سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -
عنوان و نام پدیدآور:آثار مثبت عمل: مجموعه سخنرانیهای استاد حسین انصاریان/ ویرایش و تحقیق محسن فیض پور.
مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1388.
مشخصات ظاهری:392 ص.: مصور.
فروست:مجموعه آثار؛ 82.. سیری در معارف اسلامی؛ 23.
شابک:50000 ریال (گالینگور) ؛ 40000 ریال: شومیز : 978-964-2939-21-3
وضعیت فهرست نویسی:برون سپاری/فاپا
یادداشت:کتابنامه: 360 - 363.
یادداشت:نمایه.
موضوع:انصاریان، حسین، 1323 - -- وعظ
موضوع:اسلام -- مقاله ها و خطابه ها
موضوع:اخلاق اسلامی -- مقاله ها و خطابه ها
شناسه افزوده:فیض پور قمی، محسن، 1353 -، گردآورنده
رده بندی کنگره:BP10/5/الف82آ2 1388
رده بندی دیویی:297/08
شماره کتابشناسی ملی:1898938
ص:1
در جهان پرتلاطم امروز،آیات پرشور الهی و کلام روح بخش معصومین و زمزم لایزال معارف شیعه مرهم جان های خسته و سیراب کننده تشنگان هدایت و رهایی جویندگان از ظلمت های نفس است.عالمان دینی و عارفان حقیقی غواصان این اقیانوس بیکران معرفت اند که گوهرهای ناب علوم قرآن و اهل بیت علیهم السلام را به دست آورده و به مشتاقان حقیقت عرضه می نمایند.
در این میان،کرسی منبر و خطابه رسانه دیرپا و سازنده ای است که از دیرباز زمینه ارتباط و انتقال معارف دینی و مکارم اخلاقی را میان عالمان و متعلمان فراهم کرده است و عالمان آگاه و هادیان دلسوز،که عمر خویش را صرف تتبع و تحقیق در آثار علمی شیعه نموده اند،عباد اللّه را به مصداق کریمانۀ «ادع الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة» ،با کلام نغز و لطیف خود به راه سعادت دعوت کرده اند.
مجموعه حاضر،که با عنوان«سیری در معارف اسلامی»در مجلدات مختلف و موضوعات متنوع در اختیار خوانندگان محترم قرار می گیرد،مجموعه مباحث عالمانه و ارزشمند محقق ارجمند حضرت استاد حسین انصاریان،مدظله العالی،است که یکی از عالمان برجسته و میراث داران گوهر سخن در زمان خویش است که استواری کلام و لطافت بیان نافذشان بر اهل نظر پوشیده نیست.
این گنجینه ارزشمند حاصل نیم قرن مجاهدت علمی و تبلیغی حضرت استاد جهت
صفحه مقدمه:1
نشر و ترویج فرهنگ غنی شیعه بر کرسی بحث ونظر می باشد که به منظور پربارتر ساختن محتوای تبلیغ دینی در جامعه و استفاده بیشتر طلاب محترم علوم دینی به زیور طبع آراسته می شود.
در این مجموعه گرانقدر،تلاش شده است با تکیه بر ویرایشی روشمند و دقیق-که شرح آن در یادداشت ویراستار آمده است-ساختار هنرمندانه مباحث و سبک استاد در ارائه سخن از بین نرود،تا ضمن نشرفرهنگ انسان ساز آل اللّه علیهم السلام شیوه منحصر به فرد استاد در تبیین معارف دینی نیز حفظ شده و به مشتاقان ارائه گردد.
مجلّدی که اکنون تقدیم خوانندگان گرامی می شود بیست و سومین اثر از این مجموعۀ سترگ و دربردارندۀ 21 گفتار در باب آثار مثبت عمل است که مربوط به سخنرانی های استاد در ماه رمضان 1383 در مسجد امیر تهران است.
این مکتوب،علاوه بر در برداشتن متن سخنرانی که لاجرم سبک و سیاق متن را نیز گفتاری می سازد،از فواید زیر خالی نیست:
- عنوان بندی مناسب و تفکیک مطالب و موضوعات.
- استخراج مصادر آیات و روایات و ارائه مطالب متنوع دیگر در پی نوشت.
- ذکر نام مستقل برای هر بحث(در انتخاب نام هر مجلد و نیز هر گفتار غلبه موضوع مدنظر بوده است،نه انطباق کامل موضوع و محتوا)
- مجموعه متنوع فهرست ها و...
در پایان،با امید به این که این اثر مورد رضایت حضرت حق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مقبول نظر مبلغان دینی قرار گیرد،لازم است از استاد انصاریان،دامت برکاته،که این فرصت مغتنم را در اختیار قرار دادند سپاسگزاری نماییم.
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان
صفحه مقدمه:2
الحمد لله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله
پایه گذار منبر و جلسات سخنرانی برای رشد و هدایت جامعه وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود.ارزش تبلیغ دین از طریق منبر و جلسات تا جایی بود که خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله تا روز پایان عمرشان با کمال اخلاص به بیان معارف دین پرداختند و در این راه زحمات سنگینی را متحمل شدند.پس از پیامبر،وجود مقدس امیرمؤمنان علیه السلام ادای این تکلیف الهی به عهده گرفتند که بخشی از سخنرانی های آن حضرت در کتاب بی نظیر نهج البلاغه موجود است.
امامان معصوم،به ویژه حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام نیز تا جایی که فرصت در اختیارشان قرار گرفت و مزاحمتی از جانب حکمرانان بنی امیه و بنی عباس برایشان پیش نیامد این مهم را به صورت بیان معارف الهی و رشته های مختلف علوم به صورتی که حجت تا قیامت بر همگان تمام باشد به عهده گرفتند و دیگران را که مورد اعتمادشان در علم و عمل بودند به این مسأله تشویق کردند.
عالمان مخلص و باعمل شیعه برای حفظ دین خدا و تبلیغ معارف الهیه بر اساس قرآن و فرهنگ اهل بیت قرن به قرن تا به امروز که سال 1387 هجری شمسی است این جایگاه عظیم را حفظ کردند؛شخصیت هایی چون شیخ مفید،شیخ صدوق،شیخ
صفحه مقدمه:3
طوسی،علامه محمدباقر مجلسی،شیخ جعفر شوشتری و در قرن معاصر بزرگانی چون آیت اللّه العظمی بروجردی،آیت اللّه سیدعلی نجف آبادی،آیت اللّه حاج میرزا علی شیرازی،آیت اللّه حاج میرزا علی هسته ای،آیت اللّه حاج میرزا علی فلسفی تنکابنی و...
با داشتن مقام مرجعیت و مقام علمی بسیار بالا در ماه رمضان و محرم و صفر به منبر می رفتند و از این طریق دِین خود را به قرآن و اهل بیت ادا می کردند.
این جانب حسین انصاریان که سالیانی از عمرم را در شهر مقدس قم،این آشیانه اهل بیت،نزد بزرگانی از مراجع و اساتید مشغول تحصیل بوده ام،بر اساس وظیفه ای که احساس می کردم رو به جانب تبلیغ و تألیف آوردم و در این راه،فقط توفیق حق رفیق راهم بود.در زمینه تبلیغ بیش از شش هزار سخنرانی در نزدیک به پانصد موضوع مختلف بر پایه قرآن و روایات اهل بیت و تاریخ صحیح و نکاتی از حیات پاکان و اولیای الهی پرداخته ام و امیدوارم تا لحظات پایان عمر هم چنان توفیق ادای این وظیفه را از جانب حق داشته باشم.
مؤسسه دارالعرفان،که در شهر قم در جهت نشر معارف قرآنی و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام کارهای مهمی را در سطح جهانی انجام می دهد،بنا گذاشت متن این سخنرانی ها به صورت مکتوب درآید تا در اختیار طلاب حوزه ها و دانشجویان و مردم علاقمند قرار گیرد و این مجموعه که احتمالاً حدود دویست جلد خواهد شد در آینده منبعی برای مبلغان شیعه قرار گیرد.من پس از سپاس از حضرت حق لازم می دانم به خاطر تحقق این مهم از دو فرزندم و جناب آقای پیمان تشکر کنم و از خوانندگان،به خصوص مبلغان گرامی،درخواست دعا نمایم.حال،این شما و این اثر اسلامی که فقط لطف و رحمت حق سبب ظهورش شد.
فقیر:حسین انصاریان
صفحه مقدمه:4
ارزش ماه مبارک رمضان1
تهران،مسجد امیر ،رمضان 1383
ص:2
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
بیشترین مطالب پیرامون ماه مبارک رمضان،از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل شده است.مردم به خاطر این که خطبه آخر ماه شعبان را زیاد شنیده اند،به نظرشان می رسد که گفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره ماه مبارک رمضان،همان است که در آن خطبه بیان شده است.اما این گونه نیست.
بیشتر مطالبِ این خطبه مربوط به ماه مبارک رمضان و روزه داران است.از جمله، وجود مبارک حضرت صادق علیه السلام از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله قسمت بسیار مهمی را نقل می کنند که نزدیک به پانزده مسأله است،و دانستن آن برای همه ما مفید،آرام بخش و راهنما است.این قطعه با عظمت،قلب و عقل و قدرت ما را نورانی می کند.
امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل فرمودند:
«شَهْرُ رَمَضَانَ،شَهْرُ اللّهِ عَزَّوَ جَلَّ» (1)
هیچ گاه پیغمبر و ائمه طاهرین علیهم السلام نام این ماه را تنها ذکر نکرده اند.هر وقت کلمه رمضان را بر زبان مبارکشان جاری کرده اند،با کلمه دیگری که دلالت بر احترام باشد،آن را می آمیختند.
امام باقر صلی الله علیه و آله علت آن را چنین فرموده است که:
ص:3
«رَمَضَانُ اسمٌ مِنْ اسْماءِ اللّهِ» (1)
رمضان،نامی از نام های پروردگار است.
به همین خاطر آن را با احترام بر زبان جاری می ساختند.
خدای متعال در قرآن مجید می فرماید:
«ذٰلِکَ وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعٰائِرَ اللّٰهِ فَإِنَّهٰا مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ» (2)
کسی که به شعائر خدا احترام گذارد و تجلیل کند،از تقوای قلبی برخوردار است.یعنی دل با ارزش و پاکی دارد که وقتی می خواهد یکی از شعائر الهی را یاد کرده یا عمل کند،با احترام یاد می کند و در عمل کردن آن هم،تمام شرایط و آداب آن را رعایت می کند.
قلب با تقوا،با ارزش ترین قلب است.قلب با تقوا،نسبت به شؤون پروردگار عالم فروتن است و صاحب قلب باتقوا،همیشه خود را در برابر پروردگار و شعایر او،خاکسار و فروتن می داند.
بهترین نمونه احترام به شعایر الهی،حرکت حضرت سیدالشهداء علیه السلام است.آن حضرت علیه السلام در سفر آخری که در حج بودند،با این که می توانستند همان جا بمانند و در مسجد الحرام شهید شوند،چون خبر داشتند که سی نفر از طرف یزید،زیر لباس احرام اسلحه بسته اند تا در حال طواف خانه خدا،حضرت را به قتل برسانند.
