نبوت

مشخصات کتاب

سرشناسه: بیابانی اسکویی، محمّد 1341_

عنوان و نام پدید آور: نبوت / محمّد بیابانی اسکویی.

مشخصات نشر: تهران : انتشارات نبأ،1390.

مشخصات ظاهری: 244 ص

شابک: 4 _ 002 _ 264 _ 600 _ 978

وضعیت فهرست نویسی: فیپا

یادداشت: کتابنامه به صورت زیر نویس.

موضوع: نبوت

رده بندی کنگره: 1390 2 ن 9 ب / 220BP

رده بندی دیویی: 43/ 297

شماره کتابشناسی ملی: 2442416

----------------------------------------

« نبوت »

مؤلّف : محمّد بیابانی اسکویی

وی_راستاری علم_ی و فن_ی: دکت_ر اسماعیل تاجبخش، دکت_ر مهدی دشتی،

اصغر غلامی، محمّدعلی دزفولی

حروفچینی : انتش_ارات نب_أ / چاپ و صحاف_ی : دالاهو، صاحب الزمان (عج)

چاپ اوّل : 1390، چاپ دوم : 1391

شمارگ_ان : 2000 نسخه / قیم_ت : 45000 ری_ال / کد کت_اب : 156 / 201

شبستری، خیابان ادیبی، شماره 26 تلفکس : 77506602 _ 77504683

شابک: 4 _ 002 _ 264 _ 600 _ 978ISBN : 978 - 600 - 264 - 002 - 4

ص: 1

اشاره

ص:2

ص:3

فهرست مطالب

مقدّمه ناشر 11

فصل اوّل: نبوّت عامّه 13

درس اوّل: معنای نبوّت و رسالت 15

1. تعریف نبی و رسول 17

2. فرق رسول و نبی 19

3. تجزیه پذیری نبوّت 23

چکیده درس اوّل 24

سؤالات 25

درس دوم :معرفت نبی و ایمان به او 27

1. ایمان و اقرار به انبیا و رسل 29

2. نفاق یا اقرار زبانی بدون اقرار قلبی 34

3. مراد از شناخت نبی و رسول 35

چکیده درس دوم 36

ص:4

سؤالات 36

درس سوم: ضرورت وجود نبیّ و رسول 37

1. مراد از ضرورت وجود نبی یا رسول 39

2. معنای وجوب ارسال رسل از نظر فلاسفه 40

3. معنای وجوب ارسال رسول از نظر متکلّمان 41

3_1. وجوب ارسال رسل از باب حسن و قبح عقلی 42

3_2. معنای صحیح وجوب لطف در کلام شیخ مفید 46

چکیده درس سوم 50

سؤالات 50

درس چهارم: وجوب لطف بر خدای تعالی و اشکالات آن 51

1. اشکال وجوب فلسفی لطف 53

2. اشکال نظر متکلمان 54

2_1. اشکال قول به وجوب ارسال رسل از باب حکمت الهی 54

2_2. اشکال قول به وجوب ارسال رسل از باب عدل الهی 57

3. نظر مرحوم آیت الله خویی در عدم وجوب لطف 59

چکیده درس چهارم 60

سؤالات 61

درس پنجم: حکمت بعثت (1) 63

1. اختلاف درجات پیامبران و رابطه آن با حکمت بعثت 65

2. حکمت بعثت 70

ص:5

2_1. بیدارگری و بازخواست پیمان فطری 70

2_2. شناساندن طریق عبادت و بندگی 72

چکیده درس پنجم 77

سؤالات 78

درس ششم :حکمت بعثت (2) 79

2_3. اثاره گنج های عقول 81

2_4. بیان حق از باطل 84

چکیده درس ششم 89

سؤالات 89

درس هفتم: حکمت بعثت (3) 91

2_5. بیان مصالح و مفاسد 93

2_6. اتمام حجّت 95

2_7. بشارت و انذار 98

2_8. بر قراری عدل و داد 99

چکیده درس هفتم 102

سؤالات 103

درس هشتم: حکمت بعثت (4) 105

2_9. تعلیم و تربیت 107

تلاش جدّی پیامبران در تعلیم و تربیت انسان ها 110

2_10. یاد آوری آیات و نعمتهای الهی و بقای عالم 113

ص:6

چکیده درس هشتم 115

سؤالات 116

درس نهم: ویژگیهای پیامبران (عصمت) 117

1. معنای لغوی عصمت 119

2. معنای اصطلاحی عصمت 120

3. عصمت و اختیار 120

4. مقدّمات عصمت 121

4_1. معرفت 121

4_2. تقوا و پارسایی 122

4_3. دوری از شیطان 123

4_4. طینت پاک و اصلاب و ارحام پاکیزه و تغذیه مناسب 123

5. انواع عصمت 126

6. لزوم عصمت پیامبران 126

چکیده درس نهم 128

سؤالات 129

درس دهم: ویژگی های پیامبران (علم) 131

1. راه عالم شدن پیامبران 134

2. حدود علم پیامبران 137

چکیده درس دهم 141

سؤالات 141

ص:7

درس یازدهم: سایر ویژگیها 143

1. امامت و وجوب طاعت پیامبران 145

2. پیامبران گواهان امّتها 147

3. مردانی از جنس بشر 149

4. ابتلای پیامبران 151

5. صدق رؤیا 152

6. اخلاق خوب 153

چکیده درس یازدهم 156

سؤالات 156

درس دوازدهم: راههای شناخت پیامبران 159

1. عقل و خرد 161

2. تنصیص و معرّفی پیامبران سابق 164

3. آیه بیّنه (معجزه) 165

4. معجزات پیامبران و علم 171

چکیده درس دوازدهم 174

سؤالات 175

فصل دوم: نبوّت خاصّه 177

درس سیزدهم: پیامبران پیشین 179

1. منبع صحیح شناخت پیامبران پیشین 181

2. تعداد پیامبران 182

ص:8

3. پیامبران اولوالعزم 183

4. سخن و زبان پیامبران 184

5. کتابهای پیامبران 185

چکیده درس سیزدهم 186

سؤالات 187

درس چهاردهم: پیامبر اسلام 189

1. زمان بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) 191

2. جهانی بودن بعثت پیامبر 192

3. افضلیّت پیامبر اسلام بر پیامبران دیگر 193

4. امّی بودن پیامبر 195

5. راههای شناخت پیامبر اسلام 197

6. ختم نبوّت و جاودانگی شریعت 201

چکیده درس چهاردهم 204

سؤالات 205

درس پانزدهم: وحی (1) 207

1. حقیقت وحی 209

2. اقسام وحی 214

3. روح الامین و روح القدس 216

چکیده درس پانزدهم 218

سؤالات 218

ص:9

درس شانزدهم: وحی (2) 219

1. مصونیت وحی 221

2. عصمت پیامبران در دریافت وحی 222

3. عصمت پیامبران در حفظ وحی 225

4. ابلاغ وحی 226

5. انقطاع وحی 227

6. ابعاد وحی 228

چکیده درس شانزدهم 228

سؤالات 229

درس هفدهم: شریعت 231

1. ماهیّت شریعت 233

2. حدود قلمرو شریعت 234

3. حجّیّت و اعتبار شریعت 238

چکیده درس هفدهم 239

سؤالات 239

فهرست منابع 241

ص:10

ص:11

بسم الله الرحمن الرحیم

مقدّمه ناشر

تفقّه در دین، یعنی به دست آوردن شناخت عمیق از آن، به حکم عقل، آیات قرآن و احادیث معصومان، بر زن و مرد مسلمان واجب است. اساسا «شناخت» پیش نیازِ ایمان و اعتقاد است. آیا ممکن است بدون شناخت امری، بدان ایمان آورد یا به آن معتقد شد؟ از سوی دیگر، در دین مبین اسلام، ایمان و اعتقادی ارزشمند و پذیرفته است که مبتنی بر شناخت باشد. راه دستیابی به شناخت و آگاهی، تحقیق و پژوهش و دوری از تقلید است؛ کاری که در تمام مراحل مختلف زندگی، بر آدمیان واجب است.

مؤسسه فرهنگی نبأ، بر اساس آنچه یاد شد و در راستای رسالت فرهنگی خود، یعنی تقویت و ارتقاء مبانی اصیل اعتقادی مخاطبانش، به استاد پژوهنده و محقق فرهیخته، آقای محمّد بیابانی اسکوئی، پیشنهاد کرد تا در اصول عقاید اسلامی، به روش آموزشی، کتاب هایی را بنگارد و دروس منظمی را تألیف و تدوین کند. خوشبختانه، استاد بیابانی، با همه مشاغل علمی و تحقیقی، پیشنهاد یادشده را پذیرفت و درس هایی را در موضوعات توحید و عدل و نبوت و امامت و معاد، به رشته نوشته در آورد. شکر الله مساعیه.

خاطرنشان می شود که نوشته های استاد بیابانی پس از نگارش، به دست برادران فاضل و گرامی، آقایان دکتر اسماعیل تاجبخش و دکتر مهدی دشتی دانشیاران دانشکده ادبیات دانشگاه علامه طباطبایی، اصغر غلامی، محقق و پژوهشگر معارف دینی و حجّت

ص: 12

الاسلام محمّد علی دزفولی ویرایش علمی و فنی شد. وفّقهم الله لمرضاته.

ان شاءالله این اثر پنج جلدی در راستای اهداف یادشده، در حوزه و دانشگاه و جامعه، مفید و مؤثّر واقع شود. مانند همیشه، پیشنهادها و انتقادهای خوانندگان دقیق و نکته سنج راهنمای ما در عرضه بهتر آثار علمی و تحقیقی خواهد بود.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

مدیر مسئول مؤسّسه فرهنگی نبأ

محمّد حسین شهری

9 / 5 / 1390

ص:13

فصل اوّل: نبوت عامه

اشاره

ص: 14

ص: 15

درس اول: معنای نبوّت و رسالت

اشاره

ص: 16

ص: 17

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود پس از مطالعه این درس با تعریف لغوی واصطلاحی دو واژه «نبی» و «رسول» آشنا شود،فرق آن دو مقام را بداند و بتواند معنای صحیحی از تجزیه پذیری نبوّت ارائه دهد.

1. تعریف نبی و رسول

«نبی» صفت مشبّهه بر وزن فعیل یا مشتق از مادّه «نبأ» به معنای خبر است (1) ، و یا

از مادّه «نَبْوَة و نَباوة» به معنای ارتفاع، گرفته شده است. (2)

بنابر اشتقاق اوّل «نبی» به معنی صاحب خبر است، امّا معمولاً به معنی مُنْبِئ یعنی آورنده پیام _ مانند نَذیر به معنای مُنْذِر _ بکار می رود.

و بنابر اشتقاق دوم «نبی» یعنی مرتفع، مانند زمین مرتفع. در حدیث آمده است : «لا تصلّوا علی النّبی» (3) یعنی بر زمین بلند نماز نخوانید. پیامبران الهی را نیز به خاطر


1- . لسان العرب 11/284.
2- . همان ج 15/302.
3- . النهایة 5/11.

ص:18

بلند پایگی مقامشان نبی گفته اند. (1)

پس «نبی» در لغت معنا و مفهوم عامّی دارد که شامل همه صاحبان خبر یا خبر آورندگان است، خواه این خبر را از ناحیه خدای تعالی دریافت کرده باشند و به بندگانش برسانند یا از طرف بنده ای به بنده ای دیگر. امّا اگر آن را از مادّه «نبأ» بگیریم در کلام عرب و در آیات و روایات تنها درباره پیام آوران الاهی به کار رفته نه درباره پیام آوران دیگر.

«رسول» نیز صفت مشبّهه از مادّه «رَسَل» به معنای شخصی است که از طرف دیگری برای رساندن رسالت و پیامی فرستاده می شود. البتّه در معنای این واژه پی در پی بودن رسالت نیز لحاظ شده است. ابن انباری می گوید :

الرَّسول معناه فی اللّغة الّذی یتابع أخبار الّذی بعثه. أخذ من قولهم: جاءت الإبل رسلاً أی متتابعة. (2)

رسول در لغت کسی را گویند که اخبار فرستنده خودش را پیروی می کند. و از این سخنِ عرب مشتق شده است که می گوید: شتر به صورت «رَسَل» آمد یعنی پشت سر هم آمد.

پس با توجّه به معنای لغوی، رسول نقش وساطت را میان شخص فرستنده و اشخاصی که به سوی آن ها فرستاده شده، ایفا می کند. این واژه در کلام عرب و در آیات و روایات در معنای عامّ خود به کار رفته و به آنان که از طرف خدای تعالی دارای رسالت هستند و واسطه میان خدا و خلق شده اند، اختصاص ندارد. در قرآن و روایات گاهی رسول در مورد فرشتگان الهی استعمال شده است.


1- . کاربرد واژه «نبیء» با همزه در لغت عرب خیلی نادر است و تنها اهل مکّه این واژه را با همزهاستعمال می کنند و بقیه اعراب «نبی» را با «یاء» بکار می برند. شاید به همین مناسبت پیامبرگرامی اسلام در روایتی «نبیء الله» بودن خویش را نفی فرموده است. عربی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)گفت: السلام علیک یا نبیء الله، حضرت در جواب فرمود: «لست بنبیء الله ولکنی نبیّ الله».(معانی الاخبار / 113.)
2- . لسان العرب 11/284.

ص:19

آللّهُ یَ_صْطَفِی مِنَ المَلائِکَةِ رُسُ_لاً وَمِنَ آلنّاسِ (1)

خداوند رسولانی از فرشتگان و از مردم برمی گزیند.

إِذا جاءَ أَحَدَکُمُ آلمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا وَهُمْ لا یُفَرِّطُونَ (2)

آنگاه که مرگ یکی از شما فرا رسد رسولان ما او را قبض روح می کنند و آنان کوتاهی نمی کنند.

و در روایتی از امام باقر (علیه السلام) از رسولی سخن رفته که نه از جنس جنّیان است و نه از جنس فرشتگان و بشر :

فَأَخْبِرْنِی عنْ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ تَعَالَی لَیْسَ مِنَ الْجِنِّ وَ لَا مِنَ الْإِنْسِ وَ لَا مِنَ الْم_َلَائِکَةِ ذَکَرُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِی کِتَابِهِ؟ فَقَالَ: الْغُرَابُ حِینَ بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِیُرِیَ قَابِیلَ کَیْفَ یُوَارِی سَوْأَةَ أَخِیهِ هَابِیلَ حِینَ قَتَلَه. (3)

رسولی را برای من بیان کن که از جنس جنّ و انس و فرشتگان نیست و خداوند متعال در کتاب خویش از آن یاد کرده است. فرمود: آن کلاغ است آنگاه که خداوند متعال او را فرستاد تا به قابیل نشان دهد که چگونه جسد برادرش هابیل را _ که توسّط او کشته شده بود _ دفن کند.

2. فرق رسول و نبی

در بحث پیشین روشن شد که نبی اگر از ماده «نبأ» مشتق شود معمولاً در معنی پیام آوران الاهی استعمال می شود، هرچند مفهوم آن شامل همه پیام آوران است ولی رسول، هم از جهت استعمال و هم از جهت معنا عمومیّت دارد.

اگر از نبی و رسول معنای خاصّ آن دو، یعنی فرستاده خدای متعال، مورد نظر باشد این پرسش پیش می آید که نبی و رسول چه فرقی با هم دارند و میان آنان چه


1- . یوسف (12)/50.
2- . الحج (22)/75.
3- . احتجاج 2/ 328.

ص: 20

نسبتی است؟

در روایاتی که از سوی امامان اهل بیت (علیهم السلام) در بیان این موضوع رسیده، این دو مقام از هم تفکیک شده و نسبت میان آن دو مانند نسبت ایمان و اسلام بیان شده است که هر یک معنایی جداگانه دارند ولی در مورد استعمال ممکن است هر دو در شخصی جمع شود و ممکن است شخصی مقام نبوّت را حایز گردد ولی به مقام رسالت نرسد ولی امکان ندارد مقام رسالت را داشته باشد و مقام نبوّت را نه.

در روایتی از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) از عدد انبیا و رسولان سؤال شد، حضرت انبیا را صد و بیست و چهار هزار و مرسلان (= رسولان) آن ها را سیصد و سیزده نفر بیان کرد :

یَا رَسُولَ اللَّهِ کَمِ النَّبِیُّونَ؟ قَالَ: مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِیٍّ. قُلْتُ : کَمِ الْم_ُرْسَلُونَ مِنْهُمْ؟ قَالَ: ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَر. (1)

ای رسول خدا، انبیا چند نفرهستند؟ فرمود: صد و بیست و چهار هزار نفر. گفتم: رسولان از آن ها چند نفر هستند؟ فرمود: سیصد و سیزده نفر.

از این روایت استفاده می شود که انبیای الهی صد و بیست و چهار هزار نفرند و از میان آن ها سیصد و سیزده نفر علاوه بر مقام نبوّت، مقام رسالت نیز دارند.

پس روشن می شود که همه رسولان الهی نبی هم هستند ولی چنین نیست که همه انبیای الهی رسول هم باشند بلکه فقط برخی از آن ها رسول هستند. در این روایت فرق میان نبی و رسول تنها از جهت تعداد و به اجمال بیان شده است ولی در روایات دیگر توضیح بیشتری در این باره آمده است؛ و آن این که نبی فرشته وحی را در خواب می بیند و صدایش را می شنود امّا او را مشاهده نمی کند و رسول


1- . الخصال 2/523؛ بحارالانوار 11/32. در این روایت «مرسلین» ذکر شده است ولی در همینروایت در جای دیگر به نقل از ابن عباس به جای مرسلین «رسل» آمده است که جمع رسولمی باشد، و نظیر این روایت را مرحوم قطب راوندی در قصص الانبیاء/213 و موسوعة الامامالجواد 1/509 به نقل از قصص الانبیاء نقل کرده است.

ص: 21

صدای فرشته وحی را می شنود و در خواب هم می بیند و مشاهده نیز می کند. امام باقر (علیه السلام) می فرماید :

النَّبِیُّ الَّذِی یَرَی فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُ الْم_َلَکُ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یَرَی فِی الْم_َنَامِ وَ یُعَایِنُ الْم_َلَک. (1)

نبی شخصی است که در خواب می بیند و صدا را می شوند و فرشته را مشاهده نمی کند و رسول شخصی است که صدا را می شنود و در خواب می بیند و فرشته را مشاهده کند.

و نیز امام باقر و امام صادق (علیهما السلام) می فرمایند :

الرَّسُولُ الَّذِی یَظْهَرُ لَهُ الْم_َلَکُ فَیُکَلِّمُهُ وَ النَّبِیُّ هُوَ الَّذِی یَرَی فِی مَنَامِهِ وَ رُبَّمَا اجْتَمَعَتِ النُّبُوَّةُ وَ الرِّسَالَةُ لِوَاحِد. (2)

رسول شخصی است که فرشته بر او ظاهر می شود و با او سخن می گوید و نبی آن کسی است که در خواب [فرشته را] می بیند و گاهی نبوّت و رسالت در یک شخص جمع می شود.

در برخی از روایات در تفاوت رسول و نبی آمده که رسول جبرئیل را می بیند و کلامش را می شنود و بر او وحی می شود و در خواب نیز او را می بیند چنانچه حضرت ابراهیم در خواب می دید.

و نبی گاهی کلام فرشته وحی را می شنود و بسا خود او را هم مشاهده می کند ولی صدایش را نمی شنود. امام رضا (علیه السلام) می فرماید :

الْفَرْقُ بَیْنَ الرَّسُولِ وَ النَّبِیِّ وَ الْإِمَامِ أَنَّ الرَّسُولَ الَّذِی یُنْزَلُ عَلَیْهِ جَبْرَئِیلُ فَیَرَاهُ وَ یَسْمَعُ کَلَامَهُ وَ یُنْزَلُ عَلَیْهِ الْوَحْیُ وَ رُبَّمَا رَأَی فِی مَنَامِهِ نَحْوَ رُوْیَا


1- . کافی 1/176؛ بحارالانوار 11 / 41.
2- . کافی 1/177.

ص: 22

ابراهیم (علیه السلام) وَ النَّبِیُّ رُبَّمَا سَمِعَ الْکَلَامَ وَ رُبَّمَا رَأَی الشَّخْصَ وَ لَمْ یَسْمَع. (1)

فرق بین رسول و نبی و امام این است که رسول شخصی است که جبرئیل بر او نازل می شود و رسول او را می بیند و کلامش را می شنود و وحی بر او نازل می شود و بسا در خواب هم می بیند مانند رؤیای ابراهیم (علیه السلام). و نبی بسا کلام را می شنود و بسا شخص را می بیند و نمی شنود.

فرق این روایت با روایات دیگر که در آن ها رؤیت و مشاهده فرشته وحی از نبی نفی شده است در این است که در این روایت برای نبی نیز همانند رسول مشاهده شخص فرشته اثبات شده ولی این مشاهده همراه با نشنیدن کلام اوست پس ممکن است مراد دیدن فرشته در غیر حال وحی باشد. و روایات دیگر به دیدن در حال وحی نظر داشته باشند.

در برخی از روایات این باب به فرق میان امام و محدّث هم اشاره رفته است، در ادامه روایت بالا بیان شده که امام کلام فرشته را می شنود ولی خود او را نمی بیند.

والإمامُ هُوَ الّذی یَسْمَعُ الکَلاَمَ وَلا یَری الشَّخصَ.

محدَّث به کسی گفته شده است که صدا را می شنود ولی او را مشاهده نمی کند و در خواب هم نمی بیند.

وَ أَمَّا الُْمحَدَّثُ فَهُوَ الَّذِی یُحَدَّثُ فَیَسْمَعُ وَ لَا یُعَایِنُ وَ لَا یَرَی فِی مَنَامِهِ. (2)

حال که با معنای لغوی و اصطلاحی نبی و رسول آشنا شدیم و معلوم گردید که از نظر روایات مأمور به تبلیغ بودن در معنای نبی و رسول لحاظ نشده است، اگر چه رسول از نظر لغوی این جهت را نیز در بر دارد. در اینجا به نکته ای در این زمینه اشاره می کنیم و آن اینکه در استعمال قرآن و روایات معصومان (علیهم السلام) نبی و رسول هر دو متعلّق «بعث» و «ارسال» قرار گرفته اند، خدای تعالی می فرماید :


1- . کافی 1/176؛ بحارالانوار 11/41.
2- . کافی 1 / 176؛ بحارالانوار 11 / 54.

ص:23

هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الأمِییِن رَسُولاً. (1)

خدا اوست که در میان امّی ها رسولی فرستاد.

وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ. (2)

رسول و نبیّی پیش از تو نفرستادیم.

کانَ آلنّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ آلنَّبِ_یِّینَ. (3)

امّت یک دست بود پس خدا انبیاء را مبعوث کرد.

از این امر استفاده می شود که نبی و رسول هر دو در مواردی از سوی خدای تعالی برای ابلاغ اموری به مردم مأموریّت می یابند ولی این نکته دلالت نمی کند که این معنا در خود معنای نبی و رسول لحاظ شده باشد پس با وجود این امر هم، نبی و رسول در همان معنای اصطلاحی خاصّ خود باقی است و این امری جدا از معنای آن دو است که به واسطه فعل «بَعَثَ» و «اَرْسَلَ» از آن حکایت شده است.

3. تجزیه پذیری نبوّت

در بحث از معنای لغوی گذشت که نبی و رسول به کسانی گفته می شود که از سوی خدای تعالی حامل خبر و رسالت می شوند. و در بحث سابق هم روشن شد که خبر و رسالت به نبی و رسول از طرق مختلفی می رسد و نبوّت اسباب گوناگونی دارد.

با توجه به دو امر یاد شده روشن می شود که وقتی تجزیه پذیری و جزء داشتن نبوّت مطرح می شود مقصود این نیست که خود نبوّت ذاتاً و حقیقتاً قابل تجزیه است؛ بلکه منظور تجزیه پذیری از ناحیه طرق و خبرهایی است که نبی آن ها را دارا می شود. پس روشن است که منظور از هفتاد یا چهل و پنج جزء داشتن نبوّت _ که در


1- . جمعه (62)/2.
2- . حج(22) / 52.
3- . بقره(2) / 213.

ص: 24

برخی روایات مطرح شده _ خبرها و طرق رسیدن آن است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید:

رَأْیُ الْم_ُومِنِ وَ رُوْیَاهُ فِی آخِرِ الزَّمَانِ عَلَی سَبْعِینَ جُزْءاً مِنْ أَجْزَاءِ النُّبُوَّةِ. (1)

رأی مؤمن و رؤیای او در آخر الزمان جزئی از هفتاد جزء نبوّت است.

و رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرماید :

الْه_َدْیُ الصَّالِحُ وَ السَّمْتُ الصَّالِحُ وَ الِاقْتِصَادُ جُزْءٌ مِنْ خَمْسَةٍ وَ أَرْبَعِینَ جُزْءاً مِنَ النُّبُوَّةِ. (2)

هدایت صالح و جهت صالح و اقتصاد جزئی از چهل و پنج جزء نبوّت است.

چکیده درس اوّل

نبی در لغت به معنای آورنده خبر یا شیء مرتفع است و از نظر روایات نبی کسی است که صدای فرشته وحی را می شنود و او را در خواب می بیند ولی در بیداری شخص او را مشاهده نمی کند.

رسول در لغت به کسی گفته می شود که از سوی دیگری برای رساندن پیام مأمور می شود و در انسان و غیر انسان به کار می رود. و در روایات در معنای خاصّ خود به انسانی گفته می شود که فرشته وحی را مشاهده می کند و در خواب هم می بیند و صدای او را هم می شنود.

نبوّت فی حد نفسه قابل تجزیه نیست و تجزیه پذیری آن از جهت طرق و اسباب و خبرهایی است که نبی آن ها را داراست.


1- . کافی 8/90 ح 58 و بحار 58/177.
2- . الخصال 1 / 178؛ بحارالانوار 68/343.

ص:25

سؤالات

1 _ کاربردهای رسول در آیات و روایات چگونه است؟

2 _ معنای این جمله «لا تصلّوا علی النبی» چیست؟

3 _ انبیایی که دارای مقام رسالت هم هستند چند نفرند؟

4 _ رؤیای صادق جزئی از هفتاد جزء نبوّت است یعنی چه؟

5 _ محدَّث چه کسی را گویند؟

6 _ فرق امام و نبی چیست؟

ص:26

ص:27

درس دوم: معرفت نبی و ایمان به او

اشاره

ص: 28

ص: 29

اشاره :

دانشجو پس از مطالعه این درس باید به جایگاه اعتقاد به نبوّت در دین پی برد، با معنای ایمان و نفاق آشنا گردد ومراد روایات را از معرفت رسول بداند.

1. ایمان و اقرار به انبیا و رسل

ایمان و اقرار به نبوّت پیامبر گرامی اسلام حضرت محمّد بن عبد الله (صلی الله علیه و آله و سلم) از اصول و ارکان مهمّ اسلام به شمار می آید. و تا این اقرار و ایمان تحقّق پیدا نکند شخص، مسلمان محسوب نمی شود. علاوه بر این، اقرار و ایمان به همه آنچه حضرتش از طرف آفریدگار آورده و به ضرورت دین اسلام ثابت شده در تحقّق اسلام شخص لازم و ضروری است. البتّه در این اقرار تفصیل و ذکر خصوصیّات و جزئیّات ضرورت ندارد و همان اقرار اجمالی بسنده است.

با اندک تأملی روشن است که اقرار به نبوّت پیامبر گرامی اسلام، اقرار به آنچه که از ناحیه خدای تعالی آورده، را نیز در بر دارد. زیرا نبوّت و رسالت چنان که گفتیم نوعی ارتباط میان خدا و نبی و رسول است که در این ارتباط اموری از سوی خدای

ص: 30

تعالی به رسول و نبی القا می شود.

به یقین می توان گفت یکی از اموری که به ضرورت دین، بر همه پیامبران الهی به ویژه پیامبر گرامی اسلام نازل شده است، تصدیق و ایمان به پیامبران دیگر الهی و اموری است که بر آن ها نازل شده است. خداوند متعال در قرآن کریم در مقابل یهود و نصارا _ که هدایت را تنها از آن خود می دانستند _ مردم را دستور می دهد که به خدا و آنچه بر همه پیامبران نازل شده، ایمان آورند تا هدایت یابند. یعنی در نظر خداوند متعال ایمان به هیچ پیامبری بدون ایمان به پیامبران دیگر تمام و کامل نیست. خدای تعالی می فرماید :

قُولُوا آمَنّا بِاللّهِ وَما أُنْزِلَ إِلَیْنا وَما أُنْزِلَ إِلی إِبْراهِ_یمَ وَإِسْم_عِ_یلَ وَإِسْح_قَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْباطِ وَما أُوتِ_یَ مُوسی وَعِ_یسی وَما أُوتِ_یَ النَّبِ_یُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ ما آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ آهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما هُمْ فِ_ی شِقاقٍ ... (1)

بگویید ایمان آوردیم به خدا و آنچه بر ما نازل شده و آنچه به ابراهیم و اسماعیل واسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده است. و آنچه به موسی و عیسی داده شده است. و آنچه به پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده است. بین هیچکدام از آن ها فرق نمی گذاریم و ما در مقابل خدای تعالی تسلیم هستیم. پس اگر ایمان آورند به گونه ای که شما ایمان آوردید قطعاً هدایت خواهند یافت و اگر اعراض کنند پس همانا در اختلاف و دشمنی خواهند بود...

و در آیه ای دیگر دین اسلام را ایمان و تسلیم به همه آنچه بر پیامبران الهی نازل شده می داند و آنان را که به دنبال چیزی غیر آن هستند از زیانکاران آخرت به شمار می آورد.


1- . بقره(2) / 136و137.

ص:31

قُلْ آمَنّا بِاللّهِ وَما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَما أُنْزِلَ عَلی إِبْراهِ_یمَ وَإِسْم_عِ_یلَ وَإِسْح_قَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْباطِ وَما أُوتِیَ مُوسی وَعِ_یسی وَالنَّبِ_یُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ * وَمَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الإِسْلامِ دِینَاً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِی آلآخِرَةِ مِنَ آلخاسِرِینَ. (1)

بگو به خدا و به آنچه بر ما نازل شده و آنچه بر ابراهیم واسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط نازل شده و آنچه به موسی و عیسی و پیامبران از سوی پروردگارشان داده شده، ایمان آوردیم بین هیچکدام از آن ها فرقی نمی گذاریم و ما در مقابل خدا تسلیم هستیم. و کسی که غیر از اسلام دینی را طلب کند از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیان کاران است.

امام صادق (علیه السلام) نیز، ایمان را عمل همه اعضا و جوارح انسان شمرده و در میان اعضا قلب را امیر و فرمانده آن ها بیان کرده است. بر اساس این روایت عمل واجب قلب؛ یعنی ایمان عبارت است از اقرار و معرفت و اعتقاد و رضایت و تسلیم به خدای یگانه، و عبد و رسول خدا بودن محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) ، و اقرار به همه آنچه از سوی خدای تعالی نازل شده است. واین عمل برترین و ارزنده ترین عمل است. ایشان می فرمایند :

فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الْإِیمَانِ فَالْإِقْرَارُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ الْعَقْدُ وَ الرِّضَا وَ التَّسْلِیمُ بِأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً لَمْ یَتَّخِذْ صَاحِبَةً وَ لَا وَلَداً وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ الْإِقْرَارُ بِمَا جَاءَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ نَبِیٍّ أَوْ کِتَابٍ فَذَلِکَ مَا فَرَضَ اللَّهُ عَلَی الْقَلْبِ مِنَ الْإِقْرَارِ وَ الْم_َعْرِفَةِ وَ هُوَ عَمَلُه... و هو رأس الایمان. (2)

اما آنچه از ایمان بر قلب واجب کرده است اقرار و معرفت واعتقاد و خشنودی و تسلیم است به اینکه خدایی جز «الله» نیست، او یگانه است و


1- . آل عمران(3) / 84و85.
2- . کافی 2/33 و 34؛ بحارالانوار 66 / 23.

ص: 32

شریکی ندارد. خدای یکتایی است که برای خویش همنشین و فرزندی نگرفته است. و اینکه محمّد بنده و رسول اوست. و نیز اقرار به تمام اموری است که از سوی خدا آمده است اعم از این که نبی باشد یا کتاب. این است آنچه خدا بر قلب واجب کرده است که عبارت است از اقرار و معرفت که عمل قلب است... و این اصل ایمان است.

امام رضا (علیه السلام) نیز در جواب مأمون که از او خواسته بود اسلام را به اختصار بیان کند؛ اسلام را شهادت به یگانگی خدای تعالی و شهادت به رسالت و بندگی محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) و نیز شهادت به حقّانیّت همه آنچه پیامبر گرامی اسلام آورده و نیز شهادت به همه پیامبران و رسولان و حجّتهای پیشین الاهی دانسته و به دنبال آن وظایف دیگر مسلمانان را به اختصار بیان کرده است. آن حضرت به خط مبارک خویش می نویسند :

إنَّ مَحْضَ الْإِسْلَامِ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَه... وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِینُه...وَ أَنَّ جَمِیعَ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ هُوَ الْحَقُّ الْم_ُبِینُ وَ التَّصْدِیقُ بِهِ وَ بِجَمِیعِ مَنْ مَضَی قَبْلَهُ مِنْ رُسُلِ اللَّهِ وَ أَنْبِیَائِهِ وَ حُجَجِهِ... (1)

همانا حقیقت اسلام عبارت است از شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست، یگانه است و شریکی ندارد.... و اینکه محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و رسول و امین اوست.... و اینکه جمیع آنچه محمّد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) آورده است حقّ آشکاری است، و تصدیق به او و به همه رسولان خدا و پیامبرانش و حجّت های او که پیش از پیامبر اسلام آمده اند.

بنابر این بدیهی است که اگر کسی نبوّت یکی از پیامبران الهی را منکر شود در حقیقت همه پیامبران الهی را منکر شده و یکی از ارکان و اصول مهم اسلام را که


1- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 2/121و122؛ بحارالانوار 10 / 352.

ص: 33

پذیرفتن دین همه انبیای الهی است (1) انکار می کند؛ و چنین شخصی را نمی توان

مسلمان به شمار آورد. امام صادق (علیه السلام) در این زمینه می فرماید :

وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَوْ أَنْکَرَ رَجُلٌ عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ (علیه السلام) وَ أَقَرَّ بِمَنْ سِوَاهُ مِنَ الرُّسُلِ لَم یُوْمِن. (2)

بدانید کسی که عیسی بن مریم را انکار کند و به همه رسولان دیگر اقرار کند مؤمن محسوب نمی شود.

و در روایتی دیگر امام صادق (علیه السلام) کسی را که یکی از پیامبران الهی را انکار کند با وجود اینکه همه انبیای دیگر را قبول دارد، گمراه و از هدایت بدور دانسته است. محمّد بن تمّام می گوید؛ به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: فلانی که یکی از دوستان و موالیان شماست سلام رساند و گفت که شما شفاعت او را ضمانت کنید. حضرت فرمود: آیا او از دوستان ما است؟ عرض کردم: آری. فرمود: پس امر او خیلی بالاتر از اینهاست. عرض کردم :

إِنَّهُ رَجُلٌ یُوَالِی عَلِیّاً وَ لَمْ یَعْرِفْ مِنْ بَعْدِهِ مِنَ الْأَوْصِیَاءِ. قَالَ: ضَالٌّ. قُلْتُ: فَأَقَرَّ بِالْأَئِمَّةِ جَمِیعاً وَ جَحَدَ الآْخِرَ. قَالَ: هُوَ کَمَنْ أَقَرَّ بِعِیسَی وَ جَحَدَ بِمُحَمَّدٍ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوْ أَقَرَّ بِمُحَمَّدٍ وَ جَحَدَ بِعِیسَی (علیه السلام) نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ جَحْدِ حُجَّةٍ مِنْ حُجَجِهِ. (3)

مردی است که به ولایت امیرمؤمنان (علیه السلام) معتقد است اما اوصیای بعد ازاو را نمی شناسد. فرمود: گم وغافل است.گفتم: به همه امامان اقرارمی کند و آخری را انکارمی کند. فرمود:اومانندکسی است که به عیسی (علیه السلام) اقرار کرده و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را انکار می کند یا به محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) اقرار کرده و عیسی (علیه السلام) را انکار می کند. از انکار حجّتی از حجّت های خدا به خدا پناه می بریم.


1- . خدای تعالی می فرماید: «إنّ الدین عند الله الاسلام» (آل عمران/19) دین همه پیامبران الهیدین تسلیم بود. آنان همه را دعوت به تسلیم در مقابل خدا و همه پیامبران الهی می کردند.
2- . کافی 1 / 181؛ کمال الدین 2 / 411؛ بحارالانوار 23/96.
3- . بحارالانوار 23/97و98؛ الغیبة / 112.

ص:34

2. نفاق یا اقرار زبانی بدون اقرار قلبی

نکته مهمی که در باب ایمان و اسلام وجود دارد این است که در اثبات اسلام یک شخص پی بردن به تسلیم باطنی و درونی او لازم نیست، بلکه شهادت زبانی و ظاهری او به توحید و نبوّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اعمال ظاهری دیگر _ از قبیل نماز، روزه، حج، زکات و.... _ بر مسلمان بودن کفایت می کند.

الْإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِی عَلَیْهِ النَّاسُ شَهَادَةُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاءُ الزَّکَاةِ وَ حِجُّ الْبَیْتِ وَ صِیَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَهَذَا الْإِسْلَام. (1)

اسلام امر ظاهر و آشکاری است که مردم همه بر آن هستند یعنی شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست، یگانه است، شریکی ندارد، و اینکه محمّد بنده و رسول اوست، و بپا داشتن نماز و دادن زکات و حجّ خانه خدا و روزه ماه رمضان، پس اسلام همین است.

از بررّسی روایات به دست می آید که انسان ها در برابر شرایع الاهی سه گونه اند : مؤمن، کافر، منافق. منافق به ظاهر به توحید و رسالت پیامبر اسلام و پیامبران دیگر اقرار می کند ولی اعتقاد درونی به این مسائل ندارد. البتّه چنین کسی به واقع مسلمان نیست ولی تا وقتی که نفاق درونی او معلوم نشود و اقرار زبانی و عمل ظاهری داشته باشد در جامعه اسلامی مسلمان به شمار می آید و احکام مسلمانان بر او جاری می شود. (2)


1- . کافی 2/24؛ وسائل الشیعة 1 / 18؛ بحارالانوار 65 / 246.
2- . بحث درباره کفر و ایمان و شرک و نفاق از نظر حقیقت و احکام دامنه دار و گسترده است کهدر کتب فقهی و اصولی مباحث فراوانی در این زمینه از سوی عالمان دینی طرح گردیده است. دراینجا به همین اندازه اکتفا می شود.

ص:35

3. مراد از شناخت نبی و رسول

گفتیم که اقرار اجمالی به نبوّت پیامبر گرامی اسلام و سایر پیامبران الهی از اصول مهم اسلام است. بدیهی است که اقرار به چیزی فرع بر معرفت آن است. و به همین دلیل است که امام صادق (علیه السلام) افضل واجبات و فرائض الهی را بعد از معرفت پروردگار و اقرار به عبودیّت برای او، معرفت رسول و شهادت به نبوّت او دانسته است. ایشان می فرمایند :

إِنَّ أَفْضَلَ الْفَرَائِضِ وَ أَوْجَبَهَا عَلَی الْإِنْسَانِ مَعْرِفَةُ الرَّبِّ وَ الْإِقْرَارُ لَهُ بِالْعُبُودِیَّة ... وَ بَعْدَهُ مَعْرِفَةُ الرَّسُولِ وَ الشَّهَادَةُ بِالنُّبُوَّةِ وَ أَدْنَی مَعْرِفَةِ الرَّسُولِ الْإِقْرَارُ بِنُبُوَّتِهِ وَ أَنَّ مَا أَتَی بِهِ مِنْ کِتَابٍ أَوْ أَمْرٍ أَوْ نَهْیٍ فَذَلِکَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ. (1)

همانا بهترین فرایض و واجب ترین آن ها بر انسان، معرفت پروردگار و اقرار بندگی برای او.... و بعد از آن معرفت رسول و شهادت به نبوّت اوست. و درجه اوّل معرفت رسول اقرار به نبوّت او واقرار به کتاب و امر و نهیی است که از سوی خدا آورده است. پس همه اینها از خدای تعالی است.

در این حدیث شریف پایین ترین درجه معرفت به رسول اقرار و شهادت به نبوّت او دانسته شده است. این امر نشانگر آن است که هر اقراری معرفتی را در بر دارد. و درجه و مرتبه اقرار، نشان دهنده درجه معرفت است. اقرار اجمالی به نبوّت پیامبر و تصدیق اجمالی به اینکه همه آنچه او آورده است از طرف آفریدگار است؛ پایین ترین درجه شناخت اوست. و هر اندازه این اقرار و تصدیق کاملتر و محکمتر شود به همان اندازه معرفت نیز کاملتر خواهد بود.

بنابراین در لزوم شناخت پیامبران الهی نیز هیچ تردیدی نیست و آنچه درباره این


1- . کفایة الاثر / 261؛ بحارالانوار 36/406.

ص: 36

شناخت مهم است راههای دست یابی به آن است که در مباحث بعدی به آن خواهیم پرداخت.

چکیده درس دوم

اقرار و شهادت به نبوّت و رسالت همه انبیا و رسولان الهی از اصول دین اسلام است و تکذیب یکی از پیامبران تکذیب همه آن هاست. و فرقی نمی کند که پیامبر تکذیب و انکار شده پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) باشد یا یکی از پیامبران پیشین.

در صدق اسلام بر کسی اقرار و شهادت قلبی لازم نیست و اقرار زبانی _ اگر کفر و انکار درونی او شناخته نشود _ بر مسلمان بودنش کافی است، و در صورت شناخته بودن آن نباید چنین شخصی را مسلمان دانست.

چون هر اقراری فرع بر معرفت است، پس شخص اقرار کننده باید به نبوّت و رسالت و نسبت این مقامات با شخص نبی و رسول معرفت داشته باشد تا اقرارش صحیح باشد. ولی در روایات به جهاتی که در بحث راههای معرفت به آن ها پرداخته خواهد شد اقرار پایین ترین درجه معرفت شمرده شده است.

سؤالات

1. حکم تکذیب یکی از پیامبران گذشته چیست؟

2. جایگاه اعتقاد به نبوّت و رسالت در دین را تبیین کنید.

3. از نظر روایات کمترین درجه معرفت رسول چیست؟

4. فرق اسلام و ایمان را تبیین کنید.

ص:37

درس سوم: ضرورت وجود نبیّ و رسول

اشاره

ص: 38

ص: 39

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود پس از مطالعه این درس، با مفهوم ضرورت وجود نبی و رسول از دو منظر نیاز انسان به وجود پیامبر و رسول و وجوب ارسال رسولان و پیامبران بر خدای تعالی، آشنا گردد و معنای صحیح را از معنای ناصحیح باز شناسد. با گروههای مختلفی که به وجوب ارسال رسولان بر خداوند معتقدند آشنا شود و تقریر هر یک از این گروهها و اختلاف میان آن ها رانیک بداند.

1. مراد از ضرورت وجود نبی یا رسول

ضرورت وجود نبی و رسول از دو منظر قابل تأمّل و بررسی است :

1 _ نیاز انسان به وجود پیامبر و رسول

2 _ وجوب ارسال رسولان و پیامبران بر خدای تعالی

مطلب اوّل در بخش حکمت بعثت پیامبران الهی مورد بحث و تحقیق قرار خواهد گرفت.

ص: 40

و اثبات خواهد شد که انسان از جهات گوناگون به وجود پیامبران الهی نیاز دارد. ولی معلوم است که اثبات نیاز انسان به وجود پیامبران الهی مساوی با اثبات لزوم و وجوب ارسال رسولان بر خدای تعالی نخواهد بود. زیرا نیاز داشتن انسان مطلبی است و بر آوردن آن نیاز به وسیله آفریدگار، امری دیگر. بنابراین لازم است مطلب دوم را جداگانه بررسی کنیم.

درباره وجوب لطف و ارسال رسولان بر خدای تعالی دو دیدگاه وجود دارد : دیدگاه کلامی و دیدگاه فلسفی :

2. معنای وجوب ارسال رسل از نظر فلاسفه

مرحوم مظفّر در تقریر این نوع وجوب بر خدای تعالی می فرماید :

إنّ اللطف بالعباد من کماله المطلق وهو اللطیف بعباده والجواد والکریم، فإذا کان المحل قابلا ومستعدآ لفیض الوجود واللطف فإنّه تعالی لابدّ أن یفیض إذ لا بخل فی ساحة رحمته ولا نقص فی جوده وکرمه. ولیس معنا الوجوب هنا أنّ أحدآ یأمر بذلکَ فیجب علیه أن یطیع تعالی عن ذلک، بل معنا الوجوب فی ذلکَ کمعنی الوجوب فی قولکَ إنّه واجب الوجود. (1)

لطف به بندگان از کمال مطلق الهی است. و او نسبت به بندگانش لطیف و جواد و کریم است. هر گاه محل قابلیّت واستعداد فیض وجود و لطف را داشته باشد بر خدا لازم است که فیض کند. زیرا در رحمت او بخلی نیست و وجود و لطف او را نقصی نمی باشد وجوب در اینجا بدان معنا نیست که شخصی او را به این امر فرمان دهد پس بر او اطاعت واجب گردد. خداوند از این متعالی وبلند مرتبه تر است، بلکه معنای وجوب در اینجا مانندوجوب در «واجب الوجود» است.


1- . عقاید الامامیه / 51.

ص:41

استاد خرّازی هم بعد از نقل کلماتی از فلاسفه در این باره، بیان می کند که مقتضای کمال مبدءِ متعال از جهت اسما و صفات، احسان و لطف کردن به نیازمندان و نداشتن بخل و منع

است و در غیر این صورت نقص در ذات پروردگار لازم خواهد آمد که بر خلاف فرض وجود تمام کمالات بالفعل در ذات الهی است.

إنّ مقتضی کمال المبدء المتعال من جهة الأسماء والصفات هو الإحسان واللطف إلی من یحتاج إلیه وعدم البخل والمنع وإلّا لزم الخلف فی کماله. فکلّ ما یحتاج إلیه الخلق لا سیما الانسان لطف وصادر من صفاته ولازم لصفاته من دون حاجة إلی حکم العقلا بلزوم العدل وقبح الظلم. (1)

مقتضای کمال خداوند متعال از جهت اسماء و صفات احسان و لطف نسبت به محتاج است نه بخل و منع. و در غیر این صورت کمال لطف از او منتفی می شود. پس همه نیازهای خلق به ویژه انسان به لطف الهی که لازمه صفات اوست از او صادر می شود بدون اینکه نیاز به حکم عقلا به وجوب عدل و قبح ظلم داشته باشد.

