعود یک مقام آسمانی بوده است که خداوند به عیسی علیه السّلام داده است که فوق این آسمانها است».(5)
ص: 128
قرآن مجید با عقیدة یهودیان و مسیحیان مخالف است و قبول ندارد که عیسی علیه السّلام به دار آویخته شده و کشته شده است، چنانکه آیه زیر می فرماید:
{وقولهم إنّا قَتَلْنَا الْمَسِیحَ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَکِن شُبَّه َ لَهُمْ وَإنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِی شَکٍّ مِنْهُ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إلاَّ اتِّبَاعُ الظَنَّ وَمَا قَتَلُوهُ یَقِیناً * بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ إلَیْهِ}؛(1)
«و سخن آنها که گفتند: مسیح عیسی بن مریم، رسول خدا را کشتیم [مطلب کذب است بلکه] او را نکشتند و به دار نیاویختند؛ ولی برای آنها [امر] مشتبه شد و کسانی که در مورد قتل او اختلاف کردند از آن در شک هستند و علم به آن ندارند، تنها از گمان پیروی می کنند، یقیناً او را نکشتند؛ بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برد».(2)
البته نویسنده کتاب معجم الاهوت الکتابی، با برداشتی که خودش از آیات دارد؛ استدلال به فرزند بودن حضرت عیسی می کند و کلمة توفی که در آیة 55 آل عمران آمده است را تفسیر می کند. او می گوید: به دنبال بحث در سورة نساء داریم که خداوند می فرماید: {وَإن مِنْ أهْلِ الْکِتَّابِ إلاَّ لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَیَوْمَ الْقِ یَامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً}؛ «هیچ یک از اهل کتاب نیست، مگر اینکه قبل از مرگش به او [یعنی عیسی] ایمان می آورد و روز قیامت بر آنها گواه است»، اگر در آیه فوق، ضمیر «قبل موته» به اهل کتاب برگردد، معنای آیه فوق این است که: همه اهل کتاب قبل از مردن به او ایمان می آورند زیرا او زنده است و در آخر الزمان نزول می کند و یهودیان و مسیحیان به او ایمان می آورند. این معنی با عموم آیه سازگار نیست؛ زیرا در این صورت فقط کسانی که در آخر الزمان زنده اند، به او ایمان می آورند. در حالی که آیه دلالت بر ایمان همه اهل کتاب دارد؛ امّا اگر ضمیر به عیسی برگردد، اشکال فوق را ندارد؛ زیرا مقصود این است که همه اهل کتاب، قبل از مردن عیسی به او ایمان می آورند. پس معلوم می شود که حضرت
ص: 129
عیسی علیه السّلام هنوز زنده است و توفی، به معنی مرگ نیست؛ بلکه به معنای بازگشتن او از میان یهودیان ستمگر و خونخوار و نجات دادن او از شرّ ایشان است.
در روایات آمده است که: حضرت عیسی قبل از روز قیامت به دنیا نازل می شود و هیچ یک از ملت یهودی و غیر از آن باقی نمی ماند مگر اینکه قبل از مرگ حضرت عیسی علیه السّلام به او ایمان می آورد و حضرت عیسی علیه السّلام پشت سر حضرت ولی عصر نماز می خواند.(1)
نویسنده در مورد صعود و رفعت حضرت عیسی می گوید: «راغب اصفهانی دربارة آیه {إنّی متوفیک ورافعک إلی} می گوید: برخی گفته اند: مقصود توفی رفعت و اختصاص است، نه توفی به معنای مرگ.
سپس از ابن عباس نقل می کند که او گفته است: توفی موت است؛ زیرا خداوند عیسی را میراند، سپس زنده اش کرد.(2)
امّا ظاهراً آنچه از ابن عباس نقل شده، متأثر از عقیدة یهودیان است در حالی که روایتی که راجع به نزول حضرت عیسی علیه السّلام در روزگار حضرت مهدی ارواحنافداه نقل کردیم، به آیه فوق نزدیک تر است؛ زیرا آیه از توفی و رفعت حضرت عیسی به سوی خدا سخن گفته و در روایت، از نزول وی قبل از روز قیامت و نماز خواندن پشت سر حضرت مهدی(3) و ایمان اهل کتاب به او سخن می گوید، بنابراین رأی اوّل به صواب نزدیک تر است.
به علاوه در سورة نساء یک بار آمده است که: {ما قتلوه وما صلبوه}(4) و کشته شدن و به دار آویخته شدن عیسی نفی شده؛ یعنی نه تنها او را نکشتند، بلکه به دار هم نیاویختند؛ امّا اشتباهاً شخص دیگری که (شاید) از حواریون و شبیه حضرت عیسی علیه السّلام و خیانتکار بوده، به جای او به دار آویخته و کشته شده «ولکن شبه لهم» بدیهی است که به دار آویخته شدن، ملازم با کشته شدن نیست.
ص: 130
بار دیگر در همان آیات آمده است که: {وما قتلوه یقیناً بل رفعه الله الیه}(1) مقتضای این عبارت قرآن این است که: اوّلاً مدعای یهودیان که فکر می کردند حضرت عیسی علیه السّلام را کشته اند، باطل است و ثانیاً حضرت عیسی علیه السّلام به مرگ طبیعی هم نمرده است، بلکه خداوند او را به سوی خود بالا برده است و اگر حضرت عیسی علیه السّلام به مرگ طبیعی مرده بود، باید گفته می شد (وما قتلوه یقیناً بلی ماتَ) یقیناً او را نکشتند، بلکه او مرده است.
البته مقصود این نیست که حضرت عیسی هرگز نمی میرد؛ بلکه او نیز سرانجام می میرد، زیرا {کلّ نفس ذائقة الموت}؛(2)
«هر نفسی طعم مرگ را می چشد». و قرآن دربارة حضرت عیسی علیه السّلام می فرماید: {وَالسَّلامُ عَلیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ اَمُوتُ وَیَوْمَ اُبْعَثُ حَیّاً}؛(3)
«سلام بر من در آن روزی که زاده شدم و در آن روزی که می میرم و در آن روزی که زنده می شوم». این سه روز، آغاز سه مرحله از مراحل زندگی انسان است؛ روز زاده شدن آغاز زندگی دنیوی، و روز مردن آغاز زندگی برزخی، و روز برانگیخته شدن (قیامت) آغاز زندگی اخروی است. مقصود از این آیه شریفه، این است که عیسی علیه السلام در هر سه مقطع حیات، از سلامت و امنیت برخوردار باشد و از بیم، به دور بماند.
معنی توفّی: گواه روشن بر اینکه توفی به معنی میراندن نیست؛ بلکه به معنای گرفتن است، آیه ای است که دربارة زنان بدکار سخن می گوید: {وَاللَّاتِی یَأتِینَ الْفَاحِشَةَ مِنْ نِسَائِکُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَیْهِنَّ أرْبَعَةً مِنْکُمْ فَإن شَهِدُوا فَأمْسِکُوهُنَّ فِی الْبُیُوتِ حَتَّی یَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ اَوْ یَجْعَلَ اللهُ لَهُنَّ سَبِیلاً}(4)
آنان را در خانه بازداشت کنید تا مرگ آنان را بگیرد، یا خدا برای آنان راهی قرار دهد. در این آیه فاعل «توفی» موت است و معنی {یتوفاهن الموت} همان {یأخذهن الموت} است و
ص: 131
اگر «توفی» به معنای میراندن باشد، نتیجه این جمله می شود که: {یمیتهن الموت} که تعبیر نادرستی است. اکنون که روشن شد «توفی یک معنای جامعی دارد، در تعیین یکی از دو معنا نیاز به قرینه داریم که خدا حضرت عیسی علیه السّلام را به مطالب سه گانه ای مورد خطاب قرار می دهد و می فرماید: {اذ قال الله یا عیسی انّی متوفیک ورافعک الیّ ومطهرّک...} خطاب های «متوفّیک» و «رافعک» و «مطهّرک» به حضرت عیسی علیه السّلام است.
