نماز در فرق

مشخصات کتاب

سرشناسه : اخوی، رضا، 1356 -

عنوان و نام پدیدآور : نماز در فرق/ رضا اخوی؛ کاری از مرکز تخصصی نماز ستاد اقامه نماز.

مشخصات نشر : تهران: ستاد اقامه نماز، 1392.

مشخصات ظاهری : 188ص.

شابک : دوره: 978-964-537-116-4 ؛ 40000 ریال : 978-964-537-115-7

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

یادداشت : عنوان روی جلد: نماز در فرق بررسی نماز در فرق اسلامی.

یادداشت : کتابنامه: ص. 177 - 188.

موضوع : نماز -- اهل سنت

موضوع : نماز

موضوع : فقه تطبیقی

شناسه افزوده : ستاد اقامه نماز. مرکز تخصصی نماز

رده بندی کنگره : BP186/الف366ن8 1392

رده بندی دیویی : 297/353

شماره کتابشناسی ملی : 3366481

ص:1

اشاره

ص: 2

نماز در فرق اسلامی

رضا اخوی

ص: 3

نام کتاب: نماز در فرق

نویسنده: رضا اخوی

ویراستار: محمود سوری

طرح جلد:محمد حسین مویدی

صفحه ارا: رضا فریدی

کاری از :مرکز تخصصی نماز ستاد اقامه نماز

ناشر: مؤسسه فرهنگی انتشاراتی ستاد اقامه نماز

شمارگان : 5٠٠٠ نسخه

نوبت چاپ: اول، زمستان 1392

شابک: ٧-١١٥-٥٣٧-٩٦٤-٩٧٨

چاپ و صحافی:

قیمت:

مراکز پخش:

1- تهران میدان فلسطین انتشارات ستاد اقامه نماز؛

تلفن: ٨٨٩٠٠٠٥٩ - ٨٨٨٩٦٦٦٦

2- دفاتر ستاد اقامه نماز سراسر کشور

ص: 4

فهرست مطالب

تصویر

ص: 5

تصویر

ص: 6

تصویر

ص: 7

تصویر

ص: 8

تصویر

ص: 9

تصویر

ص: 10

دیباچه

بی گمان شیوة عبادی آخرین فرستاده خدا صلی الله علیه و آله برای انسان ها، روشی یکسان، مشخص، روشن و بی ابهام بوده است. ازاینرو، تا سال ها پس از رحلت ایشان نیز اختلاف فقهی چندانی میان مسلمانان دیده نمی شد و اگر هم ابهامی بود، با مراجعه به اهل بیت: و یاران حضرت برطرف می گردید.

در این میان، نماز به عنوان بارزترین جلوة عبادی با کارکردهای فراوان فردی، اجتماعی، خانوادگی و سیاسی، مورد توجه عمیق آن حضرت بود و با توجه به جایگاه معنوی ویژه حضرت، تمامی حرکات، رفتارها و گفتارهای ریز و درشت ایشان در خاطرها ثبت و ضبط و به عنوان روش عبادی برگزیده می شد.

تاریخ، اوج این حساسیت و دقت مردم آن زمان را چنین به تصویر کشیده است: "وَ إذا تَوَضَّأ کادُوا یَقْتَتِلُونَ عَلی وُضوئِه"؛ هنگامی که پیامبر وضو می گرفت، گویا برای به دست آوردن آب وضوی

ص: 11

ایشان با یکدیگر می جنگیدند.(1) نیز می خوانیم: "کان النبی صلی الله علیه و آله إذا توضأ أخذ ما یسقط من وضوئه"؛ هرگاه پیامبر وضو می گرفت، مردم همه آب وضوی ایشان را جمع می کردند.(2) اگرچه این روایت بر تبرک جستن یاران و همراهان آن حضرت دلالت دارد، گویای این نکته نیز هست که اعمال عبادی حضرت پیش چشم مردم انجام می گرفته و آنان درس عبادت را بی واسطه از خود ایشان می آموخته اند.

دیگر روایات منقول از آن دوران نیز گویای همین حقیقت است: "هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله می خواست نماز بخواند، دستان خود را تا شانه هایش بالا می برد و آن گاه تکبیر می گفت. سپس قرائت را آغاز می کرد و پس از پایان قرائت، تکبیر می گفت و دستانش را تا شانه های خود بالا می برد. آن گاه رکوع به جا می آورد و کف دستان خود را بر زانوانش قرار می داد و آرام می گرفت.... بعد بلند می شد و می فرمود: سمع اللّه لمن حمده. سپس دستان خود را تا شانه هایش بالا می برد، تا اینکه هر عضوی از او در جایگاه خود آرام می گرفت و می فرمود: اللّه اکبر.

ص: 12


1- . صحیح بخاری ، ج3، ص180؛ جامع البیان ، ج26، ص128؛ مسند احمد ، ج4، ص 329 ؛ سیره ابن هشام ، ج2، ص314؛ تاریخ طبری ، ج2، ص274و275.
2- . الفقیه ، ج1، ص13.

آن گاه فرود می آمد و دستانش را مقداری با فاصله از دو پهلو بر زمین می گذاشت. سپس سرش را از زمین برمی داشت، پای چپش را تا می کرد و روی آن می نشست. هنگامی که به سجده می رفت، انگشتان پاها را از یکدیگر باز می کرد، بعد برمی گشت و پس از آن، سر را از زمین برمی داشت و می فرمود: اللّه اکبر.

سپس پایش را تا می کرد و روی آن آرام می نشست، به گونه ای که هر عضوی به آرامی در جایگاه خود قرار گیرد، سپس رکعت دوم را به همین شیوه می گزارد...".(1)

اگر شیوة پیامبر در وضو، نماز و ارکان و اجزای آن چنین بوده است، پس این همه اختلاف و تغییر و تفاوت از کجا سرچشمه گرفته و به دست چه کسانی و با چه هدف و انگیزه ای پدید آمده است؟ مواردی چون شستن به جای مسح، سجده بر فرش و لباس، تکتّف و تثویب، آمین گفتن پس از حمد، اختلاف نظر در تشریع، شهادت سوم در اذان، گفتن یا نگفتن حی علی خیر العمل، کیفیت تشهد و صلوات و سلام و دیگر اختلاف دیدگاه ها و فتواها از عالمان شیعه و سنی.

ص: 13


1- . مسنداحمد ، ج5، ص424؛ صحیح ابن خزیمه ، ج1، ص318؛ صحیح ابن حبان ، ج5، ص183؛ سنن ابن ماجه ، ج1، 337؛ سنن دارمی ، ج1، ص313؛ سنن بیهقی ، ج2، ص28؛ ابن قدامه، المغنی ، ج1، ص502؛ ابن حزم، المحلی ، ج4، ص91 و ده ها مستند دیگر از کتب اهل سنت.

در این نوشتار کوشیده ایم در کنار رعایت اختصار، با بررسی دیدگاه ها و نقد و بررسی تاریخی و روایی آنها، با نگاهی علمی به تشریح و تبیین جنبه های گوناگون نماز بپردازیم تا حقیقت جویان از واقعیت سیره پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بیشتر آگاه گردند. 

قم، رضا اخوی

هفدهم ربیع الاول 1434؛

میلاد پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله

ص: 14

بخش اول: نگاهی به کلیات

اشاره

ص: 15

طرح مسأله

پس از ظهور اسلام در شبه جزیره عربستان و گسترش آن در مناطق گوناگون، لازم بود دستورات عملی که در اسلام به نام "فروع دین" موسوم است نیز به مردم ابلاغ شود. این وظیفه خطیر از عهده هر کسی بر نمی آمد. به همین دلیل، اشخاصی پرورش یافتند که وظیفة اولیة آنها - در کنار وظایف دیگر، ابلاغ دستورات دین به مردم بود. این ایده برگرفته از دستورات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و متکی بر آیات قرآنی از جمله آیه شریفه نَفر بود که می فرماید: "وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئِفَةٌ لِّیَتَفَقَّهُواْ فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُواْ قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُواْ إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُون"؛ شایسته نیست مؤمنان همگی (به سوی میدان جهاد) کوچ کنند. چرا از هر گروهی از آنان، طایفه ای کوچ نمی کند (و طایفه ای در مدینه نمی ماند)، تا در دین (و معارف و احکام اسلام) آگاهی یابند و هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بیم دهند؟!

ص: 16

شاید (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند، و خودداری کنند!(1)

از این رو، در طول سالیان درازی که از عمر اسلام می گذشت، هماره فقهایی آمده اند تا پاسخگوی این نیاز باشند. در این میان، برخی با تمسک به سیرة اهل بیت علیهم السلام که رسول خدا صلی الله علیه و آله آنان را همسان خود قرار داده و افق روشن آینده را به با پیروی و تمسک به ایشان مبرهن ساخته بود، به این نیاز پاسخ دادند؛ و برخی دیگر با دلایل و توجیهاتی، روی از این فرمان خدا و رسول صلی الله علیه و آله برتافتند و مسیری دیگر در پیش گرفتند و به فهم انسانی خود بسنده نمودند. همین اختلاف در اصل عقیدتی، به تشتت در فروعات دینی انجامید و مسائل فقهی دستخوش پراکندگی و تنوع فتوا گردید؛ به گونه ای که در نگاه اولیه برخی با یکدیگر متناقض به نظر می رسند، در حالی که هر کدام مدعی پیروی از خدای واحد و آخرین فرستادة او بوده و هستند.

اینکه دیدگاه های کدام فرقه به حق و صواب نزدیک تر است و با مبانی و آموزه های وحیانی و سنت قولی و فعلی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله همخوانی دارد، سخنی است که در فقه مقارن بررسی می شود. بنابراین، فقه مقارن؛ یعنی عرصة تضارب این فتاوا و آرایش حضور آنان برای انتخاب برتر.

ص: 17


1- . توبه: 122.

این گونه از فقه، درگذشته به خلافیات،(1) فقه الخلاف و علم الخلاف(2)، فقه مقارن، فقه تطبیقی و علم الجدل موسوم بوده و امروزه از آن به فقه تطبیقی، فقه مقایسه ای و فقه مقارن تعبیر می شود.

تعریف فقه مقارن

در لغت

برای درک معنای فقه مقارن، ناگزیر از تعریف جداگانه واژگان آن هستیم. فقه در لغت به معنای علم و فهم چیزی است.(3) البته از موارد کاربرد آن به دست می آید که با مطلق فهم تفاوت دارد. ازاینرو در معنای لغوی آن گفته شده است: "الفقه والفهم له والفطنة له"؛ فقه، هوشیاری و زیرکی است؛(4) بدین معنا که فقه، مطلق علم به یک شیء و ادراک آن نیست، بلکه موشکافی، ریزبینی و ادراک دقیق را "فقه" گویند.

ابوهلال عسکری (م 395) در الفروق اللغویة (5) می نویسد: فقه

ص: 18


1- . ابن خلدون، مقدمه ، باب 6، فصل9.
2- . سید محمدتقی حکیم، الاصول العامه للفقه المقارن ، ص9.
3- . صحاح اللغة ، ج6، ص224؛ ابن منظور، لسان العرب ، ماده فقه.
4- . قاموس اللغة ، ج4، ص289.
5- . الفروق اللغویه ، الفرق بین الفقه والعلم، ص412.

آن است که انسان با دقّت و تأمّل، پی به مقتضای کلام ببرد. ازاینرو، به کسی که مخاطب شما قرار گرفته می گویید: "تفقّهْ ما أقوله"؛ یعنی در آنچه می گویم تأمّل کن تا بر آن واقف شوی و اگر بخواهیم دقیق تر سخن بگوییم، باید به جای "فهم دقیق" از واژۀ "ادراک دقیق" استفاده کنیم؛ زیرا مادّۀ "فهم" خود، نوعی دقّت و تأمّل را دربردارد.(1)

مقارن نیز از ماده قرن و به معنای جمع و وصل بین دو چیز است (قرن الشیء بالشیء)، و چون به باب مفاعله برود، مصدرش "مقارنه" می شود.(2)

در اصطلاح

در نگاه مشهور فقها، فقه عبارت است از: "العلم بالاحکام الشرعیه الفرعیه عن ادلتها التفصیلیه"؛ یعنی دانستن احکام شرعی بر اساس بررسی دلایل قرآنی و روایی آنها.(3)

اکنون با این مقدمه، می توان به تعریف فقه مقارن پرداخت.

ص: 19


1- . نک: ناصر مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن ، ص33.
2- . جوهری، مختار الصحاح ، ماده قرن؛ ابوالقاسم زمخشری، اساس البلاغه .
3- . شیخ مفید، العویص ، ص3؛ شهید اول، القواعد و الفوائد ، ج1، ص30؛ نیز قریب به این مضمون در: علامه حلی، منتهی المطلب ، ج1، ص3؛ شهید اول، الذکری ، ص2؛ محمد بن الشربینی، مغنی المحتاج ، ج1، ص6.

البته باید توجه داشت که برای فقه مقارن، تعریف های متعددی بیان شده است که از نظر سعه و ضیق قلمرو این دانش، با یکدیگر تفاوت دارد. در اینجا به بیان چند تعریف بسنده می کنیم:

فقه مقارن، گرد آوری دیدگاه های مختلف و تقسیم آنها و ایجاد مقایسه میان آنهاست؛ بدین صورت که ادله هر یک بررسی و بعضی از نظرات بر نظرات دیگر ترجیح داده شود.(1)

ابتدا بعد از مشخص شدن محل نزاع در مسأله فقهی، گزارش آرای مذاهب فقهی همراه با ادله و وجوه استدلال آنها طبق روش های اصولی است، و بعد بیان علت نزاع و خلاف و سپس موازنه و ارزش گذاری بین ادله اصولی و ترجیح دادن دلیل قوی تر یا روش سالم تر، یا آوردن رأی جدیدی که به دلیل ارجح تکیه داشته باشد.(2)

فقه مقارن، نوع ویژه ای از بررسی های فقهی است که مراد از آن، علم به احکام شرعی در ابواب مختلف است، از نظر شناخت نظرات ائمه و فقها و مذاهب مورد اتفاق و اختلاف آنان، همراه

ص: 20


1- . الاصول العامه للفقه المقارن ، ص13.
2- . محمد فتحی الدرینی ، بحوث مقارنه فی الفقه الاسلامی و اصوله ، ج1 ص18 ؛ عبدالفتاح کباره ، الفقه المقارن ، ص87.

با بیان دلایل و قواعد اصولی و جهت های نظرات آنها که منشأ اختلاف شده است؛ البته با بیان ادله و مقایسه آنها و انتخاب قولی که به حق نزدیک تر است.(1)

فقه مقارن، اصطلاح جدیدی است که مقصود از آن، مقایسه میان دیدگاه های فقیهان و بیان ریشه اختلاف میان آنها و درجه قوّت و ضعف هر یک از آنهاست.(2)

آشنایی با مذاهب موجود اهل سنت

اشاره

در نوشتار حاضر، گذشته از فقه شیعه امامیه، به دیدگاه های فقهی چهار مذهب مشهور اهل سنت؛ یعنی حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی اشاره کرده ایم. ابتدا به معرفی اجمالی این چهار مذهب می پردازیم.

مذهب فقهی حنفی

مؤسّس این مذهب، ابوحنیفه نعمان بن ثابت زوطی است که اصالتاً ایرانی بود؛ زیرا جدش، زوطی، از اسیران کابل بود. وی در 80 ه_ در کوفه به دنیا آمد و در همان جا رشد و پرورش یافت و به آموختن فقه و علم کلام پرداخت و در سال 150 ه_

ص: 21


1- . حسن احمد الخطیب، الفقه المقارن ، ص50 .
2- . مقدمة فی دراسة الفقه الاسلامی ، ص236.

درگذشت.

ابوحنیفه، شاگرد حمّاد بن ابی سلیمان کوفی (م 120) بود. خطیب بغدادی از شخصی به نام ابومطیع نقل می کند که ابوحنیفه گفت: نزد ابوجعفر منصور عبّاسی رفتم، به من گفت: دانش را از چه کسی فرا گرفته ای؟ گفتم: از حمّاد و او نیز از ابراهیم نخعی (م 96) و ابراهیم نیز از عمر بن خطاب، علی بن ابی طالب علیه السلام ، عبداللّه بن مسعود و عبداللّه بن عباس فراگرفت. همچنین ابوحنیفه از امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) و زید بن علی علیه السلام بهره فراوانی برد.

مذهب فقهی مالکی

این مذهب منتسب به مالک بن انس بن ابی عامر اصبحی (93 - 179 ه_ در شهر مدینه) است. وی بخشی از عمرش را در دولت اموی و بخشی از آن را در دولت عباسی گذراند.

مالک، فقه را نزد امام جعفر صادق علیه السلام و ربیعة بن ابی عبداللّه، معروف به "ربیعة الرأی" (م 136) که از تابعین بود، آموخت و از نافع (غلام عبداللّه بن عمر) و زُهری حدیث شنید.

مذهب فقهی شافعی

این مذهب منتسب به ابوعبداللّه، محمّد بن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع، معروف به "شافعی" است. وی در سال

ص: 22

150 ه_ در غزّه به دنیا آمد و در سال 204 ه_ در مصر وفات یافت. او از سویی، شاگرد زعیم مدرسۀ حدیث، مالک بن انس، و از سوی دیگر، شاگرد ابراهیم بن محمّد بن یحیی مدینی شاگرد امام صادق علیه السلام بود. او همچنین از محمّد بن حسن شیبانی، شاگرد ابوحنیفه نیز بهره ها برد.

بیشترین روایات شافعی از ابراهیم بن محمّد، شاگرد امام صادق علیه السلام است. مذهب شافعی حدّ فاصل میان مذهب حنفی و مالکی است. از مشهورترین شاگردان وی، یوسف بن یحیی (م231)، احمد بن حنبل (م 241)، اسماعیل بن یحیی (م 264) و ربیع بن سلیمان بن عبدالجبار (م 270) بودند.

مذهب فقهی حنبلی

مؤسّس این مذهب، ابوعبداللّه، احمد بن حنبل بن هلال شیبانی است. وی در سال 164 ه_ در بغداد به دنیا آمد و در سال   241 ه_ در همان شهر وفات یافت.

او سفرهای علمی اش را به کوفه، بصره، مکه، مدینه، یمن و شام انجام داد و از دانش دانشمندان عصر خویش بهره برد. هر چند فقه را از شافعی فراگرفت، استادان او به صد تن بالغ شده اند. وی از محدّثان بزرگ اهل سنّت به شمار می آید و مُسنَد او، به آگاهیِ وی از عرصۀ حدیث گواهی می دهد. احمد در مُسنَد خویش بیش از چهل هزار حدیث نقل کرده است. او به حدیث

ص: 23

مرسل و ضعیف نیز عمل می کرد.(1)

آشنایی با برخی اصطلاحات

اشاره

عالمان امامیّه، شافعیه، مالکیه و بیشترِ حنابله،(2) حکم تکلیفی را بر پنج نوع تقسیم کرده اند: وجوب، استحباب، حرمت، کراهت و اباحه. اما حنفیّه تکالیف را هفت(3) یا هشت(4) نوع می دانند. آنها در کنار وجوب، قسم دیگری به نام "فرض" ذکر کرده اند و در کنار حرمت، "کراهت تحریمی" را برشمرده اند و بین آن و کراهت اصطلاحی (کراهت تنزیهی) فرق گذاشته اند و نیز "سنّت مؤکّده" و "سنّت غیرمؤکده" را در بحث استحباب مطرح کرده اند، که برخی از این اصطلاحات را بررسی می کنیم.

فرض

واژه "فرض" در لغت به معنای قطع و بریدن است، و دراصطلاح فقهی مذاهب اهل سنت، به معنای عملی است که با

ص: 24


1- . نک: ناصر مکارم شیرازی، دائرةالمعارف فقه مقارن ، ص 138-141؛ محمد جواد مشکور، تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی ، ص101- 104.
2- . ابن قدامة، روضة الناظر و جنة المناظر، ج1، ص25.
3- . همان. تعریف های یاد شده با اقتباس از درسنامه فقه مقارن ، ص25-27.
4- . الاصول العامة للفقه المقارن ، ص54؛ به نقل از موسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی، پرسش و پاسخ ، فقه 30 مهر1391.

انجام آن، ثواب و پاداش نصیب انجام دهنده اش می شود و در صورت ترک آن، ترک کننده اش عقاب می گردد. معمولاً آن را مساوی و مرادف واژه "رکن" در فقه شیعه می دانند و رکن و فرض یک معنا را می رساند.(1)

رکن به معنای جزئی از عمل عبادی است که بدون آن، عمل مورد نظر تحقق پیدا نمی کند. ازاینرو، "فرائض نماز" اجزایی است که نماز بدون آن ایجاد نمی شود.(2) بر این اساس می توان گفت: اصطلاح "فرض" در فقه اهل سنت، همان رکنی است که در فقه شیعه مورد نظر است؛ یعنی جزئی که اگر به طور عمدی یا سهوی، کم و زیاد شود، نماز باطل است.

واجب

از دیدگاه اهل سنت حنفی، "سنت" بر دو قسم است: نخست سنت مؤکده که اصطلاح "واجب" را برای آن به کار می برند که معمولاً در رتبه بعد از "فرض" قرار دارد. به عبارت دیگر، واجب

ص: 25


1- . الفقه علی المذاهب الاربعة و مذهب اهل البیت : ، ج1، ص121؛ نیز نک: ابن حزم، المحلّی، ج2، ص227؛ آمدی، الإحکام فی اصول الأحکام ، ج1، ص99؛ علامه حلی، منتهی المطلب ، ج1، ص339؛ موسوعة مصطلحات اصول الفقه عند المسلمین ، ج2، ص1074؛ درآمدی بر فقه مقارن ، ص80-82.
2- . الفقه علی المذاهب الاربعة و مذهب اهل البیت : ، ص307.

چیزی است که با دلیل ثابت شده است. در عرصه عمل، واجب همان حکم فرض را دارد، ولی در اعتقاد چنین نیست و از آن به "فرض عملی" در برابر"فرض عملی و اعتقادی" تعبیر می کنند. مفهوم آن این است که انجامش پاداش و ترکش عقاب دارد؛ بدین معنا که اگر نمازگزار به طور عمدی آن را ترک گفت، واجب است نماز را اعاده کند، ولی اگر اعاده نکرد، نمازی که خوانده صحیح است، هرچند معصیت کار است. اما اگر سهواً آن را ترک نمود، واجب است بعد از سلام، با سجده سهو آن را جبران کند.(1) حنبلی ها همانند حنفی ها، واجبات را در مرتبه بعد از فرض می دانند؛ با این تفاوت که ترک واجب از روی عمد و علم، به هر صورت موجب بطلان عبادت می گردد، ولی ترک سهوی آن سبب باطل شدن نماز نمی شود و با سجده سهو جبران پذیر است.(2)

قسم دوم از سنت، سنت غیرمؤکده است که از آن به "مندوب" و "مستحب" یاد می کنند، که انجامش ثواب و پاداش دارد و ترکش موجب عقاب نمی گردد.

ص: 26


1- . همان، ص143و347.
2- . همان، ص348.

مندوب، مستحب و...

چند اصطلاح "مندوب"، "مستحب"، "سنت" و "تطوّع" نزد مذاهب امامیه، شافعی و حنبلی، الفاظ مشترک و مترادف اند و یک معنا را می رسانند، و آن عملی است که انجامش ثواب دارد، ولی ترکش عقاب و گناه شمرده نمی شود. حنبلیها و شیعه، سنت و مستحب را به مؤکده و غیرمؤکده، ولی شافعی ها آن را به "سنت عین" و "کفایه"تقسیم می کنند. اما از دید مالکی ها، "سنت" آن است که شارع مقدس آن را خواسته و بر آن تأکید کرده و آن را عظیم شمرده، ولی دلیلی بر وجوب آن در دست نیست و از نظر حکم شرعی انجامش پاداش دارد، ولی ترکش عقاب ندارد. مستحب و مندوب از منظر این مذهب، آن است که شارع آن را خواسته، ولی بر آن تأکید ندارد.(1)

یادآوری: اصطلاح و نام گذاری، نوعی قرارداد است و هر کس می تواند اصطلاحی برای خود داشته باشد و نزاعی نیز در نام گذاری و اصطلاح نیست.(2)

ص: 27


1- . همان، ص143؛ به نقل از: اسدالله رضایی، "کیفیت و چگونگی صلوات بر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نزد فریقین"، طلوع ، پاییز 86، ش23، ص57.
2- . ناصر مکارم شیرازی، دائرة المعارف فقه مقارن ، ص427.

ص: 28

بخش دوم: مقدمات نماز

اشاره

ص: 29

فصل اول: وضو

اشاره

"طهارت" از جمله احکامی است که همه مسلمانان در وجوب و شرطیت آن برای نمازهای یومیه اتفاق نظر دارند. به گفته تمامی فقها، این طهارت اگر به وسیله غسل جنابت باشد، از وضو کفایت می کند و جایگزین آن می شود؛ یعنی کسی که غسل جنابت انجام داده، لازم نیست وضو بگیرد، ولی طهارت در شخصی که غسل جنابت بر او واجب نباشد، به وسیله وضو محقق می شود.

وضو، اسم مصدر است. فعل آن توضّأ و مصدرش التوضّوء، یا وَضُوءَ و مصدرش وضائه است. پس وضو در لغت اسم است برای نظافت و حسن.(1) در اصطلاح فقهی نیز به معنای شستن صورت و دست ها (غَسْلتان) و مسح سر و پاها (مَسْحَتان) بر اساس دستور شارع مقدس اسلام است.

ص: 30


1- . الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص46.

منشأ اختلاف

پس از تشریع نماز و اعلام مشروط بودن آن به طهارت "لا صلوة الاّ بطهور"؛(1) مسلمانان با هر مذهب و عقیده ای، به رغم اتفاق در لزوم طهارت، سالیانی نه چندان دور از عصر رسالت، در برخی از فروع آن اختلاف نظر پیدا کردند. پرسش اساسی و قابل تأمل در این بحث این است که: چرا مسلمانان، در امری چونان وضو اختلاف کردند؛ امری که پیامبرشان در مدت 23 سال هر روز چندین بار در برابر دیدگان مسلمانان انجام می داد؟ مردمی که پیامبر صلی الله علیه و آله را الگوی خود می دانستند و به آثار وجودی ایشان تبرک می جستند و هر گاه حضرت وضو می ساخت، آب وضوی او بر زمین نمی افتاد،(2) با این اوصاف، چگونه این عمل مشهور، دستخوش ابهام گردید؟

برای رسیدن به پاسخ، نگاهی به تاریخچه این بحث، نکته های ناگفته ای را آشکار می سازد. آنچه مسلّم است اینکه در عصر نبوی، مسلمانان به یک شیوه وضو می گرفتند و با اقتدا به

ص: 31


1- . بحارالانوار ، ج10، ص298؛ الخلاف ، ج2، ص222.
2- . "وَ إذا تَوَضَّأ کادُوا یَقْتَتِلُونَ عَلی وُضوئِه؛ هنگامی که پیامبر وضو می گرفت، برای به دست آوردن آب وضوی ایشان گویا با یکدیگر می جنگیدند. ( صحیح بخاری ، ج3، ص180؛ جامع البیان ، ج26، ص128؛ مسند احمد ، ج4، ص 329 ؛ سیره ابنهشام ، ج2، ص314؛ تاریخ طبری ، ج2، ص274و275)

سیره عملی آن حضرت، یکسان وضو می ساختند و هیچ گونه آیه یا روایتی مبنی بر اینکه پیامبر مسح یا غَسل را به صورت تخییری انجام داده باشد، گزارش نشده است.(1)

نبود اختلاف بدان دلیل بود که پیامبر به ع_ن_وان قانون گذار برگزیده الهی در میان مردم، به آموزش و راهنمایی امت خویش که تازه با اسلام آشنا ش_ده بودند، می پرداخت و می فرمود: "نماز بگزارید چونان که می بینید من نماز می گزارم".(2) بر این پایه، در میان مردمان اختلافی در این باره به وجود نیامد؛ به ویژه آنکه همه به یک شخص رجوع می کردند و احکام خویش را از او می گرفتند و از خداوند ن_ی_ز چ_ن_ی_ن ف_رم_ان داش_ت_ن_د ک_ه اگ_ر در چ_ی_زی ن_زاع کردید، آن را به خدا و پیامبر برگردانید: "فإن تَنَازَعتُم فِی شَیءٍ فَرُدُّوهُ اِلی اللّه والرَّسُول". (نساء: 58).

به همین دلیل، در عهد ابوبکر (11_13ق) اختلافی در شیوه وضو گرفتن روایت نشده است؛ زیرا اگر در این خصوص اختلافی وجود داشت، معلوم می شد و برای نسل های بعدی می ماند. پس از ابوبکر، عمر (13-23ق) به خلافت رسید. در این

ص: 32


1- . برخی مدعی شده اند که وضوی پیامبر صلی الله علیه و آله به دو شیوه غَسل و مسح بوده است. برای اطلاع از ادله بطلان این بحث، نک: وضوء النبی شهرستانی.
2- . جواهر الکلام ، ج9، ص367؛ شافعی، کتاب الام ، ج1، ص184؛ بیهقی، السنن الکبری ، ج2، ص345؛ بحارالانوار ، ج82، ص279.

عصر نیز اختلاف و مناقشه ای در کیفیت وضو گرفتن روایت نشده و تنها مسأله "مسح بر خُفّین" بود(1) که از سوی عمر مطرح شد و برخی از صحابه به مخالفت با او برخاستند.

این اختلاف هم به اندازه ای نبود که شکل یک مکتب به خود ب_گ_ی_رد، ب_لکه بیشتر روایت هایی که از خلیفه دوم درباره وضو رسیده، درباره مسأله ای ج_زئی ی_ا در زم_ینه حالتی از حالت های وضو است ودر این دوره به اختلاف های دیگری در میان ص_ح_اب_ه در مسأله وضو برنمی خوریم.

در ک_تاب های سیره و تاریخ نقل شده است که خلیفه دوم شلاق برمی داشت و در کوچه و بازار می گشت تا احکام و آدابی را که فراگرفتنش بر مردم لازم بود، به آنان بیاموزد.(2) همچنین آمده است که به مسائل فقه اهتمامی ف_راوان داش_ت و اگر مسأله ای دشوار در میان بود، بزرگان صحابه را فرامی خواند و با آنان رایزنی می کرد و آن گاه نتیجه فقهی مطلوب را از ای_ن رای_زن_ی ب_ی_رون م_ی ک_شید. برای نمونه، می بینیم که بحث های فقهی و علمی را با صحابیان معاصر چون علی بن

ص: 33


1- . الدر المنثور ، ج2، ص263.
2- . برای نمونه نک: صحیح مسلم ، ج3، ص241-646؛ حلیة الاولیاء ، ج4، ص322؛ مجموعه طه حسین ، ج4، ص51 و164؛ به نقل از ترجمه وضوء النبی شهرستانی، ص23-25.

ابی طالب علیه السلام ، عبداللّه بن عباس، زبیر، طلحه، عبداللّه بن مسعود و دیگران در میان می گذاشت و از آنان نظر می خواهد.