بر اساس این نظریه، وجوب باید به معنای ضرورت وجود وعدم انفکاک از ذات خداوند سبحان باشد. و روشن است که جود و لطف و فضل همچون خَلْق از صفات فعل الهی است. و اگر جود و لطف قابل انفکاک از ذات خدای تعالی به معنای فلسفی اش نباشد لازم می آید با ذات الهی همواره خلقی بوده باشد. و این بر اساس ضرورت معارف دینی باطل است زیرا خلق حادث به معنای واقعی است یعنی خدا بود و هیچ خلقی نبود و خلق به مشیّت الهی پدید آمد.

3. معنای وجوب ارسال رسول از نظر متکلّمان

اشاره

متکلّمان نیز ارسال رسولان را لطف و بر خداوند لازم می دانند امّا معنای کلامی وجوب لطف و ارسال رسولان با معنای مورد نظر فلاسفه متفاوت است. در


1- . سلسله مقالات کنگره مفید شماره 35، ص 13.

ص: 42

کلام این وجوب با مسأله حسن و قبح عقلی پیوند خورده است که در اینجا به شرح آن می پردازیم.

3_1. وجوب ارسال رسل از باب حسن و قبح عقلی

ریشه بیشتر دلیل های مسائل کلامی مسأله حسن و قبح عقلی است. و استدلال به حسن و قبح عقلی در کتب کلامی آن قدر زیاد است که متکلّمی همچون آیت الله سبحانی معتقد است که اگر این اصل از کلام گرفته شود بسیاری از مسائل کلامی فرو می ریزد. ایشان نوشته اند :

پس از طلوع خورشید اسلام و پیدایش علم کلام، مسأله حسن و قبح پایگاه دیگری برای خود اتّخاذ نمود؛ و به عنوان یکی از مسائل مهم کلامی، که دارای نقش کلیدی در بسیاری از مباحث فکری و اعتقادی است در حوزه های کلامی مطرح گردید... اگر این اصل (حسن و قبح عقلی) از دست متکلّمان عدلیّه گرفته می شد، بسیاری از مسائل کلامی فرو می ریخت و از کاخ رفیع علم کلام جز مسائلی باقی نمی ماند. (1)

سپس ایشان از مسائلی که بر همین اندیشه مبتنی است مسأله لزوم لطف بر خدای تعالی و وجوب بعثت پیامبران را شمرده اند. (2)

پس از نظر ایشان وجوب در کلام از باب حسن و قبح عقلی است نه به معنای ضرورت و لزوم فلسفی امّا برخی دیگر معتقدند، منظور متکلمان از وجوب در مسأله وجوب لطف و بعثت پیامبران، وجوب به معنای فلسفی آن است مانند واجب الوجود. یعنی ضرورت وجود و استحاله انفکاک آن از خداوند متعال.

این نظر با توجّه به مطلبی از شیخ مفید در وجوب قاعده لطف به بیشتر متکلّمان نسبت داده شده و صاحب نظریّه، کلام شیخ مفید را، شارح همه کلمات متکلّمان در این زمینه دانسته است. او معتقد است وجوب در مسأله وجوب لطف به معنای ضرورت فلسفی است مگر متکلّمانی که تصریح کرده اند که وجوب از باب حسن و قبح عقلی است. آیت الله خرّازی در این زمینه می نویسد :


1- . حسن و قبح عقلی / 12.
2- . حسن و قبح عقلی / 145_147.

ص:43

ویشهد أیضآ علی أنّ مقصود العبایر المذکورة [فی تعریف اللطف] هو ذلکَ (أی من جهة کمال الذات وعلمه وحکمته) لا ذاکَ (أی لا تقبیح العقلا وحکمهم بقبح نقض الغرض وقبح الظلم) ما صرّح به الشیخ المفید قده من أنّ ما أوجبه أصحاب اللطف من اللطف إنّما وجب من جهة الجود والکرم لا من حیث ظنّوا أنّ العدل أوجبه وأنّه لو لم یفعل لکان ظالمآ.

فهذه العبارة تصلح لشرح کلمات متکلمی الشیعة وهو أنّ مقصودهم من وجوب اللطف أنّ منشأ وجوب اللطف هو الجود والکرم وصفاته الکمالیة، فاللزوم من جهة نفس الذات لا من جهة الحکم الخارجی الّذی حکم به العقلا من ناحیه لزوم العدل وقبح الظلم.

ومما ذکر یظهر ضعف ما قیل من أنّ مبنا قاعدة اللطف عندهم هو قاعدة الحسن والقبح العقلی الّتی کثرت الابحاث والمناقشات فیها فالّازم هو الاستدلال بأنّ الغرض هو الاستکمال، والإخلال بالغرض لا یلیق به لما عرفت من أنّ مبنا قاعدة اللطف فی أمثال العبائر المذکورة، هو استحالة الخلف والمناقضة لا قاعدة الحسن والقبح العقلی وإن کان ظاهر بعض هو ذلکَ حیث قال فی تقریبه: إنّ ترک اللطف نقض للغرض ونقض الغرض قبیح فترک اللطف قبیح. (1)

شاهد دیگر بر اینکه مقصود عبارات متکلّمان [در تعریف لطف] وجوب از باب کمال ذات و علم وحکمت است نه وجوب از باب حسن و قبح عقلی، صریح عبارت شیخ مفید (قدس سرّه) است که می فرماید: وجوبی که قائلان به لطف در حق خدای تعالی بدان معتقدند وجوب از باب جود وکرم است نه از جهت عدل که آنان گمان کرده اند اگر او لطف نکند ظالم خواهد بود.


1- . سلسله مقالات کنگره شیخ مفید شماره 35 ص 9و10.

ص:44

این عبارت صلاحیّت شرح کلمات متکلّمان شیعه را دارد که مقصود آنان از وجوب لطف و منشأ وجوب لطف همان جواد و کریم بودن خداوند است که کمال ذات الهی است. پس لزوم به نفس ذات بر می گردد نه به حکم خارجی که عبارت باشد از حکم عقلا به لزوم عدل و قبح ظلم. بدین ترتیب ضعف این قول ظاهر می شود که گفته شده مبنای قاعده لطف نزد متکلّمان شیعه قاعده حسن و قبح عقلی است، قاعده ای که بحث ها و مناقشات فراوانی درباره آن وجود دارد.

پس باید این گونه استدلال کرد که غرض خدای تعالی از خلقت خلق به کمال رسیدن او است و اخلال به غرض سزاوار آن ذات مقدس نیست. زیرا معلوم شد که مبنای قاعده لطف در عبارات متکلّمان شیعه لزوم خُلْف و نقض در کمال جود و لطف و کرم ذاتی خداوند متعال است نه قاعده حسن و قبح عقلی. البتّه ظاهر کلام بعضی از آنان در اینجا همین است زیرا در تقریب استدلال می گوید: ترک لطف نقض غرض است و نقض غرض قبیح است پس ترک لطف قبیح است.

در این که متکلّمان عدلیّه قائل به لزوم لطف بر خداوند متعال و لزوم بعثت پیامبران و ارسال رسولانند جای هیچگونه شک و تردید نیست. و منشأ و خاستگاهِ حکم به این لزوم _ همان گونه که در نوشته آیت الله سبحانی نیز آمده _ اعتقاد به حسن و قبح عقلی است. امّا چرا آیت الله خرّازی این مسأله را به گونه ای دیگر تحلیل کرده اند؛ در خور کاوش و بررسی است. به نظر می رسد منشأ اختلاف این دو دیدگاه، اختلاف در اصل حسن و قبح عقلی باشد. زیرا برخی حسن و قبح افعال را عقلی ندانسته و آن را از مشهورات عامه و وابسته به اعتبار عقلا برای نظام اجتماعشان شمرده اند. بنابراین طرح چنین احکام عقلایی را در مورد خداوند متعال صحیح ندانسته و سعی کرده اند وجوب لطف و لزوم ارسال رسل را از این قانون خارج سازند. علّامه طباطبایی در

ص: 45

کیفیّت شکل گیری حسن و قبح می فرماید :

انسان ابتدا با مشاهده همنوعان خویش به تناسب اعضا و اعتدال خلقت به ویژه در صورت او، متوجه معنای حسن شد... و خلاف تناسب و اعتدال را قبیح و بد دانست... سپس آن را به افعال و معانی اعتباری و عناوین مقصود در ظرف اجتماع تعمیم داد. و آنچه موافق با غرض اجتماع و سعادت زندگی انسانی و لذائذ حیات او بود خوب شمرد و غیر موافق را بد دانست. پس عدل و احسان به مستحق و تعلیم و تربیت و نصیحت و اموری دیگر از این قبیل خوب نامیده شد و ظلم و دشمنی و نظایر آن بد شمرده شد... (1)

اعتباری شمردن حسن و قبح و از کار انداختن استقلال عقل در شناخت حسن و قبح باعث شد که در مورد افعال الهی حسن و قبح معنا نداشته باشد. استاد مطهری در این زمینه می نویسد :

از نظر حکما اندیشه حسن و قبح، و نیکی و بدی کارها در انسان که وجدان اخلاقی بشر از آن تشکیل شده است، اندیشه ای اعتباری است نه حقیقی، ارزش اندیشه اعتباری، ارزش عملی است نه علمی و کشفی، همه ارزشش این است که واسطه و ابزار است. فاعل بالقوّه برای اینکه به هدف کمالی خود در افعال ارادی برسد ناچار است به عنوان «آلت فعل» اینگونه اندیشه ها را بسازد و استخدام نماید. ذات مقدّس احدیّت که وجود صرف و کمال محض و فعلیّت خالص است از اینگونه فاعلیّتها و اینگونه اندیشه ها و از استخدام «آلت» به هر شکل و هر کیفیّت منزّه است. (2)

ولی بیشتر اصولیان و همه متکلّمان قائل به عقلی و ذاتی بودن حسن و قبح افعال اند نه عقلایی و اعتباری بودن آن دو؛ پس آنان احکام عقل عملی را _ مثل حسن عدل و قبح ظلم _ همچون احکام و مدرکات عقل نظری در مورد خلق و خالق جاری می دانند.


1- . تفسیر المیزان 5/10 تفسیر آیه 77_80 سوره نساء.
2- . عدل الهی / 52.

ص: 46

یعنی همان گونه که استحاله اجتماع نقیضین و ارتفاع آن دو را در مورد خلق و خالق به طور یکسان قبول دارند، حسن عدل و قبح ظلم را نیز در هر دو مورد جاری می دانند.

3_2. معنای صحیح وجوب لطف در کلام شیخ مفید

با توجه به آنچه از آیت الله خرّازی نقل شد؛ معلوم گردید که از نظر وی مرحوم شیخ مفید _ با اینکه از متکلّمان بزرگ امامیّه است _ بر خلاف سایر متکلّمان عدلیّه در مسأله وجوب لطف و ارسال رسولان بر خدای تعالی راه فیلسوفان را طی کرده است و این مسأله را از فروعات حسن و قبح عقلی ندانسته است. حال برای اینکه مسأله بیشتر روشن شود لازم دانستیم کلمات ایشان را در این مورد عیناً نقل کنیم تا ببینیم چنین نسبتی به ایشان صحیح است یا نه؟ ایشان در این باره نوشته اند:

إنّ ما أوجبه اصحاب اللطف من اللّطف إنّما وجب من جهة الجود والکرم لا من حیث ظنّوا أنّ العدل أوجبه وأنّه لو لم یفعله لکان ظالمآ. (1)

همانا وجوب لطف که قائلان به لطف بر خدای تعالی واجب دانسته اند از باب جود و کرم است نه از جهت عدل که آنان گمان کرده اند اگر او لطف نکند ظالم خواهد بود.

ایشان معتقدند که چون خدای تعالی ذاتآ متّصف به صفت جود و کرم است و از بخل و تنگ نظری عاری است؛ اقتضای ذات الهی این است که ارسال رسل کرده و و از هیچ لطفی درباره بندگانش دریغ نورزد و فیض و انعامش جاودانه باشد حتی ایشان معتقدند که خداوند متعال اگر بداند که فلان بنده گناهکارش را اگر مهلت دهد از گناهانش توبه خواهد کرد اقتضای عدل و جود و کرمش آن است که او را قبض روح نکند.

من علم أنّه إن أبقاه تاب من معصیته لم یجز أن یخترمه. وإنّ عدل الله جل اسمه وجوده وکرمه یوجب ما وصفت ویقضی به. ولا یجوز منه خلافه لاستحالة تعلّق وصف العبث به أو البخل والحاجة. (2)


1- . اوائل المقالات / 59.
2- . اوائل المقالات / 59.

ص:47

خدای تعالی اگر بداند، چنانچه عاصی را زنده بدارد از عصیان خویش باز خواهد گشت جایز نیست او را بمیراند. و این امر به اقتضای عدل و جود و کرم الهی صورت می گیرد و خلاف آن بر او جایز نیست زیرا عبث و بخل و نیاز بر ساحت وجود الهی محال است.

البتّه درست است که ظاهر عبارت ایشان نشان می دهد که صفت جود و کرم و حکمت را در رابطه با ذات الهی معنا کرده است ولی با توجّه به اینکه ایشان از معتقدین به حدوث عالم، بعد از عدم آن است؛ و فیض را از خداوند متعال ازلی نمی داند و بدین ترتیب نبود فیض از خدا مساوی با بخل نخواهد بود پس لازم است کلمات ایشان در اینجا به گونه ای معنا شود که با آن اصل اصیل کلامی ایشان در تنافی نباشد.

ولی از آنجا که فلاسفه و حکما اعتقاد به حدوث عالم بعد از نبود آن ندارند و فیض الهی را ازلی می دانند و عدم فیض را مساوی با بخل می پندارند پس نمی توان این دو را یکی دانست.

به نظر می رسد منظور شیخ مفید (قدس سرّه) این است که خداوند متعال چون خود را به صفت جود و کرم توصیف کرده است و جود و کرم هم از صفات افعال الهی است و افعال الهی همه بر اساس حکمت استوارند؛ پس جود و کرم هم باید حکیمانه باشد. و اگر جود و کرم حکیمانه باشد _ قطعاً از خداوند سبحان صادر می شود.

بنابر این نظر مرحوم شیخ مفید هم با دیگر متکلمان یکی است که می گویند لطف بر خداوند متعال واجب است. چون اگر لطف نباشد نقض غرض لازم می آید و چون نقض غرض امری بیهوده و لغو است خلاف حکمت است. قاضی ابن براج می گوید :

اللطف علی الله واجب... فاللطف هو نصب الأدلّة وإکمال العقل وإرسال الرسل فی زمانهم وبعد انقطاعهم إبقاء الإمام لئلا ینقطع خیط غرضه. (1)


1- . جواهر الفقه / 247.

ص:48

لطف بر خدا واجب است... پس لطف عبارت است از نصب دلیل ها و کامل کردن عقل و ارسال رسولان در زمانشان و بعد از انقطاع آن ها ابقای امام تا رشته غرض الهی قطع نگردد.

و مرحوم خواجه نصیرالدّین طوسی نیز می فرماید :

إنّ اللطف واجب لتحصیل الغرض به. (1)

همانا لطف واجب است برای اینکه تحصیل غرض بدان وابسته است.

و به همین دلیل است که برخی از متکلّمان برای بیان وجوب لطف چنین مثال می زنند که اگر شخصی دیگری را به منزل خویش به صرف طعام دعوت کند و بداند که اگر برای او شرایط خاصّی مهیّا نکند وی در میهمانی حاضر نمی شود و غرض دعوت کننده هم حضور او در منزلش و صرف غذا باشد در این صورت اگر آن شرایط را برای او مهیّا نکند مورد مذمّت عقلا واقع می شود. مرحوم شیخ طوسی می فرماید :

والّذی یدلّ علی وجوب اللطف هو أنّ أحدنا لودعا غیره إلی طعامه و أحضر الطعام، وغرضه نفع المدعوّ دون ما یعود إلیه من مسرّة أو غیرها وعلم أو غلب علی ظنّه أنّه متی تبسّم فی وجهه أو کلّمه بکلام لطیف أو کتب إلیه رقعة أو أنقذ غلامه إلیه وما أشبه ذلک مما لا مشقّة علیه ولا حطّ له من مرتبته، حضر ومتی لم یفعل ذلک لم یحضر وجب علیه أن یفعل ذلک مالم یتغیّر داعیه عن حضور طعامه ومتی لم یفعله استحقّ الذم من العقلا کما یستحقّ لو غلق بابه فی وجهه. فلهذا صار منع اللطف کمنع التمکین فی القبح. وهذا تقتضی وجوب فعل اللطف علیه تعالی لأنّ العلّة واحدة. (2)

دلیل بر وجوب لطف آن است که اگر ما کسی را برای حضور در اطعام دعوت کنیم و غرض ما رساندن نفع به او باشد نه حصول سرور و غیر آن برای خود.


1- . شرح تجرید الاعتقاد / 324.
2- . الاقتصاد/ 80.

ص: 49

اگر بدانیم یا ظنّ قوی داشته باشیم که تا دعوت همراه با تبسّم و لحن ملایم یا با فرستادن نامه یا با فرستادن شخصی برای دعوت و مانند این امور که عمل به آن ها دشوار نیست و نقص شأن هم به دنبال ندارد، او حاضر نمی شود، در این صورت بر دعوت کننده واجب است به همان صورت دعوت خویش را انجام دهد البتّه تا جایی که غرض او از حضور شخص مذکور تغییر پیدا نکرده باشد. با این وجود اگر به صورتی که گفته شد او را دعوت نکند از نظر عقلا مستحق نکوهش خواهد بود همانطور که بستن درب به روی او موجب نکوهش او از نظر عقلا می شود.

به همین جهت است که منع لطف مانند عدم تهیّه امکانات از نظر عقلا قبیح شمرده می شود. وجوب لطف بر خدای تعالی هم از همین باب است. زیرا دلیل وجوب در هر دو مورد یکی است.

و شاهد این مطلب که منظور شیخ از اینکه وجوب لطف را از باب جود و کرم دانسته _ به مانند دیگر متکلّمان _ همان نقض غرض است. عبارت خود ایشان در کتاب النّکت الاعتقادیّة است. ایشان می نویسد :

فإن قیل: ما الدلیل علی أنّ اللطف واجب فی الحکمة؟

فالجواب: الدلیل علی وجوبه توقف غرض المکلّف علیه فیکون واجبآ فی الحکمة وهو المطلوب. (1)

اگر گفته شود، وجوب لطف از باب حکمت چه دلیلی دارد؟ جواب آن است که: دلیل بر این وجوب توقّف غرض مکلّف بر لطف است پس از باب حکمت واجب می شود و آن مطلوب است.


1- . النکت الاعتقادیه / 35.

ص:50

البته ایشان وجوب لطف را از آن جهت بیان کرده اند که ارسال رسل و نصب انبیا را از باب لطف واجب دانسته اند.

چکیده درس سوم

 وجوب لطف و ارسال رسولان بر خداوند متعال از نظر متکلّمان عدلیّه از باب حسن و قبح عقلی است. یعنی آنان چون قائل به حسن و قبح عقلی اند نه شرعی و اعتباری؛ عدم ارسال رسولان را از سوی خدای متعال ناقض غرض و قبیح عقلی می شمارند.

 اختلاف کلمات شیخ مفید در این زمینه موجب اختلاف برداشت از سخنان ایشان در معنای وجوب ارسال رسولان شده است.

 وجوب لطف و ارسال رسولان بر خدای تعالی به دو معنا مورد بحث قرار گرفته است: معنای فلسفی و معنای کلامی.

 معنای فلسفی آن عبارت است از ضرورت وجود و عدم انفکاک جود و کرم و لطف و فیض از ذات خداوند متعال. زیرا در غیر این صورت بخل لازم می آید که نقص در ذات الهی است.

سؤالات

1. معنای وجوب ارسال رسول را از دو دیدگاه فلسفه و کلام تبیین کنید.

2. ضرورت وجود نبی را از دو منظر بررسی وتفاوت این دو منظر را بیان کنید.

3. وجوب لطف را از نظر شیخ مفید تبیین کنید.

ص:51

درس چهارم: وجوب لطف بر خدای تعالی و اشکالات آن

اشاره

ص: 52

ص:53

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس با اشکالات قول به وجوب فلسفی ارسال رسولان بر خدای تعالی آشنا شود و بتواند نظریات حکما و متکلّمان را در موضوع «وجوب لطف بر خدا» نقد و بررّسی کند.

در درس پیش معلوم شد که وجوب لطف یا از باب ضرورت و لزوم فلسفی است یا از باب حسن و قبح عقلی. از وجوب به معنای اوّل به عنوان وجوب فلسفی تعبیر شد و از معنای دوم به وجوب کلامی. به نظر می رسد وجوب لطف به هر دو معنا در مورد خداوند متعال دچار اشکالات جدّی است. در این درس این اشکال ها تحقیق و بررسی می شود.

1. اشکال وجوب فلسفی لطف

وجوب در این دیدگاه همان ضرورتی است که از درون ذات پدید می آید بدون اینکه ذات بتواند از پدید آمدن آن جلوگیری کند. بر این اساس لطف و کرم و جود صفت ذات خدای تعالی محسوب می گردد و ذات همواره دارای فیض است و فرض وجود ذات بدون فیض و جود، فرضی محال است.

ص:54

این نظریّه درست نقطه مقابل خالقیّت ارادی و فیض مقتدرانه همراه با عدل است که اساس و اصول ادیان الهی می باشد. بر اساس آموزه های دینی خداوند متعال بود و هیچ خلقی در کار نبود بعد شروع به آفرینش کرد. و پیش از خلق و بعد از خلق هیچ تغییری در خداوند متعال پدید نیامده است. همچنین اتّصاف خدای تعالی به حقیقت جود و کرم و لطف پیش از خلق و بعد از خلق هیچ فرقی در حقیقت ذات او ایجاد نکرده است. زیرا او آنگاه که خلق نکرده بود بر خلق کردن توانا بود و بعد از آفرینش هم بر از بین بردن و ابقای آن توانا است. آنگاه که خلق نکرده بود از سر بخل نبود وحال که از بین نمی برد از عجز و ناتوانی او نیست.

2. اشکال نظر متکلمان

2_1. اشکال قول به وجوب ارسال رسل از باب حکمت الهی

گفتیم کلام مرحوم شیخ مفید باکلام حکما و فلاسفه در معنای وجوب متفاوت است؛ معلوم شد که ایشان نیز مانند دیگر متکلّمان عدلیّه وجوب را از باب حسن و قبح عقلی می داند. حال باید دید که آیا وجوب به این معنا درباره الطاف الهی از قبیل اکمال عقل و ارسال رسولان و نصب امامان و نظایر آن ها صحیح است یا نه؟

برای روشن شدن جواب این سؤال باید دید متکلّمان در استدلالشان به این امر به چه مقدماتی نیاز دارند؟ به نظر می رسد آنان باید سه امر را ثابت کنند :

اوّل باید عقلی بودن حسن عدل و قبح ظلم را اثبات نمایند. بنابر این کسانی که قائل به حسن و قبح شرعی اند مانند اشاعره و آنان که قائل به اعتباری بودن حسن و قبح اند مانند حکما و برخی از اصولیان با این بیان متکلّمان قانع نخواهند شد.

دوم باید روشن کنند که غرض الهی از خلقت انسان چیست؟

سوم باید اثبات کنند که اگر این الطاف از سوی خدای تعالی تحقّق پیدا نکند

ص: 55

نقض غرض لازم می آید.

حق آن است که حسن عدل و قبح ظلم، عقلی است نه شرعی و عقلایی؛ پس باید دید غرض خداوند متعال از خلقت انسان چیست. برای یافتن پاسخ این سؤال چاره ای نیست جز اینکه به قرآن و روایات اهل بیت (علیهم السلام) مراجعه کنیم. زیرا حکمت کارهای خداوند متعال برای بشر بدون ارتباط با او، قابل دسترس نیست. در قرآن کریم دو آیه در این باره وجود دارد :

مَا خَلَقْتُ الجِن وَالإنْس إلّا لیَعْبُدون. (1)

جن و انس را نیافریدم جز اینکه عبادتم کنند.

وَلَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ آلنّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَلا یَزالُونَ مُخْتَلِفِ_ینَ * إِلّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذلِکَ خَلَقَهُمْ. (2)

و اگر پروردگارت می خواست همه مردم را امّت واحد قرار می داد. در حالی که آنان همواره اختلاف دارند جز کسی که پروردگارت او را مورد رحمت خویش قرار دهد، و برای این امر آن ها را خلق کرده است.

در آیه اوّل هدف از خلقت عبادت خداوند متعال معرّفی شده است که بدون معرفت خداوند سبحان تحقّق نمی یابد؛ و در آیه دوم رحمت و لطف الهی هدف خلقت انسان شمرده شده است. و در روایات هم علاوه بر این دو، جهات دیگری نیز بیان شده است؛ از جمله معرفت خداوند متعال، اظهار قدرت، رساندن منفعت، ایصال به نعمت جاویدان، اظهار حکمت، انفاذ علم و امضای تدبیر. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لَمْ یَخْلُقْ خَلْقَهُ عَبَثاً وَ لَمْ یَتْرُکْهُمْ سُدًی بَلْ خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ قُدْرَتِهِ وَ لِیُکَلِّفَهُمْ طَاعَتَهُ فَیَسْتَوْجِبُوا بِذَلِکَ رِضْوَانَهُ وَ مَا خَلَقَهُمْ لِیَجْلِبَ


1- . الذاریات(51) / 56.
2- . هود(11) / 118.

ص: 56

مِنْهُمْ مَنْفَعَةً وَ لَا لِیَدْفَعَ بِهِمْ مَضَرَّةً بَلْ خَلَقَهُمْ لِیَنْفَعَهُمْ وَ یُوصِلَهُمْ إِلَی نَعِیمِ الْأَبَدِ. (1)

همانا خداوند متعال خلق را بیهوده نیافریده است و آن ها را مهمل نگذاشته است بلکه آن ها را برای اظهار قدرت خویش و برای تکلیف به طاعت خویش آفریده است تا با اطاعت از او، مستوجب بهشت او گردند. و آن ها را نیافریده است تا منفعتی را از آن ها بدست آورد یا به واسطه آن ها ضرری را دفع کند بلکه خلقشان کرده است تا به آن ها نفع دهد و آنان را به نعمت ابدی برساند.

و امام رضا (علیه السلام) می فرماید :

خَلَقَ مَا شَاءَ کَیْفَ شَاءَ مُتَوَحِّداً بِذَلِکَ لِإِظْهَارِ حِکْمَتِهِ وَ حَقِیقَةِ رُبُوبِیَّتِه. (2)

او به تنهایی آفرید آن را که آفرید، برای اظهار حکمت و حقیقت ربوبیّت خویش.

و امام صادق (علیه السلام) در روایتی دیگر می فرماید :

خَلَقَهُمْ لِإِظْهَارِ حِکْمَتِهِ وَ إِنْفَاذِ عِلْمِهِ وَ إِمْضَاءِ تَدْبِیرِهِ. (3)

خلق کرد آن ها را برای اظهار حکمت و انفاذ علم و امضای تدبیر خویش.

ممکن است حکمتهای دیگری نیز در خلقت موجودات نهفته باشد که بیان نشده است.

پس چنانچه مشاهده می کنیم هدف از خلقت یکی نیست تا بتوان به سادگی با از بین رفتن آن اثبات کرد که خلقت لغو و بیهوده شده است. در نتیجه نمی توان با این استدلالها که بیان شد وجوب لطف _ از جمله ارسال رسولان _ را بر خداوند متعال اثبات کرد. زیرا پیش از اثبات وجوب خلق شیئی بر خداوند ابتدا باید انتفای همه


1- . علل الشرایع / 9؛ بحارالانوار 5 / 313.
2- . کافی 1 / 105؛ علل الشرایع / 9؛ بحارالانوار 4/ 263.
3- . احتجاج 2 / 338؛ بحارالانوار 5/317.

ص: 57

اغراض را در خلقت آن اثبات کرد. و این امر فراتر از حدّ علم بشری است.

از سوی دیگر این سؤال پیش می آید که با توجه به وجود فترت ها (1) و انسانهایی

که هیچ خبر آسمانی به گوش آن ها نخورده است؛ و نیز روایاتی که در باب اطفال و دیوانه ها و بی خردها و مستضعفین رسیده که آنان پیش از اتمام حجّت بر ایشان از دنیا می روند؛ چگونه می توان وجوب لطف بر خداوند متعال را اثبات کرد؟

علاوه بر همه اینها اساس استدلال های کلامی بر وجوب لطف بر خداوند متعال وابسته به معرفت خداوند است. و آن هم در روایات اهل بیت (علیهم السلام) فعل الهی شمرده شده که خداوند متعال از باب لطف و فضل و احسان به بندگانش عطا می کند و اعطای آن هیچ وجوبی بر خدای تعالی ندارد که ترک آن بر خدای تعالی قبیح باشد.

پس با این بیان روشن شد که لزوم و وجوب ارسال رسل _ به معنایی که ذکر گردید _ از طریق حکمت الهی، قابل اثبات نیست.

2_2. اشکال قول به وجوب ارسال رسل از باب عدل الهی

اثبات لزوم و وجوب ارسال رسل بر خدای تعالی از طریق عدل الهی تنها در صورتی درست است که موجب عقاب بلابیان گردد و اثبات چنین امری نیاز به دو مقدمه دارد:

اول باید اثبات شود که تنها طریق بیان، ارسال رسل است و راه دیگری برای آن وجود ندارد؛ و حتی عقل انسانی نیز برای هموار کردن راه عقاب کافی نیست با اینکه عقل نیز _ مانند رسولان الهی _ خود حجّت پروردگار متعال است.

به نظر می رسد با توجه به متون مقدس دینی این امر قابل اثبات باشد که در


1- . فترت فاصله زمانی میان دو پیامبر است که انسان ها در آن زمان از تعالیم پیامبران و اوصیایآنان دور شده باشند.

ص: 58

بحث اهداف بعثت رسولان به آن اشاره خواهد شد.

دوم باید اثبات شود که عقاب و عمل به تهدید بر خداوند متعال واجب است. و چون عمل بر طبق وعید و تهدید بر خداوند واجب نیست. پس نمی توان نتیجه گرفت که ارسال رسولان بر خدای تعالی واجب است. زیرا اگر او گناهکار را عقاب نکند کار قبیحی مرتکب نشده است.

بدین ترتیب روشن شد که هیچ دلیلی بر اثبات لزوم ارسال رسولان بر خداوند متعال وجود ندارد. و همه الطاف الهی _ از جمله ارسال رسولان و اعطای عقل و شعور و نظایر آن ها بر مخلوقات فضل و احسانی بیش نیست. و اگر خداوند این فضل و احسان را نمی کرد هیچ اشکالی متوجه او نمی شد. این امر با توجه به واقع و خارج مشهود است زیرا می بینیم بعضی را عقل داده و برخی را هیچ نداده یا کم داده است؛ برخی را در کودکی از دنیا می برد و برخی را عمر طولانی عطا می کند. و نیز برخی در کنار رسولان و در زمان بعثت به رشد و کمال می رسند و برخی دیگر عمر خویش را در زمان فترت بسر می برند. و هیچ کدام از اینها نیز ناشی از بخل و عدم جود خداوند متعال نیست. در روایت آمده است که مردی از امام موسی بن جعفر (علیه السلام) سؤال کرد :

أَخْبِرْنِی عَنِ الْجَوَادِ؟ فَقَالَ: إِنَّ لِکَلَامِکَ وَجْهَیْنِ: فَإِنْ کُنْتَ تَسْأَلُ عَنِ الَْمخْلُوقِ فَإِنَّ الْجَوَادَ الَّذِی یُوَدِّی مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ إِنْ کُنْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْخَالِقِ فَهُوَ الْجَوَادُ إِنْ أَعْطَی وَ هُوَ الْجَوَادُ إِنْ مَنَعَ، لِأَن_َّهُ إِنْ أَعْطَاکَ أَعْطَاکَ مَا لَیْسَ لَکَ وَ إِنْ مَنَعَکَ مَنَعَکَ مَا لَیْسَ لَکَ. (1)

جواد یعنی چه؟ فرمود: سخن تو دو جهت دارد: اگر مقصودت جواد در خلق است جواد کسی را گویند که فرایض الهی را ادا کند واگر مقصودت خداست پس خدا عطا هم بکند جواد است منع هم کند جواد است، زیرا


1- . کافی 4 / 38؛ معانی الاخبار / 256؛ تحف العقول/ 408.

ص: 59

او چیزی رابه تو می دهد که حق تو نیست و چیزی را که به تو نمی دهد با زهم حق تو نیست.

پس اگر انسان خوب به خود و خدایش توجه کند درمی یابد که او بنده ای خالص است و در مقابل مولای خویش هیچ حقّی برای خود نمی بیند ؛ و نیز درمی یابد که هر چه او می دهد فضل و احسان است و اگر ندهد حقّی از او ضایع نکرده و به همین جهت است که امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

کُلُّ مَانِعٍ مَذْمُومٌ مَا خَلَاهُ. (1)

هر کسی که منع کند نکوهش می شود جز خدا.

بندگان خدا چون هر چه دارند ملک مطلق خداست، پس اگر در جایی از آنچه در اختیارشان گذاشته شده انفاق نکنند، مورد سرزنش قرار می گیرند ولی چون همه نعمتها از آن خداوند متعال است اگر چیزی به کسی ندهد، مورد سرزنش قرار نمی گیرد. یعنی بخل امری است که فقط درباره خلق معنا دارد که دارایی هایش از خود نیست و هر چه دارد از سوی خدای تعالی به او داده شده است پس چنین کسی اگر از آنچه خدا در اختیارش نهاده شده است به کسی که نیاز دارد عطا نکند بخیل شمرده می شود و خلق از او به نیکی یاد نمی کنند.

3. نظر مرحوم آیت الله خویی در عدم وجوب لطف

مرحوم آیت الله خویی بر خلاف بیشتر متکلّمان امامیّه قائل به عدم وجوب لطف بر خداوند متعال است. ایشان در مباحث علم اصول در بحث ادلّه حجّیت اجماع نظر مرحوم شیخ طوسی را _ که اجماع را از باب قاعده لطف حجّت دانسته _ نقل کرده و می فرماید :

وفیه أوّلا عدم تمامیّة القاعدة فی نفسها إذ لا یجب اللطف علیه تعالی بحیث


1- . نهج البلاغه، خطبه / 91؛ بحارالانوار 54/ 106.

ص: 60

یکون ترکه قبیحآ یستحیل صدوره منه سبحانه بل کلّ ما یصدر منه تعالی مجرّد فضل و رحمة علی عباده... (1)

استدلال به قاعده لطف در حجیّت اجماع تمام نیست، زیرا اوّلاً خود قاعده تمام نیست زیرا وجوب لطف بر خدای تعالی به معنای قبح ترک آن و استحاله صدور آن از خدا،درست نیست بلکه هر چیزی که از خدا صادر می شود فضل و رحمت صرف بر بندگانش می باشد.

پس به نظر ایشان همه افعال الهی بر اساس فضل و احسان از خدای تعالی صادر می شوند. بنابراین اصل ایجاد خلق و نیز اعطای کمالات مانند عقل و علم به آن ها و ارسال رسولان و نصب ائمّه (علیهم السلام) هیچکدام بر خدای تعالی وجوب ندارد تا ترک آن ها قبیح باشد و در نتیجه عدم صدورش از خدای تعالی محال باشد. البتّه مراد از استحاله در کلام مرحوم آقای خویی با توجّه به حسن و قبح عقلی است که با توجّه به شأن خداوند متعال صدور قبیح از خدای تعالی به هیچ وجه واقع نخواهد شد و مقصود از آن استحاله فلسفی نیست که خداوند به انجام آن قادر نباشد.

چکیده درس چهارم

وجوب فلسفی با اساس و اصول ادیان الهی در تنافی است.

از آنجا که حکمت کارهای الهی را باید از خود او اخذ کرد؛ و در آیات و روایات حکمتهای مختلفی برای خلقت انسان ذکر شده است؛ پس نقض یکی از اغراض و حکمتها موجب نقض غرض به طور کلی نخواهد شد و در این صورت عمل قبیحی هم صورت نخواهد گرفت.

ممکن است گفته شود لطف و ارسال رسولان از باب عدل الهی واجب است. یعنی عدم ارسال رسولان از سوی خدای تعالی ظلم بر آنهاست. زیرا در این صورت حجّت بر خلق تمام نشده و عقاب بلا بیان لازم خواهد آمد. امّا از آنجا که عمل به


1- . مصباح الاصول 2/138.

ص: 61

وعید و تهدید بر خداوند متعال واجب نیست پس ارسال رسولان هم واجب نخواهد بود.

مرحوم آیت الله خویی لطف را به هیچ وجه بر خداوند متعال واجب نمی داند و آن را فضل و احسانی از سوی او می شمارد که با ترک آن هیچ اشکالی متوجّه خدا نمی شود.

سؤالات

1. معنای وجوب لطف در مبنای فلسفه چیست؟ اشکالات این قول را تقریر کنید.

2. اشکال قول به وجوب لطف از باب حکمت الهی چیست؟

3. اشکال قول به وجوب لطف از باب عدل الهی را بیان کنید.

ص:62

ص:63

درس پنجم: حکمت بعثت (1)

اشاره

ص: 64

ص: 65

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس ضمن آگاهی از اختلاف درجات پیامبران با دو مورد از آثار و فوائد ارسال رسولان یعنی «بیدارگری و بازخواست پیمان فطری» و «شناساندن طریق عبادت و بندگی» آشنا شود.

1. اختلاف درجات پیامبران و رابطه آن با حکمت بعثت

در قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) برای بعثت پیامبران و رسولان الهی آثار و فواید و اهداف فراوانی ذکر شده است؛ اما از آن جا که پیامبران الهی همه در یک درجه نیستند و وظایف و اهداف آنان نیز به اختلاف درجاتشان متفاوت است؛ ضرورت دارد پیش از بحث «فلسفه بعثت» درجات و طبقات پیامبران الهی به اختصار بیان شود.

خداوند متعال اختلاف درجات پیامبرانش را در قرآن کریم بیان کرده است.

تِلْکَ آلرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ آللّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ

ص: 66

دَرَجاتٍ وَآتَیْنا عِ_یسی آبْنَ مَرْیَمَ آلبَیِّناتِ وَأَیَّدْناهُ بِرُوحِ آلقُدُسِ. (1)

این رسولان برخی را بر برخی برتری دادیم با بعضی از آن ها خداسخن گفته و بعضی را درجاتی بالا برده است و به عیسی بن مریم دلایل آشکار دادیم و با روح قدسی یاری اش کردیم.

وَلَقَدْ فَضَّلْنا بَعْضَ النَّبِیِّینَ عَلی بَعْضٍ وَآتَیْنا داوُودَ زَبُوراً. (2)

و همانا بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم و داود را زبور عطا کردیم.

در آیات شریفه به برخی از جهات تفضیل و برتری برخی از پیامبران الهی بر برخی دیگر اشاره شده است؛ که عبارت است از اعطای کتاب و آیات روشن و تأیید به روح القدس و کلیم الله بودن و... علاوه بر امور یاد شده جهات برتری و فضیلت دیگری هم در روایات اهل بیت (علیهم السلام) بیان شده است که خواهد آمد.

یکی از جهات فضیلت و برتری برخی از انبیاء بر برخی دیگر آن است که تعدادی از آن ها صاحب شریعت بوده و دیگران از شرایع آن ها پیروی کرده اند. در روایتی اولوالعزم بودن حضرت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمّد علیه وآله و علیهم السلام به صاحب شریعت بودن آن ها تفسیر شده است، امام رضا (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّمَا سُمِّیَ أُولُو الْعَزْمِ أُوْلِی الْعَزْمِ، لِأَن_َّهُمْ کَانُوا أَصْحَابَ الْعَزَائِمِ وَ الشَّرَائِعِ. وَ ذَلِکَ أَنَّ کُلَّ نَبِیٍّ کَانَ بَعْدَ نُوحٍ (علیه السلام) کَانَ عَلَی شَرِیعَتِهِ وَ مِنْهَاجِهِ وَ تَابِعاً لِکِتَابِهِ إِلَی زَمَنِ إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلِ. وَ کُلَّ نَبِیٍّ کَانَ فِی أَیَّامِ إِبْرَاهِیمَ وَ بَعْدَهُ کَانَ عَلَی شَرِیعَةِ إِبْرَاهِیمَ وَ مِنْهَاجِهِ وَ تَابِعاً لِکِتَابِهِ إِلَی زَمَنِ مُوسَی. وَ کُلَّ نَبِیٍّ کَانَ فِی زَمَنِ مُوسَی وَ بَعْدَهُ کَانَ عَلَی شَرِیعَةِ مُوسَی وَ مِنْهَاجِهِ وَ تَابِعاً لِکِتَابِهِ إِلَی أَیَّامِ عِیسَی. وَ کُلَّ نَبِیٍّ کَانَ فِی أَیَّامِ عِیسَی وَ بَعْدَهُ کَانَ عَلَی مِنْهَاجِ عِیسَی وَ شَرِیعَتِهِ


1- . بقره(2) / 253.
2- . اسراء(17) / 55.

ص: 67

وَ تَابِعاً لِکِتَابِهِ إِلَی زَمَنِ نَبِیِّنَا محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم). (1)

اولوالعزم بودن برخی پیامبران بدان جهت است که آن ها صاحب عزم و شریعت بودند. زیرا همه پیامبرانی که بعد از نوح تا زمان ابراهیم آمدند تابع شریعت و روش و کتاب او بودند. و همه پیامبران در زمان ابراهیم و بعد از او بر شریعت و روش او بوده وتابع کتاب او بودند تا زمان موسی. و همه پیامبران در زمان موسی و بعد ازاو تا زمان عیسی تابع شریعت و روش و کتاب او بودند. و همه پیامبران در زمان عیسی و بعد از او تا زمان محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) تابع شریعت و روش و کتاب او بودند.

برای اولو العزم بودن این پیامبران جهات دیگری نیز در روایات ذکر شده است. (2)

البتّه از میان این پیامبران، حضرت عیسی (علیه السلام) با اینکه صاحب کتاب و شریعت بوده؛ ولی در بیشتر احکام تابع تورات بوده است. زیرا انجیل کتاب امثال و مواعظ بود و از احکام حدود و ارث و قصاص خالی بود و حضرت عیسی (علیه السلام) برخی از احکام سخت تورات را آسان نمود و تکالیف پیروانش را سبک تر کرد و در مسائل دیگر پیرو تورات و احکام حضرت موسی بود. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

أُنْزِلَ عَلَی عِیسَی فِی الْإِنْجِیلِ مَوَاعِظُ وَ أَمْثَالٌ وَ حُدُودٌ لَیْسَ فِیهَا قِصَاصٌ وَ لَا أَحْکَامُ حُدُودٍ وَ لَا فَرْضُ مَ_وَارِیثَ وَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ تَخْفِیفُ مَا کَانَ نَزَلَ عَلَی موسی (علیه السلام) فِی التَّوْرَاةِ وَ هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَی حِکَایَةً عَنْ عِیسَی أَنَّهُ قَالَ لِبَنِی إِسْرَائِیلَ (وَلاُِحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْ_کُمْ) (3) وَ أَمَرَ عِیسَی مَنْ مَعَهُ مِمَّنْ

تَبِعَهُ. (4)

در انجیل بر عیسی موعظه و مَثَل و حدود نازل شد و در آن از قصاص و احکام حدود و تقسیمات ارث چیزی نبود. و بر او تخفیف اموری که در


1- . عیون الاخبار الرضا (علیه السلام) 2 / 80 و.ر.ک: بحارالانوار 11/34.
2- . ر.ک: بحارالانوار 11/33 و35 و41 و43 و56؛ مستدرک سفینة البحار 7/206و 207.
3- . آل عمران(3) / 50.
4- . بحارالانوار 14/ 251 و ر.ک 14/234.

ص: 68

تورات بر موسی آمده بود نازل شد که در آیه ای از عیسی (علیه السلام) حکایت می کند که به بنی اسراییل گفت: «و تا اینکه حلال کنم بر شما برخی از آن چیزهایی که بر شما حرام گشته است» و عیسی پیروان او را دستور فرمود.

از طرف دیگر پیش از نوح (علیه السلام) حضرت آدم (علیه السلام) نیز دارای کتاب بوده است؛ و روشن است که تنها کتاب داشتن، دلیل داشتن شریعت نیست ؛ چنان که حضرت داود دارنده زبور بود ولی شریعت نداشت. در حدیثی کتب پیامبران صد و چهار کتاب شمرده شده که از آن ها پنجاه کتاب از آنِ شیث، سی کتاب برای ادریس وبیست کتاب برای ابراهیم است، به علاوه تورات و زبور و انجیل و قرآن. (1)

جهت دیگر فضیلت و برتری برخی از پیامبران بر برخی دیگر، رسیدن برخی از آن ها به مقام امامت و سلطنت و امر و نهی است. امام صادق (علیه السلام) در حدیثی پیامبران الاهی را دارای چهار درجه می داند: گروهی نبوّتشان از نفس خویش تجاوز نمی کرد و کسی هم بر آن ها امامت و سلطنت نداشت. گروهی دیگر با اینکه نبوّتشان از نفس خویش تجاوز نمی کرد ولی پیامبری دیگر بر آن ها امامت داشت. و گروهی بر طایفه ای مبعوث شده بودند و با وجود آن تحت امامت پیامبری دیگر بوده و خودشان امام نبودند. و برخی دیگر هم نبوّت داشتند و هم امامت. متن روایت چنین است :

الْأَنْبِیَاءُ وَ الْمُرْسَلُونَ عَلَی أَرْبَعِ طَبَقَاتٍ: فَنَبِیٌّ مُنَبَّأٌ فِی نَفْسِهِ لَا یَعْدُو غَیْرَهَا. وَ نَبِیٌّ یَرَی فِی النَّوْمِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُهُ فِی الْیَقَظَةِ وَ لَمْ یُبْعَثْ إِلَی أَحَدٍ وَ عَلَیْهِ إِمَامٌ مِثْلُ مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ عَلَی لُوطٍ (علیهما السلام). وَ نَبِیٌّ یَرَی فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یُعَایِنُ الْم_َلَکَ وَ قَدْ أُرْسِلَ إِلَی طَائِفَةٍ قَلُّوا أَوْ کَثُرُوا، کَیُونُسَ قَالَ اللَّهُ لِیُونُسَ(وَأرسَلْنَاه إلی مأة ألفَ أو یُزِیدون) (2) قَالَ یَزِیدُونَ ثَلَاثِینَ

أَلْفاً وَ عَلَیْهِ إِمَامٌ. وَ الَّذِی یَرَی فِی نَوْمِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یُعَایِنُ فِی الْیَقَظَةِ وَ


1- . بحارالانوار 11/32و60.
2- . صافات(37) / 147.

