سرشناسه : مهدوی دامغانی، علی، 1341 -
عنوان و نام پدیدآور : یاد آخرت : تفسیر سوره تغابن/ علی مهدوی دامغانی.
مشخصات نشر : تهران: دلیل ما ، 1394.
مشخصات ظاهری : 512 ص.
شابک : 250000ریال 978-964-397-971-3 :
وضعیت فهرست نویسی : فاپا
یادداشت : کتابنامه: ص. [501]- 512؛ همچنین به صورت زیرنویس.
یادداشت : نمایه.
موضوع : تفاسیر ( سوره تغابن )
موضوع : تفاسیر شیعه -- قرن 14
رده بندی کنگره : BP102/87/م9ی2 1394
رده بندی دیویی : 297/18
شماره کتابشناسی ملی : 4105878
ص: 1
ص: 2
ص: 3
ص: 4
سرآغاز ··· 19
سخن استاد ··· 23
تفسیر سوره ی مبارکه ی تغابن ··· 29
آیه ی 1
35
جهات مورد بحث در آیه ··· 35
جهت اوّل : تسبیح ··· 35
تسبیح در لغت ··· 35
تسبیح در اصطلاح ··· 36
اهمّیت تسبیح ··· 38
الف : فرمان به تسبیح در قرآن ··· 38
ب : تسبیح موجودات ··· 40
ج : قائم بودن هدایت بر تسبیح ··· 41
ادله ی برتری تسبیح ··· 42
د : تسبیح در روایات ··· 43
ه : تسبیح در سیره ی پیامبران علیهم السلام ··· 46
و : تسبیح در سیره ی امامان معصوم علیهم السلام ··· 47
آثار تسبیح ··· 49
ص: 5
1 - تسبیح منجی است ··· 49
2 - حج فقرا ··· 50
3 - سبب آمرزش گناهان ··· 53
4 - بزرگداشت حق و سبب رحمت بندگان ··· 54
اقسام تسبیح ··· 54
چگونگی تسبیح عمومی موجودات ··· 56
مراتب تسبیح ··· 58
کیفیت تسبیح موجودات ··· 60
1 - گفت وگوی امیر المومنین علیه السلام با اژدها ··· 65
2 - گفت وگوی امیر المومنین علیه السلام با ماهیان ··· 67
تسبیح عمومی موجودات در روایات ··· 71
جهت دوم : ملک ··· 73
اقسام مالکیت ··· 77
جهت سوم : حمد ··· 82
معنای حمد ··· 82
علّت انحصار حمد برای خدا ··· 83
آیه ی 2
91
انسان چیست ؟ ··· 91
جهات مورد بحث در آیه ی دوّم ··· 91
آفرینش برتر از موجودی کم ارزش ··· 93
مراحل خلقت انسان ··· 95
نشانه های قدرت خداوند در مراحل جنین ··· 97
تقدّم کافر بر مومن ··· 103
ص: 6
استدلال جبریون از آیه ی مورد بحث ··· 105
بطلان استدلال جبریون ··· 106
استدلال به آیات بدون توجه به آیات دیگر ··· 107
آیه ی 3
113
تفسیر ··· 113
آیه ی 4
123
تفسیر ··· 123
جهات مورد بحث در این آیه ی مبارکه ··· 123
جهت اوّل : مراحل علم الهی ··· 123
جهت دوم : ارزش علم و دانش ··· 125
برتری علم و دانش از دیدگاه عقل ··· 125
فضیلت و برتری علم در آیات ··· 125
برتری علم و دانش از دیدگاه روایات ··· 126
آیه ی 5
129
تفسیر ··· 129
معنای واژه ها ··· 129
توضیح آیه ··· 130
آیه ی 6
131
تفسیر ··· 131
آیاتی که در آن ها غنا و بی نیازی خداوند بیان شده ··· 136
ص: 7
آیه ی 7
141
تفسیر ··· 141
جهات مورد بحث در آیه ی شریفه ··· 142
جهت اوّل : معنای واژه ی «زعم» و موارد آن در قرآن ··· 142
آیاتی که واژه ی «زعم » در آن ها آمده ··· 142
جهت دوّم : آینده ی انسان از دیدگاه اندیشمندان ··· 144
1 - نظریه ی مادّی گرایان و دهریون ··· 146
پاسخ به مادّی گراها ··· 147
بیان اندیشه ی مادّی گرایان و دهریون از زبان قرآن ··· 148
2 - دیدگاه قایلین به تناسخ ··· 152
تناسخ در لغت ··· 153
محل پیدایش عقیده ی تناسخ ··· 154
تناسخ از دیدگاه اسلام ··· 155
تناسخ از دیدگاه روایات ··· 157
3 - اعتقاد به معاد ··· 160
دلایل ضرورت معاد ··· 161
الف ) آیات ··· 161
برخی دیگر از دلایل قرآنی برای اثبات معاد ··· 163
1 - هدفمندی آفرینش ··· 163
2 - عدل خداوند ··· 164
3 - تکامل انسان ··· 167
ب ) روایات ··· 168
ص: 8
معنای لغوی «نبأ» ··· 169
برخی از آیاتی که مادّه ی «نبأ» در آن ها آمده ··· 170
آیه ی 8
173
تفسیر ··· 173
جهات مورد بحث در آیه ی مبارکه ··· 174
جهت اوّل : معنا و حقیقت ایمان ··· 174
فرمان به ایمان در آیات دیگر ··· 180
درجات ایمان ··· 182
ثمره ی ایمان و سرانجام نیک برای مومنان ··· 185
مراحل اجر و پاداش مومنان ··· 187
جدایی ناپذیری ایمان به خدای متعال و پیامبر صلی الله علیه و آله ··· 189
ایمان به خدای متعال و رسول اکرم صلی الله علیه و آله در قرآن ··· 190
جهت دوم : تعریف نور و تاثیرات آن ··· 192
مقصود از نور در آیه ی مورد بحث ··· 195
ولایت و امامت حقیقت نور ··· 197
مصادیق نور ··· 203
آیه ی 9
211
تفسیر ··· 211
جهات مورد بحث در آیه ··· 211
جهت اوّل : نام های قیامت در قرآن ··· 211
برخی از نام های قیامت که در قرآن کریم آمده ··· 213
ص: 9
1 - یوم الجمع ··· 213
2 - یوم التغابن روز آشکار شدن غبن ها ··· 216
3 - یوم الحساب ··· 223
بخشی از آیاتی که دلالت بر حسابرسی روز قیامت دارند ··· 224
انواع حسابرسی در قیامت ··· 226
راه رهایی از محاسبه ی دشوار ··· 229
4 - یوم الآزفة ··· 231
5 - یوم القیامة ··· 232
6 - یوم الآخر ··· 234
7 - یوم الحقّ ··· 237
8 - یوم تقوم الساعة ··· 238
9 - یوم الوعید ··· 238
10 - یوم عظیم ··· 239
11 - یوم کبیر ··· 240
12 - یوم الدین ··· 241
13 - یوم القارعة ··· 242
14 - یوم الفصل ··· 242
15 - یوم الخروج ··· 243
16 - یوم الموعود ··· 244
17 - یوم الخلود ··· 246
18 - یوم الحسرة ··· 247
19 - یوم التناد ··· 249
20 - یوم التلاق ··· 250
ص: 10
21 - یوم ثقیل ··· 253
22 - یوم عسیر ··· 253
23 - یوم الیم ··· 255
24 - یوم مشهود ··· 256
25 - یوم معلوم ··· 257
26 - یوما عبوسا قمطریرا ··· 257
27 - یوم البعث ··· 258
28 - یوم تبلی السرائر ··· 259
29 - یوم نطوی السماء ··· 260
30 - یوم تشقّق الأرض ··· 261
جهت دوّم : معنای واژه ها ··· 262
معنای «یکفّر» ··· 262
معنای خلود ··· 265
معنای فوز ··· 266
جهت سوّم : رابطه ی ایمان و عمل صالح ··· 266
عمل صالح چیست ؟ ··· 268
ایمان و عمل صالح در قرآن ··· 270
ایمان و عمل صالح و سعادت ابدی از منظر قرآن ··· 275
همراهی ایمان و عمل صالح در روایات ··· 276
جهت چهارم : خلود و همیشه ماندن در بهشت و جهنم ··· 278
خلود و جاودانگی از دیدگاه اندیشمندان ··· 278
مناظره ی هشام بن حکم با نَظّام درباره ی خلود بهشتیان ··· 281
آخرت خانه ی ثبوت و خلود است ··· 283
ص: 11
صراحت برخی از آیات بر خلود و جاودانگی اهل بهشت ··· 284
جهت پنجم : اسباب فوز و رستگاری از منظر قرآن ··· 286
برخی از اسباب فوز و رستگاری از دیدگاه روایات ··· 289
آیه ی 10
291
تفسیر ··· 291
صراحت بخشی از آیات بر خلود کفار و مکذبین ··· 291
صراحت آیات بر خلود و جاودانگی گنه کاران ··· 293
آیاتی دیگر با واژه ی غیر خلود ··· 294
آیه ی 11
297
تفسیر ··· 297
جهات مورد بحث در این آیه ی مبارکه ··· 297
جهت اوّل : معنای مصیبت ··· 297
مصیبت چیست ؟ ··· 297
واژه ی «مصیبة» در آیات ··· 299
اصل کلی وارد شدن مصیبت ها ··· 301
پرسش و پاسخ راجع به مصیبت ها ··· 301
مصیبت ها اسباب رسیدن به مقامات عالی ··· 307
جهت دوم : مفهوم اذن در آیه ··· 311
فرق اجازه با اذن ··· 316
جهت سوّم : هدایت قلبی نتیجه ی ایمان به خدای متعال ··· 317
معنای هدایت ··· 318
ص: 12
انواع و اقسام هدایت ··· 319
فرق هدایت تکوینی و تشریعی ··· 321
هدایت کنندگان حقیقی ··· 322
1 - خدای متعال ··· 322
2 - وجود مقدّس پیامبر صلی الله علیه و آله ··· 324
3 - قرآن کریم ··· 325
آیه ی 12
327
تفسیر ··· 327
جهات مورد بحث در این آیه ی مبارکه ··· 327
جهت اوّل : معنای اطاعت ··· 327
جهت دوّم : مفهوم اطاعت از خدا و رسول صلی الله علیه و آله ··· 330
جهت سوّم : معنای «تَوَلَّیْتُم» ··· 334
بخشی از آیاتی که واژه ی «تولّی» در آن ها آمده ··· 335
جهت چهارم : معنا و مفهوم «بلاغ» ··· 336
واژه ی «بلاغ» در آیات دیگر ··· 337
آیه ی 13
341
تفسیر ··· 341
جهات مورد بحث در این آیه ی مذکور ··· 341
جهت اوّل : وحدانیت خدای متعال ··· 341
اثبات توحید با ادله ی عقلیه ··· 342
1 - تفکّر ··· 342
ص: 13
2 - برهان علّیت ··· 344
3 - برهان ترکیب ··· 345
اقسام ترکیب ··· 345
4 - برهان وحدت عالم ··· 346
5 - برهان نامتناهی بودن وجود خداوند ··· 346
توحید در قرآن ··· 348
توحید در روایات ··· 349
جهت دوّم : معنا و مفهوم «توکّل» ··· 351
توکّل در قرآن ··· 353
الف ) عبارت «فَلْیَتَوَکّلْ» ··· 354
ب ) عبارت «تَوَکَّلْنَا» ··· 354
ج ) عبارت «یَتَوَکَّلُونَ» ··· 356
د ) عبارت «یَتَوَکَّلْ» ··· 356
توکّل در روایات ··· 357
آیه ی 14
363
شان نزول آیه ··· 363
تفسیر ··· 365
جهات مورد بحث در آیه ی مذکور ··· 365
جهت اوّل : معنای «من ازواجکم» ··· 365
والدین شایسته دوستان حقیقی ··· 375
جهت دوّم : معانی واژه های «عفو » و «صفح » و «غفر» ··· 378
ص: 14
آیه ی 15
383
تفسیر ··· 383
جهات مورد بحث در آیه ··· 383
جهت اوّل : اموال و اولاد از دیدگاه قرآن ··· 383
اموال در قرآن ··· 383
یک تجارت بی نظیر ··· 385
فتنه ی مال و فرزند در نگاه روایات ··· 389
هدف از جمع آوری اموال ··· 394
جهت دوّم : معنا و مفهوم واژه ی «فتنه» ··· 396
برخی از عوامل پیروزی در آزمایشات الهی ··· 399
1 - صبر ··· 399
2 - تقوا و خویشتن داری ··· 401
3 - تسلیم و فرمان برداری ··· 401
4 - نگاهی به رفتار پیامبران الهی علیهم السلام در برابر آزمایش ها ··· 402
فلسفه های امتحانات الهی ··· 404
1 - پرورش و تربیت انسان ··· 404
2 - بیداری از غفلت ··· 407
آیه ی 16
411
تفسیر ··· 411
جهات مورد بحث در آیه ی مذکور ··· 411
جهت اوّل : معنا و حقیقت تقوا ··· 411
ص: 15
تقوا در قرآن ··· 414
جایگاه اهل تقوا ··· 416
نشانه های متقین ··· 417
تقوا در روایات ··· 418
جهت دوّم بحث : شنیدن و اطاعت کردن ··· 420
واژه ی «سمع» در برخی از آیات ··· 422
اهمیت شنیدن ··· 423
جهت سوّم : انفاق کردن ··· 424
کمّیت و کیفیت انفاق در سیره ی متقین ··· 424
پاداش انفاق ··· 427
سیره ی عملی بزرگان دینی در انفاق ··· 429
جهت چهارم : بخل ··· 432
مذمّت بخل در قرآن ··· 433
مذمّت بخل در روایات ··· 435
حب مال در روایات ··· 437
جهت پنجم : فلاح و رستگاری نتیجه ی انفاق و ترک بخل ··· 438
فلاح و رستگاری در قرآن ··· 439
عوامل رستگاری از منظر قرآن ··· 440
1 - ایمان ··· 440
2 - نماز ··· 440
3 - تزکیه ی نفس ··· 441
4 - تقوا ··· 442
5 - زکات ··· 443
ص: 16
6 - جهاد ··· 443
7 - استفاده از وسیله برای تقرّب به حق ··· 444
8 - امر به معروف و نهی از منکر ··· 446
9 - صبر و استقامت ··· 447
10 - توبه ··· 447
11 - پرهیز از دوستی با دشمنان خدای متعال ··· 448
12 - یادآوری نعمت های الهی ··· 450
فلاح و رستگاری در روایات ··· 452
آیه ی 17
455
تفسیر ··· 455
جهات مورد بحث ··· 455
جهت اوّل : قرض دادن به خدای متعال ··· 455
قرض الحسنه در قرآن کریم ··· 455
جهت دوّم : هدف پروردگار از استقراض ··· 459
آیه ی 18
463
تفسیر ··· 463
خدای آگاهِ به غیب و شهادت در آیات قرآن ··· 464
فهرست ها
467
فهرست آیات ··· 469
فهرست روایات ··· 493
فهرست منابع و مآخذ ··· 501
ص: 17
ص: 18
بی تردید آن موهبتی که از جانب پروردگار ربّ العالمین و به وسیله ی جبرئیل روح الامین بر قلب حضرت خیر المرسلین صلی الله علیه و آله نازل شده باشد می تواند زمینه
ساز هدایت عالمیان و «هُدیً لِلْمُتَّقینَ»(1) و «مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقینَ»(2) قرار گیرد.
و همان طوری که خود می فرماید : «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ یَهْدی لِلَّتی هِیَ أَقْوَمُ»(3) به
راستی که این قرآن ، به راهی که استوارترین راه هاست ، هدایت می کند .
و به فرموده ی همان کسی که قلب و سینه اش جایگاه نزول کتاب شد :
«فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَیْکُمُ الْفِتَنُ کَقِطَعِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَیْکُمْ بِالْقُرْآنِ ؛ فَإِنَّهُ شَافِعٌ
مُشَفَّعٌ ، وَمَاحِلٌ مُصَدَّقٌ ، وَمَنْ جَعَلَهُ أَمَامَهُ قَادَهُ إِلَی الْجَنَّةِ ، وَمَنْ جَعَلَهُ خَلْفَهُ سَاقَهُ إِلَی النَّارِ»(4)
ص: 19
روشن است آنچه که بهشت و فوز الی الجنّة و رضوان فی دار السلام را به ارمغان خواهد آورد ، تمسّک به ظاهر الفاظ قرآن و دور ماندن از حقیقت و باطن
آن نیست که این خود از بزرگ ترین بلاها و آسیب های جوامع اسلامی می باشد .
در نتیجه تنها راه نجات و رستگاری مسلمانان بازگشت آنان به حقیقت قرآن و بهره گیری از فرامین و دستورات آن با تکیه به کلمات و روایات ذوات مقدسه ی
معصومین علیهم السلام که مصداق آیه ی شریفه ی : «وَما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرّاسِخُونَ فِی
الْعِلْمِ»(1) می باشند ، و پیاده کردن قرآن در تمام عرصه های زندگی است .
لذا به خاطر اهمیت قرآن کریم و نیاز جامعه به آموزه های قرآنی و
درخواست های جمعی از طالبان علوم دینی ، تصمیم به احیا و نشر دروس تفسیرمحقّق والامقام مفسّر مدقّق حضرت آیت اللّه حاج شیخ علی مهدوی دامغانی
گرفته شد .
این مجموعه افتخار دارد که با تحقیق و ترجمه و تدوین دروس معظّم له آن رابه رشته ی تحریر درآورد و در اختیار علاقه مندان به تفسیر و پژوهشگران ومحقّقان حقایق قرآنی قرار دهد .
کتاب حاضر برگرفته از مجموعه سخنرانی های حضرت والد معظّم - دام ظلّه -
ص: 20
پیرامون تفسیر سوره ی مبارکه ی تغابن می باشد که در شب های شنبه سال 1390 شمسی در مکتبه مهدویه (مشهد مقدس) برای جمعی از مومنین و فضلا ودانش پژوهان علوم قرآنی بیان شده است ، و پس از انجام مراحل نگارش به صورت فعلی در اختیار خوانندگان محترم قرار گرفته است .
این اثر کوشیده است که با تدقیق و تحقیقی جامع و بیان ظرایف و لطایف درآیات قرآن کریم و بهره گرفتن از روایات ائمّه ی طاهرین - صلوات اللّه علیهم اجمعین - با قلمی رسا ، راه فهم و درک مضامین آیات شریفه را هموار کند ، به امید آن که خدمتی در حد بضاعت به جامعه ی اسلامی کرده باشد .
از عزیزانی که در مراحل مختلف آماده سازی این اثر کمک نموده اند تقدیر وتشکر می گردد ، و برای آنان موفّقیت و سرافرازی و سعادت در دنیا و آخرت رااز حضرت سبحان جلّ ذکره مسالت داریم .
و از همه ی خوانندگان محترم و بزرگوار به خاطر لغزش ها و کاستی های احتمالی ، ضمن پوزش تقاضامندیم موارد احتمالی را یادآوری نمایند تا درچاپ های بعدی اصلاح گردد
ان شاء اللّه این تلاش مورد رضایت پروردگار متعال سبحانه و تعالی و موجب خوشنودی قطب عالم امکان و تتمّه ی دور زمان حضرت بقیّة اللّه الاعظم - عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف - قرار گیرد .
محمد جواد مهدوی دامغانی
ص: 21
ص: 22
سخن استاد
ص: 23
ص: 24
الحمد للّه ربّ العالمین ، وخیر الصلاة والسلام علی خیر خلقه محمدوآله الطیّبین الطاهرین سیّما علی مولانا بقیّة اللّه فی السماوات والأرضین إلی یوم الدین .
امیر المومنین - علیه أفضل صلوات المصلّین - در کلامی که در در اوج فصاحت و بلاغت است ، نسبت به کلام خداوند متعال فرموده است : «وَإِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِیقٌ ، وَبَاطِنُهُ عَمِیقٌ ، لا تَفْنَی عَجَائِبُهُ ، وَلا تَنْقَضِی غَرَائِبُهُ ، وَلا
تُکْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلاّ بِهِ »(1) .
روشن است که کلام امیر علیه السلام امیر کلام است ، کلام آن کسی است که تمامی حکما و فقها افتخارشان ، فهم گوشه ای از لطایف و دقایق واقع در کلام اوست ،
کلامی فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق .
وقتی بفرماید : «ظاهر قرآن در کمال زیبایی و باطنش پُر از اسرار پنهانی و
ص: 25
عجایب و غرایب نامتناهی » ، دیگران - که در این میدان بی بضاعتند - چه دارند
بگویند ؟!
و یکی از مصادیق بارز این اوصاف و عدم انقضاء عجایب کلام اللّه المجید ،سوره ی مبارکه ی تغابن است که از ویژگی های خاصی برخوردار است که سبب
امتیاز آن از سایر سُور شده ، و هر یک از آیاتش مشتمل بر لطایف و اشارات و
اسرار و مناسباتی است که احاطه ی بر آن ها ممکن نیست مگر به آن مقدار که براَلسنه ی حضرت رسول اکرم و اوصیای طاهرینش - علیهم صلوات اللّه إلی یوم
الدین - که مبیّن این حقایق این کتابند ، ابراز شده باشد .
تسمیه ی این سوره به «تغابن » به لحاظ آنست که فرمود : «یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ»(1) که بیانی برای روز رستاخیز و صحنه ی قیامت است .
و صد البته حشر خلایق و قیام آن ها ، مشتمل بر اسرار و حقایقی است که عقول بشر از ادراک ذرّه ای از آن عاجز است ، و باید دانست چه حقایقی در آن
روز آشکار می شود که همه ی انسان ها خود را در خسران و زیان می بینند وانگشت حسرت به دندان می گزند ، چه کفار وقتی مشاهده نمایند نتایج کفر واعمال خویش را و آن گاه که حضرت ربّ العزّه جلّ ذکره بر ایشان آشکار نماید
که اگر ایمان و عمل صالح داشتند ، چه جایگاهی در بهشت برای شان مُهیا بود ؟!
ادراک آن تحسّر و شدّت آن تاسّف ممکن نیست مگر به قدر ذرّه ای از درّه وقطره ای از بحر .
مشاهده نمودن تاجری که تمام راس المال را از کف داده وقتی ببیند که اگر آن
ص: 26
را در راه صحیح و معقول صرف نموده بود ، به چه ثروت عظیم و مکنت عمیم
می رسید ، چه حالتی برایش هویدا می گردد ، و حال آن که این ضرر دنیوی چه
بسا قابل جبران باشد .
و چگونه خواهد بود حال آن کسی که تمام سرمایه ای که هر آنچه از برکات وخیرات است به آن بستگی دارد - از دست داده باشد ، و آن عمری است که دیگربازگشتی در آن نباشد .
و لذا در آن حال آرزو نماید و خطاب به قادر متعال عرضه بدارد : «رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحا فیمَا تَرَکْتُ»(1) ، گر چه در آن حال هم سخنی بیش نمی گوید ، و لذا فرموده : «وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ»(2) .
أعاذنا اللّه و جمیع المومنین من ذلک .
و چون فرمود : «ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ» روشن می شود که حال مومنان هم حال تحسّر و احساس خسران است آن گاه که ببیند ممکن بود به چه مراتب بالاتری نایل گردند ؛ زیرا مراتبی که در بهشت و آخرت است بسیار فراتر از مراتب
دنیوی است ، و فاصله ی مرتبه ای از مرتبه ی دیگر بسیار زیادتر از این دنیای فعلی است .
و این است که فرمود : «ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ» که به مقتضای تفاعل ، غبن از دوجانب است ، و آنچه را که مهم و نجات بخش است خودش بیان می فرماید که :
ص: 27
«فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» که امر به تقوی در حد توان می نماید ، و حقیقت
تقوی به انجام فرایض و اجتناب از محارم است که البته گفتن این الفاظ سهل
ولی عمل به آن در غایت صعوبت است ، لذا فرمود : تا توان دارید عمل نمایید :
«فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ» .
اللّهمّ أعنّا علی أنفسنا بما تعین به الصالحین علی أنفسهم ، واختم أعمالنا
بأحسنها ، واجعل ثوابنا منها الجنّة برحمتک ، و آخر دعوانا أن الحمد للّه ربّ
العالمین ، وصلّی اللّه علی سیّدنا محمد وآله الطاهرین ، واللعن علی أعدائهم
أجمعین إلی لقاء یوم الدین .
علی مهدوی دامغانی ، قم المقدّسة
26 محرّم الحرام 1437
ص: 28
الحمد للّه الّذی هدانا لهذا وما کنّا لنهتدی لو لا أن هدانا اللّه ، والصلاة والسلام علی جمیع الأنبیاء والمرسلین ، سیّما علی خاتم الأنبیاء نبیّ الرحمة وشفیع الاُمّة
أبی القاسم المصطفی محمّد ، وعلی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین لا سیّما علی مولانا بقیّة اللّه فی السماوات والأرضین روحی وأرواح
العالمین لتراب مقدمه الفداء ، واللعنة الدائمة الأبدیّة علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی لقاء یوم الدین .
در مدنی و مکی بودن این سوره بین مفسرین اختلاف نظر وجود دارد ،مشهور سوره ی تغابن را مدنی می دانند اگر چه برخی بر این باورند که در مکّه نازل شده است(1) ، ابن عبّاس بر این باور است که غیر از سه آیه ی آخر این سوره
که در مدینه نازل شدند - از «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْواجِکُمْ» تا آخر سوره -بقیّه ی آن در مکّه نازل شده است(2)
ص: 29
این سوره ی مبارکه با «یسبّح» شروع می شود و مشتمل بر هجده آیه و از
سوره های مسبّحات سبعه است .
هفت سوره از سوره های قرآن کریم با «سبحان» و «سبّح» و «یسبّح» شروع
می شوند که در میان مفسران به مسبّحات مشهورند ، و هم چنین پنج سوره با
الحمد للّه آغاز می شوند که به حامدات معروفند .
سوره های مسبّحات عبارتند از : 1 - سوره ی اسرا ، 2 - سوره ی حدید ، 3 -سوره ی حشر ، 4 - سوره ی صف ، 5 - سوره ی جمعه ، 6 - سوره ی تغابن ، 7 -سوره ی اعلی ، چهار سوره ی نخست با کلمه ی «سبّح» و دو سوره با «یسبّح» شروع می شوند ، و فقط سوره ی اسرا است که ابتدای آن با مصدر «سبحان» آغازمی شود(1)
این سوره ی مبارکه از سوره های مهم قرآن کریم است ، لذا در فضیلت قرائت
آن ، روایاتی وارد شدند که برخی از آن ها در این جا آورده می شوند :
1 - مرحوم شیخ طبرسی در «مجمع البیان» روایتی از ابی ابن کعب از رسول
خدا نقل می کند که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود :
ص: 30
«مَنْ قَرَأَ سُورَةَ التَّغَابُنِ دُفِعَ عَنْهُ مَوْتُ الْفُجْأَةِ» هر کس سوره ی تغابن را بخواند
مرگ ناگهانی از او دفع می شود(1) .
2 - از امام باقر علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمودند:
«مَنْ قَرَأَ بِالْمُسَبَّحَاتِ کُلِّهَا قَبْلَ أَنْ یَنَامَ لَمْ یَمُتْ حَتَّی یُدْرِکَ الْقَائِمَ علیه السلام ، وَ إِنْ مَاتَ
کَانَ فِی جِوَارِ النَّبِی صلی الله علیه و آله » .
هر کس پیش از خواب تمام سوره های مسبّحه(2) را تلاوت کند نمی میرد تا حضرت
مهدی - عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف - را درک کند ، و اگر از دنیا برود و قضا و قدر
چنین بود ، در پناه و همسایگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله خواهد بود(3)
3 - محدّث بزرگوار عالم تشیّع مرحوم صدوق رحمه الله در کتاب «ثواب الاعمال» به
اسناد معتبر روایت را از امام صادق علیه السلام نقل می کند که حضرت فرمودند:
«مَنْ قَرَأَ سُورَةَ التَّغَابُنِ فِی فَرِیضَةٍ کَانَتْ شَفِیعَةً لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ شَاهِدَ عَدْلٍ عِنْدَ
مَنْ یُجِیزُ شَهَادَتَهَا ، ثُمَّ لا یُفَارِقُهَا حَتَّی یَدْخُلَ الْجَنَّةَ» .
هر کس سوره ی تغابن را در نماز واجب خود تلاوت کند آن سوره در روز قیامت
شفاعت گر او می باشد ، و نزد کسی که گواهی اش را بپذیرد گواه عدالت پیشه ای باشد ، و
آن سوره از او جدا نگردد تا خواننده ی آن وارد بهشت گردد(4)
با توجه به سه روایت نقل شده ، حدیث نخست گویای این است که قاری این
سوره به طور ناگهانی نمی میرد بلکه از زمان مردن خود آگاه می شود تا برای
ص: 31
انجام بعضی از کارها فرصتی داشته باشد .
و در روایت دوم اشاره به این دارد که هر شب تمام این مسبّحات خوانده
شوند ، در روایت سوم هم به صورت مطلق آمده : «من قرأ» هر کس ولو یک دفعه
سوره ی تغابن را قرائت کند چنان پاداشی خواهد داشت .
روایت سوّم ضمن بیان ویژگی های آن ، بهترین زمان قرائت آن را در
نمازهای واجب می داند ، و برجستگی های دیگر آن را مانند شاهد بودن و
شفاعت کننده بودن را نیز بیان کرد ، اما به چند مرتبه قرائت کردن آن اشاره ندارد .
و طبق حدیث سوّم از ویژگی های این سوره ، شفیع بودن آن است که انسان را
از عذاب نجات می دهد ، شفاعت کننده ای است که شفاعت او پذیرفته می باشد ،
امام علیه السلام نیز در مقام بیان همین نکته است و می فرماید: این سوره شاهد و گواهی
است عادل ، نزد کسی که اجازه می دهد تا شهادت دهد ؛ زیرا در قیامت هیچ کس
نه اذن سخن گفتن دارد و نه اجازه ی شهادت دادن، و کسی مورد شفاعت قرار
نمی گیرد مگر به اذن ذات لایزال الهی که مالک یوم الدین است .
و آیه ی شریفه ی «یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ
الرَّحْمنُ وَقَالَ صَوَابا»(1) و آیه ی «مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ»(2) نیز گواه همین
مطلب است(3)) .
ص: 32
ص: 33
ص: 34
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
«یُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَمَا فِی الأَرْضِ لَهُ الْمُلْکُ وَلَهُ الْحَمْدُ وَهُوَ
عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» آنچه در آسمان ها و زمین است برای خدا تسبیح
می گویند ، مالکیت و حکومت و ستایش برای او است ، و بر همه چیز توانا است.
کلمه ی تسبیح در لغت به معنای حرکت سریع است ، و آنچه در آیه ی
مبارکه ی سوره ی نازعات آمده است ، گویای همین معنا می باشد که فرمود :
ص: 35
«وَالسَّابِحَاتِ سَبْحا»(1) سوگند به فرشتگانی که در اجرای فرمان الهی با سرعت
حرکت می کنند ، گویا تسبیح گویان حق از شرّ و بدی گریزان و شتابان و بی وقفه
به سمت و سوی خیر و نیکی در حرکتند .
کلمه ی «سبحان اللّه» در اصطلاح یعنی منزّه دانستن دامان کبریایی از هرگونه
عیب نقص و طهارت و نزاهت از تمام عیوب و نقایص است .
سرّ این که فعل تسبیح را با صیغه ی مضارع بیان نمود ، این است که عمل
تسبیح موجودات استمرار دارد .
به تعبیر دیگر : آنچه که در آسمان و زمین است نه این که در آینده پروردگار
خویش را تسبیح می کنند ، بلکه به این معنا است که آن ها همواره و بی وقفه
آفریدگار خویش را تسبیح گفته و از هرگونه عیب و نقص و ناپاکی و صفات سلبیه منزّه می دانند .
به عنوان مثال اگر علم خداوند متعال را محدود به حدی کنیم ، در واقع ذات او را ناقص دانسته ایم ، در حالی که او مبرای از حد است ، و اگر قدرت وتوانایی او را - که از صفات ثبوتیه است - به مقدار و اندازه ای که به ذهن ما می رسد محدود کنیم ، وجود بی انتهای او را منزّه از نقص ندانستیم ، درحالی که آیه ی شریفه ی «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(2)
ص: 36
با صراحت ، قدرت بی حد و حصر او را زمزمه می کند .
حقیقت «سبحان اللّه» یعنی خداوند متعال منزّه است ، و حقیقت تنزیه حق زمانی محقّق شده و مفهوم واقعی تسبیح را می رساند که آن یگانه ی بی همتا راچه در اسمای جلالیه و چه در اوصاف کمالیه ، محدود به حدی نکرده باشیم .
سبحان اللّه یعنی ذات مقدّس حق در عالِم و قادر بودن و صفات ثبوتیه ی دیگر، مطلق و بدون حد و حصر و عیب و نقص می باشد.
اگر کسی خدای سبحان را این گونه شناخت و او را تسبیح نمود، با سرعت به سمت خیرات پیش می رود، البته بار یافتن به این مقام منیع و با عظمت، معرفت و درک تسبیح ذات لایزال، در حد و توان هرکسی نیست، اوحدیّ از انسان ها به آن دست می یابند، و به جرأت می توان گفت:
فقط انسان های کامل حقیقت و جایگاه واقعی تسبیح را درک می کنند،آن هایی که از خود رسته، و هوای نفس خویش را لگام زدند و در هیچ شرایطی کوچک ترین لغزشی را در رفتارها و اندیشه های خود راه نداده و حتی فکر گناه
هم از آنان سر نمی زند.
اگر فرشتگان با خلقت انسان بر آشفتند و فریاد «نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ»(1) سر دادند که اگر بنا به تسبیح و حمد است، ما بر حول عرش الهی چرخ
زنان هماهنگ و یک صدا، پیوسته و شایسته تو را تسبیح می کنیم، کلام پر رمز و
راز «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»(2) خداوند که هم پیام آگاهی کامل حق را در خلقت
ص: 37
انسان به همراه داشت و هم جهل و بی اطلاع بودن فرشتگان را از راز نهفته ی درپرده ی غیب را بیان می کرد، مهر سکوت بر دهان فرشتگان زد، شاید ملائک بر
این باور بودند که علت خلقت، تسبیح خداوند است.
اگر چه اساس خلقت انسان به عبادت حق استوار است که فرمود: «وَما خَلَقْتُ
الْجِنَّ وَ الاْءِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ»(1)، ولی یکی از مهم ترین رفتار و اعمال موجودات
عموما ، و انسان خصوصا تسبیح پروردگار متعال است .
در این رابطه به چند امر اشاره می شود :
با توجه به آیات قرآن کریم ، اهمّیت و جایگاه رفیع و قابل توجه تسبیح پروردگار عالمیان مشهود و آشکار است ؛ زیرا خداوند منان در بیانی زیبا ، فرمان به تسبیح خود را در آیات متعدد به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله بیان می کند ، و این فرمان ، ازبرجستگی و اهمّیت آن می باشد ، مانند :
1 - «فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ غُرُوبِهَا وَمِنْ آنَاءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَأَطْرَافَ النَّهَارِ لَعَلَّکَ تَرْضی»(2)
ص: 38
بنا بر این ، در برابر آنچه آن ها می گویند صبر کن و قبل از طلوع آفتاب و پیش ازغروب آن و هم چنین در اثنای شب و اطراف روز تسبیح و حمد پروردگارت را بجا آورتا خشنود شوی .
2 - «وَتَوَکَّلْ عَلَی الْحَیِّ الَّذِی لا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ»(1) و توکّل بر خداوندی کن که هرگز نمی میرد ، و تسبیح و حمد او به جای آور .
3 - «فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَاسْتَغْفِرْ لِذَنْبِکَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ بِالْعَشِیِ وَالاْءِبْکَارِ»(2)
صبر و شکیبایی پیشه کن که وعده ی خدا حق است ، و برای گناهت استغفار نما ، وتسبیح و حمد پروردگارت را هر صبح و شام بجا آور .
4 - «فَاصْبِرْ عَلَی مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ * وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ»(3)
در برابر آنچه آن ها می گویند شکیبا باش ، و تسبیح و حمد پروردگارت را قبل ازطلوع آفتاب و پیش از غروب بجا آور ، و در بخشی از شب و بعد از سجده ها او را تسبیح کن.
5 - «وَاصْبِرْ لِحُکْمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنَا وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ * وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ
وَإِدْبَارَ النُّجُومِ»(4)
(هم چنین) به هنگام شب و به هنگام پشت کردن ستارگان و طلوع صبح او را تسبیح
کن ، و (هم چنین) به هنگام شب او را تسبیح کن و به هنگام پشت کردن ستارگان و
طلوع صبح .
ص: 39
6 - «فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیمِ»(1) به نام پروردگار بزرگت تسبیح کن (و او را پاک و
منزّه بشمار) .
7 - «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الاْءَعْلَی»(2) نام پروردگار بلند مرتبه ات را منزّه دار .
در آیات دیگر قرآن کریم تصریح شده که همه ی موجودات عالم عموما و درحالی که منقاد و مطیع حق می باشند ، یگانه آفریدگار خویش را از هرگونه نقص و عیب مبرا دانسته شب و روز به تسبیح او مشغولند .
در آیه ی مورد بحث ، سخن از تسبیح و حمد موجودات عالم هستی در برابرخداوند بزرگ به میان آمده و صراحت دارد که همه ی مخلوقات عالم ، زمین وآسمان ها ، ستارگان و کهکشان ها ، انسان ها و حیوانات و برگ های درختان حتی دانه های کوچک اتم همه و همه در این تسبیح و حمد عمومی شریک می باشند .
قرآن می گوید : عالم هستی یکپارچه زمزمه و غوغا است ، هر موجودی به نوعی به حمد و ثنای حق مشغول است ، و غلغله ای خاموش در پهنه ی عالم هستی طنین افکنده که بی خبران توانایی شنیدن آن را ندارند ، اما اندیشمندانی که قلب و جان شان به نور ایمان زنده و روشن است ، این صدا را از هر سو به خوبی
به گوش و جان می شنوند .
قرآن کریم با الفاظی مانند «سبّح» و «یسبّح» در مقام پرده برداری از این
ص: 40
حقیقت است که این نیز به نوبه ی خود بر اهمّیت تسبیح می افزاید ، لذا حضرت
حق استوار و محکم به تسبیح موجودات تاکید دارد تا اندازه ای که نفهمیدن و
آگاه نشدن انسان را از چگونگی تسبیح موجودات ، دلیل بر تسبیح نکردن آنان
نمی داند ، بلکه دلیل بر این است که همه ی انسان ها قادر به درک و فهم آن ها
نیستند ، همان گونه که فرمود : «لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُم» ، و فقط بندگانی منحصر به
فرد می توانند به آن راه یابند که در جای خود به آن اشاره می کنیم .
از طرف دیگر ، هدایت بشر و معرفت انسان مبتنی بر چهار رکن است
«سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر» ، گویی خانه ی خدای متعال بیت
المعمور و عرش عظیم الهی نیز به یمن این چهار کلمه تربیع شده است(1)
ص: 41
در میان ذکرهای فراوانی که از زبان منادیان وحی وارد شدند ، چهار ذکری که گفته شد سرآمد همه ی اذکار است به خصوص لا إله إلاّ اللّه که با به زبان آوردن آن
مهر تسلیم بر پیشانی او خورده و از هر لحاظ در زیر لوای اسلام در امن و امان به سر می برد ، اما با توجه به ادله ی موجود ، ذکر تسبیح از آن بقیه ی اذکار بالاتر وبرتر است .
ذکر «سبحان اللّه و الحمد للّه و لا إله إلاّ اللّه و اللّه أکبر» اگر چه در آن تهلیل وتحمید عظمی نیز وجود دارد ولی به نام تسبیحه ی کبرا مشهور است ، و این خوددلیل روشنی بر اهمّیت و برتری تسبیح است ، همان طوری که اسم مذهب شیعه،مذهب جعفری شد ؛ زیرا امام جعفر صادق علیه السلام در بسط علم و آیین جدّش رسول خدا صلی الله علیه و آله نسبت به امامان دیگر برتری داشت، لذا این مذهب ، جعفری نامیده شد .
با توجه به بررسی آیات قرآن مجید ، این نکته ی مهم به دست می آید که مادّه ی «سبح» با مشتقاتش بیش از نود مرتبه در آیات قرآن به چشم می خورد
ص: 42
در حالی که ذکر لا إله إلاّ اللّه در آغاز هفت سوره ، و حمد در پنج سوره
مشاهده می شود ، و مادّه ی حمد با مشتقاتش کمی بیش تر از شصت بار در قرآن
آمده است .
از نظر رتبی نیز تسبیح مقدّم بر حمد است ؛ زیرا تا کسی خدا را نشناسد ، و اورا از هر عیب و نقصی پاک و منزّه نداند ، نمی تواند حمد و ستایش او را به جای
آورد ؛ زیرا ستودن شخصی لازمه اش این است که عاری از هرگونه شائبه ی نقص باشد ، می توان نتیجه گرفت که چون تسبیح مقدّم بر حمد است از سوی دیگر
می تواند علت برای حمد نیز باشد .
به عبارت دیگر : تهلیل و تکبیر به عنوان جز ، و تسبیح به عنوان کل است ، وشرافت کل از جز بیش تر است ، و آنچه در سه رکن دیگر وجود دارد زیرمجموعه ی تسبیح هستند .
در روایتی از امیر المومنین حضرت علی علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود :
«مَنْ قَالَ حِینَ یُمْسِی ثَلاثَ مَرَّاتٍ : «فَسُبْحانَ اللّهِ حِینَ تُمْسُونَ وَحِینَ تُصْبِحُونَ * وَ لَهُ الْحَمْدُ فِی السَّماواتِ وَالاْءَرْضِ وَعَشِیًّا وَحِینَ تُظْهِرُونَ»(1)
لَمْ یَفُتْهُ خَیْرٌ یَکُونُ فِی تِلْکَ اللَّیْلَةِ ، وَصُرِفَ عَنْهُ جَمِیعُ شَرِّهَا ، وَمَنْ
ص: 43
قَالَ مِثْلَ ذَلِکَ حِینَ یُصْبِحُ لَمْ یَفُتْهُ خَیْرٌ یَکُونُ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ ، وَصُرِفَ عَنْهُ جَمِیعُ شَرِّهُ» .
کسی که به هنگام شب سه بار این آیات را بخواند : «پاک و منزّه است خداوند به هنگامی که شام می کنید و صبح می کنید ، و حمد و ستایش مخصوص اوست در آسمان و زمین ، و به هنگام عصر و هنگامی که ظهرمی کنید» هیچ خیری که در آن شب می باشد از او دریغ نمی شود ، و
همه ی بدی های آن شب از او دور می گردد ، و کسی که همان آیات راصبح گاهان بخواند ، تمام خیرهای آن روز به او می رسد و تمام بدی ها ازاو دور خواهند شد(1)
هم چنین از آن بزرگوار نقل شده که فرمود :
«جَاءَ رَجُلٌ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ : عَلِّمْنِی عَمَلاً یُحِبُّنِی اللَّهُ عَلَیْهِ ،وَیُحِبُّنِی الْمَخْلُوقُونَ ، وَیُثْرِی اللَّهُ مَالِی ، وَیُصِحُّ بَدَنِی ، وَیُطِیلُ عُمُرِی ، وَیَحْشُرُنِی مَعَکَ ، فَقَالَ : هَذِهِ سِتُّ خِصَالٍ تَحْتَاجُ إِلَی سِتِّ خِصَالٍ : إِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُحِبَّکَ اللَّهُ فَخَفْهُ وَاتَّقِهِ ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُحِبَّکَ الْمَخْلُوقُونَ فَأَحْسِنْ إِلَیْهِمْ وَارْفُضْ مَا فِی یَدَیْهِمْ .
وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُثْرِیَ اللَّهُ مَالَءَ فَزَکِّهِ ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُصِحَّ بَدَنَکَ فَأَکْثِرْمِنَ الصَّدَقَةِ ، وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ یُطِیلَ اللَّهُ عُمُرَکَ فَصِلْ ذَوِی أَرْحَامِکَ ،وَإِذَا أَرَدْتَ أَنْ یَحْشُرَکَ اللَّهُ مَعِی فَأَطِلِ السُّجُودَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ الْوَاحِدِالْقَهَّارِ» .
ص: 44
مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت : کار و عملی به من بیاموز که خداوند به سبب آن مرا دوست بدارد ، و مردم هم مرا دوست داشته باشند ، و خداونددارایی و ثروتم را زیاد کند ، و بدنم را سالم و عمرم را طولانی نماید ، ومرا با تو محشور سازد .
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : این ها شش خصلت هستند که نیاز به شش خصلت دارد : هرگاه خواستی خدا تو را دوست داشته باشد از او بترس وپروا داشته باش ، و هرگاه خواستی مردم تو را دوست داشته باشند به آنان
نیکی کن و از آنچه در دست شان است صرف نظر نما .
و هرگاه خواستی خدا ثروتت را زیاد کند زکات آن را بپرداز ، و هرگاه خواستی خدا بدنت را سالم گرداند زیاد صدقه بده ، و هرگاه خواستی خداعمرت را طولانی کند صله ی رحم کن و با خویشاوندان خود پیوند کن ، وهرگاه خواستی خدا تو را با من محشور سازد در برابر خداوند یگانه ی قهّار
سجده ی طولانی کن(1)
در این روایت آمده : کسی که می خواهد با رسول خدا صلی الله علیه و آله محشور و هم نشین شود باید سجده های او طولانی داشته باشد ، در سجده چه بگوید ؟ شب تا صبح مشغول تسبیح ذات حضرت احدیت شود .
هم نشینی با پیامبر چه مقامی است ؟ مقامی که بشر وقتی به آن برسد به نهایت
ترقّی و رشد خود رسیده است که آرزوی هر کسی است ، و ما در این دنیا نسبت
به موجودات دیگر برتریم ، انسان ها برای تکامل در این دنیا آمده اند نه برای
ص: 45
درجا زدن ، انسان که برترین موجودات است وقتی که به بالاترین درجه ی کمال برسد تازه به تسبیح خدای تبارک و تعالی می رسد .
پیامبران الهی و سفیران خداوند که برای هدایت بشر آمده اند ، هم خود تسبیح پروردگار می کردند و هم دیگران را ترغیب و تشویق به تسبیح می نمودند .
به عنوان مثال هنگامی که پیامبر خدا حضرت یونس علیه السلام در محیط مسئولیت خود با ناسازگاری و بی مهری مردم روبرو شد ، و فشار امت صبر از کف او
ربود ، از قوم و امت خویش گریخت و سفری را آغاز کرد که پیامد آن به امر خدازندانی شدن در شکم ماهی بود .
اگرچه به ظاهر او در شرایطی سخت از دیده ها پنهان شد ، و در پس حجاب قرار گرفت ، اما چون عبدی صالح و سالک وارسته ی کوی حق بود ، در آن ظلمتکده نیز از یاد خدا غافل نشد ، سر به آستان ملکوتی قدس الهی سایید و باذکری زیبا ندا در داد :
«لا إِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمینَ»(1) ، فریاد تسبیح او به کنگره ی عرش رسید ، بارقه ی رحمت الهی شامل حال او شد ، ابر استجابت شروع به
باریدن گرفت ، ملائک با ترنّم زیبای وحی «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ»((2)) استجابت دعای
ص: 46
عابد در شکم ماهی را در پهنه ی آسمان هستی جار زده و حکم آزادی صادر شده از سوی حق را اعلام کردند ، و یونس پیامبر علیه السلام به برکت تسبیح خداوند از آن
ظلمتکده رهایی یافت ، و بار دیگر مقام بلند نبوت به او واگذار شده و به سوی قوم و جمعیت خود روانه شد تا هادی و راهنمای مردم آن جامعه باشد .
امامان و رهبران دینی همواره به تسبیح و ذکر نام خدا مشغول بودند ، و درعین این که به امورات اصلاحی مسلمانان و جامعه می پرداختند ، در اوقات دیگر
از زندگی خود مشغول عبادت و ذکر تسبیح خداوند بوده اند
حفص بن غیاث گفت : امام صادق علیه السلام را دیدم که بین نخلستان های کوفه راه می رفت ، به درخت خرمایی رسید و کنار آن وضو گرفت ، سپس رکوع رفته و
سجده کرد شمردم پانصد مرتبه در سجده تسبیح گفت(1)
ابان بن تغلب گفت : خدمت حضرت صادق علیه السلام شرفیاب شدم در حالی که آن حضرت مشغول نماز بود ، در رکوع و سجودش شمردم شصت مرتبه
تسبیح گفت(2)
ص: 47
حمزة بن حمران و حسن بن زیاد گفتند : خدمت امام صادق علیه السلام شرفیاب شدیم ، گروهی در خدمتش بودند ، آن حضرت نماز عصر را با آن ها خواند مانماز خوانده بودیم ، وقتی امام رکوع رفت شمردیم در رکوع سی و سه یا سی وچهار مرتبه سبحان ربی العظیم را تکرار کرد(1)
آری ، یادآوری و ذکر پاکی خداوند باعث می شود تا فرد در مسیر پاکی ودرستی قرار گیرد ، و سعی نماید قلب و وجود خود را منزّه و پاک نماید ؛ چرا که ذکرِ پاکی و منزّه بودن خداوند ، دل انسان را از آلودگی ها و گناه شسته و به راه راست هدایت می نماید .
در سحرهای ماه مبارک رمضان سفارش به قرائت دعایی شده است که تمام جملات آن با سبحان اللّه آغاز می شود :«سُبْحَانَ مَنْ یُحْصِی عَدَدَ الذُّنُوبِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَخْفَی عَلَیْهِ خَافِیَةٌ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرَضِینَ . . .»(2)چنین دعاهایی که ذکر و تسبیح خدا در آن باشد پاداش و اجر معنوی فراوانی دارد .
ص: 48
آیات وروایات وهم چنین ذکرهایی که ازسوی ائمه ی معصومین (ع) واردشده اند هریک دارای آثاری هستند ،اکنون چند نمونه از آن آثارراذکرمیکنیم.
از جمله خصوصیات تسبیح این است که نجات بخش انسان است ، خداوندراجع به حضرت یونس علیه السلام می فرماید : «فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ * لَلَبِثَ فِی
بَطْنِهِ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(1) اگر او (یونس پیغمبر) از تسبیح کنندگان نبود تا روز قیامت درشکم ماهی می ماند .
و در سوره ی مبارکه ی انبیا فرمود :
«وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ أَنْ لاإِلهَ إِلاَّ أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ * فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّوَکَذَلِکَ نُنْجِی الْمُوءْمِنِینَ»(2)
و یونس را (به یاد آور) در آن هنگام که خشمگین (از میان قوم خود)رفت ، و چنین می پنداشت که ما بر او تنگ نخواهیم گرفت ، (اما موقعی که در کام نهنگ فرو رفت) در آن ظلمت ها (ی متراکم) فریاد زد :خداوندا! جز تو معبودی نیست ، منزّهی تو ، من از ستمکاران بودم ، ما
ص: 49
دعای او را به اجابت رساندیم ، و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم ، و همین گونه مومنان را نجات می دهیم .
طبق این آیه ی کریمه نجات پیدا کردن اختصاص به حضرت یونس علیه السلام ندارد ، بلکه هر کسی تسبیح بگوید از غم و اندوه نجات پیدا می کند .
این ذکر یونسیه بسیار مجرّب و بر آن سفارش شده است ، و آن را برای رهایی از مشکلات طبیعی و مادّی و معنوی موءثر می دانند .
از امام صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود :
«جَاءَ الْفُقَرَاءُ إِلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا : یَا رَسُولَ اللَّهِ! إِنَّ الاْءَغْنِیَاءَ لَهُمْ مَا یُعْتِقُونَ وَلَیْسَ لَنَا ، وَلَهُمْ مَا یَحُجُّونَ وَلَیْسَ لَنَا ، وَلَهُمْ مَا یَتَصَدَّقُونَ وَلَیْسَ لَنَا ، وَلَهُمْ مَا یُجَاهِدُونَ وَلَیْسَ لَنَا ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : مَنْ کَبَّرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ مَرَّةٍ کَانَ أَفْضَلَ مِنْ عِتْقِ مِائَةِ رَقَبَةٍ ، وَمَنْ سَبَّحَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ کَانَ أَفْضَلَ مِنْ سِیَاقِ مِائَةِ بَدَنَةٍ .
وَمَنْ حَمِدَ اللَّهَ مِائَةَ مَرَّةٍ کَانَ أَفْضَلَ مِنْ حُمْلَانِ مِائَةِ فَرَسٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِسُرُجِهَا وَلُجُمِهَا وَرُکُبِهَا ، وَمَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلاّ اللَّهُ مِائَةَ مَرَّةٍ کَانَ أَفْضَلَ النَّاسِ عَمَلاً ذَلِکَ الْیَوْمَ إِلاّ مَنْ زَادَ»
جمعی از نیازمندان به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله شرفیاب شدند و عرض کردند : توانگران با ثروتی که دارند بندگان را (خریده) آزاد می کنند ولی دست ما از مال دنیا خالی است ، ثروتمندان قادرند که به حج بروند ولی
ص: 50
ما این توانایی را نداریم ، و آنان از مال خود (در راه خدا) صدقه می دهندولی برای ما مقدور نیست ، و آن ها اسباب رفتن به جهاد را مهیّا دارند و مااز تهیّه ی آن ناتوانیم .
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به آن ها فرمود : کسی که صد مرتبه تکبیر (اللّه اکبر)بگوید بهتر از صد بنده آزاد کردن است ، و کسی که صد مرتبه تسبیح (سبحان اللّه) بگوید بهتر از قربانی کردن صد شتر در حج است ، و کسی
که صد مرتبه خدا را حمد گوید و ستایش کند (الحمد للّه گوید) بهتر ازهدیه ی صد اسب با تجهیزات کامل و با زین و مهار و سوار آن ها در راه خدا است ، و کسی که صد مرتبه تهلیل (لا إله إلاّ اللّه) گوید در آن روزعمل او از اعمال تمام مردم برتر است مگر کسی که بیش تر از او (این ذکر
شریف را) گفته باشد .
امام صادق علیه السلام در ادامه ی این خبر می فرمایند :
«فَبَلَغَ ذَلِکَ الأَغْنِیَاءَ فَصَنَعُوهُ ، قَالَ : فَعَادَ الْفُقَرَاءُ إِلَی النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقَالُوا :یَا رَسُولَ اللَّهِ! قَدْ بَلَغَ الأَغْنِیَاءَ مَا قُلْتَ فَصَنَعُوهُ ، فَقَالَ- رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُوءْتِیهِ مَنْ یَشاءُ» .
چون این خبر به گوش ثروتمندان و مال اندوزان رسید ، آنان نیز (طبق دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله ) مشغول گفتن این اذکار شدند ، بار دیگر مستمندان
به محضر رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله شرفیاب شدند و عرض کردند : ای رسول خدا! آنچه را که (به ما) تعلیم فرمودی به گوش توانگران رسید وآنان نیز مشغول این اذکار شدند ، حضرت در پاسخ آنان فرمود : این همان
ص: 51
فضل و بخشش الهی است که به هر کس که بخواهد عنایت می فرماید ؛ وخداوند صاحب فضل و رحمت بی شماری است(1)
در روایتی آمده که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله راجع به روزه ی ماه رجب فضایلی را بیان فرمودند ، در آن جا کسی گفت : ای پیامبر خدا! اگر کسی به دلیل ضعف یا بیماری
نتوانست ماه رجب را روزه بگیرد ، یا زنی که در ایام عادت و پاک نباشد تا روزه بگیرد ، چه کند تا به این ثواب های که بیان فرمودید برسد ؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند :
«یَتَصَدَّقُ کُلَّ یَوْمٍ بِرَغِیفٍ عَلَی الْمَسَاکِینِ ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّهُ إِذَاتَصَدَّقَ بِهَذِهِ الصَّدَقَةِ کُلَّ یَوْمٍ نَالَ مَا وَصَفْتُ وَأَکْثَرَ ؛ إِنَّهُ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِیعُ الْخَلائِقِ کُلُّهُمْ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ عَلَی أَنْ یُقَدِّرُواقَدْرَ ثَوَابِهِ مَا بَلَغُوا عُشْرَ مَا یُصِیبُ فِی الْجِنَانِ مِنَ الْفَضَائِلِ وَالدَّرَجَاتِ » .
هر روز یک قرص نان به بینوایان صدقه دهد ، قسم به آن کسی که جانم در دست قدرت اوست ، اگر کسی هر روز این صدقه را بدهد به تمام آنچه گفتم و به بیش تر از آن خواهد رسید ، و اگر همه ی خلق آسمان ها و زمین
جمع شوند تا مقدار اجر و پاداش او را معیّن کنند ، به یک دهم آن فضایل و درجاتی که در بهشت به آن ها می رسد نخواهند رسید .
عرض شد : ای رسول خدا! اگر کسی نتوانست این صدقه را بدهد چه کند تابه این ثواب هایی که بیان نمودید برسد ؟
ص: 52
حضرت فرمود :
«یُسَبِّحُ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ کُلَّ یَوْمٍ مِنْ رَجَبٍ إِلَی تَمَامِ ثَلاثِینَ یَوْما بِهَذَاالتَّسْبِیحِ مِائَةَ مَرَّةٍ » در هر روز از ماه رجب از آغاز تا پایان روزسی ام ، این تسبیح را صد بار بگوید :
«سُبْحَانَ الاْءِلَهِ الْجَلِیلِ ، سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلاّ لَهُ ، سُبْحَانَ الاْءَعَزِّ الاْءَکْرَمِ ، سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَهُوَ لَهُ أَهْلٌ»(1)
از وجود مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که فرمودند :
«مَنْ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ بِحَمْدِهِ مِائَةَ مَرَّةٍ حِینَ یُصْبِحُ وَ مِائَةَ مَرَّةٍ حِینَ یُمْسِی غُفِرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَوْ کَانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ» .
کسی که صد مرتبه صبح و صد مرتبه غروب سبحان اللّه و بحمده بگویدتمام گناهانش بخشیده می شود و لو این که به مقدار کف دریا باشد(2)
ص: 53
یزید بن اصمّ گفت : مردی از عمر پرسید : تفسیر «سبحان اللّه» چیست ؟ عمر درحالی که اشاره به دیواری می کرد گفت : مردی در این نخلستان است که در زمان
حیات پیغمبر صلی الله علیه و آله هرگاه مطلبی از پیامبر سوال می کرد حضرت به او می آموخت ،و زمانی که ایشان ساکت می شدند پیامبر سخن آغاز می کرد (برو و از او بپرس) .
آن مرد وارد نخلستان شد دید علیّ بن ابی طالب علیه السلام آن جا هست عرض کرد :ای ابو الحسن! تفسیر «سبحان اللّه» چیست ؟ حضرت فرمود :
«هُوَ تَعْظِیمُ جَلالِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ وَتَنْزِیهُهُ عَمَّا قَالَ فِیهِ کُلُّ مُشْرِکٍ ، فَإِذَاقَالَهَا الْعَبْدُ صَلَّی عَلَیْهِ کُلُّ مَلَکٍ» .