بنابراین، اینکه خلیفه دوم بر لزوم آم_وخ_تن وضو به مسلمانان تأکید نمی کرد، خود دلیل آن است که در دوران او، اختلاف مسلمانان در این باره اندک بود و هنوز بدان پایه نرسیده بود که دو شیوه جدای از ه_م را _ آن س_ان ک_ه امروز دیده می شود _ تشکیل دهد.(1)

بنیان گذار اختلاف در وضو

اگر چنین است، از چه زمانی و به دست چه کسی اختلاف در بحث وضو و تغییر در روش و سنت پیامبر پدیدار شد؟ بر پایه گزارش های تاریخی، انگشت اشاره به سمت عثمان بن عفان (23_ 35ق) است و او در میان خلفای غاصب سه گانه، تنها کسی است که چگونگی وضوی پیامبر را با کیفیت جدیدی نقل کرد و غَسل رِجلین (شستن پاها) را جزء وضو دانست و در بیش از بیست روایت، کیفیت وضوی پیامبر را برای مردم با نوعی تغییر حکایت نمود.

بخاری و مسلم از ابن شهاب چنین نقل کرده اند: عثمان بن

ص: 34


1- . شهرستانی، وضوء النبی، ص29.

عفان آهنگ وضو کرد. او دو دست خود را سه بار شست. سپس مضمضه و استنشاق کرد. آن گاه سه بار صورت خود را شست. سپس دست راست خود را تا مِرفق سه بار شست وشو داد. پس از آن، دست چپ خویش را به همین گونه شست. بعد سر خود را مسح کرد و سپس پای راست خویش را تا برآمدگی روی پا س_ه ب_ار ش_ست. پس ازآن پای چپ خود را به همین گونه شست وشو داد و در پی آن گفت: دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وضویی همانند این وضوی من گرفت.(1)

در روایت دیگری، عثمان تصریح می کند که احادیث مردم درباره وضوی پیامبر را نپذیرفته است: م_س_ل_م در ص_ح_ی_ح خ_ود نقل کرده که حمران، خادم عثمان گ_ف_ت: آبی برای وضو نزد عثمان بردم. او وضو گرفت و سپس گفت: برخی مردم حدیث هایی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کنند که نمی دانم چیست؛ جز آنکه دیدم رسول خدا صلی الله علیه و آله وضویی همانند این وضوی من گرفت و آن گاه فرمود: هر کس چنین وضو بگیرد، همه گناهان گذشته او آمرزیده می شود.(2)

بنابراین، تنها عثمان است که ادعا می کند وضوی پیامبر را

ص: 35


1- . صحیح بخاری ، ج1، ص52؛ صحیح مسلم ، ج1، ص204.
2- . صحیح مسلم ، ج1، ص207.

چنین دیده که ایشان پاهای خویش را غَسل می کرده، در حالی که دیگر صحابه، چنین ادعایی نداشتند و در برخی موارد، با بیان های گوناگون، با نظر و رأی عثمان مخالفت می کردند. برای نمونه، امام علی علیه السلام در دوران خلافتش در "رحبه" وضو ساخت و پس از آن وضوی پیامبر را توصیف کرد و فرمود: این وضوی کسی است که در دین نوساخته ای (بدعت) نیاورده است.(1) ابن عباس نیز در حدیث مشهوری بیان کرده که "الوضوء غَسلتان و مَسحتان؛ وضو دارای دو غسل (صورت و دستان) و دو مسح (سر و پاها) است".(2)

بنابراین، سرچشمه اختلاف در مسأله وضو و عامل ری_شه گسترانیدن این اختلاف، به خلیفه سوم بازمی گردد. اینکه چرا عثمان چنین اختلافی را پی ریزی کرد و چه اهدافی از این کار داشت، سخنی است که در این مختصر نمی گنجد؛ تنها به سخنی از دکتر محمد سلام مدکور بسنده می کنیم و پژوهشگران محترم را به کتاب های نوشته شده در این زمینه، از جمله کتاب وضوء النبی شهرستانی ارجاع می دهیم.

ص: 36


1- . "ان رسول اللّه صنع کما صنعت و هذا وضوء من لم یحدث". ( مسند احمد ، ج1، ص139؛ بیهقی، السنن الکبری ، ج1، ص75؛ تفسیر ابن کثیر ، ج2، ص22)
2- . الحدائق الناضره ، ج2، ص335؛ المسائل الفقهیه ، ص80؛ کنزالعمال ، ج5، ص103؛ تفسیر ابن کثیر ، ج2، ص25.

دکتر مدکور می نویسد: در دوران پیامبر و در زمانی که او خود میان مردم می زیست و برای آن قانون می گزارد و به ایشان رج_وع می کردند، هیچ راهی برای اختلاف نظر میان صحابه وجود نداشت. اما پس از درگذشت آن ح_ض_رت، زم_ی_ن_ه ه_ا و ع_وام_ل گ_وناگونی پدید آمد که به اختلاف نظر و در پیش گرفتن رویکردهای گوناگون انجامید. شاید سیاست هم در این زمینه بی تأثیر نبود!!(1)

موارد اختلافی در وضو

اشاره

اکنون پس از این مقدمات، به چهار حکم از موارد مهم اختلافی در وضو بر مبنای مذاهب اسلامی اشاره می کنیم و سپس به توضیح و تبیین چند نکته می پردازیم.

الف) شستن صورت

امامیه: یک بار شستن صورت از رستنگاه موی سر تا آخر چانه (در طول) و به اندازه پهنای میان انگشت شست و میانه (در عرض) واجب است.

حنبلیه: (در طول) شستن صورت از رستنگاه مو تا آخر چانه برای کسی که ریش ندارد و تمامی ریش ولو طولانی باشد،

ص: 37


1- . مناهج الاجتهاد فی الاسلام ، ص144.

برای کسی که ریش دارد واجب است، ولی شستن زیر چانه لازم نیست؛ اما (در عرض) پهنای صورت و حتی گوش ها و داخل دهان و بینی باید شسته شود.

حنفیه: (در طول) شستن صورت از رستنگاه مو تا آخر چانه برای کسی که ریش ندارد واجب است، ولی کسی که ریش بلند دارد، لازم نیست ریش را بشوید. همچنین شستن زیر چانه لازم نیست، ولی (در عرض) از گوش تا گوش باید شسته شود، ولی شستن خود گوش لازم نیست.

شافعیه: (در طول) شستن صورت از رستنگاه مو تا زیر چانه واجب است. کسی هم که ریش بلند دارد، باید تمامی آن را بشوید؛ ولی (در عرض) شستن از گوش تا گوش واجب است.

مالکیه: شستن صورت از رستنگاه مو تا آخر چانه (در طول) برای کسی که ریش ندارد و تمامی ریش برای کسی که ریش دارد، واجب است و (در عرض) شستن از گوش تا گوش واجب می باشد.(1)

نکته: به فتوای علمای امامیه، شستن صورت از بالا به پایین

ص: 38


1- . تذکرة الفقها ، ج1، ص149_155. نیز نک: الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص56_60؛ فقه السنه ، ج1، ص31و32؛ الکافی لابن قدامه (فقه حنبلی)، ج2، ص921 و922؛ به نقل از درآمدی بر فقه مقارن ، ص116.

واجب است و اگر به عکس بشوید، وضو باطل است؛ ولی مذاهب چهارگانه، شستن از بالا به پایینِ صورت را واجب نمی دانند و هر گونه شسته شود، کافی است.(1)

ب) شستن دست ها

از دیگر موارد اختلاف بحث وضو، کیفیت شستن دست هاست. شیعه امامیه می گوید: شستن دست ها از آرنج تا سر انگشتان، همراه با خودِ آرنج، و نیز مقدم داشتن دست راست بر دست چپ در شستن واجب است.(2) اما مذاهب چهارگانه می گویند: هر گونه شسته شود صحیح است، ولی بهتر این است که از انگشتان شروع و به آرنج ختم گردد. البته شستن خودِ آرنج واجب است، ولی تقدیم دست راست بر دست چپ واجب نیست، اگرچه افضل است.(3)

نقد و بررسی
دلایل اهل سنت

اهل سنت برای جواز شستن دست از انگشتان و ختم به آرنج، به

ص: 39


1- . المجموع ، ج1، ص380؛ به نقل از تذکرة الفقها ، ج1، ص156-157.
2- . نک: شیخ مفید، المقنعه ، ص43؛ شیخ طوسی، النهایه ، ج1، ص217؛ تذکرة الفقها ، ج1، ص157.
3- . مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص36؛ الحاوی الکبیر (فقه شافعی)، ج1، ص112؛ تذکرة الفقها ، ج1، ص157_159.

عبارت "الی المرافق" در آیه ششم از سوره مائده تمسک می کنند و می گویند: مقتضای اطلاق امر به غَسل در آیه، جواز شستن دست از سر انگشتان تا آرنج است. به تعبیر ساده، وقتی به کسی می گویید دست خود را بشوی، او از آرنج نمی شوید، بلکه از انگشتان خواهد شست!

فخر رازی در تفسیر این آیه می نویسد: مستحب است هنگام شستن دست ها در وضو، آب را به روی کف دست بریزد و از پایین به بالا بشوید. اگر بر عکس شسته شود، یعنی ریختن آب از آرنج به کف دست (از بالا به پایین) برخی در این گونه شستن اشکال کرده اند؛ زیرا خداوند متعال فرموده است: "و ایدیکم الی المرافق". در این آیه "مرافق" را غایت و پایان غَسل قرار داده است. پس قرار دادن "مرفق" به عنوان مبدأ و آغاز غَسل برخلاف آیه است، ولی جمهور فقها گفته اند این گونه شستن اشکال ندارد، گرچه بر خلاف استحباب عمل شده است.(1)

پاسخ های شیعه

شیعه می گوید: این آیه هیچ اشاره ای به آغاز و پایان شستن ندارد، بلکه فقط حد (محدوده) شستن را بیان می کند و تنها همین مقدار را می رساند که دست را با آرنج بشویید، ولی درباره

ص: 40


1- . التفسیر الکبیر ، ج11، ص160.

اینکه آیا از طرف آرنج باید آغاز کند یا از سر انگشتان، چیزی نمی فرماید و باید کیفیت آن را از سنت و سیره پیامبر به دست آورد.

به بیان دیگر، واژه "ایدی" که جمع کلمه "ید" است، در زبان عربی برای چند قسمت از این عضو بدن به کار می رود؛ از جمله:

الف) انگشتان؛

ب) از نوک انگشتان تا مچ دست؛

ج) از نوک انگشتان تا مرفق (آرنج)؛

د) از نوک انگشتان تا کتف.

این اشتراک در معنا سبب شده خدای تعالی در کلام خود قرینه ای بیاورد تا یکی از این سه معنا را در بین معانی مشخص کند. آن قرینه، عبارت "الی المرافق" است تا بفهماند منظور از شستن دست ها هنگام وضو، شستن از نوک انگشتان تا مرفق است، نه تا مچ دست یا شانه.

با این توضیح روشن می شود واژه "الی" در این آیه، تنها برای بیان حدّ شستن است، نه کیفیت شستن؛ زیرا هنگامی که گفته شود دست را بشویید، ممکن است به ذهن چنین برسد که دست ها را تا مچ بشویید؛ زیرا غالباً این مقدار شسته می شود. برای رفع این توهم می فرماید تا آرنج بشویید (الی المرافق).

این نوع تفسیر مربوط به خصوص این آیه نیست. در کلمات

ص: 41

روزمره ما نیز این نوع ترکیب ها که ناظر به بیان مقدار و اندازه است نه نحوه و کیفیت کار زیاد وارد شده است. مثلاً انسان به کارگری سفارش می کند دیوار اتاق را از کف تا یک متر رنگ کند. بدیهی است منظور این نیست که دیوار از پایین به بالا رنگ شود، بلکه منظور این است که این مقدار باید رنگ شود، نه بیشتر و نه کمتر. همین طور اگر به شما بگویند پاهایت را تا زانو بشوی، آیا این به ذهنتان می رسد که پاهایتان را بالا ببرید و از انگشتان به سمت زانوهایتان را بشویید؟!

بنابراین، از نظر قواعد عربی، عبارت "الی المرافق" قید برای موضوع یعنی "ایدیکم" است، نه برای حکم؛ یعنی جمله "فاغسلوا". به تعبیر فخر رازی، این جمله "الی المرافق" برای تحدید امر است؛(1) برای روشن کردن مقدار شستن است و نه جهت شستن. حتی چنانچه فرض کنیم کیفیت بیان شده است، جای این پرسش باقی می ماند که: از کجا معلوم که منظور از "ید" در این آیه کف، دست باشد و کل اندام نباشد و این طور ترجمه نکنیم که از شانه تا آرنج خودتان را بشویید؟!(2)

مراجعه به احادیث اهل بیت نیز بیانگر همین مبنای فقهی

ص: 42


1- . همان، ص161.
2- . نک: تفسیر المیزان ، ج 5، ص356.

شیعه است؛ همان گونه که امام باقر علیه السلام درباره شیوه وضوی پیامبر فرمود: "فَغَسَلَ یَدَهُ الیُمنَی مِنَ المِرفَقِ اِلَی الأصابِعِ وَ لَا یَرُدُّ المَاءَ اِلَی المِرفَقَینِ"؛ دست راست خود را از آرنج تا نوک انگشتان شست و آب را به سوی آرنج ها بازنمی گرداند.(1)

ضمن اینکه به اعتراف فخر رازی،(2) جمهور فقهای اهل سنت گفته اند شستن از بالا به پایین اشکال ندارد. بنابراین، شیوه شستن شیعه قطعاً صحیح است، ولی در شیوه وضوی اهل سنت احتمال خطا وجود دارد؛ زیرا در روایات وضوی پیامبر نیز چنین وضویی نقل نشده است.

ج) مسح سر

از دیگر موارد اختلافی بین مذاهب اسلامی در بحث وضو، مسأله مسح سر است. فقهای امامیه به وجوب مسح کردن قسمتی از جلوی سر فتوا داده و شستن و پاشیدن آب را، به جای مسح کافی نمی دانند.(3)

حنبلی ها معتقدند مسح کردن تمام سر و گوش ها واجب و

ص: 43


1- . شیخ طوسی، تهذیب الاحکام ، ج1، ص56؛ وسائل الشیعه ، ج1، ص392.
2- . التفسیر الکبیر ، ج11، ص160.
3- . المقنعه ، ص44؛ شیخ طوسی، الخلاف ، ج1، ص82؛ تذکرة الفقها ، ج1، ص161 و رساله های عملیه مراجع.

فرض است و شستن به جای مسح کفایت می کند، به شرطی که روی همه سر دست بکشد.(1)

شافعی ها می گویند: مسح مقدار کمی از سر کافی است، مسح همه سر سنت است و شستن یا پاشیدن آب هم کفایت می کند.(2)

اما حنفیان می گویند: مسح کردن یک چهارم سر واجب، و مسح تمامی سر سنت است. شستن یا پاشیدن آب بر سر نیز به جای مسح کفایت می کند.(3)

مالکیه هم می گویند: مسح تمام سر، به جز گوش ها فرض و واجب است.(4)

استدلال زیبایی از امام باقر علیه السلام

امام باقر علیه السلام در استدلالی متین، در پاسخ از چرایی مسح بعض سر فرمود: خداوند می فرماید: "اغسلوا وجوهکم". پس با این کلام به ما آموخت که تمام صورت را باید شست. آن گاه فرمود: "و ایدیکم الی المرافق". پس حکم دست ها را به حکم صورت یعنی شستن ملحق فرمود. پس فهمیدیم که هر دو دست را باید از

ص: 44


1- . ابن قدامه، المغنی ، ج1، ص111؛ الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص36.
2- . الام ، ج1، ص41، باب مسح الرأس؛ الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص36.
3- . بدایة المجتهد ، ج1، ص14، باب مسح الرأس؛ الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص36.
4- . همان .

مرفق شست. سپس بین دو جمله تفصیل و فرق قائل شد و فرمود: "وامسحوا برؤوسکم". پس وقتی فرمود: "برؤوسکم" به ما آموخت که مسح با قسمتی از سر محقق می شود، به دلیل وجود باء. سپس حکم پاها را نیز متصل به حکم رأس کرد، همان گونه که حکم دست ها را متصل به حکم صورت فرموده بود؛ لذا فرمود: "و ارجلکم الی الکعبین". پس هنگامی که حکم رجل را به حکم رأس متصل کرد، به ما فهماند که مسح قسمتی از پا کافی است.(1)

د) مسح یا غسل پاها

مهم ترین مسأله اختلافی در وضو، مسح یا شستن پاها هنگام وضو است که بر اساس نظر فقهای امامیه، پاها باید با رطوبت باقی مانده در دست ها مسح شود و شستن به جای مسح باطل است، ولی عموم فقهای مذاهب چهارگانه به وجوب شستن پاها تا کعبین (قوزک پا) فتوا داده اند.

با نگاهی دقیق تر، در مسأله وجوب مسح یا غسل پاها در وضو، چهار نظر وجود دارد:

ص: 45


1- . کافی ، ج3، ص30؛ وسائل الشیعه ، ج1، ص413.

1. وجوب غَسل و شستن پاها (قول ائمه چهارگانه و جمهور فقها و مفسران اهل سنت)؛

2. وجوب مسح (شیعه امامیه، ابن عباس، انس بن مالک، عکرمه و شعبی)؛

3. وجوب جمع بین غَسل و مسح (داود بن علی و ناصر حق از زیدیه)؛

4. تخییر بین غَسل و مسح (حسن بصری و محمد بن جریر طبری).(1)

دلایل شیعه

شیعه امامیه برای وجوب مسح، به دلایلی از کتاب و سنّت تمسک کرده است که به آن اشاره می کنیم.

الف) قرآن

"یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَ أَیْدِیَکُمْ إِلَی الْمَرَافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَ أَرْجُلَکُمْ إِلَی الْکَعْبَیْنِ"؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! چون به (عزم) نماز برخیزید، صورت و دست هایتان را تا آرنج بشویید و سر و پاهای خود را تا برآمدگی پیشین (هر دو پا) مسح کنید.(2)

اختلاف در وظیفه متوضّی در مسح یا غَسل پاها، برگرفته از تفاوت نظری است که در قرائت"ارجلکم"وجود دارد؛ بدین معنا که

ص: 46


1- . بدایة المجتهد ، ج1، ص15؛ التفسیر الکبیر ، ج11، ص161.
2- . مائده:6.

اگر "ارجلکم" منصوب باشد، نظر شیعه تقویت می شود؛ زیرا در صورت نصب "ارجلکم" بنا بر مفعول به، به محل "برؤوسکم" عطف شده است؛ نظیر"تنْبت بالدُّهن وصبغاً للآکلین".(1)

البته اهل سنّت، معتقدند نصب "ارجلکم" به دلیل عطف آن به "ایدیکم" است. بنابراین، نتیجه وجوب غَسل پاها خواهد بود، اما این احتمال به چند دلیل باطل است:

1. لازمه این احتمال، فاصله افتادن میان عاطف و معطوف علیه به جمله اجنبی است و این فاصله افتادن، در مفرد هم جایز نیست، چه رسد به جمله.(2)

2. همان گونه که عامل نصب می تواند "اغسلوا" باشد، "امسحوا" هم می تواند باشد و به گفته علمای نحو، هر گاه دو عامل صلاحیت عمل کردن در یک معمول را داشته باشد، عامل نزدیک تر مقدّم خواهد بود. بنابراین، "امسحوا" به دلیل نزدیکی به "ارجل"، مقدّم بر "اغسلوا" است.(3)

3. این عطف خلاف فصاحت است؛ زیرا پیش از استیفای غرض، از یک جمله به جمله ای منتقل شده که ربطی به آن ندارد.(4)

ص: 47


1- . مؤمنون:20.
2- . الاعتصام بالکتاب و السنه ، ص12.
3- . مفاتیح الغیب ، ج11، ص161.
4- . تذکرة الفقهاء ، ج1، ص168.

البته برخی احتمال داده اند قرائت نصب به دلیل عامل مقدّر باشد "أیْ فاغسلوا ارجلکم"؛ مانند "علفتها تبناً و ماءاً بارداً" که "سقیتها" در

تقریر است.(1) این احتمال نیز مردود است. اولاً، تقدیر عامل، خلاف اصل است و تا آنجا که بتوان به عامل موجود استناد کرد، نوبت به عامل مقدر نمی رسد. ثانیاً، بر فرض تقدیر، می توان به قرینه نزدیکیِ "ارجل" به "برؤوسکم" عامل مقدّر آن را همان "امسحوا" در نظر گرفت. به هر حال، تقدیر "اغسلوا" نه تنها بر تقدیر "امسحوا" ترجیح ندارد، بلکه "امسحوا" برتر است.

نگاهی به قرائت به جر

در این صورت، "ارجلکم" عطف به ظاهر "برؤوسکم" خواهد بود که نتیجه آن، وجوب مسح پاها می شود. برخی از مفسران اهل سنت، در توجیه قرائت جر گفته اند: "ارجلکم" به دلیل همسایگی و نزدیکی به "رؤوسکم" لفظاً مجرور شده، ولی در واقع اعراب آن نصب و عامل آن همان "اغسلوا" است. در نتیجه، هر چند "ارجلکم" مجرور است، چون عامل اصلی آن "اغسلوا" است، نتیجه، وجوب غَسل و شستن پاها خواهد بود و جر به جوار در کلام عرب و قرآن نیز نظایری دارد؛ مانند: حجر ضبٍ خربٍ، "کان

ص: 48


1- . کنزالعرفان ، ص38.

ثبیراً فی عرانین وَبله ** کبیر اناس فی بجار مزمّل" و آیه "عذاب یوم الیم".(1)

در پاسخ باید گفت جر به جوار، دو شرط اساسی دارد: یکی ایمنی از اشتباه، و دوم نبود حرف عطف. اما در آیه شریفه، هیچ کدام از این دو شرط رعایت نشده است؛ زیرا مجرور شدن "ارجلکم"، مخاطب را به اشتباه می اندازد که "ارجلکم"، عطف به "برؤوسکم" است؛ در حالی که غرض متکلم (طبق این احتمال)، عطف به "ایدیکم" است. به علاوه در آیه "ارجلکم" مسبوق به حرف عطف است؛ در حالی که در مثال های پیشین، حرف عطفی فاصله نشده بود. افزون بر اینکه قاعده جر به جوار، از سوی بیشتر اعراب رد شده و تنها در موارد بسیار ضروری کاربرد دارد. تطبیق این قاعده بر آیه شریفه، با توجه به امکان دیگر توجیهاتِ معقول و مطابق با قواعد فصیح عربی، وجهی ندارد.(2)

خلاصه اینکه: اختلاف قُرّاء در اینکه "ارجلکم" را به فتح یا کسره بخوانند، در دلالت آیه بر وجوب مسح تأثیر ندارد و هر دو قرائت بدون اشکال بر مسح منطبق می شود.(3)

ص: 49


1- . هود: 26.
2- . بیشتر این دلایل برگرفته از درسنامه فقه مقارن ( ص61-63) است.
3- . ابن حزم، المحلی ، ج2، ص56؛ به نقل وضوءالنبی صلی الله علیه و آله عربی، ج1، ص444.

ب) روایات

افزون بر آیه شریفه، روایات متعددی از کتاب های شیعه و سنی بر وجوب مسح در وضو دلالت دارد که تنها به ذکر دو نمونه بسنده می کنیم.

از "رفاعة بن رافع" نقل شده است که نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشسته بود و ایشان فرمود: به راستی نماز هیچ کس درست نیست، مگر اینکه وضو را به کمال و تمام، همان گونه که خدای تعالی فرموده، به انجام رساند؛ یعنی صورت و دست هایش را تا مرفق بشوید و سر و پایش را تا کعبین مسح کند.(1)

امام باقر علیه السلام نیز فرمود: آیا وضوی پیامبر را برایتان نقل کنم؟ سپس آن حضرت مشتی آب برداشت و بر صورتش ریخت و آن گاه مشتی آب را بر ذِراع راستش ریخت و بعد از آن همین کار را برای ذِراع دیگرش انجام داد و سپس سر و پاهایش را مسح کرد.(2)

ج) سیره

بسیاری از صحابه و تابعین که اهل سنت قول ایشان را حجت می دانند، به مسح پاها معتقد بوده اند. برخی از ایشان عبارت اند

ص: 50


1- . سنن ابن ماجه ، ج1، باب57، ح460، ش 453؛ سنن ابی داود ، ش730؛ سنن نسائی ، ش1124.
2- . وسائل الشیعه ، ج1، باب15، ابواب الوضوء، ص391.

از: امام علی بن ابی طالب علیه السلام ،(1) عثمان بن عفان،(2) ابن عباس،(3)

عکرمه،(4) و....

ناگفته نماند که اهل سنت برای وجوب غَسل پاها، افزون بر آیه شریفه سوره مائده، به دلایل دیگری نیز تمسک کرده اند که از جمله آنها می توان به روایات نبوی، دلیل احتیاط (مقتضای احتیاط، غَسل پاهاست؛ زیرا غَسل، مشتمل بر مسح است، ولی عکس آن صحیح نیست)،(5) استحسان (پاها بیشتر در معرض آلودگی ها و نجاسات هستند و شستن، موجب تطهیر آنها می شود)(6) اشاره کرد که همگی این توجیهات با ادله مُتقن مورد نقد و رد بزرگان قرار گرفته و بی پایه بودن این گونه مباحث روشن شده است. در صورت تمایل، علاقه مندان می توانند برای آگاهی از تفصیل و نقد و بررسی آنها، به کتاب های مربوطه، به ویژه درسنامه فقه مقارن آقای محمدرضا ضمیری مراجعه کنند.

ص: 51


1- . مسند احمد ، ج1، ص،124، ح1018.
2- . مسند ابی شیبه ، ج1، ص18.
3- . تفسیر طبری ، ج6، ص82؛ سنن ابن ماجه ، ج1،ص156، ش458.
4- . تفسیر طبری ، ج6، ص82.
5- . مفاتیح الغیب (تفسیر کبیر رازی) ، ج11، ص161؛ روح المعانی ، ج3، ص74.
6- . این قول از محمد رشید رضا، در کتاب المنار نقل شده است. (نک: درسنامه فقه مقارن ، ص75)

نگاهی به نواقض وضو

اشاره

بجاست پایان بخش مباحث وضو را با نگاهی به عوامل باطل

شدن وضو(1) که در کتب فقها از آن به "نواقض وضو" تعبیر می شود، بپردازیم و موارد اتفاق و اختلاف آن را به اجمال بررسی کنیم.

1. بول و غائط و...

همه فقهای مذاهب اسلامی در ناقض بودن ادرار، مدفوع و باد معده اتفاق نظر دارند،(2) ولی در دیگر موارد اختلاف نظرهایی وجود دارد که به بررسی آنها می پردازیم.

2. مذی و ودی

به گفته بزرگان امامیه، بیرون آمدن مذی و ودی(3) ناقض وضو نیست، ولی مذاهب چهارگانه مذی و ودی را موجب بطلان وضو می دانند.(4)

ص: 52


1- . این نواقض در کتب فقهی غالباً با عنوان الاحداث الموجبة للوضوء ذکر شده اند.
2- . بدایة المجتهد ، ج1، ص34؛ المغنی ، ج1، ص95؛ به نقل از تذکرة الفقها ، ج1، ص99، مسئله27؛ فقه السنه ، ج1، ص52.
3- . مذی مایعی است که هنگام ملاعبه و لذت خارج می شود و ودی مایعی است که بیشتر پس از ادرار بیرون می آید.
4- . الام ، ج1، ص39؛ المبسوط سرخسی ، ج1، ص67؛ المدونة الکبری ، ج1، ص10-12؛ نیل الاوطار ، ج1، ص237؛ بدایة المجتهد ، ج1، ص34؛ المغنی ، ج1، ص134؛به نقل از تذکرة الفقها ، ج1، ص105.
3. خواب

به فتوای فقهای امامیه، خواب به گونه ای که چشم نبیند و گوش نشود، ناقض وضو است؛ کم باشد، یا زیاد، در حال ایستاده باشد، یا نشسته، به پهلو باشد، یا در حال راه رفتن. البته به شرط اینکه خواب به قلب و چشم و گوش او چیره شود. بنا بر این، "چرت زدنی" که به این حد از خواب نرسد، وضو را باطل نمی کند.(1)

حنبلی ها گفته اند: خواب ناقض وضو است، در هر حالتی که باشد، مگر اینکه از نظر عرف خواب اندکی باشد که وضو را باطل نمی کند.(2)

شافعی ها نیز گفته اند: خود خواب ناقض وضو است، اگرچه یقین داشته باشد حدثی دیگر از او صادر نشده است.(3)

ولی حنفی ها معتقدند: خواب ناقض وضو نیست، مگر آن گاه

ص: 53


1- . عروة الوثقی ، ص61.
2- . "االنوم ینقض الوضوء بنفسه". (عبدالرحمان الجزیری، الفقه علی مذاهب الاربعة ، ج1، ص80)
3- . همان.

که به پهلو یا به پشت خوابیده باشد؛ یا خواب نشسته ای که یک پا را از زیر بدن خارج نماید و بر یک پا تکیه کند (کنترل نداشته باشد).(1)

فقهای مالکی نیز معتقدند خواب سبک -کوتاه باشد یا بلند- موجب نقض و بطلان وضو نیست، ولی خواب سنگین، در هر حال ناقض وضو است.(2)

4. زوال عقل

به اتفاق مذاهب اسلامی، دیوانگی، بیهوشی و مستی که عقل را از بین می برد، ناقض وضو است. البته شافعی در مسأله مستی دو قول دارد که در یکی از آنها به عدم نقض قائل شده است.(3)

5. مسّ عورت

یکی از فتاوای ویژه اهل سنت در نواقض وضو، بطلان آن با دست زدن به عورت است. حنبلیه و شافعیه گفته اند: مسّ عورتین خود یا دیگری، زن یا مرد، اگر با باطن و کف دست باشد، ناقض وضو است، ولی حنفیه می گویند: مسّ عورت اگرچه

ص: 54


1- . "الحنفیة قالوا: النوم لا ینقض بنفسه علی الصحیح. خلافا للشافعیة والحنابلة. وإنما ینقض النوم فی ثلاثة أحوال". (همان)
2- . "المالکیة قالوا: إن النوم ینقض الوضوء إذا کان ثقیلا... و لا ینتفض بالنوم الخفیف". (همان)
3- . المجموع ، ج2، ص21؛ به نقل از تذکرة الفقها ، ج1، ص104.

از روی شهوت، ناقض وضو نیست.(1)

مالکیه نیز معتقدند مسّ قُبُلِ خود، با کف دست، تنها برای مردان ناقض وضو است، ولی مسّ دُبُر مطلقاً و مسّ فرج برای زنان ناقض وضو نیست. اما فقهای امامیه، دست زدن به عورتین (قُبُل یا دُبُر) را موجب نقض وضو نمی دانند.(2)

6. تماس بدنی

اهل سنت- به جز حنفی ها- با تمسک به آیه "وَ إِنْ کُنْتُمْ مَرْضَی أَوْ عَلَی سَفَر أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا"؛(3) گفته اند لمس بدون حایل بدن زن از سوی مرد و بالعکس، مَحرم باشد یا اجنبی، ناقض وضو است.(4) در حالی که به نظر می رسد منظور از لمس در این آیه، مباشرت جنسی است، نه تماس بدنی صرف!

علامه طباطبایی در تفسیر آیه"أَوْ لامَسْتُمُ النِساءَ" (مائده: 6) می نویسد: (لمس زنان) کنایه از نزدیکی است. (خداوند) به سبب

ص: 55


1- . المجموع ، ج2، ص42؛ المبسوط سرخسی ، ج1، ص66؛ به نقل از تذکرة الفقها ، ج1، ص107.
2- . الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص77_ 79؛ فقه السنه ، ج1، ص53.
3- . "و اگر بیمارید یا مسافر، یا قضای حاجت کرده اید یا آمیزش جنسی داشته اید و در این حال آب نیافتید، با خاک پاکی تیمم کنید". (مائده:6؛ نسا:43).
4- . نیل الاوطار ، ج1، ص245؛ تذکرة الفقها ، ج1، ص111و112؛ الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص74_76.

