ياد آخرت تفسير سوره تغابن
استاد شیخ علی مهدوی دامغانی دامت برکاته
سرشناسه: مهدوی دامغانی، علی، 1341 -
عنوان و نام پديدآور: یاد آخرت [کتاب]: تفسیر سوره تغابن/ علی مهدوی دامغانی.
مشخصات نشر: تهران: دلیل ما ، 1394.
مشخصات ظاهری: 512 ص.
شابک: 250000 ریال 978-964-397-971-3:
وضعیت فهرست نویسی: فاپا
یادداشت: کتابنامه: ص. [501]- 512؛ همچنین به صورت زیرنویس.
یادداشت: نمایه.
موضوع: تفاسیر (سوره تغابن)
موضوع: تفاسیر شیعه -- قرن 14
رده بندی کنگره: BP102/87/م9ی2 1394
رده بندی دیویی: 297/18
شماره کتابشناسی ملی: 4105878
خیر اندیش دیجیتالی: موسسه مددکاری و خیریه ایتام امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشريف) شهرستان بروجن
ویراستار دیجیتالی: سمانه جاوید
ص: 1
بسم الله الرحمن الرحیم
انتشارات دلیل ما
چاپ اول زمستان 1394
تیراژ : 1000 نسخه
لیتوگرافی: پرتو شمس
چاپخانه: نگارش
قیمت: 22000 تومان
شابک: 3 - 971 - 397 - 964 - 978
تلفن و نمابر: 37744988 - 37733413 (9825+)
آدرس: قم خیابان معلم، مجتمع ناشران
طبقه ششم، واحد 612 و 613 www.dalilema.ir با امکان خرید اینترنتی
Dalilema@yahoo.com سامانه پیام کوتاه: 5000145
مراکز پخش:
(1) قم، خ ،معلم مجتمع ناشران طبقه همكف، واحد 9، تلفن: (10 خط) 37842466 2) قم، خ ،صفائیه، روبروی کوچه ،38 پلاک ،759 فروشگاه دلیل ما تلفن 37737011 - 37737001 3) تهران، خ انقلاب، خ ،فخررازی، فروشگاه دلیل ما، پلاک 61، تلفن 66464141 (4) مشهد، چهارراه شهداء، ضلع شمالی باغ نادری کوچه شهید خوراکیان، جتمع تجاری گنجینه ،کتاب، طبقه اول فروشگاه دلیل ما، تلفن 5 - 32237113
ص: 2
یاد آخرت
تفسیر سوره ی تغابن
استاد علی مهدوی دامغانی دامت برکاته
ص: 3
ص: 4
ص: 5
ص: 6
ص: 7
ص: 8
ص: 9
ص: 10
ص: 11
ص: 12
ص: 13
ص: 14
ص: 15
ص: 16
ص: 17
ص: 18
بسم الله الرحمن الرحيم
بی تردید آن موهبتی که از جانب پروردگار ربّ العالمین و به وسیله ی جبرئیل الامین بر قلب حضرت خير المرسلین صلى الله عليه واله وسلم نازل شده باشد می تواند زمینه ساز هدایت عالمیان و (هُدىً لِلْمُتَّقِينَ) (1) و (مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقِينَ) (2) قرار گیرد.
و همان طوری که خود می فرماید: (إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَم). (3) به راستی که این قرآن، به راهی که استوارترین راه هاست هدایت می کند و به فرموده همان کسی که قلب و سینه اش جایگاه نزول کتاب شد
«فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ ؛ فَإِنَّهُ شَافِعٌ مُشَفّع، وَمَاحِلٌ مُصَدَّقٌ، وَمَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَى الْجَنَّةِ، وَمَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَى النَّارِ». (4)
ص: 19
روشن است آنچه که بهشت و فوز الى الجنّة و رضوان في دار السلام را به ارمغان خواهد آورد تمسک به ظاهر الفاظ قرآن و دور ماندن از حقیقت و باطن آن نیست که این خود از بزرگ ترین بلاها و آسیب های جوامع اسلامی می باشد.
در نتیجه تنها راه نجات و رستگاری مسلمانان بازگشت آنان به حقیقت قرآن و بهره گیری از فرامین و دستورات آن با تکیه به کلمات و روایات ذوات مقدسه ی معصومین علیهم السلام که مصداق آیه ی شریفه ی: (وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ). (1) می باشند و پیاده کردن قرآن در تمام عرصه های زندگی است.
لذا به خاطر اهمیت قرآن کریم و نیاز جامعه به آموزه های قرآنی و درخواست های جمعی از طالبان علوم دینی تصمیم به احیا و نشر دروس تفسیر محقق والامقام مفسّر مدقق حضرت آیت الله حاج شیخ علی مهدوی دامغانی گرفته شد.
این مجموعه افتخار دارد که با تحقیق و ترجمه و تدوین دروس معظم له آن را به رشته تحریر درآورد و در اختیار علاقه مندان به تفسیر و پژوهشگران و محققان حقایق قرآنی قرار دهد.
کتاب حاضر برگرفته از مجموعه سخنرانی های حضرت والد معظم - دام ظله -
ص: 20
پیرامون تفسیر سوره ی مبارکه ی تغابن می باشد که در شب های شنبه سال 1390 شمسی در مکتبه مهدويه (مشهد مقدس) برای جمعی از مومنین و فضلا و دانش پژوهان علوم قرآنی بیان شده است و پس از انجام مراحل نگارش به صورت فعلی در اختیار خوانندگان محترم قرار گرفته است.
این اثر کوشیده است که با تدقیق و تحقیقی جامع و بیان ظرایف و لطایف در آیات قرآن کریم و بهره گرفتن از روایات ائمه طاهرين - صلوات الله عليهم اجمعین - با قلمی رسا، راه فهم و درک مضامین آیات شریفه را هموار کند، به امید آن که خدمتی در حد بضاعت به جامعه ی اسلامی کرده باشد.
از عزیزانی که در مراحل مختلف آماده سازی این اثر کمک نموده اند تقدیر و تشکر می گردد، و برای آنان موفقیت و سرافرازی و سعادت در دنیا و آخرت را از حضرت سبحان جلّ ذکره مسالت داریم.
و از همه ی خوانندگان محترم و بزرگوار به خاطر لغزش ها و کاستی های احتمالی، ضمن پوزش، تقاضامندیم موارد احتمالی را یادآوری نمایند تا در چاپ های بعدی اصلاح گردد.
ان شاءالله این تلاش مورد رضایت پروردگار متعال سبحانه و تعالی و موجب خوشنودی قطب عالم امکان و تتمه ی دور زمان حضرت بقيّة الله الاعظم - عجل الله تعالى فرجه الشریف - قرار گیرد.
محمد جواد مهدوی دامغانی
ص: 21
ص: 22
صورة
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين، وخير الصلاة والسلام على خير خلقه محمد وآله الطيبين الطاهرين.
سيّما على مولانا بقيّة الله في السماوات والأرضين إلى يوم الدين.
امير المومنين عليه أفضل صلوات المصلين - در کلامی که در در اوج فصاحت و بلاغت است نسبت به کلام خداوند متعال فرموده است: «وَإِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لا تَفْنَى عَجَائِبُهُ، وَلَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَلَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ» روشن است که کلام امیر علیه السلام امیر کلام است کلام آن کسی است که تمامی حكما و فقها افتخارشان فهم گوشه ای از لطایف و دقایق واقع در کلام اوست کلامی فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق. وقتی بفرماید: ظاهر قرآن در کمال زیبایی و باطنش پر از اسرار پنهانی و عجایب و غرایب نامتناهی دیگران که در این میدان بی بضاعتند چه دارند که بگویند؟! و یکی از مصادیق بارز این اوصاف و عدم انقضاء عجایب كلام الله المجيد، سوره ی مبارکه ی تغابن است که از ویژگی های خاصی برخوردار است که سبب امتیاز آن از سایر شور شده و هریک از آیاتش مشتمل بر لطایف و اشارات و اسرار و مناسباتی است که احاطه ی بر آنها ممکن نیست مگر به آن مقدار که بر السنه ی حضرت رسول اکرم و اوصیای طاهرینش عليهم صلوات الله إلى يوم الدین که مبین این حقایق این کتابند، ابراز شده باشد. تسمیه ی این سوره به تغابن به لحاظ آنست که فرمود: يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمٍ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ که بیانی برای روز رستاخیز و صحنه ی قیامت است. و صد البته حشر خلایق و قیام آنها، مشتمل بر اسرار و حقایقی است که عقول بشر از ادراک ذرّه ای از آن عاجز است و باید دانست چه حقایقی در آن روز آشکار می شود که همه ی انسان ها خود را در خسران و زیان می بینند و انگشت حسرت به دندان می گزند چه کفار وقتی مشاهده نمایند نتایج کفر و اعمال خویش را و آن گاه که حضرت ربّ العزّه جلّ ذکره بر ایشان آشکار نماید که اگر ایمان و عمل صالح داشتند، -
ص: 23
صورة
چه جایگاهی در بهشت برایشان مهیا بود؟! ادراک آن تحسّر و شدت آن تاسف ممکن نیست مگر به قدر ذره ای از دره و قطره ای از بحر. مشاهده نمودن تاجری که تمام راس المال را از کف داده وقتی ببیند که اگر آن را در راه صحیح و معقول صرف نموده بود به چه ثروت عظیم و مكنت عميم می رسید چه حالتی برایش هویدا می گردد و حال آن که این ضرر دنیوی چه بسا قابل جبران باشد. و چگونه خواهد بود حال آن کسی که تمام سرمایه ای که هر آن چه از برکات و خیرات است به آن بستگی دارد از دست داده باشد و آن عمری است که دیگر بازگشتی در آن نباشد و لذا در آن حال آرزو نماید و خطاب به قادر متعال عرضه بدارد: رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فیمَا تَرَكْتُ، گرچه در آن حال هم سخنی بیش نمی گوید، و لذا فرموده: وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ أعاذنا الله و جميع المومنين من ذلک و چون فرمود: ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ روشن می شود که حال مومنان هم حال تحسّر و احساس خسران است آن گاه که ببیند ممکن بود به چه مراتب بالاتری نایل گردند؛ زیرا مراتبی که در بهشت و آخرت است بسیار فراتر از مراتب دنیوی است و فاصله ی مرتبه ای از مرتبه ی دیگر بسیار زیادتر از این دنیای فعلی است. و این است که فرمود ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ که به مقتضای تفاعل، غبن از دو جانب است و آن چه را که مهم و نجات بخش است خودش بیان می فرماید که فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ که امر به تقوی در حد توان می نماید و حقیقت تقوی به انجام فرایض و اجتناب از محارم است که البته گفتن این الفاظ سهل ولی عمل به آن در غایت صعوبت است، لذا فرمود تا توان دارید عمل نمایید. فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ اللهم أعنّا على أنفسنا بما تعين به الصالحين على أنفسهم، واختم أعمالنا بأحسنها، واجعل ثوابنا منها الجنة برحمتك، و آخر دعوانا أن الحمدلله ربّ العالمين، وصلّى الله على سيدنا محمد وآله الطاهرين، واللعن على أعدائهم أجمعين إلى لقاء يوم الدين.
علی مهدوی دامغانی، قم المقدّسة
26/ محرم الحرام/ 1437
ص: 24
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله ربّ العالمين، وخير الصلاة والسلام على خير خلقه محمد وآله الطيبين الطاهرين سيّما على مولانا بقيّة الله في السماوات والأرضين إلى يوم الدين.
امير المومنين - عليه أفضل صلوات المصلين - در کلامی که در در اوج فصاحت و بلاغت است نسبت به کلام خداوند متعال فرموده است: «وَإِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لا تَفْنَى عَجَائِبُهُ، وَلَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَلَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ». (1)
روشن است که کلام امیر علیه السلام امیر کلام است، کلام آن کسی است که تمامی حكما و فقها افتخارشان فهم گوشه ای از لطایف و دقایق واقع در کلام اوست، کلامی فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق.
وقتی بفرماید: «ظاهر قرآن در کمال زیبایی و باطنش پر از اسرار پنهانی و -
ص: 25
عجایب و غرایب نامتناهی» دیگران که در این میدان بی بضاعتند - چه دارند بگویند؟!
و یکی از مصادیق بارز این اوصاف و عدم انقضاء عجایب كلام الله المجيد، سوره ی مبارکه ی تغابن است که از ویژگی های خاصی برخوردار است که سبب امتیاز آن از سایر شور شده و هریک از آیاتش مشتمل بر لطایف و اشارات و اسرار و مناسباتی است که احاطه ی بر آنها ممکن نیست مگر به آن مقدار که بر السنه ی حضرت رسول اکرم و اوصیای طاهرینش - عليهم صلوات الله إلى يوم الدین - که مبین این حقایق این کتابند، ابراز شده باشد.
تسمیه ی این سوره به «تغابن» به لحاظ آنست که فرمود: (يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمٍ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ) (1) که بیانی برای روز رستاخیز و صحنه ی قیامت است.
و صد البته حشر خلایق و قیام آنها، مشتمل بر اسرار و حقایقی است که عقول بشر از ادراک ذرّه ای از آن عاجز است و باید دانست چه حقایقی در آن روز آشکار می شود که همه ی انسان ها خود را در خسران و زیان می بینند و انگشت حسرت به دندان می گزند چه کفار وقتی مشاهده نمایند نتایج کفر و اعمال خویش را و آن گاه که حضرت ربّ العزّه جلّ ذکره بر ایشان آشکار نماید که اگر ایمان و عمل صالح داشتند، چه جایگاهی در بهشت برایشان مهیا بود؟!
ادراک آن تحسّر و شدت آن تاسف ممکن نیست مگر به قدر ذره ای از دره و قطره ای از بحر.
مشاهده نمودن تاجری که تمام راس المال را از کف داده وقتی ببیند که اگر آن -
ص: 26
را در راه صحیح و معقول صرف نموده بود به چه ثروت عظیم و مكنت عميم می رسید چه حالتی برایش هویدا می گردد و حال آن که این ضرر دنیوی چه بسا قابل جبران باشد.
و چگونه خواهد بود حال آن کسی که تمام سرمایه ای که هر آن چه از برکات و خیرات است به آن بستگی دارد - از دست داده باشد و آن عمری است که دیگر بازگشتی در آن نباشد.
ولذا درآن حال آرزو نماید و خطاب به قادر متعال عرضه بدارد: (رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فیمَا تَرَكْتُ). (1) گرچه در آن حال هم سخنی بیش نمی گوید، ولذا فرموده: (وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ). (2)
أعاذنا الله و جميع المومنين من ذلک.
و چون فرمود: (ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ) روشن می شود که حال مومنان هم حال تحسّر و احساس خسران است آن گاه که ببیند ممکن بود به چه مراتب بالاتری نایل گردند؛ زیرا مراتبی که در بهشت و آخرت است بسیار فراتر از مراتب دنیوی است و فاصله ی مرتبه ای از مرتبه ی دیگر بسیار زیادتر از این دنیای فعلی است.
و این است که فرمود (ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ) که به مقتضای تفاعل، غبن از دو جانب است و آن چه را که مهم و نجات بخش است خودش بیان می فرماید که: -
ص: 27
(فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ) که امر به تقوی در حد توان می نماید و حقیقت تقوی به انجام فرایض و اجتناب از محارم است که البته گفتن این الفاظ سهل ولی عمل به آن در غایت صعوبت است، لذا فرمود تا توان دارید عمل نمایید: (فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ).
اللهم أعنّا على أنفسنا بما تعين به الصالحين على أنفسهم، واختم أعمالنا بأحسنها، واجعل ثوابنا منها الجنة برحمتك، و آخر دعوانا أن الحمدلله ربّ العالمين، وصلّى الله على سيدنا محمد وآله الطاهرين، واللعن على أعدائهم أجمعين إلى لقاء يوم الدين.
علی مهدوی دامغانی، قم المقدّسة.
26 محرم الحرام 1437
ص: 28
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدالله الذي هدانا لهذا وما كنا لنهتدي لو لا أن هدانا الله، والصلاة والسلام على جميع الأنبياء والمرسلين، سيما على خاتم الأنبياء نبي الرحمة وشفيع الأمة أبي القاسم المصطفى محمد، وعلى أهل بيته الطيبين الطاهرين المعصومين المكرمين لا سيما على مولانا بقيّة الله في السماوات والأرضين روحي وأرواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، واللعنة الدائمة الأبديّة على أعدائهم أجمعين من الآن إلى لقاء يوم الدين.
در مدنی و مکی بودن این سوره بین مفسرین اختلاف نظر وجود دارد مشهور سوره ی تغابن را مدنی می دانند اگرچه برخی بر این باورند که در مکه نازل شده است، (1) ابن عبّاس بر این باور است که غیر از سه آیه ی آخر این سوره که در مدینه نازل شدند - از (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِكُمْ) تا آخر سوره - بقیه ی آن در مکه نازل شده است. (2)
ص: 29
این سوره ی مبارکه با «یسبّح» شروع می شود و مشتمل بر هجده آیه و از سوره های مسبحات سبعه است.
هفت سوره از سوره های قرآن کریم با «سبحان» و «سبح» و «يسبّح» شروع می شوند که در میان مفسران به مسبحات مشهورند و هم چنین پنج سوره با الحمدلله آغاز می شوند که به حامدات معروفند.
سوره های مسبّحات عبارتند از: 1- سوره ی اسرا، 2- سوره ی حدید، 3- سوره ی حشر، 4- سوره ی صف، 5- سوره ی جمعه، 6- سوره ی تغابن، 7- سوره ی اعلی، چهار سوره ی نخست با کلمه ی «سبّح» و دو سوره با «يسبّح» شروع می شوند و فقط سوره ی اسرا است که ابتدای آن با مصدر «سبحان» آغاز می شود. (1)
این سوره ی مبارکه از سوره های مهم قرآن کریم است، لذا در فضیلت قرائت آن، روایاتی وارد شدند که برخی از آنها در این جا آورده می شوند:
1- مرحوم شیخ طبرسی در «مجمع البیان» روایتی از ابی ابن کعب از رسول خدا نقل می کند که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
ص: 30
«مَنْ قَرَأَ سُورَةَ التَّغَابُنِ دُفعَ عَنْهُ مَوْتُ الْفُجْأَةِ» هرکس سوره ی تغابن را بخواند مرگ ناگهانی از او دفع می شود. (1)
2- از امام باقر علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمودند:
«مَنْ قَرَأَ بِالْمُسَبَّحَاتِ كُلِّهَا قَبْلَ أَنْ يَنَامَ لَمْ يَمُتْ حَتَّى يُدْرِكَ الْقَائِمَ علیه السلام، وَإِنْ مَاتَ َانَ فِي جِوَارِ النَّبِي صلی الله علیه واله وسلم».
هرکس پیش از خواب تمام سوره های مسبّحه (2) را تلاوت کند نمی میرد تا حضرت مهدى - عجل الله تعالى فرجه الشريف - را درک کند، و اگر از دنیا برود و قضا و قدر چنین بود، در پناه و همسایگی پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم خواهد بود. (3)
3- محدّث بزرگوار عالم تشیع مرحوم صدوق رحمه الله در کتاب «ثواب الاعمال» به اسناد معتبر روایت را از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«مَنْ قَرَأَ سُورَةَ التَّغَابُنِ فِي فَرِيضَةٍ كَانَتْ شَفِيعَةٌ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ شَاهِدَ عَدْلٍ عِنْدَ مَنْ يُجِيزُ شَهَادَتَهَا، ثُمَّ لا يُفَارِقُهَا حَتَّى يَدْخُلَ الْجَنَّةَ».
هرکس سوره تغابن را در نماز واجب خود تلاوت کند آن سوره در روز قیامت شفاعت گر او می باشد، و نزد کسی که گواهی اش را بپذیرد گواه عدالت پیشه ای باشد، و آن سوره از او جدا نگردد تا خواننده ی آن وارد بهشت گردد. (4)
با توجه به سه روایت نقل شده، حدیث نخست گویای این است که قاری این سوره به طور ناگهانی نمی میرد، بلکه از زمان مردن خود آگاه می شود تا برای -
ص: 31
انجام بعضی از کارها فرصتی داشته باشد.
و در روایت دوم اشاره به این دارد که هر شب تمام این مسبحات خوانده شوند، در روایت سوم هم به صورت مطلق آمده: «من قرأ» هرکس ولو یک دفعه سوره ی تغابن را قرائت کند چنان پاداشی خواهد داشت.
روايت سوّم ضمن بیان ویژگی های آن بهترین زمان قرائت آن را در نمازهای واجب می داند و برجستگی های دیگر آن را مانند شاهد بودن و شفاعت کننده بودن را نیز بیان کرد اما به چند مرتبه قرائت کردن آن اشاره ندارد.
و طبق حدیث سوّم از ویژگی های این سوره شفیع بودن آن است که انسان را از عذاب نجات می دهد شفاعت کننده ای است که شفاعت او پذیرفته می باشد امام علیه السلام نیز در مقام بیان همین نکته است و می فرماید: این سوره شاهد و گواهی است ،عادل نزد کسی که اجازه می دهد تا شهادت دهد؛ زیرا در قیامت هیچ کس نه اذن سخن گفتن دارد و نه اجازه ی شهادت دادن و کسی مورد شفاعت قرار نمی گیرد مگر به اذن ذات لایزال الهی که مالک یوم الدین است.
و آیه ی شریفه ی: (يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَاباً) (1) و آيه: (مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ) (2) نیز گواه همین مطلب است. (3)
ص: 32
ص: 33
ص: 34
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
«يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لَهُ الْمُلْكُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ» آن چه در آسمان ها و زمین است برای خدا تسبيح می گویند مالکیت و حکومت و ستایش برای او است و بر همه چیز توانا است.
کلمه ی تسبیح در لغت به معنای حرکت سریع است و آن چه در آیه ی مبارکه ی سوره نازعات آمده است گویای همین معنا می باشد که فرمود:
ص: 35
(وَالسَّابِحَاتِ سَبْحاً) (1) سوگند به فرشتگانی که در اجرای فرمان الهی با سرعت حرکت می کنند، گویا تسبیح گویان حق از شر و بدی گریزان و شتابان و بی وقفه به سمت و سوی خیر و نیکی در حرکتند.
کلمه ی «سبحان الله» در اصطلاح یعنی منزه دانستن دامان کبریایی از هرگونه عیب نقص و طهارت و نزاهت از تمام عیوب و نقایص است.
سر این که فعل تسبیح را با صیغه ی مضارع بیان نمود، این است که عمل تسبیح موجودات استمرار دارد.
به تعبیر دیگر: آن چه که در آسمان و زمین است نه این که در آینده پروردگار خویش را تسبیح می کنند، بلکه به این معنا است که آنها همواره و بی وقفه آفریدگار خویش را تسبیح گفته و از هرگونه عیب و نقص و ناپاکی و صفات سلبیه منزّه می دانند.
به عنوان مثال: اگر علم خداوند متعال را محدود به حدی کنیم، در واقع ذات او را ناقص دانسته ایم درحالی که او مبرای از حد است، و اگر قدرت و توانایی او را که از صفات ثبوتیه است - به مقدار و اندازه ای که به ذهن ما می رسد محدود کنیم وجود بی انتهای او را منزه از نقص ندانستیم، درحالی که آیه ی شریفه ى (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ). (2)
ص: 36
با صراحت قدرت بی حد و حصر او را زمزمه می کند.
حقیقت «سبحان الله» یعنی خداوند متعال منزّه است و حقیقت تنزیه حق زمانی محقق شده و مفهوم واقعی تسبیح را می رساند که آن یگانه ی بی همتا را چه در اسمای جلالیه و چه در اوصاف کمالیه محدود به حدی نکرده باشیم.
سبحان الله یعنی ذات مقدّس حق در عالم و قادر بودن و صفات ثبوتیه ی دیگر، مطلق و بدون حد و حصر و عیب و نقص می باشد.
اگر کسی خدای سبحان را این گونه شناخت و او را تسبیح نمود، با سرعت به سمت خیرات پیش می رود البته بار یافتن به این مقام منیع و با عظمت، معرفت و درک تسبیح ذات لایزال در حد و توان هرکسی نیست، اوحدی از انسان ها به آن دست می یابند، و به جرأت می توان گفت:
فقط انسان های کامل حقیقت و جایگاه واقعی تسبیح را درک می کنند، آنهایی که از خود رسته، و هوای نفس خویش را لگام زدند و در هیچ شرایطی کوچک ترین لغزشی را در رفتارها و اندیشه های خود راه نداده و حتی فکر گناه هم از آنان سر نمی زند.
اگر فرشتگان با خلقت انسان بر آشفتند و فریاد (نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لك). (1) سر دادند که اگر بنا به تسبیح و حمد است ما بر حول عرش الهی چرخ زنان هماهنگ و یک صدا پیوسته و شایسته تو را تسبیح می کنیم کلام پر رمز و راز (إِنِّي أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ) (2) خداوند که هم پیام آگاهی کامل حق را در خلقت -
ص: 37
انسان به همراه داشت و هم جهل و بی اطلاع بودن فرشتگان را از راز نهفته ی در پرده ی غیب را بیان می کرد، مهر سکوت بر دهان فرشتگان زد شاید ملائک بر این باور بودند که علت خلقت، تسبیح خداوند است.
اگرچه اساس خلقت انسان به عبادت حق استوار است که فرمود: (وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ) (1) ولی یکی از مهم ترین رفتار و اعمال موجودات عموما، و انسان خصوصا تسبیح پروردگار متعال است.
در این رابطه به چند امر اشاره می شود:
با توجه به آیات قرآن ،کریم اهمیت و جایگاه رفیع و قابل توجه تسبیح پروردگار عالمیان مشهود و آشکار است؛ زیرا خداوند منان در بیانی زیبا، فرمان به تسبیح خود را در آیات متعدد به پیامبر خاتمه بیان می کند، و این فرمان، از برجستگی و اهمیت آن می باشد، مانند:
1- (فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّيْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّكَ تَرْضى). (2)
ص: 38
بنابراین، در برابر آن چه آنها می گویند صبر کن و قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب آن و هم چنین در اثنای شب و اطراف روز تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آور تا خشنود شوی.
2- (وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ) (1) و توکل بر خداوندی کن که هرگز نمی میرد، و تسبیح و حمد او به جای آور.
3- (فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ بِالْعَشِي وَالْإِبْكَارِ) (2) صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده ی خدا حق است، و برای گناهت استغفار نما، و تسبیح و حمد پروردگارت را هر صبح و شام بجا آور.
4- (فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ * وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ). (3)
در برابر آن چه آنها می گویند شکیبا باش، و تسبیح و حمد پروردگارت را قبل از طلوع آفتاب و پیش از غروب بجا آور، و در بخشی از شب و بعداز سجده ها او را تسبیح کن.
5- (وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ * وَمِنَ اللَّيْلِ فَسَبِّحْهُ وَإِدْبَارَ النُّجُومِ). (4)
(هم چنین) به هنگام شب و به هنگام پشت کردن ستارگان و طلوع صبح او را تسبیح کن، و (هم چنین) به هنگام شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان و طلوع صبح.
ص: 39
6- (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ) (1) به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن و او را پاک و منزه بشمار.
7- (سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى) (2) نام پروردگار بلند مرتبه ات را منزه دار.
در آیات دیگر قرآن کریم تصریح شده که همه ی موجودات عالم عموما و درحالی که منقاد و مطیع حق می باشند، یگانه آفریدگار خویش را از هرگونه نقص و عیب مبرا دانسته شب و روز به تسبیح او مشغولند.
در آیه ی مورد بحث، سخن از تسبیح و حمد موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده و صراحت دارد که همه ی مخلوقات عالم زمین و آسمان ها ستارگان و کهکشان ها انسان ها و حیوانات و برگ های درختان حتی دانه های کوچک اتم همه و همه در این تسبیح و حمد عمومی شریک می باشند.
قرآن می گوید: عالم هستی یکپارچه زمزمه و غوغا است، هر موجودی به نوعی به حمد و ثنای حق مشغول است و غلغله ای خاموش در پهنه ی عالم هستی طنین افکنده که بی خبران توانایی شنیدن آن را ندارند، اما اندیشمندانی که قلب و جانشان به نور ایمان زنده و روشن است این صدا را از هر سو به خوبی به گوش و جان می شنوند.
قرآن کریم با الفاظی مانند «سبح» و «يسبّح» در مقام پرده برداری از این -
ص: 40
حقیقت است که این نیز به نوبه ی خود بر اهمیت تسبیح می افزاید، لذا حضرت حق استوار و محکم به تسبیح موجودات تاکید دارد تا اندازه ای که نفهمیدن و آگاه نشدن انسان را از چگونگی تسبیح موجودات، دلیل بر تسبیح نکردن آنان نمی داند بلکه دلیل بر این است که همه ی انسان ها قادر به درک و فهم آنها نیستند همان گونه که فرمود: (لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم)، و فقط بندگانی منحصر به فرد می توانند به آن راه یابند که در جای خود به آن اشاره می کنیم.
از طرف دیگر هدایت بشر و معرفت انسان مبتنی بر چهار رکن است: «سبحان الله و الحمدلله ولا إله إلا الله و الله أكبر»، گویی خانه ی خدای متعال بیت المعمور و عرش عظيم الهی نیز به یمن این چهار کلمه تربیع شده است. (1)
ص: 41
در میان ذکرهای فراوانی که از زبان منادیان و حی وارد شدند، چهار ذکری که گفته شد سرآمد همه ی اذکار است به خصوص لا إله إلا الله که با به زبان آوردن آن مهر تسلیم بر پیشانی او خورده و از هر لحاظ در زیر لوای اسلام در امن و امان به سر می برد اما با توجه به ادله موجود، ذکر تسبیح از آن بقیه ی اذکار بالاتر و برتر است.
ذكر «سبحان الله و الحمدالله و لا إله إلا الله و الله أكبر» اگر چه در آن تهلیل و تحمید عظمی نیز وجود دارد ولی به نام تسبیحه ی کبرا مشهور است، و این خود دلیل روشنی بر اهمیت و برتری تسبیح است همان طوری که اسم مذهب شیعه، مذهب جعفری شد؛ زیرا امام جعفر صادق علیه السلام در بسط علم و آیین جدش رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نسبت به امامان دیگر برتری داشت، لذا این مذهب، جعفری نامیده شد.
با توجه به بررسی آیات قرآن ،مجید این نکته ی مهم به دست می آید که ماده ی «سبح» با مشتقاتش بیش از نود مرتبه در آیات قرآن به چشم می خورد -
ص: 42
درحالى كه ذكر لا إله إلا الله در آغاز هفت سوره و حمد در پنج سوره مشاهده می شود، و ماده ی حمد با مشتقاتش کمی بیشتر از شصت بار در قرآن آمده است.
از نظر رتبی نیز تسبیح مقدم بر حمد است؛ زیرا تا کسی خدا را نشناسد، و او را از هر عیب و نقصی پاک و منزه نداند، نمی تواند حمد و ستایش او را به جای آورد؛ زیرا ستودن شخصی لازمه اش این است که عاری از هرگونه شائبه ی نقص باشد می توان نتیجه گرفت که چون تسبیح مقدم بر حمد است از سوی دیگر می تواند علت برای حمد نیز باشد.
به عبارت دیگر تهلیل و تکبیر به عنوان جز و تسبیح به عنوان کل است و شرافت کل از جز بیشتر است و آن چه در سه رکن دیگر وجود دارد زیر مجموعه ی تسبیح هستند.
در روایتی از امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود: «مَنْ قَالَ حِينَ يُمْسِى ثَلاثَ مَرَّاتٍ (فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ * وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَعَشِيًّا وَحِينَ تُظْهِرُونَ) (1) لَمْ يَفْتُهُ خَيْرٌ يَكُونُ فِي تِلْكَ اللَّيْلَةِ، وَصُرِفَ عَنْهُ جَمِيعُ شَرِّهَا، وَمَنْ -
ص: 43
قَالَ مِثْلَ ذَلِكَ حِينَ يُصْبِحُ لَمْ يَفْتُهُ خَيْرٌ يَكُونُ فِي ذَلِكَ الْيَوْمِ، وَصُرِفَ عَنْهُ جَمِيعُ شَرِّهُ».
کسی که به هنگام شب سه بار این آیات را بخواند : «پاک و منزه است خداوند به هنگامی که شام می کنید و صبح می کنید، و حمد و ستایش مخصوص اوست در آسمان و زمین، و به هنگام عصر و هنگامی که ظهر می کنید» هیچ خیری که در آن شب می باشد از او دریغ نمی شود، و همه ی بدی های آن شب از او دور می گردد، و کسی که همان آیات را گاهان بخواند، تمام خیرهای آن روز به او می رسد و تمام بدی ها از او دور خواهند شد. (1)
هم چنین از آن بزرگوار نقل شده که فرمود:
«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه واله وسلم فَقَالَ : عَلَّمْنِي عَمَلاً يُحِبُّنِي اللهُ عَلَيْهِ، وَيُحِبُّنِي الْمَخْلُوقُونَ، وَيُثْرِي اللَّهُ مَالِي، وَيُصِحُ بَدَنِي، وَيُطِيلُ عُمْرِي، وَيَحْشُرُنِي مَعَكَ، فَقَالَ: هَذِهِ سِتُّ خِصَالٍ تَحْتَاجُ إِلَى سِتٌ خِصَالٍ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُحِبَّكَ اللَّهُ فَخَفْهُ وَاتَّقِهِ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُحِبَّكَ الْمَخْلُوقُونَ فَأَحْسِنْ إِلَيْهِمْ وَارْفُضْ مَا فِي يَدَيْهِمْ.
وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُتْرِيَ اللهُ مَالَ فَزَكِّهِ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُصِحٌ بَدَنَكَ فَأَكْثِرُ مِنَ الصَّدَقَةِ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يُطِيلَ اللَّهُ عُمْرَكَ فَصِلْ ذَوِي أَرْحَامِكَ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ يَحْشُرَكَ اللَّهُ مَعِي فَأَطِلِ السُّجُودَ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ».
ص: 44
مردی نزد پیامبر صلی الله علیه واله وسلم آمد و گفت: کار و عملی به من بیاموز که خداوند به سبب آن مرا دوست بدارد و مردم هم مرا دوست داشته باشند، و خداوند دارایی و ثروتم را زیاد کند و بدنم را سالم و عمرم را طولانی نماید، و مرا با تو محشور سازد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود: این ها شش خصلت هستند که نیاز به شش خصلت دارد: هرگاه خواستی خدا تو را دوست داشته باشد از او بترس و پروا داشته باش، و هرگاه خواستی مردم تو را دوست داشته باشند به آنان نیکی کن و از آن چه در دستشان است صرف نظر نما.
هرگاه خواستی خدا ثروتت را زیاد کند زکات آن را بپرداز، و هرگاه خواستی خدا بدنت را سالم گرداند زیاد صدقه بده، و هرگاه خواستی خدا عمرت را طولانی کند صله ی رحم کن و با خویشاوندان خود پیوند کن، و هرگاه خواستی خدا تو را با من محشور سازد در برابر خداوند یگانه ی قهار سجده ی طولانی کن. (1)
در این روایت آمده کسی که می خواهد با رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم محشور و هم نشین شود باید سجده های او طولانی داشته باشد در سجده چه بگوید؟ شب تا صبح مشغول تسبيح ذات حضرت احدیت شود.
هم نشینی با پیامبر چه مقامی است؟ مقامی که بشر وقتی به آن برسد به نهایت ترقی و رشد خود رسیده است که آرزوی هرکسی است، و ما در این دنیا نسبت به موجودات دیگر برتریم انسان ها برای تکامل در این دنیا آمده اند نه برای -
ص: 45
درجا زدن انسان که برترین موجودات است وقتی که به بالاترین درجه ی کمال برسد تازه به تسبیح خدای تبارک و تعالی می رسد.
پیامبران الهی و سفیران خداوند که برای هدایت بشر آمده اند، هم خود تسبیح پروردگار می کردند و هم دیگران را ترغیب و تشویق به تسبیح می نمودند.
به عنوان مثال هنگامی که پیامبر خدا حضرت یونس علیه السلام در محیط مسئولیت خود با ناسازگاری و بی مهری مردم روبرو شد و فشار امت صبر از کف او ربود، از قوم و امت خویش گریخت و سفری را آغاز کرد که پیامد آن به امر خدا زندانی شدن در شکم ماهی بود.
اگرچه به ظاهر او در شرایطی سخت از دیده ها پنهان شد و در پس حجاب قرار گرفت، اما چون عبدی صالح و سالک وارسته ی کوی حق بود، در آن ظلمت کده نیز از یاد خدا غافل نشد سر به آستان ملکوتی قدس الهی سایید و با ذکری زیبا ندا در داد:
(لا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ)، (1) فریاد تسبیح او به کنگره ی عرش رسید بارقه ی رحمت الهی شامل حال او شد ابر استجابت شروع به باریدن گرفت ملائک با ترنّم زیبای وحی (فَاسْتَجَبْنَا لَهُ) (2) استجابت دعای -
ص: 46
عابد در شکم ماهی را در پهنه ی آسمان هستی جار زده و حکم آزادی صادر شده از سوی حق را اعلام کردند، و یونس پیامبر علیه السلام به برکت تسبیح خداوند از آن ظلمت کده رهایی یافت و بار دیگر مقام بلند نبوت به او واگذار شده و به سوی قوم و جمعیت خود روانه شد تا هادی و راهنمای مردم آن جامعه باشد.
امامان و رهبران دینی همواره به تسبیح و ذکر نام خدا مشغول بودند، و در عین اینکه به امورات اصلاحی مسلمانان و جامعه می پرداختند، در اوقات دیگر از زندگی خود مشغول عبادت و ذکر تسبیح خداوند بوده اند.
حفص بن غیاث گفت: امام صادق علیه السلام را دیدم که بین نخلستان های کوفه راه می رفت، به درخت خرمایی رسید و کنار آن وضو گرفت، سپس رکوع رفته و سجده کرد شمردم پانصد مرتبه در سجده تسبیح گفت. (1)
ابان بن تغلب گفت: خدمت حضرت صادق علیه السلام شرفیاب شدم درحالی که آن حضرت مشغول نماز بود، در رکوع و سجودش شمردم شصت مرتبه تسبیح گفت. (2)
ص: 47
حمزة بن حمران و حسن بن زیاد گفتند خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شدیم گروهی در خدمتش بودند آن حضرت نماز عصر را با آنها خواند ما نماز خوانده بودیم وقتی امام رکوع رفت شمردیم در رکوع سی و سه یا سی و چهار مرتبه سبحان ربی العظیم را تکرار کرد. (1)
آری، یادآوری و ذکر پاکی خداوند باعث می شود تا فرد در مسیر پاکی درستی قرار گیرد و سعی نماید قلب و وجود خود را منزه و پاک نماید؛ چراکه ذکرِ پاکی و منزّه بودن خداوند، دل انسان را از آلودگی ها و گناه شسته و به راه راست هدایت می نماید.
در سحرهای ماه مبارک رمضان سفارش به قرائت دعایی شده است که تمام جملات آن با سبحان الله آغاز می شود:
(سُبْحَانَ مَنْ يُحْصِي عَدَدَ الذُّنُوبِ سُبْحَانَ مَنْ لا يَخْفَى عَلَيْهِ خَافِيَةٌ فی السَّمَاوَاتِ وَالأَرَضِينَ...). (2)
چنین دعاهایی که ذکر و تسبیح خدا در آن باشد پاداش و اجر معنوی فراوانی دارد.
ص: 48
آیات و روایات و هم چنین ذکرهایی که از سوی ائمه ی معصومین علیهم السلام وارد شده اند هریک دارای آثاری هستند اکنون چند نمونه از آن آثار را ذکر می کنیم.
از جمله خصوصیات تسبیح این است که نجات بخش انسان است، خداوند به حضرت یونس علیه السلام می فرماید: (فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ) (1) اگر او (یونس پیغمبر) از تسبیح کنندگان نبود تا روز قیامت در شکم ماهی می ماند.
و در سوره ی مبارکه ی انبیا فرمود:
(وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنادِى فِي الظُّلُمَاتِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ وَكَذَلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِينَ). (2)
و یونس را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود) رفت، و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت، (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمت ها (ی متراکم) فریاد زد: خداوندا! جز تو معبودی نیست، منزهی تو، من از ستمکاران بودم، ما -
ص: 49
دعای او را به اجابت رساندیم و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم، و همین گونه مومنان را نجات می دهیم.
طبق این آیه کریمه نجات پیدا کردن اختصاص به حضرت یونس علیه السلامندارد، بلکه هرکسی تسبیح بگوید از غم و اندوه نجات پیدا می کند.
این ذکر یونسیه بسیار مجرب و بر آن سفارش شده است و آن را برای رهایی از مشکلات طبیعی و مادی و معنوی مؤثر می دانند.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود:
«جَاءَ الْفُقَرَاءُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ الْأَغْنِيَاءَ لَهُمْ مَا يُعْتِقُونَ وَلَيْسَ لَنَا ، وَلَهُمْ مَا يَحُجُّونَ وَلَيْسَ لَنَا، وَلَهُمْ مَا يَتَصَدَّقُونَ وَلَيْسَ لَنَا، وَلَهُمْ مَا يُجَاهِدُونَ وَلَيْسَ لَنَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله وسلم مَن كَبَّرَاللَّهَ عَزَّوَجَلَّ مِائَةَ مَرَّةٍ كَانَ أَفْضَلَ مِنْ عِتْقِ مِائَةٍ رَقَبَةٍ، وَمَنْ سَبَّحَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ كَانَ أَفْضَلَ مِنْ سِيَاقٍ مِائَةِ بَدَنَةٍ.
وَمَنْ حَمِدَاللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ كَانَ أَفْضَلَ مِنْ حُمْلَانِ مِائَةِ فَرَسٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِسُرُجِهَا وَلُجُمِهَا وَرُكُبِهَا، وَمَنْ قَالَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ مِائَةَ مَرَّةٍ كَانَ أَفْضَلَ النَّاسِ عَمَلاً ذَلِكَ الْيَوْمَ إِلَّا مَنْ زَادَ».
جمعی از نیازمندان به خدمت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شرفیاب شدند و عرض کردند: توانگران با ثروتی که دارند بندگان را (خریده) آزاد می کنند ولی دست ما از مال دنیا خالی است، ثروتمندان قادرند که به حج بروند ولی -
ص: 50
ما این توانایی را نداریم و آنان از مال خود در راه خدا صدقه می دهند ولی برای ما مقدور نیست، و آنها اسباب رفتن به جهاد را مهیا دارند و ما از تهیه ی آن ناتوانیم.
پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم به آنها فرمود: کسی که صد مرتبه تکبیر (الله اكبر) بگوید بهتر از صد بنده آزاد کردن است، و کسی که صد مرتبه تسبیح (سبحان الله) بگوید بهتر از قربانی کردن صد شتر در حج است، و کسی که صد مرتبه خدا را حمد گوید و ستایش کند (الحمدلله گوید) بهتر از هدیه ی صد اسب با تجهیزات کامل و با زین و مهار و سوار آنها در راه خدا است، و کسی که صد مرتبه تهليل (لا إله إلا الله) گوید در آن روز عمل او از اعمال تمام مردم برتر است مگر کسی که بیش تر از او (این ذکر شریف را) گفته باشد.
امام صادق علیه السلام در ادامه ی این خبر می فرمایند:
«فَبَلَغَ ذَلِكَ الْأَغْنِيَاءَ فَصَنَعُوهُ، قَالَ: فَعَادَ الْفُقَرَاءُ إِلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه واله وسلم فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ بَلَغَ الأَغْنِيَاءَ مَا قُلْتَ فَصَنَعُوهُ، فَقَالَ - رَسُولُ الله صلى الله عليه واله وسلم: ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ».
چون این خبر به گوش ثروتمندان و مال اندوزان رسید، آنان نیز (طبق دستور رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم) مشغول گفتن این اذکار شدند، بار دیگر مستمندان به محضر رسول گرامی اسلام صلى الله عليه واله وسلم شرفیاب شدند و عرض کردند: ای رسول خدا! آن چه را که (به ما) تعلیم فرمودی به گوش توانگران رسید و آنان نیز مشغول این اذکار شدند، حضرت در پاسخ آنان فرمود: این همان -
ص: 51
فضل و بخشش الهی است که به هرکس که بخواهد عنایت می فرماید؛ و خداوند صاحب فضل و رحمت بی شماری است. (1)
در روایتی آمده که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم راجع به روزه ی ماه رجب فضایلی را بیان فرمودند در آن جا کسی گفت: ای پیامبر خدا! اگر کسی به دلیل ضعف یا بیماری نتوانست ماه رجب را روزه بگیرد یا زنی که در ایام عادت و پاک نباشد تا روزه بگیرد، چه کند تا به این ثواب های که بیان فرمودید برسد؟
رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند:
«يَتَصَدَّقُ كُلَّ يَوْمٍ بِرَغِيفٍ عَلَى الْمَسَاكِينِ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ إِنَّهُ إِذَا تَصَدَّقَ بِهَذِهِ الصَّدَقَةِ كُلَّ يَوْمِ نَالَ مَا وَصَفْتُ وَأَكْثَرَ؛ إِنَّهُ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِيعُ الْخَلائِقِ كُلُّهُمْ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَلَى أَنْ يُقَدِّرُوا قَدْرَ ثَوَابِهِ مَا بَلَغُوا عُشْرَ مَا يُصِيبُ فِي الْجِنَانِ مِنَ الْفَضَائِلِ وَالدَّرَجَاتِ».
هر روز یک قرص نان به بینوایان صدقه دهد، قسم به آن کسی که جانم در دست قدرت اوست، اگر کسی هر روز این صدقه را بدهد به تمام آن چه گفتم و به بیش تر از آن خواهد رسید، و اگر همه ی خلق آسمان ها و زمین جمع شوند تا مقدار اجر و پاداش او را معین کنند، به یک دهم آن فضایل و درجاتی که در بهشت به آنها می رسد نخواهند رسید.
عرض شد: ای رسول خدا! اگر کسی نتوانست این صدقه را بدهد چه کند تا به این ثواب هایی که بیان نمودید برسد؟ -
ص: 52
حضرت فرمود:
«يُسَحُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ إِلَى تَمَامِ ثَلَاثِينَ يَوْمًا بِهَذَا التَّسْبِيحِ مِائَةَ مَرَّةٍ» در هر روز از ماه رجب از آغاز تا پایان روز سی ام این تسبیح را صد بار بگوید:
«سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِيلِ، سُبْحَانَ مَنْ لا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ، سُبْحَانَ الْأَعَزُّ الْأَكْرَمِ، سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَهُوَ لَهُ أَهْلُ». (1)
از وجود مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم نقل شده که فرمودند:
«مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ مِائَةَ مَرَّةٍ حِينَ يُصْبِحُ وَ مِائَةَ مَرَّةٍ حِينَ يُمْسِي غُفِرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَوْ كَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ».
کسی که صد مرتبه صبح و صد مرتبه غروب سبحان الله و بحمده بگوید تمام گناهانش بخشیده می شود و لو این که به مقدار کف دریا باشد. (2)
ص: 53
یزیدبن اصم گفت: مردی از عمر پرسید: تفسیر «سبحان الله» چیست ؟ عمر درحالی که اشاره به دیواری می کرد گفت: مردی در این نخلستان است که در زمان حیات پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم هرگاه مطلبی از پیامبر سوال می کرد حضرت به او می آموخت، و زمانی که ایشان ساکت می شدند پیامبر سخن آغاز می کرد (برو و از او بپرس).
آن مرد وارد نخلستان شد دید علی بن ابی طالب علیه السلام آن جا هست عرض کرد: اى ابو الحسن! تفسیر (سبحان الله) چیست؟ حضرت فرمود:
«هُوَ تَعْظِيمُ جَلالِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَتَنْزِيهُهُ عَمَّا قَالَ فِيهِ كُلُّ مُشْرِكٍ، فَإِذَا قَالَهَا الْعَبْدُ صَلَّى عَلَيْهِ كُلٌّ مَلَكٍ».
سبحان الله بزرگ داشتن عزّت و شکوه خداوند و بزرگ و پاک دانستن او از هر آلایشی که مشرکین به ساحت مقدسش نسبت دهند می باشد، لذا هر وقت بنده ای این کلمه را بگوید تمام فرشتگان بر او درود می فرستند و طلب رحمت می کنند. (1)
تسبیح به دو نوع قولی و دلالی تقسیم می شود در تعریف قولی و دلالی می توان گفت: تسبیحی را که در قالب گفتار سبحان الله بیان می شود از انسان ها -
ص: 54
و فرشتگان سر می زند، به آن تسبیح قولی یا گفتاری می گویند، اما تسبیح دلالی آن است که موجودات و مخلوقات دیگر اعم از جمادات و نباتات و غیر این ها وجودشان به گونه ای است که هم دلیلی بر وجود خداوند است و هم دلالت دارند بر این که صانعی حکیم آنها را خلق کرده و به بهترین وجه آفریده است (صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُم) (1) صورتتان را به بهترین وجه و نیکو آفرید.
همه ی موجودات دارای یک نوع تسبیح بوده و آفریدگار خویش را به مقتضای حال خود تسبیح می گویند، اما انسان از دو نوع تسبیح برخوردار است که در نوعی از آن با تمام موجودات عالم همراه و هم صدا است و نوع دوم آن منحصر در خود او می باشد که سایر موجودات عالم را توان همراهی با او نیست، و او تنها یکه تاز میدان این تسبیح است اگر چه کمال تسبیح نیز شامل همه ی انسان ها نخواهد شد فقط برخی به آن مقام بلند بار می یابند، ولی رتبه ی پایین تسبیح انسان ها نیز از عهده ی مخلوقات دیگر خارج است.
خداوند در این آیه ی مبارکه می فرماید:
(يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْض).ِ
هرچه در آسمان ها و هرچه در زمین است خدا را تسبیح می گویند.
برای این که بهتر بتوانیم به نوع تسبیح موجودات عالم آشنا شویم توضیح بیشتری لازم است.
ص: 55
اگر انسان به هر ذره ای در عالم نگاه کند از گلبول های سفید و قرمز، باکتری ها، مولکول ها و اتم ها گرفته تا به منظومه ی شمسی، کره ی زمین و کرات دیگر با چنان نظم دقیقی روبرو می شود که حیرت آور است، این نظم دقیق حامل پیامی است که خالق و پدید آورنده ی آن از هرگونه عیب و نقص مبراست.
با نگاهی به سپهر آسمان ها و زمین چه دارای شعور باشند و چه نباشند، دال بر این است که آفریدگاری حکیم با تدبیر و حساب دقیق و بدون نقص و عیب آنها را چنین زیبا به وجود آورده است این هماهنگی و نظم آنها خود وجه مشترک همه ی موجودات در تسبیح دلالی است.
به تعبیر زیبای قرآن (تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ إِنَّهُ كانَ حَليماً غَفُوراً). (1)
آسمان های هفت گانه و زمین و کسانی که در آنها هستند، همه تسبیح او می او می گویند، و هر موجودی تسبیح و حمد او می گوید ولی شما تسبیح آنها را نمی فهمید، او بردبار و آمرزنده است.
حتی در انتهای کار آن جایی که بشر از حضیض ذلّت به اوج عزت می رسد و پله های ترقی را یک به یک بپیماید و برسد به جنّة الماوی و سدرة المنتهی و در اعلی علیین وارد شود آنجا هم همراه با تسبیح همراه با تسبیح است، همان طوری که در -
ص: 56
سوره ی مبارکه ی یونس می فرماید: (دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ) (1) گفتار (و دعای) آنها در بهشت این است که: خداوندا! منزهی تو.
و در سوره ی زمر فرمود:
(وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُهَا وَفُتِحَتْ أَبْوَابُها وَقالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِينَ * وَقَالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي صَدَقَنا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْثُ نَشَاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِينَ * وَتَرَى الْمَلائِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِيلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ). (2)
و کسانی که تقوای الهی پیشه کردند گروه گروه به سوی بهشت برده می شوند، هنگامی که به آن می رسند درهای بهشت گشوده می شود، و نگهبانان به آن ها می گویند: سلام بر شما گوارا باد این نعمت ها برای تان داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید، آنها می گویند: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که به وعده ی خویش درباره ی ما وفا کرد و زمین (بهشت) را میراث ما قرار داد که هر جا را بخواهیم منزلگاه خود قرار دهیم، چه خوب است پاداش عمل کنندگان!، (در آن روز) فرشتگان را می بینی که برگرد عرش خدا حلقه زده اند (و حمد او می گویند) و در میان بندگان به حق داوری می شود و (سرانجام) گفته می شود حمد مخصوص پروردگار جهانیان است.
ص: 57
تسبیح موجودات آسمان و زمین قابل درک و فهم تمام انسان ها نیست بلکه تسبیح هر شخص و هر چیزی به حسب حال خود او می باشد، مهندس شیمی، فیزیک و یک زیست شناس اگر بخواهد بفهمد چه عواملی دست به دست هم داده تا یک برگ درخت و یا یک ریگ بیابان به این شکل و صورت زیبا و منسجم در آمده است باید سال ها در آزمایشگاه های تخصصی با دستگاه ها و امکانات پیشرفته به کند و کاو بپردازد و با آزمایش های مختلف به برخی از اسرار نهفته و عوامل موثر در شکل یابی این موجود کوچک پی ببرد، درحالی که هنوز بسیاری از اسرار خلقت آنان در پرده ی ابهام مانده و به شناخت کامل آن نرسیده اند و نخواهند رسید، اما این خود یک تسبیح دلالی را در خود نهفته دارد.
ملای رومی چه دلنشین سرود:
جمله ی ذرات عالم در نهان *** با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم *** با شما نامحرمان ما خامشیم
چون شما سوی جمادی می روید *** محرم جان جمادات کی شوید؟
آدمی غافل از تسبيح جماد *** و آن جماد اندر عبادت اوستاد
تسبیح دارای مراتبی است اگر چه همه یک صدا ذات حق را تسبیح می گویند، اما همه یکسان و یک اندازه حق تسبیح را به جای نمی آورند؛ چون که بین تسبیح انسان ها و سایر موجودات فرقی بسیار است.
تسبیح یک انسان عادی با تسبیحی را که انسان کامل بیان می کند کاملا فرق -
ص: 58
دارد؛ زیرا معرفت انسان معمولی با انسان کامل متفاوت است.
زمانی که انسان کاملی مانند رسول خاتم صلی لله علیه واله وسلم خالق هستی را تسبیح می کند، تسبیح گفتن او شایسته ی مقام اوست او که در تمام عمرش لحظه ای از یاد خدای متعال غافل نشد و آن گونه اوج گرفت و پرواز کرد تا مسند نشین مقام قرب (ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنی) (1) گشت، او شخصیتی است که در عین هوشیاری از خود رسته و به حق پیوسته است چنان در ذات پروردگار عالم فانی شد که دیگر کسی جز او ندید، لذا تسبیح او شایسته ی معرفت اوست، و این گونه تسبیح از انسان های عادی محال است.
لذا در روایت آمده که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم در بیانی شیوا به اميرالمومنين علیه السلام فرمود:
«يَا عَلِيُّ! مَا عَرَفَ اللَّهَ حَقٌّ مَعْرِفَتِهِ غَيْرِي وَغَيْرُكَ ، وَمَا عَرَفَكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ غَيْرُ اللهِ غَيْرِي».
ای علی! خدا را آن طور باید و شاید غیر از من و تو کسی نشناخت، و یا علی تو را هم غیر از خدا و من کسی نشناخت. (2)
وجود مقدس رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در این سخن کوتاه خطاب به امیرمومنان علیه السلام حقیقت و نهایت شناخت و معرفت خداوند سبحان را در خود و حضرت علی علیه السلام منحصر کرد.
ص: 59
در موجودات دیگر نیز این تفاوت تسبیح و مراتب آن وجود دارد، هراندازه شناخت به کمیت و کیفیت متفاوت می شود چگونگی تسبیحات موجودات نیز تفاوت پیدا می کند.
توضیحی که برای مطلب بالا می توان داد این است که اگرچه تکه چوبی نسبت به خدای سبحان شناخت دارد اما معرفتی که مورچه نسبت به ذات حق دارد غیر از معرفت آن چوب است.
البته می توان گفت: نوع سومی از تسبیح نیز در موجودات وجود دارد که آن ترکیبی از قولی و دلالی است یعنی می توان بر موجودات دیگر غیر از انسان نیز قایل به تسبیح قولی شد که آنها نیز با زبان قال و گفتار، پروردگار خود را تسبیح می گویند.
اگر کسی اشکال کند که چگونه دیوار تسبیح قولی دارد، جنگل و دشت و بیابان و کوه ها و دریاها چگونه تسبیح قولی دارند؟
جواب این است که قول تنها با زبان نیست بلکه قول فراتر از این است، جمادات هم قایل به مقالاتی هستند جمادات به قدر خودشان شعور دارند، اما چگونگی تسبیح قولی کوه و صحرا و اشیای موجود در دشت و دریا از سنگ های عظیم الجثه گرفته تا ریگ های بیابان و افلاک و کهکشان ها، متفاوت از قول و زبان انسان است؛ زیرا همه موجودات دارای شعورند و شعور آنها به حسب حال خودشان است.
ص: 60
مثلا حبّه ای که در دل زمین کاشته می شود می داند که در چه زمانی بشکافد و در کجا بروید همین مقدار که زمان و مکان شکفتن خود را می دانند و نابهنگام سبز نمی شوند و از دل خاک بیرون نمی آیند گواه این است که آنها دارای شعورند.
اگر کسی تسبیح برگ درختان و ریگ بیابان و هم چنین مورها را نمی شنود دلیل نیست که آنها زبان تسبیح گو ندارند، بلکه گوش های همه کس به آن نواها و نیازهای عاشقانه ی موجودات با خالق خود آشنا نیستند، اگر گوش سلیمانی نصیب کسی گردد آن وقت فریاد کاینات را می شنود.
پس هرکسی نمی تواند گفتار مور را بفهمد گوش سلیمانی می خواهد، آشنایی به الفبای موری لازم است تا آن سخنان را بشنود.
راجع به حضرت سلیمان علیه السلام چنین آمده:
«وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ * حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لا يَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضَاحِكاً مِنْ قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ). (1)
لشکریان سلیمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند آن قدر زیاد بودند که باید توقف کنند تا به هم ملحق شوند، تا به سرزمین مورچگان رسیدند، مورچه ای گفت: ای مورچگان! به لانه های خود بروید تا -
ص: 61
سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند درحالی که نمی فهمند، (سلیمان) از سخن او تبسمی کرد و خندید و گفت: پروردگارا! شکر نعمت هایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام فرما و توفیق مرحمت کن تا عمل صالحی که موجب رضای تو گردد انجام دهم و مرا در زمره ی بندگان صالحت داخل نما.
جناب سلیمان با همه ی حشمت و جلالش درحالی که سوار بر اسب یا قالیچه ای بود به همراه هزاران نفر از لشکریان و قافله ای از حیوانات در حرکت بود، در آن هیاهوی ساز و دهل لشکرش چگونه توانست صدای مورچه ای را که خطاب به مورچگان دیگر بود، بشنود؟ پس هر گوشی نمی تواند بشنود، بلکه گوش امام و گوش سلیمانی لازم است.
به عبارت دیگر آن گوشی توان شنیدن آن صدا را دارد که صاحب آن گوش با تقوا و خویشتن داری و ترک هواهای نفسانی ضمیری پاک و باطنی عاری از هرگونه رجس و پلیدی به دست آورد و در اطاعت از فرمان پروردگار هستی به مقام عبودیت رسیده و از سوی حق برای تصدی مقام رفیع و با عظمت نبوت و رسالت و امامت برگزیده شده باشد.
وقتی آیات قرآن کریم خبر می دهند که در قیامت بر دهان انسان ها مهر سکوت می خورد و به جای آن اعضا و جوارح انسان اعم از دست ها و پاها و گوش ها و چشم ها و پوست ها به اعمال آنها گواهی می دهند، آن جایی که می فرماید:
(حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُهَا شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِمَا كَانُوا -
ص: 62
يَعْمَلُونَ * وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ). (1)
وقتی به آن (قیامت) می رسند گوش ها و چشم ها و پوست هایشان به اعمال آنها گواهی می دهند، آنها به پوست های خود می گویند: چرا بر ضد ما گواهی دادید؟ آنها جواب می دهند: همان خدایی که هر موجودی را به نطق در آورده ما را گویا ساخته و او شما را در آغاز آفرید و بازگشتتان به سوی او است.
و در آیه ی دیگر فرمود:
(الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ). (2)
امروز بر دهان آنها مهر می نهیم، و دست هایشان با ما سخن می گویند، و پاهایشان کارهایی را که انجام می دادند شهادت می دهند.
مگر دست ها زبان دارند که سخن بگویند؟ چه حلقومی چه زبانی چه تارهای صوتی در دست و پا وجود دارند که این تارهای صوتی ایجاد صدا کنند ؟ قرآن می گوید: دست و پا و پوست سخن می گویند این اعضا تغییر نکرده و دهان ظاهری پیدا نمی کنند تا با آن حرف بزنند!
آری! آن خدایی که این صدا را از این حلقوم به وسیله ی تارهای صوتی خارج می کند همان خدا قادر است همین اصوات را از ناخن ها و بندهای دست -
ص: 63
از همین رگ ها و سلول ها و خطوط سر انگشتان خارج کند.
و هم چنین فرمود:
(وَإِنَّ الدَّارَ الأَخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ). (1)
و زندگی واقعی سرای آخرت است اگر مردم می دانستند (که حیاتش جاوید و نعمتش بی رنج و زوال است).
روز قیامت دار حیات است و انسان ها همه چیز را می شنوند و همه چیز مشغول تسبیح هستند، منتها گوش امام می خواهد، گوش اولیاء الله می خواهد تا بشنود.
وقتی اعضا و جوارح انسان ها قادر به شهادت در روز قیامت هستند یقینا در دنیا نیز توان تسبیح حق را دارند لذا خبری که از عبدالله بن مسعود و ابوذر غفاری نقل شده که ریگ در دستان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم تسبیح می گفت و اطرافیان می شنیدند وقتی به زمین می گذاشت آرام و ساکت می شد، (2) هیچ -
ص: 64
بعدی ندارد؛ زیرا آن قادر لایزالی که آنها را آفرید، توانایی به سخن درآوردن آنان را نیز دارد.
آری! همه ی موجودات به نیروی حق تسبیح گویان در خروشند اما سامعه ای ویژه و الهی می خواهد تا نوای نیازگونه پدیده های هستی را درک کند، بسیاری از خبرها راجع به گفت وگوی پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام با حیوانات و درختان خبر می دهند که در این مقام به چند نمونه ی آن اکتفا می شود.
امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش از امام حسین علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند:
«كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام يَخْطُبُ بِالنَّاسِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ عَلَى مِنْبَرِ الْكُوفَةِ إِذْ سُمِعَ وَجْبَةٌ عَظِيمَةٌ ، وَعَدَوا الرِّجَالُ يَتَوَاقَعُونَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ، فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: مَا بَالُكُمْ يَا قَوْمِ؟ قَالُوا: تُعْبَانٌ عَظِيمٌ قَدْ دَخَلَ مِنْ بَابِ الْمَسْجِدِ، كَأَنَّهُ النَّخْلَةُ السَّحُوقُ وَنَحْنُ نَفْزَعُ مِنْهُ وَنُرِيدُ أَنْ نَقْتُلَهُ، فَلَا نَقْدِرُ عَلَيْهِ.
فَقَالَ: لا تَقْرَبُوهُ وَطَرِّقُوا لَهُ؛ فَإِنَّهُ رَسُولُ إِلَيَّ قَدْ جَاءَنِي فِي حَاجَةٍ، قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِكَ فَرَّجُوا لَهُ، فَمَا زَالَ يَخْتَرِقُ الصُّفُوفَ إِلَى أَنْ وَصَلَ إِلَى -
ص: 65
عَيْبَةِ عِلْمٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه واله وسلم، ثُمَّ جَعَلَ يَنقُ نَقِيقاً، فَجَعَلَ الإِمَامُ علیه السلام يَنقُ مِثْلَ مَا نَقَّ لَهُ، ثُمَّ نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ وَانْسَلَّ مِنَ الْجَمَاعَةِ، فَمَا كَانَ أَسْرَعَ أَنْ غَابَ فَلَمْ يَرَوْهُ.
فَقَالَتِ الْجَمَاعَةُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا هَذَا التَّعْبَانُ؟ قَالَ: هَذَا دُرْجَانُ بْنُ مَالِكٍ خَلِيفَتِي عَلَى الْجِنِّ الْمُؤْمِنِينَ، وَذَلِكَ أَنَّهُمْ اخْتُلِفَ عَلَيْهِمْ شَيْءٌ مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ، فَأَنْفَذُوهُ إِلَيَّ لِيَسْأَلَنِي عَنْهُ، فَأَجَبْتُهُ فَاسْتَعْلَمَ جَوَابَهَا، ثُمَّ رَجَعَ إِلَيْهِمْ».
امیرالمومنین علیه السلام در روز جمعه بالای منبر در مسجد کوفه خطبه می خواند که صدای بزرگی را شنید و مردم چنان می دویدند که بعضی از آنها بعضی دیگر را پایمال می کردند، حضرت به ایشان فرمود: چه خبر است؟ شما را چه شده؟ گفتند: یا امیرالمومنین! اژدهایی بسیار بزرگ اندازه ی درخت خرما داخل مسجد شده که ما از آن هراسانیم و می خواهیم آن را به قتل برسانیم ولی نمی توانیم.
حضرت فرمود: احدی از شما به آن نزدیک نشود و راه را برای او باز کنید که او فرستاده ای است و برای حاجتی آمده.
امام علیه السلام فرمود: راه را برایش باز کردند او نیز از میان صف ها گذشت تا این که از منبر بالا رفت و به منبع علم رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم (حضرت علی علیه السلام) رسید، دهانش را بر گوش امیرالمومنین علیه السلام نهاد و در گوش آن حضرت صدایی کرد و امیرالمومنین علیه السلام گردن خود را کشیده و سرش را تکان می داد.
سپس امیرالمومنین علیه السلام مانند صدای او صدایی برآورد و اژدها از منبر -
ص: 66
پایین آمد و در میان جمعیت رفت و خیلی زود از آنها غایب شد.
مردم هرچه توجه کردند دیگر او را ندیدند، عرض کردند: یا امیرالمومنین! این اژدهای بزرگ که بود؟
حضرت فرمود: این دُرجان بن مالک جانشین من در میان جن های مومن است، آنها در موضوعی اختلاف کرده بودند، لذا او را به نزد من فرستادند و او نزد من آمد و از مسایلی پرسش نمود و من جواب مسایلش را دادم سپس بازگشت. (1)
مرحوم شیخ مفید متوفای 413 قمری نوشته اند: از جمله معجزات حضرت على علیه السلام معجزه ای است که ناقلین آثار آن را روایت کرده و در میان مردم کوفه مشهور گشته است؛ چون این خبر در تمام آن شهر پراکنده شد و به شهرهای دیگر نیز رسید از این رو دانشمندان آن را یادداشت کرده اند، و آن داستان سخن گفتن ماهیان شط فرات در کوفه با آن حضرت علیه السلام بود.
و جریان چنان چه روایت کرده اند این بود که آب فرات طغیان کرد و به اندازه ای زیاد شد که مردم کوفه از غرق شدن ترسیدند، و به امیرالمومنین علیه السلام برای رفع خطر پناهنده شدند.
پس آن حضرت بر استر رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم سوار شد و از خانه بیرون آمد، مردم -
ص: 67
نیز به دنبال او آمده تا به کنار شط فرات رسیدند، در آنجا از استر پایین آمد و وضویی نیکو ساخت و تنهایی نماز خواند و مردم آن حضرت را مشاهده می کردند سپس دعاهایی خواند که بیشتر مردم شنیدند، سپس به سوی فرات پیش رفت و عصایی در دست داشت تا این که آمد و با آن عصا بر روی آب زده و فرمود:
«انْقُصْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَشِيئَتِهِ» به اذن خدا و خواست او کم شو.
پس آب شط به قدری پایین رفت که ماهیان در ته آب معلوم شدند، پس بسیاری از آنها با جمله ی «السلام عليك يا اميرالمومنین» بر آن حضرت سلام کردند، و گروهی از آنها سلام نکردند، و آن هایی که سلام نکردند (چند نوع بودند به این نام ها:) جری، مارماهی، زمار، پس مردم از این جریان تعجب کردند و از سبب سخن گفتن آنها که سخن گفتند و سخن نگفتن آن دسته ی دیگر پرسیدند؟ حضرت فرمود:
«أَنْطَقَ اللَّهُ لِي مَا طَهُرَ مِنَ السُّمُوكِ، وَأَصْمَتَ عَنِّي مَا حَرَّمَهُ وَنَجِّسَهُ وبعده».
خداوند آن دسته از ماهیان را که پاک و حلال بودند برای من به سخن آورد، و آن هایی را که حرام گوشت و پلید و دور از رحمت و برکت کرده بود، مهر خاموشی بر آنها زده است.
مرحوم شیخ مفید بعداز نقل این قصه فرمود این خبری است مشهور که شهرتش در نقل و روایت مانند شهرت سخن گفتن گرگ با پیغمبر صلی الله علیه واله وسلم می باشد، -
ص: 68
و مانند تسبیح گفتن سنگ ریزه در دست آن حضرت است. (1)
و بزرگان دیگری مانند محمدبن احمد فتال نیشابوری متوفای 508 هجری و قطب الدین راوندی متوفای 573 قمری و علامه ی حلّی متوفای 726 هجری هم این خبر را نقل کرده اند. (2)
این دو قصه می تواند پاسخی باشد برای آن دسته از کسانی که تسبیح حيوانات و موجودات دیگر را دلالی می دانند.
آری تسبیح دلالی هست اما علاوه بر تسبیح دلالی تسبیح قولی هم هست، از این جهت خدای تبارک و تعالی می فرماید:
(وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ). (3)
هر موجودی تسبیح و حمد او می گوید ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید.
طبق این آیه شریفه همه ی موجودات عالم هستی و تمام وجود انسان ضمن اینکه هر روز مشغول رُشد و بالندگی هستند اما از یک قطره خون و ذره ای از گلبول های قرمز و سفید و ضربان و تپش های قلب انسان، پرده ی گوش و شبکیه ی چشم و مخچه تا عضوهای بزرگ انسان یک دست و یک صدا پیوسته و منظم همسو و هماهنگ با فطرت به تسبیح قولی و دلالی آن یگانه خالق هستی و حاكم مطلق جهان مشغولند اما گوش ما از شنیدن آن محروم است.
ص: 69
یک گیاه با زبان خویش آفریدگار خود را تسبیح کرده و می گوید: آن کسی که مرا خلق کرده قادر مطلق مرید مطلق عليم مطلق و بصیر مطلق است، این گیاهان و ریگ ها و در و پنجره و دیوار همه با دلالت، تسبیح آفریدگار خویش می گویند.
و هم چنین انسان با موشکافی و بررسی یک گلبول یا یک باکتری، یا ميكروب یا یک سلول یا یک اتم به اسرار عظیمی که در این ذرات وجود دارند روبرو می شود، می ببیند که این ها یک صدا دارند فریاد می زنند «سبحان الله»، همه ی مخلوقات چه در کره ی زمین باشند یا آسمان ها، این ها همه یک صدا دارند می گویند: «سبحان الله» منتها هر گوشی نمی شنود.
از طرفی دیگر آیا می توان منکر این بود که یک تابلوی بسیار زیبا که شاهکاری از هنر راستین است گواهی بر ذوق و مهارت نقاش می دهد و او را مدح و ثنا می گوید؟
آیا می توان انکار کرد که دیوان شعر شعرای بزرگ و نامدار از قریحه ی عالی آنها حکایت می کند و دایما آنها را می ستاید؟
آیا می توان منکر شد که ساختمان های عظیم و کارخانه های بزرگ و مغزهای پیچیده ی الکترونیک و امثال آنها با زبان بی زبانی از سازنده و مخترع و مبتکر خود سخن می گویند و هریک در حد خود از آن ها ستایش می کنند؟
بنابراین، باید قبول کرد که عالم شگرف هستی با آن نظام عجیبش و با آن همه رازها و اسرار، با آن عظمت خیره کننده اش و با آن ریزه کاری های حیرت آور همگی تسبیح و حمد خدا می گویند.
ص: 70
مگر تسبیح به معنای پاک و منزه شمردن از عیوب نمی باشد؟ ساختمان و نظم این عالم هستی گویای همین حقیقت است که خالق آن از هر گونه نقص و عیبی مبرا است.
روایات فراوانی راجع به تسبیح عمومی موجودات نقل شدند که به چند نمونه اشاره می شود:
1- از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم عَنْ أَنْ تُوسَمَ الْبَهَائِمُ فِي وَجْهِهَا ، وَأَنْ يُضْرَبَ وُجُوهُهَا ، فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ بِحَمْدِ رَبِّهَا».
رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم از علامت داغ نهادن بر صورت چهار پایان و تازیانه زدن به صورت آنها نهی کرده است؛ زیرا آنها حمدو ستایش خدا را می گویند. (1)
2- اسحاق بن عمار از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «ما مِنْ طَيْرٍ يُصَادُ فِي الْبَرِّ وَلا فِي الْبَحْرِ ، وَلا يُصَادُ شَيْءٌ مِنَ الْوَحْشِ إِلَّا بِتَضْيِيعِهِ التَّسْبِيحَ».
هیچ پرنده ای در صحرا و دریا صید نمی شود، و هیچ حیوان وحشی به دام صیاد نمی افتد مگر به خاطر این که تسبیح خدا را ترک کرده است. (2)
3- ابو صلاح از یاران امام صادق علیه السلام گفت: از آن حضرت تفسیر این آیه «وَإِنْ -
ص: 71
مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ» (1) را پرسیدم، امام علیه السلام فرمود:
«كُلُّ شَيْءٍ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ، وَإِنَّا لَنَرَى أَنَّ تَنقُضَ الْجِدَارِ هُوَ تَسْبِيحُهَا» همه چیز تسبیح و حمد خدا را می گوید و به نظر ما شکستن دیوار تسبیح آن است. (2)
4- ابو حمزه ثمالی می گوید: با علی بن الحسین امام چهارم علیه السلام در خانه اش بودم که در آن گنجشک ها سر و صدا و آواز می کردند، حضرت به من فرمود:
«أَ تَدْرِي مَا يَقُلْنَ هَؤُلاءِ الْعَصَافِيرُ؟» می دانی این گنجشک ها چه می گویند؟
عرض کردم: نمی دانم، امام فرمود:
«يُسَبِّحْنَ رَبَّهُنَّ وَيَطلُبْنَ رِزْقَهُنَّ» اینها پروردگار خود را تسبیح می کنند و روزی خود را از او می خواهند. (3)
5- در روایت دیگر سکونی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند: «لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا سِتَّةُ حُقُوقٍ: لا يُحَمِّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا، وَلَا يَتَّخِذُ ظَهْرَهَا مَجَالِسَ يَتَحَدَّثُ عَلَيْهَا، وَيَبْدَأُ بِعَلَفِهَا إِذَا نَزَلَ، وَلَا يَسِمُهَا فِي وَجْهِهَا، وَلا يَضْرِبُهَا فِي وَجْهِهَا؛ فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ وَيَعْرِضُ عَلَيْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ».
حیوان بر صاحبش شش حق دارد: (اوّل:) بیش از تواناییش بر او بار نکند، (دوم:) -
ص: 72
پشت او را مجلسی برای سخن گفتن قرار ندهد (یعنی هنگامی که به دیگری می رسد و می خواهد با او حرف بزند پیاده شود و بعداز مکالمه سوار شود)، (سوم:) در هر منزلی که وارد می شود اول علف او را آماده کند، (چهارم:) علامت داغ بر صورت او نگذارد، (پنجم:) او را نزند؛ چون حیوان تسبیح خدا می گوید، (ششم:) و هنگامی که بر آبی می گذرد او را به کنار آب برد (تا اگر احیاناً تشنه باشد آب بنوشد). (1)
6- در حدیثی آمده که روزی رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نزد عایشه رفت و فرمود: «يَا عَائِشَةُ: اغْسِلي هَذَيْنِ التَّوْبَيْنِ» این دو لباس مرا بشوی، عرض کرد: ای رسول خدا! دیروز این دو را شستم، حضرت فرمود:
«أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ التَّوْبَ يُسَبِّحُ، فَإِذَا اتَّسَخَ انْقَطَعَ تَسْبيحه» آیا نمی دانی که لباس (انسان نیز) تسبیح خدا می گوید ؟ و هنگامی که چرکین و آلوده شود تسبیح آن قطع می شود. (2)
در قسمت بعدی آیه ی مبارکه می فرماید: -
(لَهُ الْمُلْكُ) - سلطنت و مالکیت هر چیزی برای خداست .
حرف «لام» به معنای اختصاص است و ملک و حاکمیت به طور مطلق و دایم صفت فعل پروردگار می باشد که زوال ناپذیر است.
ص: 73
واژه ی «ملک» به معنای سلطنت و حکمرانی و فرمانروایی است چه این که سلطنت بر مردم باشد یا بر اشیا سلطنت و حکومت بر مردم به معنای سیاست و تدبیر امور آنها می باشد، ولی حکومت و فرمانروایی براشیا به معنای تصرف در آن است از قبیل خرید و فروش و هبه و بخشش و غیر این ها، و قدر جامع بین این معانی همان معنای سلطنت و حکومت است. (1)
قرآن کریم در آیات متعدد ملک و حکمرانی جهان آفرینش را به خدای سبحان نسبت می دهد مانند (أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) (2) آيا نمی دانستی که حکومت آسمان ها و زمین از آنِ خدا است؟
و در آیه ی دیگر فرمود: (لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ) (3) حکومت آسمان ها و زمین مخصوص خداوند است.
اگر شخصی غیر از خدای سبحان را مؤثر بداند و پروردگار متعال را حاکم على الاطلاق نداند برای او شریک قایل شده است در این زمینه از مالک بن عطیه روایتی نقل شده گفت: امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه ی مبارکه ی (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ) (4) فرمود:
ص: 74
«هُوَ قَوْلُ الرَّجُلِ: لَوْ لاَ فُلانٌ لَهَلَكْتُ ، وَلَوْ لَا فُلانٌ لَأَصَبْتُ كَذَا وَكَذَا، وَلَوْ لَا فُلانٌ لَضَاعَ عِيَالِي ! أَلا تَرَى أَنَّهُ قَدْ جَعَلَ شَرِيكاً فِي مُلْكِهِ يَرْزُقُهُ وَيَدْفَعُ عَنْهُ».
مقصود گفتار کسی است که می گوید: اگر فلانی نبود من هلاک و نابود می شدم، اگر فلان کس نبود من به فلان مصیبت و ناراحتی گرفتار می شدم، اگر فلانی نبود خاندان و عیالات من از بین می رفتند؛ مگر مشاهده نمی کنی که در همه این موارد برای خداوند در حکومت و فرمانروایی شریک قایل شده است، و شخص دیگری را رازق و دافع دانسته است؟
راوی گفت: عرض کردم اگر این چنین بگوید که: اگر خداوند به وسیله ی فلانی بر من لطف و منت نمی گذاشت من نابود و هلاک می شدم (آیا اشکالی دارد)؟
امام علیه السلام فرمود:
«نَعَمْ لا بَأْسَ بِهَذَا» آری این گونه مانعی ندارد؛ (چون در این بینش و عقیده، خداوند متعال را موثر و مسبّب و وسیله ساز و دیگری را وسیله می داند). (1)
پس بر اساس رهنمود پیشوایان معصوم علیهم السلام در برابر احسان دیگران باید گفت: خدا را شکر که از این راه به من احسان کرد گرچه او می توانست همین احسان را از راه دیگر هم انجام دهد.
ص: 75
نتیجه این که حاکمیت و فرمانروایی و مسبّب الاسباب و همه کاره در عالم هستی ذات مقدس الهی می باشد.
توجه: واژه ی «ملک» بیش از چهل بار در قرآن کریم آمده که به عنوان نمونه چند مورد ذکر می شود:
1- (وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ) (1) و (یهودیان) پیروی کردند سخنانی را که (دیوان و) شیاطین در ملک سلیمان (به افسون و جادوگری) می خواندند.
2 و 3- (وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةٌ فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ). (2)
و پیامبرشان به آنها گفت: خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث (و انتخاب) کرده است، گفتند: چگونه او بر ما حکومت کند با این که ما از او شایسته تریم، و او ثروت زیادی ندارد؟ گفت: خدا او را بر شما برگزیده، و او را در علم و (قدرت) جسم، وسعت بخشیده است، خداوند ملک و حکومتش را به هرکس بخواهد می بخشد.
4- (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ) (3) آيا نديدى (و آگاهی نداری از) کسی (نمرود) که با ابراهیم درباره ی پروردگارش محاجه و گفتگو کرد؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود.
ص: 76
5- (وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ) (1) و در آن روز که در صور دمیده می شود حکومت مخصوص اوست.
6- (يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لا يَخْفَى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ) (2) روزی که همه آنان آشکار می شوند و چیزی از آنها بر خدا پنهان نخواهد ماند (و گفته می شود:) فرمانروایی امروز برای کیست؟ برای خداوند یکتای قهار است.
مالکیت در جای خود به دو گونه ی حقیقی و اعتباری قابل تقسیم است، آن چه را که ما از آن به عنوان مالکیت برای انسان تعبیر می کنیم، فقط مالکیت اعتباری و مجازی است نه حقیقی؛ زیرا هر لحظه قابل تغییر و زوال است.
آن چه که در اختیار انسان است و تسلطی که از آن به ملک و مالکیت تعبیر می شود به جهت نظم بخشیدن در امور اجتماعی و جلوگیری از هرج و مرج و تعدّی و تجاوز در حقوق انسان ها در برابر یک دیگر است که حفظ و صیانت درآمدها و اموال در گرو همین مالکیت اعتباری است که در ابواب فقه نیز برای آن شرایط و ضوابطی بیان گردیده و قانون کاملی تنظیم شده است.
اما اگر بخواهیم مالکیت حقیقی را برای انسان در نظر بگیریم، رویارویی در برابر خداوند است.
