تغییر جنسیت آری یا نه ؟ (دروس حضرت آیت الله العظمی دوزدوزانی مدظلله)

مشخصات کتاب

سرشناسه : دلیر، محسن، 1354 -

عنوان و نام پدیدآور : تغییر جنسیت آری یا نه ؟ (دروس حضرت آیت الله العظمی دوزدوزانی مدظلله)/ مولف محسن دلیر.

مشخصات نشر : قم: آثار امین، 1387.

مشخصات ظاهری : 142ص.

شابک : 190000 ریال 978-600-5130-07-2 :

یادداشت : کتابنامه: ص. 138 - 140؛ همچنین به صورت زیرنویس.

موضوع : تغییر جنسیت (فقه)

موضوع : تغییر جنسیت

موضوع : تغییر جنسیت -- جنبه های روان شناسی

شناسه افزوده : دوزدوزانی، یدالله، 1314 -

رده بندی کنگره : BP198/6 /ت66 د8 1387

رده بندی دیویی : 297/379

شماره کتابشناسی ملی : 1910841

پیشگفتار

بسم الله الرحمن الرحیم

مادر از زمانی که احساس می کند باردار است، دربارۀ جنسیت فرزند آیندۀ خود حدس هایی می زند، به تدریج اطرافیان در پیشگویی ها به او کمک می کنند و حتّی پیش از تولّد، نام نوزاد، لباس ها و اسباب بازی ها و لوازم مورد نیازش را بر اساس جنسیتی که پیش بینی شده، انتخاب می-نمایند.

اغلب مادران، در ایّام بارداری با جنینی که در رحم دارند با عنوان جنسیتی که پیش بینی کرده اند، سخن می-گویند و او را "دخترم" یا "پسرم" خطاب می کنند و یا با نامی که بر اساس حدس برایش برگزیده اند، با او نجوا می نمایند... (1)

ص: 1


1- اگرچه امروزه با ابزارهای موجود، جنسیت جنین چند ماه پیش از تولد تعیین می شود، ولی علاوه بر این که تا انجام این عمل فرا برسد، حدس زدن ها ادامه دارد، پس از آن هم با وجود تعیین جنسیت توسط سونوگرافی، باز گمانه زنی-ها اگرچه به صورت کم رنگ تر ادامه دارد، به ویژه که گاهی اوقات جنسیت نوزاد پس از تولد با نظر ارائه شده از سوی سونوگرافی متفاوت می شود.

تولّد نوزاد، نقطۀ عطفی در تعیین جنسیت اوست و به همۀ پیش بینی ها پایان می دهد، چون در این مرحله، جنسیت نوزاد به صورت عینی قابل تشخیص است.

گاهی در مسیر پر فراز و نشیب و طولانی زندگی مشکلاتی ایجاد می شود و موانعی پیش می آید که شخص از جنسیت خود ناخشنود شده و به این نتیجه می-رسد که خود را به دست متخصّص روانشناس بسپارد تا در روحیّه و عملکرد جنسی اش اصلاحاتی انجام دهد یا به متخصّص پزشکی مراجعه کند تا در بدنش تغییراتی به وجود آورد و جنسیتش را تغییر دهد. دلایل زیر می-تواند منجر به چنین کاری شود:

الف)شخص رفتارها و طرز برخورد صحیح جنسیت خود را در اجتماع نیاموخته و احساسات و روحیاتش با جنسیتش متناسب نیست؛

ص: 2

ب)شخص تصوّر می کند اشتباهی در خلقت بدنی او رخ داده و خود را متعلّق به جنس مخالف می داند و تلاش می کند ظاهرش را شبیه جنسیت دلخواه خود نماید؛

ج)شخص مشکل ابهام در دستگاه تناسلی دارد، یعنی اصطلاحاً خنثی(دوجنسه) است.

امروزه با پیشرفت علم پزشکی این امکان فراهم آمده که افراد در طی فرایند درمانی،از جمله عمل جراحی، شکل فیزیکی بدن خود را تغییر داده و به آرزوی خود - یعنی تغییر جنسیت - دست پیدا کنند.

به مجموع این عملیات، اصطلاحاً عملیات تغییر جنسیت گفته می شود.

ایران یکی از معدود کشورهایی است که تغییر جنسیت را با توجّه به شرایطی مجاز دانسته و دستورالعمل-های لازم در خصوص آن توسط مسؤولان صادر شده است.

بنابر آمار موجود در ایران از سال 66 تا 83 تعداد 470 نفر برای انجام عمل تغییر جنسیّت به سازمان پزشکی قانونی تهران مراجعه کرده اند که 200 نفر از ایشان خواهان تغییر جنسیت

ص: 3

از مرد به زن و 70 نفر زنانی بوده اند که می خواستند مرد شوند. از این تعداد با عمل جراحی 214 نفر موافقت و با جراحی 11 نفر مخالفت شده و بقیه پیگیری نکرده اند. در مراکز استان ها هم 57 نفر برای این کار مراجعه کرده اند که 39 نفر خواهان تغییر جنسیت از مرد به زن بوده اند.

تنها یک جرّاح متخصص عمل تغییر جنسیت در ایران، طی دوازده سال منتهی به سال 84 شمسی، روی 320دو جنسه عمل تغییر جنسیت انجام داده است (1)

عمل تغییر جنسیت و پی آمدهای آن از نظر فقهی و حقوقی دارای اهمّیّت بوده و پرسش های متعدّدی در پی دارد، مثل:

1.آیا با تغییر شکل ظاهری فرد، شرعاً هم جنسیت او تغییر یافته حساب می شود؟

2.در صورت انجام این عمل تکلیف معاشرت های اجتماعی این شخص چگونه خواهد بود؟

ص: 4


1- آرشیو سایت خبری حادثه، 14 فوریه 2006 به نقل از دکتر میرجلالی.

3.چنین شخصی چگونه ارث می-برد؟ بر اساس جنسیت سابق یا فعلی؟

4.اگر چنین شخصی ازدواج کرده باشد، پس از تغییر جنسیت تکلیف او چیست؟

5.اگر زن و شوهر با هم تغییر جنسیت دهند، آیا عقد آن ها پا برجاست و فقط تکالیف و حقوق آن ها تغییر کرده یا عقد باطل است و دوباره باید صیغۀ عقد جاری شود؟

6.انجام چنین عملی در کدام یک از موارد زیر جایز است؟

-در مورد افراد معمولی و در حالت عادی،

-در مورد افرادی که اختلال هویت جنسی دارند و به نارضایتی جنسی مبتلا هستند،

-اضطرار و امکان خودکشی در صورت انجام نیافتن تغییر جنسیت،

-در مورد افرادی که دوجنسه هستند،

و...

ص: 5

جای بحثی جامع، استدلالی و علمی با استناد به منابع علمی روز و مصادر فقهی از سوی فقهای بزرگوار در این موضوع خالی بود، تا اینکه حضرت آیت الله العظمیدوزدوزانی مدّظله در ضمن درس خارج فقه خویش در پایانبحث «تزیین الرجل بما یختص بالنساء و بالعکس» این موضوع را طرح کردند و به بحثی عمیق و علمی درباره آن پرداختند.

با موافقت معظم له این دروسبه گونه ای که پیش رو دارید، تنظیم و بازنویسی شد و پس از بازنگری های مکرّر و تأیید نهایی، اینک در اختیار دانش پژوهان و فضلای حوزه و دانشگاه قرار می گیرد.

در نگارش این کتاب از مشاوره-های علمی و دقیق برادر گرامیم، جناب استاد مجتبی دلیر روانشناس و سکسولوژیست و استاد محترم جناب دکتر محمدرضا نوروزی، جرّاح و رئیس انجمن تخصصی باروری و ناباروری ایران بهرمند شدیم که جا دارد سپاس و تشکر خالصانۀ خود را از این دو بزرگوار و نیز دوست عزیزم جناب آقای سید ایرج منبری و دیگر کسانی که در نشر این کتاب همکاری نمودند، ابراز کنم و از خدای متعال برایشان اجر و توفیق در خواست نمایم.

ص: 6

بنای نویسنده در نگارش این کتاب، ساده و همه فهم نویسی بوده تا علاوه بر فضلا و دانش پژوهان محترم، دیگر خوانندگان هم بتوانند از این دروس استفاده نمایند، اما این که در ارائۀ مطالب علمی و مفاهیم تخصّصی کتاب، تا چه حد به این مقصود دست یافته ام، خوانندگان محترم قضاوت خواهند کرد.

در پایان امیدوارم این تحفه،مورد توجّه صاحب نظران و مقبول درگاه احدیّت قرار گیردو از پروردگار متعال می¬خواهم درفرج حجتش، امام زمانروحی له الفداءتعجیل فرماید،از شما خوانندۀ عزیز هم دعوت می¬کنم به مطالعۀ بردبارانۀ کتاب، بپردازید.

محسن دلیر

شهر مقدّس قم

بهمن ماه 1386 هجری شمسی

ص: 7

بخش اوّل:اطّلاعات علمی وپایه درباره جنسیت

اشاره

ص: 8

جنسیت و نشانگان آن

دانشمندان زیست شناس چگونگی تعیین جنسیت را در جانداران مختلف به سه صورت می دانند:

الف) تعیین جنسیت رفتاری: تعیین جنسیت در گروهی از جانداران مثل بعضی ماهی ها به صورت رفتاری(BSD) است، به این معنی که در این گروه ممکن است پس از معلوم شدن جنسیت، وضع جنسیت آنان تغییر یابد.

زندگی اجتماعی چنین جاندارانی، جنسیّت آن ها را مشخص می کند. برخی از این موجودات، نخست نر متولّد و سپس، ماده می شوند و برخی برعکس و این تغییر جنسیت، ادامه می یابد.

ب) تعیین جنسیت محیطی: در تمام لاک پشت ها و اکثر تمساح ها پس از باروری تخم بر اثر دمای محیط و شرایط محیطی جنسیت تعیین می-شود(ESD).

ج) تعیین جنسیت ژنتیکی: در پستاندارن - مثل انسان - جنسیت به صورت ژنتیکی(GSD) و در زمان باروری تعیین می شود.

ص: 9

امروزه این مطلب مورد اتّفاق زیست شناسان است که هر سلول بدن انسان از 46 کروموزوم تشکیل شده و تمام صفات وراثتی انسان به وسیلۀ ژن هایی که روی کروموزوم ها قرار دارند، از والدین به فرزند انتقال می یابند. یک جفت از کروموزوم ها حاوی صفات جنسیتی شخص و به قولی اساسی ترین عامل تعیین جنسیت در افراد می باشند که به آن ها کروموزوم-های جنسی می گویند.

نطفهبه عنوان نخستین سلول انسانی از این دو کروموزوم جنسی که یکی از سوی پدر و دیگری از طرف مادر می آید، تشکیل می شود. اگر دو کروموزوم به صورت XX باشند، کودک مؤنث و اگر به صورت XYباشند، مذکّر خواهد بود.

بنابر این اگر کروموزومی که از طرف پدر در ساختن سلول اولیه شرکت داردXباشد، جنین، دختر و اگر Y باشد، جنین، پسر خواهد شد.

غدد جنسی اولیه (گُنادهای اولیه) در حدود هفتۀ ششم جنینی در جنین مذکّر و در حدود هفتۀ دوازدهم در جنین دختر، به سمت تشکیل بیضه و یا تخمدان پیش می رود.

ص: 10

در بدن شخص به تناسب جنسیت او هورمون هایی ترشّح می شوند که بر تمام آثار جنسی تأثیر می گذارند و موجب به وجود آمدن تغییراتی در بدن می-شوند که در جنس زن و مرد تفاوت دارند.

هورمون هایی که هیپوتالاموس(1) تولید می کند، سلول های هیپوفیز قدّامی(2) را برای تولید LH و عامل مهار کنندۀ تولید پرولاکتین تحریک می کند که موجب تولید هورمون های استروئید

ص: 11


1- هیپوتالاموس (Hypothalamus) بخشی در مغز است که فعالیت های خودکار عصبی را کنترل می کند.
2- غده هیپوفیز(Hypophysisy)غده¬ای است در پایک مغز که هورمون¬های ترشح شده از آن بر رشد بدن و دیگر فعالیت های آن تأثیر می گذارد. این غده تحت نظارت هسته های خاکستری ناحیه هیپوتالاموس فعالیت می-کند. این غده به سه منطقه تقسیم شده است: منطقه قدامی، خلفی و واسطه ای. تنها در لبه قدامی هیپوفیز 34 غدّه وجود دارد که برداشتن آن پیش از بلوغ، رشد را فوراً متوقف می سازد و اعمال دیگر غدد داخلی هم متوقف می شوند. پس از بلوغ موجب اختلال متابولیسم و سوخت و ساز مواد غذایی و نقصان اعمال غدد داخلی می گردد. از نظر جنسی غدد تناسلی کوچک شده و صفات جنسی فرعی از بین می-روند، نیز چرخه خونریزی ماهانه در زنان قطع شده و توانایی آبستنی از بین می رود.

جنسی یعنی استروژن ها، پروژسترون ها و آندروژن ها می شوند. مهم ترین آندروژن در جنس مذکر، هورمون تستوسترون است.

علاوه بر هورمون های جنسی که در داخل بدن هستند، از بیضه ها، وازوفران ها، مجاری انزالی و غدّۀ پروستات به عنوان اندام های داخلی جنسی مرد یاد شده و تخمدان ها، لوله-های رحمی، رحم و واژن به عنوان اندام های داخلی جنسی زن شمرده شده-اند.

امّا آنچه در نوزاد نشانۀ پسر یا دختر بودن به شمار می روند عبارتند از: آلت تناسلی مردانه یا زنانه که در همۀ اقوام و ملل بر اساس این دو علامت، به پسر یا دختر بودن حکم می شود.

پس از بلوغ، بزرگ شدن سینه ها، صدای ظریف، صورت بدون مو یا موهایی اندک و اندامی ظریف تر، وجود چرخۀ خونریزی ماهانه(حیض)، بارداری و توانایی تولید شیر از نشان های زنان، صدایی دو رگه و خشن،روییدن ریش و سبیل، داشتن اندامی درشت تر، تولید اسپرم و دفع آن، از نشانه های مردان شمرده می شوند.

ص: 12

همچنین مردان روحیه ای معقول و صلابت و زنان روحیه ای عاطفی و ملایم-تر دارندکه در رفتار ایشان کاملاً نمود دارد.

نشانه هایی که بیان شد، مجموعاً معرّف جنسیت شخص به عنوان مرد یا زن هستند، اگرچه هر یک به تنهایی با شدّت و ضعف هایی می توانندبه عنوان علامت یکی از جنسیت ها مورد استفاده قرار گیرند، مخصوصاً در عرف که معمولاً ظاهر اشخاص ملاک تعیین جنسیت می باشد.(1)

هویت جنسی و اختلالاتآن

افزون بر آنچه درباره جنسیت و نشانه های آن بیان شد و جنبۀ جسمی و فیزیولوژیک جنسیت بود، به جنسیت از جنبۀ روانی آن پرداخته شده است که از آن، به هویّت جنسی تعبیر می شود.

این که شخص در مورد جنسیت خویش چه می اندیشد و چه قضاوتی درباره جنسیت خود دارد و تمام آنچه انسان متأثّر از

ص: 13


1- در بخش سوم، درباره نشانه¬های جنسیت در افراد خنثی از نظر فقها به طور مفصل سخن خواهیم گفت.

جنسیت خویش در درون خود حس نموده و در رفتار خویش بروز می-دهد، همه به هویت جنسی او باز می-گردد.

روانشناسان در تعریف هویت جنسی گفته اند:

«ادراک فرد در مورد مرد یا زن بودن خود و تمامی افکار، احساسات و رفتارهای مرتبط با رضایتمندی جنسی است.» (1)

هویت جنسی، ثمرۀ الگوهای بی-شماری است که از اطرافیان مثل اعضای خانواده، معلمان، دوستان و پدیده های فرهنگی در فرد پدید می-آید.

در بیش تر موارد جنسیت شخص با احساسات و عواطف اوهم خوانی دارد، امّا در موارد بسیار کمی چنین نیست و شخص به صورت آگاهانه یا ناخودآگاه دارای احساسات، عواطف و رفتارهای جنس مخالف خود می شود و رفتارهای جنس مقابل را بروز می دهد.

در این حالت ممکن است از نوع احساسات و عواطف خود راضی باشد یا نه.در صورت دوم، یعنی عدم خشنودی از

ص: 14


1- ر.ک: کتاب اختلال هویت جنسی

حالات روانی، شخص تلاش می کند، روحیّات و خُلقیات خود را با جنسیتش هماهنگ نماید، امّا در صورت نخست، یعنی زمانی که شخص از احساسات و عواطف جنسی خود خشنود و راضی است، درون فرد میان جنسیت جسمی و عواطف روحی و احساسات و هویّت جنسی او تعارض به وجود می آید. در این حالت شخص ازجنسیت فیزیکی خود ناراضی است و خواستار تغییر آن می باشد.

به چنین اشخاصی اصطلاحاً "دگرجنس باور" گفته می شود و آن را چنین تعریف می کنند:

«دگر جنس باور، فردی است که عقیده دارد متعلّق به جنس مقابل است. احساس بیگانگی نسبت به بدن خود داشته و آرزوی زندگی کردن به عنوان فردی از جنس مقابل را دارد و برای تغییر و به شکل جنس مقابل شدن تلاش می کند.» (1)

در اصطلاح روانشناسی چنین حالتی به عنوان اختلال نارضایتی جنسیتی یا Transsexualism نامیده می شود.

ص: 15


1- ر.ک:کتاب اختلال هویت جنسی

بنابر آمارهایی که ارائه شده اختلال هویت جنسی در میان مردان شایع تر از زنان است. برآورد می شود تمایل برای بودن در جنس مقابل در حدود %3 از کودکان پسر و در کم تر از %1 از کودکان دختر وجود دارد. در بزرگسالان هم تقریباً در میان مردان، یک مرد در هر سی هزار مرد و در زن ها یک مورد در هر یکصد هزار زن گزارش شده، البته این آمار در جوامع مختلف کمی متفاوت است.

هر شخصی بر اساس هویّت جنسی خویش دارای گرایش جنسی خاصّی می-شود.این گرایش ممکن است به جنس مخالف باشد که از آن با عنوان دگرجنس گرا، ممکن است به جنس موافق با جنسیتخود باشد که از آن با عنوان همجنس گرا و یا به هر دو جنس باشد که به عنوان دوجنس گرا از آن یاد می شود.

به جز مورد نخست که طبیعی است، از دو مورد دیگر و نیز از نارضایی جنسی در روانشناسی به عنوان اختلال و ناهنجاری یاد می شود. در شریعت اسلامی همجنس گرایی و دوجنس گرایی به شدّت نکوهش شده است.

در هر حال وجود گرایش به همجنس و یا حتّی دو جنس ممکن است عاملی برای درخواست تغییر جنسیت گردد.

ص: 16

ص: 17

اختلالات جنسیتی

ممکن است،زمانی که سلول اولیه تشکیل می شود و یا در طی دوران جنینی ناهنجاری هایی برای جنین پیش بیاید که در تعیین جنسیت او در آینده اثر منفی بگذارد.

ناهنجاری های جنسی ممکن است در کروموزوم های جنسی، هورمون ها و یا فقط در آلت تناسلی خارجی باشد که هر یک را توضیح می دهیم.

ناهنجاری های کروموزومی

دانشمندان می گویند ممکن است ناهنجاری هایی در کروموزوم اشخاص پدید آید که ریشۀ بعضی بیماری ها مثل سندرم داناست. کروموزوم های جنسیتی هم پذیرای ناهنجاری هایی هستند. در اثر ناهنجاری ها بعضی اشکالات جنسیتی در افراد پدید می آید که به آن ها اشاره می کنیم:

- برخی در شکل گیری کروموزومی، فاقد یکی از کروموزوم های جنسی هستند و تنها یک کروموزوم جنسی Xدارند، یعنی تعداد کروموزوم های ایشان یکی کم تر از حالت طبیعی

ص: 18

و 45 کروموزوم است و یکی از کروموزوم های جنسی غایب می باشد. شکل کروموزومی او به صورت (xo45) و نوزاد، دختر است.

به چنین اختلالی دیس ژنزی گوناد یا نشانگان ترنر، گفته می شود.

- ممکن است شخص دارای سه کروموزوم جنسی باشد که در کل 47 کروموزوم خواهد داشت. در این صورت یا یک کروموزوم X و یا یک کروموزوم Y بیش تر دارد.

در صورت اوّل، کروموزوم هایش به صورت (xxy47) و نوزاد، پسر خواهد بود با علامت بیضه های کوچک و قدّی بلند. در این حالت شخص عقیم و نازا می باشد.

به چنین ناهنجاری اصطلاحاً کلاین فلتر و یا دیس ژنزی توبولار گفته می-شود.

امّا در صورتی که شخص یک کروموزوم Y بیش تر داشته باشد، کروموزوم هایش به صورت (xyy47) و نوزاد، پسر است که قدرت تولید مثل خواهد داشت.

ص: 19

ناهنجاری های هورمونی وابهام در آلت تناسلی

از ناهنجاری های هورمونی به عنوان اشکالات ذاتی در سوخت و ساز نیز نام برده می شود که عبارتند از:

- اشکالات مربوط به نشانگان عدم حساسیت آندروژنی(1) یا بیضۀ زنانه نما:

چنین وضعیتی فقط در مردان ایجاد می شود.این اشخاص دستگاه تناسلی خارجی شبیه زنان دارند و بر همین اساس به عنوان دختر تربیت می-شوند.

- نشانگان آدرنوژنیتال یا هیپوپلازی مادرزادی فوق کلیوی: در پسرها سبب بلوغ زودرس و در دخترها موجب نرینه سازی می شود.

- آلفاردوکتاز: چنین مردانی دستگاه تناسلی مبهم دارند.

ص: 20


1- آندروژن(Androgen): هورمون های جنسی که باعث ایجاد صفات ثانویه جنسی درمرد - مثل ریش و صدا - می شوند.

نتیجه

بنابر آنچه بیان شد ممکن است کودکی از نظر دستگاه تناسلی خارجی ظاهراً پسرانه باشد، در حالی که کروموزوم های جنسی او XYنباشند و برعکس کودکی ظاهراً دختر باشد، اما کروموزوم های جنسی اوXXنباشند، همچنین مواردی وجود دارد که دستگاه تناسلی ظاهری شخص با شکل کروموزوم-هایش همخوانی ندارند، یعنی مثلاً با وجود این که کروموزوم های او XY یعنی مردانه است، ولی در اثر عواملی همچون تأثیر هورمون ها دستگاه تناسلی ظاهریش زنانه است و برعکس.

به طور کلّی در علم پزشکی از کسانی که دارای ابهام در جنسیت هستند، اصطلاحاً به عنوان دو جنسه(1) و در علم فقه از ایشان با عنوان خنثی یاد می شود. چنین حالتی در یک نفر از هر یکصد و پنجاه هزار نفر دیده می شود.

دو جنسه ها را به دو دستة کلّی تقسیم می کنند:

ص: 21


1- Intersex یا Hermaphrodite (اینترسکس یا هرمافرودیت)

الف) دو جنسه های حقیقی که به ایشان در فقه خنثای مشکل گفته می-شود، یعنی دوجنسه هایی که به هیچ وجه با علائم مورد اطمینان امکان تعیین جنسیت برای آن ها وجود ندارد.

ب) دو جنسه های کاذب که در فقه به آنان خنثای غیر مشکل گفته می شود و به دو دسته تقسیم می شوند:

- دو جنسه های کاذب مؤنث که وضعیت کروموزومی آن ها مؤنث و طبیعت زنانهدارند، ولی ظاهری کاملاً مردانه دارند.

