فضایل ائمه اطهار علیهم السلام از دیدگاه اهل سنت

مشخصات کتاب

سرشناسه : محقق ارزگانی، قربانعلی،1342 -

عنوان و نام پدیدآور : فضایل ائمه اطهار علیهم السلام از دیدگاه اهل سنت/ نویسنده قربانعلی محقق ارزگانی ؛ [به سفارش] مجمع جهانی شیعه شناسی.

وضعیت ویراست : [ویراست 2]

مشخصات نشر : قم: دارالتهذیب، 1395.

مشخصات ظاهری : 279 ص.

شابک : 350000 ریال: 978-600-96815-5-6

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : کتاب حاضر نخستین بار تحت عنوان " امامان شیعه علیهم السلام (اهل بیت علیهم السلام) از دیدگاه اهل سنت" توسط مجمع جهانی شیعه شناسی، در سال1386 منتشر شده است..

یادداشت : چاپ دوم.

یادداشت : عنوان روی جلد: فضایل ائمه اطهار (امامان شیعه علیهم السلام) از دیدگاه اهل سنت.

یادداشت : کتابنامه: ص. [271]- 279؛ همچنین به صورت زیرنویس.

عنوان دیگر : امامان شیعه علیهم السلام (اهل بیت علیهم السلام) از دیدگاه اهل سنت

موضوع : ائمه اثناعشر -- نظراهل سنت

موضوع : Imams (Shiites) -- *Views of Sunnites

موضوع : ائمه اثنا عشر -- فضایل-- احادیث اهل سنت

موضوع : Imams (Shiites) -- *Virtues -- Hadiths (Sunnite)

شناسه افزوده : مجمع جهانی شیعه شناسی

شناسه افزوده : The World Center for Shite Studies

رده بندی کنگره : BP36/5/م3الف8 1395

رده بندی دیویی : 297/95

شماره کتابشناسی ملی : 4566558

ص: 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

عکس

ص: 4

فهرست مطالب

مقدمه ناشر 14

مقدمه مؤلف 24

بخش اول:امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب7 28

فصل اول:شناخت مختصر از زندگانی آن حضرت 29

ولادت شگفت 30

فصل دوم:فضایل علی7 از دیدگاه اهل سنت 32

1 - علی7 از دیدگاه ابوبکر 32

2 - علی7 از دیدگاه عمر بن الخطاب 33

3. علی7 از دیدگاه عثمان بن عفّان 36

4. علی 7 از دیدگاه معاویة بن ابی سفیان 37

5. علی 7 از دیدگاه سعد بن ابی وقاص 39

6. علی 7 از دیدگاه عمرو بن العاص 41

7. علی7 از دیدگاه انس بن مالک 42

8. علی7 از دیدگاه عبدالله بن عمر 43

9. علی7 از دیدگاه زبیر بن العوام 44

10. علی7 از دیدگاه ابوهریره 45

11. علی7 از دیدگاه عایشه؛ دختر ابوبکر 46

12. علی7 از نظر عمر بن عبدالعزیز أموی (متوفی 101 ه.ق) 49

13. علی7 در کلام احمد بن حنبل (162-241 ه.ق) 50

14. علی7 در کلام حاکم نیشابوری (متوفی 403 ه.ق) 52

15. علی 7 در نگاه امام محمّد غزالی (450-505 ه.ق) 52

16. علی7 در نگاه زمخشری؛ محمود بن عمر بن احمد (467-538 ه.ق) 53

17. علی7 در کلام فخر رازی (متوفی 606) 54

18. علی7 در نگاه ابن ابی الحدید (585-656)؛ شارح نهج البلاغه 57

ص: 5

19. علی7 در نگاه احمد شهاب الدین 63

20. علی7 از نگاه دکتر محمّد حسین ذهبی: 66

علی7 از دیدگاه دیگر صحابه در کتب اهل تسنن 66

1. علی7 از دیدگاه عبدالله بن عباس 66

2. علی7 از دیدگاه ابوایوب انصاری 69

3. علی7 از نگاه ابوذر غفاری 72

4. علی7 از نگاه سلمان فارسی 72

5. علی7 از نگاه ابوسعید خُدری 73

6. علی7 از نگاه عمّار بن یاسر 73

7. علی7 از نگاه جابر بن عبدالله انصاری 74

8. علی7 از نگاه عبدالله بن مسعود 75

9. علی7 از نگاه ابوالطفیل عامر بن واثله 76

10. علی7 از نگاه ام سلمه 76

بخش دوم:حضرت فاطمه زهرا 3 78

فصل اول: آشنایی مختصری با زندگی آن حضرت 79

حضرت فاطمه قبل از تولد 79

تکلم در رحم مادر 81

حضرت زهرا 7 بعد از تولد 82

نام، کنیه و القاب فاطمه زهرا 3 84

وجه تسمیه فاطمه 84

وجه تسمیه زهرا 85

وجه تسمیه محدثه 85

القاب زهرا 3 86

فصل دوّم: فضایل زهرا 3 از دیدگاه اهل سنت 86

فاطمه 3 از دیدگاه پیامبر 6 و اصحاب 91

مثل شجرة طیبه 92

ص: 6

مراد از مشکاة 92

مراد از طوبی 93

بخش سوم:حسن بن علی7 94

فصل اول: آشنایی مختصر با زندگانی آن حضرت 95

دوران زندگی 95

فصل دوم: فضایل امام حسن مجتبی7 از دیدگاه اهل سنت 98

امام حسن مجتبی7 از دیدگاه دیگر صحابه 101

بخشش های بی نظیر 103

الحلم الحسنیه 103

بخش چهارم:حسین بن علی7 106

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت 107

اقوال در ولادت آن حضرت 107

کیفیت ولادت آن حضرت 108

علل قیام امام حسین7 از زبان خود امام 111

1. شرایط پیشوای مسلمانان 111

2. سکوت نابخشودنی 112

3. محو سنتها و رواج بدعتها 113

4. دیگر به حق عمل نمی شود 113

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت 114

امام حسین7 از دیدگاه دیگر صحابه 121

بخش پنجم:علی بن الحسین7 125

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت 126

فصل دوّم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت 130

محمّد بن مسلم زهری (متوفی 124 ه) 130

ابومحمّد سعید بن المسیب (متوفی 94 ه) 130

حماد بن زید 131

ص: 7

سفیان ثوری 131

سفیان بن عیینه 132

مالک بن انس 133

حسن بصری (متوفی 110 ه-) 133

جلال الدین قزوینی شافعی 134

محمّد بن سعد کاتب الواقدی (متوفی 206 ه-) 135

ابوبکر احمد بن الحسین البیهقی الشافعی (متوفی 458 ه-) 135

احمد بن محمّد ابراهیم بن ابی بکر بن خلکان (متوفی 681 ه- . ق) 136

ابن خلّکان 137

احمد بن علی بن حجر عسقلانی (متوفی 852 ه-) 140

محمّد بن اسحاق 140

ابونعیم 140

فضل بن روزبهان حنفی اصفهانی (متوفی 927 ه-) 141

بخش ششم:محمد بن علی (امام باقر7) 144

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی امام باقر7 145

خلفای معاصر آن حضرت 145

بنیانگذار دانشگاه بزرگ اسلامی 146

شاگردان مکتب امام باقر 7 147

اوضاع و شرایط اجتماعی - سیاسی 148

1. ولید 148

2. سلیمان 149

3. یزید بن عبدالملک 149

4. هشام 149

5. عمر بن عبدالعزیز 150

امام باقر7 در شام 151

مسابقه تیراندازی 152

ص: 8

فصل دوم: فضایل امام باقر7 از دیدگاه اهل سنت 154

عبدالله بن عطا مکّی 154

ابن حجر هیثمی 155

احمد بن تیمیه الحرانی (متوفی 728 ه-) 155

عبدالحی بن العماد الحنبلی (متوفی 1089 ه-) 157

عبدالرحمن الشرقاوی 158

امام باقر7 از دیدگاه صحابی دیگر 158

جابر بن عبدالله انصاری 158

بخش هفتم:جعفر بن محمد (امام صادق7) 160

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت 161

خلفای معاصر آن حضرت 161

اوضاع سیاسی - اجتماعی و فرهنگی عصر امام 162

شرایط خاص فرهنگی 163

برخورد فرق و مذاهب 164

دانشگاه بزرگ جعفری 165

وسعت دانشگاه امام صادق7 166

2. نامه های سران نهضت عباسی به امام صادق7 169

عوامل مؤثر در قیام مردم بر ضد امویان 169

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت 172

مالک بن انس 172

ابوحنیفه؛ نعمان بن ثابت کوفی (80-150 ه- ق) 173

عبدالکریم بن ابی العوجاء (مقتول 155) 175

عمرو بن ابی المقدام 175

سفیان بن سعید الثوری (متوفی 9161 ه-) 176

ابن حجر عسقلانی (733-882 ه-) 176

منصور دوانیقی 177

ص: 9

عبدالرحمن بن الجوزی (متوفی 597 ه-) 178

ابن حجر هیثمی (متوفی 973 ه-) 178

عمر بن بحرالجاحظ (متوفی 255 ه-) 179

احمد بن محمّد ابن ابراهیم ابن خلکان (متوفی 681 ه-) 179

محمّد بن ابی القاسم عبدالکریم بن احمد شهرستانی 180

دکتر احمد امین نصری (معاصر) 181

السید محمّد صادق 181

دکتر کامل مصطفی شیبی (معاصر) 182

بخش هشتم:موسی بن جعفر7 183

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت 184

خلفای معاصر امام کاظم7 187

1. مهدی عباسی 187

سختگیر فوق العاده نسبت به علویان 188

2. هادی عباسی 189

3. هارون الرشید 190

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت 191

ابن ابی الحدید (656-586 ه.ق) 191

محمد بن احمد بن ذهبی (673-747 ه-.ق) 192

محمّد بن ادریس؛ ابو حاتم رازی (متوفی 277 ه-) 192

یحیی بن الحسن بن جعفر العقیقی (214-277 ه-) 192

احمد بن حجر الهیثمی 193

حافظ أبی بکر احمد بن علی الخطیب البغدادی (متوفی463 ه-) 193

کمال الدین محمّد بن طلحه شافعی (583-652 ه-) 194

احمد بن محمّد بن ابی بکر بن خلّکان (608-681ه-) 196

احمد بن تیمیه الحرانی (متوفی 728 ه-) 200

بخش نهم:علی بن موسی الرضا 7 202

ص: 10

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت 203

خلفای معاصر آن حضرت 204

دلایل امام برای پذیرفتن ولایتعهدی 204

نقش امام رضا7 در برابر امواج فکری بیگانه 206

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت 207

ابو ذرعه رازی و محمّد بن اسلم طوسی 209

ابوالمحاسن یوسف بن تغری بردی ظاهری (متوفی 874 ه-) 211

صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی (696-764 ه-) 211

شیخ عبدالله الشبراوی شافعی (م 172 ه-) 212

محمّد بن عیسی بن حبیب 213

عبدالله بن اسعد الیافعی (م 755 ه-) 214

عبدالباقی العمری (م 1278 ه-) 215

بخش دهم:محمد بن علی (امام جواد7) 216

فصل اولی: شناخت مختصر از زندگانی آن حضرت 217

خلفای معاصر آن حضرت 218

امام خردسال 218

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت 224

سبط ابن جوزی (581-654 ه-) 224

محمد بن طلحه شافعی (582-652 ه-) 225

شیخ مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی شافعی 226

احمد بن حجر هیثمی مکی (متوفی 974 ه-) 227

بخش یازدهم:علی بن محمد (امام هادی7) 233

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی امام هادی 7 234

خلفای معاصر آن حضرت 235

اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امام 235

1. زوال هیبت و عظمت خلافت 235

ص: 11

2. خوشگذرانی و هوسرانی درباریان 236

3. گسترش ظلم، بیدادگری و خودکامگی 236

4. گسترش نهضت های علوی 236

علت شکست قیام ها 237

انتقال امام از مدینه به سامرا 238

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت 239

ابوبکر احمد بن علی الخطیب البغدادی (م 463) 239

سبط ابن جوزی حنفی (581-654 ه-) 240

علی بن محمّد ابن الصباغ مالکی 243

احمد بن حجر الهیثمی المکی (م 974 ه-) 246

بخش دوازدهم:حسن بن علی (امام عسکری7) 248

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی امام حسن عسکری7 249

خلفای معاصر آن حضرت 250

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت 252

محمد بن طلحه الشافعی (م 654 ه.ق) 252

سبط ابن الجوزی (581-654 ه-) 253

بخش سیزدهم:حجه بن الحسن العسکری(عج) 255

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی حضرت حجه بن الحسن العسکری امام زمان(عج) 256

غیبت صغری و کبری 257

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت 258

ابوبکر محمّد بن علی معروف به محیی الدین عربی (560-638 ه- .ق) 259

سبط ابن جوزی (م 654 ه-) 259

علی بن محمّد المالکی (ابن الصباغ) (متوفی 855 ه- .ق) 261

اسماعیل بن عمر بن کثیر شافعی معروف به ابن ابی کثیر (701-774) 265

جلال الدّین سیوطی شافعی (749-911 ه-) 266

ص: 12

الشّیخ الامام علی بن حسام الدّین الشهیر بالمتّقی الهندی (885-975ه-) 267

شیخ محمّد بن احمد السفاریثی النابلسی (1114-1188 ه-) 268

شیخ منصور علی ناصف (معاصر) 269

فهرست منابع و مآخذ 271

ص: 13

مقدمه ناشر

الحمد لله رب العالمین والصلوه والسلام علی اشرف الانبیاء واعظم المرسلین ابی القاسم محمد وعلی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین علیهم السلام .

شناخت کامل از پیامبر اعظم اسلام6 و اهل بیت علیهم السلام موهبتی الهی و جاودان است. این موهبت الهی و عنایت خاص حضرت حق شامل کسانی می شود که اندیشه های ناب و معلومات وسیع و عمیق نسبت به عظمت نبوت رسول الله6 و اصالت وصایت و ولایت اهل بیت علیهم السلام داشته باشند.

منابع متقن روائی و حدیثی فریقین اعم از قدما، متأخرین و معاصرین مملو از مستندات مستدل و موثقی است که حقانیت ولایت و خلافت بعد از رسول الله6 برای اهل بیت علیهم السلام را به اثبات می رساند.

در دنیای امروز که به دهکدة جهانی معروف و مجهز به فن آوری های پیشرفته اطلاع رسانی گردیده، پژوهشگر منصف قادر است، حتی بدون تتبع وسیع و تحقیقات عمیق به واقعیت مذهب الله اهل بیت علیهم السلام واقف گشته و به تقویت باورها و اعتقادات خویش و دیگر مسلمانان بپردازد.

البته شناخت و معرفت ائمه معصومین علیهم السلام و شناساندن این رهبران بزرگ الهی به امت اسلام، موهبتی خدائی، توفیقی بزرگ و گامی سترگ در راستای اعتلای کلمه الله جل جلاله و گسترش اسلام اصیل و بی انحراف است.

حدوث اسلام و بعثت آن نیازمند وجود پیامبر اعظم6 و دوام و بقاء آن نیازمند هدایت ائمه معصومین از اهل بیت علیهم السلام است.

ص: 14

درک این حقیقت که عامل محدثه اسلام پیامبر اعظم6 و عامل مبقیة اسلام اهل بیت علیهم السلام هستند، نیازمند معرفت تام و کامل از ائمه معصومین علیهم السلام است که حضرتشان نیز بر آن تأکید ورزیده اند.

قال رسول الله: «من منّ الله علیه بمعرفه اهل بیتی و ولایتهم فقد جمع الله له الخیر کلّه»(1)؛ «کسی که خداوند بر او منت گذاشته، معرفت وولایت اهل بیت علیهم السلام مرا به او عنایت کند، تمام خوبی ها را برای او جمع نموده است».

امیر مؤمنان حضرت علی7 در مورد اهل بیت علیهم السلام فرمود: «راز پیامبر به آنها سپرده است، هر که به آنان پناه آورد به حق راه برده است، مخزن علم پیامبرند، بیانگر احکام شریعت و قرآن و سنت نزد آنان در امان است؛ چون کوه افراشته، دین را نگهبان، پشت اسلام به آنها راست، ثابت و پابرجاست».(2)

«زرعه» به امام صادق7 عرض کرد: بعد از معرفت پروردگار کدام عمل از میان اعمال برتر است؟ حضرت فرمود: هیچ عملی بعد از معرفت همپایة نماز نیست، بعد از معرفت و نماز هیچ عملی به پایة زکات نمی رسد، بعد از اینها هیچ عملی مانند روزه گرفتن نیست، بعد از این ها ارزش حج بیش از سایر اعمال است، «فاتحه ذلک کله معرفتنا وخاتمته معرفتنا»؛ «ابتدای همه این اعمال معرفت ما و انتهای همه آن اعمال نیز معرفت مااست».(3)

پیروان مکتب خلفا (اهل سنت) در کتب تفسیری، صحاح سته و دیگر منابع

ص: 15


1- . بشاره المصطفی، ص 176.
2- . نهج البلاغه، خطبه 2.
3- . شیخ طوسی، امالی، ص 694.

معتبر خویش، اعم از کتب قدما متأخرین و معاصرین، مطالب و احادیث فراوانی را در لزوم تبعیت و اطاعت از اهل بیت علیهم السلام آورده اند که مقابله و مخالفت علمی و عملی آنان با این همه مستندات، بهت آور و حیرت انگیز است.

به عنوان نمونه به این حدیث در مورد خلافت بلافصل علی - که بیش از هفتاد منبع اهل سنت آن را ذکر کرده اند - دقت بفرمایید:

قال رسول الله6: «انّ علیاً منّی وأنا منه وهو ولی کلّ مؤمن بعدی»(1)؛ «به

ص: 16


1- . متقی هندی، کنزل العمال، ج11، ص608 وج 13، ص 142، چاپ بیروت وج 6، صص 153 و 155 و 159، چاپ قدیم؛ سنن بیهقی، ج8، ص5؛ هیثمی، مجمع الزوائد، ج9، ص 127؛ متقی هندی، کنز العمال، ج 6، ص 399؛ بغوی در معجم الصحابه، ص 20؛ تاریخ ابن عساکر، ج12، ص 108؛ مسند طیالسی، ص 829؛ ابن اثیر، جامع الاصول، ج9، ص 470، ابن الشجری در الامالی، ج1، ص 134؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج2، ص 503؛ مناقب خوارزمی، ص 92؛ محب الدین طبری، بشاره المصطفی، ص44؛ ترمذی، سنن، ج5، ص591؛ حاکم، مستدرک، ج3، ص100؛ ابن حبان، صحیح، ح2203؛ ابن ابی شیبه، المصنف، ج12، ص79؛ تاریخ خطیب بغدادی، ج3، ص339، چاپ بیروت؛ محب الدین طبری، ذخائر العقبی، ص68؛ حاکم نیشابوری، مستدرک، ج3، ص111، چاپ بیروت؛ علامه کشفی، مناقب مرتضویه، ص 74؛ جمال الدین زرندی حنفی، نظم درر السمطین، ص 98؛ شیخ منصور علی ناصف، التّاج، ج3، ص335، چاپ بیروت؛ علامه ابن حجر مکی، صواعق المحرقه، ص 124، چاپ مصر؛ علامه بیهقی، سنن الکبری، ج8، ص5؛ علامه عینی، مناقب سیدنا علی7، ص28، چاپ حیدرآباد؛ محمد بن اسماعیل بخاری، صواعق المحرقه، ج3، ص229، چاپ بیروت؛ ابو داود، مسند، ج3، ص111؛ علامه سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص159؛ نسائی، خصائص، ص93؛ احمد بن حنبل، مناقب، ج1، ص215، چاپ بیروت؛ علامه دهلوی، اشعه اللّمعات، ج4، ص665؛ علامه ابن طلحه شافعی، مطالب السئول، ص45؛ شهاب الدین حسینی شافعی، توضیح الدلائل، ص351؛ علامه ابن مغازلی، مناقب، ص224؛ علامه گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص 115؛ حافظ ابی عیسی محمد بن عیسی بن سوره الترمذی، سنن، ج5، ص632؛ علامه امر تسری، ارجح المطالب، ص452؛ ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج7، ص343؛ شیخ الاسلام جوین، فرائد السمطین، ج1، ص56، چاپ بیروت؛ ابن عساکر، ترجمه الامام علی7، ج1، ص379، چاپ بیروت؛ علامه بدخشی، مفتاح النجاه، ص59؛ شیخ محمد صبان مصری، اسعاف الراغبین، ص 177، چاپ مصر؛ شیخ سلیمان حنفی، ینابیع الموده، ج1، ص52 وج2، ص31 و108، چاپ بیروت؛ علامه شافعی یمانی، شرح الارجوزه، ص 293؛ علامه مناوی، کنوز الحقایق، ص 37 و 41؛ علامه ابن اثیر، اسد الغابه، ج4، ص 27؛ امام احمد حنبل، مسند، ج3، ص 337 و ج4، ص 164 و 165؛ علامه بدخشی، نزل الابرار، ص 22؛ حافظ ابو نعیم، حلیه الاولیاء، ج6، ص 294؛ علامه بدخشی، تحفه المحبین، ص168؛ علی بن حسام الدین، منتخب کنز العمال، ج5، ص 30، وج4، ص 640، بیروت.

درستی که علی ازمن است و من از او هستم و او امام و سرپرست تمام مؤمنان بعد از من است.»

مخالفت عملی آنان با آیات قرآن نیز شگفت آور است. برخی آیاتی را که اهل سنت در بیشتر تفاسیرشان اذعان دارند، دربارة اهل بیت علیهم السلام نازل شده است عبارتند از: مودت(1)، ولایت(2)، اصطفاء(3)، وراثه الکتاب(4)، اهل الذکر(5)، الراسخون فی العلم(6)، هل اتی، مباهله(7) و... .

ابن عباس معتقد است، یک سوم قرآن دربارة اهل بیت پیامبر6 نازل شده است.

مسلم در کتاب صحیحین نقل می کند که من است و من از او هستم و او امام و سرپرست تمام مؤمنان بعد از من است.»

مخالفت عملی آنان با آیات قرآن نیز شگفت آور است. برخی آیاتی را که اهل سنت در بیشتر تفاسیرشان اذعان دارند، دربارة اهل بیت علیهم السلام نازل شده است عبارتند از: مودت(8)، ولایت(9)، اصطفاء(10)، وراثه الکتاب(11)، اهل الذکر(12)، الراسخون فی العلم(13)، هل اتی، مباهله(14) و... .

ابن عباس معتقد است، یک سوم قرآن دربارة اهل بیت پیامبر6 نازل شده است.

مسلم در کتاب صحیحین نقل می کند که پیامبر6 فرمود:

«اما بعد، هان! ای مردم، من هم یک نفر از افراد بشر هستم و ممکن است به زودی فرستادة پروردگار (عزرائیل) بیاید و من دعوت او را اجابت کنم، همانا من

ص: 17


1- . شوری: 23.
2- . مائده: 55.
3- . آل عمران: 33.
4- . فاطر: 32.
5- . انبیاء: 7؛ و نحل: 43.
6- . آل عمران: 7.
7- . آل عمران: 61.
8- . شوری: 23.
9- . مائده: 55.
10- . آل عمران: 33.
11- . فاطر: 32.
12- . انبیاء: 7؛ و نحل: 43.
13- . آل عمران: 7.
14- . آل عمران: 61.

در میان شما دو چیز گرانبها باقی می گذارم، اوّل کتاب خدا که هدایت و نور است، پس کتاب خدا را در بر گیرید و به آن چنگ زنید و دوم اهل بیتم، شما را به خدا اهل بیتم را از یاد نبرید، شما را به خدا اهل بیتم را فراموش نکنید، شما را خدا اهل بیتم را متذکر شوید.(1)

همچنین بخاری نیز در صحیحش از پیامبر اسلام6 نقل می کند، که فرمود: «یا علی منزلت تو نسبت به من همانند منزلت هارون نسبت به موسی است، جز اینکه بعد از من پیامبری نیست.(2)احمد بن حنبل نیز در مسند خویش از پیامبر اسلام6 نقل می کند که فرمود: «من در میان شما دو چیز گرانبها را باقی می گذارم، کتاب خدا و عترتم، پس اگر به این دو چنگ بزنید، هرگز پس از من گمراه نمی شوید.»(3)

حاکم نیز در مستدرک نقل می کند پیامبر اسلام6 فرمود: «به تحقیق که مثل اهل بیتم در میان شما، مانند کشتی نوح است، هر کس بر آن سوار شود، رستگار شده، هر کس از آن دوری جوید، غرق و هلاک خواهد شد.»(4)

دانشمند معروف اهل سنت، علامه خطیب خوارزمی حنفی در مورد سرچشمه زلال و نورانی اهل بیت علیهم السلام ، حضرت علی7 می نویسد: «اوست امیرالمؤمنین، قطب دایره مردانگی، دارای میراث علم نبوت، بیناتر از همه صحابه

ص: 18


1- . مسلم، صحیح مسلم، ج4، باب فضائل علی7، ص 1873، ح 2407.
2- . بخاری، صحیح بخاری، ج6، کتاب المغازی، ص3، باب غزوۀ تبوک؛ صحیح مسلم، ج4، ص1873، ح2404.
3- . احمد، مسند احمد، ج3، ص26؛ احقاق الحق، ج18، ص261.
4- . حاکم، مستدرک حاکم، ج3، ص151.

در قضاوت، قلعة استوار، خلیفه امین، داناتر از هر کس که روی این صفحة خاکی و زیر این آسمان هویداست، برادر رسول خدا6 و پسر عموی او، برطرف کننده غم و اندوهش، فرزندش فرزند پیغمبر، خونش خون پیغمبر، گوشتش گوشت پیغمبر، استخوانش استخوان پیغمبر، دانشش دانش پیغمبر، صلح با او صلح با پیامبر است، جنگ با او جنگ با پیامبر6 است، جویباران فضایل در دنیا، از دریاهای فضایل اوست. گلزارهای توحید و عدل، در باغستان سخنان و نوشته های اوست، اوست قطب دایرة هدایت، چراغ تاریکی های ضلالت، حقیقت خردها ... از سر تا قدمش را، سروش غیبی (جبرئیل امین) ستوده و گواه فضایلش بوده است.»(1)

سخن ارزنده دیگری از بزرگان اهل سنت، سخنی که علاوه بر اعتراف به خلافت بلافصل علی معرّف به حقانیت اهل بیت علیهم السلام و وجود مقدس حضرت صاحب الزمان(عج) است.

حمّویی: سپاس خدایی راست که نبوّت و رسالت

را به محمد مصطفی6 پیامبر امّی صاحب مقام امن و امانت پایان داد، و از برادرش شاخة همرسته پدرش، ولایت را آغاز نمود؛ آن که برای محمد در مرتبه هارون است برای موسی جز در فضیلت نبوت، یعنی وصی پسندیدة برگزیده اش علی7، باب شهر دانش نهان، مشعل بخشش و احسان، مرکز پخش حکمت و عرفان، واقف بر دقایق اسرار قرآن، مطلع بر لطایف معانی قرآن از علوم نهانی و حکمت های پنهانی آگاه ... سپس ختم ولایت نمود به فرزند شایسته ره برده اش، حجت به

ص: 19


1- . سراج، محمد ابراهیم، اما علی7 خورشیدی بی غروب، ص 276.

حق قائم، ... .»(1)

امام شافعی - رهبر فرقه شافعیه از اهل سنت - می گوید:

«اگر مرتضی علی حقیقت حال و باطن امر خویش را ظاهر سازد، مردم کافر می شوند؛ زیرا همه به شبه خدایی نزد او به سجده می افتند، از فضل و منقببت او همین بس که درباره او بعضی شک کرده اند که آیا ازخداست یا از خلق»؟(2)

بنابراین معرفت حقیقی نسبت به ساحت مقدس اهل بیت علیهم السلام از ضروریات و مبانی اعتقادی اسلام است. مسلمانان در شناخت و معرفت اهل بیت علیهم السلام به سه طریق ره پیموده اند؛

اوّل: عده ای که از تمامی مسائل مربوط به ائمه مطلع هستند، به حقانیت و عظمت آنان از طریق صحیح واقف گردیده اند. حالات پنهانی و مقامات باطنی آنان را درک نموده اند. به نقش اساسی اهل بیت علیهم السلام در رهبری و هدایت انسان ها در تمامی اعصار، اعتقاد دارند، راه اعتدال در پیش گرفته و به این سخن پیامبر اسلام6 جان و دل سپرده اند که فرمود: «در میان هر نسل از امتم، مردانی عادل از اهل بیتم وجود دارند که تحریف های گمراهان کژ روی های باطل روان و تأویل جاهلان را از دین دور می سازند. هان! امامان شما، رسولان شما به سوی خدایند، پس دقت کنید، چه کسانی را رسولان خود قرار می دهید.»

اینان که چنین اعتقاد و باور دارند و به آن عمل می نمایند، شیعیان و پیروان واقعی و رهروان رهبری الهی و مشروع اهل بیت علیهم السلام هستند؛ «کثر الله امثالهم».

ص: 20


1- . جوینی، فرائد السمطین، ج1، ص12.
2- . سراج محمد ابراهیم، امام علی7 خورشید بی غروب، ص 270.

دوّم: برخی در معرفت اهل بیت علیهم السلام زیاده روی نموده، راه افراط پیموده و گرفتار غلو گردیده اند. اینان شأن بشری برخی از ائمه معصومین علیهم السلام را فراموش کرده و مقام آنان را در حد الوهیت بالا برده اند، مکتب تشیع چنین کسانی را جزء غلات دانسته و آنان را خارج از اسلام، و به شدت از آنان بیزاری و برائت می جوید.

سوّم: گروهی نیز در شناخت و معرفت حقیقی و کامل ائمه معصومین علیهم السلام و اهل بیت پیامبر6 کوتاهی کرده و مقام آنان را تنزل داده اند. نسبت آیات قرآن کریم و احادیث پیامبر اعظم6، اجتهاد در مقابل نص می نمایند. با انحراف در دین از اصل مسلم امامت و ولایت عقب افتاده اند، احادیث متعدد و متکثر پیامبر اعظم اعم از، منزلت، ثقلین، غدیر، ولایت و... را اعتنایی نکرده، لیاقت و مقام والای اهل بیت پیامبر6 را نادیده گرفته اند.(1)

با مقدم داشتن مفضول بر افضل از ولایت خدا و رسول و جانشینان واقعی آن دور مانده اند. شهر پیامبر را به غیر از درب واقعی و راه اصلی وارد شده اند و پس از پدید آمدن فتنة بزرگ از اسلام راستین و ناب محمدی فاصله گرفته و... .

اما در میان اینان کسانی نیز دیده می شوند که، تنگ نظر نبوده، با دیده ای باز و بدون تعصب و لجاجت نسبت به بیان حقیقت اعتراف نموده اند.

آنان به میزانی که از عقلانیت، پاکی وجدان، روشن اندیشی و شخصیت مشروع برخوردار بوده و بهره برده اند، به فروتنی در برابر حق و معرفت نسبت به ائمه و اهل

بیت علیهم السلام ، همت گمارده و به عظمت آنان نیز معترف گردیده اند.

ص: 21


1- . ابن حجر شافعی، الصواعق المحرقه، ص 150.

البته اگر به اقتضای عقل و منطق، مبانی اعتقادی اسلام اصیل به خصوص در موضوع امامت را - به دور از احساسات، تعصبات و گرایش های اموی - با استدلال برهانی منطبق با معارف وحیانی بدست آورده و عمل نمایند، انوار تابناک حقانیت اهل بیت علیهم السلام در وجود آنان تحولی شگرف به وجود می آورد؛ تحولی که دارای بصیرت واقعی و عشق پاک به رهبری اهل بیت علیهم السلام بوده و سعادت جاودان دنیا و آخرت را تضمین می نماید.

تمامی ادیان بزرگ الهی پیام آورد و آموزندة توحید و نبوت و عدل و معاد بوده اند، اما ویژگی منحصر به فرد، مکتب بزرگ اسلام خاتمیت نبوت و استمرار حرکت انبیاء توسط اصل ولایت و امامت و از طریق اهل بیت اطهر پیامبر اعظم6 بوده است که متأسفانه عدة کثیری از مسلمانان، از این اصل مهم غافل مانده اند.

معرفت کامل به مقام رفیع ائمه معصومین و اهل بیت علیهم السلام ، منشأ آثار فراوان و با عظمت ترین مسئله و موضوع در جهان اسلام است. انجام این مهم با تحقیقات وسیع و گسترده، دلایل روشن و براهین مستند و مستدل، ولو در منابع اهل سنت وظیفه ای عظیم بر عهده اندیشمندان و علمای دین است.

در همین راستا، این کتاب ارزشمند و گران سنگ با تلاش بی دریغ، اندیشمند توانا، عالم عامل حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ قربانعلی محقق ارزگانی زید عزه به رشته تحریر در آمده است. امام صادق7 فرمود: زکات دست بذل، عطا و بخشش از نعمت هایی است که خدا به تو ارزانی داشته و تلاش در نگارش دانش ها و بهره هایی که مسلمانان از آن در راه

ص: 22

فرمانبری خدای بزرگ بهره مند شوند.(1) ناگفته پیداست که ایشان (مؤلف

محترم کتاب) مشمول نعمت الهی، تلاش در راه اطاعت از خداوند بزرگ و دفاع از مقام شامخ اهل بیت علیهم السلام گردیده است.

مجمع جهانی شیعه شناسی

ص: 23


1- . سفینه البحار، ج2، ص461، قال الصادق7: زکوه الید البذل والعطاء والرخاء بما انعم الله علیک به وتحریکها بکتبه العلوم ومنافع ینتفع بها المسلمون فی طاعه الله تعالی.

مقدمه مؤلف

اساسی ترین مشکل جوامع بشری، عدم شناخت انسان است. در حقیقت می توان گفت: انسان نه تنها در عصر حاضر بلکه در تمام اعصار، غریب و ناشناخته باقی مانده است؛ زیرا هر دین و مکتبی انسان را بر اساس جهان بینی خود می شناسد؛ یکی انسان را «حیوان و موجودی مادی» و دیگری «روح خدایی» را در او می نگرد، هر کدام صفت یا اوصافی را برای او بیان می کند. مانند، ناطق، اقتصادی، ابزار ساز، ایده آل، بی ماهیت، متمدن، خودآگاه و... .

در نتیجه انسان هایی که به عنوان «ایده آل» در مکتب های مختلف معرّفی می شوند ارزش های انسانی آنها مثل خود مکتب ها، متفاوت هستند و به اصطلاح «ابر مرد» هر مکتب تجسّم عینی همان مکتب است. بی آن که تعصّب دینی یا «ضد» دینی ما را از دید صحیح باز دارد،

چهره های بی نظیری که در اسلام به عنوان «انسان کامل»، «انسان نمونه»، «الگو» و «سرمشق» معرّفی شده اند در غیر از دین اسلام، تاکنون به هیچ چشمی نیامده است و هیچ دین و آیینی چنین تصویر زیبایی از «انسان کامل» ارائه نداده است. در مکتب اسلام، انسان ایده آل جانشین خدا و دارای سه ویژگی «حقیقت»، «نیکی» و «زیبایی» می باشد. در تعالیم اسلام، تمام معیارهای ثابت و قراردادی در ارزش های انسانی نفی شده و تنها یک معیار مدّ نظر گرفته است؛ «تخلقوا باخلاق الله».

در قرآن کریم تمام پیامبران الهی و مردان و زنان پاک، تجسّم عینی «انسان

ص: 24

کامل» و «الگوی کامل انسانیت» معرّفی شده اند.

از تربیت یافتگان اسلام، که قرآن و حدیث، طهارت و عصمت آنان را بیان کرده است؛ «اهل بیت» پیامبر اکرم6 می باشد.

این خانواده آشکارترین «حقیقت» و مترقی ترین مکتبی است که در شکل موجودات انسانی تجسم یافته اند و سیرت آنان همان سیرت رسول خدا6 می باشد و آنان از هر نوع پلیدی پاک شده اند و نیروی عصمت از آنان نگهبانی می کند؛ (انما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت ویطهّرکم تطهیراً).

آنان دارای مقام عصمت و طهارت می باشند. به اصطلاح، آنان شکوه رسالت، وقار بعثت، جاذبة عصمت، کمال، شجاعت، موهبت، پایمردی و عظمتی آسمانی دارند و به مقتضای این مقام هرگز گناه و نافرمانی از آنان سر نمی زند.

بر اهل بصیرت پوشیده نیست که فضایل و مناقب امامان معصوم، در هیچ بیان، زبان، قلم، دفتر و کتاب نگنجد و در حقیقت شمردن فضایل آنان همانند پیمانه کردن آبهای اقیانوس است.

در حدیث آمده است: «ما کلمات پروردگاریم که فضایل ما را نمی توان شمارش کرد»؛ (ولو انّ ما فی الأرض من شجره اقلام والبحر یمدّه من بعده سبعه البحر ما نفدت کلمات الله انّ الله عزیز حکیم)(1)؛ «اگر همة درختان روی زمین قلم گردد، دریا مرکب گردد و هفت دریاچه بر آن افزوده شود و همة آنها تمام شود؛ کلمات خدا پایان نمی گیرد و خداوند عزیز و حکیم است». اگر کسی با دید انصاف و دور از تعصّب، امامان دوازده گانه شیعه را با سایر رهبران مذاهب

ص: 25


1- . لقمان: 27.

مختلف اسلامی مقایسه کند، به یقین خواهد دانست که تاریخ اسلام، امامانی چون امامان معصوم شیعه به خود ندیده و نخواهد دید و فرزندان تیزهوش آدم سخنانی چون سخنان گوهربار آنان را هرگز نخواهند شنید. به اعتراف اکثر علما و دانشمندان مذاهب مختلف اسلامی، امامان معصوم شیعه به هیچ وجه با سایر رهبران قابل مقایسه نیستند. گرچه این بزرگواران در طول تاریخ از بدگویی و اتّهام حسودان و مزدوران و کوته نظران مصون نمانده اند، ولی با وجود این حسادت ها، فضل، عظمت و بزرگی اعجاب انگیزشان در نظر افراد بی غرض دست خوش شک و تردید قرار نگرفته است و کتاب های أهل تسنّن از فضایل و مناقب آنان انباشته است. اشعار زیبا و تعابیر دقیق و پر معنایی در ستایش آنان بسیار گفته اند و گاهی آن چنان با صداقت اظهار ارادت و محبّت به خاندان رسالت کرده اند که خود را تا مرز تشیع رسانده اند و این نشانة بزرگی و عظمت امامان ماست! نگارنده در این کتاب سعی دارد فضایل و مناقب ائمه اثنی عشر را از دیدگاه علما و بزرگان أهل تسنّن بررسی نماید و آنچه بزرگان أهل سنت دربارة امامان گفته اند، بازگو کند. آنان نه تنها منکر فضایل و مناقب ائمه ی اطهار نیستند بلکه با صراحت تمام به بزرگی و عظمت آنان اعتراف کرده اند.

پس جا دارد که شیعیان دوازده امامی به امامان معصوم شان افتخار کنند و به تمام ملت ها بگویند: اینها امامان ما هستند که همه به بزرگی و عظمت آنان اعتراف دارند. آیا شما رهبرانی همانند آنان را می توانیدنشان دهید؟! و چون کسی نمی تواند نشان دهد به ناچار باید اعتراف نماید. به همین جهت ما در اینجا نمونه هایی از اعترافات برخی از صحابه و تابعین و محدثین و بزرگان أهل سنت را که دربارة

ص: 26

فضایل خاندان رسالت ابراز داشته اند، ذکر می کنیم. غالب مطالب این کتاب از منابع معتبر أهل سنت گرفته شده و بیشتر هم همراه با متن عربی آن درج شده است تا مراجعة أهل نظر به آن آسان باشد. بنده حقیر با توکل بر خداوند و توسل به أهل بیت و حضرت معصومه علیهم السلام نوشتن این کتاب را آغاز کردم.

امید است که این خدمت ناچیز ان شاء الله مورد قبول حضرت احدیت و باعث خشنودی خاندان رسالت و ائمة اطهار علیهم السلام به خصوص حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان(عج) واقع شود. ضمن پوزش از خوانندگان محترم خواهشمندم چنان چه سهو و اشتباهی در تدوین این کتاب صورت گرفته باشد به بزرگواری خود مورد عفو و بخشش قرار دهند و اشتباهات نگارنده راتذکر دهند.

در پایان اجر معنوی این کتاب را به ارواح طیبه حضرات معصومین علیهم السلام شهدا و مراجع گذشته و روح مطهر و ملکوتی حضرت امام خمینی(ره) و روح پاک پدرم که با ایثار زندگی خود در راه تربیت فرزندانشان از کمترین محبت در حق ما دریغ نکرده و ما را با مکتب اهل بیت علیهم السلام آشنا کردند، تقدیم می نمایم.

ومن الله التّوفیق

تابستان 1385، مطابق با 13 رجب 1427

قربانعلی محقق (ارزگانی)

ص: 27

بخش اول: امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام

اشاره

ص: 28

فصل اول :شناخت مختصر از زندگانی آن حضرت

اشاره

نام: علی علیه السلام ، حیدر

لقب معروف: امیر مؤمنان، امام المتّقین، یعسوب الدّین و...

کنیه: ابوالحسن، ابو تراب و...

پدر و مادر: ابوطالب و فاطمه بنت اسد(س)

زمان تولد: سیزده رجب (ده سال قبل از بعثت پیامبر6)

محل تولد: داخل خانه خدا

دوران خلافت: از سال 36 تا 40 هجری قمری (حدود چهار سال و نه ماه).

مدت امامت: 30 سال

زمان شهادت: 21 رمضان سال 40 هجری، توسط ابن ملجم مرادی.

محل شهادت: مسجد کوفه

مدت زندگانی: 63 سال

مرقد شریف: نجف اشرف

دوران زندگانی: دوران کودکی حدود ده سال، همراه با پیامبر حدود 23 سال، دوران کناره گیری از خلافت و خانه نشینی حدود 25 سال، دوران خلافت حدود 4 سال و نه ماه.

ص: 29

ولادت شگفت

آن حضرت بنا بر مشهور در سیزدهم ماه رجب، سی سال پس از عام الفیل، در مکه معظمه به دنیا آمد. پدرش، ابوطالب، پسر عبدالمطلب، با عبدالله، پدر رسول اکرم6 برادر اعیانی بود و مادر آن حضرت فاطمه بنت اسد بن هاشم بن عبد مناف نام داشت. حضرت علی7 از طرف پدر و مادر هاشمی بوده است.

در کیفیت ولادت آن حضرت روایات زیادی آمده است؛ اما روایت معتبر، روایتی است. از ابن عباس که می گوید: روزی با یزید بن قعنب و گروهی از بنی هاشم و جماعتی از قبیلة «بنی العزی» در کنار خانة کعبه نشسته بودیم. ناگهان فاطمه بنت اسد وارد مسجد الحرام شد. در مقابل خانة کعبه ایستاد و نظری به جانب آسمان افکند و گفت:

«اللّهم انّی امنت بک وبکل کتاب انزلت ...»؛ «پروردگارا «من» ایمان آوردم به «تو» و هر پیامبر و رسولی که فرستادی و به هر «کتاب» که نازل کردی و تصدیق کردم گفته های جدم ابراهیم خلیل را که خانه کعبه را بنا کرده است. به حق این کودک که در شکم «من» است و با «من» سخن می گوید و با «من» انس گرفته است، یقین دارم که او یکی از آیات جلال و عظمت توست، آسان گردان بر من ولادت «او» را.

ابن عباس و یزید بن قعنب می گویند: چون فاطمه از دعا فارغ شد، دیدم دیوار خانة کعبه شکافته شد و فاطمه بنت اسد به درون خانه رفت و دوباره آن رخنه و شکاف به هم پیوست و «ما» خواستیم «دَرِ» خانه کعبه را بگشاییم، دیدیم در بسته است و دانستیم این امر از جانب خدا بوده است.

فاطمه بنت اسد سه روز در داخل خانه کعبه ماند و روز چهارم دیوار شکافته شد و فاطمه بنت اسد در حالی که فرزند خردسالش اسد الله الغالب علی بن ابی

ص: 30

طالب را بر روی دست گرفته بود، بیرون آمد و فرمود:

«مردم! خداوند مرا از میان خلق برگزیده و بر جمیع زنان عالم فضیلت داده است. خداوند آسیه زن فرعون را برگزید؛ زیرا او، در مخفی گاه، خداوند را عبادت می کرد و مریم دختر عمران را برگزید و ولادت عیسی را بر او آسان گردانید و در بیابان از درخت خشک، رطب تازه ای برای او آفرید.

خداوند

«مرا» بر هر دو فضیلت داده است؛ زیرا من و فرزندم در درون خانه کعبه سه روز ماندیم و از میوه ها و غذاهای بهشتی تناول کردیم و چون خواستم بیرون بیایم، در حالی که نوزادم روی دست من بود، هاتفی از غیب ندا داد که این فرزند بزرگوار را «علی» نام کن؛ زیرا من علی اعلی را آفریدم و از قدرت و جلال خود بهرة کامل به او بخشیدم و امور خود را بر او تفویض نمودم و او را بر علوم پنهانی خود آگاه کردم.

او اول کسی است که اذان خواهد گفت و بر روی خانة کعبه بالا خواهد رفت و بت های خانه کعبه را خواهد شکست؛ او امام و پیشوای بعد از حبیب «من» محمد6 و وصی او خواهد بود. خوشا به حال کسی که او را یاری کند و «بدا» به حال کسی که او را یاری نکند.(1)

ص: 31


1- . کشف الغمه فی معرفته الائمه علی بن عیسی اربیلی، ج1، ص60، امالی شیخ صدوق، مجلس 27، ص81؛ منتهی الامال، ج1، ص171.

فصل دوم:فضایل علی(ع) از دیدگاه اهل سنت

1 - علی(ع) از دیدگاه ابوبکر

1 - رأی ابوبکر علیاً7 فقال: «من سرّه أن ینظر الی أعظم النّاس منزله من رسول الله6 وأقربه قرابه وأعظم غناء عن نبیه، فلینظر الی هذا (علی)(1)؛ «روزی ابوبکر، علی7 را دید و گفت: هر کس دوست دارد به مردی بنگرد که نزد رسول خدا از عظیم ترین منزلت برخوردار است، و از نظر قرابت به آن جناب از همه نزدیک تر و در بر طرف کردن حوائج و رفع نیازمندی مردم از پیامبر6 بیشتر بود به این مرد نگاه کند.»

2 - جاء ابوبکر و علی7 یزوران قبر النّبی6 بعد وفاته بستّه ایام قال علی7 لأبی بکر؛ تقدم؛ فقال ابوبکر: ما کنت لا تقدم رجلاً سمعت رسول الله یقول: «علی منّی بمنزلتی من ربّی»(2)؛ «ابوبکر و علی7 شش روز پس از رحلت پیامبر6 به زیارت آن حضرت آمدند. علی7 به ابوبکر فرمود: «جلو بیفت». ابوبکر گفت: من هرگز از مردی که از رسول خدا6 درباره اش شنیدم که می فرمود: «علی نسبت به من به منزله من است نسبت به خدا، جلوتر نمی افتم.»

ص: 32


1- . کنز العمال، ج6، ص33؛ الریاض، ج2، ص163؛ صواعق، ص106؛ المناقب للخوارزمی، ص161، ترجمه امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج3، ص70.
2- . ریاض النضره، ج2، ص 163، ذخایر العقبی، ص 64، الصواعق المحرقه، ص 175.

3 - عن انس بن مالک قال: لمّا حضرت وفاه أبی بکر ... الی ان قال، قال ابوبکر: سمعت رسول الله6 یقول: «انّ علی الصّراط لعقبهً لا یجوزها احدٌ الاّ بجواز من علی بن ابی طالب7)(1)؛ انس بن مالک روایت کرده است؛ ابوبکر در واپسین لحظات زندگی خود گفت: از رسول خدا6 شنیدم که می فرمود: «از صراط، عقبه ای (گردنه) است که کسی از آن نمی تواند عبور کند مگر این که از علی بن ابی طالب7 جواز عبور داشته باشد.»

4 - عن عائشه قالت: رأیتُ ابابکر یکثر النّظر الی وجه علی. فقلت: یا أبت رائیتک تکثر النّظر الی وجه علی7. فقال سمعت رسول الله6 یقول: «النّظر الی وجه علی عباده(2)؛ عایشه گفت: ابوبکر را می دیدم که زیاد به صورت علی7 نگاه می کنی. گفت: از رسول خدا6 شنیدم که می فرمود: «نگاه کردن به صورت علی7 عبادت است.»

2 - علی(ع) از دیدگاه عمر بن الخطاب

1 - عن عمر بن الخطاب انّه قال: أشهد علی رسول الله6 لسمعته وهو یقول: «لو انّ السّماوات السّبع وضعت فی کفّه ووضع ایمان علی فی کفّه لرجح ایمان علی7»(3).

ترجمه: «عمر بن خطاب از رسول خدا6 نقل می کند که فرمود: «اگر

ص: 33


1- . مناوی کنوز الحقائق، ص 42، تاریخ بغدادی، ج10، ص 357، ذخائر العقبی، ص 71.
2- . المعجم الکبیر، ج18، ص110، المستدرک، ج3، ص141، مناقب علی بن ابی طالب7 ابن مغازلی، ص206، رقم 244، تاریخ بغداد، ج2، ص51، المناقب للخوارزمی، ص361.
3- . ریاض النضره، ج2، ص 226، مناقب علی بن ابی طالب ابن مغازلی، ص 289، المناقب للخوارزمی، ص131، کفایه الطالب، ص 258، موده القربی، ص 254.

تمامی آسمان ها و زمین در یک کفة ترازو و ایمان علی7 در کفة دیگر آن قرار گیرد ایمان علی سنگینی می کند.»

2 - وعن عمر انّه قال: علی مولی من کان رسول الله6 مولاه(1)

از عمر بن خطاب روایت شده است که گفت: «علی مولای هر کسی است که رسول خدا6 مولای او بود.»

3 - عن سالم قیل لعمر: انّک تصنع بعلی شیئاً ما تصنعه بأحد من اصحاب رسول الله. قال انّه مولایی(2)

4 - عن أبی هریره قال: من صام یوم ثمانی عشره: من ذی الحجه، کتب له صیام ستین شهراً وهو یوم غدیر «خم» لمّا أخذ النّبی6 بید علی بن ابی طالب7 فقال: «ألست ولی ولی المؤمنین؟»

قالوا: بلی، یا رسول الله. قال6: «من کنت مولاه، فعلی مولاه»، فقال عمر بن الخطاب: بخٍّ بخٍّ لک یابن أبی طالب اصبحت مولای و مولی کلّ مسلم «فأنزل الله الیوم أکملت لکم دینکم(3)»

ترجمه: «از ابوهریره روایت شده است که گفت: هر کس روز هیجدهم ذی الحجة را روزه بگیرد ثواب شش ماه روز برای او می نویسند و آن روز همان روز غدیر است که رسول خدا 6 دست علی 7 را گرفت و فرمود: «آیا من ولی و

ص: 34


1- . ریاض النضره، ج2، ص 226، مناقب علی بن ابی طالب ابن مغازلی، ص 289، المناقب للخوارزمی، ص 131، کفایه الطالب، ص 258، موده القربی، ص 254.
2- . الریاض النضره، ج2، ص 170.
3- . ابن مغازلی، مناقب علی بن ابیطالب، ص 18، رقم 24 - شواهد التنزیل، ج 1، ص 200 - المناقب للخوارزمی، ص 156 - تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.

صاحب مؤمنان نیستم؟»

گفتند: بلی! یا رسول الله!

رسول خدا فرمود: «هر که من مولای اویم علی7 نیز مولای اوست».

عمر بن خطابن علی گفت: به به ای پسر أبی طالب! برای همیشه مولای «من» و مولای هر مسلمانی شدی.

سپس خدا در این رابطه این این آیه ای را نازل کرد؛ «الیوم اکملت لکم دینکم..».

5. قال عمر بن الخطاب: لقد أعطی علی بن ابیطالب ثالث خصال الأن تکون لی خصلة منها أحبّ الی من أن اعطی حمر النّعم. قیل ما هنّ یا أمیرالمؤمنین. قال: تزویجه فاطمة بنت رسول الله 6 و سکناه المسجد مع رسول الله 6 یحلّ فیه ما یحلّ له و الرّأیة یوم خیبر(1)

ترجمه: «عمر بن خطاب گفت: سه امتیاز به علی بن ابیطالب اعطا شده است که یکی از آنها برای «من» از تمامی نعمتهای ارزنده عالم گرانبهاتر است. پرسیدند آن سه امتیاز چیست؟ گفت: ازدواج او با فاطمه دختر رسول خدا 6 و سکونت او در مسجد که در آن هر چه برای پیامبر حلال بود، برای او نیز حلال بود، حمل پرچم لشکر اسلام در روز خیبر».

لو لا علی لهلک عمر(2)

ص: 35


1- . تاریخ اصبهانی، ج 1، ص 276 - المختصر من المختصر، ج 2، 332 - المناقب للخوارزمی، ص 55.
2- . الصواعق المحرقه، ص 76 - الاستعاب، ج 3، ص 38.

مراجعة عمر در حل مشکلات دینی به علی 7 و این سخن او مورد اتفاق همگان است که گفت:

اگر علی 7 نمی بود، عمر هلاک می شد.

7. اعوذ بالله من معضلة لیس لها ابوالحسن(1).

ترجمه: «به خدا پناه می برم از مشکلی که در حل آن علی نباشد».