ص: 77
جهان آفرینش با همه ی شکوه و جلال و عظمتش از یک سو نشان دهنده ی قدرت نمایی حق در قدرت است و از سوی دیگر بیانگر آن است که مالکیت و تسلط بر کلیه ی موجودات عالم فقط برای جهان آفرین است و بس.
و در روایت آمده:
«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُبْغِضُ الْقِيلَ وَالْقَالَ ، وَإِضَاعَةَ الْمَالِ ، وَكَتْرَةَ السُّؤَالِ» .
خداوند قیل و قال (نزاع) و ضایع کردن و از بین بردن مال و کثرت سؤال را دشمن می دارد و از آن متنفر است. (1)
اگر تسلط و مالکیتی بر اموال برای من و شما هست این مالکیتی است که خداوند ما را بر آنها مسلط و مالک نموده و هر لحظه که اراده کند جان ما را می گیرد و دیگری را بر این اموال مسلّط می کند همه ی سلطنت ها و قدرت ها به دست قدرت او می باشد.
به تعبیر آن شاعر:
در حقیقت مالک اصلی خداست *** این امانت بهر روزی دست ماست
تمام هستی و آن چه در آن است مالک اصلی و حقیقی آن خداوند متعال است و این که ملکیت مجازی را در اختیار بشر قرار داده به این معنا نیست که آن را از خود سلب کرده باشد.
آیات قرآن و روایاتی که از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است، بر این مطلب -
ص: 78
دلالت دارند در این جا به چند نمونه اشاره می کنیم:
1- (سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ) (1) آن چه در آسمان ها و زمین است تمام را مسخّر شما گردانید، و این ها همه از سوی اوست.
واژه ی «سخّر لكم» و «جمیعاً منه» دلالت بر این دارد که مالکیت واقعی از خداوند متعال است.
2- (وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ) (2) و آن چه در آسمان و آنچه در زمین است، فقط در سیطره ی مالکیت و فرمانروایی خدا می باشد.
3- (تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ) (3) به هرکس بخواهی حکومت و سلطنت می بخشی.
4- در حدیثی از ثامن الحجج على بن موسى الرضا علیه السلام نقل شده فرمود: «وَكَانَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ عَوَارِيَ، وَأَنَّهُمْ مَالِكُونَ مَجَازاً لا حَقِيقَةَ لَهُ» و آن چه در دست مردم است، عنوان عاریه دارد و مردم به مجاز مالک آن هستند، نه این که مالک حقیقی باشند. (4)
5- ابان بن تغلب می گوید: رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام به من فرمود: «أَ تَرَى اللَّهَ أَعْطَى مَنْ أَعْطَى مِنْ كَرَامَتِهِ عَلَيْهِ، وَمَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ عَلَيْهِ، لا وَلَكِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَّهِ، يَضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ ».
آیا به نظر تو خداوند به کسانی مال داده است که در نزد او محترم بوده اند؟ و به کسانی که در نزد او احترامی نداشته اند نداده است؟ هرگز چنین نیست، بلکه مال، مال -
ص: 79
خدا است و آن را به عنوان امانت نزد کسانی قرار داده است. (1)
توجه: سلیمان پیغمبر با آن همه قدرتی که خدای متعال به او عنایت فرمود، از خداوند چنین تقاضا کرد:
(رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكَاً لا يَنْبَغِي لأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ). (2)
پروردگارا! مرا ببخش، و حکومتی به من عطا کن که بعداز من سزاوار هیچ کس نباشد که تو بسیار بخشنده ای.
خداوند سبحان در مقابل درخواست سلیمان می فرماید:
(فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ * وَالشَّيَاطِينَ كُلَّ بَناءِ وَغَوَّاصٍ وَآخَرِينَ مُقَرَّنِينَ فِي الْأَصْفَادِ). (3)
ما باد را مسخر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمی حرکت کند، و به هر جا او می خواهد برود، و شیاطین را مسخر او ساختیم، هر بنا و غواصی از آنها، و گروه دیگری از شیاطین را در غل و زنجیر (تحت سلطه ی او) قرار دادیم.
اما همین سلیمان وقتی که زمان تسلیم شدن در برابر ملک الموت او فرا رسید فرصت نشستن نداشت، مامور حق ایستاده جانش را گرفت.
قرآن کریم در این رابطه می فرماید:
(فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلَّا دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ -
ص: 80
فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ مَا لَبِثُوا فِي الْعَذَابِ الْمُهِين). (1)
(با این همه جلال و شکوه سلیمان) هنگامی که مرگ را بر او مقرر داشتیم کسی آنها را از مرگ او آگاه نساخت مگر جنبنده ی زمین (موریانه) که عصای او را می خورد (تا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد)، هنگامی که بر زمین افتاد جنیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوار کننده باقی نمی ماندند.
هیچ کس نفهمید سلیمان مرده تا این که موریانه عصایش را خورد و عصا از وسط شکسته و سلیمان به زمین افتاد، بعداز آن بود که جنیان فهمیدند سلیمان فوت کرده است.
بنابراین، ملک و سلطنت بر همه نفوس و بر تمام اشیا مخصوص خداوند تبارک و تعالی است و هیچ کس حتی سلیمان - با این که سلطنت بر جن و انس و حیوانات داشت - سلطنت او حقیقی نیست و مجازی و صوری و اعتباری است، باید موریانه عصای او را بخورد تا مردم متوجه مرگ سلیمان شوند، پس با یک چشم برهم زدن همه چیز از بین خواهد رفت.
به گفته ی آن شاعر:
سر شب سر جنگ و تاراج داشت *** سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری *** نه نادر به جای ماند و نه نادری
بنازم من این چرخ پیروز را *** پریروز و دیروز و امروز را
ص: 81
خدای تبارک و تعالی سمیع است همه چیز را می شنود بصیر است همه چیز را می بیند، علیم است همه چیز را می داند، مرید است هرچه اراده می کند انجام می شود، قدیر است هرچه بخواهد ایجاد می کند، (إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ) (1) هرگاه چیزی را اراده کند به او می گوید: موجود باش آن نیز بلافاصله
موجود می شود.
نکته: در این جا «له الملك» گفت، طبق قاعده باید می گفت: «الملك له»، ولى «له» را بر «الملك» مقدّم کرد تا حصر را برساند یعنی سلطنت واقعی منحصراً در اختیار خدای تبارک و تعالی است همان خدایی که آن چه در آسمان ها و زمین است همه مشغول تسبیح او هستند.
(وَلَهُ الْحَمْدُ) حمد و ستایش برای او است.
بعداز بیان مقام تسبیح نوبت مقام حمد است؛ چون تسبیح مقدم بر حمد است، و در تسبیحات اربعه چنین آمده: «سبحان الله والحمدلله»، اوّل تسبيح است بعد تحمید.
حمد در لغت: «الثناء بالجميل على قصد التعظيم» (2) ثنا گفتن و ستایش کردن بر فعل جمیل و زیبا به قصد تعظیم است.
ص: 82
در عالم افراد زیادی هستند که قابلیت حمد و ستایش را دارند مثل وجود مقدّس خاتم الانبياء صلی الله علیه واله وسلم، اصلاً خود آن حضرت احمد و محمود و محمد است، پس چرا قرآن حمد را منحصر به خدا کرد و فرمود: (وَلَهُ الْحَمْدُ)؟
علت انحصار حمد برای ذات اقدس حق این است که کمال هر چیزی و هر شخصی وابسته به دو امر است:
1- وجود او ، اولین مرحله از مراحل کمال مرحله ی وجود است، باید دید آن شخصی که قابلیت ستایش را دارد مانند پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم چه کسی او را ایجاد نمود؟ خالق آن حضرت، خدای تبارک و تعالی است که او را خلق و مبعوث کرده است، در قرآن کریم آمده:
(لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ). (1)
خداوند بر مومنان منت گذارد نعمت بزرگی بخشید هنگامی که در میان آنها پیامبری از جنس خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و کتاب و حکمت به آنها بیاموزد اگرچه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند.
و در جای دیگر فرمود:
(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ). (2)
ص: 83
بگو: بارالها! مالک حکومت ها تویی، به هرکس بخواهی حکومت می بخشی، و از هرکس بخواهی حکومت را می گیری.
پس وجود و بعثت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم متعلق به ذات اقدس احدیت است و از خودش نیست.
2- صفات کمالیه ی نفسانی و افعالی مانند کمالاتی که ما داریم این کمالات خودش بر دو قسم است، یکی کمالات ذاتیه، دیگری کمالات اکتسابیه، بعضی وقت ها شخصی را می بینید که چنان زیبایی و جمالی دارد که هرکس این جمال را ببیند خیال می کند فوق این جمال و زیبایی، جمال دیگری نیست، لذا زنان مصر با دیدن حضرت یوسف علیه السلام دست خود را بریدند و گفتند:
(حَاشَ لِلَّهِ مَا هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَا إِلَّا مَلَكَ كَرِيمٌ). (1)
منزه است خدا این بشر نیست این یک فرشته ی بزرگوار است!
این جا بود که زلیخا سرزنش آنها را جواب داد و گفت:
(فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَاوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ يَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَيُسْجَنَنَّ وَلَيَكُونَا مِنَ الصَّاغِرِينَ). (2)
این همان کسی است که به خاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آری) من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد، و اگر آن چه را دستور می دهم انجام ندهد به زندان خواهد افتاد و مسلماً خوار و ذلیل خواهد شد.
ص: 84
این جمال و زیبایی ذاتی یک مرحله از کمال است اما چه کسی به یوسف علیه السلام این جمال و زیبایی را داده؟
یا این که شخصی چنان صدای زیبایی دارد که انسان از شنیدن آن لذت می برد، این صدا را چه کسی در حنجره ی او قرار داده؟ اگر اکتسابی است شما هم برو کسب کن یا کسی قد و بالایی دارد این سرو رعنا را چه کسی چنین خلق کرده است؟ آیا اکتسابی است؟ یا این که میوه جات مثل انگور و هلو و انار زیبایی آنها ذاتی است این ها کمال هستند اما کمالات ذاتی، و چه کسی به آنها داده است؟
هر صفت کمالیه ای که ذاتی باشد از ناحیه ی خداوند تبارک و تعالی است، پس باید او را حمدو ستایش کرد.
مثلاً از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم پرسیدند تو زیباتری یا یوسف پیغمبر؟ آن حضرت فرمود: «كَانَ يُوسُفُ علیه السلام أَحْسَنَ وَلَكِنَّنِي أَمْلَحُ». يوسف از نظر صورت و جمال از من زیباتر بود ولی من مليح تر و نمکی تر از او هستم. (1)
چه کسی زیبایی را به حضرت یوسف علیه السلام و ملاحت را به پیامبر خاتم صلی الله علیه واله وسلم عنایت فرمود؟ آن کس خالق و پروردگار آنها می باشد.
توجه: در این تشبیه دو نکته است:
1- نمک در مواد دیگر ذوب می شود تا آن مواد سالم بمانند، وجود مقدس آن جناب هم با اهل بیتش خودشان را در انواع حوادث و مشقات و تكاليف ذوب کردند تا انسان ها از شرّ و شرور و شقاوت و شیطان رجیم سالم مانده، -
ص: 85
بقای الهی پیدا کنند.
2- می دانیم که سگ از حیوانات نجس العین است، اگر با آب هفت دریا هم شسته شود پاک نمی شود ولی اگر همین سگ در نمک زار قرار گیرد پس از مدتی که وضع موجودش تغییر پیدا کند پاک و حلال می شود.
این سگ نفس اماره ی انسان هم اگر در نمک زار شریعت رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم - که ترکیبی از عقیده و اخلاق و عمل است - قرار گیرد حالت اماره بودن را از دست می دهد و به مرتبه ی والای انسانی بلکه مطمئنه و راضیه و مرضیه می رسد.
مرحله ی بعدی کمالات کمال اکتسابی است مثلاً یک نفر شصت سال خون دل می خورد تا به یک کمالی برسد، به تعبیر فردوسی:
بسی رنج بردم در این سال سی *** عجم زنده کردم بدین پارسی
سی سال زحمت کشید تا این شاهنامه را نوشت وقتی که شما امروز آن شعر حماسی را می خوانید:
ز سم ستوران در آن پهن دشت *** زمین شد شش و آسمان گشت هشت
به شمشیر و خنجر به گرز و کمند *** برید و درید و شکست و ببست
یلان را سر و سینه و پا و دست.
سراینده ی آن را ستایش می کنید درحالی که این شخص با زحمات خودش این کمالات را کسب کرده است.
کسی که معنای تسبیح را بفهمد، معنای حمد و ستایش را درک نماید، تسبیحش غیر از تسبیح قبل از فهمیدن است بلکه به مقدار درک و فهمش ترقی می کند.
ص: 86
اما همه ی این ها با توفیق خدای تبارک و تعالی است به اراده و مدد و عنایت او می باشد، هرکس در عالم هر چیزی را کسب کند با نیروی خدای تبارک و تعالی است؛ چون که وَلاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ هیچ نیرو و حرکتی نیست مگر این که به نیروی خداوند والامقام و بلند مرتبه است.
پس معلوم شد کمال هرکس و هر چیزی با دو امر است: یکی به وجود او، دیگری صفاتی است که ذی الکمال دارد این صفات یا صفات ذاتیه است که از ناحیه ی خدا است یا صفات اکتسابیه است که آن نیز از طرف او می باشد؛ چون که در آیه ی دیگر فرمود: (وَمَا تَوْفِيقِي إِلا بِاللَّهِ) (1) و توفیق و پیروزی من فقط از ناحیه ی خدا نیست.
در حقیقت هرچه هست از ناحیه ی خدای تبارک و تعالی است، لذا فرمود: (وَلَهُ الْحَمْدُ)، هرکسی هر حمدو ستایشی می شود این حمدو ستایش بر می گردد به نیرو و قدرت خدای تبارک و تعالی.
در نتیجه همه ی حمدها و ستایش ها برای خدا است وقتی که او مالک همه ی موجودات است و بر تمام امور سلطنت دارد، پس هر ستایش و حمدی و هر تسبیح و تقدیسی برای او خواهد بود.
الف و لام «الحمد» برای جنس است یعنی جنس حمد با تمام معانيش برای او خواهد بود و هرکس در عالم هر حمدی می شود حمدش اعتباری و صوری و مجازی است، حمد حقیقی و ستایش و ثنای حقیقی مخصوص خدای تبارک است.
ص: 87
در واقع حمدو ستایش بیان کردن صفات کمال است نظام آفرینش از صفات کمال خدا از علم بی پایان و قدرت بی انتها و حکمت وسیع و فراگیر او سخن می گوید مخصوصا با پیشرفت علم و دانش بشر، و پرده برداشتن از گوشه هایی از اسرار و رازهای این عالم پهناور، این حمدو ستایش عمومی موجودات آشکارتر شده است.
اگر روزی شاعر نکته پرداز گفت:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار *** هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
هر برگی از برگ های درختان را دفتر و کتاب معرفت پروردگار معرفی کرد، دانشمندان گیاه شناس امروز درباره ی این برگ ها کتاب ها نوشته اند، و از ساختمان اسرار آمیز کوچک ترین اجزای آن یعنی سلول ها گرفته تا طبقات هفت گانه برگ، و دستگاه تنفسی آن، و رشته های آبیاری و تغذیه و سایر مشخصات بسیار پیچیده ی برگ ها در این کتاب ها بحث های فراوان کرده اند.
بنابراین، هر برگی شب و روز نغمه ی توحید سر می دهد و آواز رسای حمدش را در درون باغ و جنگل و بر فراز کوه ها در خمیدگی دره ها پخش می کند، اما بی خبران چیزی از آن نمی فهمند و آنها را ساکت و خاموش می دانند، این معنا برای حمد و ستایش عمومی موجودات کاملاً قابل درک است.
در آخر آیه ی مورد بحث می فرماید:
(وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ) و خداوند بر هر کاری قدرت دارد و بر هر چیزی توانا است.
ص: 88
این آیه هم کلیت دارد بر عمومیت متعلق قدرت او دلالت می کند و می فهماند قدرت او محدود به هیچ حد و مقید به هیچ قید و شرطی نیست، و دلالت دارد بر این که خدای تبارک و تعالی مالک حکم بر هر چیز و تصرف در آن است هر طور که بخواهد و اراده کند و معلوم است که به جز جمیل چیز دیگری اراده نمی کند و قدرت او هر چیزی را فرا گرفته است.
ص: 89
ص: 90
(هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) (1) او خدایی است که شما را آفرید گروهی از شما کافران و گروهی مؤمن هستید، و خداوند به آن چه انجام می دهید بینا است.
آیه ی دوم از این سوره ی مبارکه به خلقت انسان اشاره دارد که این موضوع خلقت كراراً با الفاظ مختلف در قرآن بیان شده است که برخی از آیات به خلقت انسان اشاره دارد و ایجاد و پدیدار شدن آن را بازگو می کند، و برخی دیگر به کیفیت و چگونگی پیدایش پرداخته است.
به عبارت دیگر در این قسمت از آیه باید از دو جهت بحث شود:
1- خلقت انسان که (هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ) به جهت اوّل آن اشاره دارد و مربوط به اصل خلقت است.
2- خلقت از چه چیزی؟
ص: 91
یعنی ایجاد انسان از چه موجودی است و با چه وسایل و تجهیزاتی او را ساخته است؟
در قرآن مجید این دو جهت مورد توجه قرار گرفت، آن چه را که در روز نخست یعنی در روز بعثت درحالی که پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم به عبادت و تفکر مشغول بود، حق جل جلاله با ترنّم و حی او را مخاطب قرار داد، و با صدای دلنشینی او را به خود مشغول کرد جذبه ای که او را ربود آهنگی که همه ی وجودش را گرفته بود، خداوند خلقت انسان را که در این دو آیه سرلوحه ی دعوت جهانی خویش قرار داد که این گونه آغاز کردن آن هم در آغاز یک دعوت فراگیر، نشانه ی اهمیت و ارزش آن است، گویا خلقت انسان که خطاب «احسن الخالقین» را نیز به همراه دارد، کمال آفرینش حق در سراسر جهان خلقت است.
در غار حرا آیه نازل شده و فرمود: (اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ) (1) بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید.
در این آیه از اصل خلقت شروع کرده تا این که فرمود از چه چیز آفریده است: (خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ) (2) همان کس که انسان را از خون بسته ای خلق کرد.
جهت دوم یعنی انسان را از چه چیز آفرید؟ در سوره ی دیگر می فرماید: (فَلْيَنْظُرِ الإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ) (3) انسان باید نگاه کند که از چه چیز آفریده شده؟ از یک آب جهنده آفریده شده است.
ص: 92
و در جای دیگر فرمود: (وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ) (1) ما انسان را از چکیده و خلاصه ای از گل آفریدیم.
و در سوره ی دیگر می فرماید: (وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ) (2) از نشانه های خداوند این است که شما را از خاک آفرید، سپس انسان هایی شدید و در روی زمین انتشار یافتید.
و در جای دیگر فرمود: (وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ) (3) خداوند شما را از خاک آفرید سپس از نطفه خلق کرد.
در این آیه به دو نشانه ی عظمت الهی اشاره شده یکی آفرینش انسان از خاک که ممکن است اشاره به آفرینش نخستین انسان - یعنی حضرت آدم علیه السلام- باشد، یا آفرینش همه ی انسان ها از خاک؛ چون که تمام مواد غذایی تشکیل دهنده ی وجود انسان به طور مستقیم یا غیر مستقیم از خاک گرفته می شوند.
نشانه ی دیگر تکثیر نسل انسان و انتشار فرزندان آدم ابوالبشر در سراسر کره ی زمین است که اگر ویژگی گسترش در حضرت آدم آفریده نشده بود به زودی از میان می رفت و نسل او برچیده می شد.
انسان با به سرداشتن تاج «کرّمنا» و برخوردار بودن از همه ی استعدادها و شایستگی ها در عین این که از امتیاز شرافت و برتر بودن مخلوقات -
ص: 93
جهان هستی برخوردارست از خاکی ناچیز آفریده شد که در کمی ارزش ضرب المثل است.
خداوند متعال نیز که خالق و آفریدگار این موجود پر رمز و راز است و او را از موادی چنین ساده و بی جان پدید آورد در واقع بخشی از قدرت لایزال خود را در جهان هستی به نمایش گذاشت که نه تنها بر همه ی موجودات عالم سرفرازتر است، بلکه حق نیز در پدید آوردن چنین موجودی بدیع - یعنی انسان - با بیان شیوای وحیانی و با گفتار (فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ) (1) به خود آفرین گفت.
اگر بشر بخواهد به چگونگی اعجاز خلقت انسان پی ببرد هرگز نمی تواند به همه ی ویژگی ها و شگفتی های انسان دست یابد؛ زیرا دایره ی فهم و درک انسان گواه همین مطلب است، اما اگر به مقدار وسع و ظرفیت خود بخواهد از پیدایش این موجود و امتیازات محيّر العقول او آگاه شود کافی است به یک عضو فعال انسان نظر کند و او را مورد بررسی دقیق قرار دهد.
مثلا اگر پرده های ظریف چشم که از برگ گل هم لطیف تر و حساس تر و ظریف تر است، هم چنین سلول های فوق العاده و حساس و ظریف مغز را که هریک وظیفه ای را به عهده دارند در کنار خاک بگذاریم و با یک دیگر مقایسه کنیم آن گاه راز تبریک گفتن حق به خود آشکار می شود و می فهمیم که آفریدگار جهان چه قدرت عجیبی به کار گرفته که از آن ماده ی تیره ی کم ارزش چنین دستگاه های ظریف و دقیق و پر ارزشی را به وجود آورده است.
ص: 94
خاک که از خود نه نور و حرارتی دارد و نه زیبایی و طراوتی، و نه از حس برخوردار است و نه حرکت و جنبشی از او سر می زند ولی در عین حال خمیر مایه ی پیدایش انسانی شده است که دارای تمام این صفات بی نظیر است.
البته تعبیر خلقت انسان از خاک بیانگر این واقعیت است که از نظر خلقت تفاوتی در میان انسان ها وجود ندارد آغاز پیدایش آن ها از یک نقطه است و ریشه ی همه به یک جا باز می گردد و همگی پیوند ناگسستنی با خاک دارند، و طبعا سرانجام نیز همه ی انسان ها بدون استثنا به آغوش خاک باز می گردند.
خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی قیامت اصل خلقت انسان را که از چه ماده و موادی تشکیل شده است و مراحل مختلف آن را بیان می کند و می فرماید:
(أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِي يُمْنَى * ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى). (1)
آیا او نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود؟ سپس به صورت خون بسته درآمد و خداوند او را آفرید و موزون ساخت.
این آیه به روشنی دلالت بر این دارد که انسان در آغاز نطفه ای از منی بود که در رحم ریخته شد سپس این مرحله را پشت سر گذاشته و به صورت خون بسته درآمد و خداوند او را آفرینش بخشید و موزون ساخته است.
حدیثی از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمود:
«قَالَ أَبُو جَعْفَرِ علیه السلام: إِنَّ النُّطْفَةَ تَكُونُ فِي الرَّحِمِ أَرْبَعِينَ يَوْماً، ثُمَّ تَصِيرُ -
ص: 95
عَلَقَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً، ثُمَّ تَصِيرُ مُضْغَةً أَرْبَعِينَ يَوْماً، فَإِذَا كَمَلَ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ بَعَثَ اللَّهُ مَلَكَيْنِ خَلاقَيْنِ فَيَقُولانِ: يَا رَبِّ! مَا تَخْلُقُ ذَكَراً أَوْ أُنْثَى؟ فَيُؤْمَرَانِ».
امام باقر ابو جعفر علیه السلام فرمود: نطفه چهل روز در رحم به همان صورت باقی می ماند، بعد از آن، چهل روز به صورت علقه است، و چون این چهل روز هم تمام شد چهل روز دیگر به صورت مضغه است که مجموعاً چهار ماه می شود، بعداز تمام شدن چهار ماه خداوند دو ملک می فرستد که کار آنان خلقت است، می پرسند: پروردگارا! چه چیز خلق کنیم پسر یا دختر؟ از طرف خدا به یکی از آن دو مامور می شوند. (1)
هم چنین خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی زمر چگونگی خلقت انسان در رحم مادر را بیان می کند و می فرماید:
(يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ ذَلِكُمُ اللهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لَا إِلَهَ إِلا هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ). (2)
او شما را در شکم مادرانتان آفرینشی بعد از آفرینش دیگر در میان تاریکی های سه گانه می بخشد، این است خداوند، پروردگار شما که حکومت (در عالم هستی) از آن او است، هیچ معبودی جز او وجود ندارد با این حال چگونه از راه حق منحرف می شوید؟!
ص: 96
ضمن این که در آیات دیگر مساله ی خلقت انسان بیان شد، در این آیه به مساله ی پیچیده ی آفرینش انسان در جنین پرداخته است.
ناگفته پیدا است که منظور از «خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقِ» فقط دو آفرینش نیست، بلکه آفرینش های مکرر و پی در پی است.
و هم چنین روشن است که جمله ی «يَخْلُقُكُمْ» به اعتبار این که فعل مضارع است دلالت بر استمرار دارد و اشاره ای است کوتاه و پر معنا به تحولات عجیب، و چهره های متفاوت و شگفت انگیز جنین در مراحل مختلف در شکم مادر که به گفته دانشمندان جنین شناسی از عجیب ترین و ظریف ترین چهره های آفرینش پروردگار است.
تا آن جا که علم جنین شناسی یک دوره ی کامل توحید و خداشناسی محسوب می شود، و کمتر کسی است که ریزه کاری های این مسایل را مطالعه کند و زبان به حمدو ستایش آفریننده ی آن نگشاید.
در این آیه تعبیر به «ظُلُماتِ ثَلاثِ» (تاریکی های سه گانه) شده که اشاره به ظلمت شکم مادر و ظلمت رحم و مشیمه (کیسه ی مخصوصی که جنین در آن قرار گرفته است) می باشد که در حقیقت سه پرده ی ضخیم هستند که بر روی جنین کشیده شدند.
با توجه به آیات ذکر شده می توان گفت: انسان شکل یافته از یک ذره منی است، یعنی از یک اسپرم تشکیل شده است که در یک قطره ی منی حدود -
ص: 97
یک صد میلیون اسپرم است که هر اسپرمی خودش چه ژن هایی همراه دارد.
به عبارت دیگر: انسان از نطفه و منی است، و نطفه و منی نیز از اسپرم و تخمک تشکیل شده و هرکدام از آنها ژن های مختلفی دارند، و هر ژنی خاصیتی را به وراثت از پدران و مادران سابق منتقل می کند وراثت نیز در جای خود در چگونگی شکل یافتن انسان نقش مهمی دارد، چه بسا صفتی از چند نسل قبل به این فرزند جدید منتقل می شود چیزی که ناقل صفات آبا و اجداد است ژن های مختلف در سلول های نر و ماده است.
مثلا اگر کسی باشد که عمری طولانی داشته باشد و مربوط به همان طایفه و نسل باشد، گروهی که گذشتگان او را دیده اند اگر علامتی را روی صورت همین انسان جدید باشد که با یکی از بستگان خود شباهتی دارد، به او یادآور می شوند که شما در این علامت - مثلا خال برگونه داشتن و یا چشم آبی بودن - شبیه به فلانی هستید با شگفتی باید پرسید به راستی این اسپرم چیست که یک صد میلیونش در یک قطره درست می شود و ژن هایش این توارث را ایجاد می کنند.
خداوند متعال که خود پدید آورنده ی آن است - می فرماید:
(ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةٌ فِي قَرَارٍ مَكِينٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ). (1)
سپس آن را نطفه ای در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار دادیم، سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (چیزی شبیه -
ص: 98
گوشت جویده) و مضغه را به صورت استخوان هایی درآوردیم، از آن پس آن را آفرینش تازه ای ایجاد کردیم، بزرگ است خدایی که بهترین خلق کنندگان است!
در این آیات آغاز آفرینش انسان را از گل و نسل او را از چکیده ای از آب بی ارزش قرار داده است و از رحم به «قرار مکین» (قرارگاه امن و امان) تعبیر شده که اشاره به وضعیت خاص رحم در بدن انسان است.
در واقع در محفوظ ترین نقطه ی بدن که از هر طرف کاملاً تحت حفاظت است قرار گرفته ستون فقرات و دنده ها از یک سو، استخوان نیرومند لگن خاصره از سوی دیگر پوشش های متعدّد شکم از سوی سوم، حفاظتی که از ناحیه ی دست ها به عمل می آید از سوی چهارم همگی شواهد این قرارگاه امن و امان است.
مراحل پنج گانه ی خلقت انسان به روشنی در این آیات به آن اشاره شد، مراحلی که هرکدام برای خود عالم عجیبی دارد مملو از شگفتی ها که در علم جنین شناسی امروز دقیقا مورد بررسی قرار گرفته و پیرامون آن کتاب ها نوشته اند ولی روزی که قرآن از این مراحل مختلف خلقت جنینی انسان و شگفتی های آن سخن میگفت اثری از این علم و دانش جنین شناسی نبود.
وقتی تشکل یافتن و صورت گرفتن انسان از دست قدرت حق پایان یافته و به مهم ترین مرحله ی خلقت و ظهور او می رسد با تعبیری سر بسته و پر معنا اشاره کرد و فرمود: سپس ما او را آفرینش تازه ای بخشیدیم، بزرگ و پر برکت است خدایی که بهترین خلق کنندگان است.
ص: 99
مراحل خلقت انسان در دعاهای ائمه ی معصومین علیهم السلام نیز اشاره شده همان گونه که سیدالشهدا امام حسین علیه السلام در دعای معروف و مشهور عرفه - که در بردارنده ی یک دوره ی کامل و عالی درس توحید می باشد - به هنگام بر شمردن نعمت ها و قدرت خداوند به پیشگاه او چنین عرض می کند:
«ابْتَدَعْتَ خَلْقِي مِنْ مَنِي يُمْنَى، ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ بَيْنَ لَحْمٍ وَجِلْدٍ وَدَمٍ، لَمْ تُشْهِرْنِي بِخَلْقِي، وَلَمْ تَجْعَلْ لِي شَيْئاً مِنْ أَمْرِي، ثُمَّ أَخْرَجْتَنِي إِلَى الدُّنْيَا تَامّاً سَوِيّاً».
خدایا! آغاز آفرینش مرا از قطرات ناچیز منی قرار دادی، سپس مرا در ظلمت های سه گانه، در بین گوشت و پوست و خون اسکان دادی، آفرینش مرا آشکار نساختی، و در آن مخفی گاه به تطورات خلقتم ادامه دادی، و هیچ یک از امور حیاتی مرا به من واگذار نکردی، سپس مرا به دنیا کامل و سالم منتقل ساختی. (1)
آری، به راستی باید بر این قدرت نمایی بی نظیر که در ظلمت کده ی رحم این چنین تصویر بدیعی با این همه عجایب و شگفتی ها بر قطره های آبی نقش می زند، آفرین گفت و باید بر آن علم و حکمتی که این همه استعداد و لیاقت و شایستگی را در چنین موجودِ ناچیز ایجاد می کند فریاد تحسین و مبارک باد سر داد.
البته این مراحل یاد شده که مربوط به صورت ظاهری انسان است فقط بخشی از وجود انسان و صورت مادی او را چنین میناگری کرده و در عالم خلقت به نمایش گذاشت اما آن چه، امتیاز او از سایر موجودات می شود -
ص: 100
بُعد دیگر او است که به باطن و سیرت او مرتبط است وقتی سیرت او مورد بررسی قرار گیرد تا از آن آگاهی پیدا شود این جاست که راز اسرار پنهان رخ می نمایاند و حق با جلال و کمال خود ظهور پیدا می کند، و تازه این معمای فرشتگان حل می شود تا حدی که در برابر سوال چرایی خلقت این پدیده ی هستی از زبان فرشتگان پاسخ (إِنِّي أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ) (1) از طرف ذات لايزال الهی شنیده شد که چه استعدادهایی در وجود انسان نهفته است که در واقع هدف از خلقت بشر همان باطن و سیرت او می باشد.
از تعبیر زیبای خداوند بعداز اتمام آفرینش انسان به «أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ» این سوال به ذهن تداعی می کند که آیا در برابر خدای متعال، آفریدگار دیگری وجود دارد؟
اگرچه پرسش الهی غیر از اله یکتا با برهان لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتا؟ پاسخ داده شد، اما با توجه به کلمه ی «خلق» که به معنای «ایجاد کردن» است، پاسخ این سوال روشن است، آفریدن می تواند در حق دیگران نیز صدق کند، اما خلق و ایجادی که از دست توانای حق صورت می گیرد با ایجادی که از غیر خدا تحقق پیدا می کند از جهاتی گوناگون و متفاوت است.
خداوند متعال مواد اولیه را برای صورت بخشیدن اشیا می آفریند و ایجاد می کند، یعنی آن چه را اصلا وجود خارجی نداشت ایجاد می کند، درحالی که غیر خدا با وجود مواد موجود در عالم خلقت دست به ایجاد چیزی می زند و به او شکل می دهد.
ص: 101
مثلا از مصالح ساختمانی خانه ای ساختند و یا از آهن و فولاد، اتومبیل یا کارخانه ای احداث می کنند اینها خلقتی بدیع و تازه ای نیستند که دیگران از انجام آن عاجز باشند اگر چه در جای خود ستودنی است.
به تعبیر دیگر: خداوند متعال مخلوقات و اشیا را از عدم و نیستی به ظهور و هستی خلق و ایجاد می کند اما دیگران فقط تغییر شکل می دهند.
مثلا یک آشپز با در اختیار داشتن بهترین مواد، غذایی را برای دیگران تهیه می کند که تحسین همه را بر می انگیزد، اما تشویق کنندگان هیچ گاه او را به عنوان یک آشپز درجه یک نمی پذیرند؛ زیرا آنها بر این باورند که اگر همان مواد با همان کیفیت در اختیار آشپزهای دیگر قرار داده شود بهتر از او می توانند غذای مطبوع و لذیذ را فراهم کنند.
هرجایی که انسان بتواند چیزی را خلق کند آن هم به اذن و فرمان خدای متعال است؛ زیرا جهان هستی یک پارچه در سیطره ی قدرت اوست حکمرانی او بر همه جا و همه چیز احاطه دارد کوچک ترین کاری و حرکتی بدون اذن و اجازه ی او در عالم خلقت رُخ نمی دهد خداوند متعال درباره ی حضرت مسیح علیه السلام می فرماید:
(وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطَّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني). (1)
و هنگامی که به فرمان من، از گل چیزی به صورت پرنده می ساختی و در آن می دمیدی، و به فرمان من پرنده ای می شد.
ص: 102
در ادامه ی آیه ی مورد بحث فرمود:
(فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ) گروهی از شما کافر و گروهی مومن هستند.
یکی از مهم ترین نکات آیه ی شریفه این است که خداوند کافر شدن کافران و مومن شدن مومنان را به خلقت خود نسبت نداد، بلکه فرمود: خداوند همه ی شماها را خلق کرد اما اختیار کفر و ایمان با انسان است.
در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم آمده:
«كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ إِلَّا أَنَّ أَبَوَيْهِ يُهَوِّدَانِهِ وَيُنَصِّرَانِهِ».
هر فرزندی بر اساس فطرت اسلام و دین یکتا پرستی متولد می شود، مگر آن که پدر و مادرش او را تغییر دهند و یهودی یا مسیحی نمایند. (1)
برداشتی که می توان از آیه داشت این است که شما در انتخاب ایمان و کفر مختارید، هیچ گونه اجباری در مومن و کافر شدن شما نیست.
انسان بر سر دوراهی خیر و شر ایستاده است او با کمال اختیار می تواند خیر را برگزیند و سعادت دنیا و آخرت خود را تامین کند و بهشت برین را جایگاه ابدی خود سازد و یا این که راه شر را پیش گیرد و جهنم را ماوای همیشگی خود سازد و در عذابی الیم و دردناک خالد و همیشه بماند.
مقدم داشتن کلمه ی کافر بر لفظ مومن اشاره به کمّیت کفار دارد که از نظر تعداد به مراتب از مسلمانان عموماً و از مومنان خصوصاً بیش ترند که این تفاوت -
ص: 103
عددی را در چند آیه ی دیگر بیان فرمود:
1- (أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ) (1)بیش تر آن ها ایمان نمی آورند.
2- (أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ) (2) بیش تر آن ها نمی فهمند.
3- (وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ) (3) ولی بیشتر آن ها نمی دانند.
4- (لَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ) (4) اما اكثر آن ها سپاسگزاری نمی کنند.
5- (وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ) (5) و اکثر مردم به خدا ایمان نمی آورند مگر آن که مشرک می باشند (و جز خدا امور دیگر را نیز موثر در انتظام عالم می دانند).
6- (وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ) (6) و اکثرشان کافرند.
7- (وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ) (7) ولی اکثر آن ها هرگز مومن نبوده اند.
8- (قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ) (8) اما عده ی کمی از بندگان من شکرگزارند!
9- (قَلِيلاً ما تُؤْمِنُونَ) (9) اما کمتر ایمان می آورید.
10- (قَلِيلاً ما تَذَكَّرُونَ) (10) هرچند کمتر متذکر می شوید.
ص: 104
بعضی از اهل جبر (1) به این آیه استدلال کردند که سعادت و شقاوت و بدبختی و خوشبختی انسان در اختیار او نیست این سرنوشت است که انسان را به هر سویی می برد.
آن ها برای این که بتوانند مفهوم خود را روشن تر کنند به این مثال دست آویز شدند و انسان را مانند مسافر و سرنشین کشتی می دانند که گاهی کشتی او را به جزیره ای ناشناخته می برد و گاهی نیز از جزیره ای سر سبز و خرم سر در می آورد و بعضی اوقات ممکن است در منطقه ای از دریا گرفتار طوفان شده و در اثر موج ها غرق شود.
در نگاه آنان انسان هیچ گونه اختیاری در تصمیم گیری ها ندارد، و از این آیه ی کریمه به مجبور بودن انسان استدلال کردند یعنی شقاوتمندان در شقاوت و سعادتمندان در سعادت، گناه کاران و بداندیشان در بی بند و باری و عابدان و نیک اندیشان در بردباری و سلامت نفس، هیچ گونه اختیاری نداشته بلکه همگی به اجبار به چنین اعمالی مشغولند.
پس اگر کسی مومن است به اجبار است و اگر کافر است با اختیار خودش -
ص: 105
نیست بلکه آن هم به اجبار کافر است.
با این بیان بهشت و جهنّم معنا و مفهوم نخواهد داشت؛ چون همه چیز در دست خدای متعال است وقتی کسی در کار خود مجبور باشد ثواب و کیفر معنا نخواهد داشت.
اما این استدلال قطعاً باطل است.
اوّلا: در آیه نفرموده است: «هو الّذي خلقكم كافرين ومومنين» خداوند شما را کافر و مومن خلق کرده، بلکه عبارت آیه چنین است: «فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ» گروهی از شما کافر و گروهی مومن هستند نه این که خداوند شما را کافر و مومن خلق کرده است.
ثانياً: حرف «فاء» در کلمه ی «فَمِنْكُمْ» ترتب کفر و ایمان بر خلقت را می رساند یعنی تنها می فهماند اگر خلقتی نبود کفر و ایمانی هم نبود، پس حرف مذکور نمی فهماند کفر و ایمان هم دو مخلوق خدای تعالی هستند و یا نیستند از این جهت ساکت است تنها می خواهد بفهماند مردم بعداز آن که خلق شدند خودشان با اختیار خود دو دسته شدند؛ بعضی کافر و بعضی مومن شدند.
و حرف «من» در دو کلمه ی «فَمِنْكُمْ» و «وَمِنْكُمْ» برای تبعیض است، و معنایش این است که بعضی از شما کافر و بعضی مومن هستند و با جمله ی «وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ» توجه داد که تقسیم شدن مردم به دو قسم حق است، و -
ص: 106
آن دو نزد خدای متعال از یکدیگر متمایز می باشند؛ چون ملاک کفر و ایمان ظاهر و باطن اعمال است که خدا نسبت به آن بینا است، نه چیزی از آن بر او پوشیده است و نه به یک دیگر مشتبه می شوند.
برخی با دیدن یک آیه و یا یک روایت بدون توجه به آیات و احادیث دیگر آن را مورد بررسی قرار داده و آن چه را که از آن آیه و روایت فهمیده اند به آن اکتفا کرده و به مفهوم آن گردن می نهند، و اگر مدعی اندیشه ای باشند در جهت اثبات ادعای خود به آن استدلال می کنند آن چه در این روش دخیل است سلیقه و ذوق آنها می باشد.
این گونه نگاه ها در آیات و روایات اشتباه است؛ زيرا القرآن يفسر بعضه بعضاً (1) قرآن بعضی از آیاتش بعضی دیگرش را تفسیر می کند.
این قاعده گویای این مطلب است که در صورت روبرو شدن به آیه ای از آیات قرآن در مقام تفسیر و برداشت حقیقی باید آیات دیگر نیز مورد توجه قرار گیرد، لذا کسی می تواند به مضامین و مطالبی که در آیه ای وجود دارد، استدلال کند که به آیات دیگر قرآن تسلط کافی داشته باشد، یعنی استدلالی از آیات قرآن صحیح و قابل قبول خواهد بود که استدلال کننده از مجموع آیات و -
ص: 107
مضامین آن آگاه باشد، در غیر این صورت آن استدلال ناتمام و ناقص، و هرگونه برداشتی، خود محورانه و باطل است.
نکته ی دیگر این که اگر استدلال به یک آیه بدون توجه به آیات دیگر صحیح باشد، با اشکال عجیبی روبرو می شود.
به عنوان مثال در قرآن آمده:
(فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ). (1)
پس وای بر نمازگزاران.
و در جای دیگر می فرماید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ). (2)
ای کسانی که ایمان آورده اید به نماز نزدیک نشوید.
آن چه مسلم است این است که بدون توجه به قبل و بعد آیات نمی شود این گونه استدلال کرد باید اطراف آیات و قراین دیگر هم ملاحظه شود.
به عبارتی دیگر: استدلال به آیه ای از قرآن مقدور کسی است که از مفهوم عام و خاص، مجمل و مبيّن، مطلق و مقید، ناسخ و منسوخ و حاکم و محکوم آگاه باشد، و با دقت کافی و تسلط بسیار بتواند ناسخ را از منسوخ، محکم را از متشابه عام را از خاص مطلق را از مقید و مجمل را از مبين تميز دهد و بشناسد، در صورت عدم تسلط بر چنین اطلاعاتی، دستیابی به مفاهیم بلند آیات بسیار دشوار خواهد بود.
ص: 108
به عنوان نمونه: شخصی به نام عباد بصری در راه مکه به محضر امام سجاد علیه السلام رسید و عرض کرد: جهاد و سختی آن را رها کرده ای، به حج و آسانی آن روی آورده ای؟ آن گاه این آیه را خواند:
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفِى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بِايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ العظيم). (1)
خداوند از مومنان جان ها و اموالشان را خریداری می کند که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند، این وعده ی حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده، و چه کسی از خدا به عهدش و فادارتر است؟ اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید و این پیروزی بزرگی (برای شما) است.
حضرت فرمودند: «أَتِمَّ الأيَةَ» ادامه ی آیه را هم بخوان! عباد آیه ی بعدی را خواند که می فرماید:
(التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْأُمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ). (2)
ص: 109
مومنان کسانی هستند که توبه کنندگان و عبادت کنندگانند، و سپاس گویان و سیاحت کنندگان، و رکوع کنندگان و سجده آوران، و آمران به معروف و نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرزهای) الهی، و بشارت بده (به این چنین) مومنان!
امام علیه السلام فرمود:
«إِذَا رَأَيْنَا هَؤُلاءِ الَّذِينَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْحَجِّ».
وقتی بیابیم کسانی را که دارای چنین صفاتی باشند، (بر ما واجب خواهد بود قیام کنیم، و در آن صورت) جهاد کردن با آنها از حج بهتر بود. (1)
در آخر همین آیه می فرماید: (وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ) و خداوند به آن چه انجام می دهید بینا است.
دیدن از روی آگاهی را بصیرت می گویند و این مطلب در دعاها هم آمده، به عنوان نمونه محمد جعفی از پدرش نقل کرده و گفت: بسیاری از اوقات ناراحتی چشم داشتم و این موضوع را به امام صادق علیه السلام عرض کردم و علاج و درمانش را خواستم حضرت فرمود:
«أَلا أُعَلِّمُكَ دُعَاءَ لِدُنْيَاكَ وَآخِرَتِكَ وَبَلاغاً لِوَجَعِ عَيْنَيْكَ؟».
آیا به تو تعلیم ندهم دعایی را برای حوایج دنیا و آخرت و برای برطرف شدن ناراحتی چشمانت؟
عرض کردم: بلی، فرمود:
ص: 110
«تَقُولُ فِي دُبُرِ الْفَجْرِ وَدُبُرِ الْمَغْرِبِ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْكَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلِ النُّورَ فِي بَصَرِي، وَالْبَصِيرَةَ فِي دِينِي، وَالْيَقِينَ فِي قَلْبِي، وَالإِخْلَاصَ فِي عَمَلِي، وَالسَّلامَةَ فِي نَفْسِي، وَالسَّعَةَ فِي رِزْقِي وَالشُّكْرَ لَكَ أَبَداً مَا أَبْقَيْتَنِي».
بعداز نماز صبح و نماز مغرب این دعا را بخوان: خداوندا! تو را به حقی که محمد و آل محمد بر تو دارند قسم می دهم که بر محمد و آلش درود و رحمت فرستی و در چشم من نور، و در دیدن من بصیرت و التفات، و در قلب من يقين، و در عمل من اخلاص، و در بدنم سلامتی، و در روزی من، گشایش قرار دهی، و تا زمانی که زنده باشم توفیق شکرگزاری
همیشگی به من مرحمت فرمایی. (1)
به عبارت دیگر: ایمان لقلقه ی زبان نیست، بلکه ایمان همیشه با عمل صالح همراه است هرکس بتواند به آن مسایلی که ایمان دارد عمل کند او مومن است، و بدون عمل جایگاهی برای ایمان نیست کسی که مومن است باید به تمام مجموعه ی اسلام ملتزم باشد نه این که به قسمتی از دین ایمان داشته باشد و خداوند در توبیخ کسانی که به بعضی از دستورات دینی ایمان و اعتقاد دارند می فرماید:
(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ -
ص: 111
وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبِيلاً * أُولئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهِيناً). (1)
کسانی که خدا و پیامبران او را انکار می کنند و می خواهند در میان آنها تبعیض قایل شوند و می گویند به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکار می کنیم و می خواهند در میان این دو، راهی برای خود انتخاب کنند آن ها کافران حقیقی هستند و برای کافران مجازات توهین آمیزی فراهم ساخته ایم.
ص: 112
بعداز ذکر خلقت انسان از خلقت آسمان ها و زمین سخن می گوید و می فرماید:
(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ) (1) آسمان ها و زمین را به حق آفرید.
مراد از «حق» معنایی خلاف معنای باطل است و باطل این است که آسمان ها و زمین را بدون هدف و غرضی ثابت خلق کرده باشد، چنان که در سوره ی دیگر فرمود:
(وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلاً ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا). (2)
ما آسمان و زمین و آن چه را در میان این دو است بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است.
و در جای دیگر می فرماید:
(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً). (3)
آیا گمان کرده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم؟!
ص: 113
ممکن است منظور از مطالب مذکور این باشد که خدای تبارک و تعالی می خواهد عظمت خودش را تذکر دهد، و کوچکی انسان را در مقابل عظمت خودش یادآوری نماید تا این که انسان دایماً متوجه باشد که تقابل بین این دو تقابل بین مخلوق و خالق و بنده و خدا است و این تذکر و یادآوری برای تکامل بشر مفید است.
تعبیر به «خلق» اشاره است به این که آسمان ها و زمین را از عدم و نیستی به وجود آورده، مثلاً اگر میخ و تخته در اختیار نجار قرار گیرد تا میز درست کند، این عمل را «خلق» نمی گویند خلق آن است که از نیستی و عدم چیزی ساخته شود، لذا در این گونه موارد تعبیر به خلق نمی شود.
آن قدر در خلقت آسمان ها و زمین حکمت و نظم دقیق مراعات شده که هر چیزی در مدار و مکانی که برایش تعیین شده در حرکت است و اگر ذره ای از آن مدار خود خارج شوند نظم عالم هستی به هم می خورد، و این نظم دقیق بیانگر علم و حکمت بی نهایت خالق است.
بعضی از مفسرین گفته اند: «باء » در عبارت «بالحق» به معنای «لام» است، یعنی خداوند آسمان ها و زمین را عبث و بیهوده خلق نکرده است، بلکه آنها را برای منافع خلقش آفریده، و هم چنین عقلا را خلق کرده و آنها را در معرض ثواب بزرگ قرار داده است. (1)
بنابراین، حق یعنی ثواب با این بیان هدف از خلقت آسمان ها و زمین ثواب و پاداش می باشد اگر کسی مسیر حق را درست و از روی حکمت عقل بپیماید -
ص: 114
نتیجه اش رسیدن به ثواب و اجر و پاداش خواهد بود اما اگر مسیر انحرافی را طی کند مسلّم است که پاداشی نخواهد داشت.
اگر گفتیم: (خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ) يعنى للحق، یعنی همه ی آسمان ها و زمین را برای پاداش آفرید.
و در سوره ی مبارکه ی ذاریات می فرماید: (وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنْسَ إِلا لِيَعْبُدُون). (1) من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند (و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند).
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده و فرمود:
«خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ علیهما السلام عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِيَعْرِفُوهُ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ».
امام حسین علیه السلام در برابر اصحابش آمد و فرمود: خداوند بزرگ بندگان را نیافریده مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامی که او را بشناسند عبادتش می کنند. (2)
طبق این روایت امام علیه السلام عبارت «ليعبدون» را به «ليعرفون» تفسیر می کند یعنی هدف از خلقت انسان ها معرفت و شناخت پروردگار است.
در سوره ی مبارکه ی هود می فرماید:
(وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ -
ص: 115
لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً). (1)
او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید و عرش (قدرت) او بر آب قرار داشت، (به خاطر این آفرید) تا شما را آزمایش کند تا کدام یک عمل تان بهتر است.
یعنی خدای تبارک و تعالی آسمان ها و زمین را برای این آفریده تا معلوم شود که کدام یک از شما بهتر عمل می کنید!
و در آیه ی شریفه ی دیگر می فرماید:
(وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ). (2)
و اگر پروردگارت می خواست همه ی مردم را امت واحده (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار می داد، ولی آنها همواره با هم اختلاف دارند مگر آن چه پروردگارت رحم کند و برای همین (پذیرش رحمت و در سایه ی آن تکامل) آنها را آفرید.
چیز دیگری که از این آیه فهمیده می شود این است که اختلاف ها همیشه بین مردم بوده و هست و خواهد بود خود انسان هم با خودش اختلاف دارد، امروز راه را درست می رود فردا در گناه و معصیت می افتد، خودِ انسان علاوه بر اینکه با دیگران درگیر است با خودش هم درگیر هست مگر آن کسی که خدا به او رحم کرده باشد به خاطر همین که خدا رحمتش را به مردم بدهد، مردم خلق کرده است.
ص: 116
وقتی این آیات را کنار هم قرار دهیم نتیجه چنین می شود: اول باید معرفت و شناخت خالق ایجاد شود وقتی معرفت پیدا شد خود به خود عبادت می آید، زمانی که معرفت پیدا شد و عبادت آمد راه درست معلوم می شود، انسان به بهترین عمل می رسد وقتی که به این مرحله رسید اینجا است که خدا رحمت می کند.
نتیجه ی بحث این که تمام علّت خلقت رحمت خدای تبارک و تعالی است. خداوند این آسمان ها و زمین را خلق کرد تا موجب عبرت باشد، مردم راه را پیدا کنند و به ثواب و پاداش اخروی برسند و در طریق حق باشند، و نتیجه ی مسیر حق بودن این است که به رحمت و ثواب خدای تبارک و تعالی برسند، پس این خورشید و کرات و منظومه ها و کهکشان ها برای من و شما است.
در سوره ی لقمان می فرماید:
(أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةُ). (1)
آیا ندیدی خداوند آن چه را در آسمان ها و زمین است مسخّر شما کرده و نعمت های خود را چه نعمت های ظاهر و چه نعمت های باطن بر شما گسترده و افزون ساخته است؟
نکته: می شود کلمه ی «بالحق» در آیه را به امیرالمومنين على بن ابى طالب علیه السلام تفسیر کرد؛ زیرا آن حضرت از حق جدا نیست و حق از او جدا نیست آن ابر مرد عالم امکان طریق حق و موجب ثواب است.
ص: 117
در حدیثی از ثابت غلام ابوذر نقل شده گفت: بر امّ سلمه وارد شدم دیدم گریه می کند و گفت: از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم شنیدم که فرمود:
«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِيَّ وَلَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».
علی با حق است و حق هم با علی، و این دو هرگز از همدیگر جدا نمی شوند تا این که در روز قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. (1)
یعنی نمی شود جایی علی علیه السلام باشد حق نباشد، نمی توانی جایی پیدا کنی حق باشد اما علی علیه السلام در آنجا نباشد این دو از هم جدا شدنی نیستند.
(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ) اگر خواسته باشیم مثل اهل سنت معنا كنيم یعنی همه چیز را از روی حکمت و دقت و نظم آفرید، این معنای ظاهر آیه است، باید کمی پرده برداریم قرآن برای عوام عباراتی دارد، و برای خواص اشاراتی و برای اولیاء الله لطایف دارد، هر کدامش برای اشخاصی است، اگر خواسته باشی از روی ظاهر پرده برداری امیر المومنین علیه السلام می شود طریق و راه حق و نتیجه ی خلقت.
در گذشته گفته شد تمام این مطالب برای این است که عظمت خدا معلوم بشود و حقارت انسان روشن گردد، تعامل این دو تا با هم و ارتباط بین این دو به یک مسیر که موجب تکامل این بشر است منتهی می شود.
بعداز ذکر خلقت آسمان ها و زمین دوباره اشاره می کند به خلقت انسان و -
ص: 118
می فرماید: (وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ) و شما را (در عالم جنین) به زیباترین صورت تصویر کرد.
حرف «فا» که بر جمله ی «فأحسن» در آمده حرف تفسیری است، و معنای آیه چنین می شود خداوند خلقت صورت های شما را نیکو کرد، و این نیکویی صورت به آن جهت است که خداوند صورت انسان را مجهز به وسایلی بسیار دقیق کرد که با آن وسایل می تواند انواع کارهای عجیب را انجام دهد، کارهایی که سایر موجودات جاندار از انجام آن عاجزند.
به عبارت دیگر خداوند به انسان ظاهری آراسته و باطنی پیراسته و عقلی فروزان و خردی نیرومند داد و از آن چه در کل جهان هستی است، نمونه هایی در وجود انسان آفرید، آن چنان که عالم کبیر در این جرم صغیر خلاصه شده است، و امیرالمومنین علیه السلام در دیوان منسوب به آن حضرت در این رابطه چنین فرمودند:
وَتَحْسَبُ أَنَّكَ جِرْمٌ صَغِيرٌ *** وَفِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الأَكْبَرُ (1)
آیا گمان می کنی تو موجود کوچکی هستی درحالی که عالم بزرگ تری در تو پیچیده و خلاصه شده است.
آری، انسان که جزوی از مجموعه ی عالم هستی است، از نظر آفرینش با هدفدار بودن کل جهان هماهنگ است از پست ترین مراحل شروع به حرکت کرده و به سوی بی نهایت که وجود بی پایان حق و قرب به خدا است، پیش می رود.
تعبیر به «فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ» (صورت شما را نیکو آفرید) هم صورت ظاهری را شامل می شود و هم صورت باطن را هم از نظر جسم و هم از نظر جان، در -
ص: 119
حقیقت یک نظر اجمالی در آفرینش جسم و جان انسان نشان می دهد که زیباترین پدیده ی عالم هستی انسان است و خالق هستی در آفرینش این موجود، قدرت نمایی عجیبی کرده و سنگ تمام گذارده است!
حالا که بهترین خالق بهترین مخلوق را آفریده، آیا نباید آن بهترین مخلوق بهترین کار را انجام دهد؟
انسان که به تعبیر حضرت علی علیه السلام عالم اکبر است، هر قسمت این عالم بزرگ را نگاه کنی عجایبی در آن نهفته است در سوره ی مبارکه ی قیامت می فرماید:
(أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلَى قَادِرينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ). (1)
آیا انسان می پندارد که هرگز استخوان های او را جمع نخواهیم کرد؟! آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم.
در این آیه بحث از سر انگشتان است، می دانیم سر انگشت هرکسی با دیگری متفاوت است الآن میلیاردها نفر روی کره ی زمین زندگی می کنند، صد سال دیگر چند میلیارد اضافه می شود ولی هیچ کدام بند انگشتشان مشترک نیست حتی ارتعاشات تنفس ها هم متفاوت است، هرکسی نفسش غیر از نفس دیگری است، یا این که چشم با نگاه کردن عکس می گیرد، این ها را در پرونده ها ذخیره می کند ولی هر نگاهی غیر از آن نگاه دیگری است.
(وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ) نقاشی شما را تصویر کرد و کشید، به بهترین شکل هم این نقاشی را ایجاد کرد.
ص: 120
و در جای دیگر می فرماید: (لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ) (1) ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریده ایم.
اگر از نظر ظاهری نگاه کنیم می بینیم انسان از همه ی حیوانات زیباتر آفریده شده؛ زیرا طاووس که خود از زیبایی بسیار برخوردار است اما از زیبایی خود خبر ندارد؛ چون که از داشتن چشم زیبابین و درک زیبایی بی بهره است، هیچ انسانی آروز نمی کند که ای کاش مانند فلان حیوان بودم؛ به خاطر این که هم بهترین مخلوق است و هم از بهتر بودن خود آگاه است.
و در جای دیگر می فرماید: (فِي أَيِّ صُورَةٍ مَا شَاءَ رَكَّبَكَ) (2) و در هر صورتی می خواست تو را ترکیب نمود.
این خلقت محیر العقول نشان از عظمت خدای تبارک و تعالی است، اگرچه در عرف مردم شخصی را شبیه یکی از بستگان دور و یا نزدیک می بینید که فلانی به فلان شخص شبیه است اما این یک نگاه ظاهری بیش نیست، آن چه را یک شخص برخوردار است شخصیت ممتاز و منحصر به فرد خود اوست.
جمله ی (وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ) در ادامه ی آیه ی مبارکه به این نکته اشاره دارد که اگرچه او آفریننده ی آسمان و زمین است و انسان را به بهترین شکل و شمایل خلق کرد، اما این انسان با تمام ویژگی هایی که دارد ناگزیر عمرش به اتمام می رسد و رهسپار کوی حق خواهد شد.
ص: 121
ص: 122
(يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ وَاللهُ عَليمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ) او آن چه را که در آسمان ها و زمین است و آن چه را که شما پنهان و آشکار کنید همه را می داند و خداوند از آن چه در سینه ها وجود دارد آگاه است.
در این آیه ی کریمه به سه قسم از علم بی پایان خالق هستی اشاره شد:
1- علم و آگاهی خداوند به تمام موجودات عالم.
2- علم او به تمام اعمال و رفتار انسان چه آشکار باشند یا پنهان.
3- آگاهی پروردگار نسبت به نیاتی که انسان ها در باطن و قلب دارند.
اگر کسی به این معرفت و آگاهی برسد که خداوند متعال به این امور علم و آگاهی دارد، در وجودش اثر تربیتی عجیبی دارد و می فهمد که هر نیت و عقیده ای که در دل دارد خداوند از آن آگاه است یقیناً توجه به این مطلب در تربیت و ترقی و رسیدن انسان به تکامل موثر است.
حتی در بین انسان ها چنین است که اگر حرکات و افعال کسی در حضور -
ص: 123
شخص دیگر باشد بیشتر مراقب است که خطا نکند و بی راهه نرود و بی جهت قدم برندارد باور این امر که خداوند از آن چه که در دلها و ضمیر انسان ها می گذرد آگاهی کامل دارد، یک نیروی بازدارنده ای هست.
وقتی خداوند به همه ی آن ظرایف و دقایق افکار و نیات ما آگاهی دارد، پس لازم است نیّت هایمان را خالص کنیم، و هیچ وقت نیّت کار خلاف قانون شریعت نکنیم، و در اعمالمان اخلاص داشته باشیم.
لقمان حکیم در ضمن وصیتی به فرزندش گفت:
«أَكْثِرِ الزَّادَ؛ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِيدٌ ، وَأَخْلِصِ الْعَمَلَ؛ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ».
خرجی و توشه ی زیادی همراه خود داشته باش؛ زیرا مسافرت دور و درازی در پیش داری، و عمل را خالص گردان؛ زیرا آن کس که اعمالت را می سنجد به همه چیز آگاه و بینا است. (1)
هرگاه فکر ناروایی به ذهن رسید لازم است استغفار شود و از خداوند مدد خواست، قرآن کریم از حضرت یوسف پیغمبر علیه السلام نقل کرده و می فرماید:
«وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ». (2)
من هرگز نفس خویش را تبرئه نمی کنم که نفس (سرکش) بسیار به بدی ها امر می کند مگر آن چه را پروردگارم رحم کند؛ پروردگارم غفور و رحیم است.
در این جا به مناسبت ذکر بخشی از اقسام علم پروردگار متعال، در فضیلت علم و دانش از دیدگاه عقل آیات و روایات به صورت کوتاه اشاره ای می شود.
ص: 124
اما دلیل عقلی برتری علم این است که معقولات به موجود و معدوم تقسیم می شوند و معلوم است که موجود اشرف و برتر از معدوم است، آن گاه موجود به جامد و نامی تقسیم می شود شکی نیست که نامی برتر از جامد است، و نامی به حسّاس و غیر حسّاس تقسیم می شود در این جا هم حسّاس اشرف از غیر حساس است، سپس حسّاس به عاقل و غیر عاقل تقسیم می گردد، بدون شک عاقل اشرف و برتر از غیر عاقل است و عاقل هم به عالم و جاهل تقسیم می شود و شکی نیست که عالم اشرف از جاهل است. (1)
1- (وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الأَلْبابِ) (2) درحالی که تفسیر آنها را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه ی آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی هستند).
2- (قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ) (3) بگو: آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکر می شوند.
ص: 125
3- (وَتِلْكَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُها إِلَّا الْعَالِمُونَ) (1) این ها مثال هایی است که ما برای مردم می زنیم، و کسی جز دانشمندان آن را درک نمی کنند.
4- (بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّناتٌ فِي صُدُورِ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الظَّالِمُونَ). (2) ولی این آیات روشنی است که در سینه ی دانشوران جای دارد، و آیات ما را کسی جز ستمگران انکار نمی کنند.
5- (إِنَّما يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ). (3) (آری) حقیقت چنین است از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او می ترسند، خداوند عزیز و غفور است.
6- (يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خبیر) (4) خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنان داده شده، درجات عظیمی می بخشد و خداوند به آن چه انجام می دهید آگاه است.
روایات فراوانی از معصومین علیهم السلام نقل شدند که قسمتی از آنها در این جا ذکر می شوند:
1- پیامبر اسلام صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ النُّجُومِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الأَنْبِيَاءِ، إِنَّ الأَنْبِيَاءَ لَمْ يُوَرِّثُوا دِينَاراً وَلَا دِرْهَماً وَلَكِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍ وَافِرٍ».
ص: 126
برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه بر سایر ستارگان در شب چهارده است، و به راستی که علما و دانشمندان وارثان پیامبرانند، و پیامبران دینار و در همی برجای نمی گذارند، بلکه علم و دانش را به ارث می گذارند، پس هر آن کس که علم را بگیرد بهره ی فراوانی برده است. (1)
2- امام باقر علیه السلام فرمود: «عَالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ أَلْفَ عَابِدٍ» عالمي که دیگران از دانش او بهره گیرند و استفاده کنند از هفتاد هزار عابد برتر و بالاتر است. (2)
3- از حفص بن غیاث روایت شده که حضرت صادق علیه السلام به من فرمود:
«مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَعَمِلَ بِهِ وَعَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِيماً ، فَقِيلَ: تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَعَمِلَ لِلَّهِ وَعَلَّمَ لِلَّهِ».
کسی که یاد بگیرد علم و دانشی را و به آن عمل کند و (دیگران را) برای خدا تعلیم دهد، در ملکوت آسمان ها بزرگ خوانده می شود و گفته می شود: برای خداوند یاد گرفته و برای خداوند عمل کرده و برای خدا یاد داده است. (3)
4- از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: «قَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: الْمُؤْمِنُ الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْغَازِي فِي سَبِيلِ اللَّهِ».
ص: 127
اميرالمومنین علیه السلام فرمودند: پاداش عالم و دانشمند با ایمان بیشتر از پاداش روزه دار نمازخوان مجاهد در راه خدا است. (1)
5- از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود: «يَأْتِي صَاحِبُ الْعِلْمِ قُدَّامَ الْعَابِدِ بِرَبْوَةٍ مَسِيرَةَ خَمْسِ مِائَةِ عَام» شخص دانشمند برفراز تپه ای به مسافت پانصد سال (فاصله) جلوتر از عابد می آید. (2)
6- رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم در ضمن سفارشی به ابوذر فرمود: «يَا أَبَاذَرَ! الْجُلُوسُ سَاعَةٌ عِنْدَ مُذَاكَرَةِ الْعَالِمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَلْفِ جَنَازَةٍ مِنْ جَنَازَةِ الشُّهَدَاءِ، وَالْجُلُوسُ سَاعَةٌ عِنْدَ مُذَاكَرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ قِيَامِ أَلْفِ لَيْلَةٍ يُصَلَّى فِي كُلِّ لَيْلَةٍ أَلْفُ رَكْعَةٍ، وَالْجُلُوسُ سَاعَةٌ عِنْدَ مُذَاكَرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ كُلِّهِ».
ای اباذر! نشستن یک ساعت برای مذاکره درباره ی علم در پیش خدا محبوب تر است از برپا ایستادن هزار شب که در هر شب آن هزار رکعت نماز گزارده شود، نشستن یک ساعت در مجلس مباحثه ی علم در نزد خدا محبوب تر است از هزار جهاد و خواندن کل قرآن. (3)
ص: 128
(أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَدَاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ) آیا خبر کسانی که پیش از این کافر شدند به شما نرسیده است؟! (آری) آنها طعم کیفر گناهان بزرگ خود را چشیدند و عذاب دردناک برای آنها است!.
واژه ی «ذَوْق» به معنای چشیدن است و در قرآن برای عذاب اختیار شده است و در سوره ی مبارکه ی سجده فرمود: ﴿وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ﴾ (1) و به آنان (فاسقان) گفته می شود بچشید عذاب آتش را. (2)
واژه ی «وَبَال» به معنای سختی و ناگواری و نتیجه ی بد و پایان غم انگیز است، همان گونه که در سوره ی مبارکه ی مائده فرمود: (لِيَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ) (3) (این کفارات محرم برای آن است) تا کیفر کار خود را بچشد. (4)
ص: 129
یکی از موثرترین وسایل تربیت و آموزش توجه دادن به سرنوشت اقوام و ملت های گذشته است این آیه ی شریفه نگاه اجمالی به زندگی آنها انداخته و انسان ها را به مروری بر زندگی پیشینیان تشویق می کند؛ زیرا آنان نسبت به دین خدا کفر ورزیدند به همین جهت و بال امر خود را چشیدند، و در آخرت عذابی دردناک دارند، آن گاه بعداز این یادآوری علل و عوامل کفرشان را - که تکذیب رسالت و انکار معاد بود - بیان می کند.
در واقع این خطاب که «آیا خبر کسانی که پیش از این کافر شدند به شما نرسیده است؟» به مشرکین است و منظورش از «خبر آن هایی که قبلا کافر شدند» داستان های اقوام گذشته است مانند قوم نوح و عاد و ثمود و دیگران که خداوند به کیفر گناهان هلاکشان کرده بود، و جمله ی «فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ» اشاره است به آن عذاب بنیان کن که خدای متعال بر آنان نازل کرد و منقرضشان فرمود و جمله ی «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ» اشاره به عذاب اخروی آنان است.
یاد آوری: گاهی انسان نسبت به گذشته جاهل است، و برای عبرت گرفتن از سرگذشت دیگران، علم و آگاهی نسبت به آنها لازم است، اگر طفل و انسان جاهل کار ناپسند انجام دهند می گویند طفل و نادان است، اما وقتی بزرگ شد علم پیدا کرد، مسئولیت آنها سنگین می شود.
ص: 130
(ذلِكَ بِأَنَّهُ كَانَتْ تَأْتِيهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَقَالُوا أَ بَشَرٌ يَهْدُونَنَا فَكَفَرُوا وَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَى اللَّهُ وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَميدٌ) این به خاطر آن است که رسولان آنها پیوسته با دلایل روشن به سراغشان می آمدند، ولی آنها )از روی کبر و غرور) گفتند: آیا بشرهایی (مثل ما) می خواهند ما را هدایت کنند؟! از این رو کافر شدند و روی برگرداندند و خداوند (از ایمان و طاعتشان) بی نیاز بود، و خدا غنی و شایسته ی ستایش است.
خداوند متعال در این آیه ی مبارکه به علت اصلی آن سرنوشت و انقراض و عذاب دردناک گذشتگان اشاره کرده و می افزاید آن عذاب به خاطر این بود که رسولان آنها با دلایل روشن و معجزات به سراغشان می آمدند ولی آنها از روی کبر و غرور می گفتند آیا انسان هایی می خواهند ما را هدایت کنند؟ مگر چنین چیزی ممکن است؟
لذا آیه را بدون عطف آورد تا به منزله ی جواب از سوال فرضی باشد، گویا سایلی پرسیده چرا آن عذاب ها بر آن اقوام نازل شدند؟ جوابش این است که آن عذاب برای این بود که آنها پیامبرانشان را تکذیب می کردند و می گفتند: آیا -
ص: 131
افرادی از بشر که هیچ برتری بر ما ندارند ما را هدایت می کنند؟
به عنوان مثال امت حضرت نوح علیه السلام آن قدر لجبازی و تکبّر داشتند که آن پیغمبر خدا آنها را نفرین کرده و گفت:
«رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّاراً * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِراً كَفَّاراً». (1)
پروردگارا! روی زمین احدی از کافران را زنده مگذار، چرا که اگر آنها را بگذاری بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجود نمی آورند.
یا این که امّت حضرت شعیب علیه السلام بت ها را آثار نیاکان و نشانه ی اصالت فرهنگ خود می پنداشتند و از کم فروشی و تقلب در معامله سود کلانی می بردند، در برابر شعیب چنین گفتند:
(يا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشَاءُ إِنَّكَ لأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ). (2)
ای شعیب! آیا نمازت تو را دستور می دهد که ما آن چه را پدرانمان می پرستیدند ترک گوییم، و آن چه را می خواهیم در اموال مان انجام ندهیم؟ تو مرد بردبار و رشیدی هستی!.
اگر در آیه مورد بحث از مساله ی آمدن رسولان و دعوت آنان تعبیر به «كانت تاتيهم» یعنی «همیشه به سوی آنان می آمدند» کرد، و هم چنین از کفر کفار -
ص: 132
و سخنان ایشان تعبیر به «فقالوا» و «کفروا» و «تولّوا» نمود که به مقابله دلالت دارد بر استمرار داشتن به این جهت است که بفهماند کلمه و بهانه ی کفار در همه ی زمان ها یک چیز بوده و بر سر همان یک کلمه پافشاری هم داشتند، و آن کلمه و بهانه عبارت از عناد و لجبازی بوده است.
و هم چنین در این آیه کلمه ی «بشر» آمده و این واژه هم به یک نفر اطلاق می شود و هم بر جمع، و مراد از آن در این جا معنای دوم است؛ چون که در ادامه فرماید: «يهدوننا ما را هدایت می کنند» و اگر کلمه ی «بشر» را نکره (بدون الف و لام) آورده اند به منظور تحقیر هدایت گران بوده، و استفهام در این آیه انکاری است، می فرماید:
آنها از روی انکار پرسیدند: (أَبَشَرْ يَهْدُونَنَا) یک آدمی مثل خود ما! ما که از تو مهم تر هستیم ما پسر فلانی هستیم ما این قدر مال و اموال و زر و سیم داریم، آن وقت یک بشری مثل خودِ ما می خواهد هدایتمان کند! (فَكَفَرُوا) کفران ورزیدند (وَتَوَلَّوا) پشت کردند و اعراض نمودند.
واژه ی «تولّی» به معنای نزدیک شدن و دوستی است، اما اگر با حرف «عن» متعدّی شود به معنای روبرگرداندن و اعراض است.
این سخن از ایشان به جز کبر ورزی منشا دیگری نداشته، علاوه بر این، اکثر این امت ها که هلاک شدند بت پرست بودند، و منکر نبوّت و معاد که اساس دعوت انبیا است و به همین خاطر خدای متعال جمله ی «فکفروا وتولّوا» را متفرّع کرد بر جمله ی «آ بشر يهدوننا» و فهماند که کفر و اعراض خود را بر اساس تکبّر خود بنا کردند.
ص: 133
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که علت کفر را تکبر دانسته اند و فرمودند:
«أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةُ : الْحِرْصُ وَالاسْتِكْبَارُ وَالْحَسَدُ، فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ علیه السلام حِينَ نُهِيَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَكَلَ مِنْهَا، وَأَمَّا الاسْتِكْبَارُ فَإِبْلِيسُ حَيْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لَآدَمَ فَأَبَى، وَأَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَيْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهِ».
اصول و ریشه های کفر و عصیان سه چیز است: حرص و تکبّر و حسد، اما حرص سبب شد که حضرت آدم علیه السلام به درختی که از آن نهی شده بود نزدیک شود و از آن بخورد، و اما تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خدا سرپیچی کند، و اما حسد هم سبب شد که یکی از فرزندان آدم دیگری را به قتل رساند. (1)
آن مردم لجوج و متکبّر با این منطق پوچ به مخالفت با پیامبرانشان برخاستند و کافر شدند، و از قبول حق سر برتافتند، درحالی که خداوند هم از ایمان آنها و هم از طاعاتشان بی نیاز بود و هست و خواهد بود.
و اگر آنها را موظف به ایمان و اطاعت و پرهیز از گناه فرمود تنها برای منفعت خودشان و سعادت و نجاتشان در دنیا و آخرت بود.
لازم به ذکر است که تعبیر به «و استغنى الله» (خداوند بی نیاز بود) آن چنان مطلق است که بی نیازی او از همه چیز را می رساند حتی از ایمان و اطاعت -
ص: 134
انسان ها تا تصور نشود که این همه تاکید و اصرار به خاطر این است که سود این طاعت به خدا باز می گردد.
مولى الموحدين اميرالمومنین علی علیه السلام در «نهج البلاغه» در خطبه ای معروف به «خطبه ی همام» در رابطه با این موضوع بیان زیبایی دارد و علت ذکر آن خطبه چنین بود که یکی از یاران آن حضرت که نامش همام و مردی عابد بود، به آن حضرت عرض کرد: ای امیر مومنان! پرهیزکاران را برایم آن چنان توصیف کن که گویا آنان را با چشم می بینم.
امام علیه السلام لحظه ای از پاسخ دادن به او درنگ کرد و سپس فرمود: «يَا هَمَّامُ اتَّقِ اللَّهَ وَأَحْسِنْ فَ- (إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ) (1)».
ای همام! از خدا بترس و نیکی کن که (در قرآن می فرماید:) خداوند با کسانی است که تقوا پیشه کنند و با کسانی که نیکو کارند.
ولی همام به این مقدار قانع نشد (و در این باره) سخت اصرار ورزید تا این که امام ابتدا خدای را ستایش و ثنا نمود و بر پیامبرش درود فرستاد، سپس فرمود:
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ؛ لأَنَّهُ لا تَضُرُّهُ مَعْصِيَةٌ مَنْ عَصَاهُ، وَلا تَنْفَعُهُ طَاعَةٌ مَنْ أَطَاعَهُ».
اما بعد، خداوند سبحان مخلوق را آفرید درحالی که از اطاعتشان -
ص: 135
بی نیاز و از معصیت آنان در امان بود؛ زیرا نه معصیت گناهکاران به او زیان می رساند، و نه اطاعت مطیعان به او نفعی می بخشد. (1)
آری خداوند بی نیاز است و شایسته هرگونه حمد و ستایش، اگر تمام کاینات کافر شوند بر دامان کبریاییش گردی نمی نشیند، همان گونه که اگر همه ی مخلوقات مومن و مطیع فرمان او باشند چیزی بر جلالش افزوده نمی شود، این ما انسان هاییم که نیازمند به این برنامه های تربیتی و سازنده و تکامل بخش هستیم.
علاوه بر آیه ی مذکور، در قرآن آیات زیادی راجع به بی نیازی خداوند وجود دارد در اینجا به قسمتی از آن آیات اشاره می شود:
1- (وَاللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ) (2) خداوند بی نیاز و بردبار است.
2- (وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ) (3) بدانید که خدا بی نیاز و شایسته ی ستایش است.
3- (فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمینَ) (4) به راستی که خداوند از جهانیان بی نیاز است.
4- (وَكَانَ اللهُ غَنِيًّا حَمیداً) (5) خداوند بی نیاز و شایسته ی ستایش است.
ص: 136
5- (وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ) (1) پروردگار تو بی نیاز و صاحب رحمت است.
6- (فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ) (2) به یقین خدا بی نیاز و شایسته ی ستایش است.
7- (وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمید) (3) به راستی که خداوند بی نیاز و شایسته ی ستایش است.
8- (فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَريمٌ) (4) یقینا پروردگارم بی نیاز و با کرامت است.
9- (إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمینَ) (5) در حقیقت خداوند از جهانیان بی نیاز است.
10- (فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمید) (6) به راستی که خداوند بی نیاز و شایسته ی ستایش است.
با توجه به آیات و روایات ذکر شده همه ی مخلوقات همیشه و در هر لحظه محتاج رحمت ذات حضرت حق هستند خدای تبارک و تعالی برای اینکه رحمتش را بر خلایق نازل فرماید برای آنها تکالیفی قرار داده است و الا اگر همه کافر شوند به خداوند هیچ ضرر نمی رسد.
و اگر تمام خلق هم به خدا ایمان بیاورند و مشغول عبادت ذات حضرت حق بشوند هیچ چیز بر خدای تبارک و تعالی افزوده نمی شود خداوند بی نیاز مطلق -
ص: 137
از جمیع خلایق و جمیع عبادت کنندگان است و هیچ نیازی به هیچ کس و هیچ چیز ندارد.
در دو سوره ی ابراهیم و فاطر و در دو آیه ی مشابه می فرماید:
(إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ * وَمَا ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزِ). (1)
اگر خدای متعال بخواهد شما را می برد و خلق تازه ای می آورد و این برای خداوند غیر ممکن و مشکل نیست.
و در جای دیگری از قرآن مشابه این کلام فرمود:
(إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِآخَرِينَ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى ذلِكَ قَدِيراً) (2)
ای مردم! اگر او بخواهد شما را از میان می برد و افراد دیگری را (به جای شما) می آورد، و خداوند توانایی بر این کار دارد.
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام در دعای معروف عرفه به مهرو رافت و احسان خداوند اشاره کرده و می فرماید:
«ابْتَدَأْتَنِي بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً ، وَخَلَقْتَنِي مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي الأَصْلابَ آمِناً لِرَيْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلَافِ الدُّهُورِ وَالسِّنِينَ، فَلَمْ أَزَلْ ظَاعِنَا مِنْ صُلْبٍ إِلَى رَحِمٍ فِي تَقَادُمِ مِنَ الأَيَّامِ الْمَاضِيَةِ وَالْقُرُونِ الْخَالِيَةِ ، لَمْ تُخْرِجْنِي لِرَأْفَتِكَ بِي وَلُطْفِكَ لِي وَإِحْسَانِكَ إِلَيَّ فِي دَوْلَةِ أَئِمَّةِ الْكُفْرِ الَّذِينَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَ».
خدایا! وجود مرا پیش از آن که چیز قابل ذکری باشم به رحمت خود آغاز کردی، و مرا از خاک آفریدی، آن گاه در میان صلب ها جایم دادی، و از -
ص: 138
حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سال ها ایمنم ساختی، و همواره در ایام گذشته و قرن های پیشین از صلبی به رحمی کوچ کردم، و از روی مهر و رافت و احسانی که نسبت به من داشتی مرا به جهان نیاوردی در دوران حکومت پیشوایان کفر، آنان که پیمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذیب کردند. (1)
در ادامه ی همین دعا تمام خوبی ها و رحمت و لطف و احسان را از طرف خدا می داند و به درگاه الهی عرض می کند:
«يَا مَوْلايَ أَنْتَ الَّذِي مَنَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَنْعَمْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَحْسَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَجْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَفْضَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَكْمَلْتَ، أَنْتَ الَّذِي رَزَقْتَ، أَنْتَ الَّذِي وَفَقْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَعْطَيْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَغْنَيْتَ».
ای مولای من! تویی که منت نهادی و تویی که نعمت دادی، این تویی که احسان فرمودی و تویی که نیکی کردی، این تویی که فزونی بخشیدی و تویی که کامل کردی، این تویی که روزی دادی و تویی که توفیق دادی، این تویی که عطا کردی و تویی که بی نیاز کردی. (2)
آن خدایی که غنی و بی نیاز مطلق است می خواهد رحمتش را نازل کند، باید توبه و به سوی او بازگشت کرد، باید به درگاه او رفت و استغفار نمود.
خدا از همه بی نیاز است ما به او نیازمندیم او غنی و حمید است، هر کار او مورد حمد و ستایش است هر عمل و اراده ی او مورد حمد و ستایش است.
ص: 139
ص: 140
(زَعَمَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنْ لَنْ يُبْعَثُوا قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ وَذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسیر) کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهند شد، بگو آری به پروردگارم قسم که همه ی شما (در قیامت) برانگیخته خواهید شد سپس آن چه را عمل می کردید به شما خبر داده می شود و این برای خداوند آسان است.