- دو جنسه های کاذب مذکّر که وضعیت کروموزومی آن ها مذکر و طبیعت ایشان مردانه است، ولی ظاهری کاملاً زنانه دارند.

با توجّه به مطالبی که تا این جا به عنوان پیش نیاز عنوان شد، استاد معظم حضرت آیت الله العظمی دوزدوزانی مدظله نخست مسألۀ تغییر جنسیت را از ابعاد مختلف بررسی کرده،سپس به بررسی علائمی پرداخته-اند که بر اساس آن ها ممکن است جنسیت خنثی را تشخیص داد. در صورتی که این نشانه ها در خنثی وجود نداشته باشند، از او به عنوان خنثای مشکله یاد خواهد شد که احکام مخصوص خود را دارد.

ص: 22

ص: 23

بخش دوم:تغییر جنسیت

اشاره

بسم الله الرحمن الرحیم

و به نستعین و هو المعین

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

مقدّمه

بحث تغییر جنسیت امروزه یکی از موضوعات روز و مبتلابه در سطح جهان است که ممکن است آن را یکی از فروع بحث تشبّه مرد به زن و زن به مرد دانست.

در یکی از نشریات، مقاله ای از یکی از پژوهشگران محترم حوزه درباره تغییر جنسیت چاپ شده بود که آن را در سمیناری با همین موضوع ارائه کرده است و چون با موضوع بحث روزهای اخیر درس ما تناسب دارد، برای مقدّمه به بخش هایی از آن اشاره می کنیم.

ص: 24

اولین تغییر جنسیت در ایران،در سال 1930 میلادی(1) اتفاق افتاد که در طی آن دکتر خلعتبری،پسری هجده ساله را که به اختلال روانی ترانس سکسوال مبتلا بود و این مشکل روانی او را تا سر حدّ خودکشی و انتحار رسانده بود، تبدیل به دختر کرد (2)پیش از این تاریخ، تغییر جنسیت دو جنسی ها کم و بیش وجود داشت، ولی تغییر جنسیت فردی که از نظر ظاهر سالم بود، چیز عجیب و جدیدی محسوب می شد. اولین تغییر جنسیت در انگلستان در فاصلۀ سال های 1942 -1948 میلادی(3) اتفاق افتاد که دختری تغییر جنسیت داد و پسر شد. سابقۀ تغییر جنسیت در آمریکا به سال 1952میلادی (4)باز می گردد و اولین تغییر جنسیت در کشور مصر در سال 1982 میلادی(5) اتفاق افتاد.

ص: 25


1- خبر این اتفاق در روزنامه های سال 1309 شمسی ایران درج شده است.
2- در برخی منابع از جراح آلمانی، دکتر آبراهام یاد شده که در سال 1931 م اولین گزارش از جراحی تغییر جنسیت را در یک دگرجنس باور داده است.(رک: کتاب اختلال هویت جنسی)
3- حدود سال های 26 – 1320 شمسی
4- حدود سال 1331 شمسی
5- حدود سال 1361 شمسی

نویسندۀ این مقاله در ادامه حرمت و عدم حرمت این عمل را بررسی می کند و پس از تقسیم این عمل به چند قسم، یعنی عمل تغییر جنسیت در مرد و زن حقیقی و در دو جنسۀ کاذب و حقیقی(خنثای غیر مشکله و مشکله)، استدلال می کند که دلیلی بر حرمت این عمل در هیچ یک از این اقسام نداریم و اصل عدم حرمت است (1)

اهمیّتبحث درباره این موضوع زمانی آشکارتر می شود که بدانیم طبق گزارش های موجود در چند سال اخیر ایران کانون عمل تغییر جنسیت در جهان شده تا جایی که در بعضی نوشته-ها از ایران به عنوان "بهشت تغییر جنسیت" نام برده شده است!

ص: 26


1- نگاهی فقهی به تغییر جنسیت، حجۀ الاسلام محمد مهدی کریمی نیا

آرای فقهی

در برابر پرسش از تغییر جنسیت ممکن است فقیه یکی از نظریات زیر را ابراز کند:

اوّل: تغییر جنسیت مطلقا جایز باشد، چنان که در تحریرالوسیله ذکر شده است،

دوم: تغییر جنسیت مطلقا جایز نباشد،

سوم: تفصیل میان حالت ضرورت و عدم آن، که در صورت ضرورت جایز باشد، یعنی برای کسانی که بیماری روانی و روحی داشته باشند جایز باشد،

چهارم: تفصیل بین خنثی و غیر خنثی، یعنی برای کسانی که دوجنسیتی هستند، جایز باشد و برای غیر ایشان جایز نباشد.

ص: 27

مقدمۀ بحث فقهی

برای این که در بحث تغییر جنسیت خلط موضوع نشود، بحث را باید در سه حالت جداگانه بررسی کرد، چون ممکن است هر حالت حکم خاصّ خود را دارا باشد:

اوّل، انجام عمل در کسانی که جنسیت آن ها معلوم است، یعنی کسی که جنسیتش مرد است،بخواهد آن را تغییر داده و خود را زن کند ویا برعکس،

دوم،تغییر جنسیت در دوجنسه های کاذب، یعنی کسانی که دارای ابهام در آلت تناسلی می باشند، ولی جنسیت ایشان به وسیلۀ نشانه های معتبر قابل تشخیص است که در فقه از چنین افرادی با عنوان خنثای غیر مشکل یاد می شود،

سوم،تغییر جنسیت در دوجنسه های حقیقی که در فقه از ایشان به عنوان خنثای مشکل یاد می شود. این اشخاص کسانی هستند که جنسیت آنان با علائم معتبر قابل تشخیص نمی باشد.

ص: 28

بررسی تغییر جنسیت مرد به زن و برعکس

درآغاز بحث نخست به بررسی تغییر جنسیت شخصی که جنسیت مشخص دارد، مرد است یا زن و می خواهد به جنس مخالف، تغییر جنسیت بدهد، می-پردازیم.برای رسیدن به نتیجۀ مطلوب بحث خود را در سه مرحله انجام خواهیم داد:

الف) آیا اصل این عمل از نظر شرعی و فقهی صحیح است؟ یعنی چنین عملی جایز است؟

ب)بحث تکوینی این عمل، یعنی بررسی کنیم –آنطور که بعضی ادعا کرده اند - آیا مرد واقعاً زن می شود یا زن واقعاً مرد می شود؟ یعنی جنسیت آن هاطوری به جنس مخالف تغییر پیدا کند که آثار جنسیت جدید بر آن بار شود، یعنی مرد هنگامی که با تزریق هرمون و عمل جراحی در ظاهر تغییر کرد و خانم شد، چادر سر کند و سهم ارثش نیمی از ارث مردان باشد و شوهر اختیار کند و یا زن اگر در اثرتغییر جنسیت، مرد شد، زن بگیرد و دو برابر خواهران خود ارث ببرد و...

ج)حکم تغییر جنسیت و بررسی پیامدهایآن در فرد و این که این عمل درمان قطعی است یا مُسکّن.

ص: 29

بحث فقهی: جواز یا عدم جواز

اشاره

کسانی که این عمل را جایز دانسته اند، فرموده اند:

دلیلی بر حرمت ذاتی تغییر جنسیت نداریم، بنابر این،اصل، جواز آناست، چون «کلُّ شیءٍ هو لَکَ حَلالٌ حَتّی تَعلَمَ أَنَّه حَرامٌ بِعِینِه» (1)

اما در مقام تحقیق به نظر می-رسد دلایلی وجود دارد که تغییر جنسیت را منع می کند، بنابر این باید آن ها را بررسی کنیم.

ص: 30


1- وسائل الشیعه، ج17، ص89، 4- باب عدم جواز الانفاق من کسب الحرام: هر چیزی برایت حلال است تا این که بدانی عیناً حرام می¬باشد.

دلیل اوّل: آیۀ تهلکه

اشاره

اولین دلیل برای عدم جواز تغییر جنسیت آیۀ«ولا تلقوا بأیدیکم إلی التّهلکۀ» (1)می باشد.

در تفسیر آیه میان مفسّران اختلاف وجود دارد. محور اختلاف "باء" موجود در آیه است، چون گروهی "باء" را سببیه و برخی آن را تأکیدی دانسته اند.

فرض اوّل در معنای آیۀ تهلکه:

اگر باء را در آیه سببیه بگیریم، دیگر نمی توان به آن در بحث تغییر جنسیت استدلال کرد، چون در این صورت معنای آیه چنین خواهد شد:

««با دستان خویش، به هلاکت نیندازید.»

برای کامل شدن معنای آیه ناچار بایدکلمه ای در آن مقدّر گرفت.

ص: 31


1- سوره بقرۀ، آیه 195

گروهی از مفسران فرموده اند کلمۀ«أَنفُس = جان ها»در آیه مقدّر است، به نظر می رسد مرحوم آیت الله خویی قدس سرّه در کتاب اصول خویش - در بحث قاعدۀ لاضرر- آیهرا همین طور معنا می نماید،(1) به همین دلیل وقتی می خواهد بر حرمت ضایع کردن اعضایاصلی دلیل بیاورد، نمی تواند به این آیه استدلال کند و برای عدم جواز آن به مذاق شرع متوسّل می شود، اما این که مذاق شرع را از کجا به دست آورده، خود ایشان باید پاسخ بدهد.

بنابر آنچه طرفداران سببیه بودن "باء" در آیه گفته اند، معنای آیه چنین می شود:

«با دستان خویش، جان های خود را به هلاکت نیندازید.»

پاسخ:به چند دلیل بعید می دانیم که باء در آیه سببیه باشد:

اول: اگر باء را سببیه بدانیم، باید کلمۀ «أنفس» را در تقدیر بگیریم در حالی که می دانیم تقدیر خلاف اصل است (2)؛

ص: 32


1- مصباح الاصول، ج2، ص546
2- در اصول فقه این بحث طرح شده که اگر در فهم کلام گوینده، مخاطب شک کند که آیا معنای ظاهری را در نظر داشته یا معنایی دیگر و مراد گوینده کاملاً برای مخاطب معلوم نباشد، بلکه با توجه به وجود قرینه ای بر وقوع حذفی در کلام گوینده احتمال وجود داشته باشد که گوینده معنایی غیر از معنای ظاهری را در نظر گرفته، تا وقتی به وسیله قرینه ای اطمینان آور، یقین به مراد گوینده پیدا نشده، بنابر عدم حذف در کلام گوینده می گذارند. اصطلاحاً می گویند تقدیر خلاف اصل است و معنای ظاهری را که از کلام گوینده بدون زیاد کردن چیز دیگری به آن فهمیده می شود، مراد گوینده محسوب می کنند. (ر.ک: کتب اصول فقه، مباحث الفاظ)

دوم: اگر باء را سببیه بگیریم، معنای «أیدی» در «لا تلقوا بأیدیکم» چه می شود؟

آیا قرآن فرموده با دست خود، خویش را نکشید، امااگر خودکشی با دست نباشد اشکال ندارد؟!

چه وجهی برای اختصاص دست ها وجود دارد؟

اگر گفته شود که از «أیدی» معنای مجازی مورد نظر است، و دست به معنای مظهر قدرت و قوّت می باشد، همانگونه که در برخی آیات دیگر قرآن همین معنا به کار رفته است، باز معنای صحیحی از آیه به دست نخواهد آمد، چون معنی آیه این گونه می شود:

ص: 33

«به سبب قدرت و قوای خود، جان-های خود را به هلاکت نیندازید.»

آیا این معنا صحیح است؟ قدرت انسان چطور خود او را به هلاکت می-اندازد؟

اگر چنین معنایی صحیح باشد، از بلاغت برخوردار نیست، همینطور با آیات پیشین سازگار نمی باشد که در فرض دوم بیان خواهیم کرد.

فرض دوم در معنای آیۀ تهلکه:

اکثر علما فرموده اند"باء" در آیه، تأکیدی است، یعنی فقط معنای تأکید دارد.

زمخشری در کشاف، ابن هشام در مغنی، ابوالبقاء که ادیب زبردستی هست در تفسیر خویش، مرحوم طبرسی قدّس سرّه در تفسیر مجمع البیان و علامه طباطبایی قدّس سرّه در تفسیر المیزان و بسیاری دیگر از مفسران در آیۀ مورد بحث قائل به همین معنا برای باء شده اند.

علاوه بر دلایلی که در ردّ سببیه بودن باءدر آیه بیان کردیم، دلیل تأکیدی بودن آن این است که «القاء» از باب افعال

ص: 34

آمده و متعدّی است، پسنیازی به حرف واسط تعدیه که باء باشد،ندارد. همانگونه که گفته شد، مراد از «ید» در آیه به قرینۀ«ید الله فوق أیدیهم»(1) و «و قالت الیهود ید الله مغلولۀ»(2) قدرت و استطاعت است.

شاهد این معنا آیات پیش از آیۀ مورد بحث ما هستند که در باب جهاد می باشند.برای فهم بهتر معنای آیه، خوب است در آن ها دقّت کنیم.

در آیۀ صد و نود می فرماید:

«وقاتِلُوا فِی سَبیلِ اللهِ الَّذینَ یُقاتِلُونَکُم...»

«فی سبیل الله»به معنای جهاد است، چنانکه در برخی روایات «سبیل الله» موجود در آیۀ زکات به جهاد تفسیر شده است.

در آیۀ بعد می فرماید:

«وَ اقتُلُوهُم حیثُ ثَقفتُمُوهُم...»

ص: 35


1- سوره فتح، آیه 10
2- سوره مائدۀ، آیه 64

سپس در آیۀ صد و نود و سه فرموده:

«وَ قاتِلُوهُم حَتّی لا تَکُونَ فِتنَۀ...»

بعد در صدر آیۀ صد و نود و پنج - که آیۀ مورد بحث ما است - می-فرماید:

«وَ اَنفِقُوا فی سَبیلِ اللهِ»

برای جهاد و تجهیز قوای جهادی مال خود را هزینه و انفاق کنید و در ادامه می فرماید:

«وَ لا تُلقُوا بِأَیدیکُم إِلَی التَّهلُکَۀ»

یعنی مبادا از اموال خویش هزینه نکنید و قوای جهادی خود را از بین ببرید، همچنین هستی و تشکیلاتتان را تلف کنید؛ مبادا قدرت خویش را به فساد بکشانید، در پایان می فرماید:

«وَأَحسِنُوا إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُحسِنین»

«وَ أَحسِنُوا»احسان کنید.چون این فراز از آیه در کنار«انفقوا» قرار گرفته، ممکن است بگوییم منظور این است که از مال خویش بگذرید و در راه خدا مال خویش را هزینه کنید، چون «إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُحسِنین؛ خدا احسان کنندگان را دوست دارد.»

ص: 36

اما باید گفت که در مورد انفاق و هزینه کردن در راه خدا به میانه-روی و رعایت حدّ وسط توصیه شده است. روایتی از امام صادق علیه السلاممؤیّد همین مطلب است و بر رعایت میانه روی در احسان دلالت می کند، حضرت در تفسیر «إنَّ اللهَ یُحِبُّ المُحسِنین»

می فرماید: «أی المُقتَصِدین»(1) یعنی میانه روان،پس خداوندمی فرماید:معتدل باشید: نه تمام اموال و دارایی خود را در راه خدا صرف کنید که موجب پشیمانی و ندامت شما شود«فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً» (2)نه این که از دارایی خویش هیچ ندهیدکه قوا و قدرت تان از بین رود.

ص: 37


1- وسائل الشیعه، جلد 21، ص552، 25- باب استحباب الاقتصاد فی النفقۀ، الکافی، جلد 4، ص53، باب فضل القصد...، تفسیر العیاشی، ج اوّل،ذیل همین آیه. متن روایت چنین است: حمّاد اللّحام از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمودند:اگر شخصی تمام آنچه در اختیار دارد، در راه خدا هزینه کند، نه نیکو است و نهمناسب، آیا خداوند نفرموده:قوای خویش را از بین نبرید و احسان کنید، همانا خدا محسنین را دوست دارد، یعنی میانه روان را.
2- سوره اسراء، آیه 29: «وَ لا تَجعَل یَدَکَ مَغلُولَۀً إِلَی عُنُقِکَ وَ لا تَبسُطهَا کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً»

بنابر این با ملاحظۀ آیاتی که پیش از این آیه قرار دارند و پشت سر هم می باشند و توجّه به صدر و ذیل همین آیه می بینیم که خدای متعال می-فرماید:

«قوای خودتان را به هدر ندهید و فاسد و ضایع نسازید.»

ظاهراً چاره ای جز قبول این معنا وجود ندارد، چون همانگونه که بیان شد، آیه با فرض سببیه بودن باء در آن معنای صحیحی نمی دهد و تفسیر دیگر از آیه با آیات پیشاز آن هم سازگار نیست.

بر این اساس که آیه از به هدر دادن و ضایع کردن قوا نهی می نماید، می بینیم که یک وقت قوا، اجتماعی است و یک وقت قوای بدنی است، مثل از بین بردن نفس انسان، اعضای مهم و اصلی بدن، مانند چشم و دست و پا و ... یا از بین بردن اعضای تناسلی و تغییر جنسیت...

ممکن است اشکالی در اینجا به نظر بیاید و گفته شود:

با توجّه به شأن نزول آیه و این که آیه مربوط به سبیل الله و جهاد است و معنای آن از بین بردن قوای اجتماعی به دلیل عدم

ص: 38

انفاق و خرج نکردن است،چطور حکم آن را به دیگر موارد مثل ضایع کردن اعضای بدنی و... تعمیم و تسرّی می دهید؟

پاسخ: همانگونه که پیش از این- در بعضی از مباحث - بیان کرده ایم، شأن نزول و مورد، مخصّص عموم حکم نیست.(1) این قاعده از بیش تر روایات فهمیده می شود،چنان که علما طبق همین قاعده در باب خمس آیۀ «إنَّما غَنِمتُم» را که در کنار آیات جهاد قرار گرفته و در غنیمت ظهور دارد، به ارباح مکاسب تعمیم و تسرّی داده-اند، پس چنین اشکالی وارد نیست.

بر اساس همین آیه و معنایی که بیان کردیم، کسی حق ندارد کاری کند که قدرت و قوای خود را نابود سازد یا اعضای رئیسه یا حواسّ پنجگانه و قوای جنسی خود را از بین ببرد و خود را عقیم کند، بر خلاف بعضی که فتوا به جواز آن داده اند.همچنین بر اساس همین آیه، جایز نیست تغییر جنسیت داد، چنان که قطع

ص: 39


1- یعنی اگر در موضوعی در قرآن یا سنت حکمی بیان شده باشد، در تمام مصادیق آن موضوع حکم جریان می یابد، مثل حکم خمس که در آیه سوره انفال بیان شده و در آن حکم سودی که از جهاد به دست می-آید بیان شده و جمعی از علما تصریح کرده اند که این حکم در مورد هر سود و فایده ای جاری است و شأن نزول و مورد که جهاد است، مخصص آن نیست.

آلت تناسلی مردان و بیضه های ایشان یا بیرون آوردن رحم و تخمدان زنان جایز نیست، چون تمام این ها از مصادیق ضایع ساختن، اهلاک و از بین بردن قوا است.

نتیجه:آیۀ تهلکه بر حرمت تغییر جنسیت از مرد به زن و برعکس دلالت دارد.

دلیل دوم: آیۀ تغییر خلقت

اشاره

آیۀ دیگری که بر عدم جواز تغییر جنسیت دلالت دارد،آیۀ تغییر خلقت می باشد.

در آیۀ صد و هجده سورۀ نساء خدای متعال دربارۀ شیطان می فرماید:

«لَعَنَهُ اللهُ وَ قَالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِن عِبَادِکَ نَصِیباً مَفرُوضاً»

یعنی: «خدا شیطان را لعنت کند، او گفته است که از بندگان تو سهم معینی برخواهم گرفت.»

در آیه بعد به بیان روش شیطان ملعون در این راه می پردازد و از زبان او می خوانیم:

ص: 40

«وَ لَأُضِلَّنَّهُم وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم وَ لَأَمُرَنَّهُم فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ الأَنعَامِ وَ لَأَمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلقَ اللهِ» (1)

شیطان فعالیت خود را قدم به قدم بیان می کند: «وَ لَأُضِلَّنَّهُم» اوّل آنان را گمراه و در رفتن به سوی مقصد و هدفشان، آنان را سست می کنم، سپس «وَ لَأُمَنِّیَنَّهُم» دل های آنان را پُر ولبریز از آرزوهامی کنم،پساز این که نهال آرزوها را در دل آن ها نشاندم، «وَ لَأَمُرَنَّهُم» به آن ها فرمان می دهم «فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ الأَنعَامِ» گوش حیوانات را ببرند و یا بشکافند.

در زمان نزول آیه، برخی از مردم حیوانات را آزار می دادند و برای بازی و سرگرمی گوش حیوانات را می بریدند و از تماشای عکس العمل و دردکشیدن حیوان، لذّت می بردند و به این وسیله تفریح می کردند.

در قدم بعدی نوبت به خود انسان ها می رسد و می گوید:

«وَ لَأَمُرَنَّهُم فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلقَ اللهِ»

«تحقیقاً به ایشان فرمان می دهم، پس آفرینش خدا را تغییر می دهند.»

ص: 41


1- سوره نساء، آیه 119

آیه گفتار، رفتار و عمل ابلیس را بازگو می کند که درصدد فریب دادن و اغوای بندگان خداست و می کوشد سهم و نصیبی از ایشان برای خود بگیرد، اوّل از نظر فکری آنان را گمره می-کند و ثبات قدم آن ها را از ایشان می گیرد، سپس با وعده و وعید آنان را مشغول می سازد و در مرحلۀ عمل به آنان فرمان می دهد. در اینجا دو امر و فرمان از سوی شیطان به کسانی که تحت تأثیر او قرار دارند صادر می-شود، یکی این که گوش حیوانات را بریده و از شکنجۀ حیوانات بی چاره لذّت ببرند، سپس به تغییر در خلقت دستور می دهد.

ترتیب آیات دلالت دارد که مراد از تغییر در خلقت، تغییر در آفرینش انسان ها است. شیطان گام به گام انسان را فریب می دهد تا به تغییر در بدن انسان ها می رسد، کارهایی مثل خصی کردن (1)مرد ها که در آن زمان رایج بوده است.

ثروتمندان و طبقات مرفّه جامعه معمولاً این گونه مردها را برای خدمت در اندرون خانۀ خود به کار می-گماشتند تا زنانشان

ص: 42


1- خصی کردن: خواجه و اخته کردن. در آوردن بیضه های حیوان یا انسان مذکر است تا حالت نر بودن او از بین برود(لغت نامه دهخدا).

از معاشرت سوء در امان باشند. این کار یک امر عادی در آن زمان و حتّی تا دو سه قرن پیش بود.

البتهگروهی از علما تغییر در خلقت را به تغییر در دین خدا معنا کرده اند. علامه طباطبایی رضوان الله علیه این معنا را به صورت «قیل»نقل کرده، ولی آیت الله خویی قدّس سرّه در بحث حلق لحیه آن را نیکو شمرده (1)و به شیخ طوسی رضوان الله علیه نیز نسبت می دهد که این معنا را اختیار کرده است.

صاحب تفسیر مجمع البیان نیز به این نظر اشاره کرده: «وَ اختُلِفَ فی مَعناه فَقیلَ یُریدُ دینَ الله؛دربارۀ معنای آن اختلاف شده است. گروهی گفته اند یعنی دین خدا را تغییر دهند.»

ایشان سپس این معنی را به ابن-عباس و گروهی از مفسران نسبت می دهد و برای تأیید آن آیة «فِطرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبدِیلَ لِخَلقِ اللهِ»(2) را شاهد می آورد. 

