سرشناسه : صادقی فدکی، جعفر
عنوان و نام پدیدآور : سیمای شیعه از نگاه اهل بیت علیهم السلام/ جعفر صادقی فدکی.
مشخصات نشر : قم: مجمع جهانی شیعه شناسی، 1386.
مشخصات ظاهری : 592 ص.
شابک : 978-964-94976-2-4
وضعیت فهرست نویسی : برون سپاری.
یادداشت : کتابنامه: ص. [583]- 592؛ همچنین به صورت زیرنویس.
موضوع : شیعه
موضوع : شیعه -- فضایل
موضوع : شیعه--فضایل--احادیث
رده بندی کنگره : BP211/5/ص2س9 1386
رده بندی دیویی : 297/417
شماره کتابشناسی ملی : 1248942
ص: 1
ص: 2
ص: 3
نام کتاب:سیمای شیعه از نگاه اهل بیت علیهم السلام
مؤلف:· حجت الاسلام و المسلمین سید جعفر صادقی فدکی
ناشر:انتشارات آشیانه مهر
ویراست علمی: سید علی سجادی بهسودی
صفحه آرا:علی اکبر احسانی تیرگر
حروفچین: مهدی لطفی مرام
سال و نوبت چاپ:·1392/ اول
چاپخانه: اسوه
تعداد صفحات: 592 ص
تیراژ:·3000
شابک: 8 - 45-6164-600-978
قیمت: 17500 تومان
قم: 45 متری عمار یاسر، پلاک 90، صندوق پستی 644/37185
کلیه حقوق متعلق به مجمع جهانی شیعه شناسی است
ص: 4
عکس دارد
ص: 5
ص: 6
مقدمه استاد انصاری بویراحمدی 21
ضرورت شیعه شناسی 23
جمعیت شناسی شیعیان 25
مظلومیت شیعه 26
مبانی اعتقادی تشیع 28
پیشگفتار 33
پیشگفتار 35
فصل اول 41
مبدأ و پیدایش شیعه 41
تعریف لغوی و اصطلاحی شیعه 41
پیدایش شیعه 41
علل پیدایش شیعه 41
معنای لغوی و اصطلاحی شیعه 43
پیدایش شیعه 44
علل پیدایش شیعه 50
الف. شخصیت بی همتای اهل بیت علیهم السلام 51
ب. فرمان و تکلیف الهی 63
1. حدیث «یوم الدّار» 64
2. آیه «مودّت» 66
3. آیه «ولایت» 68
4. آیه «اولی الامر» 73
5. حدیث «منزلت» 78
6. حدیث «سفینه» 79
ص: 7
7. حدیث «ثقلین» 79
8. احادیث «خلفای دوازده گانه» 81
9. آیه «تبلیغ»، و «اکمال دین» و حدیث «غدیر» 83
خلاصه واقعه غدیر 83
فصل دوم 95
فضایل و پاداشهای شیعه 95
فضایل شیعه در قرآن 95
فضایل شیعه در روایات 95
فضایل و پاداشهای شیعه 97
الف. فضایل شیعه در قرآن 98
1. شیعیان، بهترین مخلوقات خدایند: 98
2. شیعیان؛ سبقت گیرندگان به بهشت اند: 100
3. اصحاب یمین شیعیان اند: 100
4. ملائکه الهی برای شیعیان استغفار می کنند: 101
ب. فضایل شیعه در روایات 102
1. شیعیان علی (ع) رستگارانند: 102
2. پیامبر (ص) شفیع شیعیان علی در قیامت است: 103
3. شیعیان، وارد جهنم نمی شوند: 104
4. شیعیان در بهشت، در جایگاه و درجه اهل بیت (عع) قرار دارند: 104
فصل سوم: 107
اوصاف و ویژگیهای شیعه 107
اقامه نماز 107
پرداخت زکات 107
رفتن به حج 107
و ... 107
ص: 8
اوصاف و ویژگیهای شیعه 109
الفبای سعادت؛ ولایت و محبت یا عمل؟ کدام یک؟ 110
روایات دسته اول 111
روایات دسته دوم 112
ولایت و محبت، همراه با عمل 113
الف) قرآن کریم: 114
ب) روایات: 115
ج) سیره معصومین علیهم السلام : 116
محو گناهان شیعه در دنیا، برزخ و قیامت 120
ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام ، شرط پذیرش اعمال 125
شیعه و شفاعت اهل بیت علیهم السلام 129
تفاوت شیعه و محب اهل بیت علیهم السلام 135
اقامه نماز و محافظت بر آن 140
فلسفه اقامه نماز 140
جایگاه و اهمیّت نماز 144
الف) نماز؛ اولین و آخرین فریضه الهی: 144
ب) نماز؛ برترین عبادت، بعد از توحید: 145
ج) نماز؛ ستون دین و اوّلین پرسش در قیامت: 145
د) نماز؛ نور چشم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم : 146
پیامدهای ترک نماز 147
الف) زندگی سخت و مشقت بار: 147
ب) انهدام دین و ایمان: 148
ج) ورود به حیطه کفر: 148
د) ورود به جهنم: 149
ترک نماز، ندادن زکات، استهزای دین و تکذیب معاد. 149
ص: 9
شرایط و آداب نماز 150
1. اقامه نماز در اول وقت: 152
2. آداب خاص هر یک از اذکار و اعمال نماز: 155
3. طمأنینه و وقار: 157
4. حضور قلب: 158
5. اخلاص در نماز: 160
عبادت برای حیوان 162
پرداخت زکات 162
زکات چیست؟ 163
علت تشریع زکات 164
1. فقرزدایی از جامعه: 165
2. حفظ اموال و جانها: 166
3. تطهیر اموال و تزکیه نفوس: 168
4. آزمایش مؤمنان: 169
اهمیت زکات در اسلام و دیگر ادیان آسمانی 170
منع پرداخت زکات و پیامدهای آن 173
«قارون» و امتناع از پرداخت زکات 176
به جا آوردن حج 180
حکم حج 180
اسرار و منافع حج 181
الف. منافع اخلاقی و عبادی حج 182
ب. منافع سیاسی، اجتماعی حج 187
ج. منافع اقتصادی حج 189
اهمیت و فضیلت حج 191
ترک کردن یا به تأخیر انداختن حج 194
ص: 10
شرایط و آداب حج 195
1. اخلاص: 196
2. پرداخت حقوق مردم: 197
3. پرداخت حقوق الهی: 198
4. مال حلال: 199
5. حُسن معاشرت و کمک به دیگران: 200
همسفر حج 201
امام زین العابدین علیه السلام و کمک به زائران 201
روزه بسیار 202
فواید و آثار روزه 204
1. سلامتی بدن: 204
2. تقویت اراده و حل مشکلات: 206
3. یاد فقرا و کمک به آنان: 207
4. یاد تشنگی و گرسنگی قیامت: 207
5. کسب تقوای الهی: 208
اهمیّت و فضیلت روزه 209
فضیلت ماه مبارک رمضان 210
امر به معروف و نهی از منکر 214
امر به معروف و نهی از منکر چیست؟ 215
فلسفه و نقش امر به معروف و نهی از منکر 216
اهمیّت امر به معروف و نهی از منکر 218
ترک امر به معروف و نهی از منکر 221
1. خیانت به برادر دینی: 221
2. بی دینی: 222
3. تشبیه به مردگان: 223
ص: 11
4. مورد لعنت خدا و پیامبران: 223
5. گرفتاری به عذاب الهی: 224
شرایط و آداب امر به معروف و نهی از منکر 225
1. شناخت معروف و منکر: 225
2. احتمال تأثیر: 225
3. عدم وجود ضرر جانی و مالی : 226
4. عامل بودن آمر و ناهی: 227
5. داشتن اخلاق نیک و صبر فراوان: 228
6. حفظ آبروی مؤمنان: 230
مراتب و مراحل امر به معروف و نهی از منکر 231
1. امر و نهی قلبی: 231
2. امر و نهی زبانی: 233
3. امر و نهی عملی: 233
وظیفه مؤمنان در صورت عدم تأثیر 235
تولّی و تبرّی 237
تولّی و تبرّی و جایگاه آن در آیات و روایات 237
اهل بیت علیهم السلام کامل ترین مصادیق اولیای الهی 240
چرا دوستی و دشمنی؟ 244
امانت داری 248
الف. امانتهای خدا: 249
ب. امانتهای مردم : 253
امانت غیر مادی: 253
اهمیّت و آثار امانتداری 254
خیانت در امانت 257
صله رحم 258
ص: 12
معنای صله رحم وحیطه آن 259
اهمیت صله رحم از نظر اسلام 260
آثار و برکات صله رحم 264
1. افزایش عمر: 264
2. محبت را زیاد می کند: 265
4. دفع بلا و پاکی عمل: 266
5. آسانی حساب در قیامت: 267
6. درجات بالای بهشت: 267
پیامدهای قطع رحم 268
1. کاهش عمر و روزی: 268
4. محرومیت از بهشت: 270
داستانی در قطع رحم 270
پرهیز از دروغ 272
قبح دروغ و پیامدهای آن 275
کلیّات جامی 279
دروغ با شوخی 281
شوخی های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم 282
دروغ مصلحت آمیز 283
توریه، راه فرار از دروغ 284
«حزقیل» و به کار بردن توریه 286
پرهیز از مال حرام 287
مال حرام و انواع آن 287
تقدیر رزق حلال برای تمامی انسانها 288
فردی که از روزی حلال محروم شد 291
مذموم بودن مال حرام و آثار آن 292
ص: 13
1. هزینه کردن مال در راه باطل: 293
2. عدم قبولی عبادات: 294
3. عدم رستگاری: 295
داستان شریک بن عبدالله 296
4. لعن ملائکه الهی: 297
5. محرومیت از شفاعت پیامبر (ص)و بهشت: 298
پرهیز از مسکرات 300
مسکرات و حکم آن 301
نوشیدن مسکرات در آیات و روایات 301
زیانها و مفاسد مسکرات 306
الف. زیانهای جسمی 306
ب. زیانهای اقتصادی 307
ج. زیانهای اجتماعی مشروبات الکلی 308
سقوط اسپانیا 308
د. زیانهای معنوی 310
نمونه ای از عاقبت میگساری 312
رعایت حقوق دیگران (حق الناس) 313
حق و اقسام آن 314
1. حقوق خداوند: 314
2. حقوق مردم (حق الناس): 314
3. حقوق مشترک خدا و مردم: 315
اهمیّت حقّ النّاس و عواقب تجاوز به آن 316
کوچک نشمردن حقوق دیگران 319
راه توبه از تضییع حقّ النّاس 322
وظیفه صاحبان حق 324
ص: 14
سکوت و حفظ زبان 327
سکوت و اهمیت آن 328
فواید و برکات سکوت 330
1. دوری از گناه: 330
2. تفکر و نورانیت قلب: 332
3. سلامتی و نجات انسان: 334
4. پوشیده ماندن عیوب: 334
5. جلوگیری از لغزش فراوان: 335
فضل سخن بر سکوت 335
کثرت ذکر خدا 338
مفهوم ذکر و حقیقت آن 338
1. ذکر لفظی و زبانی: 338
2. ذکر قلبی و درونی: 338
اهمیّت ذکر، در آیات و روایات 340
داستانی از حضرت سلیمان بن داود علیه السلام 342
آثار و برکات ذکر خدا 343
1. آرامش و اطمینان قلب: 343
2. دوری شیطان: 345
3. دوری از گناه: 346
4. بصیرت درونی: 346
5. یاد کردن خداوند از آنان: 347
6. آمرزش و پاداش بزرگ خداوند: 348
برخی از اذکار خاص و زبانی 349
1. «تسبیحات حضرت زهرا» ÷ 350
خوف و رجا 355
ص: 15
خوف و رجا و مراتب آن 356
فلسفه خوف و رجا 356
اهمیّت و فضیلت خوف از خداوند 359
اهمیّت و فضیلت رجا و امید به خداوند 364
ماجرای جوان گناهکار 366
آیا امید و رجا اختصاص به گناهکار دارد؟ 369
حقیقت خوف و رجا 370
تعادل خوف و رجا 372
تلاوت بسیار قرآن 372
جایگاه قرآن در زندگی بشر 373
فضیلت تلاوت قرآن 377
مقدار تلاوت قرآن در شبانه روز 378
آداب تلاوت قرآن 380
1. ترتیل در تلاوت: 380
2. تدبّر و تأمل در قرآن: 381
3. اخلاص در تلاوت: 382
احسان به والدین 385
احسان به والدین از نظر اسلام 385
دعای امام زین العابدین علیه السلام برای والدین 389
احسان به والدین کافر و ظالم 392
احسان به والدین، پس از مرگ 393
برتر بودن منزلت مادر 394
حدود احسان و اطاعت از والدین 395
آثار احسان به والدین 396
داستان گاو بنی اسرائیل 396
ص: 16
پیامد بی احترامی به والدین 398
انفاق و کمک به نیازمندان 400
گستره انفاق 401
1. انفاق واجب: 402
2. انفاق مستحب: 403
اهمیت انفاق در نظر اسلام 403
الف. فرمان ها و سفارش های مؤکد 404
ب. انفاق، معامله با خداوند 405
ج. انفاق؛ نعمت بزرگ الهی به بنده 407
د. انفاق؛ سرآغاز برکات و پاداش فراوان 408
امام زین العابدین علیه السلام و انفاق در راه خدا 411
نامه امام رضا علیه السلام به امام جواد علیه السلام 412
شرایط و آداب انفاق در راه خدا 413
1. اسلام و ایمان: 413
2. اخلاص و دوری از ریا: 414
3. منت نگذاشتن: 415
4. انفاق از مال حلال: 416
5. انفاق در حدّ اعتدال: 418
6. مقدم داشتن نزدیکان: 418
7. انفاق از اموال و سرمایه های محبوب: 419
8. صدقه دادن پنهانی: 420
امام صادق علیه السلام و انفاق پنهانی 421
کثرت دعا و نیایش 422
دعا چیست؟ 423
آثار و برکات دعا 426
ص: 17
1. تغییر قضای الهی: 426
2. دفع بلا: 428
3. وسعت روزی: 428
4. شفای مریض: 429
شرایط و موانع استجابت دعا 429
1. دعا در همه حال: 430
2. ترک گناه: 431
3. دعا از صمیم قلب: 432
4. کسب مال حلال: 433
5. دعا توأم با حرکت و تلاش: 434
6. عدم وجود مصلحت در اجابت دعا: 435
7. علاقه خداوند به شنیدن صدای بنده: 436
8. اعطای پاداش زیادتر در آخرت: 436
آداب دعا 437
خواندن نماز شب 438
کیفیت نماز شب 438
استحباب مؤکد نماز شب 439
اهمیت و جایگاه نماز شب در آیات و روایات 440
موانع نماز شب 445
زیارت امام حسین علیه السلام 447
فضیلت و ثواب زیارت امام حسین علیه السلام 450
فلسفه زیارت 456
ب. ارتباط با حجت خدا و امام 458
ج. بخشش گناهان و رفع مشکلات 460
د. خودسازی و تقوای الهی 461
ص: 18
به جا آوردن نوافل 465
نوافل چیست؟ 465
فلسفه و آثار نمازهای نافله 466
نمازهای نافله در آیات و روایات 469
آداب به جا آوردن نوافل 471
آداب و شرایط نمازهای نافله و دیگر عبادات مستحبی 471
الف. آسیب نرسیدن به واجبات 471
ب. تحمیل نشدن بر نفس 472
ج. رعایت اعتدال و میانه روی 474
د. گرفتار عجب و غرور نشدن 476
گریه بسیار 478
فلسفه گریه 479
فضیلت گریه در آیات و روایات 482
فضیلت و جایگاه گریه در روایات 483
بر چه کسانی و چرا باید گریست؟ 484
1. گریه بر خود و از خوف خدا 485
تنها آگاهان و دانایان گریه می کنند 490
گریه امام زین العابدین علیه السلام : 492
2. گریه در فراق و مرگ عزیزان 494
3. گریه در عزای امام حسین علیه السلام 496
مدارا با همسایگان 498
محدوده همسایه در اسلام 499
اهتمام اسلام به همسایه 500
حقوق همسایه از نگاه امام زین العابدین علیه السلام 502
2. بزرگداشت همسایه در حضورش: 503
ص: 19
3. یاری همسایه در حضور و غیاب او: 503
4. پنهان کردن بدیها و عیبها: 503
5. عدم استراق سمع: 504
6. یاری نمودن همسایه در گرفتاریها: 504
7. حسادت نکردن بر دارایی همسایه: 505
8. نادیده گرفتن خطای همسایه: 505
9. نرم خویی و پرهیز از بدگویی: 506
10. دفع دشنام دهندگان به همسایه: 506
11. آگاه نمودن همسایه از خیانت دیگران: 506
12. معاشرت نیکو با همسایه: 507
غفلت از همسایه گرسنه 507
مهار و فرو بردن غضب 509
غضب و اقسام آن 509
نکوهش غضب و پیامدهای آن 511
فضیلت مهار غضب 513
راههای مهار خشم 514
حلم امیرالمؤمنین علی علیه السلام 515
سائل بی ادب و حلم مرحوم کاشف الغطاء 516
غضب ممدوح 517
فهرست منابع 520
ص: 20
قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم :
«انّ اللّه جعل علیّا و زوجته و ابناءه حجج اللّه علی خلقه و هم ابواب العلم فی امّتی، من اهتدی بهم هدی الی الصراط المستقیم»(1).
«به درستی که خداوند علی و همسرش و فرزندانش را حجت و راهنمایانی برای خلقش قرار داد و آنان در میان امت من درهای دانش هستند هر کس به واسطه آنان هدایت شود، به سوی صراط مستقیم هدایت شده است».
سیمای شیعه جلوه ای نورانی از ولایت الهی و هدایت ائمه معصومین علیهم السلام است، که در سایه بهره مندی صحیح و بی انحراف شیعیان از کلام خداوند و ائمه علیهم السلام اطهار، برای آنان، سیمایی سعادتمند در دنیا و آخرت ترسیم کرده است.
جهان امروز آکنده از بحران هویت انسانی و معضلات همه گیر و پر مخاطره، همچون: عدول از ضوابط دینی و اخلاقی، تضادها و کشمکش های ناشی از فقدان معنویت، مصائب متعدد به سبب نبود عدالت و امنیت اجتماعی، تزلزل شخصیت در افراد و جوامع، عمل به عادات ناپسند و نابهنجار، تجددگرایی نامعقول، ظاهرسازی های عوام فریبانه، دغل بازی های حسابگرانه، اضطراب حاصل
ص: 21
از ضد ارزش ها، تهاجم، شبیخون و ناتوی فرهنگی بیگانگان، گسترش فقر، جنون و جنایت، حاکم شدن زر، زور و تزویر، سست مذهبی و هزاران عامل مخرب دیگر است. در چنین دنیایی انتظار داشتن سیمایی ناب و شیعی، تنها در صورتی میسر است که تلاش و تبلیغ مستمر برای ترویج فرهنگ حیات بخش تشیع گسترده و فراگیر گردد.
سیمای شیعیان، تجلی گاه احسن الحدیث، حکمت و موعظه حسنه، نور هدایت، معارف پاک و دل پسند و رشد و کمال به سوی سعادت جاودان در دنیا و آخرت است. سیمای شیعه مفتخر به دوستداری و پیروی از علی صلی الله علیه و آله وسلم است.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید: «عنوان صحیفة المؤمن حبّ علیّ بن ابی طالب»؛(1)
ص: 22
«سرلوحه، سرفصل و سرآغاز خوش زندگی مؤمن، دوستی علیّ بن ابی طالب است».
با عنایت و پیشوایی امامان معصوم علیهم السلام ، برتری سیمای شیعیان در جنبه های متعدد محسوس و ملموس است؛ مانند: عمل به واجبات و ترک محرمات، امر به معروف و نهی از منکر، حق مداری و باطل ستیزی، صراحت و قاطعیت، منطقی و مستدل اندیشیدن و عمل کردن، اخلاص و سعه صدر، علم و عمل، شجاعت و شهادت، آگاهی و هوشیاری، مهروزی، عدالت خواهی، اصلاح طلبی و... .
جلوه واقعی سیمای شیعه، اطاعت از فرامین خدا، رسول و اهل بیت علیهم السلام ، دوری از صفاتی چون: دنیاطلبی و غفلت زدگی، تفرقه و تخریب، بدعت و تحریف، التقاط و بی تقوایی است.
شیعه پیوسته خود را در محضر حضرت حق وتحت نظارت حضرت حجت (عج) می داند، پس باید مواظب افکارمان باشیم، زیرا به گفتار تبدیل می شود و مواظب گفتارمان باشیم که به رفتار تبدیل می شود و مواظب عادات و شخصیت خود بوده، به گونه ای که شیعه واقعی مولا علی علیه السلام و پیرو راستین آقا امام زمان (عج) باشیم. انشاء اللّه.
مکتب بزرگ و اسلامی تشیع، بزرگ ترین و مترقی ترین اندیشه و فرهنگی است که صبغه ای اصیل، بی انحراف و کاملاً الهی دارد؛ این اندیشه از مطلع انوار الهی بر قلب مطهر امین وحی الهی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم طلوع کرده و به
ص: 23
واسطه وجود پر افتخار امیر مؤمنان علی علیه السلام به ما منعکس شده است.
رشته علمی شیعه شناسی - که دارای ملاک، مناط و مبادی بنیادین و صددرصد اسلامی است - منبع مهمی برای شناخت حقیقت با همه ابعاد وجودی اش (ذات، صفات، افعال و عبادات) است. تبیین و کشف حقایق عینی و تاریخی، و غنابخشی به موضوعات و عناوین، و هدایت خواهی از مدار اصلی و اساسی اسلام راستین با مشعل نورانی شیعه شناسی امکان پذیر می شود. با مطالعه دقیق، درک عمیق و بررسی ویژگی های ممتاز اندیشه شیعی، می توان شناختی همه جانبه از مکتب تشیع به دست آورد. این مهم نیز با رونق و گسترش رشته علمی شیعه شناسی، فراگیر و عملی خواهد شد. اقامت در ساحت مقدس بعثت و اعتکاف در غدیر ولایت به منظور حفظ اسلام اصیل و بی انحراف و متمرکز کردن فعالیت های تحقیقی و پژوهشی بر محورهای مرتبط با فرهنگ ناب شیعی، ضرورت شیعه شناسی را مضاعف کرده است.
نیاز به تدوین ویژگی های ناب و علمی مکتب تشیع بر احدی پوشیده نیست؛ زیرا این مذهب، دارای کارآمدترین ملاک ها و مبانی برای اداره یک جامعه ایده آل است. این ویژگی ها باید به صورت منظم و کلاسیک در موضوع ها و گرایش های گوناگون، اعم از: ویژگی ها فقهی، مبادی عقیدتی، ویژگی های فرهنگی، امامت و ولایت و... ارائه شود.
نیازشناسی تشیع در عرصه بین الملل، برای معرفی هر چه بهتر ولایت امام علی علیه السلام و فرهنگ الهی تشیع به جهانیان از دیگر ضرورت های اقدام به این مهم در مجامع علمی بزرگ و در سطح فرا ملی است.
گسترش دوره های علمی درباره معارف الهی تشیع، همچون: حقانیت، عقاید، تاریخ، هویت و اطلاعات گوناگون درباره شیعه شناسی از ضرورت های انکارناپذیر است.
مجمع جهانی شیعه شناسی درباره این مهم، با یاری اساتید، پژوهشگران و
ص: 24
نویسندگان متعهد و متخصص و با استفاده از منابع و مآخذ متقن علمی و تاریخی باب جدیدی را برای پژوهش درباره شیعه و شیعه شناسی گشوده است. امید آنکه با مساعدت آگاهان مسئول، گام های بعدی را محکم تر برداشته، بتوانیم پنجره ای به سوی فردایی روشن و آینده ای پر امید برای تشنگان فرهنگ تشیع بگشاییم؛ ان شاء اللّه.
اطلاع دقیق و کارشناسانه از میزان جمعیت و موقعیت شیعیان از ضرورت و اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. دلایل متعدد، از جمله مظلومیت های فراوان و فقدان آزادی کامل در برخی کشورها، باعث شده است تا آنان به صورت تقیه روزگار گذرانده، در ارائه اطلاعات جامع به آمارگیران، جانب احتیاط را رعایت کنند؛ به همین دلیل آمار و اطلاعات دقیقی از تعداد واقعی جمعیت شیعیان به دست نیامده است؛ ولی به هر حال با بررسی های اجمالی و لحاظ دلایل و قراین متعدد(1) می توان ادعا کرد که شیعیان، حدود پانصد میلیون نفر از جمعیت مسلمانان را تشکیل می دهند.
شیعیان گستره کثیری از جمعیت مسلمانان مناطق مختلف جهان به خصوص، آسیای میانه، شبه قاره هند، ... خاورمیانه، و همچنین تعداد قابل توجهی از جمعیت کشورهای حوزه خلیج فارس را تشکیل می دهند.
افزون بر انبوه شیعیان ایران، در کشورهایی، مانند: جمهوری آذربایجان 85
ص: 25
درصد، بحرین حدود 80 درصد، عراق 60 درصد، لبنان 45 درصد، کویت 43 درصد، تاجیکستان 40 درصد، افغانستان 40 درصد، عمان 30 درصد، یمن 30 درصد، پاکستان 27 درصد، قطر 25 درصد، عربستان 25 درصد و... از جمعیت این کشورها شیعه هستند.
وجود صدها میلیون شیعه در نقاط مختلف جهان، افتخار عالم اسلام است. اینان پیروان راستین پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم و خلیفه بلافصل وی، امیر مؤمنان علی علیه السلام و از منتظران حقیقی موعود الهی، قائم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم هستند.
فرهنگ، اندیشه و آرمان های حیات بخش تشیع، دارای بلندترین مرحله عزت و افتخار انسانی است. مکتب تشیع، تصویر و ترسیمی علمی و منطقی از فرهنگ غنی اسلام اصیل است؛ به گونه ای که حقایق عینی و تاریخی و سعادت دنیا و آخرت را برای بشر به ارمغان می آورد. به همین دلیل، جمعیت عظیم شیعیان قادرند که در تحولات و اصلاحات و فرآیند توسعه جهانی، به ویژه در ابعاد عدالت، معنویت، امنیت و صعود به قلل رفیع ارزش ها، منشأ آثار و تأثیرهای فراوان باشند.
تشیع، مظلومیت ها و ستم های فراوانی را در طول حیات پرافتخارش تحمل کرده است. مصائب شیعیان با اشک های غمبار امیر مؤمنان علیه السلام و فاطمه زهرا ÷ پس از رحلت مظلومانه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و انحراف خلافت رسول اللّه از خیمه گاه عدالت محور و اصلی آن، آغاز شد؛ از غصب خلافت و فدک و شهادت اهل بیت علیهم السلام گرفته تا قتل، غارت، شکنجه و تبعید بزرگان، اصحاب، دانشمندان، علما و آحاد شیعیان در امتداد تاریخ، پیوسته شاهد مظلومیت روز افزون شیعیان بوده ایم.
مکتب تشیع، پاسخگوترین مذهبی است که بر تارک زمان درخشیده و منجی
ص: 26
اسلام و ارزش های والای آن بوده است؛ ولی متأسفانه طرح دیدگاه های مغرضانه متعصبان، شیعه را آماج حملات ناجوانمردانه قرار داده و عظمتش قربانی تهمت های شبهه افکنان، نسبت های ناروا و شبهات نا اهلان قرار گرفته و مظلومانه متحمل آسیب های فراوان شده است.
متأسفانه برخی پیوسته کوشیده اند، با استفاده از ابزارها و روش های گوناگون، شیرازه وحدت جامعه اسلامی را متلاشی سازند. اینان با دامن زدن به تعصبات، مترصد غفلتی کوتاه از سوی عالمان و صاحب نظران شیعی هستند تا نیش خنجر شبهه و تهمت خود را بر پهلوی این مکتب مترقی الهی بنشانند. آنها گاه با القای افکار خرافه ای و اندیشه های باطل، گاه با تزریق نظریات منفعل کننده، گاه با کهنه فروشی فرهنگی و تکرار و القای
شبهات قدیم و جدید قصد تشویش و تخریب افکار را دارند.
دشمنان فهمیده اند که تشیع، تنها مکتب آینده نگر، حقیقت جو و عدالت گستر و تنها مکتبی است که امام و رهبر آن، (حضرت صاحب الزمان «عج») بزرگ ترین موعود الهی و زنده است که روزی جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد؛ از این رو دشمنان، بیشترین کنیه توزی و دشمنی را علیه این مکتب روا می دارند. آنان، شیعه را اصلی ترین رقیب خود می دانند و سعی در وارونه و خرافی جلوه دادن آن دارند. امروز - که بزرگ ترین مبارزه، مبارزه تمدن، فرهنگ و ایدئولوژی است، - مخالفان می دانند که اگر حقیقت تشیع و ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام ، بر جهانیان آشکار شود، نفوذ و سیطره آنها کم می شود و این برایشان بسیار خطرناک است، در نتیجه آنان در مقابل این عظمت و حقانیت، توطئه هایی را طراحی می کنند که اکنون به دلیل اهتمام در اختصار فقط توصیه می نمائیم که با همه وجود در مقابل توطئه ها و تبلیغات مسموم دشمنان داخلی و خارجی هوشیار باشیم. این هوشیاری و دقت در خنثی نمودن توطئه های دشمنان وظیفه شرعی ما است.
ص: 27
اصول، مبانی و مظاهر اعتقادی در مکتب تشیع، برگرفته از قرآن کریم، سیره و سخنان پیامبر اعظم و اهل بیت علیهم السلام است.
مدار اصلی، عنصر اساسی و از ویژگی های منحصر به فرد مذهب بزرگ و اسلامی تشیع، ولایت امیر مؤمنان علیه السلام و ائمه اطهار علیهم السلام است. مسئله امامت از زیربنایی ترین مفاهیم و مباحث عقیدتی اسلام به شمار می آید. شیعه با تمسک به آیات قرآن و روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، امامت را منحصر در اهل بیت علیهم السلام از امام علی علیه السلام تا حضرت صاحب الزمان (عج) می داند. مبانی اعتقادی تشیع از استحکام و قابلیت های عظیم و فوق العاده ای برخوردار است؛ به گونه ای که به نقش آفرینی تشیع در سطوح بین المللی و ظهور مجدد شیعه گری در دوران معاصر انجامیده است.
به دلیل برخورداری تشیع از ویژگی هایی چون اتصال به علم الهی - که از طریق قرآن کریم، سخنان پیامبر و اهل بیت علیهم السلام رسیده است - این مکتب به منبع مهمی برای شناخت حقیقت تبدیل شده است. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به دلیل همین حقانیت امیر مؤمنان علی علیه السلام و پیروانش، فرمود: «علیّ و شیعته هم الفائزون یوم القیامة»(1)؛ «علی علیه السلام و شیعیان او در روز قیامت رستگار هستند».
ص: 28
مطالعه دقیق، درک عمیق و بررسی ابعاداندیشه شیعی، به اثبات می رساند، که این فرهنگ، با دارا بودن آرمانی حقیقی و اصولی پا برجای؛ مترقی ترین اندیشه الهی است. معارف غنی و جهان شمول آیین مقدس تشیع، محمل خوبی برای عقل گرایان و انسان های آزاده، برای گرایش به این مکتب و نور ولایت علی علیه السلام به وجود آورده است؛
از این رو پیوسته شاهد شیعه شدن افراد زیادی از حقیقت طلبان و اندیشمندان مختلف و تشرف آنان به مکتب بزرگ و اسلامی تشیع هستیم.
حقانیت مکتب حیات بخش تشیع و خلافت بلافصل علی علیه السلام برای بزرگان اسلام، حتی جمع کثیری از اندیشمندان اهل سنت محرز شده و تمامی کتب معتبر حدیث و تاریخ، گویای این حقیقت است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم نیز درباره مخالفت با این حقیقت چنین فرمود:
«من نازع علیّا فی الخلافة بعدی فهو کافر و قد حارب اللّه و رسوله»(1)؛ «کسی که پس از من درباره امر خلافت و جانشینی با علی نزاع کند، کافر است و به تحقیق با خدا و پیامبر او جنگیده است».
شیعه معتقد است که حضرت علی علیه السلام همچون پیامبر، لیاقت رهبری جهان
ص: 29
اسلام پس از پیامبر را دارا بوده و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نیز به آن چنین تصریح فرموده است: «انّ علیّا منّی و أنا منه و هو ولیّ کلّ مؤمن بعدی»(1)؛«به درستی
ص: 30
که علی از من است و من از او هستم و او ولیّ و سرپرست تمام مؤمنان پس از من است».
شیعه معتقد است که خلافت پس از رسول اللّه با امامت امام علی علیه السلام آغاز می شود و هرگز امامت را خارج از اولاد امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا ÷ نمی دانند.
از دیگر معتقدات مکتب تشیع این است که امامت، قضیه ای مصلحتی نیست تا امت به اختیار خود، کسی را به امامت برگزینند؛ بلکه رکن و پایه ای از ارکان دین و اصلی از اصول دین است. به همین دلیل باید رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به امر خداوند و به صراحت امام پس از خود را معرفی فرماید.
پیروان مذهب تشیع، امامان را از گناه کبیره و صغیره معصوم دانسته، ادامه و«به درستی که علی از من است و من از او هستم و او ولیّ و سرپرست تمام مؤمنان پس از من است».
شیعه معتقد است که خلافت پس از رسول اللّه با امامت امام علی علیه السلام آغاز می شود و هرگز امامت را خارج از اولاد امام علی علیه السلام و فاطمه زهرا ÷ نمی دانند.
از دیگر معتقدات مکتب تشیع این است که امامت، قضیه ای مصلحتی نیست تا امت به اختیار خود، کسی را به امامت برگزینند؛ بلکه رکن و پایه ای از ارکان دین و اصلی از اصول دین است. به همین دلیل باید رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به امر خداوند و به صراحت امام پس از خود را معرفی فرماید.
پیروان مذهب تشیع، امامان را از گناه کبیره و صغیره معصوم دانسته، ادامه وتداوم حرکت نبوت را تنها از طریق امامت امکان پذیر می دانند. آنان، منکر امامت علی علیه السلام را دارای اسلام و دین کامل نمی دانند؛ همان گونه که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«یا علیّ من انکر امامتک فقد انکر نبوّتی»؛(1) «ای علی! کسی که امامت تو را انکار
ص: 31
کند به تحقیق، پیامبری مرا انکار کرده است».
اعتقاد به امامت و ظهور مهدی موعود، از افتخارات و خصایص شیعیان به شمار می رود.
حضرت امام حجت بن الحسن العسکری(عج)، امام واجب الاطاعه، عصاره رسالت، ثمره و ادامه ولایت، موعود عدل گستر، رهبر هدایت، حجت خدا در زمین، حافظ ایمان، باب معرفت و رحمت، ناجی سعادت آور، گنجینه معارف الهی، کلید حل مشکلات، نشان صحیح مسیر ولایت خدا، سفره گسترده الهی برای همیشه تاریخ و چراغی است که تا قیامت روشن خواهد ماند. هر امتی به این چراغ نزدیک شود، راه راستی و درستی را یافته و نجات می یابد.
سیمای شیعه، سیمای پیرو واقعی مهدی فاطمه ÷ است.
سیمای شیعه، نشان از پیروی کامل و دقیق حضرت صاحب الزمان (عج) دارد.
آری! ای امت بزرگ اسلام! جهان در انتظار عدالت، عدالت در انتظار مهدی (عج) و مهدی (عج) در انتظار شیعیان واقعی است.
اهتمام این کتاب ارزشمند نیز در راستای این مهم یعنی ارائه الگویی سالم و کامل از سیمای شیعه واقعی به انجام رسیده است.
تألیف و تدوین این اثر ارزشمند، حاصل زحمات شبانه روزی و تراوش خامه قلم اندیشمند توانا، استاد مکرم، حضرت حجت الاسلام و المسلمین، حاج سید جعفر صادقی فدکی (رضوی) است.
شکر اللّه مساعیه الجمیلة، جزاه اللّه عن الاسلام اجرا.
والسلام علیکم و علی جمیع اخواننا المسلمین و رحمة اللّه و برکاته
مدیر مجمع جهانی شیعه شناسی
علی انصاری بویراحمدی
ص: 32
ص: 33
ص: 34
امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید: «روزی با پدرم به مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رفتیم. ناگاه بین قبر و منبر پیامبر، نگاه پدرم به گروهی از شیعیان افتاد. جلو رفت و به آنان سلام کرد. سپس فرمود: به خدا سوگند من شما را دوست دارم؛ حتی بویتان را دوست دارم! لیکن اگر به پیشوایی اقتدا می کنید باید اعمال او را انجام بدهید».(1)
به راستی پیشوایان و مقتدایان شیعه چگونه بودند؟ و پیروان و شیعیان آنان باید چگونه باشند و چه اوصاف و ویژگیهایی داشته باشند؟
اهل بیت و پیشوایان معصوم شیعه علیهم السلام به تمام معنا بنده خدا و پیرو دستورات او بودند؛ آنچه را خداوند به بندگانش فرمان داده، انجام می دادند و از آنچه آنان را
نهی کرده، پرهیز می کردند و در انجام همه اعمال نیک، سرآمد عصر خود، بلکه همه جهانیان بودند.
آنان اهل عبادت خدا بودند و چنان با پروردگارشان به راز و نیاز می پرداختند که پاهای مبارکشان از بسیاری ایستادن در برابر خدا و شب زنده داری ورم می کرد، رنگ چهره آنان دگرگون می شد(2) و گاه از خوف خداوند،
ص: 35
مدهوش می شدند.(1) به نماز و ارتباط با پروردگارشان فوق العاده اهمیت می دادند؛ به گونه ای که نه تنها کارهای عادی، بلکه مهم ترین امور، همچون جنگ با دشمنانشان را رها می کردند تا نماز را در اوّل وقت اقامه کنند.(2) اهل انفاق و کمک به مستمندان بودند و در این باره، افزون بر انفاقهای واجب همچون زکات، در انفاقهای مستحب نیز گوی سبقت را از دیگران می ربودند؛ چنان که درباره امام اوّل شیعیان حضرت علی علیه السلام نوشته اند: «آن حضرت در طول عمر خود، هزار برده را، از دسترنج خویش، در راه خدا آزادکرد».(3)
به اموال و ریاست دنیوی بسیار بی رغبت بودند؛ به گونه ای که مال دنیا در نظر آنان به اندازه استخوان خوک در دست جزامی ارزشی نداشت.(4) ریاست و پستهای دنیوی در نگاهشان بی ارزش تر از کفشی کهنه و پینه زده بود.(5) به معنای واقعی، امانت دار اموال و اسرار دیگران بودند؛ آن چنان که می گفتند: «اگر قاتل جدمان علی بن ابی طالب علیه السلام چیزی به ما امانت بسپارد(6) یا حتی اگر قاتل حسین بن علی علیهماالسلامشمشیری که با آن پدرمان را به شهادت رسانده نزد ما امانت گذارد به او باز خواهیم گرداند».(7)
نسبت به حق الناس، به ویژه بیت المال - که به عموم مسلمانان اختصاص داشت - بسیار سخت گیر بودند، تا آنجا که به نزدیک ترین خویشاوندان خود
ص: 36
اجازه نمی دادند که بیشتر از حق خود از اموال مسلمانان سهمی داشته
باشند.(1)
در مقابل، کسانی که این انسانهای پاک و متعالی را به پیشوایی خود برگزیده و ادعا دارند که شیعه و پیرو این خاندان اند نیز باید همانند آنان باشند؛ یعنی همان عقاید و اعمالی را داشته باشند که پیشوایانشان داشته و در راهی گام بردارند که پیشوایانشان در آن راه گام برداشته اند. البته هیچ کس توان آن را ندارد که همچون اهل بیت علیهم السلام خداوند را اطاعت کرده، به دستورات دین عمل نماید و خداوند نیز چنان تکالیفی را از دیگران طلب نکرده است؛ لیکن عقیده و اخلاق و عمل شیعه این خاندان باید به گونه ای باشد که سنخیت و شباهتی میان پیشوا و پیرو وجود داشته باشد تا با این شباهت و همانندی بتوان نام «شیعه» را بر آنان نهاد امّا اگر هیچ گونه شباهتی میان عقیده و عمل کسی که ادعای تشیع و پیروی از اهل بیت علیهم السلام را دارد با عقیده و عمل این خاندان وجود نداشته باشد نمی توان او را پیرو این انسانهای پاک دانست و نام شیعه
را بر وی نهاد.
در این نوشتار برآنیم تا برخی از مهم ترین اوصاف و ویژگیهای پیروان اهل بیت که خود این خاندان برای شیعیانشان ذکر کرده اند همچون: اقامه نماز، پرداخت زکات، به جا آوردن حج، روزه بسیار، پرهیز از دروغ، اجتناب از مال حرام، پرهیز از مسکرات، رعایت حق الناس، تلاوت بسیار قرآن، کثرت ذکر خدا، خواندن نماز شب، رفتن به زیارت امام حسین علیه السلام و... را برشماریم تا پیروان این خاندان - که خداوند آنان را از نعمت عظیم ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام بهره مند ساخته - با اوصاف و ویژگیهایی که پیشوایانشان برای آنان بیان کرده اند آشنا شوند و بدانند که برخلاف برخی پندارهای عوامانه، پیروی از این خاندان، تنها با ادعای داشتن ولایت و محبت آنان محقق نمی شود؛ بلکه افزون بر
ص: 37
دارا بودن این دو ویژگی، برخورداری از صفات مذکور نیز لازم است.
شایان ذکر است که بیان این اوصاف برای پیروان اهل بیت بدین معنا نیست که هر شیعه ای باید به تمامی این اوصاف (حتی اوصاف مستحب) متصف باشد و در صورت نداشتن هر یک از آنها، از صف شیعیان علی علیه السلام خارج است، بلکه حق این است که تشیّع نیز همانند ایمان، درجات ومراتب متعددی دارد. فردی که همه این اوصاف و ویژگیها را داشته باشد، شیعه کامل است که تمام مراتب و مراحل این راه را پیموده است؛ اما کسی که اوصاف کمتری داشته باشد، در مراتب پایین تری از این راه قرار دارد؛ هرچند شیعه اهل بیت همواره باید به اوج قله نظر داشته باشد و تا جایی که توان دارد بکوشد که خود را به بالاترین مراتب آن برساند ولی اگر نتوانست سرزنشی بر او نخواهد بود؛ چرا که خداوند بیش از توان افراد از آنان تکلیفی نمی خواهد.
فایده دیگری که ذکر ویژگیهای شیعیان و این نوشتار به همراه دارد، رفع اتهام از شیعه است. بسیارند کسانی که شیعه را به بی تقوایی و اهل عمل نبودن متهم کرده، می گویند:
شیعیان، تنها به ولایت و محبت امامان خود بسنده کرده، در عمل به دستورات قرآن و سنت بی مبالات اند و از این ادعا نتیجه می گیرند که مذهب تشیع از تعالیم قرآن و سنّت پیامبر منحرف شده است.
این نوشتار می تواند پاسخی قاطع به این افراد و اتهاماتی از این قبیل باشد که در میان همه مذاهب اسلامی، تنها مکتبی که بیشترین سفارش را به پیروانش در مورد انجام دادن واجبات و ترک محرمات الهی کرده، مکتب تشیع است و اگر برخی از پیروان این مکتب در برابر احکام و دستورات دینی بی تفاوت اند، از ضعف ایمان خود این افراد است؛ نه از کاستی و نقصان مذهب شیعه.
این کتاب دارای سه فصل است:
فصل اوّل؛ که مقدمه دو فصل دیگر محسوب می شود. درباره مبدأ و عوامل
ص: 38
پیدایش تشیع است و هدف از مباحث این فصل آن است که شیعیان با پیشینه راه و مذهب خود به طور اجمال آشنا شوند.
فصل دوم؛ در مورد فضایل و پاداشهای شیعه است و در آن به بخشی از فضایل و پاداش هایی که در قرآن و روایات معصومین علیهم السلام برای رهروان این عقیده و مذهب آمده، اشاره شده است.
فصل سوم؛ بخش اصلی این کتاب را تشکیل می دهد و به معرفی سیمای شیعه و تبیین اوصاف و ویژگیهای آنان از نگاه اهل بیت علیهم السلام اختصاص دارد.
در این فصل، بخشی از عمده ترین اوصافی که اهل بیت علیهم السلام برای پیروان خود ذکر کرده اند بیان و در تبیین هر یک از این اوصاف، مطالبی مطرح شده است؛ همچنین تلاش شده در حدّ امکان به فلسفه برخی از این اوصاف و دستورات دین - با استناد به آیات و روایات - اشاره شود تا برای نسل کنونی که بیشتر در پی دریافتن حکمتهای تعالیم اسلامی است، قانع کننده تر باشد.
افزون بر این، در بیان مباحث این کتاب سعی شده، ضمن رعایت سادگی و پرهیز از تکلّف، تمامی مطالب مستند و مستدل بیان شود تا هم برای عموم مردم در سطوح مختلف، قابل فهم و استفاده باشد و هم خواص و گویندگان مذهبی - که هدایت جامعه را بر عهده دارند - بتوانند از این مطالب بهره مند شوند.
امید است که این کوشش اندک، مورد قبول حضرت حق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام قرار گیرد و نیز شیعیان و پیروان این خاندان با مطالعه این اوصاف، هرچه بیشتر اعمال و رفتار خود را با مرام و مسلک پیشوایان پاک و معصوم خود منطبق سازند و با قرار گرفتن در صف شیعیان واقعی این خاندان، از فضایل و پاداش های فراوانی که در آیات و روایات به آنان وعده داده شده، بهره مند گردند.
(ان شاء اللّه تعالی)
در پایان بر خود لازم می دانم از زحمات برادر ارجمند جناب آقای سید حسین فرجبخش که وظیفه اعراب گذاری روایات این تألیف را بر عهده داشتند
ص: 39
و نیز همکاران عزیز در مجمع جهانی شیعه شناسی به ویژه از جناب حجة الاسلام و المسلمین آقای انصاری بویراحمدی که زمینه انتشار این کتاب را فراهم ساختند کمال تشکر و قدر دانی را داشته باشم و توفیق هر چه بیشتر این عزیزان را در نشر معارف اهل بیت علیهم السلام از خداوند مسئلت نمایم.
سید جعفر صادقی فدکی
ص: 40
تعریف لغوی و اصطلاحی شیعه
پیدایش شیعه
علل پیدایش شیعه
ص: 41
ص: 42
شیعه؛ در لغت به معنای پیرو، یاور و موافقت و هماهنگی دو فرد یا دو گروه، در عقیده یا عمل آمده است و بر مفرد، تثنیه و جمع اطلاق می شود.(1)
این واژه به معنای لغوی آن، در آیاتی از قرآن کریم به کار رفته است؛ از جمله:
«فَاستَغثَهُ الَّذی مِن شیعَتِهِ عَلَی الَّذی مِن عَدُوِّهِ»؛ «آنکه از پیروان او بود، از وی در برابر دشمن تقاضای کمک نمود.»(2)
«و اِنَّ مِن شیعَتِهِ لاَبرهیم * اِذ جاءَ رَبَّه بِقَلبٍ سَلیم»؛ «بی گمان، ابراهیم از پیروان او بود، آنگاه که با قلبی سلیم به پیشگاه پروردگارش آمد.»(3)
شیعه در اصطلاح عبارت است از: پیروان علی بن ابی طالب علیه السلام یا کسانی که به خلافت بلافصل آن حضرت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم معتقدند و نیز بر این باورند که موضوع جانشینی پیامبر، همانند نبوت، از شئون الهی است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به فرمان خداوند، علی علیه السلام را بعد از خود به جانشینی خویش برگزید.(4)
«میرسید شریف جرجانی» می نویسد:
ص: 43
«شیعه به کسانی گفته می شود که از علی علیه السلام پیروی نموده و امامت او را پس از رسول خدا پذیرفته و معتقدند که امامت از او و فرزندانش خارج نمی شود(1)».
«ابن خلدون» در مقدمه «العبر» آورده است:
«شیعه از لحاظ لغوی به معنای یاران و پیروان است و در اصطلاح فقها و متکلمان - اعم از پیشینیان و پسینیان - به پیروان علی و فرزندانش (رضی اللّه عنهم) اطلاق می شود(2)».
شیعه؛ همانند دیگر مذاهب اسلامی، در طول دوران حیات خود، فرقه های گوناگونی مانند زیدیه، واقفیه و ... از آن انشعاب یافت و مقصود از شیعه در این بحث، فرقه اثنی عشریه است؛ یعنی کسانی که به امامت علی علیه السلام و یازده فرزند آن حضرت، پس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، اعتقاد دارند.
برخی بر این عقیده اند که فرقه شیعه بعد از وفات پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم با فاصله ای اندک یا زیاد به وجود آمده است. در این میان برخی آن را مولود سقیفه دانسته و گفته اند: پس از آنکه مسلمانان بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در سقیفه بنی ساعده گرد آمدند، گروهی از اصحاب آن حضرت، از جمله: سلمان فارسی، ابوذر غفاری، زبیر بن عوام، خالدبن سعید و عده ای دیگر حاضر نشدند تا با ابوبکر بیعت کنند و چون علی علیه السلام را شایسته خلافت و جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می دانستند و از آن پس به پیروان و شیعیان آن حضرت شهرت یافتند.(3)
گروهی دیگر، شیعه را ساخته و پرداخته فردی غیر مسلمان، به نام «عبدالله بن سبا» برمی شمارند که در اصل، یهودی و ساکن یمن بود و در زمان عثمان، اسلام را پذیرفت و به تأسیس شیعه و نشر آن اقدام نمود.(4)
ص: 44
بعضی آن را از اختراعات فارسیان دانسته و می گویند: از آنجا که فارسیان، حاضر به پذیرش تسلط عرب بر خود نبودند و برخی عقاید و آرای آنان را قبول نداشتند اقدام به تأسیس مذهب جدیدی به نام شیعه - در مقابل مذهب اعراب که اکثرا اهل تسنن بودند - نمودند.(1)
در پاسخ این افراد باید گفت: کسانی که چنین نظریاتی را در مورد شیعه مطرح و منتشر می نمایند یا از تاریخ اسلام بی اطلاع و غافل اند و یا نسبت به مکتب اهل بیت علیهم السلام و پیروان آن معاند و مغرض می باشند؛ زیرا حقیقت آن است که پیدایش شیعه و تأسیس آن، از همان آغاز بعثت پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله وسلم و همزمان با ظهور اسلام بنیان نهاده شد و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم اولین کسی بود که بذر تشیّع را بر دلهای عاشق معارف الهی پاشید و سپس به آبیاری و رشد و نمو آن پرداخت؛ به گونه ای که در اواخر حیات پیامبر و اندکی پس از وفات آن حضرت، هرگاه واژه شیعه به تنهایی و بدون قرینه به کار می رفت همگان، از آن معنای پیرو علی را می فهمیدند.
برای اثبات این امر و ردّ سخنان نادرست یاد شده، به برخی روایات نبوی و اهل بیت علیهم السلام و نیز سخنان علمای اسلامی و غیر اسلامی در این باره اشاره می کنیم:
جابربن عبداللّه انصاری در روایتی می گوید:
«کُنّا عِندَ النَّبیِّ صلی الله علیه و آله وسلم فَأَقبَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَقالَ النَّبِیُّ: وَالَّذِی نَفسیِ بِیَدِهِ إنَّ هذا وَ شیعَتَهُ هُمُ الفائِزُونَ یَومَ القِیامَةِ وَ نَزَلَت «إِنَّ الَّذینَ آمنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أوُلئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّةِ» فَکانَ أَصحابُ النَّبِیِّ إذا أَقبلَ عَلیٌ قالُوا: جاءَ خَیرُ البَرِیّةِ»؛
«در نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بودیم که علی علیه السلام وارد شد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رو به علی علیه السلام کرده، فرمود: سوگند به کسی که جانم در دست اوست! این فرد و شیعیانش در روز قیامت رستگارند. سپس این آیه نازل شد: همانا بهترین انسانها کسانی اند که ایمان آورده، عمل صالح انجام دادند. بعد از
ص: 45
نزول این آیه، اصحاب پیامبر هرگاه علی را می دیدند می گفتند: بهترین انسانها آمد.(1)»
ابن عباس نیز در این باره می گوید:
«لَمّا نَزَلَت «إنَّ الَّذیِنَ آمنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أوُلئِکَ هُم خَیرُ البَرِیَّةِ» قال رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم لِعَلیٍ: هُوَ أَنتَ وَ شیعَتُک یَومَ القِیامَةِ راضینَ مَرضیّینَ؛
هنگامی که آیه همانا بهترین انسانها کسانی اند که ایمان آورده، عمل صالح انجام دادند، نازل شد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام فرمود: مقصود این آیه تو و شیعیان توست که در روز قیامت، راضی و مرضی خداوند هستید».(2)
ام سلمه، یکی از همسران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روایتی نقل می کند:
«کانَت لَیلَتی، و کانَ النَّبیُّ صلی الله علیه و آله وسلم عِندیِ فَأَتَتهُ فاطِمَةُ فَتَبِعَها عَلیٌّ - رَضِیَ اللّهُ عَنهُما - فَقالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم : یا عَلی، أنتَ و أصحابُکَ فِی الْجَنَّةِ، أَنتَ و شیعَتُک فِی الجَنَّةِ؛
ترجمه: «شبی نوبت خانه من بود و پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نزد من بود که فاطمه و سپس علی علیهماالسلام به خانه من آمدند. سپس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: یا علی، تو و یارانت در بهشت هستید. تو و شیعیانت در بهشت هستید»(3).
در روایتی دیگر پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به علی علیه السلام فرمود:
«یا عَلیُّ، إنَّکَ سَتَقدَمُ عَلَی اللّهِ أَنتَ وَ شیعَتُکَ راضینَ مَرضیّینَ وَ یَقدَمُ عَلَیهِ عُدوُّکَ غَضبانا مُقمِحینَ» ...؛
«به زودی تو و شیعیانت بر خدا وارد خواهید شد، حال آنکه خشنود و مورد رضایت خداوند باشید و دشمنان تو در حالی که خشمگین و دستهایشان به گردنشان بسته باشد بر تو وارد شوند...»(4).
در روایتی دیگر، ابن نباته می گوید:
«خَرَجَ عَلیٌّ ذاتَ یَومٍ و نَحنُ مُجتَمِعُونَ، فَقالَ: مَن أَنتُم؟ و ما إجتِماعُکُم؟ فَقُلنا: قَومٌ مِن شیعَتِکَ یا امیرَالمُؤمِنینَ! فَقال: مالِی لا أَری سیماءَ الشیعَةِ عَلَیکُم؟...»؛
«روزی علی علیه السلام در حالی که ما اجتماع کرده بودیم بر ما گذشت و فرمود: شما چه کسانی
ص: 46
هستید؟ و برای چه چیزی جمع شده اید؟ به آن حضرت گفتیم: گروهی از شیعیان شما هستیم. ای امیرمؤمنان! حضرت فرمود: پس چرا سیمای (آثار) شیعه را در شما نمی بینم؟...(1)».
روایات فوق، بخشی از دهها و بلکه صدها روایتی است که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، اصحاب آن حضرت و اهل بیت علیهم السلام درباره شیعیان علی نقل شده است. همچنین از مورخان و دیگر عالمان اهل سنت اقوال متعددی نقل شده که نشان دهنده پیدایش شیعه در عهد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و یا عصری نزدیک به عصر آن حضرت بوده است؛ از جمله مسعودی در مورد حوادث پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می نویسد:
«هنگامی که مردم با ابوبکر بیعت کردند، علی با گروهی از شیعیانش در منزل او اجتماع کرده بودند.»(2)
یکی دیگر از علمای اهل سنت می گوید: «گروهی از بزرگان صحابه در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به ولایت و دوستی علی علیه السلام معروف بوده اند؛
مانند: سلمان فارسی که می گفت: با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیعت کردیم، بر اینکه از نصیحت و ارشاد مسلمانان دریغ نورزیم و پیرو و دوستدار علی بن ابی طالب باشیم و ابوسعید خدری که می گفت: مردم به پنج امر موظف شدند، اما به چهار امر عمل کردند. وقتی از او درباره آن چهار امر سؤال کردند، پاسخ داد: نماز، زکات، روزه ماه رمضان و حج. پرسیدند: آن امری که مردم به آن بی اعتنایی کردند، چیست؟ گفت: ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام . گفتند: آیا ولایت علی علیه السلام مانند آن چهار امر و در کنار آنها فرض و واجب است؟ پاسخ داد: آری؛ این هم مانند آن چهار امر واجب است؛ و کسانی مانند: ابوذر غفاری و عماربن یاسر و حذیفة بن یمان و ذی الشهادتین یعنی خزیمة بن ثابت و ابوایوب انصاری و خالدبن سعیدبن عاص و قیس بن سعدبن عباده به آن عمل کردند».
ص: 47
در ادامه می نویسد: «اما نظریه برخی از نویسندگان، مبنی بر اینکه پیدایش مذهب تشیع از بدعتها و نوآوریهای عبدالله بن سبا معروف به ابن السوداء است توهم و سخن نادرستی است و از اطلاع اندک این نویسندگان نسبت به حقیقت مذهب تشیع سرچشمه می گیرد وکسی که دیدگاه شیعه را نسبت به این شخص، یعنی عبدالله بن سبا بداند و از مراتب تنفر آنان نسبت به او و گفتار و کردارش آگاهی داشته باشد و از سخنان دانشمندان شیعه، - که بدون اختلاف، وی را مورد طعن و نکوهش قرار داده اند - در مورد او مطلع گردد از بطلان این سخنان و دور بودن آن از حقیقت آگاهی خواهد یافت. بدون تردید شیعه نخستین بار در حجاز که سرزمین شیعه است، پدید آمد».(1)
دکتر صبحی صالح نیز در این باره می نویسد:
در میان صحابه، حتی در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، برای علی پیروان و شیعیانی بوده است که از آن جمله می توان از ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، جابربن عبداللّه، ابی بن کعب، ابوالطفیل عامر بن واثله، عباس بن عبدالمطلب و فرزندانش، عمار یاسر و ابوایوب انصاری نام برد».(2)
«نوبختی»، از علمای قرن سوم هجری، در کتاب «فرق الشیعه» می نویسد:
«اولین گروهی که در اسلام و در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شکل گرفت گروه علی بود که به شیعه نامگذاری شده بود و کسانی چون: مقداد، سلمان فارسی، ابوذر غفاری و عماریاسر به
عنوان شیعه علی شناخته می شدند».(3)
در مورد فارسی بودن مبدأ تشیّع نیز شیخ «ابوزهره»، از دیگر علمای اهل سنت، می نویسد: «فارسیان به دست اعراب، شیعه شدند؛ نه اینکه شیعه مخلوق فارسیان باشد».
سپس اضافه می کند: «بسیاری از علمای اسلام که شیعه بودند به سبب حفظ
ص: 48
عقایدشان و از ترس حکام اموی و عباسی به فارس، خراسان و شهرهای ایران فرار نمودند و بر اثر ورود این افراد، مذهب شیعه در این مناطق رواج و گسترش عظیمی یافت.(1)
«آدم متز»، یکی از شرق شناسان اروپایی، در این مورد می گوید:
«آن چنان که بعضی معتقدند این گونه نیست که پدید آمدن شیعه، عکس العملی از جانب ایرانیان در مقابل اسلام بوده، بلکه تمام جزیرة العرب به جز شهرهای بزرگ آن مانند مکه، تهامه، صنعا، شیعه بوده اند و در برخی از شهرها مانند عمان، هجر و صعده نیز شیعیان در اکثریت بوده اند و برعکس، مردم تمام شهرهای ایران به جز قم سنی بوده اند و حتی اهالی اصفهان در مورد معاویه غلو نموده، برخی از آنان معتقد بودند که او پیامبری مرسل از جانب خداوند بوده است(2)».
با توجه به روایات و اقوال پیش گفته و روایات و سخنان فراوان دیگری که در این باره بیان شده است روشن می گردد که پیدایش تشیع، همزمان و همراه با ظهور و پیدایش اسلام بوده است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خود مؤسس و پدید آورنده فکر تشیع و سوق دادن مردم به پیروی از علی و اولاد او علیهم السلام بوده است؛ لذا این ادعا که شیعه، فرقه ای است که در سالهای بسیار دور پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بنیانگذاری شده، جزء خرافات و سخنان باطل و بی اساسی است که تاریخ، روایات و گفته های علمای شیعه و علمای منصف اهل سنت بر ردّ آن گواهی می دهد.
اما اینکه چرا به مذهب شیعه، مذهب جعفری می گویند؟ و آیا این خود دلیل بر این نیست که فرقه شیعه به وسیله امام جعفر صادق علیه السلام تأسیس گردیده و آن حضرت، بنیانگذار این مذهب بوده است؟ در پاسخ باید گفت: خیر؛ نامگذاری مذهب شیعه به مذهب جعفری دو علت می تواند داشته باشد:
علت اول: این است که فرقه های اصلی اهل سنت، یعنی مالکیه، شافعیه، حنبلیه
ص: 49
و حنفیه در عصر و دوره امام صادق علیه السلام بنیانگذاری و رسمیت یافت و مذهب و گروه دیگری که در این عصر در مقابل مذاهب چهارگانه اهل سنت وجود داشت، مذهب شیعه بود و چون رهبر و امام شیعیان در این عصر، امام جعفر صادق علیه السلام بود، پیروان آن حضرت را به پیروان جعفر بن محمد و مذهب شیعه را با نام مذهب جعفریه می شناختند و این نام از همان زمان بر روی شیعیان نهاده و سپس معروف شد.
علت دوم: رواج و گسترش مذهب شیعه و علوم اهل بیت علیهم السلام به وسیله امام صادق علیه السلام بود. زمان امامت امام صادق علیه السلام دوران افول حکومت بنی امیه و طلوع حکومت بنی عباس بود و عصری بود که امویان برای باقی ماندن بر قدرت و عباسیان برای به دست گرفتن قدرت با هم نزاع و کشمکش داشتند؛ این نزاع و درگیریها باعث شد، حکومت وقت از اهل بیت علیهم السلام - که همیشه آنان را سدّی در مقابل حکومت و خواسته های باطل خود می شمردند و آنان را در معرض انواع فشارها و آزارها قرار می دادند - غافل شود و امام صادق علیه السلام این فرصت را غنیمت شمرده، به ترویج و نشر علوم و معارف الهی پرداخت و حدود چهار هزار شاگرد را در بسیاری از رشته های علوم اسلامی و مورد نیاز مسلمانان تربیت نمود؛ این کار موجب گسترش
بیشتر تشیع و نشر معارف دین از سوی آن حضرت گردید؛ بر این اساس بسیاری از احادیثی که در کتب روائی شیعه از اهل بیت علیهم السلام نقل شده به امام صادق علیه السلام منتهی می شود.
با توجه به مطالبی که بیان شد، مسلم است که بذر تشیع در عهد پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم و به دست آن حضرت پاشیده شد و گروهی از بزرگان صحابه در همان زمان به دوستداران علی علیه السلام مشهور شدند و از آن حضرت پیروی می کردند و پس از وفات پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز پیروان امیرالمؤمنین افزایش یافتند و مذهب شیعه به
ص: 50
تدریج گسترش یافت تا بدانجا که در حال حاضر بخش عظیمی از مسلمانان را پیروان مکتب اهل بیت تشکیل می دهند؛ لیکن پرسش اساسی این است که علت پیدایش فرقه شیعه چه بود؟ چرا عده ای در همان عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خود را موظف به دوستی علی علیه السلام و پیروی از او دیدند؟ و چرا بعد از وفات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم گروهی از اصحاب آن حضرت و دیگر مسلمانان، راه خود را از بیشتر مسلمانان - که به اهل سنت معروف شدند - جدا نمودند و با تحمل انواع سختیها و مشقتها از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و اولاد معصوم او پیروی نمودند؟
در پاسخ به طور خلاصه باید گفت: دلایل فراوانی باعث شد که شیعه از همان عهد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و بعد از آن حضرت، خود را به محبت و پیروی علی و فرزندان بزرگوارش ملتزم بداند که ما در اینجا به دو دلیل اصلی وعمده آن - که اوّلی دلیلی عقلی ودیگری شرعی است- اشاره می کنیم:
بی شک هر قوم و ملتی در هر دوره ای که زندگی کنند، به رهبران و پیشوایان الهی نیازمندند تا با پیروی از آنان، راه حق را از باطل باز شناسند و از انحراف و سقوط در دام شیاطین نجات یابند و یکی از عمده ترین اهداف بعثت پیامبران الهی، پاسخ به همین نیاز ضروری بشر بوده است؛ لیکن از آنجا که مدت حیات و رسالت هر یک از پیامبران، محدود است و بر اساس سنت الهی آنان برای همیشه نمی توانند در میان مردم حضور داشته باشند، احتیاج به جانشینانی دارند تا پس از آنان، ضمن سامان بخشیدن به امور مادی و دنیوی مؤمنان، از دین و عقاید آنان نیز پاسداری نمایند و نگذارند از راه حق وهدایت منحرف شوند.
عصر پس از پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم نیز از این قاعده کلی مستثنا نیست و مسلمانان پس از وفات آن حضرت به جانشینان و رهبرانی نیاز داشته و دارند تا راه آن حضرت را ادامه داده، مرام و مسلک الهی آن بزرگوار را در امور دنیایی و
ص: 51
آخرتی خود ادامه دهند. بدون تردید، اگر دستور یا سفارشی از طرف خدا یا رسول او درباره رهبری مسلمانان پس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم وجود نداشته باشد و آن حضرت، بدون انتخاب جانشین برای خود از میان مسلمانان رفته باشد - چنان که اهل سنت بر این عقیده اند - عقل حکم می کند که مسلمانان افرادی را برای جانشینی پیامبر و تصدی حکومت اسلامی برگزینند که دارای ویژگیهایی همانند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و یا دست کم نزدیک به آن حضرت باشند و از دیگران افضل و برتر باشند؛ در غیر این صورت به یقین، کاری برخلاف عقل و روش عاقلان انجام داده اند.
در این مورد، اگر خصوصیات و ویژگیهای اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و سوابق و فضایل آنان در اسلام را بررسی کنیم، مشاهده می کنیم که امیرالمؤمنین علی علیه السلام و فرزندان معصومش از همه مسلمانان به نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نزدیک تر بوده، از تمام جهات بر دیگران برتری دارند. آنان از چنان جایگاه و مرتبه ای برخوردارند که نه تنها دیگران را نمی توان با آنان برابر دانست، بلکه هرگز قابل مقایسه با آنان نیز نیستند که اگر بخواهیم همه ویژگیهایی را که خداوند متعال در وجود این خاندان به ودیعه نهاده است، برشماریم و سوابق و فضایل آنان را در اسلام ذکر نماییم، مسلما از عهده ما و این نوشتار خارج خواهد بود؛ لیکن برای نمونه به چند مورد از ویژگیها و فضایل اهل بیت علیهم السلام که تنها این خاندان از آن برخوردارند، اشاره می نماییم:
1 - قرآن کریم در آیه 33 سوره احزاب می فرماید:
«...اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُم تَطهیرا...»؛
ترجمه: «خداوند می خواهد پلیدی و گناه را تنها از شما اهل بیت دور نماید و کاملاً شما را پاک سازد».
این آیه بر طهارت و عصمت کسانی دلالت دارد که آیه در مورد آنان نازل شده است.
امّا این که مقصود آیه چه کسانی اند؟ مفسران شیعه و اهل سنت دو قول
ص: 52
را مطرح کرده اند:
قول اول: که هم مفسران و محدثان شیعه و هم بیشتر مفسران و محدثان اهل سنت آن را بیان داشته اند این است که این آیه در مورد امام علی و حضرت فاطمه و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است در این مورد به چند روایت که از طریق اهل سنت نقل شده اشاره می کنیم:
«ام سلمه»، همسر رسول خدا، چنین روایت کرده است:
«روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در خانه خود بود که فاطمه ÷ پارچه حریری را نزد حضرت آورد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همسر و دو فرزندت حسن و حسین را بیاور. حضرت فاطمه آنها را به خانه پیامبر آورد. سپس آنان با یکدیگر غذا خوردند. بعد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عبایی بر آنها افکند و گفت:
«اَللّهُمَّ هؤُلاءِ أَهلُ بَیتی وَ عِترَتیِ فَأَذهِب عَنهُمُ الرِّجسَ وَ طَهِّرهُم تَطهیرا»؛
خداوندا! اینان خاندان من هستند، پلیدی را از آنان دور کن و از هر آلودگی پاکشان گردان.
پس از این سخن، آیه « اِنَّما یُریدُ اللّهُ ...»نازل شد.ام سلمه گوید: من گفتم: آیا من هم با شما هستم. ای رسول خدا! حضرت فرمود: تو بر خیر و نیکی هستی؛ اما از ما نیستی».(1)
و برای آن که همگان بدانند که مقصود ازاهل بیت، که آیه فوق در مورد آنان نازل شده، امام علی و حضرت فاطمه و فرزندان آنان علیهم السلام هستند در روایات فراوان دیگری آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به مدت شش ماه، پس از نزول این آیه، هنگامی که برای نماز صبح از جلوی خانه حضرت فاطمه ÷می گذشت، با صدای بلند می فرمود:
ص: 53
«أَلصَّلاةُ یا أَهلَ البَیتِ، إنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُم الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَکُم تَطهیرا»؛
ترجمه: «هنگام نماز است، ای اهل بیت، خداوند می خواهد پلیدی را تنها از شما دور کند و شما را پاک سازد».(1)
قول دوم: تنها برخی از علمای اهل سنت آن را نقل کرده اند این است که این آیه در مورد همسران پیامبر نازل شده است.(2)
این نظریه صحیح نیست؛ زیرا اگر به خود آیه تطهیر و جملات قبل و بعد از آن دقت کنیم باطل بودن این نظریه ثابت می شود و احتیاج به دلیل دیگری در ردّ آن نیست؛ زیرا جملات پیش و پس آیه همگی در مورد زنان پیامبر است که با ضمیر جمع مؤنث آمده است.
آیه قبل چنین است:
«و قرنَ فی بُیُوتکنَّ و لاتبرُّجنَ تبرُّجَ الجاهلیّه» و پس از آیه می گوید: «واذکُرنَ ما یُتلی فی بُیُوتکنَّ...» امّا وقتی به آیه تطهیر می رسد آن را تماماً با ضمیر جمع مذکر - که مخصوص مردان، یا مردان و زنان باهم هست - می آورد:
«اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ ویُطَهِّرَکُم تَطهیرا» و اگر مقصود از این آیه نیز زنان پیامبر بود باید مانند آیات قبل و بعد آن با ضمیر جمع مؤنث - که در مورد زنان به کار می رود - آورده می شد.