رعایت ادب و حفظ زبان از چیزی که طبع ها از تصریح به آن دوری می کند، آن را آشکارا بیان نکرده است.(1) از این رو، وقتی از امام جعفر صادق علیه السلام از معنای "لامَسْتُمْ" پرسیدند، فرمود: "هو الجماع، و لکن الله ستیر یحب الستر فلم یسم کما تسمون"؛ منظور جماع است، ولی خداوندِ باحیا و پوشاننده که پوشش را دوست دارد، آن گونه که شما (به صراحت) نام می برید، نام نمی برد.(2)

افزون بر این، اختلاف هایی در برخی نواقض وضو وجود دارد که علاقه مندان می توانند به کتاب های مربوط در این زمینه -که در خلال مباحث ذکر گردید- مراجعه کنند. از جمله این مسائل می توان موارد زیر را برشمرد: استفراغ، بیرون آمدن خون و چرک، قهقهه زدن، ارتداد، خوردن گوشت شتر و خون استحاضه قلیله در زنان.(3)

ص: 56


1- . ترجمه تفسیر المیزان ، ج5، ص227.
2- . کافی ، ج5، ص555؛ وسائل الشیعه ، ج20، ص133.
3- . نک: الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص30-32؛ فقه السنه ، ج1، ص40؛ تذکرة الفقها ، ج1، ص106-115.

سه نکته پایانی

یک- نیت وضو

شیعه امامیه و سه مذهب از مذاهب چهارگانه اهل سنت می­

گویند که در وضو نیت (قصد فعل به انگیزه اطاعت و امتثال امر خداوند متعال) شرط است. تنها حنفی ها معتقدند نیت، مانند ترتیب و موالات، شرط وضو نیست و وضو بدون نیت نیز جایز و صحیح است.

ابوحنیفه می گوید: در وضو نیت واجب نیست. اگر آدمی به قصد خنک شدن یا نظافت، تمامی اعضای وضو را بشوید و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است؛ چون مقصود از وضو، طهارت و پاکیزگی است و این با شستن (بدون نیت نیز) حاصل می شود.(1) به گفته نویسنده کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه، ابوحنیفه نیت را در وضو مستحب می دانسته است.(2)

دو- ترتیب

امامیه، شافعیه و حنابله معتقدند در وضو ترتیب لازم است، به همان صورتی که آیه بیان داشته است: ابتدا صورت، بعد

ص: 57


1- . مجموعه رسائل ابن عابدین ، ج1، ص76؛ الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص35.
2- . الفقه علی المذاهب الاربعه ، ج1، ص63.

دست ها، سپس مسح سر و در انتها مسح پاها. این ترتیب واجب و شرط در صحت وضو است، ولی حنفیه و مالکیه بر این باورند که ترتیب لازم نیست و می توان ابتدا پاها را شست و سپس صورت را!(1)

سه- موالات

امامیه و حنابله می گویند: موالات در وضو لازم است؛ یعنی بعد از شستن صورت، فوراً شستن دست ها و سپس مسح سر و پا لازم است، ولی حنفیه و شافعیه می گویند: موالات در وضو لازم نیست، لیکن تفریق بین غَسل اعضای وضو بدون عذر کراهت دارد.

مالکیه نیز می گویند: در حالت طبیعی، رعایت موالات لازم است، ولی اگر اتفاق پیش بینی نشده ای بیفتد، مثل اینکه وقتی صورت خود را شست، آب وضو بریزد، می تواند دوباره آب تهیه کند و بقیه وضو را انجام دهد، اگرچه فاصله طولانی شود.(2)

یک روایت هشدار دهنده

امام صادق علیه السلام فرمود: "ان الرجل لیعبدالله اربعین سنه و ما یطیعه فی الوضوء لانه یغسل ما امرالله بمسح"؛ ممکن است آدمی چهل سال خدا

ص: 58


1- . الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص37.
2- . همان، ص38.

را عبادت کند، ولی وضویش صحیح نباشد؛ زیرا به جای مسح روی پاها، آن را می شوید، در حالی که خداوند به مسح آن فرمان داده است.(1)

ص: 59


1- . وسائل الشیعه ، ج1، ص297.

فصل دوم: از قبله تا سُتره

1. قبله

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله _ _سیزده سال تمام در مکه، به سوی بیت المقدس نماز می خواند. پس از مهاجرت به مدینه، دستور الهی این بود که همچنان به سوی بیت المقدس نماز گزارد، ولی رشد و ترقی مسلمانان سبب شد خوف و ترس محافل یهودی را فراگیرد. ازاینرو، آنها به کارشکنی پرداختند و سرزنش پیامبر اسلام را آغاز نمودند که از جمله جریان قبله بود. یهودی ها می گفتند: محمد صلی الله علیه و آله مدعی است که دین مستقلی آورده است و شریعت او ناسخ آیین گذشته هاست؛ در حالی که قبله مستقلی ندارد.

قبله، اسم نوع است به معنای جهت. از آن جمله است "قبلة المصلی"؛ یعنی جهتی که نمازگزاران بدان سو نماز خوانند.(1) در اصطلاح فقها نیز قبله به همین معناست؛ یعنی جهتی که

ص: 60


1- . المنجد ، ص607.

نمازگزاران نماز می خوانند.

این خبر به پیامبر رسید. حضرت با حالت نگرانی شب ها از خانه بیرون می آمد و به آسمان می نگریست و در انتظار نزول وحی در این باره بود، تا اینکه این آیه نازل شد: "قَدْ نَری تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِفَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها"؛ یعنی نگاه های انتظارآمیز تو را به سوی آسمان (برای تعیین قبله نهایی) می بینیم. اکنون تو را به سوی قبله ای که از آن خشنود باشی بازمی گردانیم.(1) سرانجام روزی در حالی که پیامبر دو رکعت نماز ظهر را خوانده بود، امین وحی فرود آمد و ایشان را مأمور کرد به سوی مسجدالحرام روی گرداند.(2)

معاویة بن عمار از امام صادق علیه السلام پرسید: از چه زمانی رسول الله صلی الله علیه و آله کعبه را قبله خود قرار داد؟حضرت پاسخ داد: "بعد رجوعه من بدر و کان یصلی فی المدینة الی بیت المقدس سبعة عشر شهرا ثم اعید الی الکعبة"؛ پس از اینکه حضرت از جنگ بدر برگشت. آن حضرت در مدینه هفده ماه به سوی بیت المقدس نماز می خواند تا اینکه [ازسوی خداوند] به کعبه برگردانده شد.(3)

ص: 61


1- .بقره: 144.
2- . علامه حلی، منتهی المطلب ، ج4، ص169؛ سنن دارمی ، ج1، ص281، مسند احمد ، ج2، ص16 و 113؛ به نقل از تذکرة الفقها ، ج3، ص5 مسئله 135.
3- . وسائل الشیعه ، ج4، ص298.

نکته: قبله، نماد توجه قلب ها به خداست تا در پنهان و آشکار به سوی یک نقطه روی کنند و نهایت بندگی را تجسم بخشند. از طرفی، این توجه لطیف ترین روحی است که می تواند مردمان را با همه اختلاف ها در زمان و مکان و روش هایشان، به امتی متحد و اجتماعی منسجم تبدیل کند. رو به قبله بودن هنگام قرائت قرآن، یادآوری این نکته به انسان فراموش کار و غافل است که خواندن قرآن، یعنی دیدار با خداوند. ازاینرو، در میان همه مسلمانان، عملی شایسته و نیکوست و نزد فقیهان عالی مقام شیعه، بلکه فقهای همه مذاهب اسلامی، رو به قبله بودن هنگام قرائت قرآن استحباب دارد.(1)

حکم قبله

یکی از موارد اتفاق نظر مذاهب اسلامی، در بحث قبله است که همگی رو به قبله بودن را در حال نماز از شرایط و مقدمات آن می دانند و به وجوب آن حکم می کنند. مستند آنان نیز آیه شریفه پیش گفته (قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاءِ فَوَلِّ وَجهَکَ شَطْرَ الْمَسجِدِ الْحَرَامِ)(2) و روایات زیادی است که گویای این وجوب است.(3)

ص: 62


1- . حمید مبلغی، "قرآن در فقه(2)"، مجله فرهنگ کوثر ، اسفند 1378، ش36.
2- . بقره: 144.
3- . نک: علامه حلی، منتهی المطلب ، ج4، ص170.

اسامه می گوید: "أن النبی صلی الله علیه و آله صلی قبل الکعبة وقال: (هذه القبلة)"؛ رسول الله صلی الله علیه و آله رو به روی کعبه دو رکعت نماز خواند و فرمود: قبله این است.(1)

امام باقر علیه السلام نیز فرمود: آنچه در نماز واجب می شود، عبارت است از: وقت نماز، طهارت، قبله، توجه داشتن، رکوع، سجود و دعا.(2)

نیز فرمود: نماز صحیح نیست، مگر اینکه به سوی قبله باشد. زراره می گوید: پرسیدم: حدّ قبله چیست؟ فرمود: میان مشرق و مغرب همه اش قبله است.(3)

علمای امامیه می گویند: قبله همان عین کعبه است که صرف محاذات عرفی در آن کافی است و نمازگزار هر چه دورتر باشد، محاذات گسترش می یابد. ازاینرو، قبله برای افراد دور، جهت و سمت کعبه است.

مذاهب چهارگانه معتقدند کسی که مقیم مکه یا نزدیک به آن است، در صورت امکان باید به سمت عین کعبه نماز بخواند و عین کعبه، قبله اوست. اگرچه استقبال فضای محاذی (مقابل و

ص: 63


1- . صحیح بخاری ، فی الحج، باب من کبّر فی نواحی الکعبه، ج8، ص14؛ صحیح مسلم ، ج2، ص968، ش1330؛ سنن نسائی ، ج5، ص220؛ سنن بیهقی ، ج2، ص9؛ مسند أحمد ، ج5، ص210.
2- . وسائل الشیعه ، ج3، ص80.
3- . همان، ص217.

رو به روی) عین کعبه از بالای کعبه، برای کسی که در جای مرتفع است یا پایین کعبه، برای کسی که زیر زمین نماز می خواند، کافی است، ولی قبله کسانی که دور از مکه زندگی می کنند، جهت کعبه است.(1)

2. لباس نمازگزار

یکی از مقدمات لازم برای نمازگزار، انتخاب پوشش مناسب است که نماز بدون آن باطل خواهد بود. ازاینرو، آگاهی از احکام، شرایط، کیفیت و مقدار لازم پوشش در نماز ضروری است که در این مجال بدان اشاره ای گذرا می کنیم.

به اجماع مذاهب اسلامی، ستر عورت در نماز واجب و یکی از شروط صحت نماز است.(2) اما افزون بر این حکم کلی، باید به حدّ عورت و پوشش در نمازها اشاره کنیم.

امامیه: عورتِ مرد، قُبُل و دُبُر است و عورت زن، جمیع بدن اوست به جز صورت و کفّین، ولی پوشاندن قدم برای زن در

ص: 64


1- . نک: الام ، ج1، ص94؛ بدایة المجتهد ، ج1، ص108؛ المجموع ، ج3، ص208؛ به نقل از الخلاف شیخ طوسی ، ج1، ص295؛ الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص82.
2- . المجموع ، ج3، ص166؛ بدایة المجتهد ، ج1، ص114؛ المغنی ، ج1، ص651؛ به نقل از تذکرة الفقها ، ج2، ص444، مسئله106.

نماز، اگر نامحرم حضور ندارد، واجب نیست.(1)

حنبلیه: حد عورت برای مرد بین ناف و زانوست، ولی خود ناف و زانو را شامل نمی شود و عورت زن، تمامی بدن او به استثنای صورت است.

حنفیه: حد عورت مرد برای نماز، از ناف تا زانوست و حدّ عورت زن، تمام بدن او به استثنای باطن کفین و ظاهر قدمین است.

شافعیه: حد عورت مرد از ناف و زانوست، ولی خود زانو و ناف را شامل نمی شود و عورت زن، تمام بدن به استثنای وجه وکفین است.

مالکیه: عورت و حدّ پوشش برای نماز دو قسم است: مغلظه و مخففّه. عورت مغلظه در مرد، تنها قُبُل و دُبُر است و مخففه از ناف و زانوست. اما در زن، عورتِ مغلظه تمام بدن، به جز اطراف و سینه و محاذات سینه از پشت است و عورت مخففه سینه و محاذات آن است و ذراعین و گردن و رأس و زانو تا قدم است، ولی وجه و کفین عورت به شمار نمی آید.(2)

ص: 65


1- . المبسوط شیخ طوسی ، ج1، ص87؛ المعتبر ، ص154؛ السرائر ، ص55؛ به نقل از تذکرة الفقها ، ج2، ص445.
2- . الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص168؛ العروة الوثقی ، ج 1، ص550_552؛ فقه السنه ، ج1، ص92_94؛ به نقل از درآمدی بر فقه مقارن ، ص190؛ الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص85؛ تذکرة الفقها ، ج2، ص445_448، مسئله 107.

یادآوری: کسی که رعایت ستر عورت مغلظه را نکند؛ بدون عذر و با توجه، بنا بر نظر مالکیه نمازش باطل است، ولی عدم رعایت پوشش مخففه مبطل نماز نیست اگرچه کشف آن حرام و در نماز مکروه است.(1)

شرایط لباس نمازگزار

به اتفاق مذاهب اسلامی، شرایط لباس نمازگزار عبارت است از: پاک بودن، نازک نبودن، غصبی نبودن، و حریر خالص نبودن (برای مردان).

البته طبق مذهب امامیه اگر لباس نمازگزار از حیوان غیرمأکول اللحم باشد، حکم به بطلان آن خواهد شد.(2)

3. مکان نمازگزار

به گفته فقهای امامیه، از شرایط اصلی مکان نمازگزار عبارت

ص: 66


1- . المجموع ، ج3، ص167؛ المغنی ، ج1، ص651.
2- . تذکرة الفقها ، ج2، ص458_510؛ الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص168 و 169؛ العروة الوثقی ، ج1، ص555_565؛ الفقه علی المذاهب الأربعه و مذهب اهل البیت : ، ج1، ص288؛ به نقل از درآمدی بر فقه مقارن ، ص203؛ الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص92-96.

است از: 1. غصبی نبودن مکان؛ 2. پاک بودن محل سجده از مطلق نجاست و پاک بودن محلّ دیگر اعضا از نجاست متعدّی؛ 3. بی حرکت بودن مکان.

اما بزرگان مذاهب چهارگانه می گویند: 1. به نظر اهل سنت، پاک بودن مکان از نجاست متعدّی (تر و مُسری) و غیرمتعدّی (خشک) شرط است، اگرچه حنفیه به طهارت محل جَبهه و قدمین بسنده کرده اند. 2. به نظر اهل سنت، نماز در مکان غصبی، باطل نیست، اگرچه گناه است. 3. به نظر حنبلیه و شافعیه و مالکیه، نماز بر روی چهارپایان در حال غیرضرورت نیز جایز است، اگر تمامی شرایط را به جا آورد، ولی حنفیه مانند امامیه معتقدند محل نمازگزار باید بی حرکت و آرام باشد.(1)

یادآوری: منظور از بی حرکت بودن مکان نماز، استقرار و آرامش است. بنابراین، اگر مسافر در قطار، هواپیما یا کشتی، آرامش و استقرار داشته باشد، با مراعات بقیه شرایط، نمازش از نظر امامیه بی اشکال است.

ص: 67


1- . نک: المغنی ، ج1، ص758؛ المجموع ، ج3، ص164؛ کشف القناع ، ج1، ص295؛ الشرح الکبیر ، ج1، ص513؛ به نقل از تذکرة الفقها ، ج2، ص397- 405؛ الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص97؛ الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص180-181؛ به نقل از درآمدی بر فقه مقارن ، ص203.

4. قرار دادن سُتره

مذاهب اسلامی: اگر در مقابل نمازگزار دیوار یا صف دیگری نیست، مستحب است چیزی ولو ریسمان یا چوب و عصا در مقابل خود قرار دهد تا میان او و عبور کننده حایل و مانع شود. به چنین چیزی در روایات و کتب فقهی "ستره" می گویند و قرار دادن آن، نوعی احترام و تعظیم نماز و توجه به خالق و انقطاع از مخلوق است.(1)

عبور از مقابل نمازگزار

به فتوای بزرگان تشیع، عبور از مقابل نمازگزار، حرمت ندارد و قاطع نماز نیست؛ چه عابر انسان باشد و چه حیوان، دور باشد یا نزدیک، ستره ای باشد یا نباشد، و نمازگزار عابر را دفع کند یا دفع نکند. اگرچه ظاهر بعضی کلمات آن است که عبور مضر به کمال نماز است و موجب مرجوحیت نماز می شود. صاحب جواهر; برخی روایات را مُشیر به این مطلب و برخی دیگر را ظاهر در آن دانسته است. به نظر وی، غرض از وضع ستره، رفع

ص: 68


1- . جواهر الکلام ، ج8، ص401؛ العروة الوثقی ، ج1، ص596؛ شیخ یوسف بحرانی، الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة ، ج7، ص238، الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص231و232.

مرجوحیت یاد شده به وسیله ستره است.(1)

اما بزرگان اهل سنت، نکات و احکام جالبی در این باره ذکر کرده اند. حنبلی ها می گویند: اگر شخصی مندوحه دارد و می تواند از راه دیگر برود، ولی از برابر نمازگزار عبور کند، گناهکار است و اگر نمازگزار در جایی بایستد که مردم نیازمند عبورند، عملش مکروه است.

به باور علمای حنفی و مالکی، عبور کردن از مقابل نمازگزار حرام است. همچنین نمازگزاردن بدون ستره، در جایی که مردم عبور می کنند، حرام است.

ولی شافعی ها می گویند: عبور از مقابل نمازگزار حرام نیست، مگر اینکه ستره گذاشته باشد و مکروه است نمازگزار در جایی بایستد که محل عبور دیگران است.(2) به عبارت دیگر، آنان معتقدند اگر نمازگزار ستره گذاشته باشد، عبور از مقابل او حرام است.

ص: 69


1- . جواهر الکلام ، ج8، ص402و 403.
2- . المجموع شرح المهذّب ، ج3، ص249؛ البغوی، التهذیب ، ج2، ص165؛ فتح العزیز فی شرح الوجیز ، ج 4، ص131و132؛ الانصاف ، ج2، ص94؛ به نقل از "عبور از مقابل نمازگزار"، گنجینه معارف . نیز نک: جواهرالکلام ، ج8، ص404-406؛ الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص233_234؛ فقه السنه ، ج1، ص193و194؛ به نقل از درآمدی بر فقه مقارن ، ص205.

اوج فتاوای مذاهب چهارگانه در مسأله عبور از جلوی نمازگزار، روایاتی است که عبور برخی چیزهای خاص مانند زن، سگ سیاه و... را هم تراز یکدیگر و مبطل نماز می دانند. شیخ ابوحامد و اصحاب گفته اند این قول عامه اهل علم است، به جز حسن بصری که گفته است: عبور الاغ و سگ سیاه مبطل است، و احمد و اسحاق گفته اند فقط عبور سگ سیاه مبطل است.(1)

ابن قدامه در مغنی می گوید: قول مشهور از احمد بن حنبل آن است که نماز را فقط عبور سگ سیاهی که هیچ رنگ دیگری در بدن او نیست، باطل می کند و نقل دیگری نیز هست که او عبور سگ سیاه و الاغ را قاطع نماز می دانسته است.(2)

همچنین ابن تیمیه قائل به بطلان نماز به عبور هر سه شده و گفته است: متّجه آن است که همه آنها نماز را باطل می کنند، ولی بین عبور و توقف فرق است؛ همان گونه که عبور مرد سبب نقصان ثواب نماز است، نه توقّف او.(3) البانی نیز در تمام المنه همین قول را پذیرفته(4) و شوکانی در نیل الاوطار (ج3، ص12)

ص: 70


1- . المجموع ، ج3، ص250.
2- . المغنی ، ج2، ص80.
3- . القواعد النورانیّة الفقهیه ، ص10و11.
4- . ص307.

مفاد احادیث را همین دانسته است.(1)

دو روایت متفاوت

امام صادق علیه السلام فرمود: نماز را عبور هیچ چیز قطع نمی کند... لیکن ستره ای بگذارید... و اگر نگذارید هم اشکالی ندارد؛ زیرا آن که نمازگزار برای او نماز می خواند، نزدیک تر است به او از عابر، ولی این کار ادب نماز و توقیر آن است.(2)

 از عبدالله بن صامت از ابوذر روایت است که گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: "إذا قام أحدکم یصلی، فإنه یستره إذا کان بین یدیه مثل آخرة الرحل، فإذا لم یکن بین یدیه مثل آخرة الرحل فإنه یقطع صلاته الحمار والمرأة و الکلب الأسود، قلت : یا أبا ذر! مابال الکلب الأسود من الکلب الأحمر من الکلب الأصفر؟ قال: یا ابن أخی، سألت رسول الله کما سألتنی فقال: الکلب الأسود شیطان"؛ هرگاه یکی از شما برای نماز ایستاد و در جلویش چیزی مانند پشتی پالان شتر وجود داشت، برای او ستره به شمار می آید، و اگر در جلویش چیز مانند پشتی پالان شتر وجود نداشت، عبور خر، زن و سگ سیاه نمازش را باطل می کند. عبدالله بن صامت می گوید: پرسیدم: ای ابوذر! سگ

ص: 71


1- . برای آگاهی بیشتر از تفصیل این بحث، نک: مجله فقه اهل بیت فارسی ، ش 39و40؛ امیر رحمانی، "عبور از مقابل نمازگزار"، گنجینه معارف ، 28/1/1387.
2- . وسائل الشیعه ، ج5، ص135.

سیاه با سگ سرخ و زرد چه تفاوتی دارد؟ گفت: ای برادرزاده! همین سؤالی را که از من کردی من از پیامبر پرسیدم، فرمود: سگ سیاه شیطان است.(1) قضاوت با شما!!

ص: 72


1- . مسند احمد حنبل ، ج5، ص151؛ صحیح مسلم ، ج2، ص59؛ المجموع نووی ، ج3، ص250؛ المغنی ابنقدامه ، ج2، ص80.

فصل سوم: اذان و اقامه

جایگاه اذان و اقامه

اذان، دعوتی زنده است که انسان را به حیات معنوی از دریچه اتصال با پروردگار فرامی خواند. انسان مؤمن با شنیدن صدای اذان، احساس سرزندگی و حرارت معنوی می یابد و مشتاق دیدار محبوب می گردد. گویی ترنم ندای اذان، زمین و آسمان را به هم پیوند داده، شور بندگی او را تحریک کرده و شوق عبادت را بیدار ساخته است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز هم زمان با وقت نماز، با شنیدن صدای اذان، نشاط و سرزندگی می یافت و به مؤذن پاک دل خویش می فرمود: "اَرِحنَا یا بلال".(1)

سخن پیرامون آثار و برکات اذان بسیار است و در این مختصر نمی گنجد؛ تنها به ذکر روایتی از امام رضا علیه السلام درباره فلسفه و حکمت اذان بسنده می کنیم:

ص: 73


1- . الحدائق الناضره ، ج6، ص334؛ بحارالانوار ، ج80، ص16؛ علل الدارقطنی ، ج4، ص121.

1. آن کس را که فراموش کار است، یادآور باشد و آن کس را که غافل است، متنبه سازد؛

2. وقت نماز را اعلام می کند؛

3. مردم را به پرستش خالق یکتا ترغیب و تشویق می سازد؛

4. اذان گو، اقرار به توحید دارد و ایمان را آشکار می سازد و اسلام را اعلان می کند.(1)

همچنین، در آیه 58 سوره مائده (وَ إِذَا نَادَیتُمْ إلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً وَ لَعَباً) و آیه 9 سوره جمعه (یَا أَیُّهَا الَّذینَ ءَامَنُوا إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاةِ مِن یَومِ الجُمُعَةِ) با لفظ ندا، به اذان اشاره شده است.

بررسی موارد اختلافی

اذان یکی از مسایل عبادی است که همه مذاهب اسلامی در اعتبار و مشروعیت آن اتفاق عقیده دارند و کسی در استحباب آن پیش از هر نماز واجب تردید نکرده است. در بسیاری از بندهای آن اتفاق نظر وجود دارد، ولی در چهار بند آن، اختلاف هایی میان فقیهان مذاهب اسلامی به چشم می خورد که به نقد و بررسی اجمالی آن خواهیم پرداخت. آن مسائل عبارت است از:

ص: 74


1- . من لایحضره الفقیه ، ج 1،ص 299.

1. کیفیت تشریع اذان؛

2. تثویب در اذان صبح؛

3. حیّ علی خیرالعمل؛

4. شهادت ثالثه.

مسأله اول: کیفیت تشریع اذان

معنای لغوی و شرعی اذان

اذان در لغت به معنای "اعلام کردن" است. خداوند در قرآن می فرماید: "و أذانٌ مِن اللّه و رسوله إلی الناس یومَ الحجّ الأکبر..."؛ و این، اعلامی است از ناحیه خداوند و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر.(1) اما در شرع به معنای اعلام دخول وقت نماز و اسم برای عبارات خاصی است که می شناسیم.

تشریع اذان

پس از هجرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله به مدینه، مهاجر و انصار، اندک اندک در اطراف پیامبر اجتماع و حکومت اسلامی را بر پا کردند؛ مسجد ساختند و نماز جماعت بر پا نمودند و روز به روز بر عظمت و شکوه دین اسلام افزوده شد و بدین ترتیب، مسلمانان

ص: 75


1- . توبه: 3.

نیازمند وسیله ای شدند تا مردم را هنگام نماز آگاه سازند. پیشنهادهای مختلفی به پیامبر داده شد، ولی حضرت هیچ کدام را نپذیرفت؛ زیرا بعضی از پیشنهادها رسم یهودیان بود. به همین دلیل در اولین سال هجرت، به فرمان خداوند، اذان، از سوی جبرئیل بر پیامبر نازل گردید.(1)

تشریع اذان، یعنی زمانی که خداوند اذان را در قانون اسلام گنجاند و اذان مشروعیت پیدا کرد، برای نماز صبح بود(2) و بلال بن رباح، معروف به بلال حبشی نخستین کسی بود(3) که بر روی خانه شخصی به نام نوار اُمّ زید بن ثابت این کار را انجام داد.(4) اولین کسی که در آسمان اذان گفت، جبرئیل علیه السلام بود(5) که هنگام معراج رسول خدا صلی الله علیه و آله ، در بیت المعمور جبرئیل اذان و میکائیل اقامه گفتند.(6)

ص: 76


1- . سیره ابن هشام، ج 1، ص 154.
2- . تفسیر روح البیان ، ج8، ص261.
3- . اسدالغابة ، ج1، ص243؛ انساب الاشراف ، ج1، ص187؛ تهذیب ، ج2، ص284.
4- . تفسیر روح البیان ، ج8، ص261.
5- . سبل الهدی ، ج3، ص358؛ الکشف والبیان عن تفسیر القرآن ، ج4، ص83.
6- . وسائل الشیعة ، ج5، ص420؛ بحارالانوار ، ج18، ص350؛ تفسیر روح البیان ، ج8، ص261.
بررسی دو دیدگاه در تشریع اذان

الف) دیدگاه شیعه

در کتاب های شیعه و سنی، روایات فراوانی درباره چگونگی تشریع اذان وارد و موجب بروز دو نظریه متفاوت در کیفیت تشریع اذان شده است. شیعیان معتقدند اذان، عملی عبادی است که منشأ پیدایش آن به وحی برمی گردد و نخستین بار، اصل اذان و کیفیت آن در شب معراج به پیامبر وحی شد و آن را به مردم ابلاغ فرمود و بلال را به همان شیوه آموزش داد.

این امر از نظر پیشوایان معصوم: مسلّم بوده و روایات و سخنان آنها در این زمینه فراوان است. برای مثال، مرحوم کلینی به سند صحیح از زراره و فضیل، از امام باقر علیه السلام روایت کرده است: "لمّا أُسری برسول اللّه صلی الله علیه و آله إلی السماء فبلغ البیت المعمور، و حضرت الصلاة، فأذّن جبرئیل علیه السلام و أَقام فتقدم رسول اللّه صلی الله علیه و آله و صفّ الملائکة و النّبیّون خلف محمّد صلی الله علیه و آله "؛ وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله در سفر معراج به بیت المعمور رسید، هنگام نماز شد. جبرئیل اذان و اقامه گفت و رسول خدا صلی الله علیه و آله جلو ایستاد و فرشتگان و پیامبران پشت سر محمد صلی الله علیه و آله به صف ایستادند.(1)

نیز از امام صادق علیه السلام چنین روایت کرده است: چون جبرئیل

ص: 77


1- . کافی ، ج3، ص302.

اذان را بر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرود آورد، سر او در دامان علی علیه السلام بود و جبرئیل اذان و اقامه گفت.(1) وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله بیدار شد، فرمود: علی! آیا شنیدی؟ عرض کرد: آری.(2) فرمود: آیا حفظ کردی؟ عرض کرد: آری. پیامبر فرمود: بلال را فراخوان. علی علیه السلام هم بلال را فراخواند و پیامبر اذان را به او آموخت.(3)

فقها و بزرگان شیعه نیز به پیروی از اهل بیت: از همین حکم تبعیت کرده اند. همان گونه که امام صادق علیه السلام افرادی را که پنداشتند رسول خدا صلی الله علیه و آله اذان را از عبداللّه بن زید اقتباس کرده، لعنت نمود و فرمود: وحی بر پیامبرتان نازل می شود، آن گاه گمان می برید ایشان اذان را از عبداللّه بن زید گرفته است.(4)

ص: 78


1- . میان دو روایت، تعارض و تنافی وجود ندارد؛ زیرا هیچ بعید نیست که جبرئیل دو بار به مناسبت های مختلف، مطلبی را نازل کرده باشد؛ چنان که برخی سوره های قرآن نیز چنین اند.
2- . امام علی علیه السلام تحدیث می شده؛ یعنی کلام فرشته وحی را می شنیده است. (نک: صحیح بخاری ، ج4، ص200؛ شرح آن به نام ارشاد الساری ، ج6، ص99، باب رجال یکلّمون من غیر أن یکونوا انبیاء)
3- . کافی ، ج3، ص302.
4- . امام صادق علیه السلام فرمود: "ینزل الوحی علی نبیّکم فتزعمون أنّه أخذ الأَذان من عبداللّه بن زید؟!" ( جواهر الکلام ، ج9، ص2؛ وسائل الشیعه ، ج5، ص370)

ب) دیدگاه اهل سنت

برخلاف نظر شیعیان، در روایاتی که از طرق اهل تسنن نقل شده، مطالب شگفت انگیزی درباره تشریع اذان دیده می شود که با مبانی فکری و اعتقادی اسلامی سازگار نیست و توهینی به مقام شامخ پیامبر شمرده می شود؛ زیرا در این روایات، حضرت به جای تکیه بر وحی، بر خواب های افراد تکیه می کند و مبانی دستورات دین خود را بر خواب افراد قرار می دهد.(1)

بیشتر اهل سنت بر این باورند که پیامبر برای آگاهی دادن مردم به حضور وقت نماز، دچار شگفتی و سردرگمی شد و هر یک از اصحاب، راهی را پیشنهاد کردند و در مجموع چند روش پیشنهاد شد.

1. دسته نخست می گفتند برای آگاهی مسلمانان به وقت نماز، از ناقوس کلیسا استفاده شود.