ص: 69

هُوَ إِمَامٌ مِثْلُ أُولِی الْعَزْمِ. وَ قَدْ کَانَ ابراهیم (علیه السلام) نَبِیّاً وَ لَیْسَ بِإِمَامٍ حَتَّی قَالَ اللَّهُ (إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً ) (1) (2) .

پیامبران و رسولان چهار طبقه اند: 1. پیامبری که پیامبر نفس خویش است و از نفس خود فراتر نمی رود. 2. پیامبری که در خواب می بیند و صدا را می شنود ولی در بیداری نمی بیند و به احدی مبعوث نشده و امامی بر او امامت می کند مانند امامت حضرت ابراهیم (علیه السلام) نسبت به لوط (علیه السلام) 3. پیامبری که در خواب می بیند و صدا را می شنود و فرشته وحی را مشاهده می کند و بر گروهی کم یا زیاد مبعوث شده است مانند یونس «و او را به صد هزار یا بیشتر فرستادیم» _ فرمود: «یزیدون» یعنی سی هزار نفر _ برای این پیامبران امامی هم وجود دارد. 4.پیامبری که در خواب می بیند و صدا را می شنود و در بیداری هم مشاهده می کند و امامت هم دارد مانند پیامبران اولوالعزم. و ابراهیم (علیه السلام) پیامبر بود و امامت نداشت تا اینکه خدای تعالی فرمود: «همانا تو را برای مردم امام قرار دادم».

پس برخی از پیامبران الهی حتّی نسبت به نزدیکان خود _ حتی به خانواده خویش _ نیز وظیفه تبلیغ و اظهار نبوّت را نداشتند. و تعداد زیادی از پیامبران الهی از خلق پنهان بوده اند. در فاصله زمانی بین حضرت آدم و نوح (علیه السلام) پیامبرانی بوده اند که نامشان در قرآن نیامده است. حضرت نوح سال های زیادی از دوران نبوّت خویش را بدون پیرو و یار سپری کرد. امام باقر (علیه السلام) می فرماید :

کَانَ مَنْ بَیْنَ آدَمَ وَ نُوحٍ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ مُسْتَخْفِینَ وَ لِذَلِکَ خَفِیَ ذِکْرُهُمْ فِی الْقُرْآنِ فَلَمْ یُسَمَّوْا کَمَا سُمِّیَ مَنِ اسْتَعْلَنَ مِنَ الْأَنْبِیَاءِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِین فَمَکَثَ نُوحٌ (علیه السلام) فِی قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِینَ عَاماً لَمْ یُشَارِکْهُ فِی نُبُوَّتِهِ أَحَدٌ وَ لَکِنَّهُ قَدِمَ عَلَی قَوْمٍ مُکَذِّبِینَ لِلْأَنْبِیَاءِ : الَّذِینَ کَانُوا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ آدم (علیه السلام) وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (کَذَّبَتْ قَوْمُ نُوحٍ الْمُرْسَلِین) (3) (4) .


1- . بقره(2) / 124.
2- . کافی 1/ 174؛ بحارالانوار 11 / 55.
3- . شعراء(26) / 105.
4- . کافی 8/ 115، ح92.

ص:70

بین آدم ونوح پیامبرانی به صورت پنهان بودند و به همین جهت در قرآن ذکری از آن ها و نامشان برده نشده است چنان که پیامبران علنی صلوات الله علیهم ذکر شده اند. پس نوح (علیه السلام) در میان قوم خویش نهصد و پنجاه سال بود و در نبوّت او احدی شریک نبود. امّا او بر قومی آمد که پیامبرانی را که بین او و آدم (علیه السلام) بودند تکذیب می کردند. و دلیل آن سخن خداست که می فرماید: «قوم نوح رسولان را تکذیب کردند».

پس وقتی تعدادی از پیامبران الهی نبوّتشان از نفس خویش تجاوز نمی کند و تعدادی دیگر باید نبوّت خویش را پنهان دارند؛ معلوم است که فلسفه بعثت و فواید و آثاری که ذکر می شود همه پیامبران را در بر نمی گیرد؛ و بیشترینه آن ها اختصاص به پیامبرانی دارد که علاوه بر مقام نبوّت و رسالت، بر گروهی خاصّ یا بر همه مردمان مبعوث بوده اند.

2. حکمت بعثت

2_1. بیدارگری و بازخواست پیمان فطری

در مباحث خداشناسی روشن گردیده است که از نظر قرآن کریم و روایات معصومان (علیهم السلام) معرفت خدا فطری همه انسانهاست. یعنی خداوند متعال نفس خویش را به همه بندگانش در عالم ألست (= ذرّ = میثاق) معرفی کرده و از آنان بر ربوبیّت خویش اقرار گرفته و با آنان بر این امر عهد و پیمان بسته است.

پس همه بندگان با این معرفت مفطور شده اند؛ ولی آنگاه که پا به این دنیا می گذارند به خواست پروردگار دچار فراموشی می شوند.

بنابر این، اصل معرفت خدای سبحان فطری همه انسانهاست و به همین جهت است که وقتی پیامبران می آیند، می گویند: آیا در وجود خداوند _ خالق آسمانها و زمین _ شک و تردید وجود دارد؟: (قالَتْ رُسُلُهُمْ أَفِی اللّهِ شَ_کٌّ فاطِرِ السَّم_واتِ

ص: 71

وَالأَرضِ) (1) با توجه به اینکه استفهام درآیه شریفه انکاری است؛ پس معنای آیه این

گونه است که هیچ شک و تردیدی درمورد خداوند متعال وجود ندارد. ولی این معرفت فطری به خودی خود شکوفا نمی شود؛ بنابراین خدای سبحان پیامبرانش را پی در پی در میان مردم مبعوث می کند تا بندگانش را از خواب غفلت و فراموشی بیدار کرده و نعمت فراموش شده _ معرفت خدای سبحان _ را به یاد آنان بیاورند و پیمانی را که با خدای خویش در عوالم پیشین بسته اند بازخواست کنند. امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِه. (2)

در میان آن ها رسولانش رامبعوث کرد و پیامبرانش را پی در پی فرستاد تا پیمان فطرتش را از آن ها طلب کنند و نعمت فراموش شده اش را به آنان یادآوری کنند.

به همین مناسبت است که خدای سبحان پیامبرش را به عنوان مذکّر یاد کرده و از قرآن با تعابیری همچون ذکر و تذکره و ذکری یاد می کند. خدای تعالی می فرماید :

فَذکّر إنَما أنتَ مُذکِّر * لَسْتَ عَلیهُم بِمَصیطر. (3)

پس یاد آور که تو فقط یادآوری. بر آن ها مسلّط نیستی.

إنّ هُوَ إلّا ذِکرٌ وَقُرآنٌ مُبِ_ینٌ. (4)

آن جز ذکر و قرآن آشکار نیست.

قُلْ لا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِنْ هُوَ إِلّا ذِکْری لِلْعالَمِ_ینَ. (5)

بگو از شما بر آن اجرتی نمی خواهم، آن جز یادآوری برای همه عالمیان


1- . ابراهیم(14) / 10.
2- . نهج البلاغه /خطبه1؛ بحارالانوار 11/60.
3- . غاشیه(88) / 21 و 22.
4- . یس(36) / 69.
5- . انعام(6) / 90.

ص: 72

نیست.

پس یکی از آثار و فواید نبوّت و رسالت پیامبران و رسولان الهی _ که موظّف به رساندن دستورات الهی به خلق شده اند _ این است که فطرت فراموش شده به واسطه پیامبران بیدار و فعّال گردد. بندگان را متوجّه خدایشان کنند و بدین ترتیب از آنان خواسته شود که بر اساس فطرت خویش حرکت کنند و بر آن پیمان که با خدا بسته اند پایبند باشند. البتّه باید توجه داشت که حتّی احکام و تکالیف الهی هم بر این پایه استوار شده است و در صدد تثبیت و تداوم آن صورت می گیرد.

2_2. شناساندن طریق عبادت و بندگی

عبادت به معنای خضوع و خشوع و فروتنی و اطاعت و پرستش، و عبودیّت به معنای بندگی کردن است. (1) عبادت از شئون و وظایف عبد در مقابل مولا و مالک

خویش است. امام صادق (علیه السلام) حقیقت و کمال عبودیّت را در سه امر خلاصه کرده است. اوّل آنکه بنده همه اموال را مال خدا دانسته و آن ها را همانطور که خدای تعالی فرموده، مورد استفاده قرار دهد. دوم آنکه بنده تدبیر امور خویش را به خدای سبحان سپارد و از پیش خود برای امور خویش تدبیری نکند. سوم آنکه همه اوقات خویش را برای اطاعت از اوامر و نواهی او صرف کند. راوی می گوید به حضرت عرض کردم :

مَا حَقِیقَةُ الْعُبُودِیَّةِ؟ قَالَ: ثَلَاثَةُ أَشْیَاءَ: أَنْ لَا یَرَی الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ فِیَما خَوَّلَهُ اللَّهُ مِلْکاً، لِأَنَّ الْعَبِیدَ لَا یَکُونُ لَهُمْ مِلْکٌ یَرَوْنَ الْم_َالَ مَالَ اللَّهِ یَضَعُونَهُ حَیْثُ أَمَرَهُمُ اللَّهُ بِهِ. وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً. وَ جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِیَما أَمَرَهُ تَعَالَی بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه. (2)

حقیقت عبودیّت چیست؟ فرمود: سه چیز است: اینکه بنده برای خویش


1- . لسان العرب / 3/271.
2- . مشکاة الانوار / 325؛ بحارالانوار 1/224.

ص: 73

در آنچه خدایش به او عطا کرده است مالکیّت و سلطنتی نبیند، زیرا که بندگان را مالکیّتی نیست، مال را مال خدا می دانند و آن را در آنجا مصرف می کنند که خدایشان بدان امر فرموده است، وبرای خویش تدبیری نیاندیشد. و اینکه همه اوقات خویش را در اموری که خدایش امر کرده و از آن نهی کرده بکار گیرد.

یکی از اهداف اصلی خلقت انسان و جنّ نیز به تصریح قرآن کریم عبادت خداوند متعال است :

مَا خَلَقْتُ الجِن وَالإنْس إلّا لیَعْبُدون. (1)

جن و انس را خلق نکردم جز اینکه عبادتم کنند.

و منظور از عبادت در اینجا عبادت اختیاری است نه عبادت و خضوع تکوینی؛ که همه موجودات در مقابل


1- . ذاریات(51) / 56.

ص: 74

عظمت خدای سبحان تکوینآ خاضع و خاشع اند. و موجودی را نمی توان یافت که امر الهی در او نافذ نباشد و حدوث و بقایش به او وابسته نباشد. امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

خَضَعَتِ الْأَشْیَاءُ لَهُ وَ ذَلَّتْ مُسْتَکِینَةً لِعَظَمَتِهِ لَا تَسْتَطِیعُ الْه_َرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَی غَیْرِهِ فَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّه. (1)

همه اشیا برای او خاضع اند و در مقابل عظمت او خاکسار و خاشع اند از سلطان او توان فرار به دیگری ندارند که بتواند از نفع و ضررش جلوگیری کند.

عبادت و عبودیّت اختیاری انسان در صورتی تحقّق پیدا می کند که او متوجّه خدای خویش شده و بداند که خالق و مالک او و همه موجودات، خداوند است. و همه انسانها علاوه بر اینکه در شناخت خدا به تذکّرات و تعالیم پیامبران الهی نیازمندند؛ در کیفیّت عبادت او نیز به آنان سخت محتاجند. زیرا انسان وقتی متوجّه عظمت خدای سبحان می شود درست است که قلباً و با تمام وجود در مقابل آن عظمت احساس کوچکی و افتادگی می کند و نیک درمی یابد که چقدر ناتوان و ضعیف و نیازمند است؛ ولی با این همه نمی داند چگونه نعمتهای او را سپاس گوید و خضوع و فروتنی خود را به او ابراز نماید.

پس انسان با وجود شناخت خدای خویش باز هم برای بندگی کردن و عبادت او نیاز به پیامبران و رسولان دارد. و به همین جهت است که بیشتر امّتها با اندکی دوری از پیامبران و اوصیای الهی و تعالیم آن ها، دچار شرک و بت پرستی می گردند. نگاهی گذرا به سرگذشت پیامبران الهی در قرآن کریم این امر را آشکارا روشن می کند.

حضرت نوح نهصد و پنجاه سال در میان قوم خویش تبلیغ کرد و آن ها را به عبادت و پرستش خدای یگانه فراخواند :

یا قَوْمِ آعْبُدُوا آللّهَ مالَکُمْ مِنْ إِل_هٍ غَیْرُهُ أفَلا تَتقُون. (2)

ای قوم من، خدا را عبادت کنید شمارا خدایی غیر او نیست آیا پروا نمی کنید؟!

اما آن ها در مقابل او به عبادت و پرستش بتها اصرار ورزیده، می گفتند :

لا تَذرنّ الِهَتَکُم وَلاَ تذرنّ ودَّآ وَلاَ سَواعآ وَلاَ یَغُوث ویَعُوق ونسرآ. (3)

خدایان خویش را رها نسازید و ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر را به هیچ وجه رها نکنید.

حضرت هود نیز قوم خویش را به عبادت خدا فرا می خواند و از آن ها می خواست از پرستش بتها دست بر دارند و آنان را از عذاب الهی بر حذر می داشت؛ اما آنان در بت پرستی خویش اصرار داشته، از آن حضرت می خواستند


1- . نهج البلاغه /خطبه 186؛ بحارالانوار 74 / 315.
2- . مؤمنون(23) / 23.
3- . نوح(71) / 23.

ص: 75

تهدیدهای خود را جامه عمل بپوشاند.

وَاذکر أخَا عَادٍ إذ أنذَر قَومَهُ بِالأحقَاف وقَد خَلَتِ النُّذُر مِن بَین یَدیهِ وَمِن خَلْفِه الّا تَعْبُدوا إِلّا اللّهَ إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیم * قَالوا أجئْتَنا لِتَأکنا عَنْ آلِهَتَنا فأتِنا بِمَا تُعِدَنا إِن کُنتَ مِنَ الصَّادِقین. (1)

و یاد بیاور برادر عاد را که قوم خویش را انذار کرد در احقاف و پیش از او و بعد از او منذرانی آمدند که جز خدا را عبادت نکنید. همانا من بر شما از عذاب روزی بزرگ می ترسم. گفتند: آیا آمدی تا ما را از خدایان مان برگردانی پس بیاور بر ما آن را که با آن ما را تهدید می کنی اگر از راست گویانی.

ماجرای حضرت ابراهیم (علیه السلام) و شکستن بتها، و جریان حضرت موسی و دوری چند روزه او از برگزیدگان قومش و ساختن سامری، مجسمه گوساله ای را که صدایی از خود ایجاد می کرد و گوساله پرستی امّت حضرت موسی (علیه السلام) و ناراحتی حضرتش از این امر در قرآن کریم به روشنی بیان شده است.

و همین گونه خدای سبحان جریان قوم حضرت عیسی _ که او و مادرش را عبادت می کردند _ را نقل کرده و حضرتش را در این مورد بازخواست فرموده؛ که آیا او از قومش خواسته است که آن ها او و مادرش را خدا بدانند؛ و او در جواب می گوید که من جز رساندن فرمان پروردگارم به آنان، سخنی نگفته ام.

وَإِذ قالَ اللّهُ یا عِ_یسی آبْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ آتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِل_هَیْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ... ما قُلْتُ لَهُمْ إِلّا ما أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ آعْبُدُوا آللّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ. (2)

و آنگاه که خداوند فرمود:ای عیسی بن مریم آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را خدا بدانید بدون خدا... [حضرت عیسی عرضه داشت ]به آنان نگفتم جز آنچه مرا بدان امر فرمودی و آن اینکه جز الله را که پروردگار من


1- . احقاف(46) / 21.22.
2- . مائده(5) / 116_117.

ص: 76

و پروردگار شما است عبادت نکنید.

و در بت پرستی اعراب جاهلی در زمان پیامبر نیز هیچ تردیدی نیست. خانه کعبه به بتکده ای دگرگون شده بود و امیرمؤمنان (علیه السلام) در روز فتح مکّه به دستور پیامبر همه آن ها را شکست و آن جا را از آلودگی بت ها پاک گردانید و به همین دلیل است که امیرمؤمنان (علیه السلام) یکی از اهداف بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیرون آوردن بندگان خدا از پرستش و بیعت و فرمانبری بندگان دیگر به پرستش و بیعت و فرمانبری خدای یگانه ذکر می کنند.

فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إِلَی عِبَادَتِهِ وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَی عُهُودِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَی طَاعَتِهِ وَ مِنْ وَلَایَةِ عِبَادِهِ إِلَی وَلَایَتِه. (1)

همانا خداوند متعال محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق مبعوث کرد تا بندگانش را از عبادت بندگانش به عبادت خودش، و از عهد و پیمان با بندگانش به عهد و پیمان خودش، واز پیروی بندگانش به پیروی خودش، و از ولایت بندگانش به ولایت خویش بیرون آورد.

و در کلامی دیگر، جوامعی را که پیامبران در آن مبعوث شده اند؛ عهد شکن و خدانشناس و مشرک و منحرف از معرفت خدا و ترک کننده پرستش خداوند ترسیم می فرمایند :

وَ اصْطَفَی سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاء... لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِه. (2)

از فرزندان آدم پیامبرانی برگزید... آنگاه که بیشتر خلق او عهدی را که خدا


1- . کافی 8/386؛ فلاح السائل/ 212؛ بحارالانوار 74/ 367.
2- . نهج البلاغه، خطبه 1؛ بحارالانوار 11/60.

ص: 77

با آن ها بسته بود تغییر دادند وحقّ او را به جهل انکار کردند و شریکانی با خدا قرار دادند و شیاطین آن ها را از معرفت خدا دور و از عبادتش قطع کردند.

و این هم نشانگر آن است که یکی از مهمترین اهداف ارسال رسولان خارج نمودن آن ها از شرک و بت پرستی و رساندنشان به توحید و خدا پرستی است. چنان که خدای تعالی توحید و عبادت خود را دو امر مشترک میان همه انبیا یاد می کند :

وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ إِلّا نُوحِی إِلَیْهِ أَن_َّهُ لا إِل_هَ إِلّا أَنَا فَاعْبُدُونِ. (1)

و ما پیش از تو رسولی نفرستادیم جز اینکه به او وحی کردیم که خدایی جز من نیست پس مرا عبادت کنید.

و بدین ترتیب امام حسین (علیه السلام) با بیان رابطه معرفت خدا و عبادت روشن می کند که اگر کسی به حق خدا را عبادت و پرستش کند از عبادت دیگران مستغنی می شود.

یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ وَ اللَّهِ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلَّا لِیَعْرِفُوهُ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَنْ سِوَاه. (2)

ای مردم سوگند به خدا همانا خداوند بندگان را خلق نکرده جز اینکه او را بشناسند پس آنگاه که او را شناختند عبادتش می کنند و آنگاه که عبادتش کردند به واسطه عبادت او از عبات غیر او مستغنی می شوند.

چکیده درس پنجم

 پیامبران و رسولان الهی طبقات و درجات مختلفی دارند. برخی از آن ها نبوّتشان


1- . انبیاء(21) / 25.
2- . کنزالفوائد 1/ 328؛ علل الشرایع /9؛ بحارالانوار 23/93.

ص: 78

از نفس خویش تجاوز نمی کند و برخی نبوّتشان اختصاص به گروهی خاص دارد و برخی دیگر نبوّت گسترده و فراگیر دارند.

 برخی از پیامبران نبوّتشان علنی و آشکار است و برخی دیگر پنهان و مخفی. و نیز برخی از پیامبران، اضافه بر مقام نبوّت دارای مقام امامت و وجوب طاعت و فرماندهی هم هستند و برخی تا آخر عمرشان به این مقام نایل نمی شوند و برخی دیگر بعد از مدّتی به چنان مقامی می رسند.

 با توجّه به اختلاف درجات پیامبران حکمت بعثت و فوائد و آثار آن هم مختلف می شود یعنی همه آثار و فواید بعثت انبیاء متوجّه همه پیامبران نمی شود.

 یکی از آثار و فوائد مهمّ نبوّت و رسالت یاد آوری و متوجّه ساختن بشر به خدای تعالی است.

 عبادت به معنای خضوع و خشوع؛ و پرستش و عبودیّت به معنای بندگی کردن و بنده بودن است که اوّلی از شئون دومی محسوب شده، از اهداف خلقت به شمار آمده است؛ البتّه عبادت و عبودیّت اختیاری نه تکوینی. و بر این اساس یکی از اهداف مهمّ پیامبران الهی نیز دعوت به عبادت و پرستش خداوند متعال و ترک شرک و بت پرستی و مبارزه با آن بوده است. و تاریخ پیامبران پر از این مبارزه است.

سؤالات

1. برخی از جهات برتری و فضیلت پیامبران نسبت به یکدیگر را بیان کنید.

2. تفسیر «اولوالعزم» بودن پیامبران چیست؟

3. طبقات پیامبران و رسولان را با توجّه به حدیث امام صادق (علیه السلام) بیان کنید.

4. در مورد بیدارگری پیامبران توضیح دهید.

5. نقش پیامبران در شناساندن طریق عبادت و بندگی چیست؟

ص:79

درس ششم: حکمت بعثت (2)

اشاره

ص: 80

ص: 81

اشاره :

در این درس دو مورد از آثار و فوائد بعثت انبیا یعنی «اثاره گنج های عقول» و «بیان حق از باطل» توسّط انبیاء الاهی تبیین شده است، از دانشجو انتظار می رود که به خوبی قادر به تبیین این دو فائده باشد.

2_3. اثاره گنج های عقول

قرآن کریم در آیات فراوانی مردم را به تعقّل و خردمندی دعوت می کند و آنان را که عقل و خرد خویش را بکار نمی گیرند سرزنش می کند. در قرآن خداوند متعال با مردمان با تعبیرهایی همچون «لِقَومٍ یَعْقِلُون» «أفَلاَ تَعْقِلوُن» «فَهُمْ لاَ یَعْقِلُون» «لاَ یَعْقِلُون» «مَا یَتَذَکَّر الّا اوُلوُا الألبَاب» سخن می گوید. و این نشان می دهد که یکی از اهداف مهم وحی و نبوّت و رسالت این است که مردمان را به نور عقل و خردشان متوجّه و متذکّر کنند؛ تا آنان با پرتو افشانی عقل راه حق را از باطل بشناسند. مطلب دیگری که از این سخنان الهی می توان استفاده کرد این است که آموزه های نبی و رسول اموری هستند که مخالفتی با عقل و خرد انسانی ندارند؛ اگر چه انسان عاقل پیش از یاد آوری و تنبیه پیامبران به آن نمی رسد. پس در حقیقت کار پیامبران به طور

ص: 82

معمول این است که احکام عقل و خرد انسان را که به واسطه جهل و نادانی و پیروی از هوای نفس و اموری دیگر، محجوب شده است بیرون آورند. امیر مؤمنان (علیه السلام) از این امر به «إثاره گنج های عقول» تعبیر می فرماید :

فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِه... و یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول.(1)

پس در میان آن ها رسولانش را مبعوث کرد و پیامبرانش را پی در پی به سوی آن ها گسیل داشت تا پیمان فطرتش را از آن ها طلب کنند.... و گنج های خردهایشان را برایشان بیرون آورند.

و در سخن امام صادق (علیه السلام) از این مطلب با «لیعقلوا عن الله» تعبیر شده است ایشان هدف از بعثت پیامبران و رسولان را خرد ورزی از سوی خدا بیان کرده، و پایه و اساس پذیرش خرد ورزی را معرفت، و ژرف دانی (= دریافت نیک) امر الهی را تعقّل، و کمال عقل را بلندترین درجه در دنیا و آخرت دانسته؛ و سرانجام عقول را حجّتهای باطنی و پیامبران را حجّتهای ظاهری خداوند سبحان معرفی فرموده است :

مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلَی عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَةً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا وَ أَکْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِی الدُّنْیَا وَ الآْخِرَةِ.

یَا هِشَامُ، إِنَّ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حُجَّتَیْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً وَ حُجَّةً بَاطِنَةً فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ : وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُول.(2)

خداوند پیامبران و رسولانش را به سوی بندگانش مبعوث نکرد جز اینکه از ناحیه خدا به عقل دریابند پس کسی که اجابتش به نیکویی باشد


1- . نهج البلاغه، خطبه 1؛ بحارالانوار 11/60.
2- . کافی 1/15؛ تحف العقول/ 383؛ ور.ک: بحارالانوار 75 / 299.

ص: 83

معرفتش نیز به نیکویی خواهد بود و کسی که به امر الهی داناتر باشد عقل و خردش هم نیکوتر خواهد بود و کسی که خردش کاملتر باشد درجه اش در دنیا و آخرت بالاتر خواهد بود.

ای هشام، همانا برای خدا بر خلق دو حجّت وجود دارد: حجّت ظاهری و حجّت باطنی امّا حجّت ظاهر، رسولان و پیامبران و امامان (علیهم السلام) هستند وامّا حجّت باطنی عقول است.

پس یکی از کارهای مهمّ پیامبران و رسولان الهی به کار انداختن و به کمال رساندن خردها و عقول بندگان الهی است. و به این جهت است که آنان عقل و خرد مخاطبان خود را در سخنانشان ملاحظه می کرده و با هر کسی به اندازه خردشان سخن می گفتند. و به خاطر این است که پیامبران الهی از کاملترین مردم از جهت عقل و خرد ورزی انتخاب شده اند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می فرماید :

إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَی قَدْرِ عُقُولِهِمْ.(1)

ما گروه پیامبارن مامور شدیم تا با مردم به اندازه خردهایشان سخن گوییم.

و می فرماید :

وَ لَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً وَ لَا رَسُولًا حَتَّی یَسْتَکْمِلَ الْعَقْلَ وَ یَکُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِیعِ عُقُولِ أُمَّتِه.(2)

و خداوند پیامبر و رسولی را مبعوث نکرد تا اینکه عقل او را کامل کرد و عقل او از عقول همه امّت خویش برتر باشد.

و به همین جهت است که حجّت میان خدا و بندگان تنها عقل شمرده شده است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی الْعِبَادِ النَّبِیُّ وَ الْحُجَّةُ فِیَما بَیْنَ الْعِبَادِ وَ بَیْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ.(3)


1- . کافی 1/23؛ تحف العقول / 37؛ بحارالانوار 1/ 85.
2- . کافی 1/ 12.
3- . کافی 1/25.

ص:84

حجّت خدا بر بندگان پیامبر است. و حجّت در میان بندگان و خدا عقل است.

زیرا وقتی گنجهای عقل و خرد انسانی به واسطه پیامبران الهی اثاره شد (= بیرون آمد) و پرده های جهل و نادانی کنار رفت و او با نور عقل خویش حق را یافت و باطل را شناخت؛ راه همه عذرها و بهانه ها برای او بسته می شود؛ و چاره ای جز تسلیم در مقابل امر الهی و پذیرش دستور عقل و خرد خویش ندارد. و در این صورت خودش نیک دریافته است که دلیلی بر مخالفت با آن ندارد.

2_4. بیان حق از باطل

انسانها به اقتضای زندگی اجتماعیشان _ که به تعامل میان آن ها استوار است _ و به جهت داشتن هوای نفس و جلب منفعت و دفع ضرر از نفس خویش _ در طول تاریخ همیشه از وجود اختلاف در رنج بوده و هستند. این اختلاف امری طبیعی و مربوط به زندگی اجتماعی آن ها است. و به نظر نمی رسد هیچ جامعه ای از این اختلاف خالی باشد.

رفع چنین اختلافی نیازمند ارتقای فرهنگ عمومی جامعه و ایجاد رفاه و آسایش برای همه و برقراری عدل و داد و تنظیم قوانینی است که حقوق همه افراد جامعه در آن به خوبی لحاظ شده باشد و به دقت اجرا شود. آداب و اخلاق زندگی اجتماعی رعایت گردد و بشارت و انذار و توبیخ و سرزنش و تشویق و قدردانی و اموری از این دست وجود داشته باشد. اجرای کامل ادیان الهی در جامعه قطعاً امور یاد شده را برآورده می کند و انسان را رستگار و جامعه را سالم و از هر گونه بدی و زشتی پاک می سازد. به برخی از این امور در مباحث آینده اشاره خواهیم کرد.

اما اختلافی که در اینجا مورد نظر است اختلاف عقیدتی و فکری است که موجب پیدایش گروه ها و نحله ها و کفر و ایمان می شود. خداوند متعال امّتهایی را

ص: 85

که رسولان و پیامبران بر آن ها مبعوث می شوند امّتهای واحد می داند. خدای تعالی می فرماید :

کانَ آلنّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ آلنَّبِ_یِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ آلکِتابَ بِالحَقِّ لِ_یَحْکُمَ بَیْنَ آلنّاسِ فِ_یما آخْتَلَفُوا فِ_یهِ وَما آخْتَلَفَ فِ_یهِ إِلّا الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ آلبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ فَهَدی آللّهُ آلَّذِینَ آمَنُوا لِما آخْتَلَفُوا فِ_یهِ مِنَ آلحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللّهُ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِ_یمٍ.(1)

امّت یکدست بود پس خداوند پیامبران بشارت دهنده و بیم دهنده فرستاد و با آن ها کتاب را به حق نازل کرد تا اینکه بین مردم در آنچه اختلاف دارند، حکم کند. و در آن اختلاف نمی کنند مگر آنان که کتاب به آن ها داده شده است بعد از آنکه دلیل های آشکار برایشان آمد. و این اختلاف به خاطر تجاوز بین آن ها بود. پس خداوند آنان را که ایمان آوردند به آنچه در آن اختلاف پیدا کرده بودند از حق، به اذن خود هدایت کرد. و خدا هر کس را بخواهد به راه مستقیم هدایت می کند.

این آیه شریفه دلالت دارد که مردمان پیش از آنکه آفریدگارشان پیامبرانش را بر آنان مبعوث کند، امّتی یکدست و واحد بودند؛ و اختلافی در میان آن ها وجود نداشت. منظور از یکدست و واحد بودن آن ها با توجّه به روایاتی که در تفسیر آیه وارد شده، آن است که آنان به جهت اینکه پیامبری نداشتند تا آن ها را متذکّر و متوجّه خدای تعالی _ که معروف فطری آن هاست _ بکند؛ پس آنان نه ایمان به خدا داشتند و نه کفر و جحود می ورزیدند؛ زیرا کفر و ایمان فرع معرفت است. کفر و ایمان، انکار و اقرار به خداوند متعال است؛ پس کسی که خدا را نمی شناسد نمی تواند او را انکار کرده یا به او اقرار نماید؛ بلکه چنین انسانهایی از نظر روایات اهل بیت (علیهم السلام) «ضُلّال» نامیده شده اند و ضُلّال به معنای گمراهان نیست. زیرا گمراه کسی است که راهی را که داشته گم کرده باشد. پس باید گفت منظور از «ضُلّال»


1- . بقره(2) / 213.

ص: 86

کسانی هستند که گم اند و از خدا غافل. امام صادق (علیه السلام) تصریح می کند که خدای تعالی مردمان را با معرفت فطری خلق فرمود و با وجود آن نه ایمان به شریعتی داشتند و نه انکار. سپس پیامبرانش را در میان آنان مبعوث نمود و آن ها را به ایمان فراخواند؛ آنگاه برخی هدایت یافتند و برخی گمراه شدند.

إنّ الله عزّوجلّ خَلَقَ النّاس عِلَی الْفِطْرَة الّتی فَطَرَهُمُ الله عَلَیهَا لاَ یعرِفونَ إیمانآ بِشَرِیعَة وَلاَ کفر بِجحوُد. ثمّ ابتَعَثَ الله الرُّسُل إلَیْهِم یَدْعُونَهُم إلی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَیْهِمْ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَاهُ اللَّهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یَهْدِهِ.(1)

همانا خداوند متعال مردم را بر فطرتی که آن ها را بر آن مفطور ساخته خلق کرد، آن ها شناختی از ایمان به شریعت و کفر به انکار نداشتند سپس رسولان را به سوی آن ها برای اتمام حجّت مبعوث کرد تا آن ها را به ایمان به خدا دعوت کنند. پس بعضی از آن هارا خدا هدایت کرد و بعضی را هدایت نکرد.

امّا از آنجا که همه جوامعی که پیامبران برایشان مبعوث شدند چنین وضعی نداشتند، بلکه بیشتر آن ها در جوامعی مبعوث شدند که آثار انبیا و تعالیم آن ها در میانشان وجود داشت؛ آنان شناخت درستی از خدا نداشتند و فطرتشان محجوب مانده بود به همین جهت در روایات اهل بیت (علیهم السلام) امّت واحد بودن به زمان بعثت حضرت نوح (علیه السلام) اختصاص داده شده است. و به طور کلّی این امر یکی از ویژگیهای زمان فترت _ که پیامبری در جامعه نیست _ عنوان شده است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

کان ذلک قبل نوح.

قیل: فعلی هدی کانوا؟

قال: بل کانوا ضلالاً... لم یکونوا علی هدیً. کانوا علی فطرة الله الّتی


1- . علل الشرایع 1/ 121؛ بحارالانوار 11/ 39.

ص: 87

فطرهم علیها لا تبدیل لخلق الله. ولم یکونوا لیهتدوا حتّی یهدیهم الله.

أما تسمع یقول إبراهیم: «لئن لم یهدنی ربی لأکونن من القوم الضالّین».

أی: ناسیآ للمیثاق.(1)

این امر پیش از نوح بود.

گفته شد: آیا آن ها هدایت یافته بودند؟

فرمود: بلکه گم بودند.... هدایت یافته نبودند، بر فطرتی بودند که خدای تعالی آنان را بر آن مفطور کرده است خلق خدای را هیچگونه تغییری نیست.

آن ها هدایت نمی یافتند تا اینکه خداوند هدایتشان کند. آیا نشنیدی که ابراهیم می گوید: «اگر پروردگارم هدایتم نمی کرد قطعاً از گروه گم شدگان می بودم». یعنی از فراموش کنندگان میثاق بودم.

و در حدیثی دیگر می فرماید :

کانوا ضلّالاً. کانوا لا مؤمنین ولا کافرین ولا مشرکین.(2)

گم شدگان بودند. نه مؤمن بودند و نه کافر و نه مشرک.

بنابراین پیش از آمدن پیامبران و بدون بهره مندی از تعالیم آنان اختلافی از جهت کفر و ایمان و شرک در میان مردم وجود ندارد و با آمدن پیامبران و توجّه دادن مردم به خدا، اختلاف در میانشان پدید می آید. پیامبران الهی مردم را انذار کرده و بشارت می دهند و کتب الهی بر آن ها نازل می شود تا با آمدن پیامبران و نزول کتب آسمانی حقّ از باطل شناخته شود و مردم متوجّه حقوق خود شوند، و قوانین الهی به گوش همه آن ها برسد، و خردها و عقلهایشان به واسطه تذکّرات پیامبران اثاره شود و حجّت باطنی آن ها نیز از درون آن ها را به پیروی از احکام الهی ترغیب نماید و بعد از همه اینها خداوند متعال درباره اختلاف آن ها حکم می نماید. و آنان با مراجعه به


1- . تفسیر عیاشی 1/104.
2- . تفسیر عیاشی 1/104.

ص: 88

دلیل های روشن الهی حقّ را از باطل تشخیص می دهند.

پس وجود اختلاف در حقّ و باطل و به طور کلی در همه حقوق و قوانین مربوط به پیامبران، حاصل بعثت پیامبران و روشنگری آنان است. و آیه شریفه هرگز به اختلافات جزئی بشر که پیش از روشنگری پیامبران در میان آن ها به صورت طبیعی بوجود می آید نظر ندارد بلکه تصریح دارد که اختلاف بعد از پیامبران به وجود می آید. در آیات دیگری هم که از اختلاف بشر در حقّ و باطل سخن می رود، حکم خداوند متعال به پیروان حقّ و باطل بر اساس بعثت پیامبران و روشنگری آن ها باید باشد. زیرا _ همان گونه که در درسهای پیشین بیان شد _ نه تنها توجّه دادن به خدای تعالی بلکه اثاره و بیرون آوردن گنجهای پنهان عقول هم از وظایف و اهداف پیامبران است؛ و نیز در آینده خواهیم گفت که بیان قوانین و احکام الهی نیز توسّط پیامبران صورت می گیرد و مصالح و وظایف بندگان به واسطه آن ها بر انسانها روشن می شود. پس بیشترین اختلافات و مهمترین درگیری ها در میان خلق بعد از بعثت پیدا می شود و اختلافات پیش از بعثت نمی تواند مبنای حکم قرار گیرد.

و از اینجاست که خدای تعالی کتاب قرآن را برای هدایت خلق و اخراج مردم از تاریکی جهل و نادانی و گمراهی به نور علم و دانش و هدایت نازل فرموده است.

کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ لِتُخْرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ إِلی النُّورِ بِ_إِذنِ رَبِّ_هِمْ إِلی صِراطِ العَزِیزِ الحَمِ_یدِ.(1)

کتابی است به سوی تو آن را فرو فرستادیم تا مردم را ازتاریکیها به سوی نور که راه خدای عزیز و حمیداست به اذن پروردگارشان هدایت کنی.


1- . ابراهیم(14) / 1.

ص:89

چکیده درس ششم

 سوق دادن بندگان به تعقّل و خرد ورزی از مهم ترین اهداف و وظایف پیامبران الهی است. جای جای کتب آسمانی به ویژه قرآن کریم پر از دعوت مردم به تعقّل و خرد ورزی است. عقل به عنوان حجّت باطنی کمک و یاور پیامبران الهی است که حجّتهای ظاهری خداوند هستند. و آن ها با کمک عقل که حجت باطنی است حجّت را بر بندگان خدا تمام می کنند. و به همین جهت است که با مردمان به اندازه عقولشان سخن می گویند و خودشان نیز از نظر عقل از همه بالاتر و کاملترند.

 پیش از آمدن پیامبران مردم از جهت کفر و ایمان و شرک اختلافی نداشتند. باآمدن پیامبران در میان مردم اختلاف پدید آمد عدّه ای مومن شدند و عدّه ای کفر ورزیدند و عدّه ای نیز مشرک گردیدند. پیامبران الهی مردم را انذار می کنند و بشارت می دهند و کتب الهی نیز بر مردم نازل می شود تا حقّ از باطل شناخته شود و قوانین الهی به گوش همگان برسد.

سؤالات

1. رابطه بعثت پیامبران را با خردورزی و تعقّل بنویسید.

2. جهت اینکه در برخی روایات فقط «عقل» حجّت میان خدا و بندگان شمرده شده چیست؟

3. با توجه به آیه «کان الناس امةً واحدةً...» جهت وحدت مردم در این آیه را بیان کنید.

4. منشأ پیدایش اختلاف در میان مردم و نقش پیامبران در این زمینه را با توجّه به آیه یاد شده تبیین فرمایید.

ص:90

ص:91

درس هفتم: حکمت بعثت (3)

اشاره

ص: 92

ص: 93

اشاره :

در این درس چهار مورد از آثار و فوائد نبوّت بررسی شده است. دانشجو پس از مطالعه این درس باید با این آثار و فوائد به عنوان بخشی از حکمت نبوّت آشنا گردد و قادر به تبیین آن ها باشد.

2_5. بیان مصالح و مفاسد

بر اساس تعالیم وحی الهی انسان موجودی است که پیش از این دنیا جهان هایی را سپری کرده و در مسیر زندگی و حیات خویش به این دنیا گام نهاده است. و روزی از این دنیا کوچ کرده به دنیای دیگری خواهد رفت. پس انسان با مردن از بین نمی رود بلکه به دنیایی دیگر با شرایطی تازه درمی آید. بنابر این هیچ انسانی بدون ارتباط با خالق و به وجود آورنده خویش از کنه ساختمان وجودی خود اطلاع کافی ندارد. به همین جهت نمی تواند اموری را که به مصلحت یا ضرر اوست تشخیص دهد؛ پس چاره ای ندارد جز اینکه با خالق خود ارتباط بر قرار کرده و مصالح و ضررهایی را که متوجّه اوست از او جویا شود. و برای این امر راهی جز ارتباط با رسولان الهی ندارد.

ص:94

به علاوه همین انسان با اندکی تذکّر و یاد آوری از سوی رسولان الهی متوجّه می شود که او و همه موجودات دیگری که دائمآ با آن ها برای ادامه حیات خود در تعامل است، خالق و مالکی دارند که کار بیهوده انجام نمی دهد و خلق خویش را به حال خود رها نکرده است و همیشه رفتار و کردار آن ها را زیر نظر دارد. و از این جهت نیز لازم است با خالق و صانع خود و سایر موجودات که با او در تعاملند ارتباط برقرار کند؛ تا از حکمت خلقت خود و آنان آگاه شود و بتواند در جهت حکمت خلقت خود سیر کند و رضایت و خشنودی خالق خویش را جلب کند و وظایف خود را در برابر او به خوبی انجام دهد. و چون نمی تواند با خالق خویش ارتباط بر قرار کند پس لازم است به کسی که با او ارتباط دارد بپیوندد، و وظایف خویش را از او جویا شود. و روشن است که کسی جز پیامبران الهی با خدا ارتباط ندارد. امام صادق (علیه السلام) در جواب زندیقی که درباره پیامبران و رسولان سؤال کرده بود فرمود :

إِنَّا لَمَّا أَثْبَتْنَا أَنَّ لَنَا خَالِقاً صَانِعاً مُتَعَالِیاً عَنَّا وَ عَنْ جَمِیعِ مَا خَلَقَ وَ کَانَ ذَلِکَ الصَّانِعُ حَکِیماً مُتَعَالِیاً لَمْ یَجُزْ أَنْ یُشَاهِدَهُ خَلْقُهُ وَ لَا یُلَامِسُوهُ فَیُبَاشِرَهُمْ وَ یُبَاشِرُوهُ وَ یُحَاجَّهُمْ وَ یُحَاجُّوهُ ثَبَتَ أَنَّ لَهُ سُفَرَاءَ فِی خَلْقِهِ یُعَبِّرُونَ عَنْهُ إِلَی خَلْقِهِ وَ عِبَادِهِ وَ یَدُلُّونَهُمْ عَلَی مَصَالِحِهِمْ وَ مَنَافِعِهِمْ وَ مَا بِهِ بَقَاوُهُمْ وَ فِی تَرْکِهِ فَنَاوُهُم.(1)

ما آنگاه که اثبات کردیم برای ما صانعی است برتر از ما و از همه خلق، و معلوم شد که صانع حکیم و متعالی است و ممکن نیست خلق او را مشاهده کنند و او را لمس نمایند و با او رو در رو شوند و او با آن ها رو در رو گردد و با آنان احتجاج کند و آنان نیز با او احتجاج کنند پس ثابت می شود که او سفیرانی در میان خلق دارد که از سوی او به خلق و بندگانش تعبیر می کنند و آن ها را به مصالح و منافع و اسباب بقا و فنایشان،


1- . کافی 1/168؛ علل الشرایع 1 / 120.

ص: 95

راهنمایی کنند.

و در حدیثی دیگر منصور بن حازم می گوید: به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم :

... إِنَّ مَنْ عَرَفَ أَنَّ لَهُ رَبّاً فَیَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَعْرِفَ أَنَّ لِذَلِکَ الرَّبِّ رِضًا وَ سَخَطاً وَ أَنَّهُ لَا یُعْرَفُ رِضَاهُ وَ سَخَطُهُ إِلَّا بِوَحْیٍ أَوْ رَسُولٍ فَمَنْ لَمْ یَأْتِهِ الْوَحْیُ فَقَدْ یَنْبَغِی لَهُ أَنْ یَطْلُبَ الرُّسُل...فَقَالَ رَحِمَکَ اللَّه.(1)

... همانا کسی که شناخت که او را پروردگاری هست سزاوار است بشناسد که پروردگارش خشنودی و غضبی دارد و باید بداند که خشنودی و غضب او هم جز به وحی یا رسول شناخته نمی شود، پس کسی که به او وحی نمی شود لازم است دنبال رسولان بگردد... حضرت فرمود: خدای رحمتت کند.

پس یکی از اهداف و آثار و فواید وجود پیامبران و رسولان این است که مردم به واسطه آنها مصالح و مفاسد خویش را شناخته و ادامه حیات خویش را با عمل به وظایف و دستورهایی که آنان از ناحیه خدای تعالی برای بشر می آورند تأمین کنند.

2_6. اتمام حجّت

عذاب و کیفر بدون اتمام حجّت و بیان _ از نظر عقل _ امری ناپسند و ناپذیرفتنی است؛ وقبیح هرگز از حضرت حقّ صادر نمی شود. پس اگر آفریدگار بخواهد کسی را کیفر دهد نخست باید او را آگاه کند و فرمان ها و دستورهای خویش را به او برساند و بعد از آن اگر مخالفتی از او سرزد او را کیفر دهد یا عفو کند. خداوند متعال در قرآن کریم این امر را بیان کرده و این حکم عقل را تأیید فرموده؛ که اگر ما بدون فرستادن پیامبر گروهی را هلاک می کردیم آن ها می توانستند بگویند: پروردگارا اگر پیامبری به سوی ما می فرستادی ما از فرموده هایت پیروی می کردیم و این گونه


1- . کافی 1/168.

ص: 96

خوار و گرفتار نمی شدیم.

وَلَوْ أَنّا أَهْلَکْناهُمْ بِعَذابٍ مِنْ قَبْلِهِ لَقالُوا رَب_َّنا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَیْنا رَسُولاً فَنَ_تَّبِ_عَ آیاتِکَ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَذِلَّ وَنَخْزی.(1)

و اگر ما آن ها را قبل از آمدن رسول به عذاب از بین می بردیم می گفتند پروردگارا اگر به سوی ما رسولی می فرستادی ما از آیات تو پیروی می کردیم پیش از آنکه ذلیل و خوار می شدیم.