خون ابی عبداللّه علیه السلام«ثار اللّه»است،ولی کعبه،مسجد الحرام و مناسک از «شعائر اللّه»است،لذا ادب را در این دیدند که خون پاکشان در کنار شعایر خدا
ص:4
ریخته نشود.اگر ایشان شهید نمی شدند،خونشان پاک ترین خون بود،چه برسد به این که در کنار بیت خدا شهید می شدند.
از نظر فقه اسلامی،لازم نیست شهید را غسل بدهند،و شهیدی که در خون خود می غلتد،خون او نجس نیست.این خون پاک است. (1)اما ایشان نخواستند که خون پاکشان در کنار بیت خدا بریزد.پس علت آمدن ایشان به کربلا،احترام به شعائر خدا بود.
حتی نام این ماه را که به زبان جاری می کردند،چون از شعائر خداست،با احترام جاری می کردند و می فرمودند:
«شهر رمضان،شهر اللّه عزّ و جلّ» ترکیب گفتار پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله خیلی زیبا است؛در ادبیات عرب بحث مهم اضافه هست، که در اضافه سه حالت مطرح است؛ «مضاف» ،یعنی آن چیزی که اضافه می شود.
«مضاف الیه» ،چیزی که به او اضافه شده است و نسبتی که در این اضافه وجود دارد.
کار اضافه این است که مضاف با اضافه شدن به مضاف الیه،از محسنات و ارزش های مضاف الیه،برای خودش کسب ارزش می کند.
قیمت هر خانه به مقدار مصالحی است که در آن به کار رفته است،ولی خانه کعبه،چه قدر قیمت دارد ؟ قیمت آن،قیمت مادّی نیست.قیمتی است که جز خدا کسی خبر ندارد.چون وقتی که ابراهیم علیه السلام این خانه را هنوز نساخته بود،خدا در گفتگویی که با او داشت،خانه را به خودش اضافه کرد: «بیتی» (2)یعنی خانه من.این خانه،از سنگ و گل است،اما از ارزش های پروردگار،کسب ارزش می کند و این ارزش ها را به حاجیان منتقل می کند.
مسائل مربوط به امور معنوی حج،شگفت آور است.در روایات بسیار مهم وارد شده است که:
ص:5
زایر وقتی وارد مسجد الحرام می شود،هیچ کاری که انجام ندهد و فقط کعبه را تماشا کند،به هر نگاهی،صد هزار حسنه به او می دهند،صد هزار سیئه او را محو می کنند و صد هزار درجه او را بالا می برند. (1)خداوند کعبه را به اسم خود اضافه کرده است و کعبه،فیوضات الهیه را از طریق این ربط و اتصال به زایران منتقل می کند.مانند سیمی که نور را از کارخانه می گیرد و به لامپ می رساند.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله کلمه «شهر» را که به معنای ماه است،به «الله» اضافه کرده و فرموده است:شهر رمضان
«شهر اللّه عزّ و جلّ» و نفرمودند «شهر الرحمن،یا شهر الرحیم» ،بلکه فرمودند: «شهر اللّه» .علت آن این است که کلمه مبارکه اللّه،یعنی وجود مقدّسی که جامع همه صفات کمال است.پس ماه مبارک رمضان،با اتصال به خدا،همه کمالات لازم را برای انسان،از طریق این ارتباط به روزه دار منتقل می کند.چون ماه رمضان ماه وصل به خدا است.کسی که وصل به ماه رمضان است،با روزه گرفتن،در صورتی که اتصال او،اتصال صحیحی باشد،کمالات الهیّه را کسب می کند،اتصال او فقط از طریق خالی نگاه داشتن شکم نباشد،بلکه وجودش باید به ماه رمضان وصل باشد:
«بَلیٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ» (2)
وجه یعنی ذات:
«وَ مَنْ یُسْلِمْ وَجْهَهُ إِلَی اللّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقیٰ» (3)
کسی که با همه وجود تسلیم خدا شده و محسن است،به محکم ترین دستگیره
ص:6
چنگ انداخته است.یعنی همرنگ خدا شده است،چون پروردگار محسن است و عاشق همرنگ خودش می باشد.
«وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» (1)
یعنی این گره را شیاطین و ماهواره ها و شهوات هم نمی توانند باز کنند بلکه «فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقیٰ» عروه وثیق نمی گوید،بلکه می فرماید:«عروة الوثقی» دستگیره استوارتر و محکم تر.
وقتی همه وجود انسان وصل به ماه رمضان باشد،معنی آن این است که وقتی کسی غیبتی را شروع می کند،به او می گویند:من روزه هستم،یعنی شما سخن خود را قطع کنید.یا وقتی چشمش به نامحرم می افتد،میل به نگاه کردن هست،که این میل،میل طبیعی است،نه میل شیطانی،چون میل به زیبایی ها،میل طبیعی است،اما اجازه نداده اند که این میل به همه جا برود و آن را محدود به حدود صحیحی کرده اند.
وقتی آدم بیرون می رود،این همه چهره های زیبا را می بیند،اما به چشمش می گوید:ماه رمضان است،من در ماه رمضان روزه هستم،پس نباید حرمت این ماه را بشکنم.به گوش،و شکمش هم همین را می گوید،که اتصال واقعی به ماه رمضان چنین است.
براساس فرموده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله،ماه رمضان اضافه به اللّه شده است؛ «شهر اللّه» باعث می شود ماه رمضان المبارک از اللّه کمالات لازم را بگیرد و این کمالات
ص:7
لازم را به شخصی که متصل به خودش است انتقال بدهد،چون ماه رمضان که بخیل نیست و این کمالات را برای خودش نمی خواهد،بلکه ماه رمضان مانند یک شفیع و واسطه است.اگر این شفیع و واسطه را خدا برای ما قرار نداده بود،یقین بدانید که در قیامت با وجود داشتن نماز،حج،جهاد،خمس و...نصیب ما از خدا بسیار اندک بود.این ماه رمضان است که دنیا و آخرت ما را به گونه ای تقویت می کند که هیچ عملی به این قدرت نمی تواند،تقویت کند.
خداوند متعال نفرموده هیچ عمل مثبتی از انسان به من تعلق دارد،همه را گفته است که مال خودت باشد؛درباره نماز تعبیر به «صلاتک» نموده و درباره زکات تعبیر «زکاتک» فرموده،یعنی از کاف خطاب استفاده می کند.به موسی علیه السلام می گوید: «صدقتک و حجّک».
اما به ماه رمضان و روزه آن که می رسد،می فرماید:
«الصوم لی» (1)روزه من،نه روزه تو.چون تو لایق نبودی که روزه مال تو باشد،بلکه روزه مال من است.من به کَرم خودم تو را توفیق می دهم که وارد روزه شوی وگرنه روزه مال من است،نه مال تو.اما نماز به این عظمت مال تو،با این که در نماز،همه اعضا و جوارح تو در نماز است؛رکوع،سجده،قنوت و تشهد دارد.-البته قنوت مستحب است،ولی بعضی از گذشتگان در فتواهای شان واجب می دانستند.این پیکره با عظمت نماز را می گوید:برای تو است،اما روزه را می گوید:برای من است،چون تو آن قدر مقام نداشتی که روزه برای تو باشد.
اما من ملک طلق و خالص خودم را در این یک ماه به شما ارزانی می دهم،چون کریم هستم و تو در این سی روز،که خزانه من در این ملک است،هر چه می توانی از آن خزانه برای خودت بهره برداری کن و هر چه بیشتر بهره برداری کنی،خدا
ص:8
ناخرسند نمی شود.
بعد می فرماید:
«شهر اللّه عزّ و جلّ» نمی گوید: شهر اللّه تعالی ،زیرا عزّ و جلّ یعنی توانای شکست ناپذیر.یعنی اگر به این ماه رمضانی که وصل به خدا است،وصل شوی،تو هم توانای شکست ناپذیر می شوی.به این شکل هم می توان از خدا رنگ گرفت.
در این آیه قرآن می فرماید: «وَ لِلّٰهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ» (1)قدرت شکست ناپذیری در این عالم مخصوص سه نفر است؛خدا،پیغمبر صلی الله علیه و آله و اهل ایمان است.کسی که با تمام وجود وصل به ماه رمضان است،مؤمن واقعی است.
«شهر اللّه عزّ و جلّ» جلّ،یعنی عظیم؛یعنی ما کوچک بودیم و با روزه بزرگ و بالغ شدیم.روز اول ماه مبارک رمضان،روزه داران عجیب مورد احترام،کرامت و عظمت حضرت حق هستند.تا جایی که خدا با فرشتگانش به خاطر شما مباهات می کند.به جای این که زمین به آسمان ببالد،آسمان به زمین می بالد.
جمله دوم این روایت پر از بشارت،تشویق و عنایت است.
این که گاهی می گویند:دریای بی نهایت،در عالم چنین چیزی وجود ندارد.
بهشتی هم که در قیامت به ما می دهند،نهایت دارد.زمان آن بی نهایت است،ولی در این دریای بی نهایت،محبت خدا به روزه دار،موج می زند.یک چشم باطنی و قلب پاکی می خواهد که آدم ببیند و درک کند.
راوی روایت،امام صادق علیه السلام است و از جهت سند و متن بسیار قوی است، علاوه بر اینکه از آیات قرآن هم این معانی،به اشاره استفاده می شود.
جمله دوم این است که:
«وَ هُوَ شَهْرٌ یُضٰاعِفُ اللّهُ فِیه الحَسَنَاتِ» (2)پروردگار
ص:9
وارد میدان زندگی بنده خود می شود،تا ببیند بنده اش در شبانه روز ماه رمضان، چه کار خوبی انجام می دهد ؟ چه وقت یک «الله اکبر» یا «الحمد للّه» یا «سبحان اللّه» می گوید ؟ چه وقت وارد نماز می شود ؟ چه وقت قرآن می خواند ؟ پروردگار دنبال این است که بنده اش در ماه رمضان چه موقع وارد انجام یک کار خوب می شود،تا این کار خوب را به خودش اضافه کند.
چه مقدار اضافه می کند ؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله قیدی ذکر نفرمودند.فقط فرمودند:
«یُضٰاعِفُ اللّهُ فِیه الحَسَنَاتِ» بعضی از خوبی ها با یک ادب خاصی بیان شده است، مثلاً می فرماید:در ماه رمضان کسی که قرآن می خواند،وقتی «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ» می گوید،این جمله نوزده حرف است،به هر حرفی که از دهان او درمی آید،خدا ثواب نوزده ختم کامل قرآن را در پرونده اش ثبت می کند. بسم اللّه در نمازهای واجب هم عنوان قرآن خواندن را دارد.
شما یک رکعت نماز صبح می خوانید،خدا آن یک رکعت را تبدیل به میلیاردها رکعت می کند.عددی معلوم نشده است که مثلاً با یک «الحمد للّه» ،چه قدر ثواب اضافه می شود ؟
برای روشن شدن مطلب،خوب است که به این مثال توجّه شود؛دریا را در کمال آرامش می بینید،که یک ذرّه موج ندارد.یک سنگ کوچکی را برمی دارید و در آب می اندازید.این سنگ به اندازه خود یک موج دایره ای ایجاد می کند.آن موج یک موج بزرگ تر و بزرگ تر،تا چشم کار می کند این موج ایجاد می شود.
