سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -
عنوان و نام پدیدآور:فرهنگ مهرورزی/حسین انصاریان ؛ و ویرایش و تحقیق آرش مردانی پور، محمد جواد صابریان.
مشخصات نشر:قم: دار العرفان، 1385.
مشخصات ظاهری:536 ص.
فروست:آثار استاد حسین انصاریان؛ 9.
شابک:38000 ریال:964-96392-3-3
وضعیت فهرست نویسی:فهرست نویسی توصیفی
یادداشت:پشت جلد به انگلیسی: Hussain Ansarian. Affection and kindness.
یادداشت:عنوان روی جلد: فرهنگ مهرورزی از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع).
یادداشت:کتابنامه: ص. [525] - 530.
عنوان روی جلد:فرهنگ مهرورزی از دیدگاه قرآن و اهل بیت(ع).
شناسه افزوده:صابریان، محمد جواد
شناسه افزوده:مردانی پور، آرش
شماره کتابشناسی ملی:1213912
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
ص :5
ص :6
ص :7
ص :8
ص :9
ص :10
ص :11
ص :12
ص :13
ص :14
بنیان نهاد آدمی بر پاکی و طهارت بنا شده است و طبع انسان میل به آراستگی به سجایای اخلاقی و زیباییهای ظاهر و باطن دارد.
اسلام به عنوان آخرین دین الهی و پیامبر عظیم الشأن آن به عنوان خاتم پیامبران، تأکید بر حفظ طهارت ذاتی و تقویت آن و سوق گرایشهای فکری به سمت کمالات وجودی انسان دارد.
ثمرۀ سایه نشینی در فرهنگ اصیل اسلام که با حفاظت نگاه بانان عرشی خود اصالت خود را از دست نداده و چون چشمۀ جوشان و زلال، تشنگان معارف نابش را سیراب می نماید، حفظ پاکی درون و ظهور آن در زندگی بیرون و رنگ پذیری و نقش بستن زیباترین نقوش عالم هستی در خانۀ دل است.
اسلام، آیین پاک عشق و مهرورزی است، آنان که به دستورات پر مهرش جامۀ عمل بپوشانند و اخلاق و رفتار و کردار و گفتار خویش را همرنگ و هماهنگ با تعالیم مهرآفرینش نمایند، به توفیق الهی نمونه ای جامع و کامل از عشق و ترحّم و ملاطفت شده، قلب آنان مالامال از رحمت و عطوفت و مهرورزی خواهد شد و آنان که از خورشید عالم تاب حقایق نورانی آن فرهنگ کامل روی بگردانند و خود را محروم از فیوضات معنوی و الهی و روحانی آن نمایند و سنگدلی و تندخویی را سرلوحۀ اخلاق و رفتار خود قرار دهند، صفات حیوانی و شهوات نفسانی بر آنان غالب شده، اخلاق بهیمیّت، مقدّم بر عقلانیّت آنان خواهد شد و از مقام انسانی تنزّل یافته، در زمرۀ [ أُولٰئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ] (1)درخواهند آمد.
ص:15
در این نوشتار تلاش بر آن است که با توجه به زوایای مختلف حیات انسانی، ارزش مهر و مهرورزی در اسلام بر مخاطب معلوم شود و شیوۀ نگرش انسان به حیات مادی و معنوی از طریق دریچۀ مهر و عطوفت تغییر یابد، که این دگرگونی، نقش اساسی و حیاتی در ادامۀ مسیر پر مخاطرۀ حیات انسانی به عهده خواهد داشت.
اندیشمند محقق و عالم متتبع حضرت استاد حسین انصاریان « مد ظله العالی» با غور در آیات و روایات و تحقیق جامع در زوایای مختلف این حقایق والا، ابواب مختلفی از مهر و مهرورزی را مورد بحث و بررسی قرار داده اند و با ارائه یافته های محققانۀ خویش که نتیجۀ سالها پژوهش و تحقیق است، گوشه ای دیگر از زوایای زیبا و پرجلوۀ فرهنگ بی بدیل اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را نمایان ساخته اند.
از جمله آثار به کار بستن آیین مهرورزی در جای جای زندگی، پی بردن جهانیان به این حقیقت است که اسلام آیین مهرورزی و تعالیم آن مهر در مهر و محبت در محبت است.
به این امید که این اثر با توجه به حساسیت جایگاه موضوع آن در جهان امروز و ضرورت نیاز آن در جوامع بشری بتواند گوشه ای از چهرۀ پر مهر اسلام ناب را - که امروز از سوی جهان غرب، ظالمانه مورد هجوم و تعدّی قرار گرفته و با عوامل مختلف در بیرون و درون جهان اسلام سعی و تلاش فراوان بر انعکاس تصویری خلاف واقع و خشونت آمیز از اسلام شده است - نشان دهد و غبار مظلومیت را از چهرۀ راهبران راستینش که کانون مهر و محبت اند و قوانین ریشه دار آن که تکیه بر مهر و محبت دارد، بزداید.
این است ندای پر مهر دین محمّدی و شریعت علوی به تمام عالمیان که آنان را با دریایی از مهر به آغوش پر محبت دین دعوت می نماید که: هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست
مرکز علمی تحقیقاتی دار العرفان
واحد تحقیقات
ص:16
مسألۀ مهرورزی و هزینه کردن عشق و محبّت نسبت به آنان که باید مورد مهر و محبّت انسان قرار گیرند، از مسائل مهم اسلامی و اخلاقی است که نقش شگفت انگیزی در حیات انسانی و گرمابخشی کانون زندگی دارد.
آنچه سبب نگارش این کتاب در زمینۀ عشق و محبّت و مهر و مهرورزی شد، جمله ای با ارزش از حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام خطاب به هشام بن حکم به این مضمون بود:
« یا هِشام! مَکْتُوبٌ فِی الْإِنْجِیلِ: طُوبیٰ لِلْمُتَراحِمینَ، أُولئِکَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ. . .» (1).
ای هشام! در انجیل نوشته شده: خوشا به حال آنان که به یکدیگر مهر
ص:17
و محبّت می ورزند، اینان در قیامت مورد مهر و رحمت اند.
آری؛ آنان که مهر و محبتشان در زندان منیّت و خود بینی خود و زن و فرزند و ثروت و اموالشان به اسارت ننشسته و شعاع عشق و محبتشان را به همۀ هستی و مخلوقات خیمۀ حیات به کیفیتی که از سوی آفرینندۀ موجودات از آنان خواسته شده گسترانیده اند و در حقیقت مهر و مهرورزی و عشق و محبتشان مثبت و جهت دار است و در راه رسانیدن سود واقعی در رابطه با دیگران به کار می گیرند و همۀ هدفشان از مهرورزی به انسان ها و جانداران دیگر ظهور دادن خیر و سعادت در فضای حیات آنان است، بی تردید در دنیا و آخرت شایستۀ محبّت و مهرورزی خدای مهربان نسبت به خود هستند، چنان که در روایت آمده:
« أُولئِکَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ» .
اینان همان رحمت یافتگان در روز قیامت هستند.
این گونه محبّت که به فرمودۀ مولوی از محبّت ها جداست، محبتی است مثبت، باارزش، الهی، معنوی، انسانی و اخلاقی و مایه ای کارساز و حلال مشکلات و سرمایه ای است که جایگاهش قلب است، آن هم قلبی که از راه علم و معرفت و آگاهی و بصیرت با خالق موجودات و آفرینندۀ مخلوقات ارتباط دارد و به ایمان و باور و یقین و سلامت آراسته است.
دارندۀ چنین قلبی، انسان والایی است که عاشقانه مغز و خِرد و درک و شعور خود را به کار گرفته و در راه به دست آوردن معرفت و بصیرت
ص:18
قدم نهاده و به تحصیل علم و دانش دینی و حقایق معنوی برخاسته و از طریق فهم قرآن و آثار اهل بیت علیهم السلام و معارف حقه، عالِم باللّٰه شده، به قیامت یقین پیدا نموده و حلال و حرام را شناخته و باطنش به حسنات اخلاقی و نفسی زینت گرفته و تا جایی که ممکن بوده به دیدۀ جهان بین و چشم انسان شناخت، دست یافته، به این خاطر در سرزمین قلبش گُل عشق و محبّت شگفته و سفرۀ مهر و مهرورزی گسترده شده؛ از این جهت به خدا و همۀ موجوداتش و به ویژه انسان ها با کمال اخلاص، محبّت می ورزد و در راه آنان عشق و مهر هزینه می کند و از کینه و نفرت دوری می جوید و پیوسته علاقه مند است برای دیگران هر کار مثبت و قدم خیری که می تواند انجام دهد. و یا انسان بزرگواری است که گوش به عیسی نَفَسان، همراه دنیایی از عشق و ارادت به یادگیری معارف الهی سپرده و سخن اهل دل را با دل دادن به اهل دل شنوا شده و با حضور قلب، مستمع آراستگان به حقیقت شده و نهایتاً قرین قرآن و فرهنگ پاک اهل بیت علیهم السلام گشته و در حد خود به علم و عمل اتصال پیدا کرده، در نتیجه قلبش مرکز عشق و محبّت مثبت شده و از طریق او و انوار مهر و دوستی چون خورشید فروزان به همگانی می تابد، قرآن می فرماید:
[ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَذِکْریٰ لِمَنْ کٰانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی اَلسَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ ] (1).
بی تردید در سرگذشت پیشینیان مایۀ پند و عبرتی است برای کسی که نیروی تعقّل دارد، یا با تأمل و دقت [ به سرگذشت ها ] گوش فرا می دهد در حالی که حاضر به شنیدن و فراگیری شنیده های خود باشد.
ص:19
آری؛ این دو انسان - که به تعبیر امیر المؤمنین علیه السلام یکی از آنان عالم و دیگری فراگیرندۀ علم است - قلبی چون چشمۀ جوشان در فصل بهار پیدا می کنند که به یاری حضرت حق از قلبشان عشق و محبّت می جوشد و مهر و مهرورزی فَوران پیدا می کند و به سان آن چشمۀ جوشانی که دشتی را سرسبز و با طراوت می کند، بیابان زندگی دیگران را از خوشی و خرّمی و رفاه و خیر و شادمانی و سعادت سرسبز می کنند و آنان را از کرامت و منافع وجودی خود بهره مند می سازند.
در این نوشتار سعی شده است تا با تحقیق در متون اصیل اسلامی به ابواب مختلف مهر و محبت و مهرورزی اشاره شود و زوایای مختلف این حقیقت از جمله: اهمیت و جایگاه مهرورزی، عوامل مهرورزی، مهرورزی حضرت حق، انبیاء، ائمه علیهم السلام و اولیای الهی، آثار شگفت مهر و محبت، مهرورزی در قیامت و مهرورزی به جانوران مورد بحث و بررسی قرار گیرد تا با استفاده از تعالیم حیات بخش قرآن کریم و کلمات گهربار ائمه معصومین علیهم السلام بذر مهر و محبت را در سرزمین وجودمان کاشته و شیوۀ مهرورزی به سایر موجودات را بیاموزیم تا مورد رحمت خاص و ویژۀ دریای بی کران رحمت و محبت در قیامت قرار گیریم ان شاء اللّٰه تعالی.
بهار 1382 ه. ش
فقیر: حسین انصاریان
ص:20
ص:21
ص:22
مهر ورزیدن به خود و دیگران، فرمان سعادت بخش حضرت حق و همۀ پیامبران خصوصاً پیامبر با کرامت اسلام و امامان بعد از حضرتش به همۀ مردم و به تمام جهانیان است.
مهرورزی و رحم به خود و دیگران زمینۀ تجلی رحمت حق به انسان و مهر خداوندی به آدمی است.
قرآن مجید می فرماید: یکی از صفات اهل ایمان مهر و محبّت و سفارش به صبر و رحمت و مهرورزی به یکدیگر است.
[ ثُمَّ کٰانَ مِنَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَوٰاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ ] (1).
علاوه بر [ انجام ] این [ تکالیف ]، از کسانی باشد که ایمان آورده اند و یکدیگر را به صبر و مهربانی سفارش کرده اند.
روایات و معارف الهیه در رابطۀ با مهر و محبّت و این که به خود و دیگران محبّت ورزید و رحمت آرید مطالبی بسیار مهم و آموزنده دارند:
در روایتی از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده است:
ص:23
« إرحَم تُرحَم» (1).
مهر و محبّت بورز تا مورد مهر و محبّت قرار گیری.
رسول اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:
« الرَّاحِمُون یَرحَمُهُم الرّحمنُ تَبارَکَ وَ تَعَالیٰ إرحَمُوا مَن فِی الأرضِ یَرحَمْکُم مَن فِی السَّماءِ» (2).
خدای مهربان به مهرورزان مهر می ورزد، به همۀ اهل زمین محبّت کنید تا خدا به شما محبّت نماید.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است:
« وَ الَّذِی نَفسِی بِیَدِهِ لَا یَدخُلُ الجَنَّةَ إلّا رَحِیمٌ، قالُوا: کُلُّنا رحیمٌ قَالَ: لَا حَتّی تَرحَمَ العامَةَ» (3).
سوگند به خدایی که جانم در دست قدرت اوست جز انسان مهربان وارد بهشت نمی شود، گفتند: همۀ ما مهربانیم، فرمود: نه تا به همه مهربانی نورزید نمی توان گفت مهربانید.
پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله در روایتی مردم را برای حل مشکلاتشان به سوی آراستگان به مهر و محبّت راهنمایی می کند، آنجا که می فرماید:
ص:24
« اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ إلیٰ ذِی الرَّحْمَةِ مِنْ أُمَّتِی تُرْزَقُوا وَ تَنْجَحُوا فَانَّ اللّٰهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: رَحْمَتی فِی ذِی الرَّحْمَةِ مِنْ عِبَادِی وَ لا تَطْلُبُوا الْحَوائِجَ عِنْدَ القاسِیَةِ قُلُوبُهُمْ فَلَا تُرْزَقُوا وَ لا تَنْجَحُوا فَإنَّ اللّٰهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: إِنَّ سَخَطِی فِیْهِمْ» (1).
نیازمندی ها و حوائج خود را از آراستگان به مهر و محبّت از امت من بخواهید تا به رزق و روزی دست یابید و کامیاب و رستگار شوید، زیرا خدای عزّ و جلّ می فرماید: مهر و رحمت من در میان بندگانم نزد آراستگان به مهر و رحمت است، نیازمندی ها و حوائج خود را از سنگدلان مخواهید که به رزق و روزی نرسید و کامیاب نگردید، زیرا خدای عزّ و جلّ می گوید: خشم و غضب من در آنان است.
و در حدیثی دیگر فرمود:
« إذا طَبَخْتَ مَرَقَةً فَاکْثُرْ مَاءَهَا وَ اغْرُفْ لِجِیْرانِکَ مِنْها» (2).
هرگاه آب گوشت پختی به آبش بیفزای و از آن برای همسایه ات ظرفی از آن بکش.
سنگدلی و بی رحمی به اندازه ای مورد نفرت خدا و اولیای اوست که آن را از سنگین ترین و بزرگ ترین عقوبت های حق شمرده اند.
حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید:
ص:25
« مَا ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَةٍ أعْظَمَ مِنْ قَسْوَةِ الْقَلْبِ» (1).
کیفری بزرگ تر از سنگدلی برای بنده ای مقرر نشده است.
همان طور که کیفری برای عبد بزرگ تر از سنگدلی نیست و این سنگدلی مایه و ریشۀ عذاب الهی در قیامت است، نعمت و عنایتی برای عبد، عظیم تر از رقّت قلب و مهر و مهرورزی و عشق و عاطفه نیست، مهر و رقتی که مایه و ریشۀ رحمت الهی و سبب به دست آوردن بهشت ابد و لطف سرمد در قیامت است.
مهر و محبّت مایه و سرمایه ای است که جایگاهش، قلبی که در معارف الهیه از آن تعبیر به بیت اللّٰه و حرم اللّٰه و عرش اللّٰه شده است، قلبی که همۀ ارزش انسان به اعتبار محتویات مثبت و نورانی آن است، قلبی که افق طلوع ایمان و یقین و عشق به حق و مهرورزی نسبت به خلق خداست، قلبی که صاحبش از آن مراقبت و مواظبت نموده و از این که جایگاه رذایل شود حفظش کرده و آن را به صلاح و سواد آراسته و فضای آن را شایستۀ جلوۀ فیوضات حضرت فیّاض نموده است.
قلب خالی از حالات مثبت و محروم از مایۀ مهر و محبّت بنا به نظر اولیای حق و به ویژه حضرت مولی الموحدین، صاحبش موجودی بی منفعت و وجودی فاقد ارزش است.
ص:26
« عِظَمُ الْجَسَدِ وَ طُولُهُ لَا یَنْفَعُ إذا کَانَ الْقَلْبُ خَاوِیاً» (1).
بزرگی و بلندی بدن در صورتی که قلب خالی از حقایق و حالات مثبت باشد سودی نمی دهد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
« إذَا طَابَ قَلْبُ الْمَرْءِ طَابَ جَسَدُهُ وَ إذَا خَبُثَ الْقَلْبُ خَبُثَ جَسَدُهُ» (2).
هنگامی که قلب انسان از همۀ رذایل پاک باشد، حرکات بدن و اعضا و جوارحش پاک خواهد بود و چون قلب آلوده باشد جسد و حرکات اعضا و جوارحش آلوده خواهد بود.
و نیز از آن حضرت در روایت بسیار مهمی آمده:
« إنَّ للّٰهِ ِ تَعَالیٰ فِی الْأَرْضِ أوَانِیَ أَلا وَ هِیَ الْقُلُوب فَأحَبُّهَا إلَی اللّٰهِ أَرَقُّهَا وَ أصْفَاهَا وَ أَصْلَبُهَا، أَرَقُّهَا لِلإخوانِ وَ أَصْفَاهَا مِنَ الذُّنُوبِ وَ أَصْلَبُهَا فِی ذَاتِ اللّٰهِ» (3).
برای خدا در زمین ظرف هایی است، آگاه باشید که آن ظرف ها قلب هاست، محبوب ترین آن ظرف ها در پیشگاه خدا مهربان ترین و صاف ترین و سخت ترین آن هاست، مهربان ترینش نسبت به برادران انسانی و ایمانی، صاف ترینش از گناهان و سخت ترینش در استقامت و پایداری در راه خدا.
ص:27
پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله در بیانی پر ارزش می فرماید:
« إنَّ اللّٰهَ تَبَارَکَ وَ تَعالَی لَا یَنْظُرُ إلیٰ صُوَرِکُمْ وَ لا إلیٰ أمْوَالِکُمْ وَ لَکِنْ یَنْظُرُ إلیٰ قُلُوبِکُمْ وَ أعمَالِکُم» (1).
خدای تبارک و تعالی نه به ظاهر شما می نگرد و نه به ثروت و اموالتان، بلکه به قلوب شما و اعمالتان نظر می کند.
بر پایۀ آیات و روایات، قلب در وجود انسان از موقعیت ویژه ای برخوردار است تا جایی که صلاح و فساد و پاکی و ناپاکی انسان در ارتباط با حالات این مرکز حساس و این سرمایۀ ملکوتی و عنصر عرشی است.
پاره ای از حرکات و امور انسان ریشه در عشق و محبّت فراوان او نسبت به خلق خدا دارد که لازم است انسان، قدردان این عشق و محبّت باشد و خدا را نسبت به این نعمت معنوی سپاس گزاری کند، در مثل انسان از مسیری عبور می کند، می بیند در راه رفت و آمد مردم خاری، تیغی، سنگ و یا شیء آزار دهنده ای افتاده، بدون آن که وضع و شخصیت خود را ملاحظه کند، برای آن که انسان و یا جانداری در رفت و آمدش از این مسیر صدمه و آزار نبیند، جاده و راه را از آن اشیاء آزار دهنده پاک می کند و یا گم شده ای را به محلی که گم کرده، راهنمایی می کند یا به عیادت بیماری می رود یا جنازه ای را که نمی شناسد تشییع می کند و. . . این ها اموری است که محرک انجامش،
ص:28
مایه و سرمایه ای چون محبّت و عشق به دیگران است که جز قلب جایگاهی ندارد، آن هم قلبی که به حیات معنوی و فیوضات الهی و برکات آسمانی و نور ایمانی زنده است.
پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله این گونه امور را که ریشه در محبّت و عشق انسان به دیگران دارد، عملی انسانی و اخلاقی و مساوی با صدقه دادن در راه خدا دانسته است، از آن حضرت روایت شده است که فرمود:
« إنَّ عَلیٰ کُلِّ مُسْلِمٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ صَدَقَةً قَالوا: وَ مَنْ یُطِیقُ هَذَا؟ قال: إمَاطَتُکَ الأَذیٰ عَنِ الطَّرِیقِ صَدَقَةٌ وَ إِرشادُکَ الطَّریق صَدَقَةٌ وَ عَیَادَةُ الْمَرِیضِ صَدَقَةٌ وَ اتِّبَاعُ الجنَازَةِ صَدٌقَةٌ وَ أمْرُکَ بِالمَعْرُوفِ صَدَقَةٌ وَ نَهْیُکَ عَنِ الْمُنْکَرِ صَدَقَةٌ وَ رَدُّکَ السَّلَامُ صَدَقَةٌ» (1).
بی تردید هر روز بر عهدۀ هر مسلمانی صدقه دادن لازم است، گفتند: چه کسی می تواند هر روز صدقه بپردازد؟ فرمود: جاده و راه را از اشیای آزار دهندۀ مردم پاک کنی صدقه است، راهی را به کسی که دنبالش می گردد نشان دهی صدقه است، بیماری را عیادت کنی صدقه است، جنازه ای را تشییع نمایی صدقه است، مردم را به کارهای پسندیده وادار کنی و از کارهای ناپسند بازداری صدقه است و پاسخ سلام دیگران را بدهی صدقه است.
دربارۀ مهرورزی مردم روی زمین نسبت به یکدیگر در روایت مهمی از حضرت امام کاظم علیه السلام نقل شده است:
ص:29
« إنَّ أَهْلَ الْأَرْضِ لَمَرْحُوُمونَ مَا تَحَابُّوا وَ أَدُّوا الْأَمَانَةَ وَ عَمِلُوا بِالحَقِّ» (1).
بی تردید اهل زمین مورد مهر و رحمت اند تا وقتی که به یکدیگر محبّت ورزند و امانت را به صاحبش برگردانند و حق را در همۀ زمینه ها به کار بندند.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است که خدای عزّ و جلّ می فرماید:
« حَقَّتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ وَ حَقَّتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَزَاوِرِینَ فِیَّ» (2).
مهر و محبتم برای کسانی واجب گشت که به یکدیگر به خاطر من مهر می ورزند و عشق و محبتم برای کسانی واجب گشت که برای من به دیدار یکدیگر می روند.
اسلام، این آیین پاک الهی که آیین همۀ پیامبران است، بر مهرورزی پافشاری شگفتی دارد، زیرا کاربرد مهر و محبّت از امور دیگر بیش تر و سریع تر است.
اسلام اجازه نمی دهد که انسان مهر و محبتش را از دیگران گرچه هم کیش و هم رنگ او نیستند دریغ بدارد.
حضرت صادق علیه السلام در حالی که سوار بر مرکب به سوی مدینه در حرکت بودند و هوا به شدت گرم بود، چشم مبارکشان به شخصی افتاد که در آن گرمای سخت از شدت تشنگی روی زمین افتاده، بیم مرگش
ص:30
می رود، به پیاده ای از یارانش که آب در اختیار داشت فرمودند به سوی او شتاب و او را سیراب کن، عرضه داشت من او را می شناسم، از مسیحیان مدینه است، چه نیازی که به فریاد او برسیم!
حضرت فرمود: من به دین او کار ندارم، او تشنه ای در حال مرگ است که بر ما لازم است به او یاری دهیم، به سرعت به او آب برسان تا از این حالت نجات یابد (1).
ما باید نسبت به قلب خود در مسألۀ مهر و محبّت در حدی کار کنیم که تبدیل به دریایی موّاج از عشق و محبّت شویم و با کمال شوق و اشتیاق همگان را در همۀ امور حیات و زندگی مثبت از مهر و محبّت خود سیراب نماییم.
پیامبران خدا کردارشان و زبانشان برای تبلیغ دین، کردار و زبانی غرق مهر و محبّت بود، روش محبّت آمیزشان و حوصلۀ عجیبی که در این زمینه به خرج می دادند مردم را به آیین حق جذب می کرد.
حضرت رضا علیه السلام دربارۀ روش محبّت آمیز پیامبر صلی الله علیه و آله و حوصلۀ شگفت آور آن حضرت در دعوت به نماز از اهل بیتش می فرماید: هنگامی که آیۀ:
[ وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاٰةِ. . . ] (2).
و خانواده ات را به نماز فرمان بده. . .
نازل شد، پیامبر به مدت نه ماه هر روز در پنج وقت نماز بر در خانۀ
ص:31
علی و فاطمه علیهم السلام می آمد و می گفت: خدا شما را مورد مهر و رحمت قرار دهد، برای نماز آماده شوید (1).
این پیشنهاد مهم و با ارزشی است که حضرت حق در قرآن به بندگانش داده است. در مثل می گویند: دوست اگر هزار نفر باشد کم است و دشمن اگر یک نفر باشد زیاد است.
ما مردم مؤمن نباید میان خود دشمن داشته باشیم و اگر افرادی با ما دشمن اند لازم است این پیشنهاد معنوی حضرت محبوب را به کار بندیم تا کینه ورزان به ما تبدیل به مهرورزان شوند.
[ وَ لاٰ تَسْتَوِی اَلْحَسَنَةُ وَ لاَ اَلسَّیِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا اَلَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدٰاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ ] (2).
نیکی و بدی یکسان نیست. [ بدی را ] با بهترین شیوه دفع کن؛ [ با این برخورد متین و نیک ] ناگاه کسی که میان تو و او دشمنی است [ چنان شود ] که گویی دوستی نزدیک و صمیمی است.
ص:32
این فقیر از سال هزار و سیصد و چهل و پنج شمسی که به توفیق حضرت حق و لطف و عنایت او قدم بر منبر گذاشتم و به عرصۀ تبلیغ دین راه یافتم، محبّت و مهرورزی به بدکاران را چه در مجالسی که خود آنان به من مراجعه می کردند و چه در مواردی که افرادی آنان را به من معرفی می کردند، به تجربه گذاشتم و به خواست خدای مهربان در بسیاری از موارد نتیجۀ مثبت داشت.
شبی از شب های ماه مبارک رمضان در سال ( 1354 ش) پس از منبر جوانی با شکل و قیافۀ غربی و با لباسی که بیش تر به لباس دختران و زنان می نمود، نزد من آمده، گفت: شغلی دارم که لحظه به لحظه اش گناه و معصیت و سبب تحریک شهوات حیوانی است. شغلم در خیابانی پر از سینما و کاباره و پر از مردم بی دین و معصیت کار در مغازه ای دوخت و دوز پیراهن و لباس دخترانه و زنانه است!
باید اولاً بدن آنان را که اکثر بی حجاب و بدحجاب و غربی مسلک اند جهت دوخت لباس اندازه گیری کنم و پس از دوخت اولیه برای مرتبه دوم بر بدنشان اندازه گیری نمایم و به اصطلاح غربی پُرُوْ کنم.
یکی دو شب است در این مجلس شرکت می کنم و تا اندازه ای به حلال و حرام خدا و فرهنگ پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام آشنا شده ام، خود را بسیار گنهکار و دور از خدا حس می کنم، علاقه دارم مسیرم عوض شود و به راه خدا منتقل شوم.
لحظاتی او را مورد مهر و محبّت قرار دادم و به او گفتم: بر اساس
ص:33
آیات قرآن و روایات، راه توبه به روی تو باز است و خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام و اولیای حق امثال شما را دوست دارند و با آغوش پر مهر و محبّت می پذیرند و حضرت حق هم اکنون که پشیمانی و جداً می خواهی از این شغل با همۀ جاذبۀ پرقدرتش دست برداری از همۀ گناهان گذشته ات گذشت می کند و از نظر پاکی پرونده ات چنان که از مادرت متولد شده ای خواهی شد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
« التَّوبَةُ تَجُبُّ مَا قَبلَها» (1).
توبه گناه پیش از خود را قطع می کند و از بین می برد.
و امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
« التَّوبَةُ تَستَنْزِلُ الرَّحمَةَ» (2).
توبه مهر و رحمت را نازل می کند.
و رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
« التَّائِبُ مِنَ الذَّنبِ کَمَن لٰا ذَنبَ لَهُ» (3).
توبه کنندۀ از گناه چون کسی است که گناهی بر او نیست.
ص:34
جوان زنانه دوز بسیار بسیار تحت تأثیر قرار گرفت و وعدۀ توبۀ حتمی داد.
سال ها از این ماجرا گذشت، انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، مستکبران جهانی به وسیلۀ عراق جنگ خونینی را بر ایران اسلامی تحمیل کردند، در ایام جنگ، روزی به شهر مقدس قم که خود از طلاب حوزه اش بودم رفتم، از کنار خیابان ارم نزدیک قبر زکریا بن آدم عبور می کردم، از آن طرف خیابان شخصی مرا صدا زد، خواستم طرف او بروم، احترام کرده او به جانب من آمد، دیدم روحانی بزرگوار و وزینی است که آثار عبادت و سجده از پیشانی اش نمایان است و چهره ای نورانی دارد به من گفت: من همانم که پیش از انقلاب اسلامی در یکی از شب های ماه رمضان برای توبه از شغلم که زنانه دوزی بود به شما مراجعه کردم، پس از توبه و تصفیه به طلبگی روی آوردم و بعد از طی مقدمات تحصیل به قم آمدم و در دروس خود موفق شدم، فعلاً امام جماعت مسجدی هستم که بیش از دویست جوان در آن شرکت می کنند و تاکنون حدود شصت نفر از این مسجد در جبهه به شرف شهادت رسیده اند.
گنهکار باانصاف و معصیت کاری که هنوز چراغ وجدانش در برابر طوفان هوای نفس خاموش نشده، وقتی که معارف الهیه را بشنود و بفهمد و بکار بندد، موج محبّت به پروردگار و پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام، از عرصه گاه باطنش ظهور می کند و او را به گردونۀ تصفیۀ باطن می کشاند و اعضا و جوارحش را در فضای عمل صالح قرار می دهد و نهایتاً تبدیل به منبعی از فیوضات حق و کراماتی نسبت به دیگران می گردد.
ص:35
حضرت امام صادق علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که خدای عزّ و جلّ فرمود:
«. . . وَ مَا تَقَرَّبَ إلَیَّ عَبدٌ بِشَیءٍ أحَبَّ إلَیَّ مِمَّا افْتَرضْتُ عَلَیهِ و إنَّهُ لَیَتَقَّربُ إلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی أُحِبَّهُ فَإذا أَحْبَبْتُهُ کُنتُ سَمعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الذَّی یُبصِرُ بِهِ وَ لِسانَهُ الَّذِی یَنطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتی یَبْطِشُ بِهَا إنْ دَعَانِی أجَبتُهُ وَ إنْ سَأَلَنِی أعطَیْتُهُ. . .» (1).
بنده به چیزی محبوب تر برای من از آنچه بر او واجب کرده ام به من تقرب نجسته و هر آینه با انجام مستحبات به من تقرب می جوید تا جایی که به او محبّت می ورزم، پس چون به او محبّت می ورزم گوش او می شوم که به آن می شنود و چشم او می گردم که به آن می بیند و زبان او می شوم که با آن سخن می گوید و دست او می شوم که با آن دلاوری و دلیری می ورزد، اگر دعا کند دعایش را مستجاب می کنم و اگر از من بخواهد به او عطا می کنم.
در سن نوجوانی بودم که به وسیلۀ شخصی مؤمن با سخنرانیِ واعظی باسواد و دانشمند و صاحب نفس که از هر گروهی در مجالس او شرکت می کردند، آشنا شدم.
گرچه در آن زمان از سخنرانی های او که حاوی مسائل بسیار بالای عرفانی و تفسیری و پر از لطایف و اشارات ملکوتی بود بهره ای
ص:36
نمی گرفتم ولی چهرۀ الهی او و کیفیت صدای معنوی وی و تسلط باطنی که بر مجلسیان خود داشت مرا مجذوب او کرد و تا زنده بود تا جایی که امکان داشت در جلسات نورانی او شرکت می کردم و به تدریج با آشنا شدن با سبک و سیاق سخنرانی هایش از آن منبع فیض بهره می بردم.
سال ها از درگذشت او گذشت، با شخصی که همواره با او بود و از منابرش استفادۀ شایانی برده بود و گاهی هم به اشارۀ خود او در پایان منابرش با صدایی گرم و جذاب ذکر مصیبت می کرد آشنایی پیدا کردم.
به من گفت آن مرد الهی در یکی از مساجد تهران در خیابانی که پیش از انقلاب اسلامی از خیابان های پر از فساد تهران بود در ایام فاطمیه به سخنرانی دعوت شد و مرا هم برای توسل به اهل بیت علیهم السلام در پایان منبر آن بزرگوار دعوت کردند.
در آن منطقۀ آلوده و خیابان بی نور، محل پر از گناه، استقبال قابل توجهی از مجلس او شد، شب دهم پس از پایان منبر کنار منبر نشست تا همۀ جمعیت پس از پذیرایی متفرق شدند و او هم چنان نشسته بود، بانی مجلس حق الزحمۀ منبر او را در پاکتی محترمانه به او تقدیم کرد و رفت، او ماند و من و خادم مسجد، به او گفتم: چرا حرکت نمی کنید، خادم می خواهد در مسجد را ببندد، از جای برخاست با هم بیرون آمدیم، به من گفت شنیده ام زنان جوان بدکاره در این خیابان می ایستند تا مردان هرزه به سراغشان آیند و شبی را با آنان به سر برند، گفتم: چنین مشهور است.
گفت: به شدت به هوس افتاده ام که من هم امشب با یکی از این زنان وارد گفتگو شوم و به عنوان مشتری با او طرح رابطه بریزم!
ص:37
به او گفتم شوخی می کنید؟ گفت: هرگز، در این زمینه نیّت جدی و عزم استوار دارم!
گفتم: شما در میان مردم به ویژه اهل ایمان از موقعیت خاصی برخوردار هستید و افراد بسیاری از هر گروهی به شما ارادت می ورزند، شما به خاطر سیادت و خانواده و علم و دانش معروف خاص و عام می باشید، اگر یک نفر شما را در حال گفتگو با یکی از این زنان ببیند عوارض سنگینی بخصوص از نظر آبرو و وجاهت و شخصیت برای شما به بار می آورد!
پاسخ داد: من تصمیم خود را گرفته ام و این کار را انجام می دهم و اگر شما ترس و وحشت دارید می توانید از من جدا شده، به سوی منزل خود بروید.
من خود را در مخمصه ای عجیب گرفتار دیدم، از این که او را تنها بگذارم امتناع داشتم، نهایتاً با او ماندم تا ببینم کار به کجا می رسد؟
وارد خیابان شد، مشغول قدم زدن شد، به زنی جوان که دنبال مشتری می گشت رسید، با او وارد گفتگو شد، زن وقتی او را در لباس پیامبر دید شگفت زده شد، به او گفت: شما اشتباه نیامده ای؟ ! گفت: نه؛ من هم چون دیگران مشتری هستم، به لباس و قیافۀ من چکار داری؟ بالاخره زن را با گفتگویی محبّت آمیز و نرم و به تعبیر قرآن مجید «
لیّن » تسلیم خود نمود و وی را حاضر کرد که آن شب را با او باشد، قرار قیمتی که آن زن گذاشته، چهل تومان برای یک شب بود و چهل تومان در آن زمان، پول قابل توجهی بود و گره های مختلفی را باز می کرد.
پاکت ده شب منبر خود را از جیب بیرون آورد و به سوی آن زن
ص:38
گرفت و گفت در این پاکت چهارصد تومان جهت مخارج ده شبانه روز تو قرار دارد، ایام مصادف با ایام فاطمیه و نزدیک به شب های شهادت صدیقۀ کبری فاطمۀ زهرا علیها السلام است، تو را به جده ام فاطمه سوگند می دهم این پول ناقابل را از من بگیر و به احترام این ایام، ده شبانه روز خود را از آلودگی و بی عفتی و قرار گرفتن در آغوش نجس مردهای هرزه حفظ کن!
آن زن پس از لحظه ای مکث اشک از دو چشمش جاری شد و گفت: بدون دریافت این پول توبۀ جدی می کنم، سید دانشمند، واعظ دلسوز مهرورز و با محبّت به آن زن گفت: به جده ام سوگند پول را پس نمی گیرم، باید این پول را از من بپذیری و عاقبت آن پول را به او قبولاند، زن به سوی خانه اش رفت و ما هم به طرف خانۀ خود رفتیم.
آن زن از مشتری های مسجد و منبر و به ویژه مجالس آن مرد الهی شد و به تدریج با آموختن قرآن و مسائل شرعیه و احکام دینیه و معارف الهیه زنی مذهبی و دلسوز زنان و دختران گشت و سالیانی دراز از طریق امر به معروف و نهی از منکر زنان و دختران را با دین آشنا می کرد و دو سه سال پس از انقلاب از دنیا رفت.
این داستان نورانی و برخورد ملکوتی مرا به یاد حدیثی بسیار مهم از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله انداخت که برای تیمن و تبرک آن را می آورم، باشد که شما خوانندۀ عزیز با راهنمایی این حدیث شریف در مسیری قدم بردارید که خیر دنیا و آخرت شما را تأمین نماید.
« یَلْزَمُ الحقُّ لِأُمَّتِی فِی أرْبَعٍ: یُحِبُّونَ التَّائِبَ وَ یَرْحَمُونَ الضَّعِیْفَ
ص:39
وَ یُعِیْنُونُ المُحْسِنَ وَ یَستَغْفِرُونَ لِلْمُذْنِبِ» (1).
« ادای» حق در چهار چیز بر امت من لازم است: به توبه کننده عشق بورزند، به ناتوان رحم کنند، به نیکوکار کمک نمایند و برای گناه کار آمرزش بخواهند.
راستی چه روایت مهمی است و چه قطعۀ با ارزشی است، وقتی در این روایت دقت می کنیم می بینیم پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله به شدت می خواهد امت، دریایی از عشق و محبّت و مهر و عاطفه باشند و اگر امت به این روایت عمل کند مدینه فاضله تحقق پیدا می کند، مشکلات حل می شود، گره ها باز می گردد، خلأهای روحی و باطنی کمبودهای معنوی و روانی و نواقص اجتماعی برطرف می شود.
ممکن است کسی بگوید دین خدا که جز محبّت چیزی نیست، چنان که گفته اند:
« هَلْ الدِّینُ إلّا الْحُبّ» (2).
و در قواعد این دین به اندازه ای که سفارش به محبّت و مهرورزی شده است، در هیچ فرهنگی نشده است، پس چرا از برنامه های اصولی این دین جنگ است؟
باید گفت: برخورد اولیۀ همۀ پیامبران به ویژه پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله با
ص:40
دشمنان برخورد تبلیغی و فرهنگی آن هم بر اساس مهر و محبّت بوده است.
وظیفۀ رسولان الهی بشارت و هشدار بود، بشارت به نتایج کارهای مثبت و هشدار به عاقبت زیان بار کارهای منفی.
آنان با مردم سر جنگ و ستیز نداشتند، آنان طبیبانه برخورد می کردند تا مردم از بیماری های معنوی رهایی یابند و عاشقانه برخورد می کردند تا مردم دچار عذاب قیامت و بلاهای دنیایی نگردند.
ولی هواپرستان متعصب و شهوت رانان بی قید و بند و آنان که تحمل حقایق را نداشتند و زندگی را جز بر محور شکم و شهوت نمی دیدند، برای خاموش کردن صدای هدایت گر فرستادگان خدا شروع به جنگ کردند و پیامبران هم به ناچار برای دفاع از خود و مؤمنان و حفظ دین به پای خاستند.
عقلی و شرعی نبود که دشمن ابتدا به حمله کند و طرف مقابلش دست روی دست بگذارد تا دشمن هر چه می خواهد انجام دهد.
علاوۀ بر این، پیامبران در برخورد با دشمن، قوانینی را ارائه کردند که باز نشان از مهرورزی آنان به انسان و عشق آنان به نجات بشر از هلاکت ابدی بود.
این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که بسیاری از همرزمان پیامبر از ایمان قوی و خصال پسندیده و اوصاف حمیده برخوردار بودند تا جایی که دشمنی دشمنان و کینۀ مثبت آنان به طرف مقابل سبب انحراف آنان از صراط مستقیم و عدالت ورزی و احسان نمی شد.
ص:41
[ وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قٰاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمٰا وَهَنُوا لِمٰا أَصٰابَهُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ وَ مٰا ضَعُفُوا وَ مَا اِسْتَکٰانُوا وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلصّٰابِرِینَ ] (1).
انبوهی دانشمندانِ الهی مسلک [ و کاملان در دینِ ] به همراه آنان جنگیدند، پس در برابر آسیب هایی که در راه خدا به آنان رسید، سستی نکردند و ناتوان نشدند و [ در برابر دشمن ] سر تسلیم و فروتنی فرود نیاوردند؛ و خدا شکیبایان را دوست دارد.
بنابراین جنگ در دین خدا بر اساس حفظ نفوس محترمه و اموال و نوامیس مردم و حراست از ارزش ها و ابلاغ فرهنگ سعادت بخش حق و ریاضت دادن به نفس برای تزکیه و تربیت است و بر مجاهد واجب است نیّت خود را در جنگ برای خدا قرار دهد و هدفش فقط و فقط اطاعت از خدا و بندگی حضرت او باشد و سعی کند در هنگام جنگ همۀ خواسته های حق را رعایت کند و از کم ترین ستمی به دشمن و کار ناحقی نسبت به طرف مقابل بپرهیزد و بر مجاهدان است که اگر دشمن درخواست امان کند چنانچه زمینه فراهم باشد، او را امان دهند و از وی با محبّت بخواهند که اسلام را با آزادی و اختیار بپذیرند و اگر نپذیرفتند از کم ترین اجبار نسبت به آنان برای پذیرش دین امتناع ورزند زیرا دین اجباری فاقد اعتبار و ارزش است و عمل بر اساس آن کم ترین اجر و پاداشی در پیشگاه حضرت حق ندارد، از این رو صاحب شریعت حلال و حرام از اجبار کردن مردم به پذیرش دین نهی فرموده است.
ص:42
ما انسان ها اگر به صورت واقعی و با دقت عقلی رحمت حق و مهرورزی آن منبع کمالات و آثارش را بشناسیم و در عین حال خواهان سعادت ابدی و کرامت سرمدی باشیم، بی تردید تمام حرکات درون و برون خود را به کیفیتی نظام می دهیم که به رحمت حضرت محبوب متصل شود و از این میدان، گوی سعادت برده و خوشبختی و نیک بختی خود را رقم خواهیم زد.
حرکات ناآگاهانه و جاهلانه، نه این که ما را به جایی نمی رساند بلکه دچار خسارت ابدی و زیان همیشگی می کند.
امیر المؤمنین علیه السلام در رابطۀ با حرکت بر پایۀ معرفت به کمیل بن زیاد فرمود:
« یَا کُمَیلُ! مَا مِنْ حَرَکَةٍ إلّا وَ أنْتَ مُحتَاجٌ فِیهَا إلیٰ مَعْرِفَةٍ» (1).
ای کمیل! هیچ حرکتی نیست مگر این که تو نسبت به آن نیازمند به معرفت و شناخت هستی.
معرفت نسبت به هر حرکتی انسان را از حق و باطل بودن آن حرکت
ص:43
آگاه می کند، چنانچه انسان خواهان سعادت باشد، حرکت و عمل خود را اگر هماهنگ با حق باشد انجام می دهد و زمانی که آلوده به باطل شد ترک می کند.
این معرفت تنها با اتصال به منابع پر فیض اسلام و توجه و دقت در فرهنگ نبی با کرامت اسلام و اهل بیت پاک آن حضرت و تعقّل و تدبّر در کتاب سراسر نور اسلام یعنی قرآن کریم میسر خواهد بود که حقایق عالم را با اتصال به این چشمه های پر فضیلت می توان درک کرد و به شناخت حقیقی و معرفت واقعی دست یافت.
دقت در پهن دشت هستی و موجودات آن و اندیشه و تفکر در قرآن که وحی الهی است و تعقّل و تفکّر نسبت به پیامبران و رسالتشان ما را به این معنا آگاه می کند که همه و همه، جلوۀ رحمت خدایند و خدا می خواهد انسان به گونه ای حرکت کند که نهایتاً وجودش مطلع الفجر رحمت بی نهایت حق شود.
به همین دلیل لازم است انسان، قرآن و نبوت و امامت را که جلوه های رحمتند بشناسد و حرکاتش را بر اساس خواسته های حق و پیامبران و امامان جهت دهد تا رحمت رحیمیۀ از همۀ جوانب وجودش در دنیا و آخرت ظهور کند.
انسان ها از همۀ نعمت های حق باید به گونه ای استفاده کنند که آن نعمت ها که جلوۀ رحمت عام اند، پس از مصرف شدنشان به وسیلۀ انسان ها تبدیل به رحمت خاص به نفع آنان شود، این خواستۀ خدا از
ص:44
انسان است، خواسته ای که برای انسان نسبت به آن تعهدآور و مسئولیت زاست.
به عبارت دیگر: خدای رحیم - که همۀ هستی و امور ظاهری و در یک کلمه مجموعۀ آفرینش، رحمت و مهر اوست و قرآن و پیامبران و امامان جلوه های کامل رحمت و مهر اویند - می خواهد انسان در عین این که مختار و آزاد است، از این اختیار و آزادی بهرۀ مثبت برده، در سایۀ عقل و خرد با هماهنگ کردن حرکاتش با قرآن و نبوت و امامت، هم کانونی از مهر و محبّت شود و هم کاسب مهر و رحمت و محبّت خدا گردد.
جهان و همۀ موجوداتش، سفرۀ روزی خدا و همۀ نعمت هایش، ظهور مهر خداوندی است و انسان در این جهان و سر این سفرۀ نعمت، چند روزی مهمان خداست که باید در این مهمانی ادب و شرایط مهمان بودن را که همانا گذران عمر و استفاده کردن از نعمت ها بر اساس هماهنگی با خواسته های صاحب جهان و مالک سفره است، رعایت کند و کارگاه وجودش را از طریق تغذیه از سفرۀ نعمت ها تبدیل به کانون مهر و محبّت نسبت به حق و به خلق نماید و در عبادت خدا - که مهرورزی عملی نسبت به اوست - و خدمت به خلق - که مهرورزی عملی نسبت به آنان است - تا لحظۀ آخر عمر بکوشد و از پل مرگ با خیالی آسوده و دستی پر از عبادت و خدمت وارد جهان ابدی گردد و برای همیشه بر سر سفرۀ بی نهایت حق که در بهشت به عنوان پاداش برای عابدان خادم آماده شده، بنشیند.
هماهنگی همۀ حرکات ظاهر و باطن با قرآن مجید و نبوت و امامت،
ص:45
در حقیقت هماهنگی با منابع مهر و رحمت و عشق و محبّت است.
محبّت و عشق، محصول و میوۀ شیرین و پرفایدۀ معرفت و آگاهی است؛ معرفتی که ابزارش حواس ظاهری و باطنی است و همچون آب، چشمۀ شیرینی است که در کشتزار وجود به آبیاری برمی خیزد و دانه های استعدادهای شگرف خدادای را به فعلیت می رساند و از وجود انسان منبعی از ایمان و اخلاق و کرامت و وقار و ادب می سازد و وی را تبدیل به روضۀ رضوان معنوی و ملکوتی می نماید.
انسان هنگامی که به وسیلۀ قرآن و فرهنگ انبیاء و امامان معصوم و در پی مطالعه در آثار خلقت و به دنبال شنیدن حقایق از اهل بصیرت، خدا را بشناسد، یقیناً بر اثر این شناخت، قلبش نسبت به حق دریایی موّاج از محبّت و عشق به خدا می شود و از آنجا که به طور طبیعی هر عاشق مهجوری دنبال رسیدن به وصال معشوق است، به جستجوی راه رسیدن به وصال برمی خیزد و نهایتاً به این حقیقت راهنمایی می شود که محبّت، راه رسیدن به وصال بندگی و عبادت خالصانه است.
[ فَمَنْ کٰانَ یَرْجُوا لِقٰاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صٰالِحاً وَ لاٰ یُشْرِکْ بِعِبٰادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ] (1).
پس کسی که دیدار [ پاداش و مقام قرب ] پروردگارش را امید دارد، پس باید کاری شایسته انجام دهد و هیچ کس را در پرستش پروردگارش شریک نکند.
ص:46
بندگی و عبادت به معنای هماهنگ نمودن همۀ حالات درون و برون با خواسته ها و دستورات حضرت حق است که به خاطر رشد، کمال و سعادت دنیا و آخرت مردم از باب محبّت خدا به بندگان به وسیلۀ کتاب های آسمانی و به ویژه قرآن و به توسط پیامبران به انسان اعلام شده است، پیامبرانی که حضرت حق از شدت محبّت به مردم، آنان را برادر مردم خطاب کرده و قلب نورانی آنان را نسبت به جوامعی انسانی اقیانوسی از عشق و محبّت قرار داده و عنوان برادر بودنشان نسبت به مردم هم به چنین خاطر است، قرآن می فرماید:
[ وَ إِلیٰ عٰادٍ أَخٰاهُمْ هُوداً . . . ] (1).
و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را فرستادیم. . .
[ وَ إِلیٰ ثَمُودَ أَخٰاهُمْ. . . ] (2).
و به سوی قوم ثمود، برادرشان صالح را فرستادیم. . .
[ وَ إِلیٰ مَدْیَنَ أَخٰاهُمْ شُعَیْباً . . . ] (3).
و به سوی مردم مدین، برادرشان شعیب را [ فرستادیم ]. . .
[ إِذْ قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ . . . ] (4).
هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت. . .
ص:47
[ إِذْ قٰالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ. . . ] (1).
هنگامی که که برادرشان لوط به آنان گفت. . .
این برادران عاشق و با محبّت و هدایت گر و اصلاح طلب و دلسوز و مهربان، انواع آزارها و شکنجه ها و رنج ها را از جانب مردم تحمل کردند، ولی دست از مردم برنداشتند و به مهرورزی و هدایت گری ادامه دادند تا خود جوامع، بر اثر پافشاری در گناه و فساد که طبیعتاً چون تیشه به ریشه است، از میان رفتند.
اینان آمدند تا فاصلۀ مردم را با خدا به وسیلۀ ایمان و عمل صالح و اخلاق پاک و به عبارت دیگر به سبب عبادت حق و خدمت به خلق کم کنند تا به سرسبزی حالات و اعمال مردم افزوده شود و از وجودشان شجرۀ طیّبه به وجود آید و در هر کجا که قرار می گیرند نسبت به خود و به دیگران دریایی از محبّت و منبعی از خیر و سود رسانی گردند.
فاصله گرفتن از حق و تعطیل کردن بندگی و عبادت و خدمت و کرامت چنان که تاریخ حیات ثابت کرده است، انسان را از نظر حالات و خلقیات و روش و منش، ابتدا تبدیل به بهیمه و سپس به درنده، آن گاه به شیطانی رجیم و ملعون و مکار و فریبنده می کند.
آنان که از حق فاصله می گیرند، در دنیا و آخرت گریزگاه امنی نخواهند داشت و به همین سبب قرآن مجید خطاب به آنان می گوید:
ص:48
[ فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ ] (1). پس [ با انکار قرآن و روی گرداندن از آن ] کجا می روید؟ .
و در آیۀ دیگر می فرماید:
[ فَذٰلِکُمُ اَللّٰهُ رَبُّکُمُ اَلْحَقُّ فَمٰا ذٰا بَعْدَ اَلْحَقِّ إِلاَّ اَلضَّلاٰلُ فَأَنّٰی تُصْرَفُونَ ] (2).
این است خدا، پروردگار حقیقی شما، بنابراین بعد از حق چیزی جز گمراهی و ضلالت وجود دارد؟ پس چگونه شما را از حق بازمی گردانند؟
یک بار دیگر در این دو آیۀ بسیار مهم دقت کنیم و با هم به دنبال حضرت دوست از فاصله گیرندگان از حقیقت بپرسیم: کجا می روید؟ و بعد از حق آیا چیزی جز گمراهی هست؟
ابن عباس در توضیح: [ فَمٰا ذٰا بَعْدَ اَلْحَقِّ إِلاَّ اَلضَّلاٰلُ ] می گوید:
پیامبر صلی الله علیه و آله در میان ما مسلمانان به سخنرانی برخاست، در پایان سخنرانی فرمود:
خدا در ما اهل بیت [ علیهم السلام ] ده خصلت جمع کرده که در احدی پیش از ما جمع نکرده است: بردباری، دانش، نبوت، بزرگواری، بلند نظری، شجاعت، اعتدال، صدق، پاکی و پاکیزگی، پاکدامنی و عفت؛ ما کلمۀ تقوا و راه هدایت و نمونۀ برتر و حجت و برهان بزرگ تر و دستگیرۀ استوارتر و ریسمان محکم هستیم، ماییم که خدا مودت نسبت به ما را به
ص:49
همۀ مردم فرمان داده، « بنابراین بعد از حق چیزی جز گمراهی نیست، به کجا می روید؟ !» (1).
ثمرۀ توجه به حقیقت مهرورزی و ایجاد و ابراز مهر و محبت، اتصال به حضرت محبوب و تبدیل جان انسان به دریایی از فضیلت و معرفت و ایمان و آگاهی و رسیدن به سعادت و خوشبختی و نتیجۀ بی توجهی نسبت به آن جهل و نادانی و فسق و فجور و ظلم و کینه و ضلالت و گمراهی خواهد بود.
تاریخ شاهد چهره های مختلفی بوده است که با اتصال به منبع مهر و محبت، محبوب و سعادتمند و با جدایی از این سرچشمۀ فیض مغضوب و شقاوتمند شده اند، حال جایگاه هر یک از افراد نسبت موقعیت دنیایی آن ها چه در جایگاه حکومت و سلطنت و یا علم و دانش و یا مال و ثروت و یا. . . متفاوت است که به هر یک از دو چهره اشاره ای می شود مسلماً این سعادت و شقاوت ریشه ای جز در مهرورزی و محبت به معنی جامع و کامل خود نخواهد داشت.
ص:50
قرآن مجید از دو حاکم که هر یک روزگاری در کشور مصر حکومت می کردند سخن می گوید، سخنی عبرت آموز و سراسر پند و موعظه، حاکمی که دریایی از معرفت و بصیرت و محبّت و کرامت و ایمان و فضیلت و صدق و حقیقت بود و حاکمی که بیابانی از نادانی، جهالت، مستی و غرور، فساد و فجور، خودبینی و کبر، گناه و معصیت بود.
یکی نسبت به مردم دلسوز و مهرورز و حلال مشکلات و آن دیگر نسبت به مردم منبعی از خشم و کینه و ایجاد کنندۀ تنگنا و مضیقه در میان اهل کشور بود.
تفاوت این دو حاکم در قرب و دوری از حق و فاصله داشتن و نداشتن با خدا بود.
حاکم با فضیلت و مهرورز و درستکار، یوسف علیه السلام بود که قرآن مجید از وجود مبارکش تعبیر به صدیق، برگزیدۀ حق، مخلَص، حفیظ، علیم و کریم می کند و حاکم بی فضیلت و کینه ورز، فرعون بود که قرآن مجید از او تعبیر به خودبین، خودپرست، قاتل، مفسد، ظالم، و تفرقه انداز می نماید.
یوسف، پیش از فرعون در کاخ مصر بر صندلی حکومت قرار گرفت ولی چون با حق فاصله نداشت و بنده ای مقرب بود، برای مردم منبعی از کرامت و سودمندی و منفعت و برکت رخ نمود و فرعون پس از یوسف علیه السلام در همان کاخ و در همان کشور بر صندلی حکومت نشست ولی چون با حق فاصله داشت و مردی سرکش و عصیان گر و طاغی
ص:51
و یاغی بود، برای مردم منبعی از شر و زیان و خسارت و مشکل ساز رخ نمود.
حاکمان دوره های تاریخ تا این زمان به همین صورت دو چهرۀ بی فاصله از حق و با فاصله از حق بودند، هرگاه بنده ای مقرب به حق حاکم مردم می شد، دنیا و آخرت مردم آباد بود و هرگاه چهره ای ناسپاس و دور از حق بر مردم حاکم می گشت، مردم بویژه اهل ایمان در همۀ امور دچار مضیقه و تنگنا می شدند.
تفاوت این دو چهره را واضح و روشن در تفاوت ریشه ای حکومت هایشان باید دید؛ تفاوت این دو چهره، تفاوت میان نور و ظلمت و حق و باطل و صدق و فسق است.
شما یوسف علیه السلام را نمونۀ اعلای حق در امر حکومت به حساب آرید و فرعون را نمونۀ کم نظیر باطل در امر حکومت بشمارید و حاکمان تاریخ را در فاصله نداشتن از حق و فاصله داشتن از خدا با این دو حاکم بسنجید.
دانش و علم ذاتاً از فضایل و کرامات است که تحصیل آن مطلوب و بسیار پر ارزش می باشد.
دانش، وسیله و ابزاری است که اگر در اختیار انسان مؤمن، با ادب، مهربان، دلسوز باشد، آن را در راه خیر و سعادت خود و خدمت به دیگران به کار می گیرد و اگر در اختیار شخصی ناسپاس، هواپرست، مغرور و بی ادب و بی محبّت قرار گیرد، آن را به عنوان وسیله ای برای
ص:52
شکم و شهوت و هواپرستی خود و گاهی زیان زدن به دیگران به کار می اندازد.
دانشمندانی که با چراغ دانش خود راه سعادت و خیر را به مردم نشان دادند و با علم و آگاهی خود به تربیت انسان ها برخاستند و دردهای مادی و معنوی آنان را درمان نمودند، از گروه اول و دانشمندانی که از طریق موقعیت خود به گمراه کردن نسل ها همت گماشتند و دانش خود را ابزاری برای حکومت ستمگران قرار دادند و زمینۀ بردگی انسان ها را از طریق جادو کردن حواس و عقل آنان فراهم آوردند و برای هوا و هوس مشتی خائن و درنده خو اسلحه های کشتار جمعی مانند بمب اتم و انواع بمب های شیمیایی ساختند تا در چند ثانیه صدها هزار نفر مرد و زن و کودک بی گناه را به کام مرگ دراندازند، از گروه دوم هستند.
شرح حیات و زندگی هر یک از این دو گروه، صدها جلد کتاب می طلبد که حتی مشکل می نماید از عهدۀ یک جمع یا چند جمع علمی برآید، در اینجا از هر یک از این دو گروه به معرفی یک نمونه اکتفا می شود تا هرکدام مثل و نمونۀ گروه مثبت و گروه منفی به شمار آیند.
شیخ طوسی
از چهره های برجسته و پر منفعت میدان دانش و بینش محمد بن حسن طوسی معروف به شیخ طوسی است که خلاصه ای از حیات پر برکت علمی او را از کتاب بسیار با ارزش « مفاخر اسلام» نوشتۀ محقق پرکار استاد علی دوانی برای شما نقل می کنم:
شیخ طوسی به اعتراف تمام دانشمندان اسلامی که پس از وی
ص:53
آمده اند یکی از بزرگ ترین نوابغ جهان و پیشوای فقها و متکلمین عصر خود بوده است و تا به حال نیز مجتهدین شیعه ریاست و تقدم او را در علوم فقه و اصول و کلام و تفسیر و سایر علوم اسلامی مسلّم می دانند.
شیخ طوسی در سال سیصد و هشتاد و پنج هجری در شهر تاریخی طوس یا روستایی از آن، دیده به جهان گشود.
علوم مقدماتی و سطح عالی فقه و اصول و حدیث و غیره را در همان طوس و شهرهای دیگر ایران فرا گرفت و از این راه نبوغش شکوفا شد و زمینه برای ترقی و تعالی بیش تر مهیا گردید.
در سنۀ چهار صد و هشت که بیست و سه سال داشت و دانشمندی جوان بود که از خراسان به عراق آمد و پنج سال در بغداد نزد شیخ مفید پیشوای علمای شیعه و دیگر اساتید به تحصیل و تکمیل معلومات خویش پرداخت و بعد از رحلت شیخ مفید در سال 413 نیز قریب بیست و سه سال از محضر سید مرتضی بزرگ ترین شاگرد مفید استفادۀ سرشار برد و جمعاً از خرمن علوم آنان خوشه ها چید و بر فضایل و کمالات خود افزود.
پس از وفات سید مرتضی دوازده سال با استقلال به تدریس و افادت همت گماشت و چیزی نگذشت که آوازۀ فضلش در همه جا طنین افکند و از هر سو طالبان علم از شیعه و سنی و زیدی و غیره به حوزه درسش روی آوردند و از علوم و فنونی که در گنجینۀ دل اندوخته بود بهره مند گشتند.
شیخ طوسی بعد از وفات سید مرتضی در میان انبوه شاگردانش مفید و سید مرتضی و علمای شیعۀ بغداد چون از همه کس لایق تر بود، به
ص:54
مقام پیشوایی شیعیان رسید و ریاست فقهای امامیه به وی منتهی گشت و در تمام وقایع ایام زندگی پر حادثۀ خود، به بهترین وجه از عهدۀ مسئولیتی که داشت برآمد و شیعیان عصر اعم از خواص و عوام به وجودش مفتخر و سزاوار بودند.
شهرت بی نظیر شیخ از زمانی رو به فزونی گذاشت که به دستور حاکم عباسی القائم بأمر اللّٰه کرسی تدریس علم کلام به وی اختصاص یافت و این بزرگ ترین موقعیت و منصب رسمی علمی بود که در مرکز حکومت آل عباس و دنیای اهل سنت و جماعت نصیب یک عالم بزرگ شیعه آن هم عنصر ایرانی در محیط عربی گردید، این کرسی از جانب حاکم وقت به دانشمندانی تعلق می گرفت که سرآمد دانشمندان عصر در عقاید و مذاهب باشند.
شیخ بزرگوار در سایۀ نبوغ و ابتکار و استعداد فوق العاده و پشتکار مخصوص به خود به حد کافی علوم لازم را از استادان فن مخصوصاً شیخ مفید و سید مرتضی و فقیه نامور حسین بن عبید اللّٰه غضائری و ابن عبدون و ابن ابی جید فرا گرفت و با وسعت نظر و احاطۀ کامل و دقت زائد الوصفی که در تمام فنون دینی داشت، مکتبی مخصوص به خود پدید آورد.
مکتب شیخ نه تنها مکمل مکتب شیخ مفید و سید مرتضی بود بلکه نظر به آرای جدید و نظریات عمیقی که شخصاً در اغلب ابواب فقه داشت و تحقیقاتی که در اصول و کلام و تفسیر و حدیث و رجال می نمود، از هر جهت با سایر مکاتب امتیاز داشت.
شیخ در فقه و اصول و کلام که پایۀ آن را شیخ مفید و سید مرتضی
ص:55
گذارده بودند ابتکارات نو و مطالب محکم تری آورد و طریق نظر و استدلال و نقد و بررسی را با مبانی بهتری به روی آیندگان گشود.
مکتب شیخ و مبانی علمی وی به قدری متین و محکم و متکی به دلیل و برهان بود که تا صد سال بعد از او هم چنان استوار و بر همان اساس پایدار ماند، به این معنا که فقهای بعد از او در طول این مدت با استفاده از روش شیخ، اجتهاد می کردند و بر وفق مبانی و مکتب وی تدریس و تصنیف می نمودند و به عبارت روشن تر همه، شاگردان مکتب او به شمار می آمدند.
علامۀ حلی با آن جایگاهی که در تمامی علوم و فنون اسلامی داشته و نخستین دانشمندی است که در میان شیعه و سنی ملقب به علامه شده است، می نویسد:
أبو جعفر محمد بن حسن بن علی طوسی ( قدس اللّٰه روحه) پیشوای علمای امامیه و رئیس طایفه، دارای جلالت قدر و منزلتی عظیم است، موثق و مورد کمال اعتماد و صداقت و صاحب نظر در اخبار و رجال و فقه و اصول و کلام و ادب بوده است و همۀ فضائل منسوب به اوست. در تمامی فنون اسلام کتاب نوشته است، اوست که عقاید شیعه را در اصول و فروع مهذب نمود، جامع کمالات نفسانی در علم و عمل و شاگرد شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان بود» .
بدون مبالغه شیخ از آیات بزرگ الهی است که از حیث بلوغ و عظمت روح و همت عالی و فکر بلند و موفقیت های زندگی در صف مقدم دانشمندان اسلام قرار دارد بلکه نظیر وی را در میان دانشمندان خودی و بیگانه کم تر دیده ایم.
ص:56
از مزایای شیخ آثار قلمی و فکری اوست که هر یک نمونۀ کامل اندیشۀ عمیق و دریای ژرف و مواج علوم وی می باشند. نزدیک به پنجاه کتاب در فقه، اصول، تفسیر، کلام، ادعیه، رجال و تاریخ از وی به یادگار مانده است (1).
شیخ طوسی کتاب « عدّة الأصول» را برای اهل اصول و « تهذیب الأحکام» و « الاستبصار» که دو کتاب از چهار کتاب اساسی شیعه است را برای فقیهان و ده جلد « التبیان» را برای مفسران و « الفهرست» را برای علاقمندان به رجال برجسته و « تلخیص الشافی» را برای عاشقان عقاید و کتاب « الخلاف» را جهت فقه مقارن و « مصباح المتهجد» را برای عابدان و شب زنده داران و « مقتل الحسین» را برای متوسلان و « الغیبة» را برای منتظران و آینده نگران نوشت.
قرآن به دانشمندی اشاره دارد که از دانشش به زیان انسان و انسانیّت بهره گرفت و در حقیقت، دزدی بوده که با چراغ آمده بود تا کالای گزیده را سرقت کند، نام این شخص در روایات بلعم باعورا است.
قرآن او را نمونۀ هواپرستی دانسته و وجودش را در جامعۀ انسانی همچون سگ به حساب آورده و وی را روی گردان از حق و اعراض کنندۀ از آیات الهی شمرده و هدف از اشاره به او را پند دادن به مردم و عبرت آموختن به نسل ها دانسته تا با خواندن داستانش بیدار و بینا
ص:57
شوند و از افتادن در چاه خطرناکی که او افتاد خود را حفظ نمایند.
[ وَ اُتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ اَلَّذِی آتَیْنٰاهُ آیٰاتِنٰا فَانْسَلَخَ مِنْهٰا فَأَتْبَعَهُ اَلشَّیْطٰانُ فَکٰانَ مِنَ اَلْغٰاوِینَ * وَ لَوْ شِئْنٰا لَرَفَعْنٰاهُ بِهٰا وَ لٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی اَلْأَرْضِ وَ اِتَّبَعَ هَوٰاهُ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ اَلْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ ذٰلِکَ مَثَلُ اَلْقَوْمِ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیٰاتِنٰا فَاقْصُصِ اَلْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ ] (1).
و سرگذشت کسی که آیات خود را به او عطا کردیم و او عملاً از آنان جدا شد، برای آنان بخوان؛ پس شیطان او را دنبال کرد [ تا به دامش انداخت ] و در نتیجه از گمراهان شد. * و اگر می خواستیم [ درجات و مقاماتش را ] به وسیلۀ آن آیات بالا می بردیم، ولی او به امور ناچیز مادی و لذت هایِ زودگذرِ دنیایی تمایل پیدا کرد و از هوای نفسش پیروی نمود؛ پس داستانش چون داستان سگ است [ که ] اگر به او هجوم بری، زبان از کام بیرون می آورد، و اگر به حال خودش واگذاری [ باز هم ] زبان از کام بیرون می آورد. این داستان گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند؛ پس این داستان را [ برای مردم ] حکایت کن، شاید [ نسبت به امور خویش ] بیندیشند.
آری؛ فاصله گرفتن از حق، همۀ حالات انسانی را به نابودی می کشاند و از وجود انسان، حیوانی خطرناک می سازد که جز زیان و ضرر و خسارت و خطر چیزی برای خود و دیگران به بار نمی آورد.
ص:58
ثروت در زوایا و چهره های گوناگونش از نعمت های حضرت حق است که از باب محبّت و مهرش به انسان ارزانی داشته و او را برای به دست آوردن و خرج کردن و هزینه نمودنش هدایت نموده است.
آنان که چون پیامبران و امامان و اولیای حق از خدا - آن منبع بی نهایت لطف و کرامت - فاصله نداشتند، برای به دست آوردن این نعمت از راه مشروع و طبیعی یعنی کار و کوشش و زحمت و فعالیت مثبت اقدام کردند و پس از مصرف آن به اندازۀ لازم، مازادش را در کمک به اهل استحقاق و هزینه کردن در امور خیریه به خرج گذاشتند و از این طریق موفق به عبادتی بزرگ شدند و به سعادت و خوشبختی خود در دنیا و آخرت کمک کردند.
ولی فاصله گرفتگان از حق برای به دست آوردن ثروت بر پایۀ هوا و هوس خویش از هر راه نامشروعی که جز پایمال کردن حقوق مردم و به ویژه ضعیفان و ناتوانان اثری نگذاشت، دست یازیدند و آن را به اندازه ای که شهواتشان اقتضا داشت به خرج گذاشتند و نسبت به ما زاد آن یا بخل ورزیدند یا آن را در اشاعۀ فحشا و منکرات برای نابودی منابع زندگی مردم و هلاکت نسل جوان بکار گرفتند.
شخصیتی عظیم و انسانی کریم چون امیر المؤمنین علیه السلام با فعالیت مستمر کشاورزی و آباد کردن زمین و کاشتن هزاران اصله درخت خرما، ثروت هنگفتی به دست آورد و از آن ثروت در حد بسیار اندک و به اندازۀ ضرورت و در کمال قناعت استفاده کرد و ما زاد آن را هزینه مستمندان،
ص:59
بیماران، یتیمان، دردمندان و امور مثبت دیگر نمود و روزی که چشم از جهان بست چیزی از خود که در خور توجه باشد باقی نگذاشت.
او بندۀ مخلِص و مخلَص خدا بود و به چیزی جز عبادت خدا و اطاعت از حضرت حق نمی اندیشید، او عاشق فرمان بردن از خدا و پیامبر بود و سراسر زندگی اش را وقف حالات و اعمال مثبت نمود.
ولی قارون که ثروتش زبانزد خاص و عام بود به خاطر این که از حق فاصله داشت، فقط به جمع ثروت، آن هم در حدی فراوان پرداخت؛ با این که موسی علیه السلام و مؤمنان حقیقی، او را نسبت به هزینه کردن ثروتش در امور مثبت و در راه خدا نصیحت کردند، توجهی به آن نصایح سعادت بخش نکرد و دیناری در راه خیر هزینه ننمود و نهایتاً در همین دنیا هم به عذاب سختی که از آن هیچ راه گریزی نداشت که همان عذاب فرو رفتن خود و ثروتش به قعر زمین است، دچار شد.
آری؛
آن سرای [ پرارزش ] آخرت را برای کسانی قرار می دهیم که در زمین هیچ برتری و تسلّط و هیچ فسادی را نمی خواهند؛ و سرانجام [ نیک ] برای پرهیزکاران است (1).
فساد فراگیری که در همۀ زمینه های زندگی در این عصر بر زمین و زمینیان حاکم است، بی تردید نتیجۀ زیانبار فاصله گرفتن حاکمان و دولت مردان جهان و عالمان و دانشمندان کرۀ زمین در شرق و غرب و ثروتمندان مرفه بی درد و بی وجدان است.
ص:60
شکوفه ها بر شاخه می نشینند و گل ها در گلستان بساط می گسترانند، مرغزارها سبز می شوند، باغ ها جلوه گری می نمایند تا به زندگی انسان طراوت و زیبایی ببخشند.
درختان در فصل میوه از میوه های رنگارنگ پر می شوند و با زبان حال به انسان می گویند: خود ما یک عدد آن را برای خود مصرف نمی کنیم، تو ای انسان بیا و آن چه می خواهی از ما میوه ببر و مصرف کن و بفروش و بدن و زندگیت را اداره کن.
خورشید هر روز میلیون ها تن از وجود خود را بی دریغ هزینۀ انسان می کند و ماه گردون با ایجاد جزر و مد، نخلستان ها و مزارع ساحل دریاها را از باب مهرورزی به انسان آبیاری می کند.
اعضا و جوارح بدن با وحدتی که در کارگردانی آن ها حاکم است بدن را اداره می کنند و چون عضوی به درد آید دیگر اعضا به یاری او می شتابند تا از درد نجاتش دهند.
دندان درد می گیرد، مغز از طریق فرمان دادن به مراکز عصبی سبب می شود آنان درد را حس کنند و شعور و مغز از پی راه علاج به حرکت می افتند و پا، انسان را به طبیعت می رساند و زبان درد را بیان می کند و گوش هدایت طبیب را می شنود و نهایتاً درد به درمان می رسد. خدمتت کی می توان جبران نمودن چشم من چون به هر عضوم رسد دردی تو گریان می شوی
در میان افراد بشر فردی پیدا نمی شود که نسبت به مهر و محبت دیگران خشنود نباشد بلکه تمام انسان ها بسیار علاقه مند هستند که مورد مهر و محبت دیگران قرار گیرند و همۀ کسانی که با او در ارتباط هستند به نوعی به او ابراز محبت و علاقه کنند و او را مورد مهر و محبت خود قرار دهند.
بدیهی است کسی که علاقه مند جلب مهر و محبت دیگران است خود باید کانون مهر و محبت باشد این یک قانون کلی و خدشه ناپذیر است که محبت طرفینی و متقابل است.
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
قیس بن عاصم در ایام جاهلیّت از اشراف و رؤسای قبائل بود و پس از ظهور اسلام ایمان آورد. روزی در سنین پیری به منظور جستجوی راه معرفت الهی و جبران خطاهای گذشتۀ خود شرفیاب محضر رسول اکرم صلی الله علیه و آله گردید و گفت: درگذشته، جهل و نادانی، بسیاری از پدران را بر آن داشت که با دست خویش دختران بی گناه خود را زنده به گور سازند، من نیز دوازده دختر بی گناه خود را زنده به گور کردم، سیزدهمین دخترم را همسرم پنهانی به دنیا آورد و چنین وانمود کرد که نوزاد مرده به دنیا آمده اما پنهانی او را نزد خویشان خود فرستاد.
سال ها گذشت تا روزی هنگامی که ناگهان از سفری بازمی گشتم دختری خرد سال را در سرای خود دیدم و چون شباهتی تام به فرزندانم
ص:61
ص:62
داشت درباره اش به تردید افتادم و بالاخره دانستم دختر من است، بی درنگ دختر را که زار زار می گریست کشان کشان به نقطه ای دور برده و به ناله ها و تضرّع او - که نزد اقوام مادری بازخواهم گشت و دیگر بر سر سفرۀ تو نخواهم نشست - توجه نکردم و زنده به گورش کردم.
قیس پس از نقل ماجرای خود به انتظار جواب سکوت کرد، در حالی که از دیده های رسول اکرم صلی الله علیه و آله اشک فرو می چکید با خود فرمود:
« مَنْ لَمْ یَرْحَمْ لا یُرحَمْ» (1).
کسی که رحم نکند به او رحم نمی شود.
و سپس فرمود: روز بدی در پیش داری قیس پرسید برای تخفیف در عذاب چه کنم؟ حضرت فرمود: به عدد دخترانی که کشته ای کنیز آزاد کن (2).
قاعده و قانون بسیار مهمی از سوی پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله به همۀ انسان ها اعلام شده و آن این که اگر مهر و محبّت ورزید یقیناً از طرف دیگران و نهایتاً از سوی حضرت حق مورد مهر و محبّت قرار خواهید گرفت و اگر بی مهری و بی رحمی پیشه کنید هرگز توقع مهر و رحمت از دیگران و بخصوص از خدا نداشته باشید که بی رحم فقط لایق عقوبت و بی رحمی است.
از ابن عباس روایت شده است:
ص:63
« أوْحَی اللّٰهُ إلی دَاوُدَ عَلیْهِ السّلامُ، قُلْ للْظّالِمینَ: لَا یَذْکُرُونَنِی فَإنَّهُ حَقٌّ عَلَیَّ أنْ أذْکُرَ مَنْ ذَکَرَنِی وَ إنَّ ذِکْری إیّاهُم أن ألعَنَهُم» (1).
خدا به داود علیه السلام وحی فرمود: [ به ستمگران که بر اثر سنگدلی و بی رحمی به دیگران ستم می کنند ] بگو: مرا یاد نکنید زیرا بر عهدۀ من است که هر کس از من یاد کند من از او یاد کنم و یاد من نسبت به ستمگران این است که آنان را لعنت کنم و از رحمت خود طردشان نمایم.
مهر و محبّت ورزیدن به دیگران به اندازه ای در اسلام از ارزش برخوردار است که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله ضمن دعا و مناجاتی به پروردگار عرضه داشت:
« اللّهُمَّ مَنْ رَفَقَ بِأُمّتی فَارْفُقْ بِهِ وَ مَنْ شَقَّ عَلَیْهِمْ فَشُقَّ عَلَیْهِ» (2).
خدایا! هر کس با امت من مهربانی و خوشرفتاری داشت به او مهربان باش و هر کس به آنان سخت گرفت بر او سخت گیر باش.
در روایتی از حضرت امام صادق علیه السلام جریان شگفت انگیزی نقل شده است که: حضرت امیر المؤمنین علیه السلام به عبد اللّٰه بن یحیی فرمود: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیدم که می فرمود: در زمان گذشته دو پادشاه بزرگ در گوشه ای از زمین حکومت می کردند که یکی از آن دو فرمانبردار و مطیع
ص:64
خدا و مؤمن بود و دیگری کافر که به آشکارا با دشمنان خدا دوست و با دوستان خدا دشمن بود.
پادشاه کافر مریض شد و نوعی ماهی که در آن زمان یافت نمی شد را درخواست نمود، چرا که آن نوعی ماهی در آن زمان در وسط دریا پیدا می شد و دست یابی به آن مقدور نبود تا اینکه اطباء او را از خود ناامید کردند و گفتند: برای خود جانشینی را برای پادشاهی انتخاب کن چرا که شفای تو در این ماهی است که طلب نمودی در حالی که دست یابی به آن امکان ندارد.
خدای متعال فرشته ای را مأمور فرمود تا این ماهی را به طرف ساحل براند تا صید آن براحتی امکان داشته باشد. پس این نوع ماهی گرفته شد و پادشاه خورد و سالم شد و سالها پادشاهی کرد.
اما آن پادشاه مؤمن نیز همانند آن مرض را گرفت و زمانی مریض شد که همان نوع ماهی در نهرها به آسانی یافت می شد، پادشاه مؤمن آن ماهی را طلب نمود و اطباء نیز همان ماهی را برای او توصیه نمودند و گفتند: خیال شما راحت باشد که الآن زمان صید آن ماهی است، برای شما صید می شود و از آن می خورید و شفا می یابید.
خدای متعال همان فرشته را مأمور کرد که آن نوع ماهی را از نهرها به وسط دریا براند تا این پادشاه به آن دست نیابد، به همین خاطر آن ماهی یافت نشد تا پادشاه مؤمن در طلب ماهی و به خاطر نبود دوا جان سپرد.
این جریان، فرشتگان آسمان و اهالی آن ناحیه از زمین را شگفت زده کرد به حدی که نزدیک بود گمراه شوند، چرا که خدای متعال دست یابی به آنچه را که کافر نمی توانست به آن دست یابد را آسان نمود
ص:65
و دست یابی به آنچه را که مؤمن می توانست به آسانی به آن دست یابد را مشکل ساخت.
خدای متعال به فرشتگان آسمان و پیامبر آن زمان در زمین وحی فرمود:
یقیناً من همان خدای کریم و بخشنده و توانا هستم، آنچه را می بخشم ضرری به من نمی زند و آنچه را نمی بخشم چیزی از من کم نمی کند و به هیچ کس به اندازه ذرّه ای ظلم نمی کنم، اما این که دست یابی به ماهی را در غیر فصل آن برای کافر آسان نمودم به این دلیل بود که پاداش حسنه ای باشد که او انجام داده بود چرا که حق این است که برای هیچ کس حسنه اش را باطل ننمایم تا در حالی وارد قیامت شود که حسنه ای در صحیفۀ اعمال او نباشد و به خاطر کفرش داخل آتش شود. و اما این که همان ماهی را برای عابد منع نمودم به خاطر گناهی از او بود که خواستم با جلوگیری از خواستۀ او و از بین بردن آن دارو، گناهش را پاک نمایم تا در قیامت در حالی بر من وارد شود که گناهی نداشته باشد تا او را داخل بهشت نمایم (1).
ص:66
در اینجا لازم است به نکته ای بسیار مهم که در قرآن و روایات و نیز در گفتار روانکاوان و روان شناسان آمده اشاره کنم که گناه و معصیت و فسق و فجور ریشه در بیماری و اختلالات معنوی روان و قلب دارد و در حقیقت گنهکار از نظر اسلام یک بیمار است، برای درمان او در مرتبۀ نخست باید هم چون طبیب مهربان و پر حوصله و پر محبّت با او برخورد کرد تا به تدریج داروی محبّت و داروی زبان نرم و لیّن و داروی خوبی، او را درمان کند.
این نوع بیماری در وجود کسی ذاتی نیست که قابل درمان نباشد، حالتی عرضی است که با هنرمندی طبیب یقیناً به درمان می رسد.
برخی از مؤمنان نسبت به مردم از چنان محبّت سرشار و فراوانی برخوردارند که باید گفت عین محبّت و بلکه خود محبّت اند.
حجر بن عدی که از شخصیت های کم نظیر عرصه گاه معنویّت و در
ص:67
عشق به امیر المؤمنین علیه السلام زبان زد بود و جان مبارکش را هم بر سر این محبّت از طریق شهادت نثار کرد، هنگامی که روز بیستم ماه رمضان از مولایش پس از ضربت خوردن از قاتل عیادت کرد به عنوان
یٰا حِجْرَ الْخَیْرِ مورد خطاب قرار گرفت (1)یعنی ای حجری که همۀ وجودت با خیر و خوبی وحدت و اتحاد پیدا کرده است و به همین خاطر خیر و خوبی هیچ گاه از تو جدا شدنی نیست.
آری، حجر الخیر و امیر المؤمنین علیه السلام که تجسم همۀ خوبی ها و کرامات است چنان مجذوب یکدیگرند که علی علیه السلام دلش برای حجر می تپد و حجر از شدت ایمان و عشقش به علی جان در راه علی می دهد.
[. . . وَ اَلطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ اَلطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبٰاتِ أُولٰئِکَ مُبَرَّؤُنَ مِمّٰا یَقُولُونَ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ ] (2).
. . . و زنان پاک برای مردان پاک و مردان پاک برای زنان پاک اند، این پاکان از سخنان ناروایی که [ تهمت زنندگان ] دربارۀ آنان می گویند، مبرّا و پاک هستند، برای آنان آمرزش و رزق نیکویی است.
ص:68
مهر و محبّت، علت جلب رحمت حق به سوی عبد است.
قرآن مجید در آیاتی فراوان به این نکته بسیار مهم اشاره دارد که مهر و رحمت حق بی علت نصیب کسی نمی شود، ایمان، جهاد، هجرت، عبادت، رحم و محبّت به دیگران و نظایر این ها، از علل جلب و جذب رحمت حق به سوی انسان است و به قول لسان الغیب، حافظ: طفیل هستی عشق اند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری
کسی که همۀ حالات مثبت و به ویژه مهر و محبّت و عشق ورزی را در سرزمین وجود خویش نابود کرده و جز حرکت فیزیکی که محصول تنفس هوا و خورد و خوراک است از او باقی نمانده و از هستی خویش غیر کویری خشک بجا نگذارده و استعداد و قوای ملکوتی خود را نابود نموده، چگونه نور رحمت پروردگار از افق تاریک حیاتش جلوه کند و خورشید مهر اهلی به سرزمین هستی اش که پشت به خورشید دارد بتابد؟ !
چگونه کسی که مهر و محبت و مهرورزی را در دل خود نپرورانده و متخلق به این اخلاق نشده و در قلب خود جایی را برای این حقیقت بسیار با ارزش باز نکرده امید رحمت حضرت حق را دارد؟ !
ص:69
حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
« مَنْ لٰا یَرْحَمِ الناسَ لا یَرْحَمْهُ اللّٰهُ» (1).
کسی که به مردم مهربانی نکند خداوند به او مهربانی نمی کند.
با این بیان رسول خدا صلی الله علیه و آله مشخص می شود که مایۀ جلب رحمت حضرت حق، مهرورزی و محبت و مهربانی نسبت به مردم است.
حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
« عَجِبْتُ لِمَنْ یَرجُو رَحمَةَ مَنْ فَوقَهُ کیفَ لٰا یَرحَمُ مَنْ دُونَهُ» (2).
تعجب می کنم از کسی که به مهر و محبت بالا دست خود امیدوار است چگونه به زیر دست خود مهربانی نمی کند.
کسی که امیدوار به رحمت حضرت حق است که ما فوق همۀ قدرت های عالم است چرا زمانی که خود می تواند توجه به زیردستان خود داشته باشد و با آن ها محبت و ملاطفت داشته باشد مهربانی نمی کند؟ !
دریای مواج رحمت حضرتش با مهرورزی به هم نوعان و زیردستان و حتی بی ارزش ترین موجودات به خروش می آید و موجبات جلب رحمت بی نهایتش فراهم می شود.
پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله می فرماید:
ص:70
« مَنْ رَحِمَ وَ لَوْ ذَبیحَةَ عُصْفورٍ رَحِمَهُ اللّٰهُ یَوْمَ القِیٰامَةِ» (1).
هر کس رحم کند اگر چه به لاشۀ گنجشکی، خداوند در روز قیامت به او رحم خواهد کرد.
در روایتی دیگر می فرماید:
« یُنٰادی مُنادٍ فی النارِ: یا حَنّانُ یا مَنّانُ نَجِّنِی مِنَ النّارِ فیأمُرُ اللّٰهُ مَلَکاً فَیُخْرِجُه حَتّی یَقِفَ بَینَ یَدَیْهِ فَیَقولُ اللّٰهُ عَزَّ و جَلَّ: هَل رَحِمتَ عُصفُوراً؟» (2).
ندا دهنده ای در آتش دوزخ فریاد می زند: ای خدای مهربان! ای بخشایشگر! مرا از آتش نجات ده. پس خدای متعال به فرشته ای دستور می دهد پس او را از آتش بیرون می آورد و در پیشگاه حضرت حق می ایستد. خدای متعال به او می فرماید: آیا تو به گنجشکی رحم کردی [ تا امروز مورد مهر و محبت من قرار گیری ]؟ !
انسان هایی که نسبت به امور دیگران بی تفاوت اند و جز برای شکم و رفاه حال خود دغدغه ای ندارند و به قول اهل دل چون چوب خشک هستند و قلب آنان از حالات مثبت به ویژه عشق و محبّت محروم است، اگر از خدا توقع محبّت و رحمت و مهر و شفقت داشته باشند یقیناً توقع بی جا و بی موردی است، ولی آنان که دلی غرق محبّت و مهر دارند
ص:71
و نسبت به امور دیگران بی تفاوت نیستند و پیوسته مهر و عشق خود را عملاً برای خلق خدا هزینه می کنند اگر از خدا امید محبّت و رحمت داشته باشند، امیدشان امیدی مثبت و توقعشان توقعی بجا و بر حق است و بر اساس آیات و روایات، یقیناً مورد مهر خداوندی در دنیا و آخرت قرار می گیرند و حضرت دوست محبّت و عشق ورزی آنان را نسبت به دیگران از طریق لطف و احسان خود تبدیل به شیرین ترین محصول ابدی و میوۀ سرمدی یعنی بهشت عنبر سرشت و رضوان اکبر و [ عِیشَةٍ رٰاضِیَةٍ ] می کند و تبدیل حالات معنوی و اعمال صالحه به بهشت و رضوان، بر خدا آسان است،
[. . . إِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اَللّٰهِ یَسِیرٌ ] (1).
. . . بی تردید [ ثبت در آن کتاب ] بر خدا آسان است.
ص:72
از آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام استفاده می شود که بی مهری و به عبارت دیگر سنگدلی، گناهی باطنی است که قابل کیفر است و حالتی درونی است که سبب ستمکاری و ظلم به دیگران و پایمال کردن حقوق مردم است.
سعید بن جبیر می گوید:
به ابن عباس گفتند که: گروهی از ما گمان می کنند که عبد گناهی مرتکب می شود و به سبب آن از رزق محروم می شود، ابن عباس گفت: به خدایی که خدایی جز او نیست این محرومیت از رزق، حقیقتی است که در کتاب خدا روشن تر از خورشید درخشان است، خدا در سورۀ «
ن و القلم» در هفده آیه به آن حقیقت در ضمن داستانی اشاره کرده است.
مرد وزین و آراسته ای بود که در سنی بالا قرار داشت، مالک باغی بود، میوه ای از آن باغ را به خانه اش نمی برد مگر این که به هر صاحب حقی و مستمندی و دردمندی از آن میوه می بخشید.
او تا پایان عمرش به این بذل و بخشش و ادای حقوق مالی به خاطر علاقه ای که به قواعد دین داشت و به سبب مهر و محبتی که نسبت به بندگان خدا در قلبش موج می زد، ادامه داد. هنگامی که پیرمرد از دنیا رفت پنج فرزند او باغش را به ارث بردند و در همان سالی که باغ را به
ص:73
ارث بردند از نظر میوه و محصول سال بی نظیری بود.
یک روز پس از نماز عصر به سوی باغ رفتند، باغی را دیدند که زمان حیات پدرشان نمونۀ آن را ندیده بودند، هنگامی که میوه ها و محصولات فراوان را مشاهده کردند، دچار طغیان و تجاوز روحی و اختلال فکری شدند و به یکدیگر گفتند: پدرمان به عمری طولانی و سنی بالا رسیده بود و به این خاطر عقلش را از دست داده و دچار حماقت شده بود! !
بیایید با هم پیمان ببندیم که امسال چیزی از میوه های این درختان را به یک نفر از نیازمندان نپردازیم تا ثروت بیش تری به دست آوریم و سال های پس از این هم این روش را ادامه دهیم، چهار نفر از برادران به این پیمان رضایت دادند و پنجمی از آنان از این مطلب خشمگین شد و او همان است که خدا دربارۀ او فرمود:
[ قٰالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لاٰ تُسَبِّحُونَ ] (1).
عاقل ترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا خدا را [ به پاک بودن از هر عیب و نقصی ] یاد نمی کنید [ و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده می دانید؟ ! ].
آن مرد به ابن عباس گفت: اوسط آنان در سن بود؟ ابن عباس گفت: نه؛ بلکه از نظر سن کوچک تر بود و از جهت عقل عاقل ترین آنان بود.
اوسط قوم یعنی بهترین آنان، دلیل این مطلب در قرآن است که امت محمد از نظر عدد کم ترین قوم است ولی از همۀ امت ها بهتر است، خدا فرموده:
ص:74
[ وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنٰاکُمْ أُمَّةً وَسَطاً . . . ] (1).
و همان گونه [ که شما را به راه راست هدایت کردیم ] شما را امتی میانه [ و معتدل و پیراسته از افراط و تفریط ] قرار دادیم. . .
عاقل ترین برادرها گفت: تقوای الهی را مراعات کنید و بر راه و روش پدرتان باشید تا سالم بمانید و از عنایات حق بهره مند گردید.
برادران به او حمله بردند و او را به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند، هنگامی که یقین کرد می خواهند او را به قتل برسانند در حالی که از پیشنهاد آنان نفرت داشت، تسلیم خواستۀ آنان شد و نهایتاً به خانه هایشان بازگشتند و سوگند یاد کردند که صبح به چیدن میوه های باغ اقدام کنند و در این زمینه توجهی به حضرت حق ننمودند.
خدای منتقم، آنان را به آثار این گناه که کمال بی مهری به نیازمندان بود، دچار کرد و داستان آنان را در قرآن مجید به این صورت خبر داد:
بی تردید ما آنان را [ که در مکه بودند ] آزمودیم همان گونه که صاحبان آن باغ را [ در منطقۀ یمن ] آزمودیم، * هنگامی که سوگند خوردند که صبحگاهان حتماً میوه های باغ را بچینند، و چیزی از آن را [ برای تهیدستان و نیازمندان ] استثنا نکردند. * پس در حالی که صاحبان باغ در خواب بودند، بلایی فراگیر از سوی پروردگارت آن باغ را فرا گرفت. * پس [ آن باغ ] به صورت شبی تاریک درآمد [ و جز خاکستر چیزی در آن دیده نمی شد!] * و هنگام صبح یکدیگر را آواز دادند، * که اگر قصد چیدن میوه دارید بامدادان به سوی کشتزار و باغتان حرکت کنید؛ * پس به راه
ص:75
افتادند در حالی که آهسته به هم می گفتند: * امروز نباید نیازمندی در این باغ بر شما وارد شود، * و بامدادان به قصد این که تهیدستان را محروم گذارند به سوی باغ روان شدند. * پس چون [ به باغ رسیدند و آن را نابود ] دیدند، گفتند: یقیناً ما گمراه بوده ایم [ که چنان تصمیم خلاف حقّی دربارۀ مستمندان و تهیدستان گرفتیم. * بلکه ما [ از لطف خدا هم ] محرومیم. * عاقل ترینشان گفت: آیا به شما نگفتم که چرا خدا را [ به پاک بودن از هر عیب و نقصی ] یاد نمی کنید [ و چرا او را از انتقام گرفتن درمانده می دانید؟ ! ] (1).