و در جای دیگر آشکارا بیان می کند که ما تا رسول نفرستیم عذاب نمی کنیم :

مَا کُنَّا مُعَذَبِین حَتّی نَبْعَث رَسُولاً.(2)

ما عذاب کننده نیستیم تا اینکه رسولی را مبعوث کنیم.

و در جای دیگر تصریح دارد که هدف از بعثت پیامبران و بشارت و انذار این است که حجّت بر خلق تمام گردد و جلوی عذرها و بهانه های آنان گرفته شود :

رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَ_لّا یَکُونَ لِلنّاسِ عَلی آللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ آلرُّسُلِ.(3)

رسولانی بشارت دهنده و ترساننده تا اینکه برای مردم بر خدا حجّتی بعد از رسولان نباشد.

پس پیامبران الهی با تبلیغ و رساندن فرمان های خداوند بی همتا و خواندن مردم به عبادت او و دوری از شرک و کفر و بت پرستی و اجتناب از معاصی و کارهای زشت حجّت را بر خلق تمام می کنند، امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَه... ل ....یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغ.(4)

پس در میان آن ها رسولانش را مبعوث ساخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی آن ها گسیل داشت... تا... با تبلیغ بر آن ها احتجاج کنند.


1- . طه(20) / 134.
2- . اسراء(17) / 15.
3- . نساء(4) / 165.
4- . نهج البلاغه، خطبه 1؛ بحارالانوار 11/60.

ص:97

پس خدای تعالی پیامبرانش را می فرستد تا هیچ کس بی دلیل و برهان، بهشتی و جهنّمی نشود و معلوم شود که اگر کسی در دنیا یا عالم برزخ نعمت و آسایشی داشته یا گرفتار کیفر و عذابی است و یا به بهشت و جهنّمِ آخرت پای می نهد، در اثر اختیار و کردار خویش بوده است نه اراده تکوینی پروردگار. یعنی پاداش یا کیفر نتیجه اعمال آگاهانه و اختیاری انسان هاست؛ نه عوامل دیگر. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

ابْتَعَثَ فِیهِمُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَنْ بَیِّنَةٍ وَ یَحْیی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَة.(1)

در میان آنان پیامبران را بشارت دهنده و ترساننده مبعوث کرد تا کسی که هلاک می شود با داشتن دلیل روشن هلاک گردد و کسی که حیات می یابد با دلیل روشن حیات پیدا کند.

تا اینکه فردای قیامت مردمان نگویند که کسی ما را انذار نکرده و خداوند سبحان روز قیامت بر آن ها به وجود پیامبران احتجاج کند :

لِئَلّا یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ مِنْ بَعْدِ الرُّسُلِ وَ لِئَلَّا یَقُولُوا ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ وَ لِتَکُونَ حُجَّةُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ، أَ لَا تَسْمَعُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ حِکَایَةً عَنْ خَزَنَةِ جَهَنَّمَ وَ احْتِجَاجِهِمْ عَلَی أَهْلِ النَّارِ بِالْأَنْبِیَاءِ وَ الرُّسُلِ (أَلَم یَأتِکُم نَذِیر * قَالوا بَلَی قَدْ جَاءَنَا نَذِیر فَکَذَّبنَا وَقُلنَا مَا نَزَّلَ الله مِن شیء إِن أنتُم إلّا فِی ضَلاَل کَبِیر)(2) .(3)

تا اینکه برای مردم بر خدا حجّتی بعد از رسولان نباشد، و تانگویند : بشارت دهنده و ترساننده برای ما نیامده است، و تا اینکه حجّت خدا بر آنها تمام گردد. آیا نشنیدی که خدای تعالی از خزانه داران جهنّم حکایت می کند که آنان بر اهل جهنّم به وجود پیامبران و رسولان در میان آن ها


1- . علل الشرایع / 119؛ توحید/ 44؛ بحارالانوار 11/37.
2- . الملک(67) / 8و9.
3- . علل الشرایع / 120؛ بحارالانوار 11 / 39.

ص: 98

احتجاج می کنند: «آیا بیم دهنده ای برای شما نیامد. می گویند: چرا بیم دهنده برای ما آمد و ما تکذیب کردیم و گفتیم خداوند چیزی نازل نکرده است. شما جز در گمراهی آشکار نیستید».

چنانکه گفتیم تا رسولان، مردمان را متوجّه خدا نسازند و آن ها را به ایمان و عبادت او نخوانند؛ حجّت بر آن ها تمام نخواهد شد.

ثُمَّ ابْتَعَثَ اللَّهُ الرُّسُلَ إِلَیْهِمْ یَدْعُونَهُمْ إِلَی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ حُجَّةً لِلَّهِ عَلَیْهِم.(1)

سپس رسولانش را به سوی آن ها مبعوث کرد که آن ها را به ایمان به خدا دعوت کنند تا حجّت برای خدا بر آن ها تمام شود.

پس یکی از آثار و فواید مهم بعثت پیامبران : اتمام حجّت خداوند سبحان بر بندگان است. به همین جهت است که رسولان حجّت ظاهری خداوند متعال خوانده شده اند.

2_7. بشارت و انذار

پیشتر گفتیم که هدف از خلقت انسان و جنّ این است که آن دو به اختیار، خدای خویش را عبادت کنند. و روشن است که بعثت پیامبران و رسولان هم برای ایجاد شرایط لازم و زمینه های این هدف مهمّ صورت گرفته است.

و برای تکمیل این امر بهشت و جهنّم را آفریده و در کتب آسمانی که بر پیامبرانش نازل فرموده آن دو را به خوبی توصیف و بیان کرده است؛ بلکه در موارد لازم پیامبرانش را به نظاره آن دو فراخوانده است که در این میان دیدار پیامبر گرامی اسلام از بهشت و دوزخ در شب معراج معروف و مشهور است.

و آن دو را جزای اعمال بندگانش قرار داده و ثواب و عقابش را بر آن دو مترتّب


1- . علل الشرایع / 121؛ بحارالانوار 11/ 39.

ص:99

کرده است. و جهت ترغیب بندگانش به عبادت خویش، ثواب اعمال آن ها را چندین برابر کرده ولی عقاب را تنها به اندازه کردار آن ها تعیین فرموده است.

و هیچ پیامبری را برای بشر مبعوث نکرده است جز اینکه بعد از دعوت به خدا و هدایت خلق و بیان دستورها و فرمان های الهی آن ها را به بهشت الهی بشارت داده و نعمتهای آن را برایشان بیان کرده و از جهنّم و عذابهای آن بر حذر داشته و انذار نموده اند. خدای تعالی می فرماید :

ما نُرْسِلُ آلمُرْسَلِ_ینَ إِلّا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ.(1)

ما رسولان را جز بشارت دهنده و ترساننده ارسال نکردیم.

و با وجود اینکه اخلاص در عبادت مطلوب اوست ولی عبادت برای رسیدن به بهشت و دوری از آتش جهنّم هم پذیرفته شده و عبادت به شمار آمده است. پس بشارتها و انذارهای پیامبران الهی موجب می شود که تعداد زیادی از بندگان الهی راه احتیاط را پیش گرفته و به خاطر رسیدن به بهشت و اجتناب از عذاب به عبادت خدای تعالی روی آورند و از دستورهای حق سر پیچی نکنند.

2_8. بر قراری عدل و داد

بر قراری عدل و داد یکی از خواسته های الهی است که در آیاتی از قرآن کریم به آن تصریح شده است.

آعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوی.(2)

عدالت ورزید که آن به تقوا نزدیکتر است.

انّ اللهَ یَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الإحْسَانِ.(3)


1- . انعام(6) / 48؛ کهف(18) / 56.
2- . مائده(5) / 8.
3- . نحل(16) / 90.

ص:100

همانا خداوند به عدل و احسان امر می کند.

قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ.(1)

بگو پروردگارم به عدل و داد فرمان داده است.

عدل _ به معنای نهادن هر چیزی در جای خود _ شامل همه وظایف فردی و اجتماعی و سیاسی افراد جامعه بشری است. زیرا عدل به این معنا یعنی حفظ حقوق و شئون فردی و اجتماعی اشخاص نسبت به خود و دیگران و عدم تجاوز و تعدّی از آن. پس اگر همه بندگان الهی حقوق خود و دیگران را مراعات کنند و در حقّ خود و دیگران ستم روا ندارند، همه انسان ها اصلاح می شوند و جامعه شاداب و پرتوان در مسیر تکامل و وحدت پیش می رود. و اگر زندگی فردی و اجتماعی اشخاص دچار ستم و پایمال شدن حقوق شود جامعه از هم می پاشد و الفت و دوستی و همکاری و تعاون از میان می رود و اختلاف و پراکندگی پدید می آید و جامعه رو به انحطاط و سقوط می رود. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

فِی الْعَدْلِ إِصْلَاحُ الْبَرِیَّة.(2)

اصلاح خلق در عمل به عدل و داد است.

الظُّلمُ یدمّر الدّیار.(3)

ظلم آبادی ها را درهم می ریزد.

در سایه عدل و داد جامعه سالم و پر نشاط می گردد و با ظلم و ستم اختلاف و پراکندگی و ضعف و ناتوانی پدید می آید.

پس عدل به معنای مساوات و برابری نیست بلکه به معنای رعایت حقوق اشخاص و حفظ شئون و مراتب آن ها است. زیرا در اختلاف افراد انسانی از جهت


1- . اعراف(7) / 29.
2- . مستدرک الوسائل 11/ 38.
3- . غررالحکم/ 456.

ص: 101

خلقت و علم و معرفت و توانایی جای هیچ گونه شبهه و تردید نیست؛ پس نمی شود همه را به یک چشم نگریست و همه را در یک درجه قرار داد. شخصی که کار خوب و زیاد انجام می دهد با آنکه کم و بی کیفیّت کاری می کند، مساوی نیست. انسان وظیفه شناس و کمال یافته و آگاه با شخص افسارگسیخته و پست و ناآگاه یکسان نیست. مؤمن و خداشناس و فرمانبر و سر بزیر با کافر و عاصی و متکبّر متفاوت است.

حال که تا اندازه ای با معنا و مفهوم عدل آشنا شدیم به اصل بحث بر می گردیم. یکی از وظایف و اهداف مهمّ بعثت پیامبران دعوت بندگان الهی به عدل و داد است. آنان از مردم می خواهند که عدل را در میان خود به خوبی بر قرار کنند. امّا از آن جا که بر قراری عدل به شناخت کافی همه شئون و ویژگیهای ظاهری و باطنی اشخاص نیاز دارد و این امر بدون ارتباط با خدای تعالی برای هیچ کدام از انسانها امکان ندارد؛ بنابر این لازم است که خدای سبحان زمینه ها و مقدّمات قیام به عدل را برای بندگانش مهیّا کند؛ یکی از این مقدّمات معرفت و آگاهی کامل است.

از طرفی چون همه انسانها در کارهایشان مختار و آزادند؛ و هوای نفس و شهوت و میل به معصیت و خلاف هم در آن ها وجود دارد؛ و شیطان نیز در کمین آنهاست؛ و همیشه آن ها را اغوا کرده و فریب می دهد، پس علاوه بر شناخت، قدرت در مقابل ستمگران و تنبیه خطاکاران نیز لازم می آید.

خدای تعالی با فرستادن پیامبران، انزال کتب، بیان تعالیم آسمانی، آفرینش بهشت و جهنّم، قرار دادن عقوبتهای دنیوی و اخروی برای عاصیان و ستمگران و تشویق و بشارت مؤمنان و فرمانبران و دادگران با نعمتهای دنیوی و اخروی زمینه های لازم را برای بر قراری عدل و داد فراهم آورده است و می فرماید :

ولَقَد أرسَلنَا رسلَنَا بالبَیِّنَات وَأنزَلنَا مَعَهُم الکِتَابَ وَالمِیزَان لیَقُوم النَاس

ص: 102

بالقسط وَأنزَلنَا الحَدید فِیه بأس شَدید وَمَنَافعٌ لِلنَاس.(1)

همانا ما رسولان خویش را با دلیل های روشن فرستادیم و با آن ها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم به واسطه عدل قوام پیدا کنند. و آهن را فرستادیم که در آن نیرویی شدید و منافعی برای مردم است.

وَلِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالقِسْطِ وَهُمْ لا یُظْلَمُونَ.(2)

برای هر امّتی رسولی است. پس آنگاه که رسولشان آمد در میان آن ها به عدل حکم می کند و آن ها مورد ستم واقع نمی شوند.

بنابراین خدای تعالی با فرستادن کتاب و دادن میزان به دست بندگان از آنان می خواهد که بر اساس آن دو در میان خود عدل و داد بر قرار سازند. و در برابر نافرمانی و ستم شمشیر را قرار داده تا آنان را به زور به عدل و داد پای بند کنند، امّا در طول تاریخ، سلاطین ستمگر و عالمان چاپلوس و منافقان آزمند چون منافع خود را در خطر می دیدند در مقابل پیامبران قیام کرده، با ایجاد رعب و وحشت و القای شبهات مردم را از یادگیری و پیروی فرمان های الهی باز داشته اند. امید است روزی خدای تعالی ستم و تباهی را به دست آخرین حجّت خود از روی زمین ریشه کن سازد و زمین ستم آلوده را با عدل و داد پرکند.

چکیده درس هفتم

 یکی از وظایف و اهداف بعثت پیامبران بیان مصالح و مفاسد موجود در طول زندگی بشر است که انسانها به جهت نداشتن اطّلاع کافی از کنه ساختمان وجودی خویش نمی توانند از آن اطّلاع دقیقی داشته باشند. و برای رسیدن به حکمت خلقتشان باز هم محتاج راهنماییهای آنان هستند تا بتوانند خود را در مسیر حکمت مورد نظر خالق متعال قرار دهند.


1- . حدید(57) / 25.
2- . یونس(10) / 47.

ص:103

 عذاب و عقابِ بدون بیان، به بداهت عقل امری قبیح است. و بدیهی است که امر قبیح از خدای تعالی سر نمی زند. پس اگر خداوند سبحان بخواهد بندگانش را عقاب کند باید حجّت را بر آن ها تمام کند. و این کار را با فرستادن پیامبرانش و اعطای عقل به آن ها _ که حجّت باطنی است _ انجام داده است. پس یکی از اهداف مهمّ بعثت پیامبران اتمام حجّت بر خلق است.

 هدف خلقت، عبادت و بندگی خداست و برای رسیدن به این امر بشارت و انذار لازم است. خداوند متعال با بعثت پیامبران بندگانش را به بهشت بشارت داده و از جهنم ترسانیده است تا آنان در بندگی و عبادت خدای خویش از هیچ کوششی دریغ نکنند.

 بر قراری عدل و داد در میان مردم به معنای رعایت حقوق و شئون انسانها و عدم تجاوز و تعدّی از آن، از اهداف مهمّ پیامبران است. برای رسیدن به این هدف مقدّماتی از جمله معرفت و شناخت کامل از حقوق و توانایی های انسان ها و میزان مناسب برای این کار لازم است؛ که خداوند متعال با فرستادن پیامبران و انزال کتب و دادن میزان این امر را تحقق بخشیده است.

سؤالات

1. ارتباط ارسال پیامبران را با قبح عقاب بلا بیان تشریح کنید.

2. نقش بشارت وانذار را در عبادت بندگان تبیین کنید.

3. نقش پیامبران الاهی در برقراری عدل اجتماعی چیست؟

ص:104

ص:105

درس هشتم: حکمت بعثت (4)

اشاره

ص: 106

ص: 107

اشاره :

«تعلیم و تربیت» و «یادآوری آیات و نعمتهای الهی» از مهم ترین اهداف ارسال رسولان از سوی خدای تعالی است. انتظار آن است که دانشجو پس از مطالعه این درس به تفصیل با این دو هدف آشنا شود.

2_9. تعلیم و تربیت

اشاره

تعلیم و تربیت پایه و مایه همه کمالات انسانی است؛ و هیچ انسانی بدون آگاهی و معرفت و تربیت صحیح به هیچ کمالی نمی رسد. البتّه برای رسیدن به هر نوع کمالی لازم است انسان علاوه بر شناخت توانایی های خود آن ها را در جهت هدف خاص خویش قرار دهد و از هدر رفتن آن ها جلوگیری کند.

روشن است که تعلیم و تربیت مراتب فراوان دارد و باید از درجات پایین شروع و به تدریج به مراتب بالا راه پیدا کرد. پس همان گونه که تربیت و تزکیه نفس نیاز به علم و دانش دارد؛ رسیدن به علم و دانش نیز بدون جهت دادن به توانایی های جسمی و روحی میسور نیست. پس تربیت و تعلیم و تزکیه بدون وجود تعاون و همکاری ثمری به بار نمی آورد و نمی شود انسان به دنبال دانشی برود ولی جسم و

ص: 108

روح خویش را با آن هماهنگ نکند.

پس منظور از تربیت، هدفمند کردن توانایی های جسم و روح و متمرکز کردن در جهت و هدفی است که موجب کمال و سعادت انسان است. پیش تر گفتیم که هدف از خلقت انسان عبادت و بندگی خداوند متعال است. پس باید تعلیم و تربیت او نیز دور این محور بچرخد. انسان باید بداند که دوری از آن موجب تباهی و تیره روزی اوست. و چون این امر اهمیّت فراوانی دارد و ممکن است انسان به خاطر عدم تعلیم و تربیت درست از راهِ بندگی و عبادت خداوند متعال منحرف گردد؛ خداوند متعال پیامبرانش را پی در پی به سوی بندگانش گسیل داشته تا آنان را از دشواریها و مشکلات این راه آگاه سازند، اسباب لازم برای رسیدن به اوج کمال انسانی را به او یاد آوری کنند و شیوه های تربیت و تزکیه نفس را به او بیاموزند. تا او با رام کردن نفس خویش و قرار دادن آن در مسیر هدف انسانی اش، به سوی آینده ای روشن در حرکت باشد. خدای تعالی می فرماید :

هُوَ الَذی بَعَث فِی الأُمِیّین رَسُولاً مِنْهُم یَتُولوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ آلکِتابَ وَالحِکْمَة وَإِنْ کانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُبِ_ینٍ.(1)

او کسی است که در میان مردمان امّی رسولی از خودشان مبعوث کرد که آیاتش را بر آن ها تلاوت و آنان را تزکیه می کند و کتاب و حکمت به آنها می آموزد اگر چه آن ها پیش از او در گمراهی آشکار بودند.

رَبَّنا وَآبْعَثْ فِ_یهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ آلکِتابَ وَالحِکْمَةَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ العَزِیزُ الحَ_کِ_یمُ.(2)

پروردگارا، در میان آنان رسولی از خود آن ها مبعوث کن که آیات تو رابر آنها تلاوت کند و کتاب و حکمت به آن ها بیاموزد و آن ها را تزکیه کند. همانا تو خدایی عزیز و حکیم هستی.


1- . جمعه(62) / 2.
2- . بقره(2) / 129.

ص:109

هرچند این آیات درباره پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شده اند ولی روشن است که این امر اختصاص به ایشان ندارد و در مورد همه پیامبران و رسولان الهی صادق است. و شکّی نیست که یکی از وظایف مهمّ همه آن ها تعلیم و تربیت بوده است.

اصول تعلیم و تربیت پیامبران الهی عبارتند از :

1 _ تذکّر و ت_وجّه دادن به خ_داون_د متع_ال 2 _ دع_وت به عب_ادت و عب_ودیّت او 3 _ اقرار و اعتقاد و تسلیم در مقابل او 4 _ دوری از شیطان و وسوسه های او 5 _ دوری از مستکبرین و طاغوت 6 _ اقرار و اعتقاد به روز واپسین و حیات بعد از مرگ و جزای اعمال و بهشت و جهنّم 7 _ تصدیق نبوّت و رسالت همه انبیای الهی و کتاب های آسمانی.

خدای تعالی می فرماید :

فَهَلْ عَلی آلرُّسُلِ إِلّا البَلاغُ آلمُبِ_ینُ * وَلَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّ_ةٍ رَسُولاً أَن اعْبُدُوا آللّهَ وَآجْتَنِبُوا آلطّاغُوتَ.(1)

آیا بر رسولان جز رساندن آشکار امر دیگری است. و ما قطعاً در هر امّتی رسولی مبعوث کردیم بر اینکه خدا را عبادت کنید و از طاغوت دوری گزینید.

بَلْ تُؤثِرُونَ الْحَیاة الدُنیَا * وَالآخِرة خَیرٌ وأبْقَی * إنَّ هذا لَفِی الصُحف الأولی * صحفِ إبْرَاهِیم ومُوسی.(2)

بلکه زندگی دنیا را ترجیح می دهید در حالی که آخرت بهتر و باقی تر است. همانا این مطلب در نوشته های اوّل؛ نوشته های ابراهیم و موسی، موجود است.

و خداوند متعال پیامبرانش را از میان انسانها بر می گزیند تا با زبان خودِ آن ها با آنان سخن گویند و در تعلیم و تربیت و ابلاغ فرمان ها و تعلیمات الهی هیچ گونه


1- . نحل(16) / 35و36.
2- . اعلی(87) / 16_19.

ص: 110

مشکلی بوجود نیاید :

وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلّا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِیُبَ_یِّنَ لَهُمْ.(1)

و ما هیچ رسولی را نفرستادیم جز به زبان قومش تا برای آن ها بیان کند.

تلاش جدّی پیامبران در تعلیم و تربیت انسان ها

پیامبران الهی در رساندن احکام، فرمان ها و تعالیم خداوند متعال و تربیت بندگان الهی کوشش فراوان کرده و در این راه هیچ سستی یی به خود راه نداده اند و از همه امکانات خود در این راه بهره جسته و جان و مال خویش را فدای تعالیم آسمانی نموده اند؛ و از احدی هراسی به خود راه نداده، با توکّل به خدای سبحان وظایف خود را به خوبی ایفا کرده اند.

آلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ آللّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلّا اللّهَ وَکَفی بِاللّهِ حَسِ_یبا.(2)

آنان که پیام های خدا را می رسانند و از خدا می ترسند و از احدی جز خدا نمی ترسند و خداوند در حساب رسی کافی است.

امیرمؤمنان (علیه السلام) پشتکار آنان را در راه هدایت خلق ستوده، می فرماید :

رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لَا کَثْرَةُ الْمُکَذِّبِینَ لَهُم.(3)

رسولانی که کمی تعدادشان و زیادی تکذیب کنندگانشان موجب کوتاهی آن ها نمی شود.

آنان از کمی اصحاب خود و زیادی دشمنان سستی به خود راه ندادند و در انجام وظایف خویش کوتاهی نکردند.


1- . رعد(13) / 38.
2- . احزاب(33) / 39.
3- . نهج البلاغه، خطبه / 1.

ص:111

البتّه باید توجّه داشت که همه آنان در عمل به آنچه بر امّتهایشان می آوردند پیش قدم بودند. زیرا امام و پیشوای خلق باید پیش از دیگران به گفته هایش عمل کند و بعد از آنکه خود به خوبی آموخت و به دانسته هایش جامه عمل پوشانید، از مردم بخواهد که گفته های او را یاد گرفته، عمل نمایند. امیر مؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَلْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُوَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُوَدِّبِهِمْ.(1)

کسی که خود را امام مردم قراد داده است باید پیش از تعلیم دیگران نفس خویش را تعلیم کند و ادب کردنش به عمل قبل از ادب کردن به زبان باشد.و تعلیم دهنده نفس خویش و ادب کننده آن به بزرگ شمردن سزاوارتر از تعلیم دهنده مردم و ادب کننده آنهاست.

تبلیغِ عملی بهترین روش تبلیغ است. خدای سبحان می فرماید :

یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنوا لِم تَقُولُونَ مَالاَ تفْعَلُون * کَبر مقتآ عِندَ الله أن تَقُولوا مَا لاَ تَفْعَلون.(2)

ای مؤمنان چرا چیزی را می گویید که انجام نمی دهید؟ زورگویی بزرگی است نزد خدا که چیزی را که نمی کنید بگویید.

و امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

کُونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیْرِ أَلْسِنَتِکُمْ لِیَرَوْا مِنْکُمُ الِاجْتِهَادَ وَ الصِّدْقَ وَ الْوَرَعَ.(3)

دعوت کنندگان مردم به غیر زبان هایتان باشید تا از شما تلاش و راستی و پرهیزکاری را ببینند.

پس انسان ابتدا باید خودش به آنچه به مردم می گوید عمل کند؛ تا مردم


1- . نهج البلاغه، کلمات خصار / 73.
2- . صف(61) / 2و3.
3- . مشکات الانوار / 46؛ بحارالانوار 67/309.

ص: 112

صداقت و راستی و جدّیت او را مشاهده کنند و در حقّانیت مدّعای او شکّ و تردید به خود راه ندهند و وسوسه های شیاطین جنّ و انس در آن ها تأثیری نکند. و به همین جهت است که پیامبران الهی برترین نمونه رفتاری به شمار می آیند و خداوند متعال بندگانش را دستور داده است که آنان را سرمشق خود قرار دهند.

قَد کَانَت لَکُم أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إبرَاهیم وَالّذیِن مَعَه.(1)

به یقین برای شما در ابراهیم و همراهان او الگویی خوب است.

لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ.(2)

به یقین برای شما در رسول خدا الگویی نیکو وجود دارد.

البتّه اگر انسانها در طول تاریخ به سخنان پیامبرانشان گوش می دادند و تعالیم را به خوبی فرا می گرفتند و در عمل به آن ها کوتاهی نمی کردند خداوند متعال نعمتهایش را بر آن ها ارزانی می داشت و برکاتش را بر آن ها فرو می فرستاد و آنان در ناز و نعمت به حیات خود ادامه می دادند. در قرآن کریم آمده است :

وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا آلتَّوْراةَ وَالإِنْجِ_یلَ وَما أُنْزِلَ إِلَیْهِم مِنْ رَبِّهِمْ لاََکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ.(3)

و اگر آن ها تورات و انجیل و آنچه از سوی پروردگارشان برای آن ها نازل شده را، به پا می داشتند به یقین از بالای سرشان واز زیر پاهایشان می خوردند.

وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ القُری آمَنُوا وَاتَّ_قَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرضِ.(4)

و اگر اهالی آبادی ها ایمان آورده و تقوا می کردند برایشان برکاتی از آسمان و زمین می گشودیم.

ولی افسوس که هیچ پیامبری در هیچ قومی مبعوث نشد جز اینکه در میان آنان


1- . ممتحنه(60) / 4.
2- . احزاب(33) / 21
3- . مائده(5) / 66.
4- . اعراف(7) / 96.

ص: 113

گروهی سرمایه دار بی درد و کوتاه بین و دنیا طلب و ستمگران و سلطه طلبان خودکامه وجود داشتند که مانع ترویج و اشاعه تعالیم آنان شده، و از گرویدن مردم به آنان جلوگیری می کردند.

وَما أَرْسَلْنا فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلّا قالَ مُ_تْرَفُوها إِنّا بِما أُرْسِلْتُمْ بِهِ کافِرُونَ * وَقالُوا نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوالاً وَأَوْلاداً وَما نَحْنُ بِمُعَ_ذَّبِینَ.(1)

ما هیچ بیم دهنده ای در آبادیی نفرستادیم جز اینکه آنان که در رفاه بودند گفتند: همانا ما به آنچه فرستاده شده اید کافر هستیم. و گفتند: اولاد و اموال ما بیشتر است وما عذاب نخواهیم شد.

وَکَذلک مَا أرسَلنَا مِن قَبْلِک فِی قَرْیَةٍ مِنْ نَذِیرٍ إِلّا قالَ مُ_تْرَفُوها إِنّا وَجَدنَا آبائنَا عَلَی أمَّة وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدون.(2)

و چنین بود که ما پیش از تو در هیچ آبادیی بیم دهنده ای نفرستادیم جز اینکه آنان که در رفاه بودند گفتند: ماپدرانمان را بر همین امر یافته ایم و همانا به آثار آن ها اقتدا خواهیم کرد.

با وجود این در هر جامعه ای که پیامبری مبعوث می شد، عدّه ای از مردمان تحت تأثیر تعالیم آنان قرار می گرفتند و از آن ها حمایت می کردند و جان و مال خویش را در راه آنان فدا می نمودند. و دوستی و الفت و برادری و اخلاق پسندیده در میان آنان بر قرار می گردید.

2_10. یاد آوری آیات و نعمتهای الهی و بقای عالم

اصل وجود انسان نعمتی است از خدای تعالی بر انسان. زیرا خلقت انسان بلکه همه مخلوقات بر پایه فضل و احسان پروردگار صورت گرفته است. وادامه حیات او نیز به فضل و احسان اوست. پس هر نعمتی که انسان در زندگی خود از آن استفاده


1- . سبأ(34) / 34و35.
2- . زخرف(43) / 23.

ص: 114

می کند عطا و عنایت حقّ است؛ از اعضا و اندام های بدن خویش گرفته تا همه اسباب و وسایل زندگی. امّا این انسان اگر به حال خود رها شود هرگز متوجّه نعمتهای فراوان نخواهد شد. به همین جهت خدای سبحان پیامبرانش را مبعوث می کند تا نعمتهایش را بر بندگانش یاد آوری کنند تا آنان در بندگی ولی نعمتشان ثابت و استوار گردند. زیرا یاد نعمت، انسان را به شکر منعم رهنمون می شود. امام باقر (علیه السلام)می فرماید :

أَوْحَی اللَّهُ تَعَالَی إِلَی موسی (علیه السلام) :أَحْبِبْنِی وَ حَبِّبْنِی إِلَی خَلْقِی. قَالَ مُوسَی: یَا رَبِّ، إِنَّکَ لَتَعْلَمُ أَن_َّهُ لَیْسَ أَحَدٌ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنْکَ فَکَیْفَ لِی بِقُلُوبِ الْعِبَادِ؟ فَأَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ: فَذَکِّرْهُمْ نِعْمَتِی وَ آلَائِی فَإِنَّهُمْ لَا یَذْکُرُونَ مِنِّی إِلَّا خَیْرا.(1)

خدای تعالی به موسی وحی کرد: مرا دوست بدار و خلقم را نیز دوستدار من کن. موسی گفت: پروردگارا همانا تو می دانی که برای من احدی محبوبتر از تونیست امّا من به دلهای بندگان چه راهی دارم؟ خداوند به او وحی کرد: پس نعمت ها و عطایای مرا به آنان یادآوی کن که آنان از من جز به خیر یاد نمی کنند.

امیر مؤمنان (علیه السلام) نیز ارائه آیات قدرت الهی را _ از آسمان و زمین گرفته تا اسباب و مدت زندگی و مشکلاتی که انسان را پیر می کند و حوادثی که بر انسانها فرود می آید؛ _ همه را از وظایف و اهداف پیامبران شمرده است.

فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَه ل ...یُرُوهُمْ آیَاتِ الْم_َقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَایِشَ تُحْیِیهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِیهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَیْهِم.(2)

پس در میان آنان رسولانش را مبعوث کرد و پیامبرانش را پی در پی فرستاد تا... آیات قدرت و توانایی را به آنان نشان دهد سقفی که بالای


1- . قصص الأنبیاء/ 161؛ بحارالانوار 67/22.
2- . نهج البلاغه، خطبه 1؛ بحارالانوار 11/ 60.

ص: 115

سرشان افراشته شده است و گهواره ای که در زیر پاهایشان قرار گرفته و اسباب عیش که آن ها را زنده می کند و اجل ها که آنان را می میراند و امراض دائمی که پیرشان می کند و حوادثی که پی در پی برمی آید.

و امام باقر (علیه السلام) نیز در حدیثی بقای بهبود وضع عالم را از اهداف بعثت رسولان ذکر کرده، می فرماید :

قَالَ: قُلْتُ: لِأَیِّ شَیْءٍ یُحْتَاجُ إِلَی النَّبِیِّ وَ الْإِمَامِ؟ فَقَالَ: لِبَقَاءِ الْعَالَمِ عَلَی صَلَاحِه.(1)

گفت: گفتم: سبب نیاز خلق به پیامبر و امام چیست؟ فرمود: بقای عالم بر درستی خود.

چکیده درس هشتم

تعلیم و تربیت یکی از وظایف مهمّ و اساسی پیامبران است. این دو با هم در تعاملند و هیچ کدام بدون دیگری به کمال نخواهد رسید. تربیت عبارت است از مهار کردن تواناییهای جسم و روح و متمرکز کردن آن ها در جهت و هدفی ویژه که عبارت است از: عبادت و بندگی خداوند سبحان.

تعالیم پیامبران الهی برای بشر، همه در زمینه رسیدن به عبادت و بندگی حق بوده است و بن مایه آن ها را معرفت خدا و ایمان به او و دوری از شیاطین و اعتقاد به معاد و بهشت و جهنّم و جزای اعمال تشکیل می دهد.

پیامبران در رساندن فرمان های حق و تعلیم و تربیت بندگان او از هیچ کوششی دریغ نکرده و در این راه از جان و مال خویش گذشتند.

همیشه در مقابل پیامبران گروهی از سرمایه داران کوتاه بین و سلطه جویان قرار داشتند؛ با وجود این عدّه ای از بندگان الهی با انذار و تبلیغ آنان از بندگی شیاطین و


1- . علل الشرایع 1/ 123؛ بحارالانوار 23/19.

ص: 116

هوای نفس رهایی یافتند.

بیان آیات الهی و یاد آوری نعمتهای خداوند سبحان و بقای بهبود وضع عالم از مهم ترین اهداف بعثت پیامبران الاهی به شمار می آید.

سؤالات

1. مراد از تعلیم و تربیت به عنوان یکی از وظایف پیامبران الهی چیست؟

2. اصول تعلیم و تربیت پیامبران الهی را بنویسید.

3. بهترین روش تبلیغ کدام است؟ با استفاده از آیات و روایات این روش را تبیین کنید.

4. بیان آیات الهی و یادآوری نعمتهای خداوند چه آثاری در زندگی انسانها دارد؟

ص:117

درس نهم: ویژگیهای پیامبران (عصمت)

اشاره

ص: 118

ص: 119

اشاره:

انتظار آن است که دانشجو پس از مطالعه این درس با مباحثی همچون معنای عصمت، رابطه عصمت و اختیار، مقدّمات عصمت، انواع عصمت و لزوم عصمت پیامبران آشنا شود.

مفهوم ویژگیها اگر چه اختصاص و انحصار صفاتی را، به پیامبران و نفی آن ها را از دیگران در ذهن تداعی می کند؛ امّا منظور ما از آن ویژگی هایی است که بی تردید فرستادگان الاهی دارا هستند ولی نفی آن ها از دیگران مورد نظر نیست. یکی از ویژگیهایی که همه پیامبران آن را دارند «عصمت» است. به همین جهت ما آن را از جمله ویژگیهای پیامبران ذکر می کنیم اگر چه دیگران نیز آن را داشته باشند. در این درس به بررسی این ویژگی می پردازیم.

1. معنای لغوی عصمت

«عصمت» در لغت به معنای امساک و منع و حفظ است. ابن منظور می گوید : «عصمت» در کلام عرب به معنای منع است. عَصَمَه، یَعْصِمه، عصمآ؛ یعنی: منع و

ص: 120

حفظ کرد او را... ؛ و اعتصم فلان بالله؛ یعنی: به وسیله خدا خودداری ورزید.(1)

2. معنای اصطلاحی عصمت

معصوم در زبان شرع کسی را گویند که به لطف خداوند سبحان از هر گونه آلودگی به گناه و زشتی و پلیدی امتناع کند در حالی که توان آن ها را داشته باشد. و نیز سهو و نسیان و خطا در او راه نیابد و از اغوای شیطان به دور باشد. امام صادق (علیه السلام) معصوم را کسی می داند که به لطف خداوند سبحان از همه محارم الهی امتناع کند :

الْمَعْصُومُ هُوَ الْم_ُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِیعِ مَحَارِمِ اللَّهِ وَ قَدْ قَالَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (وَمَنْ یَعْتَصِمْ بِاللّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلی صِراطٍ مُسْتَقِ_یمٍ )(2) .(3)

معصوم کسی است که به واسطه خدا از همه حرامهای خدا امتناع کند. و خداوند متعال می فرماید: «و کسی که به خدا دست آویزد قطعاً به راه راست هدایت یافته است».

3. عصمت و اختیار

از آنچه در معنای اصطلاحی عصمت ذکر شد روشن گردید که عصمت پیامبران امری اختیاری است نه الزامی و اجباری. یعنی با اینکه آنان توانایی انجام گناهان و معاصی را دارند امّا از انجام آن ها امتناع می ورزند و دوری می کنند. روایتی هم که از امام صادق (علیه السلام) ذکر شد بیانگر همین نکته است. اما نباید نقش توفیق و تسدید و الطاف سبحانی را در این زمینه نادیده گرفت. باید دانست که خیلی از پیش زمینه های عصمت توسط خداوند سبحان در پیامبران ایجاد می شود.


1- . لسان العرب 12/403و404.
2- . آل عمران(3) / 101.
3- . معانی الاخبار/ 132؛ بحارالانوار 25/ 194.

ص:121

4. مقدّمات عصمت

4_1. معرفت

معرفت و آگاهی نقش اساسی در عصمت دارد. انسان وقتی از حقیقت و واقعیّت چیزی، آگاه می شود و همه آثار و پیامدهای آن را کامل و صحیح می شناسد؛ _ به ویژه اگر این معرفت و شناخت نسبت به همه آثار دنیوی و اخروی آن به صورت عیان و مشاهده و یقین کامل باشد؛ و آدمی همه آثار خوب و بد آن را در دنیا و آخرت، نسبت به خود و دیگران مشاهده کرده، همه را با تمام وجود خویش احساس کند؛ _ آیا چنین انسانی در اعمال خویش تأمل نمی کند؟ و با آگاهی از سرانجام هول انگیز آن، باز هم به انجام آن می اندیشد؟ آیا انسان خردپیشه آگاهانه لب به زهر کشنده می زند؟! یا با داشتن یقین به فرجام دردناک خودکشی، به آن اقدام می کند؟!

با توجّه به این نکته و نیز با توجّه به گستره علم و آگاهی پیامبران و معرفت کامل آنان نسبت به حقایق دنیا و آخرت، و نیز شناخت کامل آن ها نسبت به آثار اشیا و اعمال در جهان هستی؛ آیا ممکن است باز هم به سوی گناه رفته یا حتّی به آن فکر کنند؟! ما انسانها از عالم آخرت و رویدادهای آن بی خبریم، امّا پیامبران از آن کاملاً آگاهند. ناآگاهی و غفلت ما از آن یکی از عوامل انحراف و عصیان ما است، و اگر آنجا را می دیدیم عصیان نمی کردیم و سراغ گناه نمی رفتیم. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

فَإِنَّکُمْ لَوْ قَدْ عَایَنْتُمْ مَا قَدْ عَایَنَ مَنْ مَاتَ مِنْکُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ وَ لَکِنْ مَحْجُوبٌ عَنْکُمْ مَا قَدْ عَایَنُوا وَ قَرِیبٌ مَا یُطْرَحُ الْحِجَاب.(1)

پس همانا شما اگر به عیان می دیدید آن را که مردگان از شما به عیان دیدند


1- . نهج البلاغه، خطبه/ 20؛ بحارالانوار 39/ 244.

ص: 122

به یقین ناله می کردید و سست می شدید و گوش فرا می دادید و فرمان می بردید امّا آنچه آن ها به عیان دیدند از شما پوشیده است و زود باشد که پرده برداشته شود.

بنابراین تأثیر علم و شناخت در عصمت و امتناع از معاصی روشن است و هیچ تردیدی در آن نیست درباره علم پیامبران و چگونگی عالم شدن آنان در مباحث بعدی بحث خواهیم کرد.

4_2. تقوا و پارسایی

تقوا و پارسایی و اطاعت از اوامر و دستورهای الهی و پرهیز از گناهان، راه اطاعت و اجتناب از بدیها را برای انسان هموار می سازد. همان گونه که عصیان و ارتکاب گناهان موجب می شود راه معاصی دیگر به روی انسان باز شود و انسان به آسانی مرتکب آن ها شود. امام رضا (علیه السلام) می فرماید :

الصَّغَائِرُ مِنَ الذُّنُوبِ طُرُقٌ إِلَی الْکَبَائِرِ وَ مَنْ لَمْ یَخَفِ اللَّهَ فِی الْقَلِیلِ لَمْ یَخَفْهُ فِی الْکَثِیر.(1)

گناهان کوچک راههایی هستند به سوی گناهان بزرگ. کسی که از خدا در گناه کم نترسد در گناه زیاد از او نخواهد ترسید.

تقوا و پارسایی علاوه بر اینکه به طور مستقیم انسان را از گناه نگاه می دارد به صورت غیر مستقیم نیز عصمتی برای انسان می آورد. زیرا به واسطه تقوا و اطاعت از خدا چشم دل انسان باز می شود و بر دانش و معرفت او افزوده می شود و این _ همان گونه که گفتیم _ از عوامل مهم عصمت به شمار می رود. خدای تعالی می فرماید :


1- . عیون اخبار الرضا 1/193؛ بحارالانوار 68/ 174.

ص:123

وَإِنْ تُ_طِ_یعُوهُ تَهْتَدُوا.(1)

واگر از او فرمان برید هدایت پیدا می کنید.

إِنْ تَتَّ_قُوا اللّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقاناً.(2)

اگر از خدا تقوا کنید برای شما اسباب تمییز قرار می دهد.

4_3. دوری از شیطان

شیطان و اغوای او از عوامل مهم ارتکاب گناه و نسیان و لغزش آدمی است. بدیهی است کسی که از نفوذ شیطان دور باشد از برخی گناهان و لغزشها عصمتی خواهد یافت. عدم نفوذ شیطان در پیامبران الهی به اعتراف خود او روشن و بدیهی است. خدای سبحان می فرماید :

فَبِعِزَّتِک لاَُغْوِیَ_نَّهُمْ أَجْمَعِ_ین الاَّ عِبَادکَ مِنْهُم المخلَصِین.(3)

پس به عزّت تو به یقین همه آن ها را اغوا خواهم کرد جز بندگانت را از جمله بندگان مخلص را.

در اینکه پیامبران الهی از مصادیق بارز مخلصین هستند هیچ شکّ و تردیدی نیست.

4_4. طینت پاک و اصلاب و ارحام پاکیزه و تغذیه مناسب

آب و خاک و تغذیه مناسب و محیط زندگی در روح و جسم انسانی بی تأثیر نیست. تأثیر سلامت روح و جسم هم در کردار و رفتار آدمی معلوم و روشن است. روایات فراوانی از اهل بیت (علیهم السلام) در تأثیر غذا و میوه و کردار انسان در روشنایی یا تاریکی و قساوت دل او به دست ما رسیده است. به عنوان مثال از آثار انار، حیات


1- . نور(24) / 54.
2- . انفال(8) / 29.
3- . حجرات(49) / 7.

ص: 124

قلب و روشنایی روح و دوری از شیطان ذکر شده است. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

فِی کُلِّ حَبَّةٍ مِنَ الرُّمَّانِ إِذَا اسْتَقَرَّتْ فِی الْم_َعِدَةِ حَیَاةٌ لِلْقَلْبِ وَ أَمَانٌ لِلنَّفْسِ مَنْ مَرَضِ وَسْوَاسِ الشَّیْطَانِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً.(1)

در هر دانه ای از انار وقتی در معده مستقرّ شود حیات روح و چهل روز امان برای نفس از مرض وسوسه شیطان وجود دارد.

خدای سبحان از آغاز عنایت خاصّی به فرستادگان خویش دارد. و این توجّه در خلقت آن ها لحاظ شده، و آنان را از طینتی ویژه آفریده و در صُلب ها و رَحِم های پاکیزه قرار داده است. امام زین العابدین (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّبِیِّینَ مِنْ طِینَةِ عِلِّیِّینَ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ وَ خَلَقَ قُلُوبَ الْم_ُومِنِینَ مِنْ تِلْکَ الطِّینَةِ وَ جَعَلَ خَلْقَ أَبْدَانِ الْم_ُومِنِینَ مِنْ دُونِ ذَلِک.(2)

همانا خداوند متعال روح و بدن های پیامبران را از طینت علیّین آفرید و روح های مؤمنین را هم از آن طینت آفرید و خلق بدن های مؤمنین را از قسمت پایین آن قرار داد.

و امام صادق (علیه السلام) تصریح می کند که خداوند متعال همه پیامبران را از نسل پیامبران قرار داد و آنان را در اصلاب و ارحام پاکیزه جای داد و هیچگاه کارهای ناشایست جاهلیّت دامن آنان را آلوده نکرد.

مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِیّاً قَطُّ مِنْ غَیْرِ نَسْلِ الْأَنْبِیَاء... طُهِّرُوا فِی الْأَصْلَابِ وَ حُفِظُوا فِی الْأَرْحَامِ لَمْ یُصِبْهُمْ سِفَاحُ الْجَاهِلِیَّةِ وَ لَا شَابَ أَنْسَابَهُم.(3)

خداوند هیچ پیامبری را از نسل غیر پیامبران مبعوث نکرد... پیامبران در


1- . الخصال/ 636؛ وسائل الشیعة 25 / 28؛ بحارالانوار 10/ 114.
2- . کافی 2/2؛ علل الشرایع 1/ 116؛ بحارالانوار 5 / 239.
3- . احتجاج 2/ 336؛ بحارالانوار 10/164.

ص: 125

اصلاب پاک بودند و در رحم ها محافظت شدند و بی عفتی زمان جاهلیّت به آنان نرسید و نسب آن ها در هم نیامیخت.

تأثیر پاکیزگی و خلوص طینت و آب و گل انسان و پالودگی او در اصلاب و ارحام در دوری او از گناهان و زشتیها قابل تردید نیست.

