ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) - 17

مشخصات کتاب

عنوان قراردادی : فرهنگ کوثر (مجله)

عنوان و نام پدیدآور : ستارگان حرم: اختران حریم معصومه (س) / تالیف گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر.

مشخصات نشر : قم: آستانه مقدسه قم، انتشارات زائر، 1377 -

مشخصات ظاهری : ج.: مصور، نمونه، عکس.

شابک : دوره 964-6401-01-5 : ؛ 5000 ریال (ج. 1) ؛ 6000 ریال : ج.2 964-6401-10-6 : ؛ 55000 ریال : ج.3 964-6401-11-2 : ؛ 6000 ریال : ج.4 : 964-6401-14-7 ؛ 5500 ریال : ج. 5 : 964-6401-15-5 ؛ 65000 ریال : ج.6 : 964-6401-20-1 ؛ 8500 ریال (ج. 11) ؛ 8000 ریال (ج. 12) ؛ 12000 ریال : ج. 15 : 964-6409-87-2 ؛ 12000 ریال : ج. 17 : 964-8567-08-5 ؛ 17000 ریال : ج.20 : 964-8567-90-5 ؛ 16000 ریال : ج. 21 : 964-8567-95-6 ؛ 50000 ریال : ج.26 : 978-964-180-122-1 ؛ 50000 ریال (ج.27) ؛ ج.28 978-964-180-235-8 : ؛ ج.29: 978-964-180-417-8 ؛ ج.30 978-964-180-444-4 :

وضعیت فهرست نویسی : برونسپاری (فاپا)

یادداشت : ج.2 و 3 (چاپ اول: 1377).

یادداشت : ج.4 (چاپ اول: 1378).

یادداشت : ج. 5 (چاپ اول: بهار 1378).

یادداشت : ج. 6 (چاپ اول: پائیز 1378).

یادداشت : ج. 8 (چاپ اول: زمستان 1379).

یادداشت : ج. 11 (چاپ اول: 1381).

یادداشت : ج. 12 و 15 (چاپ اول: 1382).

یادداشت : ج. 17 (چاپ اول: 1385).

یادداشت : ج.20 و 21 (چاپ اول: 1386).

یادداشت : ج.26 و 27 (چاپ اول: 1389).

یادداشت : ج.28 (چاپ اول: 1391) (فیپا).

یادداشت : ج.29 (چاپ اول: 1393) (فیپا).

یادداشت : ج.30 (چاپ اول: 1396) (فیپا).

یادداشت : کتابنامه.

موضوع : مجتهدان و علما -- ایران -- سرگذشتنامه

موضوع : قم -- سرگذشتنامه

شناسه افزوده : آستانه مقدسه قم. انتشارات زائر

رده بندی کنگره : BP55/2/س25 1377

رده بندی دیویی : 297/996

شماره کتابشناسی ملی : م 78-8787

ص: 1

اشاره

ص: 2

ستارگان حرم

«دفتر هفدهم»

گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر

ص: 3

ص: 4

ص: 5

1- مقدمه

قال رسول اللّه علیه السلام : «عند ذکر الصّالحین ینزل الرّحمة»1

آنجا که از صالحان یاد شود رحمت الهی فرو می ریزد.

با انتشار چند دفتر از مجموعه ستارگان حرم، بزرگانی در حوزه علمیه قم و دیگر شهرستان ها، بارها با لطف و محبّت از این کار یاد کردند و یاران همراه رابه ادامه تلاش تشویق و ترغیب نمودند و شبکه پیام در سیمای قم، آن را در دیدرس بینندگان گرامی قرار داد.

نگارش زندگینامه صالحان، و تدوین موفقیّت ها، خدمات، مشکلات و راه و رسم ابرار و ستارگان از کارهای ارزشمندی است که برای همه مفید و کار ساز است و عامل پیوند نسل ها محسوب می شود.

همه می خواهند، بدانند چهره های برجسته تاریخ چه می کردند؟ چگونه می اندیشیدند؟ چه می گفتند و چگونه زیستند؟

همان گونه که انسان دوست دارد، بداند در آینده چه خواهد شد، علاقمند است،

ص: 6

بداند در گذشته چه اتفاقی افتاده است.

زندگینامه ها دریچه ای به تاریخ است؛ و شناخت تاریخ، آفاق زندگی انسان را فراخ تر و برد دید او را بیشتر می سازد.

تاریخ، انسانها را می سازد، و انسان ها تاریخ را. گاهی روشن و گاهی تاریک. گاهی دلنشین و گاهی غم انگیز، زندگینامه ابرار، بخش های پرفروغ تاریخ است. مطالعه زندگینامه ستارگانی که آفاق جهان و اعماق تاریخ را فروغ می بخشند، شناخت وظیفه را آسان و فضای جامعه را روشن و از بسیاری مشکلات پیشگیری می کند.

زیستن با بزرگان، آشنایی با اندیشه ها و یادگیری تجربه ها، بررسی موفقیت ها و ناکامی ها توجه به خدمات و مشکلات چهره های برجسته تاریخ از مفیدترین آگاهی ها برای نسل های امروز و آینده است.

این ادّعا هرگز به معنای آن نیست که تمام راه را نسل های قبلی رفته اند و دیگر تکامل و پیشرفتی در ابزارها و روش ها پدید نخواهد آمد. اندیشیدن به آینده و راههای جدید و ضروری است ولی هیچ اندیشمندی خود را از دانش ها، اندیشه ها، تجارب، اخلاق و آداب گذشتگان بی نیاز نمی داند، همه می دانیم کاروان بشری از سوی خدا آمده و به سوی او در حرکت است. دانش ها، حاصل ساماندهی اطلاعات گسترده بشر در طول تاریخ و پهنای زمین است. صنایع جدید هم همیشه از تجارب قبلی مایه می گیرد. و به قول معروف بشر همیشه از گذشته الهام می گیرد و به امروز می رسد و به آینده می اندیشد.

حفظ تجربه های خود و دیگران و بهره گیری از آن راز و رمز پیروزی مردان بزرگ است.

آشنایی با ستارگان بیش از آنکه به سود ستارگان باشد، به سود ستاره شناسان

ص: 7

است. این کاروانیان هستند که از فروغ ابرار نور و نیرو می گیرند و با کمک ستارگان راه را پیدا می کنند.

بوستان پرگل «ستارگان حرم» که در ساحل نشریه «فرهنگ کوثر» روئید و با زلال اندیشه نویسندگانی از حوزه مقدس قم آبیاری شد، مدیون و مرهون الطاف الهی و عنایات بانوی با کرامت قم فاطمه معصومه علیهاالسلام است. بانویی که شوره زار قم را گلستان کرد و در باغ قدسی بارگاهش هزاران بلبل بهشتی پرورش یافت.

یاران همراه در این کاروان فرهنگی عبارتند از: آقایان:

1. حسن ابراهیم زاده،

2. عبدالرّحیم اباذری،

3. احمد محیطی اردکانی،

4. سید محمد سجّادی،

5. محمود مهدی پور،

تمام امیدمان این است که با ابرار و نیکان در دنیا و آخرت محشور شویم، و نسل امروز و فردا را با صالحان و ستارگان آسمان تشیّع آشنا سازیم.

دفتر «ستارگان حرم» به حول و قوه الهی و با حمایت تولیت محترم آستانه حضرت معصومه علیهاالسلام هم اکنون هفده دفتر از زندگینامه ستارگان را تکمیل کرده است. امید دارد در سال جاری 1382 ش. حدّ اقل سه دفتر دیگر را به خوانندگان گرامی تقدیم کند.

خدای را بر این نعمت سپاس می گوییم و برای برادران گرامی آقایان محمد ابراهیم احمدی، سیدعلی نقی میرحسینی و ابوالقاسم آرزومندی که در ویرایش و حروف نگاری و تصحیح این مجموعه ما را یاری کردند، از خدای بزرگ توفیق خدمت بیشتر و عزّت افزون تر خواهانیم.

ص: 8

قم _ فرهنگ کوثر

پی نوشت:دفتر ستارگان حرم

1. بحارالانوار، ج 93، ص 348.عید غدیر 1424 ه .ق.

20 / 11 / 1382 ش.

ص: 9

2- حاج میرزا علی هسته ای «خطیب سیاستمدار» * * * محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی

ص: 10

ص ···

ج_ای عکس

آیة اللّه حاج میرزا علی هسته ای

ص: 11

مقدمه

اصفهان در قرن های گذشته مهد دانش و رجال بزرگ علمی و دینی بود؛ به ویژه در دوران صفویه، این سامان مهم ترین و پرونق ترین مرکز علم و فضیلت در جهان به شمار می رفت و رجال پر آوازه ای، همانند: محقق داماد، علامه مجلسی و شیخ بهایی، میرزا ابراهیم کلباسی و... را در دامن خویش پرورد.

حاج میرزا علی هسته ای اصفهانی قدس سره یکی از ستارگان درخشان آسمان فقاهت و فضیلت در قرون اخیر است که سال ها با خطابه های آتشین خویش در بیداری، ارشاد و هدایت مردم کوشید.

تبار پاک

ص: 12

میرزا علی هسته ای اصفهانی قدس سره ، فرزند محمد، فرزند علی، فرزند محمّدرضا، فرزند شیخ زین الدّین فرزند عین علی در اصل اهل خوانسار بود که در سال 1250 ش. در «هَسْتان»، حومه اصفهان، در خانواده ای ریشه دار و متدین دیده به جهان گشود.1

جدّش آقا محمدرضا از عالمان و فقیهان بزرگ اصفهان بود که در نهم ربیع الاول 1202 ق. وفات یافت و در قبرستان تخت فولاد نزدیک بقعه آقا محمد بیدآبادی دفن شد.

جدّ دیگرش، شیخ زین الدّین، از عالمان بزرگ بود و مدتی امامت جمعه اصفهان را بر عهده داشت که در سال 1167 ق. در قبرستان آب بخشان به خاک سپرده شد و بقعه کوچکی داشت.2

شیخ زین الدّین، که اهل عرفان بود و در خوانسار زندگی می کرد، مورد طمع ورزی صوفیان قرار می گیرد و مقام «قطب» به او پیشنهاد می شود، ولی او نمی پذیرد. مراتب فضل و کمال شیخ زین الدّین چنان بود که علامه مجلسی دامادش، میر محمد صالح خاتون آبادی3 را به خوانسار فرستاد تا او را به اصفهان دعوت کند که شیخ می پذیرد و علامه مجلسی سمت «شیخ الاسلامی» اصفهان را به وی واگذار می نماید.4

تحصیل

پدر میرزا علی هسته ای، در همان دوران کودکی، آثار هوش، ذکاوت و حافظه فوق العاده ای را در فرزندش مشاهده می کند و به تربیت و تعلیم او همّت می گمارد. او مقدمات ادبیات عرب، زبان فارسی و کتاب های متداول دینی آن

ص: 13

عصر را به خوبی فرا می گیرد و در جوانی، در ادبیات عرب سرآمد طلاب می شود. میرزا علی دروس فقه، اصول و منطق را از استادان مشهور زمان خویش، در نهایت دقت و جدّیت می آموزد؛ به طوری که در فاصله کوتاهی، به تدریس دروس سطح در حوزه علمیه اصفهان می پردازد. وی سپس در درس خارج فقه و اصول آیة اللّه حاج سید محمدباقر درچه ای اصفهانی، از مجتهدان به نام و مشهور اصفهان، حضور می یابد و مورد توجه استادش قرار می گیرد.5

هرچند او دوست داشت برای تکمیل تحصیل خود به نجف اشرف برود، اما از یک سو آوازه علمی و معنوی میرزا حبیب اللّه رشتی (م 1312 ق) که محضر درس وی مجمع عالمان و فقیهان بود و از سوی دیگر مشکلات مادی موجب شد تا پس از مشورت با استادش آیة اللّه درچه ای، در درس میرزا حبیب اللّه شرکت کند. استاد، ضمن تأیید موقعیت علمی، فقهی و معنوی مرحوم محقق رشتی می گوید:

«درس میرزا خیلی عالی است و برای طلاب مبتدی سنگین است؛ ولی چون شما را دارای حافظه قوی و همّت عالی می بینم، درس ایشان را برای شما مفید و سودمند می دانم.»6

او بنابر توصیه استادان اصفهان، خصوصاً جهانگیرخان قشقایی، به تهران رهسپار شد و در یک کاروان سرا مسکن گزید و سپس در درس استادان معروف و برجسته تهران، به ویژه آیة اللّه حاج شیخ فضل اللّه نوری (اعلی اللّه مقامه)، شرکت جست.

شیفته استاد

ص: 14

آیة اللّه هسته ای در سال 1283 ش. در تهران، قبل از آن که جذب درس و معنویت شیخ فضل اللّه نوری شود، در درس حضرات آیات: سیدعبداللّه بهبهانی، میرزا حسین تهرانی و حاج میرزا خلیل تهرانی رحمهم الله که دروس معقول را تدریس می کردند، حاضر شد. وی می گوید:

«دروس اساتید تهران قابل مقایسه با دروس استادان اصفهان علی الخصوص مرحوم درچه ای نبود. و لذا به درس شیخ فضل اللّه نوری، از شاگردان ممتاز میرزای رشتی رفتم. هنگامی که ایشان «بحث ترتّب» اصول را تدریس می فرمود، بنده از انتهای مجلس اشکالی کردم. شیخ جوابی فرمود. بنده بر جواب او اشکال نمودم و این امر تا چند مرتبه تکرار شد. شیخ پرسید: تو میرزا علی اصفهانی نیستی! عرض کردم: بله. فرمود: بعد از درس نروید! پس از درس، به محضرش شرفیاب شدم. فرمود: چه وقت است آمده ای. عرض کردم: چند روزی بیش نیست. فرمود: کجا منزل کردی. گفتم: در یک کاروان سرا. هنگامی که محل اقامتم را دانست، همان خادم را فرستاد تا از کاروان سرا اثاث مختصر مرا بیاورد و اتاقی هم در منزلش در اختیارم گذارد.»7

فعالیت سیاسی

میرزا علی هسته ای از نزدیکان و شاگردان برجسته شیخ فضل اللّه نوری به شمار می آمد. وقتی به جلسات درس شیخِ شهید می رفت، استاد و جلسه درسی او را، سرآمد همه می دانست و از اینکه استاد می توانست حق مطالب را به شایستگی ادا نماید، بسیار لذّت می برد. استاد نیز از اشکالات اساسی و

ص: 15

پرمحتوای شاگرد، مسرور می گردید؛ اما جریان مشروطه پیش آمد و جلسات درس تداوم نیافت. شهید شیخ فضل اللّه نوری، در اوایل نهضت، با مشروطیت موافق بود؛ اما بعد از آنکه فهمید دسایسی در کار است، آن را مقید به مشروعه کرد که با مخالفت و جنجال عوامل نفوذی استعمار مواجه شد و آنان به دشمنی با شیخ و پیروان او پرداختند و او را متهم به استبداد و مطالب دیگر نمودند.

مشاوری امین و لایق

آیة اللّه حاج میرزا علی خط زیبایی داشت و در آن گیرودار غالب مکاتبات با خط خوش ایشان صورت می پذیرفت. از آنجا که میرزا علی دارای فهم و هوش سرشاری بود و وقایع سیاسی را به خوبی درک می کرد، مشاوری امین و یاوری دلسوز برای آیة اللّه نوری به شمار می آمد.

آخرین اقدامات شیخ

آیة اللّه هسته ای تا آخرین لحظات حیات شیخ، او را یاری کرد. او بعد از اعدام شیخ در بغداد دستگیر شد و اگر اقدام عالمان بزرگ نبود، قطعاً سرنوشتی جز اعدام و مرگ نداشت.

فرزند بزرگوار آن مرحوم، حجة الاسلام والمسلمین میرزا مهدی شیخ زین الدین (هسته ای اصفهانی) در این باره می نویسد:

«مرحوم آیة اللّه والد، محرم اسرار حاج شیخ فضل اللّه بود و رتق و فتق امور داخلی و تقریر مکاتبات و ترتیب دادن ملاقات رجال با شیخ شهید را به عهده داشت. او گاهی کارهای بیرونی مرحوم حاج شیخ را انجام

ص: 16

می داد؛ به طوری که مرحوم حاج شیخ زن مؤمنی را با خواندن صیغه محرمیت برای پذیرایی پدرم به عنوان پرستار و خدمتگزار قرار داد تا اینکه مقدمات محاکمه شیخ فراهم آمد. شیخ کلیه طلاب وابسته به خود را مرخص فرمود و هریک را به شهر خودشان فرستاد و فرمود: بعد از من شما را دستگیر و شکنجه می کنند و به قتل می رسانند؛ چرا که میل نداشت کسی به خاطر حمایت از او کشته شود؛ هرچند شیخ هراسی از شهادت نداشت. به هرحال، همه با اصرار خود شیخ از دور او پراکنده شدند؛ حتی خانواده شیخ هم رفتند و فقط همان خانم مؤمن در خدمت شیخ بود. این خانم، پس از او تا آخر عمر در کفالت مرحوم پدرم بود. آن خانم محترم نقل کرده است: شبی که فردای آن شیخ را دار زدند، شیخ مرا طلبید و دستور داد تا نامه هایی را که مردم برایش نوشته اند جمع کنیم. ما همه را جمع کردیم و در صندوق ریخیتم و به کمک حاج میرزاعلی صندوق را در آب انبار انداختیم؛ شیخ می فرمود، بعد از من این نامه ها باعث گرفتاری مردم می شود. در همان شب، شهید آیة اللّه نوری به پدرت فرمود که حتماً باید به اصفهان برود؛ زیرا پدرت تلگراف کرده و نگران است. در آن موقع وثوق الدوله به وسیله پدرت برای شیخ پیام داده بود که به آقا بگویید اگر مخالفت کنید، شما را خواهند کشت. پدرت چون اصرار شیخ را در رفتن می بینند با قلبی پردرد و چشمی اشکبار با شیخ خداحافظی می کند و شبانه عازم اصفهان می شود. صبح زود که شیخ مهدی فرزند شیخ فضل اللّه نوری با چند قزّاق برای بردن شیخ به پای چوبه دار آمده بود از روی از روی غضب، از پدرش می پرسد: میرزا علی را کجا فرستادی! برخیز و برویم برای دار!

ص: 17

آنگاه شیخ مرا صدا زد و گفت: خانم! آب بیاور برای وضو! آب و ظرفی را بردم و شیخ وضو گرفت. اما شیخ مهدی بارها می گفت: بابا برخیز برویم برای دار. شیخ فرمود: اجازه می دهید دو رکعت نماز بگذارم بعد از خواندن نماز، شیخ را بردند و در میدان توپخانه به دار آویختند.»8

دستگیری و زندان

آیة اللّه هسته ای اصفهانی، با اصرار حاج شیخ و با لباس مبدّل، تهران را به قصد اصفهان ترک کرد و به منزل پدری رفت. دو روز در آنجا مخفی بود تا اینکه خبر شهادت شیخ به اصفهان رسید. ایشان با لباس مبدّل عازم نجف گردید. چون به کاظمین رسید و در یک کاروان سرا ساکن شد؛ دو افسر انگلیسی وارد کاروان سرا شدند و یکسره به اتاق ایشان مراجعه کردند و عکسی را که با خود داشتند با او تطبیق کردند. سپس او را به سفارت ایران در بغداد تحویل دادند. آنها هم ایشان را بدون باز پرسی و محاکمه به سردابی تاریک که چهل پله داشت، منتقل و وی را به زنجیر کشیدند.

تلاش علما برای آزادی

خانم خدمتگزار شیخ، بعد از شهادت شیخ به اصفهان می آید و هم زمان خبر دستگیری و زندانی شدن آیة اللّه هسته ای به اصفهان و به خانواده اش می رسد. این خانم، با همّت بلند خویش برای آزادی میرزا علی اقدام می کند و به خدمت عالمان اصفهان می رود و نامه های عربی از آنان برای عالمان نجف می گیرد و به نجف اشرف می برد. در نتیجه، با اقدامات مؤثر عالمان نجف،

ص: 18

سفارت ایران مجبور به آزادی میرزا علی هسته ای می شوند.9

هجرت به نجف

حاج میرزا علی هسته ای بعد از آزادی از زندان، بغداد را به قصد اقامت و تحصیل در نجف اشرف ترک کرد. وی در جوار حرم مطهر حضرت علی علیه السلام رحل اقامت افکند و در محضر آیات عظام: سید محمّد کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی (متوفای 1337 ق.) و شیخ محمد کاظم خراسانی صاحب کفایة الاصول (متوفای 1329 ق.) و شریعت اصفهانی (متوفای 1339 ق.) به فراگیری دروس خارج فقه و اصول پرداخت و ده سال در درس خارج فقه و اصول آیات مذکور شرکت نمود. میرزا علی هسته ای از نزدیکان و یاران خاص آیة اللّه سید محمّد کاظم یزدی به شمار می رفت. لطف و عنایت مرحوم یزدی به میرزا علی، به قدری بود که در یکی از سالها وی را همراه فرزندانش، به مکه فرستاد. هسته ای در مدت اقامت در نجف اشرف مبحث «تعادل و تراجیح» آیات عظام را با شیخ عبدالکریم حائری یزدی و اغلب دروس دیگر را با مرحوم آیة اللّه سید محمدتقی خوانساری مباحثه می کرد. وی پس از حمله انگلیسی ها به عراق و آغاز آشوب در این کشور، از نجف به اصفهان بازگشت.10

تدریس و تبلیغ

آیة اللّه هسته ای در حدود سال 1300 ش. وارد اصفهان شد. در همان سال که سن شریفش متجاوز از پنجاه سال بود و هنوز ازدواج نکرده بود، با علویه ای ازدواج نمود و در منزل خویش مجلس درسی قرار داد، که فضلا و طلاب محترم

ص: 19

حاضر می شدند و ایشان نیز بر اساس کتاب عروة الوثقی مباحث را عنوان می کرد. وی مورد توجه و احترام همه عالمان و مردم اصفهان بود. از این رو، به توصیه و درخواست آنان، به منبر و وعظ پرداخت و از این زمان، اشتغالات منبری ایشان در اجتماعات و مجالس آغاز شد و تا پایان عمر آن بزرگوار ادامه یافت.11

میرزا علی به علّت طلاقت زبان و شیرینی گفتار در اندک زمانی، آوازه نطق های آتشین و مؤثر وی به شهرهای اطراف آن رسید. مردم تهران نیز آن بزرگوار را دعوت کردند و این منبرها در اصفهان و تهران تا آخر عمر ادامه داشت. او می فرمود:

آنگاه که به تهران آمدم و در مدرسه سپهسالار (شهید مطهری) دعوت به منبر شدم، جمعیت موج می زد و سپس در مسجد امام خمینی (مسجد شاه سابق) و سایر مجالس منبر می رفتم و کلیه وعّاظ محترم و علمای اعلام، نهایت احترام را نسبت به من روا می داشتند.12

تألیفات

هسته ای، آثار خطّی فراوانی داشت که بخشی از آنها به همراه اجازات اجتهاد ایشان، در اثر حوادث زندگی مفقود شد و بخشی را دوستان به امانت بردند که برگشت داده نشد. وی شرحی جامع بر کتاب عقاید علامه مجلسی نوشته است که در آن زمان به وسیله مرحوم امین التّجار چاپ سنگی شد.13

ویژگیهای روحی و اخلاقی

ص: 20

عشق به وعظ و ارشاد.

او با داشتن مقام والای اجتهاد، منبر و ارشاد و هدایت جامعه را کسرشأن نمی دانست. او بیش از پنجاه سال منبر رفت و بارها می فرمود: «منبر وظیفه است، نه شغل». از ایشان سؤال کردند که شما با این سن و سال و موقعیت ممتاز علمی، تا کی باید منبر بروید! فرمود: تا زمانی که حمد و سوره می خوانم! لذا مرحوم هسته ای تا آخر عمر به وعظ و خطابه علاقه مند بود و عاشقانه منبر می رفت. او هیچ گاه به فکر مسائل مادی نبود و در تمام مدت تبلیغ و روضه، مطلقاً از پول سخن به میان نمی آورد.14

با اینکه حافظه قوی داشت؛ مقیّد بود تمام ریزه کاری های منبر را بنویسد. او اغلب در اصفهان و تهران منبر می رفت و گاهی اوقات به سایر شهرها؛ ولی همواره به دعوت آیة اللّه حائری به قم مشرف و در مدرسه فیضیه برای عموم عالمان، بزرگان و طلاب سخن می گفت. آیة اللّه میرزا مهدی هسته ای اصفهانی می گوید:

«وقتی که حضرت امام در تهران مستقر شد، به اتفاق جمعی از عالمان از جمله آیة اللّه استرآبادی، به محضر حضرت امام رسیدیم. ایشان تا مرا دید، فرمود: تو آقا مهدی نیستی! بعد فرمودند: در اوایل ورودمان به قم، مرحوم حاج میرزاعلی آقا، به دعوت حاج شیخ به مدرسه حاج ملاصادق می آمد و برای طلبه ها درس اخلاق می گفت و من هم در آن شرکت می کردم. بیان شیرینی داشت.»15

1. امر به معروف و نهی از منکر.

ص: 21

وی امر به معروف و نهی از منکر را همانند نماز واجب می دانست و معتقد بود که ما تا زنده ایم باید آن را به جا بیاوریم و این کار برای حفظ جامعه از فساد و حفظ محیط اسلامی ضروری است. حاج آقا مجتهدی می نویسد:

بعضی ها بر این باورند که با امر به معروف کار پیش نمی رود؛ باید سکوت کرد، ولی حضرت آیة اللّه میرزا علی هسته ای در جواب این گروه و با این تفکر و بی تفاوتی و بی خیالی آنان با همان لهجه اصفهانی خود می فرمود:

«می گویید پیش نِمیرِه. یک غُرّ و غُرّی، یک لُند و لُندی، یک نُچّ و نُچّی بکنید تا بفهمند که شما ناراحت هستید و شاید در آنها اثر بکند. گاهی اوقات اگر نیاز باشد خودت را بزن تا دیگران بفهمند که اشتباه کرده اند. اگر در مجلس، گناهی شد، بلند شو و برو. اخم کن و ناراحت شو. خلاصه کاری بکن که بفهمند تو ناراحت شدی».16

2. توجه به دانش و پرهیز از اتلاف وقت.

هسته ای معتقد بود اهل علم نباید وقت خویش را تلف کنند؛ بلکه باید برای رسیدن به مقاصد عالی و نیل به قلّه های رفیع کمال، از هر فرصتی استفاده نمایند و خود بدین سخنان پای بند بود و در این زمینه خاطراتی را از برخی بزرگان نقل می کرد. فرزند ایشان میرزا مهدی هسته ای، می نویسد:

«مرحوم پدرم با آیة اللّه حاج عبدالکریم حائری هم بحث بود و قضایایی از ایشان نقل می فرمود؛ از جمله اینکه در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان در منزل آن مرحوم مباحثه می کردیم. مقداری از شب گذشته بود که عرض کردم حرم و زیارت مشرف نمی شوید؛ مردم همه شب در حرم مطهّر مشغول ضجّه و ناله و گریه و زاری اند. فرمود: حاج

ص: 22

میرزاعلی! بهترین عبادت در شب های قدر، مذاکره علم است که ما مشغولیم.

همچنین آیة اللّه هسته ای می فرمود:

به آیة اللّه سید محمد کاظم یزدی خیلی اعتراض و حمله می کردند. یک بار که در محضر ایشان بودم، بعضی از طرفداران مشروطه پرسیدند: چرا شما با مشروطه مخالفید؛ ایشان فرمود: «هر ادعایی را که می خواهید بفهمید تا چه حد حقیقت دارد، دقت کنید در هواداران و کسانی که سنگ آن را به سینه می زنند. من هواداران و دوستداران مشروطه را جز اشخاص مجهول الهویه و بیکار و درس نخوان و هوچی گر، کس دیگری نمی بینم.»17

3. شهامت

آیة اللّه هسته ای با مسائل زمان خویش شجاعانه برخورد می کرد. در سال های 1314 تا 1318 ش. که به فرمان شاه، کشف حجاب زنان و مسئله اتحاد شکل مردان، در مجلس شورای آن زمان تصویب و اجرا گردید، ایشان را برای منبر به دماوند دعوت کردند. مجلس مملو از جمعیت بود و چادر و حاجبی بین مردان و زنان وجود نداشت. ایشان دستور می دهد که بین زنان و مردان پرده ای قرار دهند تا مردان، زنان را نبینند. این موضوع به تهران و رضا شاه گزارش شد. او فرمان می دهد که واعظ را بیاورند. تابستان بود ایشان را از دماوند آوردند و به حضور شاه بردند. زمانی که شاه در کاخ مرمر هم وی را دید، او را شناخت و می دانست که او از یاران نزدیک شیخ فضل اللّه است. رضا شاه می گوید: میرزاعلی! هنوز به شلنگ و تخته می زنی. شنیدم در دماوند، دستور

ص: 23

داده ای که بین زن و مرد چادر و پرده باشد. نمی خواهی به عراق بروی.

آیة اللّه میرزاعلی هسته ای با حاضرجوابی می گوید: «امر بفرمایید، با اهل بیت به زیارت می روم. خیلی آرزومندم.» آنگاه او به رئیس نظمیّه وقت، دستور صدور گذرنامه ای را داد و با خانواده همگی به عراق رهسپار شدیم.18

4. دوری از افراط و تفریط.

آیة اللّه هسته ای معتقد بود، طلبه و روحانی باید از افراط و تفریط در کلیه امور به دور باشد و تقدّس آنان باید به اندازه ای باشد که لطمه ای به خودش و اطرافیان نزند. ایشان خصوصاً در درس اخلاق هشدار می داد که طلاب باید رگ مقدسی داشته باشند؛ یعنی علاوه بر درس، هم باید اهل نوافل، مستحبات، تعقیبات و تلاوت قرآن باشند و هم مزاح و شوخی کنند؛ ولی همه این امور باید به اندازه و اعتدال باشد. آن وقت این جمله را به طلاب می فرمود: «آقایان محترم! همان طوری که بادبادک بدون دنباله بالا نمی رود، نماز هم بدون تعقیبات بالا نمی رود.» و از عواقب افراط در تقدّس، کسانی بودند که نه تنها از طلبگی بیرون رفتند، بلکه عاقبت به خیر هم نشدند.19

5. بیان جذّاب و گیرا.

ایشان واعظی شیرین بیان و گوینده ای طلیق اللسان و حاضر جواب بود؛ ضمن آنکه واجد مقام اجتهاد و فقاهت نیز بود و در منبر او (در عصر آیة اللّه العظمی حائری یزدی) در قم، مراجع و علما هم شرکت می کردند.20 او با مهارت، در منبرها از تمثیل و حکایت استفاده می کرد؛ به طوری که عموم شنوندگان را به شدت تحت تأثیر قرار می داد.

ص: 24

حجة الاسلام والمسلمین آقای نظری منفرد در گفت و گو با نگارنده می گوید:

من ایشان را ندیده بودم؛ ولی بارها از بزرگانی موثق شنیدم که ایشان لیاقت مرجعیّت را داشت. وی منبر رفتن را عار نمی دانست و دین داری خیلی از مردم مسلمان به خاطر وجود چنین فقیهان بزرگواری بود که با فروتنی برای عموم مردم منبر می رفتند و به هدایت و ارشاد و تهذیب نفوس می پرداختند.

من از زبان بزرگانی که او را دیده بودند شنیدم که او مهارت فوق العاده ای در خنداندن و گریاندن مردم در آنِ واحد داشت؛ مثلاً مسئله ای را می گفت که باعث خندیدن حضار می گردید، آن وقت هنوز لبخند آنان خاتمه نیافته، مطلبی را می فرمود که حضار شروع به گریه می کردند که این موضوع واقعاً عجیب و بهت آور است و باید نام آن را کرامت گذاشت.

6. ارادت راسخ به خاندان پیامبر.

هسته ای، همواره خود را خادم و روضه خوان خاندان اهل بیت علیهم السلام می دانست. او در آخرین سفری که در حقیقت باید آن را تبعید رضاخان نامید، بعد از سفر به نجف، از طریق دریای سرخ عازم مکه بود که به مدت دوازده روز با زن و فرزندانش، گرفتار طوفان دریا می شود، وی در حالی که وحشت، ساکنان کشتی را فراگرفته بود، بر خلاف همه، آرام بود و می فرمود: «اهل بیت علیهم السلام نوکرشان را فراموش نمی کنند.»21

او مدال ایمان را، ولایت می دانست و می فرمود: «اسلام بدون علی علیه السلام ، هیچ

ص: 25

قیمت و ارزش ندارد؛ ارزش دین به ولایت خاندان پیامبر است.»22 او می فرمود: «من به برکت خاندان پیامبر همه چیز دارم؛ نه حسرتی دارم و نه کمبودی». آن وقت، نتیجه می گرفت که حسادت افراد، ریشه در حسرت و کمبودها دارد؛ چون حسرت هاست که حسد می آورد. حسد در جایی است که شخص خودش را کم ارزش می داند؛ کسی که سرمایه ولایت را داشته باشد، ثروتمند است. با این وجود، حسرت و حسد به همنوع معنا ندارد.23

7. تهجّد.

آن بزرگوار مقیّد بود نافله شب را بخواند. فرزند برومند وی می گوید: «مرحوم والد، گاه دعای ابوحمزه ثمالی را از حفظ، در قنوت نماز وتر می خواند و هیچ گاه نماز شب را ترک نکرد.»24

8. شوخی و حاضر جوابی.

نمونه ای از حاضرجوابی این خطیب و فقیه سیاستمدار را در برابر رضاشاه نقل کردیم. در پاره ای از مسائل دیگر نیز، وی بدون درنگ و تأمّل جواب می داد که در عین مستدل بودن، موجب خندیدن حضّار می گردید؛ روزی درباره فلسفه تعدد زوجات در منبر صحبت می کرد که ناگهان زنی می پرسد: اگر حرف های شما درست است، چرا خدا به حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود تا حضرت زهرا علیهاالسلام زنده است، زن دیگر نگیر! ایشان با همان لهجه اصفهانی، سریع گفت: حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در نُه سالگی تشریف آوردند و در هیجده سالگی تشریف بردند؛ ولی تو سی سالگی آمده ای، هشتاد ساله هم نمی خواهی بروی!25

ص: 26

فرزندان

آن فقید سعید در سن پنجاه سالگی با علویه ای ازدواج نمود که حاصل این ازدواج نه فرزند (پسر و دختر) است. اسامی پسران وی بدین قرار است:

1. حاج کمال الدّین شیخ زین الدّین رئیس انجمن ادبی کمال، ساکن آمریکا؛

2. حضرت آیة اللّه میرزا مهدی شیخ زین الدّین، معروف به هسته ای اصفهانی که در سال 1302 ش. در اصفهان متولد شد. وی تحصیلات حوزوی را نزد حضرات آیات شهید صدوقی و میرزاجواد سده ای در قم و راشد خراسانی، فاضل تونی، سیدعباس فشارکی، سید محمد مشکات، سید احمد خوانساری و شیخ محمدرضا تنکابنی در تهران سپری نمود. و در سال 1335 ش. وارد دانشگاه شد و در رشته معقول و منقول لیسانس دریافت کرد. وی سالیان متمادی در دانشگاه و مدرسه مروی و... به اتفاق دکتر ضیایی و شیخ عباسعلی اسلامی تدریس می کرد و هم اکنون بازنشسته است.

از آثار به جای مانده از آیة اللّه میرزامهدی هسته ای اصفهانی شیخ زین الدین، دو مسجد (مسجد خزانه) جنب ترمینال خزانه و مسجد علی آباد در جنوب تهران و نیز بیمارستان خزانه است که به همّت ایشان و همیاری مؤمنان احداث گردیده است.26

3. مهندس حسین شیخ زین الدّین؛

4. نورالدّین شیخ زین الدّین؛

5. مهندس نظام الدّین شیخ زین الدّین، ساکن کانادا.

ص: 27

همه ایشان، معروف به هسته ای اصفهانی هستند.

رحلت

آیة اللّه میرزاعلی هسته ای در سال 1347 ش. در 97 سالگی و در اصفهان رحلت کرد و روحش در جوار رحمت الهی آرام گرفت. پیکر پاک ایشان پس از تشییع باشکوهی در اصفهان، به قم انتقال یافت و بعد از اقامه نماز توسط آیة اللّه سید محمدرضا گلپایگانی در شمال قبرستان شیخان دفن شد.

پس از ارتحال، مجالس فراوانی در اصفهان، تهران، قم و نجف اشرف از سوی عالمان و گروه های مختلف مردم برای وی برگزار شد.

پی نوشت ها:

1. هستان، دهی است از دهستانِ «جِی». در حومه اصفهان که آب آن از زاینده رود و چاه تأمین می شود و محصول عمده اش غلّه، پنبه و میوه و تعداد سکنه آن 148 نفر است. (لغت نامه دهخدا، ص 20757).

2. تذکرة القبور، یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدّین مهدوی، ص 304، چاپ دوم ثقفی اصفهان، رجال اصفهان، ملا عبدالکریم جزی، ص 103.

3. میر محمدصالح خاتون آبادی (1116 ق.) عالم فاضل و جلیل القدر، داماد و شاگرد ملا محمد تقی مجلسی و علامه محمد باقر مجلسی، شیخ الاسلام و امام جمعه اصفهان و صاحب تألیفات گوناگون.

ر.ک: تذکرة القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدّین مهدوی، ص 386.

4. مصاحبه نگارنده با آیة اللّه حاج میرزا مهدی شیخ زین الدّین، معروف به هسته ای اصفهانی.

5 تا 9. همان.

10. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 2، ص 426؛ آیینه دانشوران، سید علیرضا ریحان یزدی، ص 318؛ تذکرة القبور یا دانشمندان و بزرگان اصفهان، سید مصلح الدّین مهدوی، ص 295. 11. یکی از سخنرانی های ایشان، تحت عنوان «بررسی و کاوش دینی» در مجموعه گفتار وعّاظ از

ص: 28

محمد مهدی تاج لنگرودی (وعظ)، ج 3، ص 339 به چاپ رسیده است.

12. از دست نوشته های آیة اللّه میرزا مهدی هسته ای اصفهانی.

13. همان؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 427.

14. مصاحبه نگارنده با آیة اللّه میرزا مهدی هسته ای اصفهانی.

15. همان.

16. آداب الطلاب، شاکر برخوردار فرید، چاپ اول، بهمن 1379، ص 274.

17. از نوشته های فرزندش آیة اللّه میرزا مهدی هسته ای اصفهانی.

18. همان.

19. آداب الطلاب، ص 186_189.

20. گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 426.

21. از نوشته های آیة اللّه میرزا مهدی هسته ای اصفهانی.

22. مصاحبه نگارنده با معظم له.

23. همان.

24. همان.

25. گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 427؛ آداب الطلاب، ص 385.

26. معظم له با وجود کسالت و کهولت سن با کمال بزرگواری حقیر را به حضور پذیرفت و علاوه بر ارائه دست نوشته های خود، مطالبی را هم بازگو فرمود که از بخشی از آن، در این مقاله استفاده شد. بدین وسیله از ایشان تشکر می کنم.

ص: 29

3- حاج میرزا رضی زنوزی «ستاره زنوز» * * * محمد الوان ساز خویی

ص: 30

ص ···

ج_ای عکس

آیة اللّه حاج میرزا رضی زنوزی

ص: 31

اشاره:

بخش «زنوز» از کوهستانی ترین مناطق شهرستان مرند است و در شمال این شهر واقع شده است. این خطّه حاصل خیز، تنها منطقه زیبا و باصفایی است که از قدیم خاستگاه اندیشمندان فرزانه و فقیهان نامدار بوده است. برخی از ستارگان فروزانی که از این سرزمین درخشیده اند عبارتند از: علامه میرزا محمدحسن زنوزی خویی (1172_1232 ق.)، حکیم برجسته ملاعبداللّه زنوزی (م 1257 ق.)، شاعر و دوستدار اهل بیت ملا مهرعلی زنوزی خویی (م 1262 ق.)، حکیم فرزانه، علی آقا مدرس زنوزی (1234 _ 1307 ق.)، آیة اللّه آقا میرزا محمدحسن زنوزی (م 1310 ق.)، حکیم دانشمند عبدالحسین فیلسوف الدوله (1277 _ 1360.)، آیة اللّه سید جواد زنوزی، ملقب به مشیرالاسلام.

ص: 32

مقاله حاضر نگاهی گذرا به زندگی آیة اللّه حاج میرزا رضی زنوزی، یکی دیگر از ستاره های پرفروغ این دیار است.

پدر

آیة اللّه میرزا محمدحسن زنوزی1 پدر میرزا رضی زنوزی است. وی از عالمان بزرگ و از فقیهان عصر خویش بود. او پس از تکمیل مقدمات و سطوح، راهی نجف شد و در مجلس بحث شیخ مرتضی انصاری، شیخ مهدی کاشف الغطا و ملا محمدفاضل ایروانی شرکت نمود و سال ها به تحصیل پرداخت. وی پس از تحصیلات به تبریز بازگشت و به تبلیغ و معارف الهی پرداخت. از آثار قلمی ایشان می توان به موارد زیر اشاره نمود:

1. کتاب حج؛

2. مباحث الفاظ؛

3. اصل البرائه؛

4. الاستصحاب؛

5. شرح مفصل بر قصیده تائیه دعبل خزاعی؛

6. الماتین در امامت.

آیة اللّه زنوزی در شب شنبه، 26 شوال 1310 ق. در تبریز رحلت نمود و پیکرش در نجف، گورستان وادی السلام دفن شد.

از آیة اللّه میرزا حسن زنوزی سه فرزند به یادگار ماند که هرسه از دانشمندان بودند. اسامی آنها عبارت است از:

1. حکیم میرزا عبدالحسین فیلسوف الدوله؛

ص: 33

2. آیة اللّه میرزا ابوالحسن زنوزی (پدر آیة اللّه شیخ لطف علی زنوزی میانجی)؛

3. آیة اللّه حاج میرزا رضی زنوزی.2

تولد

آیة اللّه حاج میرزا رضی زنوزی، در 14 ذیقعده 1294 ق. در یکی از خاندان های محترم و اهل علم، در تبریز تولد یافت. میرزا رضی از دوران کودکی، به علم و دانش علاقه بسیار داشت و لذا آموختن را از شش سالگی در زادگاهش شروع نمود.3

تحصیلات

این عالم برجسته، دروس ابتدایی، قرآن کریم، ادبیات فارسی و عربی را در منزل خود خواند و در حدود پانزده سالگی به مدرسه علوم دینی «حاج صفرعلی»4 راه یافت. ادبیات عرب، معانی، بیان و منطق را در مدت سه سال از محفل درسی استادان وقت، از جمله آیة اللّه میرزا صادق آقا مجتهد و آقاجمال شیروانی، فراگرفت.

وی در هفده سالگی، در دروس فقه و اصول حاضر گردید و در مدت چهار سال آنها را به خوبی یادگرفت. در این دوران قطعه های منظومی را در فنون مختلف فقه، اصول، کلام و ادبیات، به زبان های ترکی، عربی و فارسی سرود که یادگار دوران تحصیل اوست.5

هجرت به نجف

ص: 34

زنوزی، در پنجم رجب 1318 ق. به قصد تکمیل تحصیلات، رهسپار عتبات عالیات گردید و در سالروز ولادت حضرت مهدی موعود(عجّ)، قدم به سرزمین کربلا گذاشت. او پس از زیارت، در بیست و دوم شعبان، از کربلا به طرف نجف حرکت نمود و در روز میلاد حضرت علی علیه السلام وارد نجف اشرف گردید.6

استادان

میرزا رضی در حوزه علمیه نجف در جلسات درسی برخی از عالمان معروف شرکت نموده که به نام آنها اشاره می گردد:

1. شیخ مرتضی انصاری (1214_1298 ق)؛

2. سید محمد کاظم یزدی (1248_1337 ق)؛

3. ملا محمد کاظم خراسانی (1255_1329 ق)؛

4. ملا فتح اللّه شریعت اصفهانی (1266_1339 ق)؛

5. شیخ محمد فاضل شربیانی (1248_1322 ق)؛

6. حاج آقا رضا همدانی (متوفّای 1322ق).

7. آقا شیخ محمدباقر اصطهباناتی (م 1326 ق). (ایشان استاد علوم هیئت و معقول آیة اللّه زنوزی بود)؛

8. حکیم میرزا عبدالحسین فیلسوف الدوله (1277_1360 ق). میرزا عبدالحسین، معروف به فیلسوف الدوله، که برادر بزرگ تر آیة اللّه حاج میرزا رضی زنوزی بود، در سال 1277 ق. قدم به هستی گذاشت. وی با نظارت پدر بزرگوارش تربیت یافت و علوم متداول آن روزگار را فراگرفت. وی طبیبی ماهر و حکیمی وارسته بود. آیة اللّه حاج میرزا رضی، طب قدیم را از محضر وی

ص: 35

استفاده نمود.

او دارای تألیفات با ارزشی در طب است که عبارتند از:

1. مطرح الانظار فی تراجم اطباء الاعصار و فلاسفة الامصار؛

2. مفتاح الادویه؛

3. معرفة السموم (مطبوع)؛

4. تاریخ تبریز؛

5. الجدریة؛

6. حاشیه اقلیدس؛

7. الجذامیة؛

فیلسوف الدوله در سال 1360 ق. وفات نمود.7

مشایخ

میرزا رضی در کنار بارگاه علوی، با جدّ و جهد وصف ناپذیر آموختن را پی گرفت و موفق به دریافت اجازات اجتهادی و روایتی از آیات بزرگوار: سید محمدکاظم یزدی، ملامحمد کاظم خراسانی و ملا فتح اللّه شیخ الشریعه گردید.8

البته برخی از فضلا و دانشمندان همچون: حاج میرزا محسین کوچه باغی،9 حاج شیخ محمّد شریف رازی10 و آیة اللّه سید مصطفی صفایی خوانساری11، نیز از آیة اللّه حاج میرزا رضی اجازه روایت دریافت کرده اند.

تدریس

ص: 36

زنوزی در حوزه نجف، در مدرسه هندی، تدریس خارج فقه و اصول را آغاز نمود که عده ای از فضلا در آن جلسات شرکت می کردند. وی همچنین بعد از بازگشت به ایران، در شهرهای تبریز، قم و مشهد، به تدریس علوم اسلامی در سطوح عالی پرداخت که نتیجه آن تربیت و پرورش ده ها فقیه و مجتهد است. از جمله دانشورانی که در این شهرها از محضر وی استفاده نمودند عبارتند از:

1. حاج میرزا علی غروی علیاری (1319_1417 ق)؛12

2. میرزا علی آقا زنوزی (متوفای 1360 ق)13، پسر بزرگوارش؛

3. حاج میرزا آقا محمد علی باغمیشه ای (1334_1404 ق)؛14

4. حاج میرزا جعفر اشراقی (1334_1421 ق)؛15

5. میرزا علی احمدی میانجی (1345_1379 ش)؛16

6. حاج میرزا محسن کوچه باغی.17

بازگشت به تبریز

آن مرد بزرگ پس از 27 سال اقامت در نجف، با آغاز جنگ جهانی اول، در سال 1335 ق. به تبریز بازگشت و مورد استقبال قرار گرفت. محقق فاضل شیخ محمد شریف رازی در این باره می نویسد:

«... از بدو ورود مورد حسن استقبال و تعظیم و تکریم اهالی و مخصوصاً اعاظم تبریز قرار گرفته و از بدو ورود، محضر ایشان مرکز استفاده محققین و فضلای تبریز شده، و چنانچه از خصائص اوّلیه ایشان است اقامتشان مصروف شئون علمیه و تربیت فضلا و تدریس خارج فقه و اصول و مباحثات اسلامی بوده است.»18

ص: 37

بازگشت دوباره به نجف

علاقه و اشتیاق وی به عتبات عالیات، او را واداشت تا پس از سه سال اقامت در تبریز، دوباره به نجف بازگردد و مشغول تدریس و تحقیق شود. دانشمند فرزانه شیخ محمد شریف رازی به این نکته اشاره کرده، می نویسد:

«در سال 1338 ق. نظر به شدت انس ایشان به مرکز علمی، مراجعت به نجف اشراف [کرد] و رشته درس و تألیف را در آنجا اقامه نمود [دارد].» 19

در حوزه های مشهد و قم

وی در نتیجه ضعف جسمی و نابسامانی هایی که در اثر جنگ جهانی اوّل متوجه کشور عراق گشته بود، نجف را به قصد ایران ترک نمود و تا آخر عمر در ایران، ماندگار شد. مورخ شهیر حوزه شیخ محمد شریف رازی در این مورد می نگارد:

«حوادث متعاقبه و گرفتاری های مزاجی، پس از مدتی ایشان را مکرراً مجبور به عزیمت ایران نمود، و به ملاحظه کراهت شدید معظم له از اقامت تبریز و ترک مجاورت اعتاب مقدسه، مکرراً به قم و مشهد مقدس به قصد اقامت عزیمت نموده و در هر یکی از این مشاهد مشرفه کمال توقیر و احترام گردیده و بالخصوص در مشهد مقدس، از طرف اعلام آنجا و مرحوم آیة اللّه (حاج آقاحسین) قمی و مرحوم آیة اللّه آشتیانی ترغیب و اصرار اکیدی در توقف آن عتبه مقدس گردیده اند.