2 - آیه دیگری که به فضایل اهل بیت علیهم السلام اشاره دارد آیه 61 آل عمران است که به آیه «مباهله» معروف شده است. در این آیه خداوند خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
ص: 54
«فَمَن حاجَّکَ فیهِ مِن بَعدِ ما جاءَکَ مِنَ العِلمِ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا واَبناءَکُم ونِساءَنا ونِساءَکُم واَنفُسَنا واَنفُسَکُم ثُمَّ نَبتَهِل فَنَجعَل لَعنَتَ اللّهِ عَلَی الک-ذِبین»
ترجمه: «هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به احتجاج و ستیز برخیزند، به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می کنیم و شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش رادعوت می نماییم شما هم زنان خویش را، ما از نفوس و جانهای خود دعوت می کنیم و شما هم از نفوس و جانهای خود، آنگاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم».(1)
مباهله به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است؛(2) یعنی دو نفر که با یکدیگر به گفتگو می نشینند اگر سخن و عقیده هم را نپذیرفتند با یکدیگر قرار می گذارند که دعا کنند خداوند شخصی را که دروغگو و بر باطل است، هلاک سازد. واقعه و شأن نزول آیه یاد شده چنین است:
در صدر اسلام گروهی از مسیحیان نجران که حدود 60 نفر بودند برای گفتگو و بحث با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم وارد مدینه شدند؛ از جمله مسائلی که در این گفتگو مطرح شد این بود که آنان از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سؤال کردند ما را به چه چیز دعوت می کنی؟ آن حضرت فرمود: به سوی خدای یگانه و اینکه من رسول او هستم و مسیح بنده ای از بندگان خداست و مانند دیگران غذا می خورد. آنان این سخنان پیامبر را نپذیرفتند و متولد شدن عیسی بدون پدر را دلیل بر الوهیت او شمردند. به دنبال این سخنان آیه 61 آل عمران (که معروف به آیه مباهله گردید) نازل شد و به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمان داد که اگر آنان حاضر به پذیرش این امر نیستند با آنان مباهله نما. هنگامی که قضیه مباهله به میان آمد نمایندگان مسیحیان از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند و با بزرگان خود به مشورت بنشینند، پس از مشورت تصمیم بر مباهله گرفتند؛ لیکن بزرگان آنان به
ص: 55
مباهله کنندگان دستور دادند که اگر مشاهده کردید محمد صلی الله علیه و آله وسلم با سروصدا و جمعیت زیاد به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید؛ زیرا حقیقتی در کار نیست و اگر با افراد کم و افراد خاص و نزدیک خود به میعادگاه آمد بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله با او بپرهیزید که نابود خواهید شد.
آنان وقتی طبق قرار قبلی به میعادگاه رفتند ناگاه دیدند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرزندش حسین علیه السلام را در آغوش دارد و دست حسن علیه السلام را در دست گرفته و علی و فاطمه علیهماالسلام همراه او هستند و به آنان سفارش می کند که هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید. اسقف مسیحیان هنگامی که این صحنه را مشاهده کرد. خطاب به مسیحیان گفت: من صورتهایی را می بینم که اگر از خداوند درخواست نمایند که کوه را از جای خود بردارد خداوند دعای آنان را مستجاب خواهد کرد. با اینان مباهله نکنید که هلاک می شوید و بر روی کره زمین هیچ مسیحی ای باقی نخواهد ماند. آنان در پی این هشدار، از اقدام به مباهله خودداری نمودند و حاضر شدند با پرداخت جزیه با آن حضرت مصالحه نمایند.(1)
این واقعه را بیشتر مفسران و محدثان اهل سنت از جمله: مسلم، احمدبن حنبل، طبری، نیشابوری، حافظ ابونعیم اصفهانی، واحدی نیشابوری، فخررازی، ابن اثیر، ابن جوزی، بیضاوی، آلوسی، طنطاوی، زمخشری، ابن حجر عسقلانی، قرطبی و سیوطی در منابع حدیثی و تفسیری خود نقل کرده اند و آن را یکی از فضایل اهل بیت علیهم السلام شمرده اند؛(2) حتی صاحب کشاف در ذیل این آیه می گوید: «این آیه قوی ترین دلیلی است که فضیلت اصحاب کسا (پنج تن آل عبا) را ثابت می کند».(3)
ص: 56
امّا اگر به دقت در این آیه تأمل کنیم، بالاتر از این یعنی موضوع وصایت و جانشینی علی علیه السلام را می توان از این آیه استفاده کرد. با این توضیح که در این آیه خداوند از امام حسن و حسین علیهماالسلام به «اَبْناءُنا» و از فاطمه ÷ به «نِساءنا» تعبیر کرده و از امام علی علیه السلام به «اَنفُسَنا» تعبیر نموده است! «اَنفُسَنا» یعنی نفس، جان و خود انسان. از این واژه فهمیده می شود که علی علیه السلام مانند پیامبر و همچون آن حضرت است؛ لذا بعد از رحلت و رفتن پیامبر باید کسی در جای او بنشیند که همچون پیامبر و مانند او باشد؛ نه دیگران لذا در مجلس بحثی که مأمون در دربار خود تشکیل داده بود از امام رضا علیه السلام سؤال کرد که چه دلیلی بر خلافت و جانشینی جدت علی بن ابی طالب داری؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: «آیه «انفسنا»(1) یعنی آیه مباهله که در آن، خداوند از، امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان نفس و جان پیامبر یاد کرده است».
3 - یکی دیگر از فضایلی که تنها امام علی علیه السلام بدان مفتخر گردید، انعقاد پیمان برادری میان آن حضرت و پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بود. در این مورد، در روایات فراوان نقل گردیده که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم قبل و بعد از هجرت، مسلمانان را با یکدیگر برادر نمود، هرکس را با نظیر و هم شأن خود برادر کرد و خود با علی علیه السلام پیمان برادری برقرار کرد.
در این باره عبداللّه بن عمر می گوید:
«إِنَّ رَسُولَ اللّهِ آخی بَینَ اَصحابِهِ فَآخی بَینَ اَبِی بَکر و عُمَر و بَینَ طَلحَةَ و زُبَیرَ و بَینَ عُثمانَ بنِ عَفّانٍ و عَبدِالرَّحمنِ بنِ عَوفٍ. فَقالَ عَلیٌّ: یا رَسُولَ اللّهِ اِنَّکَ قَد آخَیتَ بَینَ اَصحابِکَ. فَمَن اَخِی؟ قالَ رَسُولُ اللّهِ: اَما تَرضی یا عَلِیُّ اَن اَکُونَ اَخاکَ؟... فَقالَ عَلِیٌّ: بَلی یا رَسُولَ اللّهِ، فَقالَ رَسُولُ اللّهِ: اَنتَ اَخِی فِی الدُّنیا و الآخِرَةِ»؛
«رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم میان اصحابش برادری برقرار ساخت. پس ابوبکر را با عمر و طلحه را با زبیر
ص: 57
و عثمان بن عفان را با عبدالرحمن بن عوف برادر نمود. در این هنگام علی علیه السلام گفت: ای رسول خدا، شما بین اصحاب خود برادری برقرار کردید. پس برادر من چه کسی است؟ پیامبر فرمود: ای علی! آیا راضی نیستی که من برادر تو باشم؟ علی علیه السلام فرمود: بلی ای رسول خدا. پیامبر فرمود: تو برادر من در دنیا و آخرت هستی».(1)
4 - فضیلت دیگر امیرالمؤمنین علی علیه السلام ابلاغ پیام برائت از مشرکان است که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به فرمان خداوند آن را از ابوبکر گرفت و به آن حضرت سپرد. در این مورد شیعه واهل سنت نقل کرده اند که وقتی آیات آغازین سوره برائت نازل شد و پیامبر مأمور گردید این آیات را به مشرکان ابلاغ نماید، ابتدا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ابوبکر را برای این مأموریت انتخاب کرد و او را با پیام برائت روانه مکه نمود؛ لیکن قبل از آنکه ابوبکر به مکه برسد، آن حضرت به علی علیه السلام دستور داد که فوری شتر مخصوص پیامبر را سوار شود و پیام را از ابوبکر گرفته، خود آن را به مشرکان ابلاغ کند. در پی این فرمان، امیرالمؤمنین علیه السلام به طرف مکه حرکت کرد و در منطقه «ذوالحلیفه» پیام را از ابوبکر گرفت و روانه مکه گردید. ابوبکر به مدینه مراجعت کرد و به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عرض کرد: آیا درباره من
آیه ای نازل شده که پیام را از من گرفتید؟ پیامبر فرمود: نه؛ لیکن جبرئیل نازل شد و گفت:
«لا یَذهَبُ بِها إِلاّ مِنِّی و اَنا مِنهُ»؛ «این پیام را جز کسی که از من است و من از او هستم به مشرکان ابلاغ نمی کند».(2)
5 - از دیگر فضایل و ویژگیهای منحصر به فرد امیرالمؤمنین علیه السلام ، علم و دانش آن حضرت است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در روایتی در این مورد فرمود:
ص: 58
«أَنَا مَدینَةُ العِلمِ و عَلیٌّ بابُها»؛ «من شهر علم هستم و علی درب آن شهر است».(1)
در روایتی دیگر از آن حضرت آمده است:
أَعلَمُ اُمَّتی مِن بَعدی عَلِیُّ بنُ أَبِی طالِبِ»؛ «داناترین مردم از امت من پس از من علی بن ابیطالب است».(2)
6 - فضیلت دیگر آن حضرت، کشتن پهلوان عرب (عمر بن عبدود) در جنگ خندق و سخن معروف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره آن حضرت است که فرمود:
«ضَرَبةُ عَلیٍّ یَومَ الخَندَقِ أَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثَّقَلَینِ»؛ «ضربت شمشیر علی علیه السلام در جنگ خندق، بالاتر از عبادت جنّ و انس است».(3)
این فضیلت در روایتی دیگر چنین آمده است:
«لِمُبارِزَةُ عَلیِّ بنِ اَبِی طالِبِ لِعَمرِ بنِ عَبدُوَد یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن اَعمالِ اُمَّتِی اِلی یَومِ القِیامَةِ»؛
«مبارزه و جنگ علی بن ابیطالب با عمر بن عبدود در روز جنگ خندق، بالاتر از اعمال امت من تا روز قیامت است».(4)
7 - امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در خطبه 192 نهج البلاغه خصایص و فضایل زیادی برای خود برمی شمارد که در بخشی از کلام آن حضرت چنین آمده است:
«لَقَد کُنتُ أَتَّبِعُهُ اِتِّباعَ الفَصیلِ اَثَرَ اُمِّهِ، یَرفَعُ لی فِی کُلِّ یَومٍ مِن أَخلاقِهِ عَلَما و یَأمُرُنِی بِالاِقتِداءِ بِهِ، وَ لَقَد کانَ یُجاوِرُ فِی کُلِّ سِنَةٍ بِحِراء، فَاَراهُ و لا یَری غَیری، و لَم یَجمَع بَیتٌ واحِدٌ یَومَئِذٍ فِی الاِسلامِ غَیرَ رسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم و خَدیجَةَ و اَنا ثالِثُهُما، اَری نورَ الوحَیِ والرِّسالَةِ، و اَشُمُّ ریحَ النُبُوَّةِ، وَ لَقَد سَمِعتُ رَنَّةَ الشَّیطانِ حینَ نَزَلَ الوَحیُ عَلَیهِ، فَقُلتُ: یا رَسولَ اللّهِ، ما هذِهِ الرَّنَّةُ؟
قال: هذا الشَّیطانُ قَد اَیِسَ مِن عِبادَتِهِ، اِنَّکَ تَسمَعُ ما اَسمَعُ و تَری ما اَری إلاّ اَنَّکَ لَستَ بِنَبِیٍّ ولکِنَّکَ
ص: 59
بِوَزیرٍ»؛
«من همچون بچه شتری که همیشه به دنبال مادرش است دنبال پیامبر بودم. او هر روز نکته ای از اخلاقش را به من می آموخت و مرا به اقتدای به آن فرمان می داد. پیامبر هر سال مدتی به غار حرا می رفت. تنها من با او بودم و او را می دیدم و غیر از من کسی او را نمی دید. در آن ایام اسلام به غیر از خانه رسول خدا به خانه ای دیگر راه نیافته بود. تنها پیامبر بود و خدیجه و من سومین نفر از مسلمانان بودم. من نور وحی و رسالت را می دیدم و نسیم (و شمیم) نبوت را استشمام می کردم. من به هنگام نزول وحی، ناله شیطان را شنیدم و به پیامبر عرض کردم: این ناله چیست؟ پیامبر فرمود: این ناله شیطان است که از پرستش خود مأیوس گردیده است. سپس فرمود: یا علی!، تو آنچه را که من می شنوم می شنوی و آنچه را که من می بینم می بینی تنها تفاوت من و تو در این است که تو پیامبر نیستی؛ لیکن وزیر و جانشین هستی!».
آیات و روایات یاد شده بخش اندکی از ویژگیها و فضایل بی شماری است که برای اهل بیت به ویژه علی بن ابیطالب علیهم السلام ذکر گردیده است. حال با وجود این ویژگیها و فضایل که خداوند به این خاندان عنایت کرده، آیا در میان اصحاب و امت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کسی دیگر را می توان یافت که از این ویژگیها و سوابق برخوردار باشد؟ آیا کسی دیگری را می توان یافت که با داشتن چنین فضایلی بتواند باآنان برابری نماید تا شایستگی جانشینی پیامبر و رهبری امت اسلامی را پس از رسول خدا داشته باشد؟
به طور یقین هیچ یک از اصحاب و امت پیامبر دارای این خصایصی که خداوند به اهل بیت علیهم السلام داده، نبوده و نیستند و به جز اینان احدی را نمی توان یافت که خداوند این ویژگیها را در وجود آنان به ودیعه نهاده باشد. تنها اهل بیت علیهم السلام هستند که خداوند به آنان مقام عصمت عطا کرده و آنان را از هرگونه آلودگی و پلیدی به دور داشته است. تنها علی علیه السلام است که خدا و رسول، او را نفس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و پیامبر را نفس وی دانسته اند.
تنها علی علیه السلام است که پیامبر او را هم شأن خود دانست و با او پیمان برادری منعقد نمود.
تنها علی علیه السلام است که پیامبر، خود را شهر علم و آن حضرت را درب آن
ص: 60
شهر معرفی کرد و او را عالم ترین افراد امت خود پس از خویش دانست.
تنها علی علیه السلام است که یک ضربت شمشیر او از عبادات و اعمال جن و انس تا روز قیامت برتر و بالاتر است، تنها آن حضرت است که ازکودکی در خانه پیامبر و زیردست آن بزرگوار پرورش یافت و اولین ایمان آورنده به آن حضرت بود و تا پایان عمر نیز از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جدا نگردید.
تنها علی علیه السلام است که همچون پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ، نور وحی و ناله شیطان را می دید و می شنید و...».
با توجه به این خصایص و فضایل، علی علیه السلام و فرزندان او شایسته ترین افراد برای برعهده گرفتن منصب الهی امامت و رهبری مسلمانان پس از پیامبر هستند و اگر مسلمانان هیچ دلیل دیگری - اعم از آیات قرآن یا روایات - بر ولایت و وجوب تبعیت از آنان نداشته باشند عقل و منطق حکم می کند که به جهت وجود این همه ارزش های والا در این خاندان و برتر بودن مقام و منزلت آنان از دیگران، همگان ایشان را به رهبری خود پس از پیامبر برگزینند و از آنان اطاعت و پیروی نمایند؛ نه از کسانی که بالاترین فضیلت آنان این است که برای چند روز همراه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در غار بودند و خداوند تعبیر صاحب و یار را در مورد آنان به کار برده و با توسل به همین فضیلت نیز در روز سقیفه خود را مستحق خلافت و جانشینی پیامبر دانستند(1) و یا آنان که از جهت علم و آگاهی نسبت به
ص: 61
مسائل شریعت - که شاخصه اصلی و اولیه جانشین پیامبر و خلیفه مسلمانان است - در رتبه ای بسیار پایین قرار داشتند؛ به گونه ای که بارها این سخنان را بر زبان جاری می کردند که اگر علی علیه السلام (1) یا معاذ(2) نبودند هلاک می شدیم یا می گفتند: همه مردم حتی زنان خانه نشین از ما داناتر هستند.(3)و(4)
از اینرو، آن هنگام که خلیفه دوم شورای شش نفره ای را برای تعیین خلیفه
ص: 62
مسلمانان پس از خود تشکیل داد، امیرالمؤمنین علیه السلام به بخشی از همین فضایل و خصایص فراوان دیگری که به نص صریح قرآن و روایات، از آن برخوردار بود، اشاره کرد و بدین جهت خود را شایسته تر از دیگران برای بر عهده گرفتن خلافت مسلمانان دانست.(1) همچنین پس از آنکه خلافت مسلمانان پس از سالها دوری از جایگاه اصلی خود به آن حضرت منتقل گردید، فرمود:
«لا یُقاسُ بِآل مُحَمَّدٍ مِن هذِهِ الاُمَّةِ اَحَدٌ، و لا یُسَوَّی بِهِم مَن جَرَت نِعمَتُهُم عَلَیهِ اَبَدا، هُم اَساسُ الدِّینِ و عِمادُ الیَقینِ، اِلَیهِم یَفِی ءُ الغالِی و بِهِم یَلحَقُ التّالِی و لَهُم خَصائِصُ حَقِّ الوِلایَةِ و فیهِم الوَصِیَّةُ والوِراثَةُ، اَلآنَ إِذ رَجَعَ الحَقُّ اِلی اَهلِهِ و نُقِلَ اِلی مُنتَقَلِهِ؛
هیچ کس از این امت با آل محمد مقایسه نمی شود. آنان که از خوان نعمت آل محمد بهره گرفته اند هرگز با آنان برابر نخواهند بود. آنان اساس دین و ستون استوار یقین اند. غلو کننده در دین به سوی آنان باز می گردد و عقب مانده به آنان ملحق می شود. ویژگیهای ولایت و حکومت از آن آنهاست و وصیت پیامبر و وراثت او در میان آنان قرار دارد. هم اکنون حق به سوی اهلش باز گشته و دوباره به جایگاه اصلی اش منتقل گردیده است».(2)
عامل دوم پیروی شیعه از علی علیه السلام و فرزندان معصومش - که در واقع دلیل اصلی پیدایش شیعه و جدایی این فرقه از دیگر مسلمانان به شمار می رود - آیات و روایات متعددی است که در مورد ولایت و جانشینی اهل بیت علیهم السلام پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وارد شده است و در آن پذیرش ولایت و محبت این خاندان و پیروی از آنان به عنوان تکلیفی الهی بر همه مسلمانان واجب گردیده است.
موضوع ولایت و جانشینی این خاندان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از چنان اهمیتی برخوردار بوده است که مشاهده می کنیم این امر به ایام پایانی رسالت پیامبر
ص: 63
اسلام موکول نگردیده است، بلکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از همان ایام آغازین بعثت خود - چه با نزول وحی و چه با بیان و حدیث خود که آن هم برگرفته از وحی و سخن خداوند است - مأمور می گردد تا آن را به مردم گوشزد نماید و مسلمانان را با جانشینان واقعی خود آشنا نماید که در این جا به برخی از عمده ترین آیات و روایاتی که در این مورد وارد گردیده است، اشاره می کنیم:
در سال سوم بعثت که آیه {و اَنذِر عَشیرَتک الاقربین}(1) نازل شد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر اساس این آیه مأمور شد ابتدا خویشاوندان خود را به اسلام دعوت نماید، آن حضرت حدود چهل نفر از بستگان نزدیک خود را به خانه حضرت ابوطالب دعوت کرد که از جمله آنان حمزه و ابولهب بودند. پس از صرف غذا هنگامی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم قصد اعلام این مأموریت را داشت ابولهب با سخنان خود زمینه ابلاغ این پیام الهی را از میان برد. فردای آن روز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دوباره غذایی تهیه کرد و آنان را به خانه ابوطالب دعوت نمود و پس از صرف غذا فرمود: ای فرزندان عبدالمطلب! به خدا سوگند! هیچ جوانی را در عرب نمی شناسم که برای قومش چیزی بهتر از آنچه من آورده ام آورده باشد. من خیر دنیا و آخرت را برای شما آورده ام و خداوند به من دستور داده که شما را به آیین اسلام دعوت نمایم. سپس فرمود:
«اَیُّکُم یُؤازِرُنیِ لِیکُونَ أَخیِ و وارِثیِ وَ وَزیرِی وَ وَصیِّی و خَلیفَتیِ فیکُم بَعدیِ؟»؛
کدام یک از شما مرا یاری می دهد تا پس از من برادر و وارث و وزیر و وصی و جانشین من در میان شما باشد؟»
همه جمعیت از پاسخ دادن به پیامبر امتناع ورزیدند، جز علی علیه السلام که با
ص: 64
وجود سن کم، برخاست و عرض کرد: ای پیامبر خدا، من در این راه یار و یاور تو خواهم بود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دست بر شانه آن حضرت نهاد و فرمود:
«انّ هذا أَخِی (و وارِثِی وَ وَزیرِی) وَ وَصیِّی وَ خَلیفَتِی فیکُم (بَعدِی) فَاسمِعُوا لَهُ و أَطیعُوا؛
این (علی علیه السلام ) برادر من و وارث و وزیر و وصی و جانشینم
بعد از من در میان شما خواهد بود؛ به امر او گوش فرا دهید و از او فرمان برید».(1)
این حدیث را افزون بر مفسران و محدثان شیعه، بسیاری از مورخان، محدثان و مفسران اهل سنت نیز از جمله، طبری، ابن اثیر، ابن کثیر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه، ابی نعیم، بیهقی، ثعلبی و ابن ابی الحدید در کتب تاریخ، تفسیر و حدیث خود نقل کرده اند.(2) هرچند برخی از اینان به جهت تعصبات مذهبی، حق و امانت را رعایت نکرده، این حدیث را به طور ناقص نقل کرده اند؛ از جمله اینان می توان از ابن جریر طبری و ابن کثیر دمشقی - دو نفر از مفسران مشهور اهل سنت - یاد کرد که جملات «و وارثی و وزیری و خلیفتی فیکم بعدی» را که بر وصایت و جانشینی علی علیه السلام پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دلالت دارد از این حدیث مهم حذف کرده و به جای آن کلمات «و کذا و کذا» را گذاشته اند. این
دو مفسر، این حدیث را این گونه نقل کرده اند:
«قالَ: اَیُّکُم یُؤازِرُنِی عَلی هذا الاَمرِ عَلی اَن یَکُونَ اَخِی و کَذا و کَذا... قُلتُ: اَنَا یا نَبِیَّ اللّهِ اَکُونُ وَزیرَکَ، فَاَخَذَ بِرَقَبَتِی ثُمَّ قالَ: اِنَّ هذا اَخِی و کَذا وَ کَذا فَاَسمِعُوا لَهُ و اَطیعُوا»؛
«(پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ) فرمود: کدام یک از شما مرا در این امر یاری می دهد تا پس از من، برادرم و چنین و چنان باشد. (علی علیه السلام گوید:) گفتم: ای پیامبر خدا! من وزیر شما هستم. پس پیامبر دستش را بر گردنم گذاشت و فرمود: این علی برادرم و چنین و چنان است؛ پس به [سخنان] او گوش فرا دهید
ص: 65
و از او اطاعت کنید».(1)
قرآن کریم در آیه 23 شوری خطاب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«قُل لا اَس-لُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی ومَن یَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فیها حُسن-ًا اِنَّ اللّهَ غَفورٌ شَکور»؛
«(ای پیامبر) بگو: من هیچ پاداشی از شما نمی خواهم جز دوست داشتن نزدیکانم و هرکس عمل نیکی انجام دهد بر نیکی اش می افزاییم؛ خداوند آمرزنده و شکرگزار است»؛(2)
در شأن نزول آیه یاد شده آمده است:
هنگامی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم وارد مدینه شد و پایه های اسلام محکم گردید، انصار گفتند: ما خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می رسیم و عرض می کنیم: اگر مشکلات مالی برای شما پیدا شد تمام اموال ما در اختیار شما قرار دارد. هنگامی که این سخن را به پیامبر عرض کردند، آیه «قُل لا اَس-ٔلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی»نازل شد و مسلمانان را به دوست داشتن خویشاوندان پیامبر فرمان داد.(3)
در اینکه مقصود از خویشاوندان پیامبر در این آیه چه کسانی اند اقوال مختلفی نقل گردیده است. ولی نظریه ای که مفسران شیعه و بیشتر مفسران اهل سنت آن را پذیرفته اند این است که مقصود از خویشاوندان پیامبر، علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام هستند.
زمخشری و قرطبی از مفسران اهل سنت در ذیل این آیه چنین آورده اند:
«لَمّا نَزَلَت «قُل لا اَس-لُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی» قالُوا: یا رَسولَ اللّهِ، مَن قَرابَتُکَ؟ مَن هؤُلاءِ الَّذیِنَ وَجَبَتْ عَلَینا مَوَدَّتُهُم؟ قال: عَلِیٌّ و فاطِمَةُ و اِبناهُما و قالَها ثَلاثا»؛ «هنگامی که آیه «قُل لااَسلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی»
نازل شد، اصحاب عرض کردند: ای رسول خدا، خویشاوندان تو که محبت نمودن به آنان بر ما
ص: 66
واجب است چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنان، و این سخن را سه بار تکرار فرمود».(1)
بر پایه آیه فوق و روایاتی که در شأن نزول این آیه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل گردیده، نه تنها بر شیعه، بلکه بر همه مسلمانان واجب است که اهل بیت پیامبر را دوست داشته، نسبت به آنان محبت ورزند؛ بر همین اساس بسیاری از بزرگان اهل سنت در کتب و سخنان خود بر وجوب محبت به اهل بیت تأکید کرده، آن را یکی از عقاید مسلم خود دانسته اند؛ از جمله این افراد «شافعی» - رئیس یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت - است که در این مورد، اشعار فراوانی دارد.(2)
افزون بر آیه مودّت و روایاتی که در شأن نزول این آیه نقل گردیده، در روایات فراوان دیگری نیز مسلمانان نسبت به محبت اهل بیت علیهم السلام مأمور شده اند. تا آنجا که دربرخی روایات که از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده، محبت اهل بیت علیهم السلام اساس اسلام شمرده شده است.(3) حال سخن این است که فلسفه این محبت چیست؟ و چرا خدا و رسول او همه مسلمانان را مکلف نموده اند که اهل بیت پیامبر علیهم السلام را دوست داشته باشند و به آنان محبت ورزند؟
یکی از عمده ترین دلایلی که می توان برای این موضوع ذکر کرد، جهت دادن به مسلمانان برای انتخاب راه و عقیده صحیح پس از پیامبر اکرم است. بدین معنا که خدا و رسول او با وجوب این تکلیف در پی آن بوده اند تا مسلمانان پس از رحلت آن حضرت، به سوی این خاندان متمایل گردند و آنان را مقتدا و الگوی خود قرار دهند؛ زیرا اهل بیت علیهم السلام از همگان نسبت به رسالت پیامبر و آنچه خدا بر آن حضرت نازل کرده آگاه ترند و بهتر می توانند مسلمانان را به شریعت الهی و
ص: 67
وظایف شان آشنا سازند و از انحراف آنان جلوگیری نمایند.
از این رو، مودت به خاندان وحی، محبتی شخصی و برخاسته از علایق خانوادگی - که هر پدری نسبت به فرزندان خود دارد - نیست بلکه محبتی الهی است که هدف از آن حفظ دین، ایمان و عقاید مسلمانان است و منفعت آن به خود مسلمانان باز میگردد؛ نه به پیامبر و فرزندان او؛ چنان که قرآن در آیه ای دیگر خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آورده است:
{قُل ما سَاَلتُکُم مِن اَجرٍ فَهُوَ لَکُم}؛
«بگو (ای پیامبر،) مزد و اجری که از شما طلب کردم (محبت اهل بیت علیهم السلام ) این به نفع خود شماست».(1)
قرآن کریم در آیه 55 مائده خطاب به مسلمانان می گوید:
{ِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا اَلَّذینَ یُقِیمونَ الصَّلوةَ ویُؤتونَ الزَّکوةَ وهُم رکِعون}؛
«سرپرست و ولیّ شما تنها خدا است و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند و نماز را به پا می دارند و در حال رکوع، زکات می پردازند».(2)
ابوذر غفاری در مورد شأن نزول این آیه می گوید:
«روزی با رسول خدا در مسجد نماز می خواندم. سائلی واردشد و از مردم تقاضای کمک کرد، ولی کسی چیزی به او نداد. او دست خود را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا، شاهد باش که من در مسجد رسول تو تقاضای کمک کردم، اما کسی جواب مرا نداد. در همین حال علی علیه السلام که در حال رکوع بود، با انگشت دست راست خود به سائل اشاره کرد. سائل نزدیک آمد و انگشتر را از دست آن حضرت بیرون آورد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که در مسجد حضور داشت پس از نماز سر را به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خداوندا، برادرم موسی علیه السلام از تو تقاضا کرد که سینه او را وسیع گردانی و کارها را بر او آسان نمایی و برادرش هارون را وزیر و یاورش قرار دهی. خداوندا، من محمد برگزیده و پیامبر تو هستم. سینه ام را گشاده کن و کارها را بر من آسان ساز و
ص: 68
از خاندانم علی علیه السلام را وزیر من گردان تا به وسیله او پشتم قوی و محکم گردد. هنوز دعای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به پایان نرسیده بود که جبرئیل نازل شد و آیه ولایت را نازل نمود».(1)
علاوه بر ابوذر غفاری، این روایت از طریق دیگر اصحاب پیامبر از جمله: عبداللّه بن عباس، عمار یاسر، عبداللّه بن سلام، مقدادبن اسود، انس بن مالک، عتبة بن حکیم، عبداللّه بن اُبیّ و جابر بن عبداللّه انصاری نیز نقل گردیده است.(2)
حسان بن ثابت، شاعر معاصر پیامبر نیز این واقعه را در مورد امام علی علیه السلام به شعردرآورده و می گوید:
أَبَا الحَسَنِ تُفدِیکَ نَفسِی و مُهجَتِی و کُلُّ بَطی ءٍ فِی الهُدی و مُسارِعٍ فَأَنتَ الَّذِی أعطَیتَ اِذ کُنتَ راکِعا فَدَتکَ نفُوسُ القَومِ یا خَیرَ راکِعٍ فَأَنزَلَ فیکَ اللّهُ خَیرَ وِلایَةٍ وَ بَیَّنَها فِی مُحکَماتِ الشَّرایِعِ
«ابالحسن، جانم فدای تو باد و نیز جان تمام کسانی که آهسته یا سریع در راه هدایت گام برمی دارند! تو بودی که در حال رکوع به سائل صدقه دادی. جان به فدای تو باد! ای بهترین رکوع کنندگان و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرد و قرآن نیز آن را بیان و ثبت نمود».(3)
این ماجرا در بیش از شصت منبع از منابع تفسیری و حدیثی معتبر اهل سنت با عبارتهای گوناگون نقل گردیده است(4) و شهرت آن به حدّی است که «قاضی ایجی» متکلم معروف اهل سنت در کتاب «مواقف» تصریح کرده که مفسران بر نزول این آیه در شأن علی علیه السلام اتفاق نظردارند.(5)
وجه دلالت آیه بر ولایت علی علیه السلام چنین است که این آیه با کلمه «انّما» - که
ص: 69
در لغت عرب بر انحصار دلالت دارد - آغاز شده و معنای آیه این است: «ولی و سرپرست شما تنها خداوند و رسول او و کسی است که در حال رکوع در راه خدا انفاق می نماید». و طبق روایتی که هم شیعه وهم اهل سنت آن را در شأن نزول آیه یاد شده نقل کرده اند، این شخص تنها علی بن ابیطالب علیه السلام است.
برخی از مفسران اهل سنت در رد این استدلال و نفی دلالت آیه بر ولایت و خلافت بلافصل علی علیه السلام اشکال ها و شبهات متعددی را مطرح نموده اند که عمده ترین این اشکال ها به شرح ذیل است:
واژه «ولی» در آیه مذکور به معنای دوست و یاور است. پس معنای آیه این است «همانا دوست و یاور شما خدا و رسول او و کسانی اند که در حال رکوع انفاق می نمایند». افزون بر این گفته اند: جمله «الذین آمنوا...» جمع است و جمع، قابل تطبیق بر یک نفر نیست.
می گویند: با توجه به عنایت خاصی که علی علیه السلام به خداوند متعال داشت و در حال نماز غرق در مناجات بود، چگونه ممکن است آن حضرت صدای فقیری را بشنود و به او انفاق کند؟
اگر ولایت به معنای سرپرستی باشد، لازمه اش این است که پیامبر و علی علیهماالسلامدر یک زمان ولیّ و سرپرست مسلمانان باشند؛ زیرا در این آیه ولایت برای پیامبر و کسی که در حال رکوع انفاق می نماید در یک زمان - که زمان نزول آیه باشد - ثابت شده است و نمی شود در یک زمان دو نفر ولی و سرپرست مردم باشند.(1)
پاسخ: هرچند یکی از معانی ولیّ در لغت دوست و یاور است، ولی معانی دیگر آن سرپرستی و متصرف در امور بودن است. ولیّ طفل به کسی گفته می شود که صاحب اختیار او بوده، سرپرستی او را بر عهده دارد. ولیّ زن کسی
ص: 70
است که اختیار ازدواج وی به دست اوست. ولیّ یتیم به کسی گفته می شود که اختیار تصرف در اموال و دیگر امور وی به او واگذار گردیده است.(1)
مقصود از ولیّ در آیه مذکور، معنای دوم یعنی سرپرستی و متصرف در امور بودن است؛ نه دوستی؛ زیرا ولایت به معنای دوستی و یاری کردن اختصاص به کسانی که در حال رکوع انفاق می کنند ندارد؛ بلکه یک حکم عمومی است که شامل همه مسلمانان می شود. افزون بر این، اینکه ولایت انفاق کننده در حال رکوع در ردیف ولایت خدا و رسول او قرار گرفته و هر سه با یک جمله بیان گردیده، مؤید دیگری بر این معناست.
اما علت آنکه جمله «الذین آمنوا...» با لفظ جمع بیان شده آن است که در ادبیات عرب مرسوم است که به جهات مختلف از جمله تعظیم و تکریم افراد، برای یک نفر تعبیر جمع به کار می برند؛ چنان که قرآن در آیات متعدد دیگری نیز از این شیوه استفاده نموده است؛ مثلاً در آیه 61 آل عمران کلمه «نساءنا» به صورت جمع آمده، در حالی که طبق شأن نزولهای متعدد مقصود از «نساءنا» تنها فاطمه زهرا ÷ است و «انفسنا» نیز به صورت جمع آمده در حالی که از مردان جز علی علیه السلام کس دیگری همراه پیامبر نبود و همچنین در آیات 215 و 276 بقره، 52 مائده و 8 منافقون،
تعبیر جمع به کار رفته است در حالی که طبق روایات شأن نزول، مقصود از این آیات تنها یک نفر بوده است.
در پاسخ این شبهه که چگونه علی علیه السلام صدای فقیر را در نماز شنید، می گوییم: آنچه در نماز مذمت گردیده توجه به غیر خدا و غفلت از اوست. شنیدن صدای فقیر و کمک به او نه تنها توجه به غیر خدا نیست، بلکه این عمل نیز عبادتی از عبادات و عین توجه به خداوند است. در احوال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
ص: 71
نیز نقل شده است که گاهی آن حضرت نماز جماعت را به خاطر شنیدن صدای گریه بچه ها سریع تر می خواندند تا آنان اذیت نشوند.(1)
اما پاسخ اشکال دیگر که می گویند: در یک زمان وجود دو ولیّ و سرپرست امکان پذیر نیست، این است که در تعبیرهای ادبی و عرفی فراوان دیده می شود که اسم یا عنوانی را بر شخص اطلاق می کنند که آن را بالقوه و در آینده داراست؛ نه در حال حاضر؛ به طور مثال، شخص در حال حیات خود وصیت می کند و کسی را «وصی» یا «قیم» اطفال خویش تعیین می نماید و از همان وقت عنوان وصی و قیم به آن شخص گفته می شود؛ در حالی که هنوز زمان عمل به وصایت و قیمومیت او فرا نرسیده است. در روایاتی که در مورد علی علیه السلام نیز از طریق شیعه و اهل سنت نقل گردیده است، پیامبر آن حضرت را وصی و خلیفه بلافصل خود خطاب نموده، در حالی که هیچ یک از این عناوین در زمان پیامبر نبوده است.
افزون بر ادلّه فوق، در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز آیه یاد شده مربوط به علی علیه السلام دانسته شده و واژه «ولیّ» در این آیه به متصرف در امور و سرپرستی مسلمانان تفسیر شده است؛ امام باقر علیه السلام فرمود:
«خداوند پیامبرش را به ولایت علی علیه السلام فرمان داد و بر او چنین نازل کرد:
«اِنَّما وَلِیُّکُمُ اللّهُ ورَسولُهُ والَّذینَ ءامَنوا اَلَّذینَ یُقِیمونَ الصَّلوةَ ویُؤتونَ الزَّکوةَ وهُم رکِعون»
ونیز خداوند ولایت «اولی الامر» را واجب کرد، اما مسلمانان نمی دانستند که این ولایت چیست؟ پس خداوند به محمد فرمان داد تا ولایت را برای آنان تفسیر کند؛ همان گونه که نماز و زکات و روزه و حج را تفسیر می کند. چون این فرمان رسید حضرت دلتنگ شد و نگران بود که مردم از دینشان برگردند و آن حضرت را تکذیب کنند. پس به پروردگارش رجوع کرد و خداوند به او چنین
ص: 72
وحی نمود:
«یاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ واِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ و...».
پس از نزول این آیه، پیامبر، امر ولایت را به فرمان خدا آشکار کرد و ولایت علی علیه السلام را در روز غدیر خم، برای عموم مردم اعلام نمود».(1)
در آیه 59 سوره نساء خطاب به مسلمانان چنین آمده است:
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم»؛
«ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا و رسول و صاحبان امر خودتان اطاعت نمایید».
بر اساس آیه مذکور بر همه مؤمنان و مسلمانان واجب است که از خدا و پیامبر و «اولی الامر» اطاعت و پیروی نمایند؛ اما در اینکه منظور از «اولی الامر» چه کسانی اند در میان مفسران و علمای اسلامی دیدگاههای متعددی وجود دارد.
به برخی از مهم ترین دیدگاهها توجه کنید:
1. جمعی از مفسران اهل سنت معتقدند: مقصود از «اولی ألامر» زمامداران و حاکمان اند؛ در هر زمان و محیطی که باشند و در این مورد هیچ گونه استثنایی قائل نشده اند؛ نتیجه اینکه مسلمانان موظف اند از هر حکومتی به هر شکلی پیروی نمایند؛ حتی اگر حکومت جور باشد.(2)
2. بعضی دیگر معتقدند: منظور از «اولی الامر» نمایندگان عموم طبقات از جمله حکام و زمامداران، علما و صاحب منصبان در تمام شئون زندگی مردم اند اما نه اطاعت مطلق و بدون قید و شرط بلکه اطاعت ازآنها مشروط به این است که آنان برخلاف احکام و مقررات اسلامی حکمی صادر نکنند.(3)
3. گروهی دیگر از آنان بر این باورند که مراد از این کلمه تنها ابوبکر و عمر
ص: 73
و یا خلفای چهارگانه اند و غیر آنها کسی را شامل نمی شود که طبق این عقیده در عصرهای دیگر
برای أولی الامر مصداقی نخواهد بود.(1)
4. در مقابل نظریه های پیشین، همه مفسران شیعه اتفاق نظر دارند که مقصود از اولی الامر، امامان معصوم و اهل بیت پیامبر اکرم علیهم السلام هستند که رهبری مادی و معنوی جامعه اسلامی، در تمام شئون زندگی از طرف خداوند و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به آنها سپرده شده است(2) و غیر آنها را شامل نمی شود. البته اطاعت از کسانی که از طرف آنان به مقامی منصوب شوند و مقام و منصبی را در جامعه اسلامی بر عهده گیرند نیز با شرایط معینی لازم است؛ اما نه به دلیل اینکه آنها اولی الامراند؛ بلکه به دلیل آنکه نمایندگان اولی الامر بوده، خدا و رسول و اولی الامر با توجه به شرایط خاص، اطاعت آنان را بر مسلمانان واجب کرده اند.
دلایل صحت عقیده مفسران شیعه و بطلان اقوال دیگران:
اوّلاً: خداوند اطاعت اولی الامر را در ردیف اطاعت از خود و رسول خدا ذکر کرده است.
ثانیا: چنین اطاعتی را به طور مطلق و بدون هیچ گونه قید و شرطی بر مسلمانان واجب نموده است و اطاعت بدون قید و شرط از افرادی و ذکر این اطاعت در ردیف اطاعت از خدا و رسول او بسته به این است که این افراد مصون از هر گونه خطا و لغزشی باشند و همچون پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم معصوم باشند؛ در غیر این صورت فرمان به اطاعت مطلق از اشخاصی که از خطا و اشتباه در امان نیستند و اطاعت از آنان در برخی موارد، جامعه اسلامی را به سوی انحراف و سقوط می کشاند، قبیح خواهد بود. بنابراین، تنها مصادیق اولی الامر اهل بیت پیامبر و امامان شیعه علیهم السلام هستند که بنابر نصّ صریح قرآن کریم در آیه تطهیر و
ص: 74
روایات، از هرگونه خطا و لغزشی معصوم و مبرا هستند.
برخی از مفسران اهل سنت از جمله فخر رازی در تفسیر کبیر(1) بر این نکته که آیه مذکور اطاعت بدون قید و شرط را بر مسلمانان واجب کرده و بدین جهت مصداق اولی الامر باید شخص معصوم باشد واقف بوده و این مطلب را پذیرفته اند، لیکن در تعیین مصداق این معصوم راه خطایی را برگزیده واین معصوم را مجموع امت اسلامی یا اهل حل و عقد از مسلمانان (نمایندگان عموم طبقات) می دانند، در حالی که این نظر و انتخاب چنین مصداقی برای «اولی الامر» باطل است؛ زیرا رأی مجموع امت یا اهل حل و عقد نیز هیچ گاه از خطا و اشتباه مصون نبوده، پیروی از آنها نمی تواند درهمه جا باعث نجات امت اسلامی و جلوگیری از انحراف و سقوط آنان گردد؛ زیرا چه بسا مجموع امت و یا نمایندگان و نخبگان یک جامعه نیز در بعضی از موارد خطا و اشتباه کنند و برخلاف حق و عدالت حکم نمایند. چنان چه در تاریخ موارد فراوانی وجود دارد. که یک ملت و امت یا نمایندگان برگزیده آنان بر یک رأی اتفاق نظر داشته و یا افرادی را به طور اجماع به رهبری خود برگزیده اند، لیکن این رأی یا این انتخاب نتیجه ای جز تباهی و فساد و انحراف برای آنان در پی نداشته است. بر این اساس، رأی مجموع انسانهای عادی یا نمایندگان آنان را هیچ گاه نمی توان به طور مطلق از خطا مصون دانست؛ بلکه تنها نتیجه ای که رأی اکثریت یا مجموع یک امت و یا نمایندگان آنان می تواند در پی داشته باشد کاهش خطا و اشتباه است؛ نه از بین بردن آن.
دلیل و شاهد دیگر بر تأیید رأی شیعه و اینکه مقصود از «اولی الامر» در آیه ذکر شده تنها اهل بیت علیهم السلام هستند؛ روایاتی است که در این مورد از صحابه
ص: 75
پیامبر و خود اهل بیت علیهم السلام وارد شده است که چند روایت را در این باره ذکر می کنیم:
1. مجاهد می گوید: «وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در غزوه تبوک، علی علیه السلام را به جای خود گذارد، آن حضرت به پیامبر عرض کرد: ای پیامبر، آیا مرا همانند زنان و کودکان در شهر می گذاری؟ پیامبر فرمود:
«اَما تَرضی اَن تَکُونَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هارُونَ مِن موسی حینَ قالَ: اُخلُفِنی فِی قَومِی و اَصلِح. فَقالَ: عَزَّوَجَلَّ «و اُوْلِی الامر مِنکُم»؛
«آیا دوست نداری نسبت به من همانند هارون نسبت به موسی باشی آن زمانی که موسی به او گفت: در میان بنی اسرائیل جانشین من باش و اصلاح کن؟ در این هنگام آیه نازل شد و گفت: از اولی الامر اطاعت کنید».(1)
2. در روایتی دیگر جابر بن عبداللّه انصاری می گوید:
«هنگامی که آیه {ی-اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوااَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم} نازل شد به پیامبر عرض کردم: یا رسول اللّه، خدا و رسول او را شناختیم، اما اولی الامری که اطاعت آنان با اطاعت شما همراه شده چه کسانی اند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای جابر! آنان جانشینان و پیشوایان مسلمانان پس از من هستند که اولین آنان علی بن ابیطالب است، سپس حسن، سپس حسین، سپس علی بن الحسین و سپس محمد بن علی که در تورات به باقر معروف است...».(2)
3. ابی بصیر، یکی از اصحاب امام باقر علیه السلام ، نیز نقل می کند:
«در مورد آیه {اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم} از امام باقر علیه السلام سؤال شد. آن حضرت فرمود: این آیه در مورد علی بن ابی طالب نازل شد.
ابوبصیر می گوید: به امام عرض کردم: مردم می پرسند: چه چیز مانع شد که خداوند اسم علی و اهل بیت پیامبر علیهم السلام را در قرآن ذکر نکند؟ امام علیه السلام فرمود: به
ص: 76
آنان بگو: خداوند بر پیامبرش نماز را نازل نمود، ولی مشخص نکرد که سه رکعت بخوانند یا چهاررکعت، تا اینکه رسول خدا آیات نماز را تفسیر کرد و وظیفه مسلمانان را در این مورد روشن نمود و نیز خداوند حج را در قرآن نازل کرد، ولی تعداد و مقدار طواف را به دور خانه خود معین نکرد تا اینکه رسول خدا آیات حج را برای مسلمانان تفسیر نمود و مقدار طواف را برای مسلمانان مشخص نمود. همچنین خداوند اطاعت خدا و رسول و اولی الامر را در قرآن نازل کرد و این آیه در مورد علی و حسن و حسین علیهم السلام نازل شد و در پی آن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: شما را به کتاب خدا و اهل بیت خودم وصیت می کنم و من از خدا خواستم که میان قرآن و اهل بیت علیهم السلام جدایی نیندازد تا اینکه این دو در حوض کوثر بر من وارد شوند و خداوند دعای مرا مستجاب نمود و این خواسته مرا بر آورده کرد».(1)
معنای پاسخ امام به ابوبصیر و روایت فوق این است که خداوند بسیاری از احکام و دستورات اسلام همچون نماز و حج را به صورت کلی در قرآن ذکر نموده و وظیفه تبیین و تفسیر این دستورات و ذکر جزئیات و مصادیق آنها را به پیامبرش واگذار نموده است.
ذکر نام علی و اهل بیت علیهم السلام و وصایت و ولایت آنان در قرآن نیز از همین قبیل است که خداوند آن را به صورت کلی در آیاتی از جمله آیه {اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ واُولِی الاَمرِ مِنکُم} نازل نموده و وظیفه تبیین و تعیین مصداق آن را بر عهده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم گذاشته است. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هم به این وظیفه خود عمل کرد و در موارد متعدد، ولایت و مرجعیت اهل بیت علیهم السلام و وجوب اطاعت مسلمانان از آنان را برای مردم بیان نمود؛ از جمله این موارد حدیث معروف
ص: 77
ثقلین است که در آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اهل بیت علیهم السلام را در کنار قرآن کریم به عنوان مرجع مسلمانان پس از خود معرفی کرد و پیروی از آنان را بر همه مسلمانان لازم شمرد که در ادامه بحث به متن کامل این حدیث اشاره گردیده است.
دلیل دیگر بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین علی علیه السلام ، پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، حدیث منزلت است که در آن آمده است:
«إِنّ رسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم خَرجَ إِلی تَبُؤک. فَأستَخلَفَ عَلیّاً فَقالَ: أَتُخلِفُنی فِی الصِّبیانِ وَ النِّساءِ؟ قالَ: أَلا تَرضی أَن تَکوُنَ مِنِّی بِمَنزِلَةِ هارونَ مِن موسی إِلاّ أَنَّه لَیسَ نَبیٌّ بَعدِی»
ترجمه: «رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای جنگ تبوک از مدینه خارج شد و علی علیه السلام را جانشین خود در مدینه قرار داد. علی علیه السلام به پیامبر عرض کرد: آیا مرا در میان بچه ها و زنان بر جای می گذارید؟ پیامبر فرمود: آیا راضی نیستی که جایگاه تو در نزد من همچون جایگاه هارون در نزد موسی باشد جز اینکه بعد از من پیامبری نیست؟».(1)
در این روایت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم شأن و جایگاه امام علی علیه السلام را همچون شأن و جایگاه هارون نسبت به موسی علیهماالسلامدانسته است و تمام مناصبی که برای هارون نسبت به موسی علیهماالسلام ثابت بود، به جز مقام نبوت، برای امام علی علیه السلام نیز ثابت دانست و یکی از مناصب هارون، منصب رهبری امت و سرپرست آنان در زمان فقدان موسی علیه السلام است که علی علیه السلام نیز این منصب را در زمان فقدان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دارد. این حدیث را محدثان امامیه و اکثر محدثان اهل سنت در منابع حدیثی خود ذکر کرده اند.(2)
ص: 78
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در روایتی فرمود:
«أَلا إِنَّ مَثَلَ اَهلِ بَیتِی فیکُم مَثَلُ سَفینَةِ نُوحٍ مَن رَکِبَها نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرِقَ»؛
ترجمه: «آگاه باشید، همانا مَثَل اهل بیت من در میان شما مَثَل کشتی نوح است. هرکس بر آن سوار شود نجات یابد و کسی که از آن عقب بماند غرق و هلاک شود».(1)
در این روایت که شیعه و اهل سنت آن را از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده اند آن حضرت همه مسلمانان را به سوار شدن کشتی اهل بیت علیهم السلام و اقتدا و پیروی نمودن از آنان فرا خوانده است و معنای سوار شدن بر کشتی اهل بیت این است که آنان را به عنوان پیشوا و الگوی خود برگزینیم و احکام و معارف دینی خود را از آنان بگیریم و در آن راهی که آنان به ما نشان می دهند، حرکت کنیم و از راه ها و عقایدی که آنان مؤمنان را از رفتن به آن منع می کنند بپرهیزیم. در غیر این صورت از این کشتی نجات عقب مانده ایم و بر اساس روایت یادشده، کسی که از این کشتی نجات عقب بماند، در گرداب ضلالت و گمراهی غرق خواهد شد.
روایت دیگری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در آن مسلمانان را به پیروی از اهل بیت علیهم السلام توصیه نموده اند، حدیث معروف ثقلین است که آن را به طور مکرر و در موارد متعددی برای مسلمانان بیان نمود و خطاب به آنان فرمود:
«یا أَیُّهَا النّاسُ، إِنّی تارِکٌ فیِکُمُ الثَّقَلَینِ، ما إِن تَمَسَّکتُم بِهِما لَن تَضِلُّوا بَعدِی؛ کِتابَ اللّهِ حَبلٌ مَمدُودٌ مِنَ السَّماءِ إلَی الأَرضِ و عِتَرتِی، أهلَ بَیتِی و لَن یَفتَرِقا حَتّی یَرِدا عَلَیَّ الحَوضَ، فَانظُرُوا کَیفَ تَخلُفُونی فیهِما»؛
«ای مردم! من در میان شما دو چیز گرانبها بر جای می گذارم که اگر به آن دو تمسک کنید، پس از من گمراه نخواهید شد؛ کتاب خدا - که ریسمانی است کشیده شده از آسمان تا زمین و عترت و
ص: 79
اهل بیت من، و این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند، پس بنگرید که چگونه پس از من با این دو رفتار خواهید کرد».(1)
حدیث ثقلین یکی از احادیث متواتر و غیر قابل تردیدی است که حدود سی نفر از صحابه پیامبر از جمله علی بن ابیطالب علیه السلام ، جابر بن عبداللّه انصاری، ابوسعید خدری، خزیمة بن ثابت، عبداللّه بن عباس، عبداللّه بن عمر، عبدالرحمن بن عوف، ام سلمه، ابورافع انصاری و ابوهریره آن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده اند و بیش از سیصد نفر از علمای اهل سنت آن را در کتب و منابع معتبر خود با الفاظ و تعبیرات مختلفی آورده اند».(2)
در این حدیث، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم تنها راه نجات مسلمانان پس از خود را تمسک و پیروی نمودن آنان از قرآن و اهل بیت علیهم السلام دانسته است و چنان که در متن این حدیث اشاره گردیده این دو یادگار پیامبر همیشه مکمّل و در کنار یکدیگرند تا در حوض کوثر بر آن حضرت وارد شوند. بنابراین کسی که می خواهد از گمراهی و شقاوت نجات یافته، در راه سعادت گام بردارد باید به این دو یادگار پیامبر با هم تمسک جوید و از هر دو پیروی کند؛ اما تمسک به یکی از این دو و رها کردن دیگری هرگز سودی به حال شخص نخواهد داشت و باعث نجات او نخواهد شد.
علت این امر نیز آن است که عترت و اهل بیت علیهم السلام مفسّر و مبیّن قرآن و بلکه قرآن ناطق اند؛ آنانند که می توانند معارف نهفته و باطن قرآن و تأویل آیات متشابه را برای مردم بیان نمایند و بدون آنان درک معارف حقیقی قرآن و شناخت حق از باطل امکان پذیر نیست. راه و عقیده ای که شیعه پس از پیامبر برای خود برگزیده است در حقیقت تمسک به همین حدیث پیامبر و آیات و روایات فراوان
ص: 80
دیگری است که همه مسلمانان را به انتخاب این عقیده و تمسک به قرآن و عترت پیامبر علیهم السلام دعوت کرده اند.
روایات متعددی از طریق اهل سنت و شیعه نقل شده و در آنها به صراحت بیان شده که جانشینان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دوازده نفرند.
برخی از احادیثی را که اهل سنت در این مورد نقل کرده اند، به شرح ذیل است:
«عَن جابِرِبنِ سَمُرَه، قالَ: سَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم یَقُولُ: لا یَزالُ الدِّینُ قائِما حَتّی تَقُومَ السّاعَةُ اَو یَکونَ عَلَیکُم إِثنا عَشَرَ خَلیفَةً کُلُّهم مِن قُرَیش»؛
«جابربن سمره می گوید: از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می گفت: اسلام پابرجا خواهد بود تا اینکه قیامت برپا شود یا تا اینکه دوازده جانشین [من] بر شما حکومت کنند که تمام آنها از قریش اند».(1)
در روایتی دیگر آمده است:
«قالَ رَسولُ اللّهِ: یَکُونُ بَعدِی إِثنا عَشَرَ أَمیرا، ثُمَّ تَکَلَّمَ بِشَی ءٍ لَم أَفهَمهُ فَسَأَلتُ الَّذِی یَلِیَنیِ، فَقالَ: قالَ: کُلُّهُم مِن قُرَیش»:
«پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: بعد از من دوازده امیر و خلیفه خواهد آمد. سپس چیزی گفت که من نفهمیدم. از فردی که در کنار من بود پرسیدم، گفت: پیامبر فرمود: تمام این دوازده نفر از قریش اند».(2)
همین حدیث را شیعه نیز به طرق مختلف نقل کرده که صراحت بیشتری در تعیین این دوازده خلیفه دارد؛ از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در روایتی می فرماید:
«إِنَّ خُلَفائی وَ اَوصِیائی و حُجَجَ اللّهِ عَلَی الخَلقِ بَعدی اِثنا عَشَرَ: اَوَّلُهُم أَخِی و آخِرُهُم وَلَدِی، قِیلَ: یا رَسولَ اللّهِ و مَن اَخُوکَ؟ قالَ: عَلِیُّ بنُ اَبِی طالِبٍ. قیِلَ: فَمَن وَلَدُکَ؟ قالَ: المَهدیُّ الَّذی یَملَأُها قِسطا و عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلما و جَورا»؛
«همانا جانشینان و اوصیای من و حجت های خدا بر خلق او پس از من دوازده نفرند؛ اوّلین آنان
ص: 81
برادرم و آخرین آنان فرزند من است. سؤال شد: یا رسول اللّه، برادر شما چه کسی است؟ فرمود: علی بن ابی طالب. سؤال شد: فرزند شما چه کسی است؟ فرمود: مهدی که زمین را پر از قسط و عدالت خواهد کرد، همان گونه که پر از ظلم و جور شده است».(1)
در روایتی دیگر آن حضرت فرمود:
«أَلأَئِمَّةُ مِن بَعدِی إِثنا عَشَرَ: اَوَّلُهُم أَمیرُالمُؤمِنینَ عَلیُّ بنُ أَبیطالِب و آخِرُهُم أَلقائِمُ، طاعَتُهُم طاعَتِی وَ مَعصِیَتُهُم مَعصِیَتیِ، مَن أنکَرَ واحِدا مِنهُم فَقَد أَنکَرَنیِ»؛
«امامان و پیشوایان مسلمانان بعد از من دوازده نفرند که اوّلین آنان امیرمؤمنان علی بن ابی طالب است و آخرین آنان قائم است؛ اطاعت از آنان، اطاعت از من و سرپیچی کردن از آنان سرپیچی کردن از من است و هرکس یکی از آنان را انکار نماید مرا انکار کرده است».(2)
برخی از علمای اهل سنت در تفسیر روایات وارد شده در منابع خود بسیار تلاش کرده اند تا به نوعی این روایات را بر خلفای اربعه و بنی امیه و دیگران حمل نمایند(3) و حتی برخی، افرادی مانند یزید بن معاویه، سفاح و منصور را جزء این دوازده نفر دانسته اند!(4) لیکن شکی نیست که به هیچ وجه نمی توان خلفای بنی امیه یا دیگران را مصداق این روایات دانست؛ زیرا اوّلاً، به اعتراف خود علمای اهل سنت بسیاری از این خلفا افراد فاسد و فاسقی بودند و شخص فاسد نمی تواند خلیفه و جانشین واقعی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم باشد.
ثانیاً، عدد آنها از دوازده نفر بسیار بیشتر بود و داخل نمودن بعضی و خارج نمودن برخی دیگر ادعای بدون دلیل است؛ بنابراین مصداقی برای این روایات جز علی و یازده فرزندش که جانشینان واقعی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم و تعداد آنان نیز دوازده نفر است باقی نمی ماند. در روایاتی که از طریق شیعه نقل شده و در آن دوازده خلیفه رسول خدا با اسم مشخص شده اند، مقصود پیامبر از خلفای
ص: 82
دوازده گانه را روشن می نماید و ابهام و اجمال روایات وارد شده از طریق اهل سنت را برطرف می کند.
از جمله آیات و روایات دیگری که در مورد جانشینی امام علی علیه السلام پس از پیامبر و موظف بودن مسلمانان به پیروی از آن حضرت وارد شده، آیات «تبلیغ» و «اکمال دین» و نیز روایت «غدیر» است که در حادثه غدیر و گاه در مواقعی دیگر، از سوی پیامبر به مسلمانان ابلاغ گردید. اصل این واقعه و نیز روایاتی که از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در این جریان صادر شد در منابع متعددی از اهل سنت و شیعه نقل شده است. در برخی از این منابع این حادثه و روایات، به طور جداگانه و در برخی منابع در یک جا نقل شده است که ما در اینجا برای طولانی نشدن بحث، اصل ماجرا را همراه آیات و روایات وارد شده در این مورد به ترتیب نزول و صدور به طور خلاصه بیان می کنیم:
موضوع ولایت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و جانشینی آن حضرت پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آیات و روایات فراوان بیان گردیده بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بارها و در موارد و مواقع متعدد این امر را به مسلمانان گوشزد نموده بود؛ لیکن در هیچ یک از این موارد، معرفی امیرالمؤمنین برای جانشینی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به طور علنی و رسمی صورت نگرفته بود، لذا ضرورت اقتضا می کرد این امر آشکارا و به صورت رسمی انجام پذیرد تا همگان بدانند آن شخصی که باید رهبری و هدایت مسلمانان پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را بر عهده گیرد، علی علیه السلام است. بهترین فرصت و زمان ممکن برای اعلام این فرمان بزرگ اجتماع عظیم حج در سال دهم هجری بود؛ زیرا در مراسم حج نمایندگان تمام سرزمینهای
ص: 83
اسلامی حضور دارند و اگر خبر یا واقعه ای در این مراسم رخ دهد آنان می توانند آن را به تمام سرزمینهای اسلامی منتقل نمایند؛ به ویژه که این سفر، آخرین سفر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به حج بود و آن حضرت به طور ویژه نمایندگانی را به بسیاری از شهرهای اسلامی اعزام کرده بود که هرکس قصد رفتن به حج و یاد گرفتن احکام و مناسک آن را دارد در این سفر پیامبر را همراهی نماید. در پی این فراخوان عمومی، جمعیت فراوانی - که رقم آن را در آن زمان بیش از یکصد هزار نفر گفته اند - حاضر شده بودند. پس از انجام مراسم حج و در راه بازگشت، هنگامی که جمعیت مسلمانان به منطقه ای به نام «غدیر خم» - که چهارراه جدایی هر یک از کاروان ها به شمار می رفت - رسیدند، آیه تبلیغ نازل شد و به پیامبر فرمان داد که آنچه را قبلاً بر آن حضرت نازل شده است، به مردم ابلاغ نماید:
«یاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ واِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ واللّهُ یَعصِمُکَ مِنَ النّاسِ اِنَّ اللّهَ لا یَهدِی القَومَ الک-فِرین»؛
«ای پیامبر، آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، به مردم ابلاغ کن و اگر این کار را نکنی رسالت را انجام نداده ای و خداوند تو را از خطرهای مردم نگه می دارد و خداوند جمعیت کافران را هدایت نمی کند».(1)
از ظاهر آیه که می فرماید: «خدا تو را از خطرهای مردمی حفظ می کند» و نیز برخی روایات(2) برمی آید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از اعلام علنی ولایت امیرالمؤمنین و نصب آن حضرت به وصایت نگران بود و می ترسید مسلمانان سخن آن حضرت را انکار کرده، او را تکذیب نمایند. علت ترس پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز این بود که علی علیه السلام پسر عمو و داماد آن حضرت بود و پیامبر از آن بیم داشت که به آن حضرت تهمت خویشاوند بودن بزنند و بگویند: پیامبر پس از خود خویشاوندانش را بر ما مسلط ساخت(3)؛ چنان که طبق برخی روایات، که شیعه واهل سنت نقل کرده اند
ص: 84
عده ای این سخن را بر زبان جاری کردند.(1)
از طرفی دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام در بسیاری از جنگها اجداد و خویشاوندان کافر بسیاری از مسلمانان رابه قتل رسانده بود و برخی از آنان هنوز کینه و عداوت آن حضرت را در دل داشتند.(2) افزون بر این، آن حضرت هنوز جوان بود و پذیرش ولایت و حاکمیت فردی جوان بر افرادی که در سنین بالای عمر قرار داشتند سخت و گاه غیر قابل پذیرش است؛ چنان که در تاریخ نمونه های فراوانی داریم که بزرگان از پذیرش حاکمیت افراد جوان امتناع می کردند. همچنین در میان مسلمانان افراد منافق که هیچ اعتقادی به آن حضرت واسلام نداشتند فراوان بودند و کثرت آیات نفاق در قرآن، خود شاهد بر این مدعاست. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز در خطبه غدیر یکی از علتهای خوف خود از اعلام علنی ولایت علی علیه السلام را وجود این افراد در میان مسلمانان برشمرده است.(3)
با وجود همه موارد یاد شده، فرمان، فرمان خداوند است و آن حضرت موظف است در هر صورت این فرمان را به مسلمانان ابلاغ نماید؛ ضمن اینکه خداوند در آیه یاد شده به آن حضرت اطمینان می دهد که از ناحیه مردم نگرانی نداشته باشد؛ زیرا خداوند او را از خطرهای آنان حفظ می نماید، از این رو کاروان مسلمانان وقتی به منطقه «غدیر خم» رسید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم دستور توقف کاروان
ص: 85
را صادر کرد و به آنان فرمود: با صدای بلند آنهایی را که پیشاپیش قافله در حرکت بودند به بازگشت دعوت نمایند و صبر نمایند تا عقب ماندگان نیز به آنان ملحق گردند. پس از اجتماع مسلمانان، آن حضرت نماز ظهر را به جماعت اقامه کردند و پس از نماز دستور دادند از جهاز شتران منبری برای آن حضرت تهیه کردند. سپس آن حضرت بر بالای منبر قرار گرفت و پس از حمد و سپاس پروردگار فرمود:
«من به همین زودی دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما می روم. من مسئولم و شما هم مسئولید. شما در مورد من چگونه شهادت می دهید؟ مردم با صدای بلند گفتند: ما گواهی می دهیم که تو وظیفه رسالت را ابلاغ کردی و شرط خیرخواهی را به جا آوردی و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما انجام دادی. خداوند به تو جزای خیر دهد. سپس فرمود: آیا شما به یگانگی خدا و رسالت من و حقانیت روز رستاخیز و برانگیخته شدن مردگان گواهی می دهید؟ همه گفتند: آری، گواهی می دهیم. آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم دست علی علیه السلام را بلند کرد و فرمود:
«أَیُّها النّاسُ، مَن أَولی النّاسِ بِالمُؤمِنینَ مِن أَنفُسِهِم»؛ ای مردم! چه کسی از همه مردم نسبت به مسلمانان از خود آنها سزاوارتر است. گفتند: خدا و پیامبر او داناترند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: خداوند ولیّ و رهبر من است و من مولی و رهبر مؤمنانم، و نسبت به آنان از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود:
«مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا عَلِیٌ مَولاهُ»؛ هرکه من مولا و رهبر
اویم این علی مولا و رهبر اوست».(1)
و این سخن را سه بار تکرار کرد و به دنبال آن سر به سوی آسمان برداشت و فرمود:
«اَللّهُمَّ والِ مَن والاهُ وَ عادِ مَن عاداهُ وَ أَحِب مَن أَحَبَّهُ وَ أَبغِض مَن أَبغَضَهُ
ص: 86
وَانصُر مَن نَصَرَهُ وَ اخذُل مَن خَذَلَهُ وَ أَدِرِالحَقَّ مَعَهُ حَیثُ دارَ»؛
«خداوندا، دوست دار کسی را که او را دوست بدارد و دشمن دار کسی را که او را دشمن بدارد. محبوب بدار کسی را که او را محبوب دارد و مبغوض بدار کسی را که او را مبغوض دارد. یاری کن کسی را که او را یاری کند و خوار گردان کسی را که او را خوار گرداند و حق را همراه او بدار به هر سویی که او رود».(1)
بعد از پایان خطبه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آیه اکمال دین نازل شد؛
«الیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم و اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی و رَضیتُ لَکُمُ الاِسلمَ دینا»
ترجمه: «امروز آیین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و راضی شدم که اسلام، دین شما باشد».(2)
پس از نزول این آیه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«أَللّهُ أَکبرُ، أَللّهُ أَکبرُ عَلی إِکمالِ الدِّینِ وَ إِتمامِ النِّعمَةِ وَ رِضَی الرَّبِّ بِرِسالَتیِ وَالوِلایَةِ لِعلیٍّ مِن بَعدِی»؛
«خداوند بزرگ است، خداوند بزرگ است؛ همان خدایی که آیین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد و از نبوت و رسالت من و ولایت علی پس از من راضی و خشنود شد».(3)
پس از آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خود در خیمه ای نشستند و علی علیه السلام در خیمه ای دیگر و به مسلمانان فرمان دادند که بروند و به آن حضرت و علی علیهماالسلام تبریک بگویند. از جمله افرادی که به حضور پیامبر و علی علیهماالسلام رسیدند ابوبکر و عمر بودند که به آن حضرت گفتند:
«بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یَا بنَ أَبیِ طالِب أَصبَحتَ و أَمسَیتَ مَولایَ وَ مَولا کُلِّ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ»؛
«مبارک باد بر تو ای فرزند ابوطالب که مولا و رهبر من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی».(4)
حسان بن ثابت شاعر معروف و معاصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم این حادثه را در قالب اشعاری چنین سروده است:
ص: 87
یُنادِیهِم یَومَ الغَدیرِ نَبِیُّهُم
بِخُمٍّ وَاسمَع بِالرَّسولِ مُنادِیا
یُنادِیهِم یَومَ الغَدیرِ نَبِیُّهُم
بِخُمٍّ وَاسمَع بِالرَّسولِ مُنادِیا
فقالَ فَمَن مَولاکُم و نَبِیُّکُم؟
فَقالُوا و لم یَبدوُا هُناکَ التَّعامِیا
اِلهُکَ مَولانا و أَنتَ نَبِیُّنا
رَضیِتُکَ مِن بَعدِی اِماما و هادِیا
و لَن تَجِدَن مِنّا لَکَ الیَومَ عاصِیا
فَقال لَه قُم یا عَلِی فَإِنَّنی
فَمَن کُنتُ مَولاهُ فَهذا وَلِیُّهُ
فَکوُنُوا لَه اَتباعَ صِدقٍ مُوالیا
هُناک دَعا اَللّهُمَّ والِ وَلِیَّهُ
و کُن لِلَّذِی عادی عَلِیّا مُعادیا
ترجمه: «پیامبر آنها در روز غدیر در سرزمین خم به آنها ندا داد و چه ندا دهنده گرانقدری! فرمود: مولای شما و پیامبر شما کیست؟ و آنها بدون چشم پوشی و اغماض به طور صریح گفتند: خدای تو مولای ما و تو پیامبر ما هستی و امروز مخالفت کننده ای در برابرت نخواهی یافت. پیامبر به علی گفت: برخیز، زیرا من تو را بعد از خود امام و رهبر انتخاب کردم؛ پس هرکس من مولا و رهبر اویم این علی نیز مولا و رهبر اوست، پس شما همه از روی صدق و راستی از او پیروی کنید. در این هنگام پیامبر عرض کرد: بارالها، دوست بدار کسی را که او را دوست بدارد و دشمن بدار کسی را که او را دشمن بدارد».(1)
حدیث غدیر؛ یکی از صریح ترین و محکم ترین ادله ای است که در مورد خلافت و ولایت علی علیه السلام روایت شده است؛ ولی عده ای از علمای اهل سنت برای نفی این موضوع درصدد تضعیف و تأویل این روایت برآمده اند. برخی از آنان، آن را حدیثی ضعیف شمرده(2) و بسیاری از آنان که صحت حدیث را پذیرفته اند نیز آن را به معنای دیگری تفسیر نموده، واژه «مولی» را در این روایت به معنای دوست و یاور دانسته اند!(3) و گروهی دیگر نیز ضمن بیان این مطلب آن را مربوط به حادثه ای خاص دانسته و گفته اند:
ص: 88
«برخی از صحابه با علی علیه السلام اختلاف پیدا کردند و از آن حضرت در نزد پیامبر شکایت نمودند ولی پیامبر با رد سخنان و عقیده آنان درباره علی، آن حضرت را همانند خود دوست و یاور مسلمانان دانست».(1)
در پاسخ می گوییم: حدیث و جریان غدیر قابل انکار یا تضعیف نیست؛ زیرا این حدیث از جمله روایات متواتری است که بیش ازیکصد و ده نفر از صحابه آن را از پیامبر به طور مستقیم نقل کرده اند و صدها نفر از علمای بزرگ اهل سنت آن را در کتب حدیثی، تفسیری و تاریخی خود ذکر نموده و آن را روایتی صحیح دانسته اند و اینکه بیشتر علمای اهل سنت درصدد توجیه و تأویل این حدیث برآمده اند، خود دلیل بر صدور این روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و صحت سند آن است؛ زیرا اگر این روایت از پیامبر اکرم صادر نشده بود و یا حدیثی ضعیف بود به این همه توجیهات نیازی نداشت!