8. عن عمر قال: کنت أنا و ابوعبیده و ابوبکر و جماعة من اصحابه اذ ضرب رسول الله 6 منکب علی 7 فقال: یا علی أنت اوّل المؤمنین ایماناً و اوّل المسلمین اسلاماً و أنت منّی بمنزلة هارون من موسی.(2)

ترجمه: «عمر گفت: روزی «من» و ابوعبیده و ابوبکر و جمعی از صحابه نزد رسول خدا بودیم. او دست به شانة علی 7 زد و فرمود: «ای علی! تو اول مؤمن و اول مسلمانی، تو نسبت به من مانند هارون نسبت به موسی هستی».

3. علی(ع) از دیدگاه عثمان بن عفّان

1. عن محمّد بن یحیی بن حبان قال: کانت عند جدی حبان امرأتان، هاشمیة و الانصاریة؛ فطلق الانصاریة و هی ترضع فمرّت بها سنة ثمّ هلک عنها و لم تحضن فقالت: أنا أرثه لم احض فاختصمنا الی «عثمان بن عفان» فقضی لها بالمیراث فلامت الهاشمیة عثمان فقال: هذا عمل ابن عمّک هو اشار علیاً بهذا؛ یعنی علی بن ابیطالب 7(3)

ص: 36


1- . الفصول المهمۀ، ص 18 - تهذیب التهذیب، ص 338 - اسدالغابۀ، ج 4، ص 22.
2- . الریاض النضرۀ، ج 2، ص 214.
3- . موطاء امام مالک بن انس فی طلاق المریض، ص 36 - سنن بیهقی، ج 7، ص 419 - ابن حجر الاصابۀ، ج 8، قسم اول، ص 204 - الاستیعاب، ج 2، ص 764.

ترجمه: «محمّد بن یحیی بن حبان گفت: جدم دو زن داشت. یکی هاشمی و دیگری انصاری؛ زن انصاری را طلاق داد، در حالی که بچه شیر می داد. یکسال گذشت؛ جدم فوت کرد. زن نامبرده مدعی شد که من هنوز همسر اویم، چون تا کنون حیض ندیده ام. این دو زن شکایت خود را نزد عثمان بردند. او حکم به نفع زن انصاری داد و زن هاشمی، عثمان راسرزنش کرد و او (عثمان) در جواب گفت: من از پسر عمویت علی نظر خواستم. به اشارت او چنین حکم کردم».

محبّ طبری در ذیل همین روایت آورده است:

فارتفعوا الی عثمان فقال: هذا لیس لی به علم فارتفعوا الی علم 7 فقال علی 7 تحلفین عند منبر النّبی 6 انّک لم تحیض ثلاث حیضات و لک المیراث، فحلفت فاشرکت فی الارث(1)

ترجمه: «عثمان گفت: من حکم این مسئله را نمی دانم. شکایت خود را پیش سوگند یاد کنی در این مدت سه بار حیض ندیده ای مستحق ارث خواهی بود. زن سوگند خورد و در ارث شریک شد».

4. علی (ع) از دیدگاه معاویة بن ابی سفیان

1. عن ابی حازم قال: جاء رجلٌ الی معاویة فسئاله عن مسأله فقال: سل عنها علی بن ابیطالب، فهو أعلم قال: یا امیرالمؤمنین جوابک فیها أحبّ الی من جواب علی 7. قال بئسما قلت: لقد کرهت رجلاً کان رسول الله 6 یغرزه بالعلم غرزاً و لقد قال له: أنت منی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لانبی بعدی و

ص: 37


1- . الریاض النضرۀ، ج 2، ص 197.

کان عمر اذا أشکل علیه شیء أخذ منه(1)

ترجمه: «از ابی حازم روایت شده است که مردی نزد معاویه آمد و از او مسأله ای پرسید. معاویة گفت: از علی بپرس. مرد گفت: ای امیرالمؤمنین! جواب تو را بیشتر از جواب علی دوست می دارم. معاویه گفت: چه بد گفتی. از مردی کراهت ورزیدی که رسول خدا او را با علم بار آورده و درباره او فرمود: «نسبت تو به من به منزله هارون به موسی است جز این که پیامبر بعد از من نخواهد بود». برای عمر نیز هر وقت امری مشکل می شد از علی 7 کمک می گرفت.

2. و کان معاویة یکتب فیما ینزل به لیسأل له علی بن ابیطالب، فلمّا بلغه قتله؛ قال: ذهب الفقه و العلم بموت ابن ابی طالب. فقال له اخوه عتبة: لایسمع هذا منک أهل الشّام. فقال له: دعنی عنک(2).

ترجمه: «معاویه مسائلی که برایش پیش می آمد می نوشت تا از علی 7 بپرسد و چون شنید که او را کشتند، گفت: فقه و علم با مرگ پسر ابوطالب از میان رفت. برادرش عتبه به او گفت: اهل شام این حرف را از تو نشنوند؛ گفت: «رهایم کن».

3. قال معاویة بن ابی سفیان و هو الّذی کان یکنس بیوت الاموال و یصلّی فیها و هو الّذی قال یا صفرا و یا بیضاء غرّی غیری و هو الّذی لم یخلّف میراثاً و کانت الدّنیا کلّها بیده الا ما کان من الشّام(3).

ص: 38


1- . الریاض النضرۀ، ج 2، ص 159.
2- . الاستیعاب، ج 2، ص 463.
3- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، ص 70.

ترجمه: «معاویه گفت: علی کسی بود که انبار بیت المال را جارو می کرد و پس از تقسیم آن در آن نماز می خواند. او کسی بود که خطاب به زر و سیم گفت: غیر مرا فریب دهید. او کسی بود که میراثی از خود باقی نگذاشت با این که تمام دنیای اسلام جز شام در دست او بود.»

5. علی (ع) از دیدگاه سعد بن ابی وقاص

1. عن عامر بن سعد ابی وقاص عن ابیه قال: أمر معاویة بن ابی سفیان سعداً فقال: ما منعک أن تسبّ اباتراب؟ فقال: اما ماذکرت ثلاثاً فألهن رسول الله 6 فلن اسبّه لان تکون لی واحدة منهنّ احبّ الی من حمرالنّعم، سمت رسول الله 6 یقول له: و قد خلفه فی بعض مغازیة(1)

ترجمه: «عامر، پسر سعد بن ابی وقاص از پدرش سعد روایت کرده که گفت: معاویة بن ابی سفیان به سعد گفت: چرا به ابوتراب ناسزا نمی گویی؟ گفت: مادام که سه خبر را به یاد می آورم، که رسول خدا 6 دربارة او فرموده، دشمنانش نمی دهم. سه چیزی که اگر یکی از آنها دربارة من فرموده بود از تمامی نعمت های دنیا بیشتر ارزشش می دادم:

الف. هنگامی که در یکی از غزوات او را جانشین خود کرده بود، فرمود: آیا راضی نیستی نسبت به من چون هارون نسبت به موسی باشی جز این که بعد از من پیامبری نخواهد آمد»؟

ب. در روز خیبر فرمود: فردا حتماً پرچم را به دست مردی می دهم که خدا

ص: 39


1- . صحیح مسلم، کتاب فضائل الهمابه؛ سنن ترمذی؛ ج 2، ص 300؛ مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 185؛ حصائص نسایی، ص 4 - مروج الذهب، ج 3.

و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند و چون فردا شد من گردن کشیدم که شاید آن مرد من باشم. ناگهان فرمود: علی را نزد من بخوانید و چون او را آوردند آب دهان در چشم او انداخت و پرچم را به دست او داد و خداوند قلعه را برای او گشود.

ج. وقتی آیه «... قل تعالوا ابنائنا و ابناء کم...» نازل شد، رسول خدا، علی، فاطمه، حسن و حسین را صدا زد و فرمود: «بار الها! اینان أهل بیت من هستند.»

عسقلانی بعد از نقل این داستان از «مسلم» و «ترمذی» چنین می نویسد:

و این روایت از «ابی یعلی» به وجهی دیگرنقل شده که «سعد» به معاویه گفت: اگر ارّه دو سره ای را بر سرم بگذارید که علی 7 را سبّ کنم، هرگز این عمل را مرتکب نمی شوم».(1)

2. عن سعد بن ابی وقّاص قال: عدم معاویه فی بعض حاجاته فدخل علیه سعد فذکروا علیاً فنال منه، فغضب سعد و قال: تقول هذا الرجل سمعت رسول الله 6 یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و سمعته یقول: «انت منی بمنزلة هارون من موسی الا انّه لانبی بعدی» و سمعته یقول: «لاعطین الرّأیة الیوم رجلاً یحبّ الله و رسوله(2)».

ترجمه: «سعد بن ابی وقاص روایت کرده است که معاویه در بعضی از سفرهای حج خود به مدینه آمد و سعد از او دیدن کرد. در آن جا صحبت از علی

ص: 40


1- . عسقلانی، فتح الباری، ج 8، ص 76 - ترجمۀ امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، ص 71 رقم 1102 - المطالب العالیه، ج 4، ص 64 حیاۀ الصحابۀ، ج 2، ص 435.
2- . ابن ماجه، صحیح، باب فضل اصحاب رسول الله، ص 12 - خصایص نسایی، ص 4، با کمی تفاوت.

7 به میان آمد و معاویه از او بدگویی کرد. سعد خشمگین شد و گفت: دربارة

کسی حرف می زنی که من از رسول خدا 6 شنیدم که می فرمود: «هر که من مولای اویم علی مولای اوست» و شنیدم که می فرمود: «تو نسبت به من به منزله هارون برای موسی هستی، جز این که بعد از من پیامبری نخواهد آمد».

در جنگ خیبر شنیدم که می فرمود: «امروز پرچم را به مردی می دهم که خدا و رسول را دوست می دارد.»

6. علی (ع) از دیدگاه عمرو بن العاص

1. عن عمرو بن العاص قال: لما قدمت من غزوة ذات السلاسل و کنت أظن انّ لیس أحد أحبّ الی رسول الله 6 منی فقلت: یا رسول الله ای النّاس أحبّ الیک؟ فذکر فی کنز العمال اناساً (ای ان قال) عمرو بن العاص قلت: یا رسول الله فأین علی؟ فالتفت الی اصحابه فقال: انّ هذا لیسألنی عن النّفس(1).

ترجمه: «از عمرو بن عاص روایت شده که گفت: وقتی از غزوة «ذات السلاسل» برگشتم باخود می اندیشم که کسی نزد رسول خدا محبوبتر از «من» نیست. عرض کردم یا رسول الله چه کسی نزد شما از همه محبوبتر است.

در کنز العمال افرادی را نام برده تا آنجا که عمرو بن عاص می گوید: یا رسول الله چرا دربارة علی حرف نمی زنی؟

رسول خدا رو به اصحاب کرد و فرمود: «این مرد را ببینید از جان من می پرسد؟»

ص: 41


1- . کنز العمال، ج 6، ص 400.

7. علی(ع) از دیدگاه انس بن مالک

1. عن انس بن مالک قال: صعد رسول الله 6 المنبر فذکر قولاً کثیرا ثمّ قال: «این علی بن ابیطالب؟» فوثب الیه فقال: ها اناذا یا رسول الله. فضمّه الی صدره و قبّل بین عینیه و قال یا علی وصته معاشر المسلمین هذا اخی و ابن عمی و ختنی هذا لحمی و دمی و شعری هذا ابو السبطین الحسن و الحسین سیدی شبابا أهل الجنة(1).

ترجمه: «انس بن مالک گفت: رسول خدا 6 بالای منبر رفت و سخنان زیادی گفت، و سپس فرمود: «علی بن ابیطالب کجاست؟ علی از جا برخاست و عرض کرد من اینجا هستم یا رسول الله 6. پیامبر او را به سینه خود چسباند و میانة دو چشم او را بوسید و با صدای بلند فرمود: مسلمانان! این برادر من، پسر عمّ من و داماد من است. این گوشت من و خون و موی من است. این پدر دو سبط من حسن و حسین است که سید و آقای جوانان اهل بهشتند».

2. عن انس بن مالک قال: کنت عند النّبی 6 فرأ علیاً مقبلاً فقال: یا أنس قلت: لبیک قال: هذا المقبل حجتی علی امتی یوم القیامة(2).

ترجمه: «انس بن مالک می گفت: روزی در محضر پیامبر 6 بودم، همین که مشاهده کرد علی می آید، فرمود: «این شخصی که می آید در روز قیامت حجّت «من» بر امّت من است».

ص: 42


1- . ذخائر العقبی، ص 92.
2- . ذخائر العقبی، ص 77 - تاریخ بغداد، ج 2، ص 88 - مودّۀ القربی، ص 248.

8. علی(ع) از دیدگاه عبدالله بن عمر

عن ابن عمر قال: انّ رسول الله 6 اخی بین اصحابه. فاخی بین ابوبکر و عمر و بین طلحه و الزّبیر و بین عثمان بن عفّان و عبدالرّحمن بن عوف، فقال علی 7: «یا رسول الله انّک قد اخیت بین اصحابک فمن اخی؟» قال رسول الله 6: «اما ترضی یا علی أن أکون اخاک؟». قال ابن عمر و کان علی جلداً شجاعاً فقال علی 7 بلی یا رسول الله 6 فقال رسول الله 6: انت اخی فی الدّنیا و الاخرة(1).

ترجمه: «ابن عمر روایت کرده است: رسول خدا در بین اصحابش پیمان برادری برقرار می کرد. عمر را با ابوبکر و طلحه را با زبیر و عثمان را عبدالرحمن برادر کرد. علی 7 عرض کرد: «ای رسول خدا! میان اصحاب خود برادری برقرار کردی. پس برادر من کیست؟»

فرمود: «یا علی یا راضی نیستی که من برادر تو باشم؟». پس عمر گفت: علی مردی جِدّ و شجاع بود. او گفت: بلی! ای رسول خدا6. حضرت فرمود: «پس تو در دنیا و آخرت برادرمن هستی».

2. عن ابن عمر قال: سمعت رسول الله6 فی حجة الوداع و هو علی ناقته فضرب علی منکب علی7 و هو یقول: اللهم اشهد اللهم قد بلغت هذا اخی و ابن عمی و صهری و ابو ولدی اللهم کب من عاداه فی النّار(2).

ترجمه: «از پسر عمر روایت شده که گفت: رسول خدا در حجة الوداع، در

ص: 43


1- . مستدرک الصحیحین، ح 3، ص 14 - الرّیاض النضرۀ، ج 2، ص 167.
2- . کنزالعمال، ج 3، ص 61 - ج 6، ص 154.

حالی که بر ناقه ای سوار بود، به شانة علی زد و چنین فرمود: «بار الها! گواه باش من آنچه را که بر ذمّة خود داشتم ابلاغ کردم، این برادر من، پسر عم و داماد و پدر فرزندان من است. خدایا دشمنانش را به رو در آتش افکن».

9. علی(ع) از دیدگاه زبیر بن العوام

ابوالاسود دوئلی می گوید: وقتی علی7 با سپاهیانش به سپاه طلحه و زبیر نزدیک شد در آن هنگام «دو صف» در مقابل هم قرار گرفتند. علی 7 سوار بر استر؛ پیش روی لشکر دشمن ایستاد و فرمود: «بگوئید زبیر نزد من

آید».

زبیر را صدا زدند. نزدیک علی 7 شد. حضرت فرمود: «ای زبیر! تو را به خدا سوگند می دهم هیچ یاد می آوردی آن روزی را که من و تو در فلان محل بودیم. رسول خدا 6 از ما دو نفر گذشت و به تو فرمود: «ای زبیر! آیا علی را دوست داری؟» و تو گفتی: آیا پسرخاله و پسر عمه ام و کسی را که در دین من است دوست ندارم؟! آن گاه رو به من کرد و فرمود: «یا علی! آیا زبیر را دوست داری؟» عرض کردم: ای رسول خدا 6 «آیا پسر عمه ام و کسی را که بر دین من است دوست ندارم؟». پس رو به تو کرد و فرمود: «آگاه باش ای زبیر! به خدا سوگند تو روزی بر روی علی شمشیر می کشی و در آن روز تو تجاوز کار و بر وی ستم خواهی داشت؟»

زبیر گفت: آری! به خدا سوگند یادم آمد و از آن روزی که از رسول خدا 6 این سخن را شنیدم تا امروز فراموشم شده بود و به خدا سوگند با تو جنگ نمی کنم.

پس زبیر به لشکرگاه خود برگشت. پسرش گفت چه خبر است؟ گفت: علی

ص: 44

7 حدیثی را که «او» و «من» از رسول خدا 6 شنیده بودیم به یادم آورد. از رسول خدا 6 شنیده بودم که فرمود: «به خدا تو با او جنگ می کنی در حالی که ظالم بر او باشی» و اینک من از جنگ با او منصرف شده ام. عبدالله به پدرش گفت: آخر تو برای جنگ آمده ای؟ گفت: نه، من آمده ام میان مردم اصلاح کنم. اینک تو این کار را بکن. بگذار خداوند به دست تو مردم را اصلاح کند.

عبدالله گفت: حالا که سوگند خورده ای با او قتال نکنی، غلام خود را به عنوان کفاره آزاد کن و همین جا بمان تا اصلاح در میان امّت به دست تو فراهم شود. همین که آتش شعله ور شد طرف اسب خود رفت و سوار بر آن شده و از معرکة قتال دور شد(1).

10. علی(ع) از دیدگاه ابوهریره

1. عن داود بن یزید الاودی عن ابیه قال: دخل ابوهریره المسجد فاجتمع الیه النّاس فقام الیه شابّ فقال: انشدک بالله سمعت رسول خدا 6 یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه» قال. فقال: انی اشهد انی سمعت رسول الله 6 یقول: «من کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه(2)».

ترجمه: «داود بن یزید از پدرش روایت کرده که گفت: ابو هریره داخل مسجد شد. مردم دورش را گرفتند آن وقت جوانی برخاست و گفت: تو را به خدا سوگند می دهم آیا از رسول خدا 6 شنیده اید که می فرماید: «هر که من

ص: 45


1- . کنزالعمال، ج 6، ص 82 - مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 366 - اسدالغابۀ، ج 2، ص 199.
2- . هیثمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 105.

مولای او هستم علی هم مولای اوست. بار الها! دوست دار کسی را که علی را دوست دارد و دشمن دار کسی را که او را دشمن داشته باشد.» ابوهریره گفت: شهادت می دهم که از رسول خدا 6 شنیدم که می فرمود: «من

کنت مولاه فعلی مولاه».

2. عن ابی هریره قال: من صام یوم ثمانی عشرة من ذی الحجة کتب له صیام ستین شهراً و هو یوم غدیر خم لما اخذ النّبی 6 بید علی بن ابی طالب فقال: ألست ولی المؤمنین قالوا بلی یا رسول الله قال: «من کنت مولاه فعلی مولاه...(1)».

ترجمه: «ابو هریره گفت: هر کس روز هجدم ذی الحجه را که همان روز غدیر «خم» است، روزه بگیرد، ثواب 60 ماه روزه برایش می نویسد. رسول خدا 6 در همان روز دست علی 7 را گرفت و فرمود: «آیا من ولی مؤمنان نیستم؟» گفتند: بلی یا رسول الله! فرمود: «هر که من مولای او هستم علی نیز مولای اوست».

2. عن ابی هریره قال: سمعت رسول الله 6 یقول: «النظر الی وجه علی عباده(2)»

ترجمه: «ابوهریره گفت: از رسول خدا 6 شنیدم که می فرمود: «نگاه به صورت علی عبادت است.»

11. علی(ع) از دیدگاه عایشه؛ دختر ابوبکر

1. اخرج الدیلمی عن عایشة انّ النّبی 6 قال: «خیر اخوتی علی و خیر

ص: 46


1- . تاریخ بغداد، ج 8، ص 290.
2- . تاریخ بغداد، ج 3، ص 51.

اعمامی حمزة و ذکر علی عبادة»(1).

ترجمه: «دیلمی از عایشه روایت کرده که رسول خدا فرمود: «بهترین برادرانم علی است و بهترین عموهایم حمزه و یاد علی عبادت است».

2. عن عروة عن عایشة قال: قال رسول الله 6 النّظر الی وجه علی عبادة(2).

ترجمه: «عروة از عایشه روایت می کند که پیامبر فرمود: «نگاه کردن به صورت علی عبادت است».

3. ابن ابی شیبه به سند بسیار خوب و صحیح از عبدالرحمن بن ابزی روایت کرده که گفت: عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی در روزجمل خود را به «عایشه» رسانید، در حالی که عایشه هنوز در هودجش بود و به او گفت:

«یا امّ المؤمنین! آیا یادت هست که من بعد از قتل عثمان نزد تو آمدم و از تو پرسیدم بعد از عثمان به خلافت و امامت چه کسی تن در دهم؟ تو گفتی دست از علی 7 برمدار.»

عایشه سکوت کرد و چیزی نگفت. پس با برادرش «محمد» شترش را بند نهاده و پیاده اش کرده و او را نزد علی 7 بردیم: «آن حضرت دستور داد خانه ای برایش اختصاص دهید(3)

4. و قالت عایشه: «لما بلغها قتل علی 7 لتصنع العرب ما شاءت فلیس لها

ص: 47


1- . الصواعق المحرقه، ص 74، کنزالعمال، ج 6، ص 152، الاصابۀ، ج 4.
2- . حلیۀ الاولیاء، ج 2، ص 182.
3- . المعجم الکبیر، ج 16، ص 110، مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 41، تاریخ بغداد، ج 2، ص 51.

احد ینهاها»(1)

ترجمه: «هنگامی که خبر قتل علی 7 به عایشه رسید گفت: حالا دیگر عرب هر کاری که می خواهد بکند؛ چون دیگر کسی نیست که جلوآنها را بگیرد».

5. عن عایشه قالت: قال رسول الله 6 لما حضرته الوفاء ادعوا الی حبیبی فدعوا له ابابکر فنظر الیه ثمّ وضع رأسه ثمّ قال: «ادعوا الی حبیبی فدعوا له عمر فلما نظر الیه وضع رأسه ثمّ قال: ادعوا لی حبیبی دعوا له علیاً فلما رأه ادخله معه فی الثوب الّذی کان علیه فلم یزل یحتضنه حتی قبض ویده علیه»(2)

ترجمه: «عایشه گفت: هنگامی که رسول خدا 6 آخرین نفس هایش را می کشید، فرمود: «حبیب مرا نزد من بخوانید، رفتند ابوبکر را صدا زدند. رسول خدا 6 سر برداشت همین که او را دید، سر بنهاد و فرمود: حبیب مرا نزد من بخوانید. رفتند عمر را صدا زدند. باز رسول خدا 6 با دیدن او سر بنهاد و فرمود: حبیبم را نزد من بخوانید.

رفتند علی 7 را صدا زدند. رسول خدا همین که او را دید داخل بستر خود کرد و لحاف روی او انداخت و او را در آغوش گرفت؛ در حالی که دست به گردن علی داشت از دنیا رفت».

6. عن عایشه، سألت ای النّاس احبّ الی رسول الله 6 قالت: فاطمة. فقیل

ص: 48


1- . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج 2، ص 469.
2- . ذخایر العقبی، ص 72، الریاض النضرۀ، ح 2، ص 180.

من الرّجال قال: زوجها ان کان ما علمت صواما قواماً(1)

ترجمه: «از عایشه سؤال شد محبوب ترین مردم نزد رسول خدا 6 چه کسی بود؟ گفت: فاطمه. گفتند: از مردان چه کسی؟

گفت: شوهرش. تا آن جا که می دانم او همواره روزه دار بود و به نماز مداومت داشت».

7. و عنها و قد ذکر عندها علی فقالت: «ما رأیت رجلاً احبّ الی رسول الله 6 منه و لا امرأة احبّ الی رسول الله من امرأته»(2)

ترجمه: «پیش عایشه صحبت از علی 7 شد. گفت: من هیچ مردی محبوب تر از علی و هیچ زنی محبوب تر از همسرش فاطمه در نزد رسول خدا 6 ندیدم».

12. علی(ع) از نظر عمر بن عبدالعزیز أموی (متوفی 101 ه.ق)

ابوالفرج اصفهانی به سند خود از عیسی بن عبدالله بن محمّد بن عمر بن علی از یزید بن عیسی مورق روایت کرده است:

«در زمان خلافت عمر بن عبدالعزیز در شام بودم. در آن هنگام عمر در «خناصره» اقامت داشت و به غیر بومیها دویست درهم می داد. پیش او رفتم. دیدم، در حالی که عبایی از پشم بر دوش و لنگی بر پا دارد، بر مسند تکیه زده است، از من پرسید: تو اهل کجائی؟ گفتم: اهل حجاز هستم. پرسید از کجای حجاز؟ گفتم: از مدینه. پرسید: از کدام قبیلة مدینه هستی؟ گفتم: قریش. گفت: از

ص: 49


1- . اسد الغابۀ، ج 5، ص 522، الصواعق، ص 72، الریاض النضرۀ، ج 3، ص 115.
2- . الریاض النضرۀ، ج 3، ص 102.

کدام شاخة قریش؟ گفتم: از بنی هاشم. گفت: از کدام خانوادة بنی هاشم. گفتم: «مولای من علی 7 است» گفت: علی کیست؟! سکوت اختیار کردم دوباره پرسید: علی کیست؟! گفتم: پسر ابوطالب. در این هنگام عبا را کنار گذاشت

و نشست. سپس دست بر سینه اش گذاشت و گفت:

«انا و الله مولی علی» ثمّ قال: اشهد علی عدد ممن ادرک النّبی 6 یقول: «قال رسول الله من کنت مولاه فعلی مولاه»

ترجمه: «به خدا قسم من هم از موالیان علی هستم و افزود خدا را گواه می گیرم که از جماعتی از صحابه شنیدم می گفتند: رسول خدا 6 فرمود: «هر که من مولای اویم علی نیز مولای اوست».

سپس صدا زد: «مزاحم» مأمور پرداخت کجاست؟ و از وی پرسید به امثال ایشان چند درهم می دهی؟ گفت: دویست درهم. دستور داد به او 50 دینار به خاطر ولایتش علاوه بر دویست درهم به علی 7 بدهد. پس از من پرسید آیا مقرری داری؟ گفتم: نه؛ دستور داد نام او را در لیست مقرری بگیرها ثبت کنید...(1)

13. علی(ع) در کلام احمد بن حنبل (162-241 ه.ق)

احمد بن حنبل، چهارمین مؤسس مذهب أهل

سنت، در بغداد چشم به جهان گشود و در همان شهر فوت کرده است.(2)

1. روی بسنده عن محمّد بن منصور الطوسی، یقول: سمعت احمد بن حنبل یقول ما جاء لأحد من اصحاب رسول الله 6 من الفضائل ما جاء لعلی بن

ص: 50


1- . ابن منظور، مختصر تاریخ دمشقی، ج 27، ص 386، الاغانی، ج 8، ص 156.
2- . ابوزهرۀ، محمّد، تاریخ المذاهب الاسلامیۀ، ص 160.

ابیطالب(1)

ترجمه: «حاکم به سند خود از محمّد بن منصور طوسی روایت کرد که می گفت: از احمد بن حنبل شنیدم که می گفت: هرگز احادیثی در فضل هیچ یک از اصحاب رسول خدا 6 به مثابة فضل علی7 وارد نشده است.»

2. عن عبدالله بن احمد بن حنبل قال: کنت بین یدی ابی جالساً ذات یوم فجائت طائفة من الکرخیین فذکروا خلافة أبی بکر و خلافة عمر بن الخطاب و خلافة عثمان بن عفان، فأکثروا و ذکروا خلافة علی بن ابیطالب 7 و زادوا و طالوا فوضع ابی رائسه الیهم فقال: یا هؤلاء قد اکثرتم

القول فی علی 7 و الخلافة و الخلافة و علی ان الخلافة لم تزین علیاً بل علی زین الخلافة(2)

ترجمه: «خطیب بغدادی به سند خود از عبدالله بن احمد حنبل نقل می کند که می گفت: روزی در مجلس پدرم بودم که جمعی از مردم کرخ نزدش آمده دربارة خلافت ابوبکر، عمر، عثمان و علی و حوادث و صحبت های بسیار طولانی به میان آوردند.

در پایان پدرم سرش را بلند کرد و گفت: دربارة خلافت علی 7 زیاد حرف زدید و آنچه مسلم است آن است که آن سه نفر با احراز پست خلافت آبرو برای خود کسب کردند؛ ولی علی با خلیفه شدنش به خلافت آبرو داد».

خطیب بعد از نقل این جریان می نویسد: سیاری گفت: هنگامی که این حدیث را به یکی از شعیان گفتم در جواب گفت: نصف عداوتی که نسبت به

ص: 51


1- . مستدرک الصحیحین، ح 3، ص 107.
2- . بغدادی، تاریخ بغداد، ج 1، ص 135.

احمد بن حنبل داشتم به خاطر این حرفی که زده شد، از قلبم زدوده شد.

14. علی(ع) در کلام حاکم نیشابوری (متوفی 403 ه.ق)

محمّد بن عبدالله نیشابوری مکنّی به ابو عبدالله معروف به ابن البیع؛ فقیه، قاضی، محدث حافظ از بزرگان فقها و محدثین نیشابور است که در عصر خود امام أهل حدیث و تألیفاتش به تصدیق أهل فنّ در موضوع خود بی نظیر بود و او نخستین کسی است که علم درایه را وضع نموده است.(1)

قال الحاکم فقد تواترت الاخبار انّ فاطمه بنت اسد ولدت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب فی جوف الکعبه(2)

ترجمه: «حاکم گفت: به موجب اخبار متواتره فاطمة بنت اسد امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب را در داخل کعبه به دنیا آورد».

15. علی (ع) در نگاه امام محمّد غزالی (450-505

قال المناوی فی فیض القدیر: ما هذا الفظه؛ قال الغزالی: قد علم الاوّلون و الآخرون انّ فهم کتاب الله منحصر الی علم علی و من جهل ذلک فقد ضلّ عن الباب الّذی من ورائه یرفع الله عن القلوب الحجاب حتی تحقق الیقین الّذی لایتغیر بکشف الغطاء(3)».

ترجمه: «مناوی در فیض القدیر می نویسد: غزالی گفت: متقدمین و متأخرین همه می دانند که فهم کتاب خدا منحصر به علم علی 7 است و اگر کسی این

ص: 52


1- . ابن خلکان، تاریخ، ج 2، ص 59 - ریحانۀ الادب، ج 7، ص 427.
2- . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 59 - ریحانۀ الادب، ج 7، ص 427.
3- . فیض القدیر، ج 3، ص 46.

حقیقت را نفهمیده باشد درِ خانه ای را که خدا از آن در پرده ها را از روی دلها بر می دارد، گم کرده است».

16. علی(ع) در نگاه زمخشری؛ محمود بن عمر بن احمد (467-538 ه-.ق)

زمخشری از فحول علمای اهل سنت در فقه، حدیث، تفسیر، نحو، لغت و همچنین در علم بیان، بلاغت و ادبیات عرب استاد کلّ و مرجع فاضل بوده و او را فخر خوارزم می گفتند.

ایشان تألیفات زیادی دارد که هر یک از آنها در اثبات تبحر علمی او، برهان قاطعی است و از همه مشهورتر تفسیر «الکشاف عن حقایق التنزیل» است که از شهرت جهانی برخوردار و مرجع استفادة فحول است(1).

قال الزمخشری فی الکشاف فی ذیل تفسیر آیة المباهله فی سورة آل عمران:

«فأتوا رسول الله 6 و قد غدا محتضناً الحسین 7 آخراً بید الحسن 7 و فاطمة یمشی خلفه، و علی خلفها و هو یقول اذاً أنا دعوت فآمنوا». فقال اسقف نجران: یا معشرالنّصاری انّی لأری وجوهاً لو شاءو ان یزیل الله جبلاً من مکانه لا زاله فلا تباهلوا فتهلکوا.

ترجمه: «زمخشری در کشاف در ذیل آیه مباهله در سوره آل عمران می نویسد:

رسول خدا 6 در روز مباهله، در حالی که امام حسن و را در بغل و دست امام حسین را گرفته بود و حضرت فاطمه به دنبال او، وعلی پشت سر فاطمه

ص: 53


1- . ریحانۀ الادب، ج 2، ص 379.

حرکت می کردند، هنگامی که به قرار گاه مباهله نزدیک می شدند، رسول خدا به ایشان فرمود:

«هرگاه من دعا کردم شما آمین بگوئید».

اسقف نجران همین که این وضع را دید گفت: ای نصارای نجران! من صورتها، و سیماهایی را می بینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را از جای خود برکند، این کار را نیز انجام می دهند. پس با آنان مباهله نکنید که هلاک می شوید.

زمخشری بعد از نقل این حدیث می نویسد:

«و فیه دلیل لا شیء اقوی منه علی فضل اصحاب الکساء و فقه برهان واضح علی صحّة نبوة النّبی لانّه لم یرو أحد من موافق و لا مخالف انّهم اجابوا الی ذلک».(1)

ترجمه: «این آیه دلیل محکمی است بر فضیلت اصحاب کساء که هیچ دلیلی از چنین قوت برخوردار نیست و نیز دلالت واضحی بر ضحت نبوت رسول خدا 6 دارد؛ چون احدی، ازمخالف و موافق، روایت نکرده است که مسیحیان نجران مباهله را پذیرفته باشند.

17. علی(ع) در کلام فخر رازی (متوفی 606)

1. فی ذیل تفسیر قوله تعالی: «أم حسبت أنّ أصحب الکهف و الرّقیم کانوا من آیتنا عجباً» قال و أما علی کرّم الله وجهه فیروی ان واحداً من محبّیه سرق و کان عبداً اسود فأتی به الی علی فقال له: أسرقت؟ قال: نعم، فقطع یده. فانصرف

ص: 54


1- . تفسیر کشاف، ج 1، ص 434.

من عند علی 7 فلقیه سلمان الفارسی و ابن الکواء فقال ابن الکواء: من قطع یدک؟ فقال: امیرالمؤمنین و یعسوب المسلمین و ختن الرسول و زوج البتول.

فقال: قطع یدک و تمدحه؟! فقال: و لم لا امدحه و قد قطع یدی بحق و خلّصنی من النّار...».(1)

ترجمه: «فخر رازی در ذیل آیة نهم سورة کهف می نویسد:

اما دربارة علی «کرم الله وجهه» روایت شده است که یکی از دوستدارانش که مرد سیاه چهره ای بود دزدی کرده بود. وقتی او را به حضورش آوردند پرسید: آیا دزدی کرده ای؟

گفت: آری! حضرت دستش را قطع کرد و آن مرد هنگام برگشت به سلمان فارسی و ابن الکوا خارجی و آشوب گر برخورد کرد. ابن الکوا پرسید: چه کسی دستت را برید؟

گفت: امیرالمؤمنین و پیشوای مسلمین، داماد رسول خدا و همسر فاطمه زهرا3.

گفت: وای بر تو! دستت را قطع کرده است و این چنین به مدح و ثنایش پرداخته ای؟

گفت: چرا مدحش نگویم که او دست مرا به حق بریده و از آتش نجاتم داد.

هنگامی که سلمان این جریان را به علی 7 گزارش داد، حضرت دستور داد و آن مرد سیاه را آوردند، حضرت دست خود را بر ساعد او گذاشت و با دستمالی دست و ساعد، او را بست و دعا خواند. بعد صدائی از آسمان شنیدم که

ص: 55


1- . التفسیر الکبیر فخر رازی، ذیل آیۀ 9: سورۀ کهف (أم حسبت ان...).

دستمال را از روی دست او بردارید. همین که دستمال را برداشتیم، دیدیم دستش به اذن خدا بهبود یافته است.

2. الفخر رازی فی تفسیر الکبیر فی ذیل تفسیر قوله تعالی: «تلک الرّسل فضلنا بعضهم علی بعض...» فی سورة البقره قال: روی انّه قال (یعنی النّبی 6) بعد محاربة علی 7 لعمرو بن عبدود، کیف وجدت نفسک یا علی؟ قال: وجدتها لو کان کلّ اهل المدینة فی جانب لقدرت علیهم...(1)

ترجمه: «فخر رازی در تفسیر کبیر در سوره بقره آیه «تلک الرّسل فضلنا بعضهم علی بعض...» روایت کرده که رسول خدا 6 از علی 7، بعد از کشتن عمرو بن عبدود پرسید، یا علی در هنگام مبارزه با عمرو خود را چگونه دیدی؟

عرض کرد: در آن لحظه از چنان قدرتی برخوردار بودم که اگر تمامی اهل مدینه می خواستند با من درگیر شوند، بر همه آنها غالب می آمدم»

3. در تفسیر کبیر ذیل سوره کهف آیه «أم حسبت أنّ أصحب الکهف و الرّقیم کانوا من ءایتنا عجباً» ضمن بر شمردن دلایل امکان وقوع کرامات می نویسد:

به همین جهت می بینم هر کس علم به احوال عالم غیب بیشتر دارد، قلبی قوی تر و اعصابی شکننده تر ادرد و لذا علی بن ابی طالب «کرم الله وجهه» را می بینم که می فرماید: «به خدا سوگند درب خیبر را در آن حال با نیروی جسمانی از جایش بر نکندم بلکه با نیروی ربانی این کار را به انجام رساندم».

این قدرت و توان بدان جهت است که علی «کرم الله وجهه» در آن حال به

ص: 56


1- . تفسیر فخر رازی، ذیل سورۀ بقره، آیه 253.

کلی از عالم ماده و جسم منقطع شده بود و ملائکه نور عالم کبریایی را بر دلش تابانده و در نتیجه روح وی روحی قوی شبیه به ارواح ملکی شد و أشعة عالم قدس و عظمت در دلش تلألؤ کرد و قدرتی یافت که دیگران هرگز به چنین قدرتی دسترسی پیدا نمی کنند.

4. فخر رازی در تفسیر کبیر (مفاتیح الغیب) ضمن سورة فاتحة در جهر واخفات «بسم الله الرحمن الرحیم» جهر را اختیار کرده و چند دلیل نیز بر آن اقامه کرده است: السابع ان الدلائل العقلیه موافقة لنا و عمل علی بن ابی طالب معنا و من اتّخذ علیاً اماماً لدینه فقد استمسک بالعروة الوثقی فی دینه و نفسه».

ترجمه: «هفتم این که دلایل عقلی موافق ماست و عمل علی بن ابی طالب 7 هم موید ما است؛ هر کس در دینش «علی» را امام خویش قرار دهد به دست آویز استوار محکمی چنگ زده است».

18. علی(ع) در نگاه ابن ابی الحدید (585-656)؛ شارح نهج البلاغه

ابو حامد هبة الله بن محمّد بن أبی الحدید مدائینی از بزرگان علمای اهل سنت است. به طوری که معروف است در اصول مذهب اعتدال را برگزید و در فروع شافعی مذهب بوده است.

شرح نهج البلاغه او حاکی از موالات وی نسبت به مولای متقیان علی 7 و خاندان رسالت است؛ به ویژه هزار فقره از احادیث و کلمات قصار علویة که بر شرح خود افزوده است، مؤید دیگر این قضیه است و برتر از همة قصائد، سبع علویة اوست که در فضایل و مدائح آن حضرت سروده است اما اگر بخواهیم همة قصائد و سخنانی را که ابن ابی الحدید در مدح مولای متقیان آورده است

ص: 57

بیاوریم سخن به درازا می کشد و از تناسب بحث، که بنا بر اختصار است، خارج می شود.

به همین دلیل چند جمله از کلام او را در اینجا می آوریم:

فأمّا فضائله فانّه قد بلغت من العظم و الجلالة و الانتشار و الاستشهار مبلغاً یسمج معه التعرض لذکرها و التّصدی لتفصیلها فصارت کما قال ابو العینا لعبیدالله بن یحیی بن خاقان وزیر المتوکل و المعتمد رائیتنی فیما اتعاطی من وصف فضلک کالمخبر عن ضوء النّهار الباهر و القمر الزاهر الّذی لایخفی علی النّاظر فایقنت انّی حیث انتهی بی القول منسوب الی العجز مقصرّ عن الغابة فانصرفت

عن الثناء علیک الی الدعاء لک، و وکّلت الاخبار عنک الی علم الناس بک.

و ما اقول فی رجل اقرّ له اعداؤه و خصومه بالفضل و لم یمکنهم جحد مناقبة و لا کتمان فضائله فقد علمت انّه استولی بنو امیة علی سلطان الاسلام فی شرق الارض و غربها و اجتهدوا بکلّ حیلة فی اطفاء نوره و التحریض علیه و وضع المعایب و المثالب له و لعنوه علی جمیع المنابر و توعدّوا مادحیه بل حبسوهم و قتلوهم و منعوا من روایة حدیث یتضمن له فضیلة او یرفع له ذکراً حتی حظروا ان یسمی احد باسمه فما زاده ذلک الا رفعة و سمّو او کان کالمسک کلما ستر انتشر عرفه و کلما کتم تضوع نشره و کالشمس لاتستر بالراح و کضوء النّهار ان حجبت عنه عین واحدة ادرکته عیون کثیره»

ترجمه: «می گوید: چه گویم دربارة مردی که دشمنانش به فضل او اقرار کردند و نتوانستند فضایل و مناقب او را کتمان کنند و معلوم است که بنی امیه با آن که مالک

شرق و غرب عالم شدند و نهایت سعی و مکر در خاموش کردن

ص: 58

نور او نمودند و احادیث بسیاری در مثالیب و معایب او و نزدیکان او وضع کردند و بر منابر سبّ و لعن او نمودند و مداحان و شیعیانش را زندانی و قتل و غارت نمودند و مردم را از روایت حدیثی که دلالت بر فضل و منقبت او کند اکیداً منع کردند تا آنجا که بر مردم حرام کردند که نام او را بر زبان برانند آنان هر چه بیشتر در این زمینه از خود سماجت نشان دادند همان اندازه نام او بلندتر و قدرش رفیع تر شد. مانند مشک که هر قدر آن را پنهان کنند بویش مخفی نماند و مثل آفتاب که به کفت دست پوشیده نشود و مانند روز روشن که اگر یک چشم آن را نبیند، چشمان زیادی آن را خواهد دید».

و قد عرفت ان اشرف العلوم هو العلم الالهی لانّ شرف العلم بشرف المعلوم و معلومه أشرف الموجودات فکان هو أشرف العلوم و من کلامه اقتبس و عنه نقل و الیه انتهی و منه ابتداء...

ترجمه: «و تو می دانی که اشرف علوم علم خداشناسی است و هر که خدا را شناخته از او شناخته و چراغ هدایت از بیان او افروخته و راه خداشناسی به شمع کلام او روشن گشته و دست تعلیم او نور در دلهای علما سرشته است.

معتزله، که اهل توحید و عدل و ارباب نظر و عقل و در این فن استاد جهانیانند، شاگردان او هستند و اشاعره نیز معلومات خود را از آن حضرت کسب نموده اند.

استاد مشایخ اشاعره و معتزله آن حضرت است و انتساب امامیه و زیدیه به آن حضرت ظاهر است».

و من العلوم: علم الفقه و هو اصله و اساسه و کل فقیه فی الاسلام فهو عیال

ص: 59

علیه و مستفید من فقهه.

ترجمه: «از جمله علوم علم فقه است که آن حضرت اصل و اساس آن بوده و هر فقهی در اسلام عیال او بوده و از فقه او استفاده کرده است».

اما پیروان ابوحنیفه مانند؛ ابو یوسف و محمّد و غیر اینها همه علم را از ابوحنیفه کسب کرده اند؛ اما شافعی فقه را از محمّد بن حسن آموخته و فقه او نیز به ابوحنیفه بر می گردد.

احمد بن حنیل نیز فقه را نزد شافعی فرا گرفته است که در نتیجه فقه او نیز به ابوحنیفه بر می گردد و ابوحنیفه فقه را از جعفر بن محمد 7 آموخته است که جعفر بن محمد 7 از پدرش. پس همه علوم به علی بر می گردد.

اما مالک بن انس، فقه را از ربیعه فراگرفته و ربیعه از عکرمه و عکرمه از عبدالله بن عباس و ابن عباس نیز از علی 7 آموخته است.

فقه شافعی را از طریق مالک نیز می توان به علی 7 برگرداند؛ بدین ترتیب که فقه فقهای چهارگانه اهل سنت به علی منتهی می گردد؛ اما فقه شیعه که رجوع آن به علی روشن است. همچنین فقهای صحابه، مانند عمر بن خطاب و عبدالله بن عباس که مراجعاتشان به علی 7 بسیار معروف است، از علی 7 اخذ کرده اند اما منشأ علم ابن عباس که علی بوده بسیار روشن است؛ منشأ علم عمر، علم «علی» است؛ چون رجوع مکرّر عمر به علی 7

در بسیاری از مسائل مشکلی که در نزد همگان معروف است و اعتراف خودش که به طور مکرر می گوید: «لو لا علی لهلک عمر» و «لابقیت لمعظلة لیس لها ابوالحسن» و «لایفتینّ أحد فی المجسد و علی حاضر»؛ روشن می کند که علم فقه به طور کلی به امام علی 7

ص: 60

منتهی می شود.

از طریق عامه و خاصّه وارد شده است که پیامبر 6 فرمود: «اقضاکم علی(1)» منظور از «قضا» همان علم فقه است. بنابراین علی 7 فقیه ترین صحابه هست.

باز هم روایت کرده اند؛ موقعی که پیامبر اکرم 6 «علی» را برای قضاوت به یمن اعزام فرمود او را دعا کرد و گفت:

«اللهم اهد قلبه و ثبّت لسانه»؛

ترجمه: «خدایا! قلبش را هدایت و زبانش را ثابت گردان».

علی 7 فرمود: «فما شککت بعدها فی قضاء بین اثنین»؛ «پس از دعای پیامبر در داوری میان دو نفر هرگز به شک و تردید روبرو نشدم».

و من العلوم: علم تفسیر القرآن؛ و عنه أخذ و منه فرع و اذا رجعت الی کتب التّفسیر علمت صحة ذلک لانّ اکثره عنه و عن عبدالله بن عباس و قد علم النّاس حال ابن عباس فی ملازمته له و انقطاعه الیه و انّه تلمیذه و خریجه و قیل له: این علمک من علم ابی عمّک؟ فقال: کنسبة قطرة من المطر الی البحر المحیط.

ترجمه: «از جمله علوم، تفسیر قرآن است که به تمامی از علی 7 مأخوذ است؛ چون ابن عباس، استاد مفسرین، اکثر این علم را از او گرفته است.

او شاگرد علی 7 بوده است و از ابن عباس پرسیدند که علم تو با علم ابن عمت چه نسبتی دارد؟ گفت: مثل قطرة باران نسبت به دریای بی کران است».

و من العلوم: علم النّحو و العربیة و قد علم النّاس کافة أنّه هو الّذی ابتدعه و أنشاه و املی علی ابی الاسود الدوئلی جوامعه و اصوله من جملتها: الکلام کلّه

ص: 61


1- . سیوطی، جامع الصغیر، ج 1، ص 58.

ثلاثة اشیاء؛ «اسم» و «فعل» و «حرف».

و من جملتها تقسیم الکلمة الی «معرفة» و «نکره» و تقسیم الاعراب الی «الرفع» و «النصب» و «الجر» و «الجزم»(1) و هذا یکاد یلحق بالمعجزات لان القوة البشریة لا تفی بهذالحصر و لاتنحض بهذا الاستنباط»

ترجمه: «از جملة علوم؛ علم نحو و ادبیات عرب است که همه می دانند، این علم را علی 7 اختراع کرده است و ابوالاسود دوئلی آن را تدوین کرده است و اصول و قواعد آن را علی 7 بیان فرموده است؛ از جمله کلام را بر سه

نوع به عنوان «اسم» و «فعل» و «حرف» همچنان کلمه را به «معرفه» و «نکره» تقسیم نموده است و نیز اعراب را منحصر در «رفع» و «نصب» و «جر» و «جزم» دانسته است که این ابداع و ابتکار، بدون تردید، نوعی معجزه شناخته می شود؛ زیرا قدرت فکری بشر از تنظیم و ترتیب این امور عاجز است.

ابن ابی الحدید سپس راجع به کمالات و فضایل انسانی حضرت مانند شجاعت، سخاوت، عدالت، حلم، عفو، حسن خُلق، زهد، تقوا، عبادت، فصاحت و بیان آن امام سخن به میان آورده و راجع به هر کدام نمونه هایی ذکر کرده و سرانجام می نویسد:

«چه بگویم!! در شأن مردی که در هدایت از همة مردم سبقت گرفته و زمانی که او به خدا ایمان آورده، همگان مشغول عبادت سنگها بوده اند و هیچ کس بر او در توحید سبقت نداشته، مگر رسول خدا 6 که رایت سبقت در عالم افراشته.»

ص: 62


1- . معجم الادبا، ج 14، ص 42-50.

اکثر أهل حدیث بر آنند که او در متابعت از رسول خدا 6 از همه مقدم است و به او ایمان آورده است چنان که علی 7 خود فرموده است:

«انا الصدّیق الاکبر و أنا الفاروق الأوّل أسلمت قبل الاسلام النّاس و صلّیت قبل صلاتهم».

آنچه بیان شد، گوشه ای از فضایل آن حضرت اسم که اگر بخواهیم مناقب او را به تفضیل بیان کنیم، به کتاب ها و زمان های طولانی نیاز داریم.(1)

19. علی(ع) در نگاه احمد شهاب الدین

احمد شهاب الدین، مؤلف کتاب «توضیح الدلائل علی ترجیح الفضایل»، در این که علی در جمیع صفات شبیه و مانند پیامبر بوده می نویسد:

و لایخفی ان مولانا امیرالمؤمنین 7 قد شابه النّبی فی کثیر بل اکثر الخصال الرضیه و الافعال الزکیه و عاداته و عباداته و احواله العلیة و قد صحّ ذلک له بالاخبار الصحیحة و الاثار الصریحة ولایحتاج الی اقامة الدلیل و البرهان و لایفتقر الی الیضاح حجة و بیانا و قد عد بعض العلما بعض الخصال لامیر المؤمنین علی 7 التی هو فیها نظیر سید نا النّبی الامّی.

ترجمه: «مخفی نماند که مولای ما امیرالمؤمنین 7 در بیشتر اوصاف پسندیده و کردار پاک، عادات و عبادت و حالات به رسول اکرم 6 شباهت دارد و این مطلب احتیاجی به دلیل و برهان و حجت و بیان ندارد».

برخی از آن خصال را که در آن شبیه پیامبر است را به اختصار می آوریم:

ص: 63


1- . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 1، ص 16-30.

1. نسب: در نسب علی مانند پیامبر است.

2. طهارت:

نظیره فی الطهارة بدلیل قوله تعالی: «انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهّر کم تطهیراً»

یعنی علی 7 در طهارت و پاکی نظیر پیامبر است به دلیل آیه تطهیر که درباره پنج تن آل عبا نازل گردیده است».

3. ولایت:

و نظیره فی الولایة بدلیل قوله «انّما ولیکم الله و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصّلوة و یؤتون الزّکاة و هم راکعون»

ترجمه: «نظیر آن حضرت است در آیه مزبور از حیث ولایت بر امّت به دلیل «انما ولیکم الله» به اتفاق فریقین دربارة علی 7 نازل گردید است».

4. نشر احکام:

و نظیره فی الاداء و التبلیغ بدلیل الوحی الوارد علیه یوم اعطاء سورة برائت لغیره فنزل جبرئیل و قال لایؤدیها الا انت او هو منک فستعادها منه فاداها علی (رض) فی الموسم»

ترجمه: «و نظیر آن حضرت است در اداء رسالت و تبلیغ دین به دلیل سورة برائت و نزول آن بر پیامبر خاتم.

حضرت آیه را به ابوبکر داد تا در موسم حج برای اهل مکه قرائت کند جبرئیل نازل شدو عرض کرد: او اداء رسالت نتواند مگر خودت یا کسی که از تو باشد. پس حضرت آیات سورة برائت را، به امر خدا، از ابوبکر گرفت و به

ص: 64

علی داد تا در موسم اداء نماید».

5. پیشوا:

نظیره فی کونه مولی الامّة بدلیل قوله 6: «من کنت مولاء فهذا علی مولاه».

ترجمه: «و نظیر آن حضرت است در ولایت بر امّت به دلیل فرمودة پیامبر اکرم 6: «هر که من مولای او هستم علی هم مولای اوست».

6. روح:

نظیره فی مماثلة نفسیهما و ان نفسه قامت مقام نفسه و ان الله تعالی اجری نفس عجلی مجری نفس النّبی 6 فقال: «و من حاجک فیه من بعد ماجائک من العلم...»

ترجمه: «و نظیر آن حضرت است در همسان بودن نفس آن دو، و این که نفس علی 6 قائم مقام نفس رسول خدا 6 است، چنان چه در آیة مباهله علی را به منزلة نفس آن حضرت قرار داده است».

7. شرافت و مقام:

و نظیره فی فتح بابه فی المسجد کفتح باب رسول الله و جواز دخول المسجد جنباً کحال رسول الله 6 علی السواء.

ترجمه: «و نظیره آن حضرت است در فتح باب او به مسجد، مثل فتح باب رسول خدا و جواز عبور و مرور او از مسجد در حال جنابت مانند رسول خدا 6».

20. علی(ع) از نگاه دکتر محمّد حسین ذهبی:

اشاره

دکتر ذهبی، استاد دانشگاه الازهر و مؤلف کتاب التفسیر و المفسرون، در

ص: 65

معرّفی شخصیت علمی امام شیعیان امیر مؤمنان علی 7 می گوید:

کان رضی الله عنه بحراً فی العلوم کان قوی الحجة، سیلم الاستنباط اوتی الحظّ الاوفر من الفصاحة و الشعر، و کان ذا عقل، قضائی ناضج و بصیرة نافذة الی بواطن الامور،. کثیرا ما کان یرجع الیه الصحابة فی فهم ما خفی و استجلاء ما اشکل(1).