2. دسته دوم گفتند از بوق (شیپور) یهودی ها استفاده گردد.

3. دسته سوم اظهار کردند هنگام فرارسیدن وقت نماز، پرچمی نصب گردد تا مردم بدین وسیله، یکدیگر را برای نماز خبر دهند.

4. دسته چهارم معتقد بودند تعدادی چوب فراهم گردد و

ص: 79


1- . تفسیر نمونه ، ج4، ص439.

هنگام وقت نماز، آنها را به یکدیگر بزنند.

5. دسته پنجم گفته بودند برای این کار، آتشی روشن کنند.

در همین حال بودند تا اینکه شخصی به نام عبداللّه بن زید در خواب دید منادی به او اذان را آموزش می دهد. بعد جریان خواب خود را به پیامبر اطلاع داد و حضرت هم آن را پذیرفت و از آن پس، مسلمانان بر مبنای همان خواب در پنج وقت اذان می گویند. در برخی روایات آمده که خلیفه دوم گفته بود: من بیست روز قبل از عبداللّه بن زید همان خواب را دیده بودم، ولی به دلیل حیا و خجالت، آن را به پیامبر نگفتم!!

اینک دو نمونه از این روایات:

روایت نخست: پیامبر به دنبال راهی برای فراخوانی مردم به نماز بود. فردی به او گفت: هنگام نماز پرچمی برافراز تا وقتی مردم آن را ببینند، دیگران را خبر کنند. حضرت این پیشنهاد را نپسندید. برخی دیگر از شیپور یهودیان یاد کردند. پیامبر این پیشنهاد را نیز نپسندید و فرمود: این سنت یهود است. برخی دیگر از ناقوس نام بردند، حضرت فرمود: ناقوس از مسیحیان است.

عبداللّه بن زید (ابن عبدربه) در حالی که این دغدغه رسول خدا صلی الله علیه و آله برایش اهمیت داشت، به خانه آمد و اذان را در خواب دید. صبح روز بعد نزد پیامبر آمد و گفت: من بین خواب و

ص: 80

بیداری بودم که فردی نزدم آمد و اذان را به من آموخت. عمر بن خطاب نیز پیش از او چنین رؤیایی را دیده بود، ولی بیست روز از افشای آن خودداری کرد. بعد که خواب خود را برای پیامبر نقل کرد، حضرت به او فرمود: "چه باعث شد که مرا از آن آگاه نکنی؟" عمر گفت: عبداللّه بن زید از من پیشی گرفت و من دیگر حیا کردم. سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله به بلال فرمود: "بایست و بنگر عبداللّه بن زید به تو چه فرمان می دهد، آن را انجام ده." از آن پس بلال اذان می گفت. ابوبشر می گوید: ابوعمیر به من گفت: انصار چنین می پندارند اگر عبداللّه بن زید در آن روز بیمار نبود، پیامبر او را در مقام مؤذّن نصب می کرد.(1)

روایت دوم: عبداللّه بن زید می گوید: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله دستور داد ناقوسی بسازند تا با صدا در آوردن آن، مردم را برای نماز گرد هم آورند، در خواب دیدم که مردی ناقوس بر دست، دور من چرخید. به او گفتم: این ناقوس را می فروشی؟ گفت: با آن چه می کنی؟ گفتم: با آن مردم را برای نماز فرامی خوانم.

گفت: آیا تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی کنم؟ به او گفتم: آری. گفت: بگو: اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، اللّه أکبر، أشهد أن لااله إلاّاللّه،

ص: 81


1- . سنن ابن ماجه ، ج1، باب بدء الاذان، ص233؛ سنن ابوداود ، ج1، باب بدء الاذان، ص120؛ النص و الاجتهاد ، ص224.

أشهد أن لااله إلاّاللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، حیّ علی الفلاح، اللّه اکبر،اللّه اکبر، لاإله إلاّ اللّه. آن گاه اندکی از من دور شد و گفت: هنگام اقامه نماز چنین می گویی: اللّه أکبر، اللّه أکبر، اشهد أن لاإله إلاّ اللّه، أشهد أنّ محمداً رسول اللّه، حیّ علی الصلاة، حیّ علی الفلاح، قد قامت الصلاة، قد قامت الصلاة، اللّه أکبر، اللّه أکبر، لاإله إلاّ اللّه.

صبح روز بعد نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم و آنچه را دیده بودم، نقل کردم. فرمود: آنچه دیدی رؤیای صادقه است، ان شاء اللّه. برخیز و نزد بلال برو و آنچه را در خواب دیده ای، به او بگو تا او با آن الفاظ اذان بگوید. صدای او از صدای تو رساتر است. من آنچه را در خواب دیده بودم، به بلال القا کردم و او هم آن را تکرار کرد.

راوی می گوید: عمر در خانه خود صدای اذان را شنید. از خانه خارج شد و در حالی که عبایش را می کشید، گفت: ای رسول خدا! قسم به آن که تو را به حق به پیامبری برگزید! همانند آنچه او در خواب دید، من نیز دیدم. رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: فللّه الحمد.(1)

ص: 82


1- . همان.

نقد و بررسی

چکیده دو نظریه این خواهد بود که بر اساس نظریه نخست، منشأ اذان بسان دیگر امور عبادی، مستند به وحی است؛ در حالی که طبق نظریه دوم، منشأ اذان امری بشری است و پیامبر اذان را تنها به استناد همان خواب تشریع فرموده است. بر این اساس، بزرگان شیعه در مقام نقد علمی به شیوه تشریع اذان اهل تسنن، به نکات فراوانی اشاره کرده و اشکالات سندی مانند مجهول بودن عبدالله بن زید و ضعف سندی روایت عبدالله بن زید، و نیز نقدهای دلالی بسیاری مانند ناسازگاری روایات با مقام نبوت نبی اکرم صلی الله علیه و آله ، تعارض روایات با یکدیگر و... بر آن وارد کرده اند که محققان محترم می توانند تفصیل آن را در کتاب های معرفی شده در پاورقی بیابند.(1)

این قسمت از بحث را با روایتی از امام صادق علیه السلام به پایان می بریم. روای می گوید: حضرت فرمود: این گروه چه می گویند؟ عرض کردم: فدایت شوم! در چه موردی؟ فرمود: در مورد اذانشان. عرض کردم: می گویند ابیّ بن کعب آن را در خواب دیده است. امام علیه السلام فرمود: "کذبوا فانّ دین اللّه أعزّ مِنْ أن یُری فی النوم"؛ دروغ می گویند؛ زیرا دین خداوند عزیزتر از آن است که در

ص: 83


1- . نک: تشیع در تسنن ، ص225-230؛ درسنامه فقه مقارن ، ص87-91.

خواب دیده شود.(1)

بررسی جزئیات اذان و اقامه

پیش از این اشاره کردیم که در بسیاری از بخش های اذان و اقامه، اختلافی بین مذاهب اسلامی دیده نمی شود. اکنون به بررسی جزئی تر این مسأله با ذکر موارد اختلاف می پردازیم.

موارد اتفاقی

فصول مورد اتفاق همه مذاهب در الفاظ اذان عبارت است از: 1. الله اکبر: چهار بار، به جز مالکیه که آن را دو بار می دانند؛ 2. أَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَّ الله: دو بار؛ 3. أَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله: دو بار؛ 4. حَیَّ عَلَی الصَّلاة: دو بار؛ 5. حَیَّ عَلَی الفَلاح: دو بار؛ 6. الله اکبر: دو بار؛ 7. لااله الاالله: در مذاهب چهارگانه یک بار.(2)

موارد اختلافی

به گفته علمای امامیه "حَیَّ عَلی خَیرِ العَمَل" دو بار بعد از "حَیَّ عَلَی الفَلاح" جزء اذان است؛ همچنین "لا اِلهَ اِلاَّ الله" در پایان اذان دو بار گفته می شود. مذاهب چهارگانه نیز در اذان صبح بعد از "حَیَّ عَلَی الفَلاح"، دو بار "الصلاة خیر مِنَ النَّوم"را مندوب و ترک آن را مکروه

ص: 84


1- . کافی ، ج3، ص482؛ بحارالانوار ، ج18، ص354؛ الحدائق الناضره ، ج7، ص436.
2- . الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص103؛ فقه السنه ، ج1، ص112.

می دانند که در صفحات آینده به نقد و بررسی آن خواهیم پرداخت.

حکم اقامه

حکم اقامه نیز همانند اذان است با این تفاوت:

الله اکبر: دو بار، به جز حنفیه که آن را چهار بار می دانند.

أَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلاَّ الله: شافعیه، مالکیه و حنابله، یک بار؛ امامیه و حنفیه دو بار.

أَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسولُ الله: شافعیه، مالکیه و حنابله، یک بار؛ امامیه و حنفیه دو بار.

حَیَّ عَلَی الصَّلاة: شافعیه، مالکیه و حنابله، یک بار؛ امامیه و حنفیه دو بار.

حَیَّ عَلَی الفَلاح: شافعیه، مالکیه و حنابله، یک بار؛ امامیه و حنفیه دو بار.

حی علی خیر العمل: دو بار فقط نزد امامیه.

قدقامت الصلاه: همه دو بار، به جز مالکیه یک بار.

الله اکبر: دو بار.

لااله الاالله: در مذاهب چهارگانه یک بار.(1)

مسأله دوم: تثویب در اذان صبح

اشاره

اهل سنت، "الصلاة خیر من النوم" را که از آن به تثویب تعبیر می شود، جزء اذان صبح و قرائت آن را مستحب می دانند، ولی

ص: 85


1- . الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص104.

شیعه امامیه، نه تنها آن را جزء اذان نمی داند، بلکه ذکرش را به عنوان جزء، مبطل نماز و آن را بدعت در دین به شمار می آورد.

ابتدا نگاهی به معنای تثویب خواهیم داشت و سپس دیدگاه های بزرگان شیعه و سنی را بررسی می کنیم.

ابن اثیر می گوید: تثویب از ریشه "ثاب یثوب" به معنای بازگشت و رجوع است. پس معنای تثویب، بازگشت به دستوری است که به نماز فرامی خواند. وقتی مؤذّن می گوید "حیّ علی الصلاة"، مردم را به نماز فراخوانده است و وقتی در چند جمله بعد می گوید "الصلاة خیرٌ من النوم" معنایش بازگشت به فراخوان نماز است.

فیروزآبادی در قاموس، تثویب را به معانی گوناگونی تفسیر کرده است؛ از جمله: فراخواندن به نماز، دو بار فراخواندن، و اینکه در اذان نماز صبح دو بار گفته شود "الصلاة خیرٌ من النوم".

در المغرب هم آمده است: تثویب، ابتدا به این معنا بوده که مؤذّن در اذان صبح دو بار بگوید "الصلاة خیر من النوم"؛ و در معنای جدیدش به معنای گفتن "الصلاة، الصلاة" یا "قامت، قامت" است.(1)

ص: 86


1- .نک: المبسوط ، ج1، ص130؛ بحرانی، الحدائق ، ج7، ص419؛ النهایة فی غریب الحدیث ، ج1، ص226؛ لسان العرب ، ماده "ثوب"؛ القاموس ، ماده "ثوب"؛ المغنی ، ج1، ص420؛ الشرح الکبیر ، ج1، ص399.

اینک با روشن شدن معنای تثویب، باید به تبیین حکم گفتن عبارت "الصلاة خیر من النوم" در اذان نماز صبح بپردازیم و دریابیم که آیا گفتن این جمله در اذان صبح، مشروع است یا بدعتی است که بعد از پیامبر و در اثر خوشایند برخی از مردم در اذان گنجانده شد.

دیدگاه اهل سنت

اهل سنت، با استناد به روایات فراوانی که در کتاب های روایی و سنن آنان نقل شده است، تثویب و گفتن "الصلاة خیر من النوم" را جزء اذان صبح و گفتن آن را در اذان صبح مستحب می دانند. برای نمونه می گویند: بلال نزد پیامبرآمد تا نماز صبح را به او اطلاع دهد. گفتند: پیامبر خواب است. بلال گفت: "الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم". از آن پس، این عبارت در اذان صبح جای گرفت و بر همین منوال تثبیت شد.(1)

همچنین ابو محذوره می گوید: برای رسول خدا صلی الله علیه و آله اذان می گفتم و در اذان نماز صبح چنین می گفتم: حیّ علی الفلاح، الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم، اللّه اکبر، اللّه اکبر، لااله إلاّ اللّه.(2)

ص: 87


1- . سنن ابن ماجه ، ج1، ص237، ش716؛ السیره الحلبیه ، ج 2، ص 97 .
2- . سنن نسایی ، ج2، ص13، باب "التثویب فی الاذان".
دیدگاه شیعه

از دیدگاه شیعه، تثویب جزء اذان صبح نیست و خواندن آن به

عنوان جزئیت، بدعت شمرده می شود و علما و  بزرگان نامدار شیعه مانند سید مرتضی،(1) شهید اول،(2) علامه حلی(3) و... بر حرمت آن تصریح کرده اند.

البته بزرگان تشیع مانند موارد مشابه، بر این گفته خود ادله و شواهدی بیان کرده اند؛ مثل توقیفی بودن عبادات و احکام،(4) اجماع(5) و روایات اهل بیت عصمت و طهارت:. همان گونه که شیخ طوسی با سند صحیح از معاویة بن وهب چنین نقل کرده است: از امام صادق علیه السلام از تثویب پرسیدم. فرمود: "ما آن را نمی شناسیم و قبول نداریم."(6)

نقد و بررسی

استاد محقق، آیت الله سبحانی، در کتاب الاعتصام بالکتاب و

ص: 88


1- . مسائل الناصریات ، ص181 و 182.
2- . البیان ، ص141.
3- . قواعد الاحکام ، ج1، ص266؛ تذکرة الفقها ، ج3، ص47.
4- . محدث بحرانی، الحدائق الناظرة ، ج7، ص420؛ شهید ثانی، المسالک ، ج1، ص24.
5- . الخلاف ، ج1، ص287.
6- . "سألت ابا عبداللّه علیه السلام عن التثویب الذی یکون بین الاذان و الاقامة؟ فقال: ما نعرفه". ( تهذیب الاحکام ، ج2، ص67؛ وسائل الشیعه ، ج4، ص650)

السنة(1) پس از بررسی روایات باب تثویب می نویسد: حاصل بررسی روایات باب تثویب این است که آنها جداً با یکدیگر متعارض اند و نمی توان به معنای واحدی ارجاعشان داد. این روایات پنج قسم دارد:

1. برخی روایات دلالت دارد بر اینکه تثویب را عبداللّه بن زید در اذان خواب دیده و از همان آغاز جزء اذان بوده است.

2. روایاتی که دلالت دارد بر اینکه بلال، تثویب را در اذان داخل و پیامبر این کار را تقریر کرده است.

3. برخی روایات، بیانگر آن است که عمر بن خطاب به مؤذن امر کرد آن را در اذان صبح قرار دهد.

4. برخی دیگر دلالت دارند بر اینکه پیامبر آن را به ابو محذوره، یکی از مؤذنانش تعلیم داده است.

5. بعضی روایات تصریح دارند که بلال در اذان صبح "حی علی خیر العمل" می گفت، ولی پیامبر دستور داد به جای آن "الصلاة خیر من النوم" را قرار دهد و "حی علی خیر العمل" را ترک کند.

سپس ایشان چنین نتیجه می گیرد: با این تعارض آشکار، به هیچ یک از این روایات نمی توان اعتماد کرد و چون امر این روایات، امر بین سنت و بدعت است، ترک آن متعیّن است؛ زیرا

ص: 89


1- . ص55 و 56.

عقابی در ترک آنها نیست، بر خلاف اینکه آنها بدعت باشند.

ضمن اینکه برخی از بزرگان اهل سنت نیز بر ساختگی و بدعت بودن آن تصریح کرده اند که نمونه های ذیل گواه روشنی

بر این مطلب است.

امام مالک می گوید: "أنّ الْمُؤَذِّنُ جاءَ الی عُمَرَ بنَ الْخَطّابَ یُؤْذنه لِصَلاة الصّبح، فَوَجَدَهُ نائِماً فَقالَ: الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ فَامَرَهُ عُمَرُ أن یجعَلَها فی نِداء الصّبح"؛ مؤذن نزد عمر بن خطاب آمد تا او را برای نماز صبح خبر دهد. او را در خواب دید و بدین گونه صدا زد: "الصلاة خیر من النوم". عمر دستور داد این جمله را برای ندای صبح جزء اذان قرار دهند.(1) سعید بن مسیب هم با صراحت می گوید: "ادخلت هذه الکلمة فی صلاة الفجر".(2)

ابنحزم می گوید: ما این جمله را در اذان نمی گوییم؛ زیرا از پیامبر به ما نرسیده است.(3)

در جامع المسانید از حماد از ابراهیم نقل شده است: از ابوحنیفه درباره تثویب پرسیدم. در پاسخ گفت: تثویب را مردم خود ساخته اند، ولی در میان خودساخته های (بدعت های) مردم

ص: 90


1- . موطأ مالک ، کتاب النداء للصلاة، ص72؛ النص و الاجتهاد ، ص219.
2- . نیل الأوطار ، ج2، ص37.
3- . المحلی ، ج3، ص16.

کار خوبی است.(1)

لیث از مجاهد نقل می کند که گفت: من با پسر عمر بودم و شنیدم که مردی در مسجد تثویب می گوید. ابنعمر گفت: از نزد این بدعت گذار خارج شویم.(2) شوکانی هم از بحر ذخائر نقل می کند که تثویب را عمر برساخت و فرزندش گفت: این بدعت است.(3)

برخی نیز چنین گفته اند: تثویب را پیامبر در اذانی که به بلال تعلیم فرمود، بیان کرد و در زمان خلیفه اول، ابوبکر نیز گفتن تثویب در مساجد مرسوم نبود تا آنکه وقتی عمر به خلافت رسید، این بند را وارد اذان کرد.(4)

مسأله سوم: حیّ علی خیر العمل

اشاره

در اذان شیع_ه، پس از"ح_یّ عَلی الفلاح"، دو ب_ار"حَ_یّ عَلی خیر العم_ل" گفت_ه می ش_ود، ولی در اذان کنونی اهل سنت چنین جمله ای نیست؛ در حالی که بررسی تاریخ اذان و اقامه، به روشنی ثابت

ص: 91


1- . خوارزمی، جامع المسانید ، ج1، ص296.
2- . "کنت مع ابن عمر فسمع رجلا یثوب فی المسجد فقال : اخرج بنا من (عند) هذا المبتدع". صنعانی، المصنّف ، ج1، ص475.
3- . نیل الاوطار ، ج2، ص43.
4- . المؤطا ، ص57، ص157.

می کند جمله "حَیَّ عَلی خیر العمل" از بندهای قطعی اذان بوده است و مؤذنان در عصر پیامبر و مدتی پس از آن حضرت، این جمله را در کنار دیگر بندهای اذان می گفتند.

 متقی هندی در کنزالعمال از معجم طبرانی نقل می کند: بلال در اذان صبح "حیّ عَلی خیر العمل" می گفت.(1) ابومحذوره صحابی رسول خدا صلی الله علیه و آله چنین می گوید: پیامبر به من اذان آموخت و یکی از بندهای آن "حَیّ عَلی خیر العمل"بود.(2) از نافع روایت شده که عبدالله بن عمر همیشه بعد از "حی علی الفلاح" در اذانش عبارت "حی علی خیر العمل" را اضافه می کرد(3) و همین گفتن "حی علی خیر العمل" از ابواُمامه، سهل بن حنیف(4) و دیگران نیز روایت شده است.

نقد و بررسی

سیره نویسان نیز اتفاق نظر دارند که پیامبر اذان را پس از بازگشت از جنگ حنین به بلال آموخت(5) و می دانیم غزوه حنین

ص: 92


1- . کنزالعمال ، ج8، ص342، ح23174 .
2- . میزان الاعتدال ، ج1، ص139؛ لسان المیزان ، ج1، ص268؛ الأذان بحیّ علی خیر العمل ، ص 26، 27و 29.
3- . بیهقی، السنن الکبری ، ج1، ص424؛ المصنف ، ج1، ص460.
4- . همان، ج2، ص425.
5- . مسند احمد ، ج3، ص408.

در اواخر سال هشتم هجری، پس از فتح مکه رخ داد و این حاکی است که این بند از اذان، تا آن روز جزء این فریضه الهی بوده است.

همچنین شرف الدین معروف به سیاغی (م1221) در کتاب الروض النضیر(1) می نویسد: صحیح آن است که اذان با "حَیَّ عَلی خیر العمل" تشریع شده است. گذشته از این، همگان اتفاق نظر دارند بر اینکه در روز خندق، این جمله جزو اذان بوده است.(2)

بنابراین، از دیدگاه منابع اهل سنت، این جمله در اذان اصلی منقول از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وجود داشته است؛ اگرچه برخی ادعای نسخ این جمله و جایگزینی"الصلاة خیر من النوم" را کرده اند،(3) تاریخ گواه آن است که خلیفه دوم عامل حذف این جمله بوده است.

هنگامی که عمر زمام خلافت را به دست گرفت، گفت: "دَعوا حیَّ عَلی خیرِ العَمل لِئلا یشتغل الناس عن الجهاد فکان أوّل من ترکها"؛ گفتن حیّ علی خیر العمل را ترک کنید تا مردم به بهانه اینکه نماز

ص: 93


1- . ج1، ص542.
2- . ابن عربی در فتوحات می گوید: در جنگ خندق، آن گاه که صحابه پیامبر خندق می کندند، چون وقت نماز فرارسید، یک نفر از آنان ندا سر داد: حَیَّ علی خیر العمل و از آن زمان سنت حسنه شد. ( الفتوحات المکیه ، ج1، ص400)
3- . الانتصار ، ص137، باب وجوب قول "حَیّ عَلی خیر العمل".

بهترین عمل است، جهاد را ترک نکنند.(1)

ناگفته روشن است که این تعلیل نادرست است؛ زیرا ضرورت جهاد و دفاع در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بیشتر احساس می شد. آن حضرت در 27 غزوه شرکت کرد و نزدیک به 55 سریّه و گروه رزمی فرستاد؛ در حالی که اذان گفتن با این جمله در عصر او، سبب سستی در جهاد و تخلف از جنگ نشد و از آن نهی نفرمود. ضمن اینکه بر فرض درستی این مصحلت اندیشی که نوعی اجتهاد در مقابل نص به شمار می آید، تنها برای خلیفه حجت است، نه دیگران و آیندگان؛ زیرا در زمانی که جنگ نیست، این دلیل هم منتفی خواهد شد و باید به اصل اذان که جزئیت "حی علی خیر العمل" در آن اثبات شده، بازگشت؛ در حالی که پس خلیفه دوم، این روش سنت شد و جالب تر آنکه به نام سنت پیامبر بر آن پای فشرده می شود. ازاینرو، حکایات و روایاتی نقل کرده اند که بلال نیز چنین می گفته است.(2)

جالب آنکه، خود خلیفه نیز به بدعت بودن آن تصریح و حقیقت ماجرا را آشکار می سازد. وی در بخشی از سخنرانی خود

ص: 94


1- . حی علی خیر العمل بین الشرعیة و الابتداع ، ص37؛ الأذان بحی علی خیر العمل ، ص29.
2- . سنن بیهقی ، ج 1، ص 425؛ هیثمی، مجمع الزوائد ، ج1، ص330.

چنین گفت: سه چیز در عهد رسول خدا صلی الله علیه و آله رسمی بود و من از آنها بازمی دارم و انجام دهنده آن را بازخواست می کنم: متعه زنان، متعه حج و گفتن حَیّ عَلی خَیر العمل.(1)

پشت پرده سیاسی ماجرا

از آنجا که پی جویی دلیل و فلسفه حذف این جمله از اذان، چندان با فضای این نوشتار هماهنگ به نظر نمی رسد، به ذکر روایتی از امام کاظم علیه السلام بسنده می کنیم. وقتی ابن ابی عمیر از آن حضرت پرسید: به چه علت "حی علی خیر العمل" از اذان حذف شد؟ فرمود: علت ظاهری آن را می خواهی بدانی یا علت واقعی و باطنی اش را؟ عرض کرد: هر دو را. امام فرمود: علت ظاهری اش آن است که مردم با تمسک به آن، از جهاد سر باز نزنند و نگویند بهترین عمل نماز است و جهاد نروند؛ ولی علت حقیقی آن است که چون بهترین عمل "ولایت" است، کسی که این عبارت را از اذان حذف کرده، خواسته مردم به سوی آن کشیده نشوند.(2)

به همین دلیل، جهت گیری های سیاسی در حذف و اضافه این جمله، همواره بروز داشته است. همان گونه که برهان الدین حلبی در سیره خود می نویسد: عبداللّه ابن عمر و علی بن الحسین علیه السلام

ص: 95


1- . شرح تجرید قوشجی ، ص374.
2- . شیخ صدوق، علل الشرائع ، ج 2، ص368.

در اذان پس از"حَیّ علی الفلاح" جمله "حیّ علی خیر العمل" را می گفتند(1) یا در انتفاضة حسنی ها، آن گاه که صاحب فخ(2) بر مدینه مسلط شد، عبداللّه بن حسن أفطس بر بالای مناره ای که روی مرقد پیامبر گرامی است، قرار گرفت و به مؤذن گفت: بگو: حی علی خیر العمل. مؤذن نیز این جمله را به زبان راند.(3) نیز در دولت آل بویه که تمایلات شیعی داشتند، شعار شیعیان بغداد در اذان ها جمله "حَیّ عَلی خیر العمل"بود، و آن گاه که سلجوقی ها در سال 448 روی کار آمدند، این شعار ممنوع گردید و فرمان دادند در اذان صبح، جمله "الصلاة خیر من النوم" را بگویند.(4)

بنابراین، این مسأله بیش از آنکه به سیره پیامبر و مسائل شرعی پیرامون اذان و اقامه ربط داشته باشد، به مسائل سیاسی و اختلاف مبانی شیعه و سنی برمی گردد و متأسفانه، دستاویزی برای اعلان موافقت و مخالفت شده است.

مسأله چهارم: شهادت ثالثه

اشاره

چهارمین مسأله اختلافی در اذان، بحث شهادت ثالثه است که

ص: 96


1- . سیره حلبی ، ج2، ص305 .
2- . حسین بن علی بن حسن معروف به صاحب فخ.
3- . ابوالفرج اصفهانی مقاتل الطالبیین ، ، ص446 .
4- . سیره حلبی ، ج2، ص305 .

شیعیان پس از شهادت به نبوت پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله ، به وصایت و ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام نیز شهادت می دهند، ولی اهل سنت به این دلیل که چنین جمله ای در تشریع اذان و اذانِ منقول از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نبوده، گفتن آن را بدعت می شمارند؛ در حالی که از نظر فقهای شیعه، شهادت ثالثه جزء اذان و اقامه نیست، بلکه آنان این شهادت را با نیت قصد قربت مطلقه، به عنوان شعار تشیع و به قصد تبرّک می گویند. ازاینرو، هنگامی که بندهای اذان را می شمارند، آن را هیجده فصل بیشتر نمی دانند که عبارت است از: 4 تکبیر، 2 بار شهادت بر وحدانیت خدا، 2 بار شهادت بر رسالت پیامبر، 2 بار "حی علی الصلاة"، 2 بار "حی علی الفلاح"، 2 بار "حی علی خیر العمل"، 2 تکبیر و 2 بار تهلیل.

برخی از ادله شیعه

1. علت اینکه فقهای شیعه گفتن شهادت ثالثه -بدون قصد جزئیت- را جایز و مستحب می شمارند، آن است که در برخی روایات به نحو مطلق آمده که هر گاه به توحید و رسالت شهادت دادید، به ولایت علی بن ابی طالب علیه السلام نیز شهادت بدهید.

قاسم بن معاویه، از یاران امام صادق و امام کاظم علیهما السلام ، از آن حضرت چنین نقل کرده است: "إِذا قَالَ أَحدکُمْ لا إِلهَ الّا اللّه مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّه، فَلْیَقُل عَلیٌّ وَلِیُ اللّه"؛" هر گاه کسی از شما به وحدانیت خدا و رسالت پیامبر گواهی داد، برای تکمیل شهادت به ولایت

ص: 97

علی علیه السلام نیز گواهی دهد".(1) از آنجا که گستره اطلاق این روایات اذان را هم دربرمی گیرد، شیعیان در اذان و اقامه خود بدان عمل می کنند و شهادت ثالثه را بر زبان جاری می سازند.

2. عده ای نیز این شهادت را نوعی پیروی عملی از سخنان پیامبر درباره ولایت امیرمؤمنان علی علیه السلام می دانند و به روایات چندی استناد می کنند. از جمله اینکه پس از واقعه غدیر خم و در حال حیات پیامبر، سلمان فارسی در اذان و اقامه پس از شهادت به توحید و رسالت، به ولایت امیرمؤمنان علی6 نیز شهادت می داد.

روزی یکی از اصحاب به محضر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: "سلمان قد یشهد فی أذانه بعد الشهادة بالرسالة، الشهادة بالولایة لعلی علیه السلام ، قال صلی الله علیه و آله : سمعت خیرا"؛ یا رسول اللّه! امروز موضوعی را شنیدم که پیش تر نشنیده بودم. پیامبر فرمود: آن موضوع چیست؟ عرض کرد: دیدم سلمان در اذان پس از شهادتین، به ولایت علی6 نیز شهادت داد و می گفت: اشهد ان علیاً ولی اللّه. حضرت در پاسخ فرمود: خبر خوبی شنیدی.(2)

نیز در روایت دیگری چنین آمده است: یکی از اصحاب نزد

ص: 98


1- . احتجاج طبرسی ، ص83.
2- . مستدرک سفینة البحار ، ج6، ص85.

پیامبر رفت و عرض کرد: "یا رسول الله إنّ أبا ذر یذکر فی الأذان بعد الشهادة بالرسالة الشهادة بالولایة لعلی علیه السلام ": یا رسول اللّه! ابوذر در اذان و اقامه پس از شهادت به رسالت، به ولایت نیز شهادت می دهد و می گوید: اشهد ان علیاً ولی اللّه. پیامبر اکرم فرمودند: همین طور است و پس با حالت عتاب آمیزی فرمودند: "اَوَنستیم قولی فی غدیرخم من کنت مولاه فعلی مولاه فمن ینکث فانما ینکث علی نفسه".(1)

3. برخی نیز این شهادت را نوعی شعار شیعه برای زنده نگه داشتن ولایت امیرمؤمنان علیه السلام می دانند که در طول تاریخ مورد هجمه دشمنان قرار گرفت و قصد هدم آن را در سر می پروراندند؛ ولایتی که در قرآن(2) و روایات نبوی(3) برای آن حضرت تصریح و تثبیت شده است.(4)

استاد عبدالمحسن عبداللّه سراوی، مستبصر سوری، با اشاره به

ص: 99


1- . همان.
2- . مانند آیه ولایت: "إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ"؛ تنها ولیّ و سرپرست شما خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده اند؛ همان ها که نماز را برپا می دارند و در حال رکوع زکات می دهند. (مائده: 55)
3- . افزون بر حدیث متواتر غدیر، پیامبر گرامی بارها می فرمود: "یا علی أنت ولی کلّ مؤمن بعدی". (کنز العمال، ج6، ص396، ح 6048)
4- . مجمع البیان ، ج3، ص325؛ تفسیر المیزان ، ج6، ص23؛ تفسیر طبری ،ج6، ص86.