ص: 38

حضرت معظم له شانزده سال فی الجمله به طور غیر منظم در قم توقف فرموده و عده کثیری از فضلای حوزه قم از مباحثات و محضر درس خارج فقه و اصول ایشان استفاده نموده اند.»20

بازگشت به زادگاه

آیة اللّه زنوزی پس از مسافرت هایی مکرر به شهرهای قم و مشهد، در حدود سال 1370 ق. به زادگاه خود بازگشت و مرجعیّت امور دینی آنجا را برعهده گرفت. صاحب کتاب آثارالحجة در این زمینه می نویسد:

«در این اواخر، قم را ترک و برای زعامت و پیشوایی مردم تبریز مهاجرت به آن سامان نموده... او یکی از چندین نفر مراجع تقلید و ذخائر مشهور شیعه و ایران به شمار می روند. اهالی آذربایجان عموماً در مراجعات دینی متّکی به ایشان و مجلس درس و افتای معظم له در تبریز دائر است».21

معاصران

این فقیه وارسته در تبریز با عده ای از مدرسین بزرگ و عالمان سرشناس هم عصر بود و هر کدام در سامان دهی حوزه های علمیه و پیشبرد اهداف عالیه اسلام تلاش می کردند. اسامی برخی از آن ها چنین است: حاج میرزا صادق آقا مجتهد تبریزی (1274_1351 ق)، سید محمد مولانا (1249_1363 ق)، سید

ص: 39

ابوالحسن انگجی (1282_1357)، میرزا محمدعلی مدرس قراجه داغی (1265_1353 ق)، سید مرتضی خسروشاهی (1299_1372 ق)، حاج میرزاعلی اصغر ملکی و میرزا فتاح شهیدی (1302_1372 ق)، میرزا محمود دوزدوزانی (1312_1368 ق)، سید ابراهیم دروازه ای (1313_1381 ق)، سید حجت ایروانی (1258_1395 ق)، میرزا کاظم شبستری (1307_1366ق).

در نگاه دیگران

در میان عالمان اعلام معروف است که پس از رحلت آیة اللّه بروجردی حضرت امام خمینی اعلمیت مرحوم میرزا رضی را مطرح می کردند و به ایشان اعتقاد داشتند.22

کتاب شناس آگاه و رجالی معروف شیخ آقا برزگ تهرانی او را با عبارت «عالم جلیل و فاضل بارع»23 یاد کرده است و مرحوم سید علی رضا ریحان یزدی او را از استادان حوزه علمیه و از مراجع صاحب فتوا،24 و فقیه وارسته آیة اللّه احمدی میانجی وی را «آیة اللّه العظمی و از علمای گمنام» معرفی نموده است.25 صاحب تاریخ مرند او را از چهره های فقهی و موفق آذربایجان شمرده26 و زنده یاد شیخ محمد شریف رازی او را از علمای اعلام و از مراجع عظام عصر و از مدرسین عالی مقام حوزه علمیه یاد می نماید.27

مقام رفیع حضرت معصومه علیهاالسلام

ص: 40

آیة اللّه احمدی میانجی می گوید: «مرحوم آیة اللّه آقا میرزا رضی تبریزی (رضوان اللّه علیه) از مجتهدین بزرگ، برای خواندن فاتحه جناب زکریا بن آدم به قبرستان شیخان قم رفته بودند. در حال قرائت فاتحه، به این فکر فرو می روند که آیا زکریا بن آدم با آن جلالت قدر و رفعت مقام و روایاتی که در شأن او از امامان علیهم السلام وارد شده، بالاتر است، یا حضرت معصومه علیهاالسلام .

ناگهان یک نفر که کلاه نمدی بر سرداشته، پیش می آید و به ایشان می گوید: آن بالا را بخوان! ایشان اعتنا نمی کند. بعد که آن مرد می رود، ایشان نگاه می کند و می بیند، در آنجا نوشته شده است: «السّلام علی ارواح محمّدٍ و آل محمّدٍ فی الارواح السّلام علی اجساد محمّدٍ و آل محمد فی الاجساد؛ یعنی سلام بر ارواح محمّد و آل محمّد در میان ارواح، و سلام بر اجساد محمد و آل محمد در میان اجساد». آقای زنوزی نقل می کرد: در این هنگام متوجه شدم که آن شخص، درون مرا خوانده و از فکر من راجع به افضلیّت زکریّا بن آدم یا حضرت معصومه علیهاالسلام آگاهی داشته و با امر کردن به قرائت از موضع مخصوص، خواسته است تا مسأله مرا پاسخ بدهد که حضرت معصومه علیهاالسلام از آل محمّد علیهم السلام است و حساب او جدا است و هیچ کس را نمی توان با آل محمّد علیهم السلام مقایسه کرد.»28

تألیفات

توفیق حضرت باری تعالی و عشق و علاقه به تألیف و تصنیف و تحشیه، موجب شد که از آن عالم برزگوار آثار گران قدری به یادگار بماند. آثار این عالم فرزانه عبارتند از:

1. کتاب قضا و شهادات؛

ص: 41

2. تقریرات درس اصول آیة اللّه ملامحمد کاظم خراسانی؛

3. تعلیقه بر کفایة الاصول؛

4. کتاب طهارت؛

5. کتاب خیارات؛

6. ضمینات؛ ایشان در این کتاب، رجالی را که در کتاب رجال کشی و نجاشی نیامده، بیان کرده است؛

7. رساله ای در اثبات توحید؛

8. رساله ای در صفات ثبوتیه و سلبیه؛

9. فلاح العامل؛ این کتاب رساله عملیه وی بوده و بارها به چاپ رسیده است؛

10. حاشیه بر نجاة العباد؛

11. حاشیه بر وسیلة النجاة؛

12. حاشیه بر عروة الوثقی؛

13. حاشیه بر رساله عملیه مرحوم کلباسی؛

14. حاشیه بر منتخب الرسال؛

15. حاشیه بر مجمع المسائل؛

16. رساله ای در کُنی و القاب؛

عروج

این عالم ربّانی و فقیه پرهیزگار، پس از هشتاد سال عمر با برکت، در 16 ربیع الاوّل 1374 ق. ندای حق را لبیک گفت و به ملکوت اعلی پیوست. پیکر

ص: 42

مطهّرش با تجلیل فراوان تشییع گردید و بنا به وصیّتش به شهر مقدس قم انتقال یافت و در جوار مرقد ملکوتی حضرت معصومه علیهاالسلام در مسجد بالاسر دفن شد.29

فرزند دانشمند

فرزندش آیة اللّه حاج میرزاعلی آقا زنوزی، عالمی برجسته و فاضلی زاهد بود. وی در نجف متولد شد. او ادبیات فارسی، عربی، فقه و اصول را از محضر پدر فرزانه اش و آقا سید محمود لنکرانی و شیخ رضایی فرا گرفت. در سال 1348 همراه پدر به قم رفت و از دروس مجتهدان و مراجع وقت همچون حضرات آیات: سید محمد تقی خوانساری، سید محمد حجّت، حاج آقا حسین بروجردی، میرزا محمد همدانی و محمدعلی شاه آبادی بهره مند شد. وی پس از تکمیل دروس به همراه پدر به تبریز مراجعت نمود و تا آخر عمر در تبریز ماندگار شد. ایشان بعد از رحلت پدرش، تدریس و تربیت طلاب علوم دینی را به عهده گرفت و تا آخر عمر به کار خود ادامه داد. وی در 25 فروردین 1360 ش. به رحمت ایزدی پیوست و در گورستان محله «مارالان» تبریز به خاک سپرده شد.30

پی نوشت ها:

1. میرزا محمد حسن فرزند آیة اللّه میرزا عبدالکریم زنوزی است. (نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 2، ص 757).

ص: 43

2. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 9، ص 141؛ نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 408؛ ریحانة الادب، میرزا محمد علی مدرس خیابانی، ج 2، ص 392؛ زندگی و شخصیت شیخ مرتضی انصاری، ص 231 و 232؛ علمای معاصرین، ملاعلی واعظ خیابانی، ص 45؛ تاریخ مرند، حسن جلالی عزیزیان، ص 489؛ معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج 9، ص 196.

3. علمای معاصرین، ملا علی واعظ خیابانی، ص 403؛ نامداران تاریخ، عمران علیزاده، ج 2، ص 308.

4. مدرسه علوم دینی حاج صفرعلی، از مدارس قدیمی و از مراکز با سابقه فرهنگی است. این مدرسه در بازار «یمنی دوز» واقع شده و دارای حجرات متعدد، جهت سکونت طلاب علوم دینی است. مدرسه حاج صفر علی را تاجر نیکوکاری به نام «حاج صفر علی» ساخت. این مدرسه سال های قبل یکی از مدارس مهم محسوب می شد؛ ولی متأسفانه هم اکنون در اثر عدم رسیدگی نیازمند بازسازی کلی است.

5. علمای معاصرین، ص 403؛ نامداران تاریخ، ج 2، ص 308؛ مفاخر آذربایجان، ج 1، ص 344؛ آثار الحجّه، محمد شریف رازی، ج 2، ص 227؛ اثر آفرینان، سید کمال حاج سید جوادی، ج 3، ص 188؛ آیینه دانشوران، سیدعلی رضا ریحان یزدی، ص 174.

6. علمای معاصرین، ص 403؛ گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 3، ص 312.

7. نقباءالبشر، ج 3، ص 1043؛ ریحانة الادب، ج 4، ص 385؛ مفاخر آذربایجان، ج 2، ص 741 _ 739؛ تاریخ مرند، ص 451_453.

8. علمای معاصرین، ص 403؛ تاریخ مرند، ص 462؛ اثر آفرینان، ج 3، ص 188.

9. مجموعه مقالات و گفتارها، واحد برگزاری مراسم نیمه شعبان مسجد آیة اللّه انگجی، ص 156.

10. آثار الحجّه، ج 2، ص 227.

11. آیینه پژوهش، ش 15، ص 112.

12. ستارگان حرم، گروهی از نویسندگان ماهنامه کوثر، ش 2، ص 217.

13. نامداران تاریخ، ج 2، ص 322.

14. نامداران تاریخ، ج 2، ص 288.

15. همان، ص 292.

16. خاطرات آیة اللّه احمدی میانجی، به کوشش عبدالرحیم اباذری میانجی، ص 56.

17. مجموعه مقالات و گفتارها، ص 156.

18. آثار الحجّه، ج 2، ص 228.

19. همان.

20. همان.

ص: 44

21. همان.

22. خاطرات آیة اللّه احمدی میانجی، ص 51.

23. نقباءالبشر، ج 2، ص 784.

24. آیینه دانشوران، سیدعلی رضا ریحان یزدی، ص 174.

25. خاطرات آیة اللّه احمدی میانجی، ص 51.

26. تاریخ مرند، ص 462.

27. آثار الحجّه، ج 2، ص 227.

28. بانوی ملکوت، آیة اللّه کریمی جهرمی، ص 65 و 66.

29. آثار الحجّه، ج 2، ص 229؛ علمای معاصرین، ص 404؛ تاریخ مرند، ص 463.

30. مفاخر آذربایجان، ج 5، ص 2792؛ نامداران تاریخ، ج 2، ص 309؛ زندگی نامه رجال و مشاهیر، حسن مرسلوند، ج 3، ص 368.

ص: 45

4- علی بن احمد بن محمد بن ابی جید قمّی «استاد حدیث » * * * ابوالحسن ربّانی سبزواری

ص: 46

ص ···

ج_ای عکس

علی بن احمد بن محمد بن ابی جید

ص: 47

اشاره:

یکی از گوهرهای تابناک و پرفروغ دانش حدیث، علی بن احمد است که در سده چهارم هجری می زیست.

سیمای راوی

علی بن احمد، یکی از ده ها محدّثی است که در نیمه اوّل از سده سوم، در شهر قم چشم به جهان گشود. کنیه اش را ابوالحسن نوشته اند. منسوب به خاندان اشعری بوده و قمی نامیده شده2 و مشهورترین لقبش ابن ابی جید است.

سال ولادتش معلوم نیست؛ ولی یقیناً پیش از سال 343 ه .ق. متولد شده

ص: 48

است؛ چون استاد معروف و برجسته اش محمد بن حسین بن ولید قمی، در سال 343 ق در گذشته و به احتمال زیاد او در هنگام مرگ استادش حداقل پانزده تا بیست ساله بوده است.

به هر حال، این محدّث بیشتر عمر با برکت خود را در سده چهارم هجری سپری کرده است؛ سده ای که می توان آن را سده شکوفایی استعدادهای بزرگ و روزگار بزرگ ترین مردان فقه و حدیث و رجال شیعی نامید؛ بزرگ مردانی همچون: محمد بن یعقوب کُلینی، جعفر بن محمد بن قولویه قمی، شیخ صدوق تا شیخ مفید، سید مرتضی و... . همچنین در اواخر همین سده، تولد دو دانشمند بزرگ رجال و فقه رخ داد که عبارتند از: شیخ نجاشی و شیخ طوسی.

در همین روزگار بود که حوزه بغداد، مرکز فقه و حدیث به شمار می رفت.

لقب معروف این راوی گرانقدر شیعی، «ابن ابی جید» است که البته این لقب جدّ دوم ایشان به نام «طاهر» بوده و علی بن احمد نیز به همین لقب مشهور شده است. و بدین گونه است که گاهی در ترجمه ها به این بزرگوار گفته می شود: علی بن احمد بن محمد بن طاهر. اما چگونگی تلفظ و بیان این لقب آنچه معروف است: ابن ابی جید به کسر جیم و سکون یاء است که بدون تشدید خوانده می شود.

جلوه شکوه

در بزرگی این راوی برجسته همین بس که نامش در سراسر کتاب های تهذیب، استبصار، فهرست و رجال شیخ طوسی دیده می شود. بزرگان دانش رجال از ستایش این شخصیّت عالیقدر دریغ نکرده و هریک به گونه ای او را

ص: 49

ستوده اند.

فاضل استرآبادی می نویسد:

«از سخن همه عالمان شیعی به دست می آید که همگی بر این محدّث قمی اعتماد دارند و روایاتی را که از او نقل شده، به عنوان روایات صحیح و یا حسن به شمار می آورند.»3

ابوعلی حائری، بعد از این که سخن علامه بحرانی را در شأن این محدّث بازگو می کند _ که البته حاکی از پذیرش سخن او است _ چنین می نگارد:

«محقق بحرانی گفته: اینکه شیخ طوسی در کتاب رجال، فهرست و دو کتاب معروف حدیث خویش به نام تهذیب و استبصار بسیار فراوان از او نقل می کند، نشانه وجاهت، عادل بودن، فضل و کمال این راوی و استاد حدیث است.»4

سید محمد میرداماد، فیلسوف، فقیه و رجالی نابغه شیعه، به مناسبتی در تجلیل گروهی از محدّثان شیعی می نگارد:

«این نکته را خوب بدان که فقیهان و محدّثان سده های سوم و چهارم هجری قمری مشایخ و استادانی داشته اند که در قدر و منزلت آنان سخن ها گفته، از آنها اخبار فراوانی نقل کرده و در جای جای آثار مکتوب خویش از آن استادان با واژه های «رضی اللّه عنه» و «رحمه اللّه تعالی» یاد نموده اند. این سلسله از بزرگان حوزه حدیث، از صاحبان وجاهت و موقعیّت رفیع اند و کاملاً مورد اعتماد و بزرگوارند. به این جهت، تفاوت نمی کند که در کتاب های تراجم از آنان به عنوان «ثقه» نام ببرند یانه.

یکی از این محدّثان، علی بن احمد بن ابی جید قمی است. نکته ای که

ص: 50

یادآوری آن سودمند است این است که سند روایتی ابن ابی جید بهتر و عالی تر از سند شیخ مفید است؛ چون ابن ابی جید از استاد فقه و حدیث، محمد بن حسن بن ولید قمی، بدون واسطه خبر نقل می کند؛ در حالی که شیخ مفید به واسطه شیخ صدوق از ابن ولید روایت نقل می کند».

محقق گرانمایه سید محسن امین در اعیان الشیعه سخنی زیبا دارد. او چنین می نگارد:

«جای هیچ شک و شبهه ای در عظمت، جلالت و وجاهت ابن ابی جید قمی نیست؛ چون او یکی از استادان حوزه حدیث و اجازه شیعه است. اینکه دانشوران تراجم، به روشنی به وثاقت او اشاره نکرده اند، بدین لحاظ است که قدر و منزلت و بزرگواری او شهره آفاق و مقبول همه ترجمه نویسان بوده و قهراً نیازی نمی دیدند واژه وثاقت و وجاهت را برای وی به کار برند.»5

شیخ حرّ عاملی، علامه مامقانی، شیخ محمدتقی شوشتری و آیة اللّه سید ابوالقاسم خویی، سخن میرداماد را نقل و سپس تأیید کرده اند.6

استادان

با وجود عظمت این محدّث برجسته، استادان زیادی برایش نمی شناسیم. گویا وی تنها چهار استاد داشته است.

1. بزرگ ترین و برجسته ترین آنان محمد بن حسن بن ولید قمی است که از استادان شیخ صدوق قمی نیز بوده است. از این مطلب، این نکته به دست می آید که شیخ صدوق و ابن ابی جید هم عصر بوده اند. نجاشی درباره محمدبن

ص: 51

حسن چنین نگاشته است:7

«بزرگ محدثان و فقیهان قم که چهره بسیار بسیار موجّه شیعه است.»8

2. علی بن احمد دلاّل قمی9 از پاره ای از روایات به دست می آید که او در شمار عالمانی بوده که با نایب دوم حضرت ولیّ عصر علیه السلام ، جناب محمدبن عثمان بن سعید عَمْری رابطه تنگاتنگی داشته است.

3. احمد بن محمد بن یحیی10 فرزند بزرگوار محمد بن یحیی عطّار قمی و یکی از محدّثان نام آور شیعه است.

4. ابوطالب ابناری11 او نیز از راویان نامدار شیعه است.

شاگردان

ابن ابی جید، در سایه تلاش های خستگی ناپذیر و بهره مندی از محضر استادان بزرگ، به موقعیّت ارجمندی نایل شد. او علاوه بر آموختن و فراگیری اخبار، اصول و مصنفات شیعه، ره آورد تلاش های خویش را به گروهی از نخبگان طراز اوّل روزگار خود انتقال داد. او همان گونه که دارای استادان برجسته بود، شاگردانی برجسته نیز داشت، شاگردانی که هر کدام، از استوانه ها و طلایه داران فقه، حدیث و رجال شیعه هستند.

1. شیخ نجاشی. شخصیّت او در قالب واژه ها نمی گنجد و تنها در منزلت شکوهمند او می توان گفت که او قهرمان بزرگ دانش رجال بوده است و از دیرباز همه علما به اندیشه ها و آرای رجالی او توجه داشته و سخنش را «فصل الخطاب» می دانسته اند.

ص: 52

او بارها در اثر ماندگار خود از استادش نام برده و او را حرمت نهاده است.

نجاشی در سال 372 ق در شهر بغداد دیده به جهان گشود و در سال 450 ق بعد از 78 سال در گذشت.

2. شیخ طوسی. بلند مرتبه ترین فقیه، محدّث، رجالی، متکلّم و مفسر شیعه است؛ مردی که صدها سال است نام و یادش در خاطره ها و کتاب ها، جاودانه مانده و آرا و نظریات او مدّ نظر تمام دانشمندان شیعه و سنی بوده و عنوان «شیخ الطایفه» را به خویش اختصاص داده است.

شیخ طوسی در سال 385 در شهر طوس پا به عرصه هستی نهاد و در سال 408، در حالی که هنوز بیش از 23 سال از عمرش نگذشته بود، روانه حوزه بغداد شد. او در آن شهر که در آن روزگار مرکز فقه، حدیث و کلام بود، نزد استاد بزرگش شیخ مفید به مدت پنج سال کسب فیض کرد. بعد از رحلت شیخ مفید، به محضر سید مرتضی ملقّب به علم الهدی شتافت؛ سید مرتضی در سال 436 ه .ق. از دنیا رفت و شیخ طوسی به مدت 28 سال دیگر در قید حیات بود.

در اواخر عمر، به سبب بروز حوادث و رخدادهایی دردناک، مجبور گردید از بغداد هجرت کند و راهی نجف شود. او در آنجا حوزه علمیه شیعه را بنیان نهاد. از این مرد بزرگ، ده ها کتاب بسیار ارزشمند به یادگار مانده است.

شیخ طوسی در سال 460 ق، در حالی که 75 سال از عمرش می گذشت، رخ به نقاب خاک کشید و در نجف اشرف در جوار مرقد مطهّر امیرمؤمنان علی علیه السلام به خاک سپرده شد.12

در پایان، گفتنی است شیخ طوسی استادان فراوانی داشته که مهم ترین آنان عبارتند از:

1. شیخ مفید؛

ص: 53

2. حسین بن عبیداللّه غضائری؛

3. احمد بن عبدون معروف به ابن الحاشر؛

4. ابوالحسین ابن ابی جید قمی؛13

ابن ابی جید و اصول چهارصدگانه

در جای خود ثابت شده که اصحاب و یاران امامان علیهم السلام آنچه را از آن بزرگواران فرا می گرفتند، می نوشتند. مجموع آن را چهارصد شمرده اند که مشهور است به چهارصد اصل. همین اصول چهارصدگانه مایه های اصلی کتاب های چهار گانه شیعه به نام های: الکافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب و استصار است.

یکی از کسانی که در حفظ، جمع آوری و نقل روایات این کتاب ها نقش ممتازی داشت، ابن ابی جید است. دلیل این سخن را می توان با بررسی فهرست شیخ طوسی به خوبی یافت. نویسنده این نوشتار بدین هدف، از آغاز تا فرجام کتاب فهرست را با دقّت بررسی و تمام صفحات آن کتاب ارزشمند را سطر به سطر ملاحظه کرد و بر این نکته واقف شد که شیخ طوسی در 102 مورد، از طریق این راوی برجسته، آن کتاب ها را نقل می کند و سند خویش را به واسطه ابن ابی جید به آن اصول می رساند. گاهی می گوید: «ابن ابی جید مرا خبر داد به چندین کتاب، تألیف فلان محدّث». این تعداد نقل، درباره کمتر محدّثی اتفاق افتاده است. شاگرد برجسته دیگر ابن ابی جید، شیخ نجاشی نیز در کتاب خود

ص: 54

در حدود بیست بار از استادش، کتاب های یاران امامان را نقل می کند.

هجرت علمی

دانسته شد که ابن ابی جید در گروه محدّثان قمی است. او در این شهر دیده به جهان گشود و برهه ای از عمر خویش را در راه کسب دانش در آنجا سپری کرد.

اما او که دل و جانش، سراسر اشتیاق به آموختن بیشتر بود، در حدود سال 380 ق از قم هجرت کرد و به شهر بغداد رفت. در این شهر بود که نجاشی و شیخ طوسی به محضر پرفیض و برکت این استاد بزرگ حدیث شتافتند.

گرایش روایتی

از اخباری که از این محدّث به دست ما رسیده، به ویژه آنچه در کتاب تهذیب طوسی از او نقل شده، می توان دریافت که بیشتر روایات این بزرگوار مربوط به احکام و تکالیف مؤمنان، همانند نماز، روزه، حجّ، تجارت و طلاق و... است؛ گرچه پاره ای از اخبار او به ولایت اهل بیت علیهم السلام و نیز حضرت امام مهدی علیه السلام مربوط است.

رحلت

مکان و زمان در گذشت این راوی بزرگ به درستی معلوم نیست؛ ولی آنچه قطعی به نظر می رسد او تا سال 408 در قید حیات بوده است، چون شاگرد برجسته اش شیخ طوسی در همین سال از خراسان به بغداد می رود و محضر

ص: 55

استاد را درک می کند.14

گزیده ای از روایات

پیشگویی نایب امام زمان علیه السلام

ابن ابی جید از استاد خود علی بن احمد دلاّل قمی نقل می کند:

«روزی به خدمت محمد بن عثمان عَمْری، دومین نایب امام زمان علیه السلام رفتم تا بر او سلام کنم و حالش را بپرسم. دیدم در کنار تخته ای ایستاده و آیاتی از قرآن و نام های امامان بزرگوار را بر اطراف تخته می نویسد. به او گفتم: ای آقای من! این تخته چیست؟ فرمود: این را برای قبرم آماده می کنم. من هر روز داخل این قبر می شوم و یک جزء قرآن می خوانم. سپس از قبر خارج می شوم. در این هنگام دست مرا گرفت و قبر را به من نشان داد. آنگاه گفت: من در فلان روز و فلان ساعت از دنیا خواهم رفت.»

احمد بن علی بن دلاّل می گوید:

«من از نزد آن بزرگوار بیرون آمدم و آنچه را به من گفت یادداشت کردم و مراقب تاریخی بودم که او مشخص کرده بود؛ تا اینکه پس از مدتی، ابوجعفر محمد بن عثمان بیمار شد و در همن روز و ماه و سالی که فرموده بود، مرغ جانش به ملکوت اعلا پیوست و در همان قبری که آماده کرده بود، دفن شد.»15

مظلومیّت امیرمؤمنان علیه السلام

ص: 56

ابن ابی جید با واسطه از ابن عباس روایت می کند:

«رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در وصیّت خویش به امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: ای علی! قبیله قریش بر ضدّ تو قیام می کنند و بر ستم بر تو وحدت کلمه پیدا می کنند. در آن روزگار سخت، اگر یاورانی داشتی با ستمگران مبارزه کن؛ اما اگر یاوری نیافتی، خون خود را حفظ کن؛ چون شهادت به دنبال شما است. خداوند لعنت کند کشنده تو را.»16

فرزند فرخنده

باز نقل می کند از حسین بن حسن بن حسن که گفت:

«خدمت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام مشرّف شدم و تولّد فرزندش حضرت امام مهدی علیه السلام را به آن بزرگوار تبریک گفتم.»17

محمد بن جعفر عربی

باز روایت می کند از صالح بن ابی صالح که:

«در سال 290 ق. بعضی از مردم از من خواستند که وجوه شرعی و سهم امام علیه السلام را از آنها بگیرم. من از این کار خودداری ورزیدم و به ناحیه مقدّسه نوشتم و نظر مبارک امام زمان علیه السلام را خواستم. جوابی از ناحیه مقدّسه برایم آمد که در شهر ری، محمد بن جعفر عربی زندگی می کند. سهم مرا به او بدهید؛ چون او یکی از وکیلان معتمَد ما است.»18

پی نوشت ها:

ص: 57

1. تنقیح المقال، ج 2، ص 267؛ ریحانة الادب، ج 7، ص 332؛ قاموس الرجال، ج 7، ص 267 و 361، چاپ جامعه مدرسین؛ رجال نجاشی، چاپ جامعه مدرسین، ص 104 و چند منبع دیگر.

2. منهج المقال، چاپ قدیم، ص 397.

3. منتهی المقال، چاپ قدیم بدون شماره صفحه، کتابخانه مسجد اعظم قم.

4. الرواشح السّماویّه، چاپ قدیم، ص 105.

5. اعیان الشیعه، ج 8، ص 160.

6. وسائل الشیعه، ج 20، ص 384؛ معجم رجال الحدیث، ج 11، ص 214 و 252؛ نقدالرجال تفرشی، ص 227 و قاموس الرجال، ج 7، ص 250.

7. رجال نجاشی، چاپ داوری قم، ص 271 و چاپ جامعه مدرسین، ص 382.

8. قاموس الرجال، ج 7، ص 361 و غیبة الطوسی، چاپ مؤسّسه معارف اسلامی قم، ص 293 و 365.

9. طبقات الفقهاء، ج 4، ص 95 و فهرست شیخ طوسی، ص 145 و 146.

10. ر.ک: مقدّمه محققّانه آقا بزرگ بر کتاب غیبة شیخ طوسی چاپ کتابخانه نینوا، تهران، ناصر خسرو.

11. مقدّمه فهرست شیخ طوسی، ص ک، از سید محمدصادق آل بحرالعلوم.

12. مقدّمه فهرست طوسی، ص ط.

13. غیبة الطوسی، چاپ معارف اسلامی قم، ص 363.

14. همان، ص 193 و اثبات الهداة، ج 1، ص 295.

15 و 16. غیبة الطوسی، ص 251 و 415.

17. همان، ص 415، چاپ مؤسسه معارف اسلامی.

ص: 58

5- سید مهدی حسینی انگجی «خطیب غیرتمند» * * * محمد الوانساز خویی

ص: 59

ص ···

ج_ای عکس

سید مهدی حسینی انگجی

ص: 60

مقدمه

صفحات تاریخ ایران اسلامی همواره شاهد درخشش چهره های تابناک آسمان علم و معرفت بوده است. یکی از این اختران فروزان آسمان فقاهت، دانشور وارسته، آیة اللّه حاج سیدمهدی حسینی انگجی است که حدود نیم قرن در شهرهای تبریز و تهران به هدایت و راهنمایی مردم پرداخت.

خاندان

اجداد و نیاکان آیة اللّه حسینی انگجی افرادی متدین، محترم و تجارت پیشه بودند و پیشینه ای ممتاز در ترقّی، آبادانی و بهبودی وضع اقتصادی کشور داشتند. سراهای حاج سیدحسین، حاج میرابوالحسن و حاج میرزا

ص: 61

محمد و تیمچه و بازار حاج میرابوالحسن، از یادگارهای خاندان انگجی در شهر تبریز می باشد.1

نسب سیادت

سیدمهدی، پسر آیة اللّه حاج میرزا ابوالحسن، پسر حاج میرزا محمد شیخ الشریعه، پسر حاج میرزا محمدعلی، پسر حاج میرزا محمد، پسر امیرآقا، پسر عبدالباقر، پسر امیرابوالخیر، پسر امیر سراج الدین عبدالوهاب حسینی است و منتهی به سادات «شنب غازان»2 می گردد. سادات شنب غازان از سادات مدینه منوّره بوده اند که در زمان سلطان محمود غازان و با دعوت خود او، از مدینه راهی تبریز می گردند و در شنب غازان اقامت می گزینند.3

پدر

پدرش آیة اللّه حاج میرزا ابوالحسن انگجی فرزند حاج میرزا محمد شیخ الشریعه، در سال 1282 ق. متولد گردید. دروس آغازین را در تبریز آموخت و در سال 1304 ق. عازم عتبات عالیات شد و از محفل درس عالمان بزرگی مثل میرزا محمدفاضل ایروانی (1232 _ 1306 ق)، میرزا حبیب اللّه رشتی (متوفّای 1312 ق)، شیخ محمد حسین کاظمینی (1230 _ 1308 ق) و محمدحسن ممقانی (1237 _ 1322 ق) استفاده نمود و در سال 1308 ق. به تبریز مراجعت کرد. ایشان یکی از مدافعین راستین آیین محمدی و از مبارزین فعّال علیه رژیم دیکتاتوری رضاخان قلدر بود.

آیة اللّه میرزا ابوالحسن انگجی در هیجدهم ذی قعده 1357 ق. در تبریز

ص: 62

وفات نمود و پیکر مطهّرش در مقبره خانوادگی، واقع در گورستان قدیمی درب گجیل تبریز، در دل خاک نهان گردید.4

او به غیر از آثار سودمند و تألیفات ارزشمند، چهار دختر و شش پسر فاضل و دانشمند از خود به یادگار گذاشت که همه از بزرگان و علما بودند.

اسامی پسران ایشان چنین است: آیة اللّه سیدحسن انگجی (1314 _ 1401 ق)، آیة اللّه سید محمدعلی انگجی (1315 _ 1404 ق)، آیة اللّه سیدمهدی انگجی (1323 _ 1384 ق)، دکتر سیداسماعیل انگجی (1332 _ 1395 ق)، دکتر سیدابراهیم انگجی (متولد 1324 ق) و دکتر محمود انگجی.5

تولد

سیدمهدی، در سال 1323 ق. (1283 ش) در شهر تبریز و در محلّه انگج6 و در خانواده علم و سیادت دیده به جهان گشود. پدرش از مراجع تقلید وقت و مادرش بانو «زهرا سلطان سرکارات»، از زنان صالح و مؤمن بود.7

تحصیلات

سیدمهدی دوران کودکی را در خاندان علم، تقوا و مرجعیت سپری نمود و به سنّ تحصیل رسید. با توجه به استعداد سرشار و عشق به فراگیری علوم دینی، تحصیلات مقدماتی و دوره سطح را در تبریز نزد افاضل آن شهر، از جمله پدر دانشمندش، فراگرفت و در بیست و پنج سالگی راهی شهر مقدس قم شد. وی سطوح عالی را از دروس عالمان بزرگ شیعه همچون آیات عظام: حاج سیدمحمد حجّت (1310 _ 1372 ق)، آقا میرزا محمد همدانی (متوفّای

ص: 63

1365 ق)، حاج سید محمدرضا گلپایگانی (1316 _ 1414 ق)، حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی، مؤسّس حوزه علمیه قم (1276 _ 1355 ق) و علامه سیدمحمد حسین طباطبایی (1321 _ 1402 ق) فراگرفت و مدارج علمی را به سرعت طی نمود و به دریافت اجازه اجتهاد از آیة اللّه حائری یزدی نایل آمد.8

بازگشت به تبریز

وی، پس از پانزده سال اقامت در حوزه علمیه قم و پس از وفات استاد بزرگوارش آیة اللّه حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی، در سال 1355 ق، به زادگاه خویش مراجعت کرد و به خدمات دینی مشغول شد.9

شاگردان

آیة اللّه سیدمهدی انگجی در طول بیش از بیست سال تدریس در شهرهای قم، تبریز و تهران، پیچیده ترین مسائل علمی را با گفتاری شیوا و بیانی رسا مطرح می کرد. محفل درسی او از مهم ترین درس های حوزه علمیه تبریز محسوب می شد و نزدیک به صد نفر از طلاب علوم دینی در درس وی شرکت می کردند. از شاگردان برجسته ایشان می توان به شخصیت های زیر اشاره داشت:

1. حجة الاسلام والمسلمین حاج میرزا کامران. ایشان از اساتید مسلّم و از دانشمندان نامی حوزه علمیه تبریز است. دروس حوزوی را در تبریز آغاز کرد و از محضر آیة اللّه سیدعلی مولانا، آیة اللّه حاج میرزا عبداللّه مجتهدی و

ص: 64

آیة اللّه حاج سید مهدی انگجی بهره برد و خود به مقام استادی نایل آمد. آن بزرگوار، هم اکنون با بیش از پنجاه سال سابقه تدریس، به تعلیم علوم مختلف حوزوی اشتغال دارد و از مفاخر علمی و فرهنگی آن دیار محسوب می شود.

2. حجة الاسلام والمسلمین حاج میرزا علی اکبر برازنده معروف به «واعظ ویجوئی»، (1300 _ 1365 ش). حاج میرزا علی اکبر برازنده (واعظ ویجوئی) وی در تبریز به دنیا آمد. علوم مقدماتی را در تبریز فراگرفت و آن گاه در جلسات درسی حضرات آیات: شیخ هدایت غروی، سیدحسن انگجی، سیدمهدی انگجی، سیدعبدالحجة ایروانی، میرزا فتاح شهیدی، سیدمحمد بادکوبه ای و سید مرتضی مستنبط غروی شرکت کرد و استفاده های شایانی برد. وی سپس راهی حوزه مقدس قم شد و از درس های آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی و آیة اللّه سید احمد قاضی طباطبایی بهره ها برد و پس از دو سال اقامت در قم، به تبریز بازگشت. او پس از پیروزی انقلاب اسلامی به جای استادش، در مسجد آیة اللّه انگجی به اقامه نماز جماعت پرداخت. سرانجام این عالم زاهد در سال 1365 ش. درگذشت و در جوار حضرت حق آرام گرفت.10

3. حجة الاسلام والمسلمین حاج سیدعلی انگجی (پسر بزرگوارش). شرح حال ایشان در قسمت فرزندان خواهد آمد.

تألیفات

عالم بزرگ شیعه، آیة اللّه سید مهدی انگجی در طول عمر شریف خود، تألیفاتی چند در فقه و اصول به رشته تحریر درآورد که بعضی از آنها بدین قرار است:

ص: 65

1. تقریرات دروس فقه؛

2. تقریرات دروس اصول؛

3. رساله ای در تنجیس و عدمه.11

در محراب مسجد

مسجد آیة اللّه انگجی تبریز

مسجد آیة اللّه حاج میرزا ابوالحسن انگجی(ره) یکی از مساجد معتبر و قدیمی شهر تبریز است. وی سال ها در آن مسجد اقامه جماعت نمود و پس از وفات ایشان، فرزندان مکرّم وی به جای پدر اقامه نماز جماعت کردند. در حالی که هنوز چند سالی از اقامت آیة اللّه سید مهدی انگجی در تبریز سپری نشده بود که امامت مسجد باشکوه انگجی از طرف برادران وی و مردم مسلمان به ایشان واگذار گردید و ایشان در کنار کارهای علمی، تحقیقی و تبلیغی امامت آن مسجد را عهده دار شد.12

ب) مسجد مَلِک تهران

آیة اللّه انگجی بعد از انتخابات دوره هفدهم مجلس ملّی و پیروزی علمای آذربایجان در دوره هفدهم مجلس، در سال 1333 ش. به تهران مهاجرت کرد و تا پایان عمر مبارک در آن شهر زیست. با ورود ایشان به شهر تهران، به درخواست مردم، در مسجد مَلِک به اقامه نماز جماعت و ایراد سخنرانی در مناسبت های مذهبی پرداخت و تا زمان رحلت، حدود ده سال، با برگزاری برنامه های ویژه مذهبی و تفسیری گامی بلند در جهت آشنا ساختن مؤمنان با

ص: 66

عقاید مکتب جعفری برداشت. گفتنی است که هم اینک فرزند فاضل وی، (حجة الاسلام والمسلمین حاج سید علی) نماز جماعت و وعظ و ارشاد در این مسجد را بر عهده دارد.13

مخالفت با انجمن های ایالتی و ولایتی

روزنامه های عصر تهران، درشانزدهم مهرماه 1341 ش. (8 جمادی الاولی 1382 ق)، با تیتر درشت خبر تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی را در هیئت دولت به اطلاع مردم رساندند. طبق این لایحه به زنان حق رأی داده شد،14 قید اسلام از شرایط انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان حذف گردید و در مراسم سوگند به جای قرآن، «کتاب آسمانی» نهاده شد.15

در واکنش به این اقدام رژیم ستمشاهی، حوزه علمیه قم و مراجع تقلید دست به اقداماتی زدند و با انتشار اعلامیه و برگزاری سخنرانی ها تصویب قوانین غیر اسلامی را محکوم کردند. و علیه این لایحه، از سوی علما و روحانیون تهران، اعلامیه های مختلفی انتشار یافت. آیة اللّه سیدمهدی انگجی نیز در کنار روحانیت مبارز تهران، در مورّخه 2/8/1341 ش. اطلاعیه ای بدین شرح صادر کرد:

«بسم اللّه الرّحمن الرّحیم.

مردان و زنان مسلمان ایران!

آشفتگی ها و پریشانی ها بر احدی پوشیده نیست. همه جا مظاهر فساد اخلاقی، فقر، هرج و مرج و هرگونه اعمال نامشروع مشهود است. دین و دنیا، هردو در آخرین درجات انحطاط قرار دارد و همه روزه بار

ص: 67

بیشتری از بلا و درد بر دوش مردم ستمدیده گذاشته می شود. اخیراً زمزمه دیگری ایجاد کرده، با تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی و شرکت دادن بانوان، نغمه نوینی آغاز می کنند.

ملت ایران! ما درصدد این نیستیم که در باره موادّ این تصویب نامه گفت و گو کنیم و از نظر دین مقدّس اسلام سخنی بگوییم؛ زیرا با توجه به تذکرات آقایان اعلام و مراجع، مطلبی مخفی نمانده است؛ بلکه می خواهیم بپرسیم مگر دولت می تواند با تصویب نامه قانون بگذارد؟ مگر با نبودن نمایندگان واقعی مردم می توان برای سرنوشت یک ملت قانون گذرانید؟ این عمل در دنیا عمل ظالمانه ای است که افرادی در پناه قدرت شخصی بخواهند سرنوشت ملتی را تغییر دهند و یا فرضاً دستورات مذهبی و اصول مسلّمه و قوانین موضوعه آن را تبدیل نمایند. کسانی که ذیل این ورقه را امضا می کنند و نامشان را در زیر این اعلامیه مشاهده می کنید، امید است از زمره خدمتگزاران دین بوده باشند که با هیچ دسته و جمعیّت رابطه به خصوصی نداشته و نسبت به تمام افراد مسلمان با چشم برادری می نگرند و شاید هرکس ما را بشناسد، با همین وصف بشناسد و مقصود از این گفتار جز خیرخواهی و بیان حقیقت نداریم. البته با توجّهات حضرت باری _ تعالی شأنه _ و عنایات خاصه حضرت ولیّ عصر _ ارواحنا له الفداء _ مردمی هستند که به اهمیّت [و] حسّاسیّت موقع پی برده، به وظایف دینی و انسانی خود عمل نمایند. خدای متعال همه را در راه رشد و صلاح هدایت فرماید.

والسلام علی من اتبع الهدی

الاحقر سیدعلی اصغر خویی،...؛ مهدی الحسینی انگجی،...16

ص: 68

24 جمادی الاولی / سنه 1382»

همچنین در اعلامیه ای که در تاریخ 1/9/1341 به امضای 129 نفر از روحانیّت تهران رسید، نام آیة اللّه انگجی هم به چشم می خورد.17

در نگاه دانشمندان

فقیه فرزانه، آیة اللّه حاج میرزا عبداللّه مجتهدی (1320 _ 1396 ق) در مورد خصوصیّات ایشان می نویسد:

آقای میرزا مهدی آقا که از حیث فضل و تقوا و حمیّت دینی از مبرّزین علمای تبریز هستند، بیشتر به اشتغالات دینیه و علمیه مشغول می باشند؛ امامت جماعت و منبر و تدریس، شغل شاغل ایشان است، به گمان من هیچ یک از علمای تبریز فعلاً به اندازه وی اشتغال روحانی ندارد.18

شادروان مهدی مجتهدی، در اثر گرانسنگ خود، به فضایل فرزندان آیة اللّه حاج میرزا ابوالحسن انگجی اشاره می کند و می نگارد:

فرزندان آن مرحوم... در علم و معرفت و فقه و اصول به مرتبه اجتهاد رسیده اند. هرسه، صاحب محراب و منبرند و آسمان روحانیت تبریز را به منزله سه اختر فروزان اند. اثر نجابت از سیمای آنان ساطع است...19

زنده یاد و محقق ارجمند، شیخ محمد شریف رازی او را با عنوان «سید العلما و العاملین حجة الاسلام والمسلمین»20 جز و علمای معروف تبریز یاد کرده است.21

استاد محقق آقای علیزاده در باره وی می نگارد:

ص: 69

معظم له بیان شیوا و نَفَسِ گرم داشت. در جلسه درسِ شرح لمعه ایشان در حدود صد نفر جمع می شدند و از علم و اخلاقش استفاده ها می بردند.22

پرواز عاشقانه

از مِلْک ادب داعیه داران همه رفتند شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

آن گرد شتابنده که در دامن صحراست گوید چه نشینی که سواران همه رفتند

آیة اللّه حاج سید مهدی حسینی انگجی پس از 61 سال زندگی پربرکت و آکنده از خدمات علمی، دینی و اجتماعی، ساعت 4 بعد از ظهر روز جمعه، چهارم دی ماه 1343 ش. (20 شعبان 1384 ق) بدرود حیات گفت و پیکر مطهرش با شکوه فراوان در تهران تشییع گردید. سپس به قم انتقال داده شد و در شهر مقدس قم نیز با حضور علمای بزرگ حوزه و روحانیت معظم به سوی بارگاه ملکوتی حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام تشییع گردید و در مسجد موزه (آینه) در دل خاک نهان گشت.23

شاعر همشهری اش حاج سیدعلی آقا خادم حسینی، در سوگ ایشان چنین سروده است:

ای به اوج آسمان علم، درخشان آفتاب وی به شهرستان حکمت، نور رویت ماهتاب

ای فرید روزگار و ای وحید عصر خود ای فقیه بی مثال و ای سلیل بوتراب

گرچه خود رفتی و زیر خاک خوش خفتی، ولی بُرد درد فرقتت از دیده احباب، خواب

داد ای چرخ فلک از دور ناهنجار تو این چه گردش بود کردی، شد دل عالم کباب

مصطفی اندر جنان زین ماجرا، زار و ملول مرتضی خونِ جگر ریزد به جای اشک ناب

بحر علم و معدن فضل، اعنی سید مهدی انگجی آن وارث «من عنده علم الکتاب»

ص: 70

آفتاب دین غرّا کرد از عالم افول بیستم شعبان نزدیک غروب آفتاب

چون تراب تیره شد آرامگاه و مضجعش عرش گفتا آن زمان «یا لیتنی کنت تراب»24

تبریز _ غرّه شوال 1384

فرزندان

از آن عالم بزرگ پنج پسر و دو دختر باقی مانده است که عبارتند از:

1. سید محمد انگجی؛

2. دکتر سید هادی انگجی. وی از پزشکان حاذق و از جرّاحان متخصّص شهر تبریز و هم اکنون در آن شهر ساکن است؛

3. مهندس سید رضا انگجی؛

4. حجة الاسلام والمسلمین حاج سید علی انگجی. ایشان در خانواده علم و فقاهت به دنیا آمد و در حوزه های تبریز و قم از محضر اساتیدی چون حضرات آیات: سید حسین قاضی طباطبایی، سید جواد خطیبی، سید محمدرضا گلپایگانی، سید محمد محقق داماد، سید محمدباقر سلطانی طباطبایی، علی مشکینی، علامه طباطبایی، امام راحل و پدر بزرگوارش استفاده برد و تقریرات درس های بعضی از استادانش را به رشته تحریر درآورد. وی بعد از درگذشت پدرش امامت مسجد ملک تهران را بر عهده گرفت و هم اینک بیش از سی سال است که در تهران مشغول تدریس، تفسیر و وظایف دینی است؛

5. مهندس سید مصطفی انگجی؛

6. سیده عفت السادات انگجی؛

7. سیده شمسی انگجی.25

ص: 71

پی نوشت ها:

1. آثار باستانی آذربایجان، عبدالعلی کارنگ، ج 1، ص 40 _ 42.

2. «شنب غازان» از محلات قدیمی تبریز است و مقبره سلطان محمود غازان در آنجا قراردارد.

3. آشنای جانان، محمد الوانساز خویی، زیر چاپ.

4. علمای معاصرین، ملا علی واعظ خیابانی، ص 179؛ ریحانة الادب، محمد علی مدرس خیابانی، ج 5، ص 39.

5. آشنای جانان.

6. محلّه انگج، انگش، انگژ و انگشت، در محاوره مردم تبریز به معنای گودال و چاله کم عمق است. این محله در شمال شرقی درب گجیل قرار دارد و به مناسبت اقامت پدر آیة اللّه سید مهدی انگجی به این نام معروف شده است.

7. آشنای جانان.

8. نامداران تاریخ، عمران علیزاده، ج 1، ص 370؛ آثار الحجّة، محمد شریف رازی، ج 2، ص 229.

9. گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازی، ج 3، ص 381.

10. آشنای جانان.

11. نامداران تاریخ، ج 2، ص 370؛ گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 381.

12. آشنای جانان.

13. نامداران تاریخ، ج 2، ص 370؛ گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 381.

14. باید توجه داشت هدف اصلی از تصویب این لوایح، در حاشیه قرار دادن قوانین اسلامی بود؛ به گونه ای که با ظاهری فریبنده مانند حقّ رأی دادن به زنان مطرح می شد؛ در حالی که هدف، آزادی و بی بندوباری و سوء استفاده از قشر مظلوم زن بود.

15. بررسی و تحلیلی از نهضت امام خمینی، حمید روحانی، ج 1، ص 142 _ 144.

16. اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 22.

17. نهضت روحانیون ایران، علی دوانی، ج 3، ص 53 و 54.

18. خاطرات آیة اللّه حاج میرزا عبداللّه مجتهدی، ص 560.

19. رجال آذربایجان در عصر مشروطیت، مهدی مجتهدی، ص 181.

20. گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 380.

21. آثار الحجّه، ج 2، ص 229.

22. نامداران تاریخ، ج 2، ص 370.

ص: 72

23. گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 380.

24. سالنامه نور دانش، ش 1344، ص 25.

25. آشنای جانان.

ص: 73

6- عبدالحسین فقیهی رشتی «آیینه معرفت » * * * محمدتقی ادهم نژاد

ص: 74

ص

ج_ای عکس

عبدالحسین فقیهی رشتی

ص: 75

مطلع

آیة اللّه حاج شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی، یکی از عالمان سرشناس و صاحب نظران کم نظیر است که عمر شریفش را صرف خدمت به اسلام و روحانیت و تربیت و پرورش طالبان علم کرد؛ با این همه، این شخصیت والامقام و متقی نزد غیر خواص، کمتر شناخته شده است و حتی در کتب رجال و فقهای شیعه از او کمتر یاد کرده اند!

زادگاه

شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی در سال 1321 ق. در بیت فضیلت و مرجعیت، در نجف اشرف دیده به جهان گشود.31

ص: 76

پدر و جدّ

پدر و نیاکان او همگی از عالمان سرشناس و ولایت مدار بودند، که به علت حالات علمی و اخلاقی برجسته پدر بزرگوارش مختصری از شرح حال او را متذکر می شویم.

پدر ارجمندش آیة اللّه شعبان گیلانی دیوشَلی رشتی نجفی، یکی از بزرگان عصر و مراجع تقلید وقت بود. به سال 1275 ق. در قریه «دیوشَل»32 لنگرود متولد شد. بعدها او در حوزه علمیه نجف اشرف با عناوین «گیلانی»، «رشتی» و «نجفی» و در منطقه گیلان به همان عنوان زادگاهش «دیوشلی» شهرت یافت.