ترجمه: «علی دریای علم و استدلالش قوی و استنباطش درست و از فصاحت، خطابه و شعر بهرة فراوان داشت. عقل قضائیش کامل بود و بصیرت نافذ به بواطن امور داشت و در موارد زیادی صحابه برای حل مشکل خود به او مراجعه می کردند».

علی(ع) از دیدگاه دیگر صحابه در کتب اهل تسنن
1. علی(ع) از دیدگاه عبدالله بن عباس

عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، بکنی به «ابوالعباس» معروف به «ابن عباس» بنابر مشهور از اکابر صحابه و جد اعلای خلفای بنی عباس (متوفی 68 ه.ق) است.

پیامبر اکرم 6 درباره اش چنین دعا کرد:

«اللهم فقّهه الدّین و علّمه التّأویل».(2)

و نیز در حق او گفت: «اللهم اعط ابن عباس الحکمة و فی علّمه التّأویل».(3)

ص: 66


1- . ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 89.
2- . ابن سعد، طبقات الکبری، ج 2، ص 365.
3- . همان.

1. اخرج ابن عساکر عن ابن عباس قال:

«مانزل فی أحد من کتاب الله تعالی مانزل فی علی 7(1)».

2. اخرج الطبرانی و ابن ابی حاتم عن ابن عباس:

«ما نزل الله «یا ایها الّذین آمنوا» الّا و علی امیرها و شریفها و لقد عاتب الله اصحاب محمّد فی غیر مکان و ما ذکر علیاً الا بخیر(2)».

ترجمه: «خداوند در هیچ جای قرآن مجید مؤمنان را با «یا ایها الّذین آمنوا» مورد خطاب قرار نداده مگر این که امیر و شریف آنها علی 7 است؛ یعنی فرد کامل، کسانی اند که ایمان به علی 7 آورده اند.

خداوند در قرآن به طور مکرّر و در موقعیت های مختلف اصحاب پیامبر را مورد عتاب و سرزنش قرار داده ولی در همه جا از علی 7 به خیر و نیکی یاد کرده است».

3. سیوطی در درّالمنثور در ذیل آیة «یا ایها الّذین آمنوا اتّقوا الله و کونوا مع الصّادقین» می نویسد:

اخرج ابن مردویه عن ابن عباس فی قوله تعالی: «اتّقوا الله و کونوا مع الصادقین» قال: مع علی بن ابیطالب 7(3)

ترجمه: «ابن مردویه از ابن عباس روایت کرده است که او گفت: در این آیه، منظور از «صادقین» علی بن ابیطالب 7 است».

ص: 67


1- . سیوطی، تاریخ الخلفا، ص 171 و مختصر تاریخ دمشق، ج 18، ص 11.
2- . همان - المعجم الکبیر، ج 11، ص 264 - المناقب للخوارزمی، ص 266 - ذخائر العقبی، ص 89.
3- . سیوطی، تفسیر الدرالمنثور، ج 3، ص 290.

روی بسنده عن ابن عباس قال: قال ابوموسی الاشعری انّ علی اوّل من أسلم مع رسول الله 6.(1)

5. عن ابن عباس انّ رسول الله 6 قال: من اراد أن ینظر الی ابراهیم فی حلمه و الی نوح فی حکمته و الی یوسف فی جماله فلینظر الی علی بن ابی طالب 7(2).

ترجمه: «ابن عباس می گوید: رسول خدا فرمود: هر که می خواهد به حلم ابراهیم، حکمت نوح و جمال یوسف بنگرد، علی بن ابی طالب را بنگرد».

6. لو انّ الشجر اقلام و البحور مدادً و الانس کتّاب و الجنّ کتابٌ ما احصوا فضایل امیرالمؤمنین علی 7(3).

7. «و کان اوّل من أسم من النّاس بعد خدیجة»؛ «او (علی) بعد از خدیجه اولین کسی بود که ایمان آورد».

8. رسول خدا 6 جامعة خود را روی علی، فاطمه و حسنین انداخت و فرمود: «انّما یرید الله لیذهب عنکم الرّجس أهل البیت و یطهّرکم تطهیرا».

9. قال ابن عباس، قال رسول الله 6:

«من سبّ علیاً فقد سبّنی و من سبّن فقد سبّ الله و من سبّ الله عزّوجلّ أکبّه الله علی منخره».(4)

ترجمه: «هر کس علی را ناسزا گوید، مرا ناسزا گفته، و هر کس مرا ناسزا

ص: 68


1- . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 465.
2- . ریاض النضرۀ، ج 2، ص 218.
3- . المناقب للخوارزمی، ص 32 - کفایۀ الطالب، ص 252 - مودۀ القربی، ص 249.
4- . مستدرک الصحیحین، ج 1، ص 121؛ مسند احمد حنبل، ج 6، ص 323.

بگوید خدا را ناسزا گفته؛ و هر کس خدا را ناسزابگوید خدا او را در آتش دوزخ معذّب خواهد کرد».

2. علی(ع) از دیدگاه ابوایوب انصاری

1. عن علقمة و الاسود قالا: آتینا با ایوب الانصاری عند منصرفه من صفین فقلنا له: یا ابا ایوب انّ الله اکرمک بنزول محمّد 6 و بمجئی ناقته تفضّلا من الله و اکراماً حتی اناخت ببابک دون النّاس ثمّ جئت بسیفک علی عاتقک تضرب به أهل لا اله الا الله؟ فقال: یا هذا انّ الرّائد لایکذب أهله و انّ رسول الله 6 امرنا بقتال ثلاثه مع علی 7 بقتال النّاکثین و القاسطین و المارقین فاما الناکثون فقد قابلنا هم اهل الجمل طلحة و الزبیر و اما القاسطون فهذا منصرفنا من عندم یعنی معاویه و عمراً و اما المارقون منهم أهل الطرقات و أهل السعیفات و أهل النخیلات و أهل النهروانات و الله ما ادری این هم ولکن لابد من قتالهم ان شاءالله قال: و سمعت رسول الله 6 یقول لعمار: «یا عمّار تقتلک الفئة الباغیة و انت اذ ذلک مع الحق و الحق معک یا عمّار بن یاسران رأیت علیاً قد سلک وادیاً سلک الناس وادیاً غیره فاسلک مع علی فانه لن یدلیک فی ردی و لن یخرجک من هدی، یا عمّار من تقلد سیفاً اعان به علیاً علی عدوه قلده الله یوم القیامة و شاحین من در، و من تقلد سیفاً اعان به عدو علی علیه قلده الله یوم القیامة و شاحین من نار قلنا یا هذا حسبک رحمک الله حسبک رحمک الله.(1)

ترجمه: «علقمه و اسود گفتند: بعد از آن که ابو ایوب انصاری از جنگ

ص: 69


1- . تاریخ بغداد، ج 13ت، ص 187 - کنز العمال، ج 6، ص 155 - اسد الغابۀ، ج 4، ص 32.

صفین برگشت و به دیدنش رفتیم و گفتیم: ابو ایوب! خدا تو را با سکونت رسول خدا در خانه ات، هنگامی که وارد مدینه شد و به زانو زدن شتر ایشان بر در خانه ات، تو را گرامی داشت. اکنون شمشیرت را بر دوش گرفته و آمده ای و «اهل لا اله الا الله» را آماج ضربات خود ساخته ای؟

ابو ایوب انصاری گفت: یک رهبر هرگز به پیروان خود دروغ نمی گوید؛ رسول خدا 6 مارا مأمور کرد با سه طائفه در رکاب علی 7 بجنگیم:

ناکثین، قاسطین و مارقین.

اما ناکثان عبارت بودند از لشکر طلحه و زبیر که بیعت با علی را شکستند و جنگ جمل را راه انداختند.

قاسطین همین ها هستند که اینک از جنگ آنها بر می گردیم.

مارقین به خدا هنوز نمی دانم چه کسانی هستند و چه وقت با آنان خواهیم جنگید ولی نبرد با آنان نیز روزی اتفاق خواهد افتاد.

آنگاه گفت: من از رسول خدا 6 شنیدم که به عمّار می فرمود: «ای عمّار! تو به دست جمعی یاغی و سرکش و ستمکار کشته می شوی و آن روز «حق» با «تو» و تو با حق خواهی بود.

ای عمّار! هر گاه علی 7 را دیدی که به راهی می رود، و تمام مردم به راهی دیگری، تو راه علی را بگیر که تو را به سوی هلاکت راهنمایی و از هدایت خارج نمی کند.

ای عمّار! هر کس به قصد یاری کردن علی در مقابل دشمنانش شمشیر حمایل کند، خدا در روز قیامت دو شمشیر از دُر ّ به او حمایل می کند و کسی که

ص: 70

شمشیری بر ضد علی 7 حمایل کند، خداوند در قیامت شمشیر از آتش به او حمایل می کند.

گفتیم: ابو ایوب! همین قدر کافی است. خدا تو را رحمت کند.»

2. فقیه شافعی (ابن مغازلی) در کتاب «مناقب» از ابو ایوب انصاری چنین روایت می کند:

رسول خدا مریض بود و فاطمه برای عیادت بر او وارد شد و او را در نهایت ضعف و ناتوانی دید و گریه سر داده و شک به رخسارش روان گردید.

پیامبر وقتی فاطمه را چنین دید دلداری داد و فرمود:

«یا فاطمه انّ الله أطلع الی الارض اطلاعة فاختار منها آباک فبعثه نبیاً ثمّ اطلع الیها ثانیة فاختار منها بعلک فاوحی الی

فانکحته ایاک و اتخذته وصیاً اما علمت انّ لکرامة الله ایاک زوجک اعظهم حلماً و اقدمهم سلماً و اعلمهم علماً فسرّت بذلک فاطمه و استبشرت».(1)

ترجمه: «ای فاطمه 3! خدای تعالی نظری به سوی زمین انداخت پدر تو را برگزید و او را پیامبر خود قرار داد، دوباره بر زمین نظری انداخت شوهرت را برگزید و به من وحی کرد تا تو را به عقد او در آورم و او را وصی خود گردانیدم.

آیا نمی دانی که برای کرامت تو است که خدای تعالی تو را با عظیم ترین امت از نظر حلم و با سابقه ترین آنان از نظر اسلام و داناترین آنان از نظر علم تزویج کرد. با شنیدم سخنان پیامبر آثار سرور و خوشحالی در چهرة فاطمه 3

ص: 71


1- . خوارزمی، مناقب، ص 63؛ مناقب ابی المغازلی، ص 101.

آشکار شد».

3. علی(ع) از نگاه ابوذر غفاری

1. عن ابی ذر قال: قال رسول الله 6 من اطاعنی فقد اطاع الله و من عصانی فقد عصی الله و من اطاع علیاً فقد اطاعنی و من عصی علیاً فقد عصانی(1)

2. و عن ابی ذر قال: ما کنا نعرف المنافقین علی عهد رسول الله الآ بثلاث:

بتکذیبهم الله و رسوله و التّخلف عن الصلوة و بغضهم علی بن ابیطالب(2)

ترجمه: «ابوذر غفاری گفت: در زمان رسول اکرم منافقان را به سه چیز می شناختم:

1. با تکذیب خدا و رسولش.

2. تخلف از نماز.

3. عداوت با علی 7.

4. علی(ع) از نگاه سلمان فارسی

1. قال رجل لسلمان: ما أشدّ حبّک لعلی 7: قال: سمعت رسول الله 6 یقول:

«من أحب علیاً فقد احبّنی و من ابغض علیاً فقد ابغضنی(3)».

ترجمه: «مردی به سلمان فارسی گفت: این همه علی را دوست می داری؟

ص: 72


1- . حاکم، مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 121.
2- . الریاض، النظرۀ، ج 3، ص 190 - مودۀ القربی، ص 257 - تلخیص المستدرک، ج 3، ص 121.
3- . هیثمی، مجمع الزوائد، ج 9، ص 113.

فرمود: از رسول خدا شنیدم که می فرمود:

«هر کس علی را دوست بدارد مرا دوست نداشته، و هر کس علی را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است».

5. علی(ع) از نگاه ابوسعید خُدری

1. عن ابی سعید خُدری قال: لما نصب رسول الله 6 علیاً یوم «غدیر خم» فنادری له بالولایة، هبط جبرئیل علیه بهذه الآیة: «الیوم أکملت لکم دینکم(1)».

ترجمه: «ابو سعید خُدری گفت: وقتی رسول خدا در روز غدیر «خم» علی را به مقام ولایت نصب فرمود، جبرئیل از آسمان فرود آمد و این آیه را با خود آورد؛

«الیوم أکملت لکم دینکم...».

6. علی(ع) از نگاه عمّار بن یاسر

1. عن عمّار بن یاسر یقول: سمعت رسول الله 6

یقول لعلی 7: «یا علی طوبی لمن احبّک و صدق فیک و ویل لمن ابغضک و کذب فیک(2)»

ترجمه: عمّار یاسر می گوید: از رسول خدا شنیدم که به علی 7 می فرمود:

«یا علی! خوشا به حال کسی که تو را دوست داشته و نسبت به تو صداقت پیشه کند. وای به حال کسی که تو را دشمن داشته و نسبت به تو نفاق بورزد».

ص: 73


1- . سیوطی، الدر المنثور، ذیل آیه.
2- . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 135، تاریخ بغداد، ج 2، ص 215.

7. علی(ع) از نگاه جابر بن عبدالله انصاری

1. عن جابر بن عبدالله قال: کنّا عند النّبی 6 فأقبل علی 7 فقال النّبی 6: «و الّذی نفسی بیده انّ هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامة» فنزلت: «انّ الّذین آمنوا و عملوا الصّالحات اولئک هم خیر البریة». فکان اصحاب النّبی اذا أقبل علی 7 قالوا: جاء خیر البشر(1)

ترجمه: «ابن عساکر از جابر بن عبدالله

روایت کرده است:

در محضر رسول خدا 6 بودیم که علی 7 از راه رسید، رسول خدا 6 فرمود: «[قسم به] آن خدایی که جانم در دست اوست، تنها این مرد و شیعیانش در روز قیامت رستگارند».

به همین جهت اصحاب رسول خدا 6 هر وقت علی 7 را می دیدند به یکدیگر می گفتند: «خیر البریة» آمد.

2. عن جابر بن عبدالله قال: انّ علیاً حمل باب خیبر یوم افتتحها و انّهم جربوه بعد ذلک فلم یحمله الا اربعون رجلاً(2)

ترجمه: «جابر بن عبدالله گفت: «علی 7 در جریان جنگ خیبر همان روزی که دژ محکم آن را گشود و درب خیبر را از جا بلند کرد و پس از آن سنگینی آن «در» را سنجیدند کمتر از چهل نفر نتوانستند آن را از زمین حرکت دهند».

8. علی(ع) از نگاه عبدالله بن مسعود

1. عن عبدالله بن مسعود قال قلت یا رسول الله الا تستخلف ابابکر فأعرض

ص: 74


1- . سیوطی الدر المنثور، ذیل آیه کنوز الحقائق، ص 92.
2- . تاریخ بغداد، ج 11، ص 324، میزان الاعتدال، ج 2، ص 218.

عنی فرأیت انّه لم یوافقه فقلت: یا رسول الله 6 ألا تستخلف عمر؟ فاعرض عنی فرأیت انّه لم یوافقه فقلت: یا رسول الله الا تستخلف علیاً؟ قال: «ذلک و الّذی لا اله الا هو أن بایعتموه و اطعتموه ادخلکم الجنة» (قال رواه الطبرانی(1))

ترجمه: «عبدالله بن مسعود در آخر روایتی که در آن اسلام آوردن جنیان را ذکر می کند، می گوید: رسول خدا 6 ضمن سخنانش به من فرمود: «أجل من نزدیک شده».

عرض کردم: این رسول خدا 6 آیا ابوبکر را خلیفة خود نمی کنی؟ از من روی برگردانید. فهمیدم که با این امر موافقت ندارد. عرض کردم عمر چطور؟ باز از من روی برگرداند.

پرسیدم: ای رسول خدا 6 علی 7 را جای خود نمی نشانی؟ فرمود: «به خدایی که معبودی جز

او نیست خلافت حق اوست اگر با او بیعت نموده و اطاعتش کنید همة شما را داخل بهشت می کند».

2. عن ابن مسعود قال: قرأت علی رسول الله 6 سبعین سورة و ختمت القرآن علی خیر النّاس علی بن ابی طالب7(2).

ترجمه: «ابن مسعود گفت: هفتاد سوره از قرآن را نزد رسول خدا 6 خواندم و حفظ کردم و بقیه را نزد بهترین مردم «علی» بن ابی طالب 7 به پایان بردم».

3. ابونعیم عن ابن مسعود قال: انّ القرآن أنزل علی سبعة أحرف؛ منها حرف

ص: 75


1- . هیثمی، مجمع الزوائد، ج 8، ص 314، هیثمی این روایت را به طبری نسبت داده است.
2- . همان.

الّا و له ظهر و بطن وان علی بن ابی طالب عنده منه الظاهر و الباطن(1).

ترجمه: «قرآن بر هفت حرف نازل شده و برای هر کدام از آنان ظاهر و باطن است و علم ظاهر و باطن تمامی آنها پیش علی بن ابی طالب است».

9. علی(ع) از نگاه ابوالطفیل عامر بن واثله

عن ابی الطفیل قال: شهدت علیاً یخطب و هو یقول: «سلونی فوالله لا تسائلونی عن شیء الا اخبرتکم و سلونی عن کتاب الله فوالله ما من آیة الا و أنا اعلم أبلیل نزلت أم بالنّهار، ام فی سهل ام فی جبل»(2)

ترجمه: «ابو طفیل گفت: علی را دیدم که سخنرانی می کرد و می گفت: «از من بپرسید. پس به خدا سوگند که چیزی من نمی پرسیدی مگر این که دربارة آن به شما خبر دهم و از من دربارة کتاب خدا سوال کنید که به خدا سوگند هیچ آیه ای نازل نشده مگر این که من می دانم در شب نازل شده یا در روز، در بیابان فرود آمده یا در کوه.»

10. علی(ع) از نگاه ام سلمه

1. عن امّ سلمه قالت: اشهد انی سمعت من رسول الله 6 یقول: «من احبّ علیاً فقد احبّنی و من احبّنی فقد احبّ الله و من ابغض علیاً فقدابغضنی و من ابغضنی فقد ابغض الله(3)»

ص: 76


1- . ترجمۀ الاتقان، ج 2، ص 589، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 90.
2- . ترجمۀ الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 589، التفسیر و المفسرون، دکتر محمّد ذهبی، ج 1.
3- . الجوهرۀ فی نسب علی، ص 66، المعجم الکبیر، ج 1، ص 319، الریاض النضرۀ، ج 3، ص 122.

ترجمه: «ام سلمه گفت: خدا را گواه می گیرم که از رسول خدا شنیدم، که فرمود: «هر کس علی 7 را دوست بدارد در حقیقت خدا را دوست داشته و هر کسی علی 7 را دشمن بدارد مرا دشمن داشته و هر کس مرا دشمن بدارد خدا را دشمن داشته است».

2. عن مولی ابی ذر قال: دخلت علی ام سلمه فراءیتها تبکی و تذکر علیاً 7 و قالت: سمعت رسول الله 6 یقول: «علی مع الحق و الحق مع علی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض یوم القیامة(1)»

ترجمه: «ابن ثابت، مولای ابوذر، گفت: برام سلمه وارد شدم و دیدم گریه می کند و نام علی 7 را بر زبان می راند.

و می گوید: از رسول خدا 6 شنیدم که می فرمود: «علی با حق است و حق با علی است و آن دو یک لحظه از هم جدا نمی شود تا درحوض کوثر به من ملحق شوند.»

ص: 77


1- . تاریخ بغداد، ج 14، ص 321.

بخش دوم :حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

اشاره

ص: 78

فصل اول: آشنایی مختصری با زندگی آن حضرت

اشاره

نام: حضرت فاطمه 3

لقب: زهرا

کنیه: امّ الائمة

نام پدر: محمّد 6

نام مادر: خدیجه کبرا

تولد: حضرت فاطمه 3 در روز جمعه 20 جمادی الثّانی، سال پنجم بعثت، در مکه متولد شد و 18 سال بیشتر عمر نکرد.

شهادت: ایشان در سیزدهم جمادی الاول یا سوم جمادی الثّانی سال 11 هجری به شهادت رسید.

قاتل: قنفذ و همراهان که با قرار دادن آن حضرت در میان دَرْ و دیوار و ضربات تازیانه و ضَرْبِ لگد او را شهید نمودند.

محل دفن: مدینة منوره و تعداد فرزندان آن حضرت 3 پسر و 2 دختر است.

حضرت فاطمه قبل از تولد

در کتاب معانی الاخبار به سند معتبر از امام صادق 7 روایت کرده است که حضرت رسول 6 فرمود: «حق تعالی خلق کرد نور فاطمه را پیش از آن که بیافریند آسمانها و زمین ها را».

ص: 79

بعضی از مردم گفتند: یا رسول الله مگر او جزء انسان ها نیست؟

حضرت فرمود: «فاطمه 3 در باطن، حوریة و به ظاهر انسیه است».

گفتند: یا رسول الله، حقیقت این سخن را برای ما تبیین فرما؟

حضرت فرمود: «حق تعالی فاطمه را از نور خود آفرید، پیش از این که آدم را خلق کند و هنگامی که ارواح خلایق را آفرید چون حق تعالی آدم را خلق کرد، نور فاطمه را بر آدم عرضه کرد.

صحابه گفتند: یا رسول الله! پیش از آفریدن آدم؛ نور فاطمه در کجا بود؟

فرمود: «بین حُقّه ای و در زیر ساق عرش قرار داشت».

گفتند: یا رسول الله! خوراک او چه بوده است؟

فرمود: «طعام او تسبیح و تهلیل و تحمید حق تعالی بود؛ زیرا حق تعالی آدم7 را خلق کرد و مرا از صُلب او بیرون آورد و خواست فاطمه را از صُلب «من» بیرون آورد، نور فاطمه را سیبی گردانید که در بهشت، جبرئیل آن را برای من آورد و گفت:

«السلام علیک و رحمة الله و برکاته؛ یا محمد!»

گفتم: علیکم السّلام و رحمة الله ای حبیب من جبرئیل!»

جبرئیل گفت: ای محمّد! پروردگارت سلام می رساند.

جبرئیل گفت: یا محمّد، این سیبی است که حق تعالی برای تو از بهشت هدیه فرستاده است، من آن سیب را گرفتم به سینة خود چسبانیدم.

جبرئیل گفت: ای محمّد! خداوند جلیل می فرماید: این سیب را بخور؛ چون سیب را پاره کردم نوری از آن ساطع گردید که من از آن نور هراسان شدم.

ص: 80

جبرئیل گفت: چرا تناول نمی کنی، بخور و نترس! به درستی که این نور کسی است که نام او، در آسمان «منصوره» و در زمین «فاطمه» است.

گفتم: ای حبیب من جبرئیل! چرا در آسمان او را «منصوره» گویند و در زمین «فاطمه»؟

جبرئیل گفت: او را در زمین «فاطمه» می گویند؛ زیرا شیعیانش را از آتش جهنم نجات می دهد و دشمنانش از محبّت او نصیبی نیست، در آسمان «منصوره» نامیده شده است؛ محبانش را نصرت و یاری می کند، چنان که حق تعالی می فرماید: «یومئذ یفرح المؤمنون بنصر الله ینصر من یشاء»(1)

تکلم در رحم مادر

ابن بابویه به سند معتبر از مفضّل بن عمر، روایت کرده است که گفت:

از امام صادق 7 سؤال کردم که چگونه بود ولادت فاطمه 7؟ حضرت امام صادق 7 فرمود: «چون خدیجه 3 اختیار مزاوجت با رسول الله نمود، زنان مکه از عداوتی که به آن حضرت داشتند از او دوری می نمودند، بر او سلام نمی کرد و با او قطع رابطه کردند. پس خدیجه را به این سبب وحشتی عظیم عارض شد. امّا عمدة غم و جزع خدیجه برای حضرت رسول 6 بود که مبادا از شدت عداوت آنان آسیبی به آن حضرت برسد؛ چون به فاطمه 3 حامله شد. فاطمه در شکمش با او سخن می گفت و مونس او بود و خدیجه 3 این حالت را از حضرت رسول 6 پنهان می داشت؛ روزی حضرت داخل شد و شنید که

ص: 81


1- . روم / 4 و 5 - نقل از معانی الاخبار، ص 396.

خدیجه با شخصی سخن می گوید و کسی را نزد او ندید و فرمود:

ای خدیجه با که سخن می گویی؟

حضرت خدیجه عرض کرد: فرزندی در شکم دارم که با من سخن می گوید و مونس من است.

رسول الله 6 فرمود: اینک جبرئیل مرا خبر می دهد که این فرزند دختر است؛ او و نسل اوطاهر، با میمنت و با برکت است و حق تعالی نسل مرا از او به وجود خواهد آورد و از نسل او امامان و پیشوایان دین به وجود خواهد آمد. حق تعالی بعد از انقضای وحی؛ آنان را در زمین خلیفه های خود خواهد گردانید.(1)

حضرت زهرا (ع) بعد از تولد

و پیوسته خدیجه در این حالت بود تا آن که ولادت با سعادت فاطمه 3 نزدیک شد. چون درد زایمان را در خود احساس کرد، کسی را به سوی زنان قریش فرستاد که بیایند قابله گری کنند لکن آنان در جواب گفتند که از اول فرمان نبردی و قول ما را قبول نکردی و با یتیم عبدالله، که فقیر است و هیچ چیزی هم ندارد، ازدواج نمودی. پس به این سبب است که ما به خانه تو نمی آییم و متوجه امور تو نمی شویم!

خدیجه چون پیغام آنان را شنید، بسیار اندوهناک گردید. در این حالت ناگهان دیدکه چهار زن گندم گون و بلند بالا، که به زنان بنی هاشم شبیه بودند،

ص: 82


1- . تاریخ چهارده معصوم، ص 159.

نزد او حاضر شدند. هنگامی که حضرت خدیجه از دیدن آنها وحشت کرد یکی از آنها گفت: نترس ای خدیجه! ما رسولان پروردگاریم و به سوی تو آمده ایم.

یکی گفت: من ساره؛ زوجة ابراهیم خلیل هستم.

دومی گفت: من آسیه، دختر مزاحم هستم

سومی گفت: من مریم؛ دختر عمرانم.

چهارمی گفت: من کلثوم خواهر موسی بن عمرانم که حق تعالی ما را فرستاده است تا در وقت ولادت نزد تو باشیم. ناراحت مباش زنان قریش قابلیت نداشتند که قابلة تو باشند؛ زیرا این فرزند تو «فاطمه» است.

آن وقت یکی در جانب راست خدیجه نشست و دیگری در جانب چپ، و سومی در پیش رو و چهارمی در پشت سر.

بدین صورت فاطمه 3 در بیستم جمادی الثّانی، سال پنجم بعثت، در مکّه مکرمه متولد شد. چون به زمین آمد نور او، به گونه ای ساطع گردید که خانه های مکّه را روشن گردانید و ده نفر حور العین وارد آن خانه شدند و هر یک تشتی بهشتی در دست داشتند که پر از آب کوثر بود. آن زن که در پیش او قرار گرفته بود، فاطمه 3 را برداشت و با آب کوثر غسل داد و در جامة سفیدی که از شیر سفیدتر و از مشک و عنبر خوشبوتر بود، پیچید و جامة دیگر را مقنعه او گردانید و او، را به سخن در آورد.

فاطمه فرمود: «اشهد انّ لا اله الّا الله و أن أبی رسول الله سید الانبیاء و انّ بَعْلِی سید الاوصیا و ولدی سادة الاسباط؛

ترجمه: «گواهی می دهم به یگانگی خدا و به آن که پدرم رسول خدا بهترین

ص: 83

پیغبران است و شوهرم بهترین اوصیای پیامبران است و فرزندانم بهترین فرزند زاده های پیامبرانند».

پس به هر یک از آنان سلام کرد و هر یک را به نام شان خواند و آن زنان شادی کردند وحوریان بهشتی خندان شدند و یکدیگر را بشارت دادند و اهل آسمانها یکدیگر را بشارت دادند به ولادت آن سیدة زنان عالمیان و در آسمان نوری روشن و هویدا شد که پیش تر چنان نوری را ندیده بودند. پس آن زنان مقدسه به خدیجه خطاب کردند و گفتند:

«بگیر! این دختر را که طاهره، مطهره، پاکیزه و با برکت است. حضرت خدیجه او را گرفت؛ شاد و خوشحال پستانش را در دهانِ او گذاشت.(1)

نام، کنیه و القاب فاطمه زهرا (س)

وجه تسمیه فاطمه

پیامبر اکرم 6 به حضرت فاطمه 3 فرمود: آیا می دانی چرا اسم تو را فاطمه نهاده اند؟

علی 7 عرض کرد: خودتان بفرماید سبب این تسمیه چیست؟

پیامبر اکرم 6 فرمود: سبب آن این است که خدای تعالی فاطمه و شیعیان او را از آتش روز قیامت منقطع و دور نگه داشته است.(2)

ص: 84


1- . شیخ صدوق، امالی، 475.
2- . فاطمه زهرا (س)، ص 251.
وجه تسمیه زهرا

روایتی که جابر از قول حضرت صادق 7 نقل کرده و می گوید:

به حضرت عرض کردم به چه مناسبت حضرت زهرا را «زهرا» نامیده اند؟

حضرت امام صادق 7 فرمود: بدان جهت که خداوند آن حضرت را از عظمت خود آفرید؛ هنگامی که درخشید آسمانها و زمین به نورش روشن شد و دیدگان ملائکه را به هم آورد و همه در مقابل عظمت خدا به سجده افتادند و گفتند: ای خدا! این نور چیست؟

خداوند به آنان وحی فرستاد و فرمود: این نور، از نور من است و آن را در آسمان خود جای داده ام؛ و او را از عظمت خود آفریده ام، و از صُلب یکی از پیامبرانم بیرون آورده ام؛ و از آن نور، امامان را بیرون می آورم که امر امر بر پا دارند و به

حق من هدایت کنند و آنان را پس از پایان یافتن وحی خود جانشینان خویش در روی زمینم قرار می دهم».(1)

وجه تسمیه محدثه

امام صادق 7 فرمود: فاطمه 3 را محدثه می گویند: زیرا فرشته ها از آسمان پایین می آمدند و به او ندا می دادند همان گونه که به مریم دختر عمران ندا داده می شد؛

«یا فاطمه انّ الله اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین».

ترجمه: ای فاطمه! خداوند تو را برگزید و پاک گردانید و [از میان] زنان

ص: 85


1- . فاطمۀ زهرا (س) شادمانی دل پیامبر، ص 134.

جهانیان [تو را] برگزید.

پس فاطمه 3 با فرشته ها سخن می گفت و آنها با او سخن می گفتند».(1)

القاب زهرا 3(س)

لقب های حضرت زهرا 3، که در روایات وکلمات دانشمندان آمده، بسیار زیاد است که به برخی از آنها اشاره می کنیم:

زهراء، زُهْره، طاهره، راضیه، مرضیه، انسیه، حوریه، محدّثه، عَذرا، کریمه، رحیمه، عفیفه، شریفه، صابره، مکرّمه، صفیه، عالمه، معصومه، مغصوبه، مظلومه، فهیمه و...

فصل دوّم: فضایل زهرا 3 از دیدگاه اهل سنت

اشاره

عن عایشه قالت: قال رسول الله 6: «لما أسری بی الی السّماء و ادخلت الجنّة فوقفتُ علی شجرة من اشجار الجنّة لم أر فی الجنّة أحسن منها و لا ابیض ورقاً و لا اطیب ثمرة، فتناولت ثمرة من ثمرتها فأکلتها فصارت نطفة فی صلبی فلما هبطت الی الارض واقعت خدیجة، فحملت بفاطمة فاذا انا اشتقت الی ریح الجنّة شممت ریح فاطمة»(2)

سیوطی در ذیل آیة معراج، از طبرانی، ازعایشه روایت کرده است:

رسول خدا 6 فرمود: وقتی مرا به آسمان بردند و وارد بهشت شدم، پای

ص: 86


1- . بحارالانوار، ج 43، ص 78.
2- . تاریخ بغداد، ج 5، ص 87 - مناقب علی بن ابی طالب؛ ابی المغازلی، ص 358 - مقتل الحسین، ج 1، ص 64 - الدر المنثور، ذیل تفسیر آیۀ سبحان الذی أسری بعبده - المستدرک، ج 3، ص 156.

درختی از درختان بهشت ایستادم که هرگز چنان درخت زیبا و چنان برگ های سفید و چنان میوه های پاکیزه ندیده بودم. یکی از میوه های آن را چیدم و خوردم و آن میوه در صلب من تبدیل به نطفه شد و هنگام بازگشت با خدیجه نزدیکی نمودم. آنگاه به فاطمه حامله شد. به همین دلیل هر وقت مشتاق بوی بهشت می شوم، فاطمة را می بویم».

در «ذخائر عقبی»(1) آمده است که عایشه به رسول خدا 6 اعتراض می کرد؛ چرا این قدر فاطمة را می بوسی؟

در پاسخ علت آن را داستان معراج و بوی بهشت اعلام نموده است.

شب معراج به عایشه فرمود:

«و هی حوراء أنسیه، کلما اشتقت الی الجنّة قَبِلْتُها(2)»؛

ترجمه: «فاطمه حوریه ای است به صورت انسان، هر وقت مشتاق بهشت می شوم او را می بوسم».

خطیب بغدادی در روایت دیگر از ابن عباس نقل کرده که پیامبر فرمود:

«ابنتی فاطمة حوراء آدمیة لم تحض و لم تطمث و انما سّماها فاطمة لِأن الله فطمها و محبّیها عن النّار(3)».

ترجمه: «فاطمة حوریه ای از جنس بنی آدم است که هرگز حیض نمی بیند و استحاضه نمی شود و نامگذاری فاطمه از جانب خداوند برای آن است که او و

ص: 87


1- . ذخایر عقبی، ص 36.
2- . تاریخ بغداد، ج 5، ص 87.
3- . تاریخ بغداد، ج 12، ص 331.

دوستدارانش را از آتش دوزخ بریده است».

عن عایشه امّ المؤمنین قالت: مارایت أحداً أشبه سمتاً و دلاً و هدیاً برسول الله 3 فی قیامها و قعودها من فاطمة بنت رسول الله.

قالت: و کانت اذا دخلت علی النّبی یقوم الیها، فَقَبَلها و اجلسها فی مجلسه و کان النّبی 6 اذا دخل علیها قامت من مجالسها فقبلته و اجلسته فی مجلسها(1)»

ترجمه: «عایشه می گوید: هیچ کس را در مقام، مرتبه، راهنمایی، هدایت، سکنیت و وقار، در نشست و برخاست شبیه تر از فاطمه به رسول خدا ندیدم. او هر وقت بر پیامبر وارد می شد، پیامبر او را استقبال کرده و می بوسید و در جای خود می نشانید و اگر پیامبر وارد مجلس فاطمه می شد، فاطمه از جای خود بر می خاست و پیامبر را می بوسید و در جای خود می نشانید».

عن عایشة قالت: اقبلت فاطمة تمشی و کانت مشیتها مشیة رسول الله 6. فقال: «مرحبا بابنتی، ثم اجلسها عن یمینه او عن شماله ثم أسر الیها حدیثنا فبکت؛ ثم اسر الیها حدیثاً فضحکت؛ فقلت: ما رأیت کالیوم فرحاً اقرب من حزن. فسألتها عما قال.

فقالت: ما کنت لا فشی سرّ رسول الله 6، فلما قبض سألتها فأخبرتنی أنّه اسر الی.

فقال: انّ جبرئیل کان یعارضنی بالقرآن فی کلّ سنة مرة و انّه عارضنی العام مرتین و ما أراه الا و قد حضر اجلی وانک اوّل اهلی لحوقاً بی و نعم السلف أنا

ص: 88


1- . صحیح ترمذی، ج 2، ص 319 - السنن الکبیر، ج 7، ص 101 - الاستیعاب، ج 4، ص 366.

لک فبکیتُ. فقال الا ترضین أن تکونی سیدة نساء العالمین؟(1)

ترجمه: «عایشه گفت: فاطمة به حضور پیامبر آمد، راه رفتن او مانند راه رفتن پیامبر بود. پیامبر فرمود: آفرین بر دخترم. و او را به سمت راست یا سمت چپ خود می نشانید و سپس در گوش وی سخن می گفت. فاطمه گریست. بعد سخن دیگر گفت. فاطمه خوشحال و خندان شد. گفتم! ای دختر رسول خدا! من تا به امروز خوشحالی که اینقدر به حزن و اندوه نزدیک باشد، ندیده ام. از علت آن پرسیدم. فرمود: من هرگز «راز» رسول خدا را فاش نمی کنم ولی بعد از وفات پیامبر وقتی که علت گریه و خندة فاطمه را پرسیدم.

فرمود: پدرم برای من پرده از «سِرّی» برداشت و فرمود: جبرئیل هر سال یک بار قرآن را به من عرضه می کرد ولی امسال دو بار عرضه کرده است، تصور می کنم که أجل «من» نزدیک شده است.

از شنیدن این سخن گریه کردم.

بعد فرمود: تو اوّل کسی، از خاندانم، خواهی بود که به من محلق می شوی؛ خندیدم.

سپس فرمود: آیا راضی نیستی سیدة زنان عالم باشی؟

«قالت عایشة لفاطمة بنت رسول الله الا أبشرک انی سمعت رسول الله یقول:

«سیدات نساء أهل الجنّة أربع: مریم بنت عمران و فاطمة بنت رسول الله و خدیجه بنت خُویلد و آسیة»؟(2)

ص: 89


1- . اسد الغابۀ، ج 5، ص 522.
2- . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 185.

ترجمة: «عایشه گفت: به فاطمه، دختر رسول خدا 6، گفتم: مژده می دهم تو را که از رسول خدا 6 شنیدم می فرمود: سرور زنان اهل بهشت چهار نفرند؛ مریم دختر عمران؛ دختر رسول خدا؛ خدیجه دختر خویلد و آسیه همسر فرعون.

عن عایشه مارأیت قطّ احداً افضل من فاطمة غیر أبیها(1)

ترجمه: «عایشه گفت: من کسی را با فضیلت تر از فاطمه ندیدم جز پدرش».

عن عایشه: مارأیت احداً کان اصدق لهجة منها(2)

ترجمه: «عایشه گفت: ندیدم کسی را که راستگوتر از فاطمه باشد».

عن ابی هریرة قال؛ قال رسول الله 6: اوّل شخص یدخل الجنّة فاطمة(3).

ترجمه: «ابو هریره گفت: رسول خدا فرمود: نخستین کسی که وارد بهشت می شود، فاطمة زهرا است».

عن عاشیة قالت: کانت فاطمة احبّ النساء الی رسول الله و زوجها أحبّ الرجال الیه(4)

ترجمه: «محبوب ترین زنان نزد پیامبر فاطمه و از مردان علی 7 بود».

محمّد بن طلحة شافعی، بعد از نقل اخباری در این مورد، چنین اظهار نظر می کند:

فثبت بهذه الاحادیث الصحیحة و الاخبار الصریحة انّ فاطمة کانت احب الی رسول الله من غیرها و أنها سیدة نساء أهل الجنّة و انّها سیدة النساء هذه الامة و

ص: 90


1- . الاصابۀ، ج 8، ص 158.
2- . الاستیعاب ج 4، ص 366 - تلخیص مستدراک، ج 3، ص 160، مجمع الزوائد، ج 9، ص 201.
3- . میزان الاعتدال، ج 2، ص 131؛ دلائل النّبوۀ ابونعیم، ص 290.
4- . مستدرک، ج 3، ص 154.

سیدة النّساء اهل المدینة(1)

ترجمه: «پس با این احادیث صحیح و اخبار صریح ثابت می شود که فاطمه محبوب ترین زنان نزد رسول خدا 6 بود؛ زیرا او سیدة زنان اهل بهشت و سیدة زنان این امت و سیدة زنان اهل مدینه بوده است».

فاطمه (س) از دیدگاه پیامبر (ص) و اصحاب

در حدیث قدسی آمده است:

عن علی 7 انّ النّبی 6 قال لفاطمة: «انّ الله یغضب لغضبک ویرضا لرضاک(2)

ترجمه: «علی 7 روایت کرده است که پیامبر فرمود: خدا بر اساس غضب فاطمه غضب می کند و بر اساس رضای او خوشنود می گردد».

عن ابن عباس عن النّبی 6 قال: اربع نسوة سیدات عالمهنّ: مریم بنت عمران، آسیة بنت مزاحم، خدیجه بنت خویلد و فاطمة بنت محمد 6 و افضلهنّ عالماً فاطمة(3)

ترجمه: «ابن عباس از پیامبر روایت کرد که پیامبر فرمود: چهار زن هر کدام در دوران خود سرور زنان عالم خود بروند؛ مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم، خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر حضتر محمّد است و زمان فاطمه از

ص: 91


1- . مطالب السوول، ص 8.
2- . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 153؛ اسد الغابۀ، ج 5، ص 522؛ تهذیب التهذیب، ج 2، ص 441.
3- . ذخایر العقبی، ص 44.

زمان همة آنها برتر و پیشرفته تر است».

مثل شجرة طیبه

پیامبر فرمود: من شجره طیبه ام و فاطمه شاخة آن، علی عامل باروری آن، حسن و حسین میوه و دوستداران آنان از امّتم برگ های آن درخت می باشند.

و آن حضرت فرمود: من شجره، علی شاخه و فاطمه عامل باروری و حسن و حسین میوه و شیعیان ما برگ های آن درخت است. سپس فرمود: سوگند به کسی که مرا به حق مبعوث کرده است اینان در بهشت جاودان خواهند بود».(1)

مراد از مشکاة

موسی بن قاسم از علی بن جعفر روایت کرده است که از حضرت موسی بن جعفر 7 دربارة این آیه پرسیدم. امام فرمود: مقصود از مشکات «فاطمه» و مصباح «حسن» و زجاجة «حسین» است.

شجرة مبارکه، ابراهیم است که نه شرقی است و نه غربی؛ نه یهودی است و نه نصرانی.

روغن چراغ، که نور می دهد، علم است که از وجودش ظاهر می شود و با آن سخن می گوید:

مقصود از «نور علی نور»، همان امامان است که که در وجود حضرت فاطمه هستند و یکی پس از دیگری به وجود می آیند و خداوند به نور آنان هر که را

ص: 92


1- . ابن شهر آشوب، مناقب، ج 3، ص 365.

بخواهد، هدایت می کند؛ یعنی به ولایت ما هدایت می کند».(1)

مراد از طوبی

امام باقر 7 فرمود: از رسول خدا دربارة آیه شریفة «الّذین آمنوا و عملوا صالحات طوبی لهم و حسن ماب» سؤال شد. پیامبر اکرم 6 فرمود: «طوبی؛ درختی است در بهشت که ریشه اش در خانة «من» و شاخه اش در بهشت است». گفته شد: یا رسول الله! پیش درباره آن از شما سؤال شد و فرمودید که آن درختی است در بهشت که ریشه اش در خانه علی و فاطمه و شاخه اش در بهشت می باشد».

رسول خدا 6 فرمود: همانا در قیامت خانة من و خانة علی و فاطمه در یک جاست».(2)

ص: 93


1- . ابن مغازلی، مناقب، ص 317.
2- . ینابع المودۀ، ص 131.

بخش سوم:حسن بن علی علیه السلام

اشاره

ص: 94

فصل اول: آشنایی مختصر با زندگانی آن حضرت

اشاره

نام: امام حسن 7

تاریخ ولادت: در شب نیمة رمضان سال سوم هجرت

محل ولادت: مدینه

مدت عمر: چهل و هفت سال

مدت امامت: ده (10) سال

تاریخ شهادت: بیست و هشتم ماه صفر سال پنجاه هجری

قاتل: توسط جُعده (همسرش) مسموم و به شهادت رسید

محن دفن: قبرستان بقیع

دوران زندگی

آن حضرت هفت سال با جد بزرگوارش و سی سال به همراهی پدر زندگی کردند.

وقتی امام حسن متولد شد، رسول خدا 6 به خانة امیرالمؤمنین و زهرا 3 آمد تا ولادت سبط اکبر را به علی و زهرا تبریک بگوید. قبل از ورود رسول الله 6 حضرت زهرا 3 به علی 7 فرمود: برای فرزندمان نام انتخاب کن.

امیرالمؤمن 7 فرمود:من در نامگذاری از رسول الله 6 سبقت نمی گیرم. وقتی پیامبر آنها وارد شد، تولد آن بزرگوار را تبریک گفت. حضرت امیر از

ص: 95

رسول الله 6 خواست که نامی برای او انتخاب کند. رسول خدا فرمود: من در نامگذاری این مولود از خدا سبقت نمی گیرم.

در این هنگام جبرئیل از جانب پروردگار عالم به محضر رسول خدا شرفیاب شد و عرض کرد: خداوند تبارک و تعالی ضمن سلام و تبریک، نام این مولود را «حسن» نهاد.(1)

امام حسن 7 نه تنها از آغوش گرم و پرمهر و محبت رسول الله 6 برخوردار بود بلکه از مکتب تربیتی آن حضرت نیز درس اخلاق و انسانیت آموخت.

امام حسن از برجسته ترین امتیازات خانوادگی و اصالت نَسبی برخوردار است؛ زیرااو در کودکی در دامان پاک علی و زهرا 7 تربیت شده و تحت تربیت و مراقبت رسول الله بوده است و به همین جهت است که پیامبر فرمود:

«اللهم انّی احِبُّ حسناً فأُحبِّه و احب الله من یحبُّه».(2)

ترجمه: «خداوندا من حسن را دوست دارم تو هم او را دوست بدار. هر که حسنم را دوست بدارد خداوند او را دوست می دارد».

در جای دیگر فرمود: بأبی أنت و امّی من احبنی فلیحبّ هذا

ترجمه: «پدر و مادرم فدای تو باد هر که مرا دوست دارد، پس حسنم را نیز دوست بدارد».

ص: 96


1- . بحار، ج 43، ص 238.
2- . صحیح البخاری فی کتاب اللباس، احمد بن حنبل، مسند، ج 2، ص 231 - المستدرک، ج 3، ص 169 - تذکره الخواص، ص 196.

ابنی و ثمرة فؤادی من اذی هذا فقد آذانی و من اذانی فقد أذی الله.

ترجمه: «حسن، فرزند و میوة دل من است؛ هر کس او را بیازارد مرا آزرده، و هر که مرا بیازارد خدا را آزرده است».

حضرت فاطمه زهرا همواره امام حسن را، که بیش از هفت سال نداشت، به مسجد می فرستاد تا آنچه را که رسول خدا 6 در میان مسلمین مطرح می کند، به خاطر بسپارد و شنیده های خود را برای مادر بازگو کند.

امام 7 نیز با کمال نظم و به صورتی شیوا و شیرین گفته های جدش را در خانه برای مادرش بیان می کرد.

در آن روزها، هرگاه امیر مؤمنان 7 به منزل می آمد با کمال تعجب می دید که حضرت زهرا از آیات تازه قرآن و روایات رسول خدا 6 آگاه است. پس از او پرسید. این علوم و معارف را چگونه به دست آوردی؟ حضرت زهرا 3 فرمود: «هر روز فرزندم حسن مرا از آیات و روایات تازه آگاه می کند». در یکی از روزها امیر مؤمنان 7 در منزل مخفی شد تا سخن گفتن کودک خود را ملاحظه فرماید، امام حسن 7 طبق معمول وارد خانه شد تا آنچه از پیامبر اکرم 6 درضمن سخنرانی شنیده بود؛برای مادر بیان نماید؛ ولی این بار و بر خلاف همیشه هنگام تکلّم دچار لکنت می شد و کلمات را به زحمت ادا می کرد. فاطمه 3 متعجب شد و فرمود: پسرم! چرا امروز در سخن گفتن ناتوان شده ای؟

امام مجتبی 7 فرمود: یا امّاه! قّل بیانی و کلّ لسانی لعلّ سیداً یرعانی

ترجمه: «مادر جان تعجب نکن؛ چرا که گویا شخص بزرگی سخنانم را می شنود، از این رو زبانم لکنت گرفته و بیانم از فصاحت افتاده است».

ص: 97

در این حال امیر مؤمنان علی 7 از پشت پرده بیرون آمد و فرزندش را در آغوش گرفته و بوسید.(1)

فصل دوم: فضایل امام حسن مجتبی7 از دیدگاه اهل سنت

اشاره

عن عقبة بن الحارث قال: صلّی ابوبکر ثمّ خرج یمشی فرأی الحسن 7 یلعب مع الصبّیان فحمله علی عاتقه و قال: بأبی شبیه بالنّبی لاشبیه بعلی؛ و علی7 یضحک. هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین.(2)

ترجمه: «عقبة بن حارث گفت: ابوبکر نماز را خواند. سپس از مسجد خارج شد و امام حسن 7 را دید که با کودکان بازی می کند. او را گرفت و روی شانة خود قرار داد و گفت: پدرم فدای کسی که شبیه پیامبر است، نه شبیه پدرش علی؛ و علی 7 داشت می خندید. این حدیث طبق شرط بخاری و مسلم صحیح است».

صحیح البخاری فی باب مناقب الحسن و الحسین 7 روی بسنده و عن أنس قال: لم یکن أحدٌ اشبه بالنّبی 6 من الحسن بن علی 7(3)

ترجمه: «بخاری در صحیح خود در باب مناقب الحسن و الحسن 7 بر سند خود از أنس روایت کرده که گفت: هیچ کسی شباهتش بیشتر از حسن بن علی به رسول خدا 6 نبود».

ص: 98


1- . بحارالانوار، ج 43، ص 238.
2- . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 168 - مسند احمد بن حنبل، ج 1، ص 8 - تاریخ بغدادی، ج 1، ص 139.
3- . صحیح البخاری، کتاب بدء الخلق، ترمذی، ج 2، ص 135 - مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 168.

قال ابو هریرة فما کان أحدٌ أحب الی من الحسن بن علی بعد ما قال رسول الله 6: «اللهم انّی أحبه فاحبّه و احبّ من یحبّه.(1)

ترجمه: «ابو هریره گفت: پیش من کسی محبوبتر از حسن بن علی نبود بعد از آنی که رسول خدا 6 فرمود: خدایا من حسن را دوست دارم تو هم او را دوست دار و دوست دار کسی را که او را دوست می دارد».

عن الزبیر: انّ رسول الله 6 قبّل حسناً و ضمّه الیه و جعل یشمّه و عنده رجل من الانصار فقال الانصاری: انّ لی ابناً قد بلغ ما قبّلته قطّ فقال رسول الله 6 أرأیت ان کان نزع الرحمة من قبلک فما ذنبی. هذا حدیث صحیح الاسناد علی شرط الشیخین.(2)

ترجمه: «زبیر گفت: رسول خدا 6 حسن را می بوسید و او را به سینة خود می فشرد و می بوئید. در خدمتش مردی از انصار بود که از عمل پیامبر تعجب کرد و گفت: من پسری

دارم که به حد بلوغ رسیده و تا کنون او را نبوسیدم.

پیامبر اکرم 6 فرمود: این که خداوند رحمت و عاطفه را از دل تو بریده و برگرفته من چه گناهی دارم.

حاکم گوید: این حدیث طبق شرط بخاری و مسلم صحیح است».

عن البراء بن عازب قال: قال رسول الله 6 للحسن: «هذا منی و أنا منه و هو یحرم علیه ما یحرم علی»(3)

ص: 99


1- . صحیح البخاری، فی کتاب اللباس، احمد بن حنبل، مسند، ج 2، ص 231 - المستدرک، ج 3، ص 169 - تذکرۀ الخواص، ص 196.
2- . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 170.
3- . کنز العمال، ج 7، ص 107، ذخائر العقبی، ص 123، کشف الخفا، ج 1، ص 205.

ترجمه: «براء بن عازب گفت: رسول خدا 6 به حسن فرمود: حسن از من است و من از حسن و هر چه بر من حرام است بر او نیز حرام است».

عن أبی هریره قال: قبّل رسول الله 6 الحسن بن علی 7 و عنده الاقرع بن حاسب التمیمی جالساً فقال الاقرع: انّ لی عشرة من الولد ما قبّلت منهم احداً فنظر الیه رسول الله 6 ثم قال: من لایرحم لایرحم(1)

ترجمه: «ابوهریره گفت: رسول خدا 6 حسن بن علی 7 را بوسید و اقرع بن حاسب تمیمی نشسته بود. حاسب با دیدن این امر خطاب به رسول خدا6 گفت: من ده فرزند دارم که یکی از آنها را هم نبوسیده ام.

رسول خدا 6 به او نگاهی کرد و فرمود: کسی که رحم نمی کند، مشمول رحمت خداوند قرار نمی گیرد».

عن عایشه انّ النّبی6 کان یأخذ حسناً فیضمّه الیه ثم یقول: اللهم انّ هذا ابنی و أنا احبه فأحبه و أحب من یحبه.(2)

ترجمه: «عایشه گفت: پیامبر اکرم6 حسن را می گرفت و به سینه اش می چسباند. سپس می فرمود: خدایا! این پسر من است و من او را دوست می دارم و تو هم او را و کسانی که او را دوست می دارند، دوست بدار».