همین نکته می نویسد: شیعه در اذان، شهادت به ولایت را به قصد جزئیت نمی گوید، بلکه از زمانی که معاویه لعن بر علی بن ابی طالب علیه السلام را بر بالای منبرها و مأذنه ها آشکار کرد، شیعه امامیه به این فکر افتاد که برای جلوگیری از بدعت و مکتوم نشدن ولایت امیرمؤمنان علیه السلام ، شهادت به آن را به قصد تبرک در اذان ها اعلام دارد؛ همان گونه که خداوند متعال این امر را مکتوم نکرده و در قرآن، به ولایت امام علی علیه السلام شهادت داده است.(1)

نتیجه گیری

بنابراین، گفتن شهادت ثالثه در اذان نه تنها بدعت نیست، بلکه آثار و فوایدی نیز بر آن مترتّب است و دلایل عقلی و روایی نیز با آن هماهنگ و همسوست. ضمن اینکه به فرموده علامه شرف الدین، مؤذنان در اسلام، کلمه ای مقدم بر اذان ذکر و به آن متصل می کردند، مثل "وقل الحمدلله الذی الذی ما اتخذ صاحبة و لا ولدا..."(2) یا نظیر آن. همچنین آنان سخنی را به اذان ملحق می کنند و به دنبال آن می آورند، مثل: الصلاة والسلام علیک یا رسول الله" یا نظیر آن.

ص: 100


1- . القطوف الدانیة ، ج1، ص57و58؛ به نقل از فقه مقارن ، ص147.
2- . جن: 3.

این در حالی است که اینها به یقین اذان مأثور از شارع نیست، ولی با این حال بدعت شمرده نمی شود و افزودن اینها، قطعاً حرام نیست؛ زیرا مؤذنان اینها را از بندهای اذان نمی دانند و فقط آن را بر اساس ادله عامه می آورند. شهادت برای علی علیه السلام در اذان نیز بر اساس دلیل عام آن است. وانگهی، سخن کوتاه از کلامِ آدمی، موجب بطلان اذان و اقامه نمی شود و از این رو، گفتن آن در اثنای اذان و اقامه حرام نیست.(1)

ص: 101


1- . النص و الاجتهاد ، ص207و 208.

فصل چهارم: اوقات نماز

اشاره

اگرچه نقد و بررسی مسأله جمع بین صلاتین از فروعات بحث اوقات نماز است، با توجه به اختصار نوشتار حاضر، در ضمن بحث جمع بین الصلاتین بدان نیز می پردازیم.

نقد و بررسی جمع بین صلاتین

یکی از مسائل مهم و اختلافی فقهی، مسالۀ "جمع بین صلاتین" است که به تصور عامۀ اهل سنت، جمع بین دو نماز (ظهر و عصر، و مغرب و عشا) مسأله ای غیرشرعی است و مدرکی از سنت بر آن اقامه نشده و جز در موارد خاص و استثنایی، جمع میان آنها جایز نیست؛ در حالی که شیعیان معتقدند می توان نمازهای ظهر و عصر را پس از زوال خورشید و در یک وقت با مراعات ترتیب اقامه کرد؛ یعنی پشت سر هم خواندن ظهر و عصر و مغرب و عشا اشکال ندارد.

ص: 102

منشأ اختلاف

بنا بر نظر فقهای شیعه، هر یک از نمازهای ظهر و عصر و نمازهای مغرب و عشا، یک "وقت خاص" دارند و یک "وقت مشترک":

الف) وقت خاص نماز ظهر، از آغاز ظهر شرعی (وقت زوال) است تا مقدار زمانی که چهار رکعت نماز خوانده می شود. در این مدّت محدود، تنها نماز ظهر را می توان به جا آورد.

ب) وقت خاصّ نماز عصر، زمانی است که از آن لحظه تا وقت غروب، تنها به اندازه مدّت خواندن نماز عصر فرصت باشد.

ج) وقت مشترک بین دو نماز ظهر و عصر، از انتهای وقت خاص نماز ظهر، تا ابتدای وقت خاص نماز عصر است.

سخن شیعه آن است که در تمام این وقت مشترک، می توان نماز ظهر و عصر را با هم و بدون فاصله خواند. اما اهل سنت به دلیل دیدگاه خاصی که در تقسیم وقت (از زوال تا غروب) دارند، هیچ گاه به وقت مشترک-میان ظهر و عصر مثلاً- قائل نیستند؛ زیرا معتقدند از اوّل زوال تا وقتی سایه شاخص به اندازه آن گردد، وقت مختص نماز ظهر است و نمی توان نماز عصر را در این وقت به جا آورد. از آن به بعد وقت نماز عصر آغاز می شود تا غروب، و مختص به آن است.

با چنین دیدگاهی، هرگز نمی توان بین دو نماز جمع کرد؛ زیرا

ص: 103

لازمه آن، این است که انجام یکی از آن در غیر وقت خود باشد، ولی شیعیان معتقدند این تقسیم بندی، به وقت فضیلت هر دو نماز بازمی گردد، نه وقت اجزاء؛ یعنی بهتر است نماز عصر را زمانی خواند که سایه شاخص به اندازه آن باشد، ولی اگر کسی پیش از آن هم بخواند، مُجزی است و نماز در وقت خوانده شده است.(1)

دو نکته

پیش از بررسی ادله و روایات شیعه و سنی، ذکر دو نکته ضروری است:

1. از نظر تمام مذاهب اسلامی، خواندن نماز ظهر و عصر به صورت جمع در عرفات جایز است؛ چنان که جایز است در مشعر الحرام (در مُزدلفه) نماز مغرب وعشا بدون فاصله خوانده شود. همچنین از دیدگاه تمام مذاهب اسلامی -به جز حنفی ها- با هم خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا در مسافرت جایز است.(2)

ص: 104


1- . برای آشنایی بیشتر با این بحث، نک: سایت آموزشی پژوهشی مؤسسه مذاهب اسلامی، پرسش و پاسخ فقهی www.mazaheb.com .
2- . اجمعوا علی ان الجمع بین الظهر و العصر فی وقت الظهر بعرفة سنة و بین المغرب و العشاء بالمزدلفة أیضاً فی وقت العشاء سنة أیضاً. ( بدایة المجتهد و نهایة المقتصد ، ج1، ص170و171).

2. از نظر فقهای شیعه، خواندن نمازهای یومیه در پنج وقت برتر و بهتر است، ولی جمع بین ظهر و عصر و مغرب و عشا جایز است. برای نمونه، شیخ مفید می نویسد: "والفرق بین الصلاتین فی سائر الایام مع الاختیار و عدم العوارض افضل و به ثبتت السنة الا فی یوم الجمعه..."؛ تفریق بین دو نماز با اختیار و عدم عوارض و موانع برتر است و بر آن سنت ثابت است، مگر در روز جمعه که جمع برتر و سنت است و....(1)

بررسی روایات

روایات اهل سنت

بهترین مدرک و مستند برای گام نهادن در مسیر معین شده از سوی پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله بررسی سیره و سخن ایشان است که در روایات اهل سنت و شیعه بدان اشاره شده است.

بخاری در صحیح خود که به باور اهل سنت، برترین کتاب پس از قرآن کریم است، در باب ویژه ای با عنوان "بابُ تأخیرِ الظُّهر الی العَصْرِ" به این مسأله پرداخته و سنت و سیره پیامبر را بررسی کرده است. او می نویسد: "إِنَّ النَّبِیّ صلی الله علیه و آله صَلّی بِالْمَدینَةِ سَبْعاً وَثَمانِیاً، الظُّهرَ وَالْعَصْرَ، وَالْمَغْرِبَ وَالْعِشاءَ"؛ پیامبر هفت رکعت (نماز

ص: 105


1- . المقنعه ، ص165.

مغرب و عشا) و هشت رکعت (نماز ظهر و عصر) را در مدینه به جای آورد.(1)

از این روایت به خوبی روشن می شود که می توان نماز ظهر را به تأخیر انداخت و در وقت (فضیلت) نماز عصر، هر دو را با هم ادا کرد و همچنین نماز مغرب را نیز به تأخیر انداخت و در وقت (فضیلت) عشا به جای آورد.

نیز چنین نقل می کند: عبداللّه بن عمر، ابوایّوب انصاری و عبداللّه بن عباس گفته اند: پیامبر دو نماز مغرب و عشا را با هم (بدون فاصله) به جا آورد؛(2) بدین معنا که پیامبر گرامی نماز مغرب و عشا را با هم خواند؛ وگرنه معلوم است که پیامبر نماز مغرب و عشا را می خوانده است.

بخاری در جای دیگری می نویسد: اباامامه می گوید: ما نماز ظهر را با عمر بن عبدالعزیز خواندیم. سپس از مسجد خارج شدیم تا اینکه به انس بن مالک برخوردیم که نماز عصر می خواند. [از روی شگفتی] به او گفتم: ای عمو! این چه نمازی است که خواندی؟ او پاسخ داد: نماز عصر را خواندم و این همان

ص: 106


1- . صحیح بخاری ، باب تأخیر الظهر الی العصر، ح518.
2- . همان، باب ذکر العشاء والعتمة ومن رآه واسعا.

نمازی است که همواره با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می خواندیم.(1)

مسلم بن حجّاج از بزرگان و موثّقان اهل سنت نیز در صحیح خود نقل می کند: مردی به ابن عباس گفت: نماز. او سخنی نگفت. دوباره گفت: نماز. ابن عباس سکوت کرد. باز گفت: نماز. وی پاسخی نداد. برای چهارمین بار گفت: نماز. ابن عباس [برآشفت و] گفت: ای بی مادر! آیا تو می خواهی نماز را به ما بیاموزی؟ در حالی که ما با پیامبر، بین دو نماز جمع می کردیم و هر دو را با هم به جا می آوردیم.(2)

همو [ابن عباس] می گوید: "جَمَعَ رَسوُل اللَّهِ صلی الله علیه و آله بَیْنَ الظُّهْر وَ الْعَصرِ، وَ بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَ الْعِشاءِ بِالْمَدینَةِ مِنْ غَیْرِ خَوْفٍ وَلا مَطَرٍ قالَ فَقیلَ لاِبْنِ عَبَّاس ما اَرادَ بِذالِکَ؟ قالَ اَرادَ اَنْ لا یُحْرِجَ اُمَّتَهُ"؛ پیامبر خدا صلی الله علیه و آله بین نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا در شهر مدینه جمع کرد، در حالی که نه ترسی بود و نه بارانی. از ابن عباس پرسیدند: منظور پیامبر از این کار چه بود؟ گفت: برای این بود که امتش را به زحمت و حَرَج نیفکند.(3)

افزون بر آنچه اشاره کردیم، دیگر بزرگان اهل سنت نیز بر این شیوه پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله مُعترف اند.

ص: 107


1- . همان، باب وقت العصر، ح524.
2- . صحیح مسلم ، باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر، ح58.
3- . سنن ترمذی ، ج1، ص354، باب138 ؛ سنن بیهقی ، ج3، ص167.

عبدالله بن عباس می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را با هم خواند، بدون اینکه ترسی یا سفری در پیش باشد.(1) احمد بن حنبل در مسند خود از عبدالله بن شقیق چنین روایت می کند: در یکی از روزها ابن عباس بعد از نماز عصر سخنرانی کرد تا اینکه خورشید غروب کرد و ستارگان آشکار شد و مردم ندای نماز دادند و در آن میان مردی از بنی تمیم می گفت: نماز، نماز. ابن عباس خشمگین شد و گفت: آیا تو می خواهی سنت پیامبر را به من بیاموزی؟ من شاهد بودم که رسول خدا صلی الله علیه و آله بین ظهر و عصر و بین مغرب و عشا جمع می کرد. عبدالله بن شقیق می گوید: من در دل تردید داشتم. ازاینرو، با ابوهریره ملاقات کردم و از او پرسیدم و ابوهریره سخن ابن عباس را تأیید کرد.(2)

عبداللّه بن عمر می گوید: پیامبر در حالی که ساکن و در حضر بود و در حال سفر نبود، بین نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا جمع کرد. مردی از ابن عمر پرسید: چرا حضرت چنین کرد؟ پاسخ داد: برای اینکه امت خود را در رنج و سختی نیندازد واگر شخصی بخواهد، بین دو نماز جمع کند.(3)

ص: 108


1- . موطا ، ج1، ص144،کتاب قصر الصلاة فی السفر.
2- . مسند امام احمدبن حنبل ، ج1، ص251.
3- . کنزالعمال ، کتاب الصلاة، الباب الرابع فی صلاة المسافر، باب جمع، ج8، ص246.
روایات شیعه

در روایات شیعه نیز این اصل قطعی و مسلّم دانسته و بر استمرار سیره رسول الله بر این منوال تأکید شده است. شیخ صدوق از امام صادق علیه السلام نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله میان ظهر و عصر، با اذان و دو اقامه جمع کرد. هم چنین، ایشان بین مغرب و عشا در حضر و بدون هیچ علتی، با یک اذان و دو اقامه جمع نمود.(1)

همچنین زراره از آن حضرت چنین نقل می کند: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نماز ظهر و عصر را به صورت جماعت و بدون هیچ علتی اقامه کرد و با آنان، نماز مغرب و عشا را هم پیش از ساقط شدن شفق و به صورت جماعت، بی هیچ علتی خواند. آن حضرت این کار را برای توسعه وقت بر امت خویش انجام داد.(2)

نقدی کوتاه بر توجیهات اهل سنت

اهل سنت با توجه با وجود روایات فراوانی که در کتب موثّق آنان آمده، دست به دامن یکسری توجیه و علت تراشی برای این جمع بین دو نماز شده اند؛ زیرا با توجه به شفافیت و حقیقت سیره پیامبر، نادرستی و عدم اتقان توجیهات و روایاتی که در آنها جمع

ص: 109


1- . من لا یحضره الفقیه ، ج1، ص186.
2- . کافی ، ج3، ص286؛ وسائل الشیعه ، ج 4، باب 32 از ابواب المواقیت، ص162، ح8.

بین صلاتین منحصر و مخصوص مسافرت،(1) جنگ،(2) عجله و شتاب،(3) بارندگی،(4) مریضی(5) و... دانسته شده، روشن می گردد؛

ص: 110


1- . مالک بن انس، از ابوهریره چنین روایت می کند:"إنّ رَسُولَ اللّه 9 کانَ یَجْمَعُ بَیْنَ الظُّهرِ وَالْعَصْرِ فی سَفَرِهِ إِلی تَبُوک" ؛ پیامبر گرامی 9 در راه تبوک، نماز ظهر و عصر را با هم به جا می آورد. ( موطأ مالک ، کتاب الصلاة، ص124، ح 175)
2- . معاذ بن جبل می گوید: "ان النبی 9 کان فی غزوة تبوک اذا ارتحل قبل زیغ الشمس اخّر الظهر الی ان یجمعها الی العصر فیصلیها جمعاً و اذا ارتحل بعد زیغ الشمس عجل العصر الی الظهر و صلی الظهر و العصر جمیعاً ثم سار و کان اذا ارتحل قبل المغرب اخر المغرب حتی یصلیها مع العشاء و اذا ارتحل بعد المغرب العشاء فصلاها مع المغرب"؛ هرگاه پیامبر در جنگ تبوک می خواست پیش از زوال خورشید کوچ کند، ظهر را تأخیر می انداخت تا آن را با عصر جمع نماید و هر دو را با هم می خواند، و هرگاه می خواست بعد از زوال خورشید کوچ کند، عصر را با ظهر می انداخت و عصر را با هم می خواند و سپس به راه می افتاد، و هرگاه قبل از مغرب کوچ می نمود، عشا را جلو می انداخت تا آن را با مغرب بخواند. (سنن ترمذی، الجامع الصحیح ، ج2، ص 438 و 439)
3- . "کانَ رَسُولُ اللّهِ صلی الله علیه و آله إِذا عَجّل بِهِ السَّیْرُ یَجمَعُ بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَالعِشاءِ" ؛ هرگاه پیامبر برای پیمودن مسیری عجله داشت، نماز مغرب و عشا را با هم می خواند". (بدایة المجتهد، ج1، ص173). مالک بن انس به نقل از علی بن حسین 8 می نگارد: "کانَ رَسُولُ اللّهِ 9 إِذا أَرادَ أَنْ یَسیرَ یومَهُ جَمَعَ بَیْنَ الظُّهرِ وَالْعَصْرِ وَإِذا أَرادَ أَنْ یَسیرَ لَیْلَهُ جَمَعَ بَیْنَ الْمَغْرِبِ وَالْعِشاء ؛ هرگاه پیامبرمی خواست در روز، طی طریق نماید، نماز ظهر و عصر را با هم ادا می کرد و هرگاه می خواست در شب مسیری را بپیماید، نماز مغرب و عشا را با هم به جا می آورد". ( موطأ مالک ، کتاب الصلاة، ص125، ح181)
4- . مالک در موطّأ از نافع چنین روایت می نماید: "إنَّ عَبْدَ اللّهِ بنِ عُمَرَ کانَ إِذا جَمَعَ الأُمَراءَ بَیْنَ المَغْرِبِ وَالْعِشاءِ فی الْمَطَر جَمَعَ مَعَهُمْ"؛ هرگاه امیران، نماز مغرب و عشا را در باران با هم می خواندند، عبداللّه بن عمر هم هر دو نماز را با آنها ادا می نمود. (همان، ح179)
5- . نووی می گوید: "و منهم من قال هو محمول علی الجمع بعذر المرض او نحوه مما هو فی معناه من الاعذار و هذا قول احمد بن حنبل و قاضی حسین و هو المختار فی تأویله لظاهر الحدیث لفعل ابن عباس و موافقه - ابی هریره و لان المشتقه فیه اشد من المطر"؛ برخی گفته اند جمع، بر عذر و مرض یا غیرش حمل می شود و این سخن احمد بن حنبل و قاضی حسین است. این توجیه مختار ما، توجیه ظاهر حدیث است؛ به دلیل فعل ابن عباس و موافقت ابوهریره، و نیز به دلیل اینکه مشقت در مریضی، از باران بیشتر است. ( ازاله الخطر عمن جمع بین الصلاتین فی الحضر ، ص116)

زیرا از مفاد این گونه روایات، هر چند بیانگر آن است که پیامبر در سفر یا جنگ جمع بین صلاتین می نمود، اختصاص داشتن این جمع به سفر یا جنگ استفاده نمی شود؛ زیرا فعل لسان ندارد که بتوان از انحصار، جواز را استفاده کرد.

به علاوه، در اصول فقه این مبحث وجود دارد که مورد مخصص نیست؛ یعنی هرگاه قضیه ای در این مورد اتفاق افتاد، نمی توان آن را به آن مورد منحصر نمود. در اینجا هم هر چند مورد جمع صلاتین سفر یا جنگ است، نمی توان گفت جمع منحصر به آنهاست؛ زیرا سفر یا جنگ، ظرف وقوع فعل است و تا زمانی که تقید حکم به ظرف از دلیل استفاده نشود، نمی توان

ص: 111

به مجرد وقوع حکم در ظرف یا حالتی، آن را به آن ظرف یا حالت منحصر کرد.(1)

به عبارت دیگر، اگرچه پیامبر و صحابه نماز را به صورت تفریق می خوانده اند، این تفریق یک سنت است و سنت عملی نمی تواند وجوب این عمل را ثابت کند؛ بلکه اعم از وجوب، استحباب و اباحه است و حمل آن بر وجوب، به دلیل جداگانه نیاز دارد.(2)

واکاوی علت اصلی

علت اصلی این جمع، بنا بر آنچه در روایات منقول از رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده، "تسهیل بر امت" دانسته شده است. ازاینرو، تعابیری مانند "لیتسع الوقت علی امته"، "اَرادَ اَنْ لا یُحْرِجَ اُمَّتَهُ"و مانند آن در روایات مرتبط، گویای همین مطلب است. ضمن اینکه عقل عرفی نیز مؤید این جمع است؛ زیرا اگر در آن زمان جدا خواندن نماز مشقت داشت، امروزه با توجه به گستردگی مشاغل و گرفتاری های فراوان زندگی، این مشقت بیشتر شده است؛ در حالی که اسلام دین سهل و سمحی است و به یقین خواستار

ص: 112


1- . نک: درسنامه فقه مقارن ، ص161.
2- . پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله ، (سیره و تاریخ) ، ص172.

عسر و حرج برای مسلمانان نیست.(1) ازاینرو، هر چند خواندن نماز در پنج وقت برتر باشد، نباید مسلمانان را به آن الزام کرد.

علامه شرف الدین می نویسد: این احادیث صحیح و صریح دلالت دارد بر اینکه علت تشریع جمع بین دو نماز، توسعه به طور مطلق بر امت اسلامی بوده تا به سبب تفریق به حرج و دشواری نیفتند؛ به ویژه اهل کسب و کار که بیشتر مردم را تشکیل می دهند.(2)

ضمن اینکه این سیره با مقتضای دلالت قرآن کریم نیز سازگار است؛ زیرا قرآن می فرماید: "أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ و قُرْآنَ الْفَجْرِ إِنَّ قُرْآنَ الْفَجْرِ کانَ مَشْهُوداً"؛ نماز را از زوال خورشید (هنگام ظهر) تا نهایت تاریکی شب برپا دار و همچنین قرآنِ فجر (نماز صبح) را؛ چرا که قرآن فجر، مشهود است.(3)

آیه بر این دلالت دارد که وقت نماز ظهر تا آخر روز وسعت دارد؛ چون خداوند از زوال ظهر تا نیمه شب را وقت چهار نماز قرار داده است. جز اینکه ظهر و عصر از زوال تا غروب، وقت مشترک دارند، مغرب و عشاء هم از غروب تا غسق، دارای وقت

ص: 113


1- . ان اللّه یرید یکم الیسر و لا یرید بکم العسر".
2- . مسائل فقهیه ، ص7-17.
3- . اسراء: 78.

مشترکاند، و وقت نماز صبح را هم جداگانه با "وقرآن الفجر" بیان کرده است. پس در آیه، وجوب نمازهای پنجگانه و وقت آنها بیان شده است.(1)

فخر رازی نیز می گوید: اگر غسَق را به ظهور اول تاریکی معنا کنیم- همانگونه که از ابنعباس و عطا و نضر بن شمیل رسیده- غسق عبارت است از اول مغرب. ازاینرو، طبق این فرض در آیه، سه وقت بیان شده است: زوال، اول مغرب و هنگام فجر. البته این معنا مستلزم آن است که زوال، وقت ظهر و عصر باشد و وقت مشترک بین نماز ظهر و عصر. همچنین اول مغرب وقت نماز مغرب و عشا و مشترک بین این دو باشد. این بیان اقتضا دارد که مطلقاً جمع بین ظهر و عصر و مغرب و عشا جایز باشد.(2)

ص: 114


1- . مجمع البیان ، ج3، ص434.
2- التفسیر الکبیر ، ج21، ص26.

بخش سوم: ارکان و واجبات نماز

اشاره

ص: 115

مقدمه

پس از بررسی مقدمات و بایدهای مورد نیاز برای اقامه نماز، اینک به مباحث اصلی نماز و برخی جزئیات مورد اختلاف آن می پردازیم. 

پیش از هر چیز باید بدانیم ارکان و واجبات نماز در بین شیعیان یازده چیز است: 1. نیت، 2. قیام، 3. تکبیرة الاحرام، 4. رکوع، 5. سجود، 6. قرائت، 7. ذکر، 8. تشهد، 9. سلام، 10. ترتیب، 11. موالات که از این یازده مورد، پنج مورد اول رکن است؛ یعنی زیاده و نقیصه عمدی و سهوی آن، موجب بطلان نماز است، ولی در واجب غیررکنی، تنها زیاده و نقیصه عمدی موجب بطلان است.(1)

این ارکان و واجبات در مذاهب اسلامی، مورد اختلاف قرار گرفته است که پس از بررسی اجمالی آن، به تبیین و توضیح برخی موارد اختلافی خواهیم پرداخت.

ص: 116


1- . العروة الوثقی ، ج2، ص433.

واجبات نماز از نگاه مذاهب اسلامی

حنبلیه

حنبلی ها معتقدند فرایض نماز چهارده چیز است: 1. قیام (در نماز فریضه)، 2. تکبیرة الاحرام، 3. قرائت فاتحه، 4 و 5. رکوع و بلند شدن از آن، 6. اعتدال، 7 و 8. سجده و سربلند کردن از آن، 9. نشستن بین دو سجده، 10. تشهد آخر، 11. نشستن برای تشهد و سلام، 12. طمأنینه، 13. ترتیب فرایض، 14. دو سلام.

حنفیه

بنا بر اعتقاد حنفی ها، رکن دو گونه است: اصلی و زاید. رکن اصلی آن است که هنگام عجز ساقط می شود و رکن زاید آن است که در بعضی از حالت ها ساقط می شود؛ مانند قرائت که از مأموم ساقط است.

آنها می گویند: نماز چهار رکن دارد: قیام، رکوع، سجده و قرائت که قرائت فقط رکن زائد است. کسی که این چهار رکن را ترک کند، به او نمازگزار نمی گویند. به علاوه، صحت نماز مشروط به اموری خارج از حقیقتِ نماز است و آن دو قسم است:

اموری که خارج از ماهیت نماز است؛ یعنی طهارت از حدث و خبث، ستر عورت، قبله، دخول وقت، نیت و تحریمه.

اموری که داخل نماز است؛ یعنی ایقاع قرائت در قیام، رکوع

ص: 117

بعد از قیام، سجود بعد از رکوع.

 اینها شرایط نماز است که از آن به "فرایض" هم تعبیر می کنند، ولی نشستن آخر، به اندازه تشهد را فرض می دانند و برخی آن را رکن می شمرند؛ اما خروج از نماز با سلام و مانند آن، فرض نیست، بلکه واجب است.

شافعیه

بزرگان شافعی معتقدند فرایض نماز سیزده چیز است: پنج فریضه قولی و هشت فریضه فعلی: 1. تکبیرة الاحرام، 2. قرائت فاتحه، 3. تشهد آخر، 4. صلوات بر پیامبر، 5. سلام اول، 6. نیت، 7. قیام، 8. رکوع، 9. اعتدال از رکوع، 10. سجده اول و دوم، 11. نشستن میان دو سجده، 12. نشستن آخر، 13. ترتیب، اما طمأنینه شرط محقق رکوع و اعتدال و سجده و جلوس است.

مالکیه

در مذهب مالکیه، فرایض نماز پانزده تاست: 1. نیت، 2. تکبیرة الاحرام، 3. قیام برای تکبیرة الاحرام، 4. قرائت فاتحه، 5. قیام برای قرائت، 6 و 7. رکوع و بلند شدن از آن، 8 و 9. سجده و سربلند کردن از آن، 10. سلام، 11. جلوس به اندازه سلام، 12. طمأنینه، 13. اعتدال در رکوع و سجده و سربرداشتن از آنها، 14. ترتیب ادا، 15. نیت اقتدای مأموم.

ص: 118

یادآوری: به نظر عامه، فرض و رکن، یک معنا دارد و منظور از آن، اجزایی است که عبادت بدون آنها محقق نمی شود. به نظر مذهب اهل بیت: فرض و واجب مترادف است، ولی واجب و رکن، عام و خاص مطلق هستند.(1)

بررسی برخی موارد اختلافی

1. حکم بسمله

اشاره

آیا بسمله جزء سوره فاتحة الکتاب است؟ این پرسش از موارد اختلاف نماز بین شیعه و سنی است که سبب اختلاف نظر میان مذاهب اسلامی شده است.

آنچه مورد اتفاق همگان است، فضیلت و نماد باورهای دینی بودن بسم الله است. بی گمان، گفتن "بسم الله" نشان مسلمانان است و آنها هیچ چیز را آغاز نمی کنند، مگر پس از گفتن بسم الله الرحمن الرحیم که آیه توحید و سبب طرد مشرکان است.

به گفته ابن هشام، شعار مشرکان در عصر جاهلیت، "باسمک اللهم" بود و سخن خود را با آن آغاز می کردند. در صلح حدیبیه که کار به نوشتن قرارداد صلح بین دو طرف انجامید، پیامبر

ص: 119


1- . الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص105-115؛ تذکرة الفقها ، ج3، ص89-249؛ فقه السنه ، ج1، ص133-141؛ الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص181- 183.

خدا صلی الله علیه و آله به امیرمؤمنان علی علیه السلام دستور داد بنویسد: بسم الله الرحمن الرحیم. حضرت طبق دستور پیامبر نوشت، ولی سهیل نماینده قریش گفت: این را نمی شناسم، بنویس: باسمک اللهم.(1)

جزئیت بسمله در فاتحة الکتاب

بی گمان سیره مسلمانان خواندن بسمله در نماز بوده و کسی در جزئیت بسم الله برای فاتحة الکتاب تردیدی نداشته است. به همین دلیل، وقتی معاویه به مدینه آمد و در آنجا نماز گزارد و بسم الله نخواند و هنگام رفتن به رکوع و سجود هم تکبیر نگفت، پس از سلام نماز، مهاجران و انصار ندا دادند:"یا معاویه! سرقت صلاتک؟! أینَ بِسم الله الرحمن الرحیم و..."؛ ای معاویه، از نماز دزدیدی، بسم الله کو؟ تکبیر هنگام رکوع و سجود کو؟ سپس نماز را همراه بسم الله و تکبیر دوباره خواند. شافعی می گوید: معاویه حاکمی نیرومند و باشوکت بود و اگر آشکار گفتن بسم الله نزد همه مهاجران و انصار امری ثابت نبود، نمی توانستند به سبب نگفتن بسم الله به او اعتراض کنند.(2)

همچنین حاکم نیشابوری از امّ سلمه روایت کرده که پیامبر

ص: 120


1- . سیره ابنهشام ، ج2، ص317.
2- . مسند شافعی ، ص13؛ تفسیر فخر رازی ، ج1، ص204؛ مستدرک حاکم ، ج1، ص233.

خدا صلی الله علیه و آله در نماز،  بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ را خواند و آن را یک آیه حساب کرد، الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ را آیه دوم، الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ را سوم، مالِکِ یَوْمِالدِّینِ را چهارم، و همچنین إِیّاکَ نَعْبُدُ وَإِیّاکَ نَسْتَعِینُ را آیه پنجم و انگشتانش را جمع کرد.(1)

نیز ثعلبی با سند خود از ابوهریره نقل کرده است که: همراه پیامبر در مسجد بودم. مردی وارد شد که نماز بخواند. نماز را شروع کرد و پس از گفتنِ (اعوذبالله...) سوره حمد را از الحمد لله... خواند. پیامبر شنید و فرمود: ای مرد، نماز را بر خویشتن بریدی؟ مگر نمی دانی بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ از سوره حمد است؟ هر کس آن را ترک کند، آیه ای را ترک نموده و هر کس آیه ای را ترک کند، نمازش را تباه کرده است.(2)

از این دست روایات فراوان در کتب اهل سنت وجود دارد که همگی نشان دهنده قطعی بودن جزئیت بسم الله در سوره فاتحه و لزوم خواندن آن به عنوان آیهای از سوره است.(3) همچنین در روایات دیگری وارد شده که مقصود از سبع المثانی(4) همان فاتحة الکتاب است که با در نظر گرفتن بسم الله الرحمن الرحیم،

ص: 121


1- . مستدرک حاکم ، ج1، ص232.
2- . الدرّ المنثور ، ج1، ص21.
3- . نک: السنن الکبری ، ج1، ص44.
4- . نک: حجر: 87.

عدد آیات سوره حمد به هفت میرسد. امام علی علیه السلام می فرماید: "سبع مثانی همان فاتحة الکتاب است".(1)

بیان دیدگاه ها

امامیه: بسمله جزئی از هر سوره است و ترک عمدی آن موجب بطلان نماز می شود و در نماز جهریه باید جهراً و در اخفاتیه مستحب است جهراً خوانده شود.