ما اهل مکه را آزمودیم همان گونه که اهل باغ را آزمودیم، هنگامی که سوگند خوردند که صبحگاهان میوه های باغ را بچینند و چیزی از آن استثنا نکنند، پس عذابی فراگیر بر باغشان در حالی که همه خواب بودند، فرود آمد و آن باغ پر از محصول و میوه همچون شب سیاه و ظلمانی گشت.
صبحگاهان یکدیگر را صدا زدند که چنانچه قصد چیدن میوه های باغتان را دارید به سوی آن حرکت کنید، آنان حرکت کردند در حالی که با یکدیگر آهسته سخن می گفتند: مراقب باشید امروز حتی یک فقیر و تهیدست بر شما وارد نگردد زیرا صبحگاهان نیّت داشتند که با قدرت
ص:76
از نیازمندان و مستحقان جلوگیری کنند، هنگامی که باغ را « سوخته و نابود و سیاه و ظلمانی» دیدند، گفتند: بی تردید ما گمراهیم بلکه « از رحمت حق» محرومیم، عاقل ترینشان گفت: آیا به شما نگفتم چرا خدا را تسبیح نمی گویید؟ !
خدا آنان را به سبب محروم کردن مستمندان و بی مهری به نیازمندان به چنین کیفری دچار کرد و کم ترین ستمی به آنان با این کیفر روا نداشت (1).
اگر همۀ مردم فرمان فَارحَمُوا نُفُوسَکُمْ (2)و ارْحَمُوا مَن فِی الأرضِ (3)را به کار می بستند و به خود و به همه رحم می کردند آن هم رحم و مهربانی به معنای گسترده اش که فراگیر همۀ امور خود و دیگران است، یقیناً از آفات دنیا و بلاهای آخرت چه جسمی و چه روحی در امان می ماندند ولی با کمال تأسف گروهی از مردم بی توجه به حقایق و آنچه موجب نجات آنان از مهالک است نه به خود رحم می کنند و نه به دیگران آن گونه که باید مهر و محبّت بورزند، همین بی مهری واقعی به خویش و به دیگران سبب می شود که برای انسان نسبت به خودش و از سوی او نسبت به دیگران مصائب سنگین و بلاهای کمرشکن و مشکلات غیر
ص:77
قابل حل پیش آید.
قرآن در این زمینه می فرماید:
[ أَ لَمْ تَرَ إِلَی اَلَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ کُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دٰارَ اَلْبَوٰارِ ] (1).
آیا کسانی را که [ شکر ] نعمت خدا را به کفران و ناسپاسی تبدیل کردند و قوم خود را به سرای نابودی و هلاکت درآوردند، ندیدی؟
آری، اینان به جای این که نعمت های خدا داده را به عبادت و بندگی و خدمت و کرامت تبدیل کنند، به فسق و فجور و کفر و ناسپاسی و کینه و دشمنی تغییر دادند و از این راه سبب هلاکت و شقاوت همیشگی خود و کسان خود را فراهم نمودند!
نقل است که به یکی از پیامبران وحی شد، به فلان کس بگو تو را مورد رحمت و مغفرت قرار دادم، آن پیامبر از این پیام در شگفت شد زیرا به نظر نمی رسید آن شخص با بدی های فراوانی که دارد به سهولت مورد لطف قرار بگیرد، از سبب این که مورد محبّت و مغفرت حق قرار گرفته سؤال کرد، خطاب رسید: سگی را در بیابان سوزان از شدت تشنگی در حال مرگ دید، به چاه آبی که در آن نزدیکی بود رفت و لباسش را در آب فرو کرد و به سرعت از چاه بیرون آمد و لباسش را در دهان سگ فشار داد تا آب در حلقوم آن تشنه بریزد، سگ از مرگ نجات یافت، من هم او را از هلاکت و عذاب به سبب رحمت و مغفرتم نجات دادم.
ص:78
در مقابل این عمل از عمل پیره زنی در روایات سخن به میان آمده که در قیامت در معرض عتاب و کیفر است زیرا گربه ای را در خانه اش حبس کرد و آب و نان را از او دریغ نمود تا گربه از شدت گرسنگی و تشنگی جان داد (1).
حسین بن محمد خارقی می گوید از سفیان بن عیینه پرسیدم:
آیۀ [ سَأَلَ سٰائِلٌ بِعَذٰابٍ وٰاقِعٍ ] (2)دربارۀ چه کسی نازل شده است؟
پاسخ داد: برادرزاده ام! از من چیزی پرسیدی که احدی پیش از تو نپرسیده، من از حضرت امام صادق علیه السلام مانند همین سؤالی که تو از من نمودی سؤال کردم، حضرت فرمود:
پدرم از جدم از پدرش از ابن عباس رضی الله عنه خبر داد: هنگامی که روز غدیر خم پیامبر صلی الله علیه و آله برای سخن گفتن برخاست و خطبه و سخنش را کوتاه کرد علی بن ابی طالب علیه السلام را طلبید و دست او را تا اندازه ای بالا برد که سپیدی زیر بغل پیامبر صلی الله علیه و آله نمودار شد و به مردم خطاب کرد: آیا من رسالت حق را به شما نرسانیدم؟ آیا در همۀ امور برای شما خیرخواه نبودم؟ همه گفتند: آری؛ رسالت را رساندی و خیرخواهی کردی، پس گفت:
ص:79
« مَنْ کُنْتُ مَولاهْ فَعَلیُّ مَوْلاهْ اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهْ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهْ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهْ» .
کسی که ولی امرش من بودم، علی ولی اوست، خدایا! دوست بدار کسی که علی را دوست دارد و دشمن دار هر کس که او را دشمن دارد و یاری ده هر کس که او را یاری دهد و خوار کن هر کس که او را خوار نماید.
پس این حقیقت در میان مردم پخش شد و از جمله کسانی که از آن آگاه شد حارث بن نعمان فهری بود، حارث سوار ناقۀ خود شد تا به منطقۀ ابطح رسید، ناقه را به زانو خوابانید و زانوبند بر آن قرار داد و نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و سلام کرد و پیامبر صلی الله علیه و آله پاسخ سلام او را داد، به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: تو از ما خواستی که بگوییم
« لا اله الا اللّٰه» و ما گفتیم سپس گفتی به رسالت و پیامبری تو اقرار نماییم و ما اقرار کردیم، آن گاه دستور دادی نماز بخوانیم، نماز خواندیم و گفتی روزه بگیریم، روزه گرفتیم و در گرمای تابستان تحمل تشنگی کنیم، تحمل کردیم و بدن خود را در بندگی حق به رنج و زحمت اندازیم و ما هم به رنج و زحمت انداختیم سپس فرمودی حج به جای آوریم پس حج به جای آوردیم، آن گاه گفتی: هر گاه معادل دویست درهم به شما روزی دادند هر سال یک پنجم به عنوان خمس بپردازید و ما پرداختیم و فعلاً پسر عمویت را بر ما رهبر و ولی قرار دادی و گفتی:
« مَنْ کُنْتُ مَولاهْ فَعَلیُّ مَوْلاهْ اللّٰهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهْ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهْ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهْ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهْ» .
آیا او را از سوی خود به ولایت و رهبری ما انتخاب نمودی یا از جانب خدا؟
ص:80
حضرت فرمود: از جانب خدا و این مطلب را سه بار تکرار کرد.
حارث عصبانی و خشمگین از جای پرید و می گفت: خدایا! اگر آن چه محمد گفت حق است بر ما سنگی از آسمان ببار که عذابی بر ما و نشانه ای از قدرتت بر آیندگان باشد و اگر آن چه گفت دروغ است عذابت را بر او نازل کن.
سپس عقال ناقه اش را باز کرد و بر آن سوار شد و حرکت کرد، هنگامی که از منطقۀ ابطح بیرون رفت خدا سنگی از بالا به سوی او پرتاب کرد که بر سرش آمد و از مخرجش بیرون شد و آن بد بخت از بالای ناقه، مرده و بی جان به روی زمین افتاد و آیۀ [ سَأَلَ سٰائِلٌ . . . ] دربارۀ او نازل کرد (1).
راستی بسیار شگفت آور است، پروردگار می خواهد به انسان محبّت نماید، پیامبر صلی الله علیه و آله می خواهد انسان را مورد مهرورزی قرار دهد، امام معصوم علاقه دارد انسان از محبتش برخوردار گردد ولی انسان ستمگر و سنگ دل چنان نسبت به خود بی مهری می کند که از خدا درخواست عذاب می نماید! !
در تعالیم ارزشمند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه هدی علیهم السلام آمده است که حتی انسان در حد دعا نیز نباید زیانی را از خدا برای خود درخواست نماید و خود را مور بی مهری قرار دهد تا نعمتی از او سلب شود.
ص:81
در روایتی آمده است:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عیادت مریضی رفتند و حال او را پرسیدند، مریض گفت: در نماز مغرب خود سورۀ قارعه را قرائت فرمودی پس من گفتم: خدایا! اگر برای من نزد تو گناهی هست که می خواهی در آخرت مرا به خاطر آن گناه عذاب کنی مرا در همین دنیا هر چه زودتر عذاب کن! پس به این حال افتادم که می بینی. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بد مطلبی گفتی، باید می گفتی:
[ . . . رَبَّنٰا آتِنٰا فِی اَلدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ ] (1).
. . . پروردگارا! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار.
سپس حضرت از خدا برای او طلب عافیت کرد و او هم از بستر بیماری برخاست (2).
ص:82
وجود حضرت حق محبّت و عشق بی نهایت است و همۀ موجودات خانۀ آفرینش و ذرات عرصه گاه هستی را از خمیر مایۀ محبّت آفریده است و زمینۀ مهرورزی و هزینه کردن محبّت را برای همه فراهم آورده است.
بر این اساس انسان می تواند با تحقق شرایط لازم، محبّت خدا و همۀ موجودات را به خود جلب نماید و محبوب همۀ موجودات شود، چنان که حضرت امام زین العابدین علیه السلام این حقیقت را در زیارت امین اللّٰه از محضر حضرت حق درخواست کرده است:
« مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ» .
خدایا! مرا در میان همۀ اهل زمین و همۀ اهل آسمان هایت محبوب گردان.
ولی با یک دنیا تأسف بسیاری از مردم در هر روزگار و زمانی با آلوده نمودن خود به کارهای ناپسند و کردارهای ناشایسته و رذایل اخلاقی و در یک کلمه با بی رحمی و بی مهری به خود و بی مهری به دین خدا و بی مهری به دیگران مانع از رسیدن محبّت و رحمت خدا و محبّت و مهر و عشق موجودات به خود شدند.
ص:83
این خدا نیست که به انسان مهر نمی ورزد و این دیگران نیستند که انسان را از محبّت خود محروم می سازند، این موجودات نیستند که نمی خواهند به انسان محبّت نمایند بلکه این خود انسان است که مانع رسیدن محبّت خدا و غیر خدا به خود است.
نور، لازمۀ وجودی اش تابیدن و هزینه کردن روشنایی است و در این زمینه از هیچ جا و هیچ کس دریغ نمی ورزد ولی اگر انسان هنگام تابش نور همۀ درها را ببندد و همۀ پنجره ها را مسدود کند و همۀ شیشه های در و پنجره را قیر اندود سازد و پرده های ضخیم را بکشد، البته فضای اطاق از نور و منافعش بی بهره می شود و این خود انسان است که با دست خود چنین محرومیت و خسارتی را برای خود به بار آورده است و این کاهلی و تنبلی و سستی شخص نیازمند است که او را از نور محروم نموده است و به قول گذشتگان « گر گدا کاهل بود تقصیر صاحب خانه چیست؟ !» .
آری؛ نور، بی دریغ می تابد ولی هنگامی که به مانع و سد برخورد کند، برمی گردد و ماورای مانع و سدّ، از منافع آن بی بهره و محروم می شود.
انسان بی رحم در محرومیت از مهر خدا و دیگران، هم چون کسی است که با اختیار خود وجودش را از تابش خورشید و منافع آن محروم می سازد.
مردی در مدینه از شخصی به نام سَمره خانه ای خرید که سمره در
ص:84
فروش خانه درخت خرمای وسط حیاط آن خانه را از فروش استثنا کرد و آن را برای خود نگاه داشت.
سمره هر روز برای دیدن درخت خرمایش به خانۀ فروخته شده می آمد و مزاحم مالک خانه می شد.
مالک خانه به رسول خدا صلی الله علیه و آله شکایت برد، رسول خدا صلی الله علیه و آله سمره را خواست و به او فرمود: این درخت را به مالک خانه بفروش، سمره از فروش امتناع کرد، حضرت فرمود: من به خاطر فروش این خانه درختانی را در بهشت برای تو ضمانت می کنم، سمره باز هم از فروش درخت امتناع نمود و رسول خدا صلی الله علیه و آله نهایتاً برای آزاد شدن مالک خانه قاعدۀ معروف « لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام» را فرمود یعنی هیچ حکم ضرری در اسلام وجود ندارد.
سمرۀ سنگ دل و بی محبّت می خواست از مزاحمت نسبت به دیگران دست برندارد ولی پیامبر صلی الله علیه و آله با بیان آن قاعده که به مالک اجازه می داد درخت را از ریشه درآورد و به کوچه بیندازد تا سمره درختش را هر کجا که می خواست انتقال دهد، شر او را از سر صاحب خانه دور کرد (1).
سمره بی مهر و محبّت نسبت به برترین و بهترین مخلوق آفرینش، حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله بی ادبی روا داشت و از اطاعت آن حضرت روی گردانید و خود را با اختیار خود از درختان بهشتی محروم کرد و در
ص:85
برابر مهر و رحمت خدای عزیز با دست خود به صورت مانع و سدی ظاهر شد.
جوانی مؤمن به اینجانب مراجعه کرده، گفت:
پدر همسرم چند سال است با مادر خود در حالی که در یک خانه زندگی می کنند قهر و جدایی دارد و ما قدرت آشتی دادن او را با مادرش نداریم، اگر امکان دارد ساعتی نزد او آیید شاید با شنیدن آیات قرآن و روایات از زبان شما با مادرش آشتی کند، من به خاطر خدا به خانۀ آن مرد تندخو و لجباز رفتم و آنچه در زمینۀ تبلیغ آیات و روایات نسبت به حق مادر هنر داشتم به کار گرفتم، نهایتاً آن مرد جسور پس از دو سه ساعت سخن گفتن من، به من گفت: اگر من به این آیات و روایات توجه نکنم و خواستۀ حق را به کار نگیرم چه خواهد شد؟ گفتم عاق مادر می شوی و در قیامت دچار عذاب خواهی گشت، گفت: من می خواهم به عذاب دچار شوم و عاق مادر گردم، شما بیش از این در بیان مسائل اسلامی خود را خسته مکن!
راستی شگفت آور است رحمت و مهر خداوندی و عشق و محبّت دیگران چون خورشید می خواهد به عرصۀ حیات انسان بتابد و انسان با سنگدلی و جسارت، خود را از آن ممنوع و محروم می سازد! !
فریادِ الهیِ صد و بیست و چهار هزار پیامبر و هزاران وصی و دوازده امام و هزاران عالم ربّانی در فضای هستی و زندگی به گوش می رسد که همه یک دل و یک زبان می گویند: انسان! بیا دست در دست ما بگذار تا
ص:86
تو را به دریای بی نهایت مهر خدایی برسانیم و تو را به گونه ای رشد دهیم که محبوب همۀ اهل زمین و اهل آسمان ها شوی،
« مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ» (1).
خدایا! مرا در میان همۀ اهل زمین و همۀ اهل آسمان هایت محبوب گردان.
این محرومان سنگدل و فراریان از مهر و رحمت، هنگامی ارزش این حقیقت و آثار پر برکت آن را درک می کنند که زمان جبران سپری شده و کار از کار گذشته است، اینان به فرمودۀ قرآن مجید از پشیمانی و عذرخواهی خویش پس از سپری شدن زمان، سودی نمی برند (2)و بر فرض که به دنیا بازشان گردانند به خاطر این که بی مهری و سنگدلی و فساد و رذالت جزء طبیعت آنان شده، به وعده ای که در اصلاح خود می دهند عمل نمی کنند و راه باطل خود را دوباره ادامه می دهند! !
[ حَتّٰی إِذٰا جٰاءَ أَحَدَهُمُ اَلْمَوْتُ قٰالَ رَبِّ اِرْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ ] (3).
[ دشمنان حق از دشمنی خود باز نمی ایستند ] تا زمانی که یکی از آنان را
ص:87
مرگ در رسد، می گوید: پروردگارا! مرا [ برای جبران گناهان و تقصیرهایی که از من سر زده به دنیا ] بازگردان؛ * امید است در [ برابر ] آنچه [ از عمر، مال و ثروت در دنیا ] واگذاشته ام کار شایسته ای انجام دهم. [ به او می گویند: ] این چنین نیست [ که می گویی ] بدون تردید این سخنی بی فایده است که او گوینده آن است، و پیش رویشان برزخی است تا روزی که برانگیخته می شوند.
خدای مهربان در این دنیا انسان را به عظیم ترین نعمت ها چون عقل و نبوت و امامت و اختیار و قدرت و دیگر امکانات مجهز نموده، انسان وقتی از این نعمت ها بهره نگیرد البته به خسارت غیر قابل جبران دچار می شود و هنگام مرگ که زمان کشف حقایق و آگاهی کامل است، در عین پشیمانی، درخواست بازگشت می کند ولی به او پاسخ منفی می دهند.
این نامهربانان سنگدل و بی رحم های ظالم که محبتی به خدا و پیامبران نورزیدند و دیگران را نیز از مهر و محبّت مثبت محروم نمودند و بر اثر بی رحمی به خود، عذاب ابد را برای خود فراهم آوردند، در قیامت هنگامی که دچار عذاب دوزخ می شوند پنج بار درخواست نجات و بازگشت به دنیا برای انجام کار شایسته می کنند که خدای متعال چهار بار جواب آنان را می دهد و برای مرتبۀ آخر آنان را برای ابد از دعا و درخواست نجات محروم می کند:
ص:88
مرتبۀ اول:
[ قٰالُوا رَبَّنٰا أَمَتَّنَا اِثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اِثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنٰا بِذُنُوبِنٰا فَهَلْ إِلیٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ ] (1).
می گویند: پروردگارا! دو بار ما را میراندی و دو بار زنده کردی، اکنون به گناهانمان معترفیم، پس آیا راهی برای بیرون آمدن [ از دوزخ ] هست؟
خدا به آنان پاسخ می دهد:
[ ذٰلِکُمْ بِأَنَّهُ إِذٰا دُعِیَ اَللّٰهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَ إِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالْحُکْمُ لِلّٰهِ اَلْعَلِیِّ اَلْکَبِیرِ ] (2).
این [ سختیِ عذاب ] به سبب این است که چون خدا به یگانگی [ و بدون معبودانتان ] خوانده می شد [ یگانگی اش ] را انکار می کردید، و اگر برای او شریک و همتایی قرار داده می شد، باور می کردید؛ پس [ اکنون ] داوری ویژۀ خدای والامرتبه و بزرگ است.
مرتبۀ دوم:
[ وَ لَوْ تَریٰ إِذِ اَلْمُجْرِمُونَ نٰاکِسُوا رُؤُسِهِمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ رَبَّنٰا أَبْصَرْنٰا وَ سَمِعْنٰا فَارْجِعْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً إِنّٰا مُوقِنُونَ ] (3).
و اگر ببینی زمانی که [ این ] مجرمان [ منکر قیامت ] نزد پروردگارشان سرهایشان را به زیر افکنده اند [ می بینی که می گویند: ] پروردگارا! [ به
ص:89
آنچه ما را وعده داده بودی ] بینا شدیم و [ به دعوت حق ] شنوا گشتیم، پس ما را به دنیا برگردان تا کار شایسته انجام دهیم، بی تردید ما باور کننده [ همۀ حقایق ] هستیم.
حضرت حق پاسخ می دهد:
[. . . أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ مٰا لَکُمْ مِنْ زَوٰالٍ ] (1).
. . . شما نبودید که پیش از این سوگند یاد می کردید که هرگز برای شما زوال و فنایی نیست؟ !
مرتبۀ سوم:
[. . . رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا نَعْمَلْ صٰالِحاً غَیْرَ اَلَّذِی کُنّٰا نَعْمَلُ. . . ].
. . . پروردگارا! ما را بیرون بیاور تا کار شایسته انجام دهیم غیر آنچه انجام می دادیم. . .
خدای تعالی پاسخ می دهد:
[ أَوَ لَمْ نُعَمِّرْکُمْ مٰا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَنْ تَذَکَّرَ وَ جٰاءَکُمُ اَلنَّذِیرُ فَذُوقُوا فَمٰا لِلظّٰالِمِینَ مِنْ نَصِیرٍ ] (2).
. . . آیا شما را چندان عمر ندادیم که هر کس می خواست در آن مقدار عمر متذکّر شود، متذکّر می شد؛ و [ آیا ] بیم دهنده ای به سوی شما نیامد؟ پس بچشید که برای ستمکاران هیچ یاوری نیست. . .
ص:90
مرتبۀ چهارم:
[ رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَ کُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ * رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ ] (1).
پروردگارا! تیره بختی و شقاوت ما بر ما چیره شد، و ما گروهی گمراه بودیم. * پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آر، پس اگر [ به بدی ها و گمراهی ها ] بازگشتیم، بی تردید ستمکار خواهیم بود.
حضرت حق پاسخ می گوید:
[ . . . قٰالَ اِخْسَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تُکَلِّمُونِ ] (2).
[. . . ای سگان! ] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید! .
پس از آن به فریاد و نالۀ آنان و درخواست هایشان پاسخ نمی دهند و پاسخ ندادن به آنان اوج سختی عذاب برای آن هاست.
به این حقیقت باید اعتراف کرد که هر بدی و رنج و عذابی چه در دنیا و چه در آخرت به ما می رسد به وسیلۀ خود ما به ما می رسد و به قول ناصر خسرو: « از ماست که بر ماست» و قرآن هم به این مطلب هشدار می دهد:
[ . . . مٰا أَصٰابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ. . . ].
. . . و آنچه از بدی به تو رسد، از سوی خود توست. . .
آری؛ عذاب و بدی به سبب معاصی و گناهان حاصل می شود،
ص:91
گناهانی که کار کرد خود انسان است و این حقیقتی است که به وسیلۀ آیات قرآن و روایات و تجربۀ حیات بشر ثابت شده است و در آن هیچ تردیدی نیست.
پاداش و کیفر محصول اعمال و اخلاق انسان است، اعمال و رفتاری که انسان به اختیار و ارادۀ خود و در کمال آزادی از خود ظهور می دهد و در این زمینه نکتۀ بسیار جالبی در روایتی نقل شده که ذکرش خالی از فایده نیست.
حضرت امام رضا علیه السلام می فرماید:
« شَکَا یُوسُفُ فِی السِّجْنِ إلَی اللّٰهِ، فَقَالَ: یَا رَبِّ بِمَا استَحْقَقْتُ السِّجْنَ؟ فَأوْحَی اللّٰهُ إلَیْهِ: أنْتَ اخْتَرْتَهُ حِیْنَ قُلْتَ: رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ هَلَا قُلْتَ: العَافِیَةُ أَحَبُّ إلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إلَیْهِ؟ (1).
یوسف در زندان به حضرت حق شکایت کرد که پروردگارا! به چه سبب من مستحق زندان شدم؟ خدا به او وحی کرد: خودت به خواست خودت این مورد را انتخاب کردی، آن گاه که گفتی: پروردگارا! زندان برای من از آنچه مرا به آن می خوانند محبوب تر است، چرا نگفتی: خدایا! عافیت برای من از آنچه مرا به آن دعوت می کنند محبوب تر است؟ !
ص:92
مهرورزی و محبّت، مهربانی و عشق و عفو و گذشت در آیین حق از چنان جایگاه بلند و مقام و منزلتی عظیم برخوردار است که از همۀ مردم خواسته شده برای خود و دیگران از حضرت حق که منبعی بی نهایت از مهربانی و گذشت است، مهر و رحمت و عفو و گذشت بخواهند.
درخواست مهر و عفو آن هم به طور دائم و پیوسته علاوه بر این که علامت و نشانۀ زنده بودن دل و آراسته بودن این عضو ملکوتی به حالات معنوی و انسانی است، سبب تلطیف و رقت بیش تر و باعث تقویت و مهرورزی و گذشت و عفو آن است.
دعا به دیگران و درخواست مهر و رحمت خدا و عفو و گذشت او برای مؤمنین و مؤمنات از هر دعایی به اجابت نزدیک تر شده است.
از حضرت امام باقر علیه السلام روایت شده است:
« أوشَکُ دَعْوَةٍ وَ أسرَعُ إجَابَةٍ دُعَاءُ الْمَرْءِ لِأَخیهِ بِظَهْرِ الغَیْبِ» (1).
نزدیک ترین دعا به پیشگاه حق و سریع ترینش به اجابت، دعای انسان پشت سر برادر ایمانی اوست.
ص:93
گاهی دعا به دیگران و درخواست مهر و رحمت و عفو و گذشت برای غیر خود سبب نجات و رهایی از عذاب قیامت است! !
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
« إنَّ العَبْدَ لَیُؤمَرُ بِهِ إلَی النّارِ یَوْمَ القِیَامَةِ فَیُسْحَبُ فَیَقُولُ الْمُؤمِنُونَ وَ المُؤمِنَاتُ: یَا رَبّ هَذَا الّذی کَانَ یَدْعُو لَنَا فَشَفِّعنَا فِیهِ فَیُشَفِّعُهُمُ اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِ فَیَنْجُو» (1).
قیامت فرمان می رسد انسانی را به سوی دوزخ ببرند، به دنبال آن فرمان، او را روی زمین به جانب دوزخ می کشند، زنان و مردان مؤمن می گویند: پروردگارا! این شخصی است که همواره از حضرت تو برای ما دعا می کرد، پس برای نجات یافتنش شفاعت ما را در حق او بپذیر، نهایتاً خدای عزّ و جلّ شفاعت همۀ آنان را دربارۀ او می پذیرد و او نجات پیدا می کند.
حضرت امام سجاد علیه السلام در دعای خود نسبت به دیگران به پیشگاه حق عرضه می دارد:
« اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلَیٰ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً، اجْزِهِما بِالْإِحْسانِ إِحْساناً وَ بِالسَّیِّئاتِ غُفْراناً. اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ الْأَحْیاءِ مِنْهُمْ وَ الْأَمْواتِ تابِعْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْراتِ اللّٰهُمَّ اغْفِرْ لِحَیِّنا وَ مَیِّتِنا وَ شاهِدِنا وَ غائِبِنا وَ ذَکَرِنا وَ أُنْثانا
ص:94
صَغِیرِنا وَ کَبِیرِنا حُرِّنا وَ مَمْلُوکِنَا. . . (1).
خدایا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا و پدر و مادرم را مورد عفو و گذشت قرار ده چنان که مرا در کودکی مورد تربیت و رشد قرار دادند و نیکی آنان را به نیکی، پاداش بخش و از بدی آنان درگذر، خدایا! مؤمنین و مؤمنان و مسلمین و مسلمات را مورد آمرزش قرار ده، چه زندۀ آنان و چه مرده شان را و میان ما و آنان در همۀ خیرات الحاق و اتصال ده، خدایا! زنده و مردۀ ما، حاضر و غایب ما، مرد و زن ما، کوچک و بزرگ ما، آزاد و بردۀ ما را بیامرز.
ص:95
ما تبدیل عنصری را به عنصری دیگر و تبدل نیرو و انرژی را به ماده را به انرژی و انرژی را به قدرت کاملۀ حق هر لحظه در عالم طبیعت مشاهده می کنیم و باور می نماییم که این کار یعنی تبدیل و تغییر فعل حضرت حق برای وجود مقدسش بسیار آسان است و نتیجه می گیریم که این برنامه در عالم معنی و ملکوت هم از برکت قدرت و رحمت حق صورت می گیرد و بر اساس آیات و روایات، حالات مثبت قلب و کارهای پاک انسان به بهشت و رضوان اکبر تبدل می یابد.
مگر نه این است که در فصل بهار به قدرت بی نهایت حضرت حق، باران و خاک و هوا و دانه های نباتی به هزاران نوع گل و گیاه و درخت و میوه تبدیل می شود و فضای حیات، سبزی و خرمی و شادابی و طراوت می گیرد و صورتی زیبا و شگفت انگیز و بهجت آور پیدا می کند؟ !
شما به بعضی از خاک های زبر و شور و آب هایی که اندکی تلخ است بنگرید که از آن میوه های شیرین بیرون می آید که گاهی شیرینی آن گلو و لب را تحت تأثیر قرار می دهد.
آری؛ آن خدایی که خاک شور و آب تلخ را در منطقۀ گرمسار ایران و جنوب استان خراسان به خربزه و گرمک و تیل بسیار شیرین تبدیل
ص:96
می کند و آب و خاک سیاه و کود بدبو را به گل یاس و گل مریم و گل رز و گیاهان معطر تغییر می دهد، حالات مثبت قلب و اعمال شایسته را به بهشت و رضوان تبدیل می کند و این کار بر او سخت و دشوار نیست.
ولی باید به این معنا توجه داشت که فقط حالات مثبت و اعمال صالحه همچون محبّت و عشق مثبت و خدمت به خلق که از انسان های پاک و مؤمن سر می زند قابلیت تبدیل به بهشت و رضوان را دارد، اما حالات منفی مانند عشق حیوانی - که محصولش بی بند و باری و توسعۀ فساد و گسترش فحشا و منکرات و ویرانی نظام خانواده و از هم پاشیدگی شیرازۀ جامعه و تخریب اخلاق و قاتل روان و سبب اضطراب است - و نیز اعمال زشتی که از این عشق غیر انسانی و محبّت غیر اخلاقی و کشش حیوانی پدید می آید، تبدیل به ننگ دنیا و عذاب آخرت می شود و صاحبش را - چنانچه به توبه و پاکسازی باطن موفق نشود - برای ابد دچار حسرت و اندوه و پشیمانی و ندامت و نهایتاً دوزخ سوزان و خشم و غضب حضرت حق می کند. عشق هایی کز پی رنگی بود عشق نبود بلکه آن ننگی بود (1)
آری؛ به قول عارف رومی، نام این حالت را نباید عشق گذاشت که این حالت در صورتی که در قلب پدید شود، عشق نیست بلکه ننگ است، عشق چنانچه حقیقی و ملکوتی و عرشی و انسانی باشد مایۀ اصلاح و سبب ریشه کن شدن فساد و کلید حل مشکلات و مایۀ عبادت و بندگی و خدمت به خلق خدا و نفع رسانی به دیگران است.
ص:97
عشق و محبّت به دیگران، پیامبران را - در مسیر هدایت و هدایت گری - وادار به استقامت و تحمل انواع مشکلات و سختی ها کرد.
مهرورزی به دیگران - در طریق حق و حقیقت - امامان معصوم علیهم السلام به ویژه حضرت امام حسین علیه السلام و یاران با وفایش را در گردونۀ ایثار جان به پیشگاه حضرت محبوب نمود.
اولیای حق به دنبال چنین عشق مثبت و مهرورزی شگفت انگیزی به حل مشکلات خلق و رسانیدن سود دنیا و آخرت به مردم واداشته می شوند.
ص:98
ص:
ص:100
اخلاق شناسان درست کار و عارفان دل آگاه شایسته کردار، بر اساس آیات و روایات می گویند:
اگر انسان از یاد حق و توجه به پروردگار و قیامت و همۀ امور زندگی غافل و بی خبر بماند و خود را از کارهای پسندیده و عمل صالح دور نگهدارد و از پاکان و نیکان فاصله بگیرد، به تدریج قلبش به سوی ظلمت و تاریکی و سگ صفتی و حیوانیّت می رود و نهایتاً از رقت و دل سوزی و مهرورزی و محبّت خالی می شود و به قول قرآن:
[ . . فَهِیَ کَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً. . . ] (1).
. . . مانند سنگ یا سخت تر. . .
خشک و بی خاصیت و عضوی بریده از خیر و رحمت می گردد و به فرمودۀ امیر المؤمنین علیه السلام:
« فَالصُّورَةُ صُورَةُ إنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ» (2).
ص:101
صورت، صورت انسان و قلب، قلب حیوان. . .
می شود.
قرآن مجید به همۀ مؤمنان فرمان می دهد:
[ . . . وَ اُذْکُرُوا اَللّٰهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ] (1).
. . . و خدا را بسیار یاد کنید تا رستگار شوید.
خدا را بسیار و همیشه و همه جا یاد کنید تا به مراد و هدف مثبت خود دست یابید و بر ناملایمات و مصائب پیروز شوید و به پاداش و ثواب عظیم حق برسید.
انسان اگر در ناملایمات و مصائب به یاد خدا باشد، سنگینی و وزن ناملایمات و مصائب یقیناً سبک می شود و به خاطر خدا آن ها را با روشی درست و صحیح تحمل می کند و با صبر و استقامتش که برای حفظ دینش به کار می گیرد، دری به سوی رحمت دوست بر روی خود گشاید.
انسان اگر هنگام رسیدن اوقات نماز و روزه و حج و پرداخت زکات و صدقه و خمس به یاد خدا باشد، بی تردید نماز می خواند و روزه می گیرد و زکات و صدقه و خمس می پردازد و از زیان زدن به آنان خودداری می کند و جز با اخلاق خوش و رفتار پسندیده با آنان رفتار نمی کند و برای فهم اهداف خلقت خویش و تکالیف و مسئولیت هایش به کسب معرفت و آگاهی برمی خیزد و به یادگیری اصول اسلام و احکام
ص:102
و فروع و معارف حقه قیام می کند.
انسان اگر به یاد خدا باشد، به قدرشناسی از پیامبران و ادای حقوق امامان علیهم السلام اقدام نموده و از آن بزرگواران که فرستادگان حق برای هدایت خلق و برگزیدگان خدا برای نجات انسانند پیروی و متابعت می نماید.
انسان اگر به یاد خدا باشد و به حضرت او توجه نماید، از پاسخ دادن به دعوت شیطان ها و اجابت خواسته های بی مهار هوای نفس، اجتناب می نماید و به هنگام رخ نمودن گناه، از گناه روی برمی گرداند و دامن زندگی را به پستی و آلودگی آن نمی آلاید.
یاد خدا یعنی این که حضرت او که آفرینندۀ همۀ هستی است، پیوسته مراقب و نگاهبان همۀ موجودات و حرکات و سکنات آنان است و چیزی در ظاهر و باطن و غیب و شهادت از او پنهان نیست و همۀ اعمال انسان گرچه به اندازۀ ذرۀ ذره بینی باشد، از نظر او پنهان نیست و آن را در قیامت محاسبه خواهد نمود،
[ . . . وَ إِنْ کٰانَ مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنٰا بِهٰا وَ کَفیٰ بِنٰا حٰاسِبِینَ ] (1).
. . . و اگر [ عمل خوب یا بد ] هم وزن دانه خردلی باشد آن را [ برای وزن کردن ] می آوریم، و کافی است که ما حسابگر باشیم.
اگر انسان به یاد خدا باشد، از ترفندها و وسوسه ها و مکاری ها و فریب های شیطانی که بخصوص در دنیای امروز با پخش شدن از ماهواره ها و رسانه های گروهی و بسیاری از روزنامه ها و مجلات و فیلم ها چون جادوگران زبردست مشاعر و نیروی ادراک و دل انسان را
ص:103
تحت تأثیر قرار می دهد، بی تردید در امان می ماند و رب ناس و ملک ناس و اله ناس، انسان را در پناه خود از گزند خطرناک آنان حفظ می نماید.
شیاطین و دجالان هرگز قدرت فریفتن و گول زدن و ضربه وارد کردن به انسانی که در حقیقت مؤمن و غرق یاد خداست، ندارند چنان که قرآن می فرماید:
[ إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیْطٰانِ تَذَکَّرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ ] (1).
مسلماً کسانی که [ نسبت به گناهان، معاصی و آلودگی های ظاهری و باطنی ] تقوا ورزیده اند، هرگاه وسوسه هایی از سوی شیطان به آنان رسد [ خدا و قیامت را ] یاد کنند، پس بی درنگ بینا شوند [ و از دام وسوسه هایش نجات یابند.
و چون آنان در فضای نورانی یاد خدا و اوامر و نواهی اش به ترفندهای شیطان و حیله گری او و موقعیت های گناه، آگاه می شوند و با دیدۀ بصیرت حقایق را می نگرند و در نتیجه از آنچه مخالف با حق است پرهیز می نمایند؛ شیطان قدرت اثرگذاری بر آنان را ندارد.
فراموش نکنیم که قرآن مجید و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هم بر اساس روایات بسیار مهم که برخی از آن ها در کتاب با عظمت کافی نقل شده، از مصادیق اتم و اکمل ذکر حق اند.
از حضرت امام صادق علیه السلام دربارۀ یاد خدا روایت شده است:
ص:104
« أوحَی اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ إلیٰ مُوسَی: یَا مُوسیٰ لَا تَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمَالِ وَ لا تَدَعْ ذِکْری عَلیٰ کُلِّ حَالٍ فَإنَّ کَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِی الذُّنُوبَ وَ إنَّ تَرْکَ ذِکْرِی یُقْسِی الْقُلُوبَ» (1).
خدای عزّ و جلّ به موسی علیه السلام وحی فرمود: ای موسی! به فراوانی و زیادی ثروت مغرور و خوشحال مباش و یادم را در هیچ حالی از دست مده زیرا ثروت و فراوانی مال، یاد گناهان را از خاطر می برد و ترک یادم دل ها را دچار قساوت می نماید.
و از آن حضرت روایت شده است که خدا فرمود:
« یَا مُوسیٰ لَا تَنْسَنی عَلیٰ کُلِّ حَالٍ فَإنَّ نِسیَانِی یُمِیتُ القَلْبَ» (2).
ای موسی! مرا در هر حال فراموش مکن زیرا فراموشی من دل را می میراند.
با توجه به این دو روایت مهم باید گفت که: قلب قسیّ و مرده از قلب هر حیوانی پست تر و بی ارزش تر و صاحبش از مهرورزی و عشق به دیگران و نیز نیّت پاک و اخلاص و خشوع و خشیت و خوف از عذاب محروم است.
یقیناً قلب رقیق و قلب زنده، زمینۀ تخلق به اخلاق حق و ظهور مهر و محبّت و عشق و کرامت را دارد و این حقیقتی است که حیات و زندگی
ص:105
پیامبران و امامان علیهم السلام و اولیا و اصفیا و مؤمنان واقعی ثابت کرده است. خوشا دردی که عشق آرد به جان ها
حضرت امام جعفر صادق علیه السلام از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت می کند:
« مَنْ أَکْثَرَ ذِکْرَ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّهُ اللّٰهُ وَ مَنْ ذَکَرَ اللّٰهَ کَثِیراً کُتِبَتْ لَهُ بَرَاءَتَانِ: بَرَاءَةٌ مِنَ النّارِ وَ بَراءَةٌ مِنَ النِّفَاقِ» (1).
کسی که بسیار یاد خدا کند، خدا به او مهر و محبّت ورزد و کسی که پیوسته به یاد خدا باشد، دو سند رهایی برای او نوشته می شود: رهایی از آتش دوزخ و رهایی از نفاق و دورویی.
بی تردید، انسان هنگامی که به سبب یاد خدا محبوب خدا شود، درهای فیوضات الهیه به سوی او گشوده می شود و یقیناً قلبی پر نور از ایمان و لبریز از عشق و محبّت نسبت به حق و خلق پیدا می کند و آرزویی جز ظهور کار خیر و عمل صالح و درستی کردار و حل
ص:106
مشکلات مردم و خدمت به بندگان خدا برای او نخواهد ماند.
مهر و محبّت و عشق و علاقۀ اهل ایمان به یکدیگر، بدون تردید محصول و میوۀ شیرین ایمان آنان به خدا و روز قیامت و حساب و میزان و صراط است.
توجه به پروردگار مهربان و صفات حضرتش و یاد قیامت و آنچه در آن خواهد گذشت، دل را نرم و قلب را رقیق و باطن را کانون مهر و عاطفه و عشق و محبّت می کند.
توجه به حق و یاد خدا و به ویژه اندیشه و دقت در صفات حق مانند رحیم، رحمان، کریم، ودود، رزاق، بصیر، باسط الیدین، دائم الفضل، غفار، شافی و. . . انسان را ترغیب می کند که از مفاهیم آن صفات شکل بگیرد و باطن و قلبش مزین به مفاهیم آن صفات شود و دلش کانون مهر و محبّت و عشق و صفا گردد.
بی تردید محبّت و عشقِ برخاسته از ایمان، آثار و نتایج و میوه ها و محصولات شگفتی خواهد داشت.
از برنامه های مهمی که اعضا و جوارح و به ویژه قلب را پاک و پاکیزه می کند و رقت و عطوفت و مهربانی پدید می آورد، عمل صالح و کار پسندیده است، البته آثار مثبت عمل که یکی از آن ها پاکی ظاهر و طهارت باطن است هنگامی ظهور می کند که عمل کننده شرایط معنوی و ظاهری عمل را بکار بگیرد و عمل را آن گونه که خواسته اند انجام دهد.
ص:107
عمل، همراه با نیّت خالص و به قصد رضای خدا و برای پرورش جان و جهت ساختن آخرتی آباد انجام می گیرد.
تداوم بر چنین عملی بی تردید به پاکی ظاهر و باطن کمک می کند و چون ارتباط با حق است قلب را رقیق و مهربان می نماید و روح و روان را صفا می دهد و انسان را تبدیل به منبع خیر و برکت می نماید.
همۀ اعمالی که حضرت حق و پیامبران و امامان علیهم السلام از انسان خواسته اند، دارای انرژی معنوی است و شرط بهره وری از آن انرژی، صحیح انجام دادن آن و رعایت شرایط ظاهری و باطنی عمل است و اگر جز این باشد عمل سودی و بهره ای نصیب انسان نخواهد کرد.
از عواملی که سبب رقت قلب و نرمی دل و ظهور محبّت و عشق در باطن است، همدم واجد شرایط و رفیق پاک و دوست مهربان است.
در این که نَفَس پاکان آثار مثبتی در وجود انسان ایجاد می کند، تردید نیست.
عرب جاهلی سخت جان و سنگین دل که جز خشونت و قتل و غارت و پایمال کردن حقوق دیگران کاری نداشت، از برکت همدمی و رفاقت و معاشرت با پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به چنان رقت قلبی رسید که نوشته اند فردی از آنان می گوید: در یکی از جبهه های نبرد حق بر ضد باطل، پسر عمویم را در خاک و خون غلطان و در حال جان دادن دیدم، با شتاب ظرف آبی برای او بردم، به من اشاره کرد که آن زخمی زودتر از من به زمین افتاده به داد او برس، چون آب را برای زخمی دیگر بردم مرا
ص:108
به زخمی دیگر حواله داد، وقتی که بالای سر او رسیدم دیدم شهید شده بود، به سرعت بالای سر زخمی دوم برگشتم او را نیز شهید یافتم، آب را بالای سر پسر عمویم آوردم او نیز شهید شده بود (1).
حضرت علی علیه السلام در کلماتی نورانی در باب تأثیربرداری انسان از پاکان و خردمندان و صالحان می فرماید:
« أکثَرُ الصَّلاحِ وَ الصَّوابِ فِی صُحْبَةِ أُولِی النُّهیٰ وَ الْأَلْبَابِ» (2).
خوبی و نیکی و درستی و راستی را با معاشرت با صاحبان مغز و خرد روز افزون کنید.
« مَن دَعَاکَ إلیٰ الدارِ البَاقِیَةِ وَ أَعَانَکَ عَلَی العَمَلِ لَهَا فَهُوَ الصَّدِیقُ الشَّفیقُ» (3).
کسی که تو را به آخرت بخواند و بر انجام اموری که برای آخرتت سودمند است یاریت دهد او رفیق مهربانی است.
« صَاحِبِ الحُکَمَاءَ وَ جَالِسِ الحُلَمَاءَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الدُّنیَا تَسکُنْ جَنَّةَ المَأویٰ» (4).
با حکیمان همنشین باش و به بردباران بنشین و از دنیایی که به آخرت و سعادتت زیان می زند، روی گردان، در نتیجه ساکن بهشت خواهی شد.
در دورۀ گذشته عموم کسانی که می شناختم، در خشونت
ص:109
و بی مهری و تلخی و خشک سری، انگشت نما بودند ولی بر اثر معاشرت با صاحب دلان و اولیای حق چنان تغییر حال در آنان پدید آمد که در مهرورزی و محبّت به دیگران و خدمت و یاری به خلق خدا، انگشت نما شدند تا آنجا که مردم گاهی برای حل مشکلات شان از آنان درخواست دعا می کردند.
ص:110
ما اگر به تک تک اصول و معارف دینی و دستورات و احکام الهی و فروعات و مسائل اخلاقی با دقت عقلی و وسعت بینش و چشم بصیرت بنگریم، می بینیم همۀ آن ها یا کانون مهرورزی به خود یا منبع مهرورزی به دیگران است.
ایمان به خدا و قیامت، عمل صالح و اخلاق حسنه بی تردید موجب نجات از ننگ دنیا و عذاب آخرت است.
پس کسی که در مقام تحصیل ایمان بر می آید و خود را به اخلاق حسنه می آراید و کارهای شایسته انجام می دهد، در حقیقت نهایت مهرورزی و محبّت را به خود روا داشته و دیگران را هم در سایۀ ایمان و عمل و اخلاقش مورد مهر و محبّت قرار داده است زیرا مؤمن به خاطر ایمانش خود را موظف به خدمت نسبت به اهل و عیال و احسان به پدر و مادر و صلۀ رحم و یاری رساندن به خلق خدا می داند و تقصیر در این امور را گناه و معصیت به حساب می آورد.
قطعه ای از حدیث معراجیه را با اندکی شرح و تفسیر در این زمینه می آوریم تا ثابت شود که اصول و فروع دین علاوه بر این که اموری مربوط به ایمان و دین داری است، هر کدامش کانون مهرورزی و محبّت
ص:111
به خود و دیگران است.
« یَا أَحْمَدُ هَلْ تَدرِی مَتیٰ یَکُونُ لِیَ العَبْدُ عَابِداً؟ قَالَ: لا یَا ربِّ، قَالَ: إذَا اجتَمَعَ فِیهِ سَبْعُ خِصَالٍ: وَرَعٌ یَحجُزُهُ عَنِ المَحَارِمِ وَ صَمْتٌ یَکُفُّهُ عَمَّا لَا یَعْنِیهِ وَ خَوْفٌ یَزدَادُ فِی کُلِّ یَوْمٍ مِن بُکَائِهِ وَ حَیَاءٌ یَستَحی مِنّی فِی الخَلَاءِ وَ أکلُ مَا لَا بُدَّ مِنْهُ وَ یُبغِضُ الدُّنیَا لِبُغضِی لَهَا وَ یُحِبُّ الأخیَارَ لِحُبّی لَهُم. . .» (1).
ای احمد! می دانی چه زمانی انسان بندۀ واقعی من است؟ پیامبر گفت: نه؛ پروردگارا، خدا فرمود: هنگامی که هفت خصلت در او جمع شود:
پارسایی و ورعی که او را از محرمات بازدارد، سکوتی که وی را از آنچه مربوط به او نیست و سودی به حالش ندارد نگاه دارد و ترس از عذابی که هر روز بر گریه اش بیفزاید و شرم و حیایی که در خلوت از من حیا کند و خوردن حلالی که برای او ضرورت دارد و دنیایی را [که عامل پایمال کردن حقوق دیگران و تخریب آخرت است] دشمن بدارد چون من دشمن چنین دنیایی هستم و نیکان را دوست بدارد چون من آنان را دوست دارم.
ورع به معنای پارسایی و تقوا و پرهیزگاری است و به عبارت ساده تر به معنای ترمز و حافظی است که انسان را از افتادن در چاه محرمات که در حقیقت افتادن در چاه دوزخ است حفظ می کند.
کسی که با تمرین ترک گناه و توجه به خدا و اندیشه در آخرت
ص:112
و عذاب مجرمان، این نگهبان و حافظ و ترمز را در خود به وجود می آورد باید گفت به خود مهر و محبّت ورزیده که وجودش را از خطر دائمی و خسارت همیشگی و عذاب جاویدان قیامت حفظ کرده و به اعضا و جوارح و جسم و جانش رحم نموده و به خاطر پرهیزگاری اش از گناه به دیگران هم رحم کرده و شر و زیانش را از طریق گناه از آنان باز داشته است.
کسی که از ورع خالی است و ماشین وجودش از ترمز بی بهره است - به تعبیر قرآن - متجاوز و ظالم و ستم کار و سرکش است و انسان متجاوز و سرکش، انسانی است که مایۀ مهر و رحمت بر خود و دیگران را ندارد.
عنوان ظلم بر نفس و ستمکاری بر خود و ظلم به دیگران که مکرر در قرآن مجید و روایات آمده، مصداقش انسانی است که اعمال متجاوزانه اش نشان می دهد که نه به خود رحم دارد و نه به دیگران.
انسانی که پیوسته دنبال معصیت و گناه است و به جرم و فسق و ظلم و خطاکاری مشغول است و به خاطر فسق و فجورش دیگران را می آزارد و دل کسان خود و مردم را می سوزاند و از این راه خود را مستحق عذاب و عقاب قیامت می کند، بی تردید بی رحم به خود و مردم است.
[ إِنَّهُ مَنْ یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاٰ یَمُوتُ فِیهٰا وَ لاٰ یَحْییٰ ] (1).
مسلماً کسی که گنهکار به پیشگاه پروردگارش بیاید، دوزخ برای اوست که در آن نه می میرد و نه زندگی می کند.
ص:113
امیر المؤمنین علیه السلام در دعای کمیل دربارۀ عذاب دوزخ می گوید:
«و هذا ما لَاٰ تقُومُ لَهُ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» .
و این عذاب، عذابی است که آسمان ها و زمین در برابرش قدرت مقاومت و ایستادگی ندارند! !
کسی که خود را مستحق چنین عذابی کند آیا نه این است که به خود مهر و محبّت ندارد؟ و کسی که با گناه و معصیت دیگران را بیازارد آیا بی مهر به دیگران نیست؟
کسی که آراسته به ورع و پارسایی و نهایتاً دارای ترمز است و به این خاطر از هر گناهی دوری می کند و از هر لغزشی فراری است، موجودی است بی درد سر، متین، آراسته، نیک و با ارزش.
او انسانی است که زن و فرزند، پدر و مادر، اقوام و نزدیکان، مردم کوچه و بازار، فرد و جامعه، از وی در امانند و علاوه بر آن، از وجودش سود و بهره می برند و در حقیقت کانون مهر و محبتی است که همگان در فضای سرد زندگی از گرمی و آتش محبّت او برخوردارند و از وجودش چون کلیدی که قفل هر مشکلی را باز می کند بهره ورند.
ورع و دیگر امور مثبت و برنامه های پسندیده، همه و همه از ثمرات و محصولات دین است و دین جز محبّت و عشق چیزی نیست.
یعنی دین و قواعد و قوانین و اصول و فروعش، انسان را به گونه ای می سازد که نسبت به خدا و به خود و دیگران عشق بورزد و مهر و محبّت هزینه کند، به همین خاطر در معارف حقۀ اسلامیه آمده که: دین جز محبّت و محبّت جز دین چیزی نیست.
ص:114
حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید:
« الدّینُ هُوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُوَ الدّینُ» (1).
دین همان محبّت و محبّت همان دین است.
و نیز از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است:
« هَلِ الدّینُ إلّا الحُبُّ» (2).
آیا دین چیزی جز محبّت است؟
در هر صورت، ورع و پرهیزگاری که گوشه ای از دین و دین داری است، در حقیقت مهرورزی به خود و هزینه نمودن محبّت نسبت به دیگران است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
« جُلَساءُ اللّٰهِ غَداً أهلُ الوَرَعِ وَ الزُّهدِ فِی الدُّنیَا» (3).
همنشینان خدا در فردای قیامت اهل ورع و پارسایی و بی رغبتان به دنیا هستند.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
« خَیْرُ أُمُورِ الدِّینِ الوَرَعُ» (4).
در میان همۀ امور دین بهترینش ورع و پرهیزگاری است.
ص:115
و نیز آن حضرت فرمود:
« الوَرَعُ مِصبَاحُ نَجاحٍ» (1).
ورع چراغ رستگاری است.
و آن جناب فرمود:
« عَلَیْکَ بِالوَرَعِ فَإنَّهُ عَونُ الدِّینِ وَ شِیمَةُ المُخلِصِینَ» (2).
تو را به ورع و پرهیزگاری سفارش می کنم، زیرا ورع کمک دین و اخلاق مخلصان است.
زبان - به تعبیر اهل دل و بیان عارفان صادق - درنده ای است که باید آن را در صندوق دهان حبس کرد و جز در مواقع ضرورت به فضای آزاد نفرستاد.
کسی که از سخن باطل، کلام ناحق، امور ناپسند، غیبت و تهمت، مطلب منافقانه و مسخره کردن مردم سکوت می کند؛ دری از درهای بسیار مهم نجات را به روی خود می گشاید و در حقیقت با سکوت خود زمینۀ امان از عذاب های ویژۀ زبان را برای خود فراهم می نماید و در نتیجه به جسم و جان خود رحم می کند و مهر و محبّت می ورزد و از طرفی دیگران را با زبانش نسبت به آنان مورد مهر و محبّت قرار می دهند.
ص:116
آن که ملازم خاموشی و سکوت و سخن گویی اش کم و اندک است، زبانش سبب سعادت دنیا و آخرت او و سخن و کلام حکیمانه و استوارش عامل پاداش با ارزش به ویژه در قیامت برای وی است.
حضرت امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید:
گروهی از گذشتگان سکوت را فرا می گرفتند ولی شما سخن گفتن و پر حرفی را فرا می گیرید (1).
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
« فَاصْمِتْ لِسَانَکَ إلّا مِنْ خَیْرٍ. . .» (2).
جز در سخن نیک، زبانت را به خاموشی وادار کن. . .
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در وصف مؤمن می فرماید:
«. . . کَثِیرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ. . .» (3).
. . . خاموشی و سکوتش بسیار و وقت او مشغول به خدمت و عبادت است. . .
حضرت امام رضا علیه السلام می فرماید:
ص:117
« إنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أبْوَابِ الحِکْمَةِ، إنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ المَحَبَّةَ، إنَّهُ دَلیلٌ عَلیٰ کُلِّ خَیرٍ» (1).
سکوت و خاموشی دری از درهای حکمت است، سکوت و خاموشی سبب به دست آوردن محبّت است، سکوت و خاموشی راهنما به سوی هر خیر و نیکی است.
خوفی که در آیات قرآن و روایات مطرح است، محصول ایمان به حقایق و باور کردن قرآن و به ویژه یقین به قیامت و حوادث آن است.
انسان وقتی به حق بودن قرآن و نبوت و امامت اعتماد کند - که البته با فراوان بودن دلایل و براهین ثابت کنندۀ حق بودن این سه منبع باید اعتماد نماید و آیات قرآن و فرهنگ پاک نبوت و امامت را باور کند و به یقین برسد که همۀ خوبی ها در قیامت دارای پاداش و همۀ زشتی ها در قیامت دارای تعذاب و عقاب و جریمۀ سنگین است - بی تردید از سرزمین قلبش نهال خوف می روید و با ازدیاد باور و یقین تبدیل به درخت ریشه دار و ثابت و استوار می گردد و با کمک این خوف، از هر گناه و معصیتی کناره می گیرد و به شدت می ترسد که وارد فسق و فجور شود و حضرت حق را از خود ناراضی و متنفر نماید.
حضرت امام صادق علیه السلام در توضیح آیۀ شریفۀ:
ص:118
[ وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَی اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَویٰ * فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِیَ اَلْمَأْویٰ ] (1).
و اما کسی که از مقام و منزلت پروردگارش ترسیده و نفس را از هوا و هوس بازداشته است؛ * پس بی تردید جایگاهش بهشت است.
می فرماید:
« مَنْ عَلِمَ أنَّ اللّٰهَ یَرَاهُ وَ یَسْمَعُ مَا یَقُولُ وَ یَعْلَمُ مَا یَعمَلُهُ مِنْ خَیرٍ أو شَرٍّ فَیَحجُزُهُ ذَلِکَ عَنِ القَبِیحِ مِنَ الْأَعْمَالِ فَذَلِکَ الَّذِی خَافَ مَقَامَ رَبَّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الهَویٰ» (2).
کسی که بداند و یقین داشته باشد خدا او را می بیند و آنچه را می گوید می شنود و آنچه از خوبی و بدی انجام دهد آگاه است و در نهایت این توجه و یقین او را از اعمال زشت باز دارد، از کسانی است که از مقام پروردگارش [ که دادگاه قیامت یا عذاب دوزخ یا عدل الهی است ] ترسیده و خود را از اجابت خواسته های بی محاسبه باز داشته است.
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
« مَنْ خَافَ رَبَّهُ کَفَّ ظُلْمَهُ» (3).
کسی که از پروردگارش بترسد، از ظلم و ستمش نسبت به دیگران جلوگیری می کند.
ص:119
خائف در حقیقت خوفش او را از افتادن در ورطۀ هلاکت و دچار شدن به عذاب قیامت حفظ می کند و نهایتاً خائف، از طریق خوفش به خود مهر می ورزد و با جلوگیری از ستمش به دیگران رحم می کند.
خائف گرچه بر اثر خوفش وارد گناه و معصیت نمی شود ولی به همین مقدار که یقین دارد برای مجرمان عذاب شدید و سختی آماده شد، به گریه می افتد و خوف از عذاب حق روز به روز بر گریه اش می افزاید و محصول و میوۀ این خوف و به ویژه گریه و ناله، رقت قلب و تصفیۀ دل و ظهور عشق به نجات از عذاب و مایۀ تحقق مهرورزی به خود و دیگران است.
شرم و حیا به معنای خودداری از حرکت و عملی است که انجامش مورد سرزنش و ملامت باشد.
حیا و شرم در این مورد خاص، حالتی بسیار باارزش و مانعی فوق العاده مهم در برابر گناه و کیفیتی قابل توجه است.
بی تردید کسی که به حضرت حق ایمان دارد و از قیامت و حوادث آن بیمناک است، چه در آشکار و چه در پنهان از این که در محضر حضرت رب العزه به گناه و معصیت دست بزند، حیا و شرم می کند و نهایتاً با کمک و یاری این حالت نفسانی، به سوی گناه قدم بر نمی دارد و پاکی و طهارت خود را حفظ می کند.
ظهور حیا و شرم در خلوت و جلوت محصول آگاهی جدی انسان به این معناست که عالم محضر خداست و چیزی از نظر او غایب و پنهان نیست و او بینندۀ محترم و با کرامتی است که کلّ هستی و همۀ
ص:120
موجودات در معرض دید او حاضر در محضر حضرتش هستند.
انسان، اگر از این حالت با ارزش گرچه اندک و کم برخوردار باشد، یقیناً در برابر بیننده ای محترم - هر چند انسان کم سن و سال و نهایتاً طفلی که خوب و بد را تا اندازه ای تشخیص می دهد - حاضر به انجام عملی که مورد ملامت و آبروریزی است نمی شود چه رسد به این که بیننده، خدا باشد و عمل زشت در برابر دید او انجام گیرد!
روایات و معارف الهیه این گونه شرم و حیا را شعبه و رشته ای از ایمان می دانند و آن را وسیله ای برای رسیدن به هر خیر و کار نیکی می شمارند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
« أمّا الحَیَاءُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ اللِّیْنُ وَ الرَّأْفَةُ وَ المُرَاقَبَةُ للّٰهِ ِ فِی السّرِّ وَ العَلانِیَّةِ و السَّلامَةُ و اجْتِنَابُ الشَّرِّ وَ البَشاشَةُ وَ السَّمَاحَةُ وَ الظَّفَرُ وَ حُسْنُ الثَّنَاءِ عَلَی المَرْءِ فِی النّاسِ فَهَذا مَا أَصَابَ العَاقِلُ بِالْحَیَاءِ فَطُوبیٰ لِمَنْ قَبِلَ نَصِیْحَةَ اللّٰهِ وَ خَافَ فَضِیْحَتَهُ» (1).
اما حیاء، حقیقتی است که امور و خصلت هایی از آن منشعب می شود مثل: نرم خویی، مهربانی، آگاهی و توجه به مراقبت خدا در پنهان و آشکار، سلامت نفس، دوری از گناه و شر، خوش رویی، بزرگواری و بلندی نظر، پیروزی، نام نیک در میان مردم. . . این خصلت هایی است که خردمند به وسیلۀ حیا به آن می رسد، پس خوشا به حال کسی که خیرخواهی خدا را بپذیرد و از رسوایی اش در محضر حق بترسد.
ص:121
امام هفتم علیه السلام فرمود:
« الحَیَاءُ مِنَ الإیمَانِ و الإیمَانُ فِی الجَنَّةِ» (1).
شرم و حیا از ایمان است و ایمان در بهشت است.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
« الحَیَاءُ یَصُدُّ عَنْ فِعْلِ القَبِیحِ» (2).
حیا مانع از هر عمل زشتی است.
و نیز آن حضرت فرمود:
« الحَیَاءُ سَبَبٌ إلَیٰ کُلِّ جَمیلٍ» (3).
شرم و حیا وسیله ای به سوی هر زیبایی است.
در هر صورت، انسان با حیا و دارای شرم چون به یاری و کمک حیا و شرمش در خلوت و جلوت از گناه و معصیت و فسق و فجور خودداری می کند و به همین سبب سزاوار عنایت و لطف حق می شود و باید گفت به جسم و جانش بر اثر حیا و شرم کمال مهر و محبّت را رعایت می کند زیرا هر دو را از گرفتار شدن به خشم و غضب و عذاب و عقاب خدا حفظ می نماید و از طرفی چون از آزردن مردم و پایمال کردن حقوقشان حیا می کند، در حقیقت به آنان مهر و محبّت می ورزد و به خاطر حیا و شرم از کینه و دشمنی عملی با آنان و آزار و اذیتشان دوری می جوید.
ص:122
کسی نیست که نداند بدن و جسم انسان به خوراک و غذا نیازمند است و کسی نیست که نداند نیاز بدن به غذا نیازی محدود است و کسی نیست که نداند بیش از نیاز بدن خوردن، جز باری گران بر دوش بدن گذاشتن و آن را در معرض انواع بیماری ها قرار دادن، چیز دیگری نیست.
پرخوری و افراط در خوراک در آیات قرآن و روایات و در دستورات حکیمان و طبیبان زشت شمرده شده و همگان را از آن منع کرده اند.
اضافه شدن وزن بدن بیش از حد معمول و ازدیاد چربی های خون و قند بدن و عوارض خطرناک دیگر همه و همه معلول پرخوری و بی رحمی و بی مهری انسان به بدن خویش و به زحمت انداختن اطرافیان است.
اسراف و افراط در خوراک به اندازه ای زشت و نارواست که پروردگار، مسرفان را از چشم محبّت خود انداخته و بی مهری خود را به آنان در قرآن مجید اعلام نموده است.
[ کُلُوا وَ اِشْرَبُوا وَ لاٰ تُسْرِفُوا إِنَّهُ لاٰ یُحِبُّ اَلْمُسْرِفِینَ ] (1).
بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید؛ زیرا خدا اسراف کنندگان را دوست ندارد.
ص:123
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمود:
«إیّاکُم وَ البِطْنَةَ فَإنَّهَا مَفسَدَةٌ لِلْبَدَنِ وَ مُورِثَةٌ لِلسُّقْمِ وَ مَکْسَلَةٌ لِلْعِبَادَةِ» (1).
از پر خوری و شکم بارگی بپرهیزید زیرا فاسد کنندۀ جسم و سبب بیماری و عامل تنبلی و بی حالی نسبت به عبادت و بندگی است.
حضرت مسیح علیه السلام به بنی اسرائیل فرمود:
« لَا تُکثِرُوا الأکلَ فَإنَّهُ مَن أکثَرَ الأکْلَ أکْثَرَ النَّوْمَ وَ مَنْ أکثَرَ النَّومَ أقَلَّ الصَّلاةَ وَ مَنْ أقلَّ الصَّلاةَ کُتِبَ مِنَ الغَافِلِینَ» (2).
به خورد و خوراک نیفزایید زیرا کسی که به خوراک خود بیفزاید به خوابش می افزاید و کسی که به خوابش بیفزاید نمازش را کم می کند و کسی که نمازش را کم کند از غافلان و بی خبران محسوب می شود.
حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید:
« مَا مِن شَیءٍ أبغَضُ إلَی اللّٰهِ مِن بَطْنٍ مَمْلُوءٍ» (3).
چیزی نزد خدا مبغوض تر از شکم پر نیست.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
« مَنْ کَثُرَ تَسبِیحُهُ وَ تَمجِیدُهُ وَ قَلَّ طَعَامُهُ وَ شَرَابُهُ وَ مَنَامُهُ اشتَاقَتْهُ
ص:124
المَلَائِکَةُ» (1).
کسی که تسبیح و تمجیدش نسبت به حق زیاد باشد و خوردن و آشامیدن و خوابش اندک باشد فرشتگان مشتاق او خواهند بود.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
« لَیسَ شَیءٌ أَضَرَّ لِقَلْبِ المُؤمِنِ مِن کَثرَةِ الأکلِ وَ هِیَ مُورِثَةٌ لِشَیئَیْنِ: قَسْوَةِ القَلْبِ وَ هَیَجَانِ الشَّهْوَةِ» (2).
چیزی برای قلب مؤمن زیانبارتر از پرخوری نیست، پرخوری سبب دو چیز است: سنگدلی و تحریک شهوت.
در هر صورت انسان پرخور، بی مهر و محبّت نسبت به سلامت خود و به خاطر دچار شدنش به بیماری های فراوان مزاحم دیگران و سبب زحمت اطرافیان است.
آری؛ چون پرخوری، قساوت قلب می آورد پس جایی برای مهرورزی پرخور نسبت به خود و نسبت به دیگران نمی ماند.
بی تردید دنیایی که باید نسبت به آن کینه و دشمنی ورزید دنیایی است که موجب نابود شدن ایمان و از دست رفتن رسم بندگی و عبادت و فساد اخلاق و سبب تخریب آخرت است.
ص:125
خدا چنین دنیای را دشمن دارد زیرا چنین دنیایی از ابزار و وسائل ابلیس و ابلیسان برای هجوم به ارزش های معنوی و انسانی و زنجیری برای به اسارت کشیدن بندگان و وسیله ای برای قدرت گرفتن فرعونیان تاریخ و چاه خطرناکی در راه انسان و دریای ژرف و عمیقی برای غرق کردن ملت ها و اقوام است.
البته با چنین دنیایی چون خدا دشمن است باید دشمن بود و گر نه اتصال به چنین دنیایی، اخلاق و حالات انسان را تبدیل به اخلاق و حالات فرعونیان تاریخ می کند و قلب را از نظر قساوت و بی رحمی سخت تر از سنگ می کند و انسان را در وضعی قرار می دهد که هرگز نه به خود رحم کند و نه به دیگران، بلکه خود را سزاوار عذاب ابد نماید و دیگران را هم در این دنیا زیر چکمه های بی رحمی اش لگد مال نموده، به جان و مال و اهل و عیال آنان تجاوز نماید و بر پیروزی اش در فضای تجاوزش از شدت بی رحمی و سنگدلی بخندد.
دنیای با این کیفیت و دنیادار با آن وضعیت روحی آلوده، نزد خدا از هر چیزی پست تر و بی ارزش تر است.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
« دَارُهَا هَانَتْ عَلیٰ رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا وَ خَیْرَهَا بِشَرِّهَا وَ حَیَاتَهَا بِمَوْتِهَا وَ حُلْوَهَا بِمُرِّهَا لَم یُصفِهَا اللّٰهُ تَعَالیٰ لِأَولِیَائِهِ وَ لَمْ یَضِنَّ بِهَا عَلیٰ أعدَائِهِ، خَیرُهَا زَهیدٌ وَ شَرُّهَا عَتیدٌ وَ جَمعُهَا یَنفَدُ وَ مُلکُهَا یُسلَبُ وَ عَامِرُهَا یَخْرَبُ فَمَا خَیرُ دَارٍ تُنقَضُ نَقْضَ البِنَاءِ. . .» (1).
ص:126
سرایی است که نزد پروردگارش بی مقدار است، حلالش را به حرامش، خیرش را به شرش و زندگی اش را به مرگش و شیرینش را به تلخش درآمیخته، خدای بزرگ آن را برای عاشقان خود و اولیائش خالص و گوارا نکرده و از پرداختن به دشمنانش دریغ ننموده، خوبی اش اندک و شرش حاضر و آماده، گرد آمده اش در معرض فنا و نابودی، دولتش در حال ربوده شدن و آبادش در معرض خراب شدن است، چه خیر است در سرایی که مانند خراب شدن ساختمان خراب می شود.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله بر بزغاله ای مرده بدون گوش که در مزبله ای انداخته بودند، گذشت، به یارانش فرمود: این بزغاله مرده از نظر مالی مساوی با چند درهم است؟ گفتند: اگر زنده بود مساوی یک درهم نبود، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
« وَ الَّذِی نَفسِی بِیَدِهِ لَلدُّنیَا أهوَنُ عَلَی اللّٰهِ مِنْ هَذَا الجَدْیِ عَلیٰ أهْلِهِ» (1).
سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست، هرآینه دنیا نزد خدا از این بزغاله در نزد اهلش، پست تر و بی مقدارتر است.
و نیز آن حضرت فرمود:
« مَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنیَا وَ آخِرَةٌ فَاخْتَارَ الدُّنیَا عَلَی الآخِرَةِ لَقَی اللّٰهَ تعالی وَ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ یَتَّقِی بِهَا النَّارَ وَ مَنْ أخَذَ الآخِرَةَ وَ تَرَکَ الدُّنیَا لَقَی اللّٰهَ
ص:127
یَومَ القِیَامَةِ وَ هُوَ رَاضٍ عَنْهُ» (1).
کسی که دنیا و آخرت به او واگذار شود پس دنیا را بر آخرت انتخاب کند، خدا را در قیامت دیدار می کند در حالی که حسنه ای که وی را از آتش دوزخ حفظ کند برای او نیست و کسی که آخرت را اختیار کند و دنیا را رها نماید، خدا را در قیامت در حالی که از او راضی است ملاقات کند.
سوید بن غفله می گوید:
بر امیر المؤمنین علیه السلام پس از آن که در امر خلافت با او بیعت شده بود، وارد شدم در حالی که بر حصیر کوچکی نشسته بود و جز او کسی در خانه نبود، به او گفتم:
ای امیر مؤمنان! بیت المال در اختیار تو قرار دارد، در این خانه اثاثی که مورد نیاز باشد نمی بینم! حضرت فرمود: پسر غفله! خردمند برای خانه ای که از دست رفتنی است اثاث جدید و تازه و فراوان و بدون ضرورت فراهم نمی کند، برای ما خانۀ امنی است که بهترین کالای خود را که عبادت خدا و خدمت به خلق است به آنجا انتقال داده ایم و ما به همین زودی به سوی آن خانۀ امن حرکت خواهیم کرد! ! (2)
ص:128
اهل دنیایی که مورد کینه و دشمنی خداست و اولیائش به دستور او باید به آن کینه ورزند علائم و نشانه هایی دارند که حضرت حق در حدیث معراج برای پیامبرش بیان فرمود:
« أَهْلُ الدُّنیَا مَنْ کَثُرَ أکلُهُ وَ ضِحکُهُ وَ نَوْمُهُ وَ غَضَبُهُ، قَلِیلُ الرِّضَا لَا یَعْتَذِرُ إلیٰ مَنْ أَسَاءَ إلَیْهِ وَ لا یقبلُ عُذْرَ مَنِ اعتَذَرَ إلَیْهِ کَسْلانُ عِنْدَ الطَّاعَةِ شُجاعٌ عِنْدَ المَعصِیَةِ أمَلُهُ بَعِیدٌ وَ أَجَلُهُ قَرِیبٌ لَا یُحَاسِبُ نَفْسَهُ، قَلِیلُ المَنْفَعَةِ کَثیرُ الکَلَامِ، قَلیلُ الخَوْفِ کَثِیرُ الفَرَحِ عِنْدَ الطّعَامِ. . .» (1).
اهل دنیا کسی است که پر خور و پر خنده و پر خواب و پر خشم است، خشنودی اش از خدا و خلق بسیار اندک است، از کسی که به او بدی و ستم روا داشته، پوزش نمی خواهد و پوزش پوزش خواه را نمی پذیرد، هنگام طاعت و عبادت کسل و سست است و زمان گناه و معصیت شجاع و شیر دل، آرزویش دراز و مرگش نزدیک است، از خود حساب نمی کشد، سودش اندک است، سخنش بسیار است، بیمش از عذاب کم است، و خوشحالی توأم با غرورش نزد طعام بسیار.
در این روایاتی که نقل شد به ویژه فرازهایی که در حدیث معراجیّه است، دقت کنید، ببینید چنین دنیاداری و صاحب چنین اوصافی می تواند اهل مهروزری و محبّت و عشق به خود و دیگران باشد؟
کسی که دچار دنیای فریبنده و اسیر کالای آن است و جز حرص و آز و طمع و بخل و جمع کردن ثروت از هر راهی که بتواند، کاری ندارد، حالتی جز سنگدلی و قساوت قلب برای او می ماند؟ !
ص:129
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
« أقَرَبُ دَارٍ مِنْ سَخَطِ اللّٰهِ وَ أبْعَدُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللّٰهِ فَغُضُّوا عَنْکُمْ عِبَادَ اللّٰهِ غُمُومَهَا وَ أشغَالَهَا لِمَا قَدْ أیقَنْتُم بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالَاتِهَا» (1).
دنیا نزدیک ترین سرا به خشم خدا و دورترین خانه از خوشنودی حق است، پس ای بندگان خدا! از اندوه نسبت به آن و مشاغل آن به خاطر این که به جدایی اش از خود و تغییر حالاتش یقین دارید، چشم بپوشید.
اخیار و نیکان، انسان هایی هستند که از جمال باطن و زیبایی درون و ارزش های معنوی برخوردارند.
بی تردید هنگامی که انسان به زیبایی باطن آنان و ارزش های معنوی ایشان آگاه شود، در قلب خود کشش و محبتی فراوان نسبت به آنان احساس می کند و در حقیقت با این شناخت به اجرای فرمان حق که دوست داشتن آنان است موفق می شود.
اخیار به خاطر دارا بودن ارزش های الهی و انسانی مورد محبّت خدایند و بر انسان لازم است با تکیه بر شناخت آنان به دوستی و مهرورزی نسبت به آنان از آن جهت که محبوب خدایند، برخیزد و آنان را برای معاشرت و همنشینی برگزیند و از نفس پاکشان برای تصفیۀ قلب خود استفاده کند.
مهرورزی به اخیار و دوست داشتن آنان، برای قلب عبادتی بس مهم
ص:130
و زمینه ای برای جلب رحمت و رأفت و عطوفت حضرت حق نسبت به خود است.
در حدیث معراجیه به بخشی از اوصاف اخیار به این صورت اشاره شده است:
چهره هایشان لاغر، حیا و شرمشان بسیار، نادانی شان فوق العاده اندک، سودشان سرشار، حیله و مکرشان کم، مردم از آنان در راحت و خودشان از خودشان به خاطر خدمت به دیگران در رنج، سخنشان سنجیده و حسابگر خویش اند، خود را برای عبادت و بندگی به تعب و مشقت می اندازند، چشمشان می خوابد و دلشان بیدار است، دیدگانشان اشک ریز و دل هایشان به یاد خداست، هنگامی که مردم را در گروه غافلان بنویسند، آنان را در گروه ذاکران ثبت می کنند، چیزی چشم به هم زدنی آنان را از خدا باز نمی دارد، دنبال پر خوری و پر حرفی و لباس فراوان نیستند، مردمان نزد آنان چون میت اند و خدا نزد آنان زنده و جاوید و پایدار است (1).
ص:131
راستی این خصلت ها حقایقی هستند که زمینه ظهور عشق و محبّت در قلب را فراهم می کنند.
اگر در صفحات گذشته به این حقیقت اشاره کردیم که دین و اصول و فروع و احکام و قوانین آن منبع و کانون شعله ور شدن محبّت و مهر و علاقه و عشق در قلب است و بلکه خود محبّت است، چیزی به گزاف نگفته و ننوشته ایم و همان را یادآوری می کنیم که کتاب های عمدۀ شیعه از حضرت امام صادق علیه السلام نقل کرده اند:
« هَلِ الدِّینُ إلّا الحُبُّ» (1).
آیا دین جز محبّت است؟
شیوۀ نگرش به معارف دینی و دستورات الهی و اوامر و نواهی شارع مقدس به حسب حالات و افکار و عقائد افراد، متفاوت است و به عبارت دیگر هر کس به حسب شیوۀ تفکر و یافته های عقلی خویش از دریچه ای خاص احکام الهی را می نگرد و به دلیل و علتی خاص معتقد و به آن عمل می کند همچنان که در گفتار حکیمانه اولیاء اللّٰه می توان دید.
زیباترین نوع نگاه و دقیق ترین شیوۀ تفکر نسبت به دستورات الهی تعقّل و تفکّر و تدبّر پیرامون این حقایق و نگاه از منظر مهر و محبت است.
ص:132
اگر مکلّف بداند تکالیفی که حضرت حق برای او قرار داده و از طریق خاصّان درگاهش او را به آن تکالیف آگاه ساخته، همه از باب مهر و محبت و مهرورزی به او بوده، امکان ندارد که دست رد بر سینۀ دنیایی از محبت و عشق بزند و خواستار سعادت ابدی با عمل به واجبات و ترک محرمات نباشد.
جلوۀ مهر و محبت حضرت رب العالمین در تکالیف و دستورات، گاه به وضوح برای انسان مشخص است و مؤمن آن را کاملاً لمس و مشاهده می کند و گاه به خاطر قلّت علم و یا ضعف عقل و یا هزاران نکتۀ باریک تر از مو، قدرت تشخیص این همه مهرورزی را ندارد که درک نکردن یا نرسیدن و یا. . . دلیل بر نبودن نیست، همان گونه که پیشینیان ما به بسیاری از نکات ظریف دینی و اخلاقی که پرده از حقایق آن به خاطر پیشرفت علم و عوض شدن شیوۀ تفکر و دلائل متعدد دیگر برداشته شده است نرسیدند و امروزه گوشه ای از آن حجاب از دنیای مهر و محبت قادر متعال برداشته شده است و مشاهده می شود که چه منافع کثیری در عمل به آن دستور خاص و یا ترک عملی دیگر وجود داشته است که نمونه های زیادی از آن در گفتارها و کتاب ها و مجلات و مقالات علمی به چشم می خورد.
روایات گهر بار ائمۀ اطهار علیهم السلام پیرامون احکام که از طریق روایات و احادیث آن ذوات مقدس و زحمات طاقت فرسای عالمان ربانی تبدیل به کتب اصیل و منابع غنی شیعه شده است، خود گواه بر این مطلب است که به گوشه ای از آنها نسبت به برخی از ابواب فقهی همچون حدود و قصاص اشاره می شود.
ص:133
اجرای حدود الهی خود یکی از مهمترین و باعظمت ترین آثار و جلوه های رحمت و مهر و محبت حضرت حق است. کثرت آثار و برکاتی که در اجرای حدود بر جوامع بشری مترتب می شود، نیاز به نوشتن کتابی مجزا دارد که حفظ انسان ها از شرور نفس و شرور شیطان وسوسه کننده و شیطان صفتان جوامع، یکی از آثار این حدود الهی است.
اجرای حدود الهی نسبت به گناه کار از ضروریات دین و از واجبات مورد تأکید شرعی است تا آنجا که روایات بسیاری به این مطالب اشاره دارند چون:
قَالَ رَسُولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: « إقَامَةُ حَدٍّ خَیْرٌ مِنْ مَطَرِ أرْبَعِینَ صَبَاحاً» (1).
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: به پا داشتن یک حد بهتر از باران چهل روز است.
و یا در روایتی دیگر حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید:
« حَدٌّ یُقامُ فِی الأرضِ أزکیٰ فیها مِن مَطَرِ أرْبَعینَ لَیلَة وَ أیّامِهَا» (2).
حدی که در زمین اقامه شود از بارش باران در چهل شبانه روز پاک کننده تر است.
و در روایتی از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل شده است که بعد از این که زنی در محضر حضرت چهار مرتبه به زنا اقرار کرد سر مبارک را
ص:134
به سوی آسمان بلند کرده، فرمودند:
« اللَّهُمَّ إنَّهُ قد ثَبَتَ عَلیها أربَع شَهاداتٍ و إنَّکَ قَدْ قُلْتَ لِنَبیِّکَ فِیمَا أخبَرتَهُ مِن دینِکَ: یا مُحمَّدُ مَن عَطَّلَ حدَّاً مِن حُدودِی فَقَد عَانَدَنی وَ طَلَب بِذَلکَ مُضَادَّتی» (1).
خدایا! به تحقیق بر او چهار شهادت ثابت شد و به تحقیق در آنچه که از دینت به پیامبر خبر دادی به او فرمودی: ای محمد! هر کس حدی از حدود من را تعطیل کند با من دشمنی کرده و از این طریق به دنبال مخالفت با من است.
گناه کاری که هر گونه بی مهری را در حق خود روا داشته است و خود را از رحمت های حضرت حق محروم ساخته است و گناه آن قدر عظیم شده است که علاوه بر عذاب اخروی باید به حدود الهی دنیوی نیز عذاب شود اما در اجرای حدود وجود مبارک حضرت حق به قدری رحمت و مهر و کرامت خود را جلوه داده است که هر گناه کاری اگر با توجه و دقت به این لطایف بنگرد، از گناه خود خجالت کشیده و شرمندۀ لطف و محبت و رحمت حضرت ارحم الراحمین شده که در این صورت عذاب درونی، او را بس خواهد بود.
ص:135
شگفتا! که گناه کار نیز در حریم الهی دارای احترام است و مورد مهر و محبت واقع می شود.
لطایفی از مهر و محبت حضرت حق در در نکتۀ فوق نهفته است که به گوشه ای از آنها اشاره می شود:
تجاوز از حد جائز نیست و اگر از حدود مقرر شده تعدّی شود، کسی که حد را جاری نموده، باید کیفر ببیند.
در روایتی وجود مقدس امام باقر علیه السلام می فرماید:
امیر المؤمنین علیه السلام به قنبر امر کردند که مردی را حد بزند، پس قنبر اشتباه کرد و سه تازیانه بیشتر او را حد زد، پس علی علیه السلام سه ضربه تازیانه را به قنبر زد (1).
و یا در حدیث شگفت آور دیگری حضرت امام باقر علیه السلام در ذیل آیۀ شریفۀ:
[. . . تِلْکَ حُدُودُ اَللّٰهِ فَلاٰ تَعْتَدُوهٰا وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اَللّٰهِ فَأُولٰئِکَ هُمُ اَلظّٰالِمُونَ ] (2).
. . . اینها حدود خداست؛ پس از آنها تجاوز نکنید و کسانی که از حدود
ص:136
خدا تجاوز کنند، آنان بی تردید ستمکارند.
و باز می فرماید:
« إنَّ اللّٰهَ غَضِبَ عَلی الزَّانِی فَجَعَلَ لَهُ جِلدَ مِائَةٍ، فَمَن غَضِبَ علیهِ فَزادَهُ فَأَنا إلیَ اللّٰهِ مِنْهُ بَرِیءٌ» (1).
خداوند بر زناکار غضب فرموده و صد تازیانه برای او قرار داده است پس کسی که بر او غضب کند و بر تازیانه بیفزاید من برای خدا از او بیزارم.
تعالیم اسلام بر پایۀ آگاهی و عقل اجرا می شود و اگر دلیل قانع کننده اقامه نشود و یا انسان از عقلی که بتواند تکالیف الهی را بشناسد و به آن عمل نماید برخوردار نباشد و مرتکب گناهی شود، حدی بر او اقامه نخواهد شد.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:
اگر شخصی مسلمان شود و به اسلام اقرار کند و بعد شراب بنوشد و یا زنا کند و یا ربا بخورد و چیزی از حلال و حرام برای او روشن نبوده، در صورتی که جاهل [ به حکم ] باشد، حدی بر او اقامه نخواهد شد (2). . .
ص:137
و یا در روایتی دیگر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
« لا حَدَّ علیٰ مَجنونٍ حَتّیٰ یُفِیقَ وَ لا عَلیٰ صَبِیٍّ حَتَّی یُدِرکَ وَ لا عَلَی النَّائِمِ حَتَّی یَسْتَیْقِظَ» (1).
دیوانه تا زمانی که عاقل شود و بچه تا زمانی که بالغ شود و به خواب رفته تا زمانی که بیدار شود، حدی ندارند.
مهر و محبت بی کران حضرت رب العالمین چنان محیط بر عالم امکان است که حتّیٰ تعدی کننده بر حقوق الهی را بی نصیب نگذاشته است و در اقامۀ حدود الهی مقرّ به گناه را می بخشد و از طریق ائمۀ هدی علیهم السلام اعلام فرموده است که اگر گناه کار قبل از اثبات جرم، توبه نماید، حدی بر او اجرا نمی شود.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمودند:
دزد هنگامی که خود تسلیم شود و به درگاه الهی توبه نماید مال دزدی شده به صاحبش برمی گردد و دستان دزد قطع نمی شود (2).
اجرای حد، برای بازگشت گناه کار مریض به دامان طبیب با کرامت است؛ حال اگر این اثر در وجود گناه کار جلوه کند و قبل از تسلیم شدن به قانون الهی به درگاه حضرت محبوب توبه واقعی نماید و از گناهان خود
ص:138
دست بردارد، از اجرای حد، معاف است.
امامان اهل بیت علیهم السلام علاقه مند به افشای گناهان افراد و بردن آبروی او در ملأ عام نبوده اند و تمام همّ و غمّ آن ذوات مقدس درمان درد گناه کارِ بیمار بوده است.
حال اگر این بیمار خود واقف به درد شد و به دنبال درمان درد خویش برآمد و با داروی توبه وجود خود را از این بیماری پاک نمود، ثمره و نتیجۀ واقعی حاصل شده است و دیگر نیازی به اجرای حد نخواهد بود.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در مورد زناکاری که چهار بار اقرار به زنا کرده بود به قنبر دستور حفظ او را داد، سپس غضبناک و ناراحت شد و فرمود:
« مَا أَقْبَحَ بِالَّرجُلِ مِنْکُمْ أَنْ یَأتِیَ بَعْضَ هَذهِ الفَواحِشِ فَیَفْضَحَ نَفْسَهُ عَلیٰ رُؤوسِ المَلَأِ، أَ فَلَا تَابَ فِی بَیْتِهِ، فَوَ اللّٰهِ لَتَوبَتُةُ فِیمَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللّٰهِ أَفْضَلُ مِنْ إقَامَتِی عَلَیْهِ الحَدَّ» (1).
چه بسیار زشت است فردی از شما بعضی از کارهای ناپسند را انجام دهد و در ملأ عام خود را رسوا کند چه می شد که در خانۀ خویش توبه کند؟ به خدا قسم توبه اش بین خود و خدا از جاری کردن حد به دست من بهتر است.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
شخصی نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و اقرار به زنا کرد. . . تا این که پیامبر
ص:139
فرمود: اگر [ گناه خود را ] می پوشاند و توبه می نمود برای او بهتر بود (1).
حتی در بعضی از روایات دیده می شود که با وجود اقرار ابتدایی گناه کار به گناه، امام علیه السلام اصرار بر ادامه ندادن مطلب و توجه دادن گناه کار به توبه دارند تا گناه کار، خود به حقیقت عمل زشت خود آگاه شود و به درگاه الهی توبه نماید.
در روایتی آمده است:
مردی نزد حضرت امیر المؤمنین علیه السلام آمد و گفت: یا امیر المؤمنین! من زنا کرده ام پاکم کن. امام علیه السلام روی از او برگردانید و به او فرمود: بنشین، و بعد فرمود: آیا هنگامی که یکی از شما مرتکب زنا می شود نمی تواند گناهش را بپوشاند همان گونه که خدا بر او پوشانده است؟ آن مرد [ گناه کار ] از جای بلند شد و گفت: یا امیر المؤمنین! من زنا کرده ام پاکم کن. امام فرمود: چه چیز تو را به آنچه می گویی دعوت کرده است؟ گفت: درخواست پاکی، امام فرمود: چه پاکی بهتر از توبه است؛ و بعد روی به اصحاب نمود و شروع به صحبت فرمود. پس آن مرد [ گناه کار ] از جای بلند شد و گفت: یا امیر المؤمنین! من زنا کرده ام پاکم کن. امام فرمود: آیا چیزی از واجبات حقوق الهی در نماز و زکاتت را می دانی؟ گفت: بله پس از او سؤال فرمود و خوب جواب داد و امام به او فرمود: آیا در تو مرضی یا دردی در سر یا بدنت وجود دارد؟ گفت: نه، امام فرمود: برو تا همان طور که در آشکارا از تو سؤال کردم در پنهان از تو سؤال
ص:140
کنم و اگر نزد ما نیامدی به دنبال تو نخواهیم آمد (1). . .
4 - کراهت دیدن کسی که حد بر او جاری می شود
در اجرای بعضی از حدود الهی اجتماع مردم برای دیدن اجرای حد کراهت دارد، خدای متعال حتی در این جایگاه نیز محبت خود را مبذول داشته که بعد از ثابت شدن گناه - که ثبوت آن با شرایط فقهی بسیار مشکل می باشد - در دید مردم تا آنجا که ممکن است اجرا نشود، پاک شدن او بین او و خدا باشد.
« أُتِیَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِی علیه السلام وَ هُوَ بِالْبَصْرَةِ بِرَجُلٍ یُقَامُ عَلَیْهِ الْحَدُّ قَالَ فَلَمَّا قَرُبُوا وَ نَظَرَ فِی وُجُوهِهِمْ قَالَ فَأَقْبَلَ جَمَاعَةٌ مِنَ النَّاسِ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِی علیه السلام یَا قَنْبَرُ انْظُرْ مَا هَذِهِ الْجَمَاعَةُ قَالَ رَجُلٌ یُقَامُ عَلَیْهِ الْحَدُّ قَالَ فَلَمَّا قَرُبُوا وَ نَظَرَ فِی وُجُوهِهِمْ قَالَ لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَی إِلَّا فِی کُلِّ سُوءٍ هَؤُلَاءِ فُضُولُ الرِّجَالِ أَمِطْهُمْ عَنِّی یَا قَنْبَرُ» (2).
وقتی امیر مؤمنان علیه السلام در بصره بود، مردی را نزد وی می برند که باید حد
ص:141
بر او اجرا می شد؛ امیر مؤمنان علیه السلام به قنبر فرمود: پی گیری کن که این جماعت در پی چیست؟ قنبر گفت: مردی است که مستحق حد است راوی می گوید: وقتی نزدیک شدند و در چهره هایشان نگاه کرد، فرمود: نفرین بر کسانی باد که دیده نمی شوند مگر به هنگام بدی، اینان هرزه مرد هستند، قنبر! آنان را از پیش چشم من دور کن!
اگر در باب اثبات عملی که موجب حد است شبهه ای ایجاد شود، حد اجرا نخواهد شد. و راه های اثبات گناه، محدود و مشخص است تا حقوق و امنیت مردم در معرض خطر قرار نگیرد.
در روایتی از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده است:
« أَدْرَأُوا الحُدودَ بِالشُّبَهَاتِ وَ لا شَفَاعَةَ وَ لا کَفَالَةَ وَ لا یَمینَ فِی حَدٍّ» (1).
به شبهات حدود را کنار گذارید و در حد شفاعت و کفالت و قسم نیست.
بعد از احراز شرایط بسیار مشکل حدود الهی، در زمان اجرای حد نیز شرایطی مهیا شده است و بر لطائفی دقت شده است که تماماً نشانۀ رحمت و مهر و عطوفت حضرت رب العالمین است.
در روایات مختلفی به این مضمون اشاره شده است که زمان اجرای حد در روزگار امیر مؤمنان، ائمه هدی علیهم السلام بانگ برمی آوردند که اگر کسی بر او حدی از حدود الهی است، نمی تواند حد بر این گناه کار
ص:142
جاری سازد (1)به این معنی که طهارت و پاکی که با اجرای حدود الهی به وجود خواهد آمد، باید توسط انسانی پاک و مؤمن صورت گیرد و افرادی که خود حدی به گردن دارند و گناهی مرتکب شده اند که باید حدی بر آنان واقع شود نمی توانند اجرای حد نمایند.
