سرشناسه : محسنی دایکندی، محمدعظیم، 1345 -
عنوان و نام پدیدآور : برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات/ محمد عظیم محسنی دایکندی؛ [به سفارش] مجمع جهانی شیعه شناسی.
مشخصات نشر : قم: آشیانه مهر، 1391.
مشخصات ظاهری : 616ص.
شابک : 140000 ریال: گالینگور 978-600-6164-34-2 ؛ 120000 ریال ( شومیز )
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه: ص. [ 603 ] - 616.
موضوع : برزخ -- جنبه های قرآنی
موضوع : معاد -- جنبه های قرآنی
موضوع : برزخ -- احادیث
موضوع : معاد -- احادیث
شناسه افزوده : مجمع جهانی شیعه شناسی
رده بندی کنگره : BP222/24/م254ب4 1391
رده بندی دیویی : 297/44
شماره کتابشناسی ملی : 2737652
ص: 1
ص: 2
ص: 3
نام کتاب: برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و روایات
نام مؤلف:محمد عظیم محسنی دایکندی
ناشر: انتشارات آشیانه مهر
ویراست علمی و تحقیق: خلیل بخشی زاده
ویراستار:سیدعلی محمد محمودیان
امورفنی / طرح جلد:علی اکبر رشیدی گلروئیه
صفحه آرا:علی اکبر احسانی تیرگر
حروفچینی: مهدی لطفی مرام
تعداد صفحات: 616
چاپخانه:گلها
چاپ: اول / 1391
تیراژ: 3000
قیمت گالینگور:- 14.000 تومان
قیمت شومیز: 12.000 تومان
شابک: 2-34-6164-600-978
حق چاپ متعلق به مجمع جهانی شیعه شناسی می باشد
ص: 4
عکس دارد
ص: 5
الحمد لله والصّلوة والسّلام علی رسول الله وعلی آله آل الله ولاسیّما الفاطمة الزهراء÷ الذی امرنا النّبی صلی الله علیه و آله وسلم بمحبّتها حیث قال: «مَن احبّها فقد احبّنی ومَن احبّنی فقد احبّ الله»
روح ملکوتی و مطهّر «امّ ابیها» فاطمة زهرا÷ شافعه روز جزا و یازده فرزند برحقّش علیهم السلام و به:
ارواح پاک شهدای عزیز که برای رضایت ذات اقدس حق جان خود را نثار دفاع از اسلام و قرآن نمودند و با برزخیان در کنار سفره حق میهمان گردیدند.
و به: روح پدر و مادر گرامی ام که افتخار شاگردی امام صادق علیه السلام را به من آموختند.
ص: 6
مقدمه استاد انصاری بویراحمدی 13
پیشگفتار / 17
پیشگفتار 19
بخش اوّل: برزخ / 27
فصل اوّل: مفهوم شناسی 29
عالم برزخ پس از مرگ 29
مطلب اوّل: واژه برزخ 31
الف) برزخ در لغت 31
ب) برزخ در اصطلاح 32
مطلب دوم: دلیل تجربی بر اثبات زندگی برزخی 38
مطلب سوّم: بدن مثالی 42
الف) ماهیت بدن مثالی 42
ب) بدن مثالی در روایات 44
ج) بدن مثالی در کلام بزرگان 48
فصل دوّم: مرگ 53
مطلب اوّل: حقیقت مرگ 53
الف) انسان ترکیبی دو بعدی 53
ص: 7
ب) هر نفسی طعم مرگ را می چشد 65
ج) تشابه خواب و مرگ 68
د) مرگ، سرآغاز زندگی نوین 75
ه-) مرگ امری است وجودی و مخلوق 81
و) نامعلوم بودن زمان مرگ 88
مطلب دوّم: وصیت از احکام ثابت اسلام 93
تخلّف از وصیّت 99
مطلب سوّم: بازگشت، تنها راه 100
توبه و پشیمانی در حال مرگ 103
مطلب چهارم: قبض روح 107
الف) کسانی که هنگام قبض روح حاضرند 107
1. قابضان ارواح 107
الف) احاطه و تسلّط ملک الموت 112
ب) تمثّل ملائکه و ملک الموت 115
ج) سکرات موت 120
د) آسان شدن سکرات موت 132
ه-) تفاوت مرگ مؤمنان و کافران 136
2. حضور معصومین علیهم السلام و ملائکه در وقت احتضار 144
3. حضور شیطان هنگام غمرات موت 162
نشکن، نمی گویم!! 168
ب) چرا بعضی از مؤمنان سخت و بعضی از کافران آسان جان می دهند؟ 169
ج) کراهت طلب مرگ 173
د) نشنیدن صدای ملائکه و محتضر 176
ه-) پاسخ به یک سؤال مهم 179
ص: 8
عالم ذر 182
توضیح تکمیلی پیرامون عالم ذر 188
اقوال چهارگانه در باب حدوث و قدم نفس 189
فصل سوّم: عالم قبر 205
مطلب اوّل: سؤال و جواب در قبر 205
الف) سؤال کننده 210
ب) در قبر از چه چیزی سؤال می شود؟ 213
ج) در قبر از چه کسانی سؤال می شود؟ 231
د) حکمت سؤال منکر و نکیر 246
مطلب دوّم: حیات در قبر 248
مطلب سوّم: فشار و عذاب قبر 260
الف) سؤال و عذاب قبر تا کی؟ 274
ب) عوامل بر طرف کننده فشار قبر 276
ج) فشار قبر برای همه 283
د) فشار قبر روحی است یا جسمی؟ 284
ه-) تلقین میّت 288
فلسفه تلقین 291
فصل چهارم: ابعاد و ویژگی های زندگی برزخی 297
مطلب اوّل: بهشت و جهنّم برزخی 297
مطلب دوّم: آیا ارواح در برزخ تکامل و تنزّل دارند؟ 319
مطلب سوّم: ارتباط با ارواح در منابع اسلامی 333
1. سخن گفتن پیامبر و ائمه اطهار علیهم السلام با مردگان 333
2. منکران ارتباط با ارواح 339
3. ارتباط ارواح برزخیان با زندگان در دنیا 344
ص: 9
4. آگاهی ارواح برزخیان از اعمال بازماندگان 351
الف) دیدار ارواح برزخیان با بازماندگان 351
ب) زیارت اهل قبور 354
5. ملاقات ارواح برزخیان با یکدیگر 359
مطلب چهارم: ارواح در کجا زندگی می کنند؟ 362
فصل پنجم: تجسّم اعمال و تفاوت های عالم برزخ و قیامت 377
مطلب اوّل: تجسّم اعمال 377
الف) تجسّم اعمال در آیات قرآن 387
ب) تجسّم اعمال در قیامت از نظر روایات 393
ج) تجسّم اعمال در برزخ و قبر از نظر روایات 396
مطلب دوّم: تفاوت های عالم برزخ و قیامت 406
بخش دوّم: مع-اد / 427
فصل اوّل: معاد از دیدگاه آیات و روایات 429
مطلب اوّل: واژه معاد 433
مطلب دوّم: اسامی قیامت در قرآن 437
جدول اسامی روز قیامت در قرآن کریم 438
مطلب سوّم: زمان قیامت چه وقت خواهد بود؟! 446
مطلب چهارم: علائم و نشانه های قیامت 450
علائم و نشانه های قیامت 452
قسمت اوّل: رخدادهای پیش از قیامت 452
قسمت دوّم: رخدادهای هنگام وقوع قیامت 470
مطلب پنجم: اثبات معاد 476
فصل دوّم: اقوال و نظرات درباره معاد 481
مطلب اول: معاد فقط جسمانی 484
ص: 10
مطلب دوم: معاد فقط روحانی 485
مطلب سوم: معاد هم جسمانی و هم روحانی 486
معیار و ملاک جسمانی و روحانی بودن معاد 488
مطلب چهارم: بررسی و نقد اقوال بر اساس معیارها 489
نظریه اوّل: 489
نظریه دوّم: 490
نظریه ابن سینا 491
الف) معاد جسمانی بر اساس ملاک اوّل 496
تفاوت های میان این جهان و جهان آخرت 497
اصل معاد جسمانی عنصری در آیات 506
ب) معاد جسمانی به اعتبار ملاک دوّم 530
1. لذائذ جسمانی بهشت 530
الف) سایه های درختان بهشتی و چشمه ها: 532
ب) منازل شایسته: 534
ج) غذاها و میوه های بهشتی: 535
د) نوشیدنی های بهشتی: 537
ه-) ظرف های بهشتی: 543
و) خادمان همچون مروارید: 545
ز) همسران بهشتی: 547
ح) زیورهای اهل بهشت: 553
ط) لباس های اهل بهشت: 554
ی) فرش های نفیس و تخت های بلند: 555
2. آلام و عذاب های جسمانی دوزخ 559
الف) بادهای کشنده و سایه های سوزان: 561
ص: 11
ب) غذا و نوشیدنی های ناگوار: 561
ج) آتشِ سوزان: 566
د) اسارت در غل و زنجیر: 569
ه-) لباس دوزخیان: 570
و) زندان های انفرادی دوزخ 572
پایان بحث: 580
معاد روحانی بر اساس هر دو ملاک در قرآن 581
1. لذّات روحانی و معنوی 582
2. عذاب روحانی و معنوی 592
فهرست منابع 603
ص: 12
{إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا وَعْدَ اللهِ حَقًّا إِنَّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ بِالْقِسْطِ وَالَّذِینَ کَفَرُوا لَهُمْ شَرَابٌ مِنْ حَمِیمٍ وَعَذَابٌ أَلِیمٌ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ}.((1))
«بازگشت همه شما فقط به سوی اوست. (خدا شما را وعده داد) وعده ای حق و ثابت؛ بی تردید اوست که جهان آفرینش را می آفریند، سپس آن را (به قیامت) باز می گرداند تا کسانی که ایمان آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، به عدالت پاداش دهد و برای کسانی که کافر شدند، به کیفر کفری که همواره می ورزیدند شربتی از آب بسیار جوشان و عذابی دردناک است».
معاد و چگونگی تأثیرگذاری آن در زندگی انسان از موضوعات اساسی و بسیار مهمی است که جای تحقیق و پژوهش فراوان دارد. دارای چنان اهمیت و عظمتی که آن را از اصول دین قرار داده و بیش از هزار و دویست آیه از قرآن کریم را به خود اختصاص داده است.
ایمان به خداوند بدون ایمان به معاد و زندگی پس از مرگ کامل نیست. انسان عبث و بیهوده آفریده نشده تا نسبت به قیامت و برزخ و معاد بی اعتنا باشد. {أَفَحَسِبْتُمْ
أَنّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ}؛ «آیا گمان کردید که شما
ص: 13
را بیهوده آفریدیم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد».((1))
بنابراین زندگی ما با مرگ پایان نیافته و پس ازمرگ به سوی خداوند باز خواهیم گشت. {قُلْ یَتَوَفّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الّذِی...}((2)).
از مراحل چهارگانه((3)) زندگی انسان تنها یک مرحله مربوط به دنیا و سه مرحله دیگر آن مربوط به برزخ((4)) و معاد است. با درب مرگ از یک مرحله گذر کرده به طرف مراحل و دوران اصلی می رویم. قال امیرالمؤمنین علی علیه السلام : «لکل دار باب وباب دار الآخرة الموت»؛ «برای هر خانه ای دری هست و درب خانه آخرت مرگ است».((5))
برخی از آثار مرگ اندیشی و اعتقاد به برزخ و معاد، عبارتند از:
اول: فهم و درک بهتر از حکمت آفرینش انسان، دوم: اعتقاد به نتیجه مطلوب و روند تکاملی سیر الی الله، سوم: رهایی از پوچی گرایی و تحیر و سرگردانی در زندگی، چهارم: اعتقاد به معاد انگیزه ای برای تهذیب نفس و اقدام به عمل صالح، پنجم: معاد ضامن قوانین و عدالت الاهی، ششم:ایمان به معاد زداینده روح دنیاپرستی و اساسی ترین عامل ترک گناه، هفتم: یقین در رسیدن به نتیجه اعمال اعم از پاداش اعمال نیک و کیفر اعمال بد و ناپسند. هشتم:
ص: 14
دست یابی انسان مؤمن به زندگی و سعادت جاودان در بهشت و... .
لقمان به فرزندش فرمود: «ای فرزندم، همانا دنیا دریای عمیقی است و افراد زیادی در آن غرق شده اند، پس قرار بده کشتی خودت را در دنیا ایمان به خدا و توشه خودت را پرهیزگاری و بادبان آن را توکل بر خدا، پس اگر نجات پیدا کردی به رحمت خداوند است و اگر هلاک شدی به گناهان توست. سخت ترین ساعات انسان روزی است که به دنیا می آید و روزی که می میرد و روزی که مبعوث می شود...».((1))
اکنون که به دنیا آمده ایم، باید به فکر ساعات سخت مرگ و قیامت باشیم بدانیم که حقیقت مرگ چیست؟ آیا سرآغاز زندگی نوینی است؟ زمان آن کی فرا می رسد؟ چهره عزرائیل هنگام قبض روح چگونه است؟ سکرات موت چیست؟ تفاوت مرگ مؤمن و غیر مؤمن در چیست؟ چرا از مرگ فراری هستیم؟ احتضار چگونه است؟ برزخ از کی و چگونه شروع می شود؟ حکمت سؤالات نکیر و منکر چیست؟ آیا فشار قبر برای همه است؟ فلسفه تلقین میت چیست؟ آیا ارواح برزخیان با یکدیگر ارتباط دارند؟ تجسم اعمال در قیامت چگونه است؟ علائم و نشانه های قیامت کدامند؟ معاد جسمانی و معاد روحانی هرکدام چگونه اند؟ لذائذ جسمانی و روحانی در قیامت چگونه است؟ آلام و عذاب های دردناک قیامت برای چه کسانی بخشیده می شود؟ و... .
و صدها سؤال متفاوت که باید با مطالعه کتب علمی، متقن و استدلالی به
ص: 15
جواب آنها دست یافت. البته آن هم کتبی که مطالب آن برگرفته از آیات قرآن و کلام نورانی ائمه معصوم علیهم السلام باشد. کتبی که به همت عالمان اسلام شناس و محققان توانمند، نوشته شده باشد.
از این رو با عنایت به موضوع محوری و مهم برزخ و معاد و اهمیت و تاثیر شناخت آن در جامعه مسلمین، استاد اسلام شناس، پژوهشگر فرهیخته، حضرت حجهًْ الاسلام والمسلمین محمد عظیم محسنی دایکندی(زید عزه الشریف) با سبکی زیبا، ساده و روان، اقدام به تألیف کتاب وزین «برزخ و معاد از دیدگاه قرآن و اهل بیت علیهم السلام » نموده اند. کتاب ارزشمندی که با استفاده کارشناسنه و عالمانه مؤلف از آیات و روایات، اثر ارزشمند و گران سنگی گردیده است. اثر وزینی که در خور استفاده برای عموم مؤمنین به ویژه مبلغین، خطبا و دانش پژوهان خواهد بود. امید آنکه مؤلف محترم مورد لطف و رحمت الاهی قرار گیرند. ان شاء الله کثر الله امثالهم، جزاه الله عن الاسلام اجراً، ادام
الله ظله ودامت افاضاته والسلام علیکم وعلی جمیع اخواننا المؤمنین بولایة علی بن ابی طالب فی اقطار العالم ورحمة الله وبرکاته.
مسئول مجمع جهانی شیعه شناسی
انصاری بویراحمدی
ص: 16
ص: 17
ص: 18
پیروان همه ادیان و مذاهب اسلامی، با تمام تفاوت هایی که در طرز تفکّر دارند، در ایمان به مرگ اتّفاق نظر دارند. بدون تردید انسان دوست دارد از سرنوشت خود در آینده آگاه شود و بداند که آیا با فرارسیدن مرگ، تمام وجود آدمی می میرد یا آن که مرگ، به بُعد مادّی و حیات جسمانی انسان در دنیا خاتمه می دهد امّا روحش که معیار بُعد معنوی و میزان شخصیّت انسانی انسان است، همچنان زنده و پایدار می ماند؟ و از این جهان به جهان دیگر منتقل می گردد؟ در آن جا زندگی با چه ویژگی هایی ادامه خواهد داشت؟ و نیز می خواهد بداند سرای دیگر کجاست؟ ویژگی های آن چیست؟ نام آن عالم چیست؟ و پس از آن چه خواهد شد؟ سؤال های دیگری از این قبیل درباره مرگ وجود دارد که هر کدام به نوبه خود انسان را متوجّه می سازد که مرگ را به خوبی بشناسد و از حقیقت آن آگاهی پیدا کند. روشن است که اعتقاد به وجود جهان پس از مرگ، بخشی از جهان بینی مکتب پیامبران الاهی است که با سپری شدن ایّام زندگی دنیا و فرارسیدن مرگ، روح آدمی از بدن جدا می شود و به عالم برزخ منتقل می گردد و در آن سرای به حیات خویش ادامه می دهد. چون انسان پدیده صد در صد مادّی
ص: 19
نیست بلکه ترکیب و آمیخته ای است از مادّه و روح که موجودی ماوراء مادّه است. به اصطلاح بعضی از دانشمندان، انسان دارای دو جنبه است؛ مادّی و معنوی، ناسوت و ملکوت. تا وقتی که در قید حیاتیم محسوس و نامحسوس یا ناسوت و ملکوتمان به هم آمیخته و روح و جسممان با هم متّحدند، ولی مرگ این دو را از هم تفکیک می نماید و جسم را از روح جدا می کند.
ولی باید بدانیم که دوران برزخ هم مثل دنیا محدود است و همیشگی نخواهد بود، هر چند طول مدّت آن را جز خدا کسی نمی داند. شاید میلیون ها سال باشد. شروع عالم برزخ از هنگام مرگ است و تا قیامت ادامه دارد.
البتّه این عالم به خلاف عالم دنیا تاریک ترین، پرحادثه ترین، وحشتناک ترین و طولانی ترین دوران های سرگذشت انسان از مبدأ تا معاد است. با توجّه به آیات قرآن شریف و روایات ائمّه معصومین علیهم السلام دانسته می شود که رنج و سختی انسان در عالم برزخ به اندازه عذاب قیامت شدید نخواهد بود، از این رو امیرالمؤمنین علیه السلام به این نکته زیبا توجّه داده، فرموده است:
وَ اذْکُرْ قَبْرَکَ فَإِنَّ عَلَیْهِ مَمَرَّکَ.((1))
به یاد قبرت باش؛ زیرا از آن جا به طرف قیامت مرور می کنی.
در جای دیگر فرمود:
مَنْ تَذَکَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَد.((2))
ص: 20
کسی که به یاد سفر طولانی آخرت باشد، خود را آماده محاسبه آن روز خواهد کرد.
چه خوب است که از این رهنمودها عبرت بگیریم و خود را برای آن روز آماده کنیم؛ روزی که در قبر تنها گذاشته می شویم و سپس تنها محشور می شویم و از مال، جاه، اولاد و شهرت هیچ کاری ساخته نیست؛
{یَوْمَ لا یَنفَعُ مَالٌ وَلا بَنُون}.((1))
روزی که مال و فرزندان (برای کسی) سود ندارند.
بنابراین همه ما باید توجّه داشته باشیم که شاید روز را به شب نرسانده و یا شب را به صبح نرسانده، از این عالم به عالم برزخ که همان عالم قبر است منتقل شویم و در آنجا، بلافاصله نخستین دادگاه ما شروع می گردد که قاضی، شاهد و مجری احکام در آن،دو فرشته اند که هر دو مأمور الاهی هستند و به دنبال آن، پاداش و ثواب، کیفر و عذاب برزخی تحقّق می یابد که از آن به «قیامت صغری» یاد می شود و پس از آن، دادگاه دوّم که حکم نهایی و ابدی و همه جانبه است، در روز رستاخیز صورت خواهد گرفت که معروف به «قیامت کبری» است.
ایمان به معاد از عقاید بین المللی تمام مذاهب دنیاست. پیروان مکاتب پیامبران - تابع هر مذهبی که هستند - عموماً به عنوان یک عقیده مقدّس و همگانی، موضوع زندگی پس از مرگ را باور دارند امّا در چگونگی بقاء روح و بازگشت آن به اختلاف سخن گفته اند. متکلّمان، فیلسوفان و عارفان مسلمان از
ص: 21
منظرهای مختلف به آن نگریسته اند. با نگاهی به منابع کهن و جدید کلامی، روشن می شود که متکلّمان نیز نظر یکسانی به این مسئله ندارند، بلکه رهیافت های گوناگونی را در بحث معاد برگزیده اند و هر یک از مکاتب کلام اسلامی، آراء خویش را بر مبانی و پیش فرض های خاص استوار ساخته است و اظهار نظر نموده اند. مثلاً آیا معاد روحانی است یا جسمانی؟ و یا اینکه هم روحانی است و هم جسمانی؟ در آینده به وادی پیچیده معاد جسمانی گام خواهیم گذاشت و ثابت خواهد شد که معاد جسمانی به هر صورت که باشد، حقیقتی است امکان پذیر و می شود به صورت یک امر ممکن در ظرف خارج، وجود پیدا کند و دلیل قانع کننده و قابل توجّهی بر امتناع آن در محیط خارج وجود ندارد. دلیل منکران معاد جز استبعاد محض چیز دیگری نیست.
یادآوری این نکته نیز لازم است کسانی که زندگی در مکتب های انسانی آن ها شعار «نان و آب برای همه» می باشد، ممکن است بحث های این کتاب برایشان خارج از محیط زندگی جلوه کند، ولی واقعیّت این است که ایمان به زندگی پس از مرگ اثر عمیق مثبتی در تأمین رفاه و آسایش همین زندگی مادّی او (در ابعاد گسترده) دارد. مهم ترین اثر یاد معاد، اجرا و برپاداری عدالت فردی و
اجتماعی است همانگونه که مهم ترین اثر نفی و انکار آن نیز تبهکاری و ستمگری فردی و اجتماعی است؛ زیرا ملحدان و منکران معاد، دارای یک زندگی حیوانی و رفتارهای التذاذی و برخاسته از غرایز هستند که همان از (خود بیگانگی) است. یعنی انسان در بُعد اعتقادی و عمل به حدی سقوط می کند که از امور فطری و ویژگی های انسانی خود کاملاً بیگانه شده، غرایز حیوانی و هوای نفسانی خود را،
ص: 22
انسانیت خویش می پندارد و (ناخود) را به جای (خود) قلمداد می کند؛ چرا که جهان بینی او و اعتقادش به نبود ماورای طبیعت چنین چیزی را اقتضا می کند.
عقل سلیم هرگز نمی پذیرد که دستگاه محیّر العقول آفرینش منحصر به مادّه و محسوسات باشد. اگر انسان باور کند که «دنیا دار عمل است و برزخ، سرای آماده شدن برای حساب و جزای اعمال، و قیامت هم دار حساب و جزا» قطعاً زندگی او متحوّل شده و حیات معنوی و
انسانی طلب میکند؛ در برابر غرایز حیوانی تسلیم نبوده، همه امیال و گرایش های حیوانی خود را در استخدام نیروهای انسانی و در جهت شکوفا شدن آنها به کار می گیرد. امّا اگر همین انسان ایمان به معاد نداشت، بدون شک عمرش در اسارت هوا و غرائز، اطاعت از شهوات و خواهش های نفسانی سپری شده، همچنان حیوان زندگی نموده و سرانجام حیوان از دنیا خواهد رفت.
ناگفته پیدا است که پذیرش محتویات این کتاب که نشأت گرفته از آیات و روایات در جهت اثبات جاودانگی روح و حیات پس از مرگ در عالم برزخ و قیامت است، منوط به اعتقاد، تصدیق و پیروی از دو گوهر گرانبها می باشد.
1. منوط به پذیرش قرآن: این کتاب معجزه ی الاهی است که در بردارنده معارف و حقایق مسلّم الاهی است؛ کتابی که انسان را از تاریکی های ضلالت، جهالت و خرافات، به سمت وسوی نور ایمان، هدایت و سعادت ابدی رهنمون می کند.((1)) کتابی که در برگیرنده ی همه معارف و بیان کننده همه واقعیات و
ص: 23
حقایقی است که بشر برای نیل به سعادت ابدی نیازمند شناخت آنهاست.((1))
2. منوط به پذیرفتن سخنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام است؛ سخنانی که خود از علم الاهی نشأت گرفته و روح عطشان انسان را سیراب می کند؛ چرا که آن بزرگواران، فرودگاه وحی الاهی، خزانه داران علم، درهای ایمان، حافظان سرّ خدا، حاملان کتاب او و اوصیاء پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم هستند.((2))
پیامبر بزرگوار اسلام درباره ی دو ثقل اکبر - در حدیث شریف و معروف ثقلین - چنین فرموده است:
إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللهِ وَعِتْرَتِی أهْلَ بَیْتِی وَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.((3))
همانا من دو چیز گرانبها را در میان شما میگذارم؛ کتاب خدا و اهل بیت خویش را. هر گاه به این دو تمسّک جویید گمراه نخواهید شد و این دو از یکدیگر جدا نگردند تا آن هنگام که در کنار حوض (کوثر) بر من وارد شوند.
جدایی ناپذیری قرآن و اهل بیت و اقتدای بی قید و شرط مردم به آنان نیز بر این دو مطلب تأکید دارد.
از این رو کوشیده ایم با الهام از آیات شریفه و روایات ائمّه معصومین علیهم السلام ، بسیاری از مسائل برزخ و قیامت را در این مجموعه مورد بررسی قرار دهیم. البتّه
ص: 24
در برخی موارد، روایاتی در تأیید مدلول آیات آورده شده اندولی اگر در مورد حقیقتی از حقایق برزخ و قیامت در ظاهر آیه ای وجود نداشت به روایات معصومان علیهم السلام که بیان حقایق قرآن و تفسیر آن است، بسنده شده است.
برای اینکه مطالب مورد بحث به صورت کتاب درآید و آیندگان نیز بتوانند از آن بهره مند گردند، برای تکمیل بحث، آیات و روایات و کلام محققّان اسلامی را بررسی و مطالبی چند را بر آن افزودم.
ناگفته نماند که در این بررسی و تحقیق، شاید نقد و اشکالی هم بر فهم و برداشت برخی از محقّقان بزرگ داشته باشم. امیدوارم که این تلاش ناچیز، نه گستاخی و ادّعا، بلکه آغازی برای کوشش صادقانه، در جهت تجزیه و تحلیل، بازشناسی و بازسازی عقاید اسلامی تلقّی شود. البتّه در قلمرو اندیشه، وظیفه ما آن نیست که صرفاً پاسدار گذشته باشیم، بلکه باید در آثار بزرگان نیز تحقیق کنیم و به تکمیل و بازسازی آن بپردازیم. این روش، تنها با روشن اندیشی و با خودباوری امکان دارد. اگرچه مستلزم رد و نقد نظریه بزرگان هم باشد. نقد و ارزیابی نظریه بزرگان گذشته و حال، از شأن آنان نمی کاهد، بلکه کامیابی و پیروزی نسل جدید را بشارت می دهد. چنانچه امیرالمؤمنین علی علیه السلام از عیسی بن مسیح علیه السلام روایت می کند که: «...کُونُوا نُقَّادَ الْکَلامِ...»((1)) انسان محقق باید همواره نظریه ها را نقد نماید.
البتّه با تمام کوشش هایی که نگارنده به کار برده، ممکن است در این اثر
ص: 25
کاستی و اشکالاتی وجود داشته باشد؛ زیرا هیچ کس نمی تواند ادّعا کند در این بحث آخرین سخن را بر زبان رانده است و از هر عیب و نقصی پیراسته می باشد. امید است صاحب نظران و خوانندگان عزیز و محترم به بزرگواری خود ببخشند و تذکّرات لازم را برای اصلاح آن منعکس نمایند.
امید است که این کتاب نیز همانند «رجعت در عصر ظهور» مورد استقبال عموم قرار گیرد. مباحث این کتاب، در دو بخش و هر بخش به چند فصل و چند مطلب تنظیم شده است، که در فهرست مندرج، مذکور می باشد. در پایان لازم می دانم از همکاری های صمیمانه فرزندانم که با دقّت تمام و صرف وقت بسیار مرا در تهیه مطالب این کتاب یاری کردند، کمال تشکّر را داشته باشم. امید اینکه خداوند عالم، اجر و ثواب به آنان عنایت فرماید.
از محضر ربوبی و کمال قدسی، خاضعانه خواهانم که همه ما را به کمال واقعی رهنمون سازد و توفیق عمل به آن را عنایت فرماید و ذخیره آخرت قرار دهد.
وَ ما تَوفیقی الاّ بالله.
عَلیه توکّلتُ و إلَیه اُنیب.
محمد عظیم محسنی دایکندی
28/1/1390 ه-.ش مصادف با ایام فاطمیه
13 جمادی الاول 1432 ه-.ق
ص: 26
فصل اول: مفهوم شناسی عالم برزخ پس از مرگ
فصل دوم: مرگ
فصل سوم: عالم قبر
فصل چهارم: ابعاد و ویژگی های زندگی برزخی
فصل پنجم: تجسم اعمال و تفاوت های عالم برزخ و قیامت
ص: 27
ص: 28
بدون هیچ تردیدی قبل از رسیدن برق آسای قیام قیامت، وقتی که مرگ انسان ها فرا می رسد، روح او از بدن مادی جدا شده به عالم برزخ منتقل می شود، و در آنجا حیات جدید را آغاز می کند، چنانچه رسول مکرّم اسلام فرمودند:
الْمَوْتُ اوّل مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الآخِرَةِ وَ آخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْیَا.((1))
مرگ نخستین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیا است.
بنابراین هم اکنون عالم «برزخ» وجود دارد، و آنانی که مرده اند در این عالم به سر می برند. به عبارت روشن تر وقتی انسان مُرد، بدن او مرده است، امّا روح او از بدن جدا شده و زنده است، زیرا روح از عوارض جسم دنیایی نیست، تا با مرگ جسم، او نیز بمیرد. بلکه روح «گوهر مستقلّی» است مجرّد از بدن که بدون جسم عنصری نیز به بقای خود ادامه می دهد؛ یعنی از آن جا که روح خلقتی جدا
ص: 29
از بدن دارد، از این رو می توان گفت بعد از مرگ همان بدن مثالی به امر الاهی قابلیت پذیرش آن روح را دارد که بعداً بحث خواهیم نمود.
البتّه اینکه می گویند روح مجرّد است، به معنای آن نیست که روح، برهنه و تنها است بلکه - به اصطلاح حکما - یعنی منزّه از مادّه خاکی است و این معنا نیز می رساند که روح، مستقل و آزاد است. اگر دقّت بیشتری داشته باشیم می توان گفت که بقای روح از جهت همان مسأله تجرّدش می باشد که آن موجود، یکّه و تنها به حیات خود ادامه می دهد. اساساً تجرّدبه چیزهایی استعمال می شود که از دید چشم پنهان است، همچون عوالم عقول و فرشتگان و... و همین روح است که بعد از مرگِ جسم دنیایی در عالمی به نام برزخ قرار می گیرد.((1))
چون انسان ترکیبی است از دو حقیقت از یک حقیقت اصل که روح مجرّد است و یک حقیقت فرعی که همان بدن مادّی اوست. پس وقتی که مرگ فرا می رسد، اصل (یعنی روح) بدن را که فرع است رها می کند. این فرع بی اصل، رو به فرسودگی و پوسیدگی می رود، پس آن حقیقت
مجرّد که به نام روح است هرگز احکام جسم مادی دنیایی و قوانین مادّی در او راه ندارد.
ص: 30
بنابراین مرگ انسان جز رهایی روح مجرّد از قفس تن و انتقال از این جهان به عالم دیگر یعنی (برزخ) نخواهد بود. البتّه چنانچه روح انسانی مجرّد نباشد، و بعد از رهایی بدن، حیات دیگری نداشته باشد؛ ثواب و عذابی نخواهد بود حال آنکه آیات قرآن کریم که محکم ترین سند تاریخی بشر و روایات ائمّه معصومین علیهم السلام که افق های تازه ای از معارف الهی را می گشایند، به وضوح ثواب و عذاب برزخی را تبیین نموده که در بحث بهشت و جهنّم برزخی خواهد آمد. برای روشن شدن مفهوم و معنای برزخ که در سراسر این مجموعه مطرح خواهد بود، پیش از آغاز بحث اصلی به تعریف و توضیح آن می پردازیم تا در کاربرد آن، ابهامی نباشد و اشتباهی رخ ندهد.
لفظ برزخ در لغت به معنای حائل و مانع بین دو چیز است.((1)) مانند دیوار بین دو خانه، و مرز بین دو ملک و همچنین آن مرزی که بین آب شیرین و شور قرار گرفته و مانع مخلوط شدن آن دو است، برزخ نام دارد. در قرآن کریم، در سه مورد واژه برزخ آمده است و در دو مورد آن، این واژه به معنای «مرز حاجب و حائلی» است که در دریا، بین آب شیرین و شور قرار دارد و از مخلوط شدن آن دو نوع آب، جلوگیری می کند.
ص: 31
1. {وَهُوَ الَّذی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هذا عَذْبٌ فُراتٌ وَهذا مِلْحٌ اُجاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُما بَرْزَخاً وَحِجْراً مَحْجُوراً}.((1))
اوست که دو دریا را به هم آمیخت، این خوش طعم و گوارا، و این شور و تلخ است، و میان آن دو مانع و حایل
و سدّی نفوذناپذیر واستوار قرار داد [تا به هم مخلوط نشوند].
2. {مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ یَلْتَقِیَانِ بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا یَبْغِیَانِ}.((2))
دو دریای مختلف (شور و شیرین، گرم و سرد) را در کنار هم قرار داد، در حالی که با هم تماس دارند. میان آن دو برزخی است که یکی بر دیگری غلبه نمی کند.
ولی در یک مورد منظور همان عالم برزخ است که مورد بحث می باشد.
معنای اصطلاحی برزخ از معنای لغوی آن گرفته شده است. تفاوت معنای اصطلاحی و لغوی در این است که برزخ در لغت عام است و به هر نوع حائل و فاصله اطلاق می شود؛ امّا در اصطلاح به یک فاصله خاص گفته می شود. در این زمینه شاید بهترین تعریف این باشد که بگوییم: برزخ فاصله بین دنیا و آخرت ازهنگام مرگ تا برانگیخته شدن در روز قیامت است و در مواردی، حائل میان عالم دنیا و عصر رجعت است.
علّت نامگذاری برزخ این است که میان دنیا و قیامت واقع شده است و در
ص: 32
مواردی حائل و حدّ میان عالم دنیا و دوران رجعتِ رجعت کنندگان قرار می گیرد. مقصود ما از برزخ، معنای اصطلاحی آن که از قرآن و روایات استفاده می شود می باشد.
در قرآن کریم آمده:
{حَتَّی إِذا جاءَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَمِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلیَ یَوْمِ یُبْعَثُون}.((1))
تا زمانی که یکی از آنان را مرگ در رسد، می گوید: پروردگارا! مرا [برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سر زده به دنیا] بازگردان. امید است در [برابر] آنچه [از عمر، مال و ثروت در دنیا] واگذاشته ام کار شایسته ای انجام دهم. [به او می گویند:] این چنین نیست [که می گویی] بدون تردید این سخنی بی فایده است که او گوینده آن است، و از جلوی آنها برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند.
کلمه (وراء)، هم به معنی پشت سر گفته می شود هم به معنی پیش رو، در قرآن به هر دو معنا استعمال شده است، در این آیه کلمه (وراء) به معنای جلو اطلاق می شود و کلمه «الی یوم یبعثون» هم قرینه بر این معنا است. مانند آیه
{وَکانَ وَراءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفینَةٍ غَصْباً}.((2))
پیشاپیش آنان پادشاهی بود که هر کشتی (درستی) را به زور می گرفت.
ص: 33
که وراء در این آیه به معنای پیشاپیش و جلو استعمال شده است.
البتّه می توان گفت به دلیل همین آیه و روایات بسیار، که واژه برزخ در متن آن ها آمده است به جهان بعد از مرگ تا روز قیامت یا تا عصر رجعت، عالم برزخ گفته می شود. ناگفته نماند برزخ عالمی است که نه مادّه محض است و نه تجرّد خالص. یعنی در مرز مشترک مادّه و تجرّد قرار دارد که بعداً بحث خواهیم نمود.
در قرآن مجید علاوه بر آیه بالا، آیات متعدّدی درباره عالم برزخ وجود دارد که با صراحت یا اشاره، سخن از عالم برزخ به میان آورده است. که در بحث بهشت و جهنّم برزخی به طور مفصل ذکر خواهد شد. در اینجا برای آشنایی بیشتر با جهان برزخ و ویژگی های آن، به ذکر چند نمونه از روایات، - با شرح کوتاهی پیرامون پاره ای از آنها - می پردازیم.
1. امیرمومنان علیه السلام در نهج البلاغه با بیان روشن و سخن پند آمیز در رابطه با پادشاهان و کسانی که در دنیا دارای مقام و اعتباری بودند، می فرماید:
الَّذِینَ کَانَتْ لَهُمْ مَقَاوِمُ الْعِزِّ وَحَلَبَاتُ الْفَخْرِ مُلُوکاً وَسُوَقاً سَلَکُوا فی بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِیلاً، سُلِّطَتِ الأرْضُ عَلَیْهِم، فَأَکَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ، وَشَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ... .((1))
در حالی که آنها دارای عزّت پایدار، و درجات والای افتخار بودند، پادشاهان حاکم، یا رعیت سرفراز بودند که سرانجام به درون برزخ
ص: 34
راه یافتند و زمین آنها را در خود فرو گرفت و از گوشت بدن های آنان خورد و از خون آنان نوشید، پس در شکاف گورها بی جان و بدون حرکت پنهان مانده اند، نه از دگرگونی ها نگرانند، و نه از زلزله های ترسناک و نه از فریادهای سخت هراسی دارند.
در اینجا آن حضرت برزخ را به معنای قبر گرفته اند؛ چون می فرماید: در درون برزخ آرمیدند؛ وشاید فاصله بین میّت و اهل دنیا، یا فاصله بین دنیا و آخرت مراد باشد.
2. از امام صادق علیه السلام سؤال شد: «وَمَا الْبَرْزَخُ؟» برزخ چیست؟ «قَال: الْقَبْرُ مُنْذُ حِینِ مَوْتِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ»((1))؛ آن حضرت فرمود: مقصود از برزخ، قبر انسان است از لحظه مرگ تا روز رستاخیز.
3. و مقصود از قبر در روایتی از امام سجّاد علیه السلام آمده است که:
إِنَّ الْقَبْرَ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النِّیرَانِ.((2))
قبر (برزخ) باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودال های آتش است.
4. در روایت دیگری آمده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
إِنَّ الْقَبْرَ اوّل مَنَازِلِ الآخِرَةِ فَإِنْ نَجَا مِنْهُ فَمَا بَعْدَهُ أیْسَرُ مِنْهُ وَ إِنْ لَمْ یَنْجُ مِنْهُ فَمْا بَعْدَهُ لَیْسَ أقَلَّ مِنْه.((3))
ص: 35
همانا قبر، نخستین منزل آخرت است، اگر انسان در این منزل نجات یابد، حوادث بعد از آن، آسانتر از آن است و اگر در این منزل نجات نیابد، سختی حوادث بعد از آن، کمتر از آن نیست.
5. همچنین پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم در جای دیگری می فرمایند:
مَنْ مَاتَ فَقَدْ قَامَتْ قِیَامَتُه.
هر کس بمیرد، قیامت او بر پا شده است.((1))
خلاصه قبل از دادگاه عظیم قیامت،- که یک دادگاه نهایی و همه جانبه است- دادگاه دیگری در چند قدمی ما قرار دارد که گاهی از آن به «قیامت صُغری» یاد می شود که دادگاه بسیار سخت و زودرسی است برای مجرمان و دادگاه بسیار شیرین و زودرسی است برای مؤمنان راستین، آنانکه درست می اندیشند و اسیر هوس های مادّی دنیا نیستند. خود را برای این سفر نزدیک، آماده می نمایند، ولی آنانکه غافل و مغرورند، بدانند که عذاب سخت عالم برزخ، در انتظار آنها است.
بنابراین می توان گفت: یکی از ضروریات دین اسلام آن است که در بدن هر یک از انسانها روح مستقلّی وجود دارد که به وقت مرگ از بدن خارج شده و در دنیا باقی می ماند و چون روز قیامت فرا رسد، بدنها از خاک روییده و روح هر کس به بدن خود برمی گردد تا آماده حساب در پیشگاه عدالت باشد.
در پایان این گفتار، توجّه شما خوانندگان عزیز را به تشبیه برزخ با دنیا که پیامبر
ص: 36
گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با تعبیری بسیار زیبا و دقیق، ترسیم نموده است، جلب می کنیم:
إنّ مثل المؤمن فی الدّنیا کمثل الجنین من بطن امّه؛ اذا خرج من بطنها، بکی علی مخرجه؛ حتّی اذا رأی الضوء لا یحب أن یرجع إلی بطن امّه، فکذلک المؤمن یجزع من الموت؛ فذا أفضی الی ربّه، لم یحبّ أن یرجع إلی الدّنیا، کما لا یحبّ الجنین أن یرجع الی مکانه.((1))
مثال مؤمن در دنیا، مثل جنین است در شکم مادر [چنان به آن خو گرفته است که گویی عالمی برتر و باصفاتر از آن نیست]. از این رو پس از پایان عمر آن جهان، با اکراه و سختی، همراه با ترس و گریه، دل از آن مکان می کند.
پس از اندکی که با این جهان انس گرفت، دیگر میل بازگشت به وطن نه ماهه خویش را ندارد.
مؤمن نیز چنان به دنیا خو گرفته است که دل کندن از آن، برایش سخت و مرگ بر او ناپسند است؛ امّا پس از مرگ، وقتی چشمش به جمال نعمت های فرح بخش و دل انگیز برزخی روشن شد، به هیچ وجه حاضر نیست به وطن چند ده ساله خویش بازگردد.
مرحوم فیض کاشانی، با استفاده از روایات، دنیا و برزخ را چنین تشبیه نموده است:
یکون الدّنیا بالاضافة إلیه کالسّجن والمضیق ویکون مثاله کالمحبوس فی بیت مظلم، فتح له باب الی بستان واسع الاکناف، لا یبلغ طرفه اقصاه، فیه
ص: 37
انواع الأشجار والأزهار والثّمار فلا یشتهی العود الی السجن المظلم.((1))
دنیا، همچون زندان تنگی است و انسان در آن خانه تاریک حبس می باشد. دری برای او به سوی بستان وسیع و گسترده ای باز می شود که کسی توان دیدن اطرافش را ندارد. در آن انواع درختان، گل های زیبای عطرآگین و میوه هایی است. پس هیچ کس میل به بازگشت به آن زندان تاریک را ندارد.
به هر حال آنچه مسلم و قطعی است اینکه: فاصله میان این جهان و روز رستاخیز جهان سومی وجود دارد به نام «برزخ» که ارواح همه انسانها پس از مرگ تا روز قیامت در آن قرار می گیرند. البته از جزئیات آن جهان آگاهی زیادی نداریم و نمی توانیم داشته باشیم، ولی اینقدر می دانیم که ارواح نیکان و صالحانی که در درجات بالا قرار دارند در آن جهان، متنعم به نعمت های فراوانی هستند و نیز ارواح ظالمان و طاغوت ها و حامیان آنها در آن جهان معذبند.
تاکنون منطق عمیق قرآن و روایات امامان معصوم علیهم السلام را درباره عالم پس از مرگ به طور خلاصه مورد بررسی قرار داده ایم. اکنون به سراغ دلیل تجربی می رویم تا به کمک آن، عالم پس از مرگ را به طور فشرده مورد بررسی قرار داده و حقیقت آن را اثبات کنیم.
احضار ارواح (اسپرتیسم) در دنیای امروز غوغایی به راه انداخته است و
ص: 38
دلیل تجربی خوبی بر زندگی برزخی انسان ها است، در عصری که بشر در این فن ترقّی نکرده بود، بسیاری از حقایق بعد از مرگ برای خیلی از افراد در زاویه ابهام باقی مانده بود ولی در قرن ما که تسخیر ارواح به نحو اعجاب انگیزی پیشرفت نموده و موضوع ارتباط با ارواح و گفت وگو با آنها، امروز به صورت یک علم درآمده منطق وحی از نظر تجربه نیز تأیید شد و پایه های فلسفه منکران عالم پس از مرگ سست شد و فرو ریخت. تا آنجایی که جمعی از دیرباورترین دانشمندان علوم طبیعی در برابر این دلیل تجربی تسلیم شده و به وجود روح و بقای آن به عنوان یک موجود ما فوق مادّه اعتراف کرده اند، به همین دلیل دانشمندان روحی می گویند:
مسئله ارتباط بین انسان و ارواح در نتیجه یک سلسله آزمون های نوین به ثبوت رسیده و کاملاً واضح شد که انسان پس از مرگ در پرتو جسم سیالی که کامل تر از این کالبد جسمانی است زندگی می کند، این شکلی که از زمان مرگ باقی می ماند مخلّد و لا یموت و همیشه با ارواح همراه بوده و دائماً شاهد و ناظر مجاهدات و رنج و تعب های روحی می باشد.
در این زمینه کتاب های بسیار زیادی نوشته شده است که خوانندگان محترم می توانند به آنها مراجعه کنند.((1)) ما به طور خلاصه به دو مورد در این باره اشاره می کنیم؛
ص: 39
1. آیت الله محسنی قندهاری در ارتباط با احضار و ارتباط با ارواح مطالبی رامی نویسد و به جریان احضار روح شیخ بهائی اشاره کرده و به پرسش و پاسخ درباره مسائل علمی با ایشان می پردازد.
ایشان علاوه بر این داستان در همان کتاب به احضار روح مرحوم آیت الله حکیم نیز اشاره می کند.((1))
2. آیت الله مکارم شیرازی می نویسد:
مسئله ارتباط با ارواح از نظر محققّان این فن و جمعی از دانشمندان دیگر یک موضوع قطعی و مسلّم است. ولی این موضوع به آن معنا نیست که ما ادّعاهای بی اساس جمعی شیاد و یا ساده لوح را که مدعی ارتباط با ارواحند بپذیریم.
زیرا متأسفانه از مسئله ارتباط با ارواح، سوء استفاده های فراوان شده است و عده زیادی از سودجویان حرفه ای و یا ساده لوحان ابله، گاهی چنین ادّعاهایی را می کنند و خود را با همه ارواح در ارتباط می دانند و از این رهگذر احیاناً استفاده های سرشار می برند، اینگونه افراد بدبختانه رنگ خرافی به این مسئله علمی و تجربی در انظار بعضی از ناآگاهان زده اند، و خیال بافی ها و شیادی های آنها سبب شده که بعضی اصل موضوع را انکار کنند، در حالی که حساب اینگونه افراد از دانشمندان و محقّقان این بحث جدا است و گاهی از میان دهها مدّعی ارتباط با ارواح، یکی صادق نیست. بنابراین ما باید کاملاً به هوش باشیم و این بحث علمی را از سوء استفاده افراد شیّاد و یا
ص: 40
خیالباف بر کنار داریم و فریب مدّعیان دروغین را نخوریم و اعمال نادرست آنها را به حساب این بحث علمی نگذاریم.((1))
در نتیجه می توان گفت اثبات بقای روح بعد از فنای بدن، گامی به سوی عالم پس از مرگ محسوب می شود یعنی برزخ، دائر مدار بقای روح است و روح بعد از مرگ فقط لباس عوض می کند، قالب مادی را می شکند و در قالب دیگری در عالم دیگر ادامه حیات می دهد.
این پاسخ بسیار روشن خواهد بود به آنهایی که مرگ را آخرین مرحله وجود انسان و نقطه فنا و نابودی او می دانند و معتقدند که انسان با مرگ، بازگشت به جهانِ بی جان می کند و ذرات وجود او، در لا به لای خاک و آب و هوا گم می شود و همه چیز پایان می یابد!
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا در منابع اسلامی، دلیلی بر امکان ارتباط با ارواح وجود دارد؟
پاسخ این سؤال مثبت است زیرا در تواریخ اسلامی می خوانیم که بعد از جنگ بدر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با ارواح ارتباط برقرار کردند و هم چنین امیرالمؤمنین در جنگ نهروان و نیز بعد از جنگ صفّین در قبرستان پشت کوفه با ارواح ارتباط برقرار کردند و موارد زیاد دیگر که در فصل چهارم مفصّلاً ذکرخواهیم کرد.
با توجّه به این دلایل روشن می شود که ارتباط با ارواح غیر ممکن نیست.
ص: 41
با جدایی روح از بدن طبیعی در دنیا، عالم جدیدی به نام برزخ شروع می شود، روح در آن عالم، داخل بدن مثالی گردیده و به فعّالیت خود تا روز قیامت ادامه می دهد. (مثل) از نظر لغت، به معنای شباهت چیزی به چیز دیگر در صفات ممتاز می باشد.((1)) از همین جهت است که می گوییم آن بدن از لحاظ شکل و قیافه، مانند بدن دنیوی است. فرقی که با هم دارند این است که بدن مثالی، جسم مادّی نیست، لطیف تر از هواست. به یک چشم بر هم زدن، همه جهان را سیر می کند و در آسمان ها
پرواز می نماید، در نقطه ای که قرار بگیرد، همه چیز و همه جا را می بیند، این طرف و آن طرف دیوار برایش فرق نمی کند، اگر شما پدر یا یکی از بستگان خود را در خواب ببینید با همان بدن می بینید! اگر چه آن بدن سال ها از آن گذشته و در خاک پوسیده شده است؛ امّا در قالب مثالی سالم به خواب شما می آید. این مطلب همان واقعیت بقای روح را بعد از مرگ به اثبات می رساند.((2)) برای یافتن تصویر روشن تری از بدن مادّی و برزخی ذکر چند نکته ضروری است:
تا اینجا به این نتیجه رسیدیم که روح انسان بعد از مردن، برای ادامه حیات در عالم دیگر (غیر از عالم دنیا و عالم قیامت) به بدن مثالی منتقل می شود. آنچه
ص: 42
که قابل بحث است در چگونگی پیدایش بدن مثالی است. در فلسفه ی اسلامی، بحث های دقیقی درباره عوالم سه گانه ی وجود، یعنی عالم طبیعت و ماده، عالم مثال یا برزخ و عوالم مجردات تام (عالم عقول) مطرح شده است. در این دیدگاه، عالم مثال یا برزخ از تجرّد غیر تام برخوردار است؛ یعنی موجودات برزخی، هر چند مادّی نیستند، امّا برخی لوازم مادّه را مانند شکل و مقدار (ابعاد سه گانه) دارند. برای توضیح بیشتری از بدن مثالی یا برزخی می توانیم در وضعیت صورت هایی که هنگام خواب مشاهده می کنیم تأمّل نماییم. بدون هیچ تردیدی صورت های عالم خواب مادّی نیستند و جا و مکان را اشغال نمی کنند و جرم و وزن ندارند. با این حال، دارای شکل و اشکال همانند اشکال و اشیای مادّی هستند. بر خلاف عالم عقول که مجرّد تام است و در آن نه از ماده خبری است و نه از لوازم و خصوصیات آن.
موضوع جسم مثالی، یکی از مسائل مهمّ است.
بحث مفصّل آن در این مختصر نمی گنجد. ولی به گفته ی مولانا: «آب دریا را اگر نتوان کشید، هم به قدر تشنگی باید چشید»، به طور خلاصه آرای مختلفی را که در این زمینه وجود دارد، بیان می کنیم:
الف) در نزد بسیاری از متکلّمان، بدن مثالی به صورت مستقل آفریده می شود و روح انسان، پس از جدا شدن از بدن مادّی به آن می پیوندد.
ب) بر اساس رأی دیگری، بدن مثالی، هنگام حیات شخص درون بدن طبیعی او قرار دارد و با مرگ از آن جدا می گردد.
ج) در نظر برخی فیلسوفان اسلامی (مانند صدر المتألّهین شیرازی) بدن
ص: 43
مثالی، حقیقت مستقل از روح نیست، بلکه مرتبه ای از مراتب وجودی نفس است که پس از مرگ، در هیئت بدنی، ظهور می یابد.((1))
به هر صورت که باشد به اتّفاق آرا، جسم برزخی شبیه به قالب دنیوی است. به همین دلیل ارواحی که در دنیا با هم آشنا بوده اند، پس از مرگ یکدیگر را می شناسند و از همدیگر از احوالات آشنایان می پرسند.
بنابراین روح انسان در عالم برزخ با بدن مثالی به حیات خود ادامه می دهد نه با بدن مادّی دنیایی.((2))
گرچه برخی از اندیشمندان معتقدند که بدن مادّی آدمی در قبر به سخن می آید یا مورد فشار قبر قرار می گیرد یا عذاب می بیند. البتّه این قول، دلیل درست بر اثبات مدعای خود ندارد، از این رو در فصل های بعد موردبررسی دقیق قرار خواهد گرفت.
از روایاتی که وارد شده است چنین استفاده می شود که روح قبل از قیامت و پس از جدا شدن از بدن، در عالم برزخ در بدن های مثالی که شبیه بدن های دنیایی است قرار می گیرد و این گونه نیست که روح مجرّد در عالم برزخ، بدون
ص: 44
بدن باشد. در این رابطه روایات زیاد است، تنها به بعضی از آنها اشاره می کنیم:
1. وَقَدْ رُوِیَ عَنِ الصّادق علیه السلام وَسُئِلَ عَمَّنْ مَاتَ فی هَذِهِ الدَّار؛ أیْنَ تَکُونُ رُوحُهُ فَقَالَ مَنْ مَاتَ وَهُوَ مَاحِضٌ لِلْإِیمَانِ مَحْضاً أوْ مَاحِضٌ لِلْکُفْرِ مَحْضاً نُقِلَتْ رُوحُهُ مِنْ هَیْکَلِهِ إِلَی مِثْلِهِ فی الصُّورَةِ وَجُوزِیَ بِأَعْمَالِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَإِذَا بَعَثَ اللهُ مَنْ فی الْقُبُورِ أَنْشَأَ جِسْمَهُ وَرَدَّ رُوحَهُ إِلَی جَسَدِهِ وَحَشَرَهُ لِیُوَفِّیَهُ أَعْمَالَهُ فَالْمُؤْمِنُ یَنْتَقِلُ رُوحُهُ مِنْ جَسَدِهِ إِلَی مِثْلِ جَسَدِهِ فی الصُّورَةِ فَیُجْعَلُ فی جِنَانٍ مِنْ جِنَانِ اللهِ یَتَنَعَّمُ فِیهَا إِلَی یَوْمِ الْمَآبِ وَالْکَافِرُ یَنْتَقِلُ رُوحُهُ مِنْ جَسَدِهِ إِلَی مِثْلِهِ بِعَیْنِهِ وَیُجْعَلُ فی النَّارِ فَیُعَذَّبُ بِهَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.((1))
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: در رابطه با کسی که در دنیا می میرد، روحش در کجا خواهد بود؟ فرمود: مؤمن خالص و کافر خالص که می میرند، روحشان به هیکلی که نظیر آنها است منتقل می شود و تا قیامت با اعمال خویش (اعمّ از خوب و بد) مجازات می شوند و چون خداوند اهل قبور را زنده کند، جسم آنها را می سازد و روح را به بدن آنها برمی گرداند و محشورشان می کند تا اعمالشان را (که تبدیل به نعمت یا عذاب شده اند) به آنها بدهد. پس مؤمن روحش از جسدش منتقل می شود در جسدی در شکل قبلی آن و در بهشتی از بهشت های خداوند قرار داده می شود و تا روز قیامت در آن منعّم خواهد بود و کافر، روح از جسدش به مثل آن جسد منتقل می شود و در آتش قرار داده می شود و با آن تا قیامت معذّب خواهد بود.
2. عَنْ یُونُسَ بْنِ ظَبْیَانَ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام فَقَالَ: مَا یَقُولُ
ص: 45
النَّاسُ فی أرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقُلْتُ: یَقُولُونَ تَکُونُ فی حَوَاصِلِ طُیُورٍ خُضْرٍ فی قَنَادِیلَ تَحْتَ الْعَرْشِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام : سُبْحَانَ اللهِ الْمُؤْمِنُ أَکْرَمُ عَلَی اللهِ مِنْ أَنْ یَجْعَلَ رُوحَهُ فی حَوْصَلَةِ طَیْرٍ. یَا یُونُسُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ أتَاهُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وسلم وَعَلِیٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ علیه السلام وَالْمَلائِکَةُ الْمُقَرَّبُونَ فَإِذَا قَبَضَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ صَیَّرَ تِلْکَ الرُّوحَ فی قَالَبٍ کَقَالَبِهِ فی الدُّنْیَا فَیَأْکُلُونَ وَ یَشْرَبُونَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَیْهِمُ الْقَادِمُ عَرَفُوهُ بِتِلْکَ الصُّورَةِ الَّتِی کَانَتْ فی الدُّنْیَا.((1))
یونس بن ظبیان می گوید:
در محضر امام صادق علیه السلام بودم فرمود: مردم درباره ارواح مؤمنین چه می گویند؟ گفتم: می گویند ارواح مؤمنین در چینه دان های پرندگان سبز رنگ در قندیل هایی تحت عرش هستند. فرمود: سبحان الله مؤمن پیش خداعزیزتر از آن است که روح او را در چینه دان پرندهای قرار دهد، ای یونس وقتی که ارتحال مؤمن از دنیا فرا می رسد، محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و ملائکه مقرّب نزد او می آیند. چون خداوند روح او را قبض می کند، او را در قالبی مانند قالب دنیا قرار می دهد، سپس در همان قالب ها می خورند و می آشامند و وقتی کسی بر او وارد می شود، او را به همان چهره ای که در دنیا بوده است، می شناسد.
3. در روایت صحیح ابی ولاد حناط باز هم از امام صادق علیه السلام آمده است:
لَکِنْ فی أبْدَانٍ کَأبْدَانِهِمْ.((2))
ص: 46
بلکه ارواح در برزخ در بدن هایی مانند بدن های (دنیایی)شان قرار می گیرند.
و جمله «فی أبْدَانٍ کَأبْدَانِهِمْ» مانند دوحدیث گذشته حاکی از وجود یک قالب لطیف مثالی غیر مادّی در خارج است که روح بعد از جدایی از بدن در آن فرو می رود و به زندگی خود در برزخ ادامه می دهد.
4. در حدیث صحیح دیگری ابی بصیر از امام صادق علیه السلام چنین نقل می کند:
أبی بَصِیرٍ قَالَ: قُلْتُ لأبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام : إِنَّا نَتَحَدَّثُ عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِینَ أنَّهَا فِی حَوَاصِلِ طُیُورٍ خُضْرٍ تَرْعَی فی الْجَنَّةِ وَتَأْوِی إِلَی قَنَادِیلَ تَحْتَ الْعَرْشِ فَقَالَ لا إِذاً مَا هِیَ فی حَوَاصِلِ طَیْرٍ قُلْتُ فَأَیْنَ هِیَ قَالَ فی رَوْضَةٍ کَهَیْئَةِ الأَجْسَادِ فی الْجَنَّة.((1))
ابوبصیر می گوید: به حضرت صادق علیه السلام گفتم: ما درباره ارواح مؤمنین چنین گفتگو می کنیم که آنها در چینه دان های پرندگان سبز در بهشت می چرخند و به سوی قندیل های تحت عرش درمی آیند. آن حضرت فرمود: نه، آن وقت در حواصل و بدن پرندگان نخواهند بود. گفتم: پس کجا هستند؟ فرمود: ارواح مؤمنین مثل جسد دنیوی خود بدنی دارند که در بهشت مستقر است.
از مجموع این روایات، دانسته می شود که انسان بعد از مردن، در عالم برزخ با همین بدن مثالی معذّب یا متنعّم است.
ص: 47
از روایات گذشته به دست آمد که روح آدمی پس از خروج از بدن معدوم نخواهد شد و فنا در آن راه ندارد. آنچه که از انسان جدا می شود، قالب مادّی اوست و روح در عالم برزخ به واسطه قالب مثالی - که با آن جهان، سنخیّت دارد- سیر خود را ادامه می دهد. اکنون نظرات بعضی از بزرگان را در این باره مورد بررسی قرار می دهیم.
1. عالم ربّانی مرحوم مفید در این باره چنین می نویسد:
إن الله تعالی یجعل لهم أجساماً کأجسامهم فی دار الدّنیا ینعم مؤمنیهم فیها و یعذّب کفّارهم فیها و فساقهم فیها دون أجسامهم الّتی فی القبور یشاهدها النّاظرون تتفرّق وتندرس و تبلی علی مرور الأوقات... .((1))
همانا خدای تعالی برای آنان جسم هایی همانند جسم های دنیویشان ایجاد می کند که مؤمنان در آن اجسام، از نعمت های الاهی بهره مند می شوند و کفّار و فاسقان نیز در چنین جسم هایی معذّب خواهند شد. این اجسام، غیر از آن جسم هایی است که در قبرها قرار می گیرند و بینندگان شاهد تفرّق اجزاء و مندرس و کهنه شدن و از بین رفتن آنها در اثر مرور زمان هستند.
2. حکیم الاهی و محقّق عالی قدر شیخ بهایی پس از بررسی آیات برزخ نتیجه می گیرد:
روح پس از مفارقت از بدن به بدنی همگون با بدن عنصری خود
ص: 48
تعلّق می گیرد، چنانکه از امیر مؤمنان علیه السلام رسیده است: ارواح، در عالم برزخ گروه گروه در شکل جسدهای خویش گرد هم آمده به گفتگو می پردازند... .((1))
3. دانشمند بزرگ، مرحوم فیض کاشانی، چنین می گوید:
وهذا نصّ صریح فی انّ العقل لا یتغیر بالموت؛ انّما یتغیر البدن والاعضاء فیکون المیت عاقلاً مدرکاً عالماً بالآلام واللّذات کما کان فی حیاته لا یتغیر من عقله شیء ولیس العقل المدرک هذه الاعضاء بل هو شیء باطن لیس له طول ولا عرض... .((2))
روح به واسطه مرگ، تغییر نمی کند؛ بلکه قالب مادّی و اعضای ظاهری بدن دگرگون می شود. روح پس از مرگ باقی است؛ رنج ها و لذّت ها را همانند دنیا [لیکن با قالب درونی و مثالی] درک می کند. قالب مثالی از جنس مادّی نیست؛ بلکه مجرّد از طول و عرض است.
4. محدّث بزرگوار مرحوم مجلسی می گوید:
ظهر من الآیات الکثیرة والأخبار المستفیضة والبراهین القاطعة... تتعلق الروح بالأجساد المثالیة اللطیفة الشبیهة بأجسام الجن والملائکة المضاهیة فی الصورة للأبدان الأصلیة فینعم ویعذب فیها ولایبعد أن یصل إلیه الآلام ببعض ما یقع علی الأبدان الأصلیة لسبق تعلقه بها وبذلک یستقیم جمیع ما ورد فی ثواب القبر وعذابه واتساع القبر وضیقه وحرکة الروح وطیرانه فی الهواء وزیارته لأهله ورؤیة الأئمة علیهم السلام بأشکالهم
ص: 49
ومشاهدة أعدائهم معذبین وسائر ما ورد فی أمثال ذلک مما مر... وإن کان یمکن تصحیح بعض الأخبار بالقول بتجسّم الروح أیضا بدون الأجساد المثالیة لکن مع ورود الأجساد المثالیة فی الأخبار المعتبرة المؤیّدة بالأخبار المستفیضة لا محیص عن القول بها...
.((1))
آیات بسیار و روایات مستفیضه و دلایل قوی دلالت دارند که... روح بعد از خارج شدن از بدن در اجساد مثالی لطیفی که شبیه اجسام (لطیف غیر مادّی) جن و ملائکه است قرار می گیرد که شبیه ابدان اصلی دنیایی اند و در آن ابدان مثالی در نعمت یا در عذاب خواهند بود، بعید نیست به آن بدن ها نیز مانند بدن های اصلی آلام و مانند آن برسد و با این نظر همه مطالب از قبیل ثواب و عذاب قبر، اتّساع و ضیق قبر، حرکت روح و پرواز آن و زیارت خانواده و دیدن امامان در اَشکالشان و دیدن دشمنان در عذاب و غیر آن، قابل حل می شود ... هر چند که می شود بعضی اخبار را حل کرد با قول به این که ارواح بدون اجساد مثالی متشکّل و ممثّل و مجسّم می شوند، ولی با ورود آن همه روایات معتبر درباره اجساد مثالیّه که با اخبار مستفیضه مؤیّد
شده اند، چاره ای جز قول به اجساد مثالی نداریم.
5. فلاسفه الاهی از جمله ملاصدرا می گویند:
انسان دارای دو قالب و کالبد است؛
الف) قالب مادّی (چهره ظاهری و بیرونی)
ب) قالب مثالی (چهره باطنی و درونی)
ص: 50
6. امام خمینی در بیان قبر حقیقی چنین می فرماید:
و الحاصل: از خود اخبار کاملاً می توان فهمید قبر کجاست و بدنی که در آن قبر است کدام بدن است، در بعضی از اخبار فرموده اند: ارواح در عالم قبر به صور ابدان هستند، این صورت بدن که روح در این صورت است همان بدنی است که گفتیم جسم الطف است که با تبدّل این بدن حاصل گردیده و با حرکت جوهری موجود شده
است.((1))
با آوردن یک مثال، کیفیت قالب مثالی را نسبت به قالب مادّی بیان می کنیم؛ تا فهم عبارت آسان تر شود.
مثلاً شخصی جامه ای به تن دارد، پس از مدّتی که کهنه و فرسوده شد، جامه ای دیگر می پوشد. روح انسان نیز پس از مرگ، بدن و قالب مادّی را همانند لباس فرسوده کنار می گذارد و جامه ای نو به تن می کند که از آن به قالب مثالی (بدن مثالی، قالب درونی و بدن برزخی) تعبیر می شود.
ص: 51
ص: 52
قبلاً گفته شد که مرگ همان جدایی روح آدمی از بدن مادی است؛ بنابراین روح، حقیقتی است غیر از بدن؛ که حقیقت انسان را همین روح تشکیل می دهد. هرچند فلاسفه مسلمان در باب حقیقت روح و ارتباط روح و بدن مباحث ارزشمندی را ارائه کرده اند، با توجه به پیچیدگی این موضوع که مربوط به بحث فلسفی می شود و از حوصله بحث ما خارج است، از این رو از ذکر تفصیلی آن صرف نظر نموده و به طور خلاصه اشاره می کنیم.
در اینکه انسان در زمره جانداران به شمار می آید شکی نیست امّا بدون هیچ تردیدی همین انسان با دیگر انواع موجودات زنده (نظیر گیاهان و جانوران) تفاوتهای اساسی دارد، زیرا در آدمی ویژگی هایی مانند تعقّل، استدلال، ایمان، حب و بغض، عشق و... وجود دارد که دیگر موجودات عالم طبیعت بی بهره اند. با ژرف نگری و تأمل در این ویژگی ها درمی یابیم که باید در وجود انسان یک حقیقتی وجود داشته باشد که او را از سایر موجودات ممتاز گردانیده و منشأ
ص: 53
ویژگی های فوق شده است. از سوی دیگر، اگر اندک توجّه و دقّت داشته باشیم در درون خویش حقیقتی را می یابیم که با بدن جسمانی ما و آثار مادّی آن کاملاً متفاوت است و این همان حقیقتی است که از آن با لفظ (روح) یاد می کنیم و آن را حقیقت و ذات خود می دانیم، وجدان هر انسانی این تفاوت را به آسانی و با اندک توجّهی به درون خویش، درک می نماید. فیلسوف بزرگ جهان اسلام ابو علی سینا در اشارات و تنبیهات که آخرین اثر فلسفی اوست، دلایل وجود نفس را بر چند مبنا استوار ساخته است که ما جهت اختصار فقط یک
مورد آن را می آوریم که به عنوان برهان (انسان معلّق) معروف است ابن سینا انسانی را فرض می کند که در فضا آفریده شده و در فضا معلّق بوده، تمام حواس ظاهری و اجزای باطنی او از کار افتاده است و هیچ راهی برای ادراک حسی بدن خود ندارد یعنی اندام های خود را نبیند ولی در همان حال نسبت به ذات خویش یا همان (من) ادراک و آگاهی دارد. این واقعیت حاکی از آن است که ذات انسان غیر از بدن اوست.((1)) همچنین بو علی سینا در (شفا) نیز برای اثبات وجود نفس دو دلیل ذکر کرده است که یکی همین (انسان معلّق در فضا) است((2)) البتّه صدرالمتألهین ملا صدرا هم برای اثبات وجود نفس چندین دلیل ذکر کرده است که خوانندگان محترم را آنجا ارجاع می دهم.((3)) با توجّه به مطالب فوق، به وجود روح در انسان که با بدن مادّی او متفاوت است، جای تردید نخواهدبود. بنابراین، انسان ترکیبی است از دو چیز به عبارت دیگر انسان موجودی دو بُعدی است، یک بُعد وجود او همان بدن
ص: 54
جسمانی و مادّی اوست و بُعد دیگر، حقیقتی است که از آن به (من) و یا (خود) تعبیر می شود، که در مضامین دینی روح نامیده شده است. از این رو می توان گفت حقیقت روح، جوهری مجرّد و غیر جسمانی است.
البتّه ارتباط میان روح و بدن در دوران حیات آدمی به قدری زیاد است که می توان گفت: آنی روح از بدن منفک و جدا نخواهد شد، حتّی در هنگام خواب اگر روح فرسنگ ها دور از بدن باشد به مجرّد اشاره ای، تماس این دو با هم برقرار می شود. هر عملی که بوسیله بدن انجام پذیرد روح در آن سهیم است و هر تحوّلی که در روحیه آدمی به وجود آید در بدن تأثیر دارد، امراض جسمی روحیه را ضعیف کرده((1)) و امراض روحی جسم راپژمرده و نحیف می سازد، تقویت جسمی در تقویت روح اثر دارد و بیماری روانی در جسم نفوذ مؤثر دارد. به هر حال در بحث حاضر، ما بر محورهای اصلی بسنده کرده و از طرح بحث فلسفی و تجربی و دانش دانشمندان روحی برای اثبات وجود روح صرفنظر می کنیم چنانچه در گذشته یاد آورشدیم که پذیرش محتویات این کتاب منوط به اعتقاد و پیروی از آیات قرآن کریم و روایات ائمّه هدی علیه السلام می باشد. لذا برای اثبات این مطلب که انسان مرکب از جسم و روح است با الهام از این دو گوهر گرانبها بحث را ادامه می دهیم:
الف) برخی آیات قرآن کریم که درباره روح سخن می گوید، بیانگر این
ص: 55
است که انسان از روح و جسم تشکیل شده است و تعدادی از آیات تصریح دارند که حضرت آدم ترکیبی از جسم و روح بود؛ چنانچه می فرماید:
{وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائکَةِ إِنیّ ِ خَالِقُ بَشَرًا مِّن صَلْصَالٍ مِّنْ حَمَإٍ مَّسْنُونٍ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِین}.((1))
و (به خاطر بیاور) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل خشکیده ای که از گل بدبویی گرفته شده، می آفرینم. هنگامی که کار آن را به پایان رساندم، و در او از روح خود (یک روح شایسته و بزرگ) دمیدم، همگی برای او سجده کنید.