حنبلیه: بسمله (تسمیه) سنت است و در هر رکعت آن را سرّی می خوانند، ولی آیه ای از فاتحه نیست و اگر تسمیه را ترک و شروع به فاتحه کرد، [گفتن بسم الله] ساقط می شود.

حنفیه: بسمله (تسمیه) از فاتحه یا هر سوره ای نیست، اگرچه از قرآن است و برای امام و منفرد به صورت سرّی سنت است؛ اما بین فاتحه و سوره مکروه نیست، هر چند اولی ترک آن است.

شافعیه: بسمله آیه ای از فاتحه است و خواندن آن فرض است، نه سنت، و در نماز جهریه باید جهراً خوانده شود و نخواندن آن موجب بطلان نماز می گردد.

مالکیه: تسمیه در صلاة مفروضه مکروه است، مگر اینکه

ص: 122


1- . تفسیر طبری ، ج14، ص37.

مصلّی نیّت خروج از خلاف داشته باشد که در این صورت به شکل سرّی مندوب است، ولی در نماز نافله خواندن بسمله هنگام فاتحه جایز است.(1)

نقد و بررسی دلایل اهل سنت

در بین روایات اهل سنت، روایاتی هست که دلالت دارد بر اینکه پیامبر به طور کلی بسم الله را در نماز ترک کرده یا آن را به جهر قرائت نکرده است. برای نمونه، مسلم به سندش از انس نقل می کند: با رسول خدا صلی الله علیه و آله و ابوبکر و عمر و عثمان نماز به جای آوردم و از هیچ یک از آنان نشنیدم که بسم الله الرحمن الرحیم را بخوانند.(2)

در پاسخ گفته شده، این روایت با دیگر روایت منقول از انس معارض است که در آن میگوید: از پیامبر شنیدم که در نماز بسم الله الرحمن الرحیم را به جهر می گفت.(3) ضمن اینکه اعتراض مردم به معاویه در روایت ابتدای بحث، رفتار صحابه ای

ص: 123


1- . الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج 1، ص 221 و 222؛ فقه السنه ، ج1، ص 99 و 100؛ الفقه علی المذاهب الأربعه و مذهب اهل البیت : ، ج1، ص366؛ تذکرة الفقها ، ج3، ص132_135.
2- . صحیح مسلم ، ج2، ص12، باب حجة من قال: لا یجهر بالبسمله.
3- . نک: مستدرک حاکم ، ج1،ص232.

مانند امام علی علیه السلام (1) و دیگر دلایل متقن، برای رد چنین استدلال هایی کافی است.(2)

ضمن اینکه بیهقی در السنن الکبری از ابوهریره روایت کرده است که عمربن خطاب، ابن عباس و ابن زبیر همیشه در نماز جهر به بسم الله داشته اند.(3)

بنابراین، با توجه به روایات فراوانی که از طریق اهل سنت و اهل بیت:(4) نقل شده، نه تنها جزئیت بسمله قطعی است، بلکه بر اساس روایات، پیامبر آن را به جهر می خواند و همگان را نیز به چنین شیوه ای امر میکرد.

حاکم از ابوهریره نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله بسم الله را بلند می گفت.(5) همو از قول محمد بن ابیالسری عسقلانی می نویسد: من بی شمار پشت سر معتمر بن سلیمان نماز صبح و مغرب خواندهام. او بسم الله قبل از سوره فاتحه و پس از آن را بلند ادا میکرد و شنیدم که می گفت: از اقتدا به نماز پدرم کوتاهی

ص: 124


1- . تفسیر فخر رازی ، ج1، ص210.
2- . برای اطلاع بیشتر، نک: علی اصغر رضوانی، فقه مقارن ، ص254-259.
3- . السنن الکبری ، ج1، ص44، باب الدلیل علی ان بسم الله الرحمن الرحیم آیة تامة من الفاتحه؛ تفسیر فخر رازی ، ج1، ص210.
4- . نک: تهذیب الاحکام ، ج2، ص289؛ کافی ، ج3، ص312؛ عیون اخبارالرضا ، ج2، ص11.
5- . مستدرک ، ج1، ص232.

نمی کنم؛ پدرم هم میگفت: از اقتدا به نماز انس کوتاهی نمی کنم؛ و انس هم می گفت: از اقتدا به نماز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله کوتاهی نمی کنم.(1)

دار قطنی از ابوهریره نقل می کند: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: جبرئیل نماز را به من آموخت. سپس ایستاد و برای ما تکبیر گفت و بعد بسم الله را در هر رکعت با صدای بلند گفت.(2) عایشه هم می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله همیشه جهر به بسم الله الرحمن الرحیم مینمود.(3)

دو نکته

الف) گفته شده نخستین کسی که بسم الله الرحمن الرحیم را آهسته خواند، فردی خجالتی بود. بیهقی از زهری نقل می کند: اول کسی که بسم الله را در مدینه آهسته گفت، سعید بن عاص بود که مردی خجالتی بود.(4) البته روشن است که خجالت، موجب تغییر حکم شرعی نمی شود.

ص: 125


1- . همان.
2- . سنن دارقطنی ، ج1، ص305؛ الدرّ المنثور ، ج1، ص20 و 21.
3- . الدرّ المنثور ، ج1، ص23.
4- . همان، ص 21.

ب) فخر رازی استدلال جالبی در لزوم جهر به بسم الله آورده است. او می گوید: حکم جزء سوره، مانند تمام سوره است و تبعیض در جزء و کل به دلیل قطعی صحیح نیست؛(1) یعنی وی در جزئیت بسمله یقین داشته و برای لزوم جهر استدلال کرده است.

2. تکفیر یا تکتّف (دست بسته نماز خواندن)

نگاهی به تکتف

بحث از تکتف، یکی از مسائل مورد اختلاف بین مذهب اهل بیت: و مذاهب اسلامی است. این مسأله در بین فقها با دو تعبیر مطرح شده است: گاه از آن به "تکفیر" یعنی پوشاندن دست، و زمانی به "قبض" یعنی بستن دستها یاد شده است که حکایتگر یکی از حالات نمازگزاران اهل سنت است که در حال قیام دست راست خود را بر روی دست چپ، بالا یا پایین ناف قرار میدهند.

گفتنی است در میان مسلمانان، کسی به وجوب تکتف در نماز معتقد نیست، بلکه میان بزرگان اهل سنت، در حرمت، استحباب در نماز نافله و کراهت در نماز واجب، استحباب مطلق یا تخییر در این مسأله اختلاف هست که بدان اشاره خواهیم کرد.

ص: 126


1- . تفسیر فخر رازی ، ج1، ص204.
بررسی دیدگاه ها

 امامیه: تکتف حرام و مبطل نماز است.(1) شیخ مفید می نویسد: "اتفقت الامامیه علی ارسال الیدین فی الصلاة و انه لا یجوز وضع احداهما علی الاخری"؛ امامیه اتفاق کرده اند بر اینکه در حال نماز باید دستها رها باشد و گذاشتن یکی از آن دو بر دیگری جایز نیست.(2) علامه حلی می نویسد: "التکفیر مبطل للصلاة"؛ تکفیر مبطل نماز است.(3)

مذاهب چهارگانه (جز مالکیه): قرار دادن دست راست بر چپ، بالا یا پایین ناف، سنت است. مذاهب یاد شده در چگونگی تکفیر باهم اختلاف دارند.(4)

مالکیه: از مالک اقوال گوناگونی نقل شده است. در کتاب المدونة الکبری آمده: "از مالک درباره قرار دادن دست راست بر چپ در حال نماز سؤال شد، گفت: من در نماز فریضه وجهی بر آن نمی بینم، و از این عمل کراهت داشت، ولی در نمازهای نافله

ص: 127


1- . جواهرالکلام ، ج11، ص15؛ وسائل الشیعه ، ج4، ابواب قواطع الصلاة، باب15، ص264؛ العروة الوثقی ، ج1، ص706؛ تذکرة الفقها ، ج 3، ص295 _ 297.
2- . الاعلام ، ص22.
3- . تذکرة الفقها ، ج3، ص295.
4- . زحیلی، الفقه الاسلامی و ادلته ، ج2، ص874؛ الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص217؛ فقه السنه ، ج1، ص106و 107.

هرگاه قیام طول می کشید، در این عمل اشکالی نمی دید تا به واسطه آن رفع خستگی کند".(1)

نیز نقل شده است که طبق مذهب مالکی، قرار دادن دست راست بر چپ، بالای ناف یا زیر آن، مندوب است نه سنت؛ به شرط آنکه قصد، تسنن به پیامبر باشد، وگرنه مکروه خواهد بود.(2)

اینک به بررسی دقیق تر این مسأله می پردازیم تا حقیقتجویان، با بررسی مستندات تاریخی و روایی، با واقعیت مسأله آشنا شوند.

تاریخچه قبض

در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله ، کسی از صحابه و اهل بیت: در نماز قبض نمیکرد و در روایات توصیف نماز پیامبر، با وجود ذکر همه جزئیات از واجبات و مستحبّات، مسأله قبض مطرح نشده است.

پس از رحلت آن حضرت، مردم از طرف خلفا امر شدند در نماز آن را انجام دهند و این کار، نوعی احترام ایرانیان باستان به پادشاهان به شمار می آمده است. برخی نویسندگان، کیفیت

ص: 128


1- . المدونه الکبری ، ج1، ص169؛ نیز نک: بدایة المجتهد ، ج1،ص137، به نقل از ابن رشد قرطبی.
2- . الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص 217.

عبادت زردتشتیان را چنین نقل کرده اند: عبادت و نماز آنان این بود که در مقابل خدا می ایستادند و دست بندگی بر سینه شان می گذاشتند.(1)

مسلمانان در اثر ارتباطی که به ویژه پس از فتوحات اسلامی با دیگر ملت ها برقرار کردند، با آداب و سنن آنان آشنا شدند و در میان آنها، نکات مثبت و منفی وجود داشت. برخی از صحابه از روی اجتهاد و رأی خود این نوع احترام و عمل را وارد نماز کردند.

صاحب جواهر در این باره می نویسد: از عمر حکایت شده که وقتی اسیران ایرانی را پیش او آوردند، به نشانه احترام جلوی او تکفیر (قبض) انجام دادند. او از این عمل پرسید، پاسخ دادند ما این کار را برای فروتنی در برابر پادشاهان خود انجام می دهیم. پس عمر این کار (قبض) را در نماز نیکو شمرد.(2)

ازاینرو، ابنرشد در ریشهیابی این مسأله می نویسد: سبب و ریشه اختلاف علما در این مسأله، این است که روایات و آثار ثابت و مسلّمی وارد شده که در آنها کیفیت نماز پیامبر به طور جامع بیان گردیده، ولی در هیچ کدام نقل نشده که حضرت

ص: 129


1- . آئینه آئین مزدکی ، ص20؛ به نقل از درسنامه فقه مقارن ، ص182.
2- . جواهرالکلام ، ج11، ص19.

دست راست خود را بر دست چپ خود قرار می داد، ولی ثابت شده که مردم به چنین کاری امر می شدند.(1)

بررسی ادله
روایات اهل سنت

قائلان به قبض، به حدود بیست روایت متمسک شده اند که در برخی، عمل قبض به پیامبر، در بعضی به حضرت علی علیه السلام و در برخی دیگر به دیگر صحابه نسبت داده شده است که عموم این روایات، ضعف سندی و دلالی دارد. نقد کلی به این روایات _ بر فرض صحت سند _ این است که نهایت دلالت روایات، اصل قبض است، ولی کیفیت آن به شکل مرسوم نزد اهل سنت، از روایات استفاده نمی شود.

افزون بر اینکه مفاد روایات، اعتبار قبض در تمام نماز است، نه در خصوص قرائت، و اختصاص قبض به خصوص قرائت نیز شاهدی ندارد.(2) ضمن اینکه در روایات منقول از اهل سنت در

ص: 130


1- . بدایة المجتهد و نهایة المقتصد ، ج1، ص99.
2- . برای آشنایی بیشتر با روایات و بررسی ادله آن، نک: درسنامه فقه مقارن ، ص185-194؛ فقه مقارن ، ص270-281.

باب صفت نماز پیامبر نیز، سخنی از تکتف نیست(1)و افزودن و

کاستن چیزی از نماز، مخالفت با اصل توقیفی بودن عبادات به شمار می آید. 

روایات شیعه

در روایات شیعه نیز به رغم تبیین کیفیت نماز پیامبر با تمام واجبات و مستحبات آن، ذکری از قبض به میان نیامده است.(2) روایات شیعه، درباره قبض، دو نکته را یادآور شده است:1. از قبض و تکفیر نهی کرده اند؛ 2. این فعل را عمل زردتشتیان می دانند.

حضرت علی علیه السلام می فرماید: "لا یجمع المسلم یدیه فی صلاته و هو قائم بین یدی اللّه عزوجل یتشبّه باهل الکفر یعنی المجوس"؛ مسلمان نباید دو دست خود را در نماز جمع کند؛ زیرا در حالی که در پیشگاه خداوند ایستاده، به اهل کفر (زرتشتیان) شبیه می شود.(3)

امام باقر علیه السلام نیز می فرماید: "و علیک بالاقبال علی صلاتک... و لا تکفّر

ص: 131


1- . نک: سنن ترمذی ، ج 2، ص 98، باب ما جاء فی وصف الصلاة، ح 304؛ سنن بیهقی ، ج2، ص 72، 73، 101و 102؛ سنن أبی داود ، ج1، ص194، باب افتتاح الصّلاة، ح730_736.
2- . نک: وسائل الشیعه ، ج 4، باب 1، از ابواب افعال الصلاة، ح1.
3- . وسائل الشیعه، ج 7، ص 266.

فانّما یفعل ذلک المجوس"؛ بر تو باد که در نمازت توجه به حضور قلب داشته باشی و تکفیر نکنی و همانا این کار را زردتشتیان انجام می دهند.(1)

همو فرمود: "هرگاه در نماز قیام نمودی، دست راست را بر روی دست چپ و بالعکس قرار نده؛ زیرا این تکفیر اهل کتاب است. پس دستان خود را رها کن؛ زیرا این کار سزاوارتر است که نفست از نماز روی گردان نشود".(2)

امام صادق علیه السلام نیز فرمود: "اذا قمت فی صلاتک فاخشع فیها... و لا تکفّر..."؛ هرگاه در نمازت قیام نمودی، خشوع داشته باش و تکفیر نکن.(3)

نتیجه گیری

با توجه به مخدوش بودن روایات اهل سنت، و نیز نبود این عمل در روایات توصیف نماز پیامبر، باید به اصل اولی این عمل رجوع کرد که همان ارسال و رها بودن دست است و هر فردی به مقتضای خلقت خویش درمییابد دستهای خود را در حالت عادی رها کند و روی یکدیگر قرار ندهد. ضمن اینکه بسیاری از

ص: 132


1- . همان.
2- . مستدرک الوسائل ، ج 5، ص 420.
3- . بحارالانوار ، ج 84، ص 184

صحابه، تابعین و فقها به رها بودن و ارسال دست هنگام نماز قائل بودند که از جمله آنها میتوان به این افراد اشاره کرد: علی بن ابی طالب علیه السلام ، عبداللّه بن زبیر، حسن بصری تابعی، ابنسیرین تابعی، لیث بن سعد، مالک بن انس، ابراهیم نخعی، محمد بن علی (امام باقر علیه السلام ) و جعفر بن محمد (امام صادق علیه السلام ).(1)

3. تأمین(آمین گفتن پس از حمد)

اشاره

تأمین به معنای گفتن آمین پس از قرائت سوره حمد است که به اجماع مسلمانان، جزء نماز نیست،(2) ولی تمام مذاهب اسلامی گفتن آن را سنت شمرده اند و تنها بزرگان شیعه، فتوا داده اند چنین سخنی حرام و موجب بطلان نماز می گردد.

بیان دیدگاه ها

امامیه: جایز نیست و مبطل نماز است.(3)

حنبلیه: بعد از قرائت فاتحه، گفتن آمین برای امام و مأموم و

ص: 133


1- . المجموع شرح المهذب ، ج3، ص313.
2- . محمد رشید رضا، تفسیر القران الحکیم (تفسیر المنار) ، ج 1، ص 39.
3- . نک: شیخ مفید، المقنه ، ص14؛ سید مرتضی، الانتصار ، ص144؛ شیخ طوسی، الخلاف ، ج1، ص332؛ علامه حلی، تذکرة الفقهاء، ج1، ص118.

منفرد سنت است و در نماز جهریه جهراً و در نماز سرّیه، سرّاً گفته می شود.

حنفیه: گفتن آمین پس از قرائت، سنت است و به صورت سرّی گفته می شود؛ در جهریه و سرّیه.

شافعیه: مانند حنبلیه نظر دادهاند.(1)

مالکیه: تأمین برای منفرد و امام مطلقاً مندوب است.(2)

نقد و بررسی دلایل اهل سنت

1. آمین به دعای قبلی

قائلان به جواز، استدلال می کنند که آمین، نوعی دعا به معنای "اللّهمّ اسْتَجِب" در خصوص دعای قبلی است (اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ).

در پاسخ به این توجیه باید گفت: این عبارت با قصد دعا، دعا می شود، ولی قصد قاری، تلاوت است، نه دعا و اگر جایز بود با خواندن هر دعایی؛ مثل: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ قِنا عَذابَ النَّار قصد دعا نمود، پس باید جایز بود بعد از هر دعایی آمین گفت، ولی کسی

ص: 134


1- . الام ، ج1، ص311؛ نووی، المجموع ، ج3، ص330.
2- . الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج 1، ص 216 و 217؛ فقه السنه ، ج 1، ص 109 و 110؛ جواهر الکلام ، ج1، ص2؛ العروة الوثقی ، ج1، ص720.

به این مسأله قایل نیست.(1)

ضمن اینکه این عمل با توقیفی بودن عبادات ناسازگار است؛ زیرا اساساً در امور عبادی که توقیفی هستند، کم یا زیاد کردن در آن بدون مجوز شرعی بدعت و حرام خواهد بود؛ چرا که بدون تردید این کلمه (آمین) جزء قرآن و همچنین دعای مستقلی نیست. بنابراین، از این جهت مثل دیگر کلماتی است که از دایره قرآن و تسبیح خارج است. پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نیز فرمودند: "شایسته نیست سخن انسانها به نماز افزوده شود"(2) و آمین بدون تردید سخن انسان است، نه خداوند.

همچنین بر فرض که آمین در خصوص دعای قبلی باشد، بسیاری از نمازگزاران به خصوص غیرعرب ها، هرگز به ذهنشان نمی رسد که در آیات سوره فاتحه، دعایی است که به آن آمین بگویند.

2. روایات تأمین

افزون بر توجیه فوق، اهل سنت با تمسک به برخی روایات، گفتن آن را سنت می دانند. در نقد و بررسی اجمالی این روایات باید گفت: روایات آمین در نماز از نظر راوی دو دسته است:

ص: 135


1- . نک: جامع الخلاف و الوفاق بین الإمامیة و بین أئمة الحجاز و العراق .
2- . صحیح مسلم ، ج1، ص381، ش 537.

الف) روایاتی که در سلسله سند آنها ابوهریره وجود دارد؛ مانند این روایت: از پیامبر نقل شده است که آن حضرت فرمود: "وقتی امام جماعت "ولاالضالین" گفت، شما "آمین" بگویید؛ چون فرشتگان آمین می گویند. پس هر کس آمینش با آمین فرشتگان همراه باشد، تمام گناهان گذشته اش آمرزیده می شود".(1)

ابوهریره از نظر علمای رجال به کذاب بودن مشهور است.(2)

ص: 136


1- .بیضاوی، أنوار التنزیل و أسرار التأویل ، ج 1، ص32.
2- . ابوهریره عبدالرحمان بن صخر دوسی (22 ق. ه- 59ق) که هشتصد صحابی و تابعی از او روایت کرده اند. وی به حق نشانه و ضرب المثل جعل حدیث است. هر گاه سخنی از جعل حدیث و افترا بر پیامبر بیاید، ابوهریره در صدر جاعلان است و نام او با جعل حدیث ملازم گشته است. او از کسانی است که احادیث بسیار زیادی از رسول گرامی اسلام روایت کرده، تا جایی که در کتب معتبر تاریخی، آمار آن را 5374 حدیث گفته اند. هر چند عده ای مدت مصاحبت وی را با پیامبر چهار سال می دانند (ابن اثیر، اسدالغابه ، ج5، ص321) از آنجا که وی در ماه صفرسال هفتم هجری در فتح خیبر با پیامبر همراه شد و در ذی القعده سال هشتم هجری که از سوی حضرت به بحرین منتقل گردید، رابطه اش با پیامبر تمام شد؛ یعنی فقط یک سال و نه ماه در مدینه بود، قول چهار سال نمی تواند، صحیح باشد.(محمود ابوریه، بازرگان حدیث ، ص58) بیشتر احادیثی که وی روایت کرده، از صحابه معروف روایت نشده است. (ابن حجر عسقلانی، الاصابه ، ج1، ص70) در هر حال، وی به عنوان یکی از دشمنان سرسخت حضرت علی علیه السلام ، (ثقفی کوفی، الغارات ،ج2، ص569) از راه نشر احادیثی که حاوی طعن بر علی علیه السلام و مذمت یاران حضرت و نقل فضایل عثمان و معاویه بود، بیشترین خدمت را به بنی امیه کرد (بازرگان حدیث ، ص187) او از معاویه پول می گرفت تا در ذم حضرت علی علیه السلام و اهل بیت : جعل حدیث نماید (الاصابه ، ج1، ص76؛ اسدالغابه ، ج3، ص383) و تا زمان مرگش به این کار اشتغال داشت.(الاصابه ، ج1، ص88) محدثان شیعه و گروهی از اهل تسنن، روایات او را معتبر نمی دانند. ابوحنیفه می گوید: تمامی صحابه عادل هستند، مگر ابوهریره و أنس بن مالک. (شرح ابنابیالحدید ، ج4، ص69) خلیفه دوم هم پس از تأدیب او، خطاب به وی گفت: "یا عدوّالله و عدوّ کتابه". (سیر اعلام النبلاء ، ج2، ص612؛ الطبقات الکبری ، ج4، ص335). نیز عائشه در مقام اعتراض به او گفت: "اکثرت عن رسول الله" (سیر اعلام النبلاء ، ج2،ص64) و در جای دیگر گفته: "ما هذه الأحادیث التی تبلغنا أنّک تحدّث بها عن النبی هل سمعت اِلاّ ما سمعنا؟ وهل رأیت إلاّ ما رأینا؟" (همان، ص64و65) و مروان حکم، در مقام اعتراض می گوید: مردم تو را متهم می کنند که این حجم زیاد از احادیث با مدت زمانی _ کوتاه _ که با پیامبر بودی تناسب ندارد. "انّ الناس قد قالوا: اکثر الحدیث عن رسول الله وانما قدم قبل وفاته بیسیر". (همان). برای اطلاع بیشتر نک: سید عبدالحسین شرف الدین عاملی، ابوهریره و احادیث ساختگی ، ص30؛ محمود ابوریه، شیخ المضریه ابوهریره ، ص49.

ازاینرو، این دسته از روایات به علت وجود ابوهریره در سلسله سند آنها معتبر نیستند. حضرت علی علیه السلام درباره او می فرماید: "ألا إنّ أکذب الناس أو قال: أکذب الأحیاء علی رسول الله أبوهریرة الدئسی"؛ دروغ گوترین مردم (دروغ گوترین زنده ها)، نسبت به پیامبر، ابوهریره است.(1)

ص: 137


1- . نک: ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغة ، ج4، ص68؛ عبقات الانوار ، ج3، ص247؛ اضواء علی السنة المحمدیه ، ص204؛ علامه شرف الدین، ابوهریره ، ص160.

ب) احادیثی که راویانش عبارت اند از: حمید بن عبدالرحمان بن ابی لیلی، ابن عدی، عبدالجبار بن وائل، سهیل بن ابی صالح، علاء بن عبدالرحمان و طلحة بن عمرو که هیچ کدام از آنها شرایط پذیرش روایت را ندارند؛ زیرا حمید بن عبدالرحمان بن ابی لیلی حافظه درستی نداشت و ضعیف است. ابن عدی نیز مجهول است. عبدالجبار بن وائل نمی تواند از پدرش نقل کند؛ چون او بعد از شش ماه از مرگ پدرش تازه به دنیا آمده و از این جهت روایت منقطع است. ابوحاتم درباره سهیل بن ابی صالح و علاء بن عبد الرحمان می گوید: حدیثشان نوشته می شود، ولی حجیت ندارد و طلحة بن عمرو نیز متروک و حدیثش بسیار ضعیف است.(1) در نتیجه، با وجود این افراد ضعیف و غیرموثقی که در سند این احادیث وجود دارد، نمی توان به این احادیث اعتماد و عمل کرد.

3. مخالف سیره پیامبر

بی گمان یکی از منابع معتبر احکام مسلمانان، سنت (قول، فعل و تقریر) پیامبر است. ازاینرو، اگر از طریقی که همه قبول دارند، سنت پیامبر در گفتن یا نگفتن "آمین" ثابت شود، برای ما حجت است و باید به آن عمل کرد. دانشمندان و راویان و

ص: 138


1- . نک: عبد الامیر سلطانی، حکم التأمین فی الصلاة.

محدثان اهل سنت، در سنن و صحاح خود هنگامی که نماز پیامبر را نقل کرده اند، سخنی از آمین به میان نیاورده و در عمل حضرت نیز چنین چیزی نقل نشده است.

ابوحمید ساعدی می گوید: پیامبر هنگام نماز دو دستش را تا محاذی شانه هایش بالا می برد و تکبیر می گفت و در حالت قرار و استقرار، قرائت نماز را می خواند. بعد در حالی که دستانش را محاذی شانه هایش بالا می برد، تکبیر می گفت. بعد رکوع میکرد و کف دو دستش را روی زانوها قرار می داد. سپس می ایستاد. بعد در حالی که می گفت: "سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ" سر از رکوع برمی داشت. پس از آن، دو دستش را محاذی شانه هایش بالا می برد و در حالی که کامل ایستاده بود می گفت: "اللَّهُ أَکْبَر". بعد به سمت زمین و به سجده می رفت و دو دستش را در کنارش می گذاشت. آن گاه سرش را بلند می کرد، روی پای چپ می نشست و موقعی که سجده می کرد، انگشتان پا را باز می کرد. بعد الله اکبر می گفت و سرش را بلند می کرد و دوباره روی پای چپ می نشست تا اینکه قرار و آرام می گرفت. سپس رکعت دیگر را نیز به همین صورت به جا می آورد. وقتی دو رکعت به اتمام می رسید، تکبیر می گفت، در حالی که دو دستش محاذی شانه هایش بود؛ همان طور که در شروع نماز تکبیر گفته بود. در بقیه نماز چنین بود تا اینکه در رکعت آخر پای چپ را به عقب

ص: 139

می کشید و روی آن پا می نشست. اصحاب گفتند: راست گفتی! پیامبر این چنین نماز می خواند.(1)

گذری بر روایات شیعه

با توجه به مطالب پیش گفته، سستی دلایل و روایات اهل سنت روشن می شود و ائمه اهل بیت: نیز به عنوان یکی از "ثقلین"، گفتن آمین را حرام و مبطل نماز دانسته اند. محمد حلبی گوید: از امام صادق علیه السلام پرسیدم: وقتی از خواندن سوره حمد فارغ می شوم، آمین بگویم؟ فرمود: نه.(2) پیامبرفرمود: جایز نیست بعد از قرائت حمد "آمین" گفته شود.(3) [1]امام صادق علیه السلام نیز فرمود: در نماز جماعت، زمانی که امام جماعت سوره حمد را قرائت کرد، آمین نگویید.(4)

ضمن اینکه در شریعت اسلام، عبادات اعم از واجب و مستحب، توقیفی و محدود هستند؛ به این معنا که انجام آن در کم و کیف، متوقف به همان صورتی است که از شریعت و دین

ص: 140


1- . مسنداحمد ، ج5، ص424؛ سنن ابی داود ، باب افتتاح الصلاة، ج1، ص194؛ سنن ابنماجه ، باب اتمام الصلاة، ج3، ص355؛ بیهقی، سنن کبری ، ج2، ص72؛ سنن دارمی ، باب صفة صلاة رسول الله، ج4، ص165.
2- . وسائل الشیعه ، ج4، باب 17 از ابواب قرائت نماز، ح3 .
3- . صدوق، من لا یحضره الفقیه ، ج 1، ص390.
4- . کافی ، ج3، ص313؛ الإستبصار ، ج1، ص 318؛ تهذیب الأحکام ، ج2، ص74.

به ما رسیده است و انسان به هیچ وجه حق کم یا زیاد نمودن آن را ندارد و نمی شود هر کس بر اساس اندیشه و خواست خود برنامه ای برای کیفیت آن انتخاب کند. این حکم مختص نماز نیست، بلکه شامل هر عبادتی مثل وضو، تیمم، روزه و مانند آن می شود. به عبارت ساده تر، در عبادات حق اِعمال سلیقه نداریم و عبادات توقیفی است و هر گونه حذف و اضافه در عبادات بدعت شمرده می شود.

بنابراین، با توجه به اینکه نماز از عبادات و توقیفی است و آمین جزء نماز نیست، به فتوای علمای امامیه، گفتن آمین بعد از حمد حرام است و نماز را نیز باطل می کند.

4. قرائت سوره بعد از فاتحه

امامیه: قرائتِ یک سوره کامل پس از حمد، در دو رکعت اولِ نمازهای فریضه واجب است، جز در موارد ضرورت؛ مانند تنگی وقت. سوره های فیل، قریش، ضحی و انشراح نیز در حکم یک سوره هستند.

حنبلیه: باید آیه ای که معنای مستقل دارد و مرتبط به قبل و بعد نیست خوانده شود و مانند "مُدْهَآمَّتَانِ" کافی نیست.

حنفیه: باید سوره ای کوتاه یا آیه ای طولانی یا دست کم سه آیه کوتاه خوانده شود.

ص: 141

شافعیه و مالکیه: اکتفا به قرائت مقداری از قرآن، مانند سوره ای کوتاه یا یک آیه یا مقداری از یک آیه بعد از فاتحه،مانعی ندارد و اصل سنت با آن حاصل می شود.(1)

5. قنوت

اشاره

"قنوت" در لغت به معنای "طاعت" و در اصطلاح فقها عبارت است از "دعا" در اثنای نمازهای یومیه پس از قرائت و پیش از رکوع رکعت دوم.

فقهای شیعه بر اساس روایات منقول از امامان معصوم: فتوا داده اند که قنوت در همه نمازهای واجب، مستحب است(2) و ترک عمدی یا سهوی آن خللی به نماز وارد نمی کند.

قنوت از نظر اهل سنت

هیچ کدام از فقهای اهل سنت، قنوت را واجب ندانسته اند، ولی درباره جایز و مستحب بودن آن، اختلاف نظر دارند که به خلاصه فتاوای آنان در قالب سه مورد اشاره می کنیم:

ص: 142


1- . الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص219و220؛ فقه السنه ، ج1، ص111_127؛ العروة الوثقی ، ج1، ص643؛ تحریرالوسیله ، ج1، ص157 _ 161.
2- . المقنع ، ص115؛ الخلاف ، ج1، ص379؛ تحریر الوسیله ، ج1، ص165؛ بحارالانوار ، ج82، ص208.