در جریان اجرای حد زنا بعد اثبات آن به شهادت یا اقرار، شرایطی وجود دارد که حاکی از توجه شارع مقدس به کیفیت آن و دقت در اجرای حد با شرایط ویژه است، افرادی که حد را اجرا می نمایند، نوع سنگ ریزه هایی که در حد به کار می رود، کیفیت قرار دادن گناه کار در حفره، شیوه زدن سنگ ها که به صورت او اصابت نکند و. . . خود نشان از حقایقی است که باید به آن توجه خاص نمود (2).
در مورد زناکاری که حد بر او به واسطۀ اقرار بر زنا ثابت شده نه شهادت شاهد، در صورتی که در هنگام اجرای حد و بعد از پرتاب سنگ اگر از حفره خارج شود و فرار نماید، روایات مختلفی حاکی از این حکم است که برگرداندن او و ادامه اجرای حد لزومی ندارد.
حتی در بعضی از روایات آمده است که گناه کاری که اقرار به زنا نموده بود بعد از اصابت سنگ، فرار نمود؛ شخصی با استخوان ساق شتری او را هدف قرار داد و متوقف ساخت و مردم بر سر او ریخته و او
ص:143
را کشتند، وقتی خبر به رسول با کرامت اسلام صلی الله علیه و آله رسید حضرت آنان را از این عمل نهی فرموده، دیه او را از بیت المال مسلمین پرداخت کردند (1).
باید توجه داشت که شرایط اجرای حد در گناهان، مختلف است و تحقق آن بسیار مشکل است.
مثلاً یکی از راه های اثبات گناه بسیار زشت زنا، شهادت چهار شاهد با شرایط خاص نسبت به کیفیت وقوع گناه است (2)و یا نسبت به گناه شرم آور لواط با چهار بار اقرار بر آن محقق می شود (3)و حال آن که در صورتی که گناه کاری توبه نماید و اقرار بر گناه نیز ننماید، حد از او ساقط خواهد شد.
در بعضی از روایات - که قبلاً نیز اشاره ای شده - ائمه هدی علیهم السلام سفارش أکید می فرمودند که گناه کار در خلوت خود به درگاه الهی توبه نماید و از گناه خود در پیشگاه با عظمت ربوبی شرمنده باشد و در صدد جبران معصیت با اعمال صالح و توجه به واجبات و ترک محرمات برآید که غسل در آب توبه و اشک بر معصیت و گناه و اقرار به گناه در درگاه حضرت حق، بسیار ارزشمندتر از اقرار به گناه در مقابل خلق جهت
ص:144
اجرای حدود الهی است.
روایتی بسیار شگفت از حضرت امام صادق علیه السلام به این مضمون آمده است:
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام در جمع اصحاب خود بودند که مردی آمد و عرض کرد: یا امیر المؤمنین! من با پسری مرتکب گناه شده ام مرا پاک ساز. حضرت فرمودند:
ای مرد به خانه ات برگرد، شاید چیزی بر تو گذشته که تو را تحریک کرده است.
روز بعد آن مرد خدمت امیر المؤمنین علیه السلام رسید و گفته خود در روز قبل را تکرار کرد و حضرت همان جواب را دادند.
این عمل تا چهار بار صورت گرفت، هنگامی که مرد چهار مرتبه بر گناه خود اقرار نمود حضرت فرمودند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مورد شخصی مانند تو به سه شیوه حکم فرمود هر کدام را که می خواهی انتخاب نما. عرض کرد: آن سه شیوه کدام است؟ فرمود: این که گردنت با شمشیر زده شود یا با دست و پای بسته از کوهی به پایین پرتاب شوی و یا در آتش بسوزی. گناه کار عرض کرد: یا امیر المؤمنین کدام یک بر من سخت تر است؟ حضرت فرمودند: سوزاندن در آتش. عرض کرد: یا امیر المؤمنین! من سوزاندن در آتش را انتخاب کردم. پس فرمود:
خود را برای آن آماده کن، گفت: آری [ آماده می کنم ].
پس ایستاد و دو رکعت نماز خواند و بعد از نماز چنین دعا کرد که:
« اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ أَتَیْتُ مِنَ الذَّنْبِ مَا قَدْ عَلِمْتَهُ وَ إِنِّی تَخَوَّفْتُ مِنْ ذَلِکَ فَأَتَیْتُ إِلَی وَصِیِّ رَسُولِکَ وَ ابْنِ عَمِّ نَبِیِّکَ فَسَأَلْتُهُ أَنْ یُطَهِّرَنِی فَخَیَّرَنِی ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ
ص:145
مِنَ الْعَذَابِ اللَّهُمَّ فَإِنِّی اخْتَرْتُ أَشَدَّهُنَّ اللَّهُمَّ فَإِنِّی أَسْأَلُکَ أَنْ تَجْعَلَ ذَلِکَ کَفَّارَةً لِذُنُوبِی وَ أَنْ لَا تُحْرِقَنِی بِنَارِکَ فِی آخِرَتِی» .
خدایا! من از گناهی که می دانم به سوی تو آمدم و من از آن گناه ترسیدم پس به سوی جانشین فرستاده ات و پسر عموی پیامبرت آمدم و از او خواستم که مرا پاک کند پس مرا در سه شیوه از عذاب مختار ساخت. خدایا! من سخت ترین آنها را انتخاب نمودم. خدایا! من از تو می خواهم که این عذاب را کفّاره گناهان من قرار دهی و در آخرت مرا به آتش نسوزانی.
سپس در حالی که گریه می کرد، بلند شد و داخل گودالی که حضرت امیر المؤمنین علیه السلام برای او کنده بود شد در حالی که می دید آتش در اطراف او زبانه می کشد.
حضرت امیر المؤمنین با دیدن این صحنه، گریه کردند و همۀ اصحاب نیز گریه کردند و حضرت به او فرمودند:
« قُمْ یَا هَذَا فَقَدْ أَبْکَیْتَ مَلَائِکَةَ السَّمَاءِ وَ مَلَائِکَةَ الْأَرْضِ فَإِنَّ اللّٰهَ قَدْ تَابَ عَلَیْکَ فَقُمْ وَ لا تُعَاوِدَنَّ شَیْئاً مِمَّا فَعَلْتَ» .
مرد برخیز که ملائکۀ آسمان و زمین گریه کردند پس خداوند توبۀ تو را پذیرفت پس بلند شو و گناهی را که مرتکب شدی تکرار نکن (1).
نکتۀ بسیار شگفت آور اینجاست که شخصی که حدی بر او اجرا
ص:146
می شود و به واسطۀ آن می میرد دیگر نیازی به غسل ندارد همان گونه که در روایتی به این مطلب اشاره شده است که بعد از این که طبق شرایطی حضرت امیر المؤمنین علیه السلام گناه کاری را رجم نمودند، حضرت امر فرمود که او را از حفره خارج کنند و بر او نماز خواندند و او را دفن نمودند. پس به حضرت گفته شد: یا امیر المؤمنین! آیا او را غسل نمی دهید؟ حضرت فرمودند:
« قَد اغتَسَلَ بِمَا هُوَ طَاهِرٌ إلیٰ یَوْمِ القِیَامَةِ لَقَدْ صَبَرَ عَلیٰ أمرٍ عَظیمٍ» (1).
به تحقیق به چیزی غسل نمود که تا روز قیامت پاک است به تحقیق بر مطلب سنگین و دشواری صبر نمود.
این چه مهر و محبت شگفت آوری است که حضرت حق بر گناه کاری که به واسطۀ اجرای حد الهی سختیهای بسیار دشواری را تحمل نموده است، بر او می نماید که حتی نیاز به غسل نیز نخواهد داشت و همان اجرای حد، غسل او و پاک کننده او از خبائث و زشتیها و آلودگی هاست.
آری؛ چهرۀ واقعی دین مبین اسلام و تعالیم انسان ساز فرهنگ ناب ائمۀ هدی علیهم السلام دریایی از عطوفت و مهربانی و مهر و محبت است.
آنچه به آن اشاره شد بیان رحمت و لطف حضرت ارحم الراحمین حتی در مهمترین و حیاتی ترین احکام الهی است. ناگفته پیداست که جایگاه احکام خاص حدود و قصاص و تعزیرات اسلامی برای عصیان گران و آلودگان به انواع معاصی جایگاه ویژه ای است که اجرای
ص:147
این به منزلۀ جریان خون در رگهای بدن انسان است که حیات و زندگانی آدمی وابسته به آن است لذا در قرآن کریم در رابطه با قصاص می فرماید:
[ وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ. . . ] (1).
ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص مایۀ زندگی است. . .
مسلماً اگر اجرای حدود الهی و یا قصاص گناه کار در میان نباشد، مشکلاتی در جوامع بشری به وجود خواهد آمد که قابل شمارش نیست.
توجه به این نکته حائز اهمیت ویژه ای است که بیان این نکات خاص در مورد رحمت و عطوفت حق جلّ و علا نمی تواند دلیلی بر ارتکاب عمدی معاصی با امید به مهر و محبت حضرتش باشد که مسلماً با ثبوت حد و قصاص اجرای آن بر حاکم شرع واجب خواهد بود که اگر اجرای حدود الهی و یا قصاص گناه کار در میان نباشد مشکلاتی در جوامع بشری به وجود خواهد آمد که قابل شمارش نیست که نمونه بارز و آشکار آن در جوامع منحط غربی به وضوح نمایان است که چگونه غرق در انواع و اقسام معاصی حیوانی و شهوات نفسانی شده اند که حتی از آشکار ساختن آن گناهان در ملأ عام به شیوه های مختلف ترسی ندارند.
سالی برای ده روز آخر ماه صفر به مناسبت رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله
ص:148
و شهادت حضرت مجتبی و حضرت امام رضا علیهما السلام در کشور انگلستان در شهر لندن و در مرکزی اسلامی منبر می رفتم، ساعتی پس از سخنرانی من، جلسۀ دیگری از شیعیان عرب زبان در همان مکان تشکیل می شد، و گوینده ای عرب فصیح زبان، با سواد، دانشمند ولی مکلّا برای آنان سخنرانی می کرد و در پایان سخنرانی اش همچون یک روحانی متخصّص و هنرمند برای گریاندن اهل مجلس ذکر مصیب می کرد، من یک جلسه به احترام برادران عرب زبان در سخنرانی او شرکت کردم و برای شناخت او از نام و شغل و محل زندگی اش پرسیدم، گفتند: از اهل مصر و دارای دکترای حقوق است و نزدیک به سی سال در دادگاه های مدنی مصر با مدیریت قوی و پست های حساس همچون دادستانی، مشغول فعالیت بوده و از نظر مذهبی متدیّن به مذهب اهل سنت بوده است.
خودش می گوید: آن روزها که در دادگاه مشغول کار بودم و مذهب اهل سنت داشتم، جوانی مسیحی همراه همسرش به دادگاه آمد و تقاضای طلاق کرد، طلاق در مکتب مسیحیان مصر فقط به شرطی واقع می شود که ثابت شود زن با مردی بیگانه رابطۀ نامشروع داشته است و به همین جهت گاه مردان مسیحی تقاضای جدایی از همسر می کنند.
من در یک جلسه با مرد صحبت کردم که شاید از طلاق همسرش چشم پوشی کند ولی حاضر نشد. در جلسه ای جداگانه با زن صحبت کردم که شاید از طلاق همسرش چشم پوشی کند ولی حاضر نشد. در جلسه ای جداگانه با زن صحبت کردم او را پاکدامن یافتم و برایم نهایتاً
ص:149
ثابت شد که زن بی گناه است و مرد برای این که از او جدا شود و دنبال عیاشی خود برود، متوسل به تهمت شده است. مرد را خواستم و باز او را نصیحت کردم اما او هم چنان بر تهمتی که به آن زن می زد اصرار می ورزید. بسیار ناراحت شدم، به او گفتم: عجب آیین مزخرفی دارید که باید برای به هم زدن کانون گرم خانواده گر چه با قلدری و زور، می خواهی کاری که از سوی همسرت واقع نشده، بر عهده اش ثابت کنی و با لکه دار کردن دامنش به دروغ و تهمت در شرایطی قرار دهی که بتوانی او را طلاق دهی و بنای خانواده را تخریب نمایی و سپس دنبال شهوات و خوش گذارنی خود بروی!
این چه قانونی است که رنگ دینی هم دارد و نتیجه اش ستم و ظلم بر یک بی گناه است، باز اگر به حقیقت ثابت می شد که زن رابطۀ نامشروع با بیگانه داشته، محلی برای پذیرش به عنوان قانون دینی داشت.
جوان مسیحی گفت: مزخرف تر از آیین ما مسیحیان، آیین شما مسلمانان است زیرا شما هر زمان بخواهید و میل داشته باشید می توانید بدون هیچ شرطی از همسرتان جدا شوید و با یک بار گفتن: « أنْتِ طَالِقٌ ثَلَاثٌ» او را طلاق دهید و زنی را بی علت بیوه نمایید و بنای خانواده را تخریب کنید و آرزوهای آرزومندی را از ریشه بسوزانید و مادری مهربان را از فرزندانش جدا کنید و بلکه به شیوع فساد و رواج گناه در جامعه به وسیلۀ زنان مطلقه ای که از ایمان قوی برخوردار نیستند بیفزایید، مرحبا به آیین مسیحیت که برای طلاق چنین شرطی را گذاشته که گاهی قابل اثبات نیست مانند ادعای من نسبت به همسرم و گاهی بیش از چند ماه طول می کشد تا مسأله از روی صدق و راستی به اثبات برسد
ص:150
و نهایتاً طلاق میسر شود!
من از گفتار آن جوان مسیحی یکه خوردم و از پاسخش عاجز ماندم و دیدم پیوند زناشویی میان ما مردان و زنان سنی مسلک چنان است که بدون هیچ شرطی و بدون هیچ ملاحظه ای فقط با گفتن یک جمله از هم می گسلد و خرمن زندگی را می سوزاند و زن بی گناه را به محرومیت از بسیاری از امور مجبور می کند!
آن روز به خانه آمدم و به جستجوی شرایط طلاق در سایر مذاهب اسلامی برخاستم، وقتی مسائل طلاق را در فقه شیعه و مکتب اهل بیت علیهم السلام دیدم، بهت زده شدم و ملاحظه کردم که در مکتب اهل بیت علیهم السلام طلاق بر سه نوع است: رجعی، خلع، مبارات و هر یک دارای شرایطی است که مرد و زن به آسانی نمی توانند پیوند زناشویی را بگسلند و خانۀ ازدواج را خراب کنند، علاوه بر آن پس از توافق مرد و زن به طلاق، زن باید از ایام قاعده پاک باشد و دو عادل صیغۀ طلاق را بشنوند تا طلاق واقع شود و اگر رجعی باشد قبل از پایان سه ماه بدون عقد جدید چنانچه زن و مرد پشیمان از طلاق شوند، می توانند به آسانی به یکدیگر برگردند و زندگی مشترک خود را از سرگرفته، تداوم دهند.
استواری و استحکام فقه اهل بیت علیهم السلام نظرم را جلب کرد و نظرم از فقه اهل سنت برگشت، نهایتاً در وجودم تغییر حال پیدا شد، احساس کردم به مکتب اهل بیت علیهم السلام کشش عجیبی در دلم پیدا شده، نسبت به آن بزرگواران محبتی خاص پیدا کرده ام و نجات از مشکلات و بن بست ها را در آیین آنان دیدم و سعادت دنیا و آخرت را در پیروی از آنان یافتم و به این نتیجه رسیدم که فقه اهل بیت علیهم السلام همچون قرآن نسبت به مردم در
ص:151
همۀ شرایط، کانون مهر و محبّت و عشق و رحمت است و بنای مکتب اهل بیت علیهم السلام بر اصلاح شؤون و حال مردم و حفظ کرامت انسانی است پس از آن بود که شیعه شدم و به مکتب اهل بیت علیهم السلام گرویدم، مدت ها گذشت تا شیعه شدنم بر ملا شد، عذرم را از ادارۀ مربوطه خواستند، شیعیان به خاطر دانش و علمم از من برای سخنرانی در جلساتشان دعوت کردند، به تدریج از خدمتگزاران آستان مقدس حضرت سیدالشهداء علیه السلام شدم، از لطف اهل بیت علیهم السلام به ویژه حضرت امام حسین علیه السلام زندگی ام بهتر از زمانی که حقوق اداری می گرفتم، اداره می شود.
در هر صورت راه مهرورزی به خود و محبّت به دیگران این است که انسان از ایمان واقعی به خدا و قیامت و اخلاق حسنه و عمل صالح برخوردار شود و بدون ایمان و اخلاق و عمل یقیناً انسان نسبت به خود بی رحم و بی محبّت می شود تا جایی که دنیا و آخرتش را به تباهی می کشد و زمینۀ دچار شدن به عذاب ابد را برای خود فراهم می نماید و نسبت به دیگران هم بی رحم تر می شود و مردم را زیر شلاق و تازیانۀ ستم و ظلم و تجاوز خود دچار رنج و مشقت می نماید.
اگر به پیکرۀ نماز که ترکیبی از تکبیرة الاحرام و حمد و سوره و رکوع و سجود و تشهد است، دقت کنیم می یابیم که تک تک کلمات و صورت و سیرت و ملک و ملکوتش زمینه ساز مهر و محبّت و عشق و عاطفه است.
ص:152
و به سخنی دیگر این که، خود نماز برای نمازگزار با معرفت، گفتگوی عاشق با معشوق و حبیب با محبوب است و به همین خاطر پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله از نماز تعبیر به نور دیده کرده است:
« جَعَلَ اللّٰهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قُرَّةَ عَینی فِی الصَّلَاةِ وَ حَبَّبَ إلَیَّ الصَّلَاةَ کَمَا حَبَّبَ إلَی الجَائِعِ الطَّعَامَ وَ إلَی الظَّمْآنِ المَاءَ و إنَّ الجَائِعَ إذَا أَکَلَ شَبِعَ وَ إنَّ الظَّمآنَ إذا شَرِبَ رَوَی وَ أَنَا لَا أَشْبَعُ مِنَ الصَّلَاةِ» (1).
خداوند نور چشم مرا در نماز قرار داده است و نماز را محبوب من کرد، همان گونه که طعام را برای گرسنه و آب را برای تشنه محبوب قرار داده است. و اما گرسنه هنگامی که طعامی بخورد سیر می شود و تشنه هنگامی که آب بنوشد سیراب می شود ولی من از نماز سیر نمی شوم.
راستی چه زیبا و با ارزش است لحظه ای که معشوق، عاشق را می پذیرد و به او اجازۀ سخن گفتن و راز و نیاز عاشقانه می دهد و چه رابطۀ عجیبی میان عاشق و معشوق است که معشوق با شیفتگی تمام دوست دارد با عاشق سخن بگوید و عاشق علاقه دارد با معشوق راز و نیاز کند! خدا که آگاه به ظاهر و پنهان هستی است و می دانست در وادی طور و سرزمین سینا آنچه در دست موسی است عصاست ولی از او می پرسد:
ص:153
[ وَ مٰا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یٰا مُوسیٰ ] (1).
و ای موسی! این [ قطعه چوب ] در دست راستت چیست؟
و موسی با این که از علم حق به همۀ اشیا و اهداف آن ها آگاه بود، به جای این که با یک کلمه پاسخ دهد که این عصای من است پاسخ طولانی داده، گفت:
[ قٰالَ هِیَ عَصٰایَ أَتَوَکَّؤُا عَلَیْهٰا وَ أَهُشُّ بِهٰا عَلیٰ غَنَمِی وَ لِیَ فِیهٰا مَآرِبُ أُخْریٰ ] (2).
گفت: این عصای من است، بر آن تکیه می زنم، و با آن برگ درختان را برای گوسفندانم فرو می ریزم و مرا در آن نیازهای دیگری هم هست
با این که حقیقت مطلب پیش از پاسخ و پرسش روشن بود ولی چون پای محبّت و عشق و رابطۀ عاشق و معشوق در میان بود، پرسش و پاسخ به گونه ای که قرآن نقل می کند رخ نشان داد.
اصولاً گفتگو همواره میان عاشق و معشوق طولانی است و از گفتگوی طولانی نه معشوق خسته می شود و نه عاشق به ملامت می نشیند. به ره دوست عاشقانه رویم
ص:154
با تو ای پادشاه ملک وجود
در این مقام، عصایی چوبین به خاطر هدفی مثبت، محور گفتار میان عاشق و معشوق قرار می گیرد و سبب می شود که این گفتار تا حدی طولانی شود و عاشق با معشوق نرد عشق ببازد؛ اما اگر محور گفتار میان عاشق و معشوق عبادتی چون نماز باشد آن هم محوری به معنویت نماز و این محور سبب حضور عاشق در محضر معشوق گردد و مقدماتی چون طهارت ظاهر و باطن این محور را بدرقه کند و حقیقتی چون قبله برای ایستادن در حضور معشوق به عاشق جهت دهد، عاشق در فضای این عبادت و رابطۀ معنوی به ثنای معشوق و حمد و سپاس او برخیزد و از برجسته ترین اوصاف او سخن به میان آورد و زیباترین و پرمنفعت ترین درخواست ها را از معشوق بنماید، برای عاشق در دنیا و آخرت از نظر تصفیۀ باطن و تجلیات قلبی و ظهور کمالات و کرامات و تحقق اجر و پاداش و رخ نشان دادن فیوضات، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
آیا کسی غیر معشوق می داند که از این حضور و رابطه و از این راز و نیاز عاشقانه و از این دعاهایی که در این عبادت، استجابتش قطعی است چه ره آوردی از جانب معشوق نصیب عاشق می شود؟
ص:155
اللّٰه اکبر! خدا - این معشوق والای ازلی و ابدی که همه چیز در برابر عظمتش کوچک است - برتر و والاتر از این است که به دایرۀ وصف درآید.
در سورۀ حمد می خوانیم:
به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی.
همۀ ستایش ها، ویژۀ خداست که مالک و مربّی جهانیان است. * رحمتش بی اندازه و مهربانی اش همیشگی است. * صاحب و دارای روز پاداش است. * [ پروردگارا! ] فقط تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می خواهیم. * ما را به راهِ راست هدایت کن. * راه کسانی [ چون پیامبران، صدّیقان، شهیدان و صالحان ] که به آنان نعمتِ [ ایمان، عمل شایسته و اخلاق حسنه] عطا کردی، هم آنان که نه مورد خشم تواند و نه گمراه اند (1).
این معانی و مفاهیم گوشه ای از سورۀ مبارکۀ حمد است که وقتی از جانب معشوق به عنوان عبادت و بندگی پذیرفته شود و آن گاه در وجود عاشق عینیت یابد و عملاً رخ نشان دهد، عاشق متخلق به اخلاق اللّٰه می شود و وجودش تبدیل به دریایی بی کران از معنویت و کرامت و عشق و محبّت می گردد و دنیا و آخرتش آباد و سزاوار سکونت دائم و همیشگی در بهشت عنبر سرشت می شود.
پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله در روایتی به گوشه ای از آثار سورۀ حمد که
ص:156
بخشی از نماز را تشکیل می دهد اشاره می کند، آن حضرت به جابر بن عبد اللّٰه انصاری می فرماید:
آیا برترین سوره ای را که خدا در کتابش نازل فرموده به تو تعلیم ندهم؟ جابر گفت: پدر و مادرم فدایت، آن سوره را به من بیاموز، پس پیامبر صلی الله علیه و آله ام الکتاب را که سورۀ حمد است به او آموخت، سپس فرمود: جابر! آیا تو را از حقیقتی از حقایق این سوره آگاه کنم؟ جابر گفت: پدر و مادرم فدایت، آری؛ آگاه کن، حضرت فرمود: این سوره درمان هر دردی است جز مرگ! (1).
بی شک مساجد که محلّ عبادت و بندگی حضرت حق و سجده گاه اولیای الهی در برابر باری تعالی و جایگاه ابراز نیاز به درگاه خالق بی نیاز و محل به جای آوردن عمود دین یعنی نماز است از ویژگی های خاصی برخوردار است که می تواند کانون مهر و محبت و مهرورزی نمازگزاران و مؤمنان به یکدیگر از جنبه های مختلف مادی و معنوی باشد.
مسجد جایگاه و اهمیت ویژه در فرهنگ اسلامی دارد و از دیدگاه پیامبر با کرامت اسلام صلی الله علیه و آله حساسیت ویژه ای دارد لذا پیامبر بزرگ
ص:157
اسلام صلی الله علیه و آله در راه هجرتش از مکه به مدینه هنگامی که وارد منطقۀ قُبا که قریه ای نزدیک مدینه بود شدند، قطعه زمینی را برای ساختن مسجد به هدف عبادت و بندگی خدا در آن فضای نورانی برای آشنایی و نزدیک شدن مسلمانان به یکدیگر و اهتمام به امورشان انتخاب کردند و شخصاً به بنای مسجد و کار بنایی و بناسازی آن اقدام نمودند و مردم مسلمان منطقه را به عبادت دسته جمعی و رسیدگی به امور یکدیگر در آن فضای معنوی تشویق و ترغیب کردند.
هنگامی که آن حضرت با کاروان مهاجران از مکه به مدینه آمدند بی درنگ به ساختن مسجد النبی پرداختند و آنجا را علاوه بر مرکزیت دادن برای نماز جماعت و عبادت و دعای دسته جمعی، به عنوان کانون و آشیانه ای برای آشنا شدن مسلمانان با یکدیگر و حل مشکلاتشان و درمان دردهایشان و مشورت در امورشان و پرداختن به مسائل اجتماعی و اخلاقی شان قرار دادند و خود به همۀ این امور پرداختند و تا پایان عمر بر این حقایق پافشاری ورزیدند.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله به گونه ای مسجد را از نظر معنویت و برکت آراستند که امیر المؤمنین علیه السلام مسجد را در روایتی به عنوان کانونی که هشت نوع منفعت و سود به انسان می رساند معرفی کردند:
« مَنْ اخْتَلَفَ إلَی المَسْجِدِ أصَابَ إحدَی الثَّمَانِ: أخاً مُسْتَفَاداً فِی اللّٰهِ أو عِلْماً مُسْتَطْرَفاً أَوْ آیةً مُحْکَمَةً أوْ رَحْمَةً مُنْتَظِرَةً أوْ کَلِمَةً تَرُدُّهُ عَنِ رَدیً أوْ یَسْمَعُ
ص:158
کَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلیٰ هُدیً أوْ یَترُکُ ذَنْباً خَشْیَةً أوْ حَیَاءً» (1).
کسی که به مسجد رفت و آمد دارد به یکی از هشت حقیقت می رسد: یافتن برادر دینی در راه خدا که از او سود معنوی و بهرۀ الهی نصیبش می شود، یا دانشی جدید و تازه، یا آیه ای استوار و محکم، یا مهر و رحمتی قابل انتظار، یا سخنی که او را از گمراهی و ضلالت برگرداند، یا شنیدن حقیقتی که او را به سوی راه خدا راهنمایی نماید، یا گناهی را از ترس خدا یا شرم از او ترک کند.
قطع رابطه با مسجد در حقیقت به معنای قطع رابطه با این هشت منفعت و قطع رابطه با مؤمنان و کناره گیری از یک سلسله واقعیات مفید و محروم ماندن از آشنایی با دوستان خدا و کمک به آنان و دور ماندن از پاداش های عظیم حضرت حق است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در رابطۀ با منافع فراوان اتصال به مساجد می فرماید:
« مَنْ مَشیٰ إلیٰ مَسْجِدٍ یَطْلُبُ فِیهِ الجَمَاعَةَ کَانَ لَهُ بِکُلِّ خُطوَةٍ سَبْعُونَ ألفَ حَسَنَةٍ وَ یُرفَعُ لَهُ مِنَ الدَّرَجَاتِ مِثْلُ ذَلِکَ وَ إنْ مَاتَ وَ هُوَ عَلی ذَلِکَ وَکَّلَ اللّٰهُ بِهِ سَبعِینَ ألفَ مَلَکٍ یَعُودُونَهُ فِی قَبْرِهِ وَ یُؤنِسُونَهُ فِی وَحْدَتِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ
ص:159
لَهُ حَتیٰ یُبْعَثَ» (1).
کسی که برای اتصال به جماعت مؤمنان و انجام عبادت دسته جمعی به سوی مسجد حرکت کند، برای هر قدمش هفتاد هزار حسنه و هفتاد هزار درجه و مرتبه است و چنانچه این برنامه تا پایان عمرش ادامه یابد، خدا هفتاد هزار فرشته بر او می گمارد که وی را در برزخش زیارت کنند و با او در تنهایی اش انس بگیرند و تا زمان محشور شدنش در قیامت برای او استغفار نمایند.
ترک کردن مساجد و خلوت گذاردن آن ها و شرکت نکردن در آن فضای معنوی و ملکوتی و جدا زیستن از مسلمانان و مؤمنان به اندازه ای زیانبار است که امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:
« شَکَتِ الْمَسَاجِدُ إلَی اللّٰهِ تَعَالیٰ الَّذینَ لَا یَشهَدُونَهَا مِن جِیرَانِهَا فَأوحَی اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ إلَیْهَا: وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا قَبِلْتُ لَهُمْ صَلَاةً وَاحِدَةً وَ لا أظْهَرْتُ لَهُمْ فِی النّاسِ عَدَالَةً وَ لا نَالَتْهُمْ رَحْمَتِی وَ لا جَاوَرُونِی فِی جَنَّتِی» (2).
مساجد به خدای متعال از همسایگانی که در آن ها حاضر نمی شوند شکایت کردند، خدای عزّ و جلّ به مساجد وحی فرمود: به عزت و جلالم
ص:160
سوگند! یک نماز آنان را نمی پذیرم و عدالتی را از آنان در میان مردم آشکار نمی کنم و به مهر و رحمتم نمی رسند و در بهشتم مجاور من نمی شوند.
مسلمانانی که به مساجد رفت و آمد دارند، به خاطر عبادت دسته جمعی، ذکر خدا، قرائت قرآن، خواندن دعا، شنیدن موعظه، توبه از گناه، گریه برای حق و برای اهل بیت علیهم السلام، شرکت در کار خیر؛ روحی با صفا، روانی پاک، قلبی رقیق، بدنی فعال و پرکار جهت پرداختن به کارهای مثبت و نیتی خالص و پاک پیدا می کنند و در حقیقت تبدیل به منبعی از خیر و برکت می شوند و وجدوشان به صورت کلیدی برای حل مشکلات مردم در می آید و همگان از مهر و محبّت و عشق و دوستی شان بهره مند می گردند.
این خصلت ها و حالات با ارزش، بیش تر ویژۀ مردم مؤمن و اهل مسجد است و آنان که دچار سستی ایمان و یا بی دین هستند چون چوبی خشک یا سنگی سخت یا حیوانی وابسته به شکم و شهوت اند.
آری؛ ارتباط با خدا که منبع مهر و محبّت و عشق و برکت است و رفت و آمد به مساجد و زیارت عالم ربّانی در کنار محراب و منبر و شنیدن نصایح و موعظه های او؛ سازندۀ حیات طیّبه و عامل طهارت روح و ترک زشتی ها و مایۀ خوشی و لذت واقعی در دنیا و آخرت است. گفت معشوقی به عاشق کی فتی تو به غربت دیده ای بس شهرها
ص:161
ص:163
ص:164
جهان و همۀ بساطش، آفرینش و همۀ موجوداتش، هستی و تمام عناصرش - به فرمودۀ قرآن مجید - از نشانه های مهر و رحمت خداست.
قرآن از انسان دعوت می کند که با دقت عقلی به نشانه های مهر و محبّت خدا بنگرد تا از برکت این دقت به عرصۀ باور کردن بخشی از حقایق که تجلی فعل خداست، راه یابد و از پرتو این دقت، زمینۀ به بار نشستن درخت مهر و محبّت را در سرزمین وجود خود فراهم آورد و خود او هم با درس گرفتن از آثار رحمت به اختیار و انتخاب حکیمانۀ خود نشانۀ مهر و محبّت حق گردد.
[ فَانظُرْ إِلَیٰ آثَارِ رَحْمَةِ اللّٰهَ کَیْفَ یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا إِنَّ ذٰلِکَ لَُمحْیِی الْمَوْتَیٰ وَ هُوَ عَلَیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ ] (1).
پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر که چگونه زمین را پس از مردگی اش زنده می کند، بی تردید این [ خدای قدرتمند ] زنده کنندۀ مردگان است و او بر هر کاری تواناست.
کلمۀ « نظر» که در آیۀ شریفه به کار رفته، نه نگاه معمولی و عادی با چشم سر بلکه به گفتۀ محققان لغت شناس نگاه و چشم دوختن همراه با
ص:165
دقت عقلی است تا از طریق این گونه نگاه، حقیقت یا حقایقی برای انسان کشف شود و به دنیا یا دنیاهای دیگر غیر از آنچه به ظاهر و با چشم عادی می بیند راه یابد.
انسان اگر با دقت عقلی و با کمک فکر و اندیشه و با دستیاری عمق نظر به پهن دشت هستی و موجوداتی که در آن قرار دارند بنگرد، جز مهر و رحمت خداوندی چیزی حس نمی کند و جهان و آنچه در آن است جز جلوۀ محبّت و عشق و این که هر چیزی به جای خود نیکوست نمی بیند.
اگر به تک تک موجودات مادی و عالم طبیعت و به حقایق معنوی دقت نماید، می بیند که غیر عشق و محبت خدا به انسان، چیزی نیست.
او که مهر و محبّت بی نهایت است، به یقین آثاری که از فعل او صادر شده عین مهر و محبّت است چه این که این آثار مانند قرآن و نبوت و امامت معنوی باشد و چه این که این آثار مانند زمین و آسمان و ابر و باد و گیاه و نبات مادی باشد.
پس انسان با همۀ وجودش از همه طرف از سوی حضرت حق پیچیده به مهر و محبّت است و انصاف نیست که چون ماهی دریا غرق در دریای مهر و محبّت باشد ولی به خود و به دیگران مهر و محبّت نداشته باشد.
براساس قاعدۀ عقلی و عرفی، سزای نیکی، نیکی است و بر پایۀ قانون وجوب شکر و سپاس، باید پاسخ محبّت را با محبّت داد.
انسانی که از بندگی و عبادت خدا فراری است و از خدمت به دیگران گریزان است، بی تفاوتی یا ستم و تجاوز به دیگران و ارتکاب گناه
ص:166
و معصیت و خوردن نمک و شکستن نمکدان جزء امور عادی و معمولی روزمرۀ اوست، در حقیقت پاسخ همۀ محبّت های حق و مهر خدایی را با کینه و دشمنی داده و در این زمینه کاری کرده که هیچ حیوانی و درنده ای نکرده و نمی کند.
روزگاری حکومت آلمان برای چند سال محدود به دست مردی نامهربان و بی مهر و محبّت و متکبر و خودخواه به نام هیتلر افتاد، او می خواست مرکب هوا و هوسش را به همۀ سرزمین براند و آنچه می خواهد انجام دهد و هر چه را میل و خواسته اش اقتضا دارد به دست آورد ولی دولت ها و ملت ها برای دفاع از خود در برابر غرور و تکبر و خشم و کینه و بی رحمی اش ایستادند تا او را از صفحۀ روزگار محو کردند ولی به آمار زیر که پس از جنگ جهانی به وسیلۀ محققان ارائه شده بنگرید که یک انسان بی مهر و محبّت برای چند روز حکومت با جهانیان چه کرد:
در جنگ دوم جهانی 35 میلیون نفر کشته شد و 20 میلیون نفر از داشتن پا یا دست یا چشم محروم شدند، در این جنگ 130 هزار دبیرستان و دبستان و 6 هزار دانشگاه و 8 هزار لابراتوار منهدم و ویران شد، 300 میلیون جلد کتاب در آتش سوخت، یک هزار میلیارد چلیک نفت مصرف شد و 17 میلیون لیتر خون خالص به زمین ریخت، نیم میلیون هواپیما آتش گرفت و سقوط کرد و یک میلیون اتومبیل بزرگ و 300 هزار اتومبیل کوچک از میان رفت.
با خسارت کلی و جزئی در حدود دو هزار شهر پر جمعیت و بیست هزار روستا ویران شد، از همه حساس تر 390 هزار میلیارد گلوله در هوا
ص:167
منفجر گشت، برابر حجم کرۀ زمین دود از سوختن شهرها و کشتی ها و هواپیماها به آسمان بالا رفت، 600 هزار میلیارد دلار اثاث قیمتی خانه ها و موزه ها نابود شد و 50 هزار کیلومتر از راه آهن جهان کسر شد، از ضایعۀ سقط جنین تنها 12 میلیون نفر به خانوادۀ بشر آسیب رسید، 10 میلیون مرد بی زن و 17 میلیون زن شوهر خود را از دست داد (1)! !
میلیاردها عنصر و فعل و انفعالاتی که در آن ها صورت می گیرد تا لقمه غذایی به دست آید و از هزاران کانال در وجود زن و شوهری مهربان بگذرد و تبدیل به نطفه شود و در تاریکی رحم قرار گیرد و به تدبیر حکیمانۀ حضرت حق به صورت جنینی آراسته و متعادل درآید، آن گاه به ارادۀ خدا سالم و سر حال از مسیر طبیعی بدن مادر قدم در دنیا گذارد و به آغوش پر مهر مادر که نظیرش در همۀ جهان طبیعت وجود ندارد، آرام گیرد و از شیر مادر که به قدرت حق در سینه و پستان او به وجود آمده، تغذیه کند و از مهر و محبّت پدر برخوردار شود و تا به حد رشد و بلوغ رسد از محافظت های عاشقانۀ آن دو بهره مند گردد و آن دو همه چیز را با جان و دل در اختیارش گذارند و بدون چشم داشت از هر خدمتی در حق او فروگذار ننمایند و تا او را به کمال لازم برسانند از جان خود مایه بگذارند؛ همه و همه گوشه ای از مهر و محبّت خدا به انسان است.
ص:168
این تنها پدر و مادر نیستند که در خدمت انسانند، عوامل دیگری که همه از آثار مهر خدایی است و شبانه روز در خدمت انسانند، برای کسی قابل شمردن نیست.
[ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا إِنَّ اَللّٰهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ] (1).
و اگر نعمت های خدا را شماره کنید، هرگز نمی توانید آن ها را به شمار آورید؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
ابر، باد، باران، هوا، سرما، گرما، فصول چهارگانه، قابلیت زمین برای کشت، حشرات، پرندگان، چرندگان، گردش وضعی و انتقالی کرۀ خاکی، نباتات، انواع گل ها، باغستان ها، اشجار، اقیانوس ها، دریاها، چشمه ها، کوه ها، معدن ها، و. . . همه و همه گوشه ای از مهر حضرت دوست به انسان است تا نانی به کف آرد و به غفلت نخورد.
[ فَانْظُرْ إِلیٰ آثٰارِ رَحْمَتِ اَللّٰهِ. . . ] (2).
پس با تأمل به آثار رحمت خدا بنگر. . .
شما از میان همۀ حیواناتی که در خدمت انسانند فقط با دقت عقلی به گوسپند و منافع آن، به گاو و سودهای آن، به زنبور عسل و فرآورده های آن بنگرید و مطالعه کنید تا بیابید که حضرت حق در حق شما چه مهر بی پایان و محبّت بی اندازه ای را به کار گرفته است تا شما هم از حضرت او درس گرفته، نسبت به خود برای سعادت دنیا و آخرتتان و نسبت به
ص:169
دیگران مهر و محبّت به کار گیرید و از دشمنی با خود و دشمنی با دیگران بپرهیزید.
کسی که اهل دروغ و کبر است و نسبت به خلق خدا کینه و دشمنی نابجا و ناحق دارد، به فرموده پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله منفورترین مخلوق نزد خداست؛
« أبْغَضُ خَلِیقَةِ اللّٰهِ إلَی اللّٰهِ یَوْمَ القِیَامَةِ الکَذّابُونَ وَ المُسْتَکْبِرُونَ وَ الَّذینَ یُکثِرُونَ البَغْضَاءَ لإخْوَانِهِمْ فِی صُدُورِهِم. . .» (1).
منفورترین خلق خدا نزد خدا در قیامت: دروغگویان و متکبران و کسانی هستند که در درون خود نسبت به برادران ایمانی خویش کینه و نفرت می افزایند.
بنا نیست که نوشته های خود را به مسائل پیچیدۀ علمی بیاراییم زیرا در پی آن هستیم که بر محور قرآن و اهل بیت علیهم السلام کتاب هایی بنویسیم که تودۀ مردم حتی کم سوادترین آنان بتواند در جهت تربیت و رشد و خیر دنیا و آخرت از آن بهره مند شود ولی گاهی برای توجه به عظمت مطلبی که محور نوشته و گفتار می باشد ناچاریم به زوایایی از مسائل علمی اشاره بریم و در این فصل از نوشتار که مطلب بر محور آثار و رحمت خدا دور می زند، گوشه ای از فعل و انفعالات عناصر و مواد که مستقیم و غیر مستقیم در حیات انسان دخالت دارد و نمایشگر مهر خدایی به این موجود شریف و پر ارزش است را یادآوری کنیم.
علمای شیمی، فیزیک و زیست شناسی پس از سال ها تحقیق
ص:170
و آزمایش به نتایجی رسیدند از این گونه:
1 - در جهان هستی با تغییرات مداوم و حساب شده، ترکیبات شیمیایی کهنه و از کار افتاده که در حقیقت عناصر مرده ای بیش نیستند، به کمک عوامل گوناگونی که در پشت پرده عمل می کنند، دائماً به مواد و ترکیبات تازه تبدیل شده، در اختیار موجودات زنده - از جمله انسان - قرار می گیرند، مانند اکسیژنی که در روز از تنفس برگ درختان و یا تأثیر نور و جریان هوا و تغییرات بار الکتریکی هوایی که ضمن جریان خود با عوامل مختلف در تماس است و هم چنین تشعشعات کیهانی بوجود می آید.
به طور دائم کلیۀ عوامل موجود در طبیعت از یک تحریک ملایمی - به این معنا که نیرویی در پشت سر است که آن ها را به حرکت در می آورد - برخوردار بوده، به حالت فعال و نیمه فعال درآمده، عناصر و ترکیبات غیر فعال یا مرده تبدیل به عناصر و ترکیبات فعال زنده شده، آماده برای استفادۀ موجودات زنده می گردند.
به عبارت دیگر در دستگاه آفرینش، نیروی با شعور و فعال و مؤثر و مداومی وجود دارد که در کمال نظم و دقت و ظرافت و هماهنگی، دائماً وقفه در وجود را از بین برده، هر عنصر و موجود زنده و غیر زنده را به حرکت در آورده، همواره از سکون و وقفه جلوگیری نموده، در جهت هدف خاص بسیار دقیق و منظمی آن ها را به جریان می اندازد (1).
ص:171
2 - نتیجۀ دوم: هم چنان که آفرینش موجودات زنده در طبیعت به عهدۀ عوامل گوناگون واگذار شده که با هماهنگی کامل این وظیفه را انجام می دهند و موجودات زنده و فعال به وجود می آورند، به همان ترتیب نیز برای زنده نمودن عناصر و ترکیبات شیمیایی مرده در طبیعت علل و عواملی وجود دارند که آن عوامل عبارتند از: اصطکاک، ضربت، تغییرات بار الکتریکی، تشعشعات نور خورشید، بارندگی ها، تغییر درجۀ حرارت، جریان بادها، آب ها، تخلیۀ بار الکتریکی، تشعشعات کیهانی، تغییرات میزان قوۀ مغناطیسی زمین، تغییرات درجۀ حرارت، رطوبت، تغییرات فشار، عمل تولید مثل در موجودات زنده، تخمیر، استحاله های گوناگون، انجام واکنش ها و فعل و انفعالات مداوم شیمیایی و. . .
3 - نتیجۀ سوم: دانشمندان می گویند: وقتی در محیط زیست، سلولی مشاهده می شود که در آن واحد چندین عمل و فعالیت منظم فیزیکی و شیمیایی توأم با عکس العمل های حیاتی مخصوص به خودشان تحقق می یابند، بعد هم در واحد بزرگی - مثل بدن انسان - همین اعمال متنوع انجام می شود، یعنی میلیاردها سلول توأم با یک سلسله فعالیت های نسجی و عضوی و بالاخره در کل کالبد موجود زنده به یک هدف واحدی در آن واحد منتهی می گردد، مشاهدۀ چنین شگفتی ها - که عوامل مختلف و متعدد با وجود اختلاف کامل در
ص:172
وظایف اختصاصی خود به طور مجموع ناخوآگاه همه با هم به دنبال هدف واحدی هستند که عبارت است از حفظ اعتدال مداوم محیط زیست و امکان ادامه و استمرار حیات و بالاخره تضمین بقای یک موجود زنده - به وضوح مسلم می دارد که این وحدت در جهت حرکت و فعالیت و هدف، نشان دهندۀ وجود وحدت در مرکز صدور اوامر و فرمان ها به شمار می رود که در آن واحد صلاحیت و قدرت و توانایی کنترل و نظارت و ادارۀ این همه پدیده های بی شمار را در هر ثانیه دارد! ! !
به عبارت دیگر همۀ آن ها تابع یک مرکزیت با شعور با یک هدف مشخص و معین در جهت معلوم هستند که نام آن را روح گذارده اند.
باز آن دانشمندان می گویند که: جا دارد از همین فرصت مناسب در کشف یک حقیقت بزرگ تر استفاده کنیم و یادآور شویم که تعدد فعالیت ها و تنوع وظایف در میلیاردها سلول - آن هم در کمال نظم و ترتیب - عملاً هم وحدت فرمان دهنده را ثابت می کند و هم وحدت هدف را و نشان می دهد که مرکز صدور تمام فرمان ها در کالبد مادی انسان ها و حیوانات و نباتات جز یکی بیش نتواند بود (1).
این همان توحیدی است که به صورت [ لاَ إِلٰهَ إِلَّا اللّٰهُ ] (2)در قرآن مجید و به صورت
« أشْهَدُ أنْ لَا إلهَ إلّا اللّٰه» در دعاها و نمازهای واجب و مستحب و در اشعار حکمت آموز حکیمان به صورت:
ص:173
هر گیاهی که از زمین روید وحده لا شریک له گوید (1)
مطرح است.
این بود گوشه ای از مهر و محبّت خدا به انسان که به زبان علم بازگو شده و انسان را با درک این مهر و محبّت غرق در شگفتی و تعجب و حیرت می کند و به او می آموزد که تو هم با اختیار خود از طریق هماهنگی با وحی و نبوت و امامت جلوۀ مهر و رحمت برای خود و دیگران باش و با کمال یقین بدان و آگاه باش که از خدا جز مهر و محبّت صادر نشده و نمی شود و همۀ موجودات آثار مهر و رحمت اویند و شر و بدی و بی مهری و نامهربانی، چیزی جز انحراف موجودات از راه مستقیم ویژۀ خود نیست.
[ مٰا أَصٰابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ وَ مٰا أَصٰابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِکَ. . . ] (2).
[ ای انسان! ] آنچه از نیکی به تو رسد، از سوی خداست و آنچه از بدی به تو رسد، از سوی خود توست. . .
راستی چه حقیقیت شگفت آوری است! حضرت حق موسی علیه السلام را در حصاری از مهر و محبّت می پوشاند تا او را از نابودی و کشته شدن به دست فرعون و فرعونیان حفظ کند و عاقبت به مقام والای پیامبری برساند و به دست او دینش را ابلاغ و سبطیان را از چنگال ظالمانۀ قبطیان برهاند.
ص:174
اما داستان حفاظت موسی:
فرعون ستمکار، بنی اسرائیل را از روی کینۀ و خشم با همۀ قدرتش در شکنجه و فشار داشت، او این سخت گیری را به بنی اسرائیل به این خاطر روا داشته بود که اولاً از شورش و کودتای آنان جلوگیری کند و ثانیاً از به وجود آمدن فرزندی که آینده نگران به وی یقین داده بودند او و دودمانش و حکومتش را بر باد می دهد پیش گیری نماید.
اما فرمان داده بود که نوزادان بنی اسرائیل را نابود کنند و دختران و زنانشان را برای کنیزی و بیگاری زنده نگه دارند!
جاسوسان انسانیّت باختۀ فرعون و مأموران آخرت فروش حاکم بیدادگر، مناطق و خانه های بنی اسرائیل را به شدت زیر کنترل داشتند تا تولد نوزادان را به دستگاه حکومتی خبر دهند و دیگر مأموران برای نابودی نوزادان دست به کار شوند.
موسی که ساعاتی بود به دنیا آمده بود مادر را در نگرانی سختی فرو برد، مادر مهربان که با همۀ وجود به فرزند بی گناهش که صد در صد در معرض قتل بود عشق می ورزید، در نگرانی و اضطرابی شدید قرار داشت و پنهان داشتن او را به طور موقت کلید حل مشکل نمی دانست، این زمانی بود که وجود مبارک حضرت حق آن توانای شکست ناپذیری که اراده کرده بود موسی را حفظ کند و در آینده به مقام نبوت و رسالت برگزیند و فرعون و فروعنیان را به دست او نابود سازد، به قلب مادر آنچه را باید برای حفظ موسی به کار رود الهام می کند:
ص:175
[ إِذْ أَوْحَیْنٰا إِلیٰ أُمِّکَ مٰا یُوحیٰ ] (1).
آن زمان که به مادرت آنچه را که باید الهام می شد، الهام کردیم.
به قلب مادر وحی می کند که او را در صندوقی افکن و آن صندوق را به دریا انداز، دریا از جانب ما وظیفه دارد که آن را به ساحل اندازد تا نهایتاً دشمن من و دشمن او وی را برگیرد! !
آری؛ کسی که در نهایت دشمنی با خدا و دشمنی با موسی بود و بر دشمنی اش چنان اصرار داشت که دنبال کشتن موسی بود، پرورش و خدمت به موسی بر عهدۀ او نهاده شد تا همۀ جهانیان بدانند:
اولاً: کسی را که خدا بخواهد حفظ کند در دامان دشمن خطرناک هم حفظ می کند.
ثانیاً: حرکت بر ضد ارادۀ خدا به نتیجه نمی رسد.
ثالثاً: وقتی ارادۀ حق بر هلاک دشمن تعلق بگیرد دشمن را با دست خودش به ورطۀ هلاکت می کشاند.
موسی در این گیر و دار سخت و طوفان عظیم و راه پر از فراز و نشیب، لازم است در یک حصار و حصن حفاظتی استوار قرار گیرد تا از تمام خطرات پیش رو محفوظ بماند، به این خاطر خدا مهر و محبتی از سوی خود بر او می افکند به کیفیت و حالتی که هر کس او را ببیند عاشق و دلباختۀ او گردد که نه فقط به کشتن و آزارش راضی نشود بلکه نسبت به او در موقعیتی قرار گیرد که حاضر نگردد مویی از سرش کم شود! !
ص:176
[. . . وَ أَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی . . . ] (1).
. . . و محبوبیّتی از سوی خود بر تو انداختیم. . .
در روایتی از حضرت امام باقر علیه السلام آمده است:
چون موسی به دنیا آمد و مادر مشاهده کرد نوزادش پسر است رنگ از صورتش پرید، قابله پرسید: چرا به این صورت رنگت زرد شد؟ گفت: می ترسم سر فرزندم را از بدن جدا کنند، اما قابله گفت: هرگز چنین خوفی به خود راه مده.
« وَ کَانَ مُوسَیٰ لَا یَرَاهُ أحَدٌ إلّا أحَبَّهُ» (2).
موسی چنان بود که هر کس او را می دید به وی عشق می ورزید.
ص:177
کتاب خدا در بسیاری از آیات از وجود ذی جود خود تعبیر به مهر و رحمت می کند که برای نمونه به سه آیه اشاره می کنم:
[. . . مٰا کٰانَ حَدِیثاً یُفْتَریٰ وَ لٰکِنْ تَصْدِیقَ اَلَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ وَ تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْءٍ وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ] (1).
. . . [ قرآن ] سخنی نیست که به دروغ بافته شده باشد، بلکه تصدیق کنندۀ کتاب های آسمانی پیش از خود است و بیان گر هر چیز است و برای مردمی که ایمان دارند، سراسر هدایت و رحمت است.
[ یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ قَدْ جٰاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفٰاءٌ لِمٰا فِی اَلصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ] (2).
ای مردم! یقیناً از سوی پروردگارتان برای شما پند و موعظه ای آمده، و شفا است برای آنچه [ از بیماری های اعتقادی و اخلاقی ] در سینه هاست، و سراسر هدایت و رحمتی است برای مؤمنان.
[ . . . هٰذٰا بَصٰائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ] (3).
ص:178
. . . این قرآن دلایلی روشن از سوی پروردگار شماست و برای گروهی که ایمان می آورند، سراسر هدایت و رحمت است.
خدای مهربان، رشد و کمال و تربیت و ایمان و اعتقاد صحیح و اخلاق حسنه را به وسیلۀ قرآن مجید و توضیحاتی که پیامبر و اهل بیت علیهم السلام در حریم آیات آن دارند عطا می کند. در صورتی که انسان پذیرش نشان دهد و خردورزی نماید و انصاف به میدان آورد و اگر انسان در سایۀ قرآن به مرتبۀ رشد و کمال و به فضای تربیت معنوی برسد و از ایمان و اخلاق و روش پسندیده برخوردار گردد، مصداق عنوان « محسن» می گردد و محسن در اصطلاح قرآن، انسانی است که از طرفی مورد مهر و عشق خدا و از طرف دیگر سزاوار رحمت بی نهایت حق است که بهشت جاوید و رضوان الهی از جلوه های آن رحمت بی نهایت است،
[. . . وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ ] (1).
. . . و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
[. . . إِنَّ رَحْمَتَ اَللّٰهِ قَرِیبٌ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ ] (2).
که یقیناً رحمت خدا به نیکوکاران نزدیک است.
و این که گفتیم: قرآن دریای بی ساحل مهر و محبّت خدا به انسان
ص:179
است سخنی است، بر اساس معارف الهیه که شرح مختصرش را ذیلاً می خوانید.
زمانی که جوان بودم، در ابتدای طلبگی ام، روزنامه ای به نام « ندای حق» به وسیلۀ شخصی دلسوز و دانا منتشر می شد که مطالبش علمی، دینی، انتقادی و قابل مطالعه بود و من هم به فراخور حالم در آن روزنامه مقاله می دادم، در یکی از شماره هایش از قول علامۀ مجلسی خواندم که آن مرد بزرگ فرموده بود: من تا زمان خودم که اواسط قرن یازدهم هجری شمسی است از نزدیک به بیست هزار نوع تفسیر قرآن خبر گرفتم!
و از آن زمان تا امروز یقیناً صدها تفسیر در مجلدات گونان انتشار یافته که هرکدام دارای مطالب جدید و تازه است. از تفاسیر بسیار مهم و پر ارزش که از نظر علمی در این زمان در اختیار دانشمندان و اهل علم قرار گرفته، « تفسیر المیزان» در بیست جلد به قلم فیلسوف کبیر و عارف کم نظیر مرحوم علامۀ طباطبایی است.
نقل است که از آن مرد بزرگ پرسیدند: تفسیر قرآن از ابتدای شروع تفسیر تا این زمان از نظر علمی و کشف حقایق آیات به کجا رسیده است؟
آن خردمند آگاه و بصیر دانا فرموده بود: اگر همۀ ما مفسران قرآن با تفسیرهایمان یک جا گرد آییم، در عدم آگاهی نسبت به حقایق قرآن مانند این است که تا لب دریا آمده و هنوز موفق به ورود به این دریا نشده ایم و از محتویات آن بی خبریم! !
« الفتوحات المکّیه» که کتابی در عرفان نظری است، در بخش مربوط به
ص:180
قرآنش روایت بسیار عجیبی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که بیانگر این معناست که حقیقتاً قرآن دریای بی ساحل است،
« یَأْتی القُرْآنُ یَوْمَ القِیَامَةِ بِکْراً» (1).
قرآن در قیامت بکر و دست نخورده وارد محشر می شود.
راستی شگفت آور است، آدمی هرچند عالم و آگاه و دانشمند و بینا باشد، در برابر عظمت آیات قرآن و مفاهیمش بسیار احساس کوچکی و حقارت می کند.
در عین حال اگر انسان بتواند به طهارت عقل و نیّت و اخلاق و عمل بویژه به طهارت قلب آراسته شود، توفیق می یابد که به سبب آن طهارت، به بخشی از حقایق قرآن مجید برسد چنان که خود قرآن به این معنا توجه می دهد:
[ لاٰ یَمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ ] (2).
جز پاک شدگان [ از هر نوع آلودگی ] به [ حقایق و اسرار و لطایف ] آن دسترسی ندارند.
وجود مبارک حضرت حق، رحمت و مهر بی نهایت است و رحمت و مهرش ملک و ملکوت و غیب و شهادت و ظاهر و باطن و حاضر و غایب را فرا گرفته است، چنان که امیر مؤمنان علیه السلام می فرماید:
ص:181
اللّٰهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ (1).
از آثار رحمت او که در رأس همۀ آثار و عنایات و الطاف اوست و چیزی از نظر ارزش و قیمت معادل آن نیست، قرآن مجید است،
[ تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ اَلْحَکِیمِ * هُدیً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنِینَ ] (2).
این آیات [ با عظمتِ ] کتاب محکم و استوار است، * که سراسر هدایت و رحمتی است برای نیکوکاران.
این قرآن رحمت از سوی خدای رحمت بر قلب حضرت رحمة للعالمین نازل شد تا با زبانی لیّن و نرم و بیانی پر مهر و گرم بر مردم بخواند و معانی اش را به آنان تعلیم دهد تا مردم هم با تسلیم شدن به مقام نبوت و تعالیم وحی و کرنش و بندگی در پیشگاه خدا مطلع الفجر ارزش ها شوند و وجودشان در سایۀ خدا و قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله، منبع رحمت و مهر و عشق و عاطفه گردد.
[ . . . رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ. . . ] (3).
. . . در میان خودشان با یکدیگر مهربانند. . .
آری؛ با کمک نبوت و وحی و توفیق خاص حق از چنان معرفتی برخوردار گردند که قلبشان خانه و کاشانۀ «. . . أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ . . .» (4)و از عرش پاک قلبشان مهر و محبتشان نسبت به خدا شدیدترین مهر
ص:182
و محبّت رخ نماید و موج پرارزش آن متوجه پیامبران و امامان و سپس مؤمنان و پدر و مادر و زن و فرزند و اقوام و خویشان و سایر خلق خدا گردد و در صورت زمینه داشتن، موج محبتشان نسبت به همۀ انسان ها فراگیر گردد چنان که به حضرت عیسی علیه السلام وحی شد:
چون خورشید به همگان بتاب و شعاع مهر و محبتت را نسبت به همه فراگیر قرار بده (1).
خورشید وقتی طلوع می کند از پهن کردن شعاع نورش دریغ نمی ورزد و خانه و لانه و باغ و کویر و هیچ موجودی از بهره بردن از نورش استثنا نمی کند، مؤمن هم مثل خورشید باید بر همه بتابد و سودش را به همه برساند و نسبت به کسی در رسانیدن مهر و محبتش دریغ نورزد.
قرآن، امر به معروف و نهی از منکر را از کارهای مؤمنان برشمرده:
[. . یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ . . . ] (2).
. . . همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان می دهند و از کارهای زشت و ناپسند بازمی دارند. . .
که این دو برنامه یعنی وادار کردن دیگران به کارهای پسندیده و باز
ص:183
داشتن همگان از زشتی ها در حقیقت مهرورزی مؤمن به دیگران و تابش نور محبتش به همگان است.
مؤمن، هنگامی که دیگران را در فاصله و جدایی با کارهای پسندیده اعم از عبادت حق و خدمت به خلق ببیند، نمی تواند بی تفاوت بماند و از این که شخصی یا اشخاصی با جدایی از معروف و عمل شایسته و عبادت و خدمت، خود را از لطف و رحمت حق محروم می نماید، قلبش به درد می آید و غصه می خورد و عاشقانه برای پیوند مردم با معروف قدم برمی دارد.
هم چنین هنگامی که دیگران را در فساد و گناه و عصیان و طغیان می نگرد، به شدت رنجیده خاطر می شود و از این که می بیند همنوعش راهی به سوی خزی دنیا و عذاب آخرت به روی خود باز کرده، نگران می گردد و با همۀ وجود و رعایت شرایط لازم برای نجات آنان دست به اقدام می زند و از زشتی و منکرات باز می دارد.
خدا در آیۀ هفتاد و یکم سورۀ توبه مسألۀ امر به معروف و نهی از منکر را بر سایر امور مقدم انداخته و به عنوان دو فریضه از سوی خود یاد کرده زیرا می داند که وقتی همۀ مؤمنان و مؤمنات به اجرای این دو فریضه برخیزند و آن دو را بر پا دارند، همۀ واجبات چه آسان و چه دشوار، از برکت امر به معروف و نهی از منکر - که در حقیقت عشق ورزی مردان و زنان اهل ایمان به هم نوعان است - استقامت و دوام می یابند، چون امر به معروف و نهی از منکر دعوت به سوی اسلام این آیین سعادت بخش است، اسلامی که نابودی و طرد ستمگری و مخالفت شدید با ستمکار و تقسیم ثروت و غنیمت بر اساس انصاف و عدالت
ص:184
و مواسات و گرفتن زکات و مالیات و صدقات در جای خودش و قرار دادن همۀ آن ها در جایی که سزاوار و شایسته است، در ذات و عمق آن است (1).
مؤمن از خصلت هایی که به وسیلۀ ایمان کسب کرده و از ارزش هایی که به توفیق خدا به دست آورده، در هیچ موقعیتی دست برنمی دارد و از پخش ارزش هایش در خانواده و جامعه عقب نشینی نمی کند و اگر برای تعطیل کردن عبادت حق و خدمت به خلق که یک رشته اش امر به معروف و نهی از منکر است ثروت هنگفت در اختیارش بگذارند یا پیشنهاد ریاست و مقامی به او دهند، هرگز عبادت حق و خدمت به خلق را ترک نمی کند و تسلیم دعوت باطل نمی شود.
مؤمن امین و صادق و درستکار و کریم و بزرگوار و مهربان است و همگان از اوصاف حمیده و صفات پسندیده اش بهره مندند.
همان گونه که کریم با کرم وحدت پیدا کرده، اگر بگویند دست از کرم و بزرگواریت بردار، برای او دست کشیدن از کرم و بزرگواری امکان ندارد، مؤمن واقعی هم توان جدایی از خصلت های انسانی و الهی را ندارد زیرا مؤمن جلوه ای از صفات خداست و صفات خدا از خدا قابل جدایی نیست.
ملا اسماعیل سبزواری در کتاب « انسان» خود روایت می کند:
« موسی بن عمران پس از چندین سال دعوت از فرعون برای پذیرش
ص:185
حق و توبه و انابه و قرار گرفتن در راه خدا، از خدا درخواست کرد که فرعون را به خاطر این که از او ناامید بود، نابود کند و به چاه هلاکت دراندازد، خدا به موسی وحی کرد: راه نابودی و هلاکش را خود انتخاب کن، موسی گفت: رزق و روزیت را از او دریغ دار وی را با درد گرسنگی و تشنگی به هلاکت برسان، خطاب شد: او دست از عبادت و بندگی من برداشت ولی من دست از رزاقیّت و رزق رسانیم نسبت به او برنمی دارم!» .
خصلت های ارزشی و ایمانی با وجود مؤمن حقیقی یکی است و مؤمن با آن ها اتحاد و وحدت دارد و دست برداشتن از آن ها برای او میسر نیست، چنان که خدا در قرآن با اشاره به داستانی برای پیامبران جدایی از امانت داری و امین بودن را غیر ممکن می داند.
در غنائم جنگ بدر قطیفه ای سرخ رنگ بود که ظاهراً قیمت مناسبی داشت، آن قطیفه گم شد و مردی از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت:
به چه سبب ما که در جهاد سهیم هستیم و سزاوار غنیمت می باشیم آن قطیفه را نمی یابیم؟ گمان می برم که پیامبر خدا به دور از چشم ما و پیش از تقسیم غنیمت آن را برای خود برداشته!
خدای مهربان در رابطۀ با پیامبر امین این آیه را نازل کرد:
[ وَ مٰا کٰانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَغُلَّ وَ مَنْ یَغْلُلْ یَأْتِ بِمٰا غَلَّ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ. . . ] (1).
هیچ پیامبری را نَسِزد که [ در اموال، غنایم، سایر امور به امت خود ]
ص:186
خیانت ورزد و هر که خیانت کند، روز قیامت با آنچه در آن خیانت کرده بیاید. . .
پس از نزول آیه، مردی به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت:
فلان شخص نسبت به قطیفه خیانت ورزیده و آن را در چاله ای از زمین پنهان کرده است، حضرت به کندن آن محل فرمان دادند و پس از خاکبرداری قطیفه را از آن چاله درآوردند (1).
آری؛ خصلت های پاک و ارزش های اخلاقی با جان و دل مؤمن یکی است و جدایی او از آن ها غیر ممکن است. موحد چو در پای ریزی زرش
آری؛ خصلت ها و حالات و اموری که ریشه از ایمان نمی گیرد گرچه عشق و محبتی شدید باشد علاوۀ بر این که کاربرد مثبتی ندارد در معرض زوال و فناست.
محبّت و عشقی که ریشۀ الهی ندارد، محبّت به نفس و محبّت به شهوت و محبّت به شکم است، انسان در فضای چنین محبتی اگر دل به
ص:187
کسی ببندد، این دل بستن یقیناً برای حفظ خودیّت و منیّت خویش است.
هستند مردمی که در ظاهر اهل محبّت یا برخی از خصلت های ارزشی اند ولی محبّت و خصلت هایشان در حقیقت، بندی است که دیگران را به وسیلۀ آن به اسارت درآورند و از وجود آنان به نفع شکم و شهوت و خواسته های نامشروع خود استفاده کنند.
این گونه محبّت ها و خصلت ها نه این که انسان را تلطیف نمی کند بلکه بر عکس از وجود انسان ستمکاری خشن و موجودی ظالم و شخصی متجاوز که فقط به منافع خود فکر می کند می سازد و در چنین فضایی دچار انکار حقایق و تکذیب واقعیات می کند.
انسان اگر همۀ امور زندگی و به ویژه حالات و جهات معنوی و باطنی و به خصوص روش مهرورزی و محبّت به دیگران را از حضرت حق و پیامبران و امامان درس بگیرید، به یقین منبعی از پاکی و دوستی و صدق و صداقت و عشق و مهرورزی و نیکی و احسان خواهد شد، در این زمینه شناخت صفات و اسمای حضرت حق و روش زندگی پیامبران و امامان ضروری است و پس از شناخت باید از طریق تمرین عملی، آن حقایق شناخته شده را در خود تحقق داد تا همگان از وجود او بهره مند گردند و سعادت دنیا و آخرت او تأمین شود.
هنگامی که به قرآن دقت می کنیم می بینیم آیۀ شریفۀ [ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ ] صد و چهارده بار در قرآن مجید تکرار شده است، آیا یکی از
ص:188
اهداف این تکرار درس دادن به انسان نیست که بر او لازم و واجب است وجودش را افق طلوع مهر و مهربانی و عشق و محبّت ورزی قرار دهد؟
کلمۀ « رحمان» صیغۀ مبالغه و کلمۀ « رحیم» صفت مشبهه است و بر این اساس رحمان به معنای دارندۀ رحمت فراگیر و رحیم به معنای دارندۀ مهر و محبّت همیشگی و ابدی است.
فیض کاشانی که متخصص علوم اسلامی و آراسته به حسنات انسانی است در « تفسیر الصافی» می گوید:
رحمت رحمانیه، فراگیر نسبت به همۀ موجودات و شامل همۀ نعمت هاست و اما رحمت رحیمیه به معنای عنایت کردن توفیق در دنیا و دین به مؤمنان و دعوت نمودن از کافران به ایمان و آیین است (1).
آیۀ [ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ ] که به انسان درس مهر و محبّت و عشق ورزی می دهد، بی تردید جزء سورۀ فاتحة الکتاب و از آیات قطعی و حتمی این سورۀ مبارکه است و رسول خدا صلی الله علیه و آله در همۀ نمازهایش آن را قرائت می کرد و از آیات سورۀ حمد به شمار می آورد و می فرمود: فاتحة الکتاب همان سبع المثانی یعنی آیات هفت گانه است.
و از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده است:
[ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ ] به اسم اعظم خدا از سیاهی چشم به سپیدی
ص:189
آن نزدیک تر است (1).
و حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
بلند خواندن و اظهار [ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ ] در نماز واجب می باشد (2).
و فرمود:
دیگرانی - که خدا آنان را نابود کند - چه شده و چه دلیلی دارند که بزرگ ترین آیۀ قرآن را در نماز خود ترک می کنند؟ ! (3).
حضرت امام باقر علیه السلام فرمود:
[ غیر پیروان ما اهل بیت ] آیه ای از آیات کتاب خدا را که بسم اللّٰه است دزدیدند در حالی که شایسته است آن را در ابتدای هر کار بزرگ و کوچک بخوانند تا خداوند بدان کار برکت دهد (4).
و حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
از خواندن [ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ ] دریغ نکنید گرچه پس از آن
ص:190
بخواهید شعری بخوانید (1).
و از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده که پیامبر صلی الله علیه و آله از خدای عزّ و جلّ نقل می کند:
« کُلُّ أمرٍ ذِی بَالٍ لَمْ یُذْکَرُ فِیهِ [ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ ]
فَهُوَ أبْتَرُ» (2).
هر کار در خور توجهی که در آن بسم اللّٰه الرحمن الرحیم ذکر نشود، ابتر و بریده از نتیجۀ مطلوب است.
نزول قرآن مجید بر قلب ملکوتی پیامبر با آیۀ شریفۀ [ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ ] که نمودار مهر و محبّت و عشق و رحمت خداست، شروع شد و در آن آیۀ شریفه سخن از رحمانیّت خداست که همۀ هستی رشحه ای از ظهور آن است:
[ اَلرَّحْمٰنُ عَلَی اَلْعَرْشِ اِسْتَویٰ * لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی اَلْأَرْضِ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا وَ مٰا تَحْتَ اَلثَّریٰ ] (3)
[ خدای ] رحمن بر تخت فرمانروایی و تدبیر امور آفرینش چیره و مسلط است. * آنچه در آسمان ها و زمین و آنچه میان آن دو و آنچه زیر زمین است، فقط در سیطرۀ مالکیت و فرمانروایی اوست.
ص:191
و بهشت جلوه ای تام از آن حقیقت می باشد:
[ إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ اَلْجَنَّةَ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ شَیْئاً جَنّٰاتِ عَدْنٍ اَلَّتِی وَعَدَ اَلرَّحْمٰنُ عِبٰادَهُ بِالْغَیْبِ إِنَّهُ کٰانَ وَعْدُهُ مَأْتِیًّا ] (1)
مگر آنان که توبه کرده و ایمان آورده و کار شایسته انجام داده اند، پس آنان به بهشت درآیند و ذرّه ای مورد ستم قرار نمی گیرند. * بهشت های جاویدی که [ خدای ] رحمان به بندگانش وعده داده در حالی که اکنون از نظرها پنهان است، یقیناً وعدۀ خدا آمدنی است.
و بازگشت اهل تقوا در محشر به آن است:
[ یَوْمَ نَحْشُرُ اَلْمُتَّقِینَ إِلَی اَلرَّحْمٰنِ وَفْداً ] (2)
[ یاد کن ] روزی را که پرهیزکاران را به ضیافت و میهمانی [ خدای ] رحمان گرد می آوریم.
و پدیدۀ با عظمت شفاعت ظهوری از آن واقعیت است:
[ یَوْمَئِذٍ لاٰ تَنْفَعُ اَلشَّفٰاعَةُ إِلاّٰ مَنْ أَذِنَ لَهُ اَلرَّحْمٰنُ وَ رَضِیَ لَهُ قَوْلاً ] (3)
در آن روز شفاعت کسی سودی ندهد مگر آن که [ خدای ] رحمان به او اذن دهد و گفتارش را [ در مورد شفاعت از دیگران ] بپسندد.
همچنین در آیۀ شریفه [ بِسْمِ اَللّٰهِ ] سخن از رحیمیت خداست که هر
ص:192
رزق حلالی و هر گذشت و لطفی جلوه ای از آن است:
[ فَکُلُوا مِمّٰا غَنِمْتُمْ حَلاٰلاً طَیِّباً وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ] (1).
آنچه از غنیمت [ در میدان جنگ ] گرفته اید، حلال و پاکیزه بخورید و از خدا پروا کنید؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
[ . . . مٰا عَلَی اَلْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ] (2).
. . . بر نیکوکاران [ معذور ] هیچ مؤاخذه و سرزنشی نیست، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
و راه ورود به رحمت خاص الهی است:
[. . . سَیُدْخِلُهُمُ اَللّٰهُ فِی رَحْمَتِهِ إِنَّ اَللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ] (3).
. . . به زودی خدا آنان را در رحمتش در آورد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
و موجب پذیرش توبه و پذیرش صدقات است:
[ أَ لَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ یَقْبَلُ اَلتَّوْبَةَ عَنْ عِبٰادِهِ وَ یَأْخُذُ اَلصَّدَقٰاتِ وَ أَنَّ اَللّٰهَ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ ] (4).
آیا نداسته اند که فقط خداست که از بندگانش توبه را می پذیرد و صدقات را دریافت می کند؟ و یقیناً خداست که بسیار توبه پذیر و مهربان است.
ص:193
و همچنین راه نجات از نفس اماره می باشد:
[ وَ مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ اَلنَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّٰ مٰا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ ] (1).
من خود را از گناه تبرئه نمی کنم؛ زیرا نفس طغیان گر بسیار به بدی فرمان می دهد مگر زمانی که پروردگارم رحم کند؛ زیرا پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است.
و موجب آفرینش ابزار زندگی است:
[ وَ تَحْمِلُ أَثْقٰالَکُمْ إِلیٰ بَلَدٍ لَمْ تَکُونُوا بٰالِغِیهِ إِلاّٰ بِشِقِّ اَلْأَنْفُسِ إِنَّ رَبَّکُمْ لَرَؤُفٌ رَحِیمٌ ] (2).
و بارهای سنگین شما را تا شهری که جز با دشواری و مشقت به آن نمی رسید، حمل می کنند؛ یقیناً پروردگارتان رؤوف و بسیار مهربان است.
و نعمت های بی شمار و نزول قرآن جلوه ای از آن است:
[ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اَللّٰهِ لاٰ تُحْصُوهٰا إِنَّ اَللّٰهَ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ] (3).
و اگر نعمت های خدا را شماره کنید، هرگز نمی توانید آن ها را به شمار آورید؛ یقیناً خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.
[ تَنْزِیلَ اَلْعَزِیزِ اَلرَّحِیمِ ] (4).
ص:194
[ قرآن ] نازل شدۀ توانای شکست ناپذیر و مهربان است.
پایان قرآن مجید هم با سوره ای است که ابتدایش آیۀ [ بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ ] و محتوایش دعوت مردم برای پناه بردن به رب ناس، پادشاه ناس و معبود ناس است که لطف و مهر و رحمتش نسبت به ناس بی نهایت و بی پایان است.
اگر انسان به وسیلۀ قرآن تربیت شود و قلبش جلوه گاه آیات کتاب خدا گردد، بی تردید منبعی از مهر و محبّت و عاطفه و دل سوزی می شود.
نکته ای که بسیار مهم است و در این بخش شایسته است مورد توجه قرار گیرد، این است که ما اهل ایمان شبانه روز در ده رکعت نماز از نمازهای یومیه بیست بار حضرت حق را به دو صفت رحمن و رحیم به صورت فریضه ای شرعی می خوانیم، این دو صفت فقط برای قرائت با زبان مقرّر نشده است، بلکه نمازگزار با تکیه به عنایت و لطف حق باید قلب خود را از طریق نماز که منبع فیض و انرژی است به مهر و رحمت بیاراید و آن را در همۀ امور مثبت برای دیگران به خاطر خدا و جلب خشنودی او هزینه کند تا از این راه به پاداش و ثواب دنیایی و آخرتی برسد و درونش همچون درون پیامبر صلی الله علیه و آله - که در سورۀ مبارکۀ توبه به رؤوف و رحیم بودن بر اهل ایمان وصف شده (1)- آراسته شود و نهایتاً متخلق به اخلاق حق گردد.
ص:195
بر گویندگان و نویسندگان کتاب های دینی است که مردم را با محبّت و عشق پروردگار به بندگان آشنا کنند و دربارۀ حضرت حق به صورتی سخن و قلم نرانند که مردم را به خصوص گناه کاری که علاقه دارد از گناهش برگردد و توبه کند، از او برانند و ناامید کنند.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله می فرماید:
« إنَّ رَجُلاً قَالَ یَوماً: وَ اللّٰهِ لَا یَغفِرُ اللّٰهُ لِفُلانٍ قَاَلَ اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَنْ ذَا الَّذی تَألَّی عَلَیَّ أن لَا أغفِرَ لِفُلانٍ؟ فَإنِّی قَدْ غَفَرْتُ لِفُلانٍ وَ أحبَطْتُ عَمَلَ المُتَأَلِّی بِقَولِهِ: لَا یَغْفِرُ اللّٰهُ لِفُلانٍ» (1).
روزی مردی گفت: به خدا سوگند خدا فلانی را نمی آمرزد، خدای عزّ و جلّ فرمود: کیست آن که سوگند خورد من فلانی را نمی آمرزم، بی تردید فلانی را آمرزیدم و عمل سوگند خورده را به خاطر افترایی که به من بست که خدا فلانی را نمی آمرزد، نابود کردم! !
آری؛ کسی که خدا را نسبت به بنده اش بی مهر و محبّت نشان دهد و راه رحمت او را بسته انگارد، جریمه اش نابودی اعمال اوست.
ص:196
ص:
ص:198
حیات و زندگی و وجود پیامبر صلی الله علیه و آله، بویژه مقام نبوّت و رسالت آن حضرت که در آیات قرآن و روایات مطرح است، برای همۀ انسان ها در همۀ عصرها و قرن ها کانونی بی نهایت از مهر و محبّت و رحمت و رأفت است.
قرآن در این زمینه می فرماید:
[ وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ ] (1).
و تو را جز رحمتی برای جهانیان نفرستادیم.
[ لَقَدْ جٰاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ ] (2).
یقیناً پیامبری از جنس خودتان به سویتان آمد که به رنج و مشقت افتادنتان بر او دشوار است، اشتیاق شدیدی به [ هدایتِ ] شما دارد، و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.
ابن عباس در رابطه با این عنوان که پیامبر صلی الله علیه و آله برای جهانیان رحمت است و مهر، می گوید:
ص:199
او کانون مهر و رحمت و عشق و محبّت به نیکوکار و بدکار و فاجر و کافر است، اما برای مؤمن در دنیا و آخرت مهر و رحمت است و اما برای کافر به این صورت مهر و رحمت است که به احترام وجود مبارک او کافران زمان او و پس از او از عذاب هایی چون خسف و مسخ، معاف شدند (1).
قرآن در این زمینه می فرماید:
[ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ مٰا کٰانَ اَللّٰهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ ] (2).
و خدا بر آن نیست که آنان را در حالی که تو در میان آنان به سر می بری، عذاب کند و تا ایشان طلب آمرزش می کنند، خدا عذاب کنندۀ آنان نخواهد بود.
امامان معصوم علیهم السلام که جانشینان بر حق پیامبرند، وجودشان و امامتشان و فرهنگشان همچون پیامبر رحمت، برای جهانیان منبع مهر و محبّت و شفقت و دل سوزی است، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آنان را در سود رسانی به جهانیان هم وزن قرآن دانسته و در روایت بسیار مهم و معروف ثِقْلَیْن که شیعه و غیر شیعه آن را روایت کرده اند، تمسک به هر دو را عامل نجات و حفظ انسان از سقوط در گمراهی دانسته است.
ص:200
قرآن کریم از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به عنوان منبعی از رأفت و رحمت یاد کرده است آنجا که می فرماید:
[ . . . بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ ] (1).
. . . و نسبت به مؤمنان رؤوف و مهربان است.
گفته شده « رؤوف» به معنای اوج مهربانی و شدت مهرورزی و « رحیم» به معنای دلسوز و مهربان دائمی و همیشگی است.
او به اهل ایمان به شدت مهر می ورزید و عشقی آتشین و محبتی فراوان داشت و نسبت به اهل گناه در جهت هدایتشان دل سوز و مهربان بود.
خویشان و نزدیکانش بهره مند از رأفت او بودند و اصحابش از چشمۀ پرجوش مهر او سیراب می شدند.
نسبت به اهل بیتش به شدت رؤوف بود و به امتش، چه آنان که در زمان او می زیستند و چه آنان که از نظر زمانی از او غایب بودند، مهر می ورزید و هر که را ملاقات می کرد به او اظهار محبّت صادقانه داشت (2).
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از نهایت محبّت و رأفت و مهرورزی و دل سوزی نسبت به امت و به همۀ جهانیان، آرزو داشت تک تک مردم اسلام را که مایۀ سعادت دنیا و آخرت و آیینی بر پایۀ توحید و فطرت و دینی بر
ص:201
اساس عقل و علم و دلیل و برهان است، از روی صدق و درستی بپذیرند و احکامش را به اجرا بگذارند.
او به راستی در این زمینه از جان مایه می گذاشت و لحظه ای آسوده و راحت نبود و هر بلا و رنج و مصیبت و دردی را برای هدایت مردم تحمل می کرد و به فرمان خدا به مردم می گفت:
[. . مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ . . . ] (1).
. . . هیچ پاداشی از شما نمی خواهم. . .
او طبیب عاشقی بود که به راستی به بیماران عشق می ورزید و تنها توقع و آرزویش این بود که بیماران، نسخۀ شفابخش او را بپذیرند و به کار بندند و از عوارض بیماری های خطرناکی چون کفر و شرک و حسد و حرص و غِلّ و ریا و کینه ورزی و ظلم و تجاوز و. . . نجات یابند.
او به شدت علاقه داشت که مردم ملتزم به رنگ خدا که همان اسلام است شوند و فضای زندگی را در سایۀ به کار گرفتن دستورات حق و احکام نورانی و معنوی آیین الهی از صدق و صداقت و درستی و امانت و صفا و صمیمیت و شرافت و کرامت و همت و فضیلت پر کنند چنان که قرآن می فرماید:
[ صِبْغَةَ اَللّٰهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اَللّٰهِ صِبْغَةً وَ نَحْنُ لَهُ عٰابِدُونَ ] (2).
[ به یهود و نصاری بگویید: ] رنگ خدا را [ که اسلام است، انتخاب کنید ] و چه کسی رنگش نیکوتر از رنگ خداست؟ و ما فقط پرستش کنندگان اوییم.
ص:202
هر کس به هر مقام و مرتبه ای از معنویت و ارزش رسید، بی تردید از برکت این رنگ رسید و هر کس وجود خود را از این رنگ بی نصیب نمود به ننگ نشست.
بر همۀ ما لازم است از اخلاق و روش و منش پیامبر صلی الله علیه و آله به ویژه مهرورزی و دل سوزی اش نسبت به همه درس بگیریم چنان که قرآن مجید فرموده، او در همۀ امور برای شما سرمشق نیکویی است.
[ لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اَللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ. . . ] (1).
یقیناً برای شما در [ روش و رفتار ] پیامبر خدا الگوی نیکویی است. . .
مؤمن مهرورز و نرم خو و رقیق القلب همچون آهن ربایی بسیار قوی، مردم را به حوزۀ ایمان و اخلاق جذب می کند و وجودش به تعداد مؤمنان و یاران خدا می افزاید و در حقیقت واسطۀ فیض بین خدا و بندگان او می شود.
در این زمینۀ قابل توجه در قرآن مجید می خوانیم:
[ فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ اَلْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اِسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شٰاوِرْهُمْ فِی اَلْأَمْرِ . . . ] (2).
[ ای پیامبر! ] پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده می شدند؛
ص:203
بنابراین از آنان گذشت کن، و برای آنان آمرزش بخواه، و در کارها با آنان مشورت کن. . .
در این آیۀ شریفه با جملۀ [ فَبِمٰا رَحْمَةٍ مِنَ اَللّٰهِ ] نشان می دهد که نرمی و خوش خلقی و مهرورزی پیامبر صلی الله علیه و آله از آثار رحمت خدا در وجود اوست.
آری؛ پیامبر صلی الله علیه و آله که ایمانی برتر از ایمان همۀ مؤمنانِ دوران تاریخ دارد و دانش و بصیرتش فوق همۀ دانش ها و بصیرت هاست، اقتضا دارد عملاً وصل به صفات حق باشد و از آن دریای بی نهایتِ مهر و محبّت و عاطفه و کرم و جود و سخاوت و فضل و احسان خودش، برابر با ظرفیتش بنوشد و بی دریغ و بدون مضایقه به دیگران هم بنوشاند.
ارتباط پیامبر صلی الله علیه و آله با حضرت حق و توجه عمیقش به صفات پروردگار و ایمان بی نظیرش به خدا و قیامت، قلب پاک او را از نرمی و رقت و مهربانی و عاطفه و صفایی برخوردار کرد که نمونه و مانندی در همۀ هستی ندارد.
او در پی عشق شگفت انگیزش به حضرت حق، از نظر عبادت و بندگی در مقامی قرار گرفت که بی تردید هیچ فرشتۀ مقربی و انسان عابدی تا ابد به او نخواهد رسید و در پی مهرورزی و علاقه اش به دیگران از نظر خدمت رسانی و حل مشکلات مردم و کمک و یاری به آنان به جایی رسید که دست عمل کسی به آنجا نمی رسد. گر برود سر چه غم بر سر سودای یار عاشق دلداده را بر سر و سامان چه کار
ص:204
وصل چو باشد ز پی، سخت نیاید فراق
حضرت حق از باب رحمت و مهرورزی اش به انسان، پیامبرش را که دارای خلق عظیم بوده و از وی در قرآن مجید به همین عنوان یاد کرده است، اسوه و سرمشق قرار داده تا هر انسانی که خواهان خیر دنیا و آخرت است با درس گرفتن از روش و منش او به خیر دنیا و آخرت برسد.
[ وَ إِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ ] (1).
و یقیناً تو بر ملکات و سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری.
ص:205
در توضیح « خُلُقٍ عَظِیمٍ » گفته اند:
استقامت ورزیدن نسبت به حق، گشاده دستی در بذل و بخشش به جا، تدبیر امور به مقتضای خردورزی و عقل با رعایت صلاح و رفق و مدارا، تحمل سختی و رنج در مسیر هدایت گری، گذشت و عفو، پافشاری نسبت به یاری دادن به مؤمنان، دوری و اجتناب از حسد و حرص (1).
امامان معصوم علیهم السلام مصادیق تام و کامل آیاتی هستند که در آن آیات سخن از نور و ایمان و جهاد و هجرت و اخلاق و کرامت و دیگر فضائل به میان آمده است (2).
آنان به خاطر کمال عقل و ایمان و عمل و اخلاقشان، به عنوان امام و پیشوای مردم انتخاب شده اند که مردم در همۀ امور زندگی خود به آن منبع کرامت و فضیلت اقتدا کنند و از این راه سعادت دنیا آخرت خویش را تأمین نمایند.
حضرت امام باقر علیه السلام فرمود:
« نَحنُ حُجَّةُ اللّٰهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللّٰهِ وَ نَحنُ لِسانُ اللّٰهِ وَ نَحنُ وَجهُ اللّٰهِ وَ نَحنُ عَینُ اللّٰهِ فِی خَلقِهِ وَ نَحنُ وُلَاةُ أمرِ اللّٰهِ فِی عِبَادِهِ» (3).
ص:206
ما حجت خدا و باب خدا و زبان خدا و وجه خدا و چشم خدا در میان خلق و والیان امر خدا در میان بندگانش هستیم.
بی تردید در میان امت آنان که در حد سعۀ وجودی خویش به خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله عشق می ورزند و برابر وسع و طاقت خود در عبادت و طاعت می کوشند، خدا و پیامبر هم به آنان محبّت می ورزند و در دنیا و آخرت از لطف و رحمت بهره مندشان می سازند، روایت زیر که از روایات مهم و با ارزش است به این حقیقت اشاره دارد:
منصور دوانیقی از جدش عباس که عموی پیامبر صلی الله علیه و آله است نقل می کند:
من و رسول خدا صلی الله علیه و آله کنار در ایستاده بودیم، فاطمۀ زهرا علیها السلام در حالی که حضرت امام حسین علیه السلام در آغوشش بود، رسید، رسول خدا پیش رفت و حسین را گرفت و پرسید فاطمۀ من چرا گریه می کنی؟
عرضه داشت: زنان به من زخم زبان می زنند و سرزنشم می کنند که همسر تو فقیر و تهیدست است، پدرت پیامبر، تو را به مسکین و فقیر شوهر داده است!
حضرت فرمود: دخترم! من تو را شوهر ندادم بلکه خدا عقد تو را با علی در عرش بست و جبرئیل هم شاهد عقد بود.
خدا به جهان نگریست، پدرت را به پیامبری برگزید و دیگر بار نگریست علی را انتخاب کرد، آن گاه به من وحی فرمود: تو را با علی تزویج کنم و او را وصی خود گردانم، او قلباً از همۀ مردم شجاع تر است
ص:207
و از همه بردبارتر است و از نظر آراسته بودن به اسلام از همه مقدم تر است و از تمام مردم سخی تر و از نظر اخلاق بهتر است.
فاطمۀ من! قیامت لوای حمد و کلیدهای بهشت را به من می سپارند و من در اختیار علی قرار می دهم، آدم و همۀ فرزندانش زیر آن لوایند سپس علی را کنار حوض قرار می دهم تا هر که را از امت من می داند آب دهد.
امام حسن و امام حسین علیهما السلام فرزندان تواند، چون لوای حمد را به دست علی دهم منادی فریاد می کند، جدت ابراهیم عالی است و بردارت علی عالی است، هنگامی که من دست به شفاعت بزنم علی هم در شفاعت به من کمک دهد، ای فاطمه! گریه مکن من با مردن از تو جدا می شوم، فاطمه محزون شد و گفت: شما را کجا می بینم؟ فرمود: زیر لوای حمد در آنجا امت مرا شفاعت کن.
فاطمه مرا در صراط می بینی که جبرئیل باز جانب راست من و میکائیل از جانب چپ من و اسرافیل پیش روی من و همۀ فرشتگان پشت سر من هستند و من فریاد می زنم:
« یٰا رَبِّ أُمَّتِی أُمَّتی هَوِّنْ عَلَیْهِمْ الْحِسٰابَ ثُمَّ أنْظُرُ یَمِیْناً و شِمٰالاً إِلیٰ أُمَّتِی وَ کُلُّ نَبِیٍّ یَوْمَئِذٍ مُشْتَغِلٌ بِنَفْسِهِ یَقُول یٰا رَبِّ نَفْسِی نَفْسِی و أنٰا أَقُولُ: یٰا رَبِّ أُمَّتِی أُمَّتِی فَأَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُ بِی یَوْمَ القِیٰامَةِ مِنْ أُمَّتی أنْتِ وَ عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ و الْحُسَیْنِ فَیَقُولُ الرَّبُّ: یٰا مُحَمَّدُ إِنَّ أُمَّتَکَ لَوْ أَتَوْنِی بِذُنُوبٍ کَأمْثٰالِ الْجِبٰالِ لَغَفَرْتُ لَهُمْ مٰا لَمْ یُشْرِکُوا بِی شَیئاً یُوٰالُوا لِی عَدُّوَّاً» (1).
ص:208
پروردگارا! امتم، امتم، حساب را بر آنان آسان کن، سپس از راست و چپ به امتم می نگرم. در آن روز هر پیامبری سرگرم وضع خود است، می گوید: پروردگارا! خودم، خودم، و من می گویم: پروردگارا امتم، امتم. اول کسی که از امتم در قیامت به من می پیوندد، تو و علی و حسن و حسین هستید، پس خداوند می گوید: ای محمد! اگر امتت گناهانی چون کوه ها بیاورند هر آیینه آنان را مورد آمرزش قرار می دهم در صورتی که به من شرک نورزیده باشند و با دشمنانم دوستی نکرده باشند.
عالم بزرگ، اخلاقی کم نظیر، فقیه جامع، مرحوم ملا احمد نراقی در کتاب پر نکته و ظریف « طاقدیس» خود روایت می کند که روزی کودکانی چند در مدینه میان کوچه راه را بر پیامبر عزیز اسلام بستند و از حضرت خواستند که آنان را نیز مانند حسن و حسین بر دوش خود سوار کند و بگرداند و بر پشت خود بنشاند و سواری دهد، حضرت به درخواست کودکان پاسخ مثبت داد و آنان را چون دو جگر گوشه اش مورد مهر و محبّت بی شائبه اش قرار داد.