کار خدا در ماه رمضان این گونه است.شما یک سنگی به نام «الحمد للّه» یا روزه یا نماز واجب،در دریای رحمت خدا می اندازید،پروردگار عالم دریای رحمت خود را موج می دهد.این که می گویم سنگ،چون اعمال ما نسبت به او چیزی
ص:10
نیست.وقتی زینب کبری علیها السلام دو تا دستش را زیر بدن ابی عبداللّه علیه السلام برد و با اعتقاد به پروردگار گفت:
«اَللَّهُمَّ تَقَبَّلَ مِنّٰا هَذَا القَلیلِ الْقُربٰان» (1)خدایا این قربانی اندک را از ما بپذیر پس عمل ما نسبت به او ناچیز است.
موج تا آنجا می رود که عقل ما کار نمی کند که این موج را بیابد.این معنای
«وَ هُوَ شَهْرٌ یُضٰاعِفُ اللّهُ فِیهِ الحَسَنَاتِ» (2)است.خدا اگر بخواهد اضافه کند،تا بی نهایت اضافه می کند،چون ذات و فعل خدا بی نهایت است.
جمله سوم؛بسیار امیدبخش است و خداوند چقدر روز اول ماه رمضان، روزه دار را خوشحال می کند و لذّت قلبی به او می دهد؛
«وَ یَمْحُو فِیهِ السَیِّئاتِ» (3)پروردگار در ماه رمضان،تمام زشتی ها و گناهان را از پرونده روزه داران می زداید.
در این دنیا سنگینی گناه را به کسی نشان نداده اند.قرآن مجید می فرماید:که در قیامت،مجرمان حرفه ای را زنجیری می زنند که طول زنجیر هفتاد ذراع است. (4)و در روایات ما آمده است که:هر حلقه این زنجیر،از کره زمین سنگین تر است و این سنگینی به خاطر سنگینی گناهان است،نه خود زنجیر. (5)یعنی در هر حلقه آن این قدر بسیار تراکم هست.گناه،این سنگینی را دارد.
دانشمندان امروز می گویند:
اگر کسی بتواند خلأ بین اتم های کره مریخ را از بین ببرد و فشرده اش کند،به اندازه یک نارنج می شود،بدون این که وزن آن کم شود،چون خلأ که وزنی ندارد، پس وقتی مریخ را فشرده کنند و خلأ میان الکترون ها و هسته های مرکزی را بگیرند، تراکم که پیدا بکند،اندازه یک نارنج می شود،ولی وزن آن کم نمی شود.
این که حضرت می فرماید:هر حلقه این زنجیر به وزن کره زمین است،این وزن از سنگینی گناه است.کاری که خدا در ماه رمضان انجام می دهد،این است که آن قدر
ص:11
بار را از روی دوش همه ما برمی دارد،که اگر آن بار بر دوش ما بماند،در قیامت ما را به خاطر آن زنجیر می کنند و اگر در قیامت گناه کاران به خدا بگویند:ما پرونده این شخص کنار خودمان را دیدیم،او هم صد گناه مثل گناهان ما را داشت.چه گونه او را زنجیر نمی کنید ؟ آیا این عدل است ؟ خدا ماه رمضان را به رخ آنها می کشد و می گوید:این ها اتصال به ماه رمضان پیدا کردند و من بر خودم واجب کرده بودم که بار سنگین گناهان شان را در ماه رمضان محو کنم.
تا به حال از سنگینی فکری،روحی و مشکلات درآمده اید که یک نفس راحت کشیده باشید ؟ خدا آن روز بندگانش را در راحتی قرار می دهد.بار گناه،چه بار سنگینی است.
به رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دادند که کسی در حال احتضار است و از حضرت درخواست نمودند که به بالای سر او حاضر شود.وقتی حضرت بر بالین او حاضر شدند،فرمودند:بگو: «لا اله الا اللّه» مثل این که دهان او قفل شده بود.قیافه نشان می داد که به خاطر بار گناه از گفتن «لا اله الا اللّه» می ترسد.واسطه ای مثل پیغمبر صلی الله علیه و آله که مستجمع رحمت الهی است بالای سر آدم باشد،آن وقت دهان آدم قفل شود و از گفتن «لا اله الا اللّه» بترسد.
حضرت تکرار کردند،او ترس داشت.حضرت دعایی را به او یاد دادند.با زبان که نمی توانست بخواند،اما گوش او می شنید.حضرت تصرّفی در او کردند که این دعا را بتواند از شعاع قلبش عبور بدهد و آن دعا این بود:
«یٰا مَنْ یَقْبَلُ الیَسِیرَ» ای خدایی که عمل کم را قبول می کنی
«وَ یَعْفُو عَنِ الکَثیرِ» از گناهان فراوان گذشت می کنی
«إقْبَلْ مِنّی الیَسِیرَ» عمل ناچیز را از من قبول کن
«وَ اعْفُ عَنِّی الکَثیرَ» گناهان بسیار مرا عفو کن.او خواند،سپس حضرت فرمودند:بگو: «لا اله الا اللّه» دیگر
ص:12
نترسید و با آرامش گفت.حضرت فرمودند:چرا من به تو گفتم:بگو «لا اله الا اللّه» نمی گفتی ؟ گفت:یا رسول اللّه ! یک هیولای سیاه بد قیافه عجیب و غریب در حال حمله به من بود و می گفت:اگر بگویی،تمام وجودت را از بین می برم.وحشت از آن قیافه جلوی مرا گرفته بود،اما الان می بینم که همه فضای روبه روی من پر از روشنایی،نور،سرور،کرامت و لطف است. (1)به راستی! چه لطفی از این بالاتر که روز و شب ماه رمضان خدا خودش،بدون این که ما توبه کنیم،فقط به خاطر احترام ماه رمضان،گناهان ما را محو کند؛
«وَ یَمْحُو فِیه السَیّئاتِ» (2)
آنجا که سر نیازمندان
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:13
پی نوشت ها بروز استعدادها
استعدادهای نهفته در انسان2
تهران،مسجد امیررمضان 1383
ص:14
ص:15
ص:16
ص:17
ص:18
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
خداوند مهربان،در وجود همه انسان ها استعدادهای عظیم و پرارزشی را قرار داده است،که با یک سلسله حقایق،از حالت استعداد بودن،به فعلیّت می رسد.
چهره با صفای کمال و رشد خود را با برخورد به حقایق نشان می دهد.سرمایه تکامل و استعداد رسیدن به کمال انسان،از تمام موجودات عالم بیشتر و غناو ثروت او در این زمینه فوق العاده تر است و چنان که خودش بخواهد،می تواند آنها را به ثمرات و محصولات بسیار پرارزشی تبدیل کند،تا جایی که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:مقام این انسان از همه فرشتگان برتر و بالاتر می شود و درجات او در پیشگاه مقدس پروردگار درجات ویژه ای خواهد شد. (1)درجاتی که با همین لفظ در قرآن مجید به آن اشاره شده است.این درجات در بسیاری از آیات بدون«الف و لام»می باشد و به تعبیر ادبی،به صورت اسم نکره که نشان دهنده ارزش و عظمت آن درجات و مرتبه ها است.
عناصری که در رشد و ظهور استعدادها و به فعلیت درآوردن استعدادها، تاکنون بیشترین اثر را در انسان داشته است؛عنصر مکان،کتاب،حادثه،پیشامد،
ص:19
عنصر انسانی و زمانی است.چه بسیار انسان هایی که استعدادهای نهفته آنها در برخورد به یک مکان مقدس شکوفا شد،که آن مکان تأثیر سازنده ای در شکوفایی استعدادهای آنها ایفا کرده و از وجود آنها چهره های بسیار باارزشی از خدمت، عبادت و علم ساخته است.مکان های مقدسی مانند کعبه،مشاهد مشرفه، حرم های ائمه طاهرین و اولیای الهی علیهم السلام که اثرگذاری خاصی دارند.
تعداد آنان در تاریخ کم نیست.از خودشان نقل شده است که در ظاهر افراد خمود،مرده،کسل و سستی بودند و از آن استعدادهای عظیم نهفته در وجود خودشان خبر نداشتند.معنویت آن مکان ها آنها را خبردار کرد و از خواب بیدارشان نمود.بیماری خمودی و کسالت را در آنها علاج کرد و تبدیل به چهره های بسیار موفقی شدند.
از مکان های مقدس،مراکز علمی است.مراکز علمی که در ایران و شهرهای بزرگ،از قرن های گذشته پایه گذاری شده است،گاهی افرادی در سن بالا،در کمال بی سوادی و خمودی و خواب باطن،وارد شدند،فضا و چهره های رحمانی افرادِ آن فضا،در آنها اثر گذاشت و در آنجا مقیم شدند،که از توقّف و سکون،خمودی و بی حرکتی درآمدند و رهایی پیدا کردند.سپس این ها منشأ آثار عظیم شدند و چهره های برجسته ای را در این عالم تربیت کردند.
عنصر کتاب هم این گونه است.زیاد اتفاق افتاده است که افرادی خواب رفته، گمنام،بی نام و نشان،به کتابی علاقه پیدا کردند که کتاب را بخوانند و خواندند و آن خواب باطنی،خمودی و کسالت از بین رفت و استعدادها ظهور کرد و به مقامی که مورد علاقه آنها بود،رسیدند؛مقامات معنوی،ظاهری،علمی و عملی.
ص:20
(1)از جمله این افراد،امیر عبداللّه خلجستانی است،که درباره او نوشته اند:شغل او خربندگی بود،که معنی آن عبارت از کرایه دادن الاغ برای بارکشی با مهتری و اصطبل الاغ ها بود.یک روزی ایشان از سر کار به خانه می آید.چشمش به یک کتاب می افتد که تا آن وقت میلی به خواندن آن پیدا نکرده بود،ولی آن روز میل پیدا کرد که کتاب را ورق بزند و ببیند که در این کتاب چه نوشته اند ؟
امیرالمؤمنین علیه السلام درباره کتاب می فرماید:
«الکتب بساتین العلماء» (2)کتابها،باغستان و گلستانِ دانشمندان است.آن درکی که دانشمندان از کتاب دارند،هر کسی پیدا کند،به مقامات بالا می رسد.امیرعبدالله کتاب را برداشت،ورق زد، چشمش به این رباعی افتاد که صاحب کتاب«حنظله باد غیسی» (3)آن را سروده بود.خود او چون مهتر،یعنی سرپرست اصطبل الاغ ها بود،لذا کلمه مهتر با مطالعه کننده تناسب داشت.
مهتری،گر بکام شیر در است
به خود گفت:تو در این دنیا خربنده شده ای ؟ انسان با این همه استعداد،حیف نیست که به خربندگی اکتفا کند ؟ اصطبل را رها کرد و برای خودش با فکر،اندیشه، مشورت،دیدن این و آن و کمک گرفتن از عقل ها راه سازی کرد،چون عقل هر انسانی عقل جزئی است.اگر عقول دیگر را به این عقل جزئی وصل کند،عقل کامل می شود و نتیجه خوبی می دهد.
بالاخره او امیرِ خراسانِ بزرگ شد.خراسانی که در آن روزگار به اندازه نقشه فعلی
ص:21
ایران،شاید هم بیشتر بود.تبدیل به امیر عبدالله خلجستانی شد و در این حکومت هم،به مردم خیلی کمک کرد و به مشکلات مردم رسید.