1. قنوت در نماز صبح: ابوحنیفه قنوت را نه تنها در نماز صبح، بلکه در هیچ یک از نمازها- جز نماز وتر- جایز نمی داند. حنابله قنوت را در صبح مکروه،(1) و مالکیها و شافعیها آن را در نماز صبح مستحب می دانند.(2) البته استحباب قنوت از نظر شافعی استحباب مؤکد است؛(3) به طوری که- طبق فتوای وی- گرچه ترک قنوت، نماز را باطل نمیکند، برای ترک آن، چه سهواً و چه عمداً، باید سجده سهو به جا آورد.(4) اگر برخی از اهل سنت در نماز صبح قنوت میگیرند، بر اساس این فتوای فقهی است.

2. در هیچ یک از نمازهای یومیه، چه بلایی نازل شده باشد و چه نشده باشد، قنوت جایز نیست.(5)

3. قنوت عندالنازله: بر اساس فتوای مشهور شافعی، در صورت نزول بلا یا بروز هر مشکل برای مسلمانان، قنوت در غیر نماز صبح جایز است،(6) ولی گروهی از فقها فتوا داده اند که:

ص: 143


1- . وزارة الأوقاف والشئون الإسلامیة، الموسوعة الفقهیة الکویتیة ، ج34،ص58.
2- . بدایة المجتهد ، ص132- 133.
3- . النووی، الاذکار النوویة ، ص59.
4- . همان.
5- . نیل الاوطار ، ج2، ص395.
6- . النووی، الاذکار النوویة ، ص59.

قنوت هنگام نزول بلا، فقط در نماز صبح جایز است،(1) ولی در مقابل آنان، دسته ای دیگر از فقها گفتهاند: قنوت هنگام نزول بلا در همه نمازها جایز است و به نماز معینی اختصاص ندارد.(2)

این فتوا از این نظر به قنوت "عندالنازله" معروف شده است که طبق نقل تاریخنگاران، رسول خدا صلی الله علیه و آله گروهی از مسلمانان را برای دعوت قبیله "بنی سلیم" به اسلام، نزد آنان فرستاد، ولی آنان مبلغان اسلام را ناجوانمردانه کشتند.(3) ازاین رو، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به مدت یک ماه در نمازهای صبح، ظهر، عصر، مغرب و عشا قنوت می گرفت و آنان را لعن و نفرین می کرد.(4)

بعد از آن، مسلمانان با پیروی از این روش پیامبر، هنگام نزول بلا یا بروز گرفتاری و مشکل بزرگ برای مسلمانان، در نماز قنوت می گرفتند و در آن برای پیروزی و رفع گرفتاری مسلمانان دعا، و بر دشمنان اسلام لعن و نفرین می کردند.(5)

ص: 144


1- . الموسوعة الفقهیة الکویتیة ، ج34، ص66.
2- . نیل الاوطار ، ج2، ص395.
3- . در میان مورخان، این حادثه به نام فاجعه "بئر معونه" معروف است.
4- . نیل الاوطار ، ج2، ص397.
5- . اقتباس از پایگاه مؤسسه مذاهب اسلامی، پرسش و پاسخ فقه ، 4/4/1391. برای اطلاع بیشتر نک: شیخ طوسی، الخلاف ، ج1، ص379 به بعد؛ فقه مقارن ، ص330-340.

گفتنی است در روایات متعددی از کتاب های اهل سنت، به قنوت نماز پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله اشاره شده است. برای مثال، بیهقی به نقل از براء بن عازب می گوید: پیامبر هیچ نماز واجبی را بدون قنوت در آن به جا نمی آورد.(1)

6. سجده (ما یصحّ السجود علیه)

اشاره

به فتوای بزرگان شیعه امامیه، سجده بر زمین و آنچه از زمین می روید و مأکول و ملبوس نیست، صحیح است و سجده بر ذهب و فضه و معدن و حنطه و شعیر و شیشه و قیر و ذغال و مواد شیمیایی صحیح نیست.

اما مذاهب چهارگانه می گویند: در صحت سجود شرط است چیزی که پیشانی بر آن استقرار می یابد، خشک باشد و اگر پیشانی را بر کف خود بگذارد، باطل است و تنها حنفیه آن را مکروه می شمارند. همچنین سجده بر چیزی که پوشیده یا با خود، شیء حمل می کند، به نظر شافعیه باطل است و به نظر بقیه مکروه. سجده بر عمامه که بخشی از پیشانی را پوشانیده صحیح است، جز نزد شافعیه که می گویند باید پیشانی مکشوف باشد.(2)

ص: 145


1- . سنن بیهقی ، ج2، ص198.
2- . فقه السنه ، ج1، ص101 و 102؛ تذکرة الفقها ، ج3، ص 184 و 185؛ الفقه علی المذاهب الأربعه و مذهب اهل البیت : ، ج1، ص328 _237؛ وسائل الشیعه ، ج3، ابواب ما یسجد علیه، باب16؛ به نقل از درآمدی بر فقه مقارن ، ص234.
نقد و بررسی مُهر نماز (سجده بر زمین)

یکی از شبهه های اهل سنت به شیعه این است که می گویند: چرا شما بر مهر نماز می خوانید؟ این عمل همانند رفتار بت پرستان است که به جای اینکه خدا را بپرستند، به سوی بت های دست ساخته خود پرستش می کردند. شما هم همان کار را به گونه ای دیگر و در قالب بت های کوچکی به نام مُهر انجام می دهید!

پیش از اینکه به پاسخ بپردازیم، یادآوری این نکته ضروری است که بین مسجود له و مسجود علیه تفاوت روشنی وجود دارد. شیعه که بر تربت سجده می کند، آن را مسجود له قرار نمی دهد، بلکه آن را مسجود علیه قرار می دهد؛ یعنی شیعه برای تربت سجده نمی کند، بلکه بر روی تربت و برای خداوند متعال سجده می کند. به تعبیر دیگر، شیعیان با سجده بر زمین به خدا سجده می کنند و اصولاً تمامی مسلمانان جهان بر چیزی سجده می کنند، در حالی که سجده آنان برای خداست. تمام زائران خانه خدا بر سنگ های مسجدالحرام سجده می کنند، در صورتی که هدف آنان از سجده، خداست.

ص: 146

بنابراین، سجده کردن بر خاک و گیاه و... به معنای پرستش آنان نیست، بلکه سجود و پرستش برای خدا به وسیله خضوع تا حدّ خاک است.

پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که: چرا شیعه  مقیّد به سجده کردن بر خاک یا برخی از گیاهان است و چرا بر تمام اشیا سجده نمی کند؟

در پاسخ می گوییم: همان گونه که اصل عبادت باید از سوی شرع مقدّس بیان شود، شرایط، اجزا و کیفیت آن نیز باید از طرف شارع به وسیله پیامبر گرامی اسلام بیان شده باشد و خود حضرت فرمود: "صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی"؛ همان گونه که من نماز می خوانم، نماز بخوانید.(1)

گذری بر سیره پیامبر

اینک به برخی از احادیث اسلامی که بیانگر سیره و سنت پیامبر است، می پردازیم که همگی حاکی از آن است که حضرت بر

ص: 147


1- . صحیح بخاری ، ج7، ص77، کتاب الادب، و ج1، ص155، باب الاذان للمسافر؛ المبسوط سرخسی ، ج1، ص154؛ نووی، شرح مسلم ، ج4،ص96؛ امام شافعی، کتاب الام ، ج1،ص184؛ سنن دار قطنی ، ج1، ص279؛ حاشیة الدسوقی ، ج1، ص233؛ ابن قدامه، المغنی ، ج1، ص506 و525؛ بحارالانوار ، ج82، ص279؛ جواهر الکلام ، ج8، ص5 و 184.

خاک و روییدنی ها، مانند حصیر سجده می کرد و از سجده بر لباس و پارچه و امثال آن نهی مینمود؛ درست به همان شیوه ای که شیعه بدان معتقد است.

الف) گروهی از محدّثان اسلامی در کتب صحاح و مسانید خود، این سخن پیامبر را بازگو کرده اند که آن حضرت فرمود: "وَ جُعِلَت ِلیَ الاَرْضُ مَسْجِدَاً وَ طَهُورَاً".(1) از واژه جعل که در اینجا به معنای تشریع است، به خوبی مشخص می شود این مسأله، حکمی الهی برای پیروان آیین اسلام بوده است. بدین سان، زمین که شامل خاک و سنگ و دیگر اجزای تشکیل دهنده سطح آن است، از طرف شارع مقدّس، سجده گاه قرار داده شده است.

ب) رفتار پیامبر در این مورد گواه روشن دیگری است. وائل بن حجر می گوید: "رأیتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله إذا سجَدَ وَضَعَ جَبْهَتَهُ وَأنفَهُ"؛ هنگامی که پیامبر سجده می کرد، پیشانی و بینی خود را بر زمین می نهاد.(2)

انس بن مالک، ابن عباس و برخی همسران پیامبر، مانند عایشه، امّ سلمه و گروه بسیاری از محدّثان روایت کردهاند: "کان رسول الله صلی الله علیه و آله یُصَلِّی علی الخُمْرَه"؛ پیامبر بر خُمره که نوعی حصیر

ص: 148


1- . صحیح بخاری ، کتاب الصلاة، حدیث428.
2- . جصاص حنفی، احکام القران ، ج3، ص209، باب السجود علی الوجه.

بود و از لیف خرما ساخته میشد، سجده می کرد.(1) عایشه می گوید: "أنه کان لرسول الله حصیرٌ یبسطه بالنهار و یحتجره باللیل یصلّی علیه"؛ پیامبر حصیری داشت که هنگام نماز بر آن نماز می خواند و در شب آن را زیر سر خود می نهاد.(2)

ابوسعید خُدری از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید: بر پیامبر وارد شدم و دیدم حضرت بر حصیری نماز می خواند.(3) همو در حدیث دیگری چنین میگوید: "أنّ رسول الله صلی الله علیه و آله رئی علی جبهته و علی ارنبته أثر طینٍ من صلاةٍ صلاها بالناس"؛ هرگاه پیامبر با مردم نماز میخواند، آثار خاک و غبار بر پیشانی و بینی حضرت آشکارا دیده میشد.(4)

بُراء بن عازب چنین نقل می کند: ما پشت سر رسول الله صلی الله علیه و آله نماز می گزاردیم. پس آنگاه که حضرت سرش را از رکوع بر می داشت، من کسی را ندیدم که خم شود، تا اینکه رسول

ص: 149


1- . بیهقی، السنن الکبری ، ج2، ص421، کتاب الصلاه، باب الصلاه علی الخمره؛ صحیح بخاری ، ج1، ص100؛ سنن دارمی ، ج1، ص319؛ سنن ابن ماجه ، ج1، ص328؛ مسند احمد حنبل ، ج1، ص269و 309 و ج 6، ص209.
2- . ابن قتیبه دینوری، غریب الحدیث، ج1، ص77.
3- . بیهقی، السنن الکبری ، ج2، ص421.
4- . سنن ابیداود ، ج1، ص204، باب السجود علی الانف و الجبهه و ص207 باب السجود علی الانف.

خدا صلی الله علیه و آله پیشانی خود را بر زمین می نهاد. سپس آنان که پشت سر او بودند، به سجده میافتادند.(1)

ج) گروه دیگری از روایات بر این نکته دلالت دارند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مسلمانان را به پیشانی نهادن بر خاک هنگام سجده فرمان می داد؛ چنان که امّ سلمه، همسر حضرت روایت می کند که پیامبر فرمود: "ترّب وجهک لله"؛ یعنی رخسار خود را برای خدا به خاک بگذار.(2)

د) در دسته ای از روایات، از سجده بر لباس و پارچه نهی شده است. در روایتی آمده که رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی را در کنار خود دید که عمامه او پیشانیش را پوشانده بود. آن حضرت شخصاً عمامه را از پیشانی او بالا زد.(3) یا در روایت دیگری چنین آمده است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مردی را دید که بر اطراف و کناره های عمامه خود سجده می کند. حضرت با دست مبارک به او اشاره کرد عمامه ات را بالا ببر و پیشانی را بر زمین بگذار.(4)

بدیهی است اگر سجده بر پارچه و فرش و مانند اینها جایز

ص: 150


1- . همان.
2- . مسند احمد حنبل ، ج6، ص301؛ متقی هندی، کنز العمال ، ج7، ص465، کتاب الصلاه، السجود و ما یتعلق به؛ ناصرالدین البانی، تمام المنه ، ص313.
3- . سنن بیهقی ، ج2، ص105، باب الکشف عن الجبهة فی السجود.
4- . همان.

بود، لزومی نداشت رسول خدا صلی الله علیه و آله شخصاً اقدام کند یا با اشاره به نمازگزار بفهماند پیشانی را بر زمین بگذارد. در واقع، این دستور و رفتار پیامبر برای آن بود که به همه بفهماند هنگام سجده باید پیشانی بر زمین قرار گیرد، نه بر مثل پارچه و فرش و امثال اینها. از این رو، خود صحابه هم این موضوع را میدانستند و موقع سجده، بر زمین یا اجزا و مصادیق غیر خوراکی و پوشاکی آن، سجده می کردند.

جابر بن عبد الله انصاری می گوید: با پیامبر نماز می خواندیم، مشتی سنگریزه بر گرفتم و در دست نگه داشتم تا خنک شود و هنگام سجده بر آنها پیشانی گذاشتم و این به دلیل شدّت گرما بود.(1) بعد راوی می افزاید: اگر سجده بر لباسی که بر تن داشت جایز بود، از برداشتن سنگریزه ها و نگهداری آن آسان تر بود.

ابوامیّه نقل می کند: به من خبر رسیده است که ابوبکر صدیق بر زمین سجده می نمود یا نماز می خواند، در حالی که پیشانی اش را به سوی زمین می کشید تا روی آن سجده کند.(2) عمر بن خطاب هم دستور داد کف مسجد النبی صلی الله علیه و آله را با ریگ فرش

ص: 151


1- . همان، ج1، ص439، کتاب الصلاة.
2- . کنز العمال ، ج8، ص131.

کنند تا نمازگزاران بر آن سجده کنند.(1) حتی نقل شده که بعض تابعین به پیروی از اصحاب، هنگام مسافرت با خود گِل خشکیدهای حمل میکردند تا موقع نماز بر آن سجده کنند. ابن سعد (م 209) در کتاب خود می نویسد: "کان مسروق إذا خرج یخرج بلبنةٍ یسجد علیها فی السفینة"؛ مسروق بن أجدع هنگام مسافرت خشتی را با خود بر میداشت تا در کشتی بر آن سجده کند.(2)

این سخن روشن، بی پایه بودن سخن کسانی را می رساند که شیعه را به دلیل همراه داشتن مُهر بتپرست می نامند و معلوم می شود پیشتازان تاریخ اسلام به این کار مبادرت می ورزیده اند.

نتیجه گیری

از مجموع دلایل یاد شده روشن می شود که نه تنها روایات اهل بیت: بر تعیّن سجده بر زمین و آنچه از زمین می روید -در صورتی که خوردنی و پوشیدنی نباشد- دلالت دارد،(3) بلکه اصل اوّلی در روایات اهل سنت که برگرفته از سنت و سیره رسول الله صلی الله علیه و آله و صحابه آن حضرت است، اتصال پیشانی بر زمین و چیزهایی است که از آن می روید و اگر هم در روایاتی

ص: 152


1- . ابن سعد، الطبقات ، ج3، ص284.
2- . همان، ج6، ص79، در احوال مسروق بن اجدع.
3- . برای آشنایی با روایات اهل بیت : نک: شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج3.

سجده بر غیر آن جایز شمرده شده، در شرایط اضطرار و در حال عذر گرما یا سرما بوده است.

نیز قدر مسلّم آن است که سجده کردن بر زمین و نبات جایز است، در حالی که جواز سجده بر غیر آنها مورد تردید و اختلاف است و به مقتضای احتیاط، سزاوار است هنگام سجده کردن بر همین اشیای یاد شده بسنده شود. ضمن اینکه اگر صرف سجده بر مُهر که از جنس خاک است، بُت پرستی باشد، پس در واقع اهل سنت هم بت پرست هستند؛ چون آنها هم فرش و پارچه و لباس را می پرستند. (جواب نقضی).

تربت کربلا

آخرین نکته ای که اشاره به آن لازم است اینکه، یکی از اشکالات اهل سنت و وهّابیون این است که: چرا شما شیعیان بر خاک کربلا سجده می کنید؟

پیش از هر سخن، دانستن این نکته ضروری است که برتری تربت حسینی بر دیگر تربت ها، چیزی نیست که شیعه با میل و سلیقه خود برگزیده باشد، بلکه احترام نهادن و برتری دادن برخی سرزمین ها بر برخی دیگر، چیزی است که از طرف خداوند متعال اعلام شده و در طول تاریخ نزد همه انبیا و اولیای الهی

ص: 153

مرسوم بوده است.(1)

از سوی دیگر، عالمان شیعی سجده بر تربت امام حسین علیه السلام را واجب نمیدانند، بلکه به جواز سجده بر هر نوع تربت و خاکی حکم کرده اند، ولی از آنجا که تربت امام حسین علیه السلام امتیازهای ویژه ای دارد، به استحباب سجده بر آن حکم دادهاند.

فلسفه آن این است که شیعیان هر روز به یاد مظلومی امام حسین علیه السلام و یارانش افتند و اهداف او را یادآوری کنند که همان احیای سنت پیامبر و امر به معروف و نهی از منکر است. ازاینرو، شیعیان با پیروی از ائمه خود، سجده بر خاک کربلا را بر دیگر خاک ها ترجیح میدهند و از مُهر کربلا استفاده می کنند.(2)همانگونه که درباره امام صادق علیه السلام نقل شده است که آن حضرت، جز بر تربت امام حسین علیه السلام سجده نمی کرد.(3)

نیز نقل شده: امام صادق کیسهای داشت که در آن تربت

ص: 154


1- . نک: آل عمران: 96؛ مؤمنون: 22: اسری: 1.
2- . برای مطالعه بیشتر نک: سیدرضا حسینی نسب، سجده بر تربت یا نهایت تواضع برای خدا ، نشر مؤسسه سید الشهداء؛ همو، شیعه پاسخ میدهد ، نشر مشعر؛ م، ع، عطائی، مهر نماز اختراع شیعه یا انکار اهل سنت ، نشر حضرت عباس علیه السلام ؛ سیدمحمد شفیعی، ایده ها و عقیده ها، نشر بنیاد معارف اسلامی؛ علامه امینی، سیرتنا و سنتنا، که روایات صحاح را در باب سجده گردآوری نموده است؛ علی اصغر رضوانی، شیعهشناسی و پاسخ به شبهات ، نشر مشعر.
3- . "کان الصادق علیه السلام لایسجد الاّ علی تراب من تربة الحسین علیه السلام ".

سیدالشهداء بود و هنگام نماز آن تربت را در موضع سجود میریخت و بر آن سجده میکرد و میفرمود: سجده بر تربت امام حسین علیه السلام حجاب های هفتگانه را از بین می برد.(1) نیز می فرمود: "السُّجُود علی طین قبرالحسین علیه السلام ینوّر إلی الأرضین السبعة"؛ سجده بر خاک قبر سیدالشهداء علیه السلام تا زمین هفتم را نورانی می کند.(2)

7. صلوات و سلام پیامبر بر خودشان؟!

اشاره

از واجبات قطعی نماز نزد مذاهب اسلامی، ضرورت تشهد و سلام نماز است. ابتدا به برخی اختلافنظرها در این باره میپردازیم و سپس به پاسخ این سؤال پاسخ میدهیم که: آیا پیامبر نیز در نماز بر خود درود و سلام می فرستاد؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا؟

الف) تشهد

درباره وجوب یا عدم وجوب تشهد در نماز، دیدگاه های متفاوت و گاه موافقی بین مذاهب خمسه وجود دارد. تشهد در نماز در دو جا خوانده می شود:

ص: 155


1- . الحدائق الناضره ، ج7، ص260؛ جواهرالکلام ، ج8، ص437.
2- . الحدائق الناضره ، ج8، 524؛ من لا یحضره الفقیه ، ج1، ص268.

1. تشهدی که بعد از رکعت دوم در نمازهای سه رکعتی و چهار رکعتی خوانده می شود که به همراه سلام نیست.

2. تشهدی که به دنبال آن سلام نماز خوانده می شود؛ خواه در نماز صبح باشد یا در رکعت سوم نماز مغرب یا رکعت چهارم نمازهای ظهر و عصر و عشاء.

از نظر امامیه و حنابله، تشهد دسته اول در نماز واجب است و جزء واجبات نماز شمرده می شود، ولی دیگر مذاهب آن را مستحب دانسته اند. اما درباره تشهد دوم، امامیه، شافعیه و حنابله به وجوب آن معتقدند، ولی مالکیه و حنفیه آن را مستحب دانستهاند.(1)

ذکر تشهد

امامیه: "اَشْهَدُ أنْ لا اِلَهَ اِلاَّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه وَ اَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد".

حنبلیه: "التحیات لله والصلوات والطیبات السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا النَّبیّ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَکَاتُه، السَّلامُ عَلَیْنَا وَ عَلی عِبَاداللهِ الصَّالِحین اَشْهَدُ أنْ لا اِلَهَ اِلاَّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه وَ اَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه اللَّهُمَّ صَلّ عَلَی مُحَمَّد".

حنفیه: "التحیات لله والصلوات والطیبات، السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا النَّبی وَ رَحْمَةُ

ص: 156


1- . محمد جواد مغنیه، الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص112.

الله وَ بَرَکَاتُه، السَّلامُ عَلَیْنَا وَ عَلَی عِبَاداللهِ الصَّالِحین اَشْهَدُ أنْ لا اِلَهَ اِلاَّ الله وَ اَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه".

شافعیه: "التحیات المبارکات الصلوات الطیبات لله، السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا النَّبیّ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَکَاتُه، السَّلامُ عَلَیْنَا وَ عَلی عِبَادِ اللهِ الصَّالِحین اَشْهَدُ أنْ لا اِلَهَ اِلاَّ الله وَ اَشْهَدُ أنَّ سَیّدنَا مُحَمَّداً رَسُول الله".

مالکیه: "التحیات لله، الزاکیات لله الطیبات الصلواتلله السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا النَّبیّ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَکَاتُه، السَّلامُ عَلَیْنَا وَ عَلَی عِبَاد اللهِ الصَّالِحین اَشْهَدُ أنْ لا اِلَهَ اِلاَّ الله وَحْدَهُ لا شَریکَ لَه وَ اَشْهَدُ أنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُه".(1)

ب) صلوات

افزون بر فقهای شیعه امامیه که بر وجوب درود فرستادن بر پیامبر و آل او در تشهدِ نماز اتفاق نظر دارند، احمد بن حنبل و شافعی نیز در یکی از دو قول خود به این مسأله معتقدند(2) و این به دلیل وجود روایاتی است که در کتاب های آنان وارد شده است.

کعب بن عجره می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله همواره در نمازهای خود چنین می فرمود: "اللّهم صلّ علی محمّد و آل محمّد کما صلّیت علی

ص: 157


1- . همان، ص113.
2- . المجموع ، ج3، ص465؛ فتح العزیز ، ج3، ص503؛ الشرح الکبیر ، ج1، ص616 .

ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمید مجید"(1) و ابومسعود انصاری می گوید: پیامبر فرمود: "من صلّی صلاة و لم یصلّ فیها علیّ و علی أهل بیتی لم تقبل منه"؛ هرکس نماز بخواند و در آن به من و اهل بیتم درود نفرستد، نمازش پذیرفته نیست.(2)

ابتدا به اقوال در این مسأله میپردازیم و سپس صلوات را بررسی می کنیم.

در تشهد اول

امامیه: در تشهد اوّل صلوات بر محمد و آل محمد واجب است.

مذاهب چهارگانه: در تشهد اول صلوات شرط نیست، اگرچه ظاهراً آن را مشروع می شمرند.(3)

در تشهد آخر

امامیه: در تشهد دوم صلوات بر محمد و آل محمد مانند تشهد اول واجب است.(4)

شافعیه: صلوات بر محمد صلی الله علیه و آله در تشهد آخر نماز، فرض و

ص: 158


1- . صحیح مسلم ، ج1، ص350.
2- . سنن دار قطنی ، ج1، ص349.
3- . فقه السنه ، ج1، ص102 و 103؛ تذکرة الفقها ، ج3، ص230_232؛ الفقه علی المذاهب الخمسه ، ج1، ص187_189؛ به نقل از درآمدی بر فقه مقارن ، ص241.
4- . تذکرة الفقهاء ، ج3، ص232.

واجب است.(1)

شافعی می گوید: بر هر مسلمانی که فرایض بر او واجب شده، لازم است تشهد و صلوات را یاد بگیرد. بنابراین، کسی که نماز به پا دارد، ولی در آن صلوات بر نبی نداشته باشد، هر چند تشهد را به نیکوترین وجه انجام دهد، یا تشهد نداشته باشد، هر چند صلوات بر محمد صلی الله علیه و آله را بیاورد، نمازش باطل است و باید آن را دوباره بخواند.(2)

اشعار زیر از امام شافعی که در وصف پیامبر و خاندان او نقل شده، گویای باور اوست:

ی_ا اه_ل بیت رسول الله حّب_کم

کفاک_م من عظی_م الق_در انّکم

ف_رض من الله فی الق_رآن ان_زله

م_ن لایصلِّ علیکم لاصلاة له(3)

حنبلیه: صلوات در تشهد دوم فرض است و افضل آن است که بگوید: "اللَّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ عَلی آل مُحَمَّد کَما صَلَیت عَلَی ابْراهیم إنّک حَمید مَجید وَ بَارک عَلَی مُحَمَّد وَ عَلی آلِ مُحَمَّد کَمَا بَارکت عَلی ابْراهیم انّک

ص: 159


1- . الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام شافعی ، ج2، ص137.
2- . الفقه علی المذاهب الاربعة و مذهب اهل البیت : ، ج1، ص344و381؛ المجموع، شرح المهذّب للشیرازی ، ج3، ص309. نووی می گوید: "فالصّلاة علی النبی فی التشهد الاخر فرض، بلا خلاف عندنا".
3- . اعانة الطالبین ، ج1، ص200؛ ینابیع الموده ، ج3، ص104؛ زرندی حنفی، نظم دررالسمطین ، ص18؛ النص و الاجتهاد ، ص81؛ شرح الاخبار ، ج2، ص489.

حَمید مَجید".(1)

نکته: صیغه افضل صلوات در تشهد آخر شافعی ها مانند حنبلیه است، ولی برخی از شافعیه عبارت "سیدنا محمد" و "سیدنا ابراهیم"را افزوده اند.(2)

حنفیه: صلوات در تشهد آخر سنت است و افضل این است که بگوید: "اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ عَلَی آل مُحَمَّد کَما صَلَیت عَلَی اِبْراهیم وَ عَلَی آل ابراهیم وَ بَارک عَلی مُحَمَّد وَ عَلی آل مُحَمَّد کَمَا بَارکت عَلی ابْراهیم وَ عَلَی آل اِبْراهیم فی العَالمین انّک حَمید مَجید".(3)

مالکیه: صلوات در تشهد آخر سنت و لفظش مانند حنفیه است.(4)

حسن ختام این بحث را با ذکر روایتی از کتب اهل سنت در این باره به پایان می بریم. ابن عمر می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: "لا تکون صلاة الا بقراءة و تشهد و صلاة علیّ"؛ نماز، بدون قرائت

ص: 160


1- . الفقه علی المذهب الاربعة ، ج1، ص381؛ فقه السنه ، ج1، ص139.
2- . نک: الام ، ج1، ص191.
3- . نک: کاسانی، بدائع الصنائع ، ج2، ص69، کتاب الصلاة؛ الفقه علی المذاهب الاربعة ، ج1، ص381؛ المحلّی بالآثار ، ج3، ص50، مسئله458؛ فقه السنه ، ج1، ص139.
4- . الفقه علی المذاهب الاربعة ، ج1، ص381؛ المحلّی بالآثار ، ج3، ص50، مسئله458. فقه السنه ، ج1، ص125.

و تشهد و صلوات بر من صحیح نخواهد بود.(1)

با توجه به مطالب پیش گفته، عموم اهل سنت پس از اتمام تشهد، در نماز دو رکعتی یا چهار رکعتی، صلوات ها را -بر اساس قول به استحباب یا وجوب- بدین گونه می خوانند: "اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّد وَ عَلَی آلِ مُحَمَّد کَمَا صَلَّیْتَ عَلَی اِبْرَاهِیْمَ وَ عَلَی آلِ اِبْرَاهِیْمَ اِنَّکَ حَمِیْدٌ مَّجِیْد. اَللَّهُمَّ بَارِکْ عَلَی مُحَمَّد وَ عَلی آلِ مَحَمَّدٍ کَمَا بَارَکْتَ عَلی اِبْراهِیْمَ وَ عَلی آلِ اِبْراهِیْمَ اِنَّکَ حَمِیْدٌ مَّجِیْد".(2)

ج) سلام

به گفته مذاهب اسلامی جز حنفیه،(3) سلام از فرایض نماز است و خروج از نماز با لفظ سلام باید انجام شود؛ وگرنه، نماز باطل است، ولی حنفیه معتقدند: با هر عمل منافی ولو با نقض وضو می توان از نماز خارج شد و لفظ سلام واجب است، نه فرض.

صیغه سلام

به گفته فقهای امامیه، سلام دو صیغه دارد که به هر کدام اکتفا شود، کافی است: "اَلسَّلامُ عَلَیْنَا وَ عَلَی عِبَاد الله الصَّالِحین" و "السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَکَاتُه".

ص: 161


1- . فتح الباری ، ج11، ص198، کتاب الدعوات، باب 22.
2- . السنن الکبری ، ج2، ص146.
3- . بدایة المجتهد ، ج1، ص 126؛ به نقل از الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص114.

حنبلیه می گویند: فرض است دو بار بگوید: "السَّلامُ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَةُ الله".

 حنفیه معتقدند: لفظ خاصی شرط نیست و لفظ سلام به تنهایی نیز کافی است.

بزرگان شافعیه نیز بر این باورند که در الفاظ سلام، ترتیب شرط نیست و اگر بگوید: "عَلَیْکُم السَّلام" صحیح است، ولی کراهت دارد.

فقهای مالکیه می گویند: برای خروج از نماز باید یک بار بگوید: "اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ".

نکته: به نظر امامیه "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبیُّ وَ رَحْمَةُ الله وَ بَرَکَاتُه" مستحب است و جزء سلام نیست.(1)

پاسخ شبهه

اینک به پاسخ این پرسش می پردازیم که: آیا پیامبر نیز در نماز بر خود درود و سلام می فرستاد؟ اگر پاسخ مثبت است، چرا؟

نگاهی به سیره و سنت و نیز روایات(2) بیانگر این نکته است

ص: 162


1- . الفقه علی المذاهب الخمسه ، ص115؛ الفقه علی المذاهب الأربعه ، ج1، ص228-229؛ فقه السنه ، ج1، ص140؛ تذکرة الفقها ، ج3، ص247و248.
2- . در روایات آمده است: خداوند متعال پیامبرش حضرت محمد صلی الله علیه و آله را به معراج برد. جبرئیل اذان گفت و نماز را به پیامبر آموخت، به همین کیفیت و شکلی که می خوانیم. سپس در تشهد به او فرمود: بر خودت و بر اهل بیتت درود بفرست. پیامبر فرمود: صَلَّی اللَّهُ عَلَیَّ وَ عَلَی أَهْلِ بَیْتِی. (کافی ، ج3، ص486)

که آن حضرت نیز در نمازها بر خود صلوات می فرستاد؛ زیرا اولاً: پیامبر و دیگر مردم در احکام الهی مساوی هستند و آن حضرت نیز مانند دیگر مسلمانان، موظف بود نماز را همان گونه که خداوند امر فرموده است، به جای آورد. ازاینرو، وقتی یکی از واجبات نماز برای همه، خواندن تشهد با الفاظ مشخص است،پیامبر نیز مخاطب این واجب است و باید در نماز خود آن را بگوید.