سبحان اللّه بزرگ داشتن عزّت و شکوه خداوند و بزرگ و پاک دانستن اواز هر آلایشی که مشرکین به ساحت مقدّسش نسبت دهند می باشد ، لذا
هر وقت بنده ای این کلمه را بگوید تمام فرشتگان بر او درود می فرستند وطلب رحمت می کنند(1)
تسبیح به دو نوع قولی و دلالی تقسیم می شود ، در تعریف قولی و دلالی می توان گفت : تسبیحی را که در قالب گفتار سبحان اللّه بیان می شود ، از انسان ها
ص: 54
و فرشتگان سر می زند ، به آن تسبیح قولی یا گفتاری می گویند ، اما تسبیح دلالی آن است که موجودات و مخلوقات دیگر اعم از جمادات و نباتات و غیر این ها
وجودشان به گونه ای است که هم دلیلی بر وجود خداوند است و هم دلالت دارند بر این که صانعی حکیم آن ها را خلق کرده و به بهترین وجه آفریده است «صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُم»(1) صورت تان را به بهترین وجه و نیکو آفرید .
همه ی موجودات دارای یک نوع تسبیح بوده و آفریدگار خویش را به مقتضای حال خود تسبیح می گویند ، اما انسان ، از دو نوع تسبیح برخوردار است
که در نوعی از آن با تمام موجودات عالم همراه و هم صدا است ، و نوع دوم آن منحصر در خود او می باشد که سایر موجودات عالم را توان همراهی با او نیست ،و او تنها یکه تاز میدان این تسبیح است ، اگر چه کمال تسبیح نیز شامل همه ی انسان ها نخواهد شد ، فقط برخی به آن مقام بلند بار می یابند ، ولی رتبه ی پایین
تسبیح انسان ها نیز از عهده ی مخلوقات دیگر خارج است .
خداوند در این آیه ی مبارکه می فرماید :
«یُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ» .
هر چه در آسمان ها و هر چه در زمین است خدا را تسبیح می گویند .
برای این که بهتر بتوانیم به نوع تسبیح موجودات عالم آشنا شویم توضیح
بیش تری لازم است .
ص: 55
اگر انسان به هر ذرّه ای در عالم نگاه کند ، از گلبول های سفید و قرمز ،باکتری ها ، مولکول ها و اتم ها گرفته تا به منظومه ی شمسی ، کره ی زمین و کرات دیگر ، با چنان نظم دقیقی روبرو می شود که حیرت آور است ، این
نظم دقیق حامل پیامی است که خالق و پدید آورنده ی آن از هرگونه عیب ونقص مبراست .
با نگاهی به سپهر آسمان ها و زمین ، چه دارای شعور باشند و چه نباشند ، دال بر این است که آفریدگاری حکیم ، با تدبیر و حساب دقیق و بدون نقص و عیب
آن ها را چنین زیبا به وجود آورده است ، این هماهنگی و نظم آن ها خود وجه مشترک همه ی موجودات در تسبیح دلالی است .
به تعبیر زیبای قرآن «تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الاْءَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلیماً غَفُوراً»(1)
آسمان های هفتگانه و زمین و کسانی که در آن ها هستند ، همه تسبیح او می گویند ، وهر موجودی تسبیح و حمد او می گوید ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید ، او بردبار و
آمرزنده است .
حتی در انتهای کار آن جایی که بشر از حضیض ذلّت به اوج عزّت می رسد وپلّه های ترقّی را یک به یک بپیماید و برسد به جنّة الماوی و سدرة المنتهی و در
اعلی علیّین وارد شود آن جا هم همراه با تسبیح است ، همان طوری که در
ص: 56
سوره ی مبارکه ی یونس می فرماید : «دَعْوَاهُمْ فِیهَا سُبْحانَکَ اللَّهُمَّ»(1) گفتار (دعای) آن ها در بهشت این است که : خداوندا منزّهی تو
و در سوره ی زمر فرمود :
«وَسِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّی إِذا جاوءُها وَفُتِحَتْ أَبْوابُها وَقالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ * وَقالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَأَوْرَثَنَا الأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ
الْعامِلِینَ * وَتَرَی الْمَلائِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَقُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ وَقِیلَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ»(2)
و کسانی که تقوای الهی پیشه کردند گروه گروه به سوی بهشت برده می شوند ، هنگامی که به آن می رسند درهای بهشت گشوده می شود ، ونگهبانان به آن ها می گویند : سلام بر شما! گوارا باد این نعمت ها برای تان!
داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید ، آن ها می گویند : حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که به وعده ی خویش درباره ی ما وفا کرد وزمین (بهشت) را میراث ما قرار داد که هر جا را بخواهیم منزلگاه خودقرار دهیم ، چه خوب است پاداش عمل کنندگان! ، (در آن روز)فرشتگان را می بینی که بر گِرد عرش خدا حلقه زده اند (و حمد او
می گویند) و در میان بندگان به حق داوری می شود و (سرانجام) گفته می شود : حمد مخصوص پروردگار جهانیان است .
ص: 57
تسبیح موجودات آسمان و زمین قابل درک و فهم تمام انسان ها نیست بلکه تسبیح هر شخص و هر چیزی به حسب حال خود او می باشد ، مهندس شیمی ،
فیزیک ، و یک زیست شناس اگر بخواهد بفهمد چه عواملی دست به دست هم داده تا یک برگ درخت و یا یک ریگ بیابان به این شکل و صورت زیبا ومنسجم در آمده است ، باید سال ها در آزمایشگاه های تخصصی با دستگاه ها وامکانات پیشرفته به کند و کاو بپردازد ، و با آزمایش های مختلف به برخی ازاسرار نهفته و عوامل موثّر در شکل یابی این موجود کوچک پی ببرد ، در حالی که
هنوز بسیاری از اسرار خلقت آنان در پرده ی ابهام مانده و به شناخت کامل آن نرسیده اند و نخواهند رسید ، اما این خود یک تسبیح دلالی را در خود نهفته دارد.
ملای رومی چه دلنشین سرود : جمله ی ذرات عالم در نهان با تو می گویند روزان و شبان
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خامُشیم چون شما سوی جمادی می روید محرم جان جمادات کی شوید ؟
آدمی غافل ز تسبیح جماد و آن جماد اندر عبادت اوستاد
تسبیح دارای مراتبی است اگر چه همه یک صدا ذات حق را تسبیح می گویند ،اما همه یکسان و یک اندازه حقِ تسبیح را به جای نمی آورند ؛ چون که بین تسبیح
انسان ها و سایر موجودات فرقی بسیار است .
تسبیح یک انسان عادی با تسبیحی را که انسان کامل بیان می کند کاملا فرق
ص: 58
دارد ؛ زیرا معرفت انسان معمولی با انسان کامل متفاوت است .
زمانی که انسان کاملی مانند رسول خاتم لی الله علیه و آله خالق هستی را تسبیح می کند ،تسبیح گفتن او شایسته ی مقام اوست ، او که در تمام عمرش لحظه ای از یادخدای متعال غافل نشد و آن گونه اوج گرفت و پرواز کرد تا مسند نشین مقام قرب «ثُمَّ دَنا فَتَدَلّی * فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی»(1) گشت ، او شخصیتی است که
در عین هوشیاری از خود رسته و به حق پیوسته است ، چنان در ذات پروردگارعالم فانی شد که دیگر کسی جز او ندید ، لذا تسبیح او شایسته ی معرفت اوست ،و این گونه تسبیح از انسان های عادی محال است.
لذا در روایت آمده که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در بیانی شیوا به امیرالمومنین علیه السلام فرمود :
«یَا عَلِیُّ! مَا عَرَفَ اللَّهَ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ غَیْرِی وَغَیْرُکَ ، وَمَا عَرَفَکَ حَقَّ مَعْرِفَتِکَ غَیْرُ اللَّهِ وَغَیْرِی».
ای علی! خدا را آن طور باید و شاید غیر از من و تو کسی نشناخت ، و یاعلی تو را هم غیر از خدا و من کسی نشناخت((2)) .
وجود مقدّس رسول خدا صلی الله علیه و آله در این سخن کوتاه خطاب به امیرمومنان علیه السلام
حقیقت و نهایت شناخت و معرفت خداوند سبحان را در خود و حضرت علی علیه السلام منحصر کرد .
ص: 59
در موجودات دیگر نیز این تفاوت تسبیح و مراتب آن وجود دارد ، هر اندازه شناخت به کمیت و کیفیت متفاوت می شود چگونگی تسبیحات موجودات نیزتفاوت پیدا می کند .
توضیحی که برای مطلب بالا می توان داد این است که اگر چه تکه چوبی نسبت به خدای سبحان شناخت دارد اما معرفتی که مورچه نسبت به ذات حق دارد غیر از معرفت آن چوب است .
البته می توان گفت : نوع سوّمی از تسبیح نیز در موجودات وجود دارد که آن ترکیبی از قولی و دلالی است ، یعنی می توان بر موجودات دیگر غیر از انسان نیزقایل به تسبیح قولی شد که آن ها نیز با زبان قال و گفتار ، پروردگار خود را تسبیح می گویند .
اگر کسی اشکال کند که چگونه دیوار تسبیح قولی دارد ، جنگل و دشت وبیابان و کوه ها و دریاها چگونه تسبیح قولی دارند ؟
جواب این است که : قول تنها با زبان نیست ، بلکه قول فراتر از این است ،جمادات هم قایل به مقالاتی هستند ، جمادات به قدر خودشان شعور دارند ، اماچگونگی تسبیح قولی کوه و صحرا و اشیای موجود در دشت و دریا از
سنگ های عظیم الجثه گرفته تا ریگ های بیابان ، و افلاک و کهکشان ها ، متفاوت از قول و زبان انسان است ؛ زیرا همه ی موجودات دارای شعورند و شعور آن ها به حسب حال خودشان است .
ص: 60
مثلا حبّه ای که در دل زمین کاشته می شود می داند که در چه زمانی بشکافد ودر کجا بروید ، همین مقدار که زمان و مکان شکفتن خود را می دانند و نابهنگام سبز نمی شوند و از دل خاک بیرون نمی آیند گواه این است که آن ها دارای
شعورند .
اگر کسی تسبیح برگ درختان و ریگ بیابان و هم چنین مورها را نمی شنوددلیل نیست که آن ها زبان تسبیح گو ندارند ، بلکه گوش های همه کس به آن نواهاو نیازهای عاشقانه ی موجودات با خالق خود آشنا نیستند ، اگر گوش سلیمانی نصیب کسی گردد آن وقت فریاد کاینات را می شنود .
پس هر کسی نمی تواند گفتار مور را بفهمد ، گوش سلیمانی می خواهد ،آشنایی به الفبای موری لازم است تا آن سخنان را بشنود .
راجع به حضرت سلیمان علیه السلام چنین آمده :
«وَحُشِرَ لِسُلَیْمانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالإِنْسِ وَالطَّیْرِ فَهُمْ یُوزَعُونَ * حَتّی إِذاأَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ قالَتْ نَمْلَةٌ یا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکِنَکُمْ لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْمانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لا یَشْعُرُونَ * فَتَبَسَّمَ ضاحِکاً مِنْ قَوْلِها وَقالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلی والِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صالِحاًتَرْضاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبادِکَ الصّالِحِینَ»(1)
لشکریان سلیمان از جن و انس و پرندگان نزد او جمع شدند آن قدر زیادبودند که باید توقّف کنند تا به هم ملحق شوند ، تا به سرزمین مورچگان
رسیدند ، مورچه ای گفت : ای مورچگان! به لانه های خود بروید تا
ص: 61
سلیمان و لشکرش شما را پایمال نکنند در حالی که نمی فهمند! ،(سلیمان) از سخن او تبسّمی کرد و خندید و گفت : پروردگارا! شکرنعمت هایی را که بر من و پدر و مادرم ارزانی داشته ای به من الهام فرما وتوفیق مرحمت کن تا عمل صالحی که موجب رضای تو گردد انجام دهم
و مرا در زمره ی بندگان صالحت داخل نما .
جناب سلیمان با همه ی حشمت و جلالش در حالی که سوار بر اسب یاقالیچه ای بود ، به همراه هزاران نفر از لشکریان و قافله ای از حیوانات در حرکت و بود ، در آن هیاهوی ساز و دهل لشکرش چگونه توانست صدای مورچه ای راکه خطاب به مورچگان دیگر بود ، بشنود ؟ پس هر گوشی نمی تواند بشنود ، بلکه گوش امام و گوش سلیمانی لازم است .
به عبارت دیگر : آن گوشی توان شنیدن آن صدا را دارد که صاحب آن گوش باتقوا و خویشتن داری و ترک هواهای نفسانی ، ضمیری پاک و باطنی عاری ازهرگونه رجس و پلیدی به دست آورد ، و در اطاعت از فرمان پروردگار هستی به مقام عبودیت رسیده ، و از سوی حق برای تصدی مقام رفیع و با عظمت نبوت ورسالت و امامت برگزیده شده باشد .
وقتی آیات قرآن کریم خبر می دهند که در قیامت بر دهان انسان ها مهرسکوت می خورد و به جای آن ، اعضا و جوارح انسان اعم از دست ها و پاها وگوش ها و چشم ها و پوست ها به اعمال آن ها گواهی می دهند ، آن جایی که
می فرماید :
«حَتّی إِذا ما جاوءُها شَهِدَ عَلَیْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ بِما کانُوا
ص: 62
یَعْمَلُونَ * وَقالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَیْنا قالُوا أَنْطَقَنَا اللّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ وَهُوَ خَلَقَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(1)
وقتی به آن (قیامت) می رسند گوش ها و چشم ها و پوست های شان به اعمال آن ها گواهی می دهند! ، آن ها به پوست های خود می گویند : چرا برضدّ ما گواهی دادید ؟ آن ها جواب می دهند : همان خدایی که هرموجودی را به نطق در آورده ما را گویا ساخته ، و او شما را در آغاز آفرید
و بازگشت تان به سوی او است .
و در آیه ی دیگر فرمود :
«الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَتُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوایَکْسِبُونَ»(2)
امروز بر دهان آن ها مهر می نهیم ، و دست های شان با ما سخن می گویند ،و پاهای شان کارهایی را که انجام می دادند شهادت می دهند .
مگر دست ها زبان دارند که سخن بگویند ؟ چه حلقومی چه زبانی چه تارهای صوتی در دست و پا وجود دارند که این تارهای صوتی ایجادِ صدا کنند ؟ قرآن
می گوید : دست و پا و پوست سخن می گویند ، این اعضا تغییر نکرده و دهانِ ظاهری پیدا نمی کنند تا با آن حرف بزنند !
آری ، آن خدایی که این صدا را از این حلقوم به وسیله ی تارهای صوتی خارج می کند همان خدا قادر است همین اصوات را از ناخن ها و بندهای دست
ص: 63
از همین رگ ها و سلول ها و خطوط سر انگشتان خارج کند
و هم چنین فرمود :
«وَإِنَّ الدّارَ الآْخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»(1)
و زندگی واقعی سرای آخرت است اگر مردم می دانستند (که حیاتش جاوید و نعمتش بی رنج و زوال است) .
روز قیامت دار حیات است ، و انسان ها همه چیز را می شنوند ، و همه چیزمشغول تسبیح هستند ، منتها گوش امام می خواهد ، گوش اولیاء اللّه می خواهد تا
بشنود .
وقتی اعضا و جوارح انسان ها قادر به شهادت در روز قیامت هستند یقینا دردنیا نیز توان تسبیح حق را دارند ، لذا خبری که از عبد اللّه بن مسعود و ابوذر
غفاری نقل شده که ریگ در دستان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله تسبیح می گفت واطرافیان می شنیدند ، وقتی به زمین می گذاشت آرام و ساکت می شد(2) ، هیچ
ص: 64
بُعدی ندارد ؛ زیرا آن قادر لایزالی که آن ها را آفرید ، توانایی به سخن درآوردن آنان را نیز دارد .
آری! همه ی موجودات به نیروی حق تسبیح گویان در خروشند اما سامعه ای ویژه و الهی می خواهد تا نوای نیازگونه ی پدیده های هستی را درک کند ، بسیاری
از خبرها راجع به گفت وگوی پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام با حیوانات ودرختان خبر می دهند که در این مقام به چند نمونه ی آن اکتفا می شود .
امام صادق علیه السلام از پدر بزرگوارش از امام حسین علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند :
«کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام یَخْطُبُ بِالنَّاسِ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَلَی مِنْبَرِالْکُوفَةِ إِذْ سُمِعَ وَجْبَةٌ عَظِیمَةٌ ، وَعَدَوُا الرِّجَالُ یَتَوَاقَعُونَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ ، فَقَالَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : مَا بَالُکُمْ یَا قَوْمِ ؟ قَالُوا : ثُعْبَانٌ
عَظِیمٌ قَدْ دَخَلَ مِنْ بَابِ الْمَسْجِدِ ، کَأَنَّهُ النَّخْلَةُ السَّحُوقُ وَنَحْنُ نَفْزَعُ مِنْهُ وَنُرِیدُ أَنْ نَقْتُلَهُ ، فَلا نَقْدِرُ عَلَیْهِ .
فَقَالَ : لا تَقْرَبُوهُ وَطَرِّقُوا لَهُ ؛ فَإِنَّهُ رَسُولٌ إِلَیَّ قَدْ جَاءَنِی فِی حَاجَةٍ ،قَالَ : فَعِنْدَ ذَلِکَ فَرَّجُوا لَهُ ، فَمَا زَالَ یَخْتَرِقُ الصُّفُوفَ إِلَی أَنْ وَصَلَ إِلَی
ص: 65
عَیْبَةِ عِلْمِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ثُمَّ جَعَلَ یَنِقُّ نَقِیقاً ، فَجَعَلَ الإِمَامُ علیه السلام یَنِقُّ مِثْلَ مَا نَقَّ لَهُ ، ثُمَّ نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ وَانْسَلَّ مِنَ الْجَمَاعَةِ ، فَمَا کَانَ أَسْرَعَ أَنْ
غَابَ فَلَمْ یَرَوْهُ .
فَقَالَتِ الْجَمَاعَةُ : یَا أَمِیرَ الْمُوءْمِنِینَ! مَا هَذَا الثُّعْبَانُ ؟ قَالَ : هَذَا دُرْجَانُ بْنُ مَالِکٍ خَلِیفَتِی عَلَی الْجِنِّ الْمُوءْمِنِینَ ، وَذَلِکَ أَنَّهُمْ اخْتُلِفَ عَلَیْهِمْ شَیْءٌ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ ، فَأَنْفَذُوهُ إِلَیَّ لِیَسْأَلَنِی عَنْهُ ، فَأَجَبْتُهُ فَاسْتَعْلَمَ جَوَابَهَا ، ثُمَّ رَجَعَ إِلَیْهِمْ» .
امیرالمومنین علیه السلام در روز جمعه بالای منبر در مسجد کوفه خطبه می خواندکه صدای بزرگی را شنید ، و مردم چنان می دویدند که بعضی از آن ها بعضی دیگر را پایمال می کردند ، حضرت به ایشان فرمود : چه خبر
است؟ شما را چه شده؟ گفتند : یا امیرالمومنین! اژدهایی بسیار بزرگ به اندازه ی درخت خرما داخل مسجد شده که ما از آن هراسانیم ومی خواهیم آن را به قتل برسانیم ولی نمی توانیم .
حضرت فرمود : احدی از شما به آن نزدیک نشود و راه را برای او باز کنیدکه او فرستاده ای است و برای حاجتی آمده
امام علیه السلام فرمود : راه را برایش باز کردند او نیز از میان صف ها گذشت تااین که از منبر بالا رفت و به منبع علم رسول خد صلی الله علیه و آله (حضرت علی علیه السلام
رسید ، دهانش را بر گوش امیرالمومنین علیه السلام نهاد و در گوش آن حضرت
صدایی کرد، و امیرالمومنین علیه السلام گردن خود را کشیده و سرش را تکان می داد.
سپس امیرالمومنین علیه السلام مانند صدای او صدایی برآورد ، و اژدها از منبر
ص: 66
پایین آمد و در میان جمعیت رفت و خیلی زود از آن ها غایب شد .
مردم هر چه توجه کردند دیگر او را ندیدند ، عرض کردند : یا
امیرالمومنین! این اژدهای بزرگ کِه بود ؟
حضرت فرمود : این دُرجان بن مالک جانشین من در میان جن های مومن است ، آن ها در موضوعی اختلاف کرده بودند ، لذا او را به نزد من فرستادند ، و او نزد من آمد و از مسایلی پرسش نمود و من جواب مسایلش را دادم سپس بازگشت(1)
مرحوم شیخ مفید متوفّای 413 قمری نوشته اند : از جمله معجزات حضرت علی علیه السلام معجزه ای است که ناقلین آثار آن را روایت کرده و در میان مردم کوفه
مشهور گشته است ؛ چون این خبر در تمام آن شهر پراکنده شد و به شهرهای دیگر نیز رسید ، از این رو دانشمندان آن را یادداشت کرده اند ، و آن داستان سخن
گفتن ماهیان شط فرات در کوفه با آن حضرت علیه السلام بود .
و جریان چنانچه روایت کرده اند این بود که آب فرات طغیان کرد و به اندازه ای زیاد شد که مردم کوفه از غرق شدن ترسیدند ، و به امیر المومنین علیه السلام برای رفع خطر پناهنده شدند .
پس آن حضرت بر استر رسول خدا صلی الله علیه و آله سوار شد و از خانه بیرون آمد ، مردم
ص: 67
نیز به دنبال او آمده تا به کنار شط فرات رسیدند ، در آن جا از استر پایین آمد ووضویی نیکو ساخت و تنهایی نماز خواند ، و مردم آن حضرت را مشاهده می کردند ، سپس دعاهایی خواند که بیش تر مردم شنیدند ، سپس به سوی فرات پیش رفت و عصایی در دست داشت ، تا این که آمد و با آن عصا بر روی آب زده و فرمود :
«انْقُصْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَشِیئَتِهِ » به اذن خدا و خواست او کم شو .پس آب شط به قدری پایین رفت که ماهیان در تَهِ آب معلوم شدند ، پس بسیاری از آن ها با جمله ی «السلام علیک یا امیر المومنین» بر آن حضرت سلام
کردند ، و گروهی از آن ها سلام نکردند ، و آن هایی که سلام نکردند (چند نوع بودند به این نام ها :) جری ، مارماهی ، زمار ، پس مردم از این جریان تعجّب
کردند و از سبب سخن گفتن آن ها که سخن گفتند ، و سخن نگفتن آن دسته ی دیگر پرسیدند ؟ حضرت فرمود :
«أَنْطَقَ اللَّهُ لِی مَا طَهُرَ مِنَ السُّمُوکِ ، وَأَصْمَتَ عَنِّی مَا حَرَّمَهُ وَنَجَّسَهُ وَبَعَّدَهُ » .
خداوند آن دسته از ماهیان را که پاک و حلال بودند برای من به سخن آورد ، و آن هایی را که حرام گوشت و پلید و دور از رحمت و برکت کرده بود ، مهر خاموشی بر آن ها زده است .
مرحوم شیخ مفید بعد از نقل این قصّه فرمود : این خبری است مشهور که شهرتش در نقل و روایت مانند شهرت سخن گفتن گرگ با پیغمبر صلی الله علیه و آله می باشد ،
ص: 68
و مانند تسبیح گفتن سنگ ریزه در دست آن حضرت است(1)) .
و بزرگان دیگری مانند محمّد بن احمد فتّال نیشابوری متوفّای 508 هجری وقطب الدین راوندی متوفّای 573 قمری و علاّمه ی حلّی متوفّای 726 هجری هم
این خبر را نقل کرده اند(2)
این دو قصّه می تواند پاسخی باشد برای آن دسته از کسانی که تسبیح درحیوانات و موجودات دیگر را دلالی می دانند .
آری تسبیح دلالی هست ، امّا علاوه بر تسبیح دلالی ، تسبیح قولی هم هست ،از این جهت خدای تبارک و تعالی می فرماید :«وَإِن مِّن شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَکِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ»(3)
هر موجودی تسبیح و حمد او می گوید ولی شما تسبیح آن ها رانمی فهمید .
طبق این آیه شریفه ، همه ی موجودات عالم هستی و تمام وجود انسان ضمن این که هر روز مشغول رُشد و بالندگی هستند ، اما از یک قطره خون و ذره ای از
گلبول های قرمز و سفید و ضربان و تپش های قلب انسان ، پرده ی گوش وشبکیه ی چشم و مخچه تا عضوهای بزرگ انسان یک دست و یک صدا پیوسته ومنظم همسو و هماهنگ با فطرت ، به تسبیح قولی و دلالی آن یگانه خالق هستی و حاکم مطلق جهان مشغولند ، اما گوش ما از شنیدن آن محروم است.
ص: 69
یک گیاه با زبان خویش آفریدگار خود را تسبیح کرده و می گوید : آن کسی که مرا خلق کرده قادر مطلق ، مرید مطلق ، علیم مطلق و بصیر مطلق است ، این گیاهان و ریگ ها و در و پنجره و دیوار همه با دلالت ، تسبیح آفریدگار خویش می گویند.
و هم چنین انسان با موشکافی و بررسی یک گلبول یا یک باکتری ، یامیکروب یا یک سلول یا یک اتم ، به اسرار عظیمی که در این ذرات وجود دارندروبرو می شود ، می ببیند که این ها یک صدا دارند فریاد می زنند «سبحان اللّه» ،همه ی مخلوقات چه در کره ی زمین باشند یا آسمان ها ، این ها همه یک صدادارند می گویند : «سبحان اللّه» ، منتها هر گوشی نمی شنود .
از طرفی دیگر ، آیا می توان منکر این بود که یک تابلوی بسیار زیبا که شاهکاری از هنر راستین است گواهی بر ذوق و مهارت نقاش می دهد و او رامدح و ثنا می گوید؟
آیا می توان انکار کرد که دیوان شعر شعرای بزرگ و نام دار از قریحه ی عالی آن ها حکایت می کند و دایما آن ها را می ستاید؟
آیا می توان منکر شد که ساختمان های عظیم و کارخانه های بزرگ و مغزهای پیچیده ی الکترونیک و امثال آن ها با زبان بی زبانی از سازنده و مخترع و مبتکر
خود سخن می گویند و هر یک در حد خود از آن ها ستایش می کنند؟
بنابراین، باید قبول کرد که عالم شگرف هستی با آن نظام عجیبش و با آن همه رازها و اسرار ، با آن عظمت خیره کننده اش و با آن ریزه کاری های حیرت آور ،همگی تسبیح و حمد خدا می گویند .
ص: 70
مگر تسبیح به معنای پاک و منزّه شمردن از عیوب نمی باشد ؟ ساختمان و نظم این عالم هستی گویای همین حقیقت است که خالق آن از هر گونه نقص و عیبی
مبرّا است.
روایات فراوانی راجع به تسبیح عمومی موجودات نقل شدند که به چند نمونه اشاره می شود :
1 - از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود : «نَهَی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله عَنْ أَنْ تُوسَمَ
الْبَهَائِمُ فِی وَجْهِهَا ، وَأَنْ یُضْرَبَ وُجُوهُهَا ؛ فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ بِحَمْدِ رَبِّهَا» .
رسول خدا صلی الله علیه و آله از علامت داغ نهادن بر صورت چهار پایان و تازیانه زدن به صورت آن ها نهی کرده است ؛ زیرا آن ها حمد و ستایش خدا را می گویند(1)
2 - اسحاق بن عمّار از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند : «مَامِنْ طَیْرٍ یُصَادُ فِی الْبَرِّ وَلا فِی الْبَحْرِ ، وَلا یُصَادُ شَیْءٌ مِنَ الْوَحْشِ إِلاّ بِتَضْیِیعِهِ
التَّسْبِیحَ» .
هیچ پرنده ای در صحرا و دریا صید نمی شود ، و هیچ حیوان وحشی به دام صیادنمی افتد مگر به خاطر این که تسبیح خدا را ترک کرده است(2)
3 - ابو صلاح از یاران امام صادق علیه السلام گفت : از آن حضرت تفسیر این آیه «وَإِنْ
ص: 71
مِنْ شَیْءٍ إِلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»(1) را پرسیدم ، امام علیه السلام فرمود :
«کُلُّ شَیْءٍ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ ، وَإِنَّا لَنَرَی أَنَّ تَنَقُّضَ الْجِدَارِ هُوَ تَسْبِیحُهَا» همه چیزتسبیح و حمد خدا را می گوید ، و به نظر ما شکستن دیوار تسبیح آن است(2)
4 - ابو حمزه ی ثمالی می گوید : با علی بن الحسین امام چهارم علیه السلام در خانه اش بودم که در آن گنجشک ها سر و صدا و آواز می کردند ، حضرت به من فرمود:
«أَ تَدْرِی مَا یَقُلْنَ هَوءُلاءِ الْعَصَافِیرُ ؟» میدانی این گنجشک ها چه می گویند ؟
عرض کردم : نمیدانم ، امام فرمود :
«یُسَبِّحْنَ رَبَّهُنَّ وَیَطْلُبْنَ رِزْقَهُنَّ» این ها پروردگار خود را تسبیح می کنند و روزی خود را از او می خواهند(3)
5 - در روایت دیگر سکونی از امام صادق علیه السلام نقل کرده که آن حضرت فرمودند : «لِلدَّابَّةِ عَلَی صَاحِبِهَا سِتَّةُ حُقُوقٍ : لا یُحَمِّلُهَا فَوْقَ طَاقَتِهَا ، وَلا یَتَّخِذُ
ظَهْرَهَا مَجَالِسَ یَتَحَدَّثُ عَلَیْهَا ، وَیَبْدَأُ بِعَلَفِهَا إِذَا نَزَلَ ، وَلا یَسِمُهَا فِی وَجْهِهَا ، وَلایَضْرِبُهَا فِی وَجْهِهَا ؛ فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ وَیَعْرِضُ عَلَیْهَا الْمَاءَ إِذَا مَرَّ بِهِ » .
حیوان بر صاحبش شش حق دارد : (اوّل :) بیش از تواناییش بر او بار نکند ، (دوّم :)
ص: 72
پشت او را مجلسی برای سخن گفتن قرار ندهد (یعنی هنگامی که به دیگری می رسد ومی خواهد با او حرف بزند پیاده شود و بعد از مکالمه سوار شود) ، (سوّم :) در هر منزلی که وارد می شود اول علف او را آماده کند ، (چهارم :) علامت داغ بر صورت او نگذارد ،(پنجم :) او را نزند ؛ چون حیوان تسبیح خدا می گوید ، (ششم :) و هنگامی که بر آبی می گذرد او را به کنار آب برد (تا اگر احیانا تشنه باشد آب بنوشد)(1)
6 - در حدیثی آمده که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد عایشه رفت و فرمود : «یَاعَائِشَةُ ! اغْسِلی هَذَیْنِ الثَّوْبَیْنِ» این دو لباس مرا بشوی ، عرض کرد : ای رسول خدا! دیروز این دو را شستم ، حضرت فرمود :
«أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ الثَّوْبَ یُسَبِّحُ ، فَإِذَا اتَّسَخَ انْقَطَعَ تَسْبیحُهُ» آیا نمی دانی که لباس (انسان نیز) تسبیح خدا می گوید ؟ و هنگامی که چرکین و آلوده شود تسبیح آن قطع
می شود(2)
در قسمت بعدی آیه ی مبارکه می فرماید :
«لَهُ الْمُلْکُ» سلطنت و مالکیت هر چیزی برای خداست .
حرف «لام » به معنای اختصاص است ، و مُلک و حاکمیت به طور مطلق و
دایم صفت فعل پروردگار می باشد که زوال ناپذیر است .
ص: 73
واژه ی «مُلک » به معنای سلطنت و حکمرانی و فرمانروایی است ، چه این که سلطنت بر مردم باشد یا بر اشیا ، سلطنت و حکومت بر مردم به معنای سیاست و
تدبیر امور آن ها می باشد ، ولی حکومت و فرمانروایی بر اشیا به معنای تصرف درآن است از قبیل خرید و فروش و هبه و بخشش و غیر این ها ، و قدر جامع بین این معانی همان معنای سلطنت و حکومت است(1)
قرآن کریم در آیات متعدد مُلک و حکمرانی جهان آفرینش را به خدای سبحان نسبت می دهد مانند : «أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَالاْءَرْضِ»(2) آیانمی دانستی که حکومت آسمان ها و زمین از آنِ خدا است ؟
و در آیه ی دیگر فرمود : «لِلّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَالاْءَرْضِ»(3) حکومت آسمان ها وزمین مخصوص خداوند است .
اگر شخصی غیر از خدای سبحان را موءثر بداند و پروردگار متعال را حاکم علی الاطلاق نداند ، برای او شریک قایل شده است ، در این زمینه از مالک بن عطیه روایتی نقل شده گفت : امام صادق علیه السلام در تفسیر این آیه ی مبارکه ی «وَمَا یُوءْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَهُمْ مُشْرِکُونَ»(4) فرمود :
ص: 74
«هُوَ قَوْلُ الرَّجُلِ : لَوْ لا فُلانٌ لَهَلَکْتُ ، وَلَوْ لا فُلانٌ لَأَصَبْتُ کَذَا وَکَذَا ،وَلَوْ لا فُلانٌ لَضَاعَ عِیَالِی ! أَ لا تَرَی أَنَّهُ قَدْ جَعَلَ شَرِیکا فِی مُلْکِهِ یَرْزُقُهُ وَیَدْفَعُ عَنْهُ» .
مقصود گفتار کسی است که می گوید : اگر فلانی نبود من هلاک و نابودمی شدم ، اگر فلان کس نبود من به فلان مصیبت و ناراحتی گرفتارمی شدم ، اگر فلانی نبود خاندان و عیالات من از بین می رفتند ؛ مگرمشاهده نمی کنی که در همه این موارد برای خداوند در حکومت وفرمانروایی شریک قایل شده است ، و شخص دیگری را رازق و دافع دانسته است ؟
راوی گفت : عرض کردم : اگر این چنین بگوید که : اگر خداوند به وسیله ی فلانی بر من لطف و منّت نمی گذاشت من نابود و هلاک می شدم (آیا اشکالی دارد) ؟
امام علیه السلام فرمود :
«نَعَمْ لا بَأْسَ بِهَذَا » آری این گونه مانعی ندارد ( ؛ چون در این بینش و عقیده ، خداوند متعال را موثّر و مسبّب و وسیله ساز و دیگری را وسیله می داند)(1)
پس بر اساس رهنمود پیشوایان معصوم علیهم السلام در برابر احسان دیگران بایدگفت : خدا را شکر که از این راه به من احسان کرد ، گرچه او می توانست همین احسان را از راه دیگر هم انجام دهد .
ص: 75
نتیجه این که حاکمیت و فرمانروایی و مسبّب الاسباب و همه کاره در عالم هستی ذات مقدّس الهی می باشد .
توجه : واژه ی «مُلک » بیش از چهل بار در قرآن کریم آمده که به عنوان نمونه چند مورد ذکر می شود :
1 - «وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُوا الشَّیَاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمَانَ»(1)و (یهودیان) پیروی کردندسخنانی را که (دیوان و) شیاطین در ملک سلیمان (به افسون و جادوگری) می خواندند .
2 و 3 - «وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکاً قَالُوا أَنَّی یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُوءْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ
بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُوءْتی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ»(2)
و پیامبرشان به آن ها گفت : خداوند طالوت را برای زمامداری شما مبعوث (وانتخاب) کرده است ، گفتند : چگونه او بر ما حکومت کند با این که ما از اوشایسته تریم ، و او ثروت زیادی ندارد؟ گفت : خدا او را بر شما برگزیده ، و او را در علم و (قدرت) جسم ، وسعت بخشیده است ، خداوند مُلک و حکومتش را به هر کس بخواهد می بخشد .
4 - «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذی حَاجَّ إِبْرَاهیمَ فی رَبِّهِ أَنْ آتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ»(3) آیا ندیدی (وآگاهی نداری از) کسی (نمرود) که با ابراهیم درباره ی پروردگارش محاجه و گفتگو
کرد ؟ زیرا خداوند به او حکومت داده بود .
ص: 76
5 - «وَلَهُ الْمُلْکُ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ»(1) و در آن روز که در صور دمیده می شودحکومت مخصوص اوست.
6 - «یَوْمَ هُمْ بَارِزُونَ لا یَخْفَی عَلَی اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ»(2) روزی که همه آنان آشکار می شوند و چیزی از آن ها بر خدا پنهان نخواهد ماند ، (و گفته می شود :) فرمانروایی امروز برای کیست ؟ برای خداوند یکتای قهّار است .
مالکیت در جای خود به دو گونه ی حقیقی و اعتباری قابل تقسیم است ، آنچه را که ما از آن به عنوان مالکیت برای انسان تعبیر می کنیم ، فقط مالکیت اعتباری ومجازی است نه حقیقی ؛ زیرا هر لحظه قابل تغییر و زوال است .
آنچه که در اختیار انسان است و تسلّطی که از آن به مِلک و مالکیّت تعبیرمی شود به جهت نظم بخشیدن در امور اجتماعی و جلوگیری از هرج و مرج وتعدّی و تجاوز در حقوق انسان ها در برابر یک دیگر است که حفظ و صیانت
درآمدها و اموال در گرو همین مالکیت اعتباری است که در ابواب فقه نیز برای آن شرایط و ضوابطی بیان گردیده و قانون کاملی تنظیم شده است .
اما اگر بخواهیم مالکیت حقیقی را برای انسان در نظر بگیریم ، رویارویی دربرابر خداوند است .
ص: 77
جهان آفرینش با همه ی شکوه و جلال و عظمتش از یک سو نشان دهنده ی قدرت نمایی حق در قدرت است ، و از سوی دیگر بیانگر آن است که مالکیت وتسلط بر کلیه ی موجودات عالم فقط برای جهان آفرین است و بس .
و در روایت آمده :«إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی یُبْغِضُ الْقِیلَ وَالْقَالَ ، وَإِضَاعَةَ الْمَالِ ، وَکَثْرَةَ السُّوءَالِ» .
خداوند قیل و قال (نزاع) و ضایع کردن و از بین بردن مال و کثرت سوءال را دشمن می دارد و از آن متنفّر است(1)
اگر تسلط و مالکیتی بر اموال برای من و شما هست ، این مالکیتی است که خداوند ما را بر آن ها مسلّط و مالک نموده ، و هر لحظه که اراده کند جان ما رامی گیرد و دیگری را بر این اموال مسلّط می کند ، همه ی سلطنت ها و قدرت ها به دست قدرت او می باشد .
به تعبیر آن شاعر :
در حقیقت مالک اصلی خداست این امانت بهر روزی دست ماست
تمام هستی و آنچه در آن است ، مالک اصلی و حقیقی آن خداوند متعال
است ، و این که ملکیت مجازی را در اختیار بشر قرار داده ، به این معنا نیست که آن را از خود سلب کرده باشد .
آیات قرآن و روایاتی که از معصومین علیهم السلام به ما رسیده است ، بر این مطلب
ص: 78
دلالت دارند ، در این جا به چند نمونه اشاره می کنیم :
1 - «سَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ جَمیعا مِنْهُ»(1) آنچه در آسمان ها وزمین است تمام را مسخّر شما گردانید ، و این ها همه از سوی اوست.
واژه ی «سخّر لکم» و «جمیعا منه» دلالت بر این دارد که مالکیت واقعی ازخداوند متعال است .
2 - «وَلِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»(2) و آنچه در آسمان و آنچه در زمین است ، فقط در سیطره ی مالکیّت و فرمانروایی خدا می باشد .
3 - «تُوءْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ»(3) به هر کس بخواهی حکومت و سلطنت می بخشی .
4 - در حدیثی از ثامن الحجج علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده فرمود :
«وَکَانَ مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ عَوَارِیَ ، وَأَنَّهُمْ مَالِکُونَ مَجَازا لا حَقِیقَةَ لَهُ » و آنچه دردست مردم است ، عنوان عاریه دارد ، و مردم به مجاز مالک آن هستند ، نه این که مالک
حقیقی باشند(4)
5 - ابان بن تغلب می گوید : رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام به من فرمود : «أَ تَرَی اللَّهَ أَعْطَی مَنْ أَعْطَی مِنْ کَرَامَتِهِ عَلَیْهِ ، وَمَنَعَ مَنْ مَنَعَ مِنْ هَوَانٍ بِهِ
عَلَیْهِ ، لا وَلَکِنَّ الْمَالَ مَالُ اللَّهِ ، یَضَعُهُ عِنْدَ الرَّجُلِ وَدَائِعَ » .
آیا به نظر تو خداوند به کسانی مال داده است که در نزد او محترم بوده اند ؟ و به کسانی که در نزد او احترامی نداشته اند نداده است ؟ هرگز چنین نیست ، بلکه مال ، مال
ص: 79
خدا است و آن را به عنوان امانت نزد کسانی قرار داده است(1)
توجه : سلیمان پیغمبر با آن همه قدرتی که خدای متعال به او عنایت فرمود ،از خداوند چنین تقاضا کرد :
«رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهّابُ»(2)
پروردگارا! مرا ببخش ، و حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوارهیچ کس نباشد که تو بسیار بخشنده ای .
خداوند سبحان در مقابل درخواست سلیمان می فرماید :
«فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ * وَالشَّیاطِینَ کُلَّ بَنّاءٍوَغَوّاصٍ * وَآخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الأَصْفادِ»(3)
ما باد را مسخّر او ساختیم تا مطابق فرمانش به نرمی حرکت کند ، و به هرجا او می خواهد برود ، و شیاطین را مسخّر او ساختیم ، هر بنّا و غوّاصی ازآن ها ، و گروه دیگری (از شیاطین) را در غل و زنجیر (تحت سلطه ی او)
قرار دادیم .
اما همین سلیمان وقتی که زمان تسلیم شدن در برابر ملک الموت او فرارسید ، فرصت نشستن نداشت ، مامور حق ایستاده جانش را گرفت .
قرآن کریم در این رابطه می فرماید :
«فَلَمّا قَضَیْنا عَلَیْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلی مَوْتِهِ إِلاّ دَابَّةُ الأَرْضِ تَأْکُلُ مِنْسَأَتَهُ
ص: 80
فَلَمّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ الْغَیْبَ ما لَبِثُوا فِی الْعَذابِ الْمُهِینِ»(1)
(با این همه جلال و شکوه سلیمان) هنگامی که مرگ را بر او مقرّر داشتیم کسی آن ها را از مرگ او آگاه نساخت مگر جنبنده ی زمین (موریانه) که
عصای او را می خورد (تا شکست و پیکر سلیمان فرو افتاد) ، هنگامی که بر زمین افتاد جنیان فهمیدند که اگر از غیب آگاه بودند در عذاب خوارکننده باقی نمی ماندند .
هیچ کس نفهمید سلیمان مرده تا این که موریانه عصایش را خورد و عصا از وسط شکسته و سلیمان به زمین افتاد ، بعد از آن بود که جنیان فهمیدندسلیمان فوت کرده است .
بنابراین ، ملک و سلطنت بر همه نفوس و بر تمام اشیا مخصوص خداوندتبارک و تعالی است ، و هیچ کس حتی سلیمان - با این که سلطنت بر جنّ و انس
و حیوانات داشت - سلطنت او حقیقی نیست و مجازی و صوری و اعتباری است ، باید موریانه عصای او را بخورد تا مردم متوجه مرگ سلیمان شوند ، پس
با یک چشم برهم زدن همه چیز از بین خواهد رفت .
به گفته ی آن شاعر :
سر شب سر جنگ و تاراج داشت سحرگه نه تن سر نه سر تاج داشت
به یک گردش چرخ نیلوفری نه نادر به جای ماند و نه نادری بنازم من این چرخ پیروز را پریروز و دیروز و امروز را
ص: 81
خدای تبارک و تعالی سمیع است همه چیز را می شنود ، بصیر است همه چیزرا می بیند ، علیم است همه چیز را می داند ، مرید است هر چه اراده می کند انجام می شود ، قدیر است هر چه بخواهد ایجاد می کند ، «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرادَ شَیْئا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»(1) هرگاه چیزی را اراده کند به او می گوید : موجود باش آن نیز بلافاصله موجود می شود .
نکته : در این جا «له الملک» گفت ، طبق قاعده باید می گفت : «الملک له » ، ولی «له » را بر «الملک » مقدّم کرد تا حصر را برساند یعنی سلطنت واقعی منحصرا در
اختیار خدای تبارک و تعالی است ، همان خدایی که آنچه در آسمان ها و زمین است همه مشغول تسبیح او هستند
«وَلَهُ الْحَمْدُ» حمد و ستایش برای او است .
بعد از بیان مقام تسبیح نوبتِ مقام حمد است ؛ چون تسبیح مقدّم بر حمداست ، و در تسبیحات اربعه چنین آمده : «سبحان اللّه والحمدللّه» ، اوّل تسبیح
است بعد تحمید .
حمد در لغت : «الثناء بالجمیل علی قصد التعظیم»(2)ثنا گفتن و ستایش کردن
بر فعل جمیل و زیبا به قصد تعظیم است .
ص: 82
در عالم افراد زیادی هستند که قابلیت حمد و ستایش را دارند مثل وجودمقدّس خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله ، اصلاً خود آن حضرت احمد و محمود و محمد است ،
پس چرا قرآن حمد را منحصر به خدا کرد و فرمود : «وَلَهُ الْحَمْدُ» ؟
علت انحصار حمد برای ذات اقدس حق این است که کمال هر چیزی و هرشخصی وابسته به دو امر است :
1 - وجود او ، اولین مرحله از مراحل کمال مرحله ی وجود است ، باید دید آن شخصی که قابلیت ستایش را دارد مانند پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله چه کسی او را ایجاد
نمود ؟ خالق آن حضرت ، خدای تبارک و تعالی است که او را خلق و مبعوث کرده است ، در قرآن کریم آمده :
«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَی الْمُوءْمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً مِنْ أَنْفُسِهِمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَالْحِکْمَةَ وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ»(1)
خداوند بر مومنان منّت گذارد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آن ها پیامبری از جنس خودشان برانگیخت که آیات او را بر آن ها بخواند و
کتاب و حکمت به آن ها بیاموزد اگر چه پیش از آن در گمراهی آشکار بودند .
و در جای دیگر فرمود :
«قُلِ اللّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُوءْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ»(2)
ص: 83
بگو : بارالها! مالک حکومت ها تویی ، به هر کس بخواهی حکومت می بخشی ، و از هر کس بخواهی حکومت را می گیری .
پس وجود و بعثت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله متعلّق به ذات اقدس احدیت است و از خودش نیست .
2 - صفات کمالیه ی نفسانی و افعالی مانند کمالاتی که ما داریم ، این کمالات خودش بر دو قسم است ، یکی کمالات ذاتیه ، دیگری کمالات اکتسابیه ، بعضی وقت ها شخصی را می بینید که چنان زیبایی و جمالی دارد که هرکس این جمال را ببیند خیال می کند فوق این جمال و زیبایی ، جمال دیگری نیست ، لذا زنان مصر با دیدن حضرت یوسف علیه السلام دست خود را بریدند و گفتند :
«حاشَ لِلّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاّ مَلَکٌ کَرِیمٌ»(1)
منزّه است خدا این بشر نیست این یک فرشته ی بزرگوار است!
این جا بود که زلیخا سرزنش آن ها را جواب داد و گفت :
«فَذلِکُنَّ الَّذِی لُمْتُنَّنِی فِیهِ وَلَقَدْ راوَدْتُهُ عَنْ نَفْسِهِ فَاسْتَعْصَمَ وَلَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ ما آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَلَیَکُوناً مِنَ الصّاغِرِینَ»(2)
این همان کسی است که به خاطر (عشق) او مرا سرزنش کردید! (آری) من او را به خویشتن دعوت کردم و او خودداری کرد ، و اگر آنچه رادستور می دهم انجام ندهد به زندان خواهد افتاد و مسلّما خوار و ذلیل
خواهد شد!
ص: 84
این جمال و زیبایی ذاتی یک مرحله از کمال است ، امّا چه کسی به یوسف علیه السلام این جمال و زیبایی را داده ؟
یا این که شخصی چنان صدای زیبایی دارد که انسان از شنیدن آن لذّت می برد ، این صدا را چه کسی در حنجره ی او قرار داده ؟ اگر اکتسابی است شماهم برو کسب کن ، یا کسی قد و بالایی دارد ، این سرو رعنا را چه کسی چنین خلق کرده است ؟ آیا اکتسابی است ؟ یا این که میوه جات مثل انگور و هلو و انارزیبایی آن ها ذاتی است ، این ها کمال هستند امّا کمالات ذاتی ، و چه کسی به آن ها داده است ؟
هر صفت کمالیه ای که ذاتی باشد از ناحیه ی خداوند تبارک و تعالی است ،پس باید او را حمد و ستایش کرد .
مثلاً از رسول خدا صلی الله علیه و آله پرسیدند تو زیباتری یا یوسف پیغمبر ؟ آن حضرت فرمود : «کَانَ یُوسُفُ علیه السلام أَحْسَنَ وَلَکِنَّنِی أَمْلَحُ» یوسف از نظر صورت و جمال ازمن زیباتر بود ولی من ملیح تر و نمکی تر از او هستم(1)
چه کسی زیبایی را به حضرت یوسف علیه السلام و ملاحت را به پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله عنایت فرمود ؟ آن کس خالق و پروردگار آن ها می باشد .
توجه : در این تشبیه دو نکته است :
1 - نمک در موادّ دیگر ذوب می شود تا آن موادّ سالم بمانند ، وجود مقدّس آن جناب هم با اهل بیتش خودشان را در انواع حوادث و مشقّات و تکالیف
ذوب کردند تا انسان ها از شرّ و شرور و شقاوت و شیطان رجیم سالم مانده ،
ص: 85
بقای الهی پیدا کنند .
2 - می دانیم که سگ از حیوانات نجس العین است ، اگر با آب هفت دریا هم شسته شود پاک نمی شود ، ولی اگر همین سگ در نمکزار قرار گیرد پس از مدّتی که وضع موجودش تغییر پیدا کند پاک و حلال می شود.
این سگِ نفس امّاره ی انسان هم اگر در نمکزار شریعت رسول خدا صلی الله علیه و آله - که ترکیبی از عقیده و اخلاق و عمل است - قرار گیرد حالت امّاره بودن را از دست
می دهد و به مرتبه ی والای انسانی بلکه مطمئنّه و راضیه و مرضیّه می رسد .
مرحله ی بعدی کمالات ، کمال اکتسابی است ، مثلاً یک نفر شصت سال خون دل می خورد تا به یک کمالی برسد ، به تعبیر فردوسی : بسی رنج بردم در این سال سی عجم زنده کردم بدین پارسی
سی سال زحمت کشید تا این شاهنامه را نوشت ، وقتی که شما امروز آن شعر
حماسی را می خوانید :
ز سمّ ستوران در آن پهن دشت زمین شد شش و آسمان گشت هشت به شمشیر و خنجر به گرز و کمند برید و درید و شکست و ببست یلان را سر و سینه و پا و دست
سراینده ی آن را ستایش می کنید ، در حالی که این شخص با زحمات خودش این کمالات را کسب کرده است .
کسی که معنای تسبیح را بفهمد ، معنای حمد و ستایش را درک نماید ، تسبیحش غیر از تسبیح قبل از فهمیدن است ، بلکه به مقدار درک و فهمش ترقّی می کند .
ص: 86
امّا همه ی این ها با توفیق خدای تبارک و تعالی است ، به اراده و مدد و عنایت او می باشد ، هرکس در عالم هر چیزی را کسب کند با نیروی خدای تبارک و
تعالی است ؛ چون که وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ هیچ نیرو و حرکتی نیست مگر این که به نیروی خداوند والامقام و بلند مرتبه است .
پس معلوم شد کمال هر کس و هر چیزی با دو امر است : یکی به وجود او ، دیگری صفاتی است که ذی الکمال دارد ، این صفات یا صفات ذاتیه است که ازناحیه ی خدا است ، یا صفات اکتسابیه است که آن نیز از طرف او می باشد ؛ چون که در آیه ی دیگر فرمود : «وَمَا تَوْفِیقِی إِلاَّ بِاللَّهِ»(1) و توفیق و پیروزی من فقط ازناحیه ی خدا نیست .
در حقیقت هر چه هست از ناحیه ی خدای تبارک و تعالی است لذا فرمود :
«وَلَهُ الْحَمْدُ» ، هر کسی هر حمد و ستایشی می شود این حمد و ستایش
برمی گردد به نیرو و قدرت خدای تبارک و تعالی .
در نتیجه همه ی حمدها و ستایش ها برای خدا است ، وقتی که او مالک همه ی موجودات است و بر تمام امور سلطنت دارد ، پس هر ستایش و حمدی و هر
تسبیح و تقدیسی برای او خواهد بود .
الف و لام «الحمد » برای جنس است یعنی جنس حمد با تمام معانیش برای او خواهد بود ، و هر کس در عالم هر حمدی می شود حمدش اعتباری وصوری و مجازی است ، حمد حقیقی و ستایش و ثنای حقیقی مخصوص خدای
تبارک است .
ص: 87
در واقع حمد و ستایش ، بیان کردن صفات کمال است ، نظام آفرینش ازصفات کمال خدا ، از علم بی پایان و قدرت بی انتها و حکمت وسیع و فراگیر اوسخن می گوید ، مخصوصا با پیشرفت علم و دانش بشر ، و پرده برداشتن از
گوشه هایی از اسرار و رازهای این عالم پهناور ، این حمد و ستایش عمومی موجودات آشکارتر شده است .
اگر روزی شاعر نکته پرداز گفت :
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار هر برگی از برگ های درختان را دفتر و کتاب معرفت پروردگار معرّفی کرد ، دانشمندان گیاه شناس امروز درباره ی این برگ ها کتاب ها نوشته اند ، و از
ساختمان اسرار آمیز کوچک ترین اجزای آن یعنی سلول ها گرفته تا طبقات هفت گانه ی برگ ، و دستگاه تنفّسی آن ، و رشته های آبیاری و تغذیه و سایر مشخصات بسیار پیچیده ی برگ ها در این کتاب ها بحث های فراوان کرده اند .
بنابراین ، هر برگی شب و روز نغمه ی توحید سر می دهد و آواز رسای حمدش را در درون باغ و جنگل ، و بر فراز کوه ها ، در خمیدگی دره ها پخش می کند ، امّا بی خبران چیزی از آن نمی فهمند و آن ها را ساکت و خاموش می دانند ، این معنا برای حمد و ستایش عمومی موجودات کاملاً قابل درک است .
در آخر آیه ی مورد بحث می فرماید :
«وَهُوَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ» و خداوند بر هر کاری قدرت دارد و بر هر چیزی توانا است .
ص: 88
این آیه هم کلیت دارد ، بر عمومیت متعلق قدرت او دلالت می کند ومی فهماند قدرت او محدود به هیچ حد ، و مقیّد به هیچ قید و شرطی نیست ، ودلالت دارد بر این که خدای تبارک و تعالی مالک حکم بر هر چیز و تصرّف درآن است ، هر طور که بخواهد و اراده کند ، و معلوم است که به جز جمیل چیزدیگری اراده نمی کند ، و قدرت او هر چیزی را فرا گرفته است .
ص: 89
ص: 90
«هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَمِنْکُمْ مُوءْمِنٌ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ»(1)
او خدایی است که شما را آفرید گروهی از شما کافران و گروهی مؤمن هستید ، وخداوند به آنچه انجام می دهید بینا است .
آیه ی دوم از این سوره ی مبارکه به خلقت انسان اشاره دارد که این موضوع خلقت کرارا با الفاظ مختلف در قرآن بیان شده است که برخی از آیات به خلقت انسان اشاره دارد و ایجاد و پدیدار شدن آن را بازگو می کند ، و برخی دیگر به کیفیت و چگونگی پیدایش پرداخته است .
به عبارت دیگر ، در این قسمت از آیه باید از دو جهت بحث شود :
1 - خلقت انسان که «هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ» به جهت اوّل آن اشاره دارد و مربوط به اصل خلقت است .
2 - خلقت از چه چیزی ؟
ص: 91
یعنی ایجاد انسان از چه موجودی است و با چه وسایل و تجهیزاتی او راساخته است ؟
در قرآن مجید این دو جهت مورد توجه قرار گرفت ، آنچه را که در روزنخست یعنی در روز بعثت در حالی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به عبادت و تفکر مشغول بود ، حق جل جلاله با ترنّم وحی او را مخاطب قرار داد ، و با صدای دلنشینی اورا به خود مشغول کرد ، جذبه ای که او را ربود ، آهنگی که همه ی وجودش راگرفته بود ، خداوند خلقت انسان را که در این دو آیه سرلوحه ی دعوت جهانی
خویش قرار داد ، که این گونه آغاز کردن ، آن هم در آغاز یک دعوت فراگیر ،نشانه ی اهمّیت و ارزش آن است ، گویا خلقت انسان که خطاب «احسن الخالقین» را نیز به همراه دارد ، کمال آفرینش حق در سراسر جهان خلقت است .
در غار حرا آیه نازل شده و فرمود : «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ»(1) بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید .
در این آیه از اصل خلقت شروع کرده تا این که فرمود از چه چیز آفریده است : «خَلَقَ الاْءِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ»(2) همان کس که انسان را از خون بسته ای خلق کرد .
جهت دوم یعنی انسان را از چه چیز آفرید ؟ در سوره ی دیگر می فرماید :
«فَلْیَنْظُرِ الإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ»(3) انسان باید نگاه کند که از چه چیز آفریده شده؟! از یک آب جهنده آفریده شده است .
ص: 92
و در جای دیگر فرمود : «وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِینٍ»(1) ما انسان را ازچکیده و خلاصه ای از گِل آفریدیم .
و در سوره ی دیگر می فرماید : «وَمِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌتَنْتَشِرُونَ»(2) از نشانه های خداوند این است که شما را از خاک آفرید ، سپس انسان هایی شدید و در روی زمین انتشار یافتید .
و در جای دیگر فرمود : «وَاللّهُ خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ»(3) خداوند شما را ازخاک آفرید سپس از نطفه خلق کرد .
در این آیه به دو نشانه ی عظمت الهی اشاره شده: یکی آفرینش انسان از خاک که ممکن است اشاره به آفرینش نخستین انسان - یعنی حضرت آدم علیه السلام - باشد ،
یا آفرینش همه ی انسان ها از خاک ؛ چون که تمام مواد غذایی تشکیل دهنده ی وجود انسان به طور مستقیم یا غیر مستقیم از خاک گرفته می شوند .
نشانه ی دیگر ، تکثیر نسل انسان و انتشار فرزندان آدم ابو البشر در سراسرکره ی زمین است که اگر ویژگی گسترش در حضرت آدم آفریده نشده بود به زودی از میان می رفت و نسل او برچیده می شد .
انسان با به سرداشتن تاج «کرّمنا» و برخوردار بودن از همه ی استعدادها
و شایستگی ها ، در عین این که از امتیاز شرافت و برتر بودن مخلوقات
ص: 93
جهان هستی برخوردارست ، از خاکی ناچیز آفریده شد که در کمی ارزش ضرب المثل است .
خداوند متعال نیز که خالق و آفریدگار این موجود پر رمز و راز است و او را ازموادی چنین ساده و بی جان پدید آورد ، در واقع بخشی از قدرت لایزال خود رادر جهان هستی به نمایش گذاشت که نه تنها بر همه ی موجودات عالم سرفرازتراست ، بلکه حق نیز در پدید آوردن چنین موجودی بدیع - یعنی انسان - با بیان شیوای وحیانی و با گفتار : «فَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»(1) به خودآفرین گفت .