این استعداد نهفته،با ارتباط به عنصر کتاب شکوفا شد.معلوم شد این انسان از نظر استعداد باید امیر خراسان بزرگ می شد،ولی به خاطر غفلت،خربنده شده است و این غفلت را با برخورد به کتاب برطرف کرد.
کتاب خوب و صحیح،منبع بسیار عظیمی برای رشد و تکامل انسان است.چه بسیار غافلان،شقاوتمندان و تیره روزانی با قرآن مجید توجه کردند و به وسیله این کتاب تبدیل به انسانهای والا و باعظمتی شدند،که منشأ اثر برای جامعه نیز بودند.
چوپان بیست ساله روستاهای طالقان،با دیدن کتاب،گوسفندان و بزها را شبانه به صاحبان آنها تحویل داد.او پیاده از طالقان به اصفهان رفت و در آنجا شروع به درس خواندن کرد.پنج سال از محضر بزرگانی مانند مرحوم آیت اللّه العظمی کلباسی،دُرچه ای،ملا محمد کاشانی و جهانگیرخان قشقایی استفاده کرد و مایه های علمی فراوانی را تحصیل کرد.بعد پیاده به نجف رفت و در آنجا از دریای دانش و بینش امیرالمؤمنین علیه السلام بهره های فراوانی برد و به یکی از مراجع کم نظیر دویست ساله اخیر شیعه تبدیل شد.شاگردان باعظمتی را تربیت کرد که یکی از شاگردانش،مرحوم علامه حاج شیخ محمد تقی جعفری بود.این هم یک عنصر که در ظهور استعدادها کاربرد بسیار قویی دارد.
(1)چیره دست ترین و قوی ترین دزد زمان هارون الرشید با شنیدن آیه ای تبدیل به یک عارف آگاه و بینایی می شود که سی سال از اطراف مملکت برای خواندن درس
ص:22
حکمت و عرفان در محضر این دزد توبه کرده،زانو می زدند.
روزی هارون به نخست وزیرش-جعفر برمکی-گفت:امشب خیلی دلم گرفته است.مرا نزد اهل دل ببر تا انبساط خاطر پیدا کنم.چند جا در زدند،هارون آنها را تحویل نگرفت،یعنی دید آن کسی که می خواهد این ها نیستند.تا نیمه شب آمدند و درب خانه فضیل را زدند.
گفت:فضیل ! درب را باز کن.گفت:شما کیستید؟ گفت:من نخست وزیر مملکت هستم.پرسید:چه کار داری ؟ گفت:امیر کشور-هارون الرشید-می خواهد خدمت شما برسد.گفت:من با امیر کشور کاری ندارم،اگر می خواستم با او بنشینم که از گذشته توبه نمی کردم.
فضیل با شنیدن یک آیه از سوره مبارکه حدید،در نیمه شب که داشت به دنبال معشوقه پنهانی،از طریق رابطه نامشروع می رفت،یک مرتبه به بام معشوقه مجازی رسید،آیه ای را شنید که مردی در سحر بیدار شده بود،در حال مناجات می خواند و گریه می کرد: «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللّٰهِ» (1)؟بنده من ! آیا وقت آن نرسیده است که با من آشتی کنی ؟ هنوز هم بی راهه می روی ؟ تا آیه را شنید،سرش را بلند کرد،گفت:خدایا ! اگر با من هستی،چرا،وقت آن رسیده است،اکنون آشتی می کنم.
آشتی کردن همان و تبدیل شدن به یک عارف و مدرس حکمت و اخلاق نیز همان.او یک چهره ای است که عرفان،حکمت و زهد را به او مثل می زنند.بعد شنیدن آیه بود که بیست سال کسی خنده به لب او ندید.پیوسته از گذشته اش در افسردگی و ناراحتی بود.با این که قافله ها و صاحب اموال را پیدا کرد،مال های آنها را به آنها برگرداند و حلالیت طلبید،اما رنج می کشید،تا وقتی که خبر مرگ فرزند
ص:23
بیست ساله اش را آوردند،لبخند زد و گفت:حال برای من ثابت شد که خدا من را پذیرفته است.
گاهی هم حادثه ای استعدادهای نهفته را شکوفا می کند.آدم مرگ یک نفر را می بیند،خیلی ها خواب بودند و با دیدن مرگ دیگران بیدار شدند.حادثه های زیادی در عالم بوده است که عامل بیداری،بینایی و شکوفایی استعدادها بوده است.
این عنصر برخورد انسان ها به یکدیگر است،که اثر این عنصر در شکوفا شدن استعداد بسیار عظیم است.
ابن سینا در بازار همدان می رفت.دید که یک بچه سیزده ساله،پابرهنه و ژنده پوش وارد مغازه آهنگری شد که کوره اش را روشن کرده بود.به آهنگر گفت:استادم گفته است که یک گُل آتش به من بده که من کوره را روشن کنم.گفت:باید استاد تو یک خاک انداز یا ظرف به تو می داد،تا من آتش را در داخل آن قرار می دادم.یک دفعه دید این بچه خاکسترهای سرد را از کنار کوره آهنگر برداشت،گفت:حالا این آتش را روی این خاکستر بگذار تا ببرم.
ابن سینا به دنبال بچه تا به درب مغازه استادش رفت،گفت:این پسر شما است ؟ گفت:نه،شاگرد من است.گفت:پدرش کیست ؟ گفت:یک ژنده پوشی از یک خانواده فقیر،گمنام و تهیدست است.گفت:اجازه بده که این پسر مرا تا منزلشان راهنمایی کند.
به درب خانه آنها رفت،به پدر او گفت:حیف است که این بچه شاگرد آهنگر
ص:24
باشد.این را نزد من بگذار که درس بخواند.گفت:من خرجی ندارم که بدهم.گفت:
من خرجش را می دهم.بعد از ده سال،این بچه ژنده پوش گمنام،تبدیل به یک فیلسوف عظیم و مشهور جهانی صاحب کتاب«التحصیل»به نام«بهمنیار»شد.
یکی از منابع دانش صدرالمتألهین همین کتاب«التحصیل»است.با پیگیری دروس فلسفه و حکمت در دانشگاههای آمریکا و کانادا مشخص می شود که از جمله مسایلی که در حکمت اسلامی محور درس است،ریشه در افکار بهمنیار دارد.
این استعداد انسان است.جوان ها و نوجوان ها،اگر با عنصر مقدسی مثل مدرسه،حوزه،دانشگاه،مشاهد مشرفه،ارتباط صحیح داشته باشند،مانند این ها استعدادهایشان شکوفا می شود.
(1) [1]
یکی از چهره های معروف ادبیات و شعر استوار در ایران،فرخی سیستانی است.هیچ وقت نام او در ادبیات فارسی خاموش نمی شود.اغلب کتاب های ادبی از او اسم برده اند و اشعار استوار،قوی و متین او را نقل کرده اند.
او ابتدا شاگرد کشاورزی در منطقه سیستان،در محدوده زابل بود.آن کشاورز با خانواده فرخی قرارداد بسته بود که اگر پسر شما یک سال زراعت کند،من فلان مقدار گندم به شما می دهم.اگر ادامه پیدا می کرد،فرخی هم مثل میلیاردها انسان مرده و خاموش شده،از بین رفته بود.
این انسان با استعداد قوی باطن،که خود نیز خبر نداشت از چه استعدادهای الهی برخوردار است،در حادثه ای به امیر و حاکمی برخورد می کند.شیوه سخن گفتن این شاگرد کشاورز،امیر را جذب می کند.امیر ثروتمند و قدرتمند،فرخی را به تحصیل تشویق کرد.علاقه فرخی به سمت ادبیات فارسی جهت می گیرد و بعد
ص:25
از مدتی این شاگرد کشاورز گمنام،تبدیل به فرخی سیستانی می شود.
اشعار او در نفوس،اثر عجیبی داشته است،بخصوص در آن واقعه ای که محمود غزنوی از غزنین سفر کرد.به منطقه ای خوش آب و هوایی رسید،آن قدر از آنجا خوشش می آید که شش ماه تمام در آنجا می ماند.همه اطرافیان او برای خانواده های خود دل تنگ بودند،محمود نیز به هیچ طریقی راضی به حرکت نمی شد.متوسّل به فرخی شدند،قصیده معروفِ در ادبیات فارسی را سرود: باد جوی مولیان آید همی بوی یار مهربان آید همی (1)
چنان از وطن در این قصیده تعریف کرد،که هنوز شعر او تمام نشده بود، محمود گفت:خیمه و خرگاه را جمع کنید.و با سرعت به غزنین رفتند.این استعداد انسان است.
(2)ابن حسام،یک دهقان صحرانشین بود.گاهی در حال دهقانی چند بیت شعر می گفت و روی دسته بیلش می نوشت.آن قدر توان مالی نداشت که کاغذ و قلم تهیه کند.شعر را بر روی صفحه فلزی،خشتی و محکم می نوشت برای این که از بین نرود.
روزی با امیر ملک شمس الدین،که انسان فهمیده و با وقاری بود ملاقات می کند،او متوجه می شود که این دهقان صحرانشین باید از استعداد عظیمی برخوردار باشد.او را تشویق می کند و بعد از مدتی به یکی از مهمترین شعرای دهه اول قرن هشتم هجری تبدیل می شود.
(3)عبدالواسع جبلی شترچران بود.کسی به او توجّه نمی کرد.در برخوردی با ملک سنجر سلجوقی،او از استعدادهای عبدالواسع مطلع می شود و وی را تشویق
ص:26
می کند تا به یکی از سخن سرایان درجه اول ادبیات فارسی در دنیا تبدیل می شود.
(1)اوائل دوره قاجاریه،میرزا احمد شهاب،در کرمانشاه شاگرد گمنام و بی نام و نشان یک کفّاش بود.کسی او و خانواده اش را نمی شناخت،ولی گاهی شاگرد کفّاش کنار شغل پینه دوزی اشعاری زمزمه می کرد،تا در یک حادثه ای با اللّه قلی خان زنگنه که آدم بسیار باسواد و با معلوماتی بود،ملاقات می کند و سپس از شعرای رده اول ایران تبدیل می شود.
(2)میرزا تقی خان امیرکبیر،شاگرد آشپزخانه بود،ولی این شاگرد آشپز به قائم مقام فراهانی برخورد می کند.قائم مقام به استعدادهای این بچه آشپز پی می برد و این آیه را می خواند: «یَکٰادُ زَیْتُهٰا یُضِیءُ» (3)روغن وجود این آدم در آینده جهان را روشن می کند.در برخی کتاب ها نوشته اند:هنوز در دنیا نخست وزیری به درایت و کفایت امیرکبیر نیامده است.
وزارت خارجه انگلستان در کتابی نوشته است:اگر ما با مشارکت سفارت روس امیرکبیر را نکشته بودیم،ایران اکنون از صد سال فعلی ژاپن پیشرو بود.این استعداد نیروی انسانی است.
(4)مولانا جلال الدین رومی شمع بزم سوختگان عالم یک ایرانی اصیل بود.و کتاب مثنوی و دیوان شمس او یادگار همیشگی او است؛او در قونیه ترکیه،یک واعظ و مدرس معمولی بود و شهرتی نداشت.گاهی منبر می رفت،تعدادی به پای
ص:27
منبرش می آمدند،تا اینکه در ملاقات با شمس تبریزی،همه استعدادهای او شکوفا می شود.