اما اینکه گفته اند: واژه «مولی» در این روایت به معنای دوست و یاور است سخن باطلی است؛ زیرا هرچند یکی از معانی «مولی» و «ولی» در لغت، دوست ویاور است ولی هیچ گاه نمی توان پذیرفت که مقصود پیامبر از به کار بردن این واژه در روایات مذکور این معنا بوده است؛ بلکه مقصود از مولی، سرپرست و متصرف در امور بودن است که افزون بر لغت، شواهد و قراین متعدد دیگری نیز این مفهوم را تأیید می نماید:
1. بیان دوستی مسلمانان نسبت به یکدیگر به ویژه علی علیه السلام ، که افضل اصحاب پیامبر بود،یکی از موضوعاتی است که خداوند و رسول او بارها در آیات و روایات متعدد بیان نموده و مسلمانان را به رعایت آن توصیه نموده اند؛ لذا اگر بگوییم مقصود پیامبر از کلمه «مولی» در این روایت، دوستی و یاری
ص: 89
نمودن علی علیه السلام بوده است، لازمه اش آن است که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آن سرزمین سوزان و هوای بسیار گرم حدود یکصد و بیست هزار نفر را گرد آورده است تا آنان را از موضوعی که همگان از آن آگاه اند، مطلع نماید!و این کار، عملی است بر خلاف عقل و منطق که از هیچ عاقلی به ویژه شخص پیامبر - که عقل کامل است - صادر نمی شود.
2. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم قبل از بیان حدیث غدیر، سخنان و جملاتی را بر زبان جاری کردند که اگر به این سخنان توجه نماییم به روشنی مشخص می گردد که مقصود آن حضرت از بیان ولایت علی علیه السلام سرپرستی و رهبری مسلمانان پس از وفات خویش بوده است.
اولاً: آن حضرت قبل از بیان این حدیث از وفات خود و مسئولیت خویش در برابر مسلمانان و تمسک آنان به قرآن و اهل بیت علیهم السلام سخن به میان آورده و فرمود: من به همین زودی از میان شما می روم. من مسئول هستم وشما نیز مسئول هستید. من دو چیز گرانبها را در میان شما بر جای می گذارم که اگر به آن دو تمسک کنید هرگز گمراه نخواهید شد: یکی قرآن و دیگری اهل بیت من است. سپس دست علی علیه السلام را گرفت و او را به عنوان مولای مسلمانان معرفی کرد. از این سخنان فهمیده می شود که آن حضرت می خواهد درباره موضوع مهمی که به آینده و سرنوشت مسلمانان، پس از وفات خود، مربوط است سخن بگوید؛ نه موضوع دیگری.
ثانیا: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از ولایت خود بر مردم و نوع این ولایت سخن گفت و از همه مسلمانان در مورد این ولایت اقرار گرفت. دراین باره خطاب به آنان فرمود: «ای مردم! چه کسی از همه مؤمنان نسبت به خودشان سزاوارتر است و اختیار بیشتری دارد؟!» مسلمانان گفتند: «خدا ورسول او داناترند.»
آن حضرت فرمود:
ص: 90
«اِنَّ اللّهَ مَولایَ و اَنَا مَولَی المُؤمِنینَ و أَنا اَولی بِهِم مِن اَنفُسِهِم»؛
ترجمه: «خداوند مولای من است و من مولای مؤمنان هستم و من از خودشان نسبت به آنان سزاوارترم». سپس بدون فاصله فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ، فَهذا عَلِیٌّ مَولاهُ»؛ «هرکس من مولای اویم این علی نیز مولای اوست».
از این جملات نیز به دست می آید که آن حضرت درصدد آن بوده است که همان ولایتی را که برای خود آن حضرت بر مسلمانان ثابت است برای علی علیه السلام نیز اثبات نماید؛ ولایتی که برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ثابت بوده ولایت به معنای سرپرستی و صاحب اختیار بودن است که در کلام خود آن بزرگوار به این معنا اشاره شده است.
3. مؤید دیگر؛ تبریک گفتن همه مسلمانان به ویژه خلیفه دوم به علی علیه السلام و به کار بردن جملات خاصی در این مورد است که هم شیعه و هم اهل سنت آن را نقل کرده اند که در پی واقعه غدیر و بیان این حدیث از سوی پیامبر، عمر نزد علی علیه السلام آمده، خطاب به آن حضرت چنین گفت:
«بَخٍّ بَخٍّ لَکَ یَابنَ اَبِی طالِب، أَصبَحتَ و اَمسَیتَ مَولایَ و مَولا کُلِّ مُؤمِنٍ و مُؤمِنَةٍ»؛
«مبارک باد! مبارک باد! بر تو ای فرزند ابوطالب که مولای من و مولای تمام مردان و زنان مؤمن شدی».(1)
این جملات، حکایت از این دارد که ولایت در این روایت به معنای دوستی و یاری کردن نبوده است؛ زیرا بیان چنین موضوعی که همگان از آن آگاه اند و در گذشته نیز بارها
بیان گردیده به تبریک گفتن نیاز ندارد و درمی یابیم که چنین ولایتی در گذشته سابقه نداشته است و آنان از امروز بر چنین ولایتی برای آن حضرت اطلاع یافتند.
ص: 91
4. دلیل دیگر، ادامه خطبه پیامبر در حجة الوداع است که در آن، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به صراحت از خلافت و ولایت علی علیه السلام و فرزندانش پس از خود سخن به میان آورده است. آن حضرت در ادامه این خطبه می فرماید:
«مَعاشِرَ النّاسِ... اِعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ قَد نَصَبَهُ لَکُم وَلِیّا و اِماما فَرَضَ طاعَتَهُ عَلَی المُهاجرینَ وَالاَنصارِ و عَلَی التّابِعینَ لَهُم بِاِحسانٍ وَ عَلَی البادی والحاضِرِ وَ عَلَی الاَعجَمِیِّ والعَرَبِیِّ والحُرِّ والمَملوکِ والصَّغیرِ والکَبیرِ و عَلَی الاَبیَضِ والاَسوَدِ وَ عَلی کُلِّ مُوَحِّدٍ، ماضٍ حُکمُهُ، جازٍ قَولُهُ، نافِذٌ اَمرُهُ، مَلعونٌ مَن خالَفَهُ، مَرحُومٌ مَن تَبِعَهُ ... ثُمَّ مِن بَعدِی عَلِیٌ وَلِیُّکُم وَ اِمامُکُم بِاَمرِ اللّهِ رَبِّکُم، ثُمَّ الاِمامَةُ فِی ذُرِیَّتی مِن وُلدِهِ اِلی یَومٍ تَلقَونَ اللّهَ وَ رَسُولَهُ»؛
ترجمه: «ای مردم! بدانید همانا خداوند علی علیه السلام را رهبر و امام شما قرار داد. فرمانبرداری او را بر مهاجران و انصار و تابعان مهاجران و انصار - که به نیکی از آنان پیروی می نمایند - بر اهالی شهرها و روستاها، بر حاضر و غایب، عرب و عجم، آزاده و بنده، کوچک و بزرگ، سیاه و سفید واجب کرده است. بر هر خداپرستی حکم و قول او نافذ و فرمان او مطاع است، کسی که با او مخالفت کند ملعون و کسی که از او پیروی نماید آمرزیده است...
حضرت در ادامه فرمود: پس از من ولیّ و امام شما علی است؛ امامی که به امر خدا تعیین گردیده است و پس از او امامت در ذرّیه من از فرزندان علی تا روز قیامت قرار خواهد داشت»(1).
آیات و روایاتی که ذکر کردیم، بخش اندکی از صدها ادلّه و شواهدی است که بر ولایت و جانشینی علی و فرزندانش علیهم السلام پس از پیامبر و وجوب پیروی از راه و عقاید آنان دلالت دارد. براساس این آیات و روایات است که فرقه شیعه در همان عهد پیامبر شکل گرفت و بعد از وفات پیامبر نیز آنان و مسلمانانی دیگر از علی علیه السلام و اولاد او پیروی کردند و حاضر شدند به دلیل داشتن ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام و نام تشیع، انواع آزار و اذیتها را از خلفا و حاکمان جور تحمل نمایند و حتی بسیاری از آنان جان خود را در این راه فدا نمایند.
بر این اساس، راهی که شیعه برای خود پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برگزیده، طریقی
ص: 92
است که بر اساس عقل و منطق بوده، قرآن و سنت پیامبر آن را تأیید نموده است؛ از این رو نه تنها شیعه موظف است که از این راه و عقیده پیروی نماید، بلکه تمام مسلمانان باید اهل بیت پیامبر علیهم السلام را به عنوان مقتدا و مرجع علمی و دینی خود برگزینند و از دستورات و عقایدی که آنان مسلمانان را به آن دعوت می کنند پیروی نمایند؛ زیرا طبق روایات صریحی که خود اهل سنت نیز آن را در کتب خود نقل کرده اند، تنها اهل بیت علیهم السلام هستند که کشتی نجات این امت شمرده شده اند و تنها آنانند که عِدل قرآن اند و تنها پیروی از آنان موجب نجات از گمراهی می گردد. بنابر این رها کردن راه و عقاید آنان و پیروی از عقاید دیگران چیزی جز ضلالت و گمراهی نبوده، نیست و نخواهد بود.
ص: 93
ص: 94
فضایل شیعه در قرآن
فضایل شیعه در روایات
ص: 95
ص: 96
راه و عقیده ای که شیعه، با تأسی از اهل بیت، علیهم السلام برای خود برگزیده، در حقیقت راه و عقیده تمام انبیای الهی و پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم است؛ راهی است که قرآن کریم در ضمن آیات فراوان، مؤمنان را به پیمودن آن توصیه و ترغیب نموده است و پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم نیز از آغاز رسالت خویش تا پایان عمر شریف خود مسلمانان را به پیروی از آن دعوت نمود.
راه پیروان علی راه حق و هدایت است؛ زیرا پیامبر خدا در موارد متعددی فرمود: علی همیشه با حق است و حق با علی است و این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من وارد شوند.»(1)
راه پیروان علی، راه قرآن است؛ زیرا پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم علی را حامل قرآن و تمام معارف الهی معرفی کرد و فرمود: «علی با قرآن است و قرآن با علی و این دو از هم جدا نخواهند شد تا در حوض کوثر بر من واردشوند».(2)
راه پیروان علی، راه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ادامه رسالت آن حضرت است؛ زیرا پیامبر اکرم در روایات فراوان علی علیه السلام و فرزندانش را جانشینان واقعی خود و ادامه دهنده رسالت خویش دانست(3) و اطاعت آنان را اطاعت از خود و مخالفت با آنان را مخالفت با خود برشمرد.(4)
ص: 97
براین اساس، آنان که علی و فرزندان او را به عنوان مقتدا و الگوی خویش برگزیده اند و در راه آنان گام برمی دارند، در حقیقت از راه خدا، تمام انبیای الهی، کتب آسمانی و راه حق و هدایت پیروی می نمایند؛ از این رو اینان در پیشگاه الهی دارای مقام و منزلت والایی بوده، از فضایل و پاداش های فراوانی برخوردارند که در ذیل به برخی از فضایل و درجات رهروان اهل بیت، که در قرآن کریم و روایات ذکر گردیده، اشاره می نماییم:
قرآن کریم در آیات متعدد، درجات و پاداشهای زیادی را برای مؤمنان حقیقی و رهروان راه حق برشمرده که طبق روایات فراوان، این درجات و فضائل به شیعیان علی علیه السلام اطلاق شده و پیروان آن حضرت یکی از مصادیق بارز و اصلی این آیات هستند:
قرآن در آیات 7 و 8 سوره بیّنه گروهی از مؤمنان را بهترین انسانهای روی زمین دانسته، می فرماید:
«اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّلِحتِ اُولکَ هُم خَیرُ البَریَّه * جَزاؤُهُم عِندَ رَبِّهِم جَنّتُ عَدنٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهرُ خِدینَ فیها اَبَدًا رَضِیَ اللّهُ عَنهُم و رَضوا عَنهُ ذلِکَ لِمَن خَشِیَ رَبَّه»؛
«اما کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات خدایند؛ پاداش آنها در نزد پروردگارشان باغهای بهشت جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جاری است و همیشه در آن جاودان اند؛ هم خداوند از آنان خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند و این برای کسی است که از خدا بترسد».
بسیاری از مفسران و محدثان اهل سنت و شیعه در ذیل این آیه از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده اند که آن حضرت مصداق این آیه را علی علیه السلام و شیعیان او دانسته است. از جمله سیوطی در تفسیر خود از ابن عباس چنین روایت می کند:
ص: 98
«لَمّا نُزِلَت «إنَّ الذینَ آمنُوا و عَمِلُوا الصّالِحات اُولئکَ هُم خَیرُ البَریّه» قالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم لِعَلیٍ: هُوَ أَنتَ وَ شیعَتُکَ یَومَ القِیامَةِ راضینَ مَرضیِّینَ»؛
«هنگامی که آیه «اِنَّ الَّذینَ آمنُوا...»نازل شد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رو به علی علیه السلام کرده و فرمود: مراد از بهترین انسانها تو و شیعیان توست که در قیامت هم شما از خدا راضی هستید و هم خداوند از شما راضی است».(1)
این حدیث در روایات و منابع شیعه به صورت مفصل تر مطرح شده؛ از جمله سید هاشم بحرانی در «حلیه الابرار» از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است:
«دَخَلَ عَلیٌ علیه السلام عَلی رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَ هُوَ فیِ مَنزِلِ أُمِّ سَلَمَةَ فَلَمّا رَآهُ قالَ: کَیفَ أَنتَ یا عَلیُّ، إِذا إِجتَمَعتِ الاُمَمُ وَ وُضِعَتِ المَوازینُ وَ بُرِزَ لِعَرضِ خَلقِهِ وَ دُعِیَ النّاسُ إلی ما لابُدَّ مِنْهُ؟
قالَ: فَدَمَعَت عَینُ أَمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام ، فَقالَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم : ما یُبکیِکَ یا عَلیُّ؟ تُدعی وَاللّهِ أَنتَ و شیعَتُکَ غَدَا مُحَجَّلیِنَ. رَواءَ مَرویّینَ، مُبیَضَّةً وُجُوهُکُم وَ یُدعی بِعَدُوِّکَ مُسوَدَّةً وُجُوهُهُم أَشقِیاءَ مُعَذَّبیِنَ، أَما سَمِعَت قَولَ اللّهِ:
«إنَّ الَّذینَ آمنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ أولئکَ هُم خَیرُالبَریَّة»أَنتَ وَ شیعَتُک «وَالَّذینَ کَفرُوا بِآیاتِنا أولئِکَ هُم شَرُّ البَرِیَّة» عَدوُّکَ یا عَلَیُّ؛ «
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در خانه ام سلمه بود که علی علیه السلام وارد شد. وقتی چشم پیامبر به علی علیه السلام افتاد فرمود: چگونه خواهی بود آن هنگام که امتها در قیامت جمع شوند و میزان ها برای عرضه اعمال خلایق برپا و مردم به سوی آنچه ناچارند فرا خوانده شوند؟
در این هنگام اشک از چشمان علی علیه السلام جاری شد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: چه چیز تو را به گریه انداخت، ای علی؟ به خدا سوگند! تو و شیعیانت فرا خوانده می شوید در حالی که درخشان چهره و سیراب و سپیدرویانید و دشمن تو فراخوانده می شود، در حالی که سیاه روی و شقی و معذّب است.
آیا نشنیده ای سخن خداوند را که می گوید: همانا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند آنان بهترین مخلوقات خدایند. اینان تو و شیعیانت هستید و مقصود از این آیه که می گوید: «کسانی که به آیات ما کافر شدند آنها بدترین مخلوقات خدایند، دشمنان تواند یا علی».(2)
ص: 99
در روایاتی دیگر شیعیان مصداق «السّابِقون» در آیه 10 سوره واقعه دانسته شده اند که می گوید:
{والسّبِقونَ السّبِقون * اُولکَ المُقَرَّبون *فی جَنّتِ النَّعیم}؛
«(امّا سومین گروه) پیشگامان هستند، آنها مقربانند، در باغهای پر نعمت بهشت جای دارند».
در روایتی ابن عباس می گوید: از رسول خدا سؤال کردم که مقصود از پیشگامان در آیه {وَالسّ-ابِقُونَ السّ-ابِقُونْ} چه کسانی اند؟ حضرت فرمود: جبرئیل به من خبر داد که اینان علی و شیعیان اویند؛ آنان پیشگام به سوی بهشت اند و به سبب لطف و کرامتی که خدا به آنان کرده مقرب درگاه الهی هستند».(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در روایتی فرمود:
«شَکَوتُ إِلی رَسولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم حَسدَ النّاسِ لِی، فَقالَ: أَما تَرضی أَن تَکونَ رابِعَ أَربَعَةٍ: اَوَّلُ مَن یَدخُلُ الجَنَّةَ، أَنا وَ أَنتَ والحَسَنُ وَ الحُسینُ، و أَزواجُنا عَن أَیمانِنا و شَمایِلنا وَ ذُرِّیَتُنا خَلفَ أَزواجِنا وَ شیعَتُنا مِن خَلفِ ذُرِّیَتِنا».
«از حسد برخی به پیامبر شکایت بردم، پیامبر فرمود: آیا راضی نیستی که یکی از این چهار نفر باشی؛ اولین کسانی که وارد بهشت می شود من و تو و حسن و حسین هستیم و همسرانمان در جانب راست و چپ ما هستند و فرزندان ما پشت سر همسرانمان و شیعیان ما پشت سر فرزندان ما».(2)
قرآن کریم در آیات متعدد از اصحاب یمین تمجید و ستایش کرده و آنان را اهل رستگاری و دارای درجات متعالی در بهشت دانسته است:
{واَصحبُ الیَمینِ ما اَصحبُ الیَمین * فی سِدرٍ مَخضود * وطَلحٍ مَنضود * وظِلٍّ مَمدود * وماءٍ مَسکوب و فکِهَةٍ کَثیرَه * لا مَقطوعَةٍ ولا مَمنوعَه * وفُرُشٍ مَرفوعَه * اِنّا اَنشَأنهُنَّ اِنشاء * فَجَعَلنهُنَّ اَبکارا * عُرُبًا اَترابا
ص: 100
لاِصحبِ الیَمین}؛
«و اصحاب یمین و خجستگان، چه اصحاب یمین و خجستگانی، آنها در سایه درختان سدر بی خار قرار دارند و نیز در سایه درخت طلح پربرگ و سایه کشیده شده و گسترده و در کنار آبشارها و میوه های فراوان، که هرگز قطع و ممنوع نمی شود و همسران بلند مرتبه [که ]ما آنها را آفرینش نوینی بخشیدیم و همه را دوشیزه قرار دادیم؛ زنانی که تنها به همسرانشان عشق می ورزند و خوش زبان و فصیح و همسن و سالند. اینها همه برای اصحاب یمین است».(1)
و در سوره مدثر آمده است:
{کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهینَةٌ * اِلاّ اَصحبَ الیَمین»؛ «همه انسانها در گرو اعمال خویش اند؛ مگر اصحاب یمین}.(2)
در روایات متعددی از شیعیان علی علیه السلام به اصحاب یمین تعبیر شده است.
جابربن عبدالله انصاری در این باره می گوید:
«کُنّا جُلوسا مَعَهُ فَتَلا رَجُلٌ هذِهِ الآیَةَ «کُلُّ نَفسٍ بِما کَسَبَت رَهِینةٌ إِلا أصحابَ الیَمینِ» فَقالَ رَجُلٌ: مَنِ الأَصحابُ الیَمینُ؟ قالَ: شِیعَةُ عَلِیِّ ابنِ أَبیطالِب»؛
با امام باقر علیه السلام نشسته بودیم که مردی این آیه را تلاوت کرد: همه انسانها در گرو و اسارت اعمال خویش اند؛ مگر اصحاب یمین. شخص دیگری سؤال کرد که اصحاب یمین چه کسانی اند؟ حضرت فرمود: شیعیان علی بن ابی طالب».(3)
قرآن کریم در آیه 7، سوره غافر می فرماید:
«اَلَّذینَ یَحمِلونَ العَرشَ ومَن حَولَهُ یُسَبِّحونَ بِحَمدِ رَبِّهِم ویُؤمِنونَ بِهِ ویَستَغفِرونَ لِلَّذینَ ءامَنوا...»؛
«فرشتگانی که حاملان عرش اند و آنها که گرداگرد آن تسبیح و حمد خدا می گویند و به او ایمان دارند و برای کسانی که ایمان آوردند استغفار می نمایند...».(4)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در تفسیر آیه یاد شده خطاب به علی علیه السلام فرمود:
ص: 101
ملائکه برای کسانی که ایمان به ولایت ما دارند، استغفار می نمایند».(1)
مقصود پیامبر اکرم در این روایت شیعیان اند؛ زیرا کسانی که هم به ولایت پیامبر اکرم ایمان آورده و هم ولایت علی و فرزندان او را پذیرفته اند، تنها شیعیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام هستند.
افزون بر آیات یاد شده، آیات فراوان دیگری نیز در قرآن و در مورد فضایل و پاداش مؤمنان وارد شده است؛ مانند آیه 20 توبه که برخی از مؤمنان را دارای بالاترین درجه در نزد خدا دانسته و آیه 85 «مریم» و 15 «محمد» که از درجات بالای متقیان سخن به میان آورده و آیات 5 بقره و 104 «آل عمران»، و 51 «نور» و 38 «روم»، که مؤمنان را در قیامت رستگار دانسته و آیه 10 «زمر» که قرآن در آن وعده داده است که اجر صابران را بدون حساب پرداخت نماید و... که در روایات متعدد دیگر یکی از مصادیق بارز این آیات شیعیان علی علیه السلام شمرده شده اند(2) که به دلیل طولانی نشدن بحث از ذکر تفصیلی این آیات پرهیز کرده و به ذکر همین چند مورد بسنده نمودیم.
در مورد فضیلت شیعه و محب اهل بیت، روایات بسیاری در کتابهای شیعه و اهل سنت نقل گردیده است که به برخی از این فضایل اشاره می کنیم:
«ابن عباس» و «ام سلمه» و «انس بن مالک» و «ابوسعید» و دیگران از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم روایت کرده اند که آن حضرت فرمود:
ص: 102
«عَلیٌ وَ شیِعَتُهُ هُمُ الفائِزونَ یَومَ القِیامَةِ»؛ «علی و شیعیانش در روز قیامت رستگارند».(1)
در کتابهای روایی شیعه، حدیث فوق خیلی مفصل تر و مشروح تر آمده است؛
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به علی علیه السلام فرمود:
«یا عَلیُّ، شیِعَتُکَ هُمُ الفائِزُونَ یَومَ القِیامَةِ؛ فمَن أَهانَ واحِدا مِنهُم أَهانَکَ وَ مَن أَهانَکَ فقَد أَهانَنِی وَ مَن أَهانَنی أَدخَلَهُ اللّهُ نارَ جَهنَّمَ فیها و بِئسَ المَصیرُ، یا عَلیُّ، أنتَ مِنّی وَ أَنا مِنکَ روُحُکَ مِن رُوحِی وطینَتُکَ مِن طینَتیِ وَ شیعَتُکَ خُلِقُوا مِن فَضلِ طینَتِنا فَمَن أَحَبَّهُم فَقَد أَحَبَّنا وَ مَن أَبغَضَهُم فَقَد اَبغَضَنا، وَ مَن عاداهُم فَقَد عادانا و مَن وَدَّهُم فَقَد وَدَّنا...»؛
«ای علی، شیعیان تو در روز قیامت رستگارانند. هرکس به یکی از آنها اهانت کند، به تو اهانت کرده و هرکس به تو اهانت کند به من اهانت کرده و هر کس به من اهانت کند خدا او را به دوزخ می برد و همیشه در آن بماند و بد جایگاهی است، ای علی! تو از منی و من از تو، جان تو جان من و سرشت تو سرشت من است و شیعیان تو از زیادی سرشت ما آفریده شده اند؛ پس هرکس آنها را دوست بدارد ما را دوست داشته و هرکس آنها را مبغوض بدارد ما را مبغوض داشته و هرکس آنها را دشمن بدارد ما را دشمن داشته و هرکس آنها را دوست بدارد ما را دوست داشته است...».(2)
ابن عباس در مورد فضایل شیعیان علی روایتی را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که در این روایت فضائل بسیاری برای شیعه علی ذکر گردیده است. در قسمتی از این حدیث
آمده است:
«یا عَلیُّ، أنا الشَّفیعُ لِشیعَتِک غَدا إِذا قُمتُ المَقامَ المحموُدَ، فَبَشِّرهُم بِذلِکَ، یا عَلیُّ! شیعَتُک شیعَةُ اللّهِ وَ أَنصارُکَ أَنصارُ اللّهِ وَ أَولِیاءُکَ أَولِیاءُ اللّهِ وَ حِزبُکَ حِزبُ اللّهِ، یا عَلیُّ سَعِدَ مَن تَولاّکَ وَ شَقِیَ مَن عاداکَ»؛
«ای علی! من در قیامت، آنگاه که در جایگاه محمود و پسندیده بایستم شفیع شیعیان تو هستم؛ پس شیعیانت را به این امر بشارت بده. ای علی! شیعیان تو پیرو خدایند و یاران تو یاران او هستند؛
ص: 103
دوستان تو دوستان خدا و حزب تو حزب خداست، ای علی! سعادتمند کسی است که تو را دوست بدارد و شقی و بدبخت کسی است که تو را دشمن بدارد».(1)
امام صادق علیه السلام از یکی از شیعیان خود بنام «میسر» پرسیدند: «شیعیان ما چه می کنند؟ میسر در پاسخ گفت: «یابن رسول اللّه، شیعیان شما الحمدالله در سلامت اند؛ لیکن مخالفان با نظر حقارت به آنان نگاه می کنند و آنها را از یهود و مجوس و نصارا و مشرکان بدتر می دانند. امام بعد از آنکه تکیه داده بودند راست نشستند و از میسر سؤال کردند: «چه گفتی؟» میسر دوباره پاسخ داد: «به خدا سوگند! ما در نزد آنان بدتر از یهود ونصارا و مجوس و مشرکان هستیم.» امام تا این سخن را شنیدند فرمودند:
«اَمّا وَاللّهِ لا یَدخُلُ النّارَ مِنکُم اِثنانِ، لا وَاللّهِ و لا واحِدٌ، وَاللّهِ اِنَّکُم الَّذِینَ قالَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ «وقالوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُم مِنَ الاَشرار...» ثُمَّ قالَ: طَلَبُوکُم وَاللّهِ فِی النّارِ فَما وَجَدُوا مِنکُم اَحَدا»؛
«به خدا سوگند! دو گروه از شما به جهنم نمی روند؛ نه به خدا سوگند! حتّی یک نفر از شما به جهنم نمی رود؛ به خدا سوگند! شما کسانی هستید که خداوند در قرآن درباره آنها فرمود است: جهنمیان گفتند: چه شده است ما کسانی را که جزء اشرار می شمردیم در این جا نمی بینیم... . سپس حضرت فرمود: به خدا سوگند! به دنبال شما در جهنم می گردند، ولی یکی از شما را نمی یابند!»(2)
حضرت امام موسی بن جعفر علیه السلام می فرماید:
«طُوبی لِشیِعَتِنا! المُتِمَسِّکیِنَ بِحَبلِنا، فِی غَیبَةِ قائِمِنا، الثّابِتیِنَ لِمُوالاتِنا وَالبَرائَةِ مِن اَعدائِنا. اُولئِکَ مِنّا و نَحنُ مِنهُم، قَد رَضُوا بِنا اَئِمَّةً و رَضیِنا بِهِم اَلشّیِعَةَ، و طُوبی لَهُم، ثُمَّ طُوبی لَهُم و هُم وَاللّهِ مَعَنا فِی دَرَجاتِنا یَومَ القِیامَةِ»؛
ترجمه: «خوشا به حال شیعیان ما! کسانی که در غیبت قائم ما به ریسمان ما چنگ زده اند و بر
ص: 104
دوستی ما وبیزاری از دشمنان ما ثابت قدم اند؛ آنها از ما هستند و ما از آنانیم؛ آنها به امامت ما راضی شدند و ما هم به پیروی آنان از ما، راضی هستیم! خوشا به حال آنان، باز هم خوشا به حال آنان! به خدا سوگند! آنان در قیامت در درجه و مقام ما خواهند بود».(1)
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
«فَاِذا کانَ یَومُ القِیامَةِ کانَ رَسُولُ اللّهِ مُتَعَلِّقا بِنُورِ اللّهِ و کانَ اَمیرُالمُؤمِنینَ مُتَعَلِّقا بِرَسُولِ اللّهِ و کانَ الاَئِمَّةُ مُتِعَلِّقینَ بِاَمیرِالمُؤمِنینَ و کانَ شیِعَتُنا مُتِعَلِّقینَ بِنا یَدخُلُونَ مَدخَلَنا و یَرِدُونَ مَورِدَنا»؛
«وقتی قیامت بپا می شود رسول خدا به نور الهی چنگ می زند و امیرالمؤمنین به رسول خدا و ائمه به امیرالمؤمنین و شیعیان ما به ما چنگ می زنند، به جایی که ما داخل شویم داخل می شوند و به محلی که ما وارد شویم وارد می شوند».(2)
در روایات پرشمار دیگری که از پیامبر اکرم و اهل بیت علیهم السلام نقل گردیده، پاداشهای فراوان دیگری برای شیعه علی علیه السلام نقل شده است که به مواردی از آن اشاره می کنیم:
برای شیعه علی هشت در از درهای بهشت باز می شود که از هر دری که خواسته باشد بدون حساب وارد گردد.
- در روز قیامت نامه عمل شیعه به دست راستش داده می شود.
- خداوند سکرات مرگ را بر شیعه آسان می نماید.
- شیعه علی مانند برق از پل صراط عبور می کند.
- برای شیعه دیوان و حسابی گشوده نمی شود.
- شیعه علی بر منابری از نور قرار داده می شود و در قیامت هیچ حزن و اندوهی ندارد.
- شیعه علی در قیامت از گناهکاران شفاعت می کند.
- ملائکه الهی و انبیا در قیامت به دیدار شیعه علی آمده، با او مصافحه
ص: 105
می نمایند.
- شیعه علی علیه السلام در کنار حوض کوثر به ملاقات پیامبر و اهل بیت علیهم السلام می رود.
- خداوند در قیامت از علی و شیعه او راضی است.
- اعمال شیعه علی در قیامت مورد قبول خداوند واقع می شود و ...
چون هدف ما در این نوشتار بیشتر تکیه بر اوصاف شیعه و شرح و تفصیل این اوصاف است به ذکر همین مقدار از فضایل شیعیان و محبان اهل بیت اکتفا می کنیم و طالبان این مباحث را به منابعی که در این زمینه تألیف گردیده ارجاع می دهیم.(1)
ص: 106
اقامه نماز
پرداخت زکات
رفتن به حج
و ...
ص: 107
ص: 108
ویژگی های کسانی که به اهل بیت پیامبر علیهم السلام عشق می ورزند و خود را دوستدار و پیرو این خاندان برمی شمارند، چیست؟
شیعه و محب اهل البیت که در آیات و روایات فراوان این همه فضیلت و پاداش برای آنان درنظر گرفته شده چه خصوصیات و اوصافی باید داشته باشند؟
اینکه قرآن کریم (با استناد به روایات) شیعه علی را بهترین مخلوق خدا معرفی می کند و آنان را از اصحاب یمین می داند - که نامه عمل آنان به دست راستشان داده می شود - و یا جزء اولین کسانی می شمارد که وارد بهشت می شوند، آیا مقصود همه شیعیان هستند؟
آیا اینکه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، این همه مقام شیعه و محب اهل بیت را بالا می داند - آن گونه که اهانت به هریک از شیعیان علی را اهانت به خود می داند - شامل تمام افرادی است که ادعای شیعه بودن را دارند؟
آیا اینکه اهل بیت علیهم السلام این همه به شیعیانشان مباهات می کنند و به آنان اطمینان می دهند که هیچ خوف و هراسی نداشته باشند و حتی یک نفر از آنان وارد آتش جهنم نخواهد شد شامل تمام افرادی می شود که عنوان شیعه را دارند یا خیر؟
از سوی دیگر، در رسیدن به این جایگاه والا و بهره مندی از این همه پاداش، آیا داشتن عنوان شیعه و ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام کافی است و یا افزون بر این امور، عمل به تعالیم قرآن و سنت و پیروی عملی از راه و روش اهل بیت علیهم السلام نیز لازم است؟
ص: 109
موضوع اصلی این نوشتار پاسخ به مجموعه این سؤالات است که با توفیق الهی و مدد اهل بیت علیهم السلام برآنیم تا با استفاده از سخنان و روایاتی که از وجود نورانی خود این خاندان صادر شده، او صاف و ویژگیهای شیعیان و محبان اهل بیت را بیان و تشریح نماییم.
امیدواریم که شیعیان و موالیان این خاندان با بهره گیری از این سخنان، هرچه بیشتر خود را با این اوصاف و ویژگیها تطبیق دهند تا در صف شیعیان و محبان واقعی اهل بیت قرار بگیرند و از اجر و پاداشهای عظیم و بی شماری که برای شیعه و محب اهل بیت ذکر گردیده، برخوردار شوند. (ان شاءاللّه)
در اینکه برای رسیدن به سعادت اخروی و نجات از گرفتاری و عذاب الهی تنها محبّت علی علیه السلام و فرزندان بزرگوارش کافی است و یا اینکه علاوه بر داشتن ولایت و محبت آنان عمل به واجبات و ترک محرمات الهی نیز شرط است، دو دسته روایت از معصومین علیهم السلام نقل گردیده است:
دسته اول: روایاتی است که از ظاهر آنها به دست می آید که آنچه باعث نجات و سعادت ابدی انسان می گردد پذیرش ولایت علی علیه السلام و محبت ورزیدن به او و فرزندان او است؛ هرچند انسان عملی نداشته باشد و حتی مرتکب گناهان کبیره شود.
دسته دوم: روایاتی است که بیشتر بر عمل و انجام واجبات و ترک محرمات تأکید کرده و کسانی را اهل نجات دانسته است که تقوای الهی را پیشه نموده، و اهل عمل به دستورات خدا و رسول او باشند.
ما ابتدا به تعدادی از این روایات اشاره کرده، سپس معنای حقیقی این روایات و راه جمع میان این دو دسته روایت را بیان می نماییم.
ص: 110
روایات متعددی از پیامبر و اهل بیت علیهم السلام نقل گردیده که به ظاهر، شرط رسیدن انسان به سعادت و نجات از هلاکت اخروی را داشتن ولایت و محبت اهل بیت می داند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«مَن اَحَبَّ عَلِیّا کُتِبَ لَه بَرائَةٌ مِنَ النّارِ و جَوازٌ عَلَی الصِّراطِ و أَمانٌ مِنَ العَذابِ و لَم یُنشَر لَهُ دیِوانٌ و لَم یُنصَب لَهُ مِیزانٌ و قِیلَ أُدخُلِ الجَنَّةَ بِلاحِسابٍ»
ترجمه: «کسی که علی علیه السلام را دوست داشته باشد، برای او آزادی از آتش جهنم، عبور از صراط و در امان بودن از عذاب الهی نوشته می شود؛ بدون اینکه برای او دیوانی برای محاسبه گناهانش باز شود و یا میزانی برای حساب اعمالش نصب گردد؛ بلکه به او گفته می شود: بدون حساب وارد بهشت شو!».(1)
در روایتی دیگر آن حضرت می فرماید:
«حُبُّ عَلیٍّ حَسَنَةٌ لا تَضُرُّ مَعَها سَیِّئَةٌ و بُغضُهُ سَیِّئَةٌ لا تَنفَعُ مَعَها حَسَنَةٌ»؛
ترجمه: «دوستی علی حسنه ای است که هیچ گناهی به آن ضرر نمی رساند و دشمنی با آن حضرت، گناهی است که هیچ نیکی به آن نفع نبخشد».(2)
و نیز از آن حضرت نقل شده است که فرمود:
«إِنَّ وَلایَةَ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لا یَضُرُّ مَعَها شَی ءٌ مِنَ السَّیِّئاتِ و إِن جَلَّت... و إِنَّ وَلایَةَ أَضدادِ عَلیٍّ و مُخالِفَةَ عَلیٍّ سَیِّئَةٌ لا یَنفَعُ مَعَها شَی ءٌ»؛
«ولایت علی حسنه ای است که هیچ گناهی به آن ضرر نمی رساند؛ هرچند گناهان بزرگ باشد و ولایت مخالفان علی و دشمنی او گناهی است که هیچ چیز نفعی به آن نمی رساند».(3)
امام صادق علیه السلام نیز در روایتی خطاب به یکی از شیعیان به نام «مَیسَر» فرمود:
«اَمّا وَاللّهِ لا یَدخُلُ النّارَ مِنکُم اِثنانِ، لا وَاللّهِ و لا واحِدٌ؛ واللّهِ اِنَّکُم الَّذینَ قالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ «وقالوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُم مِنَ الاَشرار» ثُمَّ قال: طَلَبُوکُم وَاللّهِ فِی النّارِ فَما وَجَدُوا مِنکُم اَحَدا»؛
«به خدا سوگند! دو نفر از شما شیعیان به جهنم نمی روند؛ نه به خدا سوگند! حتی یک نفر از شما به
ص: 111
جهنم نمی رود؛ به خدا سوگند! شما کسانی هستید که خداوند در قرآن درباره آنها می فرماید: جهنمیان گفتند: ما کسانی را که جزو اشرار می شمردیم در اینجا نمی بینیم، به خدا سوگند! به دنبال شما در جهنم می گردند، ولی یکی از شما را نمی یابند!».(1)
در مقابل روایات مذکور روایات دیگری از معصومین علیهم السلام نقل شده است، که بیشتر بر عمل و انجام واجبات و ترک محرمات تأکید دارد، از جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«یا بَنِی عَبدِالمُطَّلِبِ إِنِّیِ رَسُولُ اللّهُ إِلَیکُم و إِنِّیِ شَفیقٌ عَلَیکُم، و إِنَّ لِی عَمَلیِ وَ لِکُلِّ رَجُلٍ مِنکُم عَمَلُهُ، لا تَقُولُوا إِنَّ مُحَمَّدا مِنّا و سَنَدخُلُ مَدخَلَهُ، فَلا وَاللّه، ما أَولِیائِی مِنکُم و لا مِن غَیرِکُم یا بَنِی عَبِدالمُطَّلِبِ إِلاّ المُتَّقُونَ...»؛
«ای فرزندان عبدالمطلب! من فرستاده خدا به سوی شما هستم، و من برای شما دلسوزم، و همانا عمل من برای خودم و برای هریک از شما عمل خود اوست. نگویید که محمد از ما است و زود است که ما داخل شویم در آنجایی که او داخل شود، نه به خدا سوگند! ای فرزندان عبدالمطلب، دوستان من از شما و غیر شما تنها افراد پرهیزگارند»(2).
امام باقر علیه السلام نیز خطاب به یکی از اصحاب، به نام «خیثمه» فرمود:
«أَبلِغ شیِعَتَنا أَنّا لانُغنِی مِنَ اللّهِ شَیئا، و أَبلِغ شیِعَتَنا أَنَّهُ لا یَنالُ ما عِندَاللّهِ اِلاّ بِالعَمَلِ، و أَبلِغ شیِعَتَنا أَنَّ اَعظَمَ النّاسِ حَسرَةً یَومَ القِیامَةِ مَن وَصَفَ عَدلاً ثُمَّ خالَفَهُ اِلی غَیرِهِ، و أَبلِغ شیِعَتَنا أَنَّهُم اِذاقامُوا بِما أُمِرُوا اَنَّهُم هُمُ الفائِزُونَ یَومَ القِیامَةِ؛
«به شیعیان ما اعلام کن که ما بی نیاز نمی کنیم از خداوند چیزی را (یعنی به اعتماد ما از عمل باز نمانند) و به شیعیان ما ابلاغ کن که نمی توان به آنچه نزد خدا هست رسید، مگر با عمل، و به شیعیان ما ابلاغ کن که با حسرت ترین مردم در روز قیامت، کسی است که عدلی را وصف کند، سپس با آن مخالفت کند و به شیعیان ما بگو که اگر به آنچه مأمور شدند عمل کردند روز قیامت
ص: 112
پیروز و اهل نجات خواهند بود».(1)
در روایتی دیگر آن حضرت به جابر فرمود:
«یا جابِرُ! أیَکتَفِی مَن یَنتَحِلُ التَشَیُّعَ أَن یَقُولَ بِحُبِّنا أَهلَ البَیتِ؟ فَوَاللّهِ ما شیعَتُنا إِلاّ مَنِ إتَّقَی و أَطاعَهُ وَ ما کانُوا یُعرَفُونَ، یا جابِرُ، إِلاّ بِالتَّواضُعِ وَالتَخَشُّعِ وَالأَمانَةِ وَ کَثَرَةِ ذِکرِ اللّهِ والصَّومِ وَالصَّلاةِ والبِرِّ بِالوالِدَینِ وَالتَّعاهُدِ لِلجیرانِ مِنَ الفُقَراءِ و أَهلِ المَسکَنَةِ والغارِمینَ وَالأَیتامِ وَ صِدقِ الحَدیثِ و تَلاوَةِ القُرآنِ و کَفِّ الأَلسُنِ عَنِ النّاسِ إِلاّ مِن خَیرٍ ...»؛
ترجمه: «ای جابر، آیا برای کسی که ادعای تشیع را دارد، همین بس که بگوید: ما دوستدار اهل بیت علیهم السلام هستیم؟ به خدا سوگند! شیعه ما نیست، مگر کسی که تقوای الهی پیشه نماید و از او اطاعت کند و شیعیان ما شناخته نمی شوند مگر با تواضع و خشوع و امانت داری و زیاد به یاد خدا بودن و روزه و نماز و نیکی به والدین و کمک به همسایگان فقیر و مساکین و بدهکاران و یتیمان و راستگویی و تلاوت قرآن و باز داشتن زبان از آزار
دیگران، جز با خوبی...».(2)
روایاتی که ذکر شد، بخشی از روایات پرشماری است که از پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام در این مورد نقل گردیده است. حال تقدم و ترجیح با کدام دسته از این روایات است؟
آیا روایات دسته اوّل ملاک عمل اند که طبق ظاهر آنها پذیرش ولایت اهل بیت علیهم السلام و داشتن محبت این خاندان در سعادت و نجات انسان کافی است؟
آیا ملاک عمل روایات دسته دوم است که بر اساس آنها، انجام واجبات و ترک محرمات الهی باعث سعادت و نجات انسان می گردد؟
آنچه از مجموع روایات یاد شده و آیات و روایات فراوان دیگر به دست می آید؛ این است که نه ولایت و محبت بدون عمل برای انسان مفید خواهد بود
ص: 113
و نه عمل بدون ولایت تأثیری در سعادت اخروی انسان خواهد داشت؛ بلکه آنچه برای انسان سودمند است و انسان را به مقصد نهایی - که کسب رضایت الهی و به دست آوردن بهشت جاودان اوست - می رساند، داشتن ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام همراه با عمل است که اگر کسی این دو ویژگی و خصوصیت را داشته باشد باید امیدوار باشد که اهل سعادت و رستگاری است؛ اما چنانچه تنها یکی از این دو خصوصیت در او باشد هیچ یک به حال او نفعی نداشته و از قهر و غضب الهی در امان نخواهد بود؛ بنابراین باید بین محتوا و مضمون این دو دسته از روایات جمع نمود و به هر دو عمل کرد، و راه جمع و عمل به هر دو دسته این است که بگوییم: انسان مؤمن و شیعه علی باید هم ولایت و محبت این خاندان را داشته باشد و هم اهل عمل به احکام و دستورات دین باشد. شواهد فراوانی از قرآن کریم، روایات و سیره معصومان علیهم السلام نیز این معنا را تأیید می کند که به برخی از این شواهد و قراین اشاره می نمائیم:
قرآن کریم در آیات متعدد ایمان و انجام عمل صالح را عامل سعادت انسان و ورود او به بهشت دانسته است؛ در سوره عصر می فرماید:
«و العَصر * اِنَّ الاِنسنَ لَفی خُسر * اِلاَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّلِحتِ وتَواصَوابِالحَقِّ وتَواصَوا بِالصَّبر»
ترجمه: «سوگند به عصر همانا انسانها همه در زیانند مگر کسانی که ایمان آورده، عمل صالح انجام دهند و یکدیگر را به حق سفارش کرده و به شکیبایی و صبر توصیه نمایند».(1)
در آیه ای دیگر می خوانیم:
«والّذین ءَامنُوا و عَمِلُوا الصّالحات اُولئکَ اَصحاب الجنّة هم فیها خالدون»
«کسانی که ایمان آورده، عمل صالح انجام دادند، آنان اهل بهشت اند و همیشه در آن جاویدان
ص: 114
خواهند بود».(1)
قرآن کریم در این آیات و آیات مشابه فراوان، به دو شرط اساسی نجات انسان از خسران و هلاکت و دستیابی به سعادت اخروی اشاره نموده است؛
شرط اول: ایمان به خدا، انبیای الهی و آنچه آنان از طرف خدا آورده اند. به عقیده شیعه یکی از اموری که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم آن را از طرف خدا آورده و جزء دین به شمار می رود؛ ولایت و جانشینی علی علیه السلام است که بدون پذیرش آن، ایمان ارزشی ندارد.
شرط دوم: انجام اعمال صالح است که مهم ترین اعمال صالح ادای واجبات الهی و ترک محرمات است.
روایات فراوانی از اهل بیت علیهم السلام وارد شده که ولایت و محبت به این خاندان در کنار عمل و اطاعت از خدا و معصومان را شرط نجات انسان دانسته است؛
امام باقر علیه السلام در سخنی به «خیثمه» فرمود:
«یا خَیثَمَةُ، أَبلِغ مَوالِینا مِنّا السَّلامَ و أَعلِمهُم أَنَّهُم لَن یَنالُوا ما عِندَ اللّهِ إِلاّ بِالعَمَلِ و لَن یَنالُوا وَلایَتَنا إِلاّ بِالوَرَعِ، یا خَیثَمَةُ، لَیسَ یَنتَفِعُ مَن لَیسَ مَعَهُ وَلایَتُنا و لا مَعرِفَتُنا أَهلَ البَیتِ...»
ترجمه: «ای خیثمه! به دوستان ما سلام برسان و به آنها اعلام کن که به آنچه نزد خدا هست جز با عمل نخواهند رسید و جز با پرهیزگاری به ولایت ما دست نخواهند یافت.
ای خیثمه! کسی که از ولایت و معرفت ما اهل بیت محروم است، نفعی نخواهد برد».(2)
و نیز در روایتی دیگر آن حضرت خطاب به شیعیان می فرماید:
«فَمَن کانَ مِنکُم مُطیعا لِلّهِ تَنفَعُهُ وَلایَتُنا و مَن کانَ مِنکُم عاصِیا لِلّهِ لَم تَنفَعهُ
ص: 115
وَلایَتُنا، وَیْحَکُم لاتَغتَرُّوا، وَیحَکُم لاتَغترُّوا»؛
«هرکس از شما مطیع خدا باشد، ولایت ما به حال او نفعی خواهد داشت اما هرکس از شما که نافرمانی خدا کند ولایت ما به حال او سودی نخواهد داشت. وای بر شما! (تنها به داشتن ولایت و محبت) مغرور نشوید، وای بر شما! مغرورنشوید».(1)
از این روایات به دست می آید که داشتن محبت اهل بیت علیهم السلام و ولایت آنان آنگاه به حال انسان نافع خواهد بود که انسان در کنار آن واجبات الهی را به جا آورد و از محرمات خدا اجتناب نماید؛ در این صورت است که اهل سعادت و نجات خواهد بود.
شاهد دیگر، سیره و روش پیامبر و اهل بیت علیهم السلام است. چگونگی زندگی عملی آنان از توجه شدید آن بزرگواران به ادای واجبات و ترک محرمات الهی و انجام اعمال صالح حکایت دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد عبادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«لَقَد قامَ صلی الله علیه و آله وسلم عَشرَ سِنینَ عَلی أَطرافِ أَصابِعِه حَتّی تَوَرَّمَت قَدَماهُ وَاصفَرَّ وَجهُهُ، یَقُومُ اللَّیلَ أَجمَعَ حَتّی عُوتِبَ فی ذلِکَ. فَقالَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: «طه * ما اَنزَلنا عَلَیکَ القُرءانَ لِتَشقی»؛
ترجمه: «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم مدت ده سال به هنگام نماز بر سر انگشتان می ایستاد تا پاهای مبارک آن حضرت ورم نمود و صورتش زرد گردید. تمام شب را به شب زنده داری مشغول بود تا آنجا که خداوند آن حضرت را مورد عتاب قرار داد و گفت: ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خود را این اندازه در زحمت و مشقت اندازی».(2)
امام صادق علیه السلام نیز درباره احوال امیرالمؤمنین و امام زین العابدین علیهماالسلامنسبت به عبادت خدا و دیگر اعمال صالح می فرماید:
«هیچ کس در این امت جز علی علیه السلام طاقت اعمال و عبادات رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم
ص: 116
را نداشت. همانا عمل علی علیه السلام عمل شخص خائفی بود که گویی بین بهشت و جهنم قرار دارد و از بهشت امید به ثواب و از جهنم ترس از عقاب دارد. آن حضرت از مال خود هزار بنده برای کسب رضای خدا و نجات از آتش جهنم آزاد کرد؛ اموالی که با زحمت دست و عرق پیشانی تحصیل کرده بود؛ لباس او چیزی جز کرباس نبود و اگر آستین مبارکش بلند می گردید قیچی طلب می کرد و آن را می برید. هیچ کس در اولاد و اهل بیتش شبیه تر به آن حضرت در فقه و لباس جز علی بن الحسین علیه السلام نبود؛ روزی فرزند آن حضرت یعنی امام باقر بر پدرش علی بن الحسین وارد شد. پس آن حضرت را مشاهده کرد که بر اثر عبادت خدا به حدی رسیده که رنگش از بیداری شب زرد شده و چشمانش از گریه سرخ گردیده وپیشانی و بینی مبارکش مجروح شده و ساقها و قدمهایش از ایستادن در نماز ورم کرده است». امام باقر علیه السلام می گوید: «بر اثر مشاهده این حالت پدرم، ناخودآگاه گریه ام گرفت. در این حال پدرم مشغول تفکر بود، پس از لحظه ای متوجه من شد و فرمود: فرزندم! آن صحیفه هایی را که در آن عبادت علی علیه السلام است به من بده؛ پس من آن صحیفه ها را دادم. اندکی آنها را مطالعه کرد. سپس آن را با حالت دل تنگی و غصه بر زمین گذاشت و فرمود: چه کسی توانایی عبادت علی علیه السلام را دارد؟».(1)
موارد فوق، شمّه ای از سیره پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام نسبت به انجام واجبات الهی و ترک محرمات و به جا آوردن اعمال صالح و نیک است و این سیره حکایت می کند که ولایت و محبت این خاندان به تنهایی برای نجات انسان از عذاب الهی و رسیدن به سعادت ابدی کفایت نمی کند؛ زیرا اگر ولایت و محبت کافی می بود خود پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام اولی و مقدم بر دیگران بودند
ص: 117
که به واجبات و محرمات الهی توجهی نکنند؛ چرا که با داشتن ولایت و محبت
آنان است که دیگران نجات یافته، به بهشت راه می یابند، پس چگونه خود اهل بهشت و نجات از جهنم نباشند؟
بنابراین از اینکه پیامبر و اهل بیت علیهم السلام خود توجه و اهتمام شدیدی به انجام واجبات و ترک محرمات الهی و به جا آوردن اعمال صالح داشتند به دست می آید که در کنار داشتن محبت و ولایت اهل بیت علیهم السلام باید به اوامر و نواهی الهی نیز توجه داشت و از عصیان او اجتناب ورزید.
افزون بر این، اهل بیت علیهم السلام در روایاتی این برداشت و ذهنیت را که ولایت و محبت آنان به تنهایی در نجات انسان کفایت می کند، به شدت رد کرده، از اینکه چنین عقاید و سخنانی به آنان نسبت داده شود به خداوند پناه برده اند؛ یکی از راویان به امام صادق علیه السلام می گوید:
«حَدیثٌ رُوِیَ لَنا أَنَّکَ قُلتَ: إِذا عَرَفتَ فَاعمَل ماشِئتَ؛ فَقال: قَد قُلتُ ذلِکَ، قال: قُلتَ: و إِن زَنَوا و إِن سَرَقُوا و إِن شَرَبُوا الخَمرَ؟ فَقالَ لِی: إِنّا لِلّهِ و إِنّا إِلَیهِ راجِعُونَ، وَاللّهِ ما أَنصَفُونا أَن نَکُونَ أخذنا بِالعَمَلِ و وُضِعَ عَنهُم؟! إِنَّما قُلتُ: إذا عَرَفتَ فَاعمَل ما شِئتَ مِن قَلیلِ الخَیرِ و کَثیِرِه. فَإِنَّهُ یُقبَلُ مِنکَ»؛
ترجمه: «حدیثی برای ما روایت شده که شما فرموده اید:
وقتی (در حق ائمه علیهم السلام ) معرفت پیدا نمودی هرچه می خواهی بکن. حضرت فرمود: بلی، من چنین گفتم. راوی گوید: هرچند افراد زنا کنند یا دزدی نمایند یا شراب بنوشند؟! حضرت کلمه استرجاع را بر زبان جاری کرد و سپس فرمود: به خدا سوگند! در حق ما بی انصافی کرده اند. ما خود به سبب اعمالمان مؤاخذه شویم؛ لیکن از آنان (گناه عمل) برداشته شود؟! آنچه من گفته ام این بود که وقتی نسبت به امام معرفت پیدا نمودی هر چه می خواهی از عمل خیر، چه کم و چه زیاد انجام بده که از تو قبول می شود».(1)
سخن امام خمینی(ره)
فقیه و عارف گرانقدر و بی نظیر عصر ما حضرت امام خمینی قدس سره در کتاب «چهل حدیث» به این دو دسته از روایات اشاره کرده، می نویسد:
ص: 118
«بدان که اگر کسی مراجعه کند به اخبار وارده و در حالات رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه هدی علیهم السلام و کیفیت عبودیت و اجتهاد آنها و تضرع و زاری و ذل و مسکنت و خوف و حزن آنها در پیشگاه مقدس رب العزه و کیفیت مناجات آنها در محضر قاضی الحاجات که از حدّ تواتر بیرون است و از صدها افزون و همین طور مراجعه کند به وصیت هایی که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام می کردند و وصیت های ائمه
بعضی به بعضی و وصیت هایی که به خواص شیعیان و خُلَّص موالیان می فرمودند و تأکید و سفارش های خیلی بلیغی که می فرمودند و آنها را از معصیت خدای تعالی تحذیر می نمودند که در اصول و فروع تکالیف، کتب اخبار از آنها مشحون است علم قطعی حاصل می کند که اگر بعضی روایات بحسب صورت و ظاهر مخالف با آن احادیث وارد شده است ظاهر آنها مراد نیست پس اگر طوری ممکن بود تأویل آن که منافات با آن احادیث قطعیه صریحه که از ضروریات دین است نداشته باشد آن را تأویل کنیم یا جمع عرفی داشت جمع کنیم و الاّ رد علم آن به قائلش می نمائیم».
سپس به ذکر برخی از این روایات و جمع و تأویل آنها پرداخته و در پایان می نویسد:
«پس ای عزیز! شیطان تو را مغرور نکند و هواهای نفسانی تو را گول نزند. البته انسان تنبل به شهوات و حب دین و جان و مال مثل نویسنده، همیشه دنبال بهانه است از برای تأیید تنبلی خود، و هرچه موافق با شهوات و مؤید هواهای نفسانیه و خیالات شیطانیه او باشد اقبال به آن نماید و چشم و گوش خود را به آن باز کند، بدون آنکه فحص از آن نماید و یا به مقابلات و معارضات
آن نظر نماید. بیچاره گمان می کند که به مجرد دعوی تشیع و حب اهل بیت طهارت و عصمت جواز ارتکاب هر محرّمی را خدای نخواسته دارد و قلم تکلیف - نعوذ باللّه - از او برداشته شده. بدبخت نمی داند که شیطان بر او خیمه افکنده، در آخر عمر بیم آن است که محبت بی مغز بی فایده نیز از دستش برود و با کف تهی در
ص: 119
صف نواصب اهل بیت محشور گردد!
آخر دعوی محبت کسی که بیّنه نداشته باشد پذیرفته نیست. ممکن نیست من با شما دوست باشم و محبت و اخلاص داشته باشم و برخلاف تمام مقاصد و مطلوبات شما اقدام کنم. درخت محبت ثمره و نتیجه اش عمل بر طبق آن است و اگر این ثمره را نداشته باشد باید دانست که محبت نبوده، خیال محبت بوده است. پیامبراکرم و اهل بیت مکرم او - صلوات الله علیهم - تمام عمر خود را صرف در بسط احکام و اخلاق و عقاید نمودند و یگانه مقصد آنها نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بوده و هر قتل و غارت و ذلت و اهانتی را در راه این مقصد شریف سهل شمردند و از اقدام باز نماندند؛ پس محب و شیعه آنان کسی است که در مقاصد آنها با آنان شرکت کند و پیروی از آثار و اخبار آنها کند. اینکه در اخبارشریفه اقرار به لسان و عمل به ارکان را از مقوّمات ایمان شمرده، بیان یک سرّ طبیعی و سنة اللّه جاریه است؛ چون که حقیقت ایمان ملازم با اظهار و عمل است. عاشق در جبلّه طبیعیه اوست. اظهار عشق و تغزّل در شأن معشوق، و عمل به لوازم ایمان و محبت خدا و اولیای او. اگر عمل نکرد مؤمن نیست و محبت ندارد، و این صورت ایمان و محبت بی مغز و معنا نیز با حوادث جزئی و فشار فی الجمله، از بین می رود و صفرالید به دار جزای اعمال منتقل شود».(1)
با توجه به آیات قرآن کریم، روایات و نیز عمل و سیره معصومان علیهم السلام - که در مباحث گذشته بیان گردید و طبق آنها این نکته روشن شد که ادعای ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام به تنهایی در سعادت و نجات انسان از عذاب اخروی کافی
ص: 120
نیست و اطاعت و پیروی عملی از تعالیم الهی و دستورات معصومان علیهم السلام نیز لازم است پس باید روایات دسته اول را که ظهور در کفایت ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام در نجات
انسان دارد، تأویل و توجیه نماییم تا تناقض ظاهری آنها با آیات قرآن، روایات و سیره معصومان علیهم السلام برطرف گردد.
یکی از توجیهاتی که می توان برای این روایات ذکر کرد آن است که مقصود از روایاتی که می گوید: از گناه شیعه سؤال نمی شود یا نامه و دیوانی برای آنان باز نمی گردد و آنان بدون حساب وارد بهشت می شوند و یا حتی یک نفر از شیعیان به جهنم نمی رود، شیعیان واقعی و باتقوای اهل بیت علیهم السلام هستند که در تمام یا بیشتر دستورات دین مطیع خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام اند. روشن است کسی که از خدا و رسول و اهل بیت علیهم السلام اطاعت کرده، به توصیه های آنان عمل نماید گناهی نخواهد داشت تا دفتر و دیوانی برای او باز شود و از گناه او سؤال گردد و اگر هم اندک گناهی داشته باشد به لطف الهی و شفاعت پیامبر و اهل بیت علیهم السلام مورد عفو و بخشش قرار می گیرد و نوبت به گشودن دیوان و حسابرسی او نمی رسد.
تأویل و توجیه دیگری که، بسیاری از محدثان امامیه، برای این دسته از روایات ذکر کرده اند و روایات متعدد دیگری نیز این تأویل و توجیه را تأیید می نماید، آن است که قبل از آنکه نوبت حساب و سؤال از شیعیان در قیامت فرا رسد به برکت ولایت اهل بیت علیهم السلام و محبت این خاندان، خداوند تمام یا اکثر گناهان شیعه را با مبتلا نمودن آنان در دنیا، عالم برزخ و صحنه قیامت محو می کند و با محو گناه آنان، چون معصیتی در نامه عملشان باقی نمی ماند خداوند از گناه آنان سؤال نمی کند و دفتر و دیوانی برای آنان گشوده نمی گردد و آنان بدون حساب وارد بهشت می شوند. بنابراین مقصود از «ضرر» در دو روایت اخیر از روایات دسته اوّل که می گوید: با وجود محبت و ولایت علی علیه السلام گناهان به انسان ضرری نمی رساند، مبتلا شدن به آتش جهنم یا جاویدان بودن در آن است
ص: 121
و معنای این روایات آن است که ولایت و محبت این خاندان موجب می شود خداوند انسان را از ضرر آتش جهنم یا جاویدان بودن در آن نجات دهد؛ لیکن این امر منافات ندارد با اینکه خداوند قبل از این مرحله یعنی در دنیا یا عالم برزخ یا صحنه قیامت شیعیان را به گرفتاری و عذاب مبتلا نماید تا گناهان آنان بر اثر ابتلا به این گرفتاریها و عذابها محو گردد. روایات دیگری که این معنا را تأیید می کند، فراوان است که به چند روایت در این باره اشاره می کنیم:
خداوند متعال در حدیث شریف قدسی می فرماید:
«ما مِن عَبدٍ اُریِدُ أَن أُدخِلَهُ الجَنَّةَ إلاّ اِبتَلَیتُهُ فِی جَسَدِهِ فَإِن کانَ ذلِکَ کَفّارَةً لِذُنُوبِهِ و إلاّ سَلَّطتُ عَلَیهِ سُلطانا فَإِن کانَ ذلکَ کَفّارَةً لِذُنُوبِهِ و إلاّ ضَیَّقتُ عَلیهِ فِی رِزقِهِ فَإن کانَ ذلکَ کَفّارَةً لِذُنُوبِهِ و إلاّ شَدَّدتُ عَلَیه عِندَ الموَتِ حَتّی یَأتِیَنِی و لا ذَنبَ لَه ثُمَّ اُدخِلُهُ الجَنَّةَ»
«هر بنده ای را که می خواهم داخل بهشت نمایم او را به امراض جسمی مبتلا می کنم؛ پس اگر امراض جسمی کفّاره گناهش نبود شخصی را بر او مسلط می نمایم، پس اگر آن نیز به اندازه کفّاره گناهانش نباشد روزی را بر او تنگ می گیرم؛ پس اگر آن هم به اندازه کفّاره گناهانش نباشد، هنگام جان کندن بر او سخت می گیرم تا بر من وارد شود، در حالی که هیچ گناهی نداشته باشد؛ سپس او را داخل بهشت می نمایم».(1)
از این قبیل روایات در مورد شیعیان نیز زیاد وارد شده است؛ امیرالمؤمنین علیه السلام خطاب به «عبدالله بن یحیی» می فرماید:
«یا عَبدَاللّهِ، اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذیِ جَعَلَ تَمحیِصَ ذُنُوبِ شیِعَتِنا فِی الدُّنیا بِمِحَنِهِم لِتَسلَمَ بِها طاعاتُهُم واستَحَقُّوا عَلَیها ثوابَها، فَقالَ عَبدُاللّهِ بنُ یَحیی: یا اَمیرَالمُؤمِنینَ، و إِنّا لا نُجازِی بِذُنُوبِنا إلاّ فیِ الدُّنیا؟ قالَ:نَعَم، اَما سَمِعتَ قولَ رَسُولِ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم اَلدُّنیا سِجنُ المُؤمِنِ و جَنَّةُ الکافِرِ، إِنَّ اللّهَ یُطَهِّرُ شیِعَتَنا مِن ذُنُوبِهِم فِی الدُّنیا بِما یَبتَلِیهِم بِهِ مِنَ المِحَنِ و بِما یَغفِرُهُ لَهُم، فَاِنَّ اللّهَ یَقُولُ: «ما اَصبَکُم مِن مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَت اَیدیکُم ویَعفوا عَن کَثیر»(2) حَتّی إذا وَردُوا القِیامَةَ تَوَفَّرَت عَلَیهِم طاعاتُهُم و
ص: 122
عِباداتُهُم»
ترجمه: «ای عبداللّه! حمد، خداوندی را است که پاک شدن گناهان شیعیان ما را در دنیا قرار داد تا طاعاتشان سالم بماند و به واسطه آنها مستحق ثواب گردند.
عبدالله بن یحیی می گوید:
ای امیرمؤمنان، آیا ما به واسطه گناهانمان در دنیا مجازات می شویم؟ حضرت فرمود: بلی، آیا نشنیده ای این سخن رسول خدا را که فرمود: دنیا زندان مؤمن است و بهشت کافر؛ همانا خداوند شیعیان ما را با مبتلا کردن به سختیها و نیز مغفرت خود در دنیا پاک می کند؛ چنان که خداوند متعال در قرآن می گوید: هر مصیبتی به شما رسد به علت اعمالی است که انجام دادید و بسیاری را نیز عفو می کند و هنگامی که آنان وارد قیامت می شوند طاعات و عباداتشان سالم و آماده است».(1)
عمربن یزید، از اصحاب امام صادق علیه السلام ، نیز به آن حضرت عرض کرد:
«إِنّی سَمِعتُکَ وَ أَنتَ تَقُولُ: کُلُّ شیِعَتِنا فِی الجَنَّةِ عَلی ما کانَ فیِهِم قالَ: صَدَقتَ، کُلُّهُم وَاللّهِ فِی الجَنَّةِ. قال: قُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ! إِنَّ الذُّنُوبَ کَثیرَةٌ کِبارٌ؟ فَقالَ: أَمّا فِی القِیامَةِ فَکُلُّکُم فِی الجَنَّةِ بِشَفاعَةِ النَّبِیِّ المُطاعِ أَو وَصِیِّ النَّبِیِّ وَ لکِنِّی وَاللّهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیکُم فِی البَرزَخِ، قُلتُ: و ما البَرزَخُ قال: القَبرُ مُنذُ حینِ مَوتِهِ إِلی یَومِ القِیامَةِ»؛
«شنیدم که فرموده اید: تمام شیعیان با گناهانی که در دنیا کرده اند در بهشت هستند، حضرت فرمود: راست گفتی، به خدا سوگند! همه آنان در بهشت اند. راوی گوید: به امام گفتم: فدایت شوم! با وجود گناهان زیاد و کبیره باز هم در بهشت اند؟ حضرت فرمود: اما در قیامت، پس همه شما با شفاعت پیامبری که از او اطاعت کرده اید یا وصی پیامبر در بهشت هستید؛ لیکن به خدا سوگند! من هراسانم بر شما نسبت به عالم برزخ. گفتم: برزخ چیست؟ حضرت فرمود: از هنگام مرگ تا قیامت».(2)
در روایت دیگری که امام علی علیه السلام آن را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل می نماید موضوع محو گناهان شیعه با تفصیل بیشتری بیان گردیده و افزون بر دنیا و برزخ، صحنه قیامت و طبقات بالای جهنم نیز از جمله موضع هایی است که برخی از
ص: 123
شیعیان یا محبان اهل بیت به تناسب گناه خویش در آن گرفتار می شوند. در این روایت حضرت چنین می فرمایند:
«ای شیعیان! تقوای الهی پیشه نمایید، همانا بهشت از شما فوت نخواهد شد، هرچند اعمال قبیح شما آن را به تأخیر اندازد، پس در به دست آوردن درجات آن با یکدیگر
به رقابت بپردازید. از آن حضرت سؤال شد: آیا دوستداران شما و دوستداران علی علیه السلام به جهنم می روند؟
فرمود: هرکس که نفس او به سبب مخالفت محمد و علی علیهماالسلام آلوده باشد و مرتکب اعمال حرام گردد و به مردان و زنان مؤمن ظلم نماید و با آنچه شریعت برای او ترسیم نموده مخالفت کند، روز قیامت در حالی که آلوده و گناهکار است وارد صحنه قیامت می شود. محمد و علی علیهماالسلامبه او می گویند: یا فلانی، تو آلوده و گناهکاری و صلاحیت همراهی دوستان برگزیده و هم نشینی با حورالعین های زیبا و فرشتگان مقرب خدا را نداری و هم نشین ایشان نمی شوی، مگر اینکه از گناهانی که انجام دادی پاک گردی؛ پس او را در طبقات بالای جهنم وارد می نمایند و به خاطر برخی گناهان در آنجا عذاب می گردد. برخی دیگر به خاطر گناهان خود در صحرای محشر گرفتار سختیها می گردند ... و بعضی از آنان که گناهانشان کمتر و سبک تر است در دنیا گرفتار سلاطین و دیگران یا برخی آفات و امراض گشته و گناه آنان پاک می گردد و عده ای وقتی مرگ آنان فرا می رسد و هنوز مقداری از گناهانشان باقی مانده است جانشان به سختی گرفته می شود که به واسطه سختی جان کندن، باقی مانده گناهانشان از بین برود...»(1)
از حضرت فاطمه زهرا ÷ نیز روایتی به همین مضمون نقل گردیده است(2)؛ لیکن هم در پایان روایت یاد شده و هم در روایتی که از فاطمه زهرا ÷ نقل شده، آن دسته از شیعیانی که بر اثر کثرت گناه وارد جهنم می شوندخارج از ردیف شیعیان واقعی هستند و حضرت علی و فاطمه زهرا علیهماالسلام فرموده اند: اینها جزء موالیان و دوستداران ما هستند، نه شیعیان ما؛ زیرا شیعه ما کسی است که از ما پیروی نماید.
