نیش و نوش : نگاهی به کارکردهای زبان

مشخصات کتاب

عنوان و نام پدیدآور : نیش و نوش : نگاهی به کارکردهای زبان/شکیبا سادات جوهری

مشخصات نشر : قم: مرکز پژوهش های اسلامی صدا وسیما، 1385ش.

مشخصات ظاهری : 141ص.

فروست : مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما؛ 1056

وضعیت فهرست نویسی : در انتظار فهرستنویسی (اطلاعات ثبت)

شماره کتابشناسی ملی : 1515208

ص: 1

اشاره

ص: 2

دیباچه

زبان به این دلیل که اصلی ترین وسیله ارتباط انسان ها با یکدیگر به شمار می آید، اهمیت و ارزش بسیاری دارد. زبان به همان میزان که می تواند در خدمت کمال و سعادت انسان باشد، در صورت کنترل نشدن، دین و دنیای او را تباه می کند. یکی از جلوه های زبان، زیبا سخن گفتن است. زیبا سخن گفتن در میان همه زیبایی های جهان، جایگاهی ویژه دارد؛ زیرا هم نظم ظاهری واژه ها و ترکیب آنها می تواند زیبا باشد و هم دیگر زیبایی ها به وسیله آن بیان می شود. قرآن کریم و سخنان معصومان علیهم السلام، نمونه های والایی از سخن زیبا هستند. سخن زیبا، سخنی است که افزون بر زیبایی ظاهری، برخاسته از اندیشه و همراه با ادب اسلامی باشد.

کلام همیشه مانای امام زین العابدین علیه السلام، می تواند الگوی مناسبی برای زیباگویی باشد. ایشان حقوق زبان را چنین برمی شمارد:

فَاِکْرامُهُ عَنِ الْخَنی وَ تَعْوِیدُهُ عَلَی الْخَیْرِ وَ حَمْلُهُ عَلَی الاَْدَبِ وَإِجْمامُهُ إِلاّ لِمَوْضِعِ الْحاجَهِ وَ الْمَنْفَعَهِ لِلدِّینِ وَالدُّنْیا وإِعْفَاؤُهُ عَنِ الْفُضُولِ الشَّنْعَهِ، الْقَلِیلَهِ الْفائِدَهِ الَّتِی لایُؤمَنُ ضَرَرُها مَعَ قِلَّهِ عائِدَتِها. وَیُعَدُّ شاهِدُ الْعَقْلِ وَ الدَّلِیلُ عَلَیْه وَ تَزَیُّنُ الْعاقِلِ بِعَقْلِهِ وَ حُسْنُ سِیرَتِهِ فِی لِسانِهِ وَ لاقُوَّهَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ.(1)

اکرام کردن زبان [دور نگه داشتن آن] از سخنان ناروا و زشت؛ عادت دادن آن به

ص: 3


1- ابی محمد الحسن حرانی، تحف العقول، تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1400 ه . ق، ص 262.

خوبی ها؛ راهنمایی آن در مسیر ادب؛ بستن زبان مگر هنگام نیاز و منافع دین و دنیا؛ دور کردن و حفظ زبان از سخنان بسیار، پست و کم فایده که انسان از زیان های آن در امان نیست.

زبان، شاهد و راهنمای عقل است و زیبایی انسان عاقل، به عقل اوست. زیبایی باطن و درون انسان در زبان او قرار دارد و هیچ قدرتی جز تکیه بر خداوند برتر و بزرگ نیست.

برای ادای حقوق زبان، باید این نعمت بزرگ را در راهی که آفریدگار پسندیده است، به کار گرفت و البته پاسداشت زبان، در گرو حفظ آن از واژگان نامناسب است. ازاین رو، پیش از هر سخن، باید درباره سود و زیان آن اندیشید. سپس دریچه دهان را به سوی واژگان گشود که عزت و آبروی ظاهر و باطن آدمی در گرو آن است. کنترل زبان، قدرت و توفیق الهی می خواهد و باید از خداوند بخواهیم به ما توفیق بهره برداری پسندیده از این نعمت بزرگ را عنایت کند.

این پاسداشت و شکر نعمت، در رسانه ملی که زبان، کارکرد بیشتری در آن دارد، پررنگ تر می نماید؛ چون گفت وگوهای پخش شده از آن، می تواند سرچشمه آموزش درست یا نادرست شود. ازاین رو، برنامه ریزان و برنامه سازان باید نهایت دقت و وسواس را در آن نشان دهند تا منشأ اثر سازنده در فرهنگ اسلامی گردند.

در راستای برجسته سازی نیش و نوش های زبان، پژوهشگر ارجمند، خانم شکیبا سادات جوهری کوشیده است رهنمودهای لازم را از آیات قرآنی و آموزه های روایی جست وجو و آن را توشه راه برنامه سازان کند. با سپاس از تلاش بی شایبه ایشان، امید که به بهترین شکل ممکن از یافته های پژوهشی این کتاب استفاده شود.

انّه ولیّ التوفیق

اداره کل پژوهش

مرکز پژوهش های اسلامی صدا و سیما

ص: 4

پیش گفتار

اَلّلهُمَّ وَلِاَلْسِنَتِنا عَنِ الْخَوْضِ فِی الْباطِلِ.(1)

بار پروردگارا! زبان ما را از فرو رفتن در نادرستی بازدار.

زبان، اساسی ترین عضو وجود آدمی است. جایگاه والای زبان در عزت آفرینی و نیز در سقوط انسان ها، بر کسی پوشیده نیست. در طول تاریخ، زبان، مؤثرترین و آسان ترین ابزار برای ارتباط، ترجمه و بیان احساس های درونی، آموزش میراث فکری بشر و انتقال فرهنگ و تجربه ها از یک نسل به نسل دیگر بوده است. زبان، وسیله است و بدیهی است کاربرد هر وسیله و کارآیی آن، به نوع استفاده از آن بستگی دارد. زبان می تواند چون شمشیر برنده ای عمل کند و سر گوینده اش را بر باد دهد یا نابینایی را از افتادن در چاه رهایی بخشد. امام علی علیه السلاممی فرماید: «کَمْ مِنْ اِنسانٍ اَهْلَکَهُ لِسانٌ؛ چه بسیار انسانی که زبان، او را نابود ساخت».(2)

زبان را می توان سخن گو و نماینده دیگر اعضای بدن آدمی دانست که می تواند آسایش و راحتی آنها را فراهم کند یا دردسرساز باشد، چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید:

ما مِنْ یَوْمٍ اِلاّ وَکُلُّ عُضْوٍ مِنْ اَعْضاءِ الْجَسَدِ یُکَفِّرُ اللِّسانَ یَقُولُ: نَشَدْتُکَ اللّهَ

ص: 5


1- صحیفه سجادیه، ترجمه: داریوش شاهین، انتشارات زرین، 1356، چ 1، دعای 42، جمله 10.
2- ابن تمیم آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: محمدعلی انصاری، قم، مؤسسه صحافی خلیج، بی تا، ج 2، ص 550.

أَن نُعَذَّبَ فِیکَ.(1)

روزی نیست، مگر اینکه هر یک از اعضای بدن در برابر زبان فروتنی می کنند و می گویند تو را به خدا سوگند می دهیم که مبادا به خاطر تو ما عذاب ببینیم.

ای زبان! تو بس زیانی مر مرا

چون تویی گویا، چه گویم من تو را

ای زبان! هم آتش و هم خرمنی

چند این آتش در این خرمن زنی

در نهان، جان از تو افغان می کند

گرچه هر چه گویی اش آن می کند

ای زبان، هم گنج بی پایان تویی

ای زبان، هم رنج بی درمان تویی(2)

شایسته است این شمشیر دودم را همواره زیرنظر داشت تا از آثار زیان بار آن در امان باشیم. امیرمؤمنان علی علیه السلامسفارش می کند: «وَلْیَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسانَهُ فَإِنَّ هَذا اللِّسانَ جَموُحٌ بِصاحِبِهِ؛مرد باید از زبانش مراقبت کند؛ چون در برابر صاحبش سرکش

ص: 6


1- محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه: سید جواد مصطفوی، بی جا، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، ج 3، ص 177.
2- جلال الدین محمد بلخی، مثنوی معنوی، به اهتمام: رینولد الین نیکلسون، تهران، انتشارات مولی، 1380، ج 1، صص 98 و 104.

است».(1)

بنا بر این روایت، زبان، عضوی سرکش است که اگر صاحبش، آن را به خود واگذارد، نه تنها به دیگران زیان می رساند، بلکه خود او را نیز زخمی می کند. زبان هم گل دارد هم خار؛ هم اصلاح می کند هم خراب؛ هم راست می گوید هم دروغ. دمی خدایی است و لحظه ای دیگر شیطانی؛ البته اگر لجام آن را رها سازیم. حضرت علی علیه السلام می فرماید: «وَ اللّهِ ما اَری عَبْداً یَتَّقِی تَقْوی تَنْفَعُهُ حَتّی یَخْزُنَ لِسانَهُ؛ به خدا سوگند بنده پرهیزکاری را نمی بینم که تقوایش به او سود رساند، مگر اینکه زبانش را نگه دارد».(2)

از سوی دیگر، زبان، ترجمان قلب آدمی است و آنچه در وجود اوست، بر زبانش ظاهر می شود. به تعبیر دیگر، زبان، آیینه تمام نمای وجود آدمی است؛ اگر جز ناپاکی و ناگفتنی از زبان جاری نمی شود، نشانه سنگ دلی و کدورت قلب است. امام علی علیه السلامدر این باره می فرماید: «لایَسْتَقِیمُ إِیمانُ عَبْدٍ حَتّی یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لایَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتّی یَسْتَقِیمَ لِسانُهُ؛ ایمانِ بنده ای پایدار نمی شود، مگر اینکه قلب او استوار گردد و قلبش درست نمی گردد تا اینکه زبانش استوار و درست شود».(3)

زبان با وجود کوچکی، مسئولیت سنگینی برای انسان ایجاد می کند؛ زیرا وظیفه بزرگی به عهده آن گذاشته شده است و چه وظیفه ای بزرگ تر و سنگین تر از اینکه کفر و ایمان تنها با زبان آشکار می شود. زبان با گفتن شهادتین، بزرگ ترین جزء از اجزای ایمان را به جا می آورد و با انکار آن، آدمی را در شمار کافران جای می دهد.

امام سجاد علیه السلام می فرماید:

زبان انسان هر روز صبح بر تمام اعضا و اندام های بدن وارد می شود و از آنها احوال پرسی می کند که چگونه صبح کردید. همه پاسخ می دهند به خیر و خوبی، به شرطی که تو ما را به حال خود واگذاری. همچنین می گویند از

ص: 7


1- نهج البلاغه، ترجمه: صبحی صالح، بیروت، بی نا، 1387 ه . ق، چ 1، خطبه 176، ص 253.
2- همان.
3- همان.

خدا درباره ما بترس و او را در حالی که سرزنش می کنند، سوگند می دهند و می گویند ما به واسطه تو به ثواب و عقاب می رسیم؛ یعنی اگر تو (زبان) مرتکب گناه نشوی، ما پاداش خود را می گیریم، ولی اگر تو مرتکب گناه شوی، ما نیز به واسطه تو در عذاب خواهیم بود.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز می فرماید:

خداوند، زبان را به نوعی عذاب گرفتار می کند که هیچ یک از اعضا را آن چنان عذاب نمی کند. پس زبان می گوید: پروردگارا! تو مرا به عذابی مبتلا ساختی که هیچ چیز را به آن عذاب نکردی. در این حال به زبان گفته می شود: از تو کلمه ای خارج شد و به شرق و غرب جهان رسید و به واسطه همان یک کلمه، خون بی گناهی ریخته شد و مال محترمی از بین رفت و به حریم دیگران تجاوز شد. قسم به عزّت و جلالم که تو را به عذاب دردناک و شدیدی عذاب می کنم که تاکنون هیچ یک از اعضا و جوارح را آن گونه عذاب نکرده باشم.(2)

زبان، سرچشمه گناهان فراوانی است. این هشت پای دهشتناک، با پایی، غیبت و با پای دیگر، سخن چینی می کند. با یکی تهمت و افترا می زند و با پای دیگرش تجسس و عیب جویی می کند. با آن یکی فحش و ناسزا می دهد و با پای دیگرش نیز مشغول توهین و تحقیر و تمسخر می شود. دروغ، دغل بازی، حقه بازی و سرزنش نیز از پاهای دیگرش پدید می آید و این همه آسیب، از آتش خانمان سوز زبان برمی خیزد. هر یک از اعضای بدن، اسباب و امکاناتی می خواهند تا به انحراف و کجی کشیده شوند، ولی تنها زبان است که به راحتی و بدون مقدمات، راه گناه و خطا می پوید و مرتکب معصیت می شود؛ گناهانی که نه فقط برای افراد، بلکه برای اجتماع نیز زیان آور

ص: 8


1- اصول کافی، ج 2، ص 115.
2- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، تهران، انتشارات اسلامیه، 1373، چ 8 ، ج 18، ص 10.

است. به همین علت، اسلام با توصیه های فراوان، از پیروانش خواسته است سخن نابجا برزبان جاری نکنند و از هر کلمه و کلامی که شخصیت دیگران را می شکند، بپرهیزند که خود، نوعی ستمگری است: «اَلَّلهُمَّ اَعِنِّی عَلی صالِحِ النِّیَّهِ وَ مَرْضِیِّ الْقَوْل؛ بار خدایا! مرا به قصد و نیت شایسته و گفتار پسندیده یاری کن».(1)

شخصیت آدمی از صفاتی تشکیل می شود که خود آن صفات دیدنی نیست، ولی اثر آن را در کارهای انسان می توان دید. این صفات دو گونه اند: برخی از آنها به آفریننده جهان مربوط است که آموختنی و در اختیار انسان نیست، مانند اصل عقل؛ بخشی دیگر در اختیار انسان است که می تواند آنها را در بُعد مثبت با کوشش به دست آورد، مانند دانش (فضایل اخلاقی) و در بُعد منفی از خود دور کند، مانند: دروغ (رذایل اخلاقی). بسیاری از صفات خوب و بد، با سخن گفتن به وجود می آید و سکوت، پرده ای است که روی آنها می افتد. پس با سخن گفتن، پرده به یک سو می رود و عیب و هنر آدمی نمودار می شود.

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود: «اَلْجَمالُ فِی الِلّسانِ؛ زیبایی در زبان (انسان) است.»(2) این سخن، دربرگیرنده همه زیبایی هایی است که شخص یا شخصیت انسان را تشکیل می دهد و نباید آن را در معنایی محدود زندانی کرد. امام علی علیه السلامنیز فرمود: «تَکَلَّمُوا تُعْرَفُوا فَاِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوٌ تَحْتَ لِسانِه؛ سخن بگویید تا شناخته شوید. همانا مرد زیر زبانش پنهان است».(3)

ص: 9


1- صحیفه سجادیه، دعای 47، جمله 113.
2- محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، انتشارات اسلامیه، بی تا، ج 77، ص 141.
3- نهج البلاغه، ص 122.

همچنین ایشان در کلامی گهربار می فرماید:

قُلْتُ اَرْبَعاً اَنْزَلَ اللّهُ تَصْدِیقِی بِها فِی کِتابِهِ. اَلْمَرْءُ مَخْبُؤٌ تَحْتَ لِسانِهِ فَاِذا تَکَلَّمَ ظَهَرَ فَانَزَلَ اللّهُ تَعالی «وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی لَحْنِ الْقَوْلِ».(1) (محمد: 29)

چهار سخن گفته ام که خداوند در قرآن تصدیقم فرمود: [یکی از آنها این است که:] مرد زیر زبانش پنهان است و هنگامی که سخن بگوید، آشکار می شود. خداوند هم در قرآن فرموده است: «ایشان را در آهنگ گفتارشان می شناسی».

امیرمؤمنان علی علیه السلام در سخنانی دیگر فرمود: «اَللِّسانُ مِیزانُ إِنْسانٍ؛ زبان، ترازوی سنجش انسانیت است.»(2) و فرمود: «اَللِّسانُ تَرْجُمانُ الْجَنانِ؛ زبان ترجمان راز دل است»(3) و «اَلإِنْسانُ لُبُّهُ لِسانُهُ؛ حقیقت انسان، زبان اوست»(4) و «وَ عِبارَتُکَ تُنْبِئیُ عَنْ مَعْرِفَتِکَ؛(5) واژه هایی که می گویی، نشان دهنده کمال و معرفتت است» و «اَللِّسانُ تَرْجُمانُ الْعَقْلِ؛ زبان، مترجم اندیشه انسان است»(6) و «فَضْلُ الْرَّجُلِ یُعْرَفُ مِنْ قَوْلِهِ؛ کمال و رتبه مرد، از گفتارش

ص: 10


1- بحارالانوار، ج 71، ص 283.
2- غررالحکم و دررالکلم، ص 46.
3- همان، ص 13.
4- تحف العقول، ص 242.
5- غررالحکم، ص 158.
6- همان، ص 21.

شناخته می شود»(1) و «اَللِّسانُ مِعْیارٌ اَطاشَهُ الْجَهْلُ وَ اَرْجَحَهُ الْعَقْلُ؛ زبان، معیار (نمودار هویت انسانی) است که نادانی اش، او را سبک و خِردش، او را سنگین می کند».(2)

امام صادق علیه السلام فرموده است:

اَلْکَلامُ اِظْهارُ ما فِی قَلْبِ الْمَرْءِ مِنَ الصَّفا وَ الْکَدِرِ وَالْعِلْمِ وَالْجَهْلِ قالَ اَمیرُالْمُؤْمِنِینَ علیه السلام اَلْمَرءُ مَخْبُؤٌ تَحْتَ لِسانِهِ فَزِنْ کَلامَکَ وَ اَعْرِضْهُ عَلَی الْعَقْلِ وَ الْمَعْرِفَهِ فَاِنْ کانَ لِلّهِ وَ فِی اللّهِ فَتَکلَّمْ بِهِ وَ اِنْ کانَ غَیْرَ ذلِکَ فَالسُّکُوتُ خَیْرٌ مِنْهُ.(3)

سخن، آشکارکننده چیزی است که بر قلب می گذرد؛ از صفا و تیرگی و دانش و نادانی. امیرمؤمنان [علی] علیه السلام فرمود: مرد زیر زبانش پنهان است. پس سخنت را وزن کن و آن را به خرد و معرفت عرضه دار. اگر سخنت برای خدا و در راه خداست، بگو و اگر جز این باشد، خاموشی از سخن گفتن بهتر است.

از روایات به دست می آید که زبان، پلی است که از یک سو به باطن انسان و از سوی دیگر به ظاهر او بستگی دارد. اسرار درون انسان، از آن سوی پل به وسیله زبان به این سو منتقل می شود. پس زبان، آشکارکننده صفات درونی انسان و ترازوی بسیار دقیقی است که نشان دهنده سبک یا سنگین وزنی آدمی است. مثلاً کسی از راه عادی نمی داند شخصی که در کنارش نشسته، داناست یا نادان. همین که سخن گوید، از گفتارش شناخته می شود.

ص: 11


1- همان، ص 516.
2- بحارالانوار، ج 78، ص 45.
3- همان، ج 71، ص 285.

بنابراین، راست گو از صفای دل و مردی خود خبر می دهد و دروغ گو، پستی و تیرگی دل خویش را آشکار می سازد. نیز تهمت زن، از نامردی و سخن چین، از فرومایگی و خواری خود خبر می دهد. پس از روشن شدنِ این وضعیت، دروغ گو، سخن چین و غیبت کننده هر چه داد و فریاد کنند که من غیر از باطنم هستم، داد و فریادشان به گوش اهل دانش نمی رسد و آنها با زبان قال یا حال می گویند قَسَمَت را باور کنیم یا دُم خروس را. با این بیان، معلوم شد که زبان و شخصیت، رابطه ای مستقیم با هم دارند و بی شخصیتی یا باشخصیتی آدمی، زیر زبانش پنهان است.

ص: 12

ص: 13

فصل اول: زیبایی های زبان

نشانه الهی و حق گویی زبان

تفاوت زبان و لهجه ها از نشانه های الهی است:

وَ مِنْ آیاتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوانِکُمْ إِنَّ فی ذلِکَ لآیاتٍ لِلْعالِمینَ. (روم: 22)

از نشانه های الهی، آفرینش آسمان ها و زمین و اختلاف زبان ها و رنگ های شماست. به درستی که در آن، نشانه هایی برای دانشمندان است.

چه قدر زیباست که آدمی، زبان فصیحی برای حق گویی داشته باشد و راه سعادت را به دیگران بنماید، چنان که در قرآن کریم می خوانیم:

فَإِنَّما یَسَّرْناهُ بِلِسانِکَ لِتُبَشِّرَ بِهِ الْمُتَّقینَ وَ تُنْذِرَ بِهِ قَوْمًا لُدًّا.

به درستی که ما آن (قرآن) را به زبان تو آسان کردیم تا با آن، پرهیزکاران را نوید و مردم ستیزه جو را بیم دهی. (مریم: 97)

چگونگی بهره مندی از این وسیله عزت آفرین یا ذلت بخش، به اختیار و اراده آدمی ترسیم می شود و زبان، در روز قیامت بر رفتارهای ناپسند و گناه آلود انسان شهادت می دهد: «یَوْمَ تَشْهَدُ عَلَیْهِمْ اَلْسِنَتُهُمْ وَ اَیْدِیهِمْ وَ اَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَعْمَلُونَ؛ روزی که زبان ها و دست ها و پاها به آنچه عمل کرده اند، شهادت می دهند.» (نور: 24) بزرگان و اولیای الهی نیز برای بهره گیری بهینه از زبان، از خداوند یاری می طلبیدند. برای نمونه، حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: «وَ اجْعَلْ لی لِسانَ صِدْقٍ فِی اْلآخِرینَ؛ خدایا! برای من زبان راست گویی در میان دیگران قرار ده». (شعراء: 84)

ص: 14

زیباگویی

زیبایی در همه ابعاد خود از دیدگاه اسلام مطلوب است. خداوند نیز به این صفت توصیف شده است که «اَللّهُمَّ إِنّی أَسْئَلُکَ مِنْ جَمالِکَ بِاَجْمَلِهِ وَکُلُّ جَمالِکَ جَمِیلٌ؛ خدایا! از زیباترین زیبایی هایت مسئلت دارم و همه زیبایی های تو زیباست.»(1) جهان هستی هم که جلوه ای از صفات الهی است، جمیل قلمداد شده است.(2) زیبایی های جهان آفرینش، مانند آسمان و ستارگانش، ترکیب چهره انسان، زیبایی جانداران و منظره های طبیعی و نیز زیبایی هایی که محصول فکر و ذوق بشری است، همگی ستایش شده و جملگی به خواست الهی مستند است.

در میان همه این زیبایی ها، سخن زیبا جایگاه ویژه ای دارد. شاید یک علتش این باشد که هم خود می تواند به دلیل ویژگی های لفظی و ادبی و ترکیب واژگان مناسب آنها در جمله، زیبا باشد و هم دیگر زیبایی های جهان با سخن بیان می شود. پس سخنی که می خواهد بیانگر زیبایی ها باشد، اگر خودش نیز زیبا ادا شود، اهمیت و ارزش بیشتری می یابد. خداوند در قرآن کریم برای سخن زیبا و نیکو، ارزش فراوانی قائل شده و با بیانی سرشار از عطوفت و صمیمیت، از بندگان خود خواسته است سخنشان را به برترین صورت به زبان آورند: «قُلْ لِعِبادِی یَقُولُوا الَّتِی هِیَ أَحْسَنُ؛ به بندگانم بگو برترین سخن را بگویند.» (اسراء: 53)؛ یعنی سخن پسندیده ای که موجب خشنودی شنونده شود، همان گونه که آدمی دوست دارد دیگران با او سخن بگویند.

بدیهی است قرآن کریم در این جهت، گوی سبقت را از همگان ربوده و دانشمندان سخن شناسی را در شرق و غرب جهان، به شگفتی واداشته است. از

ص: 15


1- مفاتیح الجنان، دعای سحر.
2- نک: صافات: 6؛ نحل: 6؛ حج: 5.

گذشته های دور، نمونه هایی از سخن زیبا و شیوا در میان بشر وجود داشته و با گذشت زمان، بر کمّ و کیف آنها افزوده شده است، ولی هیچ یک را یارای عرض اندام در برابر قرآن نیست. پس از قرآن، سخنان پیشوایان معصوم علیهم السلام نیز ویژگی های بالا را در افقی محدودتر داراست؛ یعنی هم خود آن بزرگواران به گونه ای زیبا سخن گفته و هم دیگران را به زیباگویی فراخوانده اند. نهج البلاغه نمونه روشنی از سخن زیباست. امام علی علیه السلامکه در عالی ترین مرتبه سخنوری قرار دارد، توانایی خود را در قالب عبارتی کوتاه و تشبیهی جالب چنین بیان کرده است:

وَ اِنّا لَأُمَراءُ الْکَلامِ وَ فِینا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ وَ عَلَیْنا تَهَدَّلَتْ غُصُوُنُهُ.(1)

ما (اهل بیت رسول خدا صلی الله علیه و آله)، فرمانروایان سخن هستیم. درخت سخن در وجود ما ریشه دوانیده و شاخ و برگش بر ما آویخته است.

سلیمان بن مهران می گوید: روزی امام صادق علیه السلام به شماری از پیروان خود فرمود:

مَعاشِرَ الشِّیعَهِ، کُونُوا لَنا زَیْناً وَ لاتَکُونُوا عَلَیْنا شَیْناً، قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً وَاحْفَظُوا أَلْسِنَتَکُمْ عَنِ الْفُضُولِ وَ قَبیحِ الْقَوْلِ.(2)

ای گروه شیعه! زینت ما باشید و مایه ننگ ما نباشید. با مردم، نیکو سخن بگویید. زبان هایتان را نگه دارید و آن را از پرگویی و سخن زشت بازدارید.

سخن زیبا، آثار و برکات فراوانی دارد. کسی که زبان خود را به زیباگویی عادت دهد، از این برکات بهره مند می شود. امام زین العابدین علیه السلام به پنج نمونه از آثار آن اشاره کرده است:

اَلْقَوْلُ الْحَسَنُ یُثْرِی الْمالَ وَ یُنْمیِ الرِّزْقَ وَ یُنْسِی فِی الْاَجَلِ ویُحَبِّبُ اِلَی الاَْهْلِ وَ یُدْخِلُ

ص: 16


1- نهج البلاغه، خطبه 224.
2- بحارالانوار، ج 71، ص 310.

الْجَنَّهَ.(1)

سخن زیبا، مال و ثروت را زیاد می کند؛ روزی را افزایش می دهد؛ مرگ را به تأخیر می اندازد؛ آدمی را محبوب خانواده اش می سازد و او را وارد بهشت می کند.

امام علی علیه السلام نیز در دو روایت، خوش زبانی را موجب افزایش دوستان و کم شدن دشمنان و ایمنی از سرزنش ها معرفی می کند: «عَوِّد لِسانَکَ لِینَ الْکَلامِ وَ بَذْلَ السَّلامِ، یَکْثُرْ مُحِبُّوکَ وَ یَقلُّ مُبْغِضُوکَ؛ زبانت را به نرم گویی و سلام دادن عادت ده، تا دوستان تو بسیار و دشمنانت اندک شود.»(2) نیز فرموده است: «عَوِّدْ لِسانَکَ حُسْنَ الْکَلامِ تَأْمَنِ الْمَلامَ؛ زبانت را به زیباگویی عادت ده تا از سرزنش در امان بمانی».(3)

ویژگی های سخن زیبا

سخن زیبا باید از اندیشه نیکو سرچشمه گیرد. اندیشه ورزی، یکی از گران بهاترین نعمت های الهی است. شایسته است انسان پیش از هر کار، درباره پی آمدهای آن به خوبی بیندیشد و جنبه های نیک و بدش را درست ارزیابی کند. روشن است که سخن گفتن نیز از این قاعده بیرون نیست. نسنجیده سخن گفتن، افزون بر زشتی ظاهری، چه بسا موجب بی آبرویی و رسوایی گوینده شود و نشانه نادانی او به شمار آید و خطر و زیانی را متوجه او سازد. ازاین رو، امام علی علیه السلاممی فرماید: «فَکِّرْ ثُمَّ تَکَلَّمْ تَسْلَمْ مِنَ الزَّلَلِ؛ بیندیش. سپس سخن بگو تا از لغزش ها در امان باشی».(4)

ص: 17


1- همان.
2- شرح غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 329.
3- همان.
4- همان، ص 506.

در سخنی دیگر، اندیشیدن پیش از سخن گفتن را نشانه خردمندی و ناپخته سخن گفتن را علامت بی خردی دانسته و فرموده است:

لِسانُ الْعاقِلِ وَراءَ قَلْبِهِ وَ قَلْبُ الأَحْمَقِ وَراءَ لِسانِهِ.(1)

زبان خردمند در آن سوی قلب اوست، ولی قلب ابله در آن سوی زبانش قرار دارد.

همچنین کلام زیبا باید با ادب اسلامی همراه باشد. ادب؛ یعنی انجام دادن عمل مشروع اختیاری، همراه با ظرافت و زیبایی.(2) شایسته است انسان هنگام سخن گفتن، ادب اسلامی را رعایت کند؛ یعنی به گونه ای حرف بزند که در سخن او به شخصیت دیگران اهانت نشود و مقصود خود را در نهایت احترام و فروتنی بیان کند. از عباس، عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهپرسیدند: شما بزرگ ترید یا رسول خدا؟ عباس که سنش از پیامبر بیشتر بود، در پاسخ گفت: «رسول خدا بزرگ تر است، ولی من پیش از ایشان به دنیا آمده ام».(3)

ملاک زیبایی سخن، تنها زیبایی لفظ و ظاهر آن نیست، بلکه لازم است کردار انسان نیز گفته اش را تصدیق کند و این، زمانی است که گوینده از راه سخن، ادعایی را مطرح می کند. برای مثال، در قالب زیباترین الفاظ، از وفا و محبت دم بزند. اگر عمل او چنین سخنی را تصدیق نکند، سخنی از سر نفاق و تزویر خواهد بود و دیگر نمی توان آن را سخن زیبا نامید. خداوند در قرآن می فرماید:

ص: 18


1- نهج البلاغه، حکمت 39.
2- سید محمدحسین طباطبایی، ترجمه تفسیرالمیزان، ترجمه: سید محمدباقر موسوی همدانی، بی جا، مؤسسه مطبوعات دارالعلم، بی تا، ج 6 ، ص 366.
3- ابن عبدربه، عقدالفرید، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا، ج 2، ص 262.

یا اَیُّهَا الَّذِینَ امَنُوا لَمْ تَقُولُونَ مالا تَعْمَلُونَ کَبُرَ مَقْتاً عِنْدَاللّهِ أَنْ تَقُولُوا مالا تَفْعَلُونَ. (صف: 2 و 3)

ای کسانی که ایمان آورده اید! چرا سخنانی می گویید که انجام نمی دهید. این گناه بزرگی نزد خداست که آنچه را به جا نمی آورید، بگویید.

البته سخن باید از روی راستی باشد. زشتی دروغ، زیبایی ظاهری خبر دروغ را هر چند فصیح بیان شود، تحت تأثیر قرار می دهد. امام علی علیه السلام می فرماید: «شَرُّ الْقَوْلِ الْکِذْبُ؛ بدترین سخن، دروغ است».(1)

حفظ زبان

شخصی خدمت رسول خدا آمد و عرض کرد: به من سفارشی کن. حضرت فرمود: زبانت را حفظ کن. برای مرتبه دوم گفت: مرا سفارشی کن. فرمود: زبانت را حفظ کن. برای مرتبه سوم آن مرد گفت: مرا سفارشی کن. حضرت فرمود: زبانت را حفظ کن. وای بر تو! مردم با صورت به آتش دوزخ پرتاب نمی شوند، مگر به سبب آنچه زبان هایشان چیده، درویده و عمل کرده است.(2)

امام صادق علیه السلام نیز می فرماید:

فی حِکْمَهِ آلِ دَاوُدَ: عَلَی العاقِلِ اَنْ یَکُونَ عارِفاً بِزَمانِهِ مُقبِلاً عَلی شَأنِهِ حافِظاً لِلِسانِهِ.(3)

در حکمت خاندان حضرت داوود آمده است: بر اهل اندیشه است که زمان خود را بشناسد، مشغول کار باشد، در حد شأن خود زندگی کند و زبانش را

ص: 19


1- نهج البلاغه، خطبه 83 ، ص 187.
2- اصول کافی، ج 3، ص 177.
3- اصول کافی، ج 3، ص 178.

(برای رسیدن به منافع دنیا و آخرتش) حفظ کند.

حضرت علی علیه السلام هم می فرماید: «مَنْ حَفِظَ لِسانَهُ اَکْرَمَ نَفْسَهُ؛ کسی که زبانش را حفظ کند، خود را بزرگوار و اهل کرامت قرار داده است».(1)

اگر زبان انسان حفظ نشود، آدمی از جنبه های گوناگون در معرض لغزش قرار می گیرد. کسانی که با توجه به زمان، مکان و مخاطب خود سخن می گویند، بر ارج خود نزد دیگران می افزایند. به راستی، سلامت روحی، جسمی و عقلی آدمی در دنیا و آخرت، در گرو حفظ زبان است. زبان باید مهار شود تا سعادت انسانی تأمین شود. رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

اَمْسِکْ لِسانَکَ فَإِنَّها صَدَقَهٌ تَصَدَّقُ بِها عَلی نَفْسِکَ. ثُمَّ قالَ: وَلایَعْرِفُ عَبْدٌ حَقیقَهَ الاْءِیمانِ حَتّی یَخْزُنَ مِنْ لِسانِهِ.(2)

زبانت را نگه دار. همانا حفظ زبان، صدقه ای است که به خویشتن می دهی و جانت را حفظ می کنی. انسان، واقعیت ایمان را نمی شناسد، مگر اینکه ابعادی از زبان را حفظ کند.