مسجدیان به انتظار پیامبر صلی الله علیه و آله بودند تا نماز جماعت ظهر را با حضرت بخوانند ولی از آمدن حضرت خبری نشد، حضرت علی علیه السلام از صف جماعت بیرون آمد و به جستجوی پیامبر صلی الله علیه و آله از مسجد خارج شد، پیامبر صلی الله علیه و آله را در میان کوچه در محاصرۀ کودکان دید که حضرت را رها نمی کردند، پیامبر به علی فرمود: از خانه تعدادی گردو بیاورد و مرا از کودکان بخر، علی علیه السلام با پرداخت چند گردو پیامبر صلی الله علیه و آله را از کودکان خرید، پیامبر صلی الله علیه و آله در مسیر رفتن به مسجد به علی علیه السلام فرمود: برادرم
ص:209
یوسف را به ثمن بخس که چند درهم کم ارزش بود به فروش رساندند ولی امت من مرا از یوسف ارزان تر فروختند! !
محبّت و عشق اهل ایمان محبتی نیست که در خانۀ قلب حبس باشد و منافعش به دیگران نرسد، محبتی است جهت دار، و مثبت و دارای کاربردی عظیم، محبتی است که چون نور خورشید به هر کس و به هر خانه ای و به هر موجودی و به هر سرزمینی می تابد، نمی توان جلوی تابش آن را گرفت.
کسی نمی توانست مانع هزینه شدن محبّت انبیاء و امامان علیهم السلام و اولیا شود، آنان عاشق خلق حق بودند و تا جایی که در قدرتشان بود از هزینه کردن عشق و محبّت خود دریغ نداشتند.
اهل حالی این روایت با ارزش را از کتاب « جنّات الخلود» نقل می کرد:
پیامبر صلی الله علیه و آله در شب معراج از حضرت حق پرسید: نهایتاً با امت من در قیامت چه خواهی کرد؟ به رسول خدا صلی الله علیه و آله خطاب شد: قیامت محشرم را دو بخش می کنم، از یک بخش محشر تو فریاد بزن: امتی امتی و من از بخش دیگر پاسخ می دهم: رحمتی رحمتی!
توجه داشته باشیم که عنوان امت بر هر کسی صادق نیست، این عنوان ویژۀ مردمی است که از ایمان و عمل و اخلاق در حد لازم برخوردار باشند و شایستگی جلب رحمت خدا در آنان موجود باشد.
ممکن است برخی در ابتدای کار مصداق امت باشند ولی در پایان عمر از این مصداق خارج گردند و ممکن است در ابتدای عمر مصداق امت نباشند ولی پس از آن مصداق امت گردند.
ص:210
حضرت عیسی علیه السلام که در کمال زهد و بی رغبتی به امور دنیا می زیست و همسری هم انتخاب نکرد، روزی از خانۀ زن بدکاره ای بیرون آمد، حواریون او را دیده، شگفت زده شدند، حضرت عیسی به آنان گفت:
سبب آمدن من به این خانه برای این است که بیماران دو گروه اند: بیمارانی که می توانند با پای خود نزد طبیب روند و بیمارانی که بر اثر شدت بیماری از پای درآمده و از رفتن نزد طبیب ناتوان و عاجزند و طبیب باید برای علاج آنان نزدشان رود، این زن بدکاره از گروه دوم است که لازم بود طبیب برای درمان او نزد وی رود و من برای درمان او نزد وی رفتم و من به خاطر هدایت بدکاران مبعوث شده ام (1).
ص:211
از جمله عللی که موسی بن عمران علیه السلام را به مقامات موسویّه و درجات عالیه رسانید و او را در دایرۀ محبوبیت الهیه قرار داد، سجده های فروتنانه اش در پیشگاه حق و مهرورزی اش نسبت به خلق بود.
خدا به او فرمود: روزگاری که به شغل شبانی و چرانیدن گوسپندان اشتغال داشتی، برّه ای از میان گلّه گریخت، تو به دنبال او روان شدی، به اندازه ای آن برّه تو را به دنبال خود دوانید که خسته شدی ولی در نهایت به او رسیدی و او را بغل گرفته، نوازش کردی و به گلّه بازگردانیدی و بر او خشم نگرفتی و به وی تندی ننمودی، کسی که با حیوان رمیده ای این گونه برخورد کند لایق و شایستۀ معلمی و هدایت گری نسبت به انسان هاست، از این جهت به مقام نبوت و رسالت برگزیده شد. مردان خدا پردۀ پندار دریدند
ص:212
زنهار مزن دست به دامان گروهی
ص:213
قرآن مجید که کتاب عشق و محبّت و مهر و عطوفت و معرفت و بصیرت است در زمینه مهرورزی و محبت حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید:
[ فَلَمّٰا ذَهَبَ عَنْ إِبْرٰاهِیمَ اَلرَّوْعُ وَ جٰاءَتْهُ اَلْبُشْریٰ یُجٰادِلُنٰا فِی قَوْمِ لُوطٍ* إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوّٰاهٌ مُنِیبٌ* یٰا إِبْرٰاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هٰذٰا إِنَّهُ قَدْ جٰاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَ إِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذٰابٌ غَیْرُ مَرْدُودٍ ] (1).
پس هنگامی که ترس و دلهره از ابراهیم برطرف شد و آن مژده به او رسید، با ما دربارۀ قوم لوط [ به قصد دفع عذاب از آنان ] به گفتگو پرداخت. * به راستی که ابراهیم بسیار بردبار و دلسوز و روی آورنده [ به سوی خدا ] بود. * ای ابراهیم! از این [ گفتگو ] درگذر؛ زیرا فرمان پروردگارت [ بر عذاب قوم لوط ] فرا رسیده و یقیناً آنان را عذابی بدون بازگشت خواهد آمد.
ابراهیم علیه السلام با آگاه شدن از مأموریت فرستادگان خدا که برای هلاک کردن قوم لوط که قومی گنهکار و زشت کردار بودند، با آنان به مجادله و گفتگو پرداخت که از عذاب و هلاک کردن آنان صرف نظر نمایند و به
ص:214
آنان مهلت معینی داده شود، باشد که در آن مهلت معین توبه کنند و از عمل زشت خود دست بردارند و روی به ارزش ها کنند تا مورد رحمت و مهر خدا قرار گیرند.
این درخواست برای آن قوم پلید از شخصی مانند ابراهیم علیه السلام درخواست نابجایی نبود زیرا:
أولاً: این درخواست ریشه در ارزش های اخلاقی ابراهیم داشت که در سه حقیقتِ حلیم و اوّاه و منیب نمود پیدا کند و در آیۀ شریفه بیان شده است.
ثانیاً: قطعی بودن عذاب از جانب خدا برای او معلوم نبود و وقتی قطعی بودن عذاب روشن نباشد، درخواست مهلت و شفاعت برای اهل گناه بجا و صحیح است.
قطعی بودن عذاب را فرستادگان حق پس از درخواست ابراهیم علیه السلام و شفاعتش به ابراهیم خبر دادند و گفتند که این عذاب حتمی و غیر قابل بازگشت است.
مهرورزی مثبت از چنان ارزشی برخوردار است که ابراهیم مهربان از خدای مهربان برای ذریه و نسلش در قلوب مؤمنان درخواست مهربانی و مهرورزی می کنند:
[ رَبَّنٰا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوٰادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ اَلْمُحَرَّمِ رَبَّنٰا لِیُقِیمُوا اَلصَّلاٰةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ اَلنّٰاسِ تَهْوِی إِلَیْهِمْ وَ اُرْزُقْهُمْ مِنَ
ص:215
اَلثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ یَشْکُرُونَ ] (1).
پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّه ای بی کشت و زرع نزد خانۀ حرمت یافته ات سکونت دادم؛ پروردگارا! برای این که نماز را بر پا دارند؛ پس دل های گروهی از مردم را به سوی آنان علاقمند و متمایل کن، و آنان را از انواع محصولات و میوه ها روزی بخش، باشد که سپاس گزاری کنند
باید به این نکتۀ مهم توجه داشت که ذریۀ ابراهیم علیه السلام فقط اسماعیل و اسحاق و فرزندشان در زمان خودشان نمی شود بلکه کلمۀ ذریه، شامل نسل مؤمن ابراهیم علیه السلام و به ویژه امامان معصوم و اهل بیت پیامبر علیهم السلام که همه از ذریۀ ابراهیم اند، می شود.
چنان که در روایات زیادی به این معنا اشاره شده است، از جمله در روایتی از امیر المؤمنین علیه السلام نقل شده که فرموده:
« نَحْنُ آلُ إبْراهِیْمَ» (2).
ما دودمان ابراهیم هستیم.
علامۀ مجلسی روایات متواتره ای از طریق شیعه و اهل سنت در کتاب با عظمت « بحار الأنوار» نقل می کند که دوستی نسبت به اهل بیت علیهم السلام و عشق ورزی به آنان و یاری نمودن ایشان و اعتقاد به امامتشان واجب است.
آن مرد بزرگ روایات مستفیضه ای را نقل می کند که مقصود از ذریّه
ص:216
در دعای ابراهیم که برای آنان در قلوب مؤمنان درخواست محبّت می کند نیز اهل بیت و امامان معصوم علیهم السلام هستند.
آنان که خواهان سعادت و خوشبختی در دنیا و آخرت اند لازمۀ تأمین این سعادت شناخت اهل بیت و امامان معصوم علیهم السلام است که نتیجۀ قهری آن مهرورزی و عشق و محبّت به آنان است.
ص:217
سرگذشت عبرت آموز حضرت یوسف علیه السلام دریایی از مهر و محبت ها و عشق و علاقه ها و یا در مقابل، نهایت بی مهری ها و خصومت ورزی است.
توجه به داستان زندگی آن شخصیت ممتاز - که به تعبیر قرآن کریم بهترین داستان (1)است - و ویژگی های قابل توجه آن، نکاتی را در ذهن هر خواننده از دنیای مهر و محبت و یا بی مهری های غیر منطقی روشن می کند و جایگاه ویژۀ عشق و مهرورزی و یا ثمرۀ شقاوت و رذالت و بی مهری را در زندگی نمایان می سازد.
هر چند حیات یوسف صدیق پرده های بسیاری برای نمایش در باب کمال انسانی را دارد، اما این مقام در صدد بیان زوایای حیات او به صورت کامل نیست، بلکه تنها نکته هایی کوتاه از زندگی پربار او که بشارتهایی از مهر و محبت را نوید می دهد، بیان می شود.
ص:218
یعقوب علیه السلام به دلیل اصرار بسیار زیاد و اظهار علاقۀ خالۀ یوسف برای نگهداری از او، حضانت یوسف علیه السلام را به او سپرد.
سالی که یعقوب از خاله خواست تا یوسف را به او برگرداند، خاله با دنیایی از محنت و غم به سبب جدایی از یوسف مواجه شد، چاره ای اندیشید تا بتواند سال دیگری یوسف را در کنار خود نگاه دارد.
شعلۀ عشق و محبت به یوسف چنان حرارتی داشت که خاله را مجبور ساخت با تهمت دزدی او را نزد خود نگاه دارد، به این ترتیب که کمربند گران بهایی - که میراث خانوادگی وی بود - را برداشت و زیر پیراهن یوسف بست و دست کودک را گرفت و به سوی خانۀ یعقوب برد که امانت را به صاحبش تحویل دهد.
کودک، در دامان پدر نشسته بود که خاله اش سراسیمه بازگشت؛ یعقوب از این بازگشت ناگهانی تعجب کرد و علت را پرسید،
خاله گفت: کمربند گرانبهایم گم شده است، شاید یوسف دزدیده باشد و شروع به بازجویی یوسف کرد. ناگاه از شوق فریادی کشید و کمربند را بر کمر یوسف زیر پیراهن نشان داد و برای کودک تقاضای کیفر کرد.
کیفر دزد در مذهب ابراهیم خلیل علیه السلام چنین بود که دزد باید یک سال بردۀ صاحب مال شود.
شاکی، خود قاضی شد و حکم صادر کرد و یعقوب پارۀ تنش را به خاله پس داد و تسلیم بردگی یک سالۀ جگر گوشه اش گردید.
ص:219
خاله برای رسیدن به خواهش دل و درمان عشق و محبت خویش و کثرت علاقه و مهر و محبتی که به یوسف داشت در به کارگیری محبت منحرف شد و به عزیزترین افراد نزد خود تهمت دزدی زد و دروغ گفت و او را به دامان خود برگرداند.
ویژگی ها و شاخص های بسیار با ارزشی در وجود یوسف باعث محبت و مهر خاصی از جانب یعقوب به او بود که به سبب این ارزشها یعقوب عشق و علاقه و محبت بیشتری نسبت به یوسف در مقابل سایر برادران داشت.
مسلم است که این برتری دادنِ یوسف، جهتی الهی و معنوی داشته، نه این که مانند بعضی از پدران به خاطر امور دنیایی و ظاهری، فرزندی را بر فرزند دیگر ترجیح دهند و هیچ قصد معنوی و الهی را در نیّت نداشته باشند، از جمله: یوسف علاوه بر رویی زیبا و اندامی خوش ترکیب، روانی زیبا داشت و از زیبایی ظاهر و باطن برخوردار بود، پاکیزه روی و پاکیزه خوی و پاکیزه سرشت بود، دارای هوشی سرشار، ادب و خردمندی و الا و خلاصه خوب خوبان روزگار بود.
روز به روز مهر پدر بر این فرزند افزوده می گشت تا این که یوسف خوابی دید که از آیندۀ درخشنده اش خبر می داد و مهر پدر را به وی دو چندان کرد.
یوسف خواب خود را برای پدر چنین وصف کرد:
ص:220
[ إِذْ قٰالَ یُوسُفُ لِأَبِیهِ یٰا أَبَتِ إِنِّی رَأَیْتُ أَحَدَ عَشَرَ کَوْکَباً وَ اَلشَّمْسَ وَ اَلْقَمَرَ رَأَیْتُهُمْ لِی سٰاجِدِینَ ] (1).
[ یاد کن ] آن گاه که یوسف به پدرش گفت: پدرم! من در خواب دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه برایم سجده کردند!
پدر به حقیقت خواب فرزند پی برده، دانست که خبری از مقام بلند او در آینده است و در تعبیر خواب به فرزندش چنین گفت:
[ یٰا بُنَیَّ لاٰ تَقْصُصْ رُؤْیٰاکَ عَلیٰ إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً إِنَّ اَلشَّیْطٰانَ لِلْإِنْسٰانِ عَدُوٌّ مُبِینٌ ] (2).
ای پسرک من! خواب خود را برای برادرانت مگو که نقشه ای خطرناک بر ضد تو به کار می بندند، بدون شک شیطان برای انسان دشمنی آشکار است.
[ وَ کَذٰلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ اَلْأَحٰادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ عَلیٰ آلِ یَعْقُوبَ کَمٰا أَتَمَّهٰا عَلیٰ أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ ] (3).
و این چنین پروردگارت تو را برمی گزیند و از تفسیر خواب ها به تو می آموزد، و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب تمام می کند، چنانکه پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام کرد؛ یقیناً پروردگارت دانا و حکیم است.
ص:221
این ویژگی ها و خصائص باعث شد که پدر، بسیار به یوسف عشق بورزد تا بدانجا که در غم فراق یوسف آن قدر اشک ریخت که چشمانش از غم سپید گشته، نابینا گردید؛ غم می خورد و مصیبت می کشید و غم خود را در دل نهان می داشت و آشکار نمی نمود (1).
اشک بر فراق یوسف، اشک بر بی محبتی ها و کوری چشم یعقوب، کوری و مسدود بودن طریق بی مهری هاست.
پیراهن یوسف که نمادی از مهر و مهرورزی بود، دوای درد قلب سوخته و آتش گرفتۀ یعقوب و مرهم چشم نابینای او گشت.
برادران یوسف که بر اثر حسادت نسبت به برادر خود، بذر بی مهری در وجودشان کاشته بودند، از پدر تقاضا کردند تا او را همراه خود برای تفریح به بیرون شهر ببرند.
بی مهری، آتش خشم و غضب را در وجودشان شعله ور می ساخت تا این که حتی به رحم خود ترحمی ننمایند و مقاصد دنیایی خود را که بر خلاف ارادۀ حضرت حق بود، پیاده کنند.
آری! بی مهری باعث جدا شدن از فرهنگ الهی است آن چنان که
ص:222
بسیاری از مردم بر اساس بی مهری ها و بی توجهی ها به معارف حضرت حق و دستورات ناب اولیای الهی از خالق جدا شده اند.
هر کسی برای نابودی یوسف طرحی داد و لکن طرح نهایی منجر به صدور حکم اعدام و قتل برای یوسف شد.
[ اُقْتُلُوا یُوسُفَ ]) (1).
یوسف را بکشید.
ولی یکی از برادران که بارقه ای از محبت در وجودش هنوز روشن بود گفت:
[ لاٰ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ أَلْقُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ یَلْتَقِطْهُ بَعْضُ اَلسَّیّٰارَةِ إِنْ کُنْتُمْ فٰاعِلِینَ ]) (2).
یوسف را نکشید، اگر می خواهید کاری بر ضد او انجام دهید، وی را در مخفی گاه آن چاه اندازید، که برخی رهگذران او را برگیرند [ و با خود ببرند! ! ].
این پیشنهاد مورد تصویب نهایی برادران قرار گرفت و با درجه ای تخفیف، او را به چاه انداختند.
شعاعی از محبت یهودا باعث شد که راد مردی بزرگ و انسانی پاک سرشت از چنگال مرگ نجات یابد تا به ارادۀ حق، لباس رسالت بر قامت پاک او پوشانده شود و معارف بسیاری از جانب او - که هم اکنون نیز مشعل های فروزان هدایت الهی است - برافروخته شود.
ص:223
گرچه یوسف ناملایمات و مشکلات زیادی را به واسطه بی مهری برادران - چون افتادن در چاه و اسارت در دست کاروانیان و خواری و خفت بردگی و مشکلات زندان و. . . - متحمل شد، اما با رحمت و عطوفت، از تمام بدی ها و زشتیهای برادران در گذشت و با چشم مهربانی و محبت، برادران را نگریست و کیل خالی آنها را با عزت و کرامت پر نمود و بر آن بیچارگان تصدق و احسان کرد (1).
برادران از نظر مذهب و قانونِ ابراهیم خلیل علیه السلام خود را مستحق کیفر دیدند و به گناه خود اعتراف نمودند و این گونه طلب عفو و بخشش نمودند که:
[ تَاللّٰهِ لَقَدْ آثَرَکَ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا وَ إِنْ کُنّٰا لَخٰاطِئِینَ ] (2).
به خدا سوگند یقیناً که خدا تو را بر ما برتری بخشید و به راستی که ما خطاکار بودیم.
و به انتظار پاسخ نشستند تا ببینند چه می گوید و با آنها چه خواهد کرد، ولی از دهان یوسف سخنی را شنیدند که انتظار آن را نداشتند
ص:224
و احتمال نمی دادند که گفت:
[ لاٰ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ اَلْیَوْمَ یَغْفِرُ اَللّٰهُ لَکُمْ وَ هُوَ أَرْحَمُ اَلرّٰاحِمِینَ ]) (1).
گفت: امروز هیچ ملامت و سرزنشی بر شما نیست، خدا شما را می آمرزد و او مهربان ترین مهربانان است.
یعقوب نیز زمانی که فرزندانش از او عذرخواهی نموده، طلب عفو و بخشش کرده، به او گفتند:
[ یٰا أَبٰانَا اِسْتَغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا إِنّٰا کُنّٰا خٰاطِئِینَ ] (2).
ای پدر! آمرزش گناهانمان را بخواه، بی تردید ما خطاکار بوده ایم.
به آنان وعدۀ استغفار و طلب بخشش از محضر حضرت حق - که رضایت او در گرو طلب رضایت از بندۀ او و توجه به حق الناس است - داده، فرمود:
[ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ ] (3).
برای شما از پروردگارم درخواست آمرزش خواهم کرد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
مسلماً شیوه پیامبران الهی عفو و اغماض و پذیرش عذر عذرخواهان و مهر و رحمت و عطوفت و مهرورزی به گناه کارانِ پشیمان است.
ص:225
حساس ترین نقطۀ زندگی یوسف که نقطۀ عطف حیات پاک اوست مواجهه او با زلیخای مصر است.
زنی زیباروی با تمکّن مادّی و تکیه به قدرت و سلطنت و حکومت و بانوی بزرگ مصر که از او تقاضای گناه می کند.
یوسف می داند که خدا نعمتهای گرانسنگش را از باب محبت در اختیار انسان قرار داده است و تنها در مسیر او باید نعمتها را خرج کرد، شهوت نیز نعمتی است الهی، اما مسیر خرج آن باید در راستای فرمان الهی باشد، این کمال بی مهری است که انسان نعمتی خدا داده را در مسیر خواسته های شیطان خرج کند و یوسف عالِم به این حقیقت است؛ قدرت، سلطنت، زیبایی و. . . در دل او خوف و رغبتی ایجاد نکرد تا توانست به بانوی زیبای کاخ، محبت منطقی کرد و با تقوای پرتوان خود سبب حفظ او از افتادن در گناه کبیرۀ زنا شد.
آری! اگر چه به ظاهر تصوّر می شود که دست رد به سینۀ زلیخا زدن بی مهری است، امّا یوسف تمام مهر و محبت را در حق او انجام داد که دامان او آلودۀ به گناهی بزرگ نشود و مسلماً دامن انسانی را از گناه پاک نگاه داشتن و به این سبب رحمت و رضایت حضرت حق را به او ارمغان دادن حقیقت و کمال مهرورزی است.
آلوده شدن دامن به خواستۀ شیطان، بی مهری و بی محبتی به خالق هستی و کج رفتاری به دستورات و احکام الهی است و این میدان، میدان جنگ هوا و هوس با عقل و دین است و مهرورزی حقیقی از جانب عقل
ص:226
و دین است نه هوا و هوس.
بانوی زیبای مصر، یوسف را به حجرۀ دربسته و مهیا برای کام جویی دعوت نمود و با زبان سالاری و حاکمانه فرمان کام جویی صادر کرد تا یوسف نتواند از فرمان سرپیچی کند:
[ وَ غَلَّقَتِ اَلْأَبْوٰابَ وَ قٰالَتْ هَیْتَ لَکَ ] (1).
همۀ درهای کاخ را بست و به او گفت: پیش بیا [ که من در اختیار توام ].
فرمان دل نیز با فرمان بانوی کاخ هم سو گردید و فرمان جوانی و کام جویی و ترحم بر زنی محترم و انسی که از وی در دل داشت قدرت فرمان را چندین برابر کرده بود.
یوسفِ جوان همۀ فرمانها را زیر پا نهاد و تنها یک فرمان را اطاعت کرد و آن فرمان خدا بود؛ از پرهیزکاری و تقوی سدّی بزرگ و آهنین در برابر تمایلات بشری و حیوانی خود ساخت و پیروزی انسانیّت را بر حیوانیّت به جهان بشری اعلام کرد.
یوسف تقاضای بانوی کاخ را چنین پاسخ داد:
[ مَعٰاذَ اَللّٰهِ إِنَّهُ رَبِّی أَحْسَنَ مَثْوٰایَ إِنَّهُ لاٰ یُفْلِحُ اَلظّٰالِمُونَ ] (2).
پناه به خدا، او پروردگار من است، جایگاهم را نیکو داشت، [ من هرگز به پروردگارم خیانت نمی کنم ] به یقین ستمکاران رستگار نمی شوند.
در این مقام است که خدا نیز او را برگزید و ملائک در تعجب به
ص:227
حقیقت: [ إِنِّی أَعْلَمُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ ] (1)پی بردند.
یوسف برای گریختن از گناه، مجبور به فرار از دست بانوی کاخ شد، اما بانوی شوریده حال کاخ، او را دنبال نمود تا لباس او از پشت پاره شد.
شوهر زلیخا فرا رسید و بانوی سالار مصر حقیقت را دگرگونه جلوه داد و خود را از معرض اتهام بیرون آورد و یوسف بی گناه را گناه کار خواند و به شوهرش چنین گفت:
[ مٰا جَزٰاءُ مَنْ أَرٰادَ بِأَهْلِکَ سُوءاً إِلاّٰ أَنْ یُسْجَنَ أَوْ عَذٰابٌ أَلِیمٌ ] (2).
کسی که نسبت به خانواده ات قصد بدی داشته باشد، کیفرش جز زندان یا شکنجه دردناک چه خواهد بود؟ !
اما یوسف با دفاع از خود، تبرئه شد.
همسر سالار مصر بعد از مدتی به تهدید یوسف پرداخت و در جمع زنان مصر گفت:
[ وَ لَئِنْ لَمْ یَفْعَلْ مٰا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ وَ لَیَکُوناً مِنَ اَلصّٰاغِرِینَ ] (3).
ص:228
و اگر فرمانم را اجرا نکند یقیناً خوار و حقیر به زندان خواهد رفت.
این روش روز و شب ادامه داشت و یوسف همچنان پایداری می کرد و با اراده ای محکم تقاضای همۀ بانوان را رد کرد؛ به خدا پناه برد و عرض کرد:
[ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمّٰا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ وَ إِلاّٰ تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ اَلْجٰاهِلِینَ ] (1).
پروردگارا! زندان نزد من محبوب تر است از عملی که مرا به آن می خوانند، و اگر نیرنگشان را از من نگردانی به آنان رغبت می کنم و از نادانان می شوم.
یوسف از خدا تقاضای زندان رفتن کرد تا از آن شکنجۀ روحی نجات یابد و دعایش به اجابت رسید و یوسف روانه زندان شد.
او همنشین زندانیان سلطنت مصر شد، اما از زندان هوای نفس و آلودگی ها و شهوات باطل آزاد شد و حرکتی الهی و مبارزه ای معنوی با نفس کرد.
او با رعایت تقوی و مبارزۀ با هوی، مشکلات زیادی را به جان خرید اما طهارت و پاکی او شهرۀ آفاق گردید و مورد احترام خاص و عام شد، پیامبر پاک حضرت حق باقی ماند و از حشمت و جاه ظاهری و دنیایی نیز برخوردار گردید و چیزی نگذشت که زندانی بی گناه فرمانروای کشور فراعنه و عزیز مصر و صاحب افتخار و عزت و قدرت و بزرگی در
ص:229
دنیا و سعادت ابدی و جاه مقام الهی در آخرت شد (1).
[ إِنَّکَ اَلْیَوْمَ لَدَیْنٰا مَکِینٌ أَمِینٌ ] (2).
تو امروز نزد ما دارای منزلت و مقامی و [ در همۀ امور] امینی.
ص:230
امامان معصوم یوسفانی هستند که اگر پیراهن فرهنگشان بر چهرۀ قلوب مردمان افتد، دیدۀ آن قلوب برای تماشای حقایق باز می شود و جراحت و زخم باطنشان از رسیدن به وصال یار، شفا می یابد و درد تشنگی آنان با نوشیدن شراب طهور از دست آن مربیان معنوی به درمان می رسد.
بی تردید اگر شامّۀ حقیقت جوی انسان دارای فعالیت باشد، انسان را برای یافتن حقیقت تحریک می کند و بر این پایه با عزمی استوار و همتی عالی و رغبتی عاشقانه و شوقی بی اندازه برای در آغوش گرفتن همای حقیقت به حرکت می آید و نهایتاً قلبی مملو از ایمان به خدا و باطنی آراسته به حسنات معنوی و اعضا و جوارحی غرق در عمل صالح پیدا می کند و به لقای دوست می رسد و مقیم سرای امن و امان می گردد.
آنان که جز شکم و شهوت هدفی ندارند و همۀ همت و عزمشان تأمین این دو ناحیه حیوانی است و پشتوانۀ آنان در این زمینه خشم و غضب و چنگ و دندان است، از شامۀ حقیقت جو بی بهره شده اند و این حالت پر ارزش انسانی را از دست داده اند، شنیدستم که مجنون دل افکار بشد از مردن لیلی خبردار
ص:231
گریبان چاک کرده تا به دامان
سراغ تربت لیلی ازو جست
در روایت مهمی که وکیع و سدی و عطاء که از مفسران قرآنند، از ابن عباس نقل می کنند، آمده:
دو شتر بزرگ و چاق به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله هدیه شد، حضرت روی به یاران و اصحاب کرده، فرمود:
آیا در میان شما کسی هست که دو رکعت نماز همراه با قیام و رکوع و سجود و وضو و خشوع و فروتنی اش به جای آورد و در آن دو رکعت به چیزی از کار دنیا توجّه نکند و اندیشه ای به قلبش نگذرد تا یکی از این دو شتر را به او هدیه کنم؟
این مطلب را یک بار و دو بار و سه بار فرمود ولی کسی از اصحاب به آن حضرت پاسخ نداد تا امیر المؤمنین علیه السلام از جای برخاست و گفت: ای پیامبر خدا! من دو رکعت نماز می خوانم و از تکبیرة الاحرام تا پایان سلام به چیزی از امر دنیا توجه نمی کنم و در باطن مطالبی از امور ظاهر به میان نمی آورم، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: یا علی! درود خدا بر تو باد، این
ص:232
نماز را بخوان.
امیر المؤمنین علیه السلام تکبیرة الاحرام گفت و وارد نماز شد، چون نماز را به پایان رسانید جبرئیل نازل شد و گفت: یا محمد! خدایت سلام می فرستد و می گوید: یکی از دو شتر را به علی واگذار، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: من با او شرط کردم که دو رکعت نماز بجای آورد و در آن به چیزی از امور دنیا نیندیشد تا یکی از دو شتر را به او واگذارم ولی او در تشهد در درونش به این اندیشه افتاد که کدام یک از دو شتر را از من بگیرد، جبرئیل گفت: ای محمد! خدایت سلام می رساند و می گوید: علی در تشهد به این فکر افتاد که هر یک را چاق تر و بزرگ تر است بگیرد و آن را نحر کند و در راه خدا به اهل استحقاق صدقه دهد، پس اندیشه اش در نماز برای خدا بود نه برای خودش و برای دنیا. رسول خدا صلی الله علیه و آله گریه کرد و هر دو شتر را به علی بخشید، علی آن دو شتر را کشت و صدقه کرد و خدا این آیه را نازل کرد:
[ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَذِکْریٰ لِمَنْ کٰانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَی اَلسَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ ] (1). (2)بی تردید در سرگذشت پیشینیان مایه پند و عبرتی است برای کسی که نیروی تعقّل دارد، یا با تأمل و دقت [ به سرگذشت ها ] گوش فرا می دهد در حالی که حاضر به شنیدن و فراگیری شنیده های خود باشد.
و امیر المؤمنین علیه السلام صاحب عقلی است که گوش جان به آیات قرآن
ص:233
که قاری اش پیامبر صلی الله علیه و آله بود، سپرد و در نمازش نسبت به حضرت اللّٰه حضور قلب داشت و به چیزی از امر دنیا نیندیشید.
علی علیه السلام چنان نماز خالصانه ای را به جای آورد تا یک شتر بگیرد و همۀ آن را به خاطر مهرورزی اش به دیگران صدقه دهد ولی به سبب اندیشۀ پاک و محبتش نسبت به دیگران دو شتر نصیب او شد و او نیز همه را در راه خدا به اهل استحقاق صدقه داد، صدقه ای خالص و پاک. از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان مطهّر از دغل (1)
می گویند این عالم بزرگ که به خاطر ارادت و علاقه و عشقش به حضرت سیّد الشهداء علیه السلام زبانزد خاصّ و عام بود و در خواندن مصائب کربلا یا شنیدنش از کثرت گریه و ناله و غم و اندوه به حالت غش و بی هوشی می افتاد، سالی شش ماه در ایران و شش ماه در کربلا بود.
در مدتی که در کربلا می زیست هر روز و هر شب به حرم مطهر سالار شهیدان مشرف می شد و با گریه و ناله از حضرت امام حسین علیه السلام می خواست که مبادا در قیامت از گناه شمر بگذرد و او را مورد عفو و بخشش قرار دهد، زیرا عقیده داشت حضرت امام حسین علیه السلام از چنان محبتی نسبت به دیگران برخوردار است که امکان دارد در قیامت از قاتل خود در کمال بزرگواری و کرامت گذشت کند! !
ص:234
سدیر صیرفی از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود:
برای علی بن الحسین علیه السلام جز چهار تن شیعه نبود، سدیر می گوید به حضرت گفتم: فدایت شوم نام آنان را برای من بیان کن، فرمود: سعید بن مسیّب، یحیی بن ام طویل، ابو حمزه ثمالی و ابو خالد کابلی.
ای سدیر! چون روز قیامت بر پا شود و خدای تعالی اولین و آخرین را در عرصه گاه قیامت گرد آورد، ندا کننده ای ندا دهد: کجاست علی بن الحسین زینت عبادت کنندگان؟
آن حضرت را در جامه ای که پایین بدن را می پوشاند و دو بُرْد شبیه احرام بیاورند، آن گاه خدای تعالی به آن حضرت می فرماید: به سوی بهشت بشتاب زیرا تو را در پیشگاه ما هیچ حساب و کتابی نیست، پس آن حضرت راه بهشت را طی کند تا بر در بهشت می رسد و می ایستد، خطاب می رسد: با این که تو را اجازۀ ورود به بهشت دادیم سبب توقف و ایستادنت چیست؟ عرض می کند: دوستانم را به من بسپارید تا آنان را به بهشت درآورم، پس سعید بن مسیّب و یحیی بن ام طویل و ابو حمزه ثمالی و ابو خالد کابلی را می آورند و خدمت آن حضرت قرار می دهند، آن چهرۀ تابناک معنویت و کرامت که کمال محبّت و عشق را نسبت به دوستانش دارد ابتدا آنان را به بهشت در می آورد و خود به دنبال آنان
ص:235
وارد بهشت می شود (1).
اهل بیت علیهم السلام جلوۀ تام و کامل مهر و محبت و مهرورزی به انسان ها در تمام ابعاد و زمینه ها می باشند. آن ذوات مقدّس با تمام وجود از حق الناس دفاع نموده و حاضر نبوده اند ذرّه ای به حقوق انسان ها تعدّی شود. جلوه ای از این حقیقت در روایت بسیار با ارزشی از حضرت امام صادق علیه السلام بیان شده است که:
حضرت غلامی به نام مصادف داشت که روزی او را نزد خود خواست و هزار دینار به او عنایت کرد و فرمود: برای داد و ستد آماده رفتن به مصر باش، زیرا اهل و عیال من فراوان شده اند و من ناچار از کسب و کارم.
او بار سفر بست و همراه تاجران به سوی مصر روانه شد، هنگامی که نزدیک شهر رسیدند با قافله ای که از مصر بیرون می آمد رو به رو شدند، از ارزش متاعی که با خود داشتند و مورد نیاز همۀ مردم بود و می خواستند در مصر به فروش برسانند پرسیدند، اهل قافله گفتند: زمینۀ این جنس به کلی در بازار مصر خالی است، دارندگان متاع هم قسم شدند که متاعشان را با سودی به قیمت خود متاع و به قول امروزی ها تومان به تومان بفروشند و چیزی از سود آن نکاهند!
ص:236
هنگامی که جنس را فروختند و به مدینه بازگشتند، مصادف به خدمت حضرت امام صادق علیه السلام رسید و دو کیسه که در هر یک هزار دینار بود تقدیم امام کرد و گفت: یک کیسه اصل مال و کیسۀ دیگر سود مال است، حضرت فرمود: سود فراوانی است، مگر نسبت به جنس چه کردید؟ مصادف داستان برخورد با قافله و هم قسم شدن با دوستانش را در فروش جنس تومان به تومان برای حضرت حکایت کرد، حضرت فرمود:
سبحان اللّٰه ! چگونه بر ضد گروهی از مسلمانان سوگند خوردید که جنس را جز تومان به تومان به آنان نفروشید؟ !
سپس یکی از دو کیسه را گرفت و فرمود: این اصل مال و سرمایۀ من و به کیسۀ دیگر ( که از راه فشار بر مسلمانان به دست آمده) نیازی ندارم، آن گاه فرمود: ای مصادف! جنگ با شمشیر از به دست آوردن حلال آسان تر است (1).
امام ششم علیه السلام کنیزی داشت به نام سالمة، می گوید:
لحظات وفات حضرت امام صادق علیه السلام کنار بسترش بودم که بی حالی شدید به آن بزرگوار دست داد، هنگامی که از آن حال بیرون آمد، فرمود: به حسن بن علی نبیرۀ حضرت سجاد علیه السلام هفتاد دینار بپردازید و به فلانی فلان مقدار و به آن شخص هم این مقدار، عرضه داشتم: به فلان شخصی که یک بار کارد قصابی آورد و می خواست تو را به قتل برساند پول عطا می کنی؟ !
ص:237
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: می خواهی مصداق عملی این آیه نباشم که خدا فرمود:
[ وَ اَلَّذِینَ یَصِلُونَ مٰا أَمَرَ اَللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخٰافُونَ سُوءَ اَلْحِسٰابِ ] (1).
و آنچه را خدا به پیوند آن فرمان داده پیوند، می دهند و از [ عظمت و جلال ] پروردگارشان همواره در هراسند و از حساب سخت و دشوار بیم دارند.
آری ای سالمة! خدای متعال بهشت را آفرید، پس آن را پاکیزه قرار داد و بویش را نیز پاکیزه گردانید و بی تردید بوی بهشت از فاصلۀ دو هزار سال راه استشمام می شود ولی آن بوی خوش را عاق پدر و مادر و کسی که قطع رحم می کند نمی یابد (2).
اسلام به مهرورزی به اقوام و خویشان گرچه مخالف انسان باشند و به مهرورزی و نیکی به پدر و مادر گرچه هم کیش انسان نباشند و علاوه به انسان هم آزار برسانند، فرمان حتمی داده است. خداوند متعال در
ص:238
رابطۀ با پدر و مادر گرچه مشرک باشند، می فرماید:
[ وَ إِنْ جٰاهَدٰاکَ عَلیٰ أَنْ تُشْرِکَ بِی مٰا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلاٰ تُطِعْهُمٰا وَ صٰاحِبْهُمٰا فِی اَلدُّنْیٰا مَعْرُوفاً. . . ] (1).
و اگر [ آن دو ] تلاش کنند که تو [ را وادار نمایند ] بر [ این که ] چیزی را که هیچ علمی به [ خدا بودن و ربوبیت ] آن نداری شریک من قرار دهی، از آنان اطاعت مکن؛ ولی در دنیا با آن دو نفر به شیوه ای پسندیده معاشرت کن. . .
در پایان این بخش و پس از اشاره به این معنی که اهل بیت علیهم السلام مظهر تام و تمام مهرورزی و محبت می باشند باید به این مطلب آگاه بود که تمام اعمال و رفتار و کردار و گفتار ما در معرض دید اهل بیت علیهم السلام می باشد، لذا باید بر تمامی اعمال بسیار مواظبت نمود که زمانی که به محضر آن ذوات مقدس و آن حقایق عرشی ارائه می گردد سبب مهر و محبت افزون آنان به انسان شود و از رحمات خاص اولیاء اللّٰه خود را بی نصیب نگذاشت.
بی تردید اگر همۀ مردم به ویژه آنان که ادعای دین داری و ایمان و مخصوصاً ارادت به پیامبر و اهل بیت علیهم السلام را دارند، این حقیقت را با تمام وجود باور داشته باشند و نسبت به آن، اهل یقین باشند، در همۀ اعمال و رفتار و منش خود گرچه به اندازۀ ذره باشد مواظبت و مراقبت
ص:239
قطعی می کنند که در آن ها تخلف و تجاوز صورت نگیرد و آن چه را هماهنگ با خواسته های خدا و پیامبر و امامان علیهم السلام نیست انجام ندهند.
عبد اللّٰه بن ابان زیّات که در پیشگاه حضرت رضا علیه السلام از مقام و منزلت برخوردار بود می گوید که:
به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم: برای من و زن و فرزندم نزد خدا دعا کن، فرمود:
آیا این کار را انجام نمی دهم که از من درخواست می کنی؟ به خدا سوگند اعمال شما هر روز و هر شب به من عرضه می شود، عبد اللّٰه می گوید: این مطلب را بسیار بزرگ شمردم گویا باورش بر من دشوار بود، حضرت فرمود: آیا کتاب خدا نخوانده ای که فرموده:
[ وَ قُلِ اِعْمَلُوا فَسَیَرَی اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ. . . ] (1).
و بگو: عمل کنید به زودی خدا و پیامبرش و مؤمنان اعمال شما را خواهند دید. . .
« قَالَ هُوَ وَ اللّٰهِ عَلیُّ بنُ أبِی طَالِب» (2).
حضرت فرمود: به خدا سوگند! منظور از مؤمنان علی بن ابی طالب است.
ص:240
یعقوب بن شعیب می گوید از حضرت امام صادق علیه السلام از قول خدای متعال در آیۀ [ . . . فَسَیَرَی اَللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ. . . ] پرسیدم: منظور از مؤمنان چه کسانی هستند؟ حضرت فرمود: امامان (1).
داود بن کثیر می گوید: خدمت حضرت امام صادق علیه السلام نشسته بودم که حضرت خود شروع به سخن کرده، فرمود:
ای داود! بی تردید روزهای پنجشنبه اعمال شما بر من عرضه می شود، در آن چه از عمل تو بر من عرضه شد دیدم که نسبت به فلانی که عموزادۀ توست صلۀ رحم به جا آورده ای، مرا شاد و مسرور کرد، من می دانم که صلۀ تو در نابودی او و مرگش شتاب و سرعت فوق العاده ایجاد می کند!
داود می گوید: پسر عمی داشتم دشمن اهل بیت، ناصبی و خبیث، به من خبر رسید که خود و زن و فرزندش در مضیقۀ مالی هستند، پیش از رفتنم به مکه حواله ای برای دریافت هزینۀ زندگی برایش فرستادم، حضرت امام صادق علیه السلام پس از برگشت از مکه و زیارتم این جریان را به من خبر داد (2).
ص:241
ص:242
ص:243
ص:244
زندگی در فضای معرفت و آگاهی و شناخت حقایق و دانستن معارف، زمینه ای برای پدید آمدن عشق و محبت و مهرورزی به معشوق و محبوب مثبت است.
معشوقی که ازلی و ابدی است و وجودش منبع همۀ خیرات و برکات است و جلوه اش و جلوۀ جمال و جلالش در قلب، سبب ظهور ارزش ها و فیوضات و اتصال انسان به مایه های خیر دنیا و آخرت و سعادت و خوشبختی ابدی و سرمدی و عامل چشم پوشی از ظواهر پر فریب دنیا و دل بستن به حقایق اصیل و پیوستن به شؤون معشوق و در یک جمله جز او را نخواستن و جز او را ندیدن است.
بدون چنین عشقی به چنان معشوقی، زندگی و حیات گرچه از ظواهر پر فریب مادی زینت داشته باشد، جز کویری خشک که در آن غیر سراب چیزی دیده نمی شود، نیست.
در فضای معرفت و آگاهی، معشوق با چشم دل و دیدۀ باطن، وجودی بی نهایت از مهر و رحمت و رحمانیّت و رحیمیت و عالم به غیب و شهادت و مَلِک و قدوس و سلام و مؤمن و مهیمن و عزیز و جبار و متکبر و خالق و بارئ و مصور و دارای اسماء حسنی دیده می شود.
و چون چنین دیده شد، دل از ظاهر برداشته می شود و بند تعلقات
ص:245
گسستنی از دست و پای وجود باز می شود و از اسارت آزاد می شود و به عرصۀ آزادی قدم می نهد و از حوزۀ تصرف هوای نفس و شیطان های انسی و جنی دور می گردد و از شر وسوسه ها و زیان محدودیت های مادی و خطرات درون و بیرون نجات می یابد و از برکات جلوه ها و فیوضات معشوق که جز خیرِ عاشق اراده ای ندارد و جز رسانیدن همۀ نعمت های مادی و معنوی به عاشق قصدی ندارد، به قلۀ ارزش ها و اوج فضلیت ها می رسد و آنجاست که ظواهر مادی را با همۀ گسترۀ فیزیکی اش کم تر از حجم درهمی و بلکه کوچک تر از ذره و ارزنی در گوشه ای بی قدر و قیمت می بیند.
امیر المؤمنین علیه السلام دربارۀ دارندگان چنین معرفت و بصیرت و عشقی و متصلان به چنان معشوقی که مستجمع همۀ صفات کمال هستند و نسبت به عاشق جز ارادۀ خیر رسانی در دنیا و آخرت ندارد، می فرماید:
« إنَّ أولِیَاءَ اللّٰهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا إلیٰ بَاطِنِ الدُّنیَا إذَا نَظَرَ النَّاسُ إلیٰ ظَاهِرِهَا وَ اشتَغَلُوا بِاجِلِهَا إذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا فَأَمَاتُوا مِنهَا مَا خَشُوا أنْ یُمِیتَهُمْ وَ تَرَکُوا مِنهَا مَا عَلِمُوا أنَّهُ سَیَتْرُکُهُمْ وَ رَأَوا استِکثَارَ غَیرِهِمْ مِنهَا استِقلَالاً وَ دَرْکَهُمْ لَهَا فَوتاً أعدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ وَ سَلْمُ مَا عَادَی النَّاسُ بِهِمْ عُلِمَ الکِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا وَ بِهِمْ قَامَ الکِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا لَا یَرَوْنَ مَرجُوّاً فَوْقَ مَا یَرجُونَ وَ لا مَخُوفاً فَوقَ مَا یَخَافُونَ» (1).
یقیناً عاشقان خدا همان کسانی هستند که به باطن و حقیقت دنیا
ص:246
می نگرند، آن گاه که همۀ مردم به ظاهر و پیوستۀ آن توجه می کنند و به آباد کردن آیندۀ آن که آخرت است اشتغال دارند، هنگامی که مردم به آباد کردن وضع فعلی آن که قطعاً از دست رفتنی است مشغول اند، از امور دنیا آنچه را می ترسند آنان را به نابودی و هلاکت بکشاند آگاهانه با دست خود نابود می کنند، و آنچه را از امور آن می دانند رهایشان می کند با رغبت و شوق رها می نمایند، آنچه را از دنیا دیگران بسیار و فراوان می بینند کم و اندک مشاهده می کنند و پیوستن آنان را به دنیا گسستن به شمار می آورند، دشمن اند نسبت به آنچه مردم با آن آشتی و دوست هستند، و آشتی و دوست اند با آن که مردم با آن دشمن اند، حقایق قرآن به وسیلۀ آنان دانسته می شود و به وسیلۀ قرآن آنان شناخته می شود و به وسیلۀ وجود آنان کتاب خدا برپا می شود و آنان به وسیلۀ قرآن قیام به حق و عدالت می نمایند، بالاتر از آنچه را امید دارند - که رحمت خداست - مایۀ امیدی نمی بینند و بالاتر از آنچه را می ترسند - که عذاب الهی است - مایۀ ترسی به نظر نمی آورند.
اینان با شناخت معشوق حقیقی و محبوب ازلی و ابدی به شناخت شؤون او که وحی و نبوت و ولایت است نائل می شوند و از این طریق خزانۀ وجود خویش را از انواع گنج های ابدی که در دنیا به صورت رشته های گوناگون بندگی و اعمال صالحه و اخلاق حسنه است و در آخرت به صورت رضایت معشوق و بهشت عنبر سرشت است پر می کنند.
قرآن می فرماید:
ص:247
[ وَ أُدْخِلَ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِیَّتُهُمْ فِیهٰا سَلاٰمٌ ] (1).
و کسانی را که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، به بهشت هایی درآورند، که از زیر درختانش نهرها جاری است، در آنجا به اجازه پروردگارشان جاودانه اند، و در آنجا درود [ خدا و فرشتگان ] بر آنان سلام است.
اینان می دانند که این معشوق مثبت برای عاشق خود فقط خیر و سلامت و خوبی و امنیت و رشد و کمال و درستی و صداقت و سعادت و خوشبختی می خواهد و هیچ زیان و ضرر و خطر و شری را برای عاشق خویش تحمل ندارد و به همین خاطر دفتر خواسته هایش - یعنی واجبات و مستحبات و حلال ها و حقایق اخلاقی و عقاید - حقه را از باب محبّت به عاشق برای عاشق باز کرده و از عاشق خواسته برای خیر و سود و منفعت یابی به خواسته های معشوق تن دهد و از طرف دیگر اموری را به جوانبی خاص از باب عشق ورزی به عاشق، بر عاشق حرام کرده و از عاشق خواسته از محرمات بپرهیزد تا در هر زیان و ضرری و خطر و شری در دنیا و آخرت به روی او بسته باشد.
عاشق آگاه، هر حرامی را از سوی معشوق رشته ای از محبّت معشوق نسبت به خویش می بیند و یقین دارد هر حرامی بستن دری از درهای زیان و ضرر به روی اوست.
در مثل، معشوق اگر شراب و خمر را حرام اعلام کرده، با اعلام
ص:248
حرمت شراب و خمر خواسته درب بسیاری از زیان ها را به روی عاشق ببندد و عاشق را از بسیاری از خطرات دنیایی و آخرتی در پناه عشق خود حفظ نماید، ابلیس شبی رفت به بالین جوانی
واجبات و مستحبات و حلال ها و حرام ها بر اساس مصلحت خواهی نسبت به حیات انسان نظام داده شده و استواری و حکیمانه بودن این حقایق به خاطر این است که فقط حضرت حق است که از ظاهر و باطن کارگاه هستی انسان آگاه است و منافع و زیان های مربوط به این کارگاه را به طور فراگیر خدای مهربان می داند و بر همین اساس دین را بنا نهاده و تشریع قوانین کرده است.
وجود مقدس او عاشق ظهور ارزش ها در وجود انسان است و هنگامی که ارزش ها به اراده و اختیار خود انسان در وجودش ظهور پیدا کند محبوب حق می شود و از آثار بسیار پرارزش این محبوبیت در دنیا و آخرت بهره مند می گردد.
حضرت حق، محبوبی است که با سرسپردگی به محبت او انسان به درجات رفیعی نائل می شود، در این زمینه حضرت امام صادق علیه السلام در روایتی می فرماید:
گروهی اسیر جنگی را به محضر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آوردند، یکی از اسیران را پیش انداختند تا اعدام شود، جبرئیل به پیامبر گفت: اعدام او را امروز به تأخیر انداز، او را از اعدام شدن باز داشتند و دیگری را آوردند و همین طور تا جز او باقی نماند، او را آوردند تا اعدامش کنند، جبرئیل گفت: ای محمد! پروردگارت سلام می رساند و می گوید: این اسیر دست تو به مردم طعام می خوراند و از مهمان پذیرایی می کند و بر سختی ها و حوادث
ص:249
ص:250
استقامت می ورزد و خون بهای دیگران را ضمانت می کند، حضرت به اسیر فرمود: جبرئیل از سوی خدا دربارۀ تو این امور را به من خبر داد و من تو را به این خاطر آزاد می کنم و از اعدامت چشم می پوشم، اسیر به پیامبر گفت: پروردگارت عاشق این امور است؟ حضرت فرمود: آری؛ اسیر گفت: أَشْهَدُ أنْ لَا إلَهَ إلَّا اللّٰهُ وَ أَنَّکَ رَسُولُ اللّٰهِ . ای پیامبر! سوگند به خدایی که تو را به رسالت برانگیخت من احدی را از بهره مند شدن از مال و ثروتم محروم نخواهم کرد (1).
هم چنان که ارزش ها در وجود انسان سبب رسیدن به لطف و احسان و کرم خداوندی است، امور پست و رذائل سبب محرومیت از لطف و رحمت الهی است و در این عرصه گاه پنهان کاری ها، برای دفع جریمه ها و کیفرهای دنیایی و آخرتی سودی ندارد.
از حضرت امام باقر علیه السلام روایت شده:
داود علیه السلام از پروردگارش خواست حکمی از احکام آخرتی را که بر
ص:251
پایۀ حقایق اتفاق افتاده و بر اساس علم قاضی به باطن حادثه صادر می شود، در دنیا به او نشان دهد.
خدای عزّ و جلّ به داود علیه السلام وحی کرد: ای داود! آنچه را از من خواستی احدی از خلق خود را بر آن آگاه نکرده ام، و بر احدی جز من شایسته نیست که نسبت به پرونده ای بر اساس محاکمات قیامت حکم براند، وحی حضرت حق مانع از درخواست دوبارۀ داود نشد و آن جناب بار دیگر درخواستش را تکرار کرد.
جبرئیل به محضر داود علیه السلام آمد و گفت: ای داود! چیزی را از پروردگارت خواستی که پیش از تو کسی آن را از حضرتش درخواست نکرده است، خدا آنچه را خواسته ای بر احدی از خلقش آشکار ننموده است و کسی جز او شایستۀ چنین حکمی نیست و در عین حال خدا خواسته ات را اجابت کرد و آنچه از او طلبیدی به تو عطا نمود، ای داود! فردا دو مخاصمه کننده ای که بر تو درآیند حکمشان نسبت به آنچه در آن طلب حکم می کنند از احکام آخرتی است.
هنگامی که صبح شد و داود علیه السلام به مجلس داوری درآمد، پیرمردی که گریبان جوانی را گرفته بود و خوشه هایی از انگور در دست جوان بود نزد داود آمد و گفت: ای پیامبر خدا! این جوان وارد باغ من شده و درختان انگورم را طلمه زده و بدون اجازۀ من از انگور باغم خورده است، و این خوشه ها را نیز بی اجازۀ من چیده است! داود به جوان گفت: در این قضیه چه می گویی؟ جوان به انجام همۀ آن مطالب اقرار کرد، خدا به داود علیه السلام وحی فرستاد: من پرده از حکم آخرتی این حادثه برمی دارم، پس تو بر اساس آن میان پیر مرد و جوان داوری می کنی ولی قلبت آن
ص:252
داوری را تحمل نخواهد کرد و قومت به آن راضی نخواهند شد!
ای داود این پیر مرد روزی به پدر این جوان در بستانش یورش برد و او را کشت و بستانش را غصب کرد و چهل هزار دینار مال صاحب بستان را برداشت و در گوشه ای از بستان دفن کرد، پس شمشیری به دست جوان بسپار و به او فرمان ده که گردن پیر مرد را بزند و سپس جوان بستان را که ارث واقعی جوان است به جوان برگردان و دستور ده فلان موضع بستان را بشکافند و مال پدری اش را بردارد، داود از این داستان فریاد کشید و دانشمندان از یارانش را جمع کرد و آن خبر را در اختیارشان قرار داد و داوری بر اساس وحی خدا به انجام رسانید (1).
نتیجه ای که از معرفت و شناخت معشوق حقیقی و محبوب واقعی و شناخت شؤون او که همان وحی و نبوت و ولایت است به دست خواهد آمد این است که مهر و محبت و عشق و علاقه را فقط باید در دامان پاک و پر مهر این معشوقان مثبت و محبوبان حقیقی مصروف داشت که در بخش بعد به این حقیقت پرداخته می شود و گوشه ای از آثار مهر و محبت به خدا و اهل بیت علیهم السلام ترسیم می شود و صفحات این نوشتار از آن نور می گیرد.
ص:253
محبّت به خدا و پیامبر و امامان معصوم علیهم السلام و اولیای حق، محبتی است که سبب ظهورش در خانۀ قلب، معرفت به جمال و جلال ازلی و ابدی و شناخت کمالات پیامبر و رهبران آسمانی و چهره های ملکوتی است.
محبتی که دل را صفا می دهد، باطن را جلا می بخشد، اعضاء و جوارح را به گردونۀ طاعت مولا درمی آورد و زمینۀ قرب عاشق را به معشوق فراهم می کند.
محبتی که آتش سوزانش هر چه غیر محبوب است از میان برمی دارد و جز او را در عرش دل باقی نمی گذارد.
محبّت او است که در قرآن مجید مطرح است:
[. . . یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ. . . ] (1).
. . . آنان را دوست دارد، و آنان هم خدا را دوست دارند. . .
[. . . وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ. . . ] (2).
. . . ولی آنان که ایمان آورده اند، محبّت و عشقشان به خدا بیش تر و قوی تر است. . .
ص:254
و همین دو آیه برای اثبات این حقیقت که محبّت به خدا با ارزش ترین حالت است، کافی است زیرا متعلق این محبّت حضرت رب العزه است که فوق همه چیز و مستجمع همۀ صفات کمال است.
محبتی که حضرت رحمة للعالمین و خاتم النبیین و ولی المؤمنین و شفیع المذنبین و مایۀ جان صادقین تحصیلش را از راه ویژه و مخصوص خودش، فرمان واجب داده است:
« أَحِبُّوا اللّٰهَ لِمٰا یَغْدُوکُمْ مِنْ نِعَمِهِ و أحِبُّونِی لِحُبِّ اللّٰهِ إِیَّایَ» (1).
به خدایی که در بستان نعمت های مادی و معنوی اش شما را پرورش داد و در امور دنیایی و آخرتی چیزی از شما فروگذار نکرد و نیز به من [ که پیامبر و هدایت گر و تأمین کنندۀ خیر دنیا و آخرت شما هستم ] عشق ورزید به خاطر این که من [ به سبب کمالاتم ] مورد محبّت خدا هستم.
این محبّت که آتش افروختۀ حق در دل اهل حقیقت است از شرایط ایمان بلکه ریشۀ ایمان و مایه و ذات ایمان است.
ابو رزین عقیلی به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله عرضه داشت:
« یٰا رَسولَ اللّٰهِ! مٰا الْاِیمانُ؟ قَالَ: أنْ یَکونَ اللّٰهُ وَ رَسُولُه أَحَبُّ إِلَیْکَ مِمّٰا سِوٰاهُمٰا» (2).
ای فرستادۀ خدا! ایمان چیست؟ حضرت فرمود: خدا و پیامبرش نزد تو از هر چه غیر آن دو منبع فیض است، محبوب تر باشد.
و در روایتی دیگر از پیامبر عزیز صلی الله علیه و آله نقل شده:
ص:255
« لٰا یُؤْمِنُ الْعَبْدُ حَتّیٰ اَکُونَ أَحَبَّ إِلَیهِ مِنْ أَهْلِهِ وَ مٰالِهِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِیْنَ» (1).
عبد مؤمن نیست مگر این که من نزد او از خانواده و مال و همۀ مردم محبوب تر باشم.
و در روایتی افزوده شده:
« وَ مِنْ نَفْسِهَ» (2).
و نه تنها از مال و زن و فرزند و همۀ مردم بلکه نزد خود او از وجود خودش نیز محبوب تر باشم.
چنین محبتی هنگامی که در دل شعله کشد و آتشش به جان افتد محب را در نقطه ای قرار می دهد که هر چه محبوب از او بخواهد با جان و دل بپذیرد و آن را برای رضای محبوب و خشنودی معشوق انجام دهد و به همین خاطر است که گفته اند و اثبات کرده اند که « محبّت مایۀ طاعت و پدیدآورندۀ کرامت است» .
چه بسا که این محبّت انسان را از نظر ظاهر در تنگنا و مضیقه قرار دهد و از سوی مردم جاهل و بی محبّت و حتی خانواده و اقوام انسان به انسان فشار روحی و مادی وارد آید، ولی با توجه به آثار معنوی این محبّت و به ویژه آثار انسانی و آخرتی آن، ارزش دارد که انسان در راه این محبّت بلاها و مصائب را بر خود هموار نماید و بر رنج و مشقتی که به او
ص:256
به خاطر آن می رسد صبر و استقامت کند.
در روایت آمده: مردی به رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت:
« یٰا رَسُولُ اللّٰهِ! إنّی أُحِبُّکَ، فَقالَ: إسْتَعِدْ لِلْفَقْرِ، فَقالُ: إنّی أُحِبُّ اللّٰهَ، فَقالَ: اِسْتَعِدْ لِلْبَلاءِ» (1).
ای پیامبر خدا! من عاشق تو هستم، حضرت فرمود: آماده برای نداری و تهیدستی باش. گفت: من عاشق خدا هستم، فرمود: آمادۀ بلا و امتحان باش.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله مصعب بن عمیر را در حالی که پیش می آمد و تن پوشش پوست دباغی نشدۀ گوسپندی بود، دید!
فرمود:
ای مردم! به این مرد بنگرید که خدا دلش را نورانی نموده است، من در مکه او را نزد پدر و مادرش دیدم که وی را به پاکیزه ترین طعام و آشامیدنی، تغذیه می کردند ولی عشق به خدا و پیامبرش او را از آن زندگی مالامال از ثروت و خوشی به این وضعی که می بینید، رسانید (2).
این محبّت، تحمل همۀ بلاها و رنج ها و مشقت ها را در راه رسیدن به محبوب آسان می کند و حتی مرگ را که دروازۀ ورود به حریم لقاء یار
ص:257
است برای انسان شیرین جلوه می دهد.
در روایت مشهوری است:
هنگامی که ملک الموت برای قبض روح ابراهیم آمد، ابراهیم به او گفت: دوستی را دیده ای که دوستش را در کام مرگ بیندازد؟
خدای بزرگ به ابراهیم وحی کرد: آیا تو عاشقی را دیده ای که از دیدار محبوبش نفرت داشته باشد؟
ابراهیم به ملک الموت گفت: اکنون جانم را بگیر (1).
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:
« إذا أحَبَّ اللّٰهُ عَبداً ابتَلَاهُ فَإنْ صَبَرَ اجْتَبَاهُ وَ إنْ رَضِیَ اصْطَفَاهُ» (2).
هنگامی که خدا بنده ای را دوست بدارد وی را در معرض آزمایش قرار می دهد، پس اگر استقامت ورزید او را برمی گزیند و اگر به مقام رضا برسد او را انتخاب می کند.
ارزش این محبّت و آثارش به اندازه ای است که پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله در ضمن دعا و تضرع و زاری اش آن را از خدا درخواست می کرد:
ص:258
« اللّٰهُمَّ ارْزُقْنی حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ وَ حُبَّ مَا یُقَّرِّبُنی إِلی حُبِّکَ وَ اجَعَلْ حُبَّکَ أَحَبَّ إِلَیَّ مِنَ المٰاءِ البٰارِدِ» (1).
خدایا! محبّت به خودت و محبّت به کسی که عاشق توست و محبّت همۀ اعمال و حالات و اموری که مرا به محبّت تو نزدیک می کند، روزی من قرار ده و محبّت به خودت را نزد من از آب سرد [ی که لب تشنه ای در گرمای تابستان می نوشد] محبوب تر گردان.
این محبّت مایۀ نجات و دروازۀ سعادت و سبب معیشت با حق و قرار گرفتن کنار پیامبر صلی الله علیه و آله در قیامت است چنان که در روایتی مهم و زیبا آمده است:
« جٰاءَ إعْرٰابیُّ إلیٰ النبیّ صلی الله علیه و آله فَقٰالَ: یٰا رَسُولَ اللّٰهِ! مَتیٰ السّٰاعَةُ؟ فَقٰالَ مٰا أَعْدَدْتَ لَهٰا؟ فَقٰالَ: مٰا أَعْدَدْتُ لَهٰا کَثیْرَ صَلٰاةٍ وَ صِیٰامٍ إِلّا أنِّی أُحِبُّ اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ، فَقٰالَ لَهُ النّبیّ: المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ، قٰالَ أَنَسُ: فَمٰا رَأَیْتُ الْمُسْلِمِینَ فَرِحُوا بِشِیءٍ بَعَدَ الإسْلٰامِ فَرَحَهُمْ بِذٰلِکَ» (2).
بادیه نشینی به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و گفت: ای رسول خدا! روز قیامت چه زمانی است؟ حضرت فرمود: برای آن روز چه چیزی آماده کرده ای؟ گفت: نماز و روزه زیادی برای آن روز آماده نکرده ام، آنچه هست این است که خدا و پیامبرش را دوست دارم، حضرت به او فرمود: مرد با کسی است که دوستش دارد، انس [ که از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله است ] می گوید: مسلمانان را پس از اسلام به چیزی خوشحال و مسرور ندیدم چنان که از این سخن پیامبر خوشحال دیدم.
ص:259
این محبّت و این عشق پاک و صاف سبب قرب انسان به حق و مایۀ تقرب آدمی به حضرت محبوب است.
روایت شده:
حضرت عیسی به سه نفر گذشت که بدن هایشان لاغر و رنگشان تغییر کرده بود.
به آنان گفت: سبب این چیزی که در شما می بینم چیست؟ گفتند: ترس از آتش دوزخ، گفت: بر خداست که ترسان را ایمنی دهد.
آن گاه به سه نفر دیگر گذشت که بدن هایشان از سه نفر قبلی لاغرتر و رنگشان متغیرتر بود، پرسید: شما را چه شده؟ گفتند: شوق و رغبت به بهشت، بر خداست که آنچه را امید دارید به شما عطا کند.
سپس به سه نفر دیگر گذشت که آنان از سه نفر دوم لاغرتر و رنگشان متغیرتر بود و گویا بر چهره شان آیینه هایی از نور قرار داشت، به آنان گفت: شما را چه شده؟ گفتند: عشق خدای عزّ و جلّ، گفت: شما مقربان هستید، شما مقربان هستید (1).
ص:260
از عارفی نقل است که روز قیامت امت ها را به اسم پیامبرانشان می خوانند، می گویند: ای امت موسی! و ای امت عیسی! و ای امت محمد! مگر محبان و عاشقان را که ندایشان می دهند: ای عاشقان خدا! به سوی خدا بیایید، پس نزدیک است دل هایشان از سرور و خوشحالی این ندا زیر و رو شود (1).
هرم بن حیان گفته است که مؤمن: هنگامی که پروردگارش را بشناسند، عاشقش می شود و چون عاشقش شود، به سوی او می رود و وقتی که شیرینی رفتن به سوی او را بیابد با دیدۀ میل و شهوت به دنیا نمی نگرد و با دیدۀ شوق و رغبت به آخرت نظر نمی کند، با چشمش در دنیا و با روحش در آخرت است (2).
یحیی بن معاذ می گوید:
« عَفْوُهُ یَسْتَغْرِقُ الذُّنُوبَ فَکَیْفَ رِضوٰانُهِ؟ وَ رِضْوٰانُهُ یَسْتَغْرِقُ الآمٰالَ فَکَیْفَ حُبُّهُ؟ وَ حُبهُ یُدْهِشُ الْعُقُولَ فَکَیْفَ وَ وُدُّهُ یُنْسِی مٰا دُونَهْ فَکَیْفَ لُطْفُهُ» (3).
گذشت و چشم پوشی اش گناهان را فرا می گیرد، پس رضوان و خشنودی اش چگونه است؟ و رضوان و خشنودی اش آرزوها را فرا می گیرد، پس محبتش چگونه است؟ و محبتش عقل ها را حیران و سرگردان می کند پس شدت دوستی و علاقه اش چگونه است؟ و شدت
ص:261
دوستی و علاقه اش هر چه جز اوست به فراموشی می دهد پس لطفش چگونه است؟
در بعضی از کتاب ها آمده:
« عَبْدِی أَنٰا وَ حَقِّکَ لَکَ مُحِبُّ، فَبِحَقِّی عَلَیْکَ کُنْ لی مُحِبّاً» (1).
بنده ام سوگند به حقت! من دوستدار توام، پس سوگند به حق من بر تو، تو دوستدار من باش.
و گفته اند:
«مِثْقٰالُ خَرْدَلَةٍ مِنَ الْحُبِّ أَحَبُّ إلی اللّٰهِ مِنْ عِبٰادَةِ سَبْعِینَ سَنَةٍ بِلٰا حُبٍّ» (2).
هم وزن ذره ای از محبّت نزد خدا محبوب تر از عبادت هفتاد سال بدون محبّت است.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:
محبّت خدا هنگامی که بر باطن عبد بتابد، او را از هر مشغول کننده ای و هر ذکری جز خدا خالی می کند، عاشق و محب از نظر باطن نسبت به خدا خالص ترین مردم است، از نظر گفتار راست گوترین آنان است، از نظر پیمان وفادارترین مخلوق است و از نظر عمل پاک ترین ایشان است و از نظر ذکر و یاد حق صاف ترین و از نظر وجود، عابدترین انسان هاست، فرشتگان هنگام مناجات به او مباهات می کنند و به
ص:262
دیدنش افتخار می نمایند، خدا به وسیلۀ عاشقش سرزمین ها را آباد می کند و خدا به سبب کرامتش بندگانش را اکرام می کند، هنگامی که با سوگند به حق او از خدا درخواست حاجت کنند، عطایشان می نماید و بلا را به رحمتش از آنان دفع می کند، اگر مردم منزلت و قدر او را نزد خدا بدانند به چیزی جز خاک قدم او به خدا تقرب نمی جویند (1).
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
محبّت خدا و عشق به او آتشی است که بر چیزی عبور نمی کند مگر این که آن را آتش می زند و نور خدا مشرف بر چیزی نمی شود مگر آن که آن را برمی افروزد و از زیر آسمان خدا چیزی آشکار نمی گردد مگر آن که آسمان آن را می پوشاند و نسیم خدا بر چیزی نمی وزد مگر آن که آن را به حرکت و جنبش می آورد و هر چیزی از آب خدا زنده می شود و هر چیزی از زمین خدا می روید، پس هر کسی را خدا دوست بدارد از مِلک و مُلک به او عطا می کند (2).
ص:263
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
« إِذَا أَحَبَّ اللّٰهُ عَبداً مِن أُمَّتِی قَذَفَ فِی قُلُوبِ أصفِیَائِهِ وَ أروَاحِ مَلٰائِکَتِهِ وَ سُکَّانِ عَرشِهِ مَحَبَّتَهُ لِیُحِبُّوهُ فَذلِکَ المُحِبُّ حَقَّاً طُوبَیٰ لَهُ ثُمَّ طُوبَی لَهُ وَ لَهُ عِندَ اللّٰهِ شَفَاعَةٌ یَومَ القِیَامَةِ» (1).
هنگامی که خدا عبدی از امتم را مورد محبّت خود قرار دهد، محبتش را در قلوب اصفیا و فرشتگان و ساکنان عرشش می اندازد تا او را دوست بدارند و محب حقیقی این است، خوشا به حالش، باز خوشا به حالش، برای او در قیامت نزد خدا مقام شفاعت است.
عشق ورزی به حق و محبّت به حضرت رب العزه که محصول معرفت و شناخت عاشق از معشوق است تا جایی ارزش و قیمت دارد که حضرت حق در حدیثی قدسی به موسی بن عمران فرموده که مرا نزد عاشق و محبم می توانی یافت آنجا که می فرماید:
« یٰا مُوسیٰ! مَرِضتُ فَلَمْ تَعُدْنِی فَقالَ: یٰا رَبِّ وَ کَیْفَ ذَلِکَ؟ قال: مَرِضَ فُلانٌ فَلَمْ تَعُدْهُ وَ لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ» (2).
ای موسی! بیمار شدم و تو از من عیادت نکردی، گفت: پروردگارا! مگر می شود تو بیمار شوی؟ خطاب رسید: فلانی بیمار شد و تو از او عیادت نکردی، اگر از او عبادت می کردی مرا نزد او می یافتی.
ص:264
حضرت محبوب آن چه جز او نمی داند برای محب خود آماده کرده است:
« أعدَدْتُ لِعبَادِیَ الصَّالِحینَ مَا لٰا عَینٌ رَأتْ وَ لا أذُنٌ سَمِعَتْ وَ لا خَطَرَ عَلَی قَلبِ بَشَرٍ» (1).
برای بندگان شایسته ام چیزی آماده کردم که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر قلب بشری خطور نکرده است.
از نظر حال، خوشبخت ترین مردم در قیامت نیرومندترین آنان در محبّت به خداست زیرا آخرت به معنای حقیقی اش، ورود بر خدا و یافتن سعادت لقای اوست و چه بزرگ و عظیم است نعمت عاشق هنگامی که پس از طولانی شدن شوقش وارد بر محبوبش می شود و ابد الآباد از تداوم مشاهدۀ محبوبش متمکن می گردد و در این لقای وصال از تلخی و کدورت و رقیب و مزاحم و ترس از انقطاع چیزی نمی بیند.
شوق به لقا و وصال محبوب آن چنان قیمت و ارزش دارد که رسول خدا صلی الله علیه و آله در یکی از دعاهایش به پیشگاه محبوب عرضه داشت:
« اللَّهمَّ إنّی أَسْأَلُکَ الرِّضَیٰ بَعدَ القَضَاءِ وَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعدَ الْمَوتِ وَ لَذَّةَ النَّظَرِ إِلیٰ وَجْهِکَ الْکَرِیْم وَ شَوْقاً إلی لِقائِکَ» (2).
خدایا! رضا و خشنودی پس از قضا و زندگی خوب و نیک پس از مرگ و لذت نگاه به روی بزرگوارت و شوق به دیدارت را از تو می خواهم.
ص:265
در رابطه با محبّت و عشق الهی در اخبار حضرت داود علیه السلام آمده است:
ای داود! به زمینیان برسان من دوستدار کسی هستم که دوستدار من است و همنشین کسی هستم که همنشین من است و مونس کسی هستم که به ذکر من انس دارد و یار کسی هستم که یار من است و انتخاب کننده کسی هستم که انتخاب کنندۀ من است و فرمانبر کسی هستم که فرمانبر من است، کسی مرا به صدق و حقیقت دوست ندارد مگر این که او را برای خود می پذیرم و چنان به او محبّت می ورزم که احدی از خلق خود را بر آن پیشی نمی دهم، کسی مرا به حق بخواهد، می یابد و کسی که غیر مرا بخواهد مرا نمی یابد، ای اهل زمین آنچه بر آن از غرور دنیایی هستید، دور اندازید و به سوی کرامت و مصاحبت و هم نشینی من آیید، با من انس بگیرید تا با شما انس بگیرم و به سوی محبّت و دوستی شما بشتابم که من طینت عاشقانم را از طینت ابراهیم خلیلم و موسای کلیمم و محمد برگزیدۀ خود آفریدم، من دل های مشتاقان را از نور خود آفریدم و به وسیلۀ جلالتم آن ها را نعمت بخشیدم (1).
ص:266
در اخبار داود علیه السلام آمده است:
« قُل لِعَبادِی المُتَوجّهینَ إلیٰ مَحَبَّتی: ما ضَرَّکُمْ إذٰا احْتَجَبْتُمْ عَنْ خَلْقِی إذٰا رَفَعْتُ الحِجٰابَ فیمٰا بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ حَتّیٰ تَنْظُرُوا إلیَّ بعُیُونِ قُلُوبِکُمْ؟ وَ مٰا ضَرَّکُمْ مٰا زَوَیْتُ عَنْکُمْ مِنَ الدُّنْیٰا إذْ بَسَطْتُ دِیْنِی لَکُمْ؟ وَ مٰا ضَرَّکُمْ مَسْخَطَةُ الْخَلْقِ إذٰا الْتَمَسْتُمْ رِضٰایَ؟» (1).
ای داود! به بندگانم که رو به محبت من دارند بگو: چه چیز به شما زیان می رساند هنگامی که خود را از آفریدگانم مستور می دارید و حجاب بین خود و شما را بر می دارم تا با چشم های دل هاتان به من نگاه کنید؟ و چه چیز به شما زیان می زند آن گاه که دنیا را از شما دور می کنم و دینم را برای شما می گسترانم؟ و خشم مردم چه زیانی به شما می زند هرگاه که جویای خشنودی من باشید؟
محبّت سبب جذب فیوضات الهیه به سوی انسان است و در رأس همۀ فیوضات ایمان است که انسان را به خیر دنیا و آخرت می رساند و از خزی و خواری و کیفر و عذاب در دنیا و آخرت حفظ می کند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
« إنَّ اللّٰهَ یُعْطِی الدُّنْیٰا مَنْ یُحِبُّ وَ مَنْ لَا یُحِبُّ وَ لا یُعْطِیِ الأیمٰانَ إلّا مَنْ
ص:267
یُحِبُّ» (1).
یقیناً خدا دنیا را به کسی که دوستش دارد و دوستش ندارد عطا می کند و ایمان را جز به کسی که محبوب اوست عطا نمی کند.
و نیز می فرماید:
« إذا أحَبَّ اللّٰهُ عَبدَاً جَعَلَ لَهُ وَاعِظاً مِن نَفسِه وَ زَاجراً مِن قلبهِ یَأمُرُهُ وَ یَنهَاهُ» (2).
هنگامی که خدا بنده ای را دوست بدارد پند دهندۀ و نهی کننده ای را از درون خودش برای او قرار می دهد تا او را به کارهای پسندیده وادار کند و از کارهای زشت باز دارد.
حضرت زین العابدین علیه السلام که در صف اول عاشقان خداست و مایۀ عشق به خدا در آن حضرت تا جایی بود که از کثرت عبادات ظاهری و باطنی عاشقانه اش به زینت عبادت کنندگان اولین و آخرین لقب یافت در یکی از مناجاتش که معروف به مناجات محبین است می گوید:
« إلهی مَنْ ذٰا الَّذی ذاقَ حَلَاوَةَ مُحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً» (3)؟
خدایا! آن کیست که شیرینی محبتت را چشیده و به جای تو دیگری را
ص:268
قصد کند؟
مگر ممکن است چشم دل با کمک چراغ معرفت، جمال بی مثال محبوب ازلی و ابدی را ببیند و طبیعتاً دل داده و عاشق او شود و دیگری را به جای او به عنوان معشوق و محبوب قصد کند؟ غیر او جز مخلوق ضعیف و موجود ناتوان که همۀ امورش و به ویژه جمال ظاهرش عارضی و از دست رفتنی است چیز دیگر هست؟
کدام عاقل و خردمند است که پس از رسیدن به قیمتی ترین شیء که آثار و برکاتش در حیات و زندگی او دریاوار و ابدی است را رها کند و دنبال موجودی برود که خواص و آثارش بسیار اندک و عمرش تمام شدنی و نهایتاً وجودش از دست رفتنی است.
خردمند و انسان عارف و دل آگاه، طلا را با مطّلا، فیروزه را با خرمهره، عقیق یمن را با شیشه رنگی، گلستان و بستان را با کویر، ثروت را با فقر، سلامت را با بیماری، آخرت را با دنیا، خوشبختی را با تیره بختی، حقیقت دائم را با موّقت، درستی را با نادرستی، خزانۀ پر از گنج را با خرابه، دانش را با جهل و بصیرت را با کوردلی عوض نمی کند و جابجا نمی نماید.
عاقل، حضرت حق را منبع همۀ کمالات بی نهایت و چشمۀ همۀ فیوضات و گنجینۀ همۀ خیرات و مالک ارض و سماوات و دارندۀ خزائن برکات می بیند و هرگز با معرفت و عشقی که به او دارد کسی را به جای او و به عوض او قصد نخواهد کرد، عاقل به محضر حضرتش عرضه می دارد:
ای به مغز خرد زده اورنگ
« وَ مَنْ ذَا الذَّی أنسَ بِقُربِکَ فابْتَغی عَنکَ حِوَلاَ» (1).
و خدایا! آن کیست که به مقام قرب تو انس گرفت، پس به جای تو موجودی ناپایدار را طلبید؟
چنین چیزی برای عارف آگاه و عاشق بینا غیر ممکن است که به مقام قرب حضرت محبوب راه یابد و دل به لذت انس او بسپارد و شیرینی اتصال به معنویت دوست را دریابد و بداند و ببیند و لمس کند که وجود مقدسش قائم به ذات و همیشگی و پایدار است و عشق عاشقش را پاداشی جاوید و ابدی می دهد و در عنایات و الطافش تغییر و تبدیلی راه ندارد و در این حال دل از او بردارد و دیدۀ جانان از تماشای جمالش ببندد و دست به دامان موجودی ناپایدار و عنصری از دست رفتنی که همۀ وجود و امور در تغییر و تحول است بزند و بر این پایه فضای
ص:269
ص:
زندگی اش را غرق اضطراب و ناامنی کند و محکوم ترس و وحشت و دلهره و حیرت نماید.
عارف آگاه، فی المثل چگونه دست از محبوب پایدار و معشوق دائم و خزانۀ کرامات و گنجینۀ فیوضات بردارد و دل به دنیا ببندد که بصیری و دانایی چون امیر المؤمنین علیه السلام دربارۀ آن می فرماید:
« مَا أصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُها عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ فِی حَلالِهَا حِسابٌ وَفِی حَرامِهَا عِقَابٌ مَنِ اسْتَغْنَی فِیهَا فُتِنَ وَ مَن افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ وَ مَن سَاعَاهَا فَاتَتْهُ وَ مَن قَعَدَ عَنَها وَ اتَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَیها أعمَتْهُ» (1).
چه بگویم از خانه ای که ابتدایش برای انسان از هر جهت مشقت و رنج و زحمت و سختی بود و پایانش نیستی و نابودی و هلاکت است! در حلالش با آن همه کوشش و زحمتی که برای به دست آوردنش می کشند حساب و در حرامش کیفر و عذاب است. کسی که در آن کوس استغنا و طبل بی نیازی بزند و در فضای استغنا از یاد حق به یاد امور مادی از دست رفتنی مشغول گردد، دچار فتنه و بلا شود و کسی به طلبش بر آید و به دست نیاورد و نیازمند و محتاج بماند اندوهگین و غصه دار گردد.
کوشش کننده در راه آن، عاقبت کوشش بر باد رود و زحمات و رنجش بی نتیجه مطلوب از دست رود. روی گردان از آن او را به بند کشد و از شرش راحت شود. آن که با چشم بصیرت بر آن و حوادث و نقل و انتقالاتش بنگرد، پند و عبرت گیرد و هر که با چشم سر به این سرای دلفریب و از دست رفتنی نظر کند، به کوردلی و شقاوت دچار شود.
ص:271
در قطعه ای دیگر می فرماید:
« الدُّنْیَا تَغُرُّ و تَضُرُّ وَ تَمُرُّ إِنَّ اللّٰهَ تَعَالیٰ لَمْ یَرْضَهَا ثَوَاباً لِأولِیَائِهِ وَ لا عِقَاباً لِأعْدَائِهِ وَ إنَّ أهلَ الدُّنیَا کَرَکْبٍ بَیْنَا هُم حَلُّوا إذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارتَحَلُوا» (1).
دنیا می فریبد و زیان می زند و می گذرد، یقیناً خدای پاک آن را به عنوان پاداش برای عاشقانش رضایت نداد و به این حد که برای دشمنانش کیفر باشد خشنود نشد، اهل دنیا چون قافله ای هستند که برای استراحت فرود آمده اند و هنوز استراحت ننموده قافله سالار فریاد می زند بار کنید که زمان کوچ است.
آری؛ خردمند، به دنیا و شؤونش که ناپایدار است دل نمی بندد و انس نمی گیرد، بلکه از دنیا به عنوان ابزار و عناصر ساخت آخرت بهره می گیرد و انسش فقط و فقط به مقام قرب حق است.
خدایا! ما را از آنان قرار ده که برای مقام قرب خود و دوستی خویش برگزیده ای و برای عشق و محبتت خالص نموده ای و به لقایت مشتاق و راغب کرده ای و به حکم و قضایت راضی و خشنود نموده ای و نعمت نظر به وجه خود را با چشم دل به او عطا فرموده ای و برای مقام رضای خود برگزیده ای و در جایگاه صدق در جوارت جای داده ای و برای شناختت و معرفتت مخصوص گردانیده ای و سزاوار بندگی و پرستش خویش کرده ای و قلبش را عاشق خود ساخته ای و او را برای مشاهدۀ خویش برگزیده ای و سراسر وجودش را به سوی خود توجه داده ای
ص:272
و قلبش را از هرچه جز دوستی توست خالی ساخته ای و به آنچه نزد توست راغب نموده ای و یاد ذکرت را به او الهام کرده ای و شکر و سپاست را به او آموخته ای و به طاعتت سرگرمش نموده ای و از شایستگان خلق خویش قرارش داده ای و برای مناجاتت انتخابش کرده ای و علاقه اش را از هرچه او را از تو جدا کند بریده ای.
خدایا! ما را از آنان قرار ده که فطرتاً به تو شادمانند و از دل نالۀ شوق برآورند و همۀ عمر با آه و زاری عاشقانه اند و پیشانی آنان در پیشگاه عظمتت به سجده است و دیدگانشان در خدمتت بیدار است و اشکشان از خشیت ریزان است و دل هایشان گرفتار عشق و محبّت توست و قلوبشان از مهابتت از همۀ هستی برکنده است.
ای خدایی که انوار قدسش به دیدگان عاشقانش در کمال روشنی است و تجلیات ذاتش بر قلوب عارفانش نشاطانگیز است! ای آرزوی دل مشتاقان! ای نهایت مقصود محبان! دوستی ات و دوستی دوستدارانت و دوستی هر عملی را که مرا به مقام قربت می رساند، از تو درخواست می کنم و این که خود را از هرچه غیر توست بر من محبوب تر گردانی و محبتم را نسبت به خود راهنمایی به سوی خشنودیت قرار دهی و شوقم را به حضرتت بیش از عصیانت مقرر داری و بر من به یک نگاه به سویت منت نهی و به من به چشم محبّت و عاطفه بنگری و روی از من نگردانی و مرا اهل سعادت و خوشبختی قرار دهی و از سالکان پیشگاهت نمایی. ای اجابت کنندۀ دعا! ای مهربان ترین مهربانان! .
ص:273
آدم و همسرش را - چنان که در آیات قرآن و روایات مطرح است - به خاطر نزدیک شدن به شجرۀ ممنوعه از بهشت بیرون راندند و از همنشینی با فرشتگان محروم کردند و از مقام و منزلتی که داشتند به سقوط نشاندند و کویری خشک را به جای بهشت سرسبز و خرم در اختیارشان گذاردند.
آن دو که بر اساس معرفت دینی و آگاهی عقلی خدا را می شناختند و به حضرت او عشق می ورزیدند، درد فراق از محبوب را حس کردند و بدون این که به خاطر از دست دادن مقامات ذره ای در قلب خویش نسبت به محبوب نگران باشند با یک دنیا ادب و تواضع و فروتنی متوسل به توبه و درخواست آمرزش شدند تا درد فراق را به وسیلۀ توبه و مغفرت علاج نموده، به محبوب ازلی و ابدی در کمال خاکساری و فروتنی گفتند:
[ رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا لَنَکُونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ ] (1).
گفتند: پروردگارا! ما بر خود ستم ورزیدیم، و اگر ما را نیامرزی و به ما رحم نکنی مسلماً از زیانکاران خواهیم بود.
پروردگار مهربان هم بازگشت آنان را پذیرفت و هر دو را به پیشگاه مبارکش قبول کرد و علت پذیرش و قبولی را در قرآن، مهربان بودن
ص:274
خود نسبت به بندگان بویژه تائبان اعلام کرد.
[. فَتٰابَ عَلَیْهِ إِنَّهُ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ ] (1).
. . . و [ پروردگار ] توبه اش را پذیرفت؛ زیرا او بسیار توبه پذیر و مهربان است.
اگر یک بار دیگر در دو آیه ای که ذکر شد دقت کنیم، می بینیم که محبّت آدم و حوا به خدا در عین محرومیت بسیار تلخی که چشیدند، کم ترین ضربه ای ندید بلکه آگاهی و فروتنی، هر دو را به مغفرت و رحمت حق وصل کرد.
آری؛ مهر و محبّت و خصلت هایی که ریشۀ معنوی و الهی و ایمانی دارد، ضربه پذیر نیست و چراغی است که هیچ طوفانی آن را خاموش نمی کند.
مؤمن همیشه و همه جا و نسبت به همه کس دریایی مواج از مهر و محبّت و عشق و صفاست.
زبانش که به قلب پر محبتش وصل است؛ زبانی مشوّق، سازنده، هدایت گر، تعلیم دهنده و ادب کننده است.
ص:275
آثار عشق و مهرورزی به اهل بیت علیهم السلام چه در دنیا و چه در آخرت به اندازه ای است که در این نوشتار نمی گنجد، برای نمونه به روایتی بسیار مهم در « تفسیر الکشاف الزمخشری» که از تفاسیر مهم اهل سنت است و در سه روایت از کتب شیعه اکتفا می کنیم.
« عن النّبی أنَّهُ قٰالَ: مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ مٰاتَ شَهِیْدَاً ألٰا وَ مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ مٰاتَ مَغْفُوراً لَهُ ألٰا وَ مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ مُحمَّدٍ مٰات تٰائِباً ألٰا وَ مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ مُحمَّدٍ مٰاتَ مُؤمِنَاً مُسْتَکْمِلَ الإیمانِ ألٰا وَ مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَکُ المَوتِ بِالْجَنَّةِ ثُمَّ مُنکَرٌ وَ نَکِیرٌ ألٰا وَ مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ مُحمَّدٍ یُزَفُّ الیٰ الجنَّةِ کَمٰا تُزَفُّ الْعَرُوسَ إلیٰ بَیْتِ زَوْجِهٰا ألٰا وَ مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بٰابٰانِ إلیٰ الْجَنَّةِ ألٰا وَ مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللّٰهُ قَبْرَهُ مَزارَ ملائِکَةِ الرَّحْمَةِ ألٰا وَ مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ محمَّدٍ ماتَ علی السُّنَةِ وَ الجَمَاعَةِ. .» (1).
از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده است که فرمود:
هر کس بر محبّت آل محمد بمیرد شهید مرده است، آگاه باشید! هر کس
ص:276
بر محبّت آل محمد بمیرد آمرزیده مرده است، آگاه باشید! هر کس بر محبّت آل محمد بمیرد در حال توبه مرده است، آگاه باشید! هر کس بر محبّت آل محمد بمیرد مؤمنی مرده است که ایمانش را کامل کرده، آگاه باشید! هر کس بر محبّت آل محمد بمیرد ملک الموت و سپس نکیر و منکر او را به بهشت مژده می دهند، آگاه باشید! هر کس بر محبّت آل محمد بمیرد چون عروسی که به خانۀ داماد برده می شود، به بهشت می برند، آگاه باشید! هر کس بر محبّت آل محمد بمیرد، در قبرش دو در به سوی بهشت باز می شود، آگاه باشید! هر کس بر محبّت آل محمد بمیرد، خدا قبرش را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار می دهد، آگاه باشید! هر کس بر محبّت آل محمد بمیرد، بر روش پیامبر و گروه مؤمنان می میرد. . .
اعمش (1)می گوید: برای حج خانه خدا از دیارم به سوی مکه بیرون رفتم، هنگامی که مسافتی طولانی پیمودم زن کوری را در کنار جاده دیدم که می گفت: به حق محمد و آلش دیده را به من برگردان، از گفتارش به شگفت آمده، به او گفتم: چه حقی محمد و آلش بر خدا دارند؟ ! در حالی که خدا بر آنان حق دارد نه آنان بر خدا، به من گفت: ای احمق! خاموش باش، به خدا سوگند او از انسان خشنود نمی شود مگر انسان به حق آنان قسم یاد کند، اگر آنان را بر خدا حقی نبود به آن قسم یاد نمی کرد، گفتم: خدا در کجا سوگند یاد کرده است؟ گفت در سورۀ
ص:277
حجر آیۀ هفتاد و دو:
[ لَعَمْرُکَ إِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ ] (1).
[ ای پیامبر! ] به جان تو سوگند، آنان در مستی خود فرو رفته و سرگردان بودند.
من نسبت به دلیلی که برایم آورد قانع نشدم، هنگامی که از حج برگشتم در همان محل او را بینا دیدم که می گفت:
أَیُّها النَّاسُ أحِبُّوا عَلِیّاً فَحُبُّهُ یُنْجِیْکُمْ مِنَ النّارِ.
ای مردم! علی را دوست بدارید و به او عشق بورزید که محبّت او شما را از آتش رهایی می بخشد.
به او سلام کرده، از شأن و وضع او پرسیدم، به من گفت: محمد و علی نزدش آمدند و محمد صلی الله علیه و آله با دست مبارکش بر دیدۀ او کشید و او بینا شد و به او گفت: در همین جا بنشین تا مردم از حج برگردند و آنان را آگاه کن که محبّت علی از آتش نجاتشان می دهد (2).
بُرَیْد عِجْلِی می گوید: نزد حضرت امام باقر علیه السلام بودم که مسافری از خراسان در حالی که پیاده طی طریق کرده بود، به محضر آن بزرگوار آمد و دو پایش را که قسمت قسمت شکافته بود نشان داد و گفت:
به خدا سوگند! مرا چیزی جز محبّت شما اهل بیت از جایی که آمده ام نزد شما نیاورد، حضرت امام باقر علیه السلام فرمود:
ص:278
« وَ اللّٰهِ لَوْ أَحَبَّنا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللّٰهُ مَعَنَا وَ هَلِ الدّینُ إلّا الحُبُّ» (1).
به خدا سوگند اگر سنگی ما را دوست داشته باشد خدا او را با ما محشور می کند و آیا دین جز عشق و محبّت است؟
به این نکتۀ بسیار مهم باید توجه داشت که برای نجات نباید فقط به محبّت تنها اکتفا کرد، لازم است زلف محبّت را به زلف عمل صالح و اجرای احکام حق و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام گره زد تا باب نجات به روی انسان بازگردد، این حقیقتی است که از روایات هم استفاده می شود، از حضرت امام رضا علیه السلام در این زمینه روایت شده است:
« لٰا تَدَعُوا الْعَمَلَ الصّٰالِحَ وَ الاجْتِهٰادَ فی الْعِبٰادَةِ إِتِّکٰالاً عَلیٰ حُبِّ آل مُحَمَّدٍ لٰا تَدَعُوا حُبَّ آلَ مُحَمَّدٍ و التَّسْلِیمَ لأمْرِهِمْ إِتِّکٰالاً عَلیٰ الْعِبٰادَةِ فَإِنَّهُ لٰا یُقْبَلُ أَحَدُهُمٰا دُوْنَ الآخَرِ» (2).