برخی از مفسرّین درباره ی آیه فوق چنین می نویسند: از این آیات به خوبی استفاده می شود که انسان از دو بعد متضاد تشکیل یافته که یکی در بالاترین حد عظمت و بزرگی است و دیگری در پایین ترین حد ارزش. از طرفی روحی الهی در او دمیده شده و از طرفی، از گِل خشکیده و بد بویی (مانند لجن) تشکیل یافته است، تعبیر «روحی» (روح من) نشان دهنده روح بسیار ارزشمند و با عظمت انسان است که مقام او را حتّی از فرشتگان بالاتر می برد؛ البتّه خدا نه جسم دارد و نه روح، و اضافه ی روح به خدا - به اصطلاح - «اضافه تشریفی و تکریمی» است و دلیل بر این است که روحی بسیار پر عظمت در کالبد انسان دمیده شده، همانگونه که خانه کعبه را به خاطر عظمتش «بیت الله» می خوانند، و ماه مبارک رمضان را به خاطر برکتش «شهر الله» (ماه خدا)((2)) و ناقه ی صالح را به خاطر معجزه بودنش، «نافهْ الله» می نامند.
ص: 56
در این که اضافه ی روح به خداوند مثل (روحی، روحه) به جهت تکریم است، روایتی صحیحه وجود دارد از امام باقر علیه السلام :
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ {وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی} قَالَ: رُوحٌ اخْتَارَهُ اللهُ وَاصْطَفَاهُ وَخَلَقَهُ وَأضَافَهُ إِلَی نَفْسِهِ وَفَضَّلَهُ عَلَی جَمِیعِ الأَرْوَاحِ، فَأمَرَ فَنُفِخَ مِنْهُ فی آدَمَ علیه السلام .((1))راوی از امام علیه السلام از معنای آیه ای که خداوند فرمود: «در آدم از روح خود دمیدم» سؤال می کند. امام علیه السلام می فرماید: روحی است که خداوند آن را برگزید و خلق کرد و او را به خود نسبت داد و بر همه ارواح برتری داده است((2))، بعد امر فرمود از آن در آدم دمیده شد.
همین مضمون در آیه دیگری نیز در قرآن کریم آمده است:
{إِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائکَةِ إِنیّ ِ خَالِقُ بَشَرًا مِّن طِینٍ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَاجِدِین}.((3))
و به خاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری را از گل می آفرینم! هنگامی که آن را نظام بخشیدم و از روح خود در آن دمیدم، برای او به سجده افتید.
از این دو آیه شریفه دانسته می شود که روح، حقیقتی غیر از جسم است،
ص: 57
وقتی که جسم حضرت آدم تکمیل شد، فرشتگان امر بر سجده نگردید. چون هنوز شایستگی آن را نداشت؛ ولی پس از نفخ روح در او چنین لیاقتی را پیدا می کند، ناگفته نماند این دو آیه از نفخ روح در حضرت آدم می گویند ولی می توان گفت که این مسأله در مورد فرزندان آدم نیز صادق است.
نفخ روح در آیه ای دیگر چنین آمده است:
{وَبَدَأَ خَلْقَ الانسَانِ مِن طِینٍ ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِن سُلالَةٍ مِّن مَّاءٍ مَّهِینٍ ثُمَّ سَوَّاهُ وَنَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ}.((1))
آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد سپس نسل او را از عصاره ای از آب ناچیز و بی قدر آفرید. سپس (اندام) او را موزون ساخت و ازروح خویش در وی دمید. در این که ضمیر (سواه) مرجعش چیست، بین مفسّران اختلاف است: برخی گفته اند که مرجع ضمیر، انسان نخستین (حضرت آدم) است.((2)) بعضی بر این عقیده اند که اگر ضمیر به مطلق انسان بر گردد، مناسب تر است. با این توضیح که نخست خلق انسان نخستین را می فرماید و سپس خلقت نسل انسان را از «ماء مهین» بیان می کند؛ سپس حکم کلی را که شامل انسان نخستین و نسل او هر دو است، بیان می دارد و می فرماید: «سواه»؛ یعنی «و انسان را موزون و بهنجار کرد، خواه انسان نخستین و خواه نسل او» و پس از آن که جنین همه انسان ها یا آفرینش انسان نخستین کامل شد، از روح خود در آن می دمد. به نظر می رسد این احتمال قوی تر است. طبق این احتمال این آیه تنها آیه ای است که
ص: 58
در آن در مورد همه انسان ها تعبیر «نفخ روح» به کار رفته است.((1))
در آیه دیگری چنین آمده است:
{وَیَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أمْرِ رَبیّ ِ وَمَا اُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً}.((2))
و از تو درباره «روح» سؤال می کنند، بگو: روح از فرمان پروردگار من است و جز اندکی از دانش، به شما داده نشده است!
مفسّران در تفسیر این آیه که مقصود از روح چیست، آرای متعددی بیان داشته اند، بر اساس یک رأی، مقصود از (روح) همان روح انسانی یا مطلق روح است که روح انسانی را نیز در بر می گیرد، به هر صورت که باشد آیه به خوبی دلالت می کند که روح، چیزی غیر از جسم است. در این باره آیات زیادی وجود دارد، به ذکر یک آیه که پس از طرح مراحل تدریجی تکوّن مادّی انسان، سخن از آفرینش
دیگر به میان آمده است بسنده می کنیم.
{ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَمًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَر}.((3))
سپس نطفه را بصورت علقه [خون بسته]، و علقه را بصورت مضغه [چیزی شبیه گوشت جویده شده]، و مضغه را بصورت استخوان هایی درآوردیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم.
ص: 59
از این آیه شریفه دانسته می شود که انسان دارای دو بُعد وجودی است، نخست بُعد جسمانی او که شروع مادّی دارد و به صورت تدریجی به مرحله کمال خود می رسد و دیگری روح او که به گونه متفاوت با آفرینش بعد مادّی انسان آفریده می شود. بویژه آنکه از آخرین مرحله خلقت با تعبیر {أنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَر} یاد می کند و این همان روح آدمی است. حاصل آنکه جمله آخر آیه که «أنشَأْنَاهُ خَلْقًا ءَاخَر» است با جملات اول آیه که {ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً...} می باشد به دو بعدی بودن انسان به روشنی دلالت می کند. به عبارت روشن تر از ابتدای آیه بُعد مادّی انسان و از آخر آیه بعد روحانی او استفاده می شود.
ب) تا اینجا طبق دلالت آیات دانسته شد که هستی آدمی از دو بعد اساسی بوجود آمده است، در رابطه به این معنا روایات فراوانی وجود دارد که بر مرکب بودن انسان از روح و بدن دلالت می کند که در بیشتر روایات و مباحث این کتاب که مورد بررسی قرار گرفته است، این مطلب دانسته می شود در اینجا برای نمونه به چند مورد از آن اشاره می شود.
1. از احادیث معروف و مشهور در این باب، حدیثی است از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم که می فرماید:
ابیت عند ربی یطعمنی ویسقینی.
در نزد پروردگارم می روم و ساعاتی در مهمانسرای قدس و محفل انس حضرت الوهیت به سر می برم و او مرا اطعام
می کند و به من آب می دهد.((1))
ص: 60
(آنچه قطعی و مسلم است مقصود طعام و شراب جسمانی نیست بلکه طعام و شراب روحانی و تجلیات و اشراقات وارده بر نفس مقدس اوست.)((1)) از این حدیث و احادیث دیگر دانسته می شود که نفس و روح پس از رسیدن به مرتبه کمال، به ساحت اقدس الوهیت تقرب پیدا می کند و این غیر از بدن مادی است.
2. امام علی علیه السلام در خطبه معروف و مشهور «الزهرا» درباره مرگ برخی افراد چنین می فرماید:
ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِیَاطاً بِهِ فَقَبَضَ بَصَرَهُ کَمَا قَبَضَ سَمْعَهُ وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ فَصَارَ جِیفَةً بَیْنَ أَهْلِهِ قَدْ أُوحِشُوا مِنْ جَانِبِهِ وَتَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ لا یُسْعِدُ بَاکِیاً وَلا یُجِیبُ دَاعِیاً ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَی مَخَطٍّ فی الأَرْضِ فَأَسْلَمُوهُ فِیهِ إِلَی عَمَلِهِ وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِه.((2))
سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا می گیرد، و چشم او نیز مانند گوشش از کار می افتد، و روح از بدن او خارج می شود و چون مرداری در بین خانواده خویش بر زمین می ماند که از نشستن در کنار او وحشت دارند، و از او دور می شوند. نه سوگواران را یاری می کند و نه خواننده ای را پاسخ می دهد، سپس او را به سوی منزلگاهش در درون زمین می برند، و به دست عملش می سپارند و برای همیشه از دیدارش چشم می پوشند.
3. امیرالمؤمنین در خطبه دیگری که معروف به خطبه متقین است در جواب
ص: 61
سؤال همام درباره اهل تقوا فرمود:
وَلَوْ لَا الأَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللهُ عَلَیْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أرْوَاحُهُمْ فی أجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقاً إِلَی الثَّوَابِ وَخَوْفاً مِنَ
الْعِقَابِ.((1))
و اگر نبود مرگی که خدا بر آنان مقدّر فرموده، روح آنان حتی به اندازه برهم زدن چشم، در بدنها قرار نمی گرفت. از شوق دیدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم.
4. در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است که هر گاه مؤمنی مؤمن دیگر را غسل می دهد، در موقعی که او را می گرداند و جابه جا می کند، بگوید:
اللَّهُمَّ هَذَا بَدَنُ عَبْدِکَ الْمُؤْمِنِ وَقَدْ أخْرَجْتَ رُوحَهُ مِنْهُ وَفَرَّقْتَ بَیْنَهُمَا فَعَفْوَکَ عَفْوَکَ عَفْوَکَ إِلَّا غَفَرَ اللهُ ذُنُوبَ سَنَةٍ إِلَّا الْکَبَائِرَ.((2))
خدایا این بدن بنده مؤمن تو است در حالی که روحش را از آن خارج نموده و بین آن دو (بدن و روح) جدایی افکندی، پس ببخش تو، ببخش تو، ببخش تو. ممکن است در این صورت خداوندگناهان یک سال او را به غیر از کبائر ببخشد.
5. در روایت صحیحه ابی ولاد که از امام صادق علیه السلام نقل نموده است، در نماز میت می خوانیم:
اللَّهُمَّ... وقَدْ قَبَضْتَ رُوحَهُ إِلَیْکَ وَقَدِ احْتَاجَ إِلَی رَحْمَتِکَ وَأَنْتَ غَنِیٌّ عَنْ عَذَابِه.
ص: 62
خدایا به درستی که تو روح او را به سوی خود قبض کردی و هر آینه او به رحمت تو نیاز دارد؛ در حالی که تو از عذاب کردن او بی نیازی... .
6. در روایت دیگری مفضل از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن حضرت رابطة روح و بدن را به گوهری که در یک صندوق قرار گرفته تشبیه کرده، می فرماید:
مَثَلُ رُوحِ الْمُؤْمِنِ وَبَدَنِهِ کَجَوْهَرَةٍ فی صُنْدُوقٍ إِذَا اُخْرِجَتِ الْجَوْهَرَةُ مِنْهُ طُرِحَ الصُّنْدُوقُ وَلَمْ یُعْبَأْ بِهِ وَقَالَ إِنَّ الأَرْوَاحَ لا تُمَازِجُ الْبَدَنَ وَلا تُوَاکِلُهُ وَإِنَّمَا هِیَ کِلَلٌ لِلْبَدَنِ مُحِیطَةٌ بِهِ.((1))
مَثَل (ارتباط) روح مؤمن و بدنش همانند گوهری است که در صندوقی باشد. هنگامی که آن گوهر از صندوق خارج شد، آن صندوق به دور افکنده شده، و به آن اعتنایی نمی شود و فرمودند: ارواح با بدن ممزوج نمی شوند و به آن تکیه نمی کنند. البتّه به منزلة تاجی برای بدن هستند که بر آن احاطه دارند.
7. در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام آمده است که آن حضرت از پدر بزرگوارش نقل می کند:
أنَّ رُوحَ آدَمَ علیه السلام لَمَّا اُمِرَتْ أنْ تَدْخُلَ فِیهِ فَکَرِهَتْهُ فَأَمَرَهَا أنْ تَدْخُلَ کُرْهاً وَ تَخْرُجَ کُرْهاً.((2))
ص: 63
هنگامی که به روح آدم علیه السلام امر شد که به کالبد او داخل شود، ناخوشایندش افتاد. پس به او امر شد که با
کراهت در آن داخل شود و با کراهت بیرون رود.
شاید کراهت اول به خاطر عدم انس و مجانست او با بدن و ترس از مصائب زندگانی بوده و کراهت دوم بخاطر انس به بدن در حیات دنیوی و یا برای کسب کمال و مزید درجات باشد. به هر صورت روایت بر وجود روح مجرد و بدن مادی دلالت دارد.
با توجه به روایات ذکر شده مطالب زیر بدست می آید:
1. انسان ترکیبی است از روح و بدن. 2. روح غیر از بدن، مستقل و مجرّد است؛ چون روایت ششم صراحت داشت که روح نه با بدن ممزوج می شود و نه به آن تکیه می کند، بلکه همانند تاج بر بدن احاطه دارد و روایت ششم از وارد شدن روح در بدن و نیز خارج شدن آن از بدن سخن می گوید. 3. روح مجرّد همیشه باقی می ماند و هرگز از بین نمی رود. خلاصه، با تأمّل در آیات و روایاتی که مورد بحث و بررسی قرار گرفت، می توان دوگانگی روح و
بدن و همراهی این دو و حکومت روح بر بدن را نتیجه گرفت. و مرگ از نظر قرآن و روایات جدایی روح از بدن آدمی است. بدن متلاشی می شود ولی بُعد دیگر همچنان به حیات خود در عالم دیگری که برزخ نامیده شده است، ادامه می دهد و در آن جا مؤمنان در شادی به سر می برند ولی کافران و گنهکاران در عذابند تا زمانی که قیامت کبری برپا شود و با حسابرسی هر کسی به سزای عمل خود برسد.
ص: 64
با مطالعه آیات قرآن که عالی ترین و اطمینان بخش ترین منابع معرفت محسوب می شود روشن می گردد که مرگ همان انتقال روح آدمی از عالم طبیعت به عوالم دیگر و بازگشت آن به سوی مبدأ هستی، یعنی خداوند سبحان است.
{إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون}.
ما از آن خدا هستیم و به او بازمی گردیم.((1))
بنابراین، قرآن کریم آشکارا با این پندار که مرگ، پایان هستی انسان است، مخالفت می ورزد. به همین دلیل انسان نیز بر اساس آموزه های دینی و تجربه تاریخی و شهادت عینی خویش، این حقیقت را پذیرفته است که زندگانی او در این جهان، جاودانه نیست؛ بلکه دیر یا زود، با مرگ هم آغوش گردیده، زندگی دنیوی را وداع خواهد کرد؛ هرچند ما مرگ را فراموش کنیم، مرگ ما را فراموش نخواهد کرد.
قرآن مجید مرگ را قانونی کلّی و ثابت می داند که هیچ گونه تغییر و استثنایی در آن وجود ندارد:
{کُلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْت}.((2))
هر نفسی، شربت مرگ را خواهد چشید.
{قَالَ فِیهَا تحَیَوْنَ وَ فِیهَا تَمُوتُونَ وَمِنْهَا تُخْرَجُون}.((3))
ص: 65
پروردگار فرمود: در آن زندگی می کنید، و در آن می میرید، و از آن بیرون می آیید.
{وَ مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِّن قَبْلِکَ الْخُلْد}.((1))
و ما به هیچ کس پیش از تو عمر ابد ندادیم (تا به تو دهیم).
در جای دیگر از قرآن آمده است:
{أَیْنَمَا تَکُونُواْ یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فیِ بُرُوجٍ مُّشَیَّدَة}.((2))
هر جا که باشید ولو در حصارهای سخت استوار، مرگ شما را درمی یابد.
{قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلیَ عَلِمِ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَةِ فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُون}.((3))
بگو: بی تردید مرگی را که از آن می گریزید با شما دیدار خواهد کرد، سپس به سوی دانای نهان و آشکار بازگردانده می شوید، پس شما را به اعمالی که همواره انجام می دادید، آگاه خواهد کرد.
{قُل لَّن یَنفَعَکُمُ الْفِرَارُ إِن فَرَرْتُم مِّنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَّا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِیلاً}.((4))
بگو: اگر از مرگ یا کشته شدن بگریزید، گریز شما هرگز سودتان نمی دهد، و در این صورت [اگر هم سودتان دهد، از این زندگی زودگذر فانی] جز اندکی برخوردار نخواهید شد.
ص: 66
{ثُمَّ إِنَّکمُ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُون}.((1))
و بعد از این همه شما خواهید مُرد.
برخی آیات بیان گر آنند که قانون عمومیِ مرگ شامل همه موجودات می گردد:
{کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَان}.((2))
هر که روی زمین است، دستخوش مرگ و فناست.
بنابراین مرگ یکی از لوازم جدایی ناپذیر زندگی در عالم طبیعت است و موجودی که در دامن طبیعت به سر می برد، قابلیت بقای دائمی در آن را ندارد. پس مرگ، سرنوشت محتوم و قطعی همه انسان ها بلکه همة موجودات است.
البتّه عمومی بودن مرگ و گریزناپذیری از آن را نه تنها قرآن کریم، بلکه روایات زیادی نیز بر این مسأله دلالت می کنند که به برخی از آنها برای نمونه به طور خلاصه اشاره می شود.
در این باره مولای متقیان امیرمؤمنان علیه السلام درباره عمومیّت مرگ در نامه ای خطاب به محمّد بن ابی بکر می فرماید:
وَأَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَکُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَکَکُمْ وَهُوَ أَلْزَمُ لَکُمْ مِنْ ظِلِّکُمْ الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِیکُمْ وَالدُّنْیَا تُطْوَی مِنْ خَلْفِکُمْ فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِیدٌ وَحَرُّهَا شَدِیدٌ وَعَذَابُهَا جَدِیدٌ دَارٌ لَیْسَ فِیهَا
ص: 67
رَحْمَةٌ وَلا تُسْمَعُ فِیهَا دَعْوَةٌ وَلا تُفَرَّجُ فِیهَا کُرْبَة.((1))
شما همگی در تعقیب مرگ قرار دارید؛ اگر توقّف کنید و بمانید، شما را می گیرد و اگر فرار کنید به شما می رسد. مرگ از سایه شما به شما نزدیک تر است. مرگ به زلف پیشانیتان گره خورده است و طومار دنیا پس از شما در هم پیچیده می شود. پس بترسید از آتشی که ژرفای آن زیاد و حرارتش شدید، و عذابش نو به نو وارد می شود. در جایگاهی که رحمت درآن وجود ندارد و سخن کسی را نمی شنوند و ناراحتی ها در آن پایان ندارد!
برای تبیین این حقیقت امیرمؤمنان علیه السلام باکلامی شیوا که قابل درک برای عموم باشد، چنین می فرماید:
فَلَوْ أَنَّ أحَداً یَجِدُ إِلَی الْبَقَاءِ سُلَّماً أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلًا لَکَانَ ذَلِکَ سُلَیْمَانَ بْنَ دَاوُدَ علیه السلام الَّذِی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَالاِنْس.
اگر کسی می توانست راهی به سوی حیات جاویدان دنیوی بیابد و مرگ را از خود دور سازد، سزاوارتر از همه حضرت سلیمان بود که جن و انس برای وی مسخّر گردیده بود.((2))
خداوند متعال پدیدة خواب را یک پدیدة مهم آفرینش و نشانة قدرت و عظمت خود در قرآن مجید مورد توجّه قرار داده چنین می فرماید:
ص: 68
{وَمِنْ آیَاتِهِ مَنَامُکُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ وَابْتِغَاؤُکُم مِّن فَضْلِهِ إِنَّ فی ذَلِکَ لآیَاتٍ لِّقَوْمٍ یَسْمَعُونَ}.((1))
و از نشانه های او خواب شما در شب و روز است و تلاش و کوششتان برای بهره گیری از فضل پروردگار (و تأمین معاش) در این امور نشانه هایی است برای آنان که گوش شنوا دارند!
از این آیة مبارکه به خوبی استفاده می شود که این موضوع در مرتبه ای از اهمیت بوده که خدای تعالی این موهبت عظیم را مورد اهمیت خاصی قرار داده است. در جای دیگر می فرماید: {وَجَعَلْنا نَوْمَکُمْ سُباتاً}((2))؛ و ما خواب را مایه آرامش [جسم و روح شما] قرار دادیم» تا سلامتی خود را تأمین نمایید.
در تفسیر المیزان می نویسد که کلمة «سبات» به معنای راحتی و فراغت است، چون خوابیدن باعث آرامش و تجدید قوای حیوانی و بدنی می شود و خستگی ناشی از بیداری و تصرفات نفس در بدن از بین می رود. برخی گفته اند: (سبات) به معنای قطع است. اگر خواب را قطع خوانده اند، بدین جهت بود که در خواب تصرفات نفس و روح در بدن قطع می شود. گرچه این نظریه هم شبیه به همان نظر اوّل است.
نکتة قابل توجّه این که، انسانی که بیشتر عمر خود را در خواب به سر می برد، هنوز نتوانسته حقیقت آن را بفهمد و نمی داند چگونه خواب می بیند. چه بسا در عالم خواب با سرعتی همانند سرعت نور بلکه بالاتر به اطراف دنیا در
ص: 69
روی زمین به سیر و سیاحت رفته و مراجعت می نماید. بلکه گاهی در اوج آسمان ها و در کرات دیگر پرواز می کند و با صحنه های هیجان انگیزی از سرور و یا صحنه های هراسناکی از وحشت روبرو می شود و احیاناً به همان کیفیتی که در خواب دیده است در بیداری مشاهده می کند پس این سؤال در ذهن به وجود می آید: راستی حقیقت خواب چیست؟ خواب دیدن یعنی چه؟ انسان چگونه درخواب از وقایع گذشته و یا موجود، یا آینده با خبر می شود؟
گاهی آن چه را هنوز واقع نشده است، در خواب می بیند، در این جاست که یقین می نماید که نیروی مرموزی در خود او نهفته است که آن نیرو، مراتب را طی می کند؛ وگرنه جسد که روی بستر خواب آرمیده است. وقتی که از درک حقیقت خواب که قسمت مهمی از عمر خود را در آن به سر می بریم، ناتوانیم چگونه می توانیم از مرگی که در طول مدت عمر فقط یک بار به سراغمان می آید اطلاع صحیحی داشته باشیم. این مسأله یکی از مسائل مبهم و پیچیده ای است که کاوشگران علمی نیز تاکنون از یافتن جواب قاطع و محکم آن عاجز مانده اند. پس طبیعی است که از حقیقت مرگ، که همان جدایی روح از بدن است و تا هنوز به آن نرسیده و طعم آن را نچشیده است، اطلاع صحیحی نداشته باشد و نتواند اظهار علم و اطلاع کند. قرآن کریم که یک سند محکم و متقن آسمانی است از
این حقیقت پرده برداشته می گوید: حقیقت ماورای طبیعی خواب و مرگ، از یک سنخ و مشابه یکدیگر است. یعنی آن نیروی مرموز که در عالم خواب به پرواز در می آید و به جاهایی می رود که در بیداری میسّر نیست، آن همان روحی است
ص: 70
که خداوند در قرآن می فرماید:
{فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی}.((1))
پس چون او را درست و نیکو گردانم و از روح خود در او بدمم...
در واقع برای آنکه درباره شناخت روح، حجّت به اهل عالم تمام شده باشد، خدای تعالی به عنوان خواب این عالم نامرئی (روح) را موقتاً از بدن جدا کرده، تا خلق بدانند که اصل خلقت آن ها بر این امر استوار است، که جاوید و برقرار می باشد و آن به خودی خود استقلال دارد.
خداوند حکیم درباره ارتباط خواب و مرگ با روح، در آیه ای با بیانی روشن تصریح کرده، می فرماید:
{اللهُ یَتَوَفَّی الأَنْفُسَ حینَ مَوْتِها وَالَّتی لَمْ تَمُتْ فی مَنامِها فَیُمْسِکُ الَّتی قَضی عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَیُرْسِلُ الأُخْری إِلی أجَلٍ مُسَمًّی إِنَّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ}.((2))
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می کند، و ارواحی را که نمرده اند نیز به هنگام خواب می گیرد سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی گرداند تا سرآمدی معیّن در این امر نشانه های روشنی است برای کسانی که اندیشه می کنند!
از این آیه به روشنی دانسته می شود که خواب و مرگ از یک سنخ اند و در
ص: 71
هر دو حالت، خداوند سبحان نفس و روح آدمی را به صورت کامل می ستاند. بنابراین، حقیقت ماورای طبیعی خواب و مرگ مشابه یکدیگر است، چنانکه آمده است، «أنّ النَّوْمَ أخُو الْمَوْتِ»((1)) خواب برادر مرگ است؛ با این تفاوت که روح پس از پایان خواب، به بدن باز می گردد، امّا پس از مرگ قابل برگشت نیست و به نشئه دیگری منتقل می شود.
در تفسیر نمونه در ذیل آیه فوق چنین می نویسد:((2))
1. انسان ترکیبی است از روح و جسم، روح گوهری است غیر مادی که ارتباط آن با جسم مایه نور و حیات آن است.
2. به هنگام مرگ خداوند این رابطه را قطع می کند، و روح را به عالم ارواح می برد و به هنگام خواب نیز این روح را می گیرد، امّا نه آن چنان که رابطه به کلی قطع شود، بنابراین روح نسبت به بدن دارای سه حالت است: ارتباط تام (حالت حیات و بیداری) ارتباط ناقص (حالت خواب)
قطع ارتباط به طور کامل (حالت مرگ).
3. «خواب» چهره ضعیفی از «مرگ» است، و «مرگ» نمونه کاملی از «خواب»!
4. خواب از دلائل استقلال و اصالت روح است، مخصوصاً هنگامی که با «رؤیا» آنهم رؤیاهای صادقه توأم باشد این معنی روشن تر می شود.
ص: 72
5. بعضی از ارواح هنگامی که در عالم خواب رابطه آنها با جسم ضعیف می شود، گاه به قطع کامل این ارتباط می انجامد به طوری که صاحبان آنها هرگز بیدار نمی شوند، و امّا ارواح دیگر در حال خواب و بیداری در نوسانند تا فرمان الهی فرا رسد.
6. توجّه به این حقیقت که انسان همه شب به هنگام «خواب» در آستانه مرگ قرار می گیرد درس عبرتی است که اگر در آن بیندیشد برای «بیداری» او کافی است.
7. تمام این امور به دست قدرت خداوند انجام می گیرد، و اگر در آیات دیگر سخن از قبض روح به دست «ملک الموت» و فرشتگان مرگ آمده، به عنوان این است که آنها فرمانبران حق و مجریان اوامر او هستند و تضادی میان این دو وجود ندارد.
به هر حال این که در پایان آیه می فرماید: «در این موضوع نشانه های روشنی است برای کسانی که اندیشه می کنند» منظور نشانه هایی از قدرت خداوند و مساله مبدأ و معاد و ضعف و ناتوانی انسان در برابر اراده او است.
در روایتی وارد شده است، که از امام باقر علیه السلام سؤال شد: «مَا الْمَوْتُ؟» مرگ چیست؟
قَالَ: هُوَ النَّوْمُ الَّذِی یَأْتِیکُمْ کُلَّ لَیْلَةٍ إِلَّا أَنَّهُ طَوِیلٌ مُدَّتُهُ.((1))
حضرت فرمود: مرگ همان خوابی است که هر شب به سراغ شما می آید، جز آنکه مدّت آن (مرگ) طولانی است.
ص: 73
سید الساجدین زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام دربارة تشابه خواب و مرگ می فرماید:
... وَالْعَجَبُ کُلُّ الْعَجَبِ لِمَنْ أنْکَرَ الْمَوْتَ وَهُوَ یَمُوتُ فی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ... .((1))
شگفت و شگفت تر از همه اینکه، [چگونه است که] کسی منکر مرگ است و حال اینکه در هر شب و روز می میرد!... .
شباهت و همانندی خواب و مرگ در نظر اوّلیای گرامی اسلام به اندازه ای است که «رسول گرامی صلی الله علیه و آله وسلم وقتی که در بستر می خوابید می گفت: «به نام تو ای خدا! می میرم و زنده می شوم» و هنگامی که از خواب بیدار می شد این چنین می فرمود: «سپاس و ستایش خداوندی را سزاست که ما را پس از میراندن زنده کردو حشر و نشر مردم در قیامت به سوی او خواهد بود»؛
أَنَّ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله وسلم کَانَ إِذَا أَوَی إِلَی فِرَاشِهِ قَالَ: «بِاسْمِکَ اللَّهُمَّ أمُوتُ وَأَحْیَا» وَإِذَا اسْتَیْقَظَ قَالَ: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أحْیَانَا بَعْدَ مَا أمَاتَنَا وَإِلَیْهِ النُّشُورُ».((2))
بعید نیست که همان طور که ارواح در عالم برزخ دارای بدن مثالی است انسان در عالم خواب نیز دارای جسم مثالی می باشد که بواسطه آن به فعّالیت خود ادامه می دهد. در رابطه به این معنا مرحوم مجلسی می نویسد:
بل لایبعد القول بتعلّق الرّوح بالأجساد المثالیة عند النّوم أیضا کما
ص: 74
یشهد به ما یری فی المنام وقد وقع فی الأخبار تشبیه حالة البرزخ وما یجری فیها بحالة الرّؤیا.((1))
بعید نیست که بگوییم روح هنگام خواب به جسم مثالی تعلّق می گیرد، چنانکه آن چه در خواب می بیند، شاهدی بر آن است همانطور که در روایاتی، کیفیت برزخ، به حالت عالم خواب تشبیه شده است.
بنابراین شاید بتوان گفت: روح در خواب، با جسم مثالی در ارتباط است نه جسم مادّی.
چنانچه گفته شد، مرگ از نظر قرآن، تحویل روح انسان و گرفتن آن از بدن است یعنی اخراج روح از بدن. پس حیات یعنی نفخ و دمیدن روح به بدن.
{وَاللهُ خَلَقَکُمْ ثُمَّ یَتَوَفَّاکُمْ}.((2))
و خداوند شما را آفرید سپس شما را می میراند.
بنابراین، مرگ آخرین مرحله زندگی دنیوی و سرآغاز حیات جدید انسان به شمار می رود.
چنانچه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
اذْکُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ فَقِیلَ وَمَا هُوَ یَا رَسُولَ اللهِ فَقَالَ الْمَوْتُ فَمَا ذَکَرَهُ عَبْدٌ عَلَی الْحَقِیقَةِ فِی سَعَةٍ إِلَّا ضَاقَتْ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَلا فی شِدَّةٍ إِلَّا اتَّسَعَتْ
ص: 75
عَلَیْهِ وَالْمَوْتُ اوّل مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الآخِرَةِ وَآخِرُ مَنْزِلٍ مِنْ مَنَازِلِ الدُّنْیَا فَطُوبَی لِمَنْ اُکْرِمَ عِنْدَ النُّزُولِ بِاوّلهَا وَطُوبَی لِمَنْ اُحْسِنَ مُشَایَعَتُهُ فی آخِرِهَا.((1))
زیاد در یاد نابود کننده لذت ها باشید. عرض شد یا رسول الله آن چیست؟ در پاسخ فرمود: مرگ است، آن کس که به حقیقت از مرگ یاد می کند اگر در سعه و گشایش زندگی باشد، غرورش برطرف می شود و دنیا بر وی تنگ می گردد و اگر در مضیقه و سختی باشد با یاد مرگ، از فشار فکری رهایی می یابد و دنیا به نظرش وسیع و گسترده می نماید. مرگ نخستین منزل از منازل آخرت و آخرین منزل از منازل دنیا است. خیر و خوشبختی برای آن کسی است که هنگام فرود آمدن در اوّلین منزل، مورد تکریم و احترام باشد و موقع بیرون رفتن از آخرین منزل به شایستگی و خوبی بدرقه شود.
علی علیه السلام فرمود:
لِکُلِّ دَارٍ بابٌ وبابُ دارِ الآخِرَة الموتُ.((2))
هر خانه ای را در ورودی است و درِ ورود خانه آخرت، مرگ است.
در جای دیگر می فرماید:
إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُنَادِی فی کُلِّ یَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْت وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَابْنُوا لِلْخَرَابِ.((3))
ص: 76
هر روز فرشته ای از جانب خدا اعلان می کند که بزائید برای مرگ و فراهم آورید برای نابود شدن و بسازید برای ویران گشتن.
امیرالمؤمنین در جای دیگر می فرمایند:
الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لا دَارُ مَقَر.((1))
دنیا گذرگاه عبور است؛ نه جای ماندن.
خلاصه اینکه از نظر قرآن و روایات ائمّه معصومین علیهم السلام مرگ جهان مادّی قطعی است ولی مسأله مهم، مرگ قطعی انسان است که هر چه مراقبت و تلاش کنیم راهی برای فرار از مرگ نخواهد بود.
قوانین عقلی نیز این معنا را تأیید می کند زیرا معنا ندارد از یک سو جهان برای آزمایش و امتحان آفریده شده باشد و از سوی دیگر، ابدی و ثابت بماند. به طور مسلم معقول نیست انسانی برای ابد در سرای آزمون و امتحان باقی باشد و علم نیز در این مطلب با وحی الاهی هماهنگ است. در این مورد دانشمند معروف، الکسیس کارل، می گوید:
به کجا می رویم؟ به سوی مرگ. حتّی اگر بتوانیم به کمک اکتشافات جدید، جهت زمان «فیزیولوژیکی» خود را
برگردانیم و دوره به دوره جوان تر شویم و زندگی را دو سه قرن طولانی نماییم، بر مرگ فائق نخواهیم آمد، زیرا ساختمان بدن ما ضرورت مرگ را ایجاب می کند. به محض آغاز زندگی، جنین انسانی رو به پیری می رود و سیر پیری در جنین و کودک خردسال خیلی سریعتر از انسان بالغ به خصوص
ص: 77
پیران است و بلاشک سرعت سیر به سوی مرگ، بر حسب پیشرفت سن کمتر می شود، ولی هرگز متوقّف نمی گردد و جهت خود را عوض نمی کند. ترقیّات علم در آینده هر چه باشد، هر موجود انسانی محکوم است که دیر یا زود این جهان را ترک گوید.((1))
نکته قابل توجّه اینکه، اذن خدا در مردن شرط است. تا از خدا اذن نشود قبض روح انجام نمی گیرد، گرچه مقدّمات اذن عواملی است که مرگ از آنها ناشی می شود، امثال پیری و مریضی و صدمات داخلی و خارجی. خداوند متعال می فرماید:
{وَما کانَ لِنَفْسٍ أنْ تَمُوتَ إِلاَّ بِإِذْنِ اللهِ کِتاباً مُؤَجَّلاً}.((2))
هیچ کس، جز به فرمان خدا، نمی میرد. سرنوشتی است تعیین شده.
{إِذَا جَاءَ أجَلُهُمْ فَلَا یَسْتَخِرُونَ سَاعَةً وَلا یَسْتَقْدِمُون}.((3))
هنگامی که اجل آنها فرا رسد، (و فرمان مجازات یا مرگشان صادر شود،) نه ساعتی تأخیر می کنند، و نه پیشی می گیرند!
مرحوم طبرسی در مجمع البیان ذیل آیه 145 سوره آل عمران، می نویسد:
روی أبان بن عثمان عن أبی جعفر علیه السلام أنّه أصاب علیّاً علیه السلام یوم أحد سِتُّونَ جِرَاحَةً وأنّ النّبی صلی الله علیه و آله وسلم أمر أُمَّ سُلَیْمٍ وَاُمَّ عَطِیَّةَ أَنْ تُدَاوِیَاهُ فَقَالَتَا أنا لا نعالج منه مکانا إلا انفتق مکان آخر وقَدْ خِفْنَا عَلَیْهِ فَدَخَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم
ص: 78
وَالْمُسْلِمُونَ یَعُودُونَهُ وَهُوَ قَرْحَةٌ وَاحِدَةٌ فَجَعَلَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم یَمْسَحُهُ بِیَدِهِ وَیَقُولُ إِنَّ رَجُلًا لَقِیَ هَذَا فی اللهِ لَقَدْ أَبْلَی وَأَعْذَرَ وکان القرح الذی یمسحه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم یَلْتَئِمُ فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام الْحَمْدُ لِلَّهِ إذ لَمْ اَفِرَّ وَلَمْ اوّلی الدُّبُرَ.((1))
ابان بن عثمان از امام باقر علیه السلام روایت می کند که: به علی علیه السلام در روز احد 60 جراحت رسید و پیغمبر به امّ سلیم و امّ عطیه دستور داد او را مداوا کنند. گفتند یا رسول الله هر جای از بدنش را معالجه و پانسمان می کنیم جای دیگری از بدنش گشاده می شود و از بسیاری و شدّت جراحت ها بر جان او ترسانیم. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم با مسلمین به عیادت وی آمدند در حالی که یک زخم دیگر برای علاج مانده بود. پیغمبر دست خود بر آن بمالید و فرمود مردی که در راه خداوند باین مصیبت مبتلی شود معذور است و زخمی که حضرت بر آن دست مالیده بود بهبود یافت و علی علیه السلام فرمود: شکر خدا را که از جنگ فرار ننمودم.
با وجود این همه زخم، چون خدا نخواست، آن حضرت در آن زمان شهید نشد.
در نتیجه باید گفت مرگ از نظر قرآن و احادیث و حکم عقل و علم، برای همه انسانها یک پدیده قطعی است که هیچ کس را از آن گریزی نیست. به همین دلیل وقتی که «اجل مسمّی» یعنی «قطعی و حتمی» فرا رسد، لحظه ای قابل تقدیم و تأخیر در وقوع آن نیست.
ص: 79
چنانچه مرحوم شیخ محمّد مهدی حائری در کتاب شجرة طوبی در این باره چنین نقل کرده است:
حضرت عیسی علیه السلام با مادرش مریم صلی الله علیه و آله وسلم در کوهی به عبادت خدا مشغول بودند و روزها را روزه می گرفتند، غذایشان از گیاهان کوه بود که عیسی علیه السلام فراهم می نمود، یک روز نزدیک غروب شد، عیسی علیه السلام مادرش را تنها گذاشت و برای به دست آوردن سبزیجات به کوهی رفت. هنگام افطار فرا رسید، مریم صلی الله علیه و آله وسلم برخاست تا نمازبخواند، ناگاه عزرائیل نزد مریم علیه السلام آمد و بر او سلام کرد، مریم پرسید: «تو کیستی که در اوّل شب بر من سلام کردی و با دیدن تو، بیمناک شدم؟» عزرائیل گفت: «من فرشته مرگ هستم» مریم پرسید: «برای چه به اینجا آمده ای؟» و به عزرائیل گفت: «چند دقیقه به من مهلت بده تا پسرم نزد من بیاید».
عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست. و آن گاه روح مریم÷ را قبض نمود.
عیسی علیه السلام وقتی نزد مادر آمد، نگاه کرد که مادرش بر زمین افتاده است، تصوّر کرد که مادرش خوابیده است، مدّتی توقّف کرد، دید مادرش بیدار نشد و وقت افطار گذشته است، صدا زد: «ای مادر! برخیز افطار کن».
ندائی از بالای سرش شنید که مادرت از دنیا رفته و خداوند در مورد وفات مادرت به تو پاداش بدهد.
عیسی علیه السلام با دلی سوخته، به تجهیز جنازه مادر پرداخت و او را به خاک سپرد، و غمگین بر سر تربتش نشست و گریه می کرد و به یاد مادر گفتاری جانسوز می گفت، در این هنگام ندائی شنید، سرش را بلند کرد. مادرش را در
ص: 80
بهشت (برزخی) بر تختی که در کاخی از یاقوت سرخ بود دید، گفت: «ای مادرم! از دوری تو سخت اندوهگین هستم».
مریم÷ فرمود: «پسرم، خدا را مونس خود کن، تا اندوهت برطرف گردد».
عیسی علیه السلام گفت: «مادر جان با زبان روزه و گرسنه از دنیا رفتی».
مریم÷ فرمود: «خداوند گواراترین غذا را که نظیر نداشت، به من خورانید».
عیسی گفت: ای مادر، آیا هیچ آرزو داری؟ مریم÷ گفت: آرزو دارم یک بار دیگر به دنیا بازگردم، تا یک روز، روزه بگیرم و یک شب را به نماز به سر آورم، ای پسر اکنون که در دنیا هستی و مرگ به سراغت نیامده است، هر چه می توانی توشه راه آخرت را (با انجام اعمال نیک) از دنیا برگیر».((1))
لفظ «موت» در لغت عرب، مرادف با واژه «مرگ» در زبان فارسی است. این لفظ به معنای «جان سپردن، مردن، از دنیا رفتن و نیست شدن زندگانی» استعمال می شود.
مرگ از نظر قرآن مجید پایان زندگی نیست، بلکه انتقال از مرحله ای به مرحله دیگر و از یک زندگی پست به یک زندگی برتر است؛
{قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ تُرْجَعُون}.((2))
بگو: فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود بازگردانیده می شوید.
ص: 81
پس مرگ «وفات» است، نه «فوت». زیرا فوت به معنای نابودی و نیست شدن است، امّا وفات به معنای اخذ تام و در اختیار گرفتن تمام و کمال یک حقیقت است. انسان بعد از مرگ به عالم دیگر، زندگی جدیدی را آغاز می کند و به مقصد اصلی و نهایی خود می رسد.
{إِلیَ رَبِّکَ یَوْمَئذٍ الْمَسَاق}.((1))
در آن روز خلق را به سوی خدا خواهند کشید.
در جایی دیگر قرآن کریم می فرماید:
{إِلَیْهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعاً}.((2))
بازگشت همه شما بسوی اوست!
در این رابطه، روایاتی از ائمّه معصومین علیهم السلام نقل شده است. از جمله وارد شده که از امیر المؤمنین علیه السلام درخواست شد:
صِفْ لَنَا الْمَوْتَ.
مرگ را برای ما توصیف فرما.
امیر مؤمنان علیه السلام با بیانی شیوا و مفهومی بلند که منشأ فصاحت و منبع بلاغت است، چنین پاسخ داد:
عَلَی الْخَبِیرِ سَقَطْتُمْ هُوَ أحَدُ ثَلاثَةِ اُمُورٍ یَرِدُ عَلَیْهِ إِمَّا بِشَارَةٌ بِنَعِیمِ الأَبَدِ وَإِمَّا بِشَارَةٌ بِعَذَابِ الأَبَدِ وَإِمَّا تَحْزِینٌ وَتَهْوِیلٌ وَأَمْرُهُ مُبْهَمٌ
ص: 82
لاتَدْرِی مِنْ ای الْفِرَقِ هُوَ... .((1))
از آگاه پرسش نمودید و در جای شایسته فرود آمدید. سپس فرمود: مرگ به اعتبار اشخاص یکی از سه قسم است. برای گروهی مژده به نعمت های ابدی و همیشگی است. برای دسته ای اعلام عذاب ابدی است. و برای طائفه ای ناراحتی و ترس است و سرنوشت متوفّی، ناشناخته و مبهم است. نمی داند از کدامین فرق است. آیا در صف خوبان قرار می گیرد و متنعّم می شود یا از گروه بدان به حساب می آید و دچار عذاب می گردد.
در جای دیگر می فرماید:
أَیُّهَا النَّاسُ وَإِنَّا خُلِقْنَا وَإِیَّاکُمْ لِلْبَقَاءِ لا لِلْفَنَاءِ وَلَکِنَّکُمْ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ تُنْقَلُون فَتَزَوَّدُوا لِمَا أنْتُمْ صَائِرُونَ إِلَیْهِ وَخَالِدُونَ فِیهِ.((2))
ای مردم! ما و شما برای باقی ماندن آفریده شده ایم، نه برای فانی شدن. لکن تغییر مکان می دهید و از خانه ای به خانه دیگر انتقال می یابید. پس از این سرای گذران برای عالَمی که رهسپار آن هستید و برای همیشه در آن می مانید، توشه ای بردارید.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم درباره مرگ چنین می فرماید:
یَا عَلِیُّ ... مَا خُلِقْتَ أَنْتَ وَلَا هُمْ لِدَارِ الْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِدَارِ الْبَقَاءِ وَلَکِنَّکُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَی دَارٍ.((3))
ص: 83
ای علی، تو و مردم برای سرای فانی آفریده نشدید، بلکه برای بقا در سرای جاویدان خلق گشته و از سرایی به سرای دیگر منتقل خواهید شد.
روایات زیادی از ائمّه معصومین علیهم السلام در این زمینه ذکر شده، که حقیقت مرگ در برخی از آن ها تعریف و در بعضی توصیف شده است؛ که در بحث «تفاوت مرگ مؤمن و کافر» ذکر خواهد شد.
از اصل بحث دور نشویم که مرگ مفهومش عدم و نابودی نیست، بلکه امری است وجودی و مخلوق. قرآن به صراحت اعلام می دارد که مرگ نیز مانند حیات، از آفریدگان خداوند است. یعنی هر دو را مخلوق خدا می داند و می فرماید:
{الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَوةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أحْسَنُ عَمَلًا}.((1))
خدایی که مرگ و زندگانی را آفرید که شما بندگان را بیازماید تا کدام نیکوکارتر (و خلوص اعمالش بیشتر) است.
در این آیه، مرگ و حیات در ردیف هم آورده شده است. قبل از حیات از مرگ نام برده و هردو را به طور یکسان مخلوق آفریدگار جهان خوانده است. پس مرگ و حیات، دو امر وجودی هستند. دلیل این مطلب، آن است که اصولاً هر مخلوقی، از نوعی وجود و هستی بهره مند است و مخلوق بودن عدم بی معناست. بنابراین، اگر حقیقت مرگ چیزی جز فنا و نابودی نباشد، مخلوق بودن آن بی معنا خواهد بود.((2))
ص: 84
برخی از بزرگان نوشته اند: نیستی و فقدان محض، هرگز متعلّق خلق و آفرینش قرار نمی گیرد و مرگ، ضلع نهایی زندگی دنیوی است.((1))
چنان چه در روایت امام هفتم، موسی بن جعفر علیهم السلام می خوانیم که فرمودند: «الْمَوْتُ هُوَ الْمِصْفَاة؛ مرگ حقیقتی تصفیه کننده است».((2)) پس مرگ، امری است وجودی و مخلوق.
عَن علی علیه السلام : «وَاعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ وَأَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِیت».((3))
علی علیه السلام در نامه ای که به حضرت مجتبی علیه السلام نوشته فرموده است: بدان مالک مرگ، همان خدائی است که مالک حیات است و آفریدگار، همان کسی است که می میراند.
عَن أبی جَعفر علیه السلام :
الْحَیَاةُ وَالْمَوْتُ خَلْقَانِ مِنْ خَلْقِ اللهِ فَإِذَا جَاءَ الْمَوْتُ فَدَخَلَ فی الاِنْسَانِ لَمْ یَدْخُلْ فِی شَیْ ءٍ إِلَّا وَقَدْ خَرَجَتْ مِنْهُ الْحَیَاةُ.((4))
امام باقر علیه السلام فرمود: حیات و مرگ، دو مخلوق از آفریده های خدا هستند. موقعی که مرگ فرا می رسد و در آدمی راه می یابد به هیچ یک از اعضا و اجزای بدن وارد نمی شود جز آنکه حیات از آن خارج می گردد.
ص: 85
در این حدیث، امام علیه السلام از آفرینش مرگ وحیات سخن گفته و هر دو را امر وجودی و مخلوق خالق توانا خوانده است.
در نتیجه می توان گفت: انسان با خداوند، در بقا شریک است. خداوند، باقی است؛ انسان هم باقی؛ با این تفاوت که استعمال «بقا» بر خداوند، علی الاطلاق است؛ یعنی بقاء بالاصالهْ و بالذّات از آنِ خداوند است و برای غیر خداوند، بقا بالتّبع و بالغیر است، که به اراده خداوند خلق شده و به اراده او باقی می ماند؛ بنابراین انسان باید شرایط و زمینه بقا در کنار خداوند را فراهم کند. بر این اساس، قرآن سفارش و موعظه می کند که هر کس صاحب روان سالم و شعور است، باید پیش پای خود را بنگرد و توشه ای برای سرای دیگر خویش تدارک ببیند. چون دین باوران در صراط مستقیم، سریع تر و جلوتر می روند و در صف مقدّم به تماشای جمال مَلِک مقتدر می نشینند.
{إِنَّ الْمُتَّقِینَ فیِ جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ فی مَقْعَدِصِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِر}.((1))
پرهیزگاران در باغ ها و نهرهای بهشتی جای دارند. در جایگاه صدق نزد خداوند مالک مقتدر متنعّم اند.
بنابراین مؤمنان جمال حق را می نگرند و با خدای ارحم الرّاحمین ملاقات می کنند.
{وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ نَّاضِرَةٌ إِلیَ رَبِّها نَاظِرَة}.((2))
در آن روز صورت هایی شاداب و مسرور است و به پروردگارش می نگرد!
ص: 86
امّا دین ستیزان به سختی می روند، دیرتر می رسند و دورتر می نشینند.
{یُنَادَوْنَ مِن مَّکاَنِ بَعِید}.((1))
آن ها را از راهی دور ندا می دهند.
این تبهکاران در روز رستاخیز در حضور خداوند قهّار سر به زیر و ذلیلند و می گویند: اکنون عذاب را دیدیم، ما را به
دنیا بازگردان تا کردار شایسته و نیک انجام دهیم:
{وَلَوْ تَرَی إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکِسُواْ رُءُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا أَبْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا إِنَّا مُوقِنُون}.((2))
ای رسول ما، اگر مجرمان را بنگری که چگونه در حضور خدای خود، سر به زیر افکنده و می گویند: آنچه وعده کرده بودی دیدیم و شنیدیم، ما را بازگردان تا کارهای نیک انجام دهیم، ما به قیامت ایمان داریم.
ولی این خواهش دیگر سودی ندارد و انسان به دنیا بازنخواهد گشت. باید هم اکنون در دنیا آماده سفر آخرت بوده و توشه راه برداشت. خداوند متعال خطاب به رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
{وَإِذَا الْقُبُورُ بُعْثِرَتْ عَلِمَتْ نَفْسٌ مَّاقَدَّمَتْ وَأخَّرَت}.((3))
ای پیامبر یاد کن هنگامی که خلائق از قبرها برانگیخته شوند. آن
ص: 87
هنگامی است که هر شخصی به هر چه مقدّم و مؤخّر انجام داده یعنی در اوائل عمر و در اواخر کرده است همه را آگاه شود.
در این باره آیات و روایات زیاد است. ما جهت اختصار به ذکر یک روایت بسنده می کنیم؛
امیرمؤمنان آن پیشوای پارسایان با واژه های بلیغ و زیبا که در برگیرنده معانی ژرف و بلند است به آدمیان چنین گوشزد می فرماید:
فَإِنَّ غَداً مِنَ الْیَوْمِ قَرِیبٌ مَا أَسْرَعَ السَّاعَاتِ فی الْیَوْمِ وَأَسْرَعَ الأَیَّامَ فی الشَّهْرِ وَأسْرَعَ الشُّهُورَ فی السَّنَةِ وَأسْرَعَ السِّنِینَ فی الْعُمُرِ.((1))
متوجّه آخرت باشید. عمرتان به سرعت می گذرد فردا به امروز نزدیک، ساعات روز زودگذر، روزهای ماه زودگذر، ماه های سال زودگذر و سال های عمر زودگذر است.
در این دیر موحش، در این دار فانی
به غیر از فنا نیست حاصل جهان را
نه فرعون ماند و نه گنج و نه قارون
به فکر سرای بقا باش جانا
نماند و نمانَد کسی جاودانی
خدایست باقی و باقی است فانی
نه در دست موسی عصای شبانی
منه دل به امّید دنیای فانی
تمام جوامع بشری با همه اختلافات و تفاوت هایی که در این جهان دارند و با همه اختلاف مسیرها، طرز تفکّرها و روش هایی که دارند، بالاخره در یک جا به هم می رسند و آن نقطه پایان این زندگی است که همه در ایمان به مرگ اتّفاق نظر دارند و همه ناگهان به طرز عجیبی در یک سطح قرار می گیرند و مساوات
ص: 88
کاملی که هیچ کس تا پیش از این نتوانسته آن را پیاده کند، برقرار می شود. عجیب تر اینکه هیچ کس از زمان و مکان مرگ خود آگاهی ندارد. از این رو قرآن کریم که بهترین کتاب الاهی است سفارش اکید نموده که همیشه در حال اسلام و ایمان باشید تا با
سلامت دین بمیرید:
{وَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأنتُم مُّسْلِمُون}.((1))
و زنهار مبادا جز با حالت اسلام بمیرید.
حکمت خداوند ایجاب نمی کند که بشر از زمان و مکان درگذشت خود اطّلاع یابد، دلیل رمز و راز پنهان ماندن وقت مرگ این است که همانند برخی امور دیگر، گاهی جهل به چیزی برای انسان سودمندتر و مفیدتر از علم به آن است. این ناآگاهی و بی خبری جدّاً به مصلحت حیات فردی و اجتماعی بشر است. اگر جز این می بود یعنی اگر جهل تبدیل به علم می شد، حالت امید و آرزو که منشأ تحرّک و فعالیت و مایه شور و نشاط و زندگی است از میان می رفت و حیات مردم با اختلالات و ناراحتی های عظیمی مواجه می گردید و نظام زندگی از هم فرو می ریخت. مثال: بشر نمی داند مرگ قطعی او کی فرا می رسد و بر
اثر این ناآگاهی، به زندگی دل خوش است و با وجد و سرور به حیات خویش ادامه می دهد. اگر به فرض دو روز بیشتر به مرگش نمانده باشد چون خبر ندارد به امید طول عمر شادمان است و همچنان با گرمی، فعالیت می کند و با مسرت زندگی را می گذراند. امّا اگر بداند مرگ حتمی او نه دو روز بعد، بلکه دو سال
ص: 89
بعد است و باید در فلان روز و فلان ساعت قطعاً بمیرد، از امروز خود را مرده به حساب می آورد، غرق یأس و ناامیدی می گردد و باقیمانده عمرش با تلخی و در نهایت افسردگی طی می شود. اگر چنین نبود برای خداوند مانند همه حقایق دیگر فاش کردن آن، هزینه و یا ضرری نداشت. بنابراین، امید و آرزو چراغ فروزنده زندگی است. چنانچه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
الأَمَلُ رَحْمَةٌ لأُمَّتِی وَلَوْ لا الأَمَلُ مَا رَضَعَتْ وَالِدَةٌ وَلَدَهَا وَلَا غَرَسَ غَارِسٌ شَجَراً.
آرزو بر امّت من رحمت است. اگر آرزو از انسان گرفته شود، مادری به شیرخوار خود شیر نمی دهد، یا باغبانی نهال را نمی کارد.
بنابراین خداوند بر اساس علم و حکمت درهای آینده را به روی مردم بسته و حوادثی که در روزها، ماه ها و سال های بعد رخ می دهد بر آنان پنهان داشته است و نظام عالم را طوری پای گذاری نموده است که مردم نتوانند از آینده خود و دیگران باخبر شوند و به غیب جهان راه یابند. خداوند در مواردی چند از این قبیل فرموده است:
{إِنَّ اللهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَیُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَیَعْلَمُ مَا فیِ الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ مَّا ذَا تَکْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِی نَفْسُ بِأَیّ ِ أرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرُ}.((1))
بدرستی علم رستاخیز پیش خدا است، که باران فرود آورد، و آنچه را در رحم ها است بداند، کسی نمی داند که فردا چه می کند و کسی نمی داند که در کدام سرزمین می میرد، امّا خدا داناو آگاه است.
ص: 90
بر اساس برخی روایات تفصیل امور یاد شده را بالإصاله و بالذات کسی جز خداوند علیم نمی داند.
وَقَدْ رُوِیَ عَنْ أئِمَّةِ الْهُدَی أنَّ هَذِهِ الأَشْیَاءَ الْخَمْسَةَ لَا یَعْلَمُهَا عَلَی التَّفْصِیلِ وَالتَّحْقِیقِ غَیْرُهُ تَعَالَی.((1))
از ائمّه هدی علیهم السلام نقل شده است که هیچ کس این پنج تای مذکور را جز خداوند متعال به تفصیل و تحقیق نمی داند.
در جای دیگر می فرماید:
{قُل لَّا یَعْلَمُ مَن فیِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا اللهُ}.((2))
ای پیامبر به مردم بگو در آسمان ها و زمین جز خدای یکتا کسی غیب نداند.
ولی منافاتی ندارد که خداوند اراده فرماید تا خازنان علم الاهی، هم چون پیامبران و ائمّه معصومین علیهم السلام تا حدودی از این مزیّت برخوردار شوند و به مقداری که مورد اجازه حضرت باری تعالی قرار گیرد به پاره ای از مغیّبات آگاهی یابند. این مطلب در خلال بعضی از آیات قرآن شریف خاطر نشان گردیده است:
{وَمَا کاَنَ اللهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلیَ الْغَیْبِ وَلَکِنَّ اللهَ یَجْتَبیِ مِن رُّسُلِهِ مَن یَشَاءُ}.((3))
چنین نبود است که خداوند شما را بر غیب آگاه سازد وی از بین
ص: 91
فرستادگان خود کسانی را که خواسته است برگزیده و آنان را از این فیض بزرگ بهره مند ساخته است.
{عَالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلیَ غَیْبِهِ أحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضیَ مِن رَّسُول}.((1))
خداوند عالم غیب است و کسی را بر غیب خود آگاه نمی سازد مگر آن فرستاده ای که مورد رضایتش باشد.
بنابراین اوّلین راه آگاه شدن از غیب اجازه و رضای حضرت باریتعالی است. اینکه برگزیدگان خدا و اوّلیای گرامی او در طول زندگی خویش گاهی از مغیّبات خبر داده اند به استناد اذن الاهی و بر اساس الهام ذات مقدّس او است.
برخی از مفسّرین درباره رمز و راز ناآگاهی انسان از زمان مرگ گفته اند:
جهل به مرگ، به گونه ای دیگر نیز می تواند اثر تربیتی داشته باشد و آن اینکه: آگاهی از مرگ در آن زمان که میان انسان و مرگ فاصله فراوانی باشد چه بسا در انسان، روح عصیان را به امید توبه در آینده، پرورش دهد. زیرا با خود می گوید: من پنجاه سال بعد رخ در نقاب خاک خواهم کشید. پس دَم را مغتنم شمارم و در آینده توبه می کنم. ولی آنگاه که زمان مرگ برای انسان مجهول باشد و در هر لحظه احتمال فرارسیدن آن را بدهد، در این صورت اگر فرد عاقلی باشد کمتر گناه می کند. زیرا
نمی تواند به خود امید توبه و نوید نجات دهد.((2))
ص: 92
از نظر قرآن و احادیث، مرگ یک رخداد طبیعی و سنّت قطعی در زندگی انسان است. همه می دانیم که مرگ، حق است و همه موجودات، سرانجام طعم مرگ را می چشند؛ {کُلُّ نَفْسٍ ذَائقَةُ الْمَوْتِ}.((1))
پس چرا آن را در نیابیم و به آن نیندیشیم؟ و شایسته است انسان، همواره آماده حضور مرگ باشد و نسبت به بعد از مرگ وصیت کند. خداوند متعال می فرماید:
{کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِن تَرَکَ خَیرْا الْوَصِیَّةُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلیَ الْمُتَّقِین}.((2))
دستور داده شد که چون مرگ یکی ازشما فرا رسد اگر دارای متاع دنیاست وصیّت کند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل و به قدر متعارف. این کار سزاوار مقام پرهیزکاران است.
از ظاهر این آیه دانسته می شود که وصیت کردن حکم الزامی است، ولی در مواردی که حقّ خدا یا حقّ خلق بر عهده کسی باشد وصیت واجب است وگرنه مستحب بودن آن اجماع است.
برای اینکه وصیت انسان چه لفظی و چه کتبی تنفیذ شود یادآور می شود که دو فرد عادل، وصیت او را بشنوند و بر آن شهادت دهند. چنانکه می فرماید:
ص: 93
{یَاأیُّها الَّذِینَ ءَامَنُواْ شَهَادَةُ بَیْنِکُمْ إِذَا حَضَرَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ حِینَ الْوَصِیَّةِ اثْنَانِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ}.((1))
ای اهل ایمان، چون یکی از شما را هنگام مرگ فرا رسید، برای وصیّت خود دو شاهد عادل را گواه گیرید.
گرچه وصیّت مخصوص وقت مرگ نیست و بهتر است انسان هرچه زودتر وصیّت کند. پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و پیشوایان دین سفارش اکید به وصیت دارند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
فَیَنْبَغِی لِلْمُسْلِمِ أنْ یُوصِیَ.((2))
شایسته است مسلمان وصیت کند.
از امیر المؤمنین علیه السلام نقل است که فرمود:
مَا یَنْبَغِی لامْرِئٍ مُسْلِمٍ أنْ یَبِیتَ لَیْلَةً إِلَّا وَ وصیّتهُ تَحْتَ رَأْسِهِ.((3))
بر انسان مسلمان شایسته نیست که شب را بخوابد مگر اینکه وصیت او زیر سر او باشد.
آن حضرت بر این معنا آن قدر پای فشرده تا آن جا که چنین می فرماید:
مَنْ مَاتَ بِغَیْرِ وَصِیَّةٍ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّة.((4))
کسی که بدون وصیت بمیرد، به نوع مرگ جاهلیّت مرده است.
ص: 94
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند:
الْوَصِیَّةُ حَقٌّ عَلَی کُلِّ مُسْلِمٍ.((1))
وصیّت، از احکام ثابت و استوار بر هر مسلمان است.
پس شایسته است یک فرد مسلمان، پیر باشد یا جوان، همیشه با وصیت باشد. البتّه مورد وجوب وصیّت و موارد استحباب آن در فقه بیان شده است که به طور خلاصه به آن اشاره شد. نیز ناگفته پیداست این که گفته شده مرگ بدون وصیت مرگ جاهلیت است در صورت وجوب وصیّت است. البتّه در اسلام، مقدارِ موردِ وصیّت مشخّص شده است. انسان تا مقدار یک سوّم مالش را می تواند وصیّت کند؛ ولی به خاطر آن که به سهم وارثان ضرر نرسد و روح آنان از انسان و قانون اسلام جریحه دار نشود، بهتر است که کمتر از یک سوّم وصیّت نماید. دروصیّت نباید توجّه انسان تنها، به مسائل مالی و جنبه های مادّی باشد و همه می دانیم که سفارشات دینی و اخلاقی لحظة مرگ برای تمام بازماندگان و بستگان از خاطرات فراموش نشدنی است و تأثیر به سزایی در رشد انسانی و تربیت دینی و اخلاقی دارد. در این باره قرآن مجید که رمز حیات، وسیلة نجات و مملوّ از برنامه های زندگی است، می فرماید:
{إِذْ حَضَرَ یَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِیهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِی}.((2))
هنگامی که مرگ یعقوب رسید، فرزندان خود را فراخواند و پرسید: شما بعد از من چه چیزی را خواهید پرستید؟
ص: 95
مشاهده می فرمایید که حضرت یعقوب در لحظة مرگ در فکر توحید فرزندان است.
گرچه لازم می دانیم وصیّت های رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ائمّه معصومین علیهم السلام را در اینجا بیاوریم((1))، ولی جهت اختصار تنها چند فراز از وصایای حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را که در نهج البلاغه فرموده است، یادآور می شویم؛ که این وصیّت در حقیقت مسائل دینی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی را بیان می کند.
وصیّت نامه آن حضرت که در ماه رمضان، سال 60 هجری، در شهر کوفه، به فرزندان عزیزش امام حسن و امام حسین علیهم السلام بعد از ضربت ابن ملجم در حالی که در بستر شهادت قرار گرفته بود و آخرین لحظات عمرش را سپری می کرد؛ بیان فرمود:((2))
«ای حسن! و ای حسین! «اُوصِیکُمَا بِتَقْوَی الله»؛ من شما را به ترس از خدا سفارش می کنم. «أَلَّا تَبْغِیَا الدُّنْیَا وَ إِنْ بَغَتْکُمَا»؛ به دنیاپرستی روی نیاورید، گرچه به سراغ شما آید «وَلَا تَأْسَفَا عَلَی شَیْ ءٍ مِنْهَا زُوِیَ عَنْکُمَا» اگر چیزی
از دنیا از دست شما رفت، تأسّف نخورید. [این دو فراز رابطه انسان با دنیا را بیان می کند.] «وَقُولَا بِالْحَقِّ وَاعْمَلَا لِلْأَجْرِ» حق بگویید و برای قیامت و پاداشهای الهی کار کنید. [این دو جمله خط و هدف را بیان می کند.] «وَکُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ
ص: 96
عَوْناً» دشمن ستمگر و یاور ستمدیده و مظلومان باشید. [این جمله، برخورد سیاسی و اجتماعی و نظامی و اقتصادی را هم در رابطه با قدرتمندان روزگار و هم در رابطه با مستضعفان و مظلومان بیان می کند.] «أُوصِیکُمَا وَجَمِیعَ وَلَدِی وَأهْلِی وَمَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی بِتَقْوَی اللهِ وَنَظْمِ أمْرِکُمْ» من هم، به شما دو فرزندم و هم به تمام فرزندان و خاندانم و کسانی را که این وصیّت به آن ها می رسد به ترس از خدا، و نظم در امور زندگی سفارش می کنم. [در اینجا اگر دقّت کنید، امام همه مردم جهان را مورد خطاب قرار می دهد؛ زیرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
فرمود: «أَنَا وَعَلِیٌّ أَبَوَا هَذِهِ الأُمَّةِ((1))؛ من و علی پدران این امّت هستیم» و پدر امّت باید به هنگام وصیّت همه مردم را مورد توجّه قرار دهد. قابل توجّه اینکه امام علیه السلام تقوا و نظم را در کنار یکدیگر آورده؛ یعنی همانگونه که باید مراعات حقوق الهی را نمود، باید نوبت ها، اوّلویّت ها و قراردادها را نیز مراعات نمود و هر گونه بی نظمی و هرج و مرج دردیدگاه اسلام مردود است.] سپس امام وصیّت خویش را چنین ادامه می دهد: «وَصَلاحِ ذَاتِ بَیْنِکُمْ؛ فَإِنِّی سَمِعْتُ جَدَّکُمَا صلی الله علیه و آله وسلم یَقُولُ: صَلاحُ ذَاتِ الْبَیْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَالصِّیَامِ» [ای فرزندانم و ای امّت مسلمان سعی کنید] کدورت ها را از جامعه ریشه کن کنید؛ زیرا که من از جدّ شما پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که می فرمود: «اصلاح دادن بین مردم از نماز و روزة [مستحبیِ] یک سال برتر است».
«اللهَ اللهَ فی الأَیْتَامِ ...» خدا را! خدا را!دربارة یتیمان، نکند آنان گاهی سیر و
ص: 97
گاهی گرسنه بمانند؛ و حقوقشان ضایع گردد! باز می فرمایند: «اللهَ اللهَ فی جِیرَانِکُمْ...» خدا را! خدا را! دربارة همسایگان تان، حقوقشان را رعایت کنید که وصیّت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم شما است. همواره به خوش رفتاری با همسایگان سفارش می کرد، تا آنجا که «حَتَّی ظَنَنَّا أَنَّهُ سَیُوَرِّثُهُمْ» گمان بردیم برای آنان ارثی معیّن خواهد کرد. سپس با الفاظ و لحن مخصوصی که در وصیّت آمده است، مردم را نسبت به قرآن و نماز و حج و جهاد و حُسن روابط و نظارت عمومی، امر به معروف و نهی از منکر سفارش فرمود؛ و دربارة هر کدام جملات زیبایی را بیان داشته و در ادامة وصیّت، به عدالت در قصاص اشاره کرده و در مورد قاتل خود چنین می فرماید: ای فرزندان عبد المطلب! مبادا پس از من دست در خون مسلمین فرو برید!، [و دست به کشتار بزنید] و بگویید امیر مؤمنان کشته شد؛ بدانید جز کشندة من کسی دیگر نباید کشته شود. درست بنگرید: «إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ» اگر من از ضربت او مُردم، او را تنها یک ضربت بزنید و دست و پا و دیگر اعضای او را قطعه قطعه نکنید. من از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم شنیدم که فرمود:
إِیَّاکُمْ وَالْمُثْلَةَ وَلَوْ بِالْکَلْبِ الْعَقُورِ.
بپرهیزید از بریدن اعضای مرده، هرچند سگ درنده باشد.
از همین جهت است که از طرف آورندگان دین و حافظان آن، برای وصیّت و عمل به آن، سفارش های ویژه ای شده است و به عدم تخلّف از وصیّت تأکید نموده اند.
ص: 98
در گذشته گفته شد، وصیّت در برخی موارد (مستحب) و در بعضی موارد (واجب) است. اکنون نوبت آن است، که درباره تخلّفات از وصیّت نامه و تغییرات در آن توضیح دهیم:
عدم تخلّف از وصیّت یک سفارش اخلاقی نیست، بلکه وظیفة واجب و ضروری است. در آیات و روایات بر لزوم عمل بر طبق وصیّت تأکید شده و مسئولیت و گناه تغییر آن را بر عهدة کسی می داند که با شنیدن و یا دیدن وصیّت نامه، بخاطر هوس های خود و یا طرفداری از شخصی معیّن وصیّت را تغییر می دهد.
قرآن مجید در این باره چنین می فرماید:
{فَمَن بَدَّلَهُ بَعْدَمَا سَمِعَهُ فَإِنَّمَا إِثْمُهُ عَلَی الَّذِینَ یُبَدِّلُونَهُ...}.((1))
پس هر کس که آن (وصیّت را) بعد از شنیدن، تغییر دهد، گناهش تنها بر کسانی است که آن را تغییر می دهند.
البتّه عمل به وصیّت آن قدر تأکید شده است که امام باقر علیه السلام می فرماید:
سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ أوْصَی بِمَالِهِ فی سَبِیلِ اللهِ قَالَ: أعْطِهِ لِمَنْ أوْصَی لَهُ وَإِنْ کَانَ یَهُودِیّاً أوْ نَصْرَانِیّا.((2))
راوی می گوید از امام باقر علیه السلام در مورد شخصی که وصیّت کرده است تا مالش را در راه خدا بدهند، سؤال کردم.
فرمودند: باید به
ص: 99
وصیّتش عمل کند و مالش را به هر که وصیّت کرده بدهد، اگرچه یهودی یا نصرانی باشد.
و از نظر فقه اسلام هرگاه تغییر وصیّت، سبب از بین رفتن حق کسی شود، تغییر دهنده، گناهکار و ضامن است و باید از مال خودش دستور شخص وصیّت کننده را عمل نماید.
امام صادق علیه السلام فرمودند:
إِذَا أوْصَی الرَّجُلُ بِوَصِیَّةٍ فَلا یَحِلُّ لِلْوَصِیِّ أنْ یُغَیِّرَ وَصِیَّةً یُوصَی بِهَا بَلْ یُمْضِیهَا.((1))
هنگامی که فردی وصیّت نماید؛ جایز نیست که وصیّ، وصیّت را تغییر دهد و باید آن را طبق وصیّت انجام دهد.