به عبارت دیگر، با صرف نظر از شخصیت والا و الهی پیامبر در مقام آخرین فرستاده خداوند، درود و سلام فرستادن انسان بر خود، با اجازه خدای متعال است. به همین دلیل، این صلوات نه تنها با بندگی خدای متعال منافات ندارد، بلکه چون اطاعت از دستور خداست، در ردیف عبادات الهی نیز قرار می گیرد. از همین روست که همه مسلمانان، به دستور خدای متعال وظیفه دارند در هر نوبت نماز واجب یا مستحب بر خود و تمام بندگان صالح، سلام بفرستند. پیامبر نیز به عنوان یک شخصیت حقیقی از این وظیفه مستثنا نیست. ازاین رو در قرآن مجید می خوانیم: "آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ..."؛ پیامبر، به آنچه از سوی

ص: 163

پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است.(1)

ثانیاً: پیامبر در مقام رهبر و پیشوای مسلمانان، به فرموده قرآن کریم، اسوه حسنه است و همگان به پیروی از ایشان ملزم هستند.(2) خود ایشان نیز درباره نماز فرموده بود: "صلوا کما رأیتمونی اصلی"(3). با نظرداشت تمام این نکات، به این نتیجه می رسیم که آن حضرت نمی توانست تشهد و سلام نماز را به صرف بودن نام خویش در آن ترک کند؛ زیرا چه بسا این رفتار، الگوی رفتاری دیگر مسلمانان می گردید و برای همیشه نماز ناقص و باطل اقامه می شد.

ثالثاً: درود و سلام بر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله در هر نماز، نوعی قدرشناسی از زحمات بی دریغ و تلاش های گسترده آن حضرت در جهت ارتقای مقام انسان و تبلیغ دین خاتم است. بر این اساس، به دستور الهی بر ایشان درود و صلوات می فرستیم و از

ص: 164


1- . بقره: 285.
2- . برای نمونه نک: اطعیوا الله و اطیعوا الرسول (نساء:59، مائده:92)؛ و أَطیعوا الله والرَسول (آل عمران:132و32)؛ وأَطیعوا اللهَ ورَسوله اِن کنتم مؤمنین (انفال:1)؛ و ما کان لِمؤمن و لا مُؤمنة اِذا قضی الله و رَسولُه أَمراً أن یکون لَهم الخیرة مِن أمرهم و مَن یعص الله و رَسوله فقد ضَلّ ضَلالاً مُبیناً (احزاب:36)؛ اِن کنتم تُحبون الله فاتَبعونی یُحببکم الله(آل عمران:31).
3- . صحیح بخاری ، ج1، ص155؛ الام ، ج1، ص184؛ المجموع ، ج3، ص290؛ اعانة الطالبین ، ج1، ص145؛ الحدائق الناضره ، ج10، ص423؛ جواهر الکلام ، ج8، ص5.

آثار و دستاوردهای فراوان مادی و معنوی آن در دنیا و آخرت بهره مند می شویم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد / والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ص: 165

ص: 166

بخش چهارم: ضمیمه مباحث

اشاره

ص: 167

یک: منابع اجتهاد مذاهب

اشاره

فقها و مجتهدان، احکام و قوانین الهی را از مآخذی استنباط و استخراج می کنند که به آن، منابع فقه، منابع اجتهاد یا ادله احکام گفته می شود. در اینجا به طور فشرده به بخشی از منابع فقه اهل سنت و شیعه اشاره می کنیم.

منابع مشترک

با توجه به اینکه منابع اجتهاد در فقه شیعه عبارت است از: قرآن، سنت (قول و فعل و تقریر معصوم)، اجماع کاشف از قول معصوم، و عقل، ازاینرو، منابع مشترک فقه مذاهب اهل سنت و شیعه عبارت است از: قرآن و سنّت و اجماع. تفاوتی که هست، در شیوه برداشت از قرآن و در محدودۀ سنت و در نحوۀ حجّیت اجماع در استنباط احکام است.

منابع اختصاصی فقه اهل سنت

فقه حنفی: منابع اجتهاد در این مذهب عبارت است از: کتاب

ص: 168

(قرآن)، سنت متواتره، اقوال صحابه، اجماع صحابه، قیاس، استحسان و نظر عرف.

فقه مالکی: منابع اجتهاد در این مذهب عبارت است از: کتاب، سنت، اجماع اهل مدینه، مصالح مرسله (نوعی قیاس)، قول صحابی غیرمستند به رأی و قیاس منصوص العلة.

فقه شافعی: منابع اجتهاد در این مذهب عبارت است از: کتاب، سنت، اجماع، قیاس مستنبط العلة، قیاس تشبیه و تمثیل.

فقه حنبلی: منابع اجتهاد در این مذهب عبارت است از: کتاب، سنت، قیاس منصوص العلة، قیاس تشبیه و تمثیل (در صورت ضرورت) و فتاوای صحابه (در صورتی که مخالف با کتاب و سنت و حتی مخالف حدیث مرسل و ضعیف نباشد).(1)

بنابراین، منابع اختصاصی استنباط احکام در فقه اهل سنت که از آنها به "منابع فرعی فقه" نیز یاد می شود، عبارت است از: قیاس، استحسان، استصلاح (مصالح مرسله)، سدّ و فتح ذرائع، عرف، شریعت سلف و مذهب صحابی.(2)

ص: 169


1- . محمد ابراهیم جناتی، منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی ، ص 3-5؛ دائرة المعارف فقه مقارن ، ص 158.
2- . دائرة المعارف فقه مقارن ، ص196؛ به نقل از روضة الناظر ، ج2، ص141.

دو: مهم ترین منابع فقهی مذاهب

مذهب حنفی

در مذهب حنفی کتاب های محمد بن حسن شیبانی، منبع اصلی و اولیه فقه حنفی به شمار می آید. مهم ترین آنها، شش کتاب است که به آنها "ظاهرالروایه" می گویند. در وصف این شش کتاب گفته اند: "تؤخذ بما فیها و لایرجّح علیها غیرها إلاّ بترجیح خاص".

این شش کتاب عبارت است از: المبسوط، الجامع الکبیر، الجامع الصغیر، کتاب السیر الکبیر، کتاب السیر الصغیر و کتاب الزیادات. افزون بر کتاب های محمدبن حسن شیبانی، برخی دیگر از منابع معتبر حنفیه عبارت است از:

1. المختصر المعروف به الکتاب، نوشته احمد بن محمد القدوری البغدادی.

2. بدائع الصنائع، نوشته علاءالدین بن مسعود کاشانی.

3. الهدایه، نوشته علی بن ابی بکر عبدالجلیل المرغینانی.

4. مختصر الوقایة، نوشته عبدالله بن مسعود الحبوبی.

مذهب مالکی

1. المدوّنه اساس مذهب مالکی و مهم ترین کتاب آن است. البته در مؤلف آن اختلاف است. مشهور است که شاگرد مالک، سحنون بن سعید، مدوّنه را از او روایت کرده است.

ص: 170

2. الواضحه، نوشته ابن حبیب.

3. متن الرساله، نوشته عبدالله ابن ابی زید القیروانی.

4. الکافی فی فقه اهل المدینه، نوشته یوسف بن عبدالله النمری القرطبی.

5. بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، نوشته محمد بن احمد بن رشد.

6. مختصر الخلیل، نوشته خلیل بن اسحاق الجندی.

مذهب شافعی

1. الأمّ، نوشته محمد بن ادریس شافعی.

2. مختصر المزنی، نوشته اسماعیل بن یحیی المصری المزنی.

3. المهذّب، نوشته ابراهیم بن محمد شیرازی.

4. متن ابی شجاع، نوشته احمد بن حسین بن احمد اصفهانی.

5. منهاج الطالبین، نوشته یحیی بن شرف الحزامی النووی.

مذهب حنبلی

به جز مسند احمد بن حنبل که اصل اولیه این مذهب است، مهم ترین منابع فقهی حنبلی عبارت است از:

1. مختصر الخرقی، نوشته عمر بن حسین بن عبدالله.

2. شرح الخرقی، نوشته قاضی ابی یعلی محمد بن حسین بن فرّاء.

3. رؤوس المسائل، نوشته عبدالخالق بن عیسی بن احمد هاشمی.

4. عمدة الفقه، نوشته عبدالله بن احمد بن قدامه.

ص: 171

5. المقنع، نوشته عبدالله بن احمد بن قدامه.

6. الکافی فی فقه ابن حنبل، نوشته عبدالله بن احمد بن قدامه.

7. المغنی، نوشته عبدالله بن احمد بن قدامه.(1)

یادآوری: برای آگاهی بیشتر از این کتاب ها، به کتاب کتاب شناسی تفصیلی مذاهب اسلامی، نوشته حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا ضمیری مراجعه کنید.

سه: کتاب شناسی فقه مقارن

اشاره

در طول تاریخ فقه، کتاب های ارزشمندی در فقه مقارن تدوین شده که اسامی تعدادی از آنها را ذکر می کنیم:

الف) کتاب های شیعه در فقه مقارن

1. الاعلام فیما اتفقت علیه الامامیه من الاحکام مما اتفقت العامة علی خلافهم فیه، شیخ مفید (م 413).

2. الانتصار، علی بن الحسین، سید مرتضی علم الهدی (م 436).

3. الخلاف، شیخ طوسی (م 460).

4. تذکرة الفقهاء، حسن بن یوسف بن مطهر حلّی (م 726).

5. منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، حسن بن یوسف بن مطهر حلّی (م 726).

ص: 172


1- . نک: درآمدی بر فقه مقارن ، ص54-63.

6. الفقه علی المذاهب الخمسة، محمدجواد مغنیه.

7. دروس فی الفقه المقارن، محمد ابراهیم جنّاتی (معاصر).

8. المسائل الفقهیه، شرف الدین موسوی.

9. الاعتصام بالکتاب و السنة، جعفر سبحانی (معاصر).

10. دراسات فقهیة فی مسایل خلافیه، نجم الدین طبسی (معاصر).

11. الفقه علی المذاهب الاربعة و مذهب اهل البیت:، سید محمد غروی و یاسر مازح (معاصر).

ب) کتاب های اهل سنت در فقه مقارن

1. اختلاف الفقهاء، ابوجعفر محمد بن جریر طبری (م 310).

2. اختلاف الفقهاء، ابوجعفر طحاوی (م 321).

3. التجرید، قدوری حنفی (428).

4. تأسیس النظر، ابوزید دبوسی (م 430).

5. الخلافیات، بیهقی شافعی (م 458).

6. الافصاح عن معانی الصحاح، یحیی بن محمد بن هبیره الدوری (م 560).

7. الوسائل فی فروق المسائل، ابن جماعة شافعی (480).

8. مختصر الکفایة، عبدری شافعی (م 493).

9. تحفة الفقهاء، علاءالدین سمرقندی (م 539).

10. الردّ علی سیر الاوزاعی، ابویوسف (م 182).

ص: 173

11. الحجة علی اهل المدینه، ابوعبداللّه محمد بن الحسن الشیبانی (م 189).

12. المجموع شرح المهذب، نووی شافعی (م 676).

13. حلیة العلماء فی اختلاف الفقهاء، ابوبکر محمد بن احمد شاشی شافعی (م 507).

14. الطریقة الرضویه، رضی الدین السرخسی (م 544).

15. مختلف الروایة، علاءالدین محمد بن عبدالحمید حنفی (م 554).

16. الاشراف علی مذاهب الاشراف، ابن هبیرة الحنبلی (م 555 یا 560).

17. تقویم النظر، الدهان الشافعی (م 589).

18. المنظومة، نسفی حنفی (م 537).

19. الذخیرة، احمد بن ادریس قرافی (م 682).

20. رحمة الامة فی اختلاف الائمه، ابوعبداللّه محمد بن عبدالرحمن دمشقی شافعی (قرن هشتم).

21. البحر الذخار الجامع لمذاهب علماء الامصار، احمد بن یحیی بن مرتضی (م 840).

22. السیل الجرار المتدفق علی حدائق الازهار، محمد بن علی بن محمد شوکانی (م 1250).

23. الفقه علی المذاهب الاربعة، عبدالرحمن الجزیری (م 1360).

24. الفقه الاسلامی و أدلته، وهبة الزحیلی (معاصر).

ص: 174

25. الفقه المقارن، حسن احمد الخطیب (معاصر).

26. اختلاف الفقهاء و القضایا المتعلقه به فی الفقه الاسلامی المقارن، احمد محمد الحصری (معاصر).

27. بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، ابن رشد (م 595).

28. المحلی، علی بن احمد بن حزم (م 456).

29. طریقه الخلاف بین الاسلاف، علاءالدین محمد بن عبدالحمید سمرقندی (م 552).

30. موسوعة الفقه الاسلامی، مجلس الاعلی.(1)

ج) کتاب های فارسی

1. برگزیده سیمای عقاید شیعه، آیت الله شیخ جعفر سبحانی.

2. تشیع در تسنن، آیت الله سید محمدرضا مدرسی.

3. سنت و بدعت در اذان از دیدگاه روایات و فقه اهل تسنن، سیدمحمدرضا مدرسی.

4. راهنمای حقیقت، آیت الله شیخ جعفر سبحانی.

5. درس نامه فقه مقارن (پاسخ به شبهات فقهی)، محمدرضا ضمیری.

6. فقه مقارن، علی اصغر رضوانی.

7. درآمدی بر فقه مقارن، مصطفی جعفرپیشه فرد.

ص: 175


1- . درسنامه فقه مقارن ، ص45-47.

نیز نگاه کنید:

1. وضوء النبی صلی الله علیه و آله ، سید علی شهرستانی.

2. المسح فی وضوء الرسول، محمد الحسن الآمدی.

3. رسائل فقهیه، علامه شرف الدین عاملی.

4. الجمع بین الصلاتین، نجم الدین عسکری.

5. الانصاف فی مسائِلَ دامَ فیها الخلاف، آیت الله شیخ جعفر سبحانی.

6. نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، مسأله 8.

7. القطوف الدانیة فی المسائل الثمانیة، السید عبدالمحسن علاوی العبدالله الحسینی السراوی.

ص: 176

کتابنامه

1. قرآن کریم.

2. نجفی، محمدحسن، جواهرالکلام فی شرح شرائع الاسلام، تهران: دارالکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1365.

3. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علیاکبر غفاری،قم: جامعه مدرسین، چاپ دوم، 1404ق.

4. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، قم: دارالکتب الاسلامیة، 1365.

5. علامه حلی، تذکرة الفقها، قم: مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، چاپ نخست،1422ق.

6. طباطبائی یزدی، سیدمحمدکاظم،العروة الوثقی، قم: جامعه مدرسین، چاپ نخست،1420ق.

7. شیخ طوسی، کتاب الخلاف فی الفقه، قم: مؤسسة النشر الاسلامی، 1417ق.

8. محقق بحرانی، الحدائق الناضره، تحقیق محمدتقی ایروانی، قم، جامعه مدرسین، بیتا.

9. علامه حلی، قواعد الاحکام، قم: مؤسسه آل البیت، بیتا.

10. شیخ مفید، المقنعه، قم: جامعه مدرسین،1410ق.

11. ابنادریس، السرائر، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، بیتا.

ص: 177

12. شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا7، بیروت: نشر اعلمی، چاپ نخست،1404ق.

13. ثقةالاسلام کلینی، الکافی، تحقیق علیاکبر غفاری، بی جا: دار الکتب الاسلامیه (آخوندی)، چاپ چهارم، 1365.

14. شیخ حرّ عاملی، تفصیل وسائل الشیعه، قم: نشر آل البیت:، چاپ دوم، 1414ق.

15. علامه شرف الدین، المسائل الفقهیه، تهران:سازمان تبلیغات اسلامی، 1407ق.

16. محقق نوری طبرسی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، بیجا: نشر آل البیت، چاپ نخست،1408ق.

17. علامه مجلسی،بحارالانوار، بیروت: مؤسسه وفاء، چاپ دوم، 1403ق.

18. نمازی شاهرودی، علی، مستدرک سفینة البحار، قم: جامعه مدرسین، 1419ق.

19. شیخ طوسی، المبسوط،بیجا: المکتبه المرتضویه، 1351ق.

20. مجلسی، محمدتقی،روضة المتقین،بی جا: بنیاد فرهنگ اسلامی، 1413ق.

21. علامه حلّی، منتهی المطلب، تبریز: نشر حاج احمد،1333.

22. شیخ صدوق، علل الشرایع، نجف: نشر حیدریه، 1386ق.

23. شیخ صدوق، المقنع، قم: نشر مؤسسه امام هادی7، 1415ق.

24. بخاری، محمد بن اسماعیل،صحیح البخاری، بیروت: دارالفکر، بی تا.

ص: 178

25. قزوینی، محمد بن یزید،سنن ابن ماجه،بیروت: دارالفکر، بی تا.

26. بیهقی، احمد بن حسین،السنن الکبری، بیروت: دارالفکر، بی تا.

27. ترمذی، محمد بن عیسی،سنن الترمذی، بیروت: دارالفکر، 1403ق.

28. سنن دارمی، دمشق: نشر اعتدال، بیتا.

29. نسائی، احمد بن شعیب،سنن النسائی، بیروت: دارالفکر، 1348ق.

30. علی بن عمر، سنن دار قطنی، بیروت:دارالفکر، 1414ق.

31. ابن حبان، محمدبن احمد،صحیح ابن حبان، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1407ق.

32. دسوقی، محمد بن احمد،حاشیة الدسوقی، بی جا: دار إحیاء الکتب العربیة، بی تا.

33. ابن اثیر، اسدالغابة، بیروت: دارالفکر، بی تا.

34. بلاذری، انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر، چاپ نخست، 1417ق.

35. حاکم نیشابوری، المستدرک، بیروت: دارالمعرفة،1406ق.

36. متقی هندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، بیروت: مؤسسة الرسالة،1409ق.

37. انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القران(تفسیر قرطبی)، بیروت: بی نا، چاپ دوم، 1405ق.

38. شوکانی، محمد بن علی، نیل الأوطار من احادیث سید الأخبار، بیروت: دارالجلیل، بی تا.

39. احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت: دار صادر، بی تا.

40. شافعی، محمد بن ادریس، المسند، بیروت: دارالکتب العلمیة،بی تا.

ص: 179

41. عسکری، ابوهلال، الفروق اللغویه، قم: نشر جامعه مدرسین، چاپ نخست، 1412ق.

42. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، البدایه و النهایه، بیروت: نشر داراحیاء التراث العربی، چاپ نخست، 1408ق.

43. بلاذری، انساب الاشراف، بیروت: مؤسسه اعلمی، چاپ نخست، 1394ق.

44. ذهبی، میزان الاعتدال، بیروت: دارالمعرفه، چاپ نخست، 1382ق.

45. نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم بشرح النووی، بیروت: دارالفکر، چاپ چهارم، 1403ق.

46. رازی جصّاص حنفی، ابوبکر احمد بن علی، احکام القران، بیروت: دارالکتاب العربی، بی نا.

47. ابن حزم اندلسی، ابومحمد علی، المحلّی بالآثار، بیروت: دارالفکر، 1421ق.

48. زحیلی، وهبه، الفقه الاسلامی و ادلته، دمشق: دارالفکر، 1405ق.

49. علاوی، سیدعبدالمحسن و عبدالله حسینی سراوی، القطوف الدانیة فی المسائل الثمانیة، بیجا: دارالموده، 1997م.

50. سید مرتضی، المسائل الناصریات، تهران: رابط الثقافه و العلاقات الاسلامیه، 1376.

51. سبحانی، جعفر، الاعتصام بالکتاب و السنه، قم: مؤسسه امام صادق7، 1414ق.

52. سبحانی، جعفر، حکم الارجل فی الوضوء، قم: مؤسسه امام صادق علیه السلام ، بیتا.

ص: 180

53. مرداوی، ابوالحسن علی بن سلیمان، الانصاف، بیروت: داراحیاء التراث العربی، 1406ق.

54. غماری، احمد بن محمد، ازالة الخطر عمن یجمع جمع بین الصلاتین فی الحضر، مصر: دارالنشر والتالیف، 1369ق.

55. سرخسی، شمس الدین، المبسوط، بیروت: دارالمعرفه، 1406ق.

56. ابن منظور مصری، جمال الدین، لسان العرب، قم: ادب الحوزه، چاپ نخست، 1405ق.

57. شیخ طبرسی، الاحتجاج، نجف اشرف:نشر دار النعمان، بیتا.

58. ابن هشام، السیرة النّبویة، بیروت: دارالاحیاء العربی، بیتا.

59. قندوزی، سلیمان، ینابیع الموده، بی جا: دار الاسوه، چاپ نخست، 1416ق.

60. سیوطی، جلال الدین، الدرّ المنثور، جده: دارالمعرفه، چاپ نخست، 1365ق.

61. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، بی جا: نشر دار احیاء الکتب العلمیه، بی تا.

62. صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ نخست، 1414ق.

63. مکارم شیرازی، ناصر و دیگران، تفسیر نمونه، تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1353.

64. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت: دار الفکر، 1415ق.

ص: 181

65. انصاری قرطبی، ابوعبدالله محمدبن احمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1413ق.

66. مؤمن قمی سبزواری، علی، جامع الخلاف و الوفاق بین الإمامیة و بین أئمة الحجاز و العراق، قم: زمینهسازان ظهور امام عصر4، چاپ نخست، 1421ق.

67. سلطانی، عبدالامیر، حکم التأمین فی الصلاة، بی جا: مجمع جهانی اهل بیت، چاپ دوم، بیتا.

68. طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان، قم: جامعه مدرسین، بیتا.

69. الجزیری، عبدالرحمان، الفقه علی المذاهب الأربعه، بیروت:داراحیاء التراث العربی، بی تا.

70. حکیم، سیدمحمدتقی، الاصول العامه للفقه المقارن، قم: المجمع العالمی لاهل البیت:، چاپ دوم، 1418ق.

71. السّید سابق، فقه السنه، بیروت: دارالفکر، چاپ دوم، 1419ق.

72. شافعی، محمد بن ادریس، الامّ (الفقه الشافعی)، بیروت: بی نا، چاپ نخست، 1422ق.

73. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، بیروت: مؤسسة الاعلمی، بیروت، چاپ پنجم، 1409ق.

74. طبری، محمد بن جریر، تفسیر طبری، بیروت: نشر موسسة التاریخ العربی، 1405ق.

75. زمخشری، ابوالقاسم، اساس البلاغه، بیروت: دارالمعرفه، بی تا.

76. کاشانی، علاءالدین بن مسعود، بدائع الصنائع (الفقه الحنبلی)، بیروت: المصادر الفقهیه، چاپ نخست، 1422ق.

ص: 182

77. مغنیه، محمدجواد، الفقه علی المذاهب الخمسه، قم: مؤسسة دارالکتاب الاسلامی، چاپ نخست، 1422ق.

78. مغنیه، محمدجواد، الفقه علی المذاهب الخمسه، تهران: مؤسسه الصادق، 1377.

79. شرف الدین، عبدالحسین، النص و الاجتهاد، بیروت: دار المورّخ العربی، چاپ نخست، 1427ق.

80. شرف الدین، عبدالحسین، مسائل فقهیه، قم: مؤسسه انصاریان للطباعة و النشر، چاپ سوم، 1382.

81. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ نخست، 1415ق.

82. ابن سعد، الطبقات الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ نخست، 1410ق.

83. ابوریه، محمود، بازرگان حدیث، ترجمه محمد وحید گلپایگانی، تهران: کتابفروشی محمدی، 1343.

84. ابوریه، محمد، شیخ المضریه ابوهریره، مصر: دارالمعارف، 1965م.

85. امام خمینی;، سیدروح الله، تحریرالوسیله، تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی;، چاپ نخست، 1421ق.

86. ابنرشد (الحفید)، محمد بن احمد، بدایة المجتهد و نهایة المقتصد، بیروت: دارالفکر، 1421ق.

87. ابنقدامه، عبدالله بن احمد، الکافی فی فقه الامام احمد ابن حنبل، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1421ق.

ص: 183

88. ابن قدامه، عبدالله بن احمد، المقنع (الفقه الحنبلی)، بیروت المصادر الفقهیه،: چاپ نخست، 1422ق.

89. ابن منظور، لسان العرب، بیروت: دار احیاء التراث العربی، چاپ نخست، 1408ق.

90. جناتی، محمدابراهیم، ادوار اجتهاد، تهران: انتشارات کیهان، چاپ نخست، 1372.

91. ابنقدامه مقدسی، الشرح الکبیر، بیروت: دارالکتاب العربی، بی تا.

92. حافظ علوی زیدی، ابوعبدالله محمد بن علی، الأذان بحیّ علی خیر العمل، یمن: مکتبه مرکز بدرالعلمی والثقافی 1418ق.

93. فاضل مقداد، کنزالعرفان، تهران: المکتبة المرتضوی، چاپ سوم، 1365.

94. رشید رضا، محمد، تفسیر القران الحکیم (تفسیر المنار)، بیروت: دار المعرفة، چاپ دوم، بی تا.

95. بیضاوی، ناصرالدین ابوالخیر عبدالله بن عمر، أنوار التنزیل و أسرار التأویل، بیروت: دار احیاءالتراث العربی، 1418ق.

96. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت: دارالمعرفة للطباعة و النشر، چاپ دوم، بی تا.

97. ابن حجر عسقلانی، فتح الباری شرح صحیح البخاری، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1402ق.

98. سیدمرتضی، الانتصار، بی جا: مؤسسة النشر الاسلامی، چاپ نخست، 1415ق.

ص: 184

99. شهرستانی، علی، وضوء النبی، بی جا: مؤسسة جواد الائمه، چاپ دوم، 1416ق.

100. شیخ طوسی، المبسوط، بی جا: المکتبة المرتضویه، 1387ق.

101. شهید اول، البیان، قم: بنیاد فرهنگی امام مهدی، 1412ق.

102. شهید اول، ذکری الشیعه، قم: مکتبه بصیرتی، بی تا.

103. مشکور، محمد جواد، تاریخ شیعه و فرقههای اسلامی، بی جا: انتشارات اشراقی، چاپ پنجم، 1372.

104. جناتی، محمد ابراهیم، منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، بی جا: بی نا، بی تا.

105. شهید اول، القواعد و الفوائد، قم: مکتبة المفید، بی تا.

106. عجیل، لویس،المنجد فی الفقه، بیروت: دارالمشرق، بی تا.

107. ابن عربی، محیی الدین،فتوحات مکیه، بیروت: نشر دار صادر، 1369.

108. ماوردی، ابوالحسن علی بن البصری، الحاوی الکبیر فی فقه مذهب الامام شافعی، تحقیق و تعلیق علی محمد معوض، بیروت: دارالکتاب العلمیة، 1419ق.

109. نووی، ابوذکریا یحیی الدین شرف،کتاب المجموع شرح المهذّب للشیرازی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، چاپ نخست، 1422ق.

110. مالک بن انس، المدونة الکبری، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1415ق.

111. اصفهانی، ابوالفرج،مقاتل الطالبین، قم: منشورات شریف رضی، بی تا.

ص: 185

112. غروی، سیدمحمد،الفقه علی المذاهب الاربعة ومذهب اهل البیت:، بیروت: دارالثّقلین، 1419ق.

113. مکارم شیرازی، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، قم: مدرسه امام علی بن ابی طالب 7، چاپ نخست، 1427ق.

114. مدرسی،سیدمحمدرضا،تشیع در تسنن، قم: مؤسسه پرتو ثقلین، چاپ سوم، 1389.

115. ضمیری، محمدرضا،درسنامه فقه مقارن (پاسخ به شبهات فقهی)، قم: مؤسسه آموزشی پژوهشی مذاهب اسلامی، چاپ نخست، 1384.

116. رضوانی، علیاصغر،فقه مقارن، قم: ذوی القربی، چاپ دوم، 1389.

117. جعفرپیشه فرد، مصطفی،درسنامه درآمدی بر فقه مقارن، بی جا: حوزه نمایندگی ولی فقیه در حج، بی تا.

118. مدرسی،سیدمحمدرضا،سنت و بدعت در اذان از دیدگاه روایات و فقه اهل تسنن، بی جا: بی نا، بی تا.

119. آمدی، محمد الحسن، المسح فی وضوء الرسول، بیجا: دار المصطفی لاحیاء التراث، بی تا.

120. سبحانی، جعفر، الانصاف فی مسائِلَ دامَ فیها الخلاف، بی جا: بی نا، بی تا.

121. علامه حلی، نهج الحق و کشف الصدق، قم: دارالهجره، 1421ق.

122. ابوبکر محمد بن اسحاق، صحیح ابن خزیمه، بی جا: المکتب الاسلامی، چاپ دوم، 1412ق.

123. ابن خلدون مغربی، عبدالرحمان، مقدمه، بیروت: دار احیاء التراث العربی، بیتا.

ص: 186

124. رازی، عبدالقادر محمد بن ابی بکر، مختار الصحاح، بیروت: دارالکتب العلمیه، چاپ نخست، 1415ق.

125. الخطیب، محمد بن الشربینی، مغنی المحتاج، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1377ق.

126. ابن کثیر دمشقی، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت: دارالمعرفه، 1412ق.

127. رازی، فخرالدین، التفسیر الکبیر، بیروت: دار الکتب العلمیة، 1411ق.

128. آلوسی، سیدمحمود، تفسیر روح المعانی، بیروت: دار احیا التراث العربی، بی تا.

129. محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر، قم: مؤسسه سیدالشهدا، 1363.

130. صنعانی، ابو بکر عبدالرزاق، المصنّف، تحقیق حبیب الرحمان الاعظمی، بی جا: المجلس العلمی، بی تا.

131. حلبی، علی بن برهانالدین، السبیره الحلبیه فی سیره الامین المامون، بی جا: دارالمعرفه، بی تا.

132. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، بی جا: بهمن، بی تا.

133. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، بیروت: مؤسسه الرساله، چاپ نهم، 1413ق.

134. زرندی حنفی، جمالالدین محمد، نظم دررالسمطین، بیجا: مکتبة الامام امیر المؤمنین علیه السلام العامه، چاپ نخست، 1377ق.

ص: 187

135. شهید ثانی، مسالک الافهام، بی جا: مؤسسة المعارف الاسلامیه، بیتا.

136. هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، بیروت: دارالکتب العلمیه، 1408ق.

137. شیخ مفید، الاعلام، بیروت: دارالمفید، چاپ دوم، 1414ق.

138. ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، بیروت: مؤسسة الاعلمی، چاپ دوم، 1390ق.

139. حسینی نقوی، سیدحامد، عبقات الانوار، قم: مؤسسة البعثة، 1405ق.

140. ابو ریه، محمود، اضواء علی السنة المحمدیه، بیجا: دارالکتاب الاسلامی، بیتا.

141. موسوی، سید شرف الدین، ابوهریره، قم: انصاریان، بیتا.

142. رضایی، اسدالله، "کیفیت و چگونگی صلوات بر پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله نزد فریقین"، مجله طلوع، پاییز 86، شماره23.

143. رحمانی، امیر، "عبور از مقابل نمازگزار"، مجله فقه اهل بیت فارسی، شماره 39و40.

144. مبلغی، حمید، "قرآن در فقه(2)"، مجله فرهنگ کوثر، اسفند1378، شماره36.

145. و دیگر منابع و مأخذ.

ص: 188

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109