کار شایسته و کوشش در عبادت را با تکیه بر محبّت آل محمد رها نکنید و محبّت آل محمد و تسلیم نسبت به امر آنان را با تکیه بر عبادت وامگذارید زیرا یکی از آن دو بدون دیگری پذیرفته نخواهد شد.
مودت به گونه ای که در کتاب های علمی و تفسیری آمده، به معنای محبّت همراه با اطاعت و پیروی است.
مودت از چه ارزش بالایی برخوردار است که حضرت حق بر اساس
ص:279
آیات قرآن مجید مودت اهل بیت علیهم السلام را پاداش عظیم ترین کار یعنی رسالت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله قرار داده است که نتیجه و آثار آن مودت هم به اهل مودت برمی گردد،
[ . . . قُلْ لاٰ أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ اَلْمَوَدَّةَ فِی اَلْقُرْبیٰ. . . ] (1).
. . . بگو: از شما [ در برابر ابلاغ رسالتم ] هیچ پاداشی جز مودّت نزدیکان [ یعنی اهل بیتم ]را نمی خواهم. . .
از کتاب های بسیار پر ارزش، کتاب « ینابیع المودة» نوشتۀ عالم بزرگ اهل سنت شیخ سلیمان بلخی حنفی است.
در این کتاب روایتی است به نقل حضرت امام رضا علیه السلام از پدرانش از علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله که آن حضرت فرمود:
« یٰا عَلیُّ طُوْبیٰ لِمَنْ أَحَبَّکَ وَ صَدَّقَکَ و الوَیْلُ لِمَنْ أَبْغَضَکَ وَ کَذَّبَکَ، مُحِبُّوکَ مَعْرُوفُونَ بَیْنَ أَهْلِ السَّمٰاوٰاتِ وَ هُمْ أهْلُ الدِّیْنِ وَ الْوَرَعِ و الْسَّمْتِ الحَسَنِ وَ الْتَوٰاضُعِ، خٰاشِعَةٌ أَبْصٰارُهُمْ وَجِلَةٌ قُلوبُهُمْ وَ قَدْ عَرِفُوا حَقَّ وِلٰایَتِکَ وَ ألْسِنَتُهُمْ نٰاطِقَةٌ بِفَضْلِکَ وَ أعْیُنُهُمْ سٰاکِبَةٌ دُمُوعُهٰا تَحَنُّناً عَلَیْکَ وَ عَلیٰ الْأئِمَةِ مِنْ وُلْدِکَ عٰامِلُونَ بِمٰا أمَرَهُمْ اللّٰهَ فِی کِتٰابِهِ وَ بِمٰا أَمَرْتُهُمْ أَنٰا وَ بمٰا تَأمُرُهُمْ أَنْتَ وَ بِمٰا یَأَمُرُهُمْ أُوْلُو الْأمرِ مِنْ وُلْدِکَ بِالْقُرآنِ وَ سُنَّتِی وَ هُمْ مُتَوٰاصِلُونَ مُتَحٰابُّونَ و أنَّ الْمَلٰائِکَةَ لَتُصَلِّیَ عَلَیْهِمْ وَ تُؤمِّنَ عَلیٰ دُعٰائِهِمْ
ص:280
وَ تَسْتَغْفِرَ لِلْمُذْنِبِ مِنْهُمْ» (1).
یا علی! خوشا به حال کسی که تو را دوست دارد و امامتت را تصدیق می کند و وای بر کسی که تو را دشمن دارد و امامتت را انکار می نماید.
عاشقان تو میان اهل آسمان ها معروف و شناخته شده اند، آنان اهل دین هستند، پارسا و پاک دامنند، خوبی از چهرۀ آنان نمایان است، فروتن و خاکسارند، دیدگانشان فرو افتاده و دل هایشان مالامال ترس از عظمت خدا و عقاب اوست، بی تردید حق ولایت و امامتت را می شناسند و زبانشان به فضل تو گویاست، دیدگانشان از راه مهر و محبّت بر تو و امامان از فرزندانت گریان است، به آنچه خدا در کتابش آنان را فرمان داده و به آنچه من با آنان فرمان داده ام و آنچه تو به آنان فرمان داده ای و به آنچه اولواالامر از امامان بر پایۀ قرآن و سنت به آنان فرمان داده اند عمل می کنند، آنان اهل رابطه با یکدیگرند و به یکدیگر محبّت می ورزند، ملائکه بر آنان درود می فرستند و بر دعایشان آمین می گویند و برای گناه کارشان درخواست آمرزش می نمایند.
آخرین لحاظات عمر حضرت امام حسین علیه السلام، همراه با تشنگی و گرسنگی و هفتاد و یک داغ سنگین و شنیدن صدای ناله زنان و دختران حرم و زخم فراوان بر پیکر مبارکش بود.
ص:281
اهل فن می گویند: انسان داغدار و گرسنه و تشنه تعادلی در جهت روحیه و اعصاب ندارد، در حالی که آن حضرت در آن لحظات بسیار سخت از گرسنگی شدید و تشنگی فراوان و داغ های کمرشکن رنج می کشید اما از نظر روحیه و اعصاب در کمال تعادل و آرامش روحی قرار داشت، دلیلش مهرورزی ویژۀ او به دشمن بود.
آن حضرت روی اسب بر نیزه خویش که نوک آن را بر زمین فرو کرده بود تکیه داشت تا لحظه ای بیاساید، عمر سعد روی به لشکر کرد و گفت: کدام یک از شما حاضر است به او حمله کند و وی را از پای درآورده، به قتل برساند؟ فرد شجاعی از میان لشکر با اذن فرماندۀ تیره روزگار خود به حضرت حمله کرد، حضرت برای دفع حمله او با شمشیر بران به او حمله آورد، شدت حمله حضرت یک پای دشمن را قطع کرد، دشمن از روی زین به زمین افتاد و ضجه و ناله زد، حضرت امام حسین علیه السلام از اسب پیاده شده و بالای سر او آمد و با لحنی آمیخته به محبّت و مهر فرمود: می خواهی تو را به بستن زخمت و دارو نهادن روی آن به خیمه هایم ببرم یا اگر مطلب دیگری داری بگو تا برایت انجام دهم؟ ! !
دشمن زخمی عرضه داشت: افرادی از قبیلۀ من در لشکر کوفه هستند آنان را صدا بزنید تا بیایند و مرا از این معرکه بیرون ببرند، امام نزدیک دشمن آمد و افراد قبیلۀ او را از زخمی شدن وی خبر داد و از آنان خواست در حالی که از حملۀ آن حضرت در امان اند بیایند و او را از معرکه نجات دهند! ! (1).
ص:282
پیری پینه دوز از شهری بسیار دور دست به شدت آرزو داشت به زیارت حضرت امام رضا علیه السلام موفق شود ولی از نظر اقتصادی به خاطر فاصلۀ زیادی که شهرش با مشهد داشت امکان زیارت برای او نبود.
قافله ای در آن شهر آمادۀ حرکت به سوی مشهد شد، پیر مرد که دیگر تاب و طاقت تحمل فراق را نداشت، نزد خود برای رفتن به زیارت سه نقشه کشید:
اول: دوختن کفش های پارۀ اهل کاروان و گرفتن مزد برای تأمین هزینۀ رفتن به زیارت، دوم: دوختن کفش های پارۀ اهل قافله و گرفتن مزد برای تأمین هزینۀ برگشتن از زیارت، سوم: استفاده کردن از غذای مضیف حضرت امام رضا علیه السلام تا هنگامی که برای زیارت در شهر مشهد اقامت دارد.
پیاده همراه قافله حرکت کرد، در مسیر راه دچار شکاف پا و زخم قدم شد، هنگامی که به مشهد رسید با همان وضع و حال ابتدای مغرب به حرم رفت و با اشک و زاری زیارت کرد و تا دیر وقت در حرم حضرت امام رضا علیه السلام نشست تا کنار ضریح خوابش برد و طبیعتاً در حال خواب پایش دراز شد، خادمان به تدریج شمع های حرم را خاموش و تعداد اندکی از زائران را که مانده بودند، بیرون کردند.
خادمی تندخو و عصبانی در حال گشتن میان حرم بالای سر پیر مرد رسید، فریادی بر او زد که از خواب بیدار شود برخیز! ولی پیر مرد از شدت خستگی بیدار نشد، دوباره فریاد زد ولی خستۀ به خواب رفته از
ص:283
خواب برنخاست، لگدی محکم به پهلوی پیرمرد زد که پیر پینه دوز از شدت درد از خواب پرید، او را هم از حرم بیرون کرد، پیر مرد پس از بیرون آمدن از حرم با زحمت اطاقی کهنه و خراب در مسافرخانه ای قدیمی پیدا کرد و هنگام خوابیدن رو به حرم کرد و گفت: در دیار و شهرم به من گفتند تو دارای مضیف خانه هستی که از زائرانت پذیرایی می کنند، مضیف خانه ات کجاست؟ می گفتند: امام رئوفی ولی رأفت تو کجاست و چه شد؟ من که در حرم مطهرت در برابرت چنان لگد به پهلویم زدند که پهلویم درد گرفت! !
خادم حرم نیمۀ شب حضرت امام رضا علیه السلام را در خواب دید، به حضرت عرض سلام کرد، حضرت جواب سردی دادند، به حضرت عرضه داشت پسر پیامبر! پنجاه سال است در لباس خادمی شما به سر می برم چرا با بی رغبتی پاسخ سلامم را دادی؟
حضرت فرمود: ولی در این پنجاه سال لگد به پهلوی من نزده بودی، دیشب به پهلویم لگد زدی و تا کنون پهلویم درد می کند، آری؛ لگد به پهلوی زائرم زدی دردش را من می کشم! !
خادم بیدار شد و تا صبح نخوابید، مسافرخانه به مسافرخانه گشت تا پیر پینه دوز را پیدا کرد و به خانۀ خود برد و تا روزی که پیر مرد در مشهد بود از او پذیرایی جانانه کرد و رضایت کامل او را به خاطر برطرف کردن رنجش حضرت امام رضا علیه السلام جلب کرد.
حضرت امام صادق علیه السلام شیعیان حقیقی اهل بیت علیهم السلام را به خاطر
ص:284
مودت و عشق و محبتشان به اهل بیت علیهم السلام و معرفت و آگاهی والایشان، از حواریون حضرت مسیح علیه السلام نسبت به حق، مطیع تر به شمار آورده است:
« إنَّ حَوارِیَّ عِیسیٰ کَانُوا شِیعَتَهُ وَ إنَّ شِیعَتَنَا حَوَاریُّونَا وَ مَا کَانَ حَوارِیُّ عِیسیٰ بِأطْوَعَ لَهُ مِنْ حَوَارِیِّنَا لَنَا وَ إنَّمَا قَالَ عِیسیٰ لِلحَوَاریِّینَ: مَنْ أنْصَارِی إلَی اللّٰهِ قَالَ الحَوَرِیُّونَ: نَحْنُ أنْصَارُ اللّٰهِ فَلَا وَ اللّٰهِ مَا نَصَرُوُهُ مِنَ الیَهُودِ وَ لا قَاتَلُوهُمْ دُونَهُ وَ شِیعَتُنَا وَ اللّٰهِ لَمْ یَزَلُوا مُنْذُ قَبَضَ اللّٰهُ عَزَّ ذِکرُهُ رَسُولَهُ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ یَنْصُرُونَا وَ یُقَاتِلُونَ دُونَنَا وَ یُحْرَقُونَ وَ یُعَذَّبُونَ وَ یُشَرَّدُونَ فِی البُلْدَانِ جَزَاهُمُ اللّٰهُ عَنَّا خَیراً» (1).
حواری عیسی شیعۀ او بودند و شیعیان ما حواریون ما هستند و حواری عیسی نسبت به او مطیع تر از حواریون ما نسبت به ما نبودند و جز این نیست که عیسی به حواریون گفت: چه کسانی یاران من برای خدا هستند؟ حواریون گفتند: ما یاران خداییم، پس به خدا سوگند از میان یهود او را یاری نکردند و پیش رویش با دشمن نجنگیدند و شیعیان ما به خدا سوگند از زمانی که خدا پیامبرش را قبض روح کرد پیوسته ما را یاری کردند و پیش روی ما جنگیدند و به آتش کشیده شدند.
ص:285
ص:286
ص:287
ص:288
ایمان، حقیقی است چون درخت پاک که ریشۀ محکم و استوار در عرصه گاه توحید دارد و شاخ و برگ و میوه اش فضائل و خصائل و صفاتی است که برای دنیا و آخرت انسان مفید است.
ایمان، پیوند عاشقانۀ مؤمن با خدای لا یزال است که مستجمع جمیع صفات کمال است، پیوندی که ناشی از معرفت و آگاهی ها از افق وجود انسان است.
ایمان، باور و محبّت و عشق قلبی به منبع همۀ خوبی ها یعنی حضرت رب العزه است که این باور و محبّت و عشق قلبی موجب می شود انسان با همۀ وجود از معشوق رنگ بگیرد و از خواسته های سعادت بخش او پیروی کند و اطاعت نماید.
قرآن و روایات، نشانه ها و علامت ها و خصلت هایی را برای اهل ایمان بیان می کنند که همۀ آن ها ظهور عینی و عملی ایمان در مؤمن است و آن نشانه ها و خصلت ها جز از آن ریشۀ معنوی و حقیقت الهی و ملکوتی نمی روید.
مؤمن به سبب ایمانش دریایی از شوق و عشق و محبّت است و به این خاطر عاشق تحقق صفات مثبت در خود و علاقه مند به ظهور ارزش ها در خویش و دوستدار الفت و انس و یکرنگی و صداقت و معاشرت با
ص:289
مردم است تا آنان را از این طریق به حسنات و ارزش ها آشنا کند و پس از آشنایی، زمینۀ آراستن آنان را به آن حسنات و ارزش ها فراهم نماید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی می فرماید:
« المُؤْمِنُ یَألَفُ وَ یُؤْلَفْ وَ لا خَیْرَ فِیمَنْ لٰا یَأْلَفُ وَ لا یُؤْلَفُ وَ خَیْرُ النّٰاسِ أَنْفَعُهُمْ للناسِ» (1).
مؤمن با مردم اهل انس و یک رنگی و صداقت و معاشرت است و با او هم انس و یکرنگی برقرار می شود و کسی که با مردم انس نمی گیرد و با او انس گرفته نمی شود، هیچ خیری ندارد و بهترین مردم، سودمندترین آنان نسبت به مردم است.
از این روایت به صراحت استفاده می شود که مؤمن در انس گرفتن با مردم و در برقرار کردن الفت با ایشان نیتی جز این ندارد که فراوان ترین بهره و سود را به آنان برساند و بهترین منفعت را نصیب ایشان کند و بی تردید آگاه کردن آنان از ارزش ها و خصلت هایی که محصول ایمان است و زمینه سازی برای آراسته شدنشان به آن ارزش ها که از طریق الفت و انس میسر است، بهترین راه سودرسانی به آنان است و بر این اساس مؤمن بهترین انسان است چنان که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
« وَ خَیْرُ الناسِ أَنْفَعَهُمْ لِلنَّاسِ» (2).
بهترین مردم آن کسی است که نفعش به دیگران بیشتر باشد.
ص:290
در این جا لازم است به پاره ای از روایات با ارزش که در کتاب های معتبر و ریشه دار دربارۀ نشانه های اهل ایمان ذکر شده، اشاره کنم، باشد که خوانندگان عزیز بهرۀ بیش تری از این نوشتار نصیبشان گردد.
هشام بن حکم که از چهره های برجستۀ ایمان و علم است، از امام هفتم علیه السلام در حدیثی طولانی روایت می کند که حضرت امام موسی بن جعفر فرمود علیه السلام:
« یَا هُشَامُ کَانَ أمیرُ المُؤمِنینَ یَقُولُ: مَا عُبِدَ اللّٰهُ بِشَیءٍ أَفْضَلَ مِنَ العَقْلِ وَ مَا تَمَّ عَقْلُ امرِیءٍ حَتَّی تَکُونَ فِیهِ خِصَالٌ شَتّی: الکُفرُ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأمُونَانِ وَ الرُّشدُ وَ الخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولَانِ وَ فَضلُ مَالِهِ مَبْذُولٌ وَ فَضْلُ قَوْلِهِ مَکْفَوفٌ وَ نَصِیبُهُ مِنَ الدُّنیَا القُوتُ لَا یَشْبَعُ مِنَ العِلْمِ دَهْرَهُ، الذُّلُّ أحبُّ إلَیهِ مَعَ اللّٰهِ مِنَ العِزِّ مَعَ غَیرِهِ وَ التَّوَاضُعُ أحَبُّ إلَیهِ مِنَ الشَّرَفِ یَستَکْثِرُ قَلیلَ المَعرُوفِ مِن غَیرِهِ وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ المَعرُوفِ مِن نَفسِهِ وَ یَرَی النّاسَ کُلَّهُم خَیراً مِنْهُ و أَنَّهُ شَرُّهُمْ فِی نَفْسِهِ وَ هُوَ تَمامُ الْأَمْرِ» (1).
ای هشام! امیر المؤمنین همواره می گفت:
خدا به چیزی برتر از خردورزی و عقل بندگی نشده است و عقل انسانی
ص:291
کامل نمی شود مگر خصلت های گوناگونی در او باشد:
خطر کفر و شر از ناحیۀ او در میان نباشد و هدایت و خیر از سوی او توقع رود، زیادی مالش بذل شود و اضافۀ سخنش حفظ گردد، نصیبش از دنیا به اندازۀ گذران باشد، در همۀ روزگارش از دانش سیر نگردد، خواری در کنار خدا برایش محبوب تر از عزت با غیر باشد و فروتنی و خاکساری نزد او محبوب تر از کبر و خود بزرگ بینی جلوه کند، خوبی اندک دیگران را بسیار بشمارد و خوبی فراوان خود را اندک به حساب آورد، همۀ مردم را بهتر از خود ببیند و خود را از همه بدتر انگارد و این خصلت ها اموری کامل و جامع است.
راستی چه روایت عالی و متنی با ارزش است، متنی که نشان دهندۀ کمال دین و جامعیت فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است، اوصافی را این روایت بیان می کند که اگر در انسان ظهور کند از او انسانی کامل و منبعی از خیر و برکت و موجودی پاک و معنوی به وجود می آورد، شرح این روایت کتابی مستقل می طلبد و تفسیری جامع می خواهد و من ناچارم در این جا به ترجمۀ آن اکتفا کنم.
وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در قطعه ای ناب و پر ارزش مؤمن را بدین گونه وصف می کند.
« لَطیفُ الحَرکاتِ، حُلْوُ المُشَاهَدَةِ، یَطْلُبُ مِنَ الأُمُورِ أَعْلَاهَا وَ مِنَ الأَخلَاقِ أَسنَاهَا، لَا یَحِیفُ عَلیٰ مَنْ یُبْغِضُ وَ لا یَأثَمُ فِیمَنْ یُحِبُّ، قَلیلُ المئُونَةِ، کَثِیرُ
ص:292
المَعُونَةِ، یُحسِنُ فِی عَمَلِهِ کَأنَّهُ نَاظِرٌ إلَیهِ، غَضُّ الطَّرفِ، سَخِیُّ الکَفِّ، لَا یَرُدُّ سَائِلاً، یَزِنُ کَلَامَهُ وَ یَخرِسُ لِسَانَهُ، لَا یَقبَلُ البَاطِلَ مِن صدیقِهِ وَ لا یَرُدُّ الحَقَّ عَلیٰ عَدُوِّهِ وَ لا یَتَعَلَّمُ إلّا لِیَعْلَمَ وَ لا یَعْلمُ إلّا لِیَعْمَلَ، إن سَلَکَ مَعَ أهلِ الدُّنیَا کَانَ أکیَسَهُمْ وَ إنْ سَلَکَ مَعَ أهلِ الاخِرَةِ کَانَ أورَعَهُم» (1).
حرکاتش ملایم و آرام است، دیدار و مشاهده اش شیرین است، از میان همۀ کارها برترینش را انتخاب می کند و از اخلاق، با ارزش ترینش را برمی گزیند، نسبت به کسی که کینه دارد، ستم نمی کند و به خاطر محبوبش وارد گناه نمی شود، هزینۀ زندگی اش اندک و کمک و یاری اش به مردم بسیار است، عملش را نیکو انجام می دهد که گویی بیننده ای با دقت و درایت به او می نگرد، چشم از حرام فرو می پوشد، اهل جود و سخاوت است به طوری که سائل و خواهنده ای را از خود نمی راند، سخنش را پیش از سخن گفتن می سنجد، زبانش نسبت به ناحق و باطل لال است [ بدین گونه که ] باطل را از دوستش نمی پذیرد و حق را بر ضد دشمنش باز نمی گرداند، نمی آموزد مگر برای دانستن و دنبال دانش نمی رود جز برای عمل کردن، اگر با اهل دنیا سلوک کند از همۀ آنان زیرک تر است و اگر با اهل آخرت زندگی کند از همۀ آنان پرهیزگارتر است.
ص:293
حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرمود:
« عَلَامَاتُ المُؤْمِنِ خَمسٌ: الوَرَعُ فِی الخَلْوَةِ وَ الصَّدَقَةُ فِی القِلَّةِ وَ الصَّبرُ عِنْدَ المُصِیبَة وَ الحِلْمُ عِنْدَ الغَضَبِ وَ الصِّدقُ عِنْدَ الخَوْفِ» (1).
نشانه های مؤمن پنج چیز است: پاک دامنی در خلوت، صدقه دادن در تنگ دست، صبر هنگام مصیبت، بردباری وقت خشم، صدق هنگام خوف و بیم.
کسانی که خود را از چنین خصلت هایی محروم می کنند و جز به شکم و شهوت نمی پردازند، در حقیقت خود را به سوی تبدیل شدن به هیمۀ دوزخ می رانند!
[ وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً ] (2).
ولی منحرفان هیزم دوزخ اند.
در این که مهرورزی از نشانه های اهل ایمان و از ویژگی های این گروه با ارزش است آیاتی در قرآن مجید و روایاتی در کتاب های بسیار مهّم حدیث آمده که تفسیر آن آیات و توضیح آن روایات چند کتاب می طلبد، که در اینجا برای روشن شدن این حقیقت به گوشه ای از آیات و روایات اکتفا می شود.
ص:294
[ وَ اَلْمُؤْمِنُونَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیٰاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ اَلْمُنْکَرِ وَ یُقِیمُونَ اَلصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ اَلزَّکٰاةَ وَ یُطِیعُونَ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ أُولٰئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اَللّٰهُ إِنَّ اَللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ ] (1).
مردان و زنان با ایمان دوست و یار یکدیگرند؛ همواره به کارهای نیک و شایسته فرمان می دهند و از کارهای زشت و ناپسند بازمی دارند و نماز را برپا می کنند و زکات می پردازند و از خدا و پیامبرش اطاعت می نمایند؛ به زودی خدا آنان را مورد رحمت قرار می دهد؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است.
[ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللّٰهِ وَ اَلَّذِینَ مَعَهُ أَشِدّٰاءُ عَلَی اَلْکُفّٰارِ رُحَمٰاءُ بَیْنَهُمْ. . . ] (2).
محمّد، فرستاده خداست و کسانی که با او هستند بر کافران سرسخت و در میان خودشان با یکدیگر مهربانند،
آری؛ قلوبی که با خدا پیوند دارند و به آخرت یقین می ورزند و خلق را به قول پیامبر صلی الله علیه و آله عیال اللّٰه می دانند، مزیّن به مهر و محبّت اند و بر اساس این دو آیۀ مهر و محبّت را نسبت به دیگران بی ملاحظۀ چیزی هزینه می کنند و می دانند که هزینه کردن محبّت رشته ای از عبادت و دارای پاداش و مزد از سوی خداست.
ابو بصیر از حضرت امام باقر علیه السلام روایت می کند که آن حضرت فرمود:
ص:295
« إنَّ أعرابِیّاً مِن بَنِی تَمیمٍ أتَی النَّبِیَّ صلی الله علیه و آله فَقَالَ لَهُ: أوصِنِی فَکَانَ مِمَّا أوصَاهُ: تَحَبَّبْ إلیَ النَّاسِ یُحِبُّوکَ» (1).
بادیه نشینی از قبیلۀ بنی تمیم به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و به آن حضرت گفت: به من سفارشی کن، از سفارش های حضرت به او این بود: به همۀ مردم مهر و محبّت ورز تا همۀ مردم به تو مهر و محبّت ورزند.
راستی روایت بسیار مهمی است، عربی از رسول خدا صلی الله علیه و آله طلب سفارش و وصیّت می کند و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اظهار محبّت به همۀ مردم را به او سفارش می کند و در حقیقت می خواهد به آن عرب بگوید: اگر می خواهی اهل ایمان باشی و از پیامبرت اطاعت نمایی، نسبت به عموم مردم اهل مهر و محبّت باش.
عمرو بن دینار و عبید اللّٰه بن عبید بن عمیر می گویند: حضرت امام باقر علیه السلام را نیافتیم مگر این که برای ما پول و هدیه و لباس آورده بود و می گفت: این ها را پیش از این که با شما دیدار کنم برای شما آماده کرده بودم (2)!
شگفتا! محبّت و مهرورزی تا کجا که پیشوای بر حقّ و امام مردم از شدّت مهر و محبتش به دیگران پیش از ملاقات با آنان پول و هدیه و لباس آماده می کند تا هنگام دیدار دوستان به صورت عینی و عملی محبّت و مهرش را بنمایاند! !
ص:296
از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است:
« مُجَامَلَةُ النَّاسِ ثُلُثُ العَقلِ» (1).
خوش رفتاری و نیکو برخورد کردن با همۀ مردم یک سوم خردورزی است.
از حضرت امام رضا علیه السلام روایت شده است:
« التَوَدُّدُ إلَی النّاسِ نِصفُ العَقلِ» (2).
اظهار دوستی و محبّت به همۀ مردم و مهرورزی نسبت به آنان نیمی از عقل است.
حضرت امام صادق علیه السلام به اصحاب خود سفارش می کرد:
« إتَّقُوا اللّٰهَ وَ کُونُوا إخْوَةً بَرَرَةً مُتَحابِّینَ فِی اللّٰهِ، مُتَواصِلِینَ مُتَراحِمِینَ تَزَاوَرُوا وَ تَلاقَوْا وَ تَذَاکَرُوا أمرَنَا وَ أحیُوهُ» (3).
از خدا پروا کنید و نسبت به هم، برادران نیکوکار و خوش رفتار باشید، برای خدا با یکدیگر دوستی نمایید و با یکدیگر تماس و ارتباط برقرار کنید و نسبت به هم مهر و محبّت ورزید، یکدیگر را زیارت و دیدار کنید و فرهنگ ما را با یکدیگر مذاکره کرده، آن را زنده نگه دارید.
ص:297
و نیز آن حضرت در روایتی می فرماید:
« تَوَاصَلُوا وَ تَبَارُّوا وَ تَرَاحَمُوا وَ تَعَاطَفُوا» (1).
با یکدیگر پیوند برقرار کنید و نسبت به هم نیکی نمایید و به همدیگر ترحم کنید و به یکدیگر مهر و محبّت ورزید.
بر اساس آیات قرآن و این گونه روایات که در معتبرترین کتاب ها نقل شده، هر کس وجودش از مهر و محبّت خالی باشد و دلی چون سنگ در سینه دارد، نه این که مؤمن و شیعه نیست بلکه انسان نیست و از آدمیّت نشانی ندارد.
پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود:
یا علی! هر کس دارای چهار خصلت باشد خدا برای او خانه ای در بهشت بنا می کند:
کسی که یتیمی را جای دهد و او را در پناه خود نگهدارد.
کسی که به یاری و حمایت انسانی ناتوان و ضعیف برخیزد.
کسی که با پدرش و مادرش با مهربانی رفتار کند.
کسی که با زیردستانش با مهر و محبّت برخورد نماید (2).
در حدیثی بسیار مهم از احادیث قدسیه پرسش هایی از انسان شده
ص:298
که همۀ آن ها ریشه از مهر و محبّت می گیرد:
« یَا ابْنَ آدَمَ هَلْ أَدَّیْتُم فَرَائِضِی کَمَا أَمَرْتُکُم؟
وَ هَل وَاسَیتُمُ المَسَاکِینَ بِأَمْوَالِکُمْ وَ أَنْفُسِکُم؟
وَ هَل أَحسَنتُم إلیٰ مَن أَسَاءَ إلَیْکُم؟
وَ هَل عَفَوْتُم عَمَّن ظَلَمَکُم؟
وَ هَل وَصَلْتُمْ مَنْ قَطَعَکُم؟
وَ هَل أَنْصَفْتُم مَن خَانَکُم؟
وَ هَل کَلَّمتُم مَن هَاجَرَکُم؟
وَ هَل أَدَّبْتُم أَولَادَکُم؟
وَ هَل سَأَلتُمُ العُلَمَاءَ مِن أَمْرِ دینکُم وَ دُنیَاکُم؟
فَإنَّی لَا أَنْظُرُ إلیٰ صُوَرکُم وَ لا إلیٰ مَحَاسِنِکُم وَ لکِن أَنْظُرُ إلیٰ قُلُوبِکُم وَ أَعمالِکم و أَرضیٰ مِنکُم بِهِذِهِ الخِصَال» (1).
ای آدمیان! آیا فرایض مرا به گونه ای که فرمانتان داده ام به اجرا گذاشتید؟
آیا به وسیلۀ اموال و وجودتان به افتادگان و بینوایان یاری دادید؟
آیا به آنان که به شما بدی کردند نیکی نمودید؟
آیا از کسی که به شما ستم ورزید گذشت کردید؟
آیا با کسی که از شما پیوند برید پیوستید؟
آیا با کسی که به شما خیانت نمود به انصاف و عدالت برخاستید؟
آیا با کسی که از شما جدایی کرد به سخن گفتن و آشتی درآمدید؟
آیا فرزندانتان را به ادب آراستید؟
ص:299
آیا از اعمال ربّانی دربارۀ دین و دنیاتان پرسیدید؟
آگاه باشید که من به صورت ها و مظاهر خوبتان نظر نمی کنم بلکه به دل ها و اعمالتان می نگرم و با این اوصاف از شما راضی و خشنود می شوم.
کسی که به خود مهر و محبّت دارد در مقام نجات خویش از خزی دنیا و عذاب آخرت با آراسته شدن به ایمان و اخلاق حسنه و عمل صالح برمی خیزد و کسی که به دیگران مهر می ورزد در مسیر خدمت به آنان قدم برمی دارد و چنین مهرورزی که به ایمان و عمل و اخلاق و خدمت آراسته است و در حقیقت جلوه ای از مهر و محبّت الهی است، از همۀ جنبندگان هستی برتر و بالاتر است چنان که قرآن می فرماید:
[ إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ هُمْ خَیْرُ اَلْبَرِیَّةِ ] (1).
مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اینانند که بهترین مخلوقات اند.
در منطقه ای از مناطق کشاورزی برای چند روزی منبر می رفتم، همسر صاحب خانه ای که میزبان بود، زنی حدود هفتاد ساله بود و بسیار مورد احترام، اطرافیانش می گفتند: در طول سال چه تابستان و چه زمستان که هوایی نسبتاً پر برف و باران دارد، درب خانه را هنگام شب باز می گذارد تا مسافری و غریبی از راه مانده بیرون نماند، او را به اطاقی مناسب راهنمایی می کند و از او پذیرایی می نماید تا شب را در امنیّت
ص:300
و استراحت به سر برد و صبح به مقصدی که دارد برود.
تا جایی که در توان دارد با اجازه همسرش مشکل مالی و خانوادگی اهل محل را حل می کند و به خدمت آنان بدون چشم داشت اقدام می نماید.
آن زن بزرگوار در حال خدمت به ناتوانان و ضعیفان از دنیا رفت، مردم در مراسم او همچون چهره ای بزرگ و معروف شرکت کردند و حق احترام او را انصافاً به جای آوردند، من هر بار پس از درگذشت او جهت تبلیغ دین به آن ناحیه رفتم برای فاتحه و دعا و گرفتن انرژی معنوی کنار قبر او حاضر شدم، از خدا می خواهم که بر شمار این گونه انسان ها در جامعۀ ما بیفزاید و مردم را از برکات وجودشان بهره مند سازد.
لازم است به این نکتۀ ظریف و تجربه شده اشاره شود که این گونه مهرورزی و محبّت در میان همۀ اقوام و ملل به ویژه شیعۀ ناب و خالص اهل بیت علیهم السلام هست و این طایفه هستند که با اقتدای به پیامبر و اهل بیتش علیهم السلام به این صورت نسبت به مردم مهرورزی و دست خدمت دارند.
امامان ما همان انسان های والایی هستند که شب ها آذوقه و لباس و پول به دوش می کشیدند و به طور ناشناس به محله های فقیرنشین محل اقامتشان می رفتند و به آنان اعم از شیعه و سنی و یهودی و مسیحی کمک می کردند و پس از شهادتشان برای فقیران معلوم می شد که کمک دهنده به آنان در سال های گذشته چه کسی بوده است.
اینان و شیعیانشان از همۀ جنبندگان هستی بهتر و برترند و مهر و محبّت ویژۀ خدا در دنیا آخرت شامل حال آنان است.
ص:301
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید: پیامبر صلی الله علیه و آله روز وفاتش مرا به سینۀ خود چسبانید در حالی که سر مبارکش کنار گوش من بود، سپس فرمود: یا علی از قول خدای تعالی آگاهی که فرمود:
[ إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ أُولٰئِکَ هُمْ خَیْرُ اَلْبَرِیَّةِ ] (1).
مسلماً کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند، اینانند که بهترین مخلوقات اند.
آیا می دانی که اینان چه کسانی هستند؟ گفتم خدا و پیامبرش آگاه ترند، فرمود: اینان شیعیان ما و یاران تو هستند، وعده گاه من و آنان روز قیامت کنار حوض است، آن گاه که امت ها به زانو درآیند و خدا حکومتش را برای رسیدگی خلق آشکار نماید، حضرت حق تو و شیعیانت را « به سوی رحمت و بهشتش» دعوت می کند و شما سپید روی و سیر و سیراب به جانب من می آیید.
یا علی! مقصود از:
[ إِنَّ اَلَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ اَلْکِتٰابِ وَ اَلْمُشْرِکِینَ فِی نٰارِ جَهَنَّمَ خٰالِدِینَ فِیهٰا أُولٰئِکَ هُمْ شَرُّ اَلْبَرِیَّةِ ] (2).
به یقین کافرانِ از اهل کتاب و مشرکان در آتش دوزخ اند و در آن جاودانه اند؛ اینانند که بدترین مخلوقات اند.
ص:302
یهود و بنی امیه و طرفداران آنان و شیعیان و پیروانشان هستند که قیامت بدبخت و گرسنه و تشنه و سیاه روی برانگیخته می شوند (1).
کسی که به دیگران و بلکه به همۀ مردم مهر و محبّت پاک و عشق تابناک دارد، در راه خدمت به آنان و حل مشکلاتشان و اصلاح میانشان زمانی که با هم اختلاف دارند برمی خیزد و دل خود را چنان که بر اثر عشق به خدا نسبت خدا و شؤونش پاک نگاه می دارد، نسبت به مردم هم از غل و غش و حسد و حرص و بخل و طمع و کینه و دشمنی پاک نگه می دارد.
در یکی از آیات انجیل آمده:
« طُوبَی لِلمُصلِحِینَ بَینَ النَّاسِ، اُولئِکَ هُمُ المُقرَّبُونَ یَومَ القِیٰامَةِ» (2).
خوشا به حال آنان که میان مردم اصلاح می دهند [ و به اختلافات آنان پایان می بخشند و نمی گذارند رابطۀ میان زن و شوهر و والدین و فرزندان و دو همسایه و دو دوست و دو طایفه قطع شود و فضایی از کینه و خشم و دشمنی و نفرت بر بندگان خدا حاکم گردد ] اینان که در مقام اصلاح میان مردم اند در قیامت از گروه مقربان به شمار می آیند.
اصلاح گر، دوست و دلسوز انسان و عاشق آرامش و رفاه و عافیت
ص:303
آدمی است، از جدایی و افتراق میان مردم رنج می کشد، غصه می خورد و اندوهناک است، علاقه دارد همه آراسته به امنیت خاطر باشند.
معمولاً انسان اصلاح گر - چنان که از قرآن استفاده می شود - انسانی متمسّک و متوسل به قرآن و اقامه کنندۀ نماز است قرآن می فرماید:
[ وَ اَلَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتٰابِ وَ أَقٰامُوا اَلصَّلاٰةَ إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُصْلِحِینَ ] (1).
و آنان که به کتاب [ آسمانی ] چنگ می زنند [ و عملاً به آیاتش پای بندند ] و نماز را بر پا داشته اند [ دارای پاداشند ] یقیناً ما پاداش اصلاح گران را ضایع نمی کنیم.
مهرورزان مؤمن اگر به خاطر مهرشان به مردم به اصلاح میان آنان برمی خیزند، اخلاق اصلاح گری را به فرمان قرآن و در حقیقت به دستور خدای مهربان پی می گیرند زیرا اصلاح گری مقتضای ایمان به خدا و روز قیامت است چنان که از قرآن استفاده می شود:
[. . فَاتَّقُوا اَللّٰهَ وَ أَصْلِحُوا ذٰاتَ بَیْنِکُمْ وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ] (2).
. . . از خدا پروا کنید و [اختلاف و نزاع ] بین خود را اصلاح نمایید، و از خدا و پیامبرش اطاعت کنید.
یعنی اگر به حقیقت و راستی و درستی مؤمن نباشید، منبع تقوا
ص:304
و اصلاح گری و اطاعت از خدا و پیامبرش نخواهید بود.
درخواست تقوا و اصلاح گری و اطاعت از خدا و پیامبر از مردمان بی ایمان درخواستی بی جاست.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
« أَ لا أُخْبِرُکم بِأفضلَ مِنْ دَرَجَةِ الصِّیامِ وَ الصَّلٰاةِ وَ الصَّدَقَةِ؟ إِصْلاحُ ذاتِ البَینِ. . .» (1).
شما را به کاری برتر از مرتبۀ روزه و نماز و صدقه خبر دهم؟ اصلاح میان مردم.
حضرت علی علیه السلام فرمود:
« مِنْ کَمالِ السَّعَادَةِ السَّعیُ فِی صَلاحِ الجُمهورِ» (2).
از کمال خوشبختی کوشیدن در اصلاح تودۀ مردم است.
حضرت صادق علیه السلام به مفضل فرمود:
« إذا رَأیتَ بَینَ اثنَینِ مِن شِیعَتِنا مُنَازَعَةً فَافتَدِهَا مِنْ مَالِی» (3).
هنگامی که میان دو نفر از شیعیان ما نزاع و برخورد دیدی، از مال من جهت خاتمۀ نزاع و صلح میان آن دو نفر بپرداز.
حضرت علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می کنند:
ص:305
« إصلاحُ ذَاتِ البَینِ أفضَلُ مِن عَامَّةِ الصَّلاةِ وَ الصِّیامِ» (1).
اصلاح ذات البین از همۀ نمازها و روزه ها برتر است.
اهل مهر و محبّت در راه طهارت قلب و پاکی دل می کوشند و سعی و تلاش دارند باطن خویش را از هر آلودگی بزدایند و قلبی به دست آورند که چون وجود فرشتگان از آنچه تناسبی با آن ندارد پاک و طیّب و طاهر باشد.
آنان چنین قلبی را برای ارزش یافتن عبادات خود می خواهند زیرا می دانند عبادت ریاکارانه باطل و عبادتی که به طمع بهشت و ترس از دوزخ انجام می گیرد کم ارزش است.
آنان چنین قلبی را برای توجه بیش تر در راه خدمت به خلق خدا و مهرورزی گسترده تر به آنان می خواهند، زیرا می دانند دلی که نسبت به مردم دارای غل و غش و کینه و حسد است و آلوده به بخل و حرص می باشد سبب هلاکت انسان و موجب نفرت حق از اوست.
پاک دلان که از آثار پاکدلی شان مهر و محبّت گسترده و بی شائبه است و از عشقی خالصانه برای سود رسانیدن به مردم می تپد، بنا به گفتار حق در انجیل در قیامت از پرهیزکارانند.
ص:306
« طُوبَی لِلمُطهَّرَةِ قُلوبُهُم، اُولئکَ هُمُ المُتَّقُونَ یَومَ القِیٰامَةِ» (1).
خوشا به حال پاکدلان، اینان همان اهل تقوا در قیامت هستند.
شما اگر به منزلت و مقام اهل تقوا در قرآن مراجعه کنید، خواهید یافت از عنایاتی که خدا در قرآن نسبت به اهل تقوا مبذول داشته، اعلام محبّت و عشق به آنان است.
[ . . إِنَّ اَللّٰهَ یُحِبُّ اَلْمُتَّقِینَ ] (2).
. . . خدا پرهیزکاران را دوست دارد.
شگفت آور است که در این آیه می گوید خدا محب و پرهیزکاران محبوب، خدا عاشق و اهل تقوا معشوق اند.
راستی هنگامی که انسان محبوب خدا شود خدا برای محبوب خود در دنیا و آخرت چه خواهد کرد، آیا کسی جز خدا از این مطلب خبر دارد؟
از عنایات حضرت حق به محبوبان خود جلوۀ نوری او به قلب محبوبان است که قلب آنان را تبدیل به حرم اللّٰه و عرش اللّٰه می کند، و به گنجایشی می رساند که بتواند آن نور بی نهایت را در خود تحمل کند.
« لَا یَسَعُنِی أرضِی وَ سَمائِی وَ لکن یَسَعُنِی قَلبُ عَبدِیَ المُؤمِن» (3).
زمین و آسمانم گنجایش مرا ندارد ولی دل بندۀ مؤمنم گنجایش مرا دارد.
ص:307
این جلوه در لحظات شهادت حضرت حسین علیه السلام در قلب آن حضرت به صورت أَتَمْ و اکملش ظهور کرد که در لحظه ای که تیزی خنجر قاتل به گلوی مبارکش نشست، تبسم فرمود و سر در راه جانان سپرد.
و حضرت امام زین العابدین علیه السلام هنگام دفن آن حضرت با توجه به تجلی این نور با اشک و آهی که از فراق پدر داشت فرمود:
« أَبَتَا أمَّا الدُّنیَا فَبَعْدکَ مُظْلِمَةٌ وَ أمَّا الآخِرَةُ فَبِنُورِ وَجْهِکُ مُشرِقَةٌ» (1).
پدر جان! دنیا پس از تو به تاریکی فرو رفت و آخرت به نور شخصیت و کرامتت روشن شد.
آری؛ آنان که به خود مهر می ورزند و به عبارت دیگر عاشق خود هستند و به سبب این عشق در پی نجات خویش در دنیا و آخرت از مهالک اند، همواره دست اندرکار طهارت و پاکی قلب خویش اند که هم بتوانند عبادتی خالص انجام دهند و هم بتوانند مردم را از خیر خود بهره مند سازند.
اینان مهر و محبتشان به خدا و خلق خدا اقتضا می کند که همواره نسبت به حق در حال انکسار و خاکساری و دائم نسبت به خلق در حال تواضع و فروتنی باشند، زیرا تکبر از بیماری ها و امراض خطرناک قلبی است و پاکدلان با محبّت نمی توانند نسبت به حق روح استکباری و نسبت به خلق حالتی متکبرانه داشته باشند.
ص:308
در آیه ای از آیات انجیل نقل شده است:
« طُوبیٰ لِلمُتَواضِعِینَ فِی الدُّنیا أولئِکَ یَرتَقُونَ مَنَابِرَ المُلْکِ یَوْمَ القِیٰامَةِ» (1).
خوشا به حال فروتنان و خاکساران در دنیا، اینان در قیامت بر کرسی های عزت و قدرت بالا می روند.
اگر به آیات قرآن مجید دربارۀ سلیمان مراجعه کنیم، می بینیم قرآن، سلیمان را پادشاهی معرفی می کند که شکل پادشاهی اش را هیچ پادشاهی نداشت و لی این پادشاه بی نظیر که از مقام ایمان و اخلاص و پاکی و صدق و درستی برخوردار بود از چنان تواضعی بهره مند بود که درباره اش آمده:
« کَانَ یَجلِسُ مَعَ المَسَاکِین» (2).
همواره با افتادگان و تهیدستان نشست و برخاست داشت.
از حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده که در پاسخ احوالپرسی شخصی که از حضرت پرسید حالتان چگونه است؟ پس از ذکر مطالبی فرمود:
« فأَیُّ فقیرٍ أفقَرُ مِنّی» (3).
کدام فقیر از من فقیرتر است؟
ص:309
در روایتی از انس که معاصر پیامبر صلی الله علیه و آله و از اصحاب آن حضرت به شمار می آید، آمده است:
« کَانَ رَسُولُ اللّٰهِ صَلَّی اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ اذَا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ إِخْوَانِهِ ثَلٰاثَةَ ایَامٍ سَأَلَ عَنْهُ فَإِنْ کَانَ غَائِباً دَعَا لَهُ وَ إِنْ کَانَ شَاهِداً زَارَه وَ إِنْ کَانَ مَرِیْضاً عَادَهُ (1)» .
هرگاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مردی از برادران دینی اش را سه روز متوالی در جمع یاران و مسجدیان نمی یافت از او خبر می گرفت، اگر در مدینه نبود به او دعا می کرد و اگر در مدینه بود به دیدار او می شتافت و اگر بیمار بود از او عیادت می کرد.
پیامبر بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله به امت خود نسبت به برادران دینی شان درس های بسیار مهم اخلاقی داده است از جمله این درس که:
چون سه روز برادر ایمانی خود را نیافتید از اوضاع و احوالش خبر بگیرید و نسبت به او به پی جویی برخیزید، چنان چه به سفر رفته مخلصانه برای سلامت او و مصون ماندنش از خطر و سود بردنش از سفر و بازگشتنش در کمال سلامت و امنیت دعا کنید زیرا دعا از زبان دیگری در حق شخص دیگر دعایی مستجاب و مورد قبول است (2).
چنان که روایت شده است:
ص:310
خداوند به حضرت موسی علیه السلام وحی فرمود: ای موسی! [ برای خواستن نیازمندی هایت ] با آن دهان لب به دعا بگشای که گناهی مرتکب نشده باشد، حضرت موسی می گوید: خدایا! چنین زبانی چگونه برای من باشد؟ خدا فرمود: [ تو، که به وسیلۀ دهان شخص دیگر مرتکب معصیت نشده ای ]، با دهان دیگران مرا بخوان (1). بهر این فرمود موسی را خدا
و در روایتی به همین سبک و سیاق از پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده است:
« أُدعُوا اللّٰهَ بِأَلْسِنَةٍ مَا عَقَیْتُمُوهُ بِهَا، قَالُوا: یَا رَسولَ اللّٰهِ وَ مَنْ لَنَا بِتِلکَ الألسنة؟ قَالَ: یَدعُوا بَعضُکُم لِبَعضٍ لِأنَّکَ مَا عَصَیْتَ بِلِسَانِهِ وَ هُوَ مَا عَصیٰ بِلِسانِکَ (2).
خدا را با زبان هایی که به وسیلۀ آن ها او معصیت نکرده اید، دعا کنید، گفتند: یا رسول اللّٰه! از ما کیست که چنین زبانی داشته باشد؟ فرمود: برخی از شما برخی دیگر را دعا کند زیرا تو با زبان او گناهی انجام نداده ای و او با زبان تو گناهی مرتکب نشده است.
ص:311
در هر صورت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله برای این که حقیقت اتحاد در جان انسان ها و مقام والای انسانیّت را در مهرورزی به یکدیگر به عرصۀ نوظهور برساند، به امت تعلیم می دهد که برای سلامت و امنیّت و رفاه زندگی دیگران، مخلصانه و با سوز دل از طریق دعا با منبع فیض بی نهایت در ارتباط باشید و از حضرت او رسیدن هر نوع خیری را به دیگران درخواست نمایید زیرا دعای غیر در حقّ غیر چون دعای پدر و مادر در حقّ فرزند و دعای مظلوم بر ضد ظالم و دعای زائران حرم خدا در حق دیگران و دعای فرشتگان و پیامبران و امامان نسبت به اهل ایمان و اهل توبه، مستجاب است.
و آن حضرت به امت تعلیم می دهد که گاهی به زیارت و دیدار یکدیگر بروید که این دیدار و زیارت مایۀ شادمانی و نشاط و عامل رفع دل آزردگی ها و منشأ برکات و سبب فیوضات و کاری است که نزد حضرت حق دارای پاداش و ثواب است.
حضرت امام باقر علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت می کند که آن حضرت فرمود:
جبرئیل برای من حکایت کرد که خدای عزّ و جلّ فرشته ای را به زمین فرستاد و آن فرشته آمد و آغاز رفتن کرد تا گذرش بر دری افتاد که مردی بر آن در ایستاده و از صاحب خانه اجازۀ ورود می خواست، آن فرشته به او گفت: چه نیازی به صاحب این خانه داری؟ پاسخ داد: او برادر دینی من است و من به خاطر خدا از او دیدن می کنم، آن فرشته به وی گفت:
ص:312
فقط برای زیارت و دیدن او آمدی؟ گفت: آری، جز برای این کار نیامده ام، به او گفت: من پیک خدا به سوی توام، خدایت سلام می رساند و می فرماید: بهشت بر تو واجب است، آن گاه فرشته گفت: خدا می فرماید: هر مسلمانی از مسلمانی دیدن کند، او را دیدن ننموده، مرا دیدن کرده و ثواب او بر عهدۀ من، بهشت است (1).
در همین زمینه از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است:
« مَن زَارَ أخاهُ فِی جَانِبِ المِصْرِ ابتِغَاءَ وَجهِ اللّٰهِ فَهُوَ زَوْرُهُ وَ حَقٌّ عَلَی اللّٰهِ أن یُکرِمَ زَوْرَهُ» (2).
هر کس برادر « دینی اش» را که در یک سوی شهر است به خاطر جلب خشنودی خدا دیدن کند، زائر خداست و بر خداست که زائرش را گرامی بدارد.
و نیز از آن حضرت روایت شده است:
ص:313
« مَا زَارَ مُسلِمٌ أخَاهُ المُسلِمَ فِی اللّٰهِ وَ للّٰهِ إلّا نَادَاهُ اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أیُّهَا الزَّائِرُ طِبتَ وَ طَابَتْ لَکَ الجَنَّةُ» (1).
مسلمان برادر مسلمانش را در راه خشنودی خدا و برای خدا دیدن نکند جز آن که خدای عزّ و جلّ او را ندا دهد: ای زائر! خوش باشی و بهشت برایت خوش باد.
پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله به امت تعلیم می دهد که محبّت و عشق ایمانی و انسانی خود را از طریق عیادت بیمار تحقق بخشید که عیادت بیمار نزد حضرت حق دارای پاداش و ثواب است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در روایتی می فرماید:
« مَن عَادَ مَرِیضَاً نَادَی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسْمِهِ: یَا فُلانُ! طِبتَ وَ طَابَ مَمْشَاکَ تَبَوَّأتَ مِن الجَنَّةِ مَنزِلاً» (2).
هر کس بیماری را عیادت کند، ندا دهنده ای او را از آسمان به نامش ندا می دهد: فلانی خوش باشی و قدم برداشتنت برای عیادت بیمار خوش باد، برای خود در بهشت منزلی فراهم آوردی.
از حضرت امام صادق علیه السلام روایت شده است:
ص:314
« مَنْ عَادَ مَریضَاً فِی اللّٰهِ لَمْ یَسأَلِ المَرِیضُ لِلعَائِدِ شیئاً إلّا استَجَابَ اللّٰهُ لَهُ» (1).
کسی که بیماری را عیادت کند، بیمار چیزی را از خدا برای عیادت کننده درخواست نمی کند مگر این که خدا درخواست او را اجابت نماید.
حضرت موسی علیه السلام در مناجاتش با حضرت حق عرضه داشت:
« یَا رَب مَا بَلَغَ مِن عِیَادَةِ المَریضِ مِنَ الأجرِ؟ فَقَالَ اللّٰهُ عَزَّ وَ جَلَّ: أُوَکِّلُ بِهِ مَلَکاً یَعودُهُ فِی قَبرِهِ إلیَ مَحْشَرِهِ» (2).
پروردگارا! از پاداش و ثواب آنچه به عیادت کنندۀ بیمار می رسد چیست؟ خدای عزّ و جلّ فرمود: فرشته ای را بر او می گمارم که او را در قبرش تا محشر عیادت کند.
و نیز امام ششم علیه السلام می فرماید:
« عُودُوا مَرَضَاکُم وَ سَلُوهُمُ الدُّعَاءَ فَإنَّهُ یَعدِلُ دُعَاءَ المَلَائِکَةِ» (3).
از بیمارانتان عیادت کنید و از آنان درخواست دعا نمایید زیرا دعای آنان برابر با دعای فرشتگان است.
ص:315
استادی فقیه و عارف و مرشدی آراسته به معارف داشتم مشهور به حاج شیخ علی اکبر برهان که در سال 1338 شمسی به درخواست خودش - پس از اعمال حج و مناسک بیت اللّٰه - از دنیا رفت و من تاکنون کسی به جامعیّت او در علم و عمل و اخلاق و منش و مهر و محبّت کم تر دیده ام.
او برای تربیت مردم به خصوص جوانان و به ویژه کودکان، علاقۀ شگفت و محبتی سرشار و عشقی وافر داشت، به همین خاطر مسجد بسیار مهمی در یکی از مناطق تهران برای تربیت عموم و دبستان پسرانه و دخترانه برای تربیت و پرورش کودکان و دبیرستانی برای رشد جوانان و دو حوزۀ علمیه در تهران و کنار حرم حضرت عبد العظیم در شهر ری برای تربیت عالم ربّانی بنا کرد که از این کانون های با ارزش، مردان و زنانی مؤمن و جوانانی با کرامت به وجود آمدند که هر یک منشأ آثار و برکاتی شدند.
او که دوستان زیادی در عراق و مشاهد مشرفه و در تهران و برخی از شهرهای ایران داشت و از کرامت و مهر و محبّت او بهره مند بودند، وی را تکیه گاهی برای خود در ناملایمات و گرفتاری ها و حوادث و مصائب می شناختند و تا زنده بود برای حلّ مشکلاتشان به مسجد و حوزه و خانۀ او مراجعه می کردند و وی هم با رویی گشاده و چهره ای متبسم آنان را می پذیرفت و خواسته هایشان را اجابت می کرد و چون گاهی
ص:316
مراجعه کنندگان به او از شهرستان یا مشاهد مشرفه بودند، ساختمان نسبتاً قابل توجهی در جنب خانه اش که رو به روی مسجدش قرار داشت با وسایل لازم و راه رفت و آمدی مستقل بنا کرده بود که مراجعه کنندگان شهرستانی یا آنان که از عراق می آمدند در آنجا سکونت گزینند و از نظر خرج و مخارج مهمان او باشند تا کارشان اصلاح شود و مشکل شان حل گردد و پریشانی و نابسامانی شان به سامان برسد و با دلی خوش به خانه و کاشانه یا شهر و دیارشان برگردند.
او عقیده داشت اکنون که من به خاطر آبروی خدادادی می توانم به داد مردم برسم واجب است به داد آنان برسم و چنان که من مورد مهر و محبّت حضرت حق هستم باید همگان را از مهر و محبّت خود برخوردار سازم تا محبّت و مهر خدا را بیش از پیش به سوی خود جلب کنم.
ایّامی که در حوزۀ با برکت قم مشغول تحصیل بودم و گاهی هم برای تبلیغ معارف حقه در مجالس مذهبی سخنرانی می کردم به وسیلۀ یکی از دوستانم جهت تبلیغ دین در خانۀ تاجری مؤمن و متّقی در شهر قم دعوت شدم.
واسطۀ دعوت که از سادات محترم قم بود، آن تاجر مؤمن متقی صاحب مجلس را این گونه برایم توصیف کرد:
ص:317
زمانی که در شهر قم مسافرخانه به اندازۀ مسافر نبود و شهر از هر جهت در محدودیت قرار داشت و جمعیت چندانی در آن سکونت نداشت، این تاجر در مرکز شهر در محلّی که به پایانه های مسافربری که نوعاً ماشین های مسافرتی و مسافران از آن عبور می کردند نزدیک بود، خانه ای وسیع، دارای اتاق های متعدد که بیش از نیاز خود و خانواده اش بود، بنا کرد، شاید اقوام و دوستان در دل خود به او ایراد می گرفتند که این خانۀ وسیع و اتاق های متعددی که مورد نیاز نیست چرا بنا می شود؟ ولی او در بنا کردن این خانه نیّت بسیار پاک و با منفعتی داشت.
وقتی خانه ساخته شد، از ابتدای زمستان تا انتهای آن در سرمای بسیار خشک کویری قم که طاقت فرسا بود، نزدیک نیمۀ شب از خانه بیرون می آمد و به گشت و گذار می پرداخت، اگر غریبی را می دید یا مسافری را تنها یا همراه زن و فرزندش مشاهده می کرد که به علت خرابی اتومبیل یا پیدا نکردن مسافرخانه یا به علت دیگر سرگردان مانده، او را به خانه می آورد و با رویی گشاده، اتاقی گرم همراه با وسائل پذیرایی از میوه و خوراک در اختیارش می گذاشت تا آن شب را از خطر سرما در امان بماند و فردای آن شب به شهر و دیارش بازگردد و برای او ثابت شود که اهل ایمان و اهل تقوا با عنایت و لطف خدا از مهر و محبتی گسترده نسبت به همگان برخوردارند و از هیچ کمکی نسبت به همنوعان و برادران ایمانی و خانواده های اسلامی دریغ ندارند.
هزینه کردن مهر و محبّت تا جایی مورد توجه اسلام و پیشوایان با
ص:318
کرامت آن است که فرمان رسیده نه فقط زنده ها بلکه از مردگان خود هم یاد کنید و برای آنان کار خیر انجام دهید و حد اقل هفته ای یک بار کنار مزارشان حاضر شوید که سبب خوشحالی و شادمانی آنان می شود و باعث دعاگویی آنان به شما می گردد زیرا این مهر ورزی شما و سؤال از حال زندگان و کار خیر برای مردگان برای شما نزد خدا دارای پاداش بزرگ و سبب حل مشکلات خواهد بود.
ص:319
در جنوب استان خراسان خدمت عالمی ربّانی و متخلق به اخلاق رسیدم، در مجلس مفیدی که با او داشتم این مطلب بسیار با ارزش که ناشی از مهر و محبّت وی بود، از او آموختم که می گفت:
هر بار به زیارت حضرت رضا علیه السلام مشرف می شوم پس از اذن دخول می گویم: « زیارت می کنم به نیابت از پدر و مادر و اقوام و همۀ مردگان و همۀ زندگان و همۀ فرشتگان و همۀ اجنه و همۀ موجودات!» تا ثواب زیارت به هر که استحقاق دارد برسد و من هم از این نمد، کلاهی نصیبم شود. این عالم ربانی به اخلاق پیامبر صلی الله علیه و آله تأسی جسته و از آن حضرت تعلیم گرفته چرا که در روایتی آمده است:
روزی پیامبر صلی الله علیه و آله وارد مسجد شدند، دیدند عربی به نماز ایستاده در قنوت این دعا را می خواند:
« اللّٰهُمَّ إغْفِرْ لِی وَ لِمُحَمَّدٍ صَلّیٰ اللّٰهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ. . .» (1)
خدایا! من و محمد پیامبرت را بیامرز. . .
حضرت پس از پایان نمازِ عرب به این مضمون به او فرمود:
چرا این گونه دعا کردی؟ کار صحیحی نبود که به درگاه کریم راه
ص:320
یابی و از او برای دو نفر آمرزش بخواهی، چون از خدا عنایت و لطفی طلبیدی و چیزی خواستی برای همگان بخواه، یعنی شعاع مهر و محبّت را به سوی همه بگستران (1).
مالک اشتر که در علم و عمل و معرفت و بینش از چهره های برجستۀ اهل ایمان و مورد توجه خاصّ امیر مؤمنان علیه السلام بود، از قلبی پر از عشق و محبّت و مهر به دیگران، نصیب کامل داشت.
برای این که چهرۀ معنوی و شخصیت با ارزش انسانی او روشن شود لازم است به کلام مولای عاشقان و سرور عارفان، علی علیه السلام پس از شنیدن خبر شهادتش با دقت لازم توجه کرد:
« اَللّٰهُمَّ أَحْتَسِبْهُ عِنْدَکَ فَإِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِب الْدَهْرِ، رَحِمَ الْلّٰهُ مَالِکاً فَقَدْ وَفیٰ بِعَهْدِهِ، وَ قَضیٰ نَحْبَهُ، وَ لَقی رَبَّهُ (2)» .
خدایا! من مصیبت اشتر را نزد تو به شمار می آورم زیرا مرگ او از مصائب و سوگ های روزگار است، خدا مالک را مورد رحمت و مهر قرار دهد که به پیمانش در راه دین و رهبری وفا نمود و عمرش را به خیر و سعادت به پایان برد و به لقای پروردگارش رسید.
« وَ للّٰهِ ِ دَرُّ مَالِکٍ وَ مَا مَالِکٌ لَو کَانَ مِن جَبَلٍ لَکَانَ فَنداً و لَو کَانَ مِن حَجَرٍ لَکَان
ص:321
صَلْداً أما وَ اللّٰهِ لَیَهُدَّنَّ مَوْتُکَ عَالَماً، و لیُفرِحَنَّ عالَماً عَلی مِثلِ مَالِکٍ فَلتَبْکِ البَوَاکی و هَل مَوجُودٌ کَمالِک (1)» .
خدا به مالک پاداش خیر دهد که اگر کوه بود کوهی بود عظیم و بزرگ، و اگر سنگ بود سنگی بود سخت، آگاه باش! به خدا سوگند! مرگ تو جهانی را ویران و جهانی را شاد می کند، باید گریه کنندگان بر مردی مانند مالک بگریند، آیا یار و یاوری چون مالک دیده می شود؟
او با این همه عظمت و شخصیت و دلاوری و بزرگواری و در حالی که سپهسالار ارتش امیر مؤمنان علیه السلام بود، به پارسایی و قناعت و بردباری و کرامت و قلبی مالامال از مهر و محبّت آراسته بود.
گفته اند: روزی از بازار کوفه می گذشت، کرباس خامی که از پارچه های ارزان قیمت روزگار بود به تن داشت و پاره ای از همان را به جای عمامه بر سر گذاشته بود، یکی از بازاریان از روی حقیر شمردن او و سبک به حساب آوردنش شاخۀ سبزی خوردنی گل آلود را بر او انداخت، اشتر در کمال بردباری و بدون اعتنا به حادثه به راه خود ادامه داد، یکی از حاضران که اشتر را می شناخت به آن بازاری گفت: وای بر تو، آیا دانستی به چه شخصی اهانت کردی؟ ! گفت: نه، گفت: او مالک اشتر دوست و یار امیر مؤمنان بود، آن مرد بازاری از عمل زشت خود به لرزه افتاد و به دنبال اشتر روان شد تا عذرخواهی کند، مشاهده کرد که اشتر در مسجد به نماز ایستاده، هنگامی که از نماز فارغ شد، آن مرد
ص:322
سلام داد و خود را به پای اشتر انداخت و بوسید، اشتر او را از روی پایش برداشت و گفت: چه می کنی؟ ! گفت: عذر عمل زشتی که از من سر زد، از تو می خواهم! اشتر فرمود: بر تو هیچ گناهی نیست، به خدا سوگند من به مسجد آمده ام که برای تو درخواست آمرزش نمایم (1).
سلمان و ابودرداء از طریق مایۀ ایمانی، دو یار و دوستدار یکدیگر بودند. سلمان روزی به دیدار ابودرداء رفت، همسر ابودرداء را بسیار ساده پوش و دور از زینت زنان و به صورتی خیلی عادی و معمولی دید، به او گفت: این چه وضعی است که خود را در آن قرار داده ای؟ پاسخ داد: برادرت ابودرداء خود را از همۀ امور دنیایی بی نیاز حس می کند و گویا احتیاجی به هیچ امری از امور دنیا ندارد.
هنگامی که ابودرداء وارد خانه شد به سلمان خوش آمد گفت و غذایی نزد او نهاد، سلمان به او گفت: ای ابودرداء! تو هم از این غذا بخور، ابودرداء گفت: من روزه ام. سلمان گفت: تو را سوگند می دهم که از این غذا بخور، زیرا تا تو دست به غذا نبری من لقمه ای از آن نخواهم خورد، در هر صورت سلمان شب را نزد ابودرداء ماند، مشاهده کرد با
ص:323
فرا رسیدن شب ابودرداء برای عبادت آماده شد، سلمان او را نگه داشت و به او گفت:
ای ابودرداء! برای پروردگارت بر تو حقی است و برای بدنت نیز بر تو حقی است و برای خانواده ات هم چنان بر تو حقی است، در ایام معینی روزه بگیر و دیگر ایام را بخور و نماز بگذار، به بستر خواب و استراحت هم برو و حق هر صاحب حقی را نیز ادا کن، این بی میلی به غذا و بی توجهی به همسرت و هزینه نکردن عشق و محبّت به او امری ناپسند و عملی نامشروع و روشی غیر متعارف و کاری دور از اخلاق انسانی است.
ابودرداء پس از این جریان خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و پیامبر را از برخورد و گفتار سلمان خبر داد، نهایتاً پیامبر هم به همان صورتی که سلمان ابودرداء را هدایت کرده بود، او را راهنمایی فرمود (1).
صفوان بن یحیی از اصحاب حضرت امام موسی بن جعفر و حضرت امام رضا و حضرت امام جواد علیهم السلام بود. رجال حدیث دربارۀ او
ص:324
نوشته اند: نزد حضرت امام رضا علیه السلام از منزلت والایی برخوردار بود، از حضرت امام رضا و حضرت امام جواد علیهم السلام در همۀ أمور وکالت داشت، در میان اهل زمانش از همه عابدتر و موفق تر بود، در زهد و بندگی خدا مقامی بالا داشت، در سفر حج یکی از همسایگان کوفه اش پولی به او داد که آن را به زن و فرزندش برساند، به او گفت: صبر کن تا بروم و برگردم، اگر زمینه بود آن را می پذیرم و به زن و فرزندت می رسانم.
نزد شترداری که شتر کرایه کرده بود رفت و به او گفت: این مقدار به بار من اضافه می شود اگر راضی هستی بپذیرم؟ !
با دو دوستش عبد اللّٰه بن جندب و علی بن نعمان که شریک کسبی اش بودند، در بیت اللّٰه قرار گذاردند که هر کدام از دنیا رفتند، دیگری به اندازۀ عمر او به جای او نماز و روزه و زکات ادا کند!
دو نفر شریک و دوستش پس از او مردند، صفوان شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز می خواند، هفده رکعت واجب و بقیه نافله، یک بخش از نماز را برای خود می خواند و دو بخش دیگر را برای دو شریکش، و در سال سه زکات می پرداخت: یکی برای خودش و دو سهم برای دو شریکش و این غیر از مالی بود که از طرف آنان به اهل استحقاق می پرداخت (1).
راستی محبّت به دیگران و عشق و محبّت چیزی جز شعاع ایمان و اخلاق و انسانیّت نیست که فقط از افق وجود تربیت شدگان مکتب
ص:325
وحی طلوع می کند و دیگران را از آن بی نصیب و سهمی نیست. الهی آتش عشقم به جان زن
زمستان بسیار سردی بود هوای سبزوار که شهری در دل کویر است، به شدت تحت تأثیر سرما بود و در آن هوای سرد زمستانی برف هم به تدریج از آسمان به سوی زمین سرازیر می شد، حاج ملّا هادی سبزواری آن حکیم عارف و فیلسوف آراسته به حقایق و معارف به شاگردان حوزۀ درسش که تعداد قابل توجهی بودند فرمود: اگر برف سنگین بارید و سبب زحمت بود درس فردا تعطیل است.
دانشجویان مقیم در مدرسه هنگامی که برای نماز شب و تهجد و مناجات و نماز صبح برخاستند مشاهده کردند برف بسیار سنگینی روی زمین نشسته و قطعاً کلاس درس تشکیل نخواهد شد ولی حاجی برابر وقت هر روز به درس آمد، دانشجویان هم با دیدن حاجی به سالن تدریس آمدند و به محضر آن حکیم عارف عرض کردند: شما دیروز فرمودید اگر برف سنگین بود درس تعطیل است، چه شد در این سرمای سخت و برف سنگین به درس آمدید؟ !
فرمود: در اطاق خانه نشسته بودم از بیرون صدای چارپایانی چون گاو و استر و الاغ شنیدم که صاحبانشان آنان را برای کار به دنبال خود می برند، به خود گفتم: این حیوانات در این هوای سرد و برف سنگین تن
ص:326
به تعطیلی کار ندادند ما که اشرف مخلوقاتیم به چه سبب تعلیم و تعلّم را تطعیل کنیم؟ برای این که شما عزیزانم از درس محروم نشوید و عمرتان ضایع نگردد به درس آمدم.
آری؛ محبّت و دل سوزی معلّمی آگاه و عارفی بینا و حکیمی با کرامت نسبت به شاگردانش اجازه نداد که سود علمی اش را از شاگردانش دریغ ورزد و زمینۀ ضایع شدن عمرشان را با تعطیل کردن درس فراهم سازد.
سال 1365 هجری شمسی به دعوت اهل دلی به مدت ده شب در کرمان جهت تبلیغ دین و بیان حلال و حرم خدا بر اساس آیات قرآن مجید و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام رفته بودم.
شبی با آن اهل دل پس از پایان جلسه به خانه می رفتم، در مسیر راه در یکی از خیابان های کرمان باغ زیبایی که ساختمانی بر اساس معماری ایرانی اسلامی در آن بود نظرم را جلب کرد، از او پرسیدم: این باغ که دارای ساختمانی جالب توجه است متعلّق به کیست؟ پاسخ داد: این باغ و ساختمانش داستان بسیار جالبی دارد که شنیدنی است، سپس برایم نقل کرد که نزدیک به صد سال پیش کاسبی از بازاریان کرمان اول غروب در حالی که هوای سرد زمستانی بر شهر کویری کرمان مسلّط بود، مغازهاش را تعطیل و به سوی خانه اش حرکت می کند، هنگامی که از بازار قدیمی و سرپوشیدۀ کرمان بیرون می آید در میدان جلوی بازار در حالی که از رفت و آمد خبری نبود، نوجوانی را در حدود ده ساله
ص:327
مشاهد می کند که با یک پیراهن روی سکّویی در میدان نشسته و از سرما می لرزد! او بر اساس ایمان و مسئولیت شرعی، بی تفاوت گذشتن از کنار آن نوجوان را روا نمی بیند، با مهربانی و خوش رویی به آن، نوجوان می گوید: من یتیم هستم و کسی را ندارم که از من سرپرستی کند، تنها پناه من مادرم بود که پس از مرگ پدرم به خانۀ شوهر رفت در حالی که شوهرش با او شرط گذاشت که من همراه او نباشم، از ناچاری در این ابتدای زمستان بیرون مانده ام و نمی دانم آینده ام چه خواهد شد؟
آن مرد با محبّت دلسوز، نوجوان را به خانۀ خود می برد و آن شب را پدرانه از او پرستاری می کند و در ضمن پرستاری، با خود حدیث نفس نموده که من این مال و ثروت جمع شده و اندوخته و پس انداز را چرا در راه خدا هزینه نکنم و از این راه به آبادی آخرتم برنخیزم؟
فردای آن شب این باغ را خرید و ساختمان را مجهز به تجهیزات آن روز در آن بنا کرد و آن نوجوان و یتیمان بی سرپرست شهر را همراه معلّمان و پرستارانی دلسوز در آن گرد آورد و مخارج مادی و معنوی آنان را به عهده گرفت تا این که هر یک از یتیمان پس از تحصیل و ورود به اجتماع، منبعی از خیر و برکت برای دیگر یتیمان و بی سرپرستان شهر شدند.
این نکته را نباید از نظر دور داشت که این محبّت و دل سوزی و مهرورزی و عشق به دیگران که در قلب آن کاسب کرمانی موج می زد، ریشه در ایمان به خدا و یقین به قیامت دارد و شعاعی و شعله ای و قبسی از رحمت رحیمیّه حضرت حق است که از افق قلب اهل ایمان طلوع می کند و به فضای سرد و سرمازدۀ بی نوایان و تهی دستان و یتیمان
ص:328
و مشکل داران، گرمی و حرارت می بخشد.
این گونه رحمت و شفقت در قلب مردم بی ایمان و بی توجه به آخرت و لائیک و منقطع از حقایق، وجود ندارد، چنین مردمانی در ظاهر کار، لبخندی به روی یکدیگر می زنند و نسبت به هم اظهار محبّت می کنند در حالی که در باطن، موافق و دوست یکدیگر نیستند و زمانی که اقتضا کند به روی هم اسلحه می کشند و هیتلروار در میان ملت ها حمّام خون به راه می اندازند، چنان که قرآن مجید می فرماید:
[ اَلْأَخِلاّٰءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ اَلْمُتَّقِینَ ] (1).
در آن روز دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران.
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
إنّ أطیبَ شَیءٍ فِی الجَنَّةِ وَ أَلَذُّهُ، حُبُّ اللّٰهِ وَ الحُبُّ فِی اللّٰهِ وَ الحَمدُ للّٰهِ ِ (2).
پاکیزه ترین و لذیذترین حقیقت در بهشت، عشق به خدا و عشق به دیگران به خاطر خدا و سپاس و حمد برای خداست.
بنابراین به دوستی و محبّت بی دینان و اهل کفر و شرک و پیمان ها و قراردادهایشان هیچ اعتمادی نیست، به این خاطر قرآن مجید از دوستی و رابطه با آنان نهی می کند و پیمان های آنان را مورد اعتماد نمی داند، آنجا که می فرماید:
ص:329
[ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا اَلْیَهُودَ وَ اَلنَّصٰاریٰ أَوْلِیٰاءَ. . . ] (1).
ای اهل ایمان! یهود و نصاری را سرپرستان و دوستان خود مگیرید. . .
[ . . . فَقٰاتِلُوا أَئِمَّةَ اَلْکُفْرِ إِنَّهُمْ لاٰ أَیْمٰانَ لَهُمْ ] (2).
. . . با پیشوایان کفر بجنگید که آنان را [ نسبت به پیمان هایشان ] هیچ تعهدی نیست. . .
در سنین هفت یا هشت سالگی بودم که پس از شنیدن اذان صبح هوای رفتن به مسجد برای خواندن نماز به سرم زد.
هنگامی که به مسجد نزدیک محل سکونتم رفتم دیدم مردمی مشتاق برای خواندن نماز صبح به جماعت گرد آمده اند، من هم چون دیگران در صف جماعت قرار گرفتم، نماز با اقتدا به عالم مسجد به پایان رسید، پیرمردی که نزدیک هشتاد سال از عمرش می گذشت با من به عادت مسجدیان مصافحه کرد و از نامم پرسید گفتم: نامم حسین است، به خاطر نماز و نامم مرا به شدت تشویق کرد و مورد مهر و محبّت و نوازش قرار داد و با زبانی نرم و پرجاذبه برای نماز صبح آینده دعوت شدم.
وقتی به خانه آمدم و نشانه های آن پیرمرد با محبّت را برای پدرم گفتم وی را شناخت، از اوصاف او برایم سخن گفت و وی را مردی مؤمن
ص:330
و امین مردم و پرجاذبه معرفی کرد، محبّت و مهر و نوازش و برخورد او، مرا به شدت علاقه مند به مسجد و نماز جماعت کرد، اکنون که این سطور را می نویسم نزدیک پنجاه سال است از آن برخورد سپری شده، هنوز شیرینی آن برخورد را احساس می کنم و بخشی از پایبندی خود به مسجد و نماز و قرار گرفتنم در گروه مؤمنان و مصون ماندنم از مفاسد را مدیون موج محبّت و مهربانی آن پیر روشن ضمیر می دانم.
من سالیان است در جستجوی چنان انسان های والا و بیدار و با محبتم ولی با کمال تأسف هرچه می گردم کم تر می یابم و شگفت آن که روز به روز عدد این گونه چهره های پاک و برجسته که از ایمان بالایی برخوردار باشند و موج محبتشان به همه برسد، کم و کم تر می شود و از آن می ترسم که روزی بر این جامعه برسد که جامعه از وجود این منابع پرخیر و پرمحبّت محروم شود و همه انگشت حسرت به دندان بگزند و با سوز دل بگویند: هدهدی کو که از سبا گوید
ص:331
کو علی آن درِ مدینۀ علم
یا بگوشم رسد ندای الست
روزی در تهران به محضر عالمی آگاه و دانشمندی بصیر که دارای خدماتی بسیار پر ارزش به اسلام و مردم مسلمان بود مشرف شدم، او در آن روز، سنین نود سالگی را سپری می کرد و در آن سنین عاشقانه و مشتاقانه به خدمات ارزنده اش ادامه می داد و از پای نمی نشست.
وجودش گنجینه ای از تجربیات، مشاهدات و حوادثی بود که در دوران عمرش افتاده بود و خود در پاره ای از آن حوادث حضور داشت.
مجلس مفید، بیان گرم و آموزنده، کلام موزون و سنجیده، از خصوصیات و ویژگی های او بود.
از لطف و محبتش نصیب داشتم و مرا در هر بار که به زیارتش می رفتم مورد تفقد قرار می داد.
آن جناب می فرمود: در ایام جنگ جهانی اول در بازار تهران مردی
ص:332
طلافروش بود که از امکانات مالی قابل توجهی برخوردار بود، او مورد اعتماد بازاریان قرار داشت و کار خیری نبود مگر این که با مال خود در آن شرکت می کرد و در این زمینه از عشقی فراوان و شوقی بی کران برخوردار بود.
بر خود مقرر و حتم کرده بود که آفتاب روز غروب نکند مگر این که چند کار خیر و لااقل یک کار خیر انجام دهد. او هر روز از مغازه بیرون می رفت و برای گره گشودن از کار مردم قدم خالصانه برمی داشت و هر چهرۀ غصه داری را می دید برای حل کار او اقدام می کرد.
یکی از روزها که مانند هر روز شوق انجام کار خیر و گشودن گره از کار دردمندان را داشت، بی نصیب ماند؛ دردی جانکاه تمام وجودش را فرا گرفت، غصه و اندوهی کمرشکن به او حمله ور شد، روز به غروب نزدیک می شد و او هنوز امید داشت کار خیری انجام دهد ولی انجام کار خیر پیش نیامد، آفتاب به چاه غروب فرود می شد و او با دلی پر از اندوه و قلبی دردمند از این که توفیق کار خیری نیافت به خانه رفت.
همسر مهربانش برایش غذا گذاشت ولی او از خوردن غذا به خاطر این که هیچ میلی به غذا نداشت امتناع نمود، به همسرش گفت: امروز یکی از بدترین و ظلمانی ترین روزهای من بود زیرا حضرت حق به من نظر لطف و مرحمت نداشت و از کار خیر بی نصیبم گذاشت و توفیق خدمت به بندگانش را رفیق راهم نکرد.
با دلی پر غصه به بستر رفت ولی تا نیمۀ شب خوابش نبرد و به ناچار از بستر کناره گرفت و به قصد بیرون رفتن از خانه و یافتن کار خیر در تاریکی های شب و خلوت شهر آماده گشت.
ص:333
به همسرش گفت: دلم آرام ندارد، باطنم غرق رنج و اندوه است، برایم قراری برقرار نیست، چون شبگردان بیدار در خیابان ها و کوچه ها و محلات همچون چرخ می چرخم شاید حضرت دوست نظر عنایت کند و کار خیری نصیبم نماید و از این تنگنای روحی و خلأ معنوی نجاتم بخشد.
با تکیه بر لطف حق از خانه بیرون رفت و کوچه به کوچه و خیابان به خیابان و محل به محل تا نزدیکی سحر قدم زد و نهایتاً در دل تاریک شب در محله ای از محلات جوانی را در سنین بیست سالگی دید که سر به دیوار گذاشته و آرام آرام زمزمه می کند و اشک می ریزد.
نزد جوان رفت و سبب گریه و زمزمه اش را پرسید، جوان هنگامی که چهرۀ الهی آن مرد را دید که آثار سجده و عبادت و پاکی و طهارت و درستی و صداقت از آن پیداست به خاطر شرم و حیا از گفتن دردش خودداری کرد.
آن منبع مهر و مهرورزی و لطف و دل سوزی به او گفت: بیداری شب من و بیرون آمدنم از خانه و این محل و آن محل گشتنم به خاطر توست، دست از تو نمی کشم تا دردت را به من بگویی و از گرفتاری و مشکلت با من سخن آغاز کنی.
جوان گریان چون اصرار و پافشاری او را در بیان درد و گرفتاری دید به او گفت: این مکان و این محل جای زنان بدکارۀ شهر است، من اواسط روز جهت انجام کاری مثبت از این محل بدون این که بدانم چه محلی است عبور می کردم دیدم دختری را از شهری دیگر که فکر می کنم هنوز دامنش به این گناه آلوده نشده تحویل این خانه دادند، من با دیدن دختر
ص:334
دلباختۀ او شدم و مهر و محبتش سراپایم را فرا گرفت، اول شب به این خانه مراجعه کردم، صاحب این خانه زنی است که خود از بدکاران بوده ولی به خاطر مسن شدن به عنوان خانم رئیس، کارگردان معاصی و گناهان دیگران است و دختران و زنان جوان را در اختیار هرزه های شهر و مریدان شیطان می گذارد، از او خواستم آن دختر را رها کند تا من با او در عین تهی دستی و فقر ازدواج کنم ولی او با خشم و غضب مرا از خانه راند اما من به سبب دلبستگی به دختر از این جا نرفتم، از ابتدا شب تا الآن سر به دیوار گذاشته و از شدت اندوه اشک می بارم و بر وضع آن دختر به شدت غصه می خورم! !
آن چهرۀ ملکوتی و منبع نور و معنویت درِ خانۀ آن زن را زد و وی را از خواب گران که از پی خستگی معصیت او را فرا گرفته بود بیدار کرد و با او دربارۀ آن دختر گفتگو نمود، زن به قول خودش به دلیل این که برای تصرف آن دختر پول سنگینی داده بود از سپردن آن دختر به آن انسان والا امتناع داشت ولی آن مرد دلسوز و مهربان و منجی دردمندان و مشکل گشای مستمندان با پرداخت پول سنگین به صورت نقد، آن دختر را از چنگال آن عفریته نجات داد و همراه خود با آن جوان به خانه برد.
او در آن لحظه که پروردگار چنین لطفی ویژه در حق او نموده بود از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید، به همسرش گفت: برای مدتی محدود تعالیم دین را به این دختر بیاموز، من هم این جوان را به عنوان شاگرد مغازۀ خود به مغازه می برم و به تدریج تعالیم اسلام را به او می آموزم، پس از دو سه ماه که برای هر دو از نظر شرعی و عرفی زمینۀ
ص:335
ازدواج فراهم گشت، هر دو را به گردونۀ ازدواج می سپارم و زندگی خوشی را برای آنان آماده می کنم.
دختر در دامن تربیت اسلامی همسر آن مرد الهی قرار گرفت، جوان که جوانی امین و درستکار بود در آغوش مهر و محبّت و دل سوزی آن مرد سر سپرد و پس از مدتی عروسی هر دوی آنان با هزینۀ آن انسان والا در خانۀ خودش انجام گرفت و سالیانی چند نزد آن مرد، روزگار به خوشی و سلامت سپری کردند و سرمایه ای قابل توجه از راه کسب مشروع نصیب آن زن و شوهر شد.
روزی جوان، نزد آن مرد به سخن نشست، به او گفت: ای پدر مهربان و دلسوز! و ای نجات بخش من و همسرم! من متولد منطقۀ منجیل در مسیر جادۀ شهر رشت هستم و در آن جا اقوامی دارم، خود و همسرم علاقه داریم از تهران رخت بسته به دیار خود رویم و بقیۀ عمر را در آن جا به دعاگویی شما مشغول باشیم.
آن انسان والا که دوست نداشت آزادی مشروع کسی را محدود کند با همۀ دلبستگی و علاقه ای که به خاطر مایۀ ایمانی اش به آن دو نفر داشت و دوری آن دو را برنمی تافت، تن به پذیرش این پیشنهاد داد و زمینۀ رفتن هر دو را به منجیل فراهم ساخت.
آن دو به منجیل رفتند و گاهی به وسیلۀ پست که در آن روز بسیار محدود و خبردهی اش طولانی بود از وضع خود به آن چهرۀ پرفروغ خبر می دادند.
چند سالی از این ماجرا گذشت و در حالی که تنها ارتباط میان آن زن و شوهر و آن منبع کرامت نامه بود، سفری به سوی رشت برای آن دو
ص:336
بزرگوار پیش آمد، سفری که مصادف با پایان جنگ اول جهانی بود و آوارگانی از جنگ در مناطق شمالی کشور با انواعی از گرفتاری ها و به ویژه فقر و تهیدستی اسکان گرفته بودند.
آن انسان والا یکی دو ساعت مانده به غروب وارد منجیل شد، تراکمی از جمعیت کنار مغازه های نانوایی دید، سبب کثرت جمعیت را جنب مغازه های نانوایی پرسید، گفتند: کمبود گندم و آرد مردم را برای تهیۀ نان دچار مشکل کرده است، پرسید: تاجر گندم در این منطقه کیست؟ نشانی و آدرس تاجر را در اختیارش گذاردند، به سوی خانۀ تاجر روان شد، در زد، خادم تاجر در را باز کرد، به او گفت: می خواهم صاحب خانه را ببینم، خادم به صاحب خانه گفت: مردی متین و باادب که آثار بزرگی از صورت او پیداست، شما را می طلبد، تاجر هنگامی که از در خانه بیرون آمد، منجی خود و همسرش را دید، از شوق ناله زد و اشک عاشقانه ریخت، همسرش نیز با شنیدن صدای نالۀ شوهر از خانه بیرون شد، او هم با دیدن آن پدر مهربان با صدایی بلند گریۀ عاشقانه کرد، او را به درون خانه دعوت کردند، پاسخ داد: من قدم در این خانه نمی گذارم تا مشکل نان مردم و به ویژه آوارگان و درماندگان حل نشود.
تاجر بی درنگ نانوایان را خواست و هرچه آرد در انبار داشت مجانی تحویل آنان داد تا پس از پختن نان و کم کردن حق الزحمۀ خود، آن را به ارزان ترین قیمت در اختیار مردم بگذارند، ساعتی از غروب نگذشته بود که تخت نانوایی ها پر از نان بود ولی مشتری نداشت.
آن مرد الهی و چهرۀ ملکوتی با اعمال پر ارزش و برکات پرقیمت وجودش ثابت کرد که این گونه مهرورزی و هزینه کردن عشق و محبّت
ص:337
برای دیگران ریشه در ایمان به خدا و قیامت دارد و بلکه این محبّت از شرایط ایمان است. چنان که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در چند روایت و بلکه در روایاتی فراوان به این حقیقت اشاره فرموده است (1).
ص:338
ص:339
ص:340
از حقایقی که تجربۀ حیات انسان ثابت کرده است و آیات قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام هم آن را جزء مسلّمات غیر قابل تردید می داند، عکس العمل دنیایی و آخرتی نسبت به هر عمل ظاهری و باطنی است.
بدون شک اگر عمل انسان چه کوچک و چه بزرگ مثبت باشد، عکس العمل و پاسخ آن نیز مثبت است و اگر عمل منفی باشد عکس العمل و پاسخ آن منفی است مگر این که آن عمل منفی را توبه واقعی از عهدۀ انسان برطرف کند و جای پایی از آن برجای نماند.
در این زمینه در ادبیات پارسی قطعه ای جالب بر اساس این حقیقت که در تاریخ تحقق یافته، سروده شده که ثبتش در این دفتر خالی از لطف نیست، نادره مردی ز عرب هوشمند
ص:341
نک سر مصعب به تقاضای کار تا چه کند با تو دگر روزگار (1)
از جمله حالات باطنی و حقایق معنوی که در همۀ انسان ها به صورت مایۀ فطری و سرمایۀ معنوی قرار داده شده و راه هزینۀ آن هم از سوی آفرینندۀ آن و فرستادگانش تعیین گشته، حالت مهر و محبّت و عاطفه و علاقه است که اهل دل می گویند: وقتی این حالت کامل گردد و اوج یابد تبدیل به عشق می شود.
عشق و محبّت اگر در مسیر مثبت هزینه شود، عکس العمل نیز مثبت و در آخرت به صورت پاداش پر ارزش ابدی است و اگر منفی و شیطانی مصرف گردد عکس العملش نیز منفی و در آخرت به شکل کیفر ابدی و آتش دوزخ است. این حقیقتی است که قرآن مجید و روایات، ناطق به آن هستند و در زندگی اقوام و ملت ها و خانواده ها و افراد هم به اثبات رسیده است.
عکس العمل هر عملی در دایرۀ هستی به طور مستقیم به صاحب عمل می رسد و در این برنامه هیچ اشتباهی وجود ندارد،
[ وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاّٰ مٰا سَعیٰ ] (2).
و این که برای انسان جز آنچه تلاش کرده [ هیچ نصیب و بهره ای ] نیست.
[. . . وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ. . . ] (3).
. . . و هیچ سنگین باری بار گناه دیگری را بر نمی دارد. . .
ص:342
در این جا حقیقت بسیار مهمی را نانوشته نگذارم و آن این که در آیات قرآن و روایات به این مطلب هشدار داده شده که اگر کسی میل قلبی و رضایت به عمل مثبت دیگران یا کار منفی و شیطانی افراد داشته باشد، به خاطر آن میل قلبی جزء آنان محسوب خواهد شد و از عکس العمل آن میل در امان نخواهد ماند،
[ وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَی اَلَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ اَلنّٰارُ. . . ] (1).
و به کسانی که [ به آیات خدا، پیامبر و مردم مؤمن ] ستم کرده اند، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه مکنید که آتش [ دوزخ ] به شما خواهد رسید. . .
صالح هروی می گوید:
به حضرت امام رضا علیه السلام گفتم: ای فرزند پیامبر خدا! در حدیثی که از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کنند، آن حضرت می فرماید: هنگامی که قائم خروج کند نسل قاتلان حضرت امام حسین علیه السلام را به خاطر کار پدرانشان به قتل می رساند، حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: همین طور است، گفتم: پس معنای آیۀ: [ وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَةٌ وِزْرَ أُخْریٰ ] (2)که گفتار خداست، چیست؟
حضرت فرمود: خدا در همۀ گفتارش صدق و راستی دارد ولی به این حقیقت هم توجه داشته باش که نسل و ذریۀ قاتلان حضرت امام حسین علیه السلام به کار پدران و گذشتگان خویش خشنودند و به آن افتخار
ص:343
می کنند و هرکس راضی و مایل به کاری باشد، مانند کنندۀ آن است، اگر مردی در مشرق کشته شود و مردی در مغرب به کشته شدنش میل و رضایت داشته باشد، آن مرد راضی به قتل، نزد خدا شریک قاتل محسوب می شود، پس قائم زمانی که خروج کند آن نسلی که از کشندگان حسین علیه السلام بر جای مانده، به خاطر رضایتشان به کار پدرانشان از میان برمی دارد (1).
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، سران رژیم طاغوت از جمله نخست وزیر آن به دست انقلابیون مسلمان افتادند و به حکم حاکمان اسلامی در زندان قرار گرفتند.
گروهی از سازمان های عفو بین الملل برای دیدن زندانیان طاغوت مسلک و رسیدگی به وضع آنان به زندانی که معروف به زندان قصر بود آمدند، از جمله کسانی را که در زندان مورد توجه قرار دادند
ص:344
نخست وزیر رژیم شاهنشاهی بود که حدود چهارده سال مستبدانه و ظالمانه بر جامعۀ مسلمان ایران حکومت داشت و از ظلم و ستم بر آنان چیزی فرو نگذاشت.
مأموران سازمان عفو بین الملل از او پرسید: آقای نخست وزیر! در چه وضعی هستید؟ پاسخ داد: از نظر غذا و وسائل و ابزار و در اختیار داشتن رادیو و روزنامه و ملاقات کسانم مشکلی ندارم، تنها مشکل من این سلول انفرادی است که طول و عرضش بسیار نامناسب و تنگ و باریک است! مدیر زندان که از چهره های انقلابی و مؤمن و مردی دانشمند بود به رئیس گروه عفو بین الملل گفت: این زندان را ما نساخته ایم، این زندان زیر نظر معاون این نخست وزیر برای ما انقلابیون ساخته شده بود که اکنون خود او و دست یارانش گرفتار ساخته های خویش هستند! !
[ کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ ] (1).
هر کسی در گرو دست آورده های خویش است.
آری؛ خطاها، گناهان و معاصی و حالات منفی و درونی، زندان هایی هستند که خود خطاکاران گناه کار و آلوده به حالات منفی در آن گرفتار خواهند شد.