حضرت در ادامه همین حدیث دلیل این امر را نیز روشن کرده، می فرماید:

اخْتَارَ مِنْ وُلْدِ آدَمَ أُن_َاساً طَهَّرَ مِیلَادُهُمْ وَ طَیَّبَ أَبْدَانهُمْ وَ حَفِظَهُمْ فِی أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ أَخْرَجَ مِنْهُمُ الْأَنْبِیَاءَ وَ الرُّسُلَ فَهُمْ أَزْکَی فُرُوعِ آدَمَ. فَعَلَ ذَلِکَ لَا لِأَمْرٍ اسْتَحَقُّوهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَکِنْ عَلِمَ اللَّهُ مِنْهُمْ حِینَ ذَرَأَهُمْ أَنَّهُمْ یُطِیعُونَهُ وَ یَعْبُدُونَهُ وَ لَا یُشْرِکُونَ بِهِ شَیْئاً فَهَوُلَاءِ بِالطَّاعَةِ نَالُوا مِنَ اللَّهِ الْکَرَامَةَ وَ الْم_َنْزِلَةَ الرَّفِیعَةَ عِنْدَه.(1)

خداوند از فرزندان آدم انسانهایی را برگزید، ولادت آن ها را پاک کرد و بدن هایشان را پاکیزه گرداند و آنان را در صلب های مردان و رحم های زنان محافظت کرد و از آن ها پیامبران و رسولان را بیرون آورد، پس آنها پاکیزه ترین شاخه های آدم هستند. این کارها را نه به خاطر استحقاقشان از خدای متعال برایشان انجام داد ولی خدا آنگاه که آنان را آفرید اطلاع داشت که اطاعتش خواهند کرد وعبادتش خواهند نمود و چیزی را شریک او قرار نخواهند داد پس آنان به اطاعت از خدا، به این کرامت و مقام والا نزد خدا رسیدند.

پس آنان پیش از آنکه به دنیا بیایند مورد توجّه حضرت حق بودند و خدای سبحان به جهت آنکه آنان از سایر بندگانش در اطاعت او مقدّم بودند؛ مقام نبوّت و رسالت را فقط به آنان عطا فرموده؛ و همواره آنان را در همه حالات مورد توجّه و محافظت و حمایت خویش قرار داده است.


1- . احتجاج 2/ 340؛ بحارالانوار10/170.

ص:126

5. انواع عصمت

عصمت را می توان _ با توجّه به متعلّق آن _ به عصمت از گناه و عصمت از سهو ونسیان و لغزش و عصمت از هر گونه آلودگی و پلیدی در اصلاب و ارحام تقسیم کرد.

همان گونه که گفتیم پیامبران از همه گونه های عصمت برخوردار بودند و در تمام حالات خویش به لطف و عنایت الهی از هر گونه پلیدی و زشتی و سهو و نسیان و گناه پاک بودند.

بدین ترتیب روشن می شود که آنان در اخذ وحی و حفظ و تبلیغ آن _ چنان که خواهیم گفت _ از هر گونه سهو و نسیان و پیروی از هوای نفس و نفوذ شیطان مصون بودند. و البتّه روح القدس نیز در عصمت آنان سهم عظیم داشته است که در بخش های آینده به آن اشاره خواهیم کرد.

6. لزوم عصمت پیامبران

در ادامه این مبحث خواهیم گفت که پیامبران الهی حجّتهای مطلق خداوند سبحان بر آفریدگان او هستند. حجّت یعنی دلیل و برهان. بنابراین کسی که از زشتی وپلیدی و گناه دور نباشد؛ چگونه می تواند حجّت مطلق الاهی بر خلق باشد؟ به همین جهت است که امام رضا (علیه السلام) رسولان الهی را معصوم و مصون از هر گونه خطا و لغزش می داند؛ و حجّیّت و شاهد بودن آن ها را بر خلق از علوم و حکمتهای سرشاری می داند که در قلبهای آن ها جای دارد :

إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْه_َاماً فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا یُحَیَّرُ فِیهِ عَنِ الصَّوَابِ، وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُوَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلَ وَ الْعِثَارَ یَخُصُّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی

ص: 127

خَلْقِه.(1)

همانا بنده آنگاه که خدا او را برای امور بندگانش برمی گزیند سینه او را برای این امر فراخ می کند و در قلب او چشمه های حکمت را به ودیعه می گذارد و علم را به او الهام می کند پس بعد از آن در هیچ جوابی فرو نمی ماند و از حق در تحیّر نمی شود. و او معصوم و مؤیّد و موفّق و مورد تسدید الهی است از خطاها و لغزش ها و لیز خوردن ها در امان است. خداوند او را به این امور اختصاص داده است تا حجّت او بر بندگانش و گواه او بر خلقش باشد.

از سوی دیگر _ چنان که خواهیم گفت _ پیامبران الهی تنها کسانی هستند که از سوی خدای تعالی برای رساندن اخبار و وحی الهی به مردم انتخاب شده اند. پس آنان باید از هرگونه سهو و نسیان و هوای نفس و نفوذ شیطان وغفلت، معصوم و مصون باشند؛ تا بتوانند اخبار الهی را بدون هیچگونه تصرّفی به مردم ابلاغ کنند.

در درسهای پیشین گفتیم که یکی از اهداف مهمّ پیامبران الهی اتمام حجّت بر بندگان الهی است. بدیهی است چنین شخصیّتی باید از هر جهت سالم و صالح بوده و در علم و تقوا و عمل به احکام الهی و خوی های نیکو، از همه بندگان برتر باشد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ لَا یَجْعَلُ حُجَّةً فِی أَرْضِهِ یُسْأَلُ عَنْ شَیْءٍ فَیَقُولُ لَا أَدْرِی.(2)

همانا خداوند کسی را در روی زمین حجّت قرار نمی دهد که از چیزی سؤال شود و بگوید: نمی دانم.

ونیز می فرماید :

أَ تَرَی مَنْ جَعَلَهُ اللَّهُ حُجَّةً عَلَی خَلْقِهِ یَخْفَی عَلَیْهِ شَیْءٌ مِنْ أُمُورِهِمْ؟!(3)


1- . کافی 1 / 201؛ بحارالانوار 25/ 127.
2- . کافی 1 / 227؛ بصائرالدرجات/ 136؛ بحارالانوار 26/183.
3- . بصائرالدرجات / 122.بحارالانوار 26/ 138.

ص:128

آیا می گویی: خداوند کسی را که حجّت بر خلقش قرار داده چیزی از امور آن ها بر او پوشیده می ماند؟!

درست به همین جهت است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بعد از آنکه پیامبران را حجّتهای خدا معرفی می کند؛ می فرماید: آنان به وحی الهی عمل می کنند :

إِنَّمَا الْأَنْبِیَاءُ حُجَجُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ النَّاطِقُونَ بِکِتَابِهِ الْعَامِلُونَ بِوَحْیِه.(1)

همانا پیامبران حجّت های خدا بر روی زمین و سخنگویان کتابش و عمل کنندگان به وحی او هستند.

البتّه پیش تر گفتیم که پیامبران حجّت های ظاهری خداوند بر بندگان اویند؛ و عقل حجّت باطنی است؛ که این دو به کمک همدیگر حجّت را بر خلق تمام می کنند. بنابراین هیچکدام به تنهایی نمی توانند حجّت کامل و کافی باشند.

چکیده درس نهم

ویژگیهای پیامبران الهی اموری هستند که پیامبران حتماً باید آن ها را داشته باشند. ولی لزومی ندارد که دیگران آن ها را نداشته باشند.

عصمت در لغت به معنای امساک و منع و حفظ است و در لسان شرع امتناع از هر گونه گناه و زشتی و پلیدی و مصون بودن از هر گونه سهو و نسیان و غفلت است.

عصمت در پیامبران بدین معنا نیست که آن ها دیگر توان هیچ گناهی را ندارند. بلکه آنان با اینکه توان گناه را دارند، مرتکب آن نمی شوند.

علم و آگاهی تأثیر فراوانی در دوری از گناه و معاصی دارد.

تقوا و پارسایی علاوه بر اینکه مستقیماً موجب دوری از گناه می شود به صورت غیر مستقیم و با فزونی بخشیدن به معرفت و آگاهی آدمی، عصمت و پرهیزکاری می آورد.


1- . دلائل الامامة / 15؛ مستدرک الوسائل 14 / 204؛ بحارالانوار 100/269.

ص:129

دوری از شیطان هم زمینه دیگری است برای تحقّق ملکه عصمت.

پاکی طینت و خمیر مایه وجود انسان و جای گرفتن در اصلاب و ارحام پاکیزه و قرار گرفتن در محیط های سالم و استفاده از غذاهای مناسب و سلامت روح و جسم تأثیر فراوانی در آلوده نشدن به بدیها و زشتیها دارد.

چون پیامبران حجّتهای الهی و حاملان وحی اند پس باید معصوم باشند.

پیامبران حجّتها و برهانهای مطلق خداوند بر آفریده های اویند؛ که با بودن آن ها در میان مردم حجّت الهی بر آن ها از تمام جهات تمام می گردد.

سؤالات

1. مراد از ویژگیهای پیامبران چیست؟

2. معنای لغوی و اصطلاحی «عصمت» را بنویسید.

3. رابطه عصمت و اختیار را تبیین کنید.

4. مقدّمات عصمت را نام ببرید.

5. نقش معرفت در «عصمت» را توضیح دهید.

6. انواع عصمت _ با توجه به متعلّق آن _ را نام ببرید.

7. لزوم عصمت پیامبران را اثبات کنید.

ص:130

ص:131

درس دهم: ویژگی های پیامبران (علم)

اشاره

ص: 132

ص: 133

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس راههای عالم شدن پیامبران الاهی را بداند و با حدود علم ایشان آشنا شود.

علم پیامبران از جهات گوناگون مورد بحث و بررسی است :

الف: علم آن ها تعلیمی و کسبی نیست بلکه علم وهبی و عطیّه پروردگار است.

ب: توارث علوم انبیا

ج: حدود علم انبیا

د: رابطه علم و حجّت بودن

ه : رابطه علم و عصمت

و: رابطه علم و قدرت و معجزه

درباره موضوع چهارم و پنجم در مبحث «عصمت پیامبران» به اجمال سخن گفتیم. موضوع ششم نیز در مبحث «راه های شناخت پیامبران» بررسی خواهد شد. اینک به سه مسأله آغازین می پردازیم.

ص:134

1. راه عالم شدن پیامبران

در روایات به صراحت بیان شده است که خداوند متعال علم را به آن بزرگواران الهام کرده و در قلب آن ها قرار می دهد و یا به آن ها تلقین می شود. امام رضا (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَلْهَمَهُ الْعِلْمَ إِلْه_َاماً فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا یُحَیَّرُ فِیهِ عَنِ الصَّوَابِ.(1)

همانا بنده آنگاه که خدا او را برای امور بندگانش برمی گزیند سینه او را برای این امر فراخ می کند و در قلب او چشمه های حکمت را به ودیعه می گذارد و علم را به او الهام می کند پس بعد از آن در هیچ جوابی فرو نمی ماند و از حق در تحیّر نمی شود.

و در حدیثی دیگر آمده است که روزی تعدادی از یهودیان بر امام صادق (علیه السلام) وارد شده، مسائلی را طرح کردند و از جمله می گفتند که پیامبران و اولاد آنان بدون اینکه استادی ببینند ،یاد می گیرند؛ و علم به آن ها تلقین می شود. آیا شما هم اینگونه هستید؟ امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) می گوید: من در آن روز پنج سال بیشتر نداشتم؛ حضرت مرا پیش خوانده، دعایی خواند. سپس به آنان فرمود: هر چه به ذهنتان می آید از او سؤال کنید. آنان گفتند: او خردسال است و چیزی نمی فهمد. گفتم: برای یاد گرفتن سؤال کنید؛ نه برای مشتبه کردن امور برای او.

قَالُوا: فَإِنَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ أَوْلَادَهُمْ عَلِمُوا مِنْ غَیْرِ تَعْلِیمٍ وَ أُوتُوا الْعِلْمَ تَلْقِیناً....

فَهَلْ أُوتِیتُمُ ذَلِکَ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): ادْنُهْ یَا مُوسَی، فَدَنَوْتُ فَمَسَحَ یَدَهُ عَلَی صَدْرِی ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ أَیِّدْهُ بِنَصْرِکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، ثُمَّ قَالَ: سَلُوهُ عَمَّا بَدَا لَکُمْ.


1- . کافی 1/201؛ معانی الاخبار/ 100؛ بحارالانوار 25/ 127.

ص:135

قَالُوا: وَ کَیْفَ نَسْأَلُ طِفْلًا لَا یَفْقَهُ؟

قُلْتُ: سَلُونِی تَفَقُّهاً وَ دَعُوا الْعَنَت.(1)

گفتند: همانا پیامبران و فرزندان آن ها بدون آموزش دانا شده اند و دانایی را به تلقی_ن داده شده اند... آیا شما هم این عل_م را داده شده ای_د؟ ام_ام صادق (علیه السلام) فرمود: ای موسی پیش بیا. پس من جلو رفتم و حضرت دست خویش را بر سینه من کشید و آنگاه فرمود: خداوندا به نصرت خویش یاریش کن به حقّ محمّد و آل او. سپس فرمود: از هر چیزی که می خواهید سؤال کنید.

گفتند: چگونه از کودکی که چیزی نمی داند سؤال کنیم؟

گفتیم: برای فهم و یادگیری سؤال کنید و مشتبه کردن امر بر او را رها سازید.

در مورد توارث علم پیامبران نیز حدیثی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده است که پیامبران به هنگام رحلت، علم و ایمان و اسم اکبر و میزان علم و آثار نبوّت را به پیامبر بعدی و یا وصیّ خودشان منتقل می کردند.

فَلَمَّا انْقَضَتْ نُبُوَّةُ آدَمَ (علیه السلام) وَ اسْتَکْمَلَ أَیَّامَهُ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَیْهِ أَنْ یَا آدَمُ قَدِ انْقَضَتْ نُبُوَّتُکَ وَ اسْتَکْمَلْتَ أَیَّامَکَ فَاجْعَلِ الْعِلْمَ الَّذِی عِنْدَکَ وَ الْإِیمَانَ وَ الِاسْمَ الْأَکْبَرَ وَ مِیرَاثَ الْعِلْمِ وَ آثَارَ عِلْمِ النُّبُوَّةِ فِی الْعَقِبِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ عِنْدَ هِبَةِ اللَّهِ فَإِنِّی لَنْ أَقْطَعَ الْعِلْمَ وَ الْإِیمَانَ وَ الِاسْمَ الْأَکْبَرَ وَ آثَارَ النُّبُوَّةِ مِنَ الْعَقِبِ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ لَنْ أَدَعَ الْأَرْضَ إِلَّا وَ فِیهَا عَالِمٌ یُعْرَفُ بِهِ دِینِی.(2)

آنگاه که نبوّت آدم (علیه السلام) به پایان رسید و روزهایش را به اتمام رساند خداوند متعال به او وحی کرد که: ای آدم، نبوّت تو تمام شد و روزهایت به سر آمد پس علمی که نزد توست و ایمان و اسم اکبر و میراث علم وآثار


1- . قرب الاسناد/ 132؛ الخرائج والجرائج 1 / 115؛ بحارالانوار 17/225.
2- . کافی 8 / 113؛ کمال الدین / 214؛ بحارالانوار 11/43.

ص: 136

علم نبوّت را در هبة الله قرار ده که از فرزندان و اعقاب تو است، پس همانا من علم و ایمان و اسم اکبر و آثار نبوّت را از فرزندان اعقاب تو تا روز قیامت قطع نخواهم کرد و زمین را بدون عالمی که به واسطه او دینم شناخته شود، رها نخواهم کرد.

این امر همواره تداوم یافته تا اینکه همه علوم پیامبران اکنون در پیش حضرت حجّت عجل الله تعالی فرجه الشریف گرد آمده است.

یکی از علومی که به توارث از پیامبران پیشین به پیامبران و اوصیای پسین منتقل می شود. علم اسماء است که خداوند متعال آن را به حضرت آدم (علیه السلام) تعلیم فرموده بود و با آن بر فرشتگان اتمام حجت فرمود. ظاهر حدیث یاد شده نیز به این امر دلالت دارد. علاوه بر اینکه در حدیثی دیگر نیز _ که نظیر حدیث یاد شده است _ به این امر تصریح شده است. امام باقر (علیه السلام) می فرماید :

فَلَمَّا دَنَا أَجَلُ آدَمَ أَوْحَی اللَّهُ إِلَیْهِ أَنْ یَا آدَمُ: إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رَافِعُ رُوحِک....

فَأَوْصِ إِلَیْهِ وَ سَلِّمْ إِلَیْهِ مَا عَلَّمْتُکَ مِنَ الْأَسْمَاءِ والإسْمَ الأعظَمَ فَاجْعَلْ ذلِک فی تَابُوتٍ فَإِنِّی أُحِبُّ أَنْ لَا یَخْلُوَ الْأَرْضُ مِنْ عَالِمٍ یَعْلَمُ عِلْمِی وَ یَقْضِی بِحُکْمِی أَجْعَلُهُ حُجَّةً لِی عَلَی خَلْقِی.(1)

آنگاه که اجل آدم نزدیک شد خداوند به او وحی کرد که: ای آدم من تو راقبض روح می کنم و روحت را بالا می برم... پس به او وصیّت کن و اسم ها و اسم اعظم که به تو تعلیم کردم به او واگذار کن و آن را در تابوتی قرار ده که من دوست دارم زمین از عالمی که علم مرا می داند و به حکم من داوری می کند، خالی نماند. من او را حجّت خویش بر خلقم قرار می دهم.


1- . تفسیر عیاشی 1/306؛ بحارالانوار 23/59.

ص:137

2. حدود علم پیامبران

روشن است که پیامبران از جهت علمی در یک درجه نیستند. برخی از آن ها در علم و معرفت بر برخی دیگر برتری دارند. به عنوان مثال از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که خداوند متعال اسم اعظم را هفتاد و سه حرف قرار داد و از آن بیست و پنج حرف به حضرت آدم و بیست و پنج حرف به حضرت نوح و هشت حرف به حضرت ابراهیم و چهار حرف به حضرت موسی و دو حرف به حضرت عیسی و هفتاد و دو حرف به حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) آموخت.

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَعَلَ اسْمَهُ الْأَعْظَمَ عَلَی ثَلَاثَةٍ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً فَأَعْطَی آدَمَ مِنْهَا خَمْسَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً. وَ أَعْطَی نُوحاً مِنْهَا خَمْسَةً وَ عِشْرِینَ حَرْفاً وَ أَعْطَی مِنْهَا إِبْرَاهِیمَ ثَمَانِیَةَ أَحْرُفٍ. وَ أَعْطَی مُوسَی مِنْهَا أَرْبَعَةَ أَحْرُفٍ وَ أَعْطَی عِیسَی مِنْهَا حَرْفَیْنِ. وَ کَانَ یُحْیِی بِهِمَا الْمَوْتَی وَ یُبْرِئُ بِهِمَا الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ. وَ أَعْطَی مُحَمَّداً اثْنَیْنِ وَ سَبْعِینَ حَرْفاً؛ وَ احْتَجَبَ حَرْفاً لِئَلَّا یُعْلَمَ مَا فِی نَفْسِهِ وَ یَعْلَمَ مَا فِی نَفْسِ الْعِبَادِ.(1)

همانا خداوند متعال اسم اعظم را هفتاد و سه حرف قرار داد. بیست و پنج حرف از آن را به آدم داد. و به نوح هم بیست و پنج حرف عطا کرد. و به ابراهیم هشت حرف داد. و به موسی چهار حرف داد. و به عیسی دو حرف داد که با آن دو مردگان را زنده می کرد و کوران مادر زاد و پیسی را شفا می داد. و به محمّد هفتاد و دو حرف داد و یکی را پوشاند تا آنچه در نفس اوست دانسته نشود و بداند آنچه در نفس بندگان است.

علاوه بر اینکه جریان حضرت خضر و حضرت موسی (علیه السلام) در قرآن کریم به صراحت دلالت دارد که حضرت خضر چیزی می دانست که حضرت موسی از آن آگاهی نداشت. خدای تعالی می فرماید :


1- . بصائرالدرجات / 208؛ بحارالانوار 11/68.

ص:138

قالَ لَهُ مُوسی هَلْ أَت_َّبِعُکَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً.(1)

موسی به او گفت: آیا تو را دنباله روی بکنم تا از آنچه رشد بوده و یادگرفتی به من یاد دهی.

و در اینکه پیامبران علم طبّ و نجوم را می دانستند روایاتی آمده است.(2)

و نیز در روایتی تصریح شده است که پیامبران از زیر عرش تا زیر خاک، همه را می شناسند. و این کنایه از علوم فراوان آنهاست. امام باقر (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ فِی الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاءِ خَمْسَةَ أَرْوَاحٍ... فَبِرُوحِ الْقُدُسِ یَا جَابِرُ عَرَفُوا مَا تَحْتَ الْعَرْشِ إِلَی مَا تَحْتَ الثَّرَی.(3)

همانا در پیامبران و اوصیا پنج روح است... پس ای جابر به روح قدسی می شناسند آن را که زیر عرش است تا زیر خاک.

در حدیثی دیگر از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است که ما پیامبران، پشت سرمان را همچون پیش رویمان می بینیم. چشمهای ما می خوابد ولی دل ما نمی خوابد.

إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ : تَنَامُ عُیُونُنَا وَ لَا تَنَامُ قُلُوبُنَا وَ نَرَی مِنْ خَلْفِنَا کَمَا نَرَی مِنْ بَیْنِ أَیْدِینَا.(4)

ما گروه پیامبران چشمانمان می خوابد ولی قلبهایمان نمی خوابد از پشت سر می بینیم همانطور که از پیش رو می بینیم.

و در حدیثی دیگر آمده است که علوم انبیاء برتر و بیش تر از علوم همه مردم هم روزگار آنهاست امام رضا (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ الْأَنْبِیَاءَ وَ الْأَئِمَّةَ : یُوَفِّقُهُمُ اللَّهُ وَ یُوْتِیهِمْ مِنْ مَخْزُونِ عِلْمِهِ وَ حِکَمِهِ مَا لَا


1- . کهف(18) / 66.
2- . بحارالانوار 10/74 و 48/146 و 58/235.
3- . کافی 1/272؛ بحارالانوار 25/ 55.
4- . بصائرالدرجات/ 420؛ بحارالانوار 11/55.

ص: 139

یُوْتِیهِ غَیْرَهُمْ فَیَکُونُ عِلْمُهُمْ فَوْقَ عِلْمِ أَهْلِ زَمَانِهِم.(1)

همانا پیامبران و امامان (علیهم السلام) را خداوند توفیق داده واز علم مخزون و حکمت هایش به اندازه ای به آن ها داده است که به غیر آن ها نداده است پس علم آن ها بالاتر از علم اهل زمانشان است.

البتّه این امر در حالت کلی درست و صحیح است که همه پیامبران علومشان بالاتر و بیش تر از علوم اهل زمانشان باشد. ولی ممکن است خداوند متعال در موردی خاصّ به شخص یا موجودی دیگر علمی را عطا کند که به پیامبرش عطا نفرموده است. البتّه این امر حکمت و مصلحتی دارد. به عنوان مثال در مورد حضرت سلیمان نقل شده است که حضرت سلیمان زبان پرندگان را می دانست. و آنگاه که هُدهُد را در میان پرندگان ندید، بر او خشم گرفته، به مرگش تهدید کرد؛ مگر اینکه برهانی آشکار بر نبودن خویش بیاورد. و خشم سلیمان از آن جهت بود که هُدهُد آب یاب او بود. و آگاهی یی داشت که به حضرت سلیمان عطا نشده بود. با این که باد و مورچه ها و انس و جن و شیاطین همه فرمانبرش بودند، ولی محلّ آب را زیر هوا نمی دانست.

إِنَّ سُلَیَْمانَ بْنَ دَاوُدَ قَالَ لِلْهُدْهُدِ حِینَ فَقَدَهُ وَ شَکَّ فِی أَمْرِهِ: (فَقالَ مالِیَ لا أَری الهُ_دْهُ_دَ أَمْ کانَ مِنَ الغائِ_بِینَ)(2) فَقَدَهُ فَغَضِبَ عَلَیْهِ فَقَالَ : (لاَُعَ_ذِّبَنَّ_هُ

عَذاباً شَدِیداً أَوْ لاََذبَحَ_نَّهُ أَوْ لَیَأْتِ_یَ_نِّی بِسُلْطانٍ مُبِینٍ) وَ إِنَّمَا غَضِبَ لِأَن_َّهُ کَانَ یَدُلُّهُ عَلَی الْم_َاءِ، فَهَذَا؛ وَ هُوَ طَائِرٌ قَدْ أُعْطِیَ مَا لَمْ یُعْطَ سُلَیَْمانُ وَ قَدْ کَانَتِ الرِّیحُ وَ ال_نَّمْلُ وَ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ وَ الشَّیَاطِینُ وَ الْم_َرَدَةُ لَهُ طَائِعِینَ وَ لَمْ یَکُنْ یَعْرِفُ الْم_َاءَ تَحْتَ الْه_َوَاءِ وَ کَانَ الطَّیْرُ یَعْرِفُه.(3)

سلیمان بن داود وقتی هُدهُد را گم کرد و در امر او شک کرد «پس گفت : چگونه است که هُدهُد را نمی بینم یا او از غایبان است». او را گم کرد وبر


1- . ر.ک: کافی 1/ 201؛ کمال الدین 2/ 678؛ معانی الاخبار/ 100؛ بحارالانوار 25/127.
2- . رعد(13) /30.
3- . کافی 1/226؛ بحارالانوار 14 / 112.

ص: 140

او غضب نمود و گفت: «به حتم او راعذاب شدید خواهم کرد یا ذبحش می کنم یا اینکه دلیلی آشکار برایم بیاورد». دلیل غضب او این بود که هُدهُد او را به آب راهنمایی می کرد. پس این پرنده ای است که چیزی به او داده شده است که به سلیمان داده نشده است در حالی که باد، مورچگان، انس، جن، شیاطین و گردن کشان از او فرمان می بردند امّا او محلّ آب در زیر هوا را نمی دانست و پرنده آن را می شناخت.

پس هیچ امتناعی ندارد که خداوند متعال در موردی خاصّ علمی را به پیامبرش به جهت حکمتی خاص عطا نکند؛ ولی به شخص یا موجودی دیگر عطا کند. البتّه روشن است حتّی این مورد خاصّ نیز به گونه ای نیست که حجّیّت پیامبر الهی زیر سؤال برود و بر عصمت و نبوّت او خدشه وارد شود.

درباره حدود علم پیامبران نیز پیش تر گفتیم که خداوند متعال هیچ کسی را به پیامبری مبعوث نمی کند جز آنکه عقل و خردش از همه بالاتر باشد.

همین طور در مورد علم پیامبران روایاتی وارد شده است که خداوند متعال را دو گونه علم است. که یکی را به پیامبران و فرشتگان تعلیم می دهد و دیگری نزد او مخزون و مکنون است. و هیچ کسی از آن اطّلاع ندارد. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ: عِلْمٌ مَکْنُونٌ مَخْزُونٌ لَا یَعْلَمُهُ إِلَّا هُوَ مِنْ ذَلِکَ یَکُونُ الْبَدَاءُ وَ عِلْمٌ عَلَّمَهُ مَلَائِکَتَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَنْبِیَاءَهُ فَنَحْنُ نَعْلَمُهُ.(1)

همانا خدا را دو علم هست: علمی پوشیده و مخزون که جز او کسی آن را نمی داند و بدا از این علم است و علمی که به فرشتگان، رسولان و پیامبرانش تعلیم داده است و ما آن را می دانیم.

درباره این «علم» در بحث «بداء» در کتاب عدل بیشتر توضیح داده شده است.

در بحث علم پیامبران نکته دیگری نیز در خور توجّه است؛ و آن اینکه پیامبران


1- . کافی 1/147؛ بصائرالدرجات / 109؛ بحارالانوار 26/ 163.

ص: 141

گواهان امم خویش اند. و روشن است که گواهی و شهادت وقتی درست است که شخص شاهد حضور داشته و مورد ادّعا را شهود کرده باشد. بدیهی است که این امر هم ارتباط مستقیم با علم پیامبران و حدود آن دارد.

چکیده درس دهم

 علوم پیامبران الهی کسبی نیست بلکه خداوند متعال علومی را به آن ها الهام کرده و در قلب آن ها قرار می دهد و به آنان تلقین می نماید. علاوه بر این علومی هم برای آنها به توارث منتقل می شود و پیامبران پسین وارث علوم پیامبران پیشین می شوند.

 پیامبران الهی از نظر علم درجات و مراتب متفاوت دارند.

 آنان از زیر عرش گرفته تا زیر کره خاکی همه را به واسطه روح القدس آگاهی پیدا می کنند.

 آنان پشت سرشان را چون پیش رو می بینند و خواب در دلهای آن ها وارد نمی شود.

 علم پیامبران بالاتر و برتر از علوم همه اهل زمانشان است. ولی ممکن است در موردی خاصّ به جهت حکمتی خاصّ خداوند متعال به شخصی یا موجودی علمی را عطا کند؛ که به پیامبرش آن را نداده باشد.

 علم خداوند متعال دو گونه است که یکی از آن را حتّی پیامبران هم نمی دانند و امور بدائی از آن گونه است.

سؤالات

1. امتیاز علم پیامبران نسبت به سایر بندگان خدا چیست؟

2. چند مورد از راههای انتقال علم الاهی به پیامبران را بنویسید.

3. یکی از علومی را که از پیامبران پیشین به پیامبران و اوصیاء پسین به ارث می رسد نام ببرید.

ص:142

4. آیا درجات علمی پیامبران متفاوت است؟ این موضوع را با توجّه به حدیث امام صادق (علیه السلام) در مورد اسم اعظم تبیین کنید.

5. در مورد «روح القدس» توضیح دهید.

6. آیا ممکن است درعصر یک پیامبر موجودی غیر از او علمی داشته باشد که آن پیامبر دارا نباشد؟ پاسخ خود را به آیات و روایات مستند کنید.

7. بر اساس روایات علم خدا دو گونه است. این مطلب را تبیین فرمایید.

8. رابطه گواه بودن پیامبران بر امّت با علم الاهی ایشان چیست؟

ص:143

درس یازدهم: سایر ویژگیها

اشاره

ص: 144

ص: 145

اشاره :

انتظار آن است که دانشجو پس از مطالعه این درس امور زیر را نیک بداند :

_ به برخی از پیامبران مقام امامت و وجوب طاعت نیز اعطا شده است.

_ پیامبران گواهان امّتها هستند.

_ پیامبران از جنس بشر و مرد هستند.

_ خدا بر اساس حکمتهایی پیامبران خود را به اموری مبتلا می سازد.

_ رؤیای پیامبران همواره راست است.

_ پیامبران دارای مکارم اخلاق هستند.

1. امامت و وجوب طاعت پیامبران

این بحث به تفصیل در کتاب «امامت» مورد بررسی قرار گرفته است. ولی به اجمال باید دانست که امامت و سلطنت و مقام امر و نهی و وجوب اطاعت به طور مطلق مقامی بس بلند و ارجمند است که حتّی برخی از پیامبران الهی با وجود اینکه دارای مقام نبوّت و رسالت بوده اند حائز این مقام نبودند. حضرت ابراهیم (علیه السلام) با

ص: 146

اینکه از پیامبران اولوالعزم است بعد از مدّتها پیامبری به این مقام نایل گردید. امام رضا (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ (علیه السلام) بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَة.(1)

همانا امامت که خداوند متعال خاص ابراهیم خلیل (علیه السلام) کرد بعد از نبوّت و خلیل بودن او در مرتبه سوم بود.

و امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی اتَّخَذَ إِبْرَاهِیمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ نَبِیّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِیّاً قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ یَتَّخِذَهُ خَلِیلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِیلًا قَبْلَ أَنْ یَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْیَاءَ (قَالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ إِماماً).(2)

همانا خداوند متعال ابراهیم را به بندگی قبول کرد پیش از آنکه به او نبوّت عطا کند. و همانا خداوند او را نبوّت عطا کرد پیش از آنکه رسالت به او دهد. و همانا خداوند او را رسالت عطا کرد پیش از آنکه او را به خلیل بودن قبول کند و خداوند او را به خلیل بودن قبول کرد پیش از آنکه او را به امامت نایل کند. پس آنگاه که همه این امور را برای او جمع کرد فرمود : «من تو را برای مردم امام قرار دادم».

و به همین جهت است که امام رضا (علیه السلام) مقام امامت را منزلت پیامبران و خلافت خدا دانسته است :

إِنَّ الْإِمَامَةَ هِیَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیَاء... إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ.(3)

همانا امامت مقام پیامبران است... همانا امامت جانشینی خدا و جانشینی


1- . کافی 1/198؛ معانی الاخبار/ 96؛ بحارالانوار 25/ 120.
2- . کافی 1/175؛ بحارالانوار 12/ 12.
3- . کافی 1/198؛ الغیبة/ 218.

ص: 147

رسول است.

البتّه روشن است که منظور منزلت برخی از پیامبران است؛ یعنی منزلتی است که پیامبران به آن نایل شده اند. با وجود این در امامان و اوصیای بعد از پیامبر خاتم نیز جاری شده است. ممکن است علّت آن، این باشد که خدای تعالی وقتی وجوب طاعت و فرمانبری از پیامبران را طرح می کند آن را با قید «بإذن الله» همراه می کند :

وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلّا لِ_یُطاعَ بِإِذْنِ اللّهِ.(1)

ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر اینکه به اذن خدا از او اطاعت شود.

امیرمؤمنان (علیه السلام) نزدیکترین مردم را به پیامبران کسانی می داند که بیش تر از همه به دستورات آنان عمل می کنند :

أقْرَبُ النّاسِ مِنَ الأنبِیَاءِ أعْمَلْهُم بِما أمَروا بِهِ.(2)

نزدیکترین مردم به پیامبران عمل کننده ترین آن ها به دستورات الهی هستند.

البتّه روشن است که اوامر پیامبران گاهی همان دستوراتی است که آن ها از خداوند متعال بر بندگانش می آورند. و آن ها تنها نقش واسطه را ایفا می کنند. و گاهی مقام امر به آن ها تفویض شده و امر خود آن ها امر خداوند متعال به شمار می آید که از این مقام تعبیر به مقام «وجوب طاعت» مطلق و «امامت» شده است. برای این نکته در بخش امامت توضیح بیشتری خواهد آمد.

2. پیامبران گواهان امّتها

یکی از ویژگیهای مهمّ پیامبران الهی این است که خداوند متعال آنان را گواهان امّتهایشان قرار داده است. و از این میان پیامبر گرامی اسلام گواه بر همه آنهاست.


1- . نساء(4)/ 64.
2- . غرر الحکم/ 3057.

ص:148

وَیَوْمَ نَبْعَثُ فِی کُلِّ أُمَّةٍ شَهِ_یداً عَلَیْهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَجِئْنا بِکَ شَهِ_یداً عَلی ه_ؤُلاءِ.(1)

و روزی که در هر امّتی گواهی بر آن ها از خودشان مبعوث می کنیم و تو را بر آنان گواه می آوریم.

فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِ_یدٍ وَجِئْنا بِکَ عَلی ه_ؤلاءِ شَهِ_یداً.(2)

پس چگونه است آنگاه که از هر امّتی گواهی بیاوریم و تو را بر آنان گواه می آوریم.

پیامبر گرامی اسلام می فرماید: خداوند متعال هر گاه پیامبری مبعوث می کرد او را بر امّت خویش گواه و شاهد قرار می داد.

کَانَ إِذَا بَعَثَ نَبِیّاً جَعَلَهُ شَهِیداً عَلَی قَوْمِه.(3)

وقتی پیامبری را مبعوث می کند او را گواه بر قومش قرار می دهد.

امام باقر (علیه السلام) می فرماید: گواهان بر مردم جز پیامبران و امامان کسی دیگر نیست.

لَا یَکُونُ شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ إِلَّا الْأَئِمَّةُ وَ الرُّسُل.(4)

گواهان بر مردم نمی شوند مگر امامان و رسولان.

امام رضا (علیه السلام) هم شرح صدر و علم و عصمت را مقدمه لازم برای شهادت و گواهی بر خلق دانسته، می فرماید :

إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِکَ وَ أَوْدَعَ قَلْبَهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ وَ أَلْه_َمَهُ الْعِلْمَ إِلْه_َاماً فَلَمْ یَعْیَ بَعْدَهُ بِجَوَابٍ وَ لَا یُحَیَّرُ فِیهِ عَنِ الصَّوَابِ وَ هُوَ مَعْصُومٌ مُوَیَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ الْخَطَایَا وَ الزَّلَلَ وَ


1- . نحل(16) / 89.
2- . نساء(4) / 45.
3- . قرب الاسناد/ 41؛ بحارالانوار 22/444.
4- . مناقب آل ابی طالب 7 4 / 179؛ بحارالانوار 23/351.

ص: 149

الْعِثَارَ یَخُصُّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِذَلِکَ لِیَکُونَ حُجَّتَهُ عَلَی عِبَادِهِ وَ شَاهِدَهُ عَلَی خَلْقِه.(1)

همانا بنده آنگاه که خدا او را برای امور بندگانش برمی گزیند سینه او را برای این امر فراخ می کند و در قلب او چشمه های حکمت را به ودیعه می گذارد و علم را به او الهام می کند پس بعد از آن در هیچ جوابی فرو نمی ماند و از حق در تحیّر نمی شود. و او معصوم و مؤیّد و موفّق و مورد تسدید الهی است از خطاها و لغزش ها و لیز خوردن ها در امان است. خداوند او را به این امور اختصاص داده است تا حجّت او بر بندگانش و گواه او بر خلقش باشد.

3. مردانی از جنس بشر

از اوصاف و ویژگیهای پیامبران الهی این است که خداوند متعال آنان را از جنس بشر قرار داده، و از میان بشر نیز، همه پیامبرانش را از مردان انتخاب کرده است.

وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلّا رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ.(2)

ما پیش از تو نفرستادیم مگر مردانی که به آن ها وحی کردیم.

وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلّا رِجالاً نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ القُری.(3)

ما پیش از تو نفرستادیم مگر مردانی از اهل آبادی ها که به آن ها وحی می کردیم.

این آیات _ با توجه به آنچه تاریخ از پیامبران الهی نقل می کند _ نشان می دهد که خداوند متعال پیامبرانش را از میان مردان انتخاب کرده، و از گروه زنان پیامبری برنگزیده است. ولی به حکمت این امر در آیات اشاره نشده است.

و در جواب کسانی که از پیامبر نشدن فرشتگان سؤال می کردند؛ می فرماید: اگر


1- . کمال الدین 2/ 680_ 681؛ معانی الاخبار/ 100؛ بحارالانوار 25/127.
2- . نحل(16) / 43.
3- . یوسف(12) / 109.

ص: 150

قرار بود آن فرستاده را از میان فرشتگان انتخاب کنیم، او را هم به صورت مردی قرار می دادیم :

وَلَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلاً.(1)

اگر او را فرشته ای قرار می دادیم قطعاً [به شکل] مردی قرار می دادیم.

ابن حجر در «فتح الباری» استدلال به آیه (إِنَّ اللّهَ آصْطَفاکِ) (2) برای اثبات نبوّت

حضرت مریم را نقل کرده؛ و آن را ردّ می کند و بعد می گوید: از اشعری نقل شده که در میان زنان عده ای پیامبر بودند. و ابن حزم آن ها را حواء و ساره و هاجر و أمّ موسی و آسیه و مریم دانسته است. و قرطبی ساره و هاجر را از آن ها ندانسته؛ سپس اختلاف آرای علمای اهل سنت را در این باره ذکر کرده است. (3)

از میان علمای شیعه مرحوم قطب راوندی در کتاب «خرایج و جرایح» (4) به این

امر پرداخته و آن را ردّ کرده است. علامه مجلسی نیز در بحار از او نقل نموده است (5)

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب آنان که می گفتند خداوند چرا فرشته ای را نفرستاده است؛ فرمود چون حواسّ شما، فرشتگان را مشاهده نمی کند. واگر هم بر نیروی حواسّ شما افزوده می شد که آن ها را مشاهده کنید باز هم آن ها را باید به صورت بشر مشاهده می کردید تا سخن و مراد آن ها را متوجه شوید (6)

البتّه روشن است که اگر خدای تعالی پیامبرانش را از جنسی غیر از جنس بشر خلق می کرد تکلیف برای بشر به اطاعت از آن ها سخت نمی شد و امتحان و ابتلا معنایش را از دست می داد.

به همین جهت است که خدای تعالی آنان را مانند انسانهای معمولی قرار داده که می خورند و می آشامند و در میان مردم زندگی می کنند و دچار مشکلات می گردند و درد و رنج می کشند. این نه تنها برای بشر بلکه برای خود آن ها هم موجب کمال و


1- . انعام(6) / 9.
2- . آل عمران(3) / 42.
3- . فتح الباری 6/339.
4- . الخرائج و الجوارح 3/1047.
5- . بحارالانوار 92/165و167.
6- . احتجاج 1/30؛ بحارالانوار 9/267.

ص: 151

افزونی درجات می گردد. خداوند سبحان می فرماید :

وَما أَرْسَلْنا قَبْ_لَکَ مِنَ المُرْسَلِ_ینَ إِلّا إِنَّ_هُمْ لَیَ_أْکُلُونَ الطَّعامَ وَیَ_مْشُونَ فِی الأَسْواقِ. (1)

ما پیش از تو رسولانی نفرستادیم مگر اینکه غذا می خوردند و در بازارها راه می رفتند.

4. ابتلای پیامبران

یکی از ویژگیهای پیامبران صلوات الله علیهم شدّت ابتلای آنان است. اصولاً برای هر کاری امتحانی مناسب با آن گرفته می شود. و چون پیامبری و رسالت مقامی والا است، ابتلای آن نیز سخت تر خواهد بود. علاوه بر اینکه اگر پیامبران در رفاه و آسایش باشند و از زندگی بالایی بر خوردار باشند و امّتهایشان در تنگدستی و گرفتاری بسر برند؛ پیروی از پیامبران را بر نمی تابند. به همین جهت است که امام صادق (علیه السلام) می فرماید: سخت ترین بلاها از آن پیامبران و بعد از آن ها برای کسانی است که در مقامی فروتر از آن ها قرار دارند.

إِنَّ أَشَدَّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِیَاءُ ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ الْأَمْثَلُ فَالْأَمْثَلُ. (2)

شدیدترین بلاها از میان مردمان بر پیامبران است سپس آنان که به دنبال آن ها هستند و بعد آنان که در رتبه های بعدی قرار دارند.

امام باقر (علیه السلام) با تأکید بر این امر حکمت آن را بیان می کند که این کار به خاطر آن است که مردم با دیدن این مشکلات آنان را از مقام بشری فراتر نبرده، به درجه خدایی نرسانند؛ و به درجات خود آن بزرگواران نیز افزوده شود. با این همه یادآوری می کند که خداوند متعال پیامبرانش را به چیزی که نفرت انگیز و چندش آور شود، مبتلا نمی کند.


1- . فرقان(25) / 20.
2- . کافی 2 / 252؛ بحارالانوار 64/231.

ص:152

إِنَّ أَیُّوبَ مِنْ جَمِیعِ مَا ابْتُلِیَ بِهِ لَمْ تُنْتِنْ لَهُ رَائِحَةٌ وَ لَا قَبُحَتْ لَهُ صُورَةٌ وَ لَا خَرَجَتْ مِنْهُ مِدَّةٌ مِنْ دَمٍ وَ لَا قَیْحٌ وَ لَا اسْتَقْذَرَهُ أَحَدٌ رَآهُ وَ لَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ أَحَدٌ شَاهَدَهُ وَ لَا تَدَوَّدَ شَیْءٌ مِنْ جَسَدِهِ وَ هَکَذَا یَصْنَعُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِجَمِیعِ مَنْ یَبْتَلِیهِ مِنْ أَنْبِیَائِهِ وَ أَوْلِیَائِهِ الْم_ُکَرَّمِینَ عَلَیْه... إِنَّمَا ابْتَلَاهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِالْبَلَاءِ الْعَظِیمِ الَّذِی یَهُونُ مَعَهُ عَلَی جَمِیعِ النَّاسِ لِئَلَّا یَدَّعُوا لَهُ الرُّبُوبِیَّةَ إِذَا شَاهَدُوا مَا أَرَادَ اللَّهُ أَنْ یُوصِلَهُ إِلَیْهِ مِنْ عَظَائِمِ نِعَمِهِ تَعَالَی مَتَی شَاهَدُوهُ. (1)

همانا ایوب با تمام ابتلاهایی که به آن ها مبتلا شد بدنش متعفّن نشد و صورت وی زشت نگردید و خون و خونابه از او مدّتی بیرون نیامد. و احدی با دیدن او از او تنفّر پیدا نکرد و با مشاهده او احدی به وحشت نیفتاد و چیزی از بدن او کرم نگذاشت. خداوند متعال با همه پیامبران و اولیای گرامیش به هنگام ابتلایشان به همین صورت رفتار می کند... همانا خداوند متعال ایّوب را به بلایی بزرگ مبتلا کرد بلایی که با وجود آن بر همه مردم عظمت او سست گردید تا با مشاهده او به این حال ادعای ربوبیّت برای او نکنند؛ وقتی که خواست خدا را در رساندن نعمتهای بزرگ به ایشان مشاهده می کنند.

5. صدق رؤیا

یکی دیگر از ویژگیهای پیامبران الهی راست بودن رؤیای آنهاست. امیرمؤمنان (علیه السلام) از رؤیای پیامبران به «وحی» تعبیر فرموده است :

رُوْیَا الْأَنْبِیَاءِ وَحْی. (2)

رؤیای پیامبران وحی است.

و امام صادق (علیه السلام) در حدیث مفضّل، حکمت مشتبه شدن رؤیاهای صادق و


1- . الخصال 2/ 399؛ بحارالانوار 12/348.
2- . امالی طوسی / 338؛ متشابه القرآن 1 / 38؛ بحارالانوار 58/181.

ص: 153

کاذب را اینگونه بیان می کند که اگر همه آن ها صادق بودند؛ همه مردم پیامبر می شدند. و اگر همه دروغ بودند رؤیا هیچ سودی نداشت :

فَإِنَّهَا لَوْ کَانَتْ کُلُّهَا تَصْدُقُ لَکَانَ النَّاسُ کُلُّهُمْ أَنْبِیَاءَ وَ لَوْ کَانَتْ کُلُّهَا تَکْذِبُ لَمْ یَکُنْ فِیهَا مَنْفَعَة. (1)

اگر همه رؤیاها راست می شد همه انسانها پیامبر می شدند و اگر همه رؤیاها کاذب می شد رؤیاها هیچ منفعتی نداشتند.

اصولاً خواب های دروغین بنابه روایات معصومان (علیهم السلام) آنهایی است که معمولاً در آغاز خوابیدن دیده می شود و همه آن ها از القائات شیاطین است (2) .

به همین جهت است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خوابهایی را که مربوط به رؤیت وی و اوصیایشان است صادق دانسته؛ و دلیل آن ها را این گونه بیان فرموده که شیطان نمی تواند خود را به صورت ایشان و اوصیایش در آورد (3) .