چند سال بعد او دیوانِ عارفانه حکیمانه علمیِ مثنوی را به وجود می آورد که مرحوم علّامه جعفری پانزده جلد،بر آن تفسیر و شرح نوشته است و بعد از مدتی هم دیوان شمس را پدید می آورد.
در صدر اسلام نیز بیابانگردهایی با پیغمبر صلی الله علیه و آله دیدار کردند و تبدیل به چهره های عظیمی شدند.چوپان زاده گمنام،پابرهنه ژنده پوش چنان استعدادهایش شکوفا می شود که پیغمبر صلی الله علیه و آله به او می فرماید:ابوذر ! بعد از نماز چه دعایی را می خوانی که جبرئیل به من گفت فرشتگان این دعا را از ابوذر یاد گرفته اند و آنها هم می خوانند.ابوذر معلم فرشتگان شده است.
یک اصل بسیار مهم هم عنصر زمان است،که در ظهور استعدادها تأثیر گذار است و هیچ زمانی هم در عالم برای تأثیرگذاری باعظمت تر،مفیدتر،قوی تر از ماه مبارک رمضان نیست.
پیغمبر صلی الله علیه و آله در خطبه شعبانیه،در آستانه حلول ماه رمضان فرمودند:«قَدْ أَقْبَلَ الَیْکُمْ شَهْرُ اللّهِ بِالبَرَکَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ شَهْرٌ هُوَ عِنْدَ اللّهِ أَفْضَلُ الشُّهُورِ وَ ایّامُهُ افْضَلُ الاَیّامِ وَ لَیٰالِیهِ افْضَلُ اللَّیالی وَ سَاعٰاتُهُ افْضَلُ السَّاعات» (1)زمانی در پیشگاه خدا برتر از ماه رمضان نیست.شب ها،روزها و ساعاتی برتر از ماه رمضان نیست.
ص:28
هر کسی که وارد این زمان شود: «فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمُ الشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ» (1)هر کدام از شما در این ماه حضور پیدا کردید،خود را به روزه واقعی این ماه وصل کنید.وقتی روزه گرفتید،به درون خود آگاه می شوید که این استعدادها را دارید که با شکم چرانی،شهوت رانی و چشم چرانی می توانید مبارزه کنید.در این ماه مبارک رمضان امام صادق علیه السلام به شیعیانشان فرمودند:در این ماه«فلیصم سمعک» (2)باید گوش،چشم،زبان،قلب و دست تو هم روزه باشند.
در ماه رمضان می فهمید که استعداد دارید،با این دستت کسی را با قلم،با امضا و با حرکات فیزیکی،اذیت نکنید.یا استعداد دارید که چشم چرانی نکنید دیده را به دنبال برنامه هایی که عامل تحریک شهوات شود نفرستید تا در چاه گمراهی و ضلالت نیفتید.
استعداد رسیدن به مقام «صمت» یعنی سکوت را داری.استعداد جنگ با همه شیاطین را داری و می توانی آنها را شکست بدهی.
در این ماه وقتی با باطن،چشم،گوش و زبان کار شود،در نهایت ماه رمضان ماه لقا،قرب و وصال خدا می شود و به جایی می رسی که در روز قیامت،از دری تو را وارد بهشت می کنند که غیر از روزه داران،کسی را هم از آن در راه نمی دهند.به آنها می گویند:شما بهشتی هستید،اما از یک درب دیگر بروید.این در،دری است که پشت آن عالی ترین مرتبه بهشت است،که اختصاص به روزه داران دارد.
در ماه رمضان می فهمی که استعداد خودسازی را داری تا بهترین درجات بهشت را به دست بیاوری.از فرخی،عبد الواسع جبلی،بهمنیار و بقیه که کمتر نیستی.
ص:29
بنده مؤمن خدا هستی،دارای استعدادهای ویژه که ماه رمضان آنها را به تو نشان می دهد که می توانی شکوفا کنی و به عالی ترین درجات انسانی و کمالات برسی و در قیامت،فردوس اعلی را تصرّف کنی،یعنی قدرتت به جایی می رسد که در دنیا شهوات انحرافی را شکست بدهی و همچنین زمینه های این امور را که شیطان های انسی و جنّی هستند،کنار بزنی،در قیامت هم به درجه های فردوس اعلی نائل شوی.
این عنصر زمان است که چنین آثار بابرکتی را در بندگان خدا آشکار می سازد:
مکن کاری که بر پا سنگت آیو
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:30
پی نوشت ها حقیقت برکت و مبارک
مفهوم برکت در آیات و روایات3
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
نامهایی که در معارف اسلامی برای ماه مبارک رمضان از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله ائمه طاهرین علیهم السلام بیان شده است،نشان گر این معنا است؛که خداوند مهربان،این ماه را برای بندگان خود،گنجینه عظیمی از فیوضات ویژه خود قرار داده است.
بنابراین اگر کسی اهل ماه رمضان شود،آن فیوضات ویژه الهیه نصیب او خواهد شد.
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله از این ماه به عنوان ماه برکت یاد فرموده است:
«و هو شهر البرکة» (1)با نگاهی به آیات قرآن کریم،باید دید پروردگار مهربان عالم،برکت و مشتقات آن را در چه مواردی به کار گرفته است ؟
در منابع اصیل عرب،دانشمندان لغت شناس،برکت را این گونه معنا کرده اند:
کرامت،شرافت،عزّت،میمون،خجسته،نموّ و در نهایت برای این که یک معنای جامعی از این کلمه ارائه شود،برکت را به «خیر کثیر» معنا کرده اند. (2)همین معنا را مفسران قرآن،در آیاتی که این لغت آمده است استعمال کرده اند و بر آن تکیه کرده اند، (3)اما از مواردی که قرآن کریم آورده پنج مورد آن را پی
ص:31
ص:32
ص:33
ص:34
ص:35
ص:36
ص:37
ص:38
ص:39
ص:40
ص:41
می گیریم:
در آیه شریفه می فرماید:
وَ جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ مِنْ فَوْقِهٰا وَ بٰارَکَ فِیهٰا وَ قَدَّرَ فِیهٰا أَقْوٰاتَهٰا فِی أَرْبَعَةِ أَیّٰامٍ سَوٰاءً لِلسّٰائِلِینَ» (1)
خدا روی کره زمین کوه های استواری را قرار داده است،که هم برای موجودات زنده و هم برای زمین منافع سرشاری دارد.و بعد می فرماید: وَ بٰارَکَ فِیهٰا در این زمین،خدا به دست رحمت خود «برکت» ،یعنی «خیر کثیر» قرار داده است؛انواع اشیای قیمتی،معادن،روییدنی ها،درختان،گیاهان دارویی،رودها،جویبارها، چشمه ها،دریاچه ها،دریاها،آبشارها،که هر کدام از این ها خیرهای فراوان در زندگی موجودات زنده،به ویژه انسان بر عهده دارند،که برای هیچ کس نقش این منافع عظیم الهی قابل انکار نیست.چه خدا را قبول داشته باشند،چه قبول نداشته باشند.
زمین خزانه خیر کثیر پروردگار مهربان عالم است و محققان خارجی هم با توجه به این که زمین منبع خیر است،اعلام نموده اند:
اگر جامعه جهانی و دولت ها صحیح زندگی کنند،کره زمین توانایی دارد که پنج برابر جمعیت فعلی را در رفاه قرار بدهد،که همه مردم،از نعمت های الهی بهره مند باشند و کمترین مشکلی هم نداشته و با رفاه زندگی کنند.ولی الان در بین همین هفت میلیارد جمعیت،نزدیک به دو میلیارد گرسنه زندگی می کنند و زیر خط فقر هستند.اگر صحیح زندگی کنند و مانند حضرت یوسف علیه السلام راه خرج و دخل را پیدا
ص:42
کنند،همه می توانند زندگی مرفه ای داشته باشند.بدون این که یک نفر دچار مشکل باشد.
اگر این چنین نبود،در قرآن مجید وَ بٰارَکَ فِیهٰا حقیقت نداشت.در حالی که می دانیم قرآن،حق است و کتاب الهی است.قرآن مجید،سخن غیر حکیمانه ندارد: وَ جَعَلَ فِیهٰا رَوٰاسِیَ مِنْ فَوْقِهٰا وَ بٰارَکَ فِیهٰا برکت واقعی یعنی خیر کثیر،چرا که اگر انسان ها در پرتو ایمان،سلامت فکر و باطن از این خیر کثیر مادی در کره زمین درست استفاده کنند،آخرت آنها را آباد می سازد و در آنجا هم به خیر کثیر ابدی اتصال پیدا می کنند.
خداوند درباره اهل بهشت می فرماید:
«کُلَّمٰا رُزِقُوا مِنْهٰا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قٰالُوا هٰذَا الَّذِی رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشٰابِهاً» (1)
هنگامی که من در بهشت،از هر نعمتی به شما روزی عنایت می کنم،می گویید:
«هٰذَا الَّذِی رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ» پروردگار عالم بیش از این هم در دنیا،این خیرات را در اختیار ما قرار داده بود و ما-با هدایت خودش-دانستیم که چگونه آنها را مصرف کنیم،که حال آن زندگی پاک تبدیل به بهشت شده است.این برکت،طبیعی است.
برکت دیگری که در قرآن کریم مطرح است که باید تعبیر به برکت مکانی کرد.
مکان بابرکت،یعنی مکانی که دارای خیر کثیر است:
ص:43
«إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّٰاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبٰارَکاً وَ هُدیً لِلْعٰالَمِینَ» (1)
یعنی اولین خانه ای که به نفع مردم و جهانیان است؛ «وُضِعَ لِلنّٰاسِ» این لام «للناس» به معنای نفع و سود است.اولین خانه ای که به سود تمام انسان ها در کره زمین قرار داده شد،مکه مبارکه است؛ «لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبٰارَکاً وَ هُدیً لِلْعٰالَمِینَ».
برکت این شهر در چه چیزی می باشد ؟ کسانی که مکه رفته اند،دیده اند که زمین مکه آب ندارد و روییدنی،گیاه و درخت به آن معنا رشد نمی کند،باغ و نهر در آنجا به وجود نمی آید.سرزمینی است که به تمام معنا کویری،سنگ زار،پیچیده به انواع کوه ها و ریگزار است،پس این سرزمین چه برکتی دارد ؟
خیر کثیر سرزمین مکه است و منظور شرف اوّل می باشد.یعنی در گذشته مکه، از ابتدای خلقت زمین،تا آینده مکه و بر پا شدن قیامت،در خیر کثیر بودن حرف اول را می زند.برکت اول شرفی شهر مکه که با «هُدیً لِلْعٰالَمِینَ» درباره وجود مبارک محمد بن عبداللّه صلی الله علیه و آله است.
او فرزند مکه و متولّد در این شهر است.پدر و مادر و آباء و امهات او اهل این شهر هستند و خدا هم در قرآن مجید،شرف این منطقه را به خاطر ایشان می داند؛ «لاٰ أُقْسِمُ بِهٰذَا الْبَلَدِ» (2)به این شهر مکه سوگند نمی خورم،اگر سوگند بخورم،به خاطر تو است: «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهٰذَا الْبَلَدِ» (3)بخاطر این که این شهر تو را در بر دارد،من به این شهر قسم می خورم.اگر تو را نداشت،ارزش قسم خوردن را نداشت.این برکت است.