البته گرفتار شدن این دسته از شیعیان به سختی و عذاب الهی هنگام مرگ، عالم برزخ، صحنه قیامت و طبقات بالای جهنم مربوط به آن دسته از شیعیان
ص: 124
گناهکاری است که در دنیا موفق به توبه حقیقی نگردیده اند؛ اما اگر این افراد در دنیا بتوانند واقعا توبه نمایند و تمام حقوق الهی و حقوقی را که از مردم ضایع کرده اند، جبران نمایند، خداوند توبه آنان را می پذیرد و چنین افرادی هیچ گونه سختی و ناراحتی در حال مرگ یا پس از آن را نخواهند داشت.
اما تأویل و معنای قسمت دوم دو روایت دسته اوّل که می گوید:
«بغض علی علیه السلام و پذیرش ولایت مخالفان آن حضرت، سیئه و گناهی است که هیچ عمل نیکی به آن سود نبخشد»، این است که عبادات و اعمال خیر دشمن علی و کسانی که ولایت دشمنان آن حضرت را پذیرفته اند، هیچ سودی برای آنان در قیامت ندارد و نمی تواند آنان را از آتش جهنم یا جاویدان بودن در آن رهایی بخشد. لیکن تنها اثری که
اعمال خیر این افراد برای آنان دارد، پاداش دنیوی است؛ به این معنا که خداوند پاداش عبادات و کارهای خیر این افراد را در همین دنیا به آنان می دهد؛ مانند اینکه مال فراوانی به آنان می دهد یا بدن آنان را سالم نگه می دارد یا فرزندان نیکی نصیب آنان می نماید یا نام نیکی از آنان به جا می گذارد و انواع پاداشهای دنیوی دیگر؛ اما در قیامت اینان بهره و نصیبی از اعمال خیرشان نخواهند داشت.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در ادامه یکی از دو روایت مذکور نیز به این معنا اشاره کرده، می فرماید:
«إنَّ وَلایَةَ اَضدادِ عَلیٍّ و مُخالَفَةَ عَلیٍّ سَیِّئَةٌ لایَنفَعُ مَعَها شَی ءٌ إلاّ ما یَنفَعَهُم بِطاعاتِهِم فِی الدُّنیا بِالنِّعَمِ والصِّحَّةِ والسَّعَةِ فَیَرُدُّوا الآخِرَةَ و لا یَکُونُ لَهُم إلاّ دائِمُ العَذابِ»؛
«همانا ولایت دشمنان علی و مخالفت با آن حضرت، گناهی است که هیچ کار نیکی به آن سودی نبخشد، مگر سودی که به واسطه طاعاتش در دنیا به او رسد؛ از قبیل نعمتهای دنیوی؛ سلامتی بدن و گشایش در زندگی، اما اینان وارد آخرت خواهند شد، در حالی که جز عذاب دایم چیزی در انتظارشان نیست».(1)
آنچه در این دو روایت بدان اشاره شده - که ولایت و محبت علی علیه السلام شرط
ص: 125
پذیرش تمام اعمال نیک و عبادات است - از امور مسلم واز ضروریات مذهب شیعه است(1) که آیات و روایات فراوان دیگری نیز این موضوع را تأیید می نماید که ذکر همه آنها در این مختصر نمی گنجد و ما تنها به یک آیه و روایت اشاره می کنیم:
قرآن کریم در آیه 124 سوره نساء می فرماید:
«ومَن یَعمَل مِنَ الصّ--لِح-تِ مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی وهُوَ مُؤمِنٌ فاُولکَ یَدخُلونَ الجَنَّةَ ولا یُظلَمونَ نَقیرا»؛
«کسانی که عمل صالح و نیک انجام دهند، چه مرد باشند و چه زن، در صورتی که ایمان داشته باشند داخل بهشت خواهند شد و کمترین ستمی به آنان نخواهد شد».
قرآن کریم در این آیه، شرط ورود به بهشت را انجام اعمال صالح همراه با داشتن ایمان دانسته است و معنای آیه در حقیقت این است که اعمال خیر آنانی که ایمان ندارند بهره ای برای شان نداشته و سبب ورود آنان به بهشت نخواهد شد و ایمان عبارت است از اعتقاد به تمام آنچه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم از طرف خداوند آورده است و یکی از اموری که آن حضرت از طرف خداوند آورده و جزء دین و ایمان به شمار می رود ولایت و جانشینی علی علیه السلام و فرزندان آن حضرت است که بدون پذیرش و اعتقاد به آن، ایمان محقق نگردیده و عبادات و اعمال انسان برایش سودی ندارد.
امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:
«بُنِیَ الاسلامُ عَلی خَمسَةِ اَشیاءَ: عَلَی الصَّلاةِ والزَّکاةِ والحَجِّ والصَّومِ والوَلایَةِ، قال زُرارَةُ: فَقُلتُ: و اَیُّ شَی ءٍ مِن ذلِکَ اَفضَلُ؟ فَقالَ: الوَلایَةُ اَفضَلُ. لاِنَّها مِفتاحُهُنَّ والوالِی هُوَ الدَّلیلُ عَلیهِنَّ،... ثُمَّ قالَ: ذِروَةُ الاَمرِ و سَنامُهُ و مِفتاحُهُ و بابُ الاَشیاءِ و رِضَی الرَّحمنِ الطّاعَةُ لِلاِمامِ بَعدَ مَعرِفَتِهِ... اَمّا لَو أَنَّ رَجُلاً قامَ لَیلَهُ و صامَ نَهارَهُ و تَصَدَّقَ بِجَمیعِ مالِهِ و حَجَّ جَمیعَ دَهرِهِ و لَم یَعرِف وَلایَةَ وَلِیِّ اللّهِ فَیُوالِیهِ و یَکونَ جَمیعُ اَعمالِهِ بِدِلالَتِهِ اِلیهِ ما کانَ لَهُ عَلَی اللّهِ حَقٌّ فیِ ثَوابِهِ و لا
ص: 126
کانَ مِن أَهلِ الاِیمانِ ... أُولئکَ المُحسِنُ مِنهُم یُدخِلُهُ اللّهُ الجَنَّةَ بِفَضلِ رَحمَتِهِ»
ترجمه: «اسلام بر پنج چیز بنا شده است: بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. زراره می گوید: به امام علیه السلام گفتم: کدام یک از این امور مهم تر و بالاتر است؟ امام فرمود: ولایت بالاتر است؛ زیرا ولایت، کلید راهنمای آنهاست. سپس فرمود: اوج و قله امر و کلید آن و باب اشیا و رضایت پروردگار، اطاعت از امام بعد از شناخت اوست، اما اگر کسی شبها را به نماز بایستد و روزها را روزه بگیرد و تمام اموالش را در راه خدا صدقه دهد و تمام عمرش را به حج برود، ولی ولایت ولیّ و حجت خدا را نشناسد تا از او پیروی نماید و اعمالش را به راهنمایی او انجام دهد بر خداوند حقی نخواهد داشت تا او را پاداش دهد و از اهل ایمان نخواهد بود ... اما افراد نیکوکار از آنان به فضل و رحمت الهی وارد بهشت خواهند شد».(1)
فلسفه این امر، چنان که در روایت فوق بدان اشاره گردیده، آن است که ولایت نسبت به بقیه احکام و دستورات الهی پایه و اساس دین و مهم ترین اصل ایمان به شمار می رود؛ زیرا با وجود ولی و حجت خداست که دین الهی، آن گونه که از طرف خدا نازل شده، باقی مانده و بدون انحراف و تحریف به نسلهای بعدی منتقل می شود. اما اگر ولیّ و حجت خدا در میان مردم نباشد و یا مردم ارتباطی با آنان نداشته و عقاید خود را از آنان نگیرند، دین یا به طور کلی از بین می رود و یا دستخوش تحریف و انحراف می گردد؛ چنان که انحراف در ادیان الهی گذشته همچون تثلیث در مسیحیت(2) و پسر خدا دانستن عزیر در یهود(3) و برخی انحرافات در میان برخی مذاهب اسلامی، نتیجه همین دوری از حجت های خدا و راهنمایان اصلی دین است.
بر این اساس، در روایات فراوان از اهل بیت علیهم السلام و حجت های خدا پس از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به نام: «باب اللّه»، «سبیل اللّه» و «الطریق الی اللّه» یعنی دروازه و
ص: 127
راه ورود به خدا یاد شده است؛(1) یعنی اگر کسی خواسته باشد به حریم الهی وارد شود و با معارف اصیل دین و اسلام آشنا شود و در راه هدایت و صراط مستقیم گام بردارد باید از طریق آنان وارد گردد. امیرالمؤمنین، علی علیه السلام در تفسیر آیه 189 سوره بقره که می فرماید:
«لَیسَ البِرُّ بِاَن تَأتوا البُیوتَ مِن ظُهورِها ول-کِنَّ البِرَّ مَنِ اتَّقی وَأتوا البُیوتَ مِن اَبوبِها»؛
«کار نیک آن نیست که از پشت خانه ها وارد شوید بلکه نیکی آن است که تقوا پیشه کنید و از درِ خانه ها وارد شوید» فرمود:
«کسی که به ولایت ما اقرار کرده و از ما پیروی نماید از درب این خانه ها وارد شده است؛ اما کسی که با ما مخالفت نماید و دیگران را بر ما ترجیح دهد از پشت این خانه ها وارد شده است».(2)
امام باقر علیه السلام نیز در تفسیر آیه مذکور فرمود: «آل محمد؛ ابواب خدا و طریق رسیدن به او و دعوت کنندگان مردم به سوی بهشت تا روز قیامت اند».(3)
بنابراین، آنان که ولایت ولیّ و حجت الهی را انکار می نمایند و اعمال و عبادات خود را بدون راهنمایی و هدایت آنان انجام می دهند:
اوّلاً: پایه و اساس دین و ایمان را - که ولایت حجت خداست - انکار نموده اند و دین و ایمانی که رکن اساسی آن مورد انکار قرار گیرد، دین و ایمان واقعی نخواهد بود.
ثانیا: آنان با پشت کردن به صاحبان و راهنمایان واقعی دین و گرفتن معارف دینی خود از دیگران، دین و اعتقادات خود را از غیر سرچشمه اصیل آن دریافت کرده اند و دین و عقاید آنگاه که از سرچشمه اصلی و از منبع وحی گرفته نشود
ص: 128
به طور طبیعی با خرافات و آمیزه های غیر الهی آمیخته خواهد شد و خداوند دین و عباداتی را که با آموزه های غیر الهی آمیخته گردیده، نخواهد پذیرفت.
البته بر پایه برخی آیات و روایات، عدم پذیرش اعمال منکران ولایت اهل بیت علیهم السلام و افرادی که محبت این خاندان را ندارند مربوط به کسانی است که وجوب ولایت و محبت اهل بیت علیهم السلام برای آنان ثابت شده، سپس آن را انکار کنند؛ اما آنان که نسبت به وجوب این دو امر و جزء دین بودن آن جاهل اند و به اصطلاح، از «مستضعفان فکری و عقیدتی» محسوب می شوند، از این حکم کلی استثنا می شوند و در صورتی که این افراد در شناخت حجت خدا و پیروی از او کوتاهی نکرده و جاهل (قاصر) باشند، خداوند بر آنان تفضل نموده، به برکت فضل الهی و اعمال نیک و صالح خود از آتش جهنم نجات خواهند یافت و عبارت پایانی روایت امام باقر علیه السلام که فرمود: «أُولئکَ المُحسِنُ مِنهُم یُدخِلُهُ اللّهُ الجَنَّةَ بِفَضلِ رَحمَتِهِ»؛ «محسنان از آنان به فضل و رحمت الهی وارد بهشت می شوند»، طبق یک احتمال اشاره به همین گروه از انسانها دارد.(1)
بر این اساس، و به خاطر استضعاف فکری و عقیدتی نه تنها بسیاری از مسلمانانی که ولایت حجت های الهی را ندارند اهل نجات خواهند بود، بلکه بسیاری از پیروان ادیان الهی دیگر و حتی کافرانی که پیرو هیچ دین و عقیده توحیدی نیستند نیز در صورت استضعاف، اهل نجات بوده و به جهت اعمال نیک خود و تفضل الهی وارد بهشت می شوند.
بر اساس روایات متعدد - که به بخشی از آنها در مباحث گذشته اشاره شد -
ص: 129
خداوند در دنیا، عالم برزخ و صحنه قیامت گروهی از شیعیان گناهکار را که موفق به توبه حقیقی نشوند، گرفتار سختی و عذاب می نماید تا از گناهانی که کرده اند پاک شوند و آنگاه وارد بهشت گردند؛ لیکن در اینجا این سؤال در اذهان مطرح می شود که پس شفاعت پیامبر اسلام و اهل بیت علیهم السلام و دیگر شفیعان روز جزا - که در آیات و روایات فراوان، سخن از آن به میان آمده - چه می شود؟ و آنان در کجا و چه موقع گناهکاران و پیروان گرفتار خویش را از عذاب نجات می دهند؟
در پاسخ باید گفت: شکی نیست که شفاعت اولیای الهی از گناهکاران یکی از تعالیم اسلامی و عقاید مذهب شیعه است، به گونه ای که در برخی روایات آمده است: فردی که اعتقاد به شفاعت نداشته باشد ایمان ندارد و یا کسی که شفاعت را باور نداشته باشد، شیعه ما نیست.(1)
قرآن کریم در بیش از دهها آیه، موضوع شفاعت را مطرح کرده و در این آیات، کسانی که حق شفاعت دارند، محدوده شفاعت و نیز آنان را که مستحق شفاعت هستند، معرفی کرده و مورد بحث و بررسی قرار داده است. در روایاتی که از پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام نیز نقل شده بر موضوع شفاعت تأکید فراوان شده و انبیای الهی، قرآن کریم، اهل بیت علیهم السلام ، ملائکه و مؤمنان را جزء کسانی دانسته که در قیامت حق شفاعت دارند و از گناهکاران در پیشگاه الهی شفاعت می نمایند.
از کسانی که بیشترین حق را پس از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در مورد شفاعت گناهکاران دارند، اهل بیت علیهم السلام هستند؛ آنان حجت های الهی در دنیا و آخرت و گل سرسبد عالم هستی و اشرف مخلوقات خداوند پس از پیامبر هستند؛ اینان هم
ص: 130
در دنیا و هم در آخرت از جایگاه رفیع و منزلت والایی در پیشگاه خداوند برخوردارند؛ این وجودهای مقدس و پاک آن قدر در نزد خداوند قرب و منزلت دارند که خداوند به برکت آنها تمام هستی و آنچه را در آن هست، خلق کرده و به آنان روزی می دهد. اگر این حجت های الهی نبودند عالمی نبود و خداوند به دیگر موجودات توجهی نمی کرد.
در دعای عدیله در مورد وجود مبارک امام زمان علیه السلام آمده است:
«بِبَقائِهِ بَقِیَتِ الدُّنیا و بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری و بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الأَرضُ والسَّماءُ ...»؛
«به سبب بقای آن وجود مبارک دنیا باقی است و به برکت او به خلایق روزی داده می شود و به سبب وجود او آسمان و زمین ثابت و پایدار است...».(1)
و نیز در زیارت جامعه کبیره خطاب به اهل بیت علیهم السلام می خوانیم:
«و بِکُم یُنَزَّلُ الغَیثُ و بِکُم یُمسَکُ السَّماءُ أَن تَقَعَ عَلَی الأَرضِ و بِکُم یُنَفَّسُ الهَمُّ وَ یُکشَفُ الضُّرُّ ...»؛
«و به سبب وجود شما است که باران می بارد و به برکت وجود شما آسمان بر زمین نمی افتد و به خاطر شماست که غصه ها و ناراحتی ها گشوده می گردد و بدیها از بین
می رود...».(2)
آنان آن قدر در پیشگاه خداوند مقرب اند که حتی انبیای الهی، آنگاه که برای شان گرفتاری و مشکلی پیش می آمد، به این ذوات مقدسه متوسل می شدند و برای رفع مشکل خود، خداوند را به وجود آنان سوگند می دادند که در این زمینه روایات متعددی از طریق شیعه و اهل سنت نقل گردیده است. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«إِنَّ آدَمَ لَمّا أَصابَ الخَطِیئَةَ کانَت تَوبَتُهُ أَن قال: اَللّهُمَّ إِنِّی أَسئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ لَمّا غَفَرتَ لِی فَغَفَرَها لَهُ، و إِنَّ نُوحا لَمّا رَکِبَ السَّفِینَةَ و خافَ الغَرَقَ، قالَ: اللّهُمَّ إِنِّی أَسألُکَ بِحَقِّ مُحَمِّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ لَمّا أنجَیتَنیِ مِنَ الغَرَق. فَأَنجاهُ اللّهُ مِنهُ، و إِنَّ اِبراهیمَ لَمّا أُلقِیَ فِی النّارِ، قال: بَرِدا و سَلاما، و إنَّ مُوسی لَمّا أَلقی
ص: 131
عَصاهُ و أَوجَسَ فیِ نَفسِهِ خِیفَةً، قالَ: اَللّهُمَّ إِنِّی أَسئَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمِّدٍ لَمّا آمَنتَنی، فَقالَ لَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: لا تَخَف إِنَّکَ أَنتَ الأَعلی»؛
«وقتی که آدم علیه السلام مرتکب آن خطا (ترک اولی) گردید توبه اش این بود که بگوید: خدایا! تو را به حق محمد و آل محمد سوگند می دهم که مرا عفو نمایی و خداوند او را به جهت این دعا بخشید و آن گاه که نوح سوار بر کشتی شد و ترسید که غرق شود گفت: خدایا! تو را به حق محمد و آل محمد سوگند می دهم که مرا از غرق شدن نجات دهی و خداوند او را نجات داد و آن هنگام که ابراهیم علیه السلام در آتش افکندند گفت: خدایا! تو را به حق محمد و آل محمد سوگند می دهم که مرا از آتش نجات دهی و خداوند آتش را بر ابراهیم سرد و سلامت گردانید و آن هنگام که موسی علیه السلام عصایش را افکند و در دلش هراسی افتاد، گفت: خدایا! تو را به حق محمد و آل محمد سوگند می دهم که مرا حفظ نمایی و خداوند به او خطاب نمود: نترس که تو برتر و بالاتر هستی».(1)
اهل بیت علیهم السلام نه تنها در دنیا در پیشگاه الهی قرب و منزلت داشته و دارند، بلکه در قیامت نیز از جایگاه بسیار والایی در نزد خداوند برخوردارند و خداوند اختیارات و حقوق گسترده ای را به آنان عنایت کرده است که یکی از این حقوق، حق شفاعت است؛ امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
«مَن یُحِبُّنا، یَنالُ شَفاعَتَنا یَومَ القِیامَةِ»؛ «کسی که ما را دوست داشته باشد به شفاعت ما در روز قیامت خواهد رسید».(2)
در حدیثی دیگر «حمران بن أَعیَن» می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که می فرمود:
«وَاللّهِ لَنَشفَعَنَّ، وَاللّهِ لَنَشفَعَنَّ وَاللّهِ لَنَشفَعَنَّ، قُلتُ:
لِمَن یَابنَ رَسولِ اللّهِ؟ قالَ: لِشیعَتِنا حَتّی یقُولَ عَدُوُّنا «فَما لَنا مِن شفِعین * ولا صَدیقٍ حَمیم * فَلَو اَنَّ لَنا کَرَّةً فَنَکونَ مِنَ المُؤمِنین»
ترجمه: «به خدا سوگند ما شفاعت خواهیم کرد! به خدا سوگند ما شفاعت خواهیم کرد! به خدا سوگند ما شفاعت خواهیم کرد! حمران گوید: از امام سؤال کردم: از چه کسانی شفاعت می کنید؟ امام فرمود: از شیعیانمان شفاعت می کنیم تا آنجا که دشمنان مان می گویند: برای ما شفاعت کننده و
ص: 132
دوست دلسوزی نیست. ای کاش برای ما بازگشتی بود تا از مؤمنان باشیم!».(1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«شَفاعَتُنا لاِهلِ الکَبائِرِ مِن شِیعَتِنا، و اَمَّا التّائِبُونَ فَاِنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ یَقُولُ: «ما عَلَی المُحسِنینَ مِن سَبیلٍ»(2)؛
«شفاعت ما خاندان برای شیعیانی است که مرتکب گناه کبیره شده اند اما کسانی که از گناه خود توبه کرده اند خداوند درباره آنان می فرماید: بر افراد نیکوکار مؤاخذه ای نیست».(3)
هر چند اهل بیت علیهم السلام از مقام عظیم شفاعت برخوردارند، اما این گونه نیست که شفاعت آنان مطلق باشد؛ به گونه ای که تمام شیعیان خود را پس از مرگ با تمام گناهانشان شفاعت نمایند و احدی از شیعیان در هیچ مرحله ای پس از مرگ، گرفتار عذاب نگردد. بلکه شفاعت آنان همچون دیگر شفیعان روز محشر مشروط به رضایت الهی و منحصر به موارد و مواقع خاصی است.
قرآن کریم در مورد شفاعت شفیعان می گوید:
«لا یَشفَعُون إلاّ لِمَنِ ارتَضی»؛ «شفیعان شفاعت نمی کنند، مگر در مورد آنان که مورد رضای خدا باشند».(4)
از امام رضا علیه السلام سؤال شد که مقصود از این آیه چیست؟ حضرت فرمود:
«معنای آیه این است که شفیعان تنها برای کسانی شفاعت می کنند که دین آنان مورد رضایت خداوند باشد».(5)
بنابراین افراد کافر یا کسانی که دین آنان مورد رضایت خداوند نیست و تمام یا بخشی از تعالیم اسلامی را زیر پا گذاشته و انکار می نمایند، مورد شفاعت شفیعان قرار نخواهند گرفت. در برخی از روایات نیز وارد شده که اهل بیت علیهم السلام و دیگر شفیعان، مرتکبان برخی گناهان را شفاعت نمی کنند: حضرت امام
ص: 133
موسی بن جعفر علیه السلام می فرماید:
«لَمّا حَضَرَ أَبِیَ الوَفاةُ قال لیِ: یا بُنَیَّ! إِنَّهُ لا یَنالُ شَفاعَتُنا مَنِ استَخَفَّ بِالصَّلاةِ»؛
«هنگامی که (زمان) وفات پدرم فرا رسید فرمود: پسرم! شفاعت ما خاندان به کسی که نماز را سبک بشمارد نمی رسد».(1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«یا مَعشَرَ الشِّیعَةِ، فَلا تَعُودُوا و تَتَّکِلُونَ عَلی شَفاعَتِنا فَوَاللّهِ! لایَنالُ شَفاعَتُنا إِذا رُکِبَ هذا حَتّی یُصیِبَهُ أَلَمُ العَذابِ و یَری هَولَ جَهَنَّمَ»؛
«ای گروه شیعه، به اتکای شفاعت ما به گناه بازنگردید. به خدا سوگند! شفاعت ما به کسانی که مرتکب این گناه (زنا) شده باشند نمی رسد؛ جز آنکه پس از مدتی درد عذاب را بچشد و هول و ترس جهنم را ببیند».(2)
افزون بر این، گاه کسانی که مستحق شفاعت اهل بیت اند باید مدتی درد عذاب و گرفتاریهای عالم برزخ یا صحنه قیامت راتحمل نمایند و سپس به مرحله شفاعت اهل بیت علیهم السلام نایل گردند؛
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
«لا تَتَّکِلُوا بِشَفاعَتِنا فَإِنَّ شَفاعَتَنا قَد لاتَلحَقُ بِأَحَدِکُم إِلاّ بَعدَ ثَلاثمِائَةِ سَنَةٍ»؛
«با اتکای به شفاعت ما گناه نکنید؛ زیرا شفاعت ما گاه بعد از گذشت سیصد سال شامل برخی از شما می شود».(3)
بنابراین از مجموع آیات قرآن و روایات یاد شده استفاده می شود که شفاعت اهل بیت علیهم السلام و دیگر شفیعان روز جزا مشروط و مختص موارد و گناهان خاص است و پیروان اهل بیت علیهم السلام نباید دچار غفلت شده، به امید شفاعت آنان به گناه خود ادامه دهند و یا از توبه و کسب رضای الهی غافل شوند، بلکه باید بدانند که اگر می خواهند شفاعت اولیای الهی شامل حال آنان گردد، باید مرتکب بسیاری از گناهان نگردند و اگر تاکنون بر اثر کوتاهی یا غفلت به چنین گناهانی اقدام
ص: 134
کرده اند با توبه و پشیمانی، گذشته خود را اصلاح و جبران کنند تا در قیامت از شفاعت اهل بیت علیهم السلام برخوردار گردند.
آورده اند که شاعری به نام «حاجب» درموضوع شفاعت گرفتار فکر عوامانه بود و شعری بدین مضمون سروده بود:
حاجب، اگر معامله حشر با علی است من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن
شب، امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب می بیند که بر او خشمگین است. علت غضب را از آن حضرت سؤال می کند. امام علیه السلام می فرماید: شعر خوبی نگفتی. می گوید: چگونه بگویم؟ حضرت می فرماید: این چنین بگو:
حاجب، اگر معامله حشر با علی است شرم از رخ علی کن و کمتر گناه کن(1)
با توجه به مطالبی که بیان شد روشن گردید که تنها ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام برای شیعه بودن کافی نیست و باعث نمی شود انسان در ردیف پیروان این خاندان قرار گیرد و از فضایل بی شمار و پاداشهای عظیمی که برای پیروان اهل بیت علیهم السلام بیان گردیده برخوردار شود. بلکه علاوه بر داشتن ولایت و محبت، پیروی عملی از این خاندان نیز شرط است؛ زیرا معنای شیعه عبارت است از پیرو، یار و
رهرو اهل بیت بودن و معنای پیروی از این خاندان، این است که انسان همان راهی را برود که آن بزرگواران رفته اند و همان اعمالی را انجام دهد که آن بزرگواران انجام داده اند. امّا اگر کسی ادعا می کند که من پیرو این خاندانم و آنان را دوست دارم، اما اعمالی که اهل بیت علیهم السلام انجام می دهند را انجام نمی دهد و یا برخلاف راه آنها حرکت می کند، چنین شخصی را نمی توان شیعه واقعی آنان دانست. بلکه طبق برخی روایات اینان جزء محبان و دوستداران اهل
ص: 135
بیت علیهم السلام هستند(1)؛ گروهی نزد امیرالمؤمنین علی علیه السلام آمدند و به آن حضرت گفتند:
«نَحنُ مِن شیعَتِکَ یا أَمیرَالمُؤمِنینَ، فَنَظَرَ إِلَیهم طَویلاً ثُمَّ قال: ما أَعرِفُکُم و لا أَری عَلَیکُم أَثَرَ ما تَقُولُونَ، إِنَّما شیِعَتُنا مَن آمَنَ بِاللّهِ و رسُولِهِ و عَمِلَ بِطاعَتِهِ وَاجتَنَبَ مَعاصِیَهُ و أَطاعَنا فیِما أَمَرنا و دَعَونا إِلَیهِ»؛
«ما از شیعیان شما هستیم ای امیر مؤمنان! حضرت برای مدت طولانی به صورت آنها نگاه کرد و سپس فرمود: من شما را نمی شناسم و آثار ادعایی که می کنید را در صورتهای شما مشاهده نمی کنم. همانا شیعیان ما کسانی اند که به خدا و رسولش ایمان داشته، طاعات الهی را به جا آوردند و از گناهان اجتناب نمایند و از آنچه ما امر کرده و آنان را دعوت به آن می نماییم، اطاعت نمایند».(2)
روایت شده است که شخصی به امام حسن مجتبی علیه السلام عرض کرد:
«إِنِّی مِن شیِعَتِکُم، فَقالَ الحَسَنُ بنُ عَلیٍّ علیهماالسلام: یا عَبدَاللّهِ! إن کُنتَ لَنا فیِ اَوامِرِنا و زَواجِرِنا مُطیعا فَقَد صَدَقتَ و إِن کُنتَ بِخِلافِ ذلِکَ فَلا تَزِد فِی ذُنُوبِکَ بِدَعواکَ مَرتَبَةً شَریفَةً لَستَ مِن اَهلِها، لا تَقُل لَنا: أَنا مِن شیِعَتِکُم، و لکن قُل: أَنا مِن مَوالیِکُم و مُحِبِّیکُم و مُعادِی اَعدائِکُم و أَنتَ فیِ خَیرٍ اِلی خَیرٍ»؛
«من از شیعیان شما هستم. امام حسن علیه السلام فرمود: ای بنده خدا! اگر در آنچه ما تو را به آن امر کرده و آنچه از آن تو را نهی می کنیم مطیع ما هستی، راست می گویی و اگر برخلاف این عمل می کنی پس با ادعای این مرتبه شریفه، که از اهل آن نیستی، گناهی بر گناهانت نیفزا؛ لیکن بگو: من از دوستان و محبان شما و دشمن دشمنان شما هستم و تو در خیر و راهی به سوی خیر هستی».(3)
در حدیثی دیگر نیز آمده است که گروهی از شیعیان به نزد امام رضا علیه السلام آمدند و تقاضای دیدار با آن حضرت را نمودند، ولی امام علیه السلام اجازه دیدار به
ص: 136
آنان ندادند. وقتی از علت بی اعتنایی آن حضرت نسبت به خود سؤال کردند امام علیه السلام فرمود:
«لِدَعواکُم أَنَّکُم شیِعَةُ أَمیرِالمُؤمِنینَ علیه السلام و أَنتُم فیِ أَکثَرِ أَعمالِکُم مُخالِفُونَ و مُقَصِّرُونَ فیِ کَثیرٍ مِن الفَرائِضِ ...»؛
«بدان جهت که شما ادعای شیعه علی علیه السلام را دارید در حالی که در بیشتر اعمالتان با آن حضرت مخالفت می نمایید و در بسیاری از واجبات کوتاهی می کنید...»(1)
همچنین در پایان روایتی که از علی علیه السلام در صفحات گذشته نقل گردید و نیز روایتی که از فاطمه زهرا ÷ به همین مضمون وارد شده، درباره آن دسته از شیعیانی که وارد طبقات بالای جهنم می شوند و برای مدتی عذاب می گردند، آمده است:
«إِنَّ هؤلاءِ لا یُسَمُّونَ بِشیِعَتِنا و لکِنَّهُم یُسَمُّونَ بِمُحِبِّینا والمُوالیِنَ لاِولِیاءِنا والمُعادِینَ لاِعدائِنا، إِنَّما شیِعَتُنا مَن شَیَّعنَا واتَّبَعَ آثارَنا واقتَدی بِاَعمالِنا»؛
«این گروه از افراد، شیعیان ما نیستند؛ بلکه جزء محبّان و دوستداران دوستان ما و دشمنان دشمن ما هستند.
همانا شیعه ما کسی است که از ما پیروی کرده، از آثار ما متابعت نماید و به اعمال ما اقتدا کند».(2)
این موضوع، واقعیتی است که مردم و عقلای عالم نیز بر آن صحه می گذارند؛ زیرا کسی که آن قدر گناه نماید که تمام گرفتاریها و بلاهای دنیوی و عذاب عالم برزخ و صحنه قیامت نتواند گناه او را پاک کند و ملائکه الهی برای پاک کردن گناه او ناچار شوند وی را وارد جهنم نمایند، چگونه می تواند شیعه و پیرو انسانهای پاک و معصومی باشد که ذره ای نافرمانی خداوند را نکرده اند.
شیعه اهل بیت علیهم السلام ، کسی است که در ادعای خود صادق باشد و علامت و نشانه ای بر صدق ادعایش داشته باشد و این علامت و نشانه، همان گام نهادن در راه اهل بیت علیهم السلام و پیروی عملی از دستورات آنان است؛
ص: 137
امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید:
«یَنبَغِی لِمَن اِدَّعی هذَا الاَمرَ فیِ السِّرِّ أَن یَأتِی عَلَیهِ بِبُرهانٍ فِی العَلانِیَّةِ، قُلتُ: و ما هذَا البُرهانُ الَّذی یَأتِی بِهِ فِی العَلانِیَّةِ؟ قال: یُحَلِّلُ حَلالَ اللّهِ و یُحَرِّمُ حَرامَ اللّهِ و یَکُونُ لَهُ ظاهِرٌ یُصَدِّقُ باطِنَهُ»؛
«سزاوار است کسی که در باطن ادعای شیعه بودن را دارددلیل و برهانی آشکار بر صدق ادعایش داشته باشد. راوی گوید: (به امام علیه السلام ) عرض کردم: این برهانی که باید آشکارا به همراه داشته باشد چیست؟ فرمود: حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام شمارد و ظاهری داشته باشد که باطنش را تصدیق نماید».(1)
بنابراین، تشیع، تنها صرف ادعای محبت اهل بیت علیهم السلام و دشمنی با دشمنان آنان نیست. بلکه اظهار محبت اهل بیت علیهم السلام و دشمنی با دشمنان آنان قدم اول در این راه است و شیعه علی علیه السلام علاوه بر آن، باید ویژگیها و اوصاف دیگری نیز داشته باشد. بدین جهت، اهل بیت علیهم السلام در روایات فراوان، برای شیعیان خود ویژگیهای خاصی را ذکر نموده و گفته اند: اگر تمام یا بیشتر این ویژگیها در کسانی که ادعای پیروی از ما را دارند وجود داشته باشد بدانید که آنان در ادعایشان صادق اند و شیعه واقعی ما هستند اما اگر تمام یا بیشتر این اوصاف در آنها وجود نداشته باشد در شیعه بودن آنان و یا حداقل در شیعه واقعی بودن آنان باید شک کرد؛ زیرا شیعه واقعی ما کسی است که از ما پیروی کند و رفتار و اعمالش همچون رفتار واعمال ما باشد.
در ادامه این نوشتار برآنیم تا با توفیق الهی و مدد اهل بیت علیهم السلام ، برخی از عمده ترین اوصاف و ویژگیهایی را که اهل بیت علیهم السلام برای شیعیان خود برشمرده اند ذکر نماییم و در تبیین هر یک از این اوصاف به اندازه توان و نیز ظرفیت بحث، مطالبی را بیان نماییم و امیدواریم رهروان اهل بیت که خداوند آنان را از نعمت عظیم ولایت و محبت این خاندان برخوردار گردانیده با مطالعه
ص: 138
این اوصاف بتوانند هرچه بیشتر آنها را در زندگی خود پیاده نمایند تا در صف شیعیان واقعی اهل بیت - قرار گیرند. (ان شاء اللّه)
البته چنان که در مقدمه کتاب اشاره نمودیم، تشیع و پیروی از این خاندان همچون ایمان دارای مراتب و درجات متعددی است که تمام مراتب آن از تمام شیعیان خواسته نشده است؛ کسی که همه این اوصاف و ویژگیها را در خود پیاده کند شیعه کامل است که تمام مراتب تشیع را طی نموده است و کسی که به اوصاف و ویژگیهای کمتری متصف است در مراتب پایین تری از تشیع قرار دارد.
بنابراین شیعیانی که توان پیمودن همه این مراتب و عمل به تمام این اوصاف واعمال را ندارند نباید مأیوس و ناامید شوند و خود را خارج از صف شیعیان علی بدانند؛ هرچند اوصاف و اعمالی که در دایره واجبات و محرمات الهی قرار دارد از این قاعده مستثناست و همه شیعیان تا جایی که توان دارند لازم است به آنها عمل نمایند.
اوصاف و ویژگیهایی که در این نوشتار به آنها اشاره خواهد شد تمام اوصاف و ویژگیهای شیعیان علی بن ابی طالب علیه السلام نیست؛ بلکه اهل بیت علیهم السلام برای شیعیان خود اوصاف دیگری را نیز ذکر کرده اند که چون هدف ما ذکر این اوصاف و تبیین و شرح مختصری از هر یک از آنهاست این نوشتار گنجایش پرداختن به همه آنها را ندارد؛ لذا به بیان برخی از عمده ترین این اوصاف بسنده می گردد.(1)
ص: 139
امام باقر علیه السلام به جابر بن یزید جُعفی فرمود:
«یا جابِرُ، أَیَکتَفیِ مَنِ انتَحَلَ التَشَیُّعَ أَن یَقُولَ بِحُبِّنا اَهلَ البَیتِ؟ فَوَاللّهِ... ما کانُوا یُعرَفُونَ یا جابِرُ إلاّ بِالتَّواضُعِ... وَالصَّلاةِ»؛
«ای جابر، آیا کسی که ادعای تشیع می نماید، کفایت می کند که بگوید من اهل بیت علیهم السلام را دوست دارم و عملی در او نباشد؟
به خدا سوگند! شیعیان ما شناخته نمی شوند، مگر به تواضع و اقامه نماز».(1)
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
«اِمتَحِنُوا شیِعَتَنا عِندَ مَواقیِتِ الصَّلاةِ کَیفَ مُحافِظَتُهُم عَلَیها»؛ «شیعیان ما را هنگام اوقات نماز امتحان کنید که چگونه از آن محافظت می نمایند».(2)
نماز، اوّلین تکلیف عملی مسلمانان و تنها عبادتی است که اسلام، آن را برای تمامی افراد و در همه احوال واجب نموده و تمام مسلمانان وظیفه دارند از سن بلوغ تا پایان عمر این فریضه الهی را به جا آورند و درشبانه روز پنج مرتبه با پروردگار خود به راز و نیاز بپردازند.
حال فلسفه وجوب این تکلیف چیست؟ و چرا خداوند همه مسلمانان را موظف نموده، در شبانه روز پنج مرتبه کار و زندگی خویش را رها ساخته، این عبادت الهی را به جا آورند؟
آیا خداوند، به عبادت بندگانش احتیاج دارد یا عوامل دیگری سبب شده تا خداوند، آنان را به این عبادت مأمور نماید؟
مسلما علت وجوب نماز و دیگر عبادات، نیاز خداوند به عبادت بندگان
ص: 140
نیست؛ زیرا خداوند کامل و بی نیاز مطلق است و عبادت بنده یا بی اعتنایی او به خدا هیچ گونه تأثیری در مقام کبریایی اش ندارد؛ بلکه فلسفه و سرّ وجوب این عبادات، نیاز بندگان به خداوند است و خداوند با وجوب این تکلیف درصدد بوده تا از این طریق به بندگانش نفعی رساند و آنان را از برکات دنیوی و اخروی این عبادت بهره مند سازد.
اکنون به برخی از اسرار و فواید نماز اشاره می نماییم:
یکی از فلسفه های اقامه نماز و ارتباط با خداوند ایجاد آرامش و اطمینان روحی وروانی در زندگی انسان است. ارتباط با خداوند و تکیه بر او، اضطراب، اندوه و نگرانی را از قلب انسان می زداید و به او آرامش، اطمینان و تسلی خاطر می دهد.
قرآن کریم در این باره می فرماید:
«اَلا بِذِکرِ اللّهِ تَطمَنُّ القُلوب»؛ «آگاه باشید! تنها با یاد خدا دلها آرام می گیرد».(1)
علت این امر آن است که انسان در نماز با کسی ارتباط برقرار می کند و با موجودی به راز و نیاز می پردازد که قادر و توانای مطلق است؛ از همه اسرار درون و برون انسان و دردهای او آگاه است؛ بر تمام امور استیلا دارد و قادر است تمام گرفتاریها و مشکلات انسان را در دنیا و آخرت برطرف نماید؛ مشکلاتی که هیچ موجودی جز او توان برطرف کردن آن را ندارد. مسلم است که پیوند با چنین قدرتی بی همتا و تکیه نمودن به چنین تکیه گاهی مستحکم به انسان اطمینان و آرامش داده، نگرانیهای او را برطرف می سازد.
در امور طبیعی و دنیوی نیز انسان هرگاه تکیه گاه مطمئنی برای خود احساس می کند برای مدتی هم که شده، نگرانی و اضطراب او مرتفع شده، احساس
ص: 141
اطمینان و آرامش می کند؛ لیکن تکیه گاههای مادی و دنیوی، زودگذر و نامطمئن است؛ اما خداوند متعال تکیه گاهی مطمئن، پایدار و همیشگی است و کسی که به خدا تکیه کند و او را پشتوانه خود، در زندگی، قرار دهد، برای همیشه احساس امنیت و آرامش می کند و دیگر نگرانی و تشویش در زندگی او جایی ندارد.
فلسفه دیگر نماز دور شدن انسان از آلودگیهاست. کسی که با نماز انس داشته باشد و به معنای واقعی آن اهل نماز باشد، از گناه و معصیت دوری نموده، اهل تقوا و طهارت ظاهری و باطنی خواهد شد؛ زیرا نماز دروازه تقرب به خدا و گفتگوی با اوست و کسی که به سوی خدا رفته و می خواهد با او به گفتگو بنشیند آنچه را خداوند دوست دارد انجام می دهد و از آنچه او اکراه دارد اجتناب می نماید. قرآن کریم در این باره می گوید:
«اِنَّ الصَّلوةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَر»؛ «نماز،انسان را از هرکار زشت و منکر باز می دارد».(1)
امام رضا علیه السلام نیز در این باره می فرماید:
«إِنَّ عِلَّةَ الصَّلاةِ ... لِئَلاّ یَنسی العَبدُ سَیِّدَهُ و مُدَبِّرَهُ و خالِقَهُ فَیَبطُرُ و یَطغی و یَکُونُ فِی ذِکرِهِ لِرَبِّهِ و قِیامِهِ بَینَ یَدَیهِ زاجِرا لَهُ عَنِ المَعاصِی و مانِعا لَهُ عَن اَنواعِ الفَسادِ»؛
«علت تشریع نماز آن است تا بنده آقا و مدبّر و خالق خود را فراموش نکند که در صورت فراموشی، طغیان و سرکشی خواهد کرد. یاد خدا و ایستادن بنده در پیشگاه پروردگار، او را از هرگونه گناه و فساد باز می دارد».(2)
نماز؛ افزون بر اینکه سدّی در برابر انحراف ها و گناهان آینده است، عاملی برای شستشوی گناهان گذشته نیز می باشد و موجب می گردد تا خداوند به وسیله نماز، بنده اش را از آلودگیهای گذشته پاک نماید چنان که در آیه ای دیگر آمده است:
ص: 142
«وأَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وزُلَف-ًا مِنَ اللَّیلِ اِنَّ الحَسَن-تِ یُذهِبنَ السَّیِّ-أتِ»؛ «نماز را به پا دار؛ در دو طرف روز و پاسی از شب، به راستی که حسنات (نمازهای پنج گانه) بدیها را نابود می کند».(1)
علی علیه السلام در تفسیر این آیه، می فرماید: «از حبیب خود، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: آیه یاد شده امیدوارکننده ترین آیه در قرآن کریم برای بندگان خدا است. سپس فرمود: یا علی، بدان که منزلت نمازهای پنج گانه برای امت من، مانند نهر آبی است که بر در خانه یکی از شماها قرار دارد. اگر بدن او چرک باشد و هر روز پنج بار در آن نهر، خود را شستشو کند آیا چیزی از آن چرک در بدن او باقی می ماند؟! سوگند به خدا! که نمازهای پنج گانه برای امتم چنین است. تمام گناهان آنها را پاک می کند و تیرگی را از قلب آنها می زداید».(2)
نماز؛ وسیله ای است برای مبارزه با خودبینی و تکبر؛ چرا که انسان در هر شبانه روز هفده رکعت و در هر رکعت، دوبار پیشانی را در برابر خداوند به خاک می گذارد و با این کار، پرده های غرور و خودخواهی را کنار می زند و بزرگ منشی خود را درهم می کوبد.
فاطمه زهرا ÷در فرازی از خطبه فدکیه، می فرماید:
«فَرَضَ اللّهُ الأَیمانَ تَطهیرا مِنَ الشِّرکِ والصَّلوةَ تَنزیها عَنِ الکِبرِ»؛ «خداوند، ایمان را برای پاکسازی انسانها از شرک، و نماز را برای منزه کردن او از کبر واجب نمود».(3)
نماز؛ تشکر از خداوند است. خداوند به انسان نعمتهای فراوانی داده است. انسان را از نیستی به عالم وجود و هستی آورده، تمام ابزار حیات و استفاده از امکانات زندگی از جمله دست، پا، گوش، چشم و دیگر اعضای بدن را به او بخشیده و خورشید و ماه و آسمان و زمین و همه موجودات این کره خاکی را
ص: 143
برای راحتی و آسایش انسان خلق کرده است؛ لذا به حکم عقل، انسان باید در برابر این همه نعمتی که خداوند در اختیار او گذاشته، شکرگزار باشد و نماز یکی از راههای شکرگزاری از خداوند است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آن قدر به نماز می ایستاد که پاهای آن بزرگوار از کثرت ایستادن ورم می کرد و هنگامی که برخی از همسرانش به آن جناب اعتراض می کردند چرا این قدر عبادت می کنید، در حالی که خداوند شما را آمرزیده
است، حضرت می فرمود:
«أفَلا أَکُونَ عَبدا شَکورا»؛ «آیا بنده شکرگزار (خدا) نباشم؟»(1)
در میان عبادات و واجبات الهی، نماز از بالاترین جایگاه برخوردار است؛ به گونه ای که هیچ عمل واجبی را نمی توان یافت که با نماز برابری نماید. اهمیت نماز بدان حدّ است که قرآن کریم در بیش از یکصد آیه از نماز سخن به میان آورده و در آن مؤمنان را به اقامه نماز و محافظت بر آن توصیه نموده و به نمازگزاران، وعده پاداش داده است و تارکان نماز و کسانی که این عبادت الهی را سبک بشمارند و آداب و شرایط آن را به جا نیاورند، به شدت نکوهش نموده است. در روایات نبوی و اهل بیت علیهم السلام نیز نماز از جایگاه و اهمیت بالایی برخوردار است که به بخشی از این روایات اشاره می نماییم:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«إِنَّ اَوَّلَ ما فَرَضَ اللّهُ عَلی عِبادِهِ الصَّلاةُ و آخِرَ ما یَبقی عِندَ المَوتِ الصَّلاةُ»؛
«همانا اولین فریضه ای که خداوند بر بندگانش واجب نموده، نماز است و آخرین فریضه ای که تا
ص: 144
هنگام مرگ نیز از انسان ساقط نمی گردد، نماز است».(1)
بسیاری از عبادات و واجبات الهی با اینکه اهمیت فراوانی دارد، گاه در هیچ زمانی بر بندگان واجب نمی شود یا یک بار واجب می شود یا در مواردی وجوبش ساقط می گردد؛ مانند فریضه حج که تنها بر آنان که توانایی داشته باشند، واجب می شود و با یک بار انجام دادن، وجوبش از عهده آنها برداشته می شود و یا مانند روزه که بر انسانهای ناتوان و مریض واجب نیست؛ امّا تنها عبادتی که بر همگان و در همه شرایط واجب است و در هیچ حالتی ساقط نمی شود، نماز است.
ایمان به پروردگار یگانه و پذیرش توحید، بالاترین و محبوب ترین عبادت نزد خداوند است و پس از آن عبادتی که بیش از دیگر عبادات، محبوب خداوند متعال است، نماز و راز ونیاز با اوست.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید:
«مَا افتَرَضَ اللّهُ عَلی خَلقِهِ بَعدَ التَّوحیدِ اَحَبَّ اِلَیهِ مِنَ الصَّلاةِ، و لَوَ کانَ شَی ءٌ اَحَبُّ اِلیه مِنها لَتَعَبَّدَ بِهِ مَلائِکَتُهُ، فَمِنهُم راکِعٌ و مِنهُم ساجِدٌ و مِنهُم قائِمٌ و قاعِدٌ»؛
«خداوند متعال بعد از توحید، چیزی محبوب تر از نماز را بر بندگانش واجب نکرده است و اگر عبادتی محبوب تر از نماز در نزد خداوند وجود می داشت، ملائکه الهی به وسیله آن، خدا را عبادت می کردند. عده ای از ملائکه همیشه در حال رکوع و بعضی در حال سجودند و بعضی از آنان ایستاده و بعضی هم نشسته به عبادت خدا مشغولند».(2)
نقش نماز نسبت به دیگر واجبات الهی در دین، همچون نقش ستونهای یک ساختمان یا یک خیمه است؛ همان گونه که استواری ساختمان و خیمه وابسته به
ص: 145
ستونها و پایه های آن است، استواری دین نیز وابسته به نماز است؛ یعنی اگر نمازی باشد یا نماز انسان پذیرفته شود دیگر عبادات و کارهای خیر انسان نیز پذیرفته خواهد شد، اما اگر انسان اهل نماز نباشد یا نماز را به گونه ای به جای آورد که مقبول درگاه خداوند قرار نگیرد دیگر
عبادات او نیز در آخرت پذیرفته نمی شود و هیچ سودی برایش در پی نخواهد داشت. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید:
«أَلصَّلاةُ عَمُودُ الدّین ... فَإن قُبِلَت قُبِلَ ماسِواها و إن رُدَّت رُدَّ ماسِواها»؛
«نماز پایه دین است، اگر مقبول درگاه الهی قرار گیرد سایر اعمال نیز پذیرفته می شود و اگر مقبول واقع نشود اعمال دیگر نیز پذیرفته نخواهد شد».(1)
بر این اساس اوّلین پرسشی که از انسان در قیامت می شود نماز است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
«أَوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ العَبدُ الصّلاةُ؛ فَإن قُبِلَت قُبِلَ سایِرُ عَمَلِهِ وَ إِن رُدَّت رُدَّ عَلَیهِ سایِرُ عَمَلِهِ؛
اولین عملی که (در قیامت) از بنده محاسبه می شود نماز است؛ اگر نماز پذیرفته شود دیگر اعمال انسان نیز پذیرفته می شود، اما اگر نماز پذیرفته نشود سایر اعمال انسان نیز پذیرفته نمی گردد».(2)
روز محشر که جانگداز بود اولین پرسش از نماز بود
پس مکن در نماز خود تقصیر تا در آن روز باشدت توقیر
روزی پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به ابوذر غفاری فرمود:
«یا أَباذَرٍّ، إِنَّ اللّهَ جَعَلَ قُرَّةَ عَینیِ فِی الصَّلاةِ، وَ حَبَّبَها إِلَیَّ کَما حَبَّبَ إِلَی الجائِعِ الطَّعامَ و إلَی الظَّمآنِ الماءَ، و إِنَّ الجائِعَ إِذا أَکَلَ شَبِعَ و إِنَّ الظَّمآنَ إِذا شَرِبَ رَوی وَ أَنا لا أَشبَعُ مِنَ الصَّلاةِ»؛
«ای اباذر! خداوند روشنی چشم مرا در نماز قرار داده و نماز را چنان محبوب من ساخته که غذا را
ص: 146
برای شخص گرسنه و آب را برای آدم تشنه محبوب ساخته است.
(ای اباذر،) همانا گرسنه از غذا و تشنه از آب سیر می گردد، ولی من هرگز از نماز سیر نمی شوم».(1)
در قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام برای تارکان و بی اعتنایان به نماز پیامدهای ناگواری بیان شده است؛
قرآن کریم در آیه ای می فرماید:
«و مَن اَعرَضَ عَن ذِکری فَاِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنکًا و نَحشُرُهُ یَومَ القِیمَةِ اَعمی»؛
«هرکس از یاد من رویگردان شود، زندگی سختی خواهد داشت و روز قیامت او را نابینا محشور می کنیم».(2)
علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می نویسد:
«کسی که از ذکر و یاد خدا اعراض می کند معیشتی تنگ خواهد داشت و این بدان جهت است که شخصی که خدا را فراموش کرده و با او قطع رابطه می نماید چیزی غیر از دنیا برایش باقی نمی ماند که به آن دل ببندد، در نتیجه همه کوششهای خود را منحصر به دنیا می کند و به اصلاح زندگی دنیایی اش می پردازد و روز به روز آن را توسعه بیشتری داده، سرگرم آن می شود، ولی این معیشت او را آرام نمی کند؛ چه کم باشد و چه زیاد؛ برای اینکه هرچه به دست می آورد او را قانع و راضی نمی کند و همواره چشم به زیادتر از آن می دوزد، بدون اینکه این حرص و تشنگی اش به جایی منتهی گردد؛ لذا چنین کسی دائما در فقر و تنگدستی به سر می برد. علاوه بر این، غم و اندوه و اضطراب و ترسی که از نزول آفتها و روی آوردن ناملایمات و فرا رسیدن مرگ و بیماری و نیز اضطرابی
ص: 147
که از شرّ حسودان و کید دشمنان دارد نیز همیشه او را در فشار قرار می دهد و راحتی و آسایش را از او سلب
می نماید».(1)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«أَلصَّلاةُ عِمادُ الدّینِ فَمَن تَرَکَ صَلاتَهُ مُتَعَمِّدا فَقَد هَدَمَ دینَهُ»؛
«نماز ستون دین است و کسی که نماز را عمدا ترک کند، دینش را از بین برده است».(2)
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«ما بَینَ المُسلِمِ و بَینَ أَن یَکفُرَ إلاّ أَن یَترُکَ الصَّلاةَ الفَریضَةَ مُتَعَمِّدا أَوْ یَتَهاوَنُ بِها فَلا یُصَلِّیها؛
فاصله ای بین مسلمان و کفر او جز با ترک نماز نیست؛ چه آن را عمدا ترک کند و چه از روی بی اعتنایی نماز نخواند».(3)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: چرا تارک نماز کافر دانسته شده است؛ اما زناکار را کافر ندانسته اند؟ حضرت فرمود: «به علت این که زناکار و امثال او به سبب غلبه شهوت و لذتی که می برد مرتکب زنا می شود؛ اما تارک نماز، آن را به جهت لذت بردن ترک نمی کند؛ بلکه به دلیل استخفاف و سبک شمردن نماز،آن را ترک می کند و کسی که نماز را سبک بشمارد کافر شده است».(4)
البته کفر در این روایت، در مقابل اسلام نیست که فرد از دایره مسلمانان خارج شود؛ زیرا زمانی فرد از دایره مسلمانان خارج می گردد که افزون بر ترک واجبی آن را حلال نیز بشمارد و علنا بگوید، در اسلام این امر واجب نیست.
ص: 148
وقتی از برخی جهنمیان سؤال می کنند که چه عاملی باعث شد شما وارد جهنم شوید، در جواب می گویند:
«قالوا لَم نَکُ مِنَ المُصَلّین * ولَم نَکُ نُطعِمُ المِسکین * و کُنّا نَخوضُ مَعَ الخاضین * وکُنّا نُکَذِّبُ بِیَومِ الدّین»؛
«ما از نمازگزاران نبودیم و مستمندان را اطعام نمی کردیم و پیوسته با اهل باطل همنشین و هم نوا بودیم و همواره روز جزا را انکار می کردیم».(1)
در آیات فوق، جهنمیان چهار علت را برای ورودشان به آتش دوزخ بیان داشته اند:
آنان از میان این چهار علت، ترک نماز را ذکر می کنند که این امر حکایت از عظمت نماز و مهم بودن این فریضه بزرگ الهی در نزد خداوند دارد.
همچنین در روایات دیگر، گناه ترک نماز بالاتر از خوردن مال یتیم دانسته شده است(2) که قرآن کریم خوردن آن را همچون خوردن آتش تلقی کرده است(3).
روایت شده است که باکی برای تارک نماز نیست که یهودی بمیرد یا نصرانی(4) و نیز از تارکان نماز به منافق امت یاد شده است(5) که خداوند آنان را به دوازده بلا مبتلا می نماید: سه بلا در دنیا، سه بلا هنگام مرگ، سه بلا در قبر و سه بلا در قیامت.(6)
ص: 149
هر عملی را که انسان در دنیا انجام می دهد، آداب و شرایطی دارد و در صورتی آن کار دارای ارزش و اعتبار است که با آداب و شرایطش به جا آورده شود. نماز و عبادت خداوند نیز از این قاعده مستثناء نبوده و شرایط و آداب خاصی دارد. برخی شرایط و آداب نماز، مربوط به صحت و درستی ظاهر آن است که اگر رعایت نگردد، موجب بطلان آن می شود. مانند رو به قبله بودن و پاکی بدن و لباس نمازگزار که این شرایط مربوط به فقه بوده، در اینجا مورد بحث و بررسی قرار نمی گیرد اما برخی دیگر شرط قبولی آن است؛ به این معنا که اگر نمازگزار این شرایط و آداب را به جا نیاورد، نماز او جز خم و راست شدن بیهوده سود دیگری برایش نخواهد داشت و برخی نیز شرط کمال نماز است و در ارتقای درجه و ثواب نماز بسیار مؤثر بوده، موجب می شود، خداوند متعال اجر و پاداش بیشتری به این بنده عطا نماید.
از اینرو مؤمنان و شیعیان اهل بیت - که اهل عبادت و راز و نیاز با پروردگارشان هستند - سعی نمایند، نماز و عبادت خود را با آداب و شرایط و آن گونه که اسلام دستور داده به جا آورند و بدانند که خداوند نیز همچون انسانها - که به اشیا و اعمال ناخالص و دارای غش بی اعتنا هستند - اعمال و عبادات ناقص را نمی پذیرد، و یا اگر بپذیرد پاداش اندکی به آن می دهد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم درباره برخی نمازها و نمازگزاران می فرماید:
«إِنَّ الرَّجُلَینِ مِن أُمَّتیِ یَقُومانِ فِی الصَّلاةِ و رُکُوعُهُما و سُجُودُهُما واحِدٌ و إِنَّ ما بَینَ صَلاتَیهِما مِثلُ ما بَینَ السَّماءِ والأَرضِ»؛
«همانا دو نفر از امتم به نماز می ایستند و رکوع و سجودشان مانند یکدیگر است، لیکن تفاوت نماز آنان (از جهت کمال و نقصان یا اجر و پاداش) مانند تفاوت زمین و آسمان است».(1)
ص: 150
در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام فرمود:
«وَاللّهِ! لَیَأتِی عَلَی الرَّجُلِ خَمسُون سَنَةً و ما قَبِلَ اللّهُ مِنهُ صَلاةً واحِدةً فَأَیُّ شَی ءٍ أَشَدُّ مِن هذا... إِنَّ اللّهَ لا یَقبَلُ إلاّ الحَسَنَ فَکَیفَ یَقبَلُ ما یُستَخَفُّ بِهِ»؛
«به خدا سوگند! بر کسی پنجاه سال می گذرد در حالی که خداوند یک نماز او را قبول نکرده است پس چه چیزی بزرگ تر از این است. سپس امام فرمود: خداوند جز چیز نیکو را نمی پذیرد. پس چگونه عبادتی را که به آن بی اعتنایی شده، بپذیرد».(1)
اینکه تفاوت برخی از نمازها از نظر کمال و نقصان یا ثواب با نماز دیگر مانند تفاوت زمین و آسمان و یا برخی نمازها اصلاً قبول نمی شود؛ بدان جهت است که بعضی نمازگزاران، آداب و شرایط نماز را به جا می آورند و برخی به جا نمی آورند و یا برخی تمام شرایط و آداب نماز را به جا می آورند و برخی بخشی از آداب آن را رعایت نمی کنند. البته لازم به ذکر است که مقدار علم و معرفت انسانها نسبت به خداوند متعال و امور دیگر نیز در تفاوت نمازها نقش عمده ای دارد و هر چه نمازگزاران از معرفت و شناخت بیشتری برخودار باشند نماز آنان از ارزش و درجه بالاتری برخوردار خواهد بود.
آداب و شرایطی که شایسته یا لازم است تا نمازگزاران، آن را رعایت نمایند؛ برخی مربوط به قبل از شروع نماز است مانند: لباس تمیز پوشیدن، انگشتر عقیق در دست کردن، استفاده از بوی خوش، اذان و اقامه گفتن و نماز را در اوّل وقت خواندن و برخی مربوط به پس از شروع در نماز است؛ مانند: رعایت آداب هریک از اذکار و اعمال نماز، حضور قلب، و اخلاص و برخی نیز به بعد از پایان نماز مربوط می شود؛ مانند: گفتن تسبیحات حضرت فاطمه زهرا ÷ و خواندن تعقیبات نماز.
اکنون به برخی از مهم ترین آداب و شرایط نماز اشاره می کنیم:
ص: 151
یکی از آداب مهم نماز - که در آیات و روایات اسلامی تأکید زیادی بر رعایت آن شده است - خواندن نماز در اول وقت است.
نماز اول وقت هرچند واجب نیست؛ لیکن اگر به روایات وارد شده در این زمینه و سیره معصومان علیهم السلام مراجعه کنیم، می بینیم که وقت اصلی نماز، که مؤمنان شایسته است نمازشان را در آن وقت به جا آورند و فضیلت آن قابل مقایسه با اوقات دیگر نیست، همان ابتدای وقت است؛ نه اوقات دیگر. و اگر اسلام وقت نماز را وسعت بخشیده و به مسلمانان اجازه داده تا پایان وقت، نمازشان را به جا آورند، برای آسان گرفتن بر مسلمانان است که اگر کسی عذر یا کار واجبی داشته باشد و نتواند در اوّل وقت نمازش را به جا آورد اسباب زحمت و مشقت برایش فراهم نشود و به راحتی بتواند در اوقات دیگر به این تکلیف خود عمل نماید.
امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
«لِکُلِّ صَلاةٍ وَقتانِ؛ اَوَّلٌ و آخِرٌ؛ فَاَوَّلُ الوَقتِ اَفضَلُهُ و لَیسَ لاِحَدٍ اَن یَتَّخِذَ آخَرَ الوَقتَینِ وَقتا إلاّ مِن عِلَّةٍ و اِنَّما جُعِلَ آخَرُالوَقتِ لِلَمریِضِ والمُعَتَلِّ و لِمَن لَهُ عُذرٌ؛ و اَوَّلُ الوَقتِ رِضوانُ اللّهِ و آخَرُ الوَقتِ عَفوُ اللّهِ والعَفوُ لا یَکُونُ إلاّ مِنَ التَّقصیر»؛
«هر نمازی دو وقت دارد: اوّل و آخر وقت؛ اول وقت بهترین اوقات آن است و کسی حق ندارد بدون دلیل نماز را تا آخر وقت به تأخیر اندازد و آخر وقت برای بیمار و ناتوان و کسی که عذری دارد قرار داده شده است؛
اوّل وقت رضوان و خشنودی خداست و آخر وقت عفو و بخشودگی اوست و عفو و بخشودگی نیست، مگر در جایی که انسان کوتاهی نموده باشد».(1)
در روایتی دیگر نیز آن حضرت می فرمود:
ص: 152
«مَن صَلَّی الصَّلَواتِ المَفرُوضاتِ فِی اَوَّلِ وَقتِها و اَقامَ حُدُودَها رَفَعَها المَلَکُ اِلَی السَّماءِ بَیضاءَ نَقِیَّةً و هِیَ تَهتِفُ بِهِ. تَقُولُ: حَفَظَکَ اللّهُ کَما حَفَظتَنِی و اِستَودَعَکَ اللّهُ کَما استَودَعتَنِی مَلَکا کَریما و مَن صَلاّها بَعدَ وَقتِها مِن غَیرِ عِلَّةٍ فَلَم یُقِمْ حُدُودَها، رَفَعَها المَلَکُ سَوداءَ مُظلِمَةً و هِیَ تَهتِفُ بِهِ، ضَیَّعتَنی ضَیَّعَکَ اللّهُ... و لا رَعاکَ اللّهُ کَما لَم تَرعَنِی، ثم قالَ الصّادِق: اِنَّ اَوَّلَ ما یُسأَلُ عَنهُ العَبدُ اِذا وَقَفَ بَینَ یَدَیِ اللّهِ جَلَّ جَلالُهُ الصَّلَواتُ المفرُوضاتُ»
«کسی که نمازهای واجب را در اوّل وقت به جا آورد و حدود آن را رعایت نماید فرشته ای آن نماز را به صورت سفید و پاکیزه بالا می برد، در حالی که نماز خطاب به نمازگزار فریاد می زند: مرا حفظ کردی، خداوند تو را
حفظ نماید و همان گونه که فرشته ای کریم مرا رعایت کرد، خداوند تو را رعایت نماید؛ اما اگر کسی نمازش را بدون عذر بعد از وقت به جا آورد و حدود آن را رعایت نکند، فرشته الهی آن را به صورت سیاه و تاریک بالا می برد، در حالی که نماز خطاب به نمازگزار فریاد می زند: مرا ضایع کردی، خدا تو را ضایع نماید ... و مراعات نکردی مرا، خدا تو را مراعات نکند».
سپس امام علیه السلام فرمود: «وقتی بنده در پیشگاه خداوند قرار می گیرد، اوّلین چیزی که از او سؤال می شود نمازهای واجب است».(1)
همچنین آن حضرت در آخرین لحظات عمر شریف خود تمام اقوام و بستگان را دور بستر خویش جمع نمود و خطاب به آنان فرمود:
«إِنَّ شَفاعَتَنا لَن تَنالُ مُستَخِفّا بالصَّلاةِ»؛ «شفاعت ما خاندان به کسی که نماز را سبک بشمارد نخواهد رسید».(2)
افزون بر روایاتی که تأکید فراوان بر خواندن نماز در اول وقت دارد؛ مقتضای بندگی و رعایت ادب میان بنده و مولی نیز حکم می کند که انسان در اوّلین فرصت ممکن دعوت مولی را لبیک گفته، برای اجابت خواسته او حرکت کند. اگر ما به جملاتی که در اذان و اقامه - که دعوت خداوند از بنده
برای اقامه نماز است - توجه نماییم می بینیم خداوند متعال با تعبیرات مؤکد و به طور مکرر بندگانش را به سوی نماز اوّل وقت و رها کردن کارهای روزمره فرا می خواند. در
ص: 153
این دعوت خداوند خطاب به بندگانش می فرماید:
«حَیَّ عَلَی الصَّلاةِ»؛ «بشتاب به سوی نماز»؛
«حَیَّ عَلَی الفَلاحِ»؛ «بشتاب به سوی رستگاری»؛
«حَیَّ عَلی خَیرِ العَمَل»؛ «بشتاب به سوی بهترین عمل»
معنای شتاب به سوی نماز، رستگاری و بهترین عمل این است که بنده در اولین فرصت ممکن - که همان ابتدای وقت است - هر کار غیر واجبی را رها ساخته، دعوت پروردگارش را اجابت نماید و به نماز بایستد؛ نه اینکه کارهای دنیوی اش را مقدم شمارد و هرگاه هیچ کاری نداشت به نماز بایستد که چنین رفتاری حکایت از بی اعتنایی به دعوت ولی نعمت خود و خالق عالم هستی می کند و کسی که کارهای پست دنیوی را بر اجابت دعوت پروردگار عالم ترجیح دهد و با مقدم شمردن این کارها به معبودش بی اعتنایی کند بر خداوند است که او را از رحمت خود دور سازد و به خشم و غضب خود گرفتار نماید.
اگر در این مورد به سیره پیشوایان دین واهل بیت علیهم السلام مراجعه کنیم، مشاهده می کنیم که آنان به نماز اول وقت اهمیت فوق العاده ای می دادند؛ به گونه ای که نه تنها کارهای غیر ضروری را هنگام نماز رها می ساختند، بلکه کارهای ضروری همچون جنگ با دشمنان را ترک می کردند و به نماز اول وقت می ایستادند.
در احوال امیرالمؤمنین علی علیه السلام در جنگ صفین نقل گردیده است که آن حضرت در وسط روز به آسمان نگاه می کردند. ابن عباس از آن حضرت سؤال می کند که یا علی، چرا به آسمان نگاه می کنید؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: به زوال می نگرم تا نماز بخوانم.
ابن عباس اعتراض می کند که الآن چه وقت نماز خواندن است. ما الآن در
ص: 154
حال جنگ هستیم. حضرت می فرماید: «ما برای چه می جنگیم؟ جز این است که ما برای اقامه نماز با اینها می جنگیم».(1)
همچنین در واقعه عاشورا نقل گردیده که وقتی یکی از اصحاب امام حسین علیه السلام به نام «ابوثمامه صیداوی» به آن حضرت می گوید: گویا وقت نماز فرا رسیده است، حضرت با
اینکه به شدت مشغول جنگ بودند نفرمودند که ما در حال جنگیم و الآن وقت نماز نیست؛ بلکه برای «ابوثمامه» دعا کردند و فرمودند: خداوند تو را از نمازگزاران قرار دهد که نماز را به یاد ما انداختی و در پی آن حضرت به نماز می ایستند».(2)
شیعه و پیرو واقعی اهل بیت نیز باید همانند پیشوایان خود به نماز اول وقت اهمیت دهد و آن را بر کارهای دنیوی خود مقدم بدارد. اگر نمی تواند همانند اهل بیت علیهم السلام نماز را بر برخی از کارهای ضروری مقدم نماید - که این کار، گاه از توان دیگران خارج است و از نظر شرعی نیز چنین تکلیفی ندارند - حداقل بر کارهای غیر ضروری مقدم بدارد و بداند که در این صورت است که می تواند ادعا کند که وی شیعه و پیرو اهل بیت علیهم السلام است.
برای هر یک از اعمال و اذکار نماز آداب ویژه ای ذکر شده که شایسته است مؤمنان این آداب را رعایت نمایند تا نماز آنان کامل واز ثواب بیشتری برخوردار گردد.
در روایت جامعی که از امام صادق علیه السلام در این باره نقل گردیده به اکثر این آداب اشاره شده است. در ابتدای این روایت، آن حضرت خطاب به یکی از
ص: 155
اصحاب خود به نام «حمّاد بن عیسی» می فرماید:
«یا حَمّادُ، تُحسِنُ أَن تُصَلِّیَ؟ قال: فَقُلتُ: أَنا أَحفَظُ کِتابَ حَریزٍ فِی الصَّلاةِ. فَقالَ: لا عَلیکَ، یا حَمّادُ، قُم فَصَلِّ. قال: فَقُمتُ بَینَ یَدَیهِ مُتَوَجِّها إِلَی القِبلَةِ فَاستَفتَحتُ الصَّلاةَ فَرَکَعتُ و سَجَدتُ فَقال: یا حَمّادُ، لا تُحسِنُ أَن تُصَلِّیَ! ما أَقبَحَ بِالرَّجُلِ مِنکُم أَن تَأتِیَ عَلَیهِ سِتُّونَ أَو سَبعُون سِنَةً فَلا یُقیمُ صَلاةً واحِدَةً بِحُدُودِها تامَّةً قال حَمّادُ: فَأصابَنیِ فیِ نَفسیِ الذُّلُّ. فَقُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ! فَعَلِّمنیِ...»؛
«ای حماد! آیا می توانی خوب نماز بخوانی؟ عرض کردم: (مولای من!) من کتاب حریز را که درباره نماز است حفظ دارم. حضرت فرمود: عیبی ندارد، ای حماد، برخیز و نماز بخوان. حماد گوید: در برابر حضرت به پا خواستم و رو به قبله به نماز ایستادم. به رکوع رفتم و سجده کردم. پس از پایان نماز، امام فرمود: ای حماد! نیکو نماز نمی خوانی. سپس فرمود: چقدر زشت است که فردی از شما شصت یا هفتاد سال بر او بگذرد، ولی نتواند یک نماز را با آداب و حدود کامل به جا آورد. حماد گوید: با شنیدن این کلام، در خود احساس خواری و شرمندگی کردم. به امام گفتم: فدایت شوم! نماز را به من بیاموزید. سپس امام علیه السلام
به پا خاست و دو رکعت نماز خواند...»(1)
چون روایت طولانی است از ذکر ادامه روایت خودداری می کنیم، ولی آنچه در این روایت آمده است بخشی از آداب ظاهری نماز است که امام علیه السلام در آن آداب هر یک از اذکار و اعمال نماز از جمله: کیفیت ایستادن در نماز، کیفیت گفتن تکبیرهًْ الاحرام، چگونگی خواندن حمد، سوره و بقیه اذکار نماز، کیفیت رکوع و سجود، کیفیت نشستن هنگام تشهد و سلام و آداب قنوت را برای حماد و همه شیعیان ذکر کرده اند. رعایت این آداب در نماز به قدری اهمیت دارد که امام علیه السلام به صحابی خود - که شصت سال از سن او گذشته و کتابی را نیز در مورد نماز حفظ است - به علت ترک این آداب می فرمایند: تو بلد نیستی خوب نماز بخوانی و چقدر زشت است که مسلمان و شیعه ما خاندان، شصت یا هفتاد سال از سن او بگذرد، ولی نتواند دو رکعت نماز را با حدود کاملش به جا آورد. آدابی که در این روایت و روایات دیگر در مورد نماز ذکر شده در رساله های
ص: 156
عملیه مراجع تقلید با نام مستحبات هریک از اجزای نماز ذکر گردیده است که شیعیان اهل بیت و نمازگزارانی که می خواهند نماز را با آداب و حدود کاملش به جا آورند، می توانند برای فرا گرفتن آنها به این رساله های عملیه مراجعه کنند.