آیه ی شریفه در مقام بیان انکار معاد بت پرستان است، از یک سو پروردگار، جهان آفرینش را با هدف خلق کرد و از سوی دیگر همه ی اهداف حضرت حق در روز رستاخیر تحقق پیدا می کند که همان بررسی اعمال بندگان است که آیه ی مورد بحث نیز به آن اشاره دارد.
اگر پیامبران را فرستاد تا برنامه های اعتقادی علمی و عملی را با بشارت و انذار به انسان ها بیاموزد ثمره ی برنامه های پیامبران در قیامت ظاهر می شود.
در واقع می توان گفت اعتقاد به غایت و معاد ایمان به دین و رسالت است، و انکار معاد نیز به انکار دین و رسالت می انجامد.
ص: 141
این آیه ی مبارکه با واژه ی «زعم» آغاز شد که معنای آن گفتاری است که احتمال و یا یقین دروغ در آن است از موارد استعمال این لغت و هم چنین کلمات مفسران چنین استفاده می شود که واژه ی «زعم» با مفهوم دروغ آمیختگی دارد، لذا گفته اند: لكلّ شيء كنية وكنية الكذب الزعم هر چیز کنیه ای دارد و کنیه ی دروغ «زعم» است. (1)
واژه ی «زعم» به صورت فعل های ماضی و مضارع علاوه بر آیه ی مورد بحث در آیات متعدد دیگر آمده که غالباً به معنای گمان کردن و پنداشتن است، و در این جا به قسمتی از آن آیات اشاره می شود:
1- (أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ) (2) آيا ندیدی کسانی را که گمان می کنند به آن چه (از کتاب های آسمانی که) بر تو و بر پیشینیان نازل شده ایمان آورده اند.
2 - (وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَميعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ الَّذِينَ كُنْتُمْ -
ص: 142
تَزْعُمُونَ) (1) و (یاد کن) روزی که همه ی آنها را جمع و محشور می کنیم، سپس به آنها که شرک ورزیده اند می گوییم: معبودهای تان که همتای خدای متعال می پنداشتید کجا هستند؟ چرا به یاری شما نمی شتابند؟!.
3- (وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ وَمَا نَرَى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فِيكُمْ شُرَكَاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَضَلَّ عَنْكُمْ مَا كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ). (2)
و (روز قیامت به آنها گفته می شود:) همه ی شما تنهای تنها به سوی ما بازگشت نمودید، همان گونه که روز اول شما را آفریدیم و آن چه را به شما بخشیده بودیم پشت سر گذاردید، و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می پنداشتید با شما نمی بینیم، پیوندهای شما بریده شده است، و تمام آن چه را تکیه گاه خود تصور می کردید از شما دور و گم شده اند.
4- (قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرِّ عَنْكُمْ وَلَا تَحْوِيلاً) (3) بگو : کسانی را که غیر از خدای متعال معبود خود می پندارید بخوانید! آن ها نه می توانند مشکلی را از شما برطرف سازند، و نه تغییری در آن ایجاد کنند.
5- (وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَكُمْ مَوْعِداً) (4)
آنها همه در یک صف به (پیشگاه) پروردگارت عرضه می شوند، (و به آنان گفته -
ص: 143
می شود:) همگی نزد ما آمدید همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم! اما شما گمان می کردید که ما هرگز موعدی برای تان قرار نخواهیم داد.
برای هر انسان متفکری (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) این سوال تداعی می کند آینده اش به کجا ختم میشود؟
این سوال موجب پیدایش دیدگاه های مختلف شد که درباره ی آینده و سر انجام بشر چند دیدگاه وجود دارد گروهی قایل به تناسخ هستند، و برخی نیز فقط عالم دنیا را اصل و فرع خلقت می دانند و دیدگاه دیگر نیز که در واقع همان دیدگاه اسلام است از عبث نبودن خلقت انسان خبر داد، و دیدگاه های مادی گری و تناسخ را نفی کرد.
نخست دیدگاه اسلام را به طور اجمال یادآور می شویم، سپس دیدگاه های دیگر را با دلایل و محوریت اندیشه ی اسلامی بررسی می کنیم.
قرآن کریم پایان سرنوشت انسان ها را دو جایگاه می داند، انسان ها یا اهل بهشت و از نعمت های پروردگار متنعم، و یا اهل جهنم که به آتش سوزان معد بند، همان طوری که خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم فرمود:
(وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ). (1)
و این گونه قرآنی عربی (فصیح و گویا) را بر تو وحی کردیم تا (مردم) اُمّ -
ص: 144
القرى (مکه) و افراد پیرامون آن را انذار کنی و آنها را از روزی که همه ی خلایق در آن روز جمع می شوند - و شک و تردید در آن نیست - بترسانی، (در آن روز) گروهی در بهشتند و گروهی در آتش سوزان.
در سوره ی مبارکه ی هود نیز قیامت را پایان سفر عالم دنیا و برزخ دانسته و بر این نکته تاکید دارد که مسافران دنیا و برزخ سرانجام کار یا در گروه سعادتمندان قرار می گیرند و یا در دسته ی اهل شقاوت گرفتارند، و جایگاه خوبان و سعادت پیشگان را بهشت می داند درحالی که از رحمت بی انتها و مستمر حق برخوردارند و در آن جاودان خواهند بود و جایگاه شقاوت پیشگان را آتش سوزان جهنم می داند و در آن جاودان خواهند بود.
در آن جا خدای متعال می فرماید:
(يَوْمَ يَأْتِ لَا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ * فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ * خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَالَ لِمَا يُريدُ * وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُودٍ). (1)
آن روز که (قیامت و زمان مجازات) فرا رسد هیچ کس جز به اجازه ی او سخن نمی گوید، گروهی بدبختند و گروهی خوشبخت، اما آنها که بدبخت شدند در آتشند، و برای آنان در آنجا زفیر و شهیق (ناله های طولانی دم و بازدم) است، جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان ها و -
ص: 145
زمین برپا است مگر آن چه پروردگارت بخواهد، پروردگارت هرچه را بخواهد انجام می دهد، اما آنها که خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپا است مگر آن چه پروردگارت بخواهد، (این) بخششی است قطع نشدنی.
به طور کلی راجع به آینده و سرانجام بشر، سه نظریه وجود دارد:
مادی گرایان و دهریون بر این باورند که بشر هر عملی را که انجام می دهد خوب یا بد مربوط به همین دنیا است که در او زندگی می کند بعداز این که روح از جسمش خارج شد پیکر بی جان او لاشه ای بیش نیست در واقع پایان سرنوشت رقم می خورد و پرونده ی زندگانی او بسته می گردد.
آنها معتقدند هنگامی که جسم انسان از روح تهی می شود به خاطر این نیست که فرشته ی مرگ او را قبض روح می کند بلکه گذر زمان به طور طبیعی او را فرسوده کرده مانند سایر موجودات نابود و فانی می سازد.
أَشَابَ الصَّغِيرَ وَأَفْنَى الكبير *** كَرُ الْغَدَاةِ وَكَرُّ الْعَشيّ (1)
روی آوردن صبح و سپری شدن شب کودکان را جوان و بزرگسالان را پیر کرده است.
اگر چنین باشد ،دیگر خدای متعال و دستورات دینی و اخلاقی و عقاید -
ص: 146
به طور کلی مفهوم خود را در زندگی انسان از دست داده و بشر به طور کلی از آن بیگانه خواهد بود.
در دیدگاه آنها انسانی که می تواند از نظر معنوی پله های ترقی و تکامل را بپیماید مانند حیوانی بیش نیست مهم ترین برنامه های او خوردن و آشامیدن است درحالی که باید توجه داشت دلبستگی و وابستگی به اسباب ظاهری و صرف توجه به برنامه های دنیوی و روی آوردن به مادّیگری، مانع بسیار سختی برای کسب معرفت و دست یافتن به حقایق دینی و انسانی است.
طبق این عقیده مرگ یعنی فنا و نابودی و پایان همه چیز است.
اندیشه ی مادی گراها نفی معاد و روز رستاخیز است، مهم ترین دلیل بر ردّ نظریات آنها اثبات معاد است که اگر اثبات شود تفکر مادیگری به خودی خود ضعیف و بی فروغ خواهد شد.
از جمله دلایل اثبات معاد و زندگی پس از مرگ، دو برهان «حکمت و عدالت» است که حکمت و عدالت خداوند متعال مقتضی عالم دیگری است که در آنجا صالحان و پاکان به پاداش عمل نیک خود و گنه کاران و ستمکاران به کیفر کردار زشتشان برسند؛ زیرا این عالم جای کیفر و پاداش نیست.
ص: 147
در ردّ عقیده ی مادی گرایان، علاوه بر آیه ی مورد بحث، آیات دیگری نیز در قرآن کریم وجود دارند که چند نمونه ذکر می شود:
1- (وَقَالُوا إِنْ هِيَ إِلا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ) (1) آنها گفتند: چیزی جز این زندگی دنیا نیست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد.
2- (وَقَالُوا مَا هِيَ إِلا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلا يَظُنُّونَ). (2)
آن ها گفتند: چیزی جز همین زندگی دنیا در کار نیست، گروهی از ما می میرند و گروهی جای آنها را می گیرند و چیزی غیر از طبیعت و گذشت روزگار ما را هلاک نمی کند، آنها به این سخن که می گویند یقین ندارند، بلکه تنها گمان بی پایه ای دارند.
تمام تعجب مشرکان و مخالفت آنها در مساله ی معاد همین مطلب بود که چگونه وقتی ما خاک شدیم و خاک های ما در زمین پوسید و گم شد، آیا دوباره لباس حیات می پوشیم؟ و می گفتند: چگونه این مرد به شما وعده می دهد وقتی که مردید و خاک شدید بار دیگر به زندگی باز می گردید؟
منکران قیامت به قدری از این مساله تعجب می کردند که اظهار آن را نشانه ی جنون و یا دروغ بر خدا می پنداشتند و می گفتند:
3- (هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلَى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّكُمْ لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ * أَفْتَرَى -
ص: 148
عَلَى اللَّهِ كَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْأَخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ). (1)
آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر می دهد هنگامی که (مردید و) سخت از هم متلاشی شدید، (بار دیگر) آفرینش تازه ای خواهید یافت ؟! آیا او بر خدای متعال دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است؟! (چنین نیست)، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند در عذاب و گمراهی دوری هستند (و نشانه ی گمراهی آنها همین انکار شدید است).
4- (وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ). (2)
و برای ما مثالی زد و درحالی که آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسی این استخوان ها را زنده می کند درحالی که پوسیده است؟ بگو همان کسی آن را زنده می کند که نخستین بار آن را آفرید و او به هر مخلوقی آگاه است.
5- (أَ إِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ * قُلْ نَعَمْ وَأَنْتُمْ دَاخِرُونَ) (3) آنها می گویند: آیا هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟ یا پدران نخستین ما (باز می گردند)؟ بگو آری، همه ی شما زنده می شوید درحالی که خوار و کوچک خواهید بود.
6- ﴿وَكَانُوا يَقُولُونَ أَ إِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَآبَاؤُنَا الْأَوَّلُونَ * قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾. (4)
ص: 149
و دایم می گفتند: هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم آیا برانگیخته خواهیم شد؟! یا نیاکان نخستین ما (زنده خواهند شد)؟ بگو اوّلین و آخرین همگی در موعد روز معینی جمع می شوند.
7- (أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لا تُرْجَعُونَ) (1) ولی آیا گمان کرده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد؟
برخی از آیات قرآن حیات و زندگی انسان را هدفمند می دانند و از این سبب بازگشت انسان را حتمی می دانند؛ زیرا زندگی انسان ها با همه ی فراز و نشیبی که دارد اگر فقط در این چند روزه ی دنیا خلاصه شود پوچ و بی معنا خواهد بود. بازگشت به سوی خدای سبحان و باور به معاد به زندگی انسان معنا داده و از بیهودگی نجات می بخشد.
این آیه ی شریفه یکی از زنده ترین دلایل رستاخیز و بیانگر حساب و جزای اعمال است و عبث بودن زندگی انسان و خلقت آن را نفی می کند.
جهان آفرینش از نظر وسعت و نظم و شکوه کوه های سر به فلک کشیده، با وجود کهکشان های عظیم سپهر لاجوردی، نور افشانی میلیاردها ستاره و وجود ماه و خورشید و سایر موجودات بسیار خیره کننده و اعجاب آور است.
از سوی دیگر انسان در میان همه ی مخلوقات نقطه ی ثقل و هم چنین کامل ترین و ارزنده ترین موجودی است که بدون او جهان خلقت معنا پیدا نمی کنند.
اما انسان، این دردانه هستی و اشرف مخلوقات چند صباحی که در این دنیا قرار دارد زندگی او به سه بخش کودکی جوانی و پیری تقسیم می شود، و -
ص: 150
سختی ها و دشواری های زیادی بر سر راه زندگی او ظاهر می شوند و یقینا با مشکلات بسیار دست و پنجه نرم می کند.
اگر گفته شود: این انسان با تمام ویژگی هایی که دارد وقتی روح از بدنش خارج شود جیفه و مرداری بیش نیست و برای همیشه نابود می گردد.
لازمه ی این سخن این است که جهان آفرینش با همه ی شوکت و جلالش فقط و فقط برای چند روزه ی دنیا پدید آمده باشد و این حرف بسیار پوچ و بی محتوا خواهد بود.
با نگاهی عبرت آمیز و متفکرانه به عالم آفرینش می توان به این نتیجه ی مهم دست یافت که عالم هستی با همه ی وسعت و گستردگی که دارد، دریچه ای برای درک عالمی دیگر است که بسیار بسیار از این عالم با عظمت تر است، با چنین نگرش و عقیده ای زندگی پرغوغا و متلاطم انسان مفهوم واقعی خویش را به دست می آورد.
آیه ی مورد بحث پاسخی است به منکران قیامت و معاد، «وَرَبِّي لَتُبْعَثُنَّ»، با توجه به این آیه ی شریفه عبارات آن دارای چهار تاکید است: 1- کلمه ی بَلَی، 2- سوگند «رَبِّي»، 3- لام تاکید، 4- نون تاکید ثقیله که در فعل «لَتُبْعَثُنَّ» قرار دارد و نظیر آن تاکیدات در آیه ی شریفه دیگر آمدند.
(وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ). (1)
کافران گفتند: قیامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد، بگو: آری به پروردگارم سوگند که به سراغ همه ی شما خواهد آمد.
ص: 151
در نتیجه خداوند حکیم جهان آفرینش را بیهوده خلق نکرده و با برانگیختن انسان در قیامت به عبث نبودن عالم خلقت جامه ی عمل می پوشاند، و آن را به طور آشکار به انسان ها نشان خواهد داد.
از موضوعات مهم اعتقادی که محل معرکه آرای علما و اندیشمندان قرار گرفت، موضوع تناسخ و انکار معاد است، معتقدان به تناسخ، گروهی هستند که معاد و برانگیخته شدن در قیامت را که دین و شریعت آن را اثبات کرد - انکار می کنند و این چنین می گویند که: ارواح بعداز جدا شدن از جسم، برای همیشه به اجسامی دیگر منتقل می شوند.
طرفداران این نظریه می گویند: ارواح شرور بعداز مردن به دنیا باز می گردند، و در بدن حیوان یا انسان به خصوص اطفال معیوب و معلول حلول می کنند قهراً در بدن های افراد معلول رنج می کشند سختی ها را تحمل می کنند، اصلاح می شوند و دو مرتبه می میرند.
اگر روح شرور آنها در یک بازگشت اصلاح و تصفیه نشده با بازگشت های متوالی در دنیا خود را اصلاح کرده و با مرگ صلاحیت ارتقا در عالم ارواح را پیدا می کند این گروه حتی نسبت به پیامبران هم چنین عقیده ای دارند که اگر آنها مهذب و پاک و موحد و ثابت هستند در آغاز خلقت چنین نبودند، بلکه همراه بازگشت به دنیا صلاحیت رهبری خلق را پیدا کرده تا به این مقام رسیدند.
معتقدان به تناسخ نتوانستند این مساله را با برهان ثابت کنند، اما شکل برهان -
ص: 152
آن داده و در لباس فیلسوفان و عقل گرایان وارد عرصه ی گفت وگو و نظریه پردازی شدند در نتیجه با همین مساله ی تناسخ معاد را به طور عموم و معاد جسمانی را به طور خصوص منکر شدند و با این ابزار در مقام تضعیف اسلام برآمدند.
در باور آنها دین مجموعه ای از دستورالعمل های تقلیدی و بی دلیل می باشد که از سوی پیامبران برای مردم آورده شده است.
در واقع مخاطبان آنها مردم ناتوان و فرومایه و یا مستضعف فکری هستند و دستورات دین شامل حال دانش آموختگان و اندیشمندان و متفکران نخواهند شد.
تناسخ در لغت یعنی انتقال روح از یک بدن به بدن دیگر است. (1)
راغب اصفهانی در «مفردات الفاظ قرآن» می گوید: معتقدان به تناسخ، معاد و برانگیخته شدن در قیامت را - که دین و شریعت آن را اثبات کرده - انکار می کنند، و گمان می کنند که ارواح بعداز جدا شدن از جسم و مرگ مردم، همیشه به اجسامی دیگر منتقل می شوند. (2)
توجه: هرگاه روح آدمی بعداز مرگ به بدن انسانی دیگر حلول کند، در اصطلاح حکما آن را (نسخ) می گویند و هرگاه به بدن حیوانی دیگر تعلق گیرد، -
ص: 153
آن را «مسخ» می گویند، و اگر به جسم نباتات حلول کند، آن را «فسخ» می گویند، و هرگاه به جمادات تعلّق گیرد، آن را «رسخ» می گویند، ولی گاهی اوقات به تمام این چهار صورت کلمه ی «تناسخ» را اطلاق می کنند. (1)
این مباحث بسیار کهن ارمغان هند و چین و زیربنای آیین هایی مانند بودایی و برهمایی است، (2) اکنون نیز این عقیده در میان بت پرستان هند رایج است، و با زندگی آنان چنان درآمیخته که تفکیک آنها مشکل است، و آنها احترام خاصی به حیوانات می گذارند که نشأت گرفته از همین عقیده است، رواج گیاه خواری در میان آنها و مخالفت با خوردن گوشت حیوانات با این عقیده در ارتباط است، آنها عود روح را در بدن انسان و یا حیوان «کارما» می نامند. (3)
شاید به خاطر همین عقیده است که در هندوستان صدها میلیون اسب و گاو و گاومیش و میمون وجود دارند ولی بسیاری از مردم از گرسنگی می میرند اما به خود اجازه ی کشتن حیوانات را نمی دهند؛ به این علت که این ها روزی انسان بودند و امروز در بدن حیوان قرار دارند.
ص: 154
دین اسلام اندیشه ی تناسخ را نمی پذیرد و بازگشت ارواح بعد از مفارقت از اجسام، به دنیا را قبول ندارد و انتقال آن به اجسام و یا موجودات جاندار و یا اشخاص دیگر را برای همزیستی با ارواح دیگر را صریحاً رد می کند و می فرماید:
(كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ). (1)
چگونه به خداوند کافر می شوید درحالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید و او شما را زنده کرد سپس شما را می میراند، و بار دیگر شما را زنده می کند، سپس به سوی او بازگردانده می شوید.
آیه ی مذکور از جمله آیات متعددی است که عقیده ی به تناسخ را به صراحت نفی می کند؛ چون که مسیر انسان ها را در سه مرحله بیان می فرماید:
1- حیات از موت اولیه ای که انسان جزو جماد و نبات بوده است، و مقصود از حیات همین زندگی دنیا می باشد.
2- مرگ و پایان زندگی دنیا.
3- آن گاه زنده شدن در عالم برزخ «ثم يحييكم»، و بعداز آن انتقال به یک حیات مهم تر که عالم قیامت نام دارد «ثم اليه ترجعون».
ص: 155
و در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود:
(وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ وَلا نُكَذِّبَ بِآيَاتِ رَبِّنَا وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ). (1)
کاش (حال آنها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده اند ببینی که می گویند: ای کاش (بار دیگر به دنیا) بازگردانده می شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مومنان می بودیم.
و در جای دیگر می فرماید:
(حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ). (2)
(آنها هم چنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرا رسد می گوید: پروردگار من! مرا بازگردانید شاید در آن چه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم، (ولی به او می گویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می گوید (و اگر بازگردد کارش مانند گذشته است)! و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند.
با توجه به مضمون این آیات بازگرداندن کافران به دنیا ممتنع است.
بنابراین، معتقدان به تناسخ نمی توانند از آیات قرآن کریم برای اثبات مدعای خود استدلال کنند.
ص: 156
علاوه بر این طبق دیدگاه آنها قیامت و رسیدگی به حساب ها و رسیدن به ثواب و عقاب عالم آخرت و جاودان بودن در بهشت و جهنم، جایگاه واقعی خود را از دست می دهد و جایی برای این ها باقی نمی ماند؛ زیرا آنها می گویند: بیشتر مردم پس از مرگ به دنیا باز می گردند، و هر نوبت پاداش یا كيفر اعمال خود را در دنیا می بینند چنین نظریه ای با اساس تعالیم پیامبران الهی تنافی دارد و برخلاف ضرورت دین مقدس اسلام است.
اندیشه اسلامی ناب از گفتار ائمه معصومین علیهم السلام روشن می گردد، و چون آنها با قرآن همسنگ و برابرند، استدلالات آنها با مبانی آیات الهی و توحیدی پیوند ناگسستنی دارد.
اهل بیت علیهم السلام باور تناسخ را رد کرده و مدعیان این اندیشه را کافر به خدای متعال می دانند.
به عنوان تبرک و تیمن به قسمتی از روایاتی که در رد تناسخ نقل شده اشاره می شود:
1- حسین بن خالد صیرفی از ثامن الحجج ابو الحسن على بن موسى الرضا علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند: «مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ كَافِرٌ» هرکس قایل و معتقد به تناسخ باشد کافر است. (1)
ص: 157
2- در روایت دیگر آمده که مامون خلیفه ی سفاک عباسی به محضر حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام عرض کرد: ای ابا الحسن! درباره ی کسانی که معتقد به تناسخ هستند چه می فرمایید؟ حضرت در پاسخ فرموند:
«مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ كَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ مُكَذِّبُ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ» کسی که تناسخ را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد، به خدای بزرگ کافر شده و بهشت و جهنم را تکذیب نموده و غیر واقعی تلقی کرده است. (1)
3- زندیقی (2) به محضر رییس مذهب جعفری ناطق بالحق امام جعفر صادق علیه السلام رسید و پرسید چرا گروهی قایل به تناسخ ارواح هستند و از کجا به این مطلب معتقد شده اند، و حجّت و برهان و دلیلشان بر این مذهب چیست؟
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند:
«إِنَّ أَصْحَابَ التَّنَاسُخِ قَدْ خَلَّفُوا وَرَاءَهُمْ مِنْهَاجَ الدِّينِ، وَزَيَّنُوا لأَنْفُسِهِمُ الضَّلالاتِ، وَأَمْرَجُوا أَنْفُسَهُمْ فِي الشَّهَوَاتِ، وَزَعَمُوا أَنَّ السَّمَاءَ خَاوِيَةٌ مَا فِيهَا شَيْءٌ مِمَّا يُوصَفُ، وَأَنَّ مُدَبِّرَ هَذَا الْعَالَمِ فِي صُورَةِ الْمَخْلُوقِينَ بِحُجَّةِ مَنْ رَوَى أَنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ، وَأَنَّهُ لا جَنَّةَ وَلا نَارَ وَلا بَعْثَ وَلا نُشُورَ.
وَالْقِيَامَةُ عِنْدَهُمْ خُرُوجُ الرُّوحِ مِنْ قَالَبِهِ وَوُلُوجُهُ فِي قَالَبٍ آخَرَ، فَإِنْ كَانَ مُحْسِناً فِي الْقَالَبِ الأَوَّلِ أُعِيدَ فِي قَالَبٍ أَفْضَلَ مِنْهُ حَسَناً فِي -
ص: 158
أَعْلَى دَرَجَةٍ مِنَ الدُّنْيَا ، وَإِنْ كَانَ مُسِيئَاً أَوْ غَيْرَ عَارِفٍ صَارَ فِي بَعْضِ الدَّوَابِّ الْمُتْعَبَةِ فِي الدُّنْيَا أَوْ هَوَامَ مُشَوَّهَةِ الْخِلْقَةِ، وَلَيْسَ عَلَيْهِمْ صَوْمٌ وَلَا صَلَاةٌ وَلَا شَيْءٌ مِنَ الْعِبَادَةِ أَكْثَرَ مِنْ مَعْرِفَةِ مَنْ تَجِبُ عَلَيْهِمْ مَعْرِفَتُهُ، وَكُلُّ شَيْءٍ مِنْ شَهَوَاتِ الدُّنْيَا مُبَاحٌ لَهُمْ».
معتقدین به تناسخ راه و منهاج دین را پشت سر انداخته و گمراهی را برای خود آراسته اند، و نفس خود را در زمین شهوات به چرا واداشته اند، و معتقدند که آسمان خالی از چیزهایی است که در مورد آن گفته و توصیف شده است، و این که مدبّر این جهان به صورت همین مخلوقات است، دلیلشان این روایت است که گفته اند: خدای متعال آدم را به شکل خود آفریده است.
آنها معتقدند که نه بهشت و جهنمی است و نه بعث و نشوری، و قیامت نزد این گروه همان خروج روح از قالب خود و ورود به قالب دیگر است، اگر در قالب اوّل نیکوکار بوده به قالبی در بالاترین درجه ی دنیا از نظر فضیلت و نیکویی حلول می کنند، و اگر در قالب ابتدایی فردی بدکار یا غیر عارف بوده و شناختی نداشتند، مطابق همان صفت به قالب حیوانی در دنیا یا جانوری قبیح المنظر در خواهد آمد.
این جماعت عقیده به نماز و روزه ندارند، و عبادتی بیشتر از معرفت به آن کس که شناخت او واجب است، را ندارند و به عقیده ی این ها تمام شهوات دنیا برایشان مباح است. (1)
ص: 159
شيخ الرئيس ابو علی سینا در کتاب «شفا» بحث مفصلی در رد تناسخ دارد که مناسب است به آنجا مراجعه شود. (1)
هم چنین محدث بزرگوار عالم تشیّع مرحوم شیخ حر عاملی رحمه الله فرمود: تناسخ عبارت از تعلق روح به بدن دیگری در همین دنیا است، و این عقیده به حکم روایات متواتر و اجماع علما باطل است. (2)
سومین دیدگاه درباره سرنوشت نهایی انسان، معاد است که معتقدان این نظریه با استناد به آیات الهی و احادیث ائمه معصومین علیهم السلام و برهان عقلی، در مقام اثبات آن برآمدند.
اما زمان پیدایش اعتقاد به معاد ریشه در تاریخ ظهور انبیای الهی دارد، هنگامی که همه ی پیامبران از آدم ابوالبشر تا خاتم پیامبران حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم به پیامبری مبعوث شدند در مقام نشر و شرح فرهنگ الهی بر آمدند اعتقاد به معاد را از اصول مسلم دینی دانسته و آن را مانند سایر برنامه های دینی - که از سوی خدای متعال برای آنها نازل شده بود - برای مردم مطرح و همگان را به باور و اعتقاد به آن دعوت می کردند و منکران آن را از دایره ی دین الهی خارج می دانستند.
ص: 160
لذا پیدایش باورمندی به معاد ریشه در مهم ترین منبع یعنی وحی الهی دارد و چون برای سرنوشت انسان بسیار مهم است از سوی پیامبران بزرگوار الهی به بشر ابلاغ شده است.
این عقیده و دیدگاه نظریهی حق و مطابق با واقع است، و همه باید در مقابل این قول تسلیم باشند.
با بررسی که از دیدگاه های تناسخ و مادی گراها شد، وجود معاد به چند دلیل ضروری می گردد که برخی از آنها ذکر می شود:
در قرآن کریم غیر از آیه ی مورد بحث آیات متعددی راجع به معاد و قیامت نازل شدند که به قسمتی از آنها اشاره می شود:
1- (إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أَخْفِيهَا لِتُجْزِىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى) (1) رستاخیز به طور قطع خواهد آمد، من می خواهم آن را پنهان کنم تا هرکس در برابر سعی و کوشش خود جزا ببیند.
2- (أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ) (2) و این که رستاخیز شکی در آن نیست، و خداوند تمام کسانی را که در قبرها آرمیده اند زنده می کند.
ص: 161
3- (اللَّهُ يَبْدَوُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ) (1) خداوند آفرینش را آغاز می کند سپس آن را تجدید می نماید، سپس به سوی او باز می گردید.
در این آیه استدلال کوتاه و پر معنا برای مساله ی معاد بیان شده که در آیات دیگر نیز به عبارات دیگری تکرار گردیده است و آن استدلال این است کسی که قدرت بر آفرینش نخستین انسان را داشت قادر بر تحقق بخشیدن به معاد هم است و قانون عدالت و هم چنین حکمت خداوند متعال ایجاب می کند که این آفرینش دوباره تحقق یابد.
4- (اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِيثاً) (2) خداوند است که جز او معبودی نیست و به طور قطع همه ی شما را در روز رستاخیز، که هیچ تردیدی در آن نیست جمع می کند و کیست که از خداوند راستگوتر باشد. در این آیه ی شریفه اشاره به مساله ی رستاخیز و دادگاه عمومی بندگان در
روز قیامت کرده و آن را با مساله ی توحید و یگانگی خدای متعال - که رکن دیگری از ایمان است - همراه می سازد و این کلام نورانی با چند تاکید همراه است یکی لام تاکید و دیگری نون تاکید ثقیله است.
تعبیر به «لا ریب فیه» (هیچ تردیدی در آن نیست) درباره ی روز قیامت در این آیه و آیات دیگر در حقیقت اشاره به دلایل قطعی و مسلمی است که از وجود چنین روزی خبر می دهند مانند قانون تکامل حکمت و فلسفه ی آفرینش قانون عدالت پروردگار تمام این ها دلیل بر معاد و قیامت هستند.
ص: 162
5- (إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ) (1) زندگی و حیات واقعی سرای آخرت است اگر مردم می دانستند که حیاتش جاوید و نعمتش بی رنج و زوال است.
6- (مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِيدٍ * يَتَجَرَّعُهُ وَلا يَكَادُ يُسِيغُهُ وَيَأْتِيهِ الْمَوْتُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَمَا هُوَ بِمَيِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِيظٌ). (2)
به دنبال او جهنم خواهد بود و از آب بد بوی متعفّنی نوشانده می شود، به زحمت جرعه جرعه آن را سر می کشد و هرگز به میل خود حاضر نیست آن را بیاشامد، و مرگ از هر مکانی به سراغ او می آید ولی با این همه نمی میرد، و به دنبال آن عذاب شدیدی است.
خداوند متعال حق است و فعل او نیز حق و منزّه از هر لغو و بیهودگی است، لذا اگر خلقت انسان بدون وجود حیات جاودان باشد، امری لغو و بیهوده است درحالی که دامن کبریایی مبرای از این عیب است چنان که در قرآن کریم می فرماید:
(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَاً وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لا تُرْجَعُونَ). (3)
آیا گمان کرده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد؟
ص: 163
دلیل دوم این است که یکی از صفات خداوند متعال عدل است و آفرینش عالم نیز بر عدالت استوار است با این حال می بینیم که در جهان انسان های با فضیلتی به پاداش اعمال خود نرسیده اند و در مقابل انسان های شروری نیز به كيفر اعمال خود نمی رسند؛ زیرا این دنیا ظرفیت تحقق عدالت کامل را ندارد.
از طرف دیگر چون خداوند متعال عادل است و در حق هیچ کسی ظلم روا نمی دارد و در پیشگاه او ستمگران و بدکاران با نیکان و صالحان برابر نیستند، و پاداش و کیفر هر عملی را به تناسب می دهد باید جهان دیگری باشد که عدالت خداوند متعال را برتابد و در آن جا پاداش و کیفر هرکس طبق عملش داده شود، بنابراین باید معاد وجود داشته باشد.
به تعبیر دیگر: عدل الهی ایجاب می کند که با نیکوکاران و گنه کاران در مقام جزا یکسان معامله نشود از سوی دیگر تحقق اجرای عدالت کامل و اعطای ثواب و عقاب در این حیات دنیوی ممکن نیست و برای بعضی از اعمال خوب و بد جزایی مقرّر است که این عالم قابلیت و ظرفیت آن را ندارد، لذا ناگزیر از وجود عالمی دیگر است که در آن عدل الهی بطور کامل محقق شود؛ خداوند تبارک و تعالی به این دلیل چنین اشاره می فرماید:
(أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّار). (1)
ص: 164
آیا کسانی را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند هم چون مفسدان در زمین قرار دهیم؟ یا پرهیزگاران را مانند فجار و گناه کاران قرار می دهیم؟!
بنابراین، اگر معاد نباشد تکلیف هم به عنوان عملی که خداوند متعال برای آن پاداش در نظر گرفته بیهوده و لغو خواهد بود و مقتضای عدل الهی هم همین است که پاداش آنان که به تکلیف خود عمل کردند را در روز قیامت بدهد.
به عبارت دیگر عدل و حکمت خدای تبارک و تعالی اقتضا می کند تا کسانی که با جنایات خود روی تاریخ را سیاه کردند مانند حجاج بن یوسف ثقفی به مجازات و کیفر اعمال نکبت بار خود برسند در مقابل کسانی که تمام هستی خود را در راه خدای تبارک و تعالی می دهند مانند سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه السلام به پاداش اعمال صالح خود برسند اما این عالم محدود است، درحالی که کیفر و پاداش دایمی هستند و در قرآن کریم راجع به کیفر مجرمان می فرماید:
(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزاً حَكِيماً). (1)
کسانی که به آیات ما کافر شدند بزودی آنها را در آتشی وارد می کنیم که هرگاه پوست های بدن آنها (در آن) بریان گردد (و بسوزد) پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا کیفر را بچشند، خداوند متعال توانا و حکیم است (و از روی حساب کیفر می دهد).
ص: 165
و در آیه ی دیگر فرمود:
(فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ * خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّماواتُ وَالأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِمَا يُرِيدُ). (1)
اما آنها که شقاوتمند شدند در آتش جهنم هستند، و برای آنها زفیر و شهیق (ناله های طولانی دم و باز دم) است، جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپاست مگر آن چه پروردگارت بخواهد که پروردگارت هرچه را اراده کند انجام می دهد.
و در رابطه با پاداش صالحان می فرماید:
(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً). (2)
و آنها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودی آنها را در باغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختان آن جاری است، و همیشه در آن خواهند ماند.
و در آیه ی دیگر فرمود:
(وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ إِلَّا مَا شَاءَ رَبُّكَ عَطَاءً غَيْرَ مَجْذُودٍ). (3)
اما آنها که سعادتمند شدند در بهشت جاودانه خواهند بود مادامی که آسمان ها و زمین بر پاست مگر آن چه پروردگارت بخواهد، بخششی است قطع نشدنی.
ص: 166
دلیل سوم این که خداوند متعال بشر را ابتدا از ذرّه ی کوچکی آفرید، سپس جسم او را به مرور زمان کامل فرمود تا به مرحله ای رسید که روح در او دمیده شد و در قرآن کریم به این مراحل متوالی اشاره نموده و پس از مراحل آفرینش انسان می فرماید:
(ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ * ثُمَّ إِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَمَيِّتُونَ * ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ). (1)
سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم، پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است، سپس شما بعداز آن می میرید آن گاه در روز قیامت برانگیخته می شوید.
توضیح خدای متعال مدبّر و مربّی انسان ها است، و چون بدون حیات جاوید ابدی راه کمال انسانی مسدود خواهد بود با برپا کردن قیامت راه تکامل نهایی انسان را باز می کند و چون رها کردن انسان ها به حال خود عامل تباهی آنان خواهد شد آنان را به خود وا نمی گذارد بلکه با اعتقاد به قیامت و یاد معاد که بهترین عامل رهایی انسان از تباهی است آنان را می پروراند و سرانجام نیز در قیامت پاداش کار نیک آنان را می دهد .
بنابراین، خدای سبحان اوّلاً با برپا کردن قیامت، راه تکامل انسان را باز و هموار می کند ثانیاً با اعتقاد به قیامت و یاد معاد آنان را تطهیر می کند و ثالثاً در -
ص: 167
قیامت پاداش نیکوکاران را به آنان عطا می کند.
نتیجه این که اگر عالم دیگری وجود نداشته باشد این سیر تکاملی ناقص می ماند و هدف از خلقت انسان محقق نمی شود.
یکی از ادله ی ضرورت معاد روایات فراوانی هستند که از معصومین علیهم السلام به نقل شدند و بر مبنای عقیده ی به معاد دنیا متجر و محل تجارت و مزرعه ی آخرت است اگر معاد و آخرتی نباشد، محل تجارت بودن دنیا معنا نخواهد داشت، در این جا به ذکر چند روایت اکتفا می شود.
1- از وجود مقدس پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه واله وسلم روایت شده فرمودند:
«الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الأَخِرَةِ» دنيا مزرعه و کشتزار آخرت است. (1)
2- مولى الموحدین امیرالمومنین علیه السلام در مورد دنیا می فرمایند:
«مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ ، اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ ، وَرَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ».
تجارت خانه ی اولیا و دوستان خداوند تبارک و تعالی است که در آن رحمت حضر حق را کسب کردند و بهشت را سود خود قرار دادند. (2)
3- از سید الساجدين على بن الحسین علیهما السلام نقل شده که راجع به دنیا فرمودند:
«الدُّنْيَا سُوقُ الأَخِرَةِ وَالنَّفْسُ تَاجِرَةٌ، وَاللَّيْلُ وَالنَّهَارُ رَأْسُ الْمَالِ، وَالْمَكْسَبُ الْجَنَّةُ وَالْخُسْرَانُ النَّارُ، هَذَا وَاللَّهِ التَّجَارَةُ الَّتِي لا تَبُورُ، وَالْبِضَاعَةُ الَّتِي لَا تَخْسَرُ».
ص: 168
دنیا بازار آخرت است و نفس تاجر و بازرگان آن می باشد، و شب و روز سرمایه ی این بازار است، سود و استفاده ی این تجارت بهشت و زیان و ضرر این تجارت جهنم است، به خدا قسم این همان تجارتی است که هیچ گاه تاجرش زیان نمی بیند و سرمایه اش از بین نمی رود. (1)
4- از ابو الحسن سوم امام هادی علیه السلام روایت شده فرمودند:
«الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَخَسِرَ آخَرُونَ» دنیا بازاری است که گروهی در آن سود برده اند و گروهی دیگر ضرر و زیان می برند. (2)
در ادامه ی آیه می فرماید: «ثُمَّ لَتُنَبَّؤُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ» سپس آن چه را عمل می کردید به شما خبر داده می شود .
در این جمله اشاره ای به غرض و مقصود از معاد و برانگیخته شدن است و آن غرض آگاه شدن به اعمالی است که انسان در دنیا انجام داده است.
عبارت «التنبؤنّ» از مادّه ی «نبأ» است و به معنای خبری است که سه اصل و نتیجه در آن باشد: 1- سود و فایده داشته باشد 2- ایجاد علم و دانش کند 3- با شنیدن آن غلبه بر ظن و گمان پیدا شود.
به خبری که دروغی در آن نباشد «نبا» می گویند مثل خبر متواتر و خبری از سوی خدای متعال و پیامبران و اوصیای آنها اسلام. (3)
ص: 169
واژه ی «نبأ» علاوه بر آیه ی مذکور در چند آیه ی دیگر نیز آمده که به چند مورد از آن اشاره می شود.
1- (وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ) (1) و خداوند در قیامت آنها را از آن چه انجام می دادند و نتایج آن آگاه خواهد ساخت.
2- (فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ) (2) پس در نیکی ها بر یک دیگر سبقت جویید، بازگشت همه ی شما به سوی خدای تبارک و تعالی است، سپس از آن چه در آن اختلاف می کردید به شما خبر خواهد داد.
3- (يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَتُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ). (3)
ای مردم! ستم های شما به زیان خود شما است، از زندگی دنیا بهره (می برید)، سپس بازگشت شما به سوی ما است، و ما شما را به آن چه عمل می کردید خبر می دهیم.
در آخر آیه ی مورد بحث فرمود: (وَذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ) یعنی مبعوث کردن مردم و خبر دادن اعمالشان به آنها برای خدای تبارک و تعالی آسان است، و هیچ دشواری ندارد.
ص: 170
خداوند منان اگر چه در این آیه ی مبارکه به آسانی آن اشاره کرد، اما در آیه ای دیگر آن را حتی از خلقت اولیه نیز آسان تر می داند و به اصل خلقت انسان اشاره می کند و می فرماید:
(هُوَ الَّذِي يَبْدَوُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ). (1)
او کسی است که آفرینش مخلوقات را آغاز می کند، سپس آن را باز می گرداند، و این کار برای او آسان تر می باشد.
بعداز آن که پروردگار متعال در آیات گذشته از تسبیح و تقدیس خود سخن به میان آورد و خلقت آسمان ها و زمین و سایر مخلوقات و چگونگی خلقت آنها را بیان فرمود و به مهم ترین عامل عذاب اقوام پیشین اشاره کرد و فرمود که آنچه سبب شد آنها به عذاب دردناک مبتلا شوند این بود که از قبول رسالت پیامبران رو برگرداندند و منکر معاد شدند؛ زیرا بعد از آن حضرت باری تعالی اهتمام داشت تا معاد و روز قیامت را اثبات کند.
می توان گفت مطالب گذشته مقدمه ای بود برای بیان اثبات معاد، و از این جهت به بحث معاد پرداخت و پاسخ همه ی پرسش ها را در یک جمله ی «این کار بر خداوند آسان است» خلاصه کرد.
به عبارت دیگر: این قسمت از آیه ی مبارکه رد اعتقاد مشرکین است که مساله ی بعث و زنده شدن را محال دانسته و می گویند: ممکن نیست خدای تعالی چنین کاری انجام دهد و آنها برای اثبات مدعای خود هیچ دلیلی به جز استبعاد ندارند.
ص: 171
شنیدستم که هر کوکب جهانیست *** جداگانه زمین و آسمانیست
زمین در جنب این افلاک مینا *** چو خشخاشی بود بر روی دریا
تو خود بنگر کزین خشخاش چندی *** سزد تا بر غرور خود بخندی
ص: 172
(فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ) حال که چنین است به خدای متعال و رسول او و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید و خداوند به آن چه که شما عمل می کنید آگاه است و خبر دارد.
بعداز بحث معاد در آیه ی قبلی در این آیه چنین نتیجه گیری می کند: اکنون که قطعا معاد و رستاخیز و حسابی در کار است همه ی شما به خدای متعال و رسول او و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید و بدانید که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است.
به این ترتیب دستور می دهد که خود را برای روز قیامت و رستاخیز از راه ایمان و عمل صالح آماده کنید در این آیه ی مبارکه ایمان به سه اصل «خدای متعال» و «پیامبر عظیم الشان» و قرآن کریم توصیه شده و اصول دیگر نیز در این اصول مندرج هستند، پس لازم است هر عاقل و متفکری به این چند موضوع مهم نیز مومن شود.
ص: 173
راغب اصفهانی در کتاب «مفردات» گفته واژه ی «ایمان» بعضی وقت ها برای دین و شریعتی که پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم آورده استعمال می شود، و بر تمام کسانی که شریعت پیامبر را می پذیرند و به ذات اقدس حق و پیامبری رسول خاتم صلی الله علیه واله وسلم اقرار و اعتراف می کنند، شامل می شود.
و بعضی اوقات لفظ «ایمان» به روش مدح و ستایش بکار می رود که مراد پذیرفتن و گردن نهادن نفس به حق است با تصدیق به آن، و ایمان به این معنا با جمع شدن سه حالت حاصل می شود:
1- شناسایی یا تحقیق با اندیشه و دل.
2- اقرار به زبان و بیان کردن آن.
3- عمل کردن با اعضا و جوارح.
به هریک از اعتقاد و صدق گفتار و عمل صالح، ایمان می گویند. (1)
عین همین معنا از مولی الموحدین امیرالمومنين علیه السلام نقل شده هنگامی که از آن حضرت درباره ی تفسیر ایمان سوال شد، فرمودند:
«اَلْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَإِقْرَارُ بِاللِّسَانِ وَعَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ».
ایمان عبارت از معرفت و شناخت با قلب و اقرار به زبان و عمل با اعضا و جوارح بدن است. (2)
ص: 174
توجه: ابوحمزه ثمالی در ضمن حدیثی از امام باقر علیه السلام پرسید: چه عملی است وقتی آن را انجام دادم حقیقت ایمان را کامل کردم و ایمان کامل می شود؟
امام علیه السلام فرمود:
«تُوَالِي أَوْلِيَاءَ اللَّهِ ، وَتُعَادِي أَعْدَاءَ اللَّهِ ، وَتَكُونُ مَعَ الصَّادِقِينَ كَمَا أَمَرَكَ اللَّهُ».
دوستان خدا را دوست بداری و با دشمنان خدا دشمنی کنی، و این که با صادقان باشی هم چنان که خدا تو را امر فرموده. (1)
ابو حمزه گفت: عرض کردم اولیای خدا چه کسانی هستند؟
حضرت فرمود:
«أَوْلِيَاءُ اللَّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَعَلِيُّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَعَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، ثُمَّ انْتَهَى الأَمْرُ إِلَيْنَا، ثُمَّ ابْنِي جَعْفَرٌ».
اولیا و دوستان خدا، حضرت محمد رسول الله صلی الله علیه واله وسلم و علی و حسن و حسین و على بن الحسین هستند، سپس امر به ما رسید (یعنی امر امامت و دوستی حق تعالى)، سپس پسرم جعفر.
در این وقت امام باقر علیه السلام اشاره فرمودند به حضرت صادق درحالی که در آن جا نشسته بودند.
امام علیه السلام در ادامه فرمودند:
ص: 175
«فَمَنْ وَالَى هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَإِلَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَكَانَ مَعَ الصَّادِقِينَ كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ».
کسی که این ها را دوست داشته باشد در حقیقت اولیا و دوستان خدا را دوست داشته و با صادقان می باشد همان طور که خدای تعالی او را امر فرموده». (1)
حقیقت ایمان تسلیم محض است انسان مومن از خودش عزم مستقل و تصمیم جداگانه و خودسرانه ای ندارد، بلکه تسلیم اراده و تصمیم پروردگار عالم است، تا ذات اقدس حق تکلیف او را به وسیله ی پیامبران روشن سازد.
از امام باقر علیه السلام نقل شده است:
«بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ لَقِيَهُ رَكْبٌ فَقَالُوا: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ فَقَالَ: مَا أَنْتُمْ؟ قَالُوا: نَحْنُ مُؤْمِنُونَ، قَالَ: فَمَا حقِيقَةُ إِيمَانِكُمْ؟ قَالُوا: الرّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَالتَّسْلِيمُ لِأَمْرِ اللَّهِ وَالتَّفْوِيضُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى، فَقَالَ: عُلَمَاءُ حُكَمَاءُ، كَادُوا أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْحِكْمَةِ أَنْبِيَاءَ، فَإِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَلا تَبْنُوا مَا لَا تَسْكُنُونَ، وَلَا تَجْمَعُوا مَا لا تَأْكُلُونَ، وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ».
وقتی رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم در سفر بود، گروهی شتر سوار به آن بزرگوار برخوردند و عرض کردند: سلام بر تو ای رسول و فرستاده ی خدا! -
ص: 176
حضرت به آنان فرمود: شما چکاره هستید؟ عرضه داشتند: ما گروهی مومن هستیم، حضرت فرمود: حقیقت ایمان شما چیست؟ عرض کردند: راضی و خوشنود بودن به قضای خدا و تسلیم و سر فرود آوردن در برابر امر خدا.
پس فرمود: (این ها که شما بیان کردید) صفات دانشمندان حکیمی است که نزدیک است با پیمودن مدارج بلند حکمت، به آسمان رفیع نبوت اوج گیرند، اگر شما در گفتار خود راستگو هستید، خانه ای را که در آن نمی نشینید بنا نکنید و چیزی را که نمی خورید جمع نکنید، و از خداوندی که به سوی او باز می گردید بپرهیزید. (1)
بنابراین ایمان نورانیتی است که اگر در اندرون انسان مستقر گردد، او را به تسلیم محض در برابر خدای متعال وادار می کند و آثار این تسلیم قبل از هر چیز در اندیشه و فکر آدمی ظاهر می شود و آن گاه بر تمایلات او اثر می گذارد، و ثمره ی آن بر تک تک اعضا و جوارح انسان خواهد شد.
در واقع ایمان، باور داشتن خدای متعال و همه ی پیامبران و بهم پیوسته بودن آنها است و هم چنین کتاب خدا و آن چه را که بر پیامبران نازل شده است و وجود ملائکه و پایبند بودن به لوازم آنها است.
و همان گونه که قبلا اشاره شد، ایمان از ریشه ی «امن» به معنای آسودگی و از ویژگی های انسان است و بر انسان دارای ایمان، مومن اطلاق می گردد.
ص: 177
ایمان نوعی اطمینان خاطر است که گویی از شخصیت فرد برخاسته است، اگر با انسان همراه باشد اثبات آن نیازمند دلایل و شواهد جهان بیرون نیست، و همواره ماهیت متعلق آن از جنس نادیدنی است.
و ایمان حقیقی بدون عمل به باورهای دینی تحقق پیدا نخواهد کرد، ظهور و تجلی ایمان حقیقی که موجب سربلندی انسان است زمانی محقق می شود که اعتقاد به توحید و رسالت پیامبران و سایر برنامه های اعتقادی و اخلاقی جامه ی عمل صالح بپوشاند.
لازمه ی التزام و ایمان به اصول و فروع دین آشکار شدن آن در عمل صالح است، اگر انسان بر این باور باشد که رسول خدا فرستاده ای از سوی حضرت حق است، باید گفتار و رفتار او را وحی بداند و در حد توان عمل کند؛ زیرا سخنان او (مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى) (1) است که خداوند به وسیله ی جبرئیل امین به او تعلیم داد (عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى)، (2) و رفتار او نیز به پشتوانه ی (إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ) (3) همراهی می کند.
صرف التزام لفظی به توحید و رسالت و معاد و کتاب بدون عمل به آنها بیشتر مفهوم خیالی ذهنی دارد تا واقعیت همان گونه که در کلام نورانی حضرت سيّد الشهدا علیه السلام آمده که فرمودند:
ص: 178
«إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَالدِّينُ لَعْقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ، فَإِذَا مُحْصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّيَّانُونَ».
به راستی که مردم بنده ی دنیا و دنیا پرستند و دین فقط بر سر زبان های آن ها و لقلقه ی زبانشان است و آن را می چرخانند تا زمانی که زندگی شان تامین شود، اما وقتی که به وسیله ی بلا آزمایش شوند دین داران کم خواهند بود. (1)
به عبارت دیگر: پروردگار یکتا در مقام تشویق و تحریک بندگان به سوی رستگاری و سعادت است، و دستیابی آن را در گرو ایمان و عمل صالح می داند، و بکار گرفتن آن را به بندگان خود پیشنهاد می کند.
این دو مانند دو بالی هستند که انسان می تواند به سبب آن دو از بند و گرفتاری های خودخواهانه و هبوط نجات یافته و به مقام و جایگاهی که نشان منزلت اوست بار یابند به طوری که به هم تنیده اند که یکی بدون دیگری اثری نخواهد داشت و بسیاری از آیات قرآن کریم به آن اشاره دارد.
توجه: روایاتی نقل شدند که دلالت دارند بر این که ولایت امیرالمومنين علیه السلام ملاک و معیار ایمان است در این جا از باب نمونه یکی از آنها ذکر می شود:
در روایتی آمده که ابان بن تغلب از ابو جعفر امام باقر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«وَلايَةٌ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام الْحَبْلُ الَّذِي قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فِيهِ: -
ص: 179
(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلَا تَفَرَّقُوا)، (1) فَمَنْ تَمَسَّكَ بِهِ كَانَ مُؤْمِناً، وَمَنْ تَرَكَهُ خَرَجَ مِنَ الْإِيمَانِ».
ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام همان ریسمان محکمی است که خداوند متعال در رابطه با آن فرمود: «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید»، پس هر بنده ای که به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام تمسّک کند و چنگ بزند، مومن است، و هرکسی ولایت او را ترک کند، در حقیقت از دایره ی ایمان خارج شده است. (2)
علاوه بر آیه ی مبارکه ی مورد بحث در آیات متعدد دیگر نیز امر به ایمان شده است که به قسمتی از آن آیات اشاره می شود.
1- (وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ). (3)
و به آن چه نازل کرده ام (قرآن) ایمان بیاورید که نشانه های آن با آنچه در کتاب های شماست، مطابقت دارد، و نخستین کافر به آن نباشید.
2- (رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرار). (4)
پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که به -
ص: 180
پروردگار خود ایمان بیاورید و ما ایمان آوردیم، پروردگارا! گناهان ما را ببخش و بدی های ما را بپوشان و ما را با نیکان (و در مسیر آنها) بمیران.
3- (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بعيداً). (1)
ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده اید! به خدا و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده و کتب (آسمانی) که پیش از این فرستاده است ایمان (واقعی) بیاورید، کسی که خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند، در گمراهی سخت و دور (از سعادت) افتاده است.
4- وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولِي قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ). (2)
و (به یاد آور) زمانی را که به حواریون (اصحاب خاص حضرت مسیح علیه السلام) وحی فرستادم که به من و فرستاده ی من ایمان بیاورید آنها گفتند: ایمان آوردیم و گواه باش که ما مسلمانیم.
5- (آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبيرٌ). (3)
به خدای تبارک و تعالی و رسولش ایمان بیاورید و از آن چه شما را جانشین و -
ص: 181
نماینده (ی خود) در آن قرار داده انفاق کنید؛ (زیرا) کسانی که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگی دارند.
6- (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش را به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد؛ و خداوند غفور و رحیم است.
ایمان درجاتی ،دارد و در این رابطه احادیثی از ائمه معصومین علیهم السلام نقل شدند، به عنوان نمونه دو روایت نقل می شود
عبدالعزیز قراطیسی گفت: ابو عبدالله امام جعفر صادق علیه السلام به من فرمود:
«يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ! إِنَّ الْإِيمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ، يُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةٌ بَعْدَ مِرْقَاةٍ ، فَلا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الْإِثْنَيْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ : لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى يَنْتَهِيَ إِلَى الْعَاشِرَةِ، فَلا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ فَيُسْقِطَكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ، وَإِذَا رَأَيْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْكَ بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَيْكَ بِرِفْقٍ، وَلا تَحْمِلَنَّ عَلَيْهِ مَا لا يُطِيقُ فَتَكْسِرَهُ؛ فَإِنَّ مَنْ كَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَيْهِ جَبْرُهُ».
ص: 182
اى عبدالعزيز! همانا ایمان ده درجه دارد و مانند نردبان است که باید پله پله از آن بالا رفت، کسی که دو پله بالا رفته نباید به کسی که یک پله بالا رفته بگوید: تو هیچ به حساب نمی آیی مگر این که به پله دهمی رسیده باشد، (یعنی کسی که دارای درجه بالاتر ایمان است به کسی که در درجه از او پایین تر است نگوید که: تو دارای ایمان نیستی) و کسی که در درجات ایمان از تو پایین تر است از درجه ی اعتبار او را ساقط مشمار و (از زمره ی مومنین) خارج مكن که در این صورت کسی که برتر از تو می باشد تو را (از زمره ی مومنین) خارج می شمارد.
و هرگاه کسی را دیدی که (مرتبه ی ایمانش) یک درجه پایین تر از تو است او را با مهربانی و مدارا (و آموزش وسایل ترقی و پیشرفت) به درجه ی خود برسان، و چیزی را که طاقت نمی آورد هرگز بر او تحمیل نکن که او را در هم می شکنی، به راستی کسی که مومنی را در هم بشکند باید آن را بار دیگر اصلاح کند و بهبودی بخشد. (1) (2)
تقریبا شبیه همین مضامین، حدیثی در «خصال» شیخ صدوق هم آمده است، در آن روایت می خوانیم: عبدالعزیز می گوید: محضر مبارک امام ششم جعفربن -
ص: 183
محمد علیهما السلام شرفیاب شدم و راجع به شیعیان با آن حضرت گفت وگو کردم و گفتار و عقاید آنها را بیان نمودم، امام صادق علیه السلام فرمود:
«يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ الْإِيمَانُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ، لَهُ عَشْرُ مَرَاقِيَ، وَتَرْتَقِي مِنْهُ مِرْقَاةٌ بَعْدَ مِرْقَاةٍ، فَلا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الْوَاحِدَةِ لِصَاحِبِ الثَّانِيَةِ: لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ، وَلا يَقُولَنَّ صَاحِبُ الثَّانِيَةِ لِصَاحِبِ الثَّالِثَةِ: لَسْتَ عَلَى شَيْءٍ حَتَّى انْتَهَى إِلَى الْعَاشِرَةِ».
ای عبدالعزیز! ایمان دارای ده درجه است و مانند نردبان پله دارد که باید از آنها بالا بروی، و کسی که یک پله بالا رفته به آن کس که در پله ی پایین قرار دارد نباید بگوید: تو چیزی نیستی (ایمان نداری) تا آن گاه که به پله ی دهم برسد.
بعداز آن امام علیه السلام فرمود:
«وَكَانَ سَلْمَانُ فِي الْعَاشِرَةِ وَأَبُو ذَرّ فِي التَّاسِعَةِ وَالْمِقْدَادُ فِي الثَّامِنَةِ، يَا عَبْدَالْعَزِيزِ! لا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَكَ فَيُسْقِطَكَ مَنْ هُوَ فَوْقَكَ، وَإِذَا رَأَيْتَ الَّذِي هُوَ دُونَكَ فَقَدَرْتَ أَنْ تَرْفَعَهُ إِلَى دَرَجَتِكَ رَفْعاً رَفِيقاً فَافْعَلْ، وَلا تَحْمِلَنَّ عَلَيْهِ مَا لا يُطِيقُهُ فَتَكْسِرَهُ؛ فَإِنَّهُ مَنْ كَسَرَ مُؤْمِناً فَعَلَيْهِ جَبْرُهُ؛ لِأَنَّكَ إِذَا ذَهَبْتَ تَحْمِلُ الْفَصِيلَ حَمْلَ الْبَازِلِ فَسَخْتَهُ».
سلمان فارسی در پله ی دهم ایمان بود و ابوذر در پله ی نهم و مقداد در پله ی هشتم قرار داشتند.
ای عبدالعزیز! کسی که یک درجه از تو پایین است نباید از نظرت دور بماند و بخواهی به او فخر بفروشی، اگر چنین کنی آن که از تو بالاتر است -
ص: 184
تو را از نظرش خواهد انداخت، متوجه باش به کسانی که از تو پایین تر هستند کمک کنی که خود را به تو برسانند، کاری نکنی که او را ناراحت سازی و کمرش را بشکنی، و هر کس کمر مومنی را بشکند باید آن را جبران کند؛ زیرا اگر بخواهی بار شتر بزرگ را بر دوش بچه شتر بگذاری کمرش می شکند. (1)
ایمان به خالق هستی همراه با اعمال صالح دارای ثمراتی هست که در قرآن کریم به آنها اشاره شده است و در این مختصر به چند آیه اشاره می شود:
1- (الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبِ). (2)
آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، پاکیزه ترین (زندگی) و بهترین سرانجام ها نصیبشان است.
2- (وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً). (3)
خداوند متعال به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان -
ص: 185
آنها خلافت روی زمین را بخشید و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده پابرجا و ریشه دار خواهد ساخت، و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدل می کند، آن چنان که تنها مرا می پرستند.
3- (وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ). (1)
و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند، ما هم درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آنها می گشودیم.
4- (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً * خَالِدِينَ فِيهَا لا يَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً). (2)
اما کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغ های فردوس منزلگاهشان است، آنها جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز تقاضای نقل مکان از آنجا نمی کنند.
5- (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ مَا يَشَاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ). (3)
اما کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در بهترین باغ های بهشتند، و هرچه بخواهند نزد پروردگارشان برای آنها فراهم است، این است فضل بزرگ.
6- (مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقاً). (4)
ص: 186
هرکس به خدای متعال ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد او را در باغ هایی از بهشت وارد سازد که از زیر درختانش نهرها جاری است، جاودانه در آن می مانند، و خداوند سبحان روزی نیکویی برای او قرار داده است.
ایمان به خداوند متعال دارای آثاری فراوان است، از جمله این که اجر و پاداشی را از سوی خدای سبحان در پی دارد هم چنین موجب پوشیده شدن و آمرزش گناهان می شود که مهم ترین پیام آیه ی مورد بحث و نیز آیات دیگر ناظر به آن است و می توان اجر و پاداش مومنان را در چهار مرحله ذکر نمود مرحله ی نخست در دنیا مومنان نخستین مرحله ی پاداش کارهای خوب خود را در دنیا می گیرند چنان که خدای متعال فرمود:
(إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ). (1)
به راستی که هرکس پرهیزکاری پیشه کند و شکیبایی و استقامت نماید، (سرانجام پیروز می شود؛) چراکه خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند.
صدر آیه ی شریفه به موضوع به قدرت رسیدن حضرت يوسف علیه السلام اشاره دارد و از سوی دیگر بیان آیه ی شریفه مطلق است و به هیچ قیدی مقید نشده، با توجه به این دو نکته می توان گفت: آیه ی مبارکه مختص به آخرت نیست بلکه جزای عمل احسان در دنیا را نیز شامل می شود.
ص: 187
اصولاً حسنات دنیوی مانند برخورداری از مال حلال، زندگی شرافتمندانه، ارحام و دوستان صالح، پیروزی بر دشمن بهره مندی از امدادهای غیبی القای رعب در دل های مهاجمان و امور دیگر همگی اجر دنیایی مومنان شمرده می شوند هرچند برخی از آنها شاید از قبیل فضل الهی باشد نه اجر.
مرحله دوم هنگام مرگ و ورود به عالم برزخ است، خدای سبحان می فرماید:
(وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ). (1)
و هرکس به عنوان مهاجرت به سوی خدای سبحان و پیامبر او از خانه ی خود بیرون رود، سپس مرگش فرا رسد، پاداش او بر خدای متعال است.
مرحله ی سوم در قیامت کبرا است همان طوری در سوره ی مبارکه ی آل عمران فرمود:
(وَإِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَأُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ). (2)
و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهید گرفت، آنها که از آتش (دوزخ) دور شده و به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگار شده اند.
و در آیه ی شریفه ی دیگر فرمود:
(وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ -
ص: 188
فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ). (1)
خداوند متعال به مردان و زنان با ایمان باغ هایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند، و مسکن های پاکیزه ای در بهشت های جاودان (نصیب آنها ساخته) است.
به طور قطع ورود به بهشت و پاداش کامل اجر اخروی مومن است.
مرحله ی چهارم پس از ورود به بهشت که فرمود:
(وَرِضْوانُ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ). (2)
و (خشنودی و) رضای خدا (از همه چیز) برتر است و پیروزی بزرگ همین است. اما در بهشت نیز درجاتی وجود دارد که انسان ها به مقدار ایمان و عمل صالح شان، مقام و مراتب آنها نیز مختلف است.
در سوره ی مبارکه فجر راجع به افراد خاصی از مومنان می فرماید: (فَادْخُلي فِي عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتي) (3) پس در سلک بندگانم درآی و در بهشتم وارد شو.
ایمان به خدای تبارک و تعالی و پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه واله وسلم از هم دیگر منفک و جدا نیستند یعنی هر کس که بخواهد به خدای متعال ایمان بیاورد -
ص: 189
باید به پیامبرش هم ایمان بیاورد تا به وسیله ی این ایمان ایمان به خدای متعال کامل و مفيد واقع شود؛ چون خداوند مستقیماً با هیچ بنده ای سخن نگفته و خودش را معرفی نکرده است و لطایف و ظرایف و حقایق را به هیچ بنده ای از بندگانش غیر از انبیای عظام علیهم السلام بیان نکرده است، چگونه می شود بشر بدون توسل و ایمان به پیامبری از پیامبران بزرگ الهی به خدای تعالی ایمان بیاورد؟
در نتیجه ایمان به خدای متعال مستلزم ایمان به نبی اکرم صلی الله علیه واله وسلم است، و ایمان به پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم مستلزم ایمان به خدای تعالی می باشد و این دو لازم و ملزوم یک دیگر هستند و از هم جدا نشده و انفکاکی ندارند لذا در این آیه می فرماید: (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ) ایمان بیاورید به خدای تعالی و رسول او.
در حقیقت هرکس به خدای متعال ایمان داشته باشد اما به رسول اکرم صلى الله عليه واله وسلم ایمان نیاورده باشد این شخص در واقع اصلاً ایمان ندارد.
علاوه بر آیه ی مورد بحث در آیات دیگر قرآن هم این دستور آمده که به خدای متعال و پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم ایمان بیاورید:
1- (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ). (1)
ای کسانی که ایمان (زبانی) آورده اید! به خدای سبحان و پیامبرش ایمان (واقعی) بیاورید.
ص: 190
2- (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ). (1)
پس ایمان بیاورید به خدای متعال و فرستاده اش، آن پیامبر درس نخوانده ای که ایمان به خدا و کلماتش دارد و از او پیروی کنید تا هدایت یابید.
3- (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ). (2)
مومنان واقعی کسانی هستند که ایمان به خدای متعال و رسولش آورده اند، و هنگامی که در کار مهمی با او باشند بدون اجازه ی او به جایی نمی روند.
4- (إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً * لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ وَتُسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً). (3)
ما تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم تا به خدای متعال و رسولش ایمان بیاورید و از او دفاع کنید، او را بزرگ دارید و خدا را صبح و شام تسبیح کنید.
5- (وَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيراً). (4)
و آن کس که ایمان به خدای متعال و پیامبرش نیاورده (سرنوشتش دوزخ است)؛ چراکه ما برای کافران آتش فروزان آماده کرده ایم.
6- (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ -
ص: 191
فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ). (1)
مومنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدای سبحان و رسولش ایمان آورده اند سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کرده اند، آنها راستگویانند.
7- (آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كبيرٌ). (2)
به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آن چه شما را نماینده (ی خود) در آن قرار داده انفاق کنید؛ (زیرا) کسانی که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگی دارند.
8- (تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ). (3)
به خدای سبحان و رسول او ایمان بیاورید، و در راه خداوند با اموال و جان هایتان جهاد کنید، این برای شما از هر چیز بهتر است اگر بدانید.
در ادامه ی آیه ی مورد بحث می فرماید: (وَالنُّورِ الَّذي أَنْزَلْنَا) (به خدای متعال و رسول او) و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید.
راغب اصفهانی در کتاب «مفردات» گفته نور روشنایی پراکنده ایست که به دیدگان و بینایی کمک می کند و آن دو قسم است: نور دنیوی و نور آخرتی، -
ص: 192
نور دنیایی هم دو نوع است:
1- نور معقول که به چشم دل و بصیرت کمک می کند مثل نوری که از ضمیر انسان و اوامر الهی ظاهر می شود مانند نور عقل و نور قرآن.
2- نور محسوس که به دیدن چشم ظاهر کمک می کند که از اجسام نورانی ساطع و منتشر می شود مثل نور خورشید و ماه و ستارگان و سایر اشیای نورانی. (1)
و بعضی ها در تعریف نور گفتند: النور ظاهر بنفسه مظهر لغیره، یعنی نور خود به خود ظاهر و آشکار است و غیر خود را آشکار می کند. (2)
به عبارت دیگر: نور عبارت است از جریان ذرّاتی بی نهایت ریز به نام «فرتون» که با سرعتی معادل 300 هزار کیلومتر در ثانیه از منبع خود تشعشع می کنند، و آن که در ذات خود ظاهر و روشن باشد و از نظر اثر بیرونی مظهر و روشن کننده ی غیر خود باشد.
این مفهوم نور مصادیق گوناگونی دارد که در شدت و ضعفِ صدق مفادِ آن بر آنها متفاوت می باشد مثلاً هم می توان بر خورشید اطلاق نور کرد و هم بر یک لامپ روشن؛ زیرا هردو در ذات و جوهر خود، ظاهر و روشن بوده و هم روشن کننده ی غیر خود می باشند ولی روشنی و روشنگری خورشید کجا و روشنی و روشنگری لامپ کوچک کجا؟
ص: 193
گفتنی است هرچه که در ذات خود ظاهر و روشن است و هر چیزی را ظاهر و روشن می سازد بر آن نور اطلاق می شود به همین دلیل گفته می شود: علم نور است؛ زیرا هم در ذات خود ظاهر است و هم در پرتو علم است که می توان بسیاری از راه ها را شناخت و مجهولات را کشف کرد.
تذکر: هرچند مطالب یاد شده به ظاهر تعریف نور است، اما می توان گفت: نور به معنای روشنایی - که ظاهر بالذات و مظهر غیر است - در حقیقت یک امر بسیط می باشد که جنس و فصل و ماده و صورت ندارد، و هم چنین حد و تعریف هم نخواهد داشت؛ زیرا کاشف و مُعرِّف هر چیزی باید اظهر و اجلی و ظاهر تر باشد، بدیهی و روشن است که از نور که حقیقت آن ظهور است مفهومی ظاهرتر و آشکارتر نخواهد بود.
لازم به یادآوری است که هرچه زیبایی که به چشم می آید از پرتو نور و روشنایی است و گرنه در تاریکی زیبایی مفهومی ندارد زیبایی حق و حقیقت با نور معرفت درک می گردد، و زیبایی ظاهری با عزیزترین حس ما که بینایی است دیده می شود.
و خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی نور فرمودند: (اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْض). (1) خدای متعال نور آسمان ها و زمین است.
آری خدای سبحان نور آسمان ها و زمین است روشنی و روشنی بخش همه ی آنها می باشد.
ص: 194
در قرآن کریم واژه ی نور بسیار آمده است اما مفهوم جامع و مصاديق مختلف دارد که خداوند ذات اقدس خود را نور آسمان ها و زمین معرفی می کند، و هم چنین بر قرآن مجید و خورشید و ماه نیز نور اطلاق کرده ولی مراد از «نور» در آیه ی مورد به حسب ظاهر همین قرآن کریم ،است، و عبارت «انزلنا» (نازل کردیم) گواه این مدعا است.
و در آیات متعدد دیگر هم از قرآن مجید تعبیر به «نور» شده است که به قسمتی از آنها اشاره می شود:
1- (وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً) (1) و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم.
2- (فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). (2)
پس کسانی که به او ایمان آوردند و حمایت و یاریش کردند، و از نوری که با او نازل شده پیروی نمودند، آنان رستگارانند.
3- (قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانَ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً). (3)
ای مردم دلیل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد، و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم.
ص: 195
4- (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيَجْعَلْ لَكُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تا دو سهم از رحمتش به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.
تذکر: هرچند گفته شد به حسب ظاهر مقصود از نور در آیه ی مورد بحث قرآن کریم است ولی در روایات متعددی که از طرق اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده «نور» در این آیه مبارکه به وجود مقدس امام علیه السلام تفسیر شده است، و این تعبیر هیچ بُعدی ندارد؛ چون قرآن کریم ظاهری دارد و باطنی، و به تعبیر سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه السلام که فرمودند:
«كِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ: عَلَى الْعِبَارَةِ وَالإِشَارَةِ وَاللَّطَائِفِ وَالْحَقَائِقِ، فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِ، وَالإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِ، وَاللَّطَائِفُ لِلأَوْلِيَاءِ، وَالْحَقَائِقُ لِلْأَنْبِيَاءِ».
کتاب خدای تبارک و تعالی بر چهار اساس استوار است: یکی عبارت ظاهری و دیگری اشاره، سوم لطایف و چهارم حقایق؛ عبارت ظاهری برای عوام و توده ی مردم و اشاره برای خواص و نخبگان و لطایف برای اولیا و دوستان و حقایق برای پیامبران است. (2)
ص: 196
با توجه به این روایت، تفسیر نور به وجود امام علیه السلام ممکن است از این نظر باشد که وجود مقدس امام علیه السلام تجسّم عملی کتاب خدای متعال است.
در کلمات گهربار معصومین علیهم السلام واژه ی نور به همه ی آن انوار پاک تفسیر و اطلاق شده است و انتساب نور به ائمه ی اطهار علیهم السلام به صورت های گوناگون در زیارت نامه های مختلف مطرح است.
با توجه به این که حضرات معصومین خلیفه و جانشین الهی در زمین هستند، و با عنایت به فرمایش حضرت رسول صلى الله عليه واله وسلم که فرمود:
«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَاشْتَقَهُ مِنْ جَلَالِ عَظَمَتِهِ»، (1) چه کسی می تواند بهترین و بزرگ ترین و کامل ترین نشانه برای حضرت حق باشد؟ اگر او خلیفه و جانشین حق بر زمین است هماهنگی لازم و هم سنخ در او با مستخلف عنه لازم است اگر خداوند نور آسمان و زمین است پیامبر و جانشینان او نیز به تبع باید از آن نور مقدس برخوردار باشند.
به عنوان نمونه بخشی از آن روایات در این جا آورده می شود:
1- ابو خالد کابلی گفت: از ابو جعفر امام باقر علیه السلام تفسیر این آیه را پرسیدم که خدای تبارک و تعالی فرمود: (فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا) به خدای متعال -
ص: 197
و رسولش و نوری که فرستاده ایم ایمان آورید.
حضرت فرمودند: «يَا أَبَا خَالِدٍ! النُّورُ وَاللَّهِ الأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، هُمْ وَاللَّهِ نُورُاللَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ، وَهُمْ وَاللَّهِ نُورُاللَّهِ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ، وَاللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ، وَهُمْ وَاللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ، وَيَحْجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ.
وَاللَّهِ يَا أَبَا خَالِدٍ لا يُحِبُّنَا عَبْدٌ وَيَتَوَلَّانَا حَتَّى يُطَهِّرَاللَّهُ قَلْبَهُ، وَلا يُطَهِّرُاللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّى يُسَلَّمَ لَنَا، وَيَكُونَ سِلْماً لَنَا، فَإِذَا كَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِيدِ الْحِسَابِ، وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ يَوْمِ الْقِيَامَةِ الْأَكْبَرِ».
ای ابا خالد! به خدا سوگند که مقصود از نور امامان از آل محمد علیهم السلام می باشند تا روز قیامت، به خدا قسم که آنان همان نور خدای متعال هستند که نازل فرموده، به خدا سوگند که ایشان نور خدای سبحان در آسمان ها و زمین می باشند، به خدا قسم ای ابا خالد نور امام در دل مومنین از نور خورشید تابان در روز روشن تر است.
به خدا سوگند که امامان دل های مومنین را روشن و منوّر می سازند و خدا از هرکس خواهد نورشان را پنهان می کند در نتیجه دلهای ایشان ظلمانی و تاریک می شود به خدا قسم ای با خالد هیچ بنده ای ما را دوست نمی دارد و از ما پیروی نمی کند مگر آن که خداوند متعال دلش را (از پلیدی ها و زنگارها) پاک می گرداند و خداوند بزرگ قلب بنده ای را پاکیزه نمی کند مگر اینکه با ما خالص شده و آشتی کرده باشد (یک رنگ شده باشد و سازگار)، و چون با ما سازش کرد -
ص: 198
خدای سبحان از حساب سخت نگاهش می دارد، و از هراس بزرگ روز قیامت او را ایمن می سازد. (1)
نکته: گاهی انسان در قلب خود خضوع مخصوص در پیشگاه حق و معنویتی خاص نسبت به معارف غیبی احساس می کند که عامل و علت آن برای او معلوم نیست از آن جا که جهان هستی بر اساس علت و معلول اداره می شود ممکن نیست که آن خضوع و این معنویت به خودی خود به وجود آمده باشد، و چون خود انسان فاقد آن بوده نمی توان گفت که خودش سبب و عامل این نورانیت است پس منشا و تکیه گاه حالت مزبور، باید موجود دیگری باشد.
روایت مذکور ناظر به هدایت ملکوتی امام معصوم علیه السلام است؛ زیرا هدایت به معنای ارائه طریق که مقامی ظاهری است از راه چشم و گوش به انسان ها می رسد، در حالی که امام باقر علیه السلام در این روایت فرمود: به خدا سوگند، نور امام در دلها روشن تر و تابناک تر از نور خورشید در روز است به خدا سوگند امامان دل های مومنان را نورانی و روشن می کنند و خداوند نور آنان را از افراد نالایق باز می دارد و ایشان از آن نور معنوی محجوب خواهند بود، از این رو دل های محجوب تاریک است.
2- عبدالله بن سنان گفت: از ابو عبدالله امام جعفر صادق علیه السلام تفسیر این آیه را پرسیدم که خدای متعال فرمود: (قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مبيناً). (2)
ص: 199
حضرت فرمودند: «الْبُرْهَانُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه واله وسلم وَالنُّورُ عَلِی علیه السلام» مقصود از برهان پیامبر اسلام حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم و مراد از نور امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام است. (1)
3- محدّث بزرگوار عالم تشیّع ثقة الاسلام کلینی در کتاب شریف «کافی» از ابا عبدالله امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت در مورد آیه ی (وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ) فرمود:
«النُّورُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَالأَئِمَّةُ علیهم السلام» مقصود از نور در این آیه امیرالمومنين حضرت علی علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام هستند. (2)
4- در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده پیامبر خدا محمد مصطفی صلى الله عليه واله وسلم امور سخت و سنگین را از امت خود برداشت پس از آن فرمود: (فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ) یعنی به پیامبر خدا صلى الله عليه واله وسلم ایمان آوردند، (وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أَنْزِلَ مَعَهُ) مقصود از نور یعسوب الدین امیرالمومنین علیه السلام است. (3)
5- از وجود مقدس خاتم الانبیاء صلى الله عليه واله وسلم روایت شده که خطاب به امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
«يَا عَلِيُّ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَنِي وَإِيَّاكَ مِنْ نُورِهِ الْأَعْظَمِ، ثُمَّ رَشَ مِنْ نُورِنَا عَلَى جَمِيعِ الْأَنْوَارِ مِنْ بَعْدِ خَلْقِهِ لَهَا، فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَيْنَا، وَمَنْ أَخْطَأَهُ ذَلِكَ النُّورُ ضَلَّ عَنَّا).
ای علی! خدای تبارک و تعالی من و تو را از نور بزرگ خودش آفریده، سپس از نور -
ص: 200
ما بر تمام نورهای دیگر خلقش افشانده است، پس هرکدام از آن نورها که پرتوی از نور ما به آن اصابت کرد و رسید به سوی ما هدایت شد، و به هرکدام که مورد اصابت قرار نگرفت گمراه و از در خانه ی ما دور شد.
سپس این آیه ی شریفه را قرائت فرمود: (وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُور) (1) کسی که خدای متعال نوری برای او قرار نداده، نوری برای او نیست. (2)
6- ابو ایوب انصاری از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم نقل می کند که آن حضرت فرمودند:
«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ الْجَنَّةَ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ الْعَرْشِ، ثُمَّ أَخَذَ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ فَقَذَفَهُ فَأَصَابَنِي ثُلُثُ النُّورِ، وَأَصَابَ فَاطِمَةَ ثُلُثُ النُّورِ، وَأَصَابَ عَلِيّاً وَأَهْلَ بَيْتِهِ تُلُثُ النُّورِ، فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ اهْتَدَى إِلَى وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ، وَمَنْ لَمْ يُصِبْهُ مِنْ ذَلِكَ النُّورِ ضَلَّ عَنْ وَلايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ».
چون خداوند متعال بهشت را آفرید، آن را از نور عرش خلق کرد، سپس این نور را انداخت و یک سوم آن به من رسید و یک سوم به فاطمه علیها السلام و یک سوم دیگر به على علیه السلام و خاندان او رسید، پس هرکس که از این نور به او اصابت کرده و رسیده باشد به ولایت آل محمد صلی الله علیه واله وسلم راه پیدا می کند، و هرکس که از این نور به او نرسیده باشد از ولایت آل محمد صلی الله علیه واله وسلم گمراه می شود. (3)
7- مفضّل بن عمر روایت کرده که امام ششم جعفر صادق بن محمد صلی الله علیه واله وسلم -
ص: 201
فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَرْبَعَةَ عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ، فَهِيَ أَرْوَاحُنَا».
خداوند متعال چهارده هزار سال قبل از خلقت بندگان، چهارده نور از نور عظمتش را خلق فرمود، و آن چهارده نور ارواح ما هستند.
جابر می گوید: به آن حضرت عرض شد: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم! اسامی آن چهارده نور چیست و آنها چه کسانی هستند؟
امام صادق علیه السلام فرمود: «مُحَمَّدٌ وَعَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ وَالْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ، آخِرُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِي يَقُومُ بَعْدَ غَيْبَتِهِ فَيَقْتُلُ الدَّجَّالَ وَيُطَهِّرُ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ ظُلم». آنها محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان معصوم علیهم السلام فرزندان حسین می باشند که آخرین ایشان قائم است، و اوست که بعداز غیبتش قیام می کند و دجال را از بین می برد، و زمین را از هر ستم و ظلمی پاک می فرماید. (1)
8- جابربن یزید جعفی گفت: ابو جعفر امام محمد باقر علیه السلام به من فرمود: «يَا جَابِرُ! إِنَّ اللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ، خَلَقَ مُحَمَّداً وَعِشْرَتَهُ الْهُدَاةَ الْمُهْتَدِينَ، فَكَانُوا أَشْبَاحَ نُورٍ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ» ای جابر! همانا خداوند نخستین موجودی که خلق کرد وجود مقدس حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم و اهل بیت و خویشان او بود (یعنی ائمه هدى علیهم السلام) راهنمایان راه یافته بودند، و آنها در برابر خدای تبارک و تعالی اشباح نور بودند.