ص: 43


1- گرچه مقرّر ایشان - آقای توحیدی رضوان الله علیه - آیه را در حاشیه طوری معنا کرده که بیانگر مطلب ما می باشد(ر. ک:مصباح الفقاهۀ).
2- سوره روم، آیه 30
دلیل تفسیر خلقت به دین

همان طور که بیان شد، قائلان به این نظر - که امر شیطان در آیۀ«فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلقَ اللهِ»، امر به تغییر در دین خداست -برای تأیید نظر خود آیۀ «فَأَقِم وَجهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لَا تَبدِیلَ لِخَلقِ اللهِ»(1) را شاهد آورده و فرموده اند که چون در این آیه فطرت معنای دین می دهد،«خلق الله» نیز در آن آیه به معنای دین خدا می باشد، پس معنی «لاتبدیل لخلق الله» این است که تبدیل و تغییر در دین خدا جایز نیست.

پاسخ: معنای «فِطرَتَ اللهِ » در آیه «أَلزِم فطرتَ الله» است، یعنی ملتزم به فطرتی باشید که خدا شما را بر آن سرشته، و «لَا تَبدِیلَ لِخَلقِ اللهِ» به معنای «لا یَتَحَقَّقُ التَّبدیلَ» می باشد، یعنی مطابق نهاد خود که قابل تغییر نیست، حرکت کنید و ملزم به آن باشید.

بنابر این آیه می فرماید باید ملتزم به شهوت انسانی که جزئی از فطرت و خلقت انسان است، باشید و نباید آن را ضایع و

ص: 44


1- همان

تباه کنید. می-بینیم که این معنا مؤیّد گفتار ما در آیۀ تغییر خلقت است.

همچنین مقابلۀ «خَلقَ الله» در آیه با «آذانَ الأَنعام» قرینه است بر معنایی که گفته شد.

البته عموم «خلق الله» شامل غیر انسان نمی¬شود، چون قطعاً مراد تغییر در زمین و کوه و محیط زیست نمی-باشد.

بنابر آنچه بیان شد به نظر می-رسد بهترین تفسیر آیۀ «فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلقَ اللهِ» همان باشد که گفتیم.

اگر این تفسیر را قبول نکنید، نهایت امر این است که بگوییم: آیه مطلق است و باید معنای جامع برای آن قائلشویم که هم خلقت ظاهری یعنی اعضای بدن و هم خلقت باطنی و معنوی یعنی دین فطری را در بر بگیرد. 

ص: 45

نتیجۀ بررسی آیات

نتیجه ای که از بررسی آیات به دست می آید این است که تغییر جنسیت، چه از زن به مرد و چه برعکس، جایز نیست، چون این عمل ضایع ساختن قوایی است که خدا در ذات انسان قرار داده و تغییر در خلقت است.

از همین رو مشهور فقها فرموده-اند جایز نیست انسان خود را به طور دائم عقیم نماید یا قوۀ دیگری از قوای خویش را از بین ببرد، مثل این که کاری کند دیوانه یا ناشنوا یا نابینا شود.

امکان تغییر جنسیت

آیا ممکن است در خارج و در عالم تکوین تغییر جنسیت محقق شود؟

برای پاسخ،موضوع را دو گونه بررسی می کنیم، یکی امکان وقوع تغییر جنسیت از منظر قرآنی و اخبار آسمانی و دیگری قطع نظر از قرآن و در عالم تکوین. 

ص: 46

امکان تغییر جنسیت در قرآن

قرآن مجید در دو آیه از سورۀ شوری به پرسش ما پاسخ می دهد،خدای متعال در این دو آیه می فرماید:

«لِلَّهِ مُلکُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرضِ یَخلُقُ مَا یَشَآءُ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ إِنَاثاً وَ یَهَبُ لِمَن یَشَاءُ الذُّکُورَ * أَو یُزَوِّجُهُم ذُکرَاناً وَ إِنَاثاً وَ یَجعَلُ مَن یَشَاءُ عَقِیماً إِنَّهُ عَلِیمٌ قَدِیرٌ»(1)

اگر در معنای آیات دقّت کنید، می بینید که قرآن کریم می فرماید: پسر و دختر شدن فرزند در اختیار بشر نیست، خداست که به هر کس بخواهد پسر می دهد و به هر کس بخواهد دختر می دهد، بر این اساس به کسانی که می گویند تغییر جنسیت جایز است، می گوییم پیش از حکم به جواز، آیه امکان چنین کاری را نفی می کند و می فرماید این کار در اختیار بشر نیست، چون اگر چنین عملی ممکن بود، انحصاری که آیه بیان شده، موقعیتنداشت و برای هبه و بخشش جنسیت - مرد و زنبودن - از سوی خدا معنایی باقی نمی ماند.

ص: 47


1- سوره شوری، آیات 49 و 50

اگر قرار بود با تیغ جرّاحی مرد و زن بودنتحقّق یابد، نمی شد بگوییم خدا دختر داده یا پسر، بنابر این ظاهر، بلکه صریح آیه می-فرماید جنسیت و دختر و پسر شدن دست خداست و دست بشر از آن کوتاه است، پسکاری که در طی عملیات موسوم به تغییر جنسیت انجام می یابد، کاری صوری و ظاهری است.

شاید گفته شود:آیه می خواهد بگوید پسر و دختر شدن و تعیین جنسیت در اوّل خلقت در اختیار خداست و سپس قابل تغییر می باشد، مثل کسی که کور به دنیا می آید و امکان دارد بعداً در اثر عمل جراحی بینایی خود را به دست آورد.

پاسخ: مقایسۀ این دو صحیح نیست، چون بحث بر سر امکان ایجاد تغییر در نوع و ذات است (1)نه عوارض. بینایی و نابینایی اثری در تغییر نوع انسان نداردو در صورت بینا شدن نابینا،تغییری

ص: 48


1- نوع در اصطلاح به کلی گفته می شود که بر ذات هایی که دارای حقیقتی واحد باشند، واقع شود. مثلاً در موضوع مورد بحث ذات تمام انسان ها در حقیقت یکی است و مرد و زن بودن بر این حقیقت تأثیر گذاشته و آن را به دو نوع کلّی تقسیم می کند، در صورتی که اعضا و اندام ها و بیماری-ها و کاستی هایی که در آن ها پیش می آید، عوارضی هستند که در ذات و حقیقت انسان تأثیر ندارند.

در نوع او داده نشده، در حالی که مرد و زن بودن، دو نوع هستند و آیۀمورد بحث می-فرماید تعیین این دو نوع، هبه و بخششی از سوی خدوند عالم است و قابل تغییر نیستند.

امکان تغییر جنسیت در عالم تکوین

برای بررسی امکان تغییر جنسیت از منظر تکوینی و در خارج، توجّه شما را به این نکته جلب می کنم که جنسیت انسان ها بر اساس سه نوع علامت قابل تشخیصاست:

1.نشانه های ظاهری،

2.نشانه های باطنی،

3.نشانه های باطن باطنی(ژنتیکی).

1- در تمام زمان ها، مکان ها، ادیان و میان تمام اقوام تشخیص جنسیت انسان بر اساس ظاهر انجام می-گیرد. حالت و شکل چهره و ظاهر آن، آلت جنسی و غدد جنسی علائم ظاهری می-باشند.

2- علائم باطنی را می توان حیض دیدن و توانایی بارداری در زنان و تولید اسپرم و توانایی بارورسازی در مردان دانست.

ص: 49

3- باطنی ترین علائم برای هر جنسیت کروموزوم های جنسی هستند و می-توان گفت: مرد تا سر انگشتانش مرد است، زن نیز همینطور، چون تمام سلول های بدن مرد و زن از کروموزم درست شده و در تمام آن ها یک جفت کروموزوم جنسی وجود دارد که یا XXو یا XYهستند. تمام سلول های بدن تا آخر عمر از همین کروموزوم ها درست می شوند، توضیح مطلب در آغاز گفتار کاملاً بیان شد.

آیا در عمل تغییر جنسیت، دست اندر کاران در تغییر این سه گروه از علائم موفّق هستند؟

در چنین عمل هایی برای تغییر مرد به زن، آلت تناسلی مرد را قطع و بیضه ها را خارج می کنند، سپس با قسمتی از روده های شخص یا حیوانی دیگر و یا... برایش آلت تناسلی زنانه می سازند.

در این مرحله با خارج ساختن بیضه ها بخش اعظمی از صفات مردانه مثل ریش و... نیز کاهش می یابند و با تزریق هورمون های زنانه سینه های ایشان برجسته می شود و ظاهری زنانه می یابند.

ص: 50

در زنانی هم که برای مرد شدن اقدام به این عمل جراحی می کنند، رحم و تخمدان ها را خارج می سازند و با استفاده از بخشی از عضلات یکی از بازوها و یا ....چیزی شبیه آلت تناسلی مردانه برایشان می سازند و در مواردی با قرار دادن یک پروتز برای آلت تناسلی ساخته شده، حالت نعوظ ایجاد می کنند (1)

به این صورت خواص ظاهری در شخص تغییر می کند، اگرچه آلت تناسلی مردانۀ چنین اشخاصی که جنسیت خود را مرد کرده اند، نعوظ طبیعی ندارد و به وسیلۀ پروتز در آن نعوظ مصنوعی و حرکت ایجاد می شود. در کسانی که تغییر جنسیت داده و خود را زن کرده اند، آلت تناسلی زنانۀ ایجاد شده بیشتر شبیه یک سوراخ و حفره است. بهترین تعبیری که برای این هامی توان به کار برد، اسباب بازی است، نه عضو طبیعی!

در مورد خواصّ باطنی می بینیم برای کسانی که از مرد بودن تغییر جنسیت می دهند و ظاهراً زن می شوند، رحم ساخته نمی شود، همین طور چنین افرادی تخمک ندارند و حیض نمی-بینند. در کسانی که از زن بودن به مردی تغییر جنسیت

ص: 51


1- کتاب اختلال هویت جنسی و نیز توضیحات شفاهی متخصصان

می دهند، بیضه وجود ندارد و اسپرم تولید نمی کنند، پس در این مرحله تغیییریبه وجود نمی آید.

اما در مرحلۀ سوم که آن را باطن باطن(یا علائم ژنتیکی) نام نهادیم تا به حال کسی نتوانسته تغییری در کروموزوم های جنسی انسان ایجاد کند.توضیح این مطلب پیش از این بیان شد.

کروموزوم ها در تمام سلول های بدن موجودات زنده و از جمله انسان-ها وجود دارند. برای تغییر جنسیت در این مرحله باید کروموزوم های جنسی تمام سلول ها را تغییر داد که امری غیر ممکن است، بنابر این تغییر در این مرحله کاملاً غیر ممکن می باشد. تغییراتی که در دیگر علائم تکوینی و ظاهری انجام می گیرد، همانگونه که بیان شد نیمه کاره و ناتمام هستند.بهتر است بگوییم چنین شخصی فقط عقیم شده و جنسیتش به حال خود باقی است. پزشکانی که این عمل را انجام می دهند به این معنا اعتراف دارند، پس مرد و زن و دختر و پسر شدن یک فرد، همانگونه که آیات قرآن به این مطلب اشاره دارند، هدیه ای است که خدا برای تمام عمر به او می دهد.

معتقدان به جواز این عمل، گفته اند عمل تغییر جنسیت، مرد را واقعاً زن و زن را واقعاً مرد می کند و بر همین اساس به

ص: 52

جواز،حکم داده-اند، در حالی که با توجه به بحث قرآنی و تکوینی که ملاحظه کردید، همین علما هم نمی توانند به جواز عمل تغییر جنسیت حکم دهند، چون در واقع تغییر جنسیت تحقق نمی یابد.

بر همین اساس حتّی اگر کسی چنین عملی را انجام دهد، از نظر جنسی هیچ تغییری نکرده و اگر زن بوده، زن باقی مانده، گرچه ظاهرش مردانه شده باشد،چنان که اگر مرد بوده، باز مرد است، ولو این که ظاهری زنانه پیدا کرده باشد و احکام جنسیت اصلی هنوز هم بر آن ها بار می شود.

دلیل سوم: تشبّه به جنس مخالف

با توجّه به تحقیقی که درباره عدم تحقق تغییر جنسیت انجام یافت، می توان به ادلۀ حرمت تشبّه به جنس مخالف برای حرمت تغییر جنسیت استدلال کرد. بنابر این می گوییم عمل تغییر جنسیت نوعی تشبّه به جنس مخالف است و تشبه به جنس دیگر حرام است، پس انجام عمل تغییر جنسیت، حرام می باشد.

ممکن است گفته شود تشبّه در جایی صدق می¬کند که پس از آن، مشبّه، به حال خود باقی باشد، یعنی زن لباس مردانه بپوشد و آرایش مردانه کند و خود را شبیه مرد سازد در حالی که زن است یا برعکس، اما فرض در اینجا، تغییر جنسیت است،

ص: 53

یعنی جنسیت شخص تبدیل شده و موضوع از بین رفته و موضوع دیگری آمده است، بنابر این نمی توان حرمت تشبیه به جنس دیگر را دلیل بر حرمت تغییر جنسیت گرفت.

پاسخ:همان طور که در بحث های اخیر ثابت شد، تغییر جنسیتِ واقعی و حقیقی محال است، بله اگر فرض شود واقعاً تغییر جنسیت انجام یافته و واقعاً مرد، زن یا زن، مرد شود، مثل معجزه ای که از امام حسن مجتبی علیه-السّلام نقل شده، حرفی دیگر است(1) ، ولی عمل جراحی زن را مرد و مرد را زن نمی کند.

ص: 54


1- استاد با طرح این سخن می فرمایند که تغییر جنسیت واقعی و حقیقی را فقط با معجزه می توان تصوّر کرد، همان گونه که در کتاب مناقب ابن شهر آشوب چنین معجزه-ای نقل شده است. البته باید توجّه داشت که معظم له در مقام بررسی روایت و صحّت و سقم آن، به عنوان واقعه¬ای تاریخی و اعتقادی نیستند. کتاب مناقب ابن شهرآشوب نقل شده: «محمد الفتال النیسابوری با اسنادی از عیسی بن الحسن از امام صادق علیه السلام نقل کرده: شخصی به امام حسن مجتبی علیه-السّلام درباره سختی هایی که از سوی معاویه تحمّل کرده بود، مطالبی عرض کرد. حضرت سخنی فرمود که معنای آن این بود: اگر به درگاه خدای متعال دعا کنم، عراق را شام و شام را عراق قرار خواهد داد و زن را مرد و مرد را زن می-نماید، مردی اهل شام – که در مجلس حاضر بود - گفت: چه کسی چنین توانی دارد؟ حضرت رو به او کرد و فرمود: برخیز - ای زن – آیا حیا نمی کنی در میان مردان نشسته ای؟ آن مرد ناگاه خود را زن یافت!... (مناقب آل ابی طالب علیه-السلام،ج4، ص 9.)

بنابر این چنین عمل جراحی و عملیات پیش و پس از آن را می توان به عنوان تشبیه به جنسیت دیگر حرام دانست (1)

ص: 55


1- جالب است که در عرف این جوامع(ترانس سکسوال ها و دوجنسه ها)، از تغییر جنسیت، به پوشیدن لباس تعبیر می شود و به دوستان خود که تغییر جنسیت داده-اند، می گویند: «فلانی رفته تو لباس» یا «فلانی تو لباسه». منظورشان این است که فلان دوست ما تغییر جنسیت داده است. بنابر این در عرف چنین افرادی این عمل را تشبّه به جنسیت دیگر می دانند، نه تغییر جنسیت واقعی.(گزارش روزنامه اعتماد/یک شنبه، 18 فروردین 1384 شمسی و دیگر گزارش های موجود در سایت های اینترنتی)

پی آمدهای تغییر جنسیت ونقش اضطرار در جواز تغییر جنسیت؟

حکم جواز و عدم جواز عمل تغییر جنسیت را در کسی که جنسیت مشخص دارد، بررسی کردیم و حکم عدم جواز را از دلایل شرعی به دست آوردیم، سپس دربارۀ امکان تغییر واقعی جنسیت بحث کردیم و حاصل بحث عدم امکان چنین تغییری بود، در مرحلۀ سوم می پرسیم: اگر شخصی خود را مورد عمل قرار داد و در ظاهر تغییر شکل پیدا کرد - چه تغییر واقعی محقق شود و چه نشود - پی-آمدهای عمل او چیست و آیا دوام دارند؟

این پرسش از آنرو مطرح می شود که گروهی فرموده اند چون بعضی اشخاص دچار بیماری و اختلال روانی و روحی شده و حتّی تا حدّ خودکشی پیش می-روند، برای معالجۀ آنان دست به چنین عملی می زنیم، یعنی اختلال روانی نارضایی جنسی (1)اگر به حدّی رسید که ایجاد اضطرار کرد و روانپزشکان تشخیص دادند

ص: 56


1- Trans sexualism

که شخص واقعاً از نظر روانی احساس تعلّق به جنس مخالف می کند و در صورت عدم تغییر جنسیت دچار وضعیتی حاد و خطرناک خواهد شد، به دلیل اضطرار به وجود آمده،حکم به جواز این عمل می دهیم.

اما حتی پس از این مرحله هم تصادفاً می بینیم که آرامش به وجود آمده، در روح و روان شخص دوام ندارد. مطابق تحقیقات علمی انجام شده از سوی روانشناسان چنین اشخاصی پس از مدّت کوتاهی از کار خود پشیمان شده و دچار مشکلات شدیدتر روانی می شوند، به صورتی که نود درصد آنانتا دو سال پساز عمل پشیمان شده و اقدام به خودکشی می-کنند (1)

بنابر این نمی توان عمل تغییر جنسیت را درمان قطعی اختلالات روانی نارضایی جنسی و اختلالاتی از این دست دانست و بر اساس آن و برای اضطرار حاصل شده و درمان آن، فتوا به جواز آن داد.

از همگان می خواهم هنگام نوشتن توجه داشته باشند و تمام جوانب را ملاحظه بفرمایند.

ص: 57


1- کتاب اختلال هویت جنسی

صرف احساس این که شخصی بخواهد دارای جنسیّتی مخالف جنسیّت خود باشد، دلیل زن و مرد بودن نمی شود. در دنیا افرادی همجنس گرا هستند و احساس هویت جنس مخالف را داشته و به همجنسان خود گرایش دارند. اگر احساسات در بیان حکم معتبر باشد، در برابر روایاتی که در مذمّت و نکوهش چنین گرایش هایی آمده، چه خواهید گفت؟

به نظر می رسد قلم هایی که این مطالب را می نویسند، مسموم هستند و مطالبی به این گونه نویسنده ها القا می شود.

احساسات هیچگونه اعتباری در تعیین جنسیت ندارند. چنین احساساتی ناشی از اختلالات روانی و بیماری های روحی و موقّتی هستند. انجام چنین عملی، مسکّنی برای این بیماران می-باشد که اثر آن، دوام ندارد و در مدّتی اندک از بین می رود و پشیمانی در پی دارد. همانگونه که پیش از این بیان شد، درمان چنین بیماری-هایی با عملی که شرعاً حرام و دخالت در خلقت است، جایز نیست.

تصور کنید شخصی چنان کشش و علاقه ای به انجام زنا یا لواط یا استمنا دارد که اگر او را از انجام این اعمال منع کنند و

ص: 58

جلوی او را بگیرند، خودکشی کند.آیا کسی جرأت می کند این اعمال را برای او حلال کند؟

حاشا و کلّا! گمان نمی کنم کسی قائل به جواز آن باشد. تغییر جنسیت در افرادی که چنین گرایش هایی دارند، بسیار شبیه به آن است، بلکه می توان گفت عین آن است، چون با انجام این درمان و عمل، آمیزش او مساحقه و یا لواط می شود. این پی آمد از دید کسی که با عقل سلیم به مسأله بنگرد، پنهان نیست.

بر این اساس بهترین راه برای چنین اشخاصی،به تناسب مشکلی که دارند، روان درمانی و مراجعه به روانشناس و کارشناسان مذهبی و درمان روحی و روانی و یا هورمونی است، نه عمل تغییر جنسیت.

ص: 59

فروع مسألۀ تغییر جنسیت

از بررسی هایی که در بخش های گذشته انجام گرفت،تکلیف شرعی در هر سه مرحله روشن شد.اکنون جا دارد در مورد احکامی که بر این مسأله بار می شود،بحثی انجام دهیم.

اگر کسی ظاهر خود را در اثر عمل معروف به تغییر جنسیت تغییر داد و خود را جزو جنس مخالف جنسیت مادرزادی خود فرض می کند، یعنی اگر پیش از عمل مرد بوده، اکنون خود را زن و اگر پیش از عمل زن بوده، حالا خود را مرد حساب می کند، از نظر احکام شرعی چه احکامی را باید رعایت کند؟

پاسخ:با توجّه به مبنایی که بیان کردیم و گفتیم جنسیت حقیقی شخص در اثر این عمل تغییر نمی کند، معلوم می شود که حکم چنین فردی در مورد محرم و نامحرمی و احکام توصلی و تعبدی و ارث و... همانند جنسیت پیش از عمل اوست و تغییری نمی کند، پس زنی که ظاهر خود را به شکل مرد درآورده، باید در برابر مردان حجاب خود را رعایت کند و مردی که ظاهراً تغییر شکل داده و زن شده، در مورد حفظ محاسن و ریش گذاشتن و معاشرت با زنان،حکم مردان را دارد.

ص: 60

امّا چند فرع است که پاسخ دادن به آن ها کمی مشکل به نظر می رسد و آن هنگامی است که چنین اشخاصی پس از تغییر جنسیت ازدواج کنند و یا بدون ازدواجآمیزش و مجامعت نمایند.

کسانی که فتوا به جواز عمل تغییر جنسیت داده اند، در این موارد جنسیت ظاهری جدید را ملاک قرار داده و فرموده اند چنین شخصی با جنسیت جدید خود می تواند همسر اختیار کند. حتّی برخی در فرضی که زوجین در آنِ واحد تغییر جنسیت دهند، فرموده اند زوجیت آن ها باطل نمی شود و هر یک باید به وظایف و تکالیف شرعی جنسیت جدید خود عمل کنند.

اما با توجه به مبنای عدم جواز تغییر جنسیت و عدم امکان آن،باید به پرسش های زیر پاسخ داد:

اگر کسی که تغییر جنسیت داده با دیگری آمیزش کند:

1- آیا غسل بر او واجب می شود؟

2- آیا روزۀ او باطل می شود؟

3- آیا عملی که انجام داده با رعایت لوازم شرعی جایز است یا اقدام به آمیزش جنسی حرام کرده است؟

ص: 61

4- اگر چنین عملی شرعاً جایز نباشد، آیا انجام آن موجب حد است؟

برای پاسخ یادآوری این مطلب خالی از فایده نیست که در بحث خنثی،مشهور فقها فرموده اند:

«اگر خنثی به زنی دخول کند، غسل بر هیچ یک واجب نمی شود.»

ما در چنین مسأله ایدر باب صوم نوشته ایم که از روایات برداشت می-شود که ملاک،صدق آمیزشاست و چون ممکن است عرفاً بر این عمل آمیزشاطلاق شود،روزۀ ایشان احتیاطاً محکوم به بطلان است.

ممکن است گفته شود در اینجا هم همانحکم جاری می شود، در حالی که در این بحث باید دقّت داشت و توجّه کرد که در بحث، دو فرض وجود دارد که باید حکم هر یک را جداگانه بیان نمود:

فرض اوّل: کسی که زن بوده و به مرد تغییر جنسیت داده، آلت مصنوعی خود را وارد آلت مصنوعی مردی که جنسیت خود را به زن تغییر داده، نماید.

ص: 62

در این فرض در حقیقت عضو زائدی داخل عضو زائد دیگری شده است. توجّه کنید که اگر شوهر انگشت خود را وارد منفذی غیر آلت زن نماید، بر آن ها نه غسل واجب می شود و نه چیزی دیگر و نیز روزۀ آن ها باطل نمی شود، در اینجا هم آلتی که با عمل جراحی درست شده، حکمی بیشتر از انگشت ندارد، چون چیزی نیمه مرده است، پس چنین عملی نه موجب غسل می شود و نه روزه را باطل می کند.