ناگفته پیداست که حضرت عیسی نام تنها روح و روان نیست؛ بلکه نام مجموع بدن و روح است و باید حامل این سه ویژگی، عیسای خارجی، یعنی بدن و روح باشد.
به عبارت دیگر، «عیسی» نام این موجود خارجی است و خطاب نیز به اوست. هرگاه متوفّیک به معنی قبض و نجات عیسی از چنگال یهود باشد، در این صورت، هر سه ویژگی با عیسای خارجی قائم خواهد بود؛ یعنی خدا او را از دست مردم نجات داد و او را بالا برد و او را از اختلاط با کافران پاک گردانید.
ولی اگر مقصود از آن میراندن باشد، قهراً پس از مرگ، جسد او بالا نمی رود و تنها روح است که به پرواز در می آید. در این صورت ویژگی نخست حضرت عیسی قائم به بدن و روح بوده و حامل ویژگی دوم تنها روح او خواهد بود و معنی آیه چنین خواهد بود: ای عیسی تو را می میرانیم و روحت را بالا می بریم.
این تفسیر مستلزم تفکیک در موصوف است: زیرا مسمّی به عیسی تنها روح نیست، هر چند واقعیت او همان روح است؛ بلکه مسمّی به عیسی همان موجود مادی قائم با روح است.
خطاب به اوست و باید این کار با آن قائم باشد.(1)
از ذکر مطالب گذشته به سه نوع مطلب می رسیم:
الف) مطالبی که از نظر مسلمانان و مسیحیان قطعی می باشد؛
ب) مطالبی که از نظر مسلمانان قطعی می باشد؛
ج) مطالبی که از نظر مسیحیان قطعی می باشد.
مطالب قطعی مورد اتفاق مسلمانان و مسیحیان
ص: 132
1. عروج حضرت عیسی علیه السّلام به آسمان و عظمت مقام ایشان در نزد خداوند؛
2. دشمنی یهود و تصمیم آنها بر قتل حضرت عیسی علیه السّلام.
مطالب قطعی مورد اتفاق مسلمانان
1. عدم کشته شدن حضرت عیسی علیه السّلام به دست یهودیان؛
2. نزول حضرت عیسی علیه السّلام در ایام ظهور حضرت مهدی به روی زمین.
مطالب قطعی مورد اتفاق مسیحیان
1. به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی علیه السّلام توسط یهودیان؛
2. زنده شدن دوبارة حضرت عیسی علیه السّلام در قبر و صعود به آسمان.
1. از این ابحاث که تاکنون ذکر شد، می شود نتیجه گرفت که حضرت عیسی علیه السّلام زنده است و در ایام ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ظهور خواهد کرد.
2. اگر خداوند حضرت عیسی علیه السّلام را به این مدّت طولانی می تواند زنده نگهدارد، برای امام زمان نیز این امکان پذیر است؛ لذا امام زمان ارواحنا فداه مثل حضرت عیسی علیه السّلام از ولادت تا امروز و تا وقت ظهور زنده است و مردم از وجود مقدّس ایشان بهره می برند.
1. خبر غیبت حضرت هودعلیه السّلام قبل از وقوع، از زبان پیامبر خداصلی الله علیه وآله بیان شده بود و آن پیامبر، حضرت نوح علیه السّلام بود. از حضرت امام صادق علیه السّلامروایت است که فرمودند: وقتی وفات حضرت نوح علیه السّلام فرا رسید، پیروانش را فرا خواند و به آنها فرمود: بدانید که پس از من غیبتی
ص: 133
خواهد که در آن طاغوت ها ظاهر خواهند شد و خدای تعالی به واسطة قائمی از فرزندان من فرج شما را می رساند، اسم او «هود» است.
خبر غیبت حضرت مهدی ارواحنا فداه نیز قبل از وقوع آن از زبان رسول اکرم صلی الله علیه وآله و ائمه علیه السّلام بیان گردیده است.
2. حضرت نوح علیه السّلام حضرت هود را به عنوان قائم ذکر فرمود (خدای تعالی به واسطة قائمی از فرزندان من فرج شما را می رساند)، در روایات حضرت مهدی را نیز به عنوان قائم یاد کرده اند.
امام صادق علیه السّلام از پدرانش از رسول خدا| روایت می کند که فرمود: پس از من دوازده امام اند که اوّل آنها علی علیه السّلام و آخر ایشان قائم است....(1)
3. عمر حضرت هود علیه السّلام مثل حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف طولانی بوده، حضرت هودعلیه السّلام در سن هشتصد و هفت سالگی از دنیا رفت؛ امّا امام مهدی ارواحنا فداه هنوز زنده هستند.
قبلاً ذکر شد که غیبت حضرت ابراهیم علیه السّلام از چند جهت به غیبت حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف
اشتراک دارد. اکنون به بررسی این اشتراک ها می پردازیم:
1. فلسفه غیبت هر دو بزرگوار یکی است، یعنی خوف و ترس از قتل.
2. مدت غیبت حضرت ابراهیم علیه السّلام مشخص نبوده، مدت غیبت حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف نیز معلوم نیست.
غیبت حضرت یوسف علیه السّلام از جهت های گوناگون به غیبت حضرت مهدی تشبیه شده است:
ص: 134
1. نخستین شباهت غیبت امام عصر به حضرت یوسف این است که غیبت حضرت یوسف علیه السّلام از زمان کودکی ایشان آغاز گردید. قرآن این مطلب را این طور بیان می کند:
(وجاءَتْ سَیَّارَة فَأرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأدْلَی دَلْوَهُ قَالَ یَا بُشْرَی هَذَا غُلاَمٌ وَأسَرُّوهُ بِضَاعَةً
وَاللهُ بِمَا یَعْمَلُونَ)؛(1) «و در همین حال کاروانی فرا رسید و مأمور آب را در پی آب فرستادند، او دلو را در چاه افکند. [ناگهان] صدا زد: مژده باد این کودکی است زیبا و دوست داشتنی!»
غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز از دوران کودکی شروع شد. در این ضمن از امام صادق علیه السّلام روایت نقل شده است: قال رسول الله لابدّ للغلام من غیبة فقیل له ولما یا رسول الله؟ قال یخاف القتل».(2)
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: ناچار برای آن کودک (امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) غیبتی خواهد بود. پرسیده شد: برای چه؟ فرمودند: از ترس کشته شدن. ولادت حضرت مهدی در سال 255 هجری است و آغاز غیبت صغری در سال 260 هجری بوده است. از این لحاظ در زمان غیبت عمر آن حضرت فقط 5 سال بود.