جابر می گوید: محضر آن حضرت عرض کردم: اشباح چیست؟ امام باقر علیه السلام فرمود:
«ظلُّ النُّورِ أَبْدَانُ نُورَانِيَّةٌ بِلا أَرْوَاحٍ، وَكَانَ مُؤيَّداً بِرُوحِ وَاحِدَةٍ وَهِيَ رُوحُ -
ص: 202
الْقُدْسِ، فَبِهِ كَانَ يَعْبُدُ اللَّهَ وَعِتْرَتُهُ، وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ حُلَمَاءَ عُلَمَاءَ بَرَرَةٌ أَصْفِيَاءَ يَعْبُدُونَ اللَّهَ بِالصَّلاةِ وَالصَّوْمِ وَالسُّجُودِ وَالتَّسْبِيحِ وَالتَّهْلِيلِ، وَيُصَلُّونَ الصَّلَوَاتِ وَيَحجُّونَ وَيَصُومُونَ».
سایه ای از نور (خدای سبحان) بوده است، بدن های نورانی بدون روح (مستقل برای هریک) بوده و توانایی و نیروی آن سایه به نور یگانه ای بود که همان روح القدس بود که آن حضرت و خاندان پاکش به وسیله ی آن روح، خدا را عبادت می کردند، از این جهت خدای سبحان ایشان را خویشتن دار، دانشمند، نیکوکار و برگزیده آفرید، با نماز و روزه و سجود و تسبیح و تهلیل خدا را عبادت می کردند و نمازها را می گزاردند و حج می کردند و روزه می گرفتند. (1)
با مراجعه به منابع دینی می توان گفت در قرآن مجید و روایات اسلامی از چند چیز به عنوان «نور» تعبیر شده است:
1- یکی از آنها - همان طوری که قبلاً اشاره شد - قرآن مجید است، چنان که در سوره ی مبارکه ی مائده می خوانیم: (قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ). (2)
ص: 203
از سوی خداوند نور و کتاب آشکاری برای شما آمده است.
همان طوری که نور کمک می کند تا انسان ها اشیای اطراف خود را بشناسد، قرآن کریم هم به ما کمک می کند تا راه و روش زندگی را بفهمیم، خودمان را بشناسیم اشیا را بشناسیم اطرافیان خودمان را بشناسیم، مومنین و متقین را بشناسیم، کافران و منافقین را بشناسیم.
به عبارت دیگر: کار قرآن روشنگری و آشکار کننده است، کفار را از مومنین، مومنین را از منافقین، اعمال خیر را از اعمال شرّ، هدایت را از ضلالت، کوری را از بینایی نشان می دهد و راهنمایی می کند اگر بخواهیم مومنان را بشناسیم به قرآن کریم مراجعه می کنیم که راجع به مومنان فرمود:
(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَكَتْ أَيْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَيْرُ مَلُومِينَ * فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ العَادُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ * وَالَّذِينَ هُمْ عَلَى صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ * أُولَئِكَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ). (1)
مومنان رستگار شدند، آنها که در نمازشان خشوع دارند، و آنها که از لغو و بیهودگی روی گردانند، و آنها که زکات را می دهند، و آنها که دامان خود را از آلودگی به بی عفتی حفظ می کنند، تنها آمیزش جنسی با همسران و کنیزان شان دارند که در بهره گیری از آنها ملامت نمی شوند، -
ص: 204
و هرکس غیر این طریق را طلب کند تجاوزگر است، و آنها که امانت ها و عهد خود را مراعات می کنند، و آنها که از نمازها مواظبت می نمایند، (آری) آنها وارثانند که بهشت برین را ارث می برند، و جاودانه در آن خواهند ماند.
اگر بخواهیم کفّار را بشناسیم نشانه های آنها در قرآن آمده:
(أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ * فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُ الْيَتِيمَ * وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ). (1)
آیا کسی که روز جزا را پیوسته انکار می کند مشاهده کردی ؟ او همان کسی است که یتیم را با خشونت می راند، و دیگران را به اطعام مسکین تشویق نمی کند.
2- ایمان یکی دیگر از مصادیق نور است چنان که در سوره ی مبارکه ی بقره آمده است:
(اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ). (2)
خداوند ولی کسانی است که ایمان آورده اند، آنها را از ظلمت های (شرک و کفر) به سوی نور (ایمان) هدایت و رهبری می کند.
3- دیگر از چیزهایی که از آن تعبیر به نور شده آیین اسلام است چنان که در سوره ی مبارکه ی توبه می خوانیم:
(وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْكَرِهَ الْكَافِرُونَ). (3)
ص: 205
خداوند ابا دارد جز از این که نور (اسلام) را کامل کند هرچند کافران نخواهند.
4- شخص پیامبر بزگوار اسلام صلی الله علیه واله وسلم نور است خدای متعال در سوره ی مبارکه ی احزاب درباره ی پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: (وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُنِيراً) (1) ما تو را دعوت کننده به سوی خدای سبحان به اذن و فرمان او چراغی نور بخش قرار دادیم.
5- امامان و پیشوایان معصوم علیهم السلام نور هستند چنان که در زیارت جامعه آمده: «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ» خداوند شما را نورهایی آفرید که اطراف عرش او حلقه زده بودید.
و هم چنین در همان زیارت نامه آمده است: «وَأَنْتُمْ نُوْرُ الْأَخْيَارِ وَهُ-دَاةٌ الأَبْرَارِ» شما نور خوبان و هدایت کننده ی نیکوکاران هستید.
و از سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین علیه السلام روایت شده فرمود:
«دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم وَعِنْدَهُ أُبَيُّ بْنُ كَعْبٍ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم: مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا عَبْدِاللَّهِ! يَا زَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ، قَالَ لَهُ أَبَيٌّ: وَكَيْفَ يَكُونُ يَا رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم زَيْنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرَضِينَ أَحَدٌ غَيْرُكَ؟
قَالَ: يَا أَبَيُّ: وَالَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ نَبِاً إِنَّ الْحُسَيْنَ بْنَ عَلِي فِي السَّمَاءِ أَكْبَرُ مِنْهُ فِي الْأَرْضِ، وَإِنَّهُ لَمَكْتُوبٌ عَنْ يَمِينِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِصْبَاحُ هُدًى وَسَفِينَةٌ نَجَاةٍ».
خدمت جدم رسول گرامی اسلام صلى الله عليه واله وسلم رسیدم درحالی که ابی ابن کعب -
ص: 206
شرفیاب حضورش بود، رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم به من فرمود: خوش آمدی ای ابا عبدالله و ای زینت آسمان ها و زمین ها، ابی بن کعب به آن حضرت عرض کرد: یا رسول الله با وجود شما چگونه کسی می تواند زینت آسمان ها و زمین ها باشد؟
پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: سوگند به خداوندی که مرا به پیغمبری برانگیخت، حسین بن علی در آسمان بزرگ تر است از او در روی زمین و عظمتش بیشتر است؛ زیرا در طرف راست عرش الهی نوشته شده: حسین چراغ و نور هدایت و کشتی نجات است. (1)
و در زیارت نامه ی دیگر آمده:
«وَأَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَنُورَكُمْ وَطِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ، طَابَتْ وَطَهُرَتْ بَعْضُهَا مِنْ بَعْض خَلَقَكُمُ اللهُ أَنْوَاراً».
و شهادت می دهم که ارواح شما و نور شما و خمیر مایه ی شما یکی است، هریک از شما پاکیزگی و پاکی را از آن دیگر گرفته است، خدای متعال شما را به صورت انواری آفریده است. (2)
و در زیارت جامعه می خوانیم:
«كَلَامُكُمْ نُورٌ وَأَمْرُكُمْ رُشْدٌ وَوَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَى وَفِعْلُكُمُ الْخَيْرُ وَعَادَتُكُمُ الْإِحْسَانُ وَسَجِيَّتُكُمُ الْكَرَمُ».
ص: 207
سخنان شما نور، و امرتان هدایت، و سفارشتان تقوی و فعل شما خیر و عادتتان احسان، و خوی شماکرم است. (1)
آری، کلام معصومین علیهم السلام نور است و باعث نورانیت دل های مشتاقان و حاملانش می شود؛ زیرا سخن معصوم سخن خدای تبارک و تعالی است.
و در زیارت دیگر می خوانیم:
«كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ، وَنُوراً فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ، وَنُوراً فِي الْهَوَاءِ، وَنُوراً فِي السَّمَاوَاتِ الْعُلَى، كُنْتَ فِيهَا نُوراً سَاطِعاً لا يُطْفَأُ، وَأَنْتَ النَّاطِقُ بِالْهُدَى».
شما نوری بودی در میان صلب های عالی مقام و سربلند، و نور بودی در تاریکی های زمین و هوا و نور بودی در آسمان های مرتفع، شما در آسمان ها نور درخشانی بودی که خاموش شدنی نبود، و شما به هدایت و رشد مردم سخن می گویید. (2)
و در زیارت وارث و اربعین آمده:
«بأبى أنت و امي يابن رسول الله أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَالْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ، لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا ، وَلَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا».
پدر و مادرم فدای شما باد ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم گواهی می دهم که شما نوری (از انوار الهی) بودی در میان صلب های سربلند و عالی رتبه و -
ص: 208
رحم های مادران پاکیزه به طوری که انجاس و ناپاکی های زمان جاهلیت (شرک و فسوق) با ناپاکی هایش شما را ناپاک و آلوده نساخت، و جامه های تیره (ی ظلمانی اعصار جاهلیت) شما را نپوشانید. (1)
آری، وجود مقدّس ابا عبدالله الحسین علیه السلام انور هدایت است اما دشمنان با خیال خام خود می خواستند این نور تابنده را خاموش کنند ولی نتوانستند، بلکه خودشان نابود شدند، و نام و یاد و خاطره ی بلند آن آزاد مرد عالم هستی نه تنها فراموش نشد، بلکه برای همیشه ماندنی شد، به تعبیر قرآن کریم: (يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِوُّا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ). (2)
آنها می خواهند نور خدای متعال را با دهان خود خاموش کنند، ولی خداوند جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند هرچند کافران خوش نداشته باشند.
و در روایتی از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند:
«نَظَرَ النَّبِيُّ صلى الله عليه واله وسلم إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ علیهما السلام وَهُوَ مُقْبِلٌ، فَأَجْلَسَهُ فِي حِجْرِهِ وَقَالَ: إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةٌ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً».
شهادت حسین علیه السلام در دل های افراد با ایمان آتش و حرارتی ایجاد می کند که هرگز خاموش نخواهد شد. (3)
ص: 209
6- یکی دیگر از چیزهایی که از آن تعبیر به نور شده علم و دانش است، چنان که در حدیث مشهور آمده: «العِلْمُ نُوْرٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ» علم نوری است که خدای متعال در قلب هرکس که بخواهد می افکند. (1)
در پایان آیه ی مورد بحث می فرماید: (وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ) (2) خدای تبارک و تعالی به آن چه که شما عمل می کنید آگاه است و خبر دارد.
نه تنها نسبت به اعمال انسان آگاه است بلکه از فکر و اندیشه ی او هم آگاهی کامل دارد همان طوری که در آیه ی دیگر فرمود: (يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ) (3) او چشم هایی را که به خیانت گردش می کند می داند و از آن چه در سینه ها پنهان است با خبر است.
ص: 210
(يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فيها أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ) (یاد آورید) روزی که خدای متعال همه ی شما را به عرصه ی محشر (برای حساب) جمع می گرداند و آن روز، روز غبن و پشیمانی (بدکاران) است، و هرکس به خدای متعال ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را می بخشد و او را در باغ هایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد می کند، جاودانه در آن می مانند و این پیروزی بزرگ است.
در این آیه ی مبارکه دو نام از نام های قیامت کبری ذکر شده است، به همین مناسبت بخشی از نام های قیامت که در قرآن کریم آمده با توضیحات آورده می شود.
قسمت مهمی از معارف قرآن درباره ی مسایل بنیادی و اساسی گفت وگو -
ص: 211
می کند که یک بخش آن مربوط به قیامت و رستاخیز است؛ زیرا مهم ترین تاثیر را در تربیت انسان و روند تکامل او دارد نام هایی که در قرآن برای این روز بزرگ انتخاب شده نیز بسیار هستند و هرکدام بیانگر بعدی از ابعاد آن روز می باشد، و به تنهایی می تواند مسایل بسیاری را در این رابطه بازگو نماید.
محدّث و مفسّر بزرگوار مرحوم فیض کاشانی فرمود: در هریک از این نام ها سری نهفته شده و در هر توصیفی معنای مهمی بیان گشته است، باید کوشید تا این معانی را درک کرد، و این اسرار را به دست آورد، سپس حدود یکصد نام از نام های قیامت را ذکر نمود. (1)
این نکته قابل توجه است که قرآن مجید همیشه از قیامت با یک نام یاد نمی کند، این امر به خاطر آن است که در قیامت حوادث مختلف و گوناگونی رخ می دهند و هریک از این حوادث چهره ای از آن روز را نشان می دهد.
قرآن کریم برای نشان دادن این ویژگی ها - که مسلماً آثار تربیتی عمیقی دارد، و در بیداری و آگاهی و تهذیب نفوس و اصلاح قلوب و دعوت به سوی تقوی و بازداشتن از زشتی ها بسیار موثر است - از نام های گوناگون استفاده می کند تا ترسیم دقیقی در مجموع آیات از آن روز عظیم و حوادث فوق العاده و تکان دهنده ی آن کرده باشد.
البته «نام» در این جا به معنای اسم خاص یا به تعبیر ادبیات عربی «علم شخص» نیست بلکه معنای وسیعتری دارد که نام های توصیفی را نیز شامل می شود یعنی عناوینی که همراه اوصاف آن روز و ویژگی های آن زندگی هستند.
ص: 212
تذکر: مراد از «یوم» در بیشتر آیات قرآنی جهان آخرت است مانند: یوم الدين، اليوم الآخر و مانند این ها و به معنای روز در مقابل شب یا در برابر ماه و سال نیست و هم چنین به معنای مجموع شب و روز هم نیست؛ زیرا وقتی طومار آسمان ها و زمین برچیده شود دیگر حرکت وضعی و انتقالی زمین یا کره ی دیگر مطرح نیست تا از آن شب و روز و سال و ماه به وجود آید، بلکه بساط متحرک و حرکت برچیده می شود، بنابراین روز در «یوم الدین» و آیات مربوط به قیامت به معنای ظهور می باشد.
یکی از نام های قیامت «يوم الجمع» روز جمع شدن است که در بسیاری از آیات قرآن با تعبیرهای مختلف به آن اشاره شده است مانند:
1- (اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حديثاً) (1) خدای متعال معبودی جز او نیست، و به یقین همه ی شما را در روز رستاخیز که شکی در آن نیست جمع می کند، و کیست که از خداوند راستگوتر باشد؟
2- (قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لا رَيْبَ فِيهِ). (2)
بگو: آن چه در آسمان ها و زمین است، از آن کیست؟ بگو: از آنِ خدای متعال است، رحمت (و بخشش) را بر خود حتم کرده؛ (و به همین -
ص: 213
دلیل) به طور قطع همه ی شما را در روز قیامت که در آن شک و تردیدی نیست جمع خواهد کرد.
3- (يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَا ذَا أَجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلامُ الْغُيُوبِ) (1) (از) روزی (بترسید) که خداوند متعال پیامبران را جمع می کند و به آنها می گوید: (در برابر دعوت شما) چه پاسخی به شما داده شد؟ می گویند: ما چیزی نمی دانیم، تو خود از همه ی اسرار نهان آگاهی.
4- (قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَليمُ) (2) بگو: پروردگار ما همه ی ما را جمع می کند، سپس در بین ما به حق داوری می نماید (و صفوف مجرمان را از نیکوکاران جدا می سازد)، و اوست داور (و جدا کننده) آگاه.
5- (اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ) (3) خداوند ما و شما را در یک جا جمع می کند، و بازگشت (همه) به سوی اوست.
6- (إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذَابَ الْآخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ) (4) در این نشانه ای است برای کسی که از عذاب آخرت می ترسد، همان روزی است که مردم در آن جمع می شوند، و روزی که همه آن را مشاهده می کنند.
7- (فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ) (5)
پس چگونه خواهند بود هنگامی که آنها را برای روزی که شکی در آن -
ص: 214
نیست (روز رستاخیز) جمع کنیم، و به هرکس آن چه از اعمال برای خود فراهم کرده، به طور کامل داده شود؟ و به آنها ستم نخواهد شد (زیرا محصول اعمال خود را می چینند).
8- (وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضٍ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعاً) (1) و در آن روز (که جهان پایان می گیرد) ما آنان را چنان رها می کنیم که در هم موج می زنند، و در صور (شیپور) دمیده می شود، و ما همه را جمع می کنیم.
9- (لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ) (2) همه در وعده گاه روز معین محشر گرد آورده می شوند.
10- (هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاكُمْ وَالْأَوَّلِينَ) این روز فصل (حکم و جدایی نیک و بد) است که شما را با همه ی درگذشتگان پیشین (به عرصه محشر) جمع کرده ایم.
آری، تمام انسان ها در قیامت جمع می شوند یکی از اقسام جمع شدن این است که هر امتی با پیامبر و امام و رهبر خودش جمع می شوند، قرآن کریم می فرماید: (يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أناسٍ بِإِمامِهِمْ) (3) به یاد آورید روزی را که هر گروهی را با پیشوایشان می خوانیم.
و خدای تبارک و تعالی پیامبران را جمع می کند:
(يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَا ذَا أَجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا إِنَّكَ أَنْتَ عَلامُ الْغُيُوبِ) (4) روزی که خدای سبحان همه ی پیامبران را جمع می کند و از آنان می پرسد: چه -
ص: 215
پاسخی از مردم دریافت کردید؟ یعنی مردم در برابر هدایت شما چه کرده اند؟ آنان می گویند ما نمی دانیم تو عالم به غیب هستی (و می دانی مردم چه کرده اند).
روز قیامت روز جمع بین محبّ و محبوب است، لذا در دعای نماز میت می خوانیم:
«اللَّهُمَّ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ يَتَوَلّاهُ وَيُحِبُّهُ، وَأَبْعِدُهُ مِمَّنْ يَتَبَرَّؤُهُ وَيُبْغِضُهُ، اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِيِّكَ».
خدایا این میت را با آن کسانی که آنان را دوست دارد و عشق می ورزد محشور کن، و از کسانی که از آنها بیزار بود و دوری می جست دور کن، بارالها این میت را به پیغمبرت ملحق فرما.
این نام در قرآن مجید تنها یک بار آمده است آن هم در آیه ی مورد بحث می باشد: (ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ).
راغب اصفهانی در مورد واژه ی غبن بیانی دارد که خلاصه ی آن همراه با توضیحی ذکر می شود کلمه ی «غبن» به این معنا است که یکی با دیگری معامله کند و از راهی که او متوجه نشود به او زیان برساند به این معنا که اگر چیزی می خرد پول کمتری بدهد و اگر می فروشد پول بیشتری بگیرد و منظور از «يوم التغابن» (1) که در قرآن آمده روز قیامت است؛ چون در آن روز برای همه ی -
ص: 216
مردم کشف می شود که در معامله ای که در دنیا انجام دادند، مغبون شده و خسارت و زیان دیده اند.
به عبارت دیگر: در روز قیامت برای تمام این معامله کنندگان کشف می شود که مغبون واقع شده و زیان کردند چه آن دسته از کسانی که معامله نکرده اند و چه آن گروهی که از داد و ستد خود بهای اندک دنیا را به دست آورده، پس همه ی مردم در آن روز مغبون و زیان دیده خواهند بود. (1)
مفسّر بزرگوار مرحوم طبرسی رحمه الله در «مجمع البیان» می گوید: این ماده هنگامی که به صورت باب تفاعل (تغابن) استعمال شود به معنای گرفتن شرّ و رها نمودن خیر، یا به معنای گرفتن خیر و رها نمودن شرّ است، مومنان از بهره دنیوی خود چشم پوشیده و بهره ی آخرت را می گیرند و مصداق گرفتن خیر و رها کردن شرّ خواهد بود، بنابراین آنها «غابن» محسوب می شوند، و کافران بهره ی آخرت را رها کرده و بهره ی دنیا را گرفته اند و مصداق رها کردن خیر و گرفتن شرّ هستند بنابراین «مغبون» هستند نتیجه این که در آن روز «غابن» از «مغبون» آشکار می گردد. (2)
اما چرا مومنان زیان می کنند؟ چگونگی زیان آنها به این صورت است که وقتی آن نعمات بهشتی را در جوار رحمت حق می بینند، اندوهگین می شوند که چرا بیشتر عمل صالح انجام ندادند تا بتوانند از آن همه نعمات الهى لذت ببرند و امّا خسران دیگران و زیان کافران برای این است که چرا اصلاً عمل -
ص: 217
صالح نکردند و با پوشاندن حق و حقیقت از رحمت حق بی نصیب مانده اند، آن جهتی که بین دو طایفه مشترک است این است که چرا در دنیا آن طور که باید و شاید روز قیامت را نشناختند و برای آن عمل نکردند.
وجه دیگر راجع به تغابن این است که تغابن را تنها مخصوص گمراهان بدانیم و بگوییم: این دسته دو طایفه هستند که هریک به دست دیگری مغبون می شوند:
1- طایفه ی گمراه کننده.
2- طایفه ی گمراه شونده.
طایفه گمراه کننده غابن هستند؛ زیرا پیروان خود را وادار به دنیا پرستی و ترک آخرت و در نتیجه وادار به گمراهی ،نموده آنان را مغبون می سازند، و مغبون هستند برای این که همان پیروان ضعیف، آنها را با پیروی کورکورانه ی خود کمک نموده استکبارشان را بیشتر می کنند، پس هردو طایفه هم غابنند و هم مغبون.
گروهی با خدای متعال معامله می کنند سود می برند چنان که فرمود:
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفِى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ). (1)
خداوند متعال از مومنان جان ها و اموالشان را خریداری کرده که (در -
ص: 218
برابرش) بهشت جاودان برای آنان باشد، (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند، این وعده ی حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده، و چه کسی از خدای سبحان به عهدش و فادارتر است؟ اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید، و این است آن پیروزی بزرگ.
خدای متعال در رابطه با زیانکاران می فرماید:
(أُولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا كَانُوا مُهْتَدِينَ). (1)
آنها کسانی هستند که هدایت را با گمراهی معاوضه کرده اند و (این) تجارت برای آنها سودی نداده و هدایت نیافته اند.
و در آیه ی دیگر فرمود:
(فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِينُ). (2)
شما هرکس را جز او می خواهید بپرستید، بگو: زیانکاران واقعی کسانی هستند که سرمایه ی وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده اند، آگاه باشید زیان آشکار همین است.
و در سوره ی دیگر آمده:
(قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَلَّا ذَلِكَ هُوَ -
ص: 219
الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ). (1)
بگو: زیانکاران واقعی آنانند که سرمایه ی وجود خویش و بستگانشان را در روز قیامت از دست داده اند، آگاه باشید زیان آشکار همین است.
و در سوره ی مبارکه ی عصر معیار سود و زیان را مشخص نموده و فرمود:
(إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ). (2)
به راستی که همه ی انسان ها در خسران و زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند و یک دیگر را به حق و شکیبایی و استقامت سفارش و توصیه نموده اند.
تواصی به صبر یعنی یک دیگر را به صبر سفارش کردن است و تواصی به حق که یکدیگر را به عقیده ی حق فراخواندن ،است تواصی به حق و صبر در کنار ایمان و عمل صالح قرار گرفته است.
به تعبیر بلند مولى الموحدين اميرالمومنین علیه السلام که فرمودند:
«الدُّنْيَا دَارُ مَمَةٍ لا دَارُ مَقَرٍ، وَالنَّاسُ فِيهَا رَجُلانِ: رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَرَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا».
دنیا دار گذر است نه دار اقامت و مردم در آن دو گروهند: گروهی که خود را فروختند و خویش را هلاک کردند و گروهی که خود را خریدند و آزاد نمودند. (3)
ص: 220
و در کلام نورانی دیگر فرمود:
«إِنَّهُ لَيْسَ إنه ليس لأنفُسِكُمْ ثَمَن إِلا الجَنَّةَ فَلا تبيعوها إلا بها».
برای جان های شما بهایی جز بهشت نمی باشد، پس آنها را جز به این بها نفروشید. (1)
روز قیامت روزی است که غابن (برنده) و مغبون (بازنده) شناخته می شوند و معلوم می شود چه کسانی در تجارت خود در عالم دنیا گرفتار غبن و زیان و خسران شده اند؟
در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم نقل شده فرمودند:
«مَا مِنْ عَبْدٍ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلا أَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ لَوْ أَسَاءَ؛ لِيَزْدَادَ شكراً، وَمَا مِنْ عَبْدٍ يَدْخُلُ النَّارَ إِلا أَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ لَوْ أَحْسَنَ؛ لِيَزْدَادَ حَسْرَةٌ».
هیچ بنده ی مومنی نیست که داخل بهشت شود مگر این که جایگاه خود را از آتش می بیند که اگر گناه کرده بود در آن جا بود تا این که خدای متعال را زیاد شکر نماید، و هیچ بنده ای نیست که داخل آتش شود مگر این که مکان خود را از بهشت می بیند که اگر کار خوب کرده بود به آن جا می رفت تا این که حسرتش زیاد شود. (2)
ص: 221
حفص بن غیاث از صاحب مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«يَوْمَ التَّلاقِ يَوْمٌ يَلْتَفِي أَهْلُ السَّمَاءِ وَأَهْلُ الْأَرْضِ ، وَيَوْمَ التَّنَادِ يَوْمٌ يُنَادِي أَهْلُ النَّارِ أَهْلَ الْجَنَّةِ: (أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ الله)، (1) وَيَوْمُ التَّغَابُنِ يَوْمٌ يَغْبِنُ أَهْلُ الْجَنَّةِ أَهْلَ النَّارِ، وَيَوْمَ الْحَسْرَةِ يَوْمَ يُؤْتَى بِالْمَوْتِ فَيُذْبَحُ».
منظور از «یوم التلاق روز ملاقات بزرگ» روزی است که اهل آسمان و زمین به هم می رسند و مقصود از «یوم التناد روز ندا دادن» روزی است که اهل دوزخ اهل بهشت را صدا می زنند که: «مقداری آب یا از آن چه خدا به شما روزی داده به ما ببخشید»، و مراد از «یوم التغابن» روزی است که اهل بهشت اهل آتش را مغبون می کنند، و منظور از «یوم الحسرة روز حسرت و پشیمانی» روزی است که مرگ را (به صحرای محشر) آورده تا ذبح شود. (2)
به هرحال در قیامت پرده ها کنار می روند و نتایج اعمال و عقاید و نیات آشکار می شوند، به تعبیر قرآن کریم: (يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِر) (3) در آن روز که اسرار پنهان آشکار می شوند و انسان خود را در مقابل انبوهی از نتایج و آثار اعمال -
ص: 222
خویش می بیند و آن جا است که بدکاران از شکست و زیان خود و فریب و نیرنگ شیطان و از دست دادن سرمایه های عظیم و محروم شدن از سعادت جاویدان و گرفتاری در چنگال عذاب الهی با خبر می شوند.
یکی دیگر از اسامی مشهور قیامت «يوم الحساب» روز حسابرسی است که در چند آیه از قرآن مجید آمده است؛ چون که همه ی بنی آدم بزرگ و کوچک، اعمالشان از جزئی و کلی معنوی و مادی، جوارحی و جوانحی بدون استثنا در آن روز مورد محاسبه قرار می گیرد.
و یکی از اسمای ذات اقدس حق حسیب است، در قیامت که ظرف ظهور تامّ محاسبه ی حق است این اسم به طور کامل ظهور می کند و خدای متعال اعمال جوارحی و نيّات جوانحی همه ی انسان ها را محاسبه می نماید: (وَكَفَى بِاللَّهِ حَسيباً). (1) خداوند متعال برای محاسبه کافی است.
در کتاب «معجم مقاييس اللغه» چهار معنا برای واژه «حسب» ذکر می کند: شمردن، کفایت کردن، بالش کوچک و حسبان به معنای کسی که بر اثر بیماری پوست بدنش سفید شده و موهای او ریخته است. (2)
بعضی از اهل لغت معانی بیشتری برای آن ذکر کرده و حتی آن را به هفت معنا رسانده اند که از جمله آنها مجازات و عذاب است. (3)
ص: 223
ولی ظاهر این است که همه معانی ذکر شده آن گونه که اجمالا از «مفردات راغب» (1) استفاده می شود به یک معنا باز می گردد و آن حسابرسی کردن است، و اگر در معنای کفایت به کار می رود به خاطر آن است که محاسبه ای برای رسیدن به کفایت صورت می گیرد و هم چنین در مورد مجازات به خاطر آن است که بعداز حسابرسی انجام می شود، معانی دیگر نیز به نحوی بازگشت به این معنا می کنند، مثلاً اطلاق آن بر نوعی از بیماری جلدی به خاطر شباهت با مجازات الهی است که بعداز حساب واقع می شود، و شاید بالش کوچک را از این رو حسبان نامیده اند که حسابگران در موقع حساب به آن تکیه می کنند.
به هرحال می توان گفت یکی از روشن ترین برنامه هایی که در روز قیامت انجام می گیرد و اصولاً برپایی قیامت به خاطر آن است، مساله ی حسابرسی الهی است.
1- قرآن کریم از زبان موسی بن عمران علیه السلام نقل می کند: (وَقَالَ مُوسَىٰ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ) (2) موسى گفت: من به پروردگارم و پروردگار شما پناه می برم از هر متکبّری که به روز حساب ایمان نمی آورد.
2- و گاه از آن تعبیر به «يوم يقوم الحساب» می شود: (رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ -
ص: 224
وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ) (1) پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه ی مومنان را در آن روز که حساب برپا می شود، بیامرز.
3- (وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ) (2) آنها (از روی خیره سری) گفتند: پروردگارا! بهره ی ما را از عذاب هرچه زودتر قبل از روز حساب به ما بده.
4- (هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ) (3) این همان است که برای روز حساب به شما وعده داده می شود (وعده ای تخلف ناپذیر).
5- از نظر قرآن کریم مهم ترین عامل گناه و اساس ضلالت، فراموشی روز حساب است: (يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ). (4)
ای داود! ما تو را خلیفه و نماینده ی خود در زمین قرار دادیم، در میان مردم به حق داوری کن، و از هوای نفس پیروی منما که تو را از راه خدا منحرف می سازد، کسانی که از راه خدا گمراه شوند عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند.
6- و قرآن کریم درباره ی صابران پاداش بی حساب در نظر گرفته و فرمود: (لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ) (5) (آنها به سراغ این کارها می روند) تا خداوند آنان را به بهترین اعمالی که انجام داده اند -
ص: 225
پاداش دهد، و از فضل خود بر پاداششان بیفزاید، و خداوند به هرکس بخواهد بی حساب روزی می دهد (و از مواهب بی انتهای خویش بهره مند می سازد).
انسان ها روز قیامت از نظر تندی و کندی در محاسبه و نیز مناقشه در حساب، سه گروه هستند:
آنان هرگز اهل گناه نبودند یا گناهشان با انجام دادن کارهای نیک، به حسنه تبدیل شده است، خدای متعال فرمود:
(إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأَوْلَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً). (1)
مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خدای تبارک و تعالی گناهان آنان را به حسنات مبدل می کند، و خداوند همواره آمرزنده و مهربان بوده است.
بررسی حساب این گروه سریع بوده و حسابرسی آنها برای تعیین درجه ی بهشت آنان است، به تعبیر قرآن کریم:
(فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسيراً * وَيَنْقَلِبُ إِلَى أَهْلِهِ مَسْرُوراً). (2)
پس کسی که نامه اعمالش به دست راستش داده شود به زودی حساب آسانی برای او می شود، و خوشحال به اهل و خانواده اش باز می گردد.
ص: 226
این محاسبه به قدری سریع است که گویا هرگز حسابرسی نشده اند.
برای این گروه به جهت تراکم گناهان پرونده ی جداگانه ی فردی باز نمی کنند؛ زیرا حساب آنها سراسر تیره است و حسنه ای ندارند تا حسابرسی شود، خدای سبحان می فرماید:
(أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ). (1)
(ولی) آنها در آخرت جز آتش جهنم (سهمی) نخواهند داشت، و آن چه را در دنیا برای غیر خدا انجام دادند، بر باد می رود، و آن چه را عمل می کردند باطل و بی اثر می شود.
این گروه برای تعیین اصل سعادت یا شقاوت محاسبه نمی شوند، بلکه حسابرسی برای تعیین درکات آنها است تا جایگاه هریک در آتش جهنم روشن شود.
قرآن کریم برپایی میزان را برای کافران معاند نفی کرده و فرمود:
(أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً). (2)
آنها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند، به همین جهت اعمالشان حبط و نابود شد، از این رو، روز قیامت میزانی برای آنها برپا نخواهیم کرد -
ص: 227
شاید علت عدم برپایی میزان برای این گروه این باشد که آنان عملی ندارند تا برای تعیین اصل دوزخی یا بهشتی بودن آنان سنجیده شود، حکمت سنجش حسنه و سیئه این است که روشن شود فلان شخص بدهکار است یا طلبکار ولی کافران معاند جز بدهکاری چیزی ندارند. به عبارت دیگر میزان حق است: (وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ) (1) وزن کردن (اعمال و سنجش ارزش آنها) در آن روز حق است.
اما برای کافر عملی باقی نمی ماند تا محاسبه شود (وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُوراً) (2) و ما به سراغ اعمالی که و ما به سراغ اعمالی که انجام داده اند می رویم، و همه را هم چون ذرات غبار پراکنده در هوا قرار می دهیم در آیه کریمه ی دیگر می فرماید:
أُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ). (3)
اعمالشان در دنیا و آخرت نابود شد، و آنها همان زیانکارانند.
شقاوت و بدبختی کفّار مشخص است؛ چون ایمان و عمل صالح ندارد، و معلوم است که برای کافران از این جهت میزانی نیست ولی برای تعیین درکات جهنم آنان محاسبه و سنجش هست.
در میان این گروه از مسلمانان برخی کارهای خوبشان از اعمال بدشان بیشتر است و بعضی برعکس، محاسبه ی این گروه مدتی طول می کشد و تا اندازه ای معطلی دارند.
ص: 228
قرآن کریم درباره ی این گروه می فرماید:
(وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ). (1)
و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف کردند، و کار خوب و بد را به هم آمیختند، امید می رود که خداوند توبه ی آنها را بپذیرد، به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است.
برای رهایی از خطر محاسبه دشوار روز حساب انسان باید در دنیا اعمال و رفتار خود را محاسبه کند اهل حساب نگران روز محاسبه نیستند، کسی که به روز قیامت ایمان داشته باشد ولی اهل محاسبه نباشد، جزو غافلان و فراموش کنندگان روز حساب است.
مولى الموحدین امیرالمومنین علیه السلام راه ایمن ماندن از حساب سخت قیامت را محاسبه نفس می شناساند و در ضمن خطبه ای که مشتمل بر دوام فیض و عظمت مخلوقات الهی است درباره ی اصل محاسبه چنین می فرماید:
«عِبَادَ اللَّهِ! زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَحَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا ، وَتَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ ، وَانْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّيَاقِ، وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظُ وَزَاجِرٌ لَمْ يَكُنْ لَهُ مِنْ غَيْرِهَا لا زَاجِرٌ وَلا وَاعِظُ».
ص: 229
ای بندگان خدا پیش از آن که اعمال نیک و بد شما را در آخرت بسنجند و حساب نمایند، خود را سنجیده و به حساب عمل تان رسیدگی کنید، و قبل از آن که (پنجه ی مرگ راه) گلوی شما را بگیرد و دچار خفگی گردید، نیایش و عبادت کنید، و پیش از آن که شما را ناخواسته به تنگی قبر سرازیر کنند، مطیع و فرمان بردار خداوند متعال شوید، و بدانید همانا آن کس که خود را یاری نکند و پند دهنده و هشدار دهنده ی خویش نباشد، دیگری هشدار دهنده و پند دهنده ی او نخواهد بود. (1)
هم چنین آن حضرت در وصف سالکان راه خدای سبحان و احوال آنان به امر محاسبه پرداخته و چنین می فرماید:
«فَلَوْ مَتَلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ، وَمَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ، وَقَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ أَعْمَالِهِمْ، وَفَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَى كُلِّ صَغِيرَةٍ وَكَبِيرَةٍ، أَمِرُوا بِهَا ، فَقَصَّرُوا عَنْهَا أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِيهَا». اگر آنان را در پیشگاه عقل خود مجسم سازید، و مقامات ستوده و مجالس آشکار آنان را بنگرید، می بینید که نامه های اعمال خویش را گشوده، و برای حسابرسی اعمال خود آماده شده اند، برای حساب هر کار کوچک و بزرگی که به آن دستور داشته اند و کوتاهی کرده اند، و یا از آن نهی شده و مرتکب گردیده اند تا آن جا که فرمود:
«فَحَاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ ، فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ الْأَنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُكَ».
ص: 230
(پس ای مومن پارسا!) اکنون به خاطر خود، حساب خویشتن را برس؛ زیرا دیگران حسابرسی غیر از تو دارند. (1)
قرآن کریم در آیه ی مبارکه ای قیامت را «يوم الآزفة» (روز نزدیک) دانسته تا کسی نگوید: تا قیام قیامت زمان زیادی مانده است:
(وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ). (2)
و آنان را از روز نزدیک بترسان، روزی که از شدت وحشت قلب ها به گلوگاه می رسد.
این نام گذاری بیانگر این واقعیت است که قیامت بیش از آن چه مردم فکر کنند نزدیک است تا بی خبران نگویند هنوز وقت بسیار است، و تا قیامت زمان زیادی باقی مانده است روزی که از شدت وحشتش گویی قلب ها به گلوگاه می رسد، و جان ها به لب می آید، اندوه آمیخته با ترس، گلوی مردم را می فشارد و راه نفس کشیدن را بر آنها می بندد.
آری، برای چنین روزی باید هر لحظه آماده بود.
همین معنا را قرآن کریم با تعبیر دیگر در سوره ی انبیا بیان فرموده:
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ).
روز حساب مردم بسیار نزدیک شده اما آنها در غفلت هستند و از آن رویگردانند.
ص: 231
تذکر: قیامت به قدری نزدیک و حتمی است که قرآن در بسیاری از تعبیرات خود با صیغه های فعل ماضی از آن یاد می کند، مانند:
(إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً * إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً). (1)
به راستی که عذاب جهنم عذابی است سخت و پر دوام، و مسلماً آن (جهنم) بد جایگاه و بد محل اقامتی است.
و آیات دیگر در این زمینه فراوان هستند.
روز قیامت یکی از مشهورترین نام های روز رستاخیز است و بیش از شصت مرتبه در قرآن مجید تکرار شده است حتی در قرآن سوره ای به این نام اختصاص یافته.
راز نامگذاری آن روز به قیامت این است که همه چیز در آن روز برپا داشته می شود، و انسان ها نیز از قبر برخواسته و در پیشگاه پروردگار خود قرار خواهند گرفت: (يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ). (2)
و میزان سنجش اعمال را در آن روز برپا می کنند: (وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً) (3) ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می کنیم، پس به هیچ کس کم ترین ستمی نمی شود.
ص: 232
و نیز در آن روز فرشته اعظم خدای تبارک و تعالی که نامش «روح» است با سایر ملائکه در یک صف برای اجرای فرمان خدای سبحان قیام می کند:
(يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِكَةُ صَفًّا لَا يَتَكَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ). (1)
روزی که روح و ملائکه در یک صف می ایستند و هیچ یک جز به اذن خداوند رحمان سخن نمی گویند.
و هم چنین در آن روز شاهدان و گواهان برای شهادت بر اعمال انسان ها به پا می خیزند: (يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ) (2) روزی که گواهان به پا می خیزند.
و نیز در آن روز، حساب و کتاب برپا می شود: (يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ). (3)
این مطلب در دادگاه ها معمول است که به هنگام اعلام رای دادگاه همه ی حاضران اعم از متخاصمین و قضات به پا می خیزند، و رای نهایی اعلام می شود، این عمل دلیل بر احترام به رای دادگاه و تسلیم در مقابل آن است.
از این گذشته انسان هنگامی که می خواهد به طور جدی کاری را انجام دهد قیام می کند و آماده ی اجرا می شود و همین مساله ی قیام دلیل بر تصميم و اراده ی محکم و آمادگی و احترام نسبت به انجام کاری است، و شاید به این جهت باشد که واژه ی «قیامت» در قرآن مجید این همه تکرار و تاکید شده است.
علاوه بر این ها، قیام مردگان از قبرها خود یکی از دلایل این نامگذاری است.
در حدیثی از سید الساجدین امام علی بن الحسين عليهما السلام می خوانیم:
ص: 233
«أَشَدُّ سَاعَاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلاثُ سَاعَاتٍ: السَّاعَةُ الَّتِي يُعَايِنُ فِيهَا مَلَكَ الْمَوْتِ، وَالسَّاعَةُ الَّتِي يَقُومُ فِيهَا مِنْ قَبْرِهِ، وَالسَّاعَةُ الَّتِي يَقِفُ فِيهَا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَتَعَالَى، فَإِمَّا إِلَى الْجَنَّةِ وَإِمَّا إِلَى النَّارِ».
سخت ترین و شدیدترین ساعات انسان ها سه ساعت است: ساعتی که فرشته مرگ را در برابر خود می بیند و ساعتی که از قبر بر می خیزد، و ساعتی که در برابر خدای تبارک و تعالی می ایستد، یا به طرف بهشت می رود یا به طرف جهنم. (1)
جهان دیگر را آخرت و روز دیگر نیز می گویند؛ زیرا در مقابل دنیا است، و با دیدی عمیق تر می توان گفت آخرت تتمه ی این دنیا است از این رو از آن به «عُقبی الدار» یاد شده است مانند: (وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ) کافران به زودی خواهند دانست که سرای دیگر از آن کیست.
مرحوم طبرسی رحمه الله در «مجمع البیان» می نویسد: آن جهان را به آخرت توصیف کردند چون که پس از دنیا و متاخر از آن است همان طور که این جهان را به علّت نزدیک بودن به مردم «دنیا» (نزدیک) گفته اند، شبیه همین معنا در تفسیر دیگر مانند: «کشف الاسرار» و «روح البیان» و تفسیر «فخر رازی» نیز آمده است. (2)
ص: 234
این نام در قرآن مجید مكرّر با قيد «الدار الآخرة» (سراى آخرت) یا «اليوم الآخر» (روز آخرت) به آن اشاره شد و در بعضی موارد بدون قيد فقط تعبیر (الآخرة) آمده است که بیش از یکصدو سی بار در قرآن مجید در سوره های مختلف، ذکر شده است.
در سوره ی مبارکه ی بقره می فرماید: (وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ) (1) و (مومنان حقیقی کسانی هستند که) به سرای آخرت یقین دارند.
و در آیه ی دیگر در توضیح معنای نیکوکاری فرمود:
(لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ). (2)
نیکی (تنها) این نیست که (به هنگام نماز) روي خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید (و تمام گفت وگوی شما درباره ی قبله و تغییر آن باشد، و همه ی وقت خود را مصروف آن سازید)، بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدای متعال و روز آخرت و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورده باشد.
و در سوره ی قصص می فرماید:
(تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَساداً وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ). (3)
ص: 235
(آری) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار می دهیم که اراده ی برتری جویی در زمین و فساد را ندارند، و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است.
تعبیر به «اليوم الآخر» يا «الدار الآخرة» و «الآخرة» در برابر دار دنیا است که از آن به «نشئه ی اولی» تعبیر شده چنان که در سوره ی مبارکه ی واقعه فرمود:
(وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُونَ). (1)
شما عالم نخستین را دانستید چگونه متذکر نمی شوید (که جهانی بعداز آن است)؟!.
و در سوره ی مبارکه ی ضحی می خوانیم:
(وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى). (2)
و مسلّماً عالم آخرت برای تو از دنیا بهتر است.
ضمنا این تعبیر بیانگر این واقعیت است که سیر تکاملی انسان از این جهان شروع می شود و ادامه می یابد، و جهان دیگر آخرین مرحله ی این مسیر است، و دنیا به منزله منزلگاه های بین راه است و آخرت قرارگاه نهایی و ابدی می باشد.
هم چنین هشداری است به همه انسان ها که دنیا را سرای جاودان نشمرند دل به آن نبندند آن را هدف نهایی به حساب نیاورند و تمام نیرو و قدرت خود را معطوف آن ندارند بلکه از آن به صورت گذرگاهی برای وصول به سرای دیگر بهره گیرند.
ص: 236
این نام یک بار در قرآن مجید سوره نبا آمده است: (ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ) (1) آن روز حق است.
در آن روز حق مطلق ظهور می کند و جایی برای باطل نیست، و در آن روز به هر اختلافی پایان داده می شود در آن روز نیرنگ و ریا رنگ می بازد بی عدالتی و ستم نابود و کژی ها راست می شود و هرکس به حق خود خواهد رسید.
آری، واقعیتی است انکارناپذیر حقیقتی است که به تمام عالم آفرینش مفهوم می بخشد و اگر آن روز نبود واقعیت این جهان مفهوم نداشت.
اصولا دنیا سرابی بیش نیست و در واقع مجاز است نه حقیقت، فنا است نه بقا، مرگ است نه حیات واقعیت و حقیقت و مفهوم اصلی حیات در قیامت تجلّی می کند همان طوری که در سوره ی مبارکه ی عنکبوت می فرماید:
(وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ). (2)
و زندگی و حیات حقیقی سرای آخرت است اگر مردم می دانستند (که حیاتش جاوید و نعمتش بی رنج و زوال است).
ص: 237
ساعت از نام های قیامت می باشد یعنی روزی که قیامت برپا می شود و ساعت پاره ای از زمان است و از قیامت تعبیر به ساعت می شود؛ شاید بخاطر این باشد که حساب واقع در آن هم چون ساعت دنیا زود گذر است.
در سوره ی مبارکه ی روم فرمود: (وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ) (1) آن روز که قیامت برپا می شود مجرمان در نومیدی و غم و اندوه فرو می روند.
و در آیه ی دیگر می فرماید: ﴿وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ) (2) و روزی که قیامت برپا شود آن روز (مردم) پراکنده می شوند.
و در جای دیگر فرمودند:
(وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا غَيْرَ سَاعَةٍ كَذَلِكَ كَانُوا يُؤْفَكُونَ). (3)
و روزی که قیامت برپا شود مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتی (در عالم برزخ) درنگ نکردند. این چنین از درک حقیقت بازگردانده می شوند.
این نام یعنی روز وعده های وحشتناک، یک بار در قرآن مجید در سوره ی مبارکه ی «ق» آمده است: (وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذَلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ) (4) و در صور اسرافیل -
ص: 238
دمیده می شود آن روز، روز تحقق وعده ی وحشتناک است.
البته واژه ی «وعید» مکرّر در قرآن آمده ولی تعبیر به «یوم الوعید» تنها در یک مورد است.
واژه ی «وعید» از ماده ی «وعد» گرفته شده و به گفته ی راغب اصفهانی «وعد» در مورد خیر و شر هردو استعمال می شود اما وعید تنها در موارد وعده های شر استعمال می شود. (1)
ابن منظور در «لسان العرب» آن را به تهدید تفسیر کرده است، و واژه ی «ایعاد» هم به همین معنا آمده است. (2)
به هرحال، این نام اشاره ی عمیقی به تمام مجازات های روز قیامت است اعم از مشکلات صحنه ی محشر و دادگاه عدل الهی و مجازات های دوزخ، و اعم از کیفرهای مادی و معنوی مانند رسوایی در بین خلایق و دور ماندن از فیض قرب پروردگار.
عظمت آن روز در برابر رخدادهای عظیمی است که در آن واقع می شود، توصیف قیامت به روز بزرگ در آیات متعددی از قرآن مجید آمده است، در سوره ی مبارکه ی مریم می خوانیم:
(فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ) (3) وای به حال کافران از مشاهده ی -
ص: 239
روز بزرگ (رستاخیز) .
و هم چنین در سوره های دیگر مانند: (إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عظیم) (1) من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم از مجازات روز بزرگ (قیامت) می ترسم.
و در سوره های اعراف و شعرا و احقاف آمده: (إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظیم). (2) من بر شما از عذاب روز بزرگی می ترسم.
و در سوره ی مبارکه ی مطففین می فرماید: (أَلا يَظُنُّ أُولَئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِيَوْمٍ عَظیمِ) (3) آیا آنها گمان نمی کنند که در روزی بزرگ برانگیخته می شوند؟
لازم به یاد آوری است که نام گذاری آن روز به عظمت و بزرگی به خاطر امور بسیار مهمی است که در آن روز بزرگ واقع می شوند مانند: پاداش و کیفر عظیم، دادگاه و حساب عظیم، حضور با عظمت خلایق در آن روز و عظمت طول آن روز، عظمت هول و وحشت و هراس و عظمت جنبش های آغاز رستاخیز و خلاصه عظمت در تمام جهات.
این اسم فقط یک مورد در قرآن کریم سوره ی مبارکه ی هود آمده است:
(وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتَّعُكُمْ مَتَاعاً حَسَناً إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَيُؤْتِ كُلَّ ذِي فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ كَبِيرٍ). (4)
ص: 240
و (تا به شما بگویم:) که از پروردگار خویش آمرزش بطلبید سپس به سوی او بازگردید تا شما را تا مدت معینی (از مواهب زندگی این جهان) به خوبی بهره مند سازد، و به هر صاحب فضیلتی به مقدار فضیلتش ببخشد، و اگر (از این فرمان) روی گردان شوید سخت از عذاب روز بزرگ قیامت بر شما می ترسم.
واژه ی «یوم» همان طوری که قبلاً اشاره شد به معنای ظهور است نه پاره ای از زمان و شب و روز و سال و ماه؛ زیرا در قیامت همه ی ابعاد دین مانند توحید، اسمای حسنای خدای متعال و اسرار و حقایق دیگر آشکار خواهد شد.
در روز قیامت حقیقت دین برای همگان آشکار می گردد، و دیدن جزا و پاداش اعمال هم گوشه ای از حقیقت دین است خدای متعال می فرماید:
(وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِع). (1)
و بی شک (رستاخیز) و جزای اعمال واقع شدنی است.
و دین به معنای جزای مطلق است و شامل جزای دنیا و آخرت خواهد شد.
و یا ائمه ی معصومین علیهم السلام وقتی ژرفای مالکیت خداوند بر دنیا و آخرت و فرمانروایی مطلق او را مد نظر می گرفتند تا سر حد مرگ می رسیدند، چنان که زُهَری نقل می کند: سیّد الساجدین امام زین العابدین علیه السلام وقتی مالک یوم الدین -
ص: 241
را قرائت می فرمود آن را تا حدی تکرار می کرد که (از شدت خوف) در شُرف مرگ قرار می گرفت. (1)
این نام به طور گسترده در قرآن کریم استعمال شده است. (2)
از نام های دیگر قیامت «یوم القارعة» روز کوبنده است، با رسیدن قیامت همه ی هستی درهم کوبیده شده، کوه ها متلاشی می گردند، و مردم به هر سو پراکنده می شوند، و سوره ای در قرآن مجید به این نام آمده و در سه آیه ی آن این نام ذکر شده است:
(الْقَارِعَةَ * مَا الْقَارِعَةَ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ). (3)
آن حادثه ی کوبنده و چه حادثه ی کوبنده ای و تو چه می دانی که حادثه ی کوبنده چیست؟! (همان روز و حشت و اضطراب مرگ و قیامت است که دل های خلایق را از ترس در هم کوبد).
نام دیگر روز قیامت «یوم الفصل» روز جدایی است، این نام شش بار در -
ص: 242
قرآن مجید تکرار شده است:
(هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ) (1) (آری) این همان روز جدایی (حق از باطل) است که شما آن را تکذیب می کردید.
این تعبیر تعبیر بسیار پر معنایی است که بیانگر جدایی ها در آن روز عظیم است جدایی حق از باطل جدایی صفوف مومنان و صالحان از کافران و مجرمان جدایی برادر از برادر و پدر و مادر از فرزند و جدایی سرنوشت خوبان و بدان.
این تعبیر گاهی به معنای «یوم القضاء و روز داوری نیز می آید؛ زیرا قاضی به وسیله ی حکم خود منازعه را خاتمه می دهد ولذا به حکم و قضاوت که علت پایان مخاصمات است، «الفصل» گفته می شود.
يوم الخروج نام دیگر قیامت است که تنها در یک آیه ی قرآن مجید آمده است و به معنای روز خارج شدن است و در سوره ی «ق» ضمن اشاره به روزی که نفخه ی دوم صور دمیده می شود، می فرماید:
(يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوجِ). (2)
روزی که همگان صیحه ی رستاخیز را به حق می شنوند آن روز، روز خروج (از قبرها) است.
ص: 243
آری آن روز، روز خارج شدن است از مرگ به حیات و از عالم برزخ به عالم آخرت و از درون به بیرون و از پنهان به آشکار است.
همین معنا به شکل دیگری در سوره ی معارج آمده و فرمود:
(يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنَّهُمْ إِلَىٰ نُصُبٍ يُوفِضُونَ). (1)
همان روز که از قبرها به سرعت خارج می شوند، گویی به سوی بت ها می دوند.
سراع یعنی شخصی یا چیزی است که به سرعت حرکت می کند، و نُصب به معنای چیزی است که در جایی نصب می شود ولذا به بت هایی که در محلی نصب می شد اطلاق می گشت.
این تعبیر نشان می دهد که حوادث قیامت در آغاز کار با سرعت فوق العاده ای انجام می گیرند و در عین حال طعنه و سخریه ای است نسبت به بت پرستان و بت پرستی که مهم ترین بخش زندگانی آنان را تشکیل می داد، و بیشترین توجه آن سبک مغزان را به خود اختصاص داده بود به طوری که دویدن آنها به سوی بت ها به عنوان نمونه روشن شتاب معرفی شده است دویدن و شتاب به سوی بت ها در یک روز جشن و یا عزا و یا در حال بازگشت از سفر، و از این جا روشن می شود که نکته ی لطیفی در آیه نهفته شده است.
این نام نیز تنها در یک آیه از قرآن آمده است در آغاز سوره ی بروج به عنوان -
ص: 244
یک سوگند مهم می فرماید: (وَالْيَوْمِ الْمَوعُودِ) (1) سوگند به آن روز موعود.
روزی که وعده گاه همه آن جا است و تمام انبیای الهی وعده ی آن را داده اند.
توجه: قرآن مجید سوگند به آن روز را به دنبال سوگند به آسمان که دارای برج های بسیار است قرار داده (وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ) (2) سوگند به آسمان که دارای برج های بسیار است.
این تعبیر اشاره به این است که عظمت آن روز هم چون عظمت آسمان است یا اشاره به این که اگر آن روز موعود نباشد آفرینش این آسمان عظیم با آن نظام دقیقی که بر آن حکم فرما است بیهوده و بی هدف خواهد بود؛ چراکه چند روزه ی زندگی دنیا ارزش آن را ندارد که چنین نظام عظیم و گسترده ای به خاطر آن آفریده شود.
به هرحال شبیه این نام با تعبیر دیگری در سوره ی مبارکه ی زخرف آمده است:
(فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ) (3)
آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه ور باشند، و سرگرم بازی شوند تا روزی را که به آنها وعده داده شده است ملاقات کنند (و نتیجه ی کار خود را ببینند).
و هم چنین در سوره ی مبارکه ی ذاریات می خوانیم:
ص: 245
(فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذي يُوعَدُونَ). (1)
پس وای بر کسانی که کافر شدند از روزی که به آنها وعده داده می شود.
این تعبیر یعنی «روز جاودانگی» هم فقط یک بار در قرآن به چشم می خورد آن جا که می فرماید:
(ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ). (2)
به آنان گفته می شود به سلامت وارد بهشت شوید، امروز روز جاودانگی است.
با توجه به اینکه تعبیر فوق بعداز توصیف بهشت در آیات همان سوره ی «ق» وارد شده انتخاب این نام به خاطر بیان ابدیت این موهبت عظیم الهی و پاداش بزرگ نیکوکاران و تمام نعمت های آن است، و در حقیقت یوم الخلود بعداز ورود در بهشت آغاز می شود.
این تعبیر، سخنی را که قبلاً اشاره شد به روشنی تاکید می کند که نام ها و توصیف های قیامت هرکدام به یکی از ابعاد آن اشاره دارد، و در این جا سخن از ابدیت آن است البته مساله ی خلود منحصر به نعمت های بهشت نیست، بلکه عذاب های دوزخ نیز چنین هستند اما در قرآن کریم عبارت «يوم الخلود» تنها در همین یک مورد استعمال شده است و در مورد دوزخ تعبیر مشابه دیگری به عنوان «دار الخلد» (سرای جاودانی) دیده می شود:
ص: 246
(ذلِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللهِ النَّارُ لَهُمْ فِيها دَارُ الْخُلْدِ جَزَاءً بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ). (1)
این آتش کیفر دشمنان خدا است، سرای جاویدشان در آن خواهد بود، کیفری است به خاطر این که آیات ما را انکار می کردند.
از جمله نام های قیامت «روز حسرت و پشیمانی» است، این نام - که تنها در یک آیه از قرآن مجید آمده - تعبیری است تکان دهنده از روز قیامت که روز حسرت و تاسف و ندامت است در سوره ی مبارکه ی مریم می فرماید:
(وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ). (2)
آنان را از روز حسرت (روز رستاخیز که برای همه ی مایه ی تاسف است) بترسان، در آن هنگام که همه چیز پایان می یابد، و آنها در غفلتند و ایمان نمی آورند.
تذکر: در حقیقت روز قیامت برای بدکاران و نیکوکاران روز اندوه و ندامت و حسرت شدید است؛ زیرا بدکاران انگشت حسرت به دندان گرفته که چرا کار خیر انجام ندادند و نیکوکاران هم وقتی پاداش های عظیم الهی را می بینند تاسف می خورند چرا بیشتر و بهتر کار نیک انجام نداده اند.
ص: 247
این مطلبی است که جمعی از مفسران به آن تصریح کرده اند، (1) ولی فخر رازی میگوید تنها گنهکاران و بدان هستند که گرفتار حسرت می شوند، و برای اهل بهشت حسرتی نیست؛ چراکه در آن جا هیچ غم و اندوهی نمی تواند وجود داشته باشد. (2)
به هرحال اگر تاسف و حسرت در دنیا قابل جبران است ولی در آن جا راهی برای جبران وجود ندارد ولذا باید آن روز را روز حسرت واقعی و روز حسرت بزرگ نامید همین معنا در سوره ی مبارکه ی زمر به شکل دیگری آمده است:
(أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتي عَلَى مَا فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ الشاخِرينَ). (3)
این دستورها برای آن است که) مبادا کسی روز قیامت بگوید: افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم.
و در سوره ی انعام نیز شبیه این معنا آمده است:
(قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللهِ حَتَّى إِذَا جَاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً قَالُوا يَا حَسْرَتَنَا عَلَى مَا فَرَّطْنَا فِيها وَهُمْ يَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَى ظُهُورِهِمْ أَلا سَاءَ مَا يَزِرُونَ). (4)
ص: 248
آنها که لقای پروردگار را تکذیب کردند مسلّماً زیان دیدند (و این تکذیب ادامه می یابد) تا هنگامی که ناگهان قیامت به سراغشان بیاید می گویند: ای افسوس بر ما که درباره ی آن کوتاهی کردیم، و آنها (بار سنگین) گناهانشان را بر دوش می کشند، چه بد باری بر دوش خواهند داشت.
این نام نیز یک بار در قرآن مجید در سوره ی مبارکه ی غافر آمده و به معنای روز صدا زدن یک دیگر است که مومن آل فرعون هنگامی که فرعونیان را از عذاب الهی در دنیا و آخرت می ترساند می گفت:
(وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ). (1)
ای قوم! من بر شما از روزی که مردم یک دیگر را صدا می زنند (و از هم یاری می طلبند و صدایشان به جایی نمی رسد) بیمناکم.
در رابطه با وجه تسمیهی قیامت به این نام وجوهی ذکر شد، ممکن است علتش این باشد که فرشتگان مردم را برای حساب و مردم فرشتگان را برای استمداد صدا می زنند یا این که مومن هنگامی که نامه ی اعمال خود را می بیند. از روی شوق فریاد می زند و می گوید: (هاؤُمُ اقْرَؤُا كِتَابِيَه) (2) (ای اهل محشر!) نامه ی اعمال مرا بگیرید و بخوانید.
ص: 249
و کافر در آن هنگام که نامه ی عملش را به دستش می دهند از شدت وحشت فریاد می زند: (يَا لَيْتَني لَمْ أُوتَ كِتَابِيَهْ) (1) ای کاش هرگز نامه ی اعمالم را به من نمی دادند.
التلاق که فقط یک بار در قرآن کریم آمده و به معنای روز تلاقی و ملاقات است و در سوره ی مبارکه ی غافر ذکر شده:
(يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ). (2)
(خدای متعال) روح (مقدس) را به فرمانش بر هرکس از بندگانش که بخواهد القا می کند تا (مردم را) از روز ملاقات (روز رستاخیز) بیم دهد.
در روز قیامت انواع تلاقی ها رخ می دهد که همه ی آنها در مفهوم آیه جمع هستند هرچند مفسران احیانا به گوشه ای از اشاره می کنند، مثلاً یکی از ملاقات های آن روز، ملاقات بندگان با پروردگارشان از طریق شهود باطنی است:
(يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلَاقِيهِ). (3)
ای انسان تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد. (4)
ص: 250
و روز ملاقات انسان ها با فرشتگان همان گونه در سوره ی انبیا فرمود:
(تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ). (1)
فرشتگان به استقبالشان می آیند (و می گویند:) این همان روزی است که به شما وعده داده می شد.
روز ملاقات انسان با حساب اعمال و گفتارش: (إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلَاقٍ حِسَابِيَه) (2) من یقین داشتم که قیامتی درکار است و به حساب اعمالم می رسم.
و روز تلاقی انسان با اعمال و گفتار و کردارش در دادگاه عدل خداوند متعال:
(يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً). (3)
روزی که هرکس آن چه را از کار نیک انجام داده حاضر می بیند، و آرزو می کند میان او و آن چه از اعمال بد انجام داده فاصله ی زیادی باشد.
هم چنین روز ملاقات محبّب و محبوب است در حدیثی آمده روزی جبرئیل امین به صورت یک عرب بیابانی در برابر پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم ظاهر شد، و چندین سوال از آن حضرت نمود، و در ضمن آن سوالات عرض کرد به من بگو قیامت چه وقت برپا می شود؟ حضرت فرمود: -
ص: 251
«مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ».
کسی که از او سوال می کنی (در این مساله) آگاه تر از سوال کننده نیست.
دوباره آن مرد عرب با صدای بلند گفت: ای محمد! قیامت کی خواهد بود؟ نبی گرامی صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
«وَيْحَكَ إِنَّهَا كَائِنَةٌ، فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟».
وای بر تو قیامت حتما می آید، بگو: چه چیز برای آن فراهم کرده ای؟ اعرابی عرض کرد: من نماز و روزه بسیاری فراهم نکرده ام، ولی خدا و پیامبرش را دوست دارم.
پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
«فَأَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْيَيْتَ».
پس تو با کسی خواهی بود که دوستش داری. (1)
و در حدیث دیگر آمده شخص اعرابی به محضر پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله عليه واله وسلم شرفیاب شده و عرض کرد: ای رسول خدا! قیامت کی خواهد آمد؟ حضرت رسول الله صلی الله علیه واله وسلم فرمود: «مَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟» چه چیزی برای قیامت آماده کردی؟
اعرابی عرض کرد: من نماز و روزه زیادی انجام ندادم، ولی خدای متعال و رسولش را دوست دارم.
حضرت فرمودند: «المَرْأُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» هر شخصی همراه کسی است که دوستش دارد. (2)
ص: 252
و هم چنین روز تلاقی و به هم پیوستن گذشتگان و آیندگان پیروان حق و باطل با پیروانشان ظالم با مظلوم و مستضعفین با مستکبرین است.
آری، از اهداف بلند انبیای عظام علیهم السلام و هم چنین نزول کتب آسمانی این بود که بندگان را از آن روز تلاقی و به هم پیوستن بزرگ بترسانند، و چه عجیب است این نام و مفهوم وسیع و تکان دهنده ی آن!.
این اسم نیز از نام هایی است که فقط یک بار در قرآن کریم در سوره ی مبارکه ی «انسان» آمده و به معنای «روز سنگین» است.
(إِنَّ هَؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَرَاءَهُمْ يَوْماً ثَقِيلاً). (1)
آن مردم کافر زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند درحالی که روز سختی را پشت سر خود رها می کنند.
توصیف آن روز به ثقیل و سنگین توصیفی است با معنای وسیع؛ زیرا چه از نظر محاسبه ها و مجازات ها و چه از نظر رسوایی ها و شداید محشر و سنگینی مسئولیت ها و نهادن سزای گناهان بر دوش مجرمان، بسیار سنگین و طاقت فرسا است.
يوم عسیر که به معنای روز پرمشقت ،است دو مرتبه در قرآن مجید در -
ص: 253
سوره های مدثر و فرقان آمده است:
(فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ * عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسيرٍ). (1)
آن روز، روز سختی است، و برای کافران آسان نیست و دشوار است.
(وَكَانَ يَوْماً عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيراً). (2)
و آن روز، روز سختی برای کافران خواهد بود.
البته یک بار هم به عنوان «عَسِر» در سوره ی مبارکه ی قمر آمده: (يَقُولُ الْكَافِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ) (3) کافران می گویند: امروز روز سخت و دردناکی است.
مسلّماً آن روز برای کافران بسیار طاقت فرسا و مصیبت بار و دردناک است، به طوری که نیرومندترین آنها را به زانو در می آورد و عاجز و بیچاره و ناتوان می سازد.
فخر رازی در تفسیر خود می گوید: سخت بودن آن روز برای کافران از این جهت است که در حساب بر آنها سخت گرفته می شود نامه های اعمالشان به دست چپ آنها داده شده صورت هایشان سیاه، بدن ها کبود، چشم هایشان نابینا و اعضای بدنشان در حضور جمع به گناهانشان گواهی می دهد و موجب رسوایی آنان می گردد. (4)
دست چپ
این یک مرحله از سختی های روز محشر است مراحل بعد به هنگامی که به سوی جهنم کشیده می شوند سپس گرفتار انواع عذاب ها، گرفتار آتش -
ص: 254
قهر غضب الهی می گردند، سخت تر و مصیبت بارتر است، آن روز حتی برای مومنان روز آسانی نیست و جواب دادن به تمام اعمال حتی به اندازهی سنگینی یک ذره و گذشتن از آن گردنه های سخت کار بسیار دشواری است.
این نام هم که به معنای «روز دردناک» است، دو بار در قرآن مجید در سوره های هود و زخرف آمده هرچند واژه ی «الیم» ده ها بار به عنوان توصیفی برای عذاب قیامت در سوره های مختلف قرآن به چشم می خورد.
در سوره ی مبارکه ی هود از زبان نوح پیغمبر علیه السلام نقل شده که خطاب به قوم بت پرستش می گوید:
(إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَليم). (1)
من بر شما از عذاب روز دردناکی می ترسم.
و در سوره زخرف از لسان وحی الهی آمده:
(فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابٍ يَوْمٍ أَلِيمٍ). (2)
گروه هایی از میان آنها (درباره ی مسیح) اختلاف کردند (و بعضی او را خدا پنداشتند)، وای بر کسانی که ستم کردند از عذاب روزی دردناک.
توصیف آن روز به دردناک بودن تنها به خاطر این نیست که عذابش الیم و دردناک است، بلکه علاوه بر این، آن روز از جهات زیادی موجب درد و رنج -
ص: 255
است؛ از جهت رسوایی ها ندامت و پشیمانی های کشنده و انواع رنج های روحی و مجازات های دیگر.
مثلاً انسان می بیند دیگران به وسیله ی او اهل بهشت شدند و او خود در دوزخ و معذب است، دیدن چنین منظره هایی برای او بسیار دردآور است، و راه بازگشتی وجود ندارد و عذاب و رنج هایش نیز جاودانی است.
این نام نیز تنها یک بار در قرآن مجید در سوره ی مبارکه ی هود آمده و به معنای «روزی که همه آن را مشاهده می کنند» است و این درحالی است که بعد از اشاره به عذاب آخرت اشاره به آن روز کرده و می فرماید: (وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ). (1)
نه تنها خلق اولین و آخرین آن روز را مشاهده می کنند، بلکه اعمال و حساب و دادگاه و عدل الهی و پاداش ها و کیفرهای اعمال خویش را نیز در آن روز مشاهده خواهند کرد.
به گفته ی بسیاری از مفسرین اطلاق این آیه گواه بر آن است که نه فقط انسان ها، بلکه جن و ملائکه نیز در آن روز حاضر و ناظرند که روز اجتماع عمومی همگان است. (2)
ص: 256
این تعبیر نیز یک بار در قرآن کریم در سوره ی مبارکه ی واقعه در برابر سوال کفّار از حیات بعداز مرگ آمده و به معنای «روزی که برای همه معلوم است» می باشد: (قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ) (1) بگو: اوّلین و آخرین همگی در موعد روز معینی جمع می شوند.
ضمناً پیامی که این تعبیر (یوم معلوم) به انسان ها می دهد این است که در برخورد با روز آن جدی باشند و خود را برای ملاقات آن روز آماده کنند، و یقین بدانند که قیامت با تمام آثار و پیامدهایش به هرحال خواهد آمد، و یقین و باور به چنین روزی اثر تربیتی فوق العاده ای دارد.
این نام هم فقط یک بار در قرآن مجید در سوره ی مبارکه ی انسان از زبان ابرار و نیکان آمده و به معنای «روزی که چهره ی درهم کشیده و سخت» است:
(إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُوراً * إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِيراً). (2)
(ابرار و نیکان گفتند:) ما شما را به خاطر خدا اطعام می کنیم، و هیچ -
ص: 257
پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است.
ناگفته پیدا است که «عبوس» از صفات انسان است و به کسی گفته می شود که قیافه اش را در هم کشیده و کاملاً ناخشنود است، و توصیف آن روز به «عبوس» کنایه از وضع وحشتناک آن روز است، یعنی آن قدر حوادث آن سخت و ناراحت کننده است که نه تنها انسان ها در آن روز عبوس هستند، بلکه گویی خود آن روز نیز قیافه اش را سخت در هم کشیده و ناراحت است.
به هرحال تعبیر فوق نشان می دهد که حوادث آن روز به قدری سخت و شدید و دشوار و دردناک است که آثار آن از درون جان انسان ها به قیافه ها منتقل می شود و وحشت و اضطراب سر تا پای همگان را فرا می گیرد؛ چون کسی از پایان کار خود خبردار نیست و همگی در انتظار حساب و در انتظار لطف خدای متعال هستند.
از جمله نام های قیامت «روز رستاخیز» است که این تعبیر دو بار در قرآن کریم آن هم در یک سوره ی مبارکه و در یک آیه آمده است:
(وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ إِلَى يَوْمِ الْبَعْثِ فَهَذَا يَوْمُ الْبَعْثِ وَلَكِنَّكُمْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ). (1)
ولی کسانی که علم و ایمان به آنان داده شده می گویند: شما بفرمان خدا -
ص: 258
تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید، و اکنون روز رستاخیز است اما شما نمی دانستید.
البته تعبیر از زنده شدن مردگان به «بعث» و افعال مشتق از آن در آیات قرآن كريم فراوان و گسترده است که همه بیانگر این حقیقت است که آن روز، روز حیات عمومی بعداز مرگ است.
این نام در یک آیه از قرآن مجید سوره ی مبارکه ی طارق آمده و به معنای روزی که پرده ها کنار می روند است: (يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ) (1) در آن روز که اسرار پنهان آشکار می شوند و پرده ها کنار می روند.
از معاذ بن جبل نقل شده گفت: از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم تفسیر سرایر را در این آیه ی شریفه پرسیدم و عرض کردم: چه اسرار نهانی است که بندگان در آخرت به واسطه ی آن آزموده می شوند؟ حضرت فرموند:
«سَرَائِرَكُمْ هِيَ أَعْمَالُكُمْ مِنْ الصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ وَالصِّيَامِ وَالْوُضُوءِ وَالْغُسْلِ مِنَ الْجَنَابَةِ وَكُلُّ مَفْرُوضِ؛ لِأَنَّ الْأَعْمَالِ كُلَّهَا سَرَائِرُ خَفِيَّةٌ، فَإِنْ شَاءَ قَالَ: صَلَّيْتَ وَلَمْ يُصَلِّ، وَإِنْ شَاءَ قَالَ: تَوَضَّأْتُ وَلَمْ يَتَوَضَّأُ، فَذَلِكَ قَوْلُهُ: (يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ)».
سرایر شما همان اعمال شما است مانند نماز و روزه و زکات و وضو و غسل جنابت و هر عمل واجب دیگر؛ چون که تمام اعمال انسان در -
ص: 259
حقیقت پنهان هستند، اگر کسی بخواهد می گوید: نماز خوانده ام درحالی که نخوانده، و وضو گرفته ام درحالی که وضو نگرفته است، و این است تفسیر کلام خدای متعال که فرمود: (يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ). (1)
در واقع پرده از روی حقایق اعمال برداشته می شود و حقیقت اعمال انسان در آن روز آشکار می گردد.
این جمله از تعبیراتی است که در واقع به مقدمات قیامت اشاره دارد، و تعبیری فوق العاده است که در سوره ی مبارکه انبیا بعداز اشاره به قسمتی از پاداش نیکوکاران و کیفرهای بدکاران آمده:
(يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ). (2)
در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می پیچیم، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم آن را باز می گردانیم، این وعده ای است بر ما، و قطعاً آن را انجام خواهیم داد.
از ظاهر این آیه ی مبارکه چنین فهمیده می شود که در پایان جهان و در آستانه ی قیامت، تمام آسمان ها به هم پیچیده می شوند.
در هر صورت، جمع شدن آسمان ها به معنای نابودی مطلق آنها و از بین -
ص: 260
رفتن عالم ماده نیست؛ چراکه قرآن با صراحت در آیات متعدد می گوید: انسان ها از قبرها بر می خیزند، و استخوان های پوسیده لباس حیات می پوشند، و خاک های حاصل از پوسیدن بدن ها باقی می مانند و جمع می شوند و حیات جدیدی را آغاز می کنند.
نام دیگر قیامت «روزی که زمین شکافته می شود» است که یک مورد در قرآن کریم آمده است:
(يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعاً ذَلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ). (1)
روزی که زمین از روی آنها شکافته می شود و (مردگان) به سرعت (از قبرها) خارج می گردند، و این جمع کردن برای ما آسان است.
یادآوری: از مجموع نام ها، توصیف ها و تعابیر مختلفی که در این جا ذکر شدند این حقیقت به خوبی تجلّی می کند که قرآن کریم برای بیداری انسان ها و تعلیم و تربیت و سوق دادن آنها به تکامل و تعالی، معاد را در چهره های مختلفش نشان داده و نام های گوناگونی برای آن برگزیده که هر نام به یکی از ابعاد حوادث عظیم و تکان دهنده ی آن روز بی مانند اشاره می کند.
هریک از این اسامی و اوصاف برای آن روز پیامی مخصوص به خود دارد، پیامی به همه ی نسل ها در همه ی قرون و اعصار پیامی که توجه به آن عامل -
ص: 261
نیرومند بازدارنده ای از کژی ها و زشتی ها و گناهان و جرایم و آلودگی ها و ظلم هاست.
پیامی که مطالعه ی آن ابعاد فصاحت و بلاغت قرآن را در زمینه های مختلف مخصوصاً در مسایل تربیتی کاملاً واضح و آشکار می سازد، و برای رهروان راه حق و پویندگان مسیر قرب خدای متعال بهترین راهنما است.
بعداز بحث «يوم الجمع» و «یوم التغابن» و این که غرض از این آیات حسرت و تاسف مردم نیست، بلکه غرض تحریک و تشویق آنها به سوی اعمال خیر و صالح می باشد تا بتوانند با یادآوری آن روز، توشه ای برای آن روزهای سخت مهیا کنند، لذا در ادامه ی آیه راجع به حال مومنان در آن روز اشاره نموده و فرمود:
(وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ).
و هرکس به خدای متعال ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد، گناهان او را می بخشد و او را در باغ هایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد می کند، جاودانه در آن می مانند و این پیروزی بزرگ است.
واژه ی «یکفّر» یعنی می پوشاند و می بخشد؛ زیرا اصل معنای «کفر» که از باب تفعیل می باشد در لغت به معنای پوشاندن چیزی است که گویا -
ص: 262
آن چیز وجود نداشته است. (1)
همان طوری که به کشاورز کافر اطلاق شده است؛ چون که بذر را زیر خاک می پوشاند، لذا در سوره ی مبارکه ی هود فرمود:
(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ كَمَثَلِ غَيْثٍ أَعْجَبَ الْكُفَّارَ نَبَاتُهُ). (2)
بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمل پرستی و فخر فروشی در میان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد.
و در سوره ی مبارکه ی فتح وقتی سخن از رشد و نمو فراوان گیاه به میان می آورد می فرماید: (يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ) (3) (همانند زراعتی که
جوانه های خود را خارج ساخته سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خود ایستاده است)، و به قدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می دارد.
و این که کافر را هم کافر می گویند به خاطر این است که حق را می پوشاند پنهان می کند.
ماده ی «کفّر» علاوه بر آیه ی مورد بحث در بسیاری از آیات دیگر قرآن کریم نیز آمده که برای توضیح به چند مورد آن اشاره می شود:
1- (إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ -
ص: 263
عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ). (1)
اگر انفاق ها را آشکار کنید خوب است و اگر آنها را مخفی ساخته و به نیازمندان بدهید برای شما بهتر است و قسمتی از گناهان شما را می پوشاند، (و در پرتو بخشش در راه خدای متعال، بخشوده خواهید شد)، و خداوند به آن چه انجام می دهید آگاه است.
3- (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ). (2)
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آن چه بر پیامبر خاتم حضرت محمد صلى الله عليه واله وسلم نازل شده و همه حق است و از سوی پروردگارشان، نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را می پوشاند و می بخشد و کارشان را اصلاح می کند.
4- (لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَيُكَفِّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَكَانَ ذَلِكَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزاً عَظيماً) (3)
هدف (دیگر از آن فتح مبین) این بود که مردان و زنان با ایمان را در باغ هایی (از بهشت) وارد کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است درحالی که جاودانه در آن می مانند، و گناهانشان را می بخشد و می پوشاند و این نزد خدای سبحان رستگاری بزرگی است.
5- (ذَلِكَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ وَيُعْظِمْ لَهُ أَجْراً). (4)
ص: 264
این فرمان خدای متعال است که بر شما نازل کرده، و هرکس تقوای الهی پیشه کند خداوند گناهانش را می پوشاند و می بخشد و پاداش او را بزرگ می دارد.
خلود یعنی دور بودن چیزی از برخورد به فساد و باقی ماندن آن چیز بر حالتی که قبلا بر آن حالت بوده است عرب چیزی را که فساد و تباهی در آن راه ندارد و به آن نمی رسد با واژه ی خلود توصیف می کنند.
سپس واژه ی «خلود» و مشتقات آن به طور استعاره در معنای همیشه باقی و پایدار و جاودانه بکار رفته است.
خدای متعال می فرماید:
(أولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ). (1)
آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند آنان اهل بهشتند و همیشه در آن خواهند ماند.
و در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود:
(أولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ). (2)
(کسانی که کافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند) اهل دوزخند و همیشه در آن خواهند بود. (3)
ص: 265
«فوز» به معنای پیروزی و ظفر یافتن به خیر و نیکی با حصول تندرستی است، خدای متعال در سوره ی مبارکه جاثیه فرمود: (ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ). (1)
و در آیه ی دیگر می فرماید: (ذَلِكَ الْفَوْزُ الْكَبيرُ). (2)
همان طوری که می دانیم ایمان به تنهایی کافی نیست بلکه ثمره ی شیرین و دلپذیر ایمان زمانی ظاهر می شود که همراه با عمل صالح باشد، و هنگامی که ایمان و عمل صالح تحقق پیدا کنند نتیجه اش این مواهب عظیم الهی است: بخشودگی گناهان که بیش از همه چیز فکر انسان را به خود مشغول می دارد، و بعداز پاک شدن از گناه ورود به بهشت جاودان و نیل به فوز عظیم، با این حساب همه چیز بر محور ایمان و عمل صالح دور می زند، و سرمایه های اصلی همین ها هستند، این گروه کسانی هستند که در آن «یوم التغابن» نه تنها مغبون نیستند، بلکه به پیروزی بزرگ و فوز عظیم رسیده اند.
به عبارت دیگر: صرف ایمان بدون عمل صالح مشکلی را حل نمی کند، از -
ص: 266
منظر قرآن کریم شخص متقی کسی است که با ایمان و عمل صالح برای خود ملکه ی نفسانی فراهم می سازد تا او را از آسیب های درونی (هوای نفس) و بیرونی (شیطان) مصون دارد، و با ایمان و عمل صالح سند آزادی از جهنم امضا می شود.
در قرآن کریم نوعاً ایمان و عمل صالح با هم ذکر شدند، و در جایی که هر یک به تنهایی آمده باشد باید آن را تقیید کرد البته غالباً ابتدا ایمان ذکر شده مانند آیه ی مورد بحث و گاهی نیز ایمان لفظاً پس از عمل صالح آمده است، ولی تقدم یا همزمانی آن ملحوظ است مانند:
(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ). (1)
هرکس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن درحالی که مومن است، او را به حیاتی پاک زنده می داریم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند، خواهیم داد.
و آیه ی کریمه ی:
(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ يُرْزَقُونَ فيها بِغَيْرِ حِسَابٍ). (2)
هرکس کار شایسته ای انجام دهد، خواه مرد باشد یا زن درحالی که مومن باشد، آنها وارد بهشت می شوند، و در آن روزی بی حسابی به آنها داده خواهد شد.
ص: 267
در این دو آیه عمل صالح درحال ایمان عامل مطرح است و عمل صالح در فرهنگ قرآن عملی است که مطابق یکی از موازین دین باشد.