زبان و صداقت

راست گویان نزد خداوند ارزش والایی دارند و در برابر صدقشان پاداش می گیرند. در قرآن آمده است: «لِیَجْزِیَ اللّهُ الصّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ؛ خداوند به راست گویان برای صداقتشان پاداش دهد». (احزاب: 24)

راست گویی سبب تزکیه و پاکی کردار آدمی می شود. امام جعفر صادق علیه السلام فرمود: «مَنْ صَدَقَ لِسانُهُ زَکی عَمَلُهُ؛ کسی که زبانش راست بگوید، عملش تزکیه

ص: 20


1- غررالحکم، ح 4189.
2- اصول کافی، ج 3، ص 176.

می شود.»(1) همچنین فرمود: «یا فُضَیْلُ اِنَّ الصّادِقَ اَوَّلُ مَنْ یُصَدِّقُهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَ؛ ای فضیل! همانا راست گو، نخستین کسی است که خداوند، او را تصدیق می کند.»(2) امام باقر علیه السلام نیز فرموده است: «تُعَلِّمُوا الصِّدْقَ قَبْلَ الْحَدِیثِ؛ پیش از سخن گفتن، راست گویی را بیاموزید».(3)

زبان راست گو، رفتار آدمی را دگرگون می سازد. یکی از اهداف بعثت پیامبران نیز، حاکمیت راست گویی و حفظ امانت در جامعه انسانی بوده است. زیربنای همه آموزش ها، آراسته شدن به زیور راست گویی است تا آدمی از هر نظر برای حرکت به سوی تکامل و قرب الهی، آماده شود. در غیر این صورت، اگر زبان به سویی حرکت کند و رفتار، چیز دیگری باشد، در حقیقت، به سوی اوصاف منافقان گام برمی دارد و خود از آن غافل است.

سلام و تحیت

خداوند در قرآن کریم درباره آراسته شدن زبان به سلام، می فرماید: «وَاِذا حُیِّیتُمْ بِتَحیَّهٍ فَحَیُّوا بِاَحْسَنَ مِنْهآ اَوْرُدُّوهآ؛ زمانی که شما مورد (احترام) و سلام قرار گرفتید، بهتر از آن را پاسخ دهید.» (نساء: 86)

زبان ساکنان بهشت نیز به سنت نیک سلام آراسته شده است: «وَ تَحِیَّتُهُمْ فِیها سَلامٌ؛ و درود مؤمنان در بهشت، سلام است.» (یونس: 10) بشارت دهندگان الهی نیز با نوای سلام، مژده خویش را به مؤمنان می رسانند:

وَ الْمَلائِکَهُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ فِی کُلِّ بابٍ، سَلامٌ عَلَیْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّارِ. (رعد: 23

ص: 21


1- همان، ص 163.
2- همان.
3- همان.

و 24)

فرشتگان از هر دری بر آنان (بهشتیان) وارد می شوند (و می گویند) سلام و درود بر شما به آنچه صبر کردید. سرای جاودان آخرت زیباست.

در آیه ای دیگر آمده است:

وَ سِیقَ الَّذِینَ اَتَّقَوْا رَبَّهُمْ اِلَی الْجَنَّهُِ زُمَراً حَتّی اِذا جاءُوها وَ فُتِحَتْ اَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خلِدِینَ. (زمر: 73)

کسانی که تقوای الهی پیشه کردند، به صورت گروهی به سوی بهشت حرکت داده می شوند. زمانی که به بهشت رسیدند و درهای آن باز شد، مأموران بهشتی به آنها می گویند: سلام بر شما (خوشا به حال شما) گوارای وجودتان. برای همیشه به صورت جاودانه به بهشت داخل شوید.

سلام، کلامی از طرف پروردگار مهربان است: «سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ.» (یس: 58) سلام، شعار اسلام و مسلمانان و بهترین کلمه در معاشرت های اجتماعی است و زبان مؤمنان باید به آن عادت کند. رسول خدا صلی الله علیه و آلهفرمود:

اِذا دَخَلْتُمْ بُیُوتَکُمْ فَسَلِّمُوا عَلی اَهْلِها فَاِنَّ الشَّیْطانَ اِذا سَلَّمَ اَحَدُکُمْ لَمْ یَدْخُلْ مَعَهُ فی بَیْتِهِ.(1)

زمانی که به خانه هایتان وارد می شوید، به اهل آن سلام کنید. وقتی یکی از شما سلام کند، شیطان با او وارد خانه اش نمی شود.

ایشان در سخن دیگری می فرماید:

اِذا دَخَلَ اَحَدُکُمْ بَیْتَهُ فَلْیُسَلَّمْ فَاِنَّهُ تُنْزِلُ الْبَرَکَهُ وَ تُؤنْسِهُ الْمَلائِکَهُ.(2)

وقتی یکی از شما وارد خانه اش شد، باید سلام کند. به راستی، سلام برکت

ص: 22


1- ملامحسن فیض کاشانی، محجه البیضاء، قم، دارالنشر، 1363، ج 3، ص 382.
2- وسایل الشعیه، ج 5، ص 318.

می آورد و انس با فرشتگان را به همراه دارد.

امام صادق علیه السلام نیز درباره پی آمدهای مثبت سلام چنین می فرماید:

اِنّ مِنْ مُوجباتِ اَلْمَغْفِرَهِ بَذْلَ السَّلامِ وَ حُسْنَ الْکَلامِ.(1)

همانا از عوامل آمرزش، سلام کردن و نیک سخن گفتن است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی زیبا، بهترین رفتار آدمی را اظهار سلام می داند و می فرماید:

اَلا اُخْبُرِکُمْ بِخَیْرِ اَخْلاقِ اَهْلِ الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ؟ (قالُوا: بَلی یا رَسُولَ اللّهِ، فَقالَ): اِفْشاءُ السَّلامِ فِی اَلْعالَمِ.(2)

آیا شما را به بهترین اخلاق اهل دنیا و آخرت آگاه نسازم؟ (گفتند: بله، ای رسول خدا فرمود): اظهار سلام در جهان.

صدای خوش اذان

اذان، شعار اسلام است که قرن هاست از گل دسته مسجدها در سطح جهان طنین افکن شده است. رسول گرامی اسلام فرمود:

یَحْشُرُ الُمؤذِّنُونَ مِنْ اُمَّتِی مَعَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُهَداءِ.(3)

گویندگان اذان از امت من، با سه گروهِ انبیای الهی و راست گویان و شهیدان محشور می شوند.

همچنین آمده است:

اِنَّ الْمُؤذِّنَ فِی سَبِیلِ اللّهِ مادامَ فِی اَذانِهِ شَهِیدٌ یَتَقَلَّبُ فِی دَمِهِ یَشْهَدُ لَهُ بذلِکَ کُلُّ رَطْبٍ وَ یا

ص: 23


1- همان، ص 11.
2- همان، ص 12.
3- وسائل الشیعه، ج 5، ص 377.

بِس ٍ بَلَغَ صَوْتُهُ وَ اِذا ماتَ ما تَعَرَّضَتْهُ هَوَامُّ الْأَرْضِ فِی قَبرِهِ.(1)

به درستی که اذان گو در راه خدا، تا زمانی که در حال اذان گفتن است، مانند شهیدی است که در خون خودش می غلتد و هر تر و خشکی که صدای او را می شنود، گواه و شاهدی برای اوست. زمانی که مُرد و او را در قبر قرار دادند، جانوران زمین در قبر آزارش نمی دهند.

امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:

حَقُّ الْمُؤَذِّنِ اَنْ تَعْلَمَ اَنَّهُ مُذَکِّرٌ لَکَ رَبَّکَ عَزّوجَلَّ وَداعٍ لَکَ اِلی حَظِّکَ وعَوْنُکَ عَلی قَضاءٍ فَرَضَ اللّهُ عَلَیْکَ فَاشْکُرْهُ عَلی ذلِکَ شُکْراً لِلْمُحْسِنِینَ إِلَیْکَ.(2)

حق اذان گو این است که بدانی او یادآور پروردگار توست و دعوت کننده تو به سوی بهره وری و یاورت بر انجام دادن آنچه خداوند بر تو واجب کرده است. پس از او تشکر کن؛ شکری که نیکوکاران به محضر تو دارند.

اذان، نور الهی است که بر قلب آدمی می تابد و موجب فرود آمدن فرشتگان می شود. زبانی که اذان می گوید، ارزشمند است و بدن اذان گو در برزخ سالم می ماند.

یک زبانی و یک دلی

زبان باید از دورویی و دو گونه بودن به دور باشد و در ظاهر و پنهان، یکسان سخن بگوید. اندیشه مؤمن باید با سخن و رفتارش هماهنگ باشد تا از راست گویان به شمار آید. امام صادق علیه السلاممی فرماید:

مَنْ لَقِیَ المُسْلِمِینَ بِوَجْهَیْنِ وَ لِسانَیْنِ جاءَ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لَهُ لِسانانِ مِنْ نارٍ.(3)

کسی که با مسلمانان با دو چهره و دو زبان برخورد کند، روز قیامت در حالی وارد محشر

ص: 24


1- همان، ج 4، ص 21.
2- بحارالانوار، ج 74، ص 7.
3- اصول کافی، ج 4، ص 42.

می شود که برای او دو زبان از آتش است.

در روایتی دیگر آمده است:

قالَ اللّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی لِعَیسَی بْنِ مَرْیَمْ یا عِیسی لِیَکُنْ لِسانُکَ فِی السِّرِّ وَ الْعَلانِیَهِ لِساناً واحِداً وَکَذلِکَ قَلْبُکَ اِنِّی اُحَذِّرُکَ نَفْسَکَ وَکَفی بِی خَبِیراً لایَصْلُحُ لِسانانِ فِی فَمٍ واحِدٍ وَلاسَیْفانِ فِی غَمَدٍ واحِدٍ وَلاقَلْبانِ فِی صَدْرٍ واحِدٍ وَ کَذلِکَ الاَْذْهانُ.(1)

خداوند سبحان خطاب به حضرت عیسی علیه السلام فرمود: ای عیسی! زبان تو باید در پنهان و آشکار، زبانی واحد و دل تو نیز واحد باشد. به درستی که من تو را از خودت می ترسانم و برای آگاه کردنت کافی هستم. مصلحت نیست دو زبان در یک دهان و دو شمشیر در یک غلاف و دو دل در یک سینه و دو ذهن در وجود یک انسان باشد.

امام باقر علیه السلام نیز می فرماید:

بِئْسَ الْعَبْدُ یَکُونُ ذاوَجْهَیْنِ وَ ذا لِسانَیْنِ یُطْرِیُ اَخاهُ شاهِداً یَأْکُلُهُ غائِباً اِنْ اُعْطِیَ حَسَدَهُ وَ اِنِ ابْتُلِیَ خَذَلَهُ.(2)

بنده ای که دو چهره و دو زبان دارد، بد بنده ای است. در حضور برادرش از او ستایش می کند و در غیاب، او را می خورد. اگر به او عطا شود، حسادت می کند و اگر مبتلا شود، او را خوار می کند.

غیبت، تهمت، دروغ و اهانت، عامل دو چهره شدن هستند. اگر همه وجود انسان رنگ الهی می گرفت، آدمی به کمال خویش نزدیک می گشت. «صِبْغَهَ اللّهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَهً؛ نگارگری الهی؛ و خوش نگارتر از خدا کیست؟» (بقره: 138)

در روز قیامت، شخص منافق و دورو را در عرصه محشر حاضر می کنند، در حالی که یک زبان از پس سر او و زبانی دیگر از پیش روی او آویخته شده است. هر دو

ص: 25


1- همان، ص 43.
2- احسان زاهری، عزت و ذلت آفرینی های زبان، بی جا، نشر الطیار، 1380، چ 1، ص 52.

زبان، مثل آتش افروخته، شعله ور است، به گونه ای که هر لحظه ممکن است این دو زبان آتشین، همه پیکرش را در کام خود فرو برند و بسوزانند. در این هنگام، با اشاره به او، به مردمان گفته می شود: «این شخص همان کسی است که در دنیا، دو رو و دو زبان بود، ولی حالا به مکافات و مجازات آن صفت زشت، به این صورت در عرصه قیامت محشور شده است و انگشت نما و شناخته می شود».(1)

رسول گرامی اسلام می فرماید:

وَ أمّا عَلامَهُ الْمُنافِقِ فَأَرْبَعَهٌ: فَاجِرٌ دَخْلُهُ یُخالِفُ لِسانُهُ قَلْبَهُ وَ قَؤلُهُ فِعْلَهُ و سَرِیرَتُهُ عَلانِیَتَهُ فَوَیْلٌ لِلْمُنافِقِ مِنَ النّارِ.(2)

نشانه های منافق چهار چیز است: نهادش پلید است؛ زبان و دلش دوتاست؛ گفتارش غیر از رفتار و باطنش جز ظاهر اوست. پس وای بر منافق از آتش دوزخ.

همچنین می فرماید:

مَنْ کانَ ذالِسانَیْنِ فِی الدُّنْیا جَعَلَ اللّهُ لَهُ لِسانَیْنِ مِنْ نارٍ یَوْمَ الْقِیامَهِ.(3)

هر کس در دنیا دورو و دوزبان باشد، خداوند در روز قیامت برای او دو زبان از آتش قرار خواهد داد».

ویژگی های زبان

حضرت علی علیه السلام فرمود:

اَیُّها النّاسُ اِنَّ فِی الاْءِنْسانِ عَشْرُ خِصالٍ یُظْهِرُها لِسانُهُ: شاهِدٌ یُخْبِرُ عَنِ

ص: 26


1- بحارالانوار، ج 72، ص 203.
2- تحف العقول، ص 22.
3- صادق احسان بخش، آثارالصادقین، قم، دارالعلم، 1366، ج 2، ص 173.

الضَّمِیرِ حاکِمٌ یَفْصِلُ بَیْنَ الْخِطابِ وَ ناطِقٌ یُرَدُّ بِهِ الجَوابُ وَ شافِعٌ یُدْرَکُ بِهِ الْحاجَهُ وَ واصِفٌ یُعْرَفُ بِهِ الْأَشْیاءُ وَ اَمِیرٌ یَأْمُرُ بِالْحَسَنِ وَ واعِظٌ یَنْهی عَنِ الْقَبِیحِ وَ مُعَزٍّ تُسَکَّنُ بِهِ الْأَحْزانُ وَ حامِدٌ تُجْلی بِهِ الضَّغائِنُ وَ مُونِقٌ تَلْتَذُّبِه الْأَسْماعُ.(1)

همانا در انسان، ده صفت است که زبان آن را اظهار می کند:

1. زبان، شاهدی است که از باطن انسان خبر می دهد و وجود او را معرفی می کند؛

2. زبان، حاکمی است که با حکم کردن میان افراد و دشمنان، مسائل و اختلافات را حل می کند؛

3. زبان، گوینده ای است که به وسیله آن جواب ها داده می شود؛

4. زبان، شفاعت کننده ای است که حاجت انسان از راه آن برآورده می شود؛

5. زبان، وصف کننده ای است که هر چیزی با آن شناخته و از ابهام خارج می شود؛

6. زبان، فرمانده ای است که به نیکی ها دستور می دهد؛

7. زبان، موعظه کننده ای است که انسان را از زشتی ها باز می دارد؛

8. زبان، تسلیت گوینده ای است که غم و غصه ها به وسیله آن تسکین می یابد؛

9. زبان، ستایشگری است که کینه ها به وسیله آن آشکار می شود؛

10. زبان، شادکننده ای است که گوش ها از آن لذت می برند.

زبان، عضوی است که در گستره زندگی آدمی، در جنگ و صلح، حکومت داری، امور خانواده، آموزش و تربیت دخالت دارد. خداوند در بدترین کدورت ها و دشمنی ها با گفت وگو به دوستی و هم دلی تبدیل می شود و غم و غصه انسان ها با واژگانی که از زبان جاری می گردد، جای خود را به شادی می دهد. بنابراین، کارکردهای زبان فراوان

ص: 27


1- الکافی، ج 8، ص 20.

است. پس پاسداشت آن نیز دقت و اهمیت زیادی می طلبد.

احترام با گفتار

شایسته است فرد مسلمان هنگام سخن گفتن با دیگران، سخنان نیک و سنجیده بگوید و با زبانی خوش، آنان را بخواند. خداوند در قرآن کریم می فرماید: «و قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً؛ با مردم به خوبی سخن بگویید.» (بقره: 83) از سوی دیگر، برگفتار کریمانه تأکید فراوان دارد، چنان که درباره احترامِ گفتاری به پدر و مادر می فرماید: «وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً؛ با لحنی لطیف و بزرگوارانه با آنها سخن بگو». (اسراء: 23) درباره برخورد با نیازمندان هم آمده است اگر نمی توانی نیازشان را برطرف کنی، «فَقُلْ لَهُمْ قَولاً مَیْسُوراً؛ با آنان همراه با احترام، نیک سخن بگو.» (اسراء:28) امام سجاد علیه السلام نیز درباره احترام در گفتار با آموزگار می فرماید:

صدایت را از صدای او بلندتر نکن و هرگاه کسی از او چیزی پرسید، تو در پاسخ پیش دستی نکن و در محضرش با کسی سخن نگو.(1)

از جمله نعمت های ارزشمندی که خداوند به انسان ها بخشیده، قدرت بیان است. نعمت سخن گفتن، عامل مهمی در تکامل انسان ها به شمار می آید. در پرتو این نعمت، علوم نظری و تجربه های علمی انسان ها به یکدیگر منتقل می شود. خدای حکیم هم بعد از آفرینش، از آن یاد کرده است: «اَلرَّحْمنُ، عَلَّمَ الْقُرْانَ، خَلَقَ الاْءِنْسانَ، عَلَّمَهُ الْبَیانَ». (الرحمن: 1 _ 4)

انسان با قدرت بیان و از راه سخن گفتن، نهفته های درونی خود را آشکار و به دیگران منتقل می کند. ازاین رو، می توان گفت سخن، همانند پلی است که دیدگاه های جدا از هم را به یکدیگر پیوند می زند و کالای ارزشمند دانش را پدید می آورد و

ص: 28


1- ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، 1373، چ 12، ج 22، ص 145.

دیگران را نیز آگاه می کند.

از امام سجاد علیه السلام پرسیدند: از سخن و سکوت، کدام یک بر دیگری برتری دارد؟ حضرت در پاسخ فرمود:

برای هر یک از این دو، آفت هایی است، ولی اگر از آفت، در امان باشند، سخن، برتر است؛ زیرا خداوند هیچ یک از پیامبرانش را به سکوت مبعوث نکرده است، بلکه آنها مأموریت داشتند با مردم سخن بگویند و با بیان خود، آنان را به صلاح و رستگاری دعوت کنند. همچنین هیچ کس با سکوت، سزاوار راه یابی به بهشت و شایسته ولایت الهی نمی شود و از عذاب دوزخ در امان نمی ماند. دست یابی به رحمت الهی و نجات از عذاب او در پرتو سخن گفتن است. من هرگز ماه را نظیر آفتاب قرار نمی دهم.(1)

ص: 29


1- بحارالانوار، ج 71، ص 274.

ص: 30

فصل دوم: آسیب شناسی زبان

اشاره

روشن است که نعمت بیان، به همان میزان که در رشد آدمی مؤثر است، درصورت کنترل نشدن، موجب تباهی او می شود. از امام علی علیه السلام پرسیدند: زیباترین مخلوقات خدا کدام است؟ فرمود: سخن. گفتند: زشت ترین آن کدام است؟ باز هم فرمود: سخن. سپس فرمود: «بِاْلکلامِ ابْیَضَّتِ الْوُجُوهُ وَ بِاْلکلامِ اسْوَدَّتِ الْوُجُوُه؛ چهره ها با سخن، سفید می شوند و با سخن، سیاه می گردند».(1)

این سخن، بیانگر آن است که عده ای به دلیل سخن سنجیده و وزین خود، روسفید می شوند و گروهی به دلیل بیهوده گویی، پرگویی، غیبت، دروغ و مانند آن، روسیاه و سرافکنده می گردند. پس باید توجه داشت که قدرت بیان با آنکه از نعمت های گران قدر خداوند و از ویژگی های انسان است و فواید بسیاری در راه رشد آدمی از نظر نشر معارف دینی، گسترش علوم، اندرزهای حکیمانه، تذکرهای دوستانه و برآوردن نیازهای زندگی دارد، ولی می تواند سرچشمه بسیاری از زیان های مادی و معنوی نیز باشد و بدبختی های جبران ناپذیری به بار آورد. شخصی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله خواست وی را نصیحت کند، حضرت فرمود: زبانت را حفظ کن و تا سه بار همان نصیحت را تکرار کرد.(2)

آفت ها و آسیب های زبان، از مسائل مهمی است که باید به طور جدی به آن توجه کرد. بدزبانی، یکی از مهم ترین آسیب های زبان و نشانه پستی و انحطاط اخلاقی است. در سخنان اولیای دین بر آثار روانی، اجتماعی و عقوبت اخروی این صفت نکوهیده تصریح شده است. حضرت علی علیه السلام در این باره فرمود:

ص: 31


1- بحارالانوار، ج 78، ص 55.
2- همان، ج 71، ص 303.

إِیّاکَ وَ مایَسْتَهْجَنُ مِنَ الْکَلامِ فَاِنَّهُ یَحْبِسُ عَلَیْکَ اللِّئامَ وَ یُنَفِّرُ عَنْکَ الْکِرامَ.(1)

از سخن زشت و رکیک بپرهیز؛ زیرا زشت گویی، فرومایگان را در اطرافت نگاه می دارد و عناصر شریف و بزرگوار را از گردت می پراکند.

بدبختانه بعضی افراد بر اثر هم نشینی با اشخاص بدزبان، چنان به بدزبانی و دشنام گویی خو می گیرند که حتی در دیدارهای عادی و احوال پرسی نیز واژگان ناپسندی بر زبان می آورند. به اینان باید توجه داد که تمام این سخنان در نامه اعمالشان ثبت می شود و در قیامت بازخواست می شوند. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنْ لَمْ یَحْسُبْ کَلامَهُ مِنْ عَمَلِهِ کَثُرَتْ خَطایاهُ و حَضَرَ عَذابُهُ.(2)

کسی که سخن خود را جزو اعمالش به حساب نیاورد (و بی پروا حرف بزند)، لغزش هایش بسیار و عذابش نزدیک شده است.

اکنون هشت مورد از آسیب های زبان را برمی شماریم:

1. عیب جویی

اشاره

عیب جویی، یکی از آفت های زبان است. به راستی نازیباست که فردی زبان به طعنه و عیب جویی بگشاید. نام گذاری یکی از سوره های قرآن به نام هُمزه (بسیار عیب جو) و لحن آیه «وَلا تُطِعْ کُلَّ حَلاّفٍ مَهِینٍ هَمّازٍ مَشّاءٍ بِنَمِیم؛ از بسیار سوگند خورنده پست و بسیار عیب جویی که فراوان در پی سخن چینی است، اطاعت مکن» (قلم: 10 و 11)، نشان دهنده نفرت و بیزاری خداوند متعالی از این خُلق بد است. بنابراین هشدار می دهد: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ؛ وای بر حال هر شخص بسیار عیب جو و طعنه زن!» (همزه: 1)

عیب گویی چه در حضور شخص یا در غیاب او، چه صریح و چه با اشاره چشم و

ص: 32


1- شرح غررالحکم، ج 2، ص 314.
2- بحارالانوار، ج 71، ص 304.

سر، چه کم و چه زیاد، پسندیده نیست، به ویژه اینکه اگر میان جمع باشد، اثر منفی آن بیشتر می شود. همچنین آدمی نباید از عیب های خود غافل شود و تنها درباره عیب دیگران کنجکاو و بینا باشد.

عیب خود نایافتن، بالاترینِ عیب هاست

جاهلان منفعل از جهل را جاهل مخوان(1)

امام علی علیه السلام می فرماید:

شَرُّ النّاسِ مَنْ کانَ مُتَتَبِّعاً لِعُیُوبِ النّاسِ عَمِیاً عَنْ مَعایِبِه.(2)

بدترین مردم کسی است که عیب های مردم را بررسی و جست وجو کند، در حالی که از عیب های خویش غافل و نابیناست.

در جایی دیگر امام می فرماید: «اَکْبَرُ الْعَیْبِ اَنْ تَعِیبَ ما فِیکَ مِثْلُهُ. بزرگ ترین عیب این است که بر دیگری عیب جویی کنی، به آنچه همانند آن در خودت هست».(3)

عیب جویان هیچ گاه ویژگی های مثبت اطرافیان را نمی بینند؛ چون به دنبال نقاط ضعف دیگرانند تا برای بدنامی و رسوایی آنان، عیب و نقصی بیابند.

همه عیب خلق دیدن، نه مروّت است و مردی

ص: 33


1- دیوان صائب تبریزی، به کوشش: محمد قهرمان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1370، چ 1، ج 6، ص 2905.
2- غررالحکم، ج 1، ص 447.
3- نهج البلاغه، ترجمه: صبحی صالح، کلمات قصار، ص 536، ش 353.

نگهی به خویشتن کن که همه گناه داری(1)

شایسته است آدمی به جای پی جویی عیوب دیگران، به دنبال ضعف های خود و اصلاح آنها باشد. چگونه انسان، خود را که نقص های فراوان دارد از یاد می برد و نمی ترسد از اینکه خداوند نیز به کیفر و مکافات عمل زشتش، او را در دنیا و آخرت نزد خلایق، رسوا و بدنام کند.

دیده بدبین بپوشان ای کریم عیب پوش

زین دلیری ها که من در کنج خلوت می کنم

در حدیث معراج نقل شده است که نبی اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

وقتی به امر پروردگار به آسمان ها عروج کردم، گروهی از مردم را دیدم که گوشت بدنشان را از پهلویشان قطع می کنند و به آنها می خورانند و به ایشان گفته می شود: بخورید به دلیل آنچه از گوشت برادر مسلمان خود (در دنیا) می خوردید! وقتی این صحنه را دیدم، از جبرئیل پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟ جبرئیل در پاسخ من گفت: «هؤلاءِ اِلْهَمّازُونَ مِنْ اُمَّتِکَ اللَّمّازُونَ؛ اینها سخن چینان و عیب جویانند».(2)

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در تفسیر آیه «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزهٍ لُمَزهٍ» فرمود:

اَلْهُمَزَهُ الّذی یَطْعَنُ فِی الْوَجْهِ بِالْعَیْبِ واللُّمَزَهُ الَّتِی یَغْتابُ عِنْدَ الْغَیْبَهِ.(3) همزه،

ص: 34


1- سعدی.
2- میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بی تا، ج 2، ص 111.
3- ابوالحسن ورام ابن ابی فراس، مجموعه ورام، ترجمه: محمدرضا عطایی، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1369، چ 1، ج 2، ص 127.

کسی است که رویارو، عیب را بگوید و طعنه زند و لُمَزه کسی است که عیب را پشت سر بگوید (در غیاب انسان بدگویی و عیب جویی و غیبت کند).

الف) تفاوت میان عیب جویی و بازگویی عیب برای اصلاح

عیب جویی، غیر از اصلاح است. در پاره ای موارد، لازم است برخی از عیب ها برای اصلاح گفته شود. البته باید در تمجید و سرزنش افراد، جانب اعتدال را رعایت کرد. مؤمنان باید آیینه یکدیگر باشند و عیب ها را به همدیگر بنمایانند. میان عیب جویی و بیان عیب ها برای اصلاح، تفاوت وجود دارد. عیب جو، فقط عیب را می بیند و با هدف لکه دار کردن شخصیت دیگران وارد میدان می شود، ولی اصلاح، با هدف خیرخواهانه صورت می گیرد. این برای صعود و تعالی است، ولی آن برای سقوط و تنزّل. اصلاح کننده همچون آیینه است. هم زیبایی ها را می بیند و هم زشتی ها را و بدون زیاده روی، آن را به صاحبش می نمایاند، ولی عیب جو از دیدن زیبایی ها، ناتوان است و تنها عیب را می بیند یا به قصد تحقیر، عیب تراشی می کند. زبانی که به قصد عیب گویی می کوشد، نتیجه ای جز کینه جویی و ناامیدی نمی گیرد، ولی کسی که برای هدایت و اصلاح سخن می گوید، مودت و محبت را تحکیم می بخشد. حضرت علی علیه السلام درباره عیب نمایی برای اصلاح می فرماید: «شَرُّ اِخْوانِکَ مَنْ داهَنَکَ فِی نَفْسِکَ وَ ساتَرَکَ عَیْبَکَ؛ بدترین برادرانت کسی است که در خواهش نفس با تو مدارا کند و عیبت را بر تو بپوشاند».(1)

دل سوز واقعی کسی است که عیب ها را برای اصلاح می گوید و در بیان آن، با نرمی و ظرافت خاصی عمل می کند، تا شنونده از در لجاجت درنیاید و آثار اصلاح را زودتر از انتظار مشاهده کند.

ص: 35


1- غررالحکم، ج 1، ص 446.

ب) عوامل گرایش به عیب جویی

یک _ از یاد بردن خطاپوشی خداوند

امام علی علیه السلام در حدیثی می فرماید:

فَکَیْفَ بِالْعائِبِ الَّذِی عابَ اَخاهُ وَ عَیَّرَهُ بِبَلْواهُ اَما ذَکَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللّهِ عَلَیْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ اَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِی عابَهُ بِهِ؟ وَ کَیْفَ یَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْرَکِبَ مِثْلَهُ.(1)

چگونه شخص عیب جو بر برادرش عیب می گیرد و او را به مشکلی که دچار گشته است، ملامت و نکوهش می کند! آیا پرده پوشی خداوند بر گناهان خود را فراموش کرده است؛ گناهانی بزرگ تر از گناهی که بر دیگری عیب می گیرد؟ چگونه او را بر گناهی که خود همانند آن را مرتکب شده است، سرزنش می کند.

حال که خالقِ خطابینِ خطاپوش، عیوب بندگان را نادیده می انگارد، چه بهتر که آدمی هم خداگونه شود و مانند او حتی در صورت آگاهی از عیب دیگران، پرده پوشی کند. بنابراین، سزاوار نیست آدمی در پی عیب یابی و تجسس از عیب دیگران باشد.

پیر دُردی کش ما گرچه ندارد زر و زور

خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد(2)

دو _ سود شخصی

در بسیاری از موارد، عامل اساسی عیب جویی، نفع شخصی است. انسان بی ایمان اگر نسبت به موقعیت خود احساس خطر کند، می کوشد با تخریب دیگران، به تثبیت جایگاه خود بپردازد. این در حالی است که همه چیز را براساس منافع خود می سنجد. در این حال، ناسپاسی و شکایت او از آنچه ندارد، بیشتر از سپاس و رضایتی است که

ص: 36


1- نهج البلاغه صبحی صالح، خطبه 140، ص 197.
2- حافظ.

از داشته هایش دارد، چنان که خداوند در قرآن مجید، به این حقیقت اشاره می کند:

وَمِنْهُمْ مَنْ یَلْمِزُکَ فِی الصَّدقاتِ فَاِنْ اُعْطُوا مِنْها رَضُواوَاِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها اِذاهُمْ یَسْخَطُونَ. (توبه: 58)

برخی از ایشان در تقسیم صدقات یا غنایم بر تو عیب می گیرند. پس اگر از صدقات به آنان داده شود، راضی و خشنود می شوند و اگر از آن به ایشان داده نشود، خشم می گیرند.

البته این اشخاص تنها در دوران پیامبر نیستند، بلکه در هر عصری، چنین افرادی یافت می شوند که اعمال دیگران را با محک سود و زیان خود می سنجند و بر این اساس، کار دیگران را عیب می شمارند و بر عدالت دیگران خرده می گیرند.

سه _ خود فراموشی

یکی از عوامل عیب جویی، فراموش کردن خویشتن و غفلت از عیوب خود است. امام علی علیه السلاممی فرماید:

شَرُّ النّاسِ مَنْ کانَ مُتَتَبّعاً لِعُیُوبِ النّاسِ عَمِیاً عَنْ مَعایِبِه.(1)

بدترین مردم کسی است که به دنبال عیب های مردم است، ولی عیب های خود را نمی بیند و در مورد عیب های خود کور و نابیناست.

داستان زیر از دفتر دوم مثنوی، گویای این امر است:

چار هندو در یکی مسجد شدند

بهر طاعت، راکع و ساجد شدند

هر یکی با نیتی تکبیر کرد

در نماز آمد به مسکینی و درد

مؤذن آمد، زان یکی لفظی بجست

کای مؤذن بانگ کردی وقت هست

ص: 37


1- محمد محمد ری شهری، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1374، ج 7، ص 143.

گفت آن هندوی دیگر از نیاز

هی سخن گفتی و باطل شد نماز

آن سوم گفت آن دوم را ای عمو

چه زنی طعنه، برو خود را بگو

آن چهارم گفت حمدلله که من

در نیفتادم به چَهْ چون آن سه تن

پس نماز هر چهاران شد تباه

عیب گویان بیشتر گم کرده راه

ای خنک جانی که عیب خویش دید

هر که عیبی گفت آن بر خود خرید(1)

نمازگزاران دوم و سوم و چهارم، دقیقاً مرتکب همان عیبی شدند که اولی را به دلیل ارتکاب آن سرزنش کردند. نماز او را باطل می دانستند و نماز خویش را قبول؛ غافل از اینکه از هیچ یک پذیرفته نیست. پس باید انسان پیش از دیگران، عیب بین خود باشد.