همان طور که برای هر نوع مرضی دوای مخصوصی است، برای هر نوع گناهی هم توبهای است که مناسب با آن گناه باشد. توبه به معنای بازگشت است از این رو در قرآن توبه هم به خدا نسبت داده شده و هم به انسان؛ توبه انسان به معنای برگشت از حالات و اعمال فاسد گذشته خود می باشد و توبه خدا به معنای برگرداندن لطف و رحمت خود بر بندگان است. این حقیقت را قرآن مجید چنین بیان می کند:
{ثُمَّ تَابَ عَلَیْهِمْ لِیَتُوبُواْ إِنَّ اللهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ}.((2))
ص: 100
سپس خدا رحمتش را شامل حال آن ها نمود، (و به آنان توفیق داد) تا توبه کنند خداوند بسیار توبه پذیر و مهربان است!
برخی از مفسّران در تفسیر این آیه گفته اند که: توبة بنده، در میان دو توبه از طرف خدا قرار گرفته است.
ابتدا خداوند به انسان عنایت می کند و به او توفیق توبه می دهد، سپس انسان توبه و استغفار می کند و بعد از آن باز خداوندعنایت فرموده، توبه انسان را می پذیرد.((1))
مولای متقیان امیرمؤمنان علی علیه السلام توبه را این چنین معنا می فرماید:
التَّوْبَةُ نَدَمٌ بِالْقَلْبِ وَاسْتِغْفَارٌ بِاللِّسَانِ وَتَرْکٌ بِالْجَوَارِحِ وَإِضْمَارُ أَنْ لَا یَعُودَ.((2))
توبه چهار مرحله دارد؛ [اوّل:] پشیمان شدن قلبی، [دوّم] آن پشیمانی را در قالب استغفار به زبان آوردن، [سوّم] در کنار آن دو، ترک گناهِ گذشته، [چهارم] تصمیم بر اینکه در آینده آن گناهان را تکرار نکند.
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در حدیثی با مضامینی بسیار عالی و زیبا، ابعاد گوناگون توبه را چنین توضیح می دهد:
أتَدْرُونَ مَنِ التَّائِبُ؟ فَقَالُوا: اللَّهُمَّ لَا.((3))
ص: 101
آیا می دانید توبه کنندة حقیقی کیست؟ گفتند: نه. فرمود: 1. هرگاه انسان به زبان و دل توبه کند، ولی ستم کشیدگان را از خود راضی ننماید، فَلَیْسَ بِتَائِبٍ؛ در حقیقت توبه نکرده است. 2. کسی که توبه کند، ولی به عبادتش چیزی اضافه نشود؛ او هم توبه نکرده است. 3. هرگاه کسی توبه کند، ولی در لباس و قیافة ظاهری او تغییراتی داده نشود؛ باز هم توبه نکرده است. 4. هر کس توبه کند، ولی در مسائل اجتماعی روابط قبلی خود را با افراد فاسد همچنان ادامه دهد وآنان را عوض نکند؛ گویا اصلاً توبه نکرده است. 5.کسی که توبه کند، لیکن در نشست و برخاستهای او تغییری در مجلسش داده نشود؛ باز هم توبه او اساسی نیست. 6. هر گاه کسی توبه کند، ولی در مسائل خانوادگی و زناشویی و تربیت فرزند، اخلاق و رفتار اسلامی نداشته باشد؛ باز هم توبه نکرده است. 7. اگر کسی توبه کند، ولی در حالات روحی و فکری و قلبی او تغییراتی حاصل نشود؛ باز هم توبه او ریشه و اساسی ندارد. 8. هرگاه کسی توبه کند، لیکن روحش باز و رویش گشاده نباشد؛ او هم توبه نکرده است. 9. هرگاه کسی توبه کند، ولی از خیال پردازیهای وهم انگیز و آرزوهای دور و درازِ خویش دست بر ندارد و زبانش را از انواع تهمت ها و دروغ ها و غیبت ها و نیش ها و سوگندهای نابجا و گواهی
ص: 102
دادن های ناروا و شایعه سازی ها و یاوه گویی ها و سخن چینی ها و ... باز ندارد؛ او هم درحقیقت توبه نکرده است. 10. کسی که توبه کند، ولی در مسائل اقتصادی و مصرف مال و نسبت به محرومان و گرسنگان جامعه بی تفاوت باشد؛ او هم توبه نکرده است.
سپس پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بعد از بیان این ابعاد ده گانة آثار توبه، سخن شریف خود را چنین ادامه می دهد:
إِذَا اسْتَقَامَ عَلَی هَذِهِ الْخِصَالِ فَذَاکَ التَّائِبُ.
یعنی هرگاه توبه کننده این صفات ده گانه را مراعات کرد، توبة حقیقی کرده است.
از همین جهت است که قرآن مجید و روایات به توبه و بازگشت سریع به سوی خدا تأکید فراوان نموده اند.
آیات قرآن و روایات ائمّه معصومین علیهم السلام حاکی از آن است که انسان هنگام مرگ، رابطه اش از جهان طبیعت قطع، یا نزدیک به قطع بوده ودر آستانه اتّصال و ارتباط با برزخ است؛ زیرا در مرز خروج از حوزه تکلیف قرار دارد. هنگام مرگ حجاب های مادّی از دیدگان افراد برداشته می شود، فرشتگان و اوّلیایی برای او متمثّل می شوند و به گونه ای عالم برزخ را با دیدگان برزخی خود می بینند، این جاست که گروه نیکوکاران به استقبال مرگ می روند و آن را هدیه الاهی تلقّی می کنند. امّا گنهکاران سخت در ندامت و پشیمانی فرو رفته و گمان می کنند که توبه و انابه و تظاهر به ایمان در این لحظه سودی دارد. قرآن مجید به حکم این
ص: 103
که کتاب هدایت است در آیاتی تذکّر می دهد که ایمان این گروه به خدا و پیامبران و روز پاداش مفید فایده و مثمرثمر واقع نمی شود؛ چون ایمان اضطراری است و از اختیار خارج؛ پس توبه این گروه در این لحظه قطعاً پذیرفته نیست؛ زیرا ندامت در صورتی مایه کمال روح است که کار نیک یا بدی از او صادر شود و فرد نادم به انجام گناه قادر باشد. ولی حال که قدرت و توان از او سلب گردیده، جز یک راه پیش روی او نیست. در این صورت پشیمانی، حاکی از دگرگونی روحی و توبه به معنای شست و شوی روح نخواهد بود. از این جهت این نوع پشیمانی و توبه با ندامت ها و توبه های دوره قبل از لحظات مرگ، اختلاف ماهوی دارد. آیات در این باره فراوان است که برخی را یادآور می شویم:
{وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیَّاتِ حَتیَّ إِذَا حَضرَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنیّ ِ تُبْتُ الان}.((1))
و کسانی که (تمام عمر) به اعمال زشت اشتغال ورزند، تا آن گاه که یکیشان مشاهده مرگ کند در آن ساعت پشیمان شود و گوید: اکنون توبه کردم، توبه چنین کسی پذیرفته نخواهد شد.
و در آیه ی دیگر می فرماید:
{حَتیَّ إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبّ ِ ارْجِعُونِ لَعَلیّ ِ أَعْمَلُ صَالِحًا فِیمَا تَرَکْتُ}.((2))
کافران در جهل و غفلتند) تا آن گاه که وقت مرگ هر یک از آن ها
ص: 104
فرا رسد، در آن حال گوید: بارالها، مرا به دنیا بازگردانید. تا شاید به تدارک گذشته عملی صالح به جای آرم.
جواب می شنود: {کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائلُهَا}؛ هرگز شدنی نیست، این سخنی است که او می گوید.
نمونه آن فرعون است؛ وقتی که فرعون و لشکریانش به دنبال حضرت موسی و پیروانش حرکت می کردند که آن ها را دریابند و همه را از دم تیغ کین بگذرانند، حضرت موسی علیه السلام به کنار رود نیل رسید. راه فرار هم ندارد؛ زیرا از اطراف لشکریان او را احاطه می کنند. فقط به جلو راه دارد که آن هم رودخانه است. حضرت موسی علیه السلام و پیروانش خود رابه آب زدند؛ آب شکافته شد و به امر خدا کنار رفت؛ نیمی از آب این طرف و نیمی، آن طرف بالا آمد و گِل های کف رودخانه خشک شد. حضرت موسی علیه السلام و تمام پیروان او وارد رود نیل شدند که فرعون و لشکریانش رسیدند؛ دیدند که حضرت موسی علیه السلام و یارانش در میان رودخانه در حال عبورند! گفتند: عجیب نیست، ما هم می رویم، آن ها را درمی یابیم و آن ها را دستگیر می کنیم. همین که وارد رودخانه شدند، آب بسته شد. فرعون هنگامی که مرگ را به چشم خود دید و غرق شدن را ادراک کرد و دریا او را به کام مرگ کشید، خواست از این اصل بهره گیرد و اظهار ایمان نمود؛ ولی با ردّ خدا روبرو شد. آن جا که می فرماید:
{حَتیَّ إِذَا أدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ ءَامَنتُ أَنَّهُ لا إِلَاهَ إِلَّا الَّذِی ءَامَنَتْ بِهِ بَنُواْ إِسْرَائِیلَ وَأنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ ءَالانَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنتَ مِنَ الْمُفْسِدِین}.((1))
ص: 105
فرعون بر پیمودن راه بد ادامه دادتا چون هنگام غرق او فرا رسید، (در این هنگام به فکر توبه افتاد) گفت: اینک من ایمان آوردم که حقّا جز آن کسی که بنی اسرائیل به او ایمان دارند، خدایی در عالم نیست و من هم از مسلمانان و اهل تسلیم فرمان او هستم. (خطاب آمد) اکنون باید ایمان بیاوری؟ در صورتی که از این پیش عمری به (کفر و) نافرمانی زیستی و از مردمِ ظالمِ بدکار بودی.
{فَالْیَوْمَ نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً وَإِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ عَنْ آیاتِنا لَغافِلُون}.
امروز ما نفس تو را می رباییم و با خود می بریم به آن جا که محل و مقر فعلیت و نتیجة اعمال پیش فرستاده توست و ببین بر سر تو چه خواهد آمد؟ ولیکن بدنت را از آب بیرون می اندازیم و در کنار ساحل قرار می دهیم تا مردم بیایند و ببینند که بدن متعفن و گندیدة تو چگونه به ذلّت و پستی دچار شده است و نگویند که از میان دریا فرعون جزء رجال
الغیب شده، و یا به آسمان رفته است.
امّت هایی که مستحقّ نزول عذاب بودند، تا پیش از نزول آن، پیامبران الاهی را مسخره می کردند؛ ولی آن گاه که با عذاب روبرو می شدند، دست به دامن انبیاء شده اظهار ایمان می کردند؛ چنان که می فرماید:
{فَلَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا قَالُواْ ءَامَنَّا بِاللهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ فَلَمْ یَکُ یَنفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْاْ بَأْسَنَا}.((1))
پس همین که عذاب ما را بدیدند، گفتند: ما تنها به خدا ایمان آورده
ص: 106
و به آنچه شریک خدا می پنداشتیم، کفر می ورزیم. ولی ایمانشان بعد از دیدن عذاب ما هرگز سودی به حالشان نداشت.
مولای متّقیان، امیرمؤمنان علیه السلام در یکی از سخنان شیرین و شیوای خود، به این حقیقت چنین اشاره می کند:
فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَةً عَلَی مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أمْرِهِ.((1))
گناهکاران در برابر عذابی که هنگام مرگ برای آن ها آشکار می شود، انگشت ندامت به دندان می گیرند.
کوتاه سخن اینکه پذیرفتن پشیمانی در دستگاه تشریع به خاطر لفظ آن نیست، بلکه برای این است که در روح انسان تحوّل و دگرگونی خاص ایجاد کند. چنین دگرگونی در موقع آزادی بشر و قدرت او بر گناه و ترک آن دست می دهد، نه در لحظه ای که یک راه بیش، در پیش پای او نباشد.
قبض روح و گرفتن جان ها یک پدیده طبیعی و تجربی است که در هنگام مرگ، روح آدمی که بُعد اصیل وجود را تشکیل می دهد و به صورت کامل باز ستانده، قبض می شود و از بدن طبیعی و مادّی جدا می گردد.
ص: 107
در بیان این مطلب که گیرنده ارواح انسانها، در هنگام مرگ کیست، قرآن تعابیر مختلفی دارد. در برخی آیات، خداوند، قابض روح آدمی معرفی شده است و نسبت فعل را به او می دهد، قرآن در این باره می فرماید:
{اللهُ یَتَوَفیَّ الأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا}.((1))
خدا، ارواح را به وقت مردن ابدان، تحویل می گیرد.
در بعضی آیات نیز، از فرشته خاصی، به عنوان «فرشته مرگ» نام برده شده است که مأمور ستاندن جان های آدمیان است؛
{قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُم}.((2))
(ای پیامبر به مردم) بگو: فرشته مرگ که موکّل بر شما است، شما رامی میراند.
گاهی این عمل، به فرشتگان الاهی نسبت داده شده است:
{حَتیَّ إِذَا جَاءَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُون}.((3))
تا آن گاه که هنگام مرگ یکی از شما فرا رسد، رسولان ما او را می میرانند و در قبض روح شما، هیچ کوتاهی نخواهند کرد.
در جای دیگر می فرماید:
{الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبین}.((4))
ص: 108
آنان در حالی که [از آلودگی های عملی و اخلاقی] پاک و پاکیزه اند، فرشتگان جانشان را می گیرند.
و آنجا که می فرماید:
{الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أنْفُسِهِمْ}.((1))
همانان که فرشتگان جانشان را می گیرند در حالی که ستمکار بر خود بوده اند.
این نوع نسبت، در قرآن کریم فراوان است. یعنی یک پدیده، در عین انتساب به خدا به غیر او نیز نسبت داده شده است امّا با دو نسبت مختلف و متغایر، یکی بالإصاله و بالذّات، دیگری بالتّبع و غیر مستقل؛ البتّه این گونه مسائل نظیر و نمونه در موارد دیگر نیز وجود دارد. خداوند دربارة کارهای پنهانی انسان می فرماید:
{وَاللهُ یَکْتُبُ مَا یُبَیِّتُونَ}.
و خدا اندیشه شبانه آن ها را خواهد نوشت.
در آیه دیگر آن را به فرشتگان نسبت داده، می فرماید:
{أَمْ یَحْسَبُونَ أَنَّا لَا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوَئهُم بَلیَ وَ رُسُلُنَا لَدَیْهِمْ یَکْتُبُون}.
آیا گمان می کنند که سخنان سرّی و پنهان که به گوش هم می گویندنمی شنویم؟ بلی می شنویم و رسولان ما (فرشتگان) همان دم آن را می نویسند.
ص: 109
در نگاه ابتدایی، به نظر می رسد بین این آیات، تعارض وجود دارد؛ امّا اگر دقّت کنیم، در این آیات، هیچ تعارضی وجود ندارد؛ زیرا فاعل حقیقی در جهان، خداوند قادر حکیم است و تمام افعال، حقیقتاً منسوب به او است؛ امّا بسیاری از افعال الاهی از راه وساطت و اسباب صورت می گیرد؛ از این رو می توان این افعال را، از یک نظر به خداوند متعال، نسبت داد و از جهت دیگر به وسایط و اسباب. این یک قاعده کلّی است. این قاعده، درباره قبض ارواح انسان ها نیز قابل تطبیق است؛ به این صورت که خداوند، گیرنده حقیقی روح است و همه کارها از اوست و به او منتهی می شود.
{وَمَا کَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ الله}.((1))
هیچ کس جز به فرمان خدا نمی میرد.
ولی این کار، از طریق یکی از فرشتگان الاهی (عزرائیل) تحقّق می پذیرد و او نیز در این کار، از وساطت جمعی دیگر از فرشتگان استفاده می کند؛
نقش هستی، نقشی از ایوان ماست آب و باد و خاک، سرگردان ماست
ما به دریا حکم طوفان می دهیم ما به سیل و موج، فرمان می دهیم
آب ها از خود، نه طغیان می کنند آن چه می گوییم ما، آن می کنند
بنابراین، انتساب قبض روح انسان ها به هر سه مورد (خداوند، عزرائیل و فرشتگان مرگ) صحیح است؛ چون از نظر عقل و عرف، استناد معلول به علّت قریب، متوسّط و بعید صحیح می باشد.
ص: 110
در این زمینه روایتی از امام صادق علیه السلام به این مضمون نقل شده است که آن حضرت در جواب این سؤال: «در یک زمان در دنیا به قدری انسان از دنیا می رود که شمارش آن ها را جز خدا نمی داند، این چطور است؟» حضرت فرمود:
إِنَّ اللهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی جَعَلَ لِمَلَکِ الْمَوْتِ أعْوَاناً مِنَ الْمَلَائِکَةِ یَقْبِضُونَ الأَرْوَاحَ بِمَنْزِلَةِ صَاحِبِ الشُّرْطَةِ لَهُ أَعْوَانٌ مِنَ
الْإِنْسِ یَبْعَثُهُمْ فی حَوَائِجِهِ فَتَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ وَیَتَوَفَّاهُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ مِنَ الْمَلَائِکَةِ مَعَ مَا یَقْبِضُ هُوَ وَیَتَوَفَّاهَا اللهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ مَلَکِ الْمَوْت.((1))
خداوند تبارک و تعالی، برای ملک الموت دستیاران و کمک کارانی از فرشتگان قرار داده است که آنان ارواح را از طرف ملک الموت قبض می کنند؛ همان گونه که فرمانده نگهبانان دستیارانی برای کارهایش دارد، پس فرشتگان، آن ارواح را باز می ستانند و ملک الموت، علاوه بر ارواحی که خود می ستاند، ارواح قبض شده از سوی آن فرشتگان را نیز تحویل می گیرد و خداوند نیز ارواح را از ملک الموت می ستاند.
مرحوم طبرسی در «احتجاج» نقل کرده که؛
فی خَبَرِ الزِّنْدِیقِ الْمُدَّعِی لِلتَّنَاقُضِ فی الْقُرْآنِ قَالَ أمِیرُ الْمُؤْمِنِین علیه السلام : ...انَّ اللهَ تَعَالَی أجَلُّ وَ أعْظَمُ مِنْ أنْ یَتَوَلَّی
ذَلِکَ بِنَفْسِهِ وَفِعْلُ رُسُلِهِ وَمَلَائِکَتِهِ فِعْلُهُ لِأَنَّهُمْ بِأمْرِهِ یَعْمَلُونَ فَاصْطَفَی جَلَّ ذِکْرُهُ مِنَ الْمَلَائِکَةِ رُسُلًا... وَمِنَ النَّاسِ فَمَنْ کَانَ مِنْ أهْلِ الطَّاعَةِ تَوَلَّتْ قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِکَةُ الرَّحْمَةِ وَمَنْ کَانَ مِنْ أهْلِ الْمَعْصِیَةِ تَوَلَّی قَبْضَ رُوحِهِ مَلَائِکَةُ النَّقِمَةِ وَلِمَلَکِ الْمَوْتِ أَعْوَانٌ مِنْ مَلَائِکَةِ الرَّحْمَةِ وَالنَّقِمَةِ یَصْدُرُونَ عَنْ أمْرِه وَفِعْلُهُمْ فِعْلُهُ وَکُلُّ
ص: 111
مَا یَأْتُونَهُ مَنْسُوبٌ إِلَیْهِ وَإِذَا کَانَ فِعْلُهُمْ فِعْلَ مَلَکِ الْمَوْتِ وَفِعْلُ مَلَکِ الْمَوْتِ فِعْلُ اللهِ.((1))
زندیقی در محضر علی علیه السلام ادّعای تناقض در قرآن کرد و گفت: در جایی می گوید ملک الموت شما را می میراند و در جایی آمده که این کار خداست و در محل دیگری آن را به ملائکه نسبت داده است. امام علیه السلام در جواب فرمودند: خدای تبارک و تعالی بالاتر از آن است که این کار را بنفسه انجام بدهد، بلکه کار ملائکه، کار خدا است. چون آن ها به امر خدا کار
می کنند. خداوند میان خود و خلقش ملائکه ای را برای کارها انتخاب کرده است... هر که اهل طاعت باشد، روح او را ملائکه رحمت تحویل می گیرند و هر که اهل معصیت باشد، روح او را ملائکه عذاب قبض می کنند. ملک الموت اعوانی از ملائکه رحمت و عذاب دارد که با دستور او کار می کنند، کار آن ها کار او است، پس کار آن ها کار ملک الموت و کار ملک الموت کار خدا است.
می دانیم که در یک وقت و یک ساعت، هزاران انسان در روی زمین از دنیا می روند، بنابراین باید ملک الموت و عزرائیل محیط بر کره زمین و مسلّط بر همه آن باشد و تمام انسان هایی را که اجلشان سرآمده در نظر بگیرد، روایات اهل بیت علیهم السلام این احاطه عجیب و تسلّط کامل را مطرح کرده و بیان داشته اند که به عنوان نمونه به ذکر چند روایت اکتفا می کنیم:
ص: 112
در تفسیر علی بن ابراهیم، ذیل آیه:
{قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلیَ رَبِّکُمْ تُرْجَعُون}.((1))
بگو: فرشته مرگ که مأمور قبض روح شماست جان شما را خواهد گرفت و پس از مرگ به سوی خدای خود بازگردانیده می شوید.
از حضرت صادق علیه السلام نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
لَمَّا اُسْرِیَ بِی إِلَی السَّمَاءِ رَأَیْتُ مَلَکاً مِنَ الْمَلَائِکَةِ بِیَدِهِ لَوْحٌ مِنْ نُورٍ لا یَلْتَفِتُ یَمِیناً وَلَا شِمَالًا مُقْبِلًا عَلَیْهِ ثَبُّهُ کَهَیْئَةِ الْحَزِینِ فَقُلْتُ مَنْ هَذَا یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هَذَا مَلَکُ الْمَوْتِ مَشْغُولٌ فی قَبْضِ الْأَرْوَاحِ فَقُلْتُ أَدْنِنِی مِنْهُ یَا جَبْرَئِیلُ لِأُکَلِّمَهُ فَأَدْنَانِی مِنْهُ فَقُلْتُ لَهُ یَا مَلَکَ الْمَوْتِ أَکُلُّ مَنْ مَاتَ أَوْ هُوَ مَیِّتٌ فِیمَا بَعْدُ أَنْتَ تَقْبِضُ رُوحَهُ قَالَ نَعَمْ قُلْتُ وَتَحْضُرُهُمْ بِنَفْسِکَ قَالَ نَعَمْ مَا الدُّنْیَا کُلُّهَا عِنْدِی فِیمَا سَخَّرَهَا اللهُ لِی وَمَکَّنَنِی مِنْهَا إِلَّا کَدِرْهَمٍ فی کَفِّ الرَّجُلِ یُقَلِّبُهُ کَیْفَ یَشَاءُ.((2))
وقتی مرا در معراج به آسمان بردند، ملکی از ملائکه را دیدم در دستش لوحی بود از نور، به چپ و راست نگاه نمی کرد، به حالت غمگین چشم به آن لوح دوخته بود. گفتم: جبرئیل این کیست؟ جواب داد: این ملک الموت است و مشغول قبض ارواح می باشد.
گفتم: مرا پیش او ببر تا با او سخن گویم، او مرا به ملک الموت نزدیک کرد. گفتم: ای ملک الموت هر که مرده یا خواهد مرد تو روحش را قبض می کنی؟ گفت: آری.
ص: 113
گفتم: خودت بالای سر آن ها حاضر می شوی؟ گفت: آری و دنیا در نزد من با قدرتی و تسلّطی که خدا داده، مانند درهمی است در دست مردی که هر طور بخواهد زیر و رو می کند.
مرحوم کلینی از زید شحّام نقل کرده است که:
سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام عَنْ مَلَکِ الْمَوْتِ یُقَالُ الأَرْضُ بَیْنَ یَدَیْهِ کَالْقَصْعَةِ یَمُدُّ یَدَهُ مِنْهَا حَیْثُ یَشَاءُ قَالَ نَعَم.
از امام صادق علیه السلام از ملک الموت سؤال کردند که می گویند زمین همهاش در نزد او مانند یک کاسه است، دستش را به هر کجا خواست دراز می کند؟ فرمود: آری.
روایت دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
قِیلَ لِمَلَکِ الْمَوْتِ علیه السلام : کَیْفَ تَقْبِضُ الأَرْوَاحَ وَبَعْضُهَا فی الْمَغْرِبِ وَبَعْضُهَا فی الْمَشْرِقِ فی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ فَقَالَ أَدْعُوهَا فَتُجِیبُنِی قَالَ فَقَالَ مَلَکُ الْمَوْتِ علیه السلام إِنَّ الدُّنْیَا بَیْنَ یَدَیَّ کَالْقَصْعَةِ بَیْنَ یَدَیْ أَحَدِکُمْ یَتَنَاوّل مِنْهَا مَا شَاءَ وَالدُّنْیَا عِنْدِی کَالدِّرْهَمِ فی کَفِّ أَحَدِکُمْ یُقَلِّبُهُ کَیْفَ یَشَاء.((1))
به ملک الموت گفته شد: چطور این همه ارواح را در یک وقت قبض می کنی با آنکه بعضی در مشرق و بعضی در مغربند؟ جواب داد: آن ها را می خوانم اجابت می کنند. باز فرمود: ملک الموت گفت: دنیا در جلوی من مانند یک کاسه است در جلوی یکی از شما که از آن هر چه بخواهد بر می دارد دنیا نزد من مانند یک درهم است در دست یکی از شما، که هر طور بخواهد حرکت می دهد.
ص: 114
بنابراین خداوند این ملک مقرّب را به قدری احاطه و تسلّط داده است که همه روی زمین و همه انسان ها را در آن واحد زیر نظر دارد و از این روایات معلوم می شود: قبض روح توسّط اعوان او نیز زیر نظر او و با توجّه و دانستن او است.
ملائکه موجودات غیر مادّی هستند ولی نه غیر مادّی مطلق چون غیر مادّی و مجرّد مطلق فقط خدای تعالی است لا غیر، بهترین عبارت درباره ملائکه آن است که آن ها را «نیروهای باشعور» بنامیم. چنانکه مرحوم شهید مطهری گفته است به صراحت قرآن: ملائکه می توانند به شکل انسان در بیایند و در صورت انسان دیده شوند و کسی نداند که آن ها ملک اند.
چنانکه درباره حضرت مریم در قرآن می خوانیم که خداوند ملک را در حالیکه به صورت انسان کامل متمثّل شده بود پیش مریم فرستاد، مریم از دیدن او وحشت کرد که انسانی است و شاید قصد تجاوز به او را دارد، لذا گفت: من از دست تو به خدا پناه می برم اگر خدا ترسی متعرّض من مباش، در آن وقت ملک گفت: من فرشته ام و از طرف پروردگار آمده ام تا پسری به تو بدهم...
{فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْکَ إِنْ کُنْتَ تَقِیًّا قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا}.((1))
در سوره هود، آیات 69 تا 83 می خوانیم که ملائکه به صورت انسان هایی نزد حضرت ابراهیم علیه السلام آمدند، آن حضرت آن ها را انسان معمولی تصوّر کرده و
ص: 115
برای آن ها طعام آورد و چون دید طعام او را نمی خورند ترسید (که مبادا قصد سوئی دارند) آنان گفتند: نترس ما ملائکه و فرستاده خدای تو هستیم مأموریم که قوم لوط را هلاک کنیم.
{قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا اُرْسِلْنا إِلی قَوْمِ لُوط}.((1))
آن ها از آن جا محضر لوط علیه السلام آمدند، او نیز آن ها را جوانان معمولی تصوّر کرد و ناراحت شد که شاید قومش آن ها را از دست او بگیرند. آن ها به لوط علیه السلام گفتند: ما انسان نیستیم ما ملائکه هستیم آمده ایم این قوم را عذاب کنیم. خود و خانوادهات از این محل خارج شوید:
{قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلُوا إِلَیْکَ فَأَسْرِ بِأَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْل...}.((2))
تا آن ها خود را معرفی نکردند، نه ابراهیم علیه السلام آن ها را شناخت و نه لوط علیه السلام .
جبرئیل، بسیاری از اوقات در شکل و قیافه دحیه کلبی((3)) محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می آمد. در حدیث آمده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به اصحاب خویش فرمود:
إِذَا رَأَیْتُمْ دِحْیَةَ الْکَلْبِیَّ عِنْدِی فَلا یَدْخُلَنَّ عَلَیَّ أَحَد.((4))
چون دحیه کلبی را در نزد من دیدید، کسی پیش من نیاید.
ص: 116
پس شکی نیست که ملائکه به اشکالی درمی آیند و ظاهراً این قدرت در دست آن ها و در اختیار آن ها است. المَلائکة یتشکّل بأشکال المختلفة.
بنابراین ملائکه و ملک الموت چون برای قبض روح کسی حاضر می شوند، تمثّل پیدا کرده و شخص محتضر او را می بیند.
علامه مجلسی از مناقب ابن شهر آشوب از ابن عبّاس نقل کرده است:
أَنَّهُ أُغْمِیَ عَلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسلم فی مَرَضِهِ فَدُقَّ بَابُهُ فَقَالَتْ فَاطِمَةُ مَنْ ذَا؟ قَالَ: أَنَا رَجُلٌ غَرِیبٌ أتَیْتُ أسْأَلُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم أتَأْذَنُونَ لِی فی الدُّخُولِ عَلَیْهِ؟ فَأجَابَتْ: امْضِ رَحِمَکَ اللهُ لِحَاجَتِکَ فَرَسُولُ اللهِ عَنْکَ مَشْغُولٌ. فَمَضَی ثُمَّ رَجَعَ فَدَقَّ الْبَابَ وَقَالَ: غَرِیبٌ یَسْتَأْذِنُ عَلَی رَسُولِ اللهِ أَتَأْذَنُونَ لِلْغُرَبَاءِ؟ فَأَفَاقَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم مِنْ غَشْیَتِهِ وَقَالَ: یَا فَاطِمَةُ، أَتَدْرِینَ مَنْ هَذَا؟ قَالَتْ: لَا یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ: هَذَا مُفَرِّقُ الْجَمَاعَاتِ وَمُنَغِّصُ اللَّذَّاتِ. هَذَا مَلَکُ الْمَوْتِ مَا اسْتَأْذَنَ وَ اللهِ عَلَی أَحَدٍ قَبْلِی وَلَا یَسْتَأْذِنُ عَلَی أَحَدٍ بَعْدِی. اسْتَأْذَنَ عَلَیَّ لِکَرَامَتِی عَلَی اللهِ ائْذَنِی لَهُ فَقَالَتْ: ادْخُلْ رَحِمَکَ اللهُ. فَدَخَلَ کَرِیحٍ هَفَّافَةٍ وَقَالَ: السَّلَامُ عَلَی أَهْلِ بَیْتِ رَسُولِ الله... .((1))
چون رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در وقت رحلت به بیهوشی افتاد، در خانه زده شد، فاطمه÷ فرمود: کیست؟ گفت: مرد غریبی هستم آمدهام از رسول خدا چیزی بپرسم، آیا اجازه می دهید داخل شوم؟ حضرت فاطمه÷ فرمود: برگرد. خدا تو را رحمت کند، رسول خداگرفتار مرض خویش است. آن مرد برگشت، سپس آمد و دقّ الباب کرد و گفت: مرد غریبی است اجازه می خواهد محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیاید. آیا غریبان را اجازه می دهید؟
ص: 117
در آن وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم به هوش آمد و فرمود: یا فاطمه، آیا می دانی او کیست؟ گفت: نه یا رسول الله. فرمود: او پراکنده کننده جماعت ها و از بین برنده لذّت ها است و ملک الموت است، به خدا قسم از کسی اذن دخول نخواسته است و از کسی بعد از من اذن دخول نخواهد خواست، به جهت احترامی که پیش خدا دارم، اجازه بده بیاید. فاطمه÷ فرمود: داخل شو. خدا رحمتت کند. ملک الموت مانند نسیم پاکی داخل شد و گفت: السّلام علی اهل بیت رسول الله... .
در نتیجه به جرأت می توان گفت آنچه از آیات قرآن درباره تمثّل ملائکه بیان شده است، کاملاً طبیعی و قابل قبول است.
أنَّ إِبْرَاهِیمَ علیه السلام لَقِیَ مَلَکاً فَقَالَ لَهُ: مَنْ أَنْتَ؟ قَالَ: أنَا مَلَکُ الْمَوْتِ فَقَالَ: أَتَسْتَطِیعُ أَنْ تُرِیَنِی الصُّورَةَ الَّتِی تَقْبِضُ فِیهَا رُوحَ الْمُؤْمِنِ؟ قَالَ: نَعَمْ أَعْرِضْ عَنِّی. فَأَعْرَضَ عَنْهُ، فَإِذَا هُوَ شَابٌّ حَسَنُ الصُّورَةِ حَسَنُ الثِّیَابِ حَسَنُ الشَّمَائِلِ طَیِّبُ الرَّائِحَةِ فَقَالَ: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ لَوْ لَمْ یَلْقَ الْمُؤْمِنُ إِلَّا حُسْنَ صُورَتِکَ لَکَانَ حَسْبَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ: هَلْ تَسْتَطِیعُ أَنْ تُرِیَنِی الصُّورَةَ الَّتِی تَقْبِضُ فِیهَا رُوحَ الْفَاجِرِ؟ فَقَالَ: لَا تُطِیقُ. فَقَالَ: بَلَی. قَالَ: فَأَعْرِضْ عَنِّی فَأَعْرَضَ عَنْهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَیْهِ فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ أَسْوَدُ قَائِمُ الشَّعَرِ مُنْتِنُ الرَّائِحَةِ أَسْوَدُ الثِّیَابِ یَخْرُجُ مِنْ فیهِ وَمِنْ مَنَاخِرِهِ النِّیرَانُ وَالدُّخَانُ. فَغُشِیَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ ثُمَّ أَفَاقَ وَقَدْ عَادَ مَلَکُ الْمَوْتِ إِلَی حَالَتِهِ الاوّلی. فَقَالَ: یَا مَلَکَ الْمَوْتِ لَوْ لَمْ یَلْقَ الْفَاجِرُ إِلَّا صُورَتَکَ هَذِهِ لَکَفَتْه.((1))
ص: 118
حضرت ابراهیم علیه السلام روزی شخصی را دید.
از او پرسید تو کیستی؟ او گفت: عزرائیل هستم.
ابراهیم گفت: آیا می توانی خودت را به آن صورتی که مؤمنین را قبض روح می کنی، به من بنمایانی؟ عزرائیل گفت: بله. ولی از تو می خواهم روی خود را برگردانی.
ابراهیم به دستور او، روی خود را برگردانید و سپس به او نگاه کرد، جوانی بسیار زیبا و خوشرو و شاد دید، گفت: «اگر مؤمن پس از مرگ، چیزی (پاداشی) غیر از این چهره زیبا را نبیند، همین دیدار برای او کافی است و پاداش خوبی برای کارهای نیکش خواهد بود.
سپس ابراهیم به عزرائیل گفت: اگر می توانی، خودت را در آن چهره ای که گمراهان و گنهکاران را با آن، قبض روح می کنی، به من بنمایان.
عزرائیل گفت: ای ابراهیم! تو طاقت دیدن آن چهره را نداری.
ابراهیم علیه السلام خواستهاش را تکرار کرد.
عزرائیل گفت: روی خود را بگردان، ابراهیم علیه السلام روی خود را برگردانید و سپس به او نگاه کرد، دید مردی سیاه که موهای بدنش راست شده و بسیار بوی بدی دارد و از دهان و سوراخ های بینی او دود و آتش بیرون می آید، حضرت ابراهیم علیه السلام نتوانست آن چهره را مشاهده کند، بر اثر شدّت ناراحتی بیهوش شد، وقتی که به هوش آمد، عزرائیل را به صورت اوّل دید، به او فرمود: «ای فرشته مرگ، اگر انسان گنهکار جز دیدن همین چهره، کیفر دیگری نبیند، همین نگاه برای عذاب و کیفر او کفایت می کند.
ص: 119
مرگ در نظر بیشتر انسان ها، چهره بس وحشتناک و هولناکی دارد؛ از این رو کم تر کسی را می توان پیدا کرد که ترس از مردن را به خود راه نداده باشد. البتّه طبیعی است و باید انسان از مرگ وحشت داشته و از آن نگران باشد؛ زیرا با آمدن مرگ، انسان در سکرات مرگ قرار می گیرد و از چند جهت به اوفشار می آید: از یک سو همه محبّت ها و دلبستگی ها به امور دنیوی پایان می پذیرد؛ همانند: از دست دادن مال و ثروت که از تهیه و جمع کردن آن ها از حلال و حرام و مشکوک چشم خود را به هم گذاشته و انباشته بود، جدا شدن از زن و فرزند و بازماندگان، از دست دادن عمر که بزرگترین سرمایه او بود و به باطل گذشته است. از سوی دیگر دیدن صحنه ها و قیافه های هول انگیز و وحشتناک که تا به حال آن را مشاهده نکرده بود، زیرا در لحظه مرگ، انسان درک و دید تازه ای پیدا می کند، بی ثباتی این جهان را با چشم خود می بیند و حوادث بعد از مرگ را کم و بیش مشاهده می کند. آن چه از همه مهم تر به نظر می رسد وارد شدن به عالمی نامأنوس خواهد بود. در عالمی قدم می گذارد که برای او کاملا تازه و اسرار آمیز است، که نه تنها هیچ نشانی و علامتی از سعادت ابدی در دست نیست، بلکه آدمی هیچ اطلاعی ازاوضاع و احوال آینده خود ندارد و این، خود مایه نگرانی است. این جاست که وحشتی عظیم سرتاپای او را فرا می گیرد و حالتی شبیه به مستی به او دست می دهد، ولی مست نیست.
پیامبر گرامی اسلام، هنگام معراج در آسمان، فرشته مرگ را دید. بعد از
ص: 120
سؤال و جواب به جبرئیل فرمود:
کفی بالموت طامة یا جبرئیل.
ای جبرئیل! مرگ به عنوان یک فاجعه وحشتناک (برای موعظه انسان) کافی است.
مرگ، بسی رخداد سنگین و تحوّلی بسیار بزرگ و اساسی است؛ از این رو آدمی در وقت مردن و حالت احتضار، از خود بی خود می گردد و به حالتی شبیه مستی، دچار می شود که از آن به «سکره موت» تعبیر شده است:
{وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقّ ِ ذَالِکَ مَا کُنتَ مِنْهُ ...}.((1))
و سکرات مرگ که قضاء حتمی خدا است، می آید و به انسان گفته می شود: این همان بود که برای فرار از آن حیله می کردی.
واژه «سکرهْ» از «سکر» به معنی مستی و گیجی گرفته شده است، چنین حالتی در موارد مختلف مانند مستی شراب خوردن، خشم شدید، درد بسیار سخت، نگرانی و پریشانی شدید برای انسان ایجاد می گردد. حالت سکره، در اثر شدّت و سختی فوق العاده مرگ پیدا می شود؛
در جای دیگر می فرماید:
{وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّلِمُونَ فیِ غَمَرَاتِ الْمَوْتِ وَالْمَلَئکَةُ بَاسِطُواْ أَیْدِیهِمْ أخْرِجُواْ أَنفُسَکُمُ الْیَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا کُنتُمْ تَقُولُونَ عَلیَ اللهِ غَیْرَ الْحَقّ ِ وَکُنتُمْ عَنْ ءَایَتِهِ تَسْتَکْبِرُون}.
ص: 121
و اگر (فضاحت و سختی حال) ستمکاران را ببینی آن گاه که در سکرات موت گرفتار می شوند! و فرشتگان (برای قبض روح آن ها) دست (قهر و قدرت)برآورند و گویند: جان از تن به در کنید، امروز کیفر عذاب و خواری می کشید چون بر خدا سخن به ناحق می گفتید و از (حکم) آیات او گردنکشی و تکبّر می نمودید.((1))
«غمره» به معنای پوشاندن و در زیر گرفتن است.
«غمرات الموت» شدائد مرگ است که انسان را احاطه می کند. آیه مبارکه در بیان اهوال و شداید مرگ صریح است.
مرحوم شاه آبادی در این رابطه می نویسد مبنی بر این که:
فرشتگان دو دسته اند: گروهی متصدّیان امر آخرتند و گروه دیگر سرپرستان و کارگزاران امور دنیا. فرشتگان دنیا وقتی دیدند عمر شخص تبه کار سپری شده و او عمل صالحی ندارد، هنگام مرگ پشت او را محکم می زنند و شکنجه می کنند و او را از دنیا بیرون می کنند و به فرشتگان برزخ و آخرت می سپارند. فرشتگان برزخ وقتی او را می بینند که با دست خالی می آید به صورت او می کوبند.((2))
طبق برخی روایات حتّی مردان خدا و پیامبران الاهی که نه دلبستگی به دنیا داشته اند و نه وحشتی از آینده، از لحظه مرگ، این لحظه انتقالی، نگران بوده اند.
در این زمینه روایات زیادی از ائمّه معصومین علیهم السلام به ما رسیده است که به بعضی از آن ها اشاره می کنیم.
ص: 122
1. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در دعاهای خود فرموده است:
اللَّهُمَّ أعِنِّی عَلَی غَمَرَاتِ الْمَوْت وسَکَرَاتِ الْمَوْت.((1))
خدایا مرا در شداید مرگ و در بیهوشی های آن کمک کن.
2. حضرت امام موسی کاظم علیه السلام بیشتر اوقات در دعاهایش می گفت:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ الرَّاحَةَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسَابِ.((2))
3. امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود:
إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَرَاتٍ هِی أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَی عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْیَا.((3))
قطعاً مرگ شداید و سختیهایی دارد که شدیدتر از آن است که در وصف بگنجد یا با معیار عقل اهل دنیا سنجیده شود.
4. امیرمؤمنان در نهج البلاغه درباره سکرات موت، ترسیم زنده و گویایی از لحظه مرگ نموده و چنین می فرماید:
اجْتَمَعَتْ عَلَیْهِمْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ وَحَسْرَةُ الْفَوْتِ فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ وَتَغَیَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِیهِمْ وُلُوجاً فَحِیلَ بَیْنَ أَحَدِهِمْ وَبَیْنَ مَنْطِقِهِ وَإِنَّهُ لَبَیْنَ أَهْلِهِ یَنْظُرُ بِبَصَرِهِ وَیَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَی صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ وَبَقَاءٍ مِنْ لُبِّهِ یُفَکِّرُ فِیمَ أَفْنَی عُمُرَهُ وَفِیمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ وَیَتَذَکَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا أَغْمَضَ فی مَطَالِبِهَا وَأَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَمُشْتَبِهَاتِهَا قَدْ لَزِمَتْهُ
ص: 123
تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَأَشْرَفَ عَلَی فِرَاقِهَا تَبْقَی لِمَنْ وَرَاءَهُ یَنْعَمُونَ فِیهَا وَیَتَمَتَّعُونَ بِهَا فَیَکُونُ الْمَهْنَأُ لِغَیْرِهِ وَالْعِبْ ءُ عَلَی ظَهْرِهِ وَالْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا فَهُوَ یَعَضُّ یَدَهُ نَدَامَةً عَلَی مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ وَیَزْهَدُ فِیمَا کَانَ یَرْغَبُ فِیهِ أَیَّامَ عُمُرِه.((1))
سختی جان کندن و حسرت از دست دادن دنیا، به دنیا پرستان هجوم آورد. بدن ها در سختی جان کندن سست شده و رنگ از صورت هایشان می پرد، مرگ آرام آرام همه اندامشان را فرا گرفته، زبان را از سخن گفتن باز می دارد، و او در میان خانواده اش افتاده با چشم خود می بیند و با گوش می شنود و با عقل درست می اندیشد که عمرش را در پی چه کارهایی تباه کرده؟ و روزگارش را چگونه سپری کرده؟ به یاد ثروت هایی که جمع کرده می افتد، همان ثروت هایی که در جمع آوری آن ها چشم بر هم گذاشته و از حلال و حرام و شبهه ناک گرد آورده و اکنون گناه جمع آوری آن همه بر دوش اوست که هنگام جدایی از آن ها فرا رسیده، و برای وارثان باقی مانده است تا از آن بهرمند گردند، و روزگار خود گذرانند. راحتی و خوشی آن برای دیگری و کیفر آن بر دوش اوست، و او در گرو این اموال است که دست خود را از پشیمانی می گزد به خاطر واقعیّت هایی که هنگام مرگ مشاهده کرده است.
از کلمات آن بزرگوار معنای سکرات موت و شدّت حال محتضر در آن لحظه حسّاس که در آستانه جان دادن است، به خوبی روشن می شود.
ص: 124
5. قال علیّ بن الحسین علیه السلام :
أَشَدُّ سَاعَاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلاثُ سَاعَاتٍ السَّاعَةُ الَّتِی یُعَایِنُ فِیهَا مَلَکَ الْمَوْتِ وَالسَّاعَةُ الَّتِی یَقُومُ فِیهَا مِنْ قَبْرِهِ وَالسَّاعَةُ الَّتِی یَقِفُ فِیهَا بَیْنَ یَدَیِ اللهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی فَإِمَّا إِلَی الْجَنَّةِ وَإِمَّا إِلَی النَّارِ.((1))
امام سجاد علیه السلام فرمودند: سختترین ساعات انسان سه وقت است: وقتی که ملک الموت را می بیند، وقتی که از قبر برمیخیزد و وقتی که در پیشگاه خدا برای حساب می ایستد. در آن وقت است که به سوی بهشت می رود و یا به سوی جهنّم.
هم چنین سیّد السّاجدین، زین العابدین، امام المتّقین، علی بن الحسین علیه السلام در مقام دعایی که در شب های رمضان هنگام سحر می خواند و از ابوحمزه ثمالی نقل شده است، می فرماید:
وَقَد خَفَقَت عِندَ رَأسِی أَجنِحَةُ المَوتِ فَما لِی لا اَبکِی، اَبکِی لِخُروجِ نَفسی.
همانا مرگ بال های خود را بر سرم گسترده است، پس چرا گریه نکنم؟ گریه می کنم برای آن حالت جان دادنم.
از این روایت شریف و دعای آن حضرت دانسته می شود که لحظه خروج روح از بدن، سخت ترین حالات انسان خواهد بود. پس باید انسان متوجّه این روز باشد؛ کاری انجام دهد که به هنگام مرگ به آسانی روح از بدنش خارج شود و به راحتی جان دهد.
ص: 125
در ادوار حیات بشر، سه روز است که از نظر دینی بسیار مهم تلقی شده و بزرگترین تحوّل در آن ها به وقوع می پیوندد. یکی روز ولادت است، دیگری روز مرگ است و سوّم روز قیامت. در این سه روز، انسان از عالمی به عالم دیگر انتقال می یابد و تمام شرایط زندگی و قوانین حیاتی اش دگرگون می شود. روز ولادت، رحم مادر را ترک می گوید و به دنیا قدم می گذارد. در آن روز همه صفات خوب و بدی که از پدران و مادران دور و نزدیک خود ارث برده و همچنین تمام صفات مطلوب و نامطلوبی که در ایام رحم مادر، نصیبش شده با خود به دنیا می آورد و اوضاع و احوالش تثبیت می گردد. روز مرگ، زندگی دنیا را ترک می گوید، به عالم برزخ وارد می شود و تمام اعمال خوب و بدی که در دنیا انجام داده با خود می آورد و سود و زیانشان را مشاهده می کند. روز سوّم به فرمان الاهی دوباره زنده می شود، جسم و جانش به هم می پیوندند. عالم برزخ و خانه قبر را ترک می گوید و در عالم وحشت زا و هراس انگیز قیامت وارد می شود و در شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا در انتظار رسیدگی به حساب و روشن شدن پاداش یا کیفر اعمال خود به سر می برد.
در این باره روایتی از امام هشتم علیه السلام نقل شده است که وضعیت این سه روز را به گونه ای زیبا بیان فرموده است:
6. عَنْ یَاسِرٍ الْخَادِمِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ أَوْحَشَ مَا یَکُونُ هَذَا الْخَلْقُ فی ثَلَاثَةِ مَوَاطِنَ یَوْمَ یُولَدُ وَیَخْرُجُ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ فَیَرَی الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَمُوتُ فَیُعَایِنُ الآخِرَةَ وَأَهْلَهَا وَیَوْمَ یُبْعَثُ
فَیَرَی أحْکَاماً لَمْ یَرَهَا فی دَارِ الدُّنْیَا وَقَدْ سَلَّمَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَلَی یَحْیَی علیه السلام فی هَذِهِ الثَّلَاثَةِ الْمَوَاطِنِ
ص: 126
وَآمَنَ رَوْعَتَهُ فَقَالَ: {وَسَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا}((1)) وَقَدْ سَلَّمَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ علیه السلام عَلَی نَفْسِهِ فی هَذِهِ الثَّلَاثَةِ الْمَوَاطِنِ فَقَالَ: {وَالسَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أَمُوتُ وَیَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا}.((2))
یاسر خادم می گوید: از حضرت رضا علیه السلام شنیدم که می فرمود: وحشتبارترین مواقع برای این مردم، سه مورد است. روز ولادت که از شکم مادر خارج می شوند و دنیا را می بینند. روزی که می میرند و عالم بعد از مرگ و اهل آن را مشاهده می کنند و روزی که دوباره زنده می شوند، به صحنه قیامت قدم می گذارند و احکامی را مشاهده می کنند که در دنیا ندیده اند و خداوند سلامت حضرت یحیی را در این سه روز اخبار نموده که فرمود:
{سَلامٌ عَلَیْهِ یَوْمَ وُلِدَ وَیَوْمَ یَمُوتُ وَیَوْمَ یُبْعَثُ حَیًّا}.
و حضرت مسیح در این سه مرحله برای خویشتن سلامت خواسته و گفته است:
{والسَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَیَوْمَ أمُوتُ وَیَوْمَ اُبْعَثُ حَیًّا}.((3))
7. حضرت رضا علیه السلام از پدرانش علیهم السلام نقل فرمود:
لَمَّا حَضَرَتِ الْحَسَنَ علیه السلام الْوَفَاةُ بَکَی فَقِیلَ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ تَبْکِی وَمَکَانُکَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم الَّذِی أَنْتَ بِهِ وَقَدْ قَالَ فِیکَ مَا قَالَ وَقَدْ حَجَجْتَ عِشْرِینَ حَجَّةً مَاشِیاً وَقَدْ قَاسَمْتَ مَالَکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّی النَّعْلَ
ص: 127
بِالنَّعْلِ فَقَالَ إِنَّمَا أَبْکِی لِخَصْلَتَیْنِ لِهَوْلِ الْمُطَّلَعِ وَفِرَاقِ الأَحِبَّةِ.
چون وفات حضرت مجتبی علیه السلام نزدیک شد گریست، گفتند: یابن رسول الله، با این منزلت و تقرب که نسبت به رسول خدا داری گریه می کنی؟ با آنکه رسول خدا از تو آن همه تعریف کرده است و با آنکه بیست بار پیاده به حج رفته ای؟
و سه بار نصف مال خود را در راه خدا داده ای حتّی یک نعلین از دو نعلین را؟ فرمود: به دو علت گریه می کنم برای هول و وحشت آنچه با آن روبرو می شوم و برای جدایی از عزیزان.((1))
گریه و ناله سلاح مؤمن است: (و سلاحه البکاء)((2)) مؤمن اگر از ترس نفوذ ابلیس از بیرون و سلطه نفس امّاره از درون ننالد و خود را تصفیه نکند آینده او در خطر خواهد بود.
8. عَن السَّکُونِیِّ عَنْ أبی عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِ اشْتَکَی عَیْنَهُ فَعَادَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم فَإِذَا هُوَ یَصِیحُ فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم : أجَزَعاً أمْ وَجَعاً فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ وَمَا وَجِعْتُ وَجَعاً قَطُّ أَشَدَّ مِنْهُ فَقَالَ: یَا عَلِیُّ إِنَّ مَلَکَ الْمَوْتِ إِذَا نَزَلَ لِقَبْضِ رُوحِ الْکَافِرِ نَزَلَ مَعَهُ سَفُّودٌ مِنْ نَارٍ فَنَزَعَ رُوحَهُ بِهِ
فَتَصِیحُ جَهَنَّمُ فَاسْتَوَی عَلِیٌّ علیه السلام جَالِساً فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ أَعِدْ عَلَیَّ حَدِیثَکَ فَقَدْ أَنْسَانِی وَجَعِی مَا قُلْتَ ثُمَّ قَالَ: هَلْ یُصِیبُ ذَلِکَ أَحَداً مِنْ أُمَّتِکَ قَالَ: نَعَمْ حَاکِمٌ جَائِرٌ وَآکِلُ مَالِ الْیَتِیمِ ظُلْماً وَشَاهِدُ زُورٍ.
ص: 128
سکونی از امام صادق علیه السلام نقل می کند: درد چشم شدیدی بر علی علیه السلام عارض گردید، پیامبر اسلام به عیادت آن حضرت رفت، دید او از شدّت درد، فریاد می کشد، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به او فرمود: «آیا این فریاد و ناله، از روی جَزَع و بیتابی است و یا درد بسیار شدید است؟
علی علیه السلام عرض کرد: «ای رسول خدا! دردی را شدیدتر از این درد هرگز سراغ ندارم».
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم (برای اینکه علی علیه السلام را آرام کند) فرمود: ای علی! هنگامی که عزرائیل نزد کافری می آید تا روح او را قبض کند، همراه خود سیخی آتشین بیاورد و به وسیله آن، روح او را از کالبدش بیرون بکشد، در این هنگام جهنّم صیحه کشد.
حضرت علی علیه السلام وقتی که این موضوع را شنید (درد خود را فراموش کرد) برخاست و راست نشست و گفت: ای رسول خدا! این سخن را اعاده کن، زیرا که موجب فراموشی درد چشمم شد».
سپس علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم چنین پرسید: آیا از امّت تو (مسلمانان) کسی این گونه سخت، قبض روح می شود؟
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آری.(سه کس این گونه قبض روح شود) حاکم ستمگر و خورنده مال یتیم از روی ظلم و کسی که گواهی دروغ بدهد.((1))،((2))
ص: 129
روزی عزرائیل نزد حضرت موسی علیه السلام آمد، آن حضرت از عزرائیل پرسید: برای زیارتم آمده ای یا برای قبض روحم؟
عزرائیل جواب داد: برای قبض روحت آمده ام. موسی گفت: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم. عزرائیل گفت: مهلتی در کار نیست. موسی علیه السلام به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند. خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی علیه السلام مهلت بده». عزرائیل مهلت داد.
موسی علیه السلام نزد مادرش آمده و گفت: «سفری در پیش دارم!» مادر گفت: چه سفری؟ موسی: سفر آخرت. مادر گریه کرد. موسی علیه السلام نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با وی وداع کرد، کودک دست به دامن موسی علیه السلام زد و گریه کرد، دل موسی علیه السلام از گریه کودکش سوخت و گریه کرد، خداوند به موسی علیه السلام وحی کرد: «ای موسی! تو به درگاه ما می آیی، این گریه و زاریت چیست؟» موسی علیه السلام عرض کرد: «دلم به حال کودکانم می سوزد». خداوند فرمود: «ای موسی! دل از آن ها بکن من از آن ها نگهداری می کنم و آن ها را در آغوش محبّتم می پرورانم».
دل موسی علیه السلام آرام گرفت، به عزرائیل گفت:
جانم را از کدام عضو می گیری؟ عزرائیل گفت: از دهانت. موسی گفت: آیا از دهانی که بیواسطه با خدا سخن گفته است می گیری؟ عزرائیل جواب داد: از دستت. موسی گفت: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟ عزرائیل گفت: از پایت. موسی گفت: آیا از پایی که من با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفتهام؟
ص: 130
عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی علیه السلام داد، موسی علیه السلام آن را بو کرد و جان سپرد.
فرشتگان به موسی علیه السلام گفتند: «یَا أهوَن الأنبیاء مَوتاً کیفَ وَجَدتَ الموتَ؟؛ ای کسی که در میان پیامبران، از همه راحت تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟»
موسی علیه السلام گفت: «کَشاةٍ تُسلَخُ وهی حیَّة»؛ «مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند یافتم».((1))و((2))
امام صادق علیه السلام فرمودند:
إِنَّ عِیسَی بْنَ مَرْیَمَ علیه السلام جَاءَ إِلَی قَبْرِ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا علیه السلام وَکَانَ سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ یُحْیِیَهُ لَهُ فَدَعَاهُ فَأَجَابَهُ وَخَرَجَ إِلَیْهِ مِنَ الْقَبْرِ فَقَالَ لَه: مَا تُرِیدُ مِنِّی فَقَالَ لَهُ: أُرِیدُ أَنْ تُؤْنِسَنِی کَمَا کُنْتَ فِی الدُّنْیَا فَقَالَ لَهُ: یَا عِیسَی مَا سَکَنَتْ عَنِّی حَرَارَةُ الْمَوْتِ وَأَنْتَ تُرِیدُ أَنْ تُعِیدَنِی إِلَی الدُّنْیَا وَتَعُودَ عَلَیَّ حَرَارَةُ الْمَوْتِ فَتَرَکَهُ فَعَادَ إِلَی قَبْرِه.((3))
ص: 131
حضرت عیسی علیه السلام کنار قبر حضرت یحیی بن زکریا علیه السلام آمد و از درگاه خداوند خواست تا یحیی علیه السلام را زنده کند، خداوند دعای او را به اجابت رسانید و یحیی علیه السلام را زنده کرد. او از قبر بیرون آمد و به عیسی علیه السلام گفت: «از من چه می خواهی؟»
عیسی گفت: «می خواهم با من انس بگیری، چنانکه در دنیا با من مأنوس بودی» یحیی جواب داد:«ای عیسی! هنوز تلخی مرگ در کامم فرو ننشسته، تو می خواهی مرا به دنیا برگردانی و بار دیگر تلخی مرگ را بچشم؟»
آنگاه یحیی علیه السلام از عیسی علیه السلام جدا شد و به عالم قبر بازگشت.
در مباحث قبل، مطالبی درباره سکرات موت گفته شد، که از آیات و روایات چنین نتیجه گرفته می شود که هنگام بیرون رفتن روح از بدن، مشکلاتی در پیش است و این واقعه برای هر کس، غم انگیز و اندوهبار خواهد بود. چون این حالت، هنگام تحوّل و تحویل حیات به ممات بوده و یا به اعتبار دیگر در ارتحال روح از این عالم به عالم دیگر است. البتّه برای اهل کفر و عصیان توأم با سختی و مشقّت بیشتری می باشد و جان آن ها به سختی گرفته می شود، چنانکه خداوند در قرآن مجید می فرماید:
{إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَتَزْهَقَ أنْفُسُهُم}.((1))
ص: 132
جز این نیست که خدا می خواهد بدین وسیله این ها را در دنیا عذاب کند و جانشان بیرون آید.
امّا درباره اهل ایمان، در مرتبه ای آسان تر بوده و به راحتی از دنیا کوچ خواهند کرد. بلکه با خطاب {یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ
الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً فَادْخُلی فی عِبادی وَ ادْخُلی جَنَّتی}((1)) قبض روح می شوند.
نکته قابل توجّه اینکه: روایات، عوامل زیادی را ذکر می کند که موجب آسانی سکرات موت می شود که به بعضی از آن ها اشاره می شود:
1. محبّت به امیر المؤمنین که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
ألَا وَمَنْ أحَبَّ عَلِیّاً یُهَوِّنُ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ.((2))
هر کس علی را دوست داشته باشد خداوند سکرات مرگ را بر او آسان می کند.
2. مَنْ کَسَا أَخَاهُ کِسْوَةَ شِتَاءٍ أَوْ صَیْفٍ کَانَ حَقّاً عَلَی اللهِ أَنْ یَکْسُوَهُ مِنْ ثِیَابِ الْجَنَّةِ وَأنْ یُهَوِّنَ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت وَأَنْ یُوَسِّعَ عَلَیْهِ فی قَبْرِه.((3))
هر که به برادر مؤمن خود جامه ای برای زمستان یا تابستان بپوشاند، بر خدا سزا است که به او از جامه های بهشت بپوشاند، و سختی جان کندن را آسان کند و قبرش را گشاد کند.
3. مَنْ أعَانَ ضَعِیفاً فی فَهْمِهِ وَمَعْرِفَتِهِ فَلَقَّنَهُ حُجَّتَهُ عَلَی خَصْمِ الدِّینِ طُلَّابِ الْبَاطِلِ أَعَانَهُ اللهُ عِنْدَ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ عَلَی شَهَادَةِ أنْ لا إِلَهَ إِلَّا
ص: 133
اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَأنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه.((1))
هر کس به فردی که در فهم و معرفت دین، ناتوان است، کمک کند و در برابر مبارزه طلبیِ خصم باطل به او دلیلی آموزد، خدا او را در سکرات مرگ، بر شهادت دادن به یگانگی خدا و اینکه محمّد صلی الله علیه و آله وسلم بنده و رسول او است؛ کمک نماید.
4. مَنْ قَرَأ آیَةَ الْکُرْسِیِّ یُهَوِّنُ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت.((2))
هر کسی که آیهْ الکرسی را بخواند،خداوند سکرات موت را بر او آسان می کند.
5. مَنْ قَرَأ هذه السُّورَة (ق) یُهَوِّنُ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت.((3))
کسی که این سوره (ق) را قرائت کند، خداوند بر او سکرات موت را آسان می کند.
6. مَنْ قَرَأ یس فی عُمرِه مَرَّةً واحِدَةً... وخَفَّفَ اللهُ عَنهُ سَکَرَاتِ الْمَوْت وأهوالَه.((4))
هر کس سوره یس را در عمر خود یک مرتبه بخواند..... خداوند سکرات و اهوال موت را بر او آسان کند.
7. مَا مِنْ مُؤْمِنٍ یَصُومُ شَهْرَ رَمَضَانَ احْتِسَاباً إِلَّا أوْجَبَ اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی لَهُ سَبْعَ خِصَالٍ... وَالرَّابِعَةُ یُهَوِّنُ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت.((5))
ص: 134
فرمود: مؤمنی نباشد که ماه رمضان را بحساب خدا روزه دارد جز آنکه خدا بر او هفت خصلت واجب کند:... چهارم: سکرات موت بر او آسان شود.
8. مَنْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ أَرْبَعَةً وَعِشْرِینَ یَوْماً... یُهَوِّنُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْت.((1))
هر که بیست و چهار روز از ماه رجب را روزه دارد... تلخی جان کندن را بر او آسان کند.
9. مَنْ أحَبَّ أَنْ یُخَفِّفَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ فَلْیَکُنْ لِقَرَابَتِهِ وَصُولًا وَ بِوَالِدَیْهِ بَارّاً فَإِذَا کَانَ کَذَلِکَ هَوَّنَ اللهُ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَلَمْ یُصِبْهُ فی حَیَاتِهِ فَقْرٌ أَبَداً.((2))
هر که دوست دارد خدا سختی های جان کندن را بر او آسان کند باید صله رحم کند و به پدر و مادرش نیکی کند چون چنین باشد خدا جان کندن را بر او آسان کند و در زندگی دچار پریشانی و فقر نشود.
10. عَنْ حَرِیزٍ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ أَبِی عَبْدِاللهِ علیه السلام (فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ) إِنَّ أَخِی مُنْذُ ثَلَاثَةِ أَیَّامٍ فِی النَّزْعِ وَ قَدِ اشْتَدَّ عَلَیْهِ الْأَمْرُ فَادْعُ لَهُ فَقَالَ علیه السلام : اللَّهُمَّ سَهِّلْ عَلَیْهِ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ ثُمَّ أَمَرَهُ وَقَالَ حَوِّلُوا فِرَاشَهُ إِلَی مُصَلَّاهُ الَّذِی کَانَ یُصَلِّی فِیهِ فَإِنَّهُ یُخَفَّفُ عَلَیْهِ إِنْ کَانَ فِی أَجَلِهِ تَأْخِیرٌ وَإِنْ کَانَتْ مَنِیَّتُهُ قَدْ حَضَرَتْ فَإِنَّهُ یُسَهَّلُ عَلَیْهِ إِنْ شَاءَ الله.((3))
ص: 135
حریز گوید: نزد امام صادق علیه السلام بودیم که مردی به ایشان گفت: برادرم سه روز است که به حال جان دادن است و کار بر او سخت گشته، پس برای او دعا بفرمائید. آن حضرت علیه السلام فرمودند: خداوندا! سکرات مرگ را بر او آسان گردان و سپس امر فرمودند: رختخوابش را به مکانی که در آن نماز می خواند ببرید؛ زیرا اگر مرگش نرسیده باشد، [دردش] را تخفیف می دهد [و کم می کند] و اگر مرگش فرا رسیده باشد، مرگ را بر او آسان می سازد؛ اگر خدا بخواهد.
چنانچه قبلاً یادآور شدیم که انتقال از یک زندگی به زندگی دیگر به طور طبیعی بدون مشکلات نخواهد بود، قرآن مجید که مستندترین مدرک و موثّق ترین منبع اسلامی است، مرگ مؤمنان و نیکوکاران را کاملاً با مرگ کافران و تبهکاران متفاوت می داند.
بنابراین از نظر عوارض و دشواری های غیر طبیعی می توان کیفیت مرگ را به دو نوع تقسیم کرد.
1. مرگ آسان: که مؤمنان پرهیزگار، هنگام مرگ با بشارت و مژده فرشتگان و سلام و دوستی آنان رخت برخواهند بست. خداوند متعال می فرماید:
{الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}.((1))
همان ها که فرشتگان مرگ، روحشان رامی گیرند در حالی که پاک و
ص: 136
پاکیزه اند، به آن ها می گویند: سلام بر شما! وارد بهشت شوید به سبب اعمالی که انجام می دادید.
{إِنَّ الَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا اللهُ ثُمَّ اسْتَقَامُواْ تَتَنَّزَلُ عَلَیْهِمُ الْمَلَئکَةُ أَلَّا تَخافُواْ وَلَا تَحْزَنُواْ وَأَبْشِرُواْ بِالْجَنَّةِ الَّتیِ کُنتُمْ تُوعَدُون}.((1))
آنان که گفتند: محققّاَ پروردگار ما خدای یکتاست و بر این ایمان پایدار ماندند فرشتگان رحمت بر آن ها نازل شوند (و مژده دهند) که دیگر هیچ ترسی (از وقایع آینده) و حزن و اندوهی (از گذشته خود) نداشته باشید و شما را به همان بهشتی که (انبیا) وعده دادند بشارت باد.
بعضی از مفسّرین گفته اند که این گفتار، هنگام احتضار خواهد بود.
از این آیات استفاده می شود که مؤمنان هنگام مرگ، مورد لطف مأموران الهی قرارمی گیرند و از طرف آنان، به بهشت و نعمت هایی مژده داده می شوند که پس از مرگ نصیب آنان می گردد. طبعاً چنین افرادی مرگی آسان خواهند داشت.
2. مرگ دشوار: این گروه با غضب و تندی ملک الموت قبض روح می شوند و به آن ها وعده عذاب داده می شود. آنان از همان وقت مردن، با عذاب و اذیت می میرند.
خداوند می فرماید:
{وَلَوْ تَری إِذْ یَتَوَفَّی الَّذینَ کَفَرُوا الْمَلائِکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأدْبارَهُمْ وَذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ}.((2))
ص: 137
و اگر ببینی کافران را هنگامی که فرشتگان [مرگ]، جانشان را می گیرند و بر صورت و پشت آن ها می زنند و [می گویند:] بچشید عذاب سوزنده را.
خداوند درباره کسانی که از دین الاهی به راحتی و سادگی برمی گردند، به آن پشت می کنند، احکام خدا را نادیده می گیرند و دست به نفاق می زنند می فرماید:
{فَکَیْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائکَةُ یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأدْبَارَهُم}.((1))
پس با چه حال سختی اینان رو به رو شوند هنگامی که فرشتگان (عذاب) جانشان بگیرند و بر روی و پشت آن ها (تازیانه قهر) زنند؟!
از این آیات نیز سختی و گرفتاری گناه کاران به هنگام جان دادن به خوبی استفاده می شود.
در این زمینه از روایات ائمّه معصومین علیهم السلام نیز، عین همین تقسیم دانسته می شود که برخی از نمونه های آن را یادآور می شویم؛
1. از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم سؤال شد:
کَیْفَ یَتَوَفَّی مَلَکُ الْمَوْتِ الْمُؤْمِنَ فَقَالَ: إِنَّ مَلَکَ الْمَوْتِ لَیَقِفُ مِنَ الْمُؤْمِنِ عِنْدَ مَوْتِهِ مَوْقِفَ الْعَبْدِ الذَّلِیلِ مِنَ الْمَوْلَی فَیَقُومُ هُوَ وَأصْحَابُهُ لَا یَدْنُو مِنْهُ حَتَّی یَبْدَأ بِالتَّسْلِیمِ وَیُبَشِّرَهُ بِالْجَنَّةِ.((2))
فرشته مرگ، چگونه جان آدمی را می گیرد؟ فرمود: فرشته مرگ هنگام مردن مؤمن، نزد وی آن گونه می ایستد که برده ای ذلیل، نزد
ص: 138
مولا می ایستد. او و یارانش، نزد مؤمن می ایستند و نزدیک نمی شوند تا این که نخست فرشته مرگ سلام کند و به او بشارت بهشت دهد.
2. امام صادق علیه السلام درباره مرگ فرموده اند:
قَالَ علیه السلام لِلْمُؤْمِنِ کَأَطْیَبِ رِیحٍ یَشَمُّهُ فَیَنْعَسُ لِطِیبِهِ وَیَنْقَطِعُ التَّعَبُ وَالأَلَمُ کُلُّهُ عَنْهُ وَلِلْکَافِرِ کَلَسْعِ الأَفَاعِیِّ وَلَدْغِ الْعَقَارِب أوْ أشَد.((1))
و مرگ برای مؤمن، بسان بوئیدن بوی خوشی است که لذّت بخش ترین بو است که به خاطر خوشی آن، به خواب سبک می رود و همه دردها و رنج های او را از بین می برد؛ در حالی که برای کافر همانند نیش افعی و گزیدن عقرب و بلکه بدتر است.
3. از امام مجتبی علیه السلام سؤال شد:
مَا الْمَوْتُ الَّذِی جَهِلُوهُ؟ قَالَ: أَعْظَمُ سُرُورٍ یَرِدُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ إِذَا نُقِلُوا عَنْ دَارِ النَّکَدِ إِلَی نَعِیمِ الْأَبَدِ وَأَعْظَمُ ثُبُورٍ یَرِدُ عَلَی الْکَافِرِینَ إِذَا نُقِلُوا عَنْ جَنَّتِهِمْ إِلَی نَارٍ لَا تَبِیدُ وَلَا تَنْفَد.((2))
مرگی که مردم به آن آگاهی ندارند، چیست؟ فرمود: بزرگترین سروری است که بر مؤمنان وارد می شود؛ چرا که از سرای سختی ها به نعمت های همیشگی انتقال می یابند و بزرگ ترین درد و مصیبت است بر کافران؛ زیرا از دنیا که بهشت حساب می کردند، به آتشی منتقل خواهند شد که هیچ نابودی و زوال ندارد.
ص: 139
بنابراین مرگ مایه نجات مخلصان از گرفتاری ها و باعث هلاکت مجرمان است. اشتیاق یا کراهت از مرگ نیز به همین لحاظ است. بدون شک خروج روح از بدن بدکاران و اهل کفر همانند خروج روح از بدن نیکوکاران نیست. و آنان که می خواهند به آرامی جان دهند و از سختی و عذاب در امان باشند، باید از هم اکنون به فکر کار خود باشند و مقدّمات آسایش خود را در حال احتضار فراهم سازند.