رعشۀ سر و گردن، دست و پا، ضعف اعصاب، ناتوانی بدن، مشکل دستگاه گوارش، خرابی کلیه و کبد، بی حوصلگی، سستی و تنبلی، لکنت زبان؛ زندان هایی هستند که خورندۀ مشروبان الکلی گرفتار آن
ص:345
می شوند و باید به خود بگویند: خود کرده را تدبیر نیست.
کسی در دستگاه آفرینش عزیزدردانۀ بی جهت نیست که او را از عکس العمل اعمال زشت و حالات منفی استثناء کنند، بدون تردید:
هرکسی آن درود عاقبت کار که کِشت
شیخ طوسی که از چهره های برجستۀ علم و عمل و از استوانه های عظیم فرهنگ تشیع است، در کتاب پرقیمت « الأمالی» خود دربارۀ عکس العمل کردارها و حالات مثبت از حضرت امام باقر علیه السلام روایت می کند:
« أَرْبعٌ مَن کُنَّ فِیهِ کَمُلَ إسلامُهُ وَ أُعِینَ عَلَی إیمَانِهِ وَ مُحِّصَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَقِیَ رَبَّهُ وَ هُو عَنهُ رَاضٍ وَ لَو کَانَ فِیمَا بَینَ قَرنِهِ إلَی قَدَمِهِ ذُنُوبٌ حَطَّها اللّٰهُ تَعَالیَ عنه وَ هِیَ الوَفَاءُ بِمَا یَجْعَلُ لِلَّهِ عَلَی نَفسِهِ وَ صِدْقُ اللِّسانِ مَعَ النَّاسِ و الحَیَاءُ مِمَّا یَقْبَحُ عِنْدَ اللّٰهِ و عندَ الناسِ وَ حَسْنُ الْخُلْقِ مَعَ الْأهْلِ وَ النّٰاسِ.
وَ أرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ مِنَ المؤمِنینَ أَسْکَنَهُ اللّٰهُ فِی أَعْلیٰ عِلِّیینَ فِی غُرَفٍ فِی مَحَلِّ الشَّرَف کُلِّ الشَّرفِ، مَنْ آویٰ الْیَتِیمَ وَ نَظَرَ لَهُ فَکٰانَ لَهُ أَباً وَ مَنْ رَحِمَ الضّعِیْفَ وَ أعَانَهُ وَ کَفٰاهُ وَ مَنْ أَنْفَقَ عَلیٰ وٰالَدِیْهِ وَ رَفَقَ بِهِمٰا وَ بَرَّهُمٰا وَ لَمْ یُحْزِنْهُمُا وَ لَمْ یُخْرِقْ لِمَمْلُوکِهِ وَ أَعٰانَهُ عَلیٰ مٰا یُکَلِّفُهُ وَ لَمْ یَسْتَسْعِهِ فِیمٰا لٰا یُطِیْقُ (1).
ص:346
چهار چیز است در هرکس باشد اسلامش کامل است و بر ایمانش یاری می شود و گناهانش پاک می گردد و خدا را دیدار می کند در حالی که از او خشنود باشد و اگر از فرق تا قدمش گناه باشد خدا آن را از وجودش می ریزد و آن چهار چیز عبارت است از: وفا به پیمان هایی که خدا بر او مقرر نموده است و راستی گفتار با همۀ مردم و شرم و حیا از آنچه نزد خدا و مردم زشت است و خوش اخلاقی با زن و فرزند و مردم.
و چهار چیز است در هرکس از مردم مؤمن باشد خدا او را در اعلا علیّین، در غرفه هایی در مکان شرف، همۀ شرف جای دهد: کسی که یتیمی را پناه دهد و به او نظر رحمت اندازد و نسبت به او پدر باشد و آن که به ناتوان مهر ورزد و او را یاری دهد و زندگی اش را کفایت نماید و کسی که برای زندگی پدر و مادرش از مال خود هزینه کند و به آنان مهربانی نماید و نیکی ورزد و اندوهگینشان نکند و آن که به خدمتکار و زیردستش خشونت روا ندارد و وی را بر آنچه به او تکلیف کرده کمک دهد و بیش از توان و طاقت خدمتکار کار نخواهد.
البته چنین قلوب مهربانی باید صاحبانشان از فیوضات و عنایات و الطاف دنیایی و آخرتی حضرت حق بهره مند باشند، قلبی که همچون سنگ نسبت به خانواده، مردم، یتیم، پدر و مادر، ضعیف و خدمتکار نامهربان و بی تفاوت است، باید صاحبش از همۀ فیوضات الهیه و برکات ربانیه محروم و بی بهره باشد.
حضرت عسکری علیه السلام دربارۀ قلبی که همچون سنگ است می فرماید:
« لٰا تَرْشَحُ بِرُطُوبَةٍ وَ لا یَنْتَفِضُ مِنْهٰا مٰا یُنْتَفَعُ بِهِ أَیْ إِنَّکُمْ لٰا حَقَّ اللّٰهِ تُؤَدُّونَ
ص:347
وَ لا « مِنْ» أَمْوٰالِکُمْ وَ لا مِنْ مَواشِیَهٰا تَتَصَدَّقُونَ وَ لا بِالْمَعْروفِ تَتَکَرَّمُونَ وَ تَجُودُونَ وَ لا الضَّیْفَ تُقْرؤُوْنَ وَ لا مَکَرُوَباً تُغِیْثُونَ وَ لا بِشَیءٍ مِنَ الإِنْسٰانِیَّةِ تُعٰاشِرُونَ وَ تُعٰامِلُونَ أَوْ أَشَّدَ قَسْوَةً (1).
شما سنگدلان نمی از محبّت و مهر و عشق از قلبتان ترشح نمی کند و از آن چیزی که بتوان از آن بهره مند شد نمی جوشد و به بیان روشن، نه حقی را از خدا ادا می کنید و نه از اموالتان و چهارپایان آن در راه خدا صدقه می دهید و نه از خوبی هایتان می بخشید و هزینه می نمایید و نه از مهمانی پذیرایی می کنید و نه به فریاد غم دیده می رسید و نه به چیزی از انسانیّت با مردم معاشرت و معامله می نمایید یا این که از آنچه گفتیم سخت تر است.
ص:348
سبب مهر و محبّت و دل دادگی و دل بستگی اگر از ناحیۀ حیوانیّت و شهوت انسان باشد، نباید از آن انتظار آثار مثبت و حتی دوام و بقا داشت؛ این گونه مهر و محبّت فقط زمینه ساز لذّت گرایی بی قید و شرط و شکستن حصارهای معنوی و گاهی عامل ایجاد ننگ و عار و مزاحمت برای خود و دیگران است و چنانچه سبب مهر و محبّت و دلدادگی و دلبستگی از ناحیۀ ایمان و انسانیّت و معنویّت آدمی باشد، باید از آن در دنیا و آخرت انتظار آثار مثبت و نیز دوام و بقا داشت.
قرآن مجید پس از آن که در بخشی از آیۀ 71 سوره توبه مهرورزی مردان و زنان باایمان را به یکدیگر که از ایمانشان سرچشمه می گیرد مطرح می کند، در آیۀ بعد به سه اثر بسیار مثبت و ابدی این مهرورزی در قیامت اشاره می نماید:
[ وَعَدَ اَللّٰهُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اَللّٰهِ أَکْبَرُ
ص:349
ذٰلِکَ هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ ] (1).
خدا به مردان و زنان با ایمان ( به پادش مهرورزیشان به یکدیگر و امر به معروف و نهی از منکر و اقامۀ نماز و پرداخت زکات و اطاعت از خدا و پیامبرش) بهشت هایی را وعده داده که از زیرِ [ درختانِ ] آن نهرها جاری است در آن جاودانه اند، و نیز سراهای پاکیزه ای را در بهشت های ابدی [ وعده فرموده ] و هم چنین خشنودی و رضایتی از سوی خدا [ که از همۀ آن نعمت ها ] بزرگ تر است؛ این همان کامیابی بزرگ است.
از آثار مهرورزی انسان به دیگران در دنیا، مهرورزی متقابل آنان به انسان است. هنگامی که انسان غرق در محبّت دیگران می شود، در حقیقت یاران و دوستان فراوانی پیدا می کند که هریک برای انسان در امور حیات و زندگی اش چون بازویی توانا هستند که موقع لزوم به سبب مهر و محبتشان نسبت به انسان به یاری و کمک انسان می شتابند و به سرعت گره از کارش می گشایند و دل آدمی را از اندوه و غصه نجات می دهند و جان را از رنج و بار مشکلات می رهانند.
عبادت و بندگی
ص:350
از آثار مهر و محبّت پاک و عشق تابناک به خدا، بندگی و عبادت است، انسانی که عاشق خداست یقیناً عاشق اطاعت از او و دلداده به اجرای فرمان ها و احکام حضرت ربوبی است،
[ قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی. . . ] (1).
بگو: اگر خدا را دوست دارید، پس مرا پیروی کنید. . .
آری؛ محبّت سبب طاعت و عبادت است ولی ادعای محبّت سبب طاعت و عبادت نیست لذا در این آیه می خواهد بگوید اگر خدا را دوست دارید و به او عشق می ورزید نتیجه اش پیروی از من است که مبلّغ رسالات او هستم و از سوی او پیام وحی را به شما ابلاغ می کنم این که ادعا می کنید ما خدا را دوست داریم ولی در مقام عبادت و اطاعت نیستید دلیل بر این است که چیزی را به زبان جاری می کنید که دل شما از آن تهی و خالی است.
محبّ و عاشق واقعی سراپا مطیع معشوق و گوش به فرمان اوست و از شنیدن فرمان معشوق و اجرای آن فرمان با همۀ وجود لذّت می برد.
چه نیکوست که انسان خدای خود را - که می خواهد حضرتش را بندگی کند - و نیز مصادیق بندگی و عبادت و مفاهیم آن ها را و هم چنین اهداف والای عبادات را با کمک گیری از آیات قرآن و روایات و تفکر و اندیشه صحیح بشناسد تا بر پایۀ معرفت و آگاهی و محصول شیرین معرفت و آگاهی که عشق و محبّت است همۀ عبادات را انجام دهد.
ص:351
پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله دربارۀ عبادت عاشقانه و بندگی ناشی از محبّت و مهر می فرماید:
« مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ أحَبَّهَا بِقَلْبِهِ وَ بَاشَرَهَا بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَهَا فَهُوَ لَا یُبَالِی عَلیٰ ما أصبَحَ مِنَ الدُّنیَا عَلیٰ عُسْرٍ أمْ عَلیٰ یُسْرٍ» (1).
کسی که عاشق بندگی حق باشد و آن را به آغوش کشد و با بدنش به عمل آورد و نهایت کوشش خود را در آن بکار اندازد پس باکی نخواهد داشت که چگونه دیده بر دنیا بگشاید بر سختی یا بر آسانی.
اصحاب حضرت امام حسین علیه السلام در معرفت و آگاهی و یاری دین و عشق به عبادت و شهادت برترین نمونه در همۀ روزگاران و قرون و اعصار هستند.
حضرت امام باقر علیه السلام می فرماید:
امیر المؤمنین علیه السلام با گروهی اندک از مردم از لشکریانش در مسیر صفین بیرون آمد تا دو میل یا یک میل مانده به زمین کربلا، پیشاپیش آنان قرار گرفت و در مکانی شروع به گردش و طواف کرد که به آن مَقْدَفان می گفتند، آنجا فرمود: دویست پیامبر و دویست فرزند پیامبر که همه از شهیدان هستند در اینجا به قتل رسیده اند.
این مکان محل استراحت شتران کاروان کربلا و جای افتادن عاشقان
ص:352
است، آنان شهیدانی هستند که گذشتگان در بزرگی و عظمت از آنان پیش نجویند و آیندگان به آنان نرسند (1).
از آثار مهر و محبّت پاک و عشق تابناک به پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام الگوگیری از اخلاق و روش و منش آنان و هماهنگی اعمال و اطوار با فرهنگ آنان است.
عاشق پیامبر، پیامبر صفت می شود و این پیامبر صفتی محصول و نتیجۀ عشق به پیامبر صلی الله علیه و آله است. عاشق اهل بیت علیهم السلام، اهل بیت علیهم السلام صفت می شود و این اهل بیت صفتی بدون تردید میوۀ شیرین و محصول شیرین و محصول پر بار عشق به اهل بیت علیهم السلام است.
اگر در روایات و معارف ما آمده:
« سَلْمانٌ مِنّا أَهْلَ الْبَیْتِ» (2).
سلمان از ما اهل بیت است.
به این معناست که سلمان متخلق به اخلاق ماست، همرنگ ماست و از نظر مقام در طول روش و منش و اطوار ماست و ایمان و اعمال
ص:353
و اخلاقش بوی ما را می دهد. چون که گل رفت و گلستان شد خراب بوی گل را از که جوییم؟ از گلاب (1)
امیر المؤمنین علیه السلام در « نهج البلاغة» از انسانی به عنوان برادر الهی اش یاد می کند که اوصاف و حالاتش چون خود وی اوصاف و حالات پیامبران علیهم السلام بود.
از فرمایشات امیر المؤمنین استفاده می شود که آن مرد از شدت محبّت و عشق به پاکان و به خصوص عشق به مولای متقیان و امام عارفان و اسوۀ مجاهدان، رنگ و بوی پاکان و بویژه حضرت امام علی علیه السلام را گرفته بود و اعمال و رفتار خود را هماهنگ با آن حضرت نموده بود، امام دربارۀ او می فرماید:
مرا در گذشته برادری الهی بود، کوچکی و حقارت دنیا در نظرش او را در نظرم بزرگ می نمود، از سلطه و حکومت شکمش آزاد می زیست، آنچه را نمی یافت و در دسترس نبود، آرزو نمی کرد و هرگاه می یافت و در دسترسش قرار می گرفت، اسراف و زیاده روی نمی نمود، اکثر روزگارش را به خاموشی و سکوت سپری می کرد و اگر به سخن گفتن می نشست با سخن حق و آراسته به برهانش بر گویندگان پیروز می شد و تشنگی پرسندگان را به زلال معرفت فرو می نشاند، افتاده بود و او را ناتوان می شمردند ولی هنگام کوشش و جهاد، شیر خشمگین و مار زهرآگین بود، تا نزد قاضی نمی آمد، اقامۀ دلیل و برهان نمی کرد، احدی را به کاری که در مثل آن عذر می یافت، سرزنش نمی نمود تا عذرش را بشنود، دردی را جز هنگام بهبودی اش شکایت نمی کرد، چیزی را که می گفت انجام می داد و آنچه را
ص:354
می خواست عمل نکند، وعدۀ عمل نمی داد، اگر در سخن بر او پیروز می شدند، در سکوت مغلوب نمی شد، بر شنیدن حریص تر از گفتن بود، هرگاه دو کار پیش می آمد، دقت می کرد که کدام به هوای نفس نزدیک تر است، به مخالفت با آن برمی خاست، ای مردم! شما را به این اوصاف و ملازمت و رغبت به آن ها سفارش می کنم، پس اگر آراسته شدن به همۀ آن ها را قدرت ندارید، آگاه باشید! که به دست آوردن اندک بهتر از ترک بسیار است (1).
نقطۀ قابل توجه هماهنگی و رنگ پذیری از فرهنگ پاک و ناب آن عرشیان بی بدیل برای خود و نزدیکان است؛ کسی که به زن و فرزند محبّت پاک و عشق تابناک دارد بی تردید به تربیت و رشد و تکامل زن و فرزند و سعادت دنیا و آخرتشان توجه عمیق می کند و به گونه ای با آنان رفتار می نماید که از خزی و خواری دنیا و عذاب و کیفر آخرت در امان بمانند.
ص:355
[ یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَکُمْ وَ أَهْلِیکُمْ نٰاراً. . . ] (1).
ای مؤمنان! خود و خانواده خود را از آتشی که هیزم آن انسان ها و سنگ ها است حفظ کنید. . .
مهم این است که در این آیۀ شریفه که حضرت حق فرمان واجب می دهد خود و زن و فرزند و اهل خویش را از اموری که نتیجه اش آتش قیامت است، حفظ کنید؛ خطابش به اهل ایمان است، اهل ایمانی که محبّت و مهرشان به اهل بیتشان ناشی از ایمان آنان می باشد، آن محبّت و مهری که از آثار مثبتش حفظ زن و فرزند از اعمال و حالات و اخلاقی است که دامن زدن به آن جز آتش فردای قیامت محصولی ندارد، مؤمن واقعی می کوشد که تمام اعمال و رفتار خود و خانوادۀ خود را هماهنگ با دستورات و اوامر اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام کند.
کاسب و تاجر چنان که در آداب کسب و تجارت بیان شده است، باید برخوردشان با مردم بر اساس خوش خلقی و نرمی و خوش رفتاری باشد تا رزق و روزی به سویشان جلب شود و بر نصیب و قسمت آنان افزوده گردد.
امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید:
« فِی سَعَةِ الأخْلَاقِ کُنُوزُ الأرزَاقِ» (2).
ص:356
گنج های رزق و روزی در گشاده رویی و اخلاق خوب است.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:
« حُسنُ الخُلُقِ یَزِیدُ فِی الرِّزقِ» (1).
اخلاق خوب به رزق و روزی می افزاید.
کاسب و تاجر باید در گفتارِ کسبی و تجارتی خود با مشتریان مانند مراحل دیگر از دروغ و تدلیس و تعریف بی جا از جنس و به ویژه از دست بردن به حرام و آلوده کردن خرید و فروش بپرهیزند.
کاسب و تاجر باید هنگام کشیدن وکیل کردن و پیمانه نمودن و متر کردن چه در فروش، چه در خرید از مردم کم نگذارند و حقوق آنان را پایمال ننمایند،
[ . . . وَ لاٰ تَبْخَسُوا اَلنّٰاسَ أَشْیٰاءَهُمْ. . . ] (2).
. . . و از اجناس و اموال و حقوق مردم مکاهید. . .
اگر از کسی طلبکارند و بدهکار به مضیقه و مشکل دچار شده، به او تا مدتی که قدرت پرداخت دارد مهلت دهند و از تصرف تنها خانۀ ملکی او که پناهگاه وی و زن و فرزندش می باشد بپرهیزند که تصرف خانه مدیون در حالی که سرپناهی جز آن ندارد کمال بی مهری و سنگدلی است،
ص:357
[ وَ إِنْ کٰانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلیٰ مَیْسَرَةٍ. . . ] (1).
و اگر [ بدهکار ] تنگدست بود [ بر شماست که ] او را تا هنگام توانایی مهلت دهید. . .
کاسب و تاجر مؤمن باید در سود بردنش از داد و ستد کسبی، انصاف و رحم را نسبت به مشتریان رعایت کند و از گران فروشی به ویژه زمانی که مردم نیازمند به جنسی هستند بپرهیزد.
گران فروشی تا جایی که بر مردم به خصوص طبقات ضعیف فشار و ناراحتی وارد کند، یقیناً از موارد بی مهری است و حضرت حق از چنین کاسب و تاجری بیزار و بری است.
در یکی از مناطق کشاورزی جهت تبلیغ دین در ایام تابستان دعوت داشتم، سخنرانی پیش از نماز مغرب و عشا بود، روزی پس از پایان جلسه پیرمردی نورانی و باحال که گفتند عمرش متجاوز از صد و ده سال است به من مراجعه کرد و گفت: دوست دارم هر روزی که خود می خواهید برای صرف نهار به باغ من در چند کیلومتری این منطقه بیایید، دعوتش را پذیرفتم، بخشی از راه را که نزدیک باغ بود پیاده رفتم، باغ های دو طرف جاده با درختانش از محصول و میوه خالی بود یا میوه و محصولش اندک و کم بود ولی هنگامی که وارد باغ آن مرد نورانی و چهرۀ ملکوتی شدم، دیدم زیر اکثر درختان به خاطر سنگینی شاخه ها
ص:358
از کثرت میوه و محصول دو شاخه گذاشته اند بسیار تعجب کردم، از صاحب باغ سبب پر محصولی باغ او و کم محصولی باغ دیگران را پرسیدم گفت: من سه برنامه را از ابتدای جوانی نسبت به این باغ که جزء منابع هزینه زندگی من است رعایت کرده ام:
اولاً: پس از فروش میوه و تأمین هزینۀ زندگی خمس مالم را پرداخت کرده ام،
ثانیاً: کنار هر درختی بارها زیارت عاشورای حضرت حسین علیه السلام را خوانده و پای خاک درخت اشک ریخته ام،
ثالثاً: هر روز تابستان که در باغ هستم در باغ را به روی همه باز می گذارم تا به راحتی بتوانند به باغ درآیند و از محصولش در حد لازم استفاده کنند و چون هنگام عصر از باغ به طرف خانه می روم به اندازه ای که بتوانم میوه در سبد یا کیسه ای می ریزم و در مسیر باغ به خانه به هرکس می رسم میوه هدیه می کنم و برکت و پر محصولی این باغ را در هر سال از این سه برنامه می دانم.
آری؛ بر اساس آیات قرآن مجید و روایات:
[ مَثَلُ اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ فِی کُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اَللّٰهُ یُضٰاعِفُ لِمَنْ یَشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ ] (1).
مَثَل آنان که اموالشان را در راه خدا انفاق می کنند، مانند دانه ای است که هفت خوشه برویاند، در هر خوشه صد دانه باشد و خدا برای هر که بخواهد چند برابر می کند و خدا بسیار عطا کننده و داناست.
ص:359
[ إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهٰا. . . ] (1).
اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید، و اگر بدی کنید به خود بدی کرده اید. . .
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:
« فَالْمُؤمِنُونَ هُمُ الذِینَ یُضٰاعِفُ اللّٰهُ لَهُمْ الحَسَنٰاتِ لِکُلِّ حَسَنَةٍ سَبْعِینَ ضِعْفاً فَهٰذا مِنْ فَضْلِهِمْ وَ یَزِیدُ اللّٰهُ المؤمِنَ فِی حَسَناتِهِ عَلیٰ قَدْرِ صِحَةِ إیمانِهِ أَضْعَافَاً مُضٰاعَفَةً کَثِیرَةً وَ یَفْعَلُ اللّٰهُ بِالْمُؤمِنینَ مٰا یَشٰاءُ» (2).
مؤمنان آنانی هستند که خدا بر حسناتشان می افزاید، در برابر هر حسنه ای هفتاد حسنه و این از فضیلت ایشان است و خدا حسنات مؤمن را بر پایۀ اندازۀ راستی ایمانش به چندین برابر می افزاید و خدا نسبت به مؤمنان هر چه اراده کند، انجام می دهد.
حضرت صادق علیه السلام می فرماید:
هنگامی که مؤمن عملش را نیکو انجام دهد، خدا بر عملش می افزاید، بر هر عملی هفتصد برابر و این بر پایۀ سخن خداست که می فرماید:
[ وَ اَللّٰهُ یُضٰاعِفُ لِمَنْ یَشٰاءُ ].
پس اعمالی که انجام می دهید، به خاطر پاداش الهی، خوب و نیکو انجام دهید، راوی می گوید: به حضرت امام صادق علیه السلام گفتم: احسان چیست؟ حضرت فرمود: هنگامی که نماز می خوانی رکوع و سجودت را نیکو
ص:360
بجا آر و زمانی که روزه می گیری از هرچه سبب فساد روزه ات می شود بپرهیز و وقتی به حج می روی آنچه در حج و عمره بر تو حرام شده، از آن اجتناب کن و هر عملی را که برای خدا انجام می دهی، باید از آلودگی پاک و پاکیزه باشد (1).
عارفی را با گروهی از یارانش به تهمت کفر و خدانشناسی دستگیر کرده، نزد حاکم عبّاسی بردند، حاکم پس از محاکمه، فرمان داد همه را اعدام کنند.
لحظۀ اعدام عارف پیش آمد و به جلّاد گفت: ابتدا مرا اعدام کن! میرغضب پرسید: چرا در اعدام خود شتاب می ورزی و می خواهی زودتر اعدام شوی؟ عارف پاسخ داد: یک ساعت زندگانی را بر یاران و دوستان ایثار کردم، خبر به حاکم رسید، گفت: دست از آنان بردارید، اگر آنان اهل کفر و زندقه باشند پس در همۀ جهان یک نفر موحّد و مؤمن نیست.
از امام حسین علیه السلام نقل است که گفت: برای من ثابت است که رسول
ص:361
خدا صلی الله علیه و آله فرموده: بهترین کارها پس از نماز، دلِ مؤمنی را شاد کردن است، اگر گناهی در کار نباشد. روزی غلامی را دیدم که با سگی غذا می خورد، سبب پرسیدم. گفت: ای پسر رسول خدا صلی الله علیه و آله، غم زده هستم، می خواهم این سگ را خوش دل ساخته تا خود دل خوش شوم، خواجه ای دارم که یهودی است و آرزومندم که از او جدا شوم.
امام حسین علیه السلام دویست دینار نزد خواجه برد، خواست بهای غلام را بپردازد و بخرد، خواجه به عرض رساند: غلام فدای قدمت و این باغ را هم بدو بخشیدم و این پول را هم به حضرتت بازمی گردانم.
امام حسین علیه السلام گفت: من هم این مال را به تو می بخشم، خواجه گفت: بخشش تو را پذیرفتم و آن را به غلام بخشیدم، حسین علیه السلام گفت: من غلام را آزاد می کنم و این مال ها را بدو می بخشم.
همسر خواجه که ناظر این نیکوکاری ها بود، مسلمان شده، گفت: من هم، مهرم را به شوهرم بخشیدم سپس، خواجه نیز اسلام آورد و خانه اش را به همسرش ببخشید.
برداشتن یک گام، برده ای آزاد شد، نیازمندی بی نیاز گردید، کافری مسلمان شد، زن و شوهری با هم صمیمی شدند و همسری خانه دار گردید و زنی از نعمت ملک برخوردار. این گام، چگونه گامی بود (1)؟ !
یکی از دوستانم نقل کرد که پدری به بیماری سختی مبتلا شد که
ص:362
کم تر کسی حاضر بود از او پرستاری کند، فرزندش در کمال خوش رویی و استقامت و صبری قابل توجّه، عیادت و پرستاری پدر را به عهده گرفت و آنچه در توان او بود برای پدر انجام داد، پدر در حالی که از فرزندش اظهار رضایت می کرد به او دعا کرد که خدا دست او را از هر نعمتی بی زحمت و مشقت پر کند.
دعای پدر در حق فرزند به اجابت رسید تا جایی که گویی هر نعمتی از نعمت های خدا دنبال آن پسر می دوید، روزگار پسر غرق در خوشی و نعمت و رفاه و امنیّت شد و این حقیقت که دعای بیمار در حق عیادت کننده و پرستار مستجاب است، رخ نشان داد.
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:
یونس علیه السلام در حالی که از معصیت های قومش خشمگین بر کشتی شد، نهنگی برای غرق کردن آنان به کشتی حمله کرد، سه بار قرعه انداختند که به نام هرکس افتاد او را در دهان نهنگ اندازند تا نهنگ با مشغول شدن به او از حمله به کشتی دست بردارد، هر سه بار قرعه به نام یونس افتاد، یونس گفت: منظور از حملۀ نهنگ من هستم، مرا در کام او بیندازید، هنگامی که او را در کام نهنگ انداختند خدا به نهنگ وحی کرد: من یونس را رزق و روزی تو قرار نداده ام، استخوانی از او مشکن و گوشتی از او نخور. نهنگ یونس را با خود در دریا به این طرف و آن طرف می برد و یونس هم در تاریکی شکم نهنگ و تاریکی شب و تاریکی زیر آب
ص:363
فریاد می زد: [. . . أَنْ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنْتَ سُبْحٰانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ اَلظّٰالِمِینَ ] (1)[. . . معبودی جز تو نیست، تو از هر عیب و نقصی منزّهی، همانا من از ستمکارانم ].
نهنگ در دریایی حرکت می کرد که قارون برزخش در آن جا بود و به عذاب الهی به جریمۀ بخل و امساکش از پرداخت مال در راه خدا، رنج می کشید، صدایی شنید که نشنیده بود، به فرشتۀ گمارده شده بر خود گفت: این چه صدایی است؟ گفت: صدای یونس پیامبر در شکم نهنگ است، قارون گفت: اجازه می دهی با او سخن بگویم؟ فرشته گفت: آری؛ قارون گفت: یونسا! هارون در چه حالی است؟ یونس گفت: از دنیا رفت، قارون گریه کرد! گفت موسی چه می کند؟ گفت: موسی نیز از دنیا رفت، قارون گریست! خدای بزرگ که عظمتش بی نهایت است، به فرشتۀ گمارده شده بر قارون وحی کرد: عذاب را به خاطر دل رحمی و مهر و دل سویش او به اقوامش، بر او سبک گردان! ! (2).
ص:364
ابوحمزۀ ثمالی از حضرت امام باقر علیه السلام روایت می کند:
داود پیامبر علیه السلام در میان جمعی نشسته بود، جوانی ژنده پوش را کنار خود دید که نشستنش طولانی و سکوتش بسیار بود، ناگهان ملک الموت درآمد و به داود سلام داد و به جانب جوان ژنده پوش نظر دوخت، حضرت داود گفت: به این جوان نظر دوختی! گفت: آری؛ تا پایان هفته که هفت روز است، مأمورم این جوان را در این مکان قبض روح کنم.
داود نسبت به جوان به ترحم آمد و از روی محبّت و دل سوزی به او گفت: همسر داری؟ گفت: نه، تاکنون موفّق به ازدواج نشده ام، داود گفت: نزد فلان مرد که در بنی اسرائیل دارای شخصیت بزرگی است برو و بگو: داود می گوید دخترت را به همسری من در آور و همین امشب هم عروسی کن و این هم خرجی و هزینۀ عروسی ات و پس از هفت روز در همین مکان نزد من آی.
جوان به خواستۀ داود عمل کرد و روز هشتم پس از ازدواج نزد داود آمد، داود گفت: نسبت به آنچه برای تو پیش آمد چگونه ای؟ گفت: تاکنون در نعمت و سروری مانند آنچه در آن هستم، نبودم، داود گفت: بنشین؛ هرچه انتظار کشید جوان قبض روح شود، نشد، پس از مدتی طولانی به او گفت: نزد همسرت برو و روز هشتم نزد من بیا، جوان رفت و پس از پایان هفت روز، آمد و زمانی طولانی نزد داود نشست، باز رفت و پس از
ص:365
هفت روز نزد داود آمد، در آن وقت ملک الموت به داود وارد شد، داود به او گفت: تو نگفتی پس از هفت روز مأمور قبض روح این جوانی؟ گفت: چرا، داود گفت: سه هشت روز گذشت و او را قبض روح ننمودی! ملک الموت گفت: ای داود! خدا به سبب مهرورزی تو به او، وی را مورد لطف و محبّت قرار داد و مرگش را تا سی سال به تأخیر انداخت (1).
راستی مسألۀ بسیار مهمی در بساط حق است که قابل توجه و قابل بازگو کردن به همۀ مردم است و آن این که مهرورزی مردم نسبت به یکدیگر برکات عظیمی دارد که از جملۀ آن برکات طولانی شدن عمر و بهره وری بیش تر از زندگی است.
ص:366
مرحوم آیت اللّٰه العظمی حاج شیخ عبد الکریم حائری رحمهم الله مؤسس حوزۀ علمیۀ قم، حوزه ای که علوم اهل بیت علیهم السلام را به پنج قاره و همۀ کشورها از طریق کتاب به زبان های زندۀ دنیا و رسانۀ تبلیغی و جزوه و انواع ابزار تبلیغات و سایت های عظیم دینی و مجلات معنوی رسانیده، پدر با کرامت و با محبّت و با تقوایش قصاب بود.
با منش و روش مثبت خود و مهر و محبّت انسانی و ایمانی خویش و زبان مشوّق و هدایتگر خود آن چنان فرزندش را تربیت کرد که در فضای آن تربیت، عاشق فراگیری علوم اسلامی شد و نهایتاً به نجف اشرف حوزۀ پرمایه و پرسابقه ای که یادگار شیخ طوسی است مهاجرت نمود و با درجۀ اجتهاد و مرجعیت درحالی که متخلق به اخلاق اسلامی و تقوای بسیار بود به ایران بازگشت و پس از مدتی که در شهر اراک به تدریس اشتغال داشت، به قم آمد و بنای آن حوزۀ با برکت را گذاشت و با نفس الهی و هزینه کردن محبّت و عشقش به دانشجویان علوم اسلامی، کم نظیرترین خدمت را به مکتب انبیا و امامان نمود و در سایۀ علم و اخلاق و تقوا و مهرورزی اش عالمانی بزرگ و مفسرانی عالیقدر و فقیهانی با ارزش و نویسندگانی دانشمند و مراجعی حافظ دین و ملت و کشور تربیت کرد.
او از مردان بزرگی بود که معرفت و همت و عشق را در همۀ امور خود به کار گرفت و از این راه یادگارهایی بزرگ از خود به جای گذاشت.
ص:367
خاطره ای بسیار شیرین و جذاب هم از یکی از شاگردان و یاران آیت اللّٰه العظمی حائری، معروف به فقیه بافقی می آوریم که درس و پند و عبرتی مهم برای همۀ ماست.
او مردی عالم، پرهیزکار و به شدت عاشق اصلاح جامعه و قهرمان امر به معروف و نهی از منکر و فوق العاده مهرورز به طلّاب حوزه و دانشجویان علوم دینی بود.
آن انسان الهی از حکومت رضا خان قلدر و مستبد که در زمان وی با کمک استعمار پلید بر کشور ایران مسلط شده بود و همۀ ارزش های دینی و اخلاقی را در معرض هجوم داشت و می خواست حجاب و عفت همۀ زنان را که از ضروریات دین بود نابود کند، فوق العاده نفرت داشت و در عید نوروزی با زن و دختران رضا خان که به صورتی نامناسب در حرم حضرت معصومه سلام اللّٰه علیها در جمع نامحرمان حاضر شده بودند، برخورد کرد و آنان را از طریق امر به معروف و نهی از منکر به عفت و عصمت و حجاب و پاک دامنی و حفظ وقار و متانت دعوت نمود.
خبر برخورد دینی و انسانی آن مرد خدا به حاکم قلدر و بی باک و حیوان صفت رسید، چکمه پوش سفّاک همراه دار و دستۀ بی دین و ستمکارش به قم آمد و آن چهرۀ معنوی را در حرم حضرت معصومه - که معروف به آشیانۀ آل محمد است - زیر ضربات مشت و لگد گرفت و سپس او را با مأمورانش روانۀ تهران کرد و به زندانی انداخت که اهل
ص:368
مملکت از نامش وحشت داشتند.
پاسبانی خشن، بداخلاق و بی دین که آخرتش را در برابر حقوقی اندک به ستمکاران زمان فروخته بود، مأمور او شد ولی پس از مدتی عبادات و اخلاق و کرامت و مهرورزی آن انسان والا چنان اثری بر روحیات و خلقیات آن پاسبان گذاشت که وی را به مردی نرم خو، خوش اخلاق، آرام، متین و اهل نماز و راز و نیاز با خدا تبدیل کرد.
گزارش تأثیر نفس الهی آن مرد در مأمور زندان سبب شد که آن مأمور را از آن مأموریت برداشتند و به جای او پاسبانی یهودی مذهب گذاشتند ولی دیری نگذشت که آن پاسبان هم تحت تأثیر آن انسان والا به مسلمانی ناب و اهل عبادت تبدیل شد و حکومت جای او را با پاسبانی مسیحی عوض کرد و آن روح تقوا و منبع کرامت و اخلاق، پاسبان مسیحی را هم به دایرۀ اسلام کشید و او را به شدت تحت تأثیر معنویت خود قرار داد.
گزارش این تغییر و تحول وقتی به قلدر زمان رسید فرمان داد فقیه بافقی را از زندان آزاد و در شهر ری نزدیک حرم حضرت عبد العظیم جای دهند تا مأموران تحت تأثیر نفس و اخلاق و مهرورزی او قرار نگیرند.
آری؛ این راه و رسم عاشقانی است که شدت عشقشان به حضرت حق در حدی است که با چیزی نمی توان مقایسه کرد:
[. . . وَ اَلَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّٰهِ. . . ] (1).
ص:369
. . . ولی آنان که ایمان آورده اند، محبّت و عشقشان به خدا بیش تر و قوی تر است. . .
و اینان نخبگانی از بندگان حضرت حق هستند که به زن و فرزند و اقوام و سایر مردم به خاطر اهدافی مثبت عشق می ورزند و عشق ورزی آنان - چنان که در معارف الهیه آمده - رشته ای از عبادت و معنویت است.
روحانی عالم و دانشمندی را می شناختم که در تهران معروف به معلم اخلاق و معنویت بود.
بسیاری از پاکان و پرهیزکاران تهران به او ارادت می ورزیدند و در نماز جماعت و درس های اخلاقی او شرکت می کردند.
من هنگامی که آن انسان والا را درک کردم در سنین میان چهارده و پانزده بودم و توفیق آشنایی و شرکت در محضر او را نیافتم.
یکی از ارادتمندانش پس از سال ها از درگذشت او برایم نقل کرد که روزی چند نفر مؤمن مشتاقانه به زیارت او آمدند، پرسید: هدف شما از آمدن نزد من چیست؟ گفتند: بر اساس روایتی که می گوید زیارت عالم و نظر به چهرۀ او عبادت است، به محضر شما آمدیم، فرمود: شما که به توفیق خدا اهل ایمان هستید و روز و شبی بر شما نمی گذرد مگر این که از طریق رفتن به مسجد و مجالس مذهبی عالمی را زیارت می کنید اگر می خواهید کاری بسیار مثبت و با ارزش انجام دهید، در خیابان های پر
ص:370
از فساد تهران و کنار سینماها و کاباره ها بروید و هنرمندانه و با زبانی نرم و چهره ای گشاده، گمراهان و افتادگان در وادی ضلالت و فساد را نزد من آورید تا آنان را به حق و حقیقت راهنمایی کنیم و از اسارت شیطان نجات دهیم.
نسبت به گمراهان و اهل فساد دل بسوزانید و به آنان ترحم کنید و با به کار گرفتن مهر و محبّت، آنان را از شرّ هوای نفس و شیطان های خطرناک برهانید.
از امیر المؤمنین علیه السلام روایت شده:
از درمان گناه کار ناامید نباشید (1).
بر این اساس است که مردم مؤمن و عاشقان خدا و مهرورزان به انسان نمی توانند نسبت به گناه کاران و فاسدان بی تفاوت باشند، آنان همیشه نسبت به اسیران در بند شیطان دغدغۀ خاطر دارند و می کوشند تا جایی که ممکن است آنان را به ساحل نجات برسانند و از خطرات دنیایی و آخرتی برهانند.
در کتاب « خزینة الجواهر» عالم متقی مرحوم حاج شیخ علی اکبر نهاوندی که عمری را در مسجد گوهرشاد کنار حرم مطهر حضرت ثامن الائمه علیه السلام به نماز و منبر و تربیت مردم سپری کرد، روایتی دیدم که می فرماید:
حضرت حق از شدت مهر و محبتش به گناه کاری که بیدار می شود و از گناه توبه می کند، لحظۀ توبه اش عرش را نورباران می کند.
ص:371
هنگامی که فرشتگان از سبب نورباران شدن عرش می پرسند خطاب می رسد که گنهکاری از گناه دست برداشت و به درگاه من بازگشت و به عرصه گاه توبه راه یافت، به این خاطر عرش را نورباران کردم.
بالاترین سند قطعی و یقینی مهر و محبّت خدا به بازگشت اهل فساد به صلاح و سداد که پس از بازگشت محبوب خدا می شوند، این آیه شریفه است:
[ قُلْ یٰا عِبٰادِیَ اَلَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یَغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ ] (1).
بگو: ای بندگان من که [ با ارتکاب گناه ] بر خود تجاوز کار بوده اید! از رحمت خدا نومید نشوید، یقیناً خدا همۀ گناهان را می آمرزد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.
محبت و مهرورزی از چنان ارزشی برخوردار است که اگر کافر و بی دینی به مؤمنی در موردی مثبت محبّت ورزد، خدای مهربان مهرورزی و محبّت او را بی پاسخ نخواهد گذاشت.
روایت شناس صادق، شیخ صدوق که بیش از سیصد اثر دارد، در کتاب پر قیمت « ثواب الأعمال» خود از حضرت امام موسی بن جعفر علیهما السلام روایت می کند:
ص:372
در بنی اسرائیل مؤمنی، همسایۀ کافری داشت، این همسایۀ کافر نسبت به این مؤمن رفق و مدارا و مهر و محبّت می کرد و کارهای خوبی را در دنیا برای آن مؤمن به عهده می گرفت.
هنگامی که کافر از دنیا رفت، خدا برای او خانه ای از گل در آتش بنا کرد که او را از حرارت و سوزندگی آتش نگه می داشت و از بیرون آن خانه برای او روزی می آمد، به او گفتند: این به سبب رفق و مدارایی است که با همسایۀ مؤمن خود فلان بن فلان داشتی و نیز کارهای خوبی که در دنیا برای او به عهده می گرفتی (1).
ایام فاطمیه در شهرستانی نسبتاً پر جمعیت به وسیلۀ امام جمعۀ محترم آن که انسانی والا و دلسوز و با محبّت بود و علاقۀ شدیدی به هدایت و سلامت معنوی مردم داشت و در این مسیر هم جان باخت، دعوت شدم.
طبیبی حاذق و خوش اخلاق در آن جلسه شرکت می کرد و از راه آن مجلس با من آشنا شد، شبی پس از پایان جلسه به من گفت:
من به خاطر این مجلس یکی دو ساعت زودتر مطب خود را تعطیل
ص:373
می کنم و با اتومبیل خود به روستای اطراف رفته مردمی که با من آشنا هستند به این مجلس می آورم و سپس به خانه ها و آبادی هایشان باز می گردانم، من به مردم به خاطر آشنا شدنشان با معارف الهی عشق می ورزم و از این کار پر زحمت خود لذت می برم.
آنچه مهم است این است که فردی ثروتمند در این شهر زندگی می کند که از دین و اهل دین و مسجد و محراب و این گونه جلسات و بویژه از روحانی جماعت فراری است و به خاطر دوستی و رفاقت که میان ما برقرار است شاید بتوانم او را به این جلسه بیاورم.
به او گفتم: اسلام دین محبّت است، دین مهر و رحمت است و یک روحانی واجد شرایط، مسئولیت دارد این فرهنگ مهر و رحمت را بر اساس زبان و بیانی نرم و محبّت آمیز به مردم برساند و گمان می کنم شیوۀ سخنرانی و تبلیغ این فقیر به گونه ای است که می تواند - به خواست خدا - این گونه افراد را مجذوب اسلام نماید.
طبیب دلسوز، او را به آن مجلس معنوی هدایت کرد، پس از آن که دو - سه جلسه شرکت کرد، مجذوب پاکی و سلامت و معنویت و احکام استوار اسلام شد و به علاوه در دیداری با من، پایبندی خود را به اسلام و عمل به برنامه های آن اعلام داشت و تا زمان این نوشته که بیش از ده سال از آن جریان گذشته، پایبند به فرهنگ ثمربخش حق است.
در رابطه با مهرورزی و آثارش نوشته اند:
خانوادۀ شخصی که از دنیا رفته بود از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله درخواست نماز میت کردند، حضرت رحمة للعالمین به خاطر امری که پوشیده می داشتند می خواستند از خواندن نماز بر آن میت امتناع ورزند ولی
ص:374
امین وحی به محضر حضرت نازل شد و عرضه داشت:
یا رسول اللّٰه! خدا می فرماید: شبی باران تندی در مدینه نازل شد و تقریباً همۀ شهر را آب و گل و لای گرفت و مردم مدینه شهر را در وضعی دیدند که از خانه ها بیرون نیامدند. بنده ای از بندگانم مشکل داشت و این مرد که الآن از دنیا رفته، آن شب از خانه بیرون آمد و در آن وضعیت بحرانی، مشکل آن بنده ام را برطرف کرد، به خاطر کار آن شب بر جنازه اش نماز بخوان و برای او درخواست آمرزش کن (1).
ص:375
ص:376
ص:377
ص:378
آیات قرآن مجید و روایات ائمۀ معصومین علیهم السلام پیرامون این موضوع که قیامت و صحنۀ محشر علاوه بر این که جایگاه اقامۀ عدل الهی و عذاب و عقاب کافران و ظالمان و ستمگران و. . . است کانون پر مهر و محبت حضرت حق می باشد، به اندازه ای که با شرح و تفسیر آن کتاب ها نگاشته می شود که به روایتی شگفت پیرامون این حقیقت با عظمت به عنوان جلوه ای از مهرورزی و رحمت حضرت حق در قیامت اشاره می شود.
باید توجه نمود که در این گونه روایات عدد جایی ندارد و منظور از بیان آن در آیات و روایات یا اشاره به کثرت و وسعت حقیقت است و یا نزدیک کردن مطلب به فهم عموم مردم است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
« إنَّ اللّٰهَ تَعالی خَلَقَ مِائَةَ رحمةٍ یَومَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ، کُلُّ رَحْمَةٍ مِنها طِباقُ مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ، فَأَهْبَطَ رَحمَةً مِنها إلَی الْأَرْضِ فَبِهَا تَرَاحَمَ الخَلْقُ وَ بِهَا تَعْطِفُ الوالِدَةُ عَلیٰ وَلَدِهَا وَ بِهَا تَشْرَبُ الطَّیْرُ و الوُحُوشُ مِنْ الْماءِ وَ بِها تَعِیشُ الخَلائِقُ» (1).
ص:379
خدا روز آفرینش آسمان ها و زمین، صد رشته مهر و رحمت پدید آورد، هر رشتۀ مهر و رحمتی از آن صد رحمت، برابر فضای میان آسمان و زمین است، یک رشته از آن صد رشته را به زمین فرود آورد، همۀ مخلوقات به وسیلۀ آن به یکدیگر مهر می ورزند، هر مادری به وسیلۀ آن به فرزندش مهربانی می کند، پرندگان و وحوش در سایۀ آن آب می نوشند و همۀ خلایق به کمک آن زندگی می کنند.
و دربارۀ نود و نه رشتۀ دیگر آن می فرماید:
« إنَّ اللّٰهَ تَعالی خَلَقَ مائَةً رَحْمَةٍ فَرَحْمَةٌ بَیْنَ خَلْقِهِ یَتَراحَمُونَ بِها و ادَّخَرَ لِأَولِیائهِ تِسْعَةً وَ تِسعِینَ» (1).
خدا صد رشتۀ رحمت آفرید، یک رشتۀ از آن صد بخش در میان موجودات و مخلوقات اوست که به وسیلۀ آن به یکدیگر مهر می ورزند و نود و نه بخش را برای عاشقان و اولیائش « در قیامت» ذخیره کرده است.
قیامت برای شایستگان کانون مهر و محبت بی نهایت است، آنان که به قیامت وارد شوند و درخت انسانیّت آنان نخشکیده و از عبادت خدا و خدمت به خلق بهره ای داشته اند، مشمول آن رحمت بی نهایت و مهر و محبّت بی حسابند.
اما آنان که با آتش گناه و معصیت مداوم، ریشۀ انسانیّت خود را
ص:380
سوزانده باشند و بی عبادت و بدون خدمت به خلق وارد قیامت شوند، از آن رحمت بی نهایت به تقصیر و کوتاهی خودشان محرومند.
امتی که حلال و حرام محمد صلی الله علیه و آله را واگذاشتند، به ربا و نزول خواری روی آوردند، حجاب زنان و دختران خود را برای همرنگ شدن با یهود و نصاری و فرهنگ غربیان از دست دادند و قرآن و احکامش را به مهجوریت بردند و اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله را در غربت نشاندند و از عمل صالح و اخلاق حسنه دوری جستند، پیامبرشان را ارزان تر از یوسف فروختند!
این سوداگران نادان و این کم خردانی که گران ترین گوهر هستی را به ارزان ترین قیمت به فروش رساندند، در قیامت چه پاسخی نسبت به این داد و ستد به خدا خواهند داشت؟ !
اینان در مرحلۀ نخست نسبت به خود و زن و فرزندشان و زیرمجموعۀ خویش و زمینۀ نیک بختی و سعادتشان کمال بی مهری را به کار گرفتند و وقتی فضای وجودشان را از محبّت و مهر خالی کردند، از خار و گیاه سم آلود گناه و معصیت پر شد و مستحق قهر و نفرت خدا در دنیا و عذاب ابد در قیامت شدند.
اینان باید بدانند که بر اساس آیات قرآن و روایات، آتش گیره دوزخ، هیزم و نفت و بنزین و ابزاری از این گونه نیست بلکه عذاب دوزخ و آتش جهنم در همه درجاتش همان گناهان و معصیت هاست که در دنیا به صورت ربا، زنا، دزدی، دروغ، تهمت، غیبت، ظلم، تجاوز و. . . و همین امور در قیامت به صورت انواع عذاب ها و آتش سوزنده و فروزان است.
ص:381
و بهشت هم با همۀ نعمت هایش صورت حقیقی همان عبادت ها و خدمت ها و مهرورزی ها و درستی و صداقت است.
این که در معارف اسلامی خوردن مال یتیم خوردن آتش قلمداد شده و خشم و غضب به عنوان اخگری از عذاب دوزخ در قلب به شمار آمده و از حسد به عنوان آتشی حسنات سوز یاد شده، بر اساس آیات قرآن و بر پایۀ وحی است.
رباخوار، زناکار، ستمکار، شراب خوار، فاسق، فاجر و کافر در صورتی که تا پایان عمر به گناهشان اصرار ورزند، یقیناً به خاطر بازنگشتن به حق و توبه ننمودن، مستحق عذاب و دوزخند و چون هیمه ای خشک بدون آن که بمیرند در آتش سوزان می سوزند.
اصبغ بن نباته می گوید از امیر المؤمنین علیه السلام شنیدم که روی منبر می گفت:
« یَا مَعشَرَ التُّجَّارِ! الفِقْهَ ثُمَّ المَتْجَرَ، الْفِقْهَ ثُمَّ المَتْجَرَ، الْفِقْهَ ثُمَّ المَتْجَرَ، وَ اللّٰهِ لَلرِّبا فِی هَذِهِ الأُمَّةِ أخفَی مِن دَبِیبِ النَّملِ عَلَی الصَّفَا، شُوبُوا أیمَانَکُمْ بِالصِّدقِ، التَّاجِرُ فَاجِرٌ وَ الفَاجِرُ فِی النَّارِ إلَّا مَن أخَذَ الحَقَّ وَ أعطَی الحَقَّ» (1).
ای گروه تاجران! اول آموختن فقه و احکام حلال و حرام، سپس
ص:382
تجارت، اول آموختن فقه سپس تجارت، اول آموختن فقه سپس تجارت، به خدا سوگند هر آینه ربا در این امت از خزیدن مورچه روی سنگ صاف و شفاف پنهان تر است، ایمانتان را به صدق و درستی درآمیزید، تاجر، فاجر است و فاجر در آتش دوزخ است مگر آن که حق بستاند و حق بپردازد.
قرآن دربارۀ زنا می فرماید:
[ وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنیٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً وَ سٰاءَ سَبِیلاً ] (1).
و نزدیک زنا نشوید که کاری بسیار زشت و راهی بد است.
[ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ أَثٰاماً* یُضٰاعَفْ لَهُ اَلْعَذٰابُ یَوْمَ اَلْقِیٰامَةِ وَ یَخْلُدْ فِیهِ مُهٰاناً ] (2).
. . . و کسی که این اعمال را مرتکب شود به کیفر سختی برسد. * روز قیامت عذابش دو چندان شود، و در آن با خواری و سرشکستگی جاودانه ماند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله دربارۀ مرد زناکار فرمود:
« لَنْ یَعْمَلَ ابنُ آدمَ عَمَلاً أعْظَمَ عِنْدَ اللّٰهِ تَبَارکَ وَ تَعَالیٰ مِنْ رَجُلٍ قَتَلَ نَبِیَّاً أو إمَاماً أو هَدَمَ الکَعْبَةَ التی جَعلَها اللّٰهُ عزَّ وَ جَلَّ قِبْلَةً لِعِبَادِهِ أوْ أفْرَغَ ماءَهُ فی امْرَأَةٍ حراماً» (3).
ص:383
فرزند آدم هرگز عملی را نزد خدای تبارک و تعالی بزرگ تر از [ عمل ] مردی انجام نداده که پیامبری یا امامی را کشته باشد یا خانۀ کعبه را که خدا قبلۀ عبادت بندگانش قرار داده ویران نموده باشد یا با زنی به طور نامشروع و حرام همبستر شده باشد! !
و دربارۀ زن زناکار که دارای همسر است فرمود:
« إشتَدَّ غَضَبُ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی إمْرَأَةٍ ذَاتِ بَعْلٍ مَلَأَتْ عَینَهَا مِن غَیرِ زَوجِهَا أو غَیرِ ذِی مَحرَمٍ مِنهَا فَإنَّهَا إن فَعَلَتْ ذَلِکَ أحبَطَ اللّٰهُ کُلَّ عَمَلٍ عَمِلَتْهُ فَإنْ أوطَأَتْ فِرَاشَهُ غَیرَهُ کَانَ حَقّاً عَلَی اللّٰهِ أن یُحرِقَهَا بِالنَّار بَعدَ أن یُعَذِّبَهَا فِی قَبرِهَا» (1).
خشم خدا شدید است بر زن شوهر داری که چشم شهوت به غیر شوهرش یا کسی که محرم او نیست بدوزد و اگر این کار را انجام دهد، خدا هر عمل نیکی که انجام داده، نابود می کند و اگر بسترش را برای غیر همسرش آماده کند و با آن غیر به زنا برخیزد، بر خداست که او را به آتش دوزخ پس از عذاب قبر بسوزاند.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
در زنا « چه زنای با زن شوهردار و چه زنای با زن بی شوهر» شش خصلت است: سه خصلتش در دنیا و سه خصلتش در آخرت است.
اما سه خصلت در دنیا: نور چهره را می برد، روزی را قطع می نماید، مرگ را نزدیک می کند.
ص:384
و سه خصلت در آخرت: خشم خدا، بدی و سختی حساب، جاوید بودن در آتش (1).
گناهان دیگر هم هریک دارای تبعات دنیایی و آخرتی است که در آیات قرآن و روایات مشروح و مفصل بیان شده است.
شبی در یکی از جلسات تبلیغ پیش از آن که سخنرانی خود را شروع کنم، جوانی حدود هفده ساله به این جانب مراجعه کرد و با اضطراب و ناراحتی که در چهره و حالت صدایش موج می زد، گفت: مطلب بسیار مهمی دارم که برایم حیاتی است و شاید پاسخش درمان درد جان کاهم باشد، گفتم: بگو، گفت: دست به کاری زده ام و دامن به گناهی آلوده ام که دنیا و زندگی را در نظرم تیره و تار کرده و مرا به تنگنایی روحی دچار نموده که چارۀ آن را یا در فرار از خانواده برای همیشه می دانم یا خودکشی و آن این که با دختر یکی از نزدیکانم به معاشرت تنگاتنگ برخاستم و نتیجۀ این معاشرت، به عشق و عاشقی کشید، این عشق و عاشقی شهوانی مرا در کاری که نباید در آن قرار می گرفتم قرار داد و آن زناست! !
من الآن محصلّم و بسیار جوان، او هم در سنین پانزده و شانزده
ص:385
سالگی است و دامنش لکه دار و خانوادۀ هیچکدام از ما دو نفر از این جنایت و ظلمی که واقع شده آگاه نیستند و ما دو نفر هم ابداً در شرایطی نیستیم که با یکدیگر ازدواج کنیم، هم اکنون زیر بار سنگین ضربات کوبندۀ وجدانم و در ترس و وحشت از این که او حامله شود و از همۀ این امور دردناک تر این که دامن عفت انسانی به اغوای من و میل جاهلانۀ خودش برای همیشه لکه دار شده و از میان رفته است.
من در پاسخ او فقط برای این که خودکشی نکند گفتم: توبه کن و سپس این آیۀ شریفه را یادآور شدم که خدای مهربان از این که فرموده:
[ وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنیٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً ] (1).
و نزدیک زنا نشوید که کاری بسیار زشت و راهی بد است.
هر دوی شما را می دیده و از روی مهر و محبتش به شما انسان ها اموری را چون رابطۀ نامشروع، معاشرت دو نامحرم با یکدیگر، چشم چرانی و خلوت نمودن زن و مردی که محرمیّت با هم ندارند، حرام کرده بود.
آری؛ آنچه بر بندگان حرام شده، ریشه در مهر و محبّت و رحمت خدا به بندگان دارد و آنچه بر بندگان واجب شده نیز ریشه در مهر و محبّت حق دارد نهایتاً حلال و واجب و حرام خدا هر یک کانون مهر و چشمۀ محبتی از جانب دوست برای انسان هاست، نهایتاً اگر بگوییم فقه و احکام فقهی هم مثل مسائل اعتقادی و اخلاقی چون ابر باران زا منبع مهرزایی و محبّت سازی برای انسان هستند، چیزی به گزاف نگفته ایم.
ص:386
در تفسیر « ابو الفتح رازی» آمده: مردی در طواف کعبه زبانش مشغول به این دعا بود:
« اللَّهُمَّ أَخْرِجْنِی مِنَ الدُّنیَا سَالِماً» .
خدایا! مرا در حال سلامت دین و ایمان از دنیا بیرون ببر.
شنونده ای پس از شنیدن این دعا دنبال او را گرفت تا سبب توسل دعاخوان را به این دعا از او بپرسد، هنگامی که از او پرسید چرا در طواف این دعا را می خوانی؟ پاسخ داد: برادری داشتم آلوده به گناه کبیره از آن گناه توبه نکرد تا مرگش فرا رسید، هنگام مرگ و لحظۀ احتضار قرآن را خواست، فکر کردیم می خواهد قرآن را روی سینه بگذارد و با توسل به آن، جان دادنش را آسان کند، قرآن در اختیارش گذاردیم، با خشم و عصبانیّت آن را پاره پاره کرد و از دنیا رفت، از روزی که این حادثۀ وحشتناک را دیدم همواره این درخواست را از خدا دارم که مرا در حال سلامت دین از دنیا ببرد (1).
راویان معتبر شیعه از حضرت امام صادق علیه السلام روایت می کنند که شنیدیم حضرت می گفت:
« اللَّهُمَّ أعِنِّی عَلَی هَولِ یَومِ القِیَامَةِ وَ أخرِجْنِی مِنَ الدُّنیَا سَالِماً وَ زَوِّجْنِی مِنَ الحُورِ العِینِ وَ اکفِنِی مَؤُونَتِی وَ مَئُونَةَ عِیَالِی و مَئُونَةَ النَّاسِ
ص:387
وَ أَدْخِلْنِی بِرَحمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحینَ (1).
خدایا! مرا در برابر هول و هراس قیامت یاری ده و از دنیا در سلامت دین و ایمان بیرون بر و از حورالعین به من تزویج کن و قُوْت و خوراک من و خانواده ام و مردم را کفایت فرما و مرا به رحمتت در بندگان شایسته ات در آور.
ص:388
مردمی که در دنیا از پی ایمان و دینداری و کمالات نفسی و فضایل انسانی نسبت به یکدیگر کانون مهرورزی و محبّت هستند، در آخرت نیز با یکدیگر بر پایۀ مهرورزی و محبّت و هزینه کردن عشق و کرامت زندگی ابدی و جاوید خود را در بهشت که جای محبان و عشق ورزان است بر ادامه می دهند.
این حقیقتی است که از آیات قرآن و روایات به طور صریح استفاده می شود و پایه گذاران دانش روحی مغرب زمین نیز به همین معنا با تکیه بر دلایل و براهین علمی و روانی و نیز با ارتباطی که در این زمینه با ارواح نسبتاً پاک گرفته اند، یقین صد در صد و اعتقاد کامل و جازم پیدا کرده اند.
به برخی از آیات و روایات و گفته های دانشمندان روحی اشاره می شود شاید به حقایقی که تا کنون به طور کامل تفسیر نشده، بیش از پیش آشنا شویم.
قرآن می فرماید:
[ اَلْأَخِلاّٰءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ اَلْمُتَّقِینَ ] (1).
در آن روز دوستان دشمن یکدیگرند مگر پرهیزکاران.
ص:389
دوستانی که در دنیا دوستی شان با یکدیگر و مهرورزیشان نسبت به هم، ملاکی جز مادیات و شهوات و لذت های زودگذر و جلب منافع ظاهری نداشت چنان که حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:
« ألا کُلُّ خِلَّةٍ کَانَتَ فی الدُّنْیَا فِی غَیرِ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَأِنَّهَا تَصِیْرُ عَدَاوَةً یَوَمَ القِیَامَةِ» (1).
بدانید که دوستی که در دنیا برای غیر خدا بوده در روز قیامت بدل به دشمنی می شود.
دوستی دنیا در قیامت تبدیل به کینه و دشمنی و نفرت از یکدیگر می گردد مگر مهرورزی و محبّت پرهیزگاران به یکدیگر که ریشۀ محبّت و عشق و مهرورزیشان در دنیا از چشمۀ ایمان و دینداری آنان آب می خورد.
فیلسوف الهی و عارف عاشق، مرحوم فیض کاشانی می فرماید:
به دنبال رفاقت و دوستی با اهل تقوا باش، گرچه طریق و راهت برای یافتن آنان به سوی تاریکی های زمین باشد، و عمرت را در طلب آنان به پایان بر، زیرا خدا در روی زمین پس از پیامبران مخلوقاتی برتر از آنان نیافریده است و نعمتی به بندگانش چون نعمت توفیق همنشینی با آنان را عطا نفرموده است (2).
اینان از شدت مهرورزی به یکدیگر، در سرای جاویدان، در بهشت عنبر سرشت بنا به فرمودۀ قرآن مجید بر تخت هایی ساخته شده از طلا
ص:390
و درهم و بافته شده از درّ و یاقوت مقابل و روبه روی هم تکیه دارند و با نظر به یکدیگر شادمان و مسرور می شوند:
[ عَلیٰ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ * مُتَّکِئِینَ عَلَیْهٰا مُتَقٰابِلِینَ ] (1).
بر تخت هایی زربافت، * که روبروی هم بر آن ها تکیه دارند.
اینان در بهشت جدای از پدران و همسران و فرزندان و ذرّیۀ خود نیستند، شایستگان از آنان هم کنارشان به سر می برند و از این که در کنار هم به سر می برند و یکدیگر را ملاقات می نمایند خوشحال اند.
[ جَنّٰاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهٰا وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ. . . ] (2).
بهشت های جاویدی که آنان و پدران و همسران و فرزندان شایسته و درست کارشان در آن وارد می شوند.
مهر و محبّت پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت گرامیش نیز به مطیعان و تابعانش به اندازه ای است که گرفتاری آنان را به خاطر پاره ای از گناهان و کمبودها در عرصه گاه قیامت با شفاعت - که در حقیقت واسطه قرار دادن برخی از صفات حق چون رحمت و مغفرت بین خدا و شفاعت شونده است - به سوی بهشت رهنمون می شوند.
آری؛ پیامبر و اهل بیت علیهم السلام از شدت مهر و محبّت و علاقه ای که به
ص:391
مؤمن مطیع دارند، او را در گرفتاری قیامت تنها نمی گذارند و با شفاعت خود که درخواست و طلب رحمت برای مؤمن گرفتار است، او را نجات می دهند.
حضرت امام باقر علیه السلام در توضیح آیۀ شریفۀ:
[ وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضیٰ ] (1).
و به زودی پروردگارت بخششی به تو خواهد کرد تا خشنود شوی.
فرمود:
« الشَفَاعةُ و اللّٰهِ الشَفَاعَةُ و اللّٰهِ الشَفَاعَةُ» (2).
[ این همان ] شفاعت است، و اللّٰه همان شفاعت است، و اللّٰه همان شفاعت است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
« إنَّ اللّٰهَ أَعْطَانِی مسألةً فَأَخَّرْتُ مَسْأَلَتِی لِشَفَاعَةِ المُؤْمِنِینَ مِنْ أُمَّتِی یَوْمَ القِیَامَةِ فَفَعَلَ ذٰلِکَ» (3).
به یقین خدا درخواست بسیار مهمی را در اختیارم گذاشت و من آن درخواست را برای شفاعت مؤمنان از امتم در قیامت به تأخیر انداختم و حضرت حق هم آن را به انجام رسانید.
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود:
ص:392
« إذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَشْفَعُ فی المُذْنِبِینَ مِنْ شِیْعَتِنَا فَأَمّا الْمُحْسِنُونَ فَقَدْ نَجَّاهُمُ اللّٰهُ» (1).
زمانی که قیامت بر پا شود، ما اهل بیت نسبت به شیعیانمان که گرفتار گناهند درخواست رحمت و مغفرت از خدا می کنیم اما نیکان از آنان را خدا نجات داده بود.
ص:393
عصیان و یاغی گری و طغیان، از اوصاف اهل دوزخ و عبادت و متانت و آرامش، از اوصاف اهل بهشت است؛ بخل و کینه و حسد و نفاق و دورویی از اوصاف دوزخیان و جود و نرمی دل و یکرنگی و یکدلی، از اوصاف بهشتیان است.
امور منفی و شیطانی - که در دنیا گریبان گیر برخی از مردم است - در قیامت به صورت انواع عذاب ها، گریبان گیر آنان است و امور مثبت و الهی - که در دنیا زینت گروهی از مردم است که حسنات اخلاقی و مهرورزی است - در آخرت به شکل انواع نعمت ها جلوه می کند.
نظام هستی بر این پایه مقرر شده که همۀ بدی ها در قیامت به صورت عذاب ظهور کند و همۀ خوبی ها در محشر به صورت بهشت درآید و به عبارت دیگر در نظام استوار هستی، بدی ها آتش و عذاب و خوبی ها نعمت و آسایش است.
پس کسی که آلوده به گناه است نسبت به خود در بی رحمی و بی مهری است و کسی که آراسته به حسنات است نسبت به خود در محبّت و مهرورزی است.
خداوند در قیامت با دوزخیان در کمال بی مهری و با درشتی و خشونت سخن می گوید چنان که در قرآن مجید آمده:
ص:394
دوزخیان به خدا می گویند:
[ رَبَّنٰا أَخْرِجْنٰا مِنْهٰا فَإِنْ عُدْنٰا فَإِنّٰا ظٰالِمُونَ * قٰالَ اِخْسَؤُا فِیهٰا وَ لاٰ تُکَلِّمُونِ ] (1).
پروردگارا! ما را از دوزخ بیرون آر، پس اگر [ به بدی ها و گمراهی ها ] بازگشتیم، بی تردید ستمکار خواهیم بود. * [ خدا ] می گوید: [ ای سگان! ] در دوزخ گم شوید و با من سخن مگویید!
و با بهشتیان در کمال مهر و محبّت و نرمی و عاطفه سخن می گوید تا جایی که در قرآن مجید آمده:
[ سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ ] (2).
با سلام [ ی پرارزش و سلامت بخش ] که گفتاری از پروردگاری مهربان است.
و فرشتگان از هر جانب به آنان وارد شوند و گویند:
[ سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ . . . ] (3).
[ و به آنان گویند: ] سلام بر شما به پاس استقامت و صبرتان [ در برابر عبادت، معصیت و مصیبت ]. . .
و خود نیز با یکدیگر با مهر و محبّت سخن می گویند و از گذشتۀ مثبت و خوب خود با هم حرف می زنند:
ص:395
[ وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ یَتَسٰاءَلُونَ* قٰالُوا إِنّٰا کُنّٰا قَبْلُ فِی أَهْلِنٰا مُشْفِقِینَ* فَمَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا وَ وَقٰانٰا عَذٰابَ اَلسَّمُومِ* إِنّٰا کُنّٰا مِنْ قَبْلُ نَدْعُوهُ إِنَّهُ هُوَ اَلْبَرُّ اَلرَّحِیمُ ] (1).
و به یکدیگر روی می کنند [ و از احوالات گذشته ] از هم می پرسند. * می گویند: ما پیشتر [ در دنیا ] در میان کسان خود [ از عذاب امروز ] ترسان بودیم؛ * ولی خدا بر ما منت نهاد و ما را از عذاب مرگبار حفظ کرد. * از پیش او را [ برای نجات از عذاب ] می خواندیم؛ زیرا که او نیکوکار و مهربان است.
دوزخیان در دوزخ با یکدیگر به خشونت و بدزبانی سخن می گویند و یکدیگر را به شدت طرد می کنند:
[. . . کُلَّمٰا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهٰا. . . ] (2).
. . . هرگاه گروهی وارد شوند، هم مسلکان خود را لعنت کنند. . .
گروهی از دوزخیان از خدا برای دوزخیان دیگر که در دنیا سبب گمراهی آنان شدند عذاب دو چندان درخواست می کنند،
[. . . فَآتِهِمْ عَذٰاباً ضِعْفاً مِنَ اَلنّٰارِ. . . ] (3).
. . . پروردگارا! اینان ما را به گمراهی کشیدند، پس عذابشان را از آتش دو چندان گردان. . .
ص:396
انسانی که بر اساس آگاهی و معرفت زندگی می کند، به خود مهر می ورزد و مهرورزی اش به صورت بنای زیبای اطاعت از خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله ظهور می کند، اطاعتی که سبب می شود او را در قیامت با چهار گروه که از خاصگان حضرت محبوب اند، برای همیشه همنشین کند.
[ وَ مَنْ یُطِعِ اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ فَأُولٰئِکَ مَعَ اَلَّذِینَ أَنْعَمَ اَللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلصِّدِّیقِینَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ وَ اَلصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً ] (1).
و کسانی که از خدا و پیامبر اطاعت کنند، در زمرۀ کسانی از پیامبران و صدّیقان و شهیدان و شایستگان خواهند بود که خدا به آنان نعمت [ ایمان، اخلاق و عمل صالح ] داده؛ و اینان نیکو رفیقانی هستند.
آری؛ عشق و مهر، مایۀ تبدیل و تغییر است، عاصی را مطیع، خائن را امین، خشن را لطیف، سردار دشمن را حرّ بن یزید، دزد گردنه را فضیل، مطرب خوش گذران را بُشر حافی، طاغی را آرام و بد اخلاق را خوش اخلاق می نماید.
انسان، وقتی به سبب عشق به حقایق و محبّت به خدا و پیامبران تغییر و تبدیل یافت، محبوب خدا و مورد اکرام حضرت حق می شود
ص:397
و هنگامی که بی مهر و بی محبّت و خشک و خشن نسبت به خود و به دیگران زیست، مورد غضب و نفرت خدا قرار می گیرد.
اگر کسی نزد خدا پست شمرده شود، به خاطر پستی و رذالت خود اوست. پستی شخصیت و پستی عمل و پستی اخلاق نتیجه اش پست شمرده شدن نزد خداست.
[ کَلاّٰ بَلْ لاٰ تُکْرِمُونَ اَلْیَتِیمَ * وَ لاٰ تَحَاضُّونَ عَلیٰ طَعٰامِ اَلْمِسْکِینِ * وَ تَأْکُلُونَ اَلتُّرٰاثَ أَکْلاً لَمًّا * وَ تُحِبُّونَ اَلْمٰالَ حُبًّا جَمًّا ] (1).
این چنین نیست که می پندارید، بلکه [ زبونی، خواری و دور شدن شما از رحمت خدا برای این است که ] یتیم را گرامی نمی دارید * و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند تشویق نمی کنید * و میراث خود را [ با میراث دیگران بی توجه به حلال و حرام بودنش] یکجا و کامل می خورید * و ثروت را بسیار دوست دارید.
نه این که خدا بدون علت و بدون سبب آنان را پست شمرده و مستحق خزی دنیا و عذاب دانسته بلکه اینان به یتیم اکرام ننمودند و دیگران را تشویق به اطعام تهیدستان نکردند و میراث زنان و کودکان و خواهران و برادران خود را هرچه بود خوردند و با حرص و آز به ثروت عشق ورزیدند و چیزی از آن را در راه خدا انفاق ننمودند.
حضرت دوست بندگانش را در کمال مهر و محبّت به اموری که ذاتاً
ص:398
چیزی جز مهر و محبّت نیست، دعوت فرموده و به آنان در صورتی که دعوتش را اجابت نمایند اعلام عشق و محبّت کرده است:
[ سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ * اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیْظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ ] (1).
و به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که پهنایش [ به وسعتِ ] آسمان ها و زمین است بشتابید؛ بهشتی که برای پرهیزکاران آماده شده است؛ * آنان که در گشایش و تنگ دستی انفاق می کنند، و خشم خود را فرو می برند، و از [ خطاهایِ ] مردم در می گذرند؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد.
دعوت به آمرزش و دعوت به بهشت، دعوتی برخاسته از عشق و محبّت است، انفاق به مردم در آسایش و سختی و فرو خوردن خشم و گذشت از مردم جز عشق و مهرورزی چیزی نیست.
حضرت حق با این گونه دعوت ها نشان می دهد که عاشق بندگان است و عشق دارد که بندگانش در حالات و اعمال عاشقانه قرار گیرند و نهایتاً جزء محسنان شوند تا مستغرق دریای بی پایان محبّت او گردند.
آری؛ خدا مهر است، دعوت او مهر است، قرآن او مهر است، پیامبر او هم پیامبر مهر است و اهل بیت او، اهل بیت مهراند، ما هم بیاییم به این منابع مهر متصل شویم تا جلوه گاهی کامل و تام از مهر شویم و این مهر الهی و معنوی و انسانی را برای همه هزینه کنیم و در برابرش
ص:399
پاداشی چون بهشت که پهنایش آسمان ها و زمین است به دست آوریم.
از پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله روایت شده است:
« الدُّنْیٰا مَزْرَعَةُ الآخِرَةِ» (1).
دنیا کشتزار آخرت است.
انسان، هنگامی که از طریق اعتقاد و عمل به دریای بی ساحل رحمت حق متصل شود، بی تردید آنچه را در دنیا می کارد جز دانۀ قابل رشد و شایستۀ محصول در آخرت نخواهد بود و مهجور از قرآن و بی توجه به احکام و واقعیات آن کتاب هرچه را می کارد، دارای ثمری اندک، آن هم فقط محدود به دنیا خواهد داشت و برای آخرت هیچ محصولی نصیب او نخواهد شد.
قرآن مجید دربارۀ این دو طایفه می فرماید:
[ مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ اَلْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَ مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ اَلدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا وَ مٰا لَهُ فِی اَلْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ ] (2).
کسی که زراعت آخرت را بخواهد، بر زراعتش می افزاییم و کسی که زراعت دنیا را بخواهد، اندکی از آن را به او می دهیم، ولی او را در آخرت هیچ بهره و نصیبی نیست.
ص:400
مایۀ آخرت خواهی بی تردید ریشه در قرآن خواهی و عمل به قرآن دارد. اهل قرآن اهل آخرتند و در سراسر زندگی دنیای پاکشان که دنیایی قرآنی است، برای آخرت می کارند و در آخرت برداشتی ابدی خواهند داشت و این همه نتیجۀ رحمت خداست که از آثار أتم و أکملش قرآن و توفیق ایمان به قرآن و فهم قرآن و عمل کردن به قرآن است.
اهل قرآن که هم اهل رحمت خدایند و هم با تمام وجود انتظار و توقع رحمت خدا را دارند - که انتظار و توقع مثبتی است - به تعلیم قرآن از جان و دل و از راه حرکت و کوشش تا زنده هستند از خدا درخواست می کنند:
[. . . رَبَّنٰا آتِنٰا فِی اَلدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ ] (1).
. . . پروردگارا! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار.
علامۀ مجلسی در توضیح این آیۀ شریفه نقل می کند:
حسنه در دنیا، مهر و رحمت نیکویی است که همۀ امور دنیایی انسان به آن نظام یابد و در آخرت، مهر و رحمت و نعمتی است که همۀ امور آخرت به سبب آن اصلاح شود (2).
ص:401
در سفری که به شهر همدان رفته بودم حکیم الهی مرحوم آیت اللّٰه حاج شیخ هادی تألهی روایتی از حضرت امیر المؤمنین علیه السلام به این مضمون نقل فرمودند:
هرگاه مال دنیا از طریق کسب و کار و زراعت نصیب او می شد، به آن مال می گفت: تا نزد منی مالک تو نیستم، هنگامی که از نزد من به اختیار و علاقۀ خود من در راه خدا قرار گرفتی و تبدیل به عملی مثبت شدی مالک تو خواهم بود.
امیر المؤمنین علیه السلام که از حسنات کامل دنیا از جانب خدا برخوردار بود، نسبت به مال چنین نگاه مثبتی داشت که نظام حقیقی آن را در این می دانست که به صورت مثبت در راه خدا قرار گیرد و از تکاثر و انباشته شدن روی هم که محصول تلخ بخل است پاک بماند.
امیر المؤمنین علیه السلام از طریق امور معنوی هم، آن چنان امور آخرت خود را به اصلاح و آبادی رسانید که پس از پیامبر صلی الله علیه و آله احدی از اولین و آخرین، آخرتی چون آخرت او نخواهد داشت.
ما باید به این حقیقت هم توجه داشته باشیم که حضرت حق بی تردید در امور دنیایی و آخرتی، انسان را امتحان می کند تا اگر انسان به اراده و اختیار خود با امتحان صحیح برخورد کند، حسنۀ دنیا و آخرت از افق وجودش طلوع نماید.
ثروت و مال، امتحان الهی است، اگر انسان بخل نورزد و از مال و ثروت به وسیلۀ انفاق و صدقه و پرداخت حقوق مالی و رسیدگی به محرومان بهره گیرد، در حقیقت از امتحان حق سرفراز بیرون آمده و به حسنۀ دنیایش تحقق داده است.
ص:402
آنان که نسبت به امتحانات و آزمایشات الهی بی تفاوت اند یا برخورد صحیحی با امتحان حق ندارند یا عکس آنچه را که از آنان خواسته اند عمل کنند، در حقیقت مانع تحقق حسنۀ دنیا و آخرت خود می شوند و ضربۀ غیر قابل جبرانی به خود می زنند.
ای کاش همۀ انسان ها در صراط مستقیم حق بودند تا با اراده و اختیار خود نسبت به همۀ امتحانات الهیه برخورد صحیح می کردند و از این راه حسنۀ دنیا و آخرت خود را تأمین می کردند و علاوه بر آن، از این که برای دیگران سختی و مشکل ایجاد نمایند پرهیز می نمودند.
حضرت امام صادق علیه السلام در توضیح آیۀ شریفۀ:
[ اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِیمَ ] (1).
ما را به راهِ راست هدایت کن.
فرمودند:
« أرشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّریقِ المُؤَدِّی إلَی مَحَبَّتِکَ وَ المُبَلِّغِ إلَی رِضوَانِکَ وَ جَنَّتِکَ وَ المَانِعِ مِن أنْ نَتَّبِعَ أهوَاءَنَا فَنَعْطَبَ أوْ نَأخُذَ بِآرَائِنَا فَنَهْلِکَ (2).»
ما را به پایبندی نسبت به راهی که به محبتت می کشاند و به رضوان و خشنودی و بهشتت تو می رساند و مانع از پیروی خواسته های بی محاسبه و بیجایمان می شود که سبب فساد و نابودیمان می گردد یا مانع از تکیه کردن به آرای باطلمان خواهد شد که موجب هلاکتمان می شود، راهنمایی کن.
ص:403
و نیز حضرت در روایتی مصداق « صراط مستقیم» را امیر المؤمنین علیه السلام و شناخت آن حضرت به شمار می آورد (1)و به عبارت دیگر کسی که در همۀ امورش آن وجود مبارک را مقتدا و پیشوا قرار دهد و به همان راهی برود که او رفت، در صراط مستقیم قرار گرفته است.
حضرت امام عسکری علیه السلام در تفسیر [ اِهْدِنَا اَلصِّرٰاطَ اَلْمُسْتَقِیمَ ] می فرماید:
پروردگارا! آن توفیقی که به وسیلۀ آن در گذشتۀ روزگارمان تو را اطاعت کردیم بر ما تداوم بخش تا به همان صورت تو را در آینده از عمرمان اطاعت نماییم.
صراط مستقیم دو صراط است صراطی در دنیا و صراطی در آخرت، اما صراطی مستقیم در دنیا صراطی پاک و دور از افراط و تفریط است و در آن کم ترین انحرافی به سوی باطل وجود ندارد و در آخرت راه اهل ایمان به سوی بهشت است که از آن به سوی دوزخ انحرافی ندارد و جز به بهشت منتهی نمی شود (2).
ص:404
و از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است:
صراط مستقیم، دین خداست که جبرئیل آن را به محمد صلی الله علیه و آله نازل کرده است (1).
آری؛ کسی که بر اساس این روایات از توفیق خدا و شناخت امیر المؤمنین علیه السلام و اقتدای به آن حضرت و متدین بودن به دین پروردگار برخوردار باشد، در همۀ امتحانات چه مالی، چه بدنی، چه معنوی از عهده بیرون خواهد آمد و حسنۀ دنیا و آخرت او تأمین خواهد شد،
[. . . رَبَّنٰا آتِنٰا فِی اَلدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی اَلْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنٰا عَذٰابَ اَلنّٰارِ ] (2).
. . . پروردگارا! به ما در دنیا نیکی و در آخرت هم نیکی عطا کن، و ما را از عذاب آتش نگاه دار.
ص:405
« وقتی علنی بودن همۀ شؤون زندگی در جهان ارواح قانون نخست و اساسی حیات اجتماعی آنجا باشد، توافق روحی هم طبعاً قانون دوم آن جهان محسوب می شود و محبّت و دوست داشتن قانون سوم، حتی ارواح، محبّت را از حیث اثر و عمل، بزرگ ترین و والاترین قانون حیات اجتماعی معرفی کرده اند.
محبتی که ارواح پیشرفته از آن سخن می گویند، رشددهنده و مثبت می باشد که از قلب انسان برانگیخته می شود نه از زبانش.
محبتی است که وجدان آدمی به خوبی درک می کند و می بیند که نور و حرارت آن مانند خورشید به همۀ انسان ها و همه مکان ها می تابد و با نیکی و راستی و دل سوزی عمل می کند.
همین محبّت است که انسان را می سازد و برای حیات آدمی هدف و غرض نشان می دهد و به همت او کرامت و ارزش می بخشد، زیرا محبّت مثبت، رشددهندۀ همۀ سعادت ها و اساس اعتماد و زیربنای تواضع و امانت و حکمت و عدالت است و به همه، تهذیب اخلاق و از خودگذشتگی هدیه می کند.
بنابراین محبّت، اصل همۀ تمدن ها و پیشرفت هاست و بدون وجود محبّت، اضطراب و پریشانی جای آرامش و سعادت را می گیرد، در
ص:406
نتیجه، برخوردها جای ایثار و حماقت ها جای حکمت را اشغال می کند و تعدّی و زورگویی، جانشین عدالت، و شهوت، جایگزین عاطفه می گردد، همان طوری که بدون وجود محبّت، در عوض الهام، شک و وسواس به آدمی غلبه می کند.
محبّت، یگانه راه شناخت حقایق است که آدمی را به کشف عجایب و زیبایی های آسمانی از راه قلب کمک می کند، زیرا وقتی که انسان در سایۀ محبّت متوجه شد که چگونه با رأفت و دل سوزی از آتش غرور و خشم نجات یابد و هنگامی که پرتو احسان را شناخت، آن وقت می تواند آن را بدون توجه به حاجت و یا شهوت و یا ریا انجام دهد.
همین محبّت به موقعِ خود، یگانه منبع هوش و ذکاوت انسان است چون بدون محبّت، روح آدمی و فکرش به سوی تاریکی، خودخواهی و غرور کشانده می شود، چه بسا مردان بزرگی هستند که حسد، آنان را داخل آتش هلاک کننده می اندازد و چه بسا انسان های عادی ولی شریفی هستند که محبّت، آنان را به سوی نور می کشاند و برای آنان قدرتی به وجود می آورد که دانش دانشمندان از کسب آن مقام عاجز است.
محبّت، یگانه نیرویی است که جباران قدرتمند را می ترساند و همین محبّت است که اثبات می کند جهان هستی غیر از جهان مادی است که تا حدی محکوم قدرت و خواست ما انسان هاست، در حالی که جهان هستی واقعی محکوم یک قدرت بالاتر از ارادۀ می باشد که خیر و نیکی و حیات را مجسم می کند و مانع از این می شود که ماده با همۀ استحکامی که دارد به وی حکومت کند.
ص:407
به همین جهت است که پاسکال می گوید:
محبّت، برتر از ماده و عقل است، نه از این جهت که آدمی را از قید و بند این جهان مادی نجات می دهد بلکه از این حیث که شخص را از قید نفس خود هم آزاد می نماید و او را با سایر آدمیان مربوط می سازد. محبّت، از عقل و ماده بالاتر است زیرا آدمی را از جهان وجودش نجات داده، به سوی خدا می برد تا متحد شدن با اقیانوس هستی را تحقق بخشد.
هنگامی که ما این حقایق را فهمیدیم آن وقت می فهمیم که محبّت مبدأ و اساس همه چیز در جهان است و اساس معرفت و شناخت خدا و خود انسان نیز می باشد.
فیلسوف نعیمه دربارۀ محبّت چنین گفته است:
اگر محبّت در میان انسان ها نبود، آدمی لذت هستی را درک نمی کرد و از ساغر حیات بهره مند نمی شد، پس ما به محبّت بدهکاریم نه تنها به خاطر این که برای روح ما افق های آرام بخش کشف می کند و ما را آن قدر بالا می برد که از جاذبۀ زمان و مکان رها می سازد که در آنجا نه غم هست و نه فنا شدن، نه شک و گمان وجود دارد و نه ترس و خوف بلکه به این جهت به محبّت مدیونیم که حیات را با جاودانگی همراه می سازد.
محبّت است که به تو می فهماند که تو نسبت به این حیات زمینی به منزلۀ روح در جسد می باشی، آن هم روح کامل و جسد کامل، این است جهانی که محبّت درِ آن را به روی ما باز می کند و ما را به درون آن می برد. حیات نمی تواند مزۀ محبّت را به بچشاند مگر این که ما را به داخل جهان آرام بخش وحدت راهنمایی کند چون وجود، وحدتی
ص:408
است که شامل همۀ موجودات می شود و بالاتر از همۀ نفرت ها و تناقضات و اختلافات است و در آنجا حیات به ما می گوید: این همان بهشت « معنوی» است که از ابتدای تأسیس جهان هستی برای شما آماده شده است، این بهشتی است که کلید آن محبّت می باشد.
روشنایی روح، منبع همۀ گذشت های جوانمردانه و کریمانه است، بنابراین محبّت به معنای واقعی خود به قلب یک انسان خیرخواه نزدیک تر است تا به عقل یک فیلسوف، حتی محبّت از هر دوی این ها به قلب مادر نزدیک تر است، به همین جهت است که دین اسلام بهشت را زیر پای مادران معرفی کرده (1)، نه زیر قدم های علما، مکتشفین و رهبران ظاهری.
برای نابود کردن محبّت عاملی مؤثرتر از کینه و حسد نداریم به همین جهت است که بالاترین قدرت در انسان، قدرت گذشت و عفو می باشد. فراموش کردن دشمنی ها نسبت به دیگران کوتاه ترین راه به سوی آسمان هاست.
برای آگاهی به اهمیت محبّت در تنظیم زندگانی اجتماعی و انفرادی لازم است ما پیام های بعضی از ارواح مترقی را دربارۀ محبّت بیان کنیم، مثلاً می بینیم که روح ژولیا در پیام خود برای ویلیام سیتد محقق رومی چنین می گوید:
جهان ما رحمت، حیات، زیبایی و بالاتر از همۀ آن ها محبّت است،
ص:409
در همه جای جهان ما زیبایی و پاکیزگی و محبّت حکمفرماست، چون خدا مصدر مهر و محبّت است، هنگامی که شما خود را در فضای محبّت گم می کنی و به دیگران مهرورزی می نمایی، وجود خود را در اقیانوس وجود خدا پیدا می کنی.
برای ما ارواح، ممکن نیست که در محبّت و عنایت خدا شک کنیم، چون ما اکنون در داخل آن اقیانوس محبّت خداوندی هستیم، پس محبّت خدا نسبت به همۀ موجودات، بزرگ ترین حقیقت و بلکه یگانه شیء واقعی در جهان هستی می باشد، رنج ها و مشقت ها منحصر به زمین شما نیست بلکه در جهان ما هم رنج گناه، حسد، کبر، ستم و زورگویی هست که برای هر کدام این ها جهنم و عذاب در کنار جهان ما هست همان طور که بهشت و نعمت ها هم در طرف دیگر جهان ما وجود دارد.
اگر برای من بازگشت دوباره نزد شما زمینی ها ممکن می شد هیچ آرزویی در آنجا نداشتم جز این که به شما بگویم به یکدیگر محبّت کنید چون محبّت به ناموس هستی کمال می بخشد، اگر می خواهید به خدا نزدیک شوید، محبّت کنید؛ محبّت شما را قادر به نزدیک شدن به خدا می کند، محبّت بزرگ ترین صفت خداست و خدا در محبّت تجلی می کند، اگر می خواهید در جوار خدا باشید، محبّت کنید؛ اگر می خواهید در آسمان باشید، محبّت کنید زیرا اختلاف زیاد آسمان با زمین و دوزخ در این است که همۀ موجودات آسمانی به هم محبّت دارند و از اعماق وجودشان به یکدیگر محبّت می کنند، پس دوست بدارید و محبّت کنید، این اولین و آخرین سخن من است.
محبّت نیرویی است که سعادت و کمال حیات به سوی آن جلب
ص:410
می شود، بر انسان های روی زمین لازم است که یاد بگیرند، چگونه از این نیروی ابداع کننده و سازنده استفاده کنند، متأسفانه آدمی به واسطۀ نادانی، این نیروی داخلی و درونی را در میان شهوت ها و خواسته های بی موردش نابود می کند، کم کم شهوت و خشم و حسد و نفرت جای آن نیروی الهامی را می گیرد و آن آتش مقدس را خاموش می کند» (1).
ص:411
ص:412
ص:413
ص:414
در دنیای امروز حقوق حیوانات از موارد در خور توجه و اهتمام مردم سراسر جهان است. عنایتی که امروز مردم جهان به حیوانات دارند شاید در هیچ دوره ای از تاریخ انسان سابقه نداشته.
گاه می بینیم که شخصی بجای انسان ها، تعدادی حیوان را برگزیده، با آنها زندگی می کند، این برخورد در برخی مناطق جهان مبدل به یک رفتار عمومی شده است و به همین سبب برای حیوانات غذاهای مخصوص فراهم می آورند و برای نظافت و شستشوی آنها امکانات ویژه ای تهیه می کنند و جهت خواب و استراحت آنها مکانی آن چنانی اختصاص می دهند که برخی انسان ها حسرت آن را می خورند. گاه هم خبر می رسد که یک میلیاردر ثروت خود را برای یک حیوان به ارث گذاشته است! !
باید گفت که افراط و تفریط از مختصات دوران کنونی بشر است. یکی از پیامدهای ناهنجار عنایت افراطی به حیوانات، ضعف روابط انسانی است به گونه ای که در بعضی از جوامع، ممکن است مهرورزی به حیوانات جانشین مهرورزی به انسان ها شود که این خود یک آسیب اجتماعی است، آسیبی که امروزه دامنگیر بعضی از مردم به ظاهر مسلمان هم شده است.
ص:415
اسلام، که همواره به واقع گرایی و توازن تکیه دارد، در اینجا نیز راه میانه را در پیش گرفته، بر اساس قاعدۀ عقلایی و طبیعی « هر چیزی به جای خویش نیکوست» ؛ مهرورزی به جانوران را به دور از افراط و تفریط و متناسب با جایگاه حیوان در کارگاه هستی توصیه می کند که یکی از شگفتی های این دین بزرگ و آسمانی است.
اسلام، قرن ها پیش راه کارهایی پیشنهاد کرده که امروزه راه کارهای برتر و عقلانی تر در عرصۀ زندگی انسانی به شمار می آید.
به یقین حیوانات مظهر لطف و رحمت بی پایان خداوندی در طبیعت هستند.
دانشمندی به نام « میشله» می گوید:
« بی وجود پرندگان، زمین طعمه حشرات خواهد شد»
و دیگری به نام « فابر» در تأیید او می نویسد:
« بی وجود پرندگان، قحطی، بشر را نابود می کند» !
. . . اگر حساب نسبتاً دقیقی از میزان کرمها و حشراتی که هر سال پرندگان کوچک به مصرف طعمه خود و جوجه هایشان می رسانند به دست آوریم، این مسأله بسیار روشن خواهد شد.
مرغ کوچکی به نام « رواتوله» وجود دارد که هر سال « سه میلیون» از این حشرات غارتگر را می خورد! یک نوع سار به نام « سار آبی رنگ» است که سالیانه « شش میلیون و نیم» حشره را می خورد و « بیست و چهار میلیون» را برای تغذیه جوجه های خود که معمولاً از دوازده یا
ص:416
شانزده جوجه کمتر نیستند مصرف می کند. . .