2. یکی از علت های غیبت حضرت یوسف علیه السّلام ظلم و ستم برادران در حقّ او بود، خدای تعالی می فرماید: {واجمعوا أن یجعلوه فی غیابة الجب}؛(3)
«و تصمیم گرفتند وی را در نهان گاهِ چاه قرار دهند».
یکی از علت های غیبت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه نیز ظلم و ستم حاکمان و طاغوت های خون آشام در حقّ آن حضرت بود. زراره می گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف پیش از قیامش غیبتی دارد. عرض کردم: فدایت شوم: برای چه؟ حضرت با اشاره به شکم و گردن مبارکشان فرمود: (از کشته شدن) می ترسد.(4)
ص: 135
3. وقتی حضرت یوسف از پدر دور شد، حضرت یعقوب هرگز امید خود را از دست نداد و ازرحمت الهی و بازگشت یوسف ناامید نشد و از خداوند درخواست می کرد که به زودی حضرت یوسف علیه السّلام را ببیند. {عسی الله أن یأتنی بهم جمیعاً}؛(1)
«امیدوارم خداوند، همه آنان را به من باز گرداند».
دربارة غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برخی که از هدایت الهی برخوردارند، با امید به فضل خداوندی، ظهور او را انتظار می کشند و هرگز از رحمت الهی ناامید نمی شوند. در دعای عصر غیبت که از ناحیة مقدسه رسیده است، چنین می خوانیم: «خدایا! یاد او، انتظارش، ایمان به او، باور شدید به ظهور، دعا برای او و توجه به او را در ما به فراموشی مسپار».(2)
4. حضرت یوسف علیه السّلام با توطئه های گوناگونی روبرو گشت؛ مثلاً به چاه افکندن، به بردگی رفتن... با وجود این توطئه مشیت الهی این بود که همه توطئه ها و نقشه های شوم، ناکام گردد.
دشمنان و حکمرانان عباسی نیز برای حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، توطئه های فراوان و نقشه های شومی برنامه ریزی کرده بودند؛ ولی اراده الهی بر رهایی او از همه فتنه ها و تجلی نور خدا تعلق گرفته است. امام صادق علیه السّلام دربارة این توطئه ها می فرمایند: «بنی امیه و بنی عباس چون دریافتند که گردن کشان آنان به دست حضرت مهدی ما از میان می روند، با ما بنای دشمنی نهادند. آنان برای کشتن اهل بیت پیامبرصلی الله علیه وآله و نابودی نسل او، شمشیرهای خود را از نیام درآوردند تا حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را بکشند...».(3)
5. حضرت یوسف وقتی که غیبت اختیار کرد، از رسالتی که در برابر مردم برعهده داشت، غافل نشد. هنگامی که دو یار زندانی یوسف، خواب خود را برای او بیان کردند و تعبیر آن را از او خواستند، یوسف از فرصت به دست آمده استفاده کرد و پیش از بیان تعبیر خواب چنین گفت: {یَا
ص: 136
صَاحِبَیِ السِّجْنِ ءأرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أمِ اللهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ}(1)؛ «ای همراهان زندانی من! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟!»
همچنان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبت، لحظه ای از انجام رسالت خود (هدایت مردم) غفلت نمی ورزند و مردم از فیض او بهره مند می شوند.
6. حضرت یوسف اهل مصر و برادران را از قحط سالی نجات داد؛ اگرچه برادران یوسف در حقّ وی ستم کردند. حضرت یوسف از این ظلم و ستم صرف نظر کرد و برای برادران آذوقه فراهم کرد. همچنان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز از شیعیانش مشکلات و بلا را دور می کند.
ظریف می گوید: به محضر امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف وارد شدم، ایشان فرمودند: آیا مرا می شناسی؟ عرض کردم: آری! فرمودند: من کی هستم؟ عرض کردم: شما آقای من و فرزند آقای من هستید.
فرمودند: منظور این نبود. عرض کردم: فدایت شوم! منظورتان چیست؟ فرمودند: من آخرین اوصیا هستم و خداوند به خاطر وجود من، بلا را از اهلم و شیعیانم برطرف می کند.(2)
7. طلوع خورشید رسالت (اتمام غیبت) اتفاق نمی افتاد مگر پس از رنج های فراوان که برادران حضرت یوسف علیه السّلام به جان کشیدند و خون دلهایی که حضرت یعقوب در فراق حضرت یوسف علیه السّلام خورد. خورشید وجود مقدس امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف نیز طلوع نمی کند مگر پس از رنج های فراوانی که مردم تحمل می کنند و در روایات آمده است، آن گاه امام ظهور خواهد کرد. و نیز حضرت علی علیه السّلام می فرمایند که: یاری خداوند به سوی شما نخواهد آمد؛ مگر هنگامی که در چشم مردم از مرده، پست تر شوید و این، همان سخن خداوند در سوره یوسف است که فرمود: تا آن گاه که رسولان ناامید شدند و (مردم) گمان کردند که به آنان دروغ گفته شده است، در این هنگام، یاری ما به سراغ آنان آمد، آن گاه زمان قیام قائم ما، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است».(3)
ص: 137
9. حضرت یوسف علیه السّلام برای برادرانش آخرین پناهگاه بود، چون حضرت یوسف علیه السّلام آذوقه ای فراوان داشت که نزد دیگران پیدا نمی شد. از این رو، با اینکه میان یوسف و برادرانش نُه روز فاصله بود،(1) آنان برای آذوقه این مسیر طولانی را می پیمودند. حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز تنها کسی است که تمام نیازهای همه بشریت را برآورده می سازد. مهم ترین نیاز بشریت حکومت عدل است و این کار را جز آن حضرت کسی نمی تواند انجام دهد.
امام صادق علیه السّلام فرمودند: ظهور رخ نخواهد داد؛ مگر هنگامی که همه گروهها بر مردم حکومت کردند و کسی نگوید: اگر ما حاکم بودیم، به عدالت رفتار می کردیم. پس از این وضعیت، قائم همراه با حق و عدالت، قیام خواهد کرد.(2) پس همان طور که آذوقه فقط نزد حضرت یوسف علیه السّلام بود، برپا کردن عدالت حقیقی فقط در دست امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است. لذا آن حضرت آخرین پناهگاه بشریت هست.
غیبت حضرت موسی علیه السّلام از جهت های گوناگون به غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تشبیه شده است:
1. خبر غیبت حضرت موسی علیه السّلام قبل از ولادت ایشان از زبان پیامبر آن زمان که حضرت یوسف علیه السّلام بود بیان شد، وقتی وفات حضرت یوسف فرا رسید، پیروان و خاندانش را جمع کرد و گفت: سختی آنها خواهد رسید که در آن مردانشان را بکشند و شکم زنان باردارشان را پاره کنند تا آن گاه خداوند حق را در قائم که از فرزندان لاوی بن یعقوب است ظاهر سازد.(3)
خبر غیبت
ص: 138
حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز قبل از ولادت آن حضرت، از زبان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله بیان شده است. قال رسول الله صلی الله علیه وآله لابد للغلام من غیبته فقیل له ولماذا یا رسول الله؟ قال یخاف القتل.(1)
رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: ناچار برای آن کودک (امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) غیبتی خواهد بود. پرسیده شد: برای چه؟ فرمودند: از ترس کشته شدن.