اگر بشر بخواهد به چگونگی اعجاز خلقت انسان پی ببرد هرگز نمی تواند به همه ی ویژگی ها و شگفتی های انسان دست یابد ؛ زیرا دایره ی فهم و درک انسان گواه همین مطلب است ، اما اگر به مقدار وسع و ظرفیت خود بخواهد از پیدایش این موجود و امتیازات محیّر العقول او آگاه شود کافی است به یک عضو فعال انسان نظر کند و او را مورد بررسی دقیق قرار دهد .
مثلا اگر پرده های ظریف چشم که از برگ گل هم لطیف تر و حساس تر وظریف تر است ، هم چنین سلول های فوق العاده و حساس و ظریف مغز را که هریک وظیفه ای را به عهده دارند ، در کنار خاک بگذاریم و با یک دیگر مقایسه
کنیم ، آن گاه راز تبریک گفتن حق به خود آشکار می شود ، و می فهمیم که آفریدگار جهان چه قدرت عجیبی به کار گرفته که از آن ماده ی تیره ی کم ارزش چنین دستگاه های ظریف و دقیق و پر ارزشی را به وجود آورده است .
ص: 94
خاک که از خود نه نور و حرارتی دارد و نه زیبایی و طراوتی ، و نه از حس برخوردار است و نه حرکت و جنبشی از او سر می زند ، ولی در عین حال خمیرمایه ی پیدایش انسانی شده است که دارای تمام این صفات بی نظیر است .
البته تعبیر خلقت انسان از خاک ، بیانگر این واقعیت است که از نظر خلقت تفاوتی در میان انسان ها وجود ندارد ، آغاز پیدایش آن ها از یک نقطه است وریشه ی همه به یک جا باز می گردد ، و همگی پیوند ناگسستنی با خاک دارند ، وطبعا سرانجام نیز همه ی انسان ها بدون استثنا به آغوش خاک باز می گردند .
خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی قیامت اصل خلقت انسان را که از چه ماده و موادی تشکیل شده است و مراحل مختلف آن را بیان می کند و می فرماید :
«أَ لَمْ یَکُ نُطْفَةً مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَی * ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی»(1)
آیا او نطفه ای از منی که در رحم ریخته می شود نبود ؟ سپس به صورت خونِ بسته در آمد ، و خداوند او را آفرید و موزون ساخت .
این آیه به روشنی دلالت بر این دارد که انسان در آغاز نطفه ای از منی بود که در رحم ریخته شد ، سپس این مرحله را پشت سر گذاشته و به صورت خون بسته درآمد و خداوند او را آفرینش بخشید و موزون ساخته است .
حدیثی از امام رضا علیه السلام نقل شده که فرمود :
«قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام : إِنَّ النُّطْفَةَ تَکُونُ فِی الرَّحِمِ أَرْبَعِینَ یَوْما ، ثُمَّ تَصِیرُ
ص: 95
عَلَقَةً أَرْبَعِینَ یَوْما ، ثُمَّ تَصِیرُ مُضْغَةً أَرْبَعِینَ یَوْما ، فَإِذَا کَمَلَ أَرْبَعَةُ أَشْهُرٍ بَعَثَ اللَّهُ مَلَکَیْنِ خَلاّقَیْنِ فَیَقُولانِ : یَا رَبِّ ! مَا تَخْلُقُ ذَکَرا أَوْاُنْثَی ؟ فَیُوءْمَرَانِ » .
امام باقر ابو جعفر علیه السلام فرمود : نطفه چهل روز در رحم به همان صورت باقی می ماند ، بعد از آن ، چهل روز به صورت علقه است ، و چون این چهل روز هم تمام شد چهل روز دیگر به صورت مضغه است که مجموعا
چهار ماه می شود ، بعد از تمام شدن چهار ماه خداوند دو ملک می فرستدکه کار آنان خلقت است ، می پرسند : پروردگارا ! چه چیز خلق کنیم پسریا دختر ؟ از طرف خدا به یکی از آن دو مامور می شوند(1)
هم چنین خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی زمر چگونگی خلقت انسان دررحم مادر را بیان می کند و می فرماید :
«یَخْلُقُکُمْ فِی بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ فِی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِکُمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ فَأَنّی تُصْرَفُونَ»(2)
او شما را در شکم مادران تان آفرینشی بعد از آفرینش دیگر در میان تاریکی های سه گانه می بخشد ، این است خداوند ، پروردگار شما که حکومت (در عالم هستی) از آنِ او است ، هیچ معبودی جز او وجود نداردبا اینحال چگونه از راه حق منحرف می شوید؟!
ص: 96
ضمن این که در آیات دیگر ، مساله ی خلقت انسان بیان شد ، در این آیه به مساله ی پیچیده ی آفرینش انسان در جنین پرداخته است .
ناگفته پیدا است که منظور از «خَلْقا مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ» فقط دو آفرینش نیست ،بلکه آفرینش های مکرّر و پی در پی است
و هم چنین روشن است که جمله ی «یَخْلُقُکُمْ» به اعتبار این که فعل مضارع است ، دلالت بر استمرار دارد ، و اشاره ای است کوتاه و پر معنا به تحولات عجیب ، و چهره های متفاوت و شگفت انگیز جنین در مراحل مختلف در شکم مادر که به گفته ی دانشمندان جنین شناسی از عجیب ترین و ظریف ترین چهره های آفرینش پروردگار است .
تا آن جا که علم جنین شناسی یک دوره ی کامل توحید و خداشناسی محسوب می شود ، و کمتر کسی است که ریزه کاری های این مسایل را مطالعه کند و زبان به
حمد و ستایش آفریننده ی آن نگشاید .
در این آیه تعبیر به «ظُلُماتٍ ثَلاثٍ» (تاریکی های سه گانه) شده که اشاره به ظلمت شکم مادر و ظلمت رحم و مشیمه (کیسه ی مخصوصی که جنین در آن
قرار گرفته است) می باشد که در حقیقت سه پرده ی ضخیم هستند که بر روی جنین کشیده شدند .
با توجه به آیات ذکر شده می توان گفت : انسان شکل یافته از یک ذرّه منی است ، یعنی از یک اسپرم تشکیل شده است که در یک قطره ی منی حدود
ص: 97
یک صد میلیون اسپرم است که هر اسپرمی خودش چه ژن هایی همراه دارد .
به عبارت دیگر : انسان از نطفه و منی است ، و نطفه و منی نیز از اسپرم وتخمک تشکیل شده ، و هرکدام از آن ها ژن های مختلفی دارند ، و هر ژنی خاصیتی را به وراثت از پدران و مادران سابق منتقل می کند ، وراثت نیز در جای
خود در چگونگی شکل یافتن انسان نقش مهمی دارد ، چه بسا صفتی از چندنسل قبل به این فرزند جدید منتقل می شود ، چیزی که ناقل صفات آبا و اجداد
است ژن های مختلف در سلول های نر و ماده است .
مثلا اگر کسی باشد که عمری طولانی داشته باشد و مربوط به همان طایفه و نسل باشد ، گروهی که گذشتگان او را دیده اند اگر علامتی را روی صورت همین
انسان جدید باشد که با یکی از بستگان خود شباهتی دارد ، به او یادآور می شوندکه شما در این علامت - مثلا خال برگونه داشتن و یا چشم آبی بودن - شبیه به
فلانی هستید ، با شگفتی باید پرسید به راستی این اسپرم چیست که یک صدمیلیونش در یک قطره درست می شود ، و ژن هایش این توارث را ایجاد می کنند .
خداوند متعال - که خود پدید آورنده ی آن است - می فرماید
«ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِی قَرارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَکَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَفَتَبارَکَ اللّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ»(1)
سپس آن را نطفه ای در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار دادیم ، سپس نطفه رابه صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مُضغه (چیزی شبیه
ص: 98
گوشت جویده) و مضغه را به صورت استخوان هایی در آوردیم ، از آن پس آن را آفرینش تازه ای ایجاد کردیم ، بزرگ است خدایی که بهترین خلق کنندگان است!
در این آیات آغاز آفرینش انسان را از گِل و نسل او را از چکیده ای از آب بی ارزش قرار داده است ، و از رحم به «قرار مکین» (قرارگاه امن و امان) تعبیر
شده که اشاره به وضعیت خاص رحم در بدن انسان است
در واقع در محفوظ ترین نقطه ی بدن که از هر طرف کاملاً تحت حفاظت است قرار گرفته ، ستون فقرات و دنده ها از یک سو ، استخوان نیرومند لگن خاصره از سوی دیگر ، پوشش های متعدّد شکم از سوی سوم ، حفاظتی که از
ناحیه ی دست ها به عمل می آید از سوی چهارم همگی شواهد این قرارگاه امن وامان است .
مراحل پنج گانه ی خلقت انسان به روشنی در این آیات به آن اشاره شد ،مراحلی که هر کدام برای خود ، عالَم عجیبی دارد ، مملو از شگفتی ها که در علم
جنین شناسی امروز دقیقا مورد بررسی قرار گرفته و پیرامون آن کتاب هانوشته اند ، ولی روزی که قرآن از این مراحل مختلف خلقت جنینی انسان وشگفتی های آن سخن می گفت ، اثری از این علم و دانش جنین شناسی نبود .
وقتی تشکّل یافتن و صورت گرفتن انسان از دست قدرت حق پایان یافته وبه مهم ترین مرحله ی خلقت و ظهور او می رسد ، با تعبیری سر بسته و پر معنااشاره کرد و فرمود : سپس ما او را آفرینش تازه ای بخشیدیم ، بزرگ و پر برکت است خدایی که بهترین خلق کنندگان است .
ص: 99
مراحل خلقت انسان در دعاهای ائمه ی معصومین علیهم السلام نیز اشاره شده همان گونه که سید الشهدا امام حسین علیه السلام در دعای معروف و مشهور عرفه - که دربر دارنده ی یک دوره ی کامل و عالی درس توحید می باشد - به هنگام بر شمردن نعمت ها و قدرت خداوند ، به پیشگاه او چنین عرض می کند :
«ابْتَدَعْتَ خَلْقِی مِنْ مَنِیٍّ یُمْنَی ، ثُمَّ أَسْکَنْتَنِی فِی ظُلُمَاتٍ ثَلَاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَجِلْدٍ وَدَمٍ ، لَمْ تُشْهِرْنِی بِخَلْقِی ، وَلَمْ تَجْعَلْ لِی شَیْئا مِنْ أَمْرِی ،ثُمَّ أَخْرَجْتَنِی إِلَی الدُّنْیَا تَامّاً سَوِیّا» .
خدایا! آغاز آفرینش مرا از قطرات ناچیز منی قرار دادی ، سپس مرا درظلمت های سه گانه ، در بین گوشت و پوست و خون اسکان دادی ،آفرینش مرا آشکار نساختی ، و در آن مخفی گاه به تطوّرات خلقتم ادامه دادی ، و هیچ یک از امور حیاتی مرا به من واگذار نکردی ، سپس مرا به
دنیا کامل و سالم منتقل ساختی(1)
آری ، به راستی باید بر این قدرت نمایی بی نظیر که در ظلمتکده ی رحم این چنین تصویر بدیعی با این همه عجایب و شگفتی ها بر قطره های آبی نقش می زند ، آفرین گفت ، و باید بر آن علم و حکمتی که این همه استعداد و لیاقت و
شایستگی را در چنین موجودِ ناچیز ایجاد می کند فریاد تحسین و مبارک باد سر داد.
البته این مراحل یاد شده که مربوط به صورت ظاهری انسان است فقط بخشی از وجود انسان و صورت مادّی او را چنین میناگری کرده و در عالم خلقت به نمایش گذاشت ، اما آنچه سبب امتیاز او از سایر موجودات می شود
ص: 100
بُعد دیگر او است که به باطن و سیرت او مرتبط است ، وقتی سیرت او موردبررسی قرار گیرد تا از آن آگاهی پیدا شود ، این جاست که راز اسرار پنهان رُخ
می نمایاند ، و حق با جلال و کمال خود ظهور پیدا می کند ، و تازه این معمای فرشتگان حل می شود ، تا حدی که در برابر سوال چرایی خلقت این پدیده ی هستی از زبان فرشتگان ، پاسخ «إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ»(1) از طرف ذات لایزال الهی شنیده شد که چه استعدادهایی در وجود انسان نهفته است که در واقع هدف از خلقت بشر همان باطن و سیرت او می باشد .
از تعبیر زیبای خداوند بعد از اتمام آفرینش انسان به «أَحْسَنُ الْخَالِقینَ » این سوال به ذهن تداعی می کند که آیا در برابر خدای متعال ، آفریدگار دیگری وجود دارد ؟
اگر چه پرسش الهی غیر از اله یکتا با برهان لَوْ کَانَ فیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتا؟
پاسخ داده شد ، اما با توجه به کلمه ی «خلق» که به معنای «ایجاد کردن» است ،پاسخ این سوال روشن است ، آفریدن می تواند در حق دیگران نیز صدق کند ، اما
خلق و ایجادی که از دست توانای حق صورت می گیرد با ایجادی که از غیر خداتحقق پیدا می کند از جهاتی گوناگون و متفاوت است .
خداوند متعال مواد اولیه را برای صورت بخشیدن اشیا می آفریند و ایجادمی کند ، یعنی آنچه را اصلا وجود خارجی نداشت ، ایجاد می کند ، در حالی که غیر خدا با وجود مواد موجود در عالم خلقت دست به ایجاد چیزی می زند و به
او شکل می دهد .
ص: 101
مثلا از مصالح ساختمانی خانه ای ساختند ، و یا از آهن و فولاد ، اتومبیل یاکارخانه ای احداث می کنند ، این ها خلقتی بدیع و تازه ای نیستند که دیگران ازانجام آن عاجز باشند اگر چه در جای خود ستودنی است .
به تعبیر دیگر : خداوند متعال مخلوقات و اشیا را از عدم و نیستی به ظهور وهستی خلق و ایجاد می کند ، اما دیگران فقط تغییر شکل می دهند .
مثلا یک آشپز با در اختیار داشتن بهترین مواد ، غذایی را برای دیگران تهیه می کند که تحسین همه را بر می انگیزد ، اما تشویق کنندگان هیچ گاه او را به عنوان
یک آشپز درجه ی یک نمی پذیرند ؛ زیرا آن ها بر این باورند که اگر همان مواد باهمان کیفیت در اختیار آشپزهای دیگر قرار داده شود ، بهتر از او می توانند غذای مطبوع و لذیذ را فراهم کنند .
هر جایی که انسان بتواند چیزی را خلق کند ، آن هم به اذن و فرمان خدای متعال است ؛ زیرا جهان هستی یک پارچه در سیطره ی قدرت اوست ، حکمرانی
او بر همه جا و همه چیز احاطه دارد ، کوچک ترین کاری و حرکتی بدون اذن واجازه ی او در عالم خلقت رُخ نمی دهد ، خداوند متعال درباره ی حضرت مسیح علیه السلام می فرماید :
«وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فیها فَتَکُونُ طَیْرابِإِذْنی»(1)
و هنگامی که به فرمان من، از گل چیزی به صورت پرنده می ساختی و درآن می دمیدی ، و به فرمان من پرنده ای می شد .
ص: 102
در ادامه ی آیه ی مورد بحث فرمود :
«فَمِنْکُمْ کافِرٌ وَمِنْکُمْ مُوءْمِنٌ» گروهی از شما کافر و گروهی مومن هستند .
یکی از مهم ترین نکات آیه ی شریفه این است که خداوند کافر شدن کافران ومومن شدن مومنان را به خلقت خود نسبت نداد ، بلکه فرمود : خداوند همه ی شماها را خلق کرد ، امّا اختیار کفر و ایمان با انسان است .
در حدیثی از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آمده :
«کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ إلاّ أَنّ أَبَوَیْهِ یُهَوِّدَانِهِ وَیُنَصِّرَانِهِ»
هر فرزندی بر اساس فطرت اسلام و دین یکتا پرستی متولد می شود ، مگرآن که پدر و مادرش او را تغییر دهند و یهودی یا مسیحی نمایند(1)
برداشتی که می توان از آیه داشت این است که شما در انتخاب ایمان و کفرمختارید ، هیچ گونه اجباری در مومن و کافر شدن شما نیست .
انسان بر سر دوراهی خیر و شر ایستاده است ، او با کمال اختیار می تواند خیررا برگزیند و سعادت دنیا و آخرت خود را تامین کند ، و بهشت برین را جایگاه
ابدی خود سازد ، و یا این که راه شرّ را پیش گیرد و جهنم را ماوای همیشگی خود سازد و در عذابی الیم و دردناک خالد و همیشه بماند .
مقدم داشتن کلمه ی کافر بر لفظ مومن اشاره به کمّیت کفار دارد که از نظرتعداد به مراتب از مسلمانان عموما و از مومنان خصوصا بیش ترند که این تفاوت
ص: 103
عددی را در چند آیه ی دیگر بیان فرمود :
1 - «أَکْثَرُهُمْ لا یُوءْمِنُونَ»(1) بیش تر آن ها ایمان نمی آورند .
2 - «أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ»(2) بیش تر آن ها نمی فهمند .
3 - «وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ یَجْهَلُونَ»(3) ولی بیش تر آن ها نمی دانند
4 - «لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَشْکُرُونَ»(4) امّا اکثر آن ها سپاسگزاری نمی کنند .
5 - «وَما یُوءْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللّهِ إِلاّ وَهُمْ مُشْرِکُونَ»(5) و اکثر مردم به خدا ایمان نمی آورند
مگر آن که مشرک می باشند (و جز خدا امور دیگر را نیز موثّر در انتظام عالم می دانند).
6 - «وَأَکْثَرُهُمُ الْکافِرُونَ»(6) و اکثرشان کافرند .
7 - «وَما کانَ أَکْثَرُهُمْ مُوءْمِنِینَ»(7) ولی اکثر آن ها هرگز مومن نبوده اند .
8 - «قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»(8) امّا عدّه ی کمی از بندگان من شکرگزارند!
9 - «قَلِیلاً ما تُوءْمِنُونَ»(9) امّا کمتر ایمان می آورید .
10 - «قَلِیلاً ما تَذَکَّرُونَ»(10) هر چند کمتر متذکر می شوید .
ص: 104
بعضی از اهل جبر(1) به این آیه استدلال کردند که سعادت و شقاوت وبدبختی و خوشبختی انسان در اختیار او نیست ، این سرنوشت است که انسان رابه هر سویی می برد .
آن ها برای این که بتوانند مفهوم خود را روشن تر کنند به این مثال دست آویزشدند و انسان را مانندِ مسافر و سرنشین کشتی می دانند که گاهی کشتی او را به
جزیره ای ناشناخته می برد ، و گاهی نیز از جزیره ای سر سبز و خرم سر درمی آورد ، و بعضی اوقات ممکن است در منطقه ای از دریا گرفتار طوفان شده ودر اثر موج ها غرق شود .
در نگاه آنان ، انسان هیچ گونه اختیاری در تصمیم گیری ها ندارد ، و از این آیه ی کریمه به مجبور بودن انسان استدلال کردند ، یعنی شقاوتمندان در شقاوت و سعادتمندان در سعادت ، گناه کاران و بد اندیشان در بی بند و باری و عابدان ونیک اندیشان در بردباری و سلامت نفس ، هیچ گونه اختیاری نداشته بلکه همگی به اجبار به چنین اعمالی مشغولند .
پس اگر کسی مومن است به اجبار است ، و اگر کافر است با اختیار خودش
ص: 105
نیست بلکه آن هم به اجبار کافر است .
با این بیان ، بهشت و جهنّم معنا و مفهوم نخواهد داشت ؛ چون همه چیز دردست خدای متعال است ، وقتی کسی در کار خود مجبور باشد ثواب و کیفر معنا
نخواهد داشت .
اما این استدلال قطعا باطل است .
اوّلا : در آیه نفرموده است : «هو الّذی خلقکم کافرین ومومنین» خداوند شما را کافر و مومن خلق کرده ، بلکه عبارت آیه چنین است : «فَمِنْکُمْ کَافِرٌ وَمِنْکُمْ
مُوءْمِنٌ» گروهی از شما کافر و گروهی مومن هستند ، نه این که خداوند شما را کافر و مومن خلق کرده است .
ثانیا : حرف «فاء» در کلمه ی «فَمِنْکُمْ» ترتّب کفر و ایمان بر خلقت را می رساند ، یعنی تنها می فهماند اگر خلقتی نبود کفر و ایمانی هم نبود ،پس حرف مذکور نمی فهماند کفر و ایمان هم دو مخلوق خدای تعالی هستند ویا نیستند ، از این جهت ساکت است، تنها می خواهد بفهماند مردم بعد ازآن که خلق شدند خودشان با اختیار خود دو دسته شدند ؛ بعضی کافر و بعضی مومن شدند .
و حرف «من» در دو کلمه ی «فَمِنْکُمْ» و «وَمِنْکُمْ» برای تبعیض است ، ومعنایش این است که بعضی از شما کافر و بعضی مومن هستند ، و با جمله ی
«وَاللّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» توجه داد که تقسیم شدن مردم به دو قسم حق است ، و
ص: 106
آن دو نزد خدای متعال از یک دیگر متمایز می باشند ؛ چون ملاک کفر و ایمان ظاهر و باطن اعمال است که خدا نسبت به آن بینا است ، نه چیزی از آن بر اوپوشیده است ، و نه به یک دیگر مشتبه می شوند .
برخی با دیدن یک آیه و یا یک روایت ، بدون توجه به آیات و احادیث دیگر ،آن را مورد بررسی قرار داده و آنچه را که از آن آیه و روایت فهمیده اند به آن اکتفاکرده و به مفهوم آن گردن می نهند ، و اگر مدعی اندیشه ای باشند در جهت اثبات ادعای خود به آن استدلال می کنند ، آنچه در این روش دخیل است سلیقه و ذوق آن ها می باشد .
این گونه نگاه ها در آیات و روایات اشتباه است ؛ زیرا القرآن یفسّر بعضه بعضا(1) قرآن بعضی از آیاتش بعضی دیگرش را تفسیر می کند .
این قاعده گویای این مطلب است که در صورت روبرو شدن به آیه ای ازآیات قرآن در مقام تفسیر و برداشت حقیقی ، باید آیات دیگر نیز مورد توجه قرار گیرد ، لذا کسی می تواند به مضامین و مطالبی که در آیه ای وجود دارد ،استدلال کند که به آیات دیگر قرآن تسلّط کافی داشته باشد ، یعنی استدلالی ازآیات قرآن صحیح و قابل قبول خواهد بود که استدلال کننده از مجموع آیات و
ص: 107
مضامین آن آگاه باشد ، در غیر این صورت آن استدلال ناتمام و ناقص ، و هرگونه برداشتی ، خود محورانه و باطل است .
نکته ی دیگر این که اگر استدلال به یک آیه بدون توجه به آیات دیگر صحیح باشد ، با اشکال عجیبی روبرو می شود .
به عنوان مثال در قرآن آمده :
«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ»(1)
پس وای بر نمازگزاران .
و در جای دیگر می فرماید :
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ»(2)
ای کسانی که ایمان آورده اید به نماز نزدیک نشوید .
آنچه مسلّم است این است که بدون توجه به قبل و بعد آیات نمی شود این گونه استدلال کرد ، باید اطراف آیات و قراین دیگر هم ملاحظه شود .
به عبارتی دیگر : استدلال به آیه ای از قرآن مقدور کسی است که از مفهوم عام و خاص ، مجمل و مبیّن ، مطلق و مقیّد ، ناسخ و منسوخ و حاکم و محکوم آگاه باشد ، و با دقت کافی و تسلط بسیار بتواند ناسخ را از منسوخ ، محکم را ازمتشابه ، عام را از خاص ، مطلق را از مقیّد و مجمل را از مبیّن تمییز دهد وبشناسد ، در صورت عدم تسلط بر چنین اطلاعاتی ، دستیابی به مفاهیم بلند آیات
بسیار دشوار خواهد بود .
ص: 108
به عنوان نمونه : شخصی به نام عبّاد بصری در راه مکّه به محضر امام
سجاد علیه السلام رسید و عرض کرد : جهاد و سختی آن را رها کرده ای ، به حج و آسانی آن روی آورده ای ؟ آن گاه این آیه را خواند :
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُوءْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَالإِنْجِیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بایَعْتُمْ بِهِ وَذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ
الْعَظِیمُ»(1)
خداوند از مومنان جان ها و اموال شان را خریداری می کند که (دربرابرش) بهشت برای آنان باشد (به این گونه که) در راه خدا پیکار می کنند ، می کشند و کشته می شوند ، این وعده ی حقی است بر او که درتورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده ، و چه کسی از خدا به عهدش وفادارتر
است ؟ اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خدا کرده اید و این پیروزی بزرگی (برای شما) است .
حضرت فرمودند: «أَتِمَّ الآْیَةَ» ادامه ی آیه را هم بخوان ! عبّاد آیه ی بعدی راخواند که می فرماید :
«التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الآْمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ
الْمُوءْمِنِینَ»(2)
ص: 109
(مومنان کسانی هستند که) توبه کنندگان و عبادت کنندگانند ، وسپاس گویان و سیاحت کنندگان ، و رکوع کنندگان و سجده آوران ، وآمران به معروف و نهی کنندگان از منکر و حافظان حدود (و مرزهای)
الهی ، و بشارت بده (به این چنین) مومنان !
امام علیه السلام فرمود :
«إِذَا رَأَیْنَا هَوءُلاءِ الَّذِینَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْحَجِّ» .
وقتی بیابیم کسانی را که دارای چنین صفاتی باشند ، (بر ما واجب خواهدبود قیام کنیم ، و در آن صورت) جهاد کردن با آن ها از حج بهتر بود(1)
در آخر همین آیه می فرماید : «وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» و خداوند به آنچه انجام می دهید بینا است .
دیدن از روی آگاهی را بصیرت می گویند ، و این مطلب در دعاها هم آمده ، به عنوان نمونه : محمد جعفی از پدرش نقل کرده و گفت : بسیاری از اوقات ناراحتی چشم داشتم ، و این موضوع را به امام صادق علیه السلام عرض کردم و علاج ودرمانش را خواستم ، حضرت فرمود :
«أَ لا اُعَلِّمُکَ دُعَاءً لِدُنْیَاکَ وَآخِرَتِکَ وَبَلاغاً لِوَجَعِ عَیْنَیْکَ ؟» .
آیا به تو تعلیم ندهم دعایی را برای حوایج دنیا و آخرت و برای برطرف شدن ناراحتی چشمانت ؟
عرض کردم بلی ، فرمود :
ص: 110
«تَقُولُ فِی دُبُرِ الْفَجْرِ وَدُبُرِ الْمَغْرِبِ : اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْکَ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلِ النُّورَ فِی بَصَرِی ،وَالْبَصِیرَةَ فِی دِینِی ، وَالْیَقِینَ فِی قَلْبِی ، وَالإِخْلَاصَ فِی عَمَلِی ،وَالسَّلامَةَ فِی نَفْسِی، وَالسَّعَةَ فِی رِزْقِی، وَالشُّکْرَ لَکَ أَبَداً مَاأَبْقَیْتَنِی».
بعد از نماز صبح و نماز مغرب این دعا را بخوان : خداوندا! تو را به حقی که محمد و آل محمد بر تو دارند قسم می دهم که بر محمد و آلش درود ورحمت فرستی و در چشم من نور ، و در دیدن من بصیرت و التفات ، و درقلب من یقین ، و در عمل من اخلاص ، و در بدنم سلامتی ، و در روزی
من گشایش قرار دهی ، و تا زمانی که زنده باشم توفیق شکرگزاری همیشگی به من مرحمت فرمایی(1)
به عبارت دیگر : ایمان لقلقه ی زبان نیست ، بلکه ایمان همیشه با عمل صالح همراه است ، هر کس بتواند به آن مسایلی که ایمان دارد عمل کند او مومن است ،
و بدون عمل جایگاهی برای ایمان نیست ، کسی که مومن است باید به تمام مجموعه ی اسلام ملتزم باشد نه این که به قسمتی از دین ایمان داشته باشد ، و
خداوند در توبیخ کسانی که به بعضی از دستورات دینی ایمان و اعتقاد دارند می فرماید :
«إِنَّ الَّذِینَ یَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَیُرِیدُونَ أَنْ یُفَرِّقُوا بَیْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ
ص: 111
وَیَقُولُونَ نُوءْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلاً *اُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنا لِلْکافِرِینَ عَذاباً مُهِینا»(1)
کسانی که خدا و پیامبران او را انکار می کنند و می خواهند در میان آن ها تبعیض قایل شوند و می گویند : به بعضی ایمان داریم و بعضی را انکارمی کنیم ، و می خواهند در میان این دو ، راهی برای خود انتخاب کنندآن ها کافران حقیقی هستند ، و برای کافران مجازات توهین آمیزی فراهم ساخته ایم .
ص: 112
بعد از ذکر خلقت انسان ، از خلقت آسمان ها و زمین سخن می گوید ومی فرماید :
«خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ»(1) آسمان ها و زمین را به حق آفرید .
مراد از «حق» معنایی خلاف معنای باطل است ، و باطل این است که آسمان ها و زمین را بدون هدف و غرضی ثابت خلق کرده باشد ، چنان که در سوره ی دیگر
فرمود:
«وَما خَلَقْنَا السَّماءَ وَالأَرْضَ وَما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا»(2)
ما آسمان و زمین و آنچه را در میان این دو است بیهوده نیافریدیم ، این گمان کافران است .
و در جای دیگر می فرماید :
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً»(3)
آیا گمان کرده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم ؟ !
ص: 113
ممکن است منظور از مطالب مذکور این باشد که خدای تبارک و تعالی می خواهد عظمت خودش را تذکّر دهد ، و کوچکی انسان را در مقابل عظمت خودش یادآوری نماید تا این که انسان دایما متوجّه باشد که تقابل بین این دو
تقابل بین مخلوق و خالق و بنده و خدا است ، و این تذکّر و یادآوری برای تکامل بشر مفید است .
تعبیر به «خلق » اشاره است به این که آسمان ها و زمین را از عدم و نیستی به وجود آورده ، مثلاً اگر میخ و تخته در اختیار نجار قرار گیرد تا میز درست کند ،این عمل را «خلق » نمی گویند ، خلق آن است که از نیستی و عدم چیزی ساخته شود ، لذا در این گونه موارد تعبیر به خلق نمی شود .
آن قدر در خلقت آسمان ها و زمین حکمت و نظم دقیق مراعات شده که هرچیزی در مدار و مکانی که برایش تعیین شده در حرکت است ، و اگر ذرّه ای از آن
مدار خود خارج شوند نظم عالم هستی به هم می خورد ، و این نظم دقیق بیان گرعلم و حکمت بی نهایت خالق است .
بعضی از مفسّرین گفته اند : «باء » در عبارت «بالحق» به معنای «لام » است ،یعنی خداوند آسمان ها و زمین را عبث و بیهوده خلق نکرده است ، بلکه آن ها را
برای منافع خلقش آفریده ، و هم چنین عقلا را خلق کرده و آن ها را در معرض ثواب بزرگ قرار داده است(1)
بنابراین ، حق یعنی ثواب ، با این بیان هدف از خلقت آسمان ها و زمین ثواب و پاداش می باشد ، اگر کسی مسیر حق را درست و از روی حکمت عقل بپیماید
ص: 114
نتیجه اش رسیدن به ثواب و اجر و پاداش خواهد بود ، اما اگر مسیر انحرافی راطی کند مسلّم است که پاداشی نخواهد داشت .
اگر گفتیم : «خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ» یعنی للحقّ ، یعنی همه ی آسمان ها و زمین را برای پاداش آفرید .
و در سوره ی مبارکه ی ذاریات می فرماید : «وَما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالإِنْسَ إِلاّلِیَعْبُدُونِ»(1) من جن و انس را نیافریدم جز برای این که عبادتم کنند (و از این طریق تکامل یابند و به من نزدیک شوند) .
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده و فرمود :
«خَرَجَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهماالسلام عَلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ : أَیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ اللَّهَ جَلَّ ذِکْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِیَعْرِفُوهُ ، فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ» .
امام حسین علیه السلام در برابر اصحابش آمد و فرمود : خداوند بزرگ بندگان رانیافریده مگر به خاطر این که او را بشناسند ، هنگامی که او را بشناسندعبادتش می کنند(2)
طبق این روایت امام علیه السلام عبارت «لیعبدون » را به «لیعرفون » تفسیر می کند
یعنی هدف از خلقت انسان ها معرفت و شناخت پروردگار است .
در سوره ی مبارکه ی هود می فرماید :
«وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّامٍ وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ
ص: 115
لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»(1)
او کسی است که آسمان ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید وعرش (قدرت) او بر آب قرار داشت ، (به خاطر این آفرید) تا شما راآزمایش کند تا کدام یک عمل تان بهتر است .
یعنی خدای تبارک و تعالی آسمان ها و زمین را برای این آفریده تا معلوم شودکه کدام یک از شما بهتر عمل می کنید!
و در آیه ی شریفه ی دیگر می فرماید :
«وَلَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ اُمَّةً واحِدَةً وَلا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذلِکَ خَلَقَهُمْ»(2)
و اگر پروردگارت می خواست همه ی مردم را امّت واحده (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار می داد ، ولی آن ها همواره با هم اختلاف دارند مگر آنچه
پروردگارت رحم کند و برای همین (پذیرش رحمت و در سایه ی آن تکامل) آن ها را آفرید .
چیز دیگری که از این آیه فهمیده می شود این است که اختلاف ها همیشه بین مردم بوده و هست و خواهد بود ، خود انسان هم با خودش اختلاف دارد ،امروز راه را درست می رود فردا در گناه و معصیت می افتد ، خودِ انسان علاوه براین که با دیگران درگیر است با خودش هم درگیر هست مگر آن کسی که خدا به او رحم کرده باشد ، به خاطر همین که خدا رحمتش را به مردم بدهد ، مردم را
خلق کرده است .
ص: 116
وقتی این آیات را کنار هم قرار دهیم نتیجه چنین می شود : اوّل باید معرفت وشناخت خالق ایجاد شود ، وقتی معرفت پیدا شد خود به خود عبادت می آید ،زمانی که معرفت پیدا شد و عبادت آمد راهِ درست معلوم می شود ، انسان
به بهترین عمل می رسد ، وقتی که به این مرحله رسید این جا است که خدارحمت می کند .
نتیجه ی بحث این که تمام علّت خلقت رحمت خدای تبارک و تعالی است .
خداوند این آسمان ها و زمین را خلق کرد تا موجب عبرت باشد ، مردم راه راپیدا کنند و به ثواب و پاداش اخروی برسند ، و در طریق حق باشند ، و نتیجه ی
مسیر حق بودن این است که به رحمت و ثواب خدای تبارک و تعالی برسند ،پس این خورشید و کرات و منظومه ها و کهکشان ها برای من و شما است .
در سوره ی لقمان می فرماید :
«أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّهَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَما فِی الأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَباطِنَةُ»(1)
آیا ندیدی خداوند آنچه را در آسمان ها و زمین است مسخّر شما کرده ونعمت های خود را چه نعمت های ظاهر و چه نعمت های باطن بر شماگسترده و افزون ساخته است ؟
نکته : می شود کلمه ی «بالحق » در آیه را به امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه السلام تفسیر کرد ؛ زیرا آن حضرت از حق جدا نیست و حق از او جدا نیست ،
آن ابر مرد عالم امکان طریق حق و موجب ثواب است .
ص: 117
در حدیثی از ثابت غلام ابوذر نقل شده گفت : بر امّ سلمه وارد شدم دیدم گریه می کند و گفت : از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که فرمود :
«عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ وَلَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» .
علی با حق است و حق هم با علی ، و این دو هرگز از هم دیگر جدانمی شوند تا این که در روز قیامت کنار حوض کوثر بر من وارد شوند(1)
یعنی نمی شود جایی علی علیه السلام باشد حق نباشد ، نمی توانی جایی پیدا کنی حق باشد امّا علی علیه السلام در آن جا نباشد ، این دو از هم جدا شدنی نیستند .
«خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ بِالْحَقِّ» اگر خواسته باشیم مثل اهل سنت معنا کنیم یعنی همه چیز را از روی حکمت و دقّت و نظم آفرید ، این معنای ظاهر آیه است ، باید کمی پرده برداریم ، قرآن برای عوام عباراتی دارد ، و برای خواص
اشاراتی ، و برای اولیاء اللّه لطایف دارد ، هر کدامش برای اشخاصی است ، اگرخواسته باشی از روی ظاهر پرده برداری امیر المومنین علیه السلام می شود طریق و راه
حق و نتیجه ی خلقت .
در گذشته گفته شد : تمام این مطالب برای این است که عظمت خدا معلوم بشود ، و حقارت انسان روشن گردد ، تعامل این دوتا با هم و ارتباط بین این دوبه یک مسیر که موجب تکامل این بشر است منتهی می شود .
بعد از ذکر خلقت آسمان ها و زمین دوباره اشاره می کند به خلقت انسان و
ص: 118
می فرماید : «وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» و شما را (در عالم جنین) به زیباترین صورت تصویر کرد .
حرف «فا» که بر جمله ی «فأحسن» در آمده حرف تفسیری است، و معنای آیه چنین می شود : خداوند خلقت صورت های شما را نیکو کرد ، و این نیکویی
صورت به آن جهت است که خداوند صورت انسان را مجهز به وسایلی بسیاردقیق کرد که با آن وسایل می تواند انواع کارهای عجیب را انجام دهد ، کارهایی که سایر موجودات جاندار از انجام آن عاجزند .
به عبارت دیگر : خداوند به انسان ظاهری آراسته و باطنی پیراسته و عقلی فروزان و خردی نیرومند داد ، و از آنچه در کل جهان هستی است ، نمونه هایی در
وجود انسان آفرید ، آن چنان که عالم کبیر در این جرم صغیر خلاصه شده است ، و امیر المومنین علیه السلام در دیوان منسوب به آن حضرت در این رابطه چنین فرمودند :
وَتَحْسَبُ أَنَّکَ جِرْمٌ صَغیرٌ وَفیکَ انْطَوَی الْعَالَمُ الأَکْبَرُ(1)
آیا گمان می کنی تو موجود کوچکی هستی در حالی که عالم بزرگ تری در توپیچیده و خلاصه شده است!
آری ، انسان که جزوی از مجموعه ی عالم هستی است ، از نظر آفرینش باهدفدار بودن کل جهان هماهنگ است ، از پست ترین مراحل شروع به حرکت کرده و به سوی بی نهایت که وجود بی پایان حق و قرب به خدا است، پیش می رود.
تعبیر به «فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» (صورت شما را نیکو آفرید) هم صورت ظاهری را شامل می شود و هم صورت باطن را ، هم از نظر جسم و هم از نظر جان ، در
ص: 119
حقیقت یک نظر اجمالی در آفرینش جسم و جان انسان نشان می دهد که زیباترین پدیده ی عالم هستی انسان است ، و خالق هستی در آفرینش این
موجود ، قدرت نمایی عجیبی کرده و سنگ تمام گذارده است!
حالا که بهترین خالق بهترین مخلوق را آفریده ، آیا نباید آن بهترین مخلوق بهترین کار را انجام دهد ؟
انسان که به تعبیر حضرت علی علیه السلام عالم اکبر است ، هر قسمت این عالم بزرگ را نگاه کنی عجایبی در آن نهفته است ، در سوره ی مبارکه ی قیامت می فرماید :
«أَیَحْسَبُ الاْءِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ * بَلی قادِرینَ عَلی أَنْ نُسَوِّیَ بَنانَهُ»(1)
آیا انسان می پندارد که هرگز استخوان های او را جمع نخواهیم کرد؟! آری قادریم که (حتی خطوط سر) انگشتان او را موزون و مرتّب کنیم .
در این آیه بحث از سر انگشتان است ، می دانیم سر انگشت هر کسی بادیگری متفاوت است ، الآن میلیاردها نفر روی کره ی زمین زندگی می کنند ، صدسال دیگر چند میلیارد اضافه می شود ، ولی هیچ کدام بند انگشت شان مشترک نیست ، حتی ارتعاشات تنفّس ها هم متفاوت است ، هر کسی نفسش غیر از نفس دیگری است ، یا این که چشم با نگاه کردن عکس می گیرد ، این ها را در پرونده ها ذخیره می کند ، ولی هر نگاهی غیر از آن نگاه دیگری است .
«وَصَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ» نقاشی شما را تصویر کرد و کشید ، به بهترین شکل هم این نقاشی را ایجاد کرد .
ص: 120
و در جای دیگر می فرماید : «لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنْسانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ»(1) ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریده ایم .
اگر از نظر ظاهری نگاه کنیم می بینیم انسان از همه ی حیوانات زیباتر آفریده شده ؛ زیرا طاووس که خود از زیبایی بسیار برخوردار است اما از زیبایی خودخبر ندارد ؛ چون که از داشتن چشم زیبابین و درک زیبایی بی بهره است ، هیچ انسانی آروز نمی کند که ای کاش مانند فلان حیوان بودم ؛ به خاطر این که هم بهترین مخلوق است و هم از بهتر بودن خود آگاه است .
و در جای دیگر می فرماید : «فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ»(2) و در هر صورتی می خواست تو را ترکیب نمود .
این خلقت محیّر العقول نشان از عظمت خدای تبارک و تعالی است ، اگر چه در عرف مردم شخصی را شبیه یکی از بستگان دور و یا نزدیک می بینید که فلانی
به فلان شخص شبیه است ، اما این یک نگاه ظاهری بیش نیست ، آنچه را یک شخص برخوردار است ، شخصیت ممتاز و منحصر به فرد خود اوست .
جمله ی «وَإِلَیْهِ الْمَصیرُ» در ادامه ی آیه ی مبارکه ، به این نکته اشاره دارد که اگر چه او آفریننده ی آسمان و زمین است ، و انسان را به بهترین شکل و شمایل
خلق کرد ، اما این انسان با تمام ویژگی هایی که دارد ناگزیر عمرش به اتمام می رسد و رهسپار کوی حق خواهد شد .
ص: 121
ص: 122
«یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَیَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَما تُعْلِنُونَ وَاللّهُ
عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ» او آنچه را که در آسمان ها و زمین است و آنچه را که شما پنهان و آشکار کنید همه را می داند ، و خداوند از آنچه در سینه ها وجود دارد
آگاه است .
در این آیه ی کریمه به سه قسم از علم بی پایان خالق هستی اشاره شد :
1 - علم و آگاهی خداوند به تمام موجودات عالم .
2 - علم او به تمام اعمال و رفتار انسان ، چه آشکار باشند یا پنهان .
3 - آگاهی پروردگار نسبت به نیّاتی که انسان ها در باطن و قلب دارند .
اگر کسی به این معرفت و آگاهی برسد که خداوند متعال به این امور علم وآگاهی دارد ، در وجودش اثر تربیتی عجیبی دارد ، و می فهمد که هر نیّت وعقیده ای که در دل دارد ، خداوند از آن آگاه است ، یقینا توجه به این مطلب در
تربیت و ترقی و رسیدن انسان به تکامل موثّر است .
حتی در بین انسان ها چنین است که اگر حرکات و افعال کسی در حضور
ص: 123
شخص دیگر باشد بیش تر مراقب است که خطا نکند و بی راهه نرود ، و بی جهت قدم برندارد ، باور این امر که خداوند از آنچه که در دل ها و ضمیر انسان هامی گذرد آگاهی کامل دارد ، یک نیروی بازدارنده ای هست .
وقتی خداوند به همه ی آن ظرایف و دقایق افکار و نیات ما آگاهی دارد ، پس لازم است نیّت های مان را خالص کنیم ، و هیچ وقت نیّت کار خلاف قانون شریعت نکنیم ، و در اعمال مان اخلاص داشته باشیم .
لقمان حکیم در ضمن وصیتی به فرزندش گفت :
«أَکْثِرِ الزَّادَ ؛ فَإِنَّ السَّفَرَ بَعِیدٌ ، وَأَخْلِصِ الْعَمَلَ ؛ فَإِنَّ النَّاقِدَ بَصِیرٌ» .
خرجی و توشه ی زیادی همراه خود داشته باش ؛ زیرا مسافرت دور و درازی در پیش داری ، و عمل را خالص گردان ؛ زیرا آن کس که اعمالت رامی سنجد به همه چیز آگاه و بینا است(1)
هرگاه فکر ناروایی به ذهن رسید لازم است استغفار شود و از خداوند مدد
خواست ، قرآن کریم از حضرت یوسف پیغمبر علیه السلام نقل کرده و می فرماید :
«وَما اُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ
رَحِیمٌ»(2)
من هرگز نفس خویش را تبرئه نمی کنم که نفس (رکش) بسیار به بدی ها امر می کند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند ؛ پروردگارم غفور و رحیم است.
در این جا به مناسبت ذکر بخشی از اقسام علم پروردگار متعال ، در فضیلت علم و دانش از دیدگاه عقل ، آیات و روایات ، به صورت کوتاه اشاره ای می شود .
ص: 124
امّا دلیل عقلی برتری علم این است که معقولات به موجود و معدوم تقسیم می شوند ، و معلوم است که موجود اشرف و برتر از معدوم است ، آن گاه موجودبه جامد و نامی تقسیم می شود ، شکی نیست که نامی برتر از جامد است ، و نامی به حسّاس و غیر حسّاس تقسیم می شود ، در این جا هم حسّاس اشرف از غیرحسّاس است ، سپس حسّاس به عاقل و غیر عاقل تقسیم می گردد ، بدون شک عاقل اشرف و برتر از غیر عاقل است ، و عاقل هم به عالم و جاهل تقسیم می شود ، و شکی نیست که عالم اشرف از جاهل است(1)
1 - «وَما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَمَا
یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الأَلْبابِ»(2)در حالی که تفسیر آن ها را جز خدا و راسخان در علم نمی دانند
(آن ها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه ی آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهی هستند) .
2 - «قُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذینَ لا یَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ اُولُوا الأَلْبابِ»(3) بگو:
آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند یکسانند؟! تنها خردمندان متذکّر می شوند .
ص: 125
3 - «وَتِلْکَ الأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَما یَعْقِلُها إِلاَّ الْعالِمُونَ»(1) این ها مثال هایی است
که ما برای مردم می زنیم ، و کسی جز دانشمندان آن را درک نمی کنند .
4 - «بَلْ هُوَ آیاتٌ بَیِّناتٌ فی صُدُورِ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَما یَجْحَدُ بِآیاتِنا إِلاَّ الظَّالِمُونَ»(2)
ولی این آیات روشنی است که در سینه ی دانشوران جای دارد ، و آیات ما را کسی جزستمگران انکار نمی کنند .
5 - «إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ غَفُورٌ»(3) (آری) حقیقت چنین است از میان بندگان خدا تنها دانشمندان از او می ترسند ، خداوند عزیز و غفور است
6 - «یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَاللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ
خَبیرٌ»(4) خداوند کسانی را که ایمان آورده اند و کسانی را که علم به آنان داده شده ،درجات عظیمی می بخشد و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است .
روایات فراوانی از معصومین علیهم السلام نقل شدند که قسمتی از آن ها در این جا ذکرمی شوند :
1 - پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند : «فَضْلُ الْعَالِمِ عَلَی الْعَابِدِ کَفَضْلِ الْقَمَرِ عَلَی سَائِرِالنُّجُومِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ ، وَإِنَّ الْعُلَمَاءَ وَرَثَةُ الأَنْبِیَاءِ ، إِنَّ الأَنْبِیَاءَ لَمْ یُوَرِّثُوا دِینَارا وَلا
دِرْهَما وَلَکِنْ وَرَّثُوا الْعِلْمَ ، فَمَنْ أَخَذَ مِنْهُ أَخَذَ بِحَظٍّ وَافِرٍ» .
ص: 126
برتری عالم بر عابد مانند برتری ماه بر سایر ستارگان در شب چهارده است ، و به راستی که علما و دانشمندان وارثان پیامبرانند ، و پیامبران دینار و درهمی برجای
نمی گذارند ، بلکه علم و دانش را به ارث می گذارند ، پس هر آن کس که علم را بگیردبهره ی فراوانی برده است(1)
2 - امام باقر علیه السلام فرمود : «عَالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ أَفْضَلُ مِنْ سَبْعِینَ أَلْفَ عَابِدٍ» عالمی که دیگران از دانش او بهره گیرند و استفاده کنند از هفتاد هزار عابد برتر و بالاتراست(2)
3 - از حفص بن غیاث روایت شده که حضرت صادق علیه السلام به من فرمود :
«مَنْ تَعَلَّمَ الْعِلْمَ وَعَمِلَ بِهِ وَعَلَّمَ لِلَّهِ دُعِیَ فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ عَظِیماً ، فَقِیلَ :تَعَلَّمَ لِلَّهِ وَعَمِلَ لِلَّهِ وَعَلَّمَ لِلَّهِ » .
کسی که یاد بگیرد علم و دانشی را و به آن عمل کند و (دیگران را) برای خدا تعلیم دهد ، در ملکوت آسمان ها بزرگ خوانده می شود ، و گفته می شود : برای خداوند یاد
گرفته و برای خداوند عمل کرده و برای خدا یاد داده است(3)
4 - از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود : «قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام : الْمُوءْمِنُ الْعَالِمُ أَعْظَمُ أَجْراً مِنَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ الْغَازِی فِی سَبِیلِ اللَّهِ » .
ص: 127
امیر المومنین علیه السلام فرمودند : پاداش عالم و دانشمندِ با ایمان بیش تر از پاداش روزه دار
نمازخوان مجاهد در راه خدا است(1)
5 - از امام باقر علیه السلام روایت شده که فرمود : «یَأْتِی صَاحِبُ الْعِلْمِ قُدَّامَ الْعَابِدِبِرَبْوَةٍ مَسِیرَةَ خَمْسِ مِائَةِ عَامٍ» شخص دانشمند بر فراز تپه ای به مسافت پانصد سال
(فاصله) جلوتر از عابد می آید(2)
6 - رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در ضمن سفارشی به ابوذر فرمود :
«یَا أَبَاذَرٍّ! الْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکَرَةِ الْعَالِمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ أَلْفِ جَنَازَةٍ مِنْ جَنَازَةِ الشُّهَدَاءِ ، وَالْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکَرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ قِیَامِ أَلْفِ لَیْلَةٍ یُصَلَّی فِی کُلِّ لَیْلَةٍ أَلْفُ رَکْعَةٍ ، وَالْجُلُوسُ سَاعَةً عِنْدَ مُذَاکَرَةِ الْعِلْمِ أَحَبُّ إِلَی اللَّهِ مِنْ أَلْفِ غَزْوَةٍ وَقِرَاءَةِ الْقُرْآنِ کُلِّهِ» .
ای اباذر! نشستن یک ساعت برای مذاکره درباره ی علم در پیش خدا محبوب تراست از برپا ایستادن هزار شب که در هر شب آن هزار رکعت نماز گزارده شود ، نشستن
یک ساعت در مجلس مباحثه ی علم در نزد خدا محبوب تر است از هزار جهاد و خواندن کل قرآن(3)
ص: 128
«أَ لَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ قَبْلُ فَذاقُوا وَبالَ أَمْرِهِمْ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ»
آیا خبر کسانی که پیش از این کافر شدند به شما نرسیده است؟! (آری) آن ها طعم کیفر گناهان بزرگ خود را چشیدند ، و عذاب دردناک برای آن ها است !
واژه ی «ذَوْق» به معنای چشیدن است ، و در قرآن برای عذاب اختیار شده است ، و در سوره ی مبارکه ی سجده فرمود : «وَقِیلَ لَهُمْ ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ»(1) و به آنان (فاسقان) گفته می شود : بچشید عذاب آتش را(2)
واژه ی «وَبَال» به معنای سختی و ناگواری و نتیجه ی بد و پایان غم انگیزاست ، همان گونه که در سوره ی مبارکه ی مائده فرمود : «لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ»(3) (این کفارات مُحرِم برای آن است) تا کیفر کار خود را بچشد(4)
ص: 129
یکی از موثّرترین وسایل تربیت و آموزش ، توجه دادن به سرنوشت اقوام وملت های گذشته است ، این آیه ی شریفه نگاه اجمالی به زندگی آن ها انداخته وانسان ها را به مروری بر زندگی پیشینیان تشویق می کند ؛ زیرا آنان نسبت به دین خدا کفر ورزیدند ، به همین جهت وبال امر خود را چشیدند ، و در آخرت عذابی دردناک دارند ، آن گاه بعد از این یادآوری ، علل و عوامل کفرشان را - که تکذیب
رسالت و انکار معاد بود - بیان می کند .
در واقع این خطاب که «آیا خبر کسانی که پیش از این کافر شدند به شمانرسیده است ؟» به مشرکین است ، و منظورش از «خبر آن هایی که قبلا کافرشدند» داستان های اقوام گذشته است مانند : قوم نوح و عاد و ثمود و دیگران که خداوند به کیفر گناهان هلاک شان کرده بود ، و جمله ی «فَذَاقُوا وَبَالَ أَمْرِهِمْ»
اشاره است به آن عذاب بنیانکن که خدای متعال بر آنان نازل کرد و منقرض شان فرمود ، و جمله ی «وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلیمٌ» اشاره به عذاب اخروی آنان است .
یاد آوری : گاهی انسان نسبت به گذشته جاهل است ، و برای عبرت گرفتن ازسرگذشت دیگران ، علم و آگاهی نسبت به آن ها لازم است ، اگر طفل و انسان
جاهل کار ناپسند انجام دهند می گویند : طفل و نادان است ، امّا وقتی بزرگ شد وعلم پیدا کرد ، مسئولیت آن ها سنگین می شود .
ص: 130
«ذلِکَ بِأَنَّهُ کانَتْ تَأْتیهِمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَقالُوا أَ بَشَرٌ یَهْدُونَنا فَکَفَرُواوَتَوَلَّوْا وَاسْتَغْنَی اللّهُ وَاللّهُ غَنِیٌّ حَمیدٌ» این به خاطر آن است که رسولان آن ها (پیوسته) با دلایل روشن به سراغ شان می آمدند ، ولی آن ها (از روی کبر و
غرور) گفتند : آیا بشرهایی (مثل ما) می خواهند ما را هدایت کنند؟! از این روکافر شدند و روی برگرداندند ، و خداوند (از ایمان و طاعت شان) بی نیاز بود ، وخدا غنی و شایسته ی ستایش است .
خداوند متعال در این آیه ی مبارکه به علّت اصلی آن سرنوشت و انقراض وعذاب دردناک گذشتگان اشاره کرده و می افزاید : آن عذاب به خاطر این بود که رسولان آن ها با دلایل روشن و معجزات به سراغ شان می آمدند ولی آن ها ازروی کبر و غرور می گفتند : آیا انسان هایی می خواهند ما را هدایت کنند ؟ مگرچنین چیزی ممکن است ؟
لذا آیه را بدون عطف آورد تا به منزله ی جواب از سوال فرضی باشد ، گویاسایلی پرسیده : چرا آن عذاب ها بر آن اقوام نازل شدند ؟ جوابش این است که آن عذاب برای این بود که آن ها پیامبران شان را تکذیب می کردند و می گفتند : آیا
ص: 131
افرادی از بشر که هیچ برتری بر ما ندارند ما را هدایت می کنند ؟
به عنوان مثال امّت حضرت نوح علیه السلام آن قدر لجبازی و تکبّر داشتند که آن پیغمبر خدا آن ها را نفرین کرده و گفت
«رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً * إِنَّکَ إِنْ تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبادَکَ وَلا یَلِدُوا إِلاَّ فَاجِراً کَفَّاراً»(1)
پروردگارا! روی زمین احدی از کافران را زنده مگذار ، چرا که اگر آن ها را بگذاری بندگانت را گمراه می کنند و جز نسلی فاجر و کافر به وجودنمی آورند .
یا این که امّت حضرت شعیب علیه السلام بت ها را آثار نیاکان و نشانه ی اصالت فرهنگ خود می پنداشتند ، و از کم فروشی و تقلّب در معامله سود کلانی می بردند ، در برابر شعیب چنین گفتند :
«یا شُعَیْبُ أَ صَلاتُکَ تَأْمُرُکَ أَنْ نَتْرُکَ ما یَعْبُدُ آباوءُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِی أَمْوالِنا مانَشَاءُ إِنَّکَ لأَنْتَ الْحَلِیمُ الرَّشِیدُ»(2)
ای شعیب! آیا نمازت تو را دستور می دهد که ما آنچه را پدران مان می پرستیدند ترک گوییم ، و آنچه را می خواهیم در اموال مان انجام ندهیم ؟ تو مرد بردبار و رشیدی هستی!
اگر در آیه ی مورد بحث از مساله ی آمدن رسولان و دعوت آنان تعبیر به «کانت تاتیهم» یعنی «همیشه به سوی آنان می آمدند» کرد ، و هم چنین از کفر کفار
ص: 132
و سخنان ایشان تعبیر به «فقالوا» و «کفروا» و «تولّوا» نمود که به مقابله دلالت داردبر استمرار داشتن ، به این جهت است که بفهماند کلمه و بهانه ی کفار در همه ی زمان ها یک چیز بوده و بر سر همان یک کلمه پافشاری هم داشتند ، و آن کلمه وبهانه عبارت از عناد و لجبازی بوده است .
و هم چنین در این آیه کلمه ی «بشر» آمده ، و این واژه هم به یک نفر اطلاق می شود و هم بر جمع ، و مراد از آن در این جا معنای دوم است ؛ چون که در ادامه
می فرماید : «یهدوننا ما را هدایت می کنند» ، و اگر کلمه ی «بشر» را نکره (بدون الف و لام) آورده اند به منظور تحقیر هدایت گران بوده ، و استفهام در این آیه انکاری است ، می فرماید :
آن ها از روی انکار پرسیدند : «أَبَشَرٌ یَهْدُونَنَا» یک آدمی مثل خود ما ! ما که ازتو مهم تر هستیم ، ما پسر فلانی هستیم ، ما این قدر مال و اموال و زر و سیم
داریم ، آن وقت یک بشری مثل خودِ ما می خواهد هدایت مان کند! «فَکَفَرُوا»کفران ورزیدند ، «وَتَوَلَّوا» پشت کردند و اعراض نمودند .
واژه ی «تولّی» به معنای نزدیک شدن و دوستی است ، امّا اگر با حرف «عن»متعدّی شود به معنای روبرگرداندن و اعراض است .
این سخن از ایشان به جز کبرورزی منشا دیگری نداشته ، علاوه بر این ، اکثراین امّت ها که هلاک شدند ، بت پرست بودند ، و منکر نبوّت و معاد که اساس دعوت انبیا است ، و به همین خاطر خدای متعال جمله ی «فکفروا وتولّوا» را
متفرّع کرد بر جمله ی «أ بشر یهدوننا» و فهماند که کفر و اعراض خود را براساس تکبّر خود بنا کردند .
ص: 133
در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده که علت کفر را تکبّر دانسته اند و فرمودند :
«اُصُولُ الْکُفْرِ ثَلاثَةٌ : الْحِرْصُ وَالاسْتِکْبَارُ وَالْحَسَدُ ، فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ علیه السلام حِینَ نُهِیَ عَنِ الشَّجَرَةِ حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَی أَنْ أَکَلَ مِنْهَا ، وَأَمَّا
الاسْتِکْبَارُ فَإِبْلِیسُ حَیْثُ اُمِرَ بِالسُّجُودِ لآدَمَ فَأَبَی ، وَأَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَاآدَمَ حَیْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهِ» .