فرض دوم: یک طرف دارای جنسیت حقیقی و اصلی باشد و دیگری تغییر جنسیت داده باشد، یعنی زنی که جنسیت خود را به مرد تغییر داده، با زن حقیقی چنین عملی انجام دهد و یا برعکس مردی حقیقی با مرد دیگری که خود را با عمل تغییر جنسیت، در ظاهر زن کرده، این عمل را انجام دهد. در این فرض همانند فرض اوّل، چون یک طرف عضوی زائد است، جز در دو مورد نمی توان حکم به وجوب غسل کرد:

الف) مورد نخست که مسلّم است، هنگامی می باشد که انزال انجام گیرد، در این حالت غسل بر کسی که انزال کرده، واجب است و روزه اش هم باطل می شود.

ص: 63

ب) زمانیکه عرفاً بر عمل انجام شده،مجامعت و آمیزش صدق کند.در این حالت بعید نیست همانطور که در دخول مرد بهخنثی احتیاط کردیم (1)، بگوییم بنابر احتیاطبر ایشان غسل واجب و روزۀ ایشان باطل است، چون همانگونه که پیش از این در دخول خنثی به زن در بحث روزه گفته شد، در بعضی روایاتِ صوم، نکاح به عنوان مبطل آمده و در فرض های مطرح شده هم نکاح صدق می کند (2)

بنابر این جز در دو مورد استثنایی که بیان شد، عدم وجوب غسل در هر دو فرض مسلّم است.

امّا آیا چنین عملی را می توان در حکم آمیزش هایی دانست که شرعاً حرام هستند؟ آیا حد بر آن ها جاری می-شود؟

ص: 64


1- در متن عروۀ آمده: «اذا دخل الرجل بالخنثی قُبُلاً لم یبطل صومه و لا صومها» معظم له در ذیل این نظریه نوشته اند: «لایخلو عن تأمّل و إشکال لصدق النکاح علیه الوارد فی بعض الروایات.»
2- این فرض در صورتی قابل تصوّر است که مرد آلت خود را داخل آلت مصنوعی طرف مقابل کند.

به نظر ما چون حدّاقل یک طرف این عمل عضوی زائد است، حکم زنا یا لواط بر این عمل بار نمی شود، امّا مسلّماً این عمل در حکم فاحشه است و انجام آن تعزیر دارد.

بلی، گاهی ممکن است آن را از باب مساحقه دانست و آن هنگامی است که زنی تغییر جنسیت داده و ظاهراً مرد شود و با زن دیگری که جنسیتش حقیقی است،این عمل را انجام دهد، در این حالت چون هر دو زن هستند، بعید نیست بگوییم مساحقه کرده اند و حکم مساحقه را بر عمل آن ها جاری کنیم.

ص: 65

تغییر جنسیت در خنثای غیر مشکل

در مباحث قبلی گفته شد که تغییر جنسیت کسی که جنسیت حقیقی دارد، جایز نیست. در چند فصل به بررسی آن و احکام مربوط به آن پرداختیم، اکنون به بررسی تغییر جنسیت در حالت دوم، یعنی تغییر جنسیت در خنثای غیر مشکله می-پردازیم.

در خنثای غیر مشکل، چون جنسیت واقعی و تکوینی این اشخاص قابل تشخیص است، آنچه شبیه عضو جنسیت دیگر است، به نظر ما - بلکه معروف این است که آن عضو - زائد است و برداشتن آن نه تغییر خلقت است و نه ضایع ساختن و اهلاک قدرت و قوای بدن، بلکه می توان این کار را اصلاح یا تعیین جنسیت نامید که مثل هر عمل دیگری که برای برداشتن اعضای زائد بدن و زیبایی آن انجام می-یابد، جایز می باشد.

پس خنثای غیر مشکله ای که جنسیتش معلوم شده وبا علائمی که در فصل های بعدی بیان خواهد شد، فهمیدیم زن است یا مرد، تمام احکامی را که پیش از این در تغییر جنسیت حالت اوّل بیان شد، دارد. اگر بخواهد به جنس دیگر تغییر جنسیت بدهد، جایز نیست، چون حکم او حکم کسی است که جنسیتش معلوم است.

ص: 66

تغییر جنسیت در خنثای مشکل

اشاره

همانطور که بیان شد خنثای مشکل کسی است که دارای ابهام در آلت تناسلی است و علامتی وجود نداردکه تعیین کندزن است یا مرد، به بیان دیگر هیچ یک از علائم معتبر در تعیین جنسیت در او وجود ندارد.(1)

آیا جایز است در چنین اشخاصی یک عضو را برداشت و عضو دیگر را باقی گذاشت؟

بعضی به طور کلّی در خنثی فتوا به جواز داده و توجهی به مشکل و غیر مشکل بودن آن نکرده اند و برخی دیگر آن را در خنثای مشکل جایز دانسته اند، چون در غیر مشکل قطع عضو زائد جایز است، پس دو احتمال در تغییر جنسیت خنثای مشکل وجود دارد که به بررسی آن ها می پردازیم. 

ص: 67


1- در بحث های آینده نشانه هایی را که جنسیت را مشخص می کنند، بررسی خواهیم کرد و خواهیم گفت در چه جاهایی حکم به خنثای مشکله بودن افراد می شود.

احتمال اوّل :جواز مطلق تغییر جنسیت خنثای مشکل

اشاره

بنابر آنچه گفته شددر مورد تغییر جنسیت در خنثای مشکل یک احتمال این است که بگوییم:

چنین عملی در خنثای مشکله مطلقا جایز است، چون جرّاح هر عضوی را قطع کند، معلوم نیست عضو زائد بوده یا نه،پس اصل عدم حرمت و جواز است.

در مقام استدلال گفته می شود:

شخصی که خنثای مشکل است، جرّاح آلت مردانۀ او را قطع می کند، آیا عمل حرامی انجام داده؟

نه! چون نمی داند که آلت قطع شده، عضو اصلی است. قرآن هم فرموده اهلاک قوا حرام است، اما این آلت معلوم نیست از اعضای اصلی باشد که اهلاک قوا و قدرت بر آن صدق کند.

از طرف دیگر، این عمل در خنثای مشکل تغییر خلقت هم نیست، چون مراد از خلقت، خلقت نوعیه است و معلوم نیست که این شخص مرد باشد که بگوییم مرد بودن را زائل کرده و عملش جایز نباشد.

ص: 68

ظاهر فتاوای بعضی همین است، یعنیوقتیمعلوم نیستشخصی مرد است یا زن، عمل جرّاحی و قطع یکی از اعضایتناسلی او جایز خواهد بود و پس از جرّاحی بر اساس آلت تناسلی باقی مانده، به جنسیت او حکم می-کنیم!

در کتاب صراط النّجاۀ همینگونه فتوا داده شده،اگرچه در ادامه فرموده اند رعایت احتیاط،لازم است.

سه مورد سؤال و جواب در کتاب صراط النجات مربوط به این بحث آمده که خواندن و تأمل در سؤال ها خالی از فایده نیست.(1) برای روشن شدن مسأله آن ها را نقل می کنیم تا بررسی کنیم آیا صحیح است و یا اشتباهی رخ داده و ارتباط آن ها با همدیگر به چه اندازه است؟

در مسأله 403کتاب آمده:

«هل یَجُوزُإِجراء عَمَلیَّهِ جَراحِیَهِ لِتَبدیلِ الأَعضاءِالتَّناسُلِیَۀِوَ الخارِجِیَۀِ بَینَ الذَّکَرِ وَ الأُنثی؟ و إِن کانَ الجَوابُ مَنفِیّاً، فَما هو دَلیلُکُم الَّذی یَرِدُ عَلی مَن یُجیزُ ذلِکَ مِنَ الفُقَهاء المعاصرین؟»

ص: 69


1- فقه الاعذار و الطب برگزیده فتاوای طبّی صراط¬النّجاۀ است.

در پاسخ به دلیل اشاره نشده و فقط به صورت فتوا فرموده اند:

«لا یَجُوزُتبدیل الأعضاء التناسلیۀ مطلقاً إِلّا للخُنثَی المُشکِل»

گویی در خنثای غیر مشکل چنین عملی جایز نیست و صراحتاً می فرماید در خنثای مشکل یک عضو را قطع کردن اشکالی ندارد، در حالی که در خط بالاتر فرموده تغییر خلقت جایز نیست (1)

در مسأله 404 کتاب در همین فرع فرموده که رعایت احتیاط، لازم است و پس از عمل هم،شخص،نه زن است و نه

ص: 70


1- پرسش مذکور چنین است: اذا علم بالفحص أنه فی الواقع ذکر مثلاً و إن کان الشکل شکلاً أنوثیاً فهل یجوز فی هذه الحالۀ إزالۀ عوارض الذکورۀ مثلاً و صیرورته أنثی خالصۀ باعتبارأنه ربی و هو صغیر علی أنه أنثی فإذا غیّر إلی ذکر ربما أصابته بعض الأزمات النفسیۀ و تلافیاً لذلک عنه عوارض الذکورۀ أم لا یجوز ذلک؟ ج: إذا لم یکن تغییراً للخلقۀ فلا بأس. ملاحظه می کنید که در جواب گفته شده: «اگر تغییر در خلقت نباشد، اشکال ندارد.»

مرد.اگر عمل در مورد خنثی انجام شود. باز در حکم خنثی باقی مانده و به هر دو حکم، محکوم است. (1)معلوم می شود که از نظر ایشاناین عمل فایده ای نداشته،گرچهدر مسألۀ قبلی به جواز قطع عضو فتوا داده است. 

ص: 71


1- هناک عملیات تجری لتغییر الجنس مِن ذکر إلی أنثی و بالعکس، فهل تجوز هذه العملیۀ؟ و هل یعامل شرعاً مِن حیث النظر و اللمس و الزواج و غیرها، بحسب الحالۀ الجدیدۀ أم قدیمۀ؟ ج: العملیۀ المزبورۀ غیر جائزۀ شرعاً، ولو تحققت فی مورد و أوجبت التغییر فی الجنس حقیقۀ فلابد مِن الإحتیاط بالنسبۀ إلی أحکام الرجل و المرءۀ کما هو فی الخنثی المشکل. فقه الاعذار الشرعیۀ و المسائل الطبیۀ، ص 242 و 243
نقد جواز مطلق تغییر جنسیت درخنثای مشکل

در جواب کسانی که عمل تغییر جنسیت را در مورد خنثای مشکله مطلقا جایز دانسته اند، عرض می کنیم:

علم اجمالی داریم که تکلیفشخص، قطع نکردن عضوی که خلقت اصلی می-باشد و تغییر ندادن خلقت اصلی و نوعیه است، اکنونکسی که می خواهد یکی از اندام های جنسی او را قطع کند، علم اجمالی دارد که آلت تناسلی مردانه جزء خلقت اصلی اوست یا آلت تناسلی زنانه خلقت اصلی است، مثل این که دو ظرف آب داشته باشیم و بدانیم آب یکی از دو ظرف نجس است، در این حالت آب هر دو محکوم به اجتناب هستند، اینجا هم یک عضو محکوم به عدم جواز قطع است و نمی دانیم کدام یک است، به همین دلیل قطع هر دو عضوجایز نیست.همچنین قطع هر یک از آن ها به تنهایی جایز نیست و حرام است، چون امر زائد بودن، میان هر دو عضو دوران دارد و عضو زائد از عضو اصلی خلقت قابل تشخیص نیست.

ممکن است گفته شودحکم دائر مدار واقع نیست، چون حرمت تغییر خلقت در جایی است که شخص بداند تغییر خلقت

ص: 72

می دهد، از این رو چنین احتمالی ممکن است در بین این دو فرع پیدا شود که در علم اجمالی میان دو ظرفی که آب نجس دارند، حکم بر آب نجس بار شده، ولی در مورد بحث ما معلوم نیست کدام عضو واقعی است که حکم حرمت تغییر خلقت بر آن بار شود.

اگر این احتمال برای کسی قوّت بگیرد، بعید نیست با نظر صراط-النّجاۀموافق شود،اما به نظر ما احکام الهی مربوط به ظاهر نیست و نوعاً مربوط به واقع است و دانستن و ندانستن تأثیری در حکم الهی ندارد.

پس می توان برای جواز عمل جراحی و قطع یکی از آلت های تناسلی در خنثای مشکله وجهی قائل شد، گرچه این وجه بسیار ضعیف است، در عین حال کلام خیلی بی اساس نیست.

چنانچه به عدم جواز قائل شدیم، اگر کسی چنین کاری کرد و عضوی از خنثای مشکله را قطع کرد، پس از برداشتن آلت تناسلی مردانه، آیا زن می شود و یا پس از این که آلت و علائم زنانه را از بین بردند، شخص مرد می شود یا هنوز در حکم اولیّه باقی است؟

ص: 73

به نظر ما هیچ فرقی میان پیش و پس از عمل جرّاحی در جنسیت خنثای مشکله ایجاد نمی شود و احکام خنثای مشکله را باید رعایت کند. همانطور که در لباس خنثای مشکل گفته ایم، برای چنین شخصی پوشیدن لباس مختص به مردان و زنان جایز نیست و باید لباس مشترک بپوشد .(1)

ص: 74


1- جالب است که طبق گزارش های موجود، دوجنسه ها، همیشه هم دیگر را دو جنسی می-دانند. حتّی این امر پس از عمل جرّاحی دوستانشان هم صدق می کند. «ر.ک: روزنامه اعتماد/یکشنبه، 18 فروردین 1384 شمسی و دیگر گزارش های موجود در سایت-های اینترنتی»

احتمال دوم: حکم به جنسیت خنثای مشکله

گروهی دیگر حکم را دائر مدار حس کرده و گفته اند:

اگر پس از تغییر جنسیت به مرد، شخص حسّ مردانگی داشته باشد، مرد شده است و می تواند زن بگیرد. اگر پس از تغییر جنسیت به زن، حس زنانگی داشته باشد، زن شده است و می تواند شوهر کند.چنانچه چنین احساساتی نداشت، کار بیهوده و عبثی انجام یافته و همانند پیش از عمل جرّاحی،خنثای مشکله است.

پاسخ: اگر حکم دایر مدار احساس زنانگی و مردانگی باشد، پیش از عمل جرّاحی و پس از آن چه فرقی با هم دارند؟

در این صورت پیش از انجام عمل هم باید حکم دایر مدار احساسات فرد باشد، در حالی که هیچ دلیل شرعی بر معتبر بودن احساسات در تعیین جنسیت نداریم و هیچ اثری در روایات

ص: 75

از چنین اعتباری وجود ندارد. دربارۀ این مطلب پیش از این در بحث " نقش اضطرار در جواز تغییر جنسیت"سخن گفتیم. (1)

ص: 76


1- ر.ک: بخش پیامدهای عمل تغییر جنسیت و نقش اضطرار در جواز تغییر جنسیت همین کتاب، ص 56

ص: 77

بخش سوم:نشانه های جنسیت در افراد خنثی وتشخیص خنثای مشکله ازغیرمشکله

نشانه های جنسیت در افراد خنثی

اشاره

پس از پایان بحث درباره تغییر جنسیت، اکنون نوبت به این موضوع می-رسد که اگر کسی دارای ابهام در جنسیت و به اصطلاح خنثی بود، چگونه می توان جنسیت واقعیش را تعیین کرد؟

یکی از ثمرات این بحث،متمایز شدن خنثای مشکله از غیر مشکله است، چون همانطور که گفته شد خنثای مشکله کسی است که هیچ علامتی ندارد تا معلوم شود مرد است یا زن.

فقها نشانه های تشخیص جنسیت خنثی را در کتب مختلف بیان فرموده و نوعاً در کتب فتوایی خود سه مورد را ذکر کرده اند:

1.وجود البول: اگر خنثی از یک مجرا ادرار کند، بر اساس همان مجرا به جنسیت او حکم می شود، یعنی اگر ادرارش فقط از آلت مردانه جریان یابد، مرد است و اگر از آلت زنانه ادرار کند، زن است؛

ص: 78

2.سبق البول: اگر ادرار از هر دو آلت خارج شود، ادرار در هر آلتی زودتر جریان پیدا کند، جنسیتش مربوط به آن است. اگر ادرارش اوّل از آلت مردانه بیاید، مرد است و برعکس؛

3.تأخّر البول: در صورتی که یکی از دو علامت بالا در خنثی نباشد،پایان جریان ادراررا ملاحظه می کنیم. اگر ادرار در یکی از مجراها زودتر از دیگری تمام شود، مشهور این است که جنسیت شخص بر اساس مجرایی که جریان دیرتر در آن پایان یافته است، تعیین می شود.

مرحوم آیت الله خویی قدّس سرّه در حکم بر اساس این علامت اشکال فرموده که به بیان آن خواهیم پرداخت.

علاوه برسه علامتی که در میان فقها ذکر آن ها رایج است، موارد دیگری هم به عنوان علامت بیان شده اند:

4.حیض؛

5.احتلام؛

6.جماع؛

7.باردار شدن؛

8.بُدُوّ الثَّدی (برآمدگی پستان همانند زنان)؛

ص: 79

9.اِنبات لحیه (ریش درآوردن)؛

10.تعداد دنده ها؛

از جمله کسانی که این نشانه ها را ذکر کرده،مرحوم شیخ عبدالله ممقانی رضوان الله علیه در کتاب مناهج المتّقین است.

امکان دارد دو علامت دیگر را بیافزاییم که عبارتند از:

11.قرعه:استفاده از قرعه برای تعیین جنسیت خنثی در بعضی از کتاب ها دیده می شود، ولی خیلی نادر است.

12.تعیین جنسیت ژنتیکی: بعید نیست بگوییم با استفاده از دانش ژنتیک جنسیت شخص را بتوان تعیین کرد، یعنی با استفاده از کروموزم های جنسی؛ اگر کروموزوم ها XYباشند، شخص، مرد و اگر XX باشند، زن است.

بنابر این برای تشخیص جنسیت و تمیز خنثای مشکل از غیر مشکل ممکن است دوازده علامت وجود داشته باشد که اعتبار هر یک از آن ها را در مباحث آتی بررسی می کنیم. 

ص: 80

علامت اوّل و دوم و سوم

اشاره

چگونگی ادرار:سه علامت نخست برای تشخیص جنسیت، مربوط به ادرار شخص خنثی هستند.

اولین علامت "وجود البول" بود، یعنی اگر ادرار از مجرای تناسلی مردانجریان بیابد، حکم به مرد بودن شخص و اگر از مجرای تناسلی زنان جریان بیابد، حکم به زن بودن او می-شود.

اکثر روایاتی که در این مورد وجود دارند معتبر هستند، اکنون (1)روایت اوّل این باب را بررسی می-کنیم:

ص: 81


1- شماره روایات بر اساس شماره ای است که در کتاب وسائل الشیعه آمده، 26، ص283، أَبْوَابُ مِیرَاثِ الْخُنْثَی وَ مَا أَشْبَهَهُ، 1- بَابُ أَنَّهَا تَرِثُ عَلَی الْفَرْجِ الَّذِی یَبُولُ مِنْهُ فَإِنْ بَالَتْ مِنْهُمَا فَعَلَی الَّذِییَسْبِقُ مِنْهُ الْبَوْلُ فَإِنِ اسْتَوَیَا فَعَلَی الَّذِی یَنْبَعِثُ فَإِنِ اسْتَوَیَا فَعَلَی الَّذِی یَنْقَطِعُ أَخِیراً وَ أَنَّهُ یُعْتَبَرُ فِیهِ الِاحْتِلَامُ وَ الْحَیْضُ وَ الثَّدْیُ، ذکر شده اند.

«مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ(1) عَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ(2) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ(3) وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ(4) عَنِ

ص: 82


1- شیخ کلینی قدّس سرّه این روایت را در جلد هفتم از کتاب کافی، صفحه 157، به عنوان حدیث اوّل از باب میراث الخنثی نقل کرده است.
2- «ثقۀ، فقیه، صحیح الروایۀ» (رجال نجاشی، الفهرست طوسی)
3- «ثقۀ» (رجال طوسی)
4- شیخ کلینی قدّس سرّه به واسطه ایشان از فضل بن شاذان حدود 447 روایت در کتاب کافی نقل کرده، اما بین علما اختلاف نظر وجود دارد که ایشان «محمد بن اسماعیل النیسابوری البندقی» است یا «محمد بن اسماعیل البرمکی» معروف به صاحب الصومعۀ و یا «محمد بن اسماعیل بن بزیع»، گروهی در این موضوع توقف کرده و نظر نداده اند. ابن داود در بخش تنبیهات کتاب رجال خود می گوید: «هرگاه روایتی از محمد بن یعقوب از محمد بن اسماعیل بدون واسطه وارد شود، صحّت آن جای بحث دارد، چون قبول دیدار ایشان مشکل است، پس در عمل – به چنین روایتی – به دلیل معلوم نبودن واسطه میان ایشان توقف می کنیم، اگرچه هر دو بزرگوار و مورد رضایت هستند.» امّا مرحوم آیت الله خویی و گروه زیادی از علما به بررسی این موضوع پرداخته اند و با توجّه به این که از نظر زمانی بعید است مرحوم کلینی قدّس سرّه از ابن بزیع و برمکی بدون واسطه نقل روایت کرده باشد و اطمینان داریم که در روایات دیگری ایشان از این دو با یک یا دو واسطه نقل روایت کرده، محمد بن اسماعیل موجود در سند این روایت را که در ابواب مختلف کافی از او از فضل بن شاذان نقل روایت شده، همان محمد بن اسماعیل نیسابوری البندقی دانسته اند. در هر حال اگر واسطه موجود در سند ابن بزیع و یا برمکی باشد، بر وثاقت ایشان در کتب رجال شهادت داده شده، امّا اگر این دو نفر نباشد و نیسابوری البندقی باشد، برای توثیق او، علاوه بر افتخار شاگردی فضل بن شاذان، اعتماد مرحوم کشّی و شیخ کلینی به او و این که از مشایخ مرحوم کلینی بوده ، دلیل آورده-اند که هر یک از این ها می تواند برای توثیق راوی کافی باشد.

الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ(1) جَمِیعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی(2) عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ(3) عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ(4) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه-السلام، قَالَ: سُئِلَ عَنْ مَوْلُودٍ وُلِدَ لَهُ قُبُلٌ وَ ذَکَرٌ، کَیْفَ یُوَرَّثُ؟ قَالَ: إِنْ کَانَ یَبُولُ مِنْ ذَکَرِهِ فَلَهُ مِیرَاثُ الذَّکَرِ وَ إِنْ کَانَ یَبُولُ مِنَ الْقُبُلِ فَلَهُ مِیرَاثُ الْأُنْثَی.»

در این روایت به علامت اوّل تصریح شده که خنثی از هر مجرا ادرار کند، حکم همان جنسیت را دارد.

ص: 83


1- - «ثقۀ جلیل القدر» (رجال نجاشی، الفهرست طوسی)
2- «ثقۀ» (رجال طوسی و نجاشی)
3- «ثقۀ» (رجال نجاشی و الفهرست شیخ طوسی)
4- «ثقه از اصحاب امام صادق علیه السلام» (رجال شیخ طوسی و نجاشی)

بعضی فرموده اند این روایت فقط در مقام بیان حکم ارث است، در پاسخ می گوییم:

ارث لازمۀ عرفی جنسیت است. وقتی حکم شود سهم الارث کسی، همانند مردان باشد،معنایش این است که در حکم مردان است. اگر حکم شود سهم الارث کسی، همانند زنان باشد، به این معناست کهدر حکم زناناست، بنابر این دلالت روایت بر موضوع بحث ما به جای خود باقی است.