پرستو در روز بیش از ششصد کیلومتر طی طریق می کند و میلیون ها مگس می گیرد. مرغی به نام « تروگلوویت» وجود دارد که از روزی که از تخم سر در می آورد تا روزی که از لانه می پرد « نه میلیون» حشره غذای اوست!
مردم معمولاً کلاغ سیاه را پرندۀ مضر می دانند اما اگر یکی از آنها را بکشید و محتوای چینه دانش را بررسی کنید می بینید مملو از یک نوع کرم سفید است.
این گوشه ای از خدمات پرندگان به کشاورزان و محیط زیست است، حال فرض کنید آنها سهم مختصری از دانه های غذایی و میوه های ما را نیز ببرند، سهمی که یک هزارم مزد آنها نمی شود؟ آیا این سبب می گردد که ما آنها را حیوانات موذی و مزاحم بدانیم (1)؟
حد اقل نام شش سوره در قرآن، نام حیوانات است و نزدیک به نود آیۀ آن به حیوانات اشاره می کند بنابراین حیوانات در فضای آیات قرآن دورنمایی درخور توجه و دقت دارند؛ برای روشن نمودن اهتمام قرآن، نام های حیواناتی که در قرآن است برمی شماریم تا مشخص شود کتاب تکوین و کتاب تدوین ناظر به یکدیگرند.
قرآن مجید گاه به نام و گاه با صفت به حیوانات اشاره می برد بدان
ص:417
گونه که ملاحظه می کنید:
ابل: شتر، ماده شتر؛ بُدْن ( جمع بَدَنَه) : شتر قربانی، بعیر: شتر، جِمالَه ( جمع جمل) شتران، حام: شتر نر، حمولة: شتر بارکش، سائبه: شترهای نذری، العشار ( جمع عَشَرَاءَ) : شتران آبستن، فرش ( جمع است و مفرد ندارد) : شتر یا شتران خرد، الناقة: شتر ماده، هیم: شتران تشنه؛
الانعام: چارپایان، بهیمة: چارپایان، المنخنقة: چارپای خفه شده، الموقوذة: چارپای به چوب مرده، النطیحة: چارپای مرده به زخم شاخ، هدی: چارپایی که برای ذبح به مکه برند؛
بقرات ( جمع بقرة) : ماده گاوان، بکر: گاو جوان، العجل: گوساله، عوان: گاو میان سال، فارض، گاو پیر؛
الغنم: گوسفندان، الضأن: میش، المعز: بزان، النعجة: میش، وصیلة: گوسفند ماده؛
الجیاد ( جمع جواد) : اسب نیک، خیل: اسبان، الصافنات: اسبانی که به هنگام ایستادن تک پای خود را بر زمین می گذارند، العادیات: اسبان دونده، الموریات: اسبان به سم خویش آتش فروزننده، بغال ( جمع بغل) : استر، حمر ( جمع حمار) : خران، الحمیر: خران؛
جوارح: سگ - مرغ شکاری، الذئب: گرگ، قسوره: شیر، الکلب: سگ، خنازیر ( جمع خنزیر) : خوک ها، القردة ( جمع قرد) : بوزینگان، الفیل: پیل؛
طائر: پرنده، طیر: مرغ پران، ابابیل: دسته های پرندگان، الغراب: کلاغ؛ هدهد: شانه به سر؛
ص:418
دواب ( جمع دابه) : جنبنده، بعوضه: پشه، ثعبان: مار بزرگ، الجان: مار خرد، جراد: ملخ، الحوت: ماهی، حیّة: مار، حیتان ( جمع حوت) : ماهی ها، دابة الارض: موریانه، الذباب: مگس، الْعَرِم: موش کور، العنکبوت: تارتَنَک، فراش ( جمع فراشه) : پروانه ها، النحل: زنبور عسل، القمل: ملخ پیاده، النمل: مور؛ نون، ماهی؛
بدین ترتیب خواننده می بیند که پرداختن به جانوران در قرآن بازتاب فراگیر و در خور تأمل دارد با آن که قرآن کتاب جانورشناسی نیست. جانداران در قرآن تحقیر نشده اند بلکه گاه به جانور قسم یاد شده چنان که به نفس انسانی که اشرف مخلوقات است قسم یاد می شود و این منتهای مهرورزی و احترام به حیوان است.
در سوره عادیات آمده:
[ وَ اَلْعٰادِیٰاتِ ضَبْحاً * فَالْمُورِیٰاتِ قَدْحاً * فَالْمُغِیرٰاتِ صُبْحاً * فَأَثَرْنَ بِهِ نَقْعاً * فَوَسَطْنَ بِهِ جَمْعاً ] (1).
سوگند به اسبان دونده ای که همهمه کنان [ به سوی جنگ ] می تازند * و سوگند به اسبانی که با کوبیدن سمشان از سنگ ها جرقه می جهانند * و سوگند به سوارانی که هنگام صبح غافل گیرانه به دشمن هجوم می برند * و به وسیلۀ آن هجوم، گرد و غبار فراوانی بر انگیزند.
در این سوره خدای متعال سه بار به اسب قسم یاد کرده به عنوان:
عادیات، موریات و مغیرات.
ص:419
بسی واضح است که بنای قرآن مجید برگزیده گویی است و اما « گفتار مفصل» را باید در روایات ملاحظه کرد، از این رو گرچه قرآن مجید دربارۀ حیوانات کم و بیش سخن رانده ولی احادیث به طور گسترده دربارۀ آن ها به سخن پرداخته است و ما تا آنجا که این فصل گنجایش دارد، احادیث پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام را آوردیم تا روشن گردد که محبت به جانوران در احادیث هم تا چه حد مورد عنایت بوده و جدی گرفته شده است.
از جهت تسلسل بحث نخست اخبار مربوط به چند حیوان می آید سپس به توصیه هایی که در اخبار دربارۀ عموم حیوانات مذکور افتاده یادآوری می شود:
امیر مؤمنان علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند که فرمود:
« عَلَیْکُمْ بِالغَنَمِ وَ الْحَرْثِ فَإنَّهُمٰا یَغْدُوانِ بِخَیْرٍ وَ یَرُوحٰانِ بِخَیْرٍ» (1).
گوسفند و کشتزار را برگیرید که رفتنشان به هنگام بامداد خیر است و بازآمدنشان به وقت شبانگاه خیر.
امام محمد باقر علیه السلام می گوید:
ص:420
« دَخَلَ رَسُوْلَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله عَلیٰ أُمِّ سَلْمَةَ فَقٰالَ لَهٰا: مٰا لِی لٰا أَرَی فی بَیْتِکِ الْبَرَکَةَ؟ قٰالَتْ: بَلیٰ یٰا رَسُولَ اللّٰهِ و الحمدُ للّٰهِ إنَّ الْبَرَکَةَ لَفِی بَیْتِی فَقٰالَ: إِنَّ اللّٰهَ أَنْزَلَ ثَلٰاثَ بَرَکٰاتٍ: الماءَ و النَّارَ و الشَّاةَ» (1).
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بر ام سلمه وارد شده، بدو گفت: چه شده که برکت را در خانه ات نمی بینم؟ او در پاسخ گفت: چرا یا رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله - خدا را سپاس - برکت در خانه ام هست! پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: خداوند سه برکت فرود آورده: آب، آتش و گوسفند.
علامۀ مجلسی رضی الله عنه در توضیح سخن ام سلمه گفته: مرادش از « برکتی که در خانه ام هست» ، وجود مقدس پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله است و « القاموس» نقل می کند که برکت، نمو و زیادت و سعادت است.
در حدیثی پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده:
مٰا مِنْ نَبِیٍّ إلّا وَ قَدْ رَعَی الْغَنَمَ، قِیْلَ: وَ أنْتَ یٰا رَسُوْلَ اللّٰهِ؟ قَالَ: وَ أَنَا (2).
هیچ پیامبری نبوده مگر این که گوسفندان را شبانی کرده است! به وی گفتند و شما [هم] یا رسول اللّٰه؟ فرموده بود: و من [هم].
گاه در احادیث ما، گاو به « مبارک بودن» و «شرم داشتن» وصف شده است و نگاه به زمین انداختن را نشانۀ شرم آن دانسته اند. در اینجا هم چند حدیث درباره گاو که یکی از مظاهر محبت و مهرورزی خداوند است می آوریم.
ص:421
امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:
« قَالَ الْنّبِیُّ صلی الله علیه و آله لِعَمَّتِهِ: مٰا یَمْنَعُکِ مِنْ أَنْ تَتَّخِذِی فِی بَیْتِکِ بَرَکَةً؟ فَقٰالَتْ: یٰا رَسُولَ اللّٰهِ مٰا الْبَرَکَةَ؟ فَقالَ: شاةٌ تُحْلَبُ فَإنَّهُ مَنْ کٰانَتْ فِی دَارِهِ شَاةٌ تُحْلَبُ أَوْ نَعْجَةٌ أَوْ بَقَرَةٌ فَبَرَکٰاتٌ کُلَّهُنُّ» (1).
پیامبر صلی الله علیه و آله به عمۀ خود فرمود: چه مانع شده است که یک « برکت» در خانه ات نگه داری؟ گفت: برکت چیست یا رسول اللّٰه؟
پیامبر فرمود: گوسفندی که دوشیده می شود، کسی که در خانه اش گوسفند شیرده ای یا میش یا گاو نگاه دارد؛ اینها [برای او]همه برکت است.
امام صادق علیه السلام از پدر خود از امام علی علیه السلام نقل می کند:
« سُئِلَ رَسُولُ اللّٰهِ أَیُّ الْمٰالِ خَیْرٌ؟ . . . إلی أن قال:
أَلْبَقَرُ تَغْدُو بِخَیْرٍ وَ تَروُحُ بِخَیْرٍ» (2).
از پیامبر خدا پرسیدند که کدام دارایی خیر است؟ . . . تا این که فرمود: گاو، به هنگام صبح، رفتنش خیر است و به هنگام شب، بازآمدنش خیر است. . .
امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:
« قٰالَ أمیرُ الْمؤمنینِ علی بنِ أبِی طٰالِبَ علیه السلام: إتَّقُوا اللّٰهَ فِیْمٰا خَوَّلَکُمْ وَفِی الْعُجْمِ مِنْ أموالِکِمْ فَقِیْلَ لَهُ: وَ مٰا الْعُجْمُ؟ قٰالَ الشاةُ و البقرُ و الحمامٌ» (3).
ص:422
امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام فرمود: از خداوند بیمناک باشید در آنچه به شما عطا کرده و در زبان بسته ها از دارایی هایتان، به وی گفتند:
زبان بسته ها کدام اند؟ فرمود: گوسفند و گاو و کبوتر.
شتر یکی از آیات پر رمز و راز خداوندی و یکی از مظاهر لطف و محبت اوست. در احادیث گاه از شتر به نیکی یاد نشده و گوسفند و گاو را بر آن ترجیح داده شده اند، با این همه از نعمت مهرورزی بی بهره نمانده است.
امام جعفر صادق علیه السلام می فرماید:
« قالَ رَسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله: الْإبِلُ عِزٌّ لاَهْلِهٰا» (1).
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شتر مایۀ عزّت است برای صاحبانش.
امام جعفر صادق علیه السلام از امام علی علیه السلام نقل کرده:
« إنَّ رَسُولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله رَأَی نٰاقَةً مَعْقُولَةً مُحَمَّلَةً وَ عَلَیْهٰا جَهٰازُهٰا فَقالَ: أَیْنَ صٰاحِبُها فَلَمْ یُوجَدْ فَقالَ: مُرُوْهُ أَنْ یَسْتَعِدَّ لَهٰا غداً لِلْخُصُومَةِ» (2).
رسول خدا صلی الله علیه و آله ناقه ای دید که با بار، زانویش بسته شده و جهازش بر آن قرار دارد، فرمود: صاحبش کجاست؟ فردا خود را برای دادخواهی آن آماده کند.
ص:423
امام محمد باقر علیه السلام می فرماید:
« کٰانَ رسولُ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله و أمیرُ الْمؤمنین علیه السلام و مَرْثَدُ بنُ أبی مَرثَدٍ الْغَنَویُّ یَتَعَقَّبُونَ بَعِیراً بَیْنَهُمْ وَ هُمْ مُنْطَلِقُونَ إلیٰ بدرٍ» (1).
رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیر مؤمنان علیه السلام و مرشد بن مرشد غنوی در حالی که به [جنگ] بدر می رفتند به نوبت بر شتر سوار می شدند.
مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله از کلمۀ « فردا» فردای قیامت است.
فخر رازی در تفسیر آیۀ « وَ إِذَا اَلْوُحُوشُ حُشِرَتْ» از قتاده آورده که همه چیز برای قصاص برانگیخته می شود حتی مگس ها؛ و معتزلیان هم گفته اند که خداوند همۀ حیوانات را در آن روز محشور می کند تا دردهایی که در دنیا از طریق مردن و کشتن و جز این ها بدان ها رسیده جبران کند و پس از جبران اگر خواست در بهشت جای می دهد و اگر نه نابود می کند.
فخر رازی در ادامه می گوید:
اما به نظر اصحاب ما [اشعریان] چیزی به حکم استحقاق بر خداوند واجب نیست ولی خداوند همۀ وحوش را مبعوث می نماید و از حیوان شاخدار برای حیوان بی شاخ قصاص می کند و سپس می فرماید: بمیر و می میرد.
علامۀ مجلسی رضی الله عنه پس از نقل این مقطع از تفسیر فخر رازی، می افزاید:
اخبار بر حشر حیوانات - همه یا برخی - دلالت دارد و در این که
ص:424
بعضی از آن ها به بهشت درآیند، اخبار فراوانی است (1).
بیهقی در تاریخ خود ماجرای عبرت آموز آهویی را آورده عبرت آموز که نشان می دهد مکافات بی مهری و مهرورزی ممکن است در این جهان باشد و شاید مقصود پیامبر صلی الله علیه و آله در سخن پیشین مکافات این جهانی است و ما ماجرای یاد شده را با نثر شیوا و استوار خود ابو الفضل بیهقی می آوریم:
از عبد الملک مستوفی به بُست شنیدم. . . و این آزاد مرد مردی دبیرست و مقبول القول. . . گفت: بدان وقت که امیر سبکتکین رضی الله عنه بست بگرفت و با تیوزیان برافتادند.
زعیمی بود به ناحیت طالقان، وی را احمد بو عمر گفتندی، مردی پیر و سدید و توانگر. امیر سبکتکین وی را بپسندید از جملۀ مردم آن ناحیت و بنواخت و به خود نزدیک کرد و اعتمادش با وی تا بدان جایگاه بود که هر شبی مرا او را بخواندی و تا دیری نزدیک امیر بودی و نیز با وی خلوت ها کردی، شادی و غم و اسرار گفتی و این پیر، دوست پدر من بود، احمد بو ناصر مستوفی.
روزی با پدرم می گفت و من حاضر بودم که امیر سبکتکین با من شبی حدیث می کرد و احوال و اسرار سرگذشت های خویش باز می نمود، پس گفت: پیشتر از آن که من به غزنین افتادم، یک روز برنشستم، نزدیک
ص:425
نماز دیگر و به صحرا بیرون رفتم به بلخ و همان یک اسب داشتم و سخت تیزتک و دونده بود چنان که هر صید که پیش من آمدی باز نرفتی. آهویی دیدم ماده و بچه با وی، اسب را برانگیختم و نیک رو کردم و بچه از مادر جا ماند و غمی شد، بگرفتمش و بر زین نهادم و باز گشتم.
و روز، نزدیک نماز شام رسیده بود چون لختی براندم آوازی به گوش من آمد، بازنگریستم مادر بچه بود که بر اثر من می آمد و غریوی و خواهشکی می کرد، اسب برگردانیدم به طمع آن که مگر وی نیز گرفته آید و بتاختم! چون باد از پیش من رفت. بازگشتم و دو سه بار هم چنین می افتاد و این بیچارکَک می آمد و می نالید تا نزدیک شهر رسیدم، مادرش همچنان نالان نالان می آمد و دلم بر وی بسوخت و با خود گفتم: از این آهو بره چه خواهد آمد؟ مادر او برین مهربان است، رحمت می باید کرد. بچه را بر صحرا انداختمم، سوی مادر بدوید و غریو کردند و هر دو برفتند سوی دشت و من به خانه رسیدم.
شب تاریک شده بود و اسبم بی جو بمانده، سخت دل تنگ شدم و چون غمناک در وثاق بختم، به خواب دیدم پیرمردی را سخت فرهمند که نزدیک من آمد و مرا گفت: « یا سبکتکین! بدان که آن بخشایش که بر آن آهو ماده کردی و این بچکَک بدو باز دادی و اسب خود را بی جویله کردی، شهری را که آن را غزنین گویند و زار و بستان بر تو و بر فرزندان تو بخشیدم و من رسول آفریدگارم جل جلاله. . .»
من بیدار شدم و قوی دل گشتم و همیشه از این خواب همی اندیشیدم و اینک بدین درجه رسیدم و به یقین دانم که ملک در خاندان و فرزندان من بماند تا آن مدت که ایزد عز ذکره تقدیر کرده است.
ص:426
آورده اند که ذو النون چیزی گفته: برف سنگینی در فصل سرما در مصر به زمین نشست، برای کاری لازم از شهر بیرون رفتم، از شهرک دور شدم همسایۀ خود را که گبر مسلک بود و بر آیین آتش پرستان، دیدم؛ از او پرسیدم که به چه کاری در این موقعیت به بیرون آمده است؟ گفت: دیدم برف سنگینی به زمین نشسته، پرندگان و دیگر جانداران بیابان از تأمین آذوقه در مضیقه و تنگی هستند و چه بسا گرسنه بمانند، کیسه ای ارزن به بیابان آورده ام، می خواهم بر روی برف ها بپاشم تا این گرسنگان نیازمند از آن بهره مند شوند، گفتم: عمل تو را قبول نمی کنند، گفت: قبول نمی کنند آیا آن را هم نمی بینند؟ ! از پاسخ به وی بازماندم.
سال بعد در حال طواف بودم که دستی به شانه ام رسید، برگشتم آن گبر مسلک را دیدم که مسلمان شده، در حال طواف است! به من گفت: دیدند و پسندیدند (1).
« رَوَی ابنُ فضّٰالٍ عَنْ حَمّٰادِ اللحّٰامِ قالَ: « مَرّ قطارٌ لِأبی عَبَدِ اللّٰهِ علیه السلام فرأیٰ زامِلَةَ قَدْ مٰالَتْ فَقَالَ: یا غلامُ! اَعَدِلْ عَلیٰ هذا الجملِ فإنْ اللّٰهَ تَعالی یُحِبُّ الْعَدْلَ» (2).
ص:427
ابن فضال از حماد لحام آورده که گفت:
قطار شتران بر امام صادق علیه السلام گذر کرد، امام شتر آذوقه را دید که کج می رود، فرمود: ای غلام! بر این شتر دادگری کن که خداوند دادگری را دوست می دارد.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
« أیُّ بعیرٍ حُجَّ علیهِ ثلاثَ سنینَ جُعلَ مِنْ نِعَمِ الجنَّةِ» (1).
هر شتری که سه سال بر آن حج شود، از چارپایان بهشت خواهد بود.
ابراهیم بن علی مدنی از پدر خود آورده:
« حَجَجْتُ مَعَ علی بنِ الحسینِ فَالْتٰاثَتْ عَلَیْهِ الناقَةُ فِی سَیْرِهٰا فَأشٰارَ إلَیْهٰا بالْقَضِیْبِ ثُمَّ قَالَ: آهْ لَوْ لٰا القصاصُ وَ رَدَّ یَدَهُ عَنْهٰا» (2).
با علی بن الحسین حج کردم، ناقه اش در رفتن بنا بر سستی و کندی گذاشت با ترکۀ خود به آن اشارت کرد سپس گفت: وای اگر قصاص نبود! و ترکه را از آن برگرداند.
« عَلی بنِ الحسینِ المسعودی فِی اثباتِ الوصیِةِ، فِی سیاقِ وفاةِ السجادِ علیه السلام قالَ: و کانَ فِیْمٰا قالَ علیه السلام مِنْ امرِ نٰاقَتِهِ: أَنْ یُحْسَنَ إلَیْهٰا وَ یُقٰامَ لَهٰا الْعَلَفُ وَ لا یُحْمَلُ بَعْدَهُ علیٰ الکَدِّ و السَّفَرِ و تکونَ علیٰ الْحَظِیرَةِ. . .» (3).
علی بن الحسین مسعودی در « اثبات الوصیة» در سیاق سخن درباره وفات
ص:428
حضرت سجاد علیه السلام می گوید: آنچه در گفتار وی درباره ناقه اش آمده، این بود: به آن [ناقه] نیکی شود و علوفۀ آن فراهم آید و پس از درگذشت وی، به مشقت و سفر به کار گرفته نشود و در آغل قرار گیرد. . .
امام جعفر صادق علیه السلام فرمود:
« قَالَ علی بنِ الحُسینِ لِابْنِهِ محمدٍ علیه السلام حِیْنَ حَضَرَتْهُ الوفاةُ: إنِّی قَدْ حَجَجْتُ علیٰ نَاقَتی هذِهِ عِشْرینَ حَجَّةً فَلَمْ أَقْرَعْهٰا بِسَوْطٍ قَرْعَةً فإذٰا نَفَقَتْ فَادْفِنْهٰا لٰا یَأکُلُ لَحْمَهَا السِّبٰاعُ فإنَّ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله قَالَ: کُلُّ بَعِیَرٍ یُوْقَفُ عَلَیْهِ مَوْقِفَ عَرَفَةَ سَبْعَ حِجَجٍ إِلّا جَعَلَهُ اللّٰهُ مِنْ نِعَمِ الْجَنَّةِ وَ بٰارَکَ فِی نَسْلِهِ فَلَمّٰا نَفَقَتْ حَفَرَ لَهٰا أبُو جَعْفَرَ علیه السلام وَ دَفَنَهٰا (1)» .
به هنگامۀ وفات علی بن الحسین به فرزندش محمد علیه السلام گفت: من بر روی این ناقه ام بیست بار حج کردم، یک بار هم آن را نزدم؛ اگر عمرش به پایان آمد، آن را به خاک بسپار تا درندگان گوشتش را نخورند که رسول خدا فرمود: شتری [نیست] که در موقف عرفه هفت بار بر آن درنگ شود مگر خداوند آن را از چارپایان بهشت قرار دهد و به نسل آن برکت دهد. آن گاه که عمر ناقه به پایان آمد، امام محمد باقر علیه السلام حفره ای برکند و آن را در آن به خاک سپرد.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
« لَمّٰا مَاتَ علی بنِ الحسینِ علیه السلام جٰاءَتْ نٰاقَةٌ لَهُ مِنَ الرَّعْی حَتّی ضَرَبَتْ بِجَرٰانَها الْقَبْرَ وَ تَمَرَّغَتْ عَلَیْهِ و إنَّ أَبِی کٰانَ یَحُجُّ عَلَیْهٰا وَ یَعْتَمِرُ وَ لَمْ
ص:429
یَقْرَعْهٰا قَرْعَةً قَطُّ» (1).
وقتی علی بن الحسین علیهما السلام وفات یافت، ناقه ای از او از چراگاه آمد و سینه بر زمین زد و با جلو گردن خود بر قبر کوبید و بر آن غلت زد؛ پدرم بر آن ناقه حج می کرد و عمره می نمود و آن را هرگز حتی یک بار هم نزد.
مناسب می نماید که در اینجا از مهرورزی شگفت گربه ای به نوزادهایش اشاره شود.
در کتاب « شگردهای طبیعت» از قول مردی کشاورز آمده بود که در آغاز دمیدن آفتاب جهت صرف صبحانه خود را آمده کردم، ناگهان صدای گربه ای از پشت در خانه که همراه با سوز و گداز بود توجهم را جلب کرد، اندکی خوراکی متناسب با آن پیش او گذاشتم ولی خودداری کرد، در را بستم و به درون خانه رفتم اما صدای آن همچنان می آمد.
برای پی گیری کار کشاورزی خود از خانه بیرون آمدم و به دنبال مقصود خود رفتم، ناگاه دیدم که گربه به دنبال من به راه افتاد و دم فروبست، به ذهنم گذشت که گربه را دنبال کنم، شاید با زبان بی زبانی مرا برای انجام کاری می خواند! به دنبال او رفتم که مرا تا کلبه ای گلین در گوشه ای از آن منطقه کشاند، دیدم کنار نوزادهای خود قرار گرفت و نوزادها برای خوردن شیر به سینۀ او هجوم بردند. منظره بسیار زیبایی بود، لحظاتی به تماشای آن منظره ایستادم سپس در پی کار خود رفتم.
ص:430
صبح فردای آن روز به هنگام صرف صبحانه به یاد گربه افتادم پس از اتمام صبحانه به کلبۀ دیروزی رفته، دیدم گربه مرده است و نوزادهای گرسنه، سینۀ خشکیده آن را می مکند! به نظرم آمد که گربۀ مهرپرور با کار خود مرا راهنمایی کرد تا پس از مرگ، از نوزادان بی مادر نگه داری کنم تا بزرگ شوند. نه طفلی کز آتش ندارد خبر نگه دارش، مادر مهرور (1)
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله از غزوۀ ذات الرقاع. . . باز می آمد تا این که به نزدیک مدینه رسید، شتری از سوی خانه صاحبش روی آورد تا به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید، جلو گردن خود را بر زمین نهاد و سپس صدایی در گلوی خود گردانید، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آیا می دانید که این شتر چه می گوید؟ گفتند: خدا و پیامبرش داناترند، فرمود: مرا خبر می کند که صاحبش از آن کار کشیده تا به پیری رسانیده و به آن آسیب زده و نزار ساخته [و اکنون] می خواهد آن را نحر کند و گوشتش را بفروشد، سپس رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: ای جابر! به سوی صاحبش برو و وی را نزد من آر، گفتم: صاحبش را نمی شناسم، فرمود: خود شتر تو را به او راه می نماید.
جابر گفت: با شتر رفتم تا به محلۀ بنی واقف رسیدم، وارد کوچه ای شدم که ناگاه خود را در برابر مجلسی دیدم، مجلسیان گفتند: ای جابر! چگونه پیامبر را واگذاشتی و چه سان مسلمانان را ترک گفتی؟ گفتم: همه به سلامتند ولی کدام یک شما صاحب این شتر است؟ یکی از آنان
ص:431
گفت: من، گفتم: رسول خدا را اجابت کن! گفت: مرا به چه کار می خواهد؟ گفتم: شتر تو علیه تو درخواست یاری کرده است!
من و شتر و صاحبش به سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدیم، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: شتر تو خبرم کرد که از آن کار کشیدی تا به پیری رساندی و به آن آسیب زدی و نزار ساختی و اکنون می خواهی آن را بکشی و گوشتش را بفروشی؛ گفت: همین طور است ای رسول خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: آن را به من بفروش، گفت: شتر مال تو ای پیامبر خدا، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: بلکه به من بفروش، رسول خدا صلی الله علیه و آله از او خریداری کرد و سپس بر پهلویش زد و آن را رها ساخت که در حومۀ مدینه بچرد، از آن روز هر یک از ما اگر می رفت یا می آمد، رسول خدا صلی الله علیه و آله از پشم و شیر آن شتر می نواخت.
جابر می گوید: پس از مدتی شتر را دیدم که از آسیب پشت شفا یافته است (1).
آیا جانوران علم دارند و سخن می گویند؟ قرآن مجید و اخبار و علوم عقلی و دانش روز همه می گویند که چنین است.
قرآن کریم از زبان حضرت سلیمان می فرماید:
[. . . یٰا أَیُّهَا اَلنّٰاسُ عُلِّمْنٰا مَنْطِقَ اَلطَّیْرِ. . . ] (2).
. . . ای مردم! [ معرفت و آگاهی به ] زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته اند. . .
ص:432
در تفسیر « روض الجنان» در ذیل این آیۀ شریفه آمده است که: روزی مرغکی به سلیمان بگذشت و صفیری می زد، سلیمان علیه السلام اصحاب خود را گفت: دانی که این مرغک چه گفت؟ گفتند: نه یا رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله، گفت: می گوید السلام علیک أیها الملک المسلط علیٰ بنی اسرائیل؛ سلام بر تو باد ای پادشاه مسلط بر بنی اسرائیل، خدای تعالیٰ تو را کرامت داد و ظفر داد بر دشمن، می روم تا بچگان خود را تعهدی کنم و با خدمت تو آیم و برفت.
سلیمان گفت: اکنون بنگرید تا باز آید. ساعتی بود باز آمد و بایستاد و صفیری زد.
سلیمان علیه السلام گفت: می گوید اگر دستور باشی تا بروم و برای بچگان کسبی می کنم تا بزرگ شوند، آنگه به خدمت تو آیم؟ گفت: روا باشد، مرغ برفت» (1).
در این آیه به روشنی از نطق پرندگان و مراتبی از علم و درک آن ها اشاره شده است.
بی شک پرندگان - چون حیوانات دیگر - در حالت های گوناگون صداهایی از خود ابراز می دارند که در خور تأمل و دقت است به گونه ای که می توان از نوع صدا به وضع حالات پرندگان پی برد. این بخش از صداهای پرندگان شک بردار نیست و همه - کم و بیش - با آن آشنا هستیم ولی آیۀ سابق - و آیات دیگر همراه آن - چیزی بیش از این را می گوید چون بحث از سخن گفتن آن ها به شیوه ای مرموز با یک انسان است که مطالب دقیق تری در آن انعکاس دارد و با توجه به مطالبی که دانشمندان دراین باره آورده اند، چیز عجیبی نیست.
ص:433
هوش حیوانات خاصه پرندگان شگفت آورتر است. بعضی از آن ها در خانه سازی و لانه پردازی گاه از انسان ها نیز جلوترند.
بعضی از پرندگان چنان اطلاعاتی از وضع نوزادان آیندۀ خود و نیازها و گرفتاری های آن ها دارند و چنان دقیق برای حل آن ها عمل می کنند که اعجاب آور است.
پیش بینی آن ها دربارۀ وضع هوا حتی نسبت به چند ماه بعد و آگاهی آن ها از زلزله قبل از وقوع، معروف است.
با توجه به این امور، تعجب ندارد که آن ها به شکل مخصوصی تکلم کنند و بتوانند با کسی که از الفبای آن ها آگاه باشد، سخن بگویند.
به نقل امام صادق علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام خطاب به ابن عباس می فرماید:
« إنّ اللّٰهَ عَلَّمَنٰا مَنْطِقَ الْطَّیْرِ کَمٰا عَلَّمَ سُلَیْمٰانَ بنَ داودَ وَ مَنْطِقَ کُلِّ دٰابَّةٍ فِی بَرٍّ أوْ بَحْرٍ» (1).
خداوند سخن گفتن پرندگان را به ما آموخت چون سلیمان بن داود و سخن گفتن هر جنبنده ای چه در خشکی و چه در دریا (2).
امام صادق علیه السلام می فرماید:
« مَهْمٰا اُبْهِمَ عَلیٰ الْبَهٰائِمِ مِنْ شَیءٍ فَلٰا یُبْهَمُ عَلَیْهٰا أَرْبَعَةُ خِصالٍ: مَعْرِفَةُ أَنَّ
ص:434
لَهٰا خٰالِقَاً وَ مَعْرِفَةُ طَلَبِ الرِّزْقِ وَ مَعْرِفةُ الذَّکَرِ مِنَ الأُنْثَیٰ وَ مَخٰافَةُ الْمَوْتِ» (1).
هر چه بر بهائم پوشیده باشد، چهار حقیقت پوشیده نیست: دانستن این که خالقی دارد و شناخت طلب رزق و شناخت نر از ماده و ترس از مرگ.
ابو ذر نقل می کند:
« سَمِعْتُ رَسُولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: إِنَّ الدّٰابَّةَ تَقُولُ: اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِی مَلِیْکَ صِدْقٍ یُشْبِعُنِی وَ یَسْقِیْنِی وَ لا یُکَلِّفُنِی مٰا لٰا أطِیْقُ» (2).
رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنیدم که می فرمود: چارپایان می گویند: خداوندا! مرا صاحبی راستین روزی کن که مرا سیر کند و آب دهد و بیش از توانم بار نکند.
و از امام جعفر صادق علیه السلام نقل است که فرمود:
« مٰا اشْتَرَیٰ أحدٌ دٰابَّةً إلّا قٰالَتْ: اللّهُمَّ اجْعَلْهُ بِی رَحِیْمَاً» (3).
هیچ کسی چارپایی نخرید مگر این که بگوید: خدایا! او را به من مهربان قرار ده.
امیر مؤمنان علی علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:
ص:435
« لٰا تَضْرِبُوا وُجُوْهَ الدَّوابِّ و کُلُّ شَیءٍ فیهِ الرُّوْحُ فَإنَّهُ یُسَبِّحُ بِحَمْدِ اللّٰهِ» (1).
چارپایان را نزنید و نیز هر چیزی که در او جان است، خداوند را تسبیح می گوید.
اخبار در این خصوص فراوان است و ما در اینجا تنها اندکی از بسیار برشمردیم، شاید در آینده نیز شمار دیگری از اخبار را در این زمینه بیاوریم.
در مباحث فلسفی، علم دارای چهار مرحله است:
1. علم حسی که از طریق حواس پنجگانه به دست می آید.
2. علم خیالی که با قوّۀ مخیّله تحصیل می شود و با آن به کوتاهی و بلندی و شدت و ضعف اشیا پی برده می شود.
3. علم وهمی که با قوّۀ واهمه به دست می آید و با آن معانی جزئی مثل ترس، غم، ناامیدی حاصل می گردد.
4. علم اکمل که با قوۀ عاقله به چنگ می آید و با آن می توانیم مدرکات حسی، خیالی و وهمی را ارزیابی کنیم و درست از نادرست را بشناسیم و از آن ها معانی کلی به دست آوریم.
فلسفه پژوهان گفته اند که انسان و حیوان در سه مرحلۀ اول و دوم و سوم مشترک اند و مرحله چهارم مختص انسان است که با آن انسان، انسان می شود.
ص:436
در بررسی های « انسان شناسی فلسفی» آدمی را « حیوان ناطق» تعریف کرده اند و بدین طریق انسان را از حیوانات دیگر جدا می کنند و به اعتبار این نطق، آن حیوانات را « جمادات» گفته اند که در زبان فارسی « حیوانات بی زبان» معنی کرده اند.
اما سزاست بدانیم که مراد از « نطق» در اینجا، نطق باطنی است که همان « تفکر» است و در تقسیم بندی سابق در مرحله چهارم می گنجد؛
افزون بر این، نطق را - چنان که برخی فیلسوفان گفته اند - نمی توان فصل انسان دانست چون تاکنون حقیقت انسان مجهول است و بنابراین چگونه می توان جنس و فصل او را تعیین کرد؟ اگر در منابع منطق و فلسفه همواره این تعریف را از انسان تکرار می کنند، به جهت تعلیم و تفهیم است نه بیان حقیقت.
بنابر آنچه گذشت، در فلسفه هیچ مانعی وجود ندارد که بگوییم « حیوانات سخنی می گویند» .
و اما از دید دانش روز که سر و سرش با واقعیت های عینی و جاری طبیعی است، مطلب را رنگ دیگری است.
« دانشمندان معتقدند، بسیاری از حیوانات برای خود زبانی دارند و به وسیله آن با یکدیگر تفاهم می کنند، مورچه ها با تماس بدنی یا برخورد شاخکهای خود با هم صحبت می کنند و پیام مبادله می نمایند، و بعضی از آنها به هنگام خطر با کوبیدن پاهایشان به کف لانه ( مانند تلگرام) پیام های رمز، مخابره می کنند.
بیشتر جانوران علاوه بر زبان خصوصی، دارای یک زبان همگانی هستند که به کمک آن، زبان یکدیگر را می فهمند و به کمک همین زبان
ص:437
است که کلاغ ها هنگام احساس خطر با صدای مخصوص به حیوانات دیگر هشدار می دهند تا هر چه زودتر از منطقۀ خطر بگریزند، این حیوانات در واقع جاسوسان جنگلند.
زیست شناسان در مطالعات خود به این نتیجه رسیده اند که حشرات، بعد از انسانها، از سیستم ارتباطی تکامل یافته ای برخوردارند به ویژه مکالمه و سیستم مخابراتی زنبورها عجیب ترین و کم نظیرترین آنهاست.
یک جانورشناس « سوئدی» در دانشگاه « لاند» سخنرانی جالب توجهی دربارۀ زبان زنبوران عسل کرده است و نتیجۀ این تحقیق و تجربه، زبانی است که جانورشناس به یاری دستگاههای خود و به وسیلۀ مقایسه به آسانی می تواند به معنی آن پی ببرد» (1).
و بدین گونه روشن می شود که آنچه قرآن و احادیث اسلامی دربارۀ زبان حیوانات گفته اند مواردی است که امروزه مورد عنایت دانشمندان علوم طبیعی و زیستی است اما هنوز جای کار بسیار است تا متخصصان بتوانند چنان که زبان کتیبه های آثار باستانی را رمزگشایی کردند، زبان حیوانات را رمزگشایی کنند.
مطلب جالب در سخن پیشین این است که می گوید: « جانورشناس به یاری دستگاههای خود و به وسیلۀ مقایسه، به آسانی می تواند به معنی آن [ زبان جانوران ] پی ببرد» .
اما پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله با عنایت الهی و بدون استفاده از
ص:438
دستگاه های پیشرفته، عرض حال شتر را فهمید و این همان است که امیر مؤمنان علی بن ابی طالب علیه السلام می فرماید:
« إنَّ اللّٰهَ عَلّمَنٰا مَنْطِقَ الْطَّیْرِ کَمٰا عَلَّمَ سُلَیْمٰانَ بنَ داودَ وَ مَنْطِقَ کُلِّ دٰابَّةٍ فِی بَرٍّ أو بحرٍ» .
خداوند سخن گفتن پرندگان را به ما آموخت چون سلیمان بن داود و سخن گفتن هر جنبنده ای چه در خشکی و چه در دریا.
در گذشته، اسب نقش بسیار مهمی در چرخش زندگی انسان ایفا می کرد و امروز گرچه نقش آن محدود شده اما باز هم به گونه های مختلف مورد نیاز جامعۀ انسانی است. بی شک یکی از جهت های مهرورزی آدمی به اسب، نیاز اوست به آن که همچنان ادامه دارد.
در اخباری که از پیامبر و اهل بیت گرامی علیهم السلام به ما رسیده، به اسب عنایت و اهتمام بسیار شده است. در بعضی اخبار است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله اسب را بسیار دوست می داشت (1)و در اخبار دیگری پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ برخی از پرسشگران از اسب های بهشتی می گوید (2).
در اینجا شماری از احادیث و اخبار می آوریم که اهتمام و مهرورزی پیامبر صلی الله علیه و آله و امامان علیهم السلام به اسب را نشان می دهد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
ص:439
« ألْخَیْلُ مَعْقُودٌ بِنَوٰاصِیْهٰا الخَیْرُ إلیٰ یَوْمِ الْقِیٰامَةِ. . .» (1).
خیر به پیشانی های اسبان گره خورده است تا روز رستاخیز. . .
و در روایتی دیگر می فرماید:
« البَرَکَةُ فِی نَوٰاصِی الْخَیْلِ» (2).
برکت در پیشانی های اسبان است.
تمیم داری از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:
« مَنْ نَقَّیٰ شَعِیْراً لِفَرَسِهِ ثُمَّ قٰامَ بِهِ حَتّیٰ یَعْلِفَهُ عَلَیْهِ، کَتَبَ اللّٰهُ لَهُ بِکُلِّ شَعِیْرَةٍ حَسَنَةً» (3).
کسی که [مقداری] جو برای اسب خود پاک کند سپس برخیزد تا آن را به او بخوراند، خداوند با هر جوی حسنه ای برای او می نویسد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده است:
«. . . قَلِّدُوا الْخَیْلَ وَ لا تُقَلِّدُوها الْأَوْتٰارَ» (4).
اسبان را بند زنید اما تار بر آن ها بندید [تا هنگام چریدن خفه نشوند و یا به علوفه بی میل گردند].
امام باقر علیه السلام از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند:
ص:440
«. . . وَ الْمُنْفِقُ عَلَیْهٰا فِی سَبِیْلِ اللّٰهِ کَالْبٰاسِطِ یَدَهُ بِالْصَّدَقَةِ لٰا یَقْبِضُهٰا» (1).
و آن کس که در راه خدا بر اسبان خرج کند چون کسی است که دستش را به صدقه باز کرده، آن را نبندد.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله درباره اسبان فرموده:
« ظُهُورُهٰا عِزٌّ وَ بُطُونُهٰا کَنْزٌ» (2).
پشتشان مایه عزت و اندرونشان گنجینه است.
امام جعفر صادق علیه السلام از پدر خویش علیه السلام حدیث کرده که رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
« خُیُولُ الْغُزٰاةِ خُیُولُهُمْ فِی الْجَنَّةِ» (3).
اسب های رزم آوران، اسبان آنان در بهشت اند.
در آخرین بخش این فصل، دربارۀ حیوان به طور کلی در تمدن اسلامی، سخن خواهیم گفت اما اکنون بهره ای دربارۀ « اسب نیک» از « قابوس نامه» عنصر المعالی کیکاووس وشمگیر - که به گفتۀ ملک الشعرای بهار یک مجموعۀ تمدن اسلامی پیش از مغول است - بر می گیریم که خالی از لطف نیست، امیر عنصر المعالی کیکاووس به
ص:441
فرزندش گیلانشاه می گوید:
« اما اگر اسب خری هشیار باش تا بر تو غلط نرود که جوهر اسب و آدمی یکی است. اسب نیک و مرد نیک را هر قیمتی که کنی برتابد چنان که اسب بد و مرد بد را چندان که بتوان نکوهیدن شاید و حکیمان گفته اند که جهان به مردم به پاست و مردم به حیوان و نیکوتر حیوانی از حیوانات اسب است که داشتن او هم از کدخدایی است و هم از مروت. و در مثل گویند که اسب و جامه را نیکو دار تا اسب و جامه ترا نیکو دارد و معرفت نیک و بد ایشان دشوارتر از آنِ مردم است که مردم را با دعویٰ معنی بود و اسب را نبود بلکه دعویٰ اسب دیدار است تا از معنی خبر یافتن، اول به دیدار نگر که اگر به هنر غلط کند به دیدار نکند که اغلب اسب نیک را صورت نیک بود و بد را بد بود. . .»
نویسنده پس از یادآوری ویژگی های اسب نیک، می گوید:
« و این هنرها که گفتم باید که علیٰ الاطلاق در هر اسبی بود تا نیک بود» (1).
دربارۀ پرندگان و مرغان و بذل توجه بدان ها، اخبار فراوانی وارد شده است که در این بخش تنها گزینه ای از آن اخبار دربارۀ برخی از پرندگان و مرغان می آوریم.
ص:442
از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل است:
« تَعَلَّمُوا مِنَ الدِّیْکِ خَمْسَ خِصٰالٍ: مُحٰافَظَتَه عَلیٰ أَوْقٰاتِ الصَّلٰاةِ وَ الْغِیْرَةَ وَ السَّخٰاءَ و الشَّجٰاعَةَ وَ کَثْرَةَ الطَّرُوْقَةِ» (1).
از خروس پنج خصلت فراگیرید: محافظت آن بر اوقات نماز، غیرت، سخاوت، شجاعت و فزونی آمیزش.
ثعالبی از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند که فرمود:
« ثَلٰاثَةُ أَصْوٰاتٍ یُحِبُّهٰا اللّٰهُ تَعالی: صَوْتُ الدِّیکِ وَ صوتُ قٰارئِ القرآنِ وَ صَوْتُ المُسْتَغْفِرِیْنَ بِالْأَسْحٰارِ» (2).
سه صداست که خداوند آن ها را دوست می دارد: صدای خروس، صدای قاری قرآن و صدای استغفار کنندگان به هنگامۀ سحر.
از امام صادق علیه السلام نقل است:
« قٰالَ امیرُ المؤمنینَ علیه السلام صِیٰاحُ الدِّیْکِ صَلٰاتُه وَ ضَرْبُهُ بِجَنٰاحِهِ، رُکُوعُهُ وَ سُجُودُهُ» (3).
امیر مؤمنان فرمود: بانگ خروس، نماز اوست و پر و بال زدنش، رکوع و سجود او.
ص:443
زید بن خالد جهنی می گوید:
« لَعَنَ رَجُلٌ دِیْکّاً صَاحَ عِنْدَ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله فَقٰالَ النَّبِی صلی الله علیه و آله: لٰا تَلْعَنْهُ فَإنَّهُ یَدْعُوْا إلیٰ الصَّلٰاةِ» (1).
مردی در حضور پیامبر علیه السلام خروسی که بانگ برآورده بود، لعن کرد، پیامبر فرمود: بدو لعن مکن که به نماز فرامی خواند.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرموده اند:
« إذٰا سَمِعْتُمْ صِیٰاحَ الدِّیَکَةِ فَاسْأَلُوا اللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ. . .» (2).
وقتی صدای خروس ها را می شنوید، خداوند را از فضلش مسألت کنید.
آورده اند که پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه و مسجد خروس نگاهداری می کرد (3).
و شیخ محب الدین طبری روایت کرده که پیامبر خروس سفیدی داشت و اصحاب پیامبر با خروس سفر می کردند تا اوقات نماز را بدان ها اعلام دارد (4).
امام صادق علیه السلام می فرماید:
« کٰانَ رَجُلٌ شَیْخٌ نٰاسِکٌ یَعْبُدُ اللّٰهَ فِی بَنِی إسْرٰائِیلَ، فَبَیْنٰا هُوَ یُصَلِّی وَ هُوَ فِی عِبٰادَتِهِ إذْ بَصُرَ بِغُلٰامَیْنِ صَبِیَّینِ قَدْ أَخَذٰا دِیْکَاً وَ هُمٰا یِنْتِفٰانِ ریشهُ
ص:444
فَاقْبَلَ عَلیٰ مٰا فِیْهِ مِنَ الْعِبٰادَةِ وَ لَمْ یَنْهَهُمٰا عَنْ ذٰلِکَ فَأوْحیٰ اللّٰهُ إِلیٰ الأرضِ: ان سِیخِی بِعَبْدِی. . .» (1).
پیرمرد پارسایی از بنی اسرائیل خداوند را عبادت می کرد، در حالی که او مشغول نماز بود و عبادت می نمود، دو کودک را دید که پر خروس را می کندند، بدون آن که آن ها را از آن کار باز دارد، به آنچه به آن مشغول بود روی آورد و آن دو کودک را از آن کار نهی نکرد، خداوند به زمین فرمان داد که بنده ام را فرو بر. . .
کبوتر در فرهنگ دنیای امروز نماد صلح و دوستی و امنیت عمومی است. برخی از نهادهای صلح طلب، کبوتری که شاخۀ زیتونی در منقار گرفته، نماد خود قرار داده اند، به این خاطر است که هر وقت مردم بخواهند نارضایتی و نفرت خود را از جغد جنگ و آثار شوم آن ابراز دارند و به آن اعتراض کنند، کبوترهای سفید را به پرواز در می آورند.
کبوتر در مسجد الحرام و مسجد النبی و حرم امامان اهل بیت علیه السلام نشانۀ امنیت و آزادی و الفت و محبت است که از روزگار حضرت اسماعیل علیه السلام به این سو وجود داشته و وجود خواهد داشت.
در روایات و اخبار پیامبر و اهل بیت علیهم السلام - بر خلاف تلقی امروزیان - توصیه شده که در خانه ها، کبوتر نگهداری شود چون عامل انس و الفت و آرامش درونی است.
ص:445
اینک گزینۀ روایاتی که مورد اهتمام راویان بوده و در منابع مختلف روایتی آمده است؛
حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید:
« أَلْحَمٰامُ مِنْ طِیُورِ الْأنْبِیٰاءِ» (1).
کبوترها از پرندگان پیامبران هستند.
باز امام صادق علیه السلام می فرمایند:
« ألْحَمٰامُ طَیْرٌ مِنْ طِیُورِ الْأَنْبِیٰاءِ الَّتِی کٰانُوا یُمَسِکُونَ فِی بِیُوتِهِمْ. . .» (2).
کبوتر یکی از پرندگان انبیاء بوده است که در خانه نگه می داشته اند. . .
امام صادق علیه السلام می فرماید:
« إِنَّ أوَّلَ حَمٰامٍ کٰانَ بِمَکَّةَ حَمٰامٌ کٰانَ لإسْمٰاعِیلَ» (3).
نخستین کبوتری که در مکه بوده از آن اسماعیل بود.
امام صادق علیه السلام باز فرموده:
« هَذِهِ الحَمَامُ - حَمَامُ الْحَرمِ - هِیَ مِن نَسْلِ حَمَامِ اِسمَاعِیلَ بنَ إبرَاهِیمَ الَّتِی کَانَتْ لَه» (4).
این کبوتر - کبوتر حرم - از نسل کبوتران اسماعیل فرزند ابراهیم است که مال او بود.
ص:446
از امام جعفر صادق علیه السلام نقل کرده اند:
« کَانَ فِی مَنزِلِ رَسولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله زَوجُ حَمَامٍ أحمَرٍ» (1).
در خانه پیامبر صلی الله علیه و آله یک جفت کبوتر سرخ رنگ بود.
ابو حمزه ثمالی گوید:
« نوۀ دختریم کبوترانی داشت، از روی خشم و غضب آن کبوتران را سر بریدم سپس عازم مکه شدم، پیش از طلوع آفتاب بر امام محمد باقر علیه السلام درآمدم، وقتی آفتاب طلوع کرد، کبوتران بسیاری در آن دیدم، به خود گفتم که مسائلی از او [ امام علیه السلام ] می پرسم و پاسخ های ایشان را به قلم می آورم، در این گیر و دار دلم مشغول کاری بود که از من سر زد که همان سر بریدن بی جهت کبوتران بود، در دل به خود گفتم: اگر هیچ خیری در کبوتران نبود [ امام علیه السلام ] نگهداری نمی کرد، در این هنگام امام باقر علیه السلام به من گفت:
- یا ابا حمزه تو را چه شده است؟
گفتم: خیر است یا ابن رسول اللّٰه،
فرمود: گویا دلت در جای دیگری است؟
گفتم: آری، به خدا سوگند!
داستان را نقل کردم و به وی گفتم که کبوترها را سر بریدم و اکنون از کثرت کبوترهایی که داری در تعجبم.
امام باقر علیه السلام فرمود:
ابو حمزه، چه کار بدی کردی، آیا نمی دانی که زیان سرگرمی
ص:447
زمینیان را به تکان خوردن کبوتران از کودکانمان دور می کنیم؟ [ و نمی دانی ] که آن ها در پایان شب برای نماز بانگ اذان بر می آورند؟ ! برای هر یک [ از کبوتران ] دیناری صدقه بده چون آن ها را از روی خشم کشتی» (1).
عبد الکریم بن صالح گوید:
« دَخَلْتُ علیٰ ابی عبد اللّٰهِ علیه السلام فَرَأیْتُ عَلیٰ فِراشِهِ ثَلٰاثَ حَمٰامٰاتٍ خُضرٍ قَدْ ذَرَقْنَ عَلیٰ الفراشِ فقلتُ: جُعِلْتُ فِدٰاکَ هؤلاءِ الحِمٰامِ تَقْذِرُ الفِراشَ فَقالَ: لٰا، إنّهُ یُسْتَحَبُّ أنْ یُمْسَکْنَ فی الْبَیْتِ» (2).
بر ابو عبد اللّٰه ( امام صادق علیه السلام) وارد شدم، سه کبوتر سبز دیدم که بر رختخواب فضله کرده اند، گفتم: جانم به فدایت! این کبوترها رختخواب را نجس می کنند؛ امام فرمود: نه، مستحب است که در خانه نگهداری شوند.
ابو خدیجه می گوید که امام علیه السلام را شنیدم می فرمود:
« شَکَیٰ رَجُلٌ الیٰ النبِیِّ صلی الله علیه و آله الوَحْشَةَ فَأَمَرَهُ أَنْ یَتَّخِذَ فِی بَیْتِهِ زَوْجَ حَمٰامٍ» (3).
مردی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله از تنهایی درد دل کرد، پیامبر به او فرمان داد که یک جفت کبوتر در خانه نگهداری کند.
ص:448
زید شحام آورده:
« ذَکَرْتُ الْحَمامَ عِنْدَ أَبِی عبد اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فَقٰالَ: اتَّخِذُوهٰا فِی مَنٰازِلِکُمْ فَإِنَّها مَحْبُوبَةٌ لَحِقَتْهٰا دَعْوَةُ نُوحَ علیه السلام وَ هِی آنَسُ شیءٍ فِی الْبُیُوتِ» (1).
در حضور امام صادق علیه السلام از کبوتران یاد شد، امام فرمود: آن ها در خانه نگاه دارید که دوست داشتنی هستند و دعای نوح بدانها رسیده و مأنوس ترین چیز در خانه اند.
محمد بن ابی حمزه از عثمان بن الاصبهانی نقل می کند:
« إسْتَهْدٰانِی اسماعیلُ بنُ أبی عبد اللّٰهِ علیه السلام فَأَهْدَیْتُ لَهُ طَیْراً رٰاعِبیّاً، فَدَخَلَ ابو عبدِ اللّٰهِ علیه السلام فَقٰالَ: اجْعَلُوا هَذَا الطَّیرِ الرَّاعِبی مَعِی فِی الْبَیْتِ یُؤنِسُنِی، قَالٰ، و قالَ عثمانُ: دَخَلْتُ علیٰ ابی عبد اللّٰهِ علیه السلام وَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَمٰامٌ یفتُّ لهنَّ خُبْزاً» (2).
اسماعیل فرزند امام صادق علیه السلام از من هدیه ای خواست، یک کبوتر راعبی (3)به او هدیه کردم، در این هنگام امام صادق علیه السلام وارد شد و فرمود: این کبوتر راعبی را در خانه با من بگذارید تا با من انس گیرد.
محمد بن ابی حمزه [ باز ] از عثمان نقل می کند:
[روزی] بر امام صادق علیه السلام وارد شدم، پیش روی او کبوترانی بودند که برای آن ها نان ریز ریز می کرد.
ابو هریره آورده:
ص:449
« أنَّ رَسولَ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله رَأَی رجلاً یَتْبَعُ حَمٰامَةً، فَقالَ: شیطانٌ یَتْبَعُ شَیْطاناً» (1).
رسول خدا صلی الله علیه و آله مردی را دید که کبوتری دنبال می کند، فرمود: شیطانی به دنبال شیطانی است.
« برخی از اهل علم روایت را بر اعتیاد کبوتردار به اشتغال بدان و رفتن بر بام ها که باعث می شود بر خانه های همسایگان اشراف پیدا کند، حمل کرده اند» (2).
ابراهیم بن هاشم از برخی راویان آورده:
« ذُکِرَ الحَمامُ عِندَ أبی عبد اللّٰهِ علیه السلام فقالَ لَهُ رَجُلٌ إنَّه بَلَغَنِی أَنَّ عُمرَ رَأیٰ حَمٰاماً یَطِیرُ وَ رَجُلٌ تَحْتَهُ یَعَدُو فقالَ عُمرُ: شیطانٌ یَعْدُو تَحْتَهُ شَیْطانٌ فَقٰالَ أبو عبدِ اللّٰهِ علیه السلام: مٰا کٰانَ اسماعیلُ عِنْدَکُمْ؟ فقیل: صِدِّیقٌ فقال: فإنَّ بَقِیَّةَ حَمٰامِ الْحَرَمِ مِنْ حَمامِ اسماعیلَ علیه السلام» (3).
در محضر امام صادق علیه السلام از کبوتران یاد شد، مردی به امام گفت:
شنیدم که عمر دید کبوتری پرواز می کرد و مردی در زیر آن می دوید، عمر گفت: شیطانی در زیر شیطانی می دود!
امام صادق علیه السلام فرمود:
ص:450
اسماعیل نزد شما چگونه آدمی است؟
آن مرد گفت:
- صدّیق ( به غایت راستگو و درست رفتار) .
امام علیه السلام فرمود:
- باقی ماندۀ کبوترهای حرم از کبوترهای اسماعیل است.
شاید کسانی - از روی توهم - بین این روایت و روایت سابق که هم منابع شیعی نقل کرده و هم منابع سنی، تعارض ببینند، به عبارت دیگر، روایت سابق را مؤید سخن عمر بدانند نه سخن امام صادق علیه السلام. . . ولی اگر دقت شود خواهیم دید که روایت سابق، مؤید سخن عمر نیست - و به اصطلاح فقیهان - می توان بین روایت منقول از پیامبر صلی الله علیه و آله و روایت منقول از امام صادق علیه السلام، به راحتی جمع عرفی کرد، چگونه؟ چون در سخن پیامبر صلی الله علیه و آله آمده بود:
- شیطان یتبع شیطان ( یک شیطان شیطان دیگری را دنبال می کند) .
و در سخن عمر:
- شیطان یعدو تحت شیطان ( شیطانی تحت شیطانی می دود) .
می توان گفت آنچه مورد نهی پیامبر صلی الله علیه و آله است، دنبال کردن کبوتر است که مثلاً سبب رفتن بر پشت بام ها و عصیان خداوند می شود چنان که از کلمۀ « یتبع» بر می آید و بنابراین کبوتر دچار شیطنت عارضی می شود همان طورکه هر انسانی ممکن است دچار شیطنت عارضی بشود چرا که
ص:451
کبوتر، علت نافرمانی خداوند شده است و به همان سبب افرادی که آن ها را دنبال می کنند، به شیطان توصیف می شوند.
آنچه بیهقی در تفسیر روایت پیامبر صلی الله علیه و آله از اهل علم آورده و همچنین روایات فراوانی که پیش از این دربارۀ کبوتر برشمردیم، مؤید این برداشت است.
و اما کبوتری که در حال پرواز در آسمان است و کسی در زیر آن و بر روی زمین بدود که آن را به چنگ بیاورد، چرا به شیطنت وصف شود؟ ! و چرا آن مرد که در زیر آن می دود، به شیطانی بودن متصف گردد؟ !
به نظر می آید که عمر سخن پیامبر صلی الله علیه و آله را شنیده اما در تطبیق آن به خطا رفته است - و العصمة لأهلها -. . .
ابن عباس آورده:
« مَرَّ النبیُّ بِرَهْطٍ مِنَ الأَنْصٰارِ وَ قَدْ نَصَبُوا حَمٰامَةً یَرْمُونَهٰا فَقٰالَ: لٰا تَتَّخِذُوا شَیْئاً فِیْهِ الرُّوحُ غَرَضَاً» (1).
پیامبر صلی الله علیه و آله بر گروهی از انصار گذشت در حالی که کبوتری را نشانه گرفته بودند و به آن [ چیز ] پرتاب می کردند، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: هیچ جانداری را نشانه [ آماج ] قرار ندهید.
چنان که اشاره شد، روایات دربارۀ کبوتران، فراوان است و ما تنها گزیده ای از آن ها را آوردیم، بی شک جویندگان می توانند از منابع، روایاتی بیش از آنچه آمد بیابند.
ص:452
گنجشک پرنده ای است کوچک از دستۀ سبکبالان و از دستۀ مخروطی نوکان که خانوادۀ خاصی را به نام خانوادۀ گنجشکان به وجود می آورد (1).
در زبان عربی به گنجشک نر « عصفور» گویند و به مادۀ آن « عصفوره» . در کتاب « سفینة البحار» به عنوان « العصفور و انواعه» آمده:
« و من انواعه القبرة و البلبل و الصعوة و العندلیب و الصافر» .
« و از انواع آن، چکاوک است و هزار دستان و صعوه (2)و عندلیب ( شاید عندلیل باشد که نوعی گنجشک است) و صافر ( گفته اند همان چکاوک است)» .
بنابراین عصفور اسم عام است و از این رو در تعریف آن گفته اند:
هر پرنده ای که از کبوتر کوچک تر باشد.
به نظر می آید طریحی در « مجمع البحرین» همین معنی را اراده کرده است.
پس نام عصفور اسم عام است و به این جهت ما به عنوان گنجشک یا
ص:453
عصفور به پرنده ای اشاره می بریم که به اصطلاح از خانوادۀ گنجشکان است هر چند که در استعمال رایج نام گنجشک یا عصفور بر آن صدق نکند. و اینک احادیث این باب:
ابو حمزه ( ثابت بن دینار) ثمالی گوید:
« کُنْتُ مَعَ عَلی بْنِ الحُسَینِ علیه السلام فی دارِهِ و فیهٰا عَصٰافِیرٌ وَ هُنَّ یَصِحْنَ فَقالَ لِی: أ تَدْرِی مٰا یَقُلْنَ هٰؤُلاءِ الْعَصٰافِیْرُ؟ قلتُ: لٰا أدْرِی، قَالَ یُسَبِّحْنَ رَبَّهُنَّ وَ یُهَلِّلْنَ وَ یَسْأَلْنَهُ قُوْتَ یَوْمِهِنَّ ثُمَّ قٰالَ: یٰا أَبا حَمْزَهَ [ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوِتِینَا مِن کُلِّ شَیءٍ ] (1)
» (2).
با علی بن الحسین علیه السلام در خانه اش بودم و در آن گنجشک هایی بود که بانگ بر می آوردند، وی به من فرمود: آیا می دانی چه می گویند؟ گفتم: نمی دانم، فرمود: خدای خود را تسبیح می گویند و تهلیل می کنند و قوت امروزشان را درخواست می نماید، سپس فرمود: . . . زبان مرغان به ما آموخته شده و همه چیز به ما داده شده است. . .
سعدی می گوید:
یاد دارم که شبی در کاروانی، همه شب رفته بودم و سحر در کنار بیشه ای خفته. شوریده ای که در آن سفر همراه ما بود، نعره ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت. چون روز شد گفتمش: آنت
ص:454
چه حالت بود؟ گفت: بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند، از درخت و کبکان از کوه و غوکان در آب و بهایم از بیشه، اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح و من به غفلت خفته. دوش مرغی به صبح می نالید
* * * به ذکرش هر چه بینی در خروش است
سلیمان جعفری گوید:
« سَمِعْتُ ابَا الحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام یَقُولُ: لٰا تَقْتُلوا القُبَّرَةَ وَ لا تَأْکُلُوا لَحْمَهٰا فأنَّها کثیرةُ التَّسْبِیْحِ وَ تَقوُلُ فی آخِرِ تَسْبیحِهَا: لَعَنَ اللّٰهُ مُبغِضی آلِ مُحَمَّدٍ» (1).
امام ابا الحسن الرضا علیه السلام را شنیدم که می گفت: چکاوک را نکشید و گوشت آن را نخورید که بسیار تسبیح گوی است و در آخر تسبیحش می گوید: لعنت خدا بر دشمنان آل محمد.
ص:455
امام ابن الحسن الرضا علیه السلام از پدر از نیای علیه السلام خود آورده:
« لٰا تَأْکُلُوا القُنْبَرَةَ وَ لا تَسُبُّوهٰا وَ لا تُعْطُوهَا الصِّبْیٰانَ یَلْعَبُونَ فَإِنَّهٰا کَثِیْرَةِ التَّسْبِیْحِ للّٰهِ ِ و تَسبیحُهَا: لَعَنَ اللّٰه مُبغِضی آلِ مُحَمَّدٍ» (1).
مرغ چکاوک را نخورید و دشنام ندهید و به کودکان نسپارید که با آن بازی کنند که بسیار تسبیح گوی است و تسبیح آن: لعنت خدا بر دشمنان آل محمد است.
عبد الرحمن بن عبد اللّٰه می گوید:
« رسول خدا صلی الله علیه و آله در منزلگاهی فرود آمد، شخصی به سوی درختی رفت تخم حمره ای ( حمره پرنده ای است سرخ رنگ که در فارسی زورک یا ژورک گویند) از آن درخت بیرون آورد، حمره پرزنان بر بالای سر پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحابش آمد، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: کدام یک شما این را مصیبت زده کرده است؟
مردی از آن قوم گفت: من تخمی از آن برگرفتم، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: آن را بازگردان» (2).
عبد اللّٰه بن مسعود گوید:
« کُنّٰا مَعَ رَسُولِ اللّٰهِ صلی الله علیه و آله فی سَفَرٍ فَانْطَلَقَ لِحٰاجَةٍ فَرَأَیْنٰا حُمَّرَةٌ مَعَهٰا فَرْخٰانِ فَأَخَذَنٰا فَرْخَیْهٰا فَجٰاءَتَ الْحُمَّرةُ فَجَعَلَتْ تَفْرُشُ فَجٰاءَ النبیُّ صلی الله علیه و آله فَقٰالَ: مَنْ
ص:456
فَجَع هذِهِ بِوَلَدِهٰا؟ رُدُّوا وَلَدَهٰا إِلَیْهٰا. . .» (1).
در سفر با رسول خدا صلی الله علیه و آله بودیم، وی در پی حاجت خود رفت، حمره ای دیدیم که دو جوجه با آن بود، جوجه ها را در ربودیم، حمره آمد و شروع به پرزدن کرد، پیامبر از راه رسیده، فرمود: چه کسی این را به فرزندانش داغدار کرده؟ فرزندانش را به آن باز گردانید. . .
در « حیواة الحیوان» آمده:
« هیچ پرنده یا درنده یا بهیمه ای نیست که از گنجشک بر جوجه هایش پرعاطفه تر و عاشق تر باشد و این چیزی است که در هنگام ربودن جوجه هایش می توان دید» (2). این روایت دنباله ای دارد بدین گونه:
« و رأی قریة نمل قد حرقناها، فقال: من حرق هذه؟ قلنا: نحن، قال: إنه لا ینبغی آن یُعذب بالنار إلا رب النار» .
«. . . و لانۀ مورچه ای را دید که آتش زده بودیم، فرمود: چه کسی این را آتش زده؟ گفتیم: ما، فرمود: سزاوار نیست که کسی به آتش عذاب کند مگر آفرینندۀ آتش» .
و باز در پاورقی همین صفحه ( ص 88) آمده:
« و قد روی عن النبی صلی الله علیه و آله انه قال: « إن نبیاً من الانبیاء نزل علیٰ قریة نمل فقرصته نملة فامر بالنمل فأحرقت فاوحیٰ إلیه: ألا نملة واحدة» .
« از نبی اکرم صلی الله علیه و آله روایت شده که فرمود: پیامبری از پیامبران بر لانه مورچگانی فرود آمد، مورچه ای وی را گزید، فرمان داد مورچگان را آتش زدند؛ خداوند بدو وحی کرد: آیا بیش از یک مورچه بود؟»
ص:457
بیهقی و ابن عساکر به سند خود از ابن مالک روایت می کنند که گفت:
« مَرَّ سُلَیْمٰانُ بنُ داودَ بِعُصْفُورٍ یَدُوْرُ حَوْلَ عُصْفُورَةٍ فَقٰالَ لأصْحٰابِهِ: أَ تَدْرُونَ مٰا یَقُولُ؟ قَالُوا: وَ مٰا یَقَولُ یٰا نَبِیَّ اللّٰهِ قالَ: یَخْطُبُهٰا إلیٰ نَفْسِهِ وَ یَقولُ: تُزَوَّجِیْنِی أُسْکِنْکِ أیَّ قُصُورِ دِمَشْقِ شِئْتِ، قٰالَ سُلَیمانُ: وَ قُصورُ دِمَشْقٍ مَبْنِیَّةٍ بِالصَّخْرِ لٰا یَقْدِرُ أَنْ یُسْکِنَها، لکِنْ کُلَّ خٰاطِبٍ کذَّابٌ» (1).
سلیمان بن داود بر گنجشکی گذر کرد که به دور گنجشک ماده ای می چرخید، به اصحاب خود گفت: می دانید چه می گوید؟ گفتند: چه می گوید ای پیامبر خدا؟ گفت: از آن خواستگاری می کند و می گوید: با من همسری کن، در هر یک از کاخ های دمشق که بخواهی تو را سکنی می دهم، سلیمان گفت: در صورتی که کاخ های دمشق از سنگ بنا شده، نمی تواند که سکنی دهد ولی هر خواستگاری دروغ گوست؟ !
در روایت آمده:
« إنَّ سُلیمانَ علیه السلام رَأیٰ عُصْفُوراً یَقولُ لِعُصْفُورَةٍ: لِمَ تَمْنَعِیْنَ نَفْسَکِ مِنِّی وَ لَو شِئْتُ أَخَذْتُ قُبَّةَ سُلیمانَ بِمِنْقٰارِی فَالْقَیْتُهٰا فِی البحرِ فَتَبَسَّمَ سُلَیمانُ مِن کَلامِهِ ثُمَّ دَعٰاهُمٰا و قٰالَ لِلعُصْفورِ: أَ تُطِیْقُ أَنْ تَفْعَلَ ذَلِکَ؟ فَقَالَ: لاٰ یٰا رَسُولَ اللّٰهِ وَ لکنَّ الْمَرْءَ قَدْ یُزیِّنُ نَفسَهُ وَ یُعَظِّمُها عِنْدَ زَوْجَتِهِ وَ الْمُحِبُ لٰا یُلٰامُ علیٰ مٰا یَقولُ فَقٰالَ سُلیمانُ لِلْعَصْفُورَةٍ: لِمَ تَمْنَعِیْهِ مِنْ نَفْسِکِ وَ هُو
ص:458
یُحبُّکِ؟ فَقٰالَت: یا نَبِی اللّٰهِ انّه لَیْسَ مُحِبّاً وَ لکنَّهُ مُدَّعٍ لانَّه یُحِبُ مَعِی غَیْری فَأثرًّ کَلامُ العصفورةِ فی قلب سلیمان علیه السلام وَ بَکیٰ بَکاءً شدیداً و احْتَجَبَ عن الناسِ اربعینَ یَوْماً یَدْعُو اللّٰهَ أَنْ یُفْرِغَ قَلْبَهُ لِمَحَبَّتِهِ وَ أَنْ لٰا یُخالِطُها بِمَحَبَّةِ غَیْرِه» (1).
سلیمان علیه السلام گنجشک نری را دید که به گنجشک ماده ای می گوید: چرا از من امتناع داری؟ اگر بخواهم گنبد سلیمان را با نوک خود بر می دارم و در دریا می اندازم! سلیمان از سخن گنجشک لبخندی زده، هر دو را فراخواند و گفت: توانش را داری که چنین کنی؟ گنجشک گفت نه ای رسول خدا ولی مرد ممکن است خود را برای زنش آراسته کند و بزرگ بنمایاند و عاشق بر گفته اش سرزنش نمی شود!
سلیمان علیه السلام به گنجشک ماده گفت: چرا از او امتناع داری و او تو را دوست می دارد؟ گنجشک ماده گفت: ای پیامبر خدا! او عاشق نیست مدعی عشق است چون با من دیگری را عاشق است!
این سخن در دل سلیمان اثر کرد و سلیمان به شدت گریست و چهل روز از مردم دوری گزیده، خداوند را می خواند تا دلش را برای عشق او خالی کند و عشق بدو را با عشق به دیگران نیامیزد.
از « حیواة الحیوان» آورده اند:
چون شهری از مردمش خالی شود، گنجشکان از آن شهر کوچ می کنند و چون باز گردند، گنجشکان نیز باز می آیند (2).
ص:459
از قول ابن عمر آورده اند:
« مٰا مِنْ انسانٍ یَقْتُلُ عُصْفُوراً فَمٰا فَوْقَها بِغَیْرِ حَقِّها إلّا سَأَلَهُ اللّٰهُ عَنْهٰا یَوْمَ القیٰامَةِ، قیلَ: وَ مٰا حَقُّها؟ قٰالَ: أنْ تَذْبَحَهٰا فَتأکُلَها وَ لا تَقْطَعَ رَأسَها فترْمِیْ بِهٰا» (1).
هیچ انسانی نیست که گنجشکی یا از آن بزرگتر را به ناحق بکشد مگر این که خداوند در روز قیامت دربارۀ آن بازخواست کند، گفته شد: حقش چیست؟ گفت: این است که آن را سر ببری و بخوری نه این که سر بکنی و آن را پرتاب کنی.
عمرو بن زید از پدر خود آورده:
« مٰا مِنْ أحدٍ یَقْتُلُ عُصْفُوراً! إلّا عَجَّ یَوْمَ الْقِیامةِ یَقولُ: یٰا ربِّ! هذا قَتَلَنِی عَبَثَاً فَلا هُو انْتَفَعَ بِقَتْلِی وَ لا هُوَ تَرَکَنِی فَأعِیْشُ فی ارْضِکَ» (2).
هیچ کس نیست که گنجشکی را بکشد مگر این که در روز قیامت فریاد بر آورد، بگوید: این [ شخص ] مرا بی جهت کشته، نه از کشتن من سود جسته و نه مرا رها گذاشته تا بر زمین تو معیشت کنم.
چنان که اشاره شد، احادیث دربارۀ مهرورزی به گنجشکان فراوان است و ما در اینجا تنها بهین شماری از آن همه آوردیم و با این تقریر سخن در مورد گنجشکان را به پایان می بریم.
ص:460
تاکنون بحث پیرامون جانوران بی آزار و عواطف حاکم بین آنها بود لازم است به این نکته نیز اشاره شود که در منابع روائی خاصه و عامه مطابی نیز پیرامون جانوران آزار رسان آمده است که بررسی موضوعی و حکمی آن از این مجال خارج است لکن بصورت اختصار به برخی از این مطالب اشاره می شود.
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
« خَمسٌ فَواسِقُ تُقْتَلْ فی الحِلِّ وَ الحَرَمِ الغُرابُ و الحِدَاةُ و الکَلبُ و الحَیَّةُ و الفَأرةُ» (1).
پنج جاندار، بدکار هستند، در حل و حرم کشته می شوند: کلاغ و زغن و سگ و مار و موش.
عمر بن عیسای دمیری در کتاب خود « حیواة الحیوان» می گوید:
« با یاد کردن این پنج جاندار به جواز قتل هر حیوان زیانکار اشاره می رود مثل: یوزپلنگ و پلنگ و گرگ و چرخک ( چرغ) و باشه ( باشق) و زنبور و کک و پشۀ خاکی و مارمولک و مگس و مورچه اگر زیان رسان باشد» .
علامۀ مجلسی قدس سره در پایان باب دهم از کتاب « السماء و العالم» « بحار الانوار» که دربارۀ قتل حشرات است، نتیجه گیری کرده، می فرماید:
و اما مارها، به نظر می آید که قتل آن ها مطلقاً جایز است مگر
ص:461
مارهای خانگی اگر به اهل خانه آزاری نرسانند که در این صورت احتمال کراهت کشتن آن ها هست ولی نمی باید احتراز از کشتن به خاطر توهم گناه در کشتن آن ها یا [ترس از] ضرر رساندن به آن ها باشد، با این همه، تفصیلی که در اخبار عامه [ دراین باره هست] در اخبارمان نمی بینیم.
اما حیوانات آزار رسان دیگر، هیچ محذوری در کشتن آن ها نیست و چنان که آزاری از آن ها نرسد، شاید بهتر است - از باب ناروا بودن نه حرمت - کشته نشوند به خاطر تعلیل هایی که در برخی اخبار وارد شده، بنابراین دقت شود. و اما شکنجه کردن حیوان زنده بدون وجود مصلحتی که بدان فراخواند، از دید عقل قبیح است و فحوای برخی اخبار اشاره به منع شکنجه دارد بر این اساس احوط ترک آن است.
[ لازم به یادآوری است که ] بیشترین اصحاب ما - مگر اندکی - به این احکام نپرداخته اند (1).
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:
« غُفِرَ لامْرأَةٍ مومِسَةٍ مرَّتْ بِکَلبٍ علیٰ رأسِ رَکی یَلْهَثُ کاد یقتله الَطَشُ، فَنَزَعَتْ خُضَّها فأوثَقَتْهُ بِخمارِها فنَزَعَتْ له مِنَ الماءِ فغُفِرَ لها بذلکَ» (2).
گناه زن بدکاره ای بخشوده شد که بر سگی گذشت، آن سگ بر بالای چاه آبی بود که از شدت تشنگی رو به هلاکت داشت، زن پای افزار خود را
ص:462
درآورده، با روسری خود بسته و برای سگ آب کشیده بود، بدین جهت گناه او بخشوده گردید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
« رَأَیْتُ فِی النارِ صاحِبَةَ الهِّرةِ تَنْهَشُهٰا مُقْبِلَةً وَ مُدْبِرةً، کٰانَتْ أوْثَقَتْهٰا فَلَمْ تَکُنْ تُطْعِمُهٰا وَ لَمْ تُرْسِلُها تأکُلُ من خِشاشِ الارضِ وَ دَخَلْتُ فِی الْجَنَّةِ فَرَأَیْتُ فِیهٰا صٰاحِبَ الْکَلْبِ الذِی أرْوٰاهُ» (1).
در آتش، زن صاحب گربه را دیدم که در روی آوردن و پس رفتن، گوشت او را می کند؛ این زن آن گربه را بسته بود، نه آن را خوراک می داد و نه رها می کرد تا از حشرات زمین تغذیه کند و وارد بهشت شدم که در آن صاحب آن سگ را دیدم که آن را سیراب کرد.
تا پیش از این به شکل موردی دربارۀ محبت به حیوانات سخن گفتیم و اکنون به بعضی از روایات اشاره می شود که به طور کلی درباره محبت به حیوانات داد سخن داده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
« إِنَّ اللّٰهَ تَبٰارَکَ وَ تَعٰالیٰ یُحِبُ الرِّفْقَ وَ یُعِیْنُ عَلَیْهِ فَإذا رَکَبْتُمْ الدَّوابَ الْعِجٰافَ فأنْزِلُوها مَنٰازِلَهٰا فإنْ کٰانَتْ الْأرْضُ مُجْدِبَةً فَأَنْجُوا عَلَیْهٰا وَ إنْ کٰانَتْ مُخْصِبَةً فَانْزِلُوهٰا مَنٰازِلَها» (2).
ص:463
خداوند نرم خویی را دوست می دارد و بر آن یاری می کند؛ چون سوار چارپای نزار شدید، در منزلشان فرود آورید [به اندازۀ توانشان کار بکشید] اگر زمین خشک و بی حاصل بود، شتاب کنید تا به آب و علفزار برسید و اگر سرسبز و خرم بود، در جای خود قرار دهید.
امام صادق علیه السلام از پدرانش آورده:
« لِلدّابَّةِ علیٰ صاحِبِها سِتَّةُ حقوقٍ: لٰا یُحَمِّلُهٰا فَوْقَ طٰاقَتِهٰا وَ لا یَتَّخِذَ ظُهُورَهٰا مَجٰالِسَ فَیَتَحدَّثُ عَلَیْهَا وَ یَبْدأُ بِعَلْفِها إذا نَزَلَ وَ یَعْرِضُ عَلَیْها الماءَ إذا مَرَّ بِهِ وَ لا یَسِمُها فی وُجُوهِهِا فإنَّها تُسَبِّحُ» (1).
چارپا را بر صاحبش شش حق است: بیش از طاقتش بار نکند، پشتش را جای نشستن برای گفت و گو نگیرد و چون فرود آید بی درنگ علف دهد و چون از کنار آب بگذرد آن را بر او عرضه بدارد و در چهره اش داغ نزند که تسبیح گوی خداوند است.
امام امیر مؤمنان علیه السلام به نقل از پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:
« لِلدَّابَّةِ عَلیٰ صٰاحِبِها خِصٰالٌ سِتٍ: یَبْدأُ بِعَلْفِها إذا نَزَلَ وَ یَعْرِضُ عَلَیْهٰا المٰاءَ اذا مرَّ بِهِ وَ لا یَضْرِبُ وَجْهَهٰا فَإنَّها تُسَبِّحُ بِحَمْد رَبِّها وَ لا یقِفُ علیٰ ظَهْرِها إلّا فِی سَبْیلِ اللّٰهِ عزَّ وَ جَلَّ وَ لا یُحَمِّلْها فَوْقَ طٰاقَتِهٰا وَ لا یُکّلِّفُهٰا مِن المَشی إلّا مَا تُطیقُ» (2).
شش چیز برای دابه بر صاحبش واجب است: وقتی فرود آید، آن را علف
ص:464
دهد و اگر بر آب گذشت، آب را بدان عرضه کند و صورتش را نزند که به حمد خدایش تسبیح می گوید و بر پشت آن درنگ نکند مگر در راه خدای عز و جل و بیش از تاب و تحمل اش بار نکند و افزون بر توانایی اش راه نبرد.
امام علی بن موسی الرضا علیه السلام فرموده:
« مِنْ مُروْئَةِ الرَّجُلِ أَنْ تَکُونَ دَوٰابَّهُ سِمٰانَاً» (1).
از جوانمردی شخص است که چارپایانش فربه باشند.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
« إنَّ لِکُلِّ شَیءٍ حُرْمَةً وَ حُرْمَةُ الْبَهَائِمِ فِی وُجُوهِهٰا» (2).
هر چیزی را حرمتی است و حرمت بهائم در صورت آن هاست.
امیر مؤمنان علی علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله آورده:
« لاٰ تَضْرِبُوا وُجوُهَ الدَّوابِّ وَ کُلَ شیءٍ فِیْهِ الروحُ فَإنَّهُ یُسَبِّحُ بِحَمْدِ اللّٰهِ» (3).
چهرۀ چارپا و هیچ جانداری را نزنید که تسبیح گوی حمد خداوند است.
حضرت امیر المؤمنین علیه السلام دربارۀ چارپایان می فرماید:
« لٰا تَضْرِبُوهٰا الْوُجُوهَ وَ لا تَلْعَنُوهٰا فَإنَّ اللّٰهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَعَنَ لٰاعِنَهٰا» (4).
ص:465
بر چهره چارپایان نزنید و لعن نکنید که خداوند لعن کننده اش را لعن کرده است.
و از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آورده:
« إنَّ الدَّوٰابَّ إذٰا لُعِنَتْ لَزِمَتْهٰا اللَّعْنَةُ» (1).
چارپایان چون لعن شوند، لعنت آن ها را می گیرد.
امام موسی بن جعفر علیه السلام از پدرانش از امام علی علیه السلام روایتی نقل کرده که در آن حقوق چارپایان را بر می شمارد از جمله:
«. . . وَ لا یَضْرُبُها إلّا عَلی حَقٍ. . .» (2).
و آن را نزند مگر به حق. . .
شیخ صدوق قدس سره در شمار چیزهایی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نهی کرده آورده:
«. . . نَهیٰ أنْ یُحْرَقَ شَیءٌ مِنَ الْحیوانِ بالنّارِ. . .» (3).
پیامبر صلی الله علیه و آله نهی فرمود از این که چیزی از حیوان با آتش سوزانده شود. . .
از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به نقل ابن عمر آورده اند:
« مَنْ مَثَّلَ بِحَیْوانٍ فَعَلَیْهِ لَعنَةُ اللّٰهِ وَ الْمَلائکةِ و الناسِ أجمعینَ» (4).
ص:466
لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر کسی باد که حیوانی را مثله کند.
در جمله نهی های پیامبر صلی الله علیه و آله آورده اند:
« نَهیٰ أنْ یُقْتَلَ شَیءٌ مِنَ الدَّوابِّ صَبْراً» (1).
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نهی کرد که چیزی از چارپایان زجرکش شود» .
علامۀ حلی قدس سره در کتاب « منتهیٰ المطالب فی تحقیق المذاهب» بسیاری از اخبار حقوق جانوران را آورده بدون این که به وجوب یا استحباب تصریح کند. . .
علامۀ مجلسی قدس سره پس از درج این سخن می افزاید:
اصحاب دربارۀ آداب دیگری که در اخبار مذکور افتاده، چیزی نگفته اند و بنابراین حکم به وجوب یا حرمت آن ها مشکل است بلکه چنین می نماید که اکثر آن ها از آداب و سنن مستحب مطلوب است ولی احتیاط اقتضا دارد تا آنجا که امکان دارد به همه آن ها عمل شود (2).
نطفۀ تمدن اسلامی در مدینة النبی صلی الله علیه و آله بسته شد، عالمان اسلامی تمام یا اکثر ویژگی هایی که در کتاب و سنت بوده، از طریقی به شعبه های مختلف تمدن اسلامی منتقل کرده اند چنان که ژن ها خصال پدران
ص:467
و مادران را به فرزندان منتقل می کنند، بدین جهت - بر خلاف آن چه جامعه شناسی تمدّن می گوید - در تمدن اسلامی دین جزء تمدن نیست بلکه زاینده و مولد تمدن است، از این رو می بینیم که هر جنبه از جنبه های تمدن اسلامی رنگ و بوی اسلامی دارد.
گویا پیش از ما، غربیان به این حقیقت پویا و پایدار در تاریخ پی بردند و از همین جاست که نام « تمدن اسلامی» برای نخستین بار از سوی دانشوران غربی عنوان گردید.
یکی از شاخه های علوم در تمدن اسلامی، جانورشناسی است که کتاب های گوناگونی دربارۀ آن از سوی دانشمندان مسلمان به نگارش درآمده است. جالب است بدانیم که در این آثار - هم چنان که اخبار و احادیث است - از اشاره به مهرورزی به جانوران فروگذاری نشده است.
برای آشنایی با تلاش دانشمندان مسلمان در حوزۀ جانورشناسی، کتاب هایی چند در این زمینه بر می شماریم که امید است مفید افتد:
- کتاب الحیوان: عمر بن بحر جاحظ بصری
- حیواة الحیوان: محمد بن عیسیٰ الدمیری الشافعی
- عین الحیاة: محمد بن بکر دمامینی
- بهجة الانسان فی مهجة الحیوان: علی قاری
- دیوان الحیوان: جلال الدین سیوطی
- طیب الحیاة: محمد بن علی بن محمد شبی مکی
وجود این آثار دربارۀ جانوران نشانۀ دیگری از اهتمام روز افزون اسلام به جانوران در چشم انداز ارزش های دینی است.
ص:468
شاید از عنوان « حیوانات و مهرورزی به انسان» و مهم تر از آن « حیوانات و درخواست مهر و رحمت از خدا برای انسان» شگفت زده شوید مگر حیوانات از شعور و آگاهی برخوردارند؟
آری؛ بر اساس آیات حق، همۀ موجودات جهان هستی و مخلوقات آفرینش به ویژه حیوانات که از حیات روحی و نفسی برخوردارند، از شعور و آگاهی نسبت به همۀ جوانب زندگی خود و جلب منفعت و دفع زیان برخوردارند و چنان معرفت و شناختی نسبت به آفریدگار خود دارند که حضرتش را تسبیح و حمد می گویند و دلیل بر این حقیقت سوره های مبارکه ای است که در قرآن مجید با جملۀ « یُسَبِّحُ لِلّٰهِ » (1)یا « سَبَّحَ لِلّٰهِ » (2)آغاز شده است و علاوه بر آن آیاتی در سوره های مختلف کتاب حق است که خالق موجودات و آفرینندۀ مخلوقات از تسبیح و حمد همۀ آن ها خبر می دهد:
[ تُسَبِّحُ لَهُ اَلسَّمٰاوٰاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاّٰ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لٰکِنْ لاٰ تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ. . . ] (3). « وَ یُسَبِّحُ اَلرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ » [ رعد ( 13) : 13 ]؛ « وَ سَخَّرْنٰا مَعَ دٰاوُدَ اَلْجِبٰالَ یُسَبِّحْنَ وَ اَلطَّیْرَ » [ انبیاء ( 21) 79 ]؛ « أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اَللّٰهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ اَلطَّیْرُ صَافّٰاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاٰتَهُ وَ تَسْبِیحَهُ » [ نور ( 24) 41 ]؛ « إِنّٰا سَخَّرْنَا اَلْجِبٰالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ اَلْإِشْرٰاقِ » [ ص ( 38) 18 ]؛ « وَ تَرَی اَلْمَلاٰئِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ اَلْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ » [ زمر ( 39) : 75 ]؛ « اَلَّذِینَ یَحْمِلُونَ اَلْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ » [ غافر ( 40) : 7 ]؛ « فَإِنِ اِسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّیْلِ وَ اَلنَّهٰارِ » [ فصلت ( 41) : 38 ]؛ «تَکٰادُ اَلسَّمٰاوٰاتُ یَتَفَطَّرْنَ مِنْ فَوْقِهِنَّ وَ اَلْمَلاٰئِکَةُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ» [ شوری ( 42) : 5 ]؛ «یُسَبِّحُ لَهُ مٰا فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ» [ حشر ( 59) 24 ].
ص:469
آسمان های هفتگانه و زمین و هر کس که در آن هاست، او را تسبیح می گویند، و هیچ چیزی نیست مگر این که همراه با ستایش، تسبیح او می گوید، ولی شما تسبیح آن ها را نمی فهمید. . . ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم با شما نامحرمان ما خامشیم (1)
با توجه به این معنا که حیوانات طبق آیات و روایات همچون دیگر موجودات از شعور برخوردارند، در برخی از روایات می خوانیم که اینان در بعضی از وقت ها از خدا برای انسان درخواست مهر و رحمت می کنند.
در روایتی از حضرت امام باقر علیه السلام نقل شده است:
هنگامی که مردم آلوده به معاصی و گناهان شوند، خدا به کیفر آن گناهان آنان را به محروم شدن از باران رحمت دچار می کند، خشکی بیابان و صحرا و کم آبی شدید، حیوانات و وحوش و طیور را دچار تنگنا و مضیقه سازد، آنان به پیشگاه حق به خاطر شعوری که دارند به دعا برخاسته، می گویند: خدایا! ما را به گناه آدمیان دچار بی آبی و محروم
ص:470
ماندن از باران رحمت مکن! ! .
اثر اجابت دعای حیوانات که آمدن باران رحمت است، در حقیقت مهرورزی آنان نسبت به انسان است و گرنه آنان می توانستند در قحطی آب جا و مکان خود را ترک گفته، به مناطقی که از آب فراوان بهره مند است بروند.
چنان که در حدیثی از حضرت امام باقر علیه السلام آمده است:
« إنّ اللّٰهَ عَزَّ وَ جَلَّ إذَا عَمِلَ قومٌ بِالمَعَاصِی صَرَفَ عَنْهُمْ مَا کَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ المَطَرِ فِی تِلْکَ السَّنَةِ إلیٰ غَیْرِهِم وَ إلَی الْفَیَافِی وَ البِحَارِ وَ الجِبَالِ وَ إنَّ اللّٰهَ لَیُعَذِّبُ الجُعَلَ فِی جُحْرِهَا بِحَبْسِ المَطَرِ عَنِ الْأَرْضِ الّتی هِیَ بِمَحَلِّهَا بِخَطَایَا مَنْ بِحَضْرَتِهَا وَ قَدْ جَعَل اللّٰهُ لَهَا السَّبیلَ فِی مَسْلَکٍ سِوَی مَحَلَّةِ أهْلِ المَعَاصِی» (1).
هنگامی که قومی دچار گناهان می شوند آنچه از باران در آن سال برای آنان مقدر شده به سوی غیر آنان و به جانب بیابان ها و دریاها و کوه ها برگردانده می شود، و خدا گشتک ( نوعی حشره) را در لانه اش با منع باران از سرزمینی که او لانه دارد به سبب خطاهای قومی که در حول و حوش آن لانه اند در تنگنا می گذارد در حالی که راهی برای او به سوی طریقی جز محل اهل معصیت قرار داده است.
ص:471
محبت اکسیر شگفت آور و معجزه آسایی است، به این خاطر همه بدان التفات داشته اند.
عارفان از دید عرفانی، مفسران از زاویۀ قرآنی، محدثان از جنبۀ روانی، روان شناسان از چشم روانشناختی، جامعه شناسان از نگاه جامعه شناسی، فیلسوفان از نظر عقلی، ادیبان از منظر ذوق شهودی، تودۀ مردم از عمق تجربۀ زندگی و پیش و پس از همگان، خداوند محبوب و محب از بارگاه جبروتی خود؛ همه و همه بدان پرداخته اند.
کلمۀ « حب» و مشتقات آن به تنهایی و بدون واژه های مترادف و هم سنخ، هشتاد و سه بار در قرآن مذکور است.
ابراهیم خلیل علیه السلام خطاب به مشرکان روزگار خویش فرموده بود:
[ وَ اَلَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ ] (1).
او آن خداوندی است که خوراکم می دهد و سیرابم می کند.
ذو النون مصری در پاسخ پرسشگرانی که دربارۀ آب و نانش پرسیده بودند، جواب را از همین آیۀ زیبا اقتباس می کند.