اصول و ریشه های کفر و عصیان سه چیز است : حرص و تکبّر و حسد ،اما حرص سبب شد که حضرت آدم علیه السلام به درختی که از آن نهی شده بود
نزدیک شود و از آن بخورد ، و اما تکبر سبب شد که ابلیس از فرمان خداسرپیچی کند ، و اما حسد هم سبب شد که یکی از فرزندان آدم دیگری رابه قتل رساند(1)
آن مردم لجوج و متکبّر با این منطق پوچ به مخالفت با پیامبران شان برخاستندو کافر شدند ، و از قبول حق سر برتافتند ، در حالی که خداوند هم از ایمان آن ها و هم از طاعات شان بی نیاز بود و هست و خواهد بود .
و اگر آن ها را موظف به ایمان و اطاعت و پرهیز از گناه فرمود تنها برای منفعت خودشان و سعادت و نجات شان در دنیا و آخرت بود .
لازم به ذکر است که تعبیر به «و استغنی اللّه» (خداوند بی نیاز بود) آن چنان مطلق است که بی نیازی او از همه چیز را می رساند حتی از ایمان و اطاعت
ص: 134
انسان ها تا تصور نشود که این همه تاکید و اصرار به خاطر این است که سود این طاعت به خدا باز می گردد .
مولی الموحدین امیر المومنین علی علیه السلام در «نهج البلاغه» در خطبه ای معروف به «خطبه ی همّام » در رابطه با این موضوع بیان زیبایی دارد ، و علّت ذکر آن خطبه چنین بود که یکی از یاران آن حضرت که نامش همّام و مردی عابد بود ، به آن حضرت عرض کرد : ای امیر مومنان! پرهیزکاران را برایم آن چنان توصیف کن که گویا آنان را با چشم می بینم .
امام علیه السلام لحظه ای از پاسخ دادن به او درنگ کرد و سپس فرمود :
«یَا هَمَّامُ! اتَّقِ اللَّهَ وَأَحْسِنْ فَ- «إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا وَ الَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ»(1)
ای همّام! از خدا بترس و نیکی کن که (در قرآن می فرماید :) خداوند باکسانی است که تقوا پیشه کنند و با کسانی که نیکو کارند .
ولی همّام به این مقدار قانع نشد (و در این باره) سخت اصرار ورزید تا این که امام ابتدا خدای را ستایش و ثنا نمود و بر پیامبرش درود فرستاد ، سپس فرمود :
«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَی خَلَقَ الْخَلْقَ حِینَ خَلَقَهُمْ غَنِیّا عَنْ طَاعَتِهِمْ ، آمِناً مِنْ مَعْصِیَتِهِمْ ؛ لأَنَّهُ لا تَضُرُّهُ مَعْصِیَةُ مَنْ عَصَاهُ ، وَلاتَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ » .
امّا بعد ، خداوند سبحان مخلوق را آفرید در حالی که از اطاعت شان
ص: 135
بی نیاز و از معصیت آنان در امان بود ؛ زیرا نه معصیت گناهکاران به او زیان می رساند ، و نه اطاعت مطیعان به او نفعی می بخشد(1)
آری خداوند بی نیاز است و شایسته ی هرگونه حمد و ستایش ، اگر تمام کاینات کافر شوند بر دامان کبریاییش گردی نمی نشیند ، همان گونه که اگر همه ی مخلوقات
مومن و مطیع فرمان او باشند چیزی بر جلالش افزوده نمی شود ، این ماانسان هاییم که نیازمند به این برنامه های تربیتی و سازنده و تکامل بخش هستیم .
علاوه بر آیه ی مذکور ، در قرآن آیات زیادی راجع به بی نیازی خداوند وجوددارد ، در این جا به قسمتی از آن آیات اشاره می شود :
1 - «وَاللّهُ غَنِیٌّ حَلیمٌ»(2) خداوند بی نیاز و بردبار است .
2 - «وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ»(3) بدانید که خدا بی نیاز و شایسته ی ستایش است .
3 - «فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»(4) به راستی که خداوند از جهانیان بی نیاز است .
4 - «وَکانَ اللّهُ غَنِیًّا حَمیداً»(5)خداوند بی نیاز و شایسته ی ستایش است .
ص: 136
5 - «وَرَبُّکَ الْغَنِیُّ ذُو الرَّحْمَةِ»(1) پروردگار تو بی نیاز و صاحب رحمت است .
6 - «فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ»(2) به یقین خدا بی نیاز و شایسته ی ستایش است .
7 - «وَإِنَّ اللّهَ لَهُوَ الْغَنِیُّ الْحَمیدُ»(3)به راستی که خداوند بی نیاز و شایسته ی ستایش است .
8 - «فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ»(4) یقینا پروردگارم بی نیاز و با کرامت است .
9 - «إِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ»(5)در حقیقت خداوند از جهانیان بی نیاز است .
10 - «فَإِنَّ اللّهَ غَنِیٌّ حَمیدٌ»(6) به راستی که خداوند بی نیاز و شایسته ی ستایش است .
با توجه به آیات و روایات ذکر شده ، همه ی مخلوقات همیشه و در هر لحظه محتاج رحمت ذات حضرت حق هستند ، خدای تبارک و تعالی برای این که رحمتش را بر خلایق نازل فرماید برای آن ها تکالیفی قرار داده است و الاّ اگرهمه کافر شوند به خداوند هیچ ضرر نمی رسد .
و اگر تمام خلق هم به خدا ایمان بیاورند و مشغول عبادت ذات حضرت حق بشوند هیچ چیز بر خدای تبارک و تعالی افزوده نمی شود ، خداوند بی نیاز مطلق
ص: 137
از جمیع خلایق و جمیع عبادت کنندگان است ، و هیچ نیازی به هیچ کس و هیچ چیز ندارد .
در دو سوره ی ابراهیم و فاطر و در دو آیه ی مشابه می فرماید :
«إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَیَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِیدٍ * وَمَا ذلِکَ عَلَی اللَّهِ بِعَزِیزٍ»(1)
اگر خدای متعال بخواهد شما را می برد و خلق تازه ای می آورد و این برای خداوندغیر ممکن (و مشکل) نیست .
و در جای دیگری از قرآن مشابه این کلام فرمود :
«إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ وَیَأْتِ بِآخَرِینَ وَکانَ اللَّهُ عَلی ذلِکَ قَدِیراً»(2)
ای مردم! اگر او بخواهد شما را از میان می برد و افراد دیگری را (به جای شما)می آورد ، و خداوند توانایی بر این کار دارد .
حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السلام در دعای معروف عرفه به مهر و رافت واحسان خداوند اشاره کرده و می فرماید :
«ابْتَدَأْتَنِی بِنِعْمَتِکَ قَبْلَ أَنْ أَکُونَ شَیْئا مَذْکُورا ، وَخَلَقْتَنِی مِنَ التُّرَابِ ثُمَّ أَسْکَنْتَنِی الأَصْلابَ آمِنا لِرَیْبِ الْمَنُونِ وَاخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنِینَ ،فَلَمْ أَزَلْ ظَاعِنا مِنْ صُلْبٍ إِلَی رَحِمٍ فِی تَقَادُمٍ مِنَ الأَیَّامِ الْمَاضِیَةِ وَالْقُرُونِ الْخَالِیَةِ ، لَمْ تُخْرِجْنِی لِرَأْفَتِکَ بِی وَلُطْفِکَ لِی وَإِحْسَانِکَ إِلَیَّ فِی دَوْلَةِ أَئِمَّةِ الْکُفْرِ الَّذِینَ نَقَضُوا عَهْدَکَ وَکَذَّبُوا رُسُلَکَ» .
خدایا! وجود مرا پیش از آن که چیز قابل ذکری باشم به رحمت خود آغازکردی ، و مرا از خاک آفریدی ، آن گاه در میان صلب ها جایم دادی ، و از
ص: 138
حوادث زمانه و تغییرات روزگار و سال ها ایمنم ساختی ، و همواره در ایام گذشته و قرن های پیشین از صلبی به رحمی کوچ کردم ، و از روی مهر ورافت و احسانی که نسبت به من داشتی مرا به جهان نیاوردی در دوران
حکومت پیشوایان کفر ، آنان که پیمان تو را شکستند و فرستادگانت را تکذیب کردند(1)
در ادامه ی همین دعا تمام خوبی ها و رحمت و لطف و احسان را از طرف خدا می داند و به درگاه الهی عرض می کند :
«یَا مَوْلایَ! أَنْتَ الَّذِی مَنَنْتَ ، أَنْتَ الَّذِی أَنْعَمْتَ ، أَنْتَ الَّذِی أَحْسَنْتَ ،أَنْتَ الَّذِی أَجْمَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِی أَفْضَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِی أَکْمَلْتَ ، أَنْتَ الَّذِی رَزَقْتَ ، أَنْتَ الَّذِی وَفَّقْتَ ، أَنْتَ الَّذِی أَعْطَیْتَ ، أَنْتَ الَّذِی أَغْنَیْتَ » .
ای مولای من ! تویی که منت نهادی و تویی که نعمت دادی ، این تویی که احسان فرمودی و تویی که نیکی کردی ، این تویی که فزونی بخشیدی وتویی که کامل کردی ، این تویی که روزی دادی و تویی که توفیق دادی ،
این تویی که عطا کردی و تویی که بی نیاز کردی (2)
آن خدایی که غنی و بی نیاز مطلق است می خواهد رحمتش را نازل کند ، بایدتوبه و به سوی او بازگشت کرد ، باید به درگاه او رفت و استغفار نمود .
خدا از همه بی نیاز است ما به او نیازمندیم ، او غنی و حمید است ، هر کار اومورد حمد و ستایش است ، هر عمل و اراده ی او مورد حمد و ستایش است .
ص: 139
ص: 140
«زَعَمَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ لَنْ یُبْعَثُوا قُلْ بَلی وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ ثُمَّ لَتُنَبَّوءُنَّ بِمَاعَمِلْتُمْ وَذلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسیرٌ» کافران پنداشتند که هرگز برانگیخته نخواهندشد ، بگو : آری به پروردگارم قسم که همه ی شما (در قیامت) برانگیخته خواهید
شد ، سپس آنچه را عمل می کردید به شما خبر داده می شود ، و این برای خداوندآسان است .
آیه ی شریفه در مقام بیان انکار معاد بت پرستان است ، از یک سو پروردگار ،جهان آفرینش را با هدف خلق کرد ، و از سوی دیگر همه ی اهداف حضرت حق در روز رستاخیر تحقق پیدا می کند که همان بررسی اعمال بندگان است که آیه ی مورد بحث نیز به آن اشاره دارد .
اگر پیامبران را فرستاد تا برنامه های اعتقادی علمی و عملی را با بشارت وانذار به انسان ها بیاموزد ثمره ی برنامه های پیامبران در قیامت ظاهر می شود .
در واقع می توان گفت : اعتقاد به غایت و معاد ، ایمان به دین و رسالت است ،و انکار معاد نیز به انکار دین و رسالت می انجامد .
ص: 141
این آیه ی مبارکه با واژه ی «زعم» آغاز شد که معنای آن گفتاری است که احتمال و یا یقین دروغ در آن است ، از موارد استعمال این لغت و هم چنین کلمات مفسران چنین استفاده می شود که واژه ی «زعم» با مفهوم دروغ آمیختگی دارد ، لذا گفته اند : لکلّ شیء کنیة وکنیة الکذب الزعم هر چیز کنیه ای دارد وکنیه ی دروغ «زعم» است(1)
واژه ی «زعم » به صورت فعل های ماضی و مضارع علاوه بر آیه ی موردبحث ، در آیات متعدّد دیگر آمده که غالبا به معنای گمان کردن و پنداشتن است ،و در این جا به قسمتی از آن آیات اشاره می شود :
1 - «أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا اُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا اُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ»(2) آیاندیدی کسانی را که گمان می کنند به آنچه (از کتاب های آسمانی که) بر تو و بر پیشینیان
نازل شده ایمان آورده اند .
2 - «وَیَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعا ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا أَیْنَ شُرَکَاوءُکُمُ الَّذینَ کُنْتُمْ
ص: 142
تَزْعُمُونَ»(1) و (یاد کن) روزی که همه ی آن ها را جمع و محشور می کنیم ، سپس به آن ها که شرک ورزیده اند می گوییم : معبودهای تان که همتای خدای متعال می پنداشتیدکجا هستند ؟ (چرا به یاری شما نمی شتابند؟!) .
3 - «وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرادَی کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَتَرَکْتُمْ مَا خَوَّلْنَاکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ وَمَانَرَی مَعَکُمْ شُفَعاءَکُمُ الَّذینَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فیکُمْ شُرَکاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَیْنَکُمْ وَضَلَّ عَنْکُمْ مَا کُنْتُمْ
تَزْعُمُونَ»(2)
و (روز قیامت به آن ها گفته می شود :) همه ی شما تنهای تنها به سوی ما بازگشت نمودید ، همان گونه که روز اوّل شما را آفریدیم ، و آنچه را به شما بخشیده بودیم پشت
سر گذاردید ، و شفیعانی را که شریک در شفاعت خود می پنداشتید با شما نمی بینیم ،پیوندهای شما بریده شده است ، و تمام آنچه را تکیه گاه خود تصوّر می کردید از شما
دور و گم شده اند .
4 - «قُلِ ادْعُوا الَّذینَ زَعَمْتُمْ مِنْ دُونِهِ فَلا یَمْلِکُونَ کَشْفَ الضُّرِّ عَنْکُمْ وَلا تَحْویلاً»(3)
بگو : کسانی را که غیر از خدای متعال (معبود خود) می پندارید بخوانید ! آن ها نه می توانند مشکلی را از شما برطرف سازند ، و نه تغییری در آن ایجاد کنند .
5 - «وَعُرِضُوا عَلَی رَبِّکَ صَفًّا لَقَدْ جِئْتُمُونَا کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدا»(4)
آن ها همه در یک صف به (پیشگاه) پروردگارت عرضه می شوند ، (و به آنان گفته
ص: 143
می شود :) همگی نزد ما آمدید همان گونه که نخستین بار شما را آفریدیم ! امّا شما گمان می کردید که ما هرگز موعدی برای تان قرار نخواهیم داد .
برای هر انسان متفکّری (اعم از مسلمان و غیر مسلمان) این سوال تداعی می کند آینده اش به کجا ختم می شود ؟
این سوال موجب پیدایش دیدگاه های مختلف شد که درباره ی آینده و سرانجام بشر چند دیدگاه وجود دارد ، گروهی قایل به تناسخ هستند ، و برخی نیز
فقط عالم دنیا را اصل و فرع خلقت می دانند ، و دیدگاه دیگر نیز که در واقع همان دیدگاه اسلام است از عبث نبودن خلقت انسان خبر داد ، و دیدگاه های مادّی گری و تناسخ را نفی کرد .
نخست دیدگاه اسلام را به طور اجمال یادآور می شویم ، سپس دیدگاه های دیگر را با دلایل و محوریت اندیشه ی اسلامی بررسی می کنیم ،قرآن کریم پایان سرنوشت انسان ها را دو جایگاه می داند ، انسان ها یا اهل
بهشت و از نعمت های پروردگار متنعّم ، و یا اهل جهنم که به آتش سوزان معذّبند ، همان طوری که خدای تبارک و تعالی در قرآن کریم فرمود :
«وَکَذَلِکَ أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ قُرْآنا عَرَبِیًّا لِتُنْذِرَ اُمَّ الْقُرَی وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنْذِرَ یَوْمَ الْجَمْعِ لا رَیْبَ فیهِ فَریقٌ فِی الْجَنَّةِ وَفَریقٌ فِی السَّعیرِ»(1)
و این گونه قرآنی عربی (فصیح و گویا) را بر تو وحی کردیم تا (مردم) اُمّ
ص: 144
القری (مکّه) و افراد پیرامون آن را انذار کنی و آن ها را از روزی که همه ی خلایق در آن روز جمع می شوند - و شکّ و تردید در آن نیست -بترسانی ، (در آن روز) گروهی در بهشتند و گروهی در آتش سوزان .
در سوره ی مبارکه ی هود نیز قیامت را پایان سفر عالم دنیا و برزخ دانسته و براین نکته تاکید دارد که مسافران دنیا و برزخ سرانجامِ کار یا در گروه سعادتمندان قرار می گیرند و یا در دسته ی اهل شقاوت گرفتارند ، و جایگاه خوبان و سعادت پیشگان را بهشت می داند در حالی که از رحمت بی انتها و مستمرّ حق برخوردارند ، و در آن جاودان خواهند بود ، و جایگاه شقاوت پیشگان را آتش سوزان جهنم می داند و در آن جاودان خواهند بود .
در آن جا خدای متعال می فرماید :
«یَوْمَ یَأْتِ لا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلاّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعیدٌ * فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوافَفِی النَّارِ لَهُمْ فیهَا زَفیرٌ وَشَهیقٌ * خَالِدینَ فیهَا مَا دامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالاْءَرْضُ إِلاّ مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِمَا یُریدُ * وَأَمَّا الَّذینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدینَ فیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالاْءَرْضُ إِلاّ مَا شَاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیْرَ
مَجْذُوذٍ»(1)
آن روز که (قیامت و زمان مجازات) فرا رسد هیچ کس جز به اجازه ی اوسخن نمی گوید ، گروهی بدبختند و گروهی خوشبخت ، امّا آن ها که بدبخت شدند در آتشند ، و برای آنان در آن جا زفیر و شهیق (ناله های طولانی دم و بازدم) است ، جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان ها و
ص: 145
زمین برپا است مگر آنچه پروردگارت بخواهد ، پروردگارت هر چه رابخواهد انجام می دهد ، امّا آن ها که خوشبخت و سعادتمند شدند ،جاودانه در بهشت خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپا است مگر آنچه پروردگارت بخواهد ، (این) بخششی است قطع نشدنی .
به طور کلی راجع به آینده و سرانجام بشر ، سه نظریه وجود دارد :
مادّی گرایان و دهریون بر این باورند که بشر هر عملی را که انجام می دهد خوب یا بد ، مربوط به همین دنیا است که در او زندگی می کند ،بعد از این که روح از جسمش خارج شد پیکر بی جان او لاشه ای بیش نیست ، در واقع پایان سرنوشت رقم می خورد ، و پرونده ی زندگانی او
بسته می گردد .
آن ها معتقدند هنگامی که جسم انسان از روح تهی می شود به خاطر این نیست که فرشته ی مرگ او را قبض روح می کند ، بلکه گذر زمان به طور طبیعی او
را فرسوده کرده مانند سایر موجودات نابود و فانی می سازد .
أَشَابَ الصَّغیرَ وَأَفْنَی الْکبیرَ کَرُّ الْغَدَاةِ وَکَرُّ الْعَشیّ(1)
روی آوردن صبح و سپری شدن شب کودکان را جوان و بزرگ سالان را پیرکرده است .
اگر چنین باشد دیگر ، خدای متعال و دستورات دینی و اخلاقی و عقاید
ص: 146
به طور کلی مفهوم خود را در زندگی انسان از دست داده ، و بشر به طور کلی از آن بیگانه خواهد بود .
در دیدگاه آن ها انسانی که می تواند از نظر معنوی پلّه های ترقّی و تکامل را بپیماید ، مانند حیوانی بیش نیست ، مهم ترین برنامه های او خوردن وآشامیدن است ، در حالی که باید توجه داشت دلبستگی و وابستگی به اسباب ظاهری ، و صِرف توجه به برنامه های دنیوی و روی آوردن به مادّی گری ،مانع بسیار سختی برای کسب معرفت و دست یافتن به حقایق دینی وانسانی است .
طبق این عقیده ، مرگ یعنی فنا و نابودی و پایان همه چیز است .
اندیشه ی مادّی گراها نفی معاد و روز رستاخیز است ، مهم ترین دلیل بر ردّنظریات آن ها اثبات معاد است که اگر اثبات شود تفکر مادّی گری به خودی خودضعیف و بی فروغ خواهد شد .
از جمله دلایل اثبات معاد و زندگی پس از مرگ ، دو برهان «حکمت و عدالت» است که حکمت و عدالت خداوند متعال مقتضی عالم دیگری است که در آن جا صالحان و پاکان به پاداش عمل نیک خود و گنه کاران و ستم کاران به کیفر کردار زشت شان برسند ؛ زیرا این عالم جای کیفر وپاداش نیست .
ص: 147
در ردّ عقیده ی مادّی گرایان ، علاوه بر آیه ی مورد بحث ، آیات دیگری نیز درقرآن کریم وجود دارند که چند نمونه ذکر می شود :
1 - «وَقالُوا إِنْ هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ»(1)آن ها گفتند : چیزی جزاین زندگی دنیا نیست و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد .
2 - «وَقَالُوا مَا هِیَ إِلاَّ حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ»(2)
آن ها گفتند : چیزی جز همین زندگی دنیا در کار نیست ، گروهی از ما می میرند وگروهی جای آن ها را می گیرند ، و چیزی غیر از طبیعت و گذشت روزگار ما را هلاک
نمی کند ، آن ها به این سخن که می گویند یقین ندارند ، بلکه تنها گمان بی پایه ای دارند .
تمام تعجب مشرکان و مخالفت آن ها در مساله ی معاد همین مطلب بود که چگونه وقتی ما خاک شدیم و خاک های ما در زمین پوسید و گم شد ، آیا دوباره
لباس حیات می پوشیم ؟ و می گفتند : چگونه این مرد به شما وعده می دهد وقتی که مردید و خاک شدید بار دیگر به زندگی باز می گردید ؟
منکران قیامت به قدری از این مساله تعجب می کردند که اظهار آن را نشانه ی جنون و یا دروغ بر خدا می پنداشتند و می گفتند :
3 - «هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلی رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذَا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ * أَفْتَرَی
ص: 148
عَلَی اللَّهِ کَذِبا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذینَ لا یُوءْمِنُونَ بِالآْخِرَةِ فِی الْعَذَابِ وَالضَّلالِ الْبَعیدِ»(1)
آیا مردی را به شما نشان دهیم که به شما خبر می دهد هنگامی که (مُردید و) سخت از هم متلاشی شدید ، (بار دیگر) آفرینش تازه ای خواهید یافت ؟! آیا او بر خدای
متعال دروغ بسته یا به نوعی جنون گرفتار است ؟! (چنین نیست) ، بلکه کسانی که به آخرت ایمان نمی آورند در عذاب و گمراهی دوری هستند (و نشانه ی گمراهی آن ها
همین انکار شدید است) .
4 - «وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ * قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ»(2)
و برای ما مثالی زد و در حالی که آفرینش خود را فراموش کرد و گفت : چه کسی این استخوان ها را زنده می کند در حالی که پوسیده است ؟ بگو : همان کسی آن را زنده
می کند که نخستین بار آن را آفرید ، و او به هر مخلوقی آگاه است .
5 - «أَ إِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابا وَعِظَاما أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَآباوءُنَا الأَوَّلُونَ * قُلْ نَعَمْ وَأَنْتُمْ دَاخِرُونَ»(3) آن ها می گویند : آیا هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم بار
دیگر برانگیخته خواهیم شد؟! یا پدران نخستین ما (باز می گردند) ؟ بگو : آری همه ی شما زنده می شوید در حالی که خوار و کوچک خواهید بود .
6 - «وَکَانُوا یَقُولُونَ أَ إِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابا وَعِظَاما أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ * أَوَآبَاوءُنَا الأَوَّلُونَ * قُلْ إِنَّ الاْءَوَّلِینَ وَالاْآخِرِینَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ»(4)
ص: 149
و دایم می گفتند : هنگامی که ما مردیم و خاک و استخوان شدیم آیا برانگیخته خواهیم شد ؟! یا نیاکان نخستین ما (زنده خواهند شد) ؟ بگو : اوّلین و آخرین همگی درموعد روز معیّنی جمع می شوند .
7 - «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ»(1)ولی آیا گمان کرده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد ؟
برخی از آیات قرآن حیات و زندگی انسان را هدفمند می دانند ، و از این سبب بازگشت انسان را حتمی می دانند ؛ زیرا زندگی انسان ها با همه ی فراز و نشیبی که
دارد ، اگر فقط در این چند روزه ی دنیا خلاصه شود ، پوچ و بی معنا خواهد بود .
بازگشت به سوی خدای سبحان و باور به معاد ، به زندگی انسان معنا داده و ازبیهودگی نجات می بخشد .
این آیه ی شریفه یکی از زنده ترین دلایل رستاخیز و بیانگر حساب و جزای اعمال است ، و عبث بودن زندگی انسان و خلقت آن را نفی می کند .
جهان آفرینش از نظر وسعت و نظم و شکوه کوه های سر به فلک کشیده ، باوجود کهکشان های عظیم ، سپهر لاجوردی ، نور افشانی میلیاردها ستاره و
وجود ماه و خورشید ، و سایر موجودات ، بسیار خیره کننده و اعجاب آور است .
از سوی دیگر انسان در میان همه ی مخلوقات نقطه ی ثقل و هم چنین کامل ترین و ارزنده ترین موجودی است که بدون او جهان خلقت معنا پیدا نمی کنند .
اما انسان ، این دردانه ی هستی و اشرف مخلوقات ، چند صباحی که در این دنیا قرار دارد ، زندگی او به سه بخش کودکی ، جوانی و پیری تقسیم می شود ، و
ص: 150
سختی ها و دشواری های زیادی بر سر راه زندگی او ظاهر می شوند ، و یقینا بامشکلات بسیار دست و پنجه نرم می کند .
اگر گفته شود : این انسان با تمام ویژگی هایی که دارد ، وقتی روح از بدنش خارج شود ، جیفه و مرداری بیش نیست ، و برای همیشه نابود می گردد .
لازمه ی این سخن این است که جهان آفرینش با همه ی شوکت و جلالش فقط و فقط برای چند روزه ی دنیا پدید آمده باشد ، و این حرف بسیار پوچ وبی محتوا خواهد بود .
با نگاهی عبرت آمیز و متفکرانه به عالم آفرینش می توان به این نتیجه ی مهم دست یافت که عالم هستی با همه ی وسعت و گستردگی که دارد ، دریچه ای برای درک عالمی دیگر است که بسیار بسیار از این عالم با عظمت تر است ، با چنین نگرش و عقیده ای زندگی پرغوغا و متلاطم انسان مفهوم واقعی خویش را به دست می آورد .
آیه ی مورد بحث پاسخی است به منکران قیامت و معاد ، «وَرَبِّی لَتُبْعَثُنَّ » ، باتوجه به این آیه ی شریفه عبارات آن دارای چهار تاکید است : 1 - کلمه ی بَلَی ،2 - سوگند «رَبّی» ، 3 - لام تاکید ، 4 - نون تاکید ثقیله که در فعل «لَتُبْعَثُنَّ» قراردارد ، و نظیر آن تاکیدات در آیه ی شریفه دیگر آمدند:
«وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لا تَأْتِینَا السَّاعَةُ قُلْ بَلَی وَرَبِّی لَتَأءْتِیَنَّکُمْ»(1)
کافران گفتند : قیامت هرگز به سراغ ما نخواهد آمد ، بگو : آری به پروردگارم سوگند که به سراغ همه ی شما خواهد آمد .
ص: 151
در نتیجه ، خداوند حکیم جهان آفرینش را بیهوده خلق نکرده ، و با برانگیختن انسان در قیامت به عبث نبودن عالم خلقت جامه ی عمل می پوشاند ،و آن را به طور آشکار به انسان ها نشان خواهد داد .
از موضوعات مهم اعتقادی که محل معرکه آرای علما و اندیشمندان قرارگرفت ، موضوع تناسخ و انکار معاد است ، معتقدان به تناسخ ، گروهی هستند که معاد و برانگیخته شدن در قیامت را - که دین و شریعت آن را اثبات کرد - انکارمی کنند و این چنین می گویند که : ارواح بعد از جدا شدن از جسم ، برای همیشه به اجسامی دیگر منتقل می شوند .
طرفداران این نظریه می گویند : ارواح شرور بعد از مردن به دنیا باز می گردند ،و در بدن حیوان یا انسان به خصوص اطفال معیوب و معلول حلول می کنند ،قهرا در بدن های افراد معلول رنج می کشند ، سختی ها را تحمّل می کنند ، اصلاح می شوند و دو مرتبه می میرند .
اگر روح شرور آن ها در یک بازگشت اصلاح و تصفیه نشده با بازگشت های متوالی در دنیا خود را اصلاح کرده و با مرگ صلاحیت ارتقا در عالم ارواح را پیدامی کند ، این گروه حتی نسبت به پیامبران هم چنین عقیده ای دارند که اگر آن ها
مهذّب و پاک و موحّد و ثابت هستند ، در آغاز خلقت چنین نبودند ، بلکه همراه بازگشت به دنیا صلاحیت رهبری خلق را پیدا کرده تا به این مقام رسیدند .
معتقدان به تناسخ نتوانستند این مساله را با برهان ثابت کنند ، اما شکل برهان
ص: 152
به آن داده و در لباس فیلسوفان و عقل گرایان وارد عرصه ی گفت وگو و نظریه پردازی شدند ، در نتیجه با همین مساله ی تناسخ ، معاد را به طور عموم و
معاد جسمانی را به طور خصوص منکر شدند ، و با این ابزار در مقام تضعیف اسلام برآمدند .
در باور آن ها ، دین مجموعه ای از دستور العمل های تقلیدی و بی دلیل می باشد که از سوی پیامبران برای مردم آورده شده است .
در واقع مخاطبان آن ها مردم ناتوان و فرومایه و یا مستضعف فکری هستند ،و دستورات دین شامل حال دانش آموختگان و اندیشمندان و متفکران نخواهند شد .
تناسخ در لغت یعنی انتقال روح از یک بدن به بدن دیگر است(1)
راغب اصفهانی در «مفردات الفاظ قرآن » می گوید : معتقدان به تناسخ ، معاد وبرانگیخته شدن در قیامت را - که دین و شریعت آن را اثبات کرده - انکارمی کنند ، و گمان می کنند که ارواح بعد از جدا شدن از جسم و مرگ مردم ، همیشه به اجسامی دیگر منتقل می شوند(2)
توجه : هرگاه روح آدمی بعد از مرگ به بدن انسانی دیگر حلول کند ، دراصطلاح حکما آن را «نسخ» می گویند ، و هرگاه به بدن حیوانی دیگر تعلّق گیرد ،
ص: 153
آن را «مسخ» می گویند ، و اگر به جسم نباتات حلول کند ، آن را «فسخ» می گویند ،و هرگاه به جمادات تعلّق گیرد ، آن را «رسخ» می گویند ، ولی گاهی اوقات به تمام
این چهار صورت کلمه ی «تناسخ» را اطلاق می کنند(1)
این مباحث بسیار کهن ، ارمغان هند و چین و زیربنای آیین هایی مانند بودایی و برهمایی است(2) ، اکنون نیز این عقیده در میان بت پرستان هند رایج است ، و با
زندگی آنان چنان درآمیخته که تفکیک آن ها مشکل است ، و آن ها احترام خاصی به حیوانات می گذارند که نشأت گرفته از همین عقیده است ، رواج گیاه خواری
در میان آن ها و مخالفت با خوردن گوشت حیوانات ، با این عقیده در ارتباط است ، آن ها عود روح را در بدن انسان و یا حیوان «کارما» می نامند(3)
شاید به خاطر همین عقیده است که در هندوستان صدها میلیون اسب و گاو و گاومیش و میمون وجود دارند ولی بسیاری از مردم از گرسنگی می میرند امّا به خود اجازه ی کشتن حیوانات را نمی دهند ؛ به این علّت که این ها روزی انسان بودند و امروز در بدن حیوان قرار دارند!
ص: 154
دین اسلام اندیشه ی تناسخ را نمی پذیرد ، و بازگشت ارواح بعد از مفارقت ازاجسام ، به دنیا را قبول ندارد ، و انتقال آن به اجسام و یا موجودات جاندار ویا اشخاص دیگر را برای همزیستی با ارواح دیگر را صریحا ردّ می کند و
می فرماید :
«کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَکُنْتُمْ أَمْواتا فَأَحْیاکُمْ ثُمَّ یُمیتُکُمْ ثُمَّ یُحْییکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(1)
چگونه به خداوند کافر می شوید در حالی که شما مردگان (و اجسام بی روحی) بودید ، و او شما را زنده کرد سپس شما را می میراند ، و باردیگر شما را زنده می کند ، سپس به سوی او بازگردانده می شوید .
آیه ی مذکور ، از جمله آیات متعددی است که عقیده ی به تناسخ را به صراحت نفی می کند ؛ چون که مسیر انسان ها را در سه مرحله بیان می فرماید :
1 - حیات از موت اولیه ای که انسان جزو جماد و نبات بوده است ، و مقصود از حیات همین زندگی دنیا می باشد .
2 - مرگ و پایان زندگی دنیا .
3 - آن گاه زنده شدن در عالم برزخ «ثم یحییکم» ، و بعد از آن انتقال به یک حیات مهم تر که عالم قیامت نام دارد «ثم الیه ترجعون» .
ص: 155
و در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود :
«وَلَوْ تَرَی إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ فَقَالُوا یَا لَیْتَنَا نُرَدُّ وَلا نُکَذِّبَ بِآیَاتِ رَبِّنَا وَنَکُونَ مِنَ الْمُوءْمِنینَ»(1)
کاش (حال آن ها را) هنگامی که در برابر آتش (دوزخ) ایستاده اند ببینی که می گویند : ای کاش (بار دیگر به دنیا) بازگردانده می شدیم ، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی کردیم و از مومنان می بودیم .
و در جای دیگر می فرماید :
«حَتَّی إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صَالِحا فیمَاتَرَکْتُ کَلاَّ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ»(2)
(آن ها هم چنان به راه غلط خود ادامه می دهند) تا زمانی که مرگ یکی ازآنان فرا رسد می گوید : پروردگار من! مرا بازگردانید شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم ، (ولی به او می گویند :)
چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می گوید (و اگر بازگردد کارش مانند گذشته است)! و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند .
با توجه به مضمون این آیات بازگرداندن کافران به دنیا ممتنع است .
بنابراین ، معتقدان به تناسخ نمی توانند از آیات قرآن کریم برای اثبات مدعای خود استدلال کنند .
ص: 156
علاوه بر این ، طبق دیدگاه آن ها ، قیامت و رسیدگی به حساب ها و رسیدن به ثواب و عقابِ عالم آخرت ، و جاودان بودن در بهشت و جهنم ، جایگاه واقعی خود را از دست می دهد ، و جایی برای این ها باقی نمی ماند ؛ زیرا آن ها
می گویند : بیش تر مردم پس از مرگ به دنیا باز می گردند ، و هر نوبت پاداش یاکیفر اعمال خود را در دنیا می بینند ، چنین نظریه ای با اساس تعالیم پیامبران الهی
تنافی دارد ، و برخلاف ضرورت دین مقدس اسلام است .
اندیشه ی اسلامی ناب از گفتار ائمّه ی معصومین علیهم السلام روشن می گردد ، و چون آن ها با قرآن همسنگ و برابرند ، استدلالات آن ها با مبانی آیات الهی و توحیدی پیوند ناگسستنی دارد .
اهل بیت علیهم السلام باور تناسخ را ردّ کرده و مدعیان این اندیشه را کافر به خدای متعال می دانند .
به عنوان تبرّک و تیمّن به قسمتی از روایاتی که در ردّ تناسخ نقل شده اشاره می شود :
1 - حسین بن خالد صیرفی از ثامن الحجج ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند : «مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کَافِرٌ » هر
کس قایل و معتقد به تناسخ باشد کافر است(1)
ص: 157
2 - در روایت دیگر آمده که مامون خلیفه ی سفّاک عباسی به محضر حضرت ابو الحسن علی بن موسی الرضا علیه السلام عرض کرد : ای ابا الحسن! درباره ی کسانی
که معتقد به تناسخ هستند چه می فرمایید ؟ حضرت در پاسخ فرموند :
«مَنْ قَالَ بِالتَّنَاسُخِ فَهُوَ کَافِرٌ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ مُکَذِّبٌ بِالْجَنَّةِ وَ النَّارِ » کسی که تناسخ
را بپذیرد و به آن عقیده داشته باشد ، به خدای بزرگ کافر شده و بهشت و جهنم راتکذیب نموده و غیر واقعی تلقّی کرده است(1)
3 - زندیقی(2) به محضر رییس مذهب جعفری ناطق بالحق امام جعفرصادق علیه السلام رسید و پرسید : چرا گروهی قایل به تناسخ ارواح هستند و از کجا به این مطلب معتقد شده اند ، و حجّت و برهان و دلیل شان بر این مذهب چیست ؟
امام جعفر صادق علیه السلام فرمودند :
«إِنَّ أءَصْحَابَ التَّنَاسُخِ قَدْ خَلَّفُوا وَرَاءَهُمْ مِنْهَاجَ الدِّینِ ، وَزَیَّنُوا
لأَنْفُسِهِمُ الضَّلالاتِ ، وَأَمْرَجُوا أَنْفُسَهُمْ فِی الشَّهَوَاتِ ، وَزَعَمُوا أَنَّ السَّمَاءَ خَاوِیَةٌ مَا فِیهَا شَیْءٌ مِمَّا یُوصَفُ ، وَأَنَّ مُدَبِّرَ هَذَا الْعَالَمِ فِی صُورَةِ الْمَخْلُوقِینَ بِحُجَّةِ مَنْ رَوَی أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ خَلَقَ آدَمَ عَلَی صُورَتِهِ ، وَأَنَّهُ لا جَنَّةَ وَلا نَارَ وَلا بَعْثَ وَلا نُشُورَ .
وَالْقِیَامَةُ عِنْدَهُمْ خُرُوجُ الرُّوحِ مِنْ قَالَبِهِ وَوُلُوجُهُ فِی قَالَبٍ آخَرَ ، فَإِنْ کَانَ مُحْسِنا فِی الْقَالَبِ الأَوَّلِ اُعِیدَ فِی قَالَبٍ أَفْضَلَ مِنْهُ حَسَنا فِی
ص: 158
أَعْلَی دَرَجَةٍ مِنَ الدُّنْیَا ، وَإِنْ کَانَ مُسِیئا أَوْ غَیْرَ عَارِفٍ صَارَ فِی بَعْضِ الدَّوَابِّ الْمُتْعَبَةِ فِی الدُّنْیَا أَوْ هَوَامَّ مُشَوَّهَةِ الْخِلْقَةِ ، وَلَیْسَ عَلَیْهِمْ صَوْمٌ وَلا صَلاةٌ وَلا شَیْءٌ مِنَ الْعِبَادَةِ أَکْثَرَ مِنْ مَعْرِفَةِ مَنْ تَجِبُ عَلَیْهِمْ مَعْرِفَتُهُ ، وَکُلُّ شَیْءٍ مِنْ شَهَوَاتِ الدُّنْیَا مُبَاحٌ لَهُمْ» .
معتقدین به تناسخ راه و منهاج دین را پشت سر انداخته و گمراهی را برای خود آراسته اند ، و نفس خود را در زمین شهوات به چرا واداشته اند ، ومعتقدند که آسمان خالی از چیزهایی است که در مورد آن گفته وتوصیف شده است ، و این که مدبّر این جهان به صورت همین مخلوقات
است ، دلیل شان این روایت است که گفته اند : خدای متعال آدم را به شکل خود آفریده است .
آن ها معتقدند که نه بهشت و جهنّمی است و نه بعث و نشوری ، و قیامت نزد این گروه همان خروج روح از قالب خود و ورود به قالب دیگر است ،اگر در قالب اوّل نیکوکار بوده به قالبی در بالاترین درجه ی دنیا از نظرفضیلت و نیکویی حلول می کنند ، و اگر در قالب ابتدایی فردی بدکار یاغیر عارف بوده و شناختی نداشتند ، مطابق همان صفت به قالب حیوانی در دنیا یا جانوری قبیح المنظر در خواهد آمد .
این جماعت عقیده به نماز و روزه ندارند ، و عبادتی بیش تر از معرفت به آن کس که شناخت او واجب است ، را ندارند ، و به عقیده ی این ها تمام شهوات دنیا برای شان مباح است(1)
ص: 159
شیخ الرییس ابو علی سینا در کتاب «شفا » بحث مفصّلی در ردّ تناسخ دارد که
مناسب است به آن جا مراجعه شود(1)
هم چنین محدّث بزرگوار عالم تشیّع مرحوم شیخ حرّ عاملی رحمه الله فرمود : تناسخ
عبارت از تعلّق روح به بدن دیگری در همین دنیا است ، و این عقیده به حکم
روایات متواتر و اجماع علما باطل است(2)
سومین دیدگاه درباره ی سرنوشت نهایی انسان ، معاد است که معتقدان این نظریه با استناد به آیات الهی و احادیث ائمّه ی معصومین علیهم السلام و برهان عقلی ، در
مقام اثبات آن برآمدند .
اما زمان پیدایش اعتقاد به معاد ریشه در تاریخ ظهور انبیای الهی دارد ،هنگامی که همه ی پیامبران از آدم ابوالبشر تا خاتم پیامبران حضرت محمدمصطفی صلی الله علیه و آله به پیامبری مبعوث شدند ، در مقام نشر و شرح فرهنگ الهی برآمدند ، اعتقاد به معاد را از اصول مسلم دینی دانسته و آن را مانند سایر برنامه های
دینی - که از سوی خدای متعال برای آن ها نازل شده بود - برای مردم مطرح وهمگان را به باور و اعتقاد به آن دعوت می کردند ، و منکران آن را از دایره ی دین الهی خارج می دانستند .
ص: 160
لذا پیدایش باورمندی به معاد ریشه در مهم ترین منبع یعنی وحی الهی دارد ،و چون برای سرنوشت انسان بسیار مهم است ، از سوی پیامبران بزرگوار الهی به
بشر ابلاغ شده است .
این عقیده و دیدگاه ، نظریه ی حق و مطابق با واقع است ، و همه باید در مقابل این قول تسلیم باشند .
با بررسی که از دیدگاه های تناسخ و مادّی گراها شد ، وجود معاد به چند دلیل ضروری می گردد که برخی از آن ها ذکر می شود :
در قرآن کریم غیر از آیه ی مورد بحث آیات متعدّدی راجع به معاد و قیامت نازل شدند که به قسمتی از آن ها اشاره می شود :
1 - «إِنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ أَکَادُ اُخْفِیهَا لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَی»(1) رستاخیز به طورقطع خواهد آمد ، من می خواهم آن را پنهان کنم تا هر کس در برابر سعی و کوشش خود جزا ببیند .
2 - «أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیهَا وَأنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ»(2) و این که رستاخیز
شکی در آن نیست ، و خداوند تمام کسانی را که در قبرها آرمیده اند زنده می کند .
ص: 161
3 - «اللَّهُ یَبْدَوءُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ»(1)خداوند آفرینش را آغاز می کند سپس آن را تجدید می نماید ، سپس به سوی او باز می گردید .
در این آیه استدلال کوتاه و پر معنا برای مساله ی معاد بیان شده که در آیات دیگر نیز به عبارات دیگری تکرار گردیده است ، و آن استدلال این است : کسی که قدرت بر آفرینش نخستین انسان را داشت ، قادر بر تحقق بخشیدن به معادهم است ، و قانون عدالت و هم چنین حکمت خداوند متعال ایجاب می کند که این آفرینش دوباره تحقق یابد .
4 - «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لا رَیْبَ فِیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثا»(2) خداوند است که جز او معبودی نیست ، و به طور قطع همه ی شما را در روزرستاخیز که هیچ تردیدی در آن نیست، جمع می کند، و کیست که از خداوند راستگوتر باشد.
در این آیه ی شریفه اشاره به مساله ی رستاخیز و دادگاه عمومی بندگان درروز قیامت کرده و آن را با مساله ی توحید و یگانگی خدای متعال - که رکن دیگری از ایمان است - همراه می سازد ، و این کلام نورانی با چند تاکید همراه است ، یکی لام تاکید و دیگری نون تاکید ثقیله است .
تعبیر به «لا ریب فیه» (هیچ تردیدی در آن نیست) درباره ی روز قیامت در این آیه و آیات دیگر در حقیقت اشاره به دلایل قطعی و مسلّمی است که از وجودچنین روزی خبر می دهند مانند قانون تکامل ، حکمت و فلسفه ی آفرینش ،
قانون عدالت پروردگار ، تمام این ها دلیل بر معاد و قیامت هستند .
ص: 162
5 - «إِنَّ الدّارَ الاْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»(1) زندگی و حیات واقعی سرای آخرت است اگر مردم می دانستند (که حیاتش جاوید و نعمتش بی رنج و زوال است) .
6 - «مِنْ وَرَائِهِ جَهَنَّمُ وَیُسْقَی مِنْ مَاءٍ صَدِیدٍ * یَتَجَرَّعُهُ وَلا یَکَادُ یُسِیغُهُ وَیَأْتِیهِ الْمَوْتُ مِنْ کُلِّ مَکَانٍ وَمَا هُوَ بِمَیِّتٍ وَمِنْ وَرَائِهِ عَذَابٌ غَلِیظٌ»(2)
به دنبال او جهنم خواهد بود و از آب بد بوی متعفّنی نوشانده می شود ، به زحمت جرعه جرعه آن را سر می کشد و هرگز به میل خود حاضر نیست آن را بیاشامد ، و مرگ از هر مکانی به سراغ او می آید ولی با این همه نمی میرد ، و به دنبال آن عذاب شدیدی است .
خداوند متعال حق است ، و فعل او نیز حق و منزّه از هر لغو و بیهودگی است ،لذا اگر خلقت انسان بدون وجود حیات جاودان باشد ، امری لغو و بیهوده است در
حالی که دامن کبریایی مبرّای از این عیب است چنان که در قرآن کریم می فرماید :
«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لا تُرْجَعُونَ»(3)
آیا گمان کرده اید که ما شما را بیهوده آفریده ایم و به سوی ما بازگشت نخواهید کرد ؟
ص: 163
دلیل دوم این است که یکی از صفات خداوند متعال عدل است ، و آفرینش عالم نیز بر عدالت استوار است ، با این حال ، می بینیم که در جهان انسان های بافضیلتی به پاداش اعمال خود نرسیده اند ، و در مقابل انسان های شروری نیز به کیفر اعمال خود نمی رسند ؛ زیرا این دنیا ظرفیت تحقّق عدالت کامل را ندارد .
از طرف دیگر ، چون خداوند متعال عادل است و در حق هیچ کسی ظلم روانمی دارد و در پیشگاه او ستمگران و بدکاران با نیکان و صالحان برابر نیستند ، وپاداش و کیفر هر عملی را به تناسب می دهد ، باید جهان دیگری باشد که عدالت خداوند متعال را برتابد و در آن جا پاداش و کیفر هرکس طبق عملش داده شود ،بنابراین باید معاد وجود داشته باشد .
به تعبیر دیگر : عدل الهی ایجاب می کند که با نیکوکاران و گنه کاران در مقام جزا یکسان معامله نشود ، از سوی دیگر : تحقّق اجرای عدالت کامل و اعطای ثواب و عقاب در این حیات دنیوی ممکن نیست ، و برای بعضی از اعمال خوب
و بد جزایی مقرّر است که این عالم قابلیت و ظرفیت آن را ندارد ، لذا ناگزیر ازوجود عالمی دیگر است که در آن عدل الهی بطور کامل محقّق شود ؛ خداوندتبارک و تعالی به این دلیل چنین اشاره می فرماید :
«أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ»(1)
ص: 164
آیا کسانی را که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند هم چون مفسدان در زمین قرار دهیم ؟ یا پرهیزگاران را مانند فجّار و گناه کاران قرار می دهیم ؟!
بنابراین ، اگر معاد نباشد تکلیف هم به عنوان عملی که خداوند متعال برای آن پاداش در نظر گرفته، بیهوده و لغو خواهد بود ، و مقتضای عدل الهی هم همین است که پاداش آنان که به تکلیف خود عمل کردند را در روز قیامت بدهد .
به عبارت دیگر : عدل و حکمت خدای تبارک و تعالی اقتضا می کند تا کسانی که با جنایات خود روی تاریخ را سیاه کردند مانند حجّاج بن یوسف ثقفی به مجازات و کیفر اعمال نکبت بار خود برسند ، در مقابل کسانی که تمام هستی خود را در راه خدای تبارک و تعالی می دهند مانند سرور و سالار شهیدان اباعبداللّه الحسین علیه السلام به پاداش اعمال صالح خود برسند ، اما این عالم محدود
است ، در حالی که کیفر و پاداش دایمی هستند و در قرآن کریم راجع به کیفرمجرمان می فرماید :
«إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِیهِمْ نَارا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودا غَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزِیزا حَکِیما»(1)
کسانی که به آیات ما کافر شدند بزودی آن ها را در آتشی وارد می کنیم که هرگاه پوست های بدن آن ها (در آن) بریان گردد (و بسوزد) پوست های دیگری به جای آن قرار می دهیم تا کیفر را بچشند ، خداوند متعال توانا و
حکیم است (و از روی حساب کیفر می دهد) .
ص: 165
و در آیه ی دیگر فرمود :
«فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فِیها زَفِیرٌ وَ شَهِیقٌ * خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّماواتُ وَ الأَرْضُ إِلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ إِنَّ رَبَّکَ فَعَّالٌ لِمَا یُرِیدُ»(1)
امّا آن ها که شقاوتمند شدند در آتش جهنم هستند ، و برای آن ها زفیر وشهیق (ناله های طولانی دم و باز دم) است ، جاودانه در آن خواهند ماند تا
آسمان ها و زمین بر پاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد که پروردگارت هر چه را اراده کند انجام می دهد .
و در رابطه با پاداش صالحان می فرماید :
«وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُخَالِدِینَ فِیهَا أَبَدا»(2)
و آن ها که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند به زودی آن ها را درباغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختان آن جاری است ، وهمیشه در آن خواهند ماند .
و در آیه ی دیگر فرمود :
«وَأَمَّا الَّذِینَ سُعِدُوا فَفِی الْجَنَّةِ خَالِدِینَ فِیهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالأَرْضُ إِلاَّ مَا
شَاءَ رَبُّکَ عَطَاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ»(3)
اما آن ها که سعادتمند شدند دربهشت جاودانه خواهند بود مادامی که آسمان هاو زمین بر پاست مگر آنچه پروردگارت بخواهد ، بخششی است قطع نشدنی.
ص: 166
دلیل سوم این که خداوند متعال بشر را ابتدا از ذرّه ی کوچکی آفرید ، سپس جسم او را به مرور زمان کامل فرمود تا به مرحله ای رسید که روح در او دمیده
شد ، و در قرآن کریم به این مراحل متوالی اشاره نموده و پس از مراحل آفرینش انسان می فرماید :
«ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقینَ * ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ * ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ تُبْعَثُونَ»(1)
سپس آن را آفرینش تازه ای دادیم ، پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است ، سپس شما بعد از آن می میرید آن گاه در روز قیامت برانگیخته می شوید .
توضیح : خدای متعال مدبّر و مربّی انسان ها است ، و چون بدون حیات جاوید ابدی راه کمال انسانی مسدود خواهد بود ، با برپا کردن قیامت راه تکامل نهایی انسان را باز می کند ، و چون رها کردن انسان ها به حال خود ، عامل تباهی آنان خواهد شد ، آنان را به خود وا نمی گذارد ، بلکه با اعتقاد به قیامت و یاد معادکه بهترین عامل رهایی انسان از تباهی است آنان را می پروراند و سرانجام نیز در
قیامت پاداش کار نیک آنان را می دهد .
بنابراین ، خدای سبحان اوّلاً : با برپا کردن قیامت ، راه تکامل انسان را باز وهموار می کند، ثانیا : با اعتقاد به قیامت و یاد معاد آنان را تطهیر می کند ، و ثالثا : در
ص: 167
قیامت پاداش نیکوکاران را به آنان عطا می کند .
نتیجه این که اگر عالم دیگری وجود نداشته باشد این سیر تکاملی ناقص می ماند و هدف از خلقت انسان محقّق نمی شود .
یکی از ادله ی ضرورت معاد روایات فراوانی هستند که از معصومین علیهم السلام نقل شدند ، و بر مبنای عقیده ی به معاد ، دنیا متجر و محل تجارت و مزرعه ی آخرت
است ، اگر معاد و آخرتی نباشد ، محل تجارت بودن دنیا معنا نخواهد داشت ، دراین جا به ذکر چند روایت اکتفا می شود :
1 - از وجود مقدّس پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده فرمودند :
«الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الآْخِرَةِ» دنیا مزرعه و کشتزار آخرت است(1)
2 - مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام در مورد دنیا می فرمایند :
«مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ ، اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ ، وَرَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ
تجارتخانه ی اولیا و دوستان خداوند تبارک و تعالی است که در آن رحمت حضرت حق را کسب کردند و بهشت را سود خود قرار دادند(2)
3 - از سیّد الساجدین علی بن الحسین علیهماالسلام نقل شده که راجع به دنیا فرمودند :
«الدُّنْیَا سُوقُ الآْخِرَةِ وَالنَّفْسُ تَاجِرَةٌ ، وَاللَّیْلُ وَالنَّهَارُ رَأْسُ الْمَالِ ، وَالْمَکْسَبُ الْجَنَّةُ وَالْخُسْرَانُ النَّارُ ، هَذَا وَاللَّهِ التِّجَارَةُ الَّتِی لا تَبُورُ ، وَالْبِضَاعَةُ الَّتِی لا تَخْسَرُ » .
ص: 168
دنیا بازار آخرت است و نفس تاجر و بازرگان آن می باشد ، و شب و روز سرمایه ی این بازار است ، سود و استفاده ی این تجارت بهشت و زیان و ضرر این تجارت جهنم است ، به خدا قسم این همان تجارتی است که هیچ گاه تاجرش زیان نمی بیند و سرمایه اش از بین نمی رود(1)
4 - از ابو الحسن سوم امام هادی علیه السلام روایت شده فرمودند :
«الدُّنْیَا سُوقٌ رَبِحَ فِیهَا قَوْمٌ وَخَسِرَ آخَرُونَ» دنیا بازاری است که گروهی در آن سود برده اند و گروهی دیگر ضرر و زیان می برند(2)
در ادامه ی آیه می فرماید : «ثُمَّ لَتُنَبَّوءُنَّ بِمَا عَمِلْتُمْ» سپس آنچه را عمل می کردید به شما خبر داده می شود .
در این جمله اشاره ای به غرض و مقصود از معاد و برانگیخته شدن است وآن غرض آگاه شدن به اعمالی است که انسان در دنیا انجام داده است .
عبارت «لتنبوءنّ » از مادّه ی «نبأ » است ، و به معنای خبری است که سه اصل و
نتیجه در آن باشد : 1 - سود و فایده داشته باشد . 2 - ایجاد علم و دانش کند . 3 - با
شنیدن آن غلبه بر ظن و گمان پیدا شود .
به خبری که دروغی در آن نباشد «نبا» می گویند مثل خبر متواتر و خبری از
سوی خدای متعال و پیامبران و اوصیای آن ها علیهم السلام (3)
ص: 169
واژه ی «نبأ» علاوه بر آیه ی مذکور ، در چند آیه ی دیگر نیز آمده که به چندمورد از آن اشاره می شود :
1 - «وَسَوْفَ یُنَبِّئُهُمُ اللَّهُ بِمَا کَانُوا یَصْنَعُونَ»(1)و خداوند (در قیامت) آن ها را از آنچه انجام می دادند (و نتایج آن) آگاه خواهد ساخت .
2 - «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْرَاتِ إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمیعا فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ»(2)
پس در نیکی ها بر یک دیگر سبقت جویید ، بازگشت همه ی شما به سوی خدای تبارک و تعالی است ، سپس از آنچه در آن اختلاف می کردید به شما خبر خواهد داد .
3 - «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْیُکُمْ عَلَی أَنْفُسِکُمْ مَتَاعَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُکُمْ فَنُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(3)
ای مردم! ستم های شما به زیان خود شما است ، از زندگی دنیا بهره (می برید) ،سپس بازگشت شما به سوی ما است ، و ما شما را به آنچه عمل می کردید خبر
می دهیم .
در آخر آیه ی مورد بحث فرمود : «وَذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ» یعنی مبعوث کردن مردم و خبر دادن اعمال شان به آن ها برای خدای تبارک و تعالی آسان است ، وهیچ دشواری ندارد .
ص: 170
خداوند منان اگر چه در این آیه ی مبارکه به آسانی آن اشاره کرد ، اما در آیه ای دیگر آن را حتی از خلقت اولیه نیز آسان تر می داند و به اصل خلقت انسان اشاره
می کند و می فرماید :
«هُوَ الَّذی یَبْدَوءُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ»(1)
او کسی است که آفرینش مخلوقات را آغاز می کند ، سپس آن را بازمی گرداند ، و این کار برای او آسان تر می باشد .
بعد از آن که پروردگار متعال در آیات گذشته از تسبیح و تقدیس خود سخن به میان آورد ، و خلقت آسمان ها و زمین و سایر مخلوقات و چگونگی خلقت آن ها را بیان فرمود ، و به مهم ترین عامل عذاب اقوام پیشین اشاره کرد و فرمودکه : آنچه سبب شد آن ها به عذاب دردناک مبتلا شوند این بود که از قبول رسالت پیامبران روبرگرداندند و منکر معاد شدند ؛ زیرا بعد از آن حضرت باری تعالی اهتمام داشت تا معاد و روز قیامت را اثبات کند .
می توان گفت : مطالب گذشته مقدمه ای بود برای بیان اثبات معاد ، و از این جهت به بحث معاد پرداخت ، و پاسخ همه ی پرسش ها را در یک جمله ی «این کار بر خداوند آسان است» خلاصه کرد .
به عبارت دیگر : این قسمت از آیه ی مبارکه ردّ اعتقاد مشرکین است که مساله ی بعث و زنده شدن را محال دانسته و می گویند : ممکن نیست خدای تعالی چنین کاری انجام دهد ، و آن ها برای اثبات مدعای خود هیچ دلیلی به جز استبعاد ندارند .
ص: 171
شنیدستم که هر کوکب جهانیست
جداگانه زمین و آسمانیست
زمین در جنب این افلاک مینا
چو خشخاشی بود بر روی دریا
تو خود بنگر کزین خشخاش چندی
سزد تا بر غرور خود بخندی
ص: 172
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذی أَنْزَلْنَا وَاللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ»
حال که چنین است ، به خدای متعال و رسول او و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید ، و خداوند به آنچه که شما عمل می کنید آگاه است و خبر دارد .
بعد از بحث معاد در آیه ی قبلی ، در این آیه چنین نتیجه گیری می کند : اکنون که قطعا معاد و رستاخیز و حسابی در کار است ، همه ی شما به خدای متعال ورسول او و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید ، و بدانید که خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است .
به این ترتیب دستور می دهد که خود را برای روز قیامت و رستاخیز از راه ایمان و عمل صالح آماده کنید ، در این آیه ی مبارکه ایمان به سه اصل «خدای متعال» و «پیامبر عظیم الشان» و «قرآن کریم» توصیه شده و اصول دیگر نیز در
این اصول مندرج هستند ، پس لازم است هر عاقل و متفکری به این چندموضوع مهم نیز مومن شود .