4. امام حسین علیه السلام ترسیم زنده و گویایی از مرگ دارد و مرگ را اینگونه توصیف می کند:
خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلادَةِ عَلَی جِیدِ الْفَتَاة.((1))
جایگاه مرگ در زندگی انسان ها همچون گردنبندی بر گردن دختران است.
5. امام سجّاد علیه السلام مرگ مؤمن و کافر را چنین توصیف می کند:
قِیلَ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام مَا الْمَوْتُ؟ قَالَ: لِلْمُؤْمِنِ کَنَزْعِ ثِیَابٍ وَسِخَةٍ قَمِلَةٍ وَفَکِّ قُیُودٍ وَأَغْلَالٍ ثَقِیلَةٍ وَالِاسْتِبْدَالِ بِأَفْخَرِ الثِّیَابِ وَأَطْیَبِهَا رَوَائِحَ وَأوْطَإِ الْمَرَاکِبِ وَآنَسِ الْمَنَازِلِ. وَلِلْکَافِرِ کَخَلْعِ ثِیَابٍ فَاخِرَةٍ وَالنَّقْلِ عَنْ مَنَازِلَ أَنِیسَةٍ وَالِاسْتِبْدَالِ بِأَوْسَخِ الثِّیَابِ وَأَخْشَنِهَا وَأَوْحَشِ الْمَنَازِلِ وَأَعْظَمِ الْعَذَابِ.((2))
شخصی از امام سجّاد علیه السلام پرسید: مرگ چیست؟ آن حضرت فرمود: مرگ برای مؤمن مانند کندن لباس چرکین و پر حشرات است و
ص: 140
گشودن بندها و زنجیرهای سنگین و تبدیل آن به فاخرترین لباس ها و خوشبوترین عطرها و راهوارترین مرکب ها و مأنوس ترین منزل ها است.
و مرگ برای کافران بسان تعویض لباس های قیمتی و پوشیدن کثیف ترین و خشن ترین لباس ها است و یا انتقال از خانه های مأنوس و سکنی گزیدن در وحشت آورترین منازل و در کنار بزرگترین عذاب ها می باشد.
6. بدون شک اوّلیای خدا از مرگ نگران نیستند، بلکه طالب آنند و به استقبال مرگ می روند و فرشته مرگ را به آغوش می کشند.
امیر مؤمنان علیه السلام فرموده است: «مرگ نزد ما، از عسل شیرین تر است».((1))
7. امیرمؤمنان علیه السلام در جای دیگر، علاقه اش را به مرگ چنین بیان نموده است:
وَاللهِ لَابْنُ أبی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ اُمِّه.((2))
به خدا سوگند انس و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ در راه خدا، از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادرش بیشتر است.
8. همچنین آن حضرت در آستانه جنگ صفّین چنین می فرماید:
فَوَ اللهِ مَا أُبَالِی دَخَلْتُ إِلَی الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَیّ.((3))
به خدا سوگند بیم ندارم به مرگ وارد شوم یا مرگ به سوی من بیاید.
ص: 141
مرگ اگر مرد است، گو نزد من آی من از او عمری ستانم جاودان تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ او ز من دلقی ستاند رنگ رنگ
9. آری، در عین این که مرگ برای مؤمن خوش است، ممکن است مؤمن گنهکار برای پاک شدن از گناه، هنگام مردن به سختی بیفتد و رنج بکشد، ولی آن رنج و درد، آخرین درد و رنج او خواهد بود. چنانچه امام موسی کاظم علیه السلام می فرماید:
الْمَوْتُ هُوَ الْمِصْفَاةُ تُصَفِّی الْمُؤْمِنِینَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ فَیَکُونُ آخَرُ أَلَمٍ یُصِیبُهُمْ کفّارةَ آخِرِ وِزْرٍ بَقِیَ عَلَیْهِم.((1))
مرگ وسیله و ابزار تصفیه است که مؤمنان را از گناه پاک می کند و آخرین ناراحتی این عالم است و کفّاره آخرین گناهان آنان به شمار می رود.
در این زمینه به ذکر کلام گهربار سیّد وسالار شهیدان اکتفا می شود:
امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، چهره زیبائی از مرگ ترسیم کرد؛ در حالی که لحظه به لحظه به مرگ نزدیک می شد و چهره ملکوتی او برافروخته تر و گلگون تر و بشّاش تر می گشت. در آن حال، خطاب به یاران باوفا مرگ را با عبارتی شیرین و شیوا چنین وصف فرمود:
صَبْراً بَنِی الْکِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ یَعْبُرُ بِکُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرَّاءِ إِلَی الْجِنَانِ الْوَاسِطَةِ وَالنَّعِیمِ الدَّائِمَةِ فَأَیُّکُمْ یَکْرَهُ أَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ إِلَی قَصْرٍ وَمَا هُوَ لأَعْدَائِکُمْ إِلَّا کَمَنْ یَنْتَقِلُ مِنْ قَصْرٍ إِلَی سِجْنٍ وَعَذَابٍ إِنَّ أَبِی حَدَّثَنِی عَنْ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم أَنَّ الدُّنْیَا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَجَنَّةُ الْکَافِر
ص: 142
وَالْمَوْتُ جِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَی جِنَانِهِمْ وَجِسْرُ هَؤُلَاءِ إِلَی جَحِیمِهِمْ مَا کَذَبْتُ وَلَا کُذِبْت.((1))
صبر و شکیبایی کنید ای فرزندان مردان بزرگوار! مرگ تنها پلی است که شما را از ناراحتی ها و رنج ها به باغ های وسیع بهشت و نعمت های جاودان منتقل می کند. کدام یک از شما از انتقال یافتن از زندان به قصر ناراحتید؟ امّا مردن درباره دشمنان شما، مانند این است که شخصی را از قصری به زندان و عذاب منتقل کنند. پدرم از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است و مرگ، پل آنان به باغ های بهشت و پل اینان به جهنّم خواهد بود. نه برایم دروغ گفته اند و نه من دروغ می گویم.
کلام نورانی و حیات بخش امام حسین علیه السلام که فرمود: «إنّی لا أری الموتَ الّا سعادة»؛ «مرگ را جز سعادت نمی بینم» نیز مؤیّد این معناست. ناگفته نماند که اگر بخواهیم همه ی روایاتی را که در این مورد در کتاب های روایی ذکر شده است نقل کنیم، خود کتاب مستقلی می شود. این بحث را با کلمات گهربار و زیبای امیر المؤمنین علی علیه السلام که بشارتی عظیم برای مؤمنان واقعی است، به پایان می رسانیم.
أَنَّ الْمَوْتَ عِنْدِی بِمَنْزِلَةِ الشَّرْبَةِ الْبَارِدَةِ فِی الْیَوْمِ الشَّدِیدِ الْحَرِّ مِنْ ذِی الْعَطَشِ الصَّدَی.((2))
مرگ در دیدگاه من، مانند نوشیدن شربت خنکی است که انسان بسیار تشنه در روز بسیار گرم می نوشد.
ص: 143
با استناد به آیات شریفه و احادیث مستفیضه، ملک الموت یا ملائکه دیگر نزد انسان محتضر حاضر شده و روح او را به وقت مرگ تحویل می گیرند و محتضر آن ها را می بیند و می داند که برای تحویل گرفتن روح وی آمده اند، ولی ما نمی بینیم، و نیز حضور معصومین علیهم السلام و ملائکه، بالای سر انسان محتضر اعم از مؤمن و منافق، مورد اتّفاق فرقه امامیه است. جریان مردن مؤمنان به این وضع است که هنگام مرگ آنان، فرشتگان الاهی نازل و پیامبر و پیشوایان معصوم علیهم السلام برای آنان متمثّل می شوند و محتضر ارواح مطهّر آن ها رامی بیند، در این زمینه روایات - آن چنان که خواهد آمد - متواتر است.
در برخی روایات، همه چهارده معصوم و در بعضی دیگر، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امیر المؤمنین علیه السلام و به موجب دسته دیگر، امیر المؤمنین علیه السلام بر بالین محتضر حاضر می شود.
مرحوم شیخ مفید چنین می فرماید:
هذا بابٌ قد أجمع علیه أهل الامامة وتواتر الخبر به عن الصّادقین.... غیر أنی أقول فیه إن معنی رؤیة المحتضر لهما علیه السلام هو العلم بثمرة ولایتهما... .((1))
این مطلبی است که امامیه بر آن اتّفاق دارند و روایات متواتری نیز از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام درباره آن وارد شده است... ولی نظر من آن است که انسان محتضر عین آن ها و اجساد آن ها را
ص: 144
نخواهد دید بلکه ثمره ولایت و دوستی آن ها را خواهد دید، با علامت ها و مدرکاتی که یقین خواهد کرد آن ثمره و نتیجه ولایت آن بزرگواران است.
مرحوم سیّد مرتضی علم الهدی نیز همین نظریه را پذیرفته، می گوید:
أن المعنی أنه یعلم فی تلک الحال ثمرة ولایتهم وانحرافه عنهم لأن المحبّ لهم یری فی تلک الحال ما یدله علی أنه من أهل الجنة وکذا المبغض لهم یری ما یدله علی أنه من أهل النار فیکون حضورهم وتکلّمهم استعارة تمثیلیة.((1))
حضور ائمّه علیهم السلام آن است که در آن حال ثمره ولایت یا انحراف از ولایت آن ها را می بیند زیرا دوست آن ها در آن حال علائمی می بیند که دالّ بر اهل بهشت بودن او است و دشمن آن ها چیزی مشاهده می کند که دلیل بر اهل آتش بودن اوست. پس حضور آن بزرگواران و تکلّمشان با اشخاص محتضر به صورت استعاره تمثیلیّه است.
البتّه این نظریه به نظر قابل قبول نمی رسد و با روایات زیادی همخوان نیست؛ چون روایات به وضوح و روشنی دلالت می کند که ارواح مطهّر آنان با جسم مثالی در بالین محتضر حاضر می شود. چنانچه قبلاً گفته شد که روح انسان بعد از مردن در قالبی مثل قالب دنیوی قرار خواهد گرفت.
علّامه بزرگوار مرحوم مجلسی می نویسد:
ولا یخفی أن الوجهین الأخیرین بعیدان عن سیاق الأخبار بل مثل هذه
ص: 145
التأویلات ردّ للأخبار وطعن فی الآثار.((1))
ناگفته نماند این دو وجه اخیر، در سیاق اخبار بعید است، بلکه مثل این تأویلات، ردّ اخبار و طعن در آثار است. بلکه ارواح پاک آن بزرگواران که ممثّل شده اند، حاضر می شود.
به هر حال قبل از ذکر روایات به یک آیه از قرآن مجید اشاره می کنیم:
{الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَکَانُواْ یَتَّقُونَ لَهُمُ الْبُشْرَی فیِ الْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَفی الاخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِمَاتِ اللهِ ذَالِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیم}.((2))
همان هایی که ایمان آوردند، و پروای از خدا حالت همیشگی آن هاست و آنان، هم در دنیا بشارت دارند و هم در آخرت (و این کلمه خداست) و در کلمات خدا دگرگونی وجود ندارد، و همین بشارت، خود رستگاری عظیمی است.
در روایت ائمّه، منظور از بشارت در آیه، دیدن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و علی علیه السلام و بشارت توسّط آن هاست. چند روایت را به عنوان نمونه ذکر می کنیم:
1. أبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ عُقْبَةَ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللهِ علیه السلام یَقُولُ: إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا وَقَعَتْ نَفْسُهُ فی صَدْرِهِ یَرَی قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ وَمَا یَرَی قَالَ: یَرَی رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم فَیَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللهِ «أَنَا رَسُولُ اللهِ أَبْشِرْ»
ثُمَّ یَرَی عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام فَیَقُولُ «أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ الَّذِی کُنْتَ تُحِبُّهُ تُحِبُّ أَنْ أَنْفَعَکَ الْیَوْمَ» قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أیَکُونُ أحَدٌ مِنَ النَّاسِ یَرَی هَذَا ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَی الدُّنْیَا؟ قَالَ: قَالَ: لا إِذَا رَأَی هَذَا أَبَداً مَاتَ وَأَعْظَمَ ذَلِکَ. قَالَ: وَذَلِکَ
ص: 146
فی الْقُرْآنِ قَوْلُ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ {الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یَتَّقُونَ. لَهُمُ الْبُشْری فی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفی الآخِرَةِ لاتَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللهِ}.
از ابان بن عثمان از عقبه نقل کرده که او شنید، امام صادق علیه السلام می فرماید: چون روح انسان به سینهاش رسید، می بیند. گفتم: فدایت شوم کدام کس را می بیند؟ فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را می بیند و به او می فرماید: من رسول خدایم مژده باد تو را. سپس علی بن ابی طالب علیه السلام را می بیند، می گوید: من همان علی بن ابی طالبم که دوستش می داشتی. دوست داری امروز تو را نفع رسانم؟ گفتم: آیا می شود کسی از مردم آن دو را ببیند باز هم خواستار برگشتن به دنیا باشد؟
فرمود: نه، چون این صحنه را که دید از دنیا می رود، این مطلب را بزرگ بدان و این در قرآن مجید همان فرموده خدای عزّ و جلّ است که فرمود:
{الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یَتَّقُونَ. لَهُمُ الْبُشْری فی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفی الآخِرَةِ لا تَبْدِیلَ لِکَلِماتِ اللهِ}.((1))
2. در تفسیر عیاشی روایتی از ابوحمزه ثمالی نقل کرده که به ابی جعفر امام باقر علیه السلام گفتم:
قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : مَا یُصْنَعُ بِأَحَدِنَا عِنْدَ الْمَوْتِ؟ قَالَ: أَمَا وَ اللهِ یَا أَبَا حَمْزَةَ مَا بَیْنَ أَحَدِکُمْ وَبَیْنَ أَنْ یَرَی مَکَانَهُ مِنَ اللهِ وَمَکَانَهُ مِنَّا إِلَّا أَنْ یَبْلُغَ نَفْسُهُ هَاهُنَا ثُمَّ أَهْوَی بِیَدِهِ إِلَی نَحْرِهِ ألَا أُبَشِّرُکَ یَا أبَا حَمْزَةَ فَقُلْتُ: بَلَی جُعِلْتُ فِدَاکَ فَقَالَ: إِذَا کَانَ ذَلِکَ أَتَاهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَعَلِیٌّ علیه السلام مَعَهُ یَقْعُدُ
ص: 147
عِنْدَ رَأْسِهِ فَقَالَ لَهُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم أَمَا تَعْرِفُنِی أَنَا رَسُولُ اللهِ هَلُمَّ إِلَیْنَا فَمَا أَمَامَکَ خَیْرٌ لَکَ مِمَّا خَلَّفْتَ أَمَّا مَا کُنْتَ تَخَافُ فَقَدْ أَمِنْتَهُ وَأَمَّا مَا کُنْتَ تَرْجُو فَقَدْ هَجَمْتَ عَلَیْهِ أَیَّتُهَا الرُّوحُ اخْرُجِی إِلَی رَوْحِ اللهِ وَرِضْوَانِهِ وَیَقُولُ لَهُ عَلِیٌّ علیه السلام مِثْلَ قَوْلِ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا حَمْزَةَ أَ لا أُخْبِرُکَ بِذَلِکَ مِنْ کِتَابِ اللهِ قَوْلِ اللهِ {الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یَتَّقُونَ...}.
در وقت مرگ، به انسان چه می گذرد؟
فرمود: یا ابا حمزه به خدا قسم فاصله ای نیست میان احدی از شما و دیدن مقام و منزلت خویش در نزد خداوند که چشمش روشن شود، مگر آن که روحش به حلقوم برسد آنگاه به حلق مبارک خویش اشاره کرد؛ فرمود: ای اباحمزه، می خواهی تو را به چیزی بشارت دهم که خوشحال شوی؟ گفتم: آری فدایت شوم. فرمود: هنگامی که روح شخص مؤمن به گلویش رسد، آن وقت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم پیش او آید که علی علیه السلام نیز با او است و در کنار سر او می نشیند حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم به او خطاب می کند و می فرماید: آیا مرا می شناسی؟ من رسول خدا هستم، بیا به طرف ما،آنچه پیش رو داری از آن چه ترک می کنی برای تو بهتر است. بدان از آنچه می ترسیدی ایمن شدی و آنچه را که امید داشتی ناگهان پیش تو آمد. ای روح پاک خارج شو از بدن و برگرد به طرف راحتی و رضوان خدا، علی علیه السلام نیز به او مانند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم همین جملات را می گوید.
بعد فرمود: ای اباحمزه، آیا به تو این را از کتاب خدا خبر ندهم؟ آن
ص: 148
همان قول خدا است: {الَّذِینَ آمَنُوا وَکانُوا یَتَّقُونَ...}.((1))
3. روایاتی که حاکی از حضور ملک الموت و ملائکه دیگر در نزد محتضر است، بسیار زیاد است. ما جهت اختصار به بعضی از آن ها اشاره می کنیم:
رُوِیَ بِأَنَّ الْمُحْتَضَرَ یَحْضُرُهُ صَفٌّ مِنَ الْمَلَائِکَةِ عَنْ یَمِینِهِ عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ خُضْرٌ وَصَفٌّ عَنْ یَسَارِهِ عَلَیْهِمْ ثِیَابٌ سُودٌ وَیَنْتَظِرُ کُلُّ وَاحِدٍ مِنَ الْفَرِیقَیْنِ فِی قَبْضِ رُوحِهِ وَالْمَرِیضُ یَنْظُرُ إِلَی هَؤُلَاءِ مَرَّةً وَإِلَی هَؤُلاءِ أُخْرَی وَیَبْعَثُ اللهُ مَلَکاً إِلَی الْمُؤْمِنِ یُبَشِّرُهُ وَیَأْمُرُ مَلَکَ الْمَوْتِ أَنْ یَتَرَاءَی لَهُ فِی أَحْسَنِ صُورَة.((2))
انسان به وقت احتضار یک صف از ملائکه با لباس های سبز در طرف راستش و یک صف از ملائکه با لباس های سیاه در طرف چپش حاضر می شوند. هر دو گروه منتظر قبض روح وی هستند، مریض گاهی به آن گروه و گاهی به این گروه نگاه می کند. خداوند ملکی را برای مؤمن می فرستد که به او مژده می دهد و ملک الموت را امر می کند که در بهترین صورت و قیافه، خودش را به او نشان دهد... .
4. در روایت عمّار بن مروان آمده است:
حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أبَا عَبْدِ اللهِ علیه السلام یَقُولُ:... احْتُضِرَ حَضَرَهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَعَلِیٌّ علیه السلام وَجَبْرَئِیلُ وَمَلَکُ الْمَوْتِ ... فَیَدْنُو مِنْهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیَقُولُ: یَا عَبْدَ اللهِ أَخَذْتَ فَکَاکَ رَقَبَتِکَ أَخَذْتَ أَمَانَ بَرَاءَتِکَ تَمَسَّکْتَ بِالْعِصْمَةِ
ص: 149
الْکُبْرَی فی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا قَالَ فَیُوَفِّقُهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ فَیَقُولُ نَعَمْ فَیَقُولُ وَمَا ذَلِکَ فَیَقُولُ وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام ... وَإِذَا احْتُضِرَ الْکَافِرُ حَضَرَهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَعَلِیٌّ علیه السلام وَجَبْرَئِیلُ وَمَلَکُ الْمَوْتِ... فَیَقُولُ أَبْشِرْ یَا عَدُوَّ اللهِ بِسَخَطِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَعَذَابِهِ وَالنَّار.((1))
چون یکی از شیعیان به حال احتضار رسد، رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امیر المؤمنین علیه السلام و جبرئیل و ملک الموت نزد او حاضر شوند... ملک الموت به او نزدیک شده و می گوید: بنده خدا حکم آزادی خودت را گرفته ای؟ امان برائت را اخذ کرده ای؟ در دنیا به عصمت کبری چنگ زده ای؟ پس خدا او را توفیق دهد، گوید: آری، ملک الموت گوید: آن کدام است؟ جواب دهد: ولایت علیّ بن ابی طالب علیه السلام ... و چون کافر محتضر شود رسول خدا و علی علیه السلام و جبرئیل و ملک الموت نزد وی حاضر شوند... ملک الموت به او نزدیک شده گوید:... مژده باد بر تو ای دشمن خدا!، به غضب خدا و آتش... .
5. روایت پنجم از ابی بصیر از امام صادق علیه السلام قبلاً گذشت که بر حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امیر المؤمنین علیه السلام در طرف راست و چپ محتضر، صراحت دارد.((2))
6. محمّد بن حنظله می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
قُلْتُ لأَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام : جُعِلْتُ فِدَاکَ حَدِیثٌ سَمِعْتُهُ مِنْ بَعْضِ شِیعَتِکَ وَمَوَالِیکَ یَرْوِیهِ عَنْ أَبِیکَ قَالَ: وَمَا هُوَ قُلْتُ زَعَمُوا أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ أَغْبَطُ مَا یَکُونُ امْرُؤٌ بِمَا نَحْنُ عَلَیْهِ إِذَا کَانَتِ النَّفْسُ فی هَذِهِ. فَقَالَ: نَعَمْ، إِذَا
ص: 150
کَانَ ذَلِکَ أَتَاهُ نَبِیُّ اللهِ وَأَتَاهُ عَلِیٌّ وَأَتَاهُ جَبْرَئِیلُ وَأَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَیَقُولُ ذَلِکَ الْمَلَکُ لِعَلِیٍّ علیه السلام : یَا عَلِیُّ! إِنَّ فُلَاناً کَانَ مُوَالِیاً لَکَ وَلِأَهْلِ بَیْتِکَ؟ فَیَقُولُ: نَعَمْ کَانَ یَتَوَلَّانَا وَیَتَبَرَّأُ مِنْ عَدُوِّنَا فَیَقُولُ ذَلِکَ نَبِیُّ اللهِ لِجَبْرَئِیلَ فَیَرْفَعُ ذَلِکَ جَبْرَئِیلُ إِلَی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ.((1))
فدایت شوم، بعضی از دوستان و شیعیان شما حدیثی از پدرت نقل می کرد، امام فرمود: کدام است؟ گفتم: نقل کردند که آن حضرت می فرمود: کسی که در طریقه ما باشد حالش به وقت مرگ غبطه آور است. فرمود: آری، چون آن وقت رسد رسول خدا و علی و جبرئیل و ملک الموت نزد او آیند.
ملک الموت به علی علیه السلام گوید: فلانی از دوستان شما و اهل بیت شما بود، امام فرماید: آری در ولایت ما بود و از دشمنان ما برائت می جست. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم این سخن را به جبرئیل فرماید و جبرئیل آن را به خدا می رساند.
7. ابن مسکان از عبدالرّحیم قصیر نقل می کند که به ابی جعفر امام باقر علیه السلام گفتم:
حَدَّثَنِی صَالِحُ بْنُ مِیثَمٍ عَنْ عَبَایَةَ الأَسَدِیِّ أَنَّهُ سَمِعَ عَلِیّاً علیه السلام یَقُولُ: وَاللهِ لا یُبْغِضُنِی عَبْدٌ أَبَداً یَمُوتُ عَلَی بُغْضِی إِلَّا رَآنِی عِنْدَ مَوْتِهِ حَیْثُ یَکْرَهُ وَلایُحِبُّنِی عَبْدٌ أَبَداً فَیَمُوتُ عَلَی حُبِّی إِلَّا رَآنِی عِنْدَ مَوْتِهِ حَیْثُ یُحِبُّ. فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : نَعَمْ وَرَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم بِالْیَمِینِ.((2))
صالح بن میثم از عبایه اسدی نقل کرده که از علی علیه السلام شنیده که
ص: 151
می فرمود: به خدا قسم هر که مرا دشمن دارد وقت مرگش مرا خواهد دید در چهره ای که از آن کراهت دارد و هر که مرا دوست دارد و در دوستی من بمیرد مرا وقت مرگش حتماً خواهد دید در هیئتی که دوست می دارد. امام فرمود: آری، آن در وقتی خواهد بود که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نیز در طرف راستش باشد.
8. از سدیر صیرفی نقل شده است که به امام صادق علیه السلام گفتم:
جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ هَلْ یَکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَی قَبْضِ رُوحِهِ؟ قَالَ: لَا وَ اللهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ: یَا وَلِیَّ اللهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صلی الله علیه و آله وسلم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَأَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ: وَیُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَالْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ علیهم السلام فَیُقَالُ لَهُ: هَذَا رَسُولُ اللهِ وَأَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَالأَئِمَّةُ علیهم السلام رُفَقَاؤُکَ قَالَ فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ: یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِلَی مُحَمَّدٍ وَأَهْلِ بَیْتِهِ ارْجِعِی إِلی رَبِّکِ راضِیَةً بِالْوَلایَةِ مَرْضِیَّةً بِالثَّوَابِ فَادْخُلِی فِی عِبادِی یَعْنِی مُحَمَّداً وَأَهْلَ بَیْتِهِ وَادْخُلِی جَنَّتِی فَمَا شَیْ ءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَاللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی.((1))
فدایت شوم یابن رسول الله آیا مؤمن قبض روح خود را مکروه می دارد؟ فرمود: نه والله، وقتی که ملک الموت
برای تحویل گرفتن روح او می آید، ناله می کند. ملک الموت به او می گوید: ای دوست
ص: 152
خدا ناله نکن به خدایی که محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را مبعوث کرده، من به تو از یک پدر مهربان نیکوکارتر و مهربانترم. چشمت را باز کن و نگاه کن. در آن وقت رسول خدا و امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان از ذریّه آن ها بر وی ممثّل می شوند و به او گویند: این رسول خدا و امیر المؤمنین و فاطمه و حسن و حسین و امامان رفقای تو هستند.
آن وقت چشم باز کرده و نگاه می کند. روح او را از جانب خدای با عزت نداکننده ای ندا می کند و می گوید: ای روحی که به محمّد و اهل بیتش مطمئن امیدوار بودی برگرد به طرف خدایت با حال رضایت به ولایت اهل بیت و راضی شده با ثواب الاهی، داخل شو به میان بندگان من محمّد و اهل بیت محمّد، و داخل بهشت من شو. در آن وقت هیچ چیز برای او خوش تر از آن نیست که روح از بدنش کشیده شود و به منادی ملحق گردد.
9. حارث أعور می گوید:
أتَیْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام ذَاتَ یَوْمٍ نِصْفَ النَّهَارِ فَقَالَ: مَا جَاءَ بِکَ قُلْتُ: حُبُّکَ وَاللهِ قَالَ: إِنْ کُنْتَ صَادِقاً لَتَرَانِی فی ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَیْثُ تَبْلُغُ نَفْسُکَ هَذِهِ وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی حَنْجَرَتِهِ وَعِنْدَ الصِّرَاطِ وَعِنْدَ الْحَوْضِ.((1))
روزی هنگام ظهر، به حضور امام علی علیه السلام رسیدم، پرسید: برای چه به اینجا آمده ای؟
عرض کردم: محبّت و علاقه به تو باعث شد که به محضرت بیایم.
ص: 153
فرمود: اگر براستی دارای چنین علاقه ای باشی، مرا در سه محل خواهی دید:
1. هنگامی که روحت به اینجا برسد و با دست به گلوی مبارکش اشاره کرد. 2. در کنار پل صراط. 3. در کنار حوض
کوثر.
10. حبیب بن عمرو می گوید:
دَخَلْتُ عَلَی أمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فی مَرَضِهِ الَّذِی قُبِضَ فِیهِ... فبکیت عند ذلک وَبَکَتْ أُمُّ کُلْثُومٍ وَکَانَتْ قَاعِدَةً عِنْدَهُ فَقَالَ لَهَا: مَا یُبْکِیکِ یَا بُنَیَّةِ؟ فَقَالَتْ: ذَکَرْتَ یَا أَبَتِ، إِنَّکَ تُفَارِقُنَا السَّاعَةَ فَبَکَیْتُ فَقَالَ لَهَا: یَا بُنَیَّةِ لَا تَبْکِینَ، فَوَ اللهِ لَوْ تَرَیْنَ مَا یَرَی أَبُوکِ مَا بَکَیْتِ. قَالَ حَبِیبٌ: فَقُلْتُ لَهُ: وَمَا الَّذِی تَرَی یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ؟ فَقَالَ: یَا حَبِیبُ أَرَی مَلَائِکَةَ السَّمَاءِ وَالنَّبِیِّینَ بَعْضَهُمْ فی أَثَرِ بَعْضٍ وُقُوفاً إِلَی أَنْ یَتَلَقَّوْنِی وَهَذَا أَخِی مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم جَالِسٌ عِنْدِی یَقُولُ: اقْدَمْ فَإِنَّ أَمَامَکَ خَیْرٌ لَکَ مِمَّا أَنْتَ فِیهِ قَالَ: فَمَا خَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ حَتَّی تُوُفِّیَ علیه السلام .((1))
در آخرین لحظات عمر امیر المؤمنین علیه السلام وارد شدم... پس من گریه کردم و امّ کلثوم دختر بزرگوار آن حضرت گریه
می کرد. امیر مؤمنان فرمود: چرا گریه می کنی؟ گفت: خود شما فرمودید که در همین ساعت از ما مفارقت می کنی. آن حضرت فرمود: گریه مکن. به خدا سوگند اگر می دیدی آن چه پدرت می بیند، گریه نمی کردی. حبیب، راوی خبر گوید: پرسیدم چه می بینی ای امیر مؤمنان؟ فرمود: فرشتگان آسمان و پیامبران را می بینم که پشت در پشت هم
ص: 154
ایستاده اند تا مرا ملاقات کنند. این است برادرم محمّد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، نزد من نشسته، می فرماید: بیا آنچه در پیش داری بهتر از دنیایی است که در آن هستی. حبیب می گوید: هنوز خارج نشده بودم که روح امیر مؤمنین به لقاء الله پیوست.
11. یکی از چهره های بسیار مشهور و درخشان ولایت، اسماعیل بن محمّد معروف به سیّد حِمیَری((1)) است. وی در شعر و تنظیم وقایع و داستان ها شاعر برجسته و زبردستی بود. او به گفته ابن شهر آشوب، در (معالم العلماء) در باب بعضی شعرای اهل بیت علیهم السلام ، ابتدای امر خارجی مذهب بوده و سال های جوانی طرفدار مذهب کیسانی بوده و به امامت محمّد حنفیه قائل و به رجعت او اعتقاد داشت؛ وقتی با حضرت امام صادق علیه السلام ملاقات کرد، آن حضرت او را به حق دلالت نمود؛ از مذهب خود برگشت و به مذهب حقه اثنی عشری رجوع و عدول نمود. هنگامی که در بستر مرگ افتاد، جریانی برای او پیش آمد که بسیار جالب و خواندنی است و آن اینکه:
«حسین بن عون نقل کرده: در مرض وفات سیّد حِمیَری به عیادت او رفتم، دیدم در حال احتضار است. جماعتی از همسایگان وی که بامذهب شیعه مخالف بودند، در آن جا حضور داشتند. سیّد حمیری، چهره ای زیبا و پیشانی پهن داشت،
ص: 155
ناگاه دیدیم نقطه سیاهی در صورتش پیدا شد و کم کم زیاد گردید به طوری که همه صورتش سیاه شد. شیعیان حاضر، از این حادثه غمگین شدند. از این رو که عدّه ای ناصبی که در آنجا بودند، شاد شده و شروع به شماتت نمودند.
امّا چیزی نگذشت که در همان جایی که در وهله اوّل نقطه سیاه ظاهر شده بود، یک نقطه سفید و نورانی و درخشان پیدا شد و به تدریج گسترش یافت تا همه صورتش سفید و نورانی گردید. سیّد در حالی که خنده بر لب داشت و چهره اش برافروخته شده بود، این اشعار را که حاکی از حضور امیر المؤمنین علیه السلام بالای سرش بود، خواند:
کَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِیّاً
قَدْ وَ رَبِّی دَخَلْتُ جُنَّةَ عَدْنٍ
فَأَبْشِرُوا الْیَوْمَ اوّلیَاءَ عَلِیٍّ
ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِیهِ
لَنْ یُنَجِّیَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاتٍ
وَ عَفَا لِیَ الْإِلَهُ عَنْ سَیِّئَاتِی
وَ تَوَالَوُا الْوَصِیَّ حَتَّی الْمَمَاتِ
وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَاتِ
کَذَبَ الزَّاعِمُونَ أَنَّ عَلِیّاً
قَدْ وَ رَبِّی دَخَلْتُ جُنَّةَ عَدْنٍ
فَأَبْشِرُوا الْیَوْمَ اوّلیَاءَ عَلِیٍّ
ثُمَّ مِنْ بَعْدِهِ تَوَلَّوْا بَنِیهِ
لَنْ یُنَجِّیَ مُحِبَّهُ مِنْ هَنَاتٍ
وَ عَفَا لِیَ الْإِلَهُ عَنْ سَیِّئَاتِی
وَ تَوَالَوُا الْوَصِیَّ حَتَّی الْمَمَاتِ
وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ بِالصِّفَاتِ
آنان که پنداشتند که علی علیه السلام دوستانش را از سختی ها نجات نمی دهد، دروغ می گویند.
سوگند به پروردگارم، اکنون داخل بهشت جاویدان شدم و خداوند همه گناهانم را بخشید.
پس بشارت دهید دوستان علی علیه السلام را که تا آخر عمر، در راستای ولایت و محبت علی علیه السلام وصیّ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم حرکت کنند.
پس از او، در راه ولایت فرزندان او یکی پس از دیگری با توجّه به صفات امامت که دارند، قدم بردارند.
ص: 156
پس از این اشعار گفت:
أَشْهَدُ أنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حَقّاً حَقّاً وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ حَقّاً حَقّاً وَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ حَقّاً حَقّاً أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ.
آن گاه چشمش را بست، گویا روحش فتیله ای بود که خاموش شد یا سنگی بود که افتاد.
علی بن الحسین علیه السلام گوید: ابی الحسین بن عون به من گفت: اُذَینه که در آنجا حاضر بود، گفت: الله اکبر. آنکه حاضر قضیّه است مانند غایب نیست. از فضیل بن یسار با این دو گوشم شنیدم (وگرنه کر شوم) که از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل کرد که فرمودند:
أنَّهُمَا قَالَا حَرَامٌ عَلَی رُوحٍ أَنْ تُفَارِقَ جَسَد هَا حَتَّی تَرَی الْخَمْسَةَ مُحَمَّداً وَعَلِیّاً وَفَاطِمَةَ وَحَسَناً وَحُسَیْناً بِحَیْثُ تَقَرُّ عَیْنُهَا أَوْ تَسْخَنُ عَیْنُهَا فَانْتَشَرَ هَذَا الْحَدِیثُ فی النَّاسِ فَشَهِدَ جِنَازَتَهُ وَ اللهِ الْمُوَافِقُ وَالْمُفَارِق.
حرام است بر روح که از جسدش جدا شود، مگر آنکه پنج تن را ببیند: محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را. به طوریکه چشمش روشن یا چشمش کور گردد.
این ماجرا به گوش مردم رسید و دوست و دشمن بعد از دانستن این جریان، در تشییع جنازه سیّد حمیری، اجتماع کردند.
12. ابو خالد کابلی از أصبغ بن نباته نقل کرده است که فرمود:
حارث همدانی((1)) با گروهی از شیعیان که من نیز با آن ها بودم وارد
ص: 157
محضر امیر المؤمنین علیه السلام شد. حارث با تأنّی راه می رفت، عصایش را به زمین می کوفت و مریض بود. امیر المؤمنین علیه السلام که حارث در نزدش محترم بود، به وی فرمود: «کَیْفَ تَجِدُکَ یَا حَارِثُ؟؛ حالت چطور است ای حارث؟».
گفت: یا امیرالمؤمنین، روزگار از من به خواستهاش رسید و پیرم کرد. و غضبناک شدم از گفت و گو و مخاصمه اصحاب شما که در کنار خانه شما مشغول مجادله هستند.
امام فرمود: «وَفِیمَ خُصُومَتُهُمْ؟؛ در چه چیز خصومت و اختلاف می کردند؟»
گفت: در مورد شما و سه خلیفه پیش ازشما، بعضی در حال افراط و غلوّ بودند و بعضی متوسّط و پیرو شما و بعضی دیگر مردّد و مشکوک بودند و نمی دانستند جلو بروند یا در همان حال بایستند.
امام علیه السلام فرمود: «یا أخا همدان! آنچه می گویم برایت کافی است. بدان بهترین شیعه من گروه میانهرو هستند که غالیان به آن ها برمی گردند و عقب ماندگان (در مقام من) خود را به آن ها می رسانند.
حارث عرض کرد: پدر و مادرم به فدایت، خوش دارم جریان را بیشتر توضیح فرمایید و زنگار قلوب ما را پاک کرده و ما را در بصیرت کامل قرار دهید. امام فرمود: «مژده می دهم به تو ای حارث. حتماً مرا می شناسی در وقت مرگ و در کنار صراط و در کنار حوض کوثر و در وقت مقاسمه.
حارث گفت: مقاسمه چیست؟ فرمود: مقاسمه آتش و تقسیم آن. به
ص: 158
آتش می گویم «هَذَا وَلِیِّی فَاتْرُکِیهِ وَ هَذَا عَدُوِّی فَخُذِیه؛ این دوست من است، او را رها کن و این دشمن من است او را بگیر».
... یاد دار این حقیقت را ای حارث که مختصری است از مفصّلی. تو با کسی که دوستش داری، خواهی بود و برای توست، آنچه عمل کردهای. این را سه دفعه فرمود. در آن حال حارث اعور به پا خاست، ردای خویش را می کشید و می گفت: «مَا أُبَالِی بَعْدَهَا مَتَی لَقِیتُ الْمَوْتَ أَوْ لَقِیَنِی؛ بعد از این باکی ندارم که من به طرف مرگ بروم یا مرگ به طرف من آید».
گرچه روایت مفصّل و طولانی است، ما مقدار نیاز مورد بحث را بیان کردیم.
این قضیّه به قدری مشهور و معروف است که سیّد حمیری آن را به شعر درآورده است:
قَوْلُ عَلِیٍّ لِحَارِثٍ عَجَبٌ
یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی
یَعْرِفُنِی طَرْفُهُ وَ أَعْرِفُهُ
وَ أَنْتَ عِنْدَ الصِّرَاطِ تَعْرِفُنِی
أَسْقِیکَ مِنْ بَارِدٍ عَلَی ظِمَاء
أَقُولُ لِلنَّارِ حِینَ تُعْرَضُ لِلْعَرْضِ
دَعِیهِ لَا تَقْرَبِیهِ إِنَّ لَهُ
کَمْ ثَمَّ أُعْجُوبَةً لَهُ حَمَلَا
مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا
بِنَعْتِهِ وَ اسْمِهِ وَ مَا فَعَلَا
فَلَا تَخَفْ عَثْرَةً وَ لَا زَلَلًا
تَخَالُهُ فِی الْحَلَاوَةِ الْعَسَلَا
دَعِیهِ لَا تَقْبَلِی الرَّجُلَا
حَبْلاً بِحَبْلِ الْوَصِیِّ مُتَّصِلًا
گفتار علی علیه السلام به حارث اعور عجیب است و چقدر جالب و شگفت انگیز به حارث در آن جا بیان داشت.
ای حارث همدانی، هر کس که بمیرد مرا روبرو خواهد دید، مؤمن باشد یا منافق.
ص: 159
چشم او به وقت دیدن من، مرا می شناسد. من نیز او را با نعت و اسم و عمل می شناسم.
تو در صراط مرا خواهی شناخت. لذا از اشتباه و لغزش باکی نداشته باش.
در حال عطش، تو را سیراب می کنم از شراب خنکی که خیال می کنی در شیرینی مانند عسل است.
آن گاه که در معرض آتش قرار گیری (یا در معرض حساب) به آتش می گویم: به این مرد نزدیک نشو و او را رها کن.
رها کن او را، به او نزدیک مباش که ریسمانش به ریسمان وصی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم متّصل است.
روایات در این رابطه، متواترند. مرحوم کلینی در کافی، نوزده حدیث در این مورد نقل کرده و مرحوم مجلسی، شصت حدیث نوشته است و در پایان بحث گوید:
إعلم أن حضورَ النّبی صلی الله علیه و آله وسلم والأئمّة علیهم السلام عند الموت ممّا قد ورد به الأخبار المستفیضة وقد إشتهر بین الشّیعة غایة الاشتهار وإنکار مثل ذلک لمحض إستبعاد الأوهام لیس من طریقة الأخیار.((1))
بدان حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و امامان علیهم السلام در وقت مرگ، از چیزهایی است که اخبار مستفیضه درباره آن وارد شده است ودر میان شیعه در غایت اشتهار است، انکار چنین چیزی برای محض استبعاد، کار نیکان نیست.
ص: 160
بدون هیچ تردیدی، حضور ائمّه معصومین علیهم السلام هنگام جان دادن مؤمن، بدین جهت است که به دوستانشان کمک برسانند و به مأموران مرگ سفارش کنند تا با ملاطفت و مدارا روح آنان را قبض نمایند و به آنان مژده بهشت دهند، امّا حضور امامان معصوم علیهم السلام هنگام جان دادن کافر ممکن است بدین جهت باشد که به فرشته مرگ گوشزد کنند که این محتضر دشمن ما اهل بیت بوده پس بر او سخت بگیر. البتّه طبیعی است که در آن لحظه حساس حقّانیت آن بزرگواران بر کفّار نیز روشن خواهد شد و آنان پی خواهند برد که کاملاً بر باطل بوده اند.
در این رابطه روایت دیگری را جهت حسن ختام یادآور می شویم. پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به امیر المؤمنین فرمودند:
یَا عَلِیُّ إنّ مُحِبّیک یَفْرَحُونَ فِی ثَلَاثِ مَوَاطِنَ عِنْدَ خُروج أنفُسَهم وَأَنت هُناکَ تَشهَدُهُمْ وَعِنْدَ الْمُسَاءَلَةِ فی القُبُورِ وَأَنْتَ هُنَاکَ تُلَقِّنُهُمْ وَعِنْدَ الْعَرْضِ عَلی الله وأنتَ هُناک تُعَرّفَهم.((1))
ای علی! دوستداران تو در سه موقع شادمان می شوند: هنگامی که نفس آنان خارج می شود و تو در آن جا شاهدشان هستی. (یعنی در حضور تو جان می دهند) و هنگام سؤال قبر که در آن جا آنان را تلقین می کنی و به هنگام عرضه شدن بر خدا که آن جا هم تو آنان را معرّفی می کنی.
ص: 161
از جمله کسانی که هنگام مرگ نزد محتضر حاضر می شود شیطان است. او برای فریفتن و گرفتن ایمان مؤمن، حضور می یابد و با حیله های مختلف تلاش می کند تا ایمان او را گرفته و بی ایمان از دنیا برود و این سخت ترین حالات برای محتضر است.
عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ الشَّیْطَانَ لَیَأْتِی الرَّجُلَ مِنْ اوّلیَائِنَا عِنْدَ مَوْتِهِ یَأْتِیهِ عَنْ یَمِینِهِ وَعَنْ یَسَارِهِ لِیَصُدَّهُ عَمَّا هُوَ عَلَیْهِ فَیَأْبَی اللهُ لَهُ ذَلِکَ وَکَذَلِکَ قَالَ اللهُ {یُثَبِّتُ اللهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَفی الآخِرَةِ}.((1))
صفوان بن مهران از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمودند:
هنگامی که مرگ یکی از دوستان ما فرا رسد، شیطان از جانب راست و چپ او می آید (و او را احاطه می کند) تا از ایمان و اعتقادی که دارد، بازش دارد (و نگذارد با ایمان از دنیا برود) ولی خداوند مانع او می شود و به همین دلیل می فرماید:
«خداوند مؤمنان را با گفتار ثابت و استوار (عقیده صحیح و محکم) در حیات دنیا و آخرت پا بر جا و ثابت می دارد».((2))
ممکن است چپ و راستی که در حدیث آمده است کنایه از تلاش و کوشش شیطان در گمراه ساختن محتضر باشد. شاید هم همان معنای ظاهری اش مراد باشد.
ص: 162
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که:
مَا مِنْ أَحَدٍ یَحْضُرُهُ الْمَوْتُ إِلَّا وَکَّلَ بِهِ إِبْلِیسُ مِنْ شَیْطَانِهِ أَنْ یَأْمُرَهُ بِالْکُفْرِ وَیُشَکِّکَهُ فی دِینِهِ حَتَّی تَخْرُجَ نَفْسُهُ فَمَنْ کَانَ مُؤْمِناً لَمْ یَقْدِرْ عَلَیْهِ فَإِذَا حَضَرْتُمْ مَوْتَاکُمْ فَلَقِّنُوهُمْ شَهَادَةَ أنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُهُ صلی الله علیه و آله وسلم حَتَّی یَمُوتَ.((1))
هیچ محتضری نیست مگر اینکه ابلیس، یکی از شیاطین خود را موظّف کرده و نزد او می فرستد که او را به سوی کُفر بکشاند و در صحت دین به شک اندازد تا نفَس او بیرون رود. امّا کسی که مؤمن باشد، شیطان بر او
تسلّط ندارد که او را به کفر یا شک در دینش وادار کند. هرگاه به بالین آنان که در حال مرگ هستند حاضر شدید، آن ها را به گواهی دادن یکتایی خدا و رسالت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم تلقین کنید تا از دنیا برود.
لذا اگر انسان می خواهد ایمانش دستخوش وسوسه های شیطانی قرار نگیرد، باید دستوراتی را که بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله هنگام نماز شب از خدا بخواهد که ایمان او را کامل گرداند و شیطان را از او دور کند. امام صادق علیه السلام در این باره فرمود:
وَمَلَکُ الْمَوْتِ یَدْفَعُ الشَّیْطَانَ عَنِ الْمُحَافِظِ عَلَی الصَّلَاةِ وَیُلَقِّنُهُ شَهَادَةَ أنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ فی تِلْکَ الْحَالَةِ الْعَظِیمَةِ.((2))
ص: 163
کسی که از نمازهای خود مواظبت کند و آن ها را با شرایطش انجام دهد،هنگامی که شیطان برای گرفتن ایمانش نزد او حاضر می شود، (ملک الموت) آن را دور می کند و شهادتین را به او تلقین می نماید.
چنانچه خداوند متعال می فرماید:
إِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْاْ إِذَا مَسَّهُمْ طَائفٌ مِّنَ الشَّیْطَانِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبْصِرُون.((1))
اهل تقوا وقتی از ناحیه شیطان گرفتار وسوسه می شوند به یاد خدا می افتند در نتیجه راه حق را به روشنی می بینند و بیدار می گردند.
از این رو انسان مؤمن هنگام مرگ خود را در اختیار شیطان نگذاشته و با یاد خدا، خویشتن را از شرّ این موجود شرور نجات می بخشد.
روایت دیگری را از اهل تسنن که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقل کرده اند، ذکر می کنیم:
انّ العبد اذا کان عند الموت قعد عنده شیطانان، الواحد عن یمینه والآخر عن شماله، فالّذی عن یمینه علی صفة أبیه یقول له یا بنیّ إنّی کنت علیک شفیقاً ولک محبّاً ولکن مُتّ علی دین النّصرانیة فهو خیر الأدیان، والّذی علی شماله علی صفة امّة تقول له یا بنیّ انّه کان بطنی لک وعاء وثدیی لک سقاء وفخذی لک وطاء ولکن متُّ علی دین الیهود وهو خیر الأدیان.((2))
هنگام مرگ، دو شیطان نزد محتضر حاضر می شوند که یکی از آن ها
ص: 164
در سمت راست و دیگری در سمت چپ قرار می گیرند. شیطانی که در طرف راست قرار دارد، شبیه به پدر محتضر بوده و به او می گوید: فرزندم من همیشه با تو مهربان و دوست بودم (از هیچ کمکی نسبت به تو دریغ نکردم و فقط) از تو می خواهم که با دین نصرانیت بمیری که بهترین ادیان است. و شیطانی که در سمت چپ محتضر است، شبیه مادر اوست. به او گوید:
فرزندم! تو در شکم من جای داشتی و پستانم مشک شیر و دامنم جایگاه (آرامش و آسایش) تو بود، از تومی خواهم که به دین یهودیّت بمیری که بهترین ادیان است.
از این روایت به روشنی دانسته می شود که علّت حضور شیطان به هنگام مرگ، به کفر کشاندن مؤمنان است.
البتّه در آن هنگام، شیطان توانایی جذب همگان را ندارد، بلکه بی ایمانان و دنیاطلبان غافل از آخرت هستند که خود را در اختیار او قرار داده و او را (ولیّ) انتخاب می کنند؛ به فرمانش گوش می سپارند و در این موقع حسّاس اگر ایمان ضعیفی هم داشته باشند، از دست می دهند.
خدای تعالی، تسلّط شیطان را بر کسانی می داند که او را ولیّ خود بدانند:
{إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ}.((1))
تسلّط او تنها بر کسانی است که او را به سرپرستی خود برگزیده اند، و آن ها که نسبت به او [خدا] شرک می ورزند (و فرمان شیطان را به جای فرمان خدا، گردن می نهند).
ص: 165
و از سوی دیگر برای اینکه مبادا شیطان بر انسان مسلّط شود و در اعماق دل او نفوذ کند، بارها او را دشمن معرّفی کرده است چنان چه می فرماید:
{ألَمْ أعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی آدَمَ أنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ}.((1))
آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید، که او برای شما دشمن آشکاری است؟!
در هر حال نه تنها در دنیا، بلکه در هنگام مرگ هم افراد ضعیف الایمان به راحتی تسلیم او شده و بی ایمان از دنیا می روند، چرا که ملکات نفسانی و خصلت های حیوانی
آنان چنین اقتضایی دارد. آنان از کسانی نبودند که به هنگام وسوسه های شیطانی، خدا را در نظر بگیرند و گناه نکنند.
خداوند در این باره چنین می فرماید:
{وَمَن یَتَّخِذِ الشَّیْطَانَ وَلِیًّا مِّن دُونِ اللهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِینًا}.((2))
هر کس به جای پروردگار، شیطان را سرپرست خود قرار دهد، زیان آشکاری کرده است.
قرآن کریم در آیه ای دیگر به این حقیقت چنین اشاره می کند:
{اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأنسَئهُمْ ذِکْرَ اللهِ اولئکَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ألَا إِنَّ حِزْبَ الشَّیْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُون}.((3))
ص: 166
شیطان بر آن ها مسلط شده در نتیجه یاد خدا را فراموش کرده اند. آن ها از حزب شیطانند. بدانید که حزب شیطان از زیانکارانند.
این آیه سرنوشت نهایی منافقان تیره دل را بیان می کند. منافقان دروغگو و مغرور به مال و مقام سرنوشتی جز این ندارند که دربست در اختیار شیطان و وسوسه های او قرار می گیرند، و خدا را به کلی فراموش می کنند، نه تنها منحرف می شوند که در زمره عمّال شیطان و اعوان و انصار و لشکر و حزب او برای گمراه ساختن دیگران قرار می گیرند.
در روایتی می خوانیم هنگامی که امام حسین علیه السلام در کربلا صفوف اهل کوفه را همچون شب تاریک و سیل خروشان در مقابل خود دید، فرمود:
بِئْسَ الْعَبِیدُ أَنْتُمْ أَقْرَرْتُمْ بِالطَّاعَةِ وَآمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم ثُمَّ إِنَّکُمْ زَحَفْتُمْ إِلَی ذُرِّیَّتِهِ وَعِتْرَتِهِ تُرِیدُونَ قَتْلَهُمْ لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْکُمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَاکُمْ ذِکْرَ اللهِ الْعَظِیمِ فَتَبّاً لَکُمْ وَلِمَا تُرِیدُونَ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون.((1))عجب بندگان بدی هستید. اظهار اطاعت خدا و ایمان به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم کرده اید ولی اکنون آمده اید فرزندان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را به قتل رسانید. شیطان بر شما چیره شده و یاد خدای بزرگ را از خاطرتان برده است. پس نابود باشید شما و نابود باد خواسته هایتان. {إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون}.
آیا چنین افرادی مواقع جان دادن از دست شیطان رهایی خواهند یافت؟!
ص: 167
برای رفع خستگی، داستانی را از کتاب عالم برزخ مرحوم آیت الله محمّدی اشتهاردی نقل می کنیم. ایشان به نقل از یکی از علماء می نویسد: در مشهد به تحصیل علوم دینی حوزوی اشتغال داشتم، یکی از طلبه ها که از دوستان من بود، بیمار شد و بیماریش به قدری شدید گردید که به حالت مرگ افتاد، در این هنگام ما او را تلقین می کردیم، به او می گفتیم: بگو «لا اله الّا الله»، «الله اکبر»
و...، او در پاسخ می گفت: «نشکن، نمی گویم».
ما تعجّب کردیم، از این رو که او طلبه خوبی بود، راز چیست که پاسخ ما را نمی دهد و به جای آن، سخن بی ربطی به زبان می آورد؟ تا اینکه لحظاتی حالش خوب شد، از او پرسیدیم، چرا در برابر تلقین ما، می گفتی: «نشکن، نمی گویم» رازش چیست؟
در پاسخ گفت: اوّل آن ساعت مخصوص مرا بیاورید تا بشکنم و بعد ماجرا را برای شما تعریف کنم، ساعتش را آوردند و به او دادند، او گفت: «من به این ساعت علاقه بسیار داشتم. هنگام احتضار، شنیدم شما به من می گویید: بگو لا اله الّا الله... ولی شخصی (شیطانی) در برابرم ایستاده بود و همین ساعت مرا در دست داشت و در دست دیگرش چکش بود و آن را بالای سر ساعت من نگه داشته بود، می خواستم جواب شما را بگویم و همنوا با تلقین شما، ذکر خدا به زبان بیاورم، آن شخص به من می گفت: اگر الله اکبر و لا اله الّا الله بگویی، ساعت تو را می شکنم. من هم چون آن ساعت را بسیار دوست داشتم به او می گفتم: «نشکن، نمی گویم».
ص: 168
قطع نظر از صحّت و سقم این قبیل داستان ها، این مضمون در روایات ائمّه معصومین علیهم السلام نیز رسیده است که ذیلاً بیان می گردد.
قبلاً یادآور شدیم که اصل وجود مرگ برای همه افراد یکسان می باشد و آن جان دادن و خروج نفس از بدن است، ولی نمی توان تساوی قبض روح همه افراد را پذیرفت، زیرا طبق آیات و روایات، جان دادن برای مؤمن بسیار سهل و راحت و بدون اضطراب و دلهره است، امّا برای منافق و کافر بسیار سخت و سنگین و با دشواری هایی روبرو است. اکنون این سؤال مطرح می شود که در برخی موارد ما شاهد آسان جان دادن کافران و ظالمان هستیم و بالعکس بعضی از مؤمنان به سختی جان می دهند.
پاسخ: آن چه لازم است عنایت شود اینکه جریان جان کندن و چگونگی آن از مسائل نظری و پیچیده ای است.
پاسخ این سؤال را باید از لابلای روایات امامان معصوم علیهم السلام جویا شویم، زیرا گفتار اهل بیت عصمت و طهارت، افق های تازه ای از معارف الاهی را می گشاید. برای تبیین پاسخ، روایاتی را در این مورد یادآور می شویم:
1. ...قیلَ فَمَا بَالُنَا نَرَی کَافِراً یَسْهُلُ عَلَیْهِ النَّزْعُ فَیَنْطَفِئُ وَهُوَ یُحَدِّثُ وَیَضْحَکُ وَیَتَکَلَّمُ وَفی الْمُؤْمِنِینَ أَیْضاً مَنْ یَکُونُ کَذَلِکَ وَفِی الْمُؤْمِنِینَ وَالْکَافِرِینَ مَنْ یُقَاسِی عِنْدَ سَکَرَاتِ الْمَوْتِ هَذِهِ الشَّدَائِد.
به امام صادق علیه السلام عرض شد: چگونه است که (از یک سو) برخی از کافران به راحتی قبض روح می شوند؟ و در حال سخن گفتن و
ص: 169
خبر دادن و خندیدن (ناگهان) خاموش می شوند؟ در بین مؤمنان هم افرادی این چنین جان
می دهند، و (از سویی دیگر) هم از مؤمنان و هم از کافران کسانی هستند که به هنگام سکرات موت سختی هایی را تحمل می کنند؟
حضرت صادق علیه السلام در پاسخ فرمودند:
ما کَانَ مِنْ رَاحَةٍ لِلْمُؤْمِنِینَ هُنَاکَ فَهُوَ عَاجِلُ ثَوَابِهِ وَمَا کَانَ مِنْ شَدِیدَةٍ فَتَمْحِیصُهُ مِنْ ذُنُوبِهِ لِیَرِدَ الآخِرَةَ نَقِیّاً نَظِیفاً مُسْتَحِقّاً لِثَوَابِ الْأَبَدِ لَا مَانِعَ لَهُ دُونَهُ وَمَا کَانَ مِنْ سُهُولَةٍ هُنَاکَ عَلَی الْکَافِرِ فَلِیُوَفَّی أَجْرَ حَسَنَاتِهِ فی الدُّنْیَا لِیَرِدَ الآخِرَةَ وَلَیْسَ لَهُ إِلَّا مَا یُوجِبُ عَلَیْهِ الْعَذَابَ وَمَا کَانَ مِنْ شِدَّةٍ عَلَی الْکَافِرِ هُنَاکَ فَهُوَ ابْتِدَاءُ عَذَابِ اللهِ لَهُ بَعْدَ نَفَادِ حَسَنَاتِهِ ذَلِکُمْ بِأَنَّ اللهَ عَدْلٌ لَا یَجُورُ.((1))
در مواردی که مؤمن، به راحتی جان می دهد به سبب آن است که پاداش او به زودی (و در همین دنیا) آغاز شده است و در مواردی که به سختی جان می دهد، به دلیل آن است که ازگناهانش پاک شود (سختی جان دادن، کفاره گناهانش خواهد بود) تا در آخرت پاک و منزه از گناهان محشور گردد؛ در حالی که مستحق پاداش ابدی است و هیچ مانعی در برابر او نخواهد بود؛ امّا در مواردی که کافر به آسانی قبض روح می شود به جهت این است که همین آسان جان دادن پاداش کارهای نیکی باشد که در دنیا انجام داده تا به هنگام ورود به آخرت هیچ چیزی به همراه نداشته باشد، مگر آنچه را که به سبب آن مستحق عذاب الاهی است و کافرانی که به
ص: 170
سختی جان می دهند، بدان سبب است که (در همین جهان) عذاب الاهی برایشان شروع شده، در حالی که نیکیهایشان از بین رفته است. این ها به جهت عدالت خداست که ظلم نمی کند.
2. در روایتی دیگر، آن حضرت در پاسخ به محمّد بن مسلم که از ایشان درباره گناهکاران اهل ایمان سؤال کرد، فرمودند:
وَاللهِ لَا یَصِفُ عَبْدٌ هَذَا الأَمْرَ فَتَطْعَمَهُ النَّارُ. قُلْتُ: إِنَّ فِیهِمْ مَنْ یَفْعَلُ وَیَفْعَلُ؟ فَقَالَ: إِنَّهُ إِذَا کَانَ ذَلِکَ ابْتَلَی اللهُ تَبَارَکَ وَتَعَالَی أَحَدَهُمْ فِی جَسَدِهِ فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ کفّارةً لِذُنُوبِهِ وَإِلَّا ضَیَّقَ اللهُ عَلَیْهِ فِی رِزْقِهِ فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ کفّارةً لِذُنُوبِهِ وَإِلَّا شَدَّدَ اللهُ عَلَیْهِ عِنْدَ مَوْتِهِ حَتَّی یَأْتِیَ اللهَ وَلَا ذَنْبَ لَهُ ثُمَّ یُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ.((1))
به خدا قسم بنده [مؤمنی] که به این وصف [ایمان] باشد آتش او را در برنمی گیرد. گفتم: میان آنان کسانی هستند که مرتکب [گناهانی] شده اند. فرمودند: اگر چنین باشد، ممکن است خدای تبارک و تعالی، در همین جهان جسد او را مبتلا (و بیمار) کند تا کفاره گناهانش باشد؛ و الا (اگر چنین نشد) ممکن است رزق و روزی را بر او تنگ بگیرد و اگر این هم کفاره گناهانش نشود، هنگام مرگ، بر او سخت گیری نماید تا بدون گناه بر خدا وارد گشته داخل بهشت گردد.
3. دَخَلَ مُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ علیه السلام عَلَی رَجُلٍ قَدْغَرِقَ فی سَکَرَاتِ الْمَوْتِ وَهُوَ لَا یُجِیبُ دَاعِیاً فَقَالُوا لَهُ: یَا ابْنَ رَسُولِ اللهِ! وَدِدْنَا لَوْ عَرَفْنَا کَیْفَ
ص: 171
الْمَوْتُ وَکَیْفَ حَالُ صَاحِبِنَا؟ فَقَالَ: الْمَوْتُ هُوَ الْمِصْفَاةُ تُصَفِّی الْمُؤْمِنِینَ مِنْ ذُنُوبِهِمْ فَیَکُونُ آخَرُ أَلَمٍ یُصِیبُهُمْ کفّارةَ آخِرِ وِزْرٍ بَقِیَ عَلَیْهِمْ وَتُصَفِّی الْکَافِرِینَ مِنْ حَسَنَاتِهِمْ فَیَکُونُ آخِرُ لَذَّةٍ أَوْ رَاحَةٍ تَلْحَقُهُمْ هُوَ آخِرَ ثَوَابِ حَسَنَةٍ تَکُونُ لَهُمْ وَأَمَّا صَاحِبُکُمْ هَذَا فَقَدْ نُخِلَ مِنَ الذُّنُوبِ نَخْلًا وَصُفِّیَ مِنَ الآثَامِ تَصْفِیَةً وَخُلِّصَ حَتَّی نُقِّیَ کَمَا یُنَقَّی الثَّوْبُ مِنَ الْوَسَخِ وَصَلُحَ لِمُعَاشَرَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فی دَارِنَا دَارِ الأَبَدِ.((1))
امام موسی کاظم علیه السلام بر بیماری وارد گردید که در حالت بی هوشی مرگ بود و به کسی پاسخ نمی داد. اطرافیان بیمار گفتند: یابن رسول الله، دوست داریم حقیقت مرگ و وضع بیمار ما را شرح دهید. فرمود: مرگ وسیله و ابزار تصفیه است که همه باید از آن بگذرند، که مؤمنان را از گناه پاک می کند و آخرین ناراحتی این عالم است و کفّاره آخرین گناهان آنان به شمار می رود. در حالیکه کافران را از نعمت هایشان جدا می کند و آخرین لذّتی است که به آنان می رسد و آخرین پاداش کار خوبی است که احیاناً انجام داده اند. امّا این بیمار محتضر شما به طور کلّی از گناهانش پاک شد و از معاصی بیرون آمد و خالص شد؛ آن سان که لباس چرکین با شستشو پاک می شود. او هم اکنون این شایستگی را پیدا کرد که در سرای جاوید با ما اهل بیت باشد.
در نتیجه می توان گفت از نظر آیات قرآن مجید و روایات امامان معصوم علیهم السلام این مطلب قطعی است که گنهکار هر چند مسلمان باشد به عذاب الاهی معذّب خواهد بود؛ گو اینکه وقتی دارای ایمان باشد بالاخره به رستگاری نهایی و خلاصی از دوزخ
ص: 172
نائل می گردد، ولی ممکن است نجات او پس از سالها چشیدن رنج و عذاب باشد.
حساب گناهان یک عده در شدائد و سکرات مرگ تصفیه می گردد؛ گروهی دیگر با عذاب های قبر و عالم برزخ جریمه گناهان خود را می پردازند و جمعی دیگر در اهوال قیامت و شدائد حساب،کیفر خود را می بیند و عده ای به دوزخ می افتند و سالها در عذاب درنگ می کنند؛ چنانچه در تفسیر آیه ی کریمه:
{لابِثینَ فیها أحْقابا}.((1))
در آتش، سالیان درازی درنگ کننده اند.
از امام ششم حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت شده است که:
هَذِهِ فی الَّذِینَ یَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ.((2))
این آیه مربوط به کسانی است که از آتش نجات می یابند.
البتّه اینکه بعضی عذاب های پس از مرگ نیز سبب تصفیه گناهان می گردد، در بحث عذاب قبر خواهد آمد.
البتّه باید توجّه داشت که علاقه اوّلیای الاهی به مرگ به معنای آن نیست که از خدا مرگ خویش را بطلبند؛ چرا که دنیا تجارت گاه آنان است. امام عسکری علیه السلام از پدران خود نقل می کند:
جَاءَ رَجُلٌ إِلَی الصَّادِقِ علیه السلام فَقَالَ: قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْیَا فَأَتَمَنَّی عَلَی اللهِ
ص: 173
الْمَوْتَ. فَقَالَ: تَمَنَّ الْحَیَاةَ لِتُطِیعَ لَا لِتَعْصِیَ فَلَأَنْ تَعِیشَ فَتُطِیعَ خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ فَلَا تَعْصِیَ وَلَا تُطِیعَ.((1))
شخصی نزد امام صادق علیه السلام آمده و عرض کرد: از دنیا خسته شده ام؛ از این رو از خدا تمنّای مرگ دارم. حضرت فرمودند: تمنّای حیات کن تا فرمانبرداری (خدا) کنی، نه اینکه نافرمانی نمایی؛ چرا که زندگی همراه با اطاعت برای تو بهتر است از این که بمیری در حالی که نه عصیان کرده باشی و نه اطاعت.
از حدیث پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نیز می توان استفاده کرد که انسان نباید تمنّای مرگ کند تا اگر نیکوکار است، بر نیکی های خود بیفزاید و اگر گناهکار است، بتواند توبه نموده و گذشته خود را جبران نماید.
همچنین در حدیث دیگر می فرماید:
قال النّبی صلی الله علیه و آله وسلم : لَا یَتَمَنَّی أَحَدُکُمُ الْمَوْتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِهِ وَلْیَقُلِ اللَّهُمَّ أحْیِنِی مَا کَانَتِ الْحَیَاةُ خَیْراً لی وَتَوَفَّنِی إِذَا کَانَتِ الْوَفَاةُ خَیْراً لِی.((2))
کسی از شما به جهت این که دچار گرفتاری شده، آرزوی مرگ نکند؛ بلکه بگوید خدایا تا مادامی که زندگی برای من خیر است، مرا زنده بدار و هنگامی که وفات برای من خیر باشد، مرا بمیران.
بله، اگر انسان نتواند از حیات و عمر خود هیچ گونه استفاده ای ببرد و زندگی برای او به جای سود ضرر معنوی در بر داشته باشد، در این صورت مرگ برای وی بهتر از حیات خواهد بود.
ص: 174
سید السّاجدین زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام می فرمایند:
وَعَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فی طَاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ، أوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیّ.((1))
خدایا! عمر مرا مادامی که در راه فرمان برداری از تو صرف شود طولانی کن؛ امّا هنگامی که چراگاه شیطان قرار گرفت، قبل از آن که خشم تو بر من سبقت گیرد و غضب تو برایم حتمی شود، جانم را بگیر.
در روایات نیز به این امر اشاره شده:
عَنْ أبی عَبْدِاللهِ علیه السلام أنَّهُ قَال: مَنِ اسْتَوَی یَوْمَاهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ... مَنْ کَانَ آخِرُ یَوْمَیْهِ شَرَّهُمَا فَهُوَ مَلْعُونٌ وَمَنْ لَمْ یَرَ الزِّیَادَةَ فِی نَفْسِهِ فَهُوَ إِلَی النُّقْصَانِ وَمَنْ کَانَ إِلَی النُّقْصَانِ فَالْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْحَیَاةِ.((2))
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس دو روزش مساوی باشد، در خسران است؛ ولی اگر امروزش بدتر از دیروز او باشد، ملعون (و از رحمت خدا دور) خواهد بود و کسی که احساس زیاد شدن (معرفت به خدا، ایمان، کمالات و صفات خوب اخلاقی) در خود نکند، در نقصان است و کسی که روز به روز در حال نقصان باشد (و هیچ گونه تکاملی نداشته باشد) مردن او برایش بهتر از زنده بودن است.
در رابطه با کراهت انسان از مرگ، در حدیثی نقل شده است: «مردی نزد
ص: 175
عمر خلیفه دوّم آمد، و گفت: من فتنه را دوست دارم! و از حق بیزارم! و به چیزی گواهی می دهم که هرگز ندیده ام! عمر عصبانی و ناراحت شد؛ او را به زندان افکند. این سخن به گوش علی علیه السلام رسید.
آن حضرت فرمود: ای عمر! زندان کردن این مرد ظلم است و تو مرتکب ستم شدی. عمر گفت: چرا؟ فرمود: تو حرف آن مرد را نفهمیدی؛ زیرا او مال و فرزند خود را دوست می دارد که خدا در یکی از آیات قرآن از آن تعبیر به «فتنه» کرده است: {إنَّما أَمْوالُکُمْ وَ اوّلادُکُمْ فِتْنَةٌ}((1)) او از مرگ بیزار است و در قرآن از آن تعبیر به «حق» شده {وَجاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ}((2)) اما اینکه او گفته است، به چیزی گواهی می دهم که هرگز او را ندیده ام، یعنی او شهادت به یکتایی خداوندی می دهد که هرگز او را ندیده است. در اینجا عمر گفت: «لو لا علی لهلک عمر» اگر علی علیه السلام نبود، عمر هلاک می شد. سپس دستور داد آن مرد را آزاد کنند.
در این جا یک سؤال مهم در ذهن خطور می کند و آن اینکه: چرا حاضران اطراف محتضر، صدای ملائکه و صحبت محتضر را نمیشنوند. چرا زدن ملائکه را نمیبینند و صدای آن را احساس نمیکنند؟
جواب: در موضوع نشنیدن صدای ملائکه اشکالی وجود ندارد؛ زیرا
ص: 176
ساختمان فیزیکی گوش های ما محدود است و قابلیت شنیدن هر صدایی را ندارد؛ بلکه گوش ما تنها استعداد شنیدن پاره ای از صداها را دارد که تعداد نوسانات امواج آن از حدّ معینی کم تر و بیش تر نباشد. در علم تجربی ثابت شده است محدوده شنوایی انسان در محدوده طول موج های صوتی با بسامد20 تا 20000 هرتز است و صوت هایی با بسامد کم تر از 20 هرتز که فروصوت می گویند و بیش تر از 20000 هرتز که فراصوت گفته می شود، در هر دو صورت برای انسان قابل شنیدن نیست. همچنین است قوه بینایی ما که فقط ارتعاشات اثری را که حدّ معین داشته باشد، می بیند.
از این رو، وقتی که جبرئیل، وحی را برپیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نازل می کرد، صحابه دور آن حضرت نشسته بودند امّا جبرئیل را نمی دیدند و صدای آن را نمی شنیدند.((1)) ولی پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم هم جبرئیل را می دید و هم صدای او را می شنید و با او گفتگو می کرد. همینطور مردم نمی توانند صدای ملائکه را بشنوند.
اشکال عمده، نشنیدن صدای محتضر و ندیدن کتک خوردن او است. بر این اشکال دو جواب می توان ارائه کرد:
1. خداوند حکیم، طبق مصالحی که خودش می داند، به هزار و یک وسیله می تواند آن را از حاضران مخفی نگه دارد؛ هر چند دلیل مخفی داشتن آن برای ما روشن نباشد. البتّه این حقیقتی است که باید اجمالاً به آن ایمان داشته باشیم و
ص: 177
برای ایمان به آن، علم تفصیلی لازم نیست؛ مانند بسیاری دیگر از حقایق عالم (مثل لوح محفوظ، عرش و کرسی و...) که بدون علم تفصیلی به آنها، به وجودشان ایمان داریم.