جدّ بزرگوارش آیة اللّه عبدالوهاب دیوشلی، اهل خراسان بود که به گیلان مهاجرت کرده و در این دیار ساکن شده بود.33

مرحوم حجة الاسلام آقای شیخ محمدعلی فقیهی زاده رشتی در باره جدّش می نویسد:

«مرحوم آیة اللّه العظمی حاج شعبان گیلانی در همان اوان کودکی پدرش را از دست داد. جنازه را به رسم امانت دفن کرده، تا در سال 1287 ق. در حالی که دوازده یا سیزده سال بیشتر نداشت، به همراه والده خویش برای زیارت و دفن استخوان های پدر بزرگوارش به کربلا مشرف و در جنب مرقد «حبیب بن مظاهر» پدرش را به خاک سپردند و

ص: 77

این، مصادف بود با آمدن ناصرالدّین شاه قاجار برای زیارت به عتبات مقدّسه. و ورود شاه ایران زمانی بود که دولت عثمانی سربازگیری می نمودند که من جمله فقید سعید را که جوانی نورس بود، برای خدمت سربازی دستگیر کردند. مادر او مضطربانه شاه ایران را ملاقات نمود و از او خواست تا وساطت کند فرزندش را که هنوز به سنّ سربازی نرسیده بود، آزاد نمایند. شاه هم از حکومت عثمانی آزادی جوان را خواستار شد و حاکم عثمانی هم به شفاعت سلطان ایران، او را آزاد کرد و به اتفاق مادرش به ایران بازگشت.»34

تحصیلات

آیة الله حاج شعبان گیلانی تحصیلات مقدماتی را در همان روستای زادگاه و نزد عالم ربانی آقا شیخ علی _ برادر ملاعبداللّه مازندرانی که از علمای برجسته و ساکن لاهیجان بود _ فرا گرفت و با تشویق و ترغیب ایشان جهت آموختن دانش در سال 1292 ق. راهی نجف اشرف شد و سطوح عالی علمی را نزد علمای پرآوازه آنجا به اتمام رسانید. برخی شخصیت ها که او نزدشان دانش آموخت و اجازات کم نظیری از آنان دریافت کرد، عبارتند از:

1. حاج میرزا حبیب اللّه رشتی (متوفّای 1312 ق.)؛

2. حاج میرزا محمد حسن مامقانی (متوفّای 1323 ق.)؛

3. فاضل ایروانی (متوفّای 1306 ق.)؛

4. فاضل شرابیانی (متوفّای 1322 ق.)؛

5. ملا عبداللّه مازندرانی (متوفّای 1330 ق.)؛ وی از خواصّ شاگردان

ص: 78

ملاعبداللّه مازندرانی بود.

6. شیخ زین العابدین مازندرانی (متوفّای 1309 ق.).35

تدریس و مرجعیّت

آیة اللّه گیلانی در همان سال ها که به تحصیل علوم دینی اشتغال داشت، خود هم تدریس می کرد و شاگردان فراوانی را تربیت کرد. او بعد از رحلت آیة اللّه ملا عبداللّه مازندرانی، مورد توجه فضلای گیلانی و مازندرانی قرار گرفت و از آنجا که دارای شایستگی های علمی و اخلاقی بود، پس از رحلت دو عالم بزرگ، آیات عظام: سید محمد کاظم یزدی، صاحب کتاب عروة الوثقی (متوفّای 1337 ق.) و آقا شریعت اصفهانی (متوفّای 1339 ق.) مرجع تقلید هزاران نفر از بلاد عراق و ایران خصوصاً شمال ایران گردید و رساله عملیه اش نیز هشت مرتبه به چاپ رسید.36

اوصاف معظّم له

آیة اللّه گیلانی در بین اعلام و بزرگان معاصر به صلاح، پرهیزگاری، کثرت فضل و ادب و دقّت نظر معروف بود.

او فردی خوش بیان و خوش سلیقه بود. شناخت کامل و عمیق از معارف دینی و مردم داشت. همواره ذکر می گفت و در حال مراقبه نفس بود. به یاری دهندگان ظالمان روی خوش نشان نمی داد. بسیاری از اوقات روزه می گرفت و به عبادت مشغول بود. وی در ویژگی های اخلاقی چنان بود که در میان بزرگان و اعلام نجف به «سلمان زمانه» مشهور شده بود.37

ص: 79

ازدواج

آیة اللّه گیلانی در سال 1318 ق. با دختر علامه شیخ هاشم انصاری (متوفّای 1311 ق.) وصلت نمود. از ایشان فرزندان عالم و مجتهد و پرهیزگاری به یادگار مانده است. سه فرزند پسر وی عبارتند از:

1. آیة اللّه حاج شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی قدس سره ؛

2. خطیب و مفسّر، آیة اللّه حاج شیخ ابوالحسن فقیهی، معروف به «آیة اللّه زاده گیلانی». او به سال 1331 ق. به دنیا آمد. بعد از تحصیلات، به رشت مهاجرت کرد و از وعّاظ مشهور خطّه شمال _ خصوصاً رشت _ به شمار می رفت. ایشان صاحب بیش از بیست تألیف در تاریخ و تفسیر، که به چاپ رسیده اند، و مقالات فراوان در موضوعات دینی، اجتماعی و انتقادی در مجلاّت _ خصوصاً مجلّه راه حق، با مسؤولیت مرحوم حاج شیخ حجتی رشتی _ است. وی در سال 1417 ق. در گذشت و در قم، قبرستان ابوحسین دفن شد؛

3. حجة الاسلام شیخ مرتضی مدرّس گیلانی (متوفّای 1382 ق.)؛ وی که بیشتر اوقات عمرش را در انزوا به سر برد، همواره به تهذیب نفس مشغول بود. او در مدارس تهران، به «مدرّس گیلانی» شهرت داشت.38

تألیفات

مرحوم آیة اللّه گیلانی دارای تألیفاتی است که برخی از آنان به چاپ رسیده است؛ از جمله:

1. صلاة المسافر. بارها این کتاب با مقدمه فرزندش شیخ مرتضی مدرّس

ص: 80

گیلانی و آخرین بار نیز با مقدمه محقّق ارجمند حاج سید احمد حسینی اشکوری به چاپ رسیده است؛

2. کتاب القضاء؛

3. احکام الخلل؛

4. المتاجر؛

5. مباحث الالفاظ؛

6. حاشیه بر عروة الوثقی.

سرانجام این عالم فرزانه در 24 شوّال 1348 ق. در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت و پس از نماز آیة اللّه حاج شیخ علی زاهد قمی، در جوار قبرهای حضرت هود و حضرت صالح علیهماالسلام ، در وادی السّلام دفن شد.39

تحصیلات

شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی، تحصیلات ابتدایی و فراگیری قرآن را در شهر نجف پشت سر نهاد و دروس مقدماتی و سطوح عالی حوزه را نزد استادان برجسته آن حوزه به اتمام رسانید. البته طی این مراحل توأم بود با تربیت دینی و اخلاقی و تهذیب نفس؛ آن بزرگوار برای نیل به کمالات علمی و معنوی، از دروس استادان بزرگی چون حضرات آیات: شیخ محمدحسین اصفهانی، معروف به «کمپانی» (متوفّای 1360 ق.)، سیدابوالحسن اصفهانی (متوفّای 1365 ق.) شیخ محمدعلی ایروانی، آیة اللّه شیخ محمدعلی جمالی خراسانی، مؤلف تقریرات الاصول و پدر بزرگوارش بهره ها گرفت و نیز تفسیر را از علامه محمد جواد بلاغی (م 1352 ق.)40 و اخلاق و عرفان را از شیخ مرتضی طالقانی

ص: 81

آموخت و از استادان مذکور، اجازات اجتهاد دریافت داشت.

ایشان علاوه بر تحصیل و فراگیری علم و معرفت، به دلیل داشتن حافظه قوی، استعداد سرشار و بیانی رسا و شیرین توانست سطوح مختلف را تدریس و در حوزه های علمیه نجف و قم شاگردان برجسته فراوانی را تربیت کند که هر کدام، از مشعلداران هدایت جامعه گردیدند؛ به ویژه او تسلط عجیبی به اصول فقه و کتاب کفایه داشت.

الف) برخی از شاگردان وی در نجف اشرف عبارتند از حضرات آیات:

1. عالم ربانی، سیدعبدالکریم کشمیری. وی علاوه بر کفایه، اسفار را نیز در نزد او آموخت؛41

2. محققّ نامور، حاج سیدعبدالعزیز طباطبایی یزدی؛42

3. حاج سیدحسین طباطبایی بحرالعلوم؛43

4. شهید محراب، حاج میرزا محمدعلی قاضی طباطبایی. وی از شاگردان درس خارج فقه و اصول ایشان بود؛44

5. شیخ ابوالقاسم حجتی رشتی؛45

6. شیخ مهدی مهدوی لاهیجانی؛46

7. شیخ محمد سعیدی لاهیجانی؛47

8. شیخ محمدصادق تهرانی قمی؛48

9. میرزا محمدعلی ادیب تهرانی.49

ب) برخی از شاگردان وی در حوزه علمیه قم نیز عبارتند از حضرات آیات:

1. شیخ محمدصادق احسان بخش، نماینده امام و رهبری در گیلان و امام جمعه رشت؛50

آیة اللّه احسان بخش در باره استادش می نویسد:

ص: 82

«آیة اللّه حاج شیخ عبدالحسین فقیهی... عالم، عامل، فقیه کامل، اصولی، ادیب متتبّع، جامع فضایل و کمالات از فضل و جلالت قدر مشار با لبنان بود. نگارنده کفایتین را در نزد ایشان تلمّذ کرده، انصافاً تسلط کامل بر اصول داشت و نظرات بسیاری از علما را می دانست. او را در استنباطات اصولی بسیار قوی دیدم و از خواص اصحاب و محرم اسرار آیة اللّه بروجردی به شمار می رفت و هر ساله نیز به نیابت از آن مرجع عالی قدر به مکه مشرف می شد و مشکلات دینی زائرین را بر طرف می نمود».51

2. علیرضا ممجّد لنگرودی (درس کفایه و خارج)؛52

3. حاج سیدعلی حسینی نجفی اشکوری؛53

4. حاج شیخ محمد واصف.

هجرت به قم

آیة اللّه فقیهی رشتی برای زیارت امام رضا علیه السلام و نیز دیدن اقوام و صله ارحام به ایران مهاجرت نمود و بعد از چند ماه توقف در شمال (لنگرود) برای عزیمت به نجف اشرف، به سال 1351 ق. وارد حوزه علمیه قم شد. وی در این سفر، وقتی تلاش و جدیّت طلاب این حوزه تازه تأسیس را مشاهده کرد، از مهاجرت به نجف منصرف و همان جا ماندگار شد و به سبب توانایی علمی خویش، تدریس سطوح مختلف را شروع کرد. و خود او نیز با آنکه فضلای بی شماری از محضرش استاده می کردند، از درس آیة اللّه حائری یزدی بهره می برد. استادان بزرگی همانند حضرات آیات: حجّت، خوانساری و صدر با

ص: 83

توجه به شناخت قبلی که از وی داشتند، وجودش را مغتنم دانسته و برای ساماندهی حوزه از او بهره مند می شدند.

زعامت آیة اللّه بروجردی

آیة اللّه فقیهی رشتی با فقیه ژرف اندیش، آیة اللّه بروجردی سابقه آشنایی و رفاقت داشت و به خوبی واقف بود که وجود معظم له می تواند توان علمی فراوانی به حوزه قم ببخشد. بدین جهت، پس از ورود آن آیت حق به قم، ایشان نیز مانند بسیاری از بزرگان _ همانند امام راحل _ برای تجلیل از مقام علمی زعیم عالی قدر حوزه آیة اللّه بروجردی، در درس وی حضور می یافت. آن بزرگوار هم به ایشان علاقه ویژه ای داشت و ایشان را به عنوان یکی از مشاوران و نزدیکان در امر ساماندهی حوزه و سایر امور دینی برگزید، که نمونه هایی از مسئولیت های او را در ذیل می آوریم:

الف) خدمت به زائران مکه

آیة اللّه فقیهی از بدو ورود آیة اللّه بروجردی تا آخر عمر آن بزرگوار _ و بعد از ایشان از طرف سایر مراجع _ به عنوان نماینده ایشان برای رسیدگی به امور حجّاج در موسم حجّ، خدمات فراوانی را انجام داد.54

ب) رسیدگی به وضع سادات عربستان

شیعیان عربستان همواره در طول تاریخ، مظلومیت مضاعفی داشته اند؛ خصوصاً اِعمال مقرّرات دشوار از سوی دولت سعودی و علمای وهّابی،

ص: 84

مشکلات طاقت فرسایی برای آنان در پی داشته است. مرحوم فقیهی، از سوی آیة اللّه بروجردی موظّف به رسیدگی به امور سادات و شیعیان آنجا بود. او در امور مادی و معنوی سادات «نُخاوله» سعی بلیغی مبذول می داشت و برای رفع مشکلات آنان، بارها با دولت سعودی به گفت و گو و مذاکره پرداخت و از این راه توانست از فشار دولت سعودی بر آنان بکاهد.55

ج) همکاری صمیمانه در امور حوزه

آیة اللّه العظمی بروجردی به حفظ کیان حوزه علمیه قم علاقه زیادی داشتند و مکرر می فرمود:«حوزه قم همانند شهری است که دروازه ندارد؛ حوزه بر روی اشخاص مختلف باز است. افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز نمی شوند. ای کاش نظمی بود و برنامه ای!»

او برای تحقق این آرزو، هیئتی مرکّب از چند نفر از آیات حوزه را مأمور کرد تا دیدگاه های اصلاحی خود را بعد از مشورت ارائه دهند. این هیئت که اصطلاحاً «هیئت حاکمه» نامیده می شد. این هیئت اختیار داشت که مصالح حوزه را بسنجید و بر این اساس عمل کنند. آیة اللّه فقیهی رشتی یکی از اعضای این هیئت بود. اعضای دیگر آن عبارت بودند از: مرحوم امام خمینی، حاج شیخ مرتضی حائری، حاج سیداحمد زنجانی، حاج سید ابوطالب مدرسی، مرحوم فاضل لنکرانی، حاج سید زین العابدین کاشانی، محقق داماد، شیخ ابوالقاسم اصفهانی، سید مرتضی مبرقعی، حاج مصطفی صادقی، قاضی تبریزی، میرزا محمود روحانی، حاج ریحان اللّه گلپایگانی و سلطانی طباطبایی و...56

جلسات، هر شب در مدرسه حاج ملاصادق برگزار می شد. یکی از برنامه های آنان، امتحانات در حوزه بود؛ مسائلی مانند اینکه درس هایی

ص: 85

امتحان گرفته شود؛ چگونه تعیین رتبه گردد و... از آن هیئت تعدادی برای گرفتن امتحان انتخاب شدند که عبارت بودند از حضرات آیات: فقیهی رشتی، فاضل، حائری، قاضی، ابوالقاسم نحوی، صاحب الداری، سلطانی طباطبایی، مبرقعی و ابوالقاسم اصفهانی.57

طرح ابتکاری

آیة اللّه فقیهی به خوبی می دانست که راه و رمز پیشرفت و ترویج اسلام ارتباط با همگان است؛ خصوصاً با مسلمانان و غیر مسلمانان خارج از کشور است، از این رو بود که او آموزش زبان انگلیسی رای طلاب ضروری می دانست و معتقد بود که با هر قوم و ملتی باید با زبان خود آنان سخن گفت. او به آن دسته از طلاب فاضل، همانند مرحوم محقق لاهیجی، که به زبان بیگانگان مسلط بودند و به راحتی تکلم می کردند، ارزش فوق العاده ای قائل می شد. با چنین نگرشی بود که به عنوان مشاوری امین، اهمیّت و ضرورت این موضوع را به آیة اللّه بروجردی یادآور شد که البته با موافقت معظم له مواجه شد. معظم له ایشان و دو نفر دیگر از آقایان را تعیین کردند تا با مقررات و شرایطی، زمینه این کار را فراهم سازند. طرح و برنامه کار با جدّیت تمام آماده شد و حتی استادان زبان انگلیسی را معیّن کردند، اما متأسفانه این طرح، با مخالفت اطرافیان آیة اللّه بروجردی به اجرا در نیامد. گویا فردی به آقا گفته بود: «اگر مردم بفهمند که با پول آنان زبان خارجی تدریس می شود، عقیده شان به اسلام و شما سست می شود»؛ از این رو، زعیم عالی قدر آیة اللّه بروجردی، به رغم میلی باطنی، مانع از اجرای برنامه شدند. آیة اللّه فقیهی از اینکه برخی افراد متحجّر و مقدس

ص: 86

مآب دیدگاه های غلط خود را به آقا القا می نمودند، به شدت اظهار ناراحتی می کرد.58

اوصاف اخلاقی

آیة اللّه فقیهی از رجال خوش فکر و خوش محضر بد و حافظه ای بسیار قوی و برخوردی گرم و صمیمی داشت. بسیار متواضع بود. محفل گرم و فراموش ناشدنی اش، پیوسته با خاطره ای خوش همراه بود. با آنکه مردی عمیق در فقه و اصول بود، ولی در تاریخ ادیان و ادبیات غربی و فارسی، خصوصاً اشعار حماسه سرایان قبل و بعد از اسلام، ید طولانی داشت. در احتجاجات کمتر کسی را یارای مقابله با او بود، ولی چون ذاتاً مردی آرام و ساکت بود، در برخورد ابتدایی کمتر کسی می توانست این محاسن را درک نماید. عاشق اهل بیت علیهم السلام بود و همواره با تجلیل فراوان از آنان یاد می کرد و در جلسات روضه، برای نام ائمه اطهار علیهم السلام تعظیم می کرد. انصافاً اخلاق کریمانه داشت و به سادات احترام ویژه ای قائل بودند... .59

آیة اللّه فقیهی رشتی، اهل محاسبه و مراقبه بود و همواره اذکاری را بر لب داشت. او مرتب دوستان خود را به اقامه نماز اول وقت توصیه می فرمود و خود، به نماز اول وقت اهمیّت فوق العاده ای می داد.60

ضمناً ایشان در هنر خوش نویسی هم دستی داشت. او تمام اوراق و تقریرات و مکاتبات خود را با خطّ نستعلیق بسیار زیبا می نگاشته که مایه اعجاب است. از اوراق به جای مانده بر می آید که در آن جمع «هیئت حاکمه»، مطالب را وی تقریر می کرده و پس از امضای اعضا، به رؤیت آیة اللّه بروجردی

ص: 87

می رسیده است.

فرار از مرجعیّت

ایشان از هرگونه شهرت می گریخت و به همین دلیل، با اینکه سالیان پیش، بر عروة الوثقی حاشیه زده بود و خواص و شاگردانش، از موقعیت علمی و معنوی او اطلاع داشتند؛ با این حال، همانند برخی از بزرگان، از مطرح شدن و از مقام افتا دوری می جست و به هیچ عنوان راضی نمی شد که ارادتمندانش او را در میان جامعه مطرح سازند.61

ارتباط دوستانه با حضرت امام

آیة اللّه فقیهی رشتی در جلسات درس آیة اللّه حائری یزدی با حضرت امام راحل آشنا شد و بعدها این آشنایی تبدیل به ارتباط عمیق دوستانه گردید. این علاقه زایدالوصف دوسویه، که تا آخر عمر شریف آن دو ادامه داشت، به گونه ای بود که حضرت امام در قم به منزل آیة اللّه فقیهی می رفت و از نزدیک به تفقّد می پرداخت. در اوراقی که از مرحوم آیة اللّه فقیهی باقی مانده، عکس ها و نامه هایی با دستخطّ آن دو بزرگوار به مناسبت های مختلف و نیز کتب اهدایی از طرف حضرت امام به ایشان دیده می شود که حضرت امام در صفحات اول کتاب مطالبی را به یادگار نوشته است.

فرزندان

ص: 88

آیة اللّه فقیهی رشتی دارای سه فرزند (یک پسر و دو دختر) بود. تنها پسرش دکتر احمد فقیهی، متخصّص قلب از آلمان بود که متأسفانه در عنفوان جوانی تصادف کرد و با نماز حضرت آیة اللّه بروجردی، در یکی از حجره های صحن بزرگ دفن شد.

دامادهای او نیز عبارتند از:

1. حجة الاسلام سیدحسین واحدی. وی از شاگردان آیات عظام: بروجردی، امام خمینی، مرعشی نجفی و گلپایگانی است که در سال 1374 ش. فوت و در وادی السلام قم دفن شد.

2. حاج سیف اللّه قمصری، از بازاریان متدیّن تهران.

تألیفات

ایشان تألیفات و تقریرات فراوانی به جای گذاشته که هیچ کدام به طبع نرسیده است؛ از آن میان می توان اشاره داشت به: حاشیه بر کفایة الاصول، حاشیه بر رسائل، حاشیه بر مکاسب.

رحلت

آیة اللّه حاج شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی بعد از عمری تلاش و خدمت، سرانجام در 91 سالگی، (27 آبان سال 1368 ش.) دار فانی را وداع گفت و در جوار رحمت ایزدی آرامش یافت. پیکر پاک این عالم ربانی با شرکت مراجع، بزرگان، شخصیت های کشوری و اصناف مختلف با عظمت و شکوه خاصّی

ص: 89

تشییع و با نماز آیة اللّه حاج سید محمد وحیدی در یکی از حجره های صحن بزرگ به خاک سپرده شد. پس از رحلت او، مجالس بزرگداشت فراوانی در قم و گیلان منعقد گردید.62

پی نوشت ها:

1. گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی، ج 2، ص 222.

2. «دیوشَل» یکی از روستاهای عالم خیز لنگرود است که بسیاری از بزرگان همانند آیة اللّه ملا عبداللّه مازندرانی در این محل متولد شده اند. منزل آیة اللّه مازندرانی هم اکنون در این روستا موجود است.

از سرکار خانم زهرا فقیهی، دبیر دبیرستان های قم، که تمام اوراق و دست نوشته های پدر و اجداد بزرگوارش را در اختیارم گذاشتند، تشکر می کنم.

3. پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، محمدعلی قربانی، با مقدمه استاد زین العابدین قربانی، ص 763 و دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادق احسان بخش، ص 283.

4. از یادداشت مرحوم آقای شیخ محمدعلی فقیهی زاده گیلانی.

5. در نقباء البشر، ج 2، ص 838، تاریخ هجرت ایشان به نجف اشرف، سال 1302 ق. ذکر شده است.

6. مقدمه کتاب صلوة المسافر به قلم فرزندش مرتضی مدرس گیلانی، ص 10.

7. همان، به قلم سیداحمدحسینی اشکوری، ص 12.

8. یادداشت های مرحوم آقای شیخ محمدعلی فقیهی زاده گیلانی.

9. جهت آگاهی از حالات و اوصاف این عالم وارسته، ر.ک: مقدمه صلوة المسافر، به قلم مرتضی مدرس گیلانی؛ همان، به قلم سید احمد حسینی اشکوری؛ احسن الودیعه، ج 2، ص 99؛ معارف الرجال، ج 1، ص 363؛ نقباءالبشر، ج 2، ص 838؛ گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 179 و 180 و دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 283.

10. پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، ص 866.

11. آفتاب خوبان، ص 21.

12. گنجینه دانشمندان، ج 9، ص 231.

13. مجلّه آیینه پژوهش، ش 68، ص 116.

ص: 90

14. آثارالحجة، محمد شریف رازی، ج 2، ص 235.

15.همان، ص 80.

16. مجلّه حوزه، ش 58، مهر و آبان 1372.

17. پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن، ص 870.

18. آثار الحجة، ج 2، ص 118.

19. دانشمندان بروجرد، غلامرضا مولانا، ص 515.

20. دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 56 و مجلّه آیینه پژوهش، ش 68، ص 117.

21. دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 531.

22. مجلّه حوزه، ش 87، ص 28.

23. تراجم الرجال، سید احمد حسینی اشکوری، ص 96.

24. هفته نامه نقش قلم (نشریه استان گیلان)، 27 آبان 1369، مقاله محمدعلی فقیهی زاده گیلانی.

25. همان، و اظهارات سید محمد واحدی، نوه آن مرحوم. نامبرده کتب و نوشته های آن مرحوم را در اختیار حقیر قرار داد که تشکر می شود..

26. مجلّه حوزه، ش 44 _ 43 (ویژه نامه آیة اللّه بروجردی)، ص 44، مصاحبه آیة اللّه سلطانی طباطبایی.

27. همان، ص 106 و ش 96، ص 284.

28. هفته نامه نقش قلم.

29 و 30. همان و دست نوشته های فقیهی زاده گیلانی.

31. شرح حال مرحوم آیة اللّه فقیهی رشتی را می توان در کتب ذیل یافت: گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 222؛ آثارالحجة، ج 2، ص 56؛ پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان، ص 865؛ سیمای شهرستان لنگرود، ص 116 و دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 531.

32. دست نوشته های فقیهی زاده گیلانی.

ص: 91

7- یعقوب بن یزید انباری قمّی «آیت صداقت » * * * ابوالحسن ربّانی سبزواری

ص: 92

ص ···

ج_ای عکس

یعقوب بن یزید انباری قمّی

ص: 93

سیمای محدّث

در خانواده ای که معطّر به شمیم دل انگیز مهر به امامان پاک شیعه بود، کودکی دیده به جهان گشود که نام یعقوب را بر این نورسیده نهادند. کنیه اش ابویوسف است و به «انباری» _ منسوب به شهر انبار در عراق _ و نیز «قمی» اشتهار دارد. «سَلْمی» و «کاتب» هم به او گفته شده است.26

پدرش یزید بن حمّاد، در گروه راویان بوده و به گفته نجاشی «از چهره های موجّه و بلند مرتبه شیعی» است.27

در اینکه یعقوب، درچه سالی و در کدام سده ولادت یافت، نظر قطعی نمی توان داد، ولی با توجه به تاریخ حیات یا وفات استادان و شاگردانش می توان حدس زد که او در اواخر سده دوم هجری قمری به دنیا آمده است. برای نمونه،

ص: 94

یکی از استادان معروف او، محمدبن ابی عمیر است که در سال 217 بدورد حیات گفت.28 استاد دیگرش حمّاد بن عیسی است که حدود سال 215 از دنیا رفت.29

یکی از شاگردان روایتی او، احمدبن ادریس قمی است که در سال 306 ق.30 و شاگرد دیگرش احمد بن محمد بن خالد برقی قمی است که در سال 274 ق. جان به جان آفرین تسلیم کرد.31

قمی بودن

گروه زیادی از ترجمه نویسان به قمی بودن این محدّث اشاره کرده اند. رجال شناسان برجسته شیعی، مانند کشّی، ابن داود، آقا بزرگ تهرانی و آیة اللّه خویی همه از او با نام «قمی» یاد کرده اند. همچنین رجالی برجسته معاصر، آیة اللّه شبیری زنجانی و نیز آیة اللّه سبحانی _ که هردو در قید حیاتند _ هنگام پرسش نگارنده این سطور، قمی بودن این راوی را تأیید فرموده اند.

از برخی نشانه ها برمی آید که این راوی مدتی در قم زیسته است، اگر نگوییم که در این شهر ولادت یافته؛ از جمله اینکه او روزگاری از نویسندگان «ابودُلَف» بوده و ابودلف آن روزگار در ایران می زیسته و شهری را بنیاد نهاده به نام کرج، که در نزدیک همدان قرار داشته است.

دیگر اینکه، برجسته ترین و پرآوازه ترین شاگردان روایتی او، قمی بوده اند که در ادامه این نوشتار بیان خواهد شد؛ وی گویا در شهر انبار عراق به دنیا آمده، اما برهه ای از عمر خویش را در قم، که پایگاه تشیّع و محدّثان شیعه بوده، سپری کرده است.

ص: 95

استادان

یعقوب بن یزید قمی از لحاظ تعداد استاد، شاید از کم نظیرترین محدّثان شیعی است که این، حکایتگر جان تشنه او در کسب آموزه های دین است. انگیزه فراگیری چنان بود که او را از نزد این استاد به سوی استاد دیگر روانه می کرد.

مجموع استادان او به پنجاه نفر می رسد که بیشتر آنها از پرآوازه ترین راویان شیعه هستند. از آنجا که ذکر همه آنان در این نوشتار کوتاه نمی گنجد، تنها به نام چند نفر اکتفا می شود:

1. محمد بن ابی عمیر. به گفته آیة اللّه خویی، بیشتر روایات یعقوب از این استاد فرزانه حدیث است و شاید شماره آن روایات به 125 مورد برسد؛32

2. حسن بن محبوب؛

3. حسن بن علی بن فضّال؛

4. حسن بن علی بن وشّاء؛

5. حمّاد بن عیسی؛

6. محمد بن اسماعیل بن بزیع؛

7. یاسر خادم قمی*؛

8. احمد بن حسن میثمی.33

دانش آموختگان

ص: 96

این محدّث بزرگ، در عمل به توصیه و تأکید امامان بزرگوار که به یاران خویش می فرمود: «اخبار ما را در میان مردم، به ویژه شیعیان، گسترش دهید.» گوهرهای ارزشمند و انسان ساز خود را به صاحبان استعدادهای درخشان و لایق و شیدا داد. بدین گونه بود که جمعی از خالص ترین راویان شیعی گرد این شمع پرفروغ را احاطه کردند و از محضر پرفیض او توشه ها اندوختند و بهره ها بردند. در اینجا نیز به نام گروهی از شاگردان او بسنده می شود:

1. عبداللّه بن جعفر حمیری قمی؛

2. سعد بن عبداللّه اشعری قمی؛

3. محمدبن یحیی قمی؛

4. احمد بن ادریس قمی؛

5. محمد بن علی بن محبوب قمی؛

6. احمد بن محمدبن خالد قمی؛

7. احمد بن محمد بن عیسی قمی؛

8. علی بن ابراهیم قمی؛

9. موسی بن حسن بن عمران قمی؛

10. محمد بن حسن صفّار قمی؛

11. محمد بن احمد بن یحیی قمی.34

ستایش ها

از آنچه گفته شد، به خوبی می توان به شخصیّت والا و ارزشمند این محدّث پی برد؛ اما برای شناخت کامل ترین سیمای پرفروغش، او را در آیینه

ص: 97

سخنان بزرگان نیز می نگریم.

نجاشی می نگارد:

«یعقوب بن یزید ابویوسف، یکی از نویسندگان منتصر خلیفه عباسی بود و بعد به بغداد رفت و صاحب دو ویژگی بود: وجاهت و صداقت.»35

شیخ طوسی می گوید:

«یعقوب بن یزید کاتب انباری، محدّثی موجّه و مورد اطمینان و از امتیازاتش این بود که بسیار روایت می کرد و از این رو، اخبار فراوانی از این راوی به یادگار مانده است.»36

بعد از نجاشی و طوسی نیز تمام راوی شناسان که در این مورد پژوهش کرده اند، از روزگار شیخ طوسی تا روزگار حاضر، همگی شخصیت درخشان او را ستوده و به سخنان نجاشی و طوسی بسنده کرده اند.37

در محضر نور

یعقوب بن یزید شایستگی درک محضر امامان معصوم شیعه را پیدا کرد و از این سرچشمه های فیّاض و زلال دانش، جان تشنه خویش را سیراب کرد. نوشته اند که او در شمار یاران سه پیشوای مصعوم قرار داشته که به ترتیب عبارتند از: حضرت امام رضا، حضرت امام جواد و حضرت امام هادی علیهم السلام .38

چند نکته:

1. کاتب بودن؛ اشاره شد که یکی از لقب های این راوی «کاتب» است. از سخن کشّی بر می آید که او نویسنده ابودُلَف عِجلی بود39؛ ولی نجاشی او را از

ص: 98

نویسندگان منتصر، خلیفه عباسی فرزند متوکّل عباسی به شمار آورده که بین این دو منافاتی ندارد؛ چون ابودُلف در سال 226 ق. از دنیا رفت، ولی منتصر عباسی در سال 222 ق. به دنیا آمد و قهراً در زمان ولایتعهدی منتصر، نویسنده او بوده که چندین سال بعد از مرگ ابودلف است. بنابراین کاتب بودن او برای دو نفر، همزمان نبوده است.40

ابودلف و منتصر

گفته شد که این محدّث، نویسنده این دو بوده و بدین جهت، اشاره ای گذرا به شرح حال آنان خالی از فایده نیست.

ابودلف قاسم بن عیسی عجلی، یکی از افراد فاضل، ادیب، شجاع و بخشنده بود. از زندگینامه او به دست می آید که به تشیّع گرایش داشت و به خاندان عصمت و طهارت، به ویژه حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام ، احترام ویژه ای قائل بود که البته این اعتقاد ارزشمند را از پدرش عیسی به میراث برده بود. او در سال 226 ق. دیده از جهان فروبست.41 _ 42

اما ابوجعفر محمد، و معروف به منتصر باللّه، یازدهمین خلیفه از سلسله خلفای بنی عباس بود، که در سال 222 ق. متولد شد و در سال 248 ق. از دنیا رفت. منتصر باللّه، عمر کوتاهی داشت و در زندگی 24 ساله خود، بیش از شش ماه خلافت نکرد.43

پدرش متوکل عباسی، از سرسخت ترین دشمنان پیشوایان معصوم شیعه، به ویژه حضرت امیر علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام بود؛ اما پسرش منتصر، بر خلاف پدرش ستم کمتری را در حقّ شیعیان روا داشت و او بود که به غلامانش دستور داد تا شبانه به کاخ پدرش حمله برند و او را_ در حالی که مست بود _ از پای درآورند. کشته شدن متوکّل در شوّال 247 رخ داد و او بعد از پدرش به خلافت

ص: 99

رسید.44

2. کثرت روایت؛ دومین نکته ای که توجّه صاحب نظران را به خود معطوف کرده، این است که او از گروه راویانی است که به «کثیرالرّوایه» اشتهار دارند. شیخ طوسی در منزلت او می گوید: «از امتیازات او این است که از امامان معصوم علیهم السلام بسیار روایت نقل کرده است.»45

بنا بر سخن آیة اللّه خویی از این محدّث، حدود 365 روایت در کتاب های روایتی شیعه به ما رسیده که این شمار، رقم بالایی است.46

3. گرایش روایتی؛ هریک از محدّثان شیعی غالباً در نقل روایت گرایش ویژه ای دارند؛ بعضی بیشتر درباره ولایت و امامت و فضائل اهل بیت علیهم السلام و گروهی دیگر روایات کلامی و... اخباری را نقل کرده اند. گرایش این محدّث بزرگ، بیشتر در عرصه مسائل فقهی است و البته کم و بیش در مسائل اعتقادی و اخلاقی نیز از او روایت نقل شده است که برخی از آنها در پایان این نوشتار خواهد آمد.

4. علت همکاری با مخالفان؛ یعقوب بن یزید، با اینکه از محدّثان شیعی است، ولی روزگاری از عمر خویش را در همراهی ابودلف، سردار معروف مأمون گذرانده و در مقطعی هم «کاتب» دربار منتصر عباسی بوده است. انگیزه او در انتخاب این شغل، آن هم با بعضی سلاطین ستمگر، معلوم نیست؛ آیا جهت رفع مشکلات اقتصادی اش بوده و یا جهات دیگر؟ ولی به هر حال، این کار از قدر و منزلت او نمی کاهد؛ در تاریخ محدّثان شیعی، بزرگانی بوده اند که کم و بیش روابطی با پاره ای از خلفای بنی عباس داشته اند؛ همانند عبداللّه بن سنان که یکی از نام آورترین راویان شیعی است و در حکومت منصور دوانیقی و پسرش هادی و هارون، خزانه دار آنان بوده است. ممکن است هدف آنان کمک به

ص: 100

شیعیان بوده باشد؛ چنان که از پاره ای از روایات بر می آید.47

آثار

این محدّث گرانمایه، در راستای نشر و گسترش اخبار امامان اهل بیت علیهم السلام کوشش های پیگیری نمود؛ هم در مسند تدریس و استادی و انتقال روایات به شاگردان و هم در عرصه تألیف. او کتاب های گوناگونی را تألیف کرد که از آن جمله است:

کتاب البداء، المسائل، نوادر الحجج و الطعن علی یونس.48

شیخ طوسی می گوید: «له کتب و منها کتاب النوادر؛ او دارای کتاب های متعدّد است که یکی از آنها کتاب النوادر است.»49

رحلت

یعقوب بن یزید انباری قمی بعد از عمری تلاش و کوشش در راه ترویج مکتب پیشوایان معصوم علیهم السلام ، عاقبت جان عرشی اش از فرش، به ملکوت اعلی پیوست؛ اما زمان و محلّ وفاتش معلوم نیست.

نگاه آخر

در پایان این نوشتار، چند روایت اخلاقی آن بزرگوار، به خوانندگان تقدیم می شود.

مروّت

ص: 101

با واسطه از امام صادق علیه السلام روایت می کند که فرمود:

«مروّت و جوانمردی، دوگونه است: مروّت در حضر (وطن) و مروّت در سفر. مروّتِ حضر؛ تلاوت قرآن، حضور در نمازهای جماعت، همنشینی با نیکان و یادگرفتن احکام دینی است، اما مروّت در سفر عبارت است از: بخشش در هنگام سفر، شوخی با همسفران؛ به گونه ای که از چهارچوب نزاکت و ادب خارج نشود، با همسفر کمتر مخالفت و بگومگو کردن و هنگامی که از آنان جدا می شود، آنها را بدگویی نکردن.»50

سخت ترین واجب

باز با واسطه از حضرت صادق علیه السلام روایت می کند که به یکی از یاران خود به نام ابوعبیده حذّاء فرمود:

«آیا به تو خبر دهم از سخت ترین چیزی که خداوند بر مردم واجب فرموده؟

با مردم با عدل و انصاف رفتار کردن، با برادران دینی در مال و ثروت مساوات کردن و یاد خداوند در همه حال؛ به گونه ای که اگر اطاعت خداوند برایش پیش آمد، آن را انجام دهد و اگر گناه بر او عرضه شد، از آن دوری کند.»51

ثواب لا اله الاّ اللّه

از امام صادق علیه السلام نقل می کند:

«هرکس که با اخلاص بگوید: «لا اله الاّ اللّه»، داخل بهشت می شود. معنای اخلاص این است که گفتن این ذکر، او را باز دارد از آنچه خداوند حرام فرموده است.»52

همه چیز هلاک می شود.

ص: 102

همچنین از آن بزرگوار روایت می کند:

«اینکه خدا می فرماید: «هرچیز هلاک و نابود می شود، مگر وجه خدا» هرچیزی نابود است، مگر کسانی که راه حق را پیشه خود سازند.»53

فایده مرگ

از امام ششم علیه السلام حدیث می کند:

«گروهی از مردم نزد پیامبر زمان خود رفتند و گفتند: از خداوند طلب کن تا مرگ را از میان ما بردارد. پیامبرشان دعا کرد، خداوند دعای او را اجابت کرد و مرگ از بین آنها برطرف شد. آن قدر جمعیت آنان فزونی یافت که خانه هایشان تنگ شد، نسل آنان افزایش یافت؛ به طوری که هر مردی ناچار بود هر روز خوراک، مادر، پدر بزرگ و مادر بزرگش را آماده کند و کم کم از طلب روزی باز ماندند. آنگاه پشیمان شدند و نزد پیامبرشان رفتند و گفتند: از خدا بخواه که مرگ را به سوی ما برگرداند. دوباره خداوند مرگ را به میان آنان فرستاد.»54

پی نوشت ها:

1. رجال نجاشی، ص 450، جامعه مدرّسین قم، 1407ق؛ رجال طوسی، ص 395 و 425؛ فهرست طوسی، ص 244، نشر الفقاهه، 1417 ق؛ معجم رجال الحدیث، ج 20، ص 147؛ بهجة الآمال، علیاری تبریزی، ج 6، ص، 327، چاپ علمیه قم، 1367 ش.

2. رجال نجاشی، ص 450، چاپ داوری قم و رجال طوسی، ص 395.

3. رجال نجاشی، ص 229.

4. همان، ص 102.

ص: 103

5. همان، ص 67.

6. همان، ص 56.

7. معجم الرجال، ج 20، ص 147.

*. شرح زندگی این محدّث، توسط نگارنده، نگاشته شده است. ر.ک: ستارگان حرم، ج 14، ص 46 _ 60.

8. معجم الرجال، ج 20، ص 147؛ فهرست طوسی، ص 244 و رجال نجاشی، ص 450.

9. همان و جامع الروات، ج 2، ص 449، منشورات کتابخانه آیة اللّه مرعشی، 1407 ق.

10. رجال نجاشی، ص 450.

11. رجال طوسی، ص 395 و 425 و فهرست طوسی، ص 244.

12. وسائل الشیعه، ج 20، ص 368، اسلامیه، تهران، 1398 ق؛ منتهی المقال، ج 7، ص 250، مؤسسه آل البیت، 1416 ق.

13. رجال طوسی، ص 395 و 425 و رجال نجاشی، ص 450.

14. رجال کشّی، ج 2، ص 869.

15. مروج الذهب، مسعودی، ج 3، ص 474، دارالاندلس، بیروت؛ ریحانة الادب، ج 7، ص 99، کتابفروشی خیّام، تهران؛ 1369 ش؛ الاغانی، ج 8، ص 256، دارالکتب العلمیّه، بیروت و دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 5، ص 463.

16. وفیات الاعیان، ج 4، ص 73 و الکنی والالقاب، ج 1، ص 69، انتشارات بیدار، قم.

17. مروج الذهب، ج 3، ص 474.

18. تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص 285، دارالکتب العلمیّه، بیروت؛ مروج الذهب، ج 4، ص 51 و حیوة الحیوان، دمیری، ج 1، ص 119، مادّه اَوَز.

19. حیوة الحیوان، ج 1، ص 119.

20. فهرست طوسی، ص 244.

21. معجم الرجال، ج 2، ص 147.

22. ر.ک: رجال کشی، ج 2، ص 730، مؤسسه آل البیت، قم و رجال نجاشی، ص 148، داوری، قم.

23. نجاشی، ص 450، جامعه مدرسین.

24. فهرست طوسی، ص 244 و الذریعه، ج 4، ص 55.

25. امالی، مفید، ص 44.

26. همان، ص 317.

27. توحید، صدوق، ص 27، جامعه مدرسین قم.

28. همان، ص 149.

ص: 104

29. همان، ص 401.

ص: 105

8- سید علی آقا کوه کمری «راهنمای گلزار» * * * محمد الوان ساز خویی

ص: 106

ص ···

ج_ای عکس

سید علی آقا کوه کمری

ص: 107

نسب

سید علی آقا از سادات حسینی و از خانواده اصیل و نجیب، و به سادات روستای زیبا و با صفای «کوه کمر»1 منسوب است. نسب نامه این خاندان که با دست خط آیة اللّه سید محمد حجت نوشته شده، به شرح زیر است:

سیدعلی، فرزند سیدعلی نقی، فرزند سید محمد، فرزند سیدحسن، فرزند سید حیدر، فرزند سید شمس الدین، فرزند سید امین، فرزند سید نورالدین، فرزند سیدشمس الدین، فرزند سیداسماعیل، فرزند سید محمد، فرزند سیدعلی، فرزند سیدعباس، فرزند سید فخرالدین، فرزند سیدهاشم، فرزند سید حسن،2 فرزند سیدعلی، فرزند سیدفخرالدین، فرزند سیدشرف الدین، فرزند سید شمس الدین، فرزند سید محمد مصری ملقب به حجازی، فرزند

ص: 108

سیدشجاع الدین، فرزند سید محمود، فرزند سید سلیمان، فرزند سیدعقیل، فرزند سید احمد، فرزند سید حسن، فرزند سیدعلی، فرزند سیدحسین، فرزند سیدحسن افطس، فرزند سیدعلی، فرزند، امام سجاد علیه السلام .3

تبار

آیة اللّه سیدعلی آقا کوه کمری از خاندانی قدیمی است و نیاکانش در ردیف عالمان و نخبگان جامعه بوده اند. از دانشوران فرزانه و وارسته این خاندان می توان به شخصیت هایی اشاره کرد که اسامی شان بدین شرح است: سیدحسن بابا، مدفون در روستای کوه کمر، آیة اللّه آقا میر یعقوب کوه کمری، صاحب مقبره مشهور در خوی، آقا میرفتاح، صاحب مقبره معروف در شهر خوی. آیة اللّه سیدحسین ترک کوه کمری، آیة اللّه سید محمد حجت کوه کمری، علامه حاج میرزا محمد حسن زنوزی خویی، صاحب کتاب گرانسنگ ریاض الجنه، آیة اللّه سیدابراهیم علوی، آیة اللّه سیدموسی مرجعی، آیة اللّه سیدعلی اصغر خویی و آیة اللّه سید ابوالقاسم خویی (جد مادری آیة اللّه سید شهاب الدین مرعشی نجفی)، علامه حاج میرزا حبیب اللّه هاشمی خویی شارح نهج البلاغه.4

ولادت

تاریخ و محل دقیق ولادت سید علی آقا کوه کمری معلوم نیست؛ ولی احتمال داده می شود که وی در اواخر قرن سیزدهم هجری قمری، در روستای کوه کمر متولد شده باشد؛ چون پدرش ساکن کوه کمر بوده و در همین روستا

ص: 109

زندگی می کرده است.5

تحصیلات

با توجه به قرائن و سکونت پدر ایشان در آذربایجان، احتمال می رود که سیدعلی آقا تحصیلات مقدماتی حوزه را در آنجا فرا گرفته باشد، اما نام کتاب ها و استادان وی در کتاب های شرح حال ذکر نشده است.

گمان نزدیک به یقین این است که وی بعد از اتمام علوم مقدماتی، قبل از سال 1306 ق. رهسپار نجف شده6 و به تحصیل ادامه داده باشد.

استادان

وی در حوزه کهن نجف اشرف، با عشق و علاقه فراوان در مکتب درسی نخبگان حوزه علمیه نجف حضور یافت که نام سه تن از استادان بزرگ وی بدین قرار است:

1. آیة اللّه ملا محمد فاضل ایروانی (1322_1306 ق.)؛7

2. آیة اللّه میرزا حبیب اللّه رشتی (1234_1312 ق.)؛8

3. آیة اللّه شیخ محمد فاضل (شربیانی) شرابیانی (1248 _ 1322 ق.)؛ ایشان فرزند فضلعلی، از مراجع تقلید شیعه و از مجتهدان طراز اول است. وی در سال 1248 ق. در روستای شربیان از توابع بخش «مهربان» دیده به جهان گشود.

وی قرآن مجید، نحو، صرف، منطق، معانی و بیان را در زادگاه خویش

ص: 110

فراگرفت و بعد از آن راهی حوزه علمیه تبریز شد و فقه و اصول را آموخت. او در سال 1373 ق. رهسپار نجف گردید و از محضر بزرگان، به ویژه شیخ مرتضی انصاری بهره برد. آیة اللّه شرابیانی دارای اخلاق نیکو و صفات حمیده بود. وی به فقرا بسیار مهر می ورزید. او به سادات و بزرگان اهل علم احترام می گذاشت و از آنان به بزرگی یاد می کرد.

سرانجام آن عالم ربانی پس از سال ها مجاهدت و جدّیت در امر تعلیم و تعلم صبحِ روز هیجدهم رمضان 1322 ق. در 77 سالگی، دیده از جهان فرو بست و در صحن مطهر علوی دفن شد.9

عموی بزرگوار

عموی ارجمند ایشان، مرحوم آیة اللّه سیدحسین ترک کوه کمری از بزرگ ترین و برجسته ترین مجتهدان قرن سیزدهم قمری است و در «کوه کمر» به دنیا آمده است. وی پس از اتمام مقدمات، به تبریز سفر کرد و در محضر میرزا احمد تبریزی امام جمعه و پسرش میرزا لطفعلی به فراگیری سطح پرداخت. او چندی بعد به عتبات عالیات هجرت کرد و در مجلس درس شریف العلما مازندرانی، سید ابراهیم قزوینی و شیخ محمد حسین اصفهانی شرکت کرد و در محفل علمی شیخ علی کاشف الغطا، شیخ محمد حسن صاحب جواهرالکلام و شیخ مرتضی انصاری حضور یافت و پس از چندی فقط در درس شیخ انصاری شرکت نمود. وی در زمان حیات استادش، مجلس تدریس بزرگی برپا کرد و در احاطه بر فقه و اصول و مهارت تدریس مشهور شد. در درس وی حدود هشتصد نفر از فضلا و دانشمندان شرکت می کردند. او جهت احترام به شیخ، درسش را

ص: 111

مقدمه درس استاد نامیده بود. آیة اللّه کوه کمری در سال 1291 ق. به مرض فلج مبتلا شد و از تدریس بازماند.

سرانجام وی در غروب روز شنبه 23 رجب 1299 ق. دار فانی را وداع گفت و نزدیک مقبره صاحب جواهر به خاک سپرده شد.

اجازه روایی

سیدعلی آقا در زمان آیة اللّه شیخ محمد فاضل ایروانی وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد و در دروس آن بزرگوار شرکت جست. وی در مدت اقامت خویش در نجف، موفق به دریافت اجازات نقل حدیث از بزرگان حوزه شد و در ردیف راویان نقل حدیث قرار گرفت.