چهار _ ناآگاهی

آگاهی نداشتن از نتایج رفتار دیگران و ناشکیبایی بر اعمال آنان، موجب عیب جویی می شود. نمونه آن در قرآن، داستان برخورد موسی علیه السلام با خضر علیه السلام است که در سوره کهف آمده است. حضرت موسی علیه السلاماز خدا می خواهد او را به ملاقات بنده ای دانشمندتر از خود موفق کند. خداوند می پذیرد و موسی مأمور می شود در ساحل دریا با آن بنده خدا دیدار کند. او همان حضرت خضر علیه السلام است؛ پیر

ص: 38


1- مثنوی مولوی، ج 1، ص 416.

فرزانه ای که صاحب علم لدنی است. وقتی موسی به ایشان رسید، پرسید: آیا می توانم با تو باشم تا از آنچه آموخته ای، به من نیز یاد بدهی؟ خضر گفت: تو نمی توانی خویشتن دار باشی و هم پای من بیایی و صبر پیشه کنی؛ به ویژه چگونه بر چیزی که آگاهی نداری، صبر خواهی کرد و بر من عیب نخواهی گرفت؟ موسی در پاسخ گفت: به خواست خدا مرا شکیبا خواهی یافت و از تو نافرمانی نمی کنم. حضرت خضر علیه السلام درخواست موسی علیه السلام را به این شرط قبول کرد که در مورد هیچ چیز مپرس تا من خود از آن به تو خبر دهم و تو را از سرّ آن آگاه سازم.

آنها با هم به راه افتادند تا اینکه سوار کشتی شدند. خضر کشتی را سوراخ کرد. موسی چون از علت اصلی این کار و هدف آن فرزانه آگاهی نداشت، عیب گرفت که تو کار زشت و شگفتی کرده ای. خضر گفت: مگر نگفتم نمی توانی صبر کنی؟ موسی گفت: مرا به علت آنچه فراموش کردم، سرزنش مکن و بر من سخت نگیر. خضر عذر او را پذیرفت. باز به راه افتادند. در راه به پسر بچه ای برخوردند. خضر او را کشت. موسی تاب نیاورد و زبان به اعتراض گشود. خضر دوباره، عهدشان را یادآوری کرد. موسی عذر خواست. باز به راه افتادند و به شهری رسیدند. از مردم آنجا طعام خواستند، ولی آنها از پذیرفتن این دو خودداری کردند. آن گاه دیواری دیدند که در حال ریزش بود. خضر آن را برپا داشت و ساخت. موسی با تعجب گفت: می توانستی اجرت و مزدی از صاحبش برای ساخت دیوار بگیری. حضرت خضر علیه السلام در اینجا گفت اکنون زمان جدایی میان من و تو فرارسیده است و تو را از آنچه نتوانستی بر آن صبر کنی و بر من عیب گرفتی، آگاه خواهم کرد.(1)

روشن است که اگر موسی علیه السلام از علت کار خضر علیه السلام به اندازه خود او آگاهی داشت، هرگز زبان به اعتراض و عیب جویی نمی گشود و به یاری او می شتافت. پس

ص: 39


1- نک: کهف: 60 به بعد.

شایسته است بر آنچه نمی دانیم، خرده نگیریم و به کار مردم و به ویژه فرزانگان نسبت عیب ندهیم.

ج) راهکارهای مبارزه با عیب جویی

یک _ یاد خدا

همان گونه که غفلت از خدا، به ویژه فراموشی صفت عیب پوشی او، موجب جرئت انسان بر عیب گویی است، یاد خداوند و به ویژه یادآوری صفت خطاپوشی او، سبب خودداری انسان از عیب جویی مردمان می شود. امام علی علیه السلاممی فرماید:

اَما ذَکَرَ مَوْضِعَ سَتْرِاللّهِ عَلَیْه مِنْ ذُنُوبِهِ مِمّا هُوَ اَعْظَمُ مِنَ الذَّنْبِ الَّذِی عابَهُ بِهِ.(1)

آیا (عیب جو) پرده پوشی خداوند را بر گناهان خود فراموش کرده است. گناهانی بزرگ تر از گناهی که او بر دیگری عیب می گیرد؟

خداوند عیب های بزرگ و بزرگ تر را می بیند و می پوشاند. پس شایسته است ما که برخی از عیب های همدیگر و چه بسا عیب های کوچک تر را می بینیم، به جای عیب گویی، عیب پوش باشیم.(2)

دو _ عیب بینی خود

تیزبینی و کنجکاوی انسان، عیب ها را بر او آشکار می کند. چه بهتر که این توجه، از شناخت خود آغاز شود و آدمی پیش از دیدن عیب دیگران، به شناخت عیب های خود بپردازد. این شناخت، آثار مثبتی دارد؛ از جمله اینکه او را از غرور و خودخواهی باز می دارد. همچنین می کوشد خود را اصلاح کند و در این حال، فرصت عیب یابی و عیب گویی دیگران را نخواهد یافت.

ص: 40


1- نهج البلاغه، خطبه 140، ص 197.
2- ودود برزی، آفات گفتاری، تبریز، انتشارات آیدین، 1377، چ 1، ص 40.

عجب که فرصت دیدن به عیب خلق رسد

به عیب خویش اگر آدمی نظاره کند(1)

امام علی علیه السلام می فرماید:

یا اَیُّهَا النّاسُ طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ.(2)

ای مردم! خوشا به حال کسی که عیب هایش، او را از عیب جویی از مردم بازدارد.

نتیجه طبیعی چنین رویکردی، توجه به عیب خود و دوری جستن از عیب دیگران است؛ زیرا در این حال، انسان متوجه عیب های خویش می شود و مردم نیز از دست و زبان او در امان می مانند. باز امام علی علیه السلاممی فرماید: «مَنْ نَظَرَ فی عَیْبِ نَفْسِهِ اِشتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ؛ هر کس در عیب خویش نگرد، از عیب دیگری باز می ماند».(3)

در مقابل، اگر کسی همواره در پی عیب جویی از دیگران باشد، از خود غافل می ماند. در نتیجه، نمی تواند به برطرف کردن نقص های خود بپردازد.

آگاه ز عیب و هنر خویش نگردد

تا چشم نپوشد کسی از عیب خلایق(4)

دیده بینا، دیده ای است که عیب های صاحبش را ببیند؛ وگرنه، نابینایی بیش نیست.

ص: 41


1- دیوان صائب تبریزی، ج 4، ص 1899.
2- نهج البلاغه، خطبه 176، ص 255.
3- همان، کلمات قصار، ش 349.
4- دیوان صائب تبریزی، ج 5، ص 2504.
سه _ دوری از عیب جو

عیب جو از زیانِ کار خویش آگاه نیست؛ چون اگر می دانست، چنین نمی کرد و با زبان خود، مردمان را نمی رنجاند و آزار نمی رساند. پس اگر اصلاح این افراد با پند و موعظه امکان پذیر نبود، بهتر است از آنان فاصله بگیریم تا به این وسیله، از آسیب های سرایت این عمل به خود جلوگیری کنیم و او نیز دریابد علت فاصله گرفتن چه بوده است. حضرت علی علیه السلام در نامه ای به مالک اشتر نوشت:

وَلْیَکُنْ اَبْعَدَ رَعِیَّتِکَ مِنْکَ و اَشْنَأَهُمْ عِنْدَکَ اَطْلَبُهُمْ لِمَعائِبِ النّاسِ.(1)

دورترین مردم از تو و دشمن ترین آنان نزد تو، باید آنهایی باشند که در مورد رعیت، عیب جوترند.

شخص عیب گو، نه تنها مایه بدبینی انسان به دیگران می شود، هم نشین خود را نیز به راه ناصواب عیب جویی می کشاند؛ چنان که امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَنْ یَصْحَبْ صاحِبَ السُّوءِ لایَسْلَمْ؛ هر کس با دوست بد هم نشینی کند، سالم و در امان نمی ماند».(2)

چهار _ بی اعتنایی به عیب جو

اگر افراد در برابر عیب جو ضعف نشان دهند، عیب گو گستاخ می شود و بیشتر کار زشت خود را ادامه می دهد. اگر ببیند سخنش، نه بر شخصی که عیبش را گفته است، تأثیر دارد و نه بر دیگر شنوندگان، به تدریج دل سرد می شود و از کار زشتش فاصله می گیرد.

سعدی در بی اعتنایی به عیب گویان حکایتی دارد: گناه کاری به لطف حق هدایت می شود و صفات زشت او به کمال جویی تغییر می یابد. طعنه زنندگان و عیب گویان

ص: 42


1- نهج البلاغه، نامه 53، ص 429.
2- شیخ صدوق، الخصال، تحقیق: علی اکبر غفاری، انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، قم، بی تا، ص 169.

می گویند او همچنان به گناه آلوده است و آن را ترک نکرده است. برای دوری از طعنه ها، به پیر طریقت پناه می برد و آتش سوزان طعنه ها را با آب سرد گفتارش خاموش می کند که: «شکر این نعمت چگونه گزاری که بهتر از آنی که پندارندت».

چند گویی که بد اندیش و حسود

عیب گویان من مسکینند

گه به خون ریختنم برخیزند

گه به بدخواستنم بنشینند

نیک باشی و بدت گوید خلق

به که بد باشی و نیکت بینند(1)

2. بیهوده گویی

اشاره

خداوند متعال، اسباب و عوامل دست یابی به دانش و رسیدن به قله های پرارج دانایی و آگاهی را در اختیار انسان قرار داده و کلام را یکی از راه های انتقال دانش و فضیلت معرفی کرده است. ازاین رو، انسان باید از گفتاری که هیچ سود و بهره ای برای او ندارد، بپرهیزد. در قرآن کریم نیز آدمیان از بیهوده گویی نهی شده اند. خداوند حتی شنیدن لغو را مانع رسیدن به کمال برشمرده و دوری از لغو و بیهوده گویی را نشانه کرامت آدمی دانسته و فرموده است:

وَ اِذا اسَمِعوُا اللَّغْوَ اَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا اَعمالُنا وَ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ سَلامٌ عَلَیْکُمْ لانَبْتَغِی الْجاهِلِینَ. (قصص: 55)

و هرگاه سخن بیهوده بشنوند، از آن روی برمی گردانند و می گویند اعمال ما از آنِ ما و

ص: 43


1- همان، ص 119.

اعمال شما از آنِ خودتان. سلام بر شما، ما خواهان جاهلان نیستیم.

کمال جویان به سخنان بیهوده و گزاف گوش نمی دهند، ارزش وقت خود و دیگران را به خوبی می دانند و در برابر آن احساس مسئولیت می کنند و از عمر گران مایه و فرصت های زندگی، بهترین استفاده ها را می برند تا حسرت و پشیمانی دامن گیرشان نشود.

خیز تا خرقه صوفی به خرابات بریم

شَطَح(1) و طامات(2) به بازار خرافات بریم

سوی رندان قلندر به رهاورد سفر دلق بسطا

می و سجاده طامات بریم

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند

بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم(3)

مؤمنان، کسانی هستند که نه تنها خود حرف لغو بر زبان جاری نمی سازند، بلکه با آنان که نادان و بیهوده گو هستند، مجادله نمی کنند و در برابر طعنه و استهزای آنان، با گفتار نیک و سلام، کریمانه از کنارشان می گذرند. آنها همواره این توصیه قرآنی را در گوش جانشان احساس می کنند: «وَالَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون؛ و آنها که از بیهودگی روی گردانند». (مؤمنون: 3)

ص: 44


1- 1.کلمه ای که بوی خودپسندی دهد.
2- ادعاهای بزرگ و دعوی کرامت.
3- حافظ.

کسانی که از چشمه زلال و همیشه جاری مهر و لطف الهی بهره ها برده اند، هرگز کار و گفتارشان بی هدف نخواهد بود و همواره نتیجه ای مفید و مناسب در نظر دارند. تمام رفتار و گفتارشان با توجه به خواسته های خدای متعال جهت مند می شود و می تواند برای دیگران سودمند باشد. مؤمنان حتی گوهر وجود خویش را از افکار پوچ و بیهوده، پاک و پیراسته می دارند. اینان درس آموز مکتب علی علیه السلام هستند که فرمود:

إِیّاکَ اَنْ تَذْکُرَ مِنَ الْکَلامِ مایَکُونُ مُضْحِکاً وَ اِنْ حَکَیْتَ ذلِکَ عَنْ غَیْرِک.(1)

از گفتن سخنی که پوچ و بیهوده است، برحذر باش، هر چند آن را از دیگری نقل کنی.

مجال سخن تا نبینی ز پیش

به بیهوده گفتن مبر قدر خویش(2)

الف) سخن سنجیده نشانه خردمندی

ناسنجیده سخن گفتن، چه بسا موجب بی آبرویی و رسوایی گوینده می شود و خطرهایی نیز برایش به بار می آورد. امام علی علیه السلام دراین باره می فرماید: «فَکَّرْ ثُمَّ تَکَلَّمْ تَسْلَمْ مِنَ الزَّلَلِ؛ بیندیش، سپس سخن بگو تا از لغزش ها در امان باشی».(3)

رسول خدا صلی الله علیه و آله در توجه کردن به عاقبت سخن پیش از بیان آن می فرماید:

ص: 45


1- نهج البلاغه، نامه 31.
2- سعدی.
3- شرح غررالحکم، ج 4، ص 506.

مَنْ لَمْ یَحْسَبْ کَلامَهُ مِنْ عَمَلِهِ کَثُرَتْ خَطایاهُ وَ حَضَرَ عَذابُهُ.(1)

کسی که سخن خود را جزو اعمالش به حساب نیاورد (و بی پروا حرف بزند)، لغزش هایش بسیار و عذابش نزدیک شده است.

حضرت علی علیه السلام در توصیه دیگری، سنجیده سخن گفتن را به در نظر گرفتن زمان و مکان وابسته می داند و می فرماید: «لاتَتَکَلَّمَنَّ اِذا لَمْ تَجِدْ لِلْکَلامِ مَوْقِعا؛ آن گاه که برای سخن، زمان و مکان مناسبی نمی یابی، خاموش باش».(2)

آورده اند که مردی پارچه ای زربفت و گران بها بافته بود. او با خود اندیشید خوب است این طاقه زربفت را به سلطان هدیه کنم و جایزه ای بگیرم. ازاین رو، به دربار سلطان شتافت، اجازه ورود خواست و طاقه زربفت را تقدیم کرد. سلطان که از آن اثر هنری زیبا، خوش حال و شگفت زده شده بود، از اطرافیان خود برای چگونگی استفاده از آن نظر خواست. یکی از آنان گفت: این پارچه برای انداختن روی مرکب شما مناسب است. دیگری آن را برای پوشش تخت سلطنت مناسب تر دانست. سومی گفت: برای پرده در کاخ سلطنتی شایسته تر است. سلطان گفت: خوب است نظر بافنده هنرمند را نیز جویا شویم. شاید نظر بهتری داشته باشد. آن گاه رو به مرد پارچه باف کرد و پرسید: این پارچه زربفت برای چه مصرفی مناسب تر است؟ مرد بیچاره بدون آنکه عاقبت کار و موقعیت مجلس را بسنجد، گفت: قربان! به نظر حقیر این پارچه فقط برای انداختن روی جنازه شما مناسب است!(3) بدین ترتیب، نه تنها خود را از گرفتن جایزه سلطان بی بهره ساخت، که خطری بزرگ نیز به جان خرید.

ص: 46


1- بحارالانوار، ج 71، ص 304.
2- غرر الحکم، ص 808 .
3- مهدی فقیه ایمانی، نقش زبان در سرنوشت انسان ها، موسسه اسماعیلیان، قم، 1375، ص 384.

ب) ویژگی مجالس خوب

خداوند در قرآن کریم، وقتی از ویژگی های بهشت با عنوان مجلس و محفل برگزیدگان و دوستداران و پاکان درگاه الهی سخن به میان می آورد، پرهیز از بیهوده گویی را یکی از ویژگی های برجسته آن می شمارد. به یقین، آنان که در این دنیا به عشق و شوق حق تعالی از رفتار و گفتار و افکار بیهوده دور بودند، اکنون وقتی به عنوان پاداش کارشان، در جوار روضه جاوید خداوندی آرام می گیرند، بیهوده نمی گویند و نمی شنوند. در حقیقت، مجالس ما هم باید از چنین مجالسی الگوبرداری شود و مانند آنان از بیهودگی بپرهیزیم. مجلسی که در آن

لایَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأثِیماً اِلاّ قِیلاً سَلاماً سَلاماً. (واقعه: 25 و 26)

سخنان بیهوده و گناه آلود نشنوند. در آنجا گفته نمی شود، مگر سخنی که سلام است و سلام.

آن گاه که مجالس دنیوی از سخنان بیهوده و گناه آلود به دور باشد، در حقیقت، نسیمی از بهشت بر آن وزیده است. در برخی آیات نیز به گونه ای دیگر به پیراستگی مجلس بهشتیان از بیهودگی اشاره شده است: «لایَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لاکِذّابا؛ در آنجا سخن لغو و دروغی نمی شنوند». (نبأ: 35)

این گروه در بهشتی جای دارند که «لاتَسْمَعُ فِیها لاغِیَهً؛ در آن، سخن بیهوده ای نمی شنوند.» (غاشیه: 11) و همین مسئله، مایه تفاوت مجالس بهشتی با بعضی نشست های دنیوی است. در مجلس های زمینی، افراد در قبال وقت دیگران کمتر احساس مسئولیت می کنند و آن را با سخنانی لبریز می سازند که نه تنها نگفتن آنها زیانی ندارد، بلکه وانهادن این سخنان، به حال همه مفید خواهد بود.

شاید عده ای کمتر به این بیندیشند که چه مقدار از گفته هایشان برای شنوندگان ارزشمند و مفید بوده است و آیا گفتارشان، تاریکی و جهلی را به روشنایی و دانایی تبدیل کرده است؟ به دانش حاضران افزوده یا اوقات و فرصت های گران بهای آنان را به هدر داده است؟ چه قدر می کوشیم دیگران از فرصتی که با ما هستند، بیشترین و

ص: 47

بهترین بهره ها را ببرند. اگر می خواهیم مجالس دنیوی ما شباهت بیشتری به محفل های بهشتیان داشته باشد، باید پاسخی شایسته برای پاسخ های بالا داشته باشیم. در این صورت، مطمئن خواهیم شد که نشست های دوستانه ما، الگوهایی کوچک و کامل از مجالس خوب خواهد بود؛ همان مجالسی که خداوند نیز آن را می پسندد و پربرکت می کند.

ج) بهترین سخن

سخن بیهوده ای که فایده ای برای آدمی ندارد، بی ارزش است. در مقابل، سخنی که به حال اشخاص و جامعه از نظر مادی یا معنوی، دنیوی یا اخروی و فردی یا اجتماعی مفید باشد، شایسته تأمل است. چه بسا یک سخن خوب، زندگی فرد یا اجتماعی را نجات می دهد و رسم و آیین ناپسندی را به آداب منطقی و انسانی تبدیل می کند. چنین سخنی، در پیش گاه خدای متعال و بزرگان معرفت و دانش، ارزشمند است. وقتی کلامی، شخص گمراه و منحرف از حق را به راه سعادت و هدایت آورد، گویی همه انسان ها را نجات داده و هدایت کرده است. امام علی علیه السلام می فرماید:

فَاِنَّ خَیْرَ الْقَولِ ما نَفَعَ وَ اَعْلَمْ اَنَّهُ لاخَیْرَ فِی عِلْمٍ لایَنْفَعُ.(1)

بهترین سخن آن است که سودمند باشد. آگاه باش در دانشی که سود نبخشد، خیری نیست.

اگر همه گفتارها مفید باشند، انسان پله های معرفت و پیشرفت را به سرعت می پیماید. در این صورت، دانایان و عارفان برای یاد دادن و مردم برای گوش کردن و بهره گرفتن فرصت بیشتری می یابند. گفتار مفید، شایسته محفل دانایان است و سخن پوچ و بیهوده در این محافل راهی ندارد. جایگاه انسان در نظام آفرینش، بسیار برتر از دیگر موجودات است و او با قدرت منحصر به فرد اندیشه خویش، باید گفتار و

ص: 48


1- نهج البلاغه، نامه 31.

کردارش پرمعنا و مفید و همواره از بیهودگی، پیراسته باشد.

ناصح از بیهوده گویی آبروی خویش برد

بوی خون آید ز افغان، مرغ بی هنگام را(1)

د) پی آمدهای بیهوده گویی

همان گونه که سخن خوب، هدایت کننده است، سخن بیهوده نیز می تواند گمراه کننده باشد، چنان که خداوند می فرماید:

وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللّهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ. (لقمان: 6)

برخی از مردم سخنان بیهوده سرگرم کننده را می خرند تا مردم را از روی نادانی، از راه خدا گمراه سازند.

مردم دانا همیشه به سخنان سودمند علاقه مند هستند و از سخنان بیهوده می پرهیزند. بر این اساس، اگر کسی همواره بیهوده گویی کند، از اطراف او پراکنده می شوند و شخصیت او را حقیر می شمارند. امام علی علیه السلاممی فرماید: «کَثْرَهُ الهَذَرِ یَکسِبُ الْعارَ؛ بیهوده گویی زیاد، ننگ و عار به بار می آورد».(2)

بسا خودنمایان بیهوده گوی

که باشند در بزمگه، رزم جوی(3)

ص: 49


1- صائب.
2- غررالحکم، ص 561.
3- امیر خسرو.

ه ) راهکار برخورد با بیهوده گویان

اگر عمل انسان در مسائل رفتاری و روانی سنجیده و مناسب نباشد، آثار و پی آمدهایی جبران ناپذیر به همراه می آورد. به یقین، درگیری و درافتادن با آدم بیهوده گو و مجادله با او، به زیان دانایان می انجامد. اساسا مجادله با بیهوده گو، نه تنها او را اصلاح نمی کند، بلکه لجاجت و بی احترامی او را بیشتر می کند. سعدی می گوید: جالینوس، ابلهی را دید که دست در گریبان دانشمندی زده و بی حرمتی همی کرد. گفت: اگر این دانا بودی، کار وی با نادان بدین جا نرسیدی.

دو عاقل را نباشد کین و پیکار

نه دانایی ستیزد با سبکسار

اگر نادان به وحشت سخت گوید

خردمندش به نرمی دل بجوید(1)

خداوند در قرآن کریم، راهکار برخورد با بیهوده گویان را چنین می آموزد:

وَ الَّذِینَ لایَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ اِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراما. (فرقان :72)

و کسانی که به باطل و دروغ شهادت نمی دهند و هنگامی که با بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه می گذرند.

آیات 63 تا76 سوره فرقان، صفات بندگان خاص خدای رحمان را برمی شمارد و یکی از آنها را برخورد کریمانه و صبورانه با بیهودگی می داند. این نوع برخورد، از یک سو نشانه نارضایتی بدون پرخاش و مجادله است تا شخص بیهوده گو متوجه زشتی کار و گفتار خود شود و متنبه گردد و از سوی دیگر، چنین رفتاری دل پذیر است. در واقع، فرد کریم با این بی اعتنایی و نارضایتی، اعلام می کند از بیهوده گویان نیست و از

ص: 50


1- محمدعلی فروغی، کلیات سعدی، تهران، انتشارات کتاب فروشی علمی، بی تا، ص 153.

آنها بیزاری می جوید.

3. دروغ گویی

اشاره

یکی از بزرگ ترین گناهان، مربوط به زبان و بدترین صفات انسان، دروغ گفتن است. امام علی علیه السلاممی فرماید: «شَرُّ الْقَوْلِ اَلْکِذْبُ؛ بدترین سخن، دروغ است.»(1) پروردگار در قرآن کریم با نفرین دروغ گویان، بیزاری خود را از آنان اعلام می دارد: «قُتِلَ الْخَرّاصُونَ؛ کشته باد دروغ گویان». (ذاریات: 10)

مؤمن باید از هر دروغی بپرهیزد؛ چه کوچک و چه بزرگ و چه جدی و چه شوخی که اگر آدمی به دروغ کوچک دچار شود، دروغ بزرگ هم خواهد گفت. امام سجاد علیه السلام می فرماید:

اِتَّقُوا الْکِذْبَ الْصَّغِیرَ مِنْهُ وَ الْکَبیرَ فِی کُلِّ جِدٍّ وَ هَزْلٍ فَاِنَّ الرَّجُلَ اِذا کَذِبَ فِی الصَّغِیرِ، اِجْتَری عَلَی الْکَبِیرِ.(2)

از دروغ، کوچک و بزرگش، جدی و شوخی اش بپرهیزید؛ زیرا وقتی شخص در مورد کوچک، دروغ گفت، به گفتن دروغ بزرگ هم جرئت می یابد.

دروغ قلمرو گسترده ای دارد و ممکن است همه جا به سراغ انسان بیاید: در اجتماع، خانه، مدرسه، محیط کار، صحنه سیاست و حکومت، مراسم مختلف، کسب و تجارت، بازی و تفریح، مدح و تمجید دیگران، در دادگاه و شکایت کردن، در دفاع از خود، اظهار ارادت و عشق و علاقه به دیگری، بیان وقایع تاریخی و حتی ذکر مصیبت اهل بیت به ویژه سالار شهیدان و نقل قول از دیگران. دروغ همیشه زشت است و گوینده آن دروغ گوست.

ص: 51


1- نهج البلاغه، خطبه 84 ، ص 115.
2- ملامهدی نراقی، جامع السعادات، دارالتفسیر، قم، 1417 ه . ق، ج 2، ص 233.

ایمان هیچ گونه سازگاری با دروغ ندارد. انسان مؤمن دروغ نمی گوید و دروغ گو ایمان ندارد. اگر مؤمنی دروغ گفت، این دروغ، دروغ دیگری در پی دارد؛ زیرا برای پوشاندن گناه خود، ناچار دوباره دروغ می گوید و در غیر این صورت، رسوا می شود. سرانجام به جایی می رسد که نمی تواند دروغ نگوید و دروغ برایش عادی می شود. امام باقر علیه السلام می فرماید: «اِنَّ الْکِذْبَ هُوَ خَرابُ الاْءِیْمانِ؛ همانا دروغ، ایمان را تباه می سازد».(1)

از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره صفات مؤمن پرسیدند که آیا مؤمن ممکن است ترسو باشد؟ فرمود: آری. گفتند: آیا مؤمن بخیل می شود؟ فرمود: آری، ولی هنگامی که پرسیده شد: آیا ممکن است مؤمن دروغ گو باشد؟ فرمود: خیر.(2)

همچنین عبدالله بن جراد از رسول خدا پرسید: آیا مؤمن دروغ می گوید؟ فرمود: خیر و سپس کلام خدا را تلاوت کرد که: «اِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الِّذیِنَ لا یُؤْمِنُونِ؛ همانا انسان های بی ایمان دروغ می گویند».(3)

وقتی انسان برای نخستین بار دروغ گفت، اثر آن را بلافاصله احساس نمی کند، ولی وقتی برای چندمین بار دروغ گفت، احساس می کند نفاقی پنهان در قلبش پدید آمده است و به هر میزان که بیشتر دروغ می گوید، بر نفاقش افزوده می شود.

قرآن کریم، نفاق را اثر حتمی و نتیجه قطعی دروغ گویی می داند و می فرماید:

فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقا فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ بِما أَخْلَفُوا اللّهَ ما وَعَدُهُ وَ بِما کانُوا یَکْذِبُونَ. (توبه: 77)

خداوند، نفاقی در قلوب ایشان تا روز قیامت ایجاد کرد (و پیدایش نفاق به دو علت بود:)

ص: 52


1- اصول کافی، ج 2، ص 339.
2- وسائل الشیعه، ج 8 ، ص 573.
3- المحجه البیضاء، ج 5، ص 241.

عهد و پیمان با خدا را شکستند و پی درپی دروغ می گفتند.

الف) عوامل دروغ گویی

یک _ بی ایمانی

خداوند می فرماید: «إِنَّما یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذینَ لایُؤمِنُونَ بِآیاتِ اللّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْکاذِبُونَ؛ جز این نیست که فقط کسانی دروغ می گویند که به نشانه های خدا ایمان نمی آورند». (نحل :105)

از این آیه استنباط می شود که مؤمنان هیچ گاه به خدا و نشانه های او دروغ نمی بندند و راه نجات از دروغ گویی و رسیدن به صفای راست گویی، پالایش درون از حجاب پلیدی هاست.

دو _ لجاجت

یکی دیگر از عوامل دروغ گویی، لج بازی است: «بَلْ أَتَیْناهُمْ بِالْحَقِّ وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ؛ بلکه حق را بر ایشان آوردیم و آنان دروغ گو هستند». (مؤمنون:90)

ب) انگیزه های دروغ گویی

دروغ گویان با انگیزه های مختلفی دروغ می گویند. در قرآن کریم به دو نمونه از این انگیزه ها اشاره شده است.

یک _ دروغ گویان برای فریب دیگران، از زبان چرب و نرم خود استفاده می کنند و با سخنان و وعده های دروغ، به مقاصد پلیدشان دست می یابند:

وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا لِلَّذینَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبیلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطایاکُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلینَ مِنْ خَطایاهُمْ مِنْ شَیْءٍ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ. (عنکبوت: 12)

و کافران به مؤمنان گفتند از راه ما پیروی کنید و ما گناهان شما را به گردن می گیریم، ولی چیزی از گناهان ایشان را به گردن نگیرند. به راستی، آنان دروغ گو هستند.

این گفته دروغی بیش نیست؛ زیرا هر کس مسئولیت رفتار خویش را بر عهده دارد: «وَ لاتَزِرُ وازِرَهٌ وِزْرَ أُخْری ثُمَّ إِلی رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فیهِ تَخْتَلِفُونَ؛ هیچ گنه کاری بار گناه دیگری را بر ندارد». (انعام: 164)

دو _ دروغ گویان برای فرار از انجام دادن وظیفه و کارهای سخت، دروغ می گویند. اینان با بهانه آوردن و دروغ گفتن، از زیر بار مسئولیت شانه خالی می کنند. در زمان

ص: 53

پیامبر، وقتی دستور حرکت در جنگ تبوک و جهاد در راه خدا آمد، عده ای قصد فرار از این کار سخت را داشتند؛ زیرا امید به دست آوردن غنیمت فراوانی هم نبود. ازاین رو، به دروغ، بهانه هایی آوردند:

لَوْ کانَ عَرَضًا قَریبًا وَ سَفَرًا قاصِدًا لاَتَّبَعُوکَ وَ لکِنْ بَعُدَتْ عَلَیْهِمُ الشُّقَّهُ وَ سَیَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنا لَخَرَجْنا مَعَکُمْ یُهْلِکُونَ أَنْفُسَهُمْ وَ اللّهُ یَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ. (توبه :42)

اگر غنایم و سودی نزدیک و سفری سهل و آسان بود، از تو پیروی می کردند، ولی راه پرمشقت بر آنان دور و گران آمده است و به خدا سوگند یاد خواهند کرد که اگر می توانستیم، با شما حرکت می کردیم. اینان خودشان را هلاک می کنند و خداوند می داند که آنان دروغ گو هستند.

4. ناسزاگویی

اشاره

از زشت ترین و بدترین آفات گفتار آدمی، دشنام گفتن است. این کار، سخن را به پایین ترین رتبه و نهایت زشتی می رساند و از دیگر سو، مقام انسانی گوینده اش را تنزل می دهد. خداوند در قرآن مجید می فرماید: «وَ لاتَسُبُّوا الَّذینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ؛ به کسانی که غیر خدا را می خوانند، دشنام ندهید». (انعام :108)

وقتی آدمی نباید به کافران و مشرکان ناسزا گوید، تکلیف او با یکتاپرستان مشخص است.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «اِیّاکَ اَنْ تَکُونَ فَحّاشا اَوْ صَخّابا اَوْ لَعّانا؛ مبادا دشنام گو، بدزبان و لعنت کننده باشی.»(1) داستان این حدیث از این قرار است که یکی از یاران امام صادق علیه السلاممی گوید وقتی خدمت حضرت رسیدم، فرمود: این چه جنجالی بود که میان تو و شتردارت به وجود آمد. مبادا دشنام گو، بدزبان و لعنت کننده باشی. عرض کردم: به خدا سوگند، چنین بود که فرمودی، ولی او به من ستم کرد. فرمود: اگر او به

ص: 54


1- اصول کافی، ج 4، ص 17.

تو ستم کرده، تو از او سر افتادی. به یقین، این کردار از رفتار من نیست و من به پیروانم چنین دستوری نداده ام. از پروردگارت آمرزش بخواه و به آن کردار باز مگرد و تکرارش مکن. عرض کردم: از خدا آمرزش می خواهم و دیگر باز نمی گردم.(1)

الف) نکوهش ناسزاگویی در روایات

پیامبر گرامی اسلام، زشت گویان را نکوهش می کند و می فرماید: «اِنَّ مِنْ شَرِّ عِبادِ اللّهِ مَنْ تُکْرَهُ مَجالَسَتُهُ لِفُحْشِهِ؛ از بدترین بندگان خدا کسی است که به خاطر دشنام گویی اش، از هم نشینی با او کناره گیری شود.»(2) چه زشت است که زبان انسان آن گونه آزاردهنده و بدگو باشد که مردم از دوستی و همراهی با او کراهت داشته باشند و از دشنام او بر حیا و حیثیت خود بترسند.