یکی دیگر از آدابی که رعایت آن در نماز لازم است، وقار، آرامش و پرهیز از عجله کردن در نماز است که متأسفانه بسیاری از نمازگزاران به آن توجهی ندارند و نماز را خیلی سریع می خوانند در حالی که چنین نمازی در روایات اسلامی بسیار مذمت شده است.
امام صادق علیه السلام در روایتی فرمود:
«روزی علی بن ابی طالب علیه السلام در مسجد پیامبر مردی را دید که مثل کلاغ، منقار به زمین می زند و خیلی سریع نماز را می خواند. حضرت پس از نماز به وی فرمود: از چه زمانی نماز را این گونه می خوانی؟ مرد گفت: از فلان زمان تا به حال. امام به او فرمود:
«مَثَلُکَ عِندَ اللّهِ مَثَلُ الغُرابِ إذا ما نَقَرَ، لَو مِتَّ، مِتَّ عَلی غَیرِ مِلَّةِ أَبِی القاسِمِ مُحمّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم ، ثُمَّ قال: إِنَّ أَسرَقَ النّاسِ مَن سَرَقَ مِن صَلاتِهِ»؛
«مثل شما در نزد خدا مثل کلاغی است که تندتند نوک بر زمین می کوبد. اگر به این حالت بمیری، بر غیر دین محمد از دنیا رفته ای. آن گاه فرمود: همانا دزدترین مردم کسی
است که از نمازش بدزدد».(1)
بسیاری از افرادی که نماز را سریع می خوانند و به آداب و شرایط آن توجهی ندارند بدان جهت است که می خواهند زودتر به کار و کسب خویش برسند و چیز بیشتری از اموال دنیا نصیبشان گردد؛ حال آنکه همه روزیها و ثروت های دنیا در دست خداوند است. و اوست که به هرکس که بخواهد می دهد و به هرکس که بخواهد نمی دهد؛ رزق برخی را زیاد می کند و برخی را کم می نماید. از اینرو، با کاستن از نماز کسی نمی تواند روزی بیشتری را به دست
ص: 157
آورد.
امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
«إِذا قامَ العَبدُ فِی الصَّلاةِ فَخَفَّفَ مِن صَلاتِهِ قال اللّهُ لِملائِکَتِهِ: أَما تَرَونَ إِلی عَبدیِ، کَأَنَّهُ یَری قَضاءَ حَوائِجِهِ بِیَدِ غَیریِ، أَما یَعلَمُ أَنَّ قَضاءَ حَوائِجِه بِیَدیِ»؛
«هرگاه بنده ای به نماز بایستد اما از نمازش کم نماید (و آن را بسیار سریع بخواند) خداوند متعال خطاب به ملائکه اش می گوید: آیا می بینید بنده ام را؟ گویا گمان می کند که برآورده شدن حاجتش به دست دیگران است. آیا او نمی داند که برآورده شدن حاجتش تنها به دست من است».(1)
از مهم ترین آداب باطنی نماز، حضور قلب است. حضور قلب به این معنا است که انسان بداند در مقابل چه کسی ایستاده و با او چه می گوید. تمام حواس و ذهنش را متوجه خدا کرده، از غیر او خالی نماید. اگر کسی در نماز چنین بود واقعا با خداوند به راز و نیاز ایستاده و او را عبادت می نماید اما اگر جسم انسان در نماز و روح و ذهن او در جای دیگر باشد، در واقع نمازی نخوانده و عبادت او ارزشی نخواهد داشت.
امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:
«إِذا قُمتَ فِی الصَّلاةِ فَعَلیکَ بِالإِقبالِ عَلَی صَلاتِکَ، فَإِنَّما یُحسَبُ لَکَ مِنها ما أَقبَلتَ عَلَیهِ و لا تَعبَث فیها بِیَدِکَ و لا بِرَأسِکَ و لا بِلِحیَتِک و لا تُحَدِّث نَفسَکَ و لا تَتَثاءَب و لا تَتَمَطَّ ...»؛
«هرگاه به نماز ایستادی پس بر تو باد به توجه کامل به نمازت؛ چون آن مقدار از نمازت برای تو خواهد بود که حضور قلب داشته باشی؛ در نماز با دست و سر و ریش خویش بازی نکن و با خود سخن نگو و در حین نماز خمیازه نکش و قامتت را نکش...».(2)
برخی از نمازگزاران وقتی به نمازمی ایستند تنها جسم آنان در نماز است، اما روحشان به دنبال محاسبات و معاملات خویش است و تا نماز را به پایان
ص: 158
می رسانند چندین معامله را به آخر می رسانند! خانه ای می خرند، ماشینی را می فروشند و چندین تجارت دیگر. چنین نمازی فقط ظاهر نماز را دارد و از معنای واقعی نماز خبری نیست و سودی به حال آنان نخواهد داشت؛
فهم کن تا با که می گویی سخن با خدا یا با خیال خویشتن در نمازی یا که دعوا می کنی یا جوال و مال پیدا می کنی شرم کن از این نماز ای بی ادب هان مکش بیهوده این رنج و تعب گر نماز خویش خواندی با حضور هست مقبول خداوند غفور بی حضور قلب گر خواندی نماز حق بود از این نمازت بی نیاز امام خمینی در کتاب ارزشمند چهل حدیث، می نویسد:
«بدبختی آن است که ما تمام افکار متشتته و اندیشه های متفرقه را ذخیره می کنیم برای وقت عبادت! همین که تکبیره الاحرام نماز را می گوییم، گویی در دکان را باز کردیم یا دفتر محاسبات را گشودیم یا کتاب مطالعه را مفتوح نمودیم. دل را می فرستیم به سوی اشتغال به امور دیگر و از عمل به کلی غافل شده. یک وقت به خود می آییم
که به حسب عادت به سلام نماز رسیدیم. حقیقتا این عبادت فضاحت آور است و این مناجات شرم انگیز است.
عزیزم! تو مناجات با حق را مثل تکلم با یک نفر از بندگان ناچیز حساب کن. چه شده است که اگر با یک نفر از دوستان - سهل است با یک نفر از بیگانگان - اشتغال به صحبت داشته باشی، مادام که با او مذاکره می کنی از غیر غافل و با تمام توجه به او مشغولی، ولی در اشتغال به مکالمه و مناجات با ولی النعم و پروردگار عالمیان به کلی از او منصرف و غافل و به دیگر امور متوجهی!
آیا قدر بندگان از ذات مقدس حق افزون است؟ یا تکلم با آنها ارزشش از مناجات با قاضی الحاجات بیشتر است؟ آری! من و شما مناجات با حق را نمی دانیم چیست؛ تکالیف الهیه را سربار امور می دانیم؛ البته امری که تحمیل بر شخص شد و سربار زندگی گردید، در نظر اهمیت نخواهد داشت. باید سرچشمه
ص: 159
را اصلاح کرد و ایمان به خداوند و فرمایشات انبیا پیدا کرد تا کار اصلاح شود. همه بدبختیها از ضعف ایمان و سستی یقین است».(1)
با توجّه به روایات و مطالب مذکور،مؤمنان و شیعیان اهل بیت باید به حضور قلب در نماز اهمیت فراوانی دهند و کاری کنند که نمازشان را با حضور قلب به جا آورند تا مقبول درگاه حضرت حق قرار گیرد.
اموری که رعایت آن برای حضور قلب تأثیر بسزایی دارد، به شرح ذیل است:
1. معرفت و شناخت خداوند؛ بدین معنا که هر چه شناخت و معرفت انسان به خداوند بیشتر باشد از توجّه به غیر وی هنگام راز و نیاز با او پرهیز می کند.
2. پرهیز از گناه یا ارتکاب گناه کمتر؛ زیرا گناه، عامل دوری انسان از خداست.
3. رعایت آداب و مستحبات نماز و ترک مکروهات آن.
4. کاستن از کارهای مادی دنیوی.
افزون بر این، اسلام راههایی را نیز برای جبران نواقص نماز از جمله نقص عدم حضور قلب قرار داده است که یکی از این راهها خواندن نمازهای نافله است.(2)
اخلاص در عبادت آن است که آن عبادت تنها برای رضای خدا انجام شود و غیر خدا در آن شریک نباشد. مرتبه نهایی و بالاتر اخلاص آن است که انسان حتی اغراض اخروی مانند ترس از جهنم یا دستیابی به بهشت را نیز با عبادتش
ص: 160
نیامیزد و تنها برای رضای خدا آن را انجام دهد؛ هرچند داشتن چنین اغراضی از نظر شرع ایرادی ندارد.
برخی انسانها هستند که در نمازشان غیر خدا را شریک می نمایند و برای خوشایند دیگران در عبادتشان ریا می کنند؛ مثلاً برای اینکه دیگران بگویند، فلانی آدم خوبی است، نمازش را اول وقت به جا می آورد و یا نمازش را در مسجد می خواند و یا همیشه در صف اول جماعت حاضر می شود و یا در جلوی دیگران با طمأنینه و وقار نماز می خواند؛ لیکن به خلوت که می رسد هیچ یک از این آداب و شرایط را رعایت نمی کند که اگر نماز با این اغراض بجا آورده شود نه تنها هیچ نفعی به حال شخص ندارد، بلکه خداوند این افراد را مورد قهر و غضب خویش قرار خواهد داد.
قرآن کریم در مورد ریاکنندگان در نماز می گوید:
«فَوَیلٌ لِلمُصَلّین * اَلَّذینَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهون * اَلَّذینَ هُم یُراءون»؛
«پس وای بر نمازگزاران! همان کسانی که در نمازشان سهل انگاری می کنند و کسانی که ریا می کنند».(1)
در روایات نیز ریا و ریاکاری به شدت مذمت شده است؛ در روایتی آمده است که منادی حق در روز قیامت در برابر ملائکه الهی و خلایق، عبادت کننده ریاکار را با القاب و اوصاف ناپسندی خطاب می کند و به او می گوید:
«یا فاجِرُ یا غادِرُ یا مرائیِ! أَما اِستَحیَیتَ اِذا اشتَرَیتَ بِطاعَةِ اللّهِ تَعالی عَرَضَ الدُّنیا؟ راقَبتَ قلُوبَ العِبادِ و اِستَهذَئتَ بِطاعَةِ اللّهِ؛ و تَحَبَّبتَ اِلی العِبادِ بِالتَبَغُّضِ اِلَی اللّهِ تَعالی و تَزَیَّنتَ لَهُم بِالشَّینِ عِندَ اللّهِ و تَقَرَّبتَ اِلَیهِم بِالبُعدِ مِنَ اللّهِ تَعالی و تَحَمَّدتَ اِلیهِم بِالتذَمُّمِ عِند اللّهِ و طَلَبتَ رِضاهُم بِالتَعَرُّضِ لِسَخَطِ اللّهِ تَعالی، اَما کانَ اَحَدٌ اَهوَنُ عَلَیکَ مِنَ اللّهِ»؛
«ای فاجر! ای فریبکار! ای ریاکار! آیا شرم نکردی که در مقابل طاعت خدا، متاع دنیا را خریدی؟ مراقب و مواظب دلهای مردم بودی و طاعت الهی را به مسخره گرفتی و با دشمنی خدا، با مردم
ص: 161
دوستی نمودی و با بدی در پیشگاه خدا، خود را در نزد مردم زیبا جلوه دادی و با دوری از خدا، به خلق او نزدیک شدی و با مذموم شدن در نزد خدا، در پیش مردم خود را ستودی و با غضب الهی،خشنودی مردم را به دست آوردی. آیا احدی پست تر و خوارتر از خدا نیافتی؟»(1)
شخصی به ریا و تظاهر عادت کرده بود و جدیت زیاد می نمود تا آن را ترک کند. شبی اندیشید که برای فرار از ریا به مسجدی در فلان گوشه شهر رفته، به عبادت بپردازد. شب تاریکی بود. به سوی مسجد رفت و شروع به عبادت نمود. پاسی از شب گذشت. ناگاه در بین نماز متوجه شد، درب مسجد باز و شخصی داخل شد. خوشحال شد که اکنون در دل شب، در این مسجد دورافتاده و تاریک این شخص او را می بیند. با همین نیت تا صبحگاه با جدیت هرچه بیشتر به عبادت خدا ادامه داد. همین که صبح شد و هوا روشن گردید، دید سگ سیاهی است که به واسطه فرار از باران به مسجد پناه آورده است. بسیار پشیمان و اندوهگین شد و گفت: افسوس که این همه کوشش برای سگ سیاهی بود. وای بر من! اگر تاکنون مردم را شریک در عبادت خود می کردم و نسبت به انسانها ریا و تظاهر می کردم، ولی دیشب سگ سیاهی را شریک عبادت خود کردم.(2)
امام صادق علیه السلام فرمود: «شِیعَتُنا اَهلُ الوَرَعِ والاِجتِهادِ... و یُزَکُّونَ اَموالَهُم»؛ «شیعیان ما اهل ورع و کوشش در راه خدایند و کسانی اند که اموالشان را پاک می نمایند».(3)
امام رضا علیه السلام نیز فرمود: «
ص: 162
شیِعَتُنا اَلَّذینَ یُقیِمُونَ الصَّلاةَ و یُؤتُونَ الزَّکاةَ»؛ «شیعیان ما کسانی اند که نماز را اقامه می کنند و زکات را می پردازند».(1)
زکات در لغت به معنای برگزیده شی ء، رشد، رشد و نمو کردن، پاکیزه و پاکیزه گردانیدن است.(2) و در اصطلاح فقه اسلامی به مقدار مالی گفته می شود که فرد مسلمان باید از برخی ثروت و اموال خود از قبیل: گندم، جو، طلا، نقره، گاو و گوسفند خارج کند تا در مصارف مخصوصی همچون رفع نیازمندی فقرا،مستمندان، بدهکاران و دیگر راههای خیر هزینه گردد.(3)
زکات؛ یکی از واجبات و ضروریات دین اسلام است که خداوند متعال پرداخت آن را بر مسلمانان، همانند دیگر موحدان ادیان الهی، واجب نموده است و آنان موظفند هر سال بخشی از اموال خود را که در کتب فقهی حدود و مقدار آن مشخص شده، از اموال خود جدا نمایند و در مصارفی که شرع و حکومت اسلامی آن را تعیین کرده به مصرف برسانند. البته زکات به اموال اختصاص ندارد؛ بلکه بسیاری از امور و اعمال را نیز شامل می شود که به یک روایت در مورد محدوده و گستردگی زکات اشاره می نماییم.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«برای هر جزئی از اجزای بدن تو زکات واجبی برای خداوند است؛ بلکه برای محل رویش هر مویی از موهای بدنت و بلکه برای هر لحظه ای از لحظات عمر تو زکات واجبی است! پس زکات چشم، نگاه عبرت آمیز و چشم پوشی از
ص: 163
شهوات است... . و زکات گوش،گوش فرادادن به علم و حکمت و قرآن است و نیز آنچه برای دین مفید است، مانند موعظه و نصیحت و آنچه مایه نجات توست و گوش ندادن به ضد این امور، مانند دروغ و غیبت و مانند آنها، و زکات زبان، نصیحت نمودن مسلمانان و بیدار کردن غافلان و تسبیح و ذکر فراوان و غیر این امور است و زکات دست، بذل و بخشش و سخاوت از آنچه خدا به تو داده می باشد و زکات پا، تلاش در جهت ایفای حقوق الهی است؛ مانند دیدار با صالحان و مجالس ذکر و اصلاح مردم و صله رحم و جهاد در راه خدا و آنچه در آن صلاح قلب و سلامتی دین تو است...».(1)
بر اساس روایت فوق و روایات فراوان دیگری که در این مورد وارد شده است(2) هر نعمتی که خداوند به انسان داده، زکاتی دارد، هریک ازاعضای بدن انسان زکاتی دارد، نیرو و سلامتی انسان زکاتی دارد، عقل و علم انسان زکاتی دارد، آبروی انسان زکاتی دارد، مال و ثروت انسان زکاتی دارد که انسان وظیفه دارد آن را در راه کمک به نیازمندان و راههایی که خداوند به آن سفارش کرده هزینه نماید؛ بنابراین زکات از این دیدگاه فراتر از زکات اموال است؛ لیکن بحث ما در این موضوع بیشتر مربوط به زکات اموال است؛ هرچند برخی آیات و روایاتی که در این موضوع به آنها استناد می شود، فراتر از زکات مال است.
از آنجا که اسلام؛ آخرین، جامع ترین و کامل ترین ادیان الهی است، تمام نیازهای بشر را در نظر گرفته و بر اساس آن احکام و دستورهای خاصی را بیان نموده است.
ص: 164
یکی از احکام و قوانین اسلام که براساس نیازهای افراد جامعه اسلامی تشریع شده، پرداخت زکات است؛ اما اینکه اسلام براساس چه نیازی زکات را بر عموم مسلمانان واجب نموده و علت پرداخت آن چیست؟ علل و عوامل متعددی ذکر گردیده است که ما به عمده ترین علت های آن اشاره می کنیم:
شکی نیست که در هر جامعه افرادی از کار افتاده، بیمار، یتیم، بی سرپرست، معلول و امثال اینها وجود دارند که زمینه کسب وکار برای آنان مهیا نیست و یا اینکه به طور کلی توان کار کردن و کسب درآمد از آنان سلب گردیده است و از طرفی اینان نیز همانند دیگران به غذا، لباس و مسکن احتیاج دارند و مخارج این قشر عظیم جامعه آبرومندانه تأمین گردد. یکی از راههایی که اسلام برای تأمین نیازهای این گروه از جامعه در نظر گرفته، تشریع زکات است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إِنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ فَرَضَ الزَّکاةَ کَما فَرَضَ الصَّلاةَ... و ذلکَ أَنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ فَرَضَ لِلفُقَراءِ فیِ اَموالِ الأَغنِیاءِ ما یَکتَفُونَ بِهِ و لَو عَلِمَ أَنَّ الَّذیِ فَرَضَ لَهُم لَم یَکفِهِم لَزادَهُم فَاِنَّما یُؤتی الفُقَراءُ فِیما أتَوا مِن مَنعِ مَن مَنَعَهُم حُقُوقَهُم لا مِن الفَریضَةِ»؛
«همانا خدای - عزوجل- زکات را واجب نمود؛ چنان که نماز را واجب نمود (سپس در مورد علت تشریع زکات فرمود:) همانا خداوند بزرگ از مال اغنیا حقی برای فقرا به اندازه ای که آنان را کفایت کند مقرر فرموده و اگر آن مقدار که معین کرده کفایت نمی کرد سهم فقرا را از زکات بیشتر قرار می داد. آنچه بر سر فقرا از بدبختی و فلاکت آمده به علت کوتاهی و بخل کسانی است که حق فقرا را نمی دهند؛ نه به جهت مقداری که خدا واجب نموده است».(1)
آن حضرت در روایتی دیگر فرمود:
ص: 165
«لَوأَنَّ النّاسَ اَدَّوا زَکاةَ اَموالِهِم ما بَقِیَ مُسلِمٌ فَقیرا مُحتاجا... و إِنَّ النّاسَ مَا افتَقَرُوا و لا اِحتاجُوا و لا جاعُوا و لا عَرُوا إلاّ بِذُنُوبِ الاَغنِیاءِ»؛
«اگر همه مردم زکات اموال خود را می پرداختند، هیچ مسلمان فقیر و محتاجی باقی نمی ماند؛ و مردم، فقیر و محتاج و گرسنه و برهنه نشده اند، مگر به سبب گناه ثروتمندان».(1)
یکی دیگر از علل تشریع زکات، حفظ اموال اغنیا و نیز نفوس و جان مسلمانان است. قرآن کریم می فرماید:
«واَنفِقوا فی سَبیلِ اللّهِ ولا تُلقوا بِاَیدیکُم اِلَی التَّهلُکَةِ»؛ «در راه خدا انفاق نمایید (و با ترک انفاق و زکات) خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید».(2)
از علی علیه السلام نقل نیز شده است که فرمود:
«ما هَلَکَ مالٌ فیِ بَرٍّ و لا بَحرٍ إلاّ لِمَنعِ الزَّکاةِ مِنهُ؛ فَحَصِّنُوا اَموالَکُم بِالزَّکاةِ»؛
«هیچ مالی در خشکی یا دریا جز به خاطر منع زکات آن از بین نمی رود. پس اموالتان را با پرداخت زکات حفظ کنید».(3)
حفظ اموال و نفوس با پرداخت زکات به دو صورت و دو روش متصور است:
این است که عدم پرداخت زکات از سوی اغنیا موجب گسترش فقر در جامعه می گردد و این امر باعث می شود که برخی از فقرا برای رفع احتیاجات و سیر کردن شکم شان به سوی اموال و نفوس اغنیا دست دراز کنند و اموال و جانهای آنان را در معرض خطر قرار دهند؛ چنان که اکنون در جامعه ملاحظه می کنیم که منشأ بسیاری از دزدیها و آدمکشی ها فقر و نداری افراد است و اگر
ص: 166
اغنیا زکات و خمس اموال خود را پرداخت نمایند، بی تردید جلوی اینگونه سرقتها و آدم کشی ها گرفته خواهد شد.
در تفسیر نمونه، ذیل آیه فوق آمده است:
«یک حقیقت کلی و اجتماعی را می توان از این آیه استفاده کرد و آن اینکه انفاق به طور کلی سبب می شود که افراد اجتماع از هلاکت رهایی یابند و به عکس، هنگامی که انفاق فراموش شود و ثروتها در یک قطب اجتماع جمع شود اکثریتی محروم و بی نوا به وجود می آیند و دیری نخواهد گذشت که یک انفجار عظیم در اجتماع به وجود می آید که نفوس و اموال سرمایه داران در آتش انقلاب خواهد سوخت؛ بنابراین، انفاق قبل از آنکه به حال محرومان مفید باشد به نفع سرمایه داران است؛ یعنی تعدیل ثروت، حافظ ثروت است».(1)
حفظ آن از سوی خداوند است؛ به این معنا که خداوند اموال و جانهایی را که زکات آن پرداخت شده حفظ کرده و آن را از آفات و بلایا مصون نگه می دارد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید:
«لا تَزالُوا اُمَّتیِ بِخَیرٍ ما لَم یَتَخاوَنُوا... و آتُوا الزَّکاةَ و إِذا لَم یَفعَلُوا ذلِکَ ابتَلُوا بِالقَحطِ والسِّنینَ؛
«امت من پیوسته در سلامتی و خیر خواهند بود تا هنگامی که خیانت نورزند و زکات اموالشان را پرداخت نمایند و هرگاه این امور را ترک کردند خداوند آنان را به قحطی و گرسنگی مبتلا می نماید».(2)
ص: 167
خداوند متعال روزیِ هر یک از بندگانش را از راهی خاص مقدر کرده است؛ برخی را از راه کار و کوشش، برخی را از راه اعطا وبخشش دیگران و گروهی را از راههایی دیگر. اما خداوند روزی فقرا و مستمندان را به عللی در اموال اغنیا قرار داده است و فقرا در ثروت اغنیا شریکند.
قرآن در این باره می گوید:
«والَّذینَ فی اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم لِلسّالِ والمَحروم»؛ «کسانی که در اموالشان حق معلومی برای درخواست کننده و محروم هست».(1)
مقصود از «حق معلوم» در این آیه، زکات، خمس و دیگر حقوق واجب یا مستحبی است که فقرا در اموال و دیگر سرمایه های اغنیا دارند.(2)
بنابراین، اغنیا و ثروتمندان موظفند این حقوق را به اهل و صاحبان آن بپردازند که پس از خارج کردن حق آنها مال و ثروت شان تطهیر و پاک می گردد. همچنین پرداخت زکات موجب تزکیه و تطهیر نفوس فرد و جامعه نیز می شود.
قرآن در این باره خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَکّیهِم بِها»؛ «از اموال آنان زکات بگیر تا به وسیله آن آنها را پاک نموده و پرورش دهی».(3)
از جمله رذایل اخلاقی که در وجود بسیاری از انسانها قرار دارد؛ حب مال، دنیاپرستی و بخل است و پرداخت زکات و گذشت انسان از بخشی از اموال خود باعث می شود، دلبستگی او به دنیا و اموال دنیا از بین برود و نفس انسان از این رذایل پاک گردد؛ ضمن اینکه جامعه هم از بسیاری از آلودگیها و رذایل
ص: 168
اخلاقی که دلیل آن فقر و نداری گروهی از انسانها است، پاک می شود.
یکی از سنت های الهی برای شناخت مؤمنان واقعی از غیر واقعی و افراد راستگو از دروغگو امتحان است. ممکن است بسیاری از مردم در مقام ادعا خود را برترین و مؤمن ترین افراد بدانند و خود را انسانهای مجاهد و فداکار و بنده واقعی خدا معرفی نمایند، اما هنگام عمل که می رسد روشن می شود که سخنان آنان ادعایی بیش نبوده و
آن گونه که ادعا می کردند نیستند؛ به همین جهت خداوند برای اینکه نیات و صفات درونی افراد بر خود آنان و دیگران آشکار گردد و قدر و منزلت هر فرد به اندازه ای که هست سنجیده و مشخص شود، در طول دوران حیات انسانها آنان را بارها آزمایش می کند.
خداوند متعال در سوره عنکبوت می فرماید:
«اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا اَن یَقولوا ءامَنّا وهُم لا یُفتَنون * ولَقَد فَتَنَّا الَّذینَ مِن قَبلِهِم فَلَیَعلَمَنَّ اللّهُ الَّذینَ صَدَقوا ولَیَعلَمَنَّ الک-ذِبین»؛
«آیا مردم گمان کرده اند همین که بگویند ایمان آورده ایم به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد. ما کسانی را که پیش از آنان بودند، آزمودیم و علم خداوند باید در مورد کسانی که راست می گویند و کسانی که دروغ می گویند، تحقق یابد».(1)
هر انسانی به طریقی خاص و به تناسب موقعیت و نعمتهایی که خداوند به او داده، امتحان و آزمایش می شود؛ گاه خداوند برای امتحان، فرزندِ کسی را می گیرد، به کسی دیگر فرزند یا فرزندانی می دهد، مالی را از دیگری می گیرد، به آن دیگری مالی می دهد، برخی را به مرض مبتلا می نماید و انواع روشها و راههای دیگر و یکی از این راهها، آزمایش از طریق گرفتن اموال است که برای تحقق این هدف، اسلام پرداخت زکات، خمس و انفاقهای واجب و مستحب
ص: 169
دیگر را تشریع نموده است.
امام رضا علیه السلام در این باره می فرماید:
«إِنَّ عِلَّةَ الزَّکاةِ مِن أجلِ قُوتِ الفُقَراءِ و تَحصینِ اَموالِ الاَغنِیاءِ؛ لِأَنَّ اللّهَ عَزَّوَجلَّ کَلَّفَ اَهلَ الصِّحَّةِ القِیامَ بِشَأنِ اَهلِ الزَّمانَةِ والبَلوی، کَما قالَ اللّهُ تَعالی: «لَتُبلَوُنَّ فی اَمولِکُم واَنفُسِکُم»(1) فیِ اَموالِکُم اِخراجُ الزَّکاةِ ...»؛
«علت تشریع زکات از سوی خداوند، فراهم کردن روزی فقرا و حفظ اموال اغنیاست؛ زیرا خداوند متعال انسانهای سالم و صحیح را مکلف نموده که برای برآوردن نیازهای افراد مریض و زمین گیر قیام نمایند؛ همچنان که خداوند متعال می گوید: به یقین همه شما در اموال و جانهایتان آزمایش می شوید و آزمایش در اموال، پرداخت زکات است».(2)
زکات در اسلام و دیگر ادیان الهی و آسمانی از اهمیت و جایگاه فوق العاده ای برخوردار است؛ به گونه ای که یکی از ارکان و دستورات همه ادیان آسمانی به شمار می رود
و همه موحدان در طول تاریخ موظف بوده اند که بخشی از اموال خود را در راه خدا به صورت زکات بدهند.
قرآن کریم در آیه 83 «بقره» در مورد پیروان حضرت موسی بن عمران علیه السلام می فرماید:
«واِذ اَخَذنا میث-قَ بَنی اِسرءیلَ لا تَعبُدونَ اِلاَّاللّهَ... واَقیموا الصَّلوةَ وءاتوا الزَّکوةَ»؛
«به یاد آور، زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم، جز خدا را نپرستند و نماز را برپای دارند و زکات بدهند».
در سوره انبیا، پس از آنکه به احوال برخی از انبیای الهی اشاره می کند، دستور پرداخت زکات را یکی از فرمانهای الهی به آنان و دیگران، برمی شمارد:
«وجَعَلنهُم اَمَّةً یَهدونَ بِاَمرِنا واَوحَینا اِلَیهِم فِعلَ الخَیرتِ واِقامَ الصَّلوةِ وایتاءَ
ص: 170
الزَّکوةِ»
«و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما مردم را هدایت می کردند و به آنان انجام دادن کارهای نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را وحی کردیم».(1)
در آیاتی دیگر به سخنان حضرت عیسی علیه السلام اشاره کرده است که فرمود:
«قالَ اِنّی عَبدُ اللّهِ ءاتنِیَ الکِتبَ وجَعَلَنی نَبیّا * وجَعَلَنی مُبارَکًا اَینَ ما کُنتُ واَوصنی بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ ما دُمتُ حَیًّا»؛
«عیسی گفت: من بنده خدایم. او کتاب آسمانی به من داده و مرا پیامبر قرار داده است و مرا هر جا که باشم وجودی پربرکت قرار داده و تا زنده ام مرا به نماز و زکات توصیه کرده است».(2)
در احوال حضرت اسماعیل علیه السلام آورده است:
«وکانَ یَأمُرُ اَهلَهُ بِالصَّلوةِ والزَّکوةِ وکانَ عِندَ رَبِّهِ مَرضیّا»؛
«اسماعیل، همواره خانواده اش را به نماز و زکات فرمان می داد و همواره مورد رضایت پروردگارش بود».(3)
در سوره حج، پرداخت زکات را یکی از اوصاف مؤمنان راستین دانسته است:
«اَلَّذینَ اِن مَکَّنّ-هُم فِی الاَرضِ اَقامُوا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ»؛
«(مؤمنان) کسانی اند که هرگاه در زمین به آنان قدرت بخشیدیم نماز را برپا می دارند و زکات می دهند».(4)
در روایات نیز به پرداخت زکات و اهمیت آن تأکید فراوان شده است؛ در روایتی زکات یکی از پنج رکن و پایه اسلام دانسته شده است؛ امام باقر علیه السلام فرمود:
«بُنِیَ الاِسلامُ عَلی خَمسٍ، عَلَی الصَّلاةِ والزَّکاةِ والصَّومِ والحَجِّ والوَلایَةِ»؛
«اسلام بر پنج پایه استوار شده است: نماز و زکات و روزه و حج و ولایت».(5)
ص: 171
پذیرش و پرداخت زکات آن چنان جایگاهی در اسلام دارد که آیات و روایات، آن را ملاک پذیرش اسلام و حرمت خون انسان دانسته است؛ به گونه ای که اگر کسی از پرداخت زکات امتناع ورزد، حکومت اسلامی می تواند با او بجنگد.
قرآن کریم در این باره خطاب به پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم وخُذوهُم واحصُروهُم واقعُدوا لَهُم کُلَّ مَرصَدٍ فَاِن تَابوا واَقَاموا الصَّلوةَ وءاتَوُا الزَّکوةَ فَخَلّوا سَبیلَهُم...»؛
«مشرکان را هر جا یافتید به قتل برسانید و آنها را اسیر کنید و محاصره نمایید و در کمینگاه آنان بنشینید؛ پس اگر توبه کردند و نماز به جا آوردند و زکات را پرداخت کردند، آنها را رها سازید».(1)
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نیز فرمود:
«أُمِرتُ أَن أُقاتِلَ النّاسَ حَتّی یَقُولُوا لا اِله إلاّ اللّهُ و إِنّی رَسُولُ اللّهِ و یُقیمُوا الصَّلاةَ و یُؤتُوا الزَّکاةَ؛ فَاِذا قالُوها حَقَنُوا مِنّی دِمائَهُم و اَموالَهُم و حِسابُهُم عَلَی اللّهِ»؛
«من مأمور شده ام با کافران بجنگم تا به توحید و نبوت من اقرار نموده، نماز را برپا دارند و زکات را پرداخت نمایند؛ پس هرگاه به این امر اقرار نمودند مال و جانشان در امان است و حساب آنان با خداوند است».(2)
پرداخت زکات آثار و برکات فراوانی برای زکات دهندگان در دنیا و آخرت در پی دارد؛ آثار دنیوی پرداخت زکات نزول برکات آسمانی و افزایش اموال است؛
چنانکه پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«إِذا اَرَدتَ أَن یُثرِیَ اللّهُ مالَکَ فَزَکِّه»؛ «اگر می خواهی خداوند اموالت را زیاد نماید، زکات آن را پرداخت کن».(3)
ص: 172
در مورد آثار اُخروی پرداخت زکات نیز قرآن کریم می گوید:
«لَئِنْ اَقَمتُمُ الصَّلوةَ وءاتَیتُمُ الزَّکوةَ وءامَنتُم بِرُسُلی وعَزَّرتُموهُم واَقرَضتُمُ اللّهَ قَرضًا حَسَنًا لاَکَفِّرَنَّ عَنکُم سَیِّئٰتِکُم ولاَدخِلَنَّکُم جَنّتٍ تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهر»؛
«اگر نماز را به پا دارید و زکات دهید و به پیامبران من ایمان بیاورید و به خدا قرض الحسنه بدهید، گناهان شما را پوشانده، شما را در باغهایی از بهشت، که نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد می کنم».(1)
پرداخت نکردن زکات و دیگر حقوق واجب مالی آثار و پیامدهای زیادی را درپی دارد که اولین پیامد منع پرداخت این حقوق، کاهش اموال و یا از بین رفتن آنهاست. دلیل این که بسیاری از کسانی که به زکات و انفاق در راه خدا اعتقاد نداشته و یا اعتقاد دارند ولی از پرداخت این حقوق امتناع می ورزند، آن است که فکر می کنند اگر این حقوق الهی را از اموالشان خارج و در راه خدا مصرف نمایند مال و سرمایه آنان کم می شود؛ لذا برای اینکه از سرمایه و ثروت آنان کاسته نشود زکات و دیگر حقوق مالی واجب و مستحب را ادا نمی کنند؛ در حالی که واقعیت امر برعکس آن چیزی است که اینان فکر می کنند؛ زیرا عدم پرداخت این حقوق الهی نه تنها موجب حفظ ثروت و زیادی آن نمی گردد، بلکه خداوند از راههایی که انسان متوجه آن نیست به همان اندازه و گاه بسیار بیشتر از اموال شخص کم خواهد نمود.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«مَن مَنَعَ حَقّا لِلّهِ عَزَّوَجَلَّ أنفَقَ فیِ باطِلٍ مِثلَیهِ»؛
«کسی که حقی از حقوق الهی را نپردازد، دو برابر
ص: 173
آن را در راه باطل از دست خواهد داد».(1)
و نیز آن حضرت فرمود:
«ما ضاعَ مالٌ فِی بَرٍّ و لا بَحرٍ إلاّ بِتَضییِعِ الزَّکاةِ»؛ «مالی در بیابان یا دریا از بین نمی رود، مگر به جهت تضییع و ندادن زکات آن».(2)
بسیاری از ضررهای مادی و معنوی که به مال و جان برخی افراد وارد می شود به علت عدم پرداخت حقوق واجب الهی است. اگر مالی گم می شود یا به سرقت می رود و یا انسان گرفتار درد و مرضی می شود که برای برطرف کردن آن باید اموال زیادی را هزینه کند علت آن در بسیاری از موارد، آن است که این افراد حقوق واجبی را که خدا بر عهده آنان گذاشته است، پرداخت نمی کنند؛ لذا خداوند حوادثی را برای این افراد پیش می آورد تا مجبور شوند به همان مقدار یا چند برابر آن مال را در راهی که دوست ندارند، هزینه نمایند و یا به هدر دهند.
منع پرداخت زکات اگر فراگیر شود، نه تنها موجب خسارت و نقص اموال مانعان زکات می گردد، بلکه گاه خداوند برکت و نعمت خود را از زمین گرفته و گروه بسیاری را گرفتار گرسنگی و خشکسالی می نماید.
در روایتی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می خوانیم:
«إِذا مُنِعَتِ الزَّکاةُ مُنِعَتِ الاَرضُ بَرَکاتِها»؛ «هرگاه زکات پرداخت نشود، برکت از زمین گرفته می شود».(3)
پرداخت نکردن زکات، موجب عدم پذیرش تمام عبادات و حتی کفر نسبت به خداوند می شود.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در خطبه حجة الوداع خطاب به مسلمانان فرمود:
ص: 174
«أَیُّها النّاسُ، اَدُّوا زَکاةَ اَموالِکُم؛ فَمَن لا یُزکِّی لا صَلاةَ لَهُ و مَن لا صَلاةَ لَهُ لا دیِنَ لَهُ و مَن لا دِینَ لَهُ لا حَجَّ لَهُ و لا جَهادَ لَهُ»؛
«ای مردم، زکات اموال خود را پرداخت کنید؛ زیرا کسی که زکات نمی پردازد نمازی برای او نیست و کسی که نمازی برایش نباشد، دینی برایش نیست و کسی که دین نداشته باشد، حج و جهادی برای او نخواهد بود».(1)
همچنین آن حضرت در وصیتی خطاب به علی علیه السلام فرمود:
«یا عَلیُّ، کَفَرَ بِاللّهِ العَظیمِ مِن هذِهِ الاُمَّةِ عَشَرَةٌ - و عَدَّ مِنهُم - مانِعَ الزَّکاةِ، ثُمَّ قال: یا عَلیُّ، ثَمانِیَّةٌ لا یُقبَلُ مِنهُمُ الصَّلاةُ - وعَدَّ مِنهُم - مانِعَ الزَّکاةِ، ثُمَّ قال: یا عَلیُّ، مَن مَنَعَ قیِراطا مِن زَکاةِ مالِهِ فَلَیسَ بِمُؤمِنٍ و لا مُسلمٍ و لا کَرامَةَ، یا عَلی، تارِکُ الزَّکاةِ یَسأَلُ اللّهَ الرِّجعَةَ اِلَی الدُّنیا، و ذلِکَ قولُهُ عَزَّوَجَلَّ: «حَتّی اِذا جاءَ اَحَدَهُمُ المَوتُ قالَ رَبِّ ارجِعون * لَعَلّی اَعمَلُ صلِحًا فیما تَرَکتُ ...»؛(2)
«یا علی! ده طایفه از این امت به خداوند بزرگ کفر ورزیده اند و یکی از این ده گروه مانعان زکات اند. سپس فرمود: هشت گروه هستند که نمازشان پذیرفته نمی شود و یکی از آنان مانعان زکات اند. سپس فرمود: یاعلی! هر کس قیراطی از زکات مالش را نپردازد نه مؤمن است و نه مسلمان و ارزش و کرامتی برای او نیست. ای علی! تارک زکات به هنگام مرگ تقاضای بازگشت به این دنیا می کند، چنان که خداوند عزوجل می فرماید: زمانی که وقت مرگ یکی از آنان می رسد می گویند: پروردگارا! مرا بازگردان تا اعمال صالحی را که در دنیا ترک کردم، انجام دهم».(3)
البته مقصود از کفر در روایت مذکور کفر اصطلاحی که موجب خروج فرد از اسلام شود، نیست؛ مگر اینکه شخص علاوه بر منع زکات، اصل آن را نیز انکار نماید که در این صورت، کافر شده و از شمار مسلمانان خارج می گردد.
پیامد دیگر منع پرداخت زکات، عذاب دردناک اُخروی است.
قرآن کریم در این باره می گوید:
«ولا یَحسَبَنَّ الَّذینَ یَبخَلونَ بِما ءاتیهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ هُوَ خَیرًا لَهُم بَل هُوَ شَرٌّ لَهُم
ص: 175
سَیُطَوَّقونَ ما بَخِلوا بِهِ یَومَ القِیمَة»؛
«گمان نکنند کسانی که نسبت به آنچه خدا از فضل خویش به آنان داده بخل می ورزند این به سود آنان است؛ بلکه این برای آنان شرّ است؛ به زودی در قیامت همین اموال به صورت طوقی بر گردنشان افکنده می شود.»(1)
در تفسیر این آیه از اهل بیت علیهم السلام روایت شده است که هرکس زکات اموال خود را نپردازد، خداوند آن اموال را در آخرت به مارهایی آتشین مبدّل می نماید که به گردن مانعان زکات حلقه می زنند. سپس به آنان گفته می شود: همان گونه که در دنیا به هیچ قیمت این اموال را از خود دور نمی کردید، اکنون نیز آنها را بر گردن خود بیفکنید.(2)
قارون یکی از نزدیکان و بستگان حضرت موسی بن عمران علیه السلام بود و از نظر اطلاعات وآگاهی از تورات نیز معلومات قابل ملاحظه ای داشت. نخست جزء پیروان حضرت موسی علیه السلام بود و در صف مؤمنان قرار داشت، ولی ثروت زیاد و امتناع از پرداخت حقوق فقیران و مستمندان، در نهایت او را به مبارزه با خدا و پیامبر خدا و به آغوش کفر و ارتداد از دین کشاند.
طبق نقل مفسران و مورخان، علت کافر شدن قارون این بود که وقتی دستور زکات از سوی خداوند به حضرت موسی علیه السلام ابلاغ گردید، آن حضرت برای گرفتن زکات به سراغ قارون رفت و به وی گفت: خداوند به من دستور داده، زکات را برای نیازمندان بگیرم. قارون با اندک تأمل و حسابی که کرد، فهمید باید مبلغ هنگفتی را بدین جهت بپردازد؛ لذا از پذیرش این امر الهی خودداری کرد و راه مبارزه با موسی علیه السلام را در پیش گرفت و به مردم و ثروتمندان بنی اسرائیل
ص: 176
اعلام کرد که موسی علیه السلام می خواهد به اسم زکات اموال شما را بگیرد و خود مصرف نماید(1).
برای اینکه موسی علیه السلام را از این تصمیم خود منصرف نماید، تصمیم گرفت که ساحت مقدس آن پیامبر الهی را آلوده نماید؛ لذا با دادن رشوه به زن بدکاره ای او را وادار کرد که آن پیامبر خدا را به عمل ناشایست متهم نماید؛ ولی خداوند پیامبر خویش را از این اتهام حفظ نمود و قارون را به سزای مخالفت با قوانین الهی و قرار گرفتن در مقابل پیامبر خویش به عذابی سخت گرفتار کرد و به زمین فرمان داد تا او را با تمام قصرها و دارایی اش به قعر خود فرو برد.(2)
قرآن در آیاتی به طور اجمال به داستان وی اشاره کرده، می گوید:
«اِنَّ قرونَ کانَ مِن قَومِ موسی فَبَغی عَلَیهِم وءاتَین-هُ مِنَ الکُنوزِ ما اِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنواُ بِالعُصبَةِ اولِی القُوَّةِ ... * قالَ اِنَّما اوتیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندی ... فَخَسَفنا بِهِ وبِدارِهِ الاَرضَ فَما کانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنصُرونَهُ مِن دونِ اللّهِ وما کانَ مِنَ المُنتَصِرین»؛
«قارون از قوم موسی بود؛ اما بر آنها ستم کرد. ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل صندوقها یا کلیدهای آن برای یک گروه زورمند مشکل بود. قارون گفت: این ثروت را به وسیله دانشی که دارم به دست آورده ام. سپس ما قارون و خانه اش را در زمین فرو بردیم و یاوری نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کند و خودنیز نمی توانست خویشتن را یاری نماید».(3)
سخنی که قارون در مقابل حضرت موسی علیه السلام بیان نمود و گفت:
«إنَّما اُوتِیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندی؛ من این ثروت را به وسیله علم و دانشی که داشتم به دست آورده ام».
امروزه نیز بسیاری از کسانی که به پرداخت زکات یا خمس اعتقاد ندارند یا نمی خواهند این حقوق الهی را پرداخت نمایند، همان سخن قارون را بر زبان آورده یا از دل می گذرانند؛ گرچه نوع گفتن و ابراز این عقیده ممکن است
ص: 177
متفاوت باشد؛ از جمله اینکه می گویند: چرا ما اموالی را که با زحمت فراوان و با مصرف نیرو و انرژی به دست آورده ایم به این سادگی در اختیار دیگران بگذاریم یا می گویند: دیگران نیز مانند ما بروند درس بخوانند و تلاش نمایند تا مانند ما اموالی به دست آورند؛ لیکن این گونه افراد بدانند اگر آنان علم و دانشی دارند و یا قدرت و توانی برای کار کردن دارند این علم و دانش و توان را خداوند در اختیار آنان گذاشته و خداوند زمینه را آماده کرده است تا آنان به این علم و دانش و توان دست یابند و بتوانند با استفاده از آن به این ثروت دست پیدا کنند و همان خدایی که زمینه به دست آوردن این ثروت را برای آنان فراهم کرده است به آنان فرمان داده که بخشی از این اموال را باید به خود او باز گردانند. حال آیا انسان باید از بازپرداخت مال به صاحب اصلی آن امتناع ورزد و بگوید که این اموال مال من است و من خود با تلاش و کوشش آن را به دست آورده ام؟
«ثعلبه بن حاطب» یکی از انصار و یاران پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم بود و زندگی فقیرانه ای داشت؛ امّا پیوسته به خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می رسید تا پیامبر برای او دعا کند تا از فقر نجات یابد و خداوند به او ثروتی بدهد، ولی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به او می فرمود: ای ثعلبه! مال کمی که بتوانی شکرش را بجا آوری بهتر است از مال فراوانی که نتوانی حق آن را ادا نمایی و بهتر است در زندگی خود به پیامبر خدا تأسی کنی و به همین زندگی ساده قانع باشی؛ اما ثعلبه دست بردار نبود و همواره خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسید و خواسته خود را تکرار می کرد.
روزی به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عرض کرد: به خدایی که تو را به رسالت مبعوث کرده، سوگند یاد می کنم که اگر خداوند به من سرمایه بدهد حقوق آن را می پردازم. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم برای او دعا کرد و زمانی نگذشت که بر اثر دعای آن حضرت خداوند از راه دامداری ثروت فراوانی به او داد و گوسفندانش کم کم زیاد شد، به گونه ای که ناچار از مدینه خارج شد و در یکی از آبادیهای اطراف مدینه مسکن
ص: 178
گزید و بر اثر افزایش گوسفندان و کار زیاد به تدریج نماز جماعت را رها کرد و تنها در نماز جمعه شرکت می کرد و آن چنان سرگرم دنیا شد که نماز جمعه را نیز رها کرد.
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم یکی از مأموران جمع آوری زکات را به سراغ ثعلبه فرستاد تا زکات گوسفندانش را دریافت کند، لیکن ثعلبه نه تنها زکات اموالش را نداد، بلکه اصل مشروعیت زکات را نیز زیر سؤال برد و گفت: زکات چیزی جز «جزیه» نیست؛ یعنی ما مسلمان شده ایم که جزیه نپردازیم و اگر قرار باشد ما هم مانند اهل کتاب چیزی بپردازیم چه فرقی میان ما و آنان است. وقتی این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رسید فرمود: وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه!(1) به دنبال این جریان آیات 75 تا 78 سوره توبه در مورد او نازل شد و عمل وی را به شدت مذمت نمود.
اگر به اطراف خود نگاه کنیم و شاید اگر به خودمان بنگریم، همان عمل ثعلبه و طرز تفکر او را در ذهن خود مشاهده کنیم چه بسیارند افرادی که در شرایط عادی یا به هنگام تنگدستی در صف مؤمنان داغ و انقلابی قرار دارند.
در همه جلسات مذهبی حاضرند. و برای هر کار نیک و کمک به مستمندان و فقیران گریبان چاک می زنند و گاه که می بینند، دیگران از دستگیری مستمندان امتناع می ورزند، این سخن را بر زبان جاری می کنند که ای کاش ما می داشتیم. ای کاش خدا به ما بدهد که به اینان کمک نماییم؛ اما هنگامی که به مال یا پست و مقامی دست پیدا می کنند، یک مرتبه تغییر چهره و حتی تغییر ماهیت می دهند و آن شور و عشقی که نسبت به خدا و دین داشتند در آنان فروکش می کند.
دیگر در جلسات مذهبی و سازنده خبری از آنان نیست، یاد و نام فقرا را فراموش می کنند. گویا اصلاً در دنیا فقیری وجود ندارد. از پرداخت حقوق الهی - که
ص: 179
خداوند بر آنان واجب نموده - امتناع می ورزند و تمام پیمانهایی را که قبلاً با خدا بسته بودند به دست فراموشی سپرده و حتی گاه به باد انتقاد می گیرند.
همه ما باید از سرنوشت ثعلبه ها عبرت بگیریم و از خدا بخواهیم که اگر به ما مال دنیا یا پست و مقامی عطا نماید، ظرفیت و عمل به شرایط و حقوق این مقام و ثروت را نیز عطا کند.
امام صادق علیه السلام فرمود: «شیِعَتُنا اَهلُ الوَرَعِ ... و یَحُجُّونَ البَیتَ»؛ «شیعیان ما اهل ورع و تقوا هستند و کسانی هستند که حج به جا می آورند».(1)
امام رضا علیه السلام نیز می فرماید:
«شیِعَتُنا اَلَّذینَ یُقیِمُونَ الصَّلاةَ و یُؤتُونَ الزَّکاةَ و یَحُجُّونَ بَیتَ الحَرامِ»؛
«شیعیان ما کسانی اند که نماز برپای می دارند و زکات
می دهند و حج به جا می آورند».(2)
حج؛ یکی از ارکان دین و واجبات الهی است و برای کسانی که توانایی مالی و جسمی دارند، در طول عمر یک بار واجب می شود و در مرتبه های دیگر مستحب است، امّا از مستحباتی است که از یک سو، در روایات اسلامی تأکید و سفارش فراوانی شده، به گونه ای که در برخی روایات، به مؤمنان توصیه شده است که اگر می توانند هر سال به حج بروند و یکی از دعاهای اهل بیت علیهم السلام نیز در ماه مبارک رمضان - که از بهترین اوقات دعاست - این بوده است که خدایا! حج خانه ات را در این سال و تمام سالها روزی ما فرما».
از سوی دیگر، خود اهل بیت علیهم السلام - تا آنجا که برایشان امکان رفتن به این
ص: 180
سفر مهیا بوده، از بجا آوردن این عبادت دریغ نمی کرده اند و حتی در بسیاری از مواقع این فریضه الهی را با پای پیاده به جا می آوردند.
در احوال امام حسن مجتبی علیه السلام نقل شده است
که آن حضرت بیست مرتبه با پای پیاده به حج رفتند.(1)
امام زین العابدین علیه السلام چهل مرتبه حج را به جا آوردند.(2) و امام زمان علیه السلام نیز هر سال در حج حضور دارند.(3)
بنابراین مؤمنان و شیعیان اهل بیت - که این خاندان را به عنوان پیشوا و مقتدای خود برگزیده اند - شایسته است در انجام این عبادت نیز از آنان پیروی نمایند و در صورت داشتن توان مالی و مهیا بودن دیگر شرایط، از رفتن مکرر به این سفر الهی - چه حج تمتع و چه حج عمره - که منافع زیادی برای دنیا و آخرت آنان دارد، غفلت نورزند.
هر عبادت و عملی که خداوند بر مؤمنان واجب می نماید و یا مؤمنان را به انجام آن ترغیب و تشویق می کند، اسرار و منافعی برای مؤمنان دارد؛ هرچند گاهی ممکن است این اسرار و منافع ظهور و بروز نداشته باشد وبه ظاهر، علت آن برای ما روشن نباشد؛ زیرا خداوند منبع و سرچشمه همه خیرها و برکات است و در تمام امور، سعادت بنده اش را می خواهد؛ بر همین اساس، بندگانش را به آنچه خیر و صلاح است، سفارش فرموده و از آنچه مضر است، نهی نموده است.
ص: 181
حج نیز از عباداتی است که برای انسان، منافع و فواید فراوانی دارد.
خداوند خطاب به حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود:
«و اَذِّن فِی النّاسِ بِالحَجِّ یَأتوکَ رِجالاً وعَلی کُلِّ ضامِرٍ یَأتینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمیق *لِیَشهَدوا مَن-فِعَ لَهُم»؛
«و مردم را دعوت عمومی به حج کن تا پیاده و سواره بر مرکب های لاغر از هر راه دوری به سوی تو آیند تا شاهد منافع خویش در حج باشند».(1)
از امام صادق علیه السلام سؤال شد: مقصود از منافعی که خداوند مؤمنان را در این آیه به آنها وعده داده است، منافع دنیاست یا آخرت؟ حضرت فرمود: هم منافع دنیا و هم منافع آخرت.(2)
اکنون به بخشی از منافع و اسرار حج اشاره می کنیم:
مهم ترین فلسفه حج، بُعد اخلاقی و عرفانی آن است که خداوند بنده اش را به سوی خود فرا می خواند تا او را از آلودگیهای دنیوی و هواهای نفسانی پاک کرده، به وادی معنویت و نور و عرفان وارد نماید.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«فَفِرّوا اِلَی اللّهِ اِنّی لَکُم مِنهُ نَذیرٌ مُبین»؛ «پس به سوی خدا بگریزید که من از سوی او برای شما بیم دهنده ای آشکارم».(3)
از امام باقر علیه السلام سؤال شد که مقصود از فرار به سوی خدا چیست؟ امام علیه السلام در پاسخ فرمود: «مراد رفتن به حج است».(4)
بنابراین حج، عزم و قصد به سوی خداست، حرکت از دنیا و خارج شدن از
ص: 182
گناه و رفتن به سوی نور و پاکیهاست.
«حج» در لغت عرب به معنای «قصد» است؛ یعنی کسی که قصد و آهنگ خدا می کند. برخی گفته اند: حج از دو حرف «حاء» و «جیم» ترکیب شده؛ حاء اشاره به «حِلْم حق» و جیم اشاره به «جُرم خلق» دارد و معنای این دو جمله این است که حج گزار در صورتی که باآداب و شرایطی ویژه، حج خود را انجام دهد، خداوند با حلم خود از جرم او چشم پوشی می کند و از آن می گذرد.
بنابراین هدف و فلسفه عمده حج پاک شدن از گناه و رفتن به سوی حق است و کسی که آهنگ حج می کند باید به دنبال این هدف باشد.
امام زین العابدین علیه السلام در مورد فلسفه حج می فرماید:
«و حَقُّ الحَجِّ أَنْ تَعلَمَ أَنَّهُ وَفادَةٌ اِلی رَبِّکَ و فِرارٌ إلَیهِ مِن ذُنُوبِکَ و بِهِ قَبُولُ تَوبَتِکَ»؛
«حق حج آن است که بدانی حج، کوچ نمودن به سوی خدا و فرار از گناهان و رفتن به سوی اوست و در آن پذیرش توبه تو است».(1)
امام رضا علیه السلام نیز در روایتی در مورد فلسفه و علت حج فرمود:
«عِلَّةُ الحَجِّ الوَفادَةُ إِلی اللّهِ تَعالی و طَلَبُ الزِّیادَةِ والخُرُوجُ مِن کُلِّ ما اقْتَرَفَ العَبدُ، تائِبا مِمّا مَضی مُستَأنِفا لِما یَستَقَبلُ»؛
«هدف از حج، کوچ نمودن به سوی خدا و کمال خواهی و پاداش زیاد و خارج شدن از آلودگیها و گناهانی است که بنده انجام داده است؛ در حالی که از همه گناهان گذشته توبه می نماید و زندگی جدید و تازه ای را آغازمی نماید».(2)
در تمام اعمال و افعالی که خداوند آن را در حج بر حاجیان واجب کرده، اسرار و رازهایی نهفته است. هر کدام ظاهری دارد و باطنی، و با فهم و ره یافتن به باطن این اعمال است که حاجی به حقیقت حج می رسد و به هدف آن دست می یابد.
ص: 183
باطن و حقیقت اعمال حج، دوری از کبر و غرور و دنیا پرستی و هواهای نفسانی و رذایل اخلاقی است.
باطن اعمال حج؛ تقرب به خدای یگانه و متخلق شدن به اخلاق الهی و تمام صفات پسندیده است. کسی که حج را به معنای واقعی آن انجام دهد، از تمام گناهان و آلودگیهای دنیوی پاک شده، بنده خالص و واقعی خدا خواهد شد.
یکی از روایاتی که به روشنی این حقیقت را بیان می نماید، گفتگوی امام زین العابدین علیه السلام با یکی از بزرگان صوفیه، به نام «شَبْلِی» است. آن حضرت وقتی از سفر حج بازگشتند، شبلی به زیارت ایشان آمد. بین او و حضرت گفتگوی نسبتا طولانی صورت گرفت که به بخشهایی از این گفتگو، به طور خلاصه، اشاره می کنیم:
«امام علیه السلام به شبلی فرمود: آیا تاکنون به حج رفته ای؟
شبلی: بلی، یابن رسول الله.
امام فرمود: آیا وارد میقات شدی و لباسهای دوخته ات را از تن خارج کردی و غسل نمودی؟
شبلی گفت: آری.
امام فرمود: آیا هنگامی که وارد میقات شدی و لباسهایت را در آوردی و غسل نمودی و لباس احرام پوشیدی، نیت کردی که لباس معصیت را از تن خارج کنی و خود را با آب توبه شستشو دهی و لباس طاعت بر تن کنی؟
شبلی گفت: نه.
امام فرمود: پس تو نه وارد میقات شدی و نه لباسهای دوخته را از تن خارج نمودی و نه غسل نموده ای! حضرت پرسید: آیا در میقات، خود را تمیز کردی و احرام بستی و نیت حج نمودی؟
شبلی: آری.
امام فرمود: هنگام مُحْرِم شدن و نیت حج کردن، آیا این نیت را داشتی که
ص: 184
خود را به نور توبه خالص پاکیزه سازی و هر چه خداوندبر تو حرام کرده، نیز بر خود حرام گردانی و هر پیمانی که با غیر خدا بسته ای، رها نمایی؟
شبلی گفت: نه.
امام فرمود: پس تو نه احرام بسته ای و نه پاکیزه شده ای و نه نیت حج کرده ای!
آنگاه امام پرسید: آیا آن هنگام که به میقات داخل شدی و دو رکعت نماز احرام به جای آوردی قصد کردی که با بهترین اعمال که نماز است به درگاه خدا تقرب جویی و آیا هنگام لبیک، نیت کردی که زبانت جز در مسیر طاعت باز نشود و به هنگام معصیت بسته باشد؟
شبلی گفت: نه.
امام فرمود: پس تو نه داخل میقات شده ای و نه نماز خوانده ای و نه تلبیه گفته ای! سپس حضرت پرسید: آیا آن هنگام که وارد حرم شدی نیت کردی که غیبت و بدگویی را بر خود حرام گردانی و آن هنگام که به مکه رسیدی نیت کردی که تو فقط خدا را می خواهی؟
شبلی گفت: نه.
امام فرمود: پس تو نه داخل حرم شدی و نه کعبه را دیده ای و نه نماز خوانده ای! آن گاه امام پرسید: آیا با حجرالاسود مصافحه کردی و پشت مقام ابراهیم ایستادی و دو رکعت نماز خواندی؟
شبلی گفت: آری.
راوی گفت: در این هنگام، امام فریاد برآورد؛ به گونه ای که نزدیک بود روح از بدن امام خارج شود. آنگاه فرمود: آه، آه! کسی که با حجر الاسود دست دهد و مصافحه کند، در حقیقت با خداوند متعال دست داده و مصافحه کرده است؛ پس تو ای مسکین! مواظب باش و اجر آنچه را برای آن حرمت قائل شده و بزرگ داشته ای، ضایع مگردان و همچون معصیت کاران دستی را که با خدا داده ای آلوده
ص: 185
نکن و پیمانی را که با خدا بسته ای نشکن».
سپس امام علیه السلام دیگر اعمال حج را همین گونه و یک به یک ذکر کردند و اسرار باطنی و فلسفه آن را برای شبلی بیان فرمودند تا اینکه اعمال حج تمام شد. وقتی سخن امام به پایان رسید شبلی از اینکه هنگام به جا آوردن حج از سرّ و فلسفه هر یک از این اعمال غافل بوده شروع به گریه کرد و تصمیم گرفت تا در سال آینده حج را آن گونه که خدا
می خواهد و با توجه به اسرار آن به جا آورد.(1)
به درستی چرا باید حاجی لباسهای دوخته را از تن خارج کند و دو قطعه لباس سفید بپوشد؟ چرا باید در مدت احرام از برخی امور اجتناب کند و یا به دور کعبه هفت مرتبه طواف نماید؟ و ... . برخی گمان می کنند همین که هزینه ای را برای حج پرداخت کنند و عازم حج شوند و ظاهر اعمال حج را به جا آورند کفایت می کند و به آن هدفی که خداوند برای آن حج را بر آنان واجب نموده نایل گشته اند؛ در حالی که حقیقت این اعمال غیر از این است و همه اعمال از احرام تا طواف و سعی بین صفا و مروه و قربانی و تراشیدن سر و اعمال دیگر، ظاهر حج است و باطن و راز اصلی وجوب این اعمال، دور شدن از دنیا و مادیت و توجه به خدا و قیامت است.
به قول شاعر:
کعبه یک سنگ نشانی است که ره گم نشود
حاجی احرام دگربند ببین راه کجاست
و نیز:
مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
ص: 186
حج، علاوه بر داشتن جنبه های عبادی و عرفانی، ابعاد سیاسی و اجتماعی نیز دارد. در حقیقت روح حج با سیاست و مسائل سیاسی و اجتماعی عَجین شده است. اینکه خداوند به همه مسلمانان در سراسر دنیا اعلام می نماید که در زمانی خاص و معین به مکانی مشخص آمده، اعمال و مناسک حج را به جا آورند، هدف دیگری نیز دارد و آن بُعد سیاسی و اجتماعی حج است. اگر هدف و مقصد این اعمال تنها بُعد عبادی و خودسازی آن بود لازم نبود که همه مسلمانان در یک زمان گرد هم آیند و بر اثر اجتماع بیش از حدّ مردم، گاه اسباب رنج و زحمت آنان فراهم گردد؛ به گونه ای که در برخی موارد نتوانند اعمال عبادی خود را با خیالی آسوده به جا آورند.
بنابراین مسلمانان باید به بعد سیاسی - اجتماعی حج نیز توجه کنند و به بهترین شکل از این کنگره عظیم جهانی در جهت تأمین منافع دنیای اسلام استفاده نمایند.
یکی از مسائل بسیار مهمی که باید در این مراسم جهانی مورد توجه قرار گیرد، اعلام انزجار و برائت از کفار و دشمنان اسلام است که بیشتر مشکلات مسلمانان از توطئه های کفار و تسلط آنان بر منافع و منابع مسلمانان سرچشمه می گیرد. بسیاری از بلاد اسلامی به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت سلطه کفار و مشرکان قرار دارد و مسلمانان از این جهت در رنج و فشار هستند؛ از این رو در این اجتماع جهانی مسلمانان باید با تبادل نظر به فکر رهایی خود از زیر سلطه اجانب و رفع مشکلات خویش باشند.
افزون بر این، ابراز انزجار و تنفر از شرک و مشرکان و محو آن از روی کره زمین، یکی از اهداف بلندی است که هر مسلمانی باید در پی تحقق آن باشد.
تمام انبیاء الهی برای این آمده اند تا کفر و بت پرستی را از روی زمین برچینند و فرهنگ توحید و خداپرستی را جایگزین آن نمایند. بر این اساس، فرد
ص: 187
مسلمان به تبعیت از همه انبیاء الهی - در هر نقطه و مکانی که فرصت برایش مهیا گردد - باید از شرک و کفر، برائت جوید و تنفر و انزجار خود را از آنان اعلام نماید و یکی از بهترین مکانهایی که مسلمانان می توانند این فریادالهی خود را به گوش جهانیان برسانند مراسم عظیم حج است.
این اعلام برائت، انزجار و تنفر از مشرکان اختصاص به مسلمانان ندارد، بلکه یکی از اصول اساسی تمام ادیان توحیدی است و همه انبیای الهی از آدم تا خاتم علیهم السلام بر آن تأکید کرده و مؤمنان و موحدان را به آن سفارش نموده اند.
قرآن در این مورد می فرماید.
«و لَقَد بَعَثنا فی کُلِّ اُمَّةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللّهَ واجتَنِبُوا الطّ-غوتَ»؛ «ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید».(1)
در آیه ای دیگر حضرت ابراهیم علیه السلام و پیروانش را اسوه تمام مؤمنان در ابراز انزجار از مشرکان معرفی کرده و می فرماید:
«قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبرهیمَ والَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءؤُا مِنکُم و مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ کَفَرنا بِکُم وبَدا بَینَنا و بَینَکُمُ العَدوةُ و البَغضاءُ اَبَدًا حَتّی تُؤمِنوا بِاللّهِ وحدَهُ»؛
«برای شما در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند سرمشق خوبی وجود داشت، در آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند: ما از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید،بیزاریم و نسبت به شما کافریم. میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار (آغاز) شده است تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید».(2)
بر همین اساس، خداوند متعال با نزول آیات آغازین سوره توبه، به پیامبرش فرمان داد تا در سال نهم هجری فرمان برائت از مشرکان را به همه کفار مکه و کسانی که در این سرزمین زندگی می کردند اعلام نماید:
ص: 188
«واَذنٌ مِنَ اللّهِ ورَسولِهِ اِلَی النّاسِ یَومَ الحَجِّ الاَکبَرِ اَنَّ اللّهَ بَرِی ءٌ مِنَ المُشرِکینَ ورَسولُهُ فَاِن تُبتُم فَهُوَ خَیرٌ لَکُم واِن تَوَلَّیتُم فَاعلَمُوا اَنَّکُم غَیرُ مُعجِزِی اللّهِ وبَشِّرِ الَّذینَ کَفَروا بِعَذابٍ اَلیم»
«و این اعلامی است از ناحیه خدا و پیامبرش به عموم مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبر او از مشرکان بیزارند، با این حال اگر توبه کنید به نفع شماست و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمی توانید خدا را ناتوان سازید و کسانی که کافر شدند را به عذابی دردناک بشارت ده».(1)
از دیگر فوائد سیاسی - اجتماعی این گردهمایی بزرگ، آشنایی علما و اندیشمندان مسلمان با یکدیگر و تبادل افکار و اندیشه های علمی بین آنان است.
در این کنگره جهانی اسلام، علمای کشورهای مختلف می توانند با تشکیل جلسات و کنگره های علمی به تبادل افکار و اندیشه های خود بپردازند و ضمن بهره بردن از علوم و افکار یکدیگر، برخی از اختلافات فراروی جهان اسلام را نیز برطرف سازند یا دست کم از شدت آن بکاهند و بدین وسیله اتحاد میان جهان اسلام را محقق سازند.
یکی دیگر از منافع عظیمی که حج برای حاجیان و دیگر مسلمانان جهان دارد، منافع اقتصادی آن است. مسلمانان و حاجیان، اگر برنامه ریزی صحیحی برای حج داشته باشند می توانند، علاوه بر استفاده از منافع عبادی، سیاسی و اجتماعی حج به منافع اقتصادی نیز دست پیدا نمایند و وضعیت اقتصادی خود را نیز سامان بخشند.
قرآن کریم می فرماید:
«لَیسَ عَلَیکُم جُناحٌ اَن تَبتَغوا فَضلاً مِن رَبِّکُم»؛ «گناهی بر شما نیست که از فضل پروردگارتان (منافع اقتصادی در ایام حج) طلب نمایید».(2)
ص: 189
در زمان جاهلیت، هنگام مراسم حج،معامله، تجارت، مسافرکشی و بارکشی را حرام و گناه می شمردند؛ لذا این آیه نازل شد و اجرای فعالیتهای اقتصادی را در موسم حج مباح شمرد و به مسلمانان فرمان داد که می توانند در این ایام به کارهای اقتصادی نیز بپردازند.(1)
هشام ابن حکم از امام صادق علیه السلام سؤال می کند:
«مَا العِلَّةُ الَّتی مِن اَجلِها کَلَّفَ اللّهُ العِبادَ الحَجَّ والطَّوافَ البَیتِ؟ فَقالَ:... فَجَعَلَ فیهِ الاِجتماعَ مِنَ المَشرِقِ والمَغرِبِ لِیَتَعارَفُوا و لِیَتَرَبَّحَ کُلُّ قَومٍ مِنَ التِّجاراتَ مِن بَلَدٍ اِلی بَلَدٍ و لِیَنتَفِعَ بِذلِکَ المُکاری والَجمّالُ»؛
«به چه علت خداوند بندگان را مکلف ساخت که حج گذراند و کعبه را طواف نمایند؟ حضرت فرمود: خداوند حج را مایه گرد آمدن مردم از مشرق و مغرب عالم و آشنا شدن آنها با یکدیگر قرار داد، تا بازرگانانی که از شهری به شهر دیگر کالا می برند سود برند و کرایه دهندگان و شتر داران به فایده ای برسند».(2)
امام رضا علیه السلام نیز می فرماید:
«عِلَّةُ الحَجِّ... مَنفَعَةُ مَن فِی شَرقِ الاَرضِ و غَربِها و مَن فِی البَرِّ والبَحرِ مِمَّن یَحُجُّ و مِمَّن لا یَحُجُّ مِن تاجِرٍ و جالِبٍ و بالِغٍ و مُشتَرٍ و کاسِبٍ و مِسکینٍ و قَضاءُ حَوائِجِ اَهلِ الاَطرافِ والمَواضِعِ المُمکِنِ لَهُمُ الاِجتِماعُ فیها، کَذلکَ لِیَشهَدُوا مَنافِعَ لَهُم»؛
«یکی از علت های حج این است که افرادی که در شرق و غرب عالمند چه در دریا و چه در خشکی و چه آنان که حج می کنند و چه آنان که حج نمی کنند اعم از تاجر و وارد کننده کالا و فروشنده و خریدار و پیشه ور و مستمند به منافعی دست پیدا نمایند و نیز نیازهای حومه نشینان برطرف شود و جاهایی که می توانند در آن گرد آیند اجتماع کنند تا منافع خود را کسب نمایند».(3)
حج؛ منافع اقتصادی فراوانی برای تمام مسلمانان دارد؛ کسانی که ساکن عربستان و جزیره العرب اند با کرایه دادن خانه ها و وسایل نقلیه خود سود
ص: 190
سرشاری می برند و بعضی دیگر با فروش اجناس خود به زائران خانه خدا بهره برده، زندگی خود را می گذرانند. حتی کسانی که در این سرزمین حضور ندارند نیز می توانند اجناس خود را تولید و به بازار عظیم اسلامی در حج روانه کنند و از این طریق بهره زیادی ببرند. همچنین در این ایام چند میلیون کارگر مسلمان از دیگرکشورهای اسلامی نیز به سرزمین حج سفر می کنند و از منافع خانه خدا و این سفره الهی بهره می برند.