2. در غیبت حضرت موسی علیه السّلام قومش نگران و پریشان بودند؛ امّا از ظهور حضرت موسی مأیوس نبودند؛ «غیبت و شدت بر بنی اسرائیل واقع شد و آنها مدت چهارصد سال منتظر قیام قائم بودند...»(2)
در غیبت حضرت ولی عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف نیز مردم نگران و حیران می شوند، امّا مأیوس نمی شوند؛ «دربارة غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف برخی از هدایت الهی برخوردارند و با امید به فضل خداوندی، ظهور او را انتظار می کشند و هرگز از رحمت الهی ناامید نمی شوند. در دعای عصر غیبت که از ناحیه مقدسه رسیده است، چنین می خوانیم: خدایا! یاد او، انتظارش، ایمان به او، باور شدید به ظهور او، دعا برای او و توجه به او را در ما به فراموشی مسپار».(3)
3. یکی از علت های غیبت حضرت موسی علیه السّلام ظلم و ستم بزرگ ترین طاغوت زمان، فرعون، بود که می خواست حضرت موسی علیه السّلام را به قتل برساند. یکی از علت های غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هم ظلم و ستم حاکمان وقت است.
زراره می گوید: «از امام صادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: قائم پیش از قیامش غیبتی دارد. عرض کردم: فدایت شوم! برای چه؟ حضرت با اشاره به شکم و گردن مبارکشان فرمودند: (از کشته شدن) می ترسد».(4)
4. وقتی حضرت موسی علیه السّلام برای غیبت کوتاه مدت (میقات رب) به کوه طور رفت، قوم را بدون رهبر نگذاشت؛ بلکه حضرت هارون را میان قومش جانشین خود قرار داد. همان طور وقتی
ص: 139
که امام زمان ارواحنا فداه در پس پرده غیبت رفتند، مردم را حیران و سرگردان نگذاشتند؛ بلکه علما را برای هدایت مردم جانشین خود قرار دادند و حکم فرمودند که در زمان غیبت بر مردم واجب است که برای حلّ مشکل به علما مراجعه کنند.
5. حضرت موسی علیه السّلام دو غیبت داشت؛ بلندمدت و کوتاه مدت. امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز دو غیبت دارند؛ غیبت صغری و غیبت کبری، روایت شده است که برای حضرت قائم (امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف) دو غیبت است.(1)
7. در زمان غیبت، اگرچه حضرت موسی در میان فرعونیان و خانه فرعون بود؛ امّا هیچ کس مقام معنوی ایشان را نمی شناخت. همان طور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در زمان غیبت در میان مردم رفت و آمد می کنند؛ امّا هیچ کس از مقام معنوی ایشان آگاه نیست و آن حضرت را نمی شناسد.
8. در غیبت حضرت موسی علیه السّلام بعضی به عنوان مصلح، قوم را گمراه می کردند مثل سامری، در غیبت امام زمان نیز بعضی هستند که خودشان را میان مردم مصلح نشان می دهند و در حقیقت مردم را گمراه می کنند. خلاصه این است که در غیبت حضرت موسی علیه السّلام فقط یک سامری بود؛ امّا در غیبت حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف هزاران سامری به وجود آمده و می آیند.
1. مکان سکونت حضرت خضرعلیه السّلام در زمین مشخص نیست مانند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
2. حضرت خضر میان مردم رفت و آمد می کند؛ امّا کسی آن حضرت را نمی شناسد(2) همانند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف.
3. یکی از ویژگیهای غیبت حضرت خضرعلیه السّلام طول عمر است و این شباهت نیز در وجود حضرت مهدی موجود می باشد و این یکی از شگفتیهای قدرت الهی محسوب می شود.
ص: 140
4. حضرت خضرعلیه السّلام مانند حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف هر سال در مراسم حج شرکت می کند.(1)
1. دشمن اصلی حضرت دانیال، حاکم وقت، بخت النصر بود و می خواست آن حضرت را بکشد. همان طور دشمن اصلی امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف هم حاکمان وقت بودند و می خواستند امام را به قتل برسانند؛ امّا در مقاصد پلید خود کامیاب نشدند. رشیق می گوید که: معتمد عباسی، مرا به همراه دو نفر برای قتل آن حضرت (امام حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف)
مأمور کرده بود....(2)
2. قوم حضرت دانیال علیه السّلام در حال غیبت منتظر ظهورش بودند، پیروان حضرت ولی عصر نیز در حال غیبت منتظر ظهورش هستند.
3. قوم حضرت دانیال علیه السّلام در حال غیبت مبتلا به مصائب و آلام بودند. شیعیان حضرت ولی عصر نیز در زمان غیبت گرفتار بلایا و مصایب هستند.
4. بعضی ها در اثر طول غیبت حضرت دانیال علیه السّلام در دین شک کردند و منحرف شدند.
همان طور به خاطر طول غیبت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بعضی ها شک کردند و گمراه شدند. مثلاً بعضی گفتند که: آن حضرت در زندگی پدرش مرده و
بعضی ها گفتند: امام حسن عسکری علیه السّلام اصلاً فرزندی نداشت.(3)
1. غیبت حضرت الیاس علیه السّلام به دو قسم تقسیم می شود: 1) کوتاه مدّت؛ 2) بلندمدت. غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز بر دو قسمت تقسیم می شود: غیبت صغری و غیبت کبری.
ص: 141
2. غیبت حضرت الیاس علیه السّلام به خاطر خوف و ترس از قتل و کشته شدن بود، غیبت حضرت مهدی نیز مانند حضرت الیاس علیه السّلام به خاطر خوف و ترس از کشته شدن بود.
3. در زمان غیبت کبری حضرت الیاس علیه السّلام در زمین سکونت دارد؛ امّا هیچ کس از مکان آن حضرت آگاه نیست مانند: حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که هیچ کس از مکان آن حضرت آگاه نیست.
8 . مدت غیبت حضرت الیاس علیه السّلام نامعلوم است مانند حضرت مهدی.
9. حضرت الیاس علیه السّلام در زمان غیبتش میان مردم رفت و آمد داشت؛ امّا کسی او را نمی شناخت، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز در بین مردم رفت و آمد می کنند ولی مردم ایشان را نمی شناسند.
1. مدت غیبت حضرت یونس علیه السّلام اگرچه خیلی کم بود، لیکن مدّتش معیّن نبود، مانند غیبت حضرت ولی عصر که چند صد سال گذشته است؛ امّا هنوز معلوم نیست آن حضرت چه موقع ظهور خواهند کرد.
2. حضرت یونس علیه السّلام از قومش غیبت اختیار کرد و دوباره به سوی قوم بازگشت همان طور امام زمان نیز از مردم غیبت اختیار کردند و به سوی آنها باز خواهند گشت.
3. دربارة حضرت یونس علیه السّلام مردم یقین کردند که ایشان از دنیا رفته و در دریا غرق شده، دلیلش این است که وقتی یونس علیه السّلام به سوی نینوا حرکت کرد و چوپانی را دید، نزد او رفت و به او فرمود: «برو نزد مردم و به آنها خبر بده که یونس به سوی شما می آید».