امام صادق علیه السلام می فرماید: «اَلْبَذاءُ مِنَ الْجَفاءِ وَ الْجَفاءُ فِی النّارِ؛ بدزبانی، جفاکاری است و جفاکار در آتش است».(3)

امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: «اِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْفاحِشَ المُتَفَحِّشَ؛ به راستی که خداوند، بدکار و دشنام گو را دشمن می دارد».(4)

پیامبر گرامی اسلام هم می فرماید:

اِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّهَ عَلی کُلِّ فَحّاشٍ بِذِی قَلِیلِ الْحَیاءِ لایُبالی ما قالَ وَ لاماقِیلَ

ص: 55


1- همان.
2- همان.
3- همان، ج 2، ص 325.
4- همان، ص 15.

لَهُ.(1)

خداوند، بهشت را بر هر دشنام دهنده بی آبرو و بی حیایی که از آنچه می گوید و از آنچه به او گفته می شود، باکی ندارد و ناراحت نمی شود، حرام کرده است.

ب) راهکار مبارزه با ناسزاگویی

امیرمؤمنان علی(ع)، دوری از دشنام دادن را از ویژگی های پرهیزکاران برمی شمارد: «بَعِیدا فُحْشُهُ لَیِّنا قَوْلُهُ؛ از دشنام و ناسزا، به دور و بر کنار و گفتارش، متین و هموار است».(2) ایشان هنگامی که شنید یارانش در جنگ صفین به دشمن ناسزا می گویند، در خطبه ای چنین سفارش فرمود:

اگر (به جای دشنام دادن،) رفتار ناشایست آنان را بیان می کردید و حالشان را یادآور می شدید، در گفتار، راست تر و در مقام عذرخواهی، رساتر بود. شما باید به جای دشنام به آنها می گفتید: خدایا! خون ما و آنها را حفظ کن. میان ما و آنها را اصلاح فرما و آنان را از گمراهی به راه راست هدایت کن تا کسی که نادان است، حق را بشناسد و او که با حق ستیز و دشمنی می کند، دست بردارد و باز ایستد.(3)

در واقع، آدمی به جای دشنام باید آگاهی دهد؛ راهنمایی و دل سوزی کند؛ دست گمراهان را بگیرد و آنان را هدایت کند. ناسزا، زشت است و پاسخ ناسزا، دشنام نیست؛ چون آتش را با آتش خاموش نمی کنند. باید غضب خود را فرونشاند و بر اعصاب خویش مسلط بود و با آب گوارا و زلال سخن، به جنگ ناسزای دیگران

ص: 56


1- همان، ص 323.
2- نهج البلاغه، خطبه 193، ص 35.
3- همان، خطبه 206، ص 323.

رفت.

چهار چیز است آیین مردم هنری

که مردم هنری زین چهار نیست بری

یکی سخاوت طبعی چو دستگاه بود

به نیک نامی دایم ببخشی و بخوری

دو دیگر آنکه دل دوستان نیازاری

که دوست آینه باشد چو اندر او نگری

سه دیگر آنکه زبان را به وقت گفتن بد

نگاه داری تا وقت عذر، غم نخوری

چهارم آنکه کسی گر به جای تو بد کرد

چو عذر خواهد، نام گناه او نبری(1)

زبان ملایم و هموار سبب رونق و طراوت باغ دوستی هاست. با آن، چشمه های انس و هم دلی همیشه جاری و ریشه کدورت ها و دشمنی ها خشکیده خواهد شد. امام علی علیه السلام فرمود: «مَنْ لانَ عُودُهُ کَثُفَتْ اَغْصانُهُ؛ هر کس ساقه درخت وجودش نرم باشد، شاخه هایش متراکم و فراوان می شود».(2)

5. غیبت

اشاره

پشت سر کسی از او سخن گفتن، به گونه ای که اگر بشنود، دل گیر و غمناک شود،

ص: 57


1- دیوان ابن یمین فریومدی، به اهتمام: حسین علی باستانی راد، تهران، انتشارات سنایی، 1344، ص 522.
2- نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 214، ص 507.

به شرط اینکه آنچه گفته می شود در او باشد، ولی مردم از آن بی خبر باشند، «غیبت» نامیده می شود. امام موسی کاظم علیه السلام می فرماید:

مَنْ ذَکَرَ رَجُلاً مِنْ خَلْفِهِ بِما هُوَ فِیهِ مِمّا عَرَفَهُ النّاسُ لَمْ یَغْتَبْهُ وَ مَنْ ذَکَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِما هُوَ مِمّا لایَعْرِفُهُ النّاسُ اِغْتابَهُ وَ مَنْ ذَکَرَهُ بِما لَیْسَ فِیهِ فَقَدْ بَهَتَهُ.(1)

هر کس دیگری را در غیابش یاد کند به آنچه در او هست و مردم نیز از آن آگاهی دارند، غیبت نکرده است و هر کس دیگری را در غیابش یاد کند به آنچه در او هست، ولی مردم آن را نمی دانند، از او غیبت کرده است و هرکس در غیاب دیگری چیزی گوید که در او نیست، تهمت زده است.

روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از اصحاب خود پرسید: آیا می دانید معنای غیبت چیست؟ گفتند: خدا و رسول خدا داناتر است. فرمود: غیبت این است که تو برادر خود را به چیزی که او را ناخوش آید، یاد کنی. شخصی عرض کرد: آیا اگر آن عیبی که ذکر می کنم، در برادر دینی خودم باشد، باز هم غیبت است. حضرت فرمود: اگر آنچه را می گویی در او باشد، او را غیبت کرده ای و اگر در او نباشد، به او بهتان زده ای.(2)

غیبت، آن ناگفتنی است که اگر به گوش غیبت شونده برسد، ناخشنود شود. خواه آن ناگفتنی نقص در بدن باشد، مثل اینکه بگویی فلانی گنگ است؛ یا در نسبش باشد، مثل اینکه بگویی پسر فلان فاسق یا حمّال زاده است؛ یا در ویژگی ها، گفتار و رفتار غیبت شونده باشد، مثل اینکه بگویی بدخلق است؛ یا مربوط به چیزی است که متعلق به او باشد از لباس یا خانه یا مرکب، چنان که بگویی خانه فلان کس چرکین است یا کلاه او دراز است. پیامبر فرمود: «غیبت آن است که برادر خود را به چیزی یاد کنی که

ص: 58


1- اصول کافی، ج 4، ص 62 .
2- المحجه البیضاء، ج 5، ص 256.

او را ناخوش آید.»(1) این سخن پیامبر فراگیر است و تمام موارد ذکر شده را شامل می شود. البته غیبت کردن منحصر به زبان نیست، بلکه هر عملی که نقصی از غیر را بفهماند، غیبت است؛ خواه به قول باشد یا به فعل یا اشاره یا رمز یا نوشتن.(2)

الف) زشتی غیبت

سوره حجرات، به صراحت از زشتی غیبت سخن گفته است و کمتر گناهی در نظر خداوند متعال در این پایه از ناپسندی قرار دارد. در احادیث نیز غیبت، بدتر از زنا دانسته شده است و حتی برخی از فقیهان، آن را باطل کننده روزه می دانند.(3)

در آیه زیر زشتی غیبت بسیار ملموس بیان شده است:

وَلایَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً اَیُحِبُّ اَحَدَکُمْ أَن یاکُلَ لَحْمَ اَخیهِ مَتْیاً فَکَرهْتُمُوهُ وَتَّقواللّهَ اِنَّ اللّهَ توّابٌ رحیمٌ. (حجرات: 12)

و بعضی از شما از برخی دیگر غیبت نکند. آیا یکی از شما دوست می دارد گوشت برادر مرده اش را بخورد که از آن تنفر دارید. از خداوند پروا کنید که بی شک، خداوند، توبه پذیرِ مهربان است.

جایی که خوردن گوشت حیوانات مرده حرام است، باید خوردن گوشت انسان مرده بسیار زشت تر باشد. حیوانات، گوشت مرده خود را نمی خورند، حال چگونه انسان چنین کاری را می تواند انجام دهد؟ به راستی، چرا غیبت این قدر نکوهش شده است؟ به نظر می رسد علت آن است که آدمی در پیش گاه خداوند متعال، برترین موجودات است و حفظ اعتبار و شخصیت افراد، از دستورهای مؤکد اسلام است.

ص: 59


1- ملااحمد نراقی، معراج السعاده، بی جا، انتشارات امین رشیدی، بی تا، ص 429.
2- همان.
3- عبدعلی بن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، دارالتفسیر، قم، 1382، ج 5، صص 93 _ 95.

مولوی در دفتر سوم مثنوی، داستانی نقل می کند که بر اساس آن، هر کس بچه فیلی را شکار کند و بخورد، مادرش دهان آدم ها را بو می کند و می فهمد چه کسی بچه اش را خورده است. پس او را با خرطوم خود به هوا بلند و پرتاب می کند و بر زمین می کشد. آن گاه مولوی به آیه بالا می رسد که انسان ها نیز چون غیبت کنند، گویا گوشت برادرشان را خورده اند و حق تعالی و مجریان اوامر الهی از بوی بسیار بد و متعفن دهان او می دانند غیبت کرده است.

هر دهان را پیل بویی می کند

گرد معده هر بشر بر می تند

تا کجا یابد کباب پور خویش

تا نماید انتقام و زور خویش

گوشت های بندگان حق خوری

غیبت ایشان کنی کیفر بری

هان که بویای دهانْتان خالق است

کی برد جان غیر آن کو صادق است

وای آن افسوسی ای کش بوی گیر

باشد اندر گور منکر با نکیر

نی دهان دزدیدن امکان زان جهان

نی دهان خوش کردن از دار و دهان

آب و روغن نیست مر روپوش را

ص: 60

راه حیلت نیست عقل و هوش را(1)

ب) راه های غیبت

یک _ گفتار صریح و روشن

مانند اینکه فلانی بخیل است.

دو _ قول کنایی

مانند اینکه به خدا پناه می برم از اینکه مال یتیم خورده باشم؛ یعنی فلانی مال یتیم خورده است. یا پناه بر خدا که من آدم چاپلوسی باشم یا اَلْحَمْدُلِلّهِ که ما فلان عیب را نداریم.

سه _ فعل

یعنی تقلید کردن و ادا درآوردن.

چهار _ نوشتن

امروزه شاید یکی از راه های رایج این است. آنها که می توانند، در نشریات و آنها که نمی توانند، در شب نامه و نامه های سرگشاده یا با دیوارنویسی، به اصطلاح افشاگری می کنند و عیب دیگران را برای همگان آشکار می سازند. گاه حتی پا را فراتر می گذارند و به انسان های باایمان و خدمت گزار، توهین می کنند و تهمت می زنند.

پنج _ ایما و اشاره

دراین باره آمده است که یکی از همسران پیامبر می گوید: «من در خدمت پیامبر بودم. زنی بر ما وارد شد، وقتی پشتش به من بود، با دستم اشاره کردم که او زنی کوتاه قد است. پیامبر فرمود: غیبت آن زن را کردی».(2)

ج) فلسفه حرمت غیبت

دوام و بقای هر جامعه، به میزان یک پارچگی، صمیمیت و اعتماد متقابل انسان ها بستگی دارد. هر اندازه افراد جامعه هماهنگ تر باشند، آن جامعه ثبات بیشتری خواهد

ص: 61


1- مثنوی معنوی، ج 2، ص 6 .
2- سید محمدامین، آفات زبان، بی جا، 1371، ص 14؛ به نقل از: اثنی عشریه، ص 180.

داشت. همچنین هر اندازه میان مردم ناهماهنگی و بی اعتمادی بیشتر باشد، نابودی و فروپاشی آن سریع تر است. اسلام که جامعه اسلامی را به منزله پیکر واحد و افراد جامعه را چونان اندام های آن می داند، بر آنچه موجب تقویت روح هم بستگی می شود، تأکید می ورزد و از آنچه موجب تضعیف وحدت و یک پارچگی می شود، نهی می کند.

غیبت یکی از اموری است که جامعه متحد اسلامی را به تدریج گرفتار تفرقه می کند و صمیمیت و اطمینان به یکدیگر را به بی اعتمادی و بدبینی بدل می سازد؛ زیرا وقتی انسان از شخصی غیبت کند و عیب های او را برای دیگران برملا سازد، شنوندگان، از او متنفر می شوند. بنابراین، عضوی از جامعه از محبوبیت می افتد. همچنین وقتی غیبت شونده آگاه شود که چه کسی از او غیبت کرده است و چه کسانی از عیب های او آگاه گشته اند، از آنها دوری می کند. به همین ترتیب، اگر غیبت میان مردم رواج پیدا کند، افراد یکی پس از دیگری از صحنه اجتماع کنار گذاشته می شوند و روابط اجتماعی به سردی و تیرگی می گراید. بدون شک، جامعه ای که در آن روح هم بستگی حاکم نباشد، دوام نمی یابد و به زودی در سراشیبی سقوط می افتد.

د) انگیزه های غیبت

اشاره

امام صادق علیه السلام سرچشمه غیبت را ده چیز می داند:

اِنَّ اَصْلَ الْغِیْبَهِ مُتَنَوَّعٌ بِعَشَرَهِ اَنْواعٍ: شَفاءٍ وَ غَیْظٍ وَ مُساعَدَهِ قَوْمٍ وَ تُهْمَهٍ وَ تَصْدِیقِ خَبَرٍ بِلاکَشْفٍ وَ سُوءِظَنٍّ وَ حَسَدٍ وَ سُخْرِیَّهٍ وَ تَعَجُّبٍ وَ تَبَرُّمٍ وَ تَزَیُّنٍ.(1)

یک _ فرونشاندن آتش غضب

گاه انسان از گفتار و کردار شخصی ناراحت و خشمگین می شود و چون نتوانسته است واکنش نشان دهد، پشت سرش زبان به شکایت و نکوهش می گشاید و از او بدگویی می کند تا خشمش را به این وسیله فرو نشاند. گاهی هم با کسی کینه و

ص: 62


1- المحجه البیضاء، ج 5، ص 264.

دشمنی دارد و عیب او را برای بدنام کردن و انتقام گرفتن فاش می کند.

دو _ هم رنگی با دیگران

گاه دوستان انسان درباره شخصی با هم سخن می گویند و با ریختن آبروی او، اسباب شادی و سرور یکدیگر را فراهم می آورند. در چنین جمعی، اگر انسان از آن شخص غیبت شونده، دفاع و عیب او را به گونه ای توجیه کند، دوستانش ناراحت می شوند. ازاین رو، هم رنگ آنان می شود و افزون بر شنیدن غیبت، خود نیز به نوعی عیب های او را بر زبان می آورد تا محفلشان گرم تر شود.

سه _ تهمت زدن

گاه آدمی مورد تهمت قرار می گیرد و کار زشتی به دروغ به او نسبت داده می شود. آن شخص نیز در مقام دفاع از خود، فرافکنی می کند و گناه را به گردن دیگران می اندازد یا آنان را شریک خود می شمارد و در نتیجه، مرتکب غیبت می شود.

چهار _ تصدیق خبر بدون تحقیق

گاه آدمی، از کسی مطلبی درباره دیگری می شنود و بدون تحقیق و تفحص، آن را اشاعه می دهد و دیگران را به فرد، بدبین می سازد.

پنج _ سوء ظن

گاه انسان اطلاع می یابد که شخصی تصمیم گرفته است از او نزد دیگران بدگویی کند. ازاین رو، پیش از او، به اصطلاح پیش دستی می کند و عیب او را نزد دیگران مطرح می سازد تا سخنان او را از درجه اعتبار بیندازد و موقعیتش به مخاطره نیفتد.

شش _ حسد

گاه انسان به این دلیل که می بیند مردم، شخصی را دوست دارند و از او تعریف می کنند، از روی حسد، نقاط ضعف آن شخص را برجسته می کند؛ شاید به این وسیله او را از چشم مردم بیندازد و ناتوان و نالایق معرفی کند.

هفت _ سخریّه و استهزا

گاه انسان برای اینکه مردم را بخنداند و مایه سرگرمی و شادی آنها را فراهم آورد،

ص: 63

عیب و زشتی های اشخاص را حکایت و بازگو می کند و آنها را مورد تمسخر و استهزا قرار می دهد.

هشت _ شگفتی

انسان از شخص نیکوکار، انتظار کارناشایست ندارد. ازاین رو، از کار ناپسند او شگفت زده می شود و گاه وسوسه می شود برای دیگران بازگو کند. در این حالت با اظهار شگفتی می گوید: تعجب آور است که فلانی چنین کاری کرده است.

نه _ تبرّم

گاه انسان از اینکه برادر مؤمن او به بیماری یا مشکلی دچار شده است، غمگین و اندوهناک می شود و در نتیجه، به ظاهر از روی دل سوزی و بیان هم دردی، چیزهایی می گوید که آن شخص، راضی به افشای آنها نیست.

ده _ تزیّن

گاه انسان مطلع می شود که شخصی مرتکب منکری شده است. ازاین رو، خشمگین و از او متنفر می شود، ولی هنگامی که او را می بیند یا نامش را می شنود، خشم خود را به گونه ای اظهار می دارد که دیگران متوجه شوند چه کسی مرتکب آن عمل ناپسند شده است.

ه) راهکار مبارزه با غیبت

اشاره

برای اینکه دچار غیبت نشویم و پی آمدهای منفی دنیوی و اخروی آن دامن گیر ما نشود، راه های زیر پیشنهاد می شود:

یک _ دوری از عوامل و انگیزه های غیبت

انگیزه هایی که برای ارتکاب غیبت بیان شد، همگی از حالت های ناپسندی است که در شخص غیبت کننده وجود دارد و باید خود را از این رذایل پاک گرداند. وقتی آدمی می تواند به جای حسد، به یک رنگی و صفا و صمیمیت روی آورد، به جای کینه درِ دوستی بگشاید، نهال دشمنی را بَر کَند و درخت دوستی و صداقت بکارد و به جای ریشخند و استهزا، از دوستان به نیکی و احترام یاد کند، خود به خود ازغیبت

ص: 64

دور می شود. پس دوری از این انگیزه ها، بزرگ ترین گام در راه دوری از غیبت است.

دو _ توجه به خداوند

غیبت، توجه به عیب مردم است؛ به جای آنکه فرد، خویش را متوجه خداوند کند. در این حال، آدمی متوجه عیب های خود می شود و با دقت در قدرت و عظمت الهی، احساس ناتوانی در مقابل آفریدگار بی همتا می کند و هرگز با وجود عیب خود، نگاهش را متوجه کاستی های دیگران نمی سازد. امام صادق علیه السلام می فرماید:

فَاِنْ اَرَدْتَ السَّلامَهَ، فَاذْکُرِ الْخالِقَ لاَ الْمَخْلُوقَ فَیُصَیِّرُ لَکَ مَکانَ الْغِیْبَهِ عِبْرَهً وَ مَکانَ الاْءِثْمِ ثَوابا.(1)

اگر می خواهی [از غیبت کردن] در امان بمانی، پس آفریننده را یاد کن، نه آفریده را. در این صورت، خداوند متعال برای تو غیبت کردن را به پند گرفتن از حالت های مردم و گناه و پلیدی [ناشی از غیبت] را به پاداش تبدیل می کند.

با یاد خدا، عیب های مردم به جای اینکه موجب غیبت و سرزدن گناهی بزرگ شود، سبب عبرت آموزی دیگران و پرداختن آنان به عیب های خویش می شود. خدای یکتا نیز چنین حالتی را دوست دارد و به چنین انسانی پاداشی نیکو می دهد.

سه _ گوش نکردن به غیبت و برخورد با آن

اگر رفتاری در جامعه به هنجار و ارزش تبدیل گردد، ریشه کن کردن آن بسیار دشوار می شود. اگر صفت ناپسندی تأیید نشود، ریشه دار نمی شود؛ زیرا افراد به زشتی آن عمل پی می برند و برای نابودی آن می کوشند. اگر بزرگان جامعه یا خانواده، خود به این صفت ناپسند دچار باشند، دیگران نیز از آنها پیروی می کنند و برعکس، اگر دولت مردان و بزرگان خانواده از این عمل زشت خانواده انتقاد کنند به تدریج محو می شود. سعدی شیرازی می گوید:

ص: 65


1- مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ترجمه: حسن مصطفوی، بی جا، انتشارات قلم، 1363، چ 1، ص 206.

یاد دارم که در ایام طفولیت، متعبد بودمی و شب خیز و مولع زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر نشسته بودم و همه شب دیده برهم نبسته و مصحف عزیز در کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته. پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمی دارد که دوگانه ای بگذارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند. گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی، بِه از آنکه در پوستین مردم افتی.

نبیند مدعی جز خویشتن را

که دارد پرده پندار در پیش

گرت چشم خدابینی ببخشند

نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش (1)

چهار _ توبه

خداوند در آیه ای که انسان ها را از غیبت باز می دارد و آن را همچون خوردن گوشت برادر مرده می شمارد، به دلیل گستردگی لطف و رحمتش و بی کرانی دریای عفو و عنایتش، راهی پیش پای انسان گنه کار می نهد که «وَاتَّقُواللّه َ اِنَّ اللّه َ تَوَّابُ رَحیمٌ؛ و از خداوند پروا کنید. به راستی، خدا توبه پذیر مهربان است». (حجرات: 12)

کمر کوه کم است از کمر مور اینجا

ناامید از رحمت مشو ای باده پرست

حافظ

اگر انسان به مقام و موقعیت خود آگاه شود و خود را در حضور پروردگار ببیند، دامن خود را به پلیدی غیبت آلوده نخواهد کرد؛ چون هم صحبتی و درد دل با

ص: 66


1- کلیات سعدی، ص 112.

حق تعالی، لذتی دارد که ترک همه گناهان را آسان می کند و بزرگان همیشه از درگاه خداوند آرزو می کنند که لذت گفت وگویش را از آنها دریغ نکند.

باید از غیبت های انجام شده توبه کرد و گرد چنین گناهی نرفت که پیامبر، آن را از خوره هم بدتر می دانست:

اَلْغِیْبَهُ اَسْرَعُ فی دِینِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ مِنَ الاْکِلَهِ فِی جَوْفِهِ.(1)

غیبت در نابودی دین مرد مسلمان، زودتر از بیماری خوره در درون او مؤثر واقع شود.

پایان این بخش را به سروده ای از بوستان سرسبز شیخ شیراز آذین می بندیم:

زبان کرد شخصی به غیبت دراز

بدو گفت داننده ای سرفراز

که یاد کسان پیش من بد مکن

مرا بدگمان در حق خود مکن

گرفتم ز تمکین او کم ببود

نخواهد به جاه تو اندر فزود

کسی گفت و پنداشتم طیبت است

که دزدی به سامان تر از غیبت است

بدو گفتم ای یار آشفته هوش

شگفت آمد این داستانم به گوش

بنا راستی در چه بینی بهی

که در غیبتش مرتبت می نهی

ص: 67


1- اصول کافی، ج 4، ص 59.

بلی گفت دزدان تهور کنند

به بازوی مردی شکم پر کنند

نه غیبت کن آن ناسزاوار مرد

که دیوان سیه کرد و چیزی نخورد(1)

6. رازگشایی

امام صادق علیه السلام می فرماید: «فَاِیّاکُمْ وَ الاِْذاعَهَ؛ از فاش کردن اسرار بپرهیزید.»(2) راز چیزی است که باید آن را پنهان داشت. هر فرد، خانواده و جامعه ای، کم و بیش اسرار و اطلاعاتی دارد که دیگران نباید از آن آگاه گردند؛ زیرا آشکار شدن آن برای دیگران چه بسا سبب آسیب های فراوان می شود.

جابربن عبداللّه انصاری می گوید: جبرئیل بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد و خبر داد که ابوسفیان در فلان محل با گروهی از مشرکان منزل کرده اند. شما آماده جنگ با اوشوید و این خبر را مخفی بدارید تا آنها را غافل گیر کنید و ناگهان یورش برید و آنها را از پا درآورید. یکی از منافقان، ابوسفیان را از این تصمیم آگاه ساخت. در اینجا آیه ای نازل شد که «ای مؤمنان! به خدا و رسول خیانت نکنید و اسرار را فاش نسازید و در امانت ها خیانت نورزید». (انفال: 27)

سرّ مؤمن باید مخفی و محترم بماند؛ زیرا رازداری، فضیلتی اخلاقی به شمار می آید و برعکس، افشای اسرار، مایه سقوط آدمی است. چنان که حضرت صادق علیه السلام

ص: 68


1- کلیات سعدی، ص 360.
2- اصول کافی، ج 4، ص 76.

فرمود: «اِفْشاءُ السِّرِّ سُقُوطٌ؛ آشکار کردن راز، سقوط است».(1)

افشای راز، زیان های فراوانی در پی دارد. امام علی علیه السلام می فرماید: «لایَسْلُمُ مَنْ أَذاعَ سِرَّهُ؛ کسی که رازش را فاش سازد، سالم نمی ماند.»(2) امام، تیره بختی مردم را در فاش ساختن اسرار و دوستی با اشرار خلاصه کرده و فرموده است: «جُمِعَ الشَّرُّ فِی الاْءذاعَهِ وَ مُؤاخاهِ الْأَشْرارِ؛ شر (دنیا و آخرت) در افشاگری راز و دوستی با بدان گرد آمده است».(3)

از عوامل افشای راز، پرحرفی است. اشخاص پرحرف، برای اشباع میل سخن گویی، از هر دری سخن می گویند و چنین کاری سبب می شود پرده از روی رازهایشان کنار رود.

همچنین در گردهمایی ها، از مطالب گوناگونی سخن به میان می آید و افراد مبتلا به کمبود شخصیت و ضعفِ نفس، می کوشند با ارائه مطالبی جدید، نظر حاضران را به خود جلب و احساس حقارت خویش را جبران کنند. جوّ چنین مجالسی سبب می شود افراد، اسرار طبقه بندی شده ای را که دیگران کمتر به آن دسترسی دارند، نقل کنند تا میان اهل مجلس جایی برای خود به دست آورند.

یکی دیگر از این عوامل، تحت تأثیر احساسات قرار گرفتن و عصبانیت است. بسیار اتفاق می افتد که فرد یا افرادی بر اثر ناراحتی و احساساتی شدن، اسراری را فاش می سازند. انسان باید همواره بر اعصاب و زبان خویش مسلط باشد و نزاع و مشاجره، او را چنان عصبانی و احساساتی نکند که اسرار مخفی را برملا سازد.

ص: 69


1- بحارالانوار، ج 78، ص 229.
2- شرح غررالحکم، ج 6 ، ص 388.
3- بحارالانوار، ج 75، ص71.

رازداری دو نوع است؛ یکی، راز دیگران را نگه داشتن و دیگری، اسرار خود را پوشاندن. آدمی باید هم رازدار خود باشد و هم رازدار دیگران. امام علی علیه السلام در این باره می فرماید: «مَنْ ضَعُفَ عَنْ حِفْظِ سِرِّهِ لَمْ یَقْوَ لِسِرِّ غَیْرِهِ؛ هر که از حفظ سرّ خود ناتوان باشد، بر نگه داری سرّ دیگری توانا نیست.»(1)

انسان باید مراقبت کند که چه می گوید و با که می گوید. زمانی که اسرار، نگفتنی است یا شنوای راز، محرم نیست، دل باید صندوق و نگاه دار باشد و از امانت خویش به بهترین صورت امانت داری کند و آن را به گاه ضرورت هم جز به امانت دار نسپارد. امام علی علیه السلام می فرماید: «صَدْرُ الْعاقِلِ صَنْدُوقُ سِرِّهِ؛ سینه انسان عاقل، صندوق اسرار اوست».(2)

7. بهتان و افترا

اشاره

خداوند در قرآن کریم می فرماید:

وَ الَّذینَ یُؤذُونَ الْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ بِغَیْرِ مَا اکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبینًا. (احزاب :58)

کسانی که مردان و زنان باایمان را بی تقصیر و بی گناه بیازارند، گناه و تهمت بزرگی را مرتکب شده اند.

افترا؛ یعنی انسان، چیزی را به دروغ به دیگری نسبت دهد و شخصی را که مرتکب کار ناپسندی نشده است، به انجام آن متهم کند یا عیب و نقصی را که در او نیست، به او بچسباند. فرقی ندارد که این نسبت دروغ در حضور او باشد یا پشت سر او. بهتان و تهمت، از گناهان کبیره است و در قرآن مجید به شدت از آن نهی شده و عذاب شدیدی برای آن ذکر گردیده است. بهتان در اصطلاح امروز به نوعی برچسب

ص: 70


1- غررالحکم، ج 2، ص 697.
2- نهج البلاغه، کلمات قصار، ش 6 ،ص 469.

زدن هم گفته می شود و آثار منفی اجتماعی دارد؛ بی گناهان، متهم و گرفتار می شوند؛ افراد به همدیگر سوءظن می یابند؛ اعتماد عمومی از میان می رود و دوستی جایش را به دشمنی می دهد. ازاین رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

هر کس به مرد یا زن باایمانی بهتان بزند یا درباره کسی چیزی بگوید که در او نیست، خداوند در قیامت، او را بر تلی از آتش قرار می دهد تا از آنچه گفته است، خارج شود و از عهده گفته خود بیرون آید.(1)

در قرآن کریم بیش از چهل آیه درباره تهمت و بهتان وارد شده است. در نُه آیه از قرآن مجید،(2) افترازنندگان به خدا و تکذیب کنندگان آیات الهی ستم کارترین مردم معرفی شده و در پنج آیه(3) آمده است: «بروید در زمین سیر کنید و سرنوشت تکذیب کنندگان و تهمت زنندگان به خدا و رسول را بنگرید که چگونه گرفتار خشم الهی در دنیا شدند».

در یازده آیه،(4) دروغ گویان و بهتان زنندگان مورد عتاب قرار گرفته اند و به آنها بیم آتش قهر و غضب الهی داده شده است که چه عذاب سختی در انتظار ایشان خواهد بود.

ناگفته نماند که در افترا، تهمت زننده با آگاهی، گناه یا عیبی را به شخصی نسبت می دهد؛ یعنی می داند که آن شخص این عیب را ندارد یا این گناه از او صادر نشده است. با وجود این، آن را به او نسبت می دهد و حتی گاه خود او مرتکب کار زشتی

ص: 71


1- وسائل الشیعه، ج 8 ،ص 603.
2- انعام: 21، 93، 144؛ اعراف: 37؛ یونس: 17؛ هود: 18؛ کهف: 15؛ عنکبوت: 68؛ صف: 7.
3- آل عمران: 137؛ انعام: 11؛ نحل: 36؛ نمل: 69 ؛ زخرف: 25.
4- طور: 11؛ مرسلات: 15،19،24،28،34،37،40،45،47و49.

شده است، ولی برای نجات خود از گرفتاری و فرار از مجازات، آن را به دیگری نسبت می دهد.

در بهتان، تهمت زننده بدون علم و تنها از روی گمان، چیزی را به شخصی نسبت می دهد. ریشه این رذیله اخلاقی همان سوءظن و بدبینی به دیگران است که موجب می شود هر کاری که از دیگران صادر شود، آن را بر فساد و بدی حمل کند. بیشتر تهمت ها هم به دلیل ناآگاهی و سوءظن است. ازاین رو، خداوند در قرآن می فرماید: «ای مؤمنان! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ زیرا بعضی از گمان ها گناه است».(حجرات:12)

مؤمن نه تنها نباید به برادر و خواهر مؤمن خویش سوءظن داشته باشد و به آن ترتیب اثر بدهد، بلکه باید عمل او را حمل بر صحت کند و بکوشد سوءظن خویش را به حسن ظن تبدیل سازد. امیرمؤمنان علی علیه السلام در همین باره می فرماید:

باید گفتار و کردار برادر دینی خود را به بهترین شکل قرار دهی، مگر اینکه یقین پیدا کنی و راه توجیه بر تو بسته باشد. نباید به سخن برادرت بدگمان باشی، در حالی که محمل خوبی برای توجیه کلام او می یابی.(1)

اسلام، تهمت را حرام می داند و از مؤمنان می خواهد از سوءظن به یکدیگر بپرهیزند و در صورت پیدایش سوءظن، به آن اعتنا نکنند و ترتیب اثر ندهند. از سوی دیگر، به مؤمنان دستور داده است تا خود را در معرض تهمت قرار ندهند و از گفتن سخنان و انجام دادن کرداری که موجب سوءظن می شود، بپرهیزند تا دچار تهمت و افترا نشوند، چنان که امیرمؤمنان علی علیه السلامفرمود: «کسی که خود را در معرض تهمت قرار دهد، نباید کسی را که به او بد گمان می شود، نکوهش کند.»(2) همچنین ایشان در وصیت به فرزندش امام مجتبی علیه السلامفرمود: «از محل تهمت یا مجلسی که به آن گمان بد برده

ص: 72


1- کافی، ج 2، ص 362.
2- وسائل الشیعه، ج 8 ، ص 422.

می شود، دوری کن».(1)

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز می فرمود: «از مواضع تهمت بپرهیزید.» روزی ایشان در مسجد معتکف بود و صفیه، یکی از همسرانش به دیدنش آمد. هنگام بازگشت به خانه، چند گامی همراهی اش کرد و در ضمن با او سخن گفت. دراین حال، به مردی از انصار که آنان را دید، فرمود: «این، صفیه، همسر من است.» هدف ایشان از بیان این مطلب، برطرف ساختن سوءظنِ محتمل از طرف شخص انصاری بود.(2)

انگیزه های تهمت زدن

آنچه بیش از همه باید به آن توجه داشت، شناخت عوامل و انگیزه های گوناگونی است که موجب می شود انسان به برادر دینی یا فرد هم نوع خود تهمت بزند. شناخت این انگیزه ها، آدمی را در پیش گیری از انجام دادن این گناه بزرگ یاری می دهد. عوامل و انگیزه های تهمت زدن به دیگران، گوناگون و فراوان است. برخی از مهم ترین این عوامل عبارتند از:

1. بی اعتقادی و بی ایمانی به مسائل مذهبی؛

2. جبران احساس حقارت درونی؛

3. انتقام جویی و کینه توزی؛

4. جبران شکست در میدان زندگی فردی و اجتماعی؛

5. برتری جویی؛

6 . سودجویی و طمع بی جا؛

7. خشنود ساختن دیگران؛

ص: 73


1- همان، ص 423.
2- آفات زبان، ص 149.