زائران خانه خدا نیز می توانند کالاهایی را به همراه خود برده و با فروش آن تمام یا بخشی از هزینه سفر یا زندگی خود را تأمین نمایند. البته باید در این زمینه برنامه ریزی صحیحی وجود داشته باشد تا بعد عرفانی و اخلاقی حج - که مهم ترین فلسفه تشریع حج است - فدای منافع اقتصادی و دنیوی آن نگردد.
به هر حال، اگر مسلمانان نگاه وسیع تری به جنبه اقتصادی حج داشته باشند و حکومتها و دولتهای کشورهای اسلامی در این موضوع دخالت کنند، می توانند با تأسیس و پایه گذاری «بازار مشترک کشورهای اسلامی» در این ایام و یا در تمام سال به انجام معامله های تجاری و اقتصادی بین خود مبادرت ورزند و تا جایی که امکان پذیر است، دست کشورهای بیگانه را از بازار عربستان و دیگر کشورهای اسلامی کوتاه نمایند.
حج؛ از عباداتی است که جایگاه ویژه ای دراسلام دارد و برای آن فضایل فراوانی ذکر شده است؛ به گونه ای که در برخی روایات یکی از ارکان اسلام و حتی با فضیلت تر از عباداتی همچون نماز و روزه دانسته شده است.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
ص: 191
«بُنِیَ الاِسلامُ عَلی خَمسٍ: عَلَی الصَّلاةِ والزَّکاةِ والحَجِّ والصَّومِ والوَلایَةِ»؛
«اسلام بر پنج پایه بنیان نهاده شده است: نماز، زکات، حج، روزه و ولایت».(1)
امام باقر علیه السلام فرمود:
«إِنَّ الحَجَّ أَفضَلُ مِنَ الصَّلاةِ والصِّیامِ لِأَنَّ المُصَلِّیَ إِنَّما یَشتَغِلُ عَن أهلِهِ لا فیِ مالٍ یَرجُوهُ و لا اِلی تِجارَةٍ»؛
«حج از نماز و روزه با فضیلت تر است؛ چرا که نمازگزار برای دقایقی از خانواده اش جدا می شود و روزه دار در حد سپیدی روز از لذایذ محروم می شود؛ اما حاجی بدنش را به زحمت انداخته و از جانش مایه می گذارد؛ مال خود را صرف می کند و زمان زیادی از زن و فرزند خود دور می شود؛ بدون اینکه در مقابل این سختیها مال و تجارتی نصیب او گردد».(2)
برتری حج بر نماز و روزه در این روایت به دلیل رنج و زحمتی است که حج گزار نسبت به نمازگزار و کسی که روزه می گیرد متحمل می شود؛ چنان که در روایات متعدد دیگری که از معصومین علیهم السلام نیز وارد شده به این مطلب اشاره شده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«اَفضَلُ الاَعمالِ اَحمَزُها»؛ «بهترین اعمال سخت ترین آنهاست».(3)
یعنی هرچه انسان برای انجام یک عمل یا عبادت رنج و مشقت بیشتری متحمل شود اجر و فضیلت آن عمل بیشتر است و در حج نیز چون حاجی علاوه بر مشقت بدنی که متحمل می شود، از بخشی از اموال خود نیز می گذرد و برای مدت طولانی از زن و زندگی و کار خود دور می گردد، خداوند اجر و فضیلت بیشتری به او می دهد.
علت دیگری که برای برتری حج گفته شده این است که در حج نماز هم
ص: 192
هست؛ اما در نماز حج نیست.(1)
در مورد فضیلت حج در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید:
«در سفری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از حج بازمی گشتند یکی از بادیه نشینان در «ابطح» به حضور آن حضرت رسید و عرض کرد: یا رسول اللّه، من امسال قصد آمدن به حج را داشتم، ولی مشکلی پیش آمد و من از حج باز ماندم؛ لیکن من مرد ثروتمند و پولداری هستم. دستوری فرمایید تا با اموالم کاری انجام دهم تا به پاداش حج دست یابم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رو به کوه «ابوقبیس» کرد و فرمود:
اگر به اندازه همین کوه ابوقبیس طلای سرخ می داشتی و همه را در راه خدا انفاق می کردی هرگز به ثواب و پاداشی که حاجی رسیده است، نخواهی رسید»(2).
حج آن قدر اهمیت و فضیلت دارد که اهل بیت علیهم السلام شیعیان خود را به حضور در این مراسم عبادی و سیاسی حتی با قرض گرفتن توصیه نموده اند.
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام «حُقبه» می گوید:
«جاءَنِی سَدیِرُ الصَّیرَفیِ، فَقال: إِنَّ ابا عَبدِاللّهِ یَقرَأُ عَلَیکَ السَّلامَ وَ یَقُولُ لَکَ: مالَکَ لا تَحُجُّ؟ اِستَقرِض و حُجَّ»؛
«سدیر صیرفی نزد من آمد و گفت. امام صادق علیه السلام به تو سلام می رساند و به تو می فرماید: چرا حج نمی روی؟ قرض کن و به حج برو».(3)
و نیز آن حضرت به یکی دیگر از اصحاب شان به نام «عیسی» فرمود:
«یا عِیسی، إِنِ استَطَعتَ أَن تَأکُلَ الخُبزَ والمِلحَ و تَحُجَّ فیِ کُلِّ سَنَةٍ فَافعَل»؛
«ای عیسی! اگر می توانی نان و نمک بخوری ولی هر ساله به حج بروی، این کار را بکن».(4)
همچنین یکی از خواسته های اهل بیت علیهم السلام از خداوند این بوده است:
«اَللّهُم ارزُقنِی حَجَّ بَیتِکَ الحَرامِ فیِ عامیِ هذا و فیِ کُلِّ عامٍ ما اَبقَیتَنیِ فیِ یُسرٍ مِنکَ
ص: 193
و عافِیَةٍ و سَعَةِ رِزقٍ و لا تُخلِنیِ مِن تِلکَ المَواقِفِ الکَریمَةِ والمَشاهِدِ الشَّریفَةِ»؛
«خدایا! امسال و هر سال، تا زمانی که زنده ام، حج خانه خودت را روزی من فرما، در آسانی و تندرستی و گشایش روزی و مرا از آن جایگاه های ارجمند و حرمهای شریف محروم مساز».(1)
البته رفتن به حج استحبابی در صورتی دارای فضیلت است که انسان نیازهای واجب دیگری نداشته باشد؛ زیرا اگر بر ذمّه انسان، امور واجبی همچون بدهکاری، پرداخت خمس یا زکات، نفقه زن و فرزند یا امثال اینها باشد، این امور مقدم است و باید اموالش را در راه واجب صرف نماید و همچنین اگر ترک برخی از امور موجب می شود که خود و خانواده اش به گناه و معصیت گرفتار شوند مانند اینکه اگر فرزندانش را همسر ندهد موجب می شود آنان به گناه گرفتار شوند، هزینه کردن اموال برای ازدواج فرزندان مقدم بر حج مستحبی است؛ زیرا با عمل مستحب - هرچند فضیلت آن فراوان باشد - نمی شود گناه ترک واجب یا ارتکاب حرام را جبران نمود.
بر کسانی که استطاعت مالی دارند و تا کنون به حج نرفته اند، لازم است در اوّلین فرصت ممکن به این وظیفه الهی عمل نمایند و نباید آن را به تأخیر اندازند؛ زیرا ترک کردن یا به تأخیر انداختن حج عواقب و پیامدهای سختی را به دنبال دارد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در وصیتی خطاب به علی علیه السلام فرمود:
«یا عَلیُّ، تارِکُ الحَجِّ و هُوَ مُستَطیعٌ کافِرٌ، یَقُولُ اللّهُ تَبارَکَ و تعالی: «ولِلّهِ عَلَی النّاسِ حِجُّ البَیتِ مَنِ استَطاعَ اِلَیهِ سَبیلاً ومَن کَفَرَ فَاِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ الع--لَمین» یا عَلی مَن سَوَّفَ الحَجَّ حَتّی یَمُوتَ بَعَثَهُ اللّهُ یَومَ القِیامَةِ یَهودِیّا اَو نَصرانِیّا»؛
«ای علی! ترک کننده حج، در حالی که مستطیع است، کافر است. خداوند متعال می فرماید: برای خداست بر مردم، حج خانه خدا برای کسی که راهی به آن داشته باشد و هرکس کفر ورزد، خدا از
ص: 194
جهانیان بی نیاز است. یا علی! هرکس حج را به تأخیر اندازد تا مرگش فرا رسد، خداوند در روز قیامت او را یهودی یا نصرانی مبعوث می کند.(1)
امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه:«و مَن کانَ فی ه-ذِهِ اَعمی فَهُوَ فِی الأخِرَةِ اَعمی واَضَلُّ سَبیلا»(2)؛ فرمود: «مقصود کسی است که حج واجب را به تأخیر اندازد و بگوید امسال حج می روم یا سال دیگر حج می روم تا آنکه مرگش فرا رسد».(3)
حضرت امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه 10 منافقین، که می گوید:«رَبِّ لَولا اَخَّرتَنی اِلی اَجَلٍ قَریبٍ فَاَصَّدَّقَ واَکُن مِنَ الصّلِحین»؛ «پروردگارا! چرا مرگ مرا برای مدت کمی به تأخیر نینداختی تا در راه خدا انفاق کنم و از صالحان باشم»، می فرماید: «اینها کسانی اند که حج را به جا نیاورده اند»(4)
بنابراین، کسانی که از تمکن مالی و بدنی برخوردارند باید از فرصت باقی مانده عمر خود، که معلوم نیست چقدر است، استفاده نمایند و قبل از آنکه مرگ آنان فرا رسد و چنین تقاضاهایی را مطرح کنند این واجب الهی را به جا آورند تا هم از برکات دنیوی و اخروی حج بهره مند گردند و هم از عواقب سوء ترک حج در امان باشند.
رفتن به حج، ورود به ضیافت الهی و میهمانی خداست و بی شک، همان گونه که وارد شدن بر هر بزرگی و داخل شدن به هر خانه ای آداب و شرایطی دارد ورود به ضیافت الهی نیز آدابی دارد که در صورت رعایت این آداب میزبان و صاحب خانه به میهمان اجازه ورود به خانه اش را می دهد؛ درخواستها و حاجت های او را برآورده می کند و او را با دستانی پر به سوی خانه و اهلش
ص: 195
بازمی گرداند.
میهمان این خانه، اگر بخواهد از برکات این سرزمین و سفره الهی استفاده نماید، باید قبل از ورود به آن خود را آماده و مهیا کند؛ چون برخی از آدابی که برای ورود به این ضیافت الهی بیان شده، بسی دشوار و مشکل است و یک روزه نمی شود کسی آهنگ حج کند و بتواند با آداب و شرایط لازم، عازم این سفر الهی شود؛ بلکه گاه ماهها و بلکه سالها وقت نیاز است تا انسان بتواند مقدمات را فراهم نماید.
برخی از شرایط و آدابی که رعایت آن در این سفر الهی سفارش شده چنین است:
حج از عباداتی است که از جهاتی نسبت به دیگر عبادات حساس تر است و برای شیطان جولانگاه بیشتری در آن وجود دارد. از اینرو، انسان باید بسیار مواظب باشد که تنها برای کسب رضای الهی حج را به جا آورد و هیچ کس و هیچ چیز را در آن شرکت ندهد.
امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:
«إِذا اَرَدتَ الحَجَّ فَجَرِّد قَلبَکَ لِلّهِ تَعالی مِن کُلِّ شاغِلٍ و حِجابِ کُلِّ حاجِبٍ»؛
«چون اراده حج کردی پس دلت را از هر دلبستگی و هر حجابی، برای خدا خالی کن».(1)
آن حضرت در حدیث دیگری فرمود:
«اَلحَجُّ حَجّان: حَجٌّ لِلّهِ و حَجٌّ لِلنّاسِ؛ فَمَن حَجَّ لِلّهِ کانَ ثَوابُهُ عَلَی اللّهِ اَلجَنَّةَ؛ و مَن حَجَّ لِلنّاسِ کانَ ثَوابُهُ عَلَی النّاسِ یَومَ القِیامَةِ»؛
«حج دو نوع است: حجی برای خدا و حجی برای مردم؛ پس کسی که برای خدا حج به جا آورد پاداشش با خداست و بهشت را به او می دهد؛ اما کسی که برای مردم حج به جاآورد پاداشش در
ص: 196
روز قیامت با مردم است».(1)
بسیار مشاهده می شود افرادی برای ریا و خودنمایی به حج می روند؛ مثلاً چون آنان را حاجی خطاب کنند و از موقعیت اجتماعی بهتری برخوردار شوند قدم در این سفر می گذارند. برخی برای تفریح و تفرج به این سفر می روند و عدّه ای تنها قصد تجارت دارند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«یَحُجُّ اَغنِیاءُ اُمَّتیِ لِلنُّزهَةِ و یَحُجُّ اَوساطُها لِلتِّجارَةِ و یَحُجُّ فُقَراءُهُم لِلرِّیاءِ والسُّمعَةِ»؛
«[زمانی خواهد آمد که] اغنیای امت من برای تفریح به حج بروند و طبقه متوسط برای تجارت و فقرای آنان برای ریا و خودنمایی».(2)
ممکن است عده ای مقاصد دیگری داشته باشند و لی مؤمنان و شیعیان واقعی اهل بیت باید بدانند که در صورتی حج آنان پذیرفته می شود که نیت و ذهن آنان از اغراض دنیوی خالی و تنها برای رضای خداوند حج خود را بجا آورند.
از دیگر آداب این سفر الهی، آن است که انسان قبل از رفتن، حقوقی را که بر ذمّه اوست، پرداخت نماید. اگر به کسی بدهکار است و یا به زور اموال دیگری را غصب کرده و یا به اشتباه مال دیگران با اموالش مخلوط شده است، همه را به صاحبان آن برگرداند. همچنین اگر به کسی ظلمی نموده باید از وی طلب رضایت نماید.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
ص: 197
«إِذا اَرَدتَ الحَجَّ ... وَاخرُج مِن حُقوقٍ تَلزِمُکَ مِن جِهَةِ المَخلوقینَ»؛
«هرگاه اراده حج نمودی، حقوقی را که از مردم به عهده داری بپرداز».(1)
سفر حج، سفر به سوی خدا و سفر توبه است و، چنان که در اسرار حج بیان شد، عمده ترین هدف در این سفر آن است که انسان از غیر خدا دوری کند و به سوی خدا باز گردد. اگر تا به حال دنیا و هواهای نفسانی او را از خدا دور کرده، در این سفر تصمیم بگیرد که به سوی او بازگردد و به غیر خدا پشت نماید و زندگی جدیدی را آغاز کند؛ امّا بازگشت به سوی خدا و توبه واقعی شرایطی دارد که بدون تحقق آن بازگشت واقعی معنا و مفهومی نخواهد داشت.
یکی از مهم ترین شرایط آن این است که انسان حقوق الهی را که تاکنون نسبت به ادای آن کوتاهی کرده، به جا آورد.
در روایات متعددی اهل بیت علیهم السلام بر این نکته تأکید کرده اند که توبه و بازگشت به سوی خدا جز با پرداخت حقوق الهی امکان پذیر نیست؛
در روایتی آمده است: فردی جمله «استغفرالله ربی و اتوب الیه» را بدون توجه به معنا و حقیقت آن در حضور امیرالمؤمنین علیه السلام بر زبان جاری می کرد. حضرت بر او خشم گرفت و فرمود: استغفار شش شرط دارد:
«اَوَّلُها: اَلنَّدَمُ عَلی ما مَضی، والثّانِی: اَلعَزمُ عَلی تَرکِ العَود اِلَیهِ اَبَدا ... والرّابِعُ: اَن تَعمِدَ اِلی کُلِّ فَریِضَةٍ عَلَیکَ ضَیَّعتَها فَتُؤَدِّی حَقَّها...»؛
«شرط اول استغفار این است که از کارهای حرامی که انسان انجام داده پشیمان باشد و دوم اینکه همیشه تصمیم به ترک آنها داشته باشد... . و شرط چهارم این است که هر واجبی که از انسان ضایع گردیده به جای آورد».(2)
معنای جمله «استغفر اللّه...» این است که خدایا! از تو طلب مغفرت می نمایم
ص: 198
و به سوی تو باز می گردم و بازگشت حقیقی، به سوی خدا، زمانی محقق می شود که شخص واجباتی را که در انجام آن کوتاهی کرده، دوباره انجام دهد؛ زیرا قضا واجبات، خود یکی از واجبات و دستورهای الهی است و نمی شود فردی بگوید: خدایا! من به سوی تو باز می گردم، ولی در همان حال از فرمان الهی سرپیچی نماید؛ بنابراین زائرانی که قصد سفر حج دارند و با این سفر، در واقع می خواهند به سوی خداوند باز گردند و از گذشته آلوده خویش توبه نمایند، یکی از وظایف آنان جبران و قضای واجباتی است که از آنان فوت گردیده است که اگر قبل از رفتن فرصت به جا آوردن همه آنها را دارند مناسب است آنها را به جا آورند و اگر فرصت ندارند تصمیم جدی بگیرند که از همان لحظه ای که قصد رفتن به این سفر را دارند قضای واجبات فوت شده را آغاز نمایند و پس از بازگشت، آنها را به اتمام رسانند و اگر توان بدنی برای انجام واجبات فوت شده را ندارند افرادی را برای قضای این اعمال اجیر نمایند و در غیر این صورت به درگاه الهی استغفار نمایند که اگراین امور را به جا آورند شرط توبه و ادب بازگشت به سوی خدا را رعایت کرده و به معنای واقعی به سوی او بازگشته اند.
یکی دیگر از شرایط حج این است که انسان مخارج حج را از مال حلال و پاک تهیه نماید؛ اما اگر با مال حرام به حج برود هرچند این مال اندک باشد، حج او پذیرفته نخواهد شد. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«إِذا خَرَجَ الرَّجُلُ حاجّا بِنَفَقَةٍ طَیِّبَةٍ و وَضَعَ رِجلَهُ فی الغَرزِ، فَنادی: لَبَّیکَ اللّهُمَّ لَبَّیک، ناداهُ مُنادٍ مِنَ السَّماءِ: لَبَّیکَ و سَعدَیکَ، زادُکَ حَلالٌ و راحِلَتُکَ حَلالٌ و حَجُّکَ مَبرورٌ غَیرُ مَأزورٍ و إِذا خَرَجَ بِالنَّفَقَةِ الخَبیِثَةِ فَوَضَعَ رِجلَهُ فِی الغَرزِ، فَنادی: لَبَّیکَ، ناداهُ مُنادٍ فِی السَّماءِ: لا لَبَّیکَ و لا سَعدَیکَ، زادُکَ حَرامٌ و نَفَقَتُکَ حَرامٌ و حَجُّکَ مَأزورٌ غَیرُ مَبرورٍ)؛
«هرگاه مردی با مال پاک برای حج بیرون آید و پای در رکاب گذارد و لبیک بگوید، منادی از آسمان ندا دهد: لبیک و سعدیک»؛ «توشه تو حلال و مرکبت حلال و حج تو پذیرفته است و گناهی در آن
ص: 199
نیست، اما اگر با هزینه و مال ناپاک بیرون آید و پای در رکاب نهاده و لبیک گوید، منادی ندا دهد: «لالبیک و لاسعدیک»؛ «توشه ات حرام و هزینه ات حرام و حج تو گناه آلوده و نامقبول است».(1)
و نیز فرمود:
«مَن تَجَهَّزَ و فیِ جِهازِهِ عَلَمٌ حَرامٌ لَم یَقبَلِ اللّهُ مِنهُ الحَجَّ»؛
«هرکس خود را آماده سفر نماید و در وسایلش حتی پرچمی حرام باشد، خداوند حجش را نمی پذیرد».(2)
مال حرام آن قدر مهم است که حتی اگر در بار و وسایل فردی پرچم حرامی باشد، هرچند این پرچم در هزینه سفر و در خوراک حاجی دخالتی ندارد، اما خداوند حج او را نمی پذیرد؛ چه رسد به این که فردی مقدار یا تمام هزینه سفرش از مال حرام تهیه شده باشد!
حج؛ سفری است که به طور طبیعی انسان باید با افراد زیادی همسفر باشد و از طرفی این سفر با مشقات و سختی هایی نیز همراه است و کسی که برای خدا قدم در این راه گذاشته است باید علاوه بر تحمل مشکلات و سختیها، با دیگران نیز با خوشرویی و اخلاق اسلامی برخورد نماید و بداند که تمام کسانی که قدم در این سفر گذاشته اند زائر و میهمان خدا هستند و او باید به چشم میهمان ویژه الهی به همه آنها نگاه کند و با آنها همان رفتاری را داشته باشد که دوست دارد دیگران با او رفتار نمایند.
در کارها به دیگران به ویژه به افراد ناتوان کمک نماید و بداند که پاداش کمک به دیگران، نه تنها از عبادت و نماز خواندن کمتر نیست، بلکه گاه بسیار بیشتر است.
ص: 200
امام باقر علیه السلام فرمود:
«ما یُعبَأُ مَن یَسلُکُ هذا الطَّریقَ إذا لَم یَکُن فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَن مَعاصِی اللّهِ، و حِلمٌ یَملِکُ بِهِ غَضَبَهُ و حُسنُ الصُّحَبةِ لِمَن صَحِبَهُ»؛
«کسی که این راه را می پیماید، اگر سه خصلت در او نباشد خداوند به او اعتنا نمی کند؛ ورعی که او را از معصیت خدا باز دارد؛ صبری که جلوی خشم او را بگیرد و خوشرفتاری و همراهی خوب با همراهان خود».(1)
مردی از سفر حج برگشته بود و سرگذشت مسافرت خود و همراهانش را برای امام صادق علیه السلام تعریف می کرد. مخصوصا از یکی از همسفران خویش بسیار تعریف و تمجید کرد و گفت: او مرد بسیار بزرگواری بود و پیوسته مشغول اطاعت و عبادت خدا بود و همین که در منزلی فرود می آمدیم او فورا به گوشه ای می رفت و سجاده خود را پهن می کرد و به عبادت خدا مشغول می شد. امام علیه السلام به آن مرد فرمود: پس چه کسی کارهای او را انجام می داد و حیوانش را تیمار می کرد؟ آن مرد گفت: البته افتخار این کار با ما بود و او فقط به عبادت خدا می پرداخت. حضرت فرمود: بنابراین همه شما از او برتر بوده اید.(2)
قافله ای از مسلمانان به قصد مکه حرکت کرد. این قافله ابتدا به مدینه رفت و پس از چند روز توقف و استراحت به طرف مکه به راه افتاد. در بین راه مکه و مدینه، اهل قافله با مردی برخورد کردند که با آنان آشنا بود. آن مرد در ضمن صحبت با آنان متوجه حضور امام زین العابدین علیه السلام در میان قافله گردید که با نشاط فراوان مشغول خدمت و رسیدگی به کارها و حوایج قافله بود. با کمال
ص: 201
تعجب به اهل قافله گفت: این شخص را که مشغول انجام دادن کارهای شماست، می شناسید؟ گفتند: نه، او را نمی شناسیم. او
در مدینه به ما ملحق گردید و ما از او تقاضای کمک نکردیم و او خود مایل است در کارها به ما کمک کند.
آن مرد گفت: معلوم است که نمی شناسید و اگر می شناختید این طور گستاخی نمی کردید.
او علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام است. جمعیت آشفته به پا خواستند و به طرف حضرت رفتند و خواستند برای معذرت خواهی دست و پای حضرت را ببوسند.
آنگاه گله کرده، گفتند: این چه کاری بود که شما با ما کردید؟ ممکن بود خدای ناخواسته ما جسارتی نسبت به شما بکنیم و مرتکب گناهی شویم. امام علیه السلام فرمود: من عمدا شما را برای همسفری انتخاب کردم که مرا نمی شناختید تا در کارها به شما کمک کنم و بتوانم به سعادت خدمت به رفقا و زائران خانه خدا نایل گردم!(1)
اصبغ بن نباته می گوید:
«خَرَجَ عَلیٌ علیه السلام ذَاتَ یَومٍ و نَحنُ مُجتَمِعُونَ، فقالَ: مَن أَنتُم و ما إِجتِماعُکُم؟ فَقُلنا: قَومٌ مِن شیعتِکَ یا أَمیرَالمُؤمِنینَ، فَقالَ:
ما لِی لا أری سیماءَ الشِّیعَةِ عَلَیکُم؟ فَقُلنا: و ما سیماءُ الشیعَةِ؟ فَقال: ... ذُبُلُ الشِّفاةِ مِنَ الصِّیامِ...»؛
«روزی علی علیه السلام از خانه خارج شد، در حالی که ما جمع شده بودیم. حضرت فرمود: چه کسانی هستید و چرا جمع شده اید؟ گفتیم: گروهی از شیعیان شماییم ای امیرمؤمنان! حضرت فرمود: چه شده است که نشانه شیعه را در شما نمی بینم. گفتیم: نشانه شیعه چیست؟ فرمود: بر اثر روزه لبهایشان خشکیده است».(2)
ص: 202
امام باقر علیه السلام نیز می فرماید:
«فَوَاللّهِ ما شیِعَتُنا إلاّ مَنِ اتَّقَی اللّهَ و اَطاعَهُ و ما کانوا یُعرَفُونَ یا جابِرُ إلاّ بِالتَّواضُعِ ... والصَّومِ»؛
«به خدا سوگند! شیعیان ما نیستند مگر کسانی که تقوای الهی را پیشه کنند و او را اطاعت نمایند و ای جابر! اینان شناخته نمی شوند، مگر به تواضع و روزه».(1)
روزه یکی از تکالیف الهی است که خداوند آن را بر تمام بندگانش در همه ادیان الهی واجب نموده است. خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«ی-اَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون»؛
«ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه بر شما نوشته شده
[واجب شده ]همان گونه که بر کسانی که قبل از شما بودند نوشته شد [واجب شد] تا پرهیزگار شوید».(2)
بنابراین مسلمانان همانند موحّدان دیگر ادیان الهی وظیفه دارند بخشی از روزهای سال یعنی روزهای ماه مبارک رمضان را روزه بگیرند؛ البته وجوب روزه برای کسانی است که بالغ و عاقل بوده، مانعی از قبیل مریضی یا سفر نداشته باشند؛ اما در صورت داشتن مانع، این تکلیف از افراد ساقط خواهد بود.
اما روزه گرفتن در غیر از ماه رمضان - به جز روزهای حرام و مکروه - مستحب است؛ امّا استحباب برخی از روزها بیشتر بوده و نسبت به روزه آنها سفارش بیشتری شده است مانند: روزهای پنجشنبه اول و آخر هر ماه، روزهای سیزدهم تا پانزدهم هر ماه، روز عید سعید غدیر، روزهای تولد و بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و تمام ماه رجب و شعبان.
ص: 203
روزه داری، فواید و آثار دنیوی و اخروی فراوانی دارد که خداوند برای دستیابی مؤمنان به این فواید و آثار، روزه را بر
بندگان خویش واجب نموده است که به برخی از این آثار و فواید که در روایات ذکر شده است، اشاره می کنیم:
یکی از فواید دنیوی که روزه برای روزه داران در پی دارد، سلامتی جسم و بدن است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«صُومُوا تَصِحُّوا»؛ «روزه بگیرید تا سالم بمانید».(1)
متخصصان علوم پزشکی برای سالم نگه داشتن بدن دو روش را توصیه می نمایند:
یکی پیشگیری و دیگری درمان.
درمان: آن است که انسان بعد از مبتلا شدن به مرض، با خوردن دارو برای از بین بردن بیماری اقدام کند.
پیشگیری: آن است که انسان روشهایی را در زندگی خود به کار گیرد تا به مرض و بیماری مبتلا نگردد که این روش مزبور بسیار مهم تر و با ارزش تر از روش درمان است.
یکی از راههای بسیار مؤثری که هم فواید و نقش پیشگیرانه و هم فایده درمان را دارد، روزه است. روزه از بروز بسیاری ازامراض در بدن جلوگیری می کند و از طرفی دیگر باعث بهبود بسیاری از امراض دیگر می شود.
برخی از محققان علم پزشکی در این باره می نویسند:
روزه یک ماهه ماه رمضان باعث می شود مواد اضافی و چربیهای ذخیره شده
ص: 204
در بدن سوخته و مصرف گردد و خانه تکانی کاملی در بدن انسان به عمل آید؛ این خانه تکانی جدید، موجب می شود تا نظافت کاملی در تمام بدن و دستگاهها و سلول های آن تحقق یابد؛ زیرا همه غذاهای مختلفی که انسان خورده، جذب بدن نمی شود و قسمتی از آنها به صورت رسوبات مضر در قسمتهای مختلف بدن باقی می ماند؛ همین مواد اضافی است که گاهی عفونت های گوناگون تولید می کند و سبب بیماریها می شود.
روزه موجب شستشوی این رسوبات و مواد مزاحم آن می گردد و روزه دار به وسیله روزه مواد عفونی را نابود و ریشه بیماریها را قطع می کند. در صورتی که اگر قرار باشد برای از بین بردن این رسوبات از داروهای مختلف استفاده شود، خود این داروها، خواه ناخواه روی بافت های سالم بدن آثار بدی می گذارد؛ چنان که گفته می شود به طور متوسط از استعمال ده دارو یک بیماری پدید می آید و هر دارویی، عوارضی در بدن ایجاد می کند».(1)
دکتر «کارلوی» آمریکایی نیز در این مورد می نویسد:
«هر شخص بیمار باید هرسال مدتی از خوردن غذا پرهیز کند؛ زیرا مادام که غذا به او می رسد میکروبها در حال رشد است، ولی هنگامی که از غذا پرهیز می کند میکروبها روز به روز رو به ضعف می روند». سپس می افزاید: «روزه ای که اسلام واجب کرده، بزرگ ترین ضامن سلامتی است».(2)
«الکسی سوفورین» از دیگر محققان علم پزشکی نیز در کتاب خود آورده است:
«جسم به هنگام روزه به جای غذا از مواد داخلی استفاده می کند و آنها را مصرف می نماید و مواد کثیف و عفونی که در جسم هست، و ریشه و خمیره بیماریهاست، از بین می رود و بدین طریق، روزه سبب بهبودی همه بیماریهاست؛
ص: 205
از این رو جسم خود را به وسیله روزه از داخل نظیف و پاکیزه کنید».
سپس وی برخی از بیماریهایی را که توانسته بود با روزه معالجه کند، نام می برد و در ادامه می نویسد:
«آثار روزه بسیار عجیب است و باید گفت، روزه اعجاز می کند. درمان از طریق روزه فایده های ویژه ای دارد و معالجه از طریق امساک اختصاص به بیماریهای فوق ندارد؛ بلکه بیماریهایی را که مربوط به اصول جسم انسانی است و با سلولهای جسم آمیخته همچون: سرطان، سفلیس، طاعون، را نیز شفا می دهد».(1)
یکی دیگر از فواید روزه، تقویت اراده و حل مشکلات مادی و معنوی است. روزه دار در درجه اول با مقاومت در برابر نیرومندترین خواسته های طبیعی و غریزی، اراده خود را محکم و تقویت می نماید و مهم ترین عادت های خویش را ترک می نماید. با اینکه غذاهای لذیذ و شربت گوارا در اختیار دارد، اما از خوردن آن اجتناب کرده، حتی قطره ای آب و لقمه ای نان نیز به دهان نزدیک نمی کند.
در این صورت، پر واضح است که استمرار این نوع امساک و برنامه های عبادی، روح و روان انسان را در برابر خواسته ها و غرایز مادی و شهوانی، قوی و نیرومند می گرداند و او را بر انجام هر کار سخت و مشکل قادر وتوانا می سازد. از جمله اگر فردی به عادتهای بد و ناشایست از قبیل کشیدن سیگار یا شرب خمر معتاد است می تواند با روزه گرفتن این عادت های ناشایست را ترک نماید و یا اگر درپی به دست آوردن خواسته ها و آرزوهای مشکل مادی و معنوی است می تواند با کمک گرفتن از روزه به آن خواسته های خود نایل گردد.
قرآن کریم در آیه 153 بقره می فرماید:
ص: 206
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا استَعینوا بِالصَّبرِ والصَّلوةِ اِنَّ اللّهَ مَعَ الصّبِرین»؛
«ای کسانی که ایمان آورده اید، از صبر و نماز کمک بگیرید؛ زیرا خداوند با صابران است».(1)
در روایاتی که از اهل بیت علیهم السلام در تفسیر آیه مذکور نقل گردیده، «صبر» به روزه تفسیر شده است(2) و معنای آیه طبق این تفسیر این است که از روزه و نماز برای حل مشکلاتتان کمک بگیرید.
فلسفه و فایده دیگر روزه این است که اغنیا به یاد فقرا افتاده، به آنان ترحم وکمک نمایند؛ و سبب این امر آن است که انسان تا شکمش سیر است از گرسنگی کسی اطلاع ندارد؛ اما اگر خودش گرسنه شود و گرسنگی را احساس کند به یاد گرسنگان خواهد افتاد.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إِنَّما فَرَضَ اللّهُ الصِّیامَ لِیَستَوِیَ بِهِ الغَنِیُّ وَالفَقیِرُ و ذلکَ أَنَّ الغَنِیَّ لَم یَکُن لِیَجِدَ مَسَّ الجُوعِ فَیَرحَمَ الفَقیِرَ؛ لِأَنَّ الغَنِیَّ کُلَّما أَرادَ شَیئا؛ قَدَرَ عَلَیهِ فَأَرادَ اللّهُ تَعالی أَنْ یُسَوِّیَ بَینَ خَلقِهِ و أَن یُذیقَ الغَنِیَّ مَسَّ الجُوعِ والأَلَمِ لِیَرِقَّ عَلَی الضَّعیِفِ و یَرحَمَ الجائِعَ»؛
«خداوند روزه را واجب نمود تا بین فقیر و غنی تساوی ایجاد شود؛ بدان سبب که انسانهای ثروتمند و بی نیاز گرسنگی را احساس نمی کنند تا به فقیران احساس ترحم داشته باشند؛ زیرا ثروتمند هرگاه چیزی را خواسته باشد برایش فراهم است پس خداوند با وجوب روزه بر همگان، خواسته است بندگانش را در یک سطح قرار داده و طعم و درد گرسنگی را به افراد ثروتمند نیز بچشاند تا نسبت به افراد ضعیف دلسوزی و بر گرسنه ترحم کنند».(3)
قیامت؛ روزی است که خداوند گناهکاران را به انواع مصیبتها، رنجها و
ص: 207
گرفتاریها مبتلا می نماید و یکی از مصیبتها و رنج هایی که انسانها به آن گرفتار می شوند، رنج گرسنگی و تشنگی است؛ لذا در برخی آیات آمده است که جهنّمیان برای رهایی از تشنگی و گرسنگی دست به دامن بهشتیان می شوند و از آنان تقاضای آب و غذا می کنند، ولی بهشتیان در پاسخ می گویند: خدا این آب و روزیها را بر شما حرام کرده است.(1)
یکی از فواید روزه در دنیا این است که انسان پس از گرسنه و تشنه شدن به یاد گرسنگی و تشنگی روز قیامت می افتد و برای اینکه گرفتار گرسنگی و تشنگی آن روز نگردد سعی می کند با ترک گناه و انجام اعمال خیر خود را از گرفتاری آن روز در امان نگه دارد.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در خطبه شعبانیه می فرماید:
«وَاذکُرُوا بِجُوعِکُم و عَطَشِکُم فیِهِ جُوعَ یَومِ القِیامَةِ و عَطَشَهُ»؛
«با گرسنگی و تشنگی خود در ماه رمضان، گرسنگی و تشنگی روز قیامت را به یاد آورید».(2)
مهم ترین و عمده ترین فلسفه روزه و فایده آن ایجاد تقوای الهی در انسان است.
قرآن کریم در آیه 183 سوره بقره چنین می فرماید:
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَّکُم تَتَّقون»؛
«ای کسانی که ایمان آورده اید، روزه بر شما نوشته شده، همان گونه که بر انسانهای پیش از شما نوشته شد [واجب شد] تا شاید پرهیزگار شوید».
چنان که در شرایط روزه حقیقی بیان خواهد شد، روزه حقیقی آن است که افزون بر دهان و شکم، دیگر اعضای بدن انسان نیز روزه دار باشد و از تمام
ص: 208
اموری که خدا انسان را از آن نهی کرده، اجتناب ورزد و مسلم است که چنین کسی هرگز گرد گناه و معصیت نخواهد گشت و همان گونه که دهانش از خوردن و آشامیدن پرهیز می کند، دیگر اعضای بدن او نیز از گناه و معصیت دوری خواهند کرد و در نتیجه، چنین رفتاری باعث تقویت روح تقوا و پرهیزگاری در وجود شخص خواهد شد.
روزه؛ از عباداتی است که نزد خداوند بسیار محبوب و دارای پاداش عظیمی است؛ به گونه ای که خداوند برای بسیاری از عبادات ثواب و اجری معین کرده، امّا برای روزه اجرو پاداشی معین نکرده و ثواب آن را برعهده خود گذاشته است.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید:
«حَسَنَةٌ یَعمَلُها ابنُ آدَم تَضاعَفَ عَشرٌ اِلی سَبْعمِأَةِ ضِعفٍ إلاَّ الصَّیامَ، یَقُولُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ: هُوَ لِی و أَنا اَجزِی بِهِ بِتَرکِ شَهوَتِهِ مِن أَجلِی»؛
«کار نیک و حسنه ای که انسان انجام می دهد ده برابر تا هفتصد برابر پاداش دارد؛ مگر روزه که خداوند - عزوجل - می فرماید: روزه متعلق به من است و من بدون واسطه ثواب و جزای روزه را می دهم؛ به دلیل آنکه روزه دار بخاطر من از شهوت خود صرف نظر می کند».(1)
آن حضرت در حدیث دیگری فرمود:
«إِنَّ لِلجَنَّةِ بابا یُقالُ لَها: الرَّیّانُ، لا یَدخُلُ مِنها إلاّ الصّائِمُونَ، فَاِذا دَخَلَ آخِرُهُم أُغلِقَ ذلکَ البابُ»؛
«به راستی که برای بهشت دری است که به آن ریان گفته می شود و از آن در جز روزه داران کسی داخل نمی شود؛ پس هنگامی که آخرین نفر آنان وارد شد آن در بسته می شود».(2)
«ریّان» به معنای سیراب است و خداوند از آن جهت نام این درب را ریّان
ص: 209
نهاده که با داخل کردن روزه داران از این درب آنان را سیراب می نماید و بدین وسیله پاداش تشنگی
آنان را که با روزه گرفتن متحمل شده اند عطا می کند.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إِنَّ لِلّهِ تَبارَکَ و تَعالی مَلائِکَةً مُوَکِّلینَ بِالصّائِمینَ والصّائِماتِ یَمسَحُونَهُم بِأَجنِحَتِهِم و یُسقِطُونَ عَنهُم ذُنُوبَهُم و إِنَّ لِلّهِ تَبارَکَ و تَعالی مَلائِکَةً قَد وَکَّلَهُم بِالاِستِغفارِ لِلصّائِمینَ والصّائِماتِ لا یَعلَمُ عَدَدَهُم إلاَّ اللّهُ عَزَّوجَلَّ»؛
«همانا برای پروردگار - تبارک و تعالی - فرشتگانی است که موکّل مردان و زنان روزه دارند؛ آنها را با بالهای خود مسح می نمایند و گناهانشان را ساقط می کنند و همچنین برای خداوند متعال ملائکه ای است که خداوند آنها را موکّل نموده تا برای مردان و زنان روزه دار استغفار نمایند و کسی جز خدا تعداد این فرشتگان را نمی داند»(1).
خداوند متعال به برخی روزها و ماهها و نیز برخی مکانها عنایت ویژه ای کرده که چنین عنایتی را به روزها یا مکانهای دیگر نکرده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«إِنَّ لِرَبِّکُم فِی اَیّامِ دَهرِکُم نَفَحاتٍ أَلا فَتَعَرَّضُوا لَها»؛
«به راستی که برای پروردگارتان در روزهای عمرتان نسیم های رحمتی است؛ پس آگاه باشید که این نسیمها ومواهب را به چنگ آورید»(2).
ماه مبارک رمضان یکی از این ایام و زمانهاست که خداوند درهای رحمت خود را بر روی بندگان خویش باز کرده و آنان را به میهمانی و ضیافت خود دعوت نموده است و از همه بندگان خویش دعوت کرده است تا از این سفره ضیافت الهی بهره مند گردند و گناهانی را که در طول سال مرتکب شده اند با دعا و استغفار و روزه گرفتن در این ماه از بین ببرند.
امام عسکری علیه السلام به نقل از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این باره فرموده است:
ص: 210
«إِنَّ لِلّهِ خِیارا مِن کُلِّ ما خَلَقَهُ، فَلَهُ مِن البِقاعِ خِیارٌ و لَهُ مِنَ اللَّیالِی والأَیّامِ خیارٌ و لَهُ مِنَ الشُّهورِ خِیارٌ و لَهُ مِن عِبادِهِ خِیارٌ و لَهُ مِن خِیارِهِم خِیارٌ... و اَمّا خِیارُهُ مِنَ الشُّهُورِ فَرَجَبٌ و شَعبانٌ و شَهرُ رَمَضانَ ... و إِنَّ اللّهَ عَزّوجَلّ یُنزِلُ فیِ شَهرِ رَمَضانَ مِنَ الرَّحمَةِ أَلفَ ضِعفِ ما یُنزِلُ فِی سائِرِ الشُّهُورِ»؛
«همانا خداوند از آنچه خلق کرده، اموری را برای خود برگزیده است. برای خداوند از سرزمینها برگزیده ای است و برای او از شبها و روزها و ماهها و عبادات نیز برگزیده ای است و از برگزیده ها نیز اموری را برگزیده است اما برگزیده خدا از میان ماههای سال، رجب و شعبان و ماه رمضان است و خداوند - عزوجل - در ماه مبارک رمضان هزار برابر ماههای دیگر رحمتش را بر بندگان نازل می کند».(1)
در بخشی از خطبه معروفی که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در آستانه ماه مبارک رمضان بیان فرمودند نیز در مورد ارزش و فضیلت این ماه شریف آمده است:
«أَیُّهَا النّاسُ، إِنَّ اَبوابَ الجَنانِ فی هذا الشَّهرِ مُفَتَّحَةٌ؛ فَاسئَلُوا رَبَّکُم أَن لا یُغَلِّقَها عَنکُم و اَبوابَ النِّیرانِ مُغَلَّقَةٌ؛ فَاسئَلُوا رَبَّکُم أَن لا یُفَتِّحَها عَلَیکُم والشَّیاطیِنَ مَغلُولَةٌ؛ فَاسئَلُوا رَبَّکُم أَن لا یُسَلِّطَها عَلَیکُم»؛
«ای مردم! در این ماه درهای بهشت بر روی بندگان خدا باز است؛ از خدا بخواهید که این درها را نبندد و درهای جهنم بر روی شما بسته است؛ از خدا بخواهید که هیچ گاه این درها را نگشاید و دستهای شیطان در این ماه بسته است؛ پس از خدا بخواهید که آنان را بر شما مسلط نکند».(2)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز فرمود:
«أَیُّهَا النّاسُ، إِنَّ هذا الشَّهرَ فَضَّلَهُ اللّهُ عَلی سائِرِ الشُّهُورِ کَفَضلِنا أَهلِ البَیتِ عَلی سائِرِ النّاسِ»؛
«ای مردم، همانا این ماه، ماهی است که خداوند آن را
بر تمام ماهها برتری داد، همانند برتری ما اهل بیت علیهم السلام بر سایر مردم».(3)
امام رضا علیه السلام نیز درباره فضیلت این ماه می فرماید:
«کارهای نیک در ماه رمضان مقبول درگاه خداوند است و گناهان در آن بخشوده
ص: 211
است. کسی که در ماه رمضان یک آیه از قرآن بخواند، مانند کسی است که در غیر ماه رمضان تمام قرآن را ختم کرده است و کسی که در این ماه به صورت مؤمنی تبسم نماید آن مؤمن نیز در قیامت به صورت او تبسم می کند و او را به بهشت بشارت می دهد، کسی که در این ماه مؤمنی را کمک کند، خداوند او را هنگام عبور از صراط، در روزی که قدمها می لغزد، کمک خواهد کرد و کسی که غضب خود را در این ماه فرو نشاند، خداوند در قیامت غضبش را در مورد او فرو خواهد نشاند و کسی که مظلومی را در این ماه یاری نماید، خداوند او را در دنیا علیه تمام دشمنانش یاری می کند و در قیامت هم او را در جایگاه حساب و میزان کمک خواهد کرد».(1)
بنابراین مؤمنان و پیروان اهل بیت علیهم السلام باید این فرصت را غنیمت شمرند و از برکات و آثار این ماه عظیم استفاده کامل را بنمایند و نگذارند که با گناهان و آلودگیهایی که وارد این ماه شریف شده اند با همان گناهان نیز از این ماه خارج گردند؛ زیرا معلوم نیست که خداوند دوباره چنین فرصتی را برای آنان فراهم نماید و تا سال آینده و ماه رمضانی دیگر زنده باشند و این ماه عظیم را درک نمایند.
مرتبه اوّل روزه: در اصطلاح فقها «اسقاط تکلیف» نامیده می شود و آن امتناع از خوردن و آشامیدن و شهوت طلبی است. در این مرتبه لازم نیست چشم، گوش، زبان و دیگر اعضای بدن اطاعتی کرده باشند؛ بلکه همین که روزه دار از خوردن و آشامیدن و محرمات ذکر شده در رساله های عملیه پرهیز کند تکلیف واجبش را ادا کرده که این روزه، «روزه عام» است.
مرتبه و قسم دیگر روزه: آن است که علاوه بردهان، دیگر اعضای ظاهری
ص: 212
انسان همچون چشم، گوش، دست و زبان نیز روزه دار باشد و از ارتکاب حرام پرهیز نماید که این روزه، «روزه خاص» است.
مرتبه و قسم بالاتر روزه: آن است که افزون بر روزه دار بودن دهان و دیگر اعضای ظاهری ، قلب و ذهن انسان نیز روزه دار باشد و فکر گناه و معصیت نیز به آن خطور نکند که این مرتبه بالاترین مرتبه و درجه روزه است که به اولیای الهی و معصومین علیهم السلام اختصاص دارد. از میان مراتب سه گانه یاد شده روزه واقعی و مورد قبول پروردگار روزه ای است که انسان از مرتبه اول که تنها امتناع از خوردن و آشامیدن و برخی اعمال دیگر است، فراتر برود و دیگر اعضای انسان نیز روزه دار بوده و از گناه اجتناب نمایند.
پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در روایتی خطاب به جابر بن عبدالله انصاری فرمود:
«یا جابرُ! هذا شَهرُ رَمَضانَ، مَن صامَ نَهارَهُ و قامَ وِردا مِن لَیلَتِهِ و عَفَّ و کَفَّ لِسانَهُ خَرَجَ مِن ذُنُوبِهِ کَخُرُوجِهِ مِنَ الشَّهرِ، فَقالَ جابرُ: یا رَسولَ اللّهِ، ما أَحسَنَ هذا الحَدیثَ! فقال صلی الله علیه و آله وسلم : یا جابرُ، و ما اَشَدَّ هذِهِ الشرُوطَ»؛
«ای جابر! این ماه رمضان است، کسی که روزهای این ماه را روزه بگیرد و بخشی از شبهای آن را به نماز بپردازد و شکم خود را از حرام و زبانش را از گناه نگاه دارد از گناهان خود پاک و خارج می گردد؛ همان گونه که از این ماه بیرون می رود. جابر گفت: ای رسول خدا! چه حدیث خوبی است این حدیث! حضرت فرمود: ای جابر! ولی چه شرطهای سختی است این شروط».(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إِذا صُمتَ فَلیَصُم سَمعُکَ و بَصَرُکَ و شَعرُکَ و جِلدُکَ و عَدَّدَ أَشیاءَ غَیرَ هذا و قال: لا یَکونَ یَومُ صَومِک کَیومِ فِطرِکَ»؛
«هرگاه روزه گرفتی باید گوش، چشم، مو، پوست و دیگر اعضای بدنت نیز روزه دار باشد و باید روزی که روزه داری با روزهای دیگرت متفاوت باشد».(2)
امام سجاد علیه السلام نیز درباره حق روزه واقعی می فرماید:
ص: 213
«و أَمّا حَقُّ الصَّومِ فَأَن تَعلَمَ أَنَّهُ حِجابٌ ضَرَبَهُ اللّهُ عَلی لِسانِکَ و سَمعِکَ و بَصَرِکَ و فَرجِکَ و بَطنِکَ لِیَستُرَکَ بِهِ مِنَ النّارِ و هکَذا جاءَ فِی الحَدِیثِ، الصَّومُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ، فَإِن سَکَنَت أَطرافُکَ فِی حَجَبَتِها رَجَوتَ أَن تَکُونَ مَحجوبا و إِن أَنتَ تَرَکتَها تَضطَرِبُ فیِ حِجابِها و تَرفَعُ جَنَباتِ الحِجابِ فَتَطَّلِعُ اِلی ما لَیسَ لَها بِالنَّظرَةِ الدّاعِیَةِ لِلشَّهوَةِ والقُوَّةِ الخارِجَةِ عَن حَدِّ التَقِیَّةِ لِلّهِ، لَم تَأمَن أَن تَخرِقَ الحِجابَ و تَخرُجَ مِنه؛
اما حق روزه این است که بدانی روزه، پرده و حجابی است که خداوند بر زبان، گوش، چشم، عورت و شکم تو کشیده است تا تو را از آتش مصون نگه دارد. در حدیث نبوی آمده است که روزه سپر آتش است؛ پس اگر اعضای بدنت در پس این پرده قرار و آرام گرفت، امیدوار باش که این
پرده تو را حفظ می کند؛ اما اگر اعضای بدنت را رها کردی که در پی این پرده مضطرب و بی قرار بوده، دامن پرده را بالا زنند و به جاهایی که حق ندارند با نگاه شهوات نظر کنند و از حدود تقوای الهی خارج شوند ایمن مباش که آن پرده دریده شود و تو از آن خارج گردی».(1)
بر اساس روایات فوق و سخنان گهربار معصومین علیهم السلام ، روزه آنگاه دارای اثر بوده و برکات معنوی و اخروی را برای روزه دار در پی دارد که انسان از مرتبه اول روزه گذر نماید و علاوه بر دهان، دیگر اعضای بدن او نیز روزه دار باشد. امّا اگر روزه دار تنها از شکم و شهوت خودداری نماید و دیگر اعضای بدن خود را محافظت نکند، روزه او جز گرسنگی و تشنگی اثری برای او نخواهد داشت. چنان که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:
«کَم مِن صائِمٍ لَیسَ لَه مِن صِیامِهِ إلاّ الجُوعُ والظَّمَأُ؛
چه بسیار روزه دارانی که از روزه خود جز گرسنگی و تشنگی نتیجه ای نمی گیرند».(2)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
ص: 214
«اَلا مَن سَأَلَ عَن شیِعَةِ اَهلِ البَیتِ ... و مِن عَلامَةِ اَحَدِهِمِ ... یَأمُرُ بِالمَعروفِ و یَفعَلُهُ و یَنهی عَنِ المُنکَرِ و یَجتَنِبُهُ»؛
«همانا اگر کسی از ویژگیهای شیعیان اهل بیت سؤال نماید یکی از علامت های آنان این است که امر به معروف می کنند در حالی که خود نیز به آن عمل می نمایند و نهی از منکر می کنند در حالی که خود نیز آن کار را ترک می کنند».(1)
علی بن موسی الرضا علیه السلام نیز فرمود:
«شیِعَتُنا یُعرَفُونَ... والاَمرِ بِالمَعرُوفِ والنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ»؛
«شیعیان ما با امر به معروف و نهی از منکر شناخته می شوند».(2)
«معروف»؛ یعنی هر کار و عقیده نیک از نظر عقل و شرع و «امر به معروف»؛ یعنی فرمان دادن به اموری که از نظر عقل و شرع، خیر و نیک است.
«منکر»؛ یعنی هر عمل یا عقیده زشت از نظر عقل و شرع و «نهی از منکر»؛ یعنی نهی نمودن از اموری که از نظر عقل و شرع، قبیح و زشت است.(3)
با توجه به وسعت معنای معروف و منکر،امر به معروف و نهی از منکر دایره وسیعی دارد و تمام کارهای نیک و بد اخلاقی، عقیدتی، سیاسی و اقتصادی را شامل می شود؛ بنابراین امر به هر یک از این امور یا نهی از آنها مصداقی برای امر به معروف و نهی از منکر است.
امر به معروف و نهی از منکر دو تکلیف مهم دینی است که در برخی موارد، واجب و در برخی موارد، مستحب است؛ امر به واجبات دین و نهی از محرمات بر همه مکلفان واجب است؛ اما امر به مستحبات و نهی از مکروهات، مستحب است.(4)
ص: 215
البته امر به معروف و نهی از منکر و وجوب آن بر مکلفان شرایطی دارد که در صورت فراهم بودن آن شرایط، واجب خواهد شد.
هر جامعه ای برای دور ماندن از فساد و گام برداشتن در راه کمال و خوبیها به قانون صحیح نیاز دارد. جامعه ای که قانون نداشته باشد و یا قانون صحیح بر آن حاکم نباشد راه به ساحل سعادت نخواهد برد. بنابراین قانون صحیح، سنگ بنای هر جامعه متمدن و سعادتمند است؛ اما آیا تنها قانون صحیح و کامل برای دست یابی یک جامعه به سعادت کافی است؟ آیا قانون، آرزوهای بشر را برای رسیدن به پیشرفت و کمال برآورده می کند؟
بی تردید، پاسخ منفی است و تنها وجود قانون صحیح، سعادت جامعه را تضمین نخواهد کرد؛ بلکه افزون بر وجود قانون، اجرای صحیح آن نیز شرط است. قانون صحیح ضامن اجرایی قوی لازم دارد و افراد یا نهادهایی باید وجود داشته باشند تا بر اجرای این قوانین نظارت کنند؛ زیرا طبع بشر و ترکیب هر جامعه به گونه ای است که تا نظارت قوی و دقیق بر اجرای قوانین وجود نداشته باشد آن قانون یا اصلاً اجرا نمی شود و یا به خوبی اجرا نخواهد شد؛ بر همین اساس در تمام نظامهای سیاسی دنیا، بعد از وضع قوانین، نهادهایی خاص را مأمور اجرای قانون و نظارت مستقیم بر آن می کنند.
اسلام نیز برای رسیدن بشر به سعادت و رفاه، قوانینی را به نام واجبات و محرمات دین تشریع نموده و برای اینکه این قوانین به خوبی اجرا شود نهادها و افرادی را ناظر بر اجرای این قوانین قرار داده است؛ اما نظام اسلامی هم از جهت وضع قوانین و هم از جهت اجرا و نظارت، با دیگر نظامهای سیاسی دنیا متفاوت است.
تفاوت قوانین اسلامی با قوانین دیگر نظامهای سیاسی دنیا در این است که قوانین و احکام اسلامی فراتر از حیطه دنیا، به سعادت فرد نیز نگریسته و افزون
ص: 216
بر تضمین رفاه و سعادت دنیوی انسانها به سعادت و رفاه اخروی آنان نیز توجه نموده است. از جهت نظارت نیز تنها به نظارت نهادهایی خاص همچون؛ نهاد قضایی یا انتظامی اکتفا نکرده بلکه یکایک افراد جامعه را ناظر بر اجرای این قوانین کرده و این نظارت را وظیفه همه افراد جامعه دانسته است. برای کسانی که به این وظیفه عمل نمایند پاداشهای عظیمی در نظر گرفته و برای افرادی که از این وظیفه سرپیچی کنند مجازاتهای سنگینی را وضع نموده است. این سیستم نظارتی اسلام، «امر به معروف و نهی از منکر» نام دارد.
ممکن است برخی ایراد بگیرند که امر به معروف و نهی از منکر فضولی در کار دیگران و موجب سلب آزادی افراد است و کسی حق ندارد با اقدام به این امر در کار دیگران دخالت کند و آزادی آنان را سلب نماید.
در پاسخ باید گفت: منطق و عقل حکم می کند که انسانها در برابر جامعه ای که در آن زندگی می کنند، مسئول باشند و برای سلامتی و پاک نگاه داشتن آن جامعه از آلودگی تلاش نمایند. جامعه ای می تواند سالم باقی بماند که افراد آن جامعه در سلامتی قرار داشته باشند. اگر فردی آلوده و ناسالم شد، آلودگی او به نقاط دیگر اجتماع نیز سرایت نموده، آنها را نیز آلوده خواهد کرد؛ بر این اساس همه افراد موظفند نسبت به آلودگی و انحراف تک تک افراد جامعه احساس مسئولیت نمایند و اگر در مواردی فردی از مسیر قوانین اسلامی و اجتماعی سرپیچی نمود، انحراف او را به وی گوشزد نمایند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید:
«وجود یک فرد گناهکار در میان جامعه و مردم، همانند کسی است که با جمعی سوار کشتی می شود و به هنگامی که در وسط دریا قرار می گیرد تبری برداشته و به سوراخ کردن موضعی که در آن نشسته، می پردازد و هرگاه به او اعتراض کنند در جواب بگوید: من در سهم خود تصرف می کنم و اگر دیگران او را ازاین عمل خطرناک باز ندارند طولی نمی کشد که آب دریا به داخل کشتی
ص: 217
نفوذ می کند و یکباره همگی در دریا غرق می شوند».(1)
پیامبر با این مثال جالب، منطقی بودن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را مجسم ساخته و حق نظارت فرد بر اجتماع را حق طبیعی - که ناشی از پیوند سرنوشتها با یکدیگر است - می داند. علاوه بر این، عمل به این دو فریضه، تکلیفی الهی است که خداوند متعال و رسول او در آیات و روایات فراوان، آن را وظیفه تمام مؤمنان، و گاه حق آنان نسبت به یکدیگر دانسته اند. از اینرو در مقابل انجام وظیفه و عمل به تکلیف، نمی توان به کسی اعتراض کرد که چرا به وظیفه ات عمل می کنی؟
امر به معروف و نهی از منکر از مهم ترین و عظیم ترین فرایض و واجبات الهی است که در آیات قرآن و روایات اسلامی، اهمیت فراوانی به آن داده شده است.
قرآن کریم در آیه ای خداوند را از جمله آمران به معروف و ناهیان از منکر برشمرده و می فرماید:
«اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ والاِحس-نِ وایتایءِ ذِی القُربی ویَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِ والبَغیِ یَعِظُکُم لَعَلَّکُم تَذَکَّرون»؛
«خداوند به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان می دهد و از فحشا و منکر و ستم نهی می کند و به شما اندرز می دهد، شاید متذکر شوید».(2)
در آیه ای دیگر آن را از صفات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم دانسته و آورده است:
«اَلَّذینَ یَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِیَّ الاُمِّیَّ الَّذی ... یَأمُرُهُم بِالمَعروفِ ویَنههُم عَنِ المُنکَرِ ویُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّب-تِ ویُحَرِّمُ عَلَیهِمُ الخَبثَ»؛
«همانها که از فرستاده خدا، پیامبر امّی، پیروی می کنند، پیامبری که ... آنها را به معروف دستور
ص: 218
می دهد و از منکر باز می دارد، اشیای پاکیزه را برای آنها حلال می کند و ناپاکیها را تحریم می کند».(1)
در آیه ای دیگر آن را از صفات مؤمنان بر شمرده است:
«والمُؤمِنونَ والمُؤمِن-تُ بَعضُهُم اَولِیاءُ بَعضٍ یَأمُرونَ بِالمَعروفِ ویَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ... اُولکَ سَیَرحَمُهُمُ اللّهُ اِنَّ اللّهَ عَزیزٌ حَکیم»؛
«مردان و زنان با ایمان، ولیّ و یاور یکدیگرند؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنند به زودی خدا آنان را مورد
رحمت خویش قرار می دهد. خداوند توانا و حکیم است».(2)
در روایات اسلامی نیز اهمیت فوق العاده ای به این دو فریضه داده شده است؛ پیامبر
اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«مَن اَمَرَ بِالمَعروفِ و نَهی عَنِ المُنکَرِ فَهُوَ خَلیفَةُ اللّهِ فی اَرضِهِ و خَلیفَةُ رَسولِ اللّهِ»؛
«هرکس امر به معروف و نهی از منکر کند خلیفه و جانشین خدا و رسول او بر روی زمین خواهد بود».(3)
علی علیه السلام نیز می فرماید:
«و ما اَعمالُ البِرِّ کُلُّها والجِهادُ فِی سَبیلِ اللّهِ عِندَ الاَمرِ بِالمَعرُوفِ والنَّهِی عَنِ المُنکَرِ إلاّ کَنَفثَةٍ فِی بَحرٍ لُجّیٍّ»؛
«تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خداوند در برابر امر به معروف و نهی از منکر، همانند قطره ای در برابر دریاست».(4)
به راستی چرا این فریضه این قدر عظمت دارد و چرا امیرالمؤمنین علی علیه السلام فضیلت این عمل را از همه اعمال خیر - که از جمله آنها نماز، روزه، خمس، زکات و جهاد در راه خدا است - بالاتر دانسته اند؟
پاسخ این است که امر به معروف و نهی از منکر، زیربنا و ستون خیمه همه اعمال خیراست و اگر به این دو فریضه عمل شود اعمال خیر و دیگر واجبات
ص: 219
الهی انجام خواهد شد همانطور که با ترک این دو، دیگر کارهای خیر و واجبات الهی نیز ترک خواهد شد.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«یَکونُ فِی آخِرِ الزَّمانِ قَومٌ... فیِهِم قَومٌ مُراؤُونَ... و لَو اَضَرَّتِ الصَّلاةُ بِسائِرِ ما یَعمَلُونَ بِأَموالِهِم و أَبدانِهِم لَرَفَضُوها کَما رَفَضُوا اَسمَی الفَرائِضِ و اَشرَفِها، إِنَّ الاَمرَ بالمَعروفِ والنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ ... سَبیلُ الاْنبیاءِ و مِنهاجُ الصُّلَحاءِ، فَریضَةٌ عَظیِمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائِضُ و تَأمَنُ المَذاهِبُ و تَحِلُّ المَکاسِبُ و تُرَدُّ المَظالِمُ و تُعمَرُ الاَرضُ و یُنتَصَفُ مِنَ الاَعداءِ و یَستَقیِمُ الاَمرُ»؛
«در آخرالزمان قومی خواهند آمد که در میان آنان گروهی ریاکارند و اگر نماز برای اموال یا جسم آنان ضرر داشته باشد آن را ترک می کنند، همان گونه که عالی ترین و شریف ترین واجب الهی را که امر به معروف و نهی از منکر است ترک می کنند. امر به معروف و نهی از منکر، راه همه انبیا و روش انسانهای صالح و واجبی عظیم است که دیگر واجبات دین به وسیله آن برپا می شود و به وسیله آن راهها یا عقیده ها امن و کسب و کار مردم حلال و حقوق افراد مسترد و زمین آباد و از دشمنان انتقام گرفته می شود و همه کارها در پرتو آن به سامان می رسد».(1)
در روایتی دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد علت مقدم شدن امر به معروف و نهی از منکربر واجبات دیگر در آیه 71 سوره توبه فرمود:
«فَبَدَءَ اللّهُ بِالاَمرِ بِالمعَروفِ والنَّهیِ عَنِ المُنکَرِ فَریِضَةً مِنهُ لِعِلمِهِ بِأَنَّها إذا اُدِّیَت و اُقیِمَت اِستَقامَتِ الفَرائِضُ کُلُّها هَیِّنُها و صَعبُها»؛(2)
«خداوند در این آیه، امر به معروف و نهی از منکر را مقدم (بر دیگر وظایف مؤمنان) نمود؛ برای این که اگر به این دو واجب عمل گردد به دیگر واجبات الهی - چه واجبات سخت و چه واجبات آسان - نیز عمل خواهد شد».(3)
با اندکی تأمل به این نکته پی خواهیم برد که اگر تمام افراد جامعه یا بیشتر آنان در مقابل تمام کسانی که وظایف واجب خود را ترک می کنند احساس مسئولیت نمایند و وظائفشان را به آنان گوشزد کنند، همه واجبات دین زنده می شود.
ص: 220
اگر همه به کسی که نماز را ترک می گوید بگویند: نماز بخوان و در صورت امتناع، معاشرت با او را ترک نمایند، او در نهایت، مجبور می شود نماز بخواند؛ اگر به کسی که از راه حرام درآمدی کسب می کند بگویند: این کار را نکن و این کار حرام است، او مجبورخواهد شد روش خود را عوض کند و همین طور دیگر واجبات و امور خیر نیز احیا شده، فساد و انحراف از جامعه رخت برمی بندد.
اگر می بینیم در جامعه برخی کارهای خیر ترک شده، به علت ترک امر به معروف است و اگر می بینیم در جامعه برخی کارهای حرام زیاد شده به علت ترک نهی از منکر است.
ترک امر به معروف و نهی از منکر از گناهان کبیره است و در روایات معصومین علیهم السلام تعبیرات تکان دهنده ای درباره تارکان آن به کار رفته است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:
از نظر اسلام، تمام مؤمنان و مسلمانان برادر یکدیگراند و وظیفه برادری اقتضا می کند که آنچه را که به ضرر یکدیگر است، به یکدیگر گوشزد نمایند و اگر کسی در این وظیفه اسلامی کوتاهی نماید، نسبت به برادر دینی خود خیانت کرده است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«مَن رَأی اَخاهُ عَلی اَمرٍ یَکرَهُهُ فَلَم یَرُدَّهُ عَنهُ و هُوَ یَقدِرُ عَلَیهِ فَقَد خانَهُ»؛
«هرکس برادر دینی خود را از انجام امر ناپسندی
بازندارد - در حالی که توانایی جلوگیری آن را داشته باشد - به او خیانت کرده است».(1)
ص: 221
چه بسا کسی که مرتکب حرامی می شود از حکم شرعی آن بی اطلاع یا کم اطلاع بوده و یا دچار غفلت شده است که انسان می تواند با تذکر منطقی و به موقع، وی را از واجب یا حرام بودن آن عمل مطلع نماید و با این کار هم جلوی گناه گرفته می شود و هم آبروی برادر دینی در دنیا و آخرت محفوظ می ماند و این بالاترین خدمتی است که انسان می تواند به برادر مسلمانش انجام دهد.
اما متأسفانه بسیارند کسانی که دوستان یا برادران ایمانی خود را در حال گناه می بینند و یا می دانند که دست آنها به گناه آلوده است ولی هیچ گونه تذکر یا اقدامی در این باره انجام نمی دهند و فکر می کنند که اگر با تذکر به آنان یا مراجعه به قانون، جلوی کار حرام آنها را بگیرند به آنان ظلم کرده اند! در حالی که ظلم واقعی در بی اعتنایی به آنان است؛ زیرا ممکن است انسان با تذکر ندادن به او یا اطلاع ندادن به مسئولان قانونی چند روزی زمینه راحتی
ظاهری دوست خود را مهیا سازد، ولی در واقع عاقبت و آخرت او را، تباه نموده است و این بزرگترین خیانت به دوست یا برادر مسلمان است. بر پایه برخی روایات اسلامی، دوست آن است که عیوب دوست خود را به وی تذکر دهد».(1)
کسی که توانایی اجرای امر به معروف و نهی از منکر را داشته باشد و به این فریضه مهم دینی بی اعتنایی نماید از دیدگاه معصومین علیهم السلام به منزله کسی است که دین ندارد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«اِنَّ اللّهَ عَزَّوجَلَّ لَیُبغِضُ المُؤمِنَ الضَّعیفَ الَّذِی لا دیِنَ لَهُ. فَقیلَ: مَا المُؤمِنُ الضَّعیِفُ الَّذِی لا دیِنَ لَهُ؟ قالَ: اَلَّذِی لا یَنهی عَنِ المُنکَرِ»؛
«خداوند - عزوجل - مؤمن ضعیفی را که دین ندارد مبغوض می دارد. سؤال شد: مؤمن ضعیف که
ص: 222
دین ندارد، چه کسی است؟ حضرت فرمود: کسی است که نهی از منکر نمی کند».(1)
هر کس که خود را مسلمان و شیعه می داند باید مدافع دین و مذهب و جامعه ای که در آن زندگی می کند باشد؛ ولی اگر مشاهده می کند که ارزشهای دینی و مذهبی زیرپا گذاشته می شود و در جامعه اسلامی منکراتی انجام می پذیرد و او هیچ واکنشی از خود نشان نمی دهد، این شخص در حقیقت عِرق مذهبی و حیات دینی ندارد و بسان مردگان متحرک است. امیرالمؤمنین، علی علیه السلام در این باره می فرماید:
«مَن تَرَکَ اِنکارَالمُنکَرِ بِقَلبِهِ و یَدِهِ و لِسانِهِ فَهُوَ مَیِّتٌ بَینَ الاَحیاءِ»؛
«هرکس منکر را با قلب و دست و زبانش انکار نکند مرده ای بین زندگان است».(2)
در آیات و روایاتی تارکان امر به معروف و نهی از منکر مورد لعن خدا و انبیای الهی قرار گرفته اند؛ در آیات 78 و 79 سوره مائده آمده است:
«لُعِنَ الَّذینَ کَفَروا مِن بَنی اِسرءیلَ عَلی لِسانِ داوودَ وعیسَی ابنِ مَریَمَ ذلِکَ * کانوا لا یَتَناهَونَ عَن مُنکَرٍ فَعَلوهُ لَبِئسَ ما کانوا یَفعَلون»؛
«کافران بنی اسرائیل چون یکدیگر را از انجام اعمال زشت نهی نمی کردند، مورد لعن و نفرین (حضرت) داوود و (حضرت) عیسی (ع) قرار گرفتند».