به فرمایش پیغمبر صلی الله علیه و آله:اگر خداوند متعال برکت و معنویتش را تبدیل به یک مرحله مادی می کرد،تمام زمین توان تحمّل او را نداشت و آن برکت وجود علی بن ابی طالب،امیرالمؤمنین علیه السلام است که بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله هدایت واقعی،توسط
ص:44
او در عالم پخش شده است.
برکت دیگر این شهر وجود مبارک فاطمه زهرا علیها السلام است که فرزند مکه است و در آنجا متولّد شده است.
برکت دیگر که از این سه برکت مهم تر است،قرآن کریم است،که در مکّه نازل شد.
شهر مکّه باغ و نهر نمی خواهد،چون باغی مثل وجود پیغمبر،علی،وجود مبارک زهرای مرضیه و گنجینه ای مانند قرآن کریم دارد.وای به حال مردم دنیا که قدرشناس این خیر کثیر نباشند.وای به حال زنانی که در جهان قدرشناس زهرا و اقتدا کننده به او نباشند.وای به حال جامعه جهانی،اگر به علی علیه السلام و پیغمبر صلی الله علیه و آله اقتدا نکنند.این معنی برکت مکان است،وگرنه کوه ها،ریگزارها،سنگ ها و دیوار کعبه که در مکه «هدی للعالمین» نیست.برکتِ شهر مکه این چهار حقیقت است که «هدی للعالمین» می باشد.
اما برکت کتاب مبارک چیست ؟
«وَ هٰذٰا ذِکْرٌ مُبٰارَکٌ أَنْزَلْنٰاهُ» (1)این کتاب،کتاب مبارکی است،یعنی دارای خیر کثیری است که من برای شما آن را نازل کردم.قرآن خزانه حکمت،علم،شریعت پروردگار مهربان و مایه نجات،عزّت،شرف و کرامت انسان است.این معانی خیر کثیر،یک حقیقت است و بدون قرآن کسی نزد خدا و مردم عزّت،شرف و کرامت ندارد و وجود او وجود مبارک و پرمنفعتی نیست.
یک برکت هم برکت انسانی است.انسان می تواند خزانه برکت پروردگار عالم
ص:45
باشد،چنانکه سرزمین مکه و قرآن خزانه برکت است.
وقتی یهودیان بالای سر گهواره مسیح علیه السلام آمدند،به مریم علیها السلام گفتند: «مٰا کٰانَ أَبُوکِ امْرَأَ سَوْءٍ» (1)همه ما پدر تو را می شناسیم،مرد بدکاری نبود، «وَ مٰا کٰانَتْ أُمُّکِ بَغِیًّا» (2)مادر تو هم پاکدامن بود،پس این بچه را از کجا آوردی ؟ «فَأَشٰارَتْ إِلَیْهِ» (3)خدا به مریم فرموده بود که با نامحرم حرف نزن و با حرف زدن از خودت دفاع نکن.تو زن جوانی هستی،صدای تو نازک است،حرف بزنی: «فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ» (4)این صدای نازک الهی که ویژه زن آفریده اند،آنهایی را که دل مریض دارند،به افکار پلید و وسوسه های شیطانی می کشاند،چه دنیا این مسأله را بپذیرد،یا نپذیرد.
دنیا می داند که روابط آزاد مرد و زن،در خشکی و دریا،جهان را به فساد کشیده است:
«ظَهَرَ الْفَسٰادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمٰا کَسَبَتْ أَیْدِی النّٰاسِ» (5)
این بلاها را خود انسان به سر خود آورده است.
مریم ! با مردان نامحرم حرف نزن،ولو این که پای دفاع از تهمت باشد.
پرسیدند:این بچه را از کجا آورده ای ؟ با دست به گهواره اشاره کن،تا آنها بر سر گهواره بیایند.آن صدای زنانه را به امر خدا حذف کرد و با دست به گهواره اشاره کرد.
یهودی ها عصبانی شدند،به مریم گفتند: «کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کٰانَ فِی الْمَهْدِ
ص:46
صَبِیًّا» (1)؟ مگر در تاریخ سابقه دارد که بچه ای که تازه به دنیا آمده است،حرف بزند ؟ صدای مسیح علیه السلام بلند شد: «قٰالَ إِنِّی عَبْدُ اللّٰهِ» (2)مادر من آدم خوبی است،مادرم درست می گوید.مادرم از پدر و مادرش بهتر است که من را «عبداللّه» زاییده است،یعنی عبداللّه از دامن ناپاک بیرون نمی آید.
از دامن ناپاک زنان بدطینت و بدکردار،عبد شیطان بیرون می آید،اما من «عبد اللّه» هستم:
آتٰانِیَ الْکِتٰابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا* وَ جَعَلَنِی مُبٰارَکاً» (3)
به من کتاب نازل شده است و نبیّ هستم،لذا من محل «برکت اللّه» هستم.
نزول برکات خدا در انسان بر اثر سه چیز است:
اعتقادات صحیحه،اخلاق حسنه و اعمال صالحه.این ها خیر کثیر است.
«وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُریٰ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا» (4)اگر مردم به خدا ایمان بیاورند،تقوا پیشه کنند،یعنی تمام گناهان را به اختیار خودشان،نه به زور و اجبار،تعطیل کنند.چون خدا ایمان و تقوای اجباری را قبول ندارد.پاکی با اجبار که ارزش ندارد،بلکه باید خود مردم بیدار و عاقل شوند و به قرآن رو کنند و تمام گناهان را تعطیل کنند،آن وقت ارزش دارد.
وقتی که اهل کشور مؤمن و اهل تقوا شدند،نتیجه اش این است که:
لَفَتَحْنٰا عَلَیْهِمْ بَرَکٰاتٍ مِنَ السَّمٰاءِ وَ الْأَرْضِ وَ لٰکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنٰاهُمْ بِمٰا کٰانُوا یَکْسِبُونَ» (5)
تمام خیرهای کثیر خودمان را از آسمان و زمین بر آنها می بارانیم.مردم اگر مبارک شوند،برکات خدا از آسمان و زمین بر آنها نازل می شود.
ص:47
و اما یک برکت دیگر که در قرآن کریم آمده،برکت زمانی است.زمان با برکت، زمانی است که خدا انتخاب کرده است و آن زمان را واسطه نزول فیوضات ویژه خودش قرار داده است،که این زمان،به عباد خدا که به این زمان وصل می شوند، فیوضاتی که در آن ریزش می کند را انتقال می دهد.
«إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ» (1)ما همه قرآن را یک باره در شبی مبارک نازل کردیم.این شب مبارک در اصطلاح دیگر قرآن «لیلة القدر» است.این شب به قدری برکاتش زیاد است که: «خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (2)از هزار ماه هم بیشتر فیض دارد.شبی است که؛
تَنَزَّلُ الْمَلاٰئِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیهٰا بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ* سَلاٰمٌ هِیَ حَتّٰی مَطْلَعِ الْفَجْرِ» (3)
ما این قرآن را در چنین شبی که شب مبارک است،نازل کردیم.
زمان طولانی و مبارک دیگر،مجموعه ماه مبارک رمضان است،که پیغمبر صلی الله علیه و آله از آن تعبیر به ماه برکت کرده است؛
«و هو شهر البرکة» (4)این ماه،خزانه خیر کثیر پروردگار است،که روزه گرفتن،برکتی از برکات آن است اما روزه ای که پیامبر و ائمه طاهرین بیان کرده اند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به یکی از همسرانش در وسط روز ماه رمضان فرمود:افطار کن.
عرض کرد:یا رسول اللّه ! هنوز که وسط روز است،زمان زیادی تا افطار مانده است.
فرمود:تو غیبت کردی،از ماه رمضان قطع شدی،تو امروز روزه نیستی،برو افطار
ص:48
کن.چگونه روزه بودی که پشت سر یک مسلمان حرفی زدی که به آبروی او لطمه خورد و شخصیت او را شکست ؟ آیا تو روزه هستی ؟ (1)از برکات ماه رمضان این است:انسانی که روزه واقعی بگیرد،یعنی اتصال همه جانبه به ماه رمضان پیدا کند،سلامت و صحت همه جانبه برای او به ارمغان می آورد،بنابراین پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند:
«صوموا تصحوا» (2)روزه بگیرید،تا سالم شوید.بدن،روح،اخلاق،قلب،اعضا و جوارح شما،بر اثر روزه سالم می شود.
این معنای ماه مبارک و خیر کثیر در ماه مبارک رمضان است.هویت ماه رمضان همین کلام پیامبر صلی الله علیه و آله است.
از برکات بسیار مهم ماه رمضان که در قرآن مطرح است:
«کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیٰامُ کَمٰا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» (3)
این لام که روی کلمه «لعلکم» است،برای خودش نیست،اضافه است،اصل کلمه «علّ» و «علکم» است.این لام را در ادبیات عرب به آن افزوده اند.این لام در جملات مثبت عرب،لام علت و سببیت است.
روزه بر شما واجب شده است،چنان که بر گذشتگان شما هم واجب بود.این روزه را بگیرید: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» برای این که از کانال روزه به کشور تقوا برسید،یعنی با روزه به جایی برسید که میل شما نسبت به گناه کشته شود.یعنی بعد از عید فطر صد در صد پاک بمانید،تا سال بعد که دوباره ماه رمضان را درک کنید.آنجا تقوای ماه رمضان بعد هم به شما اضافه می شود و «نُورٌ عَلیٰ نُورٍ» می شود.
روزه بگیرید: «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ» برای این که رابطه وجود شما با گناه قطع شود و یک نیروی معنوی در شما در برابر گناه ایجاد شود و در مصونیّت کامل قرار
ص:49
بگیرید،که بعد از ماه مبارک رمضان،هر صحنه دعوت کننده به گناه،با کمترین تلنگر شما شکست بخورد.این برکت روزه است.
برای دانستن ارزش تقوای کسب شده از روزه،وجود مبارک حضرت رضا علیه السلام از پدر بزرگوارشان،موسی بن جعفر علیه السلام نقل می کند:
«رَفَعَ إلیٰ رَسُولِ اللّهِ قَوْمٌ فی بَعْضِ غَزَوَاتِهِ» جمعی از مردم در بعضی از جنگ ها خدمت پیغمبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله،اسلام آوردند
«فقال صلی الله علیه و آله:مَنِ الْقَوْم؟» پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در برابر همه جمعیت جهادگر فرمودند:شما کیستید ؟ از سؤال پیغمبر صلی الله علیه و آله معلوم می شود که این ها در جبهه بودند،ولی اهل مدینه نبودند و در مدینه هم نیامده بودند.
عرض کردند:
«مؤمنون» یعنی فهمیدند که پیغمبر صلی الله علیه و آله از اسم آنها نمی پرسد.
کجایی هستید و پدر و مادر شما کیست ؟
«مَنِ القَوْمِ ؟ فَقَالُوا مُؤْمِنُونَ یٰا رَسُولَ اللّهِ !».