به ذو النون گفته بودند: چه می خوری؟ گفته بود: « إن ربی یطعمنی و یسقینی، یطعمونی طعام المعرفة و یَسْقینی شراب المحبة [ خدایم خوراک دهد و سیراب کند، معرفت می خوراند و محبت می نوشاند ] نگه این بیت بگفت:
ص:472
شراب المحبة خیر الشراب و کلُّ شرابٍ سواه سرابُ (1)
شراب محبت بهین شراب است و جز آن شراب همه سراب است
جلال الدین محمد بلخی فرماید: رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود
زهی صباح مبارک زهی صبوح عزیز
گاه پیشامدهایی رخ می نماید که ترجمان محبت خداوندی است که در قرآن کریم مسطور است. یکی از عارفان آورده:
« شبی از شب ها برون آمدم، شبی بود مُقْمِر و ماهتاب روشن، برکنار رود نیل می رفتم، گژدمی را دیدم که می رفت به شتاب چنان که من در وی نرسیدم، گفتم: همانا در این تعبیه ای باشد، بر اثر او می رفتم تا بر کنار آب رسید و بزغی بیامد و پشت بداشت تا این گژدم را بر نشست بر پشت او و عبور کرد، من گفتم: سبحان آن خدایی که این گژدم را بی سفینه رها نکرد! من نیز عبر کردم. گژدم چون به خشک رسید دگرباره تاختن گرفتن گرفت و من بر اثر او می رفتم نگاه می کردم برنایی را دیدم مست افتاده و ماری سیاه عظیم بر سینۀ او شده و آهنگ دهن او کرده، آن گژدم بیامد و بر پشت آن مار شد و او را نیش بزد و بکشت و بینداخت و برگردید. من از آن به شگفت فرو ماندم بر بالین او باستادم و به آواز بیتها بخواندم:
ص:473
یا نائماً و الخلیل یحرُسُهُ
ای خفته و دوست از او نگهبانی می کند از هر آنچه در تاریکی ها می خزد چگونه چشم ها از پادشاهی بخوابد که از او فایده های نعمت ها به تو می رسد.
به آواز من از خواب در آمد، من این حال با او حکایت کردم، بر دست من توبه کرد» .
بدین گونه این نوشتار با نام خداوند متعال آغاز گردید و با یاد او به پایان آمد که به فال نیک می گیریم.
به هر تقدیر؛ تا آنجا که در توان بود ما هم در این دریای بی کرانه دلوی زدیم و بضاعت خود را به بازار لطایف و ظرایف و معارف آوردیم به امید این که مقبول درگاه رحمت حضرت ارحم الراحمین افتد ان شاء اللّٰه تعالی.
ص:474
آیات477
روایات491
انبیاء و معصومین503
اعلام507
ادیان، مذاهب، قبایل و فرق513
کتاب ها515
مکان ها521
اشعار523
منابع و مآخذ525
تألیفات مؤلف531
ص:475
ص:476
فهرست آیات
آیه شماره آیه صفحه
فاتحه 1
«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ»4036
«بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ * الْحَمْدُ للّٰهِ ِ رَبِّ الْعَالَمِینَ. . .»1 -1567*
بقره 2
«اَشَدُّ حُبّاً للّٰهِ ِ»182165
«اِنِّی اَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»22830
«تِلْکَ حُدُودُ اللّٰهِ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَ مَن یَتَعَدَّ حُدُودَ اللّٰهِ. . .»136229
«رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً. . .»82201، 401، 405
«صِبْغَةَ اللّٰهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللّٰهِ صِبْغَةً. . .»202138
«فَتَابَ عَلَیْهِ اِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ»27537
«فَهِیَ کَالْحِجَارَةِ اَوْ اَشَدُّ قَسْوَةً»10174
«مَثَلُ الَّذِینَ یُنفِقُونَ اَمْوَالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ. . .»359261
«وَ اِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ اِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً. . .»22830*
«وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حُبّاً للّٰهِ ِ»254165، 369
«وَ اِن کَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ اِلَیٰ مَیْسَرَةٍ»358280
ص:477
آیه شماره آیه صفحه
«وَ کَذٰلِکَ جَعَلْنَاکُمْ اُمَّةً وَسَطاً»75143
«وَ لَکُمْ فِی الْقِصَاصِ حَیَاةٌ»148179
آل عمران 3
«سَارِعُوا اِلَیٰ مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ. . .»133 - 399134
«فَبَِما رَحْمَةٍ مِنَ اللّٰهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنتَ فَظّاً. . .»203159
«قُلْ اِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّٰهَ فَاتَّبِعُونِی»35131
«وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ»179148
«وَ کَاَیِّنَ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ. . .»42146
«وَ مَا کَانَ لِنَبِی اَن یَغُلَّ وَ مَن یَغْلُلْ یَأْتِ بِما غَلَّ. . .»186161
نساء 4
«مَا اَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّٰهِ. . .»17479
«وَ مَن یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ فَاُولٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ اَنْعَمَ اللّٰهُ. . .»39769
مائده 5
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصَارَیٰ اَوْلِیَاءَ»33051
«یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ»25454
انعام 6
«وَ لَا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ اُخْرَیٰ»342164، 343
ص:478
آیه شماره آیه صفحه
اعراف 7
«اِنَّ الَّذِینَ اتَّقَوْا اِذَا مَسَّهُمْ طَائِفٌ مِنَ الشَّیْطَانِ. . .»104201
«اِنَّ رَحْمَت اللّٰهِ قَرِیبٌ مِنَ الُْمحْسِنِینَ»17956
«اُولٰئِکَ کَالْاَنْعَامِ بَلْ هُمْ اَضَلُّ»15179
«رَبَّنَا ظَلَمْنَا اَنْفُسَنَا وَ اِن لَمْ تَغْفِرْ لَنَا. . .»27423
«فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ»39638
«کُلَّمَا دَخَلَتْ اُمَّةٌ لَعَنَتْ اُخْتَهَا»39638
«کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لاَ تُسْرِفُوا اِنَّهُ لاَ یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ»12331
«وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَاَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا. . .»175 - 58176
«وَ الَّذِینَ یُمَسِّکُونَ بِالْکِتَابِ وَ اَقَامُوا الصَّلاَةَ. . .»304170
«وَ اِلَیٰ ثَمُودَ اَخَاهُمْ»4773
«وَ اِلَیٰ عَادٍ اَخَاهُمْ هُوداً»4765
«وَ اِلَیٰ مَدْیَنَ اَخَاهُمْ شُعَیْباً»4785
«وَ لاَ تَبْخَسُوا النَّاسَ اَشْیَاءَهُمْ»35785
«هٰذَا بَصَائِرُ مِن رَبِّکُمْ وَ هُدیً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ»178203
انفال 8
«فَاتَّقُوا اللّٰهَ وَ اَصْلِحُوا ذَاتَ بَیْنِکُمْ. . .»3041
«فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلاَلاً طَیِّباً. . .»19369
«وَ اذْکُرُوا اللّٰهَ کَثِیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»10245
«وَ مَا کَانَ اللّٰهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ اَنْتَ فِیهِمْ. . .»20033
ص:479
آیه شماره آیه صفحه
توبه 9
«اَ لَمْ یَعْلَمُوا اَنَّ اللّٰهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ. . .»193104
«اِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ»3077
«بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»201128
«سَیُدْخِلُهُمُ اللّٰهُ فِی رَحْمَتِهِ اِنَّ اللّٰهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»19399
«فَقَاتِلُوا اَئِمَّةَ الْکُفْرِ اِنَّهُمْ لاَ اَیْمَانَ لَهُمْ»33012
«لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ. . .»195128*، 199
«مَا عَلَی الُْمحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَ اللّٰهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ»19391
«وَعَدَ اللّٰهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ. . .»34971
«وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَی اللّٰهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ»240105
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ اَولِیاءُ بَعْضٍ. . .»29571
«یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»18371
یونس 10
«فَذٰلِکُمُ اللّٰهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَمَا ذَا بَعْدَ الْحَقِّ. . .»4932
«فَمٰا ذٰا بَعْدَ الْحَقِّ اِلّا الضَّلالُ فَاَنّٰی تُصْرَفُونَ»5032*
«یَا ایُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُم مَوْعِظَةٌ مِن رَبِّکُمْ. . .»17857
هود 11
«فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ اِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ. . .»74 - 21476
«وَ لاَ تَرْکَنُوا اِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمْ النَّارُ»343113
ص:480
آیه شماره آیه صفحه
یوسف 12
«اِذْ قَالَ یُوسُفُ لاَِبِیهِ یَا ابَتِ اِنِّی رَاَیْتُ. . .»2214
«اقْتُلُوا یُوسُفَ»2239
«اِنَّکَ الیَوْمَ لَدَیْنَا مَکِینٌ اَمِینٌ»23054
«تَاللّٰهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللّٰهُ عَلَیْنَا. . .»22491
«رَبِّ السِّجْنُ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی اِلَیْهِ. . .»22933
«سَوْفَ اَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی اِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»22598
«فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَیْهِ قَالُوا یا اَیُّهَا الْعَزِیزُ مَسَّنَا وَ اَهْلَنَا الضُّرُّ. . .»22488*
«لاَ تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ یَغْفِرُ اللّٰهُ لَکُمْ. . .»22592
«لاَ تَقْتُلُوا یُوسُفَ وَ اَلْقُوهُ فِی غَیَابَتِ الْجُبِّ. . .»22310
«مَا جَزَاءُ مَنْ اَرَادَ بِاَهْلِکَ سُوآً. . .»22825
«مَا کَانَ حَدِیثاً یُفْتَرَیٰ وَ لٰکِن تَصْدِیقَ الَّذِی بَیْنَ یَدَیْهِ. . .»178111
«مَعَاذَ اللّٰهِ اِنَّهُ رَبِّی اَحْسَنَ مَثْوَایَ. . .»22723
« نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ بِمَا اَوْحَیْنَا اِلَیْکَ. . .»2183*
«وَ تَوَلَّی عَنْهُمْ وَ قَالَ یَا اَسَفَیٰ عَلَیٰ یُوسُفَ. . .»22285*
«وَ غَلَّقَتِ الْأَبَوْابَ وَ قَالَتْ هَیْتَ لَکَ»22723
«وَ کَذٰلِکَ یَجْتَبیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الاَْحَادِیثِ. . .»2216
«وَ لَئِن لَّمْ یَفْعَلَ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ. . .»22832
«وَ مَا اُبَرِّیُ نَفْسِی اِنَّ النَّفْسَ لَاَمَّارَةُ بِالسُّوء. . .»19453
«یَا اَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا اِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ»22597
«یا بُنَیَّ لاَ تَقْصُصْ رُؤْیَاکَ عَلَیٰ اِخْوَتِکَ. . .»2215
ص:481
آیه شماره آیه صفحه
رعد 13
«جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ. . .»39123
«سَلامٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ»39524
«وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ مَا اَمَرَ اللّٰهُ بِهِ اَن یُوصَلَ. . .»23821
«وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلاَئِکَةُ مِنْ خِیفَتِهِ»46913*
ابراهیم 14
«اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللّٰهَ کُفْراً. . .»7828
«اَ وَ لَمْ تَکُونُوا اَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَکُم مِن زَوَالٍ»9044
«رَبَّنَا اِنِّی اَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتی بِوَادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ. . .»21537
«وَ اُدْخِلَ الَّذِینَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ. . .»24823
حجر 15
«لَعَمْرُکَ اِنَّهُمْ لَفِی سَکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ»27872
نحل 16
«وَ اِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّٰهَ لاَ تُحْصُوهَا اِنَّ اللّٰهَ لَغَفُورٌ رَّحِیمٌ»16918، 194
«وَ تَحْمِلُ اَثْقَالَکُمْ اِلَیٰ بَلَدٍ لَّمْ تَکُونُوا بَالِغِیهِ. . .»1947
اسراء 17
«اِنْ اَحْسَنتُمْ اَحْسَنتُمْ لاَنفُسِکُمْ وَ اِنْ اَسَأْتُمْ فَلَهَا»3607
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَن فِیهِنَّ. . .»46944
«وَ لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَیٰ اِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً وَ سَاءَ سَبِیلاً»38332، 386
ص:482
آیه شماره آیه صفحه
کهف 18
«فَمَن کَانَ یَرْجُوا لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً. . .»46110
مریم 19
«اِلَّا مَن تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَاُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ. . .»60 - 19261
«یَوْمَ نحْشُرُ الْمُتَّقِینَ اِلَی الرَّحْمٰنِ وَفْداً»19285
طه 20
«اِذْ اَوْحَیْنَا اِلَیٰ اُمِّکَ مَا یُوحَیٰ»17638
«اَعْطَیٰ کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَیٰ»17150*
«اِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَاِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ. . .»11374
«الرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَیٰ لَهُ مَا فِی السَّماوَاتِ. . .»5 - 1916
«قَالَ هِیَ عَصَایَ اَتَوَکَّؤُا عَلَیْهَا. . .»15418
«وَ اَلْقَیْتُ عَلَیْکَ مَحَبَّةً مِنِّی»17739
«وَ أْمرْ اَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ»31132
«وَ مَا تِلْکَ بِیَمِینِکَ یَا مُوسَیٰ»15417
«یَوْمَئِذٍ لاَّ تَنفَعُ الشَّفَاعَةُ اِلَّا مَنْ اَذِنَ لَهُ الرَّحْمٰنُ. . .»192109
انبیاء 21
«اَن لاَّ اِلٰهَ اِلَّا اَنتَ سُبْحَانَکَ اِنِّی کُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»36487
«وَ اِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ اَتَیْنَا بِهَا. . .»10347
«وَ سَخَّرْنَا مَعَ دَاوُدَ الْجِبَالَ یُسَبِّحْنَ وَ الطَّیْرَ»46979*
«وَ مَا اَرْسَلْنَاکَ اِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ»199107
ص:483
آیه شماره آیه صفحه
حج 22
«اِنَّ ذٰلِکَ عَلَی اللّٰهَ یَسِیرٌ»70 و. . .72
مؤمنون 23
«حَتَّیٰ اِذَا جَاءَ اَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ»99 - 87100
«رَبَّنَا اَخْرِجْنَا مِنْهَا فَاِنْ عُدْنَا فَاِنَّا ظَالِمُونَ. . .»107 - 395108
«رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا وَ کُنَّا قَوْماً ضَالِّینَ. . .»106 - 91107
«قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَ لاَ تُکَلِّمُونِ»91108
نور 24
«اَ لَمْ تَرَ اَنَّ اللّٰهَ یُسَبِّحُ لَهُ مَن فِی السَّماوٰاتِ وَ الْاَرْضِ وَ الطَّیْرُ. . .»46941*
«وَ الطَّیِّبَاتُ لِلطَّیِّبِینَ وَ الطَّیِّبُونَ لِلطَّیِّبَاتِ. . .»6826
فرقان 25
«وَ مَن یَفْعَلْ ذٰلِکَ یَلْقَ اَثَاماً. . .»68 - 38369
شعراء 26
«اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ لُوطٌ»48161
«اِذْ قَالَ لَهُمْ اَخُوهُمْ نُوحٌ»47106
«وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ»47279
نمل 27
«عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ وَ أُوتِینَا مِن کُلِّ شَیءٍ»45416
«یَا اَیُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّیْرِ»43216
ص:484
آیه شماره آیه صفحه
قصص 28
«تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِینَ لاَ یُرِیدُونَ عُلُوّاً. . .»6083*
روم 30
«فَانظُرْ اِلَیٰ آثَارِ رَحْمَةِ اللّٰهَ کَیْفَ یُحْیِی الْاَرْضَ. . .»16550، 169
«لاَّ یَنفَعُ الَّذِینَ ظَلَمُوا مَعْذِرَتُهُمْ وَ لاَ هُمْ یُسْتَعْتَبُونَ»8757*
لقمان 31
«تِلْکَ آیَاتُ الْکِتَابِ الْحَکِیمِ. . .»2 - 1823
«وَ اِن جَاهَدَاکَ عَلَیٰ اَن تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ. . .»23915
سجده 32
«وَ لَوْ تَرَیٰ اِذِ الُُمجْرِمُونَ نَاکِسُوا رُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ. . .»8912
احزاب 33
«لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»20321
فاطر 35
«رَبَّنَا اَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَیْرَ الَّذِی کُنَّا نَعْمَلُ. . .»9037
یس 36
«تَنزِیلَ الْعَزِیْزِ الرَّحِیمِ»1945
«سَلاَمٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِیمٍ»39558
ص:485
آیه شماره آیه صفحه
صافات 37
«لاَ اِلٰهَ اِلَّا اللّٰهُ»17335
ص 38
«اِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْرَاقِ»46918*
«مَا اَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ اَجْرٍ»20286
زمر 39
«قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ اَسْرَفُوا عَلَیٰ اَنفُسِهِمْ. . .»37253
«وَ تَرَی الْمَلاَئِکَةَ حَافِّینَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ»46975*
غافر 40
«ذٰلِکُم بِأَنَّهُ اِذَا دُعِیَ اللّٰهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ. . .»8912
« الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ. . .»4697*
«قَالُوا رَبَّنَا اَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ اَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ. . .»8911
فصلت 41
« فَاِنِ اسْتَکْبَرُوا فَالَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُ. . .»46938*
«وَ لاَ تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ الْسَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِی هِیَ اَحْسَنُ. . .»3234
شوری 42
« تَکَادُ السَّماواتُ یَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ. . .»4695*
«قُل لاَ اَسْئلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَیٰ»28023
«مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ. . .»40020
ص:486
آیه شماره آیه صفحه
زخرف 43
«الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ اِلَّا الْمُتَّقِینَ»32967، 389
فتح 48
«رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ»18229
«مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللّٰهَ وَ الَّذِینَ مَعَهُ اَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ. . .»29529
ق 50
«اِنَّ فِی ذٰلِکَ لَذِکْرَیٰ لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ. . .»1937، 233
طور 52
«وَ اَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلَیٰ بَعْضٍ یَتَسَاءَلُونَ. . .»25 - 39628
نجم 53
«وَ اَن لَّیْسَ لِلاِْنسَانِ اِلَّا مَا سَعَی»34239
واقعه 56
«عَلَیٰ سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ * مُتَّکِئِینَ عَلَیْهَا مُتَقَابِلِینَ»15 - 39116
«لَا یَمَسُّهُ اِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»18179
حشر 59
« یُسَبِّحُ لَهُ مَا فِی السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ»46924*
ص:487
آیه شماره آیه صفحه
تحریم 66
«یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قُوا اَنفُسَکُمْ وَ اَهْلِیکُمْ نَاراً»3566
قلم 68
«اِنَّا بَلَوْنَاهُمْ کَمَا بَلَوْنَا اَصْحَابَ الْجَنَّةِ. . .»17 - 7628*
«قَالَ اَوْسَطُهُمْ اَ لَمْ اَقُل لَّکُمْ لَوْ لاَ تُسَبِّحُونَ»7428
«وَ اِنَّکَ لَعَلَیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ»2054
معارج 70
«سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ»791
جن 72
«وَ اَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً»29415
مدثر 74
«کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ»34538
نازعات 79
«وَ اَمَّا مَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوَیٰ. . .»40 - 11941
تکویر 81
«فَاَیْنَ تَذْهَبُونَ»4926
ص:488
آیه شماره آیه صفحه
فجر 89
«کَلَّا بَلْ لَا تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ. . .»17 - 39820
بلد 90
«ثُمَّ کَانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ. . .»2317
ضحی 93
«وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضَیٰ»3925
بینه 98
«اِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ اُولٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیِّةِ»3007، 302
«انَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ اَهْلِ الْکِتَابِ وَ الْمُشْرِکِینَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ. . .»3027
عادیات 100
«وَ الْعَادِیَاتِ ضَبْحاً * فَالْمُورِیَاتِ قَدْحاً. . .»1 - 4194
ص:489
ص:490
فهرست روایات
روایت معصوم صفحه
اَبَتَا أمَّا الدُّنیَا فَبَعْدکَ مُظْلِمَةٌ. . . امام سجاد علیه السلام 308
ابْغَضُ خَلِیقَةِ اللّٰهِ الَی اللّٰهِ یَوْمَ القِیَامَةِ الکَذّابُونَ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 170
الْإبِلُ عِزٌّ لاَهْلِهٰا رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 423
أ تَدْرِی مٰا یَقُلْنَ هٰؤُلاءِ الْعَصٰافِیْرُ؟ . . . امام سجاد علیه السلام 454
اتَّقُوا اللّٰهَ فِیْمٰا خَوَّلَکُمْ وَفِی الْعُجْمِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 422
اتَّقُوا اللّٰهَ وَ کُونُوا اخْوَةً بَرَرَةً مُتَحابِّینَ فِی اللّٰهِ. . . امام رضا علیه السلام 297
اجْعَلُوا هَذَا الطَّیرِ الرَّاعِبی مَعِی فِی الْبَیْتِ. . . امام صادق علیه السلام 449
اَحِبُّوا اللّٰهَ لِمٰا یَغْدُوکُمْ مِنْ نِعَمِهِ و أحِبُّونِی لِحُبِّ اللّٰهِ اِیَّایَ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 255
اَدْرَاُوا الحُدودَ بِالشُّبَهَاتِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 142
اُدعُوا اللّٰهَ بِاَلْسِنَةٍ مَا عَقَیْتُمُوهُ بِهَا. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 311
اذا احَبَّ اللّٰهُ عَبداً ابتَلَاهُ فَانْ صَبَرَ اجْتَبَاهُ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 258
اذا احَبَّ اللّٰهُ عَبدَاً جَعَلَ لَهُ وَاعِظاً مِن نَفسِه. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 268
اِذَا اَحَبَّ اللّٰهُ عَبداً مِن اُمَّتِی قَذَفَ فِی قُلُوبِ أصفِیَائِهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 264
اذا رَایتَ بَینَ اثنَینِ مِن شِیعَتِنا مُنَازَعَةً فَافتَدِهَا مِنْ مَالِی امام صادق علیه السلام 305
اذٰا سَمِعْتُمْ صِیٰاحَ الدِّیَکَةِ فَاسْأَلُوا اللّٰهَ مِنْ فَضْلِهِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 444
اذَا طَابَ قَلْبُ الْمَرْءِ طَابَ جَسَدُهُ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 27
اذا طَبَخْتَ مَرَقَةً فَاکْثُرْ مَاءَهَا وَ اغْرُفْ لِجِیْرانِکَ مِنْها رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 25
ص:491
روایت معصوم صفحه
اذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَشْفَعُ فی المُذْنِبِینَ. . . امام صادق علیه السلام 393
اَرْبعٌ مَن کُنَّ فِیهِ کَمُلَ اسلامُهُ. . . امام باقر علیه السلام 346
ارحَم تُرحَم امیر المؤمنین علیه السلام 24
ارشِدْنَا لِلُزُومِ الطَّریقِ المُؤَدِّی الَی مَحَبَّتِکَ. . . امام صادق علیه السلام 403
اشتَدَّ غَضَبُ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَی امْرَاَةٍ ذَاتِ بَعْلٍ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 384
اصلاحُ ذَاتِ البَینِ افضَلُ مِن عَامَّةِ الصَّلاةِ وَ الصِّیامِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 306
اُطْلُبُوا الْحَوائِجَ الیٰ ذِی الرَّحْمَةِ مِنْ اُمَّتِی. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 25
اعدَدْتُ لِعبَادِیَ الصَّالِحینَ مَا لٰا عَینٌ رَاتْ. . . قدسی265
اغْفِرْ لِی وَ لِوالِدَیَّ وَ ارْحَمْهُما کَما رَبَّیانِی صَغِیراً. . . امام سجاد علیه السلام 94
اقَامَةُ حَدٍّ خَیْرٌ مِنْ مَطَرِ ارْبَعِینَ صَبَاحاً رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 134
اقَرَبُ دَارٍ مِنْ سَخَطِ اللّٰهِ وَ ابْعَدُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللّٰهِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 130
اکثَرُ الصَّلاحِ وَ الصَّوابِ فِی صُحْبَةِ اُولِی النُّهیٰ وَ الْأَلْبَابِ امیر المؤمنین علیه السلام 109
اَلا اُخْبِرُکم بِأفضلَ مِنْ دَرَجَةِ الصِّیامِ وَ الصَّلٰاةِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 305
الا کُلُّ خِلَّةٍ کَانَتَ فی الدُّنْیَا فِی غَیرِ اللّٰهِ. . . امام صادق علیه السلام 390
الٰا و مَن مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آل محمَّدٍ ماتَ علی السُّنَةِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 276
اللّٰهُمَّ اَحْتَسِبْهُ عِنْدَکَ فَاِنَّ مَوْتَهُ مِنْ مَصَائِب الْدَهْرِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 321
اللَّهُمَّ اعِنِّی عَلَی هَولِ یَومِ القِیَامَةِ. . . امام صادق علیه السلام 387
اللَّهُمَّ انَّهُ قد ثَبَتَ عَلیها اربَع شَهاداتٍ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 135
اللَّهمَّ انّی اَسْأَلُکَ الرِّضَیٰ بَعدَ القَضَاءِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 265
اللّٰهُمَّ اِنِّی أَسْاَلُکَ بِرَحْمَتِکَ الَّتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ امیر المؤمنین علیه السلام 182
اللّٰهُمَّ ارْزُقْنی حُبَّکَ وَ حُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 259
اللّهُمَّ مَنْ رَفَقَ بِاُمّتی فَارْفُقْ بِهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 64
الهی مَنْ ذٰا الَّذی ذاقَ حَلَاوَةَ مُحَبَّتِکَ فَرامَ مِنْکَ بَدَلاً امام سجاد علیه السلام 268
ص:492
روایت معصوم صفحه
امّا الحَیَاءُ فَیَتَشَعَّبُ مِنْهُ اللِّیْنُ وَ الرَّأْفَةُ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 121
امَاطَتُکَ الأَذیٰ عَنِ الطَّرِیقِ صَدَقَةٌ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 29
انّ اطیبَ شَیءٍ فِی الجَنَّةِ وَ اَلَذُّهُ، حُبُّ اللّٰهِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 329
انَّ اللّٰهَ أَعْطَانِی مسألةً فَأَخَّرْتُ مَسْأَلَتِی. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 392
اِنَّ اللّٰهَ أَنْزَلَ ثَلٰاثَ بَرَکٰاتٍ: الماءَ و النَّارَ و الشَّاةَ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 421
انَّ اللّٰهَ تَبَارَکَ وَ تَعالَی لَا یَنْظُرُ الیٰ صُوَرِکُمْ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 28
اِنَّ اللّٰهَ تَبٰارَکَ وَ تَعٰالیٰ یُحِبُ الرِّفْقَ وَ یُعِیْنُ عَلَیْهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 463
انَّ اللّٰهَ تَعالی خَلَقَ مائَةً رَحْمَةٍ فَرَحْمَةٌ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 380
انَّ اللّٰهَ تَعالی خَلَقَ مِائَةَ یَومَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 379
انّ اللّٰهَ عَزَّ وَ جَلَّ اذَا عَمِلَ قومٌ بِالمَعَاصِی صَرَفَ عَنْهُمْ. . . امام باقر علیه السلام 471
انَّ اللّٰهَ عَلّمَنٰا مَنْطِقَ الْطَّیْرِ کَمٰا عَلَّمَ سُلَیْمٰانَ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 434، 439
انَّ اللّٰهَ غَضِبَ عَلی الزَّانِی فَجَعَلَ لَهُ جِلدَ مِائَةٍ. . . امام باقر علیه السلام 137
انَّ اللّٰهَ یُعْطِی الدُّنْیٰا مَنْ یُحِبُّ وَ مَنْ لَا یُحِبُّ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 267
اِنَّ اوَّلَ حَمٰامٍ کٰانَ بِمَکَّةَ حَمٰامٌ کٰانَ لإسْمٰاعِیلَ امام صادق علیه السلام 446
انَّ اولِیَاءَ اللّٰهِ هُمُ الَّذِینَ نَظَرُوا الیٰ بَاطِنِ الدُّنیَا. . . امیر المؤمنین علیه السلام 246
انَّ اَهْلَ الْأَرْضِ لَمَرْحُوُمونَ مَا تَحَابُّوا. . . امام کاظم علیه السلام 30
انَّ حَوارِیَّ عِیسیٰ کَانُوا شِیعَتَهُ. . . امام صادق علیه السلام 285
اِنَّ الدّٰابَّةَ تَقُولُ: اللّٰهُمَّ ارْزُقْنِی. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 435
انَّ الدَّوٰابَّ اذٰا لُعِنَتْ لَزِمَتْهٰا اللَّعْنَةُ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 466
انَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ ابْوَابِ الحِکْمَةِ. . . امام رضا علیه السلام 118
انَّ العَبْدَ لَیُؤمَرُ بِهِ الَی النّارِ یَوْمَ القِیَامَةِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 94
انَّ عَلیٰ کُلِّ مُسْلِمٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ صَدَقَةً. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 29
انَّ لِکُلِّ شَیءٍ حُرْمَةً وَ حُرْمَةُ الْبَهَائِمِ فِی وُجُوهِهٰا امام صادق علیه السلام 465
ص:493
روایت معصوم صفحه
انَّ للّٰهِ ِ تَعَالیٰ فِی الْأَرْضِ أوَانِیَ اَلا وَ هِیَ الْقُلُوب. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 27
انِّی قَدْ حَجَجْتُ علیٰ نَاقَتی هذِهِ عِشْرینَ حَجَّةً. . . امام سجاد علیه السلام 429
انْ یَکونَ اللّٰهُ وَ رَسُولُه اَحَبُّ اِلَیْکَ مِمّٰا سِوٰاهُمٰا رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 255
اوشَکُ دَعْوَةٍ وَ اسرَعُ اجَابَةٍ دُعَاءُ الْمَرْءِ لِاَخیهِ. . . امام باقر علیه السلام 93
اُولئِکَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ امام کاظم علیه السلام 18
اَهْلُ الدُّنیَا مَنْ کَثُرَ أکلُهُ وَ ضِحکُهُ وَ نَوْمُهُ. . . قدسی129
ایّاکُم وَ البِطْنَةَ فَانَّهَا مَفسَدَةٌ لِلْبَدَنِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 124
ایُّ بعیرٍ حُجَّ علیهِ ثلاثَ سنینَ جُعلَ مِنْ نِعَمِ الجنَّةِ امام صادق علیه السلام 428
البَرَکَةُ فِی نَوٰاصِی الْخَیْلِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 440
أَلْبَقَرُ تَغْدُو بِخَیْرٍ وَ تَروُحُ بِخَیْرٍ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 422
التَّائِبُ مِنَ الذَّنبِ کَمَن لٰا ذَنبَ لَهُ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 34
تَحَبَّبْ الیَ النَّاسِ یُحِبُّوکَ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 296
تَعَلَّمُوا مِنَ الدِّیْکِ خَمْسَ خِصٰالٍ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 443
تَوَاصَلُوا وَ تَبَارُّوا وَ تَرَاحَمُوا وَ تَعَاطَفُوا امام صادق علیه السلام 298
التَّوبَةُ تَجُبُّ مَا قَبلَها رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 34
التَّوبَةُ تَستَنْزِلُ الرَّحمَةَ امیر المؤمنین علیه السلام 34
التَوَدُّدُ الَی النّاسِ نِصفُ العَقلِ امام رضا علیه السلام 297
ثَلٰاثَةُ اَصْوٰاتٍ یُحِبُّهٰا اللّٰهُ تَعالی. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 443
جَعَلَ اللّٰهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ قُرَّةَ عَینی فِی الصَّلَاةِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 153
جُلَساءُ اللّٰهِ غَداً اهلُ الوَرَعِ وَ الزُّهدِ فِی الدُّنیَا رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 115
حَدٌّ یُقامُ فِی الأرضِ ازکیٰ فیها مِن مَطَرِ ارْبَعینَ لَیلَةً وَ ایّامِهَا امام باقر علیه السلام 134
حُسنُ الخُلُقِ یَزِیدُ فِی الرِّزقِ امام صادق علیه السلام 357
حَقَّتْ مَحَبَّتِی لِلْمُتَحَابِّینَ فِیَّ. . . قدسی30
ص:494
روایت معصوم صفحه
ألْحَمٰامُ طَیْرٌ مِنْ طِیُورِ الْأَنْبِیٰاءِ. . . امام صادق علیه السلام 446
الحَیَاءُ سَبَبٌ الَیٰ کُلِّ جَمیلٍ امیر المؤمنین علیه السلام 122
الحَیَاءُ مِنَ الإیمَانِ و الإیمَانُ فِی الجَنَّةِ امام کاظم علیه السلام 122
الحَیَاءُ یَصُدُّ عَنْ فِعْلِ القَبِیحِ امیر المؤمنین علیه السلام 122
خَمسٌ فَواسِقُ تُقْتَلْ فی الحِلِّ وَ الحَرَمِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 461
خَیْرُ اُمُورِ الدِّینِ الوَرَعُ امیر المؤمنین علیه السلام 115
ألْخَیْلُ مَعْقُودٌ بِنَوٰاصِیْهٰا الخَیْرُ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 440
خُیُولُ الْغُزٰاةِ خُیُولُهُمْ فِی الْجَنَّةِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 441
دَارُهَا هَانَتْ عَلیٰ رَبِّهَا فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا. . . امیر المؤمنین علیه السلام 126
الدُّنْیَا تَغُرُّ و تَضُرُّ وَ تَمُرُّ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 272
الدُّنْیٰا مَزْرَعَةُ الآخِرَةِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 400
الدّینُ هُوَ الحُبُّ وَ الحُبُّ هُوَ الدّینُ امام باقر علیه السلام 115
الرَّاحِمُون یَرحَمُهُم الرّحمنُ تَبارَکَ وَ تَعَالیٰ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 24
رَأَیْتُ فِی النارِ صاحِبَةَ الهِّرةِ تَنْهَشُهٰا مُقْبِلَةً. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 463
رَحْمَتی فِی ذِی الرَّحْمَةِ مِنْ عِبَادِی. . . قدسی25
سَلْمانٌ مِنّا اَهْلَ الْبَیْتِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 353
شَکَا یُوسُفُ فِی السِّجْنِ الَی اللّٰهِ، فَقَالَ. . . امام رضا علیه السلام 92
شَکَتِ الْمَسَاجِدُ الَی اللّٰهِ تَعَالیٰ الَّذینَ لَا یَشهَدُونَهَا. . . امام صادق علیه السلام 160
شَکَیٰ رَجُلٌ الیٰ النبِیِّ الوَحْشَةَ. . . امام صادق علیه السلام 448
صَاحِبِ الحُکَمَاءَ وَ جَالِسِ الحُلَمَاءَ وَ اَعْرِضْ عَنِ الدُّنیَا. . . امیر المؤمنین علیه السلام 109
صِیٰاحُ الدِّیْکِ صَلٰاتُه وَ ضَرْبُهُ بِجَنٰاحِهِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 443
ظُهُورُهٰا عِزٌّ وَ بُطُونُهٰا کَنْزٌ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 441
عَبْدِی اَنٰا وَ حَقِّکَ لَکَ مُحِبُّ. . . قدسی262
ص:495
روایت معصوم صفحه
عَجِبْتُ لِمَنْ یَرجُو رَحمَةَ مَنْ فَوقَهُ کیفَ لٰا یَرحَمُ مَنْ دُونَهُ امیر المؤمنین علیه السلام 70
عِظَمُ الْجَسَدِ وَ طُولُهُ لَا یَنْفَعُ اذا کَانَ الْقَلْبُ خَاوِیاً امیر المؤمنین علیه السلام 27
عَلَامَاتُ المُؤْمِنِ خَمسٌ: الوَرَعُ فِی الخَلْوَةِ. . . امام سجاد علیه السلام 294
عَلَیْکَ بِالوَرَعِ فَانَّهُ عَونُ الدِّینِ وَ شِیمَةُ المُخلِصِینَ امیر المؤمنین علیه السلام 116
عَلَیْکُمْ بِالغَنَمِ وَ الْحَرْثِ فَانَّهُمٰا یَغْدُوانِ بِخَیْرٍ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 420
عُودُوا مَرَضَاکُم وَ سَلُوهُمُ الدُّعَاءَ. . . امام صادق علیه السلام 315
غُفِرَ لامْرأَةٍ مومِسَةٍ مرَّتْ بِکَلبٍ علیٰ رأسِ رَکی. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 462
فَاصْمِتْ لِسَانَکَ الّا مِنْ خَیْرٍ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 117
فَالصُّورَةُ صُورَةُ انْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ امیر المؤمنین علیه السلام 101
فَالْمُؤمِنُونَ هُمُ الذِینَ یُضٰاعِفُ اللّٰهُ لَهُمْ الحَسَنٰاتِ. . . امام صادق علیه السلام 360
فَانَّی لَا اَنْظُرُ الیٰ صُوَرکُم وَ لا الیٰ مَحَاسِنُکُم. . . قدسی299
فَاَوَّلُ مَنْ یَلْحَقُ بِی یَوْمَ القِیٰامَةِ مِنْ اُمَّتی أنْتِ وَ عَلِیٍّ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 208
فاَیُّ فقیرٍ أفقَرُ مِنّی امام حسین علیه السلام 309
فِی سَعَةِ الأخْلَاقِ کُنُوزُ الأرزَاقِ امیر المؤمنین علیه السلام 356
قَد اغتَسَلَ بِمَا هُوَ طَاهِرٌ الیٰ یَوْمِ القِیَامَةِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 147
قَلِّدُوا الْخَیْلَ وَ لا تُقَلِّدُوها الْأَوْتٰارَ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 440
قُل لِعَبادِی المُتَوجّهینَ الیَّ: ما ضَرَّکُمْ إذٰا احْتَجَبْتُمْ عَنْ خَلْقِی. . . قدسی267
قُلْ للْظّالِمینَ: لَا یَذْکُرُونَنِی فَانَّهُ حَقٌّ عَلَیَّ. . . قدسی64
قُمْ یَا هَذَا فَقَدْ اَبْکَیْتَ مَلَائِکَةَ السَّمَاءِ وَ مَلَائِکَةَ الْأَرْضِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 146
کٰانَ رَجُلٌ شَیْخٌ نٰاسِکٌ یَعْبُدُ اللّٰهَ. . . امام صادق علیه السلام 444
کَانَ فِی مَنزِلِ رَسولِ اللّٰهِ زَوجُ حَمَامٍ احمَرٍ امام صادق علیه السلام 447
کَثِیرٌ صَمْتُهُ مَشْغُولٌ وَقْتُهُ امیر المؤمنین علیه السلام 117
کُلُّ امرٍ ذِی بَالٍ لَمْ یُذْکَرُ فِیهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 191
ص:496
روایت معصوم صفحه
لٰا تَأْکُلُوا القُنْبَرَةَ وَ لا تَسُبُّوهٰا. . . امام رضا علیه السلام 456
لٰا تَدَعُوا الْعَمَلَ الصّٰالِحَ وَ الاجْتِهٰادَ فی الْعِبٰادَةِ. . . امام رضا علیه السلام 279
لٰا تَرْشَحُ بِرُطُوبَةٍ وَ لا یَنْتَفِضُ مِنْهٰا. . . امام عسکری علیه السلام 347
لٰا تَضْرِبُوا وُجُوْهَ الدَّوابِّ و کُلُّ شَیءٍ فیهِ الرُّوْحُ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 435، 465
لٰا تَضْرِبُوهٰا الْوُجُوهَ وَ لا تَلْعَنُوهٰا. . . امیر المؤمنین علیه السلام 465
لٰا تَقْتُلوا القُبَّرَةَ وَ لا تَأْکُلُوا لَحْمَهٰا. . . امام رضا علیه السلام 455
لَا تُکثِرُوا الأکلَ فَانَّهُ مَن اکثَرَ الأکْلَ اکْثَرَ النَّوْمَ عیسی علیه السلام 124
لٰا تَلْعَنْهُ فَانَّهُ یَدْعُوْا الیٰ الصَّلٰاةِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 444
لا حَدَّ علیٰ مَجنونٍ حَتّیٰ یُفِیقَ وَ لا عَلیٰ صَبِیٍّ حَتَّی یُدِرکَ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 138
لَا مَرْحَباً بِوُجُوهٍ لَا تُرَی اِلَّا فِی کُلِّ سُوءٍ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 141
لَا یَسَعُنِی ارضِی وَ سَمائِی وَ لکن یَسَعُنِی قَلبُ عَبدِیَ المُؤمِن قدسی307
لٰا یُؤْمِنُ الْعَبْدُ حَتّیٰ اَکُونَ اَحَبَّ اِلَیهِ مِنْ اَهْلِهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 256
لَطیفُ الحَرکاتِ حُلْوُ المُشَاهَدَةِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 292
لِلدَّابَّةِ عَلیٰ صٰاحِبِها خِصٰالٌ سِتٍ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 464
لِلدّابَّةِ علیٰ صاحِبِها سِتَّةُ حقوقٍ. . . امام صادق علیه السلام 464
لَنْ یَعْمَلَ ابنُ آدمَ عَمَلاً اعْظَمَ عِنْدَ اللّٰهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 383
لَیسَ شَیءٌ اَضَرَّ لِقَلْبِ المُؤمِنِ مِن کَثرَةِ الأکلِ. . . امام صادق علیه السلام 125
مٰا اشْتَرَیٰ احدٌ دٰابَّةً الّا قٰالَتْ. . . امام صادق علیه السلام 435
مَا اصِفُ مِنْ دَارٍ اَوَّلُها عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 271
مَا اَقْبَحَ بِالَّرجُلِ مِنْکُمْ اَنْ یَأتِیَ بَعْضَ هَذهِ الفَواحِشِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 139
مَا زَارَ مُسلِمٌ اخَاهُ المُسلِمَ فِی اللّٰهِ وَ للّٰهِ. . . امام صادق علیه السلام 314
مَا ضُرِبَ عَبْدٌ بِعُقُوبَةٍ اعْظَمَ مِنْ قَسْوَةِ الْقَلْبِ امام باقر علیه السلام 26
مَا عُبِدَ اللّٰهُ بِشَیءٍ اَفْضَلَ مِنَ العَقْلِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 291
ص:497
روایت معصوم صفحه
مَا کَانَ حَوارِیُّ عِیسیٰ بِاطْوَعَ لَهُ مِنْ حَوَارِیِّنَا. . . امام صادق علیه السلام 285
مَا لَهُمْ قَاتَلَهُمُ اللّٰهُ وَ عَمَدُوا إلیٰ أعظَمِ آیَةٍ صادق علیه السلام 190
مَا مِن شَیءٍ ابغَضُ الَی اللّٰهِ مِن بَطْنٍ مَمْلُوءٍ امام باقر علیه السلام 124
مٰا مِنْ نَبِیٍّ الٰا وَ قَدْ رَعَی الْغَنَمَ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 421
مُجَامَلَةُ النَّاسِ ثُلُثُ العَقلِ امام صادق علیه السلام 297
مَحْبُوبَةً فِی أَرْضِکَ وَ سَمائِکَ امام سجاد علیه السلام 83، 87
مَرِضَ فُلانٌ فَلَمْ تَعُدْهُ وَ لَوْ عُدْتَهُ لَوَجَدْتَنِی عِنْدَهُ قدسی264
المَرْءُ مَعَ مَنْ اَحَبَّ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 259
مَنْ اخْتَلَفَ الَی المَسْجِدِ اصَابَ احدَی الثَّمَانِ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 158
مَنْ اَکْثَرَ ذِکْرَ اللّٰهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَحَبَّهُ اللّٰهُ. . . امام صادق علیه السلام 106
مَنْ خَافَ رَبَّهُ کَفَّ ظُلْمَهُ امیر المؤمنین علیه السلام 119
مَن دَعَاکَ الیٰ الدارِ البَاقِیَةِ وَ اَعَانَکَ عَلَی العَمَلِ لَهَا. . . امیر المؤمنین علیه السلام 109
مَنْ ذَا الذَّی انسَ بِقُربِکَ فابْتَغی عَنکَ حِوَلاَ امام سجاد علیه السلام 270
مَنْ ذَا الَّذی تَالَّی عَلَیَّ ان لَا اغفِرَ لِفُلانٍ؟ . . . قدسی196
مَنْ رَحِمَ وَ لَوْ ذَبیحَةَ عُصْفورٍ رَحِمَهُ اللّٰهُ یَوْمَ القِیٰامَةِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 71
مَن زَارَ اخاهُ فِی جَانِبِ المِصْرِ ابتِغَاءَ وَجهِ اللّٰهِ. . . امام صادق علیه السلام 313
مَنْ عَادَ مَریضَاً فِی اللّٰهِ لَمْ یَساَلِ المَرِیضُ لِلعَائِدِ شیئاً. . . امام صادق علیه السلام 315
مَن عَادَ مَرِیضَاً نَادَی مُنادٍ مِنَ السَّماءِ بِاسْمِهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 314
مَنْ عَرَضَتْ لَهُ دُنیَا وَ آخِرَةٌ فَاخْتَارَ الدُّنیَا. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 127
مَنْ عَشِقَ الْعِبَادَةَ فَعَانَقَهَا وَ احَبَّهَا بِقَلْبِهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 352
مَن عَطَّلَ حدَّاً مِن حُدودِی فَقَد عَانَدَنی. . . قدسی135
مَنْ عَلِمَ انَّ اللّٰهَ یَرَاهُ وَ یَسْمَعُ مَا یَقُولُ. . . امام صادق علیه السلام 119
مَنْ کٰانَتْ فِی دَارِهِ شَاةٌ تُحْلَبُ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 422
ص:498
روایت معصوم صفحه
مَنْ کَثُرَ تَسبِیحُهُ وَ تَمجِیدُهُ وَ قَلَّ طَعَامُهُ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 124
مِنْ کَمالِ السَّعَادَةِ السَّعیُ فِی صَلاحِ الجُمهورِ امیر المؤمنین علیه السلام 305
مَنْ کُنْتُ مَولاهْ فَعَلیُّ مَوْلاهْ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 80
مَنْ لٰا یَرْحَمِ الناسَ لا یَرْحَمْهُ اللّٰهُ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 70
مَنْ لَمْ یَرْحَمْ لا یُرحَمْ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 63
مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آل مُحَمَّدٍ بَشَّرَهُ مَلَکُ المَوتِ بِالْجَنَّةِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 276
مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آلَ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللّٰهُ قَبْرَهُ
مَزارَ ملائِکَةِ الرَّحْمَةِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 276
مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آل مُحَمَّدٍ فُتِحَ لَهُ فِی قَبْرِهِ بٰابٰانِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 276
مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آل مُحمَّدٍ مٰات تٰائِباً رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 276
مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آل مُحَمَّد مٰاتَ شَهِیْدَاً رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 276
مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آل مُحَمَّدٍ مٰاتَ مَغْفُوراً لَهُ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 276
مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آل مُحمَّدٍ مٰاتَ مُؤمِنَاً مُسْتَکْمِلَ الإیمانِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 276
مَنْ مٰاتَ عَلیٰ حُبِّ آل مُحمَّدٍ یُزَفُّ الیٰ الجنَّةِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 276
مَنْ مَثَّلَ بِحَیْوانٍ فَعَلَیْهِ لَعنَةُ اللّٰهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 466
مِنْ مُروْئَةِ الرَّجُلِ أَنْ تَکُونَ دَوٰابَّهُ سِمٰانَاً امام رضا علیه السلام 465
مَنْ مَشیٰ الیٰ مَسْجِدٍ یَطْلُبُ فِیهِ الجَمَاعَةَ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 159
مَنْ نَقَّیٰ شَعِیْراً لِفَرَسِهِ ثُمَّ قٰامَ بِهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 440
مَهْمٰا اُبْهِمَ عَلیٰ الْبَهٰائِمِ مِنْ شَیءٍ. . . امام صادق علیه السلام 434
المُؤْمِنُ یَالَفُ وَ یُؤْلَفْ وَ لا خَیْرَ فِیمَنْ لٰا یَأْلَفُ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 290
نَحْنُ آلُ ابْراهِیْمَ امیر المؤمنین علیه السلام 216
نَحنُ حُجَّةُ اللّٰهِ وَ نَحْنُ بَابُ اللّٰهِ وَ نَحنُ لِسانُ اللّٰهِ. . . امام باقر علیه السلام 206
نَهیٰ انْ یُحْرَقَ شَیءٌ مِنَ الْحیوانِ بالنّارِ رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 466
ص:499
روایت معصوم صفحه
نَهیٰ انْ یُقْتَلَ شَیءٌ مِنَ الدَّوابِّ صَبْراً رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 467
وَ ارْبَعٌ مَنْ کُنَّ فیهِ مِنَ المؤمِنینَ اَسْکَنَهُ اللّٰهُ. . . امام باقر علیه السلام 346
وَ الَّذِی نَفسِی بِیَدِهِ لَا یَدخُلُ الجَنَّةَ الّا رَحِیمٌ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 24
وَ الَّذِی نَفسِی بِیَدِهِ لَلدُّنیَا اهوَنُ عَلَی اللّٰهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 127
وَ اللّٰهِ لَوْ اَحَبَّنا حَجَرٌ حَشَرَهُ اللّٰهُ مَعَنَا. . . امام باقر علیه السلام 279
الوَرَعُ مِصبَاحُ نَجاحٍ امیر المؤمنین علیه السلام 116
وَ لا یَضْرُبُها الّا عَلیٰ حَقٍ امیر المؤمنین علیه السلام 466
وَ للّٰهِ ِ دَرُّ مَالِکٍ وَ مَا مَالِکٌ لَو کَانَ مِن جَبَلٍ لَکَانَ فَنداً. . . امیر المؤمنین علیه السلام 321
وَ مَا تَقَرَّبَ الَیَّ عَبدٌ بِشَیءٍ احَبَّ الَیَّ. . . قدسی36
وَ الْمُنْفِقُ عَلَیْهٰا فِی سَبِیْلِ اللّٰهِ کَالْبٰاسِطِ یَدَهُ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 441
وَ هٰذا ما لَاٰ تَقُومُ لَهُ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ امیر المؤمنین علیه السلام 114
هَذِهِ الحَمَامُ - حَمَامُ الْحَرمِ. . . امام صادق علیه السلام 446
هَلْ الدِّینُ الّا الْحُبّ امام صادق علیه السلام 40، 115، 132
یَا اَحْمَدُ هَلْ تَدرِی مَتیٰ یَکُونُ لِیَ العَبْدُ عَابِداً. . . قدسی112
یَا ابْنَ آدَمَ هَلْ اَدَّیْتُم فَرَائِضَ کَمَا اَمَرْتُکُم. . . قدسی299
یٰا رَبِّ اُمَّتِی اُمَّتی هَوِّنْ عَلَیْهِمْ الْحِسٰابَ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 208
یٰا عَلیُّ طُوْبیٰ لِمَنْ اَحَبَّکَ وَ صَدَّقَکَ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 280
یا غلامُ! اَعَدِلْ عَلیٰ هذا الجملِ. . . امام صادق علیه السلام 427
یَا کُمَیلُ! مَا مِنْ حَرَکَةٍ الّا وَ انْتَ مُحتَاجٌ فِیهَا الیٰ مَعْرِفَةٍ امیر المؤمنین علیه السلام 43
یَا مَعشَرَ التُّجَّارِ الفِقْهَ ثُمَّ المَتْجَرَ. . . امیر المؤمنین علیه السلام 382
یَا مُوسیٰ لَا تَفْرَحْ بِکَثْرَةِ الْمَالِ وَ لا تَدَعْ ذِکْری. . . قدسی105
یَا مُوسیٰ لَا تَنْسَنی عَلیٰ کُلِّ حَالٍ فَانَّ نِسیَانِی یُمِیتُ القَلْبَ قدسی105
ص:500
روایت معصوم صفحه
یٰا مُوسیٰ! مَرِضتُ فَلَمْ تَعُدْنِی. . . قدسی264
یا هِشام! مَکْتُوبٌ فِی الْإِنْجِیلِ: طُوبیٰ لِلْمُتَراحِمینَ. . . امام کاظم علیه السلام 17
یَأْتی القُرْانُ یَوْمَ القِیَامَةِ بِکْراً رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 181
یَدعُوا بَعضُکُم لِبَعضٍ لِانَّکَ مَا عَصَیْتَ بِلِسَانِهِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 311
یَلْزَمُ الحقُّ لِاُمَّتِی فِی أرْبَعٍ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 39
یُنٰادی مُنادٍ فی النارِ: یا حَنّانُ یا مَنّانُ نَجِّنِی مِنَ النّارِ. . . رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله 71
ص:501
ص:502
فهرست انبیاء و معصومین
محمد رسول اللّٰه صلی الله علیه و آله، 15، 24، 27، 28، 29، 30، 31، 32*، 33، 34، 35، 36، 38، 39، 40، 41، 49، 50*، 62، 63، 64، 66*، 70، 74، 79، 80، 81، 82، 85، 94، 95، 104، 106، 108، 112، 115، 117، 121، 124، 127، 131*، 134، 135، 139، 142، 144، 145، 148، 153، 156، 157، 158، 159، 170، 179، 181، 182، 186، 187، 189، 191، 195، 196، 199، 200، 201، 203، 204، 205، 207، 208، 209، 210، 216، 232، 233، 234، 239، 240، 250، 251، 254، 255، 257، 258، 259، 261، 264، 265، 266، 267، 276، 277، 278، 279، 280، 284، 285، 290، 292، 295، 296، 298، 301، 302، 304، 305، 309*، 310، 311، 312، 313*، 314، 320، 324، 331، 338، 343، 344*، 350، 352، 353، 362،
368، 374، 375، 379، 381، 383، 391، 392، 397، 399، 400، 402، 405، 409*، 420، 421، 422، 423، 424، 425، 429، 431، 432، 433، 435، 438، 439، 440، 441، 443، 444، 445، 447، 448، 450، 451، 452، 455، 456، 457، 459، 461، 462، 463، 464، 465، 466، 467
فاطمۀ زهرا علیها السلام، 32، 39، 207، 208
امیر المؤمنین علی علیه السلام، 20، 23، 26، 32، 34، 43، 59، 64، 66*، 68، 70، 79، 80، 101، 109، 114، 115، 117، 119، 122، 124، 126، 128، 130، 134، 136، 138، 139، 140، 141، 145، 146، 147، 158، 181، 191، 207، 208، 209، 216، 232، 233، 234، 240، 246، 263، 271، 277*، 278، 280، 281، 291، 298، 302، 305، 321، 322، 323*، 329، 332، 352، 353*،
ص:503
354، 355*، 356، 371، 382، 402، 404، 405، 420، 422، 423، 424، 434، 435، 439، 443، 450*، 464، 465، 466
امام حسن مجتبی علیه السلام، 149، 208، 209
امام حسین، سیّدالشّهدا علیه السلام، 98، 152، 207، 208، 209، 234، 281، 282، 308، 309، 343، 344، 352، 359، 361، 362، 449*
امام علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام، 83، 94، 235، 236*، 237، 268، 294، 308، 428، 429، 430، 454
امام محمد باقر علیه السلام، 25، 93، 115، 124، 134، 136، 177، 190، 206، 251، 278، 295، 296، 312، 346، 352، 353*، 365، 392، 420، 422، 424، 429، 440، 447، 470، 471
امام جعفر صادق علیه السلام، 30، 36، 64، 66*، 79، 104، 106، 115، 117، 118، 125، 127، 132، 137، 138، 139، 145، 160، 190، 191*، 235، 236، 237، 238، 241، 250، 262، 263*، 284، 297، 305، 313، 314، 315، 343، 344*، 357، 360، 361*، 363، 366*، 384، 385*، 387، 390، 392، 403، 404*، 422، 423، 427، 428، 429، 434، 435، 441، 443، 444، 446، 447، 448، 449، 450، 451، 464، 465
امام موسی بن جعفر علیهما السلام، 17، 29، 122، 291، 324، 372، 373*، 466
امام علی بن موسی الرضا علیهما السلام، 31، 32*، 34*، 92، 117، 149، 189، 190*، 240، 279، 280، 283، 284، 297، 320، 324، 325، 343، 344*، 353*، 371، 455، 456، 465
امام محمد تقی جواد الائمه علیه السلام، 324، 325
امام حسن عسکری علیه السلام، 191*، 347، 348*، 404
امام مهدی حجة بن الحسن علیهما السلام، 343، 344
فاطمۀ معصومه علیها السلام، 368
آدم علیه السلام، 274، 275
ابراهیم علیه السلام، 208، 214، 215، 216، 219، 221، 224، 258، 266، 446، 472
اسحاق علیه السلام، 216، 221
اسماعیل علیه السلام، 216، 445، 446، 450، 451
خضر علیه السلام، 331
داود علیه السلام، 64، 82*، 251، 252، 253،
ص:504
266، 267، 365، 366، 434، 439، 458
سلیمان علیه السلام، 309، 331، 432، 433، 434، 439، 458، 459
شعیب علیه السلام، 47
صالح علیه السلام، 47
عیسی علیه السلام، 19، 124، 183، 211، 260، 261، 285
لوط علیه السلام، 48
موسی علیه السلام، 60، 105، 153، 154، 174، 175، 176، 177، 185، 186، 212، 261، 264، 266، 311، 315، 331، 364
نوح علیه السلام، 47، 285*، 331، 449
هارون علیه السلام، 364
هود علیه السلام، 47
یعقوب علیه السلام، 219، 220، 222، 225
یوسف علیه السلام، 51، 52، 92، 162، 210، 218، 219، 220، 221، 222، 223، 224، 226، 227، 228، 229، 381
یونس علیه السلام، 363، 364
ص:505
ص:506
فهرست اعلام
ابراهیم بن علی مدنی، 428
ابراهیم بن هاشم، 450
ابن ابی جید، 55
ابن زیاد، 341
ابن عباس، 49، 73، 74، 79، 199، 232، 434، 452
ابن عبدون، 55
ابن عساکر، 458
ابن عمر، 460، 466
ابن عیسی، 190*
ابن فضال، 427، 428
ابن مالک، 458
ابن محبوب، 361*
ابو الفتح رازی، 387
ابو بصیر، 295
ابو حمزه ثمالی ثابت بن دینار، 454، 235، 365، 366*، 447
ابو خالد کابلی، 235
ابو خدیجه، 448
ابودرداء، 323، 324
ابو ذر، 435
ابو رزین عقیلی، 338*
ابو هریره، 449، 450*
ابی علی عطار، 366*
احمد آرام، 427*
احمد بن حنبل، 321*
احمد بو عمر، 425
اسماعیل بن ابان، 157*
اسماعیل فرزند امام صادق، 449
اصبغ بن نباته، 141*، 382
القائم بأمر اللّٰه، 55
ام سلمه، 421
انس، 310
انصاریان، حسین، 16، 20
ص:507
انصاری، جابر بن عبد اللّٰه، 157
ایرج میرزا، 249*
برهان، علی اکبر، 316
برید عجلی، 278
بلخی، جلال الدین محمد، 473
بلعم باعورا، 57
بهار، ملک الشعرای، 441
بیهقی، ابو الفضل 425، 452، 458
پاسکال، 408
تألهی، هادی، 402
تمیم داری، 440
ثعالبی، 443
جابر، 431
جامی، 342*
حائری شیخ عبد الکریم، 367، 368
حافظ ( لسان الغیب) ، 69
حجر بن عدی، 67، 68
حسن بن علی الافطس، 237، 238*
حماد لحام، 427، 428
حوا، 274، 275
خارقی، حسین بن محمد، 79
داود بن کثیر، 241
دربندی، ملّا آقا، 234
دوانی، علی، 53
ذو النون مصری، 427، 472
رازی، ابو الفتوح، 387*
راوندی، 82*، 124*
رضا خان، 368
زکریا بن آدم، 35
زلیخا، 226، 227، 228
زید بن خالد جهنی، 444
زید شحام، 449
ژولیا، 409
سالمة، 237، 238*
سبزواری، ملا اسماعیل، 185
سبزواری، هادی، 326
سبکتکین، 425، 426
سدی، 232
سدیر صیرفی، 235
سعدی، 187*، 431*، 454، 455*
سعید بن جبیر، 73
سعید بن مسیّب، 235
سفیان بن عیینه، 79
سلمان فارسی، 323، 324، 353
سلیمان بلخی حنفی، 280
سلیمان بن اعمش کوفی، 277
ص:508
سلیمان جعفری، 455
سمره، 84، 85
سوید بن غفله، 128
سیوطی، جلال الدین، 468
سید مرتضی، 54، 55
53، 54، 55، 56، 57، 160*، 196*، 241*، 346، 367، 392*
صالح هروی، 343
صدر، رضا، 230*
شیخ صدوق، 24*، 32*، 119*، 159*، 160*، 372، 466
صفوان بن یحیی، 324، 325
طبری، محب الدین، 444
عایشه، 450*
عباس بن عبد المطلب، 207
عبد الرحمن بن عبد اللّٰه، 456
عبد العظیم حسنی، 316، 369
عبد الکریم بن صالح، 448
عبد اللّٰه بن ابان زیّات، 240
عبد اللّٰه بن جندب، 325
عبد اللّٰه بن زیات، 240*
عبد اللّٰه بن مسعود، 456
عبد اللّٰه بن یحیی، 64
عبد الملک بن مروان، 341
عبید اللّٰه بن عبید بن عمیر، 296
عثمان بن الاصبهانی، 449
عطار نیشابوری، 375*، 427*، 453*
عطاء، 232
عقیلی، ابو رزین، 255
علامه طباطبایی، 180
علامۀ حلی، 56، 467
علامۀ مجلسی، 180، 216، 401، 421، 424، 461، 467
علی بن نعمان، 325
علی بن یقطین، 373*
علی قاری، 468
عمر، 450، 451
عمر بن بحر جاحظ بصری، 468
عمر بن عیسای دمیری، 461
عمر بن یزید، 361*
عمر سعد، 282
عمرو بن دینار، 296
عمرو بن زید، 460
غضائری، حسین بن عبید اللّٰه، 55
فابر، 416
فخر رازی، 424
ص:509
فروغی بسطامی، 213*
فقیه بافقی، 368، 369
فهری، حارث بن نعمان، 80، 81
فیض کاشانی، 106*، 189، 332*، 390
قارون، 60، 363، 364، 365*
قتاده، 424
قنبر، 136، 139، 141، 142
قیس بن عاصم، 62
کمیل بن زیاد، 43، 114، 182*
کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیارة ( عنصر المعالی) ، 441، 442*
گیلانشاه، 442
مالک اشتر، 321، 322، 323
محمد بن ابی حمزه، 449
محمد بن الحسین، 405*
محمد بن النعمان الاحول، 117*
محمد بن بکر دمامینی، 468
محمد بن سنان، 190*
محمد بن علی بن محمد شبی مکی، 468
محمد بن عیسیٰ الدمیری الشافعی، 468
محمد عطار، 190*
مختار، 341
مرشد بن مرشد غنوی، 424
مستوفی، عبد الملک، 425
مسعودی، علی بن حسین، 428
مسلم بن عقیل، 68
مصادف، 236
مصعب، 341، 342
مصعب بن عمیر، 257
مفضل، 305
شیخ مفید (محمد بن محمد بن نعمان) ، 54، 55، 56، 321*
منصور دوانیقی، 207
مولوی، 18، 97*، 162*، 234*، 354*، 470*
میشله، 416
میمون بن مهران، 50*
ناصر خسرو، 91
نراقی، ملا احمد، 209
نعیمه، 408
نهاوندی، علی اکبر، 371
وکیع، 232
ویلیام سیتد، 409
هاتف اصفهانی، 174
هرم بن حیان، 261
هروی، 344*
ص:510
هشام بن احمر، 238*
هشام بن حکم، 17، 291
همای شیرازی، 205*
همدانی، 344*
هیتلر، 167
یحیی بن ام طویل، 235
یحیی بن معاذ، 261
یعقوب بن شعیب، 241
یوسفی، غلامحسین، 442*
ص:511
ص:512
فهرست ادیان، مذاهب، قبایل و فرق
اسلام، 15، 16، 23، 24، 28، 29، 30، 39، 40، 42، 44، 53، 56، 57*، 62، 63*، 64، 67، 85، 102، 104، 106، 108، 117، 121، 124، 137، 144، 147، 153، 156، 157، 170، 184، 196، 200، 201، 202، 208، 209، 232، 238، 250، 255، 257، 258، 259، 276، 280، 292، 296، 298، 310، 311، 312، 314، 319، 332، 335، 338، 352، 362، 369، 374، 400، 409، 416، 421، 438، 468
آل محمد، 276، 277، 279، 368، 455، 456
آل یعقوب، 221
اشعریین، 424
امت عیسی، 261
امت محمد، 74، 261
امت موسی، 261
بنی اسرائیل، 124، 175، 365، 366*، 373، 433، 444، 445
بنی امیه، 303
بنی تمیم، 296
بنی شیبه، 344*
بنی عباس آل عباس، 55
بنی واقف، 431
تیوزیان، 425
ثمود، 47
زیدی، 54
سبطی، 174
سنی، 54، 55، 56، 149، 151، 216، 276، 280، 301، 451
شیعه، 54، 55، 56، 57، 132، 133، 149، 151، 152، 200، 216، 235، 276، 284،
ص:513
285، 298، 301، 305، 387، 393، 451
عاد، 47
قبطی، 174
قوم لوط، 214
گبر (آتش پرست) ، 427
معتزله، 424
مغول، 441
نصاری مسیح، 149، 150، 202، 301، 330، 369 381
یهود، 202، 301، 303، 330، 369، 381
ص:514
فهرست کتاب ها
قران، 19، 20، 23، 32، 34، 38، 39، 44، 45، 46، 47، 48، 49، 51، 57، 67، 69، 73، 74، 75، 78، 86، 87، 91، 92، 101، 102، 104، 113، 118، 123، 141، 148، 151، 154، 161، 165، 166، 170، 171*، 173، 178، 179، 180، 181، 182، 183، 186، 188، 190، 191، 194، 195، 199، 200، 201، 202، 203، 205، 214، 218، 232، 233، 247، 254، 274، 280، 281، 289، 294، 298، 300، 304، 307، 309، 327، 329، 341، 342، 343، 349، 351، 359، 379، 381، 382، 383، 385، 387، 389، 390، 394، 395، 399، 400، 401، 417، 419، 420، 432، 438، 443، 469، 472، 473
اثبات الوصیة، 428
الاحتجاج، 403*
الاختصاص، 325*
ادب المفرد، 321*
ارشاد القلوب، 25*، 112*، 129*، 129*، 131*، 262*، 309*
الإقبال، 95*
الأمالی، شیخ صدوق، 24*، 32*، 119*، 159*، 160*
الأمالی، شیخ طوسی، 28*، 160*، 196*، 241*، 346، 392*
الأمالی، شیخ مفید، 321*
انجیل، 17، 306، 303، 309
انسان، 185
بحار الأنوار، 17*، 24*، 26*، 27*، 28*، 29*، 32*، 34*، 36*، 40*، 43*، 50*، 64*، 66*، 77*، 81*، 82*، 85*، 92*، 95*، 101*، 105*، 115*، 117*، 118*، 119*، 121*، 122*، 124*،
ص:515
127*، 128*، 129*، 131*، 132*، 153*، 157*، 159*، 160*، 177*، 183*، 185*، 187*، 190*، 191*، 196*، 200*، 206*، 216، 233*، 237*، 238*، 240*، 241*، 246*، 253*، 258*، 264*، 265*، 266*، 271*، 272*، 276*، 278*، 279*، 285*، 291*، 293*، 294*، 296*، 297*، 298*، 303*، 305*، 307*، 309*، 310*، 311*، 313*، 314*، 315*، 321*، 322*، 325*، 329*، 344*، 346*، 348*، 352*، 353*، 355*، 356*، 357*، 360*، 361*، 362*، 365*، 366*، 383*، 384*، 385*، 390*، 392*، 393*، 400*، 401*، 403*، 404*، 405*، 420*، 421*، 422*، 423*، 425*، 430*، 432*، 434*، 440*، 443*، 444*، 445*، 446*، 447*، 448*، 449*، 450*، 454*، 455*، 456*، 457*، 458*، 459*، 461، 462*، 463*، 464*، 465*، 466*، 467*،
البرهان، 303*
بشارة المصطفی، 43*
بوستان، 431*
بهجة الانسان فی مهجة الحیوان، 468
پیام قران، 417*، 438*
پیشوای شهیدان، 282*، 308*
التبیان، 57
تحف العقول، 17*، 26*، 117*، 121*، 122*، 185*، 297*، 303*، 307*، 309*
تذکرة الأولیاء، 427*
تفسیر ابو الفتح رازی، 387
تفسیر الامام العسکری، 191*، 348*، 404*
تفسیر روض الجنان، 433
تفسیر الصافی، 189، 190*، 191*، 206*، 390*
تفسیر العیاشی، 157*، 190*، 279*، 360*، 361*
تفسیر فخر رازی، 311*
تفسیر الفرات، 81*، 278*، 392*، 405*
تفسیر القمی، 77*، 92*، 177*، 187*، 390*
تفسیر الکشاف الزمخشری، 276
ص:516
تفسیر المیزان، 180
تفسیر نمونه، 434*
تلخیص الشافی، 57
التمحیص، 293*
تنبیه الخواطر، 299*
تهذیب الأحکام، 57، 135*، 382*
ثواب الأعمال، 128*، 306*، 315*، 372، 373*، 384*، 429*
جامع الأخبار، 64*، 157*، 276*
جاهلیت و اسلام، 63*
الجعفریات، 70*
جنّات الخلود، 210
جوامع الحکایات، 109*
حسن یوسف، 230*
حیواة الحیوان، 457، 459، 461، 468
خزینة الجواهر، 371
الخصال، 27*، 40*، 50*، 115*، 132*، 294*، 383*
الخلاف، 57
الدعوات، راوندی، 82*، 124*
دیوان الحیوان، 468
دیوان فروغی بسطامی، 213*
روض الجنان و روح الجنان، 433*، 473*، 474*
روضة الواعظین، 115*، 383*
سفینة البحار، 276*، 325*، 453، 459*
سنن ابن داود، 457*
سنن ابن ماجة، 450*
سنن ابی داود، 450*
سنن ترمذی، 439*
سنن نسائی، 439*، 440*
شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، 257*، 262*
شگردهای طبیعت، 430
صحیح البخاری، 79*، 444*
صحیفة السجادیة، 268*، 270*
طاقدیس، 209
طیب الحیاة، 468
عدة الأصول، 57
عدة الداعی، 129*
علم اخلاق، 211*
عوالی اللآلی، 34*، 265*، 306*، 307*، 400*
عین الحیاة، 468
ص:517
عیون اخبار الرضا، 34*، 190*، 344*، 353*
الغارات، 322*
الغدیر، 81*
غرر الحکم، 27*، 34*، 70*، 101*، 109*، 115*، 116*، 117*، 122*، 305*، 356*
الغیبة، 57، 238*
الفتوحات المکّیه، 180، 181*
فرهنگ معین، 453*
فضائل الشیعة، 393*
فقه الرضا، 279*
الفقیه، 135*
الفهرست، 57
قابوس نامه، 441، 442*
القاموس، 421
قرب الإسناد، 314*
قصص الأنبیاء، راوندی، 365*، 366*
الکافی، 36*، 93*، 94*، 105*، 106*، 117*، 118*، 119*، 127*، 135*، 206*، 237*، 240*، 241*، 251*، 253*، 285*، 291*، 296*، 297*، 298*، 305*، 313*، 314*، 315*، 352*، 356*، 382*، 385*، 388*، 421*، 422*، 435*، 450*، 471*
کتاب الحیوان، 468
کتاب المؤمن، 313*
کشف الیقین، 208*
کلمة اللّٰه، 299*
کلیات شمس تبریزی، 473*
کنز العمال، 24*، 27*، 63*، 70*، 71*، 77*، 115*، 170*، 290*، 305*، 379*، 380*، 409*، 460*، 462*، 466*، 467*
گنجینه های دانش، 173*، 411*
لغت نامۀ دهخدا، 449*، 453*
مثنوی معنوی، 97*، 162*، 234*، 354*، 470*
مجمع البحرین، 453
مجمع البیان، 81*
مجموعة ورام، 25*، 26*، 29*، 30*، 64*، 124*، 125*، 255*، 256*، 257*، 258*، 259*، 260*، 323*، 324*، 338*، 400*
المحاسن، 115*، 135*، 361*، 420*
محجة البیضاء، 255*، 256*، 257*،
ص:518
258*، 259*، 260*، 261*، 262*، 264*، 265*، 267*، 267*، 268*، 427*
مستدرک الحاکم، 265*، 268*
مستدرک الوسائل، 17*، 30*، 34*، 43*، 64*، 70*، 77*، 79*، 82*، 112*، 117*، 124*، 125*، 238*، 258*، 290*، 321*، 362*، 409*، 428*، 450*، 461*، 463*
مسکن الفؤاد، 267*
مسند احمد بن حنبل، 320*، 321*، 441*، 444*، 450*، 452*، 456*
مشکاة الأنوار، 30*، 297*، 357*
مصباح الشریعة، 263*، 264*، 329*
مصباح المتهجد، 57
معاشرت، 362*
مفاتیح الجنان، 87*
مفاخر اسلام، 57*
مقتل الحسین، 57
مکارم الأخلاق، 153*، 310*، 314*
المناقب، 201*، 233*، 362*
منتخب طریحی، 236*
منتهیٰ المطالب فی تحقیق المذاهب، 467
من لا یحضره الفقیه، 159*، 160*، 309*
میزان الحکمة، 24*، 27*، 28*، 70*، 71*، 77*، 109*، 115*، 116*، 122*، 124*، 125*، 170*، 305*، 379*، 380*
ناسخ التواریخ، 236*
نظری به طبیعت و اسرار ان، 417*
نور الثقلین، 92*، 115*، 216*
نهج البلاغة، 101*، 117*، 126*، 130*، 246*، 271*، 272*، 355*، 354، 371*
وسائل الشیعة، 31*، 93*، 94*، 105*، 106*، 117*، 118*، 119*، 128*، 134*، 135*، 136*، 137*، 138*، 139*، 140*، 141*، 142*، 143*، 144*، 146*، 147*، 160*، 185*، 196*، 237*، 240*، 241*، 251*، 291*، 296*، 297*، 298*، 305*، 306*، 313*، 314*، 315*، 352*، 373*، 382*، 384*، 385*، 403*، 422*، 423*، 424*، 428*، 429*، 435*، 436*، 441*، 471*
ینابیع المودة، 280، 281*
ص:519
ص:520
فهرست مکان هاالمان، 167
ابطح، 80، 81
اراک، 367
انگلستان، 149
ایران، 35، 54، 96، 234، 316، 344، 345، 367، 368
بدر، 186، 187*، 424
بُست، 425
بصره، 141
بغداد، 54
بلخ، 426
تهران، 37، 316، 332، 336، 368، 370، 371
حرم حضرت عبد العظیم، 316
خراسان، 54، 96، 278، 320
خیابان ارم، 35
دانشگاه لاند، 438
ذات الرقاع، 431
رشت، 336
سبا، 331
سبزوار، 326
شهر ری، 316، 369
صفین، 352
طالقان، 425
طوس، 54
عراق، 35، 54، 316، 317
عرفه، 429
غدیر خم، 79
غزنین، 425، 426
قُبا، 158
قبر زکریا بن آدم، 35
قم، 35، 317، 318، 367، 368
کربلا، 234، 352، 353*
کرمان، 327
ص:521
کعبه، 383، 384، 387
کوفه، 282، 322، 323*، 325
کوه صفا، 382
گرمسار، 96
لندن، 149
مدین، 47
مدینه، 30، 31، 84، 158، 209، 236، 310، 375، 431، 432، 467
مسجد الحرام، 445
مسجد النبی، 158، 445
مسجد گوهرشاد، 371
مشهد، 283، 284
مصر، 51، 149، 226، 227، 228، 229، 236، 427
مَقْدَفان، 352، 353*
مکه، 75، 76، 158، 241، 257، 277، 447
منجیل، 336، 337
نجف اشرف، 367
نیل، 473
همدان، 402
یمن، 75
ص:522
فهرست اشعار
مصرع اول سراینده صفحه
ابلیس شبی رفت به بالین جوانی ایرج میرزا249
از علی آموز اخلاص عمل مولوی234
الهی آتش عشقم به جان زن مؤلف326
ای به مغز خرد زده اورنگ؟270
به ذکرش هر چه بینی در خروش است؟455
بهر این فرمود موسی را خدا؟311
به ره دوست عاشقانه رویم؟154
چون که گل رفت و گلستان شد خراب مولوی354
خدمتت کی می توان جبران نمودن چشم من؟61
خوشا دردی که عشق آرد به جان ها فیض کاشانی106
دوش مرغی به صبح می نالید سعدی455
رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود جلال الدین محمد بلخی473
شراب المحبة خیر الشراب ذو النون مصری473
شنیدستم که مجنون دل افکار؟231
صعوه آمد جان نحیف و تن نزار عطار453*
طفیل هستی عشق اند آدمی و پری حافظ69
ص:523
مصرع اول سراینده صفحه
عشق هایی کز پی رنگی بود مولوی97
گر برود سر چه غم بر سر سودای یار همای شیرازی204
گفت معشوقی به عاشق کی فتی مولوی161
ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم مولوی470
مردان خدا پردۀ پندار دریدند فروغی بسطامی212
موحد چه در پای ریزش زرش سعدی187
نادره مردی ز عرب هوشمند جامی341
نه طفلی کز آتش ندارد خبر سعدی431
هدهدی کو که از سبا گوید فیض کاشانی331
هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو حافظ16
هر گیاهی که از زمین روید هاتف اصفهانی174
یا نائماً و الخلیل یحرُسُهُ ذو النون مصری474
ص:524
فهرست منابع و مآخذ
1 - قرآن کریم
2 - نهج البلاغة3- اثبات الوصیة، علی بن الحسین مسعودی.
4 - الاحتجاج، احمد بن علی طبری، 1403 ه، مشهد، نشر مرتضی.
5 - الإختصاص، شیخ مفید، 1413، کنگره جهانی هزاره شیخ مفید.
6 - ادب المفرد، محمد بن اسماعیل بخاری.
7 - ارشاد القلوب، الحسن بن الحسن الدیلمی، بیروت، مؤسسة الأعلمی، 1398 ه. ق.
8 - الإقبال، سید ابن طاووس، 1337 ش، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
9 - الأمالی، شیخ صدوق، 1362 ه ش، انتشارات کتابخانۀ اسلامیه.
10 - الأمالی، شیخ طوسی، 1414 ه ق، قم، انتشارات دار الثقافه.
11 - الأمالی، شیخ مفید، 1413 ه، قم، کنگرۀ شیخ مفید.
12 - انسان، ملا اسماعیل سبزواری
13 - بحار الأنوار، علامۀ مجلسی، 1404 قمری، بیروت، مؤسسة الوفاء.
14 - البرهان فی تفسیر القرآن، هاشم الحسینی البحرانی، مؤسسة البعثة.
15 - بشارة المصطفی لشیعة المرتضیٰ، ابو جعفر محمد آملی طبری.
16 - بهجة الانسان فی مهجة الحیوان، علی قاری.
17 - پیام قرآن، آیة اللّٰه مکارم شیرازی، دار الکتب الاسلامیة.
18 - پیشوای شهیدان، سید رضا صدر، دفتر تبلیغات اسلامی.
19 - التبیان، ابو جعفر محمد بن الحسن الطوسی، دار احیاء التراث العربی.
ص:525
20 - تحف العقول، الحسن بن علی حرانی، 1404 ق، قم، انتشارات جامعه، مدرسین.
21 - تذکرة الأولیاء، عطار نیشابوری، 1381 ش، تهران، انتشارات گنجینه.
22 - تفسیر الامام العسکری علیه السلام، منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام، 1409ه، قم، مدرسة الامام، المهدی (عج) .
23 - تفسیر روض الجنان، ابو الفتوح رازی، آستان قدس رضوی.
24 - تفسیر الصافی، فیض کاشانی، 1402ه، بیروت، مؤسسة الأعلمی، للمطبوعات.
25 - تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، 1380ه، تهران، المکتبة العلمیة.
26 - تفسیر کبیر، فخر رازی، دار احیاء التراث العربی.
27 - تفسیر الفرات، فرات بن ابراهیم کوفی، 1410 ق، تهران، مؤسسه چاپ و نشر.
28 - تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، بیروت، مؤسسة الاعلمی.
29 - تفسیر الکشاف، جار اللّٰه زمخشری، دار احیاء التراث العربی.
30 - تفسیر المیزان، محمد حسین طباطبائی، مؤسسۀ مطبوعاتی اسماعیلیان.
31 - تفسیر نمونه، آیة اللّٰه مکارم شیرازی، دار الکتب الاسلامیة.
32 - تلخیص الشافی، محمد بن الحسن الطوسی، دار الکتب الاسلامیة.
33 - التمحیص، محمد بن همام الاسکافی، مدرسة الامام المهدی.
34 - تنبیه الخواطر، ورام بن ابی فراس، دار التعارف.
35 - تهذیب الأحکام، شیخ طوسی، 1365 ش، دار الکتب الاسلامیه.
36 - ثواب الأعمال، شیخ صدوق، 1364 ش، قم، شریف رضی.
37 - جامع الأخبار، تاج الدین شعیری، 1363 ش، انتشارات رضی.
38 - جاهلیت و اسلام، یحیی نوری نصر، نشر کتابخانه شمس.
39 - الجعفریات، محمد بن محمد بن اشعث، مکتبة النینوی.
40 - جنات الخلود، محمد رضا بن محمد مؤمن امامی مدرس.
41 - جوامع الحکایات، محمد بن محمد بخاری عوفی.
ص:526
42 - حسن یوسف، سید رضا صدر، دفتر تبلیغات اسلامی.
43 - حیواة الحیوان، محمد بن عیسی الدمیری.
44 - خزینة الجواهر، حاج شیخ علی اکبر نهاوندی.
45 - الخصال، شیخ صدوق، 1403 ه، انتشارات جامعه مدرسین.
46 - الخلاف، محمد بن الحسن طوسی ( شیخ طوسی) .
47 - الدعوات، راوندی
48 - دیوان الحیوان، جلال الدین سیوطی.
49 - دیوان فروغی بسطامی
50 - روض الجنان و روح الجنان، ابو الفتوح رازی.
51 - روضة الواعظین، محمد بن حسن فتال نیشابوری، انتشارات رضی.
52 - سفینة البحار، حاج شیخ عباس قمی، انتشارات اسوه.
53 - سنن ابن ماجة، ابی الحسن الحنفی.
54 - سنن أبی داود، سلیمان بن الاشعث سجستانی، دار احیاء التراث.
55 - سنن ترمذی، محمد بن عیسی بن سوره، دار احیاء التراث.
56 - سنن نسائی، احمد بن شعیب نسائی.
57 - شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، 1404 ه، کتابخانه آیت اللّٰه مرعشی نجفی.
58 - شگردهای طبیعت، بوریس سرگیف، ترجمه صدیقیان.
59 - صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری.
60 - صحیفة سجادیه، امام علی بن الحسین علیه السلام، دفتر نشر الهادی.
61 - طاقدیس، ملا احمد نراقی، انتشارات نهاوندی.
62 - طیب الحیاة، محمد بن علی بن محمد مکی.
63 - عدة الأصول، محمد بن الحسن طوسی.
64 - عدة الداعی، ابن فهد حلی، 1407 ه، دار الکتاب الاسلامی.
65 - علم اخلاق، دکتر محمد علی بامداد.
ص:527
66 - عوالی اللآلی، ابن ابی جمهور احسائی، 1405 ه، سید الشهداء قم.
67 - عین الحیاة، محمد بن بکر دمامینی.
68 - عیون اخبار الرضا علیه السلام، شیخ صدوق، 1378 ه، جهان.
69 - الغارات، احمد بن محمد سیاری.
70 - الغدیر، عبد الحسین امینی.
71 - غرر الحکم، عبد الواحد بن محمد تمیمی آمدی، 1366 ش، دفتر تبلیغات اسلامی قم.
72 - الغیبة، محمد بن الحسن طوسی، 1408ه، قم، مکتبة بصیرتی.
73 - الفتوحات المکیه، محیی الدین بن عربی، 1410 ه، القاهرة، الهیئة المصریة العامة للکتاب.
74 - فرهنگ معین، محمد معین، 1382ش، تهران، انتشارات امیرکبیر.
75 - فضائل الشیعة، محمد بن علی بن بابویه قمی، مؤسسة الامام المهدی.
76 - فقه الرضا، منسوب به امام رضا علیه السلام، مؤسسة آل البیت.
77 - الفقیه، شیخ صدوق، 1413 ق، قم، انتشارات جامعه مدرسین.
78 - الفهرست، محمد بن حسن طوسی.
79 - قابوس نامه، کیکاووس وشمگیر.
80 - القاموس، فیروزآبادی.
81 - قرب الإسناد، عبد اللّٰه بن جعفر حمیری قمی، تهران، انتشارات کتابخانه نینوی.
82 - قصص الأنبیاء، راوندی.
83 - الکافی، شیخ کلینی، 1365 ه، دار الکتاب الاسلامیه.
84 - کتاب الحیوان، عمر بن بحر جاحظ بصری.
85 - کتاب المؤمن، حسین بن سعید کوفی اهوازی، متوفی قرن 3 ه، چاپ اول 1404 ه - 1363 ش، مدرسه امام المهدی.
86 - کشف الیقین، علامه حلی، 1411ق، مؤسسه چاپ و انتشارات.
87 - کلمة اللّٰه، سید حسن شیرازی.
88 - کلیات شمس تبریزی
ص:528
89 - کنز العمال، علی متقی هندی، مکتبة التراث الاسلامی.
90 - گنجینه های دانش، شیخ محمد رازی، قم 1354ش.
91 - لغت نامه دهخدا، علی اکبر دهخدا، چاپ دانشگاه تهران.
92 - مثنوی معنوی، مولوی.
93 - مجمع البحرین، فخر الدین الطریحی.
94 - مجمع البیان، طبرسی، بیروت، دار المعرفه.
95 - مجموعة ورام، ورام بن ابی فراس، مکتبة الفقیه قم.
96 - المحاسن، احمد بن محمد برقی، المجمع العالمی لاهل البیت.
97 - محجة البیضاء، ملا محسن فیض کاشانی، دفتر انتشارات اسلامی.
98 - مستدرک الحاکم، محمد بن عبد اللّٰه نیسابوری.
99 - مستدرک الوسائل، حاج میرزا حسین نوری.
100 - مسکن الفؤاد، شهید ثانی، کتابخانه بصیرتی.
101 - مسند احمد بن حنبل، احمد بن حنبل.
102 - مشکاة الأنوار، علی طبرسی، دار الحدیث.
103 - مصباح الشریعة، منسوب به امام صادق علیه السلام، نشر صدوق.
104 - مصباح المتهجد، محمد بن الحسن طوسی، مؤسسة فقه الشیعة.
105 - معاشرت، استاد حسین انصاریان.
106 - مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی.
107 - مفاخر اسلام، علی دوانی.
108 - مقتل الحسین، خوارزمی، مکتبة المفید.
109 - مکارم الاخلاق، رضی الدین حسن بن فضل الطبرسی، 1412ق، قم، انتشارات شریف رضی.
110 - المناقب، محمد بن علی المازندرانی ( ابن شهر آشوب) .
111 - منتخب الطریحی، شیخ فخر الدین بن محمد نجفی امامی.
112 - منتهی المطالب فی تحقیق المذاهب، حسن بن یوسف بن مطهر حلی ( علامۀ حلی) .
ص:529
113 - من لا یحضره الفقیه، محمد بن علی قمی ( شیخ صدوق) .
114 - میزان الحکمة، محمد محمدی ری شهری، دار الحدیث.
115 - ناسخ التواریخ، میرزا محمد تقی سپهر.
116 - نظری به طبیعت و اسرار آن
117 - نور الثقلین، عبد علی الحویزی، 1412ه، قم، مؤسسۀ اسماعیلیان.
118 - وسائل الشیعة، محمد بن الحد العاملی.
119 - ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم القندوزی، دار الاسوة.
فهرست تألیفات دانشمند معظم استاد حسین انصاریان
ترجمه ها:
120 - ترجمۀ قرآن کریم، ترجمه ای استوار همراه با توضیحی مختصر
121 - ترجمۀ نهج البلاغه، اولی ترجمه زیر نویس نهج البلاغه
122 - ترجمۀ صحیفه سجادیه، ترجمه ای روان، دقیق و عمیق از صحیفۀ سجادیه
123 - ترجمۀ مفاتیح الجنان، تبدیل متن قدیم فارسی به جدید و ترجمه ای روان
124 - ترجمۀ اخلاق شبّر
شروح و تفاسیر:
125 - 17 - عرفان اسلامی (12ج) ، شرح جامع مصباح الشریعة و مفتاح الحقیقة
126 - 24 - تفسیر جامع صحیفۀ سجادیه (7ج) ( دیار عاشقان)
127 - شرح دعای کمیل، شرحی محققانه بر دعای کمیل حضرت علی علیه السلام
128- شرح نهج البلاغه، شرح خطبه اول نهج البلاغه
129 - چهل حدیث حج، چهل حدیث عرفانی در رابطه با حج
130 - شرح رباعیات بابا طاهر، بحثی عرفانی و شرحی بر اساس مبانی عرفانی
عرفان و حکمت:
131 - توبه، آغوش رحمت حق، طرح مباحث توبه با اسلوبی جدید همراه با فصول متنوع.
132 - اخلاق خوبان، نگاهی به لطائف بسم اللّٰه الرحمن الرحیم - بخش اول
133 - نسیم رحمت، نگاهی به لطائف بسم اللّه الرحمن الرحیم - بخش دوم
134 - عبرت های روزگار، پندها و حکمت هایی از قضایای تاریخی
ص:530
ص:531
135 - لقمان حکیم، سیری در حیات علمی و عملی لقمان حکیم بر اساس آیات
136 - مونس جان، مناجات نامه
137 - عبودیت
138 - عرفان، سیری تحقیقی در عرفان شیعی
139 - اولیاء اللّه.
140 - سیر الی اللّه.
141 - نور و ظلمت.
142 - نفس
اخلاق:
143 - زیبایی های اخلاق، نگرشی نو به اخلاق نظری
144 - راهی به سوی اخلاق اسلامی.
145 - هزینۀ پاک ماندن
اصول و عقاید:
146 - سیمای نماز، نگرشی به حقیقت نماز در آیینه حیات انبیا و امت ها
147 - حج وادی امن، مناسک عرفانی حج
148 - با کاروان نور، نگرشی به شخصیت اصحاب حضرت سید الشهداء علیه السلام
149- در بارگاه نور، نگاهی به حج از دیدگاه روایات
150 - اهل بیت علیهم السلام عرشیان فرش نشین، نگرشی نو پیرامون شخصیت اهل بیت علیهم السلام
151- شخصیت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله
152- علی علیه السلام مصداق پاکی ها
153 - شخصیت حضرت زهرا علیها السلام
154- امام حسن مجتبی علیه السلام را بهتر بشناسیم
ص:532
155 - حیات امام هشتم علیه السلام
156- ولایت و رهبری از دیدگاه نهج البلاغه
157 - عظیم ترین حادثه هستی
158 - فضائل امیر المؤمنین علیه السلام
اجتماعی:
159 - نظام خانواده در اسلام، سی فصل در مباحث خانواده، راهنمایی جامع برای خانواده ها
160 - نظام تربیت در اسلام، بحثی پیرامون مسائل تربیتی از دیدگاه اهل بیت علیهم السلام
161- چهره های محبوب و منفور در قرآن کریم
162 - جلوه های رحمت الهی، تحقیقی جامع پیرامون رحمت عام و خاص پروردگار
163 - بر بال اندیشه، مجموعه مقالات
164 - مهر و محبت، محبت از دیدگاه قرآن و روایات و نقش آن در حیات بشر
165 - شفا در قرآن.
166 - نفس.
167 - معنویت اساسی ترین نیاز عصر ما.
168 - اسلام کار و کوشش.
169 - اسلام و علم و دانش.
170 - از انسان چه می خواهند؟ .
171 - بسوی قرآن و اسلام
172 - معاشرت.
173 - وسائل هدایت
ص:533
فقه و اصول:
174 - تقریرات فقه، تقریرات درس آیت اللّٰه العظمی حاج میرزا هاشم آملی رحمه الله
175- تقریرات اصول، تقریرات درس آیت اللّٰه العظمی حاج میرزا هاشم آملی رحمه الله
176- تقریرات فقه بحث صلاة، تقریرات درس آیت اللّٰه العظمی حاج شیخ ابو الفضل نجفی خوانساری رحمه الله
مجموعه های شعری:
177 - چشمه سار عشق، دیوان اشعار هزار بیت در شخصیت سیدالشهداء علیه السلام
178- گلزار محبت، دوبیتی های عرفانی
179 - مرز روشنایی، دیوان اشعار
180 - مناجات عارفان، دیوان اشعار
181 - دیوان غزلیات
کتب به زبان خارجی:
80 - نظام خانواده در اسلام ( انگلیسی)
81 - نظام خانواده در اسلام ( اردو)
82 - نظام خانواده در اسلام ( عربی)
83 - نظام خانواده در اسلام ( ترکی استانبولی)
84 - نظام خانواده در اسلام ( ترکی آذری « خط کریل»)
85 - توبه آغوش رحمت ( عربی)
86 - توبه آغوش رحمت ( انگلیسی)
87 - توبه آغوش رحمت ( اردو)
88 - با کاروان نور ( انگلیسی)
89 - شرح دعای کمیل ( عربی)
ص:534
90 - شرح دعای کمیل ( ترکی استانبولی)
91 - شرح دعای کمیل ( ترکی آذری « خط کریل»)
92 - شرح دعای کمیل ( اردو)
93 - دیار عاشقان ( انگلیسی - 2 جلد)
94 - اهل بیت ( اردو)
ص:535