عن خالد ابن معدان قال: وفدالمقدام بن معدی کرب و عمرو بن الاسود الی معاویة فقال معاویه للمقدام: اعلمت ان الحسن بن علی توفی؟ فرجع المقدام فقال له معاویة: أتراها مصیبة؟

ص: 100


1- . الجوهرۀ فی سنب علی 7، ص 23 - الاصابۀ، ج 1، ص 74.
2- . کنز العمال، ج 7، ص 105 - هیشمی، مجمع الزوائد ج 9، ص 174.

فقال: و لم لا أراها مصیبة و قد وضعه رسول الله فی حجره و قال هذا منی و حسین من علی.(1)

ترجمه: «خالد بن معدان گفت: مقدام بن معدی کرب و عمرو بن الاسود بر معاویه وارد شدند. معاویه به مقدام گفت: از فوت حسن بن علی اطلاع داری؟ مقدام گفت:

«انا لله و انا الیه راجعون» معاویه به او گفت: آیا فوت او را مصیبت می دانی؟

مقدام گفت: چرا آن را مصیبت ندانم؛ زیرا رسول خدا در حالی که او را در دامن خود داشت فرمود: حسن از من است و حسین از علی».

امام حسن مجتبی(ع) از دیدگاه دیگر صحابه

عن ابن عباس قال: ما ندمت علی شی فأتنی فی شبابی الا انّی لم اجح ماشیاً و لقد حج الحسن ابن علی خمساً و عشرین حجة ماشیاً و انّ النّجائب لتقاد معه و لقد قاسم الله ماله ثلاث مرّات حتی انّه یعطی الخف و یمسک النّعل.(2)

ترجمه: «ابن عباس گفت: من به هیچ چیز جز به این که در جوانی با پای پیاده به حج نرفتم افسوس نخورده ام و حسن بن علی 25 بار پای پیاده به حج رفت. در حالی که مرکب های خوب در جلو او کشیده می شد و سه بار همة اموالش را با فقراء تقسیم کرد به طوری که یک لنگه را می داد و لنگة دیگر را نگه می داشت».

عن محمّد بن علی قال: قال الحسن انی لاستحی من ربّی ان القاه و لم امش

ص: 101


1- . مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 122 - فیض القدیر، ج 3، ص 415.
2- . سنن بیهقی، ج 4، ص 331 - البدایۀ، ج 8، ص 37 - تاریخ الخلفا، السیوطی، ص 190.

الی بیته. فمشی عشرین مرّة من المدینه علی رجلیه.(1)ترجمه: «محمّد بن علی، یعنی امام باقر، گفت: امام حسن فرمود: شرم از خداوند دارم که او را ملاقات کنم در حالی که به خانة او نرفته ام پس بیست مرتبه پیاده از مدینه به مکّه رفت».

روی عن الحسن بن علی انّه کان مارّاً فی بعض حیطان المدینه فرأی اسود بیده رعیف یأکل لقمة و یطعم الکلب لقمة الی آن شاطره الرغیف فقال له الحسن ما حملک علی أن شاطرته و لم تغابنه فیه بشیء.(2)

ترجمه: «از حسن بن علی روایت شده است که روزی از بعضی باغات مدینه می گذشت. دید غلام سیاهی گرده نانی به دست گرفته لقمه ای خود می خورد و لقمة دیگر به سگی که در کنارش نشسته می دهد. فرمود: برای چه این کار را می کنی؟ عرض کرد: از نگاه سگ شرم کردم که خود بخورم و به او ندهم.

امام به او فرمود: غلام چه کسی هستی؟ گفت: غلام ابان بن عثمان. فرمود: این باغ مال کیست؟ گفت: مال ابان بن عثمان. امام حسن به او فرمود: از جایت تکان نخور تا من برگردم. سپس آن حضرت تشریف برد و آن غلام و آن باغ را از أبان خرید و بعد پیش غلام برگشت و فرمود: ای غلام تو را خریدم. غلام از جای خود برخاست و گفت: شنیدم ای مولای من! امام فرمود: این باغ را نیز خریدم و تو در راه خدا آزاد هستی و این باغ نیز از آن تو است.

ص: 102


1- . حلیۀ الاولیاء، ج 2، ص 37 - اخبار الدول، ص 106.
2- . تاریخ بغدادی، ج 6، ص 34 - نور الابصار، ص 110.

قال جویریه: لمّا مات الحسن بکی مروان فی جنازته. فقال الحسین أتبکیه و قد کنت تجرعه ما تجرعه؟ فقال: انی کنت أفعل ذلک الی احلم من هذا. و اشار بیده الی الجبل(1)؛ «جویریه گفت: چون امام حسن فوت کرد، مروان در تشییع جنازة او شرکت کرده و می گریست. امام حسین فرمود: آیا گریه می کنی در حالی که دل او را پر از خون نمودی؟ و مدام جرعه های غیظ به او خورانیدی؟ مروان در

حالی که اشاره به کوه می کرد گفت: من این را با کسی کردم که حلم و بردباری او از این کوه بیشتر بود».

بخشش های بی نظیر

دستگیری امام مجتبی 7 از فقرا و بخشش های بی سابقه و انفاق های بسیار بزرگ آن حضرت به حدی بود که در تاریخ زندگانی هیچ یک از بزرگان به چشم نمی خورد. به گونه ای که آن حضرت را با لقب «کریم اهل بیت» خوانده و نوشته اند.

امام حسن در طول عمر خود دو مرتبه تمامی دارایی ها و اموال خویش را در راه خدا انفاق کرد و سه بار ثروت خود را به دو نیم تقسیم کرد و نیمی از آن را در راه خدا ایثار کرد.(2)

الحلم الحسنیه

شهر شام؛ مرکز حکومت معاویه و کانون تحرّکات، سم پاشی و تبلیغات بر

ص: 103


1- . ترجمه الحسن من تاریخ دمشق، ص 156 - البدایۀ و النهایۀ، ج 8، ص 38 - الصواعق المحرقه، ص 138.
2- . سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، ص 196 - تاریخ خلفا، سیوطی، ص 190.

ضد اهل بیت رسول خدا 6 به شمار می رفت.

روزی پیر مردی جاهل از اهالی شام به مدینه آمد. او در مسیر راه امام حسن 7 را که بر مرکب سوار بود، شناخت و تا توانست از آن حضرت و پدر بزرگوارش امیر المؤمنین 7 بدگویی کرد و نسبت های ناروا داد.

اصحاب خواستند متعرض او شوند ولی امام مانع شدند و در حال خرسندی به کنار پیر مرد شامی آمد، سلام کرد و فرمود:

ای پیر مرد! گویا غریب می باشی و در مدینه آشنایی نداری و اموری در مورد ما بر تو اشتباه شده است. اگر میل داری، به منزل ما بیایید؛ زیرا که ما منزل وسیع و ثروتی بسیار داریم و محلّی را نیز برای مرکب شما در نظر می گیریم و تا هر وقت که مهمان ما باشید به شما بد نخواهد گذشت.

اگر نیازمند باشی تو را بی نیاز می کنیم و اگر مدیون باشی آن را ادا می نماییم و اگر نیاز به راهنمایی داشته باشی تو راراهنمایی می کنیم.

هنگامی که آن پیرمرد نا آگاه این کلمات پر مهر را از امام شنید، منقلب شد و به گریه افتاد. پس از شترش پیاده و بوسه بر دست آن حضرت زد و گفت:

«الله اعلم حیث یجعل رسالته»(1) «خدا بهتر می داند که مقام رسالت خود را در وجود چه کسی قرار دهد» سپس گفت: آن قدر در شام از بدی های شما و پدر بزرگوارتان شنیده بودم که دلم مملو از بغض و عداوت شما شده بود ولکن اکنون دانستیم که سخن شامیان بر خلاف حقیقت بوده و خدا شاهد است که تا چند لحظة قبل مبغوض ترین افراد در نزد من شما و پدرتان بودید؛ اما اکنون

ص: 104


1- . انعام / 124.

محبوب ترین انسانها در نزد من هستید. سپس او تا مدتی مهمان خانة امام مجتبی بود و چون خواست به طرف شام باز گردد گفت: بهترین سوغات که این سفر نصیبم شد آن بود که دلم از محبت امام خویش سرشار و از بعض و عداوت دشمن اومالامال گشت.(1)

ص: 105


1- . علی بن عیسی، کشف الغمه، ج 2، ص 135.

بخش چهارم:حسین بن علی علیه السلام

اشاره

ص: 106

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت

اشاره

نام: حسین 7

لقب: سید الشهداء

کنیه: ابا عبدالله

نام پدر: علی 7

نام مادر: فاطمه 3

تاریخ ولادت: سوم شعبان سال چهارم هجری قمری، در مدینه.

مدّت امامت: 10 سال

مدّت عمر: 57 سال

شهادت: دهم محرم سال 61 هجری در کربلا.

محل دفن: کربلا

قاتل: شمر بن ذی الجوشن

آن حضرت پس از آن که در أثر جراحات فراوان در میدان نبرد افتادند، شمر با دوازده ضربت سر نازنین آن حضرت را از تن جدا کرد.

اقوال در ولادت آن حضرت

1. مشهور آن است که ولادت آن حضرت در سوم ماه شعبان سال چهارم هجری بوده است.

ص: 107

2. سید بن طاووس و شیخ مفید در «ارشاد» ولادت آن حضرت را در پنجم شعبان ذکر کرده اند.

3. شیخ مفید در «مقنعه» و شیخ طوسی در «تهذیب» و شهید اوّل در «دروس» ولادت آن حضرت را در آخر ماه «ربیع الاول» ذکر فرموده اند.

کیفیت ولادت آن حضرت

شیخ طوسی (ره) و عده ای دیگر به سند معتبر از حضرت امام رضا 7 نقل کرده اند که چون حضرت امام حسین 7 متولد شد، حضرت رسول 6 اسماء بنت عمیس را فرمود که «فرزندم را بیاور.» اسماء گفت: آن حضرت را در جامة سفیدی پیچیده و به خدمت حضرت رسول 6 بردم و حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت و در گوش چپش اقامه گفت. آن وقت جبرئیل 7 نازل شد و گفت: «حق تعالی تو را سلام می رساند ومی فرماید: علی 7 نسبت به تو به منزلة هارون است نسبت به موسی 7 پس او را با اسم پسر کوچک هارون که «شبیر» نام دارد، نام کن؛ اما این که لغت (زبان) تو عربی است او را حسین نام کن.

رسول 6 او را بوسید و در حال گریه فرمود: «تو را مصیبتی عظیم در پیش رو است و خداوند لنعت کند کشندة تو را».

بعد فرمود: «ای اسماء! این خبر را به فاطمه مگو. در روز هفتم رسول 6 فرمود: فرزندم را بیاورید؛ چون او را به نزد آن حضرت بردم ایشان یک گوسفند سفید و یک گوسفند سیاه آورد که یکی را از برای او عقیقه و دیگری را به قابله داد. سرش را تراشید و به وزن موی سرش نقره صدقه داد و خلوق بر سرش

ص: 108

مالید و او را بر دامن خود گذاشت و در حال گریه و ناله فرمود: ای ابا عبدالله! چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو».

اسماء گفت: پدر و مادرم فدای تو باد!

این چه خبری است که در روز اوّل ولادت گفتی و امروز نیز می فرمایی و گریه می کنی؟

حضرت فرمود: گریه ام برای این مولود است؛ چون گروهی از بنی امیه او را خواهند کشت و خدا آنها را از شفاعت من بهره مند نمی سازد.(1)

اوضاع سیاسی و اجتماعی دوران امامت امام حسین 7

در زمان امام حسین 7 انحراف از اصول و موازین اسلام، که از سقیفه بنی ساعده شروع شده و در زمان عثمان گسترش یافته بود، به اوج خود رسید.

در آن زمان معاویه، که سالها از سوی خلیفة دوم و سوم به عنوان استاندار در منطقة شام حکومت کرده و موقعیت خود را کاملاً تثبیت کرده بود، به نام خلیفة مسلمین سرنوشت و مقدرات کشور اسلامی را در دست گرفت و حزب ضد اسلامی اموی را بر امّت اسلام مسلّط کرد و به کمک کارگزاران ستمگر ویغماگر خود مانند؛ زیاد بن أبیه، عمرو بن عاص، سمرة بن جندب و... یک حکومت سلطنتی و استبدادی تشکیل داده و چهرة اسلام را وارونه نشان داد.

معاویه از یک سو فشار سیاسی و اقتصادی را در مورد مسلمانان آزاده و راستین اعمال می کرد و با کشتارها، قتل، شکنجه، آزار، تحمیل فقر و گرسنگی بر آنان از ایجاد هر گونه اعتراض و جنبش و مخالفت جلوگیری می کرد.

از سوی دیگر، با احیای تبعیض نژادی و رقابت های قبیله ای در میان قبائل،

ص: 109


1- . منتهی الامال، ج 1، ص 337.

آنان را به جان هم می انداخت و از این رهگذر نیروهای آنان را تضعیف می کرد تا این که خطری از ناحیة آنان متوجه حکومت وی نگردد.

از سوی دیگر، به کمک عوامل مزدور خود روش جَعل احادیث، تفسیر و تأویل آیات قرآن افکار عمومی را منحرف و به حکومت خود مشروعیت می بخشید.

این روش و سیاست ضد اسلامی به اضافة عوامل دیگری همچون ترویج فرقه های باطل نظیر جبریه، مرجئه، که از نظر عقیدتی با سیاست معاویه همسو بودند، آثار شوم و مرگباری بر جامعه به وجود آورده و سکوت تلخ و ذلت باری را بر جامعه حکمفرما ساخته بود.

در اثر این سیاست شوم، شخصیت جامعة اسلامی مسخ و ارزشها دگرگون شده بود، به طوری که مسلمانان با آن که می دانستند اسلام هیچ وقت اجازه نمی دهد آنان مطیع زمامداران بیدادگری باشند که به نام دین بر آنها حکومت کنند، با این حال بر اثر ضعف و ترس و ناکامی از زمامداران ستمگر پشتیبانی می کردند.

در اثر این سیاست مسلمانان بر خلاف منطق قرآن و تعالیم پیامبر تبدیل به افرادی ترسو، سازشکار و ظاهر ساز شده بودند.

حکومت معاویه چقدر بر انحرافات افزود و حکومت الهی را تبدیل به سلطنت کرد و از هیچ گونه جنایت دریغ نکرد و از جمله امام حسن مجتبی را مسموم کرد و یزید را بر مردم تحمیل نمود.

امام حسین 7 تمام این آشفتگی ها را می دید و خون دل می خورد و رنج

ص: 110

می برد، اما چون برادر بزرگوارش امام حسن مجتبی 7 با معاویه صلح کرده بود، اگر چه معاویه طبق قرارداد صلح عمل نکرد، تا زمانی که معاویه زنده بود، قرار داد برادر را محترم شمرد و قیام نکرد.

با روی کار آمدن یزید، امام حسین، چون می دانست که حکومت یزید بر خلاف کلیة مقررات و اصول اسلامی است و بنای دیانت اسلام را منهدم خواهد کرد و از جهالت مردم سوء استفاده کرده منویات شوم خود را جایگزین حقایق معنوی خواهد کرد، قیام کرد و با خون خود و یاران خود اسلام را نجات داد.

علل قیام امام حسین7(ع) از زبان خود امام

اشاره

علل قیام امام حسین7 در بیانات و نامه های آن حضرت بیان شده است که به چند مورد آن اشاره می کنیم:

1. شرایط پیشوای مسلمانان

در نخستین روزهایی که حسین بن علی7 برای بیعت کردن با یزید زیر فشار بود، در پاسخ «ولید»، که حاکم آن روز مدینه بود و پشنهاد بیعت با یزید را مطرح کرد، فرمود:

اینک که مسلمانان به فرمانروایی مانند یزید گرفتار شده اند باید فاتحة اسلام را خواند؛(1)

«انا لله و انا الیه راجعون» «و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»

ص: 111


1- . سید بن طاووس، لهوف، ص 11.

ضمن پاسخ به نامه های دعوت کوفیان، ویژگی های زمامدار جامعه اسلامی را چنین بیان کرد:

... امام و پیشوای مسلمانان کسی است که به کتاب خدا عمل نماید، راه قسط و عدالت را در پیش گیرد و از حق پیروی کند و با تمام وجود خویش مطیع فرمان خدا باشد.(1)

2. سکوت نابخشودنی

امام حسین 7 هنگامی عزیمت به سوی عراق در منطقه ای به نام «بیضه» خطاب به سپاه حرّ ریاحی خطبه ای ایراد کرد و طی آن انگیزة قیام خود را چنین شرح داد:

«ای مردم! پیامبر خدا فرمود که هر مسلمانی با سلطان ستمگری مواجه گردد که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان الهی را در هم شکند با سنت و قانون پیامبر مخالفت کرده، در میان بندگان خدا راه گناه، معصیت و تجاوزگری و دشمنی را در پیش گیرد، ولی او در مقابل چنین سلطانی با عمل و یا گفتار خود اظهار مخالفت نکند، بر خداوند است که او را به کیفر همان ستمگر، آتش جهنم، محکوم سازد.

مردم! آگاه باشید اینان (بنی امیه) اطاعت خدا را ترک و پیروی از شیطان را بر خود فرض نموده اند.

فساد را ترویج و حدود الهی را تعطیل نموده فئی، که مخصوص خاندان

ص: 112


1- . شیخ مفید، الارشاد، قم مکتبۀ بصیرتی، ص 304.

پیامبر است،به خود اختصاص داده اند و من به هدایت و رهبری جامعة مسلمانان و قیام بر «ضد» این همه فساد و مفسدین، که دین جدم را تغییر داده اند، از دیگران شایسته ترم».(1)

3. محو سنتها و رواج بدعتها

امام حسین 7 پس از ورود به مکّه نامه ای به سران قبائل بصره فرستاد و طی آن چنین نوشت:

... اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم. شما را به پیروی از کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم؛ زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر به کلّی از بین رفته و بدعتها زنده شده است.

اگر سخن مرا بشنوید شما را به راه راست هدایت خواهم کرد. درود و رحمت و برکات خدا بر شما باد.(2)

4. دیگر به حق عمل نمی شود

امام حسین 7 در راه عراق در منطقه ای بنام «ذی حسم» در میان یاران خود بپا خاست و خطبه ای بدین شرح ایراد نمود:

آیا نمی بینید که دیگر به حق عمل نمی شود و از باطل خودداری نمی شود.

در چنین وضعی جا دارد که شخص با ایمان (از جان خود گذشته) مشتاق دیدار پروردگار باشد.

ص: 113


1- . محمّد بن جزیر الطبری، ج 3، ص 229.
2- . طبری، همان کتاب، ص 200.

در چنین محیط ذلت بار و آلوده، مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنج و آزردگی و ملال نمی دانم...(1)

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت

اشاره

عن ابی هریره قال: رأیت رسول الله 6 و هو حامل الحسین بن علی 7 و هو یقول: اللهم احبّه فاحبّه. هذا حدیث صحیح الاسناد.(2)

عن یزید بن ابی زیاد قال: خرج النّبی 6من بیت عایشه فمرّ علی بیت فاطمة 3 فسمع حسیناً یبکی فقال: الم تعلیمی أنّ بکاءه یؤذنی؟(3)

ترجمه: «یزید بن ابی زیاد گفت: پیامبر 6 از منزل عایشه خارج شد و از کنار منزل فاطمه عبور کرد و صدای گریه حسین 7 را شنید. خطاب به دخترش فرمود: آیا نمی دانی گریة حسین مرا اذیت می کند»؟

عن انس بن مالک قال: لما قتل الحسین بن علی 7 جئی براسه الی ابن زیاد لجعل ینکت بقضیب علی ثُنایاه و قال ان کان لحسن الثغر فقلت فی نفسی لأسوانک لقد رأیت رسول الله 6 یقبل موضع قضیبک من فیه».(4)

ترجمه: «انس بن مالک گفت: چون حسین بن علی 7 به شهادت رسید، سرش را نزد ابن زیاد آوردند و ابن زیاد، با چوبی که در دست داشت، به دندان های او اشاره می کرد و از زیبایی آنها تعجب می کرد. انس می گوید: باخود

ص: 114


1- . حسن بن علی بن شعبه، تحف العقول، قم، دفتر انتشارات جامعۀ مدرسین، 1363، ص 245.
2- . مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 177.
3- . هیثمی، جمع الزوائد، ج 9، ص 201.
4- . ذخایر العقبی، ص 126.

گفتم رویت سیاه باد! من بارها رسول خدا را دیدم از جای چوب هایت بوسه بر می داشت».

عن زید بن ارقم قال: کنت جالساً عن عبیدالله بن زیاد اذ آتی برأس الحسین 7 فوضع بین یدیه فأخذ قضیبه فوضعه بین شفتیه فقلت له انک لتضع قضیبک فی موضع طالمالثمه رسول الله 6 فقال: قم انک شیخ قد ذهب عقلک!(1)

ترجمه: «زین بن ارقم گفت: در کنار عبیدالله بن زیاد نشسته بودم که سر مبارک حسین 7 را آورده و در مقابل او قرار دادند. وی چوبی را برداشت و میان دو لب ایشان نهاد. به او گفتم: چوبت را به جائی نهادی که بسیار دیده ام که رسول الله 6 آن را می بوسید. عبیدالله گفت: برخیز که تو عقلت را از دست داده ای».

عن یعلی بن مرة قال. قال رسول الله 6: «حسین منّی و انا من حسین احبّ الله من احبّ حسیناً. سبط من الاسباط»(2)

ترجمه: «یعلی بن مرة گفت: رسول خدا فرمود: حسین از من است و من از حسینم. خداوند دوست دارد کسی را که حسین را دوست بدارد و او سبطی است از اسباط انبیاء».

عن فخر الرازی فی تفسیره الکبیر فی ذیل تفسیر قوله تعالی «و علم آدم الاسماء کلها...» قال: اعرابی قصد الحسین بن علی 7 حاجته قال: سمعت جدک یقول: اذا سألتم حاجة فأسالوها من من اربعة: اما عربی شریف او مولی کریم او

ص: 115


1- . کنز العمال، ج 7، ص 110.
2- . صحیح ترمذی، ج 2، ص 307.

حامل القرآن او صاحب و جه صبیح فامّا العرب فشرفت بجدک و اما الکرام فد آبکم و سیرتکم و اما القرآن ففی بیوتکم نزل و اما الوجه الصبیح فانی سمعت رسول الله یقول: اذا آردتم آن تنظروا الی فانظروا الی الحسن و الحسین 7 فقال الحسین 7: ما حاجتک؟

فکتبها علی الارض فقال الحسین 7: سمعت ابی علیاً یقول: قیمة کلّ امره ما یحسنه وسمعت جدی یقول: المعروف بقدر المعرفة فاسألت عن ثلاث مسائل ان اَجبت فی جواب واحدة فلک ثلث ما عندی و ان اجبت عن اثنتین فلک ثلثا ما عندی و ان اجبت عن الثلاث فلک کل ما عندی و قد حمل الی صرة مختومه من العراق فقال: سل و لاحول و لاقوة الا بالله فقال: ای الاعمال افضل؟ قال الاعرابی الایمان بالله قال: فما نجاة العبد من الهلکة قال: الثقة بالله قال: فما یزین المرء؟ قال: علم و معه حلم قال: فان اخطأه ذلک قال: فمال معه کرم قال: فان اخطأه ذلک قال: فقر معه صبر. قال: فان اخطأه ذلک: فصاعقة تنزل من السماء فتحرقه فضحک الحسین 7 و رمی بالصرة الیه(1)

ترجمه: «فخر رازی در تفسیر خود در ذیل آیة «... و علم آدم الاسما کلّها...» می نویسد: مردی عرب خدمت حسین بن علی 7 آمد و حاجت خود را به آن حضرت عرض کرد و چنین گفت: از جدت شنیدم که می فرمود: حاجت خود را پیش چهار کس ببرید:

1. عرب شریف

2. مولای کریم

ص: 116


1- . فخر رازی، تفسیر الکبیر، ذیل آیه 31، سوره بقره.

3. حامل قرآن

4. صاحب عمل درخشان

بنابراین، عرب با جد تو شرافت یافته است. کرامت و بزرگواری هم عادت و سیرة شماست. قرآن در خانه های شما نازل شده و اما این که دربارة سیمای روشن من از رسول خدا شنیدم که می فرمود: اگر می خواهید به من نگاه کنید، حسن و حسین را بنگرید؛ یعنی آنها بیش از همه به من شباهت دارند.

حسین فرمود: از پدرم علی 7 شنیدم که می فرمود: قیمت هر مرد به اندازة معلومات او است و نیز از جدم شنیدم که می فرمود: احسان و بخشش به اندازة معرفت اشخاص است. پس از تو سه مسأله سؤال می کنم اگر به یکی از آنها جواب دادی یک سوم مال پیش ماست و اگر جواب دو تا را گفتی دو ثلث آن را واگر به هر سه سوال جواب دادی همة آن را به تو خواهم بخشید که همان یک کیسه مهر و موم شده از عراق برای من رسیده است.

اعرابی گفت: سوال کنید. به حول و قوه الهی جواب خواهم داد!!

امام حسین 7 سؤال کرد: کدام یک از اعمال افضل است؟

اعرابی عرض کرد: ایمان به خدا.

فرمود: چه چیزی موجب رهایی از مهالک است؟

پاسخ داد: اعتماد کردن به خدا.

فرمود: زینت مرد در چیست؟

گفت: علمی که توام با حلم باشد.

فرمود: اگر آن نباشد.

ص: 117

گفت: مالی که توام با سخاوت باشد.

فرمود: اگر آن هم نباشد.

گفت: فقری که توام با صبر باشد.

فرمود: اگر آن هم نباشد؟

گفت: در آن صاعقه ای که از آسمان بر سرش فرو بارد و او را بسوزاند.

امام حسین 7 لبخند زد و کیسه را که هزار دینار داشت به سوی او انداخت.(1)

قال الحسن البصری: کان الحسین بن علی 7 سیداً زاهداً ورعاً صالحاً ناصحاً حسن الخلق فذهب ذات یوم مع اصحابه الی بستانه و کان فی ذلک البستان غلام له اسمه صاف، فلمّا قرب من البستان رای الغلام قاعداً یأکل خبزاً فنظر الحسین الیه و جلس عند نخلة مستتراً لایراه فکان یرفع الرغیف فیرمی بنصفه الی الکلب و یأکل نصفه الاخبر فتعجب الحسین من فعل الغلام فلما فرغ من أکله قال: الحمد الله ربّ العالمین اللهم اغفر لسیدی و بارک له کما بارکت علی ابویه برحمتک یا ارحم الراحمین...»(2)

ترجمه: «حسن بصری گفت: حسین بن علی 7 مردی بزرگوار، زاهد، پرهیزگار، شایسته، خیرخواه و دارای اخلاق نیکو بود.

روزی به همراه یارانش به باغش رفت و در آن باغ غلامی داشت به نام «صاف» چون نزدیک باغ شد، دید غلام نشسته مشغول خوردن نان است.

ص: 118


1- . صفوری شافعی بغدادی، نزهۀ المجالس، ج 2، ص 233، ط قاهرۀ.
2- . علامه ابوالمؤید الموفق بن احمد، مقتل حسین 7 ، ص 153، ط الغزی.

حسین7 او را دید و در پشت درخت خرمائی خود را از دید او پنهان ساخت و دید که غلام قرص نان را دو قسمت کرد و نصف آن را به جلو سگ انداخت و خود مشغول خوردن نصف دیگر شد. حسین 7 از عمل غلام تعجب کرد و چون از خوردن نان فارغ شد، گفت: سپاس خدائی را که آفرینندة عالم هاست.

خدایا! مرا ببخش و آقای مرا ببخش و او را به رحمت خود مبارک گردان، چنان که پدر و مادر او را مبارک فرمودی، ای خدای بخشنده و بخشایشگر».

در این هنگام امام حسین از جا بلند شد و گفت: صافی!

غلام با دست های چرکین از جا بلند شد و گفت: سرور من و ای سرور مؤمنان! ببخشید که شما را ندیده ام.

حسین 7 فرمود: مرا ببخش که بدون اجازه وارد باغ تو شدم.

صافی گفت: از روی فضل و کرامت این سخن را می گوئید.

حسین فرمود: دیدم که نصف نان را به سگ دادی و نصف دیگر را خود خوردی، معنای این کار چیست؟

غلام گفت: این سگ به هنگام خوردن نان مرا نگاه می کرد و من از نگاه های او خجالت کشیدم و این سگ تو است که باغت را از دستبرد دزدان محافظت می کند.

پس من غلام تو و این هم سگ تو است و روزی تو را با هم می خوردیم.

حسین 7 گریه کرد و فرمود: تو را در راه خدا آزاد کرده و دو هزار دینار هم با طیب خاطر به تو هبه کردم.

غلام گفت: حالا که مرا آزاد کردی من هم می خواهم در باغ تو انجام وظیفه کنم.

ص: 119

حسین فرمود: مرد اگر حرف زد باید آن را با عمل نیز تصدیق نماید.

گفتم: بدون اجازه وارد باغت شدم اکنون قولم را با عملم تصدیق می کنم. باغ و هر چه در آن است از آن توست الا این که یارانم الآن برای خوردن میوه ها و خرما به اینجا آمده اند. آنها را میهمان خود کن و به خاطر من آنها را گرامی بدار. خداوند شما را روز قیامت گرامی بدارد و حُسن خُلق و ادب تو را زیاد گرداند.

غلام گفت: «ان وهبت لی بستانک فانّا قد سبلته لاصحابک و شیعتک»؛ «حالا که باغت را به من بخشیدی من نیز آن را بر اصحاب و شیعیانت وقف کردم».

حسن بصری پس از نقل این داستان گفت: بر مؤمن سزاوار است که مثل ذرّیه رسول خدا 6 باشد.

قال یعقوب بن سفیان، حدّثنا سلیمان بن حرب، حدّثنا حماد بن زید عن معمّر قال: اوّل ما عرف الزهری تکلم فی مجلس الولید بن عبدالملک. فقال الولید: ایکم یعلم ما فعلت أحجار بیت المقدس یوم قتل الحسین؟ فقال: الزهری بلغنی انّه لم یقلب حجرالا وجد تحته دم عبیط(1)

ترجمه: «یعقوب بن سفیان از سلیمان بن حرب و حماد بن زید از معمر روایت کرده است: نخستین چیزی که زهری را معروف کرد این بود که در مجلس ولید بن عبدالملک سخن گفت: آنجا که ولید سؤال کرد: کدام یک از شما می داند که روز قتل حسین سنگ های بیت المقدس چه عکس العملی از خود نشان دادند؟

ص: 120


1- . تهذیب التهذیب، ج 2، ص 354.

زهری گفت: خبر داده اند که هیچ سنگی را از جای خود بر نداشتند، جز این که از زیر آن خون تازه جاری شد...».

امام حسین(ع) از دیدگاه دیگر صحابه

عن ابی العباس قال: کنت عند النّبی 6 و علی فخذه الأیسر ابنه ابراهیم و علی فخذه الایمن الحسین بن علی تارة یقبّل هذا و تارة یقبّل هذا اهبط علیه جبرئیل بوحی من ربّ العالمین فلمّا سری عنه قال: أتانی جبرئیل من ربّی فقا لی: یا محمّد انّ ربک یقرء، علیک السّلام و یقول لک: لست أجمعهما لک فافدأحدهما بصاحبه فنظر النّبی 6 الی ابراهیم فبکی و نظر الی الحسین فبکی ثم قال: انّ ابراهیم امّه أمة و متی مات لم یحزن علیه غیری و امّ الحسین فاطمه و ابوه علی ابن عمی لحمه لحمی و دمه دمی و متی مات، حزنت ابنتی و حزن بن عمی و حزنت انا علیه و انا او ثر حزنی علی حزنهما یا جبرئیل تقبض ابراهیم فدیته بابراهیم. قال فقبض بعد ثلاث فکان النبی 6 اذ رأی الحسین مقبلاً قبّله و ضمّه الی صدره و رشف ثنایاه و قال: فدیت من فدیته بابنی ابراهیم(1)

ترجمه: «ابی العباس گفت: در خدمت پیامبر بودم. روی زانوی چپش ابراهیم و روی زانوی راستش حسین بن علی 7 نشسته بود. گاهی این را می بوسید و گاهی آن را.

در آن هنگام، در حالی که حامل وحی از طرف آفریدگار جهانیان نازل شد، رسول خدا 6 پس از دریافت وحی فرمود: جبرئیل از طرف خدا بر من نازل

ص: 121


1- . تاریخ بغداد، ج 2، ص 204.

شد و فرمود: ای محمّد! خدابرایت سلام می رساند و می فرماید: این دو کودک را برای تو باقی نمی گذارم. یکی را فدای دیگری کن.

پیامبر 6 به ابراهیم نگاه کرد و گریست و به حسین 7 نظر انداخت و اشک ریخت. سپس فرمود: مادر ابراهیم کنیز است. اگر او بمیرد غیر از من کسی بر او محزون نمی شود؛ ولی مادر حسین 7 فاطمه و پدرش علی، پسر عمویم که گوشت و خون من است، و اگر او بمیرد هم دخترم و هم پسر عمویم و هم خودم محزون می شویم و حزن من به خاطر حزن فاطمه و علی 7 شدیدتر می گردد.

با این حساب، ای جبرئیل! ابراهیم را قربانی حسین کردم و او را قبض روح کن و ابراهیم بعد از سه روز فوت کرد.

از آن به بعد پیامبر اکرم هر موقع حسین 7 را می دید، که به طرف او می آمد، او را می بوسید و به سینه خود می چسباند و لب و دندانش را می مکید و می فرمود: جانم به فدای کسی که پسرم ابراهیم را فدای او ساختم».

قالت: ام سلمه دخلی النّبی 6 فقال: «احفظی الباب لایدخل علی احد فسمعت نحیبه فدخلت فاذا الحسین بین یدیه فقلت و الله یا رسول الله ما رائیته حین دخل. فقال: انّ جبرئیل کان عندی آنفاً فقال: انّ امّتک ستقتله بعدک بارض یقال لها کربلا أفترید ان اراک تربته یا محمد؟

فتناول جبرئیل من ترابها فأراه النّبی 6 و دفعه الهی فقالت امّ سلمه رضی الله عنها فأخذته فجعلته فی قارورة فأصبته یوم قتل الحسین و قد صار دماً»(1)

ص: 122


1- . نظم الدرّر، ص 215؛ مجمع الزواید، ج 9، ص 188؛ معجم الکبیر، طبرانی، ج 3، ص 106.

ترجمه: «امّ سلمه گفت: پیامبر به خانه من آمد و دستور داد که مواظب در باشم تا کسی وارد نشود. طولی نکشید که صدای شیون پیامبر را شنیدم. داخل خانه شدم. ناگهان حسین 7 را دیدم که مقابل پیامبر نشسته است. گفتم: یا رسول الله! من او را هنگام داخل شدن ندیدم. پیامبر فرمود: «جبریل لحظه پیش نزد من بود و گفت: البتّه امّت تو پس از تو او را در سرزمین کربلا خواهند کشت.

آیا می خواهی که ترتب او را به تو نشان دهم؟ جبرئیل مشتی از خاک آنجا را به دست گرفته و آن را به پیامبر نشان داد و امّ سلمه گفت: من آن را گرفتم. در شیشه ای قرار دادم. روزی که حسین کشته شد، آن خاک تبدیل به خون شد.(1)

عن سلمی قالت: دخلت علی امّ سلمه و هی تبکی، فقلت ما یبکیک؟ قالت: رأیت رسول الله فی المنام و علی رأسه و لحیته التّراب، فقلت: مالک یا رسول الله؟ قال: شهدت قتل الحسین آنفاً(2)

ترجمه: «سلمی گفت: روزی خدمت امّ سلمه رسیدم، دیدم که دارد گریه می کند. به او گفتم: چرا گریه می کنی؟ گفت: رسول خدا رادر خواب دیدم که به سر و محاسنش خاک نشسته بود. عرض کردم یا سول الله! شما را چه شده است؟ فرمود: کمی پیش از این شاهد قتل حسین بودم».

ص: 123


1- . نظیر این روایت از عایشه در صحیح ترمذی، ج 2، ص 306 و مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 19 آمده است.
2- . الترمذی، صحیح، ج 2، ص 306 - مستدرک الصحیحین، ج 4، ص 19؛ ذخائر العقبی، ص 148.

«عن ام سلمه قالت: لمّا قتل الحسین ناحت علیه الجنّ و مطرنا دماً»(1)

ترجمه: «امّ سلمه گفت: چون حسین بن شهادت رسید، طایفة جن در عزای او گریستند و به جای باران خون بارید».

قال جابر بن عبدالله الانصاری: من سرّه الی رجل من اهل الجنّة فلینظر الی الحسین فانّی سمعت رسول الله یقوله(2)

ترجمه: «جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگ رسول خدا، گفت: هر کسی می خواهد مردی از اهل بهشت را ببیند به حسین نگاه کند؛ زیرا من این مطلب را از رسول خدا شنیدم».

محمّد بن یوسف الرزندی حنفی «صاحب نظم درر السمطین» می نویسد:

«و کان الحسین کثیرالصلاة و الصّوم و الحج و العبادة سخیاً کریماً حج خمساً و عشرین حجة ماشیاً»(3)

ترجمه: «حسین نماز و روزه و حج و عبادتش زیاد، سخی و بزرگوار بود؛ به طوری که بیست و پنج مرتبه پیاده به زیارت خانه خدا رفت».

معاویه به پسرش یزید می گفت: «حسین احبّ النّاس الی الناس»(4).

ترجمه: «حسین بن علی در نظر مردم از همة مردم محبوب تر است».

ص: 124


1- . ذخائر العقبی، ص 150.
2- . نظم درر السمطین، ص 208.
3- . نظم درر السمطین، ص 208.
4- . تهذیب، ابن عساکر، ج 4، ص 327.

بخش پنجم:علی بن الحسین علیه السلام

اشاره

ص: 125

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت

نام: علی 7

نام پدر: امام حسین 7

القاب: زین العابدین، سجاد

کنیه: ابو محمد، ابوالحسن

مادر: شهر بانو دختر یزد گرد سوم، پادشاه ایران

تاریخ و محل تولد: 5 شعبان سال 38 هجری - مدینه.

زمان و محل شهادت: 12 یا 18 و یا 25 محرم سال 95 هجری در مدینه.

چگونگی شهادت: مسمومیت توسط هشام بن عبدالملک

مدت امامت: 35 سال

مدت عمر: 57 یا 59 سال

مرقد شریف: مدینه، قبرستان بقیع.

اختلاف در تاریخ میلاد آن حضرت بسیار است و شاید بهترین اقوال نیمة جمادی الاولی سال سی و شش و یا پنجم سال سی و هشت بوده باشد.

والدة مکرمة آن حضرت عُلیا مُخدره شهر بانو دختر یزدگرد بن شهریار بن پرویز بن هرمز بن انوشیروان پادشاه عجم بوده و بعضی به جای «شهربانو»، «شاه زنان» گفته اند.

چنانچه شیخنا الحر العاملی در ارجوزة خود فرمود:

ص: 126

و امّه ذات العلی و المجد شاه زنان بنت یزد جرد

و هو ابن شهر یار ابن کسری زو سودد لیس یخاف کسری

علامة مجلسی (ره) در جلاء العیون می نویسد:

ابن بابویه به سند معتبر از امام حسین 7 روایت کرده است که عبدالله بن عامر چون خراسان را فتح کرد دو دختر از یزدجرد پادشاه «عجم» اسیر گرفت. برای عثمان فرستاد. یکی را به حضرت امام حسن و دیگری را به حضرت امام حسین داد و آن را که حضرت امام حسین گرفت. حضرت امام زین العابدین از او به هم رسید و چون آن حضرت از او متولد شد او به رحمت الهی واصل شد و آن دختر دیگر نیز در وقت ولادت فرزند اول وفات کرد.

پس یکی از کنیزان امام حسین او را تربیت کرد و حضرت او را مادر می گفت. چون حضرت امام حسین شهید شد، حضرت امام زین العابدین او را به یکی از شیعیان خود تزویج کرد و به همین دلیل معروف است که حضرت امام زین العابدین مادر خود را به ازدواج یکی از شیعیان خود درآورد است.

مؤلف گوید: این حدیث مخالفت دارد با آنچه گذشت که در فصل اولاد امام حسین که شهربانو را در زمان عمر آوردند.

شاید یکی از راویان اشتباه کرده باشد، لذا آن روایت که در آنجا آورده اشهر و اقوی است. چنان که «قطب راوندی» به سند معتبر از امام باقر 7 روایت کرده است که چون دختر یزدجرد بن شهریار، آخرین پادشاهان عجم، را برای عمر آوردند و داخل مدینه کردند جمیع دختران مدینه به تماشای جمال او بیرون آمدند و مسجد مدینه از شعاع روی او روشن شد و چون عمر اراده کرد که روی

ص: 127

او را ببیند مانع شد و گفت: سیاه باد روز هرمز که دست به فرزند او دراز کنی.

عمر گفت: این گبرزاده مرا دشنام می دهد. به همین جهت خواست او را اذیت کند.

علی 7 فرمود: هنگامی که سخنی را نفهمیدی چگونه دانستی که دشنام است! آن وقت عمر امر کرد که در میان مردم ندا کنند و او را بفروشند.

علی 7 فرمود: فروختن پادشاهان جایز نیست گرچه کفار باشند. بلکه او را مخیر بگذار که خودش یکی از مسلمانان را اختیار کند و به ازدواج درآید و مهریه او را از بیت المال حساب کن. آن وقت عمر قبول کرد و گفت: یکی از اهل مجلس را اختیار کن.

آن زن سعادتمند آمد دست بر دوش مبارک امام حسین گذاشت. آن وقت حضرت از او به زبان فارسی سؤال کرد چه نام داری؟

عرض کرد: جهان شاه.

حضرت فرمود: بلکه تو را «شهربانو» نام کرده اند.

عرض کرد: این نام خواهر من است. حضرت به زبان فارسی فرمود: راست گفتی. پس رو کرد به امام حسین 7 و فرمود: این زن با سعادت را به نیکویی محافظت و احسان نما که او فرزندی از تو به هم خواهد رسانید که بهترین اهل زمین باشد. بعد از تو این مادر اوصیاء ذریه طیبه من است. پس امام زین العابدین از او متولد شد.

همچنین روایت کرده است؛ پیش از آن که لشکر مسلمانان بر سر ایشان بروند شهربانو در خواب دید که حضرت رسول 6 با امام حسین 7 داخل

ص: 128

خانة او شد و او را برای آن حضرت خواستگاری کرده و با او تزویج کرد. شهربانو گفت: چون صبح شد محبّت آن خورشید فلک امامت در قلبم جا کرد و پیوسته در خیال آن حضرت بودم؛ چون شب دیگر به خواب رفتم حضرت فاطمه 3 را در خواب دیدم که به نزد من آمد و اسلام را به «من» عرضه داشت و من به دست مبارک آن حضرت در خواب مسلمان شدم. سپس فرمود: به زودی لشکر مسلمانان بر پدرت غالب خواهند شد و تو را اسیر خواهند کرد و به زودی به فرزندم حسین 7 خواهی رسید و خداوند نخواهد گذاشت که کسی دستی به تو برساند تا آن که به فرزند من برسی و حق تعالی مرا حفظ کرد که هیچ کس به من دست نرسانید تا آن که مرا به مدینه آوردند و چون امام حسین را دیدم، فهمیدم که او همان است که در خواب با حضرت رسول به نزد من آمد و حضرت رسول مرا به عقد او در آورده و به این سبب او را اختیار کردم».

شیخ مفید روایت کرده است که امیرالمؤمنین 7 «حُریث بن جابر» را به سمت یکی از سرزمین های مشرق منصوب کرد. او دو تا از دختران یزدجرد را برای حضرت فرستاد.

حضرت یکی را، که شاه زنان نام داشت، به حضرت امام حسین داد و حضرت زین العابدین از او به هم رسید. پس قاسم با امام زین العابدین خاله زاده بودند.(1)

ص: 129


1- . منتهی الامال، ج 2، ص 578.

فصل دوّم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت

محمّد بن مسلم زهری (متوفی 124 ه)

زهری یکی از فقها و محدثان بزرگ تابعین در مدینه بود. وی ده تن از صحابه را درک کرده بود و علوم فقهای هفتگانة اهل سنت را از حفظ داشت. اهل سنت بیش از حد او را ستوده اند.(1)

او که شیفتة عظمت علمی و تقوی امام سجاد بود، دربارة آن حضرت گفته است: ما رأیت احداً افقه من زین العابدین(2)

ترجمه: «کسی را داناتر از زین العابدین 7 ندیدم».

«ما رأیت قرشیا افضل من علی بن الحسین.(3)

ترجمه: «هیچ شخصیت قریش را برتر از علی بن الحسین 7 ندیدم».

ابومحمّد سعید بن المسیب (متوفی 94 ه)

یکی از تابعان و محدثان و فقهای هفتگانه مدینه است.

دربارة امام سجاد گفته است:

«ما رأیت قط افضل من علی بن الحسین»

ترجمه: «هرگز کسی را افضل و برتر از علی بن الحسین باشد، ندیدم».

ص: 130


1- . شذرات الذهب، ج 1، ص 162 - ریحانه الادب، ج 2، ص 398.
2- . همان کتاب، ج 1، ص 105.
3- . حیاۀ الحیوان، ج 1، ص 127.

«ما رأیت اورع منه»(1)

ترجمه: «پرهیزگارتر از علی بن حسین ندیدم».

حماد بن زید

«و کان افضل هاشمی ادرکته»(2)

ترجمه: «علی بن حسین برترین هاشمی بود که من او را درک کردم».

احمد بن حجر هیثمی (متوفی 973 ه) صحاب کتاب «الصواعق المحرقة فی الرّد علی أهل البدع و الزندقة» می نویسد:

«و زین العابدین هذا هو الذی خلف آباه علماً و زهداً و عبادة و کان اذا توضّا للصّلاة اصفر لونه، فقیل له فی ذلک، فقال: أتدرون بین یدی من آقف و حکی انه کان یصلی فی الیوم و اللیلة الف رکعة».(3)

ترجمه: «زین العابدین جانشین پدرش در عبادت و زهد و علم بود و چون برای نماز و وضو می گرفت رنگش زرد می شد. در این باره ازاو سوال شد. فرمود: هیچ می دانید در مقابل چه کسی می ایستم؟ و گفته اند؛ در شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند و گاهی از ترس خدا از هوش می رفت».(4)

سفیان ثوری

سفیان ثوری کسی است که مشایخ صوفیه او را تاج دین و دیانت و شمع

ص: 131


1- . تهذیب التهذیب، ج 7، ص 267.
2- . منهاج السنۀ النّبویه، ج 2، ص 123، طبع مصر.
3- . الصواعق المحرقۀ، ص 119.
4- . صفوۀ الصفوۀ، ج 2، ص 52.

زهد و هدایت خوانده اند. از امام سجاد به این مضمون نقل کرده است:

مردی نزد علی بن الحسین آمد و به وی گفت: فلان کس ترا نکوهش کرده و حرف های ناشایست دربارة تو می گفت.

امام فرمود: با من بیا تا نزد او برویم. سپس به طرف خانة آن کس به راه افتادند. مرد سخن چین گمان می کرد که امام به زودی از وی انتقام خواهد گرفت و چون نزد او رسیدند امام 7 فرمود: ای فلان! اگر آنچه دربارة من گفته ای درست باشد، خدا مرا بیامرزد و اگر نادرست باشد، خدا تو را بیامرزد.(1)

سفیان بن عیینه

حج علی بن الحسن فلمّا احرم و استوت به راحلته اصفر لونه و انتفض و وقع علیه الرعدة و لم یستطع آن یلبّی، فقیل له مالک، لاتلبی؟ فقال: اخشی ان اقول لبیک فیقال لی لا لبیک(2)

ترجمه: «علی بن الحسین به قصد حج راهی مکّه شد، هنگامی که احرام بست و بر مرکب خود قرار گرفت، رنگش زرد شد و لرزه بر اندامش افتاد و نتوانست «لبیک» بگوید.

به او گفته شد چرا لبیک نمی گوئی؟ فرمود: از آن می ترسم که لبیک گویم ولی در جوابم گفته شود: لا لبیک.

ص: 132


1- . عطارّ، تذکرۀ الاولیاء، ج 1، ص 174.
2- . کفایۀ الطالب، ص 450، طبع تهران.

مالک بن انس

لم یکن فی اهل بیت رسول الله مثل علی بن الحسین(1)

ترجمه: «علی بن حسین در میان اهل بیت رسول خدا بی نظیر بود».

بلغنی انّ علی بن الحسین کان یصلّی فی الیوم و اللیلة ألف رکعة الی أن مات کان یسمّی زین العابدین لعبادته(2)

ترجمه: «به من خبر رسید که علی بن الحسین تا زنده بود در هر شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند و به خاطر کثرت عبادتش او را زین العابدین نام نهادند».

حسن بصری (متوفی 110 ه-)

حسن بصری، از اهالی بصره و از مشاهیر تابعین، فیض ملاقات اکثر اصحاب رسول خدا را یافته بود. وی نزد عامه به زهد و تقوا معروف است. صوفیان نیز او را پروردة نبوت و خو گرفتة فتوت و کعبة عمل و علم و خلاصة ورع و حلم می داند.(3)

زهد و عظمت امام سجاد چنان چشم او را خیره کرده بود که بی اختیار به پای او بوسه زد.

دربارة کثرت زهد و توجه همیشگی او به خدا روایت کرده اند که در خانه کعبه به امام سجاد برخورد و دید که امام سجاد به صورت ناشناسی که نقاب بر

ص: 133


1- . تهذیب التهذیب، ج 7، ص 269.
2- . شذرات الذهب، ج 1، ص 34.
3- . عطار، تذکرۀ الاولیاء، ج 1، ص 34.

چهره اش کشیده بود اشعاری می خواند و اشک می ریخت.

حسن بصری می گوید: نزدیک شدم که وی امام فرزند امام، علی بن الحسین زین العابدین است. پس پای او را بوسیدم و گفتم: ای فرزند نبوت! این مناجات و گریه از بهر چیست؟ با این که تو داخل اهل بیتی هستی که خداوند دربارة آنها فرموده است «لیذهب عنکم الرّجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»

فرمود: این سخنان را کنار بگذار. بهشت برای کسی که خدا را اطاعت کند آفریده شده است، گر چه بندة حبشی باشد و جهنم برای هر کس که خدا را نافرمانی کند آفریده شده هر چند آزاد مردی قریشی باشد.

پیامبر اکرم فرموده است: «ایتونی باعمالکم لا بانسا بکم»؛ «اعمال خودتان را نزد من آورید، نه انساب خود را».(1)

جلال الدین قزوینی شافعی

وی معروف به خطیب دمشق (متوفی 739 ه) و مؤلف چند کتاب از جمله «اخبار الدول» است.

روایتی دربارة امام سجاد نقل کرده است که دلالت بر زهد و عبادت والا و واقعی آن حضرت دارد.

طبق همان روایت، فرزندی از امام در چاه افتاد. مردم مدینه هراسان شدند و کوشیدند تا او را از چاه بیرون آوردند. آن حضرت در تمام مدت، غرق در نماز بود و از جای خود تکان نمی خورد. مردم داستان را به امام گفتند. امام فرمود: من

ص: 134


1- . بنابر این نقل روضات الجنان، ج 3، ص 28؛ از المنتظم ابن الجوزی، دکتر مصطفی شیبی، همبستگی میان تصوّف و تشیع، ص 155، ترجمۀ مرحوم دکتر علی اکبر شهابی.

چیزی نفهمیدم چون در حال مناجات با خدای خودم بودم.(1)

و باز روایت کرده است که آن حضرت پنهانی صدقه می داد و می گفت:

انّ صدقة السرّ تطفی غضب الرب»؛ «صدقة پنهانی خشم خدا را فرو می نشاند».(2)

محمّد بن سعد کاتب الواقدی (متوفی 206 ه-)

وی صاحب تألیفاتی از جمله «طبقات الکبیر» است. او می گوید:

«کان زین العابدین ثقة، مأموناً کثیر الحدیث عن رسول الله 6 عالماً و لم یکن فی اهل بیت مثله(3) کان ثقة مأموناً کثیر الحدیث رفیعاً»(4)

ترجمه: «علی بن الحسین زین العابدین موثق و امین و حدیث از رسول خدا 6 بسیار روایت کرده است. او عالم بود و در میان اهل بیت نظیری نداشت، موثق، مطمئن، کثیر الحدیث و بلند مرتبه بود».

ابوبکر احمد بن الحسین البیهقی الشافعی (متوفی 458 ه-)

او از اکابر و بزرگان محدثین بوده و تألیفات زیادی از خود بر جای گذاشته که از جملة آنها «السنن الکبیر» است.

او می گوید:

انّ جاریة تسکب علیه الماء یتهیا للصّلاة فسقط الابریق من یدها علی وجهه

ص: 135


1- . اخبار الدول، ص 110، تذکرۀ الحفاظ، ج 1، ص 74.
2- . همان کتاب، ص 110.
3- . حیاۀ الحیوان، ص 127.
4- . منهاج السنۀ، ج 2، ص 123.

فشجّه فرفع رأسه الیها فقالت: ان الله یقول: «و الکاظمین الغیظ» قال: قد کظمت غیضی. قالت: «و العافین عن الناس» قال: قد عفاعنک. قالت:

«و الله یحبّ المحسنین» قال: اذهبی فانت حرّة»(1)

ترجمه: «یکی از کنیزان امام علی بن الحسین 7 هنگامی که آب روی دست امام برای گرفتن وضو می ریخت، ظرف آب از دستش افتاد و صورت آن بزرگوار را شکافت. امام از روی خشم سر بلند کرد. کنیز بلافاصله گفت: خداوند در قرآن می فرماید:

«و الکاظمین الغیظ»، «امام فرمود: خشم خود را فرو بردم».