عمل صالح یعنی عملی که صلاحیت این را داشته باشد که انسان را به خدای تبارک و تعالی نزدیک کند و صلاحیت مقربیت به ذات حضرت حق را داشته باشد، و عملی که عاملش را نجات دهد و به بهشت برساند.
به عبارت دیگر: عمل صالح عملی است که خالصانه و به قصد قربت انجام شود، لذا در قرآن کریم راجع به کسانی که اخلاص ندارند و ریا و خودنمایی می کنند می فرماید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذِى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید بخشش های خود را با منت و آزار باطل نسازید همانند کسی که مال خود را برای ریا و نشان دادن به مردم، انفاق می کند و به خدای متعال و روز رستاخیز ایمان نمی آورد.
و در سوره ی دیگر شبیه همین آیه آمده:
(وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَكُن الشَّيْطَانُ لَهُ قَرِيناً فَسَاءَ قَرِيناً). (2)
ص: 268
و آنها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کنند، و ایمان به خداوند و روز بازپسین ندارند (چراکه شیطان رفیق و هم نشین آنها است)، و کسی که شیطان قرین او است بد قرین و هم نشینی انتخاب کرده است.
و در جای دیگر می فرماید:
(وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحيط). (1)
و مانند کسانی نباشید که از روی هوی پرستی و غرور و خودنمایی در برابر مردم، از سرزمین خود به (سوی میدان بدر) بیرون آمدند، و (مردم را) از راه خدا باز می داشتند (و سرانجام شکست خوردند)، و خداوند به آن چه عمل می کنند احاطه (و آگاهی) دارد.
و هم چنین در سوره ی مبارکه ی ماعون راجع به نمازگزارانی که به قصد ریا و خودنمایی نماز می خوانند می فرماید:
(فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ * الَّذِينَ هُمْ يُراؤُنَ). (2)
پس وای بر نمازگزارانی که در نماز خود سهل انگاری می کنند، همان کسانی که ریا می کنند.
از این آیات به خوبی معلوم می شود اعمالی که در آنها قصد قربت نباشد و ریا و خودنمایی باشد، عمل صالح نیستند در این زمینه روایات فراوانی از -
ص: 269
معصومين علیهم السلام نقل شدند که عمل صالح را با اخلاص و نیت پاک همراه دانسته اند و به عنوان نمونه یکی از آنها ذکر می شود:
از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت شده فرمود:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله وسلم: سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانُ تَخْبُثُ فِيهِ سَرَائِرُهُمْ، وَتَحْسُنُ فِيهِ عَلانِيَتُهُمْ طَمَعاً فِي الدُّنْيَا، لا يُرِيدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ، يَكُونُ دِينُهُمْ رِيَاءٌ، لا يُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ يَعُمُّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ، فَيَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِيقِ فَلا يَسْتَجِيبُ لَهُمْ».
رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: بزودی زمانی برای مردم فرا خواهد رسید که نیت ها و باطنشان آلوده، و به خاطر طمع در دنیا ظاهر آنها زیبا جلوه خواهد کرد، و برای رضای خدای متعال کاری انجام نمی دهند، دین آنها از روی ریا خواهد بود، و خوف خدای متعال در قلبشان نیست، خداوند تبارک و تعالی مجازاتی فراگیر بر آنها می فرستد، و آنها مانند فرد غریق خدای سبحان را می خوانند و دعا می کنند ولی (خداوند) دعای آنان را اجابت نمی کند. (1)
در بسیاری از آیات کریمه ی قرآن مجید به ایمان و عمل صالح اشاره شد، در این جا به قسمتی از آنها اشاره می شود.
1- (وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا -
ص: 270
رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَاتُوا بِهِ مُتَشَابِهَا وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ). (1)
به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، بشارت ده که باغ هایی از بهشت برای آنهاست که نهرها از زیر درختانش جاریست، هر زمان که میوه ای از آن به آنان داده شود می گویند: این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود، (ولی این ها چقدر از آنها بهتر و عالی تر است)، و میوه هایی که برای آنها آورده می شود همه (از نظر خوبی و زیبایی) یکسانند، و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است، و جاودانه در آن خواهند بود.
2- (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ) (2) و آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند، و همیشه در آن خواهند ماند.
3- (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ). (3)
کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات را پرداختند، اجرشان نزد پروردگارشان است، و نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می شوند.
4- (وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ). (4)
ص: 271
اما آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، خدای سبحان پاداش آنان را به طور کامل خواهد داد، و خدای تبارک و تعالی ستمکاران را دوست نمی دارد.
5- (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً لَهُمْ فِيهَا أَزْواجُ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلا ظليلاً). (1)
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، به زودی آنها را در باغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است، همیشه در آن خواهند ماند و همسرانی پاکیزه برای آنها خواهد بود، و آنان را در سایه های گسترده (و فرح بخش) جای می دهیم.
6- (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِيلاً). (2)
و کسانی که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند، به زودی آنها را در باغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند، وعده ی خداوند متعال حق است، و کیست که در گفتار و وعده هایش از خدای متعال صادق تر باشد؟
7- (فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أجُورَهُمْ وَيَزِيدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذِينَ اسْتَنْكَفُوا وَاسْتَكْبَرُوا فَيُعَذِّبُهُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَلا يَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِيًّا وَلا نَصيراً). (3)
اما آنها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، پاداششان را به طور کامل -
ص: 272
خواهد داد، و از فضل و بخشش خود بر آنها خواهد افزود، و آنها را که ابا کردند و تکبّر ورزیدند مجازات دردناکی خواهد کرد، و برای خود غیر از خدا، سرپرست و یاوری نخواهند یافت.
8- ﴿وَعَدَاللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ﴾. (1)
خداوند متعال به آنها که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، وعده ی آمرزش و پاداش عظیمی داده است.
9- ﴿لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنينَ﴾. (2)
بر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند، گناهی در آن چه خورده اند نیست (و نسبت به نوشیدن شراب قبل از نزول حکم تحریم، مجازات نمی شوند) اگر تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند، سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند، سپس تقوا پیشه کنند و نیکی نمایند، و خداوند متعال نیکوکاران را دوست می دارد.
10- ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾. (3)
و کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند البته هیچ کس را جز به اندازه ی تواناییش تکلیف نمی کنیم، آنها اهل بهشت هستند و جاودانه در آن خواهند ماند.
ص: 273
با توجه به آیات مذکوره می توان گفت: کرامت و برتری مخصوص مسلمانی است که دارای ایمان و عمل صالح باشد نه مسلمان شناسنامه ای و اسمی، و هرکس در عصر خود هماهنگ با حجت آن ،عصر به وحی معتقد بود و به آن عمل کرد جزو اولیای خدای سبحان می باشد و عملش صالح است همان طوری که در قرآن کریم آمده:
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصارى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ). (1)
کسانی که (به پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم)، ایمان آورده اند، و کسانی که به آیین یهود گرویدند و نصاری و صابئان (پیروان حضرت یحیی نبی علیه السلام) هرگاه به خدای متعال و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، پاداششان نزد پروردگارشان مسلّم است و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آنها نیست، (یعنی هرکدام از پیروان ادیان الهی که در عصر و زمان خود بر طبق وظایف و فرمان دین عمل کرده اند ماجور و رستگارند).
و در آیه ی دیگر می فرماید:
(وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِينَ فِيهَا وَبِئْسَ المَصِيرُ). (2)
و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن می مانند، و (سرانجام آنها) سرانجام بدی است.
ص: 274
در قرآن کریم ایمان و عمل صالح راه نجات از جهنم و رسیدن به سعادت همیشگی معرفی شده است، لذا در سوره ی مبارکه ی بقره می فرماید:
(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فيها خَالِدُونَ). (1)
و آنها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، آنان اهل بهشتند و همیشه در آن خواهند ماند.
(الَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبى لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ). (2)
آنها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پاکیزه ترین (زندگی) و بهترین سرانجام نصیب آنها است.
(الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي جَنَّاتِ النَّعيم). (3)
حکومت و فرمانروایی در آن روز (قیامت) مخصوص خدای متعال است، و میان آنها داوری می کند، کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، در باغ های پرنعمت بهشت قرار دارند.
ص: 275
در این زمینه روایات متعددی از معصومین علیهم السلام نقل شدند، و در این مختصر به بخشی از آنها اشاره می شود:
1- محمدبن مسلم گفت: از امام ششم حضرت صادق علیه السلام پرسیدم: معنای ایمان چیست حضرت فرمودند:
«شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ، وَالْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ، وَمَا اسْتَقَرَّ فِي الْقُلُوبِ مِنَ التَّصْدِيقِ بِذَلِكَ».
(ایمان یعنی) گواهی دادن بر وحدانیت خدای متعال و اقرار به آن چه از نزد خداوند سبحان آمده، و در قلب به آنها اعتقاد پیدا کردن است.
محمدبن مسلم گفت: به آن حضرت عرض کردم: مگر شهادت خودش عمل نیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: «بلی» بلی چنین است.
راوی گفت: عرض کردم: پس عمل هم از ایمان است؟
حضرت فرمودند: «نَعَمْ، اَلْإِيمَانُ لا يَكُونُ إِلَّا بِعَمَلٍ وَالْعَمَلُ مِنْهُ، وَلَا يَثْبُتُ الْإِيمَانُ إِلَّا بِعَمَلٍ».
آری؛ چون ایمان بدون عمل درست نخواهد بود، و عمل از ایمان است، ایمان ثابت نمی باشد مگر به عمل. (1)
2- یکی از روات از ابو عبدالله امام صادق علیه السلام پرسید: معنای اسلام چیست؟ حضرت فرمودند: «دِينُ اللَّهِ اسْمُهُ الإِسْلامُ، وَ هُوَ دِينُ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَكُونُوا حَيْثُ -
ص: 276
كُنتُمْ، وَبَعْدَ أَنْ تَكُونُوا، فَمَنْ أَقَرَّ بِدِينِ اللَّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ، وَمَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَاللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ فَهُوَ مُؤْمِنٌ».
دین خدای تبارک و تعالی نامش اسلام است و آن دین خدای سبحان بود قبل از آن که شما وجود داشته باشید، پس هرکس به دین خداوند متعال اقرار کند او مسلمان است، و هرکس به اوامر خداوند عزّوجلّ عمل کند او مومن می باشد. (1)
3- جمیل بن دراج می گوید از امام ششم حضرت صادق علیه السلام از ایمان پرسیدم، آن حضرت فرمود:
«شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه واله وسلم رَسُولُ اللَّهِ» گواهی دادن بر این که هیچ معبودی غیر از خدای متعال نیست، و این که حضرت محمد مصطفى صلى الله عليه واله وسلم رسول و فرستاده ی خدای سبحان است.
جمیل بن دراج گفت: به آن حضرت عرض کردم: آیا این شهادت دادن عمل نیست؟ حضرت فرمود: «بلی» چرا عمل است.
عرض کردم: پس عمل بخشی از ایمان است، امام علیه السلام فرمودند:
«لا يَثْبُتُ لَهُ الْإِيمَانُ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَالْعَمَلُ مِنْهُ» ایمان بدون عمل ثبات ندارد، و عمل بخشی از ایمان است. (2)
4- یونس بن یعقوب از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند:
«مَلْعُونُ مَلْعُونٌ مَنْ قَالَ : الْإِيمَانُ قَوْلُ بِلا عَمَلٍ» ملعون است و از رحمت حق دور -
ص: 277
است کسی که بگوید: ایمان فقط به زبان است و عمل در آن دخالتی ندارد. (1)
5- سلام جعفی گفت: از امام ششم جعفربن محمد علیهما السلام درباره ی ایمان سوال کردم؟ حضرت فرمودند: «اَلْإِيمَانُ أَنْ يُطَاعَ اللَّهُ فَلا يُعْصَی» ایمان آن است که خدای متعال مورد اطاعت قرار گیرد و نافرمانی نشود. (2)
همان طوری که ایمان به خدای متعال و انجام عمل صالح موجب پوشیده شدن و مغفرت گناهان و خلود و جاودانگی اهل بهشت می گردد، کفر و تکذیب آیات الهی نیز موجب خلود و جاودانگی کافران و تکذیب کنندگان در آتش جهنم می شود، لذا در آیه ی مبارکه ی بعد می فرماید:
(وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خَالِدِينَ فِيهَا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ). (3)
و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن می مانند، و (سرانجام آنها) سرانجام بدی است.
با توجه به آیات قرآن و اخبار نقل شده از سوی ائمه ی معصومین علیهم السلام، موضوع در آسایش بودن همیشگی بهشتیان و معذب بودن دایمی جهنمیان -
ص: 278
روشن است؛ یعنی آن دسته از مردمی که مومن به اصول دین و باورمند به حقایق هستی هستند و جز اعمال صالحه از آنها سر نمی زند، برای همیشه در بهشت و در آسایش و امنیت جاودان خواهند بود و هم چنین انسان هایی که چشم خود را بر روی حقایق پوشیده اند و خدای دیگری را برای پرستش برگزیده اند، و یا با چهره ی دوگانگی و نفاق در میان مردم زندگی می کنند، در قیامت به عذاب خارکننده ای مبتلا خواهند شد و برای همیشه در آن خواهند ماند.
موضوع همیشگی بودن آسایش و عذاب و عنوان «خلود» معرکه آرای اندیشمندان و صاحب نظران دینی و غیر دینی شد.
بسیاری از علما و دانشمندان اسلام اعم از شیعه و سنی، موضوع خلود و جاودانگی را از مسلّمات دینی دانسته و بر این موضوع اجماع و اتفاق نظر دارند و بر این باورند که برخی از آیات قرآن کریم و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم بر این موضوع ظهور داشته و بلکه بسیاری از آیات کریمه بر خلود صراحت دارند.
از جمله معاریف علمای شیعه محقق طوسی رحمه الله در «تجرید» فرمود: کافر همیشه در عذاب است و در آخرت نجاتی برای او نیست. (1)
علامه ی حلّی رحمه الله که از مفاخر شیعه است در «شرح تجرید» ادعای اجماع کرده و فرمودند: تمام مسلمانان اجماع و اتفاق دارند بر این که عذاب کافر ابدی و همیشگی است که قطع نمی شود. (2)
و مرحوم فیض کاشانی رحمه الله در کتاب «علم الیقین» ادعای عدم خلاف دارد و -
ص: 279
مدعی شد که در این موضوع به نظر هیچ مخالفی دست نیافته است. (1)
هم چنین فاضل مقداد رحمه لله در «لوامع الهيه» ادعای اجماع کرده است. (2)
و از علمای اهل سنت نیز فاضل قوشچی در «شرح تجرید» ادعای اتفاق کرده است، (3) و میر سيد شريف ایجی مدعی اجماع مسلمانان بر مساله ی خلود شد، (4) و تفتازانی در «شرح مقاصد» تصریح به اجماع و عدم خلاف کرده است. (5)
و اگر قهر و سوگند و مشیت الهی بر این نبود که جهنم قرارگاه و اقامتگاه گروهی خاص باشد، هرگز جهنم دار القرار و دار الخلود برای احدی نبود، همان طوری که در دعای کمیل آمده:
«فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْ لَا مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ جَاحِدِيكَ، وَقَضَيْتَ بِهِ مِنْ إِخْلَادِ مُعَانِدِيكَ، لَجَعَلْتَ النَّارَ كُلَّهَا بَرْداً وَسَلَاماً، وَمَا كَانَ لِأَحَدٍ فِيهَا مَقَرّاً وَلا مُقَاماً، لَكِنَّكَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُكَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْكَافِرِينَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ، وَأَنْ تُخَلَّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِينَ».
(ای خدا و مولای من!) به طور قطع و یقین می دانم که اگر فرمان تو در معذب ساختن منکران صادر نشده بود، حکم تو به خلود و همیشه ماندن در عذاب برای دشمنانت در کار نبود، حتما آتش دوزخ را هرچه هم بود -
ص: 280
برای همه سرد و سالم می کردی، و هیچ کس در آن منزل و ماوی نداشت، ولی تو ای خدایی که تمام نام هایت مقدس است، سوگند یاد کرده ای که دوزخ را از کافران از پریان و آدمیان پرکنی، و دشمنانت را برای همیشه در آن جا قرار دهی. (1)
مرحوم کشی در کتاب رجال در ترجمه ی هشام بن حکم مناظره ای را نقل می کند که موضوع آن درباره ی خلود در بهشت و جهنم و بسیار شیرین و جالب است:
می گوید: علی بن محمدبن قتیبه ی نیشابوری از ابو زکریا یحیی بن ابی بکر روایت کرد که نظام به هشام بن حکم گفت: اهل بهشت در بهشت الی الابد نمی مانند؛ زیرا در این صورت بقای آنها مثل بقای خداوند متعال خواهد بود، و محال است کسی مانند بقای خدای تبارک و تعالی بقا داشته باشد.
هشام گفت: اهل بهشت باقی می مانند به واسطه ی علت مبقیه و باقی گذارنده ی آنها که خدای متعال است ولی خداوند سبحان خود بخود و بدون علّتِ مُبقیه باقی می ماند و البته این بقای خالق هستی غیر از آن بقای بهشتیان است.
نظام گفت: محال است که الی الابد باقی بمانند.
هشام گفت: در صورت عدم بقا، بالاخره عاقبت آنها چه خواهد شد؟
ص: 281
نظام گفت: آنان را ضعف و سستی فرا می گیرد.
هشام گفت: آیا به تو این آیه ی قرآن کریم رسیده است که در بهشت آن چه نفوس به آن میل پیدا کند برای آنها مهیا است؟. (1)
نظام گفت: آری.
هشام گفت: اگر بهشتی ها میل به بقا و دوام ابدی پیدا کنند و از خداوند متعال بخواهند که آنها را تا ابد زنده بدارد، چگونه است؟
نظام گفت: چنین خیالی را خداوند به فکر آنان نمی اندازد، و چنین الهامی را به آنان نمی کند.
هشام گفت: اگر یک مردی از اهل بهشت نظرش به میوه ی درختی افتاد، و دستش را دراز کرد که آن میوه را بچیند و درخت با میوه هایش به نزد آن مرد نزدیک و خم شوند و در این حال منصرف شود و نظرش را به میوه ی دیگری انداخت که از آن بهتر بود و دست چپ خود را دراز کرد که آن را بچیند که ناگهان همان خُمول و ضعف و سستی او را گرفت در حالی که دو دستش به دو درخت معلق بود و درخت ها نیز خود را بالا کشیده و به محل خود برگشتند، و این مرد بهشتی به حال شخصی به دار کشیده و مصلوب بر فراز درخت باقی بماند، آیا تو چنین شنیده ای که در بهشت شخص مصلوب و آویزان به چوبه ی دار بوده باشد؟
نظام گفت: این محال است.
ص: 282
هشام گفت: آن چه تو می گویی از این امر محال تر است که جماعتی خلق شوند و مدتی زندگی کنند و در بهشت وارد شوند و سپس در آن بهشت آنها را بمیراند ای مرد جاهل!. (1)
خلاصه ی این مناظره آن است که چون آخرت خانه ی تجرد و محل فعلیت تامه است، لذا خانه ی خلود و دوام است؛ چون طبعاً هر چیز ثابت و مستقرّی خالد و جاودان است و تغییر و تحویل با ثبوت و استقرار تنافی دارد و عدم خلود لازمه ی تغییر و تحویل است که آن در آخرت منافی فرض تجرد و فعلیت تامه است.
دلیل دیگر این که اگر اهل جهنّم مخلّد نباشند یا باید قوّت و قدرت یافته و از -
ص: 283
دوزخ خارج شوند درحالی که این خلاف تجرّد و فرض بقا در تعینات آثار خودشان است، و یا باید بمیرند و فانی شوند و آن هم خلاف فرض است؛ زیرا پس از مرگ و فنای فی الله و جذبات قهاریه و کبریائیه ی حضرت حق، اینک بازگشته و حیات و تعیّن گرفته و به آثار و صفات و اخلاق و ملکات خود به صورت های ملکوتیه و آتشین جهنم مبتلا گردیده اند.
آری، طایفه ای هستند که از جهنّم خارج می شوند، آنان گروهی هستند که کفر و شرک در اعماق قلبشان رسوخ ننموده و فقط ظاهر آنها را آلوده ساخته است در این صورت پس از سوخته شدن ظاهر (چون باطن طاهر و بهشتی است) به شفاعت و غیر آن به بهشت می روند، البته باید دانست آن خروج از جهنم نیز یک نوع تجلّی ملکوتی و نوعی از اعمال و صفات و نیات آنها است.
علاوه بر آیه ی مورد بحث، آیات دیگری هم در قرآن کریم راجع به این که مومنان و خوبان خلود و جاودانگی در بهشت دارند، نازل شدند و در این جا به بخشی از آنها اشاره می شود:
1- (لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا). (1) براى کسانی که پرهیزگاری پیشه کرده اند، (و از این سرمایه ها در راه مشروع و حق و عدالت استفاده می کنند)، در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر) باغ هایی است که نهرها از پای درختانش می گذرد، همیشه در آن خواهند بود.
ص: 284
2- (أُولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا) (1) آنها توبه کنندگان پاداششان آمرزش پروردگار و بهشت هایی است که از زیر درختانش نهرها جاری است، جاودانه در آن می مانند.
3- (لَكِنِ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا) (2) ولى کسانی که ایمان دارند و از پروردگارشان می پرهیزند، برای آنها باغ هایی از بهشت است که از زیر درختانش نهرها جاری است، همیشه در آن خواهند بود.
4- (وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا) (3) و هرکس خدای متعال و پیامبرش را اطاعت کند، (و قوانین او را محترم بشمرد)، خداوند او را در باغ هایی از بهشت وارد می کند که همواره آب از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می مانند.
5- (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً) (4) و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، به زودی آنها را در باغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است، همیشه در آن خواهند ماند.
6- (وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً) (5) و کسانی که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند به زودی -
ص: 285
آنها را در باغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند.
7- (قالَ اللَّهُ هَذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً) (1) خداوند متعال می فرماید: امروز روزی است که راستی راستگویان به آنها سود می بخشد، برای آنها باغ هایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن می گذرد، و تا ابد جاودانه در آن می مانند.
8- (خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً إِنَّ) (2) (مومنان مهاجر که وارد بهشت می شوند) جاودانه و همیشه در آن می مانند.
9- (وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا) (3) خداوند به مردان و زنان با ایمان باغ هایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند ماند.
10- (أَعَدَّاللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدين فيها) (4) خداوند برای آنها (پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند) باغ هایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند بود.
اگرچه ایمان و عمل صالح موجب پیروزی و رستگاری انسانند که آیه ی مورد -
ص: 286
بحث به آن اشاره دارد، ولی قرآن کریم بعضی از مصادیق عمل صالح را بیان می کند که موجب فوز و رستگاری و سعادت انسان می شوند در این جا بخشی از آنها ذکر می شود:
1- ایمان به خدای متعال و هجرت و جهاد با اموال و جان ها: (الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ) (1) آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدای متعال برتر است و آنها پیروز و رستگارند.
در سوره ی مبارکه ی دیگر می فرماید: (لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ). (2)
ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند با اموال و جان های شان جهاد کردند، و همه ی نیکی ها برای آنها است، و آنها همان رستگارانند، خداوند برای آنها باغ هایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن خواهند بود، و این است رستگاری (و پیروزی) بزرگ.
2- ایمان و تقوی، همان گونه که در سوره ی مبارکه ی یونس فرمود: (الَّذینَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ). (3)
ص: 287
همان ها که ایمان آوردند و (از مخالفت فرمان خدا) پرهیز می کردند، در زندگی دنیا و در آخرت شاد (و مسرور) هستند، وعده های الهی تخلّف ناپذیر است، این است آن رستگاری بزرگ.
3- اطاعت از خدای متعال و پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه واله وسلم: (وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ). (1)
و هرکس خدای متعال و پیامبرش را اطاعت کند (و قوانین او را محترم بشمرد) خداوند او را در باغ هایی از بهشت وارد می کند که همواره آب از زیر درختانش جاری است، جاودانه در آن می مانند، و این پیروزی بزرگی است.
و در سوره ی مبارکه ی دیگر فرمود: (وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عظيماً) (2) و هرکس اطاعت خدای سبحان و رسولش کند به رستگاری (و پیروزی) عظیمی دست یافته است.
در آیه ی مبارکه ی دیگر، اطاعت از خدا و رسول و ترس از ذات اقدس حق و پرهیزکاری را ذکر نموده و فرمود: (وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ) (3) و هرکس خدای متعال و پیامبرش را اطاعت کند و از خدای سبحان بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند.
4- صدق و راستگویی، لذا در سوره ی مبارکه ی مائده فرمود: (قالَ اللَّهُ هَذَا -
ص: 288
يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ). (1)
خداوند می گوید: امروز روزی است که راستی راستگویان به آنها سود می بخشد، برای آنها باغ هایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن می گذرد، و تا ابد جاودانه در آن می مانند، هم خدای سبحان از آنها خشنود است، و هم آنها از خدای متعال خشنودند، این رستگاری بزرگ است.
5- صبر و پایداری همان طوری که در سوره ی مبارکه ی مومنون می فرماید: (إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ) (2) ولی من امروز آنها را بخاطر صبر و استقامتشان پاداش دادم، آنها پیروز و رستگارند. (3)
ائمه ی معصومین علیهم السلام در گویش های مختلفی نمونه هایی از اعمالی را که سبب دست یافتن به مقام پیروزی و رستگاری می شوند اشاره فرمودند که در این بخش برخی از آنها را یادآور می شویم:
1- پیروی واقعی از امیرمومنان و ائمه ی اطهار علیهم السلام، در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم نقل شده است که فرمودند:
«مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَعَلِيّاً وَالْأَئِمَّةَ الَّذِينَ ذَكَرْتُهُمْ فَقَدْ فَازَ -
ص: 289
فَوْزاً مُبِیناً» ای گروه مردم هرکس از خدای متعال و پیامبرش و از علی و امامانی که از آنان یاد کردم، اطاعت کند، همانا به فوز و رستگاری بزرگی رسیده است. (1)
2- شهادت در راه خدای متعال وقتی که ابن ملجم مرادی به مولی الموحدين اميرالمومنين علیه السلام ضربتی زد حضرت فرمودند: «فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ» قسم به پروردگار کعبه که پیروز و رستگار شدم. (2)
در روایتی آمده که رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان طریقه ی زیارت حضرت سید الشهدا ابا عبدالله الحسين علیه السلام را آموخت، و در ضمن آن فرمود:
«ثُمَّ تَقُومُ فَتُومِي بِيَدِكَ إِلَى الشُّهَدَاءِ وَتَقُولُ : اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ - ثَلاثاً فُزْتُمْ وَاللَّهِ ثَلاثاً، فَلَيْتَ أَنِّي مَعَكُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً».
سپس بایست، آن گاه با دستت به شهدا اشاره کن و سه مرتبه بگو: سلام بر شما، و سه مرتبه (بگو:) به خدای متعال سوگند که پیروز و رستگار شدید، ای کاش من نیز با شما می بودم، پس به این رستگاری عظیم می رسیدم. (3)
لازم به یاد آوری است که در این رابطه احادیث فراوانی نقل شدند که به همین مقدار اکتفا شده است.
ص: 290
(وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحابُ النَّارِ خَالِدِينَ فِيهَا وَبِئْسَ الْمَصِيرُ) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند، جاودانه در آن می مانند و (سرانجام آنها) سرانجام بدی است.
قرآن کریم همیشه انسان را در مسیری قرار می دهد که بین خوف و رجا باشد، نه امید محض و نه یاس و ناامیدی بلکه بین این دو قرار گیرد، لذا در آیه ی مبارکه ی 9 امیدوار نمود ولی در آیه ی 10 انذار داده و ترسانده است.
در آیه ی قبل راجع به خلود و جاودانگی اهل بهشت اشاره شد، ولی در این آیه ی کریمه می فرماید: کفار و تکذیب کنندگان آیات الهی، برای همیشه در آتش جهنم خواهند ماند.
علاوه بر آیه ی مورد بحث آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارند که گویای مخلد بودن کفار و تکذیب کنندگان در جهنم است، در این بخش به قسمتی از آن آیات اشاره می شود: -
ص: 291
1- (وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ) (1) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند و دروغ پنداشتند اهل دوزخند، و همیشه در آن خواهند بود.
2- (إِلَّا طَريقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً) (2) (کسانی که کافر شدند، هیچ راهی برا آنان نیست) مگر راه دوزخ که جاودانه در آن خواهند ماند.
3- (قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا) (3) به آنان (کفار) گفته می شود: از درهای جهنّم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید.
4- (إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً * خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً) (4) خداوند کافران را لعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و برای آنان آتش سوزاننده ای آماده نموده است، درحالی که همواره در آن تا ابد می مانند.
5- (قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا) (5) (به کسانی که کافر شدند) گفته می شود: از درهای جهنّم وارد شوید، جاودانه در آن بمانید.
و در بعضی از آیات کریمه ی قرآن مجید فقط تکذیب آیات حق تعالى موجب خلود و جاودانگی در آتش جهنم بیان شده است:
1- (وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ). (6)
ص: 292
و آنها که آیات ما را تکذیب کنند، و در برابر آن تکبّر ورزند، اهل دوزخند، جاودانه در آن خواهند ماند.
2- (إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى يَلِجَ الْجَمَلُ فِي سَمِّ الْخِيَاطِ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُجْرِمِينَ) (1) کسانی که آیات ما را تکذیب کردند و در برابر آن تکبّر ورزیدند، (هرگز) درهای آسمان به رویشان گشوده نمی شود و (هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر این که شتر از سوراخ سوزن بگذرد! این گونه گنه کاران را جزا می دهیم.
و در سوره ی مباکه ی مرسلات چندین مرتبه فرمود:
(وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبینَ) (2) وای در آن روز (قیامت) بر تکذیب کنندگان.
آیات دیگری در قرآن ناظر به این هستند که نه تنها کافران در جهنم مخلّدند، بلکه گناه کاران و ستمگران نیز در جهنم جاودان خواهند بود، به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1- (وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مهین) (3) و آن کس که نافرمانی خدای متعال و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد می کند که جاودانه در آن خواهد ماند، و برای او مجازات خوار کننده ای است.
ص: 293
2- (بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ) (1) آری، کسانی که مرتکب گناه شدند، و آثار گناه سراسر وجودشان را بپوشاند، آنها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود.
3- (فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ * خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ). (2)
اما آن ها که بدبخت شدند، در آتشند، و برای آنان در آن جا زفیر و شهیق (ناله های طولانی دم و بازدم) است، جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپاست.
4- (إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ) (3) بی تردید گناهکاران در عذاب دوزخ جاودانه می مانند.
آیات خلود در معنای جاودانگی صراحت دارند علاوه بر آیاتی که در قرآن کریم با لفظ خُلود و ابدیت و دوام دوزخیان مشرک و یا کافر کذاب و منکر جاحد و یا طاغی و متعدّی و ستمگر گردن کش را می رسانند آیاتی دیگر وارد است که با الفاظ و عناوین دیگر خلود را می رساند که از باب نمونه چند مورد ذکر می شود:
1- (وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمینَ) (4) و جایگاه آنها آتش است، و چه بد جایگاهی است جایگاه ستمکاران.
ص: 294
2- (ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ) (1) سپس جایگاه شان دوزخ و چه بد جایگاهی است.
3- (أُولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلَا يَجِدُونَ عَنْهَا مَحيصاً) (2) آنها (پیروان شیطان) جایگاهشان جهنم است، و هیچ راه فراری ندارند.
4- (أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوَى لِلْمُتَكَبِّرينَ) (3) آیا در جهنم جایگاهی برای متکبّران نیست؟
در این آیات و مشابه آنها مشاهده می شود که محل و منزل و اقامتگاه و استراحت گاه دوزخیان و ستمگران را جهنم معیّن کرده، و بلکه اقامتگاه همیشگی که از آن نمی توانند تجاوز و عدول نمایند و این عین معنای خلود است.
5- (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودا غَيْرَهَا لِيَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَزِيزاً حَكِيماً). (4)
کسانی که به آیات ما کافر شدند، به زودی آنها را در آتشی وارد می کنیم که هرگاه پوست های بدنشان (در آن) بریان گردد (و بسوزد) پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا کیفر (الهی) را بچشند، خداوند متعال توانا و حکیم است (و روی حساب کیفر می دهد).
در این آیه به طور عموم می فرماید که هرچه پوست هایشان در اثر شدت -
ص: 295
طغیان آتش بسوزد، ما فوراً پوست های دیگری به جای آن می آوریم، و هیچ مقید به وقتی و محدود به زمانی نمی فرماید، بلکه به طور عموم این معنا را تصریح می کند و این معنای خلود است.
6- (وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ * وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرُكُمْ مَا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصِيرٍ). (1)
و کسانی که کافر شدند، آتش دوزخ برای آنها است، هرگز فرمان مرگشان صادر نمی شود تا بمیرند، و نه چیزی از عذابش از آنان تخفیف داده می شود، این گونه هر کفران کننده ای را کیفر می دهیم، آنها در دوزخ فریاد می زنند: پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آن چه انجام می دادیم، (در پاسخ به آنان گفته می شود:) آیا شما را به اندازه ای که هرکس اهل تذکر است در آن متذکر می شود عمر ندادیم و انذار کننده ی (الهی) به سراغ شما نیامد؟! اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست.
این آیه ی شریفه می رساند کفّاری که در جهنم وارد می شوند، هرچه ناله و فغان برآورند و هرچه ضَجّه و صیحه بزنند و بخواهند از آتش بیرون روند، برای آنان راه فرار و مخلصی نیست؛ چون در دنیا با آنان اتمام حجت شده بود، و این عین حقیقت خلود است.
ص: 296
(مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ) هیچ مصیبتی رخ نمی دهد مگر به اذن خدای متعال و هرکس به خدای سبحان ایمان آورد خداوند قلبش را هدایت می کند، و خدای تبارک و تعالی به هر چیز دانا است.
این آیه ی مبارکه از آیاتی است که معنای آن احتیاج به توضیح و فهم آن حتاج به بصیرت بیشتری دارد.
وقتی که واژه ی «مصیبت و اصابه» گفته می شود آن چه به ذهن انسان تبادر می کند حادثه ناگوار است، مصیبت یعنی حادثه ناگوار، هیچ مصیبتی و حادثه ناگواری به انسان برخورد نمی کند مگر با اذن خدای متعال.
ولی این واژه ی «اصاب» در لغت چنین معنا و مفهومی ندارد مصیبت به -
ص: 297
معنای حادثه ای که به انسان می رسد اعم از این که خیر باشد یا شر، گوارا باشد یا تلخ، هر حادثه ای که به انسان می رسد مفهومش مصیبت است، پس اختصاص به حادثه ناگوار ندارد. (1)
گواه این مدعا آیه ی مبارکه ی سوره ی نسا است که فرمود:
(مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ). (2)
آن چه از نیکی ها به تو اصابه می کند و می رسد از طرف خدای متعال است، و آن چه از بدی به تو می رسد از سوی خود تو است.
پس در این آیه مبارکه لفظ «اصاب» را به معنای حادثه می داند، حادثه ای که به انسان برخورد می کند و می رسد این حادثه ممکن است نیکو باشد، و ممکن است حادثه ناگوار باشد که مصیبت است.
به عبارت دیگر: واژه ی «مصیبت» به معنای صفت و حالتی است در انسان که در اثر برخورد به هر حادثه به او دست می دهد، ولی بیشتر اوقات در حوادث ناگوار استعمال می شود، حوادثی همراه با ضرر باشد.
کاربرد نخست واژه ی «مصیبة» در تیراندازی و به هدف خوردن تیر بوده سپس به بلا و سختی و هر پیش آمد بد و امر ناگواری که بر انسان وارد می شود اختصاص یافته است. (3)
به تعبیر روشن تر: مصایب عبارتند از حوادثی که آدمی با آن مواجه بشود، و در آن آثار سوء و ناخوشایندی بجای گذارد.
ص: 298
واژه ی «مصيبة» علاوه بر آیه ی مذکور در آیات دیگر قرآن کریم هم آمد:
1- (وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ). (1)
قطعاً همه ی شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش می کنیم، و بشارت بده به استقامت کنندگان، آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان می رسد می گویند: ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم.
2- (أَ وَ لَمَّا أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ). (2)
آیا هنگامی که مصیبتی (در میدان جنگ احد) به شما رسید، در حالی که دو برابر آن را (در میدان جنگ بدر بر دشمن) وارد ساخته بودید، گفتید: این مصیبت از کجاست؟! بگو: از ناحیه ی خود شما است (که در میدان جنگ احد، با دستور پیامبر مخالفت کردید)، خداوند بر هر چیزی قادر است، (و چنان چه روش خود را اصلاح کنید در آینده شما را پیروز می کند).
3- (فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاؤُكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَاناً وَتَوْفِيقاً). (3)
ص: 299
پس چگونه وقتی به خاطر اعمالشان گرفتار مصیبتی می شوند، سپس به سراغ تو می آیند و سوگند یاد می کنند که منظور (ما از بردن داوری نزد دیگران) جز نیکی کردن و توافق (میان طرفین نزاع) نبوده است.
4- (إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُوُّهُمْ وَإِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ). (1)
هرگاه نیکی به تو رسد آنها را ناراحت می کند، و اگر مصیبتی به تو رسد می گویند: ما تصمیم خود را از پیش گرفته ایم و باز می گردند درحالی که خوشحالند.
5- (وَلَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْ لَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولاً فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ). (2)
هرگاه (پیش از فرستادن پیامبری) مجازات و مصیبتی بر اثر اعمالشان به آنان می رسید می گفتند: پروردگارا! چرا رسولی برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم و از مومنان باشیم؟
6- (وَما أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ). (3) هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند.
7- (فَأَصَابَهُمْ سَيِّئاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلاءِ سَيُصِيبُهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَمَا هُمْ بِمُعْجِزِينَ). (4)
سپس بدی های اعمالشان به آنها رسید، و ظالمان این گروه نیز به زودی گرفتار -
ص: 300
بدی های اعمالی که انجام داده اند خواهند شد و هرگز نمی توانند از چنگال عذاب الهی بگریزند.
در این آیه ی مبارکه به یک اصل کلی در مورد مصایب و حوادث دردناک این جهان اشاره می کند شاید از این جهت باشد که همیشه وجود مصايب دستاویزی برای کفّار در مورد نفی عدالت در این جهان بوده است، و یا از این نظر که در راه تحقق ایمان و عمل صالح همیشه، وجود دارد که بدون مقاومت در برابر آنها مومن به جایی نمی رسد، بدون شک تمام حوادث این عالم به اذن خدای متعال است؛ چراکه به مقتضای توحید افعالی در تمام عالم هستی چیزی بدون اراده ی حق تحقق پیدا نمی کند.
با بیانی که گفته شد معلوم می شود که قرآن در مقام بیان اصل کلی است حال پاسخ این پرسش چگونه خواهد بود که بسیاری از این مصایب به وسیله ی ظلم ظالمان و اراده ی جبّاران به وجود می آیند، یا این که خود انسان اثر کوتاهی در انجام وظایف و یا ارتکاب کار خلاف شرع گرفتار آن می شود، آیا این ها همه به اذن خدای متعال است؟.
می توان گفت: با توجه به آیات الهی مصایب بر چند قسم تقسیم می شوند: -
ص: 301
1- برخی از مصیبت ها هستند که انسان ها هیچ گونه نقشی در تحقق آنها ندارند، و به صورت یک امر حتمی و اجتناب ناپذیر فرد یا جامعه را فرا می گیرند مانند زلزله و سیل و طوفان و آفت های مختلف، و هم چنین حوادثی که در نفوس انسان ها واقع می شوند مانند گرفتار شدن به چنگال مرگ، و انواع وقایع و حوادث دردناکی که دامن گیر انسان می شوند همه ی آنها از قبل مقدّر شده و در لوح محفوظ ثبت است و اراده ی بشر کم ترین تاثیری در آن ندارد.
در واقع می توان گفت: وارد شدن این گونه مصیبت ها شکل امتحانی دارد که خداوند منان در سوره ی بقره فرمود:
(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ). (1)
قطعاً همه ی شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش می کنیم و بشارت بده به استقامت کنندگان.
آن دسته از کسانی که با چنین حوادثی روبرو شدند، هنگامی که صبر و بردباری پیشه کردند دورود و رحمت خدا شامل حال آنها شده و از هدایت یافتگان هستند.
2- دست های دیگر از مصیبت ها و گرفتاری هایی که خود انسان منشا و سرچشمه ی آن است در واقع مجازات و کفّاره گناهانی است که انسان مرتکب آن شده است مانند ظلم و بیدادگری، خیانت و انحراف عقیدتی که هریک به صورت مانعی در سر راه انسان قرار می گیرند.
ص: 302
در واقع یک نوع مجازات هشدار دهنده هستند که خداوند علت تحقق آن را خود انسان معرفی می کند و می فرماید:
(وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ). (1)
هر مصیبتی که به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند.
3- گرچه ظاهر آیه عام است و همهی مصایب و حوادث را در بر می گیرد، ولی مطابق معمول در عمومات استثناهایی وجود دارد، مانند مصایب و مشکلاتی که دامن گیر انبیا و ائمه ی معصومین علیهم السلام می شد که برای ترفیع مقام یا آزمایش آنها بود و هم چنین مصایبی که گریبان غیر معصومین را می گیرد و جنبه ی آزمون دارد.
در رابطه با این قسم از مصایب روایات فراوانی در منابع حدیثی نقل شدند، به عنوان نمونه چند مورد ذکر می شوند:
الف) از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود:
«لَمَّا أُدْخِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام عَلَى يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ نَظَرَ إِلَيْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ: يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ! (وَمَا أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ)، فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام: كَلَّا مَا هَذِهِ فِينَا نَزَلَتْ، وَإِنَّمَا نَزَلَتْ فِينَا (مَا أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ)». (2)
ص: 303
هنگامی که سید الساجدين امام علی بن الحسین علیهما السلام بر یزید وارد شد، یزید نگاهی به او نمود و عرض کرد: یا علی! (وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ) (1) هر مصیبتی که به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند (اشاره به این که حوادث کربلا نتیجه ی اعمال خود شما بود).
ولی امام علی بن الحسین علیه السلام در جواب فرمود: چنین نیست، این آیه در مورد ما نازل نشده است، آن چه درباره ی ما نازل شده آیه ی دیگری است که می فرماید: (مَا أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ) هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر این که همه ی آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم در لوح محفوظ ثبت است؛ و این امر برای خدا آسان است، این به خاطر آن است که برای آن چه از دست داده اید تاسف نخورید، و به آن چه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید (هدف از این مصایب عدم دلبستگی شما به مواهب زودگذر دنیا است و یک نوع تربیت و آزمون برای شما است).
سپس امام سجاد ادامه داد:
«فَنَحْنُ الَّذِينَ لا نَأْسَى عَلَى مَا فَاتَنَا مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا، وَلَا نَفْرَحُ بِمَا أُوتِينَا».
ما کسانی هستیم که هرگز به خاطر آن چه از دست داده ایم غمگین نخواهیم شد، و به خاطر آن چه در دست داریم خوشحال نیستیم. (2)
ص: 304
ب) على بن رئاب گفت: از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم: معنا و تفسیر فرموده ی خدای عزّوجلّ چیست که فرمود:
(وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ) (1) هر مصیبتی که به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند.
آیا به نظر شما آن مصایبی که به حضرت علی علیه السلام و خاندانش رسید، نتیجه ی کردارشان بوده است درحالی آنان خاندان طهارت و عصمت و همگی معصوم بودند؟
امام صادق علیه السلام فرمود:
(إِنَّ رَسُولَ الله صلى الله عليه واله وسلم كَانَ يَتُوبُ إِلَى اللَّه ويَسْتَغْفِرُه فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ؛ إِنَّ اللَّه يَخُصُّ أَوْلِيَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِيَأْجُرَهُمْ عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ).
همانا پیامبر خدا پیوسته به درگاه خداوند متعال توبه می کرد، و بدون هیچ گناه در هر روز و شب صد بار از او طلب آمرزش می نمود؛ البته خداوند متعال اولیا و دوستان خود را بدون آن که گناهی مرتکب شوند به مصایب اختصاص داده و مبتلا می کند برای این که به آنها به سبب صبر در برابر آن مصایب اجر و پاداش عطا فرماید. (2)
ج) ضریس کناسی گفت: خدمت ابی جعفر امام باقر علیه السلام بودیم گروهی از یاران و از جمله حمران بن اعین هم حضور داشتند، حمران به آن حضرت -
ص: 305
عرض کرد: معنای آیه شريفه ى: (مَا أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ) چیست؟ مگر رسول خدا و امیرالمومنین و اهل بیت علیهم السلام برای ارتکاب گناه گرفتار مصایب شدند؟
امام باقر علیه السلام فرمودند:
«يَا حُمْرَانُ أَصَابَهُمْ مَا أَصَابَهُمْ مِنَ الْمَصَائِبِ بِغَيْرِ ذَنْبٍ، وَلَكِنْ يَطُولُ عَلَيْهِمْ بِالْمَصَائِبِ لِيَأْجُرَهُمْ عَلَيْهَا مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ».
ای حمران! آن مصایبی که به آنها رسید برای گناه نبود، بلکه آنها گرفتار مصایب طولانی شدند تا خداوند متعال به آنها بدون گناه اجر و پاداش دهد. (1)
4- گاهی مصایب جنبه ی دست جمعی دارد و محصول گناهان جمعی است همان گونه که در سوره ی مبارکه ی روم می خوانیم:
(ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُمْ بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ). (2)
فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکار شده است، خدای متعال می خواهد نتیجه ی بعضی از اعمالشان را به آنان بچشاند، شاید (به سوی حق) بازگردند.
روشن است که این درباره ی جوامع انسانی است که به خاطر اعمالشان گرفتار نابسامانی ها می شوند.
ص: 306
و در سوره ی مبارکه ی رعد آمده است:
(إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءاً فَلَا مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالِ). (1)
خداوند متعال سرنوشت هیچ قوم (و ملتی) را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آن چه را در خودشان است تغییر دهند.
و امثال این آیات که گواهی می دهد در میان اعمال انسان و نظام تکوینی زندگی او ارتباط و پیوند نزدیکی وجود دارد که اگر بر اصول فطرت و قوانین آفرینش گام بردارند برکات الهی شامل حال آنها می شوند، و هرگاه فاسد شوند زندگی آنها به فساد کشیده می شود.
در این رابطه روایات فراوانی نقل شدند که قسمتی از آنها ذکر می شوند:
1- مولى الموحدین حضرت علی علیه السلام روایت کرده و فرمود:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم خَيْرُ آيَةٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ هَذِهِ الأَيَةُ يَا عَلِيُّ مَا مِنْ خَدْشِ عُودٍ وَلَا نَكْبَةِ قَدَمَ إِلَّا بِذَنْبٍ وَمَا عَفَا اللَّهُ عَنْهُ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَعُودَ فِيهِ وَمَا عَاقَبَ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ يُتَنِّي عَلَى عَبْدِهِ».
پیامبر گرامی اسلام صلى الله عليه واله وسلم فرمودند: این آیه ی (وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ...) (هر مصيبتى که به شما رسد...) بهترین آیه در قرآن مجید است، یا علی! هیچ خراش چوبی و هیچ لغزش و زمین خوردنی نیست مگر این که به واسطه ی گناهی است که انسان انجام -
ص: 307
می دهد، و آن چه را که خداوند در دنیا عفو می کند گرامی تر و بزرگوارتر از آن است که در قیامت هم انسان را به خاطر آن مجازات فرماید، و آن گناهانی را که در این دنیا عقوبت فرموده عادل تر از آن است که در آخرت بار دیگر کیفر دهد. (1)
2- محدّث بزرگوار عالم تشيع مرحوم ثقة الاسلام کلینی به سند خود از مسمع بن عبدالملک روایت کرده که رییس مذهب جعفریه امام ششم علیه السلام فرمود:
«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَنْ كَثِيرٍ : لَيْسَ مِنِ الْتِوَاءِ عِرْقٍ وَلَا نَكْبَةِ حَجَرٍ وَلَا عَثْرَةِ قَدَمٍ وَلا خَدْشِ عُودٍ إِلَّا بِذَنْبٍ، وَلَمَا يَعْفُو اللَّهُ أَكْثَرُ، فَمَنْ عَجَلَ اللَّهُ عُقُوبَةَ ذَنْبِهِ فِي الدُّنْيَا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَجَلُّ وَأَكْرَمُ وَأَعْظَمُ مِنْ أَنْ يَعُودَ فِي عُقُوبَتِهِ فِي الْآخِرَةِ».
اميرالمومنین حضرت علی علیه السلام در تفسیر گفتار خدای عزّوجلّ که فرمود: «هر مصیبتی که به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند»، فرمودند: هیچ پیچ خوردن رگی نیست، و نه برخورد به سنگی و نه لغزش قدم و زمین خوردنی و نه خراش دادن چوبی نیست مگر به خاطر گناهی است که انسان انجام می دهد، و هر آن چه را که خداوند متعال از آن عفو می کند بیش تر است، پس هرکسی را که خدای سبحان در دنیا به کیفر گناهش شتاب کرد، آن خدای عزّوجلّ والاتر و
کریم تر و بزرگوارتر از آنست که دوباره در آخرت او را کیفر کند و عذاب نماید. (2)
3- از ابو جعفر باقر العلوم علیه السلام نقل شده فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللهِ صلى الله عليه واله وسلم: مَا يَزَالُ الْهَمُّ وَالْغَمُّ بِالْمُؤْمِنِ حَتَّى مَا يَدَعُ لَهُ ذَنْباً».
ص: 308
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود: پیوسته غم و اندوه گریبان گیر مومن می باشند تا برای او گناهی باقی نگذارد. (1)
4- عمروبن جمیع گفت: از ابو عبدالله امام جعفر صادق علیه السلام شنيدم می فرمود: «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ لَيَهْتَمُّ فِي الدُّنْيَا حَتَّى يَخْرُجَ مِنْهَا وَلَا ذَنْبَ عَلَيْهِ» همانا بنده ی مومن در دنیا اندوهگین می شود تا این که از دنیا بیرون رود و هیچ گناهی برای او باقی نمانده باشد. (2)
5- معاوية بن وهب از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم: قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ: مَا مِنْ عَبْدٍ أُرِيدُ أَنْ أُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ إِلَّا ابْتَلَيْتُهُ فِي جَسَدِهِ، فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ كَفَّارَةٌ لِذُنُوبِهِ وَإِلَّا شَدَّدْتُ عَلَيْهِ عِنْدَ مَوْتِهِ حَتَّى يَأْتِيَنِي وَلا ذَنْبَ لَهُ ثُمَّ أَدْخِلُهُ الْجَنَّةَ، وَمَا مِنْ عَبْدٍ أُرِيدُ أَنْ أُدْخِلَهُ النَّارَ إِلَّا صَصَّحْتُ لَهُ جِسْمَهُ، فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ عِنْدِي وَإِلّا آمَنْتُ خَوْفَهُ مِنْ سُلْطَانِهِ، فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ عِنْدِي وَإِلّا وَسَّعْتُ عَلَيْهِ فِي رِزْقِهِ، فَإِنْ كَانَ ذَلِكَ تَمَاماً لِطَلِبَتِهِ عِنْدِي وَإِلَّا هَوَّنْتُ عَلَيْهِ مَوْتَهُ حَتَّى يَأْتِيَنِي وَلَا حَسَنَةَ لَهُ عِنْدِي ثُمَّ أُدْخِلُهُ النَّارَ».
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود: خدای عزّوجلّ فرمود: هیچ بنده ای نباشد که من بخواهم او را به بهشت ببرم جز آن که او را به بلایی در بدنش گرفتار می کنم، پس اگر آن کفاره ی گناهانش شد (که پاک شود) و گر نه هنگام مرگش بر او سخت می گیرم تا نزد من آید و گناهی بر او نباشد سپس او را به بهشت می برم، و هیچ بنده ای نباشد که بخواهم -
ص: 309
او را به دوزخ ببرم مگر این که بدنش را سالم کنم، پس اگر به آن سبب آن چه از من خواهد به پایان رسد (حسابش پاک شود) و گر نه از ترس آن که بر او تسلط دارد آسوده خاطرش کنم.
پس اگر طلبی که نزد من دارد با آن پایان یابد (که رها شود) و گر نه روزیش را بر او فراخ و زیاد کنم، پس اگر طلبش از این تمام شود (که او را بس باشد) و گر نه (در آخر کار) مرگ را بر او آسان کنم تا نزد من آید و هیچ کردار نیکی نزد من نداشته باشد سپس او را وارد دوزخ کنم. (1)
یاد آوری: البته نام گذاری مصیبت و تلخی صبر و سایر عناوین مطرح در این مبحث برای مبتدیان فنّ اخلاق است و گر نه برای سالکان واصل که هرچه دارند را امانت الهی می دانند، زوال هیچ چیزی مصیبت مصطلح نیست تا صبری را در پی داشته و اجری را مستلزم شود؛ زیرا ردّ امانت و اعاده ی عاریه به مستامن و معیر وظیفه است نه مصیبت، منشا پیدایش عنوان «مصیبت» تخیّل ملکیت مال امانی و عاریه و توهم مالک بودن امین و مستعیر است، در حقیقت تخيل مصيبت و توهم صبر و توقع نابجای اجر است، ولی خدای مهربان به همین تخیل و توهم و توقع بنده ی مسکین خود بها می دهد.
در حدیث معروف عنوان بصری آمده: به رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام عرض کردم: ای ابا عبدالله! حقیقت عبودیت و بندگی چیست؟ امام صادق علیه السلام جواب مفصلی دادند و در ضمن آن فرمود:
«أَنْ لَا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ مِلْكاً؛ لِأَنَّ الْعَبِيدَ لَا يَكُونُ -
ص: 310
لَهُمْ مِلْكَ، يَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ، يَضَعُونَهُ حَيْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ، وَلا يُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِيراً.... فَإِذَا لَمْ يَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَى مِلْكاً هَانَ عَلَيْهِ الْإِنْفَاقُ فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى أَنْ يُنْفِقَ فِيهِ، وَإِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِيرَ نَفْسِهِ عَلَى مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَيْهِ مَصَائِبُ الدُّنْيَا».
این که بنده در آن چه خدای متعال بر او منت گذاشته و بخشیده است، برای خودش مالکیت نبیند؛ زیرا بندگان حقیقی خدای سبحان چیزی را مالک نیستند، و هرچه دارند را از خداوند می دانند، و آن را در جایی که خدا فرموده است قرار داده و مصرف می کنند.
دیگر این که عبد برای امور خود تدبیری نمی کند (چراکه تدبیر عبد به دست ربّ الارباب او است).
تا آن جا که فرمود: هرگاه عبد در آن چه که خدای متعال به او واگذار کرده احساس مالکیتی نداشته باشد، انفاق در آن چه که خداوند امر کرده است برای او آسان خواهد شد، و چون عبد تدبیر امور خود را به مدبّر خود واگذار کند، سختی ها و مصایب دنیا بر او آسان می شود. (1)
دوّمين موردی که می توان در آیه ی مورد بحث از آن گفت وگو کرد، واژه «اذن» است این واژه به معنای اعلام رخصت و عدم مانع است و همواره ملازم با آگاهی اذن دهنده نسبت به عملی است که رخصت آن را صادر می کند و -
ص: 311
منظور از اذن خدای سبحان که فرمود: هیچ مصیبتی نمی رسد مگر به اذن خدای متعال، اذن تکوینی است نه اذن لفظی و اذن تشریعی.
اذن تكوينی عبارت است از بکار انداختن اسباب یا به عبارت دیگر برداشتن موانعی که سر راه سببی از اسباب است؛ چون اگر آن مانع را بر ندارد سبب نمی تواند اقتضای خود را در مسبب بکار گیرد مثلاً آتش اقتضای حرارت و سوزاندن را دارد و می تواند خیلی از چیزها را بسوزاند به شرطی که رطوبت یا مانع دیگری بین آن دو فاصله ایجاد نکند.
پس برطرف کردن رطوبت و مانع بین آنها با علم به این که رطوبت مانع است و برطرف کردنش باعث سوختن آن چیز می شود، اذنی است در عمل کردن آتش و به کرسی نشاندن اقتضایی که در ذات خود دارد، یعنی سوزاندن، همان طوری که در سوره ی مبارکه ی انبیا می فرماید:
(قُلْنَا يَا نارُكُونِي بَرْداً وَسَلاماً عَلَى إِبْرَاهِيمَ) (1) (پس آن قوم آتشی سخت افروختند و حضرت ابراهیم علیه السلام را در آن افکندند) ما خطاب کردیم که ای آتش! سرد و سالم برای ابراهیم باش (آتش به خطاب خدای متعال آن حضرت را نسوزاند).
طبق این آیه ی شریفه، همه چیز برای سوختن حضرت ابراهیم علیه السلام آماده بود ولى اذن تکوینی وجود نداشت یعنی مانع برطرف نبود.
ولى عالم تشریع، عالم تدوین قانونِ خداوند تبارک و تعالی برای بندگان است، وقتی بندگان خدای متعال در عالم تشریع مرتکب افعال و تفکرات و نیاتی بشوند این اعمال آنها اثراتی به همراه دارند که مانع کسب و دست یافتن -
ص: 312
به اعمال معنوی می شود، مانند این که شخصی با گفتن دروغ توفیق بجا آوردن نماز صبح از او سلب می شود، یا این که اگر کسی غیبت کند موفق به خواندن نافله ی شب نمی شود، باید بر این باور بود که بدون تردید هیچ عملی بدون اثر نیست.
در عرف عام معمول بود که واژه ی «اذن» را مختص به مواردی می دانستند که ماذون له (کسی که دیگری به او اذن داده) از عقلا باشد؛ چون عامه ی مردم عاقل بودن طرف مقابل را در مفهوم اذن شرط می دانستند، مثلاً می گفتند: من به فلانی اذن دادم که چنین و چنان کند و هرگز نمی گفتند: من به آتش اذن دادم که پنبه را بسوزاند؛ چون فکر می کردند آتش شعور ندارد و نمی شود چیزی را به آن اعلام نمود و هم چنین نمی گفتند: من به حیوان اجازه دادم راه برود.
ولی قرآن کریم در این موارد نیز از واژه ی «اذن» استفاده کرده، در مورد عقلا فرموده:
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ) (1) هیچ رسولی را نفرستادیم مگر برای این که به اذن خدای متعال اطاعت شود.
و در مورد غیر عقلا هم فرموده:
(وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ) (2) سرزمین پاک گیاهش به اذن پروردگارش می روید.
و بعید نیست این تعمیم بر این اساس باشد که قرآن کریم علم و ادراک را مختص ذوی العقول نمی داند، بلکه چنین افاده می کند که علم و ادراک در تمامی موجودات جریان دارد هم چنان که در آیه ی شریفه ی دیگر می فرماید: -
ص: 313
(قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ) (1) گفتند: همان خدایی ما را به زبان آورد که تمامی اشیا را به زبان آورده است.
به هرحال، بدون اذن خدای سبحان از هیچ کسی عملی سر نمی زند، و از هیچ موثری اثر تمام و کامل بر دیگری تحمیل نمی شود، پس هر سبب دارای مانع است که نمی گذارد در مسبب خود اثر کند و فقط اذن خدای تعالی است که آن موانع را بر می دارد.
و هر سببی را فرض کنی که در سببیت تمام باشد یعنی هیچ مانعی جلوگیر عملش نباشد باز هم عمل کردنش به اذن خدای سبحان است، و اذن خدای متعال در آن این است که هیچ مانعی بر سر راهش نگذاشته باشد، پس تاثیر چنین سببی هم ملازم با اذن خدای سبحان است در نتیجه هیچ سببی در مسبب خود اثر نمی کند مگر به اذن خدای متعال.
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای *** نبرد رگی گر نخواهد خدای
به عبارت دیگر: در عالم تکوین هر آن چه هست با اذن حضرت حق می باشد، لذا سيد الساجدين على بن الحسین علیه السلام قافله سالار و پیام رسان شهدای کربلا را وقتی که نزد یزید بن معاویه بردند و در برابر او نگه داشتند، یزید ملعون این آیه را خواند که خدای متعال فرمود: (وَما أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَنْ كَثيرِ) (2) هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید، و بسیاری را نیز عفو می کند.
ص: 314
امام سجاد علیه السلام فرمودند:
(لَيْسَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِينَا ؛ إِنَّ فِينَا قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ: مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَ لا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلا فِي كِتَابِ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللهِ يَسيرٌ). (1)
این آیه درباره ی ما نیست، همانا درباره ی ما گفتار خدای عزّوجلّ است (که فرمود): «هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر این که همه ی آنها قبل از آن که زمین را بیافرینیم، در لوح محفوظ ثبت است، و این امر برای خدا آسان است». (2)
پس بین عالم تشریع و عالم تکوین فرق است، تکویناً خدای تبارک و تعالی اجازه داد که خنجر شمر ملعون گلوی سيّد الشهدا ابی عبدالله الحسین علیه السلام را ببرد، و هیچ شکی نیست اگر می خواست می توانست مانع بشود همان طوری که مانع بریدن خنجر ابراهیم خلیل علیه السلام حنجر اسماعيل علیه السلام شد، و هم چنین از نظر تکوینی سمّ اثر خودش را دارد، چاقو اثر خودش را دارد، هر کاری تکویناً طبق حکمت خدای تبارک و تعالی باید همان آثاری که مترتب بر آن است را داشته باشد.
توجه: خدای سبحان که رب العالمین است لازمه ی ربوبیت عامه اش این است که او به تنهایی مالک هر چیز باشد و مالک حقیقی دیگری غیر او نباشد، و نظام جاری در عالم هستی مجموعی از انحای تصرفات او در خلقش می باشد، -
ص: 315
پس هیچ متحرّکی و هیچ چیز ساکنی بدون اذن او حرکت و سکون ندارد و هیچ صاحب فعلی و هیچ قابل فعلی جز با سابقه ی علم و مشیت او فاعلیت و قابلیت ندارد و علم و مشیت او خطا نمی کند و قضایش رد نمی شود.
همان طوری در سوره ی مبارکه ی انعام می فرماید:
(وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلا يَعْلَمُهَا وَلَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَلَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ). (1)
هیچ برگی (از درختی) نمی افتد مگر این که (خدای متعال) از آن آگاه است، و نه هیچ دانه ای در تاریکی های زمین و نه هیچ تر و خشکی وجود دارد، جز این که در کتابی آشکار (در کتاب علم خدای سبحان) ثبت است.
ممکن است این قسمت از آیه ی مورد بحث اشاره ی اجمالی به فلسفه ی مصایب و بلاها باشد که خداوند روی علم و آگاهی بی پایانش برای تربیت بندگان و اعلام بیدار باش و مبارزه با هرگونه غرور و غفلت گه گاه در زندگانی آنها مصایبی ایجاد می کند تا به خواب فرو نروند و موقعیت خویش را در دنیا فراموش نکنند و دست به طغیان و سرکشی نزنند.
گاهی اجازه را بجای اذن مورد استفاده قرار می دهند ولی باید دانست بین این دو کلمه تفاوتی وجود دارد.
اجازه ابراز رضایتی است که بعداز انجام عمل صورت می گیرد و غالباً این -
ص: 316
مفهوم با اعمال فضولی همراه است برای مثال وقتی شخصی بدون رضایت مالک، اموال او را می فروشد صاحب اموال با اعلام رضایت و اجازه دادن می تواند معامله را قبول کند به این اعلام رضایت مالک اصلی اجازه گفته می شود، اما اذن عبارت است از ترخیص و رضایت مالک از ابتدا و قبل از انجام عمل.
در ادامه ی آیه ی مبارکه می فرماید: (وَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلیم) و هرکس به خدای سبحان ایمان آورد خداوند قلبش را هدایت می کند، و خدای تبارک و تعالی به هر چیز دانا است.
این هدایت الهی هنگامی به سراغ انسان آید که در نعمت ها شاکر باشد و در مصیبت ها صابر و در برابر قضای الهی تسلیم باشد که ثمره ی آن این است که در برابر مصایب دنیا زانو نزند و مایوس نشود و جزع و بی تابی نکند.
به بیان دیگر می توان گفت: معنای این قسمت از آیه ی مبارکه این است که اگر انسان به یگانگی خداوند معتقد شود پیامد آن دست یافتن به مقامات عالیه ی شکر و صبر و رضا و تسلیم در برابر حق است که به همراه آن نیز آرامش و سکون بسیار را برای او به ارمغان می آورد.
آری! قلب انسان زمانی هدایت می شود که پدید آمدن هرگونه حادثه را از سوی خدا بداند، و بر این باور باشد که فقط دست توانای خداوند حکیم است که حوادث را به همراه حکمت و تدبیر و مصلحت اندیشی پدید می آورد، و اسباب ظاهری هیچ گونه استقلالی از خود در پدید آوردن حوادث و وقایع ندارند.
ص: 317
این واژه در لغت به معنای ارشاد، دلالت و رشد می باشد، و نقیض آن، ضلالت است، و در اصطلاح نیز به معنای راهنمایی دیگران به طرف مطلوب هست.
به عبارت دیگر: واژه ی «هدایت» به معنای ارشاد و راهنمایی کردن است. (1)
برخی از اهل لغت قید «از روی لطف و خیرخواهی» را نیز به این معنا اضافه کردند. (2)
بنابراین، معنای هدایت عبارت است از ارشاد و راهنمایی نمودنی که همراه خیرخواهی و لطف باشد.
اما آن چه که قرآن کریم از آن به عنوان هدایت قلبی یاد کرد، معنا و مفهوم وسیعی دارد که صبر، شکر، رضا، تسلیم و گفتن (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) هرکدام یکی از شاخه های آن است.
پس اعتقاد به ذات اقدس الهی، انسان را به حقایقی راهنمایی می کند که آرامش قلب می بخشد به طوری که دیگر دچار اضطراب و نگرانی نمی شود؛ چون می داند اسباب ظاهری مستقل در پدید آوردن آن حوادث نیستند، بلکه زمام همه ی امور به دست خدای حکیم است که بدون مصلحت هیچ حادثه ی ناگواری پدید نمی آورد و معنای جمله ی (وَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ) همین است.
ص: 318
ابو بصیر از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود:
«إِنَّ الْقَلْبَ لَيَتَرَبَّجُ فِيمَا بَيْنَ الصَّدْرِ وَالْحَنْجَرَةِ حَتَّى يُعْقَدَ عَلَى الْإِيمَانِ، فَإِذَا عُقِدَ عَلَى الْإِيمَانِ قَرَّ، وَذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ (وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ)».
قلب انسان بین سینه و گلوگاه بالا و پایین می رود و در حال اضطراب است، تا به ایمان بسته شود، و چون به ایمان پیوند خورد و بسته شد قرار گیرد و با ثبات می شود، این است تفسیر کلام خدا عزّوجلّ که فرمود: هرکس به خدای متعال ایمان آورد خداوند قلبش را هدایت می کند. (1)
آری، هرکس خدای سبحان را باور کند دلش آرام گیرد همان طوری که در سوره ی مبارکه ی رعد فرمود:
(الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ). (2)
آن ها کسانی هستند که ایمان آورده اند و دل هایشان به یاد خدای متعال مطمئن (و آرام) است، آگاه باشید تنها با یاد خدا دلها آرامش می یابد.
هدایت بر دو قسم است:
1- ارائة الطريق یعنی نشان دادن راه با تمام نشانه های آن.
ص: 319
2- ايصال الى المطلوب یعنی رسانیدن به مطلوب و مقصود که این نیز دو قسم است:
الف- هدایت تشریعی و تحقق بخشیدن به برنامه های دینی خواه از طریق تشکیل حکومت و اجرای حدود و احکام الهی و عدالت اجتماعی باشد، و خواه از طریق تربیت و پرورش نفوس به طور عملی.
این نوع هدایت سبب تحقق اهداف پیامبران علیهم السلام می شود، و برنامه ی بسیار سنگینی است، و نیاز به ویژگی های فراوان از نظر علم، تقوا، شجاعت و مدیریت دارد.
ب- هدایت تکوینی و رساندن به مقصود از طریق تاثیر و نفوذ معنوی و روحانی و تابش شعاع هدایت که یک سیر معنوی و درونی است.
با توجه به مطالب یاد شده می توان گفت: وظیفه ی پیامبران و سفیران الهی ارائة الطريق است و ايصال الى المطلوب مخصوص ذات اقدس حق می باشد، و در سوره ی مبارکه ی قصص به هدایت تکوینی و ایصال به مطلوب اشاره کرد و فرمود:
(إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ). (1)
(ای پیغمبر!) تو نمی توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی، ولی خداوند هرکس را بخواهد هدایت می کند و او به هدایت یافتگان آگاه تر است.
ص: 320
1- هدايت تكويني عام و فراگیر است و همه ی آفریده ها را شامل می شود، درحالی که هدایت تشریعی مختص موجودات با اراده ای است که در انتخاب راه مختارند.
2- هدایت تکوینی فعل الهی و منوط به مشیّت او و تخلّف ناپذیر است، امّا در مورد هدایت تشریعی چون اراده ی الهی بر آن قرار گرفته که موجودات مختار (یعنی انسان ها و جنیان) بتوانند آزادانه آن را بپذیرند، قابل تخلف و عصیان است، آیه ی مبارکه ی: (إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً) (1) نیز بر این مطلب دلالت دارد.
3- هدایت تکوینی از نوع ايصال الى المطلوب و به مقصد رساندن است یعنی موجودی که در مسیر هدایت تکوینی الهی قرار دارد به مقصد رسیدن آن حتمی است در صورتی که هدایت تشریعی از باب ارایه ی طریق و راهنمایی و ارشاد است و وجود هدایت تشریعی مستلزم رسیدن قطعی به هدف نیست؛ زیرا این موجود مختار است که باید با پذیرفتن آن خود را به هدف برساند.
پیامبران الهی - صلوات الله عليهم اجمعین - مظاهر هدایت تشریعی خدای متعال هستند و خداوند به وسیله ی آنان راه های سعادت و خوشبختی را به بشر -
ص: 321
نشان می دهند، گرچه در مواردی پیامبران مظهر هدایت تکوینی هم هستند و دست انسان های مستعد را گرفته آنان را به مقصود می رسانند.
با توجه به آیات قرآن کریم، چند دسته هستند که مسئولیت هدایت گری و راهنمایی و ارائه طریق انسان ها را به عهده دارند تا به انسان راه سعادت و خوشبختی و شقاوت و بدبختی را نشان داده و آنها را از ضلالت و گمراهی برهانند.
خداوند متعال در قرآن کریم نخست هدایت گری را به ذات اقدس خود نسبت داده که در واقع اوست که همه را هدایت می کند، و در این بخش به برخی از آیات مربوطه اشاره می شود:
1- (قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى) (1) بگو: هدایت تنها هدایت الهی است.
2- (قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقیم) (2) بگو: مشرق و مغرب از آنِ خدای متعال است، خداوند هرکس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.
3- (وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) (3) و خدای سبحان هرکس -
ص: 322
را بخواهد به راه راست هدایت می کند.
4- (وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ) (1) ولی خداوند هرکه را بخواهد (و شایسته بداند) هدایت می کند.
5- (وَلَهَدَيْنَاهُمْ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً) (2) و آنان (انسان ها) را به راه راست هدایت می کردیم.
6- (لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتٍ مُبَيِّنَاتٍ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) (3) ما آيات روشنگری نازل کردیم، و خدای متعال هرکه را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند.
7- (وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُريدُ) (4) این گونه ما آن (قرآن) را به صورت آیات روشنی نازل کردیم و خداوند هرکس را بخواهد هدایت می کند.
8- (قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ) (5) بگو: هدایت، هدایت الهی است.
9- (قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) (6) (حضرت موسی علیه السلام) گفت: پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی آن چه را لازمه ی آفرینش او بوده داده، سپس هدایت کرده است.
ص: 323
10- (وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) (1) و خداوند کسانی را که ایمان آوردند به سوی صراط مستقیم هدایت می کند.
یکی دیگر از هدایت گران خاتم الانبیا محمد مصطفی صلى الله عليه واله وسلم است که در مقام تشریع پرچمدار هدایت و راهنمایی انسان ها به سوی سعادت ابدی است، در این رابطه به دو آیه اکتفا می شود:
1- (وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ) (2) و تو مسلّماً به سوی راه راست هدایت می کنی.
2- (قُلْ أَطيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا) (3) بگو: خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید، و اگر سرپیچی نمایید پیامبر مسوول اعمال خویش است و شما مسوول اعمال خود، اما اگر از او اطاعت کنید هدایت خواهید شد.
یعنی هرکسی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم به عنوان فرد کامل و اکمل و اجمل اطاعت کند به سمت سُبُل سلام و سعادت و کمال هدایت می شود.
ص: 324
یکی دیگر از هدایت گران کلام الله مجید قرآن کریم است که خود گواه خود است آیات زیادی در قرآن به هدایت گری قرآن اشاره دارند:
1- (ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ) (1) آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و موجب هدایت پرهیزگاران است.
2- (هَذَا بَيانَ لِلنَّاسِ وَهُدىً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ) (2) این آیات حجت و بیانی است برای عموم مردم و هدایت و اندرزی است برای پرهیزگاران.
3- (يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِي الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِلْمُؤْمِنينَ) (3) ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است، و درمانی برای آن چه در سینه ها است، (درمانی برای دل های شما) و هدایت و رحمتی است برای مومنان.
4- (وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَهُدَى وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ) (4) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای این که آن چه را در آن اختلاف دارند، برای آنها روشن کنی، و این قرآن موجب هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می آورند.
ص: 325
5- (وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدىً وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِينَ) (1) و ما این کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و موجب هدایت و رحمت و بشارت برای مسلمانان است.
6- (وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْ لَا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَ أَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدى وَشِفَاءٌ) (2) هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتماً می گفتند: چرا آیاتش روشن نیست؟ قرآن عجمی از پیغمبری عربی! بگو: این (کتاب) برای کسانی که ایمان آورده اند هدایت و درمان است .
7- (تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكِيمِ * هُدى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ) (3) این آیات کتاب حکیم است کتابی پر محتوا و استوار، موجب هدایت و رحمت برای نیکو کاران است.
8- (هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ) (4) این (قرآن و شریعت آسمانی) وسایل بینایی و موجب هدایت و رحمت است برای مردمی که (به
آن) یقین دارند.
ص: 326
(وَأَطيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَإِنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ) اطاعت کنید خدای متعال را و اطاعت کنید پیامبر را، و اگر رویگردان شوید، رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفه ای ندارد.
واژه ی «اطاعت» از ماده ی «طوع» می باشد و برای موجوداتی که با اختیار و اراده راه حق را اختیار می کنند استعمال می شود اما واژه ی «کَرّه» مربوط به موجوداتی هست که به ناچار مطیع و منقادند.
در قرآن کریم از هردو واژه استفاده شده:
(وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ). (1)
و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابر (فرمان) او تسلیم هستند و همه به سوی او بازگردانده می شوند.
ص: 327
کلمه ی «طَاعَة» مانند «طوع» به معنای انقیاد و فرمانبرداری است، ولی «طاعة» بیش تر درباره ی چیزی استفاده می شود که مخاطب نسبت به آن چه را که به او فرمان داده شد، با رای و اختیار فرمان می برد و آن دستور را اجرا می کند.
خدای متعال در صفت جبرئیل علیه السلام می فرماید: (مُطَاعٍ ثَمَّ أَمِينٍ) (1) در آسمان ها مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است.
و کلمه ی «تَطَوُّع» نیز به معنای پذیرفتن و فرمانبری و اطاعت است، ولی در سخن معمولی به معنای انجام دادن عملی است که لازم و واجب نباشد مانند تنفّل یعنی نماز نافله بجای آوردن که انجام آن بر غیر پیغمبر خاتم صلی الله علیه واله وسلم واجب نیست، و در قرآن کریم آمده:
(فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ). (2)
و کسی که کار خیری انجام دهد، برای او بهتر است. (3)
آیه ی مورد بحث هم در مقام بیان علت وجوب اطاعتِ خدای متعال است، و هم این که چرا اطاعت رسول از مصادیق اطاعت خدای سبحان می باشد.
توضیح این که اطاعت که عبارت است از گردن نهادن در برابر اوامر و نواهی مولی، یکی از شوون عبودیت و بندگی برای مولی است؛ زیرا اگر مولی بنده ای را مالک می شود هیچ منظوری ندارد جز این که مالک اراده و عمل بنده باشد، به طوری که آن چه را مولی اراده می کند باید بنده هم آن را اراده کند و هیچ عملی را -
ص: 328
انجام ندهد مگر آن چه را که مولایش از او بخواهد انجام دهد، پس اطاعت از مولی یک نحوه از عبودیت عبد است هم چنان که در آیه ی مبارکه ی دیگر می فرماید:
(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبينٌ). (1)
آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است؟
با این که هیچ کس شیطان را به عنوان خدایی نپرستیده است، پس منظور از پرستش شیطان همان اطاعت کردن او می باشد.
با این آیه معلوم شد که اطاعت کردن شخص مطیع از مطاعِ خود، یک نوع عبادت آن مطاع است، و چون به جز خدای عزّوجلّ معبودی نیست، پس هیچ طاعتی جز برای خدای متعال و یا هرکسی که خدای سبحان اطاعتش را واجب کرده باشد، صحیح نیست.
در نتیجه معنای آیه مورد بحث چنین می شود خدای سبحان را اطاعت کنید؛ زیرا به جز معبود کسی نباید اطاعت شود و معبود به حق هم به جز خدای متعال کسی نیست و تمام صفات جلال و جمال و کمال در او به نحو مطلق جمع هستند، پس بر شما واجب است که او را عبادت کنید، و با اطاعت غیر پروردگار هرکسی که باشد اعم از انسان یا شیطان یا هوای نفس، آن غیر را شریک خدای متعال نسازید.
و با این بیان روشن شد که چگونه جمله ی مورد بحث در مقام تعلیل است.
ص: 329
لازم به یادآوری است که اطاعت پیامبران و ائمه ی اطهار علیهم السلام همه از مصادیق اطاعت پروردگار است؛ چون این اطاعت به فرمان خدای متعال است.
با توجه با آیات یاد شده و معنا و مفهوم اطاعت، این نکته به دست می آید که اطاعت در برابر ذات اقدس الهی به دو نوع اختیاری و اجباری تقسیم می شود، آن اطاعتی که انسان به آن دعوت شد، از نوع اوّل است که باید با اختیار و آزادانه در مقابل پروردگار متعال خویش سر تعظیم فرود بیاورد و اطاعت کند.
پذیرفتن و اطاعتی موجب رشد و کمال انسان می شود که بتواند آن را آگاهانه و هوشمندانه و به دور از هرگونه وابستگی و تعلقات خود خواهانه، از خود ظهور و بروز دهد.
آن چه را که آیه ی مورد بحث بیان می کند ضمن این که همه به اطاعت خداوند متعال مامور شدند به اطاعت و پیروی از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم نیز فراخوانده شده و مخاطب دستور حق قرار گرفتند؛ زیرا با توجه به بسیاری از آیات قرآن، ویژگی هایی که در پیامبر وجود دارد خود زمینه ساز وجوب اطاعت و پیروی است، قرآن کریم وجود مقدس رسول الله صلى الله عليه واله وسلم را تزکیه کننده ی نفوس، معلم سرشار از خلق عظيم رحمة للعالمین، بشیر و نذیر معرفی می کند، و قلمرو رسالت آن جناب را مانند کتاب آسمانی جهان شمول بر می شمارد.
در نتیجه اطاعت از رسول خدا صلى الله عليه واله وسلم امری جدا از اطاعت خداوند متعال نیست، بلکه در طول اطاعت پروردگار سبحان است؛ زیرا هرچه می گوید وحی -
ص: 330
الهی است و از سوی خود چیزی را بیان نمی کند.
و تکرار «اطیعوا» نیز اشاره به این نکته است که این دو - یعنی خدا و رسول - در عرض هم نیستند، بلکه در طول همند.
به تعبیر دیگر: اطاعت از خدای سبحان امری عقلی است؛ زیرا عقل سلیم و خالی از اوهام می گوید: از خدایی که خالق، رازق، محیی، ممیت، حکیم و حلیم است و تو را به وجود آورده و حیات تو به دست قدرت او می باشد و هر لحظه اراده کند مرگ تو فرا می رسد، اطاعت کن و اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نیز امری عقلی است؛ چون که به فرمان الهی می باشد هرچند مردم آزادند و هیچ کس لازم نیست از کس دیگری اطاعت کند، مگر دلیلی وجود داشته باشد.
به تعبیر مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام که در ضمن وصیت خود به امام حسن مجتبی علیه السلام فرمود:
«وَلا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَقَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً» بنده ی دیگری مباش؛ چراکه خداوند تو را آزاد قرار داده است. (1)
اگرچه یکی از دلایل وجوب اطاعت از رسول گرامی اسلام صلى الله عليه واله وسلم دستور و فرمان خداوند متعال است که فرموده از رسولش اطاعت کنید در این جا هم عقل حکم به پیروی از پیغمبر اکرم نموده و اطاعت او را می پسندد.
در آیه ی قبل فرمود: «وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ» و هركس به خدای سبحان ایمان آورد خداوند قلبش را هدایت می کند.
وقتی کسی به خدای متعال ایمان بیاورد نتیجه ی ایمان اطاعت است، و الا -
ص: 331
لقلقه ی زبان است و ایمان حقیقی نیست.
اطاعت از خدای سبحان و پیامبر خاتم صلی الله علیه واله وسلم علاوه بر آیه ی مورد بحث، در آیات دیگر هم آمده که به برخی از آنها اشاره می شود:
1- (قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ) (1) بگو: از خدای متعال و فرستاده ی او اطاعت کنید و اگر سرپیچی نمایید خداوند کافران را دوست نمی دارد.
2- (وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) (2) و خدای سبحان و پیامبر را اطاعت کنید تا مشمول رحمت شوید.
3- (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) (3) ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدای متعال را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر (اوصیای پیامبر) را.