چوپان به یونس گفت: «آیا دروغ می گویی؟ آیا حیا نمی کنی؟ یونس علیه السّلام در دریا غرق شد و از بین رفت».(1)
ص: 142
دربارة امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف نیز، مردم می گویند: ایشان در زمان پدرش فوت کرده و بعضی می گویند امام حسن عسکری علیه السّلام اصلاً فرزند نداشت.(1)
1. دشمن اصلی حضرت عیسی علیه السّلام حاکمان و ظالمان وقت بودند؛ اینها مردم را برای قتل حضرت وادار می کردند. دشمن اصلی حضرت ولی عصر هم حاکمان و ظالمان وقت بودند. رشیق می گوید که: معتضد عباسی مرا به همراه دو نفر برای قتل آن حضرت مأمور کرده بود....(2)
2. غیبت حضرت مسیح علیه السّلام بر دو قسمت تقسیم می شود (صغری و کبری) مثل غیبت حضرت حجّت. امام صادق علیه السّلام فرمودند: برای قائم دو تا غیبت است، یکی کوتاه مدت و دومی بلندمدت....(3)
3. مدت غیبت حضرت مسیح علیه السّلام معلوم نیست مثل غیبت حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف.
4. ظهور حضرت مسیح از یقینیات است مانند ظهور حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف، لکن ظهور حضرت عیسی بعد از ظهور حضرت مهدی است.(4)
5. دربارة حضرت مسیح علیه السّلام اختلاف است بعضی گفته اند مرده است و بعضی می گویند زنده است مانند حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه الشریف که بعضی گفتند که حضرت در دوران زندگی پدرشان از دنیا رفته و بعضی می گفتند که امام حسن عسکری علیه السّلام اصلاً فرزند نداشت.(5)
ص: 143
1. یکی از شباهت های غیبت رسول اکرم صلی الله علیه وآله با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف این است که دشمنان رسول اکرم صلی الله علیه وآله بزرگان مکه (اهل حل و عقد) بودند. همانند امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که دشمنان ایشان نیز بزرگان یعنی حکمرانان وقت بوده اند.(1)
2. وقتی امام مهدی برای غیبت، پس پرده رفتند، قوم را حیران و سرگردان نگذاشتند؛ بلکه نائبین خاص را برای هدایت مردم جانشین خود قرار دادند. وقتی رسول اکرم صلی الله علیه وآله برای غیبت سه روزه از مکه خارج شدند، حضرت علی علیه السّلام را برای هدایت مردم جانشین قرار دادند تا مردم در زمان غیبت گمراه نشوند.
3. یکی از دشمنان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله عموی ایشان ابو لهب بود که می خواست حضرت رسول صلی الله علیه وآله را به قتل برساند، مانند عموی امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف که دشمن آن حضرت بود و دولت را بر علیه امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف تحریک می نمود و در نتیجه دولت، دو بار به خانة امام عسکری علیه السّلام یورش برده و حمله نمود و به دنبال حضرت مهدی می گشتند ولی دسترسی پیدا نکردند.(2)
ص: 144
ص: 145
از لحاظ فلسفة غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می توانیم روایات را به چهار دسته، تقسیم کنیم:
خدای تعالی در قرآن می فرماید: {أحَسِبَ النّاسُ أنْ یُتْرَکُوا أنْ یَقُولُوا آمَناً وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ}؛(1)
«آیا مردم گمان کرده اند همین که بگویند: ایمان آوردیم؛ به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟!»
خداوند حتماً بنده مؤمن را مورد ابتلا قرار خواهد داد و یکی از مصادیق این امتحان، غایب بودن حجت خدا از میان مردم است.
زراره می گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمود: «همانا برای قائم (پیش از آنکه قیام کند) غیبتی است. سپس فرمود: «او منتظری است که مردم در ولادتش به شک و تردید می افتند و بعضی می گویند: زمانی که پدرش رحلت کرد، فرزندی برای او نبود و بعضی گویند: دو سال قبل از وفات پدرش متولد شده است. زیرا خداوند عزّوجل، محققاً امتحان خلقش را دوست می دارد و در آن هنگام، باطل جویان، شک و تردید می کنند».(2)
این حدیث و احادیث دیگر علت غیبت را، امتحان مردم دانسته که عیناً مطابق با آیات و تعلیمات دینی است.
اسلام هیچ وقت نمی خواهد که مؤمن زیر بیعت حاکم جور زندگی کند؛ چون ظالم بر مؤمن هیچ حق بیعتی ندارد. اگر خداوند برای بندة مؤمن خود سزاوار نمی داند که زیر بیعت ظلم زندگی کند، چگونه خداوند برای حجتش راضی می شود که ایشان تحت بیعت ظالم زندگی کنند. در
ص: 146
روایات آمده است که علت غیبت این بود که خدا نمی خواست و نمی خواهد که حجت او تحت بیعت هیچ حاکمی باشد.
هشام بن سالم از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که امام فرمودند: «حضرت قائم، قیام می کند در حالی که پیمان و بیعت هیچ کسی در گردنش نیست».(1)
ابن ابی عمیر از امام صادق علیه السّلام نقل می کند که از ابا عبدالله پرسیدم: «چرا امیر المؤمنین علیه السّلام در ابتدای امر، با مخالفان خود کارزار و جنگ نکرد؟ فرمود: به جهت آیه ای که در کتاب خداوند عزّوجل وجود دارد که؛ {لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَاباً ألِیماً}؛(2)
«اگر مؤمنان و کفّار [در مکّه] از هم جدا می شدند، همانا کافران را عذاب دردناکی می کردیم. عرض کردم مقصود از تَزَیَّلُوا، جداشدن چیست؟ فرمودند: مقصود نطفه های مؤمنانی است که در صلب های کافران به ودیعت گذاشته شده اند. همین طور حضرت قائم آل محمدعجل الله تعالی فرجه الشریف مادامی که ودایع خداوند عزّوجل آشکار نشده، ظهور نخواهد کرد، پس وقتی مؤمنان از صلب های کافران، آشکار شدند، او نیز ظهور می کند و بر دشمنان خداوند غلبه یافته و آنان را می کشد».(3)
وقتی ثابت شد که غیبت یکی از فعل های خداوند یعنی به دستور او است و فعل خدا همیشه حُسن دارد؛ لذا غیبت باید حُسن داشته باشد، امّا بر ما واجب نیست که حُسن فعل خدا را مفصّلاً بدانیم، اگر این گونه باشد، بر ما واجب خواهد شد که همه حسن فعل های خدا را مفصلاً بدانیم. حالا که این، اجماعاً باطل است، پس ممکن است که در غیبت مصلحتی باشد که فقط خدای
ص: 147
متعال، عالم به آن مصلحت است و این مصلحت و سبب، غیر از آن باشد که علما ذکر می کنند. روایت هم این مطلب را اثبات می کند.
عبدالله بن فضل هاشمی گوید: از امام صادق علیه السّلام شنیدم که می فرمودند: «همانا صاحب این امر را غیبتی است که ناچار از آن است و هر باطل جویی در آن به شک می افتد».
گفتم: فدایت شوم! برای چه؟ فرمودند: به جهت امری که به ما اجازه نداده اند آن را بر شما آشکار سازیم. عرض کردم: چه حکمتی در غیبت او است؟ فرمودند: حکمت غیبت او همان حکمتی است که در غیبت حجت های پیش از او بوده است. وجه حکمت غیبت او پس از ظهورش آشکار گردد، مثل وجه حکمت کارهای حضرت خضرعلیه السّلام - از شکستن کشتی و کشتن پسر بچه و به پا داشتن دیوار - که بر موسی علیه السّلام روشن نبود....