و ظاهرآ به همین جهت است که رؤیای مؤمن جزئی از هفتاد جزء نبوّت شمرده شده است. زیرا وقتی همه رؤیاهای پیامبران صادق است و وحی به شمار می آید رؤیای صادق نیز نوعی وحی خواهد بود.

6. اخلاق خوب

از ویژگیهای مهمّ و اساسی پیامبران که در تربیت و تبلیغ دین الهی و دعوت به سوی آن تأثیر فراوان دارد، اخلاق خوب پیامبران الهی است. که کسی در آن تردیدی ندارد.

امام صادق (علیه السلام) یکی از ویژگیهای پیامبران الهی را مکارم اخلاق شمرده و آن ها را عبارت می داند از: یقین، قناعت، صبر، شکر، حلم، خوش خویی، سخاوت،


1- . توحید/ 84؛ بحارالانوار 58 / 183.
2- . بحارالانوار 58 / 193.
3- . بحارالانوار 58 / 234.

ص: 154

غیرت، شجاعت و جوانمردی. در برخی روایات علاوه بر آن ها صداقت و امانت نیز، یاد شده است. (1)

امیرمؤمنان (علیه السلام) نیز با بیان اینکه منشأ معاصی و گناهان و کارهای زشت عبارت است از: حسد، حرص و طمع، شهوت و غضب؛ پیامبران را از این چهار امر مبرّا دانسته اند. (2)

ریشه مهمّ و منبع اساسی اخلاق از نظر روایات اهل بیت (علیهم السلام) دانش و خرد انسانی است. پس دانش و خرد هر اندازه فراتر رود اخلاق هم نیکوتر می گردد. البتّه در اهداف و حکمت های بعثت پیامبران گفتیم که دانش و خرد و اخلاق و تربیت همیشه با هم تعامل دارند و تا تربیت تحقّق نیابد و ادب افزوده نشود، ممکن نیست عقل و دانش هم تکامل یابد. و عکس آن هم صادق است. با وجود همه اینها امام باقر (علیه السلام) در حدیث «جنود عقل و جهل»، همه خوی های نیک را از سپاهیان عقل شمرده و همه بدیها و زشتیها و ناپسندی ها را از «سپاهیان جهل و نادانی» دانسته است. و بعد از ذکر همه آن ها می فرماید: سپاهیان عقل جز در پیامبران و اوصیای آنها و یا مؤمنانی که دلشان با ایمان امتحان و آزمایش شده است، کامل نمی گردد. و در مؤمنان برخی از آن ها وجود دارد.

فَلَا تَجْتَمِعُ هَذِهِ الْخِصَالُ کُلُّهَا مِنْ أَجْنَادِ الْعَقْلِ إِلَّا فِی نَبِیٍّ أَوْ وَصِیِّ نَبِیٍّ أَوْ مُوْمِنٍ قَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ، وَ أَمَّا سَائِرُ ذَلِکَ مِنْ مَوَالِینَا فَإِنَّ أَحَدَهُمْ لَا یَخْلُو مِنْ أَنْ یَکُونَ فِیهِ بَعْضُ هَذِهِ الْجُنُودِ حَتَّی یَسْتَکْمِلَ وَ یَنْقَی مِنْ جُنُودِ الْجَهْلِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ فِی الدَّرَجَةِ الْعُلْیَا مَعَ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْأَوْصِیَاء. (3)

همه این خصال که لشگریان عقل هستند جمع نمی شود مگر در نبی یا وصیّ نبی یا مؤمنی که قلب او با ایمان امتحان شده است و امّا دیگر


1- . کافی 1/56.
2- . بحارالانوار 93/89.
3- . کافی 1/20؛ الخصال 2 / 591؛ مشکات الانوار / 252؛ بحارالانوار 1 / 109.

ص: 155

دوستان ما پس هیچکدام از آن ها از داشتن بعضی از این لشگریان خالی نخواهند بود تا اینکه این خصال در او کامل شود و از لشگریان جهل پاک گردد، در این هنگام در درجه بالا با پیامبران و اوصیاء خواهد بود.

پس پیامبران الهی زیر نظر خداوند سبحان به خوبی تربیت شده و به کمال رسیده و آن گاه به مقام نبوّت نایل شده اند. امیر المؤمنین (علیه السلام) این امر را در مورد پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان می کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تربیت یافته خداوند سبحان بود. و من ادب آموخته او و مؤمنان برکشیده و تربیت آموخته من.

به طور کلی هیچ پیامبری را نمی توان یافت که عزّت نفس و کرامت انسانی را مخدوش کرده باشد. همه پیامبران با زهد و پاکدامنی در میان انسانها زیسته اند. وهیچ گاه با وجود علم و دانش سرشاری که داشته اند؛ کبر و غرور به آنان راه نیافته و همواره با طوایف مختلف با گشاده رویی و مهربانی برخورد نموده اند. امیرمؤمنان (علیه السلام) خضوع و فروتنی آنان را اینگونه می ستاید که پیامبران از روی فروتنی گونه های خود را بر زمین می نهادند و چهره های خویش را به خاک می مالیدند و در برابر مؤمنان از خود فروتنی نشان می دادند.

فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ وَ عَفَّرُوا فِی التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُوْمِنِین. (1)

طبیعی است کسی که برای تربیت بندگان الهی مبعوث شده باشد؛ بی تردید باید تربیت یافته و کرامت نفس داشته و با بندگان الهی رفتاری خوب و برخوردی نیکو داشته باشد.


1- . نهج البلاغه خطبه / 192؛ بحارالانوار 14 / 467.

ص:156

چکیده درس یازدهم

یکی از ویژگیهای مهمّ پیامبران الهی این است که خداوند متعال آنان را گواهان امّتهایشان قرار داده است. این مقام آن گاه به کسی داده می شود که شرح صدر یافته، به امور امّت خویش عالم باشد. و از هرگونه خطا و لغزش و نسیان و گناه معصوم باشد.

از ویژگیهای دیگر پیامبران آن است که آنان از جنس بشر و از میان مردان برگزیده شده اند. برخی از علمای اهل سنّت معتقدند که تعدادی از زنان نیز به این مقام رسیده اند.

از ویژگیهای دیگر پیامبران می توان به شدّت و سختی بلایا و امتحانات آنان اشاره کرد. ولی آنان هیچگاه به اموری که چندش آور و نفرت بار باشد، مبتلا نشده اند.

مقام «امامت» و «وجوب طاعت» مطلق مقامی بس عظیم و منزلتی است که تنها برخی از پیامبران بزرگ الهی به این مقام نایل شده اند.

رؤیای پیامبران الهی _ بلکه همه رؤیاهای صادق _ گونه ای «وحی» الهی اند و بدین جهت است که رؤیای مؤمن جزئی از هفتاد جزء نبوّت شمرده شده است.

از ویژگیهای مهمّ پیامبران الهی اخلاق نیکو و رفتار شایسته با بندگان الهی است. آنان انسانهایی ارجمند و کمال یافته، و نمونه های عالی بزرگواری و گران مایگی هستند. و هر گونه بدی و زشتی و آلودگی از ساحتشان دور است. آنان تربیت یافتگان حقّند و همه به آداب او مؤدّب گشته اند.

سؤالات

1. چند مورد از ویژگی های پیامبران _ غیر از علم و عصمت _ را نام ببرید.

2. بر اساس حدیث امام رضا (علیه السلام) مقدمات لازم برای شهادت و گواهی بر خلق را بنویسید.

3. آیا در میان زنان نیز پیامبری بوده است؟ اصطفای حضرت مریم به چه معناست؟

ص:157

4. چنانچه پیامبران از جنسی غیر از جنس بشر بودند چه محذوری پدید می آمد؟

5. برخی از حکمت های ابتلای پیامبران را بنویسید.

6. آیا همه پیامبران الاهی دارای مقام «وجوب طاعت» هستند؟ توضیح دهید و روایت «انّ الامامة هی منزلة الانبیاء....» را تفسیر کنید.

7. علّت راست بودن رؤیای انبیاء و اوصیاء را بنویسید.

8. چند مورد از مکارم اخلاق را نام ببرید.

9. ریشه و اساس اخلاق از نظر روایات چیست؟

ص:158

ص:159

درس دوازدهم: راههای شناخت پیامبران

اشاره

ص: 160

ص: 161

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس با برخی از راههای شناخت پیامبران آشنا گردد و نقش عقل و خرد را در شناخت پیامبران الاهی بشناسد، مفهوم معجزه را بداند و نحوه دلالت آن بر صدق ادعای نبی را تبیین کند.

1. عقل و خرد

گفتیم نبی و رسول کسی است که مدّعی ارتباط خاصّی با خدای سبحان است. روشن است این ادّعا امری نیست که بتوان آن را با حواسّ درک کرد. و نیز از امور وجدانی همگانی نیست که همه به آن علم حضوری داشته باشند. و از آنجا که یک طرف قضیّه در این امر خداوند متعال است پس شناخت نبوّت بدون شناخت خداوند سبحان محال خواهد بود. به همین جهت است که امام صادق (علیه السلام) نخست از خداوند سبحان معرفت خود او را می طلبد و بدون معرفت خدای تعالی معرفت پیامبران الهی را امری نا ممکن می شمارد.

اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْکَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَبِیَّکَ

ص: 162

فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَبِیَّکَ لَمْ أَعْرِفْهُ قَط.(1)

خداوندا نفس خویش را به من بشناسان که اگر نفس خویش را به من نشناسانی تو را نخواهم شناخت. خداوندا پیامبرت را به من بشناسان که اگر پیامبرت را به من نشناسانی او را اصلاً نخواهم شناخت.

خدا شناس می داند که خداوند از هر گونه نقص مبرّاست و هیچگونه شباهتی به خلق خویش ندارد. همه کارهایش حکیمانه است و هیچ کار بد و زشتی از او سر نمی زند. بدین وسیله نیک می داند که رسولان و پیام آوران او باید از پاکیزه ترین و برترین انسان ها بوده باشند. بنابراین شناخت حقیقت مقام رسالت و نبوّت انسان را به معرفت پیامبران الهی نزدیک می کند. و انسان می داند که مدّعی چنین مقامی هرگز نباید به کار زشت و گناه آلوده شود و باید از اصالت و ریشه ای خوب و سالم برخوردار بوده، از حلّ مشکلات علمی و تربیتی مردم عاجز و ناتوان نباشد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرماید: خدا را به خدا بشناسید و رسول را به رسالتش.

اعْرِفُوا اللَّهَ بِاللَّهِ وَ الرَّسُولَ بِالرِّسَالَة.(2)

عقل انسان او را به این امر راهنمایی می کند و راه شناخت پیامبر را در این حدّ بر او هموار می کند. از این رو امام صادق (علیه السلام) پیامبران الهی را حجّتهای خداوند دانسته و عقل را نیز حجّتی میان او و مردم به شمار می آورد :

حُجَّةُ اللَّهِ عَلَی الْعِبَادِ النَّبِیُّ وَ الْحُجَّةُ فِیَما بَیْنَ الْعِبَادِ وَ بَیْنَ اللَّهِ الْعَقْلُ.(3)

نبی حجّت خدا بر بندگان است و حجّت بین بندگان و خدا عقل است.

او پیامبرانش را در میان خلق مبعوث می کند تا حجّت او را بر آن ها تمام کنند. ولی همین انسان تا از نور عقل برخوردار نباشد، نمی تواند حجّت راستین را از


1- . کافی 1/342.
2- . کافی 1/85؛ توحید / 285؛ بحارالانوار 3/ 270.
3- . کافی 1/25.

ص: 163

دروغین تشخیص دهد. و تنها با دلالت و راهنمایی عقل خویش، بعد از آنکه خداوند خود را به او شناساند، خواهد دانست که چه کسانی در ادّعای خویش راستگویند و چه کسانی دروغ پرداز. ابن سکّیت می گوید به ابوالحسن (علیه السلام) عرض کردم امروز حجّت خداوند بر خلق چیست؟ فرمود :

الْعَقْلُ یُعْرَفُ بِهِ الصَّادِقُ عَلَی اللَّهِ فَیُصَدِّقُهُ وَ الْکَاذِبُ عَلَی اللَّهِ فَیُکَذِّبُه.(1)

عقل که به واسطه آن راستگو بر خدا شناخته می شود و مورد تصدیق قرار می گیرد و دروغگو بر خدا هم شناخته می شود و مورد تکذیب قرار می گیرد.

پس عقل انسان در تشخیص پیامبران راستین از دروغ پردازان مفید و کارساز است. ولی با آن نمی توان حقیقت نبوّت و رسالت را شناخت و به حقیقت وجودی پیامبران و رسولان الهی راه یافت. به نظر می رسد کسی که می خواهد به این درجه از شناخت و آگاهی برسد؛ باید آنگاه که عقل و خرد، او را به پیامبر راستین راهنمایی می کند؛ کمر همّت را به پیروی او محکم کند؛ و همه اعمال و رفتار خویش را بر پایه فرموده های او سامان دهد؛ و به هیچ وجه از سخن او سر پیچی نکند و همیشه در اطاعت و فرمانبری او ثابت قدم و استوار باشد. زیرا تنها در این صورت است که خداوند متعال او را به درجات عالی معرفت نایل خواهد کرد. خدای سبحان می فرماید :

وَأَن لَو استَقَامُوا عَلَی الطّریقَة لاَسْقَینَاهُم مَاءآ غَدقَآ.(2)

و اینکه اگر بر راه استوار باشند آنان را از آب گوارا سیراب می کنیم.

بدیهی است که هر کس اطاعت و فرمانبریش بیشتر باشد به خداوند متعال


1- . کافی 1/24؛ بحارالانوار 75/ 342.
2- . جن(72) / 16. در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که در تفسیر آیه فرمود :«لاذقناهم علماً کثیراً یتعلمونه من الأئمة علیهم اسلام (تأویل الآیات / 703؛ بحارالانوار 24/29؛ تفسیر برهان 8/139).

ص: 164

نزدیکتر خواهد بود. معلوم است که قرب به خدا قرب معرفتی است نه قرب مکانی و جسمانی. و این شیوه ای است که عقل نیز کاملاً آن را تأیید می کند. زیرا هیچ مربّی عاقلی را نمی توان یافت که در مقام تربیت دانش آموزان خویش عمل و رفتار و استقامت و پشتکار آن ها را در تعالیم آینده لحاظ نکند.

بدین ترتیب روشن گردید که عقل و خرد انسانی در شناخت پیامبران الهی با توجّه به معرفت فطری تا حدّی مؤثّر است. و بدین جهت است که خداوند متعال آن را در کنار پیامبران قرار داده و آنان را حجّت ظاهری خویش و عقل را حجّت باطنی خود به شمار آورده است.

2. تنصیص و معرّفی پیامبران سابق

زمین هیچ گاه از حجّت خداوند متعال خالی نبوده و نخواهد بود. جز اینکه در برهه ای از زمانها حجّتهای الهی به خاطر عللی، از مردم پنهان بوده اند؛ در آن زمان ها نیز وصایت و توارث میان آن بزرگواران همواره بر قرار بوده و آثار نبوّت در میان ایشان دست به دست می گشته است.

علاوه بر همه اینها؛ معمولاً پیامبران پیشین از پیامبران بعدی خبر داده، آنان را به امّتهایشان معرفی می کردند. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

مِنْ سَابِقٍ سُمِّیَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَه.(1)

پیامبری پیشین که برای او پیامبر پسین نامیده شده و پیامبر پسین که توسّط پیشین شناسانده شده است.

و این معرّفی گاهی به حدّی می رسیده است که امّت ها پیامبر آینده را همچون فرزندان خویش می شناختند. قرآن کریم درباره پیامبر اسلام می فرماید :


1- . نهج البلاغه، خطبه / 1؛ بحارالانوار 11 / 60.

ص:165

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ آلکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَکْتُمُونَ الحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ.(1)

آنان که کتاب برایشان دادیم او را می شناسند همانطور که پسران خود را می شناسند و همانا گروهی از آن ها با وجود اطّلاع از حق آن را کتمان می کنند.

پس کسانی که با پیامبران و حجج الهی در ارتباط بودند، مشکلی در شناخت پیامبر آینده نداشتند. و این مشکل تنها دامن گیر کسانی است که به عللی نتوانستند از آمدن پیامبری آگاهی یابند. چنین کسانی ناگزیر هنگامی که با ادّعای نبوّت فردی رویارو می شدند چاره ای نداشتند جز اینکه ادعای او را با محک هایی که برای تشخیص پیامبران راستین از دروغین ذکر شده، به دقّت مورد بررسی قرار داده؛ وظیفه خویش را در برابر او تعیین کنند.

3. آیه بیّنه (معجزه)

در قرآن کریم از کارهای خارق العاده ای که خداوند متعال برای تأیید پیامبرانش ایجاد کرده است، به عنوان «معجزه» یاد نشده است. بلکه به عنوان «آیة» و «بیّنه» و... از آن ها یاد شده است.

وَلَقَدْ آتَیْنا مُوسی تِسْعَ آیاتٍ بَ_یِّناتٍ.(2)

و به تحقیق موسی را نُه آیه روشن عطا کردیم.

و از زبان حضرت موسی (علیه السلام) می فرماید :

قَدْ جاءَتْکُمْ بَیِّنَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ.(3)

از سوی پروردگارتان دلیلی روشن آمده است.


1- . بقره(2) / 146.
2- . اسراء(17) / 101.
3- . اعراف(7) / 105.

ص:166

و در جای دیگر می فرماید :

وَما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلّا بِ_إِذنِ اللّهِ.(1)

هیچ رسولی توان آن را ندارد که آیه ای بدون اذن خدا بیاورد.

این تعابیر حاکی از آن است که هدف از ایجاد این کارها تعجیز و قدرت نمایی نبوده است. زیرا روشن است که خیلی از این کارهای خارق العاده به جهت اطمینان قلب مؤمنان و گروندگان به پیامبران الهی و برای استجابت خواسته های آنان صورت گرفته است. بلکه برخی از آن ها به خواست خود پیامبران و برای استحکام ایمان و استوار ساختن اطمینان آن ها تحقق پیدا کرده است. در جریان حضرت ابراهیم (علیه السلام) که از خداوند متعال می خواهد کیفیّت احیای مردگان را به او نشان دهد؛ خداوند متعال می فرماید: مگر تو ایمان نداری؟ حضرتش جواب می دهد: چرا؛ ولی می خواهم دلم مطمئن گردد.

وَإِذ قالَ إِبْراهِ_یمُ رَبِّ أَرِنِی کَیْفَ تُحْیِ المَوْتی قالَ أَوَلَمْ تُؤْمِن قالَ بَلی وَل_کِنْ لِ_یَطْمَئِنَّ قَلْبِی.(2)

و آنگاه که ابراهیم گفت: پروردگارا مرا نشان ده که مردگان را چگونه زنده می کنی. فرمود: آیا ایمان نیاوردی؟ گفت: چرا، ولی برای اینکه دلم مطمئن شود.

درباره حضرت زکریّا (علیه السلام) آمده است که وقتی فرشتگان الهی او را به تولّد حضرت یحیی (علیه السلام) بشارت دادند؛ گفت: چگونه می شود من صاحب فرزند گردم در صورتی که پیر شده ام و همسرم نازا است؟! خداوند متعال در پاسخ او فرمود: خدایت بر هر کاری تواناست. حضرت زکریّا در این حال از خدای تعالی «آیه» درخواست می کند. و خداوند می فرماید: «آیه» تو این است که سه روز با مردم جز به رمز و اشاره نمی توانی سخن بگویی.


1- . رعد(13) / 38.
2- . بقره(2) / 260.

ص:167

قالَ رَبِّ آجْعَلْ لِی آیَةً قالَ آیَتُکَ أَلّا تُ_کَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَیّامٍ إِلّا رَمْزاً.(1)

گفت: پروردگارا، آیه ای برای من قرار ده. گفت: آیه تو این است که سه روز با مردم سخن نتوانی گفت مگر به رمز.

آیات حضرت موسی (علیه السلام) در برابر بنی اسرائیل جز استفاده از عصا در برابر ساحران فرعون، همه برای تحکیم ایمان و تذکار به خداوند متعال صورت گرفته است در تبدیل عصا به مار و بلعیدن همه آنچه ساحران ساخته بودند علاوه بر تذکار و تنبّه به قدرت پروردگار، تعجیز ساحران و فرعون هم درکار بوده است.

گاهی آیات و معجزات پیامبران برای پایبند کردن مؤمنان به احکام و دستورات پیامبرانشان و عبرت گرفتن دیگران صورت می گرفته است. می توان گفت بیشترینه آیات پیامبران از این گونه بوده اند.

وَما نُرْسِلُ بِالآیاتِ إِلّا تَخْوِیفاً.(2)

ما آیات را جز برای ترساندن نمی فرستیم.

خداوند متعال جریان حضرت عزیر یا ارمیا را که بعد از صد سال مردن دوباره زنده می شود به عنوان «آیه» برای دیگران بازگو می کند :

وَلِنَجْعَلَکَ آیَةً لِلنّاسِ.(3)

و تا اینکه تو را آیه برای مردم قرار دهیم.

همچنین از تولّد حضرت عیسی بدون پدر، به عنوان «آیه»ای از قدرت و رحمت خویش یاد می کند.

وَلِنَجْعَلَه آیَةً لِلنّاسِ وَرَحْمَة مِنَّا.(4)


1- . آل عمران(3) / 41 و ر.ک: مریم(19) / 10.
2- . اسراء(17) / 59.
3- . بقره(2) / 259.
4- . مریم(19) / 21.

ص:168

و تا اینکه او را آیه برای مردم و رحمت از خودمان قرار دهیم.

خداوند سبحان بیشترینه امّتهای پیامبران را که با آنان مخالفت ورزیده، آن ها را تکذیب می کردند و آیات الهی را به ریشخند می گرفتند؛ با آیات قهر و غضب خویش هلاک ساخته تا عبرت و پندی برای دیگران باشد و تذکّر و تنبّهی برای کسانی که قصه های آنان را یاد می کنند.

بنابر این، کارهای خارق العاده ای که خداوند متعال برای تأیید پیامبرانش ایجاد می کند، بیشتر جنبه هدایتی و راهنمایی و یاد آوری و دلالت دارد تا تعجیز و قدرت نمایی و مبارزه و تحدّی. بلکه حتی در مواردی هم که تعجیز و تحدّی در میان است اصل و اساس جنبه هدایتی و دلالتی و «آیه» بودن آن است تا سرکوب مخالفان و منکران. زیرا آیه و علامت و یاد آوری وقتی معنا دارد که انسانهایی وجود داشته باشند یا به انسانهایی که بعدآ می آیند، برسد.

گاه در برخی از روایات معصومان (علیهم السلام) به جای «آیه» واژه «معجزه» آمده است. به نظر می رسد علّت آن این باشد که همه «آیات» پیامبران الهی فعل خداوند متعال است و بشر از مقابله با آن کارها و آوردن نظایر آن ها عاجز و ناتوان است. امّا _ چنان که گفتیم _ در این امر نیز منظور و مقصود اصلی همان «آیه» و نشانه بودن برای صداقت و راستی نبوّت و رسالت مدّعی آن است. همانطور که در آیات زیادی به این مطلب اشاره رفته است که مخالفان وقتی با پیامبران مواجه می شدند، می گفتند :

إِنْ کُنْتَ جِئْتَ بِآیَةٍ فَأْتِ بِها إِنْ کُنْتَ مِنَ الصّادِقِ_ینَ.(1)

اگر می توانی آیه ای بیاوری آن را بیاور اگر از راستگویان هستی.

فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِ_ینَ.(2)

اگر از راستگویانی به ما بیاور آن را که وعده می دهی.


1- . اعراف(7) / 106 و ر.ک: شعراء(26) / 154.
2- . هود(11)/ 32؛ احقاف(46) / 22 و ر.ک: عنکبوت(29) / 29.

ص:169

ابو بصیر در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) درباره علّت معجزه که خداوند متعال به پیامبرانش عطا فرموده، سؤال می کند :

لِأَیِّ عِلَّةٍ أَعْطَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ أَعْطَاکُمُ الْم_ُعْجِزَةَ؟

دلیل اعطای معجزه از سوی خداوند متعال به شما و پیامبران و رسولان چیست؟

حضرت در جواب با اینکه واژه «معجزه» را بکار می برد ولی تأکید می کند که آن «علامت» است.

لِیَکُونَ دَلِیلًا عَلَی صِدْقِ مَنْ أَتَی بِهِ وَ الْم_ُعْجِزَةُ عَلَامَةٌ لِلَّهِ لَا یُعْطِیهَا إِلَّا أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ وَ حُجَجَهُ لِیُعْرَفَ بِهِ صِدْقُ الصَّادِقِ مِنْ کَذِبِ الْکَاذِبِ.(1)

تا اینکه دلیل بر صدق آورنده آن باشد. معجزه علامتی برای خداست که عطا نمی کند آنرا مگر به پیامبران و رسولان و حجّتهایش تا به واسطه آن راستی راستگو از دروغ دروغگو شناخته شود.

پس دلالت معجزه به صدق ادّعای نبوّت همچون دلالت آیات تکوینی بر وجود خداوند متعال و معرفت او است. و همانطور که آن ها در معرفت خدا فقط جنبه تذکار و یادآوری دارند در مورد آیات پیامبران هم امر از این قرار است. زیرا روشن است که معرفت پیامبران الهی بدون معرفت خداوند سبحان، معنا و مفهومی ندارد. پس وقتی فردی مدّعی نبوّت و رسالت از سوی خداوند متعال بود؛ وظیفه اصلی او توجّه دادن به خداوند متعال و یاد آوری معرفت او است. و این یادآوری و تنبّه وقتی کامل می شود که رسول و نبی بتواند آیه ای از آیات الهی را برای مخاطبان خود اظهار و ابراز نماید.

معلوم است مخاطبان در برابر آیات الهی گوناگون اند؛ برخی عناد دارند و برخی تسلیم می گردند. ولی باید دانست که زنده کردن دلها و اثاره گنجهای عقول انسانی و


1- . علل الشرایع 1/122؛ بحارالانوار 11/71.

ص: 170

توجّه دادن او به معرفت فطری از معجزات و آیات مهم و اساسی پیامبران است.

در مورد اختلاف زمان پیامبران و تأثیر آن در آیات و معجزات آن ها، حدیثی از امام رضا (علیه السلام) نقل شده است که در این زمینه مفید است. ابن سکّیت از امام رضا (علیه السلام) از گوناگونی آیات حضرت موسی و عیسی و محمّد صلوات الله علیهم سؤال می کند. حضرت در جواب علوم و فنون روزگار هر یک را دلیل آن دانسته، می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ لَمَّا بَعَثَ موسی (علیه السلام) کَانَ الْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ السِّحْرَ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ فِی وُسْعِهِمْ مِثْلُهُ وَ مَا أَبْطَلَ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ.

وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ عِیسَی (علیه السلام) فِی وَقْتٍ قَدْ ظَهَرَتْ فِیهِ الزَّمَانَاتُ وَ احْتَاجَ النَّاسُ إِلَی الطِّبِّ فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ بِمَا لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُمْ مِثْلُهُ وَ بِمَا أَحْیَا لَه_ُمُ الْم_َوْتَی وَ أَبْرَأَ الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیْهِمْ.

وَ إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) فِی وَقْتٍ کَانَ الْغَالِبُ عَلَی أَهْلِ عَصْرِهِ الْخُطَبَ وَ الْکَلَام... فَأَتَاهُمْ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مِنْ مَوَاعِظِهِ وَ حِکَمِهِ مَا أَبْطَلَ بِهِ قَوْلَه_ُمْ وَ أَثْبَتَ بِهِ الْحُجَّةَ عَلَیْهِم....(1)

همانا خداوند آنگاه که موسی (علیه السلام) را مبعوث کرد سحر بر اهل زمان او غالب بود پس او از ناحیه خدا چیزی را آورد که مانند آن از توان خارج بود و به واسطه آن سحر آن ها را باطل کرد و حجّت را بر آن ها تمام کرد. و همانا خداوند عیسی (علیه السلام) را در وقتی مبعوث کرد که فلج شایع شده بود و مردم نیاز به طبابت داشتند پس از ناحیه خداوند چیزی را آورد که آوردن مثل آن در توان آن ها نبود و او چیزی آورد که با آن مردگان را زنده می کرد و کور مادر زاد و مرض پیسی را به اذن خدا شفا می داد و با آن حجّت را بر


1- . کافی 1/24؛ احتجاج 2 / 432؛ بحارالانوار 17/ 210.

ص: 171

آن ها تمام می کرد.

و همانا خداوند محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) را در زمانی مبعوث کرد که بر اهل آن زمان خطبه خواندن و کلام غالب بود... پس از ناحیه خدا مواعظ و حکمت هایی آورد که با آن ها گفتار آنان را باطل کرد وحجّت را تمام کرد.

پس انگیزه گوناگونیِ آیات پیامبران در زمانهای مختلف، از اختلاف و تفاوت علوم رایج آن زمانها بوده است. واین بدان جهت بوده که توجّه مردم در هر زمانی به مسائلی بیشتر معطوف می شده و آیه ای که در آن زمینه می آمده در اتمام حجّت و یادآوری و توجّه مردم به سوی خداوند سبحان مؤثّرتر بوده است.

4. معجزات پیامبران و علم

گفتیم «معجزه» آیه و نشانه است که خداوند متعال به پیامبرانش عطا کرده یا آن را به دست آن ها ظاهر می سازد تا راستی ادّعای نبوّت آن ها برای مردم روشن شود. آنان با دیدن کارهای فراطبیعی پیامبران متوجّه می شوند که آنان در ادّعایشان صادق اند. زیرا به وسیله این «آیات» و نشانه ها مردم درمی یابند که آنان با خداوند متعال در ارتباطند. خدایی که هیچ کاری بی اراده او تحقّق نمی یابد. و اسباب و علل طبیعی همه محکوم اراده اوست. پس انبیا در حقیقت مدّعی ارتباط خاص با خدایی اند که علم و قدرتش بی پایان و فراتر از همه علوم و قدرتهاست. پس بهترین نشانه برای راستی این ادّعا و ارتباط داشتن با خدا، ارائه علم و قدرتی فوق العاده است. و به همین دلیل است که آیات و نشانه های پیامبران الهی از این دو مقوله اند. پس به طور قطع می توان گفت که همه آن ها نشانه علم و قدرت حق متعال اند.

بعضی می گویند «معجزه» نشانه قدرتی فراطبیعی است که با اثبات آن نمی توان صدق احکام و تعالیم معجزه گر را نتیجه گرفت، چون مطابقت با واقع از مقوله علم است و معجزه از مقوله قدرت؛ _ مثلاً آب کردن فولاد در یک لحظه دلیل قدرت خارق العاده است؛ امّا دلیل بر وجود خدا و پیغمبر و بهشت و جهنّم وصحّت

ص: 172

احکام و قوانین و تعالیم پیامبران نیست _ این اشکال با بیانی که گفته شد منتفی می شود. زیرا وقتی اثبات شد که همه معجزات پیامبران نشانه علم الهی اند و قرینه ای قوی برای دانش بی کرانه و فراطبیعیِ معجزه گر؛ صدق گفتار او و صحّت احکام و قوانین و تعالیمش در پیوند با حقایق جهان هستی و دنیا و آخرت قطعی و یقینی می شود. و مخاطبانش یقین و اطمینان می کنند که احکام و دستورات و تعالیم او درباره جهان هستی همه از همین ارتباط پدید آمده است.

البتّه باید توجّه داشت که نخستین و مهمترین وظیفه پیامبران الهی توجّه دادن انسان به خدای متعال و یاد آوری معرفت فطری خدای سبحان و اثاره گنجهای نهفته عقول آنهاست. وبعد از آن است که نبوّت خودشان را مطرح کرده، از مردم م_ی خواهند به دستورهایی که از سوی خدایشان آورده؛ عمل کنند. و _ چنانکه گفتیم _ معرفت نبوّت نبی بدون معرفت خدای سبحان تحقّق پیدا نمی کند. پس کسی که به دعوت پیامبران الهی به خدای تعالی متوجّه گردید آوردن آیه و معجزه برای او یا برای اتمام حجّت است و یا برای تثبیت ایمان.

امّا اثبات این مطلب که همه معجزات پیامبران نشانه علم الهی است با اندکی توجّه و تأمّل در معجزاتی که در قرآن و روایات نقل شده؛ روشن می شود. زیرا برخی از آن ها به طور کلی اعجاز علمی اند؛ مانند قرآن کریم برای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و اِخبار از آنچه مردم در خانه هایشان ذخیره کرده اند برای حضرت مسیح؛ و برخی دیگر هم نشانه علم اند؛ مانند احیای مردگان و شفای بیماری های چاره ناپذیر و جاری کردن آب از سنگ و تبدیل نمودن عصا به ماری بزرگ و بیرون آوردن شتر از کوه و سخن گفتن با حیوانات و آوردن تخت بلقیس در یک چشم بهم زدن و امثال و نظایر آنها. زیرا روشن است که این امور با علم تحقّق پیدا می کند تا قدرت و توانایی. و در آیات و روایات هم این امور مستند به علم شده است نه قدرت. قرآن آصف بن برخیا را که در یک چشم بهم زدن تخت بلقیس را آورد به داشتن علمی از کتاب توصیف می کند :

ص:173

قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الکِتابِ أَنَا آتِ_یکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَ_دَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ.(1)

کسی که نزد او علمی از کتاب بود گفت: من او را پیش از آنکه چشم بهم زنی می آورم. و امام صادق (علیه السلام) در توضیح علم آصف بن برخیا می گوید: آصف با یک حرف از هفتاد و سه حرفِ اسم اعظم که بر زبان جاری ساخت زمین را شکافت و تخت بلقیس را نزد حضرت سلیمان حاضر کرد و سپس زمین شکافته شده را دوباره به حال نخست بازگردانید.

اسْمُ اللَّهِ الْأَعْظَمُ ثَلَاثَةٌ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً کَانَ عِنْدَ آصَفَ حَرْفٌ فَتَکَلَّمَ بِهِ فَانْخَرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ فِیَما بَیْنَهُ وَ بَیْنَ سَبَإٍ فَتَنَاوَلَ عَرْشَ بِلْقِیسَ حَتَّی صَیَّرَهُ إِلَی سُلَیَْمانَ ثُمَّ انْبَسَطَتِ الْأَرْضُ فِی أَقَلَّ مِنْ طَرْفَةِ عَیْن.(2)

اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است که نزد آصف یک حرف از آن بود وبه آن تکلّم کرد و زمین بین او و سبا برای او شکافته شد و او تخت بلقیس را گرفت و نزد سلیمان آورد سپس زمین در یک چشم بهم زدن بهم آمد.

و حضرت عیسی (علیه السلام) نیز با دو حرف از حروف اسم اعظم مرده ها را زنده و کوری مادر زاد و پیسی را علاج می کرد :

وَ أَعْطَی عِیسَی مِنْهَا حَرْفَیْنِ وَ کَانَ یُحْیِی بِهِمَا الْمَوْتَی وَ یُبْرِئُ بِهِمَا الْأَکْمَهَ وَ الْأَبْرَص.(3)

و به عیسی از آن ها دو حرف داد که با آن دو مردگان را زنده می کرد و کور مادر زاد ومرض پیسی را شفا می داد.

از سوی دیگر قرآن نیز که «آیه» و معجزه جاوید پیامبر اسلام است خود را حاوی دانش فراوان معرفی کرده؛ و یکی از علومش را سخن گفتن با مردگان و به حرکت در


1- . نمل(27) / 40.
2- . کافی 1/230؛ بحارالانوار 14/ 113.
3- . بصائرالدرجات/ 208؛ بحارالانوار 11/68.

ص: 174

آوردن کوهها و شکافتن زمین معرّفی می کند :

وَلَوْ أنَّ قُرآناً سُ_یِّرَتْ بِهِ آلجِبالُ أَوْ قُ_طِّعَتْ بِهِ الأَرضُ أَوْ کُلِّمَ بِهِ المَوْتی بَلْ لِلّهِ الأَمرُ جَمِ_یعاً.(1)

و اگر قرآن به واسطه آن کوه ها به حرکت در آیند یا زمین به واسطه آن تقطیع شود یامردگان با آن سخن بگویند بلکه امر همه اش از برای خداست.

معلوم است اگر این علم به موجودی کوچک و خیلی ناتوان هم داده شود همین کارها را با آن انجام می دهد.

چکیده درس دوازدهم

 زمین هیچ گاه از حجّت خالی نمی ماند. و هر پیامبری مردم روزگار خویش را از حجّت و پیامبر آینده، آگاه می کند.

 در قرآن کریم به جای واژه معجزه از واژه هایی همچون «آیه» و «بیّنه» استفاده شده؛ وحکمت این امر آن است که معجزات، آیات الهی اند که برای توجه دادن بشر به خدای سبحان و یادآوری او و پایداری ایمان و اطمینان قلبی، و ترسانیدن از عذاب الهی و انگیزه هایی دیگر به پیامبران داده می شود؛ نه برای قدرت نمایی و ناتوان شمردن دیگران. پس مناسبترین واژه برای بیان این امر همان واژه هایی است که در قرآن بکار برده شده است.

 شناخت پیامبران الهی به واسطه شناخت خدای سبحان برای انسان امکان پذیر است. انسان بعد از شناخت خداوند متعال به عقل و خرد خویش مدّعیان راستین را از دروغ پردازان تشخیص می دهد. و می داند کسی که ریشه اش نا سالم و در کردار و رفتارش ناراستی وجود دارد، نمی تواند رسول و پیام آور خداوند پاک و منزه باشد


1- . رعد(13) / 31.

ص: 175

و عقل او را تا این حدّ به شناخت رسولان الهی دلالت می کند و برای شناخت بیشتر باید کمر همّت به پیروی از آنان ببندد تا با اعمال صالح و کردار نیک راه تقرّب خویش را به خدا و فرشتگان او، هموار کند.

 واژه معجزه در روایات به ندرت یافت می شود. و آن جا که به کار رفته نیز جنبه آیه و علامت بودن آن مورد توجّه است.

 گوناگونی آیات و معجزات پیامبران _ که از دگرگونی مسائل زمان ها حکایت می کند _ برای این بوده است که تذکر و یاد آوری و اتمام حجّت هر چه کامل تر تحقّق یابد.

 معجزه به ظاهر نشانه قدرت خداوند متعال است، ولی با دقّت معلوم می شود که معجزه نشانه علم او نیز هست.

سؤالات

1. ارتباط شناخت نبی و شناخت خدا را تبیین فرمایید.

2. مفهوم «اعرفوا الله بالله والرسول بالرّسالة» را به طور مبسوط بنویسید.

3. نقش عقل را در تشخیص پیامبران راستین بنویسید.

4. مفهوم «نصّ پیامبر سابق» _ به عنوان یکی از راههای شناخت حجّت خدا _ را بنویسید.

5. «معجزه» به چه معناست؟ و تفاوت آن با «آیه» و «بیّنه» چیست؟

6. جهت امور خارق العاده ای که به دست پیامبران ایجاد می شود، را بنویسید.

7. دلیل گوناگونی معجزات پیامبران مختلف را با توجّه به حدیث امام رضا (علیه السلام) بنویسید.

8. «معجزه» نشانه علم الهی پیامبران است یا قدرت الهی ایشان یا هر دو؟ توضیح دهید.

ص:176

ص:177

فصل دوم: نبوت خاصه

اشاره

ص: 178

ص: 179

درس سیزدهم: پیامبران پیشین

اشاره

ص: 180

ص: 181

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس ضمن آشنایی با منبع صحیح آگاهی از پیامبران پیشین راجع به تعداد پیامبران، پیامبران اولوالعزم، لغت و زبان پیامبران و کتابهای ایشان اطلاعاتی کسب کند.

1. منبع صحیح شناخت پیامبران پیشین

تنها منبع صحیح برای اطّلاع و آگاهی از پیامبران پیشین، قرآن کریم و اخبار و آثار رسیده از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) است. زیرا بر مبنای قرآن کریم کتابهای پیامبران پیشین هیچ کدام به دور از تحریف به دست بشر امروزی نرسیده است. وهیچ یک از آن ها به تنهایی و بدون تأیید قرآن کریم برای هیچ کس حجّت نیست. و چون ما معتقدیم که تمام آثار پیامبران پیشین به توارث به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) رسیده است؛ پس برای فهمیدن محتوای کتابها و شناخت ویژگیهایشان چاره ای جز مراجعه به قرآن کریم و معصومان (علیهم السلام) نداریم.

در بخش کلیّات به برخی از جهات اختلاف و تفاوت پیامبران اشاره ای گردید و گفته شد که پیامبران درجات و مراتب مختلف دارند. و بیان شد که تعدادی از آن ها

ص: 182

علاوه بر مقام نبوّت و رسالت دارای مقام امامت نیز بودند. و تعدادی از آن ها خود دارای شریعت بوده و برخی پیرو شرایع پیامبران دیگر بوده اند. در اینجا _ علاوه بر اطّلاعات کلّی و اجمالی درباره آنان _ به برخی دیگر از ویژگیها و کیفیّت نبوّت و رسالت آن ها اشاره می شود :

2. تعداد پیامبران

در قرآن کریم تنها تعدادی از پیامبران الهی نام برده شده است. و تصریح شده که رسولانی هم هستند که ذکری از آن ها به میان نیامده است.

وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ.(1)

و رسولانی که پیش از این آن ها را بر تو نقل کردیم و رسولانی که بر تو آن ها را نقل نکردیم.

در قرآن کریم تنها نام بیست و شش پیامبر آمده؛ و آنان عبارتند از: آدم، نوح، ادریس، هود، صالح، ابراهیم، لوط، اسماعیل، الیسع، ذوالکفل، الیاس، یونس، اسحاق، یعقوب، یوسف، شعیب، موسی، هارون، داوود، ایّوب، سلیمان، زکریّا، یحیی، اسماعیل صادق الوعد، عیسی و محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) (2) .

پیامبران دیگری نیز بوده اند که به صورت مبهم از آن ها یاد شده است. مانند :

قالَ لَهُمْ نَبِ_یُّهُمْ.(3)

پیامبرشان به آن ها گفت.

أَوْ کَالَّذِی مَرَّ عَلی قَرْیَةٍ.(4)

یا مانند کسی که بر آبادیی عبور کرد.


1- . نساء(4) / 164.
2- . منشور جاوید 10/133؛ پیام قرآن 7/358.
3- . بقره(2) / 247.
4- . بقره(2) / 259.

ص:183

وَأوصَیْنَا إِلی إِبْراهِ_یمَ وَإِسْم_عِ_یلَ وَإِسْح_قَ وَیَعْقُوبَ وَالأَسْباطِ.(1)

و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب واسباط وصیّت کردیم.

در آیه آخر «أسباط»، جمع سبط به معنای قبایل بنی اسرائیل است که هر قبیله ای را پیامبری بوده است. و تعداد آن ها بنابر آنچه روایات اهل بیت (علیهم السلام) بر آن دلالت دارد _ دوازده نفر _ از فرزندان حضرت یعقوب (علیه السلام) _ است.(2)

در دعای امّ داوود امام صادق (علیه السلام) تعداد دیگری از پیامبران الهی را نام برده است(3) .

در روایات اهل بیت (علیهم السلام) مشهور است که تعداد پیامبران الهی صد و بیست و چهار هزار نفرند.(4)

در روایتی تعداد آن ها صد و چهل و چهار هزار ذکر شده است.(5)

در حدیثی دیگر سیصد و بیست هزار نبی و سیصد و اندی رسول ذکر گردیده است(6)

و در حدیثی دیگر صد و بیست هزار.(7)

3. پیامبران اولوالعزم

در تعداد پیامبران اولوالعزم اختلاف نیست. و همه اتّفاق دارند که آن ها پنج نفر و عبارتند از: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد (علیهم السلام).

ولی در انگیزه نامگذاری آنان به این عنوان اختلاف است :


1- . نساء(4) / 163.
2- . ر.ک: کفایة الاثر / 14و80 ؛ بحارالانوار 36/284و312.
3- . بحارالانوار 11/59 و 98/397.
4- . بحارالانوار 11/30و32 و ر.ک: مستدرک سفینة البحار 9/506.
5- . بحار 11/30.
6- . بحار 11/ 60.
7- . کافی 1/224.

ص:184

در برخی روایات حکمت آن صاحب شریعت بودن آنان عنوان شده است.(1)

در برخی دیگر کمال ولایت و دوستی اهل بیت (علیهم السلام).(2)

در برخی مبعوث شدن فراگیر آنان به کرانه های زمین و جنّ و انس.(3)

و در برخی دیگر پیشی گرفتن در اقرار به خداوند متعال.(4)

پس در اینکه این پنج نفر از پیامبران بزرگ الهی اند و نسبت به دیگران از درجه و مقامی بالا برخوردارند تردیدی نیست و امام صادق (علیه السلام) فضیلت و برتری علمی آن ها را نسبت به پیامبران دیگر به صراحت بیان کرده؛ می فرماید :

إِنَّ اللَّهَ فَضَّلَ أُولِی الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ بِالْعِلْمِ عَلَی الْأَنْبِیَاء.(5)

همانا خداوند رسولان اولوالعزم را به علم بر پیامبران برتری داده است.

4. سخن و زبان پیامبران

همه پیامبران با واژه و زبان قوم خویش سخن گفته اند :

وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلّا بِلِسانِ قَوْمِهِ.(6)

و ما هیچ رسولی نفرستادیم مگر به زبان قومش.

از امیرمؤمنان و امام صادق (علیهما السلام) نقل شده که هود، صالح، شعیب، اسماعیل و محمّد (علیهم السلام) به زبان عربی سخن می گفتند.(7)

و در روایتی زبان حضرت آدم، شیث، إدریس، نوح و ابراهیم (علیهم السلام) را سریانی و زبان اسحاق، یعقوب، موسی، داوود و عیسی (علیهم السلام) را عبرانی، و زبان هود، صالح،


1- . بحارالانوار 11/34و56.
2- . بحارالانوار 11/ 35.
3- . بحارالانوار 11/ 33.
4- . بحارالانوار 11/ 35.
5- . الخرائج والجرائح 2/ 796؛ بحارالانوار 2/205.
6- . ابراهیم(14) / 4.
7- . ر.ک: بحارالانوار 11/36و42.