2. ممکن است کتک خوردن محتضر و جواب او، روحانی و غیرمحسوس در جسم برزخی او باشد، نه مادّی و محسوس که بعضی روایات مؤیّد آن است.
در این باره ابو بصیر روایتی از امام صادق علیه السلام نقل می کند که مؤیّد این ادّعا خواهد بود:
إِذَا حِیلَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ الْکَلامِ أتَاهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَمَنْ شَاءَ اللهُ فَجَلَسَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم عَنْ یَمِینِهِ وَالآخَرُ عَنْ یَسَارِهِ فَیَقُولُ لَهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم : أَمَّا مَا کُنْتَ تَرْجُو فَهُوَ ذَا أَمَامَکَ وَأَمَّا مَا کُنْتَ تَخَافُ مِنْهُ فَقَدْ أَمِنْتَ مِنْهُ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّةِ. فَیَقُولُ: هَذَا مَنْزِلُکَ مِنَ الْجَنَّةِ فَإِنْ شِئْتَ رَدَدْنَاکَ إِلَی الدُّنْیَا وَلَکَ فِیهَا ذَهَبٌ وَفِضَّةٌ فَیَقُولُ: لا حَاجَةَ لِی فی الدُّنْیَا فَعِنْدَ ذَلِکَ یَبْیَضُّ لَوْنُهُ وَیَرْشَحُ جَبِینُهُ وَتَقَلَّصُ شَفَتَاهُ وَتَنْتَشِرُ مَنْخِرَاهُ وَتَدْمَعُ عَیْنُهُ الْیُسْرَی فَأَیَّ هَذِهِ الْعَلَامَاتِ رَأَیْتَ فَاکْتَفِ بِهَا
فَإِذَا خَرَجَتِ النَّفْسُ مِنَ الْجَسَدِ فَیُعْرَضُ عَلَیْهَا کَمَا عُرِضَ عَلَیْهِ وَهِیَ فی الْجَسَدِ فَتَخْتَارُ الآخِرَةَ.((1))
هنگامی که بین مؤمن و بین قدرتِ بر گفتن، حائل شود (یعنی زبان محتضر از سخن گفتن باز ماند.) رسول خدا و کسی که خدا بخواهد،((2)) نزد او می آیند. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در طرف راست و آن
ص: 178
دیگری در طرف چپ او می نشیند، رسول خدا به او می گوید: چیزی را که امید می داشتی اینک به پیش روی تو است (دیدار پیامبر و علی) و امّا آنچه را از آن می ترسیدی (کیفر) از آن ایمن هستی. سپس دری از بهشت برایش باز می شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: این منزل تو در بهشت است (بهشت برزخی) و اگر بخواهی تو را به دنیا برمی گردانیم که در آنجا طلا و نقره است، محتضر در این هنگام می گوید: مرا نیازی به دنیا نیست. در آن وقت رنگش سفید می گردد، پیشانیش عرق می کند، لبهایش بسته و بالا می رود، دو سوراخ دماغش باز می شود و اشک در چشم چپش پیدا می شود. هر کدام از این علامات را دیدی کفایت کن (و بدان آن ها در کنارش حاضر شده اند.) وقتی که نفس او از جسد خارج شد، دوباره آنچه که قبل از آن به او عرضه شده بود، بر او عرضه می شود و او آخرت را اختیار می کند.
البتّه مرحوم علاّمه طباطبایی در ذیل این آیه نظر دیگری فرموده است که مراد از زدن ملائکه به صورت و پشت محتضر، کنایه از تسلّط و احاطه ملائکه و خوار و ذلیل کردن کفّار است. والله العالم.
به هر حال این که در لحظه مرگ و آخر عمر، چه انقلاب عجیب و تحوّل بی سابقه برای انسان روی می دهد، هیچ کس نمی داند؛ چون کسی ازاین راه برنگشته و هیچ قضیّه ای را بازگو نکرده است که احساس خود را در آن لحظه خاص که مشاهده کرده، برای دیگران بیان کند.
ص: 179
ممکن است این سؤال مطرح شود کسانی بوده اند که از عالم برزخ برگشته اند و هیچ اطّلاعی از شادی و نعمت یا رنج و عذاب برزخ و هم چنین حالات و سکرات موت بیان نکرده اند. مانند برگشت عزیر پیامبر، فرزندان حضرت ایّوب، موسی و هفتاد نفر و کشته بنی اسرائیل و زنده شدن هزاران نفر((1)) که در کتاب های تفاسیر ثابت شده است.
پاسخ: گرچه جواب این سؤال را در کتاب «رجعت، در عصر ظهور» بیان کردیم اما، به لحاظ اهمّیت مطلب، دوباره آن را یادآور می شویم:
اوّلاً: شاید آن هایی که از عالم مجرّد به این عالم مادّه برگشته اند، آنچه که در آن جا مشاهده کرده اند با بدن مثالی بوده است.
وقتی روح مجرّد از بدن مثالی به بدن مادّی و ملکی انتقال یافت، نمی تواند هر آنچه را در عالم تجرّد دیده اند و احساس کرده اند، به عالم مادّی گزارش و شرح دهند؛ چون شرایط این دو عالم با هم متفاوت است. مثلاً اگر دوقلویی را فرض کنیم که یکی از آن ها پس از تولّد، مجدداً به رحم مادر در کنار برادرش بازگردد و بخواهد آنچه را در لحظه تولّد و پس از ورود به این جهان پهناور بیرون از رحم مشاهده کرده است و حوادث تلخ و شیرین گذرانده را برای برادرش توضیح دهد، آیا توانایی بر این کار پیدا می کند؟ هرگز.
همچنین جنینی که در پشت پرده های سیاه و تاریک رحم زندگی می کند، کجا می تواند فضای روشن و گستره جهان را درک نماید؟ او گمان دارد هر چه هست همین عالم رحم مادر است و بس؛ انسانی که در محدوده عالم مادّه زندگی می کند، نمی تواند عالم پس از مرگ را دریافت نماید. زیرا از یک سو پرده های
ص: 180
سیاه و ضخیم محسوسات جلو دید او را گرفته و از طرف دیگر اُنس و حرص به زندگی مادّی عقل وی را از ادراک ابدیّت بازداشته است. به گفته مولانا:
گر جنین را کس بگفتی در رحم
هست بیرون عالمی بس منتظم
یک زمین خرمی با عرض و طول
کوه ها و بحرها و دشت ها
آسمان بس بلند و پر ضیا
در صفت ناید عجایب های
آن خون خوری در چار میخ
تنگنا کاین جهان چاهی است بس تاریک و تنگ
هم چنانکه آن جنین را طعم خون
از حدیث این جهان محجوب
کرد بر تو هم طعم خوشی این
جهان طعم ذوق این حیات پر
غرور پس طمع کورت کند نیکو
بدان اندر او صد نعمت و چندین اکول
بوستان ها، باغ ها و کشت ها
آفتاب و ماهتاب و صد سها
تو در این ظلمت چه ای در
امتحان در میان حبس انجاس و عنا
هست بیرون عالمی بی بو و
رنگ کان غذای اوست در اوطان
دون خون تن را بر دلش محبوب
کرد شد حجاب آن خوشی جاودان
از حیات راستینت کرده
دور بر تو پوشاند یقین را بی
گمان بنابراین کسانی که رجعت کرده اند، ممکن است حکمت خداوند سبحان این باشد که انسان ها در عالم دنیا بسیاری از مسائل عالم دیگر را از یاد ببرند و اصلاً توان بیان مشاهدات خود را که در عالم مجرّد دیده اند در این عالم مادّی نداشته باشند؛چون هیچ مانع عقلی وجود ندارد که مشاهدات و حالات آن دوره را خداوند جهت مصالحی در سلّول های مغزی ما (قسمت حافظه) قرار نداده باشد. داستان مردن و زنده شدن عزیر که با تردید گفت: یک روز یا قسمتی از یک روز؛ ولی به او خطاب شد: یکصد سال در این جا مانده ای؛ گواهی بر این مدّعا خواهد بود که خداوند خاطرات آن دوره را در زندگی دنیا که موقع تکلیف و ظرف تکامل است، از ارواح سلب کرده باشد. ما حتّی بسیاری از خواب های خود را در بیداری فراموش می کنیم.
ص: 181
خلاصه حیات مادّی دنیوی حجاب و مانعی است بین عالم ماده و عالم مجرد و مثال. به عبارت دیگر، کسانی که در عالم دنیا زندگی می کنند وجودشان محدود به عالم ماده است و نمی توانند از افق عالم ماده پا فراتر نهند؛ پس قدرت درک نشئة دیگر در این نشئة مادّی غیر ممکن خواهد بود.
البتّه این مسأله مشابه و نظیر دارد که همان داستان معروف و مشهور «عالم ذر» و«پیمان الست» است که همه فرزندان بنی آدم تا پایان این دنیا، در عالم ذر مورد خطاب و سؤال الاهی قرار گرفتند و به قدرت الاهی در آن زمان به ربوبیت خدا اعتراف و اقرار کردند؛ ولی بعد از آنکه وضع وجودی ما از حالت ذری به حالت جسم فیزیکی تغییر یافت و در محیط این دنیا قرار گرفت، آن را فراموش کرده، و هیچ کس، آن موقف را به یاد نمی آورد:
{وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِن بَنیِ ءَادَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلیَ أَنفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُواْ بَلیَ شَهِدْنَا أَن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ}.((1))
و (به یاد آور) زمانی که پروردگارت، از پشت بنی آدم، فرزندان و ذرّیّه آنان را بر گرفت و آنان را گواه بر خودشان ساخت (وفرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بله، ما گواهی دادیم (که تو پروردگار مایی، این اقرار گرفتن از ذریه آدم برای آن بود) تا در روز قیامت نگویید: ما از این، غافل بودیم.
ص: 182
از مضمون این آیه شریفه دو مطلب استفاده می شود: یکی تقدّم خلق ارواح بر ابدان دنیوی، دوّم وجود یک عالم دیگر به نام عالم ذر.
محدثان و مفسران در این زمینه روایات زیادی را مطرح کرده اند که به طور خلاصه، به برخی از آن ها اشاره می کنیم.
1. مرحوم صدوق در کتاب توحید خود، روایتی صحیح از زراره نقل می کند که امام باقر علیه السلام در جواب سؤال او از آیه مبارکه فوق فرمود:
خْرَجَ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ وَأَرَاهُمْ صُنْعَهُ وَلَوْ لا ذَلِکَ لَمْ یَعْرِفْ أَحَدٌ
رَبَّه.((1))
همچنین در علل الشرایع روایت دیگری به سند موثق نقل می کند که آن حضرت در جواب سؤال از آیه مذکور فرمود:
ثَبَتَتِ الْمَعْرِفَةُ وَنَسُوا الْموقت (الموقف) وَسَیَذْکُرُونَهُ یَوْماً وَلَوْ لاذَلِکَ لَمْ یَدْرِ أَحَدٌ مَنْ خَالِقُهُ وَلا مَنْ رَازِقُهُ.((2))
خلاصه معنای این دو روایت این است:
(خداوند، تمام ذریه حضرت آدم را تا قیامت، مانند ذراتی بیرون آورد و به آنان صنع و خلقت خود را نشان داد) و به آنان معرفت داد و این معرفت خدا به صورت امری فطری در نهاد آنان باقی و ثابت ماند؛ ولی اصل آن موقف و واقعه ی نورانی را که در آن به ربوبیت خدا اعتراف کرده اند فراموش کردند و اگر
ص: 183
این تعریف و آشنایی نمی بود، کسی پروردگار و آفریدگار و روزی رسان خودرا در این دنیا نمی شناخت.
2. موثّقه حسن بن الجهم از امام رضا علیه السلام از امام باقر علیه السلام چنین نقل می کند:
بَعَثَ اللهُ مَلَکاً فَزَجَرَهُ زَجْرَةً فَیَخْرُجُ وَقَدْ نَسِی الْمِیثَاقَ... .((1))
خداوند فرشته ای فرستد که او را نهیبی زند و وی پیمان را فراموش کرده، بیرون آید... .
3. در روایتی صحیحه از محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل می کند:
... فَإِذَا دَنَا وِلَادَتُهُ أَتَاهُ مَلَکٌ یُسَمَّی الزَّاجِر... وَقَعَ إِلَی الأَرْضِ بَاکِیاً مِنْ زَجْرَةِ الزَّاجِرِ وَنَسِی الْمِیثَاق.((2))
چون زمان تولّدش نزدیک شود، فرشته ای به نام زاجر به نزدش آید،... به زمین افتد در حالی که از نهیب آن فرشته گریان است و پیمان را فراموش کرده.
4. محمّد بن اسماعیل از امام باقر علیه السلام چنین روایت می کند:
حَتَّی إِذَا دَنَا خُرُوجُهُ بَعَثَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَیْهِ مَلَکاً فَزَجَرَهُ زَجْرَةً فَیَخْرُجُ وَیَنْسَی الْمِیثَاقَ.((3))
زمانی که بیرون شدنش نزدیک شود، خدای عزّوجل فرشته ای به نزد او فرستد و نهیبی به او زند؛ پس بیرون می آید، در حالی که پیمان را فراموش کرده است.
ص: 184
این سه حدیث آخر؛ دلالت دارند که تا موقع ولادت، روح، آن واقعه را به یاد داشته و در موقع ولادت، خداوند واقعه پیمان را از یاد انسان می برد. در این جا ممکن است یک سؤال دیگر در ذهن بیاید که: پس فایده این پیمان در زندگی دنیا، که دارِ تکلیف است و به یاد کسی نمانده است، چیست؟ جواب این سؤال نیاز به بررسی مفصّلی در بحث عالم ذر دارد که بعداً در این باره صحبت خواهیم نمود، ولی به طور خلاصه می توان گفت:
فطرت توحیدی و خدا باوری و علاقه حقجویی در روح و نهاد انسان، به صورت یک حقیقت ناخودآگاه، اثر همان «پیمان الست» در عالم ذر است. به بیان روشنتر، میثاق و پیمان آن روز، اثرش همان فطرتی است که گرایش دل به سوی اوست که ما از آن، به معرفت فطری یاد می کنیم و معنای «أن تَقُولُواْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِین» میثاق فطرت و خدا جویی، برای اتمام حجّت است. ادّعای جهل و غفلت از ربوبیت خداوند، روز قیامت، پذیرفته نیست؛
در ادامه آیه مبارکه، دلیل گرفتن پیمان چنین بیان شده است:
{أَوْ تَقُولُواْ إِنّما أشْرَکَ ءَابَاؤُنَا مِن قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِّن بَعْدِهِمْ أفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُون}.
یا نگویید: پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، و ما فرزندانی پس از آنان بودیم [و راهی جز تقلید از آنان نداشتیم] آیا ما را به خاطر آنچه باطل گرایان انجام دادند، هلاک می کنی؟
از این رو، خداوند در قیامت می تواند بر مشرکان و کفّار احتجاج کرده و عذر و غفلت خود آن ها و یا مشرک بودن پدرانشان را نپذیرد. لذا می توان گفت: معرفت فطری، مهم ترین و عالی ترین فایده برای انسان است.
ص: 185
در این باره در ذیل آیه مبارکه روایتی است از امام صادق علیه السلام که فرمود:
أخْرَجَ اللهُ مِنْ ظَهْرِ آدَمَ ذُرِّیَّتَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَخَرَجُوا کَالذَّرِّ فَعَرَّفَهُمْ نَفْسَهُ وَلَوْ لَا ذَلِکَ لَنْ یَعْرِفَ أَحَدٌ رَبَّهُ ثُمَّ قَالَ: أ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی.
خداوند از پشت آدم، فرزندان او را تا روز قیامت بیرون آورد و آنان مانند ذرات بیرون آمدند. پس خود را به آنان شناساند و اگر آن نبود، هیچ کس خداوندگار خود را نمی شناخت. پس (خداوند) فرمود: آیا من خداوندگار شما نیستم؟ گفتند: آری.
در پایان یادآوری این مطلب ضروری است که از آیه شریفه اقرار و گرفتن پیمان در عالم ذر فقط معرفت خداوند استفاده می شود، امّا روایات زیادی وجود دارد که از توحید، نبوّت و ولایت اهل بیت علیهم السلام نیز پیمان گرفته شده است، که اکثر این روایات از لحاظ سند معتبر می باشد.
ما در این جا فقط یک روایت را به عنوان نمونه می آوریم که امام باقر علیه السلام فرمودند:
إِنَّ اللهَ أخَذَ مِیثَاقَ شِیعَتِنَا بِالْوَلَایَةِ لَنَا وَهُمْ ذَرٌّ یَوْمَ أخَذَ الْمِیثَاقَ عَلَی الذَّرِّ بِالاِقْرَارِ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَلِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم بِالنُّبُوَّةِ وَعَرَضَ اللهُ جَلَّ وَ عَزَّ عَلَی مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم أُمَّتَهُ فی الطِّینِ وَهُمْ أَظِلَّةٌ وَخَلَقَهُمْ مِنَ الطِّینَةِ الَّتِی خُلِقَ مِنْهَا آدَمُ وَخَلَقَ اللهُ أَرْوَاحَ شِیعَتِنَا قَبْلَ أَبْدَانِهِمْ بِأَلْفَیْ عَامٍ وَعَرَضَهُمْ عَلَیْهِ وَعَرَّفَهُمْ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَعَرَّفَهُمْ عَلِیّاً وَنَحْنُ نَعْرِفُهُمْ فی لَحْنِ الْقَوْلِ.((1))
خدا از شیعیان ما آنگاه که در عالم ذر بودند، به ولایت ما پیمان
ص: 186
گرفت، روزی که از همه در عالم ذر پیمان می گرفت، و نیز به ربوبیت خود و نبوّت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم پیمان گرفت، و خدای جلّ و عز امّتش را که مانند سایه ها بودند (روح بدون پیکر یا با پیکر مثالی بودند) به محمّد صلی الله علیه و آله وسلم در گل ارائه فرمود، و آن ها را از گلی آفرید که آدم را از آن آفرید، و خدا ارواح شیعیان ما را دو هزار سال پیش از بدن هایشان آفرید، و ایشان را بر پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم عرضه داشت، حضرت آن ها را شناخت و علی علیه السلام هم آن ها را شناخت و ما آن ها را از سیاق گفتار می شناسیم (یعنی از گوشه و کنار گفتارشان محبّت و ولایت آن ها نسبت بما واضح می شود).
جویندگان حقیقت می توانند به کتاب های کافی، بصائر الدرجات، محاسن برقی، تفسیر عیاشی، بحارالانوار و... مراجعه نمایند.
ثانیاً، ممکن است اصلاً اذن و اجازه بیان مشاهدات آن ها برایشان داده نشده باشد؛ چنانچه امیرمؤمنان علیه السلام با مردگان قبرستان پشت دروازه کوفه بعد از مراجعت از جنگ صفّین فرمود:
وَقَالَ علیه السلام : یَا أهْلَ... الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ... أمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ وَأمَّا الأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ وَأمَّا الأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا وَ اللهِ لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فی الْکَلَامِ لأَخْبَرُوکُمْ أنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی.((1))
ای ساکنان... گورهای تاریک! ای خفتگان در خاک!... امّا
ص: 187
خانه هایتان، دیگران در آن سکونت گزیدند و امّا زنانتان، با دیگران ازدواج کردند و امّا اموال شما، میان دیگران تقسیم شد. این خبری است که ما داریم. حال شما چه خبر دارید؟ سپس به اصحاب خود رو کرد و فرمود: بدانید که اگر
اجازه ی سخن گفتن داشتند، شما را خبر می دادند که بهترین توشه تقوا است.
جمله «لَوْ اُذِنَ لَهُمْ فی الْکَلامِ لأَخْبَرُوکُمْ؛ اگر به آن ها اجازه سخن گفتن داده شود» گواه بر این است که آن ها مجاز به ذکر همه چیز نیستند.
عالم ذر به عالمی گفته می شود که هر انسانی، پیش از آنکه صاحب بدن مادی دنیایی بعد از تولد شود، با هویت فردی خود در آن عالم به سر می برده و در آن عالم از هر فرد از افراد بشر، (از حضرت آدم و تمام انسان های نسل وی تا قیامت) پیمان های گوناگون در جهت بندگی او گرفته شده که در رأس آن ها پیمان بر ربوبیت پروردگار بوده است. «ذر» در لغت به معنای مورچه بسیار ریز و نیز گرد و غبار بسیار ریز است.((1))
از آنجا که بر اساس روایات اسلامی در مرحله ای از عالم ذر، بدن بسیار ریز و ذرّه ای داشته است، آن را عالم ذر نامیده اند، بنابراین عنوان عالم ذر از باب استعمال خاص بر عام معنای وسیع تر یافته و به تمام مراحل این عالم اطلاق
شده
ص: 188
است. زیرا وجود انسان در عالم ذر، مراتب و مواقف گوناگونی داشته است که می توان آن را به دو مرحله ی اصلی تقسیم کرد:
الف) در برخی مراحل نفس انسان به هیچ امر جسمانی تعلق نگرفته. یعنی پیش از آفرینش ابدان آدم تا آخرین انسانی که آفریده می شود به امر الهی، یک بار آفریده شدند و در این مرحله مسلماً نفس مجرّد و عاری از جسم و امور جسمانی بوده است که به این ساحت، «عالم ارواح» گفته می شود.
ب) و در برخی مراحل دیگر انسان دارای بدن جسمانی می شود - به نام بدن ذرّه ای - که پیش از بدن مادّی آفریده شده است؛ به این ساحت، «عالم ذر» گفته می شود.
البتّه هر یک از این دو مرحله اصلی خود به مراحلی فرعی تر تقسیم می شود که در تمام این مراحل اصلی و فرعی، از انسان ها پیمان هایی در مسیر اطاعت و بندگی الهی گرفته شده است. بنابراین معلوم می شود که عالم ذر به معنای عالم پیشین انسانی که در آن عالم پیمان گرفته شده است می باشد و آن عالم واحد نبوده بلکه عالمی گوناگون بوده است و از این رو بهتر است که به جای (عالم ذر) اصطلاح (عوالم ذر) به کار رود، یا بگوییم در واقع عنوان عالم ذر به منزله اسم جنس برای تمام این عوالم است.
از اینجا است که این سؤال به طور جدی مطرح می شود که بالاخره روح در هنگام خلقتش روحانیّهًْ الحدوث بوده است یا جسمانیّهْ الحدوث.
یکی از قدیمی ترین بحث های جنجالی و در عین حال پیچیده، درباره
ص: 189
حدوث و قدم نفوس و ارواح انسان ها است. البتّه این بحث منحصر در حوزه فلسفه و یا کلام نمی شود بلکه بیشتر صاحب نظرانی که به گونه ای تعلّق به شریعت دارند، اعم از محدّثین و مفسّرین، متکلّمین و فلاسفه و حتّی عرفا وارد این معرکه آراء شده و موضعی مبنی بر حدوث و یا قدم ارواح اتّخاذ نموده و نظرات مختلف و گاه متضاد ارائه نموده اند. این خود کافی است تا اهمّیت این بحث را روشن سازد. در این زمینه مرحوم مجلسی در بحار بیش از بیست و هشت دیدگاه را ذکر نموده است که این اقوال گوناگون خود حکایت از دشورای فهم بحث خودشناسی دارد و ما از ذکر همه آن ها صرف نظر نمودیم، زیرا اکثر آن ها واضح البطلان است و به طور کلّی مهم ترین اقوالی را که مناسب است و بیشتر مورد توجّه می باشد،
ابتدا به دو دیدگاه تقسیم بندی کرده و به طور خلاصه یادآور می شویم:
الف) افلاطون و پیروان او نفوس را قدیم می دانند و معتقدند که ارواح انسانی، موجودات مجرد عقلی هستند که بعد از حدوث بدن، از عالم مجردات نزول کرده و هر کدام به بدن خاص خود تعلّق می گیرد.
افلاطون در رساله تیمائوس به صراحت می گوید: «روح کارش این است که ما را از سرزمین پست برهاند و به آسمان که قرارگاه موجودات هم نوع خود اوست، پیوند دهد؛ زیرا ما موجودات زمینی نیستیم. بلکه اصل و مایة ما آسمانی است و هنگام پیدایش ما روح ما از آن جا آمده و به ما پیوسته است».((1))
ص: 190
افلاطون و تابعین او سه دلیل بر ادعای خود ارائه کرده اند که هیچ یک از آن دلایل قابل قبول نیست و آن ها در اثبات مدعاناتوان هستند. ما جهت اختصار به یک دلیل آن اشاره می کنیم.
دلیل اول ایشان این است که نمی شود نفوس انسانی حادث باشد. زیرا اگر نفوس قدیم نباشد، لازم می آید جسمانی باشد و به حدوث بدن حاصل شوند، پس در این صورت کائن می شوند. (وکلّ کائن فاسد) و حال اینکه باید بگوییم نفوس ابدی است و هر ابدی، ازلی است.((1))
در واقع افلاطون صغرا و کبرا تشکیل داده و بعد نتیجه گرفته است که روح قدیم است؛ یعنی (النفوس ابدیٌ، کلُّ ابدیٌ ازلیٌ) پس نتیجه این می شود که: النفوسُ ازلیٌ.
جواب خیلی روشن است. که صغرای قضیه (النفوس ابدیٌ) درست است. اما کبرای قضیه صحیح نیست چون لازمه هر ابدی، ازلی نخواهد بود. علاوه بر این، پیش از این گفتیم، ما معتقدیم که روح در آغازِ حدوث، مجرد ومستقل بوده؛ و مجرد، به فساد بدن فاسد نمی شود.
صدر المتألهین نیز از این استدلال جواب بسیار روشن ارائه ننموده است و می گوید: در این جا سه قضیّه است: (کل کائن فاسدٌ) و (کل ازلی ابدی) و (کل ابدی ازلی).
اما قضیة (کل کائن فاسد)، درست است و لیکن ما می گوییم: نفس که در
ص: 191
طبیعت سیر می کند کائنی است که رو به ترقی می گذارد و مجرد می شود و جنبه کائنی آن فاسد می شود و جنبه تجردی آن باقی می ماند((1)) و اما قضیه (کل ازلی ابدی) این هم مبرهن است اما قضیه (کل ابدی ازلی) مبرهن نیست. بلکه ما در نفوس اثبات خواهیم کرد، با اینکه آن ها ازلی نیستند، ابدی هستند.((2))
ب) اکثریت قائل به حدوث روح هستند که این گروه خود به سه دسته تقسیم می شوند:
1. دیدگاه اکثر متکلمان و فیلسوفان مشّاء این است که نفس با حدوث بدن حادث می شود نه قبل از آن، امّا این گروه معتقدند نفس حدوثاً و بقائاً روحانی است. یعنی نفس موجود مجرّد عقلیِ مفارق است، پس از آنکه بدن و مزاج مستعد شد و قابلیت های لازم را پیدا کرد، نفس از مبادی عالیه بر آن افاضه می شود. در آن هنگام، روح و نفس حادث می شود و تدبیر بدن را به عهده می گیرد. پس از آن بدن ابزار و مملکت نفس می گردد. از این مطلب به وضوح دانسته می شود که نفس در این دیدگاه تقدّمی بر بدن ندارد بلکه قبل از پیدایش بدن، نفس مربوطه به آن نیز معدوم است و مقارن با پیدایش بدن حادث می شود.((3))
ابن سینا حدوث بدن را شرط حدوث نفس می داند نه علّت حدوث نفس، پس نفس معلول بدن نیست بلکه معلول علّت مخصوص خود است که آن نیز
ص: 192
موجود غیر جسمانی است((1)). بر این اساس، حتّی اگر پس از حدوث نفس، بدن که شرط حدوث آن بود از میان برود، نفس در بقا، نیازی به بدن ندارد و مانعی برای ادامه وجود او نیست. نکته قابل توجّه اینکه محدّثینی از جمله علامه مجلسی، دیدگاه کسانی را که حدوث نفس را هم زمان با حدوث بدن می دانند مورد انتقاد قرار داده و رد می کند؛ چون این دیدگاه را مخالف با روایات زیادی که از ائمه اطهار علیهم السلام در شریعت وارد شده و دلالت بر خلق ارواح قبل از ابدان دارد می داند.((2))
2. دیدگاه دوّم نظرات برخی متکلّمین و اهل معقول و حکمت متعالیه ملاصدرا است. طبق این دیدگاه، روح در حدوث، جسمانی و در بقاء، روحانی و مجرّد می گردد؛ یعنی نفس جسمانیّهْ الحدوث و روحانیّهْ البقا است.((3))
البتّه این نظریه در اصل حدوث بودن نفس، با نظریه اوّل موافق است، امّا فرقش در این است که روح را حادث به حدوث جسمانی می داند نه روحانی. یعنی در واقع نفس در آغاز حدوث و تعلّق به بدن، جسمانی است ولی به تدریج با طی مراتب استکمالی و با بهره گیری از واسطه های جسمانی (بدن و ابزارهای بدن) مسیر و مراتب کمال وجودی را پیموده به مرحله تجرّد مثالی و یا عقلی
ص: 193
می رسد. اساساً تفاوت نفس انسانی با عقول نیز در این است که عقول هم در ذات و هم در مقام فعل مجرّد از مادّ ه اند و نیاز به مادّه ندارند، به خلاف نفس که هم در مقام حادث شدن و هم در مقام فعل به مادّه یعنی به بدن نیازمند است.((1))
ملاصدرا علاوه بر استدلال فلسفی به آیات قرآن نیز استدلال نموده است از جمله:
{ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أَحْسَنُ الْخالِقین}.((2))
آن گاه آن نطفه را علقه گرداندیم، پس آن علقه را به صورت پاره گوشتی درآوردیم، پس آن پاره گوشت را استخوان هایی ساختیم و بر استخوان ها گوشت پوشاندیم، سپس او را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم پس همیشه سودمند و بابرکت است خدا که نیکوترین آفرینندگان است.
ایشان از آیه شریفه جسمانی بودن حدوث نفس و روحانی بودن بقای نفس را نتیجه می گیرد. وی معتقد است جمله {ثُمَّ
أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ} به نوع دیگری از «وجود» دلالت
دارد و از آیه، خلقت روح بعد از بدن دانسته می شود و هم چنین تجرد بقای آن، امّا آنچه می توان گفت اینکه: در استدلال ملاصدرا و برداشتشان از این آیه، ملاحظاتی وجود دارد که قابل توجّه خواهد بود:
الف) آیه شریفه نه دلالت بر خلقت روح بعد از بدن دارد و نه بر نفی تقدم حدوث روح قبل از بدن، بلکه از آیه مبارکه این قدر دانسته می شود که حدوث
ص: 194
تعلق روح به بدن پس از تکامل نسبی جنین است و آیه هیچ گونه دلالتی بر ماهیت روح و مادی و مجرد بودن آن ندارد. آیه خلقت انسان را از مرحله نطفه آغاز کرده، به عَلَقه و مُضغه و استخوان و پوشش استخوان با گوشت می رساند و پس از این مرحله که حدود چهار ماهگی جنین است، از انشاء جنین سخن می گوید.
معنای آیه چنین خواهد بود: (سپس انسانِ را در مرحله جنین ارتقای مقام دادیم و آن را ایجاد کردیم از نوع آفرینشی دیگر.)
ممکن است این سؤال مطرح شود که چه اتّفاقی افتاده است که جنین این چنین علو مرتبه پیدا کرده و آفرینش دیگری و متفاوت با مراحل قبل یافته است.
پاسخ این خواهد بود: طبق روایاتی که از طریق شیعه و سنّی نقل شده است، علّت این ارتقای مقام را دمیدن روح در جنین معرفی کرده اند.((1))
بسیاری از مفسّرین نیز «أنْشَأناهُ خَلْقاً آخَرَ» را به معنای نفخ روح در جنین تفسیر نموده اند.((2))
ص: 195
ب) ملاحظه دوم: آیه شریفه نمی گوید که نفس از جسم متولّد شده که بتوان از آن جسمانیّهْ الحدوث بودن نفس را نتیجه گرفت، بلکه چنانچه گفته شد آیه می گوید جنین ارتقای مقام پیدا کرد و «آفرینش دیگری» یافت که احادیث آن را به «نفخ روح» در جنین چهارماهه تفسیر کرده اند. بنابراین آیه مورد بحث و احادیث وارده در ذیل آن، می توانند تمایز روح و جسم را ثابت کنند که در خلقت انسان، بدن و نفس هر دو مطرح شده است.
ج) ملاحظه دیگر این است که صدر المتألّهین در «الشّواهد الرّبوبیه» می گوید: نفس چون از بدو پیدایش بدن، صورت های مختلفی را می پذیرد و محلّ عروض عوارض می باشد، مادّی است و زمانی مجرّد می شود که به آخرین مراحل تکامل خود رسیده باشد و فعلیّت محض گردد. این مطلب از عبارت اسفار نیز دانسته می شود.((1)) بنابراین مشکلی که در این جا خواهد بود این است که اصول نفس شناختی ملاصدرا - خصوصاً اصل نیازمندی نفس به بدن تا زمان وصول به مرتبه عقل بالفعل - برای نظریه او درباره زندگی پس از مرگ مسأله ساز می شود. یعنی ارواح کفّار و بسیاری از مؤمنین در زندگانی دنیا اصلاً مجرّد نشود، چون اکثر انسان ها به مراحل تکامل نهایی نمی رسند.
سؤال جدّی آن است که پس مسأله برزخ چه می شود؟ یعنی حیات برزخی مخصوص یک عدّه خاص خواهد بود و باید اکثر مردم برزخ نداشته باشند؛ چون مرحله تکامل را طی نکرده اند که روح آنان مجرّد شود. همچنین مسأله معاد را
ص: 196
چگونه تفسیر و معنا کنیم. با توجّه به اینکه ملاصدرا به معاد جسمانی مثالی قائل است، نه جسمانی مادّی. اگر این دیدگاه مورد دقّت قرار گیرد، این نتیجه به دست می آید که بیشتر انسان ها باید معاد نداشته باشند چون مراتب کمال خود را طی نکرده اند مگر اینکه قائل به تفصیل شده و بگوییم برخی انسان ها معاد جسمانی مثالی دارند که به مرحله تکامل نهایی رسیده و بعضی معاد جسمانی مادّی دارند که در دنیا به مرحله تکامل نرسیده اند و اگر چنانچه بپذیریم که ملاصدرا قائل به آن است، این تفصیل، دلیل می خواهد. به نظر من یکی از مشکلات این قول، همین مسأله است.
3. دیدگاه سوّم: برخی از متکلّمین و حکما می گویند که نفس حادث است؛ امّا حدوث زمانی نفس قبل از بدن می باشد، که در نتیجه نفس را روحانیّهًْ الحدوث و روحانیّهْ البقاء می شناسند، مرحوم صدوق نیز این نظریه را پسندیده است.
البتّه از ظواهر قرآن و روایات، تقدّم خلقت ارواح نسبت به اجساد به روشنی فهمیده می شود. ارواح قبل از ورود به عالم کنونی، عوالمی را سپری کرده اند و در این عوالم خداوند خود را به آنان معرّفی نموده و از آنان اقرار گرفته است. استعداد عالی و بی مانند انسان که موجب برتری او بر سایر حیوانات شده و زندگانی او را متحوّل گردانیده، از اثر همان زندگی ارواح قبل از ابدان دنیوی است که در آن جهان پیشین کسب نموده اند.
البتّه در این باره برخی ده آیه را که به عوالم پیشین دلالت می کند، ذکر نموده اند ولی ما جهت اختصار به یک آیه و چند حدیث در این مورد اکتفا می کنیم:
ص: 197
یکی از مهم ترین آیاتی که دلالت بر تقدّم خلقت ارواح بر ابدان دارد آیه «ذر» و یا «میثاق» است که قبلاً هم ذکر شده است.
{وَإِذْ أخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأشْهَدَهُمْ عَلی أنْفُسِهِمْ ألَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا: بَلی، شَهِدْنا}.((1))
و [یاد کنید] هنگامی را که پروردگارت از صلب بنی آدم نسلشان را پدید آورد، و آنان را [در ارتباط با پروردگاریش] بر خودشان گواه گرفت [و فرمود:] آیا من پروردگار شما نیستم؟ [انسان ها با توجه به وابستگی وجودشان و وجود همه موجودات به پروردگاری و ربوبیّت حق] گفتند: آری، گواهی دادیم.
لفظ «اذ» اسم زمان ماضی است و کلمه «اخذ» نیز فعل ماضی است؛ این خود نشانه ی تقدم عالم میثاق بر جهان کنونی است؛ که همه را خداوند جمع نمود، امّا هدف از این جمع آوری چه بود؟ ادامه آیه پاسخ این پرسش است.
پس از جمع شدن انسان ها، خداوند آن ها را بر خود گواه گرفت و از آن ها پرسید: «ألست بربّکم» آیا من پروردگار شما نیستم؟ همه انسان ها در پاسخ گفتند: «بلی شهدنا» آری گواهی دادیم.
امّا روایات: اگر در کتاب های روایی دقّت صورت گیرد، تقریباً حدود 200 روایت مرتبط با این مطلب ذکر گردیده است. مثلاً تنها مرحوم مجلسی در جلد58 بحار الأنوار با عنوان «فی الخلق الأرواح قبل الأجساد» قریب به سی حدیث
ص: 198
آورده است و روایات زیاد دیگری در ابتدای جلد 15 با عنوان «باب بدء خلقه نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم وماجری له فی المیثاق بدأ نوره وظهوره من لدن آدم علیه السلام » ذکر نموده است.
روایات دیگری هم زیر عنوان «طینة المؤمن وخروجه من الکافر وبالعکس وبعض اخبار المیثاق» در جلد 34 نقل نموده است. واضح است که نمونه این روایات در تفاسیر و کتب جوامع روایی دیگر نیز موجود خواهد بود؛ همانند اصول کافی، محاسن، بصائر الدرجات، غیبت شیخ طوسی، علل الشرایع، امالی شیخ طوسی، امالی شیخ مفید، اختصاص، تهذیب الاحکام، مصباح المتهجد، من لایحضره الفقیه، مجالس شیخ مفید، غیبت نعمانی، شرح الاخبار، قرب الاسناد، مناقب آل ابی طالب، الغارات، المسائل العکبریه، معانی الاخبار، اختیار معرفهْ الرّجال، الخرائج و الجرائح، توحید صدوق، دلائل الامامه، الاصول الستّهْ عشر، مسائل علی بن جعفر، کنز الفوائد، کامل الزّیارات، تفسیر فرات کوفی، تفسیر عیاشی، تفسیر قمی، تفسیر ابو حمزه ثمالی.
ناگفته نماند آنچه از اسامی کتب روایی معرّفی کردیم، نتیجه تتبع و تحقیق ناقص ماست و مسلّماً کتاب هایی که روایات عالم ذر را نقل کرده اند به آن چه ما ذکر کردیم، محدود نمی شود.
البتّه ملاصدرا با وجود اینکه نفس را جسمانیّهْ الحدوث می داند، امّا وجود روایات متواتر در مورد تقدّم ارواح بر اجساد را مورد تأیید قرار می دهد.((1)) امّا همانند
ص: 199
آیه مورد بحث، روایات را طبق نظر خود تأویل نموده و توجیه می کند.((1))
ما از مجموع این روایات علاوه بر روایاتی که قبلاً ذکر گردید، چند حدیث را به عنوان نمونه اشاره می کنیم:
1. إِنَّ اللهَ خَلَقَ الأَرْوَاحَ قَبْلَ الأَبْدَانِ بِأَلْفَیْ عَامٍ.
2. إنَّ الأَرْوَاحَ خُلِقَتْ قَبْلَ الأَبْدَانِ بِأَلْفَیْ عَام.
3. إِنَّ الأَرْوَاحَ جُنُودٌ مُجَنَّدَةٌ فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا فِی الْمِیثَاقِ ائْتَلَفَ هَاهُنَا وَمَا تَنَاکَرَ مِنْهَا فِی الْمِیثَاقِ اخْتَلَفَ هَاهُنَا وَالْمِیثَاقُ هُوَ فی هَذَا الْحَجَرُ الأَسْوَد.((2))
همانا ارواح مانند لشکرهای جمع شده ای هستند. هر دسته که در میثاق با هم آشنا شدند در دنیا با هم الفت پیدا می کنند و هر دسته که در میثاق مختلف بودند در دنیا نیز اختلاف پیدا می کنند و میثاق (گاه) همین حجر الاسود است.
این روایت با اختلافی در متن، در چند سند دیگر نیز وجود دارد که دلالت بر تقدّم خلق ارواح بر ابدان دارد.
خلاصه، اگر روایاتی که بر خلقت ارواح قبل از ابدان به طور عموم دلالت
ص: 200
دارد با روایاتی که در خلقت ارواح و انوار حضرت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و یا ارواح خمسه طیّبه و یا همه ائمّه علیهم السلام وارد شده - که بر تقدّم خلقت ارواح آن بزرگواران بر ابدان دلالت می کنند - گردآوری گردد((1))، شاید هیچ دانشمندی جرأت رد یا تأویل آن ها را نداشته باشد. بنابر آن چه بیان گردید، روایات عالم ذر از اعتبار بسیار بالایی برخوردارند، که شخصیّت های معتبر شیعه وسنّی آن ها را در کتاب های روایی خود نقل کرده اند و هم چنین برخی از بزرگان گفته اند روایات عالم ذر متواتر معنوی است که به بعضی از آن هااشاره می کنیم:
1. شیخ حرّ عاملی، که از آگاهی های گسترده روایی برخوردار بوده، می نویسد:
والاحادیث فی ذلک کثیرة جدّاً قد تجاوزت حدّ التّواتر، تزید علی الف حدیث موجودة فی جمیع کتب الحدیث.((2))
احادیث در این باره (عالم ذر) جدّاً زیاد است و از حدّ تواتر گذشته و بیش از هزار حدیث در همه کتابهای حدیثی موجود است.
ص: 201
2. صاحب کتاب مستدرک سفینهًْ البحار، پس از ذکر چند روایت دربارة عالم ذر می نویسد:
الی غیر ذلک من الرّوایات الکثیرة المتواترة فوق حدّ التّواتر، لا ینکرها الاّ الجاهل.((1))
غیر از این روایات، روایات فراوان متواتر و بیش از حد تواتر که جز شخص ناآگاه آن را انکار نمی کند، وجود دارند.
3. خواجه عبدالله انصاری در ذیل آیه: {وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ} می گوید:
... هذه قصّة القضیّة ویشتمل علیها اخبار صحاح وآثار حسان.((2))
این قصّه، قضیه ی عالم ذر است که روایات صحیح و حَسَن آن را بیان کرده اند.
4. علامه طباطبایی می نویسد:
وقد روی حدیث الذّر کما فی الرّوایة کما روی من طرق الشیعة ومن طرق أهل السنّة ایضا بطرق کثیرة فلیس من البعید أن یدعی تواتره المعنوی.((3))
ص: 202
حدیث عالم ذر همانگونه که در این روایت آمده است، از طریق شیعه و از طرف اهل سنّت هم به طرق زیادی روایت شده است، پس بعید نیست که برای آن ادّعای تواتر معنوی شود.
5. شیخ آغا بزرگ تهرانی دربارة متواتر بودن عالم ذر می گوید:
علّامه امینی تفسیری بر این آیه {وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ} نوشته است، و با ذکر یک مقدّمه مسلّم علمی، سپس با ذکر 19 آیه و 130 حدیث که 40 مورد آن صحیح هستند، سخن از عالم ذر و اثبات
میثاق اوّل به میان آورده است.((1))
در نتیجه می توان گفت که بر اساس آیات و احادیث، ابتدا ارواح انسان ها آفریده شده اند؛ پس از آن، طینت و بدن های ذری آن ها و سپس بدن های ذرّی به نطفه و علقه و مضغه تبدیل شده و در چهار ماهگی روحی که قبلاً آفریده شده در آن دمیده می شود و نام انسان بر جنینِ موجود اطلاق می گردد. در این جهان تنها روح و بدن با هم همراه می شوند و تغییر و رشد می یابند.
ص: 203
البتّه وجود عالم ذر پیش از مقطع کنونی انسان، هیچ امتناعی ندارد و اثبات آن از اثبات رجعت در عصر ظهور، معاد روز رستاخیز و برخی از مسائل دیگر، نظیر اعادة معدوم وشبهة آکل و مأکول دشوارتر نیست.
در پایان این نکته قابل توجّه است که بحث از حدوث و قدم نفس صبغة عقلی و فلسفی به خود گرفته است و می دانیم که توان عقل محدود به برخی از حوزه ها است و در همه زمینه ها توانایی اظهار نظر ندارد و این بحث فراتر از تیررس عقل است؛ از این رو باید با استمداد از علوم بی عیب و نقص وحی الهی که از طریق پیامبر و اهل بیت طاهرینش علیهم السلام رسیده است، این مسأله را حلّ و فصل کرد؛ زیرا آن بزرگواران هستند که هم افق های تازه ای از معارف الهی را روشن می سازند و هم زوایای تاریکی را که عقل از درک آن عاجز بود، تبیین می نمایند. مولوی نیز در این باره چنین سروده است:
«پای استدلالیان چوبین بوَد
پای چوبین سخت بی تمکین بوَد»
بر همین اساس بوعلی سینا در بحث معاد جسمانی، آموزه های فلسفی خود را کنار گذاشته و آموزه های دینی را مورد پذیرش قرار می دهد که در بحث معاد جسمانی صحبت خواهیم نمود.
ص: 204
اوّلین مرحله ای که بعد از مرگ برای انسان شکل می گیرد، این است که به محض گذاشته شدن در قبر، توسّط ملائکه مورد سؤال قرار می گیرد. قضیّه سؤال قبر از دیر زمان مورد بحث و گفت و گوی متکلّمان و دانشمندان اسلامی قرار گرفته است. وقتی انسان می میرد و روحش از کالبد مادّی خارج می شود، در شب اوّل قبر، مورد سؤال و بازپرسی مرزبانان الاهی قرار می گیرد. بدون هیچ شک و تردیدی همه اهل اسلام - اعم از شیعه و اهل سنّت - به آن عقیده دارند.
این حقیقت را از آیات و روایات فراوانی می توان استفاده کرد که این بازپرسی، در زبان روایات به «سؤال قبر» معروف است.
سؤال و فشار قبر بسیار سنگین و شکننده است. چون روبه رو شدن با فرشتگان مأمور قبر و برزخ، بسیار دشوار، پر ماجرا و پر مصیبت است؛ از این رو قرآن از آن به (الطّامهْ الکبری) یعنی رخداد پر ماجرا و سنگین یاد کرده است: {فاذا جائت الطامة الکبری}((1)) به نقل امام صادق علیه السلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
ص: 205
وقتی مرا به آسمان بردند فرشته ای را دیدم که در دست او لوحی از نور بود و به جانب راست و چپ توجّه نداشت و به آن می نگریست، در حالی که اندوهناک بود. گفتم: ای جبرئیل این کیست؟ عرض کرد فرشته مرگ و کار او گرفتن جانهاست.... در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای جبرئیل مرگ بس رخداد سنگینی است. جبرئیل عرض کرد: پس از مرگ، قضیه سنگین تر و بزرگ تر خواهد بود که آن سؤال و فشار قبر است.
قَالَ رَسُولُ اللهِ: کَفَی بِالْمَوْتِ طَامَّةً یَا جَبْرَئِیلُ. فَقَالَ جَبْرَئِیلُ: مَا بَعْدَ الْمَوْتِ أطَمُّ و أعْظَمُ مِنَ الْمَوْتِ.((1))
همچنین در رابطه با این معنا، امام سجّاد علیه السلام در تعلیمات عالیه خود در دعا فرمود:
أبْکِی لِسُؤَالِ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ إِیَّایَ.((2))
گریه می کنم از پرسش های پی در پی و بازخواست های منکر و نکیر.
اکنون که به نوعی با واقعیت سؤال در قبر آشنا شدیم، به طور فشرده آراء محدّثان و متکلّمان اسلامی را در این مورد یادآور می شویم. مرحوم صدوق می گوید:
اعتقادنا فی المسألة فی القبر أنّها حقّ لا بدّ منها فمن أجاب بالصّواب فاز بروح وریحان فی قبره بجنّةٍ نعیم فی الآخرة ومن لم یأت بالصّواب فله
ص: 206
نزل من حمیم فی قبره وتصلیة جحیم فی الآخرة.((1))عقیده ما درباره سؤال در قبر این است که آن حق بوده و چاره ای جز این نیست. پس کسی که به خوبی پاسخ گو باشد، و به درستی جواب دهد، در قبرش به روح و ریحان و در آخرت به بهشت ونعمت ها دست یافته است و کسی که به درستی آن ها را جواب ندهد، در قبرش با حمیم (آب جوشان مخصوص) پذیرایی می شود؛ و در آخرت، داخل جهنّم خواهد شد.
دانشمند و محقّق بزرگ جهان اسلام، مرحوم مفید نیز در این باره می گوید:
حقّ لا یشکّ فیه أحد من المؤمنین.((2))
(سؤال در قبر) حق است، هیچ مؤمنی درباره آن شک به خود راه نداده است.
و در کلامی دیگر ادّعای اجماع کرده و می گوید:
... إنّ ذلک صحیح وعلیه إجماع الشّیعه واصحاب الحدیث... .((3))
(سؤال در قبر) صحیح است و اجماع شیعه و اصحاب حدیث حاکی از آن است.
احمد بن حنبل از علمای بزرگ اهل سنّت در رساله خود که عقائد اهل حدیث را در آن نوشته است، می گوید:
ایمان به عذاب قبر حق است و در آن از ایمان و اسلام و از
ص: 207
پروردگار و از پیامبرشان سؤال می کنند و مسأله دو فرشته به نام «منکر و نکیر» نیز حق است.((1))
ابو الحسن اشعری می گوید:
ونؤمن بعذاب القبر ونکیر ومنکر ومسائلتهما المدفونین بقبورهم.
... ما به عذاب قبر و منکر و نکیر و سؤال آنان از مردگان در قبور ایمان داریم.((2))
قاضی عبدالجبّار از سران معتزله می گوید:
در میان امّت، شکی در عذاب قبر نیست، فقط یک نفر از ما به نام «ضرار بن عمرو» به انکار آن برخاسته است ولی او پس از مدّتی از گروه ما جدا شد و به گروه «جبریّه» پیوست و اگر «ابن راوندی» چنین نسبتی را به ما داده است، روی همین اساس است.((3))
در صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن ترمذی و سنن نسایی و مسند احمدبن حنبل نقل شده: «رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: چون میّت در قبر گذاشته شود، دو نفر مَلک سیاه چهره و سبز چشم پیش او می آیند نام یکی منکر و نام دیگری نکیر است، به میّت می گویند: چه می گفتی درباره این مرد (رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم )؟
او همان طوری که در دنیا معتقد بود، می گوید:
أشهد أن لا إله إلّا الله وأنّ محمّداً عبده و رسوله.
ص: 208
شهادت به یگانگی خداوند می دهم و محمّد بنده خدا و رسول اوست.
آن دو ملک می گویند: ما می دانستیم که تو چنین عقیده داری. آن گاه قبرش هفتاد ذراع در هفتاد ذراع وسعت پیدا می کند و پر از نور می شود.
بعد به او گفته می شود: بخواب. می گوید: بروم اهل خود را خبر کنم. می گویند: بخواب مانند خوابیدن عروسی که او را جز محبوب ترین اهلش پیدا نمی کند او تا روز محشر در چنین حالی خواهد بود».((1))
البتّه ناگفته پیداست چنان چه اشاره شد، این عقیده برخاسته از روایاتی است که در حدّ تواتر رسیده است و همگی صراحت دارند که از مردگان سؤال می شود.
مرحوم مجلسی از شارح المقاصد نقل کرده است:
إتّفق الاسلامیون علی حقیقة سؤال منکر ونکیر فی القبر وعذاب الکفّار وبعض العصاة فیه.((2))
اهل اسلام اتّفاق دارند بر حقیقت سؤال منکر و نکیر در قبر و این که کفّار و بعضی از گناهکاران در آن در عذاب خواهند بود.
ص: 209
درباره منکرین سؤال در قبر یک روایت از امام صادق علیه السلام ذکر می کنیم.
مَنْ أنْکَرَ ثَلاثَةَ أشْیَاءَ فَلَیْسَ مِنْ شِیعَتِنَا الْمِعْرَاجَ وَالْمُسَاءَلَةَ فی الْقَبْرِ وَالشَّفَاعَةَ.((1))
هر کسی سه چیز را انکار کند، از شیعیان ما نیست: معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ، سؤال قبر و شفاعت.
اشاره شد که میّت بعد از گذاشته شدن در قبر مورد بازپرسی مرزبانان الاهی قرار می گیرد. ممکن است این سؤال مطرح شود که در قبر پرسش کننده کیست؟
پاسخ: از اکثر روایات استفاده می شود که پرسش گران در قبر (برزخ)، دو فرشته الاهی به نام نکیر و منکر هستند و آن دو از همه افراد اعمّ از مؤمن و کافر سؤال خواهند کرد. در این زمینه چند روایت را به طور نمونه می آوریم:
1. امام سجّاد علیه السلام در روایتی مفصّل و طولانی می فرماید:
یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّ أجَلَکَ أسْرَعُ شَیْ ءٍ إِلَیْک...صِرْتَ إِلَی قَبْرِکَ وَحِیداً فَرَدَّ إِلَیْکَ فِیهِ رُوحَکَ وَ اقْتَحَمَ عَلَیْکَ فِیهِ مَلَکَانِ نَاکِرٌ وَنَکِیرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَشَدِیدِ امْتِحَانِکَ.((2))
فرزند آدم! همانا اجل تو با بیشترین سرعت به سمت تو روان است... و تو به منزلی تنها خواهی رفت؛ پس روحت به تو بازگشته و فرشتگان (مأمور پرسش، یعنی) منکر و نکیر جهت پرسش و امتحانی سخت ناگهان بر تو وارد می شوند... .
ص: 210
2. در روایتی دیگر از امام صادق علیه السلام که از پدر بزرگوارش نقل می کند که سلمان فارسی، در جواب سؤال شخصی گفت:
وَلَکِنْ أعِدَّ لِمُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ إِذَا أتَیَاکَ فی الْقَبْرِ فَسَأَلَاک... .((1))
لکن آماده کن خود را برای منکر و نکیر هنگامی که در قبر به سوی تو بیایند و از تو سؤال کنند... .
3. امام کاظم علیه السلام در روایتی از پدر بزرگوارش نقل می کند:
فَإِذَا اُدْخِلَ قَبْرَهُ اَتَاهُ مُنْکَرٌ وَنَکِیر.((2))
وقتی که میّت را در قبر بگذارند، دوملک منکر و نکیر داخل قبر می شوند.
4. طبق روایت دیگر از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است:
فَإِذَا أُدْخِلَ قَبْرَهُ أتَاهُ مَلَکَانِ.((3))
5. در بعضی از اخبار آمده است که اسم آن دو ملک «ناکر» و «منکر» است. مثلاً از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است که فرمودند:
أنَّ لِلَّهِ تَعَالَی مَلَکَیْنِ یُقَالُ لَهُمَا نَاکِرٌ وَنَکِیرٌ یَنْزِلانِ عَلَی الْمَیِّتِ فَیَسْأَلَانِهِ.((4))
از برای خداوند متعال دو مَلک است به اسم ناکر و منکر که بر میّت نازل و از او سؤال می کنند.
ص: 211
6. ولی در برخی روایات که از «دو مَلک» تعبیر شده است، به قرینه روایات دیگر می توان گفت که همان «نکیر» و «منکر» هستند. مثلاً طبق روایتی از ابی بصیر، امام صادق علیه السلام می فرماید:
إِذَا وُضِعَ الرَّجُلُ فی قَبْرِهِ أتَاهُ مَلَکَانِ مَلَکٌ عَنْ یَمِینِهِ وَمَلَکٌ عَنْ یَسَارِهِ.((1))
هنگامیکه میّت را در قبر می گذارند، دو ملک می آید. یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ قرار می گیرد.
این روایت چگونگی قرار گرفتن آن ها را نیز بیان می کند.
مرحوم مفید می گوید:
إن اسمی الملکین الذین ینزلان علی المؤمن «مبشر» و«بشیر» وقیل إنه إنما سمی ملکا الکافر «ناکرا» و«نکیرا» لأنه ینکر الحق وینکر ما یأتیانه به ویکرهه وسمی ملکا المؤمن «مبشرا وبشیرا» لأنهما یبشرانه من الله تعالی بالرضا والثواب المقیم.((2))
نام دو فرشته ای که شب اوّل قبر بر مؤمن وارد می گردند «مبشّر» و «بشیر»و نام دو فرشته ای که بر تبهکاران وارد می شوند «ناکر» و «نکیر» است. و دو فرشته اخیر، او را به نقمت و عذاب وعده می دهند، زیرا او در دنیا منکر فرمان خدا بود و دو فرشته اوّل، میّت را به نعمت، بشارت و نوید می دهند.
ص: 212
در بخش گذشته دانسته شد از جمله اموری که در برزخ تحقّق پیدا می کند، سؤال از تازه واردان به آن عالم است. اکنون این مسأله مطرح است که در قبر از چه چیزهایی می پرسند؟
مرحوم مفید در این باره می گوید:
جاءت الآثار الصّحیحة عن النّبی صلی الله علیه و آله وسلم أنّ الملائکة تنزل علی المقبورین فتسألهم عن أدیانهم.((1))
روایت صحیح از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بیانگر آن هستند که ملائکه بر مردگان درقبر وارد گشته، از دین آن ها سؤال می کنند.
ایشان در کتاب اوائل المقالات تحت عنوان نزول دو ملک بر اصحاب قبور و سؤال از اعتقاد می گوید:
این مطلب صحیح است. شیعه و اصحاب حدیث بر آن اتّفاق دارند. خلاصهاش آن است که: خدا به کسی که بخواهد در قبر نعمت بدهد، دو نفر ملک می فرستد به نام مبشّر و بشیر، از او از پروردگارش (جلّت عظمته) و از پیامبرش و از امامش، سؤال می کنند. به آن ها جواب حق می دهد، روی اعتقادی که با آن از دنیا خارج شده است.
غرض از این سؤال آن است که اهل نعمت بودنش در برزخ معلوم شود و خدای جلّ جلاله بر آنکه می خواهد او را در قبر عذابش
ص: 213
کند، دو نفر ملک می فرستد که اسم آن ها ناکر و نکیر است و آن دو را مأمور به عذاب او می کند، غرض از این سؤال، ظاهرنمودن دلیل عذاب است که از لکنت زبان و عدم جواب او ظاهر خواهد شد.((1))
از کلام این بزرگوار دانسته می شود که ملائکه در دروازه آخرت هستند و با آن دو سؤال، منعّم و معذّب بودن او را روشن کرده و هر یک را در مسیر نعمت یا عذاب قرار می دهند.
آن چه مسلّم است این که: سؤال هایی که از مرده در عالم قبر (برزخ) می شود از اعتقادات و امور کلّی مانند توحید، نبوّت، امامت، دین و قبله است. به خلاف سؤال های معاد و قیامت که از کلّی و جزئی است. در آن جا از همه چیز حتّی از ظرایف اعمال و اندیشه و نیّت پرسش خواهد شد. حتّی از انبیای خدا هم می پرسند؛
{فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ اُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِین}.((2))
بدون شک از کسانی که پیامبران برایشان فرستاده شدند، سؤال خواهیم نمود و هر آینه از رسولان هم سؤال خواهیم کرد.
در این باره در بحث تفاوت های عالم برزخ و قیامت صحبت خواهیم نمود.
اگر کمی با تأمّل و دقّت ملاحظه کنید، روایات متعددّی که موارد سؤال قبر را برای ما تبیین کرده اند، لحن های مختلف دارند: از بعضی روایات استفاده می شود که در قبر از عقایدی که اشاره شد می پرسند و برخی دیگر بیان می کنند
ص: 214
که علاوه بر مسائل اعتقادی از فروع دین هم چون نماز، زکات، حج، روزه و ولایت اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام نیز سؤال می شود. حتّی در یک روایت، سؤال از عمر و مال نیز آمده است.
در این جا تعدادی از روایات را با اختصار نقل می کنیم:
1. عَنْ أبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام قَالَ: یُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ فِی قَبْرِهِ مَنْ رَبُّکَ؟ قَالَ: فَیَقُولُ اللهُ فَیُقَالُ لَهُ مَا دِینُکَ؟ فَیَقُولُ الْإِسْلَامُ فَیُقَالُ لَهُ مَنْ نَبِیُّکَ فَیَقُولُ مُحَمَّدٌ فَیُقَالُ مَنْ إِمَامُکَ فَیَقُولُ فُلَانٌ فَیُقَالُ کَیْفَ عَلِمْتَ بِذَلِکَ فَیَقُولُ أَمْرٌ هَدَانِی اللهُ لَهُ وَثَبَّتَنِی عَلَیْهِ فَیُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَةً لَا حُلُمَ فِیهَا نَوْمَةَ الْعَرُوسِ ثُمَّ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّةِ فَیَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْ رَوْحِهَا وَرَیْحَانِهَا فَیَقُولُ یَا رَبِّ عَجِّلْ قِیَامَ السَّاعَةِ لَعَلِّی أَرْجِعُ إِلَی أهْلِی وَمَالِی.((1))
از امام کاظم علیه السلام نقل شده است که فرمود: در قبر به مؤمن گفته می شود: خدایت کیست؟ جواب می دهد: الله است؛ پس سؤال می شود که دینت چیست؟ جواب می دهد: اسلام، از او سؤال می شود پیامبرت کیست؟ پاسخ می دهد: محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ، سپس از امام او سؤال می شود. گوید: فلان شخص. به او گفته می شود از کجا این را دانستی؟ جواب می دهد این امری که خدا مرا به آن هدایت کرده و بر آن ثابت و پابرجا نگه داشته است؛ پس به او گفت می شود: بخواب، همانندخواب عروس؛ خوابی که هیچ گونه رؤیای کراهت انگیز در آن نیست؛ آنگاه برای او دری به سوی بهشت گشوده می شود و از روح و ریحان بهشتی برخوردار شده و می گوید: خدایا
ص: 215
هر چه زودتر قیامت را برپا کن تا شاید به اهل و مالم برگردم.
امام علیه السلام در ادامه، موارد سؤال از کافر و جواب های او را این گونه مطرح می کنند:
وَیُقَالُ لِلْکَافِرِ مَنْ رَبُّکَ؟ فَیَقُولُ: اللهُ. فَیُقَالُ مَنْ نَبِیُّکَ؟ فَیَقُولُ: مُحَمَّدٌ. فَیُقَالُ مَا دِینُکَ فَیَقُولُ الاِسْلَامُ فَیُقَالُ مِنْ أَیْنَ عَلِمْتَ ذَلِکَ فَیَقُولُ سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ فَقُلْتُهُ فَیَضْرِبَانِهِ بِمِرْزَبَةٍ لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْهَا الثَّقَلَانِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ لَمْ یُطِیقُوهَ.
و به کافر گفته می شود: پروردگارت کیست؟ گوید: الله. از پیامبرش سؤال می کنند، گوید: محمّد صلی الله علیه و آله وسلم . از دینش سؤال می کنند، گوید: اسلام. از او سؤال می شود: چگونه (جواب این سؤال ها را) دانستی؟ پاسخ می دهد: شنیدم که مردم
چنین می گفتند من هم چنین گفتم: پس (در این هنگام) با گرزی (و عصایی چنان) بر او می کوبند که اجتماع جن و انس هم تاب تحمل آن را نداند.
2. از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت شده است که فرمودند:
إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اُدْخِلَ حُفْرَتَهُ أتَاهُ مَلَکَانِ اسْمُهُمَا مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ فَاوّل مَنْ یَسْأَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ ثُمَّ عَنْ نَبِیِّهِ ثُمَّ عَنْ وَلِیِّهِ فَإِنْ أَجَابَ نَجَا وَإِنْ عَجَزَ عَذَّبَاهُ.((1))
آنگاه که انسان را در قبر می گذارند، دو فرشته به نام منکر و نکیر نزد او می آیند و اوّلین سؤال آنان درباره پروردگار اوست، آنگاه از پیامبر او سپس از کسی که ولایت او را پذیرفته است. اگر آن وقت پاسخ صحیح گویند نجات می یابد و اگر از پاسخ عاجز شود، عذاب می شود.
ص: 216
3. از بشیر دهّان از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:
یَجِی ءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ إِلَی الْمَیِّتِ حِینَ یُدْفَنُ، أَصْوَاتُهُمَا کَالرَّعْدِ الْقَاصِفِ وَأبْصَارُهُمَا کَالْبَرْقِ الْخَاطِفِ یَخُطَّانِ الأَرْضَ بِأَنْیَابِهِمَا وَیَطَئَانِ فی شُعُورِهِمَا فَیَسْأَلانِ الْمَیِّتَ مَنْ رَبُّکَ وَمَا دِینُکَ؟ قَالَ: فَإِذَا کَانَ مُؤْمِناً قَالَ اللهُ رَبِّی وَدِینِیَ الاِسْلَامُ فَیَقُولَانِ لَهُ مَا تَقُولُ فی هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی خَرَجَ بَیْنَ ظَهْرَانَیْکُمْ؟ فَیَقُولُ: أَعَنْ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ تَسْأَلَانِی؟ فَیَقُولَانِ: لَهُ تَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم ؟ فَیَقُولُ: أَشْهَدُ أَنَّهُ رَسُولُ اللهِ فَیَقُولَانِ لَهُ نَمْ نَوْمَةً لَا حُلُمَ فِیهَا وَیُفْسَحُ لَهُ فی قَبْرِهِ تِسْعَةَ أَذْرُعٍ وَیُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّةِ وَیَرَی مَقْعَدَهُ فِیهَا.((1))
وقتی که میّت دفن شد، دو نفر ملک منکر و نکیر وارد قبر می شوند، صدایشان مانند رعد شکننده و چشمهایشان مانند برق رباینده است، زمین را با دندان های خود می شکافند، موهای خویش را بر زمین می کشند و از
میّت سؤال می کنند: پروردگارت کیست؟ دینت کدام است؟ اگر مؤمن باشد می گوید: الله پروردگار من و اسلام دین من است. می گویند: چه می گویی درباره این مرد که در میان شما ظهور کرد؟ می گوید: آیا از محمّد رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می پرسید و گویند: شهادت می دهی که او رسول خدا است؟ می گوید: اشهد انّه رسول الله. می گویند: بخواب خوابی که در آن پریشانی نیست، قبرش به اندازه نُه ذراع وسعت پیدا می کند و دری از بهشت برای وی گشوده می شود و مکان خودش را در آن می بیند.
ص: 217
وَإِذَا کَانَ الرَّجُلُ کَافِراً دَخَلَا عَلَیْهِ وَأُقِیمَ الشَّیْطَانُ بَیْنَ یَدَیْهِ عَیْنَاهُ مِنْ نُحَاسٍ فَیَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَمَا دِینُکَ وَمَا تَقُولُ فی هَذَا الرَّجُلِ الَّذِی قَدْ خَرَجَ مِنْ بَیْنِ ظَهْرَانَیْکُمْ فَیَقُولُ لا أَدْرِی فَیُخَلِّیَانِ بَیْنَهُ وَبَیْنَ الشَّیْطَانِ فَیُسَلِّطُ عَلَیْهِ فی قَبْرِهِ تِسْعَةً وَتِسْعِینَ تِنِّیناً وَلَوْ أَنَّ تِنِّیناً وَاحِداً مِنْهَا نَفَخَ فی الأَرْضِ مَا أَنْبَتَتْ شَجَراً أَبَداً وَیُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی النَّارِ وَیَرَی مَقْعَدَهُ فِیهَا.
و اگر کافر باشد دو ملک داخل قبر می شوند، شیطان نیز در پیش روی او نگاه داشته می شود که چشمانش مانند مس (قرمز) است. بعد می گویند: خدایت کیست؟ دینت کدام است؟ و درباره این مرد که در میان شما ظاهر شد چه می گویی؟ می گوید: نمی دانم، او را به شیطان وامیگذارند در قبرش نود و نه اژدها بر او مسلّط می شود که اگر یکی از آن ها به زمین بدمد هرگز علف از آن نخواهد رویید و برای وی دری از آتش گشوده می شود و مکان خویش را در آن می بیند.
4. امام سجّاد علیه السلام نیز ضمن روایت طولانی در مورد سؤال منکر و نکیر می فرماید:
یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّ أَجَلَکَ أَسْرَعُ شَیْ ءٍ إِلَیْکَ ...صِرْتَ إِلَی قَبْرِکَ وَحِیدا...َ أَلَا وَإِنَّ اوّل مَا یَسْأَلَانِکَ عَنْ رَبِّکَ الَّذِی کُنْتَ تَعْبُدُهُ وَعَنْ نَبِیِّکَ الَّذِی أُرْسِلَ إِلَیْکَ وعَنْ دِینِکَ الَّذِی کُنْتَ تَدِینُ بِهِ وَعَنْ کِتَابِکَ الَّذِی کُنْتَ تَتْلُوهُ وَعَنْ إِمَامِکَ الَّذِی کُنْتَ تَتَوَلَّاهُ ثُمَّ عَنْ عُمُرِکَ فِیمَا کُنْتَ أَفْنَیْتَهُ وَمَالِکَ مِنْ أَیْنَ اکْتَسَبْتَهُ وَفِیمَا أَنْتَ أَنْفَقْتَهُ؟((1))
ای فرزند آدم! مرگ شتابان به سوی تو خواهد آمد... آن گاه تو تک و تنها به خانه قبر خواهی رفت... اوّل چیزی که از تو سؤال می کنند از پروردگارت می باشد که او را عبادت می کردی و از پیامبرت که
ص: 218
به سوی تو فرستاده شده است و از دین تو که متدیّن به آن بودی و از کتاب که آن را تلاوت می کردی و از امام تو که ولایتش را داشتی؛ سپس از عمرت (سؤال می کنند) که در چه چیزی آن را فانی کردی و از مالت (سؤال می شود) که از کجا به دست آوردی و در چه چیز آن را تلف نمودی.
5. در یک روایت مرفوعه از امام صادق علیه السلام موارد سؤال، چنین نقل شده است:
یُسْأَلُ الْمَیِّتُ فی قَبْرِهِ عَنْ خَمْسٍ عَنْ صَلَاتِهِ وَزَکَاتِهِ وَحَجِّهِ وَصِیَامِهِ وَوَلَایَتِهِ إِیَّانَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَتَقُولُ الْوَلَایَةُ مِنْ جَانِبِ
الْقَبْرِ لِلأَرْبَعِ مَا دَخَلَ فِیکُنَّ مِنْ نَقْصٍ فَعَلَیَّ تَمَامُهُ.((1))
از میّت در قبر، از پنج چیز (دیگر نیز) پرسیده می شود: نماز، زکات، حج، روزهاش و از دوستی ما اهل بیت. ولایت از گوشه قبر به آن چهار عمل گوید: نقصی که داشته باشید، اکمال و اتمام آن بر عهده من است.
ولایت اهل بیت و اعتقاد به امامت آن ها یک امر اعتقادی است. باید خدا را شکرگزار باشیم که ولایت اهل بیت را نصیب ما قرار داده است و ذخیره ای بالاتر از این نیست که حیات و ممات انسان بر اساس محبّت اهل بیت باشد.