روایت دوم:«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی (1)عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(2) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی(3) عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ(4) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قال: کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یُوَرِّثُ الْخُنْثَی مِنْ حَیْثُ یَبُولُ»

ص: 84


1- «محمد بن یحیی العطار، قمی، کثیرالروایۀ، ثقۀ»(رجال شیخ طوسی و ابن داود)
2- «احمد بن محمد بن عیسی الاشعری القمی، ثقۀ» (رجال طوسی و نجاشی)
3- محمد بن یحیی در این سند ممکن است ابن سلمان الخثعمی باشد و یا الخزاز که هر دو در کتب رجالی توثیق شده اند.
4- -«از عامه بوده، ولی کتابش مورد اعتماد می باشد.»(الفهرست طوسی و رجال ابن داود)

روایت سوم:«وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ(1) عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ(2) عَنِابْنِ بُکَیْرٍ(3) عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحَدِهِمَا علیهماالسلام فِی مَوْلُودٍ لَهُ مَا لِلذَّکَرِ وَ لَهُ مَا لِلْأُنْثَی فَقَالَ یُوَرَّثُ مِنَ الْمَوْضِعِ الَّذِی یَبُولُ إِنْ بَالَ مِنَ الذَّکَرِ وَرِثَ مِیرَاثَ الذَّکَرِ وَ إِنْ بَالَ مِنْ مَوْضِعِ الْأُنْثَی وَرِثَ مِیرَاثَ الْأُنْثَی»

سه روایت حکم به موضع ادرار را ثابت می کند و مُجمَع علیه نیز هستند (4)

در روایت پنجم باب در وسائل الشیعهاز عیون اخبار الرضا نقل شده است:

ص: 85


1- توضیح درباره محمد بن یحیی و احمد بن محمد در ذیل روایت پیشین آمد.
2- «حسن بن علی بن فضّال، ثقه، وفات 224 قمری»(رجال طوسی)
3- بزرگان شیعه تعدادی از راویان را به عنوان اصحاب اجماع معرفی کرده اند، ولی در اینکه معنای اصحاب اجماع چیست، اختلاف وجود دارد. قدر متیقن این است که وثاقت و فقاهت خود اصحاب اجماع، مورد اتّفاق می باشد.
4- یعنی تمامی علما به حکم این سه روایت عمل کرده اند.

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (1)فِی عُیُونِ الْأَخْبَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَیْنِ الْبَغْدَادِیِّ (2)عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَنْبَسَةَ (3)عَنْ دَارِمِ بْنِ قَبِیصَةَ(4) عَنِ الرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ علیهم السلام: أَنَّهُ وَرَّثَ الْخُنْثَی مِنْ مَوْضِعِ مَبَالِهِ.»(5)

ص: 86


1- ابن بابویه معروف به شیخ صدوق قدّس سرّه از بزرگان فقها و محدثان شیعه بوده، کتاب من لایحضره الفقیه از کتب چهارگانه شیعه تألیف ایشان می باشد. تألیفات بسیار دیگری هم دارد که یکی از آن ها عیون اخبار امام رضا علیه-السلام است.
2- ابن زریق البغدادی الوراق، از مشایخ صدوق است... (معجم رجال الحدیث)
3- «مضطرب الحدیث»(نجاشی و ابن داود)
4- «لایؤنس بحدیثه و لا یوثق به»(ابن الغضائری و ابن داود )
5- در عیون اخبار روایت با اختلاف اندکی به این صورت آمده: «حدثنا محمد بن أحمد بن الحسین بن یوسف البغدادی قال حدثنا علی بن محمد بن عیینة قال حدثنا دارم بن قبیصة قال حدثنا علی بن موسی الرضا علیه السلام عن أبیه عن آبائه عن علی بن أبی طالب علیهم السلام: أنه ورّث الخنثی من موضع مبالته.»در بحارالانوار نیز روایت از عیون به همین صورت نقل شده است.

روایت ششم: «إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِیُّ(1) فِیکِتَابِ الْغَارَاتِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ بَکْرٍ الْبَجَلِیِّ(2) عَنْ أَبِیهِ قَالَ: کُنَّا عِنْدَ عَلِیٍّ علیه السلام فِی الرَّحْبَةِ، فَأَقْبَلَ رَهْطٌ فَسَلَّمُوا، فَلَمَّا رَآهُمْ عَلِیٌّ علیه السلام أَنْکَرَهُمْ فَقَالَ: مِنْ أَهْلِ الشَّامِ أَنْتُمْ أَمْ مِنْ أَهْلِ الْجَزِیرَةِ؟ قَالُوا: بَلْ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، مَاتَ أَبُونَا وَ تَرَکَ مَالاً کَثِیراً وَ تَرَکَ أَوْلَاداً رِجَالاً وَ نِسَاءً وَ تَرَکَ فِینَا خُنْثَی لَهُ حَیَاءٌ کَحَیَاءِ الْمَرْأَةِ وَ ذَکَرٌ کَذَکَرِ الرَّجُلِ، فَأَرَادَ الْمِیرَاثَ کَرَجُلٍ مِنَّا فَأَبَیْنَا عَلَیْهِ - إِلَی أَنْ قَالَ - فَقَالَ عَلِیٌّ علیه-السلام: انْطَلِقُوا إِلَی صَاحِبِکُمْ فَانْظُرُوا إِلَی مَسِیلِ الْبَوْلِ فَإِنْ خَرَجَ مِنْ ذَکَرِهِ فَلَهُ مِیرَاثُ الرَّجُلِ وَ إِنْ خَرَجَ مِنْ غَیْرِ ذَلِکَ فَوَرِّثُوهُ مَعَ النِّسَاءِ فَبَالَ مِنْ ذَکَرِهِ فَوَرَّثَهُ کَمِیرَاثِ الرَّجُلِ.»

ص: 87


1- نجاشی او را چنین معرفی می کند: ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال بن عاصم بن سعد بن مسعود الثقفی. اصلش از کوفه بود و سعد بن مسعود، برادر ابی عبید بن مسعود، عموی مختار، والی امیرالمؤمنین علیه السلام در مدائن بود... به اصفهان مهاجرت و در آن جا اقامت کرد. در آغاز زیدی مذهب بود و سپس به سوی ما بازگشت... کتاب های زیادی تألیف کرده که از جمله آن ها کتاب الغارات است. در سال 283 قمری وفات یافت.
2- ذکری از او و پدرش در کتب رجالی نیافتیم. همچنین تنها همین روایت در مجموع کتب روایی از ایشان ذکر شده است.

تا اینجا مطلب روشن است، یعنی اگرخنثی از یکی از مجراها ادرار کند، اما اگر از هر دو ادرار کند، گفته شده از هر کدام زودتر ادرار بیاید، بر اساس آن حکم می شود. اکثر بزرگان این نظررا برگزیده اند.

بعضی روایات بر این مطلب دلالت دارند که از آن جمله می توان به روایات زیر اشاره کرد:

صحیحه هشام (1)که علاوه بر علامت دوم، بر سومین علامت هم دلالت دارد:

ص: 88


1- در علم حدیث روایات از نظر اعتبار راویان به چهار گروه تقسیم می شوند: الف) روایت صحیحه: به روایتی گفته می-شود که متّصل به معصوم بوده و همه راویان موجود در هر یک از طبقات راویان آن امامی و موثق، یعنی عادل باشند. ب) روایت حسن: به روایتی گفته می¬شود که متّصل به معصوم بوده و همه راویان موجود در هر یک از طبقات راویان آن امامی باشند، اما همه یا بعضی از ایشان توثیق صریح نداشته باشند. ج) روایت موثقه: به روایتی گفته می¬شود که متّصل به معصوم باشد ولی همه یا بعضی از راویان موجود در هر یک از طبقات راویان آن امامی نباشند، اما همه از سوی علمای امامی توثیق شده و مورد اعتماد باشند. د) روایت ضعیف: به روایتی گفته می-شود که همه یا بعضی از راویان موجود در هر یک از طبقات راویان آن، دارای هیچ یک از شرایط سه نوع روایت صحیح، حسنه و موثّقه نباشند.

«مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ (1)عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ (2)عَنْ أَبِیهِ(3) وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَی (4)عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ(5) جَمِیعاً عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ (6)عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ (7)عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام قَالَ: قُلْتُ لَهُ: الْمَوْلُودُ یُولَدُ لَهُ مَا لِلرِّجَالِ وَ لَهُ مَا لِلنِّسَاءِ، قَالَ: یُوَرَّثُ مِنْ حَیْثُ یَبُولُ مِنْ حَیْثُ سَبَقَ بَوْلُهُ فَإِنْ خَرَجَ مِنْهُمَا سَوَاءً فَمِنْ حَیْثُ

ص: 89


1- ثقۀ الاسلام کلینی قدّس سرّه
2- «ثقۀ فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب»(رجال نجاشی)
3- «ابواسحاق، ابراهیم بن هاشم قمی اصلش از کوفه است. به قم مهاجرت کرد. ابوعمر کشی گفته: از شاگردان یونس بن عبدالرحمان از اصحاب امام رضا علیه-السلام بوده است... می¬گویند اولین کسی است که حدیث کوفیان را در قم نشر داد.»(رجال نجاشی)
4- رجوع کنید به ذیل روایت دوم از علامت اول تشخیص خنثی.
5- «مشترک» (معجم رجال)
6- ابن ابی عمیر یکی از اصحاب اجماع است که پیش از این پیرامون معنای آن توضیح داده شد.
7- «ثقۀ ثقۀ» (رجال ابن داود و نجاشی)

یَنْبَعِثُ...»(1)

روایت هم از نظر سند خوب است و هم از نظر دلالت و دو مطلب از آن فهمیده می شود:

اوّلاً،اگر ادرار از یک مجرا جلوتر جریان یافت، حکم به جنسیت بر اساس آن مجرا می شود.ثانیاً،اگر از یکی منبعث است، حکم به آن منبعث می-شود.

مرحوم صاحب جواهر قدّس سرّه و بعضی دیگر خواسته¬اند بفرمایند مراد از«فَمِنْ حَیْثُ یَنْبَعِثُ» مجرایی است که ادرار در آن،آخر تمام می شود:«یَنبَعِث أی یَستَدِرّ»اما این تفسیر مسلّماً خلاف ظاهر است، چون تفسیر انبعاث به آخر تمام شدن ادرار وجهی ندارد.

معنای دیگری برای انبعاث می-توان ذکر کرد و آن کیفیت خروج ادرار است، یعنی با فشار و قدرت بیرون -آمدن.توجّه کنید

ص: 90


1- وسائل الشیعه،ج: 26، ص: 286، أَبْوَابُ مِیرَاثِ الْخُنْثَی وَ مَا أَشْبَهَهُ،2- بَابُ حُکْمِ الْخُنْثَی الْمُشْکِلِ الَّذِی لَمْ یَتَبَیَّنْ أَمْرُهُ بِالْعَلَامَاتِ الْمَذْکُورَةِ، ح اول.

که ادرار مرد با فشار و به صورت قوسی بیرون می آید، ولی ادرار زنان چنین حالتی ندارد و بدون انبعاث است (1)

در هر حال، روایت بر علامت دوم سبق البول - دلالت کامل دارد.

روایت چهارم از روایات باب اوّل میراث خنثی نیز دلالت بر علامت دوم دارد، ولی سندش ضعیف و مرسله است (2):

«قَالَ الْکُلَیْنِیُّ: وَ فِی رِوَایَةٍ أُخْرَی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه¬السلام فِی الْمَوْلُودِ لَهُ مَا لِلرِّجَالِ وَ لَهُ مَا لِلنِّسَاءِ یَبُولُ مِنْهُمَا جَمِیعاً قَالَ: مِنْ أَیِّهِمَا سَبَقَ قِیلَ فَإِنْ خَرَجَ مِنْهُمَا جَمِیعاً قَالَ فَمِنْ أَیِّهِمَا اسْتَدَرَّ قِیلَ فَإِنِ اسْتَدَرَّا جَمِیعاً قَالَ فَمِنْ أَبْعَدِهِمَا.»

ص: 91


1- در لغت نامه هاواژه «البعث» به معنای «الإثارۀ» آمده، یعنی برانگیختن، «إنبعاث» بر وزن افتعال معنای مطاوعه و قبول برانگیختگی و اندفاع می دهد. تفسیر انبعاث به خروج ادرار با برانگیختگی، شدّت و فشار و قوّت و جستن از مجرای ادراری در کتب لغت نیز مورد تأیید است. ر. ک: لغتنامه های عربی از جمله العین و لسان العرب.
2- عبارتی در روایت اوّل از بحث علامت دهم: دنده ها نقل شده که ممکن است مؤید حکم این روایت باشد.

در فقه الروایه و فهم معنای آن می گوییم: بعید نیست «إِستَدَرَّ»به معنای زیاد بودن و حجم زیاد ادرار باشد که اگر چنین باشد و «انبعاث» در روایت پیش به معنای فشار زیاد باشد، با هم دست به دست می دهند و می توان گفت مجرایی که حجم بیش تری از ادرار از آن می آید، ولی ندیدم فقها به این معنا عنایت داشته باشند.در هر حال، روایت مثل صحیحۀ هشام بر حکم به مجرایی که ادرار از آن سبقت می گیرد دلالت می کند.

حکم علامت سوم، یعنی هنگامی که ادرار از هر دو آلت و در یک زمان می آید، امّا جریان آن از یکی زودتر قطع می شود و در دیگری هنوز جاری است، در روایت چهارم است که «قِیلَ فَإِنِ اسْتَدَرَّا جَمِیعاً قَالَ فَمِنْ أَبْعَدِهِمَا»، یعنی مجرایی که جریان ادرار دیرتر و بعدتر در آن تمام می-شود.

جمعی از فقها این حکم را قبول کرده و برای آنگاهی به اجماع و عدم خلاف استدلال نموده اند، لکن به نظر ما این حکم

ص: 92

اشکالدارد چون اجماع ذکر شده، امکان دارد اجماع مدرکی(1) باشد.علاوه بر این کاشف از قول امام هم نیست؛ گروهی دیگر از فقها بر اساس اعتباری که برای مرسله های کلینی قائلند (2)، به

ص: 93


1- اجماع یکی از منابع فقهی است که در فقه شیعه با شرایطی پذیرفته شده است. اجماع در فقه به اتفاق نظر علما گفته می شود و در فقه شیعه به این شرط پذیرفته شده که کاشف از نظر معصوم علیه السّلام باشد. اجماع را به چندین نوع تقسیم کرده اند که از جمله آن ها می توان اجماع محصّل و منقول را نام برد، اما اجماع مدرکی یکی از کم ارزش ترین انواع اجماع از نظر حجیت به شمار می رود، چون به اجماعی اطلاق شده که بر اساس وجود روایت یا دلیلی دیگر به وجود آمده، یعنی علما چون روایت یا دلیلی دیگر را قبول کرده ، بر اساس آن فتوا داده اند. به این صورت فتواهای ایشان در مورد حکمی که از آن دلیل استنباط نموده اند یکسان شده، بنابر این مدرک چنین اجماعی در دست فقیه است و خود می تواند به آن مدرک - که همان روایت یا دلیل دیگر است - مراجعه کند و پس از بررسی آن، با رد یا قبولش در آن موضوع فتوا بدهد. در این صورت چنین اجماعی کاشف از قول معصوم نیست.
2- برای واضح شدن معنای اعتبار مرسله های کلینی باید به سه سؤال پاسخ دهیم: الف) مرسله چیست؟ روایت را نظر به این که سلسله سند آن تا معصوم متّصل باشد یا نه، به دو گروه تقسیم می-کنند: مسند که همه راویان در سلسله سند ذکر شده باشند و مرسله که سلسله سند آن اتّصال نداشته باشد و در اوّل یا میانه و یا آخر آن برخی از راویان ذکر نشده باشند. معمولاً روایت مرسله را حجت نمی دانند مگر این که دلیلی بر حجیّت آن قائم شود و یا قرینه ای آن را تأیید نماید. ب) کلینی کیست؟ ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق رازی کلینی، معروف به ثقۀ الاسلام کلینی، متوفی سال 329 قمری، مؤلف یکی از کتب چهارگانه روایی شیعه، به نام کتاب کافی است. ج) اعتبار مرسله های کلینی رضوان الله علیه چگونه است؟ در میان اخباریون مثل صاحب وسائل قدّس سرّه و برخی از اصولیون مشهور است که تمام روایاتموجود در کتب چهارگانه روایی از جمله کافی صحیح هستند و قطعاً از ائمه اطهار علیهم-السلام رسیده اند.ایشان برای سخن خویش درباره روایات کافی به جلالت قدر و مرتبه علمی شیخ کلینی و نیز توثیق اجمالی روایات کتاب کافی توسط ایشان در دیباچه آن استدلال کرده اند. امّا در پاسخ ایشان گفته شده که شیخ کلینی در سخن خود در دیباچه تصریح نفرموده که در کتاب روایت غیر صحیح نخواهد آورد. در عمل هم می بینیم که در سند بعضی از روایات کتاب کافی افرادی وجود دارند که قطعاً می دانیم موردوثوق نیستند. حتّی بعضی روایات از غیر معصوم نقل شده اند و کلام معصوم نیستند، مخالفان این نظریه دلایلی برای رد این سخنان ذکر کرده اند که برای آگاهی از تفصیل آن ها می توانید به کتاب های رجالی مراجعه کنید.

ص: 94

روایت چهارم که ذکر شد، استدلال کرده اند و «أبعد» را به معنای بعدتر تمام شدن ادرار تفسیر کرده اند، همانطور که در جواهر و دیگر کتاب هاچنین است، امّا بنابر تحقیق روایت مرسله حجت نیست و نمی توان به روایات مرسل استدلال نمود.

برای این نظریه به صحیحۀ هشام و کلمۀ «انبعاث»نیز استدلال کرده و گفته اند معنایش استرسال و قوّت و کثرت است، یعنی دیرتر قطع شدن!

اما چنین معنایی دور از ذهن است، چون اوّلاً«استدر» که در مرسلۀ کلینی هست، مناسب انبعاث است و پس از آن «فَمِنْ أَبْعَدِهِمَا» آمده و «انبعاث» را به معنای «أبعد» گرفتن ظاهراً با روایات نمی سازد. در هر حال این ها همه توجیه و تأویل است «والمؤول لیس بحجه» (1)

ص: 95


1- تأویل در اصطلاح به تفسیر کلام بر خلاف معنای ظاهری آن و به معنایی که مورد احتمال باشد، می گویند. به چنین کلام تفسیر شده ای مؤول گفته می شود. روایت مؤول به ملاحظه تأویل آن حجت نبوده و قابل اعتماد نیست.

جمعی از فقها در مسأله تردید کرده اند، چنانکه مرحومآیت الله خویی اعلی الله مقامه فرموده اند: «لا یخلو من إشکال» (1)

ما نیز چون دلیل قابل اعتنایی وجود ندارد، مسأله را بی اشکال نمی-دانیم.

توضیح معنی و بررسی علائم چهارم تا نهم:
حیض، احتلام، جماع، حمل، بُدُوّ الثدی و انبات لحیه

از جمله نشانه هایی که در کتب فقها برای تشخیص خنثی و تعیین جنسیت فرموده اند: حیض و احتلام و جماع و حمل و بدوّالثدی و انبات لحیه است که در این فصل به توضیح معنای هر یک و بررسیآن ها می-پردازیم. در بخش بعدی آن ها را از منظر منابع فقهی و روایی بررسی می-کنیم.

حیض و احتلام:این دو علامت اطمینان آور هستند، چون مرد هیچگاه حیض نمی بیند. تخمک های زن وقتی از رحم جدا شد، باعث می شود زن حیض ببیند. همین طور احتلام از آلت

ص: 96


1- منهاج الصالحین، مسأله 1829:«...فإن تساویا فی السبق قیل المدار علی ما ینقطع عنه البول أخیراً و لا یخلو من إشکال...»

رجولیت، دلیل بر مرد بودن است، بنابر این، این دو را می توانیم از علائم بدانیم.(1)

بارداری(حمل):ظاهراً علامتی است که پس از ازدواج معلوم می شود؛ ثانیاً حیض با باردار شدن(حمل) ملازمه دارد.

ص: 97


1- در لغتنامه قاموس، احتلام را «جماع در خواب» معنا کرده و دیگر لغت نامه های عربی همانند العین و لسان العرب و... در این معنا همراهند، بر این اساس ممکن است به نظر برسد که چرا در رساله-های عملیه و نیز همین کتاب که در دست دارید، از خروج منی به عنوان احتلام یاد شده؟ این اشکال در بعضی نوشته ها توسط برخی بزرگان نیز مطرح شده است. در جواب می گوییم: ممکن است در زبان فارسی استعمال این کلمه مقداری تغییر کرده باشد. شاهد ما تعریف علامه دهخدا از احتلام است که در ذیل این کلمه علاوه بر «خواب دیدن،... انزال در خواب، جُنُب شدن در خواب» می گوید: «مطلق انزال» بنابر این می توان گفت حدّاقل در زبان فارسی از مطلق انزال منی با عنوان احتلام یاد شده و علاوه بر این چون معمولاً انزال منی در اوان بلوغ با احتلام می¬باشد، از این امر به صورت کنایی با کلمه «احتلام» یاد شده، چنان که در بسیاری از لغت نامه های عربی گفته اند «احتلم أدرک و بلغ مبالغ الرجال»(لسان العرب و المنجد) بنابر این اشکالی ندارد برای خروج اسپرم از مجرای طبیعی آن، از این عنوان یاد شود، نه این که اگر طور دیگری انزال انجام گرفت، علامت مرد بودن یا بلوغ در مردان نباشد.

جماع: اگر منظور از جماع، مجرد دخول و آمیزش باشد، دلیل مرد بودن نمی شود، امّا اگر دخول همراه با انزال باشد،جزء احتلام می شود.

بُدُوّ الثّدی و اِنبات لحیه:بدوّالثدی یعنی بزرگی سینه ها همانند زنان. انبات لحیه، به معنای ریش درآوردن است.شاید این دو را نتوان از علائم مرد و زن بودن دانست چون با این که در جنسیت های حقیقی چنین علائمی وجود دارد،اشخاص خنثی هم معمولاً دارای هر دو علامت هستند.

نشانه های چهارم تا نهم در منابع فقهی و روایی

هنگامی که به جستجوی نشانه های ذکر شده در بخش پیش - یعنی علائم چهارم تا نهم - در منابع فقهی می-پردازیم، می بینیم در کتب فتوایی متقدمان و علمای معاصر مثل حضرات آیات خویی و حکیم قدّس الله أسرارهما این علائم ذکر نشده اند، این مطلب موجب شک در اعتبار این نشانه هااز نظر روایات می شود.

شاید دلیل این که حیض و احتلام را جزءنشانه ها ذکر نکرده اند، این باشد که علامت بودن آن ها مسلّم می-باشد، اما این

ص: 98

یک حدس است و باید دید در روایات هم شاهدی برای این نشانه ها وجود دارد یا نه؟

در آغاز به نظر می رسد که در روایات هم خبری از این نشانه ها نیست؟ چرا؟ آیا علامت نیستند؟

علّامه حلّی قدّس سرّه در کتاب المختلفعبارتی از ابن ابی عقیل(1) نقل فرموده (2)،که در آن به بعضی از این نشانه¬ها اشاره شده، عبارت ایشان چنین است:

«قال ابن ابی عقیل: الخنثی عند آل الرسول علیهم السلام فإنه یُنظَر، فإن کان هناک علامۀ یتبیّنبه الذکر من الأنثی من بول أو حیض أو إحتلام أو لحیۀ أو ما أشبه ذلک فإنه یورث علی ذلک.»