8. بی احترامی به دیگران؛

9. حسد؛

10. ایجاد ناامیدی؛

11. ایجاد بدبینی؛

12. تعصب های جاهلانه؛

13. آگاهی از نتیجه شوم تهمت در زندگی فردی و اجتماعی.

8. سخن چینی

یکی از آفت های زبان، سخن چینی است؛ یعنی انسان، خبری را میان دو نفر بازگو می کند و دوستی آن دو را به دشمنی بَدَل می گرداند. البته گاه آنچه سخن چین می گوید، درست و واقعی است، ولی زمانی نیز افزون بر سخن چینی، مرتکب تهمت و افترا هم می شود.

افراد به انگیزه های متفاوت، سخن چینی می کنند. گروهی به عمد برای ایجاد اختلاف و دشمنی میان دیگران، با سخن چینی آشوب برپا می سازند و دسته دیگر، به دلیل عادت، به تکرار این کار زشت می پردازند. اینان برای پرکردن اوقات فراغت خود، دوست دارند نزد این و آن بنشینند و از دیگران سخن چینی کنند. در هر دو صورت، این افراد به وسیله خبرچینی و بیهوده گویی، آسایش و آرامش را از دیگران سلب می کنند و آنان را به گرداب جدایی و کینه و اختلاف می افکنند. مؤمنان در برابر چنین افرادی وظایفی به عهده دارند، از جمله اینکه:

1. نباید سخن آنان را تصدیق کنند؛ زیرا سخن چین، شخص فاسقی است و خبر فاسق از نظر اسلام و قرآن، مردود است:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْمًا بِجَهالَهٍ فَتُصْبِحُوا عَلی ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ. (حجرات :6)

ای کسانی که ایمان آورده اید! هرگاه فاسقی خبری برای شما آورد، برای درستی آن تحقیق و بررسی کنید که مبادا [به سبب خبر فاسق، ]به کسی یا گروهی، آزار برسانید و بعد به

ص: 74

خاطر کاری که انجام دادید، سخت پشیمان شوید.

2. باید کار سخن چین را ناپسند بدانند و زشتی کارش را برایش بازگو کنند و او را از این کار بازدارند.

3. باید سخن چین را دشمن خود بدانند؛ زیرا او مورد خشم خداوند است و کسی که امروز از دیگران نزد تو خبرچینی می کند، فردا از تو نزد دیگران

خبرچینی خواهد کرد. امام صادق علیه السلاممی فرماید: «مَنْ نَمَّ اِلَیْک سَیَنِمُّ عَلَیْکَ؛ کسی که نزد تو سخن چینی می کند، از تو هم پیش دیگران سخن چینی خواهد کرد.»(1) سخن چین، دوست انسان نیست. کسی که در غیاب تو سخنی گفته، از تو شرم کرده و مایه ناراحتی تو نشده است. در مقابل، سخن چین، آن خبر را به تو می رساند و از تو شرم و حیا نمی کند و موجب ناراحتی ات می شود و تو را علیه دوستت تحریک می کند و به دشمنی او فرامی خواند. چنین شخصی در حقیقت، دشمن آدمی است.

4. نباید به سخنان سخن چین ترتیب اثر دهند؛ زیرا خداوند در قرآن مجید می فرماید: «وَ أَصْلِحْ وَ لاتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدینَ؛ اصلاح کن و از فسادکنندگان پیروی نکن.» (اعراف: 142) و حتی نباید با خبر سخن چینان، به دوست خود سوءظن پیدا کنند؛ زیرا باز هم در قرآن آمده است: «إِجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ اثم؛ از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ زیرا بعضی از سوءظن ها گناه است».(حجرات: 12)

5. نباید گفته سخن چین را برای دیگران بازگو کنند؛ زیرا اگر این سخن را به دوست خود که از او سخن چینی کرده است، بگویند، خود این کار، سخن چینی است و اگر به غیر او بگویند، غیبت است و هر دو گناه است. مؤمنان آنچه را برای خود نمی پسندند؛ نباید برای دیگران بپسندند. امام علی علیه السلام می فرماید:

ص: 75


1- تحف العقول، ص 329.

لَعَنَ اللّهُ الاْمِرِینَ بِالْمَعْرُوفِ التّارِکِینَ لَهُ وَ النّاهِینَ عَنِ الْمُنْکَرِ الْعامِلِینَ بِهِ.(1)

خداوند، کسانی را که مردم را به معروف دعوت می کنند، ولی خود به آن عمل نمی کنند و مردم را از منکر باز می دارند، ولی خود مرتکب آن می شوند، لعنت کند.

ص: 76


1- وسائل الشیعه، ج 11، ص 420.

ص: 77

فصل سوم: لطایف و حکایت ها

عیب پوشی خداوند

روایت شده است روز قیامت، رسول خدا صلی الله علیه و آله از خدای متعال می خواهد هنگام حساب رسی خلایق، امت او را در حضور فرشتگان و پیامبران و امت های دیگر محاسبه نکند تا عیب های آنها آشکار نشود. پس به شیوه ای به حساب رسی ایشان بپردازد که جز خدای سبحان و پیامبرش، کس دیگری از گناهانشان آگاه نشود. خداوند در پاسخ می فرماید:

ای حبیب من! من در مورد بندگانم از تو مهربان ترم؛ زیرا چنان که تو دوست نداری عیب های ایشان نزد غیر تو آشکار شود، من هم روانمی دارم عیب آنها حتی بر تو نیز آشکار گردد. به همین دلیل، خودم به تنهایی به حسابشان رسیدگی می کنم، به گونه ای که جز من، کسی بر لغزش های ایشان آگاه نشود.

ملا مهدی نراقی پس از بیان حدیث می نویسد:

پس وقتی عنایت خدای سبحان در پوشیدن عیب بندگان تا این حد باشد، ای بیچاره مبتلا به انواع عیوب و لغزش ها و گناهان، به چه حقی پرده از عیوب بندگان خدا برمی داری، در حالی که تو خود همانند آنها به انواع عیوب و لغزش ها گرفتاری! بیندیش و فکر کن که اگر کسی گناه یا عیبی از تو را پیش مردم فاش کند، حال تو چگونه خواهد بود. پس حال دیگران را هم در افشای گناهان و عیوب آنها با حال خود مقایسه کن؛ زیرا از اخبار و تجربه، روشن و واضح است که هر کس دیگران را رسوا کند، خود نیز رسوا می شود. پس ای دوست من! بر خود رحم کن و از این روش پروردگارت در عیب پوشی پیروی کن و بر عیب و لغزش های دیگران پرده افکن.(1)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

ص: 78


1- جامع السعادات، ج 2، ص 272.

لایَسْتُرُ عَبْدٌ عَیْبَ عَبْدٍ اِلاّ سَتَرَهُ اللّهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ.(1)

هیچ بنده ای عیب بنده دیگر را نمی پوشاند، مگر اینکه خداوند در روز قیامت، عیب او را خواهد پوشاند.

هم نشینی با پیامبر

مردی به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: ای رسول خدا! من جز ماه مبارک رمضان، روزه نمی گیرم و بیشتر از نمازهای پنج گانه، نماز دیگری نمی خوانم. زکات و حج واجب هم بر عهده ندارم و مستحبات هم انجام نمی دهم. حال جای من بعد از مرگ کجاست؟ حضرت فرمود: تو در بهشت با من هستی، ولی به چند شرط: زبان از غیبت و دروغ نگه داری؛ دل از کینه و حسد پاک کنی؛ چشم از حرام بپوشی و مسلمانی را آزار ندهی. پس اگر از این صفات زشتی که برای تو بیان کردم، دوری کنی، آن وقت با من وارد بهشت می شوی.(2)

حلالیت خواهی

ملا فتح الله کاشانی می گوید: «یکی از نیکان و عالمان اهل معرفت گفت: روزی با برخی از افراد در گورستان نشسته بودم. در این زمان، مرد جوانی به سرعت از پیش روی ما گذشت. من او را می شناختم و با دیدن او گفتم: «امثال این مرد جوان، موجب سلب آرامش مردم و مایه ننگ امت مسلمان هستند.» در پایان روز به خانه آمدم. شب به بستر رفتم و خوابیدم. در عالم خواب دیدم جنازه آن جوان را بر تابوتی نهاده اند و نزد من آوردند. سپس کاردی به دست من دادند و گفتند: از این جنازه بخور. گفتم: سبحان الله! من چندین سال است گوشت نخورده ام، حال چگونه گوشت مرده بخورم؟

ص: 79


1- همان، ص 271.
2- علی مشکینی، مواعظ العددیه، ص 93.

در پاسخ گفتند: همان گونه که غیبت او را کردی، باید گوشت جنازه او را بخوری؟ با پشیمانی گفتم: از کار زشت خود توبه کردم. با ابراز ندامت و اعتراف به کار زشت خویش، مرا به حال خود رها کردند. از خواب پریدم و بیدار شدم. بعد از آن شب، هر روز به مدت یک سال به آن گورستان رفتم تا آن مرد جوان را ببینم و از او بخواهم حلالم کند. پس از یک سال سرانجام او را دیدم. وقتی نزد او رفتم، پیش از آنکه سخنی بگویم، گفت: آیا از سخن زشت خود توبه کردی؟ گفتم: آری. گفت: برو به خانه که حلالت کردم».(1)

جلوگیری از غیبت

ابی دَرْداء از پدرش نقل می کند که روزی در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مردی خواست با غیبت کردن و بدگویی از شخص دیگر، حیثیت و آبروی او را لکه دار کند. همان وقت، مرد دیگری از طایفه همان شخص که در مجلس ما حضور داشت، به دفاع از او از جا برخاست و پاسخ دندان شکنی به غیبت کننده داد و نگذاشت آن مرد با غیبت و بدگویی، متعرض حیثیت و آبروی او شود. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهوقتی این صحنه را دید، فرمود:

مَنْ رَدَّ عَنْ عِرْضِ اَخِیهِ کَانَ لَهُ حجاباً مِنَ النّارِ.(2)

هر کس از آبرو و حیثیت برادر دینی خود دفاع کند، این کار نیک، سپر و حجابی برای او در مقابل آتش دوزخ است.

در تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام در این باره آمده است:

هر کس در مجلسی حاضر باشد و در مقابل سگ درنده ای که می خواهد با

ص: 80


1- ملا فتح الله کاشانی، تفسیر منهج الصادقین فی اعزام المخالفین، تصحیح: علی اکبر غفاری، اسلامیه، تهران، 1363، ج 8، ص 424.
2- بحارالانوار، ج 72، ص 253.

جاه طلبی، برادر دینی او را خوار و خفیف کند و پرده آبروی او را بدرد، استوار بایستد و از آبروی برادر دینی خود دفاع کند، فرشتگان بسیاری از زمین، آسمان، عرش و ملکوت نزد خداوند از او به نیکی، یاد و مدح و ثنایش می کنند و از خدای تعالی برای او سربلندی، منزلت، جاه و مقام می طلبند. خداوند تعالی نیز در پاسخ فرشتگان می فرماید: «من هم آنچه را شایسته عمل اوست، برایش واجب کردم، به اینکه به تعداد هر یک از شما فرشتگان ستایشگر، از درجات، کاخ ها، باغ ها و درختان بهشتی نصیب او کنم و هر نعمتی را دوست داشته باشد، برایش فراهم می سازم، از آن نعمت هایی که هیچ یک از آفریدگانم از آن آگاهی ندارند».(1)

روزی ابراهیم ادهم به مهمانی دعوت شد. دید حاضران در مجلس از دیگران غیبت می کنند. با شنیدن گفتارشان، خطاب به ایشان گفت: «مردم اول نان می خورند و سپس گوشت، ولی شما اول (با غیبت کردن) گوشت مردم را می خورید و سپس نان.» بعد به سخن حق تعالی اشاره کرد که می فرماید: «اَیُحِبُّ اَحَدُکُمْ اَنْ یَاْکُلَ لَحْمَ اَخِیهِ مَیْتاً؛ آیا دوست می دارید گوشت برادر مرده خود را بخورید». (حجرات: 12)(2)

پیامبر گرامی اسلام فرمود:

مَنْ کَانَ یُوْمِنُ بِاللّهِ وَ الْیَوْمِ الاْخِرِ فَلاَ یَجْلِسْ فِی مَجْلِسٍ یُغْتَابُ فِیهِ مُسْلِمٌ.(3)

کسی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، در مجلسی نمی نشیند که در آن، غیبت مسلمانی را می کنند.

ص: 81


1- همان، ص 258.
2- علی محمد پشت دار، رساله قشریه، فرهنگ صبا، تهران، 1384، ص 187.
3- بحارالانوار، ج 72، ص 246.

فاسق یا سخن چین

مردی نزد عمر بن عبدالعزیز رفت و درباره شخصی بدگویی و سخن چینی کرد. عمر بن عبدالعزیز به او گفت: اگر می خواهی در مورد این موضوع تحقیق می کنم؛ اگر دروغ گفته باشی، از اهل این آیه شریفه خواهی بود که می فرماید: «اِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا؛ هرگاه فاسقی خبری به شما داد، درباره آن تحقیق کنید.» (حجرات: 6) اگر راست گفته باشی، مشمول این آیه شریفه خواهی بود که می فرماید: «هَمَّازٍ مَشَّاءٍ بِنَمِیمٍ؛ کسانی که همواره سخن چینی می کنند و سخن این و آن را برای مردم می گویند.» (قلم: 10) و اگر می خواهی، تو را می بخشم. آن شخص گفت: ای امیر! مرا ببخش که دیگر مرتکب این کار ناپسند نخواهم شد.(1)

عامل ناراحتی

روزی یکی از دوستان مرد دانایی به دیدن او رفت و درباره شخصی نزد او بدگویی و خبرچینی کرد و گفت: فلان کس در مورد شما چنین گفته است. آن مرد حکیم گفت: ای مرد! مدت ها به دیدن ما نیامدی، حالا هم که آمدی، با این سخن و خبری که دادی، سه خیانت بزرگ مرتکب شدی: اول آنکه مرا از آن شخص خشمگین ساختی؛ دوم آنکه قلب آسوده و آرامم را چرکین و نگران کردی؛ سوم آنکه خود را نزد من (به سبب این خبرچینی) فاسق و متهم ساختی.(2)

پی آمد خبرچینی

یکی از بزرگان می گفت: گناه کارترین اشخاص نزد خداوند مثلث است. از او پرسیدند: مثلث کیست؟ گفت: آن کس که از برادر مسلمانش نزد حاکمی بدگویی و

ص: 82


1- مجموعه ورام، ج 1، ص 122.
2- همان.

سخن چینی کند؛ زیرا با این عمل ناپسند، هم خود، هم برادر و هم آن حاکم را به نابودی کشانده است.(1)

امام صادق علیه السلام می فرماید:

أَلسَّاعِی قاتِلُ ثَلاثَهٍ: قَاتِلُ نَفْسِهِ وَ قَاتِلُ مَنْ یَسْعَی بِهِ وَ قَاتِلُ مَنْ سَعی اِلَیهِ.(2)

خبرچین، قاتل سه کس است: خودش؛ کسی که بر ضد او بدگویی کرده و کسی که نزد وی از دیگری بدگویی کرده است.

اعتماد نکردن به خبرچین

روزی مصعب بن زبیر، احنف را به دلیل چیزی که به او خبر داده بودند، سرزنش کرد. احنف، از آن موضوع اظهار بی اطلاعی کرد. مصعب گفت: ولی شخص مورد اعتمادی مرا از این امر آگاه ساخته است. احنف گفت: ای امیر! این درست نیست؛ زیرا اگر او مورد اطمینان بود، هرگز سخن چینی نمی کرد.(3)

سگ های دوزخ

روزی مردی به حضور امام زین العابدین علیه السلام شرفیاب شد و گفت: فلان شخص درباره شما چنین و چنان می گوید و شما را فردی بدعت گذار و گمراه می داند. حضرت به او فرمود: اول اینکه حق هم نشینی و برادری را با برادر مسلمانت به جا نیاوردی؛ زیرا او تو را امین و محرم خود می دانست، ولی تو درباره او خیانت و خبرچینی کردی. دوم اینکه حق هم نشینی ما را هم رعایت نکردی؛ زیرا از تو سخنی شنیدیم که به شنیدن آن نیاز نبود و از قول برادرم به من خبری رساندی که از آن

ص: 83


1- همان، ج 2، ص 12.
2- همان، ج 2، ص 12.
3- همان، ج 1، ص 86.

آگاهی نداشتم. آیا نمی دانی «النَّمِیمَهُ هُمْ کِلابُ النّارِ؛ سخن چینان، سگ های دوزخند».(1)

تصدیق نکردن خبرچین

روزی شخصی به حضور اسکندر رفت و خواست نزد او از شخص دیگری بدگویی کند. همین که زبان به سخن باز کرد، پیش از اینکه سخنان خود را تمام کند، اسکندر مانع از ادامه سخنان او شد و گفت: آیا دوست داری همین گونه که سخنان تو را درباره آن شخص می شنوم و می پذیرم، بدگویی آن مرد را درباره تو بشنوم و قبول کنم؛ یعنی همین گونه که تو نزد من می آیی و از دیگری بدگویی می کنی، بدان به یقین دیگری هم نزد من می آید و از تو بدگویی می کند. من اگر سخنان تو را درباره دیگری بپذیرم، باید سخنان دیگری را هم درباره تو قبول کنم. حال آیا مایلی درباره سخنان شما در مورد همدیگر این طور رفتار کنم؟ آن شخص با شنیدن این پاسخ، از بدگویی خود پشیمان شد و گفت: نه. اسکندر به او گفت: پس تو دست از بدی بردار تا فساد و زشتی دست از سر تو بردارد.(2)

ستار العیوب

در روایتی آمده است: روز قیامت، بنده ای را می آورند، در حالی که گریان است. خدای سبحان به او خطاب می کند و می فرماید: بنده من! چرا گریه می کنی؟ وی در پاسخ می گوید: سبب گریه من این است که امروز آنچه از عیب و بدی های من نزد آدمیان و فرشتگان پنهان بوده است، آشکار خواهد شد. خداوند به او می فرماید: بنده من! تو را در دنیا با داشتن زشتی های بسیار، رسوا نکردم، حال آنکه گناه می کردی و

ص: 84


1- بحارالانوار، ج 72، ص 246.
2- محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، اخلاق محتشمی و سه رساله دیگر، تصحیح: محمدتقی دانش پژوه، دانشگاه تهران، تهران، 1339، باب 23، ص 246.

می خندیدی. پس چگونه امروز تو را رسوا کنم، در حالی که گناه نمی کنی و گریانی!(1)

آتش افروز

حماد بن سلمه نقل می کند: روزی شخصی به بازار برده فروشان رفت و برده ای خرید که به انواع هنرها آراسته و تنها عیب او سخن چینی بود. مدتی گذشت. روزی غلام به همسر ارباب خود گفت: تو به من فراوان نیکی کرده ای. ازاین رو، رعایت حق تو بر من لازم است. من اخیرا متوجه مطلبی شده ام که لازم می دانم آن را به شما عرض کنم و آن این است که ارباب عاشق شده است و تصمیم گرفته تو را طلاق دهد و با معشوق خود ازدواج کند. زن پرسید: راه چاره چیست؟ غلام گفت: چاره اش این است که وقتی ارباب خوابیده، مقداری از موی زیر گلویش را با تیغ بتراشی و نزد ساحر ببری تا او افسونی بخواند و دل او را مسخّر تو گرداند. زن پذیرفت.

غلام نزد ارباب هم رفت و گفت: این اکرامی که تو به من می کنی، هیچ کس در حق فرزند خویش نمی کند. ازاین رو، بر من لازم است آنچه را برایم معلوم گردیده، برایت نقل کنم و آن اینکه همسرت تو را دوست ندارد و با مرد دیگری طرح دوستی ریخته و رابطه برقرار کرده است و نقشه کشیده است تو را در حال خواب بکشد. ارباب پرسید: چگونه سخن تو را باور کنم؟ غلام گفت: خود را به خواب بزن تا به صدق گفتارم پی ببری.

ارباب پذیرفت و به خانه رفت و چنین وانمود کرد که از شدت خستگی خوابیده است. ناگهان زن را بالای سر خود دید که تیغی به دست دارد. به صدق گفتار غلام یقین کرد و بلافاصله از جای برخاست و زن را کشت. غلام سخن چین، بی درنگ خود را به قبیله زن رسانید و آنان را از قتل زن به دست شوهر آگاه ساخت. آنها آمدند و شوهر را کشتند و بعد هم قبیله شوهر خبردار شدند و در نتیجه شمشیرها کشیده شد

ص: 85


1- جامع السعادات، ج 2، ص 272.

و دو قبیله زن و شوهر به جان هم افتادند و خون عده ای تنها به واسطه سخن نادرست یک نفر، به ناحق بر زمین ریخت.(1)

گریه بر گناهان خود

خداوند روزی به حضرت داوود علیه السلام وحی فرستاد و فرمود: ای داوود! برای گناهانت مانند مادری که فرزندش مرده و در ماتم او عزادار و سوگوار است، ناله و گریه کن. اگر حال و روز کسانی را که با زبانشان، گوشت مردم را می خورند، بدانی و ببینی، از این گونه گناهان دوری می کنی؛ چون من در روز قیامت، زبان آنها را مانند سفره ای بسیار پهن باز می کنم. آن گاه اطراف زبان آنان را با سرپوش های آتشین می پوشانم و با گرزهای آتشین می کوبم. سپس ملامتگر و توبیخ کننده ای بر ایشان مسلط می کنم که درباره آنها به دوزخیان می گوید: ای اهل دوزخ! ایشان را به خوبی بشناسید. اینها کسانی هستند که زبان بدگو و زشتشان بر آنها مسلط بوده است.(2)

شرط هم نشینی

روزی مردی ادیب و دانشمند به دربار پادشاه وقت رفت و از او اجازه خواست سخن بگوید. پادشاه گفت: به سه شرط می توانی سخن بگویی. مرد ادیب پرسید: آن شرط ها چیست؟ پادشاه گفت:

1. اینکه پیش روی من، مرا نستایی؛ زیرا من، خودم را بهتر از تو می شناسم. پس اگر راست و درست بگویی، من پیش از تو به این موضوع آگاه و آشنا هستم و اگر دروغ بگویی، در حقیقت، مرا مسخره کرده ای.

2. دیگر اینکه در درون خود بر خلاف بیرونت مخالف من نباشی و در دل مرا

ص: 86


1- المحجه البیضاء، ج 5، ص 279.
2- بحارالانوار، ج 72، ص 262.

تکذیب نکنی؛ زیرا آدم دروغ گو، رأی و فکر درستی از خود ندارد.

3. موضوع دیگر اینکه نزد من از کسی غیبت نکنی؛ زیرا غیبت کردن را کسی به خود نمی پسندد و دوست نمی دارد، مگر اینکه ضعف و کاستی در او باشد.

وقتی سخنان پادشاه تمام شد، آن مرد ادیب گفت: آیا می توانم از حضور شما مرخص شوم و بازگردم؟ پادشاه گفت: آری. آن مرد بدون آنکه یک کلمه حرفی بزند، از حضور پادشاه مرخص شد.(1)

زیاده گویی

روزی مرد عربی نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و به چاپلوسی و پرحرفی پرداخت. حضرت مانع چاپلوسی و زیاده گویی او شد و به او فرمود: ای اعرابی! جلو زبانت چند پرده دارد؟ او گفت: دو پرده، لب ها و دندان ها. پیامبر فرمود: آیا این دو پرده نمی تواند مانع از زیاده گویی تو شود؟ توجه داشته باش که به کسی در دنیا چیزی داده نشده است که برای آخرتش، زیان بارتر از زبانش باشد. زبان رها شده، پرحرف و یاوه گو است.(2)

روایتی از نبی اکرم صلی الله علیه و آله است که می فرماید: «مِنْ فقه الرَّجُلِ قِلَّهُ کَلامِهِ؛ از نشانه های دانایی مرد، کم حرفی اوست».(3) نیز از ایشان است که: «یَأْتِی عَلَی النّاسِ زَمَانٌ یَتَخَلَّلُونَ فِی الْکَلامِ بِاَلْسِنَتِهِمْ...؛روزگاری بر مردم فرامی رسد که هنگام سخن گفتن، زبان را

ص: 87


1- مجموعه ورام، ج 2، ص 252.
2- بحارالانوار، ج 68، ص 280.
3- همان، ص 290.

برای چرب گویی (چاپلوسی) می گردانند».(1)

نوشتن اعمال

روزی حضرت سلیمان بن داوود، عفریتی(2) را به نامزدی عفریتی دیگر درآورد. سپس عده ای را مخفیانه مأمور و مراقب ایشان کرد تا رفتار و کردار آنها را زیر نظر بگیرند و گفتارشان را بشنوند و برای او خبر بیاورند. روزی عفریت و نامزدش برای خرید به بازار رفتند. وقتی وارد بازار شدند، عفریت دید مردم سخت به امور دنیا مشغول شده اند و سرگرم دادوستد و گفت وگو هستند. با مشاهده این صحنه با نگرانی و شگفتی سر خود را تکان داد و رو به سوی آسمان بلند کرد. مأموران آنچه را دیده بودند، به حضرت سلیمان خبر دادند. حضرت، عفریت را به حضور طلبید و علت آن کار را پرسید. عفریت گفت: وقتی وارد بازار شدم، دیدم بر سر هر یک از مردم فرشته ای نشسته است که همه سخنان آنان را یادداشت می کند.(3)

امام صادق علیه السلام در همین باره می فرماید:

مَا مِنْ اَحَدٍ إِلاّ وَ مَعَهُ مَلَکانِ یَکْتُبانِ مَا یَلْفِظُهُ ثُمَّ یَرْفَعانِ ذلِکَ اِلَی مَلَکَیْنِ فَوْقَهُمَا فَیُثْبِتانِ مَا کانَ مِنْ خَیْرٍ وَ شَرٍّ وَ یَلْقِیانِ مَا سِوی ذلِکَ.(4)

هیچ کس نیست جز آنکه با او دو فرشته است که آنچه را می گوید، می نویسند. پس آن نوشته را به دو فرشته دیگر که بالاتر از آنان هستند،

ص: 88


1- آثار الصادقین، ج 19، ص 360.
2- غول و دیو.
3- المحجه البیضاء، ج 5، ص 205.
4- آثار الصادقین، ج 21، ص 119.

می دهند. آن دو فرشته، خیر و شر آن را ثبت می کنند و غیر آن را دور می افکنند.

زخم زبان

عده ای از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به آن حضرت عرض کردند: یکی از زنان (در محله ما) روزها روزه می گیرد و شب ها نماز می خواند، ولی بد اخلاق است؛ به همسایگان زخم زبان می زند و آنها را با زبان آزار می دهد. حضرت فرمود: «خیری در او نیست؛ او از اهل دوزخ است.»(1) همچنین رسول گرامی اسلام فرمود:

هر کس به خدا و روز واپسین ایمان دارد، بگو همسایه را مرنجان. هر کس به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد، بگو مهمان را گرامی دار و هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، بگو یا نیک سخن گوی یا ساکت و خاموش باش.(2)

نشانه جوان مردی

شبی گروهی در مجلس اوزاعی گرد هم جمع شده بودند و با هم سخن می گفتند. در این میان، مرد عربی از قبیله بنی علیم میان ایشان بود، ولی ساکت و خاموش در گوشه ای نشسته بود و هیچ سخن نمی گفت. حاضران در مجلس وقتی او را خاموش دیدند، گفتند: بحق، شما را گنگان عرب گفته اند؛ زیرا مردمانی لال و بی زبان هستید. مرد عرب در پاسخ گفت: «حکیمان گفته اند لذت و خوشی مرد در گوش او و لذت و خوشی نامرد در زبان اوست. شما از آن کسانی هستید که لذت و خوشی تان در گفتار باطل و حرف های بیهوده است. پس جوان مرد کسی است که ساکت و خاموش می نشیند و سخن باطل نمی گوید و حرف بی جا نمی زند، ولی ناجوان مرد کسی است

ص: 89


1- مجموعه ورام، ج 1، ص 90.
2- رساله قشریه، ص 181.

که هر چه بر زبانش بیاید، می گوید و حرف بی جا می زند».(1)

دو گوش و یک زبان

درباره سقراط نقل شده است که او در محافل و مجالس کمتر سخن می گفت. به همین علت بر او عیب گرفتند و گفتند: چرا کم حرف می زنی؟ گفت: «خداوند به من دو گوش و یک زبان داده است تا دو برابر آنچه به زبان می گویم، با گوش های خود سخن بشنوم، ولی برعکس، شما بیشتر از آنچه با گوش خود می شنوید، با زبان، سخن می گویید».(2)

یکی از حکیمان نیز گفته است: «خداوند تعالی، انسان را با یک زبان و دو گوش و دو چشم آفریده است تا شنیدن و دیدنش بیشتر از سخن گفتنش باشد».(3)

درمان تندزبانی

حذیفه بن یمان گفت: من مرد بدزبانی بودم و با خانواده ام تندی می کردم. به همین دلیل، به حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهرسیدم و عرض کردم: ای رسول خدا! می ترسم سرانجام به کیفر زشت زبانی گرفتار شوم و اهل آتش دوزخ گردم. حضرت فرمود: «ای حذیفه! از استغفار غفلت مکن؛ زیرا با پشیمانی و استغفار از گفتار تند و زشت خود، می توانی بد زبانی را ترک کنی و از شرّ زبانت در امان باشی. خود من نیز هر روز صد بار استغفار می کنم».(4)

ص: 90


1- اخلاق محتشمی، باب 22، ص 237.
2- همان، ص 235.
3- رساله قشریه، ص 187.
4- فضل بن حسن طبرسی، وسائل الشیعه، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1365، ج 11، ص 368.

در روایتی از امام صادق علیه السلام نقل شده است:

اِنَّ رَسُولَ اللّهِ کَانَ یَتُوبُ اِلَی اللّهِ وَ یَسْتَغْفِرُهُ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَهٍ مِأَهَ مَرَّهٍ مِنْ غَیْرِ ذَنْبٍ.(1)

همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله، در هر شب و روز صد بار به درگاه الهی توبه و استغفار می کرد، در حالی که هیچ گناهی نداشت و خطایی مرتکب نشده بود.

شکنجه مخصوص زبان

امام صادق علیه السلام نقل می کند که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

در روز قیامت، خداوند، زبان را از همه اعضای بدن، شدیدتر عذاب و شکنجه می کند. در این هنگام، زبان به سخن می آید و می گوید: پروردگارا! چرا مرا به گونه ای سخت شکنجه و مجازات کردی که هیچ یک از اعضای بدن را چنین عذابی نبود؟ در پاسخ زبان گفته می شود: ای زبان! از طرف تو کلمه، سخن و جمله ای گفته شد که به شرق و غرب زمین رسید و این امر سبب قتل و خونریزی افراد بی گناه و غارت مال و اموال مردم و هتک عفت و ناموس و شرف اشخاص از راه حرام شد. پس به عزت و جلالم سوگند، تو را چنان عذاب می کنم که هیچ یک از اعضای دیگر بدن را آن گونه مجازات و شکنجه نکرده باشم.(2)

بلال بن حارث مزنی نقل می کند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «گاه شخص سخنی می گوید، ولی نمی داند اثر گفتارش به کجا می رسد و به چه کسی برمی خورد و چه می شود. در نتیجه، خداوند هم به وسیله همان سخن، تا روز قیامت، او را مشمول

ص: 91


1- وسایل الشیعه، ج 11، ص 368.
2- اصول کافی، ج 3، ص 177.

خشم و غضب خود قرار می دهد.» یکی از بزرگان می گفت: هر وقت می خواستم حرفی بزنم، نقل قول و سخن بلال، مانع از حرف زدنم می شد.(1)

خواهش اعضای بدن از زبان

سحرگاهان انسان از بستر خواب برمی خیزد و برای تلاش روزانه آماده می گردد. تمام اعضای بدن متوجه زبان می شوند، در مقابل او تعظیم می کنند و می گویند: «ای زبان! در حق ما تقوای الهی را پیشه کن و از خدا بترس؛ زیرا اگر تو راست و درست باشی و به نیکی سخن بگویی و حرف های زشت و بیهوده نگویی، ما هم به خوبی و درستی عمل می کنیم. اصلاح کار ما به عمل تو وابسته است، ولی اگر کج روی کنی و هر نوع سخن زشتی از تو صادر شود، ما نیز به واسطه عملکرد تو کج روی می کنیم و هر کار زشتی را انجام می دهیم».(2)

امام صادق علیه السلام فرمود:

هیچ روزی نیست، مگر اینکه عضوی از اعضای بدن، از زبان خواهش می کند و می گوید: تو را به خدا سوگند، مبادا مرا به خاطر تو در عذاب افکنند.(3)

امام سجاد علیه السلام درباره همین موضوع می فرماید:

هر روز صبح، زبان انسان به تمام اعضای بدن متوجه می شود و می گوید: امروز چگونه هستید؟ می گویند: اگر تو ما را به حال خود رها کنی، خوب خواهیم بود. آن وقت خدا را شاهد می گیرند و سوگندش می دهند و

ص: 92


1- مجموعه ورام، ج 1، ص 8.
2- المحجه البیضاء، ج 5، ص 193.
3- اصول کافی، ج 3، ص 176.