عرض کرد: «و العافین عن الناس»، «فرمود: تو را بخشیدم و خدا تورا ببخشد».

کنیز دوباره گفت: «و الله یحب المحسنین»، «امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم».

احمد بن محمّد ابراهیم بن ابی بکر بن خلکان (متوفی 681 ه- . ق)

صاحب کتاب «وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان» دربارة امام سجاد 7 می نویسد:

«هو احد الائمة الاثنی عشر و من سادات التابعین. قال الزهری: ما رائیت قرشیاً افضل منه و کان یقال لزین العابدین ابن الخیرتین لقوله 6 لله تعالی من عباده خیرتان فخیرته من العرب قریش و من العجم فارس... و کان زین العابدین

ص: 136


1- . الدر المنثور، ج 2، ص 73 - ذیل آیه 134، سور ۀ آل عمران.

کثیر البرّ بامّه حتی قیل له انّک ابر النّاس بامّک و لسنا نراک تأکل معها فی صحفة. فقال: أخاف ان تسبق یدی الی ما تسبق الیه عینها فأکون قد عققتها... و فضائل زین العابدین و مناقبه اکثر آن تحصی».(1)

ترجمه: «ابو الحسن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب «رضی الله عنهم اجمعین»، معروف به زین العابدین، یکی از ائمه دوازده گانه و از بزرگان تابعان است و زهری گفت: کسی را از قریش ندیدم که برتر از علی بن الحسین باشد و به آن حضرت «ابن الخیرتین» گفته می شد به دلیل فرمایش رسول خدا 6 که فرموده است: خداوند از بندگانش دو قبیله رابرگزیده است:

اوّل: از میان عرب؛ قریش را.

دوّم: از میان عجم؛ فارس را...

زین العابدین به مادرش زیاد نیکی می کرد و به او فوق العاده احترام می کرد. روزی به او گفته شد تو با این که بیش از همه به مادرت احسان و نیکی می کنی ولی نمی بینیم با او از یک طرف غذا میل می کنی؟

فرمود: از این می ترسم که دستم به غذایی دراز شود که قبل از من چشم مادرم به آن افتاده است... .

خلاصه فضایل و مناقب امام زین العابدین بیش از آن است که به شمار آید.

ابن خلّکان

ابن خلکان در ضمن ترجمة مبسوط تحت عنوان ابو فراس همام الفرزدق

ص: 137


1- . وفیات الاعیان، ج 2، ص 429.

(متوفی 110 ه ق) می نویسد:

و تنسب الیه مکرمة یرجی له بها الجنّة و هی انّه لمّا حج هشام بن عبدالملک فی ایام ابیه فطاف و جهد آن یصلّ الی الحجر لیستلمه فلم یقدر علیه لکثرة الزحام

به فرزدق جوانمردی و کرامتی نسبت داده شده که امید است در اثر آن به بهشت برود و آن این که هشام بن عبدالملک در زمان پدرش برای انجام مناسک حج به مکّه آمد طواف کرد و کوشید خود را به حجر الاسود برساند و آن را استلام کند.

از کثرت ازدحام نتوانست. آن وقت در مسجد الحرام منبری برای او نصب کردند و بر بالای منبر قرار گرفت به حجاج نگاه می کرد و جمعی از اعیان شام دور او را گرفته بودند. در این هنگام حضرت زین العابدین، علی بن الحسین بن ابیطالب 7 پیدا شد و صورتش چنان نیکو بود که در میان مردم زیباتر از او دیده نمی شد و رایحه عطر آگین او فضا را پر کرده بود و بویش از همه پاکیزه تر.

امام شروع به طواف کرد و چون به حجر الاسود رسید، مردم وقتی هیبت و جلالت آن حضرت را دیدند، راه را باز کردند تا آن حضرت به راحتی استلام حجر کرد. هشام از

دیدن این منظره به غضب آمد و مردی از اهل شام چون عظمت و جلالت را دید از هشام پرسید:

این شخص کیست؟

هشام از جاه و جلال و هیبت او اندیشید و برای این که اهل شام آن حضرت را نشناسد، گفت: نمی شناسم! فرزدق که آنجا حاضر بود گفت: من او را

ص: 138

می شناسم.

شامی گفت: ای ابو فراس او را معرّفی کن.

فرزدق شعری می خواند و در ضمن شعر حضرت را معرّفی کرد که عبدالرّحمن بن احمد شیرازی مشهور به جامی قصیدة فرزدق را به فارسی به نظم در آورده است که جامی در سلسلة الذهب گفته است.

زنی از اهل کوفه فرزدق را بعد از مرگ در خواب دید. از او پرسید که خدا با تو چه کرد؟

گفت: خدا مرا به سبب آن قصیده که در مدح علی بن الحسین 7 گفتم، آمرزید.

سپس می گوید: اگر حق تعالی به برکت این قصیده تمامی اهل عالم را مورد لطف و رحمت خود قرار دهد، سزاوار است.

هشام بن عبدالملک چون این قصیده را شنید غضبناک شد و جایزه فرزدق را قطع کرد و او را زندانی نمود.

این خبر به علی بن الحسین 7 رسید. دوازده هزار درهم برای فرزدق فرستاد. فرزدق آن را رد کرد و پیغام داد که من برای خدا او را مدح کرده ام نه به خاطر جایزه.

حضرت سجاد 7 باز فرستاد و فرمود: ما اهل بیتی هستیم که وقتی چیزی به کسی ببخشیم باز نستانیم. آن وقت فرزدق قبول کرد.(1)

ص: 139


1- . وفیات الاعیان، ج 5، ص 147.

احمد بن علی بن حجر عسقلانی (متوفی 852 ه-)

او از اکابر فقها و محدثین شافعی قرن نهم هجرت و مولف کتاب های زیاد از جمله «تهذیب التهذیب، الکمال فی معرفة الرجال» است.

او می نویسد:

«کان علی بن الحسین رجلاً له فضل فی الدّین»(1)

ترجمه: «علی بن الحسین مردی است که در دِین فضیلت دارد».

محمّد بن اسحاق

کان الناس من اهل المدینه یعیشون لا یدرون من این کان معاشهم فلما مات علی بن الحسین فقدوا ما کانوا یؤتون به من اللّیل».(2)

ترجمه: «عده ای از مردم مدینه زندگی می کردند و نمی دانستند زندگیشان از کجا می گذرد و چون حضرت سجاد فوت کرد آنچه شبانگاهان بدانان می رسید، قطع شد».

ابونعیم

ابونعیم معروف به حافظ اصفهانی از اکابر و اعلام محدثان و از اعاظم ثقات و حفاظ بود و صاحب تألیفات زیادی، از جمله «حلیة الاولیاء» است.

وی روایت کرده است:

«لمّا مات زین العابدین فغسلوه جعلوا ینظرون الی آثار سواد فی ظهره و

ص: 140


1- . تهذیب تهذیب، ج 7، ص 269.
2- . همان مدرک.

قالوا: ما هذا؟

فقیل. کان یحمل جرب الدقیق لیلا علی ظهره یعطی فقراء اهل المدینه»(1)

ترجمه: «هنگام وفات امام سجاد آثار کیسه های باری که در شب برای بینوایان مدینه حمل می کرد، مشاهده می شد».

ابونعیم از امام باقر 7 نقل کرده است:

«انّ اباه علی بن الحسین قاسم الله ماله مرّتین»

ترجمه: «امام باقر 7 فرمود: پدرش علی بن الحسین دوبار مال خود در راه خدا با فقراء تقسیم کرد».

فضل بن روزبهان حنفی اصفهانی (متوفی 927 ه-)

ابن روزبهان در کتاب «وسیلة الخادم الی المخدوم» در شرح صلوات چهارده معصوم 7 بعد از بیان صلوات بر امام زین العابدین روایت را از طاووس یمانی نقل کرده است که حضرت زین العابدین شبی به حجرة کعبه در آمد. پس نماز بسیار کرد و بعد از آن سجده کرد و روی به خاک بمالید و کف دستها را به طرف آسمان بلند کرد.

شنیدم می گفت:

«عبیدک ببابک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک سائلک بفنائک».

طاووس گفت: من این دعا را یاد گرفتم و پس از آن هیچ گرفتاری بر من پیش نیامد، جز آن که این دعا را خواندم و خدای تعالی مرا از آن شدّت رهایی

ص: 141


1- . حلیۀ الاولیاء، ج 3، ص 136.

بخشید.

آن حضرت با وجود آن مفاخر نسبی که در ذات مبارک ایشان جمع شده بود، اصلاً تمایلی به خلافت نشان نمی داد. چنانچه روایت کرده است در مدّت حیات آن حضرت هر چند مردم عراق آن حضرت را به طلب ملک و خلافت ترغیب کردند؛ اما اصلاً میل به خلافت نداشت.

ابن شهاب زهری روایت می کند که جمعی از مفسدان پیش عبدالملک مروان، که در آن زمان پادشاه بود، افساد کردند که مردم عراق میل به امام زین العابدین دارند و نامه ها به او نوشتند و او نیز مایل است که به طرف کوفه رود و در آنجا ظهور کند و این تهمت را به عبدالملک مروان خاطر نشان کردند.

عبدالملک جمعی را فرستاد و آن حضرت را غل و زنجیر کرده به طرف شام بردند و چون موکّلان، آن حضرت را غل و بند کردند و خواستند به طرف شام ببرند من رفتم تا آن حضرت را وداع کنم. در اندرون خیمه بود و موکلان در بیرون خیمه نشسته بودند. از ایشان دستور خواستم و داخل رفتم و آن حضرت را دیدم که دست های مبارکش را غل و زنجیر کرده و پای مبارکش در زنجیر کشیده رقّت بر من غالب شد گریه کردم.

فرمود: ای زُهری چرا گریه می کنی؟

گفتم: ای پسر رسول خدا! من تو را چنین در غل و زنجیر نمی توانم دید.

آن حضرت همین که اشاره کرد آن غل و زنجیر افتاد و فرمود:

ای زهری! این حال را مشاهده کردی؟ من به اختیار، همراه اینها می روم و شب سوم انتظار مرا بکش که بر می گردم و ایشان روانه شدند.

ص: 142

شب سوم موکّلان که همراه آن حضرت بودند، برگشتند و پرسیدند که آن حضرت به مدینه آمدند، از آنان پرسیدم که قصّه او چه بود.

گفتند: ما صبح برخاستیم دیدیم که غل و بند آنجا افتاده و آن حضرت نیست، بعد از آن من عازم شام شدم؛ چون پیش عبدالملک رفتم احوال حضرت را از من سوال کرد و من حکایت را گفتم: عبدالملک گفت: بلی، او همان روز نزد من آمد در وقتی که من تنها و در خانه نشسته بودم، من از او ترسیدم.

گفت: با من چه کار داری؟ گفتم: مرا با تو هیچ کاری نیست تو چه حاجت داری؟ فرمود: حاجت من این است که دیگر مرا طلب نکن و مزاحمم مشو.

گفتم: به سلامت بازگرد. زهری گفت: من گفتم: یا امیرالمؤمنین! علی بن الحسین به عبادت پروردگار خود مشغول است و اصلاً تمایلی به خلافت دنیا ندارد. عبدالملک گفت: خوشا شغل امثال او. آن حضرت صاحب منقبت ها و مزیت هایی است که موجب راحتی مسلمانان است و از جمله القاب آن حضرت زین العباد است؛ زیرا که از بسیاری عبادات، آرایش عابدان و سید العباد هم لقب آن حضرت است و نیز آن حضرت را ذوالثنفات می گفتند. یعنی صاحب پینه ها.

ثنفه؛ پینه ای است که بر زانوی شتر باشد. می گویند پیشانی حضرت سجاد از بسیاری سجده ای که می کرد، سجاده است.

معنای سجاد یعنی بسیار سجده کننده. آن حضرت صاحب عزت و مناعت و مجد است و دفن شده با عمّ خود امیرالمؤمنین حسن 7 در بقیع.(1)

ص: 143


1- . وسیلۀ الخادم الی المخدوم، ص 177 - 182.

بخش ششم:محمد بن علی (امام باقر علیه السلام

اشاره

ص: 144

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی امام باقر(ع)

اشاره

نام: محمد بن علی 7

لقب: باقر العلوم

کنیه: ابا جعفر

ولادت: اول رجب سال 57 هجری

محل ولادت: مدینه منوره

مدت عمر: ایشان در هنگام وفات پدرش امام زین العابدین 7 که در سال94 رخ داد، 39 سال داشت.

نام مادر: «امّ عبدالله»، دختر امام حسن مجتبی 7 ایشان از این جهت نخستین کسی بود که از طرف پدر و مادر، فاطمی و علوی بوده.

دوران امامت: هجده سال

شهادت: ایشان در سال 114 هجری در شهر مدینه به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع، در کنار پدر و جد بزرگوارش به خاک سپرده شده است.

خلفای معاصر آن حضرت

امام محمّد باقر 7 در دوران امامت خود با زمامداران و خلفای یاد شدة زیر معاصر بوده است:

1. ولید بن عبدالملک (86-96 هجری)

ص: 145

2. سلیمان بن عبدالملک (96-99 هجری)

3. عمر بن عبدالعزیز (99-101 هجری)

4. یزید بن عبدالملک (101-105 هجری)

5. هشام بن عبدالملک (105-125 هجری)

بنیانگذار دانشگاه بزرگ اسلامی

امام باقر 7 طی مدّت امامت خود، در همان شرایط نامساعد، به نشر و اشاعة حقایق و معارف الهی پرداخت و مشکلات علمی را تشریح نمود و جنبش علمی دامنه داری را به وجود آورد که مقدمات تأسیس یک دانشگاه بزرگ اسلامی را، که در دوران امامت فرزندش «امام صادق 7» به اوج عظمت رسید، پی ریزی کرد.

امام پنجم در علم، زهد، عظمت و فضیلت سرآمد همة بزرگان بنی هاشم بوده است و مقام بزرگ علمی و اخلاقی او مورد تصدیق دوست و دشمن قرار گرفته است، به قدری روایات و احادیث در زمینة مسائل احکام اسلامی، تفسیر، تاریخ اسلام و انواع علوم از آن حضرت به یادگار مانده است که تا آن روز از هیچ یک از فرزندان امام حسن و امام حسین 7 به جا نمانده بود.(1)

رجال و شخصیت های بزرگ علمی آن روز و نیز عده ای از یاران پیامبر6، که هنور در حال حیات بودند، از محضر آن حضرت استفاده می کردند.

جابر بن یزید جُعَفی کیسان سجستانی از تابعین، و فقهائی مانند ابن مبارک،

ص: 146


1- . شیخ مفید، الارشاد، قم، منشورات، مکتبۀ بصیرتی، ص 261.

زهری، اوزاعی، ابوحنیفه، مالک، شافعی، و زیاد بن منذر نهدی از آثار علمی امام باقر 7 بهره مند شده و سخنان آن حضرت را بی واسطه و گاه با چند واسطه نقل نموده اند.

کتب و آثار دانشمندان و مورخان اهل تسنّن مانند طبری، بلاذری، سلامی، خطیب بغدادی،ابو نعیم اصفهانی و کتبی مانند موطاء مالک، سنن ابی داود، مسند ابی حنیفه، مسند مروزی، تفسیر نقاش، تفسیر زمخشری، از مهم ترین کتب جهان تسنّن، مالامال از سخنان پرمغز و پر محتوای پیشوای پنجم است و همه جا جملة قال محمّد بن علی و یا قال محمّد الباقر به چشم می خورد.(1)

کتب شیعه نیز در زمینه های مختلف سرشار از سخنان و احادیث حضرت باقر 7 است و هر کس کوچک ترین آشنایی با این کتابها داشته باشد، این معنا را تصدیق می کند.

شاگردان مکتب امام باقر (ع)

حضرت باقر 7 شاگردان برجسته ای در زمینه های فقه، حدیث، تفسیر و دهها علوم اسلامی دیگر تربیت کرده است. شخصیتهای بزرگی همانند محمّد بن مسلم، زُرارة بن أعین، ابوبصیر، برید بن معاویة عجلی، جابر بن یزید، حمران بن أعین و هشام بن سالم ازتربیت یافتگان مکتب آن حضرت هستند.

امام صادق 7 می فرمود: مکتب ما و احادیث پدرم را چهار نفر زنده کرده اند و این چهار نفر عبارتند از: زراره، ابوبصیر (لیث مرادی)، محمّد بن مسلم و

ص: 147


1- . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ج 4، ص 195.

برید بن معاویه عجلی که اگر اینها نبودند کسی از تعالیم دین و از مکتب پیامبر بهره ای نمی یافت.

این چهار نفر حافظان دین بوده اند. آنان، از میان شیعیان زمان ما، نخستین کسانی بوده اند که با مکتب ما آشنا شدند و در روز رستاخیز نیز پیش از دیگران به ما خواهند پیوست.(1)

اوضاع و شرایط اجتماعی - سیاسی

اشاره

چنان که گفتیم،! امام باقر 7 با پنج «تن» از خلفای اموی معاصر بود.

اینک برای این که اوضاع و شرایط اجتماعی و سیاسی زمان امام باقر 7 روشن گردد به

ویژگیهای هر یک از آنها در ادارة جامعه و حکومت اشاره می کنم:

این خلفا با توجه به آن که در ستمگری و استبداد و خد کامگی دست کمی از نیاکان خود نداشتند در کشورداری و ادارة امور جامعه، تفاوت هایی با هم داشتند که به آنها اشاره می شود:

1. ولید

ولید به عمران و آبادانی علاقه داشت و تأسیسات عمومی و رفاهی مانند بیمارستان و دارالایتام ایجاد کرد. در زمان او قلمرو دولت اموی از شرق و غرب وسعت یافت و دامنة فتوحات آن تا اندلس رسید. با همة اینها او فردی فاقد علم

ص: 148


1- . شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (مشهور به رجال کشی)، تصحیح و تعلیق: حسن المصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، ص 136 (حدیث شمارۀ 219).

و دانش و عنصری ستمگر و خونریز بود.

2. سلیمان

سلیمان؛ فردی تجمل پرست، شهوت ران و شکمباره بود. او در مورد کارگزاران خود نظریات مخصوصی اعمال می کرد. بعضی را موردتوجه قرار می داد و برای از بین بردن بعضی دیگر نقشه می کشید.

او با انگیزه تعصبات قبیله ای، قبائل مصری را زیر فشار قرار داده از رقبای یمنی آن ها پشتیبانی می کرد. او موسی بن نصیر و طارق بن زیاد، دو قهرمان دلیر و فاتح اندلس را مورد بی مهری قرار داد و طرد کرد.

3. یزید بن عبدالملک

یزید بن عبدالملک؛ مردی عیاش و خوشگذران و لا ابالی بود و به هیچ یک از اصول اخلاقی و دینی پایبند نبود. از این رو دوران خلافت او یکی از سیاهترین و تاریکترین ادوار حکومت بنی امیه به شمار می رود.

در زمان حکومت وی هیچ فتح و پیروزی و هیچ حادثة درخشانی در جامعة اسلامی رخ نداد. سیاست و رفتار ظالمانة او موج نفرت مسلمانان را برانگیخت و حتی گروهی از بزرگان بنی امیه به اعمال او اعتراض کردند.

4. هشام

هشام؛ مردی بخیل، خشن، گستاخ، ستمگر، بی رحم و سخنور بود.

او در جمع آوری ثروت و عمران و آبادانی می کوشید و در زمان حکومت او بعضی از صنایع دستی رونق یافت؛ اما از آنجا که وی شخصی بی عاطفه و

ص: 149

سختگیر بود در دوران حکومت او زندگی بر مردم سخت شد و احساسات و عواطف انسانی در جامعه رو به زوال رفت و رسم نیکوکاری و تعاون برچیده شد؛ به طوری که هیچ کس دیگری دلسوزی و کمک نمی کرد.

هشام بیش از خلفای دیگر در مورد پیشوای پنجم سخت گیری می کرد.

5. عمر بن عبدالعزیز

از میان این خلفا باید عمر بن العزیز را استثنا کرد؛ زیرا او شخصی نسبتاً دادگر بود و با خاندان پیامبر 6 رفتار مهر آمیز داشت.

او گامهای بزرگی چه در جهت احقاق پاره ای از حقوق پایمال شدة بنی هاشم و فاطمیان وچه در جهت اجرای عدالت اجتماعی برداشت که عبارتند از:

1. بدعت ناسزاگویی به امیر مؤمنان 7 را، که از زمان معاویه رواج ادشت، ممنوع اعلام کرد.

2. فدک را به فرزندان حضرت فاطمه 3 بازگرداند.

3. موالی، «مسلمانان غیر عرب»، را که از حقوق مساوی با عرب محروم بودند، مورد حمایت قرار داد.

4. چنان که خواهیم گفت: او نخستین خلیفه ای بود که به صورت رسمی، ممنوعیت کتابت و تدوین احادیث را لغو و محدثان را به جمع آوری، ضبط و کتابت حدیث تشویق کرد. گویا با توجه به این خدمات او بود که امام باقر 7 می فرمود: عمر بن عبدالعزیز نجیب دودمان بنی امیه است.(1)

ص: 150


1- . سیوطی، تاریخ الخلفا، ط 3، تحقیق محمّد محیی الدین عبدالحمید قاهره مطبعۀ المدنی، ص 230.

امام باقر(ع) در شام

یکی از حوادث مهمّ زندگی پر افتخار پیشوای پنجم، مسافرت آن حضرت به شام می باشد.

هشام بن عبدالملک، که یکی از خلفای معاصر امام باقر 7 بوده است، همیشه از محبوبیت و موقعیت فوق العادة امام باقر بیمناک بود؛ زیرا او می دانست که پیروان پیشوای پنجم، آن حضرت را امام می دانند و همواره تلاش می کرد تا مانع گسترش نفوذ معنوی و افزایش پیروان آن حضرت گردد.

در یکی از سالها که امام باقر 7 همراه فرزند گرامی خود «جعفر بن محمد 7» به زیارت خانة خدا مشرف شدند، هشام نیز عازم حج شد.

در ایام حج، حضرت صادق 7 در مجمعی از مسلمانان سخنانی در مورد فضیلت و امامت اهل بیت 7 بیان فرمود که بلافاصله توسط مأموران به گوش هشام رسید و هشام، که پیوسته وجود امام باقر 7 را خطری برای

حکومت خود تلقی می کرد، از این سخن به شدت تکان خورد ولی شاید بنا به ملاحظاتی در اثنای مراسم حج متعرض امام 7 و فرزند آن حضرت 7 نگردید. لیکن به محض آن که به پایتخت خود، دمشق، بازگشت به حاکم مدینه دستور داد تا امام باقر و فرزندش جعفر بن محمّد را روانه شام کند.

امام ناگزیر همراه فرزند ارجمندش مدینه را ترک گفته و وارد دمشق شد.

هشام برای این که عظمت ظاهری خود را به رخ امام بکشد و ضمناً به خیال خود از مقام آن حضرت بکاهد، سه روز اجازة ملاقات نداد.

شاید هم در این سه روز در این فکر بود که چگونه با امام 7 روبرو شود و

ص: 151

چه طرحی بریزد که از موقعیت و مقام امام 7 در انظار مردم کاسته شود؟

مسابقه تیراندازی

البته اگر دربار حکومت هشام کانون پرورش علما و دانشمندان و مجمع سخنرانان بود، امکان داشت که دانشمندان برجسته را دعوت نموده و مجلس بحث و مناظره تشکیل دهد ولی از آنجا که دربار خلافت زمامداران اموی و از جمله هشام از وجود چنین دانشمندانی خالی بود و شعرا و داستانسرایان و مدیحه گویان جای رجال علم را گرفته بودند، هشام به فکر تشکیل چنین مجلسی نیفتاد؛ زیرا به خوبی می دانست اگر از راه مبارزه و مناظرة علمی وارد شود هیچ یک از درباریان او از عهدة مناظرة با امام باقر 7 بر نخواهد آمد و از این جهت تصمیم گرفت از راه دیگری وارد شود که به نظرش پیروزی او مسلم بود.

آری! با کمال تعجب هشام تصمیم گرفت یک مسابقة تیراندازی ترتیب داده امام 7 را در آن مسابقه شرکت دهد تا این که به واسطة شکست در این مسابقه امام در نظر مردم کوچک شود. به همین جهت پیش از ورود امام 7 به قصر خلافت، عده ای از درباریان را واداشت نشانه ای نصب کردند و مشغول تیراندازی شدند. همین که امام باقر 7 وارد مجلس شد و اندکی نشست ناگهان هشام رو به امام کرد وچنین گفت:

آیا مایلید در مسابقة تیراندازی شرکت نمائید؟

حضرت فرمود: من دیگر پیر شده ام و وقت تیراندازی من گذشته است، مرا معذور دار.

ص: 152

هشام که خیال می کرد فرصت خوبی به دست آورده است و امام باقر 7 را در یک قدمی شکست قرار داده است، اصرار و پافشاری کرد و وی را سوگند داد و همزمان به یکی از بزرگان بنی امیه اشاره کرد که تیروکمان خود را به آن حضرت بدهد.

امام 7 دست برد و کمان را گرفت و تیر را در چله کمان نهاد و نشانه گیری کرد و تیر را درست به قلب هدف زد! آنگاه تیر دوم را به کمان گذاشت و رها کرد و آن تیر در چوبة تیر قبلی نشست و آن را شکافت! تیر سوم نیز به تیر دوم اصابت کرد و به همین ترتیب «نُه» تیر پرتاب نمود که هر کدام به چوبة تیر قبلی اصابت نمود. این عمل شگفت انگیز، حاضران را به شدت تحت تأثیر قرار داده واعجاب و تحسین همه را برانگیخت.

هشام که حسابهایش غلط از آب در آمده و نقشه اش نقش بر آب شده بود، سخت تحت تأثیر قرار گرفت و بی اختیار گفت: آفرین بر تو ای اباجعفر! تو سرآمد تیر اندازان عرب و عجم هستی، چگونه می گفتی پیر شده ام؟

آنگاه سر به زیر افکند و لحظه ای به فکر فرو رفت، سپس امام باقر و فرزند عالی قدرش 7 را در جایگاه مخصوص کنار خود جای داد و فوق العاده تجلیل و احترام کرد و رو به امام کرد و گفت: قریش از پرتو وجود تو شایستة سروری بر عرب و عجم است. این تیراندازی را چه کسی به تو آموزش داده است و در چه مدتی آن را فراگرفته ای؟

حضرت فرمود: می دانی که اهل مدینه به این کار عادت دارند. من نیز در ایام جوانی مدتی به این کار سرگرم بودم ولی بعد آن را رها کردم، امروز چون تو

ص: 153

اصرار کردی ناگزیر پذیرفتم.

هشام گفت: اباجعفر، حضرت صادق 7، نیزمانند تو در تیراندازی مهارت دارد؟

امام فرمود: ما خاندان، اکمال دین و اتمام نعمت (امامت و ولایت) را که در آیة «الیوم أکملت لکم دینکم» آمده از یکدیگر به ارث می بریم و هرگز زمین از چنین افرادی (حجت) خالی نمی ماند.(1)

فصل دوم: فضایل امام باقر7 از دیدگاه اهل سنت

عبدالله بن عطا مکّی

وی یکی از شخصیت های برجسته و دانشمندان بزرگ عصر امام باقر 7 بود که می گوید:

«ما رأیت العلماء عند أحد أصغر علماً منهم عند ابی جعفر 7 و لقد رأیت الحکم عنده کانّه متعلّم».(2)

ترجمه: «علماء و دانشمندان را پیش هیچ کس حقیرتر و کم رنگ تر از آنچه در پیش ابوجعفر بودند، ندیدم» حکم بن عتیبه را باآن مرتبة علمی که در میان مردم داشت، در برابر آن جناب همچون کودکی دیدم که پیش روی استاد خود نشسته باشد و مجذوب کلام و شخصیت او گردیده بود».(3)

امام باقر 7 از نظر علمی در حدی بود که در بیشتر سخنان خود به آیات

ص: 154


1- . محمّد بن جزیر بن رستم الطبری، دلائل الامامۀ.
2- . مرأۀ الجنان، ج 1، ص 248، تذکرۀ الخواص، ص 337، طبع نجف.
3- . سبط ابن الجوزی، تذکرۀ الخواص، همان.

قرآن مجید استناد نموده و از کلام خدا شاهد می آورد و می فرمود:

«هر مطلبی گفتم از من بپرسید که در کجای قرآن است تا آیة مربوط به آن موضوع را معرّفی کنم».(1)

ابن حجر هیثمی

وی یکی از دانشمندان برجستة اهل سنت است.

می نویسد: در مورد شخصیت امام محمد باقر 7.

«امام محمّد باقر به اندازة گنج های پنهان معارف و دانش ها را آشکار ساخته، حقایق احکام و حکمت ها و لطایف دانشها را بیان نموده که جز بر عناصری بصیرت یابد سیرت پوشیده نیست و از همین جاست که وی را شکافنده و جامع علوم و بر افرازندة پرچم دانش خوانده اند».(2)

احمد بن تیمیه الحرانی (متوفی 728 ه-)

وی بنیان گذار مسلک وهابیت و مؤلف کتاب «منهاج السنّة النّبویة فی نقض کلام الشیعه» است که آن را در ردّ کتاب «منهاج الکرامة» علامه حلّی نوشته و در آن از روش انتقاد منطقی منحرف شده و روش فحش و دشنام را در پیش گرفته و مطالب آن خلاف ضروریات دینی است.

از کتاب «سبل الهدی» نقل است که در تطهیر او آب دریاها کافی نیست. او دربارة امام باقر 7 در عبارت کوتاهی چنین می نویسد:

ص: 155


1- . طبرسی، احتجاج، چاپ نجف، ص 176.
2- . ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ط 2، قاهرۀ مکتبۀ القاهرۀ، ص 20.

«ابوجعفر محمّد بن علی من خیار اهل العلم و الدّین و قیل انّما سمّی الباقر لانّه بقر العلم».(1)

ترجمه: «ابوجعفر محمّد بن علی از نخبگان اهل علم و دین است و بدان دلیل که شکافندة علوم اسلامی بود، باقر نامیده شده است».

احمد بن محمّد بن خلّکان (608 - 681 ه)

وی از مشاهیر مورخین، قضات و علمای نامی قرن هفتم هجری و در اصول اشعری و در فروع شافعی مذهب بود و کتاب «وفیات الاعیان و ابناء الزمان» از اوست.

ابن خلّکان، که با تمام عظمت علمی از متعصّبین اهل سنت بوده و بیش از حد طریق عصبیت را می پیمود، دربارة امام باقر 7 می نویسد:

ابوجعفر محمّد بن زین العابدین علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب 7 الملّقب بالباقر احد الائمة الاثنی عشر فی اعتقاد الامامیة و هو والد جعفر الصادق و کان الباقر عالماً سیداً کبیراً و انّما قیل له الباقر لانّه تبقّر فی العلم ای توسّع و التّبقّر؛ التّوسع و فیه یقول الشاعر:

یا باقر العلم لاهل التّقی / و خیر من لبّی علی الاجبل(2)

ترجمه: «ابو جعفر محمّد بن زین العابدین... ملقب به باقر، یکی از ائمه دوازده گانه در اعتقاد شیعة امامیه و او پدر امام جعفر صادق است.

باقر؛ عالم بزرگ و سید عظیمی بود و به این جهت به او باقر گفته می شد که

ص: 156


1- . ابن تیمیه، منهاج النبویۀ، ج 2، ص 123، طبع مصر، سال 1321.
2- . و فیات الاعیان، ج 3، ص 314.

علم را می شکافت و به آن توسعه می داد. شاعر در وصف او چنین می گوید:

«ای شکافندة علم برای پرهیزکاران! و ای بهترین کسی که بر کوه های حجاز لبیک گفتی».(1)

عبدالحی بن العماد الحنبلی (متوفی 1089 ه-)

وی صاحب کتاب «شذرات الذهب فی أخبار من ذهب» است، می نویسد:

کان من فقهاء المدینة و قیل له الباقر لانّه بقر العلم ای شقّه و عرف اصله و خفیه و توسع فیه و هو احد الائمة الاثنی عشر علی اعتقاد الامامیة و له کلام نافع فی الحکم و المواعظ منه.(2)

ترجمه: «او از فقهای مدینه بود و بدان جهت او را باقر لقب دادند که علم را شکافت و اصول و خفایای آن را آشکار نمود و به آن توسعه داد.

او یکی از ائمه دوازده گانه به اعتقاد امامیه است؛ سخنان مفید و متین در حکت و مواعظ از او رسیده است که از جملة آن سخنان زیر است:

«افراد با تقوا سهل المنال ترین و کم خرج ترین و در عین حال پر فایده ترین مردم دنیا هستند که اگر چیزی را فراموش کنی آنها تو را بدان تذکر می دهند و اگر به یاد داشته باشی کمک می کنند. از حق زاید سخن

می گویند و برپادارنده امر الهی هستند.

و نیز فرمود: دنیا را مانند منزلی بدان که ساعتی در آن توقف کرده و سپس از آن کوچ می کنی یا مانند ثروتی بدان که در خواب بدان رسیده ای و وقتی بیدار

ص: 157


1- . همان.
2- . شذرات الذهب، ج 1، ص 149.

می شوی خبری از آن نمی بینی».

عبدالرحمن الشرقاوی

شیخ عبدالله بن حجازی بن ابراهیم معروف به «شرقاوی» شافعی، شیخ جامع الازهر و مؤلف «ربیع الفؤاد فی ترتیب صلوات الطریق و الاوراد» دربارة امام باقر 7 می نویسد:

«الامام محمّد الباقر هو اعلم اهل زمانه بالقرآن و تفسیره و بالحدیث و الفقه».(1)

ترجمه: «امام باقر اعلم زمان خود به قرآن و تفسیر و حدیث و فقه بود».

امام باقر(ع) از دیدگاه صحابی دیگر

جابر بن عبدالله انصاری

ایشان روایت می کند که رسول خدا 6 به من

فرمود: تو یکی از فرزندان مرا در خواهی یافت که نام او موافق نام من باشد و او شکافندة علم است و او را بدین جهت باقر لقب داده اند و معنی باقر شکافنده است.

دیگر آن حضرت به جابر فرمود: چون او را دیدی سلام مرا به او برسان.

در صحیح مسلم به اسناد خود روایت کرده که حضرت امام محمّد بن علی باقر 7 فرمود:

من با جماعتی پیش جابر بن عبدالله انصاری رفتم و او بسیار پیر شده بود و

ص: 158


1- . جریدۀ الاهرام المصریۀ، مورخ 18/8/1978، ص 10.

چشم او پوشیده؛ از هر یک می پرسید که تو چه کسی هستی؟ تا نوبت به من رسید. پرسید تو چه کسی هستی؟

گفتم: من محمّد بن علی بن الحسینم، بسیار خوشحال شد و گفت: خوش آمدی ای برادر زادة من و مرا پیش طلبید و چون گره بر سینة من بود باز گشود دست مبارک بر سینة من مالید. گفتم: مرا خبر ده از حج پیغمبر 6 پس حدیث حج را تمام از برای من بازگفت... آن حدیث بسیار طولانی است و تمامی در صحیح مسلم ازروایت امام باقر 7 که از جابر بن عبدالله انصاری روایت فرموده ثابت است.(1)

در جای دیگر از جابر روایت شده است که رسول خدا 6 به او فرمود: تو زنده می مانی تا فرزندی از فرزندان حسین را، که همنام من است دیدار کنی. او علم دین را به خوبی می شکافد. آنگاه که دیدارش کردی سلام مرا به او برسان.

جابر گفت: خدا عمر مرا به تأخیر انداخت تا این که امام باقر 7 را دیدم و سلام جدش رسول خدا 6 را به او رساندم.(2)

ص: 159


1- . صحیح بن مسلم، ج 8، ص 170.
2- . اخبار الدول، ص 111.

بخش هفتم:جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام

اشاره

ص: 160

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت

اشاره

نام: جعفر

نام پدر: امام باقر 7

کنیه: ابو عبدالله

لقب: صادق

مادرش: ام فروه 3

تاریخ ولادت: در هفدهم ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه چشم به جهان گشود.

شهادت: در 65 سالگی در سال 148 دیده از جهان فرو بست.

محل دفن: در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر بزرگوارش به خاک سپرده شد.

خلفای معاصر آن حضرت

امام صادق 7 در سال 114 هجری به امامت رسید. دوران امامت او مصادف بود با اواخر حکومت امویان، که در سال 132 هجری منقرض شد، و اوایل حکومت عباسیان که از این تاریخ آغاز گردید.

امام صادق 7 از میان خلفای اموی با افراد زیر معاصر بود:

1. هشام بن عبدالملک (10- 125 ه ق)

ص: 161

2. ولید بن یزید بن عبدالملک (125 - 126 ه ق)

3. یزید بن ولید بن عبدالملک (126 - ه ق)

4. ابراهیم بن ولید بن عبدالملک (70 روز از سال 126 ه ق)

5. مروان بن محمّد مشهور به مروان حمار (126 - 1232 ه ق).

خلفای عباسی معاصر با حضرت امام صادق 7:

1. عبدالله بن محمّد مشهور به سفّاح (132 - 137 ه ق)

2. ابوجعفر مشهور به منصور دوانیقی (137 - 158 ه ق)

اوضاع سیاسی - اجتماعی و فرهنگی عصر امام

در میان امامان، عصر امام صادق 7 دارای ویژگی منحصر به فردی بوده است، به گونه ای که شرایط اجتماعی و فرهنگی عصر آن حضرت در زمان هیچ یک از امامان دیگر وجود نداشته است؛ زیرا در آن دوره، ضعف و تزلزل حکومت بنی امیه و فزونی قدرت بنی عباس آشکار شد و این دو گروه مدتی در حال کشمکش و مبارزه با یکدیگر بودند.

از زمان هشام بن عبدالملک تبلیغات و مبارزات سیاسی عباسیان آغاز و در سال 129 هجری وارد مبارزة مسلحانه و عملیات نظامی گردید و سرانجام در سال 132 هجری به پیروزی رسید.

با توجه به این که بنی امیه در این مدت گرفتار مشکلات سیاسی افزون بوده اند و فرصت برای ایجاد فشار و اختناق نسبت به امام و شیعیان را مانند زمان امام سجاد 7 نداشتند، عباسیان نیز پیش از دستیابی به قدرت در پوشش شعر، طرفداری از خاندان پیامبر و گرفتن انتقام خون آنان عمل می کردند و فشاری از

ص: 162

طرف آنان مطرح نبود. به همین جهت این دوران، دوران آرامش نسبی و آزادی برای امام صادق و شیعیان بود و فرصت بسیار مناسبی برای فعالیت علمی و فرهنگی آنان به شمار می رفت.

شرایط خاص فرهنگی

از نظر فکری و فرهنگی نیز عصر امام صادق 7 عصر انقلاب فکری و فرهنگی بوده است و در آن زمان شور و شوق علمی بی سابقه ای در جامعة اسلامی به وجود آمده بود. علوم مختلفی (اعم از علوم اسلامی مانند: علم قرائت قرآن، تفسیر، حدیث، فقه، کلام یا علوم بشری دیگر، مانند؛ طب، فلسفه، نجوم، ریاضیات و...) پدید آمده بود، به گونه ای که هر کسی که متاع فکری داشت، به بازار علم و دانش عرضه می کرد.

بنابراین تشنگی علمی عجیبی به وجود آمده بود. به همین جهت لازم بود که امام به آن پاسخ بگوید.

به برخی از عوامل پیدایش این انقلاب علمی و فکری اشاره می کنیم:

1. آزادی و حریت فکری و عقیدتی در اسلام.

عباسیان نیز در این آزادی فکری بی تأثیر نبودند، اما ریشة این آزادی در تعلیمات اسلام بود، به طوری که عباسیان هم نمی توانستند از آن جلوگیری کنند.

2. محیط اسلامی آن روز کاملاً یک محیط مذهبی بود و مردم تحت تأثیر تشویق های پیامبر اسلام به کسب علم، و تشویق ها و دعوت های قرآن به علم و تعلّم و تفکّر و تعقل... از عوامل اساسی این نهضت و شور و شوق علمی بوده است.

ص: 163

3. اقوام و مللی که اسلام را پذیرفته بودند؛ نوعاً دارای سابقه فکری و علمی بودند و همچون نژاد ایرانی، که از همه سابقه ای درخشان تر داشت، و مصری و سوری، از مردمان مراکز متمدن آن روز به شمار می رفتند.

این افراد به منظور درک عمیق تعلیمات اسلام، به تحقیق و جستجو و تبادل نظر می پرداختند.

4. تسامح دینی یا همزیستی مسالمت آمزی با غیر مسلمانان، به ویژه همزیستی با اهل کتاب را تحمل می کردند و این را بر خلاف اصول دینی خود نمی دانستند.

در آن زمان اهل کتاب مردمی دانشمند و مطلع بودند و مسلمانان و نیز با آنان بر خورد علمی داشتند و این خود زمینه بحث و بررسی و مناظره را فراهم کرد.(1)

برخورد فرق و مذاهب

عصر امام صادق7؛ عصر برخورد اندیشه ها و پیدایش فرق و مذاهب مختلف نیز بوده است که در اثر برخورد مسلمین با عقاید و آرای اهل کتاب و نیز دانشمندان یونان شبهات و اشکال های گوناگونی پدید آمده بود.

در آن زمان فرقه هایی همچون معتزله، جبریه، مرجئه، غلات، زنادقه، مشبّهه، مجسّمیه، تناسخیه و امثال آنها پدید آمده بودند که هر کدام عقاید خود را ترویج می کردند.

ص: 164


1- . شهید مطهری، مرتضی، سیری در سیرۀ ائمه اطهار علیهم السلام ، قم انتشارات صدرا، 1367 ه.ش، ص142.

گذشته از این در زمینه هر یک از شاخه های علوم اسلامی نیز در میان دانشمندان اختلاف نظری پدید می آمد؛ مثلاً در علم قرائت قرآن، تفسیر، حدیث، فقه، علم کلام... بحث ها و مناقشات بسیاری در می گرفت و هر کس به نحوی نظر می داد و از عقیده ای طرفداری می کرد.

دانشگاه بزرگ جعفری

امام صادق 7 با توجه به فرصت مناسب سیاسی که به وجود آمده بود و با احساس نیاز شدید جامعه و وجود زمینة اجتماعی، نهضت علمی و فرهنگی پدرش امام باقر 7 را دنبال کرد و یک حوزة وسیع علمی و دانشگاه بزرگ را پی ریزی کرد و شاگردان برجسته ای همچون هشام بن حکم، محمّد بن مسلم، ابان بن تغلب، هشام بن سالم، مؤمن الطاق، مفضل بن عمر، جابر بن حیان...، را تربیت کرد که تعداد آنها را بالغ بر چهار هزار نفر نوشته اند.(1)

هر یک از این شاگردان نامدار، شخصیت های بزرگ علمی و چهره های درخشانی بودند که خدمات بزرگی به اسلام کردند و گروهی از آنان نیز دارای آثار علمی و شاگردان متعددی بودند.

به عنوان نمونه هشام بن حکم سی و یک جلد کتاب(2) در زمینة علوم گوناگون به خصوص رشته های عقلی و طبیعی و شیمی، که در آن روز «کیمیا»

ص: 165


1- . شیخ مفید، الارشاد، قم مکتبۀ بصیرتی، ص 271، حیدر اسد، همان کتاب، ج 2، ص 113 - 126.
2- . فتال نیشابوری، روضۀ الواعظین، ط بیروت، مؤسسۀ الاعلمی للمطبوعات، 1406 ه ق، ص 229.

نامیده می شد، تصنیف کرده بود که به همین خاطر به عنوان پدر علم شیمی مشهور شده است.

کتاب های جابر بن حیان به زبان های گوناگون اروپایی در قرون وسطی ترجمه گردید و تمام نویسندگان تاریخ علم از او به عظمت یاد می کنند.

وسعت دانشگاه امام صادق(ع)

اشاره

امام صادق 7 با تمام جریان های فکری و عقیدتی آن روز برخورد کرده و موضع اسلام وتشیع را در برابر آنها روشن نمود و برتری بینش اسلام ثابت کرد.

شاگردان دانشگاه امام صادق 7 منحصر به شیعیان نبود، بلکه پیروان مکتب اهل سنت و جماعت نیز از فیوضات مکتب آن حضرت برخوردار می شدند.

پیشوایان مشهور اهل سنت، بلاواسطه یا با واسطه، شاگرد امام صادق 7 بوده اند که در رأس این پیشوایان «ابوحنیفه» قرار دارد که دو سال شاگرد امام بوده است.

او این دو سال را پایة علوم و دانش خود معرّفی می کند و می گوید:

«لولا السنتان لهلک نعمان»؛ اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک می شد».(1)

شاگردان امام از نقاط مختلف مانند؛ کوفه، بصره، واسط، حجاز و امثال اینها و نیز از قبایل گوناگون مانند؛ بنی اسد، مخارق، طی، سلیم، عطفان، أزر، خزاعه،خشعم، مخزوم، بنی ضبّه، قریش به ویژه حارث بن عبدالمطلب و بنی الحسن بن مکتب آن حضرت می پیوستند.(2)

ص: 166


1- . حیدر، اسد، همان کتاب، ج 1، ص 80، اسم ابوحنیفه، نعمان بن ثابت بوده است.
2- . حیدر، اسد، همان کتاب، ص 38.

در بیان وسعت دانشگاه امام همین بس که حسن بن علی بن زیاد وشّاء، که از شاگردان امام رضا و از محدثان بزرگ بوده و طبعاً سالها بعد از امام صادق زندگی می کرد، می گوید: در مسجد کوفه «نهصد» نفر استاد حدیث مشاهده کردم که همگی از جعفر بن محمّد حدیث نقل می کردند.(1)

امام صادق هر یک از شاگردان خود را در رشته ای که با ذوق او سازگاری داشت، تشویق و تعلیم می نمود و در نتیجه، هر کدام از آنها در یک یا دو رشته از علوم، مانند، حدیث، تفسیر، علم کلام و امثال اینها تخصّص پیدا می کردند.

گاهی امام دانشمندانی را که برای بحث و مناظره مراجعه می کردند، راهنمایی می کرد تابا یکی از شاگردان، که در آن رشته تخصص داشت، مناظره کنند.

هشام بن سالم می گوید: روزی با گروهی از یاران امام صادق در محضر آن حضرت نشسته بودیم. یک مرد «شامی» اجازة ورود خواست و پس از کسب اجازه، وارد مجلس شد.

امام فرمود: بنشین. آنگاه پرسید: چه می خواهی؟

مرد شامی گفت: شنیده ام شما به تمام سوالات و مشکلات مردم پاسخ می گویید آمده ام با شما بحث و مناظره کنم.

امام فرمود: دربارة کیفیت قرائت قرآن.

امام رو به «حمران» کرد و فرمود: «حمران! جواب این شخص با تو است».

مرد شامی گفت: من می خواهم با شما بحث کنم نه با حمران.

ص: 167


1- . تهذیب التهذیب، ط بیروت، دارالفکر، 1404 ه ق، ج 1، ص 88.

امام فرمود: اگر حمران را محکوم کردی، مرا محکوم کرده ای؟!

مرد شامی ناگزیر با حمران وارد بحث شد و هر چه شامی پرسید، پاسخ قاطع و مستدلی ازحمران شنید. به طوری که سرانجام از ادامة بحث فرو ماند و سخت ناراحت و خسته شد.

امام فرمود: حمران را چگونه دیدی؟

گفت: به راستی حمران خیلی زبردست است؛ چون هر چه پرسیدم به نحو شایسته ای پاسخ داد! شامی گفت: می خواهم دربارة «لغت» و «ادبیات» عرب با شما بحث کنم.

امام رو به «ابان بن تغلب» کرد و فرمود: با او مناظره کن.

ابان نیز راه هر گونه گریزی را به روی او بست و وی را محکوم کرد.

شامی گفت: می خواهم دربارة «فقه» با شما مناظره کنم!

امام به «زراره» فرمود: با او مناظره کن.

زراره نیز با او به بحث پرداخت و به سرعت او را به بن بست کشاند.

شامی گفت: می خواهم دربارة کلام با شما مناظره کنم. امام به «مومن الطاق» دستور داد تا با او مناظره کند. طولی نکشید که شامی از مؤمن الطاق نیز شکست خورد. به همین ترتیب وقتی که شامی درخواست مناظره دربارة استطاعت قدرت و توانایی انسان بر انجام یا ترک خیر و شر، توحید و امامت نمود، امام به ترتیب به حمزة طیار، هشام بن سالم و هشام بن حکم دستور داد با وی به مناظره بپردازد و هر سه با دلایل قاطع و منطق کوبنده، شامی را محکوم کردند.

با مشاهدة این صحنه هیجان انگیز، خوشحالی و خنده ای شیرین بر لبان امام

ص: 168

نقش بست.(1)

2. نامه های سران نهضت عباسی به امام صادق(ع)

علت انقراض امویان، ظلم و بیدادگری به مردم و انحراف های آشکار از تعلیمات اسلام در حکومت و کشورداری بود که مجموع آنها دست به دست هم داده خشم و نفرت مردم را برانگیخت و منجر به قیام و انقلاب مسلمانان گردید.

بزرگان عباسی از این خشم و نفرد مردم بهره برداری کرده و رهبری انقلاب را در دست گرفتند.

عوامل مؤثر در قیام مردم بر ضد امویان

1. ظلم بر خاندان پیامبر 6 به دست امویان.

2. تحقیر مسلمانان غیر عرب (ایرانیان) و محرومیت آنان از حقوق اجتماعی در حکومت سلسله امویان.

عباسیان از یک طرف شعار طرفداری از خاندان پیامبر را می دادند و از طرف دیگر در صدد جلب حمایت ایرانیان بر آمدند و به همین جهت «ابومسلم» را به خراسان فرستادند تا مردم این منطقه را، که مدتی بود آمادگی برای قیام و انقلاب پیدا کرده بودند، برای قیام مسلحانه بسیج کند.

ابومسلم، پس از مرگ ابراهیم امام و رهبر عباسیان، به حضرت امام صادق 7 پیشنهاد قبول بیعت کرد و طی نامه ای نوشت:

ص: 169


1- . طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (معروف به رجال کشی) تحقیق حسن مصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد 1348 ه ش، ص 275-278.

من مردم را به دوستی اهل بیت دعوت می کنم و اگر مایل هستی برای خلافت، کسی بهتر از شما نیست.

اما در پاسخ وی نوشت: «ما أنت من رجالی و لا الزّمان زمانی»

ترجمه: «نه تو از یاران منی و نه زمانه، زمانة من است».(1)

«فضل کاتب» می گوید:

روزی نزد امام صادق 7 بودم که نامه ای از «ابومسلم» رسید، حضرت به پیک فرمود: نامة تو را جوابی نیست از نزد ما بیرون شو.(2)

ابو سلمة خلال، که بعدها به عنوان وزیر آل محمد 6 معروف شد، چون بعد از مرگ ابراهیم امام اوضاع را به زیان خود می دید لذا بر آن شد که از آنان رو گردان شود و به فرزندان علی 7 بپیوندد، لذا به سه تن از بزرگان علویین، مانند: جعفر بن محمّد الصادق 7، و عبدالله محض و عمر الاشرف بن زین العابدین 7 نامه نوشت و آن را به یکی از دوستان ایشان سپرده و گفت:

اول نزد جعفر بن محمّد الصادق 7 برو اگر وی پذیرفت، دو نامة دیگر را از میان ببرو اگر او نپذیرفت، عبدالله محض را ملاقات کن و اگر او هم قبول نکرد، نزد عمر رهسپار شو.

فرستادة ابوسلمه نخست نزد امام جعفر بن محمد 6 رفت و نامه ابوسلمه را به آن حضرت داد. امام صادق 7 فرمود: مرا با «ابوسلمه» که شیعه و پیرو

ص: 170


1- . شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمّد سید گیلانی، بیروت دار المعرفۀ 1402 ه.ق، ج 1، ص 154.
2- . کلینی، الروضۀ من الکافی، ط 2، طهران دارالکتب الاسلامیۀ 1389 ه.ق 274 - مجلسی، بحارالانوار، تهران المکتبۀ الاسلامیۀ 1395 ه.ق، ج 47، ص 297.

دیگران است، چه کار؟

فرستادة ابو سلمه گفت: نامه را بخوانید!

خادم به دستور امام چراغ را روشن کرده و نزد امام آورد، امام 7 نامه را در آتش چراغ انداخت و سوزانید!

پیک پرسید: جواب آن را نمی دهید؟

امام فرمود: جواب همین بود که مشاهده کردی.

پیک ابوسلمه نزد عبدالله محض رفت و نامه وی را به او داد.

وقتی عبدالله نامه را خواند، فوراً نزد حضرت صادق رفت و گفت: این نامه که اکنون به وسیلة یکی از شیعیان ما از خراسان رسیده از ابوسلمه است که مرا به خلافت دعوت کرده است.

حضرت به عبدالله گفت: از چه وقت مردم خراسان شیعة تو شده اند؟

آیا ابو مسلم را تو پیش آنان فرستاده ای؟ آیا تو احدی از آنان را می شناسی؟

در این صورت که نه تو آنان را می شناسی و نه آنها تو را می شناسند، چگونه شیعة تو هستند؟!