ص: 185

شعیب، اسماعیل و محمّد (علیهم السلام) را عربی دانسته است. و بعد فرموده است :

ابراهیم و اسحاق و یعقوب و لوط در یک زمان مبعوث شده اند.(1)

5. کتابهای پیامبران

در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام نقل شده که تعداد کتابهایی که بر پیامبران الهی نازل شده صدو چهار است :

مِائَةَ کِتَابٍ وَ أَرْبَعَةَ کُتُبٍ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی شَیْثٍ خَمْسِینَ صَحِیفَةً وَ عَلَی إِدْرِیسَ ثَلَاثِینَ صَحِیفَةً وَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ عِشْرِینَ صَحِیفَةً وَ أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَان.(2)

خدا صد و چهار کتاب نازل کرد. پنجاه صحیفه بر شیث و سی صحیفه بر ادریس و بیست صحیفه بر ابراهیم و تورات و انجیل و زبور و فرقان را نازل کرد.

در حدیثی از امام صادق (علیه السلام) آمده است که مجوس پیامبری داشتند که او را کشته و کتابش را سوزاندند. این کتاب در دوازده هزار پوست گاو گرد آمده بود.(3)

قرآن نیز به کتاب برخی پیامبران اشاره دارد :

وَآتَیْنا داوُدَ زَبُوراً.(4)

و بر داود زبور را دادیم.

وَقَفَّیْنا عَلی آثارِهِمْ بِعِ_یسَی آبْنِ مَرْیَمَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ آلتَّوْراةِ وَآتَیْناهُ آلإِنْجِ_یلَ فِ_یهِ هُدَیً وَنُورٌ وَمُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَهُدیً وَمَوْعِظَةً


1- . بحارالانوار 11/56.
2- . الخصال 2/ 523؛ مجموعة ورام 2/ 66؛ بحارالانوار 74/72.
3- . کافی 3/161 و بحارالانوار 14/463.
4- . نساء(4) / 163.

ص: 186

لِلْمُتَّقِ_ینَ.(1)

به دنبال آثار آن ها عیسی بن مریم را آوردیم در حالی که تورات را پیش روی خود تصدیق کننده بود و به او انجیل را دادیم در آن هدایت ونور بود و تورات پیش از خود راتصدیق کننده بود و هدایت و موعظه برای پرهیزگاران بود.

إنّ هَذَا لَفِی الصّحف الأولِی * صحف إبراهِیم وَمُوسَی.(2)

این در کتابهای پیشین موجود است کتاب های ابراهیم و موسی.

بدین ترتیب می توان پیامبران صاحب کتاب را از این آیات و روایات به اجمال شناخت. مقداری از محتوای آن کتاب ها نیز در آیات قرآن و روایات معصومان (علیهم السلام) دیده می شود امّا هرگز نمی توان اطّلاع کاملی از آن ها به دست آورد. ما معتقدیم که اصل همه آن کتاب ها نزد حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف محفوظ است.(3)

چکیده درس سیزدهم

تنها منبع صحیح برای رسیدن به اخبار و حالات و ویژگیهای پیامبران پیشین قرآن و آثار اهل بیت (علیهم السلام) است.

اسامی بیست و شش نفر از پیامبران الهی در قرآن کریم به صراحت آمده است. و در روایات تعداد دیگری نیز بیان شده است.

مشهور آن است که تعداد پیامبران الهی صد و بیست و چهار هزار است.

در اینکه حضرت نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمّد (علیهم السلام) پیامبران اولوالعزم اند اختلافی نیست. اختلاف تنها در علت نامگذاری آنان به این عنوان است.


1- . مائده(5) / 46.
2- . اعلی(87) / 18و19.
3- . ر.ک: کافی 1/223_228.

ص:187

همه پیامبران الهی به زبان قومشان سخن می گفتند. و از این میان هود، صالح، شعیب، اسماعیل، و محمّد (علیهم السلام) عرب زبان بودند.

سؤالات

1. منبع صحیح اطّلاع از پیامبران پیشین چیست؟

2. در قرآن کریم نام چند تن از پیامبران آمده است؟

3. تعداد و نام پیامبران اولوالعزم را بنویسید.

4. علّت ها و انگیزه های نامگذاری پیامبران الوالعزم به این عنوان را بنویسید.

5. پیامبران با چه لغت و زبانی سخن می گفته اند؟

6. بر اساس حدیث رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تعداد کتابهای پیامبران چند کتاب بوده است؟

7. خصوصیّات کتاب پیامبر مجوسیان را بر اساس روایت امام صادق (علیه السلام) بنویسید.

8. پیامبران صاحب کتاب و نام کتابهای ایشان را با توجه به آیات قرآن بنویسید.

ص:188

ص:189

درس چهاردهم: پیامبر اسلام

اشاره

ص: 190

ص: 191

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس با خصوصیات زمان بعثت پیامبر اسلام آشنا گردد و بداند که پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) بر همه جهان مبعوث شده است و از همه پیامبران پیش از خود برتر است. همچنین معنای درست امّی بودن پیامبر اسلام را دریابد و در مورد راههای شناخت پیامبر اسلام، ختم نبوّت و جاودانگی شریعت ایشان آگاهی داشته باشد.

1. زمان بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی به پیامبری مبعوث گردید که حجّت های الهی در میان مردم حضوری آشکار و فعّال نداشتند. مردم در غفلت و بی خبری به سر می بردند. از تربیت و اخلاق در میان آن ها اثری نمانده بود. و آثار نبوّت و رسالت از میان آنان رخت برکنده بود. امیرمؤمنان (علیه السلام) می فرماید :

أَرْسَلَهُ عَلَی حِینِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْبِسَاطٍ مِنَ الْجَهْلِ وَ اعْتِرَاضٍ مِنَ الْفِتْنَةِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْم_ُبْرَم.(1)


1- . کافی 1 / 60؛ نهج البلاغه، خطبه / 158؛ بحارالانوار 89/ 81.

ص:192

او را به هنگام انقطاع رسولان و خواب زدگی طولانی امّت ها و فراگیری نادانی و گسترش فتنه و از هم گسستن تار و پود واقعیّتها فرستاد.

فترت؛ یعنی ضعف و سستی و انقطاع رسولان. هجعة؛ یعنی خواب زدگی. و انتقاض مبرم؛ یعنی تحریف حقایق و از هم گسستن تار و پود واقعیتها.

پیش از بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مردمان حرمتها را می شکستند، دانشمندان و حکیمان را خوار می شمردند و جهل و ناآگاهی و کوردلی و ظلمت همه جا را فرا گرفته بود :

النَّاسُ یَسْتَحِلُّونَ الْحَرِیمَ وَ یَسْتَذِلُّونَ الْحَکِیمَ یَحْیَوْنَ عَلَی فَتْرَةٍ وَ یَمُوتُونَ عَلَی کَفْرَةٍ.(1)

مردم مرزها وحریم ها را از بین برده بودند و حکیم را خوار می شمردند و در انقطاع فترت زندگی می کردند و بر کفر می مردند.

حضرت زهرا (علیها السلام) در توصیف زمان بعثت پیامبر گرامی اسلام می فرماید :

شما بر لب پرتگاه آتش بودید، جرعه هر آشامنده و فرصتی مناسب برای هر آزمند؛ وشعله ای برای کسی که به شتاب دنبال آن باشد. زیر پای دیگران لگد مال می شدید. و آبهای گندیده می آشامیدید. و برگ درختان می چیدید. خوار مایه و زبون و ناتوان بودید و از آن بیم داشتید که مردم از هر سو به شما هجوم آورند.

2. جهانی بودن بعثت پیامبر

در میان پیامبران حق، کمتر پیامبری را می توان یافت که بعثت او جهانی باشد. اگر چه در روایتی درباره پیامبران اولوالعزم آمده است که آنان بر شرق و غرب، و


1- . نهج البلاغه، خطبه / 151؛ بحارالانوار 18 / 221.

ص: 193

جنّ و انس مبعوث شده بودند. ولی این امر درباره حضرت نوح و عیسی (علیهما السلام) مورد اختلاف است.

اما به تصریح قرآن کریم و به دلالت روایات اهل بیت (علیهم السلام) رسالت پیامبر اسلام جهانی است.

وَما أَرْسَلْناکَ إِلّا کافَّ_ةً لِلنّاسِ بَشِ_یراً وَنَذِیراً.(1)

ما تو را بشارت دهنده و ترساننده نفرستادیم مگر برای همه مردم.

از سوره جنّ بر می آید که آنان نیز در حیطه هدایت پیامبر گرامی اسلام قرار دارند.

امام صادق (علیه السلام) در روایتی رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بر همه انسانها و جنّها را بیان کرده است :

إنّ اللهَ تَبَارَکَ وَتعالی أعطی مُحَمَّدآ شَرَایِعَ نوُح وَإبْرَاهِیم وَمُوسَی وَعِیسَی... وَأرْسَلَهُ کَافَّةً إلَی الأبْیَضِ وَالأسْوَد وَالْجِنّ وَالإنس.(2)

همانا خداوند متعال محمّد را شرایع نوح و ابراهیم و موسی و عیسی عطا کرد... و او را بر همه سفید و سیاه و جنّ و انس فرستاد.

3. افضلیّت پیامبر اسلام بر پیامبران دیگر

نبوّت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر چه به ظاهر _ و از نظر زمان _ بعد از همه پیامبران الهی است ولی در حقیقت پیش از همه آن ها بوده است. امام صادق (علیه السلام) در حدیثی به این مسأله اشارت دارد. علی بن معمّر می گوید :

سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی (هذا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ


1- . سبأ(34) / 28.
2- . کافی 2 / 17؛ المحاسن 1 / 287؛ بحارالانوار 16/330.

ص: 194

الْأُولی)(1) قَالَ یَعْنِی بِهِ مُحَمَّداً (صلی الله علیه و آله و سلم) حَیْثُ دَعَاهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ فِی الذَّرِّ

الْأَوَّلِ.(2)

از امام صادق (علیه السلام) از آیه «این بیم دهنده ای از بیم دهندگان پیشین است» سؤال کردم، فرمود: مقصود از او محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) است آنگاه که آن ها را به اقرار به خدا در ذرّ اوّل خواند. او نخستین کسی است که به ربوبیّت پروردگار عالم اقرار کرد. و در جواب قریش که از ایشان درباره پیشی گرفتنش بر پیامبران دیگر سؤال کرده بودند؛ فرمود :

إِنِّی کُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَقَرَّ بِرَبِّی جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَیْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیِّینَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلی أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قالُوا بَلی فَکُنْتُ أَوَّلَ نَبِیٍّ قَالَ بَلَی فَسَبَقْتُهُمْ إِلَی الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.(3)

همانا من اوّلین کسی بودم که به پروردگارم اقرار کردم و اوّلین کسی بودم که اجابت کردم آنگاه که از پیامبران پیمان گرفت و آنان را بر نفس خویش شاهد ساخت «آیا من پروردگار شمانیستم گفتند: چرا» پس من نخستین پیامبری بودم که «بلی» گفتم. پس در اقرار به خدای تعالی بر آن ها پیشی گرفتم.

و در جواب شخصی یهودی که از فضل و برتری او و موسی علیهما السلام سؤال کرده بود؛ فرمود: اگر موسی (علیه السلام) مرا درک می کرد و به نبوّت من ایمان نمی آورد؛ ایمان و پیامبری برایش سودی نداشت.

یَا یَهُودِیُّ إِنَّ مُوسَی لَوْ أَدْرَکَنِی ثُمَّ لَمْ یُوْمِنْ بِی وَ بِنُبُوَّتِی مَا نَفَعَهُ إِیمَانُهُ شَیْئاً وَ لَا نَفَعَتْهُ النُّبُوَّةُ یَا یَهُودِیُّ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی الْم_َهْدِیُّ إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ لِنُصْرَتِهِ وَ قَدَّمَهُ وَ صَلَّی خَلْفَهُ.(4)


1- . نجم(53) / 56.
2- . بحارالانوار 15/3 و 16/371.
3- . بصائرالدرجات/ 83؛ علل الشرایع 1 / 124؛ بحارالانوار 15/15.
4- . احتجاج 1 / 47؛ امالی صدوق / 218؛ روضة المواعظین 2/ 272؛ بحارالانوار 16/366.

ص:195

ای یهودی همانا اگر موسی مرا درک می کرد و به من ایمان نمی آورد و نبوّت مرا قبول نمی کرد ایمانش هیچ نفعی به حال او نداشت و نبوّتش نیز نفعی به او نمی رساند. ای یهودی مهدی از فرزندان من است آنگاه که خروج کند عیسی (علیه السلام) برای یاری او فرود می آید و او را پیش می اندازد و پشت سر او نماز می خواند.

4. امّی بودن پیامبر

قرآن کریم در دو مورد پیامبر گرامی اسلام را «امّی» معرفی کرده است :

آلَّذِینَ یَ_تَّبِعُونَ آلرَّسُولَ آلنَّ_بِیَّ الاُْمِّ_یَّ.(1)

آنان که از رسول نبی امّی پیروی می کنند.

فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الأُمِّ_یِّ.(2)

به خدا و رسولش که نبیّ امّی است ایمان بیاورید.

از آیات به دست می آید که واژه «امّی» _ درباره پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) _ بدین معناست که آن حضرت پیش از نبوت، سابقه درس خواندن و نوشتن نداشت.

وَما کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَلا تَخُ_طُّهُ بِیَمِ_ینِکَ إِذاً لاَرْتابَ المُبْطِلُونَ.(3)

و تو پیش از این کتابی تلاوت نکرده بودی و به دست راست خویش ننوشته بودی که در این صورت باطل گرایان شک و تردید می کردند.

در این آیه دلیل درس نخواندن و ننوشتن او بیان شده است. و اگر چنین نبود در نبوّت او شکّ و تردید پدید می آمد. حال این سؤال پیش می آید که آیا پیامبر اکرم خواندن و نوشتن می دانست یا نه؟ در دو حدیث که از امام جواد و امام باقر (علیهما السلام) نقل شده؛ بیان شده است که حضرتش قادر به خواندن و نوشتن بود. و در هر دو حدیث


1- . اعراف(7) / 158.
2- . اعراف(7) / 159.
3- . عنکبوت(29) / 48.

ص: 196

به آیه دوم سوره جمعه استناد شده است که چگونه فردی می خواهد تعلیم کتاب و حکمت دهد در حالی که خودش از خواندن و نوشتن محروم است. در این دو حدیث موضوع «امّی» بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مطرح شده و معنای آن منسوب بودن ایشان به «امّ القری» (= مکّه) دانسته شده است.(1) امام جواد (علیه السلام) در جواب سؤال از

امّی بودن پیامبر و اینکه مردم می گویند او کتابت و نوشتن نمی دانست؛ می فرماید :

کَذَبُوا عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ أَنَّی ذَلِکَ وَ اللَّهُ یَقُولُ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ (هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِنْهُمْ یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ وَ یُزَکِّیهِمْ وَ یُعَلِّمُهُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ) فَکَیْفَ کَانَ یُعَلِّمُهُمْ مَا لَا یُحْسِنُ؟! وَ اللَّهِ لَقَدْ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یَقْرَأُ وَ یَکْتُبُ بِاثْنَیْنِ وَ سَبْعِین.(2)

آنان دروغ گفته اند خدا لعنتشان کند چگونه می شود این امر درست باشد در حالی که خدای تعالی در آیه محکم می فرماید: «اوست کسی که در میان امّیان رسولی از آن ها مبعوث کرد که آیاتش را بر آنان تلاوت می کرد و آن ها را تزکیه می نمود و کتاب و حکمت به آن ها تعلیم می داد» پس چگونه ممکن است تعلیم دهد چیزی را که نمی داند؟! سوگند به خدا رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به هفتاد و دو حرف می خواند و می نوشت.

در برخی روایات آمده است که حضرت می خواندند، ولی نمی نوشتند. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

کَانَ مِمَّا مَنَّ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ عَلَی نَبِیِّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّهُ کَانَ أُمِّیّاً لَا یَکْتُبُ وَ یَقْرَأُ الْکِتَابَ.(3)

از آن چیزهایی که خداوند متعال بر پیامیرش (صلی الله علیه و آله و سلم) منّت گذاشت این بود که او امّی بود کتاب نمی نوشت و می خواند.


1- . بحارالانوار 16/132و133.
2- . علل الشرایع 1 / 124؛ اختصاص/ 263؛ بحارالانوار 16/ 132.
3- . علل الشرایع 1 / 124؛ بحارالانوار 16/132.

ص:197

معنای این روایت با توجه به روایات سابق روشن است. زیرا معلوم است ننوشتن دلالت بر ناتوانی در آن نیست. و این امر در روایاتی که درباره درون مایه علم پیامبران الهی است به وضوح دیده می شود.

البتّه باید توجّه داشت که امّی بودن پیامبر به معنای نداشتن سابقه خواندن و نوشتن با منسوب بودن او به امّ القری منافاتی ندارد. و می توان گفت هر دو معنا برای پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود داشته و ائمه (علیهم السلام) در جاهای مختلف و با توجه به خصوصیات مجالس هر یک از آن دو را مورد توجّه قرار داده اند.

5. راههای شناخت پیامبر اسلام

پیشتر در مباحث نبوّت عامّه گفتیم که بهترین ابزار و راه شناخت صدق ادّعای نبوّت پیامبران؛ عقل و خرد انسانی است که حجّت باطنی خداوند متعال است. این امر در مورد پیامبر گرامی اسلام هم صادق است.

گفتیم دومین راه شناخت پیامبران تنصیص و بشارتهای پیامبران پیشین است. این نیز در مورد پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) روشن و واضح است. قرآن کریم در آیات زیادی به بشارتهای موجود در کتابهای پیامبران پیشین اشاره کرده می فرماید: از پیامبر اسلام در تورات و انجیل سخن رفته است :

آلَّذِینَ یَ_تَّبِعُونَ آلرَّسُولَ آلنَّ_بِیَّ الاُْمِّ_یَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِنْدَهُمْ فِی آلتَّوْراةِ وَالاِْنْجِ_یلِ.(1)

آنان که رسول نبیّ امّی را پیروی می کنند. او را نزد خود در تورات و انجیل مکتوب می یابند.

بلکه در انجیل نام او نیز آمده است :


1- . اعراف(7) / 157.

ص:198

وإذ قَال عِیسی ابنِ مَریَم یَا بَنِی إسْرَائیِل إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ ... مُبَشِّرآ برَسول یَأتِی مِنْ بَعدِی إسْمُه أحمَد.(1)

و آنگاه که عیسی بن مریم گفت: ای بنی اسرائیل همانا من رسول خدا به سوی شما هستم... بشارت دهنده ام به رسولی که بعد از من خواهد آمد و اسمش احمد است.

یا ویژگی های او به گونه ای یادشده که او را همچون فرزندان خویش می شناختند :

الَّذِینَ آتَیْناهُمُ آلکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ.(2)

آنان که کتاب برایشان دادیم او را مانند پسرانشان می شناسند.

این نشان می دهد که نبوّت پیامبر اسلام در تورات و انجیل مطرح بوده و پیشوایان و بزرگان آنان از این امر آگاه بودند و او را می شناختند. این امر از اسلام آوردن سلمان هم به خوبی فهمیده می شود. زیرا او پیش از آنکه مسلمان شود با راهبان مسیحی آشنا شد؛ و چون پیامبر را دید مقداری خرما به عنوان صدقه به حضرت داد، تا ببیند حضرت تناول می کند یا نه. حضرت از آن چیزی نخورد و اصحاب تناول کردند. سلمان می گوید :

فَقُلْتُ فِی نَفْسِی هَذِهِ خَصْلَةٌ مِمَّا وَصَفَ لِی صَاحِبِی.(3)

در دل خویش گفتم: این صفتی است که صاحبم برایم وصف کرده بود.

بعد هم هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در جایی دیگر مشاهده کرد به دنبال مهر نبوّت بود که حضرت خودشان پیراهن خویش را کنار زدند تا حضرت سلمان آن را به چشم ببیند. و آن گاه جناب سلمان اسلام آورد و یکی از یاران خاصّ پیامبر اسلام


1- . صف(61) / 6.
2- . بقره(2) / 146؛ انعام(6) / 157.
3- . قصص الانبیاء / 300؛ بحارالانوار 22/ 364.

ص: 199

گردید.(1)

مرحوم علامه مجلسی در جلد 15 بحارالانوار، صفحه 174 _ 248 با عنوان «البشارة بمولده و نبوّته»، مطالبی از بشارات را جمع کرده است.

پیامبر اسلام در کتاب تورات با دو ویژگی فرزند اسماعیل و دارای دیانت راستین معرفی شده است.(2)

بحث درباره بشارات مفصّل است. در این زمینه می توانید به کتابهای «انیس الاعلام» و «محضر الشهود»، و «بشارات عهدین» و «نقش ائمه در احیای دین» درس 8 صفحه 317 _ 358 و پیوست شماره 4 آخر کتاب که عین متون کتب عهد قدیم و جدید را آورده است؛ مراجعه کنید.

راه سوم برای شناخت صدق و راستی نبوّت پیامبران آیات و معجزات است. بر اساس روایات متواتر پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) دارای معجزات فراوانی بود. او نه تنها آیات و معجزات ویژه خود داشت بلکه همه آیات و معجزات پیامبران پیشین را نیز دارا بود.

همان گونه که در بحث آیات و معجزات پیامبران ذکر شد ریشه و منبع معجزات پیامبران علم وهبی الهی است که خداوند متعال از میان هفتاد و سه حرف اسم اعظم، هفتاد و دو حرف را به پیامبر گرامی اسلام عطا فرموده؛ در صورتی که حضرت عیسی (علیه السلام) با داشتن دو حرف مرده ها را زنده می کرد و آیات و معجزات دیگر از او ظاهر می شد. پس ما در اینجا از این گونه معجزات بحث نمی کنیم و محور بحث را در این قسمت معجزه مهم پیامبر گرامی اسلام _ قرآن شریف _ قرار می دهیم.

قرآن کریم در آیاتی همه کسانی را که در نبوّت و رسالت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) تردید دارند؛ فرا می خواند که سوره ای همانند یکی از سوره های قرآن _ که آورنده آن به


1- . بحارالانوار 22/364 و 365.
2- . تورات، سفر تثنیه، باب 18 آیه 18.

ص: 200

شهادت تاریخ نه پیش کسی درس خوانده و نه در مجلس علمی شرکت کرده _؛ بیاورند!

وَإِنْ کُنتُمْ فِ_ی رَیْبٍ مِمّا نَزّلنا عَلی عَبْدِنا فَ_أْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثلِهِ وَآدْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ آللّهِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِ_ینَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا آلنّارَ آلَّتِ_ی وَقُودُها آلنّاسُ وَالحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْ_کافِرِینَ.(1)

اگر در آنچه به بنده خودمان نازل کردیم شک دارید پس سوره ای از مثل او بیاورید و گواهانی که غیر خدا قبول دارید بخوانید اگر راست می گویید. پس اگر نتوانستید و به هیچ وجه نخواهید توانست پروا کنید از آتشی که آتش زنه اش انسان و سنگ است که برای کافران مهیّا شده است.

در آیه دیگر می گوید اگر جنّ و انس گرد آیند که مانند قرآن را بیاورند توان آن را نخواهند داشت :

قُلْ لَئِنِ آجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَالجِنُّ عَلی أَنْ یَأْتُوا بِمِثْلِ ه_ذا آلقُرآنِ لا یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِ_یراً.(2)

بگو اگر جنّ و انس جمع شوند تا اینکه مثل قرآن را بیاورند مثل آن را نمی توانند بیاورند اگرچه بعضی از آن ها بعضی دیگر را یاور باشد.

چنانکه می بینیم خداوند متعال در این آیات از مردم می خواهد که اگر در نبوّت پیامبر تردید دارند؛ سوره ای همانند یکی از سوره های قرآن بیاورند. ویا همه جنّ و انس جمع شوند و کتابی مانند قرآن بیاورند. علّت و انگیزه این تحدّی دراین بخش از آیات نیامده است. پس لازم است برای کشف آن از خود قرآن مدد جوییم و ببینیم قرآن خودش را چگونه معرفی می کند؟ بلکه از این راه توانستیم به انگیزه تحدّی راه یابیم.

بیشترین اهمیّتی که خود قرآن به خویش داده جنبه هدایتگری و یاد آوری و تأثیر


1- . بقره(2) / 23 _ 24.
2- . اسراء(17) / 88.

ص: 201

آن در دلهای بندگان الهی و نورانیّت بخشیدن به آن ها و... است. قرآن خود را کتابی تازه معرفی می کند که یکی از آثار آن ایجاد خوف در دلهای مؤمنان است.

اللّه نَزَّلَ أحْسَنَ آلْحَدیِث کِتَابَآ مُتَشَابِهَآ تَقَشْعَر مِنهُ جُلُود آلَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ.(1)

خداوند بهترین حدیث را کتابی متشابه نازل کرد که از آن پوستهای آنان که از پروردگارشان می ترسند، به لرزه می افتد.

در آیات دیگری نیز کتاب خود را یاد کرده و از آن به عنوان «حدیث» تعبیر می کند(2) و منکران را به تحدّی فرا می خواند :

فَلَیَأتوا بِحَدیِثٍ مِثْله إن کَانوا صَادِقِین.(3)

پس حدیثی مثل آن بیاورند اگر راستگو هستند.

این نشان می دهد که مبنای اصلی تحدّی قرآن مطالب علمی و دقایق شناختی و معرفتی آن است که داده های بشری از آن بی بهره اند؛ نه جنبه بلاغت و فصاحت لفظی آن. هرچند نباید آن را نیز نادیده گرفت، امّا نه در عرض حقایق و معارف و مطالب علمی نو و بی سابقه آن؛ بلکه در درجه بعد از آن. بدین ترتیب روشن می شود که آورنده قرآن کسی جز پیامبر الهی نمی تواند باشد.

6. ختم نبوّت و جاودانگی شریعت

پیش تر گفتیم که اعطای نبوّت و رسالت به عدّه ای از بندگان از باب فضل و احسان الهی است. و ضرورت و لزومی بر خداوند سبحان ندارد. فرستادن شریعت و احکام و قوانینی که نظام حیات بشر را تأمین کند، نیز تنها نتیجه لطف و احسان و بنده پروری اوست.


1- . زمر(39) / 23.
2- . واقعه(56) / 80؛ جاثیه(45) / 6.
3- . طور(52) / 34.

ص:202

از طرف دیگر بدیهی است که هیچ مخلوقی نیست که به درجه ای از کمال برسد که بالاتر از آن کمالی نباشد.

بنابر این نه کمالات الهی را نهایتی است، ونه انسان موجودی است که ظرفیّتی خاصّ و محدود داشته باشد، تا با رسیدن به حدّ خاصّ خود دیگر نتوان کمالی به کمالات او افزود.

پس با وجود این، اگر فرض شود که آمدن پیامبران و آوردن شرایع برای تکامل بشر است؛ باز هم مشکلی برای آمدن پیامبر دیگری وجود نخواهد داشت.

با توجّه به این مطلب روشن می شود که دلیل اصلی ختم نبوّت و شریعت جز مشیّت و خواست خداوند متعال امر دیگری نیست. و اگر خداوند متعال می خواست بعد از پیامبر اسلام و آیین او پیامبری و آیینی بر بشر بفرستد هیچ اشکال و استبعادی نداشت. ولی از آنجا که در قرآن و روایات به ختم نبوّت و شریعت تصریح شده پس چاره ای جز تسلیم و پذیرش آن نیست. در قرآن کریم آمده است :

ما کانَ مُحَ_مَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَل_کِنْ رَسُولَ آللّهِ وَخاتَمَ آلنَّبِیِّینَ.(1)

محمّد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ولی رسول خدا و خاتم پیامبران است.

«خاتم» به فتحه یا کسره تاء به معنای انتهای امر است.در لسان العرب می گوید : ختام القوم وخاتِمهم وخاتَمهم آخرهم.(2) رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نبوّت و شریعت خود را

آخرین نبوّت و شریعت معرّفی می کند :

أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی وَ لَا سُنَّةَ بَعْدَ سُنَّتِی.(3)


1- . احزاب(33) / 40.
2- . لسان العرب 12/164.
3- . من لا یحضره الفقیه 4/163؛ بحارالانوار 22 / 531.

ص:203

ای مردم پیامبری بعد از من نیست و سنّتی بعد از سنّت من وجود ندارد.

امام صادق (علیه السلام) نیز می فرماید: خداوند متعال با رسول خدا، پیامبران را، و با کتاب قرآن، کتابهای آسمانی را به پایان برد :

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ خَتَمَ بِنَبِیِّکُمُ النَّبِیِّینَ فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِکِتَابِکُمُ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ أَبَدا.(1)

همانا خداوند متعال پیامبران را با پیامبر شما به پایان رساند پس پیامبری تا ابد بعد از او نخواهد بود.و به کتاب شما کتابها را ختم کرد پس تا ابد کتابی بعد از آن نخواهد بود.

امام رضا (علیه السلام) هم پیامبر اسلام را آخرین پیامبر و شریعت او را آخرین شریعت و بدون تغییر و تبدیل معرفی می کند :

إنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ...خَاتَمُ النَّبِیِّینَ وَ أَفْضَلُ الْعَالَمِینَ لَا نَبِیَّ بَعْدَهُ وَ لَا تَبْدِیلَ لِمِلَّتِهِ وَ لَا تَغْیِیرَ لِشَرِیعَتِهِ.(2)

همانا محمّد بنده خداست و... ختم کننده پیامبران و برترین عالمیان است و پیامبری بعد از او نیست و آیین او را تبدیلی نیست و شریعت او را تغییری نیست.

در روایات فراوانی که _ با عنوان «حدیث منزلت» معروف شده _ تصریح شده است که بعد از پیامبر اسلام پیامبری نیست :

أَنْتَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَی إِلَّا أَن_َّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی.(3)

تو از من به منزله هارون از موسی هستی جز اینکه پیامبری بعد از من نیست.


1- . کافی 1 / 269.
2- . عیون اخبار الرضا (علیه السلام) 2/121؛ بحارالانوار 10/ 352.
3- . کافی 8 / 106؛ احقاق الحق 7/427؛ بحارالانوار 37/255.

ص:204

همچنین در روایات آمده است که حلال و حرام پیامبر اسلام تا قیامت تغییر نمی کند :

حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ لَا یَکُونُ غَیْرُهُ وَ لَا یَجِیءُ غَیْرُه.(1)

حلال محمّد تا روز قیامت حلال است و حرامش تا قیامت حرام است. غیر او نخواهد بود و غیر او نخواهد آمد.

پس بدیهی است که اگر کسی بعد از پیامبر اسلام ادّعای نبوّت و رسالت کند و یا مدّعی حلال شدن حرامی یا حرام شدن حلالی باشد؛ هرگز از او پذیرفته نمی شود. البتّه این روایت به تنهایی دلالت ندارد که پیامبری بعد از پیامبر اسلام نخواهد بود، اما آنگاه که آن را در کنار روایات قبلی قرار می دهیم از آن چنین امری را می توان استفاده کرد.

چکیده درس چهاردهم

تعداد کتاب ها و صحیفه هایی که برای پیامبران الهی نازل شده است؛ صد و چهار تا است.

پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) موقعی مبعوث شد که مردم در فترت و انقطاع رسولان الهی به سر می بردند. از معرفت خدا و توحید و عبودیّت و عبادت خدای یگانه خبری نبود و اخلاق و کرامت انسانی از میان آن ها رخت بر بسته بود.

بعثت پیامبر اسلام جهانی است، حتی جنّها را هم در بر گرفته است.

پیامبر اسلام اگر چه در ظاهر خلقت بعد از همه پیامبران است ولی در باطن و حقیقت، پیش از همه آن ها بوده و بر همه پیامبران الهی برتری و فضیلت دارد.

امّی بودن پیامبر اسلام به معنای منسوب بودن ایشان به «امّ القری» یعنی مکّه


1- . کافی 1/58. و ر.ک: کافی 2/17.

ص: 205

است. و او خواندن و نوشتن را می دانست ولی بنابر مصالحی نمی خواند و نمی نوشت.

یکی از راههای شناخت صدق ادّعای نبوّت پیامبر اسلام استفاده از عقل و خرد است.

راه دیگر، تنصیص پیامبران پیشین است. در کتابهای پیامبران به ویژه تورات و انجیل به آمدن ایشان بشارت داده شده است.

راه دیگرآیات و معجزات است. علاوه برمعجزات فراوانی که ازپیامبراسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ظاهر شده، مهم ترین معجزه اش قرآن کریم است که همگان را به معارضه طلبیده و از آنان می خواهد که اگر در نبوّت حضرتش تردید دارند؛ سوره ای مانند یکی از سوره ها یا کتابی نظیر آن بیاورند.

روشن است که وجه تحدّی قرآن انحصار به بلاغت و فصاحت آن ندارد بلکه در درجه اول جنبه هدایت و معارف الهی آن مورد نظر است و فصاحت و بلاغت در مرتبه دیگر قرار دارد.

ختم نبوّت و شریعت به عقل انسانی قابل اثبات نیست. و راه اثبات آن مخصوص وحی است. و قرآن و روایات این امر را به وضوح بیان کرده اند.

سؤالات

1. اوضاع اخلاقی و فرهنگی زمان بعثت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را بنویسید.

2. امّی بودن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) به چه معناست؟

3. راههای شناخت پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را بنویسید.

4. وجه اعجاز قرآن را بنویسید.

5. از آی_ات و روای_ات ش_واهدی بر خت_م نب_وّت و جاودانگ_ی ش_ریعت پیامب_ر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) ارائه فرمایید.

ص:206

ص:207

درس پانزدهم: وح__ی (1)

اشاره

ص: 208

ص: 209

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس با معنا و حقیقت وحی آشنا شود، اقسام آن را بشناسد و در مورد رسولان الهی و حاملان وحی خداوند اطّلاعاتی کسب کند.

1. حقیقت وحی

«وحی» در لغت به معنای اشاره سریع است. راغب می گوید: «اصل الوحی الإشارة السریعة. ولتضمّن السرعة قیل: أمر وحی»(1) .

احمد بن فارس هم القای مطالبی را به صورت پنهان وحی دانسته، و از معانی آن اشاره، کتاب، رسالت، سرعت و صوت را برشمرده است.

وحی... اصل یدلّ علی إلقاء علم فی إخفاء أو غیره إلی غیرک. فالوحی: الإشارة. والوحی: الکتاب والرسالة. وکلّ ما ألقیته إلی غیرک حتّی علمه فهو وحی... الوحی : السریع، والوحی: الصوت.(2)


1- . المفردات / 515.
2- . مقاییس اللغة 6/93.

ص:210

پس اصل معنای لغوی وحی القاء مطلبی به دیگری است به صورت پنهان و سریع. و این معنی در همه موارد استعمال این کلمه در قرآن و روایات مشهود است.

بیشتر مورد استعمال این کلمه در جایی است که فاعل آن خداوند متعال باشد. ولی گاهی اوقات به غیر خدا نیز نسبت داده می شود؛ مانند :

إِنَّ آلشَّیاطِ_ینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِ_یائِهِمْ.(1)

همانا شیاطین به اولیای خویش وحی می کنند.

و امام باقر (علیه السلام) در جواب این سؤال که آیا خداوند متعال به حضرت موسی و هارون، هر دو وحی می کرد؛ فرمود :

کَانَ الْوَحْیُ یَنْزِلُ عَلَی مُوسَی وَ مُوسَی یُوحِیهِ إِلَی هَارُون.(2)

وحی بر موسی نازل می شد و موسی آن را به هارون وحی می کرد.

امّا وحی خداوند متعال گاهی به پیامبران و رسولان است که بیشتر موارد استعمال این واژه در قرآن و روایات ناظر به این صورت است؛ و گاهی به بندگان دیگر؛ مانند :

وَأَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِ_یهِ.(3)

و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر دهد.

و گاهی به جانداران؛ مانند :

وَأَوْحی رَبُّکَ إِلی النَّ_حْلِ ...(4)

پروردگارت به زنبور وحی کرد.

و گاهی هم به موجودات بی جان؛ که نمونه آن ها زمین است :


1- . انعام(6) / 121.
2- . تفسیر قمی 2/ 137؛ بحارالانوار 13/27؛
3- . قصص(28)/ 7.
4- . نحل(16) / 68.

ص:211

یَومَئِذٍ تُحَدِّثَ أخْبَارهَا بِأنّ رَبَّکَ أوحَی لَهَا.(1)

آن روز اخبارش را حدیث می کند به اینکه پروردگارت به او وحی کرد.

و گاهی نیز به فرشتگان. امام صادق (علیه السلام) در مورد بندگان الهی که به چهل سالگی می رسند، می فرماید؛ خداوند متعال به دو فرشته ای که مأمور اعمال او هستند، وحی می کند که بعد از این در ثبت اعمال او دقّت زیاد کرده از هیچ کوششی فرو گذاری نکنند :

أَوْحَی اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَی مَلَکَیْهِ قَدْ عَمَّرْتُ عَبْدِی هَذَا عُمُراً فَغَلِّظَا وَ شَدِّدَا وَ تَحَفَّظَا وَ اکْتُبَا عَلَیْهِ قَلِیلَ عَمَلِهِ وَ کَثِیرَهُ وَ صَغِیرَهُ وَ کَبِیرَهُ.(2)

خداوند به فرشتگانش وحی می کند که من این بنده ام راعمری داده ام پس بر او در حساب سخت و شدید بگیرید و حفظ کنید و بنویسید کمترین و بیشترین و کوچکترین و بزرگترین اعمالش را.

در همه این موارد روشن است امری که به طوایف مذکور وحی می شود مطالب علمی یا عملی است. یعنی به واسطه وحی، علمی به آن ها داده می شود و یا دستوری به آن ها می رسد که بر اساس آن عمل کنند. ولی این مطلب در مورد یک آیه در آغاز امر روشن نیست. زیرا خداوند سبحان در آن آیه از مورد وحی به «روح» تعبیر فرموده است :

وَکَذَلِک أوْحَیْنَا إلَیْکَ رُوحَآ مِن أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدرِی مَا الکِتَاب وَلاَ الإیْمَان.(3)

و همین طور وحی کردیم به سوی تو روحی از امر خویش را و نمی دانستی کتاب و ایمان چیست؟

در تفسیر «روح» در ذیل این آیه از امام صادق (علیه السلام) نقل شده است که مراد از آن خلقی از مخلوقات الهی است که بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است.


1- . زلزله(99) / 4و5.
2- . کافی 8/108؛ وسائل الشیعة 16/100.
3- . شوری(42) / 52.

ص:212

قَالَ: خَلْقٌ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) یُخْبِرُهُ وَ یُسَدِّدُهُ وَ هُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِهِ.(1)

گفت: خلقی از خلق خدای تعالی است بزرگتر از جبرئیل و میکائیل همراه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود به او خبر می داد و او را کمک می کرد و بعد از او همراه امامان است.

در حدیثی دیگر در توضیح این مطلب اضافه می کند که وقتی خداوند متعال این «روح» را به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی نمود، آن حضرت علم و ادراک ویژه ای یافت.

فَلَمَّا أَوْحَاهَا إِلَیْهِ عَلَّمَ بِهَا الْعِلْمَ وَ الْفَهْمَ وَ هِیَ الرُّوحُ الَّتِی یُعْطِیهَا اللَّهُ تَعَالَی مَنْ شَاءَ فَإِذَا أَعْطَاهَا عَبْداً عَلَّمَهُ الْفَهْمَ.(2)

آنگاه که «روح» را به پیامبر وحی کرد به واسطه آن علم و فهم را به او داد و آن روحی است که خداوند به هر کس بخواهد عطا می کند پس وقتی او را به بنده ای عطا کرد فهم را به او تعلیم می دهد.

به نظر می رسد با توجه به این دو حدیث «روح» مذکور در آیه، نوری است که وقتی به پیامبر و امام داده می شود؛ بر معلومات و علوم او افزوده می شود.

حال که تا اندازه ای مفهوم وحی و اطلاقات آن روشن گردید؛ مناسب است تا حدودی هم در حقیقت وحی و کیفیّت و آثار آن بحث شود :

می دانیم که هیچ پیامبری نبود جز اینکه از سوی خدای تعالی برایش وحی می شد و اصل نبوّت و رسالت با وحی آغاز می گشت. وحی در قرآن یک نوع تکلم و سخن گفتن خدای تعالی با انسان شمرده شده است.

وَمَا کَانَ لِبشر أَنْ یُکَلِّمَهُ آللّه إلّا وَحْیَآ أو مِن وَرَاء حِجَاب أو یُرسِل رَسولاً فَیوحِی بِإذنِه مَا یَشَاء.(3)


1- . کافی 1/273.
2- . کافی 1/ 274.
3- . شوری(42) / 51.

ص:213

خداوند با هیچ بشری سخن نمی گوید مگر به وحی یا از پشت پرده یا رسولی می فرستد و به اذن او هر چه را بخواهد وحی می کند.

در آیه شریفه، وحی سخن گفتنی، در برابر سخن گفتن از پس پرده و ارسال رسل شمرده شده است. در برخی روایات هم آمده که وقتی وحی مستقیم و بی واسطه جبرئیل بود، حضرتش به حالت غشوه و بیهوشی می افتاد :

إِذَا کَانَ الْوَحْیُ مِنَ اللَّهِ إِلَیْهِ لَیْسَ بَیْنَهُمَا جَبْرَئِیلُ أَصَابَهُ ذَلِکَ لَثَقُلَ الْوَحْیُ مِنَ اللَّهِ وَ إِذَا کَانَ بَیْنَهُمَا جَبْرَئِیلُ لَمْ یُصِبْهُ ذَلِک.(1)

آنگاه که وحی به او از ناحیه خدا بود که بین او وخدا جبرئیل واسطه نبود به خاطر سنگینی وحی از خدا این امر به او می رسید و آنگاه که جبرئیل واسطه می شد این امر به او نمی رسید.

پس حالت غش در صورتی پدید می آمد که خداوند متعال بی هیچ واسطه و حجابی با پیامبرش سخن می گفت. و آنگاه که جبرئیل پیک وحی بود ویا از پس پرده صورت می گرفت؛ چنین حالتی برای پیامبر رخ نمی داد. در حدیث دیگر امام صادق (علیه السلام) می فرماید این حالت وقتی پیش می آمد که خداوند متعال بر پیامبرش تجلّی می نمود :

ذَلِکَ إِذَا لَمْ یَکُنْ بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَحَدٌ ذَاکَ إِذَا تَجَلَّی اللَّهُ لَه.(2)

این موقعی بود که بین خدا و او هیچ کسی واسطه نبود. این آن موقعی بود که خدا به او تجلّی می کرد.

ولی در حدیثی امیر مؤمنان (علیه السلام) وحی را نیز از پس حجاب دانسته است.

فَإنَّهُ مَا یَنْبَغِی لِبَشَرٍ أن یُکَلِّمَهُ اللهُ إلّا وَحْیَآ وَلَیْسَ بِکَائِنٍ إلّا مِنْ وَرَاءِ


1- . بحارالانوار 18/268؛ امالی طوسی/ 663.
2- . توحید صدوق / 115؛ بحارالانوار 18/ 256.

ص: 214

حِجَابٍ.(1)

همانا هیچ بشری را نمی رسد که خدا با او سخن بگوید مگر به صورت وحی و وحی تحقّق پیدا نمی کند مگر از پشت پرده.

حضرت در ادامه بیان فرموده که جبرئیل وحی را از اسرافیل و او نیز از فرشته ای برتر از خود دریافت می کرد؛ امّا آن فرشته از کس دیگر نمی گرفت، بلکه در دل او انداخته می شد.

قَالَ یَقْذِفُ فِی قَلْبِهِ قَذْفاً فَهَذَا وَحْیٌ وَ هُوَ کَلَامُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَلَامُ اللَّهِ لَیْسَ بِنَحْوٍ وَاحِدٍ مِنْهُ مَا کَلَّمَ اللَّهُ بِهِ الرُّسُلَ وَ مِنْهُ مَا قَذَفَهُ فِی قُلُوبِهِمْ وَ مِنْهُ رُوْیَا یُرِیهَا الرُّسُلَ وَ مِنْهُ وَحْیٌ وَ تَنْزِیلٌ یُتْلَی وَ یُقْرَأُ فَهُوَ کَلَامُ اللَّه.(2)

فرمود در قلب او انداخته می شود. این وحی است و آن کلام خدای تعالی است و کلام خدا به یک صورت نیست بعضی اوقات با رسولان سخن می گوید و بعضی اوقات در دلهایشان می اندازد و بعضی اوقات در خواب به آن ها نشان می دهد و برخی اوقات وحی و تنزیل است که تلاوت و قرائت می شود پس آن کلام خداست.

پس اگر چه ظاهر آیه شریفه آن است که این سه نوع تکلّم با هم متفاوت اند و هر جا از پشت پرده هست، دیگر وحی و ارسال رسول نیست؛ ولی با توجّه به کلام امیرمؤمنان معلوم می شود که پشت پرده بودن قسیم آن دو تای دیگر نیست بلکه در طول آن ها قرار دارد.

2. اقسام وحی

امیر مؤمنان (علیه السلام) وحی را با توجه به کار بردهای قرآنی آن هفت گونه دانسته است :


1- . توحید صدوق/ 263؛ بحارالانوار 90/ 136.
2- . توحید صدوق/ 263؛ احتجاج 1/ 243؛ بحارالانوار 18/ 257.

ص:215

الف: وحی رسالت و نبوّت :

إِنّا أَوْحَیْنا إِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا إِلی نُوحٍ والنَّبِ_یِّینَ مِنْ بَعْدِهِ.(1)

همانا ما به تو وحی کردیم همانطور که به نوح و پیامبران بعد از او وحی کردیم.

ب: وحی الهام :

وَأَوْحی رَبُّکَ إِلی النَّ_حْلِ.(2)

پروردگارت به زنبور وحی کرد.

وَأَوْحَیْنا إِلی أُمِّ مُوسی.(3)

و به مادر موسی وحی کردیم.

ج: وحی ارشاد :

فأوحَی إلیهُمْ أنّ سبحُوا بُکْرَة وَعَشِیّآ.(4)

پس به آن ها وحی شد که صبحگاهان و شامگاهان تسبیح گویید.

د: وحی تقدیر :

وَأوحی فِی کُلّ سَمَاء أمْرَها.(5)

در هر آسمانی امرش را وحی کرد.

ه : وحی امر :

إِذا أَوْحَیْتُ إِلی الحَوارِیِّینَ أَنْ آمِنُوا بِی وَبِرَسُولِی.(6)

و آنگاه که به حواریان وحی کردیم که به من و به رسولم ایمان آورید.