4- (وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ) (4) اطاعت خدای سبحان و اطاعت پیامبر کنید و (از مخالفت فرمان او)، بترسید، و اگر روی برگردانید (مستحق مجازات خواهید بود، و) بدانید بر پیامبر ما جز ابلاغ آشکار چیز دیگری نیست (و این وظیفه را در برابر شما انجام داده است).
5- (وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ) (5) و خداى متعال و پیامبرش را اطاعت کنید اگر ایمان دارید.
ص: 332
همان طوری که ملاحظه می شود در این آیات مبارکات به صورت فعل امر آمده: از خدای متعال و پیامبرش اطاعت کنید، ولی در بعضی از آیات دیگر، اطاعت از خدای سبحان و پیامبر بزرگوارش صلی الله علیه واله وسلم به صورت فعل مضارع آمده است که به چند مورد اشاره می شود:
1- (مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ) (1) هرکس خدای سبحان و پیامبرش را اطاعت کند، (و قوانین او را محترم بشمارید) خداوند او را در باغ هایی از بهشت وارد می کند که همواره آب از زیر درختانش جاری است.
2- (وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقاً) (2) و کسی که خدای متعال و پیامبر را اطاعت کند (در روز رستاخیز) هم نشین کسانی خواهد بود که خداوند نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیق های خوبی هستند.
3- (مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفيظاً) (3) كسى که از پیامبر اطاعت کند خدای سبحان را اطاعت کرده است، و کسی که سر باز زند تو را نگهبان (و مراقب) او نفرستادیم (و در برابر او مسوول نیستی).
ص: 333
واژه ی «تَوَلّی» هم به معنای اعراض و سرپیچی می آید، و هم به معنای تبعیت کردن، قسم اول مانند: (وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ) (1) و هرگاه سرپیچی کنید، خداوند گروه دیگری را جای شما می آورد.
و قسم دوم مثل (مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ) (2) کسانی که از شما با آنان (اهل کتاب) دوستی کنند (یعنی از آنها تبعیت کنند)، از آنها هستند. (3)
جمله ی «تَوَلَّيْتُمْ» در این آیه کریمه به معنای اعراض و روی گردانیدن و سرپیچی نمودن است.
در واقع معنای جمله این است که اگر شما از اطاعت خداوند در انجام دستورات دینی او سرپیچی کرده و یا از اطاعت دستورات رسول و فرستاده ی او روی بگردانید، پیامبر شما را به انجام آن اجبار نمی کند؛ زیرا رسولی که از سوی پروردگار جهانیان آمده وظیفه ای جز رساندن دستورات دین به طور واضح و آشکار ندارد، او مامور است که فرمان الهی را بدون هیچ گونه تغییر و ابهام به گوش جهانیان برساند و آنها را نسبت به برنامه های تربیتی دین آگاه کند.
نکته ی مهم این که آن چه را که رسول خاتم صلی الله علیه واله وسلم خارج از قرآن بیان می کند، دستورات عملی و گفتارهای بازدارنده ی او در قلمرو رسالتش است، و آن را هم از سوی خدای سبحان بیان می کند.
ص: 334
اگر مردم به اوامر و نواهی او نیز گردن نهادند یعنی در مقابل خدای متعال خاضع و خاشع شدند و اطاعت پیامبر اطاعت خداوند سبحان است هم چنان که اطلاق آیه ی دیگر همین مطلب را تایید می کند که می فرماید:
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهَ) (1) ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای این که به فرمان خدای متعال از او اطاعت شود.
واژه ی «تولّی» در آیات دیگر قرآن نیز آمده که به معنای سرپیچی و روی گرداندن است:
1- (ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَكُنْتُمْ مِنَ الْخَاسِرِينَ) (2) بعداز آن همه عهد و پیمان (از خدای سبحان) روی گردانیدید، و اگر فضل و رحمت خداوند بر شما نبود، از زیانکاران بودید.
2- (أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَليلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ) (3) نماز را برپا دارید و زکات بدهید، سپس (با این که پیمان بسته بودید) همه ی شما جز عده ی کمی سرپیچی کردید و (از وفای به پیمان خود) روی گردان شدید.
3- (فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ) (4) اگر (از اطاعت خداوند) روی برگردانید (مستحق مجازات خواهید بود، و) بدانید بر پیامبر ما جز ابلاغ آشکار -
ص: 335
چیز دیگری نیست (و این وظیفه را در برابر شما انجام داده است).
4- (وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ الَّذِينَ كَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ) (1) و اگر سرپیچی نمایید، بدانید شما نمی توانید خداوند را ناتوان سازید و از قلمرو قدرتش خارج شوید و کافران را به مجازات دردناک بشارت ده.
5- (وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوا أَمْثَالَكُمْ) (2) و هرگاه سرپیچی کنید خداوند گروه دیگری را جای شما می آورد، پس آنها مانند شما نخواهند بود (و سخاوتمندانه در راه خدا انفاق می کنند).
واژه ی «بلاغ» مصدر باب تفعیل و به معنای تبلیغ است، بلوغ و بلاغ یعنی به انتهای هدف و مقصد رسیدن و یا انجام دادن کاری می باشد، اعم از این که مکانی باشد یا زمانی و بعضی اوقات مقصود از بلوغ یعنی به پایان رسیدن، تسلّط یافتن و اشراف داشتن به چیزی تعبیر می شود هرچند که به انتهایش نرسیده باشند. (3)
همان گونه که پیامبر خاتم صلی الله علیه واله وسلم در انجام رسالت و تبلیغ دین حق هیچ گونه سیطره و اجبار را نسبت به مردم ندارد، بلکه وظیفه ی آن حضرت تبلیغ و رساندن آشکار پیام الهی است و در ابلاغ رسالت وکالت و حفاظت مردم نیز از -
ص: 336
عهده ی او خارج است: (وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ). (1)
هم چنین دخالت و سیطره بر امت وظیفه ی او نیست و در سوره ی مبارکه ی غاشیه به این مطلب اشاره فرمود: (فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ) (2) پس تذکر بده که تو فقط تذکر دهنده ای، تو سلطه گر بر آنان نیستی که (بر ایمان) مجبورشان کنی.
در بعضی از آیات لفظ «بلاغ» و «تولا» با هم آمدند، و در این مورد به قسمتی از آنها اشاره می شود:
1- (وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ) (3) و اگر سرپیچی کنند (نگران مباش؛ زیرا) بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و خدای متعال نسبت به (اعمال و عقاید) بندگان بینا است.
2- (وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِينُ) (4) اطاعت خدای سبحان و اطاعت پیامبر کنید، و (از مخالفت فرمان او) بترسید، و اگر روی برگردانید (مستحق مجازات خواهید بود و) بدانید بر پیامبر ما جز ابلاغ آشکار چیز دیگری نیست.
ص: 337
3- ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاغُ الْمُبِينُ﴾ (1) (با این همه) اگر روی بر تابند (نگران مباش)، تو فقط وظیفه ی ابلاغ آشکار داری.
4- ﴿قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَيْكُمْ مَا حُمِّلْتُمْ وَإِنْ تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلا الْبَلاغُ الْمُبِينُ﴾ (2) بگو: خدای متعال را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید، و اگر سرپیچی نمایید، پیامبر مسئول اعمال خویش است و شما مسوول اعمال خود، امّا اگر از او اطاعت کنید هدایت خواهید شد، و بر پیامبر چیزی جز رساندن آشکار نیست.
از آیات مذکوره چنین استفاده می شود که پیامبر اکرم صلى الله عليه واله وسلم مسئول ابلاغ و راهنمایی و ارایه طریق است نه مامور به ایصال و رساندن به مطلوب و مقصود، از این جهت پس از ابلاغ و انجام وظیفه ی او اگر کسی به مقصد نرسید، پیامبر مسوول نیست.
همان طوری که در آیات دیگر فرمود:
(وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ) (3) و نیز نمی توانی نابینایان را از گمراهی شان برهانی و هدایت کنی.
(فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ) (4) تو نمی توانی صدای خود را به گوش مردگان برسانی، و نه سخنت را به گوش کران هنگامی که روی برگردانند و دور شوند.
ص: 338
(إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ) (1) تو نمی توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی، ولی خداوند هرکس را بخواهد هدایت می کند، و او به هدایت یافتگان آگاه تر است.
در آیه ی بعد اشاره به مساله ی توحید در عبودیت می کند که به منزله ی دلیلی برای وجوب اطاعت است، می فرماید: -
ص: 339
ص: 340
(اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) خداوند کسی است که هیچ معبودی جز او نیست، و مومنان باید فقط بر او توکل کنند.
در این آیه ی شریفه از چند جهت می توان بحث کرد.
یکی از اصول اساسی در اسلام بلکه همه ی ادیان مساله ی توحید است، و توحید یعنی یگانه و بی همتا دانستن خدای متعال مساله ی توحید یکی از مهم ترین محورهای تبلیغ پیامبران الهی بوده است قرآن کریم آن جا که برنامه ی تبلیغی پیامبرانی مانند: نوح، هود، صالح و شعیب علیهم السلام را بازگو می کند یادآور می شود که نخستین پیام آنان به امت های خود این بود که خطاب به آنان می فرمودند:
(يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ) (1) اى قوم من! خداوند یکتا را بپرستید که جز او معبودی برای شما نیست.
ص: 341
همان طوری که یکی از اهداف بعثت پیامبران علیهم السلام را دعوت به یکتا پرستی می داند و می فرماید:
(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ) (1) ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که خدای یکتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب کنید.
همان گونه که در دعا آمده:
«قَهَرَ بِعِزَّتِهِ الْأَعِزَّاءَ، وَتَوَاضَعَ لِعَظَمَتِهِ الْعُظَمَاءُ، فَبَلَغَ بِقُدْرَتِهِ مَا يَشَاءُ».
با عزّتش همه ی عزیزان را و چیره دستان را مقهور ساخته، و در مقابل عظمتش بزرگان فروتنی کرده اند، پس با قدرتش به هرچه خواهد می رسد. (2)
در رابطه با توحید از جهات مختلف بحث های مفصلی شده است از قبیل توحید ذاتی و توحید صفاتی و توحید فعلی و جهات دیگر که در کتب کلامی و عرفانی به طور مفصل بیان شده اما در این جا راجع به توحید ذاتی به صورت مختصر بحث می شود.
با توجه به این که مساله ی توحید از اصول دین است و اصول دین باید با دلیل عقلی ثابت شود، ابتدا ادله ی عقلی ذکر می شود، هرچند ادله ی عقلیه بر توحید زیاد هستند ولی در این جا فقط به چند دلیل اکتفا می شوند.
ص: 342
یکی از راه های دستیابی به حقایق تفکر است، نتیجه ای که با اندیشیدن به دست می آید قوام و استواری آن در اقناع نفس بسیار مفید و لذت بخش است، و کتاب آسمانی نیز همه ی انسان ها را به تفکر در عالم خلقت دعوت می کند تا از این طریق راه هدایت هموار و دستیابی به رستگاری آسان شود.
خدای متعال می فرماید:
(إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ). (1)
مسلماً در آفرینش آسمان ها و زمین، و آمد و رفت شب و روز، نشانه های (روشنی) برای خردمندان است، همان ها که خدای سبحان را درحال ایستاده و نشسته، و آن گاه که بر پهلو خوابیده اند، یاد می کنند، و در اسرار آفرینش آسمان ها و زمین می اندیشند (و می گویند:) بارالها! این ها را بیهوده نیافریده ای، منزهی تو، ما را از عذاب آتش نگاه دار.
و در سوره ی مبارکه ی دیگر می فرماید:
(إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثاً وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ -
ص: 343
بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ). (1)
در حقیقت پروردگار شما خداوندی است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید، سپس به تدبیر جهان هستی پرداخت، با (پرده ی تاریک) شب روز را می پوشاند، و شب به دنبال روز به سرعت در حرکت است، و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید که مسخّر فرمان او هستند، آگاه باشید که آفرینش و تدبیر (جهان) از آن او (و به فرمان او) می باشد، پر برکت (و زوال ناپذیر) است خداوندی که پروردگار جهانیان است.
آری! اگر انسان کمی به اطراف خود و آسمان ها و زمین و آن چه که در آنهاست، نگاه کند و تفکر نماید به راحتی به وجود و حضور خالق این نظام هستی پی می برد و ایمان می آورد.
در بین موجودات فقط خداوند متعال است که در هستی خود بی نیاز از علت می باشد. بنابراین، همه ذوات و موجودات اعم از مجرّد و مادی، خواه جوهر باشند یا عَرَض جاندار باشند یا بی جان همه ی آنها ممکن الوجود و نیازمند به علت می باشند تنها ذات اقدس خداوند در بی نیازی از علت بی همتا و بی شریک است.
ص: 344
ذات مقدس خداوند مرکب از اجزا نیست و هیچ گونه کثرت و تعدد در ذات اقدس الهی راه ندارد که فهم آن نیازمند توضیح بیشتر است.
ترکیب خودش به اقسامی تقسیم است که عبارتند از:
1- ترکیب از اجزای عقلی مانند ترکیب ماهیت از جنس و فصل، و ترکیب موجود ممکن از وجود و ماهیت این گونه ترکیب ناشی از محدودیت وجود است و چون وجود خداوند تبارک و تعالی نامتناهی و نامحدود است، چنین ترکیبی در حق او محال است.
2- ترکیب از اجزای مادّی و عنصری مانند موجودات طبیعی که از عناصر مختلف ترکیب یافته اند و مانند عناصری که از اتم ها ترکیب شده اند، این گونه ترکیب از لوازم موجود مادّی است و چون خدای سبحان مادی نیست، چنین ترکیبی هم در حق او محال است.
3- ترکیب از ماده و صورت چنان که از نظر فلاسفه جسم مرکب از ماده و صورت است، این ترکیب نیز در حق خداوند محال است؛ چون از ویژگی های موجود جسمانی است و خداوند جسم نیست.
چون ترکیب در حق واجب الوجود بالذات محال است، پس خدای سبحان یکتا و بی همتا است.
ص: 345
اگر با دیده ی تفکر و تعقل و به دور از تعصب و لجاجت به عالم نگاه کنیم، مشاهده خواهیم کرد که این عالم از نظم واحدی برخوردار است و همه ی عالم در یک طریق و سلک واحدی گام به سوی کمال بر می دارد و این خود گواه این مطلب است که باید آفریننده ی این عالم واحد ،باشد آیا اگر ما یک مقاله ی 100 صفحه ای را ببینیم که با یک قلم و یک ادبیات خاصی نوشته شده باشد، آیا می توان گفت که این مقاله را دو یا چند نفر نگاشته اند؟. (1)
اگر یک وجود نامتناهی و نامحدود شد، دیگر تعدّد بردار نیست و چون علت نخستین در عالم نامتناهی است تعدد بردار نخواهد بود، وقتی تعدد بردار نباشد واحد خواهد بود به این بیان که تعدّد و تکثر در اثر این است که موجودی به حد زمانی و یا مکانی و یا به حد ماهوی محدود شود، وجود پروردگار عالم نیز این گونه نامحدود است و حد بردار نیست؛ چون وقتی موجودی حد و اندازه قبول می کند که معلول چیز دیگری واقع شود، شکل منطقی این برهان این چنین است:
صغری: وجود خداوند تبارک و تعالی نامتناهی و نامحدود است.
کبری: هر وجودی که نامتناهی و نامحدود باشد تعدد بردار نیست.
ص: 346
نتیجه: پس وجود خداوند تعدّد بردار نیست.
و این همان چیزی است که ما در صدد اثبات آن بوده ایم.
خلاصه ی ادله ی عقلیه بر توحید این است که میلیاردها سلول در بدن انسان زندگی می کنند، بیش از شش میلیارد انسان در کره ی زمین هستند، حیرت آور این که بند انگشت هر شخصی با دیگری تفاوت دارد، اگر کسی بتواند خودش را بشناسد اعم از جسم یا روح به توحید ذات اقدس الهی می رسد، لذا در روایت آمده: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» هرکس خود را بشناسد محققاً پروردگارش را می شناسد. (1)
توضیح: اگر کسی طبق براهین عقلی درباره ی خود و مشخصاتش چنین فکر کند که من موجودِ ممکن هستم و هر ممکن الوجود به واجب الوجود نیازمند است، پس مبدا واجب دارم من موجود حادث هستم، از این رو مبدا قدیم دارم من موجود فقیرم پس مبدا غنی و بی نیاز دارم، من موجود متحركم، بنابراین مبدا محرک دارم من از لحاظ روح موجود مجرّدم، از این رو به عالم طبیعت وابسته نیستم همه ی این براهین حصولی با تفاوتی که با هم دارند، صحیح هستند، اما در این نوع از استدلال ها و براهین، از اثر به موثر پی بردن است، یعنی همه ی آنها به برهان «انّی» بر می گردند و حد وسطشان این است که چون من هستم پس خداوند هست، در این برهان «اني» انسان از امکانِ -
ص: 347
ماهوی یا امکان فقری یا حدوث خود به خدا پی برده و در حقیقت از راه معرفت نفس خداوند متعال را شناخته است.
مساله ی توحید از اصول دین است و برای کشف و دستیابی به حقیقت توحید برخی از ادله ی عقلیه ذکر شدند اما در قرآن کریم آیات فراوانی بر توحید خدای متعال نازل شدند و در این مختصر از باب تبرک به چند آیه اکتفا می شود:
الف) (وَإِلَهُكُمْ إِلَهُ وَاحِدٌ لا إِلهَ إِلا هُوَ) (1) و خداى شما خداوند یگانه ای است که غیر از او معبودی نیست.
ب) (قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ) (2) بگو: خداوند متعال خالق همه چیز است، و اوست یکتا و پیروز.
ج) (سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ) (3) پاک و منزه است (از این که فرزندی داشته باشد)، او خداوند یکتای پیروز است.
از این آیات شریفه استفاده می شود که خداوند واحد است اما واحد به وحدت حقیقی نه وحدت عددی؛ چراکه واحد عددی قوامش به امتیاز واحدی از واحد دیگر است و در مقابل آن دومی و سومی قابل فرض باشد، و همین -
ص: 348
خود ناگزیر مقهور محدودیت می شود، ولی در واحد حقیقی محدودیت معنا ندارد، بلکه آن چنان بر همه چیز احاطه ی قیومی دارد و از سعه ی وجودی گسترده ای برخوردار است که دیگر جایی برای غیر نمی گذارد.
د) (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) (1) بگو: خداوند یکتا و یگانه است.
این دلالت دارد بر احد به معنای یکی بودن که نمی شود در مقابل آن دوّم و سوّمی فرض کرد، پس حضرت حق احد است یعنی دومی ندارد.
ه) (وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ) (2) و برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است.
موحدان واقعی و عارفان بالله و انسان های کامل و از خود رسته ی به حق پیوسته فقط و فقط ائمه ی معصومین علیهم السلام هستند؛ زیرا علوم و معارف آنها از وحی الهی سرچشمه گرفته و خالی از هرگونه هوا و هوس و منزه از هر عیب و نقص است.
آنان در خداشناسی پیش تاز و بی نظیرند و حق معرفت خدای سبحان فقط از وجود آنان جلوه گر است.
آن انوار پاک و مقدس در گویش های مختلف به موضوع توحید پرداخته و درباره ی آن در خور فهم مستمعین و مخاطبین خود سخن گفتند که به برخی از سخنان آنان اشاره می شود: -
ص: 349
1- شخصی از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام پرسید: مسلّم است که بنیان دین داری بر توحید و عدل نهاده شده است و دامنه ی علم آن بسیار گسترده است، و هر خردمندی ناگزیر باید آن را یاد بگیرد، خواهش می کنم شما به نحوی آن را بیان فرمایید که فهمش آسان باشد و بتوان آن را در سینه نگه داشت، حضرت فرمودند:
«أَمَّا التَّوْحِيدُ فَأَنْ لا تُجَوِّزَ عَلَى رَبِّكَ مَا جَازَ عَلَيْكَ».
اما توحید آن است که آن چه بر تو (که ممکن الوجودی) روا است بر پروردگارت (که به تعبیر قرآن غنى بالذات و به تعبير حكما واجب الوجود است) نپسندی و روا مداری. (1)
2- ثامن الحجج امام رضا علیه السلام در ضمن حدیثی فرمودند:
«أَحَدٌ لا بِتَأْوِيلِ عَدَدٍ، ظَاهِرُ لَا بِتَأْوِيلِ الْمُبَاشَرَةِ، مُتَجَةٍ لَا بِاسْتِهْلالِ رُؤْيَةٍ، بَاطِنٌ لا بِمُزَايَلَةٍ».
خداوند متعال احد است ولی نه به عنوان عدد (ی در مقابل دو، سه...)، ظاهر و آشکار است، ولی نه به این صورت که قابل لمس باشد، آشکار و هویدا است ولی نه به این معنا که دیده شود، باطن و پنهان است، ولی نه این که از مخلوقات غایب باشد. (2)
3- امام نهم جواد الائمه علیه السلام می فرمایند:
«الِأَنَّ مَا سِوَى الْوَاحِدِ مُتَجَزِّيٌّ وَاللَّهُ وَاحِدٌ لا مُتَجَنِّى، وَلا مُتَوَهَّمْ بِالْقِلَّةِ وَالْكَثْرَةِ، -
ص: 350
وَكُلُّ مُتَجَنِّي أَوْ مُتَوَهَّم بِالْقِلَّةِ وَالْكَثْرَةِ فَهُوَ مَخْلُوقٌ دَالُ عَلَى خَالِقٍ لَهُ».
زیراکه آن چه غیر از یکی باشد صاحب اجزا است و خدای متعال یکی است و یگانه که جز ندارد، و او را به کمی و بسیاری تو هم نمی توان کرد؛ زیرا هر چیزی که این گونه باشد مخلوق است و دلالت دارد بر این که خالقی برای او می باشد. (1)
توکل در لغت به معنای اعتماد کردن است، (2) و از ماده ی «وكالة» به معنای انتخاب وکیل می باشد و از ویژگی های یک وکیل خوب این است که حداقل چهار صفت در وجود او نهفته باشد: آگاهی کافی امانت داری، قدرت و دلسوزی و مهربانی.
این موضوع نیز شاید نیاز به تذکر نداشته باشد که انتخاب یک وکیل مدافع در کارها در جایی است که انسان شخصاً قادر به دفاع نباشد، در این موقع از نیروی دیگری استفاده می کند و با کمک او به حل مشکل خویش می پردازد.
به تعبیر دیگر: توکیل نیز با توکل از یک ماده مشتق هستند به این معنا که انسان شخصی غیر خودش را قائم مقام خود کند تا آن شخص امور انسان را اداره نماید و لازمه ی این وکیل گرفتن این است که ارادهی وکیل قائم مقام اراده ی موكّل، و فعل او فعل این باشد.
اگر به درستی بنگریم این معنا با معنای اطاعت منطبق است؛ چون شخص -
ص: 351
مطیع هم اراده و عمل خود را تابع اراده و عمل مطاع می داند و اراده ی مطاع قائم مقام ارادهی مطیع است، و عمل مطیع متعلق اراده ی مطاع می شود، مثل این که عمل از خود مطاع صادر شده است.
در نتیجه اطاعت خدای تعالی در آن چه برای بندگانش تشریع کرده و در متعلقات آن، خود نوعی از توکل بر خدای سبحان است، و چون اطاعت خدای متعال برای هر خداشناس و مومن به خدا واجب است، پس توکل بر او نیز بر مومنین لازم است و مومنین هم باید بر او توکل کنند و هم اطاعتش را گردن نهند و اما کسی که او را نمی شناسد و به او ایمان ندارد اطاعت ندارد.
بنابراین، ایمان و عمل صالح نوعی از توکل بر خدای سبحان هستند.
پس به هر اندازه که ایمان و توکل داشته باشیم از زیر سلطه ی شیطان بیرون خواهیم رفت و در نتیجه از آلودگی و انحراف مصون خواهیم ماند.
بنابراین، توکل کردن بر خدای متعال مفهومی جز این ندارد که انسان در مسیر خود به سوی هدف، با انواع مشکلات و حوادث زندگی و دشمنی ها و سرسختی های مخالفان و پیچیدگی ها و احیاناً بن بست ها روبروست، و خود به تنهایی توانایی برگشودن آنها را ندارد لذا آن خالق هستی و قادر توانا را که بر همه ی عالم محیط است، وکیل خود می سازد و به او تکیه می کند، و ضمن این که خود از تلاش و کوشش باز نمی ایستد و به فعالیت مشغول است، در عین حال کاری که از او صادر می شود آن قادر بی همتا را موثر و مسبب اصلی کارهای خود می داند و این نوع توکل و نگاه در کارها، نگاهی موحدانه به وجود خدای سبحان است.
ص: 352
به تعبیر دیگر: توگل ثمره ی مستقیم توحید افعالی خدای متعال است؛ زیرا همان طور که گفتیم از نظر یک موحد هر حرکت و کوشش و تلاش و جنبش، و هر پدیده ای که در جهان صورت می گیرد سرانجام به علت نخستین این جهان یعنی ذات خداوند سبحان ارتباط پیدا می کند، بنابراین، یک موحد همه ی قدرت ها و پیروزی ها را از او می داند.
انسان با ایمان باید کمبودهای معنوی را با بهره جستن از «توکل» به خداوند متعال جبران نماید که پشتوانه ای محکم برای ترمیم کمبودها می باشد.
اگر اسباب در خدمت روح متکی به ذات اقدس خدای متعال و متوكل به قدرت بیزوال الهی قرار گیرد بیشترین توانمندی را پیدا می کند، و از عنایت خاص خداوندی برخوردار می شود؛ چون متوکل محبوب پروردگار خواهد شد که فرمود: (إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُتَوَكِّلينَ)، (1) و انسان محبوب الهی از فیض ویژه ی او بهره مند می گردد.
و آن چه که در نقطه ی مقابل توکل بر خداست تکیه کردن بر غیر او می باشد، یعنی به صورت اتکایی زیستن و وابسته به دیگری بودن و از خود استقلال نداشتن است.
قرآن مجید در موارد مختلف و متعدّدی توکل بر خدای متعال را از ویژگی های افراد با ایمان می داند و هم چنین از پیامبران علیهم السلام و امت های گذشته -
ص: 353
نقل می کند که آنها نیز اهل توکل بودند.
این واژه در قرآن کریم با صیغه های مختلف آمده که به تعدادی از آنها اشاره می شود:
این لفظ به صورت امر غایب یعنی باید توکل کنند در چند آیه از سوره های قرآن آمده است:
1- (وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ) (1) و مومنان تنها بر خداوند باید توکل کنند.
2- (عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكَّلُونَ) (2) (حضرت یعقوب علیه السلام گفت:) بر او توکل کرده ام، و همه ی متوکلان باید بر او توکل کنند.
3- (وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكَّلُونَ) (3) و توکل کنندگان باید فقط بر خدای متعال توکل کنند.
این واژه به صورت متکلّم مع الغیر و به معنای «توکل کردیم» نیز در چند آیه از قرآن کریم آمده است:
1- (وَقَالَ مُوسى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ * فَقَالُوا -
ص: 354
عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا) (1) حضرت موسی علیه السلام گفت: ای قوم من! اگر شما به خدای متعال ایمان آورده اید بر او توکل کنید، اگر تسلیم فرمان او هستید، گفتند: تنها بر خدای سبحان توکل داریم.
2- (قَدْ كانَتْ لَكُمْ أَسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآؤُا مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ) (2) برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند وجود داشت، در آن هنگامی که به قوم (مشرک) خود گفتند: ما از شما و آن چه غیر از خدای متعال می پرستید بیزاریم، ما نسبت به شما کافریم و میان ما و شما عداوت و دشمنی همیشگی آشکار شده است، تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید جز آن سخن ابراهیم که به پدرش (عمویش آزر) گفت (و وعده داد): که برای تو آمرزش طلب می کنم و در عین حال در برابر خداوند برای تو مالک چیزی نیستم، (و اختیاری ندارم)، پروردگارا! ما بر تو توکل کردیم و به سوی تو بازگشتیم و همه ی فرجام ها به سوی تو است.
3- (قُلْ هُوَ الرَّحْمنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ فِي ضَلالٍ مُبين) (3) بگو: او خداوند رحمان است، ما به او ایمان آورده و بر او توکل کرده ایم، و به زودی می دانید چه کسی در گمراهی آشکار است.
ص: 355
این لفظ به صورت فعل مضارع به صیغه ی جمع غایب به معنای «توکل» می کنند در چند آیه مبارکه بیان شده است:
1- (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إيمَاناً وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ) (1) مومنان تنها کسانی هستند که هرگاه نام خدای متعال برده شود دلهاشان ترسان می گردد، و هنگامی که آیات او بر آنها خوانده می شود ایمانشان بیش تر می گردد، و تنها بر پروردگارشان توکل می کنند.
2- (الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ) (2) آنها (مهاجران) کسانی هستند که صبر و استقامت پیشه کردند و تنها بر پروردگارشان توکل می کنند.
3- (إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ) (3) البته او (شیطان) بر کسانی که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکل می کنند تسلطی ندارد.
این واژه به صورت فعل مضارع به صیغه ی مفرد غایب به معنای «توکل کند» نیز در چند آیه آمده:
1- (وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ) (4) هرکس بر خدای متعال توکل کند -
ص: 356
(پیروز می گردد)، خداوند قدرتمند و حکیم است.
2- (قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكَّلُونَ) (1) بگو: خداوند مرا کافی است، و همه ی متوکلان تنها بر او توکل می کنند.
3- (وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ) (2) و هرکس بر خدای متعال توکل کند خداوند امرش را کفایت می نماید.
از مجموع این آیات استفاده می شود که منظور از توکل این است که در برابر عظمت مشکلات، انسان احساس حقارت و ضعف نکند، بلکه با اتکای بر قدرت بی پایان خداوند متعال خود را پیروز و فاتح بداند و به این ترتیب توگل امید آفرین و نیرو بخش و تقویت کننده و سبب زیاد شدن پایداری و مقاومت است.
با توجه به کلام ائمه ی معصومین علیهم السلام روشن است که آنها بسیار به موضوع توکل پرداخته و در مکان ها و مناسبت های مختلف درباره ی آن برای مردم سخن گفتند و هم چنین معنا و مفهوم توکل را بیان فرمودند و مخاطبین خود را به این امر پسندیده و تربیتی ترغیب و تشویق نمودند، و در این جا به قسمتی از گفتار آنان اشاره می شود:
1- از رسول خاتم محمد مصطفی صلى الله عليه واله وسلم نقل شده که فرمود:
«فَقُلْتُ: وَمَا التَّوَكُلُ عَلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ؟ فَقَالَ: الْعِلْمُ بِأَنَّ الْمَخْلُوقَ لا يَضُرُّ وَلا -
ص: 357
يَنْفَعُ وَلَا يُعْطِي وَلَا يَمْنَعُ، وَاسْتِعْمَالُ الْيَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ، فَإِذَا كَانَ الْعَبْدُ كَذَلِكَ لَمْ يَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ، وَلَمْ يَرْجُ وَلَمْ يَخَفْ سِوَى اللَّهِ، وَلَمْ يَطْمَعْ فِي أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ، فَهَذَا هُوَ التَّوَكُلُ».
از جبرئیل پرسیدم: (تفسیر) توکل بر خدای عزّوجلّ چیست؟ جبرئیل عرض کرد: دانستن و آگاهی به این که مخلوق نه ضرری می زند و نه نفعی می رساند، نه چیزی می دهد و نه مانع چیزی می گردد، باید از مخلوقاتش مایوس گشت، وقتی بنده به این درجه رسید، آن گاه برای غیر خدای متعال کار نمی کند، و از غیر او نمی هراسد و به غیر او دل نمی بندد، این است معنای حقیقی توکل. (1)
2- نبی مکرم اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمودند: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ» هرکس از این که نیرومندترین مردم باشد شاد می شود، باید بر خداوند متعال توکل کند. (2)
3- از پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه واله وسلم روایت شده فرمودند:
«مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَكُونَ أَتْقَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّه» هرکس دوست دارد که با تقواترين مردم باشد، باید بر خدای سبحان توکل نماید. (3)
4- مولی الموحدین امیرالمومنين علیه السلام درباره ی توکل فرمودند:
«مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعَابُ، وَتَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ الْأَسْبَابُ، وَتَبَوَّةَ الْخَفْضَ وَالْكَرَامَةَ».
ص: 358
کسی که بر خدای متعال توکل کند دشواری ها بر او هموار و نرم گردد، و اسباب کار بر او سهل و آسان شود، و در وسعت و کرامت فرود آید و جای گیرد. (1)
5- امام پنجم باقر العلوم علیه السلام فرمود: «مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ لا يُغْلَبُ، وَمَنِ اعْتَصَمَ بالله لا يُهم».
هرکس به خداوند سبحان توکل کند مغلوب نخواهد شد، و هرکس به خدای متعال پناه برد فرار نمی کند و شکست هم نمی خورد. (2)
6- از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمودند:
«إِنَّ الْغِنَى وَالْعِزَّ يَجُولانِ، فَإِذَا ظَفِرَا بِمَوْضِعِ التَّوَكَّلِ أَوْطَنَا» ثروت و بی نیازی و شرافت و آبرومندی (مانند شخص مسافر) در سیر و حرکت می باشند، پس هنگامی که به موضع و قلبی که توکل در آن باشد برسند آن جا را وطن خود قرار داده و زیست می کنند. (3)
7- معاوية بن وهب از امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت در ضمن حدیثی فرمودند: «مَنْ أَعْطِيَ التَّوَكَّلَ أعْطِيَ الْكِفَايَةَ» به هرکه توکل داده شود کفایت (امور) نیز به او داده خواهد شد. (4)
8- حسن بن جهم از ثامن الحجج امام على بن موسى الرضا علیه السلام پرسید:
ص: 359
فدایت شوم، حدو حدود توکّل چیست؟
حضرت به من فرمودند: «أَنْ لا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ أَحَداً» این که با اتکای به خدای متعال از هیچ کس نترسی. (1)
خلاصه ی کلام راجع به توگل این که اصل توکل را بایستی در اعتماد به خدای متعال جست و جو کرد؛ زیرا تا وقتی که انسان به خدای سبحان اعتماد پیدا نکند نمی تواند اداره امورش را به او واگذارد و اگر هم به زبان بگوید که: امور خود را به او واگذار کردم، دلش آرام نمی گیرد.
ایمان که یکی از بهترین مراتب و مقام بندگان است زمانی با آرامش همراه می شود که با توکل ضمیمه گردد، توکل مایه ی استواری و قوام بخشیدن ایمان به خدای سبحان است.
ایمانی که با توکل آمیخته شود اراده ی شخص قوی و عزمش ثابت می گردد، و موانع و مزاحمات روحی در برابر آن خنثی خواهد شد؛ زیرا انسان مومن در مقام توكل با مسبب الاسباب پیوند می خورد و با چنین پیوندی دیگر جایی برای نگرانی و تشویش خاطر باقی نمی ماند.
نکته ی دیگر این که توکل از بعد ماورایی با امدادهای غیبی همراه است که این امدادها از اسباب عادی و طبیعی فراتر و در ردیف مافوق علل مادی قرار دارند، و ظاهر آیه ی شریفه ی: (وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ) (2) (و هرکس بر خدای متعال توکل کند خداوند امرش را کفایت می نماید) چنین امدادی را نوید می دهد.
ص: 360
ناگفته نماند هر اندازه مراتب ایمان و توکل انسان بالاتر و اعتماد و وثوق او نسبت به پروردگار متعال محکم تر شود انسان مومن و متوکل به مقام و مرحله ی تفویض می رسد، یعنی موگل کارهای خود را به وکیل می سپارد و می گوید: همه ی امور به دست تو می باشد همان طور که در سوره ی مبارکه ی غافر فرمودند:
(أَفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ) (1) من كار خود را به خداوند متعال وا می گذارم که او کاملاً بر احوال بندگانش بینا است.
نقطه ی اوج این اعتماد و تفویض در وجود مقدس حضرت سيّد الشهدا آقا امام حسین علیه السلام تجلّی و ظهور پیدا کرد، آن هنگامی که در آخرین لحظات عمر شریفش در گودال قتل گاه با خدای سبحان چنین راز و نیاز می کرد:
«رِضاً بِقَضَائِكَ ، وَتَسْلِيماً لِأَمْرِكَ، وَلا مَعْبودَ سِوَاكَ يَا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ».
ای خدای من! خشنود به قضای تو و تسلیم امر و فرمانت هستم، و معبودی غیر از تو نیست ای فریاد رس فریاد جویان و پناه دهنده ی پناهندگان. (2)
زیباترین تصویر اعتماد و تفویض امور به خدای سبحان، از وجود امامی راستین ظاهر شد که برای رضای الهی از جان و مال و اهل خانواده اش گذشت و درخت اسلام را به خون سرخش آبیاری کرد.
رشته ای بر گردنم افکنده دوست *** می کشد هرجا که خاطر خواه اوست.
ص: 361
ص: 362
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم) ای کسانی که ایمان آورده اید بعضی از همسران و فرزندانتان دشمنان شما هستند، از آنها بر حذر باشید و اگر عفو کنید و چشم بپوشید و ببخشید (خدا شما را می بخشد)؛ چراکه خداوند متعال بخشنده و مهربان است.
در تفسیر علی بن ابراهیم قمی نقل کرده که ابو الجارود از ابو جعفر امام باقر العلوم علیه السلام در ذیل آیه ى (إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ) روایت کرده که آن حضرت فرمودند:
«وَذَلِكَ أَنَّ الرَّجُلَ كَانَ إِذَا أَرَادَ الْهِجْرَةَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم تَعَلَّقَ بِهِ ابْنُهُ وَامْرَأَتُهُ، وَقَالُوا: نَنْشُدُكَ اللَّهَ أَنْ تَذْهَبَ عَنَّا وَتَدَعَنَا فَنَصْبَحَ بَعْدَكَ؟ فَمِنْهُمْ مَنْ يُطِيعُ أَهْلَهُ فَيُقِيمُ، فَحَذَرَهُمُ اللَّهُ أَبْنَاءَهُمْ وَنِسَاءَهُمْ وَنَهَاهُمْ عَنْ طَاعَتِهِمْ.
وَمِنْهُمْ مَنْ يَمْضِي وَيَذَرُهُمْ وَيَقُولُ: أَمَا وَاللَّهِ لَئِنْ لَمْ تُهَاجِرُوا مَعِي ثُمَّ يَجْمَعُ اللَّهُ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ فِي دَارِ الْهِجْرَةِ، لا أَنْفَعُكُمْ بِشَيْءٍ أَبَداً، فَلَمَّا -
ص: 363
جَمَعَ اللَّهُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُمْ أَمَرَهُ اللَّهُ أَنْ يُوفِيَ وَيُحْسِنَ وَيَصِلَهُمْ، فَقَالَ: (وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)».
این آیه راجع به مسلمانانی است که وقتی می خواستند از وطن کافر نشین خود به «دار هجرت» مهاجرت کنند، زن و فرزندشان دست به دامن شان انداخته و آنها را از رفتن باز می داشتند و می گفتند: تو را به خدا سوگند می دهیم که از ما دست بر مدار که بعد از رفتنت از بین خواهیم رفت، بعضی از مسلمانان تسلیم خواسته ی زن و فرزند خود می شدند، و در «دارالکفر» می ماندند، و آیه ی شریفه آنان را از چنین زن و فرزندانی بر حذر داشته، از اطاعت آنان نهی فرموده.
بعضی دیگر از مسلمانان تسلیم نمی شدند، و راه خدای متعال را پیش گرفته، از زن و فرزند دست بر می داشتند و می گفتند: به خدا سوگند اگر شما با من مهاجرت نکنید، و خداوند من و شما را در «دارالهجره» جمع کند، دیگر کاری به کارتان نخواهم داشت، و تا ابد سودی به شما نخواهم رساند.
ولی خدای تبارک و تعالی دستور داد بعداز آن که در دار هجرت به زن و فرزند خود رسیدند از سوگند خود صرف نظر نموده، به بهترین وجه با آنان برخورد نمایند و صله ی رحم را رعایت کنند و فرمود: (وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ). (1)
نظیر همین معنا را در تفسیر «درّ منثور» از ابن عبّاس نقل کرده است. (2)
ص: 364
توجه: هرچند مورد خطاب آیه ی مبارکه مومنین هستند ولی اختصاص به آنان ندارد؛ چون همسران و فرزندان غیر مومنین هم عدوّ آنها هستند؛ زیرا روی سخن و موضوع بحث درباره ی مومنین است که ایمان آورده اند تا هدایت شوند و خدای متعال و پیغمبرش را اطاعت کنند و بر خدای سبحان توکل نمایند، و خداوند آنها را از موانعی که در سر راه آنان است، آگاه می کند تا از آنها برحذر باشند آن موانع بعضی از همسران و فرزندان هستند، این گروه از همسر و فرزند به ظاهر دوست ولی در باطن دشمنند.
و هم چنین محبتی که از پدران به فرزندان و فرزندان نسبت به پدر دارند، و دلبستگی درونی و محبتی که بین زن و شوهر وجود دارد، ظاهرش محبت است ولی ممکن است که در واقع عداوت و دشمنی باشد آیه ی مبارکه این مساله را تذکر می دهد و این مطلب بسیار بسیار مهم است که در جامعه باید به خوبی در این قضیه دقت شود.
واژه ی «من» در جمله ی «مِنْ أَزْوَاجُكُمْ» از نظر قاعده ی نحوی، تبعیضیه است، و عمومیت آن را محدود می کند و معنای این جمله چنین می شود که بعضی از همسران و فرزندانتان دشمن شما بوده و با شما خصومت دارند، بدون شک همه فرزندان همسران چنین نیستند، لذا در آیه با تعبیر «من» -
ص: 365
تبعیضیه آمده است، یعنی تنها بعضی از آنها این خصوصیت دشمنی را دارند مراقب آنها باشید، نه این که همه ی زنان و فرزندان دشمن باشند.
سياق خطاب به تعبیر (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) و نيز وابسته کردن دشمنی همسران را به مومنین مجموعاً بیان کننده ی علت حکم هستند، و می فهمانند که بعضی از همسران مومنین که با آنان دشمنی می ورزند به این علت است که شوهرانشان ایمان دارند دشمنی آنها بخاطر ایمان همسرانشان می باشد، این زنان بی ایمان می خواهند شوهران خود را از اصل ایمان، و یا از اعمال صالحه ای که مقتضای ایمان است مانند انفاق در راه خدای متعال و هجرت از دار الکفر منصرف کنند، و چون شوهران تسلیم گفتار آنان نمی شوند، قهراً زنان با آنان دشمنی می کنند.
و یا این که می خواهند کفر و معصیت های بزرگ از قبیل بخل و خودداری از انفاق در راه خدای سبحان را بر آنان تحمیل کنند؛ چون دوست دارند شوهران به جای علاقه مندی به راه خداوند و پیشرفت دین خدای منان و مواسات با بندگان خدا، به اولاد و همسران خود علاقه مند باشند و برای تامین آسایش آنان به دزدی و غصب مال مردم دست بزنند.
به عبارت دیگر: از آن جا که در آیات گذشته فرمان به اطاعت بی قید و شرط خدای متعال و رسولش آمده بود و جهت دیگر این که یکی از موانع مهم این راه، علاقه ی افراطی به اموال و همسران و فرزندان است، در آیه ی مورد بحث به مسلمان در این زمینه هشدار می دهد.
آن چه که مهم است اینکه وقتی انسان بر سر دو راهی قرار می گیرد که راهی به -
ص: 366
سوی خدای سبحان می رود و راهی دیگر به سوی تمایلات زن و فرزند منتهی می شود، و این دو احیاناً از هم جدا شده اند، باید در تصمیم گیری تردید به خود راه ندهد که رضای حق را بر همه چیز مقدم نماید؛ زیرا نجات دنیا و آخرت در آن است، لذا در سوره ی مبارکه ی توبه می فرماید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإِيمَانِ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ * قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ وَإِخْوَانُكُمْ وَأَزْوَاجُكُمْ وَعَشِيرَتُكُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةً تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِي سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَاللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه پدران و برادران شما کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنها را ولی (و یار و یاور و تکیه گاه) خود قرار ندهید، و کسانی از شما که آنان را ولی خود قرار دهند ستمگرند، (ای پیغمبر) بگو: اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه ی شما و اموالی که به دست آورده اید، و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید، و خانه هایی که به آنها علاقه دارید، در نظرتان از خداوند متعال و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند، و خدای سبحان جمعیت فاسق و نافرمانبردار را هدایت نمی کند.
پس خدای سبحان بعضی از فرزندان و همسران را دشمن ایمان مومنین -
ص: 367
شمرده است و به سبب همین دشمنی آنها را وادار می کنند تا دست از ایمان به خدا برداشته و پاره ای اعمال صالحه را انجام ندهند و یا بعضی از گناهان کبیره و مهلکه را مرتکب شوند و چه بسا مومنین در بعضی از خواسته های زن و فرزند - به خاطر محبّتی که به آنان دارند - اطاعتشان کنند.
لذا در آیه ی شریفه می فرماید: از این گونه زنان و فرزندان حذر کنید و رضای آنها را مقدم بر رضای خدای متعال قرار ندهید.
در رابطه با دشمنی بعضی از اهل و عیال با انسان روایات فراوانی نقل شده که به دو حدیث اکتفا می شود:
1- از وجود مقدس خاتم الانبیاء صلى الله عليه واله وسلم نقل شده که فرمودند:
«يَأْتي عَلَى النَّاسَ زَمَانٌ يَكُونُ هَلَاكُ الرَّجُلِ عَلَى يَدِ زَوْجَتِهِ وَأَبَوَيْهِ وَوَلَدِهِ، يُعَيِّرُونَهُ بِالْفَقْرِ وِيُكَلِّفُونَهُ مَا لا يُطيقُ، فَيَدْخُلُ الْمَدَاخِلِ الَّتِي يَذْهَبُ فِيهَا دينُهُ فَيَهْلِكُ».
زمانی برسد که شخص به دست همسر و والدین و فرزندانش هلاک می شود، بخاطر تهی دستی او را ملامت کنند و او را به کارهای طاقت فرسا و ادار می کنند، در نتیجه به کارهایی وارد می شود که باعث از بین رفتن دینش شده و هلاک می شود. (1)
2- در حدیث دیگر آمده: «يُؤتى بِرَجُلٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيُقَالُ: أَكَلَ عِبَالَهُ حَسَنَاتِهِ» مردی را در روز قیامت حاضر گردانند و گویند که اهل و عیال او حسناتش را خورده اند. (2)
ص: 368
یعنی به واسطه ی مشغول شدن به ایشان، حسنات را رها کردند و طاعت الهی را از دست داده اند.
توجه: بر انسان عاقل لازم است مواظب دشمنان خود اعم از فامیل و خانواده یا غیر این ها باشد تا دین و ایمان و اعمال صالحه را از او نگیرند و مانع انجام واجبات و ترک محرّمات او نشوند؛ زیرا فردای قیامت نزدیک ترین کسان انسان به فکر یک دیگر نیستند و به تعبیر عجیب قرآن کریم که فرمود:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِي وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ وَلَا مَوْلُودٌ هُوَ جَازٍ عَنْ وَالِدِهِ شَيْئاً إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ فَلا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَياةُ الدُّنْيَا وَلا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ). (1)
ای مردم! تقوای الهی پیشه کنید و بترسید از روزی که نه پدر کیفر اعمال فرزندش را تحمل می کند، و نه فرزند چیزی از کیفر (اعمال) پدرش را، به یقین وعده ی الهی حق است، پس مبادا زندگانی دنیا شما را فریب دهد، و مبادا (شیطان) فریبکار شما را (به کرم) خدا مغرور سازد.
و در سوره ی مبارکه ی عبس فرمود:
(فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَةُ * يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْأُ مِنْ أَخِيهِ * وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ * وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ * لِكُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنْ يُغْنِيهِ). (2)
هنگامی که آن صدای مهیب (صیحه ی رستاخیز) بیاید، (کافران در اندوه عمیقی فرو می روند)، در آن روز که انسان از برادر و مادر و پدر و زن و -
ص: 369
فرزندان خود می گریزد، در آن روز هرکدام از آنها وضعی دارد که او را کاملاً به خود مشغول می سازد.
شاید یکی از علت های فرار از یک دیگر این باشد که نکند او حقی به گردن من داشته باشد و آن جا مطالبه کند.
و در آیه ی مبارکه ی دیگر آمده است:
(وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَىٰ إِلا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَأُولَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضَّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ). (1)
اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرب نمی سازد جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالحی انجام دهند که برای آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایی که انجام داده اند خواهد بود، و آنها در غرفه های (بهشتی) در (نهایت) امنیت خواهند بود.
و در سوره ی مبارکه ی ممتحنه فرمود:
(لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلَا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ). (2)
هرگز بستگان و فرزندانتان روز قیامت سودی به حالتان نخواهند داشت، میان شما جدایی می افکند، و خداوند به آن چه انجام می دهید بینا است.
و در در آیه ی مبارکه ی دیگر می فرماید: -
ص: 370
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدای متعال غافل نکند، و کسانی که چنین کنند زیانکاران هستند.
و در سوره ی مبارکه ی شعرا فرمود:
(يَوْمَ لا يَنْفَعُ مَالٌ وَلا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ). (2)
در آن روزی که مال و فرزندان (به حال انسان) سودی نمی بخشند مگر کسی که با دلی سالم (از شرک و ریب و ریا و رذایل و خبایث) به پیشگاه خدای متعال آید.
همان طوری که بعضی از زنان و فرزندان، دشمن هستند، گاهی پدر و مادر با محبت های افراطی خود، زمینه ی فساد را ایجاد می کنند.
در یک جمع بندی کوتاه می توان گفت: خانواده ای که منفی فکر می کنند واندیشه ی عداوت و دشمنی را می پرورانند به دو قسم تقسیم می شوند:
برخی از آنها آرزوی مرگ پدر و مادر و همسر را دارند، اما در ظاهر اظهار دوستی و محبت می کنند؛ برای این که اموال آنها را به ارث ببرند، به تعبیر قرآن کریم که فرمود:
(وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمَّا * وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمَّا) (3) و میراث را (از راه مشروع و -
ص: 371
نامشروع) جمع کرده می خورید و مال و ثروت را بسیار دوست دارید (و به خاطر آن گناهان زیادی مرتکب می شوید).
برخی دیگر برخلاف دسته ی نخست به مرگ آنها فکر نمی کنند، بلکه به علت کج فهمی یا محبت بیجا ناخواسته به دشمنی عزیزان خود اقدام می کنند، در واقع در تشخیص راه های خیر و صلاح دچار اشتباه شده و به طور ناآگاهانه دشمنی را در غالب محبّت بر دیگران روا می دارند و بجای این که بتوانند زندگی با سعادت و همراه با خوشبختی را به آنها هدیه دهند شقاوت و سیه روزی را برای آنان فراهم می کنند.
مثلا شخصی فرزندش بیماری خاصی دارد که به تشخیص طبیب حاذق باید تحت عمل جراحی قرار بگیرد تا سلامتی خود را بازیابد در غیر این صورت به علت پیشرفت بیماری جان بیمار در خطر است، اگر در چنین شرایطی طبیب با مخالفت والدين روبرو شود و آنها با عطوفت و مهربانی که دارند مانع عمل جراحی فرزند خود گردند آنها نه تنها بر او محبت روا نداشته و لطفی نکرده اند، بلکه نسبت به او ظلم و ستم نمودند.
اگر قدم را فراتر بگذاریم با توجه به زندگی بعضی از خانواده ها، کاملاً پیدا است که به علت محبت ها و علاقمندی های بی مورد تمام امکانات رفاهی و تفریحی و برنامه های زندگی دنیایی بچه ها را فراهم کرده و برای تامین نیازهای مادی آنها از هیچ کوششی دریغ نکردند اما از مسایل اعتقادی و برنامه های دینی فرزندان خود که مایه ی سعات و خوشبختی آنها است غافل شدند، و یا به دست فراموشی سپرده اند، به نیازهای زندگی آنها پرداخته و برای رفع آن -
ص: 372
چاره ای اندیشیدند اما به واجبات الهی که به عهده ی فرزندانشان قرار دارد توجهی نکرده اند.
به راستی آیا فرزندانمان چه اندازه از دین اطلاع دارند، و یا چه مقدار از انجام واجبات و ترک محرمات آگاه هستند؟
در واقع دشمنان واقعی آن دسته از کسانی هستند که به مسایل ریشه ای و اصول اخلاقی نزدیکان خویش اهتمام نداشته، و با ساکت ماندن و برخورد بی تفاوت، دشمنی را در غالب محبت به آنها تقدیم کردند.
اگر چنین محبتی از سوی والدین برای فرزندان ابراز شود در روز قیامت از جمله کسانی که در مقابل این گروه انسان ها به دادخواهی می پردازند فرزندانشان هستند، فریادشان بر این است که چرا آن چه را که فانی و زود گذر بود اعم از مال، مدرک و مقام و منصب برایم فراهم کردید، اما آن چه را باقی و پایدار بود مانند تعالیم احکام الهی و انجام واجبات و ترک محرمات هیچ گونه اقدامی نکردید؟
به برخی از دشمنی هایی را که در غالب محبت ارائه می شود از زبان روایات اشاره می شود تا با ارائه ی مصداق ظاهری به هرگونه رفتارهای به ظاهر زیبا ولی به باطن شیطانی، توجه بیشتری شود.
رسول رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم به برخی از کودکان نظر نموده و فرمود: «وَيْلٌ لِأَوْلادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ» وای بر فرزندان آخر الزمان از روش پدرانشان!.
به محضر آن بزرگوار عرض شد: یا رسول الله! از پدران مشرک آنها؟
ص: 373
حضرت فرمود:
«لا، مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ، لا يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ الْفَرَائِضِ، وَإِذَا تَعَلَّمُوا أَوْلَادُهُمْ مَنَعُوهُمْ، وَرَضُوا عَنْهُمْ بِعَرَضٍ يَسِيرٍ مِنَ الدُّنْيَا، فَأَنَا مِنْهُمْ بَرِيءٌ منهم يري: وَهُمْ مِنّي بِرَاءُ».
نه، بلکه از پدران مومن شان که هیچ یک از واجبات دینی را به آنها یاد نمی دهند، و اگر فرزندان خودشان چیزی فرا گیرند آنان را از این کار منع می کنند، و تنها از این خشنودند که آنها درآمد مالی داشته باشند هر چند اندک و ناچیز باشد، من از این پدران بیزارم و آنان نیز از من بیزار خواهند بود. (1)
بعضی اوقات مردی همسر خودش را (العیاذ بالله) به بی عفتی دعوت می کند متقابلاً زن نیز شوهر خود را به کار ناپسند وادار می کند، و یا پدری فرزندانش را به کارهای خلاف شرع فرا می خوانند، و از سوی دیگر فرزندان هم فراهم نمودن مقدمات گناه را از پدر و مادر طلب می کنند، آیا می توان گفت این گروهی که این چنین با یک دیگر در تعامل هستند، دوست یک دیگرند؟!.
يقينا جواب منفی است، بلکه دشمنی و عداوتی بالاتر از این گونه رفتارها تصور نمی شود.
ص: 374
پدر و مادر مهربان آن هایی هستند که در ابتدا به فکر اعتقادات فرزندان خود باشند، و تا حد امکان سعی و تلاش کنند تا راه های سعادت و خوشبختی را به آنها نشان دهند، و مانع انحراف آنان گردند، همان طوری که خدای تبارک و تعالی در سوره ی مبارکه ی تحریم فرمود:
(يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! خود و خانواده ی خویش را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها هستند نگه دارید.
نجات دادن خود و خانواده از آتش جهنم فقط در سایه سار تبعیت از فرامین دینی میسر و ممکن است و رضایت خالق را بر رضایت خود ترجیح دادن سبب سعادت و پیروزی انسان می شود اگرچه بعضی از رفتارها مایه ی رنجش و اکراه دیگران باشد.
امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام فرمود:
«مَا شَرٌّ بِشَرٍ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ، وَمَا خَيْرٌ بِخَيْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ، وَكُلُّ نَعِيمٍ دُونَ الجَنَّةِ مَحفُورٌ، وَكُلُّ بَلاء دُونَ النَّارِ عَافِيَة».
هیچ شر و بدی اگر به دنبالش بهشت باشد بد و شر نیست، و هیچ خوبی خوب نباشد که بعداز آن جهنم باشد، و هر نعمتی در برابر بهشت کوچک -
ص: 375
است، و هر بلایی در برابر آتش دوزخ سلامتی و عافیت است. (1)
خدای متعال از یک سو فرزندان را به احترام و تکریم پدر و مادر فرمان می دهد و از سوی دیگر حقی را برای فرزندان به عهده ی پدر و مادر می گذارد، در واقع هر دوی آنها در یوم الحساب مورد بازخواست قرار خواهند گرفت.
خدای متعال در سوره ی مبارکه اسرا می فرماید:
(وَقَضى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلاهُمَا فَلا تَقُلْ لَهُمَا أَفٍ وَلا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَريماً * وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صغيراً). (2)
و پروردگارت فرمان داده جز او را نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید، هرگاه یکی از آن دو، یا هر دوی آنها نزد تو به سن پیری رسند، کمترین اهانتی به آنها روا مدار، و بر آنها فریاد مزن و اف نگو، و گفتار لطیف و سنجیده و بزرگوارانه به آنها بگو، و بال های تواضع خویش را از محبت و لطف در برابر آنان فرود آر، و بگو پروردگارا! همان گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، آنان را مشمول رحمت خود قرار بده.
همان طوری که مشاهده می شود در آیه ی اوّل احترام به والدین در ردیف توحيد الهی قرار گرفته است.
ص: 376
در نهج البلاغه از امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام نقل شده که فرمودند:
«إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقًّاً، وَإِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقَّاً، فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْءٍ إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ، وَحَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَيُحَسِّنَ أَدَبَهُ، وَيُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ».
البته فرزند بر پدر حقی دارد و پدر را نیز بر فرزند حقی است، حق پدر بر فرزند این است که در همه چیز جز در معصیت خدای سبحان اطاعتش کند، و حق فرزند بر پدر آن است که برای او نام نیک انتخاب کند، و خوب تربیتش نماید و به او قرآن بیاموزد و تعلیمش دهد. (1)
یادآوری: ممکن است تعبیر به زوج در آیه ی مورد بحث فقط زن نباشد، بلکه مرد را هم شامل شود؛ چون که زوج بر زن و مرد هردو اطلاق می شود، و این نوع استعمال در اصطلاح از باب تغلیب مذکر بر مونث است همان طوری که در بسیاری از آیات کریمه ی قرآن مجید استعمال شده است، مثلاً در آیات متعدد آمده: (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا) (2) که مردان و زنان هردو را شامل می شود.
یا این که در آیه ی شریفه ی دیگر می فرماید: (كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ) (3) روزه بر شما نوشته و واجب شده است.
در این آیه مبارکه با ضمیر مذكّر آورده است منظور این نیست که روزه فقط بر مردها واجب شده بلکه بر زن ها نیز واجب است.
ص: 377
واژه ی «عَفْو» در لغت به معنای قصد گرفتن چیزی است، عَفَوْتُ عنه یعنی قصد از بین بردن گناهش نمودم که از انجام آن برگردد، در این عبارت مفعول حذف شده است و عَفْو یعنی دور شدن از گناه می باشد. (1)
لفظ «صَفْح » مثل صَفْحُ الشيء در لغت به معنای پهنا و کناره ی هر چیزی است، مثل رخسار و صورت صَفْحَةُ السيفِ یعنی پهنای شمشیر، و صَفْحَةُ الحَجَر یعنی روی و سطح سنگ، و «صفح» به معنای درگذشتن و نکوهش نکردن نیز آمده است که از معنای عفو رساتر است.
گاهی انسان کسی را مورد عفو و بخشش قرار می دهد ولی صفح نمی کند، لذا در آیات قرآن مقید شده و فرمود: (فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلام) (2) پس (اکنون که چنین است) از آنان روی برگردان و بگو: سلام بر شما.
و در آیه ی دیگر می فرماید: (فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَميلَ) (3) پس از آنها به طرز شایسته ای صرف نظر کن (و آن ها را بر نادانی های شان ملامت ننما).
صَفَحْتُ عنه یعنی یا از او چشم پوشی کردم و از گناهش درگذشتم، یا او را رو در روی دیدم و از او دوری کردم. (4)
واژه ی «غَفْر» یعنی بیم و ترس و آن چه که انسان را از پلیدی و آلودگی حفظ -
ص: 378
می کند، وقتی گفته می شود: اغْفِرْ ثَوبَكَ في الوعاء يعنی لباست را در ظرف شستشو کن تا چرکش دور شود.
امّا غُفْران و مَغْفِرَة از سوی خدای این است که بنده را از این که عذاب به او برسد مصون می دارد. (1)
با توجه به معانی لغات یاد شده خدای متعال با سه جمله ی «تَعْفُوا» و«تَصْفَحُوا» و «تَغْفِرُوا» می خواهد مومنین را تشویق کند به این که اگر زن و فرزندانشان آثار دشمنی مذکور را از خود بروز دادند صرف نظر کنند، و در عين حال بر حذر باشند که فریب آنان را نخورند.
اگر منظور از مغفرت و رحمت - که شامل آن ها می شود - از نوع خاص مغفرت و رحمت خاصه ی الهی باشد، فقط شامل حال مومنین است مانند کسانی که مورد خطاب «تعفوا» و «تصفحوا» و «تغفروا» قرار گرفتند، در این صورت چنین معنا می دهد که اگر شما مومنین از خطا و دشمنی زنان و فرزندان خود چشم پوشی کنید خدای تعالی هم با شما به مغفرت و رحمت خود معامله می کند، در این صورت جمله ی مورد بحث و عده ی زیبا به مومنینی است که رفتار صالحی را انجام داده اند.
هم چنان که در آیه ی دیگر همین وعده را به مومنینی که صاحب عفو و صفح هستند داده و فرمود:
(وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ). (2)
ص: 379
آنها باید عفو کنند و چشم بپوشند؛ آیا دوست ندارید خداوند متعال شما را ببخشد؟ و خداوند آمرزنده و مهربان است.
و اگر منظور از مغفرت و رحمت از نوع عام باشد، بدون این که مقید به مورد خطاب باشد در این صورت دیگر جمله ی مورد بحث وعده نخواهد بود، بلکه می خواهد بفرماید: اگر مومنین چنین کنند خود را به صفات خدای متعال متصف و به اخلاق خدایی متخلّق کرده اند؛ چون خدای سبحان هم غفور و رحیم است.
به عبارت دیگر: در ادامه آیه ی مبارکه برای این که این دستور بهانه ای برای خشونت و انتقام جویی و افراط از ناحیه ی بعضی از پدران و همسران نگردد، بلا فاصله در ذیل آن برای تعدیل آنها می فرماید: اگر عفو کنید و صرف نظر نمایید و ببخشید خداوند متعال نیز شما را مشمول عفو و رحمتش قرار می دهد؛ چراکه خدای سبحان غفور و رحیم است.
بنابراین، اگر آنها از کار خود پشیمان شدند و در مقام عذرخواهی برآمدند، و یا بعداز هجرت به شما پیوستند آنها را از خود نرانید، بلکه عفو و گذشت پیشه کنید همان طور که انتظار دارید خدا هم با شما چنین کند.
و هم چنین با توجه به مفهوم لغوى الفاظ «عفو» و «صفح» و «غفران» این مطلب روشن می شود که خدای متعال مراتب بخشش گناه را بیان می فرماید؛ چون که «عفو» به معنای صرف نظر کردن از مجازات است، نخست عفو را مقدم می دارد، سپس «صفح» را که مرتبه ی بالاتر است بیان می کند، یعنی ترک هر گونه سرزنش، و در پایان نیز «غفران» را که به معنای پوشاندن گناه و به فراموشی سپردن آن است، حسن ختام قرار می دهد.
ص: 380
به این ترتیب افراد با ایمان در عین قاطعیت در حفظ اصول اعتقادی خود، و تسلیم نشدن در مقابل زن و فرزندانی که آنها را به راه خطا دعوت می کنند، باید تا آن جا که می توانند در تمام مراحل از محبت و عفو و گذشت دریغ ندارند؛ زیرا همه ی این گونه رفتارها وسایلی هستند برای تربیت و باز گرداندن آنان از ضلالت و گمراهی به اطاعت خداوند متعال.
ص: 381
ص: 382
(إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِيمٌ) همانا اموال و فرزندانتان فقط وسیله ی آزمایش شما هستند و خدای متعال است که پاداش عظیم نزد او می باشد.
بدون شک اموال و اولاد از مواهب الهی هستند که به انسان عنایت می شوند، ولی اگر بتواند از این دو نعمت الهی برای رسیدن به سعادت ابدی کمک بگیرد بسیار خوب و پسندیده است، اما اگر علاقه ی افراطی به آنها سدی بین انسان و خدایش ایجاد کند بزرگ ترین بلا محسوب می شوند.
اموال و دارایی ها را اگر از راه حلال به دست بیاورد و در راه حلال مصرف کند، بهترین نردبان ترقی و رشد او خواهند شد.
در رابطه با اولاد ذیل آیه ی قبلی آیاتی آورده شد اما راجع به اموال با مراجعه به آیات کریمه ی قرآن میبینیم که خدای تبارک و تعالی تعابیر مختلفی از اموال -
ص: 383
دارد در بعضی جاها از انسان هایی که با اموال و جان خود در راه او جهاد می کنند تعریف و تمجید می کند و برای آنها پاداش هایی در نظر می گیرد:
(الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَاللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ). (1)
آنها که ایمان آوردند و هجرت کردند و با اموال و جان هایشان در راه خدا جهاد نمودند، مقامشان نزد خدای متعال برتر است، و آنها پیروز و رستگارند.
و در سوره ی مبارکه ی دیگر فرمود:
(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ العظيم). (2)
خداوند از مومنان جان ها و اموالشان را خریداری کرده که (در برابرش) بهشت برای آنان باشد، (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند، می کشند و کشته می شوند، این وعده ی حقی است بر او که در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده است، و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید، و این است آن پیروزی بزرگ.
ص: 384
در این آیه مبارکه خداوند متعال خود را خریدار و مومنان را فروشنده معرفی کرده است و از آن جا که در هر معامله ای چهار رکن اساسی وجود دارد که عبارتند از: خریدار، فروشنده، متاع و قیمت.
خداوند سبحان در این آیه به تمام این ارکان اشاره کرده است، خود را خریدار و مومنان را فروشنده و جان ها و اموال را متاع و بهشت را ثمن و بها برای این معامله و وعده ی خود را بهترین سند آن قرار داده است.
البته با توجه به تعبير «فِي سَبِيلِ اللهِ» به خوبی روشن می شود که خداوند متعال خریدار جان ها و تلاش ها و کوشش ها و مجاهدت هایی است که در راه او صورت می گیرند یعنی در راه پیاده کردن حق و عدالت و آزادی و نجات انسان ها از چنگال کفر و ظلم و فساد باشد.
ولی چگونگی پرداخت متاع مورد معامله را با تعبیر لطیفی چنین بیان می کند: آنها در راه خدای متعال پیکار می کنند و دشمنان حق را می کشند و یا خود در این راه کشته می شوند و به فیض شهادت نایل می شوند، در حقیقت خدای سبحان در میدان جهاد برای تحویل گرفتن این متاع اعم از جان و یا اموالی که در جهاد مصرف می شود آماده است.
و در ادامه ی آیه به آن سند معتبر و محکم این معامله - که پنجمین رکن است - اشاره کرده می فرماید: این وعده ی حقی است بر عهده ی خداوند که در سه کتاب آسمانی تورات، انجیل و قرآن آمده است، سپس برای تاکید روی این معامله ی -
ص: 385
بزرگ اضافه می کند چه کسی وفادارتر به عهدش از خدا است؟
یعنی اگرچه بهای این معامله فورا پرداخته نمی شود، اما خطرات نسیه را دربر ندارد؛ چراکه خداوند متعال به حکم قدرت و توانایی و بی نیازی از هر کس نسبت به عهد و پیمانش وفادارتر است و خلف وعده نمی کند، نه فراموش می کند، نه از پرداخت عاجز است و نه کاری برخلاف حکمت انجام می دهد که از آن پشیمان گردد.
بنابراین، هیچ گونه جای شک و تردید در وفاداری او به عهدش، و پرداختن بها در راس موعد، باقی نمی ماند.
و از همه زیباتر این که پس از انجام مراسم این معامله، همان گونه که در میان تجارت کنندگان معمول است به طرف مقابل تبریک گفته و معامله را معامله ی پر سودی برای او می خواند و می فرماید: بشارت باد بر شما به این معامله ای که انجام دادید و این پیروزی و رستگاری بزرگی برای همه ی شما است.
و در آیه کریمه ی دیگر جهاد با اموال را از نشانه های مومن واقعی می داند و می فرماید:
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ). (1)
مومنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدای متعال و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جان های خود در راه خداوند جهاد کرده اند، آنها راستگویانند.
ص: 386
و در سوره ی مبارکه کهف مال را جزو چیزهایی قرار می دهد که زینت زندگی دنیا هستند و می فرماید:
(الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَاباً وَخَيْرٌ أَمَلاً). (1)
مال و فرزند زینت زندگی دنیا هستند و باقیات صالحات (ارزش های پایدار و شایسته) ثوابش نزد پروردگارت بهتر و امیدبخش تر است.
توجه: در این آیه کریمه موقعیت مال و ثروت و نیروی انسانی را که دو رکن اصلی حیات دنیا هستند اشاره نموده و فرمود: «اموال و فرزندان زینت حیات دنیا هستند یعنی مانند شکوفه ها و گل هایی می باشند که بر شاخه های این درخت آشکار می شوند، زودگذر و کم دوامند و اگر در مسیر حق قرار نگیرند، رنگ جاودانگی نگرفته و بسیار بی اعتبارند.
در حقیقت به دو نیروی اقتصادی و انسانی اشاره کرد که از مهم ترین اصول زندگی دنیا هستند؛ زیرا دستیابی به هر هدفی بدون این دو ممکن نیست، به این سبب هرکس که به قدرت می رسید و بر تخت پادشاهی تکیه می زد، تمام سعی و تلاش او بر این بوده که بیشترین نیروی انسانی و بیشترین اموال مادی را در اختیار داشته باشد تا بتواند از آن دو به عنوان بهترین پشتوانه برای رسیدن به مقاصد خود استفاده کند.
و در سوره ی مبارکه سبا می فرماید:
(وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرَّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفَى إِلَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً -
ص: 387
فَأُولَئِكَ لَهُمْ جَزَاءُ الضَّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِي الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ). (1)
اموال و فرزندانتان هرگز شما را نزد ما مقرب نمی سازند جز کسانی که ایمان بیاورند و عمل صالحی انجام دهند که برای آنان پاداش مضاعف در برابر کارهایی است که انجام داده اند، و آنها در غرفه های (بهشتی) در (نهایت) امنیت خواهند بود.
نکته: در این آیه شریفه خدای متعال می فرماید: «هرگز چنان نیست که اموال و اولادتان شما را نزد ما مقرّب سازند»، اشاره به این امر مهم است که گروهی از عوام که تصور می کنند آن هایی که در این جهان از نظر مادی گرفتار محرومیت هستند مغضوب و مطرود درگاه خداوند هستند، و آن هایی که در رفاه و نعمت غوطه ورند محبوب و مقبول او می باشند، درحالی که این تصور اشتباه بزرگی است که دامن گیر آنها شده است.
چه بسیار افراد محرومی که با فقر امتحان می شوند و با صبر و بردباری که در این راه از خود نشان می دهند به بالاترین مقامات انسانی می رسند، و در برابر آن ها چه بسیار افراد متنعّمی که اموال و ثروتشان بلای جان آن ها و مقدمه ی مجازات شان است.
و در سوره مبارکه ی منافقون هشدار می دهد که اموال و اولاد شما را از یاد حق باز ندارند.
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ). (2)
ص: 388
ای کسانی که ایمان آورده اید اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدای متعال غافل نکند، و کسانی که چنین کنند زیانکارانند.
همان گونه که خدای متعال در آیات قرآن کریم در موارد مختلف به تمجید و مذمت فرزندان و اموال اشاره فرمود در روایاتی که از ائمه ی معصومین علیهم السلام نقل شده نیز این تعابیر مختلف به چشم می خورد؛ زیرا آنها هم سنگ و همتای کتاب آسمانی هستند، آن چه را کلام الله مجید در خود نهفته دارد، امامان معصوم علیهم السلام پرده از روی آن ها گشودند.
در این مقام برخی از احادیثی را که در توصیف یا مذمت اموال، و هم چنین دلبستگی به مال و اولاد اشاره دارند، یادآور می شویم:
1- در حدیثی از ابو جعفر امام باقر علیه السلام این معنی به روشن ترین وجهی ترسیم شده است، آن جا که می فرماید:
«مَا ذِتْبَانِ صَارِيَانِ فِي غَنَمٍ لَيْسَ لَهَا رَاعٍ هَذَا فِي أَوَّلِهَا وَهَذَا فِي آخِرِهَا بِأَسْرَعَ فِيهَا مِنْ حُبِّ الْمَالِ وَالشَّرَفِ فِي دِينِ الْمُؤْمِنِ».
دو گرگ درنده در گله ای که چوپان همراه آنها نباشد، و یکی از اول گله و دیگری از آخر به آن حمله کنند، آن قدر ضرر نمی رسانند که دوست داشتن مال و جاه طلبی به دین مومن ضرر می رسانند. (1)
ص: 389
آن چه از این حدیث فهمیده می شود این است که دوستی مال و جاه و مقام دو عاملی هستند که زیان آن دو متوجه دین انسان است یعنی آن اندازه دین انسان از سوی این دو در معرض آسیب است از ناحیه ی عوامل دیگر نیست.
در واقع این ها مانند دو گرگ هستند که از دو سو به دین انسان حمله ور شدند، آن چه را این دو آسیب می رسانند به مراتب بیشتر از گرگان درنده هستند که از اول و آخر به گلّه ی گوسفند حمله می کنند.
2- در روایت دیگر آمده که وجود مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم در ضمن وصیتی به ابوذر فرمود: «يَا أَبَاذَرً! مَنْ لَمْ يُبَالٍ مِنْ اَینَ اكْتَسَبَ المَالَ لَمْ يُبال الله مِنْ أَيْنَ أَدْخَلَهُ النَّارَ».
ای اباذر! کسی که اهمیت نمی دهد از چه راهی مال را به دست می آورد خداوند سبحان نیز اهمیت نمی دهد که از چه راهی او را وارد جهنم کند. (1)
3- امیر بیان، حضرت امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «اَلْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ» مال و ثروت ماده و ریشه ی اصلی همه ی شهوت ها است. (2)
4- از ابو جعفر امام پنجم باقر العلوم علیه السلام نقل شده که خداوند متعال در شب -
ص: 390
معراج به پیامبر بزرگوارش فرمود:
«إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ، وَإِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ، وَلَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهَلَكَ».
بعضی از بنده های مومن من هستند که تنها بی نیازی آنها را اصلاح می کند (و ایمانشان حفظ می شود) که اگر حال او را تغییر دهم و بی نیازش نکنم هلاک می شود، و بعضی از بنده های مومن من هستند که تنها فقر آنها را اصلاح می کند (و ایمان آنها با فقر حفظ می گردد) که اگر او را به حال دیگر درآورم و فقیر نکنم هلاک می گردد. (1)
5- اگر خدای ناکرده فرزند انسان صالح نباشد او را به انحراف می کشاند مانند عبدالله بن زبیر که پدرش را منحرف کرد و مولی الموحدین حضرت علی علیه السلام و رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام از این انحراف خبر داده و فرمودند:
«مَا زَالَ الزُّبَيْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى أَدْرَكَ فَرْخُهُ فَنَهَاهُ عَنْ رَأْيِهِ».
زبیر از خاندان ما بود تا این که جوجه اش بزرگ شد و او را از رای خود برگردانید، (منظور از جوجه ی زبیر، پسرش عبدالله می باشد). (2)
ص: 391
6- ثعلبة بن حاطب که یکی از انصار و فقیر بود به محضر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم شرفیاب شد و عرض کرد: دعا کن تا خدای منان به من مالی عطا کند، پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلم فرمودند:
«يَا ثَعْلَبَةٌ قَلِيلٌ تُؤَدِّي شُكْرَهُ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ لا تُطِيقُهُ، أَ مَا لَكَ فِي رَسُولِ اللَّهِ أسْوَةً؟ وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَرَدْتُ أَنْ تَسِيرَ الْجِبَالُ مَعِي ذَهَبَاً وَفِضَّةٌ لَسَارَتْ).
ای ثعلبه! مالی اندک که بتوانی حق و شکرش را ادا کنی بهتر از مال بسیاری است که توانایی ادای حقش را نداشته باشی، آیا رسول خدا (که مالی ندارد) برای تو اسوه و نمونه ای نیکو نیست؟ سوگند به خدایی که جانم به دست قدرت او است اگر بخواهم این کوه ها برایم طلا و نقره شوند، خواهند شد (ولی چنین تقاضایی نکرده و به زندگی ساده قناعت می کنم).
ولى ثعلبه دست بردار نبود بار دیگر نزد پیامبر صلی الله علیه واله وسلم آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! دعا کن تا خدا به من مالی مرحمت کند، سوگند به آن خدایی که تو را به حق فرستاده است اگر خدای متعال به من مالی ببخشد حق هر صاحب حقی را به او خواهم داد.
پیامبر رحمت صلی الله علیه واله وسلم به درگاه الهی دعا کرد: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ ثَعْلَبَةَ مَالاً» خدايا به ثعلبه مالی روزی فرما.
ثعلبه گوسفندانی خرید و چنان زاد و ولد و رشد کردند و زیاد شدند مانند -
ص: 392
کرم ها (ی ابریشم )که رشد می کنند و جای او برای نگهداری گوسفندان در مدینه تنگ شده بود از این جهت ناچار از شهر بیرون رفت و به آبادی های اطراف مدینه روی آورد و در آن جا منزل کرد، باز گوسفندان افزایش یافتند و زیاد شدند و ناگزیر از مدینه بسیار دورتر رفت (و در آن جا سکونت گزید)، و آن چنان مشغول و سرگرم زندگی مادی شد که در جماعت و حتی نماز جمعه نیز شرکت نمی کرد.
پس از مدتی پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم مامور جمع آوری زکات را نزد او فرستاد تا زکات اموال او را بگیرد، (ولی این مرد کم ظرفیت و تازه به نوا رسیده و بخیل، از پرداخت حق الهی) خودداری کرد و بخل ورزید، (نه تنها خودداری کرد، بلکه به اصل تشریع این حکم نیز اعتراض نمود) و گفت: این حکم مانند «جزیه» است، (یعنی ما مسلمان شده ایم که از پرداخت جزیه معاف باشیم و با پرداخت زکات چه فرقی میان ما و غیر مسلمانان باقی می ماند؟).
پیامبر خدا صلی الله علیه واله وسلم (چون سخن او را شنید) فرمود:
«يَا وَيْحَ ثَعْلَبَةَ! يَا وَيْحَ ثَعْلَبَةَ» وای بر ثعلبه! وای بر ثعلبه!.
آن گاه این آیه مبارکه در شانش نازل شد:
(وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الصَّالِحِينَ). (1)
بعضی از آنها با خدای متعال پیمان بسته بودند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد قطعاً صدقه خواهیم داد و از صالحان (و شاکران) خواهیم بود. (2)
ص: 393
انسان مومن باید آن چه را که خدای حکیم نصیبش کرده راضی و شاکر باشد؛ چون که او صلاح بندگان را بهتر از همه می داند.
هدف از جمع آوری اموال چیست؟ برای این که انسان خزانه دار او شود و آن را جمع کند؟ وظیفه ی او این باشد هزار و دو هزار را ده هزار تا صد هزار و صد میلیون و یک میلیارد و بیشتر قرار دهد؟ و بعداز آن که از دنیا رفت آن را برای ورثه رها کند و برود (إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ)؟.
درحالی که مال باید وسیله ی ترقی و تکامل و وسیله ی آسایش و رفاه انسان باشد، و هم چنین وسیله ای برای دستگیری بیچارگان و مستمندان و نیازمندان باشد و در راه خدای متعال انفاق گردد تا دل یا دل هایی شاد گردند، مالی که خدای سبحان می فرماید:
(مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشاءُ وَاللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ). (1)
کسانی که اموال خود را در راه خدای متعال انفاق می کنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یکصد دانه باشد، و خداوند آن را برای هرکس بخواهد (و شایستگی داشته باشد) دو یا چند برابر می کند، و خدای سبحان (از نظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) دانا است.
ص: 394
اگر کسی اموال خود را در راه خدای متعال انفاق کند، و یا آن را در راه زیارت ائمه ی معصومین علیهم السلام و هم چنین حج بيت الله الحرام مصرف نماید و یا در مسیر خیر و عام المنفعه به مصرف رساند، پاداش بسیار عظیم که مقدارش نامعلوم است در نزد پروردگار برای او در نظر گرفته شده است.
و در این رابطه روایات فراوانی نقل شدند و به عنوان نمونه دو مورد در مدح فرزندان و اموال ذکر می شوند:
الف) پیامبر رحمت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه واله وسلم فرمودند:
«إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثَةٍ: صَدَقَةٍ جَارِيَةٍ ، وَعِلْمٍ يُنْتَفَعُ بهِ، وَوَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَهُ».
وقتی که شخص از این عالم رحلت کند کارهای او (که در این دنیا انجام می داده) همه قطع و بریده می شود مگر سه چیز (که بعداز فوت او از آن بهره می برد و بر حسناتش افزوده می گردد): اوّل: صدقه جاریه، (یعنی آن کارهایی که انجام داده و آثارش باقی است و مردم از آن بهره مند می گردند مانند: مسجد و سایر بناهای خیر).
دوم: علمی که از او باقی بماند که دیگران از آن استفاده کنند (که تا وقتی هست و اهلش از آن فایده می برند برای او ثواب می نویسند).