می گویند: ما به سبب اعمال توست که ثواب و عقاب می بینیم.(1)

حفظ زبان، راهی به بهشت

شخصی حضور رسول الله صلی الله علیه و آله آمد. حضرت فرمود: آیا می خواهی تو را به امری راهنمایی کنم تا خداوند به وسیله آن، تو را به بهشت ببرد. آن شخص گفت: آری یا رسول الله. حضرت فرمود: از آنچه خداوند به تو نعمت داده، به دیگران عطا کن. عرض کرد: اگر خودم نیازمندتر باشم، چه کنم؟ حضرت فرمود: شخص مظلومی را یاری کن. گفت: اگر خودم مظلوم تر و ناتوان تر بودم، چه کنم؟ فرمود: شخص نادان و ناآگاهی را راهنمایی کن. گفت: اگر خودم از او نادان و ناآگاه تر بودم، چه کنم؟ حضرت فرمود: از زبانت مراقبت کن و جز در موارد نیک از آن استفاده نکن. سپس حضرت فرمود: آیا خوش حال نمی شوی که یکی از این ویژگی ها را انجام دهی تا به واسطه آن به بهشت بروی.(2)

حساب رسی از زبان

روایت است که ربیع بن خثیم هر روز قلم و کاغذی آماده می کرد و سخنان و گفتار خود را در آن می نوشت. سپس هنگام غروب آفتاب تمام کلماتی را که یادداشت کرده بود، بررسی می کرد تا ببیند در طول روز چه حرف هایی به سود یا زیان خود گفته است. پس از رسیدگی به سخنان خود، آهی از ته دل می کشید و می گفت: همانا کسانی که ساکت و خاموش بودند و از زبان خود به خوبی مراقبت کردند، نجات یافتند، ولی ما با این حرف های بیهوده و سخنان فتنه انگیز، در سنگینی گناه و عذاب و

ص: 93


1- همان، ص 177.
2- همان، ص 175.

مجازات زبان خویش گرفتار شدیم.(1) امام علی علیه السلام نیز می فرماید: «کُلُّ مُؤمِنٍ مُلْجَمٌ؛(2) هر انسان با ایمانی، لجام و دهنه ای بر دهان دارد».

حفظ زبان، مایه نجات

عقبه بن عامر گفت: روزی به حضور مبارک نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله رسیدم و به آن حضرت گفتم: ای رسول خدا، درود خداوند بر شما باد! به من بفرمایید نجات و راحتی انسان در چیست؟ حضرت در پاسخ فرمود:

أَمْسِکْ عَلَیْکَ لِسانَکَ وَلْیَسَعْکَ بَیْتَکَ وَ ابْکِ عَلی خَطِیئَتِکَ.(3)

زبانت را در اختیار خود بگیر و در گوشه خانه ات بنشین و بر گناه و خطایی که مرتکب شده ای، [اندوهگین باش] و گریه کن.

ابوعلی جوانی گفت: روزی امام صادق علیه السلام را دیدم که انگشت خود را بر روی لب های مبارکش گذاشته بود و به غلامش، سالم می فرمود: «یا سالِمُ اِحْفَظْ لِسانَکَ تَسْلَمْ؛ ای سالم! زبانت را حفظ کن تا سالم بمانی».(4)

زبان و دل، بهترین یا بدترین

لقمان حکیم مردی سیاه چهره بود. شخصی او را به غلامی خرید. وقتی لقمان به خدمت گرفته شد، پس از مدتی صاحبش فهمید او فردی حکیم و دانشمند است. روزی برای امتحان، به لقمان دستور داد: گوسفندی را بِکُش و بهترین اعضای او را

ص: 94


1- شیخ عباس قمی، سفینه البحار، تهران، انتشارات فراهانی، بی تا، ج 2، ص 50.
2- همان، صص 50 _ 55.
3- المحجه البیضاء، ج 5، ص 192.
4- اصول کافی، ج 3، ص 175.

برای من بیاور. لقمان گوسفندی را کشت و دل و زبانش را نزد صاحبش حاضر کرد. روز دیگر صاحبش به او گفت: امروز هم گوسفندی بکُش، ولی بدترین اعضایش را برایم بیاور. لقمان گوسفندی را ذبح کرد و این بار هم دل و زبانش را برد. صاحبش گفت: دلیل این کار چیست؟ چرا دل و زبان، بهترین و بدترین عضو بدن است؟ لقمان گفت: اگر دل و زبان پاک باشند، هیچ چیز بهتر از این دو عضو نیست و اگر ناپاک باشند، هیچ چیز بدتر از آنها نیست.(1)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:

لایَسْتَقِیمُ إِیمانُ عَبْدٍ حَتّی یَسْتَقِیمَ قَلْبُهُ وَ لایَسْتَقِیمُ قَلْبُهُ حَتّی یَسْتَقِیمَ لِسَانُهُ.(2)

هیچ گاه ایمان بنده ای کامل و استوار نمی شود، مگر اینکه قلب او درست باشد و قلب او راست و درست نمی شود، مگر اینکه زبانش سالم باشد.

تفاوت مجسمه ها

یکی از پادشاهان، سه مجسمه طلایی برای پادشاه کشور همسایه، هدیه فرستاد که از نظر ظاهر و وزن کاملاً شبیه هم بودند و هیچ کس نمی توانست فرقی میان آنها قائل شود. وی پیغام داد این مجسمه ها از نظر ارزش و قیمت یکی نیستند و با هم فرق زیادی دارند. او از این راه می خواست از میزان هوش درباریان و مردم کشور همسایه خودش باخبر شود. پادشاه همسایه از دریافت این هدیه عجیب در شگفت ماند و به درباریان دستور داد هرچه زودتر تفاوت میان مجسمه ها را بیابند و قیمت هر یک از آنها را تعیین کنند. درباریان پس از مدت ها کوشش، به عرض پادشاه رساندند که مجسمه ها کوچک ترین تفاوتی با هم ندارند. چیزی نگذشت که صحبت درباره مجسمه ها ورد زبان همه اهل شهر شد و مردم از پیر و جوان مایل بودند از فرق میان

ص: 95


1- بحارالانوار، ج 13، ص 424.
2- میزان الحکمه، ج 8 ، ص 493.

آنها آگاه شوند. در یکی از زندان های شهر، جوانی زندانی بود. او خواهش کرد به عرض سلطان برسانند که حاضر است مجسمه ها را ببیند و تفاوت میان آنها را بگوید. پادشاه فرمان داد جوان را به قصر آوردند. او با دیدن مجسمه ها، فهمید که در گوش هر یک از آنها سوراخ بسیار کوچکی وجود دارد. وقتی چوب جارویی را داخل سوراخ کرد، چوب از دهان مجسمه اول بیرون آمد. به گوش دومی فرو برد، نوک چوب از گوش دیگر او بیرون آمد. چوب را به گوش مجسمه سوم فرو برد، نوک چوب به داخل شکم مجسمه فرو رفت.

آن گاه جوان به حضور پادشاه رفت و چنین به عرض رساند: پادشاها! همان گونه که هر یک از افراد بشر اخلاق متفاوت دارند، این مجسمه ها هم ویژگی هایی دارند. تفاوت اینها در گوش و دل و زبانشان است. مجسمه اولی به مردمی شباهت دارد که به محض اینکه صحبتی از کسی می شنوند، بی درنگ آن را برای همه کس حکایت می کنند. آنها خبرچینند و یک کلاغ، چهل کلاغ می کنند. هرگز نمی توان به این دسته از مردم اعتماد و اطمینان کرد. مجسمه دوم، به مردمی شبیه است که وقتی حرفی را شنیدند، هیچ گاه درباره آن نمی اندیشند و به اصطلاح، از این گوش می گیرند و از آن گوش در می کنند؛ یعنی یک گوش ایشان در است و یک گوششان دروازه. این دسته هم مردمانی بی فکر و بی فایده هستند. مجسمه سوم، به کسانی شباهت دارد که هر حرفی را که می شنوند، در دل خود جای می دهند و به قول معروف، محرم اسرار هستند. به یقین، ارزش این دسته از مردم از همه بیشتر است.

پادشاه از شنیدن این سخنان بسیار خوش حال شد و دستور داد تفاوت و قیمت هر یک از مجسمه ها را روی آن بنویسند و به دربار پادشاه کشور همسایه بفرستند. آن گاه جوان باهوش را از زندان بیرون آورد و محبت کرد و پاداش هوش و دقت شگفت او را داد.(1)

ص: 96


1- آفات زبان، ص 49؛ به نقل از: عبدالکریم اقدمی، درس هایی از تاریخ یا داستان زنده ها، ص 163.

بیهوده سخن نگفتن

یکی از خلفای عباسی خواب وحشتناکی دید. خواب گزاری را احضار کرد و خواب خود را برای او بازگفت تا آن را تعبیر کند. گفت: تعبیر این خواب آن پیش است که از فرارسیدن زمان مرگ خلیفه، همه خویشاوندان او خواهند مرد و مرگ خلیفه بعد از مرگ آنان روی می دهد. خلیفه از این سخن برآشفت، او را از نزد خود راند و خواب گزار دیگری احضار کرد. او پس از شنیدن خواب خلیفه گفت: تعبیر خواب شما این است که خداوند به شما عمری طولانی عطا می کند، به گونه ای که عمر شما از همه خویشاوندانتان طولانی تر می شود. خلیفه او را نوازش کرد و جایزه ای بدو بخشید.(1)

محمد بن کعب گفت: روزی با جمعی از یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به اتفاق آن حضرت در مسجد نشسته بودیم. در این زمان حضرت فرمود: اکنون مردی از این در داخل می شود که اهل بهشت است. پس عبدالله بن سلام وارد شد. بعضی از یاران حضرت نزد او رفتند و گفتند: ای عبدالله! ما را از کارهای خود که امید و اعتماد داری تا به وسیله آن وارد بهشت شوی، آگاه کن. گفت: من مردی ناتوان و کم عمل هستم، ولی بهترین چیزی که به واسطه آن به خداوند امید دارم تا مرا مورد آمرزش قرار دهد، دو چیز است: اول آنکه سلامت و پاکی نفس دارم و هرگز بدخواه کسی نیستم؛ دوم آنکه گفتار بیهوده را ترک کرده ام و از چیزهایی که برایم ضروری نیست، سخن نمی گویم.(2)

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «طُوبی لِمَنْ اَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسانِهِ وَ اَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مالِهِ؛

ص: 97


1- نمایندگی ولی فقیه در مرکز تحقیقات سپاه، آداب معاشرت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379، ص 84 .
2- محجه البیضاء، ج 5، ص 201.

خوشا به حال کسی که زیادی زبانش را نگه دارد و زیادی مالش را انفاق کند».(1)

خوراک غیبت کنندگان

در شب معراج، هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه جبرئیل علیه السلام به آسمان ها عروج کرد، صحنه های بسیار دردناکی را در مورد مردم مشاهده کرد. یکی از آن صحنه ها این است که فرمود:

در شب معراج از کنار عده ای از مردم می گذشتم که دیدم با ناخن های خود، پوست و گوشت صورت خویش را چنگ می زدند و می خراشیدند. از جبرئیل پرسیدم: این افراد نگون بخت چه کسانی هستند؟ جبرئیل گفت: اینها غیبت کنندگان هستند که در دنیا با حیثیت و آبروی مردم بازی می کردند.(2)

در روایت دیگری هم آمده است که حضرت فرمود:

در شب معراج به آتش دوزخ نگاه کردم. عده ای از مردم را دیدم که از لاشه گندیده مُرداری می خوردند. از جبرئیل پرسیدم: اینها چه کسانی هستند؟ گفت: اینها کسانی هستند که به وسیله غیبت کردن، گوشت بدن مردم را می خوردند.(3)

عذاب قبر برای غیبت کنندگان

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: در سفری همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بودم. به قبرستانی رسیدیم که در آن، صاحبان دو قبر در عذاب و شکنجه بودند. حضرت درباره عذاب و کیفر آن دو فرمود:

ص: 98


1- مجموعه ورام، ج 1، ص 108.
2- مستدرک الوسائل، ج 2، ص 106.
3- همان، ص 107.

اینها به دلیل ارتکاب گناهان کبیره ای که شما گمان می کنید، در عذاب نیستند، بلکه عذابشان به سبب گناه بزرگی است که نزد بیشتر شما کوچک به حساب می آید و آن گناه، این است که یکی غیبت مردم را می کرد و دیگری از ترشح نجاسات، پرهیز نمی کرد و طهارت را رعایت نمی کرد.(1)

در روایتی از ابن عباس نقل شده است:

عَذابُ الْقَبْرِ ثَلاثَهُ اَثْلاثٍ، ثُلْثٌ لِلْغِیْبَهِ وَ ثُلْثٌ لِلنَّمِیمَهِ وَ ثُلْثٌ لِلْبَوْلِ.(2)

عذاب قبر سه بخش دارد: بخشی از آن برای غیبت کردن، بخشی برای سخن چینی و بخشی از آن برای پرهیزنکردن از ترشح نجاست است.

خوراک سگ های دوزخ

روزی امام حسین علیه السلام در مجلسی با عده ای از یاران و دوستان خود نشسته و سرگرم گفت وگو بودند. در این هنگام، شخصی وارد مجلس شد و در جمع حاضران نشست. در میان گفت وگوی افراد، ناگهان آن شخص از کسی غیبت کرد. امام حسین علیه السلام تا شنید او بدگویی و غیبت می کند، وی را از این کار زشت نهی کرد و خطاب به او فرمود: «یا هذا کُفَّ عَنِ الْغِیْبَهِ فَاِنَّها اِدامُ کِلابِ النّارِ؛ ای فلان! زبان خود را از غیبت نگه دار؛ زیرا غیبت کردن، خوراک سگ های دوزخ است».(3)

شاید منظور از خوراک سگ های دوزخ این باشد که غیبت کننده، مثل سگ محشور می شود و لقمه لقمه از گوشت مردار می خورد یا اینکه خود باید تکه تکه خوراک سگ های دوزخ شود؛ یعنی به دندان های سگ های دوزخ پاره پاره می گردد، بعد می میرد

ص: 99


1- مجموعه ورام، ج 1، ص 116.
2- بحارالانوار، ج 72، ص 261.
3- آفات زبان، ص 109، به نقل از: تحف العقول، مواعظ امام حسین علیه السلام.

دوباره زنده می شود و همین گونه ادامه می یابد.

هم نشینی و غیبت

جابر بن عبدالله انصاری می گوید: روزی به اتفاق رسول خدا صلی الله علیه و آله به جایی می رفتیم. در میانه راه ناگهان بوی متعفنی به مشاممان رسید. حضرت با تنفر و انزجار فرمود: «علت وزش این بوی بد این بود که عده ای از منافقان پشت سر بعضی از مؤمنان غیبت می کردند».(1)

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

اِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ أَهْلَ بَیْتٍ یَأْکُلُونَ فِی بُیُوتِهِمْ لَحْمَ النَّاسِ.(2)

به درستی که خداوند از اهل خانه ای که در منزلشان با غیبت کردن، گوشت بدن مردم را می خورند، بیزاری می جوید.

روزی عده ای کنار پیامبر نشسته بودند و صحبت می کردند. در میان سخنانشان، از شخصی نام بردند و گفتند: فلانی چه قدر ناتوان است. حضرت با شنیدن این سخن به آنها فرمود: هم اکنون از برادر خود غیبت کردید. گفتند: یا رسول الله! آنچه گفتیم، حقیقت است و در او هست. حضرت فرمود: اگر آنچه در او نیست، می گفتید، به او تهمت زده بودید.(3)

خوردن گوشت رفیق

دو تن از یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله نزد آن حضرت حضور داشتند. یکی از آن دو

ص: 100


1- محمدفتال نیشابوری، روضه الواعظین، تحقیق: غلامحسین مجیدی، انتشارات دلیل ما، قم، 1381، ص 517.
2- مستدرک الوسائل، باب 132، ح 15 .
3- المحجه البیضاء، ج 5، ص 256.

به دیگری گفت: فلان شخص چه قدر پُر خواب است؟ سپس از رسول خدا صلی الله علیه و آله مقداری نان خواستند تا بخورند. حضرت به آنها فرمود: شما نان و خوراک خود را خوردید. گفتند یا رسول الله! یادمان نمی آید چیزی خورده باشیم. حضرت فرمود: همین حالا گوشت بدن رفیقتان را با غیبت کردن خوردید.(1)

نیش زبان

شیخ ابوالحسن نوری گفت: روزی نزد ایاس بن معاویه نشسته بودم. خواستم از کسی غیبت کنم که ایاس مانع این کار شد و گفت: آیا تو امسال به سرزمین روم و ترکستان و جنگ با ایشان رفته بودی؟ گفتم: نه. گفت: تعجب می کنم از اینکه کافران روم و تُرک از دست و زبان تو آسوده و در امان هستند، ولی برادر مسلمانت از نیش زبانت آسوده و در امان نیست.(2)

صاعقه غیبت

امام باقر علیه السلام فرمود:

هنگامی که روز قیامت فرامی رسد، گروهی در پیش گاه خداوند حاضر می شوند و می بینند هیچ کار نیکی در نامه عمل خود ندارند. پس به اعتراض عرض می کنند: پروردگارا! اعمال نیک ما چه شد؟ خطاب به آنان گفته می شود: اعمال نیک شما را غیبت از بین برد؛ زیرا غیبت، نیکی ها را می خورد، همان گونه که آتش، هیزم را می خورد: «فَإِنَّ الْغِیْبَهَ لَتَأْکُلُ الْحَسَناتِ کَمَا تَأْکُلُ النّارُ الْحَطَبَ».(3)

ص: 101


1- همان، ص 260.
2- رساله قشریه، ص 235.
3- مجموعه ورام، ج 2، ص 27 .

شیخ بهایی هم می گوید:

بدان که غیبت چون صاعقه ای هلاکت بار است و حال آن کس که از مردم بدگویی می کند، مانند کسی است که منجنیقی بسازد و نیکی هایش را با آن به سمت شرق و غرب پرتاب کند.(1)

دفتر اعمال در قیامت

روز قیامت، برای رسیدگی به حساب و کتاب مردمان، شخصی را در پیش گاه خداوند حاضر می کنند. نامه اعمالش را به دستش می دهند و به او می گویند: «اِقْرَأْ کِتابَکَ؛ نامه اعمالت را بخوان.» هنگامی که نامه اعمالش را می خواند، می بیند از کارهای خیری که در دنیا انجام داده، چیزی در آن نوشته نشده است. ازاین رو می گوید: خدایا! این نامه اعمال من نیست؛ زیرا کارهای نیک خود را در آن نمی بینم. در پاسخ به او گفته می شود: آری، تو در دنیا نیکی های بسیاری انجام دادی. خدای تو اشتباه نمی کند و کردار تو را فراموش نکرده است، ولی کارهای نیک تو به سبب غیبت کردن از مردم از میان رفت و نابود شد. آری، نیکی کردی، ولی غیبت هم داشتی. آنچه از طاعات می کردی، می دیدیم و آنچه از غیبت می گفتی، می شنیدیم. پس نیکی های تو را به آن کسانی دادیم که از آنها غیبت می کردی. حال، تو به سبب غیبت کردن از ایشان به دوزخ می روی و ایشان به سبب نیکی های تو به بهشت می روند.

سپس شخص دیگری را در پیش گاه خداوند حاضر می کنند و نامه اعمالش را به دستش می دهند و می گویند: بخوان. وقتی نامه عملش را می خواند، در آن نیکی های بسیاری می بیند که خودش انجام نداده است. پس می گوید: پروردگارا! این نامه عمل من نیست؛ زیرا نیکی هایی را که در آن نوشته شده است، من به جا نیاورده ام.در پاسخ به او می گویند: اینها کارهای نیک فلان شخص است که در دنیا از تو غیبت کرده و

ص: 102


1- محمد بن حسن شیخ بهایی، کشکول شیخ بهایی، ترجمه: بهمن رازانی، انتشارات زرین، تهران، 1379، دفتر سوم، ص 350.

حالا در عوض، نیکی هایش به تو داده شده است.(1)

غیبت، مانع قبولی اعمال

در روایتی مشهور از معاذ نقل شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

فرشتگانی از سوی خداوند بر انسان مأمور شده اند و مسئول دریافت اعمال نیک و بد آدمی هستند. هنگامی که عملی از اعمال نیک انسان را بالا می برند، نور آن عمل آن قدر فروزان است که مانند اشعه خورشید در درخشش و فروزندگی چشم را خیره می کند. فرشتگان با دریافت آن عمل، بسیار خرسند و خوش حال می شوند و آن را عملی بزرگ و شایسته تصور می کنند تا اینکه آن عمل از آسمان بالا می رود و می گذرد و آماده می شود که به پیش گاه الهی عرضه شود. در این زمان، فرشته ای در آنجا حضور دارد به مانع از عرضه شدن عمل و مقبول واقع شدن آن می گردد و می گوید: من فرشته ای هستم که پروردگار مرا مأمور ساخته است نگذارم عمل هیچ شخص غیبت کننده ای از این مقام و مرتبه بالا برود و به پیش گاه الهی عرضه شود.

رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

مَا النّارُ فِی الْیُبْسِ بِاَسْرَعَ مِنَ الْغِیْبَهِ فِی حَسَناتِ الْعَبْدِ.(2)

شتاب و تأثیر غیبت کردن برای نابودی اعمال نیک بنده مسلمان، بیشتر از سرعت و تأثیر آتش در (سوزاندن) اجسام خشک است.

هدیه به غیبت کننده

به دانشمندی خبر دادند: فلان شخص غیبت تو را کرده است. آن مرد حکیم طبقی

ص: 103


1- بحارالانوار، ج 72،ص 259.
2- بحارالانوار ج 72، ص 229.

از خرمای تازه برای آن شخص غیبت کننده فرستاد و پیغام داد: به من خبر رسیده است که بخشی از نیکی های خود را به من اهدا کرده ای. خواستم به تلافی هدیه ای به شما داده باشم. پس طبقی خرمای تازه برایت فرستادم تا دهانت را شیرین کنی. امیدوارم مرا ببخشایی از اینکه نتوانستم محبتت را به صورت کامل جبران کنم.(1)

روزی عده ای در حضور عبدالله مبارک نشسته بودند و با یکدیگر گفت وگو می کردند. میان صحبتشان، بحث غیبت مطرح شد. عبدالله مبارک همچنان ساکت و خاموش نشسته بود و هیچ سخنی نمی گفت، ولی وقتی مسئله غیبت مطرح شد، در مقام پند و حکمت گفت: «اگر من می خواستم از کسی غیبت کنم، از پدر و مادرم غیبت می کردم؛ زیرا ایشان بیش از هر کس، سزاوارتر و شایسته تر بودند به اینکه صاحب نیکی های من بشوند».(2)

غیبت؛ افطار روزه

روزی رسول اکرم صلی الله علیه و آله دستور داد همه مسلمانان یک روز روزه بگیرند و تا وقتی حضرت اجازه نداده است، کسی افطار نکند. آن روز همه مسلمانان روزه گرفتند. زمان افطار، مسلمانان یک به یک نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می آمدند، اجازه افطار می گرفتند و حضرت نیز اجازه می داد. نوبت به مردی رسید که به حضرت گفت: ای رسول خدا! دو تن از دخترانم امروز روزه گرفته اند، ولی خجالت می کشند خدمت شما بیایند و اجازه افطار بگیرند. آیا اجازه می فرمایید آنها افطار کنند؟ رسول اکرم صلی الله علیه و آله صورت خود را از آن مرد برگرداند و پاسخی نداد. بار دیگر آن مرد سخن خود را تکرار کرد، ولی باز حضرت به او توجهی نکرد و پاسخی نداد. آن مرد برای

ص: 104


1- المحجه البیضاء، ج 5، ص 274.
2- رساله قشریه، ص 236.

بار سوم گفته خود را تکرار کرد این بار حضرت فرمود: چگونه از من اجازه افطار می خواهی، درحالی که امروز دخترانت روزه دار نبوده اند؛ زیرا از صبح در خانه گوشت مردم را می خوردند. حال نزد آنها برو و به دخترانت بگو اگر روزه دار بوده اند، استفراغ کنند.

آن مرد به خانه بازگشت و ماجرا را برای دخترانش تعریف کرد و آنها نیز استفراغ کردند. ناگهان از دهان هر کدام، لخته خون بسته ای خارج شد. آن مرد با دیدن این صحنه، با ترس و وحشت نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهرفت و ماجرا را تعریف کرد. حضرت پس از شنیدن سخنان او فرمود: سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست، اگر آن دو لخته خون بسته در شکم دخترانت باقی می ماند، بدون شک گرفتار آتش دوزخ می شدند. سپس فرمود: این دو دختر امروز روزه گرفته و از آنچه خداوند برایشان حلال کرده بود، پرهیز کردند، ولی با چیزی که خداوند حرام کرده بود، روزه خود را شکستند؛ زیرا امروز در خانه با دهان روزه کنار یکدیگر نشستند و با غیبت کردن مشغول خوردن گوشت مردم شدند.(1) در نتیجه، با این کار زشت، روزه خود را تباه کردند و پاداش عمل خود را نابود ساختند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

مَنِ اغْتابَ مُسْلِماً فِی شَهْرِ رَمَضانَ لَمْ یُوجَرْ عَلَی صِیَامِهِ.(2)

هر کس در ماه مبارک رمضان از مسلمانی غیبت کند، روزه اش پاداشی ندارد و از ثواب روزه خود بهره ای نخواهد برد.

ایشان همچنین فرمود:

مَنِ اغْتَابَ مُسْلِماً اَوْ مُسْلِمَهً لَمْ یَقْبَلِ اللّهُ صَلاتَهُ وَ لاصِیَامَهُ اَرْبَعیِنَ یَوْماً وَ

ص: 105


1- المحجه البیضاء، ج 5، ص 252.
2- بحارالانوار، ج 72، ص 258.

لَیْلَهً اِلاّ أَنْ یَغْفِرَ لَهُ صَاحِبُهُ.(1)

هر کس از زن و مرد مسلمانی غیبت کند، خداوند، نماز و روزه او را تا چهل شبانه روز نمی پذیرد، مگر آنکه کسی که از او غیبت شده است، وی را حلال کند.

غیبت؛ باطل کننده وضو

از ابن سیرین نقل شده است: «روزی مردی از انصار از کنار عده ای گذشت که با همدیگر صحبت می کردند و به بدگویی از دیگران مشغول بودند. با شنیدن صحبت های آنان به آنها گفت: وضو بگیرید که بعضی از شما آنچه می گویید، از حَدَث (اسبابی که مانع از نمازند) بدتر است».

بر اساس روایت دیگری، نقل شده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «نشستن در مسجد به انتظار نماز، عبادت است، ولی تا وقتی حَدَثی از انسان سر نزند.(2) از حضرت پرسیدند: یا رسول الله، حدث چیست؟ حضرت فرمود: غیبت کردن».(3)

لعنت بر غیبت کنندگان

عبدالمؤمن انصاری می گوید: «روزی به حضور امام موسی بن جعفر علیه السلام رفتم. دیدم محمد بن عبدالله جعفری هم نزد امام است. من با چهره باز به روی او لبخند زدم. امام کاظم علیه السلام وقتی این صحنه را دید، به من فرمود: دوستش داری؟ گفتم: آری، به خاطر وجود مبارک شما او را دوست دارم. حضرت فرمود: به راستی که او برادر توست؛ زیرا مؤمن، برادر پدر و مادری مؤمن است، اگرچه زاده پدر او نیست. سپس

ص: 106


1- همان.
2- المحجه البیضاء، ج 5، ص 207 .
3- بحارالانوار، ج 72، ص 220.

فرمود:

مَلْعونٌ مَنِ اتَّهَمَ أَخاهُ مَلْعُونٌ مَنْ غَشَّ أَخاهُ، مَلْعُونٌ مَنِ اغْتابَ أَخاهُ مَلْعُونٌ مَنْ لَمْ یَنْصَحْ أَخاهُ.(1)

کسی که به برادرش تهمت بزند یا با برادرش با غل و غش رفتار کند یا از برادرش غیبت کند یا برادر خود را راهنمایی و نصیحت نکند، ملعون است.(2)

آویزان بر شاخه های آتش

معاذ بن جبل گفت: «روزی در خانه ابوایوب انصاری نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بودم. به آن حضرت عرض کردم: ای رسول خدا! مقصود از این کلام چیست که خداوند می فرماید: «یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ اَفْواجاً؛ روزی که در صور می دمند تا مردگان زنده شوند و گروه گروه به صحرای محشر آیند.» (نباء: 18)حضرت در پاسخ من فرمود: ای معاذ! از امر بزرگی پرسیدی. بعد چند لحظه چشمان مبارک را بست و سپس باز کرد و فرمود: ده طایفه از اُمت من به طور پراکنده، گروه گروه در روز رستاخیز محشور می شوند که خداوند آنها را از دیگر مسلمانان جدا کرده و صورت های آنها را تغییر داده است. بعضی از آنها در حالی محشور می شوند که بر شاخه های آتش آویزان شده اند. اینها کسانی هستند که نزد دیگران به ویژه پادشاهان و حاکمان، درباره مردم بدزبانی و بدگویی می کردند».(3)

ص: 107


1- همان، ص 262.
2- همان، ص 262.
3- همان، ج 7، ص 89.

کوچک، ولی فتنه انگیز

اشاره

معاذ بن جبل گفت: «روزی به حضرت محمد صلی الله علیه و آله عرض کردم: یا رسول الله! مرا نصیحت کنید. حضرت فرمود: «ای معاذ! خدا را چنان عبادت کن که گویا او را می بینی و در مورد خود این طور بیندیش که در میان مرُدگانی.» سپس حضرت در ادامه پند و اندرز خود فرمود: «ای معاذ! اگر مایل باشی تو را به چیزی آگاه می سازم که بیشتر از هر چیزی در اختیار توست.» بعد حضرت بدون آنکه منتظر پاسخی از طرف من باشد، با دست مبارک خود به زبانش اشاره کرد».(1)

مأموریت پیامبر

یکی از پیامبران در عالم رؤیا مأموریت یافت که: «فردا به فلان صحرا برو و هر چه را اول پیش تو آمد، بخور؛ دومی را پنهان کن؛ سومی را نگاه دار؛ چهارمی را ناامید مگردان و از پنجمی بگریز.» فردا هنگامی که به صحرا رفت، نخستین چیزی که در مقابلش ظاهر شد، کوه بزرگی بود. متفکر و متعجب شد که چگونه کوهی را بخورد. چون قدری جلو رفت، آن کوه بزرگ مانند لقمه ای کوچک و لذیذ گشت و هنگامی که آن را در دهان گذاشت، شیرین تر از عسل و خوش بوتر از مشک بود. پس از مسافتی، تشت طلایی را مشاهده کرد. بلافاصله آن را زیر خاک پنهان ساخت، ولی آشکار شد و چندین مرتبه آن را مخفی کرد، ولی دوباره ظاهر می گشت تا اینکه با زحمت فراوان موفق شد آن را پنهان کند. سپس پرنده ای را دید که از ترس باز شکاری به او پناه آورد، آن را زیر پیراهن خویش پناه داد تا از گزند دشمن حفظش کند. باز شکاری آمد و گفت: ای رسول خدا! من دو روز است در طلب این صید هستم و او به تو پناه آورده و من خیلی گرسنه ام، مرا از خود ناامید مکن. آن پیامبر هم

ص: 108


1- المحجه البیضاء، ج 5، ص 193.

مقداری گوشت به او داد. سرانجام پس از مسافتی کوتاه، مرداری را دید و از او بگریخت. او مدتی درباره این ماجرا می اندیشید تا سرانجام رمز این حوادث بر او کشف شد. آن کوه بزرگ که به صورت لقمه ای لذیذ درآمد و آن را خورد، خشم بود که ابتدا بسیار بزرگ می نمود و چون آن را فرو خورد، لقمه ای لذیذ شد. آن تشت طلا، عمل نیک بود که هر چند بخواهی آن را پنهان کنی، خود را آشکار می سازد. سوم، امانت است که باید آن را حفظ کنی. چهارم، حاجت است که باید سعی کنی نیازهای مردم را برآوری و پنجم، غیبت است که باید از آن فرار کنی.(1)

عیب پوشی

روزی شخصی به محضر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا! دوست دارم خداوند عیب مرا بپوشاند. حال شما مرا به سوی چه عملی راهنمایی می کنید تا به وسیله انجام دادن آن، خداوند به من نظر لطف و رحمت کند. در دنیا و آخرت، عیب هایم را فاش نسازد و نزد خلایق رسوایم نکند. حضرت در پاسخ فرمود: «اُسْتُرْ عُیُوبَ اِخوانِکَ یَسْتُرِ اللّهُ عَلَیْکَ عُیُوبَکَ؛ عیوب برادران مسلمانت را بپوشان تا خداوند، عیب هایت را بپوشاند».(2)

مریز آبرو ای برادر به کوی

که دهرت بریزد به شهر آبروی(3)

ص: 109


1- بحارالانوار، ج 14، ص 456 .
2- آثار الصادقین، ج 15، ص 236.
3- سعدی.