ص: 173
راغب اصفهانی در کتاب «مفردات» گفته : واژه ی «ایمان» بعضی وقت ها برای دین و شریعتی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورده استعمال می شود ، و بر تمام کسانی که شریعت پیامبر را می پذیرند ، و به ذات اقدس حق و پیامبری رسول خاتم صلی الله علیه و آله
اقرار و اعتراف می کنند ، شامل می شود .
و بعضی اوقات لفظ «ایمان» به روش مدح و ستایش بکار می رود که مرادپذیرفتن و گردن نهادن نفس به حقّ است با تصدیق به آن ، و ایمان به این معنا باجمع شدن سه حالت حاصل می شود :
1 - شناسایی یا تحقیق با اندیشه و دل .
2 - اقرار به زبان و بیان کردن آن .
3 - عمل کردن با اعضا و جوارح .
و به هر یک از اعتقاد و صدق گفتار و عمل صالح ، ایمان می گویند(1)
عین همین معنا از مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام نقل شده هنگامی که ازآن حضرت درباره ی تفسیر ایمان سوال شد ، فرمودند :
«الاْءِیمَانُ مَعْرِفَةٌ بِالْقَلْبِ ، وَإِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ ، وَعَمَلٌ بِالاْءَرْکَانِ»
ایمان عبارت از معرفت و شناخت با قلب و اقرار به زبان و عمل با اعضا وجوارح بدن است(2)
ص: 174
توجه : ابوحمزه ی ثمالی در ضمن حدیثی از امام باقر علیه السلام پرسید : چه عملی است وقتی آن را انجام دادم حقیقت ایمان را کامل کردم و ایمان کامل می شود ؟
امام علیه السلام فرمود :
«تُوَالِی أَوْلِیَاءَ اللَّهِ ، وَتُعَادِی أَعْدَاءَ اللَّهِ ، وَتَکُونُ مَعَ الصَّادِقِینَ کَمَاأَمَرَکَ اللَّهُ» .
دوستان خدا را دوست بداری و با دشمنان خدا دشمنی کنی ، و این که باصادقان باشی هم چنان که خدا تو را امر فرموده(1)
ابو حمزه گفت : عرض کردم : اولیای خدا چه کسانی هستند ؟
حضرت فرمود :
«أَوْلِیَاءُ اللَّهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ، وَعَلِیٌّ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَعَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ، ثُمَّ انْتَهَی الاْءَمْرُ إِلَیْنَا ، ثُمَّ ابْنِی جَعْفَرٌ»
اولیا و دوستان خدا ، حضرت محمد رسول اللّه صلی الله علیه و آله و علی و حسن و حسین
و علی بن الحسین هستند ، سپس امر به ما رسید (یعنی امر امامت و دوستی حق تعالی) ، سپس پسرم جعفر .
در این وقت امام باقر علیه السلام اشاره فرمودند به حضرت صادق در حالی که درآن جا نشسته بودند .
امام علیه السلام در ادامه فرمودند :
ص: 175
«فَمَنْ وَالَی هَوءُلاءِ فَقَدْ وَالَی أَوْلِیَاءَ اللَّهِ وَکَانَ مَعَ الصَّادِقِینَ کَمَاأَمَرَهُ اللَّهُ».
کسی که این ها را دوست داشته باشد در حقیقت اولیا و دوستان خدارا دوست داشته و با صادقان می باشد همان طور که خدای تعالی او راامر فرموده(1)
حقیقت ایمان تسلیم محض است ، انسان مومن از خودش عزم مستقل و تصمیم جداگانه و خودسرانه ای ندارد ، بلکه تسلیمِ اراده و تصمیمِ پروردگار عالَم است ، تا ذات اقدس حق تکلیف او را به وسیله ی پیامبران علیهم السلام
روشن سازد .
از امام باقر علیه السلام نقل شده است :
«بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ إِذْ لَقِیَهُ رَکْبٌ فَقَالُوا : السَّلامُ
عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ! فَقَالَ : مَا أَنْتُمْ ؟ قَالُوا : نَحْنُ مُوءْمِنُونَ ، قَالَ : فَمَا
حَقِیقَةُ إِیمَانِکُمْ ؟ قَالُوا : الرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَالتَّسْلِیمُ لِأَمْرِ اللَّهِ
وَالتَّفْوِیضُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی ، فَقَالَ : عُلَمَاءُ حُکَمَاءُ ، کَادُوا أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْحِکْمَةِ أَنْبِیَاءَ ، فَإِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ فَلا تَبْنُوا مَا لا تَسْکُنُونَ ، وَلأتَجْمَعُوا مَا لا تَأْکُلُونَ ، وَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ» .
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر بود ، گروهی شتر سوار به آن بزرگواربرخوردند و عرض کردند : سلام بر تو ای رسول و فرستاده ی خدا!
ص: 176
حضرت به آنان فرمود : شما چکاره هستید ؟ عرضه داشتند : ما گروهی مومن هستیم ، حضرت فرمود : حقیقت ایمان شما چیست ؟ عرض کردند : راضی و خوشنود بودن به قضای خدا و تسلیم و سر فرود آوردن در برابر امر خدا .
پس فرمود : (این ها که شما بیان کردید) صفات دانشمندان حکیمی است که نزدیک است با پیمودن مدارج بلند حکمت ، به آسمان رفیع نبوّت اوج گیرند ، اگر شما در گفتار خود راستگو هستید ، خانه ای را که در آن نمی نشینید بنا نکنید ، و چیزی را که نمی خورید جمع نکنید ، و ازخداوندی که به سوی او باز می گردید بپرهیزید(1)
بنابراین ، ایمان نورانیتی است که اگر در اندرون انسان مستقر گردد ، او را به تسلیم محض در برابر خدای متعال وادار می کند ، و آثار این تسلیم قبل از هر چیزدر اندیشه و فکر آدمی ظاهر می شود ، و آن گاه بر تمایلات او اثر می گذارد ، وثمره ی آن بر تک تک اعضا و جوارح انسان خواهد شد .
در واقع ایمان ، باور داشتن خدای متعال و همه ی پیامبران و بهم پیوسته بودن آن ها است ، و هم چنین کتاب خدا و آنچه را که بر پیامبران نازل شده است ووجود ملائکه و پایبند بودن به لوازم آن ها است .
و همان گونه که قبلا اشاره شد ، ایمان از ریشه ی «امن» به معنای آسودگی و ازویژگی های انسان است ، و بر انسان دارای ایمان ، مومن اطلاق می گردد .
ص: 177
ایمان نوعی اطمینان خاطر است که گویی از شخصیت فرد برخاسته است ،اگر با انسان همراه باشد ، اثبات آن نیازمند دلایل و شواهد جهان بیرون نیست ، و
همواره ماهیت متعلق آن از جنس نادیدنی است .
و ایمان حقیقی بدون عمل به باورهای دینی تحقق پیدا نخواهد کرد ، ظهور وتجلی ایمان حقیقی که موجب سربلندی انسان است ، زمانی محقق می شود که
اعتقاد به توحید و رسالت پیامبران و سایر برنامه های اعتقادی و اخلاقی جامه ی عمل صالح بپوشاند .
لازمه ی التزام و ایمان به اصول و فروع دین ، آشکار شدن آن در عمل صالح است ، اگر انسان بر این باور باشد که رسول خدا فرستاده ای از سوی حضرت حق است ، باید گفتار و رفتار او را وحی بداند ، و در حد توان عمل کند ؛ زیرا
سخنان او «ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی * إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی»(1)است که خداوند به وسیله ی جبرئیل امین به او تعلیم داد «عَلَّمَهُ شَدیدُ الْقُوی»(2) ، و رفتار او نیز به پشتوانه ی «إِنْ أَتَّبِعُ إِلاّ ما یُوحی إِلَیَّ»(3) همراهی می کند صِرف التزام لفظی به توحید و رسالت و معاد و کتاب ، بدون عمل به آن ها ،بیش تر مفهوم خیالی ذهنی دارد تا واقعیت ، همان گونه که در کلام نورانی حضرت سیّد الشهدا علیه السلام آمده که فرمودند :
ص: 178
«إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَالدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ ، یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ ، فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ» .
به راستی که مردم بنده ی دنیا و دنیا پرستند ، و دین فقط بر سر زبان های آن ها و لقلقه ی زبان شان است و آن را می چرخانند تا زمانی که زندگی شان تامین شود ، امّا وقتی که به وسیله ی بلا آزمایش شونددین داران کم خواهند بود(1)به عبارت دیگر : پروردگار یکتا در مقام تشویق و تحریک بندگان به سوی رستگاری و سعادت است ، و دستیابی آن را در گرو ایمان و عمل صالح می داند ،و بکار گرفتن آن را به بندگان خود پیشنهاد می کند .
این دو مانند دو بالی هستند که انسان می تواند به سبب آن دو از بند وگرفتاری های خودخواهانه و هبوط ، نجات یافته و به مقام و جایگاهی که نشان منزلت اوست ، بار یابند ، به طوری که به هم تنیده اند که یکی بدون دیگری اثری نخواهد داشت ، و بسیاری از آیات قرآن کریم به آن اشاره دارد .
توجه : روایاتی نقل شدند که دلالت دارند بر این که ولایت امیر المومنین علیه السلام ملاک و معیار ایمان است ، در این جا از باب نمونه یکی از آن ها ذکر می شود :
در روایتی آمده که ابان بن تغلب از ابو جعفر امام باقر علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود :
«وَلایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیه السلام الْحَبْلُ الَّذِی قَالَ اللَّهُ تَعَالَی فِیهِ :
ص: 179
«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعا وَلا تَفَرَّقُوا»(1) ، فَمَنْ تَمَسَّکَ بِهِ کَانَ مُوءْمِنا ،وَمَنْ تَرَکَهُ خَرَجَ مِنَ الاْءِیمَانِ » .
ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام همان ریسمان محکمی است که خداوندمتعال در رابطه با آن فرمود : «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید وپراکنده نشوید » ، پس هر بنده ای که به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام
تمسّک کند و چنگ بزند ، مومن است ، و هر کسی ولایت او را ترک کند ، در حقیقت از دایره ی ایمان خارج شده است(2)
علاوه بر آیه ی مبارکه ی مورد بحث ، در آیات متعدّد دیگر نیز امر به ایمان شده است که به قسمتی از آن آیات اشاره می شود .
1 - «وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقا لِمَا مَعَکُمْ وَلا تَکُونُوا أَوَّلَ کَافِرٍ بِهِ»(3)
و به آنچه نازل کرده ام (قرآن) ایمان بیاورید که نشانه های آن با آنچه در کتاب های شماست ، مطابقت دارد ، و نخستین کافر به آن نباشید .
2 - «رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیا یُنَادی لِلاْءیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الاْءَبْرارِ»(4)
پروردگارا! ما صدای منادی (تو) را شنیدیم که به ایمان دعوت می کرد که به
ص: 180
پروردگار خود ایمان بیاورید! ، و ما ایمان آوردیم ، پروردگارا! گناهان ما را ببخش! وبدی های ما را بپوشان! و ما را با نیکان (و در مسیر آن ها) بمیران!
3 - «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذی نَزَّلَ عَلَی رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْیَوْمِ الآْخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً
بَعیدا»(1)
ای کسانی که (به زبان) ایمان آورده اید ! به خدا و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده و کتب (آسمانی) که پیش از این فرستاده است، ایمان (واقعی) بیاورید ، کسی که
خدا و فرشتگان او و کتاب ها و پیامبرانش و روز واپسین را انکار کند ، در گمراهی سخت و دور (از سعادت) افتاده است .
4 - «وَإِذْ أَوْحَیْتُ إِلَی الْحَوَارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بی وَبِرَسُولی قَالُوا آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ»(2)
و (به یاد آور) زمانی را که به حواریون (اصحاب خاص حضرت مسیح علیه السلام ) وحی فرستادم که به من و فرستاده ی من ایمان بیاورید! آن ها گفتند : ایمان آوردیم ، و گواه باش که ما مسلمانیم .
5 - «آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفینَ فیهِ فَالَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبیرٌ»(3)
به خدای تبارک و تعالی و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه شما را جانشین و
ص: 181
نماینده (ی خود) در آن قرار داده انفاق کنید ؛ (زیرا) کسانی که از شما ایمان بیاورند وانفاق کنند اجر بزرگی دارند .
6 - «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُوءْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید ! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاوریدتا دو سهم از رحمتش را به شما ببخشد و برای شما نوری قرار دهد که با آن (درمیان مردم و در مسیر زندگی خود) راه بروید و گناهان شما را ببخشد ؛ و خداوند غفور و رحیم است .
ایمان درجاتی دارد ، و در این رابطه احادیثی از ائمّه ی معصومین علیهم السلام نقل شدند ، به عنوان نمونه دو روایت نقل می شود :
عبد العزیز قراطیسی گفت : ابو عبد اللّه امام جعفر صادق علیه السلام به من فرمود :
«یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ! إِنَّ الاْءِیمَانَ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ ، یُصْعَدُ مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ ، فَلا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الاْءثْنَیْنِ لِصَاحِبِ الْوَاحِدِ : لَسْتَ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی یَنْتَهِیَ إِلَی الْعَاشِرَةِ ، فَلا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیُسْقِطَکَ
مَنْ هُوَ فَوْقَکَ ، وَإِذَا رَأَیْتَ مَنْ هُوَ أَسْفَلُ مِنْکَ بِدَرَجَةٍ فَارْفَعْهُ إِلَیْکَ بِرِفْقٍ ، وَلا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لا یُطِیقُ فَتَکْسِرَهُ ؛ فَإِنَّ مَنْ کَسَرَ مُوءْمِنا فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ» .
ص: 182
ای عبد العزیز! همانا ایمان ده درجه دارد و مانند نردبان است که بایدپله پله از آن بالا رفت ، کسی که دو پله بالا رفته نباید به کسی که یک پله بالا رفته بگوید : تو هیچ به حساب نمی آیی مگر این که به پله دهمی رسیده باشد ، (یعنی کسی که دارای درجه ی بالاتر ایمان است
به کسی که در درجه از او پایین تر است نگوید که : تو دارای ایمان نیستی) و کسی که در درجات ایمان از تو پایین تر است ازدرجه ی اعتبار او را ساقط مشمار (و از زمره ی مومنین خارج مکن)که در این صورت کسی که برتر از تو می باشد تو را (از زمره ی مومنین)خارج می شمارد .
و هرگاه کسی را دیدی که (مرتبه ی ایمانش) یک درجه پایین تر از تو است او را با مهربانی و مدارا (و آموزش وسایل ترقّی و پیشرفت) به درجه ی خود برسان ، و چیزی را که طاقت نمی آورد هرگز بر او تحمیل نکن که او را در هم می شکنی ، به راستی کسی که مومنی را درهم بشکند
باید آن را بار دیگر اصلاح کند و بهبودی بخشد(1)((2)
تقریبا شبیه همین مضامین ، حدیثی در «خصال» شیخ صدوق هم آمده است ،در آن روایت می خوانیم : عبد العزیز می گوید : محضر مبارک امام ششم جعفر بن
ص: 183
محمد علیهماالسلام شرفیاب شدم و راجع به شیعیان با آن حضرت گفت وگو کردم و گفتارو عقاید آن ها را بیان نمودم ، امام صادق علیه السلام فرمود :
«یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ! الاْءِیمَانُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ بِمَنْزِلَةِ السُّلَّمِ ، لَهُ عَشْرُ مَرَاقِیَ ،وَتَرْتَقِی مِنْهُ مِرْقَاةً بَعْدَ مِرْقَاةٍ ، فَلا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الْوَاحِدَةِ لِصَاحِبِ الثَّانِیَةِ : لَسْتَ عَلَی شَیْءٍ ، وَلا یَقُولَنَّ صَاحِبُ الثَّانِیَةِ لِصَاحِبِ الثَّالِثَةِ :لَسْتَ عَلَی شَیْءٍ حَتَّی انْتَهَی إِلَی الْعَاشِرَةِ » .
ای عبد العزیز! ایمان دارای ده درجه است و مانند نردبان پله دارد که بایداز آن ها بالا بروی ، و کسی که یک پله بالا رفته به آن کس که در پله ی پایین قرار دارد نباید بگوید : تو چیزی نیستی (ایمان نداری) تا آن گاه که به پله ی دهم برسد .
بعد از آن امام علیه السلام فرمود :
«وَکَانَ سَلْمَانُ فِی الْعَاشِرَةِ وَأَبُو ذَرٍّ فِی التَّاسِعَةِ وَالْمِقْدَادُ فِی الثَّامِنَةِ ،یَا عَبْدَ الْعَزِیزِ! لا تُسْقِطْ مَنْ هُوَ دُونَکَ فَیُسْقِطَکَ مَنْ هُوَ فَوْقَکَ ، وَإِذَارَأَیْتَ الَّذِی هُوَ دُونَکَ فَقَدَرْتَ أَنْ تَرْفَعَهُ إِلَی دَرَجَتِکَ رَفْعا رَفِیقافَافْعَلْ ، وَلا تَحْمِلَنَّ عَلَیْهِ مَا لا یُطِیقُهُ فَتَکْسِرَهُ ؛ فَإِنَّهُ مَنْ کَسَرَ مُوءْمِنا فَعَلَیْهِ جَبْرُهُ ؛ لاِءَنَّکَ إِذَا ذَهَبْتَ تَحْمِلُ الْفَصِیلَ حَمْلَ الْبَازِلِ فَسَخْتَهُ » .
سلمان فارسی در پله ی دهم ایمان بود و ابوذر در پله ی نهم و مقداد درپله ی هشتم قرار داشتند .
ای عبد العزیز! کسی که یک درجه از تو پایین است نباید از نظرت دوربماند و بخواهی به او فخر بفروشی ، اگر چنین کنی آن که از تو بالاتر است
ص: 184
تو را از نظرش خواهد انداخت ، متوجه باش به کسانی که از تو پایین ترهستند کمک کنی که خود را به تو برسانند ، کاری نکنی که او را ناراحت سازی و کمرش را بشکنی ، و هر کس کمر مومنی را بشکند باید آن راجبران کند ؛ زیرا اگر بخواهی بار شتر بزرگ را بر دوش بچه شتر بگذاری
کمرش می شکند(1)
ایمان به خالق هستی همراه با اعمال صالح دارای ثمراتی هست که در قرآن کریم به آن ها اشاره شده است ، و در این مختصر به چند آیه اشاره می شود :
1 - «الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ طُوبی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ»(2)
آن ها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، پاکیزه ترین (زندگی) وبهترین سرانجام هانصیب شان است .
2 - «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأَرْضِ کَمَااسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ
خَوْفِهِمْ أَمْنا یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئا»(3)
خداوند متعال به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند وعده می دهد که قطعا آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد ، همان گونه که به پیشینیان
ص: 185
آن ها خلافت روی زمین را بخشید ، و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده پابرجا وریشه دار خواهد ساخت ، و ترس شان را به امنیّت و آرامش مبدّل می کند ، آن چنان که تنها مرا می پرستند .
3 - «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالاْءَرْضِ»(1)
و اگر اهل شهرها و آبادی ها ایمان می آوردند و تقوا پیشه می کردند ، ما هم درهای برکات آسمان و زمین را بر روی آن ها می گشودیم .
4 - «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلاً * خَالِدِینَ فِیهَالا یَبْغُونَ عَنْهَا حِوَلاً»(2)
امّا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند باغ های فردوس منزل گاه شان است ، آن ها جاودانه در آن خواهند ماند و هرگز تقاضای نقل مکان ازآن جا نمی کنند .
5 - «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فِی رَوْضَاتِ الْجَنَّاتِ لَهُمْ مَا یَشاوءُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذَلِکَ هُوَ الْفَضْلُ الْکَبِیرُ»(3)
امّا کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند در بهترین باغ های بهشتند ، وهر چه بخواهند نزد پروردگارشان برای آن ها فراهم است ، این است فضل بزرگ .
6 - «مَنْ یُوءْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحا یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا
أَبَدا قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقا»(4)
ص: 186
هر کس به خدای متعال ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد او را در باغ هایی ازبهشت وارد سازد که از زیر درختانش نهرها جاری است ، جاودانه در آن می مانند ، و
خداوند سبحان روزی نیکویی برای او قرار داده است .
ایمان به خداوند متعال دارای آثاری فراوان است ، از جمله این که اجر وپاداشی را از سوی خدای سبحان در پی دارد ، هم چنین موجب پوشیده شدن وآمرزش گناهان می شود که مهم ترین پیام آیه ی مورد بحث و نیز آیات دیگر ناظر
به آن است ، و می توان اجر و پاداش مومنان را در چهار مرحله ذکر نمود :
مرحله ی نخست : در دنیا ، مومنان نخستین مرحله ی پاداش کارهای خوب خود را در دنیا می گیرند چنان که خدای متعال فرمود :
«إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَیَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ»(1)به راستی که هر کس پرهیزکاری پیشه کند و شکیبایی و استقامت نماید ،
(سرانجام پیروز می شود ؛) چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی کند .
صدر آیه ی شریفه به موضوع به قدرت رسیدن حضرت یوسف علیه السلام اشاره دارد ، و از سوی دیگر ، بیان آیه ی شریفه مطلق است و به هیچ قیدی مقیّد نشده ،
با توجه به این دو نکته می توان گفت : آیه ی مبارکه مختص به آخرت نیست بلکه جزای عمل احسان در دنیا را نیز شامل می شود .
ص: 187
اصولاً حسنات دنیوی مانند : برخورداری از مال حلال ، زندگی شرافتمندانه ،ارحام و دوستان صالح ، پیروزی بر دشمن ، بهره مندی از امدادهای غیبی ، القای
رُعب در دل های مهاجمان و امور دیگر همگی اجر دنیایی مومنان شمرده می شوند ، هرچند برخی از آن ها شاید از قبیل فضل الهی باشد نه اجر .
مرحله ی دوم : هنگام مرگ و ورود به عالم برزخ است ، خدای سبحان می فرماید :
«وَمَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهَاجِرا إِلَی اللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَی اللَّهِ»(1)
و هر کس به عنوان مهاجرت به سوی خدای سبحان و پیامبر او از خانه ی خود بیرون رود ، سپس مرگش فرا رسد ، پاداش او بر خدای متعال است .
مرحله ی سوم : در قیامت کبرا است همان طوری در سوره ی مبارکه ی آل عمران فرمود :
«وَإِنَّما تُوَفَّوْنَ اُجُورَکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَمَنْ زُحْزِحَ عَنِ النَّارِ وَاُدْخِلَ الْجَنَّةَ فَقَدْ فَازَ»(2)
و شما پاداش خود را به طور کامل در روز قیامت خواهید گرفت ، آن هاکه از آتش (دوزخ) دور شده و به بهشت وارد شوند نجات یافته و رستگارشده اند .
و در آیه ی شریفه ی دیگر فرمود :
«وَعَدَ اللَّهُ الْمُوءْمِنینَ وَالْمُوءْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ
ص: 188
فیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فی جَنَّاتِ عَدْنٍ»(1)
خداوند متعال به مردان و زنان با ایمان باغ هایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است ، جاودانه در آن خواهند ماند ، ومسکن های پاکیزه ای در بهشت های جاودان (نصیب آن ها ساخته)است .
به طور قطع ورود به بهشت و پاداش کامل ، اجر اخروی مومن است .
مرحله ی چهارم : پس از ورود به بهشت که فرمود :
«وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ ذَلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(2)
و (خشنودی و) رضای خدا (از همه چیز) برتر است ، و پیروزی بزرگ همین است .
اما در بهشت نیز درجاتی وجود دارد که انسان ها به مقدار ایمان و عمل صالح شان ، مقام و مراتب آن ها نیز مختلف است .
در سوره ی مبارکه ی فجر راجع به افراد خاصی از مومنان می فرماید : «فَادْخُلی فی عِبَادی * وَادْخُلی جَنَّتی»(3)پس در سلک بندگانم درآی و در بهشتم وارد شو .
ایمان به خدای تبارک و تعالی و پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله از هم دیگرمنفک و جدا نیستند ، یعنی هرکس که بخواهد به خدای متعال ایمان بیاورد
ص: 189
باید به پیامبرش هم ایمان بیاورد تا به وسیله ی این ایمان ، ایمان به خدای متعال کامل و مفید واقع شود ؛ چون خداوند مستقیما با هیچ بنده ای سخن نگفته و خودش را معرفی نکرده است ، و لطایف و ظرایف و حقایق را به هیچ
بنده ای از بندگانش غیر از انبیای عظام علیهم السلام بیان نکرده است ، چگونه می شود بشر بدون توسّل و ایمان به پیامبری از پیامبرانِ بزرگ الهی به خدای تعالی ایمان بیاورد ؟
در نتیجه ایمان به خدای متعال مستلزم ایمان به نبی اکرم صلی الله علیه و آله است ، و ایمان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مستلزم ایمان به خدای تعالی می باشد ، و این دو لازم و ملزوم یک دیگر هستند و از هم جدا نشده و انفکاکی ندارند ، لذا در این آیه می فرماید :
«فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ» ایمان بیاورید به خدای تعالی و رسول او .
در حقیقت هر کس به خدای متعال ایمان داشته باشد اما به رسول اکرم صلی الله علیه و آله ایمان نیاورده باشد ، این شخص در واقع اصلاً ایمان ندارد .
علاوه بر آیه ی مورد بحث ، در آیات دیگر قرآن هم این دستور آمده که به خدای متعال و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ایمان بیاورید :
1 - «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»(1)
ای کسانی که ایمان (زبانی) آورده اید ! به خدای سبحان و پیامبرش ایمان (واقعی)بیاورید .
ص: 190
2 - «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الاُمِّیِّ الَّذِی یُوءْمِنُ بِاللَّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ»(1)
پس ایمان بیاورید به خدای متعال و فرستاده اش ، آن پیامبر درس نخوانده ای که ایمان به خدا و کلماتش دارد ، و از او پیروی کنید تا هدایت یابید .
3 - «إِنَّمَا الْمُوءْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا کَانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُواحَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ»(2)
مومنان واقعی کسانی هستند که ایمان به خدای متعال و رسولش آورده اند ، وهنگامی که در کار مهمی با او باشند بدون اجازه ی او به جایی نمی روند .
4 - «إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدا وَمُبَشِّرا وَنَذِیرا * لِتُوءْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُعَزِّرُوهُ وَتُوَقِّرُوهُ
وَتُسَبِّحُوهُ بُکْرَةً وَأَصِیلاً»(3)
ما تو را به عنوان گواه و بشارت دهنده و بیم دهنده فرستادیم تا به خدای متعال ورسولش ایمان بیاورید و از او دفاع کنید ، او را بزرگ دارید و خدا را صبح و شام تسبیح
کنید .
5 - «وَمَنْ لَمْ یُوءْمِنْ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ سَعِیرا»(4)
و آن کس که ایمان به خدای متعال و پیامبرش نیاورده (سرنوشتش دوزخ است) ؛چرا که ما برای کافران آتش فروزان آماده کرده ایم .
6 - «إِنَّمَا الْمُوءْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ
ص: 191
فِی سَبِیلِ اللَّهِ اُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(1)
مومنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدای سبحان و رسولش ایمان آورده اند ،سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده ، و با اموال و جان های خود در راه خدا
جهاد کرده اند ، آن ها راستگویانند .
7 - «آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ فَالَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَأَنْفَقُوا لَهُمْ أَجْرٌ کَبِیرٌ»(2)
به خدا و رسولش ایمان بیاورید و از آنچه شما را نماینده (ی خود) در آن قرار داده انفاق کنید ؛ (زیرا) کسانی که از شما ایمان بیاورند و انفاق کنند اجر بزرگی دارند .
8 - «تُوءْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌلَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ»(3)
به خدای سبحان و رسول او ایمان بیاورید ، و در راه خداوند با اموال و جان های تان جهاد کنید ، این برای شما از هر چیز بهتر است اگر بدانید .
در ادامه ی آیه ی مورد بحث می فرماید : «وَالنُّورِ الَّذی أَنْزَلْنَا» (به خدای متعال ورسول او) و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید .
راغب اصفهانی در کتاب «مفردات» گفته : نور روشنایی پراکنده ایست که به دیدگان و بینایی کمک می کند ، و آن دو قسم است : نور دنیوی و نور آخرتی ،
ص: 192
نور دنیایی هم دو نوع است :
1 - نور معقول که به چشمِ دل و بصیرت کمک می کند مثل نوری که از ضمیرانسان و اوامر الهی ظاهر می شود مانند نور عقل و نور قرآن .
2 - نور محسوس که به دیدن چشم ظاهر کمک می کند که از اجسام نورانی ساطع و منتشر می شود مثل نور خورشید و ماه و ستارگان و سایر اشیای نورانی(1)
و بعضی ها در تعریف نور گفتند : النور ظاهرٌ بنفسه مظهرٌ لغیره یعنی نور خودبه خود ظاهر و آشکار است و غیر خود را آشکار می کند(2)
به عبارت دیگر : نور عبارت است از جریان ذرّاتی بی نهایت ریز به نام «فرتون» که با سرعتی معادل 300 هزار کیلومتر در ثانیه از منبع خود تشعشع می کنند ، و آن که در ذاتِ خود ظاهر و روشن باشد و از نظر اثر بیرونی مُظهِر و
روشن کننده ی غیر خود باشد .
این مفهوم نور مصادیق گوناگونی دارد که در شدّت و ضعفِ صدق مفادِ آن برآن ها متفاوت می باشد ، مثلاً هم می توان بر خورشید اطلاق نور کرد و هم بر یک لامپ روشن ؛ زیرا هر دو در ذات و جوهر خود ، ظاهر و روشن بوده و هم
روشن کننده ی غیر خود می باشند ، ولی روشنی و روشنگری خورشید کجا و روشنی و روشنگری لامپ کوچک کجا ؟
ص: 193
گفتنی است هر چه که در ذات خود ظاهر و روشن است و هر چیزی را ظاهرو روشن می سازد بر آن نور اطلاق می شود ، به همین دلیل گفته می شود : علم نور
است ؛ زیرا هم در ذات خود ظاهر است و هم در پرتو علم است که می توان بسیاری از راه ها را شناخت و مجهولات را کشف کرد .
تذکر : هر چند مطالب یاد شده به ظاهر تعریف نور است ، امّا می توان گفت :
نور به معنای روشنایی - که ظاهر بالذات و مُظهِر غیر است - در حقیقت یک امربسیط می باشد که جنس و فصل و مادّه و صورت ندارد ، و هم چنین حد وتعریف هم نخواهد داشت ؛ زیرا کاشف و مُعرِّف هر چیزی باید اظهر و اجلی و
ظاهرتر باشد ، بدیهی و روشن است که از نور که حقیقت آن ظهور است مفهومی ظاهرتر و آشکارتر نخواهد بود .
لازم به یادآوری است که هر چه زیبایی که به چشم می آید از پرتو نور وروشنایی است و گرنه در تاریکی ، زیبایی مفهومی ندارد ، زیبایی حق و حقیقت با نور معرفت درک می گردد ، و زیبایی ظاهری با عزیزترین حسّ ما که بینایی است دیده می شود .
و خداوند متعال در سوره ی مبارکه ی نور فرمودند : «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِوَالاْءَرْضِ»(1) خدای متعال نور آسمان ها و زمین است .
آری خدای سبحان نور آسمان ها و زمین است ، روشنی و روشنی بخش
همه ی آن ها می باشد .
ص: 194
در قرآن کریم واژه ی نور بسیار آمده است ، اما مفهوم جامع و مصادیق مختلف دارد که خداوند ذات اقدس خود را نور آسمان ها و زمین معرفی می کند ،و هم چنین بر قرآن مجید و خورشید و ماه نیز نور اطلاق کرده ، ولی مراد از «نور»در آیه ی مورد به حسب ظاهر ، همین قرآن کریم است ، و عبارت «انزلنا» (نازل کردیم) گواه این مدعا است .
و در آیات متعدّد دیگر هم ، از قرآن مجید تعبیر به «نور» شده است که به قسمتی از آن ها اشاره می شود :
1 - «وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکُمْ نُورا مُبِینا»(1) و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم .
2 - «فَالَّذینَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذی اُنْزِلَ مَعَهُ اُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»(2)
پس کسانی که به او ایمان آوردند و حمایت و یاریش کردند ، و از نوری که با او نازل
شده پیروی نمودند ، آنان رستگارانند .
3 - «قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُورا مُبِینا»(3)
ای مردم ! دلیل روشن از طرف پروردگارتان برای شما آمد ، و نور آشکاری به سوی شما نازل کردیم .
ص: 195
4 - «یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَآمِنُوا بِرَسُولِهِ یُوءْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَیَجْعَلْ لَکُمْ نُورا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ»(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و به رسولش ایمان بیاورید تادو سهم از رحمتش به شما ببخشد ، و برای شما نوری قرار دهد که با آن (در میان مردم ودر مسیر زندگی خود) راه بروید ، و گناهان شما را ببخشد ، و خداوند بسیار آمرزنده ومهربان است .
تذکر : هر چند گفته شد : به حسب ظاهر ، مقصود از نور در آیه ی مورد بحث قرآن کریم است ولی در روایات متعدّدی که از طرق اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده
«نور» در این آیه ی مبارکه به وجود مقدّس امام علیه السلام تفسیر شده است ، و این تعبیر
هیچ بُعدی ندارد ؛ چون قرآن کریم ظاهری دارد و باطنی ، و به تعبیر سرور وسالار شهیدان ابا عبداللّه الحسین علیهماالسلام که فرمودند :
«کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ عَلَی أَرْبَعَةِ أَشْیَاءَ : عَلَی الْعِبَارَةِ وَالإِشَارَةِ وَاللَّطَائِفِ وَالْحَقَائِقِ ، فَالْعِبَارَةُ لِلْعَوَامِ ، وَالإِشَارَةُ لِلْخَوَاصِّ ، وَاللَّطَائِفُ لِلأَوْلِیَاءِ ، وَالْحَقَائِقُ لِلاْءَنْبِیَاءِ» .
کتاب خدای تبارک و تعالی بر چهار اساس استوار است : یکی عبارت ظاهری و دیگری اشاره ، سوم لطایف و چهارم حقایق ؛ عبارت ظاهری برای عوام و توده ی مردم و اشاره برای خواصّ و نخبگان و لطایف برای اولیا و دوستان و حقایق برای پیامبران است(2)
ص: 196
با توجه به این روایت ، تفسیر نور به وجود امام علیه السلام ممکن است از این نظرباشد که وجود مقدّس امام علیه السلام تجسّم عملی کتاب خدای متعال است .
در کلمات گهربار معصومین علیهم السلام واژه ی نور به همه ی آن انوار پاک تفسیر واطلاق شده است ، و انتساب نور به ائمّه ی اطهار علیهم السلام به صورت های گوناگون در
زیارت نامه های مختلف مطرح است .
با توجه به این که حضرات معصومین خلیفه و جانشین الهی در زمین هستند ،و با عنایت به فرمایش حضرت رسول صلی الله علیه و آله که فرمود :
«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی ، ابْتَدَعَهُ مِنْ نُورِهِ وَاشْتَقَّهُ مِنْ جَلالِ عَظَمَتِهِ»(1) ، چه کسی می تواند بهترین و بزرگ ترین و کامل ترین نشانه برای حضرت حق باشد ؟
اگر او خلیفه و جانشین حق بر زمین است هماهنگی لازم و هم سنخ در او بامستخلف عنه لازم است ، اگر خداوند نور آسمان و زمین است پیامبر وجانشینان او نیز به تبع باید از آن نور مقدس برخوردار باشند .
به عنوان نمونه بخشی از آن روایات در این جا آورده می شود :
1 - ابو خالد کابلی گفت : از ابو جعفر امام باقر علیه السلام تفسیر این آیه را پرسیدم که
خدای تبارک و تعالی فرمود : «فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَالنُّورِ الَّذِی أَنْزَلْنا» به خدای متعال
ص: 197
و رسولش و نوری که فرستاده ایم ایمان آورید .
حضرت فرمودند : «یَا أَبَا خَالِدٍ ! النُّورُ وَاللَّهِ الأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ ، هُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ ، وَهُمْ وَاللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ ، وَاللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لَنُورُ الإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُوءْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ ، وَهُمْ وَاللَّهِ یُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُوءْمِنِینَ ، وَیَحْجُبُ اللَّهُ نُورَهُمْ عَمَّنْ یَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُمْ .
وَاللَّهِ یَا أَبَا خَالِدٍ لا یُحِبُّنَا عَبْدٌ وَیَتَوَلَّانَا حَتَّی یُطَهِّرَ اللَّهُ قَلْبَهُ ، وَلا یُطَهِّرُ اللَّهُ قَلْبَ عَبْدٍ حَتَّی یُسَلِّمَ لَنَا ، وَیَکُونَ سِلْماً لَنَا ، فَإِذَا کَانَ سِلْماً لَنَا سَلَّمَهُ اللَّهُ مِنْ شَدِیدِالْحِسَابِ ، وَآمَنَهُ مِنْ فَزَعِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ الأَکْبَرِ» .
ای ابا خالد ! به خدا سوگند که مقصود از نور امامان از آل محمد علیهم السلام می باشند
تا روز قیامت ، به خدا قسم که آنان همان نور خدای متعال هستند که نازل فرموده ، به خدا سوگند که ایشان نور خدای سبحان در آسمان ها و زمین می باشند ، به خدا قسم ای ابا خالد ! نور امام در دل مومنین از نور خورشیدِ تابان در روز ، روشن تر است .
به خدا سوگند که امامان دل های مومنین را روشن و منوّر می سازند ، و خدا ازهر کس خواهد نورشان را پنهان می کند ، در نتیجه دل های ایشان ظلمانی وتاریک می شود ، به خدا قسم ای ابا خالد ! هیچ بنده ای ما را دوست نمی دارد و ازما پیروی نمی کند مگر آن که خداوند متعال دلش را (از پلیدی ها و زنگارها) پاک می گرداند ، و خداوند بزرگ قلب بنده ای را پاکیزه نمی کند مگر این که با ما خالص
شده و آشتی کرده باشد (یک رنگ شده باشد و سازگار) ، و چون با ما سازش کرد
ص: 198
خدای سبحان از حساب سخت نگاهش می دارد ، و از هراس بزرگ روز قیامت او را ایمن می سازد(1)
نکته : گاهی انسان در قلب خود خضوع مخصوص در پیشگاه حق و معنویتی خاص نسبت به معارف غیبی احساس می کند که عامل و علّت آن برای او معلوم
نیست ، از آن جا که جهان هستی بر اساس علت و معلول اداره می شود ممکن نیست که آن خضوع و این معنویت به خودی خود به وجود آمده باشد ، و چون خود انسان فاقد آن بوده نمی توان گفت که خودش سبب و عامل این نورانیت است ، پس منشا و تکیه گاه حالت مزبور ، باید موجود دیگری باشد .
روایت مذکور ناظر به هدایت ملکوتی امام معصوم علیه السلام است ؛ زیرا هدایت به معنای ارائه ی طریق - که مقامی ظاهری است - از راه چشم و گوش به انسان ها می رسد ، در حالی که امام باقر علیه السلام در این روایت فرمود : به خدا سوگند، نور امام در دل ها روشن تر و تابناک تر از نور خورشید در روز است ، به خدا سوگند امامان دل های مومنان را نورانی و روشن می کنند ، و خداوند نور آنان را از افراد نالایق
بازمی دارد ، و ایشان از آن نور معنوی محجوب خواهند بود ، از این رو دل های محجوب تاریک است .
2 - عبد اللّه بن سنان گفت : از ابو عبد اللّه امام جعفر صادق علیه السلام تفسیر این آیه را پرسیدم که خدای متعال فرمود : «قَدْ جاءَکُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَأَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ نُورا
مُبِینا»(2)
ص: 199
حضرت فرمودند : «الْبُرْهَانُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه و آله وَالنُّورُ عَلِیٌّ علیه السلام » مقصود از برهان پیامبر
اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و مراد از نور امیر المومنین حضرت علی صلی الله علیه و آله است(1)
3 - محدّث بزرگوار عالم تشیّع ثقة الاسلام کلینی در کتاب شریف «کافی» ازابا عبداللّه امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت در مورد آیه ی
«وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنْزِلَ مَعَهُ» فرمود :
«النُّورُ فِی هَذَا الْمَوْضِعِ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ وَالأَئِمَّةُ علیهم السلام » مقصود از نور در این آیه امیر
المومنین حضرت علی علیه السلام و امامان معصوم علیهم السلام هستند(2)
4 - در تفسیر علی بن ابراهیم قمی آمده : پیامبر خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله امورسخت و سنگین را از امّت خود برداشت ، پس از آن فرمود: «فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ»
یعنی به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ایمان آوردند ، «وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِی اُنْزِلَ مَعَهُ»
مقصود از نور یعسوب الدین امیر المومنین علیه السلام است(3)
5 - از وجود مقدّس خاتم الانبیا صلی الله علیه و آله روایت شده که خطاب به امیر المومنین علی علیه السلام فرمودند :
«یَا عَلِیُّ ! إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی خَلَقَنِی وَإِیَّاکَ مِنْ نُورِهِ الأَعْظَمِ ، ثُمَّ رَشَّ مِنْ نُورِنَا عَلَی جَمِیعِ الأَنْوَارِ مِنْ بَعْدِ خَلْقِهِ لَهَا ، فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ اهْتَدَی إِلَیْنَا ،وَمَنْ أَخْطَأَهُ ذَلِکَ النُّورُ ضَلَّ عَنَّا » .
ای علی ! خدای تبارک و تعالی من و تو را از نور بزرگ خودش آفریده ، سپس از نور
ص: 200
ما بر تمام نورهای دیگرِ خلقش افشانده است ، پس هر کدام از آن نورها که پرتوی از
نور ما به آن اصابت کرد و رسید به سوی ما هدایت شد ، و به هر کدام که مورد اصابت قرار نگرفت گمراه و از درِ خانه ی ما دور شد .
سپس این آیه ی شریفه را قرائت فرمود : «وَمَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللّهُ لَهُ نُورا فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»(1) کسی که خدای متعال نوری برای او قرار نداده ، نوری برای او نیست(2)
6 - ابو ایّوب انصاری از پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل می کند که آن حضرت
فرمودند :
«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ الْجَنَّةَ خَلَقَهَا مِنْ نُورِ الْعَرْشِ ، ثُمَّ أَخَذَ مِنْ ذَلِکَ النُّورِفَقَذَفَهُ فَأَصَابَنِی ثُلُثُ النُّورِ ، وَأَصَابَ فَاطِمَةَ ثُلُثُ النُّورِ ، وَأَصَابَ عَلِیّا وَأَهْلَ بَیْتِهِ ثُلُثُ النُّورِ ، فَمَنْ أَصَابَهُ مِنْ ذَلِکَ النُّورِ اهْتَدَی إِلَی وَلایَةِ آلِ مُحَمَّدٍ ، وَمَنْ لَمْ یُصِبْهُ
مِنْ ذَلِکَ النُّورِ ضَلَّ عَنْ وَلایَةِ آلِ مُحَمَّدٍ » .
چون خداوند متعال بهشت را آفرید ، آن را از نور عرش خلق کرد ، سپس این نور راانداخت و یک سوم آن به من رسید و یک سوم به فاطمه علیهاالسلام و یک سوم دیگر به
علی علیه السلام و خاندان او رسید ، پس هر کس که از این نور به او اصابت کرده و رسیده باشد
به ولایت آل محمد صلی الله علیه و آله راه پیدا می کند ، و هر کس که از این نور به او نرسیده باشد ازولایت آل محمد صلی الله علیه و آله گمراه می شود(3)
7 - مفضّل بن عمر روایت کرده که امام ششم جعفر صادق بن محمد علیهماالسلام
ص: 201
فرمودند : «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی خَلَقَ أَرْبَعَةَ عَشَرَ نُورا قَبْلَ خَلْقِ الْخَلْقِ بِأَرْبَعَةَ
عَشَرَ أَلْفَ عَامٍ ، فَهِیَ أَرْوَاحُنَا » .
خداوند متعال چهارده هزار سال قبل از خلقت بندگان ، چهارده نور از نور عظمتش را خلق فرمود ، و آن چهارده نور ارواح ما هستند .
جابر می گوید : به آن حضرت عرض شد : ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله ! اسامی آن چهارده نور چیست و آن ها چه کسانی هستند ؟
امام صادق علیه السلام فرمود : «مُحَمَّدٌ وَعَلِیٌّ وَفَاطِمَةُ وَالْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ وَالاْءَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ ، آخِرُهُمُ الْقَائِمُ الَّذِی یَقُومُ بَعْدَ غَیْبَتِهِ فَیَقْتُلُ الدَّجَّالَ وَیُطَهِّرُ الاْءَرْضَ مِنْ کُلِّ جَوْرٍ وَ ظُلْم» آن ها محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان معصوم علیهم السلام ازفرزندان حسین می باشند که آخرین ایشان قائم است ، و اوست که بعد از غیبتش قیام می کند و دجال را از بین می برد ، و زمین را از هر ستم و ظلمی پاک می فرماید(1)
8 - جابر بن یزید جعفی گفت : ابو جعفر امام محمد باقر علیه السلام به من فرمود : «یَا جَابِرُ! إِنَّ اللَّهَ أَوَّلَ مَا خَلَقَ ، خَلَقَ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله وَعِتْرَتَهُ الْهُدَاةَ الْمُهْتَدِینَ ، فَکَانُواأَشْبَاحَ نُورٍ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ » ای جابر! همانا خداوند نخستین موجودی که خلق کرد وجودمقدّس حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیت و خویشان او بود (یعنی ائمّه هدی علیهم السلام )راهنمایانِ راه یافته بودند ، و آن ها در برابر خدای تبارک و تعالی اشباح نور بودند .
جابر می گوید : محضر آن حضرت عرض کردم : اشباح چیست ؟ امام باقر علیه السلام فرمود :
« ظِلُّ النُّورِ أَبْدَانٌ نُورَانِیَّةٌ بِلا أَرْوَاحٍ ، وَکَانَ مُوءَیَّدا بِرُوحٍ وَاحِدَةٍ وَهِیَ رُوحُ
ص: 202
الْقُدُسِ ، فَبِهِ کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ وَعِتْرَتُهُ ، وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ حُلَمَاءَ عُلَمَاءَ بَرَرَةً أَصْفِیَاءَ یَعْبُدُونَ اللَّهَ بِالصَّلاةِ وَالصَّوْمِ وَالسُّجُودِ وَالتَّسْبِیحِ وَالتَّهْلِیلِ ، وَیُصَلُّونَ الصَّلَوَاتِ وَیَحُجُّونَ وَیَصُومُونَ» .
سایه ای از نور (خدای سبحان) بوده است ، بدن های نورانی بدون روح (مستقل برای هر یک) بوده و توانایی و نیروی آن سایه به نور یگانه ای بود که همان روح القدس بودکه آن حضرت و خاندان پاکش به وسیله ی آن روح ، خدا را عبادت می کردند ، از این جهت خدای سبحان ایشان را خویشتن دار ، دانشمند ، نیکوکار و برگزیده آفرید ، با نماز
و روزه و سجود و تسبیح و تهلیل خدا را عبادت می کردند و نمازها را می گزاردند و حج می کردند و روزه می گرفتند(1)
با مراجعه به منابع دینی می توان گفت : در قرآن مجید و روایات اسلامی ازچند چیز به عنوان «نور» تعبیر شده است
1 - یکی از آن ها - همان طوری که قبلاً اشاره شد - قرآن مجید است ، چنان که در سوره ی مبارکه ی مائده می خوانیم : «قَدْ جَاءَکُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ»(2)
ص: 203
از سوی خداوند نور و کتاب آشکاری برای شما آمده است .
همان طوری که نور کمک می کند تا انسان ها اشیای اطراف خود را بشناسد ،قرآن کریم هم به ما کمک می کند تا راه و روش زندگی را بفهمیم ، خودمان رابشناسیم ، اشیا را بشناسیم ، اطرافیان خودمان را بشناسیم ، مومنین و متقین رابشناسیم ، کافران و منافقین را بشناسیم .
به عبارت دیگر : کار قرآن روشنگری و آشکار کننده است ، کفّار را از مومنین ،مومنین را از منافقین ، اعمال خیر را از اعمال شرّ ، هدایت را از ضلالت ، کوری رااز بینایی نشان می دهد و راهنمایی می کند ، اگر بخواهیم مومنان را بشناسیم به قرآن کریم مراجعه می کنیم که راجع به مومنان فرمود :
«قَدْ أَفْلَحَ الْمُوءْمِنُونَ * الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِلزَّکَاةِ فَاعِلُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ * إِلاَّ عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ * فَمَنِ ابْتَغَی
وَرَاءَ ذَلِکَ فَاُولَئِکَ هُمُ العَادُونَ * وَالَّذِینَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ *وَالَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَوَاتِهِمْ یُحَافِظُونَ * اُولَئِکَ هُمُ الْوَارِثُونَ * الَّذِینَ یَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ»(1)
مومنان رستگار شدند ، آن ها که در نمازشان خشوع دارند ، و آن ها که ازلغو و بیهودگی روی گردانند ، و آن ها که زکات را می دهند ، و آن ها که دامان خود را از آلودگی به بی عفتی حفظ می کنند ، تنها آمیزش جنسی با
همسران و کنیزان شان دارند که در بهره گیری از آن ها ملامت نمی شوند ،
ص: 204
و هر کس غیر این طریق را طلب کند تجاوزگر است ، و آن ها که امانت ها و عهد خود را مراعات می کنند ، و آن ها که از نمازها مواظبت می نمایند ،
(آری) آن ها وارثانند که بهشت برین را ارث می برند ، و جاودانه در آن خواهند ماند .
اگر بخواهیم کفّار را بشناسیم نشانه های آن ها در قرآن آمده :
«أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ * فَذَلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ * وَلا یَحُضُّ عَلَی طَعَامِ الْمِسْکِینِ»(1)
آیا کسی که روز جزا را پیوسته انکار می کند مشاهده کردی ؟ او همان کسی است که یتیم را با خشونت می راند ، و دیگران را به اطعام مسکین تشویق نمی کند .
2 - ایمان یکی دیگر از مصادیق نور است چنان که در سوره ی مبارکه ی بقره آمده است:
«اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَی النُّورِ»(2)
خداوند ولی کسانی است که ایمان آورده اند ، آن ها را از ظلمت های (شرک و کفر) به سوی نور (ایمان) هدایت و رهبری می کند .
3 - دیگر از چیزهایی که از آن تعبیر به نور شده ، آیین اسلام است چنان که درسوره ی مبارکه ی توبه می خوانیم:
«وَیَأْبَی اللَّهُ إِلاّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(3)
ص: 205
خداوند ابا دارد جز از این که نور (اسلام) را کامل کند هر چند کافران نخواهند .
4 - شخص پیامبر بزگوار اسلام صلی الله علیه و آله نور است ، خدای متعال در سوره ی
مبارکه ی احزاب درباره ی پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند : «وَدَاعِیا إِلَی اللَّهِ بِإِذْنِهِ
وَسِرَاجا مُنِیرا»(1) ما تو را دعوت کننده به سوی خدای سبحان به اذن و فرمان او وچراغی نور بخش قرار دادیم .
5 - امامان و پیشوایان معصوم علیهم السلام نور هستند ، چنان که در زیارت جامعه آمده : «خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقینَ» خداوند شما را نورهایی آفرید که
اطراف عرش او حلقه زده بودید .
و هم چنین در همان زیارت نامه آمده است : «وَأَنْتُمْ نُوْرُ الاْءَخْیَارِ وَهُدَاةُ الأَبْرَارِ » شما نور خوبان و هدایت کننده ی نیکوکاران هستید .
و از سرور و سالار شهیدان ابا عبداللّه الحسین علیه السلام روایت شده فرمود :
«دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وَعِنْدَهُ اُبَیُّ بْنُ کَعْبٍ ، فَقَالَ لِی رَسُولُ
اللَّهِ صلی الله علیه و آله : مَرْحَبا بِکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ! یَا زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرَضِینَ ،قَالَ لَهُ اُبَیٌّ : وَکَیْفَ یَکُونُ یَا رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله زَیْنَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرَضِینَ أَحَدٌ غَیْرُکَ ؟
قَالَ : یَا اُبَیُّ! وَالَّذِی بَعَثَنِی بِالْحَقِّ نَبِیّا إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ فِی السَّمَاءِ أَکْبَرُ مِنْهُ فِی الاْءَرْضِ ، وَإِنَّهُ لَمَکْتُوبٌ عَنْ یَمِینِ عَرْشِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ مِصْبَاحُ هُدًی وَسَفِینَةُ نَجَاةٍ» .
خدمت جدم رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رسیدم در حالی که ابی ابن کعب
ص: 206
شرفیاب حضورش بود ، رسول خدا صلی الله علیه و آله به من فرمود : خوش آمدی ای ابا
عبداللّه و ای زینت آسمان ها و زمین ها ، ابی بن کعب به آن حضرت عرض کرد : یا رسول اللّه با وجود شما چگونه کسی می تواند زینت آسمان ها و زمین ها باشد ؟
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند : سوگند به خداوندی که مرا به پیغمبری برانگیخت ، حسین بن علی در آسمان بزرگ تر است از او در روی زمین وعظمتش بیش تر است ؛ زیرا در طرف راست عرش الهی نوشته شده :
حسین چراغ و نور هدایت و کشتی نجات است(1)
و در زیارت نامه ی دیگر آمده :
«وَأَنَّ أَرْوَاحَکُمْ وَنُورَکُمْ وَطِینَتَکُمْ وَاحِدَةٌ ، طَابَتْ وَطَهُرَتْ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَارا» .
و شهادت می دهم که ارواح شما و نور شما و خمیرمایه ی شما یکی است ،هر یک از شما پاکیزگی و پاکی را از آن دیگر گرفته است ، خدای متعال شما را به صورت انواری آفریده است(2)
و در زیارت جامعه می خوانیم :
«کَلَامُکُمْ نُورٌ وَأَمْرُکُمْ رُشْدٌ وَوَصِیَّتُکُمُ التَّقْوَی وَفِعْلُکُمُ الْخَیْرُ
وَعَادَتُکُمُ الاْءِحْسَانُ وَسَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ» .
ص: 207
سخنان شما نور ، و امرتان هدایت ، و سفارش تان تقوی و فعل شما خیر ،
و عادت تان احسان ، و خوی شما کرم است(1)
آری ، کلام معصومین علیهم السلام نور است و باعث نورانیت دل های مشتاقان و
حاملانش می شود ؛ زیرا سخن معصوم سخن خدای تبارک و تعالی است .
و در زیارت دیگر می خوانیم :
«کُنْتَ نُورا فِی الاْءَصْلابِ الشَّامِخَةِ ، وَنُورا فِی ظُلُمَاتِ الاْءَرْضِ ،وَنُورا فِی الْهَوَاءِ ، وَنُورا فِی السَّمَاوَاتِ الْعُلَی ، کُنْتَ فِیهَا نُورا سَاطِعالا یُطْفَأُ ، وَأَنْتَ النَّاطِقُ بِالْهُدَی» .
شما نوری بودی در میان صلب های عالی مقام و سربلند ، و نور بودی درتاریکی های زمین و هوا ، و نور بودی در آسمان های مرتفع ، شما درآسمان ها نور درخشانی بودی که خاموش شدنی نبود ، و شما به هدایت ورشد مردم سخن می گویید(2)
و در زیارت وارث و اربعین آمده :
«بأبی أنت و امّی یابن رسول اللّه أَشْهَدُ أَنَّکَ کُنْتَ نُورا فِی الاْءَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَالاْءَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ ، لَمْ تُنَجِّسْکَ الْجَاهِلِیَّةُ بِأَنْجَاسِهَا ، وَلَمْ تُلْبِسْکَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِیَابِهَا » .
پدر و مادرم فدای شما باد ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله گواهی می دهم که شما نوری (از انوار الهی) بودی در میان صلب های سربلند و عالی رتبه و
ص: 208
رحم های مادران پاکیزه به طوری که انجاس و ناپاکی های زمان جاهلیت (شرک و فسوق) با ناپاکی هایش شما را ناپاک و آلوده نساخت ، وجامه های تیره (ی ظلمانی اعصار جاهلیت) شما را نپوشانید(1)
آری ، وجود مقدّس ابا عبداللّه الحسین علیه السلام نور هدایت است اما دشمنان باخیال خام خود می خواستند این نورِ تابنده را خاموش کنند ولی نتوانستند ، بلکه
خودشان نابود شدند ، و نام و یاد و خاطره ی بلند آن آزاد مرد عالم هستی نه تنهافراموش نشد ، بلکه برای همیشه ماندنی شد ، به تعبیر قرآن کریم :
«یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِوءُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ»(2)
آن ها می خواهند نور خدای متعال را با دهان خود خاموش کنند ، ولی خداوند جز این نمی خواهد که نور خود را کامل کند هر چند کافران خوش نداشته باشند .
و در روایتی از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمودند :
«نَظَرَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله إِلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیهماالسلام وَهُوَ مُقْبِلٌ ، فَأَجْلَسَهُ فِی حِجْرِهِ
وَقَالَ : إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً فِی قُلُوبِ الْمُوءْمِنِینَ لا تَبْرُدُ أَبَدا» .
شهادت حسین علیه السلام در دل های افراد با ایمان آتش و حرارتی ایجاد می کندکه هرگز خاموش نخواهد شد(3)
ص: 209
6 - یکی دیگر از چیزهایی که از آن تعبیر به نور شده علم و دانش است ،
چنان که در حدیث مشهور آمده : «العِلْمُ نُوْرٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاءُ» علم
نوری است که خدای متعال در قلب هر کس که بخواهد می افکند(1)
در پایان آیه ی مورد بحث می فرماید : «وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِیرٌ»(2) خدای تبارک و تعالی به آنچه که شما عمل می کنید آگاه است و خبر دارد .
نه تنها نسبت به اعمال انسان آگاه است بلکه از فکر و اندیشه ی او هم آگاهی کامل دارد همان طوری که در آیه ی دیگر فرمود : «یَعْلَمُ خَائِنَةَ الاْءَعْیُنِ وَمَا تُخْفِی
الصُّدُورُ»(3)او چشم هایی را که به خیانت گردش می کند می داند و از آنچه در سینه ها
پنهان است با خبر است .
ص: 210
«یَوْمَ یَجْمَعُکُمْ لِیَوْمِ الْجَمْعِ ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ وَمَنْ یُوءْمِنْ بِاللّهِ وَیَعْمَلْ صالِحا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدا ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» (یاد آورید) روزی که خدای متعال همه ی شما رابه عرصه ی محشر (برای حساب) جمع می گرداند، و آن روز، روز غبن و پشیمانی (بدکاران) است ، و هر کس به خدای متعال ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد ،گناهان او را می بخشد و او را در باغ هایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد می کند ، جاودانه در آن می مانند و این پیروزی بزرگ است .
در این آیه ی مبارکه دو نام از نام های قیامت کبری ذکر شده است ، به همین مناسبت بخشی از نام های قیامت که در قرآن کریم آمده با توضیحات آورده
می شود .