برخی از دانشمندان اسلامی چون: آیة اللّه حجت (فرزند گرامی اش)، از ایشان اجازه نقل حدیث دارند.10

بازگشت به تبریز

از مدت اقامت وی در نجف اشرف، اطلاعی در دست نیست، اما زمان بازگشت ایشان به تبریز باید قبل از سال 1310 ق. باشد. وی هنگام بازگشت، با تجلیل و احترام فراوان استادش، مرحوم آیة اللّه فاضل شربیانی مواجه شد؛ به طوری که استادش با جمعی از طلاب علوم دینی و بزرگان علمای نجف تا کوفه مشایعت کرد و با جمعی بی شمار به او اقتدا نمود و نماز خواند. این روشِ

ص: 112

مشایعت جز با حاج میرزا رضا امام جمعه تبریز سابقه نداشت.11

فعالیت های علمی _ تبلیغی

آیة اللّه سیدعلی آقا با استقبال گرم مردم وارد تبریز شد و فعالیت های خود را در عرصه های علمی _ تبلیغی و فرهنگی آغاز نمود. خدمات ایشان را می توان در موارد زیر یاد کرد:

الف) تدریس

ورود سیدعلی آقا به تبریز مقارن با دوره شکوفایی و عزت و عظمت حوزه علمیه تبریز بود. او در حوزه تبریز به توفیقات بزرگی دست یافت و عده ای از تشنگان علوم اسلامی را از دانش خود سیراب کرد. وی با تدریس کتاب های دوره مقدمات و سطوح عالی و کتاب ریاض المسائل فی تحقیق الاحکام بالدلائل تألیف امیرسیدعلی طباطبایی موسوم به شرح کبیر، شاگردان فاضلی را تربیت نمود. از شاگردان او می توان به پسر بزرگوارش اشاره کرد.12

آثار

با اینکه آیة اللّه کوه کمری از عالمان بزرگ و دانشمندان نامی حوزه علمیه تبریز بود، آثار زیادی تألیف نکرد. تنها اثری که در منابع رجالی از آن یاد شده حاشیه بر کتاب صلاة است.13 همچنین فرزندش، آیة اللّه سید محمد حجت با استفاده از درس های پدرش، مباحث وقت، قبله، لباس و مکان مصلی، اذان، اقامه و افعال صلاة را به رشته تحریر در آورد.14

ص: 113

ب) اقامه جماعت

پس از ورود ایشان به تبریز، بسیاری از مردم و روحانیان شهر از او خواستند که در منزلی واقع در بازار کاه فروشان اقامت گزیند و اقامه جماعت در مسجد آن بازار را بر عهده گیرد.

ایشان سه نوبت در آن مسجد، که بعدها، به نام «مسجد سیدعلی آقا»15 معروف شد، اقامه نماز جماعت می کرد و در ایام ماه مبارک رمضان و دهه ماه محرم الحرام و مناسبت های مذهبی به منبر می رفت و با زبانی رسا و بیانی گویا به ارشاد و هدایت مردم می پرداخت.16

از منظر دیگران

شرح حال نویسان، در آثار خود از آیة اللّه سیدعلی یاد کرده و مقام شامخ او را ستوده اند. برای پی بردن به مقام و جایگاه رفیع وی در بین دانشمندان شیعی، دیدگاه چند تن از آنها را مرور می کنیم:

محمدعلی مدرس خیابانی (1296 _ 1373 ق.) که از همشهریان سیدعلی آقا و از فرزانگان مشهور شعر و ادب و فقاهت به شمار می آید، در ذیل شرح حال فرزند وی می نویسد: «پدر بزرگوار ایشان (آیة اللّه حجت) آقای سیدعلی از اکابر علمای تبریز است.17

ملا علی واعظ خیابانی (1282 _ 1367 ق.) یکی دیگر از همشهریان ایشان به نقل از صاحب ریحانة الادب، سیدعلی آقا را از اجلای علمای تبریز ذکر می کند.18

ص: 114

نویسنده مشهور و پرتلاش حوزه، مرحوم شیخ محمد شریف رازی، نیز به شرح حال آیة اللّه کوه کمری پرداخته و از او با القاب «حجة الاسلام والمسلمین سیدالفقهاء العاملین السید علی آقا کوه کمری از اجلای علماو دانشمندان بزرگ» یاد کرده است.19

فرزند برومند ایشان مرحوم آیة اللّه العظمی حجت از پدرش با عنوان «العلامة الحجة» نام می برد و نویسنده دیگر، آقای حسین دوستی او را «عالم فاضل و پرهیزگار» معرفی می کند.20

صاحب کتاب مفاخر آذربایجان هم او را «یکی از اجلای علماء و فقهای تبریز» می داند.21

پرواز به سوی جانان

فقیه وارسته، آیة اللّه سیدعلی آقا کوه کمری بعد از سال ها عمر با برکت و تلاش برای جلب رضای خداوند متعال، در دوران زعامت و مرجعیت فرزند فرزانه اش، آیة اللّه العظمی حجت، در بیست و نهم محرم الحرام 1319 ش (1360 ق.) در تبریز رحلت کرد و به ملکوت اعلی پیوست و مؤمنان و دوستداران را در غم و فراق خود ماتم زده ساخت.22

پیکر مطهر وی به شهر مقدس قم انتقال یافت. مراسم باشکوه تشییع پیکر پاک آن عالم پرهیزگار در این شهر از مقابل مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام شروع شد و بر دوش صدها انسان شیفته علم و فضیلت به سوی حرم مطهر حضرت

ص: 115

معصومه علیهاالسلام تشییع گردید.23 آن گاه باحضور آیات عظام و علمای اعلام، نماز برپیکرش، با شکوه تمام برگزار شد.

محل دفن

پیکر پاک او در راهرو بین صحن بزرگ و صحن کوچک، به خاک سپرده شد. شیخ محمد شریف رازی در باره علت دفن آن بزرگوار در راهرو می نویسد:

«با وجود اینکه چندین قبر در حجرات صحن بزرگ و کوچک و مسجد بالای سر تقدیم شد، حضرت آیة اللّه حجت(ره) نپذیرفته و فرمودند: برای پدرم قبر بکری می خواهم که تاکنون دست نخورده باشد. یکی از خدام محترم آستانه اظهار کرد که من قبر بکر و دست نخورده برای خود گذاشته ام تقدیم می کنم؛ پس آن را اهدا کرد.»24

لوح مرقد مطهر آیة اللّه سیدعلی آقا در ورودی صحن بزگ و کوچک بر دیوار شمالی نصب شده بود که در سال 1379 ش. در اثر تعمیرات و توسعه، راهرو یاد شده از بین رفته و اثری از آن برجای نمانده است.

مجالس سوگواری

پس از رحلت، از سوی فرزند برومندش آیة اللّه حجت و دیگر مراجم، مراجع ترحیم و بزرگداشتی برگزار و از خدمات علمی و فرهنگی ایشان تجلیل شد.

شیخ محمدشریف رازی می نویسد:

«... تا یک هفته مجالس ترحیم در مدرسه فیضیه، مسجد بالاسر،

ص: 116

مسجد امام و مساجد دیگر با احترام و تقدیر و تعظیم خود آن مرحوم و فرزند بزرگوارش آیة اللّه حجت دائر بود.»25

فرزند فاضل

آیة اللّه سید محمد حجت، فرزند گرامی آیة اللّه سیدعلی آقا، در 29 شعبان 1310 ق. در تبریز قدم به هستی نهاد. وی علوم مقدماتی، فقه، اصول، ریاضیات، طب و علوم معقول را از محضر استادان بزرگوار، به ویژه از پدر بزرگوارش، فرا گرفت و در بیست سالگی راهی حوزه علمیه نجف شد. وی در نجف از محفل درس آیات: سیدمحمدکاظم یزدی، سیدابوتراب خوانساری، سید شریعت اصفهانی، شیخ علی گنابادی، میرزا حسین نایینی، سید جلیل فیروزآبادی و آقا ضیاءالدین عراقی بهره ها برد و از بزرگان نجف اجازات اجتهادی و روایی دریافت کرد.

ایشان پس از بیست سال اقامت در نجف در سال 1349 ق. به ایران باز گشت و در قم رحل اقامت افکند و تدریس در حوزه را آغاز نمود. آیة اللّه حجت در حوزه علمیه قم، ده ها شاگرد فرزانه تربیت نمود و ده ها اثر ماندگار از خود به یادگار گذاشت. او به منظور رفاه طلاب علوم دینی مدرسه بزرگ حجتیّه را احداث کرد که هم اکنون نیز از آن استفاده می شود.

وی یکی از سه مراجع بزرگواری بود که بعد از رحلت مؤسّس حوزه، زعامت و ریاست حوزه قم را بر عهده گرفت و آن را به نحو مطلوب اداره نمود.

ایشان در روز دوشنبه سوم جمادی الاولی 1372 ق. در گذشت و در مدرسه ای که خود مؤسّس آن بود به خاک سپرده شد.26

ص: 117

نوادگان

1. آیة اللّه سید محسن حجت (1335 _ 1370 ق.) ایشان فرزند ارشد آیة اللّه سید محمد حجت بود و در سال 1335 ق. در نجف اشرف به دنیا آمد. او در سال 1349 ق. به همراه پدر به تبریز باز گشت و بعد از چند سال، روانه قم شد و از درس استادان مبرّز، به ویژه پدرش، استفاده نمود. وی آن گاه به امر پدرش رهسپار نجف شد و در محفل درس بزرگانی چون: سید محسن حکیم، سیدعبدالهادی شیرازی، شیخ کاظم شیرازی و سیدابوالقاسم خویی حضور یافت و بهره های فراوانی برد. وی در سال 1370 ق. به قم بازگشت و مشغول تدریس، تألیف و تحقیق گردید.

سید محسن حجت در سال 1397 ق. در قم رحلت نمود و در جوار مقبره پدرش رخ در نقاب خاک کشید.27

2. آیة اللّه سید حسن ححت (1341 _ 1410 ق). وی که پدر شهید و فقیه فرزانه سید حسن حجت، دومین فرزند آیة اللّه سید محمد حجت است، در سال 1341 ق. در تبریز دیده به جهان گشود. او در سال 1349 ق. همراه پدر، وارد قم شد و تحصیلات خویش را آغاز نمود. وی مقدمات و سطوح را از استادان وقت فراگرفت و سطوح عالی را از جلسات درسی آیة اللّه بروجردی و پدر گرامی اش استفاده نمود. ایشان از مدرّسان بزرگ فقه و اصول بود و اداره دفتر پدر بزرگوارش را برعهده داشت.

سید حسن حجت در سیزدهم جمادی الاولی 1410 ق. دار فانی را وداع گفت و در کنار مرقد پدرش به خاک سپرده شد.28

ص: 118

پی نوشت ها:

1. دهی است از دهستان دیزمار غربی که در بخش ورزقان شهرستان اهر واقع است. (لغت نامه دهخدا، ج 1، ص 16548.

2. سیدحسن مشهور به «سیدحسن بابا» در گذشته قرن نهم، صاحب کرامات بوده و دارای بارگاه باشکوهی در روستای کوه کمر است.

3. فهرست کتب خطی کتابخانه آیة اللّه حجت، سیدجعفر حسینی اشکوری، ص 16.

4. سیمای خوی، علی صدرایی، ص 161؛ گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی، ج 1، ص 446_ 449، آرام یافتگان تربت خوی، محمد الوانساز خویی (دستنوشت)؛ تاریخ مرند، حسن جلالی عزیزیان، ص 382_396.

5. به نقل از حجة الاسلام والمسلمین حاج میرزا کامران امام جماعت مسجد سیدعلی آقای تبریز.

6. باتوجه به سال وفات آیة اللّه ملامحمد فاضل ایروانی که سال 1306 ق. و شرکت سیدعلی آقا در جلسه درسی ایشان، سفر وی به نجف اشرف باید قبل از سال 1306 ق. رخ داده باشد.

7. علمای معاصرین، ملاعلی واعظ خیابانی، ص 50 و 51.

8. نقباء البشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 357.

9. علمای معاصرین، ص 76_80؛ معارف الرجال، محمد حرزالدین، ح 2، ص 372_375.

10. نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 420 و معارف الرجال، حسن حزالدین، ج 1، ص 262.

11. المسلسلات فی الاجازات، سید محمود مرعشی نجفی، ج 2، ص 427.

12. ریحانة الادب، میرزا محمد علی مدرس خیابانی، ج 2، ص 25؛ آثارالحجة، محمد شریف رازی، ج 1، ص 94.

13. فهرست کتب خطی کتابخانه آیة اللّه حجت، ص 9؛ گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 306.

14. همان، ص 48 و 49.

15. همان.

16. از مسجد سیدعلی آقا هم اکنون نیز در بازار کاه فروشان استفاده می شود؛ ولی منزل وی رو به ویرانی است.

17. به نقل از حجة الاسلام والمسلمین حاج میرزا کامران، امام جماعت مسجد یاد شده.

18. ریحانة الادب، محمدعلی مدرس خیابانی، ج 2، ص 25.

19. علمای معاصرین، ملاعلی واعظ خیابانی، ص 187.

ص: 119

20. آثار الحجة، ج 1، ص 94؛ دانشمندان آذربایجان، ج 1، ص 307.

21. فهرست کتب خطی کتابخانه آیة اللّه حجت، ص 16.

22. ستارگان درخشان، حسین دوستی، ص 181.

23. مفاخر آذربایجان، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، ج 1، ص 293.

24. گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی، ج 1، ص 307.

25. آثار الحجة، محمدشریف رازی، ج 1، ص 94.

26. آثار الحجة، محمدشریف رازی، ج 1، ص 94.

27. علمای معاصرین، ص 215؛ آینه دانشوران، علیرضا ریحان یزدی، ص 53؛ آثارالحجة، ج 1، ص 113؛ گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 305.

28. آثار الحجة، ج 1، ص 192 و 193؛ گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 130_132.

ص: 120

9- محمد حسن حجّتی هرسینی «ستاره هرسین» * * * تلخیصی از کتاب: ستاره ای از آسمان علم و تقوا علی نجفی صحنه ای

ص: 121

ص ···

ج_ای عکس

حجّتی هرسینی

ص: 122

اشاره

آیة اللّه محمدحسن حجّتی هرسینی از جمله علما و دانشمندان بزرگ و کم نظیری است که از کودکی به دنبال کمال و خودسازی بود، زود خود را پیدا کرد و به دنبال مقصد خود لحظه ای غفلت را جایز نشمرد و با سرمایه ای از یک رویی و یک دستی به مراتب عالی علمی و عملی رسید.او از کسانی بود که راز از کجا آمدن و به کجا رفتن را دریافته اند.رادمردی که بزرگان او را چنین توصیف کرده اند؛ آیة الله گلپایگانی: «اگر کسی بخواهد آیة اللّه حجّتی را بشناسد باید از من بپرسد تا مقام علمی و تقوایی ایشان را معرفی کنم. چون او سالها با من محشور و هم بحث بوده است.»

آیة اللّه اراکی: «از عصمت آیة اللّه حجتی سؤال کنید نه از عدالت ایشان.»

آیة اللّه خوانساری: «آیة اللّه العظمی حجتی از صدیقین است.»

ص: 123

آیة اللّه سید مهدی اخوان مرعشی: «آیة اللّه العظمی حجتی عالم بزرگواری بودند که من مردی به علم و تقوای ایشان ندیده و یا کمتر دیده ام. من بارها دیدم که مرحوم آیة اللّه العظمی حاج سید محمدتقی خوانساری بعضی از مسائل فقهیه را از ایشان می پرسیدند.»

و مرحوم محمد شریف رازی که خود او را از نزدیک دیده است درباره او در بخش دوم از کتاب خود که درباره فضلاء و مدرسین حوزه علمیه می باشد می آورد:

«از فضلاء نامی حوزه علمیه، معروف به فضل و تقواست که از روز نخست طالب دین و دیانت و علم و شرافت بوده و از هر گناه صغیره و مکروهی اجتناب می نموده به طوری که اهالی محل به ایشان عقاید عجیبی در استجابت دعا و عصمت ایشان دارند.29

با این وصف نام او در بیشتر تذکره ها نیامده است. به راستی چه انسانهای وارسته ای که با کوله باری از علم و عمل در گوشه ای دور از چشم همه جز انجام تکلیف و وظیفه به چیز دیگری نیاندیشیده اند. بی شک اگر آیة اللّه حجّتی هرسینی همان هنگام که به اتفاق عالمانی چون اراکی و خوانساری بر عروه حاشیه زدند از قم هجرت نمی کرد جزء یکی از مراجع مطرح در عالم تشیّع بود امّا او خدمت به قوم و دین خود را بر همه چیز اختیار کرد.او گمنام زیست و هجرت کرد.

کوچه باغهای زندگی لبریز از عطر و صفاست. کسی که طبق نقل توفیق ملاقات با امام زمان (عجل اللّه) و در عالم مکاشفه توفیق دیدار علی علیه السلام را یافته بود. مرد علم و عمل،تقوی و زندگی، عرفان و سیاست.

ص: 124

تولد

ایشان در سال 1310 ه.ق مطابق با 1271ه.ش در روستای تمرگ از توابع هرسین در خانواده ای متدین و مهمان نواز به دنیا آمد.30

دوران کودکی

ایشان دوران قبل از بلوغش را چنین توصیف می کند:

«از گناه و معصیت خودداری می کردند و هر عملی که می فهمیدند گناه یا مکروه است مرتکب نمی شدم و بچه های همسال خود را هم از کارهای زشت و گناه منع می نمودم.از داخل زمینهای که شخم زده بودند عبور نمی کردم و با خود می اندیشیدم که زمین زیر پایم سفت و کوبیده می شود و به ضرر صاحب آن و عدم رشد بذر می انجامد،هر گاه از جوی آبی عبور می کردم اگر ریگ یا سنگی از زیر پایم در آن نهر می افتاد یا باید همان سنگ یا ریگ را از آب خارج کنم یا آنقدر سنگ و ریگ از نهر خارج می کردم تا یقین کنم آن سنگ و ریگ از نهر خارج شده است و باعث پر شدن نهر و پس زدن آن نشود و هیچگاه حیوانات یا حشرات بی آزار را نمی کشتم و آزار نمی دادم و عجیب اینکه حشره های گزنده هم به من آزار نمی رساندند حتی پشه و ساس.پدرم ثروتمند بود و گوشت و غذاهای دیگر به وفور در خانه ما بود امّابه خوردن غذا چندان اهمیتی نمی دادم و غذای سهم خود را به بچه های

ص: 125

بی بضاعت و همسایه های فقیر می دادم و می گفتم:من چرا بخورم و آنها محتاج و آرزومند باشند و این بذل بخشش را محرمانه انجام می دادم.31 لباسهایم را شخصا می شستم. در آن زمان که هر کس در خانه خود نان می پخت،از مادرم می خواستم که قبل از پختن نان دستهای خود را با آب خوب بشوید و اول با هیزمی که خود از بیابان می آوردم ساج را گرم و سپس یک یا دو نان برایم بپزد آنگاه با هیزمهای خودشان نان برای دیگران بپزد.»

دوران بلوغ و تحصیل علم و کمال

در سنین بلوغ از یک فرسنگی هرسین برای کسب علم و شرکت در نماز جماعت حاضر می شد و از محضر پر فیض مرحوم حاج سید احمد تفرشی که معروف به امام هرسین شده بود کسب علم و معنویت نموده و نصایح و راهنمائی های ایشان را بکار می بستند.کرارا دیده می شد که مرحوم سیّد احمد تفرشی نماز جماعت را مقداری تأخیر می انداخت،از ایشان علّت را جویا شدند می گفت:آقای حجّتی از راه دور می آیند، ما هم اندکی نماز را به تأخیر می اندازیم تا ایشان برسند و گاهی مورد اعتراض مردم واقع می شدند،ایشان هم به آرامی می گفت:که آقای حجّتی فرزند و جانشین من است.

رابطه مرید و مرادی آن قدر بین ایشان عمیق شده بود که خود ایشان می گفتند: «آنقدر به آقای تفرشی علاقمند بودم که گاهی عقب سر ایشان راه می افتادم و جای پای آن سیّد محترم را که روی خاک نهاده بود نشانه می گذاشتم و در خلوت کوچه به دور از انظار مردم خاک پای او را بوسه می زدم.»

ص: 126

به قول شاعر

گر میسر نشود بوسه زدن بر پایش هر کجا پای نهد بوسه زنم بر جایش

ایشان آنقدر مقید بودند که تمام نمازها را به جماعت بخوانند خانه آنها در روستایی در یک فرسنگی هرسین بود در طول سال در زمستان و تابستان برای نماز جماعت به هرسین می آمدند و از او نقل می کنند: «در شبی از شبهای زمستانی به تصور اینکه وقت نماز نزدیک است به هرسین آمدم دیدم که مردم خواب و در مسجد بسته است به ناچار در آن هوای سرد برای اینکه از سرما خشکم نزند و وقت نماز برسد مشغول قدم زدن شدم.»

خارق العادگی در نونهالی

ایشان در نتیجه آن همه تقیدها و بکار بستن نصایح و راهنمایی های استاد خود مرحوم سیداحمد تفرشی در همان سنین نونهالی به مقامات معنوی می رسد. به طوری که نقل می کنند: یک روز محمد حسن به اتفاق برادر بزرگ خود و چند تن از دوستان و رفقا در هرسین بودند می خواستند تا آفتاب غروب نکرده به روستا برگردند محمدحسن می گوید: خوب است نماز مغرب و عشاء را به جماعت بخوانیم و بعد برویم همراهان محمد حسن می گویند: او به طرف مسجد راه افتاد و ما هم به طرف روستا حرکت کردیم و چون می خواستیم تا شب نشده به مقصد برسیم لذا مسابقه تندروی با یکدیگر گذاشتیم، تا هر چه سریعتر خود را به منزل برسانیم،وقتی به منزل رسیدیم باکمال تعجب دیدیم که ایشان قبل از ما رسیده اند و استراحت می کنند.به او گفتیم: چرا نماندی نماز جماعتت را بخوانی و قبل از ما حرکت کردی؟ گفت: «من نماز مغرب و عشا را به

ص: 127

امامت آقای سیّد احمد خواندم و بعد حرکت نمودم و خداوند از برکت نماز جماعت مرا از شما زودتر رسانید.» ولی ما باور نکردیم تا اینکه روز بعد به هرسین بازگشتیم از مؤمنین اهل جماعت پرسیدیم، همه گفتند: دیشب فلانی در نماز جماعت شرکت داشت و بعد از نماز عشاء با امام جماعت خداحافظی و از مسجد خارج شد. آنگاه باورمان شد و پی به مقام این نوجوان تازه بالغ بردیم و فهمیدیم ایشان با طی الارض این فاصله را پیموده اند.

هجرت به عتبات مقدسه

«بعد از اینکه در خدمت سیداحمدتفرشی مقدمات را در هرسین خواندم برای تحصیل بیشتر علم تصمیم تشرّف به عتبات مقدسه گرفتم اما وقتی پدرم را از تصمیم خود آگاه کردم، با مخالفت پدر روبرو شدم و من هم بدون اجازه پدرم کاری انجام نمی دادم ،لذا دست به دعا برداشتم و از خداوند توفیق تشرف به عتبات عالیات و خواستار رفع مانع شدم، طولی نکشید که به من خبر دادند که پدرت از روی درخت افتاده و مرده است وقتی این خبر به من رسید دلم می سوخت و گریه می کردم امّا در باطن خوشحال بودم که مانع برطرف شد و کسی که مرا نهی کند مانند پدر و مادر ندارم و ان شاء اللّه موفقیت من حتمی است و فورا تصمیم تشرف به عتبات مقدسه گرفتم ولی چون ملک و مال بسیاری از پدرمان به جای مانده بود و سهم الارث زیادی نصیبم می شد برای آنکه علاقه و حب به مال دنیا مانع راهم نشود تمام سهم الارث خود را به برادر بزرگم ملا جان محمد بخشیدم که هم فرزندان کوچکتر پدر را تصدی کند و هم برای پدر و مادر مقداری به مصرف نماز و روزه قضا و سایر خیرات و مبرات

ص: 128

برساند و ضمنا ارث مادری خود را هم که یک قطعه زمین بسیار بزرگ بود وقف قبرستان نمودم و بعد به خانه فامیل و بستگان و همسایگان رفتم و طلب حلالیت و رضایت نمودم.

در سال 1326 ه .ق. برابر با 1287 ش تقریبا در سن 16 سالگی به اتفاق برادر بزرگم ملاجان محمد عازم عتبات مقدسه شدیم و در حوزه درس مرحوم آیة اللّه العظمی میرزا محمد تقی شیرازی رحمة اللّه علیه در سامرا مشغول تحصیل علوم دینیه شدیم و همزمان با عزیمت میرزا به کربلای معلی، من هم به کربلا رفتم و به قدری مورد علاقه و محبت میرزا واقع شدم که هر مقدار پول از میرزا می خواستم بدون چون و چرا در اختیارم می گذاشت و من هم به مصرف طلاب محتاج می رساندم و لوازم مورد نیاز طلاّب، از قبیل کتاب و سایر نیازمندیهای زندگی و حتی برای طلاب جوان که نیاز به ازدواج داشتند مخارج ازدواج آنها را تأمین می کردم. توجّه و علاقه مرحوم میرزای شیرازی به من به اندازه ای بود که بعضی گمان می کردند، من داماد حضرت آیة اللّه العظمی شیرازی هستم ولی در عین حال با آنکه این همه پول در دستم بود ولی در مصرف سهم امام علیه السلام احتیاط می نمودم. گاهی با گرفتن روزه و نماز استیجاری و گاهی با کارگری در ایام تعطیل ارتزاق می کردیم ،برادر بزرگترم ملا جان محمد32 که پس از چندی او هم در کربلای معلی به من ملحق شدند در روزهای پنجشنبه و جمعه که درس بحث طلاب تعطیل بود در نخلستانها خانه باغهایی را کنترات می کردیم و از دست رنج خود ارتزاق می کردیم تا حتی الامکان از سهم مبارک امام علیه السلام مصرف نکنیم و به طلاب محتاج بیشتر برسیم. در حدود دو سالی که در کربلای معلی و نجف اشرف بودیم در بیشتر اوقات فرصت غذا پختن نداشتم لذا نان خالی می خوردم آن هم لقمه کوچک برمی داشتم و آهسته

ص: 129

می خوردم که خوابم نگیرد و در ضمن نان خوردن مطالعه 12 درس و بحث که داشتم انجام می دادم و برای آنکه کج خلق نشوم چهل روز یک مرتبه یک یا دو سیخ جگر می خوردم _ چون در روایت است که:هر کس تا چهل روز گوشت نخورد،کج خلق می شود _ در جنگ جهانی دوم در کربلای معلی در فشار زندگی قرار گرفتیم به طوری که روزی چند دانه خرما به ما جیره می دادند و من قناعت می کردم و چند دانه را ذخیره می کردم و به بعضی از دوستان که زن و بچه داشتند می دادم،در همان احوال چند روزی خرمای جیره بندی قطع شد و ناچار برای رفع گرسنگی راهی بیابان شدیم از گیاهانی مانند خبّازه و خرفه که کنار شط می روئید می خوردیم، اتفاقا ملخ ها هجوم آوردند و همه را خوردند پناه به پوست انار و برگهای کاهو که کنار کوچه ها می ریختند بردیم.از ضعف مانند اسکلت شده بودم و هرگاه برای تجدید وضو حرکت می کردم پاهایم می لرزید و دست به دیوار ی می گرفتم که به زمین نخورم و هر لحظه احساس می کردم به مرگ نزدیکتر می شوم لذا مرحوم آیة اللّه العظمی میرزا محمدتقی شیرازی رحمة اللّه علیه به ما فرمودند: به ایران بروید و الاّ از گرسنگی تلف می شوید.»

حضور در نجف اشرف

آیة اللّه حجّتی پس از فوت مرحوم آیت اللّه العظمی میرزامحمد تقی شیرازی تقریبا در 1312 یا 1313 شمسی به نجف اشرف مشرف می شوند.

در فقه در درس آیة اللّه آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی و آیة الله نائینی و در اصول در درس مرحوم آیة اللّه آقا ضیاء الدین عراقی حاضر شد و با کوشش و شایستگی که از خود نشان داد توجه این اساتید را به خود جلب کرد و از نزدیکان

ص: 130

و مقربان آنها شد.

و در درس عرفان و اخلاق در درس مرحوم حاج شیخ مرتضی طالقانی و مرحوم شیخ علی زاهدی قمی و مرحوم آیة اللّه حاج سیّد عبدالغفّار مازندرانی حاضر شد و از محضر فیاض آن ها خوشه ها چید به نحوی که در ردیف شاگردان خاص آنها قرار گرفت.

آیة اللّه حجّتی هر چند در درس هیچ یک از اساتید کلام و فلسفه و تفسیر حاضر نشده بود ولی در این علوم تبحّر فراوان داشت.

در محضر اساتید

معظم له فرمودند: «شنیدم مرحوم آیة اللّه استاد بزرگ اخلاق آقا سیّد عبدالغفار مازندرانی دو جلسه درس اخلاق دارند یکی عمومی و یکی خصوصی که سیّار است و محل معینی ندارد و بدون اجازه ایشان کسی حق شرکت در آن درس را ندارد لذا منتظر فرصتی بودم که از ایشان اجازه شرکت در این درس خصوصی را بگیرم، برحسب تصادف هنگامی که از حرم حضرت امیر علیه السلام بیرون می آمدم به مرحوم سیّد برخوردم.پس از عرض سلام از ایشان اجازه خواستم، ایشان لبخندی زدند و دست بر شانه من، فرمودند:خداوند شما را حفظ کند و رد شدند، متوجه شدم که مرا به نحو لطیفی جواب کرده اند،لذا دلم شکست، برگشتم به حرم حضرت امیر علیه السلام ، عرض کردم شما خودتان آگاهید و می دانید هدفم از تحصیل علوم دینیه این است که خود را اصلاح کنم و آدم شوم و در سر هوس آقا شدن و غیر ذلک نداشتم، لذا به محضر شریف شما مشرف شدم که عرضه بدارم چنانچه در من قابلیت نیست مرا جواب کنید تا به وطن برگردم،

ص: 131

آقای سیّد عبدالغفار که مرا جواب نمودند من الان به حجره می روم و می خوابم، در عالم رؤیا مرا آگاهی دهید تا تکلیف خود را بدانم.

به حجره آمدم و خوابیدم و از قضیه جز خدا و حضرت امیر علیه السلام کسی خبر نداشت، در عالم رؤیا دیدم که حضرت تشریف آوردند و یک جلد کلام اللّه مجید به من مرحمت فرمودند بسیار خوش خط و زیبا بود بسیار خوشحال شدم. ناگهان با صدای درب حجره بیدار شدم و در را باز کردم، دیدم مرحوم آسیّد عبدالغفار مازندرانی است و باعث تعجب آقایان طلاب شده بود چون سابقه نداشت که ایشان به حجره کسی بیایند، به من فرمود اگر می توانی مقداری وقت خود را به من بدهی و با هم کنار شط برویم و صحبت کنیم که مطالبی لازم است به شما متذکر شوم و بعد محل درس را به شما نشان دهم تا شرکت کنید. فرمود: شما شکایت مرا به حضرت امیر علیه السلام کردید، _ از این جمله که فرمود، فهمیدم که ایشان رابطه ای نزدیک با حضرت امیر علیه السلام دارند چون بنده این قضیه را به کسی نگفته بودم و مستقیما پس از گفتگو با حضرت امیر علیه السلام به حجره آمده بودم و خوابیده بودم و این خود کرامتی بود که از مرحوم آسیّد عبدالغفار مشاهده کردم _ و فرمودند اولین درس اینکه پس از انجام واجبات و ترک محرمات باید که مکروهات را هم ترک کنید و امور مباح را هم به این نیت انجام دهید که وسیله ای برای رسیدن به عبادت باشد، وقتی که غایت کاری عبادت باشد مقدمه آن هم عبادت می شود و در نتیجه تبدیل به طاعت می گردد و مستحبات را هم حتی الامکان انجام دهید و مطالب ارزنده دیگری هم بیان فرمود و اجازه ورود و شرکت در درس خصوصی خود را مرحمت فرمودند و ما هم در محافل پرفیض آن مربی بزرگ بحمداللّه بهره های فراوان برده و کامیاب شدیم.»33

حاج شیخ مرتضی طالقانی

ص: 132

مرحوم آیة اللّه حاج شیخ مرتضی طالقانی رضوان اللّه علیه که در نجف اشرف در مدرسه آیة اللّه آسیّد محمد کاظم، سکونت داشتند و همه کس را به حجره خویش راه نمی دادند طبق فرموده آیة اللّه حجّتی گاهی شاگردان خود را هم پشت در حجره دربسته می گذاردند و گاهی دیده می شد که داخل حجره رو به قبله نشسته اند و با خدای خود مشغول راز و نیاز هستند و سحرها با صدای بلند مناجات می کردند و مرحوم آیة اللّه حجّتی مدتها توفیق شاگردی این استاد اخلاق را داشتند.34

آیة اللّه نائینی

آیة اللّه حجّتی از محضر این استاد بزرگ فقه و اصول بهره هایی کافی و وافی برده و بقدری نزد این استاد محترم بودند که از مضمون نامه هایی که مرحوم آیة اللّه نائینی برای ایشان نوشته اند،گویای این حقیقت است.

نمونه ای از زهد و توسل

تمامی اثاث و زندگی ایشان برای یک نفر قابل حمل بوده است، فرمود: اثاث زندگی من عبارت بود از چند کتاب درس و یک پتو و یک عدد فانوس چهار شیشه ای _ که بین راه کربلا به نجف شکست _ و مختصر اشیاء دیگر، وقتی که وارد نجف اشرف شدند و در مدرسه صدر حجره کوچکی گرفتند نه پولی داشتند و نه شهریه و نه با کسی آشنا بودند که پولی قرض کنند،می فرمود: باز هم چند روزی با پوست انار و برگ کاهو و گاهی نان خشکی از کنار کوچه بر می داشتم و شست و شو می دادم و می خوردم، تا اینکه خدمت مولا علی بن ابیطالب علیه السلام شرفیاب

ص: 133

شدم و عرض کردم: ای امام، من مهمان شمایم و شما خاندان کرم هستید «سجیتکم الکرم و عادتکم الاحسان» امیدواریم که در آخرت که کار صعب تر است به داد ما برسید اینجا که دنیاست و آسانتر است،از حضرت کمک خواستم و از طریق بازار بزرگ معروف به «تاریک» بازار به طرف مدرسه صدر حرکت کردم، در بین راه در بازار سرپوشیده کسی که او را نشناختم با من دست داد(مصافحه) و پولی در دست من نهاد، آن پول خرج شد. باز هم در همان بازار به همان کیفیت پول رسید و بدین منوال مدتی نزدیک به شش ماه گذشت. گاهی عده ای از طلبه های رفیق را دعوت می کردم که برای آن ها چیزی بخرم و من هم به اتفاق آنها چیزی بخورم، چون برای خودم بعضی خوراکیها را نمی خریدم و هوای نفس می دانستم، لذا آنها را دعوت می نمودم و پول زودتر تمام می شد،ولی دوباره فورا پول می رسید و اگر قناعت می کردم دیرتر تمام می شد و دیرتر می رسید و گاهی که می بایست پول برسد راهم را، تغییر می دادم، می گفتم شاید کسی مرا دیده که برگ کاهو و غیره برداشته ام لذا به من کمک می کند. باز هم در کوچه های دیگر پول می رسید. می گفتم: اگر چنین باشد از کجا می داند که من پول تمام می کنم و چند ماه که گذشت یقین کردم حواله و عنایت مولا علی بن ابیطالب علیه السلام است که گاهی عبا به سرکشیده و گاهی بطور ناشناس به ما می رسد. پس از مدتی با افرادی آشنا شدم من جمله با آقازاده مرحوم آیة اللّه العظمی سیّد ابوالحسن اصفهانی به نام آقا سیّد حسن _ که ایشان را در نماز سر بریدند با ایشان درس و بحث داشتیم _ گویا ایشان به پدربزرگوار خود می گویند که من شهریه ندارم و والد ایشان ما را دیدند و از من خواهش نمودند و اصرار زیاد کردند که هر گاه بی پول شدی به من بگوئید. بنده هم برای اینکه خواهش برادر دینی را باید قبول کرد متأسفانه پولم تمام شد به ایشان برخورد کردم. به ایشان عرض

ص: 134

کردم که الان پول ندارم.ایشان فورا پول به بنده دادند، دیگر آن حواله تعطیل شد و کسی به من چیزی نداد و هر وقت پولم تمام می شد به آیة اللّه اصفهانی عرض می کردم و هیچ گاه ایشان کوتاهی نکردند. حتی گاهی که خودشان پول در دست نداشت مرا به منزل می برد و مقداری پول خرد در دامن ریخته و می آورد و می فرمود که پول نداشتم از قلک بچه ها قرض نموده ام و به بنده با خوشرویی مرحمت می کردند35.

احتیاط در مسائل دینی

مرحوم آیة اللّه حجّتی در امور شرعیه و سایر امور خیلی دقیق و احتیاط کار بود در زمان طلبگی، خدمت آیة اللّه العظمی آقای سید اسماعیل صدر می رسند و خواهش می کنند هر ساعتی که می خواهید وضو بگیرید، اگر مانعی نیست بنده خدمت برسم وضو گرفتن شما را ببینم، ایشان هم وقتی معین می کنند،آیة اللّه حجتی می گوید:من هم وقت موعود خدمت ایشان رفتم، فرشی کنار حوض گسترده بودند و روی فرش نشسته بودند، وضوی طولانی گرفتند و سپس با بنده مزاح کردند و فرمودند: به من امر کردید یک وضو بسازم امتثال کردم، امّا اگر در این هوای سرد از من بخواهید که در حوض بروم و غسل بکنم تا شما مشاهده کنید چه کنم.؟!

بازگشت به وطن

ایشان در سال 1344قمری (1304ه .ش.) به ایران مراجعت و در هرسین اقامت نمود و در همان جا ازدواج و به امر ترویج و تبلیغ و امامت جماعت

ص: 135

پرداخت.

تبلیغ و ارشاد مردم

آیة اللّه حجّتی چندین سال در ابتدای جوانی به امر تبلیغ و هدایت مردم بخصوص عشایر لرستان با پشتکار و اخلاص عجیبی همت گماشته، در بین فرقه ضاله علی اللّهی تا به حدی موفق بودند که عده بسیاری از آنها را به دین مقدس اسلام هدایت نمودند، ایشان فرمود: جبرئیل آنها را با مذاکره و زحمت زیاد، موفق شدیم که به شرف اسلام مشرف کنیم، ابتدا به ایشان گفتیم برخیز و غسل کن و بیا شهادتین را بگو. در پاسخ گفت: من پیرمردم و حال و حوصله غسل ندارم، گفتم: پس وضو بگیر، باز عذر آورد و گفت: برایم سخت است، گفتم تیمم کنید، قبول کرد اما به جای کف دست پشت دست را بر زمین زد با زحمت زیاد تیمم را به او یاد دادیم، آنگاه شهادتین بر زبان جاری نمود، به او تلقین کردیم دو رکعت نماز خواند، سپس یک نفر را مأموریت دادیم که نزد او بماند و به او احکام و دستورات دین مقدس اسلام را بیاموزد.

هجرت به قم

در سال 1347 قمری (1307ه .ش)آیة اللّه حجّتی جهت ادامه تحصیلات راهی شهر مقدس قم شد و برای آنکه محل از عالم خالی نماند و با وجدانی راحت به تحصیل بپردازند، به وسیله استاد اخلاق خود و مدرس بزرگوار حضرت آیة اللّه سیّد عبدالغفار مازندرانی کتبا از مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آیة اللّه سیّد محمد نجفی اصفهانی دعوت نمود تا به هرسین

ص: 136

بیایند و خود معظم له به قم مشرف می شوند.و در جلسات درس مؤسس حوزه علمیه قم مرحوم آیة اللّه العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مشغول به درس و تدریس می شوند و در فصل تابستان و تعطیلی دروس، به هرسین تشریف می بردند و به ارشاد و اقامه نماز جماعت و حل و فصل و رتق و فتق امور و سایر نیازهای اجتماعی مردم می پرداختند و مجددا به قم مراجعت می نمودند و ضمن اشتغال به تحصیل و امام جماعت در مسجد محله پنجه علی که بین خیابان آذر و چهارمردان (انقلاب) واقع است به تدریس و پرورش عدّه ای از طلاب حوزه که بیشتر آنان به مقامات عالیه معنوی رسیده اند پرداخت.

بعد از فوت آیة الله العظمی حائری و ورود آیة اللّه العظمی به قم 9 سال در درس ایشان شرکت کرد و از ایشان اجازه اجتهاد دریافت کرد.

مباحثات علمی

ایشان با ورود به قم توفیق آشنایی و دوستی با بزرگانی چون آیة اللّه العظمی گلپایگانی و اراکی و خوانساری را پیدا می کنند و بسیاری از درسها را با هم مورد بحث و مطالعه قرار می دهند از جمله قبل از فوت آیة اللّه العظمی حاج آقا سید حسین بروجردی به اتفاق مرحوم آیة العظمی حاج سیّد محمد تقی خوانساری و آیة اللّه العظمی اراکی پس از بحث و مذاکره هر کدام نظر خود را به عنوان حاشیه به عروة الوثقی مرقوم فرمودند و پس از رحلت آیة اللّه العظمی بروجردی ایشان به هرسین مسافرت نموده و پس از مدتی به تقاضای

ص: 137

عده ای از علما و مردم عالم دوست و با محبت کرمانشاه از هرسین به کرمانشاه کوچ نموده و در مسجد جامع به امامت جماعت و پرورش عده ای طلبه و مردم متدین پرداختند.36

مبارزه با بهائیت

سالهای 1320 _ 1330 بهائیت در ایران به اوج خود رسیده بود و در بسیاری از شهرهای دینی و پست های کلیدی دولت نفوذ کرده بودند تا جایی که درصدد تغییر قانون اساسی به نفع خود بر آمدند. بهائیت یک مذهب ساختگی است که به طور قطع زائیده دست استعمارگران بود و هدف آنها از این طرح چیزی جز کم رنگ کردن و یا از بین بردن دین مقدس اسلام نبود بزرگان شیعه با درک این مهم درصدد محو کامل این مذهب ساختگی برآمدند مرحوم آیة اللّه حجتی هم به دعوت مرحوم آیة اللّه سید صدرالدین صدر و فیض در سال 1322 شمسی برای مبارزه با بهائیت راهی نراق کاشان شد و با بیان و عمل خود ریشه بهائیت را برای همیشه در آن سامان خشکانید.او بعد از سخنرانیها و دلائل متعدد در ردّ آنها، آنان را دعوت به مباهله کرد ما آنها که از واقعیت پوچ خود باخبر بودند طبیعی بود به مباهله تن ندهند. آیة اللّه حجتی هم به طور مداوم هر روز بر سر هر منبر از آنها سؤال می کرد و جواب می خواست. آن قدر آنها را تحت فشار قرار داد که یا جواب سؤالات ما را بدهید و یا آماده مباهله شوید که شبانه عده ای از آنها از نراق فرار می کنند و عده ای دیگر مسلمان می شوند.

سرآغاز مبارزات سیاسی

ص: 138

در اواخر حکومت قاجار هرسین شاهد دو پدیده سیاسی بود یکی باقر خان اعظم السلطنة معروف به خانه لره به کمک سالار الدوله قصد سلطنت به ایران را داشت و دارای چنان قدرتی بود که حتی بعد از روی کار آمدن سلسله پهلوی با آن همه ظلم و ستم به مردم هرسین و منطقه همچنان حاکم علی الاطلاق هرسین و اطراف آن بود و دیگر خالو قربان و قیام جنگلی ها، عده ای از مردم هرسین به فرماندهی خالو قربان هرسینی با پیوستن به نهضت جنگل و بعد از آن با سرکوبی تعداد زیادی از شورشها ثابت کردند که مردم این منطقه دارای نفوذ و قدرتی خاص در ایران هستند. لذا رضا خان از آغاز سلطنت نامشروع خود حساب خاصی برای این منطقه باز کرد. اول سران عشایر لر و کلهر و...را از بین برد.بعد مستقیما خود برای این مناطق و از جمله هرسین حاکمانی که مورد اعتماد او بودند نصب کرد.

در زمان حاکمیت بی حجابی اجباری و برداشتن عمامه از سر روحانیون به دستور رضا شاه ملعون، مرحوم آیة اللّه حجّتی در هرسین دستور داده بودند که هیچ زنی نباید از منزل بیرون بیاید، به طوری که زنها خانه نشین شده بودند.

بخشدار هرسین که از منصوبین خود رضا شاه بود.مصرانه تلاش بسیار در بی حجاب کردن زنها داشت،از او نقل می کنند که گفته بود: (من) تعجب می کنم مگر در هرسین زن وجود ندارد؟37 به او گفته بودند دستور آقا است که هیچ زنی از خانه خارج نشود،گاهی مأمورین را به داخل خانه های مردم می فرستاد واز داخل خانه چادر خانمها را می آوردند و پاره می کردند وبه مرکز می فرستاد که مأموریت خود را انجام داده ام. مرحوم آیة اللّه حجّتی چند فقره نامه تهدید آمیز به خط بدلی می نویسد که اینجا دهانه عشایر است، چنانچه از این به بعد مأمورهای شما به خانه مردم بروند شبانه تو را از بخشداری خواهند ربود و در

ص: 139

کوه ها تو را می کشند، همچنین دستور می دهند که نیمه شب مقداری سنگ به داخل بخشداری که بخشدار شب آنجا می خوابید بیاندازند و او را بترسانند،لذا آیة اللّه حجّتی را مانع راه خود می بیند و با این که می دانست او جواز اجتهاد و عمامه دارد با این حال تهدید کرده بود که عمامه او را بر می دارم.

تا اینکه شبی به طوراتفاق در بین راه به مرحوم آیة اللّه حجّتی برخورد می کند و بین آنها مشاجره لفظی می شود و بخشدار عمامه آیة اللّه حجّتی را برمی دارد و می برد، اوضاع هرسین دگرگون می شود. اوّل صبح که مردم هنوز مغازه های خود را باز نکرده بودند یکی از مأمورین دولتی درب خانه آیة اللّه حجّتی را به صدا در می آورد، او حامل این خبر بود:در نیمه های شب بخشدار وحشت زده و در حالی که می گوید: بد کردم عمامه آقا را برداشتم،از خواب می پرد،هراسان به همسر خود می گوید: چراغ را روشن کن، خانم چراغ را روشن می کند،بخشدار با عصبانیت می گوید: چرا چراغ را روشن نمی کنی، خانمش چراغ را نزدیک او می آورد و او از حرارت چراغ می فهمد که چشمانش کور شده است. همان لحظه بعد از توبه، نذر می کند اگر چشمانش بینا شود فردا با دو کله قند و مقداری شیرینی، عمامه آقا را در سینی بگذارد و حوله ای روی آنها بکشد و محترمانه به منزل آقا بیاورد و معذرت بخواهد. عجیب آنکه بینایی خود را بازمی یابد و اکنون اجازه می خواهد که خدمت برسد،آیة اللّه حجّتی موافقت می کنند و فورا عده زیادی از بازاریهای هرسینی را خبر می کند و منزل آقا پر از جمعیت می شود و بخشدار که پیشاپیش او سینی ای که در آن عمامه و قند و شیرینی نهاده و حوله ای بر آن انداخته بودند وارد منزل آیة اللّه حجّتی و در حضور مردم از آقا عذر خواهی و عمامه را دو دستی تقدیم می کند.ایشان هم عمامه را بر سر می گذارند و با اینکه روضه خوانی و منبر زمان شاه ملعون ممنوع

ص: 140

بود ایشان بر منبر نشسته و مطالبی را عنوان می کند و ذکر مصیبتی نموده و مردم گریه فراوانی می کنند و تا زمانی که آن بخشدار در هرسین بود دیگر مزاحمتی فراهم نکرد.

قیام نظامی علیه رضا خان

آیة اللّه حجّتی از ظلم و بیدادها و بی دینی های دستگاه ظلم سلطنتی رضا شاه پهلوی رنج می بردند لذا به فکر مبارزه با پهلوی می افتند و با یک نفر از دوستانشان به تهران رفته و با مرحوم مدرس ملاقات نموده و پیشنهاد می کنند که ما حاضریم برای مبارزه با پهلوی با شما همکاری کنیم و چنانچه صلاح بدانید ما می توانیم عشایر لرستان را که ما را می شناسند و گوش به فرمان ما هستند، آماده کنیم و با اسلحه های خودشان ابتدا به لشکر همدان حمله و درگیری را شروع کنیم و یا به هر نحوی که حضرتعالی صلاح بدانید و دستور فرمایید حاضریم اقدام کنیم، مرحوم مدرس می فرمایند: من منزلی دارم که سی هزار تومان قیمت دارد، می خواهم بفروشم، به بازار انداخته ام برای فروش ولی این ملعون (رضاخان) از فروش آن منع می کند و عده ای مُفَتِّش و جاسوس مخفی اینجا گمارده تا هر کس که بخواهد این خانه را بخرد مانع شوند و من هم نیاز به پول دارم ولی قصد دارم تا مدت ده یا پانزده روز دیگر علیه این ملعون قیام کنم و شما بروید هرسین آمده باشید و بدون راهنمایی من هیچگونه حرکتی نکنید و من یک نفر از دوستانم را در جریان می گذارم، چنانچه مرا گرفتند به شما تلگراف بزند که: باغها را آب نداده و درختها دارند خشک می شوند. شما متوجه شوید که مرا گرفته اند و بدانید قیام شما به تنهایی

ص: 141

سودی ندارد و شما از بین می روید و اگر ان شاء اللّه موفق نشدند که مرا دستگیر کنند من هنگام قیام به شما اطلاع می دهم و برنامه کار شما را معین می کنم، مرحوم آیة اللّه حجّتی می گوید:مابرگشتیم هرسین و منتظر خبر بودیم که به موقع اقدام کنیم،پس از مدتی تلگرافی بدست ما رسید که باغها را آب نداده و درختها دارند خشک می شوند. ما بسیار متأسف شدیم و فهمیدیم که ایشان را دستگیر نموده اند و ما از کثرت تأثر مقداری گریه کردیم و نقشه کشیدیم که تکلیف چیست؟ بر آن شدیم که یکی از علمای معروف کرمانشاه را در جریان بگذاریم، اگر چنانچه با ما موافق نبودند او را بربائیم و مجبور به قیام کنیم ولی مشکلاتی پیش آمد که موفق به این کار هم نشدیم.