سوم: فرزند صالحی که دعای خیر برای پدر و مادر خود نماید. (1)
ب) رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام فرمودند:
«لَيْسَ يَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ مِنَ الْأَجْرِ إِلَّا ثَلَاثُ خِصَالٍ : صَدَقَةٌ -
ص: 395
أَجْرَاهَا فِي حَيَاتِهِ فَهِيَ تَجْرِي بَعْدَ مَوْتِهِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، صَدَقَةٌ مَوْقُوفَةٌ لا تُورَتْ، أَوْ سُنَّهُ هُدًى سَنَّهَا فَكَانَ يَعْمَلُ بِهَا وَعَمِلَ مِنْ بَعْدِهِ غَيْرُهُ، أَوْ وَلَدٌ صَالِحٌ يَسْتَغْفِرُ لَهُ».
پس از مرگ انسان اجر و پاداشی به دنبال او نمی رود و ادامه پیدا نمی کند مگر از سه عمل:
1- صدقات و خیراتی که در زمان زندگیش انجام داده و به واسطه ی ارث به کسی منتقل نمی شود که پس از مرگ او تا روز قیامت جریان دارد.
2- روش و سیره ی خوبی که خود داشته و به آن عمل می کرده و پس از مرگش هم به آن روش عمل می شود.
3- فرزند نیکوکار و شایسته ای که برای او طلب رحمت و مغفرت نماید. (1)
واژه ی «فتنه» که از ماده ی «فتن» است معانی متعددی دارد و اصل «فتن» به معنای داخل کردن و گداختن طلا در آتش است تا خالص از ناخالص و خوب از بد آشکار شود و برای دخول در آتش هم این واژه استعاره شده است، در -
ص: 396
سوره ی مبارکه ذاریات می فرماید:
(يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَسْتَعْجِلُونَ). (1)
(آری) همان روزی است که آنها را بر آتش می سوزانند (و گفته می شود:) بچشید عذاب خود را این همان چیزی است که برای آن شتاب داشتید.
و گاهی آن چه را که از آن عذاب حاصل می شود فتنه می نامند، و در آن مورد استعمال می شود مثل آیه ی:
(وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا). (2)
بعضی از آنها می گویند: به ما اجازه ده (تا در جهاد شرکت نکنیم)، و ما را به گناه نیفکن، آگاه باشید آنها (کافران و فتنه جویان هم اکنون) در عذاب فتنه شان سقوط کرده اند.
و بعضی اوقات واژه ی «فتنه» به معنای آزمون و امتحان است مثل آیه ی مورد بحث که بسیاری از مفسرین بر این موضوع تصریح کردند، (3) و مانند آیه ی:
(وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُونَاً). (4)
و (خدای متعال به حضرت موسی علیه السلام) فرمود: تو یکی (از فرعونیان) را -
ص: 397
کشتی اما ما تو را از اندوه نجات دادیم و بارها تو را آزمودیم.
و در سوره ی مبارکه ی دیگر فرمود: (وَحَسِبُوا أَلا تَكُونَ فِتْنَةٌ) (1) و گمان کردند که بر آنها فتنه و امتحانی نخواهد بود.
اما در آیه ی دیگر این واژه به معنای انحراف آمده است:
(وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ). (2)
و از آنها (اهل کتاب) برحذر باش! مبادا تو را از بعض احکامی که خدای سبحان بر تو نازل کرده منحرف سازند.
کلمه ی فتنه واژه ایست که می توان معنای گرفتاری هایی که جنبه ی آزمایشی دارد را نیز از آن فهمید، و از این که آیه کریمه مال و فرزندان را یادآور شد به این خاطر است که در میان تمام نعمت های الهی این دو نعمت جذاب ترین و زیباترین نعمتی هستند که در چشم انسان ها جلوه می کنند، و نفس آدمی نیز به سوی آن دو تمایل بسیار دارد چنان زرق و برق این دو خیره کننده است که گاهی انسان را بر سر دو راهی قرار داده و از یاد خدا و آخرت غافل می کند.
امتحانات و آزمون های الهی منحصر در اموال و اولاد نیستند، بلکه اسباب آزمایش و امتحان چهره های متعدد دارند که تفصیل آنها مناسب این مقام نیست، آن چه که اهمیت دارد این است که انسان بتواند در امتحانات الهی پیروز شود.
ص: 398
بدون شک در انجام هر کاری باید عوامل مختلفی دست به دست هم دهند تا فاعل کار با موفقیت کامل کار را به اتمام برساند به عنوان نمونه برای موفقیت در تحصیل دانشجو عواملی از جمله محیط مناسب، استاد خوب، انگیزه ی دانشجو و... باید وجود داشته باشد تا دانشجو بتواند با موفقیت دوره ی تحصیلی خود را به اتمام برساند، ولی اگر شرایط و عوامل مذکور مهیا نباشند، توقع موفقیت و پیروزی خیالی بیش نیست، برای پیروزی در امتحان و آزمایش الهی از نگاه قرآن کریم عوامل متعددی دخالت دارند مانند:
از عوامل ریشه ای و اصیل در موفقیت هر کاری به خصوص پیروزی در آزمایشات الهی، صبر و پایداری است که هم عقل صدق آن را تایید می کند و هم شرع مقدس بر آن تاکید دارد و برای بهره گیری و کمک طلبی از این عامل مهم ارشاد نموده و فرموده است: (وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ) (1) از صبر و نماز یاری جویید، (و با استقامت و مهار هوس های درونی و توجه به پروردگار، نیرو بگیرید).
این آیه از نیاز ضروری انسان به برخورداری از صبر در انجام هر کاری خبر می دهد، در خصوص نقش اساسی صبر در آزمایش الهی می توان به سه نمونه از -
ص: 399
آیات کریمه اشاره نمود:
(لَتُبْلَوْنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمِنَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا أَذىً كَثيراً وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الأمور). (1)
به یقین (همه ی شما) در اموال و جان های خود آزمایش می شوید، و از کسانی که پیش از شما به آنها کتاب (آسمانی) داده شده (یهود) و (هم چنین) از مشرکان، سخنان آزار دهنده ی فراوان خواهید شنید، و اگر صبر و استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایسته تر است؛ زیرا) این از کارهای مهم و قابل اطمینان است.
(وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ). (2)
و بشارت بده به صابران و استقامت کنندگان، آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان می رسد می گویند: ما از آن خداییم و به سوی او باز می گردیم.
این جمله با صراحت می گوید: رمز پیروزی در امتحان الهی اعم از نیک و شر، صبر و پایداری است و به همین دلیل بشارت پیروزی را تنها به صابران و افراد با استقامت می دهد.
حضرت اسماعیل پیامبر علیه السلام به پدر بزرگوارش ابراهيم خليل الرحمان علیه السلام گفت: -
ص: 400
(يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ). (1)
پدرم! هرچه دستور داری اجراکن، به خواست خدای متعال مرا از صابران خواهی یافت.
در پیروزی از آزمایش الهی، وجود تقوا در امتحان شونده ضروری می باشد؛ چون که اگر تقوا و خویشتن داری باشد انسان در برابر آزمایش الهی خودش را حفظ می کند و شکست نمی خورد و لذا در قسمتی از آیه ای که در بخش صبر گذشت فرمود:
(وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُور).
و اگر صبر و استقامت کنید و تقوا پیشه سازید، (شایسته تر است؛ زیرا) این از کارهای مهم و قابل اطمینان است.
انسان با تسلیم و اطاعت و انقیاد و رضا در برابر خواست خدای متعال می تواند در امتحان الهی موفق شود و هدف همه ی پیامبران الهی نیز این بوده که جامعه ی بشری را در برابر فرمان خدای متعال تسلیم کرده، به قضا و قدرش راضی نمایند و از داستان حضرت ابراهیم خلیل و اسماعیل علیهما السلام این مطلب به خوبی فهمیده می شود که عامل مهم موفقیت حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام در -
ص: 401
امتحان الهی، تسلیم و فرمان برداری او از خداوند سبحان بوده است که خداوند تبارک و تعالی به زیبایی ترسیم نموده است و می فرماید:
(فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ). (1)
هنگامی که هردو تسلیم شدند و ابراهیم جبین او را بر خاک نهاد او را ندا دادیم که: ای ابراهیم! آن خواب و رویا را تحقق بخشیدی (و به ماموریت خود عمل کردی)، ما این گونه نیکوکاران را جزا می دهیم، این مسلّماً همان امتحان آشکار است.
مولى الموحدین امیرالمومنین علیه السلام در تعریف اسلام می فرماید: «الْإِسْلامُ هُوَ التَّسْلِيمُ» اسلام همان تسلیم (در برابر فرمان خدا) است. (2)
یکی از عوامل موفقیت و پیروزی نگاهی به سیره ی عملی پیامبران در آزمایش الهی است، به تصریح قرآن کریم خداوند متعال پیامبران را با حوادث گوناگون امتحان نموده است و آنها عکس العمل مثبت از امتحانات الهی داشته اند و در نتیجه بخاطر عکس العمل خوب از آزمایشات الهی به مقامات بلندی رسیده اند از جمله ی آن پیامبران، حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام بود که خداوند به خاطر موفقیت او در آزمون های متعدد به او مقام امامت را عنایت -
ص: 402
فرموده است:
(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً). (1)
(به خاطر آورید) هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمایش نمود، و او به خوبی از عهده ی این آزمایش ها برآمد، خداوند سبحان به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم.
و درباره ی حضرت سلیمان علیه السلام فرمود: (وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ) (2) ما سلیمان را آزمودیم و امتحانش کردیم.
و در آیه ی مبارکه ی دیگر از زبان حضرت سلیمان علیه السلام نقل می فرماید که فرمود:
(هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ). (3)
(هنگامی که سلیمان آن تخت را نزد خود دید گفت:) این از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا می آورم یا کفران می کنم.
و خدای سبحان به حضرت موسی علیه السلام فرمود: (وَفَتَنَّاكَ فتُوناً) (4) و ما بارها تو را آزمایش کردیم.
توجه به آزمایش های الهی نسبت به پیامبران، و در مقابل تسلیم و رضایت مندی آنها از آن حوادث می تواند روح آمادگی را برای انسان ایجاد کند تا -
ص: 403
بتواند از امتحانات الهی سرافراز بیرون آید؛ زیرا که آزمایش الهی برای همه ی افراد در گذشته بوده و اکنون نیز هست تا روزی که آدمی در دنیا باقی است.
خداوند متعال برای دلگرمی مومنان و دلداری پیامبر خاتم صلی الله علیه واله وسلم و تقویت روحیه ی او نیز توجه آنها را به تاریخ پیشینیان معطوف نموده و می فرماید:
(وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذَّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى أَتَاهُمْ نَصْرُنَا). (1)
پیش از تو نیز پیامبرانی تکذیب شدند و در برابر تکذیب ها صبر و استقامت کردند و (در این راه) آزار دیدند تا هنگامی که یاری ما به آنها رسید (تو نیز چنین باش).
از آن جایی که خداوند متعال حکیم است و تمام افعالش از روی حکمت می باشد، قطعاً همه ی آزمایش های الهی حکمت و فلسفه هایی دارند از جمله:
آزمایش الهی ریشه در پرورش و تربیت انسان دارد این سنت کلی و دایمی پروردگار برای شکوفا کردن استعدادهای نهفته و در نتیجه پرورش دادن بندگان می باشد، همان گونه که فولاد را برای استحکام بیشتر در کوره می گذارند تا آب دیده شود، انسان نیز تنها در کوره ی حوادث و مشکلات است که از زشتی ها -
ص: 404
پاک می شود و مسیر رشد و کمال را می پیماید.
به بیان دیگر: صفات درونی انسان به تنهایی نمی تواند معیاری برای ثواب و عقاب گردد مگر آن زمانی که در لابلای افعال انسان خودنمایی کند، خداوند متعال بندگان را می آزماید تا آن چه در درون دارند در عمل آشکار کنند و استعدادهای خود را به فعلیت برسانند و مستحق پاداش و کیفر او گردند، امتحان و آزمایش خدای سبحان برای آن است که کارهایی که معرف روحیات و کمالات او می باشند و با آنها پاداش یا کیفر داده می شود، ظاهر شوند.
خوش بود گر محک تجربه آید به میان *** تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد
ناز پرورده تنعّم نبرد ره به دوست *** عاشقی شیوه ی رندان بلاکش باشد (1)
خدای متعال در سوره ی مبارکه ی آل عمران می فرماید:
(وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور). (2)
و این ها برای این است که خدای متعال آن چه را که در سینه های تان پنهان دارید، بیازماید؛ و آن چه را در دل های شما (از ایمان) است، خالص گرداند، و خداوند از آن چه در درون سینه ها است، با خبر است.
مولى الموحدين حضرت علی علیه السلام در زمینه ی فلسفه ی امتحانات الهی می فرماید:
ص: 405
«لا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ؛ لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَهُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ، وَلَكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ؛ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: (وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ)، وَمَعْنَى ذَلِكَ أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَالْأَوْلادِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَالرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ، وَإِنْ كَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ، وَلَكِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِي بِهَا يُسْتَحَقُّ التَّوَابُ وَالْعِقَابُ؛ لِأَنَّ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ الذُّكُورَ وَيَكْرَهُ الْإِنَاثَ، وَبَعْضَهُمْ يُحِبُّ تَثْمِيرَ الْمَالِ وَيَكْرَهُ انْتِلامَ الْحَالِ».
هیچ یک از شما نگوید: خداوندا به تو پناه می برم از امتحان شدن؛ زیرا هیچ کس نیست مگر این که امتحانی دارد، ولی کسی که می خواهد به خدای متعال پناه ببرد، از امتحانات گمراه کننده به خدا پناه ببرد؛ زیرا خداوند سبحان می فرماید: بدانید که اموال و اولاد شما موجب امتحان شما هستند، و معنای این سخن آن است که خداوند سبحان مردم را به اموال و اولادشان آزمایش می کند تا آن کس که از روزیش خشمگین است از آن کس که شاکر و راضی است شناخته شود، هرچند خداوند سبحان از مردم به خودشان آگاه تر است، ولی این به خاطر آن است که افعالی که با آن استحقاق ثواب و عقاب پیدا می کنند ظاهر گردد؛ زیرا بعضی از مردم پسر را دوست دارند و از داشتن دختران ناراضی هستند، و بعضی دیگر مال فراوان می خواهند و از پریشان حالی ناراحتند. (1)
و در روایت دیگر معمربن خلاد گفت: از ابا الحسن امام رضا علیه السلام شنیدم این -
ص: 406
آیه را تلاوت نمود: (أحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُونَ). (1)
سپس به من فرمودند: «مَا الْفِتْنَةُ؟» منظور از فتنه و آزمایش چیست؟.
عرض کردم: قربانت گردم، به نظر ما مقصود آزمایش در امر دین است.
حضرت فرمودند: «يُفْتَنُونَ كَمَا يُفْتَنُ الذَّهَبُ» آزمایش می شوند همان گونه که طلا در کوره آزمایش می شود.
آن گاه فرمود: «يُخْلَصُونَ كَمَا يُخْلَصُ الذَّهَبُ» خالص می شوند هم چنان که طلا (پس از رفتن در بوته ی آزمایش و کوره) خالص می شود. (2)
سرگرمی های زندگی باعث می شوند که انسان نسبت به انجام وظایف الهی خویش کوتاهی کرده یا غفلت ورزد یکی از آثار سازنده ی آزمایش این است که انسان غافل را متوجه و بیدار می کند و نسبت به وظایف خویش آگاه می سازد، قرآن کریم در این مورد می فرماید:
(وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيَّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ). (3)
ما در هیچ شهر و آبادی پیامبری نفرستادیم مگر اینکه اهل آن را به -
ص: 407
ناراحتی ها و خسارت ها گرفتار ساختیم شاید (به خود آیند و به سوی خدای متعال) بازگردند.
خداوند متعال می خواهد انسان آلوده به گناه و غرق در معصیت را متوجه اشتباهش نماید تا شاید از اعمال خویش پشیمان شده از کج روی ها دست بردارد و راه راست را انتخاب نموده و به سوی سعادت واقعی گام بردارد.
تا زمانی که مردم در ناز و نعمتند کمتر گوش شنوا و آمادگی برای پذیرش حق دارند، اما هنگامی که در تنگنای مشکلات قرار می گیرند و نور فطرت و توحید آشکارتر می گردد، بی اختیار به یاد خدای سبحان می افتند و دل هایشان آماده ی پذیرش می گردد.
این بیداری در همه ی انسان ها یکسان است، ولی در بسیاری از افراد زودگذر و ناپایدار می باشد و به مجرّد برطرف شدن مشکلات بار دیگر در خواب غفلت فرو می روند، اما برای گروهی نقطه ی عطفی در زندگی به حساب می آید و برای همیشه به سوی حق باز می گردند.
مولى الموحدين اميرالمومنین علیه السلام فرمودند:
«وَلَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَيَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ، وَيَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ؛ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَإِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ، وَلِيَجْعَلَ ذَلِكَ أَبْوَاباً فُتحاً إِلَى فَضْلِهِ، وَأَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ».
اما خدای متعال بندگانش را به انواع شداید می آزماید و امتحان می کند، و با کوشش های گوناگون دعوت به عبادت می نماید، و به اقسام گرفتاری ها -
ص: 408
مبتلا می سازد تا تکبّر را از قلب های شان خارج سازد، و خضوع و آرامش را در آنها جایگزین کند، باب های فضل و رحمتش را به روی شان بگشاید، و وسایل عفو خویش را به آسانی در اختیار آنان قرار دهد. (1)
و در کلام نورانی دیگر می فرماید:
«إِنَّ اللَّهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الثَّمَرَاتِ وَحَبْسِ فى خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ؛ لِيَتُوبَ تَائِبٌ، وَيُفْلِعَ مُقْلِعٌ، وَيَتَذَكَّرَ الْبَرَكَاتِ وَإِغْلَاقِ مُتَذَكَّرٌ، وَيَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ».
خداوند بندگانش را - در هنگامی که کارهای ناشایست انجام می دهند - با کمبود میوه ها و جلوگیری از نزول برکات و بستن در گنجینه ی خیرات به روی آنان آزمایش می کند، (این آزمایش به خاطر این است) تا توبه کننده توبه کند، و گنه کار دست از گناه بازدارد، و پندپذیر پند گیرد و آن که از گناه می ترسد از انجام کار خلاف باز ایستد. (2)
خلاصه ی کلام این که موانع رسیدن به تکامل بسیار و دست یافتن به کمال بسیار دشوار است، در بین آنها دو چیزند مانند شمشیر دو لبه، هم ممکن است به نفع انسان کار کنند و هم ممکن است به ضرر او و این دو عبارتند از اموال و اولاد که در واقع تمام ذخیره ی زندگی انسان و نتیجه ای که از زندگی عاید او می شود این ها می باشند، اگر این دو در مسیر الهی و در مسیر محبت خدای -
ص: 409
تبارک و تعالی و دستورات او صرف شوند اجر عظیم در انتظار این شخص است و اگر این دو در راه خدای تبارک و تعالی نباشند و نستجير بالله در مسیر شيطان مصرف شوند انسان بدترین ضرر و خسران را دیده است.
در آخر آیه ی مورد بحث می فرماید: اگر در این میدان آزمایش از عهده ی آن برآیید اجر و پاداش عظیم نزد خدای متعال برای شما خواهد بود.
ص: 410
(فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ وَاسْمَعُوا وَأَطيعُوا وَأَنْفِقُوا خَيْراً لِأَنْفُسِكُمْ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ) پس تا می توانید تقوای الهی پیشه کنید و گوش دهید و اطاعت نمایید و انفاق کنید که برای شما بهتر است، و کسانی که از بخل و حرص خویشتن مصون بمانند رستگارانند.
آیه ی مورد بحث در واقع نوعی نتیجه گیری از مطالب آیات گذشته است و مسلمانان را به بهترین دستورات تربیتی و ریشه ای که موجب تشویق و ایجاد انگیزه است مانند مراعات تقوای الهی در حد توان اطاعت از خداوند، انفاق در راه او فرمان می دهد و هم چنین نسبت به مهم ترین موانع دست یابی به رستگاری مانند بخل و حرص هشدار داده و از انجام آن باز می دارد.
اوّلین دستوری که در این آیه کریمه آمده، مراعات تقوای الهی در حد توان است و می فرماید: به هر مقداری که می توانید تقوا پیشه کنید.
ص: 411
واژه ی «تقوی» از مادّه ی «وقی» به معنای حفظ و صیانت و نگهداری از خطر است و در تقوای اصطلاحی منظور از خطر همان عذاب الهی و آتش جهنم می باشد که باعث ترس از خدا و عمل به دستورات او می شود.
راغب اصفهانی در «مفردات» می گوید: تَقْوَی یعنی انسان نفس و جان خود را از آن چه که نسبت به او ترس و خوف دارد نگه دارد، و حقیقت معنای تقوا همین است، سپس گاهی خود خوف و ترس تقوی نامیده می شود.
اما در عرف شرع و دین تقوی یعنی حفظ و خود نگه داری از آن چه که به گناه می انجامد، و این عمل با ترک آن چه که محظور و ممنوع است تحقق پیدا می کند. (1)
توجه: حقیقت تقوا شهود علمی و التزام عملی درباره ی اسناد حسنات و خوبی های عالم و اعمال و رفتار انسان به خداوند و اسناد بدی های آنها به خودشان است، یعنی فیض خاص خدای سبحان را وقایه ی حسنات قرار دادن تا به غیر خدا اسناد نیابد و فقط مخصوص خداوند باشد و خویشتن را وقایه ی بدی ها قرار دادن تا چیزی از قصور و نقص و عیب و ذنب از او تعدی نکند و به خدای سبحان که منزّه از هر عیب و نقص است - اسناد نیابد، سالک این محور در مقام کتمان سرّ علوم و ستر آنها بر می آید و آنها را از نااهل مکتوم و برای اهلش منتشر می کند، چنین پروا پیش های البته در مقام عمل از گزند گناه مصون -
ص: 412
می شود و به اوج درجات کمال راه می یابد؛ زیرا بهترین تقوا که همان تقوای توحیدی است بهره ی او می باشد و چون هدایت بر مدار تقوی است عالی ترین هدایت نصیب او می باشد.
نکته: در این آیه مبارکه فرمود: (فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ) یعنی به مقدار استطاعتی که دارید از خدا پروا کنید و چون سیاق و ترتیب این جمله، سیاق و ترتیب دعوت و تشویق به اطاعت خدای متعال و انفاق و مجاهده در راه او می باشد و جمله ی مورد بحث به خاطر حرف «فاء» بر جمله ی «إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ» تفريع شده، در نتیجه معنای آن چنین می شود که به مقدار استطاعت تان از خدای سبحان بترسید.
اگرچه در آیه ی دیگر فرمود: (اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ) (1)، اما بین این دو آیه هیچ منافاتی نیست؛ زیرا اگر در آیه مورد بحث فرمود: «به اندازه ای که می توانید تقوای الهی پیشه کنید» به این مفهوم نیست هر اندازه ای که نمی توانید، آن را رها کنید، و از سوی دیگر در این آیه ی شریفه می فرماید: «آن چنان که حق تقوی و پرهیزکاری است از خدا بترسید» مقصود این نیست که تکلیف ما لايطاق نماید، بلکه در جمع بین این دو آیه نکته ای لطیف و مهم نهفته است که یکی ناظر به مقدار و دیگری اشاره به کیفیت آن دارد و آیه ی مورد بحث در مقام بیان فراگیری تقوای الهی در حد قدرت و توان انسان است، اما آیه ی دیگر حقیقت تقوا را از انسان می خواهد.
ص: 413
در واقع این دو آیه مکمل یکدیگرند، از یک سو تکلیف ما لايطاق را نفی می کند، و از سوی دیگر انسان را به آخرین درجه ی تلاش و کوشش که در توان اوست به تقوای الهی دعوت می کند.
در قرآن کریم آیات فراوانی از سوره های مختلف راجع به تقوی نازل شدند که در بسیاری از آنها می فرماید: (اتَّقُوا اللهَ) (1) از خدای متعال پرهیز نمایید و بترسید.
و در بعضی از آیات آمده از روز قیامت بترسید:
(وَاتَّقُوا يَوْماً لَا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ). (2)
و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمی پذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته می شود، و نه غرامت از او قبول خواهد شد و نه یاری می شوند.
(وَاتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللهِ). (3)
و از روزی بپرهیزید (و بترسید) که در آن روز شما را به سوی خدای متعال باز می گردانند.
و در قسمتی از آیات آمده از آتش جهنّم پرهیز نمایید و بترسید: -
ص: 414
(فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ). (1)
پس از آتشی بترسید که هیزم آن بدن های مردم (گنهکار) و سنگ ها (بت ها) هستند و برای کافران آماده شده است.
و در سوره ی مبارکه انفال آمده از فتنه بپرهیزید.
(وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ). (2)
و از فتنه ای بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمی رسد، (بلکه همه را فرا خواهد گرفت؛ چراکه دیگران سکوت اختیار کردند) و بدانید که خداوند کیفر شدید دارد.
و در بعضی از آیات کریمه آثار و نتیجه ی تقوی را ذکر می نماید که محبّت خدای متعال و بهشت جاودان است.
(بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ). (3)
آری کسی که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگاری پیشه نماید (خدای متعال او را دوست می دارد؛ زیرا) خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.
و در آیه ی شریفه ی دیگر فرمود: (إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ) (4) خداوند پرهیزگاران را دوست دارد.
ص: 415
(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ أَكْلُهَا دَائِمْ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَى الَّذِينَ اتَّقَوْا). (1)
توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده (این است که) نهرهای آب از زیر درختانش جاری است، میوه ی آن همیشگی و سایه اش دایمی است؛ این سرانجام کسانی است که پرهیزگاری پیشه کردند.
(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارُ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ وَأَنْهَارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرُ طَعْمُهُ وَأَنْهَارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفِّى وَلَهُمْ فِيهَا مِنْ كُلِّ الثَّمَرَاتِ وَمَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ). (2)
توصیف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شده چنین است که در آن نهرهایی از آب صاف و خالص که بد بو نشده و نهرهایی از شیر که طعم آن دگرگون نگشته و تغییر نمی کند، و نهرهایی از شراب (طهور) که مایه ی لذت نوشندگان است، و نهرهایی از عسل مصفا است، و برای آنها در آن از همه انواع میوه ها وجود دارد، و (از همه بالاتر) آمرزشی است از سوی پروردگارشان -
ص: 416
و در اوّل سوره ی مبارکه ی بقره قرآن را هدایت گر پرهیزگاران و تعدادی از صفات آنها را بیان می نماید:
«ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ * الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ * وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ). (1)
آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه ی هدایت پرهیزکاران است، (آن ها) کسانی هستند که به غیب (آن چه از حسّ پوشیده و پنهان است) ایمان می آورند، و نماز را برپا می دارند، و از تمام نعمت ها و مواهبی که به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند، و آنان که به آن چه بر تو نازل شده و آنچه پیش از تو (بر پیامبران پیشین) نازل گردیده، ایمان می آورند و به رستاخیز یقین دارند.
هم چنین در آیه ی دیگر می فرماید:
(لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَىٰ حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ). (2)
ص: 417
نیکی (تنها) این نیست که (به هنگام نماز) روي خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید، (و تمام گفت وگوی شما درباره ی قبله و تغییر آن باشد و همه ی وقت خود را مصروف آن سازید) بلکه نیکی (و نیکوکار) کسی است که به خدای متعال و روز رستاخیز و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورده و مال (خود) را با همه ی علاقه ای که به آن دارد، به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق می کند، نماز را برپا می دارد و زکات را می پردازد، و (هم چنین) کسانی که به عهد خود به هنگامی که عهد بستند وفا می کنند، و در برابر محرومیت ها و بیماری ها و در میدان جنگ استقامت به خرج می دهند، این ها کسانی هستند که راست می گویند، و (گفتارشان با اعتقادشان هماهنگ است)، و این ها همان پرهیزکاران هستند.
در روایات اسلامی ضمن بیان جایگاه و اهمیت تقوا، در عمل به آن سفارش و تاکیدات فراوانی شده است و در این جا به چند نمونه اشاره می شود:
1- مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «التَّقَى رَئيسُ الْأَخْلَاقِ» تقوا و پرهیزگاری در راس همه ی خُلق ها است. (1)
2- و در کلام نورانی دیگر می فرمایند: «اَلْإِیمَانُ شَجَرَةٌ أَصْلُهَا الْيَقِينُ وَفَرْعُهَا التقى» ایمان درختی است که ریشه اش یقین و شاخه اش تقوای الهی است. (2)
ص: 418
3- در روایتی از وجود مقدس امام حسن عسکری علیه السلام در تفسیر: (هدى لِلْمُتَّقِينَ) (1) آمده:
«هُدى بَيَانُ مِنَ الصَّلالَةِ، لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ الْمُوبِقَاتِ، وَيَتَّقُونَ تَسْلِيطَ السَّفَهِ عَلَى أَنْفُسِهِمْ حَتَّى إِذَا عَلِمُوا مَا يَجِبُ عَلَيْهِمْ عَمَلُهُ عَمِلُوا بِمَا يُوجِبُ لَهُمْ رِضَاءَ رَبِّهِمْ».
«هدی» یعنی راهنمایی برای نجات از گمراهی، «للمتقین» برای تقوی پیشگان، آنان از هرچه که موجب تباهی و دشمنی با خدای متعال است خودداری می کنند، و نمی گذارند نادانی و کم خردی بر آنان چیره شود، چنان که اگر دانشی را که آگاهی از آن برایشان لازم است فرا گرفتند، آن را به کار می بندند و از آن استفاده می کنند تا خشنودی پروردگار خود را به دست آورن. (2)
4- و در روایت دیگر از آن بزرگوار در تفسیر همین آیه ی مبارکه آمده:
«بَيَانٌ وَشِفَاءٌ لِلْمُتَّقِينَ مِنْ شِيعَةٍ مُحَمَّدٍ وَعَلِيّ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْهِمَا؛ إِنَّهُمُ اتَّقَوْا أَنْوَاعَ الْكُفْرِ فَتَرَكُوهَا، وَاتَّقَوْا الذُّنُوبَ الْمُوبِقَاتِ فَرَفَضُوهَا، وَاتَّقَوْا إِظْهَارَ أَسْرَارِاللَّهِ تَعَالَى وَأَسْرَارِ أَزْكِيَاءِ عِبَادِهِ الْأَوْصِيَاءِ بَعْدَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه واله وسلم فَكَتَمُوهَا، وَاتَّقَوْا سَتْرَ الْعُلُومِ عَنْ أَهْلِهَا الْمُسْتَحِقِينَ لَهَا وَفِيهِمْ نَشَرُوهَا».
«هدی» یعنی قرآن بیانگر و شفابخش دل های بیمار است، «للمتقين» یعنی برای پرهیزکاران از شیعه ی محمّد و علی - درود و رحمت خدای متعال بر آنها باد - آنان که از هر نوع کفر خودداری کرده و از آن دوری نمودند، و از گناهانی که انسان -
ص: 419
را به تباهی می کشاند پرهیز و از انجام آن چشم پوشی کردند، اسرار الهی و رازهای بندگان پاک خدا و اوصیای بعداز محمد صلی الله علیه واله وسلم را فاش نساختند، و آنها را در سینه ی خود پنهان کردند، آموزش علوم را از دانش پژوهان دریغ نکردند و در میان آنان منتشر ساختند. (1)
نکته: گرچه تقوا سرفصل برنامه های اخلاقی نام برده شده است: «التقی رَئِيسُ الْأَخْلاقِ»، ولی همان گونه که غالب فضایل اخلاقی دارای سه مرتبه اند: عام و خاص و اخص، تقوا نیز از این سه مرتبه برخوردار است، تقوای عام یعنی پرهیز از محرّمات و تقوای خاص اجتناب از مشتبهات و مکروهات، و تقوای اخص دوری از مباحات در پرتو اشتغال به واجبات و مستحبّات است.
لازم به یادآوری است که تقوا به قید «استطاعت» مقیّد است، یعنی هر اندازه که می توانید تقوا پیشه کنید و آن چه که خارج از استطاعت و توان باشد، به تصریح قرآن کریم مورد تکلیف واقع نمی شود، لذا می فرماید: (لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا) (2) خداوند هیچ کس را جز به اندازه ی توانایی اش تکلیف نمی کند.
راجع به اطاعت ذیل آیه ی مبارکه ی 12 بحث شد، اما جمله ی (وَاسْمَعُوا) یعنی بشنوید، مقصود آن است که آن چه را که پیامبر اسلام صلی الله علیه واله وسلم برای شما تلاوت -
ص: 420
نمود و شما را موعظه کرده و امر و نهی می کند گوش کنید و اجابت نمایید.
واژه ی سمع در چند مورد استعمال می شود:
1- به خودِ گوش اطلاق می شود مثل: (خَتَمَ اللهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ) (1) خداوند بر دل ها و گوش های آنان مهر نهاده.
2- به معنای شنیدن است مثل (إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْعِ لَمَعْزُولُونَ) (2) آنان از شنیدن (کلام فرشتگان) دور رانده شده اند.
3- به معنای فهم و ادراک استعمال می شود مثل «اسمع ما أقول لك» يعنى آن چه را گفتم درک کن و بفهم.
4- به معنای طاعت و فرمانبری حق. (3)
منظور از «سمع» در آیه ی مورد بحث استجابت و قبول پیشنهاد و دعوت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم است که مربوط به مقام التزام قلبی به مقتضای سخن ایشان که خیرخواه و امین هست. (4)
به تعبیر دیگر: گوش فرا دادن به فرمان الهی اوّلین راه رسیدن به تقوا است، لذا فرمود گوش کنید؛ زیرا بدون شنیدن رسیدن به تقوی ممکن نیست، خدای تبارک و تعالی بارها در آیاتی از قرآن به این موضوع تاکید فرموده است.
ص: 421
واژه ی «سمع» در آیات متعدّد قرآن کریم وارد شده است در این بخش به قسمتی از آنها اشاره می شود:
1- (وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُوا) (1) از مخالفت خدا بپرهیزید و گوش فرا دهید.
2- (إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ) (2) تنها کسانی (دعوت تو را) می پذیرند که گوش شنوا دارند.
3- (وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ) (3) هنگامی که قرآن خوانده می شود گوش فرا دهید و خاموش باشید، شاید مشمول رحمت خداى متعال شوید.
4- (وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ) (4) و (شما مومنان) همانند کسانی (منافقان) نباشید که می گفتند: شنیدیم ولی در حقیقت نمی شنیدند.
5- (وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْلَمُونَ) (5) و اگر یکی از مشرکان از تو پناهندگی بخواهد به او پناه بده تا سخن خدای متعال را بشنود (و در آن بیندیشد)، سپس او را به محل امنش برسان؛ چراکه آنها گروهی ناآگاهند.
ص: 422
یکی از مهم ترین دریچه ها و راه های ورود انوار الهی به قلب و روح، گوش است و از طریق شنیدن سخنان حکمت آمیز و عمل کردن به آنها، قلب و روح انسان نورانی می شود، اگر گوش کردن نباشد یا همراه با عمل نباشد اثری نخواهد داشت همان طوری که خدای متعال از قول جهنمی ها نقل می کند که آنها می گویند:
(لَوْكُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا في أَصْحَابِ السَّعِيرِ). (1)
اگر ما (در دنیا گوش شنوا داشتیم و سخن انبیا را) می شنیدیم یا تعقل می کردیم (و به دستور عقل رفتار می نمودیم)، در میان دوزخیان نبودیم.
هر انسانی محتاج به موعظه است حتی شخص شخیص خاتم الانبیا صلی الله علیه واله وسلم از جبرئیل امین تقاضا فرمود که آن حضرت را موعظه کند همان طوری که در روایتی از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام نقل شده فرمود:
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم لِجَبْرَئِيلَ: عِظْنِي، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ! عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ، وَأَحْبِبْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُفَارِقُهُ، وَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مُلَاقِيهِ، شَرَفُ الْمُؤْمِنِ صَلَاتُهُ بِاللَّيْلِ، وَعِزُّهُ كَفُّهُ عَنْ أَعْرَاضِ النَّاسِ».
رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم به جبرئیل فرمود: مرا موعظه کن و پند و اندرز بده، جبرئیل گفت: ای محمد! هرچه خواهی زنده بمان و زندگی کن که سرانجام می میری، و هرچه را که خواهی دوست بدار که از آن جدا خواهی -
ص: 423
شد، و هرچه خواهی انجام بده که (نتیجه ی) آن را ملاقات خواهی کرد، شرافت مومن در نماز شب او و عزّتش در پرهیز کردن از عرض و آبروی مردم است. (1)
انفاق به معنای خرج کردن و هزینه نمودن است از بزرگ ترین اموری که اسلام در یکی از دو رکن «حق الناس» و «حق الله» مورد اهتمام ویژه قرار داده و به طرق گوناگون مردم را به آن دعوت می کند انفاق است، بخشی انفاقات از قبیل: زکات، خمس، كفارات مالی و اقسام فدیه را واجب نموده، و پاره ای از صدقات و اموری از قبیل وقف، سکنی دادن مادام العمر، وصيت ها، بخشش ها و غیر آن را مستحب نموده است.
و غرض شارع مقدس از فرمان دادن به انفاق این بوده که از این طریق طبقات پایین و مستضعفین را - که به هر دلیلی نمی توانند حوایج زندگی خود را تامین کنند - مورد حمایت قرار داده تا سطح زندگیشان را ترقی دهد.
انسانی که به خدای متعال وابسته است و همه ی روزی ها و مواهب را از خدای سبحان و عطای بزرگ او می داند که چند روزی این امانت را نزد او -
ص: 424
گذاشته، نه تنها از انفاق و بخشش در راه خالق جهان ناراحت نمی شود، بلکه خوشحال و مسرور است؛ زیرا اموالی را که خدای منان در اختیار او قرار داده، به بندگان او انفاق می کند، اما ثمرات و برکات مادی و معنوی این عمل را برای خود ذخیره کرده است.
این گونه تفکر روح انسان را از بخل و حسادت پاک می کند، و در دنیا خود را مدیون می داند که از نعمت هایی که خدای متعال در اختیار او قرار داده برای نیازمندان جامعه در آن سهمی قرار دهد و مانند آفتاب نور افشانی کند بدون این که از کسی انتظار پاداشی داشته باشد.
توجه: از جمله ی (مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ) (1) استظهار می شود که اولاً پرهیزکاران بخشی از روزی خود را انفاق می کنند نه همه ی آن را و این عمل تعديل و پرهیز از افراط و تفریط دستور قرآن کریم درباره ی مقدار انفاق است.
ثانياً : انفاق باید از مال حلال باشد؛ چون مال حرام شرعاً «رزق الله» نیست، بلکه مبغوض خدای سبحان است، از این جهت قرآن کریم می فرماید:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ). (2)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از قسمت های پاکیزه ی اموالی که (از طریق تجارت) به دست آورده اید انفاق کنید.
ثالثاً: انفاق کردن محدود به مال نیست، بلکه علم و عقل و قدرت و جاه و جان را نیز شامل می شود؛ زیرا همه ی این ها از مصادیق رزق الهی هستند که -
ص: 425
به بنده ی خود عطا فرموده است.
بنابراین، متقین نه تنها از مال که از هرچه خدای رزاق روزیشان کرده انفاق می کنند و چنین اتفاقی است که زمینه بهره گیری از هدایت قرآنی را فراهم می سازد.
تذکر: همان طور که اشاره شد آن چه را که انسان انفاق می کند باید روزی خدای متعال بداند نه مال خود و این بینش توحیدی را قرآن کریم به انسان ذها می دهد، همان طوری که در سوره ی مبارکه ی نحل فرمود: (وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ الله). (1) آن چه از نعمت ها دارید همه از خدای متعال است.
و هم چنین در سوره ی مبارکه ی نور می فرماید: (وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ) (2) و چیزی از مال خدای سبحان را که به شما داده است به آنان (افرادی که با آنها مکاتبه کردید) بدهید.
در حقیقت مالک اصلی خداست *** این امانت بهر روزی چند روزی دست ماست.
اگر کسی بگوید: من با تلاش و کوشش خودم مال فراهم کرده ام، این سخن همان منطق باطل قارونی است که می گفت: (إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي) (3) این ثروت را به وسیله ی دانشی که نزد من است به دست آورده ام.
توجه: خدای سبحان از لحاظ تشریع ، اصل مالکیت اعتباری انسان ها را امضا -
ص: 426
کرده است، و در بسیاری از آیات اقتصادی مانند آیات مربوط به تجارت، ارث، و ادای وجوهات شرعی، انسان ها را مالک مال دانسته و اموال را به آنان اسناد داده است، ولی از لحاظ بینش تکوینی و اعتقادی آیات حاکمی نازل کرده است که دلالت بر سلب مالکیت تکوینی و حقیقی از انسان ها دارد، پس آیات مثبته ناظر به مالکیت جعلی و اعتباری و آیات نافیه ناظر به مالکیت تکوینی و حقیقی هستند.
در قرآن کریم پاداش و نتایج مختلفی راجع به انفاق بیان شده که به قسمت هایی از آنها اشاره می شود:
1- (مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ َواسِعٌ عَلِيمٌ * الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبيلِ اللَّهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَا أَنْفَقُوا مَنَّا وَلَا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ). (1)
کسانی که اموال خود را در راه خدای متعال انفاق می کنند، همانند بذری هستند که هفت خوشه برویاند که در هر خوشه یک صد دانه باشد، و خداوند آن را برای هرکس بخواهد (و شایستگی داشته باشد) دو یا چند برابر می کند، و خدای سبحان (از نظر قدرت و رحمت) وسیع و (به همه چیز) دانا است، کسانی که اموال خود را در راه خدای منان انفاق می کنند، سپس به دنبال انفاقی که کرده اند منّت نمی گذارند و آزاری -
ص: 427
نمی رسانند، پاداش آنها نزد پروردگارشان (محفوظ) است، و نه ترسی دارند و نه غمگین می شوند.
2- ﴿وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبِيتاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةٍ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَآتَتْ أكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِنْ لَمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ﴾. (1)
و (کار) کسانی که اموال خود را برای خشنودی خدای متعال و تثبیت (ملکات انسانی در) روح خود انفاق می کنند، هم چون باغی است که در نقطه ی بلندی باشد، و باران های درشت به آن برسد، (و از هوای آزاد و نور آفتاب به حد کافی بهره گیرد) و میوه ی خود را دو چندان دهد (که همیشه شاداب و با طراوت است)، و خداوند به آن چه انجام می دهید بینا است.
3- ﴿وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ﴾. (2)
و آن چه را از خوبی ها و اموال انفاق می کنید برای خودتان است، (ولی) جز برای رضای خدای متعال انفاق نکنید، و آن چه از خوبی ها انفاق می کنید (پاداش آن) به طور کامل به شما داده می شود و به شما ظلم و ستم نخواهد شد.
4- ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾. (3)
آنها که اموال خود را شب و روز پنهان و آشکار انفاق می کنند مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسی بر آنها است و نه غمگین می شوند.
ص: 428
5- ﴿وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ﴾. (1)
و آنها که بخاطر ذات (پاک) پروردگارشان شکیبایی می کنند و نماز را برپا می دارند و از آن چه به آنها روزی داده ایم در پنهان و آشکار انفاق می کنند، و با حسنات و خوبی ها، بدی ها را از بین می برند، پایان نیک سرای دیگر از آن آنها است.
6- ﴿وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ﴾. (2)
و هر چیزی را (در راه خدای متعال) انفاق کنید عوض آن را می دهد (و جای آن را پر می کند)، و او بهترین روزی دهندگان است.
7- ﴿آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ فَالَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ كَبيرٌ﴾. (3)
به خدای سبحان و رسولش ایمان بیاورید و از آن چه شما را جانشین و نماینده (خود) در آن قرار داده انفاق کنید؛ (زیرا) کسانی که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگی دارند.
قرآن کریم ضمن بیان های توصیه مدارانه، الگوهای رفتاری را نیز برای انسان ها معرفی می کند که این مهم در قرآن به همراه قصه های آموزنده از زندگی پیامبران علیهم السلام کاملا روشن است.
ص: 429
سیره ی عملی پیامبران به ویژه ائمه معصومین علیهم السلام همیشه در طول تاریخ بهترین هادی و راهنما برای انسان ها بوده و هست در میان امامان معصوم علیهم السلام شخصیتی که در احسان و انفاق عملی، رفتاری منحصر به فرد از او نقل می کنند، وجود مبارک امام مجتبی علیه السلام است.
آن حضرت دو بار همه ی اموال و دارایی خود و سه بار نصف آن را در راه خدای سبحان انفاق و احسان نمود، وقتی که نصف مال خود را در راه خدا می داد با دقت تمام این کار را انجام می داد تا جایی که یک لنگه از نعلین و چکمه را می داد و یک لنگه ی دیگر را برای خود نگه می داشت، این مطلب مورد تصدیق شیعه و اهل سنت است و همه آن را در کتاب های خود نقل کرده اند. (1)
مردی به محضر مبارک امام حسن مجتبی علیه السلام شرفیاب شد و برابر امام ایستاد و عرض کرد: ای پسر امیرالمومنین! تو را سوگند می دهم به آن کسی که این نعمتی را که تو داری - بدون واسطه ی کسی بوده، بلکه از روی اکرام - به تو عطا فرمود، حق مرا از دشمنم بگیری که بسیار ستمگر و ظالم است؛ نه احترام پیر سالخورده را نگاه می دارد و نه بر طفل خردسال رحم می کند.
امام علیه السلام به پشتی تکیه داده بود با شنیدن این سخن برخاسته و فرمود: «مَنْ خَصْمُكَ حَتَّى أَنْتَصِفَ لَكَ مِنْهُ؟» دشمن تو کیست تا حق تو را از او بگیرم؟.
آن شخص عرض کرد: فقر و بینوایی.
ص: 430
امام علیه السلام ساعتی سر مبارک خود را به زیر انداخت، سپس سر خویش را بلند کرد و به خادم خود فرمود: «أَحْضِرْ مَا عِنْدَكَ مِنْ مَوْجُودٍ» هرچه نزد تو می باشد حاضر کن و بیاور.
خادم رفت و مبلغ پنج هزار درهم آورد.
آن حضرت به خادم فرمودند: «ادْفَعْهَا إِلَيْهِ» این مبلغ را به این شخص بده.
آن گاه امام مجتبی علیه السلام به آن مرد فرمود:
«بِحَقِّ هَذِهِ الْأَقْسَامِ الَّتِي أَقْسَمْتَ بِهَا عَلَيَّ مَتَى أَتَاكَ خَصْمُكَ جَائِراً إِلَّا مَا أَتَيْتَنِي مِنْهُ مُتَظَلماً».
تو را به حق این قسم هایی که به من دادی سوگند می دهم که هرگاه این دشمن متوجه تو شد و حمله کرد نزد من بیا و از آن شکایت کن (تا شرّ او را از تو دور گردانم). (1)
از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام نقل شده فرمود:
«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهما السلام... كَانَ يُقَبِّلُ الصَّدَقَةَ قَبْلَ أَنْ يُعْطِيَهَا السَّائِلَ، فَقِيلَ لَهُ: مَا يَحْمِلُكَ عَلَى هَذَا؟ قَالَ: فَقَالَ: لَسْتُ أُقَبِّلُ يَدَ السَّائِلِ، إِنَّمَا أَقَبِّلُ يَدَ رَبِّي؛ إِنَّهَا تَفَعُ فِي يَدِ رَبِّي قَبْلَ أَنْ تَقَعَ فِي يَدِ السَّائِلِ».
علی بن الحسین امام چهارم علیه السلام قبل از این که صدقه را به فقیر بدهد می بوسید، از آن حضرت سوال شد حکمت این کار شما چیست؟ فرمود: من دست پروردگارم را می بوسم نه دست فقیر را؛ زیرا صدقه قبل از این که به دست فقیر برسد در دست خدای متعال قرار می گیرد. (2)
ص: 431
واژه ی «شُحّ» به معنای بخل همراه با حرص است، (1) و معلوم است که این دو صفت رذیله از بزرگ ترین موانع رستگاری انسان و سد راه انفاق و کارهای خیر هستند، اگر انسان دست به دامن لطف الهی زند و با تمام وجودش از او تقاضا کند و در خودسازی و تهذیب نفس بکوشد و از این دو رذیله نجات یابد سعادت خود را تضمین کرده است.
هرچند در بعضی از روایات آمده است:
«مَنْ أَدَّى زَكَاةَ مَالِهِ وُقِيَ شُحَ نَفْسِهِ».
کسی که زکات مالش را بپردازد از بخل نفس خود در امان مانده و نگه داشته شود. (2)
ولی روشن است که این یکی از مصادیق ترک بخل و حرص است نه این که تمام مفهوم آن باشد.
و در حدیث دیگری می خوانیم که فضل بن ابی قره گفت: امام صادق علیه السلام را دیدم از شب تا صبح طواف خانه ی خدا بجا می آورد و پیوسته می فرمود: «اللَّهُمَّ قِنِي شُحَّ نَفْسِي» خداوندا! مرا از حرص و بخل نگه دار.
راوی گفت: عرض کردم: قربانت گردم نشنیدم غیر از این دعا دعای دیگری را بخوانی؟
حضرت فرمود: «وَأَيُّ شَيْءٍ أَشَدُّ مِنْ شُرِّ النَّفْسِ؛ إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: «وَمَنْ يُوقَ شُحَّ -
ص: 432
نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». (1)
چه چیز از بخل و حرص نفس مهم تر و سخت تر است درحالی که خداوند متعال می فرماید: کسانی که از بخل و حرص نفس خویش باز داشته شده اند رستگارانند. (2)
بخل از صفات رذیله ی بعضی از انسان ها است از جمله تکالیف مهم اخلاقی انسان این است که لوح وجود خود را از لوث این صفت آلوده، پاکیزه کند.
آیاتی از سوی پروردگار عالمیان در مذمّت بخل بر پیامبر خاتم صلی الله علیه واله وسلم نازل شدند که به آنها اشاره می شود:
1- (وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً لَهُمْ بَلْ هُوَ شَرٌّ لَهُمْ سَيُطَوْقُونَ مَا بَخِلُوا بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلِلَّهِ مِيرَاتُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ). (3)
کسانی که بخل می ورزند و آن چه را خدای سبحان از فضل خویش به آنان داده انفاق نمی کنند، گمان نکنند این کار به سود آنها است، بلکه برای آنها شر است؛ به زودی در روز قیامت آن چه را نسبت به آن بخل ورزیدند همانند طوقی به گردنشان می افکنند، و میراث آسمان ها و زمین از آن خدای متعال است.
2- (الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَاباً مُهيناً). (4)
ص: 433
آنها کسانی هستند که بخل می ورزند، و مردم را به بخل دعوت می کنند، و آن چه را که خداوند از فضل (و رحمت) خود به آنها داده کتمان می نمایند، (این عمل در حقیقت از کفرشان سرچشمه گرفته)، و ما برای کافران عذاب خوارکننده ای آماده کرده ایم.
3- (فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ) (1) اما هنگامی که خدای متعال از فضل خود به آنها بخشید، بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و روی برتافتند.
4- (إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوَ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ وَلَا يَسْتَلْكُمْ أَمْوَالَكُمْ إِنْ يَسْتَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَيُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ * هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ تُدْعَوْنَ لِتُنْفِقُوا فِي سَبيلِ اللَّهِ فَمِنْكُمْ مَنْ يَبْخَلُ وَمَنْ يَبْخَلْ فَإِنَّمَا يَبْخَلُ عَنْ نَفْسِهِ وَاللَّهُ الْغَنِيُّ وَأَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ). (2)
زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی است، و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید، پاداش های شما را می دهد و اموال شما را نمی طلبد؛ چراکه هرگاه اموال شما را مطالبه کند و حتی اصرار نماید، بخل می ورزید و کینه و خشم شما را آشکار می سازد، آری، شما همان گروهی هستید که برای انفاق در راه خدای سبحان دعوت می شوید، بعضی از شما بخل می ورزند، و هرکس بخل ورزد نسبت به خود بخل کرده است؛ و خداوند بی نیاز است و شما همه نیازمندید.
5- (وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ). (3)
ص: 434
و خداوند هیچ متکبّر فخر فروشی را دوست ندارد، همان ها که بخل می ورزند و مردم را به بخل دعوت می کنند؛ و هرکس (از این فرمان) روی گردان شود (به خود زیان می رساند نه به خدا)؛ چراکه خداوند بی نیاز و شایسته ی ستایش است .
6- (وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنى * وَكَذَّبَ بِالْحُسْنى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى) (1) اما کسی که بخل ورزد و (از این راه) بی نیازی طلبد، و پاداش نیک (الهی) را انکار کند، به زودی او را در مسیر دشواری قرار می دهیم.
روایات فراوانی در مذمت بخل از سوی مربیان واقعی دینی و مفسران حقیقی قرآن یعنی ائمه معصومین علیهم السلام نقل شدند که برای رهایی از چنگال این صفت ناپسند راهگشا می باشند، در اینجا به قسمتی از آنها اشاره می شود:
1- مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: «إِذَا لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ الْعَبْدِ حَاجَةُ ابْتَلاهُ بِالْبُخْلِ».
هرگاه خدای تبارک و تعالی را به بنده کاری نباشد (و توجهی نداشته باشد) او را مبتلا می سازد به بخل. (2)
2- در حدیث دیگر فرمودند: «خَلَتَانِ لا تَجْتَمِعَانِ فِي قَلْبِ مُؤْمِنٍ: سُوءُ الْخُلُقِ وَالْبُخْلُ» دو خصلت هستند که در دل مومن جمع نشوند: بد خلقی و بخل. (3)
ص: 435
3- در کلام نورانی دیگر می فرمایند: «الْبُخْلُ يُوجِبُ الْبَغْضَاء» بخل موجب دشمنی است. (1)
4- در مورد دیگر فرمودند: «الْبُخْلُ بِإِخْرَاجِ مَا افْتَرَضَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مِنَ الْأَمْوَالِ أَقْبَحُ الْبُخْلِ» بخل ورزیدن نسبت به پرداخت اموالی که خدای سبحان بر انسان واجب کرده زشت ترین بخل ها می باشد. (2)
5- در خبر دیگر می فرمایند: «الْبَخِيلُ خَازِنٌ لِوَرَثَتِهِ» بخيل خزانه دار وارثان خویش است. (3)
6- در سخن گهربار دیگر فرمودند: «أَبْعَدُ الْخَلَائِقِ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى الْبَخِيلُ الْغَنِيُّ» دورترین مردم از خدای متعال بخیل ثروتمند است. (4)
7- در روایت دیگر می فرمایند: «أَقْبَحُ الْبُخْلِ مَنْعُ الْأَمْوَالِ مِنْ مُسْتَحَقِّهَا» زشت ترین بخل، منع کردن مال ها از مستحقینش می باشد. (5)
8- در کلام نورانی دیگر فرمود: «أَبْخَلُ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ عَلَى نَفْسِهِ بِمَالِهِ وَخَلَّفَهُ لِوِرَّاثِهِ» بخیل ترین مردم کسی است که از خرج مال برای خود بخل ورزد و آن را برای وارثانش بگذارد. (6)
9- ابو جعفر امام باقر علیه السلام در ضمن حديثي فرمودند: «إِيَّاكُمْ وَالْبُخْلَ» -
ص: 436
از بخل بپرهیزید. (1)
10- رئيس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يَكُونُ سَجِيَّتُهُ الْكَذِبَ وَالْبُخْلَ وَالْفُجُورَ، وَلَكِنْ رُبَّمَا أَلَمَّ بِشَيْءٍ مِنْ هَذَا لَا يَدُومُ عَلَيْهِ» دروغ و بخل و کار زشت در سرشت مومن نیست، ولی گاهی ممکن است به سوی این ها میل پیدا کند اما ادامه نمی دهد. (2)
یکی از مهم ترین علل به وجود آمدن بخل در دل، حب مال و جمع آوری ثروت است، لذا ائمه ی اطهار علیهم السلام همیشه هشدار می دادند که مبادا حب مال در دل به وجود آید که موجب فساد و بدبختی می شود، آن اموالی که توانند موجبات سعادت انسان را فراهم سازند، باعث شقاوت و دوری او از خدا شوند.
و روایات بسیاری در مذمّت مال دوستی و دلبستگی به آن از سوی ائمه ی معصومین علیهم السلام نقل شدند، در این بخش به قسمتی از آنها اشاره می شود:
1- وجود مقدس نبی مکرم اسلام صلی الله علیه واله وسلم در ضمن وصیتی به ابوذر غفاری فرمودند: «يَا أَبَاذَرٍ! حُبُّ الْمَالِ وَالشَّرَفِ مُذْهِبٌ لِدِينِ الرَّجُلِ».
یا اباذر! دوستی و عشق به مال و مقام دین انسان را از بین می برد.
2- در روایتی دیگر از پیامبر اکرم صلی الله علیه واله وسلممی خوانیم: «حُبُّ الْمَالِ وَالشَّرَفِ يُنْبِتَانِ -
ص: 437
النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا يُنْبِتُ الْمَاءُ الْبَقْل».
مال دوستی و جاه طلبی موجب نفاق در قلب می شود، همان طوری که آب باعث روییدن گیاه و سبزی می شود. (1)
3- از مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام روایت شده فرمود: «حُبُ الْمَالِ سَبَبُ الْفِتَنِ» دوستی مال سبب فتنه ها است. (2)
4- در روایت دیگر فرمودند: «حُبُّ الْمَالِ يُفْسِدُ الْمَالَ» دوستی مال مآل و پایان کار را تباه می سازد. (3)
5- در جای دیگر می فرماید: «حُبُّ الْمَالِ يُقَوِّي الْأَمَالَ وَيُفْسِدُ الْأَعْمَالَ» دوستى مال، امیدها را تقویت می کند و اعمال را تباه می سازد. (4)
6- در مورد دیگر فرمودند: «حُبُّ الْمَالِ يُوهِنُ الدِّينَ وَيُفْسِدُ الْيَقِينَ» دوستی مال، دین را سست و یقین را فاسد می کند. (5)
نتیجه ی انفاق در راه خدای متعال و ترک بخل، فلاح و رستگاری است، واژه ی «مفلح» از ریشه ی «فَلح» است و معنای اصلی ماده ی «فلح» چیزی است -
ص: 438
که لازمه آن رهایی از شرور و دستیابی به خیر و صلاح است.
اطلاق «فلاح» بر کشاورز و «فلاحت» بر کشاورزی از آن جهت است که زمین با زراعت، از بایر بودن رها می شود و آباد می گردد، چنان که شکاف و گشایش نیز در آن ملحوظ است. (1)
واژه ی «فلاح» فراتر از معنای رهایی از موانع معنای رسیدن به مقصود را نیز در بر دارد، و انسان هایی که از افراط و تفریط، عصیان، بخل و شحّ نفس در امان و دارای حفاظ الهی تقوا می باشند رستگارند.
فلاح و رستگاری مقصود بالذات و هدف نهایی انسان است، و چون فلاح انسان در رسیدن به کمال مطلق است و کمال مطلق جز خداوند سبحان نیست، پس فلاح انسان در لقای الله است و برای رسیدن به لقای الهی گام های نخست را با هدایت فطری و تقوای اعتقادی و عبادی و مالی باید برداشت، سپس تا رسیدن به منزل مقصود باید از هدایت و رهبری قرآن ناطق و صامت پیروی کرد.
بدون تردید هر انسان پاک طینتی آرزو و ایده ای جز رستگاری و خوشبختی و سعادتمندی ندارد، و دوست دارد پایانی خوش را برای خود رقم زند و در قرآن کریم آیات فراوانی با تعابیر مختلف اسباب و عوامل خوشبختی و رستگاری بیان گردیده و رستگاران را نیز معرفی نموده اند و در این مورد به چند عامل از آنها اشاره می شود.
ص: 439
خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی مومنون می فرماید: (قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ) (1)بی تردید مومنان رستگار شدند.
ایمان به معنای اذعان و تصدیق به چیزی و التزام به لوازم آن است مثل ایمان به خدای متعال و در منطق دین معنای تصدیق به یگانگی او و پیغمبرانش و تصدیق به روز جزا و بازگشت به سوی او و تصدیق به هر حکمی است که فرستادگان خدای سبحان آورده اند.
لازم به یادآوری است که رستگاری و خوشبختی حقیقی وابسته به ایمان حقیقی و مقید به تمام شرایط آن است.
از عوامل بسیار مهم رسیدن به رستگاری و سعادت اخروی نماز است، خدای تبارک و تعالی فرمود:
(الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ). (2)
آنها (مومنان رستگار و پیروز کسانی هستند) که در نمازشان خشوع دارند.
هم چنین در آیه ای دیگر آمده: -
ص: 440
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا الْخَيْرَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! رکوع کنید و سجود بجا آورید، و پروردگارتان را عبادت کنید و کار نیک انجام دهید، شاید رستگار شوید.
منظور از تزکیه نفس آن است که انسان خود را از آلودگی های شرک و هواهای نفسانی پاک کند و با تقوا و توحید آن را مزین نماید.
خدای سبحان در این رابطه می فرماید:
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا). (2)
بی تردید کسی که نفس را (از آلودگی پاک کرد و) رشد داد رستگار شد.
اشاره: محور اصلی فلاح و رستگاری همان تزکیه ی نفس است، تزکیه نفس با اعمال ویژه ای همراه است که برخی از آنها در سوره ی مومنون آیات 1 تا 11 و بعضی از آنها در سُوَر دیگر آمده است، چنان که تزکیه ی روح با ترک های مخصوصی همراه است که از آنها به عنوان موانع فلاح یاد می شود، مانند: ظلم، افترا، کذب، تکذیب آیات الهی و گناهان دیگر.
ص: 441
یکی دیگر از عوامل رستگاری و رسیدن به نجات و پیروزی، تقوا و پرهیز از گناه و معصیت است، همان طوری در سوره ی مبارکه ی بقره بعداز بیان اوصاف متقین می فرماید:
(أُولَئِكَ عَلَى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). (1)
آنان (پرهیزگاران) بر طریق هدایت پروردگارشانند و آنان رستگارانند.
و در سوره ی مبارکه ی مائده فرمود:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). (2)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید و وسیله ای برای تقرب به او بجویید، و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
و در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود:
(فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). (3)
از (مخالفت) خدا بپرهیزید ای صاحبان خرد، شاید رستگار شوید.
هم چنین از تقوا به عنوان عامل مهم رستگاری است که در چندین آیه از قرآن به اهمیت ویژه ی آن در زندگی انسان اشاره شده است.
ص: 442
یکی دیگر از عوامل مهم پیروزی و ظفرمندی در دنیا و آخرت پرداخت زکات است، که شامل واجب و مستحب آن یعنی زکات شرعی و زکات فطره، انفاق مال و صدقه می باشد، خداوند کریم می فرماید:
(وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ). (1)
و آنها (مومنان رستگار کسانی هستند) که زکات را می دهند.
و در سوره ی مبارکه ی روم می فرماید:
(فَآتِ ذَا الْقُرْبِي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). (2)
پس حق نزدیکان و مسکینان و در راه ماندگان را ادا کن، این برای آنها که رضای خدای سبحان را می طلبند بهتر است و چنین کسانی رستگارانند.
در آیات متعددی از قرآن پس از دستور به جهاد در راه خدای سبحان - چه جهاد با جان باشد یا با مال - وعده ی رستگاری داده شده است: (جاهِدُوا في سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (3) (ای کسانی که ایمان آورده اید!) در راه خدای متعال جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
ص: 443
و در سوره ی مبارکه ی توبه می فرماید:
(لَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولَئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). (1)
ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند با اموال و جان هایشان جهاد کردند و همه ی نیکی ها برای آنها است، و آنها همان رستگارانند.
مهم ترین وسیله در جهت نزدیک شدن به درگاه خدای منان، مراعات دستورات الهی است، بندگی تنها راه ارتباط با خداوند است، اما انسان در طریق بندگی نیازمند به وسیله است تا بتواند به سبب آن، حقیقت عبودیت را درک کند.
آگاهی از مسایل اعتقادی و علم به احکام عملی نخستین گام برای تهیه ی این وسایل است که تا آخر سفر همراه انسان خواهد بود، دومین گام، به کارگیری اطلاعات و دانش های تربیتی و دینی است که در راس آن انجام واجبات و ترک محرمات است و در مرحله ی بعد در جست وجوی مکارم اخلاقی و مشغول شدن به مستحبات شریعت است.
آن چه که می تواند مستجمع تمام حرکت های معنوی و سلوک عرفانی باشد. دست نیاز به درگاه بی نیاز دراز کردن و آثار شکست و بیچارگی در چهره نشان دادن، و کاسه ی فقر و تنگدستی در دست گرفتن است.
اگرچه آن چه گفته شد می تواند وسیله ای برای قرب باشند، اما آن چه مهم تر -
ص: 444
جلوه می کند، چشم امید به باریتعالی داشتن و پای رفتن خویش را در این طریق ناتوان دانستن است.
پروردگار متعال انسان را در جهت نزدیکی و معرفت ذات احدیت، ابتدا به پرهیزکاری دعوت می کند و آنها را برای رسیدن به مقام منیع پرهیزکاری، به فراهم نمودن وسیله فرامی خواند و می فرماید:
(يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیله ای برای تقرب به او بجویید، و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید.
البته طبق روایاتی که از حضرات معصومین علیهم السلام هم نقل شدند، خود حضرت امير علیه السلام و اهل بیت پاکش علیهم السلام وسیله ی تقرب به درگاه خداوند تبارک و تعالی معرفی شدند.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
«اَلْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ علیه السلام مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ، وَمَنْ عَصَاهُمْ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ، هُمُ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى، وَهُمُ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللَّهِ عَزَّوَجَل».
امامان از فرزندان حسین علیه السلام هستند، هرکس آنان را اطاعت کند در حقیقت خدای متعال را اطاعت کرده، و هرکس از آنان نافرمانی کند -
ص: 445
مسلّما معصیت خدای تعالی را نموده، آنان مایه ی امید و دستگیره ی محکم هستند، آنان وسیله اند به سوی خدای عزّوجلّ. (1)
در «تفسیر قمی» ذیل آیه ی شریفه ی (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ) آمده که امام علیه السلام فرمود:
«تَقَرَّبُوا إِلَيْهِ بِالْإِمَامِ» به وسیله ی امام به درگاه الهی تقرب بجویید. (2)
ابن شهر آشوب در کتاب «مناقب» نقل کرده که اميرالمومنين حضرت علی علیه السلام در تفسیر آیه کریمه ی (وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ) فرمود:
«أَنَا) وَسيلَتُهُ» وسیله ی (تقربّ به) خدای تعالی من هستم. (3)
خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی آل عمران می فرماید:
(وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). (4)
باید از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند، و آنها همان رستگارانند.
از این آیه ی مبارکه استفاده می شود که امر به معروف و نهی از منکر به طور -
ص: 446
مستقل به سعادت انسان منتهی می شوند، البته این کار شرایطی دارد که با وجود آن شرایط بر فرد واجب می شود که امر به معروف کند و نهی از منکر نماید.
در قرآن کریم می خوانیم:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! (در برابر مشکلات و هوس ها) صبر و استقامت کنید، و در برابر دشمنان (نیز) پایدار باشید، و از مرزهای خود مراقبت کنید، و از خدا بپرهیزید، شاید رستگار شوید.
و در سوره ی مبارکه ی انفال فرمود:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقِيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). (2)
ای اهل ایمان! هنگامی که (در میدان نبرد) با گروهی (از مشرکان و کافران) برخورد کردید، ایستادگی نمایید و خدا را بسیار یاد کنید تا رستگار شوید.
یکی از امور واجب این است که انسان گناه نکند، اگر با وسوسه ی شیطان مرتكب معصیت و نافرمانی حق شد باید توبه کند تا به رستگاری و خوشبختی -
ص: 447
برسد، همان طوری که در سوره ی مبارکه ی نور فرمود:
(وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِيعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). (1)
و همگی بسوی خدای متعال بازگردید و توبه کنید ای مومنان تا رستگار شوید.
و در جای دیگر می فرماید:
(فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحينَ). (2)
اما کسی که توبه کند و ایمان آورد و عمل صالحی انجام دهد، امید است از رستگاران باشد.
تعبیر «عسی» در این آیه ی شریفه ممکن است بیانگر این نکته باشد که این رستگاری مطلق نیست، بلکه مشروط است به ماندگاری و دوام این حالت ها، یعنی توبه و ایمان و عمل صالح.
یکی از آشکارترین نشانه های دوستی خدای منان، دوستی با دوستان او و دشمنی با دشمنان او می باشد، عرض ارادت به امامان معصوم علیهم السلام نیز در همین رابطه است.
جمع بين محبت خدای سبحان و محبت دشمنان او در یک دل نیز ممکن نیست، خداوند متعال مومنان را از دوستی با دشمنان خود، برحذر داشته و -
ص: 448
فرموده است:
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ). (1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید.
خدای سبحان در قرآن کریم سازش ناپذیری با دشمنان خود را از ویژگی های بارز رستگاران برشمرده و فرموده است:
(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ فيهَا رَضِيَ الْمُفْلِحُونَ). (2)
هیچ قومی را که ایمان به خدای متعال و روز رستاخیز دارند نمی یابی که با دشمنان خدای سبحان و رسولش دوستی کنند، هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانشان باشند، آنان کسانی هستند که خداوند ایمان را بر صفحه ی دل هایشان نوشته و با روحی از ناحیه ی خودش آنها را تقویت فرموده، و آنها را در باغ هایی از بهشت وارد می کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است، جاودانه در آن می مانند، خدای متعال از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند، آنها حزب الله و گروه خداوند هستند، بدانید حزب الله پیروزان و رستگارانند.
ص: 449
این آیه به مومنان هشدار می دهد که اگرچه محبت پدران و فرزندان و برادران بسیار شایسته و نشانه ی زنده بودن عواطف انسانی است، هنگامی که این محبت رو در روی محبت خدای سبحان و در تقابل با آن قرار گیرد ارزش خود را از دست می دهد.
در نتیجه یکی از نشانه های دوستان خدای متعال، سازش ناپذیری آنان با دشمنان خدا است و به چنین مومنانی مژده ی رستگاری داده شده است.
ذکر و یادآوری نعمت های الهی از عواملی است که باعث توجه انسان به نعَم آن مُنعِم هستی می شود، قرآن کریم یکی از ثمره های یادآوری نعمت های الهی را، سعادتمندی و رستگاری معرفی می کند و می فرماید:
(فَاذْكُرُوا آلاءَ اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). (1)
پس نعمت های خدای متعال را به یاد آورید شاید رستگار شوید.
دامنه ی نعمت های الهی به قدری گسترده است که به تعبیر قرآن کریم به شمارش در نمی آید:
(وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ). (2)
و اگر نعمت های خدای سبحان را بشمارید، هرگز نمی توانید آنها را احصا کنید و بشمارید، خداوند بخشنده و مهربان است.
ص: 450
پروردگار عالم اهل ایمان را به یادآوری نعمت ها فرا می خواند و می فرماید:
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقٍ غَيْرُ اللَّهِ يَرْزُقُكُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ لَا إِلَهَ إِلا هُوَ). (1)
ای مردم! به یاد آورید نعمت خدای متعال را بر شما، آیا آفریننده ای جز خداوند هست که شما را از آسمان و زمین روزی دهد؟! هیچ معبودی جز او نیست.
در سوره ی مبارکه الرحمان بارها خطر تکذیب نعمت های الهی را گوشزد کرد و فرمود:
(فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ).
ای گروه جن و انس! کدام یک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟.
یادآوری نعمت ها حسّ شکرگزاری انسان را بر می انگیزد و توجه انسان را به خالق هستی بخش معطوف می سازد به این ترتیب آثار و برکت های فراوانی به دنبال دارد.
خلاصه ی کلام این که برای رسیدن به رستگاری و پیروزی کامل، عمل به تمام دستورات دین لازم است و باعث سلوک هرچه کامل تر و سریع تر در این راه است؛ چراکه بدون شک کسی که به احکام و دستورات اولیه ی دین خود اعم از انجام واجبات و ترک محرّمات عمل نکند هرچند در امور دیگر مانند مستحبات کوشا باشد به رستگاری و خوشبختی نخواهد رسید و در حقیقت افراد پیروز و رستگار راه خود را از میان مشکلات می شکافند و به پیش می روند.
ص: 451
در روایات ائمه معصومین علیهم السلام عوامل، دلایل، علایم و معنای رستگاری به طور مبسوط تحلیل و بیان شده که فرمایشات آنها نیز ریشه در آیات و اصول قرآنی دارند، لذا آن انوار مقدس، عناصر محوری دستیابی به رستگاری را روشن فرمودند و همه ی انسان ها را به سوی آن دعوت کردند، و در این جا به قسمتی از آنها اشاره می شود:
1- یکی از بارزترین مصداق فلاح که همراه با وقایه ی نفس از شُح و تقوای از بخل، در کلام امیر بیان حضرت علی علیه السلام آمده است که فرمودند:
«مَنِ اهْتَمَ بِرِزْقِ غَدٍ لَمْ يُفْلِحْ أَبَداً».
کسی که غم و اندوه روزی فردا را داشته باشد و بدان اهتمام ورزد رستگار نخواهد شد. (1)
2- پیامبر رحمت صلی الله علیه واله وسلم فرمودند:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ، وَجَعَلَ قَلْبَهُ سَلِيماً، وَلِسَانَهُ صَادِقاً، وَوَنَفْسَهُ مُطْمَئِنَّةٌ، وَخَلِيقَتَهُ مُسْتَقِيمَةٌ، وَجَعَلَ أُذُنَهُ مُسْتَمِعَةٌ، وَعَيْنَهُ نَاظِرَةٌ».
رستگار شد هرکس که دلش را برای ایمان خالص گردانید، و قلبش را پاک و سالم ساخت، و زبانش را راستگو و روانش را با آرامش و اخلاقش را درست و گوشش را شنوا و چشمش را بینا کرد. (2)
ص: 452
3- وجود مقدس خاتم الانبياء صلی الله علیه واله وسلم در روایتی فرمودند:
«إِذَا بَلَغَ الرَّجُلُ أَرْبَعِينَ سَنَةٌ وَلَمْ يَغْلِبْ خَيْرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّيطانُ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَقَالَ: هَذَا وَجْهُ لا يُفْلِحُ».
هرگاه مردی چهل ساله شود و کار خیرش بر کار شر و بدش غالب نگردد و بیشتر نشود، شیطان بر پیشانی او بوسه می زند و می گوید: این چهره رستگار نمی گردد. (1)
4- در حدیث دیگر پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه واله وسلم فرمود:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَسْلَمَ وَكَانَ رِزْقُهُ كَفَافاً ، وَصَبَرَ عَلَى ذَلِكَ».
به تحقیق کسی که اسلام آورد و به حد نیاز روزی یافت و به آن مقدار صبر (و قناعت) کرده، رستگار شده است. (2)
5- مرحوم آمدی از مولی الموحدین امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:
«مَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ هَوَاهُ أَفْلَحَ».
کسی که عقلش بر هوای نفس او غلبه پیدا کند رستگار و سعادت مند خواهد بود. (3)
6- سيد الشهدا ابا عبدالله الحسین علیه السلام فرمودند:
«لا أَفْلَحَ قَوْمُ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ».
مردمی که رضا و خشنودی مخلوق را در مقابل غضب خالق خریدند، رستگار نمی شوند. (4)
ص: 453
ص: 454
(إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضَاعِفْهُ لَكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللَّهُ شَكُورٌ حَلِيمٌ) اگر به خدا قرض الحسنه دهید آن را برای شما مضاعف می سازد و شما را می بخشد؛ و خداوند شکر کننده و بردبار است.
واژه ی «قَرْض» در اصل لغت به معنای نوعی بریدن و قطع کردن است، و هم چنین عبور کردن و گذشتن هم قرض نامیده شده، و چیزی هم از کسی به انسان منتقل می شود به شرطی که عوض آن را برگرداند قرض نامیده شده است. (1)
خدای سبحان در آیه ی مورد بحث با نوای استفهامی و تشویق آمیز و بدون آن که دستور دهد، مومنان را به کارهای نیک از جمله قرض دادن فرا می خواند، -
ص: 455
هر کار خیری که برای خدای سبحان از کسی صادر شود عنوان قرض الحسنه نیز به خود می گیرد، چه عبادت باشد و چه انفاق و یا خدمات اجتماعی.
بنابراین، قرض الحسنه در فرهنگ قرآن شامل قرض الحسنه ی فقهی نیز می شود. (1)
سرّ تعبیر عامّ از این معنا به «قرض الحسنه» به سبب محفوظ بودن اصل عمل -
ص: 456
نزد خدای متعال است چنان که در عقد قرض مال باز می گردد و خدا چندین برابر آن پاداش می دهد، البته قرضی که به سبب نداشتن حسن فعلی یا فاعلی یا در پی داشتن منّت و اذیّت باشد، مقبول خدای سبحان نیست.
قرض الحسنه ی مالی از لحاظ صبغه ی مردمی نیز حَسَن است؛ زیرا جامعه را از فقر و بیکاری و ذلّت می رهاند و در تهذیب نفس و بخل زدایی نیز سهم بسزایی دارد.
دادن پاداش مضاعف به قرض دهنده خود دلیل بی نیازی پروردگار عالم از قرض است و چنین پاداشی فقط مقدور خدای منان است، خدایی که مالک همه ی عالم هستی است همان طوری که در سوره ی مبارکه ی آل عمران فرمود:
(وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ). (1)
و حکومت آسمان ها و زمین از آنِ خدای متعال است، و خداوند بر همه چیز توانا است.
و در سوره ی مبارکه ی مائده می فرماید:
(وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُما يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ). (2)
حکومت آسمان ها و زمین و آن چه میان آن دو قرار دارد از آن خدای سبحان است، هرچه بخواهد می آفریند، (حتی انسانی بدون پدر مانند مسیح) و او بر هر چیزی توانا است.
ص: 457
تعبیر آیه ی مورد بحث تعبیر عجیبی است که بارها در قرآن مجید در مورد انفاق في سبيل الله تكرار شده، خدایی که آفریننده ی اصل و فرع وجود ما، و بخشنده ی تمام نعمت ها و مالک اصلی همه ی ملک ها است، از ما وام می طلبد! و در برابر آن وعده ی پاداش چند برابر و آمرزش می دهد، و نیز از ما تشکر می کند، لطف و محبت بالاتر از این تصور نمی شود و بزرگواری و رحمت فراتر از این ممکن نیست، ما چه هستیم و چه داریم که به او قرض دهیم؟ و علاوه بر این چرا این همه پاداش عظیم بگیریم؟ از یک سو می خواهد اهمیت مساله ی انفاق را بیان کند و از سوی دیگر نشانه ی لطف بی پایان خدای متعال درباره ی بندگان است.
انسان باید افتخار کند و به خودش ببالد که طرف معامله اش خدای سبحان است؛ چون اگر شخصیتی بزرگ و امین و محترم از ما قرضی بخواهد، با رغبت و افتخار به او قرض می دهیم همین خواسته را خدای سبحان از ما دارد که هم امین و صادق است و هم به نحو احسن به عهد خویش وفا می کند و چندین برابر پاداش می دهد.
این گونه تعبیرها برای تشویق مومنان به انفاق است و گرنه کسی که توفیق جهاد با جان و مال نصیبش می شود در حقیقت آن چه را از دست خداوند به عنوان امانت یا عاریت گرفته است در راه او مصرف می کند نه چیزی از خود را؛ زیرا جان و مال او ملک حقیقی خداوند است، بنابراین تعبیرهایی مانند فروختن جان و قرض دادن مال به خداوند برای ترغیب انسان ها است، و در واقع خداوند مالک همه ی اشیا می باشد.
ص: 458
تذکر: تغییر سیاق امر به انفاق در آیه ی گذشته به هیئت استفهامی در (مَن ذَا الذي...) برای این است که بسیاری از مردم حاضرند در امور عام المنفعه ى اقتصادی یا معنوی که نفع شخصی یا نام و نشان دارد، مانند احداث مسجد و مدرسه شرکت کنند، ولی گذشتن از مال و مصرف آن در امور و مصالح عمومی که احیاناً مردم نیز از آن آگاه نمی شوند و ظهور اجتماعی ندارد، کاری بزرگ و بسیار دشوار است و مردانی بلند همت می طلبد که به آن اقدام کنند، از این جهت قرآن کریم در فرمان انفاق مال بجای استفاده از هیئت امر - که خالی از تکلیف نیست - تعبیر استفهامی آورده که مفید تشویق و تهییج و آرامش روانی است، چنان که برخی از کارها مقدور کسی جز خدای متعال يا بدون اذن او نیست، از این جهت با استفهام یاد می کند.
هدف از استقراض الهی، بهره مندی شخص انفاق کننده است نه ذات خداوند متعال، بیان قرآن کریم در این باره چنین است:
(مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافَا كَثِيرَةً وَاللَّهُ يَقْبِضُ وَيَبْصُطُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ). (1)
کیست که به خدا قرض الحسنه ای دهد، (و از اموالی که خدای متعال به او بخشیده انفاق کند) تا آن را برای او چندین برابر کند؟ و خداوند است (که روزی بندگان را) محدود یا گسترده می سازد، (و انفاق هرگز باعث -
ص: 459
کمبود روزی آنها نمی شود)، و به سوی او باز می گردید (و پاداش خود را خواهید گرفت).
در سوره ی مبارکه ی دیگر فرمود:
(وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ وَآمَنْتُمْ بِرُسُلي وَعَزَّرْتُمُوهُمْ وَأَقْرَضْتُمُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً لَا كَفِّرَنَّ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَلَأُدْخِلَنَّكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ فَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السبيل). (1)
و خداوند (به بنی اسرائیل) فرمود: من با شما هستم اگر نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید و به رسولان من ایمان بیاورید و آنها را یاری کنید، و به خدای سبحان قرض الحسنه بدهید (در راه او به نیازمندان کمک کنید)، گناهان شما را می پوشانم و می بخشم، و شما را در باغ هایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است، وارد می کنم، اما هر کس از شما بعداز این کافر شود از راه راست منحرف گردیده است.
در آیه ی شریفه ی دیگر می فرماید:
(مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ). (2)
کیست که به خدای متعال وام نیکو دهد (و از اموالی که به او ارزانی داشته انفاق کند) تا خداوند آن را برای او چندین برابر کند؟ و برای او پاداش پر ارزشی است.