«قال:وَ مَا بَلَغَ مِنْ ایمانِکُمْ ؟» شما که می گویید ما مؤمن هستیم،ایمانتان به کجا رسیده است ؟ به این راحتی نمی شود من قبول کنم که شما مؤمن هستید.شما بیان کنید که این ایمان که از طریق قرآن و تبلیغات من کسب کردید،به چه درجه ای رسیده است ؟ عرض کردند:
«الصَّبْرُ عِنْدَ البَلاء» ما در برابر همه آزمایش های خدا و مصائبی که برای ما پیش می آید صبر می کنیم و از خدا ناراحت نمی شویم،تا کلاس امتحان ما تمام شود و ما به آن نمره عالی برسیم.
«وَالشُّکْرُ عِنْدَ الرَّخٰاء» شکر تمام نعمت های رفاهی که خدا به ما داده است،به جا می آوریم.
«وَ الرِّضٰا بِالقَضَاء» هر حکمی که خدا در حق ما می کند،خشنود هستیم.حکم کرده است که نماز بخوانید،ما هم نماز می گزاریم.ما خشنود و راضی هستیم که در
ص:50
تابستان روزه بگیریم.گفته است که به جبهه بروید،که آمده ایم.
رسول خدا صلی الله علیه و آله آنها را امضا کرد:
«فَقَالَ رَسُولُ اللّهِ:حُلَمٰاءُ عُلَمٰاء کادُوا مِنَ الفِقْهِ انْ یَکُونُوا انْبِیاء» این ها را با این ویژگی ها حلیم و عالِم می دانم و از این فهمی که از ایمان پیدا کرده اند،نزدیک می دانم که به مقام انبیا علیهم السلام برسند.
خیلی عجیب است که پیامبر صلی الله علیه و آله به این ویژگی ها قناعت نکردند،چون این ها آراسته به شش حقیقت بودند؛صبر در بلا،شکر در نعمت،رضای به«قضاء اللّه»،علم،حلم،فقه.فرمودند:
«فَلاٰ تَبْنُوا مٰا لاٰتَسْکُنُون» خانه اضافه برای خود نسازید.اگر در نعمت هستید، همان خانه ای را که در آن زندگی می کنید،به آن قناعت کنید و مازاد نعمت خدا را با خدا معامله کنید.
«وَ لاٰ تَجْمَعُوا مٰا لاٰ تَأْکُلُون» آنچه را که در زندگی مصرف ندارید،جمع نکنید و در انبارها پنهان نکنید.آن چه را که نیاز ندارید،روی هم انباشته نکنید.
ولی مهمتر،از صبر،شکر،رضا،علم،حلم و فقه این است که:
«و اتقوا اللّه» از هر گناهی که به شما رو می کند،روی برگردانید.تقوای الهی را مراعات کنید.
«الّذی إلَیْهِ تُرْجَعُونَ» (1)در آینده همگی شما در پیشگاه خدا جمع خواهید شد و آنجا به ریز و درشت پرونده شما رسیدگی می کنند.اگر تقوا به خرج ندهید،همه این شش فضیلتِ شما را گناه تخریب می کند و این که باتقوا شوید،از برکات ماه رمضان است.
هر که با پاکدلان صبح و مسائی دارد دلش از پرتو اسرار صفایی دارد
ص:51
زهد با نیت پاک است،نه با جامه پاک
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:52
ص:53
ص:54
ص:55
پی نوشت ها
ماه توبه و انابه
معنای روزه و اهمیت روزه داران4
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
ارزش و عظمتی که ماه مبارک رمضان دارد،هم به خاطر فضایل خود ماه و هم به خاطر ارزش روزه در این ماه است.
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله از نامهایی که برای ماه رمضان انتخاب کردند،ماه انابه است.این یکی از فضایل و ارزش های ماه مبارک است؛
«شهر الانابة» (1)برای فهم حقیقت انابه که در قرآن مجید هم با مشتقاتش،در بیش از ده مورد آمده است، نیکوست درباره اصل روزه مقدمه ای را ذکر کنم.
کلمه «صوم» در لغت به معنای امساک و خودداری است،و در حقیقت یک خودداری کاملِ ظاهری و باطنی می باشد.آن صوم مورد نظر پروردگار تحقق پیدا می کند و آثار خودش را در دنیا و آخرت به روزه دار منتقل می کند.چون لغت عرب گسترده است و گاهی بعضی از لغات و کلمات بیش از یک معنا دارند.حتی اگر به کتابهای لغت مراجعه کنید،بعضی از لغت ها نزدیک به پنجاه یا هفتاد معنا دارند.
یک معنای دیگر صوم که در لغت عرب استعمال شده است،به ویژه در زبان فصحای عرب،شعرای بسیار معروف و قوی سخن آنها-مانند امرء القیس-به معنای رفعت،ارتفاع و بلندی است،که در اصطلاح خودشان «صام النهار» است، یعنی هنگامی که روز به ساعت رفعت و بلندی،مثلاً دوازده ظهر رسید.
ص:56
ص:57
ص:58
ص:59
علت این که قرآن کریم و روایات برای روزه ماه رمضان ارزش قائل شده اند،به خاطر این است که صوم از عبادات بالا مرتبه است و منزلت و رفعتش بیشتر از سایر عبادات است.به همین خاطر قرآن مجید روزه را به صوم نامگذاری کرده است، یعنی عملی بلند مرتبه،با رفعت و منزلت که هیچ عملی از اعمال اسلامی رفعت، منزلت و مرتبه این عمل را ندارد.
به همین خاطر پروردگار عالم،در بین همه اعمال،روزه را به وجود مقدس خودش نسبت داده است؛
«الصوم لی» (1)یعنی این عبادت،رفعت و منزلتش نزد حضرت حق،از همه عبادات بیشتر و بالاتر است.
عجیب این است که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله روزه را هم صفت با خدا بیان کرده است.
قرآن مجید درباره خدا می فرماید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» (2)چیزی در این عالم مانند خدا نیست.
«أُسامة»یکی از یاران پیغمبر صلی الله علیه و آله می گوید:
روزی به محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله آمدم،به حضرت عرض کردم:مرا به کاری دعوت کن که آن را با همه وجودم بپذیرم و عمل کنم.پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به او فرمودند:
«عَلَیْکَ بِالصَّومِ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ النّارِ» (3)من تو را به روزه دعوت می کنم،چون در این عالم،در میان عبادات،مانند روزه نیست و روزه،سپری در مقابل آتش جهنم است.روزه در عبادات،مثل پروردگار «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ» است.
مهم تر این که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«لِلصَّائِمِ فَرْحَتَانِ» (4)روزه دار دو خوشحالی دارد؛
«حینَ یُفْطِر» هنگامی که اذان مغرب را می گویندروزه دار مشغول
ص:60
افطار می شود،شاد می شود،چون دارد از غم و درد گرسنگی و تشنگی در می آید.
«وَ حی نَ یَلْقَی ربَّهُ عَزَّوَ جَلَّ» هنگامی که در قیامت به محضر مبارک پروردگار می رود،به روزه ای که در دنیا گرفته است،خوشحال می شود.پیغمبر صلی الله علیه و آله نمی گوید:به راه یافتن به محضر خدا خوشحال می شود
«حین یلقی ربّه عزّ و جلّ» یعنی روزه در قیامت،قائم مقام لقاء الله است،که روزه دار پروردگارش را با چشم دل مشاهده می کند.
در این زمینه مطلب دیگری از رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان می فرمایند:
«الصَّوْمُ جُنّةٌ» (1)روزه،بین شما و آفات دنیا و آتش دوزخ سپر است.بسیاری از آفات مربوط به بدن است.چه بسا یک نفر در مرز دچار شدن به آفات است و مرگش هم در زمان همان آفات است،ولی با گرفتن روزه ماه مبارک رمضان،بین او و آن آفات سپر ایجاد می شود،یعنی بدن او از خطر آفات رهایی پیدا می کند.
چه بسا کسی در معرض یک بیماری شدید قرار گیرد،ولی با روزه ماه مبارک رمضان،آن بیماری شدید نتوانسته به بدن او هجوم کند.و چه بسا یک نفر در مرز گره افتادن در زندگی اش بوده است،که اگر این گره می افتاد،کسی نمی توانست آن را باز کند،ولی با ورود به روزه ماه مبارک رمضان،در معرض رحمت خدا قرار گرفت و بین او و آن گره،سپر ایجاد شد.پروردگار با عنایت به بنده اش که عبادت بسیار عالی و طاقت فرسا را تحمل کرد،نمی گذارد که گره به زندگی اش بخورد.
درباره نماز در قرآن مجید آمده است:
ص:61
إِنَّ الْحَسَنٰاتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئٰاتِ ذٰلِکَ ذِکْریٰ لِلذّٰاکِرِینَ» (1)
به پیغمبر خود می فرماید:کسی که دچار اشتباه و خطا می شود،ناراحت می شود که چرا من آلوده شده ام و به این مشکل شیطانی برخوردم ؟ ولی هنگامی که مؤذن اذان نماز واجب را می گوید و این انسان خطاکار وارد نماز واجب می شود، بعد از سلام نماز واجب مانند کسی خواهد شد که بدن او چرک شده و در یک چشمه آب گرم رفته و تمام چرک ها را شسته باشد.نماز او،آن ظلمت و تاریکی خطای مرتکب شده را می شوید.
قدرت روزه بیشتر از نماز است،چون می تواند گره ها را به زندگی روزه دار راه ندهد.چه بسا کسی نزدیک ماه رمضان،در مرز بی دینی قرار گرفته بوده ولی کشش ماه رمضان او را وارد فضای روزه کرده و پروردگار عالم خطر بی دینی را از سر او برگردانده باشد.
«الصَّوْمُ جُنَّةٌ» خداوند متعال در آیات فراوانی می فرماید: «اتقوا اللّه» عباد من ! خدا را سپر خود قرار دهید.تقوا از ریشه وقایه است و «وقی» به معنی چتر و سپر است.در جنگ های قدیم،از پوست پر قدرت قوی کرگدن سپر درست می کردند و جنگجویان این سپر را به کار می گرفتند.معمولاً شمشیر،نیزه و گرز به این سپرها کارگر نمی افتاد.عرب به آن وقایه و سپر می گوید.
پروردگار می فرماید:بندگان من ! مرا سپر خود بگیرید،که اسلحه شهوت، هوی،شیطانِ جنّی و انسی به شما نتواند زخم بزند.معلوم می شود که روزه قائم مقام خود پروردگار است.
ص:62
در بخش قبل گفتیم که روزه قائم مقام لقاء الله است،ولی در این قسمت از فرمایش رسول خدا صلی الله علیه و آله می بینیم که روزه قائم مقام خود پروردگار،در سپر بودن است.کسی که در طول زندگی اش خدا سپر او است،از آفات دنیا و قیامت هیچ ضربه ای نخواهد خورد.این ارزش روزه رمضان است.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله ماه مبارک رمضان را ماه توبه و انابه می داند و می فرماید:
«وَ هُوَ شَهْرُ الإنٰابَةِ» (1)انابه یعنی چه ؟ با توجه به این که انابه هم خودش معانی متعددی دارد،ولی در این زمینه انابه یعنی پیوسته،پی در پی،با قدم عبادت و طاعت به جانب خدا حرکت کردن.