قسمت مهمی از معارف قرآن درباره ی مسایل بنیادی و اساسی گفت وگو
ص: 211
می کند که یک بخش آن مربوط به قیامت و رستاخیز است ؛ زیرا مهم ترین تاثیر رادر تربیت انسان و روند تکامل او دارد ، نام هایی که در قرآن برای این روز بزرگ انتخاب شده نیز بسیار هستند ، و هر کدام بیان گر بُعدی از ابعاد آن روز می باشد ،و به تنهایی می تواند مسایل بسیاری را در این رابطه بازگو نماید .
محدّث و مفسّر بزرگوار مرحوم فیض کاشانی فرمود : در هر یک از این نام هاسرّی نهفته شده ، و در هر توصیفی معنای مهمی بیان گشته است ، باید کوشید تااین معانی را درک کرد ، و این اسرار را به دست آورد ، سپس حدود یک صد نام ازنام های قیامت را ذکر نمود(1)
این نکته قابل توجه است که قرآن مجید همیشه از قیامت با یک نام یادنمی کند ، این امر به خاطر آن است که در قیامت حوادث مختلف و گوناگونی رخ می دهند ، و هر یک از این حوادث چهره ای از آن روز را نشان می دهد .
قرآن کریم برای نشان دادن این ویژگی ها - که مسلّما آثار تربیتی عمیقی دارد ،و در بیداری و آگاهی و تهذیب نفوس و اصلاح قلوب و دعوت به سوی تقوی وبازداشتن از زشتی ها بسیار موثّر است - از نام های گوناگون استفاده می کند تاترسیم دقیقی در مجموع آیات از آن روز عظیم و حوادث فوق العاده و تکان دهنده ی آن کرده باشد .
البته «نام» در این جا به معنای اسم خاص یا به تعبیر ادبیات عربی «علم شخص»نیست ، بلکه معنای وسیع تری دارد که نام های توصیفی را نیز شامل می شود ،یعنی عناوینی که همراه اوصاف آن روز و ویژگی های آن زندگی هستند .
ص: 212
تذکر : مراد از «یوم» در بیش تر آیات قرآنی ، جهان آخرت است مانند : یوم الدین ، الیوم الآخر و مانند این ها ، و به معنای روز در مقابل شب یا در برابر ماه وسال نیست ، و هم چنین به معنای مجموع شب و روز هم نیست ؛ زیرا وقتی طومار آسمان ها و زمین برچیده شود ، دیگر حرکت وضعی و انتقالیِ زمین یاکره ی دیگر مطرح نیست تا از آن شب و روز و سال و ماه به وجود آید ، بلکه بساط متحرّک و حرکت برچیده می شود ، بنابراین ، روز در «یوم الدین» و آیات مربوط به قیامت به معنای ظهور می باشد .
یکی از نام های قیامت «یوم الجمع» روز جمع شدن است که در بسیاری ازآیات قرآن با تعبیرهای مختلف به آن اشاره شده است مانند :
1 - «اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لا رَیْبَ فیهِ وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدیثا»(1) خدای متعال معبودی جز او نیست ، و به یقین همه ی شما را در روز رستاخیز
که شکی در آن نیست جمع می کند ، و کیست که از خداوند راست گوتر باشد ؟
2 - «قُلْ لِمَنْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلَی
یَوْمِ الْقِیَامَةِ لا رَیْبَ فیهِ»(2) بگو : آنچه در آسمان ها و زمین است ، از آنِ کیست ؟
بگو : از آنِ خدای متعال است ، رحمت (و بخشش) را بر خود حتم کرده ؛ (و به همین
ص: 213
دلیل) به طور قطع همه ی شما را در روز قیامت که در آن شکّ و تردیدی نیست جمع خواهد کرد .
3 - «یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَا ذَا اُجِبْتُمْ قَالُوا لا عِلْمَ لَنَا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ»(1) (از) روزی (بترسید) که خداوند متعال پیامبران را جمع می کند و به آن ها
می گوید : (در برابر دعوت شما) چه پاسخی به شما داده شد ؟ می گویند : ما چیزی نمی دانیم ، تو خود از همه ی اسرار نهان آگاهی.
4 - «قُلْ یَجْمَعُ بَیْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ یَفْتَحُ بَیْنَنَا بِالْحَقِّ وَهُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلیمُ»(2) بگو : پروردگارما همه ی ما را جمع می کند ، سپس در بین ما به حق داوری می نماید (و صفوف مجرمان
را از نیکوکاران جدا می سازد) ، و اوست داور (و جدا کننده) آگاه .
5 - «اللَّهُ یَجْمَعُ بَیْنَنَا وَإِلَیْهِ الْمَصیرُ»(3)خداوند ما و شما را در یک جا جمع می کند ،
و بازگشت (همه) به سوی اوست .
6 - «إِنَّ فی ذَلِکَ لآیَةً لِمَنْ خَافَ عَذابَ الاْآخِرَةِ ذَلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَذَلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ»(4) در این ، نشانه ای است برای کسی که از عذاب آخرت می ترسد ، همان
روزی است که مردم در آن جمع می شوند ، و روزی که همه آن را مشاهده می کنند .
7 - «فَکَیْفَ إِذَا جَمَعْنَاهُمْ لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ وَوُفِّیَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَا کَسَبَتْ وَهُمْ لایُظْلَمُونَ»(5)پس چگونه خواهند بود هنگامی که آن ها را برای روزی که شکّی در آن
ص: 214
نیست (روز رستاخیز) جمع کنیم ، و به هر کس آنچه (از اعمال برای خود) فراهم کرده ،
به طور کامل داده شود ؟ و به آن ها ستم نخواهد شد (زیرا محصول اعمال خود رامی چینند) .
8 - «وَتَرَکْنَا بَعْضَهُمْ یَوْمَئِذٍ یَمُوجُ فی بَعْضٍ وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَجَمَعْنَاهُمْ جَمْعا»(1) و درآن روز (که جهان پایان می گیرد) ما آنان را چنان رها می کنیم که درهم موج می زنند ، و
در صور (شیپور) دمیده می شود ، و ما همه را جمع می کنیم .
9 - «لَمَجْمُوعُونَ إِلَی میقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ»(2) همه در وعده گاه روز معیّن محشر گردآورده می شوند .
10 - «هَذَا یَوْمُ الْفَصْلِ جَمَعْنَاکُمْ وَالاْءَوَّلینَ» این روز فصل (حکم و جدایی نیک وبد) است که شما را با همه ی درگذشتگان پیشین (به عرصه محشر) جمع کرده ایم .
آری ، تمام انسان ها در قیامت جمع می شوند ، یکی از اقسام جمع شدن این است که هر امّتی با پیامبر و امام و رهبر خودش جمع می شوند ، قرآن کریم می فرماید : «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ اُناسٍ بِإِمامِهِمْ»(3) به یاد آورید روزی را که هر گروهی را باپیشوای شان می خوانیم .
و خدای تبارک و تعالی پیامبران را جمع می کند :
«یَوْمَ یَجْمَعُ اللّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ ما ذا اُجِبْتُمْ قالُوا لا عِلْمَ لَنا إِنَّکَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ»(4)
روزی که خدای سبحان همه ی پیامبران را جمع می کند و از آنان می پرسد : چه
ص: 215
پاسخی از مردم دریافت کردید؟ (یعنی مردم در برابر هدایت شما چه کرده اند ؟) آنان می گویند : ما نمی دانیم ، تو عالم به غیب هستی (و می دانی مردم چه کرده اند) .
روز قیامت روز جمع بین محبّ و محبوب است ، لذا در دعای نماز میت می خوانیم :
«اللَّهُمَّ احْشُرْهُ مَعَ مَنْ یَتَوَلاّهُ وَیُحِبُّهُ ، وَأَبْعِدْهُ مِمَّنْ یَتَبَرَّوءُهُ وَیُبْغِضُهُ ،اللَّهُمَّ أَلْحِقْهُ بِنَبِیِّکَ » .
خدایا! این میت را با آن کسانی که آنان را دوست دارد و عشق می ورزدمحشور کن ، و از کسانی که از آن ها بیزار بود و دوری می جست دور کن ،بارالها این میت را به پیغمبرت ملحق فرما .
این نام در قرآن مجید تنها یک بار آمده است ، آن هم در آیه ی مورد بحث می باشد : «ذَلِکَ یَوْمُ التَّغَابُنِ» .
راغب اصفهانی در مورد واژه ی غبن بیانی دارد که خلاصه ی آن همراه باتوضیحی ذکر می شود : کلمه ی «غبن» به این معنا است که یکی با دیگری معامله
کند و از راهی که او متوجه نشود به او زیان برساند ، به این معنا که اگر چیزی می خرد پول کمتری بدهد ، و اگر می فروشد پول بیش تری بگیرد ، و منظور از«یوم التغابن»(1) که در قرآن آمده ، روز قیامت است ؛ چون در آن روز برای همه ی
ص: 216
مردم کشف می شود که در معامله ای که در دنیا انجام دادند ، مغبون شده وخسارت و زیان دیده اند .
به عبارت دیگر : در روز قیامت برای تمام این معامله کنندگان کشف می شودکه مغبون واقع شده و زیان کردند ، چه آن دسته از کسانی که معامله نکرده اند ، و
چه آن گروهی که از داد و ستد خود بهای اندکِ دنیا را به دست آورده ، پس همه ی مردم در آن روز مغبون و زیان دیده خواهند بود(1)
مفسّر بزرگوار مرحوم طبرسی رحمه الله در «مجمع البیان» می گوید : این مادّه هنگامی که به صورت باب تفاعل (تغابن) استعمال شود به معنای گرفتن شرّ و
رها نمودن خیر ، یا به معنای گرفتن خیر و رها نمودن شرّ است ، مومنان از بهره دنیوی خود چشم پوشیده ، و بهره ی آخرت را می گیرند ، و مصداق گرفتن خیر و
رها کردن شرّ خواهد بود ، بنابراین ، آن ها «غابن» محسوب می شوند ، و کافران بهره ی آخرت را رها کرده و بهره ی دنیا را گرفته اند ، و مصداق رها کردن خیر و
گرفتن شرّ هستند ، بنابراین «مغبون» هستند ، نتیجه این که در آن روز «غابن» از«مغبون» آشکار می گردد(2)
اما چرا مومنان زیان می کنند ؟ چگونگی زیان آن ها به این صورت است که وقتی آن نعمات بهشتی را در جوار رحمت حق می بینند ، اندوهگین می شوند که چرا بیش تر عمل صالح انجام ندادند تا بتوانند از آن همه نعمات الهی لذّت
ببرند ، و امّا خسران دیگران و زیان کافران برای این است که چرا اصلاً عمل
ص: 217
صالح نکردند ، و با پوشاندن حق و حقیقت از رحمت حق بی نصیب مانده اند ،آن جهتی که بین دو طایفه مشترک است این است که چرا در دنیا آن طور که باید
و شاید روز قیامت را نشناختند و برای آن عمل نکردند .
وجه دیگر راجع به تغابن این است که تغابن را تنها مخصوص گمراهان بدانیم و بگوییم : این دسته دو طایفه هستند که هر یک به دست دیگری مغبون
می شوند :
1 - طایفه ی گمراه کننده .
2 - طایفه ی گمراه شونده .
طایفه ی گمراه کننده غابن هستند ؛ زیرا پیروان خود را وادار به دنیاپرستی وترک آخرت و در نتیجه وادار به گمراهی نموده ، آنان را مغبون می سازند ، ومغبون هستند برای این که همان پیروان ضعیف ، آن ها را با پیروی کورکورانه ی
خود کمک نموده ، استکبارشان را بیش تر می کنند ، پس هر دو طایفه هم غابنند وهم مغبون .
گروهی با خدای متعال معامله می کنند ، سود می برند چنان که فرمود :
«إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُوءْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ وَعْدا عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَالاْءِنْجیلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفی بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ
الْعَظیمُ»(1)
خداوند متعال از مومنان جان ها و اموال شان را خریداری کرده که (در
ص: 218
برابرش) بهشت جاودان برای آنان باشد ، (به این گونه که) در راه خداپیکار می کنند ، می کشند و کشته می شوند ، این وعده ی حقّی است بر اوکه در تورات و انجیل و قرآن ذکر فرموده ، و چه کسی از خدای سبحان به
عهدش وفادارتر است ؟ اکنون بشارت باد بر شما به داد و ستدی که با خداکرده اید ، و این است آن پیروزی بزرگ .
خدای متعال در رابطه با زیان کاران می فرماید :
«اُولَئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلالَةَ بِالْهُدی فَمَا رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ وَمَا کَانُوامُهْتَدِینَ»(1)
آن ها کسانی هستند که هدایت را با گمراهی معاوضه کرده اند و (این)تجارت برای آن ها سودی نداده و هدایت نیافته اند .
و در آیه ی دیگر فرمود :
«فَاعْبُدُوا مَا شِئْتُمْ مِنْ دُونِهِ قُلْ إِنَّ الْخَاسِرِینَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلِیهِمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَلا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ»(2)
شما هر کس را جز او می خواهید بپرستید ، بگو : زیان کاران واقعی کسانی هستند که سرمایه ی وجود خویش و بستگان شان را در روز قیامت ازدست داده اند ، آگاه باشید زیان آشکار همین است .
و در سوره ی دیگر آمده :
«قُلْ إِنَّ الْخاسِرینَ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ وَأَهْلیهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَلا ذلِکَ هُوَ
ص: 219
الْخُسْرانُ الْمُبینُ»(1)
بگو : زیانکاران واقعی آنانند که سرمایه ی وجود خویش و بستگان شان رادر روز قیامت از دست داده اند ، آگاه باشید زیان آشکار همین است .
و در سوره ی مبارکه ی عصر معیار سود و زیان را مشخّص نموده و فرمود :
«إِنَّ الاْءِنْسانَ لَفی خُسْرٍ * إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ وَتَواصَوْا بِالْحَقِّ وَتَواصَوْا بِالصَّبْرِ»(2)
به راستی که همه ی انسان ها در خسران و زیانند مگر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند ، و یک دیگر را به حق و شکیبایی واستقامت سفارش و توصیه نموده اند .
تواصی به صبر یعنی یک دیگر را به صبر سفارش کردن است ، و تواصی به حق که یک دیگر را به عقیده ی حق فراخواندن است ، تواصی به حق و صبر درکنار ایمان و عمل صالح قرار گرفته است .
به تعبیر بلند مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام که فرمودند :
«الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لا دَارُ مَقَرٍّ ، وَالنَّاسُ فِیهَا رَجُلانِ : رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا ، وَرَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا» .
دنیا دار گذر است نه دار اقامت ، و مردم در آن دو گروهند : گروهی که خود را فروختند و خویش را هلاک کردند ، و گروهی که خود را خریدندو آزاد نمودند(3)
ص: 220
و در کلام نورانی دیگر فرمود :
«إِنَّهُ لَیْسَ لأَنْفُسِکُمْ ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ فَلا تَبِیعُوهَا إِلاّ بِهَا» .
برای جان های شما بهایی جز بهشت نمی باشد ، پس آن ها را جز به این بها نفروشید(1)
روز قیامت روزی است که غابن (برنده) و مغبون (بازنده) شناخته می شوند ،و معلوم می شود چه کسانی در تجارت خود در عالم دنیا گرفتار غبن و زیان وخسران شده اند ؟
در حدیثی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده فرمودند :
«مَا مِنْ عَبْدٍ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلاَّ أَرَی مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ لَوْ أَسَاءَ ؛ لِیَزْدَادَ
شُکْرا ، وَمَا مِنْ عَبْدٍ یَدْخُلُ النَّارَ إِلاَّ أَرَی مَقْعَدَهُ مِنَ الْجَنَّةِ لَوْ أَحْسَنَ ؛لِیَزْدَادَ حَسْرَةً » .
هیچ بنده ی مومنی نیست که داخل بهشت شود مگر این که جایگاه خود رااز آتش می بیند که اگر گناه کرده بود در آن جا بود تا این که خدای متعال را
زیاد شکر نماید ، و هیچ بنده ای نیست که داخل آتش شود مگر این که مکان خود را از بهشت می بیند که اگر کار خوب کرده بود به آن جامی رفت تا این که حسرتش زیاد شود(2)
ص: 221
حفص بن غیاث از صاحب مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود :
«یَوْمَ التَّلاقِ یَوْمٌ یَلْتَقِی أَهْلُ السَّمَاءِ وَأَهْلُ الأَرْضِ ، وَیَوْمَ التَّنادِ یَوْمٌ یُنَادِی أَهْلُ النَّارِ أَهْلَ الْجَنَّةِ : «أَنْ أَفِیضُوا عَلَیْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمّا رَزَقَکُمُ اللّهُ»(1) ، وَیَوْمُ التَّغابُنِ یَوْمٌ یَغْبِنُ أَهْلُ الْجَنَّةِ أَهْلَ النَّارِ ، وَیَوْمَ الْحَسْرَةِ یَوْمٌ یُوءْتَی بِالْمَوْتِ فَیُذْبَحُ » .
منظور از «یوم التلاق روز ملاقات بزرگ» روزی است که اهل آسمان وزمین به هم می رسند ، و مقصود از «یوم التناد روز ندا دادن » روزی است
که اهل دوزخ اهل بهشت را صدا می زنند که : «مقداری آب یا از آنچه خدا به شما روزی داده به ما ببخشید » ، و مراد از «یوم التغابن» روزی است که اهل بهشت اهل آتش را مغبون می کنند ، و منظور از «یوم الحسرة روز حسرت و پشیمانی » روزی است که مرگ را (به صحرای
محشر) آورده تا ذبح شود(2)
به هر حال ، در قیامت پرده ها کنار می روند ، و نتایج اعمال و عقاید و نیات آشکار می شوند ، به تعبیر قرآن کریم : «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ»(3) در آن روز که اسرارپنهان آشکار می شوند ، و انسان خود را در مقابل انبوهی از نتایج و آثار اعمال
ص: 222
خویش می بیند ، و آن جا است که بدکاران از شکست و زیان خود و فریب ونیرنگ شیطان و از دست دادن سرمایه های عظیم و محروم شدن از سعادت
جاویدان و گرفتاری در چنگال عذاب الهی با خبر می شوند .
یکی دیگر از اسامی مشهور قیامت «یوم الحساب» روز حسابرسی است که در چند آیه از قرآن مجید آمده است ؛ چون که همه ی بنی آدم بزرگ و کوچک ،اعمال شان از جزئی و کلّی ، معنوی و مادی ، جوارحی و جوانحی بدون استثنا درآن روز مورد محاسبه قرار می گیرد .
و یکی از اسمای ذات اقدس حق حسیب است ، در قیامت که ظرف ظهور تامّ محاسبه ی حق است ، این اسم به طور کامل ظهور می کند و خدای متعال اعمال جوارحی و نیّات جوانحی همه ی انسان ها را محاسبه می نماید : «وَکَفَی بِاللَّهِ حَسیبا»(1) خداوند متعال برای محاسبه کافی است .
در کتاب «معجم مقاییس اللغه» چهار معنا برای واژه «حسب » ذکر می کند :
شمردن ، کفایت کردن ، بالش کوچک ، و حسبان به معنای کسی که بر اثر بیماری پوست بدنش سفید شده و موهای او ریخته است(2)
بعضی از اهل لغت معانی بیش تری برای آن ذکر کرده و حتی آن را به هفت معنا رسانده اند که از جمله ی آن ها مجازات و عذاب است(3)
ص: 223
ولی ظاهر این است که همه معانی ذکر شده آن گونه که اجمالا از «مفردات راغب»(1) استفاده می شود به یک معنا باز می گردد ، و آن حسابرسی کردن
است ، و اگر در معنای کفایت به کار می رود به خاطر آن است که محاسبه ای برای رسیدن به کفایت صورت می گیرد ، و هم چنین در مورد مجازات به
خاطر آن است که بعد از حسابرسی انجام می شود ، معانی دیگر نیز به نحوی بازگشت به این معنا می کنند ، مثلاً اطلاق آن بر نوعی از بیماری جلدی به
خاطر شباهت با مجازات الهی است که بعد از حساب واقع می شود ، و شایدبالش کوچک را از این رو حسبان نامیده اند که حساب گران در موقع حساب به آن تکیه می کنند .
به هر حال می توان گفت : یکی از روشن ترین برنامه هایی که در روز قیامت انجام می گیرد ، و اصولاً برپایی قیامت به خاطر آن است ، مساله ی حسابرسی الهی است .
1 - قرآن کریم از زبان موسی بن عمران علیه السلام نقل می کند : «وَقالَ مُوسی إِنِّی عُذْتُ
بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مُتَکَبِّرٍ لا یُوءْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسابِ»(2) موسی گفت : من به پروردگارم و
پروردگار شما پناه می برم از هر متکبّری که به روز حساب ایمان نمی آورد .
2 - و گاه از آن تعبیر به «یوم یقوم الحساب» می شود : «رَبَّنَا اغْفِرْ لی وَلِوالِدَیَّ
ص: 224
وَلِلْمُوءْمِنینَ یَوْمَ یَقُومُ الْحِسابُ»(1) پروردگارا! من و پدر و مادرم و همه ی مومنان را در آن
روز که حساب برپا می شود ، بیامرز .
3 - «وَقالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ»(2)آن ها (از روی خیره سری)
گفتند : پروردگارا! بهره ی ما را از عذاب هر چه زودتر قبل از روز حساب به ما بده .
4 - «هذا ما تُوعَدُونَ لِیَوْمِ الْحِسابِ»(3) این همان است که برای روز حساب به شما
وعده داده می شود (وعده ای تخلّف ناپذیر) .
5 - از نظر قرآن کریم مهم ترین عامل گناه و اساس ضلالت ، فراموشی روز
حساب است : «یا داوُدُ إِنّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الاْءَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ
الْهَوی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ»(4)
ای داود! ما تو را خلیفه (و نماینده ی خود) در زمین قرار دادیم ، در میان مردم به حق داوری کن ، و از هوای نفس پیروی منما که تو را از راه خدا منحرف می سازد ، کسانی که از راه خدا گمراه شوند عذاب شدیدی به خاطر فراموش کردن روز حساب دارند .
6 - و قرآن کریم درباره ی صابران پاداش بی حساب در نظر گرفته و فرمود :
«لِیَجْزِیَهُمُ اللَّهُ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَیَزیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ»(5)
(آن ها به سراغ این کارها می روند) تا خداوند آنان را به بهترین اعمالی که انجام داده اند
ص: 225
پاداش دهد ، و از فضل خود بر پاداش شان بیفزاید ، و خداوند به هر کس بخواهد بی حساب روزی می دهد (و از مواهب بی انتهای خویش بهره مند می سازد) .
انسان ها روز قیامت از نظر تندی و کندی در محاسبه ، و نیز مناقشه درحساب ، سه گروه هستند :
الف : بهشتیان مخلص : آنان هرگز اهل گناه نبودند یا گناه شان با انجام دادن کارهای نیک ، به حسنه تبدیل شده است ، خدای متعال فرمود :
«إِلاَّ مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحا فَاُوْلَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورا رَحیما»(1)
مگر کسانی که توبه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند که خدای تبارک و تعالی گناهان آنان را به حسنات مبدّل می کند ، و خداوندهمواره آمرزنده و مهربان بوده است .
بررسی حساب این گروه سریع بوده و حسابرسی آن ها برای تعیین درجه ی بهشت آنان است ، به تعبیر قرآن کریم :
«فَأَمَّا مَنْ اُوتِیَ کِتَابَهُ بِیَمینِهِ * فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَابا یَسیرا * وَیَنْقَلِبُ إِلَی
أَهْلِهِ مَسْرُورا»(2)
پس کسی که نامه ی اعمالش به دست راستش داده شود به زودی حساب آسانی برای او می شود ، و خوشحال به اهل و خانواده اش باز می گردد .
ص: 226
این محاسبه به قدری سریع است که گویا هرگز حسابرسی نشده اند .
ب : کافران معاند : برای این گروه به جهت تراکم گناهان ، پرونده ی جداگانه ی فردی باز نمی کنند ؛ زیرا حساب آن ها سراسر تیره است و حسنه ای ندارند تا حسابرسی شود ، خدای سبحان می فرماید :
«اُولَئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الاْآخِرَةِ إِلاَّ النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فیهَا وَباطِلٌ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ»(1)
(ولی) آن ها در آخرت جز آتش جهنم (سهمی) نخواهند داشت ، و آنچه را در دنیا (برای غیر خدا) انجام دادند ، بر باد می رود ، و آنچه را عمل می کردند باطل و بی اثر می شود .
این گروه برای تعیین اصل سعادت یا شقاوت محاسبه نمی شوند ، بلکه حسابرسی برای تعیین درکات آن ها است تا جایگاه هر یک در آتش جهنم روشن شود .
قرآن کریم برپایی میزان را برای کافران معاند نفی کرده و فرمود :
«اُولَئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَزْنا»(2)
آن ها کسانی هستند که به آیات پروردگارشان و لقای او کافر شدند ، به همین جهت اعمال شان حبط و نابود شد ، از این رو ، روز قیامت میزانی برای آن ها برپا نخواهیم کرد .
ص: 227
شاید علت عدم برپایی میزان برای این گروه این باشد که آنان عملی ندارند تابرای تعیین اصل دوزخی یا بهشتی بودن آنان سنجیده شود ، حکمت سنجش حسنه و سیّئه این است که روشن شود فلان شخص بدهکار است یا طلب کار ،ولی کافران معاند جز بدهکاری چیزی ندارند .
به عبارت دیگر : میزان حق است : «وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»(1) وزن کردن (اعمال و
سنجش ارزش آن ها) در آن روز حق است .
امّا برای کافر عملی باقی نمی ماند تا محاسبه شود: «وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورا»(2) و ما به سراغ اعمالی که انجام داده اند می رویم ، و همه را
هم چون ذرّات غبار پراکنده در هوا قرار می دهیم .
در آیه ی کریمه ی دیگر می فرماید :
«اُولَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیَا وَالاْآخِرَةِ وَاُولئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(3)
اعمال شان در دنیا و آخرت نابود شد ، و آن ها همان زیانکارانند .
شقاوت و بدبختی کفّار مشخّص است ؛ چون ایمان و عمل صالح ندارد ، ومعلوم است که برای کافران از این جهت میزانی نیست ، ولی برای تعیین درکات جهنمِ آنان محاسبه و سنجش هست .
ج : مسلمانان فاسق : در میان این گروه از مسلمانان برخی کارهای خوب شان از اعمال بدشان بیش تر است و بعضی برعکس ، محاسبه ی این گروه مدّتی طول
می کشد ، و تا اندازه ای معطّلی دارند .
ص: 228
قرآن کریم درباره ی این گروه می فرماید :
«وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحا وَآخَرَ سَیِّئا عَسَی اللَّهُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ»(1)
و گروهی دیگر به گناهان خود اعتراف کردند ، و کار خوب و بد را به هم آمیختند ، امید می رود که خداوند توبه ی آن ها را بپذیرد ، به یقین خداوند آمرزنده و مهربان است .
برای رهایی از خطر محاسبه ی دشوار روز حساب ، انسان باید در دنیا اعمال و رفتار خود را محاسبه کند ، اهل حساب نگران روز محاسبه نیستند ، کسی که به
روز قیامت ایمان داشته باشد ولی اهل محاسبه نباشد ، جزو غافلان و فراموش کنندگانِ روز حساب است .
مولی الموحدین امیر المومنین علی علیه السلام راه ایمن ماندن از حساب سخت قیامت را محاسبه ی نفس می شناساند و در ضمن خطبه ای که مشتمل بر دوام
فیض و عظمت مخلوقات الهی است ، درباره ی اصل محاسبه چنین می فرماید :
«عِبَادَ اللَّهِ! زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا ، وَحَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا ، وَتَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِیقِ الْخِنَاقِ ، وَانْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّیَاقِ ،وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلَی نَفْسِهِ حَتَّی یَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَزَاجِرٌلَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِهَا لا زَاجِرٌ وَلا وَاعِظٌ » .
ص: 229
ای بندگان خدا پیش از آن که اعمال نیک و بد شما را در آخرت بسنجند وحساب نمایند ، خود را سنجیده و به حساب عمل تان رسیدگی کنید ، و
قبل از آن که (پنجه ی مرگ راه) گلوی شما را بگیرد و دچار خفگی گردید ، نیایش و عبادت کنید ، و پیش از آن که شما را ناخواسته به تنگی قبر سرازیر کنند ، مطیع و فرمان بردار خداوند متعال شوید ، و بدانید هماناآن کس که خود را یاری نکند و پند دهنده و هشدار دهنده ی خویش نباشد، دیگری هشدار دهنده و پند دهنده ی او نخواهد بود(1)
هم چنین آن حضرت در وصف سالکان راه خدای سبحان و احوال آنان به امرمحاسبه پرداخته و چنین می فرماید :
«فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِکَ فِی مَقَاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ ، وَمَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ ،وَقَدْ نَشَرُوا دَوَاوِینَ أَعْمَالِهِمْ ، وَفَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَی کُلِّ صَغِیرَةٍ وَکَبِیرَةٍ ، اُمِرُوا بِهَا ، فَقَصَّرُوا عَنْهَا أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فیهَا » .
اگر آنان را در پیشگاه عقل خود مجسّم سازید ، و مقامات ستوده ومجالس آشکار آنان را بنگرید ، می بینید که نامه های اعمال خویش راگشوده ، و برای حسابرسی اعمال خود آماده شده اند ، برای حساب هر کار
کوچک و بزرگی که به آن دستور داشته اند و کوتاهی کرده اند ، و یا از آن نهی شده و مرتکب گردیده اند .
تا آن جا که فرمود :
«فَحَاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ ؛ فَإِنَّ غَیْرَهَا مِنَ الاْءَنْفُسِ لَهَا حَسِیبٌ غَیْرُکَ » .
ص: 230
(پس ای مومن پارسا!) اکنون به خاطر خود ، حساب خویشتن را برس ؛زیرا دیگران حسابرسی غیر از تو دارند(1)
قرآن کریم در آیه ی مبارکه ای قیامت را «یوم الآزفة» (روز نزدیک) دانسته تاکسی نگوید : تا قیام قیامت زمان زیادی مانده است :
«وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الاْآزِفَةِ إِذِ الْقُلُوبُ لَدَی الْحَنَاجِرِ کَاظِمینَ»(2)
و آنان را از روز نزدیک بترسان ، روزی که از شدّت وحشت قلب ها به گلوگاه می رسد .
این نام گذاری بیان گر این واقعیت است که قیامت بیش از آنچه مردم فکرمی کنند نزدیک است تا بی خبران نگویند : هنوز وقت بسیار است ، و تا قیامت زمان زیادی باقی مانده است ، روزی که از شدت وحشتش گویی قلب ها به
گلوگاه می رسد ، و جان ها به لب می آید ، اندوه آمیخته با ترس ، گلوی مردم رامی فشارد ، و راه نفس کشیدن را بر آن ها می بندد .
آری ، برای چنین روزی باید هر لحظه آماده بود .
همین معنا را قرآن کریم با تعبیر دیگر در سوره ی انبیا بیان فرموده :
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ» .
روز حساب مردم بسیار نزدیک شده امّا آن ها در غفلت هستند و از آن رویگردانند .
ص: 231
تذکر : قیامت به قدری نزدیک و حتمی است که قرآن در بسیاری از تعبیرات خود با صیغه های فعل ماضی از آن یاد می کند ، مانند :
«إِنَّ عَذابَها کانَ غَراما * إِنَّها ساءَتْ مُسْتَقَرّا وَمُقاما»(1)
به راستی که عذاب جهنم عذابی است سخت و پر دوام ، و مسلّما آن (جهنم) بد جایگاه و بد محلّ اقامتی است .
و آیات دیگر در این زمینه فراوان هستند .
روز قیامت یکی از مشهورترین نام های روز رستاخیز است ، و بیش از
شصت مرتبه در قرآن مجید تکرار شده است ، حتی در قرآن سوره ای به این نام
اختصاص یافته .
راز نام گذاری آن روز به قیامت این است که همه چیز در آن روز برپا داشته
می شود ، و انسان ها نیز از قبر برخواسته و در پیشگاه پروردگار خود قرار خواهند
گرفت : «یَوْمَ یَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمینَ»(2)
و میزان سنجش اعمال را در آن روز برپا می کنند : «وَنَضَعُ الْمَوازینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ
الْقِیامَةِ فَلا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئا»(3) ما ترازوهای عدل را در روز قیامت برپا می کنیم ، پس به
هیچ کس کم ترین ستمی نمی شود .
ص: 232
و نیز در آن روز فرشته ی اعظم خدای تبارک و تعالی که نامش «روح» است باسایر ملائکه در یک صف برای اجرای فرمان خدای سبحان قیام می کند :
«یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَالْمَلائِکَةُ صَفًّا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلاّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَانُ»(1)
روزی که روح و ملائکه در یک صف می ایستند و هیچ یک جز به اذن خداوند رحمان سخن نمی گویند .
و هم چنین در آن روز شاهدان و گواهان برای شهادت بر اعمال انسان ها به پامی خیزند : «یَوْمَ یَقُومُ الاْءَشْهادُ»(2) روزی که گواهان به پا می خیزند .
و نیز در آن روز ، حساب و کتاب برپا می شود : «یَوْمَ یَقُومُ الْحِسَابُ»(3)
این مطلب در دادگاه ها معمول است که به هنگام اعلام رای دادگاه ، همه ی حاضران اعم از متخاصمین و قضات به پا می خیزند ، و رای نهایی اعلام می شود ، این عمل دلیل بر احترام به رای دادگاه و تسلیم در مقابل آن است .
از این گذشته ، انسان هنگامی که می خواهد به طور جدی کاری را انجام دهدقیام می کند و آماده ی اجرا می شود ، و همین مساله ی قیام دلیل بر تصمیم و
اراده ی محکم و آمادگی و احترام نسبت به انجام کاری است ، و شاید به این جهت باشد که واژه ی «قیامت» در قرآن مجید این همه تکرار و تاکید شده است .
علاوه بر این ها ، قیام مردگان از قبرها خود یکی از دلایل این نام گذاری است .
در حدیثی از سیّد الساجدین امام علی بن الحسین علیهماالسلام می خوانیم :
ص: 233
«أَشَدُّ سَاعَاتِ ابْنِ آدَمَ ثَلاثُ سَاعَاتٍ : السَّاعَةُ الَّتِی یُعَایِنُ فِیهَا مَلَکَ الْمَوْتِ ، وَالسَّاعَةُ الَّتِی یَقُومُ فِیهَا مِنْ قَبْرِهِ ، وَالسَّاعَةُ الَّتِی یَقِفُ فِیهَا
بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی ، فَإِمَّا إِلَی الْجَنَّةِ وَإِمَّا إِلَی النَّارِ»
سخت ترین و شدیدترین ساعات انسان ها سه ساعت است : ساعتی که فرشته ی مرگ را در برابر خود می بیند ، و ساعتی که از قبر بر می خیزد ، وساعتی که در برابر خدای تبارک و تعالی می ایستد ، یا به طرف بهشت
می رود یا به طرف جهنم(1)
جهان دیگر را آخرت و «روز دیگر» نیز می گویند ؛ زیرا در مقابل دنیا است ، وبا دیدی عمیق تر می توان گفت : آخرت تتمّه ی این دنیا است ، از این رو از آن به «عُقبی الدار» یاد شده است مانند: «وَسَیَعْلَمُ الْکُفَّارُ لِمَنْ عُقْبَی الدَّار» کافران به زودی خواهند دانست که سرای دیگر از آن کیست .
مرحوم طبرسی رحمه الله در «مجمع البیان » می نویسد : آن جهان را به آخرت توصیف کردند چون که پس از دنیا و متاخّر از آن است ، همان طور که این جهان را به علّت
نزدیک بودن به مردم «دنیا» (نزدیک) گفته اند ، شبیه همین معنا در تفسیر دیگرمانند : «کشف الاسرار » و «روح البیان» و تفسیر «فخر رازی» نیز آمده است(2)
ص: 234
این نام در قرآن مجید مکرّر با قید «الدار الآخرة » (سرای آخرت) یا «الیوم الآخر» (روز آخرت) به آن اشاره شد ، و در بعضی موارد بدون قید فقط تعبیر(الآخرة) آمده است که بیش از یک صد و سی بار در قرآن مجید در سوره های
مختلف ، ذکر شده است .
در سوره ی مبارکه ی بقره می فرماید : «وَبِالاْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ»(1) و (مومنان حقیقی کسانی هستند که) به سرای آخرت یقین دارند .
و در آیه ی دیگر در توضیح معنای نیکوکاری فرمود :
«لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الاْآخِرِ وَالْمَلائِکَةِ وَالْکِتابِ وَالنَّبِیِّینَ»(2)
نیکی (تنها) این نیست که (به هنگام نماز) رویِ خود را به سوی مشرق و (یا) مغرب کنید (و تمام گفت وگوی شما درباره ی قبله و تغییر آن باشد ،و همه ی وقت خود را مصروف آن سازید) ، بلکه نیکی (و نیکوکار)
کسی است که به خدای متعال و روز آخرت و فرشتگان و کتاب (آسمانی)و پیامبران ایمان آورده باشد .
و در سوره ی قصص می فرماید :
«تِلْکَ الدّارُ الاْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدُونَ عُلُوًّا فِی الاْءَرْضِ وَلا فَساداوَالْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقینَ»(3)
ص: 235
(آری) این سرای آخرت را (تنها) برای کسانی قرار می دهیم که اراده ی برتری جویی در زمین و فساد را ندارند ، و عاقبت نیک برای پرهیزگاران است .
تعبیر به «الیوم الآخر» یا «الدار الآخرة» و «الآخرة» در برابر دار دنیا است که از
آن به «نشئه ی اولی» تعبیر شده چنان که در سوره ی مبارکه ی واقعه فرمود :
«وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الاُْولی فَلَوْ لا تَذَکَّرُونَ»(1)
شما عالم نخستین را دانستید چگونه متذکّر نمی شوید (که جهانی بعد ازآن است)؟!
و در سوره ی مبارکه ی ضحی می خوانیم :
«وَلَلاْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الاْولی»(2)
و مسلّما عالم آخرت برای تو از دنیا بهتر است .
ضمنا این تعبیر بیان گر این واقعیت است که سیر تکاملی انسان از این جهان شروع می شود و ادامه می یابد ، و جهان دیگر آخرین مرحله ی این مسیر است ، ودنیا به منزله ی منزل گاه های بین راه است ، و آخرت قرارگاه نهایی و ابدی می باشد .
هم چنین هشداری است به همه ی انسان ها که دنیا را سرای جاودان نشمرند ،دل به آن نبندند ، آن را هدف نهایی به حساب نیاورند ، و تمام نیرو و قدرت خود
را معطوف آن ندارند ، بلکه از آن به صورت گذرگاهی برای وصول به سرای دیگر بهره گیرند .
ص: 236
این نام یک بار در قرآن مجید سوره ی نبا آمده است : «ذلِکَ الْیَوْمُ الْحَقُّ»(1) آن
روز حق است .
در آن روز حق مطلق ظهور می کند ، و جایی برای باطل نیست ، و در آن روزبه هر اختلافی پایان داده می شود ، در آن روز نیرنگ و ریا رنگ می بازد ،بی عدالتی و ستم نابود و کژی ها راست می شود ، و هر کس به حق خود خواهد
رسید .
آری ، واقعیتی است انکارناپذیر ، حقیقتی است که به تمام عالم آفرینش مفهوم می بخشد ، و اگر آن روز نبود ، واقعیت این جهان مفهوم نداشت .
اصولا دنیا سرابی بیش نیست ، و در واقع مجاز است نه حقیقت ، فنا است نه بقا ، مرگ است نه حیات ، واقعیت و حقیقت و مفهوم اصلی حیات در قیامت
تجلّی می کند همان طوری که در سوره ی مبارکه ی عنکبوت می فرماید :
«وَإِنَّ الدّارَ الاْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوانُ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ»(2)
و زندگی و حیات حقیقی سرای آخرت است اگر مردم می دانستند (که حیاتش جاوید و نعمتش بی رنج و زوال است) .
ص: 237
ساعت از نام های قیامت می باشد ، یعنی روزی که قیامت برپا می شود ، وساعت پاره ای از زمان است ، و از قیامت تعبیر به ساعت می شود ؛ شاید بخاطر
این باشد که حساب واقع در آن هم چون ساعت دنیا زود گذر است .
در سوره ی مبارکه ی روم فرمود : «وَیَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ یُبْلِسُ الْمُجْرِمُونَ»(1) آن روز که قیامت برپا می شود مجرمان در نومیدی و غم و اندوه فرو می روند .
و در آیه ی دیگر می فرماید : «وَیَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ یَوْمَئِذٍ یَتَفَرَّقُونَ»(2) و روزی که قیامت بر پا شود آن روز (مردم) پراکنده می شوند .
و در جای دیگر فرمودند :
«وَیَوْمَ تَقُومُ السّاعَةُ یُقْسِمُ الْمُجْرِمُونَ ما لَبِثُوا غَیْرَ ساعَةٍ کَذلِکَ کانُوا یُوءْفَکُونَ»(3)
و روزی که قیامت برپا شود مجرمان سوگند یاد می کنند که جز ساعتی (در عالم برزخ) درنگ نکردند . این چنین از درک حقیقت بازگردانده می شوند .
این نام یعنی روز وعده های وحشتناک ، یک بار در قرآن مجید در سوره ی
مبارکه ی «ق» آمده است : «وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذلِکَ یَوْمُ الْوَعیدِ»(4) و در صور اسرافیل
ص: 238
دمیده می شود آن روز ، روز تحقّق وعده ی وحشتناک است
البته واژه ی «وعید» مکرّر در قرآن آمده ، ولی تعبیر به «یوم الوعید» تنها در یک مورد است .
واژه ی «وعید» از ماده ی «وعد» گرفته شده و به گفته ی راغب اصفهانی «وعد»در مورد خیر و شرّ هر دو استعمال می شود ، امّا «وعید» تنها در موارد وعده های
شرّ استعمال می شود(1)
ابن منظور در «لسان العرب» آن را به تهدید تفسیر کرده است ، و واژه ی «ایعاد» هم به همین معنا آمده است(2)
به هر حال ، این نام اشاره ی عمیقی به تمام مجازات های روز قیامت است ،اعم از مشکلات صحنه ی محشر و دادگاه عدل الهی ، و مجازات های دوزخ ، واعم از کیفرهای مادّی و معنوی مانند : رسوایی در بین خلایق ، و دور ماندن از
فیض قرب پروردگار .
عظمت آن روز در برابر رخدادهای عظیمی است که در آن واقع می شود ،توصیف قیامت به روز بزرگ در آیات متعدّدی از قرآن مجید آمده است ، درسوره ی مبارکه ی مریم می خوانیم :
«فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنْ مَشْهَدِ یَوْمٍ عَظیمٍ»(3) وای به حال کافران از مشاهده ی
ص: 239
روز بزرگ (رستاخیز) .
و هم چنین در سوره های دیگر مانند : «إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ»(1) من اگر پروردگارم را نافرمانی کنم، از مجازات روز بزرگ (قیامت) می ترسم.
و در سوره های اعراف و شعرا و احقاف آمده : «إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظیمٍ»(2) من بر شما از عذاب روز بزرگی می ترسم .
و در سوره ی مبارکه ی مطفّفین می فرماید : «أَ لا یَظُنُّ اُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظیمٍ»(3) آیا آن ها گمان نمی کنند که در روزی بزرگ برانگیخته می شوند ؟
لازم به یاد آوری است که نام گذاری آن روز به عظمت و بزرگی به خاطر اموربسیار مهمی است که در آن روز بزرگ واقع می شوند مانند : پاداش و کیفر عظیم ،
دادگاه و حساب عظیم ، حضور با عظمت خلایق در آن روز ، و عظمت طول آن روز ، عظمت هول و وحشت و هراس ، و عظمت جنبش های آغاز رستاخیز و
خلاصه عظمت در تمام جهات .
این اسم فقط یک مورد در قرآن کریم سوره ی مبارکه ی هود آمده است :
«وَأَنِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُمَتِّعْکُمْ مَتاعا حَسَنا إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی وَیُوءْتِ کُلَّ ذی فَضْلٍ فَضْلَهُ وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ کَبیرٍ»(4)
ص: 240
و (تا به شما بگویم که :) از پروردگار خویش آمرزش بطلبید سپس به سوی او بازگردید تا شما را تا مدّت معیّنی (از مواهب زندگی این جهان)به خوبی بهره مند سازد ، و به هر صاحب فضیلتی به مقدار فضیلتش ببخشد ، و اگر (از این فرمان) روی گردان شوید سخت از عذاب روزبزرگ قیامت بر شما می ترسم .
واژه ی «یوم» همان طوری که قبلاً اشاره شد به معنای ظهور است نه پاره ای از زمان و شب و روز و سال و ماه ؛ زیرا در قیامت همه ی ابعادِ دین مانند : توحید ، اسمای حُسنای خدای متعال و اسرار و حقایقِ دیگر آشکار
خواهد شد .
در روز قیامت حقیقت دین برای همگان آشکار می گردد ، و دیدن جزا وپاداش اعمال هم گوشه ای از حقیقت دین است ، خدای متعال می فرماید :
«وَإِنَّ الدِّینَ لَوَاقِعٌ»(1)
و بی شکّ (رستاخیز) و جزای اعمال واقع شدنی است .
و دین به معنای جزای مطلق است ، و شامل جزای دنیا و آخرت خواهد شد .
و ائمّه ی معصومین علیهم السلام وقتی ژرفای مالکیت خداوند بر دنیا و آخرت وفرمانروایی مطلق او را مدّ نظر می گرفتند ، تا سر حدّ مرگ می رسیدند ، چنان که
زُهَری نقل می کند : سیّد الساجدین امام زین العابدین علیه السلام وقتی «مالک یوم الدین»
ص: 241
را قرائت می فرمود ، آن را تا حدّی تکرار می کرد که (از شدّت خوف) در شُرُف
مرگ قرار می گرفت((1)
این نام به طور گسترده در قرآن کریم استعمال شده است(2)
از نام های دیگر قیامت «یوم القارعة» روز کوبنده است ، با رسیدن قیامت همه ی هستی درهم کوبیده شده ، کوه ها متلاشی می گردند ، و مردم به هر سوپراکنده می شوند ، و سوره ای در قرآن مجید به این نام آمده و در سه آیه ی آن این نام ذکر شده است :
«الْقارِعَةُ * مَا الْقارِعَةُ * وَما أَدْراکَ مَا الْقارِعَةُ»(3)
آن حادثه ی کوبنده ، و چه حادثه ی کوبنده ای! و تو چه می دانی که حادثه ی کوبنده چیست؟! (همان روز وحشت و اضطراب مرگ و قیامت است که دل های خلایق را از ترس در هم کوبد) .
نام دیگر روز قیامت «یوم الفصل» روز جدایی است ، این نام شش بار در
ص: 242
قرآن مجید تکرار شده است :
«هذا یَوْمُ الْفَصْلِ الَّذی کُنْتُمْ بِهِ تُکَذِّبُونَ»(1) (آری) این همان روز جدایی (حقّ از
باطل) است که شما آن را تکذیب می کردید .
این تعبیر ، تعبیر بسیار پر معنایی است که بیان گر جدایی ها در آن روز عظیم است : جدایی حق از باطل ، جدایی صفوف مومنان و صالحان از کافران و
مجرمان ، جدایی برادر از برادر ، و پدر و مادر از فرزند ، و جدایی سرنوشت خوبان و بدان .
این تعبیر گاهی به معنای «یوم القضاء» و روز داوری نیز می آید ؛ زیرا قاضی به وسیله ی حکم خود منازعه را خاتمه می دهد ، و لذا به حکم و قضاوت که علّت پایان مخاصمات است ، «الفصل» گفته می شود .
یوم الخروج نام دیگر قیامت است که تنها در یک آیه ی قرآن مجید آمده است و به معنای روز خارج شدن است ، و در سوره ی «ق» ضمن اشاره به روزی که نفخه ی دوم صور دمیده می شود ، می فرماید :
«یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ»(2)
روزی که همگان صیحه ی رستاخیز را به حق می شنوند آن روز ، روز خروج (از قبرها) است .
ص: 243
آری آن روز ، روز خارج شدن است از مرگ به حیات و از عالم برزخ به عالم آخرت ، و از درون به بیرون ، و از پنهان به آشکار است .
همین معنا به شکل دیگری در سوره ی معارج آمده و فرمود :
«یَوْمَ یَخْرُجُونَ مِنَ الاْءَجْداثِ سِراعا کَأَنَّهُمْ إِلی نُصُبٍ یُوفِضُونَ»(1)
همان روز که از قبرها به سرعت خارج می شوند ، گویی به سوی بت ها می دوند .
سِراع یعنی شخصی یا چیزی است که به سرعت حرکت می کند ، و نُصُب به معنای چیزی است که در جایی نصب می شود ، و لذا به بت هایی که در محلی نصب می شد اطلاق می گشت .
این تعبیر نشان می دهد که حوادث قیامت در آغاز کار با سرعت فوق العاده ای انجام می گیرند ، و در عین حال طعنه و سخریه ای است نسبت به بت پرستان و بت پرستی که مهم ترین بخش زندگانی آنان را تشکیل می داد ، و بیش ترین توجه آن سبک مغزان را به خود اختصاص داده بود ، به طوری که دویدن آن ها به سوی بت ها به عنوان نمونه ی روشن شتاب معرفی شده است ، دویدن و شتاب به سوی بت ها در یک روز جشن و یا عزا ، و یا در حال بازگشت از سفر ، و ازاین جا روشن می شود که نکته ی لطیفی در آیه نهفته شده است .
این نام نیز تنها در یک آیه از قران آمده است ، در آغاز سوره ی بروج به عنوان
ص: 244
یک سوگند مهم می فرماید : «وَالْیَومِ الْمَوعُودِ»(1) سوگند به آن روز موعود .
روزی که وعده گاه همه آن جا است ، و تمام انبیای الهی وعده ی آن را داده اند .
توجه : قرآن مجید سوگند به آن روز را به دنبال سوگند به آسمان که دارای برج های بسیار است قرار داده «وَالسَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ»(2) سوگند به آسمان که دارای برج های بسیار است .
این تعبیر اشاره به این است که عظمت آن روز هم چون عظمت آسمان است ،یا اشاره به این که اگر آن روزِ موعود نباشد آفرینش این آسمان عظیم با آن نظام دقیقی که بر آن حکم فرما است بیهوده و بی هدف خواهد بود ؛ چرا که چندروزه ی زندگی دنیا ارزش آن را ندارد که چنین نظام عظیم و گسترده ای به خاطرآن آفریده شود .
به هر حال ، شبیه این نام با تعبیر دیگری در سوره ی مبارکه ی زخرف آمده است :
«فَذَرْهُمْ یَخُوضُوا وَیَلْعَبُوا حَتّی یُلاقُوا یَوْمَهُمُ الَّذی یُوعَدُونَ»(3)
آنان را به حال خود واگذار تا در باطل غوطه ور باشند ، و سرگرم بازی شوند تا روزی را که به آن ها وعده داده شده است ملاقات کنند (و نتیجه ی کار خود را ببینند) .
و هم چنین در سوره ی مبارکه ی ذاریات می خوانیم :
ص: 245
«فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنْ یَوْمِهِمُ الَّذی یُوعَدُونَ»(1)
پس وای بر کسانی که کافر شدند از روزی که به آن ها وعده داده می شود .
این تعبیر یعنی «روز جاودانگی» هم فقط یک بار در قرآن به چشم می خورد ،آن جا که می فرماید :
«اُدْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ»(2)
(به آنان گفته می شود :) به سلامت وارد بهشت شوید ، امروز روز جاودانگی است .
با توجه به این که تعبیر فوق بعد از توصیف بهشت در آیات همان سوره ی «ق» وارد شده ، انتخاب این نام به خاطر بیان ابدیتِ این موهبت عظیم الهی وپاداش بزرگ نیکوکاران و تمام نعمت های آن است ، و در حقیقت یوم الخلود
بعد از ورود در بهشت آغاز می شود .
این تعبیر ، سخنی را که قبلاً اشاره شد به روشنی تاکید می کند که نام ها وتوصیف های قیامت هر کدام به یکی از ابعاد آن اشاره دارد ، و در این جا سخن ازابدیت آن است ، البته مساله ی خلود منحصر به نعمت های بهشت نیست ، بلکه عذاب های دوزخ نیز چنین هستند ، اما در قرآن کریم عبارت «یوم الخلود» تنهادر همین یک مورد استعمال شده است ، و در مورد دوزخ تعبیر مشابه دیگری به عنوان «دار الخلد» (سرای جاودانی) دیده می شود :
ص: 246
«ذلِکَ جَزاءُ أَعْداءِ اللّهِ النّارُ لَهُمْ فیها دارُ الْخُلْدِ جَزاءً بِما کانُوا بِآیاتِنا یَجْحَدُونَ»(1)
این آتش کیفر دشمنان خدا است ، سرای جاویدشان در آن خواهد بود ،کیفری است به خاطر این که آیات ما را انکار می کردند .
از جمله نام های قیامت «روز حسرت و پشیمانی» است ، این نام - که تنها در یک آیه از قرآن مجید آمده - تعبیری است تکان دهنده از روزقیامت که روز حسرت و تاسّف و ندامت است ، در سوره ی مبارکه ی مریم
می فرماید :
«وَأَنْذِرْهُمْ یَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِیَ الاْءَمْرُ وَهُمْ فی غَفْلَةٍ وَهُمْ لا یُوءْمِنُونَ»(2)
آنان را از روز حسرت (روز رستاخیز که برای همه ی مایه ی تاسّف است)بترسان ، در آن هنگام که همه چیز پایان می یابد ، و آن ها در غفلتند وایمان نمی آورند .
تذکر : در حقیقت روز قیامت برای بدکاران و نیکوکاران روز اندوه و ندامت وحسرت شدید است ؛ زیرا بدکاران انگشت حسرت به دندان گرفته که چرا کارخیر انجام ندادند ، و نیکوکاران هم وقتی پاداش های عظیم الهی را می بینند
تاسّف می خورند چرا بیش تر و بهتر کار نیک انجام نداده اند .
ص: 247
این مطلبی است که جمعی از مفسّران به آن تصریح کرده اند(1)، ولی فخر
رازی می گوید : تنها گنه کاران و بدان هستند که گرفتار حسرت می شوند ، و برای اهل بهشت حسرتی نیست ؛ چرا که در آن جا هیچ غم و اندوهی نمی تواند وجود
داشته باشد(2)
به هر حال اگر تاسّف و حسرت در دنیا قابل جبران است ، ولی در آن جا راهی برای جبران وجود ندارد ، و لذا باید آن روز را روز حسرت واقعی و روز حسرت بزرگ نامید ، همین معنا در سوره ی مبارکه ی زمر به شکل دیگری آمده است :
«أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللّهِ وَإِنْ کُنْتُ لَمِنَ السّاخِرینَ»(3)
(این دستورها برای آن است که) مبادا کسی روز قیامت بگوید : افسوس بر من از کوتاهی هایی که در اطاعت فرمان خدا کردم و از مسخره کنندگان (آیات او) بودم .
و در سوره ی انعام نیز شبیه این معنا آمده است :
«قَدْ خَسِرَ الَّذینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللّهِ حَتّی إِذا جاءَتْهُمُ السّاعَةُ بَغْتَةً قالُوا یاحَسْرَتَنا عَلی ما فَرَّطْنا فیها وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی ظُهُورِهِمْ أَلا ساءَ مایَزِرُونَ»(4)
ص: 248
آن ها که لقای پروردگار را تکذیب کردند مسلّما زیان دیدند (و این تکذیب ادامه می یابد) تا هنگامی که ناگهان قیامت به سراغ شان بیایدمی گویند : ای افسوس بر ما که درباره ی آن کوتاهی کردیم ، و آن ها (بارسنگین) گناهان شان را بر دوش می کشند ، چه بد باری بر دوش خواهندداشت .
این نام نیز یک بار در قرآن مجید در سوره ی مبارکه ی غافر آمده و به معنای «روز صدا زدن یک دیگر» است که مومن آل فرعون هنگامی که فرعونیان را ازعذاب الهی در دنیا و آخرت می ترساند می گفت :
«وَیا قَوْمِ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ یَوْمَ التَّنادِ»(1).
ای قوم! من بر شما از روزی که مردم یک دیگر را صدا می زنند (و از هم یاری می طلبند و صدای شان به جایی نمی رسد) بیمناکم .
در رابطه با وجه تسمیه ی قیامت به این نام وجوهی ذکر شد ، ممکن است علّتش این باشد که فرشتگان مردم را برای حساب و مردم فرشتگان را برای استمداد صدا می زنند ، یا این که مومن هنگامی که نامه ی اعمال خود را می بیند ،از روی شوق فریاد می زند و می گوید : «هاوءُمُ اقْرَوءُا کِتابِیَهْ»(2) (ای اهل محشر!)نامه ی اعمال مرا بگیرید و بخوانید .
ص: 249
و کافر در آن هنگام که نامه ی عملش را به دستش می دهند از شدّت وحشت فریاد می زند : «یا لَیْتَنی لَمْ اُوتَ کِتابِیَهْ»(1) ای کاش هرگز نامه ی اعمالم را به من
نمی دادند .
یوم التلاق که فقط یک بار در قرآن کریم آمده و به معنای «روز تلاقی و ملاقات» است و در سوره ی مبارکه ی غافر ذکر شده :
«یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلی مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ لِیُنْذِرَ یَوْمَ التَّلاقِ»(2)
(خدای متعال) روح (مقدّس) را به فرمانش بر هر کس از بندگانش که بخواهد القا می کند تا (مردم را) از روز ملاقات (روز رستاخیز) بیم دهد .
در روز قیامت انواع تلاقی ها رخ می دهد که همه ی آن ها در مفهوم آیه جمع هستند هر چند مفسران احیانا به گوشه ای از اشاره می کنند ، مثلاً یکی ازملاقات های آن روز ، ملاقات بندگان با پروردگارشان از طریق شهود باطنی است :
«یا أَیُّهَا الاْءِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلی رَبِّکَ کَدْحا فَمُلاقیهِ»(3)
ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت می روی و او را ملاقات خواهی کرد(4)
ص: 250
و روز ملاقات انسان ها با فرشتگان همان گونه در سوره ی انبیا فرمود :
«تَتَلَقّاهُمُ الْمَلائِکَةُ هذا یَوْمُکُمُ الَّذی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(1)
فرشتگان به استقبال شان می آیند (و می گویند :) این همان روزی است که به شما وعده داده می شد .
روز ملاقات انسان با حساب اعمال و گفتارش : «إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ»(2)من یقین داشتم که (قیامتی در کار است و) به حساب اعمالم می رسم .
و روز تلاقی انسان با اعمال و گفتار و کردارش در دادگاه عدل خداوند متعال :
«یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً وَما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَیْنَها وَبَیْنَهُ أَمَدا بَعیدا»(3)
روزی که هر کس آنچه را از کار نیک انجام داده حاضر می بیند ، و آرزومی کند میان او و آنچه از اعمال بد انجام داده فاصله ی زیادی باشد .
هم چنین روز ملاقات محبّ و محبوب است ، در حدیثی آمده روزی جبرئیل امین به صورت یک عرب بیابانی در برابر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ظاهر شد ، و چندین
سوال از آن حضرت نمود ، و در ضمن آن سوالات عرض کرد : به من بگو :
قیامت چه وقت برپا می شود ؟ حضرت فرمود :
ص: 251
«مَا الْمَسْئُولُ عَنْهَا بِأَعْلَمَ مِنَ السَّائِلِ» .