عبدالله گفت: سخن تو بدان ماند که خود در این کار نظری داری؟

امام فرمود: خدا می داند که من خیراندیشی را دربارة هر مسلمانی بر خود واجب می دانم چگونه آن را دربارة تو روا ندارم؟!

ای عبدالله! این آرزوهای باطل را از خود دور کن و بدان که این دولت از آنِ بنی عباس خواهد بود و مانند همین نامه برای من نیز آمده است. عبدالله با ناراحتی از نزد جعفر بن محمّد بیرون رفت.

ص: 171

عمر بن زین العابدین نیز با نامة ابوسلمه برخورد منفی داشت. وی نامه را رد کرد و گفت: من صاحب نامه را نمی شناسم که پاسخش را بدهم.(1)

هنگامی که پرچم های پیروزی به اهتزاز در آمد و نشانه های «فتح» نمایان شد، ابوسلمه برای بار دوم و طی نامه ای به امام صادق 7 نوشت: هفتاد هزار جنگجو در رکاب ما آماده هستند. اکنون موقع خود را روشن کن.

امام باز همان جواب قبلی را داد.(2)

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت

مالک بن انس

وی فقیه معروف مدینه و امام مذهب مالکی،از مذاهب چهارگانة اهل سنت، و مؤلف کتاب «الموطأ فی الفقه الاحمدی» است که اساس مذهب مالکی و یکی از صحاح ستّه اهل سنت است.

او دربارة امام صادق 7 می نویسد:

«جعفر بن محمّد اختلفت الیه زماناً فما کنت أراه الّا علی احدی ثلاث خصال:

اما مصلٍّ و اما صائم و اما یقرأ القرآن(3) و ما رأت عینٌ و لا سمعت اذن و لا خطر علی قلب بشرٍ افضل من جعفر بن محمّد الصّادق علماً و عبادة و ورعاً(4)

ص: 172


1- . مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالاندلس، ج 3، ص 253.
2- . مجلسی، بحارالانوار، تهران المکتبۀ الاسلامیۀ، 1395 ه.ق، ج 47، ص 133.
3- . تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104.
4- . المجلس السنیۀ، ج 5، التوسل و الوسیلۀ ابن تیمیه، ص 52.

ترجمه: «مدتی نزد جعفر بن محمّد رفت و آمد می کردم. او را پیوسته در یکی از این سه حالت دیدم، یا در حال «نماز» بود و یا در حال «روزه» و یا در حال «قرائت قرآن».

در ادامه می نویسد: مردی افضل و برتر از جعفر بن محمّد صادق 7 از نظر علم و عبادت و تقوا هرگز چشمی ندیده است و گوشی نشنیده است و به قلبی هم خطور نکرده است».

گویند وقتی که انس احادیثی از امام صادق 7، نقل می کرد، می گفت: موثق ترین و معتبرترین مردم جعفر بن محمد 7 به من فرمود.(1)

ابوحنیفه؛ نعمان بن ثابت کوفی (80-150 ه- ق)

ابوحنیفه معروف به امام اعظم و امام مذهب حنفی، یکی از مذاهب چهارگانة اهل سنت، دربارة امام صادق 7 چنین می گوید:

«ما رأیت افقه من جعفر بن محمّد لما اقدمه المنصور بعث الی فقال: یا ابا حنیفه انّ النّاس قد افتتنوا بجعفر بن محمّد فهیئی له من المسائل الشداد فهبّأت له اربعین مسأله ثم بعث الی ابو بجعفر و هو بالحیرة فاتیته فدخلت علیه و جعفر بن محمّد جالس عن یمینه فلمّا ابصرت به دخلتنی من الهیبة لجعفر بن محمّد الصادق مالم یدخلنی لابی

جعفر...(2)

ترجمه: «من هرگز فقیه تر از جعفر بن محمّد ندیده ام؛ چون «منصور» خلیفة

ص: 173


1- . ذهبی، تذکرۀ الحفاظ، ج 1، ص 166.
2- . مناقب ابی حنیفه، للموفق، ج 1، ص 173، جامع اسانید ابی حنیفه، ج 1، ص 222 - تذکرۀ الحفاظ ذهبی، ج 1، ص 157.

عباسی دنبال من فرستاد و گفت: مردم به جعفر بن محمد علاقه مند شده اند. میل دارم برای او مسائلی طرح کنی که بسیار مشکل باشد. من هم چهل مسأله از مسائل مشکل را جمع آوری کردم. منصور، که در حیرت بود، به دنبال من فرستاد. نزد او رفتم و داخل مسجد شدم. دیدم جعفر بن محمّد طرف راست او نشسته است، وقتی نظرم به او افتاد، هیبت جعفر بن محمّد بیش از منصور وجودم را فراگرفت، سلام کردم.

منصور محلی را به «من» نشان داد و «من» نشستم، سپس رو به جعفر بن محمد کرد و گفت:

یا اباعبدالله! این مرد «ابوحنیفه» است.

جعفر بن محمّد فرمود: بلی! او را می شناسم.

سپس منصور به من گفت: ای ابوحنیفه! ازمسائلی که داری بر ابوعبدالله عرض کن.

من یک یک آن مسائل را طرح کردم و او جواب می داد و می گفت: شما در این مسأله این طور می گویید و اهل مدینه این طور و ما این طور می گوییم و در بعضی از مسائل ممکن است تابع شما و و در بعضی دیگر نظر اهل مدینه را بپذیریم و احیاناً ممکن است، مخالف نظر یکی از شما و اهل مدینه یا هر دو شویم. من تمام آن چهل مسأله را طرح کردم و حتی یکی از آنها را بدون جواب نگذارد.

ثمّ قال ابوحنیفه: السنا روینا أن أعلم النّاس اعلمهم باختلاف الناس؟

سپس ابوحنیفه گفت: مگر نه آن است که هر کس به اختلاف آرای

ص: 174

مردم آگاهتر است، اعلم مردم است؟

ابوحنیفه می گوید:

«لو لا السنتان لهلک نعمان»؛

«اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک می شد».

آلوسی می گوید: این امام اعظم ابوحنیفه است که افتخار می کند و با زبان فصیح می گوید: اگر آن دو سالی که در خدمت امام جعفر بن محمد 7 نشستم، نبود نعمان بن ثابت، هلاک می شد».(1)

عبدالکریم بن ابی العوجاء (مقتول 155)

ابن ابی العوجاء از زنادقه و ملاحدة عرب زمان امام صادق 7 و از شاگردان «حسن بصری» دربارة امام صادق 7 می گوید:

«ما هذا ببشر و ان کان فی الدینا روحانی یتجسد اذا شاء و یتروح اذا شاء فهو هذا و اشار الی الصادق.(2)

ترجمه: «اگر در دنیا کسی وجود داشته باشد که بتواند هر وقت خواست در قالب جسد و هر وقت خواست در قالب روح جلوه کند او این مرد یعنی امام صادق است، این امام صادق بشر نیست».

عمرو بن ابی المقدام

وی می گوید: «کنت اذا نظرت الی جعفر بن محمّد علمت انّه من سلالة

ص: 175


1- . التحفۀ الاثنی عشریه، ص 8.
2- . اسد حیدر، الامام صادق و المذاهب الاربعۀ، ج 1، ص 54.

النبیین».(1)

ترجمه: «هرگاه به محمّد بن جعفر می نگریستم یقین پیدا می کردم که او از نسل پیامبران است».

سفیان بن سعید الثوری (متوفی 9161 ه-)

به گفتة ابن خلّکان، «سفیان» در حدیث و علوم دیگر امام و پیشوا بوده و تمامی اهل سنت به دیانت، ورع، زهد و وثاقت وی متفق هستند.(2)

او از اهالی کوفه و مردی صوفی و عامی بود. وی دربارة امام صادق می گوید:

«دخلت علی جعفر بن محمّد فقال لی: یا سفیان اذا کثرت همومک فأکثر من لا حول و لاقوة الا با الله العلی العظیم. و اذا تدارکت علیک النّعم فأکثر من الحمدلله و اذا ابطأعنک الرّزق فأکثر من الاستغفار»(3)

ترجمه: «به خدمت جعفر بن محمّد شرفیاب شدم به من فرمود: ای سفیان! هنگامی که حزن و اندوه دامنگیر تو شد، «لا حول و لاقوة الا با الله العلی العظیم» را زیاد بگو و اگر نعمت زیاد برایت فراهم شد ذکر «الحمدلله» را زیاد کن و اگر روزیت به تأخیر افتاد زیاد استغفار کن».

ابن حجر عسقلانی (733-882 ه-)

وی در مورد امام جعفر صادق 7 می نویسد:

ص: 176


1- . تهذیب التهذیب، ج 2، ص 104، منهاج السنۀ، ج 1، ص 124.
2- . ابن خلکان؛ وفیات الاعیان، ج 2، ص 127، ش 242.
3- . العقد الفرید، ج 3، ص 221.

«جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب فقیه صدوق»(1)

ترجمه: «جعفر بن محمّد فقیه بسیار راستگو بود».

منصور دوانیقی

وی دومین خلیفة عباسی است. دربارة امام صادق 7 گفت:

«ان جعفراً کان ممن قال الله فیه «ثم اورثنا الکتاب الّذین اصطفیناه من عبادنا» و کان ممن اصطفاه الله و کان من السابقین فی الخیرات و انه لیس من اهل بیت الا و فیهم محدث و ان جعفر بن محمّد محدثنا الیوم»(2)

ترجمه: «جعفر بن محمّد (امام صادق) از کسانی است که خداوند دربارة او فرمود: «سپس این کتاب آسمانی را به گروهی از بندگان برگزیدة خود میراث دادیم».

او از کسانی است که خداوند او را برگزید و از سبقت گیرندگان در امور خیر است و در هر دوره از خاندان نبوت حتماً یک محدث باید باشد و جعفر بن محمّد محدث زمان ماست. وقتی که با امام صحبت می کرد، می گفت: ای ابا عبدالله! ما همیشه از دریای علم تو توشه بر می گیریم و به سوی تو می آییم و چون نزدیک تر می شویم از کوری و بی بصیرتی خارج شده و تاریکی های ما به نور تو روشن می گردد».

ص: 177


1- . تقریب التهذیب، ص 68.
2- . المناقب، ج 2، ص 302.

عبدالرحمن بن الجوزی (متوفی 597 ه-)

مفسر، واعظ، محدث، حافظ و علامه عصر، و امام وقت خود، دربارة امام صادق 7 چنین می گوید:

«جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین کان مشغولاً بالعبادة عن حبّ الریاسة».(1)

ترجمه: «جعفر بن محمّد به دلیل اشتغال به عباد، حبّ ریاست را به فراموش سپرده بود».

ابن حجر هیثمی (متوفی 973 ه-)

وی مفتی حجاز و فقیه شافعی و مؤلف «الصواعق المحرقه» است.

در مورد امام جعفر صادق 7 چنین می نویسد:

«افضلهم و اکملهم جعفر الصادق و من ثمّ کان خلیفته (ای الباقر) و وصیه و نقل الناس عنه من العلوم ما سارت به الرکبان و انتشر صیته فی جمیع البلدان روی عنه الائمة الا اکابر.(2)

ترجمه: «افضل و اکمل فرزندان امام باقر، جعفر صادق است و لذا جانشین و وصی او بود. مردم به اندازه ای از وی علوم نقل کردند که در تمام نقاط دنیا منتشر شد و شهرتش سراسر جهان را فراگرفت».

ص: 178


1- . صفوۀ الصفوۀ، ج 2، ص 94.
2- . حلیۀ الاولیاء، ج 3، ص 192.

عمر بن بحرالجاحظ (متوفی 255 ه-)

یکی از دانشمندان مشهور اهل سنت در قرن سوم است. وی در مورد شخصیت امام صادق 7 می نویسد:

جعفر بن محمّد الّذی ملاء الدّنیا علمه و فقهه و یقال: انّ ابا حنیفة من تلامذته و کذلک سفیان الثوری، و حسبک بهما فی هذا الباب.(1)

ترجمه: «جعفر بن محمد، کسی است که علم و فقه او دنیا را پر کرده است و گفته می شود که ابو حنیفه و همچنین سفیان ثوری از شاگردان او بودند و تلمذ این دو تن در اثبات عظمت علمی او کافی است».

احمد بن محمّد ابن ابراهیم ابن خلکان (متوفی 681 ه-)

وی از مشاهیر، مورخین، قضات و از علمای نامی قرن هفتم هجری و مؤلف کتاب «وفیات الاعیان» است. دربارة امام صادق 7 می نویسد:

«ابو عبدالله جعفر بن محمّد الباقر بن علی بن العابدین بن الحسین بن علی بن ابیطالب «رضی الله عنهم اجمعین»، احد الائمة الاثنی عشر علی مذهب الامامیة و کان من سادات آل البیت و لقب با الصادق لصدقه و فضله اشهر من أن یذکر و کان تلمیذه ابو موسی جابر بن حیان الصوفی الطرطوسی قد الف کتاباً یشتمل علی الف ورقة تتضمن رسائل جعفر الصادق و هی خمسمأة رسالة.(2)

ترجمه: «او یکی از امامان دوازده گانه در مذهب امامیه و از بزرگان اهل بیت رسول خداست و از آن جهت به او صادق می گفتند که در گفتارش صادق بود و

ص: 179


1- . سدوبی،رسائل الجاحظ، ص 106.
2- . ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج 1، ص 291، ش 128.

فضل و بزرگواری او مشهورتر از آن است که به بیان آید. «ابو موسی جابر بن حیان طرطوسی» شاگرد او بود.

«جابر بن حیان» کتابی تألیف کرده است مشتمل بر هزار ورق و پانصد رساله و این رساله ها از تعلیمات جعفر بن محمّد صادق بود».

محمّد بن ابی القاسم عبدالکریم بن احمدشهرستانی

وی از مشاهیر فقها و متکلمین اشعری و مؤلف کتاب معروف «الملل و النحل» است.

در مورد امام صادق 7 می نویسد:

«جعفر بن محمد الصادق هو ذو علم عزیز و ادب کامل فی الحکمة و زهد فی الدنیا و ورع تام عن الشهوات و قد اقام بالمدینة مدة یفید الشیعة المنتمین الیه و یقبض علی الموالین له اسرار العلوم، ثم دخل العراق و اقام بها مدة، ما تعرّض للامامة قطّ و لا نازع فی الخلافة احداً و من غرق فی بحر المعرفة لم یقع فی شطّ و من تعلّا الی ذروة الحقیقة لم یخف من خط.(1)

ترجمه: «دانش و آگاهی او در فرهنگ و مذهب فوق العاده زیاد و اطلاعات وسیعی دربارة مسائل حکمت داشت و از پرهیزگاری عظیمی برخوردار بود و از شهوات وهوسرانی ها پرهیز داشت.

او مدت زیادی در مدینه اقامت گزید و به شیعیان، که از او پیروی می کردند، بهرة زیادی رسانید و دوستانش را از سر چشمة علوم غیبی خود بهره مند

ص: 180


1- . ملل و نحل، ج 1، ص 272، ط 2 - ترجمه، ج 1، ص 218.

ساخت.

پس از آن رهسپار عراق شد و مدتی در آنجا اقامت گزید و با هیچ کس در امر امامت و خلافت به نزاع برنخواست».

دکتر احمد امین نصری (معاصر)

وی مؤلف «ظهر الاسلام» است و می نویسد:

«الامام جعفر الصادق، فانه کان من اوسع الناس علماً و کلاماً عاش من سنة 83 الی سنة 148 ه- و قد لقب بالصّادق لصدقه...»(1)

ترجمه: «امام جعفر صادق 7 وسعت علم و اطلاعاتش در میان مردم بی نظیر بود.

از سال 83 تا سال 148 ه-.ق زندگی کرد و به خاطر صدقش به «صادق» ملقب بود».

السید محمّد صادق

وی استاد دانشکدة ادبیات دانشگاه «قاهره» است و می گوید:

«کان بیت جعفر الصادق کالجامعة یزدان علی الدوام بالعلماء الکبار فی الحدیث و التفسیر و الحکمة و الکلام، فکان یحضر مجلس در سه فی اغلب الاوقات الفان و بعض الاحیان اربعة الاف من العماء المشهورین و قد الّف تلامیذه من جمیع الاحادیث و الدروس التی کانوا یتلقونها فی مجلسه مجموعة من

ص: 181


1- . ظهر الاسلام، ج 4، ص 114.

الکتب تعد بمثابة دائرة المعارف للمذهب الشیعی أو الجعفری.(1)

ترجمه: «بیت امام صادق مثل دانشگاه دائماً از بزرگان و علماء در رشته های مختلف علوم چون حدیث، تفسیر، حکمت و کلام پُر بود و در مجلس درسش بیشتر اوقات دو هزار نفر و گاهی چهار نفر از علمای مشهور حاضر می شدند.

شاگردان تمام دروس و احادیث او را در مجموعه ای از کتب جمع آوری کرده اند که به مثابة دائرة المعارف برای مذهب شیعه، مذهب جعفری، به شمار می آید».

دکتر کامل مصطفی شیبی (معاصر)

وی دارای مدرک دکترا در فلسفه از دانشگاه کمبریج انگلستان، و استاد دانشگاه «بغداد» و مؤلف کتاب «الصلة بین التصوف و التّشیع» است.

وی دربارة امام صادق می نویسد:

«آنچه قابل ملاحظه است، آن است که امام جعفر صادق استاد نخستین کسی بوده است که به کار کیمیا شهرت یافته است».(2)

ص: 182


1- . بنقل اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1، ص 62.
2- . شیبی، مصطفی کامل، همبستگی میان تصوّف و تشیع، ص 90-189، ترجمۀ دکتر علی اکبر شبعانی.

بخش هشتم:موسی بن جعفر علیه السلام

اشاره

ص: 183

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت

اشاره

نام: موسی 7

لقب: کاظم

پدر: پیشوای ششم؛ امام صادق 7

مادر: حمیده 3

تاریخ ولادت: به سال 128 هجری در سرزمین «ابواء» چشم به جهان گشود.

شهادت: 25 رجب سال 183 (186 ه.ق) دیده از جهان فرو بست.

محل دفن: در کاظمین به خاک سپرده شد.

مدت امامت: از سال 148 هجری، که امام صادق 7 به شهادت رسید، دوران امامت آن حضرت آغاز گردید.

مدت عمر: 55 سال

خلفای معاصر آن حضرت

1. منصور دوانیقی (136-158 هجری)

2. محمّد معروف به مهدی (158-169 هجری)

3. هادی (169-170 هجری)

4. هارون (170-193 هجری)

هنگام شهادت امام صادق 7 منصور دوانیقی، خلیفه مشهور و ستمگر عباسی، در او قدرت و تسلّط بود.

ص: 184

منصور کسی بود که برای تثبیت پایه های حکومت خود انسانهای فراوانی را به قتل رسانید. او در این راه نه تنها شیعیان بلکه فقها و شخصیت های بزرگ جهان تسنّن را نیز، که با او مخالفت می ورزیدند، سخت مورد آزار قرار می داد؛ چنانکه «ابوحنیفه» را به جریم این که بر ضد او به پشتیبانی از «ابراهیم» پسر عبدالله محض و رهبر قیام ضد عباسی در عراق فتوا داده بود، شلاق زد و به زندان افکند.(1)

امام کاظم؛ پس از شهادت پدر، در سن 20 سالگی با چنین زمامدار ستمگری که حاکم بلا منازع قلمرو اسلامی به شمار می رفت، روبرو گردید.

منصور وقتی که توسط «محمّد بن سلیمان» فرماندار مدینه از شهادت، امام صادق 7 آگاه شد، طی نامه ای به وی نوشت: اگر جعفر بن محمّد، شخصی را جانشین خود قرار داد، او را احضار کرده و گردنش را بزن.

طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید:

جعفر بن محمد ضمن وصیت نامة رسمی خود «پنج» نفر را به عنوان وصی خود برگزیده است:

1. خلیفه وقت، منصور دوانیقی!

2. محمّد بن سلیمان؛ فرماندار مدینه (گزارش دهنده!)

3. عبدالله بن جعفر بن محمّد (برادر بزرگ امام کاظم)

4. موسی بن جعفر 7

5. حمیده (همسر آن حضرت!)

ص: 185


1- . عبدالرحمن السیوطی، تاریخ الخلفا بغداد، مکتبۀ المثنی، ص 259.

فرماندار در ذیل آن نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند؟! منصور، که هرگز تصور نمی کردبا چنین وضعی روبرو شود، فوق العاده خشمگین گردید و فریاد زد: اینها را نمی شود کشت!

البته وصیت نامة امام یک حرکت سیاسی بود؛ زیرا حضرت صادق 7 قبلاً امام بعد و جانشین واقعی خود، یعنی حضرت کاظم 7 را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرّفی کرده بود ولی از آنجا که از نقشه های شوم و خطرناک منصور آگاهی داشت، برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیت نمود.

موسی بن جعفر، نه تنها از نظر علمی تمام دانشمندان و رجال علمی آن روز را تحت الشعاع قرار داده بود بلکه از نظر فضایل اخلاقی و صفات برجستة انسانی نیز زبانزد خاص و عام بود. به طوری که تمام دانشمندان، که با زندگی پر افتخار آن حضرت آشنایی داشتند، در برابر عظمت و شخصیت اخلاقی آن حضرت سر تعظیم فرود آوردند که به یک نمونه اشاره می شود:

ابن حجر هیثمی، دانشمند و محدث مشهوراهل تسنّن، می نویسد:

«موسی کاظم» وارث علوم و دانش های پدر و دارای فضل و کمال او بود.

وی در پرتو عفو، گذشت و بردباری فوق العاده ای که در رفتار با مردم نادان از خود نشان می داد، لقب کاظم را دریافت کرد و در زمان او هیچ کس در معارف الهی و دانش و بخشش به پایه او نمی رسد.(1)

ص: 186


1- . مختصر تاریخ العرب، ط 2، ص 209.

خلفای معاصر امام کاظم(ع)

1. مهدی عباسی
اشاره

دوران سیاه خلافت منصور، که سایة شوم آن در سراسر کشور اسلامی سنگینی می کرد، با مرگ وی به پایان رسید و مردم پس از 22 سال رنج و فشار نفس راحتی کشیدند. پس از او فرزندش «محمّد» مشهور به «مهدی» روی کار آمد.

زمامداری مهدی نخست با استقبال گرم عموم مردم روبرو گردید؛ زیرا وی نخست باغ سبزی به مردم نشان داد و با اعلام فرمان «عفوعمومی» تمام زندانیان سیاسی را اعم از بنی هاشم و دیگران آزاد ساخت و به قتل و کشتار و شکنجة مردم خاتمه داد و تمام اموال منقول و غیر منقول مردم را، که پدرش مصادره و ضبط کرده بود، به صاحبان آنها تحویل داد و مقدار زیادی از موجودی خزانة «بیت المال» را میان مردم تقسیم کرد.(1)

البته اگر این برنامه ادامه پیدا می کرد آثار و نتایج درخشانی به بار می آورد ولی متأسفانه طولی نکشید که برنامه عوض شد و خلیفة جدید چهره اصلی خود را آشکار ساخت و برنامه های ضد اسلامی خلفای پیشین را از سر گرفت.

او روش خوشگذرانی و عیاشی را دایر کرد و ندیمان را، که در ابتدای خلافت به دربار راه نمی داد، مورد توجه فوق العاده قرار داد و هر چه خیر اندیشان و رجال بی غرض عواقب ناگوار این کار را گوشزد کردند،ترتیب اثر

ص: 187


1- . ابن واضح، تاریخ یعقوبی نجف، 1384 ه ق، ج 3، ص 132.

نداد و گفت:

«آن دم خوش است که در بزم بگذرد و زندگی بدون ندیمان در کام من گوارا نیست.(1)

خلیفه؛ که سرگرم خوشگذرانی های خود بود از آگاهی به وضع مردم دور ماند و در نتیجه فساد و رشوه خواری رواج یافت و مأموران مالیات عرصه را بر مردم تنگ کردند. خود وی نیز بنای سختگیری گذاشت و برای نخستین بار مالیاتی بر بازارهای بغداد بست و زندگی کشاورزان فوق العاده پریشان گشت و از شدت فشار و سختی به ستوه آمدند.(2)

سختگیر فوق العاده نسبت به علویان

طرز رفتار «مهدی» از جهات مختلف با پدرش منصور تفاوت داشت ولی از یک جهت روش هر دو همانند بود؛ زیرا مهدی نیز از سختگیری و فشار نسبت به بنی هاشم فروگذار نمی کرد و حتی گاهی بیش از منصور خشونت نشان می داد.

مهدی، که فرزندان علی 7 را برای حکومت خود خطرناک می دانست، همواره در صدد سرکوب کردن هر جنبشی بود که از طرف آنان رهبری می شد. او با گرایش به سوی تشیع و همکاری با رهبران علوی بیشتر مبارزه می کرد.

مورخان می نویسند: «قاسم بن مجاشع تمیمی» هنگام مرگ خود وصیت نامه ای نوشت و برای امضا مهدی نزد وی فرستاد. مهدی مشغول خواندن

ص: 188


1- . عبدالرحمن السیوطی، تاریخ الخلفا، ص 277.
2- . شریف القرشی، باقر، حیاۀ الامام موسی بن جعفر، ج 1، ص 436.

وصیتنامه شد. همین که به جمله ای رسید که «قاسم» ضمن بیان عقاید اسلامی خود. پس از اقرار به یگانگی خدا و نبوت پیامبر اسلام و علی 7 را به عنوان امام و جانشین معرّفی کرده بود؛ وصیت نامه را به زمین پرتاب نمود و آن را تا آخر نخواند».(1)

2. هادی عباسی

در سال 169 هجری، پس از مرگ «مهدی عباسی» فرزندش «هادی» که جوان خوشگذران و مغرور و ناپخته بود، به خلافت رسید.

حکومت وی سرچشمة حوادث تلخی گردید که برای جامعة اسلامی بسیار گران تمام شد. هنگامی که هادی بر مسند خلافت تکیه زد، هنوز 25 سال تمام نداشت و از جهات اخلاقی به هیچ وجه شایستگی احراز مقام خطیر خلافت و زمامداری جامعة اسلامی را نداشت.

او جوان میگسار، سبک سر و بی بند و بار بود. در دوران خلافت او، کشور اسلامی که در آغاز نسبتاً آرام بود و همه ایالات و استان ها به اصطلاح مطیع حکومت مرکزی بودند، بر اثر رفتار زننده و اعمال زشت وی دستخوش اضطراب و تشنج گردید و از هر سو موج نارضایتی های عمومی پدیدار گشت.

البته علل مختلفی موجب پیدایش این وضع شد. ولی عاملی که بیش از از هر چیزی به نارضایتی و خشم مردم دامن زد، سختگیری «هادی» نسبت به بنی هاشم و فرزندان علی 7 بود. او از آغاز خلافت، سادات و بنی هاشم را زیر

ص: 189


1- . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت دار صادق، ج 6، ص 84.

فشار طاقت فرسا قرار داد و «حق» آنها را، که از زمان خلافت «مهدی» از بیت المال پرداخت می شد، قطع کرد و با تعقیب مداوم آنان رعب و وحشت شدیدی در میان آنان به وجود آورد و دستور داد: آنان را در مناطق مختلف بازداشت نموده و روانة بغداد کنند.(1)

3. هارون الرشید

زمامداران اموی و عباسی، که چندین قرن به نام اسلام بر جامعة اسلامی حکومت کردند، برای استواری پایه های حکومت خود و به منظور تسلط بیشتر بر مردم در پی کسب نفوذ معنوی در دلها و جلب اعتماد و احترام مردم بودند تا مسلمانان زمامداری آنان را از جان و دل پذیرفته و اطاعت از آنان را وظیفه و واجب دینی خود بدانند! از آنجا که اعتقاد قلبی چیزی نیست که با زور و قدرت به وجود آید یا با زور از بین برود، ناگزیر از راه عوام فریبی وارد شده و با نقشه های مزوّرانه برای کسب نفوذ معنوی تلاش می کردند.

البته در این زمینه عباسیان، بر حسب ظاهر، برگ برنده ای در دست داشتند که امویان فاقد آن بودند و آن عبارت بود از خویشاوندی و قرابت با خاندان پیامبر اسلام 6. بنی عباس که از نسل عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر اسلام 6، بودند از انتصاب خود به خاندان رسالت بهره برداری تبلیغاتی نموده و خود را وارث خلافت معرّفی می کردند. با این حال و به دلایل ذیل تبلیغات آنان در برابر پیشوایان بزرگ تشیع کارساز نبود؛

ص: 190


1- . ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف منشورات المکتبۀ الحیدریۀ، 1384، ج 3، ص 142.

اولاً در موضوع خلافت مسئله وراثت مطرح نیست بلکه آنچه مهم است شایستگی، عظمت و پاکی خود رهبر و پیشوا است.

ثانیاً: بر فرض این که وراثت در این مسئله دخیل باشد، باز فرزندان امیر مؤمنان 7 مقدم بر دیگران بودند؛ زیرا قرابت نزدیک تری با پیامبر 6 داشتند.

پیشوایان بزرگ شیعه، که هم شایستگی شخصی و هم انتصاب نزدیک به پیامبر اکرم 6 راداشتند، همواره مورد احترام و توجه مردم بودند. علیرغم تلاشی که زمامداران اموی و عباسی برای کسب نفوذ معنوی به عمل می آوردند، محبوبیت عمومی پیشوایان بزرگ دینی شیعه همچنان در حال گسترش بود.

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت

ابن ابی الحدید (656-586 ه.ق)

عبدالحمید بن ابی الحدید معتزلی، شارح نهج البلاغه دربارة حضرت موسی بن جعفر 7 می نویسد:

«موسی بن جعفر بن محمد و هو العبد الصالح جمع من الفقه و الدّین و النّسک و الصبر...»(1)

ترجمه: «موسی بن جعفر بن محمّد؛ بندة صالح خدا بود و فقاهت، دیانت، پرهیزگاری حلم و بردباری را در خود جمع کرده بود».

ص: 191


1- . ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 15، ص 291، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم.

محمد بن احمد بن ذهبی (673-747 ه-.ق)

محمد بن احمد بن عثمان بن قایماز، مشهور به «ذهبی»، محدث، مورخ و رجالی که در هر سه رشته تالیفات مفیدی دارد. «میزان الاعتدال فی نقد الرجال» یا «فی اسماء الرجال» از آثار او است. وی دربارة امام موسی کاظم 7 می نویسد:

«و قد کان موسی بن جعفر 7 من أجود الحکماء و من العباد و الاتقیاء».(1)

ترجمه: «موسی بن جعفر از سخاوتمندترین حکماء و از عبادت کنندگان پرهیزگار بود».

محمّد بن ادریس؛ ابو حاتم رازی (متوفی 277 ه-)

وی از اکابر علمای اهل سنت در طبقة «بخاری» بود. در فقه و اختلاف تابعین و صحابه تألیفات زیادی دارد. دربارة امام موسی کاظم 7 می نویسد:

«ثقة، صدوق، امام من ائمة المسلمین»(2)

ترجمه: «موثق و بسیار راستگو و امامی از ائمه مسلمین است».

یحیی بن الحسن بن جعفر العقیقی (214-277 ه-)

وی نسّابه، مورخ و نخستین کسی است که در موضوع انساب الطالبیین کتاب تألیف کرده است. «اخبار المدینة» و «نساب آل ابی طالب» از تألیفات اوست.

او دربارة امام موسی کاظم 7 می نویسد:

ص: 192


1- . میزان الاعتدال، ج 4، ص 201.
2- . به نقل منهاج السنۀ، ج 20، ص 124، تهذیب التهذیب، ج 10، ص 302.

«کان موسی بن جعفر یدعی العبد الصالح من عبادته و اجتهاده».(1)

ترجمه: «موسی بن جعفر به خاطر کثرت عبادت و اجتهادش «عبد صالح» نامیده می شد».

احمد بن حجر الهیثمی

صاحب «الصواعق المحرقة» (متوفی 973 ه) می نویسد:

«ورث أباه علماً و معرفة و کمالاً و فضلاً سمّی الکاظم لکثرة تجاوزه و حلمه و کان معروفاً عند اهل العراق بباب قضاء الحوائج عند الله و کان أعبد أهل زمانه و أعلمهم و أسخاهم».(2)

ترجمه: «موسی کاظم علم و معرفت و فضل و کمال را از پدرش به ارث برده و در اثر عفو و گذشت و بردباری که در رفتار با مردم «نادان» از خود نشان می داد، ملقب به «کاظم» شد. بین مردم عراق به «باب الحوائج عندالله» معروف بود و در زمان او کسی در معارف الهی و دانش وجود و بخشش به پای او نمی رسید».

حافظ أبی بکر احمد بن علی الخطیب البغدادی (متوفی463 ه-)

وی فقیه، محدث، ادیب و از مشاهیر حفاظ و فقها است و تألیفات او را در حدود یکصد جلد کتاب نوشته اند که مشهورترین آنها «تاریخ بغداد» است.

وی دربارة امام موسی کاظم 7 می نویسد:

ص: 193


1- . تهذیب التهذیب، ج 10، ص 302.
2- . الصواعق المحرقۀ، ص 71.

«کان موسی بن جعفر یدعی العبد الصّالح من عبادته و اجتهاده روی اصحابنا انه دخل مسجد رسول الله 6 فسجد سجدة فی اوّل اللّیل و سمع و هو یقول فی سجوده عظم الذنب من عندی فلیحسن العفو عندک یا أهل التّقوی و یا اهل المغفرة فجعل یرددها حتی اصبح و کان سخیاً کریماً و کان یبلغه عن الرجل انّه یؤذیه فیبعث الیه بصرة فیها الف دینار و کان یصر الصّرر ثلاث مائة دینار و اربعمأة دینار و مأتی دینار ثم یقسمها بالمدینة و کان مثل صرر موسی بن جعفر 7 اذا جاءت الانسان الصّرة فقد استغنی».(1)

ترجمه: «موسی بن جعفر به جهت کثرت عبادت و اجتهادش «عبد صالح» نامیده شد. اصحاب ما روایت کرده اند که او اول شب داخل مسجد رسول خدا شد و به سجده رفت. و شنیده شد که در سجده می گفت: «عظم الذنب من عندی فلیحسن العفو عندک...». این ذکر را چندان مداومت فرمود که سپیدة صبح دمید.

او سخاوتمند و بزرگوار بود و کسی که باوی بدی می کرد، کیسة هزار دیناری برایش می فرستاد و کیسه ها را 300 دینار، 400 دینار و 200 دینار بسته بندی می کرد و در میان فقرای مدینه تقسیم می نمود. معروف بود که اگر کیسه ای از آن حضرت به کسی برسد، فقر و تنگدستی را پشت سر می گذارد».

کمال الدین محمّد بن طلحه شافعی (583-652 ه-)

ابو سالم نصیبی از اکابر و رؤسای علمای شافعی و مؤلف کتاب «مطالب السؤل فی مناقب آل الرسول» است.

ص: 194


1- . تاریخ بغداد، ج 13، ص 27-28.

وی دربارة امام کاظم 7 می نویسد:

«هو الامام الکبیر القدر العظیم الشأن الکبیر المجتهد الجادّ فی الاجتهاد المشهور بالعبادة المواظب علی الطاعات المشهور بالکرامات یبت اللّیل ساجداً و فائماً و یقطع النّهار متصدّقاً و صائماً و لفرط حلمه و تجاوزه عن المعتدین علیه دعی کاظماً کان یجازی المسیء باحسانه الیه و یقابل الجانی بعفوه عنه و لکثرة عباداته کان یسمّی بالعبد الصّالح و یعرف فی العراق بباب الحوائج الی الله لنجح مطالب المتوسلین الی الله تعاملی بکراماته تحارّ منها العقول بأن له عندالله تعالی قدم صدقٍ لاتزول و لا تزل...(1)

ترجمه: «او امامی است کبیر القدر، عظیم الشأن، کثیر التهجد، مجدّ در اجتهاد، مشهور به عبادت، مواظب بر طاعات، مشهور به کرامات. شب را در حال سجده و قیام به روز و روز را به آخر می رساند. با تصدق و روزه به پایان می برد و به سبب کثرت حلمش و گذشتش از جرم تقصیر کنندگان «کاظم» خوانده می شد و کسی که به او بدی می کرد او را با احسان و نیکی جواب می داد و کسی که به او جنایت می کرد با عفو و گذشت مقابله می نمود و به جهت کثرت عباداتش «عبد صالح» نامیده شد.

او در عراق با نام «باب الحوائج الی الله» شناخته می شد؛ زیرا هر کس به او متوسط می شد به حاجت خود می رسید. کراماتش عقل ها راحیران می کند و مسلم است که برای آن حضرت نزد خداوند سابقة نیک است که قابل زوال

ص: 195


1- . مطالب السؤل، ص 83، چاپ سنگی که با کتاب تذکرۀ الخواص سبط ابن جوزی در ایران چاپ شده است.

نیست».

احمد بن محمّد بن ابی بکر بن خلّکان (608-681ه-)

وی دربارة امام موسی کاظم 7 می نویسد:

«ابو الحسن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن علی زین العابدین بن الحسین بن علی بن ابی طالب احد الائمة الاثنی عشر رضی الله عنهم أجمعین».

قال الخطیب فی تاریخ بغداد:

«کان موسی یدعی «العبد الصالح» من عبادته و اجتهاده... و کان یسکن المدینة فأقدمه المهدی ببغداد فحبسه فرأی فی النّوم علی بن ابی طالب 7 و هو یقول: یا محمد! فهل عسیتم ان تولیتم أن تفسدوا فی الارض و تقطعوا أرحامکم؟(1)

قال الربیع: فأرسل الی لیلاً فراعنی ذلک فجئته به فعانقه و اجلسه الی جانبه وقال...»

ترجمه: «ابو الحسن موسی بن کاظم بن جعفر صادق... یکی از ائمه دوازده گانه، که خداوند از همة آنها راضی باشد، به شمار می رود. خطیب در تاریخ خو می نویسد: موسی بن جعفر به خاطر کثرت عبادت و اجتهادش «عبد صالح» نامیده شد.

ساکن مدینه بود. [پس از آن که] مهدی خلیفة عباسی او را به بغداد احضار کرد و در آنجا زندانی نمود. شبی علی بن ابی طالب 7 را در خواب دید که به

ص: 196


1- . محمد / 22.

او فرمود: ای محمد! اگر به حکومت رسیدید می خواهید در زمین فساد کنید. پیوند و خویشاوندیتان را قطع نمائید؟

ربیع گفت: همان شب، مهدی مرا احضار کرد و دستور داد موسی بن جعفر را پیش او بیاورم. ربیع می گوید: با عجله پیش مهدی آمدم. دیدم او با صدای زیبای خود آیه «فهل عسیتم ان تولیتم أن تفسدوا فی الارض و...» را خواند و به من دستور داد هر چه زودترموسی بن جعفر را نزد او بیاورم. من نیز شبانه آن حضرت را نزد مهدی آوردم. همین که او را دید، برخاست و دست به گردن او انداخت و او را در کنار خود نشاند و گفت: امیرالمؤمنین 7 را در خواب دیدم که این آیه را بر من می خواند. اکنون تو به من اطمینان بده که قصد خروج بر ضد من و اولاد من را نداری؟

حضرت فرمود: به خدا سوگند! من هرگز چنین قصدی ندارم و اساساً این کار در شأن من نیست. مهدی گفت: راست گفتی و سه هزار دینار به امام داد و او را از زندان رها کرده و به مدینه برگرداند.(1)

امام همچنان در مدینه بود تا خلافت به هارون رسید و آن حضرت را به بغداد آورد و در آنجا زندانی کرد تا در زندان به شهادت رسید.

«ابن خلّکان» به نقل از تاریخ بغدادمی نویسد:

«انّ هارون الرشید حج فأتی قبر النّبی 6 زائراً و حوله قریش وافناء القبائل و معه موسی بن جعفر فقال: السلام علیک یا رسول الله یا ابن عمّ افتخاراً علی من حوله فقال موسی: السلام علیک یا أبت فتغیر وجه هارون الرشید و قال: هذا هو

ص: 197


1- . وفیات الاعیان، ج 4، ص 394، تاریخ بغداد، ج 13، ص 31.

الفخر یا ابا الحسن حقّاً»

ترجمه: «هارون، که به قصد انجام عمره به مکّه آمده بود، در مسیر بازگشت، وارد شهر مدینه شد، به زیارت قبر رسول الله آمد. هنگامی که به حرم پیامبر رسید، جمعیت انبوهی از قریش و قبائل دیگر در آنجا گرد آمده بودند و در میان آن جمع موسی بن جعفر 7 نیز دیده می شد. «هارون» رو به قبر مطهر پیامبر نمود و گفت: سلام بر تو ای پیامبر خدا! درود بر تو ای پسر عمو! بدین وسیله در میان آن جمعیت به نسبت عموزادگی خود با پیامبر افتخار می کرد. تا مردم بدانند که خلیفه، پسر عموی پیامبر است.

حضرت موسی بن جعفر، که از هدف هارون آگاه بود، به صدای بلند فرمود: «سلام بر تو ای پیامبر خدا! سلام بر تو ای پدر!».

هارون از این سخن به شدت ناراحت شد ولی به روی خود نیاورد و بی اختیار گفت: ای ابوالحسن! واقعاً این افتخار است.

ابن خلکان، پس از نقل کلام خطیب بغدادی می نویسد:

علی بن حسین مسعودی در کتاب «مروج الذهب» در اخبار هارون الرشید آورده است: «عبدالله بن مالک خزاعی» که رئیس شرطه و نگهبان خانه هارون بود، می گوید: خدمتگزار هارون به طور غیر منتظره پیش من آمد و فرصت نداد حتی لباسهایم را عوض کنم و ما با خود به طرف منزل هارون حرکت داد.

خادم وارد منزل هارون شد و برای من اجازه گرفت و من وارد شدم. دیدم هارون در رختخواب خود نشسته است. سلام کردم و سکوت همه جا را فراگرفته بود و وحشت عجیبی بر من دست داد و هر لحظه بر نگرانی من

ص: 198

می افزود. هارون از من پرسید: عبدالله! می دانی

چرا تو را احضار کرده ام؟

گفتم: نه به خدا ای امیرالمؤمنین! گفت: همین الآن در خواب دیدم که یک غلام سیاه در حالی که حربه ای در دست داشت به من گفت: اگر همین الآن موسی بن جعفر را از زندان آزاد نکنی با این حربه سرت را از تنت جدا می کنم. اکنون برو. او را فوراً آزاد کن و سی هزار درهم به وی بده و به او بگو که اگر می خواهد همین جا بماند و هر احتیاجی که داشته باشد، برآورده می کنم و اگر می خواهد به مدینه بازگردد وسایل حرکت او را فراهم کن!

باور نکردم و از هارون پرسیدم: موسی بن جعفر را آزاد کنم؟

هر مرتبه سخن خود را تکرار و بر آن تأکید روزید. از نزد هارون بیرون آمده و وارد زندان شدم وقتی موسی بن جعفر 7 مرا دید وحشت زده در برابر من برخاست. او خیال می کرد که من مأمور شکنجه و اذیت او هستم. گفتم: آرام باشید من دستور دارم شما راهمین الآن آزاد کنم و سی هزار درهم در اختیار تو قرار دهم.

موسی بن جعفر 7 پس از شنیدن حرفهای من چنین گفت: اکنون جدم رسول خدا 7 را در خواب دیدم که فرمود:

«یا موسی حبست مظلوماً فقل هذه الکلمات فانّک لاتبیت هذه اللّیلة فی الحبس فقلت: بأبی و امّی ما اقول. فقال: قل یا سامع کلّ صوت و یا سائق الفوت و یا کاسی العظام لحماً و منشرها بعد الموت اسألک بأسمائک الحسنی و باسمک الاعظم الاکبر المحزون المکنون الذی لم یطلع علیه احد من المخلوقین یا حلیماً ذا اناة لایقوی علی اناته یا ذالمعروف الذی لاینقطع ابداً و لایحصی عدداً فرّج

ص: 199

عنی».

ترجمه: «ای موسی! تو از راه ستم زندانی شده ای. این دعا را بخوان که همین امشب از زندان رها خواهی شد. عرض کردم پدر و مادرم به فدای تو چه بگویم. فرمود: بگو یا سامع کل صوت... این کلمات را خواندم و چنان که می بینی آزاد شدم (وله اخبار و نوادر کثیرة)

خطیب در تاریخ بغداد، مرگ آن حضرت را طبیعی گزارش کرده و ابن خلکان شهادت او را به وسیلة سمّ به عنوان یک قول آورده است.

مسعودی نیز شهادت او را به وسیلة سمّ مسلّم گرفته است ولی بر اساس روایات شیعة امامی هارون امام موسی کاظم 7 را در سال 183 به تحریک «یحیی برمکی» مسموم و در 24 یا 25 رجب همان سال به شهادت رسید.(1)

احمد بن تیمیه الحرانی (متوفی 728 ه-)

وی صاحب کتاب «منهاج السنّة النبویة» است. وی دربارة امام کاظم 7 می نویسد: «موسی بن جعفر مشهور بالعبادة و النسک»(2)

ترجمه: «موسی بن جعفر 7 مشهور به عبادت و پرهیزگاری است».

یوسف بن اسماعیل النهبانی (1350-1265)

وی صاحب کتاب «جامع کرامات اولیاء» است. دربارة امام کاظم 7 می نویسد: «موسی الکاظم احد اعیان اکابر الائمة من ساداتنا آل البیت الکرام هداة

ص: 200


1- . فرق شیعه، ص 67، کافی، ح 1، ص 258، کشی، اختیار، ص 258.
2- . منهاج السنۀ، ج 2، ص 124.

الاسلام».(1)

ترجمه: «موسی کاظم یکی از اعیان و بزرگان ائمه، از سروران ما و اولاد پیامبر 6 و هادیان اسلام است».

ص: 201


1- . جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 496.

بخش نهم:علی بن موسی الرضا علیه السلام

اشاره

ص: 202

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی آن حضرت

اشاره

نام: علی 7

لقب: رضا 7

ولادت: در روز یازدهم ذیقعده سال 148 هجری در مدینه چشم به جهان گشود.

نام پدر: امام کاظم 7

نام مادر: بانوی فضیلت بنام «تکتم» که پس از تولد حضرت از طرف امام کاظم 7 «طاهره» نام گرفت.

کنیه: ابوالحسن

مدت امامت: 20 سال

مدت عمر: 55 سال

شهادت: بعد از شهادت پدر بزرگوارش در زندان بغداد (در سال 183 هجری قمری) در سناباد نوقان که الان یکی از محل های شهر مشهد است(1) به دست مأمون ششمین خلیفة عباسی توسط آب انار یا انگور زهر آلود مسموم وبه شهادت رسید.

محل دفن: طوس

ص: 203


1- . آخر صفر سال 203.

تعداد فرزند: 1 پسر و 1 دختر

خلفای معاصر آن حضرت

مدت امامت آن حضرت بیست سال بود که «ده» سال آن معاصر به خلافت «هارون الرشید» و پنج سال معاصر با خلافت «محمّد امین» و پنج سال آخر با خلافت «عبدالله مأمون» بوده است.

امام تا آغاز خلافت مأمون در زادگاه خود «شهر مقدس مدینه» اقامت داشت و ولی مأمون، پس از رسیدن به حکومت، حضرت را به خراسان دعوت کرد و سرانجام او را به شهادت رسانید.(1)

دلایل امام برای پذیرفتن ولایتعهدی

یکی از سؤال هایی که در زندگانی امام رضا 7 مطرح می شود این است که چرا امام رضا 7 ولیعهدی را پذیرفت؟

آیا بهتر نبود که امام 7 مانند پدران بزرگوارش از خلافت کناره گیری می کرد؟

در پاسخ این سؤال گفته می شود که امام 7 ولیعهدی را نپذیرفت. بلکه ولیعهدی بر امام تحمیل شد. هنگامی که امام رضا 7 ولیعهدی مأمن را نپذیرفت. مأمون تهدید کرد که اگر امتناع ورزد جان خود و هم جان علویان و دوستداران و شیعیان و هواخواهانش در خطر است.

ص: 204


1- . اصول کافی، طبع تهران، مکتبۀ صدوق، 1381 ه.ق، ج 1، ص 486 - ارشاد، مفید، طبع بصرت، ص 304.

با این که از یک طرف امّت اسلامی به وجود انان نیاز شدید داشت که اینان بایستی باقی می ماندند تا برای مردم چراغ راه، رهبر و مقتدا در حل مشکلات و هجوم شبهه ها باشند.

بنابراین اگر امام7 با رد ولیعهدی، خود و پیروانش را به دست نابود می سپرد معلوم نبود که این فداکاری همچون شهادت حیات بخش سید شهیدان گره از کار بستة امت بگشاید.

از طرف دیگر، پذیرفتن ولیعهدی یک اعتراف ضمنی از سوی عباسیان به شمار می رفت؛ که علویان نیز در حکومت سهم شایسته ای دارند.

از دلائل قبول ولیعهدی از سوی امام 7 آن بود که مردم خاندان پیامبر 6 را در صحنة سیاست حاضر ببینند و به دست فراموشی نسپارند. چنانچه امام در پاسخی که به سؤال «ابن عرفه» داد نظر به همین مطلب داشت.

ابن عرفه از امام پرسید:

ای فرزند رسول خدا! به چه انگیزه ای وارد ماجرای ولیعهدی شدی؟

امام پاسخ داد: به همان انگیزه ای که جدم علی 7 را وادار به ورود در شورا نمود.(1)

از طرف دیگر، امام 7 در ایام ولیعهدی خویش، چهرة واقعی مأمون را به همه شناساند و با افشا کردن هدف های وی در کارهایی که انجام می داد، هرگونه شبهه و تردیدی را از ذهن مردم زدود.

ص: 205


1- . ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 364 - صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 141.

نقش امام رضا(ع) در برابر امواج فکری بیگانه

در بخش سیرة امام صادق 7 گفتیم، که عصر امام صادق 7 عصر جنبش فکری و فرهنگی بود؛

در آن زمان شور و شوق علمی بی سابقه ای در جامعة اسلامی به وجود آمد و علوم مختلف اعم از علوم اسلامی مانند: فقه و حدیث و... یا علوم بشری مانند: طب و نجوم و...، رواج یافت.

از طرف دیگر فرقه ها و مذاهب مختلفی پدید آمده بودند و در اثر بر خورد مسلمانان با عقائد و آرای اهل کتاب و نیز دانشمندان یونان شبهات و اشکالات گوناگون پیدا شده بود.

در زمان امام رضا 7 نه تنها این وضع همچنان ادامه داشت بلکه نفوذ افکار و آرای گوناگون در جامعة اسلامی از راه ترجمة کتاب های یونانی افزایش یافته بود؛ زیرا مأمون عباسی که به ترجمة کتاب های یونانی علاقه داشت به پادشاه «روم» نامه نوشت و از او خواست تا کتاب هایی که دربارة علوم قدیم در خزانة روم بود، برای او بفرستد.

پادشاه روم این درخواست را پذیرفت و هیأتی از دانشمندان از طرف مأمون این کتابها را از روم آوردند و به دستور وی به عربی ترجمه کردند.(1)

بدین ترتیب ترجمة کتاب های بیگانگان رواج یافت، بعضی از این کتابها، دارای موضوعات فلسفی بود، با ترجمة این کتابها مسلمانان با فرهنگ بیگانه به ویژه فرهنگ یونان آشنا شدند.

ص: 206


1- . ابن ندیم، الفهرست، قاهره المکتبۀ التجاریۀ الکبری، ص 353.

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت

مأمون عباسی (170-218 ه.ق)

وی از دانشمندان خلفای بنی عباس به شمار می رفت. وی مردی باردبار، زیرک و سرسخت و کریم بود.

در مملکت خویش ابداعات و ابتکارات بسیاری ایجاد کرد؛ وی در میان خلفا اولین کسی بود که در علم حکمت جستجو و کاوش نمود و کتب آن را به دست آورد و دستور داد آن را به عربی ترجمه کرده و منتشر کنند.(1)

وی در بیان مقام والا امام رضا 7 می نویسد:

«و فی کتاب العهدی الذی کتبه المأمون بخط یده کما صرّح به کل من تعرض له فقرات تدل علی سجایا الامام. یقول المأمون عنه: «و اما ذکرتم من استبصار المأمون فی البیعة لابی الحسن الرضا 7 فما بایع له المأمون الا مستبصراً فی امره عالماً بانّه لم یبق احد علی ظهرها ابین فضلاً و لا اظهر عفة و لا اورع و رعاً و لا ازهد فی الدّنیا و لا أطلق نفساً و لا ارضی فی الخاصة و العامة و لا أشد فی ذات الله منه و ان البیعة له لموافقه رضا الرب عزّوجل و لقد جهدت و ما اجد فی الله لومة لائم... و لعمری لو کانت بیعتی بیعة محاباة لکان العباس ابنی و سائر ولدی أحب الی قلبی و أجلی فی عینی و لکن أردت أمراً و اراد الله امراً فلم یسبق امرالله»(2)

ص: 207


1- . الفخری فی الاداب السلطانیه، ص 212؛ حیاۀ الحیوان دمیری، ج 1، ص 72؛ فهرست ابن ندیم، ص 174.
2- . سید بن طاوس ابن رساله را از کتاب «ندیم الفرید» ابن مسکویه صاحب کتاب حوادث الاسلام نقل کرده است. بحار، ج 9، ص 218 - ینابیع الموده، قندوزی حنفی، ص 484.