آیة اللّه حجتی و فدائیان اسلام

سال ها قبل از ورود آیة اللّه بروجردی به قم رژیم پهلوی تمام کوشش خود را صرف از بین بردن اسلام و مظاهر دینی نموده بود.

در این بین عده ای از جوانان با غیرت این مرز و بوم هم در مقابل این همه گستاخی و توهین به دفاع از اسلام برخواستند و خود را فدائی اسلام نامیدند. کسانی که به حق در راه دفاع از دین سر از پا نمی شناختند آنچه برای آنها مهم بود اسلام بود و دار و ندار خود را وقف دفاع از اسلام نمودند.

این گروه از میان حوزه های علمیه برخاسته بودند و متکی بر علماء و مؤمنین آگاهی بودند که خطر وجود طاغوت برای اسلام و تعالیم آن را درک کرده بودند.

بعد از مرجعیت آیة اللّه بروجردی اوضاع تغییر کرد. رژیم به خاطر نفوذ فوق

ص: 142

العاده آیة اللّه العظمی بروجردی دیگر آشکارا جرأت مخالفت با اسلام و احکام آن را نداشت و کاملاً خود را مطیع مرجع تقلید جهان تشیّع نشان می داد طبیعی بود که در این شرایط که رژیم خود را دوستدار اسلام قلمداد می کرد فلسفه وجودی فدائیان اسلام زیر سؤال می رفت. آنها برای دفاع از اسلام به میدان آمده بودند به علاوه اسلام مدافع و حامی قوی تر از فدائیان اسلام پیدا کرده بود و آن آیة اللّه بروجردی بود. به طور طبیعی دیگر مردم هم در دفاع از اسلام چشم با آیة اللّه بروجردی دوخته بودند و آیة اللّه بروجردی هم با پیغام ها و تذکرهای خود ثابت کرد که حاضر نیست لحظه ای مقدسات و ارزشهای اسلامی دست بردارد. امّا اختلاف دیدگاه آیة اللّه بروجردی و فدائیان اسلام در دفاع از حریم اسلام خود موجب بروز اختلافات و حتی ایجاد زد و خوردهایی بین طرفداران آیة اللّه بروجردی و فدائیان اسلام شد. این امر باعث ناراحتی آیة اللّه بروجردی و به تبع مقلدین آن مرحوم که اکثرا ایران را شامل می شد شده و موجب شد تا آنها به شدت تضعیف شوند ولی در این میان عده ای از علماء با درک درست موقعیت آیة اللّه بروجردی و فدائیان اسلام سعی کردند هر دو را حفظ کنند هم آیة اللّه بروجردی را داشته باشند و راهنمائیهای او را نصب العین خود قرار دهند و هم فدائیان اسلام را از خطر محو شدن نجات دهند.

آیة اللّه حجتی از جمله این افراد بود که تا حد توان از آنها حمایت کرد. نواب صفوی و سید عبدالحسین واحدی در آن شرایط بحرانی که طرفداران فدائیان اسلام و آیة اللّه بروجردی در مقابل هم قرار گرفته بودند بارها برای رهایی آنها از آن شرایط دشوار چه به صورت فردی و یا دسته جمعی به خدمت آیة اللّه حجتی می رسیدند و از ایشان راهنمائی می خواستند. آیة اللّه حجتی آنها را

ص: 143

راهنمایی می کرد. رژیم هم با استفاده از این اختلاف خود را مصمم به دستگیری فدائیان اسلام کرد نواب صفوی با عده ای دیگر 15 روز را در خانه آیة اللّه حجتی در محله پنجه علی مخفی شدند و در تعطیلات تابستان همین سال شبانه به اتفاق چند تن از یاران نزدیک خود به هرسین گریخت و یک ماه تمام در منزل آیة اللّه حجتی پناه گرفت. بعضی نظامیان هرسین با اطلاع از مخفی شدن نواب در منزل آقا از ایشان می خواهند که به او پناه ندهد و الّا معلوم نیست چه اتفاقی برای آیة اللّه حجتی پیش بیاید. آیة اللّه حجتی با قرائت آیه شریفه «اگر کسانی به شما پناه آوردند به آنان پناه دهید» می گوید قرآن چنین می گوید آن گاه شما انتظار دارید سید اولاد پیغمبر را از خانه خود برانم نه به خدا سوگند تا آخرین لحظه از او دفاع خواهم کرد و کسی حق اذیت او را ندارد. آیة الله حجتی در این بین به نواب قول می دهد که از دولت برای نواب حکم تأمین بگیرد.

آیة اللّه حجتی نزد آیة اللّه بروجردی می رود و از او می خواهد که با نفوذی که دارد کاری کند که دیگر رژیم از تعقیب فدائیان اسلام دست بردارد، آیة اللّه بروجردی هم با احترامی که برای آیة اللّه حجتی قائل بود قول حتمی می دهد که حکم تأمین را برای آنها از رژیم بگیرد امّا به شرط اینکه آنها دست از قتل و ترور وابستگان رژیم بردارند والاّ وساطت من بی فایده است و رژیم خواهد گفت: به آن ها تأمین بدهیم که ما را به قتل برسانند. ظاهرا فدائیان اسلام چنین شرطی را نمی پذیرند.

نواب در هرسین

ص: 144

هنگامی که نواب در هرسین به سر می برد به همراه آقازادگان آیة اللّه حجّتی عصرها برای شنا به سراب هرسین می رفتند.آقازاده آیة اللّه حجتی می گوید: نواب خوب به شنا وارد بود به نحوی که هم به پشت و هم به سینه و صورتهای دیگر به شنا در آب وارد بود و شنا می کرد. آری سراب هرسین هم روزی تصلی بخش دردهاو برطرف کننده خستگی فدائیان اسلام بوده است.

علاقه نواب صفوی به آیة اللّه حجتی

نواب صفوی و دیگر فدائیان اسلام برای آیة اللّه حجتی احترام بسیار قائل بودند و به ایشان اعتقاد داشتند و بین آنها دوستی و صمیمیت بود و بسیاری از مواقع صبحانه را در منزل آیة اللّه حجتی با هم میل می کردند.در سالهایی که توده ای ها در ایران از جمله شهر مقدس قم نفوذ کرده بودند فدائیان اسلام در منزل جدّ سید عبدالحسین واحدی در گذر خان در خانه ای نزدیک مسجد امام رضا برای توده ای ها کلاس گذاشته بودند و از جمله از سخنرانان این مجلس آیة اللّه حجتی بود به طوری که آقازاده آیة اللّه حجتی حضرت حجة الااسلام والمسلمین محمد علی حجتی که خود یکی از دوستان نواب صفوی بود نقل می کند: هر گاه مرحوم پدرم برای سخنرانی بلند می شدند شهید نواب تا آخر سخنرانی سر پا می ایستاد و هر چه پدرم اصرار می کرد که بنشیند می گفت: نه احترام شما واجب است.

و باز نقل می کنند: نواب برای ما بسیار احترام قائل بود. در قم هر گاه به اتفاق هم به حرم حضرت معصومه می رفتیم از خانه تا حرم دست مرا می گرفت و بر روی قلب خود می گذاشت و هر چه من می گفتم: بابا این کار را نکن می گفت:

ص: 145

دست تو باعث نورانیت و آرامش قلب من است.

آیة اللّه حجّتی و حکومت اسلامی

ایشان معتقد بودند که حکومت باید از طرف حق تعالی و انبیاء و بعد از انبیاء ائمه معصومین اثنی عشر و در زمان غیبت با علماء و مجتهدین جامع الشرایط باشد و چنانچه اشخاصی بخواهند داخل در نظام و یا رژیم دولتهای غیر الهی شوند باید از مجتهد جامع الشرایط اجازه بگیرند مانند علی بن یقطین و مسئولیت در دستگاه دولتی را بدون اذن حاکم شرع اعانت بر ظلم و ظالم می دانستند،ایشان حتی به مقلدین خود که به سربازی می رفتند اجازه و وکالت در امور مورد نیاز خود می داد به نحوی که یکی از مقلدین ایشان نقل می کند: می خواستند مرا به خدمت سربازی ببرند خدمت آیة اللّه حجتی شرفیاب شدم به من فرمود به تو اجازه دادم و تو را وکیل خود نمودم تا مدت بیست وپنج ماه هر چیز که به شما می دهند از غذا و لباس و پتو و غیر ذلک از ظرف بگیر و به خود بدهید و استفاده کنید و با لباسها و بر پتوها نماز بخوانید چون معظم له دولت را مالک نمی دانستند و این اجازه به شرط امربه معروف و نهی از منکر. نظرات ایشان در امور سیاسی و احزاب سیاسی الهی بسیار روشن بود و ایشان حزب فدائیان اسلام را کمک می کرد و مرحوم نواب صفوی و سید عبدالحسین واحدی و سایر فدائیان اسلام کرارا برای مشورت به نحو فردی و یا دسته جمعی و صرف صبحانه به منزل ایشان می آمدند.

نقش ایشان در انقلاب اسلامی

ص: 146

ایشان در جریان انقلاب اسلامی با اینکه در سن کهولت بودند ولی با ارشاد و خط دادن به عامه مردم و بخصوص جوانان و احزاب منطقه آنان را در حمایت و پیروزی انقلاب اسلامی تشویق می کردند و به مردم می گفتند:«اگر هزاران نفر کشته شود تا یک حکم از اسلام احیا شود ارزش دارد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در فروردین 1358 در همه پرسی انقلاب با صدور اعلامیه از کرمانشاه که در تمام منطقه کرمانشاه پخش شد حمایت خود را از انقلاب اسلامی اعلام نمودو مردم را توصیه نمود که به انقلاب اسلامی رأی دهند.38

محبوبیت و مرجعیت

نقل شده که: مقلدین و علاقمندان و حتّی اقلیت های مذهبی نسبت به آیة اللّه حجّتی اظهار محبت می کردند و پیوسته ذکر خیر ایشان و سخن از کرامتها و استجابت دعای ایشان بوده است و در حل مشکلات و دعاوی مردم با بیانی شیرین و دلنشین کوشا بودند و اگر با مذاکره دعواها تمام نمی شد با قسم به قرآن کریم مسائل را حل می نمود. هنوز هم در عشایر به قرآن زرد آقا و گاهی به ریش ایشان قسم می خورند.

در سالی که ایشان برای تحصیل به قم آمده بودند، مردم هرسین با اصرار فراوان و تقاضا از آیة اللّه حائری می خواهند که ایشان به هرسین برگردد آیة اللّه حائری هم بر ایشان واجب می کنند به هرسین برگردد، خود مرحوم آیة اللّه حجتی می گویند: این امر برای من خیلی دشوار آمده چون هرسین شهری کوچک و فاقد کتابخانه و مسائل لازم برای اجتهاد بود لذا روزی به خانه آیة اللّه حائری رفتم دیدم پسرشان آقا مرتضی که آن وقت یک بچه یک یا دو

ص: 147

ساله بود با یک مداد و کاغذی مشغول بازی است. کاغذ را از ایشان گرفتم و نوشتم آقا اگر وسائل لازم برای اجتهاد من را در هرسین آماده می کنید من حاضرم بروم. آقای حائری هم قول مساعد داد می گویند بعد از آن من به کتابفروشی مصطفوی رفتم و کتابهای لازم را کناری گذاشتم و گفتم من به هرسین می روم و هر وقت برای شما پول فرستادم به اندازه پولم از این کتابها بفرستید. می گویند: من به هرسین رفتم و یکی دو بار پول فرستادم و کتاب آمد و دیگر پول نداشتم که بفرستم اما مرتب همان کتابها پشت سر هم می آمد من دو سه بار نوشتم آقا نفرستید پول ندارم اما آنها باز می فرستادند تا یک وقت نامه رسان نامه ای آورد که نگران پول کتابها نباشید آقای حائری پول همه کتابهایی که شما خواسته اید، داده اند.

اگر زندگی علمی ایشان را خوب مرور کنیم چند نکته حساس را که ایشان روی آنها بسیار مقید بوده اند به روشنی در می یابیم اول: از همه خودسازی و به قول خودشان آدم شدن و دوم توسل به ائمه اطهار علیهم السلام سوم مجتهد شدن و دین را اجتهادا فهمیدن... چهارم زهد و تقوی بسیار و حتی به اعتراف عالمان بزرگ در حد عصمت پنجم تبلیغ دین.

ایشان از بدو ورود به هرسین که با استقبال مردم رو به رو بودند در برخورد با مشکلات اجتماعی و غیره و دفع آنها از خود اهتمام خاصی نشان می دهند و برای این کار سعی بلیغ داشتند.

وی با بیانی شیرین و دلنشین سعی در رفع آن می کردند و اگر با گفتگو دعوا و مشکل حل نمی شد با قسم به قرآن کریم مسائل را حل می کردند و روی شناختی که خود مردم از مقام عالی علمی و تقوای ایشان داشتند احدی به خود جرأت نمی داد که پیش ایشان به دورغ قسم بخورد چون دیگر مردم هرسین

ص: 148

این قضیه مثل شده بود که اگر کسی پیش آقا به دورغ قسم بخورد به بلائی گرفتار خواهد شد.

هرسینی ها برای قضاوت ها و رفع دعاوی ایشان داستانهای جالبی نقل می کنند که نمونه هایی بیان می شود: روزی یکی از مغازه دارها با کسی دعوا داشت شبی به منزل آقا آمد و به دروغ قسم خورد می گویند هنوز از منزل آقا خارج نشده بود که خبر آتش گرفتن مغازه اش را به او می دهند.

یا نقل می کنند: شخصی با اینکه آقا دو یا سه بار به او تذکر می دهند که اگر قسم دروغ بخورید مطمئن باشید به بلا گرفتار می شوید اما او همچنان بر انکار پافشاری می کنند و به دورغ قسم می خورند، می گویند چند روز نگذشت که در آب می افتد و غرق می شود.39

ویژگیهای اخلاقی

در ایام جوانی در اوقات نماز با صدای بلند در منزلشان اذان می گفتند خصوصا صبحها، در مسجد هم با صدای بلند اذان را خود می گفتند و اغلب اوقات به خصوص اول صبح قبل از صرف صبحانه با صوت دلنشین و حزین قرآن تلاوت می کردند به نحوی که اغلب اشخاص با شنیدن صوت قرآن ایشان گریه می کردند. در علم تجوید استاد بودند و هر گاه در جلسات قرآن شرکت می کردند قاریان از ایشان مشکلات تجویدی را می پرسیدند نمازهای جهریه(صبح، مغرب و عشاء)به قدری با صوت خوش و زیبا می خواندند که به مؤمنین حال خوشی دست می داد به نحوی که یکی از مؤمنین که سالها از محضر آن مرحوم بهره برده بود نقل می کرد که وقتی پشت سر آیة اللّه حجتی نماز می خواندیم

ص: 149

مثل اینکه عسل می خوردیم، همیشه قبل از نماز محاسن خود را شانه و عطر استعمال می کردند و تحت الحنک می انداختند و در نماز یک مهر هم برای بینی خود می نهادند(ارقام الأنف)در نماز هنگام تشهد و سلام بر ران چپ (تَوَرُّک) می نشستند.ایشان مقید بود همه مستحبات را انجام دهد و پیوسته دیگران را هم سفارش می کردند که حتی الامکان مستحبات را انجام دهند.و گاهی از اوقات ما بیدار بودیم، می دیدیم که در همان حال که خواب بودند اذان و اقامه می گفتند و دو رکعت نماز می خواندند مانند کسی که بیدار باشد. روان و شمرده و واضح نماز می خواندند.40

آیة اللّه حجّتی با تمامی اهل خانه مهربان و خوش برخورد بودند و همانگونه که در بیرون از خانه با مردم تقدم در سلام داشتند، با اهل خانه نیز چنین بودند حتی از فرزندان خود از زمان جوانی تا هنگام پیری مطالبه غذا نمی کردند و اگر گاهی سفره غذا آماده نبود نمی گفتند چرا غذا حاضر نیست، بلکه خود ایشان می رفتند در آشپزخانه و مقداری نان خالی و ظرفی آب برمی داشتند و مشغول خوردن می شدند و چون غذا حاضر می شد به ایشان خبر می دادند که غذا حاضر است، می فرمود نوش جان کنید بنده الحمدلله سیر شدم و بقدری این نان و آب به من لذت بخشید که خدا می داند و گاهی می فرمود اگر انسان، مؤمن حقیقی باشد از غذا لذت بیشتری از دیگران می برد و پس از صرف صبحانه تا ظهر چیزی میل نمی کردند و پس از نهار تا هنگام شام مطلقا چیزی میل نمی کردند و هنگام صرف غذا تمام مستحبات را رعایت می کردند و هر گاه کاری داشتند به کسی نمی گفتند این کار را برای من انجام دهید بلکه خود ایشان شخصا آن کار را انجام می داد و هرگاه همسر ایشان می خواستند لباسهای ایشان را بشویند می گفتند به کسی پول بدهید تا بشوید

ص: 150

زیرا شما ضعیف هستید و مریض می شوید و حق الزّحمه به همسر شان می دادند.می فرمود: بر شما واجب نیست که برای ما این کارها را بکنید و چهار دانگ از خانه مسکونی خود را به همسرشان بخشیده بودند و باز هم از ایشان رضایت می طلبید.در زمان پیری چون معظم له دیگر قادر نبود بعضی از کارهای خود را انجام بدهد و ناچار بود از دیگران مدد بگیرد با زبان دعا از دیگران کمک می گرفت، مثلاً اگر تشنه بودند و آب می خواستند صدا می زدند که: هر کسی به من یک ظرف آب بدهد خداوند او را از آب های بهشتی سیراب کند، گاهی به ایشان عرض می کردیم چرا دستور نمی دهید و به زبان خواهش و دعا طلب می کنید؟ می فرمود اگر به نحوه دستور و تحکم فرمان دهم مدیون دیگران می شوم و من حق ندارم به دیگران زحمت بدهم و اذیت کنم لذا طوری می گویم که شخص معینی مجبور نشود برایم کاری کند.برنامه ایشان در حقیقت مانند کسی بود که در مکه مکرمه و در حال احرام باشد و مراقب گفتار و رفتار خود باشد.

خدمات دینی و اجتماعی

از آثار آیة اللّه حجّتی، مسجدی است آبرومند که در شهر دارالمؤمنین (هرسین) با همت ایشان ساخته شد و پس از درگذشت ایشان آن مسجد را به نام مسجد آیة اللّه حجّتی نامگذاری نموده اند.

2_ آیة اللّه حجتی ازبدو ورود به هرسین سعی خود را در تأسیس و ساخت حوزه علمیه به کار بست و مؤمنین را بسیار به این کار تشویق نمود، به نحوی که گفته بود: «اگر حوزه علمیه نسازید من از هرسین می روم و من باید برای خود

ص: 151

جانشین داشته باشم.» مردم هر یک به نحوی آمادگی خود را برای ساخت حوزه علمیه اعلام کردند که متأسفانه با هجرت ایشان به کرمانشاه این کار تحقق نیافت.

ایشان حتی به مقلدین خود که به سربازی می رفتند اجازه و وکالت در امور مورد نیاز خود می دادند به نحوی که یکی از مقلدین ایشان نقل می کند:من به آیة اللّه گفتم من بیست و چهار ماه بیشتر خدمت نمی کنم ولی شما به من بیست و پنج ماه اجازه می دهید فرمود شما کار نداشته باش گفت من به سربازی رفتم بعد از تمام شدن بیست و چهار ماه بنا شد مرخص شویم ناگاه دستور آمد باید یک ماه دیگر خدمت کنید ما یک ماه دیگر خدمت کردیم و خدمت آقا رسیدیم فرمود: حالا فهمیدید چرا 25 ماه به شما اجازه دادیم.

آثار علمی

از آیة اللّه حجتی آثار علمی گرانبهایی به جا مانده که متأسفانه تا به حال فقط یکی از آنها به چاپ رسیده و بقیه همچنان در گمنامی باقی مانده اند که در اینجا به اختصار به معرفی آنها می پردازیم:

1. ایشان در همان سالهایی که در قم به سر می بردند کتابی در «عدم وجوب تقلید از اعلم»به زبان عربی نوشته اند.ایشان در این کتاب به ترتیب باادله اربعه(یعنی قرآن و سنت و عقل و اجماع) ثابت نمودند که تقلید از اعلم واجب نیست و مکلفین که مجتهد نیستند می توانند از مجتهد غیر اعلم تقلید نمایند.

2. یکی از آثار پر بهای ایشان که برای تقویت و برهانی شدن ایمان مؤمنین به رشته تحریر در آورده اند،کتابی در اصول دین است.که بسیار مستدل و مفصل

ص: 152

و جالب است و برای اثبات هر یک از اصول دین دلایل بدیعی آورده اند.

3. ایشان از همان سالی که به اصرار مردم هرسین و کرمانشاه به آن دیار رفتند برای رفع نیاز دینی مردم تمام نظرات فقهی خود را در کتابی به نام «بیان الاحکام» _ که در واقع رساله عملیه ایشان است و در 2759 مسئله تدوین یافته با فتاوای محکم خود به فقه پویای شیعه تقدیم داشته اند این کتاب در جمادی الاول 1381 با هزینه مردم در چاپخانه علمیه در 549 صفحه در قطع وزیری به چاپ رسیده است.

4. از آثار دیگر ایشان که به زبان عربی و فارسی نوشته اند کتابی است درباره گناهان کبیره این کتاب که هدف آن شناساندن گناهان کبیره است به صورت مسأله مسأله (حدود سیصد مسأله) به طور مستدل طبق آیات و روایات کبیره بودن گناهان را به اثبات رسانده اند.این کتاب در موضوع خود بسیار سودمند می باشد.

5. ایشان در زمانی که در جلسات درس خارج آیة اللّه العظمی بروجردی شرکت می کردند به اتفاق دو هم بحث خود یعنی آیة اللّه العظمی اراکی و خوانساری قرار می گذارند که یک دوره عروه سیّد محمدکاظم طباطبایی را از اول تا آخر با هم بحث و بررسی کنند و بعد هر کدام نظر خود را بر عروه حاشیه کنند که توفیق یار آنها می شود و تا آخر عروه را مطالعه و بحث می کنند و حاشیه می زنند که در این مباحثات برخلاف نظر رایج علماء معاصر هر سه نفر بر نظرات بکری همانند وجوب نماز جمعه در عصر غیبت اتفاق پیدا می کنند.

6. یکی دیگر از کارهای فقهی ایشان یک دوره حاشیه بر تمام کتاب گرانبهای وسیله النجاه مرحوم ابوالحسن اصفهانی است.

7. کار فقهی دیگر این فقیه بزرگ رساله ای است در «عاقله» عاقله در اصطلاح

ص: 153

فقه به نزدیکان مرد قاتل می گویند که دیه قتل بر آنها واجب است که خود یکی از مهمترین قسمتهای فقه قضائی امامیه است که علماء شیعه تا به حال رساله های مختلفی درباره آن نوشته اند.41

عروج ملکوتی

ایشان سرانجام در رجب 1400 قمری دعوت حق را لبیک گفته و به جوار عنایات خداوند عروج نمود. مردم جنازه آن بزرگوار را روی دست گرفته، در تشییع جنازه سلسله جلیله علماء بازار هم به احترام این عالم فقید و شریف تعطیل نمودند.

تشییع جنازه

هنگام درگذشت و رحلت آیة اللّه حجّتی در کرمانشاه بازار تعطیل شد و در تشییع جنازه جمعیت بسیاری که تا آن روز کم سابقه بود شرکت نمودند، سیل جمعیت بسیاری از بازار تا میدان اول شهر امتداد داشت و هیئتهای زنجیر زن و سینه زن، اصناف و سایر اقشار، جمعی از علما و روحانیون، اشخاص اداری و غیره پشت سر جنازه شریفشان به عزاداری پرداختند. و عده ای از علاقمندان، پیکر پاکشان را تا بلده طیبه قم تشییع نمودند.

فرزندان

از حضرت آیة اللّه حجتی هرسینی سه پسر و پنج دختر به یادگار مانده

ص: 154

است:

1. فرزند ارشد ایشان حجة الاسلام و المسلمین حاج محمد حجتی است که در سال 1306در هرسین پا به دنیا نهادند.

2. دومین فرزند ایشان حجة الاسلام والمسلمین محمد علی حجتی در سال 1348قمری در قم به دنیا آمده اند و در معیت برادر بزرگ خود حجة الاسلام و المسلمین آقا محمد وارد مدرسه رشیدیه قم شدند و دوره ابتدایی را در این مدرسه گذراندند و بعد از آن برای تحصیل علوم دینیه وارد مدرسه فیضیه شدند و پس از اتمام سطح از محضر اساتید بزرگی چون نوری همدانی، جعفر سبحانی و امام موسی صدر استفاده کردند و مدتی هم در درس خارج حضرت آیة اللّه العظمی بروجردی حاضر شدند و بعد به امر آیة اللّه العظمی بروجردی برای ادامه تحصیل راهی حوزه علمیه کرمانشاه شدند و در این حوزه از محضر علمای کرمانشاهی چون مرحوم آیة اللّه امام سده ای و شهید آیة اللّه عطاء اللّه اشرفی حاج شیخ عبدالجواد و مرحوم آیة اللّه قدیری و جمعی دیگر از علما استفاده کردند.

این دو بزرگوار همانند پدر گرامیشان دارای کرامات و اخلاقی حمیده و سلوکی روحانی می باشندو بیت آنها در کرمانشاه و قم محل رجوع و تردد مردم برای رتق و فتق امور دینی و اجتماعی است و هر دو دارای بیانی صریح و روان و محضری گرم و پربار دارند، به طوری که منبر آنها در کرمانشاه و قم از مجالس پرطرفدار محسوب می شود.

3. سومین فرزند ایشان شهید حاج احمد حجتی پور است که در قم به دنیا آمد و همراه پدر به کرمانشاه رفت و مسئولیت کتابخانه مسجد جامع کرمانشاه را بر عهده گرفت و در مبارزات انقلاب اسلامی در کرمانشاه نقش به سزایی داشت و

ص: 155

چند بار توسط مأموران رژیم طاغوت بازداشت و زندانی و شکنجه شد و بعد از انقلاب اسلامی هم در صدا و سیمای کرمانشاه مشغول خدمت می شوند و عاقبت همزبان با برادرزاده خود فرزند حجة الاسلام و المسلمین محمد حجتی در سال 1365 به افتخار شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای قم به خاک سپرده شد.

پی نوشت ها:

1. آثار الحجه، جزء دوم، ص 116.

2. هرسین در گستره تاریخ، ص 151؛ستاره ای در آسمان علم و تقوی،ص ؛تاریخ تشیع در کرمانشاه، ص 281؛ سراج المعانی، ص 213.

3. ستاره ای در آسمان علم و تقوی،ص .

4. ایشان بنّائی و نجاری و صنایع دیگر را بدون شاگردی نزد استاد یاد گرفته بود و شاعر و خوش خط بوده اند لذادر ایام تعطیل بکاری مشغول و از برادرش مرحوم آیة اللّه حجّتی و یک نفر دیگر از دوستان به عنوان شاگرد، استفاده می نمود.

5. ستاره ای از آسمان علم و تقوی، ص .

6. ستاره ای از آسمان علم و تقوی، ص .

7. مرحوم شریف رازی هم با اندک اختلافی این ماجرا را به زبان مرحوم آیة اللّه اراکی از آیة اللّه حجّتی در کتاب خود آورده اند؛ستاره ای از آسمان علم و تقوی، ص ؛سراج المعانی،ص 241.

8. ستاره ای از آسمان علم و تقوی،ص .

9. کیومرث رحیمی، هرسین در گستره تاریخ،ص 49.

10. اظهارات حضوری آقازاده حجتی با نگارنده.

11. ستاره ای از آسمان علم و تقوا،ص75؛قصص و خواطر،ص 233.

12. ستاره ای از آسمان علم و تقوا، ص 74.

13. تاریخ تشیع در کرمانشاه، ص 282.

ص: 156

کتابنامه

1. محمد علی سلطانی، تاریخ تشیع در کرمانشاه،تهران،نشر سُها،چاپ اول، 1380.

2. عبدالعظیم المهتدی البحرانی، قصص و خواطر من اخلاقیات علماء الدین، قم،دفتر نشر نوید اسلام، چاپ چهارم،1378.

3. حجة الاسلام و المسلمین محمد حجتی و حجة الاسلام و المسلمین محمد علی حجتی، ستارهای از آسمان علم و تقوا، کرمانشاه، انتشارات طاق بستان،چاپ اول،1373.

4. کیومرث رحیمی، هرسین در گستره تاریخ، کرمانشاه، مؤسسه فرهنگی، هنری کوثر، چاپ اول 1379.

5. سید ناصر حسینی میبدی، سراج المعانی در احوالات امام سید ابوالحسن اصفهانی، محل و تاریخ نشر و ناشر نامشخص.

6. مرحوم حجة الاسلام و المسلمین محمد شریف رازی، گنجینه دانشمندان، قم، چاپخانه پیروزی،1354.

7. حجة الاسلام و المسلمین علی دوانی،مفاخر اسلام، تهران،مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ چهارم، 1379،ص589،ج 12.

8_مرحوم حجة الاسلام و المسلمین محمد شریف رازی، آثا الحجه یا تاریخ و دائرة المعارف حوزه علمیه قم، قم، دارالکتاب،1332.

9. مصاحبه حضوری با حجة الاسلام و المسلمین محمدعلی هرسینی کرمانشاهی.

ص: 157

10- حاج شیخ مهدی رفیعا (معزّالدّوله ای) «عزّت شریعت » * * * سید محمّد سجادی نژاد دامغانی

ص: 158

ص ···

ج_ای عکس

آیة اللّه

حاج شیخ مهدی معزّالدّوله ای

ص: 159

پیشگفتار

فرهنگ دینی تکیه برداره های فطری انسان دارد، بنابراین به فرایند همان فرهنگ، گسترش خواهد داشت و به همین جهت، سراسر زندگی انسان را فراگرفته، شکوفایی آن بر فضلیت ها و ارزش های دینی و اخلاقی استوار است و همه جامعه انسانی از آن بهره مند می شود. رسالت دانشمندان و اندیشمندان اسلامی که سروش اطاعت از رب العالمین سرداده اند، تلاش گسترده و پایدار است تا محورهای فطری و خداداده مردم را شکوفا کنند.

ما در این نوشتار کوتاه به ابعاد با ارزش شخصیّت عالم ربّانی آیة اللّه حاج شیخ مهدی رفیعا معزّلدوله ای تهرانی قدس سره می پردازیم که عمر پرخیر و برکت خود را در راه کسب علم و فضیلت و تدریس، تألیف و تبلیغ سپری کرد.

ص: 160

خاندان

آیة اللّه حاج شیخ مهدی معزالدوله ای در سال 1317 ق. در تهران و در محله قدیمی شاهی (پامنار کنونی) دیده به جهان گشود.19پدر بزرگوارش، آیة اللّه حاج شیخ محمد باقر معزالدوله ای تهرانی20 در تهران، محله (عودلاجان)، در خانواده ای متدین و ثروتمند به دنیا آمد. وی کودکی را زیر نظر پدر ارجمندش، مرحوم حاج محمد رفیع تاجر تهرانی، سپری نمود. پس از رسیدن به سنّ بلوغ، حجره مدرسه را برحجره بازار، و کسب دانش را بر مال اندوزی ترجیح داد. وی به دست مرحوم آیة اللّه آقا میرزا عبدالرحیم نهاوندی به لباس مقدس روحانیت درآمد، و به تحصیل پرداخت. او در ایّام جوانی، همراه دوست و هم بحث خود، آیة اللّه حاج شیخ محمدحسین تهرانی به حوزه علمیه نجف اشرف هجرت نمود. پس از مدتی، به تهران بازگشت و در نزد آیة اللّه مرحوم حاج میرزا حسن آشتیانی، شاگرد برجسته مرحوم شیخ مرتضی انصاری به کسب علم و دانش پرداخت.21

وی درس های استاد خود را می نوشت که هم اکنون مقداری از آن، در باب بحث حجیّت ظن و اجتهاد و تقلید موجود است.22 حاج شیخ محمد باقر، سالیان درازی در حوزه علمیه تهران، در مدرسه «مروی» و «محمودیه» به تدریس پرداخت.

گروهی از عالمان و فضلای آن روزگار، از محضر پرفیض وی بهرمند شدند که نام آنان بدین شرح است:

ص: 161

1. حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی صاحب کتاب های طبقات اعلام الشیعه و الذریعه الی تصانیف الیشعه در سال 1311 ه .ق؛23

2. حاج شیخ محمدتقی آملی؛

4. حاج سید محمد بهبهانی؛

4. حاج سید محمدصادق لاهیجی؛24

5. حاج سید محمدباقر مصطفوی؛

6. حاج شیخ زین العابدین سرخه ای؛

7. حاج شیخ محمود یاسری؛

8. میرزا عبداللّه سعید تهرانی؛25

مرحوم آیة اللّه شیخ محمدباقر، از نظر تقوا، زهد، علم و دانش، معروف بود و به جز کوشش درحوزه درس، به تقاضای مردم، در مسجدی که معزالدوله* در محله عین الدوله، واقع در خیابان ایران (خیابان احمدی کنونی) ساخته بود به امامت جماعت و ارشاد مردم پرداخت. شهرت وی و فرزندش مرحوم آیة اللّه حاج شیخ مهدی، به (معزالدوله) به جهت امامت جماعت این مسجد بوده است.26

خانه آیة اللّه حاج شیخ محمدباقر، همیشه از جمعیت مراجعه کنندگان پر بود؛ مراجعانی که برای ادای شهادت، گرفتن حکم شرعی یا اجرا و به ثبت رساندن عقود شرعی به وی مراجعه می کردند. این گونه منازل را در آن روزگار، محضر شرع می نامیدند.

وی سر انجام، پس از سال ها خدمت به دین مقدس اسلام، در روز 24 محرم 1336 ق. دیده از جهان فروبست و به ملأ اعلا پیوست.

از وی پنج پسر به جای ماند که همه در کسوت روحانیت بودند. احمد، پسر

ص: 162

بزرگِ وی، بعد از پدر به اقامه جماعت پرداخت؛ اما در جوانی از دنیا رفت. مهدی بعد از او در همان مسجد، اقامه جماعت نمود و سه پسر دیگر براثر ظلم و فتنه رضاخان از مشاغل روحانی روی برتافته و به کارهای علمی و فرهنگی پرداخته و همگی هم اکنون دارفانی را وداع گفته اند.27

دوران کودکی و جوانی

حاج شیخ مهدی، دوران کودکی را در خانه علم و تقوا، زیر نظر پدرش سپری کرد و در آغاز جوانی به تحصیل علوم دینی پرداخت.28

تحصیلات

وی همراه با هم بحث و یار وفادار خود، آیة اللّه حاج سید مهدی کشفی بروجردی29 (1316 _ 1367 ق.) در حوزه علمیه تهران _ که در آن روزگار حوزه علمیه مشهوری بود، در نزد استادان گرانقدری به تحصیل معارف دینی پرداخت.

استادان

حاج شیخ مهدی معزالدوله ای نزد عالمان بزرگواری، ادبیات، فقه، اصول و سایر علوم رایج حوزوی را فراگرفت که عبارتند از:

1. میرزا کوچک ساوجی

2. حاج آقا بزرگ ساوجی

ص: 163

3. حاج میرزا احمد آشتیانی30

حاج شیخ مهدی در مدت کوتاهی، به مراتب بلند و ارزشمند علم دست یافت و به عنوان شاگردی ممتاز مطرح گردید. اجازات وی از تمامی مراجع تقلید و بزرگان علم و دانشِ دوران زندگی اش، گواه روشنی بر این مدّعا است.

اجازات روایی و امور حسبیه

آیة اللّه حاج شیخ مهدی معزالدوله ای از سوی همه مراجع تقلید زمان خود، تأیید شده بود. وی در 26 سالگی از سوی مرحوم آیة اللّه حاج شیخ عبدالنبی نوری که از شاگردان میرزای شیرازی اول و از عالمان برجسته و مراجع زمان خود در تهران بود، تأیید گردید.

وی در اجازه خود پس از حمد و ثنا، چنین نوشته است:

«و بعد، جناب مستطاب شریعتمدار، خلایق افتخار، علم الاعلام، مروج الاحکام، آقای آقاشیخ مهدی _ دامت تأییداته _ سلیل جلیل مرحوم مبرور، خلد مقام حجة الاسلام آقای آقاشیخ باقر تهرانی _ اعلی اللّه مقامه _ که در عنفوان شباب مراحل کهولت و تکمیل را طی کرده و به صلاح و تقوا و فضل و علم و کمالات اخلاقیه، موجه درانظار گردیده...»

در ذیل همین اجازه، مرحوم آیة اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، مرجع تقلید و مؤسس حوزه علمیه قم، عیناً آن را تأیید نموده است.

مرحوم آیة اللّه حاج شیخ محمدحسین غروی اصفهانی، در اجازه خود به حاج شیخ، پس از حمد و ثنا، مطالبی نوشته است که برگردان آن از متن عربی،

ص: 164

به این قرار است:

«و بعد، همانا عالم عامل، فاضل کامل، روشنگر تاریکی ها، مروج الاحکام و گزیده عالمان بزرگ، ثقة الاسلام مهذی پاک و پاکدامن پرواپیشه پاکیزه، جناب حاجی شیخ مهدی تهران _ که همیشه به تأییدات پروردگار مؤید باشد _ از آنجا که از نگهداری علم شریف، و از نیرودهندگان پایه های دین حنیف اسلام است، و مراتبی از علم و عمل و فضایل پاک اخلاقی را دارا می باشد...»

مانند این تعریض ها، در بیش از 25 اجازه دیگر از سوی مراجع تقلید و عالمان جهان تشیّع، جهت حاج شیخ مهدی صادر شده که موجود است.

مراجع تقلید بزرگی چون: سیدابوالحسن اصفهانی؛ حاج آقاحسین طباطبایی برورجردی؛ حاج آقاحسین طباطبایی قمی؛ در اجازات خود، مردم را به استفاده از وجود پربرکت وی تشویق و ترغیب کرده اند.31

اجازات در نقل حدیث

از روزگاران گذشته، مسأله اجازه در نقل حدیث و روایت، در میان عالمان، مسأله ای پراهمیّت بوده است. بر این اساس، آیة اللّه معزالدوله ای جهت مستحکم تر کردن رشته نقل حدیث و روایات، از استادان و مشایخ حدیث، مانند: حاج آقا بزرگ تهرانی، آیة اللّه مرحوم حاج سیدمحمدهادی میلانی و آیة اللّه سید شهاب الدین مرعشی نجفی اجازه نقل روایت و حدیث داشتند.32

تألیفات

ص: 165

آیة اللّه معزالدوله ای تهرانی، برای تربیت نفس های آماده، بیشتر از منبر و سخن بهره می گرفت؛ ولی در ضمن، رساله هایی با زبان ساده در باره مسایل گوناگون از وی به یادگار مانده است که عبارتند از:

1. تذکرة الصلوة؛

2. تذکرة الصوم؛

این دو کتاب چندین بار به زیور چاپ آراسته شده است.

3. دعا و غیبت که این کتاب نیز چندین بار به چاپ رسیده است.33

خدمات فرهنگی

سنگر مسجد

یکی از بهترین خدمات فرهنگی دانشمند اسلامی، بیان حقایق دین مبین اسلام برای مردم، به خصوص نسل جوان است به طوری که این کار به عنوان تبلیغ موفق و کارساز، اسوه و سرمشق انسان ها به شمار رود، همان گونه که پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم در قرآن کریم به عنوان اسوه نیکو معرفی شده است.34 باید توجه داشت که ارزش هرکار، به مقدار ارزش هدف آن است؛ هر قدر ارزشِ هدف بالا باشد، ارزشِ کار نیز بالاست. تبلیغ نیز مانند کارهای دیگر، باید هدفمند باشد. هدف در تبلیغ، باید فراتر از امور مادی باشد، و محدود به متاع فانی دنیا نشود.

دمیدن روح وحدت و نجات از جهل و نادانی، روشنگری و برداشتن شبهات،

ص: 166

دعوت به حکمت و اندرزهای حکیمانه امامان معصوم علیهم السلام ، تبلیغ آشکار، شیوا و بدون ترس و پنهان کاری و کتمان، در سیره آیة اللّه معزالدّوله ای بود. آن گونه که امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه بیان می فرماید: حق را آشکار ساختن، مردم را نصیحت کردن و به رشد و رهنمون شدن، و به عدل و میانه روی عمل کردن.35 او که پس از درگذشت پدر و برادرش، امامت جماعت مسجد معزالدوله ای تهران را به عهده داشت، دلسوزانه و مجدّانه به گسترش معارف دینی و تربیت افراد، به ویژه نسل جوان پرداخت. وی در مسجد و خانه اش منبر می رفت و سخن می گفت و تربیت نفوس را وجهه همّت خویش قرار داده و سخت تلاش می کرد. هیچ چیز، او را از ادامه کارش باز نداشت و بیش از نیم قرن و تا پایان عمر با عشق و علاقه، این راه را پیمود. یکی از ویژگی های آیة اللّه معزالدوله ای را که در موفقیت وی در امر تربیت افراد نقش مؤثری داشت، می توان چنین بیان می کرد:

او باوری عمیق داشت که محبّت، اکسیر اعظم است، معتقد بود که تنها راه نفوذ در دل ها و ربودن آن، ایجاد محبّت و عشقِ خدا، پیامبراکرم و اهل بیت علیهم السلام در دل ها است.

وی بر این باور بود که کیمیای محبت و عشق، مس وجود انسان ها را به طلا تبدیل می کند. او می گفت اگر ذات کسی از خمیرمایه محبت مایه گرفت، در سودای هستی، دل به غیر خدا نخواهد فروخت.

وی بر این باور بود که هردلی که از چشمه خورشید عشق و محبت نوشید، در کویر شوره زار زندگی، از پای نخواهد ایستاد و به حیات جاودانه دست خواهد یافت. از این رو، وی عمری از ولا، محبت و عشق به اهل بیت علیهم السلام دم زد؛ و همیشه به موازات «حب فی اللّه» و «بغض فی اللّه» را درهم می آمیخت و بذرش

ص: 167

را در دل ها می افشاند، که تنها با یک بال «حبّ» نمی توان به پرواز در آمد، که «بغض» را هم باید بالی دیگر گرفت. لذا، بذر بغض و کینه دشمنان خدا، رسول و امامان هادی علیهم السلام و نماد روشن آنان، رضاخان و پسرش، را در دل شاگردانش می کاشت.

این آموزش چنان در دل شاگردان و تربیت یافتگان وی نفوذ کرده بود، که هرگز، دل به زرق و برق تجددگرایی و غرب زدگی نباختند.36

منکرزدایی

آیة اللّه معزالدوله ای با مقدس مآبانِ خشک و بی روح میانه ای نداشت. امر به معروف و نهی از منکرهای بی روح و بدون تزریق عشق و محبّت را خوش نمی داشت. وی هرگز با زبان تند و خشن، دین را ترویج نمی کرد. هرگز از شیوه لباس پوشیدن، چگونه زندگی کردن و انتخاب شغل و کار افراد، برسر منبر انتقاد نکرد و با خشنونت باغیر متدینان برخورد ننمود؛ ولی تربیت یافتگان وی براثر آموخته های او، آنچنان به سنّت های اسلامی متعبّد بودند که در تهران آن روزگار، شهرت داشتند. چه بسیار بودند، کسانی که در دام چاله های گناه و آلودگی فروغلطیده بودند؛ اما پس از مدتی که به مسجد و مجلس آیة اللّه معزالدوله ای راه می یافتند، چنان دگرگون می شدند که حتی نوع لباس پوشیدن، آرایش سر و صورت خود را اصلاح می کردند. حتی بعضی ها سرانجام، راهی حوزه علمیه می شدند و به خیل عالمان دین می پیوستند.

او این چنین با سیاست اسلام زدایی و غرب گرایی مبارزه کرد و مردمان را به صراط مستقیم دین رهنمون ساخت.37

مبارزات سیاسی

ص: 168

آیة اللّه معزالدوله ای، هنگامی فعالیت و تلاش تعلیمی و تربیتی خود را آغاز کرد که انگلیس زخم خورده اسلام و روحانیت _ در ماجرای تنباکو و نهضت مشروطیت _ بنیاد سیاست اسلام زدایی را در ایران اسلامی، به وسیله نوکرانی حلقه به گوش چون رضاخان پی می ریخت.

نخستین هدف در اجرای این سیاست شوم، فروپاشاندن دستگاه روحانیت و از پای درآوردن آنان بود. در راستای همین سیاست، در سال 1306 ش.، لایحه تشکیلات عدلیه (دادگستری) و قوانین مربوط به آنان، به مجلس شورای ملی رفت. با تصویب این قانون، محاضر شرع که محل آن، خانه عالمان برجسته شهرها بود، بسته شد. کارهایی را که امروزه دستگاه بزرگ قضایی انجام می دهد، در آن روزگار با کمترین امکانات اداری در محاضر شرع انجام می گرفت. در محاضر شرع هم قوانین اسلام اجرا می شد و هم بهترین وسیله ارتباط مردم با روحانیان بود. تصویب این قانون و تشکیل سازمان های مربوط به آن، ضربه سختی بر روحانیت وارد کرد. در نتیجه، پیکره دستگاه روحانیت مستقل و خدمتگزار دین فروپاشید. اسلام و روحانیت از این سیاست، ضربه سهمگینی خورد. البته بودند کسانی که تاب مقاومت و پایمردی در برابر سختی روزگار را نداشتند و خود را به تشکیلات رضاخانی فروختند؛ ولی روحانیت هشیار و آزاده ای هم بودند که در این یورش ناجوان مردانه، از اسلام و روحانیت دفاع کردند و دست رد بر سینه رضاخان و اربابش کوفتند و از این آزمایش بزرگ، سالم و سربلند بیرون آمدند.

آیة اللّه معزّالدوله ای از زمره این مردان راستین به شمار می آید. وی از آن دوران دلی پردرد و قصه های پرغصه داشت. وی دو داستان را که نمونه ای از پیروزی های خود در آن زمان می دانست، با شادی ذکر می کرد و می گفت:

ص: 169

«رضاخان محضر شرع را بسته بود و بارسنگین زندگی و خانواده به جای مانده از پدر و برادرم، کمرم را خم می کرد. در این حال و هوا در خانه ام برای عدّه ای از طلاّب، شرح لمعه تدریس می کردم. روزی مردی با کت و شلوار و کراوات به خانه آمد و نشست تا درس تمام شد. آنگاه وی خود را این چنین معرفی کرد: من علی اکبر تشیّد امروز و شیخ علی اکبر دیروز هستم. همین کتاب لمعه را نزد پدرتان خواندم؛ ولی چه می توان کرد، برای گذراندن زندگی، به این رنگ باید در آمد!

آنگاه گفت: من از سوی حضرت اشرف، داور، وزیر دادگستری رضاخان مأموریت دارم که نزد جناب عالی بیایم و پیام ایشان را برسانم. اگر موافقت فرمایید، دفتر ثبت اسناد درجه یکی به نام شما صادر شود، تا همچون گذشته به کار خود ادامه دهید. می دانید که این دفتر با محضر شرع سابق، هیچ تفاوتی ندارد.

در پاسخ گفتم: از سوی این جانب از ایشان تشکر کنید و بگویید: چگونه تفاوتی ندارد؟ آیا من مجاز هستم به بخشنامه ها و دستورالعمل ها و قوانین صادره توجه نکنم و قوانین و احکام اسلام را اجرا نمایم؟ آیا نخواهید گفت که حکم از بالا رسیده را نمی شود نادیده گرفت، شما به ایشان بگویید که همین تدریس، ما را بس است».

او داستان دیگر را چنین نقل کرده است:

«در محله عین الدوله _ خیابان ایران کنونی و کوچه کنار مدرسه علوی _ سالیان درازی در خانه ای که در اجاره پدرم بود، زندگی می کردیم. کوچه به نام پدرم معروف، و در سراسر تهران شناخته شده بود. و همگان گمان می کردند که خانه، ملک پدرم است. پس از فشار رضاخان و بسته شدن محضر شرع، مدتی

ص: 170

پرداخت اجاره خانه به تعویق افتاد. صاحب خانه، تاب نیاورد و عذر ما را خواست. ناگزیر از آن خانه به خانه بسیار محقری در محله قاجاریه تهران _ خیابان ری کنونی _ نقل مکان کردیم».

برای از پادرآوردن روحانیت، رضاخان طرح دیگری درانداخت و آن مسأله امتحان گرفتن و جواز گرفتن برای پوشیدن لباس روحانی بود. از این رو قانون آن را در سال 1307 ش. به تصویب رسانید و در پی آن، مجالس و محافل وعظ و ارشاد و حتی مجالس عزاداری را ممنوع ساخت.

آیة اللّه حاج شیخ مهدی معزالدوله ای، نه تنها از وزارت داخله آن روزگار اجازه پوشیدن لباس و گذاردن عمامه را نگرفت؛ بلکه یک روزهم لباس روحانیت خود را رها نکرد و عمامه را از سربرنداشت.

وی در سراسر حکومت اختناق و دیکتاتوری رضاخان، با وجود مشکلات و سختی های توان فرسا، به اقامه جماعت و سخنرانی های آگاهانه و ارشاد مردم در مسجد معزالدّوله گاه آشکار و گاه پنهان ادامه داد.