کسی که از او سوال می کنی (در این مساله) آگاه تر از سوال کننده نیست .
دوباره آن مرد عرب با صدای بلند گفت : ای محمد! قیامت کی خواهد بود ؟
نبی گرامی صلی الله علیه و آله فرمود :
«وَیْحَکَ! إِنَّهَا کَائِنَةٌ ، فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا ؟» .
وای بر تو قیامت حتما می آید ، بگو : چه چیز برای آن فراهم کرده ای ؟
اعرابی عرض کرد : من نماز و روزه بسیاری فراهم نکرده ام ، ولی خدا وپیامبرش را دوست دارم .
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود :
«فَأَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ» .
پس تو با کسی خواهی بود که دوستش داری(1)
و در حدیث دیگر آمده : شخص اعرابی به محضر پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله
شرفیاب شده و عرض کرد : ای رسول خدا! قیامت کی خواهد آمد ؟ حضرت
رسول صلی الله علیه و آله فرمود : «مَا أَعْدَدْتَ لَهَا ؟ » چه چیزی برای قیامت آماده کردی ؟
اعرابی عرض کرد : من نماز و روزه زیادی انجام ندادم ، ولی خدای متعال ورسولش را دوست دارم .
حضرت فرمودند : «المَرْأُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ» هر شخصی همراه کسی است که دوستش دارد(2)
ص: 252
و هم چنین روز تلاقی و به هم پیوستن گذشتگان و آیندگان ، پیروان حق و
باطل با پیروان شان ، ظالم با مظلوم و مستضعفین با مستکبرین است .
آری ، از اهداف بلند انبیای عظام علیهم السلام و هم چنین نزول کتب آسمانی این بود
که بندگان را از آن روز تلاقی و به هم پیوستن بزرگ بترسانند ، و چه عجیب است
این نام و مفهوم وسیع و تکان دهنده ی آن !
این اسم نیز از نام هایی است که فقط یک بار در قرآن کریم در سوره ی مبارکه ی «انسان» آمده و به معنای «روز سنگین» است :
«إِنَّ هوءُلاءِ یُحِبُّونَ الْعاجِلَةَ وَیَذَرُونَ وَراءَهُمْ یَوْما ثَقیلاً»(1)
آن مردم کافر زندگی زودگذر دنیا را دوست دارند در حالی که روز سختی را پشت سر خود رها می کنند .
توصیف آن روز به ثقیل و سنگین توصیفی است با معنای وسیع ؛ زیرا چه ازنظر محاسبه ها و مجازات ها ، و چه از نظر رسوایی ها و شداید محشر و سنگینی مسئولیت ها ، و نهادن سزای گناهان بر دوش مجرمان ، بسیار سنگین و
طاقت فرسا است .
یوم عسیر که به معنای «روز پرمشقّت» است ، دو مرتبه در قرآن مجید در
ص: 253
سوره های مدّثّر و فرقان آمده است :
«فَذلِکَ یَوْمَئِذٍ یَوْمٌ عَسیرٌ * عَلَی الْکافِرینَ غَیْرُ یَسیرٍ»(1)
آن روز ، روز سختی است ، و برای کافران آسان نیست و دشوار است .
«وَکانَ یَوْما عَلَی الْکافِرینَ عَسیرا»(2)
و آن روز ، روز سختی برای کافران خواهد بود .
البته یک بار هم به عنوان «عَسِر» در سوره ی مبارکه ی قمر آمده : «یَقُولُ الْکافِرُونَ هذا یَوْمٌ عَسِرٌ»(3) کافران می گویند : امروز روز سخت و دردناکی است .
مسلّما آن روز برای کافران بسیار طاقت فرسا و مصیبت بار و دردناک است ،به طوری که نیرومند ترین آن ها را به زانو در می آورد و عاجز و بیچاره و ناتوان می سازد .
فخر رازی در تفسیر خود می گوید : سخت بودن آن روز برای کافران از این جهت است که در حساب بر آن ها سخت گرفته می شود ، نامه های اعمال شان به
دست چپ آن ها داده شده ، صورت های شان سیاه ، بدن ها کبود ، چشم های شان نابینا و اعضای بدن شان در حضور جمع به گناهان شان گواهی می دهد و موجب
رسوایی آنان می گردد(4)
این یک مرحله از سختی های روز محشر است ، مراحل بعد به هنگامی که به سوی جهنم کشیده می شوند ، سپس گرفتار انواع عذاب ها ، گرفتار آتش
ص: 254
قهر غضب الهی می گردند ، سخت تر و مصیبت بارتر است ، آن روز حتی برای مومنان روز آسانی نیست ، و جواب دادن به تمام اعمال حتی به اندازه ی سنگینی یک ذّره و گذشتن از آن گردنه های سخت ، کار بسیار دشواری است .
این نام هم که به معنای «روز دردناک» است ، دو بار در قرآن مجید درسوره های هود و زخرف آمده هر چند واژه ی «الیم» ده ها بار به عنوان توصیفی برای عذاب قیامت در سوره های مختلف قرآن به چشم می خورد .
در سوره ی مبارکه ی هود از زبان نوح پیغمبر علیه السلام نقل شده که خطاب به قوم بت پرستش می گوید :
«إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ أَلیمٍ»(1)
من بر شما از عذاب روز دردناکی می ترسم .
و در سوره ی زخرف از لسان وحی الهی آمده :
«فَاخْتَلَفَ الاْءَحْزابُ مِنْ بَیْنِهِمْ فَوَیْلٌ لِلَّذینَ ظَلَمُوا مِنْ عَذابِ یَوْمٍ أَلیمٍ»(2)
گروه هایی از میان آن ها (درباره ی مسیح) اختلاف کردند (و بعضی او راخدا پنداشتند) ، وای بر کسانی که ستم کردند از عذاب روزی دردناک .
توصیف آن روز به دردناک بودن تنها به خاطر این نیست که عذابش الیم ودردناک است ، بلکه علاوه بر این ، آن روز از جهات زیادی موجب درد و رنج
ص: 255
است ؛ از جهت رسوایی ها ، ندامت و پشیمانی های کشنده و انواع رنج های روحی و مجازات های دیگر .
مثلاً انسان می بیند دیگران به وسیله ی او اهل بهشت شدند و او خود در دوزخ و معذّب است ، دیدن چنین منظره هایی برای او بسیار دردآور است ، و راه بازگشتی وجود ندارد ، و عذاب و رنج هایش نیز جاودانی است .
این نام نیز تنها یک بار در قرآن مجید در سوره ی مبارکه ی هود آمده و به معنای «روزی که همه آن را مشاهده می کنند» است ، و این در حالی است که بعد
از اشاره به عذاب آخرت اشاره به آن روز کرده و می فرماید : «وَذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ»(1)
نه تنها خلق اولین و آخرین آن روز را مشاهده می کنند ، بلکه اعمال و حساب و دادگاه و عدل الهی و پاداش ها وکیفرهای اعمال خویش را نیز در آن روز مشاهده خواهند کرد .
به گفته ی بسیاری از مفسرین اطلاق این آیه گواه بر آن است که نه فقط انسان ها ، بلکه جن و ملائکه نیز در آن روز حاضر و ناظرند که روز اجتماع عمومی همگان است(2)
ص: 256
.
این تعبیر نیز یک بار در قرآن کریم در سوره ی مبارکه ی واقعه در برابر سوال کفّار از حیات بعد از مرگ آمده و به معنای «روزی که برای همه معلوم است»
می باشد : «قُلْ إِنَّ الاْءَوَّلِینَ وَالاْآخِرِینَ * لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ»(1) بگو : اوّلین و آخرین همگی در موعد روز معیّنی جمع می شوند .
ضمنا پیامی که این تعبیر (یوم معلوم) به انسان ها می دهد این است که دربرخورد با روز آن جدی باشند ، و خود را برای ملاقات آن روز آماده کنند ، ویقین بدانند که قیامت با تمام آثار و پیامدهایش به هر حال خواهد آمد ، و یقین و
باور به چنین روزی اثر تربیتی فوق العاده ای دارد .
این نام هم فقط یک بار در قرآن مجید در سوره ی مبارکه ی انسان از زبان ابرارو نیکان آمده و به معنای «روزی که چهره ی درهم کشیده و سخت» است :
«إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَلا شُکُورا * إِنّا نَخافُ مِنْ رَبِّنایَوْما عَبُوسا قَمْطَریرا»(2)
(ابرار و نیکان گفتند :) ما شما را به خاطر خدا اطعام می کنیم ، و هیچ
ص: 257
پاداش و سپاسی از شما نمی خواهیم ، ما از پروردگارمان خائفیم در آن روزی که عبوس و سخت است .
ناگفته پیدا است که «عبوس» از صفات انسان است ، و به کسی گفته می شود که قیافه اش را درهم کشیده و کاملاً ناخشنود است ، و توصیف آن روز به «عبوس» کنایه از وضع وحشتناک آن روز است ، یعنی آن قدر حوادث آن سخت
و ناراحت کننده است که نه تنها انسان ها در آن روز عبوس هستند ، بلکه گویی خود آن روز نیز قیافه اش را سخت درهم کشیده و ناراحت است.
به هر حال تعبیر فوق نشان می دهد که حوادث آن روز به قدری سخت وشدید و دشوار و دردناک است که آثار آن از درون جان انسان ها به قیافه ها منتقل می شود ، و وحشت و اضطراب سر تا پای همگان را فرا می گیرد ؛ چون کسی از
پایان کار خود خبردار نیست ، و همگی در انتظار حساب و در انتظار لطف خدای متعال هستند .
از جمله نام های قیامت «روز رستاخیز» است که این تعبیر دو بار در قرآن کریم آن هم در یک سوره ی مبارکه و در یک آیه آمده است :
«وَقالَ الَّذینَ اُوتُوا الْعِلْمَ وَالاْءِیمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فی کِتابِ اللّهِ إِلی یَوْمِ الْبَعْثِ فَهذا یَوْمُ الْبَعْثِ وَلکِنَّکُمْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ»(1)
ولی کسانی که علم و ایمان به آنان داده شده می گویند : شما بفرمان خدا
ص: 258
تا روز قیامت (در عالم برزخ) درنگ کردید ، و اکنون روز رستاخیز است امّا شما نمی دانستید .
البته تعبیر از زنده شدن مردگان به «بعث» و افعال مشتق از آن در آیات قرآن کریم فراوان و گسترده است که همه بیان گر این حقیقت است که آن روز ، روزحیات عمومی بعد از مرگ است .
این نام در یک آیه از قرآن مجید سوره ی مبارکه ی طارق آمده و به معنای «روزی که پرده ها کنار می روند» است : «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ»(1) در آن روز که اسرار
پنهان آشکار می شوند و پرده ها کنار می روند .
از معاذ بن جبل نقل شده گفت : از رسول خدا صلی الله علیه و آله تفسیر سرایر را در این آیه ی شریفه پرسیدم و عرض کردم : چه اسرار نهانی است که بندگان در آخرت به واسطه ی آن آزموده می شوند ؟ حضرت فرموند:
«سَرَائِرَکُمْ هِیَ أَعْمَالُکُمْ مِنْ الصَّلاةِ وَالزَّکَاةِ وَالصِّیَامِ وَالْوُضُوءِ
وَالْغُسْلِ مِنَ الْجَنَابَةِ وَکُلُّ مَفْرُوضٍ ؛ لِأَنَّ الاْءَعْمَالِ کُلَّهَا سَرَائِرُ خَفِیَّةً ،فَإِنْ شَاءَ قَالَ : صَلَّیْتَ وَلَمْ یُصَلِّ ، وَإِنْ شَاءَ قَالَ : تَوَضَّأْتُ وَلَمْ یَتَوَضَّأُ ،فَذَلِکَ قَوْلُهُ : «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ»» .
سرایر شما همان اعمال شما است مانند نماز و روزه و زکات و وضو وغسل جنابت و هر عمل واجب دیگر ؛ چون که تمام اعمال انسان در
ص: 259
حقیقت پنهان هستند ، اگر کسی بخواهد می گوید : نماز خوانده ام درحالی که نخوانده ، و وضو گرفته ام در حالی که وضو نگرفته است ، و این
است تفسیر کلام خدای متعال که فرمود : «یَوْمَ تُبْلَی السَّرائِرُ»(1)
در واقع پرده از روی حقایق اعمال برداشته می شود ، و حقیقت اعمال انسان در آن روز آشکار می گردد .
این جمله از تعبیراتی است که در واقع به مقدمات قیامت اشاره دارد ، وتعبیری فوق العاده است که در سوره ی مبارکه ی انبیا بعد از اشاره به قسمتی ازپاداش نیکوکاران و کیفرهای بدکاران آمده :
«یَوْمَ نَطْوِی السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلْکُتُبِ کَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعیدُهُ وَعْداعَلَیْنا إِنّا کُنّا فاعِلینَ»(2)
در آن روز که آسمان را چون طوماری در هم می پیچیم ، (سپس) همان گونه که آفرینش را آغاز کردیم آن را بازمی گردانیم ، این وعده ای است برما ، و قطعا آن را انجام خواهیم داد .
از ظاهر این آیه ی مبارکه چنین فهمیده می شود که در پایان جهان و درآستانه ی قیامت ، تمام آسمان ها به هم پیچیده می شوند .
در هر صورت ، جمع شدن آسمان ها به معنای نابودی مطلق آن ها و از بین
ص: 260
رفتن عالم ماده نیست ؛ چرا که قرآن با صراحت در آیات متعدّد می گوید :
انسان ها از قبرها بر می خیزند ، و استخوان های پوسیده لباس حیات می پوشند ، وخاک های حاصل از پوسیدن بدن ها ، باقی می مانند و جمع می شوند و حیات
جدیدی را آغاز می کنند .
نام دیگر قیامت «روزی که زمین شکافته می شود» است که یک مورد در قرآن کریم آمده است :
«یَوْمَ تَشَقَّقُ الاْءَرْضُ عَنْهُمْ سِراعا ذلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنا یَسِیرٌ»(1)
روزی که زمین از روی آن ها شکافته می شود و (مردگان) به سرعت (ازقبرها) خارج می گردند ، و این جمع کردن برای ما آسان است .
یادآوری : از مجموع نام ها ، توصیف ها و تعابیر مختلفی که در این جاذکر شدند ، این حقیقت به خوبی تجلّی می کند که قرآن کریم برای بیداری انسان ها و تعلیم و تربیت و سوق دادن آن ها به تکامل و تعالی ، معاد
را در چهره های مختلفش نشان داده ، و نام های گوناگونی برای آن برگزیده که هر نام به یکی از ابعاد حوادث عظیم و تکان دهنده ی آن روزِ بی ماننداشاره می کند .
هر یک از این اسامی و اوصاف برای آن روز پیامی مخصوص به خود دارد ،پیامی به همه ی نسل ها در همه ی قرون و اعصار ، پیامی که توجه به آن عامل
ص: 261
نیرومند بازدارنده ای از کژی ها و زشتی ها و گناهان و جرایم و آلودگی ها وظلم هاست .
پیامی که مطالعه ی آن ، ابعاد فصاحت و بلاغت قرآن را در زمینه های مختلف مخصوصا در مسایل تربیتی کاملاً واضح و آشکار می سازد ، و برای رهروان راه
حق و پویندگان مسیر قرب خدای متعال بهترین راهنما است .
بعد از بحث «یوم الجمع» و «یوم التغابن» و این که غرض از این آیات حسرت و تاسّف مردم نیست ، بلکه غرض تحریک و تشویق آن ها به سوی اعمال خیر وصالح می باشد تا بتوانند با یادآوری آن روز ، توشه ای برای آن روزهای سخت
مهیا کنند ، لذا در ادامه ی آیه راجع به حال مومنان در آن روز اشاره نموده وفرمود :
«وَمَنْ یُوءْمِنْ بِاللّهِ وَیَعْمَلْ صالِحا یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئاتِهِ وَیُدْخِلْهُ جَنّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَدا ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ» .
و هر کس به خدای متعال ایمان بیاورد و عمل صالح انجام دهد ، گناهان اورا می بخشد و او را در باغ هایی از بهشت که نهرها از زیر درختانش جاری است وارد می کند ، جاودانه در آن می مانند و این پیروزی بزرگ است .
واژه ی «یکفّر» یعنی می پوشاند و می بخشد ؛ زیرا اصل معنای «کفّر» که از باب تفعیل می باشد در لغت به معنای پوشاندن چیزی است که گویا
ص: 262
آن چیز وجود نداشته است(1)
همان طوری که به کشاورز کافر اطلاق شده است ؛ چون که بذر را زیر خاک می پوشاند ، لذا در سوره ی مبارکه ی هود فرمود :
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکاثُرٌ فِی الاْءَمْوَالِ وَالاْءَوْلاَدِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ»(2)
بدانید زندگی دنیا تنها بازی و سرگرمی و تجمّل پرستی و فخر فروشی درمیان شما و افزون طلبی در اموال و فرزندان است ، همانند بارانی که محصولش کشاورزان را در شگفتی فرو می برد .
و در سوره ی مبارکه ی فتح وقتی سخن از رشد و نموّ فراوان گیاه به میان می آورد ، می فرماید : «یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الْکُفَّارَ»(3) (همانند زراعتی که جوانه های خود را خارج ساخته سپس به تقویت آن پرداخته تا محکم شده و بر پای خودایستاده است) ، و به قدری نموّ و رشد کرده که زارعان را به شگفتی وا می دارد .
و این که کافر را هم کافر می گویند به خاطر این است که حق را می پوشاند وپنهان می کند .
مادّه ی «کفّر» علاوه بر آیه ی مورد بحث ، در بسیاری از آیات دیگر قرآن کریم نیز آمده که برای توضیح به چند مورد آن اشاره می شود :
1 - «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُوءْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَیُکَفِّرُ
ص: 263
عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئَاتِکُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبیرٌ»(1)
اگر انفاق ها را آشکار کنید، خوب است ، و اگر آن ها را مخفی ساخته و به نیازمندان بدهید برای شما بهتر است ، و قسمتی از گناهان شما را می پوشاند ، (و در پرتو بخشش در راه خدای متعال ، بخشوده خواهید شد) ، و خداوند به آنچه انجام می دهید آگاه است .
3 - «وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلی مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ»(2)
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر پیامبر خاتم حضرت محمد صلی الله علیه و آله نازل شده و همه حقّ است و از سوی پروردگارشان ، نیز ایمان
آوردند ، خداوند گناهان شان را می پوشاند و می بخشد و کارشان را اصلاح می کند .
4 - «لِیُدْخِلَ الْمُوءْمِنینَ وَالْمُوءْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا وَیُکَفِّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَکَانَ ذَلِکَ عِنْدَ اللَّهِ فَوْزا عَظیما»(3)
هدف (دیگر از آن فتح مبین) این بود که مردان و زنان با ایمان را در باغ هایی (ازبهشت) وارد کند که نهرها از زیر (درختانش) جاری است در حالی که جاودانه در آن
می مانند ، و گناهان شان را می بخشد و می پوشاند ، و این نزد خدای سبحان رستگاری بزرگی است .
5 - «ذَلِکَ أَمْرُ اللَّهِ أَنْزَلَهُ إِلَیْکُمْ وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یُکَفِّرْ عَنْهُ سَیِّئَاتِهِ وَیُعْظِمْ لَهُ أَجْرا»(4)
ص: 264
این فرمان خدای متعال است که بر شما نازل کرده ، و هر کس تقوای الهی پیشه کند خداوند گناهانش را می پوشاند و می بخشد ، و پاداش او را بزرگ می دارد .
خلود یعنی دور بودن چیزی از برخورد به فساد و باقی ماندن آن چیز برحالتی که قبلا بر آن حالت بوده است ، عرب چیزی را که فساد و تباهی در آن راه ندارد و به آن نمی رسد ، با واژه ی خلود توصیف می کنند .
سپس واژه ی «خلود» و مشتقات آن به طور استعاره ، در معنای همیشه باقی وپایدار و جاودانه بکار رفته است .
خدای متعال می فرماید :
«اُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»(1)
(آن ها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند) آنان اهل بهشتندو همیشه در آن خواهند ماند .
و در آیه ی مبارکه ی دیگر فرمود :
«اُولئِکَ أَصْحابُ النّارِ هُمْ فِیها خالِدُونَ»(2)
(کسانی که کافر شدند و آیات ما را دروغ پنداشتند) اهل دوزخند وهمیشه در آن خواهند بود(3)
ص: 265
«فوز» به معنای پیروزی و ظفر یافتن به خیر و نیکی با حصول تندرستی است ، خدای متعال در سوره ی مبارکه ی جاثیه فرمود : «ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْمُبینُ»(1)
و در آیه ی دیگر می فرماید : «ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیرُ»(2)
همان طوری که می دانیم ایمان به تنهایی کافی نیست ، بلکه ثمره ی شیرین ودلپذیر ایمان زمانی ظاهر می شود که همراه با عمل صالح باشد ، و هنگامی که
ایمان و عمل صالح تحقّق پیدا کنند نتیجه اش این مواهب عظیم الهی است :
بخشودگی گناهان که بیش از همه چیز فکر انسان را به خود مشغول می دارد ، وبعد از پاک شدن از گناه ورود به بهشت جاودان و نیل به فوز عظیم ، با این
حساب همه چیز بر محور ایمان و عمل صالح دور می زند ، و سرمایه های اصلی همین ها هستند ، این گروه کسانی هستند که در آن «یوم التغابن » نه تنها مغبون
نیستند بلکه به پیروزی بزرگ و فوز عظیم رسیده اند .
به عبارت دیگر : صرف ایمان بدون عمل صالح مشکلی را حل نمی کند ، از
ص: 266
منظر قرآن کریم شخص متّقی کسی است که با ایمان و عمل صالح برای خودملکه ی نفسانی فراهم می سازد تا او را از آسیب های درونی (هوای نفس) و بیرونی
(شیطان) مصون دارد ، و با ایمان و عمل صالح سند آزادی از جهنم امضا می شود .
در قرآن کریم نوعا ایمان و عمل صالح با هم ذکر شدند ، و در جایی که هریک به تنهایی آمده باشد باید آن را تقیید کرد ، البته غالبا ابتدا ایمان ذکر شده مانند
آیه ی مورد بحث ، و گاهی نیز ایمان لفظا پس از عمل صالح آمده است ، ولی تقدم یا هم زمانی آن ملحوظ است مانند :
«مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ اُنْثی وَهُوَ مُوءْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»(1)
هر کس کار شایسته ای انجام دهد ، خواه مرد باشد یا زن در حالی که مومن است ، او را به حیاتی پاک زنده می داریم ، و پاداش آن ها را به بهترین اعمالی که انجام می دادند ، خواهیم داد .
و آیه ی کریمه ی :
«مَنْ عَمِلَ صالِحا مِنْ ذَکَرٍ أَوْ اُنْثی وَهُوَ مُوءْمِنٌ فَاُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ یُرْزَقُونَ فیها بِغَیْرِ حِسابٍ»(2)
هر کس کار شایسته ای انجام دهد ، خواه مرد باشد یا زن در حالی که مومن باشد ، آن ها وارد بهشت می شوند ، و در آن روزی بی حسابی به آن ها داده
خواهد شد .
ص: 267
در این دو آیه عمل صالح در حال ایمانِ عامل ، مطرح است ، و عمل صالح درفرهنگ قرآن عملی است که مطابق یکی از موازین دین باشد .
عمل صالح یعنی عملی که صلاحیت این را داشته باشد که انسان را به خدای تبارک و تعالی نزدیک کند ، و صلاحیت مقرّبیت به ذات حضرت حق را داشته
باشد ، و عملی که عاملش را نجات دهد و به بهشت برساند .
به عبارت دیگر : عمل صالح عملی است که خالصانه و به قصد قربت انجام شود ، لذا در قرآن کریم راجع به کسانی که اخلاص ندارند و ریا و خودنمایی می کنند می فرماید :
«یَا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَالاْءَذی کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا یُوءْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الاْآْخِرِ»(1)
ای کسانی که ایمان آورده اید! بخشش های خود را با منّت و آزار باطل نسازید همانند کسی که مال خود را برای ریا و نشان دادن به مردم ، انفاق می کند و به خدای متعال و روز رستاخیز ایمان نمی آورد .
و در سوره ی دیگر شبیه همین آیه آمده :
«وَالَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلا یُوءْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلا بِالْیَوْمِ الاْآخِرِ وَمَنْ یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِینا فَسَاءَ قَرِینا»(2)
ص: 268
و آن ها کسانی هستند که اموال خود را برای نشان دادن به مردم انفاق می کنند ، و ایمان به خداوند و روز بازپسین ندارند (چرا که شیطان رفیق وهم نشین آن ها است) ، و کسی که شیطان قرین او است بد قرین وهم نشینی انتخاب کرده است .
و در جای دیگر می فرماید :
«وَلا تَکُونُوا کَالَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَرا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَیَصُدُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا یَعْمَلُونَ مُحیطٌ»(1)
و مانند کسانی نباشید که از روی هوی پرستی و غرور و خودنمایی در برابرمردم ، از سرزمین خود به (سوی میدان بدر) بیرون آمدند ، و (مردم را) ازراه خدا باز می داشتند (و سرانجام شکست خوردند) ، و خداوند به آنچه
عمل می کنند احاطه (و آگاهی) دارد .
و هم چنین در سوره ی مبارکه ی ماعون راجع به نمازگزارانی که به قصد ریا وخودنمایی نماز می خوانند می فرماید :
«فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * الَّذینَ هُمْ عَنْ صَلاَتِهِمْ ساهُونَ * الَّذینَ هُمْ یُراوءُنَ»(2)
پس وای بر نمازگزارانی که در نماز خود سهل انگاری می کنند ، همان کسانی که ریا می کنند .
از این آیات به خوبی معلوم می شود اعمالی که در آن ها قصد قربت نباشد وریا و خودنمایی باشد ، عمل صالح نیستند ، در این زمینه روایات فراوانی از
ص: 269
معصومین علیهم السلام نقل شدند که عمل صالح را با اخلاص و نیت پاک همراه دانسته اند ، و به عنوان نمونه یکی از آن ها ذکر می شود :
از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت شده فرمود :
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : سَیَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ تَخْبُثُ فِیهِ سَرَائِرُهُمْ ،وَتَحْسُنُ فِیهِ عَلانِیَتُهُمْ طَمَعاً فِی الدُّنْیَا ، لا یُرِیدُونَ بِهِ مَا عِنْدَ رَبِّهِمْ ،
یَکُونُ دِینُهُمْ رِیَاءً ، لا یُخَالِطُهُمْ خَوْفٌ یَعُمُّهُمُ اللَّهُ بِعِقَابٍ ، فَیَدْعُونَهُ دُعَاءَ الْغَرِیقِ فَلا یَسْتَجِیبُ لَهُمْ » .
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : بزودی زمانی برای مردم فرا خواهد رسید که نیت ها و باطن شان آلوده ، و به خاطر طمع در دنیا ظاهر آن ها زیبا جلوه
خواهد کرد ، و برای رضای خدای متعال کاری انجام نمی دهند ، دین آن ها از روی ریا خواهد بود ، و خوف خدای متعال در قلب شان نیست ،خداوند تبارک و تعالی مجازاتی فراگیر بر آن ها می فرستد ، و آن ها مانند
فرد غریق خدای سبحان را می خوانند و دعا می کنند ولی (خداوند) دعای آنان را اجابت نمی کند(1)
در بسیاری از آیات کریمه ی قرآن مجید به ایمان و عمل صالح اشاره شد ، دراین جا به قسمتی از آن ها اشاره می شود :
1 - «وَبَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ کُلَّمَا
ص: 270
رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقا قَالُوا هذَا الَّذی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَاُتُوا بِهِ مُتَشَابِها وَلَهُمْ فیهَا أَزْوَاجٌ
مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فیهَا خَالِدُونَ»(1)
به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، بشارت دِه که باغ هایی از
بهشت برای آن هاست که نهرها از زیر درختانش جاریست ، هر زمان که میوه ای از آن
به آنان داده شود می گویند : این همان است که قبلا به ما روزی داده شده بود ، (ولی
این ها چقدر از آن ها بهتر و عالی تر است) ، و میوه هایی که برای آن ها آورده می شود
همه (از نظر خوبی و زیبایی) یکسانند ، و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است ، و
جاودانه در آن خواهند بود .
2 - «وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ اُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیهَا خَالِدُونَ»(2) و
آن ها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، آنان اهل بهشتند ، و همیشه در
آن خواهند ماند .
3 - «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَرَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»(3)
کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند و نماز را برپا داشتند و زکات راپرداختند ، اجرشان نزد پروردگارشان است ، و نه ترسی بر آن ها است و نه غمگین می شوند .
4 - «وَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ اُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لا یُحِبُّ الظَّالِمینَ»(4)
ص: 271
امّا آن ها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند ، خدای سبحان پاداش آنان رابه طور کامل خواهد داد ، و خدای تبارک و تعالی ستمکاران را دوست نمی دارد.
5 - «وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُخَالِدینَ فیهَا أَبَدا لَهُمْ فیهَا أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَنُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلیلاً»(1)
و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، به زودی آن ها را درباغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است ، همیشه در آن
خواهند ماند ، و همسرانی پاکیزه برای آن ها خواهد بود ، و آنان را در سایه های گسترده (و فرح بخش) جای می دهیم
6 - «وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ
خَالِدینَ فیهَا أَبَداً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قیلاً»(2)
و کسانی که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند ، به زودی آن ها را درباغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است ، جاودانه در آن
خواهند ماند ، وعده ی خداوند متعال حق است ، و کیست که در گفتار و وعده هایش ازخدای متعال صادق تر باشد؟
7 - «فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ اُجُورَهُمْ وَیَزیدُهُمْ مِنْ فَضْلِهِ وَأَمَّا الَّذینَ اسْتَنْکَفُوا وَاسْتَکْبَرُوا فَیُعَذِّبُهُمْ عَذَابا أَلیما وَلا یَجِدُونَ لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَلا نَصیرا»(3)
امّا آن ها که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند ، پاداش شان را به طور کامل
ص: 172
خواهد داد ، و از فضل و بخشش خود بر آن ها خواهد افزود ، و آن ها را که ابا کردند وتکبّر ورزیدند مجازات دردناکی خواهد کرد ، و برای خود غیر از خدا ، سرپرست ویاوری نخواهند یافت .
8 - «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظیمٌ»(1)
خداوند متعال به آن ها که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند ، وعده ی آمرزش و پاداش عظیمی داده است .
9 - «لَیْسَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فیمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآمَنُوا
وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ»(2)
بر کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند ، گناهی در آنچه خورده اندنیست (و نسبت به نوشیدن شراب قبل از نزول حکم تحریم ، مجازات نمی شوند) اگر
تقوا پیشه کنند و ایمان بیاورند و اعمال صالح انجام دهند ، سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند ، سپس تقوا پیشه کنند و نیکی نمایند ، و خداوند متعال نیکوکاران را دوست
می دارد .
10 - «وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لا نُکَلِّفُ نَفْسا إِلاَّ وُسْعَهَا اُولئِکَ أَصْحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیهَا خَالِدُونَ»(3)
و کسانی که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند البته هیچ کس را جز به اندازه ی تواناییش تکلیف نمی کنیم ، آن ها اهل بهشت هستند و جاودانه در آن خواهند ماند .
ص: 273
با توجه به آیات مذکوره می توان گفت : کرامت و برتری مخصوص مسلمانی است که دارای ایمان و عمل صالح باشد نه مسلمان شناسنامه ای و اسمی ، و هرکس در عصر خود هماهنگ با حجت آن عصر ، به وحی معتقد بود و به آن عمل کرد ، جزو اولیای خدای سبحان می باشد و عملش صالح است همان طوری که در قرآن کریم آمده :
«إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَالَّذینَ هادُوا وَالنَّصاری وَالصَّابِئینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ
الاْآخِرِ وَعَمِلَ صالِحا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ»(1)
کسانی که (به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ) ایمان آورده اند ، و کسانی که به آیین یهودگرویدند و نصاری و صابئان (پیروان حضرت یحیی نبی علیه السلام ) هرگاه به
خدای متعال و روز رستاخیز ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند ،پاداش شان نزد پروردگارشان مسلّم است ، و هیچ گونه ترس و اندوهی برای آن ها نیست ، (یعنی هر کدام از پیروان ادیان الهی که در عصر و زمان خود بر طبق وظایف و فرمان دین عمل کرده اند ماجور و رستگارند) .
و در آیه ی دیگر می فرماید :
«وَالَّذینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا اُولئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ خَالِدینَ فیهَا وَبِئْسَ الْمَصیرُ»(2)
و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند ،جاودانه در آن می مانند ، و (سرانجام آن ها) سرانجام بدی است .
ص: 274
در قرآن کریم ایمان و عمل صالح ، راه نجات از جهنم و رسیدن به سعادت همیشگی معرّفی شده است ، لذا در سوره ی مبارکه ی بقره می فرماید :
«وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ اُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیهاخالِدُونَ»(1)
و آن ها که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، آنان اهل بهشتندو همیشه در آن خواهند ماند .
«الَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ طُوبی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ»(2)
آن ها که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، پاکیزه ترین (زندگی) و بهترین سرانجام نصیب آن ها است .
«الْمُلْکُ یَوْمَئِذٍ لِلّهِ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ فی جَنّاتِ النَّعیمِ»(3)
حکومت و فرمانروایی در آن روز (قیامت) مخصوص خدای متعال است ، و میان آن ها داوری می کند ، کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند ، در باغ های پرنعمت بهشت قرار دارند .
ص: 275
در این زمینه روایات متعدّدی از معصومین علیهم السلام نقل شدند ، و در این مختصربه بخشی از آن ها اشاره می شود :
1 - محمد بن مسلم گفت : از امام ششم حضرت صادق علیه السلام پرسیدم : معنای ایمان چیست ، حضرت فرمودند :
«شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ ، وَأَنَّ مُحَمَّدا رَسُولُ اللَّهِ ، وَالاْءِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِاللَّهِ ، وَمَا اسْتَقَرَّ فِی الْقُلُوبِ مِنَ التَّصْدِیقِ بِذَلِکَ » .
(ایمان یعنی) گواهی دادن بر وحدانیت خدای متعال و اقرار به آنچه از نزد خداوندسبحان آمده ، و در قلب به آن ها اعتقاد پیدا کردن است .
محمد بن مسلم گفت : به آن حضرت عرض کردم : مگر شهادت خودش عمل نیست ؟ امام صادق علیه السلام فرمود : «بَلَی » بلی چنین است .
راوی گفت : عرض کردم : پس عمل هم از ایمان است ؟
حضرت فرمودند : «نَعَمْ ، الاْءِیمَانُ لا یَکُونُ إِلاّ بِعَمَلٍ وَالْعَمَلُ مِنْهُ ، وَلا یَثْبُتُ
الاْءِیمَانُ إِلاّ بِعَمَلٍ » .
آری ؛ چون ایمان بدون عمل درست نخواهد بود ، و عمل از ایمان است ، ایمان
ثابت نمی باشد مگر به عمل(1)
2 - یکی از روات از ابو عبداللّه امام صادق علیه السلام پرسید : معنای اسلام چیست ؟
حضرت فرمودند : «دِینُ اللَّهِ اسْمُهُ الاْءِسْلامُ ، وَ هُوَ دِینُ اللَّهِ قَبْلَ أَنْ تَکُونُوا حَیْثُ
ص: 276
کُنْتُمْ ، وَبَعْدَ أَنْ تَکُونُوا ، فَمَنْ أَقَرَّ بِدِینِ اللَّهِ فَهُوَ مُسْلِمٌ ، وَمَنْ عَمِلَ بِمَا أَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ فَهُوَ مُوءْمِنٌ » .
دین خدای تبارک و تعالی نامش اسلام است ، و آن دین خدای سبحان بود قبل ازآن که شما وجود داشته باشید ، پس هر کس به دین خداوند متعال اقرار کند او مسلمان
است ، و هر کس به اوامر خداوند عزّ و جلّ عمل کند او مومن می باشد(1)
3 - جمیل بن درّاج می گوید : از امام ششم حضرت صادق علیه السلام از ایمان پرسیدم ، آن حضرت فرمود :
«شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدا صلی الله علیه و آله رَسُولُ اللَّهِ » گواهی دادن بر این که هیچ معبودی غیر از خدای متعال نیست ، و این که حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله رسول وفرستاده ی خدای سبحان است .
جمیل بن درّاج گفت : به آن حضرت عرض کردم : آیا این شهادت دادن عمل نیست ؟ حضرت فرمود : «بَلَی » چرا عمل است .
عرض کردم : پس عمل بخشی از ایمان است ، امام علیه السلام فرمودند :
«لا یَثْبُتُ لَهُ الاْءِیمَانُ إِلاَّ بِالْعَمَلِ وَالْعَمَلُ مِنْهُ» ایمان بدون عمل ثبات ندارد ، و عمل بخشی از ایمان است(2)
4 - یونس بن یعقوب از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمودند :
«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ قَالَ : الاْءِیمَانُ قَوْلٌ بِلا عَمَلٍ » ملعون است و از رحمت حق دور
ص: 277
است کسی که بگوید : ایمان فقط به زبان است و عمل در آن دخالتی ندارد(1)
5 - سلاّم جعفی گفت : از امام ششم جعفر بن محمد علیهماالسلام درباره ی ایمان سوال
کردم ؟ حضرت فرمودند : «الاْءِیمَانُ أَنْ یُطَاعَ اللَّهُ فَلا یُعْصَی» ایمان آن است که
خدای متعال مورد اطاعت قرار گیرد و نافرمانی نشود(2)
همان طوری که ایمان به خدای متعال و انجام عمل صالح موجب پوشیده شدن و مغفرت گناهان و خلود و جاودانگی اهل بهشت می گردد ، کفر و تکذیب آیات الهی نیز موجب خلود و جاودانگی کافران و تکذیب کنندگان در آتش
جهنم می شود ، لذا در آیه ی مبارکه ی بعد می فرماید :
«وَالَّذینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا اُولَئِکَ أَصْحابُ النَّارِ خَالِدینَ فیهَا وَبِئْسَ الْمَصیرُ»(3)
و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند ،جاودانه در آن می مانند ، و (سرانجام آن ها) سرانجام بدی است .
با توجه به آیات قرآن و اخبار نقل شده از سوی ائمّه ی معصومین علیهم السلام ،موضوع در آسایش بودن همیشگی بهشتیان و معذّب بودن دایمی جهنمیان
ص: 278
روشن است ؛ یعنی آن دسته از مردمی که مومن به اصول دین و باورمند به حقایق هستی هستند ، و جز اعمال صالحه از آن ها سر نمی زند ، برای همیشه در بهشت
و در آسایش و امنیّت جاودان خواهند بود ، و هم چنین انسان هایی که چشم خودرا بر روی حقایق پوشیده اند و خدای دیگری را برای پرستش برگزیده اند ، و یا باچهره ی دوگانگی و نفاق در میان مردم زندگی می کنند ، در قیامت به عذاب خارکننده ای مبتلا خواهند شد ، و برای همیشه در آن خواهند ماند .
موضوع همیشگی بودن آسایش و عذاب و عنوان «خلود» معرکه آرای اندیشمندان و صاحب نظران دینی و غیر دینی شد .
بسیاری از علما و دانشمندان اسلام اعم از شیعه و سنّی ، موضوع خلود وجاودانگی را از مسلّمات دینی دانسته و بر این موضوع اجماع و اتّفاق نظر دارندو بر این باورند که برخی از آیات قرآن کریم و سنّت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بر این موضوع ظهور داشته و بلکه بسیاری از آیات کریمه بر خلود صراحت دارند .
از جمله معاریف علمای شیعه ، محقق طوسی رحمه الله در «تجرید» فرمود : کافرهمیشه در عذاب است و در آخرت نجاتی برای او نیست(1)
علاّمه ی حلّی رحمه الله که از مفاخر شیعه است ، در «شرح تجرید » ادعای اجماع کرده و فرمودند : تمام مسلمانان اجماع و اتّفاق دارند بر این که عذاب کافر ابدی و همیشگی است که قطع نمی شود(2)
و مرحوم فیض کاشانی رحمه الله در کتاب «علم الیقین» ادّعای عدم خلاف دارد و
ص: 279
مدعی شد که در این موضوع به نظر هیچ مخالفی دست نیافته است(1)
هم چنین فاضل مقداد رحمه الله در «لوامع الهیّه» ادّعای اجماع کرده است(2) .
و از علمای اهل سنت نیز فاضل قوشچی در «شرح تجرید» ادّعای اتّفاق کرده است(3) ، و میر سیّد شریف ایجی مدّعی اجماع مسلمانان بر مساله ی خلود
شد(4) ، و تفتازانی در «شرح مقاصد» تصریح به اجماع و عدم خلاف کرده است(5)
و اگر قهر و سوگند و مشیت الهی بر این نبود که جهنم قرارگاه و اقامت گاه گروهی خاص باشد ، هرگز جهنم دار القرار و دار الخلود برای احدی نبود ،همان طوری که در دعای کمیل آمده :
«فَبِالْیَقِینِ أَقْطَعُ لَوْ لا مَا حَکَمْتَ بِهِ مِنْ تَعْذِیبِ جَاحِدِیکَ ، وَقَضَیْتَ بِهِ مِنْ إِخْلادِ مُعَانِدِیکَ ، لَجَعَلْتَ النَّارَ کُلَّهَا بَرْدا وَسَلاما ، وَمَا کَانَ لِأَحَدٍفِیهَا مَقَرّا وَلا مُقَاما ، لَکِنَّکَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاوءُکَ أَقْسَمْتَ أَنْ تَمْلَأَهَا مِنَ الْکَافِرِینَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ ، وَأَنْ تُخَلِّدَ فِیهَا الْمُعَانِدِینَ» .
(ای خدا و مولای من!) به طور قطع و یقین می دانم که اگر فرمان تو درمعذّب ساختن منکران صادر نشده بود ، حکم تو به خلود و همیشه ماندن در عذاب برای دشمنانت در کار نبود ، حتما آتش دوزخ را هر چه هم بود
ص: 280
برای همه سرد و سالم می کردی ، و هیچ کس در آن منزل و ماوی نداشت ، ولی تو ای خدایی که تمام نام هایت مقدّس است ، سوگند یادکرده ای که دوزخ را از کافران از پریان و آدمیان پر کنی ، و دشمنانت رابرای همیشه در آن جا قرار دهی(1)
مرحوم کَشّی در کتاب رجال در ترجمه ی هشام بن حَکَم مناظره ای را نقل می کند که موضوع آن درباره ی خلود در بهشت و جهنّم و بسیار شیرین و جالب است :
می گوید : علیّ بن محمّد بن قُتَیبه ی نیشابوری از ابو زکریّا یحیی بن ابی بکرروایت کرد که نَظّام به هِشام بن حَکم گفت : اهل بهشت در بهشت الی الابدنمی مانند ؛ زیرا در این صورت بقای آن ها مثل بقای خداوند متعال خواهد بود ، ومحال است کسی مانند بقای خدای تبارک و تعالی بقا داشته باشد .
هشام گفت : اهل بهشت باقی می مانند به واسطه ی علّت مُبْقیه و باقی گذارنده ی آن ها که خدای متعال است ، ولی خداوند سبحان خود بخود و بدون علّتِ مُبقیه باقی می ماند ، و البتّه این بقای خالق هستی غیر از آن بقای بهشتیان است .
نظّام گفت : محال است که الی الابد باقی بمانند .
هشام گفت : در صورت عدم بقا ، بالاخره عاقبت آن ها چه خواهد شد ؟
ص: 281
نظّام گفت : آنان را ضعف و سستی فرا می گیرد .
هشام گفت : آیا به تو این آیه ی قرآن کریم رسیده است که در بهشت آنچه نفوس به آن میل پیدا کند برای آن ها مهیّا است ؟(1)
نظّام گفت : آری .
هشام گفت : اگر بهشتی ها میل به بقا و دوام ابدی پیدا کنند و از خداوند متعال بخواهند که آن ها را تا ابد زنده بدارد ، چگونه است ؟
نظّام گفت : چنین خیالی را خداوند به فکر آنان نمی اندازد ، و چنین الهامی رابه آنان نمی کند .
هشام گفت : اگر یک مردی از اهل بهشت نظرش به میوه ی درختی افتاد ، ودستش را دراز کرد که آن میوه را بچیند ، و درخت با میوه هایش به نزد آن مرد
نزدیک و خَم شوند ، و در این حال منصرف شود و نظرش را به میوه ی دیگری انداخت که از آن بهتر بود ، و دست چپ خود را دراز کرد که آن را بچیند که ناگهان همان خُمول و ضعف و سستی او را گرفت ، در حالی که دو دستش به دودرخت معلّق بود ، و درخت ها نیز خود را بالا کشیده و به محلّ خود برگشتند ، واین مرد بهشتی به حال شخصی به دار کشیده و مصلوب بر فراز درخت باقی بماند ، آیا تو چنین شنیده ای که در بهشت شخص مصلوب و آویزان به چوبه ی
دار بوده باشد ؟
نظّام گفت : این محال است .
ص: 282
هشام گفت : آنچه تو می گویی از این امر محال تر است که جماعتی خلق شوند ، و مدّتی زندگی کنند ، و در بهشت وارد شوند ، و سپس در آن بهشت آن ها را بمیراند ! ای مرد جاهل !(1)
خلاصه ی این مناظره آن است که چون آخرت خانه ی تجرّد و محلّ فعلیّت تامّه است ، لذا خانه ی خلود و دوام است ؛ چون طبعا هر چیز ثابت و مستقرّی خالد و جاودان است ، و تغییر و تحویل با ثبوت و استقرار تنافی دارد ، و عدم خلود لازمه ی تغییر و تحویل است که آن در آخرت منافی فرض تجرّد و فعلیّت تامّه است .
دلیل دیگر این که اگر اهل جهنّم مخلّد نباشند ، یا باید قوّت و قدرت یافته و از
ص: 283
دوزخ خارج شوند ، در حالی که این خلاف تجرّد و فرض بقا در تعیّنات آثارخودشان است ، و یا باید بمیرند و فانی شوند و آن هم خلاف فرض است ؛ زیراپس از مرگ و فنای فی اللّه و جذبات قهّاریّه و کبریائیّه ی حضرت حقّ ، اینک
بازگشته و حیات و تعیّن گرفته و به آثار و صفات و اخلاق و ملکات خود به صورت های ملکوتیّه و آتشین جهنّم مبتلا گردیده اند .
آری ، طایفه ای هستند که از جهنّم خارج می شوند ، آنان گروهی هستند که کفرو شرک در اعماق قلب شان رسوخ ننموده و فقط ظاهر آن ها را آلوده ساخته است ، در این صورت پس از سوخته شدن ظاهر (چون باطن طاهر و بهشتی است) به شفاعت و غیر آن به بهشت می روند ، البتّه باید دانست آن خروج ازجهنم نیز یک نوع تجلّی ملکوتی و نوعی از اعمال و صفات و نیّات آن ها است .
علاوه بر آیه ی مورد بحث ، آیات دیگری هم در قرآن کریم راجع به این که مومنان و خوبان خلود و جاودانگی در بهشت دارند ، نازل شدند ، و در این جا به بخشی از آن ها اشاره می شود :
1 - «لِلَّذینَ اتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا»(1) برای
کسانی که پرهیزگاری پیشه کرده اند ، (و از این سرمایه ها در راه مشروع و حق و عدالت استفاده می کنند ،) در نزد پروردگارشان (در جهان دیگر) باغ هایی است که نهرها از پای درختانش می گذرد ، همیشه در آن خواهند بود .
ص: 284
2 - «اُولَئِکَ جَزَاوءُهُمْ مَغْفِرَةٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَجَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا»(1)
آن ها (توبه کنندگان) پاداش شان آمرزش پروردگار و بهشت هایی است که از زیردرختانش نهرها جاری است ، جاودانه در آن می مانند .
3 - «لَکِنِ الَّذینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا»(2) ولی
کسانی (که ایمان دارند و) از پروردگارشان می پرهیزند ، برای آن ها باغ هایی از بهشت است که از زیر درختانش نهرها جاری است ، همیشه در آن خواهند بود .
4 - «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا»(3) و
هر کس خدای متعال و پیامبرش را اطاعت کند ، (و قوانین او را محترم بشمرد ،) خداونداو را در باغ هایی از بهشت وارد می کند که همواره آب از زیر درختانش جاری است ،
جاودانه در آن می مانند .
5 - «وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُخَالِدینَ فیهَا أَبَدا»(4) و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند ، به زودی
آن ها را در باغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است ،همیشه در آن خواهند ماند .
6 - «وَالَّذینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُخَالِدینَ فیهَا أَبَدا»(5) و کسانی که ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند ، به زودی
ص: 285
آن ها را در باغ هایی از بهشت وارد می کنیم که نهرها از زیر درختانش جاری است ،جاودانه در آن خواهند ماند .
7 - «قالَ اللَّهُ هَذَا یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُخَالِدینَ فیهَا أَبَدا»(1) خداوند متعال می فرماید : امروز روزی است که راستیِ راستگویان به آن ها سود می بخشد ، برای آن ها باغ هایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان)آن می گذرد ، و تا ابد جاودانه در آن می مانند .
8 - «خَالِدینَ فیهَا أَبَدا إِنَّ»(2) (مومنان مهاجر که وارد بهشت می شوند) جاودانه وهمیشه در آن می مانند .
9 - «وَعَدَ اللَّهُ الْمُوءْمِنینَ وَالْمُوءْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا»(3)خداوند به مردان و زنان با ایمان باغ هایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است ، جاودانه در آن خواهند ماند .
10 - «أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا»(4) خداوند برای آن ها (پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند) باغ هایی از بهشت فراهم ساخته که نهرهااز زیر درختانش جاری است ، جاودانه در آن خواهند بود .
اگرچه ایمان و عمل صالح موجب پیروزی و رستگاری انسانند که آیه ی مورد
ص: 286
بحث به آن اشاره دارد ، ولی قرآن کریم بعضی از مصادیق عمل صالح را بیان می کند که موجب فوز و رستگاری و سعادت انسان می شوند ، در این جا بخشی از آن ها ذکر می شود :
1 - ایمان به خدای متعال و هجرت و جهاد با اموال و جان ها : «الَّذینَ آمَنُواوَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَاُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»(1)آن ها که ایمان آوردند و هجرت کردند ، و با اموال و جان های شان در راه خدا جهاد نمودند ، مقام شان نزد خدای متعال برتر است ، و آن ها پیروز و رستگارند .
در سوره ی مبارکه ی دیگر می فرماید : «لَکِنِ الرَّسُولُ وَالَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوابِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاُولَئِکَ لَهُمُ الْخَیْرَاتُ وَاُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْری
مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(2)
ولی پیامبر و کسانی که با او ایمان آوردند با اموال و جان های شان جهاد کردند ، وهمه ی نیکی ها برای آن ها است ، و آن ها همان رستگارانند ، خداوند برای آن ها
باغ هایی از بهشت فراهم ساخته که نهرها از زیر درختانش جاری است ، جاودانه در آن
خواهند بود ، و این است رستگاری (و پیروزی) بزرگ .
2 - ایمان و تقوی ، همان گونه که در سوره ی مبارکه ی یونس فرمود : «الَّذینَ
آمَنُوا وَکَانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرَی فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَفِی الاْآخِرَةِ لا تَبْدیلَ لِکَلِمَاتِ اللَّهِ ذَلِکَ
هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(3)
ص: 287
همان ها که ایمان آوردند و (از مخالفت فرمان خدا) پرهیز می کردند ، در زندگی دنیاو در آخرت شاد (و مسرور) هستند ، وعده های الهی تخلّف ناپذیر است ، این است آن
رستگاری بزرگ .
3 - اطاعت از خدای متعال و پیامبر عظیم الشان صلی الله علیه و آله : «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ
یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا وَذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(1)
و هر کس خدای متعال و پیامبرش را اطاعت کند (و قوانین او را محترم بشمرد)
خداوند او را در باغ هایی از بهشت وارد می کند که همواره آب از زیر درختانش جاری است ، جاودانه در آن می مانند ، و این پیروزی بزرگی است .
و در سوره ی مبارکه ی دیگر فرمود : «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ فَازَ فَوْزاعَظیما»(2) و هر کس اطاعت خدای سبحان و رسولش کند به رستگاری (و پیروزی)عظیمی دست یافته است .
و در آیه ی مبارکه ی دیگر ، اطاعت از خدا و رسول ، و ترس از ذات اقدس حق و پرهیزکاری را ذکر نموده و فرمود : «وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَخْشَ اللَّهَ وَیَتَّقْهِ
فَاُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ»(3) و هر کس خدای متعال و پیامبرش را اطاعت کند و از خدای سبحان بترسد و از مخالفت فرمانش بپرهیزد ، چنین کسانی همان پیروزمندان واقعی هستند .
4 - صدق و راستگویی ، لذا در سوره ی مبارکه ی مائده فرمود : «قالَ اللَّهُ هَذَا
ص: 288
یَوْمُ یَنْفَعُ الصَّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدینَ فیهَا أَبَدا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»(1)
خداوند می گوید : امروز روزی است که راستی راستگویان به آن ها سود می بخشد ،برای آن ها باغ هایی از بهشت است که نهرها از زیر (درختان) آن می گذرد ، و تا ابد
جاودانه در آن می مانند ، هم خدای سبحان از آن ها خشنود است ، و هم آن ها از خدای متعال خشنودند ، این رستگاری بزرگ است .
5 - صبر و پایداری ، همان طوری که در سوره ی مبارکه ی مومنون می فرماید :
«إِنِّی جَزَیْتُهُمُ الْیَوْمَ بِمَا صَبَرُوا أَنَّهُمْ هُمُ الْفَائِزُونَ»(2)ولی من امروز آن ها را بخاطر صبر و
استقامت شان پاداش دادم ، آن ها پیروز و رستگارند(3)
ائمّه ی معصومین علیهم السلام در گویش های مختلفی نمونه هایی از اعمالی را که سبب دست یافتن به مقام پیروزی و رستگاری می شوند ، اشاره فرمودند که در
این بخش برخی از آن ها را یادآور می شویم :
1 - پیروی واقعی از امیرمومنان و ائمّه ی اطهار علیهم السلام ، در حدیثی از پیامبرگرامی اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند :
«مَعَاشِرَ النَّاسِ! مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَعَلِیّا وَالاْءَئِمَّةَ الَّذِینَ ذَکَرْتُهُمْ فَقَدْ فَازَ
ص: 289
فَوْزا مُبِینا» ای گروه مردم! هر کس از خدای متعال و پیامبرش و از علی و امامانی که ازآنان یاد کردم ، اطاعت کند ، همانا به فوز و رستگاری بزرگی رسیده است(1)
2 - شهادت در راه خدای متعال ، وقتی که ابن ملجم مرادی به مولی الموحدین امیر المومنین علیه السلام ضربتی زد حضرت فرمودند : «فُزْتُ وَرَبِّ الْکَعْبَةِ»
قسم به پروردگار کعبه که پیروز و رستگار شدم(2)
در روایتی آمده که رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام به یونس بن ظبیان طریقه ی زیارت حضرت سید الشهدا ابا عبداللّه الحسین علیه السلام را آموخت ، و درضمن آن فرمود :
«ثُمَّ تَقُومُ فَتُومِی بِیَدِکَ إِلَی الشُّهَدَاءِ وَتَقُولُ : السَّلامُ عَلَیْکُمْ- ثَلاثا
فُزْتُمْ وَاللَّهِ ثَلاثا ، فَلَیْتَ أَنِّی مَعَکُمْ فَأَفُوزَ فَوْزا عَظِیما» .
سپس بایست ، آن گاه با دستت به شهدا اشاره کن و سه مرتبه بگو : سلام برشما ، و سه مرتبه (بگو :) به خدای متعال سوگند که پیروز و رستگارشدید ، ای کاش من نیز با شما می بودم ، پس به این رستگاری عظیم می رسیدم(3).
لازم به یاد آوری است که در این رابطه احادیث فراوانی نقل شدند که به همین مقدار اکتفا شده است .
ص: 290
(258) یاد آخرت
«وَالَّذینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا اُولَئِکَ أَصْحابُ النَّارِ خَالِدینَ فیهَا وَبِئْسَ الْمَصیرُ» و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند اصحاب دوزخند ،جاودانه در آن می مانند ، و (سرانجام آن ها) سرانجام بدی است .
قرآن کریم همیشه انسان را در مسیری قرار می دهد که بین خوف و رجا باشد ،نه امید محض و نه یاس و ناامیدی ، بلکه بین این دو قرار گیرد ، لذا در آیه ی مبارکه ی 9 امیدوار نمود ، ولی در آیه ی 10 انذار داده و ترسانده است .
در آیه ی قبل راجع به خلود و جاودانگی اهل بهشت اشاره شد ، ولی در این آیه ی کریمه می فرماید : کفار و تکذیب کنندگان آیات الهی ، برای همیشه در آتش جهنم خواهند ماند .
علاوه بر آیه ی مورد بحث ، آیات دیگری در قرآن کریم وجود دارند که گویای مخلّد بودن کفار و تکذیب کنندگان در جهنم است ، در این بخش به قسمتی از آن آیات اشاره می شود ص: 291
1 - «وَالَّذینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِآیَاتِنَا اُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فیهَا خَالِدُونَ»(1) و کسانی که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند و دروغ پنداشتند اهل دوزخند ، و همیشه در آن خواهند بود .
2 - «إِلاَّ طَریقَ جَهَنَّمَ خَالِدینَ فیهَا أَبَدا»(2) (کسانی که کافر شدند ، هیچ راهی برا
آنان نیست) مگر راه دوزخ که جاودانه در آن خواهند ماند .
3 - «قیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدینَ فیهَا»(3) به آنان (کفار) گفته می شود : ازدرهای جهنّم وارد شوید ، جاودانه در آن بمانید .
4 - «إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَافِرینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعیرا * خَالِدینَ فیهَا أَبَدا»(4) خداوند کافران رالعن کرده (و از رحمت خود دور داشته) و برای آنان آتش سوزاننده ای آماده نموده است، در حالی که همواره در آن تا ابد می مانند .
5 - «قیلَ ادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدینَ فیهَا»(5) (به کسانی که کافر شدند) گفته می شود : از درهای جهنّم وارد شوید ، جاودانه در آن بمانید .
و در بعضی از آیات کریمه ی قرآن مجید فقط تکذیب آیات حق تعالی موجب خلود و جاودانگی در آتش جهنم بیان شده است :
1 - «وَالَّذینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا اُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فیهَا خَالِدُونَ»(6)
ص: 292
و آن ها که آیات ما را تکذیب کنند ، و در برابر آن تکبّر ورزند ، اهل دوزخند ، جاودانه در آن خواهند ماند .
2 - «إِنَّ الَّذینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّی یَلِجَ الْجَمَلُ فی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمینَ»(1) کسانی که آیات ما را
تکذیب کردند و در برابر آن تکبّر ورزیدند ، (هرگز) درهای آسمان به روی شان گشوده نمی شود ، و (هیچ گاه) داخل بهشت نخواهند شد مگر این که شتر از سوراخ سوزن
بگذرد! این گونه گنه کاران را جزا می دهیم .