ص: 460
و در سوره ی مبارکه حدید فرمود :
(إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرُ كَريمٌ). (1)
مردان و زنان انفاق کننده و آن ها که (از این راه) به خدای متعال قرض الحسنه دهند، (این قرض الحسنه) برای آنان مضاعف می شود و پاداش پر ارزشی دارند.
و در آیه ی کریمه ی دیگر می فرماید:
(وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْراً وَأَعْظَمَ أَجْراً وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ). (2)
و نماز را بر پا دارید و زکات بپردازید و به خدای منان قرض الحسنه دهيد (در راه او انفاق نمایید) و (بدانید) آن چه را از کارهای نیک برای خود از پیش می فرستید نزد خدا به بهترین وجه و بزرگ ترین پاداش خواهید یافت، و از خداوند آمرزش بطلبید که خداوند آمرزنده و مهربان است.
در این آیه ی شریفه بعداز امر کردن به نماز و زکات، مساله ی قرض را بیان می فرماید که این امر، بیان اهمیت این موضوع است.
نتیجه ی قرض دادن به ذات احدیت طبق آیه ی کریمه ی مورد بحث:
«يُضَاعِفَهُ لَكُمْ» چند برابر قرار دادن پاداش انفاق و قرض دادن تا هفتصد برابر.
ص: 461
(وَيَغْفِرْ لَكُمْ) گناه های شما را می بخشد.
(وَاللَّهُ شَكُورٌ) خدای متعال (در مقابل انفاق و قرض دادن) شاکر است.
(حَلِيمٌ حلیم) و بردبار است (و در عقوبت بندگان عجله نمی کند).
ص: 462
(عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ) او ( خدای تبارک و تعالی) دانای پنهان و آشکار است و او عزیز و حکیم است.
پروردگار عالم از تمام اعمال بندگان آگاه است، چه انفاق و قرض باشد یا غیر این ها و چه در خلوت انجام بگیرد یا در آشکار و اگر تقاضای قرض می کند به خاطر نیازمندی و قدرت نداشتن او نمی باشد، بلکه این درخواست، لطف و محبت او را می رساند و وعده ی اجر و پاداش فراوان در برابر قرض ها به مقتضای حکمت او می باشد.
بنابراین، اوصافی که در آیه ی شریفه قبل و در این آیه ی کریمه ذکر شدند، تماماً با جریان قرض و انفاق در راه او ارتباط دارند.
اما تامل در این اوصاف، علاوه بر تشویق به این اعمال، انسان را در رابطه با اطاعت از حق تعالی و پرهیز از گناهان مصمم تر می کند و روح تقوا و قوت قلب و اراده ی مستحکم به او می بخشد.
به عبارت دیگر: خداوند در هر صحنه حاضر و به غیب و شهادت آگاه است، منظور از غیب در این جا غیب نسبی است؛ زیرا غیب و شهادت انسان ها همه و -
ص: 463
همه مشهود خداوند است و گرنه علم با غیب سازگار نیست؛ زیرا علم یعنی ظهور و شهود و حضور، درحالی که «غیب» به معنای پنهان و غیر ظاهر است، پس «عالم الغیب» بودن خدای سبحان ارشاد به نفی موضوع (یعنی غیب) است و الا خداوند بر همه چیز گواه و عالم است.
عالم الغیب بودن خدای متعال در آیات متعددی از قرآن کریم بیان شده که در مواردی لفظ غیب و شهادت در کنار هم آمدند، در این جا به چند مورد اشاره می شود:
1- (عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ) (1) او از غیب و شهود آگاه و بزرگ و متعالی است.
2- (عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ) (2) او دانای نهان و آشکار است، پس برتر است از آن چه برای او همتا قرار می دهند.
3- (ذَلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ) (3) او خداوندی است که از پنهان و آشکار با خبر است، و شکست ناپذیر و مهربان است.
4- (قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ تَحْكُمُ بَيْنَ عِبَادِكَ فِي مَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ) (4) بگو: خداوندا! ای آفریننده ی آسمان ها و زمین، و آگاه از -
ص: 464
اسرار نهان و آشکار، تو در میان بندگانت در آن چه اختلاف داشتند داوری خواهی کرد.
5- (هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ) (1) او خدایی است که معبودی جز او نیست، دانای آشکار و نهان است، و او بخشنده و مهربان است.
6- (قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ) (2) بگو این مرگی که از آن فرار می کنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد، سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده می شوید، آن گاه شما را از آن چه انجام می دادید خبر می دهد.
ص: 465
ص: 466
• فهرست آیات
• فهرست روایات
• فهرست منابع و مآخذ
ص: 467
ص: 468
(آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ...). 181 و 192 و 429
(اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِه). 413 و 414
(أدْخُلُوهَا بِسَلَام ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ). 246
(اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ...). 263
(أَفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ). 361
(اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ). 231
(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ). 92
(إِلَّا طَريقَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً). 292
(إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأَوْلَئِكَ يُبَدِّلُ الله...). 226
(التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ...). 109
(الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ). 319
(الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبِي لَهُمْ وَحُسْنُ مَآب). 185 و 275
(الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ...). 287 و 384
(الَّذِينَ صَبَرُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ). 356
(الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ). 440
(الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْلِ وَيَكْتُمُونَ مَا آتَاهُمُ اللَّهُ...). 433
(الَّذينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرّاً وَعَلانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ...). 428
(اللهُ يَبْدَوُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ). 162
(أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنَا مِنَ الْمَاءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللهُ). 222
ص: 469
(أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتي عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللهِ...). 248
(إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَى إِلَيَّ). 178
(إن تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ....). 264
(إن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكَ مُصيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا...). 300
(إنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ وَيَأْتِ بِآخَرِينَ وَكانَ اللَّهُ عَلَى...). 138
(إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ * وَمَا ذلِكَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزِ). 138
(أَنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لا رَيْبَ فِيهَا وَأَنَّ اللَّهَ يَبْعَثُ مَنْ فِي الْقُبُور). 161
(إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ * إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ...). 220
(إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ). 163
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصارى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ...). 274
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ...). 186
(إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ...). 271
(إِنَّ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ...). 293
(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَاراً...). 165 و 295
(إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ...). 112
(إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزِىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَى). 161
(إنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ...). 109
(إِنَّ اللهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ...). 218 و 384
(إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ...). 307
(إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيراً * خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً). 292
(إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ). 137
(إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا وَالَّذِينَ هُمْ مُحْسِنُونَ). 135
(إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ). 415
(إِنَّ اللهَ يُحِبُّ المُتَوَكِّلِينَ). 353
ص: 470
(إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ). 294
(إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً...). 461
(إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ...). 344
(إِنَّ عَذَابَهَا كَانَ غَرَاماً * إِنَّهَا سَاءَتْ مُسْتَقَرّاً وَمُقَاماً). 232
(إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ...). 341
(إِنَّ في ذَلِكَ لَآيَةً لِمَنْ خَافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذَلِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ...). 214
(إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلادِكُمْ عَدُوًّا لَكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ). 363
(إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ). 19
(إنَّ هَؤُلاءِ يُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ وَيَذَرُونَ وَراءَهُمْ يَوْماً ثقيلاً). 253
(إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ شَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِيراً * لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ...). 191
(إِنَّالِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ). 318 و 394
(إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَإِمَّا كَفُوراً). 321
(إِنَّكَ لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ...). 320 و 339
(إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَإِنْ تُؤْمِنُوا وَتَتَّقُوا يُؤْتِكُمْ أُجُورَكُمْ...). 434
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا...). 192 و 386
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى...). 191
(إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ...). 356
(إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي). 426
(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ). 36 و 82
(إِنَّمَا أَمْوَالُكُمْ). 413
(إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُوراً * إِنَّا...). 257
(إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ غَفُورٌ). 126
(إِنَّمَا يَسْتَجِيبُ الَّذِينَ يَسْمَعُونَ). 422
(إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُون). 356
ص: 471
(إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ). 187
(إِنَّهُمْ عَنِ السَّمْع لَمَعْرُولُونَ). 421
(إِنِّي أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ). 37
(إِنِّي أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذَابَ يَوْمٍ عَظيم). 240
(إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ أَلِيمٍ). 255
(إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ). 240
(إِنِّي أَعْلَمُ مَا لا تَعْلَمُونَ). 101
(إِنِّي جَزَيْتُهُمُ الْيَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ). 289
(إِنِّي ظَنَنْتُ أَنِّي مُلاقِ حِسَابِيَة). 251
(أولَئِكَ الَّذِينَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدى فَمَا رَبحَتْ تِجَارَتُهُمْ...). 219
(أُولَئِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ...). 227
(أُولَئِكَ الَّذينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا...). 227
(أولئكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيها خَالِدُونَ). 265
(أولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ). 265
(أولَئِكَ جَزَاؤُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا...). 285
(أولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ). 228
(أولَئِكَ عَلى هُدىً مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). 442
(أولَئِكَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلا يَجِدُونَ عَنْهَا مَحيصاً). 295
(أ إِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَآبَاؤُنَا الأَوَّلُونَ). 149
(أَبَشَرٌ يَهْدُونَنَا). 133
(أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ). 407
(أَ رَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ * فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُ الْيَتِيمَ وَلا...). 205
(أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا). 286
(أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْنَاكُمْ عَبَت...). 113 و 150 و 163
ص: 472
(أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلا قَليلاً مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ). 335
(أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ). 104
(أَكْثَرُهُمْ لا يُؤْمِنُونَ). 104
(أ لا يَظُنُّ أُولئِكَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِيَوْمٍ عَظِيمٍ). 240
(أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ). 329
(أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْرَاهِيمَ فِي رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْكَ). 76
(أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ...). 142
(أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ...). 117
(أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ). 74
(أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِي يُمْنَى * ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى). 95
(أَ لَيْسَ فِي جَهَنَّمَ مَثْوِى لِلْمُتَكَبِّرِينَ). 295
(أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ...). 164
(أَ وَلَمَّا أَصَابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْهَا قُلْتُمْ أَنَّى هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ...). 299
(أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ * بَلَى قَادِرينَ...). 120
(الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا...). 287
(الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ). 242
(اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَارَيْبَ فِيهِ...). 162 و 213
(اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ). 194
(اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ). 205
(اللَّهُ يَجْمَعُ بَيْنَنَا وَإِلَيْهِ الْمَصِيرُ). 214
(الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ...). 387
(الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ لِلَّهِ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا....). 275
(بَلْ هُوَ آيَاتٌ بَيِّناتٌ في صُدُورِ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ...). 126
(بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ). 415
ص: 473
(بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ...). 294
(تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ). 251
(تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ...). 56
(تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْحَكيمِ * هُدى وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنِينَ). 326
(تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ...). 235
(تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ). 79
(تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ...). 192
(ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ * ثُمَّ إِنَّكُمْ...). 167
(ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ...). 335
(ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِين * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً...). 98
(ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى * فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى). 59
(ثُمَّ لَتُنَبَّونَ بمَا عَمِلْتُمْ). 169
(ثمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ). 295
(جاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). 443
(خاش لِلهِ ما هَذَا بَشَراً إِنْ هَذَا إِلا مَلَكَ كَرِيمٌ). 84
(حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّي...). 156
(حَتَّى إِذَا مَا جَاؤُها شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ...). 63
(خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً إِنَّ). 286
(خَتَمَ اللهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ عَلَى سَمْعِهِمْ). 421
(خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ). 92
(خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ). 115 و 118
(دَعْوَاهُمْ فِيهَا سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ). 57
(ذلِكَ الْفَوْزُ الْكَبِيرُ). 266
(ذَلِكَ الْكِتَابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ...). 325 و 417
ص: 474
(ذلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ). 237
(ذلِكَ أَمْرُاللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَيْكُمْ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ...). 264
(ذلِكَ جَزَاءُ أَعْدَاءِ اللهِ النَّارُ لَهُمْ فيها ذارُ الْخُلْدِ جَزاء...). 247
(ذَلِكَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ). 464
(ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبِينُ). 266
(ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ). 27 و 216
(رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلَّى أَعْمَلُ صَالِحاً فِيمَا تَرَكْتُ). 27
(رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكاً لا يَنْبَغِي لَأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي...). 80
(رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيَّاراً * إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ...). 132
(رَبَّنَا اغْفِرْلي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ). 225
(رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا...). 180
(سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأَعْلَى). 40
(سُبْحَانَهُ هُوَ اللهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ). 348
(سَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ). 79
(صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُم). 55
(ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ...). 306
(عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ الْكَبِيرُ الْمُتَعَالِ). 464
(عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ). 464
(عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوى). 178
(عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ). 354
(فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ...). 443
(فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ). 190
(فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَكَلِمَاتِهِ...). 191
(فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا). 197
ص: 475
(فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ). 28 و 413
(فَاتَّقُوا اللَّهَ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). 442
(فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ). 415
(فَاخْتَلَفَ الْأَحْزَابُ مِنْ بَيْنِهِمْ فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلیمِ). 255
(فَادْخُلي في عِبَادِي * وَادْخُلِي جَنَّتِي). 189
(فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَةُ * يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْأُ مِنْ أَخِيهِ * وَأُمِّهِ وَأَبيه...). 369
(فَاذْكُرُوا آلاء اللَّهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). 450
(فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ...). 170
(فَاسْتَجَبْنَا لَهُ). 46
(فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَاللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ...). 39
(فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ...). 38
(فَاصْبِرْ عَلَى مَا يَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ...). 39
(فَاصْفَح الصَّفْحَ الْجَمِيلَ). 378
(فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَقُلْ سَلامٌ). 378
(فَاعْبُدُوا مَا شِنْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ...). 219
(فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ). 200
(فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ...). 195
(فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ * فَسَوْفَ يُحَاسَبُ حِسَاباً يَسيراً *...). 226
(فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلَاغُ الْمُبِينُ). 338
(فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّمَا عَلَى رَسُولِنَا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ). 335
(فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ). 137
(فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ). 136
(فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَميدٌ). 137
ص: 476
(فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ). 137
(فَإِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرينَ). 338
(فَأَصَابَهُمْ سَيِّئَاتُ مَا كَسَبُوا وَالَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْ هَؤُلَاءِ سَيُصِيبُهُمْ...). 300
(فَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهمْ أُجُورَهُمْ...). 272
(فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَشَهِيقٌ * خَالِدِينَ...). 294
(فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِي النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ * خَالِدِينَ فِيهَا...). 166
(فَأَمَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً فَعَسَى أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ). 448
(فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ). 451
(فَتَبَارَكَ اللهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ). 94
(فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلأقُوا يَوْمَهُمُ الَّذي يُوعَدُونَ). 245
(فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكَّرٌ * لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرِ). 337
(فَذَلِكُنَّ الَّذِي لُمْتُنَّنِي فِيهِ وَلَقَدْ رَا وَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ...). 84
(فَذَلِكَ يَوْمَئِذٍ يَوْمٌ عَسِيرٌ * عَلَى الْكَافِرِينَ غَيْرُ يَسير). 254
(فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ وَحِينَ تُصْبِحُونَ * وَلَهُ الْحَمْدُ...). 43
(فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّكَ الْعَظِيمِ). 40
(فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصابَ * وَالشَّيَاطِينَ...). 80
(فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاؤُكَ...). 299
(فَكَيْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِيَوْمٍ لا رَيْبَ فِيهِ وَوُفِّيَتْ كُلُّ نَفْس...). 214
(فَلَمَّا آتَاهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ). 434
(فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ). 402
(فَلَمَّا قَضَيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْتَ مَا دَلَّهُمْ عَلَى مَوْتِهِ إِلا دَابَّةُ الْأَرْضِ...). 81
(فَلَوْ لا أَنَّهُ كانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ). 49
(فَلْيَنْظُرِ الإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ). 92
(فَمَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَهُوَ خَيْرٌلَهُ). 328
ص: 477
(فَمِنْكُمْ كَافِرٌ وَمِنْكُمْ مُؤْمِنٌ). 103
(فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ). 239
(فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ يَوْمِهِمُ الَّذِي يُوعَدُونَ). 246
(فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ * الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ سَاهُونَ * الَّذِينَ...). 108 و 269
(فِي أَي صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ). 121
(قالَ اللَّهُ هَذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري). 286 و 289
(قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى). 323
(قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ). 314
(قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِينَ...). 204 و 440
(قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا). 441
(قَدْ جَاءَكُمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً). 195 و 199
(قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ مُبِينٌ). 203
(قَدْ خَسِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِلِقَاءِ اللهِ حَتَّى إذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً...). 248
(قَدْ كانَتْ لَكُمْ أَسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا...). 355
(قُل ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا يَمْلِكُونَ كَشْفَ الضُّرُ عَنْكُمْ...). 143
(قُلِ اللَّهُ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ وَهُوَ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ). 348
(قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ). 83
(قُلِ اللَّهُمَّ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ عَالِمَ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ أَنْتَ...). 464
(قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ). 332
(قُلْ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْهِ...). 324 و 338
(قُلْ إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالْآخِرِينَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمِ مَعلُوم). 257
(قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِينَ الَّذينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِيهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ...). 220
(قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ...). 465
ص: 478
(قُلْ إِنَّ الْهُدى هُدَى اللَّهِ). 323
(قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى). 322
(قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ). 357
(قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ). 322
(قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ...). 213
(قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذينَ لا يَعْلَمُونَ...). 125
(قُلْ هُوَ الرَّحْمَنُ آمَنَّا بِهِ وَعَلَيْهِ تَوَكَّلْنَا فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ...). 355
(قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ). 349
(قُلْ يَجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ). 214
(قُلْنَا يَا نارُ كُونِي بَرْداً وَسَلاماً عَلَى إِبْرَاهِيمَ). 312
(قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ). 104
(قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ). 104
(قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ). 104
(قيلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا). 292
(كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ). 377
(كَيْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُمْ أَمْوَاتاً فَأَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُميتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ...). 155
(لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ). 46
(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّاللَّه...). 449
(لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُم). 41
(لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا). 420
(لَتُبْلَوُنَّ فِي أَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ وَلَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ...). 400
(لَقَدْ أَنْزَلْنَا آيَاتِ مُبَيِّنَاتِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ). 323
(لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ). 121
(لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ...). 83
ص: 479
(لكن الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ...). 258
(ولَكِنِ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ...). 287 و 444
(لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَشْكُرُونَ). 104
(لِلَّذِينَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا). 284
(لِلّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ). 74
(لَمَجْمُوعُونَ إِلَى مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ). 215
(لَنْ تَنْفَعَكُمْ أَرْحَامُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَفْصِلُ بَيْنَكُمْ...). 370
(لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ). 423
(لِيَجْزِيَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَيَزِيدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ). 225
(لِيُدْخِلَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ...). 264
(لِيَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ). 129
(لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ...). 235 و 417
(لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِيمَا طَعِمُوا إِذَا....). 273
(مَا أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ). 306
(مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِنْ سَيِّئَةِ فَمِنْ نَفْسِكَ). 298
(مَا أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي أَنْفُسِكُمْ إِلَّا فِي كِتَابِ). 303 و 304 و 315
ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحى). 178
(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ أُكُلُهَا...). 416
(مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ مَاءٍ غَيْرِ آسِنِ...). 416
(مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبيلِ اللهِ كَمَثَلِ خ أَنْبَتَتْ....). 394 و 427
(مُطَاعِ ثُمَّ أَمِينِ). 328
(مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ). 425
(مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلا بِإِذْنِهِ). 32
(مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافاً كَثيرَةً...). 459
ص: 480
(مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ وَلَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ). 460
(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئِكَ...). 267
(مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ...). 267
(منْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ * لِكَيْلاً تَأْسَوْا...). 304
(مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَيُسْقَى مِنْ مَاءٍ صَدِيدِ * يَتَجَرَّعُهُ...). 163
(مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ). 334
(مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ...). 333
(مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ). 333
(مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ...). 186
(مَوْعِظَةَ لِلْمُتَّقِينَ). 19
(نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ). 37
(وَآتُوهُمْ مِنْ مَالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ). 426
(وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً...). 229
(وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِمَا مَعَكُمْ وَلا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرِ بِهِ). 180
(وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ). 446
(وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ). 200
(وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ). 76
(وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاسْمَعُوا). 422
(وَاتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ...). 415
(وَاتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ). 414
(وَاتَّقُوا يَوْماً لا تَجْزِي نَفْسٌ عَنْ نَفْسٍ شَيْئاً وَلا يُقْبَلُ مِنْهَا...). 414
(وَاحْذَرْهُمْ أَنْ يَفْتِنُوكَ عَنْ بَعْضِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ). 398
(وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتِ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَاماً). 403
(وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُوا بِي وَبِرَسُولي قَالُوا آمَنَّا...). 181
ص: 481
(وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنْفُخُ فِيها فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْني). 102
(وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ). 422
(وَاسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاةِ). 399
(وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ). 39
(وَاعْتَصِمُوا بِحَبْل اللَّهِ جَمِيعاً وَلا تَفَرَّقُوا). 180
(وَاعْلَمُوا أَنَّ اللهَ غَنِيٌّ حَميدٌ). 136
(وَاعْلَمُوا أَنَّمَا أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلادُكُمْ فِتْنَةٌ). 406
(وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ). 313
(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ...). 271
(وَالَّذينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ ..). 275
(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي...). 166 و 272 و 285
(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِي رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ...). 186
(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَهَا...). 273
(وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ...). 264
(وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَأَنْفَقُوا...). 429
(وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَاسْتَكْبَرُوا عَنْهَا أُولَئِكَ...). 292
(وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا...). 296
(وَالَّذِينَ كَفَرُوا وَكَذَّبُوا بِآيَاتِنَا أُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدِينَ فِيهَا...). 274 و 278 و 292
(وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ). 443
(وَالَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ...). 268
(وَالسَّابِحَاتِ سَبْحاً). 36
(وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوج). 245
(وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ). 110
(وَاللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ). 93
ص: 482
(وَاللَّهُ شَكُورٌ). 462
(وَاللهُ غَنِيٌّ حَليم). 136
(وَاللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ * الَّذِينَ يَبْخَلُونَ وَيَأْمُرُونَ النَّاسَ...). 434
(وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقيم). 322
(وَالنُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنَا). 192
(وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ). 228
(وَإِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ لا إِلهَ إِلا هُوَ). 348
(وَالْيَومِ الْمَوعُودِ). 245
(وَأَنِ اسْتَغْفِرُ وا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُمَتِّعْكُمْ مَتَاعاً حَسَناً...). 240
(وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَى الْحَنَاجِرِ كَاظِمِينَ). 231
(وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ في غَفْلَةٍ وَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ). 247
(وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً). 195
(وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ...). 422
(وَإِنْ تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ). 334 و 336
(وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ ذَلِكَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ). 401
(وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوهَا إِنَّ اللَّهَ لَغَفُورٌ رَحِيمٌ). 450
(وَإِنْ تَعْفُوا وَتَصْفَحُوا وَتَغْفِرُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ). 364
(وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَيْكَ الْبَلاغُ وَاللَّهُ بَصِيرٌ بِالْعِبَادِ). 337
(وَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ غَيْرُ مُعْجِزِي اللَّهِ وَبَشِّرِ...). 336
(وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ). 72
(وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لَّا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ). 69
(وَإِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ). 64 و 237
(وَإِنَّ الدِّينَ لَوَاقِع). 241
(وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ). 324
ص: 483
(وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ). 137
(وَإِنَّكَ لَتَهْدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ). 324
(وَإِنَّما تُوَفَّوْنَ أُجُورَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ...). 188
(وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ). 332
(وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَاحْذَرُوا فَإِنْ تَوَلَّيْتُمْ...). 332 و 337
(وَأَطيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ). 332
(وَأَقِيمُوا الصَّلاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً...). 461
(وَأَكْثَرُهُمُ الْكَافِرُونَ). 104
(وَأَمَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَيُوَفِّيهِمْ أُجُورَهُمْ...). 271
(وَأَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِي الْجَنَّةِ خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ...). 166
(وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنى * وَكَذَّبَ بِالْحُسْنى * فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرِى). 435
(وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ). 235
(وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري...). 271
(وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ * الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ...). 400
(وَتَأْكُلُونَ التُّرَاثَ أَكْلاً لَمَّا * وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمَّا). 371
(وَتَرَكْنَا بَعْضَهُمْ يَوْمَئِذٍ يَمُوجُ فِي بَعْضِ وَنُفِخَ فِي الصُّورِ...). 215
(وَتِلْكَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَما يَعْقِلُها إِلا الْعالِمُونَ). 126
(وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَميعاً أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ). 448
(وَتَوَكَّلْ عَلَى الْحَيِّ الَّذِي لَا يَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ). 39
(وَحَسِبُوا أَلا تَكُونَ فِتْنَةٌ). 398
(وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ...). 61
(وَدَاعِياً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِيراً). 206
(وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ فَنَادِي...). 49
(وَذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرٌ). 170
ص: 484
(وَذَلِكَ يَوْمٌ مَشْهُودٌ). 256
(وَرَبُّكَ الْغَنِيُّ ذُو الرَّحْمَةِ). 137
(وَرضوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ). 189
(وَسَوْفَ يُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا كَانُوا يَصْنَعُونَ). 170
(وَسَيَعْلَمُ الْكُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَى الدَّارِ). 234
(وَسِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها...). 57
(وَصَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُمْ). 119 و 120
(وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِ الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ). 149
(وَعَدَاللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ...). 185
(وَعَدَاللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ). 273
(وَعَدَاللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا...). 189 و 286
(وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّكَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ...). 143
(وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ). 200
(وَعَلَى اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكَّلُونَ). 354
(وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ). 354
(وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً). 403
(وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالْإِيمَانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فِي كِتَابِ اللهِ...). 258
(وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لا تَأْتِينَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَى وَرَبِّي لَتَأْتِيَنَّكُمْ). 151
(وَقَالَ اللَّهُ إِنِّي مَعَكُمْ لَئِنْ أَقَمْتُمُ الصَّلاةَ وَآتَيْتُمُ الزَّكَاةَ...). 460
(وَقِيلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّار)ِ. 129
(وَقَالَ لَهُمْ نَبيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكاً قَالُوا...). 76
(وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرِ لا يُؤْمِنُ...). 224
(وَقالَ مُوسى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ...). 355
(وَقالُوا إِنْ هِيَ إِلا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ). 148
ص: 485
(وَقَالُوا رَبَّنَا عَجِّلْ لَنَا قِطَّنَا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسَابِ). 225
(وَقَالُوا مَا هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا يُهْلِكُنَا إِلا الدَّهْرُ...). 148
(وَقَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْنَاكَ مِنَ الْغَمِّ وَفَتَنَّاكَ فُتُوناً). 397
(وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءَ مَنْثُوراً). 228
(وَقَضَى رَبُّكَ أَلا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَاناً إِمَّا يَبْلُغَنَّ...). 376
(وَكَانَ اللهُ غَنِيًّا حَميداً). 136
(وَكَانَ يَوْماً عَلَى الْكَافِرِينَ عَسِيراً...). 254
(وَكَانُوا يَقُولُونَ أَ إِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ). 149
(وَكَذَلِكَ أَنْزَلْنَاهُ آيَاتٍ بَيِّنَاتِ وَأَنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يُريدُ). 323
(وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِتُنْذِرَ أُمَّ الْقُرَى...). 144
(وَكَفَى بِاللَّهِ حَسيباً). 223
(وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَراً وَرِئَاءَ النَّاسِ...). 269
(وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ قَالُوا سَمِعْنَا وَهُمْ لا يَسْمَعُونَ). 422
(وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ يَبْخَلُونَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ هُوَ خَيْراً...). 433
(وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ...). 446
(وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ). 342
(وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادَى كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَكْتُمْ مَا خَوَّلْنَاكُمْ...). 143
(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةِ مِنْ طِينِ). 93
(وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الأولى فَلَوْ لا تَذَكَّرُون). 236
(وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ). 403
(وَلَقَدْ كُذِّبَتْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ فَصَبَرُوا عَلَى مَا كُذِّبُوا وَأُوذُوا حَتَّى...). 404
(وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ). 323
(وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ يَجْهَلُونَ). 104
(وَلَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْأُولى). 236
ص: 486
(وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ). 79
(وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ). 457
(وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُما يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ...). 457
(وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُواً أَحَدٌ). 349
(وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ...). 299 و 302
(وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ...). 186
(وَلَوْ تَرَى إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقَالُوا يَا لَيْتَنَا نُرَدُّ...). 156
(وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِيًّا لَقَالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَ أَعْجَمِيٌّ...). 326
(وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ). 27
(وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلا يَزَالُونَ مُخْتَلِفِينَ...). 116
(وَلَوْ لا أَنْ تُصِيبَهُمْ مُصيبَةً بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا...). 300
(وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعاً وَكَرْهاً وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ). 327
(وَلَهُ الْحَمْدُ). 83 و 87
(وَلَهُ الْمُلْكُ يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ). 77
(وَلَهَدَيْنَاهُمْ صِرَاطاً مُسْتَقِيماً). 323
(وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ...). 405
(وَلْيَعْفُوا وَلْيَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ). 379
(وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّي...). 124
(وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيِّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ...). 407
(وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّه). 313 و 335
(وَمَا أَصَابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ...). 300 و 303 و 304 و 305 و 307 و 308 و 314
(وَمَا أَمْوَالُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنَا زُلْفى...). 370 و 388
(وَمَا أَنْتَ بِهَادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلَالَتِهِمْ). 338
(وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلا لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ...). 325
ص: 487
(وَمَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَهُوَ يُخْلِفُهُ وَهُوَ خَيْرُ الرَّازِقِينَ). 429
(وَمَا بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ الله). 426
(وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلا يَعْلَمُهَا وَلا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ...). 316
(وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلِأَنْفُسِكُمْ وَمَا تُنْفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ...). 428
(وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ). 87
(وَمَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظاً وَمَا أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكِيلٍ). 337
(وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلا لِيَعْبُدُون). 38 و 115
(وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُما باطِلاً ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا). 113
(وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ). 104
(وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ). 20
(وَما يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ...). 125
(وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ). 74 و 104
(وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ). 294
(وَمَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمُ ابْتِغاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَتَثْبيتاً مِنْ...). 428
(وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ إِذَا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ). 93
(وَمَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَمَا لَهُ مِنْ نُور). 201
(وَمَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سَعِيراً). 191
(وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ). 356
(وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ). 357 و 360
(وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِراً إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ...). 188
(وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ...). 333
(وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاً عَظِيماً). 288
(وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَخْشَ اللَّهَ وَيَتَّقْهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ). 288
(وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ...). 285 و 288
ص: 488
(وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خَالِداً...). 293
(وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ). 432
(وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللهِ وَيَعْمَلْ صَالِحاً يُكَفِّرْ عَنْهُ سَيِّئَاتِهِ...). 262
(وَمَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ...). 317 و 318 و 319 و 331
(وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللَّهَ لَئِنْ آتَانَا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ...). 393
(وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا). 397
(وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلِّ شَيْءٍ وَهُدى وَرَحْمَةً...). 326
(وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا). 232
(وَنُفِخَ فِي الصُّورِ ذَلِكَ يَوْمُ الْوَعِيدِ). 238
(وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ...). 116
(وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ). 88
(وَيَا قَوْمِ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ يَوْمَ التَّنَادِ). 249
(وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ). 205
(وَيَغْفِرْ لَكُمْ). 462
(وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِينَ). 293
(وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ). 238
(وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ مَا لَبِثُوا...). 238
(وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَتَفَرَّقُونَ). 238
(وَيَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِيعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِينَ أَشْرَكُوا أَيْنَ شُرَكَاؤُكُمُ...). 143
(هاؤُمُ اقْرَوا كِتَابِيَه). 249
(هُدى لِلْمُتَّقِينَ). 19 و 419
(هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدى وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ). 326
(هَذَا بَيانٌ لِلنَّاسِ وَهُدى وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِينَ). 325
(هذا ما تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ). 225
ص: 489
(هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَني أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ). 403
(هذَا يَوْمُ الْفَصْلِ الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تُكَذِّبُونَ). 243
(هَذَا يَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاكُمْ وَالْأَوَّلِينَ). 215
(هَلْ نَدُلُّكُمْ عَلى رَجُلٍ يُنَبِّئُكُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ كُلَّ مُمَزَّقٍ...). 148
(هُوَ الَّذِي خَلَقَكُمْ). 91
(هُوَ الَّذي يَبْدَوُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ). 171
(هُوَ اللَّهُ الَّذي لا إِلَهَ إِلا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ). 465
(يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ...). 442
(يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ). 401
(يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلَاقِيهِ). 250
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا). 366 و 377
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ...). 181 و 190
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ...). 182 و 196
(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ...). 445 و 446
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَاذْكُرُوا اللَّه...). 447
(يَا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ارْكَعُوا وَاسْجُدُوا وَاعْبُدُوا رَبَّكُمْ وَافْعَلُوا...). 441
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ...). 447
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ). 29
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ). 332
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ). 425
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا...). 375
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذِى...). 268
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آبَاءَكُمْ وَإِخْوَانَكُمْ أَوْلِيَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا...). 367
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ). 449
ص: 490
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ). 108
(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلا أَوْلادُكُمْ...). 371 و 388
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمْ وَاخْشَوْا يَوْماً لا يَجْزِى وَالِدٌ عَنْ وَلَدِهِ...). 369
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ هَلْ مِنْ خَالِقِ غَيْرُ...). 451
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا...). 170
(يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا...). 325
(يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ). 225
(يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آبَاؤُنَا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ...). 132
(يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهِ غَيْرُهُ). 341
(يا لَيْتَني لَمْ أُوتَ كِتَابِيَة). 250
(يَخْلُقُكُمْ فِي بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقِ فِي ظُلُمَاتِ ثَلَاثِ...). 96
(يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتِ...). 126
(يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلا أَنْ يُتِمَّ نُورَه...). 209
(يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ). 55
(يُضَاعِفَهُ لَكُمْ). 461
(يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ). 263
(يَعْلَمُ خَائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَمَا تُخْفِي الصُّدُورُ). 210
(يَقُولُ الْكَافِرُونَ هَذَا يَوْمٌ عَسِرٌ). 254
(يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ لِيُنْذِرَ يَوْمَ التَّلاقِ). 250
(يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ). 222 و 259
(يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَمَا عَمِلَتْ...). 251
(يَوْمَ تَشَقَّقُ الْأَرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعاً ذَلِكَ حَشْرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ). 261
(يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ * إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ). 371
(الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ...). 63
ص: 491
(يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أَناسِ بِإِمَامِهِمْ). 215
(يَوْمَ نَطْوِي السَّمَاءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْق...). 260
(يَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لا يَخْفَى عَلَى اللهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ...). 77
(يَوْمَ هُمْ عَلَى النَّارِ يُفْتَنُونَ * ذُوقُوا فِتْنَتَكُمْ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ...). 397
(يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِيٌّ وَسَعِيدٌ * فَأَمَّا...). 145
(يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَا ذَا أَجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا...). 214
(يَوْمَ يَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَيَقُولُ مَا ذَا أَجِبْتُمْ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا...). 215
(يَوْمَ يَجْمَعُكُمْ لِيَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِكَ يَوْمُ التَّغَابُنِ). 26
(يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ سِرَاعاً كَأَنَّهُمْ إِلَى نُصُبِ يُوفِضُونَ). 244
(يَوْمَ يَسْمَعُونَ الصَّيْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُرُوج...). 243
(يَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ). 233
(يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ). 233
(يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ...). 32 و 233
(يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمينَ). 232
ص: 492
«الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ علیه السلام مَنْ أَطَاعَهُمْ فَقَدْ». 445
«ابْتَدَأْتَنِي بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ أَنْ أَكُونَ شَيْئاً مَذْكُوراً...». 138
«ابْتَدَعْتَ خَلْقِي مِنْ مَنِي يُمْنَى، ثُمَّ أَسْكَنْتَنِي فِي ظُلُمَاتِ...». 100
«أَبْخَلُ النَّاسِ مَنْ بَخِلَ عَلَى نَفْسِهِ بِمَالِهِ وَخَلَّفَهُ لِوُرَّاثِهِ». 436
«أَبْعَدُ الْخَلَائِقِ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى الْبَخِيلُ الْغَنِيُّ». 436
«أَ تَدْرِي مَا يَقُلْنَ هَؤُلاءِ الْعَصَافِيرُ؟». 72
«أَ تَرَى اللَّهَ أَعْطَى مَنْ أَعْطَى مِنْ كَرَامَتِهِ عَلَيْهِ، وَمَنَعَ مَنْ...». 79
«اتِمَّ الآيَةَ». 109
«أَحَدٌ لا بتَأْوِيل عَدَدٍ، ظَاهِرٌ لا بِتَأْوِيلِ الْمُبَاشَرَةِ...». 350
«أَحْضِرْ مَا عِنْدَكَ مِنْ مَوْجُودٍ». 431
«ادْفَعْهَا إِلَيْهِ». 431
«اِذَا بَلَغَ الرَّجُلُ أَرْبَعينَ سَنَةً وَلَمْ يَغْلِبْ خَيْرُهُ شَرَّهُ قَبَّلَ الشَّيطانُ...». 453
«إِذَا رَأَيْنَا هَؤُلاءِ الَّذِينَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْحَجِّ». 110
«إِذَا لَمْ يَكُنْ لِلَّهِ عَزَّ وَجَلَّ فِي الْعَبْدِ حَاجَةٌ ابْتَلاهُ بِالْبُخْلِ». 435
«إِذَا مَاتَ الرَّجُلُ انْقَطَعَ عَمَلُهُ إِلَّا مِنْ ثَلَاثَةِ: صَدَقَةٍ جَارِيَةِ...». 395
«الإِسْلامُ هُوَ التَّسْلِيمُ». 402
«أَشَدُّ سَاعَاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلاثُ سَاعَاتِ: السَّاعَةُ الَّتِي يُعَايِنُ...». 234
«أُصُولُ الْكُفْرِ ثَلاثَةُ : الْحِرْصُ وَالاسْتِكْبَارُ وَالْحَسَدُ، فَأَمَّا...». 134
«أَقْبَحُ الْبُخْلِ مَنْعُ الْأَمْوَالِ مِنْ مُسْتَحَقِّهَا». 436
«أَكْثِرِ الزَّادَ؛ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِيدٌ، وَأَخْلِصِ الْعَمَلَ؛ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِيرٌ». 124
«اً لا أَعَلِّمُكَ دُعَاءَ لِدُنْيَاكَ وَآخِرَتِكَ وَبَلاغاً لِوَجَعِ عَيْنَيْكَ؟». 110
«أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ التَّوْبَ يُسَبِّحُ، فَإِذَا اتَّسَخَ انْقَطَعَ تَسْبيحُهُ». 73
ص: 493
«أَمَّا التَّوْحِيدُ فَأَنْ لا تُجَوِّزَ عَلَى رَبِّكَ مَا جَازَ عَلَيْكَ». 350
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ...». 135
«أَنْ لا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ أَحَداً». 360
«أَنْ لا يَرَى الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِيمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ إِلَيْهِ». 311
«أَنا وَسيلَتُهُ». 446
«إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ لَيَهْتَمُّ فِي الدُّنْيَا حَتَّى يَخْرُجَ...». 309
«إِنَّ الْغِنَى وَالْعِزَّ يَجُولانِ ، فَإِذَا ظَفِرَا بِمَوْضِع ...». 359
«إِنَّ الْقَلْبَ لَيَتَرَجَّجُ فِيمَا بَيْنَ الصَّدْرِ وَالْحَنْجَرَةِ...». 319
«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُوراً قَبْلَ». 202
«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُبْغِضُ الْقِيلَ وَالْقَالَ، وَإِضَاعَةَ الْمَالِ...». 78
«إِنَّ اللَّهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصٍ». 409
«إِنَّ الْمُؤْمِنَ لا يَكُونُ سَجِيَّتُهُ الْكَذِبَ وَالْبُخْلَ». 437
«إِنَّ النَّاسَ عَبِيدُ الدُّنْيَا وَالدِّينُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهم». 179
«إِنَّ أَصْحَابَ التَّنَاسُخِ قَدْ خَلَّفُوا وَرَاءَهُمْ مِنْهَاجَ الدِّينِ». 159
«إِنَّ رَسُولَ الله صلی الله علیه واله وسلم كَانَ يَتُوبُ إلَى اللَّه ويَسْتَغْفِرُه فِي». 305
«إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقَّاً، وَإِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى». 377
«إِنَّ مِنْ عِبَادِيَ الْمُؤْمِنِينَ مَنْ لا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى...». 391
«إِنَّهُ لَيْسَ لأَنْفُسِكُمْ ثَمَنَّ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلا...). 221
«انْقُصْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَشِيئَتِهِ». 68
«إِيَّاكُمْ وَالْبُخْلَ». 436
«أَنْطَقَ اللَّهُ لِي مَا طَهُرَ مِنَ السُّمُوكِ، وَأَصْمَتَ عَنِّي مَا...). 68
«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَاشْتَقَهُ مِنْ جَلالِ عَظَمَتِهِ». 197
«أَوْلِيَاءُ اللَّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَعَلِيٌّ وَالْحَسَنُ...». 175
«الْإِيمَانُ أَنْ يُطَاعَ اللَّهُ فَلا يُعْصَى». 278
«الْإِيمَانُ شَجَرَةٌ أَصْلُهَا الْيَقِينُ وَفَرْعُهَا التَّقَى». 418
«الْإِيمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ، وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَعَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ». 174
«اللَّهُمَّ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ يَتَوَلّاهُ وَيُحِبُّهُ، وَأَبْعِدُهُ...». 216
ص: 494
«اللَّهُمَّ ارْزُقْ ثَعْلَبَةَ مَالاً». 392
«اللَّهُمَّ قِنِي شُحَّ نَفْسِي». 432
«بأبى أنت و امي يابن رسول الله أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي...». 208
«بِحَقِّ هَذِهِ الْأَقْسَامِ الَّتِي أَقْسَمْتَ بِهَا عَلَيَّ مَتَى أَتَاكَ...». 431
«الْبُخْلُ بِإِخْرَاج مَا افْتَرَضَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مِنَ...». 436
«الْبُخْلُ يُوجِبُ الْبَغْضَاءَ». 436
«الْبَخِيلُ خَازِنٌ لِوَرَثَتِهِ». 436
«الْبُرْهَانُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه واله وسلم وَالنُّورُ على علیه السلام». 200
«بَيَانُ وَشِفَاءٌ لِلْمُتَّقِينَ مِنْ شِيعَةِ مُحَمَّدٍ وَعَلِيّ...». 419
«بَيْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله وسلم فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ لَقِيَهُ رَكْبٌ...». 176
«تَقَرَّبُوا إِلَيْهِ بِالْإِمَام». 446
«تَقُولُ فِي دُبُرِ الْفَجْرِ وَدُبُرِ الْمَغْرِبِ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ...». 111
«التَّقَى رَئيسُ الأَخْلاق». 418 و 420
«تُوَالِي أَوْلِيَاءَ اللَّهِ، وَتُعَادِي أَعْدَاءَ اللَّهِ، وَتَكُونُ...». 175
«ثُمَّ تَقُومُ فَتُومِي بِيَدِكَ إِلَى الشُّهَدَاءِ وَتَقُولُ ...». 290
«جَاءَ الْفُقَرَاءُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه واله وسلم فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ الْأَغْنِيَاءَ...». 50
«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه واله وسلم فَقَالَ: عَلّمْنِي عَمَلاً يُحِبُّنِي اللهُ». 44
«حُبُّ الْمَالِ سَبَبُ الْفِتَنِ». 438
«حُبُّ الْمَالِ وَالشَّرَفِ يُنْبِتَانِ النِّفَاقَ فِي الْقَلْبِ كَمَا...». 438
«حُبُّ الْمَالَ يُفْسِدُ الْمَالَ». 438
«حُبُّ الْمَالِ يُقَوِّي الْأَمَالَ وَيُفْسِدُ الْأَعْمَالَ». 438
«حُبُّ الْمَالِ يُوهِنُ الدِّينَ وَيُفْسِدُ الْيَقِينَ». 438
«خَرَجَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيّ عليهما السلام عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ!...». 115
«خَلَّتَانِ لا تَجْتَمِعَانِ في قَلْبِ مُؤْمِنٍ: سُوءُ الْخُلُقِ وَالْبُخْلُ». 435
«خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقينَ». 206
«دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه واله وسلم وَعِنْدَهُ أَبَيُّ بْنُ كَعْبٍ...». 206
«الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٌ لا دَارُ مَقَرٌ، وَالنَّاسُ فِيهَا...». 220
ص: 495
«دِينُ اللَّهِ اسْمُهُ الإِسْلامُ، وَهُوَ دِينُ اللهِ...». 277
«الدُّنْيَا سُوقُ الآخِرَةِ وَالنَّفْسُ تَاجِرَةٌ، وَاللَّيْلُ وَالنَّهَارُ رَأْسُ». 168
«الدُّنْيَا سُوقٌ رَبِحَ فِيهَا قَوْمٌ وَخَسِرَ آخَرُونَ». 169
«الدُّنْيَا مَزْرَعَةُ الأَخِرَةِ». 168
«رِضاً بِقَضَائِكَ، وَتَسليماً لِأمْرِكَ، وَلا مَعْبودَ سِوَاكَ...». 361
«سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِيلِ، سُبْحَانَ مَنْ لا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا...». 53
«سُبْحَانَ مَنْ يُحْصِي عَدَدَ الذَّنُوبِ سُبْحَانَ مَنْ لا يَخْفَى عَلَيْهِ...». 48
«سَرَائِرَكُمْ هِيَ أَعْمَالُكُمْ مِنْ الصَّلاةِ وَالزَّكَاةِ...». 259
«شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ...». 276
«شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلَّا اللهُ وَأَنَّ مُحَمَّد صلی الله علیه واله وسلم رَسُولُ اللَّهِ». 277
«ظِلُّ النُّورِ أَبْدَانٌ نُورَانِيَّةٌ بِلا أَزْوَاحٍ ، وَكَانَ مُؤَيَّداً...». 203
«عَالِمٌ يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِينَ أَلْفَ عَابِدِ». 127
«عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْل أَنْ تُزَنُوا...». 229
«العِلْمُ نُوْرٌ يَقْذِفُهُ اللهُ فِي قَلْب مَنْ يَشَاءُ». 210
«عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِي وَلَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى...). 118
«فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ...). 19
«فَأَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ». 252
«فَبِالْيَقِينِ أَقْطَعُ لَوْلا مَا حَكَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِيبِ ...». 280
«فَبَلَغَ ذَلِكَ الْأَغْنِيَاءَ فَصَنَعُوهُ، قَالَ: فَعَادَ الْفُقَرَاءُ إِلَى...». 51
«فَحَاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ ، فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ الْأَنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُكَ». 230
«فُزْتُ وَرَبِّ الْكَعْبَةِ». 290
«فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَى الْعَابِدِ كَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَى سَائِرِ...». 126
«فَقُلْتُ: وَمَا التَّوَكُلُ عَلَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ؟ فَقَالَ: الْعِلْمُ...). 358
«فَلَوْ مَتَلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمُ...». 230
«فَمَنْ وَالَى هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَإِلَى أَوْلِيَاءَ اللَّهِ وَكَانَ مَعَ...». 176
«فَنَحْنُ الَّذِينَ لَا نَأْسَى عَلَى مَا فَاتَنَا مِنْ أَمْرِ الدُّنْيَا، وَلَا...». 304
«قَالَ أَبُو جَعْفَرِ علیه السلام: إِنَّ النُّطْفَةَ تَكُونُ فِي الرَّحِمِ أَرْبَعِينَ يَوْماً...». 96
ص: 496
«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام: الْمُؤْمِنُ الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ...». 127
«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ: وَما أَصَابَكُمْ». 308
«قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه واله وسلم خَيْرُ آيَةٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ هَذِهِ الأيَةُ...». 307
«قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه واله وسلم: سَيَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ...». 270
«قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه واله وسلم: قَالَ اللهُ عَزَّوَجَلَّ: مَا مِنْ عَبْدِ أُرِيدُ...». 309
«قَالَ رَسُولُ اللهِ صلی الله علیه واله وسلم لجَبْرَئِيلَ علیه السلام: عِظْنِي، فَقَالَ: يَا مُحَمَّدُ!...». 423
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله وسلم: مَا يَزَالُ الْهَمُ وَالْغَمُ بِالْمُؤْمِن حَتَّى مَا...». 308
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَخْلَصَ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ، وَجَعَلَ قَلْبَهُ سَليماً...». 452
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ أَسْلَمَ وَكَانَ رِزْقُهُ كَفَافاً، وَصَبَرَ عَلَى ذَلِكَ ». 453
«قَهَرَ بِعِزَّتِهِ الْأَعِزَّاءَ، وَتَوَاضَعَ لِعَظَمَتِهِ الْعُظَمَاءُ...». 342
«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیهما السلام... كَانَ يُقَبِّلُ الصَّدَقَةَ قَبْلَ أَنْ...». 431
«كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِب علیه السلام يَخْطُبُ بِالنَّاسِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ عَلَى...». 66
«كَانَ يُوسُفُ علیه السلام أَحْسَنَ وَلَكِنَّنِي أَمْلَحُ». 85
«كِتَابُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلَى أَرْبَعَةِ أَشْيَاءَ: عَلَى». 196
«كَلَامُكُمْ نُورٌ وَأَمْرُكُمْ رُشْدٌ وَوَصِيَّتُكُمُ التَّقْوَى...». 207
«كُلُّ شَيْءٍ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ، وَإِنَّا لَنَرَى أَنَّ تَنقُضَ الْجِدَارِ هُوَ...». 72
«كُلُّ مَوْلُودِ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ إِلَّا أَنْ أَبَوَيْهِ». 103
«كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ، وَنُوراً فِي ظُلُمَاتِ...». 208
«لا أَفْلَحَ قَوْمٌ اشْتَرَوْا مَرْضَاةَ...». 453
«لأ، مِنْ آبَائِهِمُ الْمُؤْمِنِينَ، لا يُعَلِّمُونَهُمْ شَيْئاً مِنَ...». 374
«لِأَنَّ مَا سِوَى الْوَاحِدِ مُتَجَنِّى وَاللَّهُ وَاحِدٌ لا مُتَجَزِّىُ...». 351
«لا يَثْبُتُ لَهُ الإِيمَانُ إِلَّا بِالْعَمَلِ وَالْعَمَلُ مِنْهُ». 277
«لا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ؛ لِأَنَّهُ...». 406
«لكلّ شيء كنية وكنية الكذب الزعم». 142
««لِلدَّابَّةِ عَلَى صَاحِبِهَا سِتَّةُ حُقُوق: لا يُحَمِّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا». 72
«لَمَّا أُدْخِلَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عليهما السلام عَلَى يَزِيدَ لَعَنَهُ اللَّهُ نَظَرَ...». 303
«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ الْجَنَّةَ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ الْعَرْشِ، ثُمَّ...». 201
ص: 497
«لَيْسَتْ هَذِهِ الْآيَةُ فِينَا؛ إِنَّ فِينَا قَوْلَ اللَّهِ...». 315
«لَيْسَ يَتْبَعُ الرَّجُلَ بَعْدَ مَوْتِهِ مِنَ الْأَجْرِ إِلَّا ثَلَاثُ...». 396
«مَا الْفِتْنَةُ؟». 407
«مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ». 252
«مَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟». 252
«مَا ذِثْبَانِ ضَارِيَانِ فِي غَنَمٍ لَيْسَ لَهَا رَاعٍ هَذَا فِي أَوَّلِهَا...». 389
«مَا زَالَ الزُّبَيْرُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى أَدْرَكَ فَرْخُهُ فَنَهَاهُ عَنْ رَأْيِهِ». 391
«مَا شَرٌّ بِشَرٌ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ، وَمَا خَيْرٌ بِخَيْرِ بَعْدَهُ...». 375
«مَا مِنْ طَيْرِ يُصَادُ فِي الْبَرِّ وَلا فِي الْبَحْرِ، وَلا يُصَادُ شَيْء...». 71
«مَا مِنْ عَبْدِ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلا أَرَى مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ...». 221
«الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ». 390
«مَتِّجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ، اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ، وَرَبحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ». 168
«مُحَمَّدٌ وَعَلِيٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ...». 202
«مَعَاشِرَ النَّاسِ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَعَلِيّاً وَالأَئِمَّةَ...». 290
«المَرْأُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ». 252
«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ قَالَ: الْإِيمَانُ قَوْلٌ بِلا عَمَلِ». 277
«مَنْ أُعْطِيَ التَّوَكُلَ أَعْطِيَ الْكِفَايَةَ». 359
«مَنِ اهْتَمَ بِرِزْقِ غَدِ لَمْ يُفْلِحْ أَبَداً». 452
«مَنْ أَدَّى زَكَاةَ مَالِهِ وُقِيَ شُحَ نَفْسِهِ». 432
«مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَعَمِلَ بِهِ وَعَلَّمَ لِلَّهِ دُعِيَ فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ...». 127
«مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ ذَلَّتْ لَهُ الصِّعَابُ، وَتَسَهَّلَتْ عَلَيْهِ...». 358
«مَنْ تَوَكَّلَ عَلَى اللَّهِ لا يُغْلَبُ، وَمَنِ اعْتَصَمَ...». 359
«مَنْ خَصْمُكَ حَتَّى أَنْتَصِفَ لَكَ مِنْهُ؟». 430
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى النَّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ». 358
«مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ». 347
«مَنْ غَلَبَ عَقْلُهُ هَوَاهُ أَفْلَحَ». 453
«مَنْ قَالَ بِالتَنَاسُخ فَهُوَ كَافِرٌ...». 157 و 158
ص: 498
«مَنْ قَالَ حِينَ يُمْسِي ثَلاثَ مَرَّاتٍ: فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ...». 44
«مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَبِحَمْدِهِ مِائَةَ مَرَّةٍ حِينَ يُصْبِحُ وَ...». 53
«مَنْ قَرَأَ بِالْمُسَبَّحَاتِ كُلِّهَا قَبْلَ أَنْ يَنَامَ لَمْ يَمُت...». 31
«مَنْ قَرَأَ سُورَةَ التَّغَابُنِ دُفِعَ عَنْهُ مَوْتُ الْفُجْأَةِ». 31
«مَنْ قَرَأَ سُورَةَ التَّغَابُنِ فِي فَرِيضَةِ كَانَتْ شَفِيعَةً لَهُ يَوْمَ...». 31
«نَظَرَ النَّبِيُّ صلی الله علیه واله وسلم إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي علیهما السلام وَهُوَ...». 209
«نَعَمْ، الْإِيمَانُ لا يَكُونُ إِلَّا بِعَمَلِ وَالْعَمَلُ...». 276
«نَعَمْ لا بَأْسَ بِهَذَا». 75
«النور ظاهر بنفسه مظهر لغيره». 193
«النُّورُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَالأَئِمَّةُ». 200
«نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه واله وسلم عَنْ أَنْ تُوسَمَ الْبَهَائِمُ فِي وَجْهِهَا، وَأَنْ...». 71
«وَإِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ، وَبَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ...». 25
«وَأَنَّ أَزْوَاحَكُمْ وَنُورَكُمْ وَطِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ...». 207
«وَأَنْتُمْ نُوْرُ الْأَخْيَارِ وَهُدَاةُ الأَبْرَارِ». 206
«وَأَيُّ شَيْءٍ أَشَدُّ مِنْ شُح النَّفْسِ؛ إِنَّ اللَّهَ...». 432
«وَذَلِكَ أَنَّ الرَّجُلَ كَانَ إِذَا أَرَادَ الْهِجْرَةَ إِلَى...». 364
«وَكَانَ سَلْمَانُ فِي الْعَاشِرَةِ وَأَبُو ذَرّ فِي التَّاسِعَةِ...». 184
«وَكَانَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ عَوَارِي ، وَأَنَّهُمْ مَالِكُونَ مَجَازاً ...»
«وَلا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَقَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً». 331
«وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ». 87
«وَلايَةٌ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبِ علیه السلام الْحَبْلُ الَّذِي قَالَ...». 180
«وَلَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأنْوَاعِ الشَّدَائِدِ». 408
«وَيْحَكَ إِنَّهَا كَائِنَةٌ، فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟». 252
«وَيْلٌ لِأَوْلادِ آخِرِ الزَّمَانِ مِنْ آبَائِهِمْ». 373
«هُدى بَيَانٌ مِنَ الضَّلالَةِ، لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يَتَّقُونَ...». 419
«هُوَ تَعْظِيمُ جَلالِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَتَنْزِيهُهُ عَمَّا قَالَ فِيهِ كُلُّ...». 54
«هُوَ قَوْلُ الرَّجُلِ: لَوْ لَا فُلانٌ لَهَلَكْتُ، وَلَوْ لَا فُلانٌ لَأَصَبْتُ...». 75
ص: 499
«يَا أَبَا خَالِدٍ؛ النُّورُ وَاللَّهِ الأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدِ...». 198
«يَا أَبَاذَرَ! الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَا كَرَةِ الْعَالِم أَحَبُّ إِلَى...». 128
«يَا أَبَاذَرٌ! حُبُّ الْمَالِ وَالشَّرَفِ مُذْهِبٌ لِدِينِ الرَّجُلِ». 437
«يَا أَبَاذَرٌ! مَنْ لَمْ يُبَالِ مِنْ أَيْنَ اكْتَسَبَ الْمَالَ لَمْ...». 390
«يَا ثَعْلَبَةُ! قَلِيلٌ تُؤدِّي شُكْرَهُ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ لا تُطِيقُهُ». 392
«يَا جَابِرُ! إِنَّ اللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ خَلَقَ مُحَمَّداً صلی الله علیه واله وسلم وَعِتْرَتَهُ...». 202
«يَا حُمْرَانُ! أَصَابَهُمْ مَا أَصَابَهُمْ مِنَ الْمَصَائِبِ بِغَيْرِ...». 306
«يَا عَائِشَةُ! اغْسِلي هَذَيْنِ الثَّوْبَيْنِ». 73
«يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ! الْإِيمَانُ عَشْرُ دَرَجَاتِ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّم...». 184
«يَا عَبْدَ الْعَزِيزِ! إِنَّ الْإِيمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّم...». 182
«يَا عَلِيُّ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَتَعَالَى خَلَقَنِي وَإِيَّاكَ مِنْ نُورِهِ...». 200
«يَا عَلِيُّ! مَا عَرَفَ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَيْرِي وَغَيْرُكَ، وَمَا...». 59
«يَا مَوْلايَ! أَنْتَ الَّذِي مَنَنْتَ، أَنْتَ الَّذِي أَنْعَمْتَ...». 139
«يَا وَيْحَ ثَعْلَبَةَ! يَا وَيْحَ ثَعْلَبَةَ». 393
«يَا هَمَّامُ! اتَّقِ اللَّهَ وَأَحْسِنْ فَ (إِنَّ اللهَ مَعَ الَّذِينَ اتَّقَوْا)...». 135
«يَأْتِي صَاحِبُ الْعِلْمِ قُدَّامَ الْعَابِدِ بِرَبْوَةِ مَسِيرَةَ خَمْسِ مِائَةِ عَامٍ». 128
«يَأْتي عَلَى النَّاسَ زَمَانٌ يَكُونُ هَلَاكُ الرَّجُلِ عَلَى يَدِ...». 368
«يَتَصَدَّقُ كُلَّ يَوْمٍ بِرَغِيفِ عَلَى الْمَسَاكِينِ، وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ...». 52
«يُخْلَصُونَ كَمَا يُخْلَصُ الذَّهَبُ». 407
«يُسَبِّحُ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ كُلَّ يَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ إِلَى تَمَامِ ثَلاثِينَ يَوْماً». 53
«يُسَبِّحْنَ رَبَّهُنَّ وَيَطْلُبْنَ رِزْقَهُنَّ». 72
«يُفْتَنُونَ كَمَا يُفْتَنُ الذَّهَبُ». 407
«يُؤْتى بِرَجُل يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَيُقَالُ: أَكَلَ عِيَالَهُ حَسَنَاتِهِ». 368
«يَوْمَ التَّلاقِ يَوْمٌ يَلْتَقِي أَهْلُ السَّمَاءِ وَأَهْلُ». 222
ص: 500
1- اثبات الهداة: محمد بن حسن شیخ حر عاملی، نشر موسسه ی اعلمی بیروت، چاپ اول، سال 1425 ق.
2- احتجاج: احمدبن علی طبرسی، نشر مرتضی مشهد، چاپ اول، سال 1403 ق.
3- احکام قرآن: احمدبن علی جصاص، نشر دار الکتب العلمیة بیروت، چاپ اول، سال 1415 ق.
4- احياء العلوم: ابو حامد محمد غزالی، نشر دار الکتاب العربی بیروت، چاپ اول.
5- اختصاص: محمدبن محمد مفید، نشر کنگره ی شیخ مفید قم، چاپ اول، سال 1413 ق.
6 - اختيار معرفة الرجال رجال کشی: محم بن عمر کشی، نشر موسسه ی نشر دانشگاه مشهد، چاپ اول، سال 1409 ق.
7- ارشاد: محمدبن محمد مفید، نشر کنگره شیخ مفید قم، چاپ اول، سال 1413 ق.
8-ارشاد القلوب: حسن بن محمد دیلمی، نشر شریف رضی قم، چاپ اول، سال 1412 ق.
9- اعراب القرآن (نحاس): ابو جعفر احمدبن محمد نحاس، نشر دارالکتب العلمية بیروت، چاپ اول، سال 1421ق.
10- اعلام الدين: حسن بن محمد دیلمی، نشر موسسه ی آل البيت علیهم السلام قم، چاپ اول، سال 1413 ق.
ص: 501
11- اعلام الوری: فضل بن حسن طبرسی، نشر موسسه ی آل البيت علیهم السلام قم، چاپ اول، سال 1417 ق.
12- اقبال: على بن موسى بن طاووس، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول، سال 1376 ش.
13- الاوائل: سلیمان بن احمد طبرانی، نشر موسسه ی رسالت بیروت، چاپ اول، سال 1403 ق.
14- الايقاظ من الهجعة: محمدبن حسن شیخ حر عاملی، نشر نوید تهران، چاپ اول، سال 1362 ش.
15- امالی: ابو جعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه، مشهور به «شیخ صدوق»، نشر موسسه ی اعلمی بیروت، چاپ پنجم، سال 1400 ق.
16- امالی: شیخ الطائفه ابو جعفر محمدبن حسن طوسی، نشر دار الثقافه للطباعة والنشر، چاپ اول، سال 1414 ق.
17- انوار التنزيل: عبدالله بن عمر بیضاوی، نشر دار احیاء تراث عربی بیروت، چاپ اول، سال 1418 ق.
18- بحار الانوار: علامه محمدباقر مجلسی، نشر داراحیاء التراث العربي بيروت، چاپ دوم، سال 1403 ق.
19- بصائر الدرجات: محمدبن حسن صفار، نشر کتابخانه ی آیت الله العظمی مرعشی نجفی قم، چاپ دوم، سال 1404 ق.
20- البلد الامين: ابراهيم بن على عاملی کفعمی، نشر موسسه ی اعلمی للمطبوعات بیروت، چاپ اول، سال 1418 ق.
21- بیان الادیان: ابو المعالی محمد حسینی علوی، نشر روزنه، چاپ اول، سال 1376 ش.
22- تاج العروس: محمد مرتضی حسینی زبیدی، نشر دار الفکر بیروت، چاپ اول، سال 1414 ق.
ص: 502
23- تاریخ بغداد: احمدبن علی معروف به «خطیب بغدادی»، نشر دارالکتب العلمية بیروت، چاپ اول، سال 1417 ق.
24- تاریخ مدينة دمشق: على بن حسن بن هبة الله معروف به «ابن عساکر»، نشر دار الفكر للطباعة و النشر بيروت، سال 1415 ق.
25- تبصره العوام: سید مرتضی بن داعی حسنی رازی، نشر اساطیر، چاپ دوم، سال 1364 ش.
26- تجريد الاعتقاد: خواجه نصیرالدین طوسی، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول، سال 1407 ق.
27- تحف العقول: حسن بن على بن شعبه حرانی، نشر جامعه ی مدرسین قم، چاپ دوم، سال 1363 ق.
28- تحفة السنيّة: سید عبدالله جزایری، نسخه ی مخطوطه.
29- ترغیب و ترهیب: عبدالعظیم منذری، نشر دار الفكر للطباعة والنشر والتوزيع بیروت، سال 1408.
30- تسلية المجالس و زينة المجالس: محمدبن ابی طالب حسینی موسوی، نشر موسسه ی معارف الاسلامية قم، چاپ اول، سال 1418 ق.
31- تصنيف غرر الحكم: عبد الواحدبن محمد تمیمی آمدی، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول، 1366 ش.
32- تفسير ابن كثير: اسماعيل بن كثير قرشی دمشقی، نشر دار المعرفة للطباعة و النشر بيروت، سال 1412 ق.
33- تفسیر ابوالفتوح رازی روض الجنان: حسين بن على ابو الفتوح رازی، نشر بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی مشهد، چاپ اول، سال 1408 ق.
34- تفسير الكشف و البيان: احمدبن ابراهیم ثعلبی، نشر دار احياء التراث العربی، سال 1422 ق.
ص: 503
35- تفسير الميزان: سید محمد حسین طباطبایی، نشر جامعه ی مدرسین قم، چاپ پنجم، سال 1417 ق.
36- تفسیر برهان: هاشم بن سلیمان بحرانی، نشر بنیاد بعثت تهران، چاپ اول، سال 1416 ق.
37- تفسیر تبیان: شیخ الطائفه ابو جعفر محمدبن حسن طوسی، نشر دار احیاء تراث عربی بیروت، چاپ اول، سال 1409 ق.
38- تفسیر درّ منثور: عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، نشر کتابخانه ی آیت الله العظمی مرعشی نجفی قم، چاپ اول، سال 1404 ق.
39- تفسیر روح البیان: اسماعیل حقی بروسوی، نشر دار الفکر بیروت.
40- تفسیر صافی: ملا محسن فیض کاشانی، نشر کتابخانه ی صدر تهران، چاپ دوم، سال 1416 ق.
41- تفسير صراط المستقيم: سید حسین بروجردی، نشر موسسه ی انصاریان قم، چاپ اول، سال 1416 ق.
42- تفسیر عیاشی: محمدبن مسعود عیاشی، ط / چاپخانه ی علمیه ی تهران، چاپ اول، سال 1380 ق.
43- تفسير غرائب القرآن: حسن بن محمد نیشابوری، نشر دارالكتب العلمية بیروت، چاپ اول، سال 1416 ق.
44- تفسیر فخر رازی (مفاتيح الغيب): محمدبن عمر فخر رازی، نشر دار احیاء التراث العربی بیروت، چاپ سوم، سال 1420 ق.
45- تفسیر فرات کوفی: فرات بن ابراهيم بن فرات کوفی، نشر وزارت ارشاد اسلامی تهران، چاپ اول، سال 1410 ق.
46- تفسیر قمی: علی بن ابراهیم قمی، نشر دارالکتاب قم، چاپ سوم، سال 1363 ش.
ص: 504
47- تفسير كنز الدقائق: محمدبن محمد رضا قمی مشهدی، نشر وزارت ارشاد اسلامی تهران، چاپ اول، سال 1368 ش.
48- تفسير مجمع البيان: فضل بن حسن طبرسی، نشر ناصر خسرو تهران، چاپ سوم، سال 1372 ش.
49- تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام: حسن بن علی امام یازدهم علیه السلام. نشر مدرسه ی امام مهدی علیه السلام قم، چاپ اول، سال 1409 ق.
50- تفسير نور الثقلين: عبد على بن جمعه عروسی حویزی، نشر اسماعیلیان قم، چاپ چهارم، سال 1415 ق.
51- توحید: ابو جعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق»، نشر جامعه مدرسین قم، چاپ اول، سال 1398 ق.
52- تهذيب الاحكام: شيخ الطائفه ابو جعفر محمدبن حسن طوسی، نشر دار الكتب اسلامیه تهران، چاپ چهارم، سال 1407 ق.
53- ثواب الاعمال: ابو جعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق»، نشر دار شریف رضی قم، چاپ دوم، سال 1406 ق.
54- جامع الاخبار: محمدبن محمد شعیری، ط / چاپخانه ی حیدریه ی نجف، چاپ اول.
55- جامع السعادات: محمد مهدی نراقی، ط / مطبعه ی نعمان نجف اشرف.
56- الجامع الصغير: جلال الدین سیوطی، نشر دار الفکر للطباعة والنشر بيروت، چاپ اول، سال 1401 ق.
57- الجامع لاحكام القرآن: محمدبن احمد قرطبی، نشر ناصرخسرو تهران، چاپ اول سال 1364 ش.
58- حکمت متعالیه: صدر الدین محمدبن ابراهیم شیرازی معروف به ملّا صدرا، نشر داراحیای تراث، چاپ سوم، سال 1981.
ص: 505
59- حلية الاولياء: ابو نعیم احمدبن عبد الله اصفهانى، نشر دار أمّ القراء للطباعة والنشر قاهره، چاپ اول.
60- الخرائج و الجرائح: قطب الدین راوندی، نشر موسسه ی امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قم، چاپ اول، سال 1409 ق.
61- خصال: ابو جعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق»، نشر جامعه مدرسین قم، چاپ اول، سال 1362 ش.
62- الدرّة الباهرة: محمدبن مکی شهید اول، نشر زائر قم، چاپ اول، سال 1379 ش.
63- دعوات: قطب الدين سعيدبن هبة الله راوندی، نشر مدرسه ی امام مهدی 7 قم، چاپ اول، سال 1407 ق.
64- دیوان امیرالمومنین علیه السلام: حسین بن معین الدین میبدی، نشر دار ندای اسلام للنشر قم، چاپ اول، سال 1411 ق.
65- الروضه في فضائل امیرالمومنين علیه السلام: شاذان بن جبرئیل قمی، چاپ اول، سال 1423 ق.
66- روضة الواعظين: محمدبن احمد فتال نیشابوری، نشر رضی قم، چاپ اول، سال 1375 ش.
67- زبدة التفاسير: ملّا فتح الله کاشانی، نشر بنیاد معارف اسلامی قم، چاپ اول، سال 1423 ق.
68۔ سنن ابن ماجه: محمدبن یزید قزوینی، نشر دار الفکر للطباعة والنشر والتوزيع.
69- سنن ابی داود: سلیمان بن اشعث سجستانی، نشر دار الفكر للطباعة والنشر و التوزيع، چاپ اول، سال 1410 ق.
70- سنن ترمذی: محمدبن عیسی بن سوره ی ترمذی، نشر دار الفكر للطباعة و النشر بيروت، چاپ دوم، سال 1403 ق.
71- سنن کبری: احمدبن حسین بیهقی، نشر دار الفکر.
ص: 506
72- شرح المقاصد: سعدالدین تفتازانی، نشر دار المعارف النعمانیه پاکستان، چاپ اول، سال 1401 ق.
73- شرح المقاصد: سعد الدين تفتازانی، نشر شریف الرضی، چاپ اول، سال 1409 ق.
74- شرح المواقف: قاضی جرجانی، ط / مطبعة السعادة مصر، چاپ اول، سال 1325 ق.
75- شرح شفا: ملا علی قاری قاضی عیاض، نشر دارالکتب العلمیة، چاپ اول، سال 1421 ق.
76- شرح نهج البلاغه: عزّالدين ابو حامد ابن ابى الحديد، نشر دار احیای کتب عربیه، چاپ اول، سال 1378 ق.
77- شعر و شعرا: عبدالله بن مسلم معروف به «ابن قتیبه ی دینوی» ط / چاپخانه دار الحدیث، سال 1427 ق.
78- شفا (طبيعيات): شيخ الرئيس ابن سينا، نشر كتابخانه ی آیت الله العظمی مرعشی نجفی قم، سال 1404 ق.
79- شواهد التنزيل: عبيدالله بن عبدالله حسکانی، نشر مجمع احياء الثقافة الاسلامية تهران، چاپ اول، سال 1411 ق.
80- صحيح ابن حبان: محمدبن حبان، نشر موسسه رسالت، چاپ دوم، سال 1414 ق.
81- صحيح بخاری: محمدبن اسماعیل بخاری، نشر دار الفكر للطباعة والنشر بیروت، سال 1401 ق.
82- صحیح مسلم: مسلم بن حجاج نیشابوری، نشر دار الفکر بیروت.
83- طرائف: علی بن موسی بن طاووس، ط / چاپخانه ی خیام قم، چاپ اول، سال 1399 ق.
ص: 507
84- عدّة الداعي: احمدبن محمدبن فهد حلی، نشر دارالکتب الاسلامیة، چاپ اول، سال 1407 ق.
85- العدد القويه: ابو منصور حسن بن يوسف بن مطهر علامه حلّی، نشر کتابخانه ی آیت الله العظمی مرعشی نجفی قم، چاپ اول، سال 1408 ق.
86- العقد النضيد والدر الفريد: محمدبن حسن قمی، نشر دار الحدیث، چاپ اول، سال 1423 ق.
87- علل الشرائع: ابو جعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق»، نشر کتاب فروشی داوری قم، چاپ اول، سال 1385 ش.
88- علم اليقين: ملّا محسن فیض کاشانی، نشر بیدار، چاپ اول، سال 1418 ق.
89- عوالى اللئالي: محمدبن على بن ابراهیم احسائی معروف به «ابن ابی جمهور»، نشر دار سید الشهدا علیه السلام قم، چاپ اول، سال 1405 ق.
90- عيون اخبار الرضا علیه السلام: ابو جعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق»، نشر جهان تهران، چاپ اول، سال 1378 ق.
91- غرر الاخبار: حسن بن محمد دیلمی، نشر دلیل ما قم، چاپ اول، سال 1427 ق.
92- غیبت نعمانی: محمدبن ابراهيم بن ابی زینب، نشر صدوق تهران، چاپ اول، سال 1397 ق.
93- فتح القدير: محمدبن على شوکانی، نشر دار الكلم الطيب بيروت، چاپ اول، سال 1414 ق.
94- فرهنگ فرق اسلامی: محمد جواد مشکور، نشر آستان قدس رضوی، چاپ دوم، سال 1372 ش.
95- فصول المهمه: محمدبن حسن شیخ حرّ عاملی، نشر موسسه ی معارف اسلامی امام رضا علیه السلام قم، چاپ اول، سال 1418 ق.
ص: 508
96- الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا علیه السلام: منسوب به على بن موسی امام هشتم علیه السلام، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام مشهد، چاپ اول، سال 1406 ق.
97- قصص الانبياء علیهم السلام: قطب الدین راوندی، نشر مرکز پژوهش های اسلامی مشهد، چاپ اول، سال 1409 ق.
98- قوت القلوب: ابى طالب مکی، نشر دار الكتب العلمیة بیروت، چاپ اول، سال 1417 ق.
99- کافی: محمدبن يعقوب بن اسحاق کلینی، نشر دارالکتب الاسلامية تهران، چاپ چهارم، سال 1407 ق.
100- كامل الزيارات: جعفربن محمدبن قولویه، نشر دار مرتضویه ی نجف اشرف، چاپ اول، سال 1356 ش.
101- كتاب الفتوح: احمدبن اعثم کوفی، نشر دار اضواء، چاپ اول، سال 1411ق.
102- الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل: محمود زمخشری، نشر دارالکتاب العربی بیروت، چاپ سوم، سال 1407 ق.
103- كشف الاسرار: احمدبن محمد میبدی، نشر امیر کبیر تهران، چاپ پنجم، سال 1371 ش.
104- كشف الغمّه: علی بن عیسی اربلی، نشر بنی هاشمی تبریز، چاپ اول، سال 1381 ق.
105- كشف المراد: ابو منصور حسن بن يوسف بن مطهر علامه حلّی، نشر موسسه نشر اسلامی، چاپ چهارم، سال 1413 ق.
106- کشف اليقين: ابو منصور حسن بن يوسف بن مطهر علامه حلّی، نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تهران، چاپ اول، سال 1411 ق.
107- كمال الدين: ابو جعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق»، نشر دار الكتب الاسلامية تهران، چاپ دوم، سال 1395 ق.
108- كنز العمال: متقی هندی، نشر موسسه ی رسالت بیروت، سال 1409 ق.
ص: 509
109- كنز الفوائد: محمدبن علی کراجکی، نشر دار الذخائر قم، چاپ اول، سال 1410 ق.
110- گوهر مراد: فیاض لاهیجی، نشر سایه، چاپ اول، سال 1383 ش.
111- لسان العرب: محمدبن مکرم ابن منظور، نشر دار الفكر للطباعة والنشر بیروت، چاپ سوم، سال 1414 ق.
112- لوامع الهيه: فاضل مقداد، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ دوم، سال 1422 ق.
113- مجمع البحرين: فخر الدين بن محمد طریحی، نشر مرتضوی تهران، چاپ سوم، سال 1375 ش.
114- مجموعه ی ورّام: ورّام بن ابی فراس، نشر بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی مشهد، چاپ اول، سال 1369 ش.
115- المحاسن: احمدبن محمدبن خالد برقی، نشر دار کتب اسلامیه قم، چاپ دوم 1371 ق.
116- محجّة البيضاء: ملّا محمد محسن فیض کاشانی، نشر جامعه ی مدرسین قم، چاپ چهارم، سال 1417 ق.
117- مرآة العقول: علّامه محمد باقر مجلسی، نشر دار الكتب الاسلامية تهران، چاپ دوم، سال 1404 ق.
118- المزار الكبير: محمدبن جعفر ابن مشهدی، نشر جامعه مدرسین قم، چاپ اول، سال 1419 ق.
119- المستدرك على الصحيحين: حاكم نيشابوری، نشر دارالمعرفت بیروت.
120- مستدرک الوسائل: حسین بن محمد تقی نوری، نشر موسسه ی البيت علیهم السلام قم، چاپ اول، سال 1408 ق.
121- مسند ابی یعلی: ابو یعلی موصلی، نشر دار المامون للتراث.
122- مسند احمد: احمدبن حنبل، نشر دار صادر بیروت.
ص: 510
123- مشارق انوار اليقين: رجب بن محمد حافظ برسی، نشر موسسه ی اعلمی بیروت، چاپ اول، سال 1422 ق.
124- مشكات الانوار: على بن حسن طبرسی، ط / چاپخانه ی حیدریه ی نجف، چاپ دوم، سال 1385 ق.
125- مصباح الشريعه: منسوب به جعفربن محمد علیه السلام، نشر موسسه ی اعلمی بیروت، چاپ اول، سال 1400 ق.
126- مصباح المتهجد: شيخ الطائفه ابو جعفر محمد بن حسن طوسی، نشر موسسه ی فقه شیعه ی بیروت، چاپ اول، 1411 ق.
127- مصباح کفعمی: شیخ ابراهیم کفعمی، نشر موسسه ی اعلمی بیروت، چاپ سوم، سال 1403 ق.
128- مصنف: عبدالله بن محمدبن ابی شیبه، نشر دار الفکر للطباعة والنشر بيروت، چاپ اول، سال 1409 ق.
129- المظاهر الالهية: صدر الدين محمدبن ابراهیم شیرازی معروف به ملاصدرا، نشر بنیاد حکمت صدرا، چاپ اول، سال 1378 ش.
130- معارج اليقين: شیخ محمد سبزواری، نشر موسسه ی آل البیت علیهم السلام قم، چاپ اول، سال 1410 ق.
131- معالم الاصول: حسن بن زین الدین، نشر جامعه مدرسین قم، چاپ نهم.
132- معانی الاخبار: ابو جعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق»، نشر جامعه مدرسین قم، چاپ اول، سال 1403 ق.
133- معجم صغير: سليمان بن احمد طبرانی، نشر دار الكتب العلمية بيروت.
134- معجم مقاييس اللغة: احمدبن فارس ابن فارس، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول، سال 1404 ق.
135- مفاتيح الجنان: شیخ عباس قمی.
136- مفردات الفاظ قرآن: حسین بن محمد راغب اصفهانی، نشر دار القلم -
ص: 511
بیروت، چاپ اول، سال 1412 ق.
137- مقتل الحسين علیه السلام: عبدالرزاق مقرم، ط / مطبعه ی آداب نجف اشرف، سال 1392 ه.
138- مناقب آل ابی طالب علیه السلام: محمدبن علی بن شهر آشوب، نشر کتابخانه ی حیدریه ی نجف اشرف، سال 1376 ق.
139- من لا يحضره الفقيه: ابو جعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه مشهور به «شیخ صدوق»، نشر جامعه مدرسین قم، چاپ دوم، سال 1413 ق.
140- منهج الرشاد: محمد نعیم طالقانی، نشر آستان قدس رضوی، چاپ اول، سال 1411 ق.
141- منية المريد: زين الدين بن علی شهید ثانی، نشر دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول، سال 1409 ق.
142- النهاية: مجدالدين ابن اثير، نشر موسسه ی اسماعیلیان قم، چاپ چهارم سال 1364 ش.
143- نهاية الارب: احمدبن عبدالوهاب نویری، ط / مطابع گوستاتسوماس و شرکا.
144- نهج البلاغه: محمدبن حسین شریف الرضی، چاپ هجرت قم، چاپ اول، سال 1414 ق.
145- وافی: ملّا محسن فیض کاشانی، نشر کتابخانه ی امام امیرالمومنین علیه السلام اصفهان، چاپ اول، سال 1406 ق.
146- وسائل الشيعه: محمدبن حسن شیخ حرّ عاملی، چاپ موسسه ی آل البيت علیهم السلام قم، چاپ اول، سال 1409 ق.
147- اليقين: علی بن موسی ابن طاووس، نشر دار الکتاب قم، چاپ اول، سال 1413 ق.
148- ينابيع الموده: سليمان بن ابراهیم قندوزی، نشر اسوه ی قم، چاپ دوم، سال 1422 ق.
ص: 512