حواریان عیب بین و حسن نظر عیسی علیه السلام

روزی حضرت عیسی علیه السلام به همراه حواریان از کنار مردار و لاشه سگی می گذشت. در این هنگام، حواریان با دیدن لاشه سگ همگی گفتند: چه بوی بد و متعفنی دارد؟ حضرت عیسی علیه السلام نگاهی به لاشه سگ کرد و دید دندان های سفیدش پیداست. پس فرمود: به به! چه دندان های سفیدی دارد.(1)

گرت عیب جویی بُوَد در سرشت

نبینی ز طاووس جز پای زشت(2)

حفظ آبرو

مُعتّب می گوید: «روزی امام موسی بن جعفر علیه السلام در نخلستانش مشغول بریدن شاخه های خرما بود. در این زمان یکی از غلامان آن حضرت را دیدم که دسته ای از خوشه های خرما را برداشت و پشت دیوار انداخت. من رفتم و او را گرفتم و نزد حضرت آوردم و گفتم: من این غلام را دیدم که این خوشه ها را برداشت و پشت دیوار پنهان کرد. حضرت به او فرمود: آیا گرسنه مانده بودی؟ غلام گفت: نه، آقای من. فرمود: آیا نیازمند بودی؟ گفت: نه آقای من. فرمود: پس چرا این خوشه ها را برداشتی؟ گفت: چون اینها را دوست داشتم، ولی اکنون پشیمانم. حضرت فرمود: راه درستش این بود که به من می گفتی، حال برو و همه این خوشه های خرما هم مال تو، ولی دیگر چنین کاری نکن. سپس فرمود: او را رها کنید. رازش نزد ما پنهان می مانَد، کارش را فاش نکنید».(3)

ص: 110


1- میزان الحکمه، ج 7، ص 152.
2- سعدی.
3- اصول کافی، ج 3، ص 168.

از امام علی علیه السلام هم نقل شده است که فرمود:

لَوْ وَجَدْتُ مُؤْمِناً عَلی فاحِشَهٍ لَسَتَرْتُهُ بِثَوْبی.(1)

هرگاه به مؤمنی برخورد کنم که سرگرم کار زشتی باشد، او را با جامه خود می پوشانم (تا کس دیگری جز من از زشتی کردار او آگاه نشود و آبرویش نریزد).

ز عیب خویش هنر نیست چشم پوشیدن

که پرده پوشیِ عیب کسان هنر باشد(2)

عیب جویی از نقاش

روزی مردی با حکیمی زشت رو برخورد کرد. به سبب عیب جویی، حکیم را به داشتن صورت قبیح نکوهش کرد و گفت: چه قدر زشت رویی! حکیم در پاسخ گفت: آفرینش چهره من به دست من نبود تا آن را زیبا و نیکو بیافرینم. آن مرد از سخن خود شرمگین گردید، سر به زیر انداخت و از حکیم دور شد.(3)

همچنین نقل شده است که شخصی به لقمان حکیم گفت: چه روی زشتی داری! لقمان در پاسخ او گفت: از نقش چهره ام عیب می گیری یا از نقاش (خدا)؟(4)

ص: 111


1- میزان الحکمه، ج 3، ص 168.
2- صائب تبریزی.
3- المحجه البیضاء، ج 5، ص 265.
4- بحارالانوار، ج 13، ص 425.

هر گلی علت و عیبی دارد

گل بی علت و بی عیب خداست(1)

سیه چهره ای را کسی زشت خواند

جوابی بگفتش که حیران بماند

نه من صورت خویش خود کرده ام

که عیبم شماری که بد کرده ام

تو را با من از زشت رویم چه کار

که من نیستم زشت و زیبا نگار(2)

نزدیکی عیب جو به کفر

زراره از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت کرده است که فرموده اند:

نزدیک ترین اوقات بنده به کفر، زمانی است که با کسی برادری و دوستی کند، ولی پیوسته لغزش ها و خطاهای او را نزد خود به شمار آورد و نگه دارد تا روزی به رخ او بکشد و به وسیله آن لغزش های گفتاری و کرداری، او را سرزنش کند.(3)

می گویند عیب جویان به «مگس» می مانند، به گونه ای که یکی از بزرگان می گفت: همچنان که مگس ها به روی زخم می نشینند و آن را می گزند و از جاهای سالم دوری می کنند، افراد بدکار و عیب جو نیز همواره عیب مردم را پی می گیرند و پی در پی آن

ص: 112


1- پروین اعتصامی.
2- سعدی.
3- بحارالانوار، ج 72، ص 215.

را برای دیگران، بیان و خوبی ها و نیکی هایشان را فراموش می کنند.(1)

منه عیب خلق ای فرومایه پیش

که چشمت فرو دوزد از عیب خویش(2)

بزرگ بینی عیب دیگران

در روایتی از رسول اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمود: «کَفی بِالْمَرءِ عَیْباً اَنْ یَبْصُرَ مِنَ النّاسِ مَا یَعْمی عَنْهُ؛ همین بدبختی برای آدمی کافی است که عیب مردم را ببیند، ولی در مورد عیوب خود کور و غافل باشد».(3)

یکی از بزرگان می گفت: یکی از شما خسی را در چشم برادر خود می بیند، ولی تیر را در چشم خود نمی بیند.(4)

عیب کسان منگر و احسان خویش

دیده فرو بر به گریبان خویش(5)

ص: 113


1- کشکول شیخ بهایی، دفتر سوم، ص 327.
2- سعدی.
3- جامع السعادات، ج 2، ص 270.
4- ابی حامد محمد بن محمد غزالی، احیاء العلوم الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406 ه . ق، ج 3، ص 293.
5- صائب تبریزی.

گریه بر عیب خود

روزی ربیع بن خثیم و عده ای دور هم نشسته بودند و گفت وگو می کردند. یکی از حاضران به ربیع گفت: هیچ گاه ما نشنیدیم تو از کسی غیبت و عیب جویی کنی؟ ربیع در پاسخ او گفت: چنان از اوضاع و احوال خود راضی و خشنود نیستم تا به غیبت و عیب جویی دیگران بپردازم. بعد در ادامه افزود: مرا گریه بر خویش است، نه بر دیگران؛ یعنی اشتغال و پرداختن به عیب خویش، مرا از غیبت و عیب جویی دیگران باز داشته است.(1)

به از من، کسی در جهان عیب من

نداند به جز عالم الغیب من

مکن عیب خلق ای خردمند فاش

به عیب خود از خلق مشغول باش(2)

ص: 114


1- کشکول شیخ بهایی، دفتر اول، ص 155.
2- سعدی.

سخن چین؛ مانع رحمت الهی

ابو حامد می گوید: «نقل شده بنی اسرائیل در زمان حضرت موسی علیه السلام به خشک سالی دچار شدند. آن حضرت با پیروان خویش چندین بار از درگاه الهی طلب باران کرد، ولی دعای موسی مستجاب نشد. تا اینکه به او وحی شد در میان شما شخص سخن چینی هست که بر این گناه اصرار دارد وتا زمانی که او میان شماست، دعای تو و پیروانت را مستجاب نمی کنم».(1)

سزای سخن چین و عیب جو

هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به امر خداوند به آسمان ها عروج کرد و از سفر معراج بازگشت، فرمود:

در این سفر روحانی، صحنه های بسیار دل خراشی مشاهده کردم؛ از جمله گروهی را دیدم که لب هایی مانند لب های شتر داشتند و گوشت پهلویشان را می بریدند و قیچی می کردند و به دهانشان می گذاشتند. از جبرئیل پرسیدم: اینها چه کسانی هستند که چنین شکنجه می شوند و عذاب می کشند؟ جبرئیل گفت: اینان سخن چینان، عیب جویان و مسخره کنندگان هستند.(2)

مسخ شدگان

امام علی علیه السلام می فرماید: «روزی از رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره بعضی از حیوانات که در آغاز آفرینش، انسان بودند، ولی به سبب ویژگی های ناپسندشان به امر خداوند مسخ شده اند، پرسیدم. فرمود: از حیواناتی که مسخ شده اند، یکی دُعموص (کرم سیاه) است و دیگری عقرب. سپس فرمود:

ص: 115


1- المحجه البیضاء، ج 5، ص 276.
2- آثار الصادقین، ج 12، ص 517.

وَ أَمَّا الدُّعْمُوصَ فَکانَ نَمّاماً یَفْرُقُ بَیْنَ الأَحِبَّهِ وَ أمّا الْعَقْرَبُ فَکانَ رَجُلاً لَذّاغاً (لَذّاعاً) لایَسْلَمُ عَلی لِسَانِهِ اَحَدٌ.(1)

کرم سیاه، سخن چینی میان دوستان و آشنایان بود و به واسطه خبرچینی، جدایی می انداخت. عقرب هم مرد بدزبانی است که هیچ کس از نیش زبانش آسوده خاطر نبود.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

وَ أَمَّا الْعَقْرَبُ فَکانَ رَجُلاً هَمّازاً فَمَسَخَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ عَقْرَباً.(2)

عقرب، مردی عیب جوی، طعنه زننده، بدگوی و بدزبان بود که خداوند، او را به صورت عقرب درآورد.

عذاب سخن چینان

امام علی علیه السلام فرمود: روزی من و فاطمه علیهاالسلام خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیدیم و آن حضرت را در حالی دیدیم که به شدت گریه می کرد. من گفتم: پدر و مادرم به فدایت ای رسول خدا! چرا گریه می کنید؟ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای علی! سبب گریه من این است که در شب معراج هنگامی که به آسمانم بردند، عده ای از زنان امت خود را دیدم که به عذاب سختی گرفتارند. زنی را دیدم که سرش مانند سر خوک و بدنش مانند بدن الاغ و به انواع عذاب ها گرفتار بود. فاطمه علیهاالسلام گفت: ای حبیب من! بفرمایید کار این زنان در دنیا چه بوده که خداوند انواع عقوبت ها را برای ایشان مقرر کرده است. حضرت فرمود: دخترم! زنی که سرش مانند سر خوک و بدنش مانند بدن الاغ و به انواع عذاب و شکنجه ها گرفتار بود، زنی است که در دنیا

ص: 116


1- مواعظ العددّیه، ص 433.
2- همان.

سخن چین و دروغ گو بوده است.(1)

روزی مردی نزد امیرمؤمنان علی علیه السلام درباره شخصی بدگویی و سخن چینی کرد. حضرت به او فرمود: ای مرد! من در مورد این مطلبی که گفتی تحقیق می کنم. اگر راست باشد، بر تو خشمناک می شوم. اگر دروغ باشد، مجازاتت می کنم، ولی اگر از عمل ناپسندت پشیمان شده ای، همین حالا تو را می بخشم. آن مرد گفت: ای امیرمؤمنان! مرا ببخش که دیگر هرگز بدگویی و سخن چینی کسی را نخواهم کرد.(2)

امام علی علیه السلام در عهدنامه خود به مالک اشتر می نویسد:

وَ لاتَعْجَلَنَّ إِلی تَصْدِیقِ سَاعٍ، فَاِنَّ السّاعِیَ غاشُّ وَ اِنْ تَشَبَّهَ بِالنّاصِحینَ.(3)

هرگز در تصدیق سخن شخص بدگو و سخن چین شتاب مکن؛ زیرا سخن چین، خیانت کار و فریب کار است، گرچه به ظاهر، خود را شبیه خیرخواهان نشان می دهد.

ص: 117


1- بحارالانوار، ج 8 ، ص 309.
2- جامع السعادات، ج 2، ص 279.
3- نهج البلاغه، نامه 53.

ص: 118

فصل چهارم: همراه با برنامه سازان

پیشنهادهای کلی

گستردگی اثرگذاری رسانه های جمعی به ویژه صدا و سیما بر افکار عمومی بر کسی پوشیده نیست. این رسانه در فرهنگ سازی مطلوب درباره کارکرد مثبت زبان، از راه فیلم ها، سریال ها، پیام های مجری و مانند آن بیشترین وظیفه را بر عهده دارد.

بنابراین، توجه به نکته های زیر حایز اهمیت است:

1. زبان، ابزار عزت آفرین یا ذلت بخش است. بنابراین، باید مسیر تعالی و عزت آفرینی را برای آدمی هموار کرد. در این راه باید اسباب پیدایش هر یک از آسیب های زبان مانند غیبت، تهمت و دروغ را شناخت. آن گاه با مبارزه، ریشه ای، آنها را خشکانید. برای مثال، حسد هم عامل غیبت است و هم عامل تهمت. ازاین رو، از میان بردن این صفت ناپسند اخلاقی، اقدامی ریشه ای است و در نوشتن فیلم نامه ها باید به این نکته توجه کرد.

2. هرگونه سخنی اگر از روی تفکر بر زبان جاری شود، لغزشش اندک خواهد بود. بنابراین، در برنامه های زنده باید نهایت دقت در ادای کلمات صورت گیرد تا تبلیغات منفی اخلاقی در پی نداشته باشد.

3. در برنامه های نمایشی گفتاری، باید از هرگونه گفت وگویی که احتمال غیبت، تهمت، دروغ و مانند آن می رود، پرهیز کرد؛ چون تکرار چنین مواردی، زشتی صفات ناپسند گفتاری را از میان می برد و آن را امری عادی جلوه می دهد.

4. باید به زیبایی و نیکو سخن گفتن در برخورد میان اعضای خانواده و روابط اجتماعی کاملاً دقت کرد تا به تدریج، ادب در گفتار بیش از پیش در جامعه نهادینه شود.

5.پرحرفی و زیاده گویی، عامل مهمی در لغزش کلام است. بنابراین، یکی از راه های بهداشت زبان، سکوت و تأمل است. باید در برخی برنامه ها به مسئله سکوت

ص: 119

و گزیده گویی پرداخت. پرگویی، وقار و متانت آدمی را از میان می برد. پس سکوتی که لباس کرامت بر انسان بپوشاند، بهتر از سخنی است که ندامت به بار آورد.

6 . به کارگیری زبان برای جلب منفعت دنیوی با هر وسیله ممکن حتی دروغ گویی و استفاده ابزاری از نعمت بیان، به ویژه در برنامه های صدا و سیما بسیار نکوهیده است. در این میان، بجا و صادقانه سخن گفتن و قدردانی از ارزش سخن، بسیار مهم به نظر می رسد. نباید برای دست یابی به متاع چند روزه دنیوی، بازی با کلمات را در برنامه های مختلف تبلیغ کرد و برای رسیدن به مقصود، به هزاران دروغ دست یازید.

7. باید در فیلم ها و سریال های تلویزیونی در مورد تکیه کلام هایی که گاه می تواند از موارد لهو و لعب یا لغو به شمار آید، دقت کرد؛ چون این تکیه کلام ها تا پایین ترین مقاطع سنی نفوذ می کند و جزو فرهنگ محاوره ای می شود.

8. صدا و سیما باید به روش های دوری گزیدن از آلودگی های زبانی در قالب فیلم ها و سریال ها، توجه و برنامه ها را به نوعی برای تغییر رفتار بینندگان و شنوندگان خود تهیه کند. پس باید به این مسئله با نگاه آموزشی نگریست و تنها به پر کردن ساعت پخش توجه نکرد. بنابراین، نگاه ظریفانه و کارشناسی دینی به این برنامه ها _ به شکل مستقیم یا غیرمستقیم _ اهمیت فراوانی دارد. برخورد غیرمستقیم، مانند خارج شدن افراد از جایی که شخصی در حال غیبت است با تغییر چهره و مانند آن، می تواند بسیار کارساز باشد.

9. از آنجا که بیشتر فضیلت های اخلاقی از زمان کودکی در دل و جان آدمی ریشه می گیرد، در ساخت برنامه های کودکان باید کاملاً به ادبیات به کار رفته توجه کرد تا جنبه بدآموزی نداشته باشد؛ زیرا وقتی صفتی در کودک درونی شود، به راحتی نمی توان آن را از وجود او زدود. اگر کودکان در برنامه ها با دروغ آشنا شوند و به تدریج حتی زشتی و قبح آن نیز از بین برود، آثار زیان بار اخلاقی برای آنان خواهد داشت.

10. عملکرد مسئولان در جامعه و بزرگ ترها در خانواده، حالت الگویی دارد.

ص: 120

بنابراین، باید در گفتمان های رادیو _ تلویزیونی، به ظرافت این مسئله توجه کرد و از باب «کُونُوا دُعاهً لِلنّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ» با رفتار خود، آموزش های لازم چون راست گویی، رازداری، زیباگویی، ادب در گفتار، پرهیز از دروغ گویی، سخن چینی و مانند آنها را به کودکان و بینندگان آموزش دارد.

11. باید زمینه ای در برنامه ها به وجود آید که هر گاه لغزشی در حفظ زبان صورت گرفت و آدمی مرتکب گفتار نامطلوبی شد، شجاعت عذرخواهی و تصحیح گفتار را داشته باشد. حتی در مواردی مانند غیبت و تهمت، پی آمدهای منفی برخورد با آن فرد برای حلالیت طلبی و سختی های آن به نمایش گذاشته شود تا بینندگان به طور غیرمستقیم، آثار زیان بار گفتار نامناسب را دریابند.

پیام مجری و زیرنویس

حفظ زبان

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

1. «سَلامَهُ الإِنْسانِ فِی حِفْظِ اللِّسانِ؛ نجات و سلامت آدمی، در نگه داری زبان است».(1)

2. «صِلاحُ الاْءِنْسانِ فِی حَبْسِ اللِّسانِ؛ مصلحت انسان، در مهارکردن زبان است».(2)

3. «اِنَّ اَکْثَرَ خَطایا ابْنِ آدَمَ فی لِسَانِهِ؛ بیشتر خطاهای فرزند آدم، در زبان اوست».(3)

4. «اِنْ کانَ فِی شَی ءٍ شُؤْمٌ فَفِی اللِّسانِ؛ اگر در چیزی از موجودات پستی باشد، همه آنها

ص: 121


1- بحارالانوار، ج 68، ص 286.
2- غرر الحکم، ح 4054.
3- همان، ص 194.

در زبان دیده می شود».(1)

5. «نِجاهُ الْمُؤْمِنِ فِی حِفْظِ اللِّسانِ؛ نجات مؤمن، در حفظ زبان است».(2)

6. «بَلاءُ الاِْنْسانِ مِنَ اللِّسانِ؛ مصیبت انسان از زبان است».(3)

7. «مَنْ لاحَیاءَ لَهُ لاغِیبَهَ لَهُ؛ کسی که شرم و حیایی نداشته باشد، هرچه درباره او بگویند، غیبت شمرده نمی شود».(4)

8 . «فِتْنَهُ اللِّسانِ اَشَدُّ مِنْ ضَرْبِ السَّیْفِ؛ فتنه زبان، از ضربه شمشیر شدیدتر است».(5)

9. «اَلْجمالُ فِی الرَّجُلِ اَللِّسانُ؛ زبان، زینت انسان است».(6)

امام علی علیه السلام

1. «اِحْبِسْ لِسانَکَ قَبْلَ اَنْ یُطِیلَ حَبْسَکَ؛ زبان خود را به بند کش، پیش از آنکه تو را به بند کشد».(7)

ص: 122


1- همان، ج 3، ص 178.
2- همان، ج 71، ص 283.
3- همان، ص 278.
4- میزان الحکمه، ج 7، ص 341.
5- مستدرک الوسائل، ج 9، ص 30.
6- علی بن حسام الدین متقی، کنز العمال، قم، دارالحدیث، 1375، ج 4، ص 516.
7- آثار الصادقین، ج 20، ص 164.

2. «اَلْجَمالُ فِی اللِّسانِ وَ الْکَمالُ فِی الْعَقْلِ؛ زیبایی در زبان و کمال در عقل است».(1)

3. «لِسانَکَ اِنْ اَمْسَکْتَهُ اَنْجَاکَ وَ اِنْ اَطْلَقْتَهُ اَرْداکَ؛ اگر زبان خود را نگاه داشتی، نجاتت می بخشد و اگر رهایش کردی، هلاکت می کند».(2)

4. «اَللِّسانُ تَرْجُمانُ الْجَنَانِ؛ زبان، ترجمان دل است».(3)

5. «اَلْأَلْسُنُ تُتَرْجِمُ عَمّا تَجُنُّهُ الضَّمَائِرُ؛ زبان، ترجمان دل و درون انسان است».(4)

6. «اَلاِْنْسانُ لُبُّهُ لِسَانُهُ؛ مغز و چکیده وجود هر انسانی، زبان اوست».(5)

7. «اَعْظَمُ الْخَطایا عِنْدَ اللّهِ اَللِّسانُ اَلْکَذُوبِ؛ به درستی که بزرگ ترین خطاها نزد خداوند، زبان دروغ گو است».(6)

8 . «ذَلاقَهُ اللِّسانِ رَأْسُ الْمالِ؛ زیبا سخن گفتن، سرمایه اصلی انسان است».(7)

9. «اِعْلَمُوا اَیُّها النّاسُ مَنْ لَمْ یَمْلِکْ لِسَانَهُ یَنْدَمْ؛ ای مردم! بدانید کسی که مالک زبانش

ص: 123


1- بحارالانوار، ج 78، ص 80 .
2- 3.غرر الحکم، ج 5، ص 125.
3- آثار الصادقین، ج 20، ص 138.
4- همان.
5- میزان الحکمه، ج 8، ص 490.
6- المحجه البیضاء، ج 5، ص 243.
7- بحارالانوار، ج 71، ص 286.

نباشد، پشیمان می شود».(1)

10. «تُکَلِّمُوا تُعْرَفُوا فَاِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ؛ سخن بگویید تا شناخته شوید. همانا شخصیت حقیقی هر انسان زیر زبانش نهفته است».(2)

11. «لَوْ رَأَیْتَ مَا فِی میزانِکَ لَخَتَمْتَ عَلی لِسانِکَ؛ همانا اگر دفتر اعمالت را می دیدی، بر زبانت مُهر می زدی».(3)

12. «اِحْسِبُوا کَلامَکُم مِنْ اَعْمالِکُمْ؛ همیشه گفتار خود را جزو کردار خویش به شمارآورید».(4)

13. «عَلی لِسانِ الْمُؤْمِنِ نُورٌ یَسْطَعُ وَ عَلَی لِسانِ الْمُنافِقِ شَیْطانٌ یَنْطِقُ؛ از زبان شخص مؤمن نوری می درخشد، ولی این شیطان است که از زبان منافق سخن می گوید».(5)

14. «سامِعُ الْغِیْبَهِ شَرِیکُ الْمُغْتابِ؛ شنونده غیبت، شریک غیبت کننده است».(6)

15. «لا تُعَوِّدْ نَفْسَکَ الْغِیْبَهَ فَاِنَّ مُعْتادَها عَظِیمُ الْجُرْمِ؛ خود را به غیبت کردن عادت مده؛

ص: 124


1- همان، ج 77، ص 285.
2- نهج البلاغه، حکمت 392.
3- همان، ج 19، ص 350.
4- همان.
5- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 440.
6- غرر الحکم، ج 4، ص 142.

زیرا اعتیاد به آن، گناه و جرم بزرگی است».(1)

امام باقر علیه السلام

1. «اِنَّ الْکِذْبَ هُوَ خَرابُ الاْءِیمانِ؛ به درستی که دروغ، خراب کننده ایمان است».(2)

2. «لایَکْتُبُ الْمَلَکانِ إِلاّ ما نَطَقَ بِهِ الْعَبْدُ؛ دو فرشته نمی نویسند، مگر آنچه را بنده بگوید و بر زبان جاری کند».(3)

امام صادق علیه السلام

1. «أَلنُّطْقُ رَاحَهُ الرُّوحِ وَ السُّکُوتُ رَاحَهُ الْجَسَدِ؛ سخن گفتن، موجب آرامش روح انسان و سکوت، موجب آرامش جسم انسان است».(4)

2. «أَلْغِیبَهُ اَنْ تَقُولَ فِی أَخِیکَ ما سَتَرَهُ اللّهُ عَلَیْهِ؛ غیبت آن است که درباره برادرت آنچه را خداوند پوشانده است، آشکار کنی».(5)

امام رضا علیه السلام

«اِحْفَظْ لِسَانَکَ تَعِزَّ وَ لاتُمَکّنِ الشَّیطَانَ مِنْ قِیَادِکَ فَتَذِلَّ؛ از زبانت نگه داری کن و مراقب آن باش تا عزیز و ارجمند باشی و به شیطان فرصت نده تا رهبرت شود که خوار و زبون

ص: 125


1- غرر الحکم، ج 6، ص 293.
2- اصول کافی، ج 4، ص 36.
3- همان، ج 21، ص 119.
4- بحارالانوار، ج 71، ص 276.
5- اصول کافی، ج 3، ص 62.

می شوی».(1)

سخن چینی

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

1. «لایَدْخُلُ الْجَنَّهَ نَمّامٌ؛ سخن چین داخل بهشت نمی شود».(2)

2. «اِنَّ عَذابَ الْقَبْرِ مِنَ النَّمِیمَهِ وَ الْغِیْبَهِ وَ الْکِذْبِ؛ به درستی که سخن چینی، غیبت کردن و دروغ گویی، موجب عذاب قبر است».(3)

3. «صاحِبُ النَّمِیمَهِ لایَسْتَرِیحُ مِنْ عَذابِ اللّهِ فِی الاْخِرَهِ؛ کسی که میان مردم خبرچینی می کند، در سرای آخرت، راه نجاتی از عذاب الهی ندارد».(4)

4. «اَلااُخْبِرُکُمْ بشِرارِکُمْ؟ قَالُوا: بَلی یَا رَسُولَ اللّهِ. قَالَ الْمَشّاؤُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفَرِّقُونَ بَیْنَ الْأَحِبَّهِ؛ آیا شما را به بدترین انسان ها آگاه سازم؟ گفتند: بلی ای رسول خدا. فرمود: کسانی که در میان مردم سخن چینی می کنند و میان دوستان تفرقه می اندازند [و روابط صمیمانه آنها را به روابط خصمانه و کینه توزانه تبدیل می کنند]».(5)

امام علی علیه السلام

1. «مَنْ نَقَلَ اِلَیْکَ نَقَلَ عَنْکَ؛ کسی که از دیگران پیش تو سخن چینی می کند، از تو نیز نزد

ص: 126


1- حسن دیلمی، ارشاد القلوب، انتشارات شریف الرضی، قم، 1409 ه . ق، ج 1، ص 103.
2- بحارالانوار، ج 72، ص 268.
3- میزان الحکمه، ج 10، ص 201.
4- وسائل الشیعه، ج 8، ص 617.
5- صدوق، خصال، ترجمه: آیت الله کمره ای، تهران، انتشارات زرین، 1356، چ 1، ج 1، ص 200.

دیگران سخن چینی خواهد کرد».(1)

2. «اَلنَّمّامُ سَهْمٌ قَاتِلٌ؛ سخن چین، تیری سهمگین و کشنده است».(2)

3. «اَلنَّمّامُ جِسْرُ الشَّرِّ؛سخن چین،پل ارتباطی و واسطه شر و بدی است».(3)

4. «اِیّاکُمْ وَ اَلنَّمائِمَ فَاِنَّها تُورِثُ الضَّغَائِنَ؛ از سخن چینی بپرهیزید؛ زیرا موجب دشمنی می شود».(4)

5. «شِرارُکُمُ الْمشَّاؤُونَ بِالنَّمِیمَهِ الْمُفرِّقُونَ بَیْنَ الاَْحِبَّهِ الْمُبْتَغُونَ لِلْبُراءِ الْمَعایِبَ؛ خبیث ترین شما، کسانی هستند که میان افراد سخن چینی می کنند و میان دوستان جدایی می اندازند و به اشخاص پاک دامن، ننگ و عیبی نسبت می دهند».(5)

امام باقر علیه السلام

«مُحَرَّمَهٌ الْجَنَّهُ عَلَی القَتّاتِینَ اَلمُشّائِینَ بِالنَّمِیمَهِ؛ بهشت بر افراد فتنه گری که پیش این و آن می روند و خبرچینی می کنند، حرام است».(6)

ص: 127


1- غرر الحکم، ج 5، ص 451.
2- آثار الصادقین، ج 24، ص 404.
3- همان.
4- همان، ص 419.
5- همان.
6- اصول کافی، ج 4، ص 75.
امام صادق علیه السلام

«وَ النَّمّامُ أَشَرُّ مَنْ وَطِی ءَ الاَْرْضَ بِقَدَمٍ؛ خبرچین، بدترین و خبیث ترین فردی است که روی زمین راه می رود».(1)

غیبت

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

1. «اِجْتَنِبُوا الْغِیبَهَ فَاِنَّها إِدامُ کِلابِ النّار؛ از غیبت کردن بپرهیزید. به درستی که این خوی زشت، نان و خورش سگ های دوزخ است».(2)

2. «تَحْرُمُ الْجَنَّهُ عَلَی الْمُغْتابِ؛ بهشت بر غیبت کنندگان حرام است».(3)

3. «أَلْغِیْبَهُ اَسْرَعُ فِی دِینِ الرَّجُلِ الْمُسْلِمِ مِنَ الاْکِلَهِ فِی جَوْفِهِ؛ تاثیر غیبت در دین مسلمان سریع تر است ازتاثیر غذا در بدن انسان مؤثر است».(4)

4. «اَلْغیبَهُ اَسْرَعُ فِی جَسَدِ الْمُؤمِنِ مِنَ الاْکِلَهِ فِی لَحْمِهِ؛ غیبت کردن، در جسم مؤمن، زودتر از بیماری خوره در گوشت او اثر می گذارد».(5)

5. «لاتَغْتابُوا المُسْلِمِینَ فَمَنِ اغْتابَ اَخاهُ الْمُسْلِمَ جَاءَ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَ لِسانُهُ مَعْقُودٌ اِلی قَفاهُ لایُحِلُّهُ اِلاّ عَفْوُ اللّهِ عَزَّوجَلَّ اَوْ عَفْوُ مَنِ اغْتَابَهُ؛ غیبت مسلمانان را نکنید؛ زیرا هر کس از برادر مسلمانش غیبت کند، در روز قیامت زبانش به پشت گردنش بسته می شود که جز عفو خدای

ص: 128


1- مستدرک الوسائل، باب 144، ح 7.
2- همان، ج 2، ص 106.
3- وسائل الشیعه، ج 8، ص 599.
4- اصول کافی،ج 4، ص 59.
5- بحارالانوار،ج 72، ص 260.

عزوجل یا گذشت و بخشش غیبت شده، هیچ چیز آن را نمی گشاید».(1)

6 . «لاََنْ یَأکُلَ أَحَدُکُمْ مِنْ جِیفَهٍ حَتّی یَشْبَعَ خَیْرٌ لَهُ مِنْ اَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ اَخِیهِ الْمُسْلِمِ؛ اگر یکی از شما از گوشت مردار بخورد تا سیر شود، بهتر از آن است که گوشت برادر مسلمان خود را بخورد».(2)

7. «فَنَزِّهُوا أَسْمَاعَکُمْ مِنِ اسْتِماعِ الْغِیبَهِ فَاِنَّ الْقَائِلَ وَ الْمُسْتَمِعَ لَها شَریِکَانِ فِی الاْءِثْمْ؛ گوش های خود را از شنیدن غیبت در امان دارید؛ زیرا گوینده و شنونده غیبت هر دو در این گناه شریک هستند».(3)

امام علی علیه السلام

1. «أَلْغِیْبَهُ لُوْمٌ بَاطِنٌ؛ از پستی و فرومایگی باطن آدمی، غیبت کردن است».(4)

2. «أَلْغِیبَهُ رَبِیعُ اللِّئامِ؛ غیبت کردن، بهار پست فطرتان است».(5)

3. «أَلْغِیْبَهُ ایَهُ الْمُنافِقِ؛ غیبت کردن، از نشانه های شخص منافق و دوروست».(6)

4. «أَلْغِیبَهُ قُوتُ کِلابِ النّارِ؛ غیبت کردن، خوراک سگ های دوزخ است».(7)

ص: 129


1- آثار الصادقین، ج 16، ص 109.
2- همان، ص 119.
3- همان، ص 103
4- ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 458 .
5- همان، ص 459.
6- غرر الحکم، ج 1، ص 226
7- همان، ج 1، ص 298.

5. «اَبْغَضُ الْخَلائِقِ اِلَی اللّهِ الْمُغْتَابُ؛ منفورترین مردم نزد خداوند، غیبت کنندگان هستند».(1)

امام زین العابدین علیه السلام

«اِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ إِداماً وَ إِدامُ کِلابِ النّاسِ الْغِیبَهُ؛ هر موجودی خوراکی دارد و خوراک مردم سگ خوی، غیبت کردن است».(2)

امام صادق علیه السلام

1. «أَلْغِیْبَهُ تَأکُلُ الْحَسَناتِ کَما تَأکُلُ النّارُ الْحَطَبَ؛ غیبت کردن، نیکی ها را نابود می سازد، همان گونه که آتش، هیزم خشک را می بلعد و می سوزاند».(3)

2. «مَلْعُونٌ، مَلْعُونٌ مَنِ اِغْتابَ أَخاهُ؛ ملعون است ملعون، کسی که از برادر مسلمانش غیبت کند».(4)

عیب جویی

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

«مَنْ سَتَرَ عَلَی مُسْلِمٍ سَتَرَهُ اللّهُ فِی الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ؛ هر که عیبی از مسلمانی بپوشاند،

ص: 130


1- میزان الحکمه، ج 7، ص 333.
2- همان، ج 7، ص 335.
3- جامع السعادات، ج 2، ص 305.
4- وسائل الشیعه، ج 8، ص 563.

خداوند در دنیا و آخرت، عیب های او را می پوشاند».(1)

امام علی علیه السلام

* امام علی علیه السلام

1. «مَنْ اَبْصَرَ عَیْبَ نَفْسِهِ لَمْ یَعِبْ اَحَداً؛ هر کس به عیب های خود بینا باشد، هرگز از کسی عیب جویی نمی کند».(2)

2. «مَنْ نَظَرَ عَیْبَ نَفْسِهِ اِشْتَغَلَ عَنْ عَیْبِ غَیْرِهِ؛ هر کس به عیب خویش بنگرد، سرگرم عیب جویی از دیگران نمی شود».(3)

3. «اَبْصَرُ النّاسِ مَنْ اَبْصَرَ عُیُوبَهُ وَ أَقْلَعَ عَنْ ذُنُوبِهِ؛ بیناترین مردم کسی است که عیب خود را ببیند و ریشه گناه را از وجود خویش بر کند».(4)

4. «مَعْرِفَهُ الْمَرءِ بِعُیُوبِ نَفْسِهِ اَنْفَعُ الْمَعارِفِ؛ آگاهی انسان از عیب های خود، سودمندترین دانش است».(5)

5 . «مَنْ تَتَبَّعَ عَوْراتِ النّاسِ کَشَفَ اللّهُ عَوْرَتَهُ؛ هر کس در پی عیب های مردم باشد، خداوند، عیب های او را آشکار می کند».(6)

ص: 131


1- آثار الصادقین،ج 15، ص 238.
2- میزان الحکمه، ج 7، ص 142.
3- همان.
4- آثار الصادقین، ج 15، ص 251.
5- میزان الحکمه، ج 7، ص 151.
6- همان، ص 148.