ترجمه: «بعد از آن که مأمون امام رضا 7 را به عنوان ولیعهد انتخاب کرد. بنی عباس از باب اعتراض نامه ای به مأمون نوشتند و از او خواستند که با پسر خود به عنوان ولیعهد بیعت نماید و او را به خاطر این که علی بن موسی الرضا را ولیعهد کرده بود، مورد ملامت و سرزنش قرار دادند و از مأمون خواستند که به نامه آنها پاسخ دهد.

مأمون به خط خود نامه ای به آنها نوشت و به تمام سؤالاتشان پاسخ داد.

در بخشی از آن نامه چنین آمده است:

اما این که گفتید خوب بود، مأمون دربارة بیعت با «ابوالحسن الرضا» بیشتر بصیرت و آگاهی کسب می کرد بدانید که مأمون با او بیعت نکرد، مگر از روی بصیرت و آگاهی. به خوبی می داند که الآن در روی زمین کسی در فضلو عفت و زهد و تقوا و خدا ترسی به پایة او نمی رسد و کسی مثل او مورد پسند عام و خاص نیست و بیعت من با او جز به خاطر جلب رضای خداوند نیست. در این باره کوشش لازم را به عمل آورده و در راه خدا سرزنش کسی مرا دلگیر نمی کند.

به جان خودم قسم! اگر بیعت من بر اساس علاقة شخصی و عاطفی بود در آن صورت پسرم عباس و سایر اولادم پیش من محبوبتر بودند ولیکن من امری را اراده کردم و خداوند هم دیگری را و هرگز امر من بر امر خدا سبقت نمی گیرد».

«و قال ایضاً للعباسیین عند ما جمعهم فی سنة مأتین و هم اکثر من ثلاثة و ثلاثین الفا(1)

ص: 208


1- . مروج الذهب، ج 3، ص 440 - النجوم الزاهرۀ، ج 2، ص 166 - غایۀ المرام، عمری موصلی، ص 121 - تاریخ الخلفا، سیوطی، ص 233 - تاریخ طبری، طبع لندن، ج 11، ص 1000.

انّه نظر فی ولد العباس و ولد علی 7 فلم یجد احد افضل و لا اورع و لا أدین و لا اصلح و لا أحق بهذا من علی بن موسی الرضا 7»(1)

ترجمه: «مأمون در سال 200، بنی عباس را که پیش از 3 هزار نفر بودند، در یک جا جمع کرده و خطاب به آنها چنین گفت:

«او دربارة بزرگان از دو خانواده عباسی و علوی تحقیق نموده و پس از تحقیق و بررسی های دقیق کسی را که از حیث فضل، ورع و دین برتر از علی بن موسی الرضا 7 باشد، پیدا نکرده است و از این جهت «ولایت عهدی» خویش را به او سپرده است».

ابو ذرعه رازی و محمّد بن اسلم طوسی

این دو نفر از محدثان بزرگ آن عصر بودند که به هر کدام از این دو نفر، عنوان «حافظ» اطلاق می شد.

این عنوان بر کسی اطلاق می شود که دست کم یکصد هزار حدیث با [صحیح]، سند از بزرگان دین حفظ باشد.

حضرت امام رضا 7 در مسیر خود به شهر تاریخی «نیشابور» رسیدند. این دو عالم، ابوذرعه و محمّد بن اسلم، عالمان بزرگ آن شهر و در رأس علماء قرار داشتند، و سایر

علما و بزرگان اهل حدیث مانند: «محمّد بن رافع و احمد بن حارث و یحیی بن یحیی» و سایر طلاب به استقبال آن حضرت شتافتند و دو نفر از محدثین به نمایندگی از تمام مردم شهر از امام خواستند که برای آنان حدیثی

ص: 209


1- . مروج الذهب، ج 3، ص 441 - کامل ابن اثیر، ج 5، ص 183 - تاریخ فخری، ص 217، طبری، ج 11، ص 1013 - مختصر تاریخ الدول، ص 134 - تجارب الام، ج 6، ص 436.

بخواند که از پدر و نیاکانش به او رسیده باشد.

عرض کردند:

ای امام! پسر امامان 7 تو را به حق پدران پاک و منزه و گذشتگان بزرگوارت قسم می دهیم که چهرة مبارکت را به ما بنما و حدیثی را از طریق پدران بزرگوارت برای ما روایت فرما، تا به عنوان یادگاری نزد ما باشد.

اما در برابر مردم قرار گرفت و همه در انتظار شنیدن کلام امام سر پا ایستاده و از هر جهت خاموشی و سکوت را رعایت نمودند و تنها صدای امام شنیده می شد. حدیث معروف «سلسلة الذّهب» را بیان فرمود(1) سپس سر از

هودج بیرون آورد و چنین فرمود:

«حدثنی ابی موسی الکاظم عن ابیه جعفر بن محمد الصادق عن ابیه محمد الباقر عن ابیه زین العابدین عن ابیه الحسین عن ابیه علی بن ابی طالب قال: حدثنی رسول الله قال: حدثنی جبرئیل قال سمعت عن الله تعالی قال: کلمة لا اله الا الله حصنی فمن قال لا اله الا الله دخل فی حصنی و من دخل فی حصنی امن من عذابی».

ترجمه: «کلمة لا اله الا الله قلعة مستحکم من است، هر که در آن داخل شود، از عذاب من در امان است».

پس سر راه در هودج برد و چند قدمی رفتند. دوباره سز را از هودج بیرون آورد و فرمود:

ص: 210


1- . الصواعق المحرقۀ، ص 122: حلیۀ الاولیاء، ج 3، ص 192؛ ینابیع المودۀ، ص 364؛ الفصول المهمۀ، ص 240.

«بشرطها و شروطها و انا من شروطها»؛ «کلمه لا اله الا الله، که موجب سعادت است، شرایطی دارد و یکی از شرایط اساسی آن من هستم».

انا من شروطها؛ یعنی اقرار به ولایت است که کلمة لا اله الا الله، که همان دین است، بدون ولایت ناقص است و بلکه هیچ است که در حقیقت امام همان آیة اکمال را یادآوری می کند و می گوید: شرط اساسی کلمة لا اله الا الله، ولایت است.

ابوالمحاسن یوسف بن تغری بردی ظاهری (متوفی 874 ه-)

وی یکی از مورّخین مصری و مؤلف کتاب «النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة» است. وی دربارة فضایل علی الرّضا 7 چنین می نویسد:

« و سید بنی هاشم فی زمانه و أجلّهم و کان المأمون یعظم و یجلّه و یخضع له و یتعالی فیه».(1)

ترجمه: «حضرت رضا 7 سید و بزرگ بنی هاشم در زمان خود بود، به طوری که مأمون او را بزرگ می شمرد و از او تجلیل می نمود و در برابر او خضوع می کرد و خود را فدای او می ساخت».

صلاح الدین خلیل بن ایبک الصفدی (696-764 ه-)

وی مورخ، ادیب و لغوی، صاحب تألیفات زیادی است از جمله: «الوافی با الوفیات» در 30 جلد، از آثار اوست.

وی دربارة امام رضا 7 می نویسد:

ص: 211


1- . النجوم الزاهرۀ، ج 2، ص 74.

«علی الرّضا 7... هو احد الائمة الاثنی عشر، کان سید بنی هاشم فی زمانه و کان المأمون یخضع له، و یتغالی فیه، حتّی انّه جعله ولی عهده من بعده و کتب الی الافاق بذلک...(1)

ترجمه: «علی بن موسی الرضا 7 یکی از ائمه اثنی عشر، سید و سرور بنی هاشم در زمان خود بود و مأمون نسبت به او خضوع می کرد و در احترام او مبالغه می نمود تا آنجا که او را ولی عهد خود ساخت و آن را به سر تا سر مملکت پهناور خود اعلام کرد».

شیخ عبدالله الشبراوی شافعی (م 172 ه-)

وی صاحب کتاب «الاتحاف بحبّ الاشراف» است. دربارة امام رضا 7 می نویسد:

«علی الرّضا 7 کانت مناقبه علیة و صفاته سنیة و نفسه الشّریفة هاشمیة و ارومته الکریمة نبویه و کراماته اکثر من آن تُحصر و الشّهر من آن تذکر...

ترجمه: «علی بن موسی الرّضا 7 مناقبش بلند و صفاتش برجسته و نفس شریفش هاشمی، و ریشه و تبار با کرامتش بیش از آن است که به شمار آید و مشهورتر از آن است که ذکر شود».

هنگامی که مأمون آن حضرت را، بعد از خود، ولی عهد خود قرار داد. در اطراف مأمون کسانی بودند که از این موضوع ناراحت بودند و از این که خلافت از بنی عباس خارج و به بنی فاطمه برگردد در بیم و هراس بودند. لذا از آن

ص: 212


1- . الوافی بالوفیات، ج 22، ص 248.

حضرت دوری گزیدند. وقتی امام رضا 7 می خواست به ملاقات مأمون برود کسانی که در اطراف مأمون بودند به قصد احترام بلند می شدند و سلام می دادند و پرده ها را کنار می زدند و آن حضرت وارد می شد. بعد از این جریان تصمیم گرفتند به آن حضرت احترام نکنند ولی وقتی که حضرت رضا 7 وارد می شد، ناخود آگاه بلند شده و احترام می کردند و پرده را کنار می زدند و بعد همدیگر را برای این کار مذمت می کردند.

«فاقبل بعضهم علی بعض و قالوا: انّ هذا الرّجل عندالله منزلة و له منه عنایة النظروا الی الریح کیف جاءت و رفعت له الستر عند دخوله و عند خروجه من الجهتین ارجعوا الی ما کنتم علیه من خدمته».(1)

ترجمه: «پس از آن بعضی دیگر گفتند: آن مرد نزد خدا مقام و منزلتی داشته و از عنایت او بهره مند است ببینید!! باد چگونه آمد و پرده را موقع آمدن و رفتن او از هر دو طرف کنار زد. برگردید مثل سابق آن حضرت را احترام کنید».

محمّد بن عیسی بن حبیب

وی دربارة فضایل امام رضا 7 می گوید:

«رأیت المصطفی 7 فی النّوم فی المنزل الّذی ینزله الحاج ببلدنا فوجدت عنده طبقاًمن خوص فیه تمر صیحانی فناولنی ثمان عشرة تمرة. عشرین یوماً قدم علی الرّضا من المدینة و نزل ذلک المنزل و هرع النّاس للسلام علیه و مضیت نحوه فاذا هو جالس بالمرضع الّذی رأیت المصطفی 7 قاعداً فیه و بین یدیه

ص: 213


1- . جامع کرامات الاولیاء، ج 2، ص 312.

طبق فیه تمر صیحانی فناولنی قبضة فاذا عددتها بعدد ما ناولنی المصطفی 7 فقلت: زدنی فقال لو زادک رسول الله 6 لزدناک».(1)

ترجمه: «رسول خدا 6 را در منزلی که حجاج در شهر ما در آن منزل می کنند، در خواب دیدم که در مقابل آن حضرت یک طبق خرمای صیحانی بود. پیامبر از آن خرما 18 عدد به من داد. بعد از بیست روز حضرت رضا 7 از مدینه آمد و به همان منزل وارد شد. مردم برای عرض تحیت و سلام به سوی او شتافتند و من هم با مردم رفتم دیدم درست همان جایی نشسته که رسول خدا نشسته بود و در پیش او بیش از یک طبق خرمای صیحانی بود. نزدیک رفتم. حضرت از آن خرماها یک مشت به من داد. شمردم 18 عدد بود، به همان تعدادی که پیامبر در خواب به من داده بود.

عرض کردم باز هم از خرماها بدهید.

فرمود: اگر رسول خدا 6 بیشتر داده بود، ما هم می دادیم».

عبدالله بن اسعد الیافعی (م 755 ه-)

وی که صاحب کتاب «مرأة الجنان» است، دربارة امام رضا 7 می نویسد:

«الامام الجلیل المعظم سلالة السادة الاکارم، ابوالحسن علی بن موسی الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر 7... احد الائمة الاثنی عشر اولی المناقب الذی انتسبت الامامیة الیهم و قصروا بناء مذهبهم علیهم».(2)

ترجمه: «امام جلیل و با عظمت، بازمانده سادات؛ یعنی امامان محترم

ص: 214


1- . جامع کرامات الاولیاء، ص 311.
2- . مرأۀ الجنان، ج 2، ص 11.

ابوالحسن علی بن موسی کاظم... یکی از ائمة دوازده گانه و صاحبان مناقبی است که امامیه به آنها

منتسب هستند و بنای مذهب خود ار بر رسالت امامت آنها بنا نهاده اند».

عبدالباقی العمری (م 1278 ه-)

وی صاحب کتاب «التریاق الفاروقی» است و درباره امام رضا 7 می نویسد:

«ان کنت تخشی نکبة من جائر اوغادر / لذ بالرّضا بن الکاظم بن الصّادق بن الباقر(1)»

ترجمه: «اگر می ترسی از ستمکاری و یا مکّاری مصیبتی به تو برسد، بر دامن رضا فرزند کاظم بن صادق بن باقر چنگ بزن».

ص: 215


1- . التریاق الفاروقی در سال 1316 در مصر چاپ شده است.

بخش دهم:محمد بن علی امام جواد علیه السلام

اشاره

ص: 216

فصل اولی: شناخت مختصر از زندگانی آن حضرت

اشاره

نام: محمّد 7

لقب: تقی، جواد

کنیه: ابو جعفر ثانی

نام پدر: علی بن موسی الرضا 7

نام مادر: خیزران. بعضی سبیکه می گویند که از خاندان «ماریة قبطیه»، همسر پیامبر اسلام، به شمار می رود و او کسی است که امام رضا 7 از او به عنوان بانوی منزّه و پاکدامن و با فضیلت یاد می کرد.(1)

ولادت: آن حضرت در روز دهم رجب سال 195 هجری قمری در مدینه چشم به جهان گشود.

مدت امامت: 17 سال

مدت عمر: 25 سال

تاریخ شهادت: آخر ذیقعدة سال 220 هجری قمری

محل دفن: کاظمین تعداد فرزند: 4 پسر، 7 دختر(2)

ص: 217


1- . بحارالانوار، ج 50، ص 209.
2- . اصول کافی، تهران، مکتبۀ الصدوق، ج 1، ص 492 - شیخ مفید، الارشاد، قم مکتبۀ بصیرتی، ص 316.

قاتل: طبق یک روایت، همسرش «امّ الفضل» که به دستور معتصم، هشتمین خلیفة عباسی»، با انگور زهر آلود به شهادت رسانید و به روایت دیگر «معتصم» به وسیلة غلام خود با شربت ترش و شیرین زهر آلود آن حضرت را مسموم ساخت.

خلفای معاصر آن حضرت

امام نهم در دوران امامت خود با دو خلیفة عباسی؛ یعنی «مأمون» (193-218 هجری) و «معتصم» (218-227 هجری) معاصر بوده است.

هر دو نفر، امام را به اجبار از مدینه به بغداد احضار کردند و با همان روشی که مأمون نسبت به امام رضا به کار برده بود، در پایتخت زیر نظر خود قرار دادند.

امام خردسال

از آنجا که امام جواد نخستین امامی است که در کودکی به منصب امامت رسیده است، نخستین سؤالی که در هنگام مطالعة زندگی آن حضرت به نظر می رسد، این است که چگونه یک نوجوان می تواند مسؤلیت سنگین امامت و پیشوایی مسلمانان را بر عهده بگیرد؟

آیا ممکن است که انسان در چنین سنّی به اوج کمال برسد به گونه ای که بتواند جانشین پیامبر خدا باشد؟

آیا در امت های پیشین چنین چیزی سابقه داشته است؟

جواب: به این نکته باید توجه داشت که هر چند برای شکوفایی عقل و جسم انسان حد و مرز خاصّی وجود دارد که با رسیدن آن زمان، جسم و روان به

ص: 218

حد کمال می رسند، ولی چه مانعی دارد که خداوند قادر و حکیم، برای مصالحی این دوران را نیز برای بعضی از بندگان خاص خود کوتاه سازد؟

در جامعة بشریت از آغاز تا کنون کسانی بوده اند که از این قاعدة عادی مستثنا بوده اند و در پرتو لطف و عنایت خاصّی، که از طرف خالق جهان به آنان اعطا شده است، در سنین کودکی به مقام پیشوایی و رهبری امتی نائل شده اند.

برای این که مطلب روشن شود، مواردی از این استثناها را یادآوری می کنیم:

1. قرآن مجید دربارة حضرت «یحیی» و رسالت او و این که در دورة کودکی به نبوت برگزیده شده است، می فرماید: «و آتیناه الحکم صبیا»؛ «ما فرمان نبوت را در کودکی به او دادیم».(1)

بعضی از مفسّران کلمة «حکم» را در آیه فوق به معنای هوش و درایت گرفته اند.

بعضی گفته اند: مقصود از این کلمه، «نبوت» است.

مؤید نظریه اخیر روایاتی است که در «اصول کافی» نقل شده است، و از آن جمله، روایتی از امام پنجم وارد شده است که حضرت «حکم» در آیه مزبور را، به «نبوت» تعبیر کرده و می فرماید:

«پس از درگذشت زکریا، فرزند او «یحیی» کتاب و حکمت را از او، به ارث برد و این همان است که خداوند در قرآن می فرماید:

«یا یحیی خذ الکتاب بقوّة و آتیناه الحکم صبیا»

ترجمه: «ای یحیی! کتاب «آسمانی» را با نیرومندی بگیر، و فرمان نبوت را در

ص: 219


1- . مریم / 12.

کودکی به او دادیم».(1)

2. با این که برای آغاز «تکلّم» و «سخن» گفتن کودک، معمولاً زمانی حدود 12 ماه لازم است ولی می دانیم که حضرت عیسی 7 در همان روزهای نخستین تولد، زبان به سخن گشود و از ماد خود، که به قدرت الهی بدون ازدواج باردار شده و نوزاد به دنیا آورده بود و مورد تهمت و اهانت قرار گرفته بود، دفاع کرد و ادعاهای را با منطق و دلیل رد کرد، در صورتی که این گونه سخن گفتن و با این محتوا، در شأن انسانهای بزرگسال است. قرآن مجید گفتار او را چنین نقل می کند:

«قال انّی عبدالله ءاتانی الکتاب و جعلنی مبارکاً أین ما کنت و اوصانی بالصّلوة و الزّکاة مادمت حیاً و برّاً بوالدتی و لم یجعلنی جبّاراً شقیاً».(2)

ترجمه: «عیسی گفت: بی شک من بندة خدایم که به من کتاب آسمانی، انجیل. عطا فرموده و مرا در هر جا که باشم وجودی پربرکت قرار داده است و مرا تا آن زمان که زنده ام به [اقامة] نماز و زکات توصیه فرموده و مرا به نیکی در حق مادرم سفارش کرده و جبار و شقی قرار نداده است».

بنابراین هیچ منافاتی ندارد که ائمه 7 نیز در چنین سنّی به منصب امامت برسند؛ زیرا قبل از امامان ما نیز مردان الهی دیگری از این موهبت و نعمت الهی برخوردار بوده اند و این امر اختصاص به امامان شیعه دارد.

ص: 220


1- . اصول الکافی، تهران، مکتبۀ الصّدوق، 1381 ه.ق، ج 1، ص 382 - (باب حالات الائمۀ فی السّن).
2- . مریم / 30.

از بررسی تاریخ زندگانی امامان استفاده می شود که این مسئله در زمان خود آنان مخصوصاً در عصر امام جواد 7 نیز مطرح بوده و آنان هم با همین استدلال پاسخ داده اند.

به عنوان نمونه به این دو روایت توجه کنید:

1. یکی از یاران امام رضا 7 می گوید:

در خراسان در محضر امام رضا 7 بودیم. یکی از حاضران به امام عرض کرد: سرور من! اگر خدای نخواسته پیشامدی رخ دهد، به چه کسی مراجعه کنیم؟ امام فرمود: به فرزندم ابو جعفر.(1)

در این هنگام آن شخص از کمی سنّ آن حضرت سؤال کرد. امام رضا فرمود: خداوند عیسی بن مریم را در سنی کمتر از سنّ ابو جعفر، رسول و پیامبر و صاحب شریعت قرار داد».(2)

2. امام رضا 7 به یکی از یاران خود به نام «معمر بن خلاد» فرمود:

«من ابو جعفر را بر جای خود نشاندم و جانشین خود قرار دادم. ما خاندانی هستیم که کوچک ترین ما معارف الهی را مو به مو از بزرگانمان به ارث می برند».(3)

اما به رغم آنچه که در مورد امکان رسیدن یک انسان به مناصب بزرگ الهی در خردسالی گفته شد، مشکل کم بودن سن حضرت جواد در آغاز امامت نه تنها

ص: 221


1- . ابو جعفر کنیۀ امام جواد 7 است. محدثان اسلامی ایشان را برای تمایز از امام باقر 7 ابو جعفر ثانی می نامند.
2- . کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 322.
3- . شیخ مفید، همان کتاب، ص 318، طبری، اعلام الوری، ط 3، المکتبۀ الاسلامیۀ، ص 346.

برای بسیاری از افراد عادی، از شیعیان، حل نشده بود بلکه برای برخی از بزرگان و علمای شیعه نیز جای بحث و گفتگو داشت. به همین جهت پس از شهادت امام رضا 7 به ویژه شیعیان عامی با گرداب اعتقادی خطرناک و در نوع خود بی سابقه ای مواجه شدند و سنّ کم آن حضرت به صورت یک مشکل بزرگ پدیدار گردید.

«ابن رستم طبری»، از دانشمندان قرن چهارم هجری، می نویسد:

زمانی که سن او (حضرت جواد) به شش سال وچند ماه رسید، مأمون پدرش را به قتل رساند و شیعیان در حیرت فرو رفتند و در میان مردم اختلاف نظر پدید آمد و سن ابوجعفر را کم شمردند و شیعیان در شهرها متحیر شدند.(1)

به همین جهت شیعیان اجتماعاتی تشکیل دادند و دیدارهایی با امام جواد به عمل آوردند و به منظور آزمایش و حصول اطمینان از این که او دارای علم امامت است، پرسشهایی را مطرح کردند و هنگامی که پاسخ های قاطع و روشن و قانع کننده دریافت کردند آرامش و اطمینان یافتند.

مورخان در این زمینه می نویسد:

چون امام رضا در سال دویست و دو هجری رحلت نمود، سن ابوجعفر نزدیک به هفت سال بود. از این رو در بغداد و سایر شهرها در بین مردم اختلاف نظر پدید آمده بود.

وقتی که موسم حج نزدیک شد، هشتاد نفر از فقها و علمای بغداد و شهرهای دیگر رهسپار حج شدند و به قصد دیدار ابو جعفر عازم مدینه شدند

ص: 222


1- . دلایل الامامۀ، ط 3، قم، منشورات الرضی، ص 204.

چون به مدینه رسیدند به خانة امام صادق 7 که خالی بود، رفتند و روی زیرانداز بزرگی نشستند. در این هنگام در از صدر مجلس باز شد و امام وارد مجلس شد و نشست و مردم همه ساکت شدند. آن گاه سؤالات خود را با امام در میان گذاشتند و وقتی که پاسخ های قانع کننده و کاملی شنیدند شاد شدند و او را دعا کردند و ستودند.(1)

اسحاق بن اسماعیل، که آن سال همراه این گروه بود، می گوید:

من نیز در نامه ای ده مسئله نوشته بودم تا از آن حضرت بپرسم. در آن موقع همسرم حامله بود. با خود گفتم: اگر به پرسش های من پاسخ داد از او تقاضا می کنم که دعا کند که خداوند بچه ای را که همسرم به آن آبستن است، پسر قرار دهد.

وقتی که مردم سؤالات خود را مطرح کردندمن نیز نامه را در دست گرفته بپاخاستم تا مسائل را مطرح کنم. امام تا مرا دید فرمود: ای اسحاق! اسم او را «احمد» بگذار و به دنبال این قضیه همسرم پسری به دنیا آورد و نام او را «احمد» گذاشتم.(2)

و این دیدار و بحث و گفتگو و دیدارهای مشابه دیگری که با امام جواد 7 صورت گرفت، شیعیان اعتقاد کامل به امامت آن حضرت پیدا کردند و ابرهای تیرة ابهام و شبهه را از فضای فکر و ذهن آنان کنار زد و خورشید حقیقت را

ص: 223


1- . بحارالانوار، ط 2، تهران المکتبۀ الاسلامیۀ، ج 50، ص 98، دلایل الامامۀ، ط 3، قم منشورات الرضی، ص 204 - مسعودی، اثبات الوصیۀ، ط 4، نجف، المطبعه الحیدریه، ص 213.
2- . مسعودی، همان کتاب، ص 215.

آشکار ساخت.

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت

عمرو بن بحر جاحظ (متوفی 255 ه)

جاحظ عثمانی؛ یکی از افراد معتزلی و از مخالفان خاندان علی 7 است. وی امام جواد را در شمار «ده تن» از فرزندان ابوطالب قرار داده و دربارة آنها چنین می گوید:

«کل واحد منهم عالمٌ، زاهدٌ، ناسکٌ، شجاعٌ، جوادٌ، طاهرٌ، زاک و الّذین هم بین خلیفة اومشرح لها...»(1)

ترجمه: «هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، پاک، و برخی از آنان خلیفه و برخی دیگر نامزد خلافت بود و تا «ده تن» هر یک فرزند دیگری است... و هیچ یک از خانواده های عرب و عجم دارای چنین نسب شریفی نیستند».

سبط ابن جوزی (581-654 ه-)

او مؤلف کتاب «تذکرة الخواص» است. وی در شرح حال امام جواد 7 می نویسد:

«هو محمّد بن علی بن موسی... کان علی منهاج آبیه فی العلم و التّقی و الزهد و الجود و لمامات أبوه قدم علی المأمون فأکرمه و اعطاه ما کان یعطی

ص: 224


1- . آثار الجاحظ، ص 235.

أباه...»(1)

ترجمه: «محمد جواد فرزند علی بن موسی... مکنّی به «عبدالله» و «ابوجعفر» علم، تقوی، زهد و جود، شیوة او بود و راه پدر بزرگوارش را پیمود و چون پدرش فوت کرد بر

مأمون وارد شد مأمون او را گرامی داشت و دخترش را به عقد او درآورد».

محمد بن طلحه شافعی (582-652 ه-)

او صاحب کتاب »مطالب السؤل فی مناقب آل الرسول» است. وی دربارة امام جواد 7 می نویسد:

«هذا ابو جعفر محمّد الثّانی فانّه تقدم فی آبائه ابو جعفر محمّد و هو الباقر بن علی فجاء هذا باسمه و کنیته و اسم أبیه فعرف بأبی جعفر الثّانی و هو و ان کان صغیر السّن فهو کبیر القدر و رفیع الذکر و مناقبه کثیرة (نقل) غیر واحد...»(2)

ترجمه: «این محمّد ابو جعفر ثانی است که در میان پدران بزرگوارش ابو جعفر محمّد گذشت که او باقر بن علی است. حضرت جواد همنام امام باقر و هم کنیه او، و نام پدرش مانند نام پدر امام باقر است و برای این که شناخته شود، به ابوجعفر ثانی معروف گردید. گر چه او از نظر سن کوچک بود ولی از نظر میزان شخصیت، بزرگ و موقعیت اش بلند بود و مناقب و فضایل زیاد داشت».

ص: 225


1- . تذکرۀ الخواص، ص 9-358.
2- . مطالب السئول، ص 87، چاپ سنگی.

شیخ مؤمن بن حسن مؤمن شبلنجی شافعی

او از علمای قرن سیزدهم و مؤلف کتاب «نور الابصار فی مناقب آل بیت النّبی المختار» است. وی در مورد کرامات امام جواد7 می نویسد:

«و لم یزل مشعوفاً به لما ظهر له بعد ذلک من فضله و علمه و کمال عقله و ظهور براهنه مع صغر سنّه و عزم علی تزویجه با بنته امّ الفضل...»(1)

ترجمه: «مأمون با وجود کمی سن او شیفتة فضل، علم و عقل آن حضرت بود؛ زیرا ایشان کمال و عقل خود را به نحو شایسته ای نشان داد و برهان عظمت خویش را آشکار ساخت».

نورالدین بن محمّد مالکی مکی، مشهور به «ابی الصباغ»

او از علمای بزرگ مذهب مالکی، مؤلف کتاب «الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة»است. دربارة کرامات امام جواد می نویسد:

«هو أبو جعفر الثانی فانه تقدم فی آبائه ابو جعفر محمّد و هو الباقر بن علی فجاء هذا باسمه و کنیته فهو اسم جده فعرف بأبی جعفر الثّانی و ان کان صغیر السن فهو کبیر القدر رفیع الذکر القائم بالامامة بعد علی بن موسی الرضا ولده ابو جعفر محمّد الجواد للنّص علیه و الاشارة له بها من ابیه کما أخبر بذلک جماعة من الثقات العدول»

ترجمه: «او (ابو جعفر الثانی) برای این که از پدرانش امام باقر نیز مکنّی به ابو جعفر و موسوم به محمّد بود، بدین ترتیب اسم و کنیة حضرت جواد تا جدش حضرت باقر یکسان بود و لذا حضرت جواد به «ابو جعفر الثانی» معروف

ص: 226


1- . نور الابصار، ص 177.

شد، اگر چه او خرد سال بود؛ ولی قدر و منزلتش بزرگ و بلند بود.

بعد از پدرش علی بن موسی الرّضا بنا بر وصیت او عهده دار امر ولایت و امامت شد، همان گونه که جمعی از عدول و موثقین از این موضوع پرده برداشته».

«صفوان بن یحیی» روایت کرده است که به حضرت رضا 7 عرض کردم پیش از آن که خداوند «ابو جعفر» را به شما عطا کند از شما راجع به امام بعد از خود، می پرسیدیم. شما می فرمودید که خداوند به «من» پسری خواهد داد و اکنون خداوند این پسر را به شما داده و دیدگان ما را به واسطة او روشن کرده و خدا روز مرگ «تو» را برای ما پیش نیاورد و اگر خدا ناکرده حادثه ای برای شما رخ داد، به چه کسی پناه ببریم»؟

با دست خود به «ابوجعفر»، که در روبروی او ایستاده بود اشاره کرد.

عرض کردم: قربانت گردم او یک کودک خردسال بیش نیست و فقط سه سال از عمرش گذشته است؟ فرمود:

«و ما یضرّ من ذلک، فقد قام عیسی الحجّة و هو ابن أقلّ من ثلاث سنین».(1)

ترجمه: «خردسالی او چه زیانی به امامت او دارد. حضرت عیسی 7 حتی سه سال هم نداشت، پیامبر و حجّت خدا برای مردم شد».

احمد بن حجر هیثمی مکی (متوفی 974 ه-)

او محدّث، مفتی حجاز، فقیه شافعی و مؤلف کتاب «الصواعق المحرقة فی الردّ

ص: 227


1- . الفصول المهمّۀ، ص 265.

علی أهل البدع و الزندقه» است.

وی دربارة فضائل و کرامات امام جواد 7 می نویسد:

«و ممّا اتّفق انه بعد موت آبیه بسنة واقف و الصبیان یلعبون فی آزفة بغداد از مرّ المأمون ففرّوا و وقف محمّد و عمره تسع سنین فا ألقی الله محبته فی قلبه فقال له: یا غلام ما منعک من الانصراف» و...

ترجمه: «یک سال پس از وفات حضرت علی بن موسی الرضا 7 مأمون به بغداد آمد. روزی به عزم شکار حرکت کرد، امام جواد در کناری ایستاده بود و چند کودک در حال بازی بودند؛ همین که موکب مامون را دیدند همه فرار کردند؛ ولی محمّد بن علی جواد 7، در حالی که نه سال بیش نداشت، در جای خود ایستاد و خداوند محبت او را به قلب مأمون انداخت، لذا پرسید:

چرا سایر کودکان فرار کردند ولی تو فرار نکردی؟

حضرت جواد فوراً جواب داد: ای امیرالمؤمنین! نه راه تنگ بود که من سدّ معبر کرده باشم و نه گناهی کردم که از ترس مجازات فرار کنم و من نسبت به خلیفة مسلمین «حسن ظن» دارم و گمان دارم او کسی را بی گناه مجازات نمی کند. بدین جهت در جای خود ماندم و فرار نکردم!!

«فاعجبه کلامه و حسن صورته فقال له: ما اسمک و اسم آبیک»؟

ترجمه: «مأمون از سخنان «محکم» و «منطقی» کودک و همچنین قیافة جذّاب و گیرای او تعجب کرد و پرسید: اسم شما و اسم پدرت چیست؟

فرمود: محمّد بن علی الرّضا هستم.

مأمون نسبت به پدر او از خداوند طلب رحمت کرد و راه خود را در پیش

ص: 228

گرفت و رفت؛ چون به صحرا رسید، نظرش به درّاجی افتاد وباز شکاری را از پی آن رها کرد. آن باز مدتی ناپدید شد، وقتی بازگشت ماهی کوچکی در منقار داشت که هنوز نیمه رمقی در آن بود. مأمون از دیدن این صحنه در شگفت شد و آن ماهی را به دست گرفت و برگشت و چون به همان موضع، که کودکان فرار کردند، رسید دوباره کودکان فرار کردند ولی امام جواد 7 سر جای خود ایستاد. وقتی که مأمون نزدیک شد، گفت: ای محمّد! این چیست که در دست من است؟

حضرت امام جواد 7 فرمود: ای امیرالمؤمنین! خداوند با قدرت خود در دریا ماهیان ریز آفریده بازها یا شاهان و خلفا آن را شکار می کنند و پادشاهان آن را در کف می گیرند و سلالة نبوت را با آن امتحان می نمایند.

مأمون از مشاهده این وضع و خبر دادن از غیب بر تعجبش افزون شد و گفت: حقا که تو فرزند امام رضا هستی؛ یعنی از فرزندان آن بزرگوار این عجائب و اسرار بعید نیست.

«و اخذ معه و احسن الیه و بالغ فی اکرامه فلم یزل مشفقاً به لما ظهر له به بعد ذلک من فضله و علمه و کمال عظمته و ظهور برهانه مع صغر سنّه، عزم علی تزویجه بأبنته امّ الفضل».

ترجمه: «او را طلب کرد و مورد اعزار و اکرام بسیار قرار داد و پیوسته به خاطر فضل و علم و کمال، که با وجود سنّش از او ظاهر می شد، به او مهربانی کرد و سرانجام تصمیم گرفت دختر خود «ام الفضل» را به عقد او در آورد».

بنی عباس از شنیدن این قضیه به فغان آمدند؛ زیرا ترسیدند که کار حضرت جواد به آنجا بکشد که کار پدرش کشیده بود؛ یعنی بعد از مأمون خلافت را به

ص: 229

عهده بگیرد. لذا دسته جمعی نزد مأمون آمده و گفتند: ای امیرالمؤمنین! تو را به خدا سوگند می دهیم که از تصمیم خود دربارة تزویج ابن الرّضا خودداری کنید»؟

«فلمّا ذکر لهم انه انّما اختاره لتمیزه علی کافّة اهل الفضل علماً و معرفة و حلماً مع صغر سنّه فنازعوا فی التّصاف محمّد بذلک».

ترجمه: «چون مأمون در پاسخ آنها گفت: من محمّد بن علی را به خاطر برتری «علم» و «دانش» و «حلم» بر همة دانشمندان زمان، در حالی که کودکی بیش نیست، به دامادی خود برگزیده ام عباسیان این بار در اتّصاف محمّد بن علی با این اوصاف مخالفت کردند.

رأی همه آنان بر این شد که از «یحیی بن اکثم»، که قاضی بزرگ آن زمان بود، دعوت کند تا با حضرت جواد 7 مناظره کند و آن حضرت را طوری سؤال پیچ کند که از پاسخ سؤالات وی بازماند.

مجلسی ترتیب دادند. از امام جواد 7 دعوت کردند. آن حضرت در مجلس حاضر شد. در جایگاه خود نشست و دیگران هم در جای خود نشستند و یحیی بن اکثم نیز پیش روی آن حضرت نشست.

یحیی از آن حضرت مسائلی را پرسید و امام به سؤالات وی به بهترین شکل پاسخ داد ومسأله را روشن نمود و خلیفه آن حضرت را تحسین نمود و گفت: آفرین بر تو ای ابوجعفر و اگر بخواهی تو هم می توانی از «یحیی» مسأله ای بپرسی؟

فقال له: ما تقول فی رجل نظر الی امراة اول النّهار حراماً ثمّ حلّت له ارتفاعه ثمّ حرمت علیه عند الظهر، ثمّ حلّت له عند العصر ثمّ حرمت علیه المغرب ثمّ

ص: 230

حلّت له العشاء ثمّ حرمت علیه نصف اللّیل ثمّ حلّت له الفجر. فقال یحیی لا ادری.

ترجمه: «حضرت فرمود: چه می گویی دربارة مردی که زنی را در روز نگاه کند بر او حرام بود و چون روز بلند شد بر او حلال گردید و چون ظهر شد حرام گردد و چون عصر شد حلال گردد و چون آفتاب غروب کرد، حرام گشت و چون وقت عشاء رسید حلال شد و چون نصف شد حرام گشت و چون سپیده صبح دمید بر او حلال شد. بگو این چگونه است و برای چه حرام، حلال می شود؟

یحیی بن اکثم گفت: نمی دانم.

امام فرمود: این زنی است که کنیز مردی بوده و بامداد مردی بیگانه ای او را نگاه کرد و این چنین نگاهی بر مرد حرام بود و چون روز بالا آمد او را از مولایش خرید و بر او حلال شد و چون ظهر شد آزادش کرد بر او حرام شد و بعداً او را برای خود عقد کرد حلال شد و چون غروب شد ظهار کرد بر او حرام شد؛ چون هنگام عشا شد کفارة ظهار را داد بر او حلال شد و چون نیمة شب شد به یک طلاق او را طلاق داد. پس حرام شد و چون سپیده صبح رسید رجوع کرد بر او حلال شد.

«مأمون» به حاضران مجلس، که بیشتر آنها از عباسیان بودند، رو کرد و گفت: آیا برای شما حقیقت مطلب روشن شد.

سپس در همان مجلس دختر خود «ام الفضل» را به عقد ازدواج حضرت

ص: 231

جواد در آورد...(1)

به گفته «ابن حجر هیثمی» مأمون او را به دامادی خود انتخاب کرد؛ زیرا با وجود کمی سن، آن حضرت از نظر علم و آگاهی و حلم برهمة دانشمندان برتری داشت.(2)

ص: 232


1- . الصواعق المحرقه، ص 204.
2- . همان کتاب، ص 205.

بخش یازدهم :علی بن محمد امام هادی علیه السلام

اشاره

ص: 233

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی امام هادی (ع)

اشاره

نام: علی 7

نام پدر: امام نهم، امام جواد 7

نام مادر: بانوی گرامی «سمانه» که کنیزی با فضیلت و با تقوا بوده است.

محل ولادت: در اطراف مدینه در محلی به نام «صریا» به دنیا آمد.(1)

تاریخ ولادت: نیمة ذیحجة سال 212 هجری

القاب: «نقی» و «هادی» است که ابوالحسن الثالث نیز می گویند.(2)

در اصطلاح راویان شیعه مقصود از ابوالحسن اول، امام موسی بن جعفر و مقصود از ابوالحسن ثانی امام هشتم می باشد.

امام هادی در سال 220 هجری پس از شهادت

پدر ارجمندش بر مسند امامت نشست و در این هنگام «هشت» ساله بود.

مدت امامت: 33 سال

مدت عمر: 41 سال و چند ماه.

محل شهادت: در سال 254 در شهر سامرا به شهادت رسید.

ص: 234


1- . طبرسی، اعلام الوری، ص 355؛ شیخ مفید الارشاد قم. مکتبۀ بصیرتی 327.
2- . طبرسی، همان کتاب، ص 255.

خلفای معاصر آن حضرت

1. معتصم، بردار مأمون (217-227 ه ق)

2. واثق، پسر معتصم (227-232 ه ق)

3. متوکل، برادر واثق (232-238 ه ق)

4. منتصر، پسر متوکل (6 ماه)

5. مستعین، پسر عموی منتصر (248-252 ه ق)

6. معتز، پسر دیگر متوکل (252-255 ه ق)

امام هادی در زمان آخرین خلیفه مسموم و به شهادت رسید و در خانة خود به خاک سپرده شد.

اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امام

اشاره

این دوره از خلافت عباسی ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر دوره ها جدا می سازد. به برخی از این ویژگی ها اشاره می کنیم:

1. زوال هیبت و عظمت خلافت

خلافت، چه در دورة اموی و چه در دورة عباسی، برای خود هیبتی داشت، ولی در این دوره بر اثر تسلط ترکان و بردگان بر دستگاه خلافت، عظمت آن از بین رفت.

خلافت همچون گوی به دست این عناصر افتاد که آن را به هر طرف که می خواستند پرتاب می کردند و خلیفه عملاً یک مقام تشریفاتی بود ولی در عین حال هر موقع خطری از جانب مخالفان آن احساس می شد، خلفاو اطرافیان و

ص: 235

عموم کارمندان دستگاه خلافت، در سرکوبی آن خطر نظر واحدی داشتند.

2. خوشگذرانی و هوسرانی درباریان

خلفای عباسی در این دوره به خاطر فضای آلوده ای که بر دستگاه خلافت حکومت می کرد، به شب نشینی و خوشگذرانی و میگساری می پرداختند. دربار خلافت غرق در فساد و گناه بود که صفحات تاریخ، اخبار شب

نشینی های افسانه ای آنان را ضبط نموده است.

3. گسترش ظلم، بیدادگری و خودکامگی

ظلم و جور و نیز غارت بیت المال و صرف آن در عیاشی ها و خوشگذرانی ها، جان مردم ا به لب آورده بود.

4. گسترش نهضت های علوی

در این دوره یکی از سیاست های دولت عباسی این بود که با ایجاد نفرت در جامعه نسبت به علویان، آنها را نابود سازد؛ بدین معنا که هر گاه کوچک ترین شبحی از نهضت علویان مشاهده می شد، بی رحمانه آنان را سرکوب می کردند و علت هم این بود که دستگاه، با تمام اختناق و کنترل که بر قرار کرده بود، خود را متزلزل و ناپایدار می دید و از این نهضت ها، هر چند بسیار محدود، بیمناک بود.

شیوة علویان در این مقطع زمانی این بود که از کسی نام نبرند و مردم را به رهبری شخص برگزیده ای از «آل محمد» دعوت نکنند؛ زیرا رهبری نهضت می دید که امامان معصوم

آنان در قلب پادگان نظامی «سامرا» تحت مراقبت است و دعوت به شخص معین مایه قطع رشتة حیات او می گردد.

ص: 236

این انقلاب ها بازتاب گسترش ظلم و فساد بر جامعة اسلامی آن روز بود و نسبت مستقیمی با میزان فشار و اختناق داشت.

به عنوان نمونه، در دوران حکومت «منتصر»، که تا حدی به خاندان نبوت و امامت علاقه مند بود، کسی متعرض شیعیان و خاندان علوی نمی شد، قیامی صورت نگرفت. تاریخ تنها در فاصلة سال 219 تا 270 قمری، تعداد 18 قیام را ضبط کرده است که این قیام ها نوعاً با شکست روبرو شده و توسط حکومت عباسی سرکوب شدند.

علت شکست قیام ها

1. ضعف رهبری و فرماندهی این نهضت ها.

2. طرفداران و یاران این رهبری، که نوعاً دارای برنامة صحیح و کاملی نبودند، افراد سست و بی اراده ای بودند.

3. قیام آنها صد در صد ماهیت اسلامی نداشت و از این جهت معمولاً مورد تأیید امامان زمان خود نبودند.

البته گروهی از یاران و طرفداران این قیام ها افراد مخلص و شیعیان واقعی بودند ولی تعداد این دسته بسیار کم بود و بیشتر مبارزین کسانی بودند که اهداف اسلامی روشنی نداشتند. بلکه در اثر ظلم و سستی که بر آنان وارد شد، در صدد تیرگی اوضاع بر آمدند و این گروه در صورت احساس شکست و یا احتمال مرگ، رهبر خود را تنها گذاشته و از طرف او پراکنده می شدند.

بنابراین اگر بسیاری از این انقلاب ها مورد تأیید امامان قرار نمی گرفت، یا به این دلیل بود که صد در صد اسلامی نبودند و یا در اهداف رهبران آنها انحراف

ص: 237

هایی مشاهده می شد. لذا اگر امام آشکارا آنها را تأیید می کرد در صورت شکست قیام، اساس تشیع و امامت و هستة اصلی نیروهای شیعه در معرض خطر قرار می گرفت.

انتقال امام از مدینه به سامرا

از میان خلفای عباسی، متوکل بیش از همه با امام هادی 7 معاصر بوده است. او نسبت به بنی هاشم بد رفتاری و خشونت نشان می داد و به آنان بدگمان بود و همواره بنی هاشم را متهم می نمود؛ زیرا «عبدالله بن یحیی بن خاقان» نیز مرتب از بنی هاشم نزد متوکل سعایت می نمود و او را تشویق به بد رفتاری با آنان می کرد.

متوکل در خشونت و اجحاف به خاندان علوی گوی سبقت را از تمامی خلفای عباسی ربوده بود.(1)

متوکل عباسی؛ نسبت به علی و خاندانش 7 کینه و عداوت عجیبی داشت و اگر به او خبر می رسید که فلان کس به آن حضرت علاقه مند است، اموال او را مصادره و خودش را به هلاکت می رساند.(2)

متوکل، برای این که خود را از هر جهت راحت کند روشن مأمون را در مورد کنترل فعالیت های امام در پیش گرفت، او از طریق وصلتی که با حضرت برقرار کرد، توانست کنترل و سانسور را حتی در درون خانه امام برقرار سازد و تمام حرکات و ملاقات های حضرت را زیر نظر داشته باشد.

ص: 238


1- . ابو الفرج الاصفهانی، مقائل الطالبیین، ص 395.
2- . ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 7، ص 55.

پس از شهادت امام جواد و جانشینی امام «هادی» به جای پدر، ضرورت اجرای چنین نقشه ای بر خلیفه وقت کاملاً روشن بود؛ زیرا اگر امام در مدینه اقامت می کرد و خلیفه به او دسترسی نمی داشت، قطعاً برای حکومت وی خطری جدی در بر می داشت.

اینجا بود که کوچک ترین گزارشی دربارة خطر احتمالی امام، خلیفه را بر آن می داشت که نقشة نیاکان خود را عملی سازد، چنانکه نامة فرماندار مدینه، خلیفه را به شدت نگران ساخت و منجر به انتقال امام به سامرا شد.

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت

ابوبکر احمد بن علی الخطیب البغدادی (م 463)

او صاحب کتاب «تاریخ بغداد» است. وی دربارة امام هادی چنین می نویسد:

«علی بن محمّد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمّد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب، ابوالحسن الهاشمی اشخصه جعفر المتوکل علی الله من مدینة رسول الله الی بغداد ثم الی «سر من رآی» و اقام بها عشرین سنة و تسعة اشهر الی ان توفّی و دفن بها فی ایام «المعتز بالله و هو احد من یعتقد الشیعة الامامی فیه و یعرف بأبی الحسن العسکری»

ترجمه: «علی بن محمّد بن علی... ابوالحسن هاشمی که جعفر متوکل او را از مدینه به بغداد و سپس به «سرّ من رای» (سامراء) آورد و در آنجا 20 سال و نه ماه اقامت گزید تا این که در ایام خلافت «معتز» در شهر سامراء رحلت نمود و در همانجا دفن گردید، ازکسانی است که شیعه امامیه به امامت او قائلند و به

ص: 239

ابوالحسن عسکری معروف است».

«خطیب» به سند خود از «محمّد ابن یحیی معازی» نقل کرده است که «یحیی بن اکثم» در مجلس «واثق»، که جمعی از فقها نیز حضور داشتند، گفت:

«من حلق راس آدم حین حج؟ فتعابی القوم عن الجواب...»

ترجمه: «چه کسی هنگام حج سر آدم را تراشید؟ تمامی حاضرین جلسه از جواب عاجز ماندند».

واثق گفت: من کسی را که جواب این سؤال را بگوید حاضر می کنم. پس فرستاد به سوی حضرت هادی 7 و او را حاضر کرد و پرسید: ای ابوالحسن! خبر بده ما را که چه کسی سر آدم را تراشید وقتی که حج کرد؟

فرمود: ای امیرالمؤمنین! از تو می خواهم که مرا از پاسخ دادن به این این سؤال عفو نمائید.

گفت: تو را به خدا جواب بگوئید؟

فرمود: حالا که قبول نمی کنی، می گویم: پدرم خبر داد مرا از جدم، از پدرش از جدش رسول خدا که فرمود: برای تراشیدن سر آدم، جبرئیل مأمور شد. یاقوتی از بهشت آورد و به سر آدم و موهای سرش ریخت و هر جا که نور آن یاقوت رسید، حرم گردید.(1)

سبط ابن جوزی حنفی (581-654 ه-)

دربارة مهاجرت امام هادی به «سامرا» می نویسد:

ص: 240


1- . تاریخ بغداد، ج 12، ص 56.

قال علماء السیر «انّما اشخصه المتوکل من مدینة رسول الله الی بغداد لانّ المتوکل کان یبغض علیاً و ذرّیته فبلغه مقام علی با المدینة و میل النّاس الیه، فخاف منه فدعی یحیی بن هرثمه و قال اذهب الی المدینة و انظر فی حاله و اشخصه الینا

ترجمه: «علماء تاریخ نوشته اند؛ متوکل از دشمنان بزرگ علی و خاندان او بود و چون به خلافت رسید، از ترس آن که مبادا علی بن محمّد الجواد در مدینه با حکومت او مخالفت کند و مردم اطراف آن حضرت را بگیرد، یحیی بن هرثمه را طلب کرد و به او دستور داد به مدینه برود و اوضاع مدینه و شخصیت علی بن محمّد را بررسی کرده و او را بیاورد.

«یحیی» می گوید: به مدینه رفتم. دیدم مردم مدینه اطراف آن حضرت را گرفته و جان فدای او می کنند؛ زیرا حضرت هادی به آنها یاد احسان می کرد.

آن حضرت ملازم رسول خداست، و توجه به دنیا ندارد و دائم در حال روزه و نماز و تربیت مسلمانان می باشد.

یحیی برای این که مقام و موقعیت امام را متزلزل کند، خدمت آن حضرت آمد و سوگند یاد کرد که خلیفه نسبت به شما نظر بدی ندارد و مشتاق دیدار شماست و میل دارد که شما را از نزدیک ببیند و لذا بهتر است برای دیدن خلیفه به سامرا برویم.

یحیی می گوید: سپس منزل او را تفتیش کردم و در آنجا جز قرآن و کتاب دعا چیزی پیدا نکردم و از این لحاظ عظمت امام در چشمم بیشتر شد و به نزدیکانش احسان کردم و آن حضرت را از مدینه حرکت دادم و خودم شخصاً

ص: 241

عهده دار خدمت او بودم. چون به بغداد وارد شدیم، در آن زمان والی بغداد «اسحاق بن ابراهیم طاهری» بود، به دیدن او رفتم او چون مرا دید گفت:

ای یحیی! این مرد، حضرت هادی 7، فرزند رسول خداست. تو هم عداوت متوکل را می شناسی و دشمنی او با این خانواده را می دانی؟ پس اگر چیزی بگویی که متوکل به کشتن آن حضرت تحریک شود و او را به قتل برساند، پیامبر در روز قیامت دشمن تو خواهد بود.

یحیی گفت: به خدا قسم من از او حرکت و عملی که مخالف میل متوکل باشد ندیده ام، هر چه دیده ام تمامش خوب بود. بعد وارد سامرا شدیم و ابتدا به دیدن وصیف ترکی رفتم، چون مرا دید، گفت:

ای یحیی! به خدا قسم اگر موئی از بدن این مرد کم شود، تو پیش من مسؤل خواهی بود؟ از این سخن او و اسحاق طاهری که سفارش هر دو دربارة حضرت هادی یکسان بود تعجب کردم.

«فلمّا دخلت علی المتوکل سألنی عنه فأخبرته بحسن سیرته و سلامة طریقه و ورعه و ذهادته و انی فتشت داره فلم اجد فیها غیر المصاحف و کتب العلم فاکرمه المتوکل و احسن جایزته و اجزل بره. انزل معه سر من رآی».(1)

ترجمه: «پس نزد متوکل رفتم. وضع او را از من پرسید. از حسن سیرت و سلامت طریقش و ورع و تقوا و زهدش به متوکل خبر دادم و گفتم: من خانة او را بازرسی کردم، جز قرآن و کتاب چیزی نیافتم. متوکل خوشحال شد و او را جایزه داد و در سامرا اسکان داد».

ص: 242


1- . تذکرۀ الخواص، ص 60-359.

سبط ابن جوزی می نویسد:

«یحیی بن هرئمه» می گوید: در این مدتی که امام هادی در سامراء بود، «متوکل» سخت مریض شد و نذر کرد که اگر بهبود یافت، صدقه بسیار بدهد. او چون شفا یافت، فقهای سامرا را جمع کرد و از آنها پرسید چه مبلغ باید صدقه دهم که نذرم ادا شده باشد؟

علمای سامرا نتوانستند جواب دهند. بناچار کسی را خدمت حضرت هادی فرستاد و مسأله را از آن حضرت پرسید. حضرت فرمود: 82 دینار صدقه بده تا نذر تو ادا شود.

متوکل پرسید: این جواب را از کجا آوردی؟

امام آیة: «لقد نصرکم الله فی مواطن کثیرة و یوم حنین» را تلاوت نمود و فرمود: «مواطن کثیره» یعنی پیامبر در قالب 27 غزوه و 55 سریه جهاد کرد و آخرین غزوة پیامبر یوم حنین بود که مجموع آنها 82 غزوه و سریه می شود.