ص: 99


1- ابومحمد الحسن بن علی بن ابی عقیل العمانی الحذاء، فقیه و متکلم ثقه و از فضلای امامیه است، از جمله کتاب های او می توان به المتمسّک(المستمسک) بحبل آل الرسول نام برد.(ر.ک: رجال نجاشی و....)
2- اخیراً کتابی به عنوان فقه ابن ابی عقیل چاپ شده که آرای ایشان را از کتب دیگر علما جمع آوری نموده و در آن کتاب همین نظر را که علامه از ایشان نقل کرده، آورده اند.

ایشان از چهار علامت مورد بحث فقط بزرگی پستان را نقل نکرده است،البته بعید نیست عبارت «ما أشبه ذلک» آن را دربر بگیرد.

با وجود عبارات ابن ابی عقیل این پرسشبیش تر مطرحمی شود که چطور شده ابن ابی عقیل این علامت ها را ذکر کرده، ولی اکثر بزرگان، بلکه همۀ ایشان آن ها را ذکر نکرده اند؟

ممکن است گفته شود که این مطلب نظرابن ابی عقیل است و در مقام استدلال،به عنوان دلیل نمی شود به آن تمسّک جست، مگر این که بگوییم کلام ایشان مضمون روایت است چون عبارت «عند آل الرسول» را آورده و چنین بر می آید برای علائمی که ذکر می کند، روایتی دیده و به آن اعتماد هم داشته که آن ها را به خاندان پیامبرصلی الله علیه و آله نسبت می دهد.

صاحب وسائل قدّس سرّه وقتی کلام ابن ابی عقیل را از علامهرضوان الله تعالی علیهمانقل می کند، آن را جزء روایات

ص: 100

می شمارد(1) ، ولی در هر حال کلام ابن ابی عقیلدر حکم خبر واحد و بدون سند است.

جالب است که وقتی به تحقیق و جستجو می پردازیم، می بینیم دو روایت دیگر هم برای اعتبار این نشانه ها داریم که یکی خبرروضۀ الواعظین و دیگری روایت خصال است.

بنابر این برای علائم مورد بحث این بخش، سه دلیل می توانیم ذکر کنیم: کلام ابن ابی عقیل، و دو روایت دیگر که آن ها را نقل و بررسی خواهیم کرد.

روایت اوّل:صاحب وسائل ازروضۀالواعظین که مؤلف آن ابن فتال است،روایتی در تأیید علائم مورد بحث نقل می کند که متن آن چنین است:

ص: 101


1- وسائل الشیعه،ج : 26، ص : 283، ابْوَابُ مِیرَاثِ الْخُنْثَی وَ مَا أَشْبَهَهُ 1- بَابُ أَنَّهَا تَرِثُ عَلَی الْفَرْجِ الَّذِی یَبُولُ مِنْهُ فَإِنْ بَالَتْ مِنْهُمَا فَعَلَی الَّذِی یَسْبِقُ مِنْهُ الْبَوْلُ فَإِنِ اسْتَوَیَا فَعَلَی الَّذِی یَنْبَعِثُ فَإِنِ اسْتَوَیَا فَعَلَی الَّذِی یَنْقَطِعُ أَخِیراً وَ أَنَّهُ یُعْتَبَرُ فِیهِ الِاحْتِلَامُ وَ الْحَیْضُ وَ الثَّدْیُ، ح 7.

«مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِیٍّ الْفَتَّالُ الْفَارِسِیُّ (1)فِی رَوْضَةِ الْوَاعِظِینَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه¬السلام فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْمُؤْبَتِ فَقَالَ هُوَ الَّذِی لَا یُدْرَی ذَکَرٌ هُوَ أَوْ أُنْثَی فَإِنَّهُ یُنْتَظَرُ بِهِ فَإِنْ کَانَ ذَکَراً احْتَلَمَ وَ إِنْ کَانَتْ أُنْثَی حَاضَتْ وَ بَدَا ثَدْیُهَا وَ إِلَّا قِیلَ لَهُ بُلْ عَلَی الْحَائِطِ فَإِنْ أَصَابَ بَوْلُهُ الْحَائِطَ فَهُوَ ذَکَرٌ وَ إِنْ تَنَکَّصَ بَوْلُهُ کَمَا یَتَنَکَّصُ بَوْلُ الْبَعِیرِ فَهِیَ امْرَأَةٌ .» (2)

در روایت سه علامت مورد بحث، یعنی احتلام و حیض و بزرگی سینه ذکر شده و پس از آن ها چگونگیادراربه عنوان نشانه بیانشده است، به همین دلیل میان فقها در مورد مقدّم داشتن نشانه های مربوط به ادرار یا دیگر نشانه ها و ترتیب آن ها بحث شده که در بخش آخر به آن خواهیم پرداخت.

بررسی روایت از نظر سندی:اگرچه دربارۀ نام نویسندۀ کتاب روضۀ الواعظین که معروف به ابن فتال است، اختلاف وجود

ص: 102


1- رجال ابن داود: «متکلم جلیل القدر، فقه، عالم زاهد ورع»
2- وسائل الشیعه،ج 26، ص 286، أَبْوَابُ مِیرَاثِ الْخُنْثَی وَ مَا أَشْبَهَهُ،2-بَابُ حُکْمِ الْخُنْثَی الْمُشْکِلِ الَّذِی لَمْ یَتَبَیَّنْ أَمْرُهُ بِالْعَلَامَاتِ الْمَذْکُورَةِ، ح هفتم.

دارد، ولی توثیق شده، اما مشکل روایت بی سند بودن آن است. به همین دلیل از آن به عنوان خبر ابن فتال یاد می شود.

روایت دوم:در کتاب جامع احادیث شیعه که به دستور مرحوم آیت الله بروجردی رضوان الله تعالی علیه جمع آوری شده، روایتی در مورد بحث ما از چند منبع، از جمله مستدرک و خصال، ذکر شده که به بررسی آن می پردازیم .(1)

روایت خصال از نظر سندی صحیح و از نظر متن خیلی لطیف می باشد. سند آن چنین است:

ص: 103


1- جامع احادیث الشیعۀ، جلد بیست و نهم

«حدثنا أبی (1)رضی الله عنه قال حدثنا علی بن إبراهیم بن هاشم عن أبیه(2) عن عبد الرحمن بن أبی نجران(3) عن عاصم بن حمید(4) عن محمد بن قیس(5) عن أبی جعفر علیه السلام»

همۀ راویان سند خوب هستند، به صورتی که به این روایت گاه صحیحه قیس(6) اطلاق شده، اما متن روایت:

«عن ابی جعفر علیه السلام قال:بینما أمیرالمؤمنین علیه السلام فی الرحبة و الناس علیه متراکمون فمن بین مستفت و من بین مستعدی، إذ قام إلیه رجل،فقال: السلام علیک یا أمیرالمؤمنین و رحمة الله و برکاته!

ص: 104


1- علی بن الحسین بن بابویه از بزرگان مذهب امامیه و صاحب تألیفات بسیار بوده، او و پسر بزرگوارش به عنوان صدوق معروف هستند.
2- درباره او و پدرش پیش از این نوشتیم.
3- «ثقۀ ثقۀ»(ابن داود و نجاشی)
4- «ثقۀ عین صدوق»(رجال ابن داود و نجاشی)
5- «مشترک بین ثقتین»(معجمرجال)
6- معنای صحیحه پیش از این در ذیل صحیحه هشام بیان شد.

فنظر إلیه أمیرالمؤمنین علیه-السلام بعینیه هاتیک العظیمتین ثم قال:و علیک السلام و رحمة الله و برکاته مَن أنت؟

فقال: أنا رجل من رعیتک و أهل بلادک،

قال: ما أنت من رعیتی و أهل بلادی و لو سلّمت عَلَیَّ یوماً واحداً ما خفیت علیّ!

فقال: الأمان یا أمیرالمؤمنین!

فقال أمیر المؤمنین علیه-السلام: هل أحدثت فی مصری هذا حدثاً منذ دخلته؟

قال: لا،

قال: فلعلک من رجال الحرب؟

قال: نعم،

قال: إذا وضعت الحرب أوزارها فلا بأس،

قال: أنا رجل بعثنی إلیک معاویة متغفلاً لک أسألک عن شی ء بعث فیه ابن الأصفر و قال له إن کنت أنت أحق بهذا الأمرو الخلیفة بعد محمد فأجبنی عمّا أسألک فإنّک إذا فعلت ذلک اتبعتک

ص: 105

و أبعث إلیک بالجائزة فلم یکن عنده جواب و قد أقلقه ذلک فبعثنی إلیک لأسألک عنها،

فقال أمیر المؤمنین علیه السلام: قاتل الله ابن آکلة الأکباد ما أضله و أعماه و من معه و الله لقد أعتق جاریة فما أحسن أن یتزوج بها (1)حکم الله بینی و بین هذه الأمة قطعوا رحمی و أضاعوا أیّامی و دفعوا حقّی و صغروا عظیم منزلتی و أجمعوا علی منازعتی عَلَیًّ بالحسن و الحسین و محمد(2)

فأحضروا، فقال: یا شامی هذان ابنا رسول الله و هذا ابنی، فاسأل أیَّهم أحببت،

فقال: أسأل ذا الوفرة(3) ،

ص: 106


1- کنیزی آزاد کرده ولی نمی¬داند چطور دوباره با او ازدواج کند، کنایه از این است که حکومت را به دست گرفته ولی چگونگی اداره آن را نمی¬داند.
2- عبارت اخیر در کتاب احتجاج به صورت:"أجمعوا علی منازعتی،یا قنبر! عَلَیَّ بالحسن..." آمده است(ج 1، ص 267) اما در منابع دیگر به همین صورتی که در متن ثبت شد، آمده است.
3- بزرگ

یعنی الحسن علیه السلام و کان صبیاً،

فقال له الحسن علیه السلام: سَلنی عما بدا لک،

فقال الشامی:... و ما المؤنث و ...؟

فقال الحسن بن علی علیه-السلام:... و أما المؤنث فهو الذی لا یدری أ ذکر هو أم أنثی فإنه ینتظر به فإن کان ذکر احتلم و إن کانت أنثی حاضت و بدا ثدیها و إلا قیل له بل علی الحائط فإن أصاب بوله الحائط فهو ذکر و إن انتکص بوله کما انتکص بول البعیر فهی امرأة» (1)

در روایت سه نشانهاز نشانه های مورد بحث این فصل یعنی احتلام و حیض و بدوّ ثدی ذکر شده است.

بنابر این اگر کلام ابن ابی عقیل را روایت حساب کنیم، می توانیم بگوییم که علائم مورد بحث در چند روایت ذکر شده اند، یعنی این نشانه-ها در روایتی که از خصال وروضۀ-الواعظین، نقل شده وجود دارند، خصوصاًروایت خصال که سندش معتبر است.

ص: 107


1- الخصال، ج2،ص440، باب عشرة أشیاء بعضها أشد من بعض .....

در هر حال،پس از تصحیح سند روایت می توان به آن عمل کرد،خصوصاً حیض که علامت یقینی برای زن بودن است.

امّا در مورد ریش در این دو روایت سخنی به میان نیامده، البته در میان نشانه هایی که در کلام ابن ابی عقیل ذکر شده بود، "ریش" هست و می توان گفت:چون ریش داشتن طبیعتاً از علائم مرد است، اگر اطمینان آور باشد، بعید نیست از علائم باشد، اگرچه به مجرد روییدن ریش، حکم به مرد بودن، خالی از اشکال نیست.

علامت دهم: تعداد دنده ها

از جمله نشانه هایی که برای تشخیص زن یا مرد بودن خنثی نقل شده، تعداد دنده هاست.این بحث، مهم و مشکلی است چون اگر قائل به اعتبار تعداد دنده ها در تعیین جنسیت شویم، دیگر در دنیا خنثای مشکل باقی نخواهد ماند.

گروهی از بزرگان قدما و متأخران مثل سید مرتضی قدّس سرّه در انتصار و ابن ادریس حلّی رحمه الله در سرائر و شیخ مفیداعلی الله مقامه در کتاب الاعلام به اعتبار تعداد دنده ها حکم داده اند. شیخ طوسی قدس سّره در الحائریات تعداد دنده ها را

ص: 108

معتبر دانسته، امّا در کتاب خلاف این حکم را به "روایات" و در نهایه به "روایت" نسبت داده است.

ابن ابی عقیل فرموده: در این مورد روایت وجود دارد، ولی روایت صحیح نیست،(1) نظر ایشان گویا به روایت کتاب اربعین عطاء یا تهذیب بوده که اشکال سندی دارند، چون با سند شیخ صدوق قدس¬سرّه روایت صحیح می باشد، همانگونه که صاحب جواهر رضوان الله علیه به این نکته تصریح کرده است.

صاحب جواهر رضوان الله علیه نیز تعداد دنده ها را معتبر دانسته، اما عجیب است که آیت الله خویی قدّس سرّه و برخی دیگر در نوشته های خود از تعداد دنده هاسخنی به میان نیاورده-اند، به همین دلیل هم برخی بر ایشان ایراد گرفته اند که چرا با وجود روایات صحیح این علامت را ذکر نکرده اند، البته شاید دلیل مطلب در ضمن بحث این بخش مشخص و معلوم شود، مسأله چیست.

ص: 109


1- فقه ابن ابی عقیل، ص520

در دو کتاب وسائلو جامع الاحادیث (1)چند روایت در مورداعتبار تعداد دنده ها نقل شده که اختلاف عجیبی میان آن ها دیده می شود.

از جمله روایات باب، روایتی است که اقلاً با چهار سند نقل شده و سلسلۀ راویان هر چهار سند بهمیسرۀبن شریحمی رسد کهآن را از شریح قاضی نقل می کند.

امّا روایت در هر نقلی با نقل دیگر اختلافاتی دارد.

از جملۀ اختلافات، اختلاف در بیان تعداد دنده هاست.با مطالعۀ نقل-های مختلف روایتمی بینیم که در یکی تعداد دنده ها 7 و 8، در یکی 8 و 9، در دیگری 11 و 12 و در نقلی دیگر 17 و 18 ذکر شده است.

اکنون به بررسی روایتدر نقل های مختلف آن می پردازیم.

ص: 110


1- جلد بیست و نه

«وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ (1)عَنْ مُحَمَّدٍ الْکَاتِبِ (2)عَنْ عَلِیِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُعَاوِیَةَ بنِ مَیْسَرَةَ بْنِ شُرَیْحٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ

مَیْسَرَةَ بْنِ شُرَیْحٍ(3) قَالَ: تَقَدَّمَتْ إِلَی شُرَیْحٍ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ:

إِنِّی جِئْتُکَ مُخَاصِمَةً!

فَقَالَ: وَ أَیْنَ خَصْمُکِ؟

فَقَالَتْ: أَنْتَ خَصْمِی!

فَأَخْلَی لَهَا الْمَجْلِسَ، فَقَالَ لَهَا: تَکَلَّمِی،

فَقَالَتْ: إِنِّی امْرَأَةٌ لِی إِحْلِیلٌ وَ لِی فَرْجٌ،

ص: 111


1- علی بن الحسن التیمی،ثقۀ فطحی(معجم رجال)
2- آیت الله خویی قدّس سرّه در ذیل روایت می-فرماید: «ظاهر این است که محمد الکاتب همان محمد بن تسنیم الکاتب باشد.»
3- آیت الله خویی رضوان الله علیه در رجال خود او را با عنوان مهمل معرفی می کند. درباره علی بن عبدالله بن معاویه و پدر او هم مدح و ذمی در کتب رجالی وجود ندارد و فقط نام آن ها ذکر شده است، شاید به همین دلیل آیت الله خویی از او و پدرش به عنوان مجهول نام می برد.

فَقَالَ: قَدْ کَانَ لِأَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه¬السّلام فِی هَذَا قَضِیَّةٌ وَرَّثَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ الْبَوْلُ،

قَالَتْ: إِنَّهُ یَجِی ءُ مِنْهُمَا جَمِیعاً،

فَقَالَ لَهَا: مِنْ أَیْنَ یَسْبِقُ الْبَوْلُ؟

قَالَتْ: لَیْسَ مِنْهُمَا شَیْ ءٌ یَسْبِقُ، یَجِیئَانِ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ وَ یَنْقَطِعَانِ فِی وَقْتٍ وَاحِدٍ،

فَقَالَ لَهَا: إِنَّکِ لَتُخْبِرِینَ بِعَجَبٍ!

فَقَالَتْ: أُخْبِرُکَ بِمَا هُوَ أَعْجَبُ مِنْ هَذَا، تَزَوَّجَنِی ابْنُ عَمٍّ لِی وَ أَخْدَمَنِی خَادِماً فَوَطِئْتُهَا فَأَوْلَدْتُهَا وَ إِنَّمَا جِئْتُکَ لِمَا وُلِدَ لِی لِتُفَرِّقَ بَیْنِی وَ بَیْنَ زَوْجِی،

فَقَامَ مِنْ مَجْلِسِ الْقَضَاءِ فَدَخَلَ عَلَی عَلِیٍّ علیه¬السّلام فَأَخْبَرَهُ بِمَا قَالَتِ الْمَرْأَةُ فَأَمَرَ بِهَا فَأُدْخِلَتْ وَ سَأَلَهَا عَمَّا قَالَ الْقَاضِی فَقَالَتْ: هُوَ الَّذِی أَخْبَرَکَ،

قَالَ: فَأُحْضِرَ زَوْجُهَا ابْنُ عَمِّهَا،

ص: 112

فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه¬السّلام: هَذِهِ امْرَأَتُکَ وَ ابْنَةُ عَمِّکَ؟

قَالَ: نَعَمْ،

قَالَ: قَدْ عَلِمْتَ مَا کَانَ؟

قَالَ: نَعَمْ قَدْ أَخْدَمْتُهَا خَادِماً فَوَطِئَتْهَا فَأَوْلَدَتْهَا،

قَالَ: ثُمَّ وَطِئْتَهَا بَعْدَ ذَلِکَ؟

قَالَ نَعَمْ،

قَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه¬السّلام: لَأَنْتَ أَجْرَأُ مِنْ خَاصِی الْأَسَدِ(1) ، عَلَیَّ بِدِینَارٍ الْخَصِیِّ (2)- وَ کَانَ مُعَدَّلًا - وَ بِمَرْأَتَیْنِ،

ص: 113


1- در مثل¬ها گفته شده مرد چوپانی مشغول چراندن گلّه گاوی بود، راه شیری به آنجا افتاد. وقتی این منظره را دید، از چوپان پرسید: چه کار کرده ای که حیوانات به این بزرگی رام تو شده اند، چوپان گفت: بیا نشانت بدهم. با حیله ای دست و پای او را بست و او را اخته کرد.
2- نام شخصی بوده که مقوّم و ارزیاب بوده و از او با عنوان صحابی امیرالمؤمنین علیه السلام و مورد وثوق حضرت نام برده شده است.(معجم رجال)

فَقَالَ: خُذُوا هَذِهِ الْمَرْأَةَ إِنْ کَانَتِ امْرَأَةً فَأَدْخِلُوهَا بَیْتاً وَ أَلْبِسُوهَا نِقَاباً وَ جَرِّدُوهَا مِنْ ثِیَابِهَا وَ عُدُّوا أَضْلَاعَ جَنْبَیْهَا،فَفَعَلُوا ثُمَّ خَرَجُوا إِلَیْهِ فَقَالُوا لَهُ: عَدَدُ الْجَنْبِ الْأَیْمَنِ اثْنَا عَشَرَ ضِلْعاً وَ الْجَنْبِ الْأَیْسَرِ أَحَدَ عَشَرَ ضِلْعاً،

فَقَالَ عَلِیٌّ: اللَّهُ أَکْبَرُ ایتُونِی بِالْحَجَّامِ،

فَأَخَذَ مِنْ شَعْرِهَا وَ أَعْطَاهَا رِدَاءً وَ حِذَاءً وَ أَلْحَقَهَا بِالرِّجَالِ فَقَالَ الزَّوْجُ:

یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام امْرَأَتِی وَ ابْنَةُ عَمِّی أَلْحَقْتَهَا بِالرِّجَالِ! مِمَّنْ أَخَذْتَ هَذِهِ الْقَضِیَّةَ؟

فَقَالَ: إِنِّی وَرِثْتُهَا مِنْ أَبِی آدَمَ وَ حَوَّاءَ خُلِقَتْ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ علیه السّلام وَ أَضْلَاعُ الرِّجَالِ أَقَلُّ مِنْ أَضْلَاعِ النِّسَاءِ بِضِلْعٍ وَ عَدَدُ أَضْلَاعِهَا أَضْلَاعُ رَجُلٍ!

وَ أَمَرَ بِهِمْ فَأُخْرِجُوا.»(1)

ص: 114


1- وسائل الشیعه،ج 26، 2- باب الخنثی المشکل الذی لم یتبین أمره بالعلامات المذکورۀ، ح 3، ص 287

روایت من لایحضره الفقیه چنین نقل شده است :(1)

«وَ رَوَی عَاصِمُ بْنُ حُمَیْدٍ(2) عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ قَیْسٍ(3) عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه¬السلام قَالَ: إِنَّ شُرَیْحاً الْقَاضِیَ بَیْنَمَا هُوَ فِی مَجْلِسِ الْقَضَاءِ إِذْ أَتَتْهُ امْرَأَةٌ فَقَالَتْ:

أَیُّهَا الْقَاضِی اقْضِ بَیْنِی وَ بَیْنَ خَصْمِی!

فَقَالَ لَهَا: وَ مَنْ خَصْمُکِ؟

ص: 115


1- اگر از اشکالات متنی این روایات که استاد در ضمن بحث مطرح خواهد فرمود بگذریم، از چهار روایت این باب در بیان واقعه شریح، تنها این روایت دارای سندی معتبر می باشد که از آن به عنوان صحیحه نام برده شده است و برخی آن را دلیلی بر وقوع تغییر جنسیت یا شبیه آن دانسته اند، چون شخصی که به شریح مراجعه کرده بود، ادّعا داشت که هم باردار شده و هم توانسته زنی را باردار سازد. در پاسخ توجّه خواننده گرامی را به این دو نکته جلب می کنم که علاوه بر مخالفت ادّعای مطرح شده از سوی آن شخص با علوم زیست شناسی که مورد اتّفاق نظر دانشمندان است، امیرالمؤمنین علی علیه-السلام هم عملاً ادّعای او را نپذیرفته و شخص مدّعی را به مردان ملحق فرموده است.
2- «ثقۀ العین صدوق»(رجال نجاشی)
3- از معجم الرجال نقل کردیم که او مشترک بین ثقتین است.

قَالَتْ: أَنْتَ!

قَالَ: أَفْرِجُوا لَهَا، فَأَفْرَجُوا لَهَا فَدَخَلَتْ فَقَالَ لَهَا: مَا ظُلَامَتُکِ؟ فَقَالَتْ: إِنَّ لِی مَا لِلرِّجَالِ وَ مَا لِلنِّسَاءِ!

قَالَ شُرَیْحٌ: فَإِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام یَقْضِی عَلَی الْمَبَالِ، قَالَتْ: فَإِنِّی أَبُولُ بِهِمَا جَمِیعاً وَ یَسْکُنَانِ مَعاً،

قَالَ شُرَیْحٌ: وَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِأَعْجَبَ مِنْ هَذَا،

قَالَتْ: وَ أَعْجَبُ مِنْ هَذَا!

قَالَ: وَ مَا هُوَ؟ قَالَتْ: جَامَعَنِی زَوْجِی فَوَلَدْتُ مِنْهُ وَ جَامَعْتُ جَارِیَتِی فَوَلَدَتْ مِنِّی!