ص: 148
ص: 149
قاضی عبد الجبار معتزلی می گوید: «اگر امام ظاهر نشود تا به وسیلة او نقص ها جبران شود، چه فایده ای بر آن مترتّب است، مانند اینکه اصلاً حجتی بر روی زمین نباشد، زیرا به صِرف وجود امام، نقص ها برطرف نمی شود؛ بلکه به امام ظاهر است که نقص ها جبران می گردد».(1)
همچنین تفتازانی می نویسد: «مسئله اختفای امام از مردم به این کیفیّت که تنها اسمی از او در میان باشد، جداً بعید است و امامت او در اختفا، امری بیهوده است. چون غرض از امامت، حفظ شریعت، حفظ نظام، دفع جور و غیره است...».(2)
همان طور که خداوند متعال رزق بندة مؤمن خویش را فراهم می کند برای کافر نیز این کار را می کند، چون همه مخلوق اویند. امام هم مظهر صفات خدا می باشد؛ همان طور که فیض خدا بر تمام مخلوقات سایه افکنده است، فیض امام نیز همین گونه است. لذا اگر به خوبی توجه و دقت کنیم، روشن می شود که وجود امام حتی در حال غیبت به همه مخلوقات فیض می رساند؛
1) اگرچه آن حضرت از چشمان مردم پنهان هستند، اما وجود آن حضرت موجب «امان» برای اهل زمین است. این مطلب در روایات به صراحت بیان شده است؛ از جمله رسول اکرم صلی الله علیه وآلهفرمودند: اهل بیت من برای اهل زمین امان می باشند، اگر اهل بیت من نباشند، اهل زمین از بین می روند.(3)
پس، از این روایت استفاده می شود که یکی از افراد اهل بیت رسول اکرم صلی الله علیه وآله میان ما هست و وجود مقدس او اهل زمین را امان می بخشد. و این یکی از بارز ترین فایده های وجود آن
ص: 150
حضرت می باشد و این فایده نیز به یک عدّة خاص تعلّق نمی گیرد؛ بلکه کلّ انسانیت از این وجود بهره می برند.
2) وجود مقدس امام، فرد کامل انسانیت و رابطه فیض میان مخلوق و خداست. اگر امام نباشد، خدا به حدّ کامل شناخته نمی شود. اگر امام نباشد، رابطه بین عالم مادی و دستگاه آفرینش منقطع می گردد. قلب مقدس امام به منزله منبع قوی و عظیمی است که افاضات پروردگار بر قلب امام نازل می گردد. لذا حضور و غیبت او، در ترتّب این آثار تفاوتی ندارد.(1)
همانطور که خدای تعالی رحمان است یعنی نسبت به همه مخلوقات مهربانی دارد ولی نسبت به مؤمنین رحیم است یعنی محبت خاصی به آنها دارد، امام نیز چون مظهر صفات خدای تعالی است، بعضی از فیوضات آن حضرت (مانند رحیم بودن خداوند کریم) مخصوص به شیعیان است که دیگران از آن فیض محروم اند. که در زیر به دو مورد اشاره می شود:
1) امام عصرعجل الله تعالی فرجه الشریف در حال غیبت، به شیعیانشان عنایت خاصی دارند و برای آنان دعا می کنند و دعای آن حضرت در بارگاه احدیت رد نمی شود و اگر این دعای آن حضرت برای شیعیان نبود، ستمکاران هرگز اجازه نمی دادند که اینها زنده بمانند و همه را از بین می بردند. این لطف امام است که شیعیان در زمین با امن و امان زندگی می کنند و همین مطلب را حضرت در یکی از نامه هایشان برای شیخ مفید بیان فرموده اند:
«ما از رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را فراموش نمی کنیم و اگر چنین نبود، بلاها بر شما نازل می شد و دشمنان شما را نابود می کردند».(2)
2) جابر بن عبدالله انصاری روایت نموده که از رسول خداصلی الله علیه وآله پرسیدم که: آیا شیعیان از حضرت قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف در ایام غیبتش منتفع می شوند؟ فرمود: آری! سوگند به خدایی که مرا به پیامبری
ص: 151
مبعوث نموده، به درستی که شیعیان از وجود ایشان منتفع می شوند و در زمان غیبت، از نور ولایتش بهره مند می گردند، مانند انتفاع از خورشید، هرچند که ابر آن را پوشانیده باشد.(1)
این تشبیه به چند نکته اشاره دارد:
1) وقتی که خورشید در زیر ابر پنهان گردید، خلایق با اینکه از او منتفع می شوند باز ساعت به ساعت انتظار می کشند که از زیر ابر درآید و ظاهر شود، برای اینکه انتفاع آنان از خورشید بیشتر گردد. همچنین در
ایام غیبت آن حضرت، مخلصانِ شیعیانش در هر وقت و زمان، انتظار ظهور و خروج او را می کشند و از ظهورش مأیوس و ناامید نمی شوند.(2)
2) منکر وجود شریفش با در دسترس بودن آثار متعدد و بسیار ظهور، مانند کسی است که وجود خورشید را انکار نماید در وقتی که پشت ابر پنهان است.(3)
3) گاهی پنهان شدن خورشید در زیر ابرها برای بندگان، اصلح و انفع است از ظاهر شدن آن، همچنین غیبت آن حضرت در این زمان اصلح است برای ایشان از ظهورش، از این جهت غایب گردیده اند.(4)
4) آن کسی که می خواهد به خورشید نظر کند، نمی تواند مستقیماً در حالتی که خورشید با درخشندگی کامل در وسط آسمان قرار دارد به آن نگاه کند و نظر بیافکند و اگر بخواهد قرص خورشید را نظر کند، باید در زیر پرده ای از ابر قرار گیرد و دیده ها با احتیاط به سوی آن نگاه کنند؛ زیرا که قوه باصره از احاطه نمودن به آن ضعف و عجز دارد.
همچنین است خورشید ذات مقدس آن حضرت، که ممکن است که ظهورشان به دیدة دلهای بندگان ضرر برساند و باعث کوری ایشان شود، از این رو تا ظرفیت ها بالا نرفته، این خورشید باید همچنان پشت ابر باقی بماند.