متوکل دستور داد اموال بسیاری در اختیار امام هادی قرار دهد و گفت: به اختیار خود آن اموال را صدقه بده.(1)

علی بن محمّد ابن الصباغ مالکی

او فقیه مالکی، از اهالی مکّه و مؤلف کتاب «الفصول المهمة لمعرفة الائمة» است.

وی دربارة امام هادی چنین نوشته است:

«فضل ابی الحسن علی الهادی قد ضرب علی المجرة قبابه و مدّ علی نجوم

ص: 243


1- . همان، ص 360.

السماء اطنابه و ما تعدّ منقبة الا وله افخرها و لا تذکر مکرمة الا وله فضیلتها...»(1)

ترجمه: «گنبد فضل ابوالحسن علی هادی بر کهکشانها سر زده و شعاع فضائلش تا ستارگان آسمان ها امتداد یافته است و هیچ منقبت و فضیلتی نیست مگر این که افتخارآمیزترین آنها برای اوست و او از این جهت شایستة این فضیلت است که در جوهر ذات او کرامتی است که از ویژگی های آن حضرت است و سرشت او پاکیزه شده از عیب و نقص و اخلاقش خوش و شیرین است.

سیرت و روش او متعادل و با فضیلت است. او دارای وقار و سکون و پرهیزگاری است. او دارای روی پیامبر و خوی و عادت علوی بود و دارای شرست پاک و همت عالی بود که کسی از مردم به آن حد نمی رسید».

صاحب کتاب «الفصول المهمة» دربارة امام هادی و متوکل داستان های زیادی نقل کرده است که بیانگر کرامات آن حضرت است. به یک مورد از آن را توجه کنید:

علی بن ابراهیم طایفی گفت: متوکل عباسی در اثر «دمل» بیمار شد و چنان که در شرف موت بود و کسی هم جرئت نداشت آهنی به بدن او رساند. مادرش نذر کرد که اگر او بهبود یافت، از دارایی خود پول زیادی خدمت ابوالحسن علی بن محمّد بفرستد. «افتح بن خاقان»، وزیر و منشی متوکل، به وی گفت: ای کاش! نزد این مرد (امام هادی) می فرستادی. او راه معالجه را می داند. متوکل شخصی را نزد حضرت فرستاد او دارویی تجویز کرد که حال متوکل خوب شد. مژده بهبودی او را به مادرش دادند. او «ده هزار دینار» برای حضرت امام هادی

ص: 244


1- . الضوء اللامع، ج 5، ص 283.

فرستاد.

متوکل چون از بستر مرض برخاست، «بطحائی علوی» نزد متوکل از امام هادی سخن چینی کرد و جریان هدیة مادرش را گزارش داد.

متوکل به سعید (دربان خود) گفت: شبانه بر او حمله کن و هر چه پول و اسلحه دارد بیاور.

ابراهیم بن محمد گفت: سعید دربان به من گفت: شبانه به منزل ابوالحسن رفتم... آن حضرت را دیدم لباس پشمی در بر دارد و سجادة حصیری در برابر اوست. یقین کردم که نماز می خواند. به من فرمود: اتاقها را هم بگردید، من وارد شدم و بررسی کردم. چیزی نیافتم. تنها در اطاق آن حضرت کیسة پولی با مهر مادر متوکل بود. به من فرمود: زیر سجاده را هم بازرسی کن، چون آنجا را بازرسی کردم، شمشیری ساده و در غلاف، در زیر آن بود. آنها را برداشتم و نزد متوکل رفتم. چون نگاهش به مهر مادرش افتاد، که روی کیسة پول بود، کسی را دنبال مادرش فرستاد. مادرش پیش متوکل آمد و گفت: تو هنگامی که بیمار بودی و از بهبودی ات نا امید شدم، نذر کردم که اگر خوب شدی از مال خود ده هزار دینار خدمت او بفرستم، چون بهبود یافتی پولها را نزد او فرستادم و این هم مهر من است. متوکل دستور داد همه را خدمت آن حضرت برگردانند. من هم کیسه را همراه شمشیر خدمت حضرت بردم و عرض کردم: امیرالمؤمنین از این سوء ظن عذرخواهی کرده و پانصد دینار هم بر آن مبلغ افزوده است.

سرور من! امیدوارم مرا نیز عفو فرمائید و من مأمورم و قادر به مخالفت خلیفه نیستم، به من فرمود:

ص: 245

ای سعید! «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»(1)

احمد بن حجر الهیثمی المکی (م 974 ه-)

قال فی الصواعق المحرقه:

«کان ابوالحسن العسکری وارث ابیه علماً و سخاء و من ثم جاء اعرابی من اعراب الکوفة و قال: انّی من المتمسکین بولاء جدک و قد رکبنی دین اثقلنی حمله و لم اقصد لقضائه سواک فقال: کم دینک؟

فقال: عشرة آلاف درهمٍ.

فقال طب نفساً بقضائه انشاءالله تعالی، ثم کتب له ورقة فیها ذلک المبلغ دیناً علیه»

ترجمه: «ابن حجر در «الصواعق» آورده است که ابوالحسن علی عسکری در علم و سخاوت وارث پدرش بود. عربی از عرب های کوفه پیش او آمد و گفت: من از چنگ زدگان ولایت جد تو هستم و دین سنگینی به دوش می کشم که حمل آن بر من سنگینی می کند و برای ادای آن جز تو کسی را قصد نکرده ام.

حضرت فرمود: قرضت چقدر است؟

گفت: ده هزار درهم. حضرت هادی 7 ادای دین او را به عهده گرفت و سپس به همین مبلغ ورقه ای نوشت و خود را بدهکار آن اعرابی ساخت و به او اجازه داد در مجلس عمومی از او مطالبه نماید و در استیفای آن سخت گیری از خود نشان دهد.

ص: 246


1- . الفصول المهمۀ، ص 2-281.

اعرابی این کار را کرد و حضرت در حضور جمع از او سه روز مهلت خواست و این خبر به اطلاع متوکل رسید و دستور داد سی هزار درهم به آن حضرت بپردازند و همین که آن وجه به دست حضرت رسید، همة آن را به اعرابی داد. اعرابی گفت: یا بن رسول الله! من ده هزار بیشتر بدهکار نیستم. همین مبلغ ده هزار برایم کافی است و بقیه مال تو باشد.

حضرت نپذیرفت و اجازه نداد که از آن سی هزار درهم چیزی به او برگرداند. اعرابی به سوی موطن خود برگشت در حالی که می گفت: «الله اعلم حیث یجعل رسالته»(1)

ص: 247


1- . الصواعق المحرقه، ص 205.

بخش دوازدهم :حسن بن علی امام عسکری علیه السلام

اشاره

ص: 248

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی امام حسن عسکری(ع)

اشاره

نام: امام حسن عسکری 7

محل ولادت: سال 232 ه.ق در مدینه چشم به جهان گشود(1).

نام پدر: هادی 7

لقب: عسکری

از آنجا که امام یازدهم به دستور خلیفة عباسی در «سامرا» در محله «عسکری» سکونت اجباری داشت به همین جهت «عسکری» نامیده می شود(2). القاب مشهور دیگر حضرت «نقی» و «زکی»...

کنیه: ابومحمد.

مدت امامت: 6 سال.

عمر: 28 سال.

محل شهادت: در سال 260 هجری به شهادت رسید و در خانة خود «سامرا» در کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد.(3)

نام مادر: بانوی با فضیلت و شایسته «حدیثه» که برخی از او بنام «سوسن»

ص: 249


1- . اصول کافی، ج 1، ص 503: ابن شهر آشوب و مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 422.
2- . صدوق، علل الشرایع، ج 10، باب 176، ث 230، مکتبۀ الطباطبائی.
3- . شیخ مفید، الارشاد، ص 345.

یاد کرده اند.(1)

آن بانوی گرامی از زنان نیکوکار و دارای بینش اسلامی بود و در فضیلت او همین بس که پس از شهادت امام حسن عسکری 7 پناهگاه و نقطة اتکای شیعیان در آن مقطع زمانی بسیار بحرانی و پراضطراب بود(2).

خلفای معاصر آن حضرت

امام عسکری 7 در مدّت کوتاه امامت خویش با سه نفر از خلفای عباسی همزمان بود:

1. المعتزّ بالله (252-255 ه.ق)

2. المهتدی بالله (255-256 ه.ق)

3. المعتمد بالله (256-279 ه.ق)

چنان که در زندگانی امام صادق تا امام هادی 7 دیدیم، خلفای عباسی از هر گونه اعمال فشار و محدودیت نسبت به امامان شیعه دریغ نمی کردند.

فشارها در عصر امام جواد و امام هادی و امام عسکری 7 در سامرا به اوج خود رسید. شدت این فشارها به قدری بود که سه امام بزرگوار که در مرکز حکومت آن ها (سامرا) می زیستند در جوانی به شهادت رسیدند؛

امام جواد در 25 سالگی، امام هادی در 41 سالگی و امام عسکری در 28 سالگی.

شهادت مظلومانة این امامان شیعه، بیانگر شدت فشارها و صدمات رسیده بر

ص: 250


1- . مفید، الارشاد، ص 335.
2- . شیخ عباسی قمی، الانوار البهمیه، ص 151.

آنهاست. ولی در این میان فشارها و محدودیت های زمان امام حسن عسکری به دو علت از دو پیشوای دیگر بیشتر بود:

1. در زمان امام عسکری 7 شیعه به صورت یک قدرت عظیم درآمده بود و همة مردم می دانستند که این گروه به خلفای وقت معترض بوده و حکومت هیچ یک از عباسیان را مشروع و قانونی نمی داند. بلکه معتقد است امامت الهی در فرزندان علی 7 باقی است و در آن زمان شخصیت ممتاز این خانواده امام حسن عسکی 7 بود.

دلیل قدرت شیعیان اعتراف «عبیدالله» وزیر «معتمد» عباسی به این موضوع است.

توضیح این که پس شهادت حضرت عسکری برادرش «جعفر کذاب» نزد عبیدالله رفت و گفت: منصب برادرم را به من واگذار که من در برابر آن سالیانه، بیست هزار دینار به تو می دهم. وزیر بر او پرخاش کرد و گفت: احمق، خلیفه آن قدر به روی کسانی که، پدر و برادر تو را امام می دانستند شمشیر کشیده، تا بلکه بتواند آنانا را از این عقیده برگرداند، ولی با تمام کوشش هایی که کرد توثیق به دست نیاورد.

اگر تو در نظر شیعیان واقعاً امام باشی، نیازی به کمک خلیفه یا کس دیگری نداری، ولی اگر در نظر آنان چنین مقامی نداشته باشی، اگر خلیفه با تمام قدرت از تو

پشتیبانی کند، فایده ای برای تو ندارد.(1)

ص: 251


1- . علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمّه، ج 3، ص 197 - ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 422.

2. خاندان عباسی و پیروان آنان طبق روایات و اخبار متواتر می دانستند که مهدی موعود، که نابود کننده کلیه حکومت های خود کامه است، از نسل حضرت عسکری 7 است. به همین جهت پیوسته مراقب وضع زندگی او بودند تا بتوانند فرزند او را به چنگ آورده و نابود کنند. مانند تلاش بیهودة فرعونیان برای نابودی موسی. به دلایل یاد شدة بالا، فشار و اختناق در مورد امام عسکری 7 شدید بود.

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت

محمد بن طلحه الشافعی (م 654 ه.ق)

وی صاحب کتاب «مطالب السؤل فی مناقب آل الرسول» است.

دربارة فضایل امام حسن عسکری 7 می نویسد:

«ابو محمّد الحسن علی الخالص... وأمامناقبه فأعلم المنقبة العلیاء و المزیة الکبری التی خصّه الله عزّوجل بها و قلّده فریدها و منحه تقلیدها و جعلها صفة دائمه لایبلی الدهر حدیدها و لاتنسی الالسنة تلاوتها و تردیدها انّ المهدی محمّد انسله المخلوق منه و ولده المنتسب الیه بضعته المنفصلة عنه».(1)

ترجمه: «ابو محمّد علی هادی، مناقب و فضائلش را خداوند مایة فخر و مباهات بلند و وسیلة بزرگ و برتری را به او اختصاص داده است و او را با تمام زیبائی ها آراسته و تمام اوصاف پسندیده را به او ارزانی داشته است. این مناقب و فضایل را صفت دائمی او قرار داده است به طوری که روزگار حدود آن را کهنه

ص: 252


1- . مطالب السئول، ص 8، چاپ سنگی.

نمی کند و زبانها تلاوت آن را از یاد نمی برند؛ به خصوص این که محمّد مهدی از نسل او و از او خلق شده است؛ فرزندی که به او منتسب و پارة تن اوست».

سبط ابن الجوزی (581-654 ه-)

وی در کتاب «تذکرة الخواصّ» می نویسد:

«فصل فی ذکر العسکری: و هو الحسن بن علی بن محمد... و کان عالماً ثقة روی الحدیث عن ابیه عن جدّه و من جملة مسانیده حدیث فی الخمر. ذکره جدی ابوالفرج فی کتابه المسمی (بتحریم الخمر) و نقله من خطه و سمعته یقول:

ترجمه: «حسن بن علی بن محمد عالم موثق و از پدرش و جدش روایت کرده است.

از جمله مسانیدش حدیثی است که دربارة شراب نقل نموده است. ابن جوزی می گوید: این روایت را جدم «ابوالفرج» در کتاب خود موسوم به «تحریم الخمر» ذکر کرده و من از خط او نقل کرده ام و از او شنیدم که روایت را با ذکر سند به امام حسن عسکری رسانده و می گوید:

«أشهد بالله لقد سمعت الحسن بن علی العسکری یقول اشهد بالله لقد سمعت أبی علی بن محمّد یقول أشهد بالله لقد سمعت ابی محمّدعلی بن موسی الرضا یقول: أشهد بالله لقد سمعت أبی علی بن موسی یقول: أشهد بالله لقد سمعت أبی موسی یقول: لقد سمعت جبرئیل یقول: أشهد بالله لقد سمعت میکائیل یقول: أشهد بالله لقد سمعت اسرافیل یقول: أشهد بالله علی اللوح المحفوظ انه قال سمعت الله یقول: شارب الخمر کعابد الوثن.

«سبط ابن جوزی» می گوید: و لما روی جدی هذا الحدیث فی کتاب تحریم

ص: 253

الخمر قال قال ابو نعیم الفضل بن دکین هذا حدیث صحیح ثابت روته العترة الطیبة الطاهرة و رواه جماعة عن رسول الله 6 منهم ابن عباس».(1)

ترجمه: «جدم پس از روایت این حدیث در کتاب «تحریم الخمر» می نویسد: ابونعیم فضل بن دکین گفت: این حدیث صحیح و ثابت و از طریق عترت پاک پیامبر اکرم 6 و جمعی از صحابه روایت شده است که ابن عباس یکی از آنها است».

ص: 254


1- . تذکرۀ الخواص، چاپ سنگی، ص 204، چاپ جدید، ج 3، ص 362.

بخش سیزدهم :حجه بن الحسن العسکری عجله الله تعالی فرجه الشریف

اشاره

ص: 255

فصل اول: شناخت مختصری از زندگانی حضرت حجه بن الحسن العسکری امام زمان(عج)

اشاره

نام، (م ح م د)(1)

نام پدر: امام حسن عسکری 7

کنیه: ابوالقاسم

محل ولادت: سامرا(2)

تاریخ ولادت: نیمة شعبان سال 255 هجری

القاب آن حضرت: حجت، قائم، خلف صالح، صاحب الزّمان، بقیة الله و... مشهورترین القاب «مهدی» می باشد.(3)

نام مادر: بانوی گرامی «نرجس» که به نام ریحانه، سوسن، صیقل، نیز از او یاد شده است. میزان فضیلت و معنویت نرجس خاتون تا آن حد بود که «حکیمه» خواهر امام هادی 7،که آخرین بانوان عالیقدر خاندان امامت بود، او را سرآمد و سرور خاندان خویش و خود را خدمتگزار او نامیده است.(4)

ص: 256


1- . پیشوایان معصوم علیهم السلام شیعیان از ذکر نام اصلی او نهی فرموده اند.
2- . مفید الارشاد، ص 346 - فتّال نیشابوری، روضۀ الواعظین، ص 292 - اصول کافی توان، ج 1، ص 514.
3- . ابن صباغ، الفصول المهمۀ، ص 310.
4- . فتّال نیشابوری، روضۀ الواعظین، ص 283 - صدوق، کمال الدین، ص 432.

غیبت صغری و کبری

حضرت مهدی دو دورة غیبت، «غیبت صغرا» و «غیبت کبرا»، داشت که غیبت صغرا از سال 260 هجری، سال شهادت امام یازدهم، تا سال 329، سال درگذشت آخرین نایب خاص امام، یعنی حدود 69 سال بود.

در دوران غیبت صغرا، ارتباط شیعیان با امام به کلی قطع نبود و آنان به گونه ای خاص و محدود با امام ارتباط داشتند. بدین معنا که در طول این مدت، افراد مشخصی، که ذکرشان خواهد آمد، به عنوان نایب خاص با آن حضرت در تماس بودند و شیعیان می توانستند به وسیلة آنان مسایل و مشکلات خویش را به عرض امام برسانند و توسط آنان پاسخ دریافت کنند و حتی گاه به دیدار امام نایل شوند.

از این رو می توان گفت در این مدت امام هم غایب بود و هم حاضر.

این دوره را می توان دوران آماده سازی شیعیان برای غیبت کبری دانست که طی آن ارتباط شیعیان با امام حتی در همین حد نیز قطع شد و مسلمانان موظف شدند در امور خود به نایبان عام آن حضرت، یعنی فقهای واجد شرایط و آشنا به احکام اسلام، رجوع کنند.

اگر غیبت کبرا یک باره و ناگهانی رخ می داد، ممکن بود موجب انحراف افکار شود ذهن ها آمادة پذیرش آن نباشد.

امکان ارتباط نایبان خاص در دوران غیبت صغرا و نیز شرفیابی برخی از شیعیان به محضر آن حضرت در این دوره مسئله ولایت و حیات آن حضرت

ص: 257

بیشتر تثبیت گردید.(1)

با سپری شدن دورة غیبت صغرا، غیبت کبرا و دراز مدت امام آغاز گردید که تا کنون نیز ادامه دارد و پس از این نیز تا زمانی که خداوند اذن ظهور و قیام به آن حضرت را بدهد، ادامه خواهد داشت.

غیبت دو گانة امام دوازدهم سالها پیش از تولد او توسط امامان قبلی، بیان شده است.(2)

فصل دوم: فضایل آن حضرت از دیدگاه اهل سنت

اشاره

حضرت مهدی (عج)؛ کسی است که بسیاری از علماء اهل سنت، علاوه بر اذعان بر اصالت مهدویت و صحیح دانستن احادیث آن، کتاب و رساله هایی تألیف کرده اند، تا نسل های بعدی حقیقت و واقعیتی را که در شروع مقدس بر زبان رسول اکرم 6 جاری شده به خوبی بشناسد.

مؤلف کتاب «الامام المهدی» (عج)؛ استاد علی محمّد علی دخیل اسامی 205 نفر از بزرگان علمای اهل سنت را در کتاب خود آورده است؛ به این ترتیب که تعداد 30

کتابهای خود فصلی را به روایاتی دربارة حضرت مهدی (عج) نوشته اند و 31 نفر دیگر در کتابهای خود فصلی را به روایاتی دربارة حضرت مهدی (عج) اختصاص داده اند؛ 144 نفر از آنها به مناسبت های مختلف روایات حضرت را در کتاب های خود آورده اند که اگر بخواهیم همة این کتابها را ذکر

ص: 258


1- . صدر، سید صدر الدین، المهدی، بیروت، دارالزهرا، 1398، ه.ق، ص 183.
2- . شیخ سلیمان قندوزی، ینابیع المودّۀ، بیروت، موسسۀ الاعلمی للمطبوعات، ج 3، باب 71، ص 82، نعمانی، الغیبۀ، تهران، مکتبۀ الصدوق، ص 17.

کنیم، سخن به طولانی می شود و از تناسب بحث خارج می گردد، لذا تنها از علماء بزرگ اهل تسنّن نام می بریم که صحت احادیث مربوط به مهدی موعود را پذیرفته اند و از اوصاف و خصوصیات آن حضرت سخن گفته اند:

ابوبکر محمّد بن علی معروف به محیی الدین عربی (560-638 ه- .ق)

او مولف کتاب «الفتوحات المکیة» است. دربارة مهدی موعود (عج) می نویسد: «انّ الله خلیفة یخرج امتلأت الارض جوراً و ظلماً فیملؤها قسطاً و عدلاً لو لم یبق من الدنیا الا یوم واحد طوّل الله ذلک الیوم حتّی یلی هذا الخلیفة من عترة رسول الله من ولد فاطمه یواطی اسمه اسم رسول الله 6».(1)

ترجمه: «خداوند را خلیفه ای است که روزی ظاهر می شود و ظهورش زمانی اتفاق می افتد که دنیا پر از جور و ستم شده باشد و آن حضرت دنیا را پر از عدل و قسط می فرماید و اگر از عمر دنیا یک روز بیشتر نماند، خداوند آن روز را آن قدر طولانی می گرداند تا این خلیفه، که از عترت رسول اکرم 6 و از اولاد فاطمة زهرا 3 و نامش با نام رسول خدا یکی است، حکومت را به دست گیرد، ظهور نماید».

سبط ابن جوزی (م 654 ه-)

وی صاحب کتاب «تذکرة الخواص» است. دربارة امام مهدی4 می نویسد:

«فصلٌ فی ذکر الحجّة المهدی هو محمّد بن الحسن بن علی بن موسی الرضا... کنیته ابو عبدالله و ابوالقاسم و هو الخلف الحجة صاحب الزمان القائم

ص: 259


1- . الفتوحات المکیّۀ، ج 3، ص 328 - 327.

المنتظر و التالی و هو آخر الائمة انبأنا عبدالعزیز بن محمود بن البزاز عن ابی عمر قال: قال رسول الله یخرج فی آخر الزمان رجلاً من ولدی اسمه کاسمی و کنیته ککنیتی یملأ الارض عدلاً کما ملئت جوراً فذلک هو المهدی و هذا حدیث مشهور و قد اخرج أبو داود و الزهری عن علی بمعناه و فیه لو لم یبق من الدهر الایوم واحد لبعث الله من اهل بیتی من یملأ الارض عدلاً و ذکره فی روایات کثیرة».(1)

ترجمه: «فصلی در ذکر حجت مهدی؛ محمّد فرزند حسن بن علی بن موسی الرضا... است. کنیه اش ابو عبدالله و ابوالقاسم و القابش: خلف، حجت، صاحب الزمان، قائم، منتظر و تالی است و او آخرین فرد از ائمه دوازده گانه است.

عبدالعزیز محمود بن بزاز از ابن عمر روایت کرد که می گفت: رسول خدا 6 فرمود: در آخرالزمان مردی از فرزندان من قیام می کند که نام و کنیه اش مانند نام و کنیة من است؛ زمین را پر از عدالت می کند، چنانکه پر از ظلم و ستم شود و او همان مهدی است.

این حدیث مشهوری است که آن را ابو داوود و زهری به همین معنی از علی 7 نقل کرده اند و در روایت آنان این جمله هم وجود دارد که اگر از عمر دنیا جز یک روز بیشتر نمانده باشد، خداوند مردی از اهل بیت مرا برانگیزد تا زمین را از عدالت پر کند و این مضمون در روایات زیادی ذکر شده است.

ص: 260


1- . تذکرۀ الخواص، ص 4-363.

علی بن محمّد المالکی (ابن الصباغ) (متوفی 855 ه- .ق)

وی که صاحب کتاب «الفصول المهمة فی معرفة احوال الائمة» است،

دربارة فضایل حضرت مهدی 7 می نویسد:

«الفصل الثانی عشر فی ذکر ابی القاسم محمّد الحجة الخلف الصالح ابن ابی محمّد الحسن الخالص و هو الامام الثانی عشر...

کان الامام بعد ابی محمّد الحسن انبه محمداً و لم یخلف ابوه ولداً غیره و خلفه ابوه غایباً مستتراً بالمدینة و کان عمره عند وفاة ابیه خمس سنین اتاه الله تعالی فیها الحکمة کما اتاها یحیی صبیاً و جعله اماماًفی حال الطفولیة کما جعل عیسی ابن مریم فی المهد نبیاً و قد سبق النّص علیه فی ملّة الاسلام من النبی محمّد علیه الصلاة و السلام و کذلک من جدّه علی بن ابی طالب و من بقیة أبائه أهل الشرف و المراتب و هو صاحب السیف القائم المنتظر کما...»

ترجمه: «فصل دوازدهم در بیان حالات ابوالقاسم محمّد حجت و خلف صالح فرزند ابو محمد حسن عسکری، که امام دوازدهم است، می باشد.

امام پس از ابو محمّد حسن بن علی، فرزند او بود که هم نام رسول اکرم 6 است و پدرش جز او فرزندی نه آشکار و نه در نهان از خود بر جای نگذاشت.

امام عسکری، در حالی که آن حضرت در پردة غیبت بود، او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. روزی که پدرش فوت کرد، 5 سال بیشتر نداشت و در همان 5 سالگی خداوند او را حکمت عنایت فرمود، چنان که به یحیی در سن کودکی عنایت کرد و هم چنان که عیسی بن مریم را در گهواره منصب نبوت داد

ص: 261

او را نیز در طفولیت مقام امامت داد و پیش از آن نص بر امامت آن حضرت از زبان رسول خدا 6 در میان مسلمین معروف و ثابت شده بود و سپس امیرالمؤمنین بدان خبر داده و تصریح به امامت او کرد و همچنین ائمة اطهار 7 یکی پس از دیگری تا برسد به پدر ارجمندش همگی بر امامت و ظهورش به طور صریح خبر دادند. او صاحب شمشیر و قیام کننده به حق و همه چشم به راه برپائی دولت او هستند. چنان که در خبر صحیح وارد شده است:

«و له قبل قیامه غیبتان أحدهما أطول من الاخری فاما الاولی فهی القصری فمنذ ولادته الی انقطاع السفارة بینه و بین شیعته و اما الثانیة فهی التی بعد الاولی فی آخرها یقوم بالسیف قال الله تعالی: «و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذّکر انّ الارض یرثها عبادی الصّلحون»(1) و قال رسول الله: «لم تنقض الایام و للیالی حتی یبعث الله رجلاً من اهل بیتی یواطی اسمه اسمی یملأ الارض عدلاً و قسطاً کما ملئت ظلماً و جوراً».

ترجمه: «آن حضرت پیش از قیام خود دو بار غیبت اختیار می کند؛ یکی طولانی تر از دیگری است. غیبت نخستین او به غیبت صغرا مشهور است. مدت آن کوتاه و از ولادت او آغاز و با پایان سفارت در میان او و شیعیانش خاتمه می پذیرد و اما غیبت کبرا و طولانی پس از نخستین غیبت او است که در پایان آن، حضرت به شمشیر قیام خواهد فرمود، چنان که خدای تعالی می فرماید: «پس از ذکر در زبور نوشتیم که زمین را بندگان شایسته من به ارث برند».

رسول خدا 6 فرمود: روزها و شبها نگذرد و دنیا به پایان نرسد تا آن که

ص: 262


1- . انبیاء: 105.

خداوند مردی از خاندان مرا برانگیزد که هم نام من است. او زمین را پر از عدل و داد کند، چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد».

«اما کنیته فأبوالقاسم و أما لقبه فالحجة و المهدی و الخلف الصالح و القائم المنتظر و صاحب الزمان و اشهرها المهدی صفته 7 شابّ مرفوع القامة حسن الوجه و الشعر یسیل شعره علی منکبیه اقنی الانف اجلی الجبهة بوابه محمّد بن عثمان...

و هذا طرف یسیر بما جاء من النصوص الدالة علی امام الثانی عشر عن الائمة الثقات و الروایات فی ذلک کثیرة اضربنا عن ذکرها و قد دونها اصحاب الحدیث فی کتبهم و اعتنوا بجمعها و لم یترکوا شیئاً...»(1)

ترجمه: «کنیة وی ابوالقاسم و لقبش حجت، مهدی، خلف، صالح، قائم، منتظر و صاحب الزمان و مشهورترین آنها، مهدی است. آن حضرت، جوان، بلند قامت، زیبا، بینی اش کمی برآمدگی دارد و دربانش محمّد بن عثمان بود.

این بود قسمتی از نصوصی است که دلالت بر امامت امام دوازدهم، که از ائمه حدیث رسیده است. روایات در این باره زیاد است که از ذکر آنها صرف نظر کردیم و همة آنها را اصحاب حدیث در کتاب های خود جمع آوری کرده اند».

شیخ محمّد بن ابراهیم الجوینی الخراسانی الحموینی (متوفی 644-730 ه)

او محدیث، فقیه شافعی و صاحب کتاب «فرائد السمطین فی فضایل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم» است.

ص: 263


1- . الفصول المهمۀ، ص 291-304.

ولی دربارة حضرت مهدی می نویسد:

«بسنده عن شیخ ابی اسحاق ابراهیم بن یعقوب الکلا بادی البخاری بسنده عن جابر بن عبدالله الانصاری قال: قال رسول الله 6 من انکر خروج المهدی فقد کفر بما انزل علی محمّد و من أنکر نزول عیسی فقد کفر و من أنکر خروج الدجّال فقد کفر(1)

و فی هذا الکتاب عن سعید بن جبیر عن ابن عباس قال: قال رسول الله 6 انّ خلفائی و اوصیائی و حجج الله علی الخلق بعدی الاثنا عشر اولهم علی و آخرهم ولدی المهدی فینزل روح الله عیسی بن مریم فیصلّی خلف المهدی و تشرق الارض بنور ربها و یبلغ سلطانه المشرق والمغرب.(2)

ترجمه: «جوینی مؤلف کتاب «فرائد السمطین» به سند خود از شیخ ابو اسحاق ابراهیم کلا بادی بخاری او هم به سند خود از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده که گفت:

رسول خدا 6 فرمود: هر کس قیام مهدی را انکار کند به دین محمّد کافر شده است و هر کس نزول عیسی برای یاری حضرت مهدی در آخرالزمان و خروج دجّال را انکار کند، کافر است.

در همان کتاب، فرائد السمطین، از سعید بن جبیر از ابن عباس روایت شده است که رسول خدا 6 فرمود: خلفا و اوصیا من و حجت های خدا بر مردم بعد از من دوازده نفر هستند که اول آنها علی 7 و آخرشان فرزندم مهدی است.

ص: 264


1- . فرائد السمطین، ص 92، ج 585.
2- . همان مدرک، ص 92.

[به هنگام ظهور او] روح خدا عیسی پسر مریم از آسمان نازل می شود و پشت سر مهدی نماز می گذارد و زمین به نور پروردگارش روشن می گردد و سیره و فرمانروائیش مشرق و مغرب را فرا می گیرد».

اسماعیل بن عمر بن کثیر شافعی معروف به ابن ابی کثیر (701-774)

وی محدث، مورخ، مفسر، فقیه و مؤلف کتاب «البدایة و النهایة» است. در کتاب خود می نویسد:

«فصلٌ فی ذکرالمهدی الذی یکون فی آخر الزمان و هو احد الخلفا الراشدین و الائمة المهدیین... فقد نطقت به الاحادیث المرویة عن رسول الله انه یکون فی آخر الدهر و أظن ظهوره یکون قبل نزول عیسی بن مریم کما دلّت علی ذلک الاحادیث»

ترجمه: «بدان، مهدی که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد؛ او یکی از خلفای راشدین و امامانی است که خداوند آنها را به سوی حق هدایت فرموده است و این منطوق احادیث است که از رسول خدا 6 روایت شده که او در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و من هم گمان می کنم ظهور آن حضرت قبل از نزول عیسی خواهد بود چنان که روایات بر این مطلب دلالت دارد».

قال الامام احمد بن حنبل... قال حجاج... سمعت علیاً یقول: «قال رسول الله6 لو لم یبق من الدنیا الا یوم لبعث الله رجلاً منّا یملأها عدلاً کما ملئت جوراً»(1)

ص: 265


1- . کتاب النهایۀ، ج 1، ص 7 - 106.

ترجمه: «امام احمد حنبل به سند خود از حجاج نقل کرده که گفت: از علی شنیدم که می گفت: رسول خدا 6 فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز نماند، در همان روز خداوند مردی را از ما بر می انگیزد که زمین را پر از عدل و داد کند. همان گونه که از ظلم پر شده باشد».

جلال الدّین سیوطی شافعی (749-911 ه-)

وی امام، حافظ، مورخ، ادیب، جامع علوم و صاحب کتاب «الحاوی للفتاوی» است. وی در همین کتاب بخشی را به احادیث مهدی (عج) اختصاص داده و آن را «العرف الوردی فی اخبار المهدی» نامیده است و در آغاز آن می نویسد:

«الحمد لله و سلام علی عباده الذی اصطفی هذا جزء جمعت فی الاحادیث و الآثار الواردة فی المهدی لخضّت فیه الاربعین التی جمعها الحافظ آبونعیم و زدت علیه مافاته»

ترجمه: «سپاس خدای او را و درود بر بندگان برگزیده اش. این بخشی است که در آن احادیث و آثار وارده دربارة مهدی را جمع آوری کردم و در آن چهل حدیثی را که حافظ ابونعیم گردآوری کرده است تلخیص نموده و آنچه را که از قلم وی افتاده بود، بدان اضافه کردم».

ناگفته نماند که احادیثی را که سیوطی پیرامون حضرت مهدی (عج) آورده بیش از 200 حدیث است و در بین آنها حدیث صحیح، حسن، ضعیف، و مجهول وجود دارد. وی هنگام ذکر حدیث، اسامی کسانی را که آن را نقل کرده اند، نیز ذکر می کند. مثلاً می گوید:

«اخرج ابو داود و الطبرانی عن ابن مسعود عن النّبی 6 قال: «لو لم یبق من

ص: 266

الدّنیا الایوم لطول الله ذلک الیوم حتی یبعث فیه رجل من اهلبیتی یواطی اسمه اسمی و اسم ابیه یملاء الارض قسطاً و عدلاً کما ملئت ظلماً و جوراً».(1)

ترجمه: «ابو داود طبرانی از ابن مسعود نقل کرده است که پیامبر فرمود: اگر از عمر دنیا جز یک روز بیشتر نمانده باشد، خداوند آن را چنان طولانی گرداند که در آن مردی از اهل بیت مرا برانگیزد که اسم او اسم من و نام پدرش با نام من یکی است و او زمین را پر از عدل و داد می کند، چنان که پر از ظلم و جور شده باشد».

الشّیخ الامام علی بن حسام الدّین الشهیر بالمتّقی الهندی (885-975ه-)

او فقیه، محدث، واعظ و مؤلف «کنز العمال» است که عنایت خاصی به امر مهدی(عج) داشت و در آثاری متعددی اخبار مهدی جمع آوری کرده است:

1. البرهان فی علامات مهدی آخر الزمان.

2. تلخیص البیان ایضاً فی علامات مهدی آخر الزمان.

3. فصل خاصی در «کنزالعمال» را عنوان «خروج المهدی» ترتیب داده است.(2)

او از رسول خدا روایت می کند که فرمود: «المهدی رجلاً من ولدی وجهه کالکوکب الدرّی».(3)

ترجمه: «مهدی از فرزندان من است که چهره اش چون ستارة تابان است».

ص: 267


1- . الحاوی للفتاوی تحقیق: محمّد محیی الدّین عبدالحمید، ج 2، ص 130.
2- . کنز العمال، ص 204 تا 219.
3- . همان کتاب، ج 14، ص 209، ح 386674.

شیخ محمّد بن احمد السفاریثی النابلسی (1114-1188 ه-)

وی از فقهای حنبلی، صوفی و ماهر در حدیث و تاریخ و صاحب کتاب «لوائح الانوار البهیة و سواطع الاسرار الاثریه لشرح الدرة المضیئه فی عقد الفرقة المرضیة» است.

در مورد حضرت مهدی 7 می نویسد:

«و نامگذاری و توصیف آن حضرت به «مهدی». این صفت در چندین روایت ثابت شده است تامی گوید: کنیة او «ابو عبدالله» بوده و نسبش به اهل بیت پیامبر خدا 6 می رسد.

او دربارة حضرت مهدی (عج) به پنج نکتة زیر اشاره کرده است:

1. فی حلیته و صفته؛ قیافه و صفت او

2. فی سیرته؛ سیرت و روش او

3. فی علامات ظهوره؛ علائم و نشانه های ظهور او

4. فی الاشارة الی بعض الفتن قبل خروج المهدی؛ اشاره به بعضی از فتنه ها که پیش از ظهور اتفاق می افتد.

5. فی مولده و بیعته و مدة ملکه؛ تولد، بیعت و مدت حکومت و وسائل مربوط به آن.

وی پس از پایان گفته خود دربارة نکات پنجگانه می نویسد:

قد کثرت الاقوال فی المهدی حتی قیل لامهدی الا عیسی و الصّواب الّذی علیه أهل الحق انّ المهدی غیر عیسی و انّه یخرج قبل نزول عیسی (عج) و قد کثرت بخروجه الرّوایات حتّی بلغت حد التواتر المعنوی و شاع ذلک بین العلما

ص: 268

السنّة حتّی عدّ من معتقداتهم و قد روی الامام الحافظ ابن الاسکاف بسند مرضی الی «جابر بن عبدالله» عنهما قال: قال رسول الله 6 من کذّب بالدّجال فقد کفر و من کذّب با المهدی فقد کفر.

ترجمه: «سخن دربارة مهدی بسیار گفته شده تا آنجا که نقل شده است: هیچ مهدی نیست مگر عیسی. ولی اهل حق این سخن را رد کرده اند و معتقدند او پیش از نزول عیسی ظهور می کند و مهدی غیر از عیسی است».

دربارة قیام او روایات بسیار زیاد است و به حد تواتر معنوی رسیده است.

در میان اهل سنت از معتقدات و باورهای آنان به شمار آمده است و امام «حافظ ابن اسکاف» به سندی که مورد پند است از جابر ابن عبدالله انصاری روایت کرده است که گفت: رسول خدا 6 فرمود: هر کس آمدن دجال را تکذیب کند کافر است و هر کس مهدی را انکار کند به دین خدا کافر گشته است».

وی در پایان می نویسد: ایمان و اعتقاد به ظهور مهدی، آن چنان که نزد اهل علم مقرر است و در اعتقادات اهل سنت و جماعت تدوین یافته، یکی از واجبات است.(1)

شیخ منصور علی ناصف (معاصر)

وی از علمای «ألازهر» و مؤلف کتاب «التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول» است که در کتاب خود احادیث قابل اطمینان کتب حدیث اهل تسنن را

ص: 269


1- . لوائح الانوار البهیّه و سواطع الاصرار الاثریه لشرح الدره المضیّۀ فی عقد الفرقۀ المرضیه، ج 2، ص 348 تا 363.

جمع آوری کرده است. وی دربارة حضرت مهدی می نویسد:

«اشتهر بین العلماء سلفاً و خلفاً انّه فی آخر الزمان لابد من ظهور رجلٍ من اهل البیت یسمّی المهدی یستولی علی الممالک الاسلامیة و بتبعه المسلمون و یعدل بینهم و یؤید الدین... و قد روی احادیث المهدی جماعة من خیاار الصحابة و خرجها آکابر المحدثین کابی داود و الترمذی. ابن ماجه، و الطبرانی، و ابی یعلی و البزاز و الامام احمد و الحاکم - رضی الله عنهم الجمعین - و لقد خطاء من ضعف احادیث المهدی کلها کابن خلدون و غیره».(1)

ترجمه: «بین علمای قدیم و جدید، مشهور است که در آخر الزمان مردی از اهل بیت، که مهدی نامیده می شود، به طور حتم ظهور می کند و بر کشورهای اسلامی مسلّط می شود و مسلمانان از او پیروی خواهند کرد و بین آنها به عدالت رفتار می کند و دین الهی را تائید می نماید... احادیث مهدی را جمعی از نیکان صحابه روایت کرده اند و بزرگان محدثین چون ابوداوود، ترمذی، ابن ماجه، طبرانی، ابویعلی، بزاز، و امام احمد و حاکم (رض) در کتابهای خود استخراج نموده اند و مسلماً آنان که مثل ابن خلدون و برخی دیگر همه احادیث مهدی را تضعیف نموده اند به خطا رفته اند».

ص: 270


1- . التاج الجامع للاصول، ج 5، ص 341.

فهرست منابع و مآخذ

- قرآن کریم.

- سید رضی، نهج البلاغه.

. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمّد ابوالفضل ابراهیم، ج 15.

. ابن اثیر، اسد الغابۀ، ج 2.

. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت دار صادق، ج 6.

. ابن احمد، علامه ابوالمؤید الموفق، مقتل امام حسین7، ط الغزی.

. ابن تغری بردی الاتابکی، یوسف، النجوم الزاهرۀ فی ملوک مصر والقاهره، ج 2، قاهره، مصر.

. ابن تیمیه، المجلس السنیۀ، التوسل و الوسیلۀ، ج 5.

. ابن تیمیه، منهاج النبویۀ، ج 2، طبع مصر، سال 1321.

. ابن جوزی، یوسف بن قزاوغلی، تذکرۀ الخواص، چاپ سنگی، چاپ جدید، طبع نجف، ج3، 1376.

. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج ١، محقق معوض، علی محمد.

. ابن حجر هیثمی، الصواعق المحرقه، ط 2، قاهرۀ مکتبۀ القاهرۀ.

. ابن حنبل، احمد، مسند، ج 2.

. ابن خلکان، أحمد بن محمد بن أبی بکر، وفیات الأعیان وأنباء أبناء الزمان، محقق احسان عباس، بیروت، 1972.

ص: 271

. ابن سعد، طبقات الکبری، ج 2.

. ابن شعبه، حسن بن علی، تحف العقول، قم، دفتر انتشارات جامعۀ مدرسین، 1363.

. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، ج 4.

. ابن صباغ، الفصول المهمه.

. ابن طقطقی، محمدبن علی بن طباطبا، الفخری فی الاداب السلطانیه والدول الاسلامیه، مترجم: محمدوحید گلپایگانی، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.

. ابن عبد البر، یوسف بن عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج2 محقق بجاوی، علی محمد، ناشر نهضه مصر، قاهره.

. ابن عساکر، علی بن حسن، ترجمۀ امیرالمؤمنین من تاریخ دمشق، ج 1، محقق محمد باقر محمودی، قم: مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه.

. ابن کثیر، ابوالفداء الحافظ، البدایه و النهایه، المجلد11، بیروت، مکتبه المعارف ، 1411ق.

. ابن ماجه، صحیح، باب فضل اصحاب رسول الله.

. ابن مغازلی، مناقب علی بن ابی طالب7، رقم 244.

. ابن منظور، مختصر تاریخ دمشقی، ج 27.

. ابن ندیم، الفهرست، قاهره المکتبۀ التجاریۀ الکبری.

. ابن واضح، تاریخ یعقوبی، نجف منشورات المکتبۀ الحیدریۀ، 1384، ج 3.

. ابن کربلایی، حافظ حسین بن کربلایی، روضات

الجنان و جنات الجنان، ج 3، تبریز، 1383.

ص: 272

. ابو الفرج اصفهانی، علی بن حسین الأغانی، مقائل الطالبیین، ج ١، مکتب تحقیق دار احیاء التراث العربی، ناشر دار احیاء التراث العربی، لبنان، بیروت.

. ابو زهرۀ، محمّد، تاریخ المذاهب الاسلامیۀ.

. أبو عبد الله، محمد بن أحمد بن عثمان بن قایماز الذهبی شمس الدین، میزان الإعتدال فی نقد الرجال ، ج 2، دار المعرفه، بیروت، 2009.

. ابونعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج 3.

. اربیلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفته الائمه، ج1.

. اسد حیدر، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، ج 1.

. اصم عبد الله إبراهیم، هیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج 9.

. الترمذی، محمد، صحیح ترمذی، ج 2.

. الحاکم النیشابوری، محمد بن عبد الله، مستدرک الصحیحین، محقق مقبل بن هادی الوادعی، دار الحرمین، 1417.

. الحنبلی، عبد الحی بن أحمد بن محمد ابن العماد العکری، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 1.

. الحنفی، أبو المحاسن جمال الدین المَلَطی، یوسف بن موسی بن محمد، المعتصر من المختصر من مشکل الآثار، ناشر عالم الکتب، بیروت، 2010م.

. الشافعی، محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، المهذب فی اختصار السنن الکبیر للبیهقی، تحقیق دارالمشکاه للبحث العلمی؛ باشراف ابی تمیم یاسربن ابراهیم، ریاض، دارالوطن، 1422ق.

. الطبرانی، الحافظ أبی القاسم سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، محقق

ص: 273

حمدی عبدالمجید سلفی، مکتبة ابن تیمیة، چاپ اول، قاهره، 1398ق.

. الطبری، محمّد بن جزیر بن رستم، دلائل الامامۀ.

. الفاروقی، عبدالباقی العمری، التریاق الفاروقی فی منشأت الفاروقی، مصر، 1316.

. المناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج 3، 2008.

. الموفق، مناقب ابی حنیفه، ج 1.

. النبها نی، یوسف بن اسما عیل، جامع کرامات الاولیاء، تحقیق ابراهیم عطوه عوض، ج 2، لبنان، بیروت، 1408.

. أمین، أحمد، ظهر الاسلام، ج 4.

. بحرانی، سید هاشم بن سلیمان، غایۀ المرام، ج2.

. بخاری، صحیح بخاری، ج6.

. بستانی، محمود، مختصر تاریخ الادب العربی فی ضوء المنهج الاسلامی، ط 2، تهران، بنیاد پژوهش های علوم اسلامی.

. بیهقی، حسین، کمال الدین، سنن بیهقی، ج 4.

. جوینی، علاءالدین ابوالمنظر عطاملک بن بهاءالدین محمد، فرائد السمطین، ج1.

. حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادبا، ج 14.

. خطیب بغدادی، احمد بن علی، تاریخ بغداد، ج 1، لبنان، بیروت، 1417.

. خوارزمی، المناقب، موفق بن احمد، محقق محمودی مالک، قم: جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة، 1411ه-.ق.

ص: 274

. دمیری، محمد بن موسی، حیاۀ الحیوان الکبری، ج 1، محقق بسج احمد حسن، لبنان، بیروت، 1424.

. ذهبی، شمس الدین، تذکرۀ الحفاظ، ج 1.

. ذهبی، محمّد، التفسیر و المفسرون، ج 1.

. زمخشری، محمد، تفسیر کشاف، ج 1.

. سبط ابن جوزی، مطالب السؤول، چاپ سنگی، کتاب تذکرۀ الخواص.

. سراج، محمد ابراهیم، امام علی7 خورشیدی بی غروب.

. سید ابن طاووس، رضی الدین علی بن موسی، لهوف.

. سیوطی، جلال الدین، عبدالرحمن، تاریخ الخلفا، ط 3، تحقیق محمّد محیی الدین عبدالحمید قاهره مطبعۀ المدنی.

. سیوطی، جلال الدین، تفسیر الدرالمنثور، ج 3.

. سیوطی، جلال الدین، جامع الصغیر، ج 1.

. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، ترجمۀ الاتقان فی علوم القرآن، تصحیح محمد ابوالفضل ابراهیم، تهران، امیرکبیر، 1376.

. سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج 1.

. سیوطی، جلال الدین، عبد الرحمن بن أبی بکر، الحاوی للفتاوی، دار الفکر، لبنان، بیروت، 1424 ه- ق.

. شریف القرشی، باقر، حیاۀ الامام موسی بن جعفر، ج 1.

. شوشتری، شهید قاضی نور الله، احقاق الحق، ج18.

. شهرستانی، الملل و النحل، تحقیق محمّد سید گیلانی، بیروت دار المعرفۀ

ص: 275

1402 ه-.ق، ج 1.

. شهید مطهری، مرتضی، سیری در سیرۀ ائمه اطهار علیهم السلام ، قم انتشارات صدرا، 1367 ه-.ش.

. شیبی، مصطفی کامل، همبستگی میان تصوّف و تشیع، ترجمۀ دکتر علی اکبر شبعانی.

. شیبی، مصطفی، المنتظم ابن الجوزی، همبستگی میان تصوّف و تشیع، ترجمۀ مرحوم دکتر علی اکبر شهابی.

. شیخ صدوق، محمد، امالی، مجلس 27.

. شیخ طوسی، اختیار معرفۀ الرجال (مشهور به رجال کشی)، تصحیح و تعلیق: حسن المصطفوی، مشهد، دانشگاه مشهد، حدیث شمارۀ 219.

. شیخ مفید، الارشاد، قم، مکتبۀ بصیرتی.

. صدر، سید صدر الدین، المهدی، بیروت، دارالزهرا، 1398، ه-.ق.

. صدوق، ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه قمی، الغیبۀ، تهران، مکتبۀ الصدوق.

. صدوق، محمد، علل الشرایع، ج 10، باب 176، مکتبۀ الطباطبائی.

. صدوق، محمد، عیون اخبار الرضا، ج 2.

. صفوری شافعی بغدادی، نزهۀ المجالس، ج 2، ط قاهرۀ.

. طباطبایی، سید علی، الریاض، ج2.

. طبرانی، معجم الکبیر، ج 3.

. طبرسی، ابوعلی، اعلام الوری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390ق.

ص: 276

. طبرسی، امین الاسلام ابوعلی فضل بن حسن، احتجاج، چاپ نجف.

. طبرسی، أمین الاسلام فضل بن حسن، إعلامُ الوَری بأعلامِ الهدی، ط 3، المکتبۀ الاسلامیۀ.

. طبری، محب الدین، احمد بن عبدالله، الریاض النضرة فی مناقب العشرة، ج١، دار الکتب العلمیه، لبنان، بیروت.

. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، طبع لندن، ج 11.

. طبری، محمد بن جریر، دلایل الامامۀ، مطبعۀ الحیدریۀ، نجف، 1383 ق.

. طوسی، محمد، اختیار معرفۀ الرجال (معروف به رجال کشی) تحقیق حسن مصطفوی،مشهد،دانشگاه مشهد 1348 ه- ش.

. عسقلانی، ابن حجر، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ط بیروت، دارالفکر، 1404 ه- ق، ج 1.

. عسقلانی، ابوالفضل شهاب الدین احمد بن علی بن محمد الکنانیّ، فتح الباری، ج 8 .

. فتال نیشابوری، روضۀ الواعظین، ط بیروت، مؤسسۀ الاعلمی للمطبوعات، 1406 ه- ق.

. فخر رازی، محمد بن عمر، تفسیر الکبیر، ذیل آیه 31، سوره بقره.

. فخر رازی، محمد بن عمر، المطالب العالیه من العلم الالهی، دار الکتب العربی، لبنان، بیروت.

. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج2.

. قمی، شیخ عباس، منتهی الامال، ج1.

ص: 277

. قندوزی، شیخ سلیمان، ینابیع المودّه، بیروت، مؤسسۀ الاعلمی للمطبوعات، ج 3، باب 71.

. کاندهلوی، محمد یوسف، حیاه الصحابه، مترجمان نصیر احمد سید زاده، انتشارات صدیقی، ج 2.

. کلینی، الروضۀ من الکافی، ط 2، طهران دارالکتب الاسلامیۀ 1389 ه-.ق.

. کلینی، محمد، اصول الکافی، ج 1، باب حالات الائمۀ فی السّن، تهران، مکتبۀ الصّدوق، 1381ه-.ق.

. الحنبلی، محمد بن أحمد السفارینی الأثری، لوائح الانوار البهیه و سواطع الاسرار الاثریه، ج 2.

. مالکی، ابن صباغ، الفصول المهمة فی معرفة الائمة علیهم السلام ، قم: دارالحدیث، 1422ق.

. متقی هندی، علاء الدین علی بن حسام، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج 6.

. ابن اثیر، مجدالدین، الکامل، ج 5.

. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، تهران، ط 2، المکتبۀ الاسلامیۀ، ج 47، 1395ه-.ق.

. مدرس، میرزا محمدعلی، ریحانه الادب، ج 2.

. مسعودی، اثبات الوصیۀ، ط 4، نجف، المطبعه الحیدریه.

. مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر ، ج 3، قم، دار الهجره، 1409ق.

. مسلم، صحیح مسلم، ج4، باب فضائل علی7، ح 2407.

ص: 278

. مفید، مُحمّد بن مُحمّد بن نَعمان، الارشاد.

. منهاج السنۀ النّبویه، ج 2، طبع مصر.

. ناصف، منصور علی، التاج الجامع للاصول فی احادیث الرسول و علیه غایة المامول شرح التاج الجامع للاصول، المکتبة الاسلامیة، چاپ دوم، 1381ق.

. نسائی الشافعی، امام حافظ ابی عبدالرحمان احمد بن شعیب، خصائص امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام ، تصحیح محمد هادی امینی نجفی، انتشارات امیرکبیر، 1390.

. نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین، ج1، تصحیح عبدالسلام بن محمد علّوش، دارالمعرفه، بیروت، 1418ق

. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، باب غزوۀ تبوک؛ ج4.

. هیثمی شافعی، نورالدین علی بن ابی بکر،مجمع الزواید و منبع الفواید، ج9.

. هیثمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة فی الرد علی أهل البدع والزندقة، دارالکتب العلمیه، مصر.

. یمنی مکی، امام یافعی، مرأۀ الجنان، ج 1.

ص: 279

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109