فَضَرَبَ شُرَیْحٌ إِحْدَی یَدَیْهِ عَلَی الْأُخْرَی مُتَعَجِّباً ثُمَّ جَاءَ إِلَی أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ:

یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَقَدْ وَرَدَ عَلَیَّ شَیْ ءٌ مَا سَمِعْتُ بِأَعْجَبَ مِنْهُ ثُمَّ قَصَّ عَلَیْهِ قِصَّةَ الْمَرْأَةِ فَسَأَلَهَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه¬السلام عَنْ ذَلِکَ فَقَالَتْ هُوَ کَمَا ذَکَرَ فَقَالَ لَهَا: وَ مَنْ زَوْجُکِ؟

قَالَتْ: فُلَانٌ،

ص: 116

فَبَعَثَ إِلَیْهِ فَدَعَاهُ فَقَالَ: أَ تَعْرِفُ هَذِهِ؟

قَالَ نَعَمْ هِیَ زَوْجَتِی،

فَسَأَلَهُ عَمَّا قَالَتْ فَقَالَ هُوَ کَذَلِکَ فَقَالَ لَهُ عَلِیٌّ علیه¬السلام: لَأَنْتَ أَجْرَأُ مِنْ رَاکِبِ الْأَسَدِ حَیْثُ تُقْدِمُ عَلَیْهَا بِهَذِهِ الْحَالِ!

ثُمَّ قَالَ: یَا قَنْبَرُ أَدْخِلْهَا بَیْتاً مَعَ امْرَأَةٍ فَعُدَّ أَضْلَاعَهَا،

فَقَالَ زَوْجُهَا: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَا آمَنُ عَلَیْهَا رَجُلًا وَ لَا أَئْتَمِنُ عَلَیْهَا امْرَأَةً!

فَقَالَ عَلِیٌّ علیه السلام: عَلَیَّ بِدِینَارٍ الْخَصِیِّ، وَ کَانَ مِنْ صَالِحِی أَهْلِ الْکُوفَةِ وَ کَانَ یَثِقُ بِهِ فَقَالَ لَهُ:

یَا دِینَارُ أَدْخِلْهَا بَیْتاً وَ عَرِّهَا مِنْ ثِیَابِهَا وَ مُرْهَا أَنْ تَشُدَّ مِئْزَراً وَ عُدَّ أَضْلَاعَهَا،

فَفَعَلَ دِینَارٌ ذَلِکَ وَ کَانَ أَضْلَاعُهَا سَبْعَةَ عَشَرَ تِسْعَةٌ فِی الْیَمِینِ وَ ثَمَانِیَةٌ فِی الْیَسَارِ فَأَلْبَسَهَا عَلِیٌّ علیه السلام ثِیَابَ الرِّجَالِ وَ الْقَلَنْسُوَةَ وَ النَّعْلَیْنِ وَ أَلْقَی عَلَیْهِ الرِّدَاءَ وَ أَلْحَقَهُ بِالرِّجَالِ،

ص: 117

فَقَالَ زَوْجُهَا: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ابْنَةُ عَمِّی وَ قَدْ وَلَدَتْ مِنِّی تُلْحِقُهَا بِالرِّجَالِ؟

فَقَالَ علیه السلام: إِنِّی حَکَمْتُ عَلَیْهَا بِحُکْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی خَلَقَ حَوَّاءَ مِنْ ضِلْعِ آدَمَ الْأَیْسَرِ الْأَقْصَی وَ أَضْلَاعُ الرِّجَالِ تَنْقُصُ وَ أَضْلَاعُ النِّسَاءِ تَمَامٌ.» (1)

روایت سوم در ارشاد مفید آمده:«و روی الحسن بن علی العبدی(2)

ص: 118


1- من لایحضره الفقیه، ج4، باب میراث الخنثی، ح4،ص 328
2- شیخ مفید قدّس سرّه از حسن بن علی العبدیهمین یک روایت را دارد که ابن شهرآشوب آن را در کتاب مناقب نقل کرده و او هم همین یک روایت را از او دارد. مرحوم صدوق قدّس سرّه دو روایت از او نقل کرده، یکی در امالی، مجلس چهل و دو که او را با کنیه ابوسعید یاد می-کند و دیگری در خصال، باب اعطی النبی صلی الله علیه و آله فی علی تسع خصال که می فرماید معروف به ابن القارئ است.نویسنده کتاباعیان الشیعۀپس از توضیحاتی که درباره نسبت او (یعنی العبدی) می دهد، از کتاب انساب سمعانی نقل می کند که این نسب به عبدالقیس در قبیله نزار می رسد، سپس می فرماید در کتاب های رجال ذکری از او نیست. ما نیز در کتاب های رجالی ذکری از او نیافتیم.

عن سعد بن طریف (1)عن الأصبغ بن نباتة (2):

قال بینا شریح فی مجلس القضاء إذ جاءه شخص فقال: یا أبا أمیة! أخلنی فإنّ لی حاجة قال فأمر من حوله أن یخفوا عنه فانصرفوا و بقی خاصة من حضر فقال له: اذکر حاجتک؛ فقال: یا أبا أمیة! إنّ لی ما للرجال و ما للنساء فما الحکم عندک فیّ؟ أ رجل أنا أم امرأة؟ فقال له: قد سمعت من أمیر المؤمنین علیه-السّلام فی ذلک قضیة أنا أذکرها خبرنی عن البول من أی الفرجین یخرج؟ قال الشخص: من کلیهما؛ قال: فمن أیهما ینقطع؟ قال: منهما معا! فتعجب شریح فقال الشخص: سأورد علیک من أمری ما هو أعجب! قال شریح: و ما ذاک؟ قال: زوجنی أبی علی أننی امرأة فحملت من الزوج و ابتعت جاریة تخدمنی فأفضیت إلیها فحملت منی! قال: فضرب شریح إحدی یدیه علی الأخری متعجباً و قال: هذا أمر لا بد من

ص: 119


1- «حدیثه یعرف و ینکر ... فی حدیثه نظر» (ابن داود و نجاشی) «صحیح الحدیث»(رجال طوسی) آیت الله خویی رضوان الله علیه پس از مطرح کردن نظرهای مختلف و بررسی آن ها وثاقت او را می پذیرد.
2- الفهرست: «اصبغ بن نباته از خاصّان امیرالمؤمنین علیه السلام بود...»

إنهائه إلی أمیر المؤمنین علیه-السّلام فلا علم لی بالحکم فیه فقام و تبعه الشخص و من حضر معه حتی دخل علی أمیر المؤمنین علیه السّلام؛ فقص علیه القصة فدعا أمیر المؤمنین علیه السّلام بالشخص فسأله عما حکاه شریح فأقرّ به فقال له: و من زوجک؟ قال: فلان بن فلان؛ و هو حاضر فی المصر فدعی و سئل عما قال فقال: صدق! فقال أمیر المؤمنین علیه-السلام:

لأنت أجرا من صائد الأسد حین تقدّم علی هذا الحال،

ثم دعا قنبراً مولاه فقال:

أدخل هذا الشخص بیتاً و معه أربع نسوة من العدول و مرهن بتجریده و عُد أضلاعه بعد الاستیثاق من ستر فرجه،

فقال الرجل یا أمیرالمؤمنین:

ما آمن علی هذا الشخص الرجال و النساء،

فأمر أن یشدّ علیه تبّان و أخلاه فی بیت ثم ولجه فعدّ أضلاعه، فکانت من الجانب الأیسر سبعة و من الجانب الأیمن ثمانیة،

ص: 120

فقال: هذا رجل و أمر بطم شعره و ألبسه القلنسوة و النعلین و الرداء و فرق بینه و بین الزوج.»(1)

روایت چهارم در کتابمستدرک از کتاب اربعین عطاء نقل شده است:

«وَ مِنْ کِتَابِ الْأَرْبَعِینَ، لِلسَّیِّدِ عَطَاءِ اللَّهِ بْنِ فَضْلِ اللَّهِ(2) رُوِیَ عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ(3) قَالَ أَتَتِ امْرَأَةٌ إِلَی شُرَیْحٍ الْقَاضِی فَقَالَتْ: أَخْلِنِی، فَأَخْلَاهَا فَقَالَتْ: أَنَا امْرَأَةٌ وَ لِی فَرْجٌ وَ إِحْلِیلٌ،

فَقَالَ: مِنْ أَیْنَ یَخْرُجُ الْبَوْلُ سَابِقاً؟ قَالَتْ: مِنْهُمَا جَمِیعاً،

فَقَالَ: لَقَدْ أَخْبَرْتِ بِعَجَبٍ! فَقَالَتْ: وَ أَعْجَبُ مِنْهُ أَنَّهُ تَزَوَّجَنِی ابْنُ عَمِّی وَ أَخْدَمَنِی جَارِیَةً وَطِئْتُهَا فَأَوْلَدْتُهَا!

ص: 121


1- الإرشاد، ج 1، ص 214
2- - معجم رجال: «قال الشیخ الحر فی تذکرۀ المتبحرین السید عطاء الله بن فضل الله الحسینی: عالم فاضل له کتاب الاربعین» - از او به عنوان یکی از دشمنان سر سخت امیرالمؤمنین علیه السلام یاد شده است.
3- از او به عنوان یکی از دشمنان سر سخت امیرالمؤمنین علیه السلام یاد شده است.

فَدُهِشَ شُرَیْحٌ فَقَامَ وَ دَخَلَ عَلَی عَلِیٍّ علیه السلام فَأَخْبَرَهُ فَاسْتَدْعَی بِزَوْجِهَا فَاعْتَرَفَ فَقَالَ علیه السلام لِامْرَأَتَیْنِ: أَدْخِلَاهَا الْبَیْتَ وَ عُدَّا أَضْلَاعَهَا فَفَعَلَتَا فَوَجَدَتَا فِی الْجَانِبِ الْأَیْمَنِ ثَمَانِیَةَ عَشَرَ ضِلْعاً وَ فِی الْأَیْسَرِ سَبْعَةَ عَشَرَ فَأَخَذَ شَعْرَهَا وَ أَعْطَاهَا حِذَاءً وَ أَلْحَقَهَا بِالرِّجَالِ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ علیه-السلام: أَخَذْتُ هَذَا مِنْ قِصَّةِ حَوَّاءَ فَإِنَّ أَضْلَاعَهَا کَانَتْ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ کُلِّ جَانِبٍ وَ أَضْلَاعُ الرَّجُلُ تَزِیدُ عَلَیْهَا بِضِلْعٍ فَلِهَذَا أَلْحَقْتُهَا بِالرِّجَالِ» (1)

گذشته از روایتمستدرک از اربعین سید عطاءالدین- که در آن تعداد دنده ها را ظاهراً 17 دنده در طرف چپ و 18 دنده در طرف راست برای مرد بیان کرده و مسلماً اشتباه است و قابل توجیه نیست - دیگر نقل ها اشکالاتی دارند که به بررسی آن ها می-پردازیم.

اشکال اول: تعارض این روایات با علم تشریح است. در آن ها گفته شده تعداد دنده¬های یک طرف مردان از طرف دیگر و

ص: 122


1- مستدرک الوسائل، ج : 17، ص: 220،2- بَابُ حُکْمِ الْخُنْثَی الْمُشْکِلِ الَّذِی لَمْ یَتَبَیَّنْ أَمْرُهُ بِالْعَلَامَاتِ الْمَذْکُورَةِ، ح 6

از دنده های زنان کم-تراست،مثلاً در یکی آمده که در یک طرف مرد تعداد دنده ها یازده و در طرف دیگر دوازده دنده است، در حالی کهدانشمندان علم تشریح می گویند دنده¬های زن با مرد مساوی است.

این تعارض، مطلب تازه ای نیست،بلکه حدود سه قرن پیش در کتاب-های مفتاح الکرامه و جواهر به آن اشاره شده است. امروزه هم در کتاب-ها و نوشته ها گفته می شود که زن و مرد دوازده دنده دارند.

آیا راهیبرای جمع میان روایات و نظردانشمندان تشریح وجود دارد؟

صاحب جواهر قدّس سرّه وقتی به این مطلب می¬رسد که علمای تشریح گفته اند دنده های زن و مرد مساوی است، می¬گوید:جز عمل به روایات چاره-ای نیست. چون روایت صحیح است، به آن عمل می کنیم و طبق روایت حکم می-دهیم، ایشان می فرماید:

«نعم لا ریب فی عدم تیسّره غالباً علی وجه تطمئن به النفس بمعرفت ذلک خصوصاً فی الجسم الثمین و لذا ذکروا علیهم السلام غیر ذلک من الأمارات و حکموا باعطاء نصف النصیبین لعلمهم بعدم تیسّر

ص: 123

معرفت هذه العلامۀ لغیرهم علیهم السلام و من هنا ظنّ بعض الناس مخالفۀ هذه العلامۀ للحسّ مدعیاً أنه اختبر ذلک غیر مرّۀ فلم یتحقّقها بل قیل إن اهل التشریح یدّعون التساوی بین الرجل و المرءۀ فی الاضلاع إلا أنه کما تری بعد صحّۀ الروایۀ»(1)

ایشان از روی ناچاری این سخنان را فرموده اند به این معنی که اگر امام علیه السلام بود، راه را نشان می داد و می دانست چطور بشمارد، اما حالا که نیست ما بلد نیستیم چطور بشماریم.

پاسخ: در روایات آمده که خود امام علیه السلام دنده ها را نشمرده، بلکه کسان دیگری مثل "دینار" و زنان به امر امام علیه السلام این کار را انجام داده اند.

نویسنده کتاب مفتاح الکرامه رضوان الله علیه پس از بررسی مسأله فرموده:

«و عدّ الأضلاع مخالف لأصل التشریح حیث لم یفرّقوا بین الذّکر و الأنثی – ثم قال – و للحسّ فإنّا کثیراً ما اعتبرنا ذلک فلم

ص: 124


1- جواهر، ج 39، ص 284

نزدد إلّا شبهۀً اللّهم إلّا أن یکون معصومٌ فیُعیّن الأضلاع و یُبیّن لنا کیفیت العدّ...»(1)

از سخنان بزرگان بخوبی روشن می شود که اقلاً سه چهار قرن است که درباره این مسأله بحث شده، بنابر این جای تعجب ندارد که مرحوم آیت الله خویی قدّس سرّه از این علامت اسمی نبرده اند.

اشکال دوم:مشکلی در روایت - که قابل حل نیست - این است که واقعه و حکم آن چهار گونه نقل شده و راویان رخداد را به صورت¬های مختلف ذکر کرده اند.

بزرگ ترین اختلافی که در نقل روایت در سندهای مختلف آن دیده می-شود، اختلاف در بیان علامت است، یعنی تعداد دنده ها که در هر کدام از نقل-ها تعداد دنده ها به صورتی متفاوت با دیگری گفته شده، یعنی در یک روایت تعداد دنده ها را دو و نیم برابر روایت دیگر منظور کرده است.

ص: 125


1- مفتاح الکرامه، ج 8، ص 216

اختلاف دیگری در متن چهار نقل وجود دارد و آن ضرب المثلی است که از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام نقل شده، راویان یک ضرب المثل را سه گونه نقل کرده اند: «راکب الاسد» و «خاصی الاسد» و «صائد الاسد».

جالب است بدانیم روایاتی که در آن ها تعداد دنده ها معتبر دانسته شده، همه از "شریح" از امام علی علیه السّلام روایت شده و از دیگر ائمه علیهم السلام روایتی که تعداد دنده ها را معتبر بداند روایت نشده، شاید به همین دلیل گروهی فرموده اند که روایت،«قضیۀ فی واقعۀ» (1)و مخصوص حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام است و حضرت در این مورد ویژه چنین حکم فرموده اند.

پاسخ: چنین حرفی جا ندارد، چون در روایت آن شخص از حضرت می پرسد:

«این حکم را از کجا آورده ای؟»

حضرت می فرماید: از پدرم آدم...

ص: 126


1- به مواردی"قضیۀ فی واقعۀ"گفته می شود که یکی از معصومان علیهم السلام در مورد واقعه خاصی حکم مخصوصی صادر فرموده باشد که به دلیل شرایط خاص آن واقعه، در دیگر موارد قابل تعمیم نباشد.

تعلیل در جواب نشان می دهد که در تمام زنان باید تعداد دنده ها بیش تر از مردان باشد.

بعضی می فرمایند: این نقل ها، در اصل چند روایت هستند و از چند واقعۀ مختلف نقل شدهو هریک اتّفاق جداگانه ای است، ولی باید گفت چنین سخنی صحیح نیست چون همۀ نقل ها– همانطور که پیش از این اشاره شد - نقل داستان "شریح" است،علاوه بر این چطور قابل جمع است که در یکجا تعداد دنده ها را هفت و در یک جا هفده دنده بگوید؟

اشکالسوم:در سه نقل از روایت، گفته شده زن یک دنده بیش تر از مرد دارد، در حالی که در روایت اربعین سید عطاءالدین عکس آن گفته شده، یعنی مرد یک دنده بیشتر از زن دارد.

در کتاب هایپزشکیبیش تر بودن تعداد دنده های مرد از زن را به ارسطو نسبت داده اند که چندین قرن پیش از اسلام زندگی می کرده، از اینجااین احتمال پیش می آید که بعضی در روایات دخل و تصرف کرده باشند.

ص: 127

از ارسطو دو مطلب نقل شده: در بعضی جاها گفته زن و مرد هشت دنده دارند، اما در جایدیگر گفته دنده-های مرد یک دنده از زن بیش تر است(1) مثل روایت اربعین سید عطاءالدین.

منتقدان به ارسطو اشکال گرفته-اند که چرا اقلاً دنده¬های زن خودش را نشمرده تا ببیند چنین نظری صحیح نیست؟

اشکال چهارم:قرینۀ دیگری نیز بر جعل این اخبار وجود دارد: از دیگر ائمه علیهم السّلام روایتی که بر اعتبار دنده¬ها حکم کند وجود ندارد، بلکهدر روایتی که از آن حضرات نقل شده، علائم دیگر گفته شده، حتی در روایت دیگری که پیش از این از امیرالمؤمنین علیه السّلام نقل شد وحضرت در آن پاسخ را به امام حسن مجتبی علیه السّلام حواله دادند، هیچ اشاره ای به تعداد دنده ها نشده است.

اشکال پنجم: روایتی وجود دارد که با تعلیل روایت "شریح" تناقض دارد. متن روایت به نقل از تفسیر عیاشی:

ص: 128


1- مراجعه شود به فرهنگنامه دهخدا

«عیاشی(1) عن عمرو بن أبی-المقدام(2) عن أبیه (3)قال:

سألتُ أباجعفر علیه السّلام: من أیّ شی ء خلق الله حواء؟

فقال: أیّ شی ء یقولون هذا الخلق؟

قلت: یقولون إنّ الله خلقها من ضلع من أضلاع آدم،

فقال: کذبوا أ کان الله یعجزه أن یخلقها من غیر ضلعه؟

فقلت: جعلت فداک یا ابن رسول الله من أیّ شی ء خلقها؟

ص: 129


1- الفهرست: «محمد بن مسعود العیاشی، من اهل سمرقند، و قیل: انه من بنی تمیم یکنی ابا النضر، جلیل القدر، واسع الاخبار، بصیر بالروایۀ مطلع علیها، له کتب کثیرۀ تزید علی مائتی مصنف، ذکر فهرست کتبه ابن اسحاق الندیم، منها: کتاب التفسیر...»
2- «ممدوح»(ابن داود)
3- «ثابت بن هرمز ابوالمقدام الفارسی الحدادی، مهمل و فیه غمز ذکر لاجله فی الضعفاء»(ابن داود)

فقال: أخبرنی أبی عن آبائه قال قال رسول الله صلی الله علیه وآله إنّ الله تبارک و تعالی قبض قبضة من طین فخلطها بیمینه و کلتا یدیه یمین فخلق منها آدم و فضلت فضلة من الطین فخلق منها حواء» (1)

مرحوم مجلسی اعلی الله مقامه پس از نقل این خبر، ناهم گونی و تضاد آنرا با روایات دیگر یادآوری می کند و می گوید:«اخبار پیشین، حمل بر تقیه می شوند و یا این که حوا از گِل دنده ای از دنده های او آفریده شده است.» (2)

امّاآیا می توان این روایات را حمل بر تقیه کرد؟

ص: 130


1- بحارالانوار، ج11، ص116
2- بحارالانوار، ج11، ابواب قصص آدم و حوا...، باب 1- فضل آدم و حوا و علل تسمیتهما...، ح 46. مرحوم علامه مجلسی قدّس سرّه در همین جلد از کتاب بحار، باب 5- تزویج آدم و حواء...، ذیل حدیث اوّل نیز درباره اختلاف میان این دو گروه روایت فرموده است: «بدان که میان مورّخان و مفسران عامّه مشهور است که حوّا از دندۀ آدم علیه السلام آفریده شده و برخی از روایات ما هم بر آن دلالت دارند امّا این روایت و روایات دیگری بر نفی و رد آن دلالت می کنند، پس روایاتی را که موافق با عامّه وارد شده اند، باید به تقیه حمل کنیم و یا به این که حوا از باقیماندۀ گِل دنده های آدم آفریده شده است.»

بعید به نظر می رسد روایاتی که از امیرالمؤمنین علیه¬السّلام نقل شده، بر اساس تقیه باشد،بله، روایاتی را که از امام صادق علیه-السلام نقل شده و حضرت به امیرالمؤمنین اسناد داده اند، ممکن است حمل بر تقیه کرد.

شاید مرحوم مجلسی اعلی الله مقامه سخن خود درباره طینت را از شیخ صدوق قدّس سرّه گرفته باشد که فرموده:

«إِنَّ حَوَّاءَ خُلِقَتْ مِنْ فَضْلَةِ الطِّینَةِ الَّتِی خُلِقَ مِنْهَا آدَمُ علیه¬السلام وَ کَانَتْ تِلْکَ الطِّینَةُ مُبْقَاةً مِنْ طِینَةِ أَضْلَاعِهِ لَا أَنَّهَا خُلِقَتْ مِنْ ضِلْعِهِ بَعْدَ مَا أُکْمِلَ خَلْقُهُ فَأُخِذَ ضِلْعٌ مِنْ أَضْلَاعِهِ الْیُسْرَی فَخُلِقَتْ مِنْهَا وَ لَوْ کَانَ کَمَا یَقُولُ الْجُهَّالُ لَکَانَ لِمُتَکَلِّمٍ مِنْ أَهْلِ التَّشْنِیعِ طَرِیقٌ إِلَی أَنْ یَقُولَ إِنَّ آدَمَ کَانَ یَنْکِحُ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ هَکَذَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ النَّخْلَةَ مِنْ فَضْلَةِ طِینَةِ آدَمَ علیه السلام وَ کَذَلِکَ الْحَمَامُ فَلَوْ کَانَ ذَلِکَ کُلُّهُ مَأْخُوذاً مِنْ جَسَدِهِ بَعْدَ إِکْمَالِ خَلْقِهِ لَمَا جَازَ أَنْ یَنْکِحَ حَوَّاءَ فَیَکُونَ قَدْ نَکَحَ بَعْضُهُ بَعْضاً وَ لَا جَازَ لَهُ أَنْ یَأْکُلَ التَّمْرَ لِأَنَّهُ کَانَ یَکُونُ قَدْ أَکَلَ

ص: 131

بَعْضَهُ وَ کَذَلِکَ الْحَمَامُ وَ لِذَلِکَ قَالَ النَّبِیُّ صلّی اللّه علیه و آله فِی النَّخْلَةِ: اسْتَوْصُوا بِعَمَّتِکُمْ خَیْراً» (1)

«حوا از باقی ماندۀ گِلی که آدم علیه السّلام از آن خلق شده بود، آفریده شد و آن گل، باقیماندۀ گِل دنده های او بود.