ص: 152
5) گاهی خورشید نیز از پشت ابر بیرون می آید و یکی به آن نگاه می کند و دیگری نگاه نمی کند؛ همچنین ممکن است آن حضرت درایام غیبت برای بعضی ظاهر شوند و برای شخص دیگر ظاهر نگردند.(1)
6) همان گونه که خورشید در جای معین خود، ثابت و پشت ابرها در آسمان از دید ما پنهان است، ولی نورش بر همه چیز و همه جا احاطه دارد و مردم از نور آن استفاده می کنند؛ همچنین حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف وجود مقدسشان در یکی از نقاط زمین است و شناخته نمی شود ولی روح مقدسشان بر همه چیز و همه جا احاطه دارد و ما می توانیم به او توسل پیدا کنیم و از او استفاده نماییم.(2)
7) همان گونه که در روز، خورشید اگر در پس ابر باشد، از گمراهی و ضلالت در بیابانها و از تجاوز سارقین و سایر ناراحتی هایی که در شب برای انسانها هست، در امان هستیم، همچنین خداوند وعده فرموده که به خاطر وجود مقدس آن حضرت که در بین انسان ها و روی زمین است، بشر مبتلا به فساد کلّی و نابودی نمی شود و آنها را مانند امّت های گذشته به عذاب های دسته جمعی و بلاهای آسمانی مبتلا نمی فرماید.(3)
8) همان گونه که خورشید پشت ابر، وجودش مسلّم است و در بین افلاک در گردش است و در مسیر معین خود نیز حرکت می کند ولی برای افراد بشر مشخص نیست که چگونه می چرخد و در کجا و کدام وضعیّت قرار دارد، همین گونه نیز حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در میان مردم زندگی عادی دارد،زن و فرزند دارد، به زندگی معمولی خود ادامه می دهد؛ ولی او را کسی نمی بیند.(4)
از روایات و احادیث و نکاتی که ذیل روایات بیان شده، استفاده می شود که یک سری فواید از وجود امام عجل الله تعالی فرجه الشریف در حال غیبت افاضه می شود که کسی نمی تواند آن فواید را انکار کند، مگر اینکه دیده و فهم و بصیرت خویش را به تمامه تاریک و کور کرده باشد.
ص: 153
تقدیم به بزرگ آقایی که گرمی وجودش را همچو خون در رگهایمان احساس می کنیم، امام دوست داشتنی و مهربان، مهدی صاحب الزمان (روحی و ارواحنا لتراب مقدمه الفداء)
ص: 154
قرآن کریم.
نهج البلاغه.
- اصول کافی، ثقة الاسلام کلینی، ابو جعفر محمد بن محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1375 ش.
- اعلام الهدایة، گروهی، مجمع جهانی اهل بیت، قم، چاپ اوّل، 1422 ه.ق.
- امام مهدی و غیبت صغری، صدر، سید محمد، ترجمه محمد امامی شیرازی، جهان آراء، قم، بی تا.
- الآء الرحمن فی تفسیر القرآن، بلاغی، محمد جواد، احیاء التراث العربی، بی تا.
- الاصول فی ذریة بضعة البتول، آنس یعقوب الکلینی الحسینی، دار المجتبی مدینه، چاپ اوّل، 1420 ه.ق.
- الزام الناصب فی اثباة الحجة الغائب، حائری، علی یزدی، م 1333 ه.ق، انتشارات مؤسسه اعلمی، بیروت، لبنان، چاپ اوّل، 1422 ه.ق.
- امامت و غیبت از دیدگاه علم کلام (المقنع)، علم الهدی، سید مرتضی، مسجد مقدس جمکران، قم، چاپ دوم، 1378 ش.
- الانوار النعمانیة، جزائری، نعمت الله، م 1112 ه.ق، مؤسسة الاعلمی، بیروت، لبنان، بی تا.
- البیان فی اخبار صاحب الزمان شافعی، ابو عبد الله محمد بن یوسف بن محمد، تحقیق:
محمد هادی امینی، بی تا، چاپ سوم، تهران، 1404 ه.ق.
- البدایة والنهایة، ابن کثیر، عماد الدین ابو الفداء اسماعیل، م 774 ه.، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ اوّل، 1417 ه.ق.
ص: 155
- البرهان فی تفسیر القرآن، بحرانی، هاشم حسینی، م 1107، مؤسسة البعثة، بیروت، لبنان، چاپ اوّل، 1419 ه.ق.
- تاریخ اسلام، حسن ابراهیم حسن، دار اندلس، بیروت، لبنان، چاپ هفتم، 1964 م.
- تاریخ یعقوبی، یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ترجمه ابراهیم آیتی، انتشارات علمی فرهنگی تهران، چاپ اوّل، 1342 ش.
- تاریخ انبیا از آدم تا خاتم، عمادزاده، عماد الدین اصفهانی، کتابفروشی اسلامی، تهران، 1334 ش.
- تاریخ الامم والرسل والملوک معروف به تاریخ طبری، طبری، محمد بن جریر بن یزید، مؤسسة الاعلمی، بیروت، لبنان، 1409 ه.ق.
- تذکرة الخواص، ابن جوزی، ابو الفرج عبد الرحمن، م 654 ه.، مطبعه علمیه نجف، چاپ دوم، 1369 ه.ق.
- تفسیر المراغی، المراغی، احمد مصطفی، دار الفکر، بیروت، لبنان، 1365 ه.ق.
- تفسیر کنز الدقائق، محمد مشهدی، ابن رضا بن اسماعیل جمال الدین، م 1135 ه.ق، مؤسسه نشر اسلامی، قم، 1407 ه.ق.
- تفسیر قمی، ابراهیم قمی، ابو الحسن علی بن ابراهیم، مطبعه نجف، 1387 ه.ش.
- تفسیر منشور جاوید، سبحانی، جعفر، مؤسسه امام صادق علیه السّلام، قم، چاپ اوّل، بی تا.
- تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان و مکارم شیرازی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ بیست و یکم، 1382 ش.
- تفسیر الکبیر، فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، چاپ سوم، بی تا.
- تفسیر الصافی، فیض کاشانی، م 1091 ه.، مؤسسه اعلمی، بیروت، لبنان، بی تا.
- تقریب المعارف فی الکلام، حلبی، تقی الدین بن نجم بن عبد الله، جامعة المدرسین، قم، چاپ اوّل، بی تا.
- جامع البیان فی تفسیر القرآن طبری، ابی جعفر بن حریر، دار المعرفه، بیروت، لبنان، بی تا.
ص: 156
- جماع الاسبوع، ابن طاووس، علی بن موسی، تحقیق: جواد قیومی، مؤسسه آفاق، چاپ اوّل، 1371 ش، بی جا.
- الحاوی للفتاوی، سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان،1403 ه.ق.
- حیوة القلوب، مجلسی، محمدباقر، تحقیق: علی امامیان، انتشارات سرور قم، چاپ پنجم، 1382 ش.
- خورشید
مغرب، حکیمی، محمدرضا، نشر فرهنگی اسلامی، تهران، چاپ بیست و سوم، 1377 ش.
- الخرائج والجرائح، قطب الدین، سعید بن هبة الله، مدرسة الامام المهدی، قم، چاپ اوّل، بی تا.
- دادگستر جهان، امینی، ابراهیم، انتشارات شفق، چاپ بیست و پنجم، قم، 1381 ش.
- دلائل الامامه، طبری، ابی جعفر محمد بن رستم، منشورات رضی، قم، چاپ سوم، 1363 ه.ق.
- الدر المنثور فی التفسیر المأثور، سیوطی، جلال الدین عبد الرحمن بن ابی بکر، دار الکتب العلمیه، بیروت، لبنان، چاپ اوّل، 2000 م.
- روضة الواعظین، نیشابوری، محمد بن الفتّان، مؤسسه اعلمی، بیروت، لبنان، 1986 م.
- سیرة النبی، ابن هشام، ابی محمد عبد الملک، مطبعه حجازی قاهره، بی تا.
- الغیبه، نعمانی، ابو زینب، انوار الهدی، چاپ اوّل، قم، 1422 ه.ق.
- قصص القرآن، حفظ الرحمن، انتشارات غوثیه الله آباد، هند، 1402 ه.ق.
- قصه های قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، و جمعی از نویسندگان، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ اوّل، 1380 ش.