1- . نساء(4) / 63.
2- . نحل(16) / 68.
3- . قصص(28) / 7.
4- . مریم(19) / 11.
5- . فصلت(41) / 12.
6- . مائده(5) / 111.

ص:216

و: وحی دروغ :

شَیاطِ_ینَ الإِنْسِ وَالجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ.(1)

بعضی از شیاطین انس و جنّ به بعضی دیگر وحی می کنند.

ز: وحی خیر :

وَأَوْحَیْنا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الخَیْراتِ.(2)

عمل به خیرات را به آن ها وحی کردیم.

3. روح الامین و روح القدس

گفتیم یکی از راههای سخن گفتن خداوند با بشر به واسطه رسولان است. رسولان الهی دو نوع اند: آسمانی، زمینی. یکی از رسولان آسمانی که کلام الهی را به رسولان زمینی می رساند، جبرئیل و روح الامین است. و همان گونه که در حدیث امیرمؤمنان (علیه السلام) دیدیم؛ او کلام الهی را به طور مستقیم دریافت نمی کند بلکه او از اسرافیل و اسرافیل از فرشته ای بالاتر دریافت می نماید. خداوند متعال در توصیف جبرئیل می فرماید :

إِنَّ_هُ لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ * ذِی قُوَّةٍ عِنْدَ ذِی آلعَرْشِ مَکِ_ینٍ* مُطاعٍ ثَمَّ أَمِ_ینٍ.(3)

همانا آن سخن رسولی کریم است. دارای قوّت و مکنت نزد صاحب عرش است، در آنجا از او فرمان برده می شود و امانت دار است.

امام زین العابدین (علیه السلام) هم او را امین دانسته و از مقربان خدا شمرده است :

وَ جَبْرَئِیلُ الْأَمِینُ عَلَی وَحْیِکَ الْم_ُطَاعُ فِی أَهْلِ سَماوَاتِکَ الْم_َکِینُ لَدَیْکَ


1- . انعام(6) / 112.
2- . انبیاء(21) / 72.
3- . تکویر(81) / 19 _ 21.

ص: 217

الْم_ُقَرَّبُ عِنْدَک.(1)

جبرئیل که امین وحی تو است، در اهل آسمانها فرمانش اطاعت می شود. نزد تو دارای مقام و مکنت است و مقرّب درگاه تو است.

فرشته وحی با این عظمت و مقام و منزلتی که نزد خداوند متعال دارد، وقتی به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می رسید؛ با تواضع و فروتنی نزد او می نشست. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

کَانَ جَبْرَئِیلُ إِذَا أَتَی النَّبِیَّ (صلی الله علیه و آله و سلم) قَعَدَ بَیْنَ یَدَیْهِ قِعْدَةَ الْعَبْدِ وَ کَانَ لَا یَدْخُلُ حَتَّی یَسْتَأْذِنَهُ.(2)

جبرئیل آنگاه که به حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می رسید به مانند غلامان می نسشت و بدون اذن بر او وارد نمی شد.

در قرآن کریم از جبرئیل به دو عنوان «روح القدس» و «روح الأمین» یاد شده است :

قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ آلقُدُسِ مِنْ رَبِّکَ بِالحَقِّ لِیُثَبِّتَ الَّذِینَ آمَنُوا.(3)

بگو آن را روح القدس از سوی پروردگارت به حق نازل کرده است تا مؤمنان را استوار سازد.

نَ_زَلَ بِهِ آلرُّوحُ آلأَمِ_ینُ * عَلی قَلْبِکَ لِ_تَکُونَ مِ_نَ آلمُ_نْذِرِینَ.(4)

روح الامین آن را بر قلب تو نازل کرده تااز بیم دهندگان باشی.

روح القدس به معنای دیگر هم در روایات بکار رفته است که در بخش امامت به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.


1- . صحیفه سجادیه / 36؛ بحارالانوار 56/ 216.
2- . علل الشرایع / 7؛ بحارالانوار 18/ 256.
3- . نحل(16) / 102.
4- . شعرا(26) / 193 و 194.

ص:218

چکیده درس پانزدهم

 وحی در لغت به معنای القای مطلب به صورت پنهان و سریع است.

 فاعل وحی در کار بردهای قرآن و روایات بیشتر خداوند متعال است.

 گاهی فرشتگان و شیاطین نیز آورنده وحی نامیده شده اند.

 وحی الهی معمولاً بر پیامبران و رسولان بوده؛ و گاهی نیز به انسانهای دیگر، و جانداران و موجودات بی جان و فرشتگان.

 وحی معمولاً به مطلبی علمی یا عملی تعلّق گرفته است ولی در آیه ای می گوید : «ما روحی از امر خود به سوی تو وحی کردیم».

 سخن گفتن خدا سه گونه است: وحی، از پس پرده و با ارسال رسولان.

 از آثار وحی و سخن گفتن مستقیم الهی پدید آمدن حالت غش و بیهوشی بر پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است.

 امیرمؤمنان (علیه السلام) وحی در قرآن را هفت گونه دانسته است.

 جبرئیل از جمله رسولان آسمانی است که از مقرّبان خداوند متعال است و از مقامی بس بلند در میان آسمانیان برخوردار؛ با وجود این در برابر پیامبر همچون بنده ای متواضع و فروتن می نشست.

سؤالات

1. معنای «وحی» در لغت و استعمال قرآن و روایات چیست؟

2. مراد از روحی که به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وحی شده چیست؟

3. به هنگام دریافت وحی در چه مواردی حالت غش بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عارض شده است؟

4. اقسام وحی را نام ببرید.

5. رسولان الهی چند نوع اند؟ توضیح دهید.

ص:219

درس شانزدهم: وح__ی (2)

اشاره

ص: 220

ص: 221

اشاره :

در این درس پیرامون شرایط مصونیت وحی، عصمت پیامبران در اخذ، حفظ و ابلاغ وحی و نیز پیرامون انقطاع وحی و ابعاد آن مطالبی ارائه شده است. انتظار آن است که دانشجو پس از مطالعه این درس از مباحث پیرامون موضوعات یاد شده آگاه گردد. و بداند که همه آنچه از پیامبران و اوصیاء آنان رسیده، مستند به وحی است.

1. مصونیت وحی

وحی الهی _ همان گونه که گفتیم _ گاهی به واسطه رسولان آسمانی به پیامبران می رسد. پس علاوه بر عصمت پیامبران الهی، عصمت این رسولان هم باید اثبات گردد تا وحی به سلامت به بندگان الهی برسد. باتوجه به آنچه درباره فرشته وحی _ روح الأمین _ جبرئیل گفته شد؛ معلوم گشت که در عصمت و امانت جبرئیل هیچ گونه شکّ و تردیدی وجود ندارد. علاوه بر این، خداوند متعال برای حفظ وحی خویش عده ای از فرشتگانش را مأمور ساخته است. خداوند متعال علم غیب را ویژه خود گردانده و آن را از رسولانی که مورد خشنودی او بودند دریغ نکرده است. و برای آن ها نگهبانانی از پیش رو و از پشت سر قرار داده است.

ص:222

عالِمُ آلغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَداً * إِلّا مَنِ آرْتَضی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُک ُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً.(1)

آگاه به غیب است. غیبش را بر کسی آشکار نمی کند مگر رسولی که از او خشنود است، پس از پیش رو و از پشت سر برای او نگهبانی می کند.

«رسول» در آیه شریفه اطلاق دارد و شامل همه کسانی است که نوعی رسالت و مأموریت دارند. و معلوم است که جبرئیل نیز از رسولان الهی است. علّامه مجلسی؛ از ابن عبّاس نقل کرده است که هیچ آیه ای بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل نمی شد جز اینکه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برساندند.

مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْم_َلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُوَدُّونَهَا إِلَی النَّبِی (صلی الله علیه و آله و سلم).(2)

خداوند هیچ آیه ای از قرآن را بر پیامبرش نازل نکرد مگر اینکه چهار فرشته حافظ آن بودند. آن را نگهبانی می کردند تا به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برسد.

امّا عصمت پیامبران درباره وحی در سه مرحله مورد بحث است :

2. عصمت پیامبران در دریافت وحی

عصمت پیامبران صلوات الله علیهم در وحی وقتی تحقّق می یابد که آنان به خداوند متعال و فرشتگان وحی معرفت کامل داشته باشند و بدانند آنچه به ایشان می رسد از سوی خدای تعالی است. به علاوه باید هر گونه القایی را از شیاطین جنّ و انس به خوبی بشناسند. این مطلب به روشنی در روایات اهل بیت (علیهم السلام) بیان شده است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید: خداوند متعال وقتی می خواهد کسی را به رسالت انتخاب کند؛ اوّل بر او سکینه و وقار نازل می کند تا به واسطه آن وحی الهی و جبرئیل مثل روز روشن برایش عیان گردد :


1- . جن(72) 26 _ 27.
2- . بحارالانوار 56/ 201

ص:223

إِنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ الّذی یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ.(1)

همانا خداوند وقتی بنده ای را رسول خویش کند به او سکینه و وقار نازل می کند پس آنچه از ناحیه خدا برایش می آید برای او مثل امری می شود که به چشم خود آن را مشاهده می کند.

در روایت دیگر می فرماید: آنگاه که رسولی برای رسالت انتخاب می شود پرده ها و حجابها از او برداشته می شود :

کُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاء.(2)

از او پرده برداشته می شود.

و در دعایی می خوانیم :

وَ أَسْأَل_ُکَ بِاسْمِکَ الَّذِی کَتَبْتَهُ عَلَی قَلْبِ محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) فَعَرَفَ مَا أَوْحَیْتَهُ إِلَیْهِ مِنْ وَحْیِکَ.(3)

و تو را به آن اسمت می خوانم که آن را بر قلب محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) نوشتی پس شناخت وحیی را که به او کردی.

در حدیثی دیگر می فرماید: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به توفیق الهی جبرئیل را تشخیص می دهد :

مَا عَلِمَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَنَّ جَبْرَئِیلَ (علیه السلام) مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا بِالتَّوْفِیقِ.(4)

رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدن جبرئیل از سوی خدا را ندانست مگر به توفیق.

در حدیثی دیگر راوی سؤال می کند: وقتی پیامبر صدای فرشته را می شنود و


1- . تفسیر عیاشی 2/201؛ بحارالانوار 18 / 262.
2- . المحاسن 2/ 328؛ بحارالانوار 11/56.
3- . البلد الامین / 421؛ بحارالانوار 90/266.
4- . توحید صدوق/ 242؛ بحارالانوار 5/ 203.

ص: 224

خود او را نمی بیند از کجا تشخیص می دهد که این وحی الهی است؟ حضرت در جواب می فرماید: خداوند خود به او بیان می کند که آنچه به او می رسد، حقّ است.

یُبَیِّنُهُ اللَّهُ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ حَق.(1)

خداوند به او روشن می کرد تا بداند که آن حقّ است.

و در روایت دیگر پاسخ آن سؤال این گونه بیان شده است :

یُوَفَّقُ لِذَلِکَ حَتَّی یَعْرِفَه.(2)

او را بر آن موفّق می کرد تا بشناسد.

پس روشن می شود کسانی که می گویند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در آغاز وحی دچار شکّ و تردید شد و جبرئیل را نشناخت و خوف و ترس بر او عارض شد و جریان را با حضرت خدیجه علیها السلام در میان گذاشت؛ و او نزد پسر عموی خویش ورقة بن نوفل رفت و از او در این باره سؤال کرد و ورقه او را به نبوّت پیامبر مژده داد؛ سخنانی بی پایه و یاوه است. هر چند منابع شیعی نیز از این گونه نقل ها خالی نیست.(3)

چگونه می شود پیامبراسلام جبرئیل راتشخیص ندهد ودر وجود او تردید کند در صورتی که امیرمؤمنان (علیه السلام) حضرتش را به این گونه معرفی می کند که «مدتی از سال را در کوه حرا مجاور می شد، تنها من او را می دیدم و کسی دیگر او را نمی دید... من نور وحی را مشاهده می کردم و بوی خوش نبوّت را احساس می نمودم. در آغاز وحی ناله شیطان را به گوش خود شنیدم و از حضرتش در این باره سؤال کردم و ایشان فرمود: این ناله شیطان بود که از پرستش خویش ناامید شده است».


1- . بصائرالدرجات / 370؛ بحارالانوار 26/75.
2- . کافی 1/177؛ بحارالانوار 26/ 77.
3- . ر.ک: صحیح بخاری 1/4 کتاب بدء الوحی باب 3، سیره رسول الله لابن هشام 1/208،ترجمه سیره ابن هشام 1/269، طبقات الکبیر 1/194و195، تفسیر ابو الفتوح رازی 1/128 ؛تحلیلی از تاریخ اسلام 1/32.

ص:225

أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: هَذَا الشَّیْطَانُ قَدْ أَیِسَ مِنْ عِبَادَتِه.(1)

نور وحی و رسالت را می دیدم و بوی نبوت را استشمام می کردم و به تحقیق ناله شیطان را به هنگام نزول وحی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم و عرض کردم ای رسول خدا این ناله چیست؟ فرمود: این شیطان است که از عبادتش ناامید شده است.

امام هادی (علیه السلام) نیز ترس و هراس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را در آغاز وحی از تکذیب قریش دانسته، می فرماید:

وَ کَانَ مِنْ أَوَّلِ أَمْرِه...أَبْغَضَ الْأَشْیَاءِ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ وَ أَفْعَالُ الَْمجَانِینِ وَ أَقْوَالُهُمْ فَأَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَشْرَحَ صَدْرَهُ وَ یُشَجِّعَ قَلْبَهُ فَأَنْطَقَ اللَّهُ الْجِبَالَ وَ الصُّخُورَ وَ الْمَدَرَ وَ کُلَّمَا وَصَلَ إِلَی شَیْءٍ مِنْهَا نَادَاهُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا مُحَمَّدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رَسُولَ اللَّه.(2)

و از ابتدای امر... مبغوض ترین چیزها نزد او شیطان و کردار و گفتار دیوانگان بود. پس خدای عزوجل خواست که سینه اش را گشاده گرداند و قلبش را محکم سازد پس کوهها و صخره ها و سنگ ریزه ها و همه چیز را با او هم سخن گردانید؛ به گونه ای که از کنار چیزی نمی گذشت جز اینکه به خاطر نبوتش او را سلام می کرد.

3. عصمت پیامبران در حفظ وحی

همان گونه که دیدیم خداوند متعال پیامبرانش را پیش از وحی مورد عنایت و توجّه خاصّ خویش قرار می دهد و آن ها را از مکر و خدعه شیطان محفوظ می دارد.


1- . نهج البلاغه، خطبه 192؛ الطرائف 2/ 413؛ بحارالانوار 14/ 475.
2- . تفسیر امام عسکری 7/ 156؛ بحارالانوار 18/205.

ص: 226

این عنایت خاص در حفظ وحی الهی هم شامل حال آنان است. خداوند متعال به آنان نور و معرفتی ویژه عطا فرموده که با وجود آن خطا، سهو، نسیان و غفلت در آن ها راه ندارد. درباره این مطلب در بخش ویژگیهای پیامبران الهی قسمت «عصمت» به تفصیل سخن گفتیم.

4. ابلاغ وحی

حال با توجّه به آنچه در مورد عصمت پیامبران (علیهم السلام) در دو مرحله قبل بیان گردید و توضیحاتی که از امامان اهل بیت (علیهم السلام) در آن دو مرحله یاد شد؛ و نیز با توجّه به مطالبی که در بخش ویژگیهای پیامبران بحث «عصمت» ذکر گردید که خود شیطان اقرار کرده است که نمی تواند بندگان مخلص الهی را گمراه کند؛ آیا باز هم جای سؤال و تردید هست که بگوئیم ممکن است پیامبران الهی در رساندن وحی دچار مشکل شوند و شیطان هنگام خواندن وحی الهی بر مردم دخالت کرده و مطالبی را بر زبان آنان جاری کند که خداوند متعال برایشان نازل نکرده است؟! روشن است که جواب این سؤال منفی است. چگونه ممکن است با وجود این همه تأیید و تسدید و توفیق و عنایت الهی چنین امری اتّفاق بیافتد؟!

بنابر این معلوم می شود مطالبی را که برخی از علمای عامّه با عنوان افسانه غرانیق در تفسیر آیه: (وَما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَلا نَبِیٍّ إِلّا إِذا تَمَ_نّی أَلْقی آلشَّ_یْطانُ فِی أُمْنِ_یَّتِهِ فَیَنْسَخُ آللّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ آللّهُ آیاتِهِ وَاللّهُ عَلِ_یمٌ حَکِ_یمٌ (1) )مطرح کرده اند، چقدر بی پایه و یاوه است. چگونه می شود خداوند متعال

پیامبرش را با مطالبی مانند :

ما ضَلَّ صاحِ_بُکُمْ وَما غَوی * وَما یَنْطِقُ عَنِ الهَوی * إِنْ هُوَ إِلّا وَحْیٌ یُوحی.(2)


1- . حج(22) / 52.
2- . نجم(53) / 3 _ 5.

ص:227

صاحب شما گمراه نشده و فریب نخورده است. و از هوای نفس سخن نگفته است. آن جز وحی نیست که وحی می شود.

توصیف کند و از طرف دیگر شیطان بتواند آیاتی را به عنوان وحی بر زبان او جاری سازد؟!(1)

5. انقطاع وحی

از روایات اهل بیت (علیهم السلام) به دست می آید که گاهی خداوند سبحان ارتباط خویش را با پیامبرانش قطع فرموده، و وحی یی به آنان نمی فرستاد؛ علّت این امر چه بوده است؟ و خداوند متعال از این امر چه حکمتی را در نظر داشته است؟ حکمت این امر خیلی روشن نیست. ولی اصل این امر را نمی شود محال دانست. وقوع چنین امری اگر بر پایه حکمتی باشد هیچ قبح و استبعادی نخواهد داشت.

می دانیم که اصل نبوّت و فرستادن پیامبران، بر خداوند سبحان لازم و واجب نیست و او تنها از لطف و کرم خویش چنین احسانی به بندگانش ارزانی داشته است. تداوم و استمرار وحی هم از این اصل مستثنا نیست و انگیزه اصلی آن فضل و احسان خداوند است. پس اگر بندگان الهی به دعوت پیامبران جواب مثبت ندهند و آنان را آزار و اذیّت کنند، ممکن است خداوند متعال برای مجازات آنان وحی را از پیامبرانش قطع کند. از پیامبر گرامی اسلام درباره حبس وحی سؤال شد؛ ایشان در جواب فرمود: چرا وحی از من بریده نشود در حالی که شما ناخنهای خویش را نمی گیرید و محل آلوده دستهایتان را پاک نمی کنید :

کَیْفَ لَا یَحْتَبِسُ عَنِّی الْوَحْیُ وَ أَنْتُمْ لَا تُقَلِّمُونَ أَظْفَارَکُمْ وَ لَا تُنَقُّونَ رَوَائِحَکُمْ.(2)


1- . برای توضیح بیشتر در این زمینه مراجعه شود به کتاب نقش ائمه در احیای دین 1/363 _450 درس نهم و تفسیر مناهج البیان جزء 30 صفحه 41 _ 53.
2- . کافی 6/492؛ قرب الاسناد/ 13؛ بحارالانوار 18/ 255.

ص:228

چگونه وحی از من محبوس نشود در حالی که شما ناخن های خود را کوتاه نمی کنید و بوی خویش را پاکیزه نمی نمایید.

انقطاع وحی درباره پیامبر اسلام در دو مورد و درباره حضرت موسی (علیه السلام) یک مورد به مدّت چهل یا سی روز اتّفاق افتاده است.(1)

6. ابعاد وحی

با توجّه به عصمت پیامبران صلوات الله علیهم و آیه (وما ینطق عن الهوی إن هو الّا وحی یوحی) می توان گفت وحی الهی در تمام افعال و گفتار پیامبران الهی حضور داشته است. هیچ سخن و کرداری از آنان بر پایه خواهش نفس نبود؛ بلکه منشأ وحیانی وآسمانی داشت. به همین دلیل، قول و فعل و تقریر معصوم (علیه السلام) حجّت است.

البتّه باید توجّه داشت که وحی به معنای خاصّ آن، که وحی نبوّت و رسالت است در موارد خاصّی صورت می گرفت. در مورد پیامبر خاتم محدود به قرآن کریم و احادیثی است که به عنوان حدیث قدسی معروفند. ولی این بدان معنا نیست که سایر گفتار او به وحی ارتباط ندارد.

بدین ترتیب معلوم می شود همه آنچه از پیامبران و اوصیایشان رسیده است مستند به وحی الهی اند.

چکیده درس شانزدهم

 مصونیت وحی در صورتی تضمین می شود که تمام وسایطی که در رسیدن آن به بندگان الهی دخیل اند، معصوم باشند.


1- . ر.ک: کافی 6/139و138 و بحارالانوار 13/8 و ج 14/422 و ج 6/136 ومن لا یحضرهالفقیه 3/362 و علل الشرایع 1/56.

ص:229

 فرشتگان وحی که امنای وحی اند از عصمت کافی برخوردارند.

 پیامبران الهی هم در هر سه مرحله دریافت، حفظ و ابلاغ وحی از عصمت الهی برخوردارند. زیرا پیش از آنکه وحی بر آنان فرود آید، مورد توجّه و عنایت خاصّ الهی قرار می گیرند و با شناخت کامل درباره خداوند متعال فرشته وحی و شیطان با وحی الهی مواجه می شوند. پس به هنگام دریافت وحی هیچ گونه تردیدی در تشخیص وحی الهی به خود راه نمی دهند.

 در مقام حفظ و ابلاغ وحی نیز، چون از نفوذ شیطان در امانند و به خاطر دارا بودن «روح القدس» و معرفتی ویژه از سهو و غفلت و نسیان و لغزش مبرّا هستند؛ پس وحی در این دو مرحله نیز مصون و محفوظ خواهد بود.

 بر پایه روایات اهل بیت (علیهم السلام) در مواردی از پیامبر گرامی اسلام و حضرت موسی صلوات الله علیهما انقطاع وحی صورت گرفته است.

 وحی به معنای عام آن همه افعال و گفتار پیامبر گرامی اسلام را در بر گرفته است. و به معنای خاصّ قرآن و احادیث قدسی را شامل است.

سؤالات

1. شرایط لازم برای مصونیت وحی را بنویسید.

2. در مورد مصونیت وحی، عصمت پیامبران در چند مرحله بحث می شود؟

3. عصمت در دریافت وحی را تبیین کنید، آیا ممکن است پیامبران در تشخیص وحی دچار اشتباه گردند؟

4. مراد از «انقطاع وحی» چیست؟ آیا انقطاع وحی برای پیامبران اتفاق افتاده است؟ آیا این امر قبیح نیست؟

5. ابعاد وحی را بنویسید.

ص:230

ص:231

درس هفدهم: شریعت

اشاره

ص: 232

ص: 233

اشاره :

از دانشجو انتظار می رود که پس از مطالعه این درس بداند که راه رسیدن به کمال انسانی دین و شریعت انبیاء الاهی است. قلمرو دین تمام اعمال فردی، اجتماعی، عبادی، سیاسی و حکومتی را در بر می گیرد. حجیّت قرآن به عنوان حاکیِ وحی نزد همه مسلمانان مسلّم است و حجیّت روایات معصومان؛ نیز با اعتبار کتابها و روایات آن ها سنجیده می شود.

1. ماهیّت شریعت

گفتیم مهمترین هدف بعثت پیامبران الهی این است که بشر به واسطه آنان به هدفی که خداوند متعال از خلقت او دارد، برسد. روشن است که هدف از خلقت انسان عبادت و معرفت و تقرّب به خداوند سبحان است. عبادت به معنای خضوع و خشوع و فروتنی در مقابل آفریدگار و اطاعت از فرمان های حقّ و پرهیز از اموری است که موجب خشم و غضب او می گردد. به همین جهت است که خداوند متعال دین همه انبیای الهی را «اسلام» می داند. چرا که اسلام به معنای تسلیم و سر فرود آوردن در مقابل عظمت خداوند متعال و اطاعت از فرموده های اوست. و معلوم

ص: 234

است کسی که در مقابل عظمت خداوند متعال سر فرود نیاورد و از دستورهای الهی فرمان نبرد در مقابل خدای سبحان تسلیم نیست.

بدین ترتیب روشن می شود که حقیقت شریعت، عبارت است از تمام آنچه پیامبران الهی از ناحیه خداوند متعال برای رسیدن به این هدف برای بشر آورده اند. خداوند متعال دین پیامبر اسلام و شریعت او را در واقع همان می داند که به حضرت نوح، ابراهیم، و موسی و عیسی (علیهم السلام) توصیه شده است.

شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصّی بِهِ نُوحاً وَالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ وَما وَصَّیْنا بِهِ إِبْراهِ_یمَ وَمُوسی وَعِ_یسی أَنْ أَقِ_یمُوا آلدِّینَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِ_یهِ.(1)

برای شما از دین راه باز کرد آنچه را که به نوح وصیّت کرد. و آنچه به تووحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی وصیّت کردیم این بود که دین را بپا دارید و در آن اختلاف نکنید.

دین و شریعت راه رسیدن به کمال انسانی است. به همین جهت خداوند متعال از آن با عنوان شریعت و منهاج یاد می کند. زیرا شریعت راهی است برای رسیدن به آب؛ و منهاج راه روشن و آشکاری است که کسی در آن گم نمی شود.

لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهاجاً.(2)

برای هر کدام از شما شریعه و راهی قرار دادیم.

2. حدود قلمرو شریعت

معلوم شد «شریعت» مجموع معارف و دستورها و قوانین الهی است که پیامبران برای رساندن بشر به هدف نهایی خلقت او، آورده اند. بدیهی است شریعت اسلام نیز عبارت است از مجموع آنچه در قرآن کریم و احادیث پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و اوصیای معصوم به دست ما رسیده است.


1- . شوری(42) / 13.
2- . مائده(5) / 48.

ص:235

البتّه منظور از حدیث نیز معنای گسترده آن _ قول وفعل و تقریر معصوم _ است و ما می توانیم مسائل دینی _ و آنچه به حوزه دین مربوط است _ را از سیره عملی آنان استنباط و استخراج کنیم.

ممکن است این جا سؤالی طرح شود. و آن اینکه با توجّه به اینکه پیامبر و امامان معصوم (علیهم السلام) مانند سایر انسانهای عادی زندگی کرده، و در کنار آن مسئولیّت و رهبری دینی مردم را هم بر عهده داشتند؛ با وجود این، آیا همه کارها و گفتارهای آنان ملاک و مناط دین و شریعت تلقّی می شود؛ یا باید تفکیک نمود و آنچه مربوط به مسئولیّت الهی آن ها است، از دین محسوب کرد؟

جواب: چون پیامبران و امامان معصوم اند و از هوای نفس سخنی نمی گویند و کاری نمی کنند؛ بنابراین هیچ گفتار و کرداری از آن ها صادر نمی شود جز اینکه برای دیگران حجّت بوده و از دین الهی به شمار می آید.

بدین ترتیب روشن می شود قلمرو دین تمام اعمال و رفتار فردی و اجتماعی، عبادی و غیر عبادی، سیاسی و حکومتی را دربر گرفته و در مورد همه آن ها وظیفه انسان را به خوبی بیان کرده است. به همین جهت خداوند متعال از قرآن به عنوان «تبیان» (= روشنگر) همه امور یاد می کند.

وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الکِتابَ تِ_بْیاناً لِکُلِّ شَیءٍ.(1)

کتاب را برای تو بیان و توضیح هر چیزی نازل کردیم.

امام صادق (علیه السلام) در بیان دین می گوید: دین را حدودی مانند حدود خانه من است.

إِنَّ لِلدِّینِ حَدّاً کَحُدُودِ بَیْتِی هَذَا وَ أَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَی جِدَارٍ فِیهِ.(2)

دین را حدّی مانند حدود این خانه من هست و به دست خویش به دیوار خانه اشاره کرد.


1- . نحل(16)/ 89.
2- . المحاسن 1/ 272؛ بحارالانوار 2/170.

ص:236

در حدیثی دیگر می گوید: چیزی نیست که مردم به آن احتیاج داشته باشند و حکمی از خدا و رسول درباره آن نیامده باشد.

مَا مِنْ شَیْءٍ یَحْتَاجُ إِلَیْهِ وُلْدُ آدَمَ إِلَّا وَ قَدْ خَرَجَتْ فِیهِ السُّنَّةُ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِه.(1)

همه آنچه فرزند آدم به آن نیاز دارد سنّت در آن از خدا واز رسول وارد شده است.

در حدیثی دیگر آمده است که مردی در مکّه به محضر امام باقر (علیه السلام) شرفیاب شد و عرض کرد: شما گمان می کنید که چیزی نیست جز اینکه آن را حدّی هست؟ حضرت تصدیق کرد و فرمود :

إِنَّهُ لَیْسَ شَیْءٌ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ صَغِیراً وَ کَبِیراً إِلَّا وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ حَدّاً إِذَا جُوِّزَ بِهِ ذَلِکَ الْحَدُّ فَقَدْ تُعُدِّیَ حَدُّ اللَّهِ فِیه.(2)

هیچ مخلوق کوچک و بزرگ خدانیست مگر اینکه خداوند برای آن حدّی قرار داده است هر گاه از آن تجاوز شود حدّ الهی در آن، مورد تجاوز قرار گرفته است.

سپس آن شخص از حدّ سفره ای که باز شده بود، پرسید. حضرت حدّ آن را بیان داشت. و بعد از حدّ کوزه ای که از آن آب می نوشیدند، پرسید و حضرت حدّ آن را نیز بیان فرمود.

فقال: فَمَا حَدُّ مَائِدَتِکَ هَذِهِ؟

قَالَ: تَذْکُرُ اسْمَ اللَّهِ حِینَ تُوضَعُ وَ تَحْمَدُ اللَّهَ حِینَ تُرْفَعُ وَ تَقُمُّ مَا تَحْتَهَا.

قَالَ: فَمَا حَدُّ کُوزِکَ هَذَا؟


1- . بصائرالدرجات / 517؛ بحارالانوار 2/ 169.
2- . المحاسن 1 / 274؛ وسائل الشیعة 24 / 433؛ بحارالانوار 2/ 170.

ص:237

قَالَ: لَا تَشْرَبْ مِنْ مَوْضِعِ أُذُنِهِ وَ لَا مِنْ مَوْضِعِ کَسْرِهِ فَإِنَّهُ مَقْعَدُ الشَّیْطَانِ وَ إِذَا وَضَعْتَهُ عَلَی فِیکَ فَاذْکُرِ اسْمَ اللَّهِ وَ إِذَا رَفَعْتَهُ عَنْ فِیکَ فَاحْمَدِ اللَّهَ وَ تَنَفَّسْ فِیهِ ثَلَاثَةَ أَنْفَاسٍ فَإِنَّ النَّفَسَ الْوَاحِدَ یُکْرَهُ.(1)

گفت حدّ این سفره تو چیست؟

فرمود: آنگاه که سفره باز می شود اسم خدا یاد شود و وقتی سفره بسته می شود حمد خدای گفته شود و خرده طعامها ریخته شده در سفره خورده شود. گفت: حدّ این کوزه چیست؟

فرمود: از طرف گوش آن آب نخوری واز قسمت شکسته آن نیز آب نخوری که نشیمنگاه شیطان است و آنگاه که از دهان برداشتی حمد خدای گویی و آن را با سه نفس بخوری پس با یک نفس خوردن مکروه است.

بنابر این درباره احکام زندگی مردم، هیچ عمل کوچک و بزرگی نیست؛ مگر اینکه خداوند متعال درباره آن حکمی مقرّر کرده است. امام صادق (علیه السلام) می فرماید :

إِنَّ عِنْدَنَ_ا لَصَحِیفَةً طُ_ولُه_َا سَبْعُونَ ذِرَاعاً إِمْلَاءُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) وَ خَطُّ عَلِیٍّ (علیه السلام) بِیَدِهِ مَا مِنْ حَلَالٍ وَ لَا حَرَامٍ إِلَّا وَ هُوَ فِیهَا حَتَّی أَرْشُ الْخَدْشِ.(2)

همانا نزد ما صحیفه ای است که طول آن هفتاد ذراع است. آن را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) املا کرده و علی (علیه السلام) به دست خویش نوشته است. هیچ حلال و حرامی نیست مگر اینکه در آن موجود است حتّی اختلاف خراش.

«ارش» قیمت خراشی که در بدن کسی ایجاد می شود، که حکم آن نیز از طرف خداوند، بیان شده است. بنابر این احکام و حدود الهی هیچ کاستی یی ندارند و همه چیزرا بیان کرده است. به امید روزی که حاکمیّت دین الاهی همه جوامع بشری را فرا گیرد. و صاحب و خلیفه الهی اجرای حدود و احکام دین را عهده دار شود.


1- . المحاسن 2 / 170؛ بحارالانوار 2/ 170.
2- . بصائرالدرجات / 142؛ بحارالانوار 26/22.

ص:238

حضرت در این زمینه نیز سخنی دارد: «نزد ما صحیفه ای است هفتاد ذراع به خط امیرمؤمنان (علیه السلام) و املای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که اگر حکومت و ولایت مردم به دست ما برسد با احکامی که خداوند متعال درباره آن ها نازل کرده در میان حکومت می کنیم :

یَا حُمْرَانُ إِنَّ فِی هَذَا الْبَیْتِ صَحِیفَةً طُولُه_َا سَبْعُونَ ذِرَاعاً بِخَطِّ عَلِیٍّ (علیه السلام) وَ إِمْلَاءِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله و سلم) لَوْ وَلِینَا النَّاسَ لَحَکَمْن_َا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ لَمْ نَعْدُ مَا فِی هَذِهِ الصَّحِیفَةِ.(1)

ای حمران، همانا در این خانه صحیفه ای به طول هفتاد ذراع هست به خط علی (علیه السلام) و املاء رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اگر ولایت مردم به ما واگذار شود به آنچه خدا نازل کرده حکم می کنیم و از آنچه در این صحیفه است تجاوز نمی کنیم.

پس معلوم است که وقتی خداوند متعال در مورد هر چیزی حکمی و قانونی دارد. واگر کسی عملی را بدون توجّه به حدود و احکام الاهیِ آن انجام دهد؛ هرچند خیر هم بوده باشد؛ عملی صالح و دینی پذیرفته نخواهد شد.

کُلُّ عَمَلٍ مِنْ أَعْمَالِ الْخَیْرِ یَجْرِی عَلَی غَیْرِ أَیْدِی أَهْلِ الِاصْطِفَاءِ وَ عُهُودُهُمْ وَ حُدُودُهُمْ وَ شَرَائِعُهُمْ وَ سُنَنُهُمْ وَ مَعَالِمُ دِینِهِمْ مَرْدُودٌ غَیْرُ مَقْبُول.(2)

هر عمل خیری که به دستان غیر برگزیدگان الهی و بر غیر بیعت و حدود و شرایع و سنّت ها و معالم دین شان، انجام شود، مردود و غیر مقبول است.

3. حجّیّت و اعتبار شریعت

حجّیّت و اعتب_ار اصل وح_ی و گفتار و ک_ردار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان معص_وم (علیهم السلام)


1- . بصائرالدرجات / 143؛ بحارالانوار 26/22.
2- . وسائل الشیعة 27/ 74؛ بحارالانوار 65/ 264.

ص: 239

_ بعد از اثبات مصونیت وحی و احراز عصمت پیامبران و امامان جای _ هیچ گونه شکّ و شبهه ای نیست. تنها بحثی که وجود دارد در متون موجود دینی است و از این میان استناد قرآن موجود به وحی الهی و حجّیّت آن نزد همه مسلمانان مسلّم بوده؛ و هیچ شکّ و تردیدی در آن وجود ندارد. امّا اعتبار روایاتی که سخنان معصومان (علیه السلام) یا گفتار آنان را حکایت می کند، از اعتبار کتابها و راویان آن ها مشخص می شود. و این امر بر عهده علم «رجال و درایه» است که از جهت سند و متن حدیث را مورد ارزیابی و نقد و بررسی قرار می دهد. و حدود اعتبار آن را معیّن می کند.

چکیده درس هفدهم

 حقیقت شریعت عبارت است از تمام آنچه پیامبران الهی برای رسیدن به غایت خلقت انسان از ناحیه خدای تعالی برای او آورده اند.

 قلمرو دین تمام اعمال و رفتار فردی و اجتماعی، عبادی و غیر عبادی، سیاسی و حکومتی، دنیوی و اخروی انسان را در برگرفته است. در متون دینی در مورد همه آنها دستورات و وظایفی بیان شده است. پس هیچ چیزی در خارج وجود ندارد جر اینکه در شریعت حدّ و حدود آن بیان شده است.

 در حجّیّت و اعتبار اصل وحی و گفتار و اعمال معصومان (علیهم السلام) جای شکّ و شبهه ای نیست. استناد قرآن موجود به وحی الهی مسلم است. اعتبار متون روایی هم در دو علم رجال و در آیه مورد تحقیق و بررسی قرار می گیرد.

سؤالات

1. آیا همه گفتار و کردار پیامبران مستند به وحی نبوّت و رسالت است؟ توضیح دهید.

2. حقیقت شریعت چیست؟

ص:240

3. قلمرو شریعت چه اموری را شامل می شود؟

4. حجّیّت متون دینی که حاکیِ وحی هستند چگونه مشخص می شود؟

ص:241

فهرست منابع

1.قرآن کریم

2.نهج البلاغه

3.احقاق الحق؛ تستری؛ نورالله؛ قم: مطبعه خیّام، 1403ه .ق.

4.الاختصاص؛ مفید؛ محمّد بن محمّد نعمان؛ قم: کنگره شیخ مفید، 1413ه .ق.

5.الاحتجاج؛ طبرسی؛ احمد بن علی؛ قم: انتشارات اسوه، 1422ه . ق.

6.الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد؛ طوسی؛ محمّد بن حسن؛ تهران، مکتبه جامع چهلستون، 1359 ه .ق.

7.الامالی؛ طوسی؛ محمّد بن الحسن؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1381.

8.المیزان فی تفسیر القرآن؛ طباطبایی؛ محمّد حسین؛ قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1393 ه . ق.

9.انیس الاعلام؛ فخر الاسلام؛ محمّد صادق؛ تهران: مرتضوی، 1351.

10.اوائل المقالات من مصنفات شیخ مفید؛ مفید؛ محمّد بن محمّد بن نعمان؛ الموتمر العالمی لالفیه شیخ المفید، 1413 ه .ق.

11.بحارالانوار؛ مجلسی؛ محمّد باقر؛ تهران: دارالکتب.

12.البرهان فی تفسیر القرآن؛ بحرانی؛ سید هاشم؛ بیروت: انتشارات موسسه البعثه، 1419 ه .ق.

13.بصائر الدرجات؛ صفار قمی؛ محمّد بن الحسین؛ قم: مکتبه آیت الله مرعشی نجفی، 1404ه .ق.

ص:242

14.البلد الأمین؛ عاملی کفعمی؛ ابراهیم بن علی؛ چاپ سنگی.

15.پیام قرآن؛ مکارم شیرازی؛ ناصر؛ دار الکتب _ 1381.

16.تأویل الآیات الظاهره؛ حسینی استرآبادی؛ سید شرف الدین؛ قم: انتشارات جامعه مدرسین، 1409 ه .ق.

17.تحف العقول؛ بحرانی؛ ابن شعبه؛ قم: جامعه مدرسین، 1363.

18.تحلیلی از تاریخ اسلام؛ شهیدی؛ سید جعفر؛ تهران: نهضت زنان مسلمان، 1359.

19.تصنیف غرر الحکم و درر الکلم؛ آمدی؛ عبدالواحد بن محمّد؛ قم: جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1408 ه .ق.

20.تفسیر امام عسکری (علیه السلام) ؛ امام حسن عسکری (علیه السلام) ؛ قم: انتشارات مدرسه امام مهدی(عج) 1409 ه .ق.

21.تفسیر عیاشی؛ عیاشی؛ محمّد بن مسعود؛ قم.

22.تفسیر قمی؛ قمی؛ علی بن ابراهیم بن هاشم؛ قم: موسسه دار الکتاب، 1404ه .ق.

23.توحید المفضل؛ جعفی کوفی؛ مفضل بن عمر؛ قم: انتشارات مکتبه الداوری، 1969م.

24.التوحید؛ صدوق؛ محمّد بن علی؛ قم: جامعه مدرسین.

25.حسن و قبح عقلی؛ سبحانی؛ جعفر؛ قم: مؤسسه امام صادق (علیه السلام) ، 1381.

26.الخرائج والجرائح؛ راوندی؛ قطب الدین؛ قم: مؤسسه امام مهدی (عج)، 1409 ه .ق.

27.الخصال؛ صدوق؛ محمّد بن علی؛ قم: جامعه مدرسین، 1362 ه .ش

28.دلائل الامامه؛ طبری؛ محمّد بن جریر؛ قم: موسسه البعثه، 1413ه .ق.

29.روض الجنان و روح الجنان؛ رازی؛ ابوالفتوح؛ تهران: کتاب فروشی اسلامیّه، 1356.

30.روضه الواعظین؛ نیشابوری؛ محمّد بن الفتال؛ قم: منشورات الرضی.

31.السیره النبویّه؛ ابن هشام؛ عبدالله بن یوسف؛ بیروت: دارالکتاب

ص: 243

العربی،1410ه .ق.

32.صحیح البخاری؛ بخاری؛ محمّد بن اسماعیل؛ دارالفکر، 1411 ه .ق.

33.الصحیفه السجادیه؛ امام سجاد (علیه السلام) ، قم: دفتر نشر الهادی، 1376.

34.الطبقات الکبیر؛ کاتب الداقدی محمّد بن سعد؛ بیروت: دارصادر.

35.الطرائف؛ سید بن طاووس؛ علی بن موسی؛ قم: انتشارات خیام، 1400 ه .ق.

36.عدل الهی؛ مطهری؛ مرتضی؛ مجموعه آثار، ج اول، صدرا، تهران، قم، 86-1380.

37.عقائد الامامیّه؛ مظفر؛ محمّد رضا؛ قم: مؤسسه امام علی (علیه السلام) ، 1375.

38.علل الشرایع؛ صدوق؛ محمّد بن علی؛ نجف: المکتبه الحیدریّه، 1385.

39.عیون اخبار الرضا (علیه السلام) ؛ صدوق؛ محمّد بن علی؛ مشهد: 1363 ه .ش.

40.غرر الحکم و درر الکلم؛ تمیمی آمدی؛ عبدالواحد بن محمّد؛ قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1366.

41.الغیبه؛ نعمانی؛ محمّد بن ابراهیم؛ تهران: مکتبه الصدوق، 1397 ه .ق.

42.فلاح السائل؛ سید بن طاووس؛ علی بن موسی؛ قم: دفتر تبلیغات.

43.قرب الإسناد؛ حِمیَری قمی؛ عبدالله بن جعفر؛ تهران: انتشارات کتابخانه نینوی.

44.قصص الأنبیاء (علیهم السلام) ؛ راوندی؛ قطب الدین؛ چاپ بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1409 ه .ق.

45.الکافی؛ کلینی؛ محمّد بن یعقوب؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1363.

46.کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد؛ طوسی؛ نصیرالدین؛ قم: موسسه النشر الاسلامی التابعه لجماعه المدرسین، 1407 ه .ق.

47.کفایه الأثر؛ خزاز قمی؛ علی بن محمّد؛ قم: انتشارات بیدار، 1401 ه .ق.

48.کمال الدین و تمام النعمه؛ صدوق؛ محمّدبن علی؛ تهران: مکتبه الصدوق، 1390 ه .ق.

49.کنز الفوائد؛ کراجکی؛ ابوالفتح؛ بیروت: دار الاضواء، 1405 ه .ق.

50.لسان العرب؛ ابن منظور؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1416 ه . ق.

ص:244

51.متشابه القرآن؛ ابن شهرآشوب؛ مازندرانی؛ انتشارات بیدار، 1328 ه_. ش.

52.مجموعه ورام؛ ورام بن ابی فراس؛ قم: انتشارات مکتبه الفقیه.

53.المحاسن؛ برقی؛ احمد بن محمّد؛ المجمع العالمی لاهل البیت 1416 ه .ق.

54.محضر الشهود فی ردّ الیهود؛ قزوینی یزدی؛ حاج بابا بن محمّد اسماعیل؛ قم : موسسه فرهنگی انتشاراتی حضور، 1378.

55.مستدرک الوسائل؛ نوری طبرسی؛ میرزا حسین؛ قم: تحقیق ونشر: مؤسسه آل البیت، 1407 ه .ق.

56.مستدرک سفینه البحار؛ نمازی شاهرودی؛ علی؛ قم: موسسه النشر الاسلامی، 1418 ه .ق.

57.مشکاه الأنوار؛ طبرسی؛ ابوالفضل علی بن حسن؛ نجف: کتابخانه حیدریه، 1385 ه .ق.

58.مصباح الاصول؛ خویی؛ ابوالقاسم؛ ناشر مکتبه الداوری، 1422 ه .ق.

59.مصنفات الشیخ المفید؛ مفید؛ محمّد بن محمّد بن نعمان؛ ج10، النکت الاعتقادیه، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید، 1372.

60.معانی الاخبار؛ صدوق؛ محمّد بن علی؛ تهران: دارالکتب الاسلامیه، 1363.

61.معجم مقاییس اللغه؛ ابی الحسین احمد ابن فارس؛ قم: دارلکتب العلمیه.

62.المفردات فی غریب القرآن؛ راغب اصفهانی؛ حسین بن محمّد؛ تهران: مکتبه المرتضویّه.

63.مناهج البیان فی تفسیر القرآن؛ ملکی میانجی؛ محمّد باقر؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1416 ه . ق.

64.منشور جاوید؛ سبحانی؛ جعفر؛ قم: موسسه ا مام صادق (علیه السلام) ، 1383.

65.من لایحضره الفقیه؛ صدوق؛ محمّد بن علی؛ قم: جامعه مدرسین، 1413ه .ق.

66.نقش ائمه در احیای دین؛ عسکری؛ سید مرتضی؛ تهران: بنیاد بعثت، 1363.

67.النهایه فی غریب الحدیث والاثر؛ ابن اثیر؛ مبارک بن محمّد؛ قم: موسسه اسماعیلیان، 1367ه .ش.

68.وسائل الشیعه؛ حرّ عاملی؛ محمّد بن الحسن؛ چاپ مهر، 1409 ه .ق.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109