چنانچه پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
حُبُّ أهْلِ بَیْتِی وَ ذُرِّیَّتِی اسْتِکْمَالُ الدِّینِ.((2))
در سایه محبّت و دوستی اهل بیت و ذریّه من، دین انسان کامل می شود.
ص: 219
در روایات زیادی محبّت اهل بیت از نشانه های کمال دین معرفی شده است. زمخشری در تفسیر کشّاف در ذیل آیه شریفه:
{قُلْ لا أسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی}.((1))
بگو: از شما [در برابر ابلاغ رسالتم] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان [یعنی اهل بیتم] را نمی خواهم.
می نویسد: وقتی این آیه نازل شد، مردم از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پرسیدند: این (قربی) که مودّت و دوستی اش واجب است، کیانند؟
قال علیه السلام : علیٌّ وفاطمة وأبناهما.((2))
یعنی مراد از (قُربی) علی و فاطمه و دو پسرش حسن و حسین علیه السلام است.
جناب زمخشری در ذیل همان حدیث، حدیث دیگری را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
ص: 220
نقل می کند که مفصّل است و ما قسمت مورد بحث را در متن می آوریم:
ألا ومن مات علی حبّ آل محمّد، مات مؤمناً مستکمل الایمان.
آگاه باشید، هرکس با محبّت و دوستی آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا برود، مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته است.
خداوند در جریان (غدیرخم) بعد از اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم امر خدا مبنی بر ابلاغ ولایت و امامت را به پایان رسانید، فرمود:
{الْیَوْمَ أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِسْلامَ دِینا}.((1))
امروز، دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم.
این آیه شریفه که بعد از ابلاغ ولایت امام علی علیه السلام نازل شده است با توجّه به روایات فوق و نیز روایات فراوان دیگری که در این جا مجال ذکر همه آن ها وجود ندارد، قبول ولایت و خلافت علی علیه السلام را موجب اکمال دین و اتمام نعمت معرفی کرده و بیان گر آن است که دین مورد رضایت و پذیرفته شده در پیشگاه خداوند، تنها دینی است که در پرتو ولایت و محبّت اهل بیت باشد، زیرا وصول به مقام توحید و معرفت خداوند بدون ارتباط با ولایت ممکن نیست. حدیث معروف و مشهور «سلسلهْ الذهب»((2))، بهترین شاهد و گواه بر این مدّعا است.
ص: 221
چون حضرت رضا علیه السلام در نیشابور اقامت نموده بود و عازم سفر نزد مأمون بودند، اصحاب حدیث نزد آن حضرت جمع شدند و گفتند: ای فرزند رسول خدا! شما آماده حرکت هستید. برای ما حدیثی بیان فرمایید که از آن بهره مند شویم؟ حضرت در آن حال، در محملی نشسته بود و قصد حرکت داشتند، سر را بیرون آورده، فرمودند: شنیدم از پدرم موسی بن جعفر علیه السلام که می گفت: شنیدم از پدرم جعفر بن محمّد علیه السلام که می گفت: شنیدم از پدرم محمد بن علی علیه السلام که می گفت: شنیدم از پدرم، علی بن الحسین علیه السلام که می گفت: شنیدم از پدرم حسین بن علی علیه السلام که می گفت: شنیدم از پدرم علی بن ابی طالب که می گفت: شنیدم از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که می گفت: شنیدم از جبرئیل که می گفت:
{سَمِعْتُ اللهَ جَلَّ جَلَالُهُ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ عَذَابِی}.((1))
از خداوند متعال شنیدم که می گفت: (لا اله الّا الله) قلعه و پناه گاه من است. پس هر کس در این پناهگاه من داخل شود، از عذاب من در امان است.
چون محمل حرکت کرد و به راه افتاد، صدا زد: «بِشُرُوطِهَا وَأنَا مِنْ شُرُوطِهَا؛
ص: 222
این ایمنی از عذاب خدا در صورتی است که به شرط های (لا اله الا الله) رفتار کنند و من از شروط آن هستم.
البتّه بحث درباره این حدیث مبارک چه از نقطه نظر صحّت سند و چه از نقطه نظر معانی و فوائدی که از آن به دست می آید، بسیار است. ما در اینجا فقط اشاره ای به این می کنیم که مراد از «أنا من شروطها» شرط وصول به مقام توحید را بیان داشته اند که آن پذیرش و قبول ولایت است. ناگفته نماند آنچه مهم است نفس ولایت است و نه گفتار تنها. گرچه بر خودِ گفتار نیز آثاری مترتّب خواهد بود.
در این رابطه روایت مفصّلی نقل شده است که در ضمن آن آمده است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به علی علیه السلام خطاب کرد: یا علی، مَثَل تو، مانند «قُل هو الله أحَد» است، که هر کس یک مرتبه بخواند مِثل این است که یک سوّم قرآن را خوانده و اگر دو مرتبه بخواند، مانند این است که دو سوّم قرآن را خوانده و اگر سه مرتبه بخواند مانند این است که همه قرآن را ختم کرده است. سپس فرمود:
فَمَنْ أَحَبَّکَ بِلِسَانِهِ فَقَدْ کَمَلَ لَهُ ثُلُثُ الْإِیمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ کَمَلَ لَهُ ثُلُثَا الْإِیمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّکَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ نَصَرَکَ بِیَدِهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ الاِیمَانَ وَ الَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ یَا عَلِیُّ لَوْ أَحَبَّکَ أَهْلُ الأَرْضِ کَمَحَبَّةِ أهْلِ السَّمَاءِ لَکَ لَمَا عُذِّبَ أَحَدٌ بِالنَّار.((1))
ای علی اگر کسی تو را به زبانش دوست داشته باشد، یک سوّم ایمان او کامل می شود و اگر علاوه بر زبان به قلبش نیز تو را دوست بدارد، دو سوّم ایمانش کامل می گردد و اگر علاوه بر زبان و
ص: 223
قلب در عمل خود نیز تو را یاری کند، به تحقیق همه ایمان خود را کامل کرده است. یا علی! قسم به خدا اگر همان گونه که اهل آسمان، تو را دوست دارند، اهل زمین نیز دوست می داشتند، خداوند هیچ کسی را عذاب نمی کرد.
نکته قابل توجّه این که هیچ کدام از این روایات، حصر را نمی رساند و هیچ گونه تنافی بین آن ها وجود ندارد؛ از این جهت می توان گفت طبق این روایات، از همه این امور به دلیل اهمّیتی که در شرع دارند، سؤال خواهد شد.
6. غیر از موارد یاد شده، مورد دیگری نقل شده است که دربارة دوستان میّت نیز سؤال می شود و چنین پرسند که با که دوست بودی؟ در برخی روایات آمده است که ریشه و دلیل عقاید را هم می پرسند که آیا استدلالی بوده یا تقلیدی؟((1))
ناگفته نماند که سؤال از امامان برای هر کس نسبت به امام زمانش بوده، مثلاً آنان که در زمان حضرت صادق علیه السلام بوده اند، سؤال تا امام ششم می شود ولی امروز از هر دوازده معصوم سؤال می شود. چنانکه روایات تلقین این مطلب را نشان می دهد که در زیر بیان می گردد:
7. زراره از امام باقر علیه السلام چنین نقل می کند:
إِذَا وَضَعْتَ الْمَیِّتَ فی لَحْدِهِ قَرَأْتَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَاضْرِبْ یَدَکَ عَلَی مَنْکِبِهِ الأَیْمَنِ ثُمَّ قُلْ یَا فُلَانُ قُلْ رَضِیتُ بِاللهِ رَبّاً وَبِالْإِسْلَامِ دِیناً
ص: 224
وَبِمُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم نَبِیّاً وَبِعَلِیٍّ علیه السلام إِمَاماً وَسَمِّ إِمَامَ زَمَانِهِ.((1))
چون میّت را در لحد گذاشتی آیهْ الکرسی را می خوانی، دست خویش را بر شانه او بزن بعد بگو: ای فلان (وقتی که از تو سؤال کردند) بگو راضی شدم به خدایی خدا و به اسلام که دین من و به محمّد صلی الله علیه و آله وسلم که پیامبر است و به علی که امام است و اسم امام زمان میّت را یاد کن.
8. از اسحاق بن عمّار از حضرت صادق علیه السلام نقل شده است:
...ثُمَّ تَضَعُ یَدَکَ الْیُسْرَی عَلَی عَضُدِهِ الأَیْسَرِ وَتُحَرِّکُهُ تَحْرِیکاً شَدِیداً ثُمَّ تَقُولُ یَا فُلَانَ ابْنَ فُلانٍ إِذَا سُئِلْتَ فَقُلِ اللهُ رَبِّی وَمُحَمَّدٌ نَبِیِّی وَالاِسْلامُ دِینِی وَالْقُرْآنُ کِتَابِی وَعَلِیٌّ إِمَامِی حَتَّی تَسْتَوْفِیَ الأَئِمَّةَ ثُمَّ تُعِیدُ عَلَیْهِ الْقَوْلَ ثُمَّ تَقُولُ أَ فَهِمْتَ یَا فُلَانُ وَقَالَ علیه السلام فَإِنَّهُ یُجِیبُ وَیَقُولُ نَعَمْ ثُمَّ تَقُولُ ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ هَدَاکَ اللهُ إِلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ عَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَبَیْنَ اوّلیَائِکَ فی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ.((2))
پس دست چپ خود را بر بازوی چپ میّت می گذاری و او را به شدّت حرکت داده و می گویی: ای فلان بن فلان چون مورد سؤال قرار گرفتی بگو: الله پروردگار من است، محمّد پیامبر من و اسلام دین من و قرآن کتاب من و علی امام من است. بعد همه امامان را تا آخر یاد می کنی و بعد دوباره برای او می خوانی و می گویی: آیا فهمیدی؟ او در جواب می گوید: آری فهمیدم، بعد می گویی: خدا
ص: 225
تو را در قول راست ثابت کند و به راه راست هدایت فرماید و خدا در قرارگاه رحمت خویش میان تو و دوستانت از معصومین
آشنایی برقرار فرماید.
9. در رابطه با سؤال در قبر، دو روایت دیگر که به صورت حکایت و بسیار جالب هستند، را یادآور می شویم:
در بحار، از روضه کافی و کتاب فضائل ابن شاذان نقل کرده:
لَمَّا مَاتَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ أسَدٍ اُمُّ أمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَقْبَلَ عَلِیُّ بْنُ أبی طَالِبٍ علیه السلام بَاکِیاً فَقَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم : مَا یُبْکِیکَ لَا أَبْکَی اللهُ عَیْنَکَ؟ قَالَ: توفت [تُوُفِّیَتْ] وَالِدَتِی یَا رَسُولَ اللهِ. قَالَ لَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم : بَلْ وَوَالِدَتِی یَا عَلِیُّ... .
چون فاطمه بنت اسد، مادر امیر المؤمنین علیه السلام از دنیا رفت، آن حضرت در حال گریه به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمد، حضرت فرمود: چرا گریه می کنی؟ عرض کرد: مادرم از دنیا رفت. فرمود: بلکه مادر من نیز از دنیا رفت. او فرزندان خویش را گرسنه می گذاشت و مرا سیر می کرد، فرزندان خود را
ژولیده مو می گذاشت و سر مرا روغن می زد. به خدا قسم در خانه ابیطالب درخت خرمایی بود، صبح کنار درخت می رفت، خرما را می چید و چون عموزادگانم (بچه هایش) بیرون می رفتند، خرما را به من می خوراند. بعد به تجهیز فاطمه بنت اسد مشغول شد، پیراهن خویش را برای وی کفن کرد، در تشییع جنازه یک قدم برمیداشت، در برداشتن قدم دیگر تأخیر می کرد و پابرهنه بود، در نمازش هفتاد
ص: 226
تکبیر فرمود و با دست خود او را در قبر گذاشت و بر او شهادت را تلقین کرد و قبلاً در قبرش خوابید، چون مردم خواستند برگردند، حضرت بالای قبرش می فرمود:
پسرت است، پسرت است، پسرت است. نه جعفر، نه عقیل، بلکه پسرت علی بن ابی طالب:
فَلَمَّا أُهِیلَ عَلَیْهَا التُّرَابُ وَأَرَادَ النَّاسُ الِانْصِرَافَ جَعَلَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم یَقُولُ لَهَا: ابْنُکِ ابْنُکِ ابْنُکِ لَا جَعْفَرٌ وَلَاعَقِیلٌ ابْنُکِ ابْنُکِ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
آن حضرت در جواب سؤال مردم فرمود:... امّا اینکه گفتم: پسرت، پسرت، نه جعفر و نه عقیل، چون دو ملک بر وی نازل شدند، از خدایش پرسیدند: گفت: الله ربی. گفتند: پیامبرت کیست؟ گفت: محمّد نبیّی. گفتند: ولی و امام تو کیست؟ شرم کرد از اینکه بگوید: پسرم. به او گفتم: بگو پسرم علی بن ابی طالب است، خدا با آن، چشم او را روشن فرمود.((1))
علی بن ابی حمزه بطائنی از سران حزب واقفیّه و از مؤسّسین آن است که در امامت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام توقّف کرده و امامت حضرت رضا علیه السلام و امامان بعدی را انکار نمودند. علت این کار آن بود که آن ها وکیل حضرت امام موسی کاظم علیه السلام بودند و به وقت زندانی بودن آن حضرت پول های زیادی در نزد
ص: 227
آن هاجمع شد، بعد از شهادت آن بزرگوار حضرت رضا علیه السلام پول ها را از آن ها خواست. آن ها به خاطر پول، امامت آن حضرت را انکار کرده و در حضرت کاظم علیه السلام توقّف کرده و گفتند: او از دنیا نرفته و غایب شده و خواهد آمد و به حضرت جواب دادند: پدرت علیه السلام نمرده و به ما نگفته که پول ها را به شما بدهیم.
حسن بن علی وشّا گوید:
مولای من حضرت رضا علیه السلام روزی در شهر مرو به من فرمود: علی بن ابی حمزه بطائنی امروز از دنیا رفت و الان به قبرش داخل کردند. دو ملک، داخل قبر او شدند. گفتند: من ربّک؟ گفت: الله. گفتند: پیامبرت کیست؟ گفت: محمّد صلی الله علیه و آله وسلم گفتند: امامت کیست؟ گفت: علی بن ابی طالب. تا امام هفتم را پرسیدند، جواب داد: وقتی گفتند بعد از وی کیست؟ زبانش بند آمد. بر او فریاد کشیده و گفتند: چرا ساکت ماندی بعد از او کیست؟ ساکت شد، جوابی نداد، گفتند: «فَقَالا لَهُ أفَمُوسَی بْنُ جَعْفَرٍ أمَرَکَ بِهَذَا ثُمَّ ضَرَبَاهُ بِمَقعَمةٍ مِنْ نَارٍفَأَلْهَبَا عَلَیْهِ قَبْرَهُ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ».
آیا موسی بن جعفر به تو چنین گفته است؟ آنگاه با عمودی از آتش او را زده قبرش را به آتش کشیدند و تا روز قیامت در آن آتش خواهد بود. حسن بن علی وشّا گوید: از محضر آن حضرت خارج شده و همان روز را تاریخ گذاشتم. چند روزی نگذشت که نامه اهل کوفه رسید، نوشته بودند: بطائنی در آن روز از دنیا رفته و در همان ساعت (که امام فرمود) به قبر رفته است.((1))
ص: 228
از این نوع احادیث راجع به تلقین میّت در کتب اهل سنّت نیز وجود دارد که به عنوان نمونه دو حدیث را ذکر می کنیم.
1. در سنن ترمذی از ابوهریره نقل شده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
إِذَا أُقْبِرَ الْمَیِّتُ أتَاهُ مَلَکَانِ أَسْوَدَانِ أَزْرَقَانِ یُقَالُ لِأَحَدِهِمَا مُنْکَرٌ وَلِلآخَرِ نَکِیرٌ یَقُولَانِ: مَا کُنْتَ تَقُولُ فی هَذَا الرَّجُلِ؟ فَیَقُولُ ما کانَ یقول: هُوَ عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ أشْهَدُ أنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ فَیَقُولَانِ قَدْ کُنَّا نَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُولُ هَذَا ثُمَّ یُفْسَحُ فی قَبْرِهِ سَبْعِینَ ذِرَاعاً فی سَبْعِینَ ذِرَاعاً ثُمَّ یُنَوَّرُ لَهُ فِیهِ ثُمَّ یُقَالُ لَهُ نَمْ فَیَقُولُ أَرْجِعُ إِلَی أَهْلِی فَأُخْبِرَهُمْ فَیَقُولَانِ نَمْ کَنَوْمَةِ الْعَرُوسِ الَّذِی لَا یُوقِظُهُ إِلَّا أَحَبُّ أَهْلِهِ حَتَّی یَبْعَثَهُ اللهُ مِنْ مَضْجَعِهِ ذَلِکَ وَإِنْ کَانَ مُنَافِقاً قَالَ سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ فَقُلْتُ مِثْلَهُ لا أَدْرِی فَیَقُولَانِ قَدْ کُنَّا نَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُولُ ذَلِکَ فَیُقَالُ لِلأَرْضِ الْتَئِمِی عَلَیْهِ فَتَلْتَئِمُ عَلَیْهِ فَتَخْتَلِفُ أَضْلَاعُهُ فَلَا یَزَالُ فِیهِ مُعَذَّباً حَتَّی یَبْعَثَهُ اللهُ مِنْ مَضْجَعِهِ ذَلِکَ.((1))
چون میّت در قبر گذاشته شود، دو نفر ملک سیاه چهره و سبز چشم پیش او می آیند، نام یکی منکر و نام دیگری نکیر است، به میّت می گویند: چه می گفتی درباره این مرد (رسول خدا؟) او همانطوری که در دنیا می گفت: می گوید: او بنده خدا و رسول خدا است. أشهد أن لا اله إلّا الله و أنّ محمّداً عبده و رسوله. می گویند: ما می دانستیم که تو چنین عقیده داری، آنگاه قبرش هفتاد ذراع در هفتاد ذراع وسعت پیدا می کند و بعد پر از نور می شود.
بعد به او گفته می شود: بخواب. می گوید: بروم اهل خود را خبر کنم.
ص: 229
می گویند: بخواب مانند خوابیدن عروسی که او را جز محبوب ترین اهلش پیدا نمی کند. او تا روز محشر در چنین حالی خواهد بود.
و اگر منافق (یا کافر) باشد در جواب دو ملک می گوید: شنیدم جماعت آن طور می گفتند، من هم گفتم، ولی نمی دانم. می گویند: ما می دانستیم که تو چنین هستی. به زمین خطاب می رسد: به هم بپیوند. زمین به هم پیوسته و دنده های او را در هم فرو می برد، در آن حال پیوسته معذّب خواهد بود تاخدا مبعوثش فرماید.
2. در مسند احمد از براء بن عازب از آن حضرت ضمن حدیث مفصّلی نقل شده که فرمود:
فَیَأْتِیهِ مَلَکَانِ فَیُجْلِسَانِهِ فیَقُولَانِ لَهُ: مَنْ رَبُّکَ؟ فَیَقُولُ: رَبِّیَ اللهُ. فیَقُولَانِ لَهُ: مَا دِینُکَ؟ فَیَقُولُ: دِینِیَ الاِسْلام. فیَقُولَانِ لَهُ: ما هَذا الرَّجُل الَّذی بُعِثَ فیکُم؟ فَیقولُ: هوَ رسولُ الله صلی الله علیه و آله وسلم ... .((1))
به هر حال، مهم ترین مواردِ سؤالات قبر، تا آنجا که ما در روایات یافتیم، دوازده مورد است که میزان پاسخ گویی به میزان کردار شخص بستگی دارد. آنان که در این دنیا توجّه به آیات و کلمات امامان معصوم علیهم السلام داشته و اصول و اخلاقیات اسلامی را مراعات نمودند، با موفقیّت این جا را پشت سر می گذارند. امّا کسانی که در دنیا با کوله باری از گناه راهی آن سرا شوند، در برابر آزمونی بسیار سخت قرار دارند. وقتی در آن خانه تنگ وتاریک قرار گیرند و با دو موجود وحشت آفرین و هولناک روبرو شوند؛ چنان ترس و
ص: 230
هراس بر آنان چیره گردد که تصوّرش را نتوان کرد. در گفتار بعدی نیز خواهد آمد که مجازات همگان یکسان نیست.
یکی از مباحثی که در بحث عالم برزخ باید طرح و تحقیق شود، مبحث سؤال شوندگان است.
درباره سؤال شوندگان میان دانشمندان اسلامی، مشاجرات و گفت وگوهایی هست، که منشأ این اختلافات مضامین روایاتی می باشد که دراین باره وارد شده است. برخی گفته اند: از بعضی از روایات استفاده می شود که میّت - اعمّ از مؤمن و کافر - در قبر مورد سؤال قرار می گیرد؛ در این زمینه روایات زیاد است که در مطلب قبلی ذکر شد. در این جا فقط برای یادآوری به چند روایت که بعضی از آن ها قبلاً هم ذکر شده است، به طور خلاصه اشاره می کنیم:
1. امام سجّاد ضمن روایتی طولانی می فرماید:
... یَا ابْنَ آدَمَ إِنَّ أَجَلَکَ أَسْرَعُ شَیْ ءٍ إِلَیْکَ ...وَصِرْتَ إِلَی قَبْرِکَ وَحِیداً فَرَدَّ إِلَیْکَ فِیهِ رُوحَکَ وَاقْتَحَمَ عَلَیْکَ فِیهِ مَلَکَانِ نَاکِرٌ وَنَکِیرٌ لِمُسَاءَلَتِکَ وَشَدِیدِ امْتِحَانِک.((1))
... ای فرزند آدم! همانا اجل تو با بیشترین سرعت به سمت تو روان است و تو به منزلی تنها خواهی رفت؛ پس روحت به تو بازگشته و فرشتگان منکر و نکیر، جهت پرسش و امتحانی سخت ناگهان بر تو وارد می شوند... .
ص: 231
2. در روایت دیگر از آن حضرت آمده است:
یُسْأَلُ الْمَیِّتُ فی قَبْرِهِ عَنْ خَمْسٍ... .
از مرده در قبرش از پنج چیز سؤال می شود.
3. در روایتی، امام صادق علیه السلام فرمودند:
یَجِی ءُ الْمَلَکَانِ مُنْکَرٌ وَنَکِیرٌ إِلَی الْمَیِّت...فَیَسْأَلانِ الْمَیِّتَ.
4. بعضی از روایات تصریح دارند که هم از مؤمن و هم از کافر سؤال خواهد شد. در روایتی از امام موسی بن جعفر علیه السلام آمده است:
یُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ فی قَبْرِهِ مَنْ رَبُّکَ... وَیُقَالُ لِلْکَافِرِ مَنْ رَبُّک.
و روایات دیگری که در این باره وجود داشت، همه دلالت می کنند بر این که از عموم مردگان در قبر، سؤال می شود.
برخی از محقّقین و مفسّرین معاصر در رابطه با همین روایات چنین می نویسند:
لیکن قول حق مفادّ روایاتی است که همه انسان ها را مشمول سؤال و جواب می داند؛ گرچه شدّت و ضعف دارد؛ برخی کمتر و بعضی بیشتر مورد سؤال قرار می گیرند.((1))
گروهی از دانشمندان، برزخیان را به سه دسته متفاوت تقسیم نموده اند. مؤمن خالص، کافر خالص و مستضعفانی که متوسّط بین این دو گروه هستند. به عقیده آنان، سؤال قبر مخصوص کسانی است که ایمان محض دارند و یا کافر
ص: 232
محض هستند، امّا مستضعفانی که متوسّط بین آن دو گروه هستند، در قبر سؤالی از آنان به عمل نمی آید. بلکه از آنان به طور موقت دست کشیده می شود و به حال خود رها می شوند تا هنگامی که در قیامت محشور شوند و در آن روز است که به مسائل و امور مربوط به آنان رسیدگی می شود. این اندیشوران برای اثبات ادّعای خود به روایات زیر استناد می کنند:
1. در صحیحه محمّدبن مسلم، از امام صادق علیه السلام آورده است که آن حضرت فرمود:
لَا یُسْأَلُ فی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الاِیمَانَ مَحْضاً أوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً.((1))
در قبر سؤال نمی شود مگر از کسی که مؤمن خالص و یا کافر خالص باشد». (مقصود از ایمان و کفر محض این است که از نظر فکری مستضعف نبوده و برای خود عقیده ای را برگزیده است.)
2. ... عَنْ مَنْصُورِ بْنِ یُونُسَ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: إِنَّمَا یُسْأَلُ فی قَبْرِهِ مَنْ مَحَضَ الاِیمَانَ مَحْضاً وَالْکُفْرَ مَحْضاً وَأَمَّا مَا سِوَی ذَلِکَ فَیُلْهَی عَنْهُ.((2))
ابن بکیر از امام باقر علیه السلام روایت کرده است که آن حضرت فرمود: سؤال قبر به کسانی اختصاص دارد که واجد ایمان خالصند و یا دارای کفر خالص و دیگر گروه ها واگذارده شده و متروکند و مورد سؤال واقع نمی شوند.
ص: 233
3. ابی بکر حضرمی از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده:
لَا یُسْأَلُ فی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الْإِیمَانَ مَحْضاً أوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَالآخَرُونَ یُلْهَوْنَ عَنْهُمْ.((1))
در قبر سؤال نمی شود مگر از کسی که ایمان را به طور کامل خالص کرده و یا دارای کفر محض باشد و دیگران رها می شوند.
4. عَنْ أبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام : أَصْلَحَکَ اللهُ مَنِ الْمَسْئُولُونَ فی قُبُورِهِمْ؟ قَالَ: مَنْ مَحَضَ الاِیمَانَ وَ مَنْ مَحَضَ الْکُفْرَ قَالَ قُلْتُ فَبَقِیَّةُ هَذَا الْخَلْقِ قَالَ یُلْهَی وَ اللهِ عَنْهُمْ مَا یُعْبَأُ بِهِم.((2))
همچنین حضرمی از حضرت باقر علیه السلام نقل کرده است که به آن حضرت گفتم: اصلحک الله! از کدام کسان در قبر سؤال می شود؟ فرمود: آن که ایمان را خالص کرده و آن که کفر را خالص کرده است. یعنی مؤمن محض و کافر محض. گفتم: بقیّه چطور؟ فرمود: به خداقسم رها کرده می شوند و اعتنایی به آن ها نیست.
5. مرحوم صدوق یک روایت را مرسلاً در «فقیه» نقل کرده است:
لَا یُسْأَلُ فی الْقَبْرِ إِلَّا مَنْ مَحَضَ الاِیمَانَ مَحْضاً أوْ مَحَضَ الْکُفْرَ مَحْضاً وَالْبَاقُونَ مَلْهُوٌّ عَنْهُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.((3))
در قبر از کسی سؤال نمی شود مگر آنان که ایمان را خالص کرده اند و یا اینکه کافر محض باشند و دیگران متروکند تا روز قیامت.
ص: 234
کلمه «یُلهی» و «مَلهُوٌ» در این روایات آمده است، معنای واژه «لهو» قابل بررسی است.
لغت شناسان آن را به معنای غافل شدن، فراموش کردن، ترک ذکر و یاد کردن می دانند.((1))
علامه مجلسی نیز می گوید:
در اینجا معنای حقیقی لهو مراد نیست، بلکه تعبیری است کنایی از اینکه از آنان در خصوص پاداش، کیفر و سؤال مورد تعرّض قرار نمی گیرند.((2))
همان بزرگوار در جای دیگر می نویسد:
أنّه لا یسأل عن المستضعفین المتوسّطین بین الایمان والکفر.((3))
از مستضعفین متوسّطینی که بین ایمان و کفر قرار دارند، سؤال نمی شود.
مرحوم شیخ مفید نیز این نظریه را پذیرفته و چنین می نویسد:
وقد ورد عن أئمّة الهدی علیهم السلام أنّهم قالوا لیس یعذّب فی القبر کلّ میت وإنّما یعذّب من جملتهم من محض الکفر ولاینعم کلّ ماضٍ لسبیله وإنّما ینعم منهم من محض الایمان محضا فأمّا سوی هذین الصّنفین فإنّه یلهی عنهم وکذلک روی أنّه لا یسأل فی قبره إلا هذان الصّنفان خاصّة.((4))
ص: 235
از ائمّه معصومین علیهم السلام رسیده است که: هر مرده ای در قبر گرفتار عذاب نمی شود، بلکه کافر محض عذاب می شود. و هر مرده ای به نعمت نمی رسد بلکه مؤمن محض متنعّم است و غیر این دو گروه مورد توجّه و تعرّض قرار نمی گیرند. همچنین روایت شده است که به جز این دو گروه در قبر مورد سؤال قرار نمی گیرند.
خلاصه اینکه از مضمون مجموع این روایات، این مطلب دانسته می شود که متوسّط ها و مستضعفان مورد سؤال قرار نمی گیرند، ولی از این روایات نه ثواب و عذاب برزخی استفاده می شود و نه عدم آن، بلکه روایات در این باره ساکت هستند.
امّا برخی از بزرگان در این باره گفته اند که از عدم سؤال در عالم برزخ عدم ثواب و عذاب را استنباط می کنیم. ما عین عبارت ایشان را نقل می کنیم:
امّا اینکه آیا متوسّط ها عذاب و ثواب برزخی دارند یا نه. چیزی در این باره صریحاً بیان نشده است، ولی می شود از عدم سؤال، عدم عذاب را استنباط کرد بلکه مقتضای اطلاق لهو و عدم تعرّض به حال آنان که در روایات غیر معتبره آمده است نیز نفی عذاب و حتّی نفی ثواب است.((1))
اما این استنباط، قابل تأمّل است؛ برای اینکه اگر با دقّت مضامین روایات را مورد توجّه قرار دهیم، از عدم سؤال که در روایات آمده است، عدم ثواب و عذاب را نمی توان استنباط کرد زیرا هیچ ملازمه ای بین عدم سؤال از میّت و عدم عذاب و ثواب وجود ندارد بلکه ممکن است سؤال از متوسّطین و مستضعفان صورت
ص: 236
نگیرد، زیرا آنان شرایط پرسش را دارا نیستند امّا بعد از آن، در برزخ، لطف و رحمت واسعه الاهی متناسب حال آنان نصیبشان گردد و ثوابی عنایت فرماید.
به هر صورت، نفی ثواب از مستضعفین و متوسّط های اهل ایمان بسیار بعید به نظر می رسد. تأیید این ادّعا صحیحه ضُرَیس است که از امام باقر علیه السلام روایت می کند که آن حضرت از ثواب و تنعّم جزئی اطفال و مستضعفین و صالحین غیر امامیّه نیز خبر می دهد. روایت بسیار مفصّل است. ما مقدار مورد نیاز را در این جا می آوریم:
... فَمَا حَالُ الْمُوَحِّدِینَ الْمُقِرِّینَ بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم مِنَ الْمُسْلِمِینَ الْمُذْنِبِینَ الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَلَیْسَ لَهُمْ إِمَامٌ وَلَا یَعْرِفُونَ وَلَایَتَکُمْ؟ فَقَالَ: أَمَّا هَؤُلَاءِ فَإِنَّهُمْ فِی حُفْرَتِهِمْ لَا یَخْرُجُونَ مِنْهَا فَمَنْ کَانَ مِنْهُمْ لَهُ عَمَلٌ صَالِحٌ وَلَمْ یُظْهِرْ مِنْهُ عَدَاوَةً فَإِنَّهُ یُخَدُّ لَهُ خَدٌّ إِلَی الْجَنَّةِ الَّتِی خَلَقَهَا اللهُ فی الْمَغْرِبِ فَیَدْخُلُ عَلَیْهِ مِنْهَا الرَّوحُ فِی حُفْرَتِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ فَیَلْقَی اللهَ فَیُحَاسِبُهُ بِحَسَنَاتِهِ وَسَیِّئَاتِهِ فَإِمَّا إِلَی الْجَنَّةِ وَإِمَّا إِلَی النَّارِ فَهَؤُلَاءِ مَوْقُوفُونَ لِأَمْرِ اللهِ. قَالَ:
وَکَذَلِکَ یَفْعَلُ اللهُ بِالْمُسْتَضْعَفِینَ وَالْبُلْهِ وَالْأَطْفَالِ وَاولادِ الْمُسْلِمِینَ الَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ فَأَمَّا النُّصَّابُ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَإِنَّهُمْ یُخَدُّ لَهُمْ خَدٌّ إِلَی النَّارِ الَّتِی خَلَقَهَا اللهُ فی الْمَشْرِقِ فَیَدْخُلُ عَلَیْهِمْ مِنْهَا اللَّهَبُ وَالشَّرَرُ وَالدُّخَانُ وَفَوْرَةُ الْحَمِیمِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة... .((1))
راوی روایت که ضُریس است از حال مسلمانانی که به خداپرستانی که به نبوّت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم اقرار دارند، امّا امامت ائمّه علیهم السلام را قبول ندارند، سؤال می کند.
ص: 237
امام علیه السلام جواب می دهد: آنان در گودال هایی هستند و از آن ها خارج نمی شوند؛ افرادی که از ایشان عمل صالح داشته و دشمنی آنان (نسبت به ائمّه عترت علیهم السلام ) آشکار نگردیده باشد، راهی به سوی بهشت (برزخی) برای آنان باز می شود که خداوند آن را در مغرب آفریده است و رَوحی (نسیمی) برآنان از آنجا می رسد تا روز قیامت که پس از حساب بدی ها و خوبی های آنان، یا بهشت می روند و یا جهنّم. و به همین صورت، خداوند با مستضعفان و ابلهان و اطفال و بچه های مسلمانان که قبل از بلوغ مرده اند، معامله می کند.
و امّا ناصبی ها، راهی از آتش که خداوند آن را در مشرق خلق فرموده، به سوی قبور آنان باز می شود که شعله، شرر، دود و حرارت شدید بر آنان تا روز قیامت وارد می گردد.
جهت توضیح بیشتر توجّه شما خوانندگان عزیز را به یک روایت جلب می کنیم تا بتوانیم ترسیم گر چهره ای هرچند ناقص از این مسأله مهم و پیچیده باشیم.
کسانی که بر اثر نداشتن ایمان خالص یا کفر خالص از سؤال قبر معاف اند. و مغفول و متروک خواهند بود، امام باقر علیه السلام از چند گروه نام برده است:
عَنْ زُرَارَةَ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَحُمْرَانُ أَوْأَنَا وَبُکَیْرٌ عَلَی أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ قُلْتُ لَهُ: إِنَّا نَمُدُّ الْمِطْمَارَ قَالَ وَمَا الْمِطْمَارُ قُلْتُ: التُّرُّ فَمَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ تَوَلَّیْنَاهُ وَمَنْ خَالَفَنَا مِنْ عَلَوِیٍّ أَوْ غَیْرِهِ بَرِئْنَا مِنْهُ فَقَالَ لِی یَا زُرَارَةُ قَوْلُ اللهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِکَ فَأَیْنَ الَّذِینَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَّا
ص: 238
الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَالنِّساءِ وَالْوِلْدانِ لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا أَیْنَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللهِ أَیْنَ الَّذِینَ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً أَیْنَ أَصْحَابُ الأَعْرَافِ أَیْنَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ.((1))
زراره می گوید: من و حمران (یا برادر دیگرم بکیر) بر امام باقر علیه السلام شرفیاب شدیم. به حضرت عرض کردم: ما ریسمان سنجش افکار و اعمال را به کار می بریم و معتقدات و اعمال افراد را اندازه می گیریم. هر کس با ما موافق بود او را دوست می داریم خواه از سادات علوی باشد و خواه از افراد عادی. و هر کس بر خلاف ماباشد (به عنوان گمراه و اهل هلاک) از او بیزاری می جوییم. خواه علوی باشد یا غیر علوی.
امام باقر علیه السلام فرمود: زراره، گفته خداوند از گفته تو صادق تر است و به واقع و راستی منطبقتر. اگر گفته تو صحیح باشد، پس موضع مردان و زنان مستضعف کجاست؟ آنانکه نمی توانند راه سعادت خود را بیابند و خویشتن را از استضعاف برهانند؟ پس موضع آنانی که سرنوشتی مجهول دارند و باید در امید و انتظار امر الاهی باشند کجا است؟ موضع آنانی که کارهای خوب و بدشان به هم آمیخته و از پایان کار خویش آگاهی ندارند کجاست؟ موضع اصحاب اعراف کجا است؟ موضع کسانی که باید مورد حمایت مالی واقع شوند تا دلشان به حق الفت پذیرد و به دین الاهی گرایش یابند کجاست؟
برای این که این گروه ها را بهتر بشناسیم، با استفاده از بعضی روایات
ص: 239
پیرامون هر یک به اختصار توضیح داده می شود:
زُرَارَةَ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام عَنِ الْمُسْتَضْعَفِ فَقَالَ هُوَ الَّذِی لَا یَهْتَدِی حِیلَةً إِلَی الْکُفْرِ فَیَکْفُرَ وَلَا یَهْتَدِی سَبِیلًا إِلَی الْإِیمَانِ لَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یُؤْمِنَ وَلَا یَسْتَطِیعُ أَنْ یَکْفُرَ فَهُمُ الصِّبْیَانُ وَمَنْ کَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ عَلَی مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْیَانِ مَرْفُوعٌ عَنْهُمُ الْقَلَم.((1))
زراره از امام باقر علیه السلام سؤال کرد: مستضعف کیست؟ فرمود: کسی است که نه راهی به کفر دارد و نه راهی به ایمان. قادر نیست مؤمن شود و قادر نیست کافر گردد. اینان گروه اطفالند و آن قسم مردان و زنانی که عقلی همانند عقل کودکان دارند نیز از این گروهند (مثل ابلهان و دیوانگان) و قلم تکلیف از آنان برداشته شده است.
جمیل بن درّاج از زراره در این ماجرا نقل می کند که امام علیه السلام فرمود:
حَقِیقٌ عَلَی اللهِ أنْ یُدْخِلَ الضُّلَّالَ الْجَنَّةَ.((2))
ای زراره! حقّ است بر خدا که گمراهان (نه کافران و جاحدان) را به بهشت ببرد.
ص: 240
بعضی از مستضعفین هستند که نیروی عقلشان طبیعی است و گرفتار نارسائی درک و کمبود فکر نیستند. اینان اگر در شرایط آزاد قرار گیرند و مصمّم شوند می توانند راه مستقیم را بیابند و آگاهانه به خدا و تعالیم الاهی ایمان بیاورند و می توانند به انحراف گرایش یابند و کفر را بر ایمان برگزینند. امّا مستکبران خودخواه و صاحبان زر و زور، آنان را ضعیف و ناچیز شمرده، شخصیتشان را سرکوب کرده و سدّ راه فعالیّت های علمی و دینی آن ها شده اند. این گروه در حال استضعاف و در موقعی که اسیر مستکبران خودکامه هستند نه از ایمان برخوردارند و نه کافرند.((1))
عَنْ عُمَرَ بْنِ أبَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أبَا عَبْدِ اللهِ علیه السلام عَنِ الْمُسْتَضْعَفِینَ. فَقَالَ:... هُمْ لَیْسُوا بِالْمُؤْمِنِینَ وَلا بِالْکفّار وَمِنْهُمُ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ.((2))
ابان می گوید: از امام صادق علیه السلام درباره مستضعفین سؤال کردم. فرمود: آنان نه در زمره مؤمنان اند و نه در زمره کافران. بلکه در انتظار امر خدا هستند. (که از آن ها به مرجون لأمر الله) یاد می شود.
مستضعفینی که از جهت ساختمان طبیعی،کمبود عقل و هوش ندارند و استضعافشان تنها از ناحیه مستکبرین است دو گروهند؛
گروه اوّل کسانی هستند که قادرند خود را از استضعاف برهانند، منطقه نفوذ مستکبرین بی ایمان را ترک گویند، به محیطی بروند که فراگیرترین معارف الاهی برای آنان میسّر باشد و بتوانند در پرتو سعی و عمل، خویشتن را از سرمایه گرانقدر ایمان برخوردار سازند.
ص: 241
گروه دوّم کسانی هستند که در محیط زندگی آنان، نه عالِمی وجود دارد که بتوانند تعالیم الاهی را از وی فراگیرند و نه قادرند برای خود چاره ای بیندیشند و خویشتن را از محیط فاسد مستکبرین آزاد سازند و به منطقه مساعدی مهاجرت نمایند. قرآن شریف که نسخه حیاتبخش و شفا دهنده بشر است، وضع این هر دو گروه را بیان نموده است:
{إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلَئکَةُ ظَالِمِی أَنفُسِهِمْ قَالُواْ فِیمَ کُنتُمْ قَالُواْ کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فیِ الأَرْضِ قَالُواْ أَلَمْ تَکُنْ أرْضُ اللهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُواْ فِیهَا فَاوّلئکَ مَأْوَئهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیرًا}.((1))
کسانی را که فرشتگان مرگ، قبض روح می کنند در حالی که به نفس خویش ستمکار بوده اند، از اینان می پرسند در چه وضعی به سر بردید و دوران عمر را چگونه گذراندید؟ پاسخ می دهند: ما در محیط زندگی خویش مستضعف بودیم و از خود اراده و اختیاری نداشتیم. فرشتگان می گویند: مگر زمین خدا گسترده نبود تا در آن مهاجرت کنید و خویشتن را از منطقه شرک خارج سازید؟ پس جایگاه این گروه جهنّم است و چه بازگشتگاه بدی است.
آیه شریفه در ادامه درباره وضع مستضعفینی که مهاجرت و رسیدن به حقیقت برایشان ممکن نیست، چنین می فرماید:
{إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ لَا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلَا یَهْتَدُونَ سَبِیلاً فَاولئکَ عَسیَ اللهُ أن یَعْفُوَعَنْهُمْ وَکاَنَ اللهُ عَفُوًّا غَفُورًا}.((2))
ص: 242
مگر آن گروه از مردان و زنان و کودکان که ناتوان بودند و گریز و چاره ای برایشان میسّر نبود و راهی (به نجات خود) نمی یافتند. آن ها امیدوار به عفو و بخشش خدا باشند، که خدا گناهشان را می بخشد و خدا بخشنده و آمرزنده است.
خداوند درباره گروهی که از جهت رحمت یا عذاب الاهی سرنوشتی مجهول دارند و باید در انتظار امر الاهی بمانند، چنین می فرماید:
{وَ ءَاخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ اللهُ عَلِیمٌ حَکِیم}.((1))
و برخی دیگر (از گناهکاران) آن هایی هستند که کارشان بر مشیّت خدا موقوف است یا آنان را عذاب کند و یا از گناهشان درگذرد، و خدا دانا و حکیم است.
از امام موسی بن جعفر علیه السلام روایت شده که آن حضرت فرمود:
إِنَّ عَلِیّاً علیه السلام بَابٌ مِنْ أبْوَابِ الْهُدَی فَمَنْ دَخَلَ مِنْ بَابِ عَلِیٍّ کَانَ مُؤْمِناً وَمَنْ خَرَجَ مِنْهُ کَانَ کَافِراً وَمَنْ لَمْ یَدْخُلْ فِیهِ وَلَمْ یَخْرُجْ مِنْهُ کَانَ فی الطَّبَقَةِ الَّذِینَ لِلَّهِ فِیهِمُ الْمَشِیئَةُ.((2))
علی علیه السلام بابی از ابواب هدایت است؛ هر که از این در داخل شود مؤمن است و هر که از آن خارج شود کافر است و هر کس که نه به این در داخل شود و نه از آن خارج گردد، در زمره طبقه ای است که کارش واگذار به خداست.
ص: 243
و نیز در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام نقل شده است که:
لَوْ أنَّ الْعِبَادَ إِذَا جَهِلُوا وَقَفُوا وَلَمْ یَجْحَدُوا لَمْ یَکْفُرُوا.
اگر مردم آن گاه که نمی دانند، توقّف کنند و در صدد انکار برنیایند،کافر نمی شوند.((1))
از امام باقر علیه السلام در این رابطه روایتی آمده است:
عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فی قَوْلِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ {وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللهِ}. قَالَ: قَوْمٌ کَانُوا مُشْرِکِینَ فَقَتَلُوا مِثْلَ حَمْزَةَ وَجَعْفَرٍ وَأَشْبَاهَهُمَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ثُمَّ إِنَّهُمْ دَخَلُوا فی الْإِسْلَامِ فَوَحَّدُوا اللهَ وَتَرَکُوا الشِّرْکَ وَلَمْ یَعْرِفُوا الْإِیمَانَ بِقُلُوبِهِمْ فَیَکُونُوا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فَتَجِبَ لَهُمُ الْجَنَّةُ وَلَمْ یَکُونُوا عَلَی جُحُودِهِمْ فَیَکْفُرُوا فَتَجِبَ لَهُمُ النَّارُ فَهُمْ عَلَی تِلْکَ الْحَالِ {إِمَّا یُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا یَتُوبُ عَلَیْهِم}.((2))
امام باقر علیه السلام در تفسیر جمله ای از قرآن که ذکر شده {وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللهِ} فرمود: اینان قوم مشرکی بودند که مردان بزرگی چون حمزه و جعفر و نظائر اینها را در ایام شرک کشته اند، سپس به اسلام گرایش یافته اند، موحّد شده اند و از شرک دست کشیده اند امّا آنطور که باید ایمان را نشناخته اند و به آن معرفت قلبی ندارند تا از گروه مؤمنین واقعی به حساب آیند و مستحق بهشت باشند و همچنین در انکار و الحادشان باقی نماندند تا از کفّار محسوب شوند و مستحقّ عذاب باشند. آنان با این حالت، سرنوشتی مجهول
ص: 244
دارند. باید در انتظار امر الاهی باشند یا عذابشان می کند یا مشمول رحمتشان قرار می دهد.
نیز روایتی است از امام صادق علیه السلام ذکر شده که اصحاب اعراف گروهی هستند که اعمالشان مجموعه ای است از خوبی ها و بدی ها به طور مساوی:
عَنْ حَمْزَةَ بْنِ الطَّیَّارِ قَالَ ...قُلْتُ لأبی عَبدِ الله علیه السلام : وَمَا أصْحَابُ الأعْرَافِ؟ قَالَ: قَوْمٌ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَسَیِّئَاتُهُمْ فَإِنْ أَدْخَلَهُمُ النَّارَ فَبِذُنُوبِهِمْ وَإِنْ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فَبِرَحْمَتِهِ.((1))
حمزه طیار می گوید: از امام صادق علیه السلام درباره اصحاب اعراف سؤال کردم. فرمودند: اینان قومی هستند که کارهای خوب و بدشان مساوی است. اگر خداوند آنان را به آتش ببرد و معذّب سازد به سبب گناهانی است که مرتکب شده اند و اگر در بهشتشان جای دهد و متنعّمشان نماید در پرتو رحمت او است که شامل حالشان گردیده است.
درباره گروهی که باید مورد حمایت مالی و محبّت اخلاقی قرار گیرند تا دلشان به حق الفت پذیرد و به دین الاهی گرایش یابند و به «مؤلّفهْ القلوب» یاد می شوند، امام باقر علیه السلام ضمن روایتی چنین می فرماید:
قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : ... وَهُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللهَ وَخَرَجُوا مِنَ الشِّرْکِ وَلَمْ تَدْخُلْ مَعْرِفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم قُلُوبَهُمْ وَمَا جَاءَ بِهِ فَتَأَلَّفَهُمْ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم وَتَأَلَّفَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم لِکَیْمَا یَعْرِفُوا.((2))
ص: 245
امام باقر علیه السلام فرمودند: ...این گروه (مؤلّفهْ القلوب) مردمی هستند که توحید را پذیرفته و از شرک خارج شده اند ولی هنوز نه معرفت رسول خدا در قلبشان جای گرفته و نه به آنچه از طرف باریتعالی بر وی نازل شده است، دل بسته اند. از این رو پیامبر گرامی با مهر خود، قلوب آنان را تألیف می نمود و همین روش را مؤمنین بعد از پیغمبر نیز به کار می بستند تا تدریجاً پیامبر خدا و دینی که بر وی نازل شده است، بشناسند.
نتیجه آن که چند گروه هستند که نه در ردیف مؤمنین خالص اند و نه از گروه کفّار خالص. آن چه که مجموعاً از روایات استفاده می شود این است که آنان در قبر مورد سؤال واقع نمی شوند زیرا واجد شرایط پرسش نیستند و حسابشان در قیامت روشن می گردد. والله هو العالم.
البتّه ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا انبیا و اوصیا علیهم السلام در عالم برزخ مورد سؤال قرار می گیرند یا خیر؟ هر چند روایات در این مورد، عام هستند و استثنایی بیان نشده است؛ امّا نفیاً یا اثباتاً به دلیل روشنی دست نیافتم. بنابراین باید به عجز خود اعتراف کرده، درباره آن توقّف نمود؛ و علم آن را به خداوند حکیم و علیم واگذار کرد.
هیچ حادثه ای در این عالم، بدون حکمت و هدف نیست. به اصطلاح علمای کلام و علمای فنّ اصول فقه، اوامر و نواهی ذات حق، تابع مصالح و مفاسد واقعی است. مسلّماً آن چه را که خداوند اراده کرده و انجام می دهد، برخاسته از حکمت اوست؛ اگرچه بشر به فلسفه وجودی و اسرار فعل الاهی پی نبرد. سؤال
ص: 246
نکیر و منکر هم قطعاً طبق حکمت الاهی و مصلحت بندگانش انجام می گیرد؛ ولی مصلحت آن چیست؟ ممکن است همان مطلبی باشد که مرحوم فیض کاشانی گفته است:
الحکمة فی سؤال منکر ونکیر إنّ الملائکه طعنت لبنی آدم حیث قالوا: {أَتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَیَسْفِکُ الدِّماء} فردّ الله تعالی علیهم وقال: {إِنِّی أَعْلَمُ ما لاتَعْلَمُون} فبعث الملکین إلی قبر المؤمن لیسألاه مِن ذلک الخبر. فیأمرهما أن یشهدا بین یدی الملائکة بما سمعا من عبده المؤمن. لأنّ اقل الشّهود اثنان ثم یقول الله تعالی: یا ملائکتی! قد اخذت بروحه وترکت ماله لغیره وزوجته فی حجر غیره وجاریته لغیره وضیاعه لغیره واحبّائه لغیره فیسئل به ببطن الأرض فلم یجب عن أحدٍ إلّا عنّی. فقال: الله ربّی ودینی الاسلام ونبییّ محمّد صلی الله علیه و آله وسلم لتعلموا إنّی أعلم ما لاتعلمون.((1))
حکمت سؤال نکیر و منکر این است که فرشتگان به بنی آدم طعنه زدند و گفتند: «خدایا! آیا در زمین کسی را می آفرینی که در آن فساد و خونریزی نماید؟» خدای تعالی هم به آن ها فرمود: {إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون} از این روی دو فرشته را به قبر مؤمن می فرستد تا اینکه از او سؤال کنند؛ سپس به آنان امر می کند تا آنچه را از بنده مؤمن درباره خدا شنیده اند، نزد (سایر) فرشتگان شهادت دهند؛ چرا که کمترین گواهان دو نفر هستند؛ آن گاه خدای تعالی می فرماید: ای فرشتگان! من، روح او را گرفتم؛ مال همسر، کنیز،
ص: 247
زمین کشاورزی و دوستان او را برای دیگران گذاردم؛ پس در دل زمین از او سؤال می شود؛ امّا او فقط درباره من پاسخ گوید. می گوید: پروردگار من خداست و دینم اسلام و پیامبرم محمّد صلی الله علیه و آله وسلم است. و این بدان جهت است که بدانید: {إِنِّی أعْلَمُ ما لاتَعْلَمُون}؛ می دانم چیزی را که شما نمی دانید.
البتّه علاوه بر حکمتی که مرحوم فیض ذکر کرده است، به نظرم فایده و حکمت دیگری نیز دارد که از نظر تربیتی و روانی آثارفراوان و فوق العاده ای در زندگی انسان خواهد داشت. وقتی انسان بداند که بعد از مردن و قبل از برپایی قیامت در اوّلین منزل اخروی (در عالم قبر) هم بازخواست می شود و از مهم ترین مسائل اعتقادی، اعمال، عمر و مال او، حتّی از کسانی که با او دوست و رفیقند سؤال می شود، این انسان بیدار گشته و وضعیت زندگی او تغییر می کند. توجّه به آیات و روایات ائمّه هدی علیهم السلام درباره قبر و سؤال در آن، موجب توجّه بیشتر او به خدا و قیامت می گردد و طبعاً ترس از عذاب پرسش و پاسخ در برنامه های زندگی انسان هم تأثیر بسزایی خواهد داشت چنانکه او را به راه وظیفه شناسی و درستکاری سوق می دهد و به نسبت اعتقادی که در باطن به ثواب و عقاب الاهی دارد، از گناه و ناپاکی اجتناب می نماید. شاید بتوان گفت این از مهم ترین حکمت های سؤال نکیر و منکر باشد.
یکی از مهم ترین و پیچیده ترین مسائل که شایسته طرح و بررسی است، مسأله حیات در قبر بعد از جدایی روح از بدن دنیوی است؛ که آیا سؤال و جواب، فشار و
ص: 248
عذاب در قبر، تنها با روح میّت صورت می گیرد و جسد به حالت مردگی خود باقی است؟ و یا در موقع سؤال و جواب و مجازات، روح مرده به جسد ملکی خود در عالم قبر برمی گردد؟ یعنی روابط و علاقه که بین روح انسان و بدن مادّی او بوده، دوباره در قبر برقرار می شود و حیات نو به دست می آید؟ به عبارت روشن تر، سؤال و جواب، روحانی است هرچند با بدن مثالی و یا هم روحانی و جسمانی؟ اکنون ما در این باره به خواست خدا به تحقیق این مسأله می پردازیم.
درباره زندگی در عالم قبر و چگونگی آن، محدّثین و متکلّمین و مفسّرین به اختلاف سخن گفته اند و اقوال گوناگون مطرح گردیده است. امّا معروف و مشهور دو قول است که بایدبیشتر مورد توجّه قرار بگیرد:
1. بعضی گفته اند: روح انسان در شب اوّل قبر به بدن یا باقیمانده آن برمی گردد و مدّتی زنده می شود و مورد پرسش قرار می گیرد. سپس دوباره بدن را تا قیامت ترک می گوید.
2. قول دوّم این است که؛ سؤال و جواب قبر، از روح است نه از جسم.
امّا با بررسی آیات و روایات، به نظر می رسد قول دوّم حق باشد که سؤال در عالم قبر مربوط به جسم مادّی نیست بلکه به روح در قالب جسم مثالی ارتباط دارد. کالبد انسان، پس از قطع رابطه با روح، نه احساسی دارد و نه حیاتی، تا مورد سؤال قرار گیرد. چنانچه قبلاً یادآور شدیم که در روایات حقیقت و واقعیت برزخ و قبر یکی قلمداد شده است. یعنی مقصود از قبر در این مضامین، وجود مادّی آن نیست، بلکه مقصود همان عالم برزخ است.
ص: 249
طبعاً سؤال در قبر، مربوط به بدن مثالی غیر از بدن مادّی خواهد بود که شبیه بدن های دنیایی است، نه اینکه روح مجرّد در عالم برزخ بدون بدن باشد.
بنابراین به طور خلاصه چند روایت را به عنوان نمونه می آوریم:
1. عَن الصّادق علیه السلام :... فَإِذَا قَبَضَهُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ صَیَّرَ تِلْکَ الرُّوحَ فی قَالَبٍ کَقَالَبِهِ فی الدُّنْیَا فَیَأْکُلُونَ وَیَشْرَبُونَ فَإِذَا قَدِمَ عَلَیْهِمُ الْقَادِمُ عَرَفُوهُ بِتِلْکَ الصُّورَةِ الَّتِی کَانَتْ فی الدُّنْیَا.((1))
امام صادق علیه السلام فرمود: چون خداوند روح مؤمن را قبض می کند، او را در قالبی مانند قالب دنیا قرار می دهد، سپس در همان قالب ها می خورند و می آشامند و وقتی کسی بر او وارد می شود، او را به همان چهره ای که در دنیا بوده است، می شناسد.
2. قَوْلُهُ وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ فَقَالَ الصَّادِقُ علیه السلام الْبَرْزَخُ الْقَبْرُ وَهُوَ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ بَیْنَ الدُّنْیَاوَالآخِرَةِ.((2))
در این روایت اگر دقّت صورت گیرد، قبر در مقابل آخرت قرار گرفته است و مژده و نعمت، برای مقرّبین درگاه الاهی و عقاب برای گنهکاران در قبر می باشد و بهشت برین در آخرت اعطا می گردد. پیداست که مراد از قبر، عالم برزخ است نه این حفره تنگ و تاریک.
جمله: {وَمِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ} تعبیر جامع و گویایی از خصوصیات کلّی برزخ است و اینکه آیه را به جمله {إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ} خاتمه داده است، این موضوع را می رساند که اقامت ارواح در عالم برزخ تا روز بعث و
ص: 250
رستاخیز ادامه دارد، و با اعلام رستاخیز، عمر برزخی انسان به پایان رسیده و وارد مقام خلود می شود و این در واقع، تحوّلی دیگر در حرکت انسان به سوی پروردگار است. بنابراین چقدر شایسته است که آدمی غفلت را از خود دور کرده و جمله {رَبِّ ارجِعُونِ} را بر زبان جاری سازد، شایدبتواند خود را از این طریق آراسته نماید، چون این تذکّر از جانب حق تعالی لطفی برای بندگان است که متوجّه اعمال خود در این دنیا باشند و بدانند مرحله ای در پیش است که گروهی به نعمات الاهی مرزوق باشند و جمعی به اشدّ عذاب گرفتار شوند.
3. وَ لَکِنِّی وَ اللهِ أتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فی الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَمَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِینِ مَوْتِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.((1))
امام صادق علیه السلام فرمود: به خدا سوگند از برزخ شما شیعیان هراسانم، پرسیدند: برزخ چیست؟ آن حضرت فرمود: قبر، از لحظه مرگ تا فرارسیدن قیامت برزخ می باشد.
پس حیات قبر، تا ظهور قیامت امتداد می یابد، در صورتی که جسم می سوزد و یا می پوسد، و قبر ظاهریش هزاران بار زیر و رو می شود، مراد از قبر، جایگاه روح در عالم برزخ است. چون همه عالم برزخ که جولانگاه یک روح نیست بلکه هر روحی پایگاه و جایگاه محدود و مناسب اعمال خویش را دارد و نامش قبر است.
در این باره روایات، زیاد است که در فصل های گذشته ذکر گردید و در آینده در بحث فشار قبر نیز صحبت خواهیم کرد.
ص: 251
همچنین برخی از محقّقین معاصر نوشته اند: «ولی در روایات چیزی که گواهی دهد که بدن عنصری زنده می شود، و به پرسش ها پاسخ می گوید چیز صریحی جز یکی دو روایت به چشم نمی خورد... سؤال و فشار و عذاب قبر همگی مربوط به بدن دیگر غیر از بدن عنصری خواهد بود».((1))
برخی دیگر گفته اند: «به هر حال چند روایت دلالت دارد که جواب میّت و مجازات او جسمانی می باشد و مرده در قبر زنده می شود ولی اکثر این روایات، ضعیف السّند هستند و
موجب اطمینان نمی شوند. والله العالم».((2))
امّا نظریه اوّل: بعضی از محدّثین و متکلّمین عالیمقام، کلمه «قبر» را به همین حفره خاکی تفسیر نموده اند! از سوی دیگر، دیده اند که روح پس از مفارقت از بدن در دنیا جسمش به جماد بیجان مبدل شده و سؤال از جماد معقول نیست. پس باید گفت روح در قبر به جسم مادی مرده برگشته و پس از سؤال و جواب با بازپرسی های الاهی دوباره از بدن خارج می شود!
این گروه برای اثبات ادّعای خود دو دلیل ارائه نموده اند:
الف) دلیل قرآنی:
{قالُوا رَبَّنا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنا بِذُنُوبِنا فَهَلْ إِلی خُرُوجٍ مِنْ سَبِیل}.((3))
می گویند: ای پروردگار ما، ما را دو بار میرانیدی و دو بار زنده
ص: 252
ساختی و ما به گناهانمان اعتراف کرده ایم. آیا بیرون شدن را راهی هست؟
از این آیه استفاده می شود که کفّار پس از آن که قدرت لا یزال الاهی را با تمام وجود درک کرده اند و به روز حساب و وجود کیفر سخت الاهی یقین نمودند، به کردار زشت خود اعتراف کرده و در پی آن، خروج از آتش را درخواست می کنند. در این گفتار، آنان مسأله دوبار «میراندن» و دوبار «زنده کردن» را مطرح می کنند. امّا مراد از این کلام چیست؟ و کجا چنین میراندن و زنده کردنی صورت گرفته است؟ برخی از مفسّرین هماهنگ با بعضی از محدّثین شده، چنین می گویند که مرگ نخستین همان مرگ طبیعی در دنیا است و مرگ دوّم در قبر بعد از زنده شدن برای سؤال. امّا احیای اوّل زنده شدن در قبور و احیای دوّم، بعد از نفخ صور و ورود به صحنه قیامت است.
البتّه ما در کتاب «رجعت در عصر ظهور» درباره تفسیر و اقوالی که در این آیه مطرح گردیده است، مفصّل بحث کرده ایم. بحث مجدّد رادر اینجا لازم نمی دانم ولی به طور خلاصه می گوییم که این آیه دلالت بر ادّعای آنان ندارد، زیرا تفسیرهای گوناگون و متضاد قابل طرح است و با وجود احتمالات مختلف، نمی شود به این آیه ادّعای مورد نظر را اثبات کرد. بلکه می توان گفت مراد از دو بار میراندن و دوبار زنده کردن، همین جسم است. بنابراین منظور از میراندن اوّل، همان پایان عمر دنیوی انسان و مرگ او است و احیای اوّل، هنگام رجعت است که خداوند عدّه ای را زنده می کند و به دنیا بازمی گرداند و میراندن دوّم نیز در همین دنیا و پس از رجعت است و زنده کردن دوّم، در قیامت، هنگام زنده شدن همه انسان ها است.
ص: 253
شیخ حرّ عاملی((1)) و علّامه مجلسی((2)) همین وجه را پذیرفته اند. مرحوم شبّر نیز مرگ و زندگی دوّم در این آیه را، مرگ و زندگی در رجعت،تفسیر کرده اند.((3))
علی بن ابراهیم در تفسیر قمی، به استناد روایتی از امام صادق علیه السلام این آیه را درباره رجعت دانسته است.((4))
وقال علی بن إبراهیم فی قوله رَبَّنا أمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ إلی قوله مِنْ سَبِیلٍ قال الصّادق علیه السلام ذلک فی الرجعة. این (آیه درباره) رجعت است.
علاوه بر این، اگر کسی جسم مادّیاش طعمه حریق گشته و به صورت خاکستر به دست امواج خروشان دریا و یا تندبادها سپرده شود و یا طعمه حیوانات شده، روح مرده به کدام بدن برمی گردد؟! آیا با فقدان بدن مُلکی، سؤال قبر برایش وجود ندارد؟! پس کسانی که از سؤال و عذاب قبر می ترسند بهتر است وصیّت کنند که جسمشان را مانند بودائیان بسوزانند تا از حوادث شب اوّل قبر نجات
یابند و گرفتار سؤال و عذاب شب اوّل قبر نگردند!
نکته ای که باید مورد توجّه و تأمّل قرار گیرد اینکه: گرچه منظور از «قبر» در اکثر مضامین روایات، همان عالم برزخ است ولی ناگفته پیداست که ارتباط بین روح انسان در برزخ و بین بدن مادّی او در قبر برقرار است. این ارتباط، در اصل از ارتباط روح مجرّد و بدن مادّی که در طول زندگی دنیوی با یکدیگر داشتند،
ص: 254
سرچشمه می گیرد، که با جدایی روح از بدن، آن ارتباط و علاقه به کلّی از بین نمی رود، بلکه بعد از انقطاع هم این ارتباط در حدّ پایین تری که به صورت یک نوع روابط عینی و تکوینی است، بین این دو وجود دارد. البتّه این سنخیّت و ارتباط تکوینی حتّی با تبدّل بدن مادّی به ذرّات خاکی و ارضی هم از بین نمی رود و بین روح و ذرّات بدنی او هم این ارتباط و سنخیّت وجود دارد. به لحاظ همین ارتباط و علاقه، روح توجّه خاصی به بدن مادّی و به نقطه ای که بدن درآن نقطه است دارد که به جاهای دیگر، آن ارتباط و توجّه را ندارد. بر اساس همین ارتباط تکوینی بین روح و بدن، و بین قبر برزخی و قبر خاکی، دستورات و احکام خاصی از واجبات و مستحبات در متون اسلامی وجود دارد، که این دستورات و احکام متوجّه بدن مادّی بعد از مرگ و قبر خاکی است، مانند دستورات و احکام مربوط به حمل جناره میّت و کیفیّت آن، و غسل و کیفیت آن و کفن و جزئیات آن، و دفن و خصوصیات آن، و همچنین دستورات و احکامی که مربوط به قبر خاکی بعد از دفن است، مانند لزوم مراعات حرمت قبور و حرمت نبش قبر و استحباب زیارت قبور و استحباب دعا و طلب رحمت و مغفرت در سر قبور و نظایر اینها. در اینباره روایات زیادی از ائمّه معصومین علیه السلام داریم که اهل ایمان به زیارت اهل قبور بروند و با آنان به وسیله دعا و طلب رحمت ارتباط بگیرند، در حالی که امکان ارتباط با ارواح و دعا کردن به آنان در همه جا مقدور و ممکن است،ولی بهتر آن است که این عمل نیکو بر سر قبر آنان باشد، چون آنان متوجّه جایگاه و مدفن جسد خود هستند و این امر موجب مسرّت و خشنودی آنان می شود.
ص: 255
ناگفته نماند توضیح این بیانات از آن جهت بود که دانسته شود موضوع عالم برزخ در اوّلین مرحله همان مسأله عالم قبر است که سرآغاز قدم گذاشتن به سوی حیات برزخی خواهد بود.
ب) دلیل روایی: دلیل دوّم کسانی که قائل اند به اینکه ارواح در قبور به بدن ها برمی گردد و مورد سؤال و جواب قرار می گیرد، مضمون چند روایت است که در کتاب های حدیثی آمده است، ما به طور نمونه تعدادی از آنها را ذکر می کنیم:
1. قَالَ أَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَدْخُلَانِ عَلَی الْمُؤْمِنِ وَالْکَافِرِ فی صُورَةٍ وَاحِدَةٍ فَقَالَ لا قَالَ فَیُقْعِدَانِهِ وَیُلْقِیَانِ فِیهِ الرُّوحَ إِلَی حَقْوَیْهِ فَیَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّک.((1))
ابوبصیر گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم: فدایت شوم، نکیر و منکر بر مؤمن و کافر در یک قیافه داخل می شود؟ آن حضرت فرمود: نه، بعد فرمود: میّت را می نشانند و تا دو پهلویش روح را وارد بدن او کرده و می گویند: خدایت کیست؟
2. در حدیث دیگر محمّد بن یحیی از امام کاظم علیه السلام نقل نموده است که آن حضرت فرمود:
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ سَعِیدٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ مُوسَی علیه السلام قال: ثُمَّ
ص: 256
یُعِیدَانِ فِیهِ الرُّوحَ فَیُوضَعُ قَلْبُهُ بَیْنَ لَوْحَیْنِ مِنْ نَارٍ فَیَقُولُ یَا رَبِّ أَخِّرْ قِیَامَ السَّاعَةِ.((1))
آن دو ملک روح را به بدن کافر برمیگردانند، قلبش میان دو صفحه آتش گذاشته می شود، او در این موقع می گوید: خدایا آمدن قیامت را به تأخیر انداز.
3. رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسلم أَنَّهُ ذَکَرَ قَبْضَ رُوحِ الْمُؤْمِنِ فَقَالَ: «ثُمَّ یُعَادُ رُوحُهُ فِی جَسَدِهِ وَ یَأْتِیهِ مَلَکَانِ فَیُجْلِسَانِهِ فی قَبْرِهِ وَ یَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ وَ مَا دِینُک.
از رسول بزرگوار اسلام نقل شده که آن حضرت درباره قبض روح میّت فرمود: سپس روح به جسدش برگردانده می شود و دو ملک در قبرش پیش او می آیند و می گویند: خدایت کیست؟ و دینت کدام است؟
البتّه در کتاب های اهل سنّت نیز اعاده روح به بدن در عالم قبر نقل شده است. در این زمینه ابوعبدالله شمس الدّین ابن قیّم شاگرد ابن تیمیّه مؤسّس فرقه وهّابیت کتابی به نام «الرّوح»((2)) نوشته است که روح هنگام سؤال به جسم بازمی گردد.
به هر صورت این نظریه از جهاتی قابل تأمل و شایان دقّت است که بیان می گردد:
اوّلا:ً این روایات از نظر سند ضعیف است و قابل اعتماد نمی باشد.
ثانیاً: گذشته از ضعف سند، چگونه ممکن است مرده در قبر تنگ با سقف
ص: 257
کوتاه بنشیند در حالی که جایی برای نشستن ندارد! شاید بتوان گفت که این باور نه با عقل می سازد و نه با منطق. البتّه نشستن با قالب مثالی اشکالی ندارد، چون ارواح در عالم برزخ با هم می نشینند و حرف می زنند و مکان هم اشغال نمی کنند.
گذشته از همه اینها، طبق روایات متواتر مقصود از قبر، همان زندگی برزخی می باشد که امام صادق علیه السلام فرمود: «عالم برزخ، همان (عالم قبر) است از هنگام مردن تا قیامت». همچنین امیر مؤمنان علیه السلام فرمود: «(قبر) باغی از باغستان های بهشت و یا گودالی از گودال های جهنّم است». بنابراین، چند روایت ضعیف و غیر معتبر نمی تواند با احادیث متواترتعارض کند.
در نتیجه باید گفت روح در قالب جسم مثالی مورد سؤال واقع می شود، زیرا دلیل محکم و قابل اعتمادی بر بازگشت روح به بدن در قبر ظاهری نداریم.
در اینجا لازم می دانیم یک نکته را یادآور شویم و آن اینکه؛ شاید همین نظریه و برداشت که هنگام سؤال نکیر و منکر از انسان، روح به بدن برمیگردد، سبب شده باشد که آپورتونیست های ماتریالیست((1)) و روشنفکران علم زده، دستاویز مناسبی بیابند تا به عقاید مسلّم اسلامی بتازند و به عقیده شان یک اشکال غیر قابل جوابی از آن بسازند و بگویند که: عدّه ای در شب اوّل قبر، دهان مرده ای را قبل از بستن قبر، پر از آرد نخود کرده اند و ضبط صوتی در قبرش گذاشته اند، تا حقیقت را کشف کنند ولی فردا که رفتند و قبرش را باز کردند، چیزی ازآردها از دهان او نریخته بود و در ضبط صوت چیزی ثبت نشده بود و این آزمایش
ص: 258
ثابت کرد که سؤال «نکیر و منکر» بی اساس می باشد و با فرارسیدن مرگ، حیات انسان خاتمه پیدا می کند!
امّا اینان چون حقیقت (قبر) را نشناختند، افسانه هایی بافتند! مَثل معروف است: چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند! زیرا واقعیت بالاتر از این گونه تصوّرات است.