از سوی دیگر، انگلیس در سیاست شوم اسلام ستیزی، به فرهنگ غنی و پربار اسلام یورش برد، و تمدن فرنگ (غرب) را به عنوان چشمه آب حیات به ایرانیان معرفی کرد. در آن روز، مزدوری چون سیدحسن تقی زاده گفته بود: ملت ایران اگر بخواهد آدم شود، از سر تا انگشتان پا، باید فرنگی شود. با این هدف شیطانی، مدارس جدید افتتاح گردید. کتاب ها، مجله ها و روزنامه های لبریز از مطالب ترجمه شده از منابع غربی منتشر شد. کشف حجاب را برای زنان مسلمان اجباری کردند. فساد و منکرات آشکارا انجام می گرفت. در این شرایط، فصل نوین زندگی آیة اللّه معزالدوله ای و رسالت ربّانی وی، آغاز می شود و در نهایت به پدید آمدن مکتب تربیتی و سیاسی او می انجامد.38

ص: 171

ویژگی ها

آن عالم با اخلاص، ویژگی هایی داشت که می توان گفت موجب موفقیت او شده بود:

1. زندگی اش بسیار ساده و محقرانه بود. از تجمّلات و زرق و برق دوری می گزید. گاهی خانواده اش از سختی و تهیدستی گلایه می کردند؛ اما او می خندید و می گفت: «یعنی می گویید با روس و انگلیس بسازم و زندگی درست کنم؟ هرگز!».

او از دنیاطلبان دل بریده بود. در همسایگی مسجد، امیری از امرای پرقدرت ارتش بود که گاهی در سلک درویشان در می آمد و طرح دوستی می ریخت؛ اما حاج شیخ مهدی یکبار به منزلش نرفت و کاری به او ارجاع نداد. اعیان و اشرافی بودند که آرزو داشتند حاج شیخ یک بار به منزلشان برود؛ اما وی نرفت؛ ولی با فقرا همنشین بود.

2. برای مردم و شاگردانش، بسیار وقت می گذاشت و از همنشینی با آنان اظهار خرسندی می کرد. در مسجد و خانه خود منبر می رفت. گاهی نزدیک به دو ساعت سخنرانی می کرد؛ آنچنان شیرین و جذّاب که کمتر کسی اظهار خستگی می کرد. هر هفته صبح جمعه و نیز ایّام محرم و صفر و فاطمیه و نیز روزهای ولادت و وفات امامان: در خانه اش مراسم عزاداری و جشن برگزار می کرد.

3. او به آنچه می گفت، معتقد بود. از دل می گفت و چون دلسوخته بود، سخنش بر دل ها می نشست و مخاطب خود را سخت تحت تأثیر قرار می داد. او

ص: 172

در این زمینه بسیار موفق بود. کسانی بودند که یک بار پای منبر و سخن او می نشستند و دل باخته می شدند و برای همیشه دست از گناه و آلودگی شسته و در زمره نیکان زمان در می آمدند. وی برای فرزندش نقل می کند:

«با یکی از دوستان روحانی ام که اهل قزوین بود، عازم شهر شدیم. به گاراژ رفتیم. اتوبوس آماده نبود. در نزدیکی گاراژ به خانه آشنایی از اهالی قزوین رفتیم که اتفاقاً جوانی در آن خانه میهمان بود. در ضمن صحبت گفت: می خواهم عروسی کنم و به تهران آمده ام و گروه مطربی را دعوت کرده ام که از بهترین و گران ترین مطرب ها هستند. حاج شیخ مهدی می گفت: به سادگی موعظه اش کردم که فرزندم! اگر می خواهی زندگی نوین تو مبارک باشد، به گناه آلوده اش نکن؛ بهتر است به جای مطرب، از وجود این آقا _ اشاره به دوست روحانی ام کردم _ دعوت کنی تا برای مهمانانت از معارف اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم سخن بگوید. حاج شیخ در قزوین بود که آن جوان آمد و آنان را به عروسی دعوت کرد و گفت: من سخن شما را پذیرفتم. شما هم به وعده خودتان وفا کنید و در بزم ما شرکت کنید و مردم را با معارف اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم پذیرایی نمایید.

4. عاشق شیدای اهل بیت بود. آنچنان عاشقانه و خالصانه از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و اصحابش یاد می کرد که مستمعان را به شدت می گریاند. عالمی بزرگوار می گفت: «شبی به مسجد آیة اللّه معزوالدوله رفتم. وی بر منبر بود و از ابوذر غفاری، صحابی عالی مقدار پیامبراکرم صلی الله علیه و آله وسلم سخن می گفت. مردم پای منبر او چنان می گریستند، که شگفت زده شدم مثل آنکه مصیبت عاشورا می خواند.39

5. خط زیبا، پوشش ساده و تمیز، همیشه معطر بودن، آرام و مطمئن سخن

ص: 173

گفتن، موقر راه رفتن، سیمای جذّاب و نورانی، متبسم بودن.

فرزندان

از آیة اللّه معزالدوله ای، هفت پسر و دو دختر به جای مانده است:

1. حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ هادی معزی؛ وی پس از درگذشت پدر، تاکنون در مسجد معزالدوله، امامت جماعت را به عهده دارد و در راه گسترش تعالیم اسلام، تلاش و کوششی در خور زمان دارد.

2. حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبدالعلی معزی که در عرصه تبلیغ معارف اسلامی فعالیت می کند و از وعّاظ تهران است.

3. حجة الاسلام والمسلمین مرحوم آقای حاج شیخ محمد حسن معزّی که از فضلا و مدرسان حوزه علمیه قم بود، و مدت 30 سال از عمر خود را در راه تحصیل، تدریس و تربیت شاگردان سپری کردند. وی در سال 1357 ش. به رحمت ایزدی پیوست.

4. حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ عبدالحسین معزّی که هم اکنون به عنوان نماینده ولی فقیه و رئیس مرکز اسلامی «وین»، در کشور اتریش به سر می برد.40

5. مرحوم حاج آقا بزرگ معزّی؛

6. آقای محمدحسین معزّی؛

7. آقای عبدالکریم معزّی که این سه فرزند اخیر به کار آزاد اشتغال دارند.

دامادها

ص: 174

دامادهای آیة اللّه حاج شیخ مهدی معزّالدوله ای عبارتند از:

1. حضرت آیة اللّه حاج شیخ محمدعلی گرامی، از عالمان و مدرسان بنام حوزه علمیه قم.

2. آقای حاج حسن ابراهیمی که از بازاریان معروف به تدیّن و تقوا در تهران به شمار می رود.41

پرواز به ملکوت اعلی

آیة اللّه معزالدوله ای سرانجام پس از هشتاد و پنج سال عمر پرخیر و برکت و مجاهدت دائم در راه خدمت به مکتب تشیّع و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام ، سرانجام در نیمه شب 21 ربیع الاول سال 1402 ق. در تهران دار فانی را وداع گفت و به ملأ اعلی پیوست. از آنجا که به قبرستان مرحوم آیة اللّه حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی، معروف به «قبرستان نو» در قم بسیار علاقمند بود، طبق وصیت وی، در فضایی باز و زیر آسمان، در این گورستان به خاک سپرده شد.42

مسجد معزالدوله، بانی _ واقف

این مسجد در سال 1317 ق. براساس متن وقفنامه سنگی موجود در مسجد، ساخته شد. در متن این سنگ نبشته، در 14 سطر، حاوی دستور کارهای وقف در نحوه اداره این مسجد است که تولیت آن به حاج سیدباقر، پسر مرحوم سیداحمد واگذار شد و...

متن وقف نامه:

ص: 175

بسم اللّه الرحمن الرحیم. الحمدللّه رب العالمین و صلی اللّه علی محمد و آله الطاهرین الاخیار و لعن اللّه اعدائهم اجمعین؛ و بعد وقف شرعی نموده سگ آستان دوستان امیرمؤمنان و اولاد آن بزرگوار: محمد اسماعیل میرزا معزالدوله، ولد ابن بهرام میرزا معزالدوله _ رحمة اللّه _ این محقر مسجد را به انضمام تمامی پنج باب دکاکین و آن انبار و سقّاخانه، متصل به همین مسجد را با یک ربع ساعت آب از قنات سردار در مسجد معزالدوله، واقع در تهران، خیابان ایران، خیابان شهید احمدی، امروزه به مسجد حضرت سیدالشهدا معروف است. یکی از بناهای خیریه محمداسماعیل میرزا معزالدوله، نوه عباس میرزا نایب السلطنه فتحعلی شاه قاجار و فرزند بهرام میرزا معزالدوله، و به وسیله همسر او حاجیه فرخ لقاخانم ساخته شد. مدار شش شبانه روز از مزار وقف نامه جداگانه، و مرده شویی در مسجد و مضافات مسجد، ممنوع است و تولیت آن را واگذار نمود به جناب سلالة السادات حاجی سیدباقر، خلف مرحوم حاج سید احمد طاب ثراه و... این وقفنامه یا اجاره نامه که در 12 سطر تنظیم شده است حاوی نکات سودمندی است از نحوه اجاره ملک در طهران قدیم. در پایان آمده است:

و صیغه بر مراتب مسطوره جاری و واقع گردید؛ فی شره ربیع الامولود هزار و سیصد و چهل و چهار (1344).

احمد الرضوی (مهر بیضی شکل، 1265).43

پی نوشت ها:

1. مقدمه کتاب تذکرة الصلوة، حاج شیخ مهدی معزالدوله ای تهرانی، ص 4_9؛ و نقل از حجة الاسلام معزی فرزند حاج شیخ مهدی در مجله مسجد، ش 10، سال 60، ص 76.

ص: 176

2. نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، شیخ آغابزرگ تهرانی، ج 1، ص 210.

3. گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 363.

4. مجله مسجد، سال دهم، ش 60، ص 83، بهمن و اسفند 1380.

5. دیدار با ابرار، زندگینامه آقا بزرگ تهرانی، بخش اساتید، ص 28، تألیف محمد صحتی.

6. گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 371، ج 2، ص 401 و 360.

7. همان، ص 362، ج 1، ص 480، ج 4، ص 593، 482.

* این مسجد را اسماعیل میرزا معزالدّوله، نوه عباس میرزا نایب السلطنه فتحعلی شاه قاجار و فرزند بهرام میرزا معزالدوله در سال 1317 ه .ق. ساخته از شرح احوال محمد اسماعیل بانی و واقف مسجد اطلاعات چندانی در دست نیست؛ مگر آنکه وی مدتی حاکم کاشان و چند صباحی مباشر حاکم بروجرد بوده است. (وقفنامه سنگی داخل مسجد).

8. طبقات اعلام الشیعه، (نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر)، ج 2، ص 625 و ج 1، ص211.

9. مجله مسجد، سال دهم، ش 60، ص 83.

10. همان، ص 77.

11. گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 3-532.

12. مقدمه الدعا و الغیبة، آیة اللّه حاج شیخ مهدی معزالدوله تهرانی، با اهتمام ناصر شکوری؛ گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 363.

13. مجله مسجد، سال دهم، ش 60، ص 2-81.

14. المسلسلات فی الاجازات، ج 1، بخش اجازات، تألیف حجة الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی.

15. مقدمه کتاب تذکرة الصلوة و تذکرة الصوم، تألیف آیة اللّه معزالدوله ای.

16. احزاب / 21.

17. نهج البلاغه، خطبه 105 و 308.

18 و 19. مصاحبه با حجة الاسلام والمسلمین شیخ عبدالحسین معزی نماینده ولی فقیه و رئیس مرکز اسلامی وین در کشور اتریش.

20. مجله مسجد، ش 60، سال دهم، ص 77 _ 79.

21. مصاحبه با حجة الاسلام والمسلمین حاج شیخ حسن برزویی تهرانی.

22. مصاحبه با حجة الاسلام والمسلمین سید علی ذهنی تهرانی.

23. مصاحبه با فرزندان مرحوم معزالدوله ای تهرانی.

24. مجله مسجد، ش 10، سال 60، ص 81.

25. مجله مسجد، ش 10، سال 60، ص 73 به نقل از سید سعید میرمحمد صادق، کارشناس ارشد

ص: 177

تاریخ.

ص: 178

11- سید محمدجواد ذهنی تهرانی «آیت ذکاوت» * * * مرتضی عبدالوهابی

ص: 179

ص ···

ج_ای عکس

سید محمد جواد ذهنی تهرانی

ص: 180

تولد:

آیة الله سید محمدجواد ذهنی تهرانی، روز هشتم اسفند سال 1326 ش. در یکی از محله های قدیمی «میدان خراسان» تهران به دنیا آمد. پدرش، مرحوم سید علی ذکی الذهنی، شغل اداری داشت. پدر بزرگش مرحوم سید حبیب اللّه، در بازار سید اسماعیل تهران به کسب و کار مشغول بود. او مردی نیکو نهاد، پیشگام در کارهای خیر و معتمد بازار و اهل محل به شمار می رفت. مادر ایشان، حاجیه خانم رفیعی، فرزند مرحوم حسینعلی رفیعی (از عابدان و زاهدان روزگار) هم اکنون در قید حیات بوده و عمر پربرکت خویش را به آموزش قرآن و برگزاری جلسات مذهبی برای بانوان می گذراند.

ص: 181

تحصیلات جدید

سید محمدجواد دوره ابتدایی را در دبستان عاصمی (حوالی میدان خراسان) با نمرات عالی به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به دبیرستان بهبهانی (نزدیک میدان مولوی) رفت. او در دبیرستان نیز دانش آموزی ممتاز به شمار می رفت. و از نظر اخلاقی نیز نمونه و برجسته بود، به طوری که در آغاز جوانی، به دلیل علاقه اش به مسائل مذهبی، در مجالس و مواعظ مرحوم «حاجی شیخ مهدی معزّالدّوله» که در مسجد معزالدوله برگزار می شد؛ شرکت می نمود. نفس گرم آن مرد خدایی، مسیر زندگی او را تغییر داد. سید محمدجواد به شوق تحصیل علوم دینی، در سال آخر دبیرستان، درس را رها کرد و دروس حوزوی را شروع نمود. به دلیل شخصیت برجسته حاج شیخ مهدی، به خلاصه ای از زندگی و افکار آن بزرگوار اشاره می شود:

عالم بزرگوار، عارف دلسوخته، مربی خستگی ناپذیر، آیة الله مرحوم حاج شیخ مهدی معزالدوله ای تهرانی در سال 1317 ق. در محله حیاط شاهی، واقع در عودلاجان (پامنار جنوبی کنونی) زاده شد. وی دوران کودکی را در خانواده ای اهل علم و تقوا، زیر نظر پدر بزرگوارش آیة الله مرحوم حاج شیخ محمدباقر معزالدوله ای سپری نمود. او در آغاز جوانی به تحصیل علم پرداخت و به کسوت روحانیت درآمد. وی استادان گران قدری داشت که به نام آنان اشاره می شود:

1. ادیب اریب؛

2. آقا میرزا کوچک ساوجی؛

ص: 182

3. شیخ آقا بزرگ ساوجی؛

4. علامه حاج میرزا احمد آشتیانی؛

حاج شیخ مهدی نزد این بزرگان به فراگیری ادبیات، فقه، اصول و دیگر علوم پرداخت و از آنجا که استعداد و قریحه سرشاری داشت؛ در مدت کوتاهی به مقام بلند دانش دست یافت که اجازات وی از تمامی مراجع تقلید و بزرگان علم و دانش دوران زندگی اش، گواه ارزنده ای در این زمینه است. هنوز بیست سال از عمرش نگذشته بود که در اثر وفات پدر و برادر بزرگش بار سنگین اداره محضر شرع و مسجد معزالدّوله و در کنار آن اداره خانواده به جای مانده از پدر و برادر، به دوش وی افتاد. در سال 1306 ش. با تصویب لایحه تشکیلات عدلیّه و قوانین مربوط به آن در مجلس شورای ملی، محضر شرع او تعطیل شد. حاج شیخ خود را به تشکیلات عدلیّه رضاخانی نفروخت و دفتر اسناد رسمی و ثبت ازدواج و طلاق باز نکرد. از وزارت داخله آن روزگار، اجازه پوشیدن لباس هم نگرفت. او یک روز هم لباس روحانی خود را رها نکرد و عمامه از سر برنداشت. با وجود مشکلات و گرفتاری ها به اقامه نماز جماعت، ارشاد مردم و روضه خوانی، گاه پنهان و گاه آشکار ادامه داد. او در آغاز این مرحله از زندگی، به عزلت و انزوا روی آورد و از تمامی آنان که با وی ارتباط داشتند؛ برید و تنها با مردم فقیری که به مسجدش می آمدند ارتباط داشت. به نسل جوان نیز علاقه فراوان نشان می داد و از سرمایه های خدادادی خویش برای نجات آنان از گرداب های هولناک و هلاکت بار سیاست رضاخانی بهره فراوان برد و در این زمینه بسیار موفق بود. هدایت یافتگان و بهره گرفتگان از مکتب تربیتی او _ که بیش از نیم قرن ادامه یافت _ از هزاران تن افزون است.

حاج شیخ، سیمای بسیار جذاب داشت. وی لباس ساده و تمیز می پوشید،

ص: 183

آرام و مطمئن سخن می گفت و زندگی اش به دور از تجمّل و زرق و برق بود. آداب و رسوم فرنگی به زندگی او راه نیافت. از دنیاداران دل بریده بود و روحی لطیف و دلی مهربان داشت. در گفتار و کردارش خشونت نبود. برای شاگردانش وقت می گذاشت و از همنشینی با آنان شادمان بود. بیانی گرم و دلنشین داشت. از دل می گفت و چون دلسوخته بود؛ سخنش بر دل ها می نشست. بودند کسانی که یک بار پای سخن وی نشستند و برای همیشه دست از گناه شسته و در زمره نیکان زمان در آمدند. رمز و راز موفقیت او را در یک نکته می توان خلاصه کرد و آن اکسیر اعظم (محبّت) است. حاج شیخ معتقد بود که تنها راه نفوذ در دل و ربودن آن، محبّت و عشق به خدا، پیامبر و اهل بیت: است. از او رساله های مختلفی به یادگار مانده. رساله درباره نماز، رساله ای پیرامون روزه و دو رساله ای دیگر با موضوع دعا و غیبت. این عالم وارسته، سرانجام پس از 85 سال عمر پربرکت و تلاش مستمر در خدمت به اهل بیت: و مکتب تشیّع در نیمه شب 21 ربیع الاوّل سال 1402 ق. وفات یافت و در شهر مقدس قم، قبرستان نو به خاک سپرده شد.63

تشکیل خانواده

محمدجواد هم زمان با تحصیل، تصمیم به ازدواج گرفت و با خانواده ای اصیل، وصلت نمود. پدرخانم ایشان که از تجّار سرشناس و متدیّن تهران به شمار می رود؛ می گوید:

«آقای ذهنی طلبه ای ساده بود که به خواستگاری دخترم آمد. برای تحقیق به مدرسه علمیه حاج ابوالفتح رفتم. آقا سید محمدحسین

ص: 184

لنگرودی، مسئول مدرسه، گفت: به دلیل سه خصلت: تدیّن، استعداد و پشتکار، اجتهاد را در ایشان می بینم.»64

استادان

سید محمدجواد پس از ترک دبیرستان، دروس حوزوی را در مدارس علمیه تهران، زیر نظر استادانی بزرگ آغاز نمود و پس از به پایان رساندن دروس سطح، در سال 1351 ش. وارد حوزه علمیه قم گردید.

استادان سطح در تهران

1. علاّمه ابوالحسن شعرانی؛

2. شیخ حسین کنی؛

3. سید محمدتقی خوانساری؛

4. سید مهدی خلخالی؛

استادان در قم

1. سید احمد خوانساری؛

2. محمدعلی اراکی؛

3. سید محمدرضا گلپایگانی؛

4. سید شهاب الدّین مرعشی نجفی؛

5. سید کاظم شریعتمداری؛

ص: 185

6. حاج شیخ راضی تبریزی؛

7. سید رسول موسوی تهرانی؛

8. شیخ محمدتقی مجلسی.

سید رسول موسوی تهرانی که آیة الله ذهنی، حاشیه ملاّعبداللّه، شمسیه، مطوّل و رسائل را نزد ایشان فرا گرفته؛ درباره شاگردش، جمله ای شنیدنی دارد:

«در مدت 47 سال تدریس، شاگردی به این درجه از هوش، استعداد و تقوا نداشته ام.»65

شاگردان

تخصص آیة اللّه ذهنی در تألیف و تدریس در زمینه فقه، اصول، علوم غریبه و ادبیات عرب بود. آن بزرگوار هم زمان با تحصیل و تألیف، تدریس را نیز آغاز نمود و در مدت بیش از 35 سال در زمینه های مختلف، شاگردان بسیاری تربیت نمود. طلاب علوم دینی بیش از 15 سال، از درس خارج فقه و اصول ایشان استفاده نمودند. وی در برخی از فصول تحصیلی، روزانه 14 درس از مقدمات تا سطوح عالیه تدریس می کرد. تعدادی از شاگردان آن بزرگوار عبارتند از حجج اسلام:

1. محمدرضا کریمی؛

2. موحدی کاشانی؛

3. برادران ملکی اصفهانی، (از استادان حوزه علمیه قم)؛

4. سید مهدی طباطبایی، (پدر سید محمدحسین طباطبایی

ص: 186

خردسال ترین حافظ قرآن)؛

5. سید اکبر طباطبایی؛

6. سید محمد سجادی؛

آثار

حضرت استاد به واسطه استعداد سرشار، از ابتدای طلبگی شروع به تألیف و تقریر نمود و در طی عمر کوتاه، ولی پربرکت خود، بیش از 170 جلد کتاب در 44 عنوان از خود به یادگار نهاد. اوّلین تألیف ایشان کتاب درّة الثمینه (شرح عربی بر صمدیه) و اولین تقریر وی کتاب صلاة جمعه به عربی (تقریر درس آیة الله شیخ محمدتقی مجلسی) است. در خصوص این تألیفات ذکر چهار نکته ضروری است:

1. هدف ایشان از تألیف و شرح کتاب های حوزوی راهنمایی و کمک به طالبان علم بود که در مقدمه یکی از کتاب هایش به این موضوع اشاره می کند:

«در این کتاب سعی نمودم نکات و رموزات را به زبانی ساده و روشن بیان نمایم؛ تا تمام محصلین بتوانند از آن استفاده نموده و احیاناً اگر در نقطه و مکانی باشند که از فیض درس استاد محرومند؛ با راهنمایی این کتاب مشکلات متن، حل شده و نیازی به حضور در جلسه درس نداشته باشند.».66

2. ایشان دارای ذوقی سرشار و قلمی توانا بود. مطالب را فقط یک بار می نوشت و دیگر بازنویسی، حک و اصلاح نمی کرد. به طوری که در نوشته هایش، به ندرت خط خوردگی یا حذف و اضافه دیده می شود.

ص: 187

3. ایشان خط زیبایی داشت و دو کتاب تحفة الاحباب و اللّباب در یک نوبت، با دست خط ایشان، در کتابفروشی کتبی نجفی به طبع رسید.

4. برای اینکه کتاب ها با قیمت ارزان تری به دست خوانندگان و مشتاقان علم برسد؛ از ناشران کتاب هایش حق التألیف نمی گرفت.

آثار چاپ شده

1.الکلام اللّطیف؛ شرح فارسی بر تصریف، 1 جلد.

2. الافاضه؛ شرح فارسی بر هدایه، 1 جلد.

3. الدّرة المثینه؛ شرح عربی بر صمدیه، 1 جلد.

4. کلمات العلویه؛ شرح فارسی بر صمدیه، 1 جلد.

5. المباحث النّحویه؛ شرح فارسی بر صمدیه، 4 جلد.

6. الاثار الباقیه؛ شرح فارسی بر حاشیه ملاعبدالله، 1 جلد.

7. اساس الصّرف؛ مشتمل بر امّهات علم صرف به فارسی، 1 جلد.

8. انیس الطالبین؛ ترجمه آداب المتعلمین، 1 جلد.

9. روش تجزیه و ترکیب؛ 1 جلد.

10. گنجینه ذهنی؛ مشتمل بر اصطلاحات علوم، 1 جلد.

11. الکلام الغنی؛ شرح فارسی بر باب اوّل مغنی؛ 2 جلد.

12. الکلام الغنی؛ شرح فارسی بر باب رابع مغنی، 1 جلد.

13. توضیح المبانی؛ شرح فارسی بر مختصر المعانی، 6 جلد.

14. تفصیل الفصول؛ شرح فارسی بر معالم الاصول، 6 جلد.

15. بیان المراد؛ شرح فارسی بر جلد اول اصول الفقه، 3 جلد.

16. منهج الهدایه، شرح فارسی بر مبحث وقت و قبله، 1 جلد.

ص: 188

17. المباحث الفقهیه، شرح فارسی بر شرح لمعه، 30 جلد.

18. تشریح المقاصد؛ شرح فارسی بر رسائل، 6 جلد.

19. تشریح المطالب؛ شرح فارسی بر مکاسب (ناتمام)، 8 جلد.

20. تحریر الفصول؛ شرح فارسی بر کفایة الاصول، 6 جلد.

21. فصول المنطق؛ شرح فارسی بر لئالی مرحوم حاجی، 2 جلد.

22. فصول الحکمه؛ شرح فارسی بر الهیات منظومه، 3 جلد.

23. تحفة الاحباب؛ شرح فارسی بر تشریح الافلاک، 1 جلد.

24. اللّباب؛ شرح فارسی بر خلاصة الحساب شیخ بهائی، 1 جلد.

25. المقامع؛ شرح فارسی بر جوامع الجامع طبرسی (ناتمام)، 2 جلد.

26. ترجمه کامل الزیارات ابن قولویه؛ 1 جلد.

27. از مدینه تا مدینه؛ دوره کامل مقتل حضرت سیدالشهداء7، 1 جلد.

28. رساله در صلوة جمعه؛ 1 جلد.

29. تصحیح و تعلیق بر شرح نهج البلاغه ملاّ فتح اللّه کاشانی؛ 2 جلد.

30. تصحیح و تعلیق بر رساله حقوق علاّمه مجلسی، 1 جلد.

31. المباحث الاصولیه؛ یک دوره اصول فارسی، 1 جلد.

33. اسرار آفرینش؛ ترجمه علل الشرایع، 2 جلد.

34. عناوین الاحکام؛ ترجمه متن لمعه، 4 جلد.

35. تصحیح و تعلیق بر گوهر شب چراغ؛ 10 جلد.

36. کشکول ذهنی؛ مشتمل بر موضوعات چهارده گانه، 1 جلد.

37. حلّ المسائل هدایه، 1 جلد.

آثار چاپ نشده

1. الفوائد النحویه فی ما یروی عن الائمة الاثنی عشریه؛ 3 جلد.

ص: 189

2. مدارک الاحکام شرح فارسی بر شرایع الاسلام؛ (ناتمام) 10 جلد.

3. حاشیه بر عروة الوثقی سید محمدکاظم یزدی؛ 1 جلد.

4. شرح و ترجمه کشف المراد؛ 1 جلد.

5. شرح و ترجمه باب حادی عشر؛ 1 جلد.

6. ترجمه گوهر شب چراغ؛ 1 جلد.

7. منطق مقدماتی؛ 1 جلد.

ویژگی های اخلاقی

سید محمدجواد ذهنی بسیار صبور، مؤدب، باوقار و شهرت گریز بود. خیلی کم می خوابید. 2 تا 3 ساعت قبل از اذان صبح بیدار و به عبادت و مطالعه مشغول بود. مناعت طبع عجیبی داشت. پس از هجرت به قم، تا سالیان دراز در محله های مختلف اقامت گزید و با وجود داشتن اقوام ثروتمند، دست نیاز به سوی کسی دراز نکرد. سرانجام در محله قدیمی سیّدان، در خانه ای ساکن شد که یک دانگ از آن متعلق به او بود. در اواخر عمر شریفش به کربلای معلّی مشرّف شد. سال 1368 ش. به اصرار اهالی و معتمدان محل، امامت جماعت مسجد حبیب اللّه بیگ (واقع در محله سیّدان) را پذیرفت و همواره در رفع مشکلات مردم، به ویژه افراد نیازمند تلاش می کرد. بنای این مسجد در سال 1346 ش. با کمک مؤمنان خیراندیش و به اهتمام آقای سید محمود برقعی، فرزند سید حسین، تجدید و به اتمام رسید. قبول امامت مسجد حبیب اللّه بیگ، توسط این عالم بزرگوار داستانی شنیدنی دارد. آقای سید محمود برقعی، متولّی مسجد، در این باره می گوید:

ص: 190

«شب قبل از ماه رمضان سال 1368 ش. امام جماعت قبلی مسجد با من خدا حافظی کرد و گفت عازم تهران است و بعد از ماه مبارک هم نخواهد آمد. او از من خواست به فکر امام جماعت جدید باشم. متحیّر ماندم چه کنم؟ به مردم چه بگویم. صبح با ناراحتی درب مغازه ام را _ که در همسایگی مسجد است _ باز کردم. آن روز صبح حاج آقا ذهنی برای اولین بار به مغازه تشریف آوردند. دورادور ایشان را می شناختم سال ها بود در محله سیدان ساکن بودند؛ اما به ندرت از خانه خارج می شدند. سلام و علیک کردیم. وقتی خواستند بروند، گفتم: حاج آقا حسابتان را تصفیه کردید! او با تعجب گفت: بچه هایم چیزی نسیه گرفته اند!

گفتم: نه! ماه مبارک شروع شده، امام جماعت نداریم. برای اقامه نماز تشریف می آورید مسجد! حاج آقا گفت: ما در منزل نماز جماعتی داریم. چند نفر طلبه برای نماز می آیند. من هم با ناراحتی گفتم: هیچ مسأله ای نیست من همین حالا در مسجد را قفل می کنم، ظهر برای نماز به خانه شما می آیم. اگر روز قیامت گفتند چرا در خانه خدا را قفل کردی، می گویم علّتش را از حاج آقا ذهنی بپرسید. ایشان خندیدند و گفتند: باشد آقا سیّد، می آیم؛ اما فقط رمضان المبارک! ماه مبارک تمام شد. ایشان نماز عید فطر را در مسجد اقامه فرمودند. ظهر هم برای نماز جماعت تشریف آوردند بعد از نماز به من گفتند: آقا سیّد، ما به وعده خود وفا کردیم. یک ماه تمام شد! من هم خیلی خونسرد گفتم: یک ماه پیش که با شما صحبت کردم بیرون مسجد بود. اما حالا در خانه خدا هستیم. به جدّم قسم! باید به امامت خود در اینجا ادامه دهید. مردم شما را دوست دارند. اگر قبول نکنید؛ روز قیامت سر پل صراط جلوی

ص: 191

شما را می گیرم!

حاج آقا مکثی کردند و بعد قبول کردند. بعدها خودشان گفتند وقتی از پل صراط صحبت کردی؛ بدنم به لرزه افتاد. ایشان درکارهای خیر پیشقدم بود. یک بار به مغازه آمد و گفت: خانه کوچکی برای یک خانواده نیازمند فراهم شده، بیشتر پول آن آماده است؛ اما هنوز کسری دارد. بنده خدایی برای حجّ عمره ثبت نام کرده بود. فیش حج خود را فروخت و آن خانواده آبرومند صاحب خانه شدند.»67

آقای سید محمود برقعی به کلام خود خاتمه داد در حالی که بغض راه گلویش را بسته و اشک در چشمانش حلقه زده بود.

عشق به اهل بیت علیهم السلام

آیة الله ذهنی تهرانی ارادت مخصوصی به امامان معصوم:، به خصوص سیّد و سالار شهیدان حضرت امام حسین علیه السلام داشت و همیشه مهم ترین مسأله را در این دنیا، کسب معارف اهل بیت: می دانست. ایشان در مصائب معصومان، با تعطیل درس و ملبّس شدن به لباس عزا، با ذوق و عبارات مخصوص خود، همیشه اطرافیان را متوجه مناقب عالیه اهل بیت: می نمود. مجالس روضه را به طور غیر مستقیم در مسجد حبیب اللّه بیگ برگزار می کرد. ایشان در مقدمه کتاب مقتل الحسین علیه السلام این گونه می نویسد:

«... با خود حدیث نفس می نمودم که گیرم در تمام علوم و فنون اثری از خود به جای گذاشتی و از هر بوستانی گل هایی چیدی، اگر در زمینه

ص: 192

مصائب خامس آل عبا و اهل بیت گرامی اش اثری از خویش به یادگار نگذاری، چه کارکردی و کجا دینِ خود را به صاحب شرع ادا نموده ای...؟»68

وفات

سرانجام عصر پنج شنبه 7 شهریور 1381 ش. برابر با 20 جمادی الثانی 1423 ق. آیة الله سید محمدجواد ذهنی تهرانی، پس از یک ماه بستری شدن در بیمارستان باهر تهران، در سالروز میلاد جدّه اش فاطمه زهرا علیهاالسلام و در حالی که یکی از دوستان بر بالین ایشان نغمه «حسین جان، من از کودکی عاشقت بودم!» سر می داد؛ با شنیدن نغمه های ولایت، قطره اشکی بر گونه اش روان شد و چشم از جهان فروبست و به دیدار اجداد طاهرینش شتافت. پیکر مطهّر آن فقیه وارسته، به قم انتقال یافت و در بقعه علی بن بابویه (شیخ القمیین) پدر بزرگوار شیخ صدوق، به خاک سپرده شد. چند ماه بعد، پیکر عالم ربّانی آیة الله شیخ کاظم ملکی اصفهانی نیز در جوار ایشان دفن گردید.

فرزندان

از مرحوم آیة الله ذهنی پنج فرزند پسر و دو دختر به یادگار مانده است. دو تن از فرزندان ایشان: سید علی اصغر و سید محمّدرضا، گام در راه پدر نهاده اند و به تحصیل علوم دینی اشتغال دارند.

پی نوشت ها:

ص: 193

1. تذکرة الصلوة، تذکرة الصوم، الغیبة و الدعا، آیة الله حاج شیخ مهدی معزّالدوله ای تهرانی، به اهتمام ناصر شکوری، ص 4 _ 9.

2. مصاحبه با خانواده مرحوم آیة الله ذهنی.

3. مصاحبه با استاد سید رسول موسوی تهرانی.

4. تشریح المقاصد، شرح فارسی بر رسائل شیخ (ناتمام)، سید جواد ذهنی تهرانی، انتشارات حاذق، انتشارات وجدانی، مقدمه کتاب.

5. مصاحبه با آقای سید محمود برقعی، متولّی مسجد حبیب اللّه بیگ (محله سیّدان).

6. مقتل الحسین علیه السلام از مدینه تا مدینه، سید محمد جواد ذهنی، انتشارات گنجینه ذهنی، چاپ اوّل، ص 4 و 5.

ص: 194

12- حاج شیخ ابوالقاسم حجّتی (لشت نشائی) «حدیث پارسایی » * * * محمدتقی ادهم نژاد لنگرودی

ص: 195

ص ···

ج_ای عکس

آیة اللّه حاج شیخ ابوالقاسم حجّتی

ص: 196

ستارگان لشت نشاء

لشت نشاء، یکی از بخش های تابعه شهرستان رشت است که در 32 کیلومتری شرق آن واقع شده و همانند همه شهرها، بخش ها و قرای شمال کشور، سر سبز و دارای جاذبه های فراوان مادی و معنوی و مواهب سرشار خدادادی است.

لشت نشاء در طی دو قرن اخیر، علاوه بر مواهب طبیعی، از مواهب معنوی و علمی فراوانی هم برخوردار بوده است. دانشمندان و عالمان و انسان های آزاده و فرهنگ دوستی از این ناحیه برخاسته اند که نام اغلب آنان به علت معروفیت شهر رشت و یا از عدم اطلاع تاریخ نویسان از زادگاه اصلی آنان، در مراکز علمی به رشتی و گیلانی شهرت یافته اند. مناسب است شرح حال ستارگانی که در کتب

ص: 197

تذکره و رجال و تراجم، به همان نام زادگاهشان اشتهار دارند، به صورت مختصر ذیلاً ذکر شود:

1. آیة اللّه حاج سید مهدی لشت نشائی. وی ساکن رشت بوده و در این شهر به تدریس علوم اسلامی اشتغال داشته است. جمعی از بزرگان و فرزانگان، از جمله آیة اللّه حاج شیخ مهدی مهدوی لاهیجانی (1313 _ 1413 ق) صاحب کتاب الفراغ و التجاوز و آیة اللّه حاج شیخ محمد سعیدی لاهیجانی (1317 _ 1403 ق) صاحب تألیفات ارزنده و فراوان همانند «تاریخ رجال دو هزار ساله گیلان»، از محضر علمی این فرزانه جلیل القدر بهره برده اند.69

2. عالم جلیل القدر سیدحسین لشت نشائی. وی پس از کسب معارف و طی مدارج علمی، به سال 1290 ق، در سن نود سالگی در کاظمین رحلت کرد و در جوار قبر شیخ مفید قدس سره مدفون گردید.70

3. آیة اللّه حاج سیدعباس لشت نشائی، فرزند سیدحسین. وی عالم، فاضل، زاهد و از شاگردان شیخ مرتضی انصای بود و در هنگام تشرّف به مکه فوت کرد و در همان شهر مقدس مدفون گردید. وی دارای دو فرزند پسر بود که هردو از برجستگان عصر خود بودند. این دو عبارتند از: سیّد محمد لشت نشائی که مقام «شیخ الاسلامی» رشت را برعهده داشت؛ و سید صادق لشت نسائی که از شاگردان برجسته و نامدار آیة اللّه میرزا محمدباقر گلپایگانی بود.71

4. فقیه نامدار آیة اللّه شیخ علی لشت نشائی. وی از رجال فضل و علم و از شاگردان میرزای رشتی بود و خود نیز در مقام تدریس برآمد و شاگردان فراوانی را در حوزه علمیه نجف تربیت نمود. او مراتب معنوی فوق العاده ایی داشت، در نجف اشرف رحلت کرد و در جوار حرم حضرت علی علیه السلام مدفون گردید.72

5. عالم جلیل القدر آیة اللّه حاج شیخ حسین لیچائی لشت نشائی (لیچاه

ص: 198

یکی از قرای لشت نشاء است). وی عالمی جلیل القدر و متّقی و از شاگردان برجسته آخوند خراسانی صاحب کفایة الاصول و سید محمدکاظم یزدی صاحب عروة الوثقی بود. وی در اواخر عمر، از زادگاهش، به رشت رفت و در آنجا رحل اقامت افکند و در مسجد شیخ جواد، واقع در میدان بزرگ رشت، به اقامه نماز جماعت و تدریس پرداخت. از تألیفات به جای مانده از آن مرحوم، می توان الفیه لیچائی، منظوم کفایة الاصول و مواقع النجوم نام برد.

وی دارای طبع شعر بوده و نکات ظریف را به صورت طنز به نظم در می آورد.

دو بیت از اشعار فارسی معظم له چنین است:

طبع آتش و شم آتش زده هر کاشانه سوخت هر خرمن و هر انجمن و هر خانه

کعبه و بتکده و صومعه و دیر از او سوخته یکسره چون سوختن پروانه73

وی در هفتاد سالگی، در سال 1333 ش. دیده از جهان بست.

6. عالم فاضل سید احمد فاطمی لشت نشائی. وی که از شاگردان مبرز آخوند خراسانی و شیخ شعبان گیلانی و علامه میرزا محمدعلی مدّرسی چهاردهی است، در سال 1329 ش. در نجف اشرف دار فانی را وداع گفت.74

7. دکتر ابراهیم حشمت. وی از مبارزان جنگل و از یاران صدیق میرزا کوچک خان جنگلی و در حقیقت شخصیت اوّل جنگل بعد از میرزا بود. شرح مبارزات وی مفصل است. وقتی حکومت جنگل توسعه یافت، وی به فرماندهی قوای کشوری و لشکری جنگل در گیلان شرقی منصوب شد و در اجرای وظایف از خود کفایت نشان داد. دکتر حشمت به تأسیس مدارس و احداث راه های روستایی همّت گماشت و مهم تر از همه به ایجاد نهری از شعبه اصلی سفید رود پرداخت که آن را حشمت رود خواندند. این نهر هنوز هم به همین نام برکت آفرین است.75

ص: 199

در کتاب دانشوران گیل و دیلم (ص 165_167) نقل شده است:

دکتر حشمت در پیکارهای دیلمان (لاهیجان) و جواهرده (رامسر) با مجاهدان تحت فرماندهی خویش با میرزا کوچک خان شرکت و همکاری داشت. وی با وساطت نصراللّه خان صوفی با مقامات نظامی دولتی ملاقاتی انجام داد؛ وی را تشویق به تسلیم کردند و با مشورت میرزا کوچک خان از پذیرش منصرف شد. بار دیگر در پیکارهای قلعه گردان، فرمانده وقت قزاق، پشت قرآنی را به علامت تأمین مهر کرد و برای دکتر حشمت ارسال داشت. دکتر حشمت پذیرفت و با 270 تن از مجاهدان تحت فرماندهی خود اسلحه را بر زمین گذاشت. یک روز پس از تسلیم، او و دیگر مجاهدان را دست بسته از تنکابن و رامسر به رودسر و لنگرود و لاهیجان و سپس به رشت آوردند. در چهارم اردیبهشت 1337 ق. در قرق کارگذار، محل فعلی اداره ثبت اسناد، به دار آویختند. وی مرگ را با متانت، وقار و در کمال خونسردی پذیرفت و مردم حاضر در صحنه را سخت تحت تأثیر قرار داد. جسدش را کربلایی کاس آقا حسام، عموی مرحوم حاج حسام واعظ _ که از آزادی خواهان قدیمی مقیم رشت بود و با میرزا کوچک خان ارتباط داشت _ تحویل گرفت و در محله «چله خان» (از محلات رشت) به خاک سپرده شد. چند سال بعد، بر روی مزار دکتر مقبره ای ساختند که تاکنون برپاست. یک سال بعد از کشته شدن دکتر حشمت، شهر رشت به تصرف قوای جنگل درآمد و به مرکز عملیات میرزا کوچک خان تبدیل گردید. اولین اقدام میرزا کوچک خان، حضور بر سر مزار دکتر حشمت بود که پیاده از مقر خود به «چله خان» آمد و در حالی که شهر

ص: 200

تعطیل و انبوه جمعیت پشت سر میرزا حرکت کردند، برسر مزار حاضر شد و نطق به یادماندنی خود را با این آیه قرآن آغاز کرد: «ولا تحسبنّ الذین قتلوا فی سبیل اللّه امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یُرزَقُون».

و عجیب اینکه همین کاس آقا هفت سال بعد، سرمیرزا کوچک را از قبرستان حسن آباد تهران شبانه ربوده و به رشت انتقال و در محله «سلیمان داراب» رشت دفن نمود و نیز در سال 1321 ش. جسد میرزا را پس از تحصیل فتوا از مراجع زمان از «گیلوان» اردبیل به رشت انتقال و به سر ملحق ساخت و به خاک سپرد که جریان آن مفصل است.

فقیه عارف

عالم جلیل القدر حضرت آیة اللّه حاج شیخ ابوالقاسم حجتی یکی از عالمان بزرگ و از استوانه های علمی و معنوی است که سالیان متمادی عمر شریف خود را در تبلیغ و ترویج دین و تدریس علوم آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم سپری ساخت.

این عالم ربانی در حدود سال 1310 ق، در خانواده ای مشهور به فضیلت و تقوا در لشت نشاء دیده به جهان گشود.

تباری پاک

پدر بزرگوارش شیخ حسین، اصالتاً اصفهانی بود که برای تبلیغ و ترویج معارف دینی در لشت نشاء رحل اقامت افکند و با بانویی صالح و پرهیزگار ازدواج نمود. شیخ حسین حجّتی، از وعّاظ متقی و از عالمان پرهیزگار و زاهد منطقه

ص: 201

به شمار می رفت. اهالی آن سامان همگی از علاقمندان و مریدان او به شمار می آمدند و این بزرگوار به سبب داشتن اوصافی چون: اخلاق نیکو، حسن معاشرت، زهد و بی اعتنایی به زخارف و مطامع دنیوی، مهمان نوازی و دستگیری از محرومان محبوبیت فوق العاده ای در میان توده های مختلف مردم داشت؛ به طوری که نقل شده: نوازندگان موسیقی که طبق آداب و رسوم، به مجالس و محافل و جشن های عروسی دعوت می شدند، در هنگام بردن عروس به خیابان ها و محله ها موسیقی تند و طرب انگیزی می نواختند، وقتی که به منزل ایشان نزدیک می شدند، همگی به احترام ایشان برنامه خود را قطع می کردند و آرام و خاموش از جلوی منزل ایشان می گذشتند. و بعد از آنکه از منزل او دور می شدند، دوباره برنامه خویش را اجرا می کردند. این در حالی است که همین قدر احترام به علما و روحانیت، امروزه که عصر حکومت اسلامی است، به وسیله اغلب مردم رعایت نمی شود در حالی که برخی از آنان داعیه دینداری و وفاداری به نظام و اسلام را نیز دارند که باید گذاشت و گذشت.

باری، آیة اللّه حاج شیخ ابوالقاسم حجتی در دامن خانواده ای که با کار کشاورزی رزق طیبّب و حلال به دست می آورند، رشد کرد.76

دوران کودکی و نوجوانی

ابوالقاسم حجتی دوران کودکی را در لشت نشاء سپری نمود و هنوز شش سالش تمام نشده بود که به علت تشویق های مکرّر پدر زاهد و مادر صالحش برای فراگیری قرآن راهی مکتبخانه محل گردید. در زمان های قدیم مرسوم بود که معلّمان طالقانی برای یاد دادن قرآن به بچه ها و تأمین معاش خویش از

ص: 202

طالقان به گیلان می رفتند و قرآن و ادبیات فارسی را به فرزندان این مرز و بوم می آموختند.

مرحوم آیة اللّه حجتی، بعد از سپری کردن دوران کودکی و نوجوانی، به سبب علاقه زایدالوصف و شوق وافر و تشویق های والدین محترم خود، راهی حوزه علمیه رشت گردید و دروس مقدمات، ادبیات و سطوح متوسط فقه و اصول را نزد استادان بزرگ فرا گرفت. معظم له در همین دوران، در حوزه علمیه رشت، با چهره هایی همانند آیات بزرگوار: سید حسن بحرالعلوم، سید محمود ضیابری، شیخ محمّد خورگامی، سید مرتضی مرتضوی لنگرودی، سید رضی رودباری، میرزا علی اکبر طلوعی (صاحب دیوان طلوعی)، آشنا گردید که بعد، همگی آنان در شمار استوانه های علمی قرار گرفتند.

انقلاب مشروطه

دوران تحصیلی آیة اللّه حجتی در رشت، مصادف با انقلاب مشروطه به رهبری آیات عظام: آخوند خراسانی و ملا عبداللّه مازندرانی بود. علما و بزرگان رشت نیز نقش فعالانه و عالمانه ای داشتند و در مردم نیز شور و انقلاب و تظاهرات عجیبی مشاهده می شد. مرحوم حجتی در این ایام جزء طلاّب انقلابی و پرشور بود و در مجالس گوناگون مردم را با سخنرانی های خویش تشویق به تبدیل حکومت استبداد به مشروطه می کرد. گرچه تلاش های مرحوم حجتی و سایر همفکران و طلاّب روشنفکر بر اثر مرگ مشکوک رهبران مذهبی و اعدام شیخ فضل اللّه نوری و انقلابیون آزادی خواه و خیانت برخی از افراد وطن فروش به نتیجه نرسید و از دل مشروطه، حکومت استبدادی

ص: 203

رضاخان بیرون آمد، اما مرحوم حجتی عقیده داشت که به وظایف شرعی خود عمل کرده است؛ چرا که او خود را مأمور به وظیفه می دانست، نه مأمور به نتیجه؛ چه آنکه اگر آن همه تلاش ها و فعالیت ها به نتیجه سودمند و مشروعی می رسید، قطعاً خوشحالی مرحوم حجتی مضاعف می گردید.77

استادان

آیة اللّه حجّتی در ایام اقامت خود در رشت، تحصیلات مقدماتی خویش را تا اتمام لمعه در نزد استادانی همانند: آیة اللّه آقا سید عبدالوهاب ضیابری، _ از علمای موجّه و یکی از رهبران مشروطه در گیلان _ ، آقا شیخ محمد صیقلانی و آقا شیخ محمد رزگر و... آموخت.

دوران شکوفایی

آیة اللّه حجّتی بعد از اتمام لمعتین در رشت، بار سفر بست و راهی حوزه علمیه نجف اشرف گردید. او برای کسب معارف و طی مدارج و مراحل عالی علمی و معنوی، نزد استادان فرزانه آن دیار مقدس، زانوی ادب بر زمین زد و از خرمن دانش بیکران آنان خوشه ها برچید. آن بزرگوار به مدت دوازده سال در نجف اشرف اقامت گزید که این دوران را باید دوران شکوفایی وی نامگذاری کرد.

وی در بدو ورود به نجف اشرف پس از زیارت مرقد نورانی امام عارفان، حضرت علی بن ابی طالب علیه السلام در درس استادان بزرگواری حضور یافت و مکاسب را نزد فقیه نامدار حضرت آیة اللّه میرزا آقا اصطهباناتی، درس رسائل (فرائد الاصول) را نزد آیة اللّه شیخ فتّاح نجفی، کفایة الاصول را نزد اصولیِ

ص: 204

ژرف اندیش آیة اللّه شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی قدس سرهم تلمّذ نمود. آن گاه دروس خارج فقه و اصول را از محضر آیات بزرگوار، که ذیلاً نامشان می آید، آموخت:

1. آیة اللّه شیخ شعبان گیلانی (م 1348 ق).وی از شاگردان نامدار آیات عظام: میرزای رشتی، فاضل ایروانی، فاضل مامقانی و ملاعبداللّه مازندرانی بود که بعد از رحلت شریعت اصفهانی و سیّد محمد کاظم یزدی، مرجع تقلید گروهی از شیعیان گردید و به علت کثرت فضل و صلاح، پرهیزگاری، صفای باطن، دقت نظر و عبادتِ بسیار، در میان معاصران خویش به «سلمان زمان» معروف گردید.