6 . «لاتَتَّبِعَنَّ عُیُوبَ النّاسِ فَاِنَّ لَکَ مِنْ عُیُوبِکَ اِنْ عَقَلْتَ مَا یَشْغَلُکَ مِنْ اَنْ تَعِیبَ اَحَداً؛ در پی عیب های مردم مباش؛ زیرا خودت آن قدر عیب داری که اگر به آنها توجه کنی، تو را از عیب جویی دیگران بازمی دارد».(1)

7. «مَنْ بَحَثَ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ فَلْیَبْدَاْ بِنَفْسِهِ؛ هر کس می خواهد در جست وجوی عیب های مردم باشد، باید نخست از خودش آغاز کند».(2)

8 . «أَلْهَمّازُ مَذْمُومٌ مَجْرُوحٌ؛ عیب جو، شخصی زشت خو، ناشایست و بیمار است».(3)

9 . «أَمْقَتُ النّاسِ الْعَیّابُ؛ دشمن ترین مردم، عیب جویان هستند».(4)

10. «تَتَبُّعُ الْعَوْراتِ مِنْ أَعْظَمِ السَّوْءاتِ؛ جست وجو کردن عیب های مردم، از بزرگ ترین گناهان و ویژگی های ناپسند است».(5)

11 . «تَتَبُّعُ الْعُیُوبِ مِنْ اَقْبَحِ الْعُیُوبِ وَ شَرِّ السَّیِّئاتِ؛ عیب جویی، از زشت ترین عیب ها و بدترین گناهان است».(6)

12. «ذَوُو الْعُیُوبِ یُحِبُّونَ اِشاعَهَ مَعَائِبِ النّاسِ لِیَتَّسِعَ لَهُمُ الْعُذْرُ فِی مَعائِبِهِمْ؛ کسانی که

ص: 132


1- همان، ص 141.
2- غرر الحکم،ج 5، ص 305.
3- میزان الحکمه، ج 7، ص 147.
4- غرر الحکم، ج 2، ص 381.
5- همان، ج 3، ص 318.
6- همان.

عیب دارند، دوست دارند عیب مردم را اشاعه دهند تا میدان عذر و بهانه برای عیب های خودشان گسترده باشد».(1)

13. «اِیّاکَ وَ مُعَاشَرَهَ مُتَتَبِّعِی عُیُوبِ النّاسِ فَاِنَّهُ لَمْ یَسْلَمْ مُصَاحِبُهُمْ مِنْهُمْ؛ از هم نشینی با کسانی که در پی عیب های مردم هستند، بپرهیز؛ زیرا هم نشین آنها از آسیبشان سالم نمی ماند».(2)

امام صادق علیه السلام

«مَنْ عَابَ أَخاهُ بِعَیْبٍ فَهُوَ مِنْ اَهْلِ النّارِ؛ هر کس از برادر دینی خود عیب جویی کند، اهل آتش است».(3)

تهمت

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

«مَنْ بَهَتَ مُؤْمناً أَو مُؤْمِنَهً اَوْ قَالَ فِیهِ مَا لَیْسَ فِیهِ أَقَامَهُ اللّهُ تَعالی یَوْمَ الْقِیامَهِ عَلی تَلٍّ مِنْ نَارٍ؛ هر کس به مرد و زن مؤمنی تهمت بزند یا درباره آنها چیزی بگوید که در ایشان نباشد، خداوند در روز قیامت، او را بر تلّی از آتش قرار می دهد».(4)

امام علی علیه السلام

1. «اَلْبُهتانُ عَلَی البَرِیِّ اَثْقَلُ مِنَ السَّماوَاتِ؛ تهمت زدن به کسی که پاک و بی گناه باشد،

ص: 133


1- همان، ص 245.
2- همان، ص 247.
3- آثار الصادقین، ج 15، ص 242.
4- همان، ص 603.

از تحمل آسمان ها سنگین تر است».(1)

2. «مَنْ دَخَلَ مَداخِلَ السُّوءِ اُتَّهِمَ؛ هر کس در جاهای بد پا بگذارد، متهم می شود».(2)

3. «اِیّاکَ وَ مَوَاطِنَ التُّهْمَهِ وَ الْمَجْلِسَ الْمَظْنُونَ بِهِ السُّوءُ فَاِنَّ قَرِینَ السُّوءِ یَضُّرُ جَلیسَهُ؛ از جاهای تهمت انگیز و مجالسی که گمان بد به آن برده می شود، بپرهیز؛ زیرا هم نشین بد، موجب فریب و انحراف هم نشین خود می شود».(3)

امام باقر علیه السلام

1. «لاتَرْمِ اَحَداً بِمَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ؛ چیزی را که نمی دانی، به کسی نسبت مده».(4)

2. «اَلْبُهْتَانُ عَلَی الْبَرِیِّ اَثْقَلُ مِنَ الْجِبالِ الراسِیاتِ؛ بهتان زدن بر شخص بی گناه، سنگین تر از تحمل کوه های محکم و استوار است».(5)

3. «مَنْ دَخَلَ مَوْضِعاً مِنْ مَواضِعِ التُّهْمَهِ فَاتُّهِمَ فَلا یَلُومَنَّ اِلاّ نَفْسَهُ؛ هرکس در یکی از جاهای تهمت انگیز وارد شود و متهم گردد، تنها خود را سرزنش کند».(6)

ص: 134


1- میزان الحکمه، ج 1، ص 42.
2- بحارالانوار،ج 72، ص 91.
3- همان، ص 90.
4- آثار الصادقین، ج 28، ص 42.
5- همان.
6- همان.
امام رضا علیه السلام

«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنِ اتَّهَمَ اَخاهُ؛ ملعون است ملعون، آن کس که به برادر مسلمان خود تهمت بزند».(1)

گفتار حکیمان

اشاره

حکیمی گفت: «مَقْتَلُ الرَّجُلِ بَیْنَ فَکَّیْهِ؛ قتل گاه انسان، میان دو لب و فک اوست».(2)

شیخ بهایی

«زبان، حجمی اندک و گناهی بزرگ دارد».(3)

لقمان حکیم

«یَا بُنَیَّ مَنْ لایَمْلِکُ لِسَانَهُ یَنْدَمْ؛ ای فرزند! هرکس مالک زبان خویش نباشد، سرانجام پشیمان می شود».(4)

سلمان فارسی

«اِنَّ اَکْثَرَ النّاسِ ذُنُوباً یَوْمَ الْقِیَامَهِ اَکْثَرُهُمْ کَلاماً فِی مَعْصِیهِ اللّهِ؛ کسانی در روز قیامت از همه گناهانشان بیشتر است که سخن آنها در گناه خدا بیشتر باشد».(5)

حکیمی می گوید: «لِسَانُ المَرْءِ خَدَمُ الْفُؤادِ؛ زبان مرد از خادمان دل اوست».(6)

ابوذر غفاری

«یَا مُبْتَغِی الْعِلْمِ اِنَّ هَذَا اللِّسانَ مِفْتاحُ خَیْرٍ وَ مِفْتاحُ شَرٍ فَاخْتِمْ عَلی لِسانِکَ کَمَا تَخْتِمُ عَلَی ذَهَبٍ وَ وَرَقِکَ؛ ای دانش پژوه! به درستی که این زبان، کلید خوبی و بدی

ص: 135


1- وسائل الشیعه، ج 8، ص 563.
2- اخلاق محتشمی، باب 23، ص 245.
3- کشکول شیخ بهایی، دفتر اول، ص 98.
4- بحارالانوار، ج 13، ص 417.
5- همان.
6- اخلاق محتشمی، باب 22، ص 237.

است. پس زبانت را مُهر بزن، چنان که بر طلاها و صفحه های کاغذت مُهر می زنی».(1)

ابن مسعود

«هیچ چیز به زندان کردن، سزاوارتر از زبان نیست».(2)

علی بن بکار

«خداوند برای هر چیزی دو در قرار داده است، ولی برای زبان چهار در: دو لب، دو درگاه آن و دو رشته دندان، دو درگاه دیگر آن است».(3)

ابن طاووس

زبان من، جانور درنده ای است؛ اگر بند از او بردارم و او را رها کنم، مرا می خورد».(4)

حکیمی می گوید: «اگر کسی را دیدی و می شناسی که از مردم غیبت می کند، درصدد باش تو را نشناسد؛ زیرا بدترین و پست ترین آشنایان چنین افرادی هستند».(5)

ص: 136


1- بحارالانوار، ج 71، ص 301.
2- رساله قشریه، ص 185.
3- همان.
4- احیاء العلوم، ج 3، ص 235.
5- کشکول شیخ بهایی، دفتر چهارم، ص 393.

شعر

نگه داری زبان

نگه دار زبان تا به دوزخت نبرند

که از زبان بتر اندر جهان زیانی نیست

سعدی

ص: 137

کمال خیر

اهانتی منما اگر اعانتی نکنی

کمال خیر بود اگر اهانتی نکنی

مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان

کفایت است مرا گر خیانتی نکنی

ملا حبیب الله شریف کاشانی

عیب جویی

برخیز سحر ناله و آهی می کن

استغفاری ز هر گناهی می کن

تا چند به عیب دیگران در نگری

یک بار به عیب خود نگاهی می کن

شیخ بهایی

طعنه زدن

مکن مجروح دل ها را به طعنه

چو کردی، بِهْ شدن سامان ندارد

جراحات سنان درمان پذیر است

جراحات زبان درمان ندارد

ناصرخسرو

ص: 138

سخن بعد از اندیشه

سخنِ رفته دگر باز نیاید به زبان

اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد

تا زمان دگر اندیشه نباید کردن

که چرا گفتم و اندیشه باطل باشد

ابن یمین

زبان سرخ

زبان سرخ سر سبز می دهد بر باد

بهوش باش که سر بر سر زبان نکنی

فرخ

کم حرفی

کم گوی و به جز مصلحت خویش مگوی

چیزی که نپرسند، تو از پیش مگوی

گوش تو دو دادند و زبان تو یکی

یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی

فرخ

ص: 139

پرحرفی

چنان دان که بی شرم و بسیارگوی

ندارد به نزد کسی آبروی

زبان را نگه دار باید بُدن

نباید بَدن را به زهر آزدن

فردوسی

زبانی دراز

چو به مجمعی در آیی، بنشین خموش و کم گو

سخنی که حاضران را زِ تو احتراز باشد

نشنیده ای که شمعی، چو به مجمعی درآید

ببرند سر به گازش، چو زبان دراز باشد

اختر طوسی

رنجش دل

مرنجان دلم را که این مرغ وحشی

ز بامی که برخاست، مشکل نشیند

طبیب اصفهانی

ص: 140

حفظ زبان

ظریف باش و مصاحب نه زفت و هول و گران

که هست مرد سبک روح بِهْ ز مردم هول

نه هر چه دانی گوی و نه هر چه تانی کن

که قتل، زاده فعل است و حرب، زاده قول

بهار

سخن جاوید

آن بگو کز تو تا ابد ماند

آن بجو کز تو گور نستاند

به خدا گر زبان خود بندی

در دوزخ به جان خود بندی

دیوان نصرت نقص بینی

هر که در نقص دید در خود

کامل تر اهل دین شمارش

وان که آیت جَهل خوانْد بر خویش

فرزانه راستین شمارش

ص: 141

هر کو هنر است و عیب خود گفت

با جانِ هنر قرین شمارش

عالِم که به جهل خود مقر شد

از جمله صادقین شمارش

خود را چو ستوده ای نکوهد

عیسای فلک نشین شمارش

منصف که به صدق نفس خود را

خائن شمرد، امین شمارش

و آن کس که به خود فرو نیامد

پوینده حق گزین شمارش

دشنام که خود به خود دهد مرد

سرمایه آفرین شمارش

خاقانی

تأمل در سخن

هرکه می خواهد سخن گستر بود در انجمن

اولش باید تأمل در سخن، آن گه سخن

هر سخن هر جای نتوان گفت با هر مستمع

پاس وقت و جا و گوش و هوش باید داشتن

هرکه می خواهد که باشد در شمار عاقلان

لب فرو بندد مگر وقتی که باید دم زدن

ص: 142

گوش و هوش مستمع چون باز شد بگشای لب

ور ببینی بسته اش، زنهار بگشایی دهن

گر دُری در دل نهان داری، برون آر از صدف

ور نداری حرف نیکی، لب فرو بند از سخن

حاجتی داری بگو، یا سائلی را ده جواب

حکمتی داری بیان کن ور نداری دم مزن

فیض

راز داری

با هیچ کس مگوی غم خویشتن که او

یا دشمن تو باشد یا دوستدار تو

گر دشمن است از غم تو شادمان شود

ور دوستدار توست، برد غم ز کار تو

فرخ

گفتار راست

گفتِ تو همیشه راست باید

گر بر تو درِ خطر گشاید

از گفتن راست، رو مگردان

کز آن شود ارجمند انسان

ص: 143

پیرامُن کذب پای مگذار

تا شأن تو نشکند در انظار

کز گفت دروغ نیست بدتر

هرگز صفتی به آدمی در

حیدرعلی کمالی

پاکیزه گویی

خواهی چو در حضور بزرگان سخن کنی

پاکیزه گوی و نغز، وگرنه خموش باش

از فصل معرفت اگرت درسی آرزوست

باری زبان ببند و سراپای گوش باش

سید حسن طبسی

زبان شیرین

گر تو را هست شکّرین گفتار

شهد کامی مدام، دل خوش دار

چون بود هر که را زبان شیرین

دوست دار و برادرش بسیار

سلیمان امینی تبریزی

ص: 144

آینه عیب

آیینه خویش را به صیقل دادم

روشن کردم به پیش خود بنهادم

در آینه، عیب خویش چندان دیدم

کز عیب دگر کسان نیامد یادم

محمود غزنوی

زیان زبان

هر چه به من می رسد ز دست زبان است

جان من از دست این زبان به لب آمد

عشقی همدانی

بیهوده گویی

زشت رویی پیش ما از زشت خویی بهتر است

لال بودن صد ره از بیهوده گویی بهتر است

عیب جویی از کسان عیب مرا زایل نکرد

عیب خود برداشتن از عیب جویی بهتر است

پرتو بیضایی

ص: 145

پرده پوشی

رازی که شود به پیش تو فاش

تو پرده از آن مگیر زنهار

گر سرّ نهان خود نپوشی

در دیده همگنان شوی خوار

از گفتن یک نهفتنی راز

بس یار که گشته دشمن یار

از بهر دوام دوستی را

این پرده نگاه دار هموار

رشید یاسمی

تیغ زبان

بریده باد زبان کسی که دست مرا

ز دامن تو به تیغ زبان جدا کرده

صبری اصفهانی

ص: 146

در بند زبان

از زبان، دوش شکوه ها کردم

نزد یاران باوفایی چند

دیدم ایشان هم از زیان زبان

اوفتادند همچو من در بند

محمدعلی صفر (زر افشان)

خطای زبان

آن کس که نسنجیده قدم پیش نهد

دور است که از بلای لغزش برهد

از بهر سخن تا که نیایی جایی

بی جا سخنی مگو که سودت ندهد

ابوالقاسم حالت

ص: 147

دژ سکوت

صمت عادت کن که از یک گفتنک

می شود تاراج این تحت الحنک

ای خوش آن کو رفت در حِصن سکوت

بسته دل در یاد حیّ لا یموت

شیخ بهایی

تهمت

ز تهمت است چه اندیشه پاک دامن را

که صبح صادق یوسف ز چاک پیرهن است

صائب تبریزی

آلودن دامن پاکان

مروّت نیست آلودن به تهمت، دامن پاکان

به خلوت عاشق بی تاب با خانه منشیند

صائب

ص: 148

رازگشایی

هیچ عیبی خاکیان را همچو کشف راز نیست

از زمین ها جز زمین شور را قابل مخوان

صائب

رازداری

خامشی بِهْ که ضمیر دل خویش

با کسی گفتن و گفتن که مگوی

ای سیلم! آب ز سرچشمه ببند

که چو پر شد، نتوان بستن جوی

سخنی در نهان نباید گفت

که بر انجمن نشاید گفت

سعدی

دو کَس

به دوران دو کس را اگر دیدمی

به دور سر هر دو گردیدمی

یکی آن که گوید بد من به من

دگر آن که پرسد بد خویشتن

اسیری اصفهانی

ص: 149

آینه و شانه

دوست آن کس بُوَد که عیب تو را

همچو آیینه رو به رو گوید

نه که چون شانه با هزار زبان

پشت سر رفته مو به مو گوید

اسیری اصفهانی

عیب پوشی

مکن عیب کسان تا می توانی

که تو ای دوست عیب خود ندانی

مده بر عیب کس نادیده اقرار

و گر بینی بپوشان بهتر ای یار

که تو هم عیب داری عیبناکی

خدا را شد سزای عیب پاکی

مکن مدح خود و عیب دگر کس

و گر گوید کسی، گو زین سخن بس

ناصر خسرو

ص: 150

بازتاب بدی

عیب مردم را مگو ای خودپرست

عیب جویی هم به دنبال تو هست

تو عیوب دیگری سازی بیان

دیگری عیب تو آرد بر زبان

صغیر اصفهانی

عیب جو

چو شانه عیب خلق مکن مو به مو عیان

دَرْ پشت سر نهند کسی را که عیب جوست

پروین اعتصامی

طعنه زنی

سیر یک روز طعنه زد به پیاز

که تو مسکین چه قدر بد بویی

گفت از عیب خویش بی خبری

زان ره از خلق، عیب می جویی

گفتن از زشت رویی دگران

نشود باعث نکورویی

تو گمان می کنی که شاخ گلی

به صف سرو لاله می رویی

ص: 151

یا که هم بوی مشک تاتاری

یا ز ازهار باغ مینویی

خویشتن بی سبب بزرگ مکن

تو هم از ساکنان این کویی

ره ما گر کج است و ناهموار

تو خود این ره چگونه می پویی

در خود آن بِهْ که نیک تر نگری

اول آن بِهْ که عیب خود گویی

ما زبونیم و شوخ جامه و پست

تو چرا شوخِ تن نمی شویی

پروین اعتصامی

کج بینی

گفت با قورباغه ای، خرچنگ

که چه بدصورتی و بدآهنگ

ای تو از پای تا به سر همه عیب

وی تو در ظاهر و نهان همه ننگ

چون تو هرگز ندیده ام بدبو

چون تو هرگز نیافتم بدرنگ

ص: 152

برو از پیش من که از رخ تو

شد جهانِ فراخ بر من تنگ

وزغ بینوا به پاسخ وی

گفت ای خودستای بی فرهنگ

ای همه عیب خود نهان کرده

لیک کردی به عیب من آهنگ

گر در آیینه بنگری خود را

لب ببندی از این بیان جفنگ

زانکه من گرچه زشت می باشم

لیک پیش توام ظریف و قشنگ

گاه رفتن به پای خود بنگر

روش کج بین و زشتی چنگ

خوشدلا! کج روی و کج بینی

شیوه عیب جوست چون خرچنگ

خوشدل تهرانی

ص: 153

بهتان

مگو بهتان، بترس از روز محشر

که فردا باز پرسند از تو یکسر

ناصر خسرو

تیرگی دروغ

رخ مرد را تیره دارد دروغ

بلندی اش هرگز نگیرد فروغ

فردوسی

عذر بدتر از گناه

ای برادر گرت خطایی رفت

متمسک مشو به عذر دروغ

کان دروغت بُوَد خطای دگر

که برد بار دیگر از تو فروغ

قاآنی

ص: 154

کم فروغ

هی نیاری بر زبان حرف دروغ

ور چه در گردنِ تو یوغ بود

نکند هیچ خوب و زشت بقا

گرش بنیاد بر دروغ بود

صبح کاذب اگرچه بفروزد

مدتی اندکش فروغ بود

جمال الدین اصفهانی

راستی

از کجی بِهْ که روی برتابید

رستگاری ز راستی یابید

نظامی

فروغ راست گویی

تا در تو فروغ راست گویی است

باید ز دروغ رخ نهفتن

فرمود علی که گنگ بودن

بهتر بود از دروغ گفتن

قاسم رسا

ص: 155

خراب ایمان

پرهیز کن از دروغ گفتن

گر مرد رهی تو ای مسلمان

از کذب حذر نما ازیرا

اَلْکِذْبُ هُوَ خَرابُ الاْءِیمانْ

صفری

یار دشمن

کسانی که پیغام دشمن برند

ز دشمن همانا که دشمن ترند

کسی قول دشمن نیارد به دوست

مگر آنکه در دشمنی یار اوست

سعدی

ملامت سخن چین

از سخن چینان ملامت ها پدید آید ولی

هر کدورت را که بینی چون صفایی رفت رفت

حافظ

ص: 156

اختلاف افکنی

سخن چین بدبخت در یک نَفَس

خلاف افکند در میان دو کس

سعدی

ص: 157

پرسش های مردمی

1.اینکه می گویند تیغ زبان، شدیدتر از زخم شمشیر است؛ یعنی چه؟

2. می گویند هر چه آدمی پرحرفی کند، لغزش هایش زیاد می شود. نظر شما چیست؟

3. به نظر شما سکوت بهتر است یا زیاده گویی؟

4. اینکه می گویند پیش از سخن گفتن باید تفکر کرد؛ یعنی چه؟

5. تا حالا پیش آمده است که شتاب زده چیزی گفته و سپس پشیمان شده باشید؟

6. به نظر شما کدام یک از گناهان زبان از همه بدتر است ؟

7. کنترل زبان یعنی چه؟

8. زبانِ عزت آفرین یا ذلت بخش به چه معناست؟

9. زبان چگونه می تواند ترجمان قلب آدمی باشد؟

10. چرا زبان در صورت محافظت نکردن، به شدیدترین عذاب ها دچار می شود؟

11. چند مورد از فایده های زبان را برشمارید؟

12. کلام زیبا چگونه سخنی است؟

13. راست گویی به چه معناست و چه قدر به آن پای بند هستید؟

14. آیا ممکن است زبان آدمی هم به دیگران آسیب برساند؟

15. عیب جویی و عیب یابی به چه معناست؟

16. چرا بعضی افراد، به عیب جویی، غیبت، دروغ و مانند آن می پردازند؟

17. چه راه هایی برای ترک آفت های زبان در نظر دارید؟

18. آیا شایسته است خداوند خطاپوشی کند و آدمی در پی ظاهرسازی عیب دیگران باشد؟

ص: 158

19. بیهوده گویی و گفتن سخن ناسنجیده چه پی آمدهایی دارد؟

20. آیا دروغ گویی در مواردی می تواند برای مردم منفعت در پی داشته باشد؟

21. چرا بعضی راست گویی را وانهاده اند و دروغ می گویند؟

22. آیا ناسزا گویی را در حالت عصبانیت تأیید می کنید؟

23. چگونه می شود در حالت عصبانیت، از دشنام گویی در امان بود؟

24. می گویند غیبت با خوردن گوشت مرده مساوی است. این حرف به چه معناست؟

25. حلالیت خواهی یعنی چه؟

26. چرا بعضی افراد، راز دیگران را فاش می کنند؟

27. بهتان و افترا چیست؟

28. چرا بعضی افراد، به سخن چینی می پردازند؟

پرسش های کارشناسی

1. کارکردهای مثبت زبان چیست؟

2. صدا و سیما برای نهادینه کردن گفتار نیک، چه برنامه هایی را می تواند در دستور کار خود قرار دهد؟

3. عملکرد رسانه ملی را در این زمینه چگونه ارزیابی می کنید؟

4. چرا بعضی از افراد، به جای گرایش به کاربرد مثبت زبان، به دنبال کارکردهای منفی آن می روند؟

5. بهترین راه کنترل زبان چیست؟

6. اینکه می گویند زبان، عزت آفرین است و آدمی را به اوج می رساند؛ یعنی چه؟

7. کدام یک از آسیب های زبان از همه بدتر است؟

8. چگونه می توان راست گویی و پرهیز از دروغ گویی را در جامعه نهادینه کرد؟

9. ماهیت غیبت چیست و چگونه می توان از این آفت دوری کرد؟

10. چه عواملی سبب می شود بعضی افراد غیبت کنند؟

ص: 159

11. چرا خداوند در قرآن کریم برای تبیین بیشتر گناهان زبان، از مثال های محسوس مانند تشبیه غیبت به گوشت مرده بهره می گیرد؟

12. فرق بهتان و افترا با غیبت را در چه چیزهایی می دانید؟

13. تکیه کلام ها و مکالمه های برنامه ای، تا چه اندازه در عفت کلام اجتماعی اثرگذار است؟

14. به جای ناسزاگویی هنگام عصبانیت، از چه راه های دیگری می توان سود جست؟

15. در مجموع، کارکردهای مثبت زبان بیشتر است یا منفی؛ چرا؟

ص: 160

کتاب نامه

1. آمدی، ابن تمیم، شرح غررالحکم و درر الکلم، ترجمه: محمدعلی انصاری، قم، مؤسسه صحافی خلیج، بی تا.

2. ابن عبدربه، عقد الفرید، بیروت، دارالکتب العلمیه، بی تا.

3. احسان بخش، صادق، آثار الصادقین، قم، دارالعلم، 1366.

4. امین، سیدمحمد، آفات زبان، ناشر مؤلف، 1371، بی جا.

5. پشت دار، علی محمد، برگزیده رساله قشریه ابوالقاسم قشیری، فرهنگ صبا، تهران، 1384.

6. حرانی، ابی محمد الحسن، تحف العقول، تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران، کتاب فروشی اسلامیه، 1400ه .ق.

7. حر عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعه، تهران، انتشارات اسلامیه، چاپ هشتم، 1373.

8. حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، دارالتفسیر، قم، 1382.

9. دیلمی، حسن بن محمد، ارشاد القلوب، شریف الرضی، قم، 1409 ه . ق.

10. زاهری، احسان، عزت و ذلت آفرینی های زبان، بی جا، نشر الطیار، چاپ اول، 1380.

11. سیدمرادی، ابوالقاسم، مواعظ و نصایح العددیه، سنبله، مشهد، 1379.

12. شیخ بهایی، محمد بن حسن، کشکول، ترجمه: بهمن رازانی، زرین، تهران، 1379.

13. صائب تبریزی، دیوان، به کوشش: محمد قهرمان، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1370.

14. صحیفه سجادیه، ترجمه: داریوش شاهین، انتشارات زرین، چاپ اول، 1356.

15. صدوق، خصال، ترجمه: آیت الله کمره ای، تهران، انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، بی تا.

16. طباطبایی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، ترجمه: سیدمحمدباقر موسوی همدانی، بی جا، مؤسسه مطبوعات دارالعلم، بی تا.

17. طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، تهران، انتشارات ناصرخسرو، 1365.

18. غزالی، ابی حامد محمدبن محمد، احیاء علوم الدین، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406 ه .ق.

19. فتال نیشابوری، محمد بن احمد، روضه الواعظین، تحقیق: غلامحسین مجیدی، دلیل ما، قم، 1381.

ص: 161

20. فروغی، محمدعلی، کلیات سعدی، تهران، انتشارات کتاب فروشی علمی، بی تا.

21. فقیه ایمانی، مهدی، نقش زبان در سرنوشت انسان ها، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1375.

22. فیض کاشانی، ملامحسن، المحجه البیضاء، قم، دارالنشر، 1369.

23. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، تهران، انتشارات فراهانی، بی تا.

24. کاشانی، فتح الله بن شکرالله، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، تصحیح: علی اکبرغفاری، اسلامیه، تهران، 1363.

25. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، علمیه اسلامیه، 1363.

26. متقی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، قم، دارالحدیث، 1375.

27. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، انتشارات اسلامیه، بی تا.

28. محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمه، قم، دارالحدیث، 1374.

29. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، ترجمه: حسن مصطفوی، بی جا، انتشارات قلم، چاپ اول، 1363.

30. مکارم شیرازی، ناصر (و دیگران)، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوازدهم، 1373.

31. مولوی، جلال الدین، مثنوی معنوی، به اهتمام: رینولدالین نیکلسون، مصحح: غلامحسین ده بزرگی، انتشارات مولی، تهران، 1380.

32. نراقی، ملااحمد، معراج السعاده، بی جا، انتشارات امین و رشیدی، بی تا.

33. نراقی، ملامهدی، جامع السعادات، دارالتفسیر، قم، 1417 ه . ق.

34. نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، اخلاق محتشمی و سه رساله دیگر، تصحیح: محمدتقی دانش پژوه، دانشگاه تهران، تهران، 1339.

35. نمایندگی ولی فقیه در مرکز تحقیقات سپاه، آداب معاشرت، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1379.

36. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، بی تا.

37. نهج البلاغه، ترجمه: صالح صبحی، بیروت، بی نا، چاپ اول، 1387 ه . ق.

38. وَدُود برزی، آفات گفتار، تبریز، انتشارات آیدین، چاپ اول، 1377.

39. ورام ابن ابی فراس، ابوالحسین، مجموعه ورام، ترجمه: محمدرضا عطایی، مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1369.

ص: 162

درباره مركز

بسمه تعالی
هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ
آیا کسانى که مى‏دانند و کسانى که نمى‏دانند یکسانند ؟
سوره زمر/ 9

مقدمه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان، از سال 1385 هـ .ش تحت اشراف حضرت آیت الله حاج سید حسن فقیه امامی (قدس سره الشریف)، با فعالیت خالصانه و شبانه روزی گروهی از نخبگان و فرهیختگان حوزه و دانشگاه، فعالیت خود را در زمینه های مذهبی، فرهنگی و علمی آغاز نموده است.

مرامنامه:
موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان در راستای تسهیل و تسریع دسترسی محققین به آثار و ابزار تحقیقاتی در حوزه علوم اسلامی، و با توجه به تعدد و پراکندگی مراکز فعال در این عرصه و منابع متعدد و صعب الوصول، و با نگاهی صرفا علمی و به دور از تعصبات و جریانات اجتماعی، سیاسی، قومی و فردی، بر مبنای اجرای طرحی در قالب « مدیریت آثار تولید شده و انتشار یافته از سوی تمامی مراکز شیعه» تلاش می نماید تا مجموعه ای غنی و سرشار از کتب و مقالات پژوهشی برای متخصصین، و مطالب و مباحثی راهگشا برای فرهیختگان و عموم طبقات مردمی به زبان های مختلف و با فرمت های گوناگون تولید و در فضای مجازی به صورت رایگان در اختیار علاقمندان قرار دهد.

اهداف:
1.بسط فرهنگ و معارف ناب ثقلین (کتاب الله و اهل البیت علیهم السلام)
2.تقویت انگیزه عامه مردم بخصوص جوانان نسبت به بررسی دقیق تر مسائل دینی
3.جایگزین کردن محتوای سودمند به جای مطالب بی محتوا در تلفن های همراه ، تبلت ها، رایانه ها و ...
4.سرویس دهی به محققین طلاب و دانشجو
5.گسترش فرهنگ عمومی مطالعه
6.زمینه سازی جهت تشویق انتشارات و مؤلفین برای دیجیتالی نمودن آثار خود.

سیاست ها:
1.عمل بر مبنای مجوز های قانونی
2.ارتباط با مراکز هم سو
3.پرهیز از موازی کاری
4.صرفا ارائه محتوای علمی
5.ذکر منابع نشر
بدیهی است مسئولیت تمامی آثار به عهده ی نویسنده ی آن می باشد .

فعالیت های موسسه :
1.چاپ و نشر کتاب، جزوه و ماهنامه
2.برگزاری مسابقات کتابخوانی
3.تولید نمایشگاه های مجازی: سه بعدی، پانوراما در اماکن مذهبی، گردشگری و...
4.تولید انیمیشن، بازی های رایانه ای و ...
5.ایجاد سایت اینترنتی قائمیه به آدرس: www.ghaemiyeh.com
6.تولید محصولات نمایشی، سخنرانی و...
7.راه اندازی و پشتیبانی علمی سامانه پاسخ گویی به سوالات شرعی، اخلاقی و اعتقادی
8.طراحی سیستم های حسابداری، رسانه ساز، موبایل ساز، سامانه خودکار و دستی بلوتوث، وب کیوسک، SMS و...
9.برگزاری دوره های آموزشی ویژه عموم (مجازی)
10.برگزاری دوره های تربیت مربی (مجازی)
11. تولید هزاران نرم افزار تحقیقاتی قابل اجرا در انواع رایانه، تبلت، تلفن همراه و... در 8 فرمت جهانی:
1.JAVA
2.ANDROID
3.EPUB
4.CHM
5.PDF
6.HTML
7.CHM
8.GHB
و 4 عدد مارکت با نام بازار کتاب قائمیه نسخه :
1.ANDROID
2.IOS
3.WINDOWS PHONE
4.WINDOWS
به سه زبان فارسی ، عربی و انگلیسی و قرار دادن بر روی وب سایت موسسه به صورت رایگان .
درپایان :
از مراکز و نهادهایی همچون دفاتر مراجع معظم تقلید و همچنین سازمان ها، نهادها، انتشارات، موسسات، مؤلفین و همه بزرگوارانی که ما را در دستیابی به این هدف یاری نموده و یا دیتا های خود را در اختیار ما قرار دادند تقدیر و تشکر می نماییم.

آدرس دفتر مرکزی:

اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109