و در سوره ی مباکه ی مرسلات چندین مرتبه فرمود :
«وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُکَذِّبینَ»(2) وای در آن روز (قیامت) بر تکذیب کنندگان .
آیات دیگری در قرآن ناظر به این هستند که نه تنها کافران در جهنم مخلّدند ،بلکه گناه کاران و ستم گران نیز در جهنم جاودان خواهند بود ، به برخی از آن هااشاره می کنیم :
1 - «وَمَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ نارا خَالِدا فیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهینٌ»(3) و آن کس که نافرمانی خدای متعال و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوزنماید ، او را در آتشی وارد می کند که جاودانه در آن خواهد ماند ، و برای او مجازات خوارکننده ای است
ص: 293
.
2 - «بَلَی مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطیئَتُهُ فَاُولَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فیهَاخَالِدُونَ»(1) آری ، کسانی که مرتکب گناه شدند ، و آثار گناه سراسر وجودشان رابپوشاند ، آن ها اهل آتشند و جاودانه در آن خواهند بود .
3 - «فَأَمَّا الَّذینَ شَقُوا فَفِی النَّارِ لَهُمْ فیهَا زَفیرٌ وَشَهیقٌ * خَالِدینَ فیهَا مَا دامَتِ السَّمَاوَاتُ وَالاْءَرْضُ»(2)
امّا آن ها که بدبخت شدند ، در آتشند ، و برای آنان در آن جا زفیر و شهیق (ناله های طولانی دم و بازدم) است ، جاودانه در آن خواهند ماند تا آسمان ها و زمین برپاست.
4 - «إِنَّ الْمُجْرِمینَ فی عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ»(3) بی تردید گناهکاران در عذاب
دوزخ جاودانه می مانند .
آیات خلود ، در معنای جاودانگی صراحت دارند ، علاوه بر آیاتی که در قرآن کریم با لفظ خُلود و ابدیّت و دوام دوزخیانِ مشرک و یا کافر کذّاب و منکر جاحدو یا طاغی و متعدّی و ستمگر گردنکش را می رسانند ، آیاتی دیگر وارد است که
با الفاظ و عناوین دیگر خلود را می رساند که از باب نمونه چند مورد ذکر می شود :
1 - «وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَی الظَّالِمینَ»(4) و جایگاه آن ها آتش است ، و چه بد
جایگاهی است جایگاه ستمکاران .
ص: 294
2 - «ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ»(1) سپس جایگاه شان دوزخ و چه بد جایگاهی
است .
3 - «اُولَئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَلا یَجِدُونَ عَنْهَا مَحیصا»(2) آن ها (پیروان شیطان)جایگاه شان جهنم است ، و هیچ راه فراری ندارند .
4 - «أَ لَیْسَ فی جَهَنَّمَ مَثْویً لِلْمُتَکَبِّرینَ»(3) آیا در جهنّم جایگاهی برای متکبّران نیست؟
در این آیات و مشابه آن ها مشاهده می شود که محلّ و منزل و اقامت گاه واستراحت گاه دوزخیان و ستمگران را جهنم معیّن کرده ، و بلکه اقامت گاه همیشگی که از آن نمی توانند تجاوز و عدول نمایند ، و این عین معنای خلود
است .
5 - «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیَاتِنَا سَوْفَ نُصْلیهِمْ نَارا کُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداغَیْرَهَا لِیَذُوقُوا الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَزیزا حَکیما»(4)
کسانی که به آیات ما کافر شدند ، به زودی آن ها را در آتشی وارد می کنیم که هرگاه پوست های بدن شان (در آن) بریان گردد (و بسوزد) پوست های دیگری به جای آن
قرار می دهیم تا کیفر (الهی) را بچشند ، خداوند متعال توانا و حکیم است (و روی حساب کیفر می دهد) .
در این آیه به طور عموم می فرماید که هر چه پوست های شان در اثر شدّت
ص: 295
طغیان آتش بسوزد ، ما فورا پوست های دیگری به جای آن می آوریم ، و هیچ مقیّد به وقتی و محدود به زمانی نمی فرماید ، بلکه به طور عموم این معنا راتصریح می کند ، و این معنای خلود است .
6 - «وَالَّذینَ کَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لا یُقْضی عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا وَلا یُخَفَّفُ عَنْهُمْ مِنْ عَذَابِهَاکَذَلِکَ نَجْزی کُلَّ کَفُورٍ * وَهُمْ یَصْطَرِخُونَ فیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحا غَیْرَ الَّذی کُنَّا نَعْمَلُ
أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مَا یَتَذَکَّرُ فیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَجَاءَکُمُ النَّذیرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمینَ مِنْ نَصیرٍ»(1)
و کسانی که کافر شدند ، آتش دوزخ برای آن ها است ، هرگز فرمان مرگ شان صادرنمی شود تا بمیرند ، و نه چیزی از عذابش از آنان تخفیف داده می شود ، این گونه هر
کفران کننده ای را کیفر می دهیم ، آن ها در دوزخ فریاد می زنند : پروردگارا! ما را خارج کن تا عمل صالحی انجام دهیم غیر از آنچه انجام می دادیم ، (در پاسخ به آنان گفته
می شود :) آیا شما را به اندازه ای که هر کس اهل تذکّر است در آن متذکّر می شود عمرندادیم ، و انذارکننده ی (الهی) به سراغ شما نیامد؟! اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست .
این آیه ی شریفه می رساند کفّاری که در جهنم وارد می شوند ، هر چه ناله وفغان برآورند ، و هر چه ضَجّه و صیحه بزنند و بخواهند از آتش بیرون روند ،برای آنان راه فرار و مَخلَصی نیست ؛ چون در دنیا با آنان اتمام حجّت شده بود ،و این عین حقیقت خلود است .
ص: 296
«مَا أَصَابَ مِنْ مُصیبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ یُوءْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ» هیچ مصیبتی رخ نمی دهد مگر به اذن خدای متعال ، و هر کس به خدای سبحان ایمان آورد خداوند قلبش را هدایت می کند ، و خدای تبارک وتعالی به هر چیز دانا است .
این آیه ی مبارکه از آیاتی است که معنای آن احتیاج به توضیح و فهم آن محتاج به بصیرت بیش تری دارد .
وقتی که واژه ی «مصیبت» و «اصابه» گفته می شود ، آنچه به ذهن انسان تبادرمی کند حادثه ی ناگوار است ، مصیبت یعنی حادثه ی ناگوار ، هیچ مصیبتی وحادثه ی ناگواری به انسان برخورد نمی کند مگر با اذن خدای متعال
ولی این واژه ی «اصاب » در لغت چنین معنا و مفهومی ندارد ، مصیبت به
ص: 297
معنای حادثه ای که به انسان می رسد ، اعمّ از این که خیر باشد یا شرّ ، گوارا باشدیا تلخ ، هر حادثه ای که به انسان می رسد مفهومش مصیبت است ، پس اختصاص به حادثه ناگوار ندارد(1)
گواه این مدعا آیه ی مبارکه ی سوره ی نسا است که فرمود :
«مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ»(2)
آنچه از نیکی ها به تو اصابه می کند و می رسد از طرف خدای متعال است ، و آنچه از بدی به تو می رسد از سوی خود تو است .
پس در این آیه ی مبارکه لفظ «اصاب» را به معنای حادثه می داند ، حادثه ای که به انسان برخورد می کند و می رسد ، این حادثه ممکن است نیکو باشد ، و ممکن است حادثه ی ناگوار باشد که مصیبت است .
به عبارت دیگر : واژه ی «مصیبت» به معنای صفت و حالتی است در انسان که در اثر برخورد به هر حادثه به او دست می دهد ، ولی بیش تر اوقات در حوادث ناگوار استعمال می شود ، حوادثی همراه با ضرر باشد .
کاربرد نخست واژه ی «مصیبة» در تیراندازی و به هدف خوردن تیر بوده ،سپس به بلا و سختی و هر پیش آمد بد و امر ناگواری که بر انسان وارد می شود
اختصاص یافته است(3)
به تعبیر روشن تر : مصایب عبارتند از حوادثی که آدمی با آن مواجه بشود ، ودر آن ، آثار سوء و ناخوشایندی بجای گذارد .
ص: 298
واژه ی «مصیبة » علاوه بر آیه ی مذکور در آیات دیگر قرآن کریم هم آمد :
1 - «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاْءَمْوَالِ وَالاْءَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِالصَّابِرینَ * الَّذینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»(1)
قطعا همه ی شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها آزمایش می کنیم ، و بشارت بده به استقامت کنندگان ، آن ها که هرگاه مصیبتی به ایشان می رسد می گویند : ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می گردیم .
2 - «أَ وَ لَمَّا أَصَابَتْکُمْ مُصیبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَیْهَا قُلْتُمْ أَنَّی هَذَا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ إِنَّ
اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ»(2)
آیا هنگامی که مصیبتی (در میدان جنگ احد) به شما رسید ، در حالی که دو برابر آن را (در میدان جنگ بدر بر دشمن) وارد ساخته بودید ، گفتید : این مصیبت از کجاست؟!
بگو : از ناحیه ی خود شما است (که در میدان جنگ احد ، با دستور پیامبر مخالفت کردید) ، خداوند بر هر چیزی قادر است ، (و چنانچه روش خود را اصلاح کنید در آینده
شما را پیروز می کند) .
3 - «فَکَیْفَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ ثُمَّ جَاوءُکَ یَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّإِحْسَانا وَتَوْفیقا»(3)
ص: 299
پس چگونه وقتی به خاطر اعمال شان گرفتار مصیبتی می شوند ، سپس به سراغ تومی آیند و سوگند یاد می کنند که منظورِ (ما از بردنِ داوری نزد دیگران) جز نیکی کردن وتوافق (میان طرفین نزاع) نبوده است .
4 - «إِنْ تُصِبْکَ حَسَنَةٌ تَسُوءْهُمْ وَإِنْ تُصِبْکَ مُصیبَةٌ یَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَیَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ»(1)
هرگاه نیکی به تو رسد آن ها را ناراحت می کند ، و اگر مصیبتی به تو رسد می گویند :
ما تصمیم خود را از پیش گرفته ایم ، و باز می گردند در حالی که خوشحالند .
5 - «وَلَوْ لا أَنْ تُصیبَهُمْ مُصیبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّنَا لَوْ لا أَرْسَلْتَ إِلَیْنَا رَسُولاًفَنَتَّبِعَ آیَاتِکَ وَنَکُونَ مِنَ الْمُوءْمِنینَ»(2)
هرگاه (پیش از فرستادن پیامبری) مجازات و مصیبتی بر اثر اعمال شان به آنان می رسید می گفتند : پروردگارا! چرا رسولی برای ما نفرستادی تا از آیات تو پیروی کنیم
و از مومنان باشیم ؟
6 - «وَما أَصَابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ»(3)هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید ، و بسیاری را نیز عفو می کند .
7 - «فَأَصَابَهُمْ سَیِّئاتُ مَا کَسَبُوا وَالَّذینَ ظَلَمُوا مِنْ هَوءُلاءِ سَیُصیبُهُمْ سَیِّئَاتُ مَا کَسَبُوا وَمَا هُمْ بِمُعْجِزینَ»(4)
سپس بدی های اعمال شان به آن ها رسید ، و ظالمان این گروه نیز به زودی گرفتار
ص: 300
بدی های اعمالی که انجام داده اند خواهند شد ، و هرگز نمی توانند از چنگال عذاب الهی بگریزند .
در این آیه ی مبارکه به یک اصل کلّی در مورد مصایب و حوادث دردناک این جهان اشاره می کند ، شاید از این جهت باشد که همیشه وجود مصایب دستاویزی برای کفّار در مورد نفی عدالت در این جهان بوده است ، و یا از این
نظر که در راه تحقّق ایمان و عمل صالح همیشه مشکلاتی وجود دارد که بدون مقاومت در برابر آن ها مومن به جایی نمی رسد ، بدون شک تمام حوادث این
عالم به اذن خدای متعال است ؛ چرا که به مقتضای توحید افعالی در تمام عالم هستی چیزی بدون اراده ی حق تحقّق پیدا نمی کند .
پرسش : با بیانی که گفته شد ، معلوم می شود که قرآن در مقام بیان اصل کلی است ، حال پاسخ این پرسش چگونه خواهد بود که بسیاری از این مصایب به وسیله ی ظلم ظالمان و اراده ی جبّاران به وجود می آیند ، یا این که خود انسان براثر کوتاهی در انجام وظایف و یا ارتکاب کار خلاف شرع گرفتار آن می شود ، آیااین ها همه به اذن خدای متعال است ؟
پاسخ : می توان گفت : با توجه به آیات الهی ، مصایب بر چند قسم تقسیم می شوند :
ص: 301
1 - برخی از مصیبت ها هستند که انسان ها هیچ گونه نقشی در تحقق آن هاندارند ، و به صورت یک امر حتمی و اجتناب ناپذیر ، فرد یا جامعه را فرامی گیرند مانند : زلزله و سیل و طوفان و آفت های مختلف ، و هم چنین حوادثی
که در نفوس انسان ها واقع می شوند مانند گرفتار شدن به چنگال مرگ ، و انواع وقایع و حوادث دردناکی که دامن گیر انسان می شوند ، همه ی آن ها از قبل مقدّرشده و در لوح محفوظ ثبت است ، و اراده ی بشر کم ترین تاثیری در آن ندارد .
در واقع می توان گفت : وارد شدن این گونه مصیبت ها شکل امتحانی دارد که خداوند منان در سوره ی بقره فرمود
«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الاْءَمْوَالِ وَالاْءَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرینَ»(1)
قطعا همه ی شما را با چیزی از ترس و گرسنگی و کاهش در مال ها وجان ها و میوه ها آزمایش می کنیم ، و بشارت بده به استقامت کنندگان .
آن دسته از کسانی که با چنین حوادثی روبرو شدند ، هنگامی که صبر وبردباری پیشه کردند ، دورود و رحمت خدا شامل حال آن ها شده و از هدایت یافتگان هستند .
2 - دسته ای دیگر از مصیبت ها و گرفتاری هایی که خود انسان منشا وسرچشمه ی آن است ، در واقع مجازات و کفّاره گناهانی است که انسان مرتکب آن شده است مانند ظلم و بیدادگری ، خیانت ، و انحراف عقیدتی که هر یک به صورت مانعی در سر راه انسان قرار می گیرند .
ص: 302
در واقع یک نوع مجازات هشدار دهنده هستند که خداوند علت تحقق آن راخود انسان معرفی می کند و می فرماید :
«وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»(1)
هر مصیبتی که به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید ، وبسیاری را نیز عفو می کند .
3 - گرچه ظاهر آیه عام است و همه ی مصایب و حوادث را در بر می گیرد ،ولی مطابق معمول در عمومات استثناهایی وجود دارد ، مانند مصایب ومشکلاتی که دامن گیر انبیا و ائمّه ی معصومین علیهم السلام می شد که برای ترفیع مقام یاآزمایش آن ها بود ، و هم چنین مصایبی که گریبان غیر معصومین را می گیرد وجنبه ی آزمون دارد .
در رابطه با این قسم از مصایب ، روایات فراوانی در منابع حدیثی نقل شدند ،به عنوان نمونه چند مورد ذکر می شوند
الف ) از امام جعفر صادق علیه السلام نقل شده که آن حضرت فرمود :
«لَمَّا اُدْخِلَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسلام عَلَی یَزِیدَ لَعَنَهُ اللَّهُ نَظَرَ إِلَیْهِ ثُمَّ قَالَ لَهُ :
یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ! «وَمَا أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ» ، فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیه السلام : کَلاَّ مَا هَذِهِ فِینَا نَزَلَتْ ، وَإِنَّمَا نَزَلَتْ فِینَا «مَا أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الاْءَرْضِ وَلا فِی أَنْفُسِکُمْ- إِلاّ فِی کِتَابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی مَا فَاتَکُمْ وَلا تَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ(2)
ص: 303
هنگامی که سیّد الساجدین امام علی بن الحسین علیهماالسلام بر یزید وارد شد ، یزیدنگاهی به او نمود و عرض کرد : یا علی! «وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا
کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»(1) هر مصیبتی که به شما رسد به خاطراعمالی است که انجام داده اید ، و بسیاری را نیز عفو می کند (اشاره به این که حوادث کربلا نتیجه ی اعمال خود شما بود) .
ولی امام علی بن الحسین علیه السلام در جواب فرمود : چنین نیست ، این آیه درمورد ما نازل نشده است ، آنچه درباره ی ما نازل شده آیه ی دیگری است
که می فرماید : «مَا أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الاْءَرْضِ وَلا فِی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَهَا إِنَّ ذَلِکَ عَلَی اللَّهِ یَسِیرٌ * لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلی مَا فَاتَکُمْ وَلاتَفْرَحُوا بِمَا آتَاکُمْ» هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما
روی نمی دهد مگر این که همه ی آن ها قبل از آن که زمین را بیافرینیم درلوح محفوظ ثبت است ؛ و این امر برای خدا آسان است ، این به خاطر آن است که برای آنچه از دست داده اید تاسّف نخورید ، و به آنچه به شما داده
است دلبسته و شادمان نباشید (هدف از این مصایب عدم دلبستگی شما به مواهب زودگذر دنیا است و یک نوع تربیت و آزمون برای شما است) .
سپس امام سجاد علیه السلام ادامه داد :
«فَنَحْنُ الَّذِینَ لا نَأْسَی عَلَی مَا فَاتَنَا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا، وَلا نَفْرَحُ بِمَا اُوتِینَا».
ما کسانی هستیم که هرگز به خاطر آنچه از دست داده ایم غمگین نخواهیم شد ، و به خاطر آنچه در دست داریم خوشحال نیستیم(2)
ص: 304
ب ) علیّ بن رئاب گفت : از امام جعفر صادق علیه السلام پرسیدم : معنا و تفسیرفرموده ی خدای عزّ و جلّ چیست که فرمود :
«وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ»(1) هر مصیبتی که به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید ، و بسیاری را نیز عفو می کند .
آیا به نظر شما آن مصایبی که به حضرت علی علیه السلام و خاندانش رسید ، نتیجه ی کردارشان بوده است در حالی آنان خاندان طهارت و عصمت و همگی معصوم بودند ؟
امام صادق علیه السلام فرمود :
«إِنَّ رَسُولَ اللَّه صلی الله علیه و آله کَانَ یَتُوبُ إِلَی اللَّه ویَسْتَغْفِرُه فِی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ مِائَةَ مَرَّةٍ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ ؛ إِنَّ اللَّه یَخُصُّ أَوْلِیَاءَهُ بِالْمَصَائِبِ لِیَأْجُرَهُمْ عَلَیْهَا مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ» .
همانا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پیوسته به درگاه خداوند متعال توبه می کرد ، و بدون هیچ گناه در هر روز و شب صد بار از او طلب آمرزش می نمود ؛ البته خداوند متعال اولیا و دوستان خود را بدون آن که گناهی مرتکب شوند به
مصایب اختصاص داده و مبتلا می کند برای این که به آن ها به سبب صبر در برابر آن مصایب اجر و پاداش عطا فرماید(2)
ج ) ضریس کناسی گفت : خدمت ابی جعفر امام باقر علیه السلام بودیم گروهی ازیاران و از جمله حمران بن اعین هم حضور داشتند ، حمران به آن حضرت
ص: 305
عرض کرد : معنای آیه ی شریفه ی : «مَا أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ»چیست ؟ مگر رسول خدا و امیر المومنین و اهل بیت علیهم السلام برای ارتکاب گناه
گرفتار مصایب شدند ؟
امام باقر علیه السلام فرمودند :
«یَا حُمْرَانُ! أَصَابَهُمْ مَا أَصَابَهُمْ مِنَ الْمَصَائِبِ بِغَیْرِ ذَنْبٍ ، وَلَکِنْ یَطُولُ عَلَیْهِمْ بِالْمَصَائِبِ لِیَأْجُرَهُمْ عَلَیْهَا مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ»
ای حمران! آن مصایبی که به آن ها رسید برای گناه نبود ، بلکه آن هاگرفتار مصایب طولانی شدند تا خداوند متعال به آن ها بدون گناه اجر وپاداش دهد(1)
4 - گاهی مصایب جنبه ی دستجمعی دارد ، و محصول گناهان جمعی است همان گونه که در سوره ی مبارکه ی روم می خوانیم :
«ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ لِیُذیقَهُمْ بَعْضَ الَّذی عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ»(2)
فساد در خشکی و دریا به خاطر کارهایی که مردم انجام داده اند آشکارشده است ، خدای متعال می خواهد نتیجه ی بعضی از اعمال شان را به آنان بچشاند ، شاید (به سوی حق) بازگردند .
روشن است که این درباره ی جوامع انسانی است که به خاطر اعمال شان گرفتار نابسامانی ها می شوند .
ص: 306
و در سوره ی مبارکه ی رعد آمده است :
«إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوْءا فَلامَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَالٍ»(1)
خداوند متعال سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی دهد مگر آن که آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند .
و امثال این آیات که گواهی می دهد در میان اعمال انسان و نظام تکوینی زندگی او ارتباط و پیوند نزدیکی وجود دارد که اگر بر اصول فطرت و قوانین آفرینش گام بردارند برکات الهی شامل حال آن ها می شوند ، و هرگاه فاسد شوند
زندگی آن ها به فساد کشیده می شود .
در این رابطه روایات فراوانی نقل شدند که قسمتی از آن ها ذکر می شوند :
1 - مولی الموحدین حضرت علی علیه السلام روایت کرده و فرمود :
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله خَیْرُ آیَةٍ فِی کِتَابِ اللَّهِ هَذِهِ الآْیَةُ یَا عَلِیُّ مَا مِنْ خَدْشِ عُودٍ
وَلا نَکْبَةِ قَدَمٍ إِلاّ بِذَنْبٍ وَمَا عَفَا اللَّهُ عَنْهُ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ أَکْرَمُ مِنْ أَنْ یَعُودَ فِیهِ وَمَاعَاقَبَ عَلَیْهِ فِی الدُّنْیَا فَهُوَ أَعْدَلُ مِنْ أَنْ یُثَنِّیَ عَلَی عَبْدِهِ» .
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند : این آیه ی «وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ ...» (هر مصیبتی که به شما رسد ...) بهترین آیه در قرآن مجید است ، یا علی! هیچ خراش چوبی و هیچ لغزش و زمین خوردنی نیست مگر این که به واسطه ی گناهی است که انسان انجام
ص: 307
می دهد ، و آنچه را که خداوند در دنیا عفو می کند گرامی تر و بزرگوارتر از آن است که درقیامت هم انسان را به خاطر آن مجازات فرماید ، و آن گناهانی را که در این دنیا عقوبت
فرموده عادل تر از آن است که در آخرت بار دیگر کیفر دهد(1)
2 - محدّث بزرگوار عالم تشیع مرحوم ثقة الاسلام کلینی به سند خود از
مسمع بن عبد الملک روایت کرده که رییس مذهب جعفریه امام ششم علیه السلام فرمود :
«قَالَ أَمِیرُ الْمُوءْمِنِینَ علیه السلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «وَما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما
کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثِیرٍ» : لَیْسَ مِنِ الْتِوَاءِ عِرْقٍ وَلا نَکْبَةِ حَجَرٍ وَلا عَثْرَةِ قَدَمٍ
وَلا خَدْشِ عُودٍ إِلاّ بِذَنْبٍ ، وَلَمَا یَعْفُو اللَّهُ أَکْثَرُ ، فَمَنْ عَجَّلَ اللَّهُ عُقُوبَةَ ذَنْبِهِ فِی الدُّنْیَا
فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ أَجَلُّ وَأَکْرَمُ وَأَعْظَمُ مِنْ أَنْ یَعُودَ فِی عُقُوبَتِهِ فِی الاْآخِرَةِ » .
امیر المومنین حضرت علی علیه السلام در تفسیر گفتار خدای عزّ و جلّ که فرمود : «هر
مصیبتی که به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید ، و بسیاری را نیز عفو
می کند » ، فرمودند : هیچ پیچ خوردن رگی نیست ، و نه برخورد به سنگی و نه لغزش
قدم و زمین خوردنی و نه خراش دادن چوبی نیست مگر به خاطر گناهی است که انسان
انجام می دهد ، و هر آنچه را که خداوند متعال از آن عفو می کند بیش تر است ، پس هر
کسی را که خدای سبحان در دنیا به کیفر گناهش شتاب کرد ، آن خدای عزّ و جلّ والاتر و
کریم تر و بزرگوارتر از آنست که دوباره در آخرت او را کیفر کند و عذاب نماید(2)
3 - از ابو جعفر باقر العلوم علیه السلام نقل شده فرمودند : «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : مَایَزَالُ الْهَمُّ وَالْغَمُّ بِالْمُوءْمِنِ حَتَّی مَا یَدَعُ لَهُ ذَنْبا» .
ص: 308
رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : پیوسته غم و اندوه گریبان گیر مومن می باشند تا برای
او گناهی باقی نگذارد(1)
4 - عمرو بن جمیع گفت : از ابو عبداللّه امام جعفر صادق علیه السلام شنیدم می فرمود : «إِنَّ الْعَبْدَ الْمُوءْمِنَ لَیَهْتَمُّ فِی الدُّنْیَا حَتَّی یَخْرُجَ مِنْهَا وَلا ذَنْبَ عَلَیْهِ » همانابنده ی مومن در دنیا اندوهگین می شود تا این که از دنیا بیرون رود و هیچ گناهی برای اوباقی نمانده باشد(2)
5 - معاویة بن وهب از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود :
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله : قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ : مَا مِنْ عَبْدٍ اُرِیدُ أَنْ اُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ إِلاّابْتَلَیْتُهُ فِی جَسَدِهِ ، فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِهِ وَإِلاّ شَدَّدْتُ عَلَیْهِ عِنْدَ مَوْتِهِ حَتَّی
یَأْتِیَنِی وَلا ذَنْبَ لَهُ ثُمَّ اُدْخِلُهُ الْجَنَّةَ ، وَمَا مِنْ عَبْدٍ اُرِیدُ أَنْ اُدْخِلَهُ النَّارَ إِلاّ صَحَّحْتُ لَهُ جِسْمَهُ ، فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ تَمَاما لِطَلِبَتِهِ عِنْدِی وَإِلاّ آمَنْتُ خَوْفَهُ مِنْ سُلْطَانِهِ ، فَإِنْ کَانَ
ذَلِکَ تَمَاما لِطَلِبَتِهِ عِنْدِی وَإِلاّ وَسَّعْتُ عَلَیْهِ فِی رِزْقِهِ ، فَإِنْ کَانَ ذَلِکَ تَمَاما لِطَلِبَتِهِ عِنْدِی وَإِلاّ هَوَّنْتُ عَلَیْهِ مَوْتَهُ حَتَّی یَأْتِیَنِی وَلا حَسَنَةَ لَهُ عِنْدِی ثُمَّ اُدْخِلُهُ النَّارَ» .
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله فرمود : خدای عزّ و جلّ فرمود : هیچ بنده ای نباشد که من بخواهم او را به بهشت ببرم جز آن که او را به بلایی در بدنش گرفتار می کنم ، پس اگر آن کفّاره ی گناهانش شد (که پاک شود) و گر نه هنگام مرگش بر او سخت می گیرم تا نزدمن آید و گناهی بر او نباشد سپس او را به بهشت می برم ، و هیچ بنده ای نباشد که بخواهم
ص: 309
او را به دوزخ ببرم مگر این که بدنش را سالم کنم ، پس اگر به آن سبب آنچه از من
خواهد به پایان رسد (حسابش پاک شود) و گر نه از ترس آن که بر او تسلّط دارد آسوده خاطرش کنم .
پس اگر طلبی که نزد من دارد با آن پایان یابد (که رها شود) و گر نه روزیش را بر اوفراخ و زیاد کنم ، پس اگر طلبش از این تمام شود (که او را بس باشد) و گر نه (در آخرکار) مرگ را بر او آسان کنم تا نزد من آید و هیچ کردار نیکی نزد من نداشته باشد سپس او را وارد دوزخ کنم(1)
یاد آوری : البته نام گذاری مصیبت و تلخی صبر و سایر عناوین مطرح در این مبحث برای مبتدیان فنّ اخلاق است ، و گر نه برای سالکان واصل که هر چه دارند را امانت الهی می دانند ، زوال هیچ چیزی مصیبت مصطلح نیست تا صبری
را در پی داشته و اجری را مستلزم شود ؛ زیرا ردّ امانت و اعاده ی عاریه به مستامن و معیر وظیفه است نه مصیبت ، منشا پیدایش عنوان «مصیبت» تخیّل ملکیت مال امانی و عاریه ، و توهّم مالک بودن امین و مستعیر است ، در حقیقت تخیّل مصیبت و توهّم صبر و توقّع نابجای اجر است ، ولی خدای مهربان به همین تخیّل و توهّم و توقّع بنده ی مسکین خود بها می دهد .
در حدیث معروف عنوان بصری آمده : به رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام عرض کردم : ای ابا عبداللّه! حقیقت عبودیت و بندگی چیست ؟ امام
صادق علیه السلام جواب مفصّلی دادند و در ضمن آن فرمود :
«أَنْ لا یَرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ مِلْکاً ؛ لِأَنَّ الْعَبِیدَ لا یَکُونُ
ص: 310
لَهُمْ مِلْکٌ ، یَرَوْنَ الْمَالَ مَالَ اللَّهِ ، یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ تَعَالَی بِهِ ،وَلا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیرا . . . . فَإِذَا لَمْ یَرَ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللَّهُ تَعَالَی مِلْکا هَانَ عَلَیْهِ الاءِنْفَاقُ فِیمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَی أَنْ یُنْفِقَ فِیهِ ،وَإِذَا فَوَّضَ الْعَبْدُ تَدْبِیرَ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا » .
این که بنده در آنچه خدای متعال بر او منّت گذاشته و بخشیده است ، برای خودش مالکیّت نبیند ؛ زیرا بندگان حقیقی خدای سبحان چیزی را مالک نیستند ، و هر چه دارند را از خداوند می دانند ، و آن را در جایی که خدا
فرموده است قرار داده و مصرف می کنند .
دیگر این که عبد برای امور خود تدبیری نمی کند (چرا که تدبیر عبد به دست ربّ الارباب او است) .
تا آن جا که فرمود : هرگاه عبد در آنچه که خدای متعال به او واگذار کرده احساس مالکیتی نداشته باشد ، انفاق در آنچه که خداوند امر کرده است
برای او آسان خواهد شد ، و چون عبد تدبیر امور خود را به مدبّر خودواگذار کند ، سختی ها و مصایب دنیا بر او آسان می شود(1)
دوّمین موردی که می توان در آیه ی مورد بحث از آن گفت وگو کرد ، واژه «اذن» است ، این واژه به معنای اعلام رخصت و عدم مانع است ، و همواره ملازم با آگاهی اذن دهنده نسبت به عملی است که رخصت آن را صادر می کند ، و
ص: 311
منظور از اذن خدای سبحان که فرمود : هیچ مصیبتی نمی رسد مگر به اذن خدای متعال ، اذن تکوینی است نه اذن لفظی و اذن تشریعی .
اذن تکوینی عبارت است از بکار انداختن اسباب ، یا به عبارت دیگربرداشتن موانعی که سر راه سببی از اسباب است ؛ چون اگر آن مانع را بر ندارد
سبب نمی تواند اقتضای خود را در مسبب بکار گیرد ، مثلاً آتش اقتضای حرارت و سوزاندن را دارد ، و می تواند خیلی از چیزها را بسوزاند به شرطی که رطوبت یا مانع دیگری بین آن دو فاصله ایجاد نکند .
پس برطرف کردن رطوبت و مانع بین آن ها با علم به این که رطوبت مانع است و برطرف کردنش باعث سوختن آن چیز می شود ، اذنی است در عمل کردن آتش و به کرسی نشاندن اقتضایی که در ذات خود دارد ، یعنی سوزاندن ،
همان طوری که در سوره ی مبارکه ی انبیا می فرماید :
«قُلْنَا یَا نارُ کُونی بَرْدا وَسَلاما عَلی إِبْرَاهیمَ»(1) (پس آن قوم آتشی سخت افروختند و حضرت ابراهیم علیه السلام را در آن افکندند) ما خطاب کردیم که ای آتش ! سرد و سالم برای ابراهیم باش (آتش به خطاب خدای متعال آن حضرت را نسوزاند) .
طبق این آیه ی شریفه ، همه چیز برای سوختن حضرت ابراهیم علیه السلام آماده بود
ولی اذن تکوینی وجود نداشت یعنی مانع برطرف نبود .
ولی عالم تشریع ، عالم تدوین قانونِ خداوند تبارک و تعالی برای بندگان است ، وقتی بندگان خدای متعال در عالم تشریع مرتکب افعال و تفکرات ونیّاتی بشوند این اعمال آن ها اثراتی به همراه دارند که مانع کسب و دست یافتن
ص: 312
به اعمال معنوی می شود، مانند این که شخصی با گفتن دروغ توفیق بجا آوردن نمازصبح از او سلب می شود ، یا این که اگر کسی غیبت کند موفّق به خواندن نافله ی
شب نمی شود ، باید بر این باور بود که بدون تردید هیچ عملی بدون اثر نیست .
در عرف عام معمول بود که واژه ی «اذن» را مختص به مواردی می دانستند که ماذون له (کسی که دیگری به او اذن داده) از عقلا باشد ؛ چون عامه ی مردم عاقل
بودن طرف مقابل را در مفهوم اذن شرط می دانستند ، مثلاً می گفتند : من به فلانی اذن دادم که چنین و چنان کند ، و هرگز نمی گفتند : من به آتش اذن دادم که پنبه را
بسوزاند ؛ چون فکر می کردند آتش شعور ندارد ، و نمی شود چیزی را به آن اعلام نمود ، و هم چنین نمی گفتند : من به حیوان اجازه دادم راه برود .
ولی قرآن کریم در این موارد نیز از واژه ی «اذن» استفاده کرده ، در مورد عقلا فرموده :
«وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ»(1) هیچ رسولی را نفرستادیم مگر برای این که به اذن خدای متعال اطاعت شود .
و در مورد غیر عقلا هم فرموده :
«وَالْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»(2) سرزمین پاک گیاهش به اذن پروردگارش می روید .
و بعید نیست این تعمیم بر این اساس باشد که قرآن کریم علم و ادراک رامختص ذوی العقول نمی داند ، بلکه چنین افاده می کند که علم و ادراک در تمامی موجودات جریان دارد ، هم چنان که در آیه ی شریفه ی دیگر می فرماید :
ص: 313
«قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنْطَقَ کُلَّ شَیْءٍ»(1) گفتند : همان خدایی ما را به زبان آورد که تمامی اشیا را به زبان آورده است .
به هر حال ، بدون اذن خدای سبحان از هیچ کسی عملی سر نمی زند ، و ازهیچ موثّری اثرِ تمام و کامل بر دیگری تحمیل نمی شود ، پس هر سبب دارای مانع است که نمی گذارد در مسبّب خود اثر کند ، و فقط اذن خدای تعالی است که آن موانع را برمی دارد .
و هر سببی را فرض کنی که در سببیت تمام باشد ، یعنی هیچ مانعی جلوگیرعملش نباشد ، باز هم عمل کردنش به اذن خدای سبحان است ، و اذن خدای متعال در آن این است که هیچ مانعی بر سرِ راهش نگذاشته باشد ، پس تاثیرچنین سببی هم ملازم با اذن خدای سبحان است ، در نتیجه هیچ سببی در مسبّب خود اثر نمی کند مگر به اذن خدای متعال .
اگر تیغ عالم بجنبد ز جای نبرّد رگی گر نخواهد خدای
به عبارت دیگر : در عالم تکوین هر آنچه هست با اذن حضرت حق می باشد ،لذا سید الساجدین علی بن الحسین علیه السلام قافله سالار و پیام رسان شهدای کربلا راوقتی که نزد یزید بن معاویه بردند و در برابر او نگه داشتند ، یزید ملعون این آیه را خواند که خدای متعال فرمود : «وَما أَصَابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَیَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ»(2) هر مصیبتی به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید ، و بسیاری را نیز عفو می کند .
ص: 314
امام سجاد علیه السلام فرمودند :
«لَیْسَتْ هَذِهِ الاْآیَةُ فِینَا ؛ إِنَّ فِینَا قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : «مَا أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الاْءَرْضِ وَ لا فی أَنْفُسِکُمْ إِلاّ فی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها إِنَّ ذلِکَ عَلَی اللّهِ یَسیرٌ»(1)
این آیه درباره ی ما نیست ، همانا درباره ی ما گفتار خدای عزّ و جلّ است (که فرمود) : «هیچ مصیبتی (ناخواسته) در زمین و نه در وجود شما روی نمی دهد مگر این که همه ی آن ها قبل از آن که زمین را بیافرینیم ، در لوح محفوظ ثبت است ، و این امر برای خدا آسان است»(2)
پس بین عالم تشریع و عالم تکوین فرق است ، تکوینا خدای تبارک و تعالی اجازه داد که خنجر شمر ملعون گلوی سیّد الشهدا ابی عبداللّه الحسین علیه السلام را ببرد ،
و هیچ شکی نیست اگر می خواست می توانست مانع بشود همان طوری که مانع بریدن خنجر ابراهیم خلیل علیه السلام حنجر اسماعیل علیه السلام شد ، و هم چنین از نظرتکوینی سمّ اثر خودش را دارد ، چاقو اثر خودش را دارد ، هر کاری تکویناطبق حکمت خدای تبارک و تعالی باید همان آثاری که مترتّب بر آن است راداشته باشد .
توجه : خدای سبحان که رب العالمین است ، لازمه ی ربوبیت عامه اش این است که او به تنهایی مالک هر چیز باشد ، و مالک حقیقی دیگری غیر او نباشد ، و
نظام جاری در عالم هستی مجموعی از انحای تصرفات او در خلقش می باشد ،
ص: 315
پس هیچ متحرّکی و هیچ چیز ساکنی بدون اذن او حرکت و سکون ندارد ، و هیچ صاحب فعلی و هیچ قابل فعلی جز با سابقه ی علم و مشیت او فاعلیت و قابلیت ندارد ، و علم و مشیت او خطا نمی کند ، و قضایش ردّ نمی شود .
همان طوری در سوره ی مبارکه ی انعام می فرماید :
«وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یَعْلَمُهَا وَلا حَبَّةٍ فی ظُلُمَاتِ الاْءَرْضِ وَلا رَطْبٍ وَلا یَابِسٍ إِلاَّ فی کِتَابٍ مُبینٍ»(1)
هیچ برگی (از درختی) نمی افتد مگر این که (خدای متعال) از آن آگاه است ، و نه هیچ دانه ای در تاریکی های زمین و نه هیچ تر و خشکی وجوددارد ، جز این که در کتابی آشکار (در کتاب علم خدای سبحان) ثبت است.
ممکن است این قسمت از آیه ی مورد بحث اشاره ی اجمالی به فلسفه ی مصایب و بلاها باشد که خداوند روی علم و آگاهی بی پایانش برای تربیت
بندگان و اعلام بیدارباش و مبارزه با هرگونه غرور و غفلت گه گاه در زندگانی آن ها مصایبی ایجاد می کند تا به خواب فرو نروند و موقعیت خویش را در دنیافراموش نکنند ، و دست به طغیان و سرکشی نزنند .
گاهی اجازه را بجای اذن مورد استفاده قرار می دهند ، ولی باید دانست بین این دو کلمه تفاوتی وجود دارد .
اجازه ابراز رضایتی است که بعد از انجام عمل صورت می گیرد ، و غالبا این
ص: 316
مفهوم با اعمال فضولی همراه است ، برای مثال وقتی شخصی بدون رضایت مالک ، اموال او را می فروشد ، صاحب اموال با اعلام رضایت و اجازه دادن می تواند معامله را قبول کند، به این اعلام رضایت مالک اصلی اجازه گفته می شود ،امّا اذن عبارت است از ترخیص و رضایت مالک از ابتدا و قبل از انجام عمل .
در ادامه ی آیه ی مبارکه می فرماید : «وَمَنْ یُوءْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ» و هر کس به خدای سبحان ایمان آورد خداوند قلبش را هدایت می کند ، و خدای
تبارک و تعالی به هر چیز دانا است .
این هدایت الهی هنگامی به سراغ انسان آید که در نعمت ها شاکر باشد و درمصیبت ها صابر و در برابر قضای الهی تسلیم باشد که ثمره ی آن این است که در
برابر مصایب دنیا زانو نزند و مایوس نشود و جزع و بیتابی نکند .
به بیان دیگر می توان گفت : معنای این قسمت از آیه ی مبارکه این است که اگرانسان به یگانگی خداوند معتقد شود ، پیامد آن دست یافتن به مقامات عالیه ی
شکر و صبر و رضا و تسلیم در برابر حق است که به همراه آن نیز آرامش وسکون بسیار را برای او به ارمغان می آورد .
آری ! قلب انسان زمانی هدایت می شود که پدید آمدن هرگونه حادثه را ازسوی خدا بداند ، و بر این باور باشد که فقط دست توانای خداوند حکیم است که حوادث را به همراه حکمت و تدبیر و مصلحت اندیشی پدید می آورد ، و اسباب ظاهری هیچ گونه استقلالی از خود در پدید آوردن حوادث و وقایع ندارند .
ص: 317
این واژه در لغت به معنای ارشاد ، دلالت و رشد می باشد ، و نقیض آن ، ضلالت است ، و در اصطلاح نیز به معنای راهنمایی دیگران به طرف مطلوب هست .
به عبارت دیگر : واژه ی «هدایت» به معنای ارشاد و راهنمایی کردن است(1)
برخی از اهل لغت قید «از روی لطف و خیرخواهی» را نیز به این معنااضافه کردند(2)
بنابراین ، معنای هدایت عبارت است از : ارشاد و راهنمایی نمودنی که همراه خیرخواهی و لطف باشد .
اما آنچه که قرآن کریم از آن به عنوان هدایت قلبی یاد کرد ، معنا و مفهوم وسیعی دارد که صبر ، شکر ، رضا ، تسلیم و گفتن «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» هر کدام یکی از شاخه های آن است .
پس اعتقاد به ذات اقدس الهی ، انسان را به حقایقی راهنمایی می کند که آرامش قلب می بخشد ، به طوری که دیگر دچار اضطراب و نگرانی نمی شود ؛
چون می داند اسباب ظاهری مستقل در پدید آوردن آن حوادث نیستند ، بلکه زمام همه ی امور به دست خدای حکیم است که بدون مصلحت هیچ حادثه ی ناگواری پدید نمی آورد ، و معنای جمله ی «وَمَنْ یُوءْمِنْ بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ»
همین است .
ص: 318
ابو بصیر از رییس مذهب جعفری امام صادق علیه السلام روایت کرده که آن حضرت فرمود :
«إِنَّ الْقَلْبَ لَیَتَرَجَّجُ فِیمَا بَیْنَ الصَّدْرِ وَالْحَنْجَرَةِ حَتَّی یُعْقَدَ عَلَی الاْءِیمَانِ ،فَإِذَا عُقِدَ عَلَی الاْءِیمَانِ قَرَّ ، وَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ «وَمَنْ یُوءْمِنْ بِاللّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ» » .
قلب انسان بین سینه و گلوگاه بالا و پایین می رود و در حال اضطراب است ، تا به ایمان بسته شود ، و چون به ایمان پیوند خورد و بسته شد قرارگیرد و با ثبات می شود ، این است تفسیر کلام خدا عزّ و جلّ که فرمود : هر
کس به خدای متعال ایمان آورد خداوند قلبش را هدایت می کند(1)
آری ، هر کس خدای سبحان را باور کند دلش آرام گیرد ، همان طوری که در
سوره ی مبارکه ی رعد فرمود :
«الَّذینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَ لا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(2)
آن ها کسانی هستند که ایمان آورده اند و دل های شان به یاد خدای متعال مطمئن (و آرام) است ، آگاه باشید تنها با یاد خدا دل ها آرامش می یابد .
هدایت بر دو قسم است :
1 - ارائة الطریق یعنی نشان دادن راه با تمام نشانه های آن .
ص: 319
2 - ایصال الی المطلوب یعنی رسانیدن به مطلوب و مقصود که این نیز دوقسم است :
الف - هدایت تشریعی و تحقّق بخشیدن به برنامه های دینی ، خواه از طریق تشکیل حکومت و اجرای حدود و احکام الهی و عدالت اجتماعی باشد ، و خواه از طریق تربیت و پرورش نفوس به طور عملی .
این نوع هدایت سبب تحقّق اهداف پیامبران علیهم السلام می شود ، و برنامه ی بسیارسنگینی است ، و نیاز به ویژگی های فراوان از نظر علم ، تقوا ، شجاعت و
مدیریت دارد .
ب - هدایت تکوینی و رساندن به مقصود از طریق تاثیر و نفوذ معنوی وروحانی و تابش شعاع هدایت که یک سیر معنوی و درونی است .
با توجه به مطالب یاد شده می توان گفت : وظیفه ی پیامبران و سفیران الهی ارائة الطریق است ، و ایصال الی المطلوب مخصوص ذات اقدس حق می باشد ،
و در سوره ی مبارکه ی قصص به هدایت تکوینی و ایصال به مطلوب اشاره کرد وفرمود :
«إِنَّکَ لا تَهْدی مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدینَ»(1)
(ای پیغمبر!) تو نمی توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی ، ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند ، و او به هدایت یافتگان آگاه تر است .
ص: 320
1 - هدایت تکوینی عام و فراگیر است و همه ی آفریده ها را شامل می شود ،در حالی که هدایت تشریعی مختص موجودات با اراده ای است که در انتخاب راه مختارند .
2 - هدایت تکوینی فعل الهی و منوط به مشیّت او و تخلّف ناپذیر است ، امّادر مورد هدایت تشریعی چون اراده ی الهی بر آن قرار گرفته که موجودات مختار(یعنی انسان ها و جنیان) بتوانند آزادانه آن را بپذیرند ، قابل تخلّف و عصیان
است ، آیه ی مبارکه ی : «إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبیلَ إِمَّا شَاکِرا وَإِمَّا کَفُورا»(1)نیز بر این مطلب دلالت دارد .
3 - هدایت تکوینی از نوع ایصال الی المطلوب و به مقصد رساندن است ، یعنی موجودی که در مسیر هدایت تکوینی الهی قرار دارد به مقصدرسیدن آن حتمی است ، در صورتی که هدایت تشریعی از باب ارایه ی طریق و
راهنمایی و ارشاد است ، و وجود هدایت تشریعی مستلزم رسیدن قطعی به هدف نیست ؛ زیرا این موجود مختار است که باید با پذیرفتن آن ، خود را به
هدف برساند .
پیامبران الهی - صلوات اللّه علیهم اجمعین - مظاهر هدایت تشریعی خدای متعال هستند ، و خداوند به وسیله ی آنان راه های سعادت و خوشبختی را به بشر
ص: 321
نشان می دهند ، گر چه در مواردی پیامبران مظهر هدایت تکوینی هم هستند و دست انسان های مستعد را گرفته آنان را به مقصود می رسانند .
با توجه به آیات قرآن کریم ، چند دسته هستند که مسئولیت هدایتگری وراهنمایی و ارائه ی طریق انسان ها را به عهده دارند تا به انسان راه سعادت وخوشبختی و شقاوت و بدبختی را نشان داده و آن ها را از ضلالت و گمراهی برهانند .
خداوند متعال در قرآن کریم نخست هدایت گری را به ذات اقدس خودنسبت داده که در واقع اوست که همه را هدایت می کند ، و در این بخش به برخی
از آیات مربوطه اشاره می شود :
1 - «قُلْ إِنَّ هُدَی اللَّهِ هُوَ الْهُدَی»(1) بگو : هدایت تنها هدایت الهی است .
2 - «قُلْ لِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدی مَنْ یَشَاءُ إِلی صِرَاطٍ مُسْتَقیمٍ»(2) بگو : مشرق ومغرب از آنِ خدای متعال است، خداوند هر کس را بخواهد به راه راست هدایت می کند.
3 - «وَاللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشَاءُ إِلی صِرَاطٍ مُسْتَقیمٍ»(3) و خدای سبحان هر کس
ص: 322
را بخواهد به راه راست هدایت می کند .
4 - «وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یَشَاءُ»(1) ولی خداوند هر که را بخواهد (و شایسته بداند)هدایت می کند .
5 - «وَلَهَدَیْنَاهُمْ صِرَاطا مُسْتَقیما»(2) و آنان (انسان ها) را به راه راست هدایت می کردیم .
6 - «لَقَدْ أَنْزَلْنَا آیَاتٍ مُبَیِّنَاتٍ وَاللَّهُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِرَاطٍ مُسْتَقیمٍ»(3) ما آیات روشن گری نازل کردیم ، و خدای متعال هر که را بخواهد به صراط مستقیم هدایت می کند .
7 - «وَکَذَلِکَ أَنْزَلْنَاهُ آیَاتٍ بَیِّنَاتٍ وَأَنَّ اللَّهَ یَهْدی مَنْ یُریدُ»(4)این گونه ما آن (قرآن) را به صورت آیات روشنی نازل کردیم ، و خداوند هر کس را بخواهد هدایت می کند .
8 - «قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللَّهِ»(5)بگو : هدایت ، هدایت الهی است .
9 - «قَالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی»(6) (حضرت موسی علیه السلام ) گفت :
پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی آنچه را لازمه ی آفرینش او بوده داده ،سپس هدایت کرده است .
ص: 323
10 - «وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذینَ آمَنُوا إِلی صِرَاطٍ مُسْتَقیمٍ»(1) و خداوند کسانی را که ایمان
آوردند به سوی صراط مستقیم هدایت می کند .
یکی دیگر از هدایت گران خاتم الانبیا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله است که در مقام
تشریع ، پرچمدار هدایت و راهنمایی انسان ها به سوی سعادت ابدی است ، دراین رابطه به دو آیه اکتفا می شود :
1 - «وَإِنَّکَ لَتَهْدی إِلی صِرَاطٍ مُسْتَقیمٍ»(2) و تو مسلّما به سوی راه راست هدایت می کنی .
2 - «قُلْ أَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا عَلَیْهِ مَا حُمِّلَ وَعَلَیْکُمْ مَا حُمِّلْتُمْ
وَإِنْ تُطیعُوهُ تَهْتَدُوا»(3) بگو : خدا را اطاعت کنید و از پیامبرش فرمان برید ، و اگرسرپیچی نمایید پیامبر مسوول اعمال خویش است و شما مسوول اعمال خود ، امّا اگر ازاو اطاعت کنید هدایت خواهید شد .
یعنی هر کسی از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله به عنوان فرد کامل و اکمل و اجمل اطاعت کند به سمت سُبُل سلام و سعادت و کمال هدایت می شود .
ص: 324
یکی دیگر از هدایت گران ، کلام اللّه مجید قرآن کریم است که خود گواه خود
است ، آیات زیادی در قرآن به هدایت گری قرآن اشاره دارند
1 - «ذَلِکَ الْکِتَابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدیً لِلْمُتَّقینَ»(1)آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد ، و موجب هدایت پرهیزگاران است .
2 - «هَذَا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقینَ»(2) این آیات حجت و بیانی است برای عموم مردم ، و هدایت و اندرزی است برای پرهیزگاران .
3 - «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدیً وَرَحْمَةٌ لِلْمُوءْمِنینَ»(3) ای مردم ! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است ، و درمانی برای آنچه در سینه ها است ، (درمانی برای دل های شما) و هدایت و رحمتی است برای مومنان .
4 - «وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَیِّنَ لَهُمُ الَّذِی اخْتَلَفُوا فیهِ وَهُدیً وَرَحْمَةً لِقَوْمٍ
یُوءْمِنُونَ»(4) ما قرآن را بر تو نازل نکردیم مگر برای این که آنچه را در آن اختلاف
دارند ، برای آن ها روشن کنی ، و (این قرآن) موجب هدایت و رحمت است برای قومی که ایمان می آورند
ص: 325
.
5 - «وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدیً وَرَحْمَةً وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمینَ»(1)و مااین کتاب را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز و موجب هدایت و رحمت و بشارت
برای مسلمانان است .
6 - «وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآنا أَعْجَمِیًّا لَقَالُوا لَوْ لا فُصِّلَتْ آیَاتُهُ أَ أَعْجَمِیٌّ وَعَرَبِیٌّ قُلْ هُوَ لِلَّذینَ آمَنُوا هُدیً وَشِفَاءٌ»(2) هرگاه آن را قرآنی عجمی قرار می دادیم حتما می گفتند : چراآیاتش روشن نیست ؟ قرآن عجمی از پیغمبری عربی! بگو : این (کتاب) برای کسانی که ایمان آورده اند هدایت و درمان است .
7 - «تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکیمِ * هُدیً وَرَحْمَةً لِلْمُحْسِنینَ»(3) این آیات
کتاب حکیم است (کتابی پرمحتوا و استوار) ، موجب هدایت و رحمت برای نیکوکاران است .
8 - «هَذَا بَصَائِرُ لِلنَّاسِ وَهُدیً وَرَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ»(4) این (قرآن وشریعت آسمانی) وسایل بینایی و موجب هدایت و رحمت است برای مردمی که (به آن) یقین دارند .
ص: 326
«وَأَطیعُوا اللَّهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ فَإِنَّمَا عَلی رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبینُ» اطاعت کنید خدای متعال را و اطاعت کنید پیامبر را ، و اگر روی گردان شوید ، رسول ما جز ابلاغ آشکار وظیفه ای ندارد .
واژه ی «اطاعت» از مادّه ی «طَوْع» می باشد ، و برای موجوداتی که با اختیار واراده راهِ حقّ را اختیار می کنند ، استعمال می شود ، امّا واژه ی «کَرْه» مربوط به
موجوداتی هست که به ناچار مطیع و منقادند .
در قرآن کریم از هر دو واژه استفاده شده :
«وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ طَوْعا وَکَرْها وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ»(1)
و تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند ، از روی اختیار یا از روی اجبار ، در برابرِ (فرمان) او تسلیم هستند ، و همه به سوی او بازگردانده می شوند .
ص: 327
کلمه ی «طَاعَة» مانند «طَوْع» به معنای انقیاد و فرمانبرداری است ، ولی «طاعة»بیش تر درباره ی چیزی استفاده می شود که مخاطب نسبت به آنچه را که به او
فرمان داده شد ، با رای و اختیار ، فرمان می برد و آن دستور را اجرا می کند .
خدای متعال در صفت جبرئیل علیه السلام می فرماید : «مُطَاعٍ ثَمَّ أَمینٍ»(1) در آسمان ها مورد اطاعت (فرشتگان) و امین است .
و کلمه ی «تَطَوُّع» نیز به معنای پذیرفتن و فرمانبری و اطاعت است ، ولی درسخن معمولی به معنای انجام دادن عملی است که لازم و واجب نباشد مانندتنفّل یعنی نماز نافله بجای آوردن که انجام آن بر غیر پیغمبر خاتم صلی الله علیه و آله واجب نیست ، و در قرآن کریم آمده :
«فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْرا فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ»(2)
و کسی که کارِ خیری انجام دهد ، برای او بهتر است(3)
آیه ی مورد بحث هم در مقام بیان علّت وجوبِ اطاعتِ خدای متعال است ، وهم این که چرا اطاعت رسول از مصادیق اطاعت خدای سبحان می باشد .
توضیح این که اطاعت که عبارت است : از گردن نهادن در برابر اوامر و نواهی مولی ، یکی از شوون عبودیت و بندگی برای مولی است ؛ زیرا اگر مولی بنده ای را مالک می شود ، هیچ منظوری ندارد جز این که مالکِ اراده و عمل بنده باشد ، به طوری که آنچه را مولی اراده می کند باید بنده هم آن را اراده کند ، و هیچ عملی را
ص: 328
انجام ندهد مگر آنچه را که مولایش از او بخواهد انجام دهد ، پس اطاعت ازمولی یک نحوه از عبودیت عبد است ، هم چنان که در آیه ی مبارکه ی دیگرمی فرماید :
«أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبینٌ»(1)
آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است ؟
با این که هیچ کس شیطان را به عنوان خدایی نپرستیده است ، پس منظور ازپرستشِ شیطان همان اطاعت کردن او می باشد .
با این آیه معلوم شد که اطاعت کردن شخص مطیع از مُطاعِ خود ، یک نوع عبادت آن مُطاع است ، و چون به جز خدای عزّ و جلّ معبودی نیست ، پس هیچ طاعتی جز برای خدای متعال و یا هر کسی که خدای سبحان اطاعتش را واجب کرده باشد ، صحیح نیست .
در نتیجه معنای آیه ی مورد بحث چنین می شود : خدای سبحان را اطاعت کنید ؛ زیرا به جز معبود کسی نباید اطاعت شود ، و معبود به حق هم به جز خدای
متعال کسی نیست ، و تمام صفات جلال و جمال و کمال در او به نحو مطلق جمع هستند ، پس بر شما واجب است که او را عبادت کنید ، و با اطاعت غیرپروردگار هر کسی که باشد اعمّ از انسان یا شیطان یا هوای نفس ، آن غیر را
شریک خدای متعال نسازید .
و با این بیان روشن شد که چگونه جمله ی مورد بحث در مقام تعلیل است .
ص: 329
لازم به یادآوری است که اطاعت پیامبران و ائمّه ی اطهار علیهم السلام همه از مصادیق اطاعت پروردگار است ؛ چون این اطاعت به فرمان خدای متعال است .
با توجه با آیات یاد شده و معنا و مفهوم اطاعت ، این نکته به دست می آید که اطاعت در برابر ذات اقدس الهی به دو نوع اختیاری و اجباری تقسیم می شود ،
آن اطاعتی که انسان به آن دعوت شد ، از نوع اوّل است که باید با اختیار و آزادانه در مقابل پروردگار متعال خویش سر تعظیم فرود بیاورد و اطاعت کند .
پذیرفتن و اطاعتی موجب رشد و کمال انسان می شود که بتواند آن را آگاهانه و هوشمندانه و به دور از هرگونه وابستگی و تعلقات خود خواهانه ، از خودظهور و بروز دهد .
آنچه را که آیه ی مورد بحث بیان می کند ضمن این که همه به اطاعت خداوندمتعال مامور شدند ، به اطاعت و پیروی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز فراخوانده شده و
مخاطب دستور حق قرار گرفتند ؛ زیرا با توجه به بسیاری از آیات قرآن ،ویژگی هایی که در پیامبر وجود دارد ، خود زمینه ساز وجوب اطاعت و پیروی است ، قرآن کریم وجود مقدس رسول اللّه صلی الله علیه و آله را تزکیه کننده ی نفوس ، معلم
سرشار از خلق عظیم ، رحمة للعالمین ، بشیر و نذیر معرفی می کند ، و قلمرورسالت آن جناب را مانند کتاب آسمانی ، جهان شمول بر می شمارد .
در نتیجه اطاعت از رسول خدا صلی الله علیه و آله امری جدا از اطاعت خداوند متعال نیست ، بلکه در طول اطاعت پروردگار سبحان است ؛ زیرا هرچه می گوید وحی
ص: 330
الهی است ، و از سوی خود چیزی را بیان نمی کند .
و تکرار «اطیعوا» نیز اشاره به این نکته است که این دو - یعنی خدا و رسول -در عرض هم نیستند ، بلکه در طول همند .
به تعبیر دیگر : اطاعت از خدای سبحان امری عقلی است ؛ زیرا عقل سلیم وخالی از اوهام می گوید