- قصص الانبیاء یا سرگذشت پیامبران، جزائری، نعمت الله، ترجمه: یوسف عزیزی، انتشارات هاد، تهران، چاپ دوم، 1376 ش.
- قصه های قرآن، اشتهاردی، محمد محمدی، انتشارات نبوی، تهران، چاپ چهارم، 1381 ه.ش.
ص: 157
- قصص الانبیاء، ابن کثیر، ابو الفداء اسماعیل بن کثیر شافعی، م 774 ه.، دار ابن کثیر، دمشق، چاپ هفتم، 1423 ه.ق.
- قصص القرآن یا تاریخ انبیا، هاشم محلاتی، رسول، انتشارات علمیه اسلامیه.
- کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، علی بن الحسین بن بابویه، ترجمه منصور پهلوان، دار الحدیث، قم، چاپ اوّل، 1380 ش.
- الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ابو الحسن علی بن عبد الواحد شیبانی، م 630 ه.، دار الفکر، بیروت، 1398 ه.ق.
- کتاب من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق ابی جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه، دار المعارف، بیروت، لبنان، 1411 ه.ق.
- کشف الغمّة فی المعرفة الائمة، اربلی، علی بن عیسی، کتابفروشی اسلامیه، تهران، 1381 ه.ق.
- کتاب الغیبة، شیخ الطائفه، ابی جعفر محمد بن حسن طوسی، م 460 ه.، انتشارات مؤسسة المعارف الاسلامیه، قم، چاپ دوم، 1417 ه.ق
- مرآة العقول فی شرح اخبار آل رسول، مجلسی، محمدباقر، تحقیق: هاشم رسولی، دار الکتب الاسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1370 ش.
- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ابو علی الفضل بن الحسن، ترجمه علی کرمی، وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران، چاپ اوّل، 1380ش.
- معجم احادیث الامام المهدی، گروهی زیر نظر علی کورانی، مؤسسه معارف الاسلامیه، قم، چاپ دوم، 1421 ه.ق.
- المعجم الوسیط، گروهی، مکتبة الاسلامیه، استانبول، ترکیه، بی تا.
- معانی الأخبار، شیخ صدوق، ابو جعفر محمد بن علی بن حسین، مجمع البحوث الاسلامیه، آستانه قدس رضوی، مشهد، 1417 ه ق.
- مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی، ابو القاسم بن محمد، انتشارات ذوی القربی، قم، چاپ سوم، 1424 ه.ق.
- مفاتیح الجنان، قمی، عباس، مؤسسه انصاریان، قم، چاپ چهارم، 1424 ه.ق.
ص: 158
- من هو المهدی، تبریزی، ابوطالب تجلیل، نشر الاسلامی، قم، چاپ دوم، 1409 ه.ق.
- منتخب الاثر، صافی، لطف الله، مطبعه حیدری، نجف، 1333 ش.
- موعود قرآن امام مهدی، رجالی، علی رضا، انتشارات اسوه، قم، 1423 ه.ق.
- موسوعة
الامام المهدی، صدر، محمد، دار التعاریف، بیروت، لبنان، 1412 ه.ق.
- میزان الحکمة، محمدی ری شهری، مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اوّل، 1404 ه.ق، بی جا.
- المیزان فی تفسیر القرآن، طباطبائی، محمدحسین، دار الکتب الاسلامیه، چاپ سوم، 1397 ه.ق، بی جا.
- نجم الثاقب، طبرسی نوری، میرزا حسین، انتشارات مسجد مقدس جمکران، قم، چاپ هشتم، 1383 ش.
- یوم الاخلاص فی ظلّ القائم المهدی، کامل سلیمان، دار الکتب اللبنانی، بیروت، لبنان، چاپ سوم، 1402 ه.ق.
- ینابیع المودة، ذوی القربی، حنفی، سلیمان بن ابراهیم قندوزی، م 1294، مؤسسه اعلمی، بیروت، لبنان، بی تا.
- مجله انتظار، گروهی، مرکز تخصصی مهدویت، قم، 1381 ش، ذی الحجّه، چاپ دوم.
- مجله انتظار، گروهی، مرکز تخصصی مهدویت، قم، 1381 ش، شعبان المعظّم، چاپ دوم.
- راه مهدی، صدر، محمد، چاپ اوّل، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1378 ش.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1328 ه.ق.
- گفتارهایی پیرامون امام زمان علیه السّلام، افتخار زاده، سید حسن، تهران، چاپ دوم، انتشارات نیک، معارف، 1374 ش.
- بررسی مسائل کلّی امامت، امینی، ابراهیم، انتشارات شفق، قم، خرداد 1361 ش، چاپ هشتم.
- دادگستر جهان، امینی، ابراهیم، انتشارات شفق، چاپ سیزدهم، 1372 ش.
- مقاله عاشورا و انتظار، پور سید آقایی، مسعود، فصلنامه انتظار، ش 3، قم، چاپ دوم، بنیاد فرهنگی مهدی موعود، بهار 1381 ش.
ص: 159
- عاشورا و انتظار (پیوندها، تحلیل ها، ره یافت ها)، پور سید آقایی، مسعود، قم، چاپ دوم، انتشارات حضور، 1382 ش.
- خورشید مغرب، حکیمی، محمد رضا، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1360 ش.
- تشیّع و انتظار، خلجی، محمد تقی، انتشارات میثم تمّار، قم، چاپ سوم، 1378 ش.
- ره توشه راهیان نور (ویژه محرّم الحرام و صفر المظفّر)، 1382 ش، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
- الخصائص الحسینیه، شوشتری، شیخ جعفر، اشک روان بر امیر کاروان، ترجمه سید محمدحسین شهرستانی، قم، چاپ سوم، دار الکتب جزائری، 1375 ش.
- اصول کافی، شیخ کلینی، ترجمه سید هاشم رسولی، انتشارات علمیه.
- تفسیر المیزان، طباطبائی، سید محمدحسین، ترجمه: استاد محمدرضا صالحی کرمانی و استاد سید محمد خامنه ای، بنیاد علمی، فرهنگی علامه طباطبائی، با همکاری مرکز نشر فرهنگی رجا، تهران.
- بحار الانوار، علاّمه مجلسی(ره)، بیروت، چاپ سوم، مؤسسة الوفاء البیروت، 1403 ه.ق.
- مهدی موعود، علاّمه مجلسی(ره)، مترجم: علی دوانی، چاپ بیشت و ششم، خورشید، 1373 ش.
- مقاله حسین و مهدی، فؤادیان، محمدرضا، فصلنامه انتظار، ش 2، قم، چاپ اوّل، بنیاد فرهنگی مهدی موعود، زمستان 1380 ش.
- قیام مهدی (از دیدگاه جامعه شناسی نهضت ها)، قائمی، علی، تهران، انتشارات قیام.
- بررسی و مقایسه غیبت انبیا با غیبت امام زمان علیه السلام ، ذیشان حیدر، 1384 ش، قم.
- قیام و انقلاب مهدی علیه السّلام، مطهری، مرتضی، چاپ بیستم، انتشارات صدرا، 1378 ش.
- نشریه حوزه (ویژه حوزه های دینی)، چاپ دوم، 1371 - 72 ش، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
- جزوه دو دریا، دو تلاطم، یک ساحل، قم، خرداد 1383 ش، فاطمه آشنا و حکیمه متّقی فر.
ص: 160