حضرت علی علیه السلام نیز در خطبه قاصعه می فرماید:
«فَاِنَّ اللّهَ سُبحانَهُ لَم یَلعَنِ القَرنَ الماضِیَ بَینَ اَیدِیکُم إلاّ لِتَرکِهِم اَلاَمرَ بِالمعروُفِ والنَّهیَ عَنِ المُنکَرِ؛ فَلَعَنَ اللّهُ السُّفَهاءَ لِرُکُوبِ المَعاصی وَالحُلَماءَ لِتَرکِ التَّناهِی»؛
«خداوند پیشینیان را لعن نکرده، جز به علت این که امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردند؛ خداوند افراد سفیه را به علت گناه و افراد دانا را به دلیل ترک نهی از منکر لعنت کرد».(3)
ص: 223
خداوند کسانی را که قدرت امر به معروف را داشته باشند و به این فریضه واجب الهی بی اعتنایی نمایند، مورد قهر و عذاب خود قرار داده، آنان را به گرفتاری های مختلفی دچار می نماید.
قرآن کریم در آیه 25 سوره انفال می فرماید:
«واتَّقوا فِتنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَ-لَموا مِنکُم خاصَّة»؛ «از فتنه و بلایی که تنها دامن ستمکاران شما را نخواهد گرفت، بپرهیزید».(1)
بنابراین آیه شریفه برخی بلاها و فتنه هایی که از سوی خداوند نازل می شود، تنها دامن افراد ظالم و گناهکار را نخواهدگرفت، بلکه افراد بی گناه و کسانی که مرتکب ظلمی نشده اند، نیز در آتش ظالمان خواهند سوخت.
طبق روایات، یکی از مواردی که بی گناهان در آتش گناهکاران می سوزند؛ جایی است که گناهی از فرد یا افرادی صادر می شود ولی انسانهای مؤمن و بی گناه در مقابل آنان سکوت می کنند و آنها را نهی از منکر نمی کنند.
امام باقر علیه السلام در این باره می فرماید:
«اَوحی اللّهُ اِلی شُعیبِ النَّبِیِّ علیه السلام أَنِّی مُعَذِّبٌ مِن قَومِکَ مِائَةَ اَلفٍ، اَربَعینَ اَلفا مِن شِرارِهِم و سِتِّینَ اَلفا مِن خِیارِهِم، فَقال علیه السلام : یا رَبِّ هؤلاءِ الاَشرارُ، فَما بالُ الاَخیارِ؟ فَاَوحَی اللّهُ عَزَّوجَلَّ اِلَیهِ: داهَنُوا اَهلَ المَعاصِی و لَم یَغضَبُوا لِغَضَبِی»؛
«خداوند به شعیب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم وحی کرد که من یکصدهزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم کرد؛ چهل هزار نفر از اشرار و شصت هزار نفر از خوبان آنان را! شعیب علیه السلام عرض کرد: خدایا! علت عذاب اشرار معلوم است؛ اما خوبان چرا؟ خداوند وحی کرد؛ چون آنان با گناهکاران سازش نمودند و بر مغضوبان خدا خشم نگرفتند».(2)
مؤمن همیشه باید در مقابل گناه از خود عکس العمل نشان دهد؛ اگر می تواند
ص:224
باید بازبان یا عمل جلوی گناه را بگیرد و اگر نمی تواند حداقل باید با رفتار، تنفر خود را از گناه نشان دهد و با چهره ای عبوس با گناهکار برخورد نماید. در غیر این صورت به قهر الهی در دنیا یا در آخرت گرفتار خواهد شد.
امر به معروف و نهی از منکر، همچون اعمال دیگر، زمینه ها و شرایطی دارد که در صورت فراهم شدن آنها، انسان باید اقدام به امر به معروف و نهی از منکر نماید؛ اما اگر شرایط و زمینه آن وجود نداشته باشد یا این وظیفه به طور کلی از عهده انسان ساقط است و یا تأثیر لازم را نخواهد داشت.
در این قسمت به برخی از شرایط و آداب آن اشاره می کنیم:
آمر به معروف و ناهی از منکر خود باید معروف و آنچه را از نظر شرع و عقل نیک است، بشناسد و از آنچه که از نظر شرع و عقل بد و منکر است، آگاهی داشته باشد.
امّا نسبت به اموری که به نیک یا بد بودن آن شناخت ندارد، نباید امر به معروف و نهی از منکر نماید. البته برخی از فقیهان معتقدند: در هر صورت و در همه موارد، انسان مکلف است به این تکلیف الهی عمل نماید؛ لیکن در آن مواردی که معروف و منکر را از نظر شرع نمی داند موظف است، واجبات و محرمات دین را یاد بگیرد و سپس به وظیفه امر به معروف و نهی از منکر عمل نماید.
امر به معروف و نهی از منکر برای این است که معروف در جامعه گسترش یابد و جلوی منکرها گرفته شود؛ اما اگر امر به معروف و نهی از منکر در
ص: 225
مواردی اثر ندارد انسان تکلیفی نخواهد داشت. بر همین اساس فقهای اسلامی یکی از شرایط وجوب امر به معروف و نهی از منکر را احتمال تأثیر در مخاطب دانسته اند.
البته توجه به این نکته ضرورت دارد که گاهی امر به معروف و نهی از منکر هرچند ممکن است در فرد مورد نظر اثری نداشته باشد، ولی امکان دارد فواید دیگری برای فرد و جامعه در پی داشته باشد؛ مانند اینکه ممکن است فعلاً در او اثر نکند، اما در آینده مؤثر باشد و یا برای دیگران اثر
داشته باشد، مانند قیام امام حسین علیه السلام که گرچه برای یزید و پیروانش اثری نداشت، اما برای آیندگان و دیگر مسلمانان آثار فراوانی داشت.
افزون بر این، گاه ابراز وجود مؤمن و بیان سخن حق موجب می شود تا گناهکاران بیشتر بر عمل خلاف خود تشویق نگردند یا حق به فراموشی سپرده نشود که در این موارد نیز امر به معروف و نهی از منکر شایسته و بلکه لازم خواهد بود.
برخی از مفسران در این مورد می نویسند:
«گاهی بیان حقایق و وظایف الهی بدون احتمال تأثیر نیز واجب می شود و آن در موردی است که اگر حکم خدا گفته نشود و از گناه انتقاد نگردد کم کم احکام الهی به فراموشی سپرده می شود و بدعتها جان می گیرد و سکوت دلیل بر رضایت و موافقت محسوب می شود؛ لذا در این گونه موارد لازم است حکم پروردگار آشکارا همه جا گفته شود؛ هرچند در گناهکار اثری نداشته باشد».(1)
شرط سوم این است که اقدام به این دو فریضه الهی ضرر جانی و مالی برای فرد یا دیگران نداشته باشد؛ اما هرگاه گمان کندکه امر به معروف و نهی از منکر برای او یا دیگران ضرر جانی یا مالی در پی دارد وجوب این دو فریضه ساقط
ص: 226
می شود.
امام رضا علیه السلام در این باره می فرماید:
«والاَمرُ بِالمعَروُفِ والنَّهی عَنِ المُنکَر واجِبانِ عَلی مَن اَمکَنَهُ و لَمَ یَخَف عَلی نَفسِهِ ولا علی اصحابه»؛
«امر به معروف و نهی از منکر بر کسی واجب است که برایش ممکن باشد و ترس جانی بر خود و دیگر مؤمنان نداشته باشد».(1)
این شرط نیز عمومیت ندارد و انسان باید اهمیت، مصالح و مفاسد امر به معروف و نهی از منکر و آن عمل را در نظر بگیرد و ببیند آیا آن منکری که انجام گرفته یا واجبی که ترک شده مهم تر است یا حفظ مال و جان و آبروی خود و دیگران؟ هر یک را که مهم تر است، انجام دهد و غیر مهم را ترک کند؛ چه بسا عمل به این فریضه الهی مهم تر باشد که در این صورت انسان باید مال و حتی جانش را در راه آن فدا نماید؛ مانند اینکه ارزشهای دینی و احکام اسلامی مورد هتک حرمت قرار گرفته و یا دین در معرض خطر قرار دارد که در این موارد نه تنها انسان باید اموال و آبروی خود را فدا نماید، بلکه اگر جان خویش را نیز از دست بدهد، بر او مذمت و ملامتی نخواهد بود؛ بلکه در پیشگاه خداوند اجر و پاداشی عظیم خواهد داشت.
شرط دیگری که برخی برای آمران به معروف و ناهیان از منکر ذکر کرده اند - که در حقیقت باید آن را از شرایط اخلاقی و آداب امر به معروف و نهی از منکر دانست -؛ این است که انسان باید ابتدا به آنچه می گوید عمل نماید و بعد دیگران را نسبت به انجام یا ترک آن موعظه و نصیحت نماید. علت این امر آن است که انسان تا خود به آنچه می گوید عمل نکند، سخن او بر دیگران تأثیر و
ص: 227
فایده لازم را نخواهد داشت؛ گرچه از نظر شرعی انسان در هر صورت مکلف است که امر به معروف و نهی از منکر را ترک ننماید.
قرآن کریم در این باره می فرماید:
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لِمَ تَقولونَ ما لا تَفعَلون * کَبُرَ مَقت-ًا عِندَ اللّهِ اَن تَقولوا ما لا تَفعَلون»
«ای کسانی که ایمان آورده اید، چرا سخنی را می گویید که عمل نمی کنید؟ نزد خدا بسیار موجب خشم است اینکه سخنی بگویید اما خود عمل نکنید».(1)
در روایتی علی علیه السلام نیز در این باره می فرماید:
«لَعَنَ اللّهُ آمرینَ بِالمعرُوفِ التّارِکیِنَ لَهُ والنّاهینَ عَنِ المُنکَرِ العامِلِینَ بِهِ؛
خدا لعنت کند کسانی را که امر به معروف می کنند اما خود، آن را ترک می کنند و نهی از منکر می کنند، اما خود آن را انجام می دهند».(2)
کسی که می خواهد امر به معروف و نهی از منکر نماید، باید خوش خلق و در برابر سختیها و ناملایمات صبور باشد؛ زیرا سخنانی که برای امر به معروف و نهی از منکر به دیگران بیان می شود، در آغاز احتمال دارد به مذاق آنان خوش نیاید و با سخنان یا اعمال ناروا درصدد پاسخگویی برآیند؛ لذا عمل کنندگان به این دو فریضه، اوّلاً: باید با اخلاق نیک و ملایمت به این کار اقدام نمایند.
ثانیا: اگر سخن و عمل ناروایی شنیدند صبر و تحمل داشته باشند.
بر این اساس، وقتی خداوند متعال، موسی و هارون علیهماالسلام را به سوی فرعون روانه کرد به آنان فرمود:
ص: 228
«اِذهَبا اِلی فِرعَونَ اِنَّهُ طَغی * فَقولا لَهُ قَولاً لَیِّنًا»؛
«به سوی فرعون بروید که طغیان پیشه کرده است و [امّا] با ملایمت با او سخن بگوید».(1)
لقمان حکیم نیز پس از سفارش فرزندش به انجام این فریضه الهی به وی می گوید:
«ی-بُنَیَّ اَقِمِ الصَّلوةَ وأمُر بِالمَعروفِ وانهَ عَنِ المُنکَرِ واصبِر عَلی ما اَصابَکَ اِنَّ ذلِکَ مِن عَزمِ الاُمور»؛
«پسرم! نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصایبی که به تو می رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم و اساسی است».(2)
در روایتی نقل شده است:
«جوانی خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمد و عرض کرد: ای پیامبر خدا، آیا به من اجازه می دهید زنا کنم؟ اطرافیان پیامبر با شنیدن این سخن فریادشان بلند شد و از گوشه و کنار به این
جوان اعتراض نمودند، ولی پیامبر با خوشرویی و ملایمت به جوان فرمود: نزدیک بیا. جوان نزدیک آمد و در برابر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نشست. حضرت با محبت از او پرسید: آیا دوست داری با مادر تو چنین کنند؟ جوان گفت: نه، فدایت شوم! حضرت فرمود: همین طور مردم راضی نیستند با مادرشان چنین شود. باز فرمود: آیا دوست داری با دختر تو چنین کنند؟ گفت: نه، فدایت شوم! حضرت فرمود: همین طور مردم راضی نیستند با دخترانشان چنین عملی انجام شود. سپس فرمود: بگو، ببینم آیا برای خواهرت چنین کاری را می پسندی؟ جوان مجدداً انکار کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سپس دست بر سینه جوان گذاشت و در حق او دعا کرد و فرمود: خدایا! قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلوده شدن به بی عفتی نگاه دار. از آن به بعد، منفورترین کار در نزد این
ص: 229
جوان زنا بود...».(1)
یکی دیگر از آداب امر به معروف و نهی ازمنکر این است که آمران به معروف و ناهیان از منکر باید در اندیشه آبروی دیگران نیز باشند و بدانند [حُرمت ] آبروی مؤمن از [حُرمتِ] خانه کعبه نیز بالاتر است! لذا امر به معروف و نهی از منکر آنان نباید به گونه ای باشد که شخصیت دیگران از بین برود و آنان تحقیر شوند؛ این کار نه تنها گناهی بزرگ است، بلکه گاه نتیجه عکس می دهد و ممکن است موجب شود فرد بر انجام گناه اصرار بیشتری بورزد به همین دلیل قرآن کریم سفارش نموده است که امر به معروف و نهی از منکر گاه به صورت در گوشی صورت گیرد:
«لاَ خَیرَ فی کَثیرٍ مِن نَجوهُم اِلاّ مَن اَمَرَ بِصَدَقَةٍ اَو مَعروفٍ اَو اِصلحٍ بَینَ النّاسِ ومَن یَفعَل ذلِکَ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ فَسَوفَ نُؤتیهِ اَجرًا عَظیم-ا»؛
«در بسیاری از سخنان در گوشی خیر و سودی نیست، مگر کسی که به این وسیله دیگران را امر به کار نیک یا اصلاح در میان مردم کند و هرکس برای خشنودی پروردگار چنین کند، پاداش بزرگی به او خواهیم داد».(2)
گر نصیحت کنی به خلوت کن
که جز این شیوه، نصیحت نیست
هر نصیحت که بر ملا باشد
آن نصیحت به جز فضیحت نیست
البته گاهی مصلحت و شرایط اقتضا می کند که انسان در میان جمع و آشکارا دیگران را امر به معروف و نهی از منکر نماید، مانند این که گناهی آشکارا انجام شده است و یا انجام علنی این فریضه برای دیگران نیزفایده دارد که در این گونه
ص: 230
موارد باید به طور علنی امر به معروف و نهی از منکر نمود.
برای امر به معروف و نهی از منکر مراتب و مراحل سه گانه ای ذکر کرده اند:
کسی که می خواهد امر به معروف و نهی از منکر نماید، ابتدا لازم است، معروف را در دل دوست داشته باشد و از منکر بیزار باشد. برخی از فقها گفته اند: مقصود از انکار قلبی اظهار ناخشنودی است؛ یعنی فرد در این مرحله باید علاوه بر خشنودی قلبی از معروف و تنفر قلبی از منکر آن را در ظاهر نیز نمایان کند.
علی علیه السلام می فرماید:
«اَدنَی الاِنکارِ اَن تَلقی اَهلَ المَعاصِی بِوُجُوهٍ مُکفَهِرَّةٍ»؛
«پایین ترین درجه نهی از منکر آن است که با گناهکاران
با چهره ای عبوس و خشمگین برخورد نمایی».(1)
در هر صورت، چه مرتبه اول خشنودی و تنفر قلبی تنها باشد و چه اظهار این خشنودی و تنفر نیز لازم باشد، این امر از موضوعات مهمی است که علاوه بر رعایت آن در امر به معروف و نهی از منکر، نقش فوق العاده ای نیز در سعادت و شقاوت انسان دارد؛ به این معنا که فرد مسلمان باید همیشه به انجام کارهای نیک راضی باشد و از ارتکاب کارهای بد تنفر داشته باشد؛ زیرا از نظر اسلام، انسان به هر کار ثواب یا گناهی که در گذشته انجام گرفته و یا در آینده انجام می گیرد رضایت دهد، در ثواب یا گناه آن عمل شریک خواهد بود، هرچند خود مرتکب آن عمل نشده باشد.
در این زمینه آیات و روایات فراوانی در قرآن و کتب روایی وجود دارد که
ص: 231
به برخی از آنها اشاره می کنیم:
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«قُل قَد جاءَکُم رُسُلٌ مِن قَبلی بِالبَیِّنتِ وبِالَّذی قُلتُم فَلِمَ قَتَلتُموهُم اِن کُنتُم صدِقین»؛
«بگو (به یهود) قطعاً پیش از من پیامبرانی بودند که دلایل آشکار را با آنچه گفتید برای شما آوردند. اگرراست می گویید پس چرا آنان را کشتید؟».(1)
خداوند در این آیه کشتن انبیای گذشته را به یهودیان ساکن مدینه نسبت داده است و شریک دانستن این افراد در این جرم - در حالی که پیامبران الهی به دست نسلهای گذشته و اجداد آنان کشته شده اند - بدان جهت است که این افراد عمل پیشینیان خود را قبول داشتند!(2)
امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:
«اَلرّاضِی بِفِعلِ قَومٍ کَالدّاخِلِ فِیه و عَلی کُلِّ داخِلٍ فِی باطِلٍ اِثمانِ، اِثمُ العَمَلِ و اِثمُ الرِّضی بِهِ»؛
«کسی که به عمل قومی راضی باشد، مانند کسی است که خود داخل در آن باشد و کسی که داخل گناه و عمل باطل شود، دو گناه دارد: گناهی برای انجام دادن و گناهی برای رضایت داشتن از آن عمل!».(3)
همچنین نقل شده است: «شخصی در جنگ صفین آرزو کرد که ای کاش برادرش نیز در این جنگ حضور می داشت و از ثواب جهاد در راه خدا بهره مند می گردید. امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمود: آیا دل برادرت با ما بود؟ مرد در پاسخ گفت: آری، حضرت فرمود: نه تنها او دراین جنگ حضور داشته، بلکه انسانهایی در لشکر ما حضور دارند که هم اکنون در صلب پدران و رحم مادرانند! همان افرادی که زمانهای آینده به دنیا خواهند آمد و لشکر ایمان به وسیله آنها قوی و
ص: 232
نیرومند خواهد شد».(1)
آمران و ناهیان علاوه بر رضایت و تنفر قلبی نسبت به معروف و منکر، باید با زبان خود دیگران را به انجام واجبات الهی و ترک کارهای حرام امر کنند؛ این کار افزون بر اینکه گاه وظیفه واجب آنان به شمار می رود؛ از اجر و پاداش بیشتری نسبت به امر و نهی قلبی برخوردار است.
امیرالمؤمنین علیه السلام در این باره می فرماید:
«اَیُّها المُؤمِنُونَ، مَن رَأی عُدوانا یُعمَلُ بِهِ و مُنکَرا یُدعی اِلَیهِ فَأَنکَرَهُ بِقَلبِهِ فَقد سَلِمَ و بَرِئَ، وَ مَن اَنکَرَهُ بِلِسانِهِ فَقَد أَجَرَ و هُوَ أَفضَلُ مِن صاحِبِهِ؛ ای مؤمنان!
کسی که گناهی را ببیند که به آن عمل می شود یا منکری را مشاهده نماید که به سوی آن دعوت می شوند و با قلب خود آن را انکار نماید از شرکت در گناه آن در امان است و کسی که آن را با زبان خود انکار نماید پاداش
الهی نصیب او خواهد شد و چنین شخصی برتر از کسی است که تنها با قلب خود گناه را انکار نموده است».(2)
مرحله سوم امر به معروف و نهی از منکر - که کامل ترین و بافضیلت ترین مراتب آن به شمار می رود - آن است که انسان در عمل وارد صحنه شود و دیگران را از انجام محرمات و کارهای خلاف باز دارد؛ مانند این که اگر مشاهده کرد شخصی قصد ظلم به دیگری را دارد، عملاً وارد صحنه شده، جلوی ظلم او را بگیرد و اگر می بیند که حق شخص و یا بیت المال ضایع می شود، در عمل جلوی این تضییع حقوق را بگیرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
ص: 233
«مَن رَأی مِنکُم مُنکَرا فَلیُنکِرهُ بِیَدِهِ اِن اِستطاعَ فَاِن لَم یَستَطِع فَبِلِسانِهِ فَاِن لَم یَستَطِع فَبِقَلبِهِ؛
«کسی از شما که کار بدی را دیده باید با عمل از آن نهی نماید و چنانچه قدرت آن را ندارد با زبان نهی کند و اگر قدرت آن را نیز ندارد با قلب خود نهی نماید».(1)
علی علیه السلام نیز می فرماید:
«فَمِنهُم المُنکِرُ لِلمُنکَرِ بِیَدِهِ و لِسانِهِ و قَلبِهِ فَذلِکَ اَلمُستَکمِلُ لِخِصالِ الخَیرِ و مِنُهم اَلمُنکِرُ بِلِسانِهِ و قَلبِهِ والتّارِکُ بِیَدِهِ فَذلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصلَتَینِ مِن خِصالِ الخَیرِ و مُضَیِّعٌ خَصلَةً و مِنهُم المُنکِرُ بِقَلبِهِ والتّارِکُ بِیَدِهِ و لِسانِهِ فَذلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ اَشرَفَ الخَصلَتَینِ مِنَ الثَّلاثِ و تَمَسَّکَ بِواحِدَةٍ و مِنهُم تارِکٌ لاِِنکارِ المُنکَرِ بِلِسانِهِ و قَلبِهِ و یَدِهِ فَذلِکَ مَیِّتُ الاَحیاءِ»؛
«گروهی از مردم با عمل و زبان و قلب خود به مبارزه با منکرات برمی خیزند؛ آنها تمام خصلت های نیک را در خود جمع کرده اند. گروهی دیگر تنها با زبان و قلب نهی از منکر می کنند؛ اینها به دو خصلت نیک تمسک کرده اند و یکی را از دست داده اند. گروهی تنها با قلبشان نهی از منکر می کنند، اما مبارزه با دست و زبان را ترک کرده اند؛ این گروه، بهترین خصلت ها از سه خصلت را رها کرده و تنها یکی را گرفته اند و گروهی دیگر نهی از منکر را با دست و زبان و قلب ترک کرده اند؛ اینها در حقیقت مردگانی در بین زندگان هستند».(2)
برای اجرای این مرحله توجه به دو نکته ضروری است:
1. به نظر برخی از فقیهان، رعایت تقدم و ترتیب این مراحل شرط است؛ یعنی تا وقتی که انسان می تواند با مرحله اول و دوم کسی را به انجام واجب یا ترک حرامی وادار نمایدنباید وارد مرحله سوم یعنی اقدام عملی شود؛ هرچند به نظر برخی دیگر، رعایت ترتیب شرط نیست و انسان اگر تشخیص داد که مرحله اول و دوم تأثیری ندارد از همان ابتدا می تواند مرحله سوم را اجرا کند.
2. چون امر و نهی عملی گاهی موجب هرج و مرج در جامعه می شود و ممکن است پیامدهای ناگواری برای فرد و جامعه در پی داشته باشد مؤمنان نباید
ص: 234
در تمام موارد، خود به امر و نهی عملی اقدام نمایند؛ بلکه گاهی باید این وظیفه را به مسئولان قانونی و حکومت واگذار نمایند و آنان تنها وظیفه دارند که مسئولان مربوط را از وقوع آن منکر باخبر سازند.
اگر کسی به گناهی اشتغال دارد انسان وظیفه دارد او را از گناه و کار حرام باز دارد و از او بخواهد که از راه و عمل حرام خویش دست بردارد. حال اگر بعد از نهی از منکر، وی نپذیرفت و به کار خود ادامه داد انسان موظف است از هم نشینی با او اجتناب نماید و با صورتی عبوس یا حالتی که گویای تنفر از عمل اوست با او برخورد نماید؛ زیرا هم نشینی با گناهکاران و روی خوش نشان دادن به آنان از نظر تعالیم دینی شرکت در گناه محسوب شده و به شدت مذمت شده است.
خداوند در قرآن کریم می فرماید:
«و اِمّا یُنسِیَنَّکَ الشَّیطنُ فَلا تَقعُد بَعدَ الذِّکری مَعَ القَومِ الظّلِمین»؛
«اگر شیطان تو را به فراموشی افکند و با گناهکاران همنشین شدی به مجرد توجه (یا بعد از تذکر و نپذیرفتن) دیگر با قوم ستمکار منشین».(1)
امام صادق علیه السلام نیز به «حارث بن مغیره» فرمود:
«ما یَمنَعُکُم اِذا بَلَغَکُم عَنِ الرَّجُلِ مِنکُم ما تَکرَهُونَ و ما یَدخُلُ عَلَینا مِنَ الاَذی أَن تَأتُوهُ فَتُأَنّوُهُ و تَعِظُوهُ و تَقُولُوا لَهُ قَولاً بَلیغا؟ قُلتُ: جُعِلتُ فِداکَ، اِذا لا یَقبَلُونَ مِنّا، قال: اُهجُرُوهُم وَاجتَنِبُوا مَجالِسَهُم»؛
«چه چیز شما را باز می دارد از این که وقتی به شما خبر می رسد، فلان شخص از شما کار بدی می کند که آن کار موجب آزار ما می شود بروید و او را متنبه کنید و موعظه نمایید و با گفتار رسا او را از کار بدش باز دارید؟ حارث گوید: به امام عرض کردم: اگر آنها را نهی نماییم از ما نمی پذیرند. حضرت فرمود: در این صورت از آنها دوری کنید و از هم نشینی با آنان اجتناب
ص: 235
نمایید».(1)
با توجه به آیات و روایات یاد شده، مؤمنان وظیفه دارند در صورت عدم تأثیر سخنشان در گناهکاران از هم نشینی با آنان تا آن هنگام که اشتغال به آن گناه دارند و با حرام مأنوس هستند، اجتناب نمایند. از جمله علت های این امر آن است که اولاً، هم نشینی با گناهکاران و روی خوش نشان دادن به آنان، گناهکاران را به ارتکاب گناه ترغیب و تشویق می کند که در این صورت، همنشین آنان نیز در گناهشان شریک خواهد بود؛
ثانیاً: هم نشینی باعث می شود که انسان از رفیق و هم نشین خود تأثیر پذیرد و کم کم به همان گناهی آلوده شود که او گرفتار و آلوده به آن است.
برخی از افراد هم نشینی خود را با گناهکاران چنین توجیه می نمایند که ما به عقیده و دین و عمل افراد کاری نداریم ما می خواهیم زندگی کنیم به قول معروف: موسی به دین خود و عیسی به دین خود! و از این قبیل توجیهات. در حالی که این سخنان برخلاف منطق اسلام است.
اسلام هیچ گاه به فرد مسلمان اجازه نمی دهد که در مقابل گناه و معصیت بی تفاوت باشد و یا با گناهکار رفت و آمد داشته باشد. راه و زندگی انسان مؤمن همیشه باید جدای از افراد گناهکار و آلوده باشد؛ مگر اینکه هدف از همنشینی با گناهکار، بازداشتن او از گناه باشد که در این صورت هم نشینی نه تنها مذموم نیست، بلکه پسندیده و مورد توجه اسلام نیز هست.
البته مؤمنان باید توجه داشته باشند که ترک هم نشینی و مجالست با گناهکار مربوط به افرادی است که پیوسته یک گناه یا گناهانی را انجام می دهند؛ مانند اینکه فردی همواره غیبت می کند و یا از راه حرام درآمدی کسب می نماید؛ اما اگر کسی گاهی از روی غفلت یا عمدا مرتکب گناهی می شود تنها وظیفه مؤمنان
ص: 236
این است که او را نهی از منکر کنند؛ نه اینکه هم نشینی با او را ترک نمایند.
امام زین العابدین علیه السلام فرمود:
«شِیعَتُنا اَلَّذیِنَ... یُوالُونَ اَهلَ البَیتِ و یَتَبَرَّءُونَ مِن اَعدائِهِم؛ شیعیان ما کسانی هستند که اهلبیت علیهم السلام را دوست دارند و از دشمنان آنان بیزاری می جویند».(1)
امام رضا علیه السلام نیز فرمود:
«شِیعَتُنا اَلمُسلِمونَ لِأَمرِنا، الآخِذُونَ بِقَولِنا، المُخالِفُونَ لاَِعدائِنا، فَمَن لَم یَکُن کَذلِک فَلَیسَ مِنّا»؛
«شیعیان ما کسانی هستند که تسلیم اوامر ما بوده، سخن ما را می پذیرند و با دشمنان ما مخالفند؛ پس کسی که چنین نباشد از ما نیست».(2)
«تولّی»؛ یعنی دوست داشتن ومحبت ورزیدن به اهل بیت علیهم السلام و تمام اولیا و دوستان خدا.
«تبرّی»؛ یعنی برائت جستن و دشمنی کردن با دشمنان اهل بیت و تمام دشمنان خدا و اولیای الهی؛ به این معنی که مؤمن و شیعه واقعی اهل بیت وظیفه دارد اهل بیت علیهم السلام و تمام اولیا و دوستان خدا را دوست بدارد و با دشمنان اهل بیت و دشمنان خدا دشمنی ورزد و از آنان تبرّی جوید.
محبت اولیای الهی و تبرّی از دشمنان خدا از عقاید و اصولی است که تنها به شیعه یا مسلمانان اختصاص ندارد؛ بلکه یکی از اصول مسلم و ثابت در تمام ادیان الهی است که در آیات و روایات مورد تأکید فراوان قرار گرفته است.
قرآن کریم می فرماید:
ص: 237
«لا یَتَّخِذِ المُؤمِنونَ الکفِرینَ اَولِیاءَ مِن دونِ المُؤمِنِین»؛
«افراد باایمان نباید به جای مؤمنان، کافران [به عنوان] را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند».(1)
در آیات دیگری می فرماید:
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّخِذوا عَدُوّی وعَدُوَّکُم اَولِیاءَ تُلقونَ اِلَیهِم بِالمَوَدَّةِ وقَد کَفَروا بِما جاءَکُم مِنَ الحَقِّ... و مَن یَفعَلهُ مِنکُم فَقَد ضَلَّ سَواءَ السَّبیل»؛
«ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمنان خود را دوست نگیرید، شما نسبت به آنان اظهار محبت می کنید در حالی که آنها به آنچه از سوی حق برای شما آمده کافر شده اند و هرکس از شما چنین کاری کند از راه راست گمراه شده است».(2)
سپس در ادامه آیات یاد شده به یکی از ویژگیهای بارز حضرت ابراهیم علیه السلام ، که برائت از دشمنان خدا باشد، اشاره کرده و آن حضرت را الگوی تمام موحدان، در این امر، معرفی می نماید:
«قَد کانَت لَکُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فی اِبرهیمَ والَّذینَ مَعَهُ اِذ قالوا لِقَومِهِم اِنّا بُرَءؤُا مِنکُم و مِمّا تَعبُدونَ مِن دونِ اللّهِ کَفَرنا بِکُم وبَدا بَینَنا وبَینَکُمُ العَدوةُ و البَغضاءُ اَبَدًا حَتّی تُؤمِنوا بِاللّهِ وحدَهُ ...»؛
«برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود داشت؛ در آن هنگام که به قوم مشرک خود گفتند: از شما و آنچه غیر از خدا می پرستید، بیزاریم. ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید».(3)
در روایات اسلامی نیز به این اصل مهم دینی سفارش زیادی شده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در روایتی خطاب به اصحاب خود فرمود:
«أَیُّ عُرَی الایِمانِ اَوثَقُ؟ فَقالُوا: اللّهُ و رَسُولُه اَعلَمُ و قال بَعضُهُم: الصَّلاةُ و قالَ بَعضُهُم: الزَّکاةُ و قالَ بَعضُهُم: الصِّیامُ و قالَ بَعضُهُم: الحَجُّ والعُمرَةُ و قال بَعضُهُم: الجِهادُ. فَقالَ رسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم : لِکُلِّ ما قُلتُم فَضلٌ و لَیَس بِهِ و لکِن اَوثَقُ عُرَی الایِمانِ، اَلحُبُّ فِی اللّهِ والبُغضُ فِی اللّهِ و تَوالِی اَولِیاءِ اللّهِ والتَّبرِّی مِن اَعداءِ
ص: 238
اللّهِ»؛
«کدام یک از دستگیره های ایمان محکم تر و مطمئن تر است؟ اصحاب عرض کردند: خدا و رسولش آگاه ترند. برخی گفتند: نماز و گروهی گفتند: زکات و بعضی گفتند: روزه و عده ای دیگر گفتند: حج و عمره و بعضی گفتند: جهاد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: همه آنچه گفتید دارای فضیلت است، ولی پاسخ سؤال من نیست. محکم ترین و مطمئن ترین دستگیره های ایمان، دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا و دوست داشتن دوستان خدا و تبرّی از دشمنان خدا است».(1)
فضیل بن یسار می گوید:
«سَأَلتُ اَبا عَبدِاللّهِ صلی الله علیه و آله وسلم عَنِ الحُبِّ والبُغضِ أَمِنَ الایِمانِ هُوَ؟ فَقالَ: و هَلِ الایمانُ إلاَّ الحُبُّ والبُغضُ؟»؛
«از امام صادق علیه السلام سؤال کردم که آیا محبت و دشمنی از ایمان است؟ حضرت فرمود: آیا دین جز محبت و دشمنی چیز دیگری هست؟»(2)
اساس دین بر پایه محبت و دشمنی بنا شده و دین چیزی جز محبت به خدا و اولیای او و آنچه آنان دوست دارند و نیز دشمنی و بیزاری از دشمنان خدا و اولیای او و آنچه آنان انجام می دهند نیست. واقعیت نیز همین است؛ زیرا محبت است که انسان را به طرف خدا و اولیای او و دین الهی می کشاند و بغض است که انسان را از دشمنان خدا و اعمال آنان دور می کند.
در حدیث دیگری آن حضرت خطاب به یکی از یارانش به نام «جابر» فرمود:
«إِذا اَرَدتَ أَن تَعلَمَ أَنَّ فیکَ خَیرا فَانظُراِلی قَلبِکَ فَاِن کانَ یُحِبُّ اَهلَ طاعَةِ اللّهِ و یُبغِضُ اَهلَ مَعصِیَتِهِ فَفیکَ خَیرٌ. واللّهُ یُحِبُّکَ و إِن کانَ یُبغِضُ اَهلَ طاعَةِ اللّهِ و یُحِبُّ اَهلَ مَعصِیَتِهِ فَلَیسَ فیکَ خَیرٌ وَاللّهُ یُبغِضُکَ والمَرءُ مَعَ مَن اَحبَّ»؛
«هرگاه خواستی بدانی که آیا در تو خیری وجود دارد یا نه، نگاهی به قلبت بکن؛ اگر کسانی را که اهل طاعت خدا هستند، دوست می داری و کسانی را که خدا را معصیت می کنند دشمن می شماری پس در تو خیری هست و خدا تو را دوست دارد و اگر اهل طاعت خدا را دشمن می داری و کسانی
ص: 239
را که معصیت خدا می کنند دوست می داری پس خیری در تو نیست و خدا تو را دشمن می دارد و انسان با کسی است که او را دوست می دارد».(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز می فرماید:
«إِیّاکَ أَن تُحِبَّ اَعداءَ اللّهِ او تُصفِیَ وُدَّکَ لِغَیرِ اللّهِ فَإِنَّ مَن اَحَبَّ قَوما حُشِرَ مَعَهُم»؛
«بپرهیز از اینکه دشمنان خدا را دوست بداری یا محبت درونی خود را مخصوص غیر اولیای خدا گردانی که هرکس در قیامت با آن کس که او را دوست دارد، محشور می گردد».(2)
چنان که در ابتدای بحث اشاره شد، محبت به دوستان خدا و تبری جستن از دشمنان خدا یکی از اوصاف شیعه و بلکه یکی از تکالیف واجب هر مسلمان است؛ زیرا طبق تعالیم قرآن و سنت بر هر فرد مسلمان لازم است که به اولیای الهی و دوستان خدا محبت ورزد و از دشمنان خدا برائت جوید؛ اما در میان اولیای الهی، اهل بیت علیهم السلام مصداق اکمل و اتم اولیای الهی و دوستان خدا هستند که بر همه مسلمانان واجب است نسبت به آنان محبت ورزند و از دشمنان آنان بیزاری جویند.
محبت به اهل بیت علیهم السلام و بیزاری از دشمنان آنان از چنان اهمیتی برخوردار است که خدا و رسول او علاوه بر این که به طور کلی مسلمانان را نسبت به محبت ورزیدن به دوستان خدا سفارش کرده اند به طور خاص نیز نسبت به دوستی و محبت به اهل بیت او فرمان داده اند.
خداوند در آیه 23 شوری خطاب به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
ص: 240
«قُل لا اَسئلُکُم عَلَیهِ اَجرًا اِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُربی ومَن یَقتَرِف حَسَنَةً نَزِد لَهُ فیها حُسنًا اِنَّ اللّهَ غَفورٌ شَکور»؛
«ای پیامبر! (به مسلمانان) بگو: من هیچ اجر و مزدی در مقابل رسالتم از شما نمی خواهم، جز دوست داشتن نزدیکانم و هرکس کار نیکی انجام دهد بر نیکی اش می افزاییم؛ چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است».
وقتی این آیه نازل شد اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به آن حضرت گفتند :
«یا رسولَ اللّه! مَن قَرابَتُک؟ مَن هُؤلاءِ الَّذینَ وَجَبَت عَلینا مَوَدَّتُهُم؟ قال: عَلِیٌّ و فاطِمَةُ و إِبناهُما و قالَها ثَلاثا»؛
«هنگامی که آیه «قُل لا أسْئَلُکُمْ...» «ای رسول خدا! خویشاوندان تو که محبت آنها بر ما واجب است چه کسانی هستند؟»
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: علی و فاطمه و دو فرزند آنان و این سخن را سه بار تکرار فرمود».(1)
این که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم سه مرتبه نام علی و فاطمه و دو فرزند آنان را تکرار می کند برای این است که مسلمانان گمان نکنند که اهل بیت پیامبر همسران آن حضرت یا دیگران هستند چنان چه برخی از علمای اهل سنت با چشم پوشی از این روایت و امثال آن همسران پیامبر و برخی خویشاوندان دیگر آن حضرت را نیز از اهل بیت پیامبر و مصداق این آیه شمرده اند.
در ورایتی دیگر که شیعه و اهل سنت آن رانقل کرده اند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: «اَساسُ الاِسلامِ حُبِّی وَ حُبُّ اَهلِ بَیتِی»؛ «اساس و زیر بنای اسلام محبت من و اهل بیت من است».(2)
همچنین زمخشری، فخر رازی و قرطبی - از علما و مفسران بزرگ اهل سنت - در کتب تفاسیر خود، آورده اند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
- «أَلا مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهیدا،
ص: 241
- أَلا و مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مَغفُورا لَهُ،
- أَلا و مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ تائِبا؛
- أَلا وَ مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مُؤمِنا مُستَکمِلَ الأیمانِ،
- ألا وَ مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَکُ المَوتِ بِالجَنَّةِ ثُمَّ مُنکَرٌ و نَکیرٌ،
- أَلا وَ مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ یُزَفُّ إلَی الجَنَّةِ کَما تُزَفُّ العَروسُ إلی بَیتِ زَوجِها،
- ألا و مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِی قَبرهِ بابانِ اِلی الجَنَّةِ،
- ألا وَ مَن ماتَ عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللّهُ قَبرَهُ مَزارَ مَلائِکةِ الرَّحمَةِ...»؛
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، شهید مرده است».
«آگاه باشید! هرکس با دوستی آل محمد بمیرد، آمرزیده مرده است».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، با توبه مرده است».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، با ایمان کامل از دنیا رفته است».
«آگاه باشید! که هرکس با محبت آل محمد بمیرد، عزرائیل و سپس نکیر و منکر او را به بهشت مژده می دهند».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، او را آن گونه به بهشت می برند که عروس را به خانه شوهر می برند».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، دو درب از قبرش به [سوی ]بهشت باز می شود».
«آگاه باشید! هرکس با محبت آل محمد بمیرد، خداوند قبر او را زیارتگاه ملائکه رحمت قرار می دهد».(1)
در روایتی دیگر نیز آن حضرت فرمود:
«لَو أَنَّ عَبدا عَبَدَ اللّهَ بَینَ الصَّفا والمَروَةِ، اَلفَ عامٍ، ثُمَّ اَلفَ عامٍ، ثُمَّ اَلفَ عامٍ حَتّی یَصیِرَ کَالشَّنِّ البالی ثُمَّ لَم یُدرِک مَحَبَّتَنا اَکَبَّهُ اللّهُ عَلی مَنخَرَیهِ فِی النّارِ. ثُمَّ تَلا: «قُل لا اَسئَلُکُم ...»؛
«اگر بنده ای خدا را سه هزار سال میان صفا و مروه عبادت کند تا همچون مشک کهنه گردد، اما محبت ما خاندان را نداشته باشد، خداوند او را با صورت در آتش خواهد افکند. سپس آیه «قُل لا اَسئَلُکُم...» را تلاوت نمود».(2)
ص: 242
بر اساس آیه و روایات مذکور، محبت به اهل بیت پیامبر اکرم علیهم السلام نه تنها بر شیعیان، بلکه بر اهل سنت و تمام فرقه های اسلامی واجب است و آنها نیز موظفند که به علی و فاطمه و فرزندان آنان علیهم السلام عشق و محبت بورزند.
به همین دلیل می بینیم که بسیاری از بزرگان اهل سنت این عشق و ارادت درونی خود را به اهل بیت پیامبر علیهم السلام مخفی نکرده و آن را در موارد مختلف ابراز و اظهار نموده اند که از جمله این افراد می توان از «شافعی» - رئیس فرقه شافعیه اهل سنت - یاد کرد که در اشعار زیادی، که از او نقل گردیده، این اظهار ارادت و محبت خود را نمایان نموده است. وی در یکی از اشعارش می گوید:
«یا راکِبا قِف بِالمِحصَبِ مِن مِنی
وَاهتَف بِساکِنِ خِیفِها والنّاهِضِ
سَحَرا اذا فاضَ الَحجِیجُ الی مِنی
فَیضا کَما نَظَمَ الفُراتُ الفائِضُ
اِن کانَ رَفضا حُبُّ آلِ مُحمَّدٍ
فَلیَشهَدِ الثَّقَلانِ أَنِّی رافِضٌ»
«ای سواری که عازم حج هستی، در آن جا که در نزدیکی منی ریگ برای رمی جمرات جمع می کنند و همه مردم جمع می شوند، به آنان که در مسجد خیف مشغول عبادتند و آنان که در حال حرکت هستند فریاد بزن، و نیز فریاد بزن به هنگام سحرگاه که حاجیان همچون رود فرات از مشعر به سوی منی در حرکتند فریاد بزن و بگو: اگر محبت آل محمد رفض و ترک است، پس ای جن و انس! شهادت بدهید که من رافضی هستم».(1)
بیت اخیر شعر شافعی اشاره به لقبی دارد که برخی از اهل سنت به شیعه نسبت داده و شیعه را «رافضیه» می نامند؛ یعنی فرقه ای که سنت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را رها کرده و روش دیگری را برای خویش برگزیده اند. وی در شعری دیگر می گوید:
ص: 243
یا أهلَ بَیتِ رَسولِ اللّهِ حُبُّکُم
فَرضٌ مِنَ اللّهِ فِی القُرآنِ أَنزَلَهُ
کَفاکُم مِن عَظیمِ القَدرِ أَنَّکُم
مَن لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلاةَ لَهُ
«ای اهل بیت رسول خدا! محبت شما از جانب خدا واجب شده و در قرآن نازل شده است؛ در عظمت قدر و منزلت شما همین بس است که اگر کسی در نمازش بر شما درود نفرستد نمازی برایش نیست».(1)
بیت اوّل شعر فوق، اشاره به مفاد همان آیه مودت دارد که خداوند در آن محبت آل محمد را مزد رسالت آن حضرت دانسته و آن را بر همگان واجب نموده است.
بیت دوم اشاره به ذکر «صلوات» در تشهد هر نماز دارد که وی نیز همانند شیعه معتقد است که گفتن این ذکر در تشهد هر نماز واجب است و هرکس عمداً آن را ترک نماید، نمازش باطل است.
چرا انسان باید اولیای الهی و اهل بیت علیهم السلام را دوست داشته باشد و دشمنان خدا و اهل بیت علیهم السلام را دشمن دارد و از آنان بیزاری بجوید؟
چرا در آیات و روایات این قدر به تولی و تبری اهمیت داده شده، به گونه ای که مهم ترین دستگیره ایمان و اساس اسلام دانسته شده است و حتی در برخی روایات از نماز و روزه و زکات و جهاد در راه خدا بالاتر دانسته شده است؟
آنچه در پاسخ به این سؤالات می توان گفت: این است که حب و بغض، خمیر مایه و محور اصلی هدایت و ضلالت انسانها به شمار می رود؛ اگر انسان کسی را دوست داشته باشد تلاش می کند به همان سمت و سویی حرکت کند که
ص: 244
محبوب او حرکت می کند و همان اعمالی را انجام دهد که محبوب او انجام می دهد و اگر کسی فردی را دشمن بدارد سعی می کند از راه دشمن دوری گزیند و تمام کارهایی را که او انجام می دهد، ترک نماید.
دوستی اهل بیت علیهم السلام و اولیای الهی موجب می شود تا انسان، همچون محبوب خود اهل نمازو روزه، زکات، حج و دیگر اعمال خیر گردد و به تمام آنچه آنان دستور داده اند، عمل نماید.
دشمنی با دشمنان خدا و اولیای الهی نیز باعث می گردد انسان از غیبت، دزدی، حرام خواری و معصیت الهی دوری گزیند و بدین وسیله به خدا نزدیک تر گردد.
برخی می گویند: دوست داشتن اولیای الهی امری پسندیده و قابل قبول است؛ اما دشمنی چرا؟ دشمنی نوعی خشونت است و از خشونت باید پرهیز کرد؛ زیرا اساسا اسلام دین رأفت، صلح و مهربانی است و با خشونت و دشمنی مخالف است؛ لذا انسان باید با همگان دوست و مهربان باشد؛ هر چند آن فرد دشمن انسان یا دشمن خدا و اولیای الهی باشد.
در ردّ این باور باید گفت: چنین عقیده ای هم با عقل مخالف است و هم شریعت اسلام آن را مردود می شمارد؛ زیرا برخی امور در دنیا ضد یکدیگر و با هم متناقض هستند؛ خدا و شیطان، حق و باطل، معصیت و اطاعت و امثال این موارد در مقابل یکدیگر قرار دارند؛ در قلبی که خدا آمد، شیطان جای ندارد و در قلبی که شیطان آمد خدا جای ندارد؛ آنجا که اطاعت است عصیان نیست و آنجا که عصیان وگناه است، اطاعت معنا ندارد. انسان نمی تواند دو امر ضد و مقابل یکدیگر را در یک نقطه جمع نماید. بنابراین کسی که محبت و دوستی خدا و اولیای او را داشته باشد، نمی تواند با دشمنان خدا و اولیای او نیز دوست باشد و کسی که با دوستان خدا و اولیای او دشمنی دارد نمی تواند با دوستان خدا دوست باشد و به آنان محبت و عشق بورزد؛ بنابراین کسانی که می گویند ما می توانیم
ص: 245
بین این دو امر جمع کنیم و با هر دو بسازیم و روی همین جهت، روزی بر سر سفره مؤمن و گاه بر سر سفره منافق و حرام خوار می نشینند، اینها در واقع دروغ می گویند. نه دوستی و ایمان اینان دوستی واقعی است و نه دشمنی اینان دشمنی حقیقی است. کسی که ادعای دوستی خدا و دوستان او را دارد، حق ندارد با دشمنان خدا و کسانی که به طور علنی معصیت خدا می کنند و به فسق و فجور مشهور هستند، دوست شود.
استاد شهید مطهری(ره) در کتاب «جاذبه و دافعه علی علیه السلام » مطلب جالبی را در این باره آورده است.
ایشان مردم را، به طور عموم، به سه دسته تقسیم نموده، می نویسد:
کسانی هستند که نه دوستی دارند و نه دشمنی؛ همچون گوسفندی که غذایی می خورد، خوابی می رود، موجوداتی بی ارزش و انسانهایی پوچ و میان تهی هستند؛ زیرا انسان به دوست نیاز دارد و هم می توانیم بگوییم که نیاز دارد که دشمن بدارد و او را نیز دشمن بدارند؛ مردمی که جاذبه دارند؛ اما دافعه ندارند با همه می جوشند و گرم می گیرند و همه مردم و همه طبقات را مرید خود می کنند، در زندگی همه کس آنها را دوست دارد و کسی منکر آنان نیست، وقتی هم که بمیرند مسلمان با زمزمشان می شوید و هندو بدن آنها را می سوزاند؛
چنان با نیک وبد خوکن که بعداز مردنت «عرفی»
مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند
برخی خیال می کنند که حُسن خُلق و لطف معاشرت و به اصطلاح امروز «اجتماعی بودن» همین است که انسان همه را با خود دوست کند و با همه بجوشد، اما این برای انسان هدفدار و مسلکی که فکر و ایده ای را در اجتماع تعقیب می کند و تنها به منفعت خود نمی اندیشد، میسر نیست؛ چنین انسانی خواه ناخواه یک رو، قاطع و صریح است؛ مگر آنکه منافق و دو رو باشد؛ زیرا همه
ص: 246
مردم به یک گونه فکر نمی کنند و یک احساس ندارند؛ در بین مردم دادگر هست، ستمگر هم هست، خوب هم هست، بد هم هست. اجتماع منصف دارد، متعدّی دارد، عادل دارد، فاسق دارد و آنها همه نمی توانند یک نفر آدم که هدفی را به طور جدی تعقیب می کند و خواه ناخواه با منافع بعضی از آنها تصادم پیدا می کنند، را دوست داشته باشند. تنها کسی موفق می شود دوستی طبقات مختلف و صاحبان ایده های مختلف را جلب کند که متظاهر و دروغگو باشد و با هرکسی مطابق میلش رفتار کند و [سخن] بگوید.
مردمی هستند که دافعه دارند، اما جاذبه ندارند؛ دشمن سازند، اما دوست ساز نیستند؛ اینها نیز افراد ناقصی هستند و این دلیل بر این است که فاقد خصایص مثبت انسانی هستند؛ زیرا اگر از خصایص انسانی بهره مند بودند گروهی - هر چند اندک - طرفدار و علاقمند داشتند؛ زیرا در میان مردم همواره آدم خوب وجود دارد؛ هرچند عددشان کم باشد. قهرا کسی که همه دشمن او هستند خرابی از ناحیه خود اوست و الاّ چگونه ممکن است درروح انسان خوبیها وجود داشته باشد ولی انسان هیچ دوستی نداشته باشد.
مردمی که هم جاذبه دارند و هم دافعه، انسانهای با مسلکی که در راه عقیده و مسلک خود فعالیت می کنند؛ گروههایی را به سوی خود می کشند، در دلهایی به عنوان محبوب و مراد جای می گیرند و گروههایی را هم از خود دفع می کنند و می دانند هم دوست سازند و هم دشمن ساز، هم موافق پرور و هم مخالف پرور»(1).
ص: 247
البته دوست داشتن اولیای الهی و اهل بیت علیهم السلام و دشمنی با دشمنان آنان باید برای خدا و در راه احیای ارزشهای دینی و اسلامی باشد؛ نه برای انگیزه های دیگر؛ لذا اگر کسی بر اساس انگیزه های مادی و دنیوی دوستان خدا را دوست بدارد و از دشمنان آنان بیزاری بجوید ارزشی ندارد. از اینرو، در روایات فراوانی که به این موضوع اشاره شده بر روی موضوع «الحب فی اللّه والبغض فی اللّه» یعنی دوستی برای خدا و دشمنی برای خدا تأکید شده است.
امام صادق علیه السلام فرمود: «شیِعَتُنا... اَهلُ الوَفاءِ وَ الاَمانَةِ»؛ «شیعیان ما وفادار و امانت نگه دارند».(1)
امام رضا علیه السلام نیز فرمود: «... لَیسَ مِنّا مَن خانَ مُؤمِنا»؛ «... از شیعیان ما نیست کسی که به مؤمنی خیانت نماید».(2)
امانت؛ مال یا چیز دیگری است که آن را به کسی می سپارند تا از آن محافظت کند که گاه هنگام سپردن از امانت گیرنده بر این امر عهد می گیرند و در بسیاری از موارد نیز از او عهد و تعهدی گرفته نمی شود؛ لیکن او موظف است تا از این امانت نگهداری و محافظت نماید.
امانت از نظر قرآن و روایات اسلامی محدود به امانتهای مالی نیست؛ بلکه معنا و محدوده وسیع تری دارد که ما به برخی از اقسام و موارد آن اشاره می نماییم:
ص: 248
خداوند متعال امانتهای زیادی را در اختیار انسان قرار داده است که انسانها موظفند از آنها حفاظت و نگهداری نمایند و در صورت خیانت به این امانتها در قیامت مسئول خواهند بود.
قرآن کریم می فرماید:
«اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّم-وتِ والاَرضِ والجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها واَشفَقنَ مِنها وحَمَلَهَا الاِنس-نُ اِنَّه کانَ ظَ-لوم-ًا جَهولا»؛
«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، ولی آنها از پذیرش آن خودداری کردند و از آن هراسیدند؛ اما انسان آن را بر دوش کشید. او بسیار ظالم و جاهل است».(1)
در این که مقصود از امانت در آیه چیست، تفسیرهای مختلفی ذکر شده است:
برخی مقصود از آن را عقل دانسته و برخی اعضای پیکر انسان و برخی مراد از آن را تکالیف الهی برشمرده اند و عده ای نیز مقصود از آن را امانتهای مردم که به یکدیگر می دهند، دانسته اند.(2)
هر یک از این تفاسیر، منافاتی با یکدیگر ندارد و همه این موارد می تواند مصداق آیه و امانتی از امانتهای الهی باشد؛ خداوند عقل را که به انسانها داده به صورت امانت داده و انسان موظف است از آن در راه صحیح استفاده نماید؛ چشم انسان امانت خداوند است و استفاده از آن در راه معصیت خدا و چشم چرانی خیانت در امانت است؛ پاهای انسان امانت خداوند است و استفاده از آن در راه حرام و گناه خیانت در امانت الهی به حساب می آید و همین طور همه اعضای بدن انسان امانت الهی است و اگر انسان هریک از آنها را در غیر راهی که
ص: 249
خدا به آن فرمان داده به کار برد در امانت خدا خیانت کرده و باید پاسخگو باشد. تکالیف الهی؛ یعنی واجبات و محرمات، امانت های خدا هستند که انسان موظف است تمام این واجبات را انجام دهد و از محرمات دوری گزیند. اگر کسی واجبات الهی را ترک کند و مرتکب کار حرام شود، به امانت خدا خیانت کرده است.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«فَخِیانَةُ اللّهِ و رَسولِهِ مَعصِیَتُهُما و اَمّا خِیانَةُ الاَمانَةِ فَکُلُّ انسانٍ مَأمُونٌ عَلی ما افتَرَضَ اللّهُ تَعالی عَلَیهِ»؛
«خیانت به خدا و رسول، مخالفت کردن با اوامر آنهاست و
اما خیانت به امانت پس هر انسانی امین قرار داده شده بر آنچه خداوند بر او واجب کرده است».(1)
نماز و روزه و دیگر واجبات، امانتهای الهی هستند که انسان موظف است از آنها حفاظت نماید. نقل شده است که هرگاه وقت نماز می شد، امیرالمؤمنین علیه السلام به خود می پیچید و رنگ آن حضرت دگرگون می شد. از ایشان سؤال می کردند که شما را چه شده است؟ حضرت می فرمود: «هنگام ادا کردن امانت خداست؛ همان امانتی که بر آسمانها و زمین عرضه شد، ولی آنها از پذیرش آن ترسیدند».(2)
اسرار مسلمانان از امانتهای خداست و فاش کردن آن خیانت به امانت خدا محسوب می شود.
فرزندان انسان امانتهای خدا در دست انسان هستند و وظیفه والدین در مقابل این امانتهای الهی آن است که آنها را درست تربیت کنند و با خدا و دین الهی آشنا سازند و نگذارند با انحراف از راه حق به گناه و معصیت آلوده شوند.
والدین باید بدانند که خداوند این اولادرا پاک و طاهر به آنان تحویل داده و آنان نیز باید آنها را در حدّ توان خود پاک و طاهر تحویل خدا بدهند. اگر والدین
ص: 250
در انجام وظیفه خود کوتاهی نمایند در قیامت از آنان می پرسند که چرا در حفظ این امانت الهی و هدایت او به سوی خدایش کوتاهی کرده است.
امام زین العابدین علیه السلام در مورد حق فرزند بر پدر می فرماید:
«و اَمّا حَقُّ وَلَدِک فَتَعلَمَ أَنَّه مِنکَ و مُضافٌ اِلیکَ فِی عاجِلِ الدُّنیا بِخَیرِهِ و شَرِّهِ و أَنَّکَ مَسئُولٌ عَمّا وَلَّیتَهُ مِن حُسنِ الأَدَبِ والدَّلالَةِ اِلی رَبِّهِ والمَعُونَةِ لَهُ عَلی طاعَتِهِ»؛
«اما حق فرزندت این است که بدانی او از توست و در نیک و بد این جهان منسوب به توست و تو نسبت به تربیت صحیح و آموختن آداب نیکو و راهنمایی و شناساندن خداوند به او و کمک نمودن به او در اطاعت از خدا مسئول هستی».(1)
بسیاری از پدران و مادران به فکر دنیای فانی فرزندان خود هستند، اما از آخرت آنان غافلند؛ به فکر لباس، غذا، تحصیل و آینده دنیوی او هستند، اما از تربیت اسلامی و آشنا کردن او با خدا و تعلیم واجبات ومحرمات الهی به وی غافل اند. چنین والدینی افزون بر اینکه به امانت الهی خیانت می کنند به فرزندان خود نیز خیانت می نمایند؛ زیرا با غفلت از تربیت صحیح فرزند، عاقبت و آخرت آنان را تباه می سازند؛ لذا در قیامت از جمله کسانی که از این پدران و مادران شکایت می کنند، خود فرزندان آنها هستند.
مال و ثروت، امانتی است که خداوند به انسان داده است. اگر عنایت و لطف او نبود هیچ انسانی نمی توانست حتی مالی اندک به دست آورد.
قرآن کریم در مورد اموالی که در دست انسان است، می فرماید:
«وءاتوهُم مِن مالِ اللّهِ الَّذی ءات-کُم»؛ «و از مال خدا که او به شما داده است به آنان (بردگان) بدهید».(2)
بنابراین وقتی مال از خدا شد، در دست انسان امانت خواهد بود و باید در
ص: 251
راهی مصرف گردد که صاحب اصلی آن دستور داده است.
امام زین العالدین علیه السلام می فرماید:
«لا تَجعَلهُ اِذا کانَ مِنَ اللّهِ إلاّ اِلیهِ و سَبَبا اِلی اللّهِ»؛ «وقتی مال، مال خداست آن را جز در راه خدا مصرف نکن».(1)
بنابراین اگر کسی مال و ثروتش را - که امانت الهی است - در راه حرام و معصیت خدا صرف نماید در امانت خدا خیانت کرده و در قیامت باید پاسخگوی خیانت خود باشد. همچنین مسئولیت ها، پست ها و مقامها در این دنیا همه امانت خداست.
امیرالمؤمنین علیه السلام در نامه ای به یکی از فرمانداران خود به نام «اشعث بن قیس» می نویسد:
«اِنَّ عَمَلَکَ لَیسَ لَکَ بِطُعمَةٍ و لِکنَّهُ فِی عُنُقِک اَمانةٌ»؛ «مسئولیت و کار تو طعمه ای برای رسیدن تو به دنیا نیست؛ بلکه امانتی بر عهده توست».(2)
بر این اساس، اوّلاً، چنان که قرآن می گوید(3) باید امانتها به اهلش سپرده شود و سپردن آن به دلیل گرایش های سیاسی یا بر اساس روابط خویشاوندی یا جهات دیگر به افراد نالایق، خیانت در امانت محسوب می شود.
ثانیا، شخص مسئول نیز باید به چشم امانت الهی به این مسئولیت نگاه کند و تا جایی که توان دارد از آن در راه خدمت به اسلام و مسلمانان بهره گیرد؛ نه این که مسئولیت را طعمه و پلی برای رسیدن به زندگی بهتر و آسایش بیشتر خود و بستگانش قرار دهد که در این صورت او نیز به این امانت الهی خیانت کرده و در آخرت باید پاسخگو باشد.
ص: 252
معنای خاص و قسم دوم امانت، امانت مردم است. امانت های انسان نیز اقسام مختلفی دارد؛ گاهی امانت مالی و مادی است و گاهی غیر مادی.
امانت مالی: این امانت دارای اقسام و انواعی است؛ گاهی فرد مال و جنسی را به قصد امانت نزد دیگری می گذارد و گاه مال به عناوین دیگر در دست افرادی قرار می گیرد؛ مانند اینکه شخصی خانه اش را به دیگری اجاره یا عاریه دهد یا به رهن گذارد. در این موارد، اگر چه شخص گاهی حق استفاده از منافع این مال را دارد، ولی اصل ملک و مال نزد او امانت است. همچنین گاهی از راههای دیگر، مال دیگری به دست انسان می رسد؛
مانند اینکه انسان جنس با ارزشی را پیدا می کند یا باد لباس دیگری را به خانه انسان می اندازد یا فروشنده یا خریداری پول یا جنسی را به طور اشتباه زیادتر از دیگری می گیرد و امثال اینها که در همه این موارد، مال نزد انسان امانت محسوب می شود و انسان حق خیانت در آن را ندارد.
این امانت عبارت است از این که فردی سرّی از اسرار زندگی خود را به شخصی می گوید و یا او به طور اتفاقی بر سری از اسرار برادر دینی خود آگاه شده است که در این موارد نیز سخن و سرّ برادر دینی نزد وی امانت محسوب شده، او حق ندارد آن را برای دیگری بازگو نماید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«المَجالِسُ بِالاَمانَةِ و لَیسَ لِأَحدٍ أَن یُحَدِّثَ بِحَدیثٍ یَکتُمُهُ صاحِبُهُ»؛
«سخنانی که در مجالس گفته می شود امانت است و کسی حق ندارد سخنی را که صاحبش آن را
ص: 253
از دیگران پوشیده داشته، افشا نماید».(1)
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«مَن غَسَلَ مَیِّتا فَاَدّی فیِهِ أَمانَةً غَفَرَ اللّهُ لَهُ، قیِلَ: و کَیفَ یُؤَدِّی الاَمانَةَ؟ قالَ: لا یُخبِرُ بِما یَری»؛
«هرکس مرده ای را غسل دهد و امانت را درباره او رعایت نماید، خداوند گناهان او را می آمرزد. سؤال شد: چگونه درباره او امانت را رعایت کند؟ حضرت فرمود: آنچه را می بیند بازگو نکند».(2)
از این روایت فهمیده می شود که اسرار و عیوب افراد - حتی بعد از مرگ آنان - نیز امانت محسوب می شود و کسی حق ندارد آن را برای دیگران بازگو و افشا نماید. در حدیثی دیگر از آن حضرت سؤال کردند:
«الرَّجُلُ یَبعَثُ اِلی الرَّجُلِ یَقُولُ لَهُ اِبتَع لِی ثَوبا فَیَطلُبُ لَهُ فِی السُّوقِ فَیَکوُنُ عِندَهُ مِثلُ ما یَجِدُ لَهُ فِی السُّوقِ فَیُعطِیهِ مِن عِندِهِ. قال: لا یَقرُبَنَّ هذا و لا یُدَنِّس نَفسَهُ، إنَّ اللّهَ عَزَّوجلَّ یَقُولُ: «اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَ عَلَی السَّم-وتِ والاَرضِ ...» قال علیه السلام : و إِن کانَ عِندَهُ خَیرٌ مِمّا یَجِدُ لَهُ فِی السُّوقِ فَلا یُعطِیهِ مِن عِندِهِ»؛
«مردی، شخصی را به بازار می فرستد تا برای او پارچه ای بخرد، بعد که در بازار جستجو می کند می بیند که او خود شبیه آن پارچه را دارد آیا جایز است که لباس خود را به خریدار بدهد و از بازار نخرد؟ حضرت فرمود: به چنین کاری نزدیک نشود و خود را به چنین خیانتی آلوده نکند. سپس حضرت آیه امانت را تلاوت کرد و فرمود: هرچند پارچه آن فرد بهتر از پارچه ای باشد که در بازار هست، حق ندارد از مال خودش بدهد».(3)
قرآن کریم خطاب به مؤمنان می فرماید:
«اِنَّ اللّهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَم-ن-تِ اِلی اَهلِها»؛ «خداوند به شما فرمان می دهد که امانتها را به صاحبان آن برسانید».(4)
ص: 254
در آیه ای دیگر امانت داری را از صفات مؤمنانی دانسته که در آخرت رستگارند؛
«قَد اَفلَحَ المُؤمِنون ... والَّذینَ هُم لاِمنتِهِم وعَهدِهِم رعون»؛ «همانا مؤمنان رستگارند؛ کسانی که بر امانت و عهد خود مواظبت می نمایند».(1)
در روایات اسلامی نیز برای امانت و ادای آن اهمیت و فواید فراوانی ذکر شده است؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«لا تَنظُرُوا اِلی کَثرَةِ صَلاتِهِم و صَومِهِم و کَثرَةِ الحَجِّ والمَعروفِ و طَنطَنَتِهِم بِاللَّیلِ و لکن اُنظُرُوا اِلی صِدقِ الحَدیثِ و اَداءِ الاَمانَةِ»؛
«به زیادی نماز و روزه و حج و بخشش و ناله های شبانه افراد نگاه نکنید؛ بلکه به راستگویی و امانتداری آنها
بنگرید».(2)
بر این اساس ملاک ایمان تنها نماز و روزه و حج و انفاق نیست؛ بلکه اگر انسان در کنار این اعمال امانتدار نیز بود، ایمان و تقوای او ارزشمند است؛ زیرا چه بسا افرادی اهل نماز و روزه و انفاق و حج و حتی نماز شب هستند، اما هرگاه سرّی از اسرار برادر دینی آنان به گوششان می رسد، آن را افشا می نمایند و یا از امانت های الهی - که خداوند در نزد آنان به ودیعه گذاشته - پاسداری نمی کنند که طبق این روایت، ایمان چنین افرادی ارزش ندارد و در پیشگاه خداوند جایگاهی ندارند.
امانت داری از چنان اهمیّتی برخوردار است که کافر و منافق و فاسق نمی شناسد؛ بدین معنا که انسان مکلف است امانت دیگران را حفظ نماید؛ حتی اگر صاحب امانت کافر، منافق یا فاسق باشد.
امام صادق علیه السلام در روایتی فرمود:
«عَلَیکُم بِاَداءِ الاَمانَةِ اِلی مَنِ ائتَمَنَکُم، فَلَو أَنَّ قاتِلَ اَمیرِالمُؤمِنینَ ائتَمَنَنِی عَلی اَمانَةٍ
ص: 255
لاَدَّیتُها اِلَیهِ»؛
«بر شما باد به امانت داری نسبت به کسی که شما را امین قرار داده است. همانا اگر قاتل امیرالمؤمنین امانتی را به من بسپارد، هرآینه آن را بر می گردانم».(1)
امام سجاد علیه السلام نیز در حدیثی خطاب به گروهی از شیعیان فرمود:
«عَلَیْکُم بِأَداءِ اَلامانَةِ، فَوَالذِی بَعَثَ مُحَمَدَا بِالحَقِ نَبِیَاً لَو أَنَّ قاتَل اَبِی الحُسِینِ بنِ عَلی اِئْتَمَنِی عَلی السِیْفِ الَّذِی قَتَلَهُ بِه لاَدَّیتَه»؛
«بر شما باد به ادا کردن امانت. سوگند به کسی که محمد صلی الله علیه و آله وسلم را به حق مبعوث نمود، اگر قاتل حسین بن علی شمشیری که با آن پدرم را به قتل رسانده در نزد من امانت گذارد آن را به او باز خواهم گرداند».(2)
بر همین اساس است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آن هنگام که قصد ترک مکه را نمود به علی علیه السلام سفارش کرد که آنچه را از مردم مکه در نزد آن حضرت است، به آنان بازگرداند و سپس عازم مدینه شود؛ این در حالی است که مردم مکه به آن حضرت جفا کردند تا آنجا که قصد کشتن آن حضرت را داشتند؛ ولی با وجود این پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم امانت آنان را بازگردانید.
همچنین در ردّ امانت، انسان نباید نگاه کند که آیا این امانت و مال دیگران ارزشی دارد یا خیر؟ مال دیگران، مال و حق آنان است؛ حال چه زیاد و باارزش باشد یا اندک و کم ارزش، انسان موظف است آن را به آنان باز گرداند.
علی علیه السلام می فرماید:
«أُقسِمُ لَسَمِعتُ رَسُولَ اللّهِ یَقُولُ لِی قَبلَ وَفاتِهِ بِساعَةٍ مِرارا ثَلاثا: یا اَبا الحَسَنِ، أَدِّ الامانَةَ اِلی البِرِّ والفاجِرِ فیما قَلَّ وجَلَّ حَتّی فِی الخَیطِ والمِخیَطِ»؛
«سوگند می خورم! پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم ساعتی پیش از وفات خود سه بار به من فرمود: یا اباالحسن، امانت را، کم باشد یا زیاد، به نیکوکار و بدکار برگردان؛ اگر چه آن امانت نخ یا سوزنی باشد».(3)
برخی گمان می کنند که ردّ امانت باید در چیزهای با ارزش و امور مهم
ص: 256
باشد؛ اما نسبت به امور کم ارزش بی اهمیت هستند؛ اگر مال اندکی از کسی نزد آنها بماند به آن بهایی نمی دهند و آن را به صاحبش برنمی گردانند و یا گاه حرفهای دیگران را کم اهمیت شمرده، برای افراد دیگر بازگو می کنند و اگر به آنان گفته شود که شاید آن شخص راضی نباشدکه این سخنش برای دیگران نقل شود، با گفتن این کلام که این سخن اهمیتی ندارد یا ان شاء الله که راضی است به سادگی از کنار این امر مهم می گذرند؛ در حالی که همه این موارد خیانت در امانت محسوب می شود و در قیامت باید پاسخگو باشد. همچنین امانت داری آثار دنیوی و اخروی فراوانی را برای انسان درپی دارد.