آن ها گمان کرده اند که مقصود از «قبر» همین حفره خاکی چند متر است. در حالیکه از اخبار امامان معصوم علیهم السلام استفاده می شود که «قبر» آغاز حیات برزخی انسان است و پرسش مرزبانان الاهی مستقیماً از روح، در قالب جسم مثالی انجام می شود و نه در جسم مادّی و ملکی.
محدّث عالیقدر، مرحوم فیض کاشانی می گوید:
من هنا یظهر انّه لا یلزم أن یشاهد تلک الأمور فی القبر بهذه الآلات الجسدانیة لأنّها من نشأة الأخری.((1))
و به این بیان روشن می شود که لازم نیست ما با چشم و گوش ظاهری، اموری را که در قبر بر مردگان می گذرد، ببینیم و بشنویم. زیرا عالَم قبر، مربوط به نشئه ای است غیر از نشئه دنیا.
محقّق گران قدر مرحوم علّامه مجلسی در این باره می فرماید:
فالمُرادُ بالقبر فی أکثر الأخبار ما یکون الرّوح فیه فی عالم البرزخ وهذا یتمّ علی تجسّم الرّوح وتجرّده.((2))
ص: 259
پس مراد از قبر که در اکثر اخبار آمده است، جایگاه روح در عالم برزخ است و این مطلبی است کامل و تمام، خواه روح را جسم لطیف بدانیم و خواه به تجرّد روح قائل باشیم.
هم چنین خدمت گزار گرانقدر مکتب اهل بیت علیهم السلام ، امام خمینی، حوادث قبر را از روایات این گونه برداشت کرده است که با کلام ایشان، این مطلب را زینت بخشیده و پایان می دهیم:
ایشان می گوید:
امّا آن قبری که سؤال و جواب و یا الم و غم و یا سرور و شادی دارد، در نشئه طبیعت نیست، بلکه در نشئه برزخ و عالم مثال است.((1))
بنابراین مقصود از قبر، مکانی نیست که جسد انسان پس از مرگ در آن قرار می گیرد بلکه قبر عالمی است همانند دنیا و آخرت که به آن برزخ نیز گفته می شود و انسان ها بین مرگ و قیامت ثواب و عقاب می بینند.
یکی از حوادث بزرگ و شکننده در آغاز عالم برزخ، فشار و عذاب قبر است که سخت تر از سکرات موت خواهد بود، کمتر افرادی هستند که توان رهایی از آن را داشته باشند، این عذاب برای کسانی که استحقاق آن
را دارند، امری حتمی است و نمی توان آن را انکار کرد و هیچ یک از مسلمانان منکر آن
ص: 260
نشده اند. مرحوم محقّق خواجه نصیر الدّین طوسی در این باره می گوید:
عذاب القبر واقع لامکانه وتواتر السمع بوقوعه.((1))
عذاب قبر واقع می شود، زیرا امری است شدنی و ممکن و دلایل سمعی در حدّ تواتر بر آن اقامه شده است.
سید مرتضی هم در این باره می گوید:
والصّحیح أنّه جائز غیر محال ولا وجه فیه للقبح.((2))
نظر صحیح آن است که گفته شود عذاب قبر ممکن است و محال نیست و هم وجهی برای قبح و زشت بودن آن وجود ندارد.
مرحوم فیض کاشانی دربارة فشار قبر چنین می گوید:
إنّ من الأحکام التی تجری مجری الضرورة من الدین عذاب القبر وثوابه والمسائلة فیه، وقد تظافرت الأخبار فی ذلک من طرقنا وطرق العامّة بحیث لا مجال للشّک فیه والریب.((3))
یکی از احکام ضروریات دین، عذاب و ثواب و سؤال در قبر است و در این رابطه به قدری اخبار زیادی از طریق شیعه و اهل سنت نقل شده است که، هیچ جای شک و تردیدی وجود ندارد.
احمد بن حنبل نیز در این مورد چنین می نویسد:
وعذاب القبر حقّ یسأل العبد عن دینه وعن ربّه ویری مقعده من النّار
ص: 261
والجنّة ومنکر ونکیر حقّ.((1))
عذاب قبر حق است، از عبد درباره دین و پروردگارش سؤال می شود، اوجایگاه خود را از آتش و بهشت خواهد دید (سؤال) منکر و نکیر حق است.
نظریه دو محقّق عالی مقام اسلامی، مرحوم مفید و مرحوم صدوق در بحث سؤال و جواب در قبر، قبلاً ذکر شد، که حتّی ادّعای اجماع نمودند.
ناگفته پیداست که کلام بزرگان بر امکان و تحقّق عذاب و فشار قبر، نشأت گرفته از روایات ائمّه هدی علیهم السلام است که به عنوان نمونه به برخی از آن ها اشاره می شود.
1. ابوبصیر روایت می کند از امام صادق علیه السلام سؤال کردم:
أَیُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ أَحَدٌ قَالَ: فَقَالَ: نَعُوذُ بِاللهِ مِنْهَا مَا أَقَلَّ مَنْ یُفْلِتُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْر.((2))
آیا کسی از فشار قبر رها می شود؟ آن حضرت فرمودند: به خدا پناه می برم از آن، چقدر کم هستند افرادی که از
فشار قبر رهایی یابند.
2. در نقلی دیگر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم آمده است:
إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ ضَمَّة.((3))
هیچ مؤمن نیست مگر اینکه فشار قبر را ببیند.
ص: 262
و نیز روایت شده که آن حضرت در پایان هر نماز می گفت:
اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ وَ مِنْ ضِیقِ الْقَبْر.((1))
خدایا از عذاب قبر، فشار و تنگی قبر به تو پناه می برم.
3. روایت دیگری وجود دارد که رسول گرامی اسلام قبل از دفن بانوی عالی مقام، فاطمه بنت اسد - مادر امیر مؤمنان علیه السلام - مدّتی در قبر خوابیدند تا تماس قبر با بدن مبارک و نورانی آن حضرت موجب کاهش فشار قبر از
فاطمه بنت اسد شود.((2))
4. در روایتی به سند معتبر از ابی بصیر نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی رقیه دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فوت کرد ... پیامبر اکرم فرمود همانا من ضعف و ناتوانی او را می دانم و از خداوند عز و جل سؤال کردم که او را از فشار قبر پناه دهد.
لَمَّا مَاتَتْ رُقَیَّةُ ابْنَةُ رَسُولِ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم ... إِنِّی لَأَعْرِفُ ضَعْفَهَا وَ سَأَلْتُ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یُجِیرَهَا مِنْ ضَمَّةِ الْقَبْرِ.((3))
5. از امام صادق علیه السلام روایت شده است که آن حضرت فرمود: وقتی به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم خبر رسید که سعد بن معاذ انصاری رئیس طایفه انصار و یکی از یاران بسیار مهم و با ارزش پیامبر که بی اندازه مورد احترام آن حضرت بود، از
ص: 263
دنیا رفته است، پیامبر گرامی اسلام، بدون اینکه کفش و عبایش را بپوشد،سراسیمه برای شرکت در مراسم تشییع و تدفین آن مرد بزرگ شتافت و یارانش نیز برخواستند و حضرت را همراهی کردند. دستور داد بدن سعد را غسل دادند و کفن کردند و به سوی قبرستان بقیع حمل نمودند. رسول اکرم گاهی طرف راست تابوت را می گرفت و گاهی طرف چپ آن را. تا جنازه را کنار قبر آوردند. هفتاد هزار فرشته، همراه جبرئیل امین به احترام این صحابی بزرگوار در تشییع جنازه حضور یافته بودند. حضرت خود شخصاً داخل قبر رفت، جسد سعد را گرفت و در قبر خوابانید، سنگ های لحد را چید، و لاشه سنگ و گل می خواست تا سوراخ هایش را مسدود نماید. شاید برای بعضی که ناظر عمل رسول گرامی بودند؛ جای این سؤال بود، که چه فایده دارد که پیامبر فواصل سنگ ها را با لاشه سنگ و گل مسدود می کند، با آنکه وقتی قبر را از خاک پر کنند سنگینی خاک ها لحد را به هم می زند و داخل قبر از هم می پاشد، خاک ریزی قبر که تمام شد، پیش از آنکه کسی سؤال کند، حضرت فرمود: می دانم که قبر فرو می ریزد و نظم آن به هم می خورد.
وَلَکِنَّ اللهَ یُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أحْکَمَهُ.((1))
ص: 264
خدا دوست دارد بنده ای را که وقتی به کاری دست می زند، آن را محکم و متقن انجام دهد.
در نتیجه سعد با تمام احترامات خاص به خاک سپرده شد. مادر سعد که از این همه بزرگداشت فرزندش به وجد آمده بود، با صدای بلند گفت: ای سعد! بهشت برای تو گوارا باد. «فقال رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم : یَا أُمَّ سَعْدٍ! مَهْ لَا تَجْزِمِی عَلَی رَبِّکِ فَإِنَّ سَعْداً قَدْ أَصَابَتْهُ ضَمَّة». رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به مادر سعد فرمود: ساکت باش. در کاری که مربوط به خداوند است با قاطعیت سخن مگوی، هم اکنون سعد، دچار فشار قبر گردید. حاضران از این گفته پیامبر بسیار شگفتزده و افسرده گشتند. وقتی که پیامبر و مردم از قبرستان برگشتند عده ای از اصحاب به حضرت عرض کردند، یا رسول الله شما نسبت به جنازه سعد احترام بسیار کردید و درباره اوعملی نمودید که درباره هیچ کس چنین عملی انجام ندادید بدون ردا و کفش به دنبال جنازه سعد حرکت کردید! حضرت فرمود: دیدم هفتاد هزار از فرشتگان آسمان بدون کفش و ردا به تشییع جنازه سعد آمده اند. من هم به آن ها تأسّی
ص: 265
نمودم. اصحاب عرض کردند: شما گاهی جانب راست و گاهی جانب چپ سریر را می گرفتید. فرمود: دست راست من در دست جبرئیل بود. او از هر جا شروع می کرد و می رفت. من نیز از همان جا شروع می کردم و می رفتم. عرض کردند: شما خود بر جنازه اش نماز خواندید و بعد از آن هم فرمودید سعد دچار فشار قبر شد، حضرت فرمود: «نعم انّه کان فی خلقه مع اهله سوء» آری، سعد دچار فشار قبر گردید، زیرا پاره ای از خلقیات و رفتاری که با خانواده خود داشت بد و ناپسند بود؛ و فشار قبر بر اثر خُلق بد او بوده است».
اگر کمی تأمّل و دقّت در این روایت کنیم، یک مطلب بسیار مهم به روشنی دانسته می شود،که همیشه باید مورد توجّه قرار بگیرد و آن اینکه، تعیین موقعیّت و مقامات بندگان خدا به عهده ما نیست حساب اشخاص در دست خداست هیچ کس حق ندارد درباره کسی بطور قاطع اظهار نظر کند که اهل بهشت است یا اهل دورخ؟ ما چه می دانیم که افکار و منویاتش چه بوده است؟ خداست که بر همه ضمائر اشخاص، مطّلع است و تمام اسرار و خفایای نفوس را می داند باید این گونه موارد به خدا واگذار شود و جز خدا کسی نمی داند مگر از ناحیه خود خدا، و اگر دیگران آگاهی می یابند و اظهار نظر می کنند به وسیله وحی الاهی است، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم اگر از عاقبت امر خود یا دیگران آگاه است به حکم وحی الاهی است، و هم چنین اوّلیای آن حضرت اگر چیزی می گویند از زبان گهر بار آن بزرگوار می گویند. از همین جهت است که رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم به مادر سعد بن معاذ می فرماید: ساکت باش بر خدا حتم نکن یعنی از پیش خود در کاری که مربوط به خداست قضاوت حتمی نکن.نظیر این جریان در مرگ
ص: 266
عثمان بن مظعون هم نقل شده است، وقتی عثمان بن مظعون از دنیا رفت. زنی از انصار به نام (امِّ علاء)((1)) در حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم جنازه وی را مخاطب ساخت گفت: (هنیئاً لک الجنّة) بهشت برای تو گوارا باد. البتّه ناگفته نماند عثمان بن مظعون، مرد بزرگ و جلیل القدری است و رسول اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در مرگ او سخت گریستند و خود را روی جنازه وی انداختند و او را بوسیدند؛ ولی از اظهار نظر که آن زن کرد آن حضرت خشمگین شدند، با نگاه غضب آلود فرمودند: از کجا می دانی؟ چرا ندانسته قضاوت می کنی؟ مگر به تو وحی شده است؟ مگر تو از حساب خلق خدا آگاهی؟! زن عرض کرد: یا رسول الله، وی همنشین شما و جنگجوی مجاهد شما بود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم جمله عجیبی در پاسخ آن زن فرمود که شایان دقّت است.
اِنّی رَسولُ اللهِ وَ ما اَدری ما یفعَلُ بی.((2))
من فرستاده خدایم و نمی دانم با من چگونه رفتار خواهد شد.
این مضمون عین معنای یکی از آیات قرآن کریم است. که خداوند متعال به پیامبر اکرم توسّط جبرئیل چنین می فرماید:
قُلْ مَا کُنتُ بِدْعًا مِّنَ الرُّسُلِ وَمَا أدْرِی مَا یُفْعَلُ بیِ وَلَا بِکُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا یُوحَی إِلیَّ... .((3))
بگو من از میان پیامبران، نوظهور و تازه نیستم، و خبر ندارم که با
ص: 267
من یا با شما چگونه رفتار می شود من از چیزی جز آنچه به من وحی می شود، پیروی نمی کنم... .
6. عمر بن یزید به امام صادق علیه السلام عرض کرد: شنیدم می فرمایید همه شیعیان ما حتّی گناهکاران در بهشت هستند.
قَالَ: قُلْتُ لأَبِی عَبْدِ اللهِ علیه السلام : إِنِّی سَمِعْتُکَ وَأَنْتَ تَقُولُ کُلُّ شِیعَتِنَا فی الْجَنَّةِ عَلَی مَا کَانَ فِیهِمْ قَالَ صَدَقْتُکَ کُلُّهُمْ وَاللهِ فی الْجَنَّةِ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّ الذُّنُوبَ کَثِیرَةٌ کِبَارٌ فَقَالَ أَمَّا فی الْقِیَامَةِ فَکُلُّکُمْ فی الْجَنَّةِ بِشَفَاعَةِ النَّبِی الْمُطَاعِ أوْ وَصِی النَّبِی وَلَکِنِّی وَاللهِ أَتَخَوَّفُ عَلَیْکُمْ فی الْبَرْزَخِ قُلْتُ وَمَا الْبَرْزَخُ قَالَ الْقَبْرُ مُنْذُ حِینِ مَوْتِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ.
فرمود: آری به خدا سوگند راست گفتم، همه آنان در بهشتند. گفتم: فدایت گردم، گناهان زیاد و بزرگ است، فرمود: امّا در قیامت به وسیله شفاعت پیامبرِ مطاع یا وصی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همه شما در بهشت خواهید بود، لیکن به خدا سوگند برای شما از برزخ می ترسم. گفتم برزخ چیست؟ فرمود: از هنگام مردن تا روز قیامت.
در روایت دیگر از آن حضرت در ذیل آیه مبارکه {وَمِن وَرَائهِم بَرْزَخٌ إِلیَ یَوْمِ یُبْعَثُون}((1)) نقل شده است که فرمود:
وَاللهِ مَا أخَافُ عَلَیْکُمْ إِلَّا الْبَرْزَخَ فَأَمَّا إِذَا صَارَ الأَمْرُ إِلَیْنَا فَنَحْنُ اوّلی بِکُمْ.((2))
به خدا قسم من نگران شما نیستم مگر برای عالم برزخ امّا وقتی که کار به ما واگذار شود ما سزاوارتر هستیم نسبت به شما.
ص: 268
بنابراین؛ قبر در فرهنگ عترت علیهم السلام همان برزخ است و گناهکار هر کسی هست ولو شیعه باشد به عذاب برزخی گرفتار می شود تا تطهیر شود. از این دو روایت دانسته می شود که در عالم برزخ، شفاعت وجود ندارد. بلکه شفاعت مخصوص قیامت است. یعنی شفاعت مربوط به عالم بعد از برزخ است.
7. در بعضی روایات فشار قبر کفاره تضییع نعمت ها به حساب آمده است و این فشار، در واقع کفاره گناهان اوست؛
قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم : ضَغْطَةُ الْقَبْرِ لِلْمُؤْمِنِ کفّارةٌ لِمَا کَانَ مِنْهُ مِنْ تَضْیِیعِ النِّعَمِ.((1))
فشار قبر مؤمن کفاره تباه کردن نعمت هایی است که او انجام داده است.
8. امام هشتم حضرت رضا علیه السلام در مورد آیه {فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَلاجَانٌّ}((2)) فرمود:
اِنّ من اعتقد الحقّ ثم أذنب ولم یتب فی الدّنیا عذب علیه فی البرزخ ویخرج یوم القیامة، ولیس له ذنب یسأله عنه.((3))
کسی که به حق معتقد بوده، سپس گنهکار شود و پیش از مرگ توبه نکند، در جهان برزخی به اندازه گناهانش او را عذاب دهند؛ تا اینکه در قیامت گناهی بر گردنش نباشد.
ص: 269
9. مرحوم صدوق به سند صحیح و معتبر از صفوان بن مهران، نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود:
أُقْعِدَ رَجُلٌ مِنَ الأَخْیَارِ فِی قَبْرِهِ فَقِیلَ لَهُ إِنَّا جَالِدُوکَ مِائَةَ جَلْدَةٍ مِنْ عَذَابِ اللهِ فَقَالَ: لا أُطِیقُهَا فَلَمْ یَزَالُوا بِهِ حَتَّی انْتَهَوْا إِلَی جَلْدَةٍ وَاحِدَةٍ فَقَالُوا لَیْسَ مِنْهَا بُدٌّ، قَالَ: فَبِمَا تَجْلِدُونِیهَا قَالُوا نَجْلِدُکَ لِأَنَّکَ صَلَّیْتَ یَوْماً بِغَیْرِ وُضُوءٍ وَمَرَرْتَ عَلَی ضَعِیفٍ فَلَمْ تَنْصُرْهُ قَالَ: فَجَلَدُوهُ جَلْدَةً مِنْ عَذَابِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَامْتَلَأَ قَبْرُهُ نَارا.((1))
مردی از خوبان را در قبرش نشاند و به او گفتند ما تو را صد تازیانه از عذاب خدا می زنیم، او گفت: از عذابم درگذرید که طاقت آن را ندارم، پس از گفت و گو و چانه زدن و کم کردن تازیانه تا اینکه به یک تازیانه رسیدند وی را گفتند: چاره ای نیست مگر اینکه تازیانه به تو بزنیم، او گفت به چه سبب مرا می زنید؟ گفتند به خاطر اینکه روزی نماز را بیوضو خواندی، و به ضعیفی گذشتی (قادر بر یاری نمودنش بودی) او را یاری نکردی، پس او را یک تازیانه از عذاب خداوند، عزّ و جلّ زدند و قبرش پر از آتش شد.
10. بر پایه برخی روایات عمده عذاب قبر بر اثر سه چیز دیگر نیز آمده است؛ چنانچه ابو خالد از زید بن علی که آن بزرگوار از جدّش امیر مؤمنان نقل می کند که آن حضرت فرمود:
عَذَابُ الْقَبْرِ یَکُونُ مِنَ النَّمِیمَةِ وَالْبَوْلِ وَعَزَبِ الرَّجُلِ عَنْ أهْلِه.((2))
ص: 270
عذاب قبر بر اثر سخن چینی، و دوری نکردن از ترشّحات بول، و دوری کردن مرد از همسرش آمده است.
و نیز در بعضی روایات به نقل از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم می خوانیم که آن حضرت فرمود:
إِنَّ عَذَابَ الْقَبْرِ مِنَ النَّمِیمَةِ وَالْغِیبَةِ وَالْکَذِب.((1))
عذاب قبر، به خاطر سخن چینی و غیبت و دروغگویی می باشد.
ناگفته نماند در هیچ یک از این روایات، ذکر نشده است که این عذاب و فشار مخصوص کافران یا مسلمانان غیر شیعه است. بلکه روایات بطور عام آمده است. در این رابطه به یک روایت دیگر که بسیار مهم و آموزنده است اکتفاء می کنیم.
در روایت معراجیّه که بسیار طولانی است به موارد بسیاری برمیخوریم که رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید: گروه های گوناگونی از امّت خود را اعم از زن و مرد، در حالت های مختلف از عذاب دیدم که به سبب گناهان مختلف معذّب بودند؛
فَإِذَا أَنَا بِقَوْمٍ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ مَوَائِدُ مِنْ لَحْمٍ طَیِّبٍ وَ لَحْمٍ خَبِیثٍ وَ هُمْ یَأْکُلُونَ الْخَبِیثَ وَ یَدَعُونَ الطَّیِّبَ فَسَأَلْتُ جَبْرَئِیلَ مَنْ هَؤُلَاءِ فَقَالَ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الْحَرَامَ وَ یَدَعُونَ الْحَلَالَ مِنْ أُمَّتِکَ قَالَ ثُمَّ مَرَرْتُ بِأَقْوَامٍ لَهُمْ مَشَافِرُ کَمَشَافِرِ الْإِبِلِ یُقْرَضُ اللَّحْمُ مِنْ أَجْسَامِهِمْ وَ یُلْقَی فِی أَفْوَاهِهِمْ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هُمُ الْهَمَّازُونَ اللَّمَّازُونَ ثُمَّ مَرَرْتُ بِأَقْوَامٍ تُرْضَخُ وُجُوهُهُمْ وَ رُءُوسُهُمْ بِالصَّخْرِ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ الَّذِینَ یَتْرُکُونَ صَلَاةَ الْعِشَاءِ ثُمَّ مَضَیْتُ فَإِذَا أَنَا بِأَقْوَامٍ یُقْذَفُ بِالنَّارِ فی أَفْوَاهِهِمْ فَتَخْرُجُ مِنْ أَدْبَارِهِمْ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ قَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ
ص: 271
أَمْوالَ الْیَتامی ظُلْماً ثُمَّ مَضَیْتُ فَإِذَا أَنَا بِأَقْوَامٍ یُرِیدُ أَحَدُهُمْ أَنْ یَقُومَ فَلَا یَقْدِرُ مِنْ عِظَمِ بَطْنِهِ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ قَالَ فَهُمُ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا ... مَرَرْتُ بِنِسَاءٍ مُعَلَّقَاتٍ بِثَدْیِهِنَّ فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ هُنَّ اللَّوَاتِی یُوَرِّثْنَ أَمْوَالَ أَزْوَاجِهِنَّ اوّلادَ غَیْرِهِمْ... .((1))
فرمود: شبی که در معراج رفتم به قومی رسیدم که در جلوشان مائده هایی از گوشت پاکیزه و گوشت پلید بود،
آن ها از گوشت کثیف می خوردند و گوشت پاکیزه را کنار می زدند، گفتم: جبرئیل این ها کیستند؟ گفت: اینان کسانی هستند که حرام را می خورند، حلال را ترک می کنند، آن ها از امّت تو هستند یا محمّد.
آن گاه رفتم، به اقوامی رسیدم که مانند شتران لب های بزرگی داشتند، گوشت از پهلوهایشان بریده و بدهانشان انداخته می شد، گفتم: یا جبرئیل اینها کیانند؟ گفت: اینان عیب جویان و طعنه زنانند. سپس رفتم ناگاه به اقوامی رسیدم که سرهایشان را با سنگ می شکستند، گفتم: یا جبرئیل این ها کیانند؟ گفت: این ها کسانی هستند که بدون نماز عشاء می خوابند. بعد رفتم ناگاه به جماعتی رسیدم که به دهانشان آتش می انداختند و از سوراخ پائین خارج می شد از جبرئیل پرسیدم؟ گفت: اینان کسانی هستند که اموال یتیمان را به ظلم می خوردند.
سپس رفتم و ناگاه به جماعتی برخوردم که چون یکی می خواست برخیزد از بزرگی شکمش نمی توانست برخیزد، گفتم: جبرئیل اینها کدام کسانند؟
ص: 272
گفت: اینها کسانی هستند که ربا می خوردند، ... به زنانی رسیدم که از پستانشان آویزان بودند، از جبرئیل پرسیدم، گفت اینها زنانی هستند که بر اموال شوهران اوّلاد دیگران را وارث می کنند.
البتّه در برخی روایات آمده است که مؤمن فشار قبر ندارد؛ لکن به جهت اهمّیت آن لازم است اصل روایت را برای روشن ساختن مسئله ذکر کنیم:
قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ فَأَیْنَ ضَغْطَةُ الْقَبْرِ فَقَالَ هَیْهَاتَ مَا عَلَی الْمُؤْمِنِینَ مِنْهَا شَیْ ءٌ وَ اللهِ إِنَّ هَذِهِ الأَرْضَ لَتَفْتَخِرُ عَلَی هَذِهِ ...تَقُولُ لَهُ الأَرْضُ وَ اللهِ لَقَدْ کُنْتُ أُحِبُّکَ وَأَنْتَ تَمْشِی عَلَی ظَهْرِی فَأَمَّا إِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ مَا ذَا أَصْنَعُ بِکَ فَتَفْسَحُ لَهُ مَدَّ بَصَرِهِ.((1))
ابو بصیر ضمن روایتی نسبتاً طولانی به امام صادق علیه السلام عرض می کند:
جانم فدایت! اگر قرار است مؤمن بعد از مرگ به آن همه نعمت ها برسد، فشار قبر چه می شود؟ حضرت فرمودند: بسیار دور است، بر مؤمنان چیزی از فشار قبر نیست. زمین به چنین کسی افتخار می کند و می گوید: به خدا قسم دوست داشتم که تو بر روی من راه بروی. اکنون که به من سپرده شده ای می دانم چگونه با تو رفتار کنم. سپس قبرش به قدر دید چشم، وسعت می یابد.
این روایت به وضوح فشار قبر برای مؤمنان را نفی می کند، امّا به این روایت از دو جهت نمی توان اعتماد کرد، اوّل اینکه از لحاظ سند، معتبر نیست. دوّم این که یک روایت ضعیف با تعداد زیادی روایات که عذاب قبر را برای همه می داند
ص: 273
توان تعارض ندارد.هرچند مرحوم مجلسی در بین این روایات جمع نموده و گفته است:
ممکن است در صدر اسلام عذاب قبر عمومیّت داشته و همه مؤمنان را شامل می شد؛ امّا خدای متعال به برکت وجود پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اهل بیت گرامیشان فشار قبر را از مؤمنان رفع کرد. الله هو العالم.((1))
از مندرجات گذشته روشن شد که یکی از حساس ترین و غمبارترین لحظات زندگی انسان ها هنگامی است که جسم بی جان آدمی را در گودال تنگ و پر خاک قبر می گذارند، دوستان و خویشاوند با تأثر به وضع رقّت بار دوست و فامیلش می نگرند! و به فکر می افتند که به همین زودی بدین سرنوشت غم انگیز گرفتار می شوند و هیولای مرگ گریبان آن ها را خواهدگرفت، در شب اوّل قبر، مورد سؤال و بازپرسی مرزبانان الاهی (نکیر و منکر) قرار می گیرد، امّا اینکه این سؤال و فشار همیشگی است یا بعد از مدتی پایان می پذیرد، از روایاتی که در این باره وارد شده است چنین به دست می آید که این عذاب همیشگی و مداوم نیست، بلکه پس از ساعتی در ابتدای ورود میّت به قبر که مردم بر می گردند، پایان می پذیرد، و فشار قبر در هنگام سؤال انجام می گیرد، روایات زیادی وجود دارد که مرحوم مجلسی در بحار الانوار ذکر نموده است((2)) و ما از مجموع آن
ص: 274
روایات، دو روایت را یاد آور می شویم:
1. مرحوم شیخ کلینی در کافی به سند صحیح از ابی بصیر چنین نقل می کند:
قَالَ أبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام یُسْأَلُ وَ هُوَ مَضْغُوطٌ.((1))
امام صادق علیه السلام فرموده است: از میّت در حال فشار دادن او سؤال می شود.
به نظر می رسد این روایت تنها اثبات هم زمانی دو حالت (سؤال و فشار قبر) را بیان می کند، بدون اینکه توجّه به تلازم آن دو حالت داشته باشد که قبلاً هم ذکر گردید.
2. در روایت صحیحه زراره از امام محمّد باقر علیه السلام نقل شده است، که آن حضرت در جواب راوی که از علّت گذاشتن جریده با میّت سؤال می کند که:
قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام أرَأَیْتَ الْمَیِّتَ إِذَا مَاتَ لِمَ تُجْعَلُ مَعَهُ الْجَرِیدَةُ قَالَ یَتَجَافَی عَنْهُ الْعَذَابُ وَالْحِسَابُ مَا دَامَ الْعُودُ رَطْباً قَالَ وَالْعَذَابُ کُلُّهُ فِی یَوْمٍ وَاحِدٍ فی سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ قَدْرَ مَا یُدْخَلُ الْقَبْرَ وَیَرْجِعُ الْقَوْمُ وَإِنَّمَا جُعِلَتِ السَّعَفَتَانِ لِذَلِکَ فَلَا یُصِیبُهُ عَذَابٌ وَلا حِسَابٌ بَعْدَ جُفُوفِهِمَا إِنْ شَاءَ اللهُ.((2))
... وقتی انسان می میرد چرا جریدتین با او دفن می کنند؟ حضرت فرمود:
برای اینکه تا هنگامی که چوبتر است عذاب و حساب از میت برداشته می شود؛ سپس فرمود: عذاب و همه آن ها در یک روز و در یک ساعت است به مقداری که مرده را به قبر می برند و مردم
ص: 275
بر می گردند، و قرار دادن دو شاخه درخت خرما با مرده تنها به همین منظور است و بعد از خشک شدن (آن دو چوب) عذاب و حسابی، انشاء الله به مرده نمی رسد.
جای بسی تأسف است با همة روایاتی که از امامان معصوم علیهم السلام دربارة فواید گذاشتن دو چوبتر، همراه میّت ذکر شده است، اما هیچ کس - خصوصاً بازماندگان میّت - به آن توجّه نمی کند؛ در حالی که لازم است به آن پایبند باشند. درباره اهمّیت گذاشتن دو جریده، در برخی از احادیث اهل سنّت نیز آمده است که:
مرّ رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم علی قبرین فقال انهما یعذبان.. ثم دعا بعسیب رطب فشقه باثنین ثم غرص علی هذا واحدا وعلی هذا واحدا وقال: لعلّه یتخفّف عنهما
ما لم ییبسا.((1))
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بر دو قبری گذشت و فرمود که آنان (صاحبان دو قبر) عذاب می شوند سپس عسیبِ تر طلب نمود و آن را دو قسمت نمود و هر قسمتی را بر قبری نصب نمودند و فرمود عذاب آنان مادامی که چوب ها خشک نشوند سبک می گردد. امیدوارم بازماندگان میّت به این سنّت حسنه که سبب رفع یا تخفیف عذاب در قبر می شود توجّه بیشتر نمایند.
خداوند برای انسان حیاتی ادامه دار آفریده است. انسان دارای توان محدودی برای شناخت همه ابعاد سفر طولانی، و پیچ و خم های آن است. به
ص: 276
همین دلیل خداوند برای هدایت و نجات انسان ها پیامبران را فرستاد که آن ها را از تباهی و فساد نجات دهند، خداوند پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم را حریص بر هدایت مؤمنان و مهربان بر آنان معرفی کرده است؛
{لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیم}.((1))
همانا رسولی از جنس شما برای (هدایت) شما آمد که فقر و پریشانی و جهل و فلاکت شما بر او سخت می آید و بر (آسایش و نجات) شما بسیار حریص و به مؤمنان رئوف و مهربان است.
امامان معصوم علیه السلام که جانشین پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم هستند و نقشی را بر عهده دارند که پیامبر آن را عهده دار بوده است به جز مقام نبوّت. این انوار هدایت، بشر را به آن چه که مصالح و منافع او در امور دینی و دنیوی و اخرویاش اقتضا می کرد، رهنمون شدند تا آن جا که گرفتاری و عذاب ها یا سرور و شادمانی های برزخی انسان را نیز بیان کردند؛ حتّی مواردی را یاد آور شدند که از فشار قبرجلوگیری می کند البتّه در این باره موارد زیادی غیر از جریدتین در روایت آمده است که جهت اختصار به برخی از آن ها اشاره می شود:
1. امام باقر علیه السلام می فرماید:
مَنْ أَدْمَنَ قِرَاءَةَ (حم) الزُّخْرُفَ آمَنَهُ اللهُ فی قَبْرِهِ مِنْ هَوَامِّ الْأَرْضِ وَمِنْ ضَمَّةِ الْقَبْرِ... .((2))
ص: 277
هر کس بر تلاوت سوره زخرف مداومت داشته باشد، خداوند او را در قبرش از وحشت و فشار قبر در امان می دارد.
2. امام صادق علیه السلام می فرماید:
مَنْ قَرَأَ (یس) وَمَاتَ فی یَوْمِهِ أدْخَلَهُ اللهُ الْجَنَّةَ .... وَاُومِنَ ضَغْطَةَ الْقَبْر.((1))
کسی که سوره یس را قرائت کند و در همان روز بمیرد خداوند او را به بهشت وارد می کند..... و او را از
فشار قبر در امان می دارد.
3. آن حضرت طبق روایت دیگری می فرماید:
مَنْ قَرَأَ سُورَةَ نون [ن] وَالْقَلَمِ فی فَرِیضَةٍ أوْ نَافِلَةٍ آمَنَهُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْ أنْ یُصِیبَهُ فَقْرٌ أبَداً وَأعَاذَهُ اللهُ إِذَا مَاتَ مِنْ ضَمَّةِ الْقَبْر.((2))
کسی که سوره نون و القلم را در نماز واجب و یا مستحب بخواند، خدای عزّ وجل او را برای همیشه از فقر در امان می دارد و هنگامی که بمیرد، او را در پناه خود از فشار قبر مصون می دارد.
4. امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:
مَنْ قَرَأَ سُورَةَ النِّسَاءِ فی کُلِّ جُمُعَةٍ أَمِنَ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْر.((3))
کسی که در هر جمعه سوره نساء را بخواند، از فشار قبر در امان خواهد بود.
ص: 278
5. امام باقر علیه السلام می فرماید:
مَنْ أَتَمَّ رُکُوعَهُ لَمْ تَدْخُلْهُ وَحْشَةٌ فی الْقَبْر.((1))
کسی که رکوعش را تمام کند وحشتی در قبر بر او وارد نمی شود.
هرچند در این روایت لفظ وحشت به کار رفته و ممکن است گفته شود که فشار قبر از آن استفاده نمی شود؛ امّا می توان گفت: وجود فشار قبر بدون وحشت امکان ندارد، وقتی وحشت برداشته شد، طبعاً فشاری هم نخواهد بود.
6. منصوربن حازم گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم:
سَأَلْتُ أبَا عَبْدِاللهِ علیه السلام عَمَّنْ حَجَّ أَرْبَعَ حِجَجٍ مَا لَهُ مِنَ الثَّوَابِ قَالَ یَا مَنْصُورُ مَنْ حَجَّ أرْبَعَ حِجَجٍ لَمْ تُصِبْهُ ضَغْطَةُ الْقَبْرِ أَبَداً.((2))
منصور بن حازم گوید در مورد پاداش کسی که چهار بار حج انجام داده سؤال کردم امام صادق علیه السلام فرمودند: ای منصور کسی که چهار بار حج انجام داده باشد هرگز فشار قبر بر او نخواهد رسید.
7. امام باقر علیه السلام در مورد زیارت امام حسین علیه السلام می فرماید:
لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فی زِیَارَةِ الْحُسَیْنِ مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَتَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَیْهِ حَسَرَاتٍ قُلْتُ وَمَا فِیهِ قَالَ: مَنْ أَتَاهُ تَشَوُّقاً کَتَبَ اللهُ لَهُ أَلْفَ حَجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ .... فَإِنْ مَاتَ سَنَتَهُ حَضَرَتْهُ مَلائِکَةُ الرَّحْمَةِ یَحْضُرُونَ غُسْلَهُ وَأَکْفَانَهُ وَالاسْتِغْفَارَ لَهُ وَیُشَیِّعُونَهُ إِلَی قَبْرِهِ بِالِاسْتِغْفَارِ لَهُ وَیُفْسَحُ لَهُ فِی قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ وَیُؤْمِنُهُ اللهُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ وَمِنْ مُنْکَرٍ وَنَکِیرٍ أنْ
ص: 279
یُرَوِّعَانِهِ وَیُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَی الْجَنَّةِ... .((1))
اگر مردم می دانستند زیارت امام حسین علیه السلام چقدر فضیلت دارد. هر آینه ازشوق می مردند و دلهایشان از حسرت پاره پاره می شد. راوی گوید: عرض کردم: مگر چقدر پاداش دارد؟ فرمود: کسی که از روی شوق آن حضرت را زیارت کند، خداوند برای او (پاداش) هزار حج قبول شده می نویسد... و اگر در همان سال از دنیا برود، ملائکه رحمت برای غسل و کفن و به جهت استغفار برای او حضور پیدا می کنند و همراه با طلب مغفرت الاهی او را تا قبرش تشییع می کنند. قبر او هم به اندازه دید چشمانش وسیع می شود و خداوند او را از فشار قبر در امان داشته و از رعب و وحشت نکیر و منکر در امانش می دارد، و دری از بهشت برایش باز خواهد کرد... .
8. یکی از چیزهایی که عذاب قبر را برطرف می کند نماز وحشت است که در شب اوّل قبر خوانده می شود و آن دو رکعت است. در رکعت اوّل پس از خواندن سوره حمد یک مرتبه (آیهْ الکرسی) و در رکعت دوّم پس از حمد ده مرتبه سوره (قدر خوانده می شود و پس از سلام می گوید: (اللهم صل علی محمّد وآل محمّد وابعث ثوابها الی قبر فلان) یعنی خدایا بر محمّد و آل محمّد رحمت بفرست و ثواب این نماز را به قبر فلان شخص برسان.
9. ابان بن تغلب در روایت صحیحه از امام صادق علیه السلام نقل کرده است که آن حضرت فرمود:
مَنْ مَاتَ مَا بَیْنَ زَوَالِ الشَّمْسِ یَوْمَ الْخَمِیسِ إِلَی زَوَالِ الشَّمْسِ مِنْ یَوْمِ
ص: 280
الْجُمُعَةِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَعَاذَهُ اللهُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْر.((1))
کسی که از زوال شمس (ظهر) روز پنجشنبه تا زوال شمس روز جمعه بمیرد، از فشار قبر در امان است. در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام آمده است «من مات یوم الجمعة کتب الله له برائة من ضغطة القبر» کسی که در روز جمعه بمیرد، خداوند برائت از فشار قبر را برای او می نویسد.
از این دو روایت دو مطلب استفاده می شود:
الف) بعید نیست حدیث مذکور منصرف به دفن مؤمن در همین وقت باشد.
ب) این حدیث شامل مسلمانی که به عقاید حقه اقرار دارد ولی اعتقاد ندارد نمی شود و مخصوص به مؤمن است که اعتقاد قلبی داشته باشد.
10. در روایتی نقل شده است که:
ثَلَاثٌ مِنَ النِّسَاءِ یَرْفَعُ اللهُ عَنْهُنَّ عَذَابَ الْقَبْرِ وَیَکُونُ مَحْشَرُهُنَّ مَعَ فَاطِمَةَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم امْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَی غَیْرَةِ زَوْجِهَا وَامْرَأَةٌ صَبَرَتْ عَلَی سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا وَامْرَأَةٌ وَهَبَتْ صَدَاقَهَا لِزَوْجِهَا... .((2))
سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند و در قیامت با فاطمه زهرا ÷ محشور می شوند: زنی که با سخت گیری - بی جای - شوهر خود بسازد، زنی که با بد اخلاقی شوهر صبر و بردباری خود را از دست ندهد و زنی که مهریه خود را به شوهر ببخشد... .
ص: 281
11. از حضرت رضا علیه السلام روایت شده است که فرمود:
عَلَیْکُمْ بِصَلَاةِ اللَّیْلِ فَمَا مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ یَقُومُ آخِرَ اللَّیْلِ فَیُصَلِّی ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ وَرَکْعَتَیِ الشَّفْعِ وَرَکْعَةَ الْوَتْرِ وَاسْتَغْفَرَ اللهَ فی قُنُوتِهِ سَبْعِینَ مَرَّةً إِلَّا اُجِیرَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ وَمِنْ عَذَابِ النَّارِ وَمُدَّ لَهُ فی عُمُرِهِ وَوُسِّعَ عَلَیْهِ فی مَعِیشَتِه.((1))
بر شما به نماز شب؛ نیست بنده ای که برخیزد آخر شب و به جای آورد 8 رکعت نماز شب و دو رکعت نماز شفع و یک رکعت وتر و استغفار کند در قنوت وتر هفتاد مرتبه، مگر آنکه پناه داده شود از عذاب قبر و از عذاب جهنّم و طولانی شود عمرش و گشاده شود معیشتش.
در این جا لازم دانستم مطالبی - هر چند کوتاه - درباره ی نماز شب ذکر کنیم شاید عاشقان این عمل معنوی بهره بیشتر ببرند؛نماز شب یازده رکعت است که به ترتیب زیر به سه بخش تقسیم می شود:
الف) چهار نماز دو رکعتی که مجموعاً هشت رکعت می شود و نامش نافله شب است.
ب) یک نماز دو رکعتی که نامش نافله «شفع» است.
ج) نماز یک رکعتی که نامش نافله «وتر» است، و طرز انجام این نمازها درست همانند نماز صبح می باشد، ولی اذان و اقامه ندارند و قنوت وتر را هر چه طولانی تر کنند بهتر است.
ص: 282
ممکن است این سؤال مطرح شود که آیا فشار قبر، برای افرادی است که در قبر دفن می شوند؟ آیا کسانی که در اثر سوختگی خاکستر شده و یا طعمه حیوانات گردیده و یا به دار آویخته شده اند، فشار قبر ندارند؟
شاید بهترین جواب در این باره روایت صحیحه یونس باشد که از امام صادق علیه السلام سؤال کرد: آیا مصلوب (و به دار آویخته) عذاب قبر دارد یا نه؟
حضرت فرمودند:
إِنَّ رَبَّ الأَرْضِ هُوَ رَبُّ الْهَوَاءِ فَیُوحِی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَی الْهَوَاءِ فَیَضْغَطُهُ ضَغْطَةً أَشَدَّ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْر.((1))
همانا پروردگار زمین، پروردگار هوا نیز هست؛ پس خدای عزّوجل به هوا (به طور تکوینی) وحی می کند تا او را در فشار قرار دهد، فشاری که از فشار قبر شدیدتر است.
به طور حتم در این جا مراد از فشار، فشار روح در قالب جسم مثالی خواهد بود نه جسم عنصری و مادی. به هر صورت درباره ثواب و عقاب عوالم بعد از مرگ، آیات و اخبار بسیاری رسیده است که قسمت مهمّی از آن ها از دیدگاه مادی و محاسبه ظاهری برای ما قابل حل نیست. بهترین راه، قبول و تسلیم خاضعانه در برابر روایت معتبر است؛ زیرا
برهان عقلی در امور جزئی راه ندارد.
ص: 283
فشار قبر یکی از مطالبی است که از دیر زمان مورد بحث متکلّمان و دانشمندان اسلامی قرار گرفته است و برخی قائل بر جسمانی بودن فشار قبر شدند. این دسته گمان کرده اند که مقصود از قبر، همین گودی تنگ و تاریک گورستان است که دو متر طول و یک متر عرض دارد، وقتی که انسان می میرد روحش از کالبد مادّی خارج می شود، در شب اوّل قبر، روحش به همان بدن برمیگردد و مورد فشار قرار می گیرد، که در بحث حیات در قبر نیز بیان شد و به جهت اهمیت موضوع لازم دانستم در اینجا اشاره مختصری داشته باشم. امام صادق علیه السلام فرمود: «عالم قبر، همان عالم برزخ است» و نیز علی بن الحسین علیه السلام فرموده: «قبر یا باغی است از باغ های بهشت یا گودالی است از گودال های دوزخ».
بنابراین می توان گفت فشار قبری که درروایات آمده است به جهان غیب و عالم بعد از مرگ و مجرّدات ارتباط دارد و با چشم مادّی و ظاهر بِین دنیوی قابل درک نیست. این فشار به آن معنا نیست که مشاهده کنیم، دیوارهای قبری که در گورستان حفر شده، از هر طرف به هم نزدیک می شوند و بدن مادی میّت در سختی و تنگنا قرار می گیرد. چنانچه فیض کاشانی در این باره می نویسد:
قال بعض العلماء: والذی یوضح لک کیفیّة ضغطة القبر - وأن کان جسد المیّت ساکناً او کان فی الهواء او الماء - انّ مَن کان فی ضیقٍ شدید او تفرَّق اتّصال بالنار وغیرها او وقع بین حجرین عظیمین فإنّ الذی یؤلمه ویؤثّر فی نفسه بالذات لیس هذه الأمور الواقعة علی بدنه، بل صورتها الواصلة إلی نفسه لعلاقة لها مع البدن، حتّی أنّه لو فُرضَ
ص: 284
حصول تلک الصّور إلی النفس من سبیل آخر - لامن جهة هذه الأسباب المادیّة - لکان التأثیر بحالها ما دامت النفس ذات
علاقة بهذا البدن - سواء کان البدن بعینه باقیاً أم لا - فضغطة القبر وعذابه من هذا القبیل الذی ذکرناه، وکذلک ثوابه وراحته، فسعة القبر وضیقه تابعان لانشراح الصّدر وضیقه.((1))
برخی دانشمندان حقیقت و کیفیت فشار قبر را اینگونه تبیین کرده اند: به این گونه که جسد میّت گرچه در خاک یا در هوا یا در آب باشد هرگاه در تنگنای شدید قرار گیرد یا بوسیله آتش همه اعضای بدن او قطعه قطعه شود یا میان دو سنگ بزرگ واقع شود، در همه این حالات آنچه او را آزار می دهد آتش و سنگی نیست که بر بدن او واقع می شود، بلکه صورت عذاب و آتشی است که بر روح او وارد می آید. روح بر اثر علاقه ای که با بدن دارد، انسان می پندارد بر بدن او عذاب وارد شده است. حتّی اگر فرض شود که صورت عذاب و درد از ناحیه دیگری جزآتش، سنگ و بدن عنصری بتواند بر روح انسان وارد آید، باز تأثیر عذاب همچنان به حال خود باقی خواهد بود؛ خواه بدن بعینه باقی باشد، یا نباشد. بنابراین، فشار و عذاب قبر از این قبیل است؛ چنانکه ثواب و راحتی قبر نیز از این نوع است. بنابراین، وسعت یا تنگی قبر تابع انشراح صدر و روح انسان یا انقباض صدر و ضیق روح وی از ناحیه ایمان و عدم ایمان است.
ص: 285
هم چنین امام خمینی می فرماید:
قبری که یک متر و نیم طول و نیم متر عرض دارد، آن قبری نیست که ما بین المشرق و المغرب است، در این قبرها هر چه بگردیم، اژدهایی نمی یابیم. با وجود اینکه در روایات آمده است که «برای افراد گناهکار، نود و نه اژدهاست که شدّت سم آن ها به اندازه ای است که اگر یک فوت در این جهان کند در تمام این دنیاگیاهی نمی روید».((1)) اگر جای آن ها در این قبر بود و از صبح تا شام یک نفس هم می کشیدند، لازم بود حتّی یک گیاه در این جهان نروید.((2))
البتّه این قبری که باید رو به قبله باشد و چگونه باید کنده شود و میّت را چگونه در قبر بگذارند، اینها احکام فقهی قبر عالم دنیا و عالم ماده است و وظایف تکلیفی مردم بعد از مردن یک مسلمان است که باید قبل از دفن در عالم قبر انجام گیرد از قبیل گذاشتن بدن سه مرتبه روی زمین و تلقین میّت و غیره که در شرع مقدّس در جایش مفصّل ذکر شده است.
برخی از محققین گفته اند:
قبر یک معنای ظاهری دارد و آن همان گودالی است که انسان در آن دفن می شود ولی هرگز نمی توان گفت آن احکام مخصوص قبر از قبیل سؤال و جواب و فشار و نظائر آن، مربوط به این قبر عنصری و خاکی باشد.((3))
ص: 286
با توجّه به روایاتی که قبلاً یادآور شدیم که در آن ها واقعیت برزخ و قبر یکی قلمداد گردیده است، طبعاً مسأله سؤال و فشار و عذاب قبر همگی مربوط به بدن دیگر غیر از بدن عنصری خواهد بود.
شایسته است این بحث را با ذکر دو روایت دیگر پایان دهیم؛
الف) از ابی بصیر نقل شده است که امام صادق علیه السلام فرمودند:
وقتی افراد با ایمان در جواب پرسش مأموران الاهی پاسخ صحیح می گویند؛
فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ صَدَقَ عَبْدِی افْرُشُوا لَهُ فِی قَبْرِهِ مِنَ الْجَنَّةِ وَافْتَحُوا لَهُ فی قَبْرِهِ بَاباً إِلَی الْجَنَّةِ وَأَلْبِسُوهُ مِنْ ثِیَابِ الْجَنَّةِ حَتَّی یَأْتِیَنَا وَمَا عِنْدَنَا خَیْرٌ لَه.
ندا می رسد بنده من راست گفته، در قبرش فرش بهشتی بگسترانید، دری ازبهشت به قبرش بگشایید و از جامه های بهشتی در برش نمایید تا قیام قیامت شود و نزد ما بیاید و آنچه نزد ما مهیا گردیده به مراتب برای او بهتر است... .
همین سؤالات از کفّار و افراد بی ایمان می شود و پاسخ ناصحیح می گویند؛
فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ کَذَبَ عَبْدِی افْرُشُوا لَهُ فی قَبْرِهِ مِنَ النَّارِ وَأَلْبِسُوهُ مِنْ ثِیَابِ النَّارِ وَافْتَحُوا لَهُ بَاباً إِلَی النَّارِ حَتَّی یَأْتِیَنَا وَمَا عِنْدَنَا شَرٌّ لَه.
ندا می رسد بنده من به دروغ و خلاف واقع سخن گفت. در قبرش فرشی از آتش بگسترانید، لباسی از جامه های آتشین در برش نمایید و دری از آتش برویش بگشایید تا قیامت برپا گردد و نزد ما بیاید و آنچه برای او نزد ما است از اینها بدتر است.((1))
ص: 287
از این روایت استفاده می شود که مراد از قبر همان عالم برزخ است، زیرا قبر خاکی وملموس برای ما، دارای چنین نشان و وصفی نیست.
ب) در روایت دیگر در نامه امیرالمؤمنین علیه السلام به مردم مصر چنین آمده است:
یَا عِبَادَ اللهِ إِنَّ بَعْدَ الْبَعْثِ مَا هُوَ أَشَدُّ مِنَ الْقَبْرِ یَوْمَ یَشِیبُ فِیهِ الصَّغِیرُ وَیَسْکَرُ فِیهِ الْکَبِیرُ وَیَسْقُطُ فِیهِ الْجَنِین... .((1))
ای بنده خدا بعد از بعث و آغاز قیامت روزی است که به مراتب مشکل تر از عالم قبر است، روزی که جوان را پیر می کند و بزرگسالان گویی مست و مخمورند و جنین در آن روز ساقط می شود.
بدون شک، مقصود از قبر، عالم برزخ است که باغی است از باغ های بهشت و یا حفره ای است از حفره های دوزخ؛ و قیامت پس از اتمام زندگی برزخی، تحقّق پیدا می کند.
در بحث های قبلی، مطالبی درباره سکرات موت و سختی های آن و نیز سؤال و جواب و فشار قبر گذشت، و به این نتیجه رسیدیم که روح هر فرد از افراد انسان، بعد از پایان زندگی این دنیا، در اجساد لطیفی قرار می گیرد، یعنی در واقع داخل در عالم ارواح می شود، که از هر نظر شبیه این جسم مادّی است و به آن، قالب مثالی یا بدن مثالی می گویند. و ما دلیل خود را در این امر، از جهات
ص: 288
گوناگون اقامه کردیم، که سؤال و جواب، ثواب و عذاب، مربوط به همین روح مجرّد با بدن مثالی است نه جسم مادّی و عنصری.
در اینجا ممکن است این سؤال مطرح شود که اگر سؤال و جواب از روح صورت می گیرد، پس دستورات و تشریفات قبل از دفن، مانند تلقین میّت و... چه دلیلی دارد؟ حکمت و دلیل تلقین به بدن بی روح چه می تواندباشد؟
قبل از ورود در این بحث، ذکر این نکته لازم است که ارتباط روح با جسم در دوران حیات آدمی به قدری زیاد است که می توان گفت: لحظه ای روح از بدن جدا نخواهد شد، حتّی در هنگام خواب اگر روح هزاران کیلومتر دور از بدن باشد، به مجرّد اشاره ای، ارتباط این دو با هم برقرار می شود.
در جهان طبیعت، روح و جسم لازم و ملزوم یکدیگرند و حتّی روح در مسیر کمال خود به فعّالیت های جسمی نیازمند است؛ یعنی بین روح و جسم تأثیر متقابل حاکم است که می شود از آن به «الفت طبیعی» تعبیر نمود.
اگر توجّه داشته باشید می بینید که حالت خشم و ترس که در انسان به وجود می آید، نقش روح و بدن در آن حالت چقدر در ارتباط مستقیم با یکدیگر است. در بدن چهره برافروخته می شود، خون در بدن به مقدار بیشتری جریان پیدا می کند، ضربان قلب سریع می شود و ده ها پدیده دیگر که در بدن به وجود می آید؛ همچنین روح یا حالت انتقام جویی پیدا می کند یا در مقام مبارزه برمی آید و یا خود را در حالت تسلیم رها می سازد.
بعد از ذکر این نکته در جواب می توان گفت: دستوراتی که به عنوان تلقین و خطاب به میّت، در دین اسلام مشروعیت پیدا کرده است به کالبد بی روح و فاقد
ص: 289
حیات مربوط نمی شود، بلکه مخاطب در حقیقت و واقع، روح مجرّد می باشد که با جسم مثالی به حیات خود ادامه می دهد. زیرا بر اثر علاقه و پیوند شدیدی که روح به بدن مادّی دارد، در نخستین مراحل جدایی از بدن نمی تواند از کالبدش دل بکند و فراق جسم را تحمّل نماید و نسبت به سرنوشت چندین ساله جسم مادی خویش بی تفاوت باشد؛ چرا که روح سالیان دراز با این تن خوگرفته و پیوند داشته است، از همین جهت است که وقتی راوی از امام صادق علیه السلام سؤال می کند:
لِأَیِّ عِلَّةٍ إِذَا خَرَجَ الرُّوحُ مِنَ الْجَسَدِ وَجَدَلَهُ مَسّاً وَ حَیْثُ رُکِّبَتْ لَمْ یَعْلَمْ بِهِ؟
چرا هنگامی که روح از بدن خارج می شود، انسان از آن احساس ناراحتی می کند؟ در حالی که هنگام ورودِ روح به بدن چنین احساسی وجود ندارد؟
آن حضرت فرمود: «لِأَنَّهُ نَمَا عَلَیْهَا الْبَدَنُ؛((1)) زیرا بدن باهمین روح رشد و تکامل یافته و نمو کرده است». علامه طباطبایی در مورد این روایت می گوید: حدوث روح، کمالی برای بدن است از این رو بدن آن حدوث روح را احساس نمی کند، امّا جدایی روح از بدن، جدایی چیزی است که بدن به آن انس گرفته و از این رو موجب درد می شود.((2))
حالا که وقت جدایی فرا رسیده، لحظة جدایی دردناک است. از این جهت، روح با مراقبت کامل، وضعیت بدن را زیر نظر دقیق قرار می دهد، مبهوت و
ص: 290
نگران به دنبال بدن است و تشییع کنندگان را می بیند. طبعاً خروج ازشرایط مادّی و ورود به وضع جدید، یعنی پشت سر گذاشتن عالم دنیا و دخول در عالم برزخ در بدو ورود، امری سخت، وحشتناک و حیرت زا است؛ ولی در همین حال، روح از تحوّلات رقّت بار بدن مادّی خود رنج می برد و از هجران و جدایی او می نالد. شاعر خوش ذوق چنین سروده است:
شنیدستم که افلاطون شب و روز
بپرسیدند از او، کاین گریه از چیست؟
از آن گریم که جسم و جانِ دمساز
جدا خواهند شد از آشنایی
به گریه داشتی چشم جهان سوز
بگفتا چشم کس بیهوده نگریست
به هم خو کرده اند از دیرگه باز
همی گریم بر آن روز جدایی
مولوی نیز این ناله جان سوز را چنین سروده است:
بشنو از نی چون حکایت می کند
کز نیستان تا مرا ببریده اند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
از جدایی ها شکایت می کند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
تا بگویم شرح درد اشتیاق
همه می دانند که کلیه احکام الاهی (واجب و حرام، مستحب و مکروه) بر پایه حکمت ومصالح و مفاسد فردی و اجتماعی جامعه بشری استوار می باشد. شارع مقدّس که هدفش احیای خصلت های انسانی و تزکیه رذائل اخلاقی است، از هر فرصت حسّاس و مناسب استفاده کرده و سنّت هایی را تشریع می کند تا وجدان دینی مردم را بیدار کند و بشر را از غرور و غفلت ها برهاند و انسان را در لحظات سخت و سرنوشت ساز، از هلاکت نجات دهد که تلقین میّت هم یکی از این موارد خواهد بود.
ص: 291
چنانچه به مضامینی که در تلقین وجود دارد دقّت کنیم، متضمّن و در برگیرنده درس هایی از جهان بینی و اصول اعتقادی است. تذکار مسائل جهان بینی الاهی در چنین صحنه های عبرت آور، اثرات سازنده و نجات بخش، هم برای روح زنده انسان دارد و هم برای دوستان و خویشاوندان و تماشاگران.
الف) نسبت به میّت: در بحث های قبلی گفتیم که مرگ و سختی مرگ، روبرو شدن مرده با فرشتگان مأمور سؤال و جواب در عالم برزخ و قبر، بسیار دشوار و پر مصیبت است، که قرآن کریم از آن به رخداد پر ماجرا و سنگین یاد کرده است.
{فَإِذَا جَاءَتِ الطَّامَّةُ الْکُبْرَی}.((1))
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به نقل امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی مرا به آسمان بردند، فرشته ای را دیدم که در دست او لوحی از نور بود و به جانب راست و چپ توجّه نداشت و به آن می نگریست، در حالی که اندوهناک بود. گفتم: ای جبرئیل این کیست؟ عرض کرد: فرشته مرگ و کار او گرفتن جان هاست. هرگاه اهل خانه ای بر مرده خویش گریه کنند، گوید: گریه نکنید، که من به سوی همه شما باز می گردم تا هیچ یک نماند. در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای جبرئیل، مرگ بس رخداد سنگینی است. جبرئیل عرض کرد: پس از مرگ، قضیّه سنگین تر و بزرگ تر از مرگ خواهد بود؛
کَفَی بِالْمَوْتِ طَامَّةً یَا جَبْرَئِیلُ فَقَالَ جَبْرَئِیلُ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ أَطَمُّ وَأَعْظَمُ مِنَ الْمَوْت.((2))
ص: 292
تلقین میّت نیز بر این پایه استوار است؛ یعنی سنگینی جان سپردن بر برخی اشخاص چنان تأثیری بر جان آنان می گذارد که ابتداییترین مسائل آیین، مانند ربوبیت خدا، رسالت حضرت محمّد بن عبدالله صلی الله علیه و آله وسلم ، قبله و کتاب را فراموش می کند، به ویژه اگر معارف دینی بر جان او ننشسته باشد. از این رو وقتی از او می پرسند مثلاً کتاب تو چیست، پیامبر تو کیست، در پاسخ در می ماند، درست مانند انسانی که سکته مغزی کرده و حافظه خود را از دست داده باشد. وقتی آدمی بر اثر حادثه ای کوچک چون سکته مغزی همه ی معلومات خود را فراموش می کند، حتماً در آن حادثه بزرگ، یعنی مرگ، ابتدایی ترین مسائل دینی را فراموش خواهد کرد. از این رو در تلقین میت آن مسائل را به یاد وی می آورند.((1)) پس
می توان گفت تلقین شهادتین و تذکّر زندگی بعد از مرگ، تأثیر بسزایی در بیداری و آرامش روح می گذارد و روح را از وحشت و نگرانی بیرون می آورد و مراحل بعدی زندگی را روشن می کند.
ب) نسبت به دوستان و تشییع کنندگان: محتویات تلقین و صحنه های غم انگیز مراسم دفن برای تماشاگران این صحنه، اثرات سازنده خواهد داشت. مشاهده این مناظر رقّت بار، دنیا پرستان را متوجّه می سازد، زیرا دیوارهای خاموش گورستان در عین سکوت، گویاترین و بهترین واعظانند که انسان ها را به مسئولیّت های فردی و اجتماعی معطوف ساخته و به انسان، بینش صحیح و اخلاق خدایی می بخشند و از چنگال غفلت و بی خبری آزاد می سازند.
ص: 293
آری همراه شدن با جنازه، تشییع کنندگان را لحظه ای به فکر مرگ و پرسش و پاسخ در قبر خواهد انداخت. گویی به یاد می آورند که به همین زودی ها مرگ گریبان آنان را گرفته و به همه شادی ها و مصیبت ها، خاتمه خواهد داد و متوجّه کلام گرانسنگ بزرگ ابر مردِ جهان اسلام، امیر مؤمنان، علی بن ابیطالب علیه السلام خواهد شد که آن حضرت با تعبیری بسیار زیبا و دقیق حالت قبر را برای جامعه بشری چنین به تصویر می کشد:
یَا عِبَادَ اللهِ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ لِمَنْ لَا یُغْفَرُ لَهُ أَشَدُّ مِنَ الْمَوْتِ الْقَبْرُ فَاحْذَرُوا ضِیقَهُ وَضَنْکَهُ وَظُلْمَتَهُ وَغُرْبَتَهُ إِنَّ الْقَبْرَ یَقُولُ کُلَّ یَوْمٍ أَنَا بَیْتُ الْغُرْبَةِ أَنَا بَیْتُ التُّرَابِ أَنَا بَیْتُ الْوَحْشَةِ أَنَا بَیْتُ الدُّودِ وَالْهَوَامِّ وَالْقَبْرُ رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ إِذَا دُفِنَ قَالَتْ لَهُ الْأَرْضُ مَرْحَباً وَأَهْلًا قَدْ کُنْتَ مِمَّنْ أُحِبُّ أَنْ تَمْشِیَ عَلَی ظَهْرِی فَإِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ کَیْفَ صَنِیعِی بِکَ فَیُتَّسَعُ [فَتَتَّسِعُ] لَهُ مَدَّ الْبَصَرِ وَإِنَّ الْکَافِرَ إِذَا دُفِنَ قَالَتْ لَهُ الأَرْضُ لا مَرْحَباً بِکَ وَلَا أَهْلًا لَقَدْ کُنْتَ مِنْ أَبْغَضِ مَنْ یَمْشِی عَلَی ظَهْرِی فَإِذَا وُلِّیتُکَ فَسَتَعْلَمُ کَیْفَ صَنِیعِی بِکَ فَتَضُمُّهُ حَتَّی تَلْتَقِیَ أَضْلَاعُه.((1))
ای بندگان خدا! سختی و آزار قبر برای کسانی که به درگاه پروردگار آمرزیده نشده باشند، دردآورتر و شدیدتر از سختی هنگام جان کندن است. پس، از تنگی، فشار، تاریکی و تنهایی قبر بهراسید! قبر هر روز چنین ندا سر می دهد: من خانه غربتم، من خانه ظلمت و خاکیم، من خانه وحشتم، من خانه کرمهایم. قبر
ص: 294
بوستانی از بوستان های بهشت و گودالی از گودال های جهنّم است. وقتی بنده مؤمن در قبر دفن شود، زمین به او گوید: خوش آمدی، از کسانی بودی که دوست داشتم بر روی من راه بروی، اکنون که به من سپرده شده ای خواهی دید چگونه با تو رفتار می کنم، سپس قبرش به قدر دید چشم وسعت می یابد. و هر گاه کافر دفن گردد، زمین به او گوید: خوش نیامدی و اهلیّت نداری. از کسانی بودی که دوست نداشتم بر رویم راه بروی، حالا که به من سپرده شدهای، خواهی دید چگونه با تو رفتار می کنم. پس او را چنان فشار می دهد که دندههایش می شکند و درهم فرو می رود.
در روایت دیگری از امام صادق علیه السلام نیز آمده است:
إِنَّ لِلْقَبْرِ کَلَاماً فی کُلِّ یَوْمٍ یَقُولُ أَنَا بَیْتُ الْغُرْبَةِ أَنَا بَیْتُ الْوَحْشَةِ أَنَا بَیْتُ الدُّودِ أَنَا الْقَبْرُ أَنَا رَوْضَةٌ مِنْ رِیَاضِ الْجَنَّةِ أَوْ حُفْرَةٌ مِنْ حُفَرِ النَّارِ.((1))
به درستی که قبر هر روز سخنی دارد، می گوید: منم خانه غربت، منم خانه وحشت، منم خانه کرمها، منم قبر، منم باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودال های آتش.
از این دو روایت استفاده می شود که بهشت و جهنّم برزخی غیر از بهشت و جهنّم قیامت است.
بنابراین ذکر این نکته ضروری است که وقتی تلقین، مربوط به روح انسان باشد، مسلّماً سؤال در قبر و فشار آن نیز به روح ارتباط پیدا می کند.
ص: 295
ص: 296
در خلال معارفی که درباره عالم برزخ مطرح است، سخن از وجود بهشت و جهنّم برزخی شده. وقتی روح انسان از بدن خارج می شود، در بهشت یا جهنّم برزخی وارد می گردد که از بهشت و جهنّم دائمی ضعیفتر است. آیات و روایات زیادی وجود دارد، که به روشنی دلالت می کنند بر اینکه نعمت و عذاب الاهی در عالم برزخ شامل حال برزخیان می گردد. از این رو، عموم علمای اسلامی به وجود بهشت و دوزخ برزخی، پیش از برپایی رستاخیز اعتقاد دارند. پیروان دین مبین اسلام مکلّفند آن را به عنوان یکی از معتقدات و ضروریات دینی بپذیرند و به استناد وحی الاهی و اخبار مُخبر صادق، یعنی رسول گرامی به وجود آن معتقد و مؤمن باشند.
در قرآن کریم آیات زیادی داریم که می گوید: بعد از مردن تا قیامت، حیات باقی است. گاهی دربارهی خصوص اتقیا و سعدا این مطلب گفته شده است و گاهی درباره ی اشقیا.
ما به طور خلاصه چند آیه را به عنوان نمونه در هر دو مورد می آوریم و روایاتی را که در ذیل آیات وارد شده نیز ذکر خواهیم نمود.
ص: 297
الف) در برخی آیات، به صراحت از حیات و بهشت برزخی انسان های سعادتمند و بهره مندی آنان از نعمت های الاهی سخن گفته شده است. قرآن درباره ی شهیدان راه خدا می فرماید:
1. {وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللهِ أمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ* فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِنْ فَضْلِهِ وَیَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ}.((1))
هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده اند، مرده مپندار، بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزی داده می شوند. به آنچه خدا از فضل خود به آنان داده است شادمانند، و برای کسانی که از پی ایشانند و هنوز به آنان نپیوسته اند شادی می کنند که نه بیمی بر ایشان است و نه اندوهگین می شوند.
این آیه آشکارا بر زنده بودن شهیدان پس از مرگ دلالت دارد؛ و نیز می رساند که انسان علاوه بر بدن مادّی خود، جوهر دیگری دارد که با فقدان بدن مادّی می تواند با آن زنده باشد. زیرا تعابیری مانند: «روزی خوردن در
نزد پروردگار» و «خشنودی از نعمت های الهی» بدون در نظر گرفتن حیات و شؤون برزخی بی معناست. این آیه در مقام توصیف احوال شهیدان در برزخ است نه در قیامت. چون آیه صراحت دارد که شهدا برای برادران دینی خود که هنوز به آنان
ص: 298
ملحق نشده اند و در قید حیاتند، شادمان می شوند به این جهت که هیچ خوف و اندوهی نخواهند داشت؛ بنابراین حیات آنان حیات حقیقی است نه مجازی.
در روایتی صحیح، ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که آن حضرت ذیل آیه فوق درباره «شهدای فی سبیل الله» فرمودند:
هُمْ وَ اللهِ شِیعَتُنَا إِذَا دَخَلُوا الْجَنَّةَ وَاسْتَقْبَلُوا الْکَرَامَةَ مِنَ اللهِ اسْتَبْشَرُوا بِمَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِهِمْ مِنْ إِخْوَانِهِمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ فی الدُّنْیَا أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ وَهُوَ رَدٌّ عَلَی مَنْ یُبْطِلُ الثَّوَابَ وَالْعِقَابَ بَعْدَ الْمَوْتِ.((1))
به خدا قسم! آنان شیعیان ما هستندکه وقتی داخل بهشت شدند و با کرامت الاهی روبرو شدند، نسبت به کسانی از برادران مؤمنشان که به ایشان ملحق نشده اند بشارت و نوید می دهند که هیچ خوف و حزنی برای آن ها نیست و این کلام، قول کسانی که پاداش و کیفر بعد از مرگ را باطل می دانند رد می کند.((2))
در روایت دیگری بُرَید عِجلی می گوید: از امام باقر علیه السلام درباره این آیه: {وَیَسْتَبْشِرُونَ
بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاهُمْ یَحْزَنُونَ} پرسیدم، حضرت فرمودند:
هُمْ وَ اللهِ شِیعَتُنَا حِینَ صَارَتْ أَرْوَاحُهُمْ فِی الْجَنَّةِ وَاسْتَقْبَلُوا الْکَرَامَةَ مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلِمُوا وَاسْتَیْقَنُوا أَنَّهُمْ کَانُوا عَلَی الْحَقِّ وَعَلَی دِینِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ وَاسْتَبْشَرُوا بِمَنْ لَمْ یَلْحَقْ بِهِمْ مِنْ إِخْوَانِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
ص: 299
أَلَّا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ.((1))
به خدا قسم، آنان شیعیان ما هستند.(اشاره به آن) هنگامی که روحشان به سمت بهشت روانه گشته و با کرامت الاهی روبرو می شوند و یقین می کنند که هم برحقند و هم بر دین خداوند هستند. پس برای برادران دینی خود که هنوز به آنان ملحق نشده اند (و در قید حیاتند) شادمان می شوند (به این جهت) که هیچ خوف و حزنی نخواهند داشت.
در روایت دیگری نیز چنین آمده است:
عَنْ عَقِیلٍ الْخُزَاعِیِّ أَنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام کَانَ إِذَا حَضَرَ الْحَرْبَ یُوصِی لِلْمُسْلِمِینَ بِکَلِمَاتٍ فَیَقُولُ: تَعَاهَدُوا الصَّلاة... ثُمَّ إِنَّ الْجِهَادَ أَشْرَفُ الْأَعْمَالِ بَعْدَ الْإِسْلامِ وَهُوَ قِوَامُ الدِّینِ وَالأَجْرُ فِیهِ عَظِیمٌ مَعَ الْعِزَّةِ وَالْمَنَعَةِ وَهُوَ الْکَرَّةُ فِیهِ الْحَسَنَاتُ وَالْبُشْرَی بِالْجَنَّةِ بَعْدَالشَّهَادَةِ وَبِالرِّزْقِ غَداً عِنْدَ الرَّبِّ وَالْکَرَامَةِ یَقُولُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ {وَلا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فی سَبِیلِ اللهِ الآیَة}.((2))
عقیل خزاعی گوید: هنگامی که امیر المؤمنین علیه السلام در جنگ حاضر شدند، به مسلمانان سفارش هایی فرمودند: از جمله اینکه با نماز هم پیمان شوید... بعد از اسلام، جهاد شریف ترین (و برترین) اعمال است؛ قوام دین بستگی به آن دارد؛ دارای پاداشی عظیم و توأم با عزّت و سرفرازی است و آن حمله و یورشی است که حسناتی دارد و پس از مرگ بشارت به بهشت، و در قیامت بشارت به رزق
ص: 300
و کرامت الاهی را در پی خواهد داشت. خدای تعالی می فرماید: {وَلاتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فی سَبِیلِ اللهِ...}.