از تألیفات وی است: صلاة المسافر، کتاب القضاء، المتاجر، توضیح المسائل (حاشیه بر عروة الوثقی).

شیخ عبدالحسین فقیهی رشتی، میرزا ابوالحسن گیلانی و مرتضی مدرّس گیلانی از فرزندان آن بزرگوارند و همگی از بزرگان عصر بودند و در حرم امن قم مدفون شدند.78

2. آیة اللّه میرزا حسین نائینی (م 1355 ق). وی استاد بسیاری از بزرگان و فقهای زمان معاصر بود؛

3. آیة اللّه شیخ ابوالحسن موسوی اصفهانی (م 1365 ق). وی نیز استاد اکثر فقها و مراجع زمان معاصر بود؛

4. آیة اللّه شیخ ضیاءالدّین عراقی(م 1359 ق). وی از استادان بزرگ نجف اشرف بود و بسیاری از بزرگان و فقهای معاصر از شاگردان او به شمار می آیند؛

5. آیة اللّه سیدحسین اشکوری (م 1349 ق)؛

6. علامه شیخ محمدجواد بلاغی (م 1352 ق). مرحوم آیة اللّه حجّتی

ص: 205

دروس تفسیر، علوم قرآنی و منظومه حکمت را در نزد این عالم فرزانه فرا گرفت.

آیة اللّه شیخ ابوالقاسم حجّتی به سبب داشتن پشتکار، جدّیت، تلاش مستمر و حافظه قدرتمند توانست از همه مراجع و اعلام یاد شده اجازه اجتهاد دریافت نماید. آن بزرگوار خود نیز در سالیان اقامتش در نجف اشرف، سطوح مختلف حوزه را برای عده ای از فضلا تدریس می فرمود.

رجعتی پرفایده

آیة اللّه حجتی بعد از دوازده سال اقامت در حوزه نجف و بهره گیری از دانش فراوان فرزانگان علمی و معنوی آن سامان و بهره مندی از فضای ملکوتی آن شهرِ با معنویت، به زادگاه خویش مراجعت نمود و مورد استقبال علما و مردم آن دیار قرار گرفت. وی بعد از دیدن ارحام و خویشان، به دعوت علمای رشت به این شهر رفت و به مدت بیست سال در آنجا اقامت گزید و به اقامه نماز جماعت و تدریس در مدارس دینی و تبلیغ معارف دینی و احیای آثار اسلامی همّت گماشت.79

آثار و خدمات دینی

حجّتی به فضایل و کمالات والای اخلاقی و انسانی آراسته بود و همواره به تهذیب نفس و مراقبه حالات نفسانی اشتغال داشت. او چون انسانی متواضع و متخلق به آداب پسندیده و زهد و وارستگی بود و اعتنایی به زخارف دنیوی نداشت، لذا فوق العاده میان مردم و علما محبوبیت یافت. در اینجا شمه ای از حالات و خدمات معظم له بیان می گردد:

ص: 206

1. اقامه نماز جماعت: آیة اللّه حجّتی در بدو ورود، در مسجد سید ابوالقاسم رشت به اقامه نماز جماعت پرداخت و چون مقید بود که بعد از نماز منبر برود، در مدت کوتاهی مواعظ و نصایح حکیمانه وی مورد علاقه اقشار مردم قرار گرفت. همین امر باعث شد که مردم محله میدان هم از وی بخواهند که در مسجد آن محلّه نیز اقامه نماز جماعت نماید. آیة اللّه حجّتی بدان جهت اقامه نماز جماعت را در آن مسجد پذیرفت که آن مسجد را تعمیر کند و از حالت متروکه بودن بیرون آورد. این اقدام معظم له باعث گردید که آن مسجد قدیمی را به طرز آبرومندی مرمت کند؛ به طوری که پررونق ترین و آبرومندترین مساجد شهر رشت درآمد.

2. اشتغال به وعظ و خطابه: آیة اللّه حجّتی معتقد بود هرکسی که به کسوت روحانیت درآمده، باید به قدر توانایی خویش به اسلام و مسلمین و پیشبرد اهداف عالی مکتب جعفری کمک نماید. او دیده بود که برخی از روحانیان با وجود قدرت علمی و فقهی، فقط به اقامه نماز جماعت قناعت می ورزند و منبر رفتن و پند و اندرز دادن را دون شأن خود می دانند و از نشر معارف و ترویج دین عملاً امتناع می ورزند. ایشان این شیوه برخی از روحانیان را نمی پسندید؛ بلکه او اعتقاد داشت که آنها باید مردم را با مواعظ و خواندن روایات و منبررفتن ارشاد کنند و اصولاً فلسفه خواندن دروس علوم اسلامی این است که مردم را هدایت و ارشاد کنند تا همگی سعادتمند شوند.

وی در جواب کسانی که با لحن دوستانه و دلسوزانه به او اعتراض می کردند که شما با وجود این موقعیت علمی، صلاح نیست به منبر بروید؟ فرموده بود: در منبر رفتن، مطامع مادّی در نظر نیست؛ بلکه این کار وظیفه است و هرکس وظیفه خویش را شناخت، باید بدان عمل نماید. او منبر رفتن را عار و ننگ

ص: 207

نمی دانست؛ بلکه عاشقانه و خالصانه به منبر می رفت و سخن می گفت و قلب های غفلت زده جامعه را متوجه خدا و برنامه های مترقّی اسلام می کرد. عجیب این که او حتی مقید بود در همان زمان محدود، بعد از مواعظ اخلاقی به ائمه توسل جوید و روضه بخواند.

3. در ایّام رمضان، محرم و صفر در منابر فقط تفسیر قرآن و شرح احوال ائمه را می فرمود که بسیار مورد پسند توده های مردم واقع می شد. او معتقد بود که قرآن و اهل بیت: دو امانت گرانبهای رسول خدا، در این عصر و زمانه، مهجور و غریب اند و علت مهجوری را عدم شناخت این دو گوهر گرانبها می دانست و می فرمود: اگر کسی قرآن و اهل بیت پیامبر را شناخت، قطعاً این شناخت به او کمک خواهد کرد تا جاذبه های شیرین آن را در کامش احساس کند؛ چرا که محبّت و علاقه به دنبال شناخت می آید و محبّت که ایجاد شود، طبعاً اطاعت پذیری مردم هم به دنبال آن خواهد آمد. از این رو، وظیفه هر روحانی است که معارف دین و کلمات اهل بیت را درست به گوش مردم برساند، تا موجب محبت به اهل بیت و اطاعت از آنها شود. او بارها می فرمود: اساس اسلام، معرفت است. معرفت خدا، قرآن، اهل بیت و... و آنانی که معرفت ندارند، بیراهه می روند و کج اندیش و منحرف می گردند. یکی از مؤمنان اهل رشت می گوید:

آن طوری که او درباره قرآن و اهل بیت سخن می گفت، ما با همه معلوماتمان جاهل محض بودیم و مطالب او برای ما که سن و سالی از ما گذشته بود، تازگی داشت و این که می گویند در زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام قرآن برای همه تازگی دارد، شاید به این معنی باشد که تا کنون کسی نتوانسته تفسیر واقعی داشته باشد و آن وقت تفسیر واقعی به گوش مردم می رسد. خیال می کنند که العیاذ باللّه قرآن دیگری غیر از

ص: 208

این قرآن فعلی است.80

صفات ممتاز و برجسته

او مهمان دوست و مهمان نواز بود و شاید هیچ شبی نبود که میهان نداشته باشد. اهل نماز شب و نافله های مستحبی بود و مراقبت داشت که آنان را ترک نکند. دائم الذّکر بود و اذکار و اورادی را همواره بر زبان جاری می ساخت. او مقیّد بود که هر روز زیارت عاشورا با صد لعن و صد سلام بخواند. مقید بود نماز جماعت را در اول وقت اقامه نماید. و در طول بیست سال اقامت در رشت، در مسجد کاسه فروشان، مسجد آقا سیدابوالقاسم و مسجد میدان در سه وعده اقامه جماعت داشت.

در روزهای جمعه مقید به انجام آداب و سنن اسلامی همانند غسل جمعه، دعای ندبه و دعای سمات بود. او علاوه بر تدریس در مدرسه کاسه فروشان، برای عده ای از طلاب در منزل نیز تدریس خصوصی داشت.

در زمانی که ایشان به رشت آمده بود، تقریباً روضه خوانی در همه جا قدغن بود، اما ایشان مجالس روضه را در منازل همگانی کرد و هنوز هم این سنّت جاریه ایشان باقی است.»81

هجرتی دوباره به قم

آیة اللّه حجّتی در اواخر عمر تمایل داشت، که در یکی از حوزه های بزرگ نجف یا قم باشد و چون استادان بزرگوارشان در نجف همگی درگذشته بودند و از طرفی، آوازه و شهرت علمی حوزه علمیه تازه تأسیس قم را شنیده بود، تمایل

ص: 209

پیدا کرد که به این حوزه جوان برود. لذا در حدود سال 1330 ش. به قم رفت و در این شهر رحل اقامت افکند و در درس حضرت آیة اللّه العظمی بروجردی حضور یافت و از محضر علمی این استاد فرزانه استفاده کرد. خود نیز در تکیه آقا سیدحسن قم برای عده ای از فضلا تدریس می کرد و ماهیانه به همان افراد نیز شهریه ای می پرداخت. وی همچنین در سه وعده، در مسجد رضوی (واقع در چهارراه بازار، ابتدای خیابان باجک قم) اقامه جماعت می کرد و بعضی اوقات نیز به وعظ و خطابه و ارشاد مردم می پرداخت.82

آیة اللّه حجّتی در ایّام عمر شریفش چه در قم و چه در گیلان، با علما، مدرسان و شخصیت های علمی ارتباط مستمر داشت و همواره با آنان مذاکره علمی می کرد.

خاطره ای از مذاکرات علمی

یکی از فرزندان او نقل کرده است که «مرحوم آیة اللّه والد در اغلب اوقات در منزل مشغول مطالعه بود و علاوه بر آن، منزل ایشان پایگاه مهمانان دور و نزدیک بود. منزل او، همواره پاتوق عالمانی همانند حضرات آیات: بحرالعلوم، ضیابری و میرزا کاظم صادقی بود و آنها سال ها به مذاکره و مباحثه علمی اشتغال داشتند و از طرفی چون فرزند برومند ایشان خطیب نامدار گیلان، مرحوم حاج شیخ حسن حجتّی، با بسیاری از فضلا و محققین و دانشمندان برجسته ارتباط مستمر داشت؛ همانند آیات و حجج الاسلام: حاج آقا مصطفی خمینی، امام موسی صدر، حاج آقا رضا صدر، میرزا خلیل کمره ای، شیخ هادی طالقانی، حاج سراج انصاری، صدرایی اشکوری، شیخ عباسعلی اسلامی،

ص: 210

فلسفی واعظ و... که جهت دیدار با مرحوم حاج شیخ حسن حجتّی، به منزل آقا در رشت می رفتند و گاهی مناظرات و مباحثات جدّی و طولانی بین او و آن آقایان رخ می داد. این گونه استفاده ها را آقا در طول عمر شریف داشت و هیچ لحظه ای از عمرش را هدر نمی دادند.83

تألیفات

آیة اللّه حجّتی تألیفات طبع شده ندارد؛ ولی نوشته های دسته بندی شده و آماده طبع دارد که شامل یک دوره تفسیر سوره یوسف و شرح حال امامان معصوم علیهم السلام می شود. ضمناً تقریرات فراوانی نیز از دروس آیات عظام به یادگار باقی گذاشته است.

فرزندان

آیة اللّه شیخ ابوالقاسم حجّتی، قبل از هجرت به نجف اشرف، در همان اوان تحصیل با بانویی صالح، مؤمن و علوی ازدواج کرد که ثمره این ازدواج پنج فرزند: چهار دختر و یک پسر بود که عبارتند از:

1. مرحوم حجة الاسلام والمسلمین آقای حاج شیخ حسن حجّتی (1307 _ 1338 ش)، خطیب و واعظِ نامدار و مسؤل نشریه دینی راه حق که در پنجم آبان 1338 ش. در جاده قم _ اصفهان تصادف کرد و پیکرش با تشییع باشکوه در قبرستان شیخان به خاک سپرده شد. شرح این فرزانه بزرگوار، جداگانه نگاشته شد؛ اما باید به دو نکته، به نقل از دختر مرحوم آیة اللّه حجتی اشاره شود:

1. مرحوم آقا فقط همین یک فرزند ذکور را داشت. وقتی حادثه تصادف و

ص: 211

مرگ او را شنید، به اندرون منزل رفت و به همسرش گفت: خداوند امانتی به ما داده بود حالا این امانت را از ما پس گرفته است و ما باید خوشحال باشیم که این امانت الهی را سالم به صاحبش پس دادیم. آن مرحوم، با این جملات در آن زمان حساس همسرش را آرام کرد. او صبر و حلم عجیبی در این مصیبت عُظما از خود نشان داد. بزرگان و علمای قم، همگی به دیدن پدرم می آمدند؛ حتی من حضرت امام خمینی را که در آن زمان به حاج آقا روح اللّه خمینی معروف بود، در منزلمان دیدم؛ ولی تکیه گاه اصلیِ مادرم در آن شرایط بحرانی، کلمات آرام بخش پدرم بود.

2. دوم اینکه مرحوم حاج شیخ حسن حجّتی، واقعاً امانت حضرت علی علیه السلام بود؛ زیرا مادرم صاحب چهار دختر شده بود و دلش می خواست خداوند به او فرزند ذکوری عطا بفرماید و لذا مادرم، که علوی متدین و صالحی بود، برای رسیدن به خواسته اش توسّلات زیادی داشت، خصوصاً متوسل به حضرت علی علیه السلام می شد؛ تا اینکه شبی در عالم رؤیا دید که در حرم حضرت علی علیه السلام است و مشاهده کرد که ضریح شکافته شد و آقایی نورانی از درون آن بیرون آمد و شمشیری را در دست داشت که آن شمشیر را به دست من داد و فرمود: «بگیر این شمشیر را و آن را نگه دار». بعد از خواب آن را به پدرم گفت و پدرم این گونه تعبیر کرد که فرزندی به شما عطا می شود که همانند شمشیر بُرنده باشد. و همان طور هم شد؛ شیخ حسن بیان و قلمش مانند شمشیر برّنده بود. و این همه موفقیّت بدون عنایت آن حضرت برای جوانی چون او امکان پذیر نبود.84

دامادها

ص: 212

آن بزرگوار چهار داماد داشت که عبارتند از:

1. حجة الاسلام سید ابوالحسن موسوی لاهیجانی که در ایام جوانی در نجف اشرف رحلت کرد؛

2. مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ فضل اللّه سعادت (1294_1374 ش). وی از شاگردان حضرات آیات: بروجردی و مرتضوی لنگرودی بود و صاحب تألیفات، خصوصاً مقالات فراوانی در مجلاّت علمی آن روز علی الخصوص در مجله راه حق، بود؛85

3. مرحوم حجة الاسلام حاج شیخ احمد مولائی همدانی (1293 _ 1367 ش). وی از شاگردان آیات عظام: بروجردی، امام خمینی و مرعشی نجفی بود و تألیفاتی همانند نخبة الابرار داشت؛86

4. حاج مرتضی نوبخت.

رحلت

آیة اللّه حجّتی پس از عمری تلاش در راه اسلام و تحمّل مشقّات و مصائب، سرانجام در صبح روز 25 محرم، مصادف با روز شهادت امام سجاد علیه السلام ، سال 1387 ق. (1344 ش) بعد از ادای فریضه صبح و انجام تعقیبات، هنوز از سجاده برنخاسته بود که دچار سکته قلبی گردید و روحش به ملکوت اعلی پرواز کرد. پیکر پاکش، پس از انتقال به مسجد صفّی رشت، با شرکت گسترده مردم و علما و مسؤولان ادارات دولتی تا میدان صیقلان رشت تشییع گردید و آن گاه حضرت آیة اللّه ضیابری بر او نماز گزارد. سپس جنازه او برای تدفین به قم انتقال یافت و بار دیگر از مسجد رضوی (خیابان باجک) که محل اقامه نماز

ص: 213

جماعت ایشان بود، با حضور گسترده مردم، علما و بزرگان به سوی حرم حضرت معصومه علیهاالسلام تشییع شد و پس طواف مرقد آن حضرت پیکر پاکش را در کنار قبر جوان برومندش در قبرستان شیخان به خاک سپردند. مجالس متعددی از سوی علما، روحانیت و اقشار مختلف مردم در قم و گیلان برای آن فقید سعید منعقد گردید. روحش شاد باد!

بر لوح مزارش چنین نگاشته شده است:

«تربت پاک عبد صالح و عالم ربانی و عارف فرزانه و مجتهد پرهیزگار، حضرت آیة اللّه حاج شیخ ابوالقاسم حجّتی که عمر شریف و پربرکت خود را در راه تهذیب نفس و تحصیل و نشر و تعلیم و ترویج معارف الهی و احکام دین و کمالات انسانی و فضایل اخلاقی و خدمت به اسلام و اعتلای قرآن و تربیت شخصیت های بزرگ و انسان های مظهر تقوا و فضیلت و شرف و آزادگی سپری نمود. در تاریخ چهارم خرداد سال 1344 ش. دعوت حق را اجابت کرد و روح مقدسش به ملکوت اعلا پیوست و در جوار رحمت ایزدی آرمید.»

پی نوشت ها:

1. تراجم الرّجال، سید احمد حسینی اشکوری، ص 142؛ مجله حوزه شماره 58، ص 192.

2. دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، صادق احسانبخش، ص 650.

3. همان، ص 270.

4. نقباءالبشر فی القرن الرابع عشر، (اعلام الشیعه) آقا بزرگ تهرانی، ج 4، ص 1314.

5. تاریخ علماء و شعرای گیلان، حسن شمس گیلانی، ص 62؛ سرزمین و مردم گیل و دیلم، سید محمدتقی میرابوالقاسمی، ص 180.

6. دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 405.

7. همان، ص 165؛ تاریخ تحولات سیاسی و روابط خارجی ایران، سیدجلال الدین مدنی، ج 2، ص 362_377 ش. درباره نهضت جنگل و قیام میرزا کوچک خان و یاران او کتب زیادی نوشته شده؛ از

ص: 214

جمله نهضت بیداری در جهان اسلام، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، نامها و نامدارهای گیلان، گیلان در جنبش مشروطیت، گیلان در گذرگاه زمان، ابراهیم فخرائی و...

8. خانم ربابه حجّتی (نوبخت).

9. درباره جریان مشروطیت رجوع شود به کتاب تاریخ بیداری ایرانیان، بخش دوم، مشروطه رابینو، شرح حال رجال ایران، رهبران مشروطه و...

10. نقباء البشر، قرن 14، ج 2، ص 838؛ مقدمه صلاة المسافر، ص 12؛ گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 180.

11. شرح حال آیة اللّه شیخ ابوالقاسم حجّتی در کتاب آثار الحجة، محمد شریف رازی، ج 2، ص 80 و گنجینه دانشمندان، ج ، ص 133، آمده است.

12. مصاحبه حاج محمد جوادی مدیر مجله «طالب حق» با رادیو گیلان، سال 1379 ش.

13. مصاحبه نگارنده با خانم حجّتی دختر گرامی آن فقیه عالی مقام.

14. همان.

15. تلخیص از مجموعه مقالات هفته نامه تحوّل، نشریه علمی، اجتماعی، سیاسی گیلان، سال های 1374_1371 ش. در سالگرد رحلت آیة اللّه شخ حسن حجتی هرساله چاپ می شود.

16. مصاحبه با خانم حجّتی.

17. دانشوران گیل و دیلم، ص 331؛ چهره ای از زندگانی آیة اللّه لنگردوی، محمد واصف، ص 61؛ گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 181.

18. اطلاعات فوق را خانم مولایی در اختیار حقیر گذاشته است.

ص: 215

13- سید حسن انگجی «مجاهد نستوه» * * * محمد الوان ساز خویی

ص: 216

ص ···

ج_ای عکس

سید حسن انگجی

ص: 217

اشاره

مجاهد بزرگ و فقیه بلند آوازه دیار آذربایجان، سیدحسن حسینی انگجی، یکی از دانشورانی است که زندگی پُربارش، مالامال از رشادت ها و شجاعت ها است. او در طول عمر شریف خویش، هماره در راه احیای ارزش های اسلامی و برپایی حکومت اسلامی، کوشش های فراوانی از خود نشان داد و سال ها برای زدودن بی عدالتی ها و ظلم های بی حدّ رژیم فاسد پهلوی مبارزه کرد. فقیهی که هیچ وقت سنگر مبارزه را رها نکرد و تا آخرین لحظات عمر بابرکتش حمایت خود را از حرکت های مذهبی و انقلابی حضرت امام راحل اعلام داشت.

در این مقاله برآنیم تا صفحات زندگی این مرد بزرگ را ورق زنیم تا دین خود را به ساحت مقدس یکی دیگر از مدافعان مکتب پرافتخار تشیع ادا کنیم.

ص: 218

ولادت

سید حسن، فرزند ارشد آیة اللّه حاج میرزا ابوالحسن حسینی انگجی معروف به حاج سید حسن آقا، از عالمان بزرگ شیعه در سده چهاردهم است. وی در محله انگجِ شهر تبریز چشم به هستی گشود و سال 1314 ق. (1275 ش.) در شناسنامه اش رقم خورد.27

او خلف صالحِ آیة اللّه انگجی مبارز و مجاهد معروف دوره مشروطیت است. مادرش، حاجیه فاطمه خانم دختر امام جمعه، زنی صالح و پارسا بود که در تربیت و پرورش فرزند دلبندش با جان و دل تلاش و کوشش می کرد.28

شکوفایی

سید حسن، رفته رفته رشد نمود و دوران کودکی را در زادگاه خویش گذراند. او در کانون گرم و پُر مهر و محبّت پدر، مادر و پدر بزرگ مهربانش (شادروان حاج میرزا محمد معروف به شیخ الشریعه (متوفّای 1321 ق)، دوران رشد و تکامل را طی نمود و به سن تحصیل رسید. بنابر رسم دیرین شهر تبریز، تحصیلات خویش را در مکتبخانه آغاز نمود و خواندن و نوشتن را فراگرفت. دروس آغازین علوم حوزوی را در شهر تبریز از محضر استادان وقت فراگرفت. وی سطوح عالی را از مکتب دو استاد مسلّم حوزه علمیه تبریز، علامه مجاهد حاج میرزا صادق آقا دینودی (1274_1351 ق) و فقیه نستوه حاج میرزا ابوالحسن انگجی (پدر بزرگوارش)، استفاده نمود و از دریای مواج علم و دانش

ص: 219

آنها بهره ها برد.29

عزیمت به شهر قم

آیة اللّه انگجی پس از پشت سرنهادن سطوح عالی، برای تکمیل معلومات خود، در عنفوان جوانی به شهر مقدس قم رفت و سال ها در جوار مرقد ملکوتی دختر موسی بن جعفر علیه السلام به کسب دانش پرداخت. او در آنجا فقه، اصول، رجال، حدیث، فلسفه، عرفان و تفسیر را نیک آموخت و در جلسات درسی دو استاد بزرگ حوزه علمیه قم، آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائری یزدی (1276 _ 1355 ق) و آیة اللّه سید محمد حجّت کوهکمری (1310_1372 ق)، زانوی ادب بر زمین زد و سال ها از محضر پرفیض آنها بهره ها برد.30

سید حسن بعد از تحصیل علوم و تحکیم پایه های علمی خویش به تبریز بازگشت. مراجعت وی به زادگاهش مصادف با دوران مرجعیت پدر گرامی اش و قیام علمای تبریز علیه رضاخان قُلدر بود.

تدریس

سیدحسن انگجی به سبب استعداد و نبوغ سرشاری که داشت، در کنار تحصیل شروع به تدریس نمود و کتاب های سطح را چند دوره تدریس کرد. از جمله کسانی که در شهر قم از دروس وی استفاده کرد، آیة اللّه شهید شیخ مرتضی مطهری است.31

ص: 220

وی بعد از بازگشت به تبریز درس های خود را در مدرسه طالبیه و مسجد جامع آغاز نمود که جمعی از طلاب علوم اسلامی در آن شرکت می کردند. کلاس درس او از شور و حال خاصی برخوردار بود. هرگاه یکی از شاگردانش اشکالی مطرح می کرد، به سخنان او گوش فرا می داد و آنگاه در صدد رفع اشکال او بر می آمد و آن را با بیانی سهل و آسان جواب می داد. از جمله ستارگان فروزانی که از محضر نورانی وی استفاده برد و به دریافت اجازه نقل روایت از ایشان موفق شد، آیة اللّه حاج میرزا محسن کوچه باغی است.32

اقامه نماز جماعت

آیة اللّه فقید در کنار فعالیت های علمی و پژوهشی، به اقامه نماز جماعت در مسجد جامع تبریز (جمعه مسجدی) و ایراد سخنرانی در مناسبت های مختف، مشغول شد.33 وی بعد از وفات پدر بزرگوارش، به جای او در مسجد آیة اللّه انگجی به اقامه جماعت پرداخت که خیل عظیمی از متدینین در نماز او شرکت می کردند.34

خصوصیات اخلاقی

آیة اللّه سید حسن انگجی مجسّمه وقار و متانت بود. با مردم به نیکویی و با حجب و حیا سخن می گفت. خوش برخورد و خوش مشرب بود. در مجالس عمومی ظاهر می شد و کمتر حرف می زد. آهسته قدم بر می داشت. به همه تواضع می کرد و ادب و احترام را درباره همه مراعات می نمود. خانه اش پناهگاه مبارزان و مجاهدان بود. بیشتر جلسه های سرّی انقلابیون در خانه او تشکیل

ص: 221

می شد و جلوتر از همه، اعلامیه ها و اطلاعیه های علیه رژیم شاه را امضا می نمود. به همه علما و مراجع عظام تقلید فوق العاده احترام می گذاشت و بیشتر از همه به حضرت امام خمینی و آیة اللّه شهید قاضی طباطبایی عشق می ورزید و در طول سال ها، تبعید و مبارزه آنان، غمخوار و همدل آنها بود.35

در کنار پدر

آیة اللّه انگجی از جوانی شاهد مبارزات پدر علیه رضاخان قلدر بود. در جریان تبعید پدر و سایر علما به کردستان و سنندج، به همراه پدر بزرگوارش بود. بنابراین مبارزه علیه بی دینی و فحشا، از جوانی در روح و جان او نقش بسته بود و همواره در برپاداشتن حکومت اسلامی، از هیچ کوششی دریغ نمی ورزید. او پانزده سال به طور مداوم علیه رژیم ستم شاهی پهلوی مبارزه نمود و یکی از سران و رهبران نهضت انقلاب اسلامی در آذربایجان و تبریز شمرده می شد. در این مقال به گوشه هایی از مبارزات ایشان اشاره می گردد:

انجمن های ایالتی و ولایتی

با تصویب طرح انجمن های ایالتی و ولایتی، علمای شهرهای قم، تهران، مشهد و تبریز با اعتراض به دولت وقت، خواستار الغای تصویب نامه مذکور شدند. وی در کنار علمای مبارز و جامعه روحانیت تبریز با صدور اعلامیه ای تصویب لایحه یاد شده را محکوم نمود.36

ص: 222

قیام 29 بهمن تبریز

با نزدیک شدن چهلم شهدای نوزده دی قم، آیة اللّه انگجی در کنار آیة اللّه قاضی طباطبایی با انتشار بیانیه ای، مردم آذربایجان را به شرکت در مراسم یادبود روز 29 بهمن دعوت کرد.37

در روز مقررّ مردم با در بسته مسجد میرزا یوسف آقا «قزلی» مواجه شدند و اهانتی که یکی از مزدوران رژیم پهلوی به مسجد کرد.38 موجب شدت یافتن خشم و کینه مردم شد و دست به تظاهرات زدند. در این حرکت عمومی، سیزده نفر به دست عمال رژیم شاه به شهادت رسیدند. در تاریخ اول اسفند 1356 ش. هیئتی جهت بررسی حوادث تبریز به آن شهر گسیل گردید. آیة اللّه انگجی همراه با شانزده نفر از علمای تبریز ضمن اعلام رأی و نظر جامعه روحانیت تبریز درباره حوادث 29 بهمن، خواستار استقلال کشور و پیروی از مراجع تقلید شیعه شدند.39

تلگراف به سفارت عراق

بر اثر فشارهای رژیم پهلوی، منزل حضرت امام خمینی قدس سره در نجف اشرف به محاصره نیروهای امنیتی دولت عراق درآمد.40 عالمان شهرهای مختلف اسلامی، ضمن مخالفت با این عمل گستاخانه، با صدور اعلامیه ای آن را محکوم کردند؛ از جمله آیة اللّه سید حسن انگجی با دوست وفادار خویش، شهید قاضی طباطبایی با ارسال تلگراف شدیداللحنی به سفارت عراق در تهران اقدام نیروهای امنیتی عراق را تقبیح کردند. متن اعلامیه چنین است:

ص: 223

بدین وسیله، انزجار و تنفر خودمان را از عمل ناهنجار دولت عراق، [در[ رفتار با مرجع تقلید شیعیان جهان حضرت آیة اللّه العظمی امام خمینی (دام ظله) [اعلام می داریم]. آیا این است معنی مهمان نوازی؟ اعلام می کنیم اگر مویی از سر مرجع اعلای شیعه کم شود، دولت عراق را مقصّر شناخته و آنچه وظیفه شرعی خودمان می دانیم، عملی خواهیم کرد.41

تلگراف به رئیس جمهور فرانسه

به دنبال سختگیریها و فشارهای دولت عراق بر امام خمینی، ایشان در تاریخ 12/ 7 / 57 نجف اشرف را به قصد کویت ترک گفتند؛ ولی به علت اعمال نفوذ شاه در آن کشور، از ورود امام جلوگیری به عمل آمد. لذا ایشان به بغداد مراجعت نمود و فردای آن روز، به سوی فرانسه پرواز کرد و در روز 14 / 7 / 57 وارد پاریس شد. و در روستای «نوفل لوشاتو»، در منزل یکی از طرفدارانش، اقامت کرد. در پی مهاجرت امام به پاریس، آیة اللّه انگجی به همراه آیة اللّه قاضی طباطبایی، تلگرافی به رئیس جمهور فرانسه مخابره کردند. در بخشی از این تلگراف آمده است:

... تمامی مسلمان ها، مخصوصاً ملت ایران به ویژه علمای اعلام آذربایجان _ ایران _ انتظار دارند حضرت رئیس جمهور و دولت فرانسه مقدم شریف آن شخصیت بارز علمی و یگانه زعیم اسلامی را گرامی داشته و کمال مراقبت درباره حفاظت و امنیت شخصی و نهایت احترام لایق مقام شامخ معظّم له مبذول فرمایند.42

البته اداره ساواک، متن این تلگراف را در 18/7/57 به مرکز گزارش کرد.43

عزای عمومی

ص: 224

اربعین شهیدان میدان ژاله تهران همزمان با اولین سالگرد شهادت آیة اللّه حاج آقا سید مصطفی خمینی بود. آیة اللّه انگجی و آیة اللّه قاضی طباطبایی، به منظور تجلیل از مقام شهیدان و ابراز همدردی با خانواده های آنان، 24 مهرماه 1357 ش. را عزای عمومی اعلام کرد. در قسمتی از این پیام آمده است:

به مناسبت فرا رسیدن روز چهلم شهدای ژاله تهران که جمعی از برادران و خواهران مسلمان ما به خاک و خون کشیده شدند و بی گناه جان سپردند و اطفال صغیر و نوباوگان برادران دینی ما بی پدر و مادر مانده و یتیم شدند، اوضاع و احوال وحشیانه ای رخ داد که روح لشکر جرّار مغول را سفید کرد. آیا حمله با رگبار مسلسل به مردم بی اسلحه و زبانِ بی دفاع قباحت ندارد؟ کشتار اطفال خردسال از روش انسانی دور نیست؟... نظر به حوادث مؤلمه ژاله و فرا رسیدن سالروز فقدان عظیم و مرموز مرحوم آیة اللّه حاج آقا خمینی... و برای بزرگداشت آن قربانیان از دست رفته و اعتراض به رفتار ناهنجار و تضییقات به رهبر عالیقدر اسلامی، روز دوشنبه سیزده ذی القعده 1398 برابر با (24 مهرماه 57) روز عزا اعلام می شود.44

حمایت از آیة اللّه شهید مدنی

در پی حمایت روحانیت از تظاهرات گسترده مردم تبریز در محرم سال 1357 ش. و اعتصاب کارکنان و کارمندان صنعت نفت و تحصن دانشگاهیان آن شهر در دانشگاه تبریز، اداره ساواک، آیة اللّه سید اسداللّه مدنی را دستگیر و از تبریز تبعید نمود. آیة اللّه انگجی و آیة اللّه قاضی طباطبایی در تاریخ

ص: 225

24/9/57 با انتشار اطلاعیه ای تبعید آن عالم بزرگوار را محکوم و از تظاهرات میلیونی مردم تشکر و سپاسگزاری کردند. در بخشی از آن اطلاعیه چنین آمده است:

... این روز ما که خطه آذربایجان، همچون تهران و دیگر شهرهای ایران به خون مقدس فرزندن اسلام و قرآن رنگین شده است، با کمال تأسف اطلاع حاصل شد که به وسیله عمال حکومت غیر شرعی و غیر قانونی، اقدام جنایتکارانه دیگری در تبریز صورت گرفت و ضمن آن شخصیت اسلامی، عالم ربانی، حضرت آیة اللّه مجاهد، آقای حاج سید اسداللّه مدنی (دامت برکاته) دستگیر و بر خلاف همه موازین از تبریز اخراج گردید. ما این گونه اقدامات ضد دینی و ضد انسانی را که هر لحظه از طرف حکومت طاغوتی به دست مزدورانش انجام می گیرد، محکوم می کنیم... و ملت را تا برقراری حکومت اسلامی، به مقاومت و پایداری توصیه می کنیم...45

جلوگیری از تشویش اذهان

در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی، عوامل رژیم شاه هر روز اسامی برخی افراد را در جاهای پرعبور و مرور نصب و مطالبی را منتشر می کردند که دالّ بر خائن بودن بعضی افراد و تشویق مردم به تخریب و سوزاندن اموال عمومی، بد رفتاری با اقلیت های مذهبی و تهدید خانواده های مأموران دولتی بود. آیة اللّه انگجی و آیة اللّه قاضی طباطبایی، برای جلوگیری از انحراف مبارزات و خنثی نمودن تبلیغات سوء، در هیجدهم دی ماه 1357 ش. اعلامیه ای صادر کردند.

ص: 226

در فرازهایی از آن اعلامیه چنین آمده است:

جان و مال افراد در شرع اسلام مصون است؛ مخصوصاً در این لحظات که معدودی با تعرض به جان و مال کارمندان و کارکنان جزء رژیم، اعم از لشکری و کشوری، می خواهند آنان را نومیدانه در برابر نهضت مقدس تحریک کنند. در اجتماعات و تظاهرات عمومی آتش سوزی و تخریب اماکن مردم شرعاً خلاف و محکوم است. کلیه آقایان علما و حجج اسلام محلات و جوان ها در محل سکونت خود موظفند جان و مال کلیه افراد محل را تحت حفاظت خود قرار دهند و مصونیت اسلامی را در مورد تمام افراد محل، مخصوصاً خانواده اقلیت های مذهبی، کاملاً رعایت نمایند.46

آیة اللّه انگجی در اسناد ساواک

از بدو نهضت اسلامی، اداره ساواک برخی از چهره های شاخص انقلابی را زیر نظر داشت و حرکت ها و فعالیت های آنها را به مرکز اطلاع می داد. در اسنادی که از ساواک به جای مانده و پس از انقلاب به چاپ رسیده، به بخش هایی از مبارزات آیة اللّه انگجی اشاره گردیده که چند نمونه آن به صورت خلاصه ذکر می شود:

1. اداره ساواک در گزارش خود به مرکز، به فعالیت آیة اللّه انگجی و دو تن دیگر از روحانیون اشاره کرده، می نویسد:

روز 27/3/57 اعلامیه ای از طرف سه نفر از روحانیون معروف تبریز به

ص: 227

اسامی سید محمد علی قاضی طباطبایی، سید حسن انگجی و عبدالحمید شربیانی در مورد تعطیل عمومی مورخ 27/3/57 در شهر توزیع گردیده است.47

قسمتهایی از اعلامیه چنین است:

دیر زمانی است که... از کشتار دسته جمعی عده ای بی پناه و دانشجویان عزیز ما در دانشگاه تبریز به جرم پشتیبانی از علمای اعلام و روحانیت و تظاهر به شعار و کلمه «لااله الااللّه» می گذرد. ما نیز با اظهار همدردی و رویه مراجع عظام... روز چهلم شنبه یازده رجب 1398 را با سکوت و خانه نشینی و طلب خیر مسئلت به شهدا می گذاریم و با توسل به ناحیه مقدس حضرت ولی عصر (ارواحنا فدا)، دفع گرفتاری ها و علوّ حکم اسلام و مسلمین و خزلان بدبینان و بدکاران و بداندیشان را مسئلت داریم.48

2. بازاریان تبریز به منظور اعتراض به کارهای ددمنشانه رژیم پهلوی، از اول دی ماه سال 57 به مدت 25 روز دست به اعتصاب زدند. آنها برای تأمین احتیاجات عمومی، از آیة اللّه قاضی طباطبایی و آیة اللّه انگجی اجازه بازگشایی یک هفته ای بازار را خواستار شدند. ساواک در گزارش خود به مرکز، به یکی اعتصابات و تظاهرات بازاریان و نقش علما چنین اشاره می کند:

مورخ 10/8/57 تظاهرات عظیمی از منزل عبدالحمید شربیانی و محمدعلی قاضی طباطبایی شروع و تظاهرکنندگان به آرامی پس از طی چند خیابان در میدان کورش اقدام به برگزاری نماز جماعت نموده و سپس سید حسن انگجی خطاب به مردم اظهار داشت: از فردا مورخ 11/8/57 طبقات مختلف مردم و بازاریان به سرکار خود رفته و مشغول

ص: 228

داد و ستد باشند.49

از منظر دیگران

در برخی از کتابهای رجالی و مصاحبه های انجام شده با بعضی از شخصیت های انقلابی، به گوشه هایی از فعالیت ها و مبارزات آیة اللّه سید حسن انگجی اشاره گردیده که ما این سخنان را به صورت اختصار نقل می نماییم:

آیة اللّه بنی فضل از استادان حوزه علمیه قم، در مورد آیة اللّه انگجی و آیة اللّه قاضی طباطبایی می گوید:

«آیة اللّه قاضی طباطبایی با مرحوم آیة اللّه سید حسن انگجی، این دو عالم در درجه اوّل و پیشرو بودند در آذربایجان؛ حتی از نجف و از هر کجای ایران، از مشهد مرحوم آیة اللّه میلانی، از قم آقایان علما، به خصوص حضرت امام، عمده توجهشان در آذربایجان به آیة اللّه قاضی طباطبایی و آیة اللّه سید حسن انگجی بود.»

وی همچنین در مورد امضای اعلامیه خلع شاه از سلطنت می گوید:

با اینکه در آن روز عده ای بودند در تبریز، لکن در بین آن عده، تنها سه نفر آن اعلامیه را از تبریز امضاء کردند: مرحوم آیة اللّه قاضی طباطبایی، آیة اللّه سید حسن انگجی و آیة اللّه سید محمدعلی انگجی، این سه نفر اعلامیه خلع شاه از سلطنت را امضا کردند و دیگران جرأت نکردند.50

حجة الاسلام والمسلمین سید محسن موسوی تبریزی، وی را یکی از عالمان سرشناس و در علم، قداست، عدالت و تقوا، او را از چهره های شاخص

ص: 229

تبریز معرفی می کند.51

حجة الاسلام والمسلمین سید اسماعیل موسوی اصل هم در این باره می گوید:

استاندار تبریز از آیة اللّه انگجی خواست نامه ای که مبنی بر رضایت علما از شاه باشد، امضا کند؛ ولی آیة اللّه انگجی قبول نکرده و به استاندار فرموده بود: نامه را اوّل ببرید آیة اللّه قاضی طباطبایی امضاء بفرمایند. به این ترتیب سایر علما نیز امضا نکردند. استاندار با اصرار از آیة اللّه انگجی خواسته بود شما امضا کنید؛ بعداً موافقت آقای قاضی را نیز جلب می کنیم. باز علما قبول نکرده بودند.52

نویسنده معاصر، شیخ محمد شریف رازی، او را از علمای اعلام و از دانشمندان بزرگ تبریز ذکر می نماید.53 نویسندگان کتاب زندگانی و مبارزات آیة اللّه قاضی طباطبایی در مورد احترام آیة اللّه قاضی طباطبایی به ایشان می نویسند:

آیة اللّه شهید قاضی طباطبایی با احترامی که برای آیة اللّه سید حسن انگجی قایل بود، اکثر جلسات علما را در منزل وی ترتیب می داد و گاهی هم در منزل خود منعقد می کرد. اعلامیه هایی که در راستای نهضت اسلامی بود، نخست آیة اللّه سید حسن انگجی امضا می کرد و بعد خود آقای قاضی، برادران انگجی در حمایت از نهضت امام خمینی قدس سره و آقای قاضی نقش داشتند.54

محمدحسن عبدیزدانی، یکی از مبارزان انقلاب اسلامی، آیة اللّه انگجی را یکی از یاران مبارز و همفکر آقای قاضی یاد می کند.55 و مهندس بلال سرقندی، نماینده مردم تبریز در دوره پنجم مجلس شورای اسلامی، او را یکی از رهبران

ص: 230

قیام مردم تبریز ذکر می نماید.56

پرواز به ملکوت

سرانجام این عالم مجاهد و فقیه وارسته، پس از هشتاد و هشت سال عمر بابرکت در چهارده صفر سال 1401 ق. دعوت حق را لبیک گفت و از این سرای عاریتی به سرای جاوید پرکشید و دوستداران و علاقه مندان خود را در سوگ خود به ماتم نشانید. پیکر پاک این فقیه اهل بیت، پس از تغسیل، تکفین و اقامه نماز میت، با حضور گسترده مردم مسلمان تشییع گردید و در جوار مرقد ملکوتی بی بی دو عالم حضرت فاطمه معصومه علیهاالسلام در مسجد طباطبایی، در ورودی مسجد بالاسر به خاک سپرده شد. روی سنگ کوچکی که به دیوار نصب شده، چنین حکاکی شده است.

«مرقد مطهر آیة اللّه العظمی، علامه مجاهد، آقای سیدحسن انگجی قدس سره . ولادت 1314 ه .ق. وفات 14 صفر 1401 ه .ق. رحمة اللّه علیه.»57

تألیف

از آیة اللّه انگجی اثری به نام «الانصف فی ترکِ الاَنصاف»58 به جای مانده است.

بازماندگان

ص: 231

ایشان فرزندانی شایسته به یادگار گذاشته که اسامی آنها، به ترتیب سن چنین است:

1. حاجیه سیده اشرف السادات که متعلقه آیة اللّه حاج شیخ عبدالحسین غروی تبریزی است. آیة اللّه غروی از عالمان مبارز و از تحصیل کردگان نجف اشرف بود و سال ها در کنار پدر زنش آیة اللّه انگجی، علیه رژیم پهلوی مبارزه کرد؛59

2. سید مرتضی انگجی؛

3. مهندس سید محمد انگجی؛

4. سیده عصمت السادات انگجی که متعلقه حجة الاسلام والمسلمین سید علی انگجی است. سید علی انگجی از روحانیون فعال و از عالمان متدین و مبارز تهران می باشد. وی بعد از وفات پدرش آیة اللّه سید مهدی انگجی در تهران اقامت نمود و به جای او در مسجد ملک تهران به اقامه نماز جماعت پرداخت. او همچون عمو و پدر زن عزیزش در مبارزه با رژیم ستم شاهی کوشا بود و نام او در بیشتر اعلامیه های جامعه روحانیت تهران به چشم می خورد.60

پی نوشت ها:

1. در کتاب های گنجینه دانشمندان و نامداران تاریخ، ولادت وی 1313 ق ذکر گردیده؛ ولی بر سنگ مزارش سال 1314 ق. حکاکی شده که ما تاریخ دوم را انتخاب کردیم.

2. آشنای جانان، محمد الوان ساز خویی، خطی.

ص: 232

3. نامداران تاریخ، عمران علیزاده، ج 2، ص 298.

4. آشنای جانان، خطی.

5. گلشن ابرار، ج 2، ص 800.

6. مجموعه مقالات و گفتارها: ویژه نامه شعبان آیة اللّه انگجی، ص 156.

7. نامداران تاریخ، ج 2، ص 298.

8. آشنای جانان، خطی.

9. همان؛ نامداران تاریخ، ج 2، ص 298.

10. اسناد انقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 3، ص 24 و 47.

11. قاضی طباطبایی؛ قلّه شجاعت و ایثار، محمد ابراهیم نژاد، ص 94.

12. مقصود حق شناس، رئیس کلانتری 6، با تشبیه مسجد به طویله مردم را خشمگین کرد و مردم دست به تظاهرات زدند.

13. حماسه 29 بهمن تبریز، به کوشش علی شیرخانی، ص 193.

14. هفت هزار روز تاریخ انقلاب اسلامی، غلامرضا کرباسی، ج 2، ص 943.

15. زندگی و مبارزات شهید آیة اللّه قاضی طباطبایی، رحیم نیکبخت و صمد اسماعیل زاده، ص 305 _ 306.

16. جلوه محراب، ص 493؛ اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 383.

17. همان، ص 492.

18. اسناد انقلاب اسلامی، ج 2، ص 396.

19. جلوه محراب، ص 535.

20. زندگی و مبارزات شهید آیة اللّه قاضی طباطبایی، ص 326.

21. جلوه محراب، ص 435.

22. همان.

23. همان، ص 502.

24. تنهایی و پایداری، ص 76 _ 77.

25. حماسه 9 بهمن تبریز، ص 104.

26. تنهایی و پایداری، ص 126 _ 127.

27. گنجینه دانشمندان، محمدشریف رازی، ج 3، ص 301.

28. زندگی و مبارزات شهید آیة اللّه قاضی طباطبایی، ص 189.

29. حماسه 29 بهمن تبریز، ص 77.

30. همان، ص 57.

ص: 233

31. آشنای جانان، خطی.

32. این کتاب در 27 رمضان 1380 ق. در تبریز به چاپ رسید.

33. ستارگان حرم، ج 4، ص 87 _ 96.

34. آشنای جانان، خطی.

ص: 234

14- شیخ محمد امین رضوی «قرآن پژوه آزاده» * * * محمود کرمانی

ص: 235

ص ···

ج_ای عکس

شیخ محمد امین رضوی

ص: 236

میلاد در خاندان علم

آیة اللّه حاج شیخ محمد امین رضوی، که از علمای برجسته و صاحب نام ارومیه به شمار می رفت، در دوم شعبان 1344 ق. (1303 ش.) در بخش سلدوز، از توابع ارومیه دیده به جهان گشود.

پدر بزرگوارش آیة اللّه حاج شیخ عباسقلی رضوی، فقیه زبردست و تحصیل کرده نجف اشرف و از شاگردان فاضل شربیانی و پدر بزرگش شیخ رضا قلی رضوی، از فقهای برجسته زمان خود بود. او علاوه بر اینکه در فقه و اصول مجتهد بود، در علومی دیگر همچون: کیهان شناسی، معماری، ریاضیات، کشاورزی و راه و ساختمان تبحّر داشت، که آثار بسیاری از ایشان باقی مانده است. جدّ دوم ایشان شیخ محمدعلی کاظمی هم عالمی بزرگوار، صاحب نام،

ص: 237

فقیه برجسته و کیهان شناسی توانا بود. او همراه هیئت صلح شیخ موسی نجفی (فرزند کاشف الغطاء) به دربار فتحعلی شاه آمد و به عنوان نماینده هیئت به «آوجق» _ نزدیک ماکو _، رفته، وارد اردوگاه عباس میرزا شد و با او دیدار کرد و به خواهش او در تبریز ماندگار شد. پس از مرگ عباس میرزا به درخواست ملک قاسم میرزا، حاکم ارومیه، ساکن ارومیه شد و سرانجام در راه برگشت از حج وفات کرد.

تحصیلات

محمد امین رضوی از پانزده سالگی مشغول تحصیل علوم دینی شد و نزد پدر بزرگوارش که روحانی برجسته ای بود، تحصیلاتش را آغاز نمود. و در کمترین مدت فقه و اصول را به پایان رسانید و در سال 1361 ق. به حوزه علمیه قم هجرت نمود و در آنجا مبانی علمی اش را استوار ساخت.

استادان

محمد امین، در سال 1318 ش. تحصیلات دوره ابتدایی را به پایان رساند و در پانزده سالگی مشغول تحصیل علوم دینی شد. پس از گذراندن دوره ادبیات عرب، معانی و بیان، عروض، مقدمات، اصول و فقه نزد پدر بزرگوارش، روحیه سرشار از علاقه اش به علوم دینی او را واداشت تا برای کسب مدارج علمی بالاتر در خرداد 1320 ش. راهی دیار علم و فقاهت، قم شود. او دروس سطح را از محضر استادان برجسته آن زمان همچون آیات عظام: بروجردی و حجّت کوه کمری و فلسفه را نزد علامه محمدحسین طباطبایی فراگرفت.