نه این که پس از کامل شدن آفرینش آدم، از دنده اش آفریده و دنده¬ای از دنده¬های چپ او گرفته شده و حوا از آن خلق شده باشد. اگر این طور که افراد جاهل می گویند بود، برای گوینده ای از بدگویان راهی باز می شد که بگوید قسمتی از آدم با قسمت دیگرش ازدواج کرده است. همچنین خداوند عزّوجل درخت نخل را از باقیماندۀ گل آدم علیه السلام آفرید و همینطور کبوتر را، پس اگر تمام این ها پس از کامل شدن آفرینش آدم از جسدش گرفته شده بودند، جایز نبود با حوا ازدواج کند، چون عضوی از او با عضوی دیگر ازدواج می کرد و برایش جایز نبود خرما بخورد، چون عضوی از بدن خود را می خورد. همین طور است در مورد کبوتر و به همین خاطر نبی اکرم صلی الله علیه و

ص: 132


1- من لایحضره الفقیه، ج4، ص327

آله در مورد درخت نخل فرمود: استوصوا بعمتکم خیراً یعنی نخل.»

عجیب است که شیخ صدوق قدّس سرّهپس از این سخنان، روایات مخالف آن را که می گویند حوا از دنده آدم آفریده شده است، بدون هیچ توجیهی نقل می کند.

با وجود تمام مطالبی که بیان شد و اشکالاتی که بر دلالت روایات وارد بود وبا وجود روایات مستفیضه(1) ، یعنی هفت روایت که چهار روایت، داستان "شریح" است و آن را پیش از این با اشکالاتی که داشت خواندیم.همچنین با توجّه به این که میان این اخبار، روایات صحیح هم موجود است، آیا می توان به آن ها

ص: 133


1- روایات را از نظر تعداد راویان آن ها در هر طبقه به سه دسته تقسیم کرده اند: الف) روایت متواتر: راویان آن در هر طبقه به حدی زیاد باشند که توافق ایشان بر دروغ و کذب عادتاً محال و یقین آور باشد. تواتر را به دو گروه لفظی و معنوی تقسیم کرده اند. ب) روایت مستفیضه: راویان آن در هر طبقه بیش از دو یا سه نفر باشند. در این تعداد بین علما اختلاف وجود دارد، ج) خبر واحد: از نظر تعداد راویان به حدّ مستفیضه نرسد.

ملتزم شد و بر اساس آن ها به اعتبار تعداد دنده ها در تعیین جنسیت،حکم داد؟

پیش تر، از نویسندهمفتاح-الکرامۀنقل کردیم که خود امام علیه-السّلام باید حاضر باشد وبگوید چکار کنیم (1)

روایات موجود را نه رد می کنیم و نه قبول، ولی با وجود تمام مشکلاتی که بیان شد، نمی توانیم بر اساس آن-ها فتوا بدهیم.

بنابر این، دلیل اینکه بزرگانی در این مورد سکوت کرده و نامی از روایت نبرده اند، کاملاً معلوم می شود.

قرعه

بعضی فرموده اند اگر هیچ یک از علائم بیان شده برای تشخیص جنسیت و تمیز خنثای غیر مشکل از خنثای مشکل موجود نبود، نوبتبه قرعه می رسد و جنسیت خنثی را باید با قرعه مشخص کرد.

در باب ارث، روایاتی هست که در آن ها حکم شده ارث با قرعه مشخص می-شود، امّا آیا حکم قرعه فقط در ارث جاری

ص: 134


1- مراجعه کنید به صفحه 123 همین کتاب

است یا با استفاده از اطلاقات و روایات باب ارث می¬توان آن را در تمام موارد جاری ساخت؟

از سخن بعضی فقها بر می آید که با قرعه می توان شخص خنثی را به جنسیت مرد یا زن، ملحق کرد. می توان برای استفاده از قرعه به دو نوع دلیل استدلال نمود:

دلایل عام: در مضمون تعدادی از روایات آمده که«القرعۀ لِکل ّأمر مجهول» یا «لِکل ّأمر مشکل»(1) ، می توان گفت که اطلاق روایات در مورد قرعه، شامل بحث ما هم می شود.

دلایل خاص:در باب ارث چند روایت هست که در آن ها فرموده¬اند اگر ندانیم شخص زن است یا مرد، قرعه را به کار می¬گیریم.

ص: 135


1- همانند روایت: «کل مجهول ففیه القرعۀ» بحارالانوار، ج101، ص325 باب القرعۀ و روایت: «کل أمر مشکل فیه القرعۀ» عوالی اللآلی، ج2، ص113 و نیز «فی کل امر مشکل القرعۀ» همان کتاب، ج2، ص285.

صاحب وسائل، این روایات را ذکر کرده(1) که به بررسی آن¬ها می-پردازیم.

روایت اوّل از مرحوم شیخ کلینی قدّس سرّه است:«قالمُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ جَمِیعاً عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکَانَ (2)عَنْ إِسْحَاقَ الْفَزَارِیِّ(3) قَالَ سُئِلَ وَ أَنَا عِنْدَهُ یَعْنِی أَبَاعَبْدِاللَّهِ

ص: 136


1- وسائل الشیعه، ج26، 4- باب أن المولود اذا لم یکن له ما للرجال و ما للنساء حکم فی میراثه بالقرعۀ
2- در ذیل روایت نخست درباره علامت اول تشخیص خنثی درباره پنج راوی منتهی به ایشان و خود او مطالبی ذکر شد.
3- بر خلاف نسخه ای که از کتاب کافی در اختیار ما قرار داشت و در آن از اسحاق با عنوان «الفزاری» یاد شده، در وسائل از او با عنوان «العرزمی» یاد کرده که به نظر می رسد همین صحیح باشد، چون از کسی با لقب «اسحاق الفزاری» در کتب رجال نام برده نشده ولی «اسحاق العرزمی» را در کتب رجال به عنوان صحابی امام صادق علیه السلام ثبت کرده-اند. صاحب الجامع فی الرجال می فرماید: «له نوع اعتماد یمکن عدّه فی الحسن» اما در کتاب های کافی، تهذیب و استبصار، جمعاً هفت روایت از عبدالله بن مسکان از چند راوی به نام اسحاق روایت شده، در دو روایت از او با لقب های «المرادی» و «الفزاری» یاد شده و یکی از آن ها روایت مورد بحث ماست، پنج روایت دیگر ایشان از «اسحاق بن عمار» است. در کتب رجالی از میان اساتید روایت او تنها از «اسحاق بن عمار» به عنوان استاد ایشان نام برده شده که نام «اسحاق» داشته و معروف به «الصیرفی»، از اصحاب امام صادق و امام کاظم علیهماالسلام، فطحی و ثقه است.

علیه-السلام عَنْ مَوْلُودٍ وُلِدَ وَ لَیْسَ بِذَکَرٍ وَ لَا أُنْثَی وَ لَیْسَ لَهُ إِلَّا دُبُرٌ کَیْفَ یُوَرَّثُ،قَالَ: یَجْلِسُ الْإِمَامُ وَ یَجْلِسُ مَعَهُ نَاسٌ فَیَدْعُو اللَّهَ وَ یُجِیلُ السِّهَامَ عَلَی أَیِّ مِیرَاثٍ یُوَرَّثُ مِیرَاثِ الذَّکَرِ أَوْ مِیرَاثِ الْأُنْثَی فَأَیُّ ذَلِکَ خَرَجَ وَرَّثَهُ عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: وَ أَیُّ قَضِیَّةٍ أَعْدَلُ مِنْ قَضِیَّةٍ یُجَالُ عَلَیْهَا بِالسِّهَامِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ فَساهَمَ فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ.»(1)

روایت دوم از کافی است:

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ (2)

ص: 137


1- الکافی، ج 7، ص 158
2- ابن داود از او چنین یاد می کند: «سهل بن زیاد الادمی ابوسعید الرازی، ضعیف، فاسد الروایۀ و کان احمد بن محمد بن عیسی اخرجه من قم و نهی الناس عن السماع عنه...یشهد علیه بالغلو و الکذب...» نجاشی نیز همین مطالب را در رجال خود آورده و شیخ طوسی نیز بر ضعف او در الفهرست شهادت داده، امّا در مقابل او را در رجال خود توثیق کرده و فرموده: «یکنی اباسعید، ثقۀ، رازی» مرحوم آیت الله خویی قدّس سرّه پس از نقل نظرات رجالیون و فقهای مذهب درباره او و مطرح کردن نظر اخیر شیخ طوسی و نیز قرار داشتن او در اسناد تفسیر علی بن ابراهیم قمی می فرماید: «...من الظاهر أنه لا یمکن الاعتماد علیهما فی قبال ما عرفت بل المظنون قویاً وقوع السهو فی قلم الشیخ او أن التوثیق من زیادۀ النسخ و یدل علی الثانی خلو نسخۀ ابن داود من التوثیق و قد صرّح فی غیر موضع بأنه رأی نسخۀ الرجال بخط الشیخ قدّس سرّه و الوجه فی ذلک أنه کیف یمکن أن یوثقه الشیخ مع قوله: ان اباسعید الادمی ضعیف جداً عند نقّاد الاخبار...»

وَ مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ(1) جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ(2) عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ(3) عَنْ فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ(4) قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ مَوْلُودٍ لَیْسَ لَهُ مَا لِلرِّجَالِ وَ لَا لَهُ مَا لِلنِّسَاءِ،

قَالَ: یُقْرِعُ الْإِمَامُ أَوِ الْمُقْرِعُ بِهِ یَکْتُبُ عَلَی سَهْمٍ عَبْدَ اللَّهِ وَ عَلَی سَهْمٍ آخَرَ أَمَةَ اللَّهِ ثُمَّ یَقُولُ الْإِمَامُ أَوِ الْمُقْرِعُ:

ص: 138


1- پیرامون احمد بن محمد و محمد بن یحیی به ذیل روایت دوم از علامت اول تشخیص خنثی رجوع کنید.
2- - پیش از این درباره اصحاب اجماع نوشتیم، حسن بن محبوب نیز یکی از اصحاب اجماع است.
3- علی بن رئاب الکوفی، ثقۀ جلیل القدر، له اصل کبیر»(ابن داود)
4- -«فضیل بن یسار، بصری، ثقه» (رجال ابن داود و شیخ طوسی)

«اللَّهُمَّ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْکُمُ بَیْنَ عِبَادِکَ فِیمَا کَانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ فَبَیِّنْ لَنَا أَمْرَ هَذَا الْمَوْلُودِ کَیْفَ یُوَرَّثُ مَا فَرَضْتَ لَهُ فِی الْکِتَابِ»

ثُمَّ یُطْرَحُ السَّهْمَانِ فِی سِهَامٍ مُبْهَمَةٍ ثُمَّ تُجَالُ السِّهَامُ عَلَی مَا خَرَجَ وُرِّثَ عَلَیْهِ.» (1)

روایت سوم و چهارم هم دارای همین مضمون است.

بر استدلال به این روایات اشکال شده که در مورد خنثی نیست، بلکه در موردی است که نه آلت مردانه دارد و نه آلت تناسلی زنانه.

پاسخ: حکم به قرعه را با عنایت به ذیل روایت می توان دانست که امام علیه السّلام فرموده: «أی قضیۀ اعدل...» و چون مورد مخصص نیست(2) ، حکم شامل مورد و غیر آن می شود.

در برابر استدلال به این روایات می گوییم:اگر قرعه برای تعیین جنسیت معتبر بود، چرا در روایات متعدد حضرات معصومین

ص: 139


1- الکافی، ج 7، ص 158
2- درباره این اصطلاح پیش از این توضیحاتی بیان شد.

علیهم السّلام حکم کرده-اند که به خنثای مشکله حقّ نصف مرد و نصف زن را می دهند، معلوم می شود که این حکم مخصوص همین مورد است.

بنابر این همانطور که اکثر علما به قرعه در تعیین جنسیت خنثای مشکله اعتنا نکرده اند، قرعه در این بحث اعتبار ندارد و این نهایت چیزی است که می توان در مورد قرعه بیان داشت.

تعیین جنسیت ژنتیکی

در اثر کشف های ژنتیکی و زیست شناسی که در عصر حاضر به دست آمده، معلوم شده در سلول های بدن هر انسان کروموزوم هایی وجود دارد که دو جفت از این کروموزوم ها را کرموزوم جنسی می نامند. گفته شده جنسیت افراد بر اساس کروموزوم ها تعیین می شود، به این شکل که کروموزوم های مرد XY و کروموزوم های زن XX است.

اگر سلول های بدن خنثای مشکله را بررسی کردند و دیدند کروموزوم-های جنسی او مثل کروموزوم های جنسی مرد و یا زن است، آیا می توان بر این اساس او را ملحق به جنسیت مرد یا زن کرد؟

ص: 140

به نظر ما ممکن است بر اساس نوع کروموزوم ها جنسیت شخص را مشخص و تعیین کنیم. چنین حکمی بعید نیست.

البته در بعضی مقالات تحقیقی گفته شده انواعیاز خنثی ها وجود دارند که یک شخصدر تمام علائم ظاهری و باطنی زن است و کاملاً در شخصیت مادر و همسر بودن خود نیز موفق است، اما باردار نمی شود، ولی وقتی وی را از نظر ژنتیکی بررسی می-کنند،معلوم می شود که کروموزوم های او XY است، همچنین برعکس این حالت هم وجود دارد، یعنی شخص از نظر ظاهر و دیگر علائم مرد است، ولی از نظر ژنتیکی دارای کروموزوم های XX می باشد، چنین وضعی را تضاد در خلقت می نامند(1) .(2)

اگر این ادعا صحیح باشد، دیگر حکم به بعید نبودن از میان می رود و نمی توانیم به آزمایش های ژنتیکی اعتنا کنیم و بر اساس کروموزم ها حکم به تعیین جنسیت نماییم.

ص: 141


1- کتاب راهنمای کامل تشخیص اختلالات جنسی
2- در آغاز کتاب، درباره اختلالات جنسی که ممکن است از نظر ژنتیکی در فرد پیش بیاید، توضیح داده شد.

نتیجه بحث

در بحث های گذشته اعتبار تعداد دنده ها و قرعه در تعیین جنسیت و تمیز خنثای مشکل از غیر مشکل ثابت نشد. دربارۀ تعیین جنسیت بر اساس کروموزوم ها، ریش، برآمدگی سینههم جای شک باقی ماند،گرچه در روایت امام حسن مجتبی علیه السّلام برآمدگی سینه ذکر شده، ولی اکثر خنثاها برآمدگی سینه دارند و حکم دادن بر اساس آن مشکل است و اکثر علما هم بر اعتبار آن حکم نداده اند.

ص: 142

ترتیب علائم

در مورد ترتیب علائم تشخیص جنسیت خنثی، آنچه در میان علما معروف است، مقدّم بودن علائم مربوط به چگونگی و کیفیت خروج ادرار است.

از کلام صاحب جواهر برمی آید که تمام علائم منصوص و غیر منصوص را معتبر دانسته و فرموده هر علامت قابل اعتمادی خنثی را غیر مشکله می-سازد، گرچه علامت ظنی باشد.(1)

به نظر ما وجود هر یک از علائم اطمینان آور در تشخیص کافی است و ترتیب میان آن ها معنا ندارد.

ص: 143


1- جواهر الکلام، ج 39، ص281

منابع

-قرآن کریم

- گزارشی از افراد دوجنسی و مشکلات آنان، روزنامه اعتماد به نقل از سایت خبری حادثه،درج شده در تاریخ یک شنبه، 18 فروردین 1384 شمسی

ابن ابی جمهور الاحسائی، محمد بن زین الدین(1405ق)،عوالی اللآلی، قم: انتشارات سید الشهدا

ابن ابی عقیل، حسن بن علی(1413ق)، حیاۀ ابن عقیل و فقهه، قم: مرکز معجم فقهی

ابن ادریس حلی، محمد بن منصور(1410ق)، السرائر الحاوی، قم: دفتر انتشارات اسلامی

ابن داود، حسن بن علی حلی(1383ق)، رجال، تهران: انتشارات دانشگاه تهران

ابن شهرآشوب، محمد بن علی(1379ق)، المناقب، قم: مؤسسه انتشارات علامه

ابن منظور، محمد بن مکرم(1414ق)، لسان العرب، بیروت: دارالفکر للطباعة و النشر

ابن هشام انصاری، جمال الدین، مغنی اللبیب، قم: مکتبۀ السیدالشهدا

ص: 144

ابوالبقاء، عبدالله بن حسین(بی تا)، التبیان فی اعراب القرآن، ریاض: بیت الافکار الدولیۀ

امین، سید محسن(1406ق)، اعیان الشیعۀ، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات

حکیم، سید محسن طباطبایی(1410ق)، منهاج الصالحین، بیروت: دارالتعارف للمطبوعات

خمینی، سید روح الله موسوی(بی تا)، تحریر الوسیلۀ، قم: مؤسسه مطبوعات دارالعلم

خویی، سید ابوالقاسم موسوی – تبریزی، شیخ جواد(1427ق)، فقه الاعذار الشرعیۀ، قم: دارالصدیقۀ الشهیدۀ

خویی، سید ابوالقاسم موسوی(1410ق)، منهاج الصالحین، قم: نشر مدینۀ العلم

خویی، سید ابوالقاسم موسوی(1413ق)،معجم رجال الحدیث، قم: مؤسسه احیاء آثار الامام الخویی

خویی، سید ابوالقاسم موسوی(1422ق)، مصباح الاصول، (مقرر سید محمد سرور واعظ بهسودی)، قم: مؤسسه احیاء آثار الامام الخویی

خویی، سید ابوالقاسم(1413ق)، مصباح الفقاهۀ(مقرر شیخ محمدعلی توحیدی)، بی جا: بی نام

دهخدا ، علی اکبر(1341ش)، لغت نامه دهخدا ، تهران: چاپ سیروس

ص: 145

رئیسی، فیروزه و ناصحی، عباسعلی(1383ش)، اختلال هویت جنسی، تهران: تهران صدا

زمخشری، محمود(1407ق)، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت: دارالکتاب العربی

زنجانی، شیخ موسی(1394ق)، الجامع فی الرجال، قم: چاپخانه پیروز

شریف مرتضی، علی بن حسین موسوی(1415ق)، الانتصار، قم: دفتر انتشارات اسلامی

شیرمحمدی، حمیدرضا(1381ش)، راهنمای کامل تشخیص اختلالات جنسی، تهران: جامعه نگر

صدوق، محمد بن بابویه(1362ش)، الامالی، تهران: انشارات کتابخانه اسلامیه

صدوق، محمد بن بابویه(1378ق)، عیون اخبار الرضا علیه¬السلام، بی جا: انتشارات جهان

صدوق، محمد بن بابویه(1403ق)، الخصال، قم: ناشر جامعه مدرسین

صدوق، محمد بن بابویه(1413ق)، من لایحضره الفقیه، قم: ناشر جامعه مدرسین

طبرسی، احمد بن علی(1403ق)، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضی

ص: 146

طبرسی، فضل بن حسن(1372ش)، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران: انتشارات ناصر خسرو

طوسی، محمد بن حسن(1400ق)، النهایۀ، بیروت: دارالکتب العربی

طوسی، محمد بن حسن(1407ق)، الخلاف، قم: دفتر انتشارات اسلامی

طوسی، محمد بن حسن(1427ق)، رجال، قم: دفتر انتشارات اسلامی

طوسی، محمد بن حسن(بی تا)، الفهرست، نجف: المکتبۀ الرضویۀ

طوسی، محمد بن حسن(بی تا)،المسائل الحائریه(چاپ شده در ضمن رسائل العشر)؛ قم: جامعه مدرسین

عاملی، محمد بن حسن حر(1409 ق)، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، قم: مؤسسه آل البیت

عاملی، سید جواد بن محمد حسینی(1419ق)، مفتاح الکرامة فی شرح قواعد العلاّمة، قم: دفتر انتشارات اسلامی

علامه حلی، حسن بن یوسف(1413ق)، مختلف الشیعۀ، قم: دفتر انتشارات اسلامی

علامه طباطبایی، سیدمحمدحسین(1374ش)،المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمه:سیدمحمدباقر موسوی همدانی، قم: انتشارات اسلامی

عیاشی، محمد بن مسعود(1380ق)، تفسیر، تهران: چاپخانه علمیه

ص: 147

فراهیدی، خلیل بن احمد(1410ق)، کتاب العین، قم: نشر هجرت

فیروزآبادی، محمد بن یعقوب(بی تا)، القاموس المحیط، بیروت: دار احیاء التراث العربی

کریمی نیا، مهدی(1386ش)، نگاهی فقهی به تغییر جنسیّت، نشریه افق حوزه، شماره 163:25 مهر 1386 شمسی.

کلینی، محمد بن یعقوب(1365ش)، الکافی، تهران: دارالکتب الاسلامیة

مجلسی، علامه محمدباقر(1404ق)، بحارالانوار، بیروت: ناشر مؤسسه الوفاء

معزی ملایری، شیخ اسماعیل(؟)، جامع احادیث الشیعۀ، قم: (؟)

مفید، محمد بن محمد بن نعمان(1413ق)، الارشاد، قم: کنگره هزاره شیخ مفید

مفید، محمد بن محمد بن نعمان(1413ق)،الاعلام، قم: کنگره هزاره شیخ مفید

ممقانی، شیخ عبدالله(1404ق)، مناهج المتقین، قم: مؤسسه آل البیت

ممقانی، عبدالله(1384ش)، تنقیح المقال، قم: مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث

نجاشی، احمد بن علی(1407ق)، رجال،قم: دفتر انتشارات اسلامی

ص: 148

نجفی، محمدحسن(1404ق)، جواهر الکلام، بیروت: دار احیاء التراث العربی

نوری، میرزا حسین طبرسی(1408ق)، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم: مؤسسه آل البیت

یزدی، سید محمدکاظم طباطبایی(1409ق)، العروۀ الوثقی، بیروت: مؤسسۀ الاعلمی للمطبوعات

ص: 149

فهرست مطالب

پیشگفتار1

بخش اوّل: اطّلاعات علمی وپایه درباره جنسیت جنسیت ونشانگان آن8

هویت جنسی واختلالات آن13

اختلالات جنسیتی18

ناهنجاریهای کروموزومی18

ناهنجاری-های هورمونی وابهام درآلت تناسلی20

نتیجه21

بخش دوم: تغییرجنسیت23

مقدّمه24

آرای فقهی27

مقدمۀبحث فقهی28

بررسی تغییرجنسیت مردبه زن وبرعکس29

بحث فقهی: جوازیاعدم جواز30

دلیل اوّل: آیۀتهلکه31

فرض اوّل درمعنای آیۀتهلکه:31

فرض دوم درمعنای آیۀتهلکه:34

ص: 150

دلیل دوم: آیۀتغییرخلقت40

دلیل تفسیرخلقت به دین44

نتیجۀبررسی آیات46

امکان تغییرجنسیت46

امکان تغییرجنسیت درقرآن47

امکان تغییرجنسیت درعالم تکوین49

دلیل سوم: تشبّه به جنس مخالف53

پی-آمدهای تغییرجنسیت ونقش اضطراردرجوازتغییرجنسیت؟56

فروع مسألۀتغییرجنسیت60

تغییرجنسیت درخنثای غیرمشکل66

تغییرجنسیت درخنثای مشکل67

احتمال اوّل: جوازمطلق تغییرجنسیت خنثای مشکل68

نقدجوازمطلق تغییرجنسیت72

درخنثای مشکل72

احتمال دوم: حکم به جنسیت خنثای مشکله75

براساس روحیّات ونقدآن75

بخش سوم: نشانه های جنسیت درافرادخنثی77

علامت اوّل ودوم وسوم81

چگونگی ادرار:81

توضیح معنی وبررسی علائم چهارم تانهم:96

نشانه-های چهارم تانهم درمنابع فقهی وروایی98

ص: 151

علامت دهم: تعداددنده ها108

قرعه134

تعیین جنسیت ژنتیکی140

نتیجه بحث142

ترتیب علائم143

منابع144

فهرست مطالب150

ص: 152

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109