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در روایتی فرمود:
«اَلامانَةُ تَجلِبُ الرِّزقَ والخِیانَةُ تَجلِبُ الفَقرَ»؛ «امانت داری موجب نزول روزی و خیانت، موجب نزول فقر است».(1)
از لقمان حکیم نیز نقل شده که در وصیتی به فرزندش فرمود:
«یا بُنَیَّ أَدِّ الامانَةَ تَسلَم لَکَ دُنیاکَ و آخِرَتُکَ و کُن اَمینا تَکُن غَنیّا»؛
«فرزندم! امانت را به صاحبش برگردان تا دنیا و آخرتت سالم بماند و امانت دار باش تا توانگر باشی».(2)
در مقابل صفت پسندیده امانت داری، صفت زشت و ناپسند خیانت قرار دارد که در تعالیم اسلامی به شدت از آن نهی شده و آیات و روایات زیادی در این زمینه وارد شده است که در ذیل به چند روایت اشاره می کنیم:
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«مَن خانَ اَمانَةً فِی الدُّنیا و لَم یَرُدَّها اِلی اَهلِها ثُمَّ اَدرَکَهُ المَوتُ ماتَ عَلی غَیرِ
ص: 257
مِلَّتِی و یَلقَی اللّهَ وَ هُوَ عَلَیهِ غَضبانُ»؛
«کسی که در دنیا به امانتی خیانت ورزد و آن را به صاحبش برنگرداند و آنگاه بمیرد بر دین من نمرده است و در حالی با خدا دیدار می کند که بر او خشمگین است».(1)
و نیز آن حضرت فرمود:
«اَربعٌ لا تَدخُلُ بَیتا واحِدَةٌ مِنهُن إلاّ خَرِبَ و لَم یُعمَر بِالبَرَکَةِ، الخِیانَةُ والسِّرقَةُ و شُربُ الخَمِر والزِّنا»؛
«چهار چیز است که اگر یکی از آنها وارد خانه ای شود آن خانه خراب می شود و برکتی آن را آباد نخواهد کرد: خیانت، دزدی، شراب خواری و زنا».(2)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز می فرماید:
«شَرُّ النّاسِ مَن لا یَعتَقِدُ الاَمانَةَ و لا یَجتَنِبُ الخِیانَةَ»؛ «بدترین مردم کسی است که به امانت، اعتقادی ندارد و از خیانت اجتناب نمی ورزد».(3)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود:
«أَلا مَن سَأَلَ عَنِ شیِعَةِ أهل البَیت... و مِن عَلامَةِ أَحَدِهِم ... و یَصِلُ مَن قَطَعَهُ»؛
«آگاه باشید! هرکس از شیعیان اهل بیت سؤال نماید یکی از علامت های آنان این است با کسی که با آنان قطع رابطه نموده است، پیوند بر قرار می کند».(4)
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
«إِنَّ اللّهَ تَبارَکَ و تَعالی اَوجَبَ عَلَیکُم حُبَّنا و مُوالاتِنا و فَرَضَ عَلَیکُم طاعاتِنا أَلا فَمَن کانَ مِنّا فَلیَقتَدِ بِنا فَاِنَّ من شَأنِنا الوَرَعَ والاجتِهادَ... و صِلَةَ الرَّحِمِ»؛
«همانا خداوند - تبارک و تعالی - محبت و دوستی و اطاعت ما را بر شما شیعیان واجب نموده است. آگاه باشید که هرکس از ماست باید به ما اقتدا نماید و یکی از شئون و خصلتهای ما ورع و تلاش در راه خدا و صله رحم است».(5)
ص: 258
صله رحم به معنای برقراری پیوند و داشتن ارتباط با خویشاوندان است که یکی از تکالیف واجب دین است و قطع آن بدون دلیل شرعی حرام و از گناهان کبیره محسوب می شود. اما در اینکه مراد از خویشاوندان چه کسانی هستند؟ دو قول در بین فقهای اسلامی وجود دارد:
1 - بسیاری از آنان مقصود از رحم و خویشاوند را خویشاوندان نسبی و کسانی که نسب آنان با انسان به یک رحم ختم می شود، دانسته و ارتباط با همین دسته از خویشاوندان را لازم شمرده اند.
2 - برخی از علما خویشاوند را اعم از خویشاوندان نسبی و سببی دانسته و گفته اند: ملاک در خویشاوند بودن؛ اطلاق عرفی اسم خویشاوند است و هرکسی را که عرف، خویشاوند انسان بداند داخل در اقربای انسان است؛ هرچند خویشاوند نسبی نباشد و از انسان ارث نبرد.(1)
همچنین رحم و خویشاوند انسان اختصاص به خویشاوندان نسبی و سببی ندارد؛ بلکه ارحام معنوی انسان را نیز شامل است که در رأس آنان رحم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت پیامبر اکرم علیهم السلام قرار دارند.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«اِنَّ الرَّحِمَ مُعَلَّقَةٌ بِالعَرشِ تَقوُلُ: اَللّهُمَّ صِل مَن وَصَلَنی وَاقطَع مَن قَطَعَنی و هِیَ رَحِمُ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام و هُوَ قولُهُ تَعالی «وَالَّذین یَصِلُونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ...»؛
«رحم به عرش الهی آویزان است و می گوید: خدایا، پیوند برقرار کن با کسی که با من پیوند برقرار می کند و قطع رابطه کن با کسی که با من قطع رابطه می کند و آن رحم آل محمد است و مقصود از قول خداوند که در قرآن می گوید: کسانی که پیوند برقرار می نمایند با کسانی که خداوند دستور
ص: 259
پیوند با آنان را داده است... برقراری پیوند با آل محمد علیهم السلام است».(1)
بر این اساس، مؤمنان و شیعیان اهل بیت علیهم السلام همان گونه که وظیفه دارند با خویشاوندان نسبی و سببی خود رابطه برقرار نمایند، وظیفه دارند با امامان و پیشوایان معصوم خود نیز پیوند و ارتباط داشته باشند. ارتباط با آنان در این زمان به این است که به احادیث و سخنان آنان مراجعه کنند و آنچه به شیعیان امر کرده اند، انجام دهند و از آنچه نهی کرده اند ترک کنند؛ علاوه بر اینکه به زیارت قبور آنان رفته و از نفوس و ارواح طیبه آنان برای آمرزش گناهان و تقویت دین و دنیای خود بهره گیرند.
اسلام برای برقراری پیوند با خویشاوندان و داشتن ارتباط با یکدیگر اهمیت فراوانی قائل شده است و پیروانش را با دستورها و اوامر مؤکد به ارتباط با خویشاوندان توصیه نموده است.
قرآن کریم در مورد ارتباط با خویشاوندان می فرماید:
«والَّذینَ یَصِلونَ ما اَمَرَ اللّهُ بِهِ اَن یوصَلَ... اُولکَ لَهُم عُقبَی الدّار * جَنّتُ عَدنٍ یَدخُلونَها ومَن صَلَحَ مِن ءاباهِم واَزوجِهِم و ذُرِّیّتِهِم والمَلکَةُ یَدخُلونَ عَلَیهِم مِن کُلِّ باب * سَل-مٌ عَلَیکُم بِما صَبَرتُم فَنِعمَ عُقبَی الدّار»؛
«و آنان که پیوندهایی را که خدا به برقراری آن دستور داده برقرار می نمایند، پایان نیک سرای آخرت از آنان است و باغهای جاویدان بهشتی که با پدران و همسران و فرزندان صالح خود وارد آن می شوند، و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد می شوند و به آنان می گویند: سلام بر شما به جهت صبر و استقامتتان. چه نیکوست سرانجام آن سرا».(2)
و در آیاتی دیگر می فرماید:
ص: 260
«فَهَل عَسَیتُم اِن تَوَلَّیتُم اَن تُفسِدوا فِی الاَرضِ وتُقَطِّعوا اَرحامَکُم * اُولکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ فَاَصَمَّهُم واَعمی اَبصرَهُم»؛
«پس اگر از این دستورها رویگردان شوید، جز این انتظار می رود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندی کنید؟ آنها کسانی هستند که خداوند آنها را لعنت کرده و گوشهایشان را کر و چشمانشان را کور نموده است».(1)
در این آیات، قرآن کریم پس از سفارش به صله رحم و ارتباط با خویشاوندان، برای آن دسته از مؤمنانی که با خویشاوندان خود پیوند برقرار می نمایند، پاداش و عاقبت نیکویی در نظر گرفته و آنان را که با خویشاوندان خود قطع ارتباط می کنند لعن و نفرین کرده است. در روایات معصومین نیز سفارشهای فراوانی به صله رحم شده است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«اُوصِی اَلشّاهِدَ مِن اُمَّتِی والغائِبَ مِنهُم و مَن فِی اَصلابِ الرِّجالِ و اَرحامِ النِّساءِ اِلی یَومِ القِیامَةِ اَن یَصِلَ الرَّحِمَ و إِن کانَت مِنهُ عَلی مَسیرَةِ سَنَةٍ فَإِنَّ ذلکَ مِن الدِّینِ»؛
«حاضران و غایبان از امتم و آنان که در صلب مردان و رحم زنانند را تا روز قیامت به صله رحم سفارش می کنم؛ اگر چه به فاصله یک سال راه باشد؛ زیرا صله رحم جزء دین است».(2)
در حدیثی دیگر آمده است که شخصی به آن حضرت گفت:
«أخبِرنِی ما أَفضَلُ الاَعمالِ فِی الاِسلامِ؟ قال: اَلایمانُ بِاللّهِ، قال: ثُمَّ ماذا؟ قال: صِلَةُ الرَّحِم... فَقال: اَیُّ الاَعمالِ أَبغَضُ اِلَی اللّهِ؟ فَقالَ: اَلشِّرکُ بِاللّهِ، قال: ثُمَّ ماذا؟ قال: قَطیِعَةُ الرَّحِمِ؛ ثُمَّ ماذا؟ قال : اَلاَمرُ بالمُنکَرِ والنَّهیِ عَنِ المَعروُفِ»؛
«به من خبر بده که بهترین اعمال در اسلام چیست؟ حضرت فرمود: ایمان به خدا. پرسید: سپس چه؟ حضرت فرمود: صله رحم. سپس سؤال کرد: مبغوض ترین اعمال در پیشگاه خداوند کدام عمل است؟ حضرت فرمود: شرک به خدا. پرسید: سپس کدام عمل؟ حضرت فرمود: قطع رحم. سپس چه؟ حضرت فرمود: امر به منکر و نهی از معروف».(3)
ص: 261
در این روایت، عظمت و بزرگی صله رحم و قطع آن با دو مطلب روشن می شود:
اول: بعد از ایمان به خدا و کفر به او، صله رحم و قطع آن را محبوب ترین و مبغوض ترین اعمال نزد خداوند دانسته است و این هشداری است به مسلمانان و شیعیان اهل بیت، که خود را مقید و متعهد به رعایت این واجب الهی نمایند.
دوم: در این روایت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم زشتی گناه قطع رحم را مقدم بر گناه امر به منکر ونهی از معروف ذکر فرموده اند و می دانیم که امر به منکر و نهی از معروف یعنی قلب و تغییر حکم و قانون الهی و به مقابله برخواستن با خدا که به یقین گناهی بزرگ و نابخشودنی است؛ اما در عین حال رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم زشتی گناه قطع رحم را بیشتر از آن بر شمرده اند!
ارتباط داشتن با خویشاوندان تنها اختصاص به خویشاوندانی که با انسان رفت و آمد دارند و یا به او نیکی و احسان می نمایند، ندارد بلکه داشتن ارتباط با کسانی که با فرد قطع رابطه و یا بدی کرده اند نیز لازم است.
شخصی به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم عرض کرد:
«یا رَسُولَ اللّهِ إِنَّ لِی اَهلاً قَد کُنتُ اَصِلُهُم و هُم یُؤذُونَنیِ و قَد اَرَدتُ رَفضَهُم، فَقالَ لَهُ رَسُولُ اللّهِ: اِذَن یَرفُضُکُمُ اللّهُ جَمیعا، قال: کَیفَ اَصنَعُ؟ قال: تُعطِی مَن حَرَمَکَ و تَصِلُ مَن قَطَعَکَ و تَعفُو عَمَّن ظَلَمَکَ، فَاِذا فَعَلتَ ذلکَ کانَ اللّهُ عَزَّوجَلَّ لَکَ عَلَیهِم ظَهیرا»؛
«من خویشاوندانی دارم که با ایشان صله رحم به جا می آوردم، اما ایشان مرا آزار می دهند و الان می خواهم رابطه را با آنان قطع نمایم. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به او فرمود: اگر این کار را بکنی خداوند همه شما را ترک خواهد کرد. گفتم: پس چه کنم؟ فرمود: ببخش کسی که تو را محروم کرده و ارتباط برقرار کن با کسی که با تو بریده و عفو کن از کسی که به تو ظلم کرده و اگر چنین کنی خداوند متعال پشتیبان تو برایشان است».(1)
ص: 262
در روایتی دیگر آن حضرت علیه السلام فرمود:
«إِنّا اَهلُ بَیتٍ لَنَصِلُ مَن قَطَعَنا و نُحسِنُ اِلی مَن اَساءَنا فَنَری وَاللّهِ فیِ ذلِکَ اَلعاقِبَةَ الحَسَنَةَ»؛
«ما خاندانی هستیم که با هر که با ما قطع رابطه کند پیوند برقرار می کنیم و به کسانی که با ما بدی نمایند نیکی می نماییم و به خدا سوگند! عاقبت نیکی را در این کار می بینیم».(1)
در روایات، موارد متعددی نقل شده است که اهل بیت علیهم السلام با ارحام خود همین گونه برخورد می کرده اند و حتی با خویشاوندانی که گاه از روی جهالت با آنان دشمنی می ورزیدند نیز رابطه خود را قطع نمی کردند؛ از جمله «سالمه»، کنیز امام صادق علیه السلام ، روایتی را از آخرین لحظات عمر امام صادق علیه السلام نقل کرده و می گوید:
«نزدیک لحظات شهادت امام صادق علیه السلام بود. در حالی که امام علیه السلام به حال بی هوشی بودند. چون به هوش آمد، فرمود: به حسن بن علی بن الحسین - یکی از عموزادگان ایشان - هفتاد دینار بپردازید و به فلان کس این مقدار و
به فلانی نیز این مقدار بدهید. راوی می گوید: آیا قصد دارید برای کسی که قصد کشتن شما را داشت، عطیه بفرستید؟ حضرت در پاسخ فرمود: آیا تو نمی خواهی من در زمره کسانی باشم که خداوند در حق آنها فرموده است: «و آنان که با خویشاوندان خود پیوند برقرار می کنند و از پروردگارشان و سختی روز حساب می ترسند پایان نیکِ سرای آخرت برای آنهاست».(2)
همچنین صله رحم به خویشاوندان شیعه یا مسلمان اختصاص ندارد؛ بلکه اگر خویشاوند انسان غیر شیعه و یا حتی کافر باشد بر انسان واجب است با او ارتباط داشته باشد. شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد:
«تَکُونُ لِیَ القَرابَةُ عَلی غَیرِ أَمرِی، أَلَهُم عَلَیَّ حَقٌّ؟ قال: نَعَم. حَقُّ الرَّحِمِ لا یَقطَعُهُ
ص: 263
شَی ءٌ و اِذا کانُوا عَلی أَمرِکَ کانَ لَهُم حَقّانِ، حَقُّ الرَّحِمِ و حَقُّ الاِسلامِ»؛
«من خویشاوندانی دارم که بر دین و عقیده من نیستند. آیا بر من حقی دارند؟ حضرت فرمود: هیچ چیزی حق رحم را قطع نمی کند و اگر آنان مسلمان بودند دو حق داشتند: یکی حق خویشاوندی و دیگری حق مسلمان بودن».(1)
ما شیعیان نیز که خود را پیرو این خاندان می دانیم و آنان را به عنوان پیشوا و مقتدای خود برگزیده ایم، باید همان سیره و راهی را برگزینیم که آنان برگزیده اند و همان گونه عمل نماییم که آنان عمل می کردند؛ در حالی که متأسفانه، در بسیاری از مواقع، خلاف آنان عمل می کنیم. یا اصلاً به خانه خویشاوندان رفت و آمد نداریم و یا اگر داریم تنها به خانه خویشاوندانی می رویم که به خانه ما می آیند؛ اما آنان که به خانه ما رفت و آمدی ندارند ما هم رفت و آمدی با آنان نداریم؛ در حالی که این روش هم برخلاف سیره اهل بیت علیهم السلام است و هم برخلاف سیره پیروان واقعی آنان؛ زیرا چنان که از روایات یاد شده، و روایتی که در صدر بحث بیان گردید، فهمیده می شود که روش اهل بیت علیهم السلام و پیرو واقعی آنان این است که با کسانی که رابطه شان را با آنان قطع کرده اند و حتی به آنان بدی کرده اند پیوند برقرار می نمایند و حق رحم را به جا می آورند.
یکی از برکات دنیوی صله رحم که در بیشتر
روایات مورد تاکید قرار گرفته افزایش عمر است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
ص: 264
«صِلَةُ الرَّحِمِ تَزیدُ فِی العُمرِ و صَدَقَةُ السِرِّ تُطفِی ءُ غَضَبَ الرَّبِّ»؛
«صله رحم عمر را افزایش می دهد و صدقه پنهانی خشم پروردگار را خاموش می سازد».(1)
در روایتی دیگر نیز آن حضرت فرمود:
«إِنَّ المَرءَ لَیَصِلُ رَحِمَهُ و ما بَقِیَ مِن عُمرِهِ إلاّ ثَلاثُ سِنینَ فَیَمُدُّها اللّهُ اِلی ثَلاثٍ و ثلاثینَ سَنَةً»؛
«همانا شخصی صله رحم می کند، در حالی که از عمرش سه سال بیشتر باقی نمانده است ولی خداوند آن را تا سی و سه سال افزایش می دهد».(2)
یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام به نام «میسر» گوید:
«روزی امام صادق علیه السلام به من فرمود: یا میسر! من گمان می کنم تو پیوند خود با خویشاوندان پدرت را قطع نکرده ای و با آنها ارتباط و رفت و آمد داری. گفتم: بلی، فدایت شوم! آن زمان که غلامی در بازار بودم و روزی دو درهم می گرفتم با دایی و عمه ام ارتباط داشتم و یک درهم را به دایی و درهم دیگر را به عمه ام می دادم. امام علیه السلام فرمود: به خدا سوگند! تا به حال دوبار مرگ تو فرا رسیده است، ولی هر بار صله رحم تو با خویشاوندانت آن را به تأخیر افکنده است».(3)
از امام صادق علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود:
«صِل رَحِمَکَ و لَو بِشَربَةٍ مِن ماءٍ و أَفضَلُ ما یُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذی عَنها و صِلَةُ الرَّحِمِ مُنسِأَةٌ فِی الأَجَلِ، مُحِبَّةٌ فِی الاَهلِ»؛
«صله رحم کن؛ اگر چه به شربتی از آب باشد و بهترین چیزی که سبب پیوند خویشاوند می گردد. دفع ضرر از آنان است. صله رحم أجل را به تأخیر اندازد و محبوبیت خانوادگی را به دنبال
ص: 265
آورد».(1)
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«مَن سَرَّهُ اَن یُبسَطَ لَهُ فِی رِزقِهِ ... فَلیَصِل رَحِمَهُ»؛ «کسی که دوست دارد روزی اش افزایش یابد، پس باید با خویشاوندانش ارتباط داشته باشد».(2)
در روایتی دیگر امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إِنَّ القَومَ لیَکُونُونَ فَجَرَةً و لا یَکُونُونَ بَرَرَةً فَیَصِلُونَ اَرحامَهُم فَتُنمِی اَموالُهُم و تَطُولُ اَعمارُهُم فَکَیفَ اِذا کانُوا بَرَرَةً»؛
«به راستی مردمی که بدکارند، صله رحم انجام می دهند؛ پس خداوند اموالشان را افزون و عمرهایشان را طولانی می گرداند؛ چه رسد به اینکه نیکوکار باشند».(3)
در اصول کافی از امام باقر علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرمود:
«صِلَةُ الرَّحِمِ تُزَکِّی الاَعمالَ و تُدفَعُ البَلوی و تُنمِی الاَموالَ»؛ «صله رحم اعمال را پاکیزه، بلا را دفع و اموال را افزون می کند.»(4)
مقصود از پاک کردن اعمال در این روایت، ریزش گناهان است؛ یعنی صله رحم باعث می گردد تا اعمال انسان از گناه پاک گردد و تنها اعمال نیک و خیر در نامه عمل انسان باقی بماند.
قرآن کریم نیز به این موضوع اشاره کرده و می فرماید:
«اِنَّ الحَسَنتِ یُذهِبنَ السَّیِّئٰتِ»؛ «حسنات و اعمال نیک، سیئات و گناهان را از بین می برد».(5)
ص: 266
یکی از اعمالی که حسابرسی در مواقف و جایگاه های متعدد قیامت را آسان می نماید و باعث می شود تا خداوند به حساب انسان سریع رسیدگی کند، صله رحم است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«إِنَّ صِلَةَ الرَّحِمِ وَالبِرِّ لَیُهَوِّنانِ الحِسابَ و یَعصِمانِ مِنَ الذُّنُوبِ، فَصِلُوا اَرحامَکُم و بِرُّوا بِاِخوانِکُم و لَو بِحُسنِ السَّلامِ و رَدِّ الجَوابِ»؛
«همانا صله رحم و نیکی، حساب را آسان و از گناهان نگهداری می کند. پس با ارحام خود پیوند داشته باشید و به برادرانتان نیکی کنید؛ اگر چه با یک سلام و جواب نیک باشد».(1)
یکی دیگر از آثار پیوند با خویشاوندان، ورود به بهشت و کسب درجات بالای آن است که جز با انجام این عمل به دست نمی آید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«مَن ضَمِنَ لِی واحِدَةٌ ضَمِنتُ لَه اَربَعَةً یَصِلُ رَحِمَهُ فَیُحِبَّهُ اللّهُ تَعالی و یُوَسَّعَ عَلَیهِ رِزقَهُ و یَزیدَ فِی عُمرِهِ و یُدخِلَهُ الجَنَّةَ الَّتیِ وَعَدَهُ»؛
«کسی که انجام یک عمل را برای من ضمانت
نماید، من چهار چیز را برای او ضمانت می کنم: او صله رحم به جای آورد، من ضمانت می کنم که خداوند او را دوست داشته باشد، روزی اش فراخ گردد، عمرش افزایش یابد و به بهشتی که وعده داده شده داخل گردد».(2)
از آن حضرت روایت شده است که فرمود:
«إِنَّ فِی الجَنَّةِ دَرَجَةً لا یَبلُغُها إلاّ اِمامٌ عادِلٌ اَو ذُو رَحمٍ وُصُولٌ»؛
«همانا در بهشت درجاتی است که بدان نرسد جز پیشوای دادگر یا کسی که صله رحم به جا می آورد».(3)
ص: 267
قطع پیوند با خویشاوندان، پیامدها و آثار ناگواری برای فرد و جامعه دارد که کم ترین و کوچک ترین پیامد آن در دنیا این است که انسان از پشتیبانی و محبت خویشاوندان نسبت به خود و اهل خود محروم می شود و بنا به گفته امیرالمؤمنین علیه السلام اگر کسی با خویشاوندان خود قطع رابطه نماید یک دست را از آنان سلب نموده است؛ در حالی که در مقابل دست های بسیاری را از کمک به خود منع کرده است.(1)
همچنین قطع رحم باعث ایجاد کدورت و کینه بین خویشاوندان می شود و گاه این کینه و عدوات، سبب به وجود آمدن نزاع و درگیری بین آنان شده، باعث می شود تا یک دوست و خویش انسان به فردی بیگانه و دشمنی برای انسان تبدیل گردد. افزون بر این قطع رحم پیامدهای ناگوار دیگری نیز دارد.
که برخی از مهم ترین این پیامدها به قرار ذیل است:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«إِنَّ المَرءَ لَیَقطَعُ رَحِمَهُ و قَد بَقِیَ مِن عُمرِهِ ثَلاثٌ و ثَلاثُونَ سَنَةً فَیُقَصِّرُها اللّهُ اِلی ثَلاثِ سِنینَ اَو اَدنی»؛
«همانا [وقتی ] فردی قطع رحم می کند، در حالی که از عمر او سی و سه سال باقی مانده است. خداوند در اثر قطع ارتباط با خویشاوندان آن را به سه سال و کمتر از آن کاهش می دهد».(2)
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در یکی از خطبه های خود می فرماید:
«اَعُوذُ بِاللّهِ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی تُعَجِّلُ الفَناءَ، فَقامَ اِلَیهِ عَبدُاللّهِ بنُ الکَوّاءِ فَقالَ: یا اَمیرَالمُؤمِنینَ! اَوَ تَکُونُ ذُنُوبٌ تُعَجِّلُ الفَناءَ؟ فقال: نَعَم وَیلَکَ! قَطیعَةُ الرَّحِمِ»؛
«پناه می برم به خدا از گناهانی که در نابودی انسان شتاب می کند. عبدالله بن کوّاء برخاست و گفت:
ص: 268
یا امیرالمؤمنین، آیا گناهی هم هست که در نابودی انسان تسریع نماید؟ حضرت فرمود: آری، وای بر تو! قطع رحم».(1)
امام صادق علیه السلام فرمود:
«مَلعونٌ، مَلعونٌ قاطِعُ رَحِمِهِ»؛ «ملعون است، ملعون است کسی که با خویشاوند خود قطع رحم نموده است».(2)
امام سجاد علیه السلام نیز فرمود:
«ایّاکَ و مُصاحَبَةَ القاطِعِ لِرَحِمِهِ، فَاِنّی وَجَدتُهُ مَلعُونا فیِ کتابِ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ فیِ ثَلاثَةِ مَواضِعَ»؛
«بپرهیز از دوستی و مصاحبت با کسانی که قطع رحم کرده اند؛ زیرا من در سه جا از قرآن کریم یافتم که اینها مورد لعن خداوند قرار گرفته اند».(3)
ابوذر می گوید: از رسول خدا علیه السلام شنیدم که می فرمود:
«حافَّتا الصِّراطَ یَومَ القِیامَةِ الرَّحِمُ والاَمانَةُ، فَاِذا مَرَّ الوَصُولُ لِلرَّحِمِ المُؤَدِّی لِلاَمانَةِ نَفَذَ اِلَی الجَنَّةِ، و اِذا مَرَّ الخائِنُ لِلاَمانَةِ القَطوعُ لِلرَّحِمِ لَم یَنفَعهُ عَمَلٌ و تَکَفَّأَ بِهِ الصِّراطُ فِی النّارِ»؛
«در قیامت رحم و امانت پل صراط را احاطه می کنند، هنگامی که صله رحم کننده و امانت دار از آن عبور می نمایند، جلوی آنان را برای ورود به بهشت باز می کنند؛ اما زمانی که قاطع رحم و خائن از آن گذر کنند، اعمال نیک آنان سودی به حالشان نداشته و در آتش افکنده می شوند».(4)
این روایت هشداری است به قاطعان رحم و کسانی که پیوند خود با خویشاوندان خود را قطع کرده اند و آنان باید بدانند که در صورت قطع رحم، دیگر اعمال نیک آنان، هرچند زیاد باشد، سودی به حالشان نداشته، رحم در
ص: 269
قیامت نمی گذارد این افراد از پل صراط عبور نمایند!
تمام زحماتی که مؤمن در دنیا متحمل می شود و عبادات و کارهای خیری که انجام می دهد برای آن است که خدا از او راضی باشد، در قیامت سعادتمند و خداوند او را وارد بهشت نماید؛ اگر انسان همه این زحمات را تحمل نمود و بسیاری از کارهای خیر راانجام داد، ولی با رحم خود قطع رابطه کرد، به این سعادت اخروی دست نخواهد یافت و خداوند او را به دلیل قطع رحم از بهشت محروم خواهد کرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«ثَلاثَةٌ لا یَدخُلُونَ الجَنَّةَ، مُدمِنُ خَمرٍ و مُدمِنُ سِحرٍ و قاطِعُ رَحِمٍ»؛
«سه گروه داخل بهشت نمی شوند: معتاد به شراب، معتاد به جادوگری و قاطع رحم».(1)
آن حضرت در حدیث دیگری فرمود:
«أَخَبَرنِی جِبرِئیلُ أَنَّ ریِحَ الجَنَّةِ تُوجَدُ مِن مَسیرَة اَلفِ عامٍ، ما یَجِدُها عاقٌّ و لا قاطِعُ رَحِمٍ»؛
«جبرئیل به من خبر داد که در قیامت، بوی بهشت از مسیر هزار سال راه استشمام می شود؛ امّا بوی آن به عاق والدین و قاطع رحم نخواهد رسید».(2)
«شعیب عقرقوفی» یکی از اصحاب امام صادق و موسی بن جعفر علیهماالسلام نقل می کند:
روزی خدمت موسی بن جعفر علیه السلام رسیدم. آن حضرت بی مقدمه به من فرمود: ای شعیب! فردا مردی از اهل مغرب تو را می بیند و از حال من ازتو
ص: 270
سؤال می نماید. تو در جواب بگو: او به خدا همان امامی است که حضرت صادق علیه السلام سفارش او را کرده است و چون از حلال و حرام از تو پرسش کرد، پاسخش را از طرف من بده. عرض کردم: قربانت گردم، نشانه آن مرد چیست؟ حضرت فرمود: مرد بلند قد و درشت اندام و نامش یعقوب است. چون به نزد تو آمد ترسی نداشته باش و هر چه پرسید، جوابش را بده که او بزرگ قوم خود است و اگر هم خواست به نزد من بیاید او را بیاور. شعیب گوید: روز دیگر در حال طواف بودم که مرد بلند قامت و درشت اندامی مرا دید و گفت: می خواهم از تو درباره حال آقایت سؤال کنم. پس از مقداری گفتگو به او گفتم: همین جا بنشین تا طواف خود را تمام کنم؛ پس از طواف به نزدیکش رفتم و او از من خواست که او را به خانه امام کاظم علیه السلام ببرم، به اتفاق به خانه امام رفتیم و پس از گرفتن اجازه بر حضرت وارد شدیم. چشم امام که به او افتاد فرمود: ای یعقوب! تو دیروز آمده ای و میان تو و برادرت در فلان جا اختلاف و نزاعی واقع شده تا جایی که یکدیگر را دشنام دادید. این چنین رفتارها روش من و پدرانم نیست و ما هیچ کس را به چنین کاری توصیه نمی کنیم.
از خدا بترس که به زودی مرگ میان تو و برادرت جدایی می افکند و برادرت پیش از آنکه به وطن برگردد، در راه خواهد مرد و تو از عمل خود پشیمان خواهی شد و این بدان جهت است که قطع رحم کردید و خداوند عمر شما را کوتاه کرد. آن مرد پرسید: قربانت گردم. اجل من چه وقت خواهد رسید. فرمود: اجل تو هم رسیده بود، اما چون تو در فلان منزل نسبت به عمه ات مهربانی کردی خداوند بیست سال بر عمر تو افزود.
شعیب گوید: سالها بعد آن مرد را در حج دیدم و به من گفت که در آن سفر
ص: 271
برادرش قبل از رسیدن به وطن از دنیا رفت و در بین راه او را دفن کردند».(1)
امام باقر علیه السلام فرمود: «یا مَعشَرَ الشّیعَةِ، إِسمَعُوا وَ إفهَمُوا وَصایانا وَ عَهدَنا إِلی أَولِیاءِنا. اُصدُقُوا فِی قَولِکُم ... ثُمَّ قالَ: إِنَّ أَولِیاءَاللّهِ وَ أَولِیاءَ رَسُولِهِ مِنْ شیعَتِنا مَنْ إذا قالَ صَدَقَ وَ إِذا وَعَدَ وَفی»؛
«ای شیعیان! سفارشها و عهد ما نسبت به دوستانمان را بشنوید و بفهمید. در سخنانتان راست بگویید. سپس آن حضرت فرمود: همانا دوستان خدا و رسول او، از شیعیان
ما، کسانی هستند که هرگاه سخنی بگویند راست می گویند و هرگاه وعده ای بدهند وفا می کنند»(2).
امام کاظم علیه السلام نیز فرمود:
«إِنَّما شیعَةُ عَلیٍ مَن صَدَقَ قَولُهُ فِعلَهُ»؛
«همانا شیعه علی کسی است که سخن او با عملش یکسان باشد»(3).
دروغ امری است که با واقع و عالم خارج مطابقت نداشته باشد. دروغ بر دو قسم است:
1 - گاه در زبان و گفتار است.
2 - گاه در عمل و کردار.
عبارت است از اینکه انسان چیزی بگوید که با واقع و حقیقت مطابقت نداشته باشد و فرد آن را به طور عمد و برای رسیدن به اهدافی خاص بیان نماید؛ مانند اینکه سخنی بگوید یا از حادثه ای خاص خبر دهد که آن سخن یا حادثه هیچ گونه واقعیتی در خارج نداشته باشد؛ گاه نیز شخص قصد دروغ گفتن و گناه
ص: 272
را ندارد ولی سخن و گفتار او با واقع تطابق نداشته، دروغ محسوب می شود؛ مانند تعارفاتی که در میان مردم رواج فراوانی دارد؛ از جمله اینکه فرد نسبت به شخص یا اشخاصی بسیار اظهار علاقه و اخلاص زبانی می نماید، در حالی که در قلب هیچ گونه علاقه و محبتی نسبت به آنان ندارد یا نسبت به چیزی اظهار بی میلی می کند، در حالی که در قلب خود نسبت به آن تمایل دارد؛ که گفتن چنین سخنانی دروغ و از نظر اسلام حرام است.
علامه مجلسی در این باره می نویسد:
«یکی از گناهانی که بسیاری از مردم حتی خواص به آن مبتلا هستند، تعارفات معموله است که عاری از حقیقت و شائبه دروغ در آن مشهود است؛ مثلاً با اینکه به خوردن غذا یا آشامیدن مشروبی تمایل دارند، هنگامی که میزبان چیزی به آنان عرضه می دارد اظهار بی میلی می کنند؛ گرچه این گونه دروغها نسبت به دروغهای بزرگ و مفسده انگیز ناچیز و کوچک است، ولی در شریعت مقدس، گناه و حرام است و در صورتی که ضرورت یا مصلحت مهم تری در میان نباشد، باید از آن پرهیز کرد. سپس ایشان در تأیید این مطلب به داستانی از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم اشاره کرده که مضمون آن چنین است:
«اسماء بنت عمیس گوید: در شب عروسی عایشه، من با گروهی از زنان او را تا رسیدن به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم همراهی کردیم. آنگاه که به حضور حضرت رسیدیم، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم ظرف شیری به عایشه داد. عایشه از روی شرم از گرفتن آن امتناع کرد. من به او گفتم: دست رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را رد نکن و ظرف شیر را بگیر. عایشه ظرف شیر را گرفت و مقداری از آن را نوشید. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم رو به من کرده، فرمود: ظرف شیر را به زنانی که همراه تواند بده. من شیر را به آنان تعارف کردم، ولی آنان چون خجالت می کشیدند، با اینکه میل داشتند، گفتند: میل نداریم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: میان گرسنگی و دروغ جمع نکنید. اسماء گوید: به
ص: 273
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عرض کردم: یا رسول اللّه! اگر به چیزی که میل داریم اظهار بی میلی کنیم دروغ گفته ایم؟ حضرت فرمود: دروغ هرچند کوچک باشد، در نامه عمل نوشته می شود».(1)
همچنین دروغ گفتاری و زبانی اختصاص به دروغ گفتن به صورت جدّی ندارد؛ بلکه اگرکسی از روی مزاح و شوخی نیز بر خلاف واقع سخن بگوید و قرینه ای بر این که خلاف واقع را اراده کرده در کلامش وجود نداشته باشد، سخن وی دروغ خواهد بود. در ادامه این بحث به روایاتی در این موضوع اشاره خواهیم کرد.
عبارت است از انجام اعمالی که با عقیده فرد و با واقع مطابقت نداشته باشد؛ مانند اینکه انسان اعمال و کارهایی را انجام دهد که حکایت از ایمان، صداقت یا درستی او داشته باشد، در حالی که در باطن او چیز دیگری است و یا اینکه در مقابل فردی به گونه ای خضوع و خشوع کرده، به او احترام می گذارد که گویا او را بسیار دوست می دارد در حالی که در درون و باطن یا هیچ گونه علاقه ای به این فرد ندارد و یا دوستی او به اندازه احترامی که به این شخص می گذارد، نیست.
از دروغهای عملی که متأسفانه در جامعه ما بسیار رایج است دروغ و غش در معاملات و کسب و کار در بازار است. بسیار مشاهده می شود که افرادی برای اینکه جنس خود را به فروش برسانند و یا به سود بیشتری دست
یابند جنس نامرغوب را به جای جنس مرغوب به مردم عرضه می نمایند و یا جنس مرغوب را با جنس نامرغوب مخلوط کرده، تمام آن را به نام جنس خوب به مشتری می دهند و گاه ظاهر جنس خود را می آرایند؛ مانند اینکه جنس خوب را در بالا
ص: 274
قرار می دهند و یا با زدن آب یا روغن و امثال آن، جنس را با طراوت نشان می دهند تا خریدار را بدین وسیله فریب دهند؛ حال آنکه درون جنس با ظاهر آن یکسان نیست. امثال این امور که همه موارد یاد شده نوعی دروغ و گناه محسوب می شود؛ امّا گناه و معصیت آنها ممکن است متفاوت باشد؛ به این معنا که برخی دروغها، گناه و معصیت بیشتر و برخی از دروغها گناه و معصیت کمتری در پی دارند؛ ولی در دروغ بودن هیچ گونه تفاوتی با یکدیگر ندارند.
دروغ یکی از رذایل اخلاقی و صفات ناپسندی است که آثار ناگواری بر سلامت فرد و جامعه دارد. بر همین اساس در آیات و روایات اسلامی به شدت مورد مذمت قرار گرفته و پیامدهای زیادی برای آن ذکر گردیده است:
قرآن کریم می فرماید:
«اِنَّما یَفتَرِی الکَذِبَ الَّذینَ لا یُؤمِنونَ بِٔیتِ اللّهِ و اُولکَ هُمُ الکذِبون»؛
«تنها کسانی دروغ می بندند که به آیات خدا ایمان ندارند. آری! دروغگویان واقعی آنانند».(1)
در روایتی نیز وارد شده که شخصی از پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم سؤال کرد:
«المُؤمِنُ یَزنِی؟ قال صلی الله علیه و آله وسلم : قَد یَکُون ذلک. قال: المُؤمنُ یَسرِقُ؟ قال صلی الله علیه و آله وسلم : قَدیَکُونُ ذلکَ. قالَ یا رَسوُلَ اللّه، المُؤمِنُ یَکذِبُ؟ قال صلی الله علیه و آله وسلم : لا، قال اللّهُ: «إنَّما یَفتَرِی الکَذِبَ ألَّذینَ لایُؤمِنُونَ»؛
«آیا مؤمن زنا می کند؟ حضرت فرمود: ممکن است دچار این گناه شود. بعد سؤال کرد: آیا مؤمن دزدی می کند؟ حضرت فرمود: ممکن است دست به دزدی بزند. بعد سؤال کرد: آیا مؤمن دروغ می گوید؟ حضرت فرمود: مؤمن دروغ نمی گوید: خداوند متعال می فرماید: همانا کسانی دروغ می گویند که ایمان ندارند».(2)
ص: 275
شرابخواری یکی از گناهان کبیره است که در روایات به شدت از آن نهی شده است؛ در برخی از روایات شُرب خمر همچون بت پرستی، و ریشه بسیاری از گناهان دیگر دانسته شده است! امّا با همه قباحتی که در شراب وجود دارد، دروغ، بدتر از شرابخواری معرفی شده است. امام باقر علیه السلام می فرماید:
«إنَّ اللّهَ عَزّوَجَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ أقفالاً وَ جَعَلَ مَفاتیحَ تِلکَ الأَقفالِ الشَّرابَ وَالکِذبُ شَرٌّ مِن الشَّرابِ»؛
«خداوند متعال برای کارهای شرّ قفلی نهاد و کلید آن قفل را شراب قرار داد و دروغگویی بدتر از شراب است.»(1)
رباخواری نیز از بدترین اعمال و از گناهان بسیار بزرگی است که قرآن کریم و اولیای الهی مسلمانان را از این عمل به شدت نهی نموده اند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرمایند:
«دِرهَمُ ربا أعظَمُ عِندَ اللّهِ عَزَّوجَلَّ مِن سَبعینَ زَنیَّةً کُلَّها بِذاتِ مَحرَمٍ فِی بَیتِ اللّهِ الحَرامِ»؛
«گناه یک درهم رباخواری در نزد پروردگار از هفتاد مرتبه زنای با محارم در خانه کعبه بالاتر است».(2)
با این وجود، آن حضرت در مورد دروغ می فرماید: «أربَی الرِّبا الکِذبُ»؛ «دروغ از ربا بدتر است!».(3)
در روایات متعددی دروغ از عظیم ترین گناهان و بدتر از هر فسق و فجوری شمرده شده است؛ امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
ص: 276
«إنَّ اَعظَمَ الخَطایا عِندَ اللّهِ أللِّسانُ الکَذُوبُ»؛ «همانا از بزرگ ترین گناهان در نزد خداوند زبان دروغگو است».(1)
و نیز فرمود: «لا سَوأَةَ أَسْوَءُ مِنَ الکَذِب»؛ «هیچ زشتی و بدی، زشت تر از دروغ نیست».(2)
شاید علت اینکه دروغ از گناهان دیگر قباحت بیشتری دارد، این است که مرتکبان، هر یک از گناهان دیگر به دلیل لذت و شهوتی که در آن گناه وجود دارد مرتکب آن گناهان می شوند؛ اما در دروغ هیچ لذتی وجود ندارد و علت عمده آن بی ایمانی فرد و سبک شمردن دستورات الهی در این باره است.
علت دیگر این است که دروغ مقدمه و راه ورود به بسیاری از گناهان دیگر است. کسی که دروغ می گوید، به تدریج مرتکب بسیاری از گناهان دیگر نیز خواهد شد و قبح گناهان کم کم در نزد او از بین خواهد رفت.
امام حسن عسکری علیه السلام در این باره می فرماید:
«حُطَّتِ الخَبائِثُ فِی بَیتٍ وَ جُعِلَ مِفتاحُهُ الکَذِبُ؛
همه پلیدیها و زشتیها در خانه ای قرار دارد و کلید آن
دروغ است».(3)
در حدیث دیگری نقل شده که شخصی به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم عرض کرد: «ای رسول خدا، من شخصی هستم که نماز نمی خوانم، زنا می کنم، دروغ هم می گویم و تصمیم گرفته ام یکی از این گناهان را ترک کنم. به نظر شما از کدام گناه دست بردارم؟ حضرت فرمود: دروغ نگو. آن مرد رفت و چون خواست زنا کند با خود گفت: اگر پیامبر خدا از من سؤال کند: آیا زنا کرده ای یا نه؟ اگر بگویم نه، دروغ گفته ام و اگر بگویم: آری! حد شرعی را بر من جاری می کند؛ بنابراین از آن منصرف شد و چون خواست در نماز کوتاهی کند با خود گفت: اگر رسول خدا
ص: 277
بگوید: نماز می خوانی و من پاسخ مثبت بدهم، دروغ گفته ام و اگر بگویم: نه، مرا سرزنش خواهد کرد. در نتیجه از هر سه گناه توبه کرد».(1)
از این روایت معلوم می شود، همان گونه که دروغ کلید همه زشتی هاست ترک دروغ نیز کلید بسیاری از خیرات و موجب نجات انسان است؛ بر این اساس رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم برای اینکه این شخص را از تمام گناهانی که مرتکب می شد، پاک نمایند کلید ترک آنها را که دروغ نگفتن است به او آموختند.
بسیارند افرادی که گمان می کنند اگر دروغ بگویند مال و ثروت بیشتری نصیب آنان می گردد؛ لذا برای رسیدن به این هدف به دروغ متوسل می شوند. متأسفانه این کار در معاملات روزمره بسیار مشاهده می شود و افراد برای اینکه جنس و کالای خود را بالاتر بفروشند و پول بیشتری نصیب آنان گردد، قیمت واقعی آن را بالاتر از آنچه خریده اند اعلام می کنند و یا از کالا و جنس خود به دروغ تعریف و تمجید می نمایند و گاه اقدام به ارتکاب گناه بالاتری کرده و سوگند به خدا را نیز بر گناه دروغ خود می افزایند! در حالی که اگر به این عادت زشت خود ادامه دهند، در بسیاری از موارد نتیجه ای برخلاف آنچه در پی آنند به دست خواهند آورد و به جای افزایش ثروت، خداوند آنان را به فقر مبتلا خواهد کرد.
امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
«اِعتیادُ الکَذبِ یُورِثُ الفَقرَ»؛ «عادت به دروغ گفتن، فقر می آورد».(2)
علت این امر آن است که دروغ گو و کسی که با دروغ و فریب دیگران می خواهد به مال بیشتری دست یابد، همیشه نمی تواند به این کار خود ادامه دهد؛
ص: 278
چون با چند بار دروغ گفتن، واقعیت برای دیگران آشکار شده، او اعتبار و ارزش خود را در میان مردم از دست خواهد داد و این بی اعتباری باعث می شود که دیگران چیزی از او نخرند و یا چیزی به او نفروشند و معاملات خود را با او قطع نمایند و پیامد این برخورد فقر و نداری خواهد بود.
دروغ گفتن، ارزش و اعتبار انسان را در میان خانواده، دوستان و جامعه از بین می برد و باعث روسیاهی و خوار شدن فرد می گردد. در روایتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
«إیّاکَ وَالکَذِبَ فَإنَّ الکَذِبَ یُسَوِّدُ الوَجهَ»؛ «از دروغگویی بپرهیزید؛ زیرا دروغگویی موجب رو سیاهی است».(1)
امیرالمؤمنین علیه السلام نیز می فرماید:
«ثَمَرَةُ الکَذِبِ المَهانَةُ فِی الدُّنیا وَالعَذابَ فِی الآخِرَةِ»؛ «محصول دروغ ،پستی و بی اعتباری در دنیا و عذاب در آخرت است».(2)
انسان دروغگو هرچند زیرک باشد، نمی تواند تمام جوانب امور را سنجیده، تمام راههایی را که موجب آشکار شدن دروغ او می گردد مسدود سازد؛ لذا دروغ او، روزی و از راهی - که گاه به هیچ وجه به ذهن او خطور نمی کند - آشکار می گردد و او را در نزد دیگران رسوا و رو سیاه می گرداند.
نقل شده است که «سلطان حسین» - پادشاه خراسان و زابلستان - «امیر حسین ابیوردی» را به عنوان فرستاده مخصوص خود به نزد «سلطان یعقوب
ص: 279
میرزا» - پادشاه آذربایجان و عراق - فرستاد و دستور داد که به همراه خود سوغات فراوان و هدایای زیادی بردارد و یکی از این هدایا، کتاب «کلیات جامی» بود که در آن وقت جدید و مورد علاقه همگان بود؛ ولی هنگامی که کتابدار قرار بود این کتاب
را به امیر حسین بدهد به طور اشتباهی به جای آن، کتاب «فتوحات مکّی» که در حجم و جلد شبیه کلیات جامی بود به وی داد و امیر حسین نیز بدون توجه به این کار، کتاب را برداشته، روانه سفر گردید.
چون به تبریز رسید به حضور پادشاه رفت و پادشاه از او به گرمی استقبال کرد و احترام بسیار نمود و از رنج و خستگی سفر از او سؤال نمود و گفت: در این سفر طولانی شما بسیار خسته شده اید. امیر حسین چون اشتیاق فراوان سلطان یعقوب را به کتاب «کلیات جامی» شنیده بود در پاسخ گفت: خیر، در این سفر چیزی همراه من بود که در هر منزل به آن مشغول می شدم و خستگی سفر را از تن خارج می نمودم. سلطان پرسید: چه چیزی همراه تو بود؟ امیر حسین گفت: کتاب «کلیات جامی» همراه من بود که پادشاه برای شما هدیه فرستاده است و چون در این سفر اندکی خسته می شدم به مطالعه آن مشغول می گردیدم. پادشاه از شدت علاقه ای که به این کتاب داشت گفت: بگو بروند و آن را برای من بیاورند.
امیرحسین کسی را فرستاد تا کتاب را آوردند و چون پادشاه کتاب را گشود معلوم شد که «فتوحات مکّی» است؛ نه «کلیات جامی»و در طول سفر؛ امیر حسین به هیچ وجه چنین کتابی را مطالعه نکرده است! پس از آشکار شدن این دروغ، وی بسیار شرمسار شد و از درجه اعتبار در نزد پادشاه ساقط گشت.(1)
زبانی که با راستی یار نیست
ص: 280
به گیتی کس او را خریدار نیست
چو خواهی که بخت از تو گیرد فروغ
زبان را مگردان به گرد دروغ
شاد کردن برادران مسلمان و مؤمن و خشنود گردانیدن یکدیگر، موضوعی بسیار پسندیده و مطلوب است و در روایات متعدد، مورد ترغیب و تشویق قرار گرفته است؛ در روایتی خوشحال کردن مؤمنان به منزله خوشحال کردن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و در نتیجه خوشحال کردن خداوند متعال دانسته شده! و در روایتی دیگر این عمل یکی از محبوب ترین اعمال نزد خداوند شمرده شده است(1) ولکن شاد کردن مؤمنان در صورتی پسندیده و دارای ارزش است که انسان
مرتکب کار حرام و دروغ نگردد. اگر انسان با دروغ و یا حرامی دیگر خواسته باشد دیگران را شاد نماید، چنان که بسیاری از مزاحها و شوخیهای امروزه چنین است؛ نه تنها شوخی کننده اجر و پاداشی نخواهد داشت، بلکه در روایات اسلامی به شدت مورد مذمت و نهی قرار گرفته است.
در یکی از وصایای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم خطاب به ابوذر غفاری آمده است:
«یا أباذَرٍّ! وَیلٌ لِلَّذِی یُحَدِّثُ فَیَکذِبُ لِیُضحِکَ بِهِ القَومَ، وَیلٌ لَهُ، وَیلٌ لَهُ. یا أباذَرٍ ... لا تُخْرِجَنَّ مِن فیکَ کِذبَةً أبَدا»؛
«وای بر کسی که سخن دروغی می گوید تا با آن مردم را بخنداند. وای بر او! وای بر او! ای ابوذر! هرگز از دهانت دروغی خارج نشود».(2)
در روایتی دیگر امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
ص: 281
«لا یَجِدُ عَبدٌ طَعمَ الایمانِ حَتّی یَترُکَ الکِذبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ»؛
«هیچ بنده ای مزه ایمان را نخواهد چشید، مگر اینکه دروغ را ترک نماید؛ چه جدّی و چه شوخی».(1)
بسیاری از شوخیهایی که در میان مردم رایج است با دروغ و نوعی کار حرام همراه است و افراد گمان می کنند که جز با این روش نمی شود دیگران را شاد نمود؛ در حالی که با سخن حق و درست نیز می شود با دیگران مزاح کرد و آنان را خنداند؛ چنان که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در روایتی فرمود: من شوخی می کنم، ولی جز سخن حق چیزی نمی گویم».(2)
«زنی به نام «ام ایمن» نزد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم آمد و به آن حضرت عرض کرد: شوهرم با شما کاری دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به او فرمود: همان کسی که در یک چشمش سفیدی وجود دارد؟ زن گفت: نه یا رسول الله! در یک چشم شوهر من سفیدی نیست. پیامبر به او فرمود: پس همان کسی را می گویی که در هر دو چشمش سفیدی است؟ زن باز هم گفت: نه یا رسول اللّه! در چشمهای شوهر من سفیدی نیست. حضرت خندید و فرمود: آیا کسی پیدا می شود که در چشمش سفیدی نباشد؟».(3)
در روایتی دیگر آمده است:
«پیرزنی خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم عرض کرد: یا رسول اللّه! دعا کنید که خداوند مرا به بهشت ببرد. حضرت فرمود: پیر زنها وارد بهشت نمی شوند. پیرزن شروع به گریه نمود. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم خندید و فرمود: ای پیرزن! مگر این سخن خداوند را نشنیده ای که در قرآن می گوید: ما آنان را جوان و باکره قرار می دهیم و
ص: 282
سپس وارد بهشت می نماییم».(1)
و نیز نوشته اند: «روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و امیرالمؤمنین علیه السلام در جمعی نشسته بودند و خرما می خوردند. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هسته های خرما را جلوی امیرالمؤمنین ریخته، سپس فرمودند: «مَن کَثُرَ نَواهُ فَهُو أَکُولٌ»؛ «کسی که هسته های خرمای او زیاد است پرخور است». امیرالمؤمنین علیه السلام نیز در جواب فرمودند: «مَن أَکَلَ نَواهُ فَهُوَ أَکُولٌ»؛ «کسی که هسته های خرمایش را هم می خورد پرخور است!».(2)
در این مزاح و شوخی، پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم به حضرت علی نفرمود: هسته های خرمای تو چون بیشتر است پرخور هستی تا این سخن بر خلاف واقع باشد؛ بلکه به طور مطلق فرمودند: هرکس هسته های خرمایش زیاد است پرخور است و این یک حقیقت است؛ چنان که سخن حضرت علی
نیز همین گونه و حقیقت است.
بر طبق روایاتی که از طریق شیعه و اهل سنت وارد شده، دروغ گفتن، هر چند عملی حرام است، امّا در مواردی جایز شمرده شده است و ملاک کلی که می توان برای این موارد ذکر کرد، این است که در هر کجا دروغ گفتن موجب دفع شر از خود یا مسلمان و یا انسان محترم دیگر شود جایز و دارای مصلحت خواهد بود.
برخی از مواردی را که ملا احمد نراقی در کتاب شریف «معراج السعاده» آورده است، بیان می کنیم:
ص: 283
1. در جایی که اگر مرتکب دروغ نشود، مفسده ای بر آن مترتب می شود یا ضرری به خود می رسد یا باعث قتل مسلمانی یا بر باد رفتن آبرو یا مال محترمی بشود که در این صورت جایز و بلکه واجب است.
2. در وقتی که میان دو مسلمان اختلاف و نزاعی بروز کند، جایز است، کسی برای اصلاح میان ایشان دروغی از زبان هر یک برای دیگری بگوید تا رفع فساد بشود و همچنین هرگاه از خود شخص سخنی سرزده باشد یا عملی
صادر شده باشد که اگر راست را بگوید باعث فتنه یا عداوت مؤمنی یا فسادی شود جایز است که آن را انکار کند و اگر کسی از انسان مکدر شده باشد و رفع این کدورت موقوف باشد به انکار این سخن جایز است انسان سخن خود را انکار کند.
3. در جهاد و جنگ با دشمن و اعدای دین که خدعه و نیرنگ در آن جایز است.
نتیجه می گیریم که در هر موضعی که فایده مهم شرعی بر آن مترتب باشد و تحصیل آن موقوف به کذب باشد، دروغ گفتن جایز است و اگر بر ترک دروغ مفسده شرعیه مترتب شود واجب می شود و باید از حد ضرورت و احتیاج تجاوز نکند و دورغ گفتن در تحصیل زیادتی مال و منصب و امثال اینها از چیزهایی که آدمی مضطرّ به آن نیست حرام و مرتکب آن گناهکار است».(1)
دروغ از نظر شریعت اسلام به اندازه ای قبیح و نارواست که هیچ مسلمانی نباید زبان خود را به این گناه آلوده سازد و حتی درمواردی که برای ضرورت، اسلام دروغ را تجویز نموده نیز مؤمنان باید سعی نمایند تا آنجا که ممکن است
ص: 284
مرتکب دروغ نشوند و سخنی بر خلاف حقیقت نگویند. یکی از راههایی که مؤمن می تواند از دروغ گفتن به هر شکل آن پرهیز نماید، استفاده از روش توریه است. اما توریه چیست؟ و آیا اسلام توریه کردن را جایز دانسته است یا خیر؟
توریه به سخن و کلامی گفته می شود که شنونده از آن چیزی را می فهمد و گوینده از آن مطلب دیگری را اراده می نماید. به تعبیری دیگر، توریه سخنی است دو پهلو که شنونده و مخاطب از این سخن مطلبی را می فهمد که گوینده، آن مطلب را قصد نکرده، بلکه معنای دیگر آن را اراده کرده است. برای مثال: کسی به در خانه دیگری می آید و می گوید: فلانی در خانه هست یا خیر؟ صاحب خانه به جهت مصالحی چون نمی خواهد حقیقت را به آن شخص بگوید به او می گوید: این جا نیست. شنونده از شنیدن این سخن تصور می کند آن شخص در خانه نیست؛ ولی مقصود گوینده از این جا، همان در خانه و جایی بوده که آنان ایستاده اند؛ نه داخل خانه.
توریه؛ از اعمال و روشهایی است که شریعت اسلام آن را تجویز نموده و آیات و روایات متعددی بر جواز این عمل وارد شده است.
قرآن کریم در سوره یوسف می فرماید: آن هنگام که یوسف علیه السلام می خواست برادرش بنیامین را نزد خود نگه دارد به مأموران خود فرمان داد که پیمانه پادشاه را در میان بار برادرش بنیامین بگذارند و هنگامی که کاروان برادران یوسف علیه السلام شهر را ترک کردند منادی یوسف ندا داد: «اَیَّتُهَا العیرُ اِنَّکُم لَس-رِقون»؛ «ای کاروانیان شما دزد هستید».(1)
در این آیه، مأموران حضرت یوسف به برادران وی نسبت دزدی دادند، در حالی که آنان در این قضیه دخالتی نداشته و دزدی نکرده بودند؛ امّا آنان در این
ص: 285
سخن از روش توریه استفاده کردند و مقصود از این اتهام، سرقتی بود که سالها پیش آنان یوسف علیه السلام را از پدرشان دزدیده بودند.
حزقیل، پسر عمو و ولیعهد فرعون مصر بود. وی در میان فرعونیان تنها کسی بود که به موسی علیه السلام ایمان آورده بود. روزی سخن چینان به فرعون گزارش دادند که حزقیل تو را خدا نمی داند و به خدای یگانه ایمان آورده است. فرعون گفت: اگر او - که خلیفه و ولی عهد من است - چنین باشد کفران نعمت مرا کرده و مستحق عذاب خواهد بود و اگر شما دروغ بگویید شما را به شدیدترین وجه مجازات خواهم کرد.
سپس حزقیل را فرا خواند و با آنان روبه رو نمود. آنان به حزقیل گفتند: تو خدایی فرعون را منکری و نعمتهایش را کفران می کنی. حزقیل رو به فرعون کرد و گفت: آیا تاکنون از من دروغی شنیده ای؟ فرعون گفت: نه. حزقیل گفت: از اینان بپرس، پروردگارشان کیست؟ آنان گفتند: فرعون. حزقیل گفت: بپرس آفریدگارشان کیست؟ آنان گفتند: فرعون. حزقیل گفت: بگو روزی رسانشان و آن کسی که زندگی اینها را اداره می کند و زیان را از آنان دور می کند کیست؟ آنان گفتند: فرعون.
حزقیل گفت: من تو را و هرکس که در این جا حاضر است گواه می گیرم که پروردگار آنها، پروردگار من است و آفریدگار آنها آفریدگار من است. روزی رسان آنها، روزی رسان من است. مصلح زندگی آنها، مصلح زندگی من است و من به جز به پروردگار آنها و روزی رسان آنها و آفریدگار آنها به پروردگار، روزی رسان و آفریدگاری ایمان ندارم و از هر پروردگار و روزی رسانی جز پروردگار آنان بیزارم و به خداوندی او کافرم.
ص: 286
فرعون از این سخنان حزقیل خشنود شد و سخن چینان را به شدت مجازات نمود.(1)
روش حزقیل، استفاده از توریه بود؛ زیرا مقصود او از پروردگار و آفریدگار و روزی رسان آنان در حقیقت خدای یگانه بود که پروردگار واقعی آنان و روزی رسان همه انسانهاست؛ ولی آنان گمان کردند که مقصود حزقیل فرعون است که آنان به دروغ او را پروردگار و آفریدگار و روزی رسان خود می دانستند.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: «لَیسَ مِن شیِعَتی مَن أَکَلَ مالَ امرِءٍ حَراما»؛ «از شیعیان من نیست کسی که مال دیگران را به حرام بخورد».(2)
حسن صیقل نیز گوید:
«سَمِعتُ اَبا عَبدِاللّهِ یَقُولُ: إِنَّ وَلِیَّ عَلیٍ لا یَاکُلُ إلاّ الحَلالَ لِأَنَّ صاحِبَهُ کانَ کَذلِک»؛
«دوستدار و محب علی جز حلال، چیزی نمی خورد؛ زیرا مولی و امامش چنین بود».(3)
حلال؛ به کارها و اموری گفته می شود که شریعت اسلام - به خصوص یا به طور عام - انجام یا تصرف در آن را جایز دانسته است.
حرام؛ کارها یا اموری است که اسلام ارتکاب یا تصرف در آن را نهی کرده است.
بر این اساس، مال حرام، مالی است که از نظر اسلام به دست آوردن، نگه داشتن یا تصرف در آن جایز نیست. نهی اسلام از برخی اموال و حرمت آن، گاه
ص: 287
به جهت قبح ذاتی و مضرات آن است؛ مانند مردار، خون، شراب و امثال آن، که چون قبح ذاتی دارد و خوردن آن برای انسان ضرر دارد، اسلام آن را حرام کرده است.
گاهی اصل مال حلال است؛ لیکن چون از راهی به دست آمده که اسلام اجازه نداده، حرام است؛ مانند مالی که از طریق ربا یا رشوه بدست انسان می رسد و گاهی اصل مال حلال است و از طریق مجاز نیز به دست انسان رسیده، لیکن چون حق غیر در این مال وجود دارد آن مال حرام و تصرف در آن، از نظر اسلام ممنوع است؛ مانند مالی که حقوق واجب آن مانند خمس و زکات پرداخت نشده است و یا مانند مزدی که انسان در مقابل انجام برخی کارها می گیرد، ولی در واقع آن کاری را که باید در مقابل آن مزد انجام دهد، انجام نمی دهد و یا کم کاری می کند؛ گاهی نیز مال حلال است، ولی چون تعلق به غیر دارد و اسلام بدون رضایت، اجازه تصرف در مال غیر را نداده خوردن آن برای انسان حرام است، مانند تصرف در مال و ملک دیگران، بدون اجازه آنان.
بنابراین اگر مال به هریک از طرق فوق به انسان برسد آن مال، حرام بوده، تصرف در آن جایز نیست؛ مگر اینکه انسان به تصرف و خوردن چنین اموالی اضطرار پیدا نماید؛ مانند اینکه فردی را مجبور به تصرف یا خوردن مال حرامی نمایند و یا در شرایطی قرار گیرد که اگر از این مال حرام نخورد جان وی در معرض تلف قرار می گیرد که در این موارد به اندازه رفع اضطرار و حفظ جان، خوردن مال حرام جایز است.
یکی از وظایفی که خداوند متعال بر عهده خود گذاشته و به همه انسانها در مورد انجام دادن این وظیفه ضمانت داده، تأمین روزی انسانها و دیگر موجودات روی زمین است.
قرآن کریم در این مورد می فرماید:
ص: 288
«و ما مِن دابَّةٍ فِی الاَرضِ اِلاّ عَلَی اللّهِ رِزقُها»؛ «هیچ جنبنده ای در زمین نیست، مگر اینکه روزی او بر عهده خداست».(1)
اگر می بینیم که جنین در شکم مادر و در آن ظلمتکده ای که هیچ کس به آن دسترسی ندارد زنده مانده و به حیات خود ادامه می دهد و یا حشرات بسیار ریز و ناتوان در اعماق تاریک زمین و لانه های پرپیچ و خم خود یا در لابلای درختان و یا برفراز کوهها یا در قعر دریاها به زندگی خود ادامه می دهند و نیز هزاران و بلکه میلیونها موجود دیگر که در شرایط سخت یا آسان زندگی می نمایند و روزی آنان تأمین می گردد همه و همه به جهت آن است که روزی آنها را قدرتی مافوق بشر ضمانت کرده و این روزی را به موقع به آنان می رساند؛ لذا در آیه ای دیگر می فرماید:
«کَاَیِّن مِن دابَّةٍ لا تَحمِلُ رِزقَهَا اللّهُ یَرزُقُها واِیّاکُم»؛ «چه بسا جنبنده ای که نتواند روزی خود را بکشد، خداوند او و شما را روزی می دهد».(2)
برای اینکه بشر به این ضمانت الهی یقین پیدا نماید و هیچ نگرانی نداشته باشد، خداوند در آیاتی دیگر بر این وظیفه خود سوگند یاد کرده و می گوید:
«و فِی السَّماءِ رِزقُکُم وما توعَدون * فَوَ رَبِّ السَّماءِ والاَرضِ اِنَّهُ لَحَقٌّ»؛
«و روزی شما و آنچه به شما وعده داده شده در آسمان است و به پروردگار آسمان و زمین سوگند که این مطلب حق است».(3)
خداوند در این آیات به [مقام و عظمت] خود سوگند یاد کرده که روزی همه انسانها را تأمین نماید؛ البته این به این معنا نیست که کسی در خانه خود بنشیند و هیچ حرکت و تلاشی نکند و بگوید: خدا روزی ما را ضمانت کرده است، بلکه ضمانت الهی برای رساندن روزی موجودات، از طریق اسباب و
ص: 289
مسببات است؛ یعنی خداوند اصل رزق را نازل کرده است، لیکن برای دسترسی به آن راهها واسبابی خاص قرار داده است که انسانها و دیگر موجودات برای رسیدن به آن باید از طریق خاص آن وارد شوند.
نکته دیگر اینکه، خداوند رزقی را که برای بندگانش تعیین و ضمانت کرده از راه حلال مقدر نموده است، نه از راه حرام؛ زیرا نمی شود خداوند روزیِ بنده ای را ضمانت کرده باشد، ولی آن را در راهی قرار دهد که خودش دیگران را از گام برداشتن در آن راه نهی نموده است. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
«إِنَّ اللّهَ خَلَقَ الخَلقَ و قَسَّمَ لَهُم اَرزاقَهُم مِن حِلِّها»؛ «خداوند بندگان را آفرید و روزیِ آنها را از راههای حلال تقسیم نمود».(1)
ممکن است خداوند به جهات مختلف این روزی را که برای فردی از راه حلال مقدر کرده است، با مقداری تأخیر به او برساند و یا آن را با رنج و سختی همراه سازد و یا آن را در شهر و مکانی دور قرار دهد، لذا بنده باید با صبر و متانت و از راههای حلال و مشروع درپی به دست آوردن روزی خود باشد نه از راههای حرام و نامشروع، اما بسیارمشاهده می شود که افرادی یا به جهت این که نمی خواهند سختی و رنج روزیِ حلال را تحمل کنند و یا صبر رسیدن روزیِ حلال را ندارند و یا زیاده خواهند؛ در پی به دست آوردن مال حرام می روند و زندگی خود را به مال حرام آلوده می کنند که به یقین مالی که این افراد بدست می آورند رزق الهی نخواهد بود. علاوه بر این که گاه خداوند به مقدار همان مالی که از راه حرام بدست آورده اند از روزیِ حلالی که برای شان مقدر کرده، می کاهد. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در این باره می فرماید:
«أَلا إِنَّ الرُّوحَ الاَمینَ نَفَثَ فیِ رَوعِی، أَنَّهُ لا تَموتُ نَفسٌ حَتّی تَستَکمِلَ رِزقَها، فَاتَّقُوا اللّهَ و اَجمِلُوا فِی الطَّلَبِ و لایَحمِلَنَّکُم اِستبِطاءُ شَی ءٍ مِنَ الرِّزقِ أَن تَطلُبُوهُ
ص: 290
بِشی ءٍ مِن مَعصِیَةِ اللّهِ فَاِنَّ اللهَ تَبارکَ و تَعالی قَسَّمَ الاَرزاقَ بَینَ خَلقِهِ حَلالاً و لَم یُقَسِّمها حَراما فَمَن اِتَّقَی اللّهَ عَزَّوجلّ و صَبَرَ أتاهُ اللّهُ بِرِزقِهِ مِن حِلَّهِ و مَن هَتَکَ حِجابَ السِّترِ و عَجَّلَ فَاَخَذَهُ مِن غَیرِ حِلِّهِ قُصَّ بِهِ مِن رِزقِهِ الحَلالِ و حُوسِبَ عَلَیه یَومَ القِیامَةِ»؛
«جبرئیل به من وحی کرد که هیچ انسانی از دنیا نخواهد رفت مگر رزقی که خداوند برایش مقدر کرده را به مصرف رساند. پس تقوای الهی پیشه نمایید و در طلب روزی، زیاده روی نکنید و کند یا دیر رسیدن روزی، شما را وادار نکند که آن را در معصیت خدا جستجو نمایید. همانا خداوند متعال ارزاق را در میان انسانها از راه حلال تقسیم نموده؛ نه از راه حرام. پس کسی که تقواپیشه نموده و صبر نماید، خداوند روزیِ او را از راه حلال خواهد رساند؛ اما کسی که پرده دری و عجله نماید و روزیِ خود را از راه حرام به دست آورد خداوند به همان مقدار از روزی حلال او می کاهد و در قیامت نیز علیه او محاسبه خواهد شد».(1)
روزی امیرالمؤمنین علی علیه السلام با عده ای از همراهان، جلوی مسجدی توقف نمودند تا نماز بخوانند. به مردی که جلوی مسجد بود فرمود: این استر را نگه دار تا ما نماز بخوانیم. پس از آنکه حضرت وارد مسجد شد، مرد اسب را رها کرد و لجام اسب را سرقت کرده و آن را فروخت. علی علیه السلام بعد از به جا آوردن نماز از مسجد بیرون آمدند، در حالی که دو درهم در دست داشتند تا جهت اجرت به آن مرد بدهند؛ اما پس از بیرون آمدن دیدند استر رها شده و لجام و افسارش نیست.
حضرت آن دو درهم را به یکی از غلامان دادند تا برای استر لجامی خریداری نماید. غلام وارد بازار شد و با همان لجام مسروقه مواجه شد که آن مرد آن را به دو درهم فروخته بود. غلام دو درهم را به خریدار دادو لجام را از او گرفت و نزد حضرت آورد. چون چشم حضرت