ص: 238

شیخ محمدامین پس از آنکه مبانی علمی اش را استوار ساخت، در سال 1372 ق. به ارومیه بازگشت.

اجازات

آیة اللّه شیخ محمدامین رضوی دانشمندی با تقوا، اهل تهذیب نفس، خودساخته و مورد توجه و اعتماد علما بود؛ به طوری که از مراجع عظام اجازات و وکالت هایی در امور حسبیه دریافت کرد که این بر صداقت و امانتداری این فقیه پرهیزگار دلالت می کند. نام بزرگان و سال دریافت اجازه از آیات عظام به شرح زیر است:

1. امام خمینی، سال 1384 ق؛

2. سیدابوالقاسم خویی، سال 1384 ق؛

3. سید محسن حکیم، سال 1377 ق؛

4. سید احمد حسینی زنجانی، سال 1380 ق؛

5. سید محمدهادی میلانی، سال 1381 ق؛

6. آقابزرگ تهرانی، سال 1381 ق؛

7. سید احمد خوانساری، سال 1382 ق؛

8. سید محمدرضا گلپایگانی، سال 1380 ق.

همدرسان

آیة اللّه محمدامین رضوی، زمانی که برای کسب مدارج علمی بالاتر راهی شهر مقدس قم شد و در این شهر اقامت گزید، با طلاب و فضلایی آشنا و

ص: 239

همدرس شد که هریک از آنان در آینده در شمار علما و مجتهدان برجسته در آمدند و برخی از آنان هم اکنون در قید حیاتند و برخی هم از دنیا رفته اند. نام تعدادی از آنان، که آیة اللّه رضوی تا پایان عمر خود با آنان روابط دوستانه و صمیمانه ای داشت، از این قرار است؛ حضرات آیات:

علی مشکینی، رئیس مجلس خبرگان رهبری؛ شبیری زنجانی؛ سید اسماعیل موسوی اردبیلی (حفظهم اللّه) و احمدی میانجی؛ سید مهدی روحانی و محمد حقی رحمهم الله .1

ویژگی های اخلاقی

برای ارائه تصویری نسبتاً روشن از زندگی پربرکت و معنوی آیة اللّه رضوی و جهت بهره گیری از نکات آموزنده آن، اشاره ای کوتاه به شیوه زندگی آن استاد فرزانه می شود.

از ویژگی های ممتاز اخلاقی ایشان، خلق و خوی خوش و تواضع و فروتنی توصیف نشدنی وی است؛ به طوری که نقل می کنند در گفت و گو با مردم، مخصوصاً جوانان، نوجوانان و خردسالان، همان گونه بود که با بزرگان. این بزرگوار در تمام مراحل زندگی ساده زیستی و قناعت را فراموش نکرد و بدان پای بند بود.

ویژگی دیگر ایشان اهتمام چشمگیر به نظم در زمینه های مختلف بوده، برنامه اش چنین بود که ساعت ها قبل از اذان صبح بیدار می شد و به راز و نیاز و اقامه نماز و دعا می پرداخت. بعد از آن به مطالعه و تحقیق و تألیف مشغول می شد. گوشه هایی از نظم حاکم بر زندگی استاد رضوی را می توان در برخی از

ص: 240

اسناد، یادداشت ها و آثار به جای مانده از ایشان جست و جو کرد. در میان این آثار، کارنامه های تحصیلی دوران دبستان وی متعلّق به سال های 1311 تا 1316، یادداشت های سفرهای حجّ، کربلا و مسافرت به شهرهای دیگر، دفترچه های یادداشت و تقویم های دهه 30 و پس از آن و همچنین نامه های فرزندانش که از جبهه های دفاع مقدّس برایش فرستاده بودند، دیده می شود.

از جمله ویژگی های بارز ایشان، اهمیّت دادن به صله رحم است. او بسیاری از مواقع برای دیدار با آشنایان و اقوامش برنامه مشخص تنظیم کرده بود و به آن عمل می کرد.

فعالیت های سیاسی

شیخ محمد امین رضوی از سال 1331 ش. تا پایان دهه چهل، در ارومیه رحل اقامت افکند و در همین شهر، در مدّت اقامت بیست ساله، به تألیف آثار خود پرداخت و در کنار پژوهش ها و مجالس علمی در رشته های متعدد، عمری را به هدایت مردم و مبارزه با نظام ستمشاهی گذراند.

او در جریان فعالیت های سیاسی اش، چندین بار به وسیله عوامل امنیتی و ساواک بازداشت و یک بار نیز به مدت شش ماه به شهرستان نقده تبعید شد. حجة الاسلام والمسلمین محمدتقی صاحب الزمانی، که از علمای شهر ارومیه است، در مراسم سوم ارتحال آن مرحوم فرمود:

«بنده خودم طی سال های متمادی، افتخار شاگردی در محضر استاد جلیل القدر آیة اللّه محمد امین رضوی را داشتم. به خوبی یاد دارم که در زمان رضا شاه، که علما را خلع لباس می کردند و مدرسه ها را تعطیل و

ص: 241

به دارالأیتام تبدیل کرده بودند، مرحوم میرزا محمود آقا اصولی، حرکتی را برای حوزه علمیه در این شهر آغاز کردند. پس از ایشان بزرگان شهر از مرجع تقلید بزرگ آن زمان، مرحوم آیة اللّه العظمی حجّت کوه کمری، که حقّ استادی بر گردن آیة اللّه رضوی هم داشتند، درخواست کردند عالمی را برای رهبری دینی مردم به این شهر بفرستند و ایشان آیة اللّه رضوی را به این منظور معرفی کردند. حضور ایشان در ارومیه باعث رشد و تقویت حرکت تربیتی و آموزشی طلاب و علمای آذربایجان غربی شد. ساواک بارها ایشان را ایذاء و اذیت کردند، ولی ایشان مقاوم ایستاده بود.»

همچنین حجة الاسلام والمسلمین غلامرضا حسنی _ امام جمعه ارومیه _ در پیامی به مردم استان آذربایجان غربی به مناسبت ارتحال آن عالم ربّانی که از صدا و سیمای استان پخش شد، با اشاره به خدمات دینی و مبارزات خستگی ناپذیر آیة اللّه رضوی، ایشان را بنیانگذار مبارزه علیه رژیم شاه در استان، و خود و علمای این شهر را دنباله رو آن استاد در مبارزات سیاسی دانست.

آیة اللّه سیدعلی اکبر قریشی که از علمای شهر ارومیه است، در سخنرانی خود در مسجد جامع این شهر به مناسبت اربعین ارتحال آیة اللّه رضوی به شرح و چگونگی تبعید آن مرحوم به شهرستان نقده پرداخت و گفت:

«به خاطر دارم که در آن زمان مقامات امنیتی شهر از دو جهت تحت فشار بودند: از یک طرف، مقامات امنیتی مرکز که از سخنرانی های آگاهی بخش و بی باکانه استاد ارجمند آیة اللّه رضوی به ستوه آمده بودند و به شدّت و پیاپی از تهران فشار می آوردند که ایشان باید بازداشت و زندان یا حدّاقل تبعید شود و از طرف دیگر، مقامات شهر برای تبعید

ص: 242

ایشان از واکنش مردم بیمناک و هراسان بودند؛ سرانجام آنها از استاد درخواست کردند که به نام مسافرت برای مدتی ارومیه را به مقصد شهرستان نقده ترک کند تا بدین ترتیب، آنها بتوانند از یک طرف به مقامات تهران گزارش کنند که ایشان را برای مدت شش ماه به تبعید فرستاده اند و از طرف دیگر این موضوع را در شهر مخفی نگهدارند و کسی از تبعید او اطلاع نیابد و وانمود کنند که ایشان به مسافرت رفته اند. اما بعد از حدود بیست روز موضوع بر ملا شد و به ناچار و بلافاصله ایشان را به ارومیه بازگرداندند.»

آیة اللّه محمد امین رضوی، گرچه قبل از انقلاب یکی از استوانه های این انقلاب بود، ولی بعد از پیروزی انقلاب متأسفانه به علت اینکه دچار بیماری آلزایمر (فراموشی) شده بود؛ و حتّی در اواخر عمر برخی از افراد نزدیک را هم نمی شناخت، فعالیت چشمگیر خاصّی نداشت.

فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و عمرانی

آیة اللّه محمدامین رضوی از سال 1331 ش. تا پایان دهه 40، در شهر ارومیه اقامت گزید و در مدت اقامتِ بیست ساله، غالب آثار خود را برای مشکلات فکری نسل جوان به رشته تحریر درآورد. ایشان در کنار پژوهشهای علمی به تبلیغ، تدریس و تشکیل جلسات تفسیر قرآن و نهج البلاغه در مساجد شهر ارومیه پرداخت. در سال 1390 ق. به تهران مهاجرت کرد و در آنجا هم به امر تحقیق، تبلیغ، تألیف و نوشتن مقاله های متعدد اشتغال ورزید.

از خدمات عمرانی ایشان می شود به رسیدگی به امور مساجد ارومیه،

ص: 243

تأسیس حوزه علمیه و مرمّت قبر حضرت رقیه علیهاالسلام در کشور سوریه اشاره کرد. در این زمینه ایشان مکاتباتی با امام موسی صدر، که مسئول رسیدگی به این امور بود، داشت.

متن نامه امام موسی صدر به آیة اللّه محمد امین رضوی که در آن گزارش مختصری از برنامه های توسعه مقام مقدس حضرت رقیه علیهاالسلام و سایر اقدامات مربوط، آمده به شرح زیر است:

بسم اللّه الرحمن الرحمن

رئاسة المجلس الاسلامی الشیعی الأعلی

لبنان

سرور عزیز و گرامی، فاضل دانشمند و علاّمه ورع و وفی حجة الاسلام آقای حاج میرزا محمد امین رضوی دو نامه گرامی، عز وصول بخشید و اجرای اوامر نیاز به سفر سوریه داشت به علاوه متولی مقام حضرت رقیّه که شیخی بی تفاوت بلکه متعصب است باید عوض می شد حال که همه چیز به لطف خدا آماده است عریضه را تقدیم می دارم و به شما و همه دوستداران اهل بیت عصمت بشارت می دهم که دولت و وزارت اوقاف موافقت کرده اند که مقام مقدس توسعه داده شود. درمانگاه بنام حضرت رقیه برای کودکان بی بضاعت ساخته شود. متولی مقام هم کمیسیونی با نظر خود بنده و هماهنگ مقام زینبی باشد. ارادتمند تا 9/7 یعنی تا 16 روز دیگر لبنان هستم و سپس برای یکماه مسافرت می کنم و در خدمتگزاری حاضر هستم. سلام فراوان به دوستان دارم. امیدوارم امکان خدمت درباره شیعیان قفقاز هم فراهم آید. کتاب ها هم

ص: 244

روح را تازه می کند، قبول باشد. سلام به حضرت اخوی عرض می کنم. شما را به خدا می سپارم.

ارداتمند موسی صدر

23 / ج 1 و...

تصویر متن نامه امام موسی صدر (رئیس مجلس وقت لبنان) آبان 1351 ه .ش.

بازگشت به وطن

آیة اللّه محمدامین رضوی پس از بیست سال اقامت در تهران در سال 1369 ش. به شهر مقدّس قم نقل مکان کرد و شش سال در این شهر ماند. سپس دوباره به موطن خود، ارومیه، بازگشت.

فرزندان

آیة اللّه محمدامین رضوی با خانواده ای محترم وصلت کرد که حاصل آن چهار پسر و شش دختر است. پسران او عبارتند از: عباس (دبیر زبان فرانسه)، موسی (کارمند)، یحیی (مهندس) و عیسی (مهندس دستگاه های پزشکی).

یکی از دامادهای او که به شهادت رسیده است، شهید علی علمی، فرمانده سپاه نقده است و دو داماد دیگرش، روحانی هستند.

وفات

ص: 245

آیة اللّه رضوی سال های آخر عمرش را در ارومیه گذراند و در مدت پنج سال اقامت در وطنش، که بیماری توان او را ربوده بود، دوران سختی را سپری می کرد. این عالم فرزانه، پس از سال ها مجاهدت و تلاش در مسیر اسلام و انقلاب، در 17 اردیبهشت 1380 ش. در 75 سالگی با آرامش روح و اطمینان قلب، همچون رهبر و مقتدای خویش، به رحمت بیکران حضرت حق پیوست و دوستان و آشنایان و اقوامش به سوگ نشستند. پیکر آن اسوه پرهیزگاری پس از تشییع در شهر ارومیه، به قم انتقال یافت و با حضور علما و مردم، دوباره تشییع شد. بعد از اقامه نماز توسط آیة اللّه مشکینی در صحن مطهّر حضرت معصومه علیهاالسلام ، به خاک سپرده شد.

تألیفات

جالب ترین نکته در زندگی آیة اللّه رضوی آن است که آن همه درگیری های سیاسی، مشغله های اجتماعی، کلاس های آموزشی و جلسات عمومی و ارشادی، هیچ یک نتوانست از میزان اشتغال استاد به امر تحقیق، تألیف کتاب های علمی جهت حلّ مشکلات فکری نسل جوان و تأمّل در ناب ترین و تازه ترین موضوعات دینی و کلامی بکاهد. آثار او از این قرار است:

1. تجسّم عمل (تبدیل نیرو به مادّه)؛ که در سال 1338 تألیف این کتاب را به پایان برد.

2. آغاز و انجام جهان؛ این کتاب از علوم جدید، به ویژه فیزیک کیهانی و یافته های جدید کیهان شناسی، بهره وافری برده و نظریات جدیدی را در مورد وجود دو نیروی درونی و بیرونی در کرات به جای جاذبه نیوتن مطرح کرده است.

ص: 246

3. پیدایش انسان؛

4. ساختمان آینده انسان، این اثر که در معادشناسی است، در سال 1349 ش. در شهر ارومیه به انجام رسید و پس از بازبینی نهایی در نارمک تهران، در اردیبهشت 1350 ش. به چاپ سپرده شد.

5. تفسیر قرآن کریم؛

6. ترجمه کامل قرآن کریم، به زبان آذری؛

7. ترجمه کتاب گره خوردگان؛

8. بهترین نظام زندگی؛

9. سرگذشت و سرنوشت؛

10. تألیف و انتشار احادیث منتخب و نگارش مقالات علمی متعدد در نشریات علمی.

و تألیفاتی چند به زبان عربی و تعدادی مقاله دیگر که متأسفانه هنوز امکان انتشار نیافته اند!

در پایان لازم است به چند نکته اشاره شود:

درباره نثر و سبک نگارش آیة اللّه رضوی باید خاطر نشان ساخت که هرچند بالطبع نثر آنها امروزی نیست و همانند آثار دهه های 30 و 40 است، اما در نوع و زمان خود بسیار سلیس و روان و از سبک و الگوی خاصّی برخوردار بوده است؛ به طوری که می توان آثار استاد را نمونه ای گویا از آثار کلاسیکِ مطرح در هر علم دانست؛ مخصوصاً مطالب کتابهای آغاز و انجام جهان و پیدایش انسان که همه ابتکاری و بی سابقه است. یکی از فصل های این کتاب، فصل «دو نیروی جدید و قانون مجاورت» می باشد که با عنوان «نظریه ای نوین»، در برنامه علمی «مرزهای دانش» بی بی سی، مطرح و به دانشمندان انگلیسی

ص: 247

ارائه شد و شگفتی و تأیید آنها را به همراه داشت.**

پی نوشت ها:

* _ عکسی از ایشان به همراه مرحوم آیة اللّه حقی، مرحوم آیة اللّه میانجی و آیة اللّه سیداسماعیل موسوی اردبیلی، که در سال 1328 ش. در قم گرفته شده، موجود است.

* * _ با تشکر از حجة الاسلام مرتضی رضوی و آقای محمدتقی افتخاری که اطلاعات ارزنده ای در اختیار نگارنده قرار دادند.

منابع

1. مصاحبه با حجة الاسلام فاضل مرندی.

2. مصاحبه با حجة الاسلام مرتضی رضوی (برادرزاده آیة اللّه رضوی که خود ایشان هم نویسنده تواناست و کتاب های متعددی از ایشان در زمینه های مختلف به چاپ رسیده است.)

3. یادنامه آیة اللّه محمدامین رضوی (که خواهرزاده ایشان آقای محمدتقی افتخاری در اردیبهشت 1381 ش. به چاپ رسانده است.)

4. آیینه پژوهش، ش 68، ص 118.

ص: 248

15- بابا مسافر «خادم ولایت» * * * مرتضی عبدالوهابی

ص: 249

ص ···

ج_ای عکس

بابا مسافر

ص: 250

اشاره

در این نوشته سعی شده به معرفی بزرگ مردی پرداخته شود که از خادمان و اصحاب سرّ امامان معصوم: بوده و از امام رضا علیه السلام مستقیماً حدیث نقل نموده است؛ اگرچه با وجود بلندی مرتبه و جایگاه والایش، تا حدود زیادی گمنام مانده است.

ولادت

مسافر مولی ابی الحسن علیه السلام و کنیه اش ابامسلم است.44 از تاریخ ولادت و محلّ تولد وی اطلاعی در دست نیست و نام نیاکانش نیز در پرده ای از ابهام قرار دارند.

ص: 251

در محضر امامان علیهم السلام

او از خادمان امام موسی بن جعفر، امام رضا، امام جواد و امام هادی: بود و همواره در خانه این امامان معصوم: به خدمتگزاری مشغول بوده است. وی پس از شهادت امام کاظم علیه السلام همراه حضرت رضا علیه السلام ، به خراسان رفت و آن حضرت در آخرین لحظات زندگی، به مسافر فرمان داد تا در خدمت حضرت جواد علیه السلام باشد.

وی به جهت درک محضر این بزرگواران اخبار مربوط به امامت را از آنان نقل نموده است.45

شیخ طوسی در رجال خود می نویسد:

«مسافر، مکنی به ابامسلم، از اصحاب امام رضا علیه السلام بوده.»46

شیخ کشی در رجال خود می گوید:

«ابوجعفر محمد بن عیسی نقل کرده که مسافر به من گفت: امام رضا علیه السلام به من امر کردند به مدینه بازگردم و نزد ابوجعفر جواد علیه السلام بروم.»47

در جامع الرواة نیز نام مسافر عنوان شده و به موارد روایاتش اشاره گردیده است.

از مفاد عبارات کتاب منهج المقال چنین استنباط می شود که مسافر از اصحاب سرّ و حاملان اسرار علی بن موسی الرضا علیه السلام بوده و کارهایی هم از

ص: 252

ایشان نقل نموده که بر عظمت شأن و جلالت قدرش دلالت می کند. وی پس از رحلت امام رضا علیه السلام ، ملازم امام جواد علیه السلام شد و پس از چندی از آن بزرگوار وکیل اوقاف قم گردید و به این شهر هجرت نمود. عالم جلیل آقا محمدباقر وحید بهبهانی هم بر وکالت وی تصریح کرده و می گوید:

در ترجمه زکریا بن آدم (که یکی از اصحاب حضرت امام رضا علیه السلام بود) گذشت که مسافر، وکیل حضرت جواد علیه السلام بوده است. در کتاب بلغه که تألیف یکی از معاصران ماست، در این مسأله تأمل شده با اینکه او در کتاب بحارالانوار، بزرگی و عظمت مسافر را ترجیح داده و او را ستایش کرده. از کسانی که بسیار در عظمت مسافر مبالغه کرده اند؛ جعفر بن محمد بن نماست. او در مقتل خود می گوید:

«آنچه که به نظر می رسد، عظمت و بزرگی ایشان است.»

بزنطی اشاره می کند که مسافر از صاحبان اسرار ائمه علیهم السلام بوده است.48

شاگردان

از میان شاگردان مسافر، می توان به ابوجعفر محمد بن عیسی و حسن بن وشاء اشاره کرد. در اینجا به اختصار به معرفی شاگردان مسافر می پردازیم:

1. حسن بن علی الوشّاء

نام او حسن و نام پدرش علی است. کنیه اش ابومحمد و لقب های مشهورش بَجَلّی، وشّاء، خزّاز، و ابن بنت الیاس است.

زادگاه وشّاء کوفه است و بدین جهت، کوفی هم نامیده می شود؛ گرچه از

ص: 253

پاره ای روایات این چنین برداشت می شود که او اهل بغداد بوده است. آن گونه که شواهد نشان می دهد، وی در اواسط سده دوم هجری، پا به عرصه هستی نهاد. حسن بن وشّاء که جانش سرشار از عشق و علاقه به خاندان عصمت و طهارت بود، با حضرت رضا علیه السلام انس و الفتی خاص داشت و یکی از شیفتگان آن حضرت بود. وی اهل کسب و کار بود و لباس های مخصوصی را از کوفه به مرو و ماوراءالنهر می برد و در آنجا می فروخت.

جدّ مادری او، الیاس است و دایی های او _ در کتاب هایی که به شرح حال محدثان پرداخته اند _ از شهرت فراوانی برخوردارند.

حسن بن علی الوشّاء از یاران امام رضا علیه السلام و امام هادی علیه السلام بود. نجاشی او را یکی از بزرگان طایفه شیعه می داند. و علامه حلّی درباره اش می گوید:

«وشّاء از محدثین ممتاز و برجسته شیعه است.»

حسن بن علی وشّاء در میان محدثان بزرگ شیعه به جهت داشتن استادان فراوان حدیث و فقه؛ کم نظیر، یا بی نظیر است. از جمله این استادان می توان به مسافر اشاره کرد. از آنجا که حسن بن وشّاء اخبار فراوانی را گردآوری کرده بود، طبعاً به عنوان یکی از استادان حدیث شیعی، مورد توجّه بزرگان حوزه حدیث و فقه قرار گرفته است. افراد بسیاری از محضر پرفیض او بهره برده و روایات او را فراگرفته اند.

سرانجام، این محدث بزرگ و شیفته خاندان پیامبر دعوت حق را لبیک گفت؛ اما تاریخ وفات و مکان فوت و خاکسپاری اش، معلوم نیست. البته با نگاهی به زندگی شاگردان و استادان وی می شود احتمال داد که او در نیمه اوّل سده سوم هجری، بدرود حیات گفته است.49

2. محمد بن عیسی یقطینی

ص: 254

عالمان رجال درباره او اختلاف کرده اند. گروهی عقیده دارند وی در نقل اخبار و روایات ضعیف بوده و از غالیان به شمار می رود. جماعتی گفته اند او از ثقات راویان و مقبول القول و اخبار و احادیث او مورد اعتماد است. او از مشایخ کثیرالروایه است. و حالاتش در کتابهای رجال آمده و همگان در حالات و خصوصیات او بحث و گفت و گو کرده اند. احمد بن ابی عبداللّه برقی در رجال خود او را از اصحاب امام هادی علیه السلام دانسته و می گوید: محمد بن عیسی بن عبید از یقطیان است؛ ولی شیخ در رجال خود، وی را از راویان امام رضا علیه السلام می داند و می گوید: وی اهل بغداد است و در فهرست گفته است: محمدبن عیسی یقطینی از ضعفا به شمار می رود. شیخ ابوجعفر صدوق او را از رجال کتاب «نوادرالحکمة» استثنا کرده و گفته من روایات او را نقل نمی کنم. و گفته شده که او از غالیان بوده است. وی چند کتاب تألیف کرده که کتاب های وصایا، تفسیر قرآن، تجمل و امل و رجاء از جمله آنهاست. این کتاب ها را ابن هشام از وی نقل می کند. ابوالعباس نجاشی در رجال خود می گوید:

محمد بن عیسی بن عبید ابوجعفر از بزرگان امامیه و ثقات کثیرالروایه است. او تألیفات خوبی دارد و از ابوجعفر جواد علیه السلام روایت می کند.

ابن بابویه از ابن الولید نقل می کند:

منقولات منفرد محمد بن عیسی که از کتاب های یونس روایت شده، قابل اعتماد نیست. ولی اصحاب، سخن ابن الولید را انکار می کردند و می گفتند: درباره کسی مانند او، نباید این سخنان گفته شود.

محمد بن جعفر رزاز می گوید: محمد بن عیسی در بازار «عطش» بغداد سکونت داشت و کتاب هایی تألیف کرده است.

کشی در رجال خود می نویسد: ابو جعفر محمد بن عیسی بن عبید از ابن

ص: 255

محبوب روایت می کند و در میان راویان او از همگان کوچک تر بود. علی بن محمد قَتیبی آورده است:

فضل بن شاذان محمد بن عیسی را دوست داشت و از وی تجلیل می کرد و به طرف او تمایل داشت. او می گفت: در میان نزدیکانش، مانند ندارد.

علامه حلّی نیز در خلاصه به اقوال و آراء او اعتماد کرده است و روایات وی را مورد اعتماد قرار داده است.50

وفات

تردیدی نیست که مسافر در قم وفات نموده است.51 مرحوم عباس فیض نویسنده کتاب گنجینه آثار قم اعتقاد دارد بقعه ای که در ضلع شرقی باغ شاه، موقوفه مدرسه جانی خان در منتهی الیه محله باغ پنبه واقع شده و به بابا مسافر مشهور است، متعلق به همین مسافر است.52

روایات مسافر

مسافر از امام رضا علیه السلام چندین حدیث نقل فرموده است53 که ما جهت اطلاّع خوانندگان محترم، ترجمه آن احادیث را می آوریم:

وفات امام کاظم علیه السلام

مسافر می گوید:

«هنگامی که به دستور هارون می خواستند حضرت موسی بن جعفر علیه السلام

ص: 256

را به بغداد ببرند. به حضرت رضا علیه السلام دستور دادند شب ها در خانه امام کاظم علیه السلام بخوابند تا وقتی از ایشان خبری برسد. ما هر شب رختخواب حضرت رضا علیه السلام را در دهلیز خانه می انداختیم و او پس از شام می آمد و در آن می خوابید و صبح به منزلش بر می گشت. به همین منوال 4 سال گذشت؛ اما یک شب هرچه به انتظار نشستیم از آمدنش خبری نشد. خانواده موسی بن جعفر علیه السلام مضطرب شدند و ترسیدند و ما به خاطر نیامدنش بسیار اندوهگین شدیم. فردای آن شب به خانه آمد و نزد خانواده امام کاظم علیه السلام رفت. امّ احمد را خواست و به او فرمود: امانت هایی که پدرم به شما سپرده بیاور!

امّ احمد، از شنیدن سخن امام شیون کرد و به صورت خود سیلی زد و گریبان چاک کرد و گفت: به خدا! آقایم مرده است. امام رضا علیه السلام مانع گریه اش شد و فرمود: سخنی در این باره مگو و اظهار مکن؛ که خبر به والی برسد. امّ احمد صندوقی را با 2000 یا 4000 اشرفی خدمت امام آورد و همه را تسلیم نمود و گفت: امام موسی علیه السلام ، محرمانه به من فرمود: این امانت نزد تو باشد و کسی را از آن، آگاه مکن. وقتی که از دنیا رفتم. هریک از پسرانم از تو خواست، آن را تحویل او بده و چون امانت را مطالبه کنند، بدان که من به سرای باقی شتافته ام. به خدا قسم! علامتی که آقایم فرموده بود، محقق شد. حضرت رضا علیه السلام فرمان داد این مطلب را مخفی نگه دارند تا خبر به مدینه برسد. آن گاه به خانه اش برگشت و از آن پس دیگر برای خوابیدن به خانه موسی بن جعفر نیامد.54

پیشگویی قتل عام آل برمک

ص: 257

حسن بن وشّاء از مسافر نقل می کند:

با حضرت رضا علیه السلام در منا بودم، ناگهان یحیی بن خالد برمکی با گروهی از برامکه از مقابل ایشان گذشت. یحیی به خاطر غبارهایی که از حرکت حاجیان بر می خاست؛ گونه خود را پوشانده بود. در اینجا بود که امام رضا علیه السلام فرمود: بیچارگانی که نمی دانند امسال چه برسرشان خواهد آمد. سپس امام اضافه فرمود: شگفت انگیزتر از کشته شدن آل برمک، این خواهد بود که من و هارون در کنار هم خواهیم بود. آنگاه مسافر گفت: من معنای سخن حضرت را نفهمیدم تا زمانی که ایشان را در کنار هارون دفن کردیم.55

خبر از آینده

مسافر نقل می کند:

چون هارون بن مسیّب اراده کرد با محمد بن جعفر56 کارزار کند، امام رضا علیه السلام به من فرمود: به سوی محمد بن جعفر برو و بگو فردا قیام نکن. اگر فردا قیام کنی شکست خواهی خورد و یارانت کشته می شوند. اگر از تو سؤال کرد از کجا می دانی، بگو من در خواب دیده ام. مسافر می گوید: من نزد محمد بن جعفر رفتم و به او گفتم: جانم به قربانت فردا قیام نکن، چون اگر قیام کنی شکست می خوری و یارانت کشته می شوند. محمد بن جعفر به من گفت: از کجا این را می دانی! گفتم: در خواب دیده ام. او در مقام طعنه و تمسخر گفت: مسلمان خوابیده است و نشستن گاه خود را نشسته است.

بعد قیام کرد و شکست خورد و اصحابش هم کشته شدند.57

ص: 258

تعبیر خواب

مسافر آورده است:

من به حضرت رضا علیه السلام گفتم: در خواب دیده ام قفسی بر زمین افتاده و 40 جوجه در آن است. حضرت فرمود: اگر خوابت راست باشد؛ مردی از ما اهل بیت علیهم السلام قیام و 40 روز حکمرانی خواهد کرد. از قضا محمد بن ابراهیم طباطبا خروج کرد و 40 روز بیشتر فرمانروایی نکرد.58

امام و پیشگویی شهادت خود

مسافر می گوید:

حضرت رضا علیه السلام فرمود: مسافر، این قنات ماهی هم دارد؟ عرض کردم، بلی قربانت گردم. فرمود: دیشب جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را در خواب دیدم. فرمود: یا علیّ! ما عند خیرٌ لک؛ آنچه نزد ما است برای تو بهتر است.59

توضیح: شاید امام علیه السلام خواسته است بفرماید همان طور که وجود این ماهی ها واقعیت دارد و در آن تردیدی نیست، آنچه راجع به مرگم خبر می دهم، چنین است که هیچ شک و تردیدی در آن نیست.60

وصیّت امام رضا علیه السلام به مسافر

مسافر:

امام رضا علیه السلام در آخرین لحظات زندگی اش به من فرمان داد: «الحِق بابی جعفر فانهُ صاحبک»؛ به فرزندم ابوجعفر (امام جواد علیه السلام ) ملحق

ص: 259

شو، او امام تو خواهد بود.61

گنبد بابا مسافر در قم

گنبد بابا مسافر در کنار اراضی مشهور به باغ شاه در کوچه تکیه باغ پنبه قرار داشته است. هرچند هم اکنون عنوان بابا، در مقدمه نام وی افزوده شده؛ ولی نامبرده همان مسافری است که از اصحاب امام علی بن موسی الرضا علیه السلام بوده و پس از رحلت امام، به قم منتقل، و از طرف امام جواد علیه السلام به وکالت انتخاب گردیده و در همین شهر وفات یافته است. از آنجا که جلوی بقعه، صحنی دارای چند حجره بوده؛ چنین به نظر می رسد که در عصر صفویه، عده ای از فقرا و دراویش در آنجا سکنی گزیده، به مرور، نام صاحب بقعه را از مسافر به بابا مسافر، تغییر داده باشند. چه بسا عمداً حجره ها و ایوان های صحن آن را از بین برده اند تا راهی از محله باغ پنبه به طرف کوی مسجد جامع بگشایند؛ زیرا در گذشته، اراضی محصور باغ شاه دارای درختان بسیار و دو درب بوده، یکی به سوی کوچه باغ پنبه و دیگری به کوچه بن بست شمالی و در این میانه، مسیری وجود نداشت. به هر صورت این باغ وقف همین بقعه بوده و گویا از ناحیه صفویه در اختیار دراویش قرار داشته است و در عصر ناصرالدین شاه از املاک خالصه سلطانی شده که هنگام تعمیر، از مدرسه جانی خان، وقف آن مدرسه گردیده است.

بقعه و قبّه

به هر صورت قاعده گنبد از خارج هشت ضلعی توأم با نمابندی آجری و از

ص: 260

داخل به صورت مربع متساوی الاضلاع به دهانه 5 متر و ارتفاع علیه السلام متر است. در هر ضلعی شاه نشینی ساخته شده. در چهارگوشه بقعه، نیم طاقی بالاآورده اند که صورت مربع را به مثمن تبدیل نموده است و بالای آن فلکه ای و پاطاق پوشش عرقچین بالا آمده است. هرچند که جدار بقعه سفید کاری و تهی از تزیینات هنری است؛ ولی اصل ساختمان از بناهای تاریخی و تعمیر و حفاظت از آن ضروری است.*

در وسط بقعه، مرقدی است با جدار سفیدکاری و قاب بندی و بالای بقعه گنبدی است عرقچینی و آجری و جدار خارجی بقعه در ملتقای آن با حجره های سابقه آثار زیانداری که از بنای حجره مجاور حکایت می کند موجود است و از دوده نفت و جِرم سیاهی که روی دیوار خارجی بقعه مشهود است؛ وجود حجره ای در مجاورت بقعه مسلم می گردد. تا حدود سال 1320 ش. آثار سه حجره در یک جانب وسه ایوان در جانب دیگر صحن باقی بوده که در هنگام ساخت دبستان «مستوفی» مصالح آن ها را برچیده، در بنای جدید به کار بردند.62

بنای بقعه بابا مسافر در باغ شاه قم** (شمال شرقی شهر نزدیک دروازه ری) کهن است و از نیمه نخست دوره صفوی فروتر نیست. درون بنا با بلندی پیرامون شش متر، نخست چهار گوشه و سپس در بالا هشت ضلعی است. نمای خارجی هشت گوشه است با بقایایی از تزیینات نقش و نگار گچی پیش در لچکی های بالای اضلاع خارجی بنا و کنده کاری های گچ بری بر بدنه هریک. میان بقعه قبری است که اکنون لوحی ندارد. لیکن پیش تر لوحی سنگی داشته که بر آن احادیثی در سیر و سلوک به خط زیبا نقش بوده است.63

تخریب و بازسازی گنبد

ص: 261

در سال 1364 ش. شهرداری قم جهت توسعه خیابان 45 متری عمّار یاسر، تصمیم به تخریب گنبد گرفت. اداره اوقاف قم با تخریب بنا موافقت نمود، به این شرط که آثار قبر و لو به شکل یک مقبره کوچک باقی بماند. شهرداری پس از تخریب و تسطیح، اقدامی جهت بازسازی بنا صورت نداد و همین مسأله موجب اعتراض اهالی محل و اداره اوقاف گردید. در سال 1367 ش. اداره اوقاف تصمیم به بازسازی گنبد گرفت و مجوز آن را نیز از شهرداری دریافت نمود. اما بنا به دلایلی، کار، نیمه تمام ماند. سرانجام در سال 1378 ش. گنبد بابا مسافر، با مساحتی بالغ بر 16 متر مربع بازسازی شد.***

پی نوشت ها

*. متأسفانه شهرداری قم در شهریور ماه سال 1364 ش. ضمن جلب موافقت اداره اوقاف، شبانه اقدام به تخریب بقعه تاریخی بابا مسافر نمود.

**. در کتابچه ثبت موقوفات و خالصه های کشور در دوره ناصری (نسخه کتابخانه آیة اللّه مرعشی نجفی در قم) ذیل سخن از خالصه های قم موافق دفاتر قدیم (105/) می نویسد: «باغ و اراضی تکیه خلیفه جان بابا مشهور به باغ شاه خالصه که تیول میرزا یوسف گرجی است.» این عبارت که در دفاتر قدیم بوده خبر بسیار سودمندی در باره شخص به خاک سپرده شده در این بقعه به دست می دهد.

* * *. ضمن تقدیر و تشکر از محقق ارجمند، آقای ابوالحسن ربّانی سبزواری و اخوان امینی خواه از کارکنان اداره اوقاف قم (واحد عمران و امور مالی بقاع متبرکه) که ما را در تهیه و تدوین این مقاله یاری نمودند.

1. رجال شیخ طوسی، ص 367؛ جامع الرواة، ص 227؛ نقد الرجال، تفرشی، ص 342؛ مجمع الرجال، ج 6، ص 85؛ قاموس الرجال، ج 10، ص 49 و 50؛ معجم رجال الحدیث، ج 18، ص 130؛ منهج المقال، ص 332.

2. قاموس الرجال، ج 8، ص 474؛ رجال کشی، ص 426.

3. رجال شیخ طوسی، ص 392، ش 62.

4. رجال کشی، ص 426.

ص: 262

5. جامع الرواة، ص 227.

6. منهج المقال، محمد بن علی بن ابراهیم استرآبادی، تعلیقات آقا محمدباقر بهبهانی، ص 332.

7. فصلنامه کوثر، ش 54، مقاله حسن بن علی الوشاء، ابوالحسن ربانی سبزواری، ص 146 _ 153.

8. راویان امام رضا در مسند الرضا، عزیزاللّه عطاردی، ص 467 و 468.

9. پرونده بابا مسافر، سید اسحاق حیدری حسینی، اداره اوقاف قم، امور بقاع متبرکه.

10. جدی فروزان، عباس فیض، ص 311.

11. علاقمندان به مسند الرضا، کتاب امامت، احادیث 213، 241، 246، 477 و 479؛ رجال، حدیث 49.

12. کافی، باب ان الامام متی یعلم ان الامر قد صار الیه، ج 6؛ قاموس الرجال، ج 8، ص 474؛ بحارالانوار، ج 48، ص 246.

13. محمدبن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابیطالب(ع) مادرش کنیز بود. کنیه اش ابوجعفر و در میان خاندانش مردی فاضل و محترم به شمار می رفت. او احادیث زیادی بخصوص از پدرش روایت کرده و محدّثانی چون محمد بن ابی عمر عبدی، محمد بن سلمه، اسحاق بن موسی انصاری و دیگران از او حدیث روایت کرده اند. در ایام ابوالسّرایا، مردی نامه ای (در مدینه) نوشت و در آن نامه به فاطمه دختر رسول خدا(ص) و خاندان آن حضرت دشنام داد. محمد بن جعفر مردی گوشه نشین بود که در امور سیاسی دخالت نمی کرد. طالبیین آن نامه را نزد او آوردند. محمد به آنهاجواب نداد. از جا برخاست، به خانه رفت و هنگامی که بیرون آمد، زره پوشیده و شمشیر به گردن آویخته بود. مردم را به سوی خود خواند و گفت: «خدا می داند من از کسانی نبودم که دست به این کار بزنم ولی امروز از آتشش می سوزم.» گروهی از طالبیّین به همراهی محمد بن جعفر به جنگ هارون بن مسیّب در مکّه رفتند. جنگ سختی کردند و گروه بسیاری از همراهان هارون بن مسیّب را کشتند. آنگاه محمد بن جعفر و همراهانش به کوه رفتند و مدتی در آنجا ماندند. هارون کسی را به نزد محمد بن جعفر فرستاد تا دست از جنگ بردارد. ولی او به جنگ ادامه داد و سخن فرستاده را نپذیرفت. پس از چند روز محاصره، یاران محمد بن جعفر از دورش پراکنده شدند و او به ناچار لباس خود را تغییر داد و نزد هارون رفت و از او برای یارانش امان خواست و او امانش داد. (مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ترجمه سید هاشم رسولی محلاتی، ص 498 تا 501.)

14. اعلام الوری، ص 325.

15. الکافی، ج 1، ص 491.

16. بحارالانوار، ج 49، ص 52.

17. کافی، ج 1، ص 260، باب ان الائمه یعلمون متی یموتون، ح 6.

ص: 263

18. شاگردان مکتب ائمه، محمدعلی عالمی دامغانی، ج 3، ص 359 و 360.

19. رجال کشی، ص 426.

20. گنجینه آثار قم، عباس فیض، ج 2، ص 634 و 635.

ص: 264

16- فهرست تفصیلی

مقدمه··· 6

حاج میرزا علی هسته ای··· 9

مقدمه··· 11

تبار پاک··· 11

تحصیل··· 12

شیفته استاد··· 13

فعالیت سیاسی··· 14

مشاوری امین و لایق··· 15

آخرین اقدامات شیخ··· 15

دستگیری و زندان··· 16

تلاش علما برای آزادی··· 17

هجرت به نجف··· 17

تدریس و تبلیغ··· 18

تألیفات··· 19

ویژگیهای روحی و اخلاقی··· 19

عشق به وعظ و ارشاد.··· 19

1. امر به معروف و نهی از منکر.··· 20

2. توجه به دانش و پرهیز از اتلاف وقت.··· 20

3. شهامت.··· 21

4. دوری از افراط و تفریط.··· 22

5. بیان جذّاب و گیرا.··· 23

6. ارادت راسخ به خاندان پیامبر.··· 23

7. تهجّد.··· 24

8. شوخی و حاضر جوابی.··· 24

فرزندان··· 25

رحلت··· 26

حاج میرزا رضی زنوزی··· 28

اشاره:··· 30

پدر··· 31

تولد··· 32

تحصیلات··· 32

هجرت به نجف··· 32

استادان··· 33

مشایخ··· 34

تدریس··· 34

بازگشت به تبریز··· 35

بازگشت دوباره به نجف··· 35

ص: 265

در حوزه های مشهد و قم··· 36

بازگشت به زادگاه··· 37

معاصران··· 37

در نگاه دیگران··· 38

مقام رفیع حضرت معصومه علیهاالسلام ··· 38

تألیفات··· 39

عروج··· 40

فرزند دانشمند··· 40

علی بن احمد بن محمد بن ابی جید قمّی··· 43

اشاره:··· 45

سیمای راوی··· 45

جلوه شکوه··· 46

استادان··· 48

شاگردان··· 49

ابن ابی جید و اصول چهارصدگانه··· 51

هجرت علمی··· 51

گرایش روایتی··· 52

رحلت··· 52

گزیده ای از روایات··· 52

پیشگویی نایب امام زمان علیه السلام ··· 52

مظلومیّت امیرمؤمنان علیه السلام ··· 53

فرزند فرخنده··· 53

محمد بن جعفر عربی··· 54

سید مهدی حسینی انگجی··· 55

مقدمه··· 57

خاندان··· 57

نسب سیادت··· 58

پدر··· 58

تولد··· 59

تحصیلات··· 59

بازگشت به تبریز··· 60

شاگردان··· 60

تألیفات··· 61

در محراب مسجد··· 61

مسجد آیة اللّه انگجی تبریز··· 61

مخالفت با انجمن های ایالتی و ولایتی··· 62

در نگاه دانشمندان··· 64

پرواز عاشقانه··· 65

فرزندان··· 67

عبدالحسین فقیهی رشتی··· 69

مطلع··· 71

زادگاه··· 71

ص: 266

پدر و جدّ··· 72

تحصیلات··· 73

تدریس و مرجعیّت··· 73

اوصاف معظّم له··· 74

ازدواج··· 74

تألیفات··· 75

تحصیلات··· 76

هجرت به قم··· 78

زعامت آیة اللّه بروجردی··· 78

الف) خدمت به زائران مکه··· 79

ب) رسیدگی به وضع سادات عربستان··· 79

ج) همکاری صمیمانه در امور حوزه··· 79

طرح ابتکاری··· 80

اوصاف اخلاقی··· 81

فرار از مرجعیّت··· 82

ارتباط دوستانه با حضرت امام··· 82

فرزندان··· 83

تألیفات··· 83

رحلت··· 84

یعقوب بن یزید انباری قمّی··· 86

سیمای محدّث··· 88

قمی بودن··· 89

استادان··· 90

دانش آموختگان··· 90

ستایش ها··· 91

در محضر نور··· 92

چند نکته:··· 92

آثار··· 94

رحلت··· 95

نگاه آخر··· 95

مروّت··· 95

سخت ترین واجب··· 96

ثواب لا اله الاّ اللّه··· 96

همه چیز هلاک می شود.··· 96

فایده مرگ··· 96

سید علی آقا کوه کمری··· 99

نسب··· 101

تبار··· 102

ولادت··· 102

تحصیلات··· 102

استادان··· 103

عموی بزرگوار··· 104

ص: 267

اجازه روایی··· 105

بازگشت به تبریز··· 105

فعالیت های علمی _ تبلیغی··· 105

الف) تدریس··· 106

آثار··· 106

ب) اقامه جماعت··· 106

از منظر دیگران··· 107

پرواز به سوی جانان··· 107

محل دفن··· 108

مجالس سوگواری··· 109

فرزند فاضل··· 109

نوادگان··· 110

محمد حسن حجّتی هرسینی··· 113

اشاره··· 115

تولد··· 117

دوران کودکی··· 117

دوران بلوغ و تحصیل علم و کمال··· 118

خارق العادگی در نونهالی··· 119

هجرت به عتبات مقدسه··· 120

حضور در نجف اشرف··· 122

در محضر اساتید··· 123

حاج شیخ مرتضی طالقانی··· 124

آیة اللّه نائینی··· 125

نمونه ای از زهد و توسل··· 125

احتیاط در مسائل دینی··· 126

بازگشت به وطن··· 127

تبلیغ و ارشاد مردم··· 127

هجرت به قم··· 128

مباحثات علمی··· 129

مبارزه با بهائیت··· 129

سرآغاز مبارزات سیاسی··· 130

قیام نظامی علیه رضا خان··· 132

آیة اللّه حجتی و فدائیان اسلام··· 133

نواب در هرسین··· 136

علاقه نواب صفوی به آیة اللّه حجتی··· 136

آیة اللّه حجّتی و حکومت اسلامی··· 137

نقش ایشان در انقلاب اسلامی··· 138

محبوبیت و مرجعیت··· 138

ویژگیهای اخلاقی··· 140

خدمات دینی و اجتماعی··· 142

آثار علمی··· 143

ص: 268

عروج ملکوتی··· 145

تشییع جنازه··· 145

فرزندان··· 145

حاج شیخ مهدی رفیعا (معزّالدّوله ای)··· 149

پیشگفتار··· 151

خاندان··· 152

دوران کودکی و جوانی··· 154

تحصیلات··· 154

استادان··· 154

اجازات روایی و امور حسبیه··· 155

اجازات در نقل حدیث··· 156

تألیفات··· 156

خدمات فرهنگی··· 156

سنگر مسجد··· 157

منکرزدایی··· 158

مبارزات سیاسی··· 159

ویژگی ها··· 162

فرزندان··· 164

دامادها··· 165

پرواز به ملکوت اعلی··· 165

مسجد معزالدوله، بانی _ واقف··· 166

متن وقف نامه:··· 166

سید محمدجواد ذهنی تهرانی··· 169

تولد:··· 171

تحصیلات جدید··· 172

تشکیل خانواده··· 174

استادان··· 175

استادان در قم··· 175

شاگردان··· 176

آثار··· 176

آثار چاپ شده··· 177

ویژگی های اخلاقی··· 179

عشق به اهل بیت علیهم السلام ··· 182

وفات··· 182

فرزندان··· 183

حاج شیخ ابوالقاسم حجّتی (لشت نشائی)··· 184

ستارگان لشت نشاء··· 186

فقیه عارف··· 190

تباری پاک··· 190

دوران کودکی و نوجوانی··· 191

انقلاب مشروطه··· 192

استادان··· 193

ص: 269

دوران شکوفایی··· 193

رجعتی پرفایده··· 195

آثار و خدمات دینی··· 195

صفات ممتاز و برجسته··· 197

هجرتی دوباره به قم··· 198

خاطره ای از مذاکرات علمی··· 199

تألیفات··· 199

فرزندان··· 200

دامادها··· 201

رحلت··· 202

سید حسن انگجی··· 205

اشاره··· 207

ولادت··· 208

شکوفایی··· 208

عزیمت به شهر قم··· 209

تدریس··· 209

اقامه نماز جماعت··· 210

خصوصیات اخلاقی··· 210

در کنار پدر··· 211

انجمن های ایالتی و ولایتی··· 211

قیام 29 بهمن تبریز··· 211

تلگراف به سفارت عراق··· 212

تلگراف به رئیس جمهور فرانسه··· 212

عزای عمومی··· 213

حمایت از آیة اللّه شهید مدنی··· 214

جلوگیری از تشویش اذهان··· 215

آیة اللّه انگجی در اسناد ساواک··· 216

از منظر دیگران··· 217

پرواز به ملکوت··· 219

تألیف··· 220

بازماندگان··· 220

شیخ محمد امین رضوی··· 223

میلاد در خاندان علم··· 225

تحصیلات··· 226

استادان··· 226

اجازات··· 227

همدرسان··· 227

ویژگی های اخلاقی··· 228

فعالیت های سیاسی··· 229

فعالیت های فرهنگی، اجتماعی و عمرانی··· 231

بازگشت به وطن··· 233

فرزندان··· 233

وفات··· 233

ص: 270

تألیفات··· 234

بابا مسافر··· 236

اشاره··· 238

ولادت··· 238

در محضر امامان··· 239

شاگردان··· 240

1. حسن بن علی الوشّاء··· 240

2. محمد بن عیسی یقطینی··· 241

وفات··· 243

روایات مسافر··· 243

وفات امام کاظم علیه السلام ··· 243

پیشگویی قتل عام آل برمک··· 244

خبر از آینده··· 245

تعبیر خواب··· 245

امام و پیشگویی شهادت خود··· 246

وصیّت امام رضا علیه السلام به مسافر··· 246

گنبد بابا مسافر در قم··· 246

بقعه و قبّه··· 247

تخریب و بازسازی گنبد··· 248

ص: 271

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109