با تأمّل و دقّت در کلام حضرت، در می یابیم که لازمه کلام آن بزرگوار (بشارت به بهشت پس از شهادت) به داشتن حیات برزخی است و به همین جهت آن را از قیامت جدا نموده و درباره آن فرموده است: «وبالرزق غداً» که مربوط به قیامت می شود.
2. آیات دیگری هم در این زمینه داریم که داستان مردی را حکایت می کند که به جرم دعوت مردم به پیروی از پیامبران به شهادت می رسد، این شخص مؤمن آل یاسین است. که داستانش در سوره ی یاسین آمده است.((1)) قرآن حکایت می کند که دو رسول به قریه ای فرستاده شده و بعد خداوند سوّمی را در تأیید آن ها فرستاد».((2))
{إِذْ أرْسَلْنَا إِلَیْهِمُ اثْنَیْنِ فَکَذَّبُوهُمَا فَعَزَّزْنَا بِثَالِثٍ فَقَالُواْ إِنَّا إِلَیْکُم مُّرْسَلُون}.((3))
نخست دو تن را به نزدشان فرستادیم و تکذیبشان کردند پس با سوّمی نیروشان دادیم و گفتند: ما به سوی شما فرستاده شده ایم.
برخی از مفسّرین در ذیل این آیه نوشته اند که حضرت عیسی علیه السلام دو تن از حواریّون خود را به شهر انطاکیه که بتپرست بودند، فرستاد. آن ها مردم را به
ص: 301
توحید دعوت کردند و برای اثبات حقّانیت دعوت خود، معجزاتی مانند شفای بیماران به آن ها نشان دادند. پادشاه آن شهر، آن دو تا را دستگیر کرده و به زندان انداخت. در این هنگام، حضرت عیسی، شمعون صفا را که بزرگ حوّاریون بود، به دنبال آن ها فرستاد. او نیز پادشاه و مردم را به خداپرستی دعوت کرد و معجزاتی ارائه کرد. امّا پادشاه و قومش ایمان نیاوردند و تصمیم گرفتند که آن سه فرستاده را به قتل برسانند.((1)) این واقعه به گوش حبیب نجّار
رسید، همان شخصی که آیات 20 تا 27 درباره او سخن می گوید.
{وَ جاءَ مِنْ أقْصَا الْمَدینَةِ رَجُلٌ یَسْعی قالَ یا قَوْمِ اتَّبِعُوا الْمُرْسَلینَ}.
و (در این میان) مردی از دورترین جایِ شهر دوان دوان آمد، و گفت: ای مردم، از این فرستادگان پیروی کنید.
{اتَّبِعُواْ مَن لَّا یَسْئَلُکُمْ أجْرًا وَهُم مُّهْتَدُون}.
از کسانی پیروی کنید که از شما پاداش نمی طلبند و خود هدایت یافته اند.
وی خطاب به رسولان گفت:
إِنیّ ِ ءَامَنتُ بِرَبِّکُمْ فَاسْمَعُون.
من به پروردگارتان ایمان آوردم.
از آیات قرآن استفاده می شود که او نیز سرانجام به دست آن قوم کافر به شهادت رسید و پس از شهادت به سوی بهشت فرا خوانده می شود.
ص: 302
قیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ.
گفته شد: وارد بهشت شو.
آری، شهادت این مرد مؤمن همان و داخل شدن او در بهشت همان. چنان فاصله میان این دو کم و کوتاه بود که قرآن مجید در تعبیر لطیفش به جای ذکر شهادت او، داخل شدن او به بهشت را بیان کرده است.
{قالَ یا لَیْتَ قَوْمی یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَ المُکرَمِینَ}.
آن وقت که خودش را در مقابل آن سعادت ها دید، گفت: ای کاش، قوم من می دانستند که پروردگارم چگونه مرا آمرزید و مرا در زمره عزیزان قرار داد.
بر این مردِ مومن به برزخ جزای
بگوید که ای کاش این قوم من
بگویند اینک به جنّت درآی
بگشتند و آگاه از این سخن
براستی بنده مخلص، خود این چنین است که پس از شهادتش نیز آرزو کرد که ای کاش قومش ایمان می آوردند! این مرد با ایمان، هم در حال حیات خود، خیرخواه قوم خویش بود و هم بعد از مرگ آرزوی هدایت آن ها را داشت.
ظاهر آیات بالا، با توجّه به آرزوی آن شخص برای مطّلع شدن بستگانش از وضعیت او، آن است که ورود او در بهشت پیش از فرا رسیدن رستاخیز و بلافاصله پس از مرگ او بوده است. از این رو، مقصود از این بهشت، بهشت برزخی است. چرا که از آیات و روایات استفاده می شود بهشت جاویدان در قیامت نصیب مؤمنان خواهد شد. همان گونه که دوزخ برای کافران چنین است. چون اگر انسان غیرمؤمن از دنیا برود او نیز می خواهد وضع تیره خود را به اطلاع کسان و دوستانش برساند و آنان را متوجّه کند که همانند او مسیر غلط نپیماید و
ص: 303
پرونده عمل خویش را آلوده نسازد،
وَهُوَ یُنَادِی یَا أَهْلِی وَیَا وُلْدِی لَا تَلْعَبَنَّ بِکُمُ الدُّنْیَا کَمَا لَعِبَتْ بِی فَجَمَعْتُ الْمَالَ مِنْ حِلِّهِ وَغَیْرِ حِلِّهِ ثُمَّ خَلَّفْتُهُ لِغَیْرِی فَالْمَهْنَأُ لَهُ وَالتَّبِعَةُ عَلَیَّ فَاحْذَرُوا مِثْلَ مَا حَلَّ بِی.((1)) رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم در ضمن این روایت می فرماید روح میّت پس از مرگ ندا می دهد، ای خانواده و فرزندان من، مراقب باشید دنیا شماها را به بازی نگیرد همانطور که مرا به بازی گرفت و اغفالم کرد. اموال را از حلال و حرام جمع آوری نمودم و آن را برای دیگران به جا گذاشتم، هم اکنون آسایش و رفاهش برای آنان است و تبعات و عوارض ناراحت کنندهاش برای من، حذر کنید از وبالی که مرا دامنگیر شده است.
از سرگذشت او این نتیجه به دست می آید که قرآن به حیاتی بعد از مرگ و قبل از قیامت، قائل است. در این باره روایتی است از امیر مؤمنان علیه السلام که فرمودند:
لَیْسَ بَیْنَنَا وَبَیْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ.((2))
میان ما و بهشت یا جهنّم فاصله ای نیست جز مرگ.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ لَتَمُوتُنَّ کَمَا تَنَامُون... وَمَا بَعْدَ الْمَوْتِ دَارٌ إِلَّا جَنَّةٌ أَوْ نَار.((3))
ص: 304
قسم به خدای که مرا به حق مبعوث داشت می میرید آنگونه که خواب می روید... و بعد از مرگ هیچ خانه ای نیست جز بهشت و جهنّم». یعنی بلافاصله بعد از مرگ، انسان وارد جایگاه برزخی اش می شود. یا بهشت برزخی یا جهنم برزخی.
بر اساس کلام رسول مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم ، معطّل شدن روح تا قیامت مفهوم و معنا ندارد. شایان ذکر است درباره این شهید راه حق، تعبیرات بسیار ارزنده ای در روایات نقل شده که حکایت از مقام و درجه والای او در نزد خدا دارد.
جابر بن عبدالله از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل می کند که آن حضرت فرمود:
ثَلَاثَةٌ لَمْ یَکْفُرُوا بِالْوَحْیِ طَرْفَةَ عَیْنٍ مُؤْمِنُ آلِ یَاسِینَ وَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَآسِیَةُ امْرَأَةُ فِرْعَوْن.((1))
سه نفر هستند که حتّی یک لحظه به وحی الاهی کفر نورزیدند: مؤمن آل یاسین (حبیب نجّار) و علیّ بن ابیطالب و آسیه همسر فرعون.
ثعلبی در تفسیر الکشف و البیان از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم چنین نقل کرده است:
سُبَّاقُ الأُمَمِ ثَلَاثَةٌ لَمْ یَکْفُرُوا بِاللهِ طَرْفَةَ عَیْنٍ عَلِیُّ بْنُ أبِی طَالِبٍ وَصَاحِبُ یَاسِینَ وَمُؤْمِنُ آلِ فِرْعَوْنَ فَهُمُ الصِّدِّیقُونَ وَعَلِیٌّ أَفْضَلُهُمْ.((2))
پیشتازان امّت ها سه نفرند که لحظه ای به خدا کافر نشدند: علی بن ابی طالب و صاحب یاسین (حبیب نجار) و مؤمن آل فرعون (حزقیل و آسیه) اینان راستگویان و کاملانند و علی علیه السلام برترین آنان است.
ص: 305
علامه طباطبایی از آیات این داستان توحیدی نکات برجسته ای برگرفته است که از نظر می گذرد:
الف) حبیب نجّار مردی معمولی بود (رجلٌ) و از پیش با فرستادگان پیامبر آن عصر هیچ گونه ارتباط و قراردادی نداشت. نور ایمان کاملاً دلش را روشن کرد و از او مردی راستین، آهنین و نمونه ساخت.
ب) دعوت رسولان به دورترین نقاط آن شهر رسیده بود که چنین مرد کوشایی از اقصای آن پدیدار گشت و رسولان را تصدیق و مردم را به ایمان آوردن ترغیب کرد.
ج) از این که نام او صریحاً در قرآن نیامده است برمیآید که آنچه در این جریان مهم بود هدف او بوده است. از این رو قرآن بر آن تکیه کرده و گرنه بردن نام او نه مهم بود و نه مُعضِل.
د) از سخنان او برمی آید که اهل منطق وبرهان بوده؛ زیرا استدلال های کافران را با منطق صحیح پاسخ گفته است.
ه-) از سیاق و نظم و نَضد آیات چنین استنباط می شود که مردم او را کشتند و از ساحت عزّت حق تعالی ندا آمد: «وارد بهشت شو». این سخن اشاره به آن است که بین قتل در راه خدا و بین ورود به بهشت هیچ فاصله ای واقع نشده و گویا شهادت او همان دریافت فرمان به ورود در بهشت بوده است.
و) مراد از بهشت در آیه مزبور همان بهشت برزخی است. «القبرُ إمّا روضةٌ من ریاضِ الجنّة أو حُفرَةٌ من حفَر النّیران؛ قبر، یا باغی از باغ های بهشت یا گودالی از گودال های جهنّم است».
ص: 306
ز) آرزوی این شهید آن بود که ای کاش طایفه و قبیله او می دانستند خداوند چگونه وی را آمرزیده است.
ح) از بزرگترین بخشش های خداوند به او آن
است که وی را «مُکرَم» به شمار آورده است.((1))
ممکن است این سؤال مطرح شود که شاید فقط شهدا در عالم برزخ حیات دارند نه دیگران.
جواب این خواهد بود که همه انسان ها بعد از مرگ، حیاتی برزخی دارند و معلوم است که انسان نمیتواند احتمال بدهد که از نظر قرآن مردم دو صنف باشند. غیرِ شهدا هر که هست، همه نیست و نابود و معدوم می شوند و تا قیامت، در سکوت مطلق فرو می روند؛ نه عذابی می بینند و نه نعمتی؛ فقط شهدا حیات دارند. بلکه آیات دیگری نیز در این زمینه هست که همهی مردم در عالم برزخ حیات دارند.
اگر تنها از شهدا نام برده شده به خاطر آن است که بحث و گفتگو درباره ی وضع شهیدان در آن زمان میان مردم بوده (چنانچه از شأن نزول آیه نیز به خوبی استفاده می شود).
شاهد بر این مطلب آیه ی دیگری است که می فرماید:
{وَالَّذِینَ هَاجَرُواْ فیِ سَبِیلِ اللهِ ثُمَّ قُتِلُواْ أوْ مَاتُواْ لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللهُ رِزْقًا حَسَنًا وَإِنَّ اللهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ لَیُدْخِلَنَّهُم مُّدْخَلًا یَرْضَوْنَهُ}.
ص: 307
و آنان که در راه خدا از وطن خود هجرت گزیده و کشته شدند یا مرگشان فرا رسید البتّه خدا رزق و روزی نیکویی نصیبشان می گرداند، و همانا خداوند بهترین بخشنده رزق و روزی است. و بی گمان آن ها را منزلی عنایت کند که بسیار بدان خشنود باشند.
در این آیه، حیات برزخی و ثواب آن برای دو دسته ذکر شده است؛ یکی شهدا، دیگری مردگانی که برای خدا هجرت کرده اند. از اقتران و قرار دادن مقتولین و مردگان فی سبیل الله در کنار هم، می توان عمومیت حکم را برای همه صلحای مؤمنین استنباط نمود. چون مطمئناً هجرت فی سبیل الله از بیشتر طاعت های دیگر، ویژگی مهم تری ندارد. از این رو می توان گفت که ذکر آن در آیه به عنوان تمثیل خواهد بود، نه حصر. خلاصه زندگی برزخی اختصاص به شهدا ندارد و عموم از دنیا گذشتگان درحیات برزخی قرار می گیرند. در این زمینه بعضی از روایات با صراحت از متنعّم بودن ارواح مؤمنان در بهشت برزخی سخن می گویند.
ابو بصیر می گوید: از امام صادق علیه السلام درباره ارواح مؤمنان سؤال کردم. آن حضرت فرمود:
فی حُجُرَاتٍ فی الْجَنَّةِ یَأْکُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَیَشْرَبُونَ مِنْ شَرَابِهَا.((1))
ارواح مؤمنان در غرفه های بهشتی سکونت دارند، از غذای بهشتی تناوّل کرده و از آشامیدنیهایش می آشامند.
ص: 308
البتّه ناگفته پیداست یکی از عوامل سعادت و خوشبختی در عالم برزخ شهادت در راه خدا است؛ ولی این پاداش ها تنها مخصوص شهیدان در جبهه نیست؛ زیرا در حدیثی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
إِنَّ الْمَیِّتَ مِنْکُمْ عَلَی هَذَا الأَمْرِ شَهِیدٌ. قُلْتُ: وَإِنْ مَاتَ عَلَی فِرَاشِهِ؟ قَالَ: وَإِنْ مَاتَ عَلَی فِرَاشِهِ، حَیٌّ عِنْدَ رَبِّهِ یُرْزَقُ.((1))
بدون شک اگر کسی از شما طبق همین امر (خط رهبری معصوم) از دنیا برود، بمنزلة شهید است. پرسیدم: گرچه در بستر و رختخواب بمیرد؟ امام علیه السلام فرمود: بله؛ اگرچه در بستر بمیرد، شهید و زنده است و نزد خداوند - از روزی های برزخی - کامیاب می شود.
در این رابطه مولای بیان، امیر سخن علی بن ابی طالب علیهم السلام نیز در نهج البلاغه چنین می فرماید:
فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ عَلَی فِرَاشِهِ وَهُوَعَلَی مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَحَقِّ رَسُولِهِ وَأهْلِ بَیْتِهِ مَاتَ شَهِیداً وَوَقَعَ أجْرُهُ عَلَی اللهِ.
بدون شک هر کدام از شما در بستر جان دهد، در حالی که نسبت به حقّ خدا و رسول خدا و امامان معصوم پایدار باشد، شهید از دنیا رفته و پاداشش بر خداست.
ص: 309
بنابراین ادامه دادن به راه صحیح و پیروی و استقامت همیشگی از خط امام معصوم و فریب حوادث تلخ و شیرین را نخوردن، این خود یک نوع شهادت است؛ چرا که شهید برای پایداری در راه هدف جان می دهد و او نیز با پایداری در راه هدف جان داده است. گرچه اینها خون نداده اند ولی عمری خون دل خورده اند و خط رهبری صحیح را حفظ کرده اند.
3. در آیه ای دیگر می فرماید:
{الَّذینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ طَیِّبینَ یَقُولُونَ سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ}.((1))
همان کسانی که فرشتگان جانشان را در حالی که پاکند می ستانند (و به آنان) می گویند: درود بر شما باد، به (پاداش) آنچه انجام می دادید به بهشت درآیید.
این آیه مذاکرات و مکالماتی را که میان ملائکه و اموات نیکان، بلافاصله بعد از مردن و قبل از قیامت است، بیان می کند. بدون شک این درود و سلام فرشتگان، هنگامی است که روح مؤمنان را اخذ می کنند. بدین وسیله به آنان اعلام می دارند که شما از هرگونه گرفتاری و ناراحتی در امان هستید. سپس به
ص: 310
آن ها گفته می شود: داخل بهشت شوید، منظور از بهشت به قرینه سیاق آیه، بهشت برزخی خواهد بود.
4. آیات زیادی در قرآن برحیات ارواح انبیاء علیه السلام دلالت دارد.
{وَسْئَلْ مَنْ أرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ مِن رُّسُلِنَا أجَعَلْنَا مِن دُونِ الرَّحْمَانِ ءَالِهَةً یُعْبَدُون}.((1))
و از رسولانی که پیش از تو فرستادیم باز پرس که آیا ما جز خدای یکتای مهربان خدایان دیگری را معبود مردم قرار دادیم.
در این آیه، خداوند به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم امر می کند که از انبیای گذشته درباره توحید سؤال کند، البتّه این سؤال و جواب مذکور، فرق نمی کند چه در زمین صورت گرفته باشد و یا در شب معراج، به هر صورت بر حیات ارواح انبیاء و صحت ارتباط با آن ها دلالت دارد.
همچنین آیات:
{سَلامٌ عَلی نُوحٍ فی الْعالَمینَ}، {سَلامٌ عَلی إِبْراهیمَ}، {سَلامٌ عَلی مُوسی وَهارُونَ}، {سَلامٌ عَلی آِلْ یاسینَ} وَ{سَلامٌ عَلَی الْمُرْسَلینَ}.((2))
مسلّماً سلام بر ارواح پیامبران است، طبعاً سلامتی متوجّه ارواح آنان می شود و در تشهّد نماز، شب و روز 5 مرتبه می خوانیم: «السّلام علیک ایها النّبی ورحمة الله وبرکاته».
این نکته لازم به یادآوری است: آیا وهابیهایی که مخاطب ساختن ارواح
ص: 311
مردگان را حرام می دانند و می گویند سلام کردن بر مردگان جایز نیست وهیچ امتیازی برای ارواح عالیه قائل نیستند و منکر ارتباط با آنان هستند و روی همین اصل، آثار قبور ائمّه معصومین علیه السلام را از بین برده و بقعه و بارگاه آنان را خراب کرده اند و حتّی افتخار می کنند که «مدّت مدیدی امام جماعت مسجد رسول الله درمدینه بودم، تا هنوز یک مرتبه هم به پیامبر سلام نکردم»، در قبال این آیات و نیز آیات دیگری در قرآن چه جوابی دارند؟!
درباره حیات ارواح انبیاء و نیز مؤمنان، روایتی از زید شحّام نقل شده است:
عَنْ زَیْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِیعَبْدِ اللهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أرْوَاحَ الْمُؤْمِنِینَ یَرَوْنَ آلَ مُحَمَّدٍ علیهم السلام فی جِبَالِ رَضْوَی فَتَأْکُلُ مِنْ طَعَامِهِمْ وَتَشْرَبُ مِنْ شَرَابِهِمْ وَتُحَدِّثُ مَعَهُمْ فی مَجَالِسِهِمْ حَتَّی یَقُومَ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَیْتِ علیهم السلام فَإِذَا قَامَ قَائِمُنَا بَعَثَهُمُ اللهُ وَأقْبَلُوا مَعَهُ یُلَبُّونَ زُمَراً فَزُمَرا.((1))
امام صادق علیه السلام فرمود: ارواح مؤمنین به عالم برزخ، گاهگاهی خدمت ارواح ائمّه هدی علیه السلام در کوه رَضوی مشرّف می شوند، از طعام و شرابشان می خورند و می نوشند و در مجالس آن ها شرکت کرده و با آن ها صحبت می کنند، تا اینکه قائم ما اهل بیت قیام کند. در آن هنگام، خداوند آنان را مبعوث
خواهد کرد. آن وقت آن ها گروه گروه، لبیک گویان به حضرتش ملحق می شوند.
از این روایات سه مطلب عمده دانسته می شود؛
1. ارواح دارای جسم برزخی می باشند.
ص: 312
2. ارواح مؤمنین با ارواح ائمّه هدی علیه السلام دیدار و ملاقات دارند.
3. این ارواح مؤمنین در زمان ظهور امام زمان رجعت می کنند.((1))
ب. آیاتی در قرآن وجود دارد که دلالت می کند بر اینکه اشقیا بعد از مردن و قبل از قیامت حیاتی در جهنّم برزخی دارند.
1. درباره ی فرعونیان پس از مرگ می فرماید:
{وَحاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْها غُدُوًّا وَعَشِیًّا}.((2))
و فرعونیان را عذاب سخت فرو گرفت. (اینک هر) صبح و شام بر آتش عرضه می شوند.
در ادامه می فرماید:
{وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أشَدَّ الْعَذابِ}.
و روزی که رستاخیز (قیامت) برپا شود (فریاد می رسد که) فرعونیان را در سخت ترین (انواع) عذاب درآورید.
خود آیه صراحت دارد که آن ها قبل از قیامت بر آتش عرضه و در خود قیامت در آتشی وارد می شوند، که بدترین آتش ها خواهد بود. بدون شک از این آیه، دو نوع عذاب استفاده می شود:
اوّل؛ «سُوءُ الْعَذابِ» که در اوّل آیه آمده، این عذاب مربوط به جهان برزخی
ص: 313
است و آن عبارت است از عرضه و نمایاندن فرعونیان بر آتش که نسبت به عذاب آخرت خفیف تر است.
دوّم: «أَشَدَّ الْعَذابِ» که در ذیل آمده است، این عذاب مربوط به جهان آخرت است و آن عبارت است از انداختن فرعونیان در آتش که نسبت به عذاب برزخ بسیار شدیدتر است.
نمودند خود قصد آزار او
به فرعونیان آن گه آمد عذاب
کنون نار برزخ همه صبح و شام
چو وقت قیامت بیاید فرا
که فرعونیان را به روز حساب
خدایش نگه داشت از آن عدو
چه سان سخت بود آن عقاب و عتاب
بر آنان همی عرضه گردد مدام
خطاب آید انسان ز یکتا خدا
چشانیدشان خود اشدّ عذاب
از آیه نکته دیگری نیز دانسته می شود که نعمت و عذاب در برزخ دائمی و ابدی نیست؛ بلکه محدود و موقّت است و با شروع قیامت پایان می پذیرد.
و همچنین تعبیر به صبح و شام، «غدوّا و عشیّا» قرینه ای روشن بر آن است که مراد آیه، عذاب برزخی است. چون در قیامت صبح و شامی نیست؛ بلکه صبح و شام مربوط به دوره ی قبل از قیامت است.
علاوه بر آن آیه ی دیگری در قرآن است که می فرماید:
{لایَرَوْنَ فیها شَمْساً وَلا زَمْهَریراً}.((1))
در آنجا نه آفتابی (سوزان) بینند و نه سرمایی (سخت).
ص: 314
در ذیل این آیه، روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:
ذَلِکَ فی الدُّنْیَا قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ لِأَنَّ نَارَ الْقِیَامَةِ لا یَکُونُ غُدُوّاً وَعَشِیّاً ثُمَّ قَالَ: إِنْ کَانُوا إِنَّمَا یُعَذَّبُونَ فی النَّارِ غُدُوّاً وَعَشِیّاً فَفِیمَا بَیْنَ ذَلِکَ هُمْ مِنَ السُّعَدَاءِ وَلَکِنْ هَذَا فی نَارِ الْبَرْزَخِ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ ألَمْ تَسْمَعْ قَوْلَهُ عَزَّ وَجَلَّ وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذاب.((1))
امام صادق علیه السلام فرمود: این عذاب صبح و شام که در آیه آمده است، ناظر به عذاب پیش از قیامت است، زیرا در
آتش قیامت، صبح و شامی نیست. سپس فرمود: اگر آل فرعون در قیامت، صبح و شام معذّب باشند پس بین این دو وقت، باید خوشبخت و سعادتمند باشند در حالی که چنین نیست و این عذاب صبح و شام مربوط به برزخ پیش از روز قیامت است. آیا گفته خداوند را در همین آیه نشنیده ای که فرموده است: روز قیامت فرمان می رسد آل فرعون را در شدیدترین عذاب وارد نمایند.
از این روایت به خوبی استفاده می شود که آتش دوزخ قیامت همیشگی است و صبح و شام ندارد، آن چه که مجازاتش صبح و شام دارد عالم برزخ است.
2. آیات دیگری داریم که در آن مکالمه ی فرشتگان را با متوفاهای اشقیا بعد از مردن در عالم برزخ بیان می کند. که فرشتگان به آن ها سخنی می گویند و آنان جواب می دهند.
{إِنَّ الَّذینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَةُ ظالِمی أنْفُسِهِمْ قالُوا فیمَ کُنْتُمْ قالُوا کُنَّا
ص: 315
مُسْتَضْعَفینَ فی الأَرْضِ قالُوا ألَمْ تَکُنْ أرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فیها فَاوّلئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَساءَتْ مَصیراً}.((1))
کسانی که بر خویشتن ستمکار بوده اند، [وقتی] فرشتگان جانشان را می گیرند، می گویند: در چه [حال] بودید؟ پاسخ می دهند: ما در زمین از مستضعفان بودیم. می گویند: مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟ پس آنان جایگاهشان دوزخ است، و [دوزخ] بد سرانجامی است.
از آیه استفاده می شود که مقصود از «مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ» جهنّم برزخی است و نیز بدیهی است که چنین گفت و شنودهایی بدون شعور و آگاهی طرفین بی معناست.
3. آیاتی وجود دارد که از عذاب برزخی منافقان خبر می دهد.
{وَمِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَمِنْ أهْلِ الْمَدینَةِ مَرَدُوا عَلَی النِّفاقِ لاتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَیْنِ ثُمَّ یُرَدُّونَ إِلی عَذابٍ عَظیم}.((2))
گروهی از عربهای بادیه نشین که گرد شما را گرفته اند منافقند و گروهی از مردم مدینه نیز در نفاق اصرار می ورزند. تو آن ها را نمی شناسی، ما می شناسیمشان و دو بار عذابشان خواهیم کرد سپس به عذاب بزرگ گرفتار می شوند.
در این آیه آمده است که منافقان با دو عذاب مجازات می شوند. در اینکه منظور از دو عذاب چیست، مفسّران با اختلاف سخن گفته اند.
ص: 316
برخی معتقدند: عذاب اوّل، گرفتاریها، مصیبتها، برملاشدن نفاق ها و کنار رفتن پرده ها در دنیا است و عذاب دوّم هنگام مرگ است که مأموران الاهی، با زدن بر پشت و صورتهایشان از آنان استقبال می کنند.((1))
بعضی گفته اند: عذاب اوّل، هر نوع گرفتاری
در دنیاست. همانند مصیبت، کشته و مجروح شدن، رسوایی و حتّی سختی های مرگ را هم شامل می شود. عذاب دوّم، همان عذاب های برزخی است. بدیهی است چنین عذاب هایی قبل از عذاب بزرگ قیامت می باشد.
مرحوم علامه طباطبایی این احتمال را تقویت می کند((2)).
4. در قرآن مجید، آیاتی وجود دارد که دلالت بر حیات ارواح کفار می کند:
{وَقَالُواْ: یَا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُواْ فیِ دَارِهِمْ جَاثِمِینَ فَتَوَلیَ عَنْهُمْ وَقَالَ: یَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبیّ ِ وَنَصَحْتُ لَکُمْ وَلَکِن لَّا تُحِبُّونَ النَّاصِحِین}.((3))
هنگامی که قوم صالح، ناقه (معجزه بزرگ الاهی) را پی کردند به آن حضرت گفتند: ای صالح اگر تو پیغمبر
خدایی عذابی را که به ما وعده می دهی بیاور. پس دچار زلزله شده و در خانه های خویش بی جان شدند. آن گاه صالح از آنان دور شد و گفت: ای قوم من! پیغام پروردگار خویش را رسانیدم و به شما خیرخواهی کردم، ولی شما خیرخواهان را دوست نمی دارید.
ص: 317
حضرت صالح پیامبر پس از نابودی قومش با آنان صحبت کرده و گفت: حتّی اکنون که بوسیله زلزله هلاک شدهاید، باز هم نصیحت کنندگان را دوست ندارید؟! اگر ارواح آنان زنده و شنوا نباشند، خطاب با مردگان لغو خواهد بود.
5. {فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فی دارِهِمْ جاثِمینَ الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیهَا الَّذینَ کَذَّبُوا شُعَیْباً کانُوا هُمُ الْخاسِرینَ فَتَوَلَّی عَنْهُمْ وَقالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسالاتِ رَبِّی وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَیْفَ آسی عَلی قَوْمٍ کافِرینَ}.
پس زلزله ای سخت آنان را فرو گرفت و در خانه های خود بر جای مُردند. آنان که شعیب را به دروغگویی نسبت دادند، گویی که هرگز در آن دیار نبوده اند. آنان که شعیب را به دروغگویی نسبت دادند خود زیان کردند. پس، از آن ها رویگردان شد و گفت: ای قوم من، هرآینه پیام های پروردگارم را به شما رسانیدم و اندرزتان دادم. چگونه بر مردمی کافر اندوهگین شوم؟
شعیب که پیامبر الاهی است نیز امّت هلاک شده خود را مخاطب قرار داده و با آنان صحبت می کند. مسلّماً ارواح آن ها شنوا بوده اند.
غیر از آیات مذکور که چگونگی دلالت آن ها را بر «حیات برزخی» شرح و توضیح دادیم؛ آیات زیاد دیگری نیز بر بهشت و جهنّم برزخی دلالت دارند که به سبب رعایت اختصار، به آدرس آن ها بسنده کرده و خوانندگان محترم را به کتاب های تفسیری ارجاع می دهم.
سوره بقره: آیات 28و154؛ سوره نوح، آیه 25؛ سوره نساء: آیات 98و99؛ سوره مؤمن، آیات 11و46و71-72؛ سوره مریم: آیه 63؛ سوره طور: آیه 47؛ سوره طه:
ص: 318
آیه 124؛ سوره فجر: آیات 27-29؛ سوره توبه: آیه 49؛ سوره فرقان: آیات 21-24؛ سوره واقعه: آیات 88-94؛ سوره ابراهیم: آیه 28.
خلاصه، از آیات و روایات گذشته دانسته شد که برای انسان پس از مرگ، بهشت و جهنّم برزخی موجود است که غیر از بهشت و جهنّم قیامتی است و پس از آن که برزخ سپری گردید و در صور دمیده شد، قیامت کبری برپا می شود و با حسابرسی هرکس به سزای عمل خود برسد، آن وقت انسان به بهشت و یا جهنّم قیامتی وارد می شود و برای همیشه آنجا می ماند.
از مباحث گذشته دانسته شد که با سپری شدن عمر و فرا رسیدن مرگ، رزق و روزی دنیوی آدمی قطع می شود و بدون فاصله وارد عالمی - که مانند عالم دنیا پایان می پذیرد، - می شود که آن را «عالم برزخ یا عالم ارواح و قبر» می نامند. و انسان مرحله دیگری از حیات خود را آغاز می کند. کوتاه سخن اینکه برزخ، قیام و زندگی جدید و جهان نو است که در آن حقایق جهان هستی تا حدّی بر او روشن و از خواب چندین ساله بیدار می شود و نتیجه کردارش را با شگفتی تمام می نگرد که همه چیز را حس می کند، می گوید و می شنود. از چیزهایی لذّت و از چیزهایی رنج می برد. البتّه لذّت و رنجش بستگی به افکار، اخلاق و اعمال او در دنیا دارد.
در این جا یک سؤال مهم پیش می آید که آیا برای روح انسان پس از مرگ و ورود در عالم برزخ، تکامل و ترقّی و یا تنزّل و انحطاط ممکن است؟ یا اینکه تکامل و تنزّل در آنجا وجود ندارد؟ قبل از جواب این سؤال، بهتر است به این
ص: 319
مطلب توجه داشته باشیم که اگرمعنای تکامل و تنزّل، طرح و بررسی شود، جواب کاملاً روشن خواهد شد. توضیح این که:
اگر گفته شود مراد از تکامل، تحصیل ثواب و مزد جدید به سبب انجام طاعات و عبادات در عالم قبر و برزخ است؛ و مراد از تنزّل، نافرمانی و معصیت احکام جدید، در این صورت جواب قطعاً منفی خواهد بود. یعنی ارواح در عالم برزخ تکامل و تنزّل نخواهند داشت، زیرا دلیلی بر اصل تکلیف ارواح در عالم برزخ وجود ندارد تا امتثال و عصیان تحقق یابد. به اصطلاح اهل منطق، «سالبه به انتفاء موضوع» است. یعنی: اصلاً در برزخ تکلیفی نیست تا تکامل و تنزل وجود داشته باشد. چون طبق آیات و روایات ائمّه هدی علیهم السلام دنیا دار تکلیف و عمل است. عالم برزخ و قیامت دار حساب و جزا. و مرگ، حدّ فاصل بین این دو عالم است. با فرارسیدن مرگ، مرحله عمل و سعی پایان می یابد؛ اراده و تصمیم و تمایلات در آن جا از انسان سلب می گردد. قرآن کریم که نسخة حیات بخش جامعة بشری در دنیا
و آخرت است، می فرماید:
{إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ وَإِنَّ الآخِرَةَ هی دارُ الْقَرارِ}.((1))
این زندگی دنیا، تنها متاع و کالایی [ناچیز] است، و در حقیقت، آن آخرت است که سرای پایدار است.
در این آیه، تعبیر «متاع» آورده شده است، که منظور، همان اعمال و تکالیف الاهی است.
ص: 320
چنانکه حضرت علی علیه السلام نیز فرموده اند:
فَإِنَّ الدُّنْیَا لَمْ تُخْلَقْ لَکُمْ دَارَ مُقَامٍ بَلْ خُلِقَتْ لَکُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الأَعْمَالَ إِلَی دَارِ الْقَرَارِ.((1))
دنیا برای شما، سرای ثبات و قرار آفریده نشده است؛ بلکه آفریده شده، تا عبورگاه باشد و از آن، زاد و توشه و اعمال صالح برای سرای قرار و ثبات فراهم کنید.
در برزخ، آدمی از کار و کوشش باز می ماند و قدرت فعالیت های خوب و بد از وی سلب می شود. از این رو پس از مرگ، هیچکس قادر نیست عملاً وضع موجود خویش را دگرگون سازد و در پرونده اعمال خود تغییر و تحوّلی به وجود آورد.
علی علیه السلام در جای دیگر می فرماید:
وَاُوصِیکُمْ بِذِکْرِ الْمَوْتِ وَإِقْلالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ وَکَیْفَ غَفْلَتُکُمْ عَمَّا لَیْسَ یُغْفِلُکُمْ...لا عَنْ قَبِیحٍ یَسْتَطِیعُونَ انْتِقَالاً وَلافی حَسَنٍ یَسْتَطِیعُونَ ازْدِیَادا.((2))
مردم شما را به یاد آوری مرگ، سفارش می کنم. از مرگ کمتر غفلت کنید، چگونه مرگ را فراموش می کنید در حالی که او شما را فراموش نمی کند... اکنون کسانی که از دنیا رفته اند نه قدرت دارند از اعمال زشت خود دوری کنند، و نه می توانند عمل نیکی بر نیکی های خود فزونی بخشند.
ص: 321
و نیز آن حضرت علیه السلام فرمود:
إِنَّ الْیَوْمَ عَمَلٌ وَلا حِسَابَ وَغَداً حِسَابٌ وَلا عَمَل.((1))
امروز، هنگام عمل است نه حسابرسی و فردا روز حسابرسی است، نه عمل.
بنابراین، دنیا مرحله قوه و حرکت تکاملی برای برزخ و قیامت است. برزخ و قیامت مرحله رسیدن به ثمرات اعمال است و مادامی که در مرحله قوّه است، همانند کشتی حرکت دارد و وقتی که به مرحله فعلیّت رسید آرام می شود و از حرکت باز می ماند. به عبارت دیگر، دنیا عالم طبع و ماده است و برزخ عالم مجرد و غیر مادی؛ یعنی دنیا عالم ملک است و برزخ عالم ملکوت. این عالم با آن عالم از نظر موضوع و حکم تفاوت دارد پس می توان گفت، حرکت تکاملی در آن جا وجود ندارد.
امّا اگر مراد از تکامل و تنزّل، این باشد که ممکن است در عالم برزخ، در اثر برخی از عوامل و شرایط، نعمتِ بعضی از افرادِ متنعّم افزایش یابد یا از بین برود، و یا برعکس کیفرشان شدیدتر و بر عذابشان افزوده شود، این تغییر یافتن اوضاع و احوال بعضی از افراد متنعّم یا معذّب در عالم برزخ، مطلبی است که در روایات بسیاری وارد گردیده ولی باید دید که این تغییرات بر اثر چه عاملی صورت گرفته است.
به عبارت روشن، انسان پس از مرگ نیز ممکن است از نتیجه اعمال دنیوی
ص: 322
در عالم برزخ برخوردار شود، به این معنا که آثار اعمالی که قبلاً در دنیا انجام داده، هنوز وجود داشته باشد و همین آثار، موجب افزایش نعمت های برزخی یا عذاب های برزخی او شود. قرآن کریم می فرماید:
{إِنَّا نَحْنُ نُحْیِ الْمَوْتیَ وَنَکْتُبُ مَا قَدَّمُواْ وَءَاثَارَهُمْ وَکُلَ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ فیِ إِمَامٍ مُّبِین}.((1))
ماییم که مردگان را زنده می کنیم و آنچه کرده اند و آنچه از آثارشان بعد از مردن بروز می کند، همه را می نویسیم و همه چیز را در کتاب آشکار کننده ای برشمرده ایم!
بدون شک، منظور از «مَا قَدَّمُواْ» اعمال دنیوی انسان است. تعبیر «ءَاثَارَهُمْ» نیز مصادیقی دارد؛ از جمله هدایت شدن افراد توسّط متوفّی، بهره های معنوی دیگران از آثار علمی میّت، استفاده از بناهای خیریه ای که در دنیا ایجاد کرده، همچنین گمراه شدن افراد در اثر کتب ضالّه، به فساد کشیده شدن ایمان و عقاید افراد در اثر مراکز فسادی که متوفّی در دنیا ایجاد کرده، که طبق آیه شریفه چنین آثاری نیز در نامه عمل منظور خواهد شد.
بعضی از روایات با ذکر مواردی از بهره مند شدن انسان از آثار اعمال خود پس از مرگ، یا از احسان هایی که اقوام و بازماندگانشان درباره آن ها انجام می دهند بیان واضح تری دارد؛ و همچنین برخی از روایات با صراحت می گوید: آثار بد و گمراه کننده سبب افزایش عذاب خواهد شد. در این مورد اوّلاً لازم است انسان ها در دنیا آثار خیر باقی بگذارند تا بعد از مردن از آن ها بهره مند
ص: 323
گردند. ثانیاً لازم است ارواح گذشتگان را با احسان و صدقات و اعمال خیر یاد کنیم، چنانکه دین اسلام به هر یک از این دو مورد دعوت و تشویق کرده است.
در اینجا به برخی از آن روایات که در این باره وارد شده است، اشاره می شود:
1. عَنِ الحُسَینِ علیه السلام قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وسلم : مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أجْرُهَا وَأَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ ءٌ.((1))
حضرت امام حسین علیه السلام از نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حدیث
کرده که فرموده است: هر کسی سیره و روش خوبی را در جامعه بنیان نهد، اجر آن سیره و اجر کسانیکه تا قیامت به آن سیره عمل می کنند، برای او خواهد بود، بدون آنکه از اجر عاملین به آن، چیزی کاسته شود.
تأسیس سیره بد نیز از جهت کیفری، آثارش ممتد و دامنه دار است.
2. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: أَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللهِ سَنَّ سُنَّةَ هُدًی کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ مَنْ عَمِلَ بِذَلِکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَیْ ءٌ وَأَیُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللهِ سَنَّ سُنَّةَ ضَلالٍ کَانَ عَلَیْهِ مِثْلُ وِزْرِ مَنْ فَعَلَ ذَلِکَ مِنْ غَیْرِ أَنْ یُنْقَصَ مِنْ أَوْزَارِهِمْ شَیْ ءٌ.((2))
امام باقر علیه السلام فرمود: هر بنده ای از بندگان خدا که سیره و روش هدایت را در جامعه بنیان نهد، برای او ثوابی همانند ثواب عامل آن کار است، بدون اینکه از ثواب عاملین کاسته شود وهر بنده ای از
ص: 324
بندگان خدا روش گمراه کننده ای را بین مردم بنیان نهد، برای او گناهی همانند گناه کسانی است که مرتکب آن عمل شده اند بدون آنکه از گناه عاملین آن کاسته شود.
از این دو روایت استفاده می شود که اثر بنیانگذاری سنّت - چه حسنه باشد و چه ضالّه و گمراه کننده - پایدار است. کسی که سنّت خوبی را در جامعه پایه گذاری کند، سپس دیگری از وی پیروی نماید، هر بار که آن سیره و سنّت خوب، مورد عمل دیگران واقع می شود، مؤسّس و پایه گذار آن سنّت خواه زنده و خواه مرده باشد، در پیشگاه الاهی از پاداش تازه ای همانند پاداش عامل آن برخوردار می گردد. کسی که سنّت بدی را در جامعه بنیان نهد، پس دیگران از او پیروی کنند، هر بار که آن سیره و روش بد مورد عمل واقع شود، در پرونده مؤسّس آن - خواه زنده و خواه مرده باشد - گناه تازه ای ثبت می شود و مستحقّ کیفر جدید می گردد. بنابراین، هر کس که آثار خیریه او مورد عمل مؤمنین قرار گیرد، به مقدار ثواب عمل کنندگان که گاهی در طول تاریخ به صدها میلیون می رسند به بانی هم مزد می رسد، به راستی مزد جمعی از بندگان خوشبخت الاهی همچون نهر جاری به آنان می رسد.
برای نمونه به یک مثال بسنده می کنیم: شخص خیرخواهی تصمیم می گیرد بیمارستانی برای معالجه بیماران، مجروحان و مصدوّمان بسازد و مقداری از مال خود یا همه آن را در این راه صرف کند، بیماران به آن بیمارستان مراجعه می کنند و معالجه می شوند. ممکن است این عمل دهان به دهان به شهرهای دیگر برسد و افراد خیرخواه دیگری هم، چنین کاری را انجام دهند و در هر شهری بیمارستانی
ص: 325
ساخته شود و صدها و هزاران بیمار در آن ها معالجه شوند و از مرگ نجات پیدا کند و صدها سال، آن بیمارستان ها برپا باشد.
به موجب روایات هرکس که سنّت خوبی را در جامعه پایه گذاری کند، سپس دیگران از وی پیروی نمایند هر بار که آن سیره و سنّت، مورد عمل پیروان قرار گیرد، مؤسّس و پایه گذار آن، در پیشگاه الاهی از پاداش تازه ای برخوردار می گردد و به نعمت جدیدی دست می یابد و ثواب ساختن بیمارستان ها و مراجعین به آن ها، لحظه به لحظه در نامه اعمال آن ها نوشته می شود. بر عکس آنانی که کتاب های گمراه کننده نوشته اند یا سینماها و مجالس رقص و مراکز فسق و فجور تأسیس نموده اند و مردم در آنجا سرگرم فسق و معاصی شدند، یا بدتر از آن، به تأسیس احزاب مضل و گمراه کننده خصوصاً مذاهب باطله پرداخته اند که عقاید مردم بیخبر را تباه سازند و از دین حق، آنان را دور نمایند، تمام گناهانی که به عاملین آن تعلّق می گیرد، برای مؤسّسین آن ها نیز می رسد.
در این باره روایتی است از امام صادق علیه السلام که آن حضرت فرمود:
لَیْسَ یَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ مِنَ الأَجْرِ إِلَّا ثَلاثُ خِصَالٍ صَدَقَةٌ أجْرَاهَا فی حَیَاتِهِ فَهِیَ تَجْرِی بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ صَدَقَةً مَوْقُوفَةً لا تُورَثُ أَوْ سُنَّةُ هُدًی سَنَّهَا وَکَانَ یَعْمَلُ بِهَا وَعَمِلَ بِهَا مِنْ بَعْدِهِ غَیْرُهُ أَوْ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَه.((1))
پس از آنکه آدمی از دنیا می رود، اجری عایدش نمی گردد مگر از سه راه. اوّل صدقه ای که آنرا در ایّام حیات خود، به جریان انداخته
ص: 326
و پس از مرگش تا قیامت جریان داشته باشد مانند موقوفاتی که ارث برده نمی شوند. یا سنّت خوبی که پایه گذاری نموده و بعد از او مورد عمل دیگران است. یا فرزند صالحی که وی را به شایستگی تربیت نموده و برای او استغفار می نماید.
صدقه جاریه ای که در روایات آمده، معنی وسیعی دارد و موارد بسیاری را شامل است که قسمتی از آن ها در دو حدیث پیش رو ذکر شده است:
عَنِ الْهَیْثَمِ عَنْ أبِی کَهْمَشٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ علیه السلام قَالَ: سِتُّ خِصَالٍ یَنْتَفِعُ بِهَا الْمُؤْمِنُ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهِ وَلَدٌ صَالِحٌ یَسْتَغْفِرُ لَهُ وَمُصْحَفٌ یُقْرَأُ فِیهِ وَقَلِیبٌ یَحْفِرُهُ وَغَرْسٌ یَغْرِسُهُ وَصَدَقَةُ مَاءٍ یُجْرِیهِ وَسُنَّةٌ حَسَنَةٌ یُؤْخَذُ بِهَا بَعْدَهُ.((1))
هیثم از ابی کهمش نقل می کند که امام صادق علیه السلام فرمود: شش خصلت است که انسان مؤمن پس از مرگ از آن ها بهرهمند می شود: فرزند صالحی که برای او دعا کند؛ قرآنی که (از او به جا مانده و) خوانده شود؛ چاه آبی که (برای استفاده دیگران) حفر کند؛ درختی که بنشاند (و دیگران از سایه یا میوه و ... آن استفاده کنند)؛ چشمه آبی که (برای استفاده مردم)جاری نماید و سنّت نیکویی که (از خود بر جا گذاشته) پس از او به آن عمل شود.
مضمون این روایت را ابن عباس از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با کمی اختلاف نقل کرده است:
سَبعَةُ أسبابٍ یُکتَبُ لِلعبدِ ثَوابُها بَعدَ وَفاتِهِ، رَجُلٌ غَرَسَ نَخلاً أو حَفَرَ
ص: 327
بِئراً أو أَجرَی نَهراً أو بَنی مَسجِداً أو کَتَبَ مُصحَفاً أو وَرَّثَ عِلماً أو خَلَّفَ وَلَداً صالِحاً یَستَغفِرُ لَه بَعدَ وَفاتِهِ.((1))
هفت عامل است که اگر شخصی یکی از آن ها را به جای گذارده باشد، پس از مرگ، ثوابش در پرونده عمل وی ثبت می گردد. کسی که درخت مثمری غرس نماید، چاهی حفر کند، قناتی را جاری سازد، مسجدی را بنیان نهد، قرآنی بنویسد، علمی از خود به جای بگذارد و فرزند صالحی تربیت کند که برای او استغفار نماید.
فرزند صالح، همانند صدقات جاری برای والدین در عالم برزخ موجب اجر است. گاهی فرزند صالح برای پدر و مادر خویش استغفار می کند و خداوند در برزخ، آنان را مشمول عفو و رحمت خود قرار می دهد و گاهی فرزند بدون آن که در یاد پدر و مادر باشد، عمل نیکی انجام می دهد و چون انجام آن کار خوب، مخصوص تربیت صحیح والدین بوده، خداوند در برزخ، آنان را از عمل خیر فرزندشان برخوردار می سازد و به عذابشان خاتمه می دهد.
عَنِ الصَّادِقِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم : مَرَّ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ علیه السلام بِقَبْرٍ یُعَذَّبُ صَاحِبُهُ ثُمَّ مَرَّ بِهِ مِنْ قَابِلٍ فَإِذَا هُوَ لَیْسَ یُعَذَّبُ فَقَالَ: یَا رَبِّ مَرَرْتُ بِهَذَا الْقَبْرِ عَامَ اوّل فَکَانَ صَاحِبُهُ یُعَذَّبُ ثُمَّ مَرَرْتُ بِهِ الْعَامَ فَإِذَا هُوَ لَیْسَ یُعَذَّبُ فَأَوْحَی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إِلَیْهِ یَا رُوحَ اللهِ إِنَّهُ أَدْرَکَ لَهُ وَلَدٌ صَالِحٌ فَأَصْلَحَ طَرِیقاً وَآوَی یَتِیماً فَغَفَرْتُ لَهُ بِمَا عَمِلَ ابْنُهُ.((2))
امام صادق علیه السلام از پدرانش علیهم السلام و از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم نقل
ص: 328
کرده است: حضرت مسیح بر قبری گذر کرد که صاحب آن معذّب بود، سال بعد نیز از کنار همان قبر گذشت و صاحب قبر را معذّب نیافت، از ساحت الاهی علّت آن را جویا شد، خدای تعالی هم به او وحی کرد که : ای روح الله آن شخص دارای فرزند صالحی است که راهی را اصلاح کرده و یتیمی را پناه داده است؛ از این رو او را مورد مغفرت قرار داده و بخشیدم به سبب آنچه که فرزندش انجام داد.
نتیجه این که: با جرأت می توان گفت که افزایش و تکامل و یا انحطاط و تنزّل ارواح در عالم برزخ، نتیجة اعمالی است که در دنیا انجام می گیرد. چه اینکه متوفّی خود سنّت حسنه و صدقه جاریه و یا سنّت بد و گمراه کننده به جای گذارده باشد و یا اینکه به سبب اعمال بستگان و دوستان با وفای او مشمول عفو و رحمت واسعه الاهی قرار گرفته و مستحقّ پاداش جدید می گردد. پس می توان گفت در این صورت تکامل و تنزّل صادق است.
نکته: بدون هیچ تردیدی، روح پس از جدایی از جسم مادّی و آزاد شدن از قفس تنگ بدن و راه یافتن به عالم ارواح و برزخ، به معلومات و آگاهی جدیدی دسترسی پیدا نموده و درجه اعتقاد و ایمان او به خدا، قیامت، نبوّت و ولایت قویتر می شود. زیرا حجاب و پرده ها عقب زده می شود و شعاع درک و دید انسان در عالم برزخ به مراتب بیشتر از دنیا است.
حدّاقل روح در برزخ، همانند یک مسافر تازه سفر کرده وارد به شهر بزرگی است که معلومات جدیدی از آن شهر به دست خواهد آورد.
در این جا ذکر یک مطلب دیگر را نیز لازم می دانم. ارواحی که هم اکنون در عالم برزخند، از اوضاع و احوال آینده خویش بی خبرند و نمی دانند در روز حشر
ص: 329
چه وضعی خواهند داشت. غیب قیامت برای برزخیان همانند غیب برزخ برای اهل دنیا نسبی است.
همانطور که با پایان یافتن عمر آدمی و فرا رسیدن مرگ، غیب برزخ برای متوفّی مشهود می گردد همچنین با پایان عالم برزخ و قیام قیامت، غیب آخرت برای برزخیان عیان می شود. در آن روز مؤمنین و کفّار به اصالت سخنان پیامبران الاهی وقوف می یابند، به صحّت خبرهای غیبی که از راه وحی به مردم داده بودند پی می برند. حساب و میزان و بهشت و دوزخ را می بینند و از تمام خصوصیات ثواب و عقاب خداوند آگاه می گردند.
{وَنَادَی أَصحابُ الْجَنَّةِ أصحابَ النَّارِ أن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقًّا فَهَلْ وَجَدتُّم مَّا وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا قَالُواْ نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنُ بَیْنَهُمْ أن لَّعْنَةُ اللهِ عَلیَ الظَّالِمِین}.((1))
و بهشتیان، دوزخیان را آواز می دهند که: ما آنچه را که پروردگارمان به ما وعده داده بود، حق یافتیم، آیا
شما هم آنچه را که پروردگارتان وعده داده بود، حق یافتید؟ گویند: آری. پس آواز دهنده ای در میان آنان آواز دهد که: لعنت خدا بر ستمکاران باد.
حال، آیا می شود این معلومات را که بعد از مرگ به دست آورده، از مصادیق تکامل دانست؟ یا بگوییم اصلاً طبیعت عالم برزخ همین است؟ فرق نشئة دنیا و نشئة برزخ هم در همین بوده و این معلومات را نمی توان از مصادیق تکامل دانست.
ارواح اطفال در برزخ تکامل دارند؟
ص: 330
در بحث قبل، روایاتی را که دلالت بر تکامل و تنزّل ارواح در عالم برزخ می کرد، مورد بررسی قرار داده و گفتیم که این تکامل و تنزّل نتیجه و اثر عمل هایی است که متوفّی در زمان حیات خود در عالم دنیا انجام داده است.
امّا نکته ای ناگفته باقی می ماند و آن اینکه: ارواح افراد معیوب و ناقص و اوّلاد مؤمنان که در سنّ کودکی از دنیا رفته اند، حتّی بچّه های سقط شده، در برزخ تکامل دارند یا خیر؟
با استناد به مضمون دو حدیث، جواب مثبت است یعنی تکامل وجود دارد.
الف) ابْنُ سَعِیدٍ الْهَاشِمِیُّ عَنْ فُرَاتٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْهَمْدَانِیِّ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الشَّامِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی جَرِیرٍ عَنْ عَطَاءٍ الْخُرَاسَانِیِّ رَفَعَهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ غَنْمٍ قَالَ: لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ صلی الله علیه و آله وسلم مَرَّ عَلَی شَیْخٍ قَاعِدٍ تَحْتَ شَجَرَةٍ وَ حَوْلَهُ أَطْفَالٌ. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه و آله وسلم : مَنْ هَذَا الشَّیْخُ؟ یَا جَبْرَئِیلُ! قَالَ: هَذَا أَبُوکَ إِبْرَاهِیمُ علیه السلام ! قَالَ: فَمَا هَؤُلَاءِ الْأَطْفَالُ حَوْلَهُ قَالَ هَؤُلَاءِ أَطْفَالُ الْمُؤْمِنِینَ حَوْلَهُ یَغْذُوهُمْ.((1))
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: در شب معراج نظرم به پیرمردی افتاد که در زیر درختی نشسته است و در اطراف اوکودکانی گرد آمده بودند، از جبرئیل سؤال کردم: این پیرمرد کیست؟ گفت: پدرت حضرت ابراهیم خلیل است. پرسیدم: این اطفال که در اطراف او هستند، چه کسانی می باشند؟ جبرئیل گفت: اینها اطفال مؤمنانی هستند که حضرت ابراهیم به آنان غذا می دهد.
ص: 331
ب) از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:
عَنْ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ علیه السلام قَالَ: إِنَّ أَطْفَالَ شِیعَتِنَا مِنَ الْمُؤْمِنِینَ تُرَبِّیهِمْ فَاطِمَةُ علیه السلام .((1))
اوّلاد شیعیان ما را که به سنّ کودکی از دنیا رفته و به حدّ کمال نرسیده اند، حضرت «فاطمه»÷ تربیت می کند.
این دو روایت از لحاظ سند ضعیف هستند و قابل اعتماد نمی باشند.
قطع نظر از ضعف سند، این دو روایت قابل مقایسه با روایات زیاد دیگری که هر گونه عمل را نفی می کند، نیست. در آن روایات گفته شده که در عالم برزخ و قیامت سعی و عمل انسان پایان می یابد و قدرت فعالیت های خوب و بد از او سلب می شود. به عبارت روشن تر، دنیا دار تکلیف و عمل است و برزخ عالم پاداش و کیفر که قبلاً مفصّلاً بیان گردید، گذشته از همه، اطفال نه در دنیا مکلّف هستند و نه در عالم برزخ. پس تربیت برای چه عالمی صورت می گیرد؟
به هر حال یک مطلب مهمّ دیگری که وجود دارد این است که آیا اطفال در برزخ رشد دارند؟ یعنی گذشت زمان طولانی بر اجسام مثالی و برزخی چه تأثیری می گذارد؟ در این مورد باید به ضعف خود اعتراف نموده و بگوییم: (لا أدری، نصف العلم)
مولوی در این باره چه زیبا سروده است:
نکته ها چون تیغ پولاد است و تیز
نزد این الماس، بی اسپر میا
زین سبب من تیغ کردم در غلاف
گر نداری تو سپر، واپس گریز
کز بریدن تیغ را نبود حیا
تا که کژخوانی نخواند بر خلاف
ص: 332
در عین حال بعید به نظر می رسد که در
عالم برزخ رشد سنّی در اطفال تحقق یابد.
تا این جا آیاتی را آوردیم که دلالت می کردند بر این که انسان بعد از مردن و قبل از رستاخیز در عالم برزخ حیات دارد، و برخی متنعم و برخی معذّب اند؛ همچنین تکامل یا تنزّل ارواح را در عالم برزخ مورد بررسی قرار دادیم. اینک روایاتی را می آوریم که شاهد حیات برزخی انسان و امکان ارتباط با ارواح آنان پس از مرگ و قبل از قیامت می باشند.
از جمله مواردی که در بحث حیات برزخی مورد اتّفاق تمام فرق اسلامی است، گفت و گو و ارتباط با ارواح می باشد. در این باره روایات زیادی وارد شده است که چندتای آن را یاد آور می شویم:
در جنگ بدر - نخستین نبرد مسلمانان با مشرکان - که موجب پیروزی و سرافرازی سپاه اسلام گردید، هفتاد نفر از کفّار مکّه در معرکه بدر به قتل رسیدند. قرآن مجید که محکمترین سند و بهترین راه هدایت بشر است، در این باره می فرماید:
{وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللهُ بِبَدْرٍ}.((1))
هر آینه خدا شما را در بدر یاری کرد.
ص: 333
انس بن مالک گوید: رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله وسلم تا سه روز کشته های بدر را رها کردند؛ پس از تمام شدن سه روز، به دستور آن حضرت، کشتگان قریش را در چاهی انداختند. پیامبر بر سر آن چاه آمد و خطاب به آن کشته ها فرمود: ای ابا جهل بن هشام! ای امیهْ بن خلف! ای عتبهْ بن ربیعه! ای شیبهْ و... شما برای رسول خدا همسایگان بدی بودید. او را از خانه و دیارش بیرون راندید. آن گاه
جمع شده با او به جنگ و ستیز برخاستید.((1))
سپس فرمود:
یا أَهلَ القَلیب! فَقَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِی رَبِّی حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَ رَبُّکُم حَقّاً.
همانا من وعده ی پروردگارم را حق یافتم. آیا آنچه را که پروردگارتان به شما وعده داده بود، حق یافتید؟
فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: یَا رَسُولَ اللهِ مَا خِطَابُکَ لِهَامٍ قَدْ صَدِیَتْ فَقَالَ لَهُ: مَهْ یَا ابْنَ الْخَطَّابِ فَوَ اللهِ مَا أَنْتَ بِأَسْمَعَ مِنْهُمْ وَمَا بَیْنَهُمْ وَبَیْنَ أَنْ تَأْخُذَهُمُ الْمَلَائِکَةُ بِمَقَامِعِ الْحَدِیدِ إِلَّا أَنْ أُعْرِضَ بِوَجْهِی هَکَذَا عَنْهُمْ.((2))
عمر گفت: یا رسول الله، با انسان های مرده چه سخن می گویی؟ آن ها که چیزی نمی شنوند. فرمود: ساکت باش پسر خطّاب به خدا
ص: 334
قسم تو از آن ها شنواتر نیستی. فاصله آن ها با عذاب ملائکه که با گرزهای آهن آن ها را بزنند فقط آن است که من صورتم را از آن ها برگردانم.
جنگ جمل نخستین جنگ داخلی جهان اسلام بود که بعد از خلافت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام به وقوع پیوست. این جنگ برای اثبات حق و باطل صورت گرفت. در یک طرف امیر المؤمنین علیه السلام و 3 فرزندش امام حسن و امام حسین علیهم السلام و محمّد حنفیه، عبدالله بن عباس، عمّار یاسر و برادر عایشه محمّد بن ابی بکر با بیست هزار نفر دیگر بود و طرف دیگر عایشه، طلحه، زبیر و کعب بن سوره که در آخر زبیر معرکه جنگ را ترک نمود.
در این جنگ 9 هزار نفر از لشکر عایشه و1700 نفر از لشکر علی علیه السلام کشته شدند.((1)) پس از پایان جنگ، امیرمؤمنان علیه السلام به همراه عمّار یاسر و عدّه ای از اصحابش میان کشتگان راه می رفت. به جنازه کعب بن سوره قاضی بصره رسیدند در حالی که او به زمین افتاده و قرآن بر گردنش آویزان بود. آن حضرت امر فرمودند تا قرآن را از گردنش جدا نموده و در جای پاک قرار دهند. سپس او را نشاندند. آن گاه امام به کعب فرمود:
یَا کَعْبَ بْنَ سُورَةَ قَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِی رَبِّی حَقّاً فَهَلْ وَجَدْتَ مَا وَعَدَکَ
ص: 335
رَبُّکَ حَقّا ثُمَّ قَالَ أَضْجِعُوا کَعْباً وَسَارَ قَلِیلاً.((1))
ای کعب بن سوره! آنچه را که خدا به من وعده داد بود حق یافتم، آیا تو هم آنچه را که خدا وعده داده بود حق یافتی؟ سپس فرمود تا او را به پهلو بخوابانند و از جنازه او گذشت.
اندکی بعد به جنازه طلحه رسید که روی زمین افتاده بود دستور داد تا او را نیز بنشانند. سپس خطاب به او همان مطالبی را تکرار کرد که قبلاً خطاب به کعب بن سوره فرموده بودند. آنگاه مردی از یارانش در مقابل آن حضرت ایستاده و عرض کرد:
یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا کَلَامُکَ هذِهِ الهَام قَد صُدِیَت لاتَسمَعُ لَکَ کَلَاماً وَلا تُرَدُّ جَواباً.
ای امیر المؤمنین، این چه کلامی است؟ این کشته ها شایستگی آن را ندارند که مورد خطاب قرار گیرند. اینان مرده اند و کلام شما را نشنیده و جواب شما را هم نمی دهند.
فَقالَ علیه السلام : وَالله إِنَّهُما لَیَسمَعانَ کَلامِی کَما تَسمَعَ أَصحابَ القَلیبِ کَلامَ رَسُولَ الله صلی الله علیه و آله وسلم وَلَو أَذِنَ لَهُما فی الجَوابِ لَرَأَیتَ عَجَباً.
حضرت فرمودند: همانا آنان کلام مرا می شنوند. همانطور که اصحاب قلیب (در بدر که در روایت قبل به آن اشاره شد) کلام رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم را شنیدند و اگر اجازه داشتند که جواب بدهند، شگفتزده می شدی.
ص: 336
قبرستان پشت دروازه کوفه بعد از مراجعت از جنگ صفّین؛ که اهل قبور را مخاطب قرار داده به اصحاب خود فرمودند: «اگر آن ها اجازة سخن گفتن می داشتند، به شما می گفتند بهترین توشه تقوای الهی است».((1))
از این کلام امیر مؤمنان، دانسته می شود که مردگان، در عالم برزخ آگاه به سخن و حال زندگان می باشند.
همه می دانند یکی از معجزات بزرگ حضرت عیسی علیه السلام زنده کردن مردگان بود. خداوند در قرآن کریم درباره زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی علیه السلام می فرماید:
{وَ إِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتیَ بِإِذْنی}.((2))
به اذن و فرمان من مردگان را از گورها خارج می کنی.
و اخراج مرده ها همان احیای آنان است چنانکه در آیات دیگر از همین وصف به احیای موتی تعبیر شده است.
{وَ أُحْیِ الْمَوْتیَ بِإِذْنِ الله}.((3))
و به فرمان خدا مرده را زنده می کنم.
اینک به یکی از مواردی که آن حضرت مرده را زنده نمودند و از احوال او سؤال کردند و او جواب داد، اشاره می کنیم.
ص: 337
روزی جماعتی خدمت حضرت عیسی علیه السلام رسیدند و عرض کردند: یا روح الله! کسی را برای ما زنده کن که از مرگ و قیامت سخن بگوید. آن حضرت فرمودند: هرکس را که می خواهید زنده کنم، اختیار کنید. آن جماعت سام بن نوح را انتخاب کردند. حضرت عیسی علیه السلام اوّل دو رکعت نماز خواند. سپس دست به دعا بلند کرد و از خداوند خواست که «سام بن نوح» را زنده کند. خداوند دعای او را به اجابت رسانید. سام را زنده کرد. حضرت عیسی علیه السلام دید که موهای سر و محاسن او سفید شده است.
فرمود: ای سام! این سفیدی که در سر و صورت تو پیدا شده است، از چه جهت است؟ در حالی که سفید شدن مو در زمان تو نبوده. «سام» عرض کرد: یا روح الله! وقتی شنیدم مرا صدا می زنی گمان کردم قیامت برپا شده است. از ترس آن روز، موهای سر و صورتم سفید شد. حضرت عیسی علیه السلام فرمود: چند سال است از دنیا رفته ای؟ عرض کرد: یا روح الله چهار هزار سال پیش از دنیا رفته ام و در طول این مدت هنوز سکرات موت و سختی های مرگ از من برطرف نشده است.((1))
ه-) ناگفته نماند بعضی از اوّلیا ومقرّبان خدا، حالت و صورت برزخیان را مشاهده نموده اند. چنانکه در روایتی سماعه - که یکی از اصحاب امام موسی بن جعفر علیه السلام است - می گوید:
عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ علیه السلام فَأَطَلْتُ الْجُلُوسَ عِنْدَهُ فَقَالَ أَتُحِبُّ أَنْ تَرَی أبَا عَبْدِاللهِ علیه السلام فَقُلْتُ وَدِدْتُ وَاللهِ فَقَالَ قُمْ وَادْخُلْ ذَلِکَ
ص: 338
الْبَیْتَ فَدَخَلْتُ الْبَیْتَ فَإِذَا أَبُو عَبْدِ اللهِ علیه السلام قَاعِد.((1))
در محضر امام کاظم علیه السلام بودم، نشستی که با آن حضرت داشتم طولانی شد. آن بزرگوار فرمود: آیا دوست داری ابا عبدالله (امام صادق علیه السلام ) را ببینی؟ عرض کردم: به خدا دوست دارم. فرمود: برخیز و داخل این اتاق شو. داخل اتاق شدم. دیدم که امام صادق علیه السلام نشسته است.
در منابع اسلامی دلیل بر امکان ارتباط باارواح بسیار است. اگر بخواهیم از نظر دلیل نقلی بر بقای روح و ارتباط زندگان با ارواح مردگان توجّهی داشته باشیم، خواهیم دید که از دوران های بسیار قدیم، جمیع ملل دنیا از رومی ها، هندی ها، چینی ها، غربی ها، شرقی ها و... صاحبان عقاید متفرّقه همه بر این عقیده بوده اند و برای مردگان خود یک حیات مخصوص قائل بوده و برای آن ها خیرات و صدقات می فرستادند و آمرزش گناهان آن ها را از خدای متعال طلب می نمودند و شادی ارواح آنان را مسئلت می داشتند. البتّه در مسئله ارتباط با ارواح دو گروه مخالف هم داریم.
اوّل مادّیون و طبیعیون هستند که اصلاً منکر وجود روح می باشند. تنها به تشریح و توصیف مادّه اکتفا کرده و می گویند: مادّه چیزی است که قابل لمس و رؤیت به طور مستقیم یا غیر مستقیم توسّط میکروسکوپ باشد، اگرچه بی نهایت کوچک باشد، همانند میکروب، ویروس، اتم و مولکول اجسام مادّی. خلاصه و
ص: 339
نتیجه گفتار مادّی ها این است که آنچه با چشم ظاهر دیده نمی شود و قابل درک و لمس نیست، وجود آن را نمی توان قبول کرد. دوام و بقای هر چیزی قائم به وجود مادّه است. مادّی ها می گویند: روحی در کار نیست و این قدرتی که نیرو بخش در حیات آدمی است، همان سلسله اعصاب است که ادراکات را به هسته مرکزی مغز رسانیده و آگاهی به وجود می آورند. فکر و اندیشه از سلّول های مغز ترشّح پیدا می کند. پس حقیقت انسان همین بدن عنصری اوست، آن را هم از نقطه نظر مدارک حسّی، می بینیم که می میرد و بدنش زیر زمین پوسیده و متلاشی گردیده و از بین می رود و از روح خبری نیست. چون قابل دیدن نیست. پس معادی وجود ندارد.
{إِنْ هی إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِین}.((1))
مسلّماً غیر از این زندگی دنیای ما، چیزی در کار نیست پیوسته گروهی ازما می میریم، و نسل دیگری جای ما را می گیرد و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد.
منطق دهرییّن و مادیّون همین بود که می گفتند: هیهات، هیهات، هیچ خبری نیست؛ معادی نیست.
این محصّل کلام ماتریالیست هایی است که در انکار معاد بر علیه الهیّون بیان کرده اند.
در پاسخ باید گفت که شما غیر از استبعاد و ترتیب مقدّمات مغالطه ای چیزی
ص: 340
بیان نکرده اید. این نظریه در یک دوره ای از زمان رنگ و صورتی داشت امّا حالا پیشرفت علم و تحقیقات دانش پژوهان درباره علم روحی این نظریه را از اعتبار ساقط نموده است. در عین حال مناسب است به مادّیون گفته شود آن قوه نامرئی که تمام تشکیلات جسمانی بدن آدمی را اداره می کند و نظام و هماهنگی مخصوص در تمام اعضای ظاهری انسان به وجود می آورد، این نیرو چیست؟!
آیا مادّه به خودی خود می تواند این نیرو را به وجود آورد؟ اگر جواب منفی است، بگویید این همان نیروی روحی است که از طرف خداوند برای ادامه حیات و معرفت به پاره ای از اسرار هر آدمی افاضه شده. این همان نیرویی است که آدمی بدون وسائل ظاهر و چشم و گوش می تواند از فرسنگ ها دورتر، هم ببیند و هم بشنود. معتقدین بقای روح همین را می گویند که اراده و عزم، تفکّر و تعقّل و نیروی حافظه، همه از تحوّلات مراتب روحی و از شئون آن است و روح یک قدرت و نیروی عظیمی است که هر چیز را در جهان به اندازه استعداد خود و تا حدّ محدود فراگرفته و از مراتب آن بهرهمند می شود.
امّا اینکه مادّیون می گویند: آنچه دیده نمی شود نمی توان وجود آن را قبول کرد، به نظرم جواب بسیار روشن است. چگونه می توان این معنا را از آن ه