حضرت می فرماید:این ماه،ماه انابه است،یعنی ماهی است،با قدم های محکم مثل روزه،قرائت قرآن،فهم قرآن،عمل به قرآن و یک قدمش که خیلی قدم مهمی است،تمرین ترک گناه است.این مجموعه،یک قدم بسیار با سرعتی است که در یک ماه شما را از این دنیای پر تلاطم،شیطانی،پر فساد و پر از جاذبه گناه،به پروردگار عالم می رساند،که با رسیدن شما به خدا،پروردگار در پایان ماه مبارک رمضان در روز عید فطر می گوید:چون بندگان من در طول سی روز از شیطانی بودن عوض شده و با حرکت به سوی من،الهی شده اند،این عید را هم خودم برای شما می گیرم.
«جَعَلْتَه لِلْمُسْلِمینَ عِیداً» (2).
خدایا ! آن روز را که روز آخر ماه مبارک رمضان است،تو آن را عید قرار داده ای.
عید یعنی زمانی که مردم همه چیز را نو قرار می دهند.روز آخر ماه رمضان،انسان یک انسان نو و تازه ای شده است،غیر از آنچه که قبل از ماه مبارک رمضان بوده.این معنای انابه است.
روزه داشتن،انابه است.آن قدم پیوسته و سی روزه به جانب پروردگار
ص:63
برداشتن،انابه است.قدم طاعت و عبادت،قدم مرکب است و روزه جزئی از این قدم است.بقیه امور،به خصوص اجتناب از گناه و خودسازی مهمترین قدم است.
پروردگار عالم در قرآن مجید انابه کنندگانی را معرفی می کند. إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوّٰاهٌ مُنِیبٌ» (1)ابراهیم علیه السلام یکی از زیباترین قدم های طاعت و عبادتش که پیوسته با این قدم به جانب پروردگار در حرکت بود،قدم اخلاقی بود.آدمی با گذشت، صبور،بردبار و بسیار آرام بود.نهایت بردباری ابراهیم علیه السلام را که خدا با همین کلمه «حلیم» می گوید،آنجایی است که به او دستور داد:هاجر-این خانم جوان - و اسماعیل علیه السلام،بچه تازه به دنیا آمده ای که بعد از سن هشتاد سالگی به تو دادیم، چون تا آن وقت برای بچه دار شدن دلت پر می زد،ولی حالا این بچه را به تو عنایت کردیم.ابراهیم علیه السلام هم با دید نبوت می داند که این بچه منشأ خیر بسیاری در این عالم است و از نسل این بچه،چهارده معصوم علیهم السلام به دنیا قدم می گذارند.علاقه ابراهیم به اسماعیل فقط علاقه پدری نیست.بلکه به خاطر ارزش های وجود اسماعیل است که قابل مقایسه با علاقه پدری اش نبوده است.
پس خداوند به او می فرماید:زن و بچه را از این شهر خوش آب و هوا،بردار و با خود ببر،تا جایی که گفتیم تا حدود اردن آمد و از اردن وارد حجاز شد.وقتی به میان یک دره سوزان،خشک،بی آب و علف،بی درخت و گیاه که حرارت گرمای روز تا شصت درجه به بالا است که رسیده،فرمود:بایست.
به او فرمود:ابراهیم ! این زن و بچه را در این دره بگذار و برگرد.چه گذشتی برای خدا کرد ! و چه بردباریی نشان داد ! حتی یک کلمه به پروردگار اعتراض نکرد؛اگر این زن و بچه در آن منطقه بودند،درختها و چشمه ها کم می آوردند ؟ از کسی حقی ضایع می شد ؟ برای چه به من گفتی که این زن جوان بااین اسماعیل را که بعد از
ص:64
هشتاد سالگی به من دادی اینجا بگذارم و بروم ؟
اما به قدری حوصله و حلم و گذشت او بالا بود که فقط یک جمله به پروردگار گفت:
«رَبَّنٰا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتِی بِوٰادٍ غَیْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ» (1)
همه دلخوشی من این است که این زن و بچه ام را در محلی که می خواهد خانه کعبه بنا شود،قرار داده ام و هر دو را به تو سپردم.
«رَبَّنٰا لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ» (2)همه نیّت من هم این است که این زن و بچه در این منطقه بی آب و علف و سوزان،اگر یک روزی به انسانهایی برخوردند،نماز را در میان آنها بپا دارند.نماز چه عبادتی است که ابراهیم صلی الله علیه و آله با این گذشت عظیم،به خاطر نماز این زن جوان و این بچه شیرخواره را می گذارد و می رود ؟ فقط برای نماز «لِیُقِیمُوا الصَّلاٰةَ» لام،لام علت است؛من همه دلخوشی ام این است که این زن و بچه پرچم نماز را برافرازند.
پرچم روزه را چگونه برافراشته کند؟ در منابع ما آمده است که روزه در گذشتگان فقط ویژه خود پیغمبران بوده است.وقتی پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله مبعوث به رسالت شد، خدا بخاطر علاقه ای که به پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله داشته است،روزه را بر این امت واجب کرد. (3)روزه گوهری نبوده است که خدا به هر امتی رایگان بدهد.این قدم گذشت برای خدا موفقیت در برابر پیشامدها است.
ابوذر به دخترش گفت:آب هست که به من بدهی ؟ گفت:نه،در بیابان و گرمای
ص:65
تابش مستقیم خورشید در این منطقه حارّه،آب نیست.گفت:دخترم ! لقمه نانی هست ؟ گفت:نه.گفت:من نمی توانم راه بروم،برو و در این بیابان بگرد،ببین چیزی پیدا می شود ؟ علف و ریشه خشکی،رفت و گشت.آمد و گفت:بابا،هیچ چیزی نیست.گفت:پس مولای من خواسته است که من با شکم گرسنه از دنیا بروم.
دخترش گریه کرد و گفت:تکلیف من چه می شود ؟ گفت:من که از دنیا رفتم،برو و در جاده بنشین.قافله ای می آید که از مکه به مدینه برود.فقط بگو:او پدرم ابوذر است.آنها می آیند و کارهای دفن مرا انجام می دهند.
ابوذر بسیار گذشت و بردباری داشت ! که به خدا نگفت:من از یاران برجسته پیغمبرت همچون امیرالمؤمنین علیه السلام،سلمان،مقداد هستم.درست است که با من این گونه معامله شود که یک لیوان آب نباشد تا من بنوشم ؟ فقط گفت:دخترم ! محبوب من اراده اش بر این است که من تشنه و گرسنه از دنیا بروم.
إِنَّ إِبْرٰاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوّٰاهٌ مُنِیبٌ» (1)لغت «اواه» یعنی ابراهیم علیه السلام نسبت به مردم،بسیار دل سوز و مهربان بود.تا آنجا که وقتی فرشتگان مأمور تخریب منطقه قوم لوط را شناخت،گفت:چه مأموریتی دارید ؟ گفتند:پروردگار به ما مأموریت داده است که منطقه ای را که قوم لوط زندگی می کنند،به خاطر گناه کبیره ای که دارند و توبه نکردند،ما زمین آنجا را زیر و رو کنیم.این مرد دل سوز و رحیم گفت:نمی شود این مأموریت را انجام ندهید ؟ گفتند:ای ابراهیم ! فرمان خدا بر این مسأله قطعی شده است.و دل سوزی تو دیگر به حال آنها سودی ندارد.
لَحَلِیمٌ أَوّٰاهٌ مُنِیبٌ انسانی بود که با قدم عبادتِ کامل،پیوسته به جانب پروردگار در حرکت بود تا خداوند درباره او فرمود: «إِنَّهُ مِنْ عِبٰادِنَا الْمُخْلَصِینَ» (2)و «إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّٰالِحِینَ» (3)شد.این قدم های خالصانه برای او نورانیّت
ص:66
ایجاد کرد که از طریق اسماعیل علیه السلام و بعد از طریق اسحاق،پدر تمام انبیای بعد از خود گردید؛یعقوب،یوسف،موسی،یونس،زکریّا،یحیی،عیسی علیهم السلام از طریق مریم علیها السلام و وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله از طریق اسماعیل علیه السلام از نسل ابراهیم علیه السلام هستند.پدر دیگری در عالم سراغ دارید که چنین نسلی داشته باشد ؟ این یک نمونه از «منیب» در قرآن است.
نمونه منیب دیگر،حضرت شعیب علیه السلام در میان مردم«مدین»بوده است،که از نسل ابراهیم علیه السلام است.قرآن مجید می فرماید:مردمی که به فساد و دزدی در روز روشن به کم فروشی آلوده بودند،یعنی جنس مردم را از مردم با قیمت اندک بخرند،و فروشندگان مجبور شوند به قیمتی که این ها می گویند بفروشند.آلوده به تبهکاری،فتنه و آشوب بودند.
شعیب علیه السلام به این مردم گفت: إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الْإِصْلاٰحَ مَا اسْتَطَعْتُ» (1)من در میان شما تا جایی که قدرتم اجازه بدهد،هیچ نیتی جز اصلاح وضع شما را ندارم.آیه می خواهد بگوید که:مردم ! نیت شما فقط نیت اصلاح باشد.
«وَ مٰا تَوْفِیقِی إِلاّٰ بِاللّٰهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ» همه نیرو،توان و قدرت من در میان شما،به پروردگار من است.من به اندازه شما نیرو،پول و سلاح ندارم.تمام نیرو و تکیه ام به پروردگار است.
من هرگز قدم جای قدم شما نمی گذارم.در فساد و دزدیِ روز روشن و تبهکاری و فتنه و آشوب شما وارد نمی شوم.فقط با قدم طاعت و عبادت به سوی پروردگارم در حرکت هستم.شما هر چه و هر که می خواهید باشید و هر کاری می خواهید بکنید.من آن آدمی نیستم که تحت تأثیر شما به خودم بگویم:«خواهی نشوی رسوا،همرنگ جماعت شو»نه،هیچ همرنگی با شما ندارم،رسوا نیز نمی شوم،
ص:67
بلکه عزّت پیدا می کنم.
منظور از بیان منیبین-مانند ابراهیم و شعیب علیهما السلام-این آیه است که خداوند می فرماید:
«وَ اتَّبِعْ سَبِیلَ مَنْ أَنٰابَ إِلَیَّ» (1)
امرِ واجب است؛کسانی که تخصّص در ادبیات عرب و اصول فقه دارند، می دانند که این امر «وَ اتَّبِعْ» مثل امر به نماز و روزه واجب است.
می فرماید:ای مرد و زن ! در این دنیا فقط راه کسانی که با قدم عبادت و اطاعت به جانب من آمده اند،مثل ابراهیم و شعیب و دیگر انبیا علیهم السلام را متابعت کنید:
«ثُمَّ إِلَیَّ مَرْجِعُکُمْ فَأُنَبِّئُکُمْ بِمٰا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
بازگشت همه شما به سوی من است و من تمام اعمال پرونده شما را در قیامت به شما آگاهی می دهم.
راوندی در کتاب با عظمت«الدّعوات»نقل می کند:
«ربیعة بن کعب از یاران پیغمبر صلی الله علیه و آله می گوید:یک روز خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله رفتم.حضرت فرمودند:ربیعه ! هفت سال است که داری به من خدمت می کنی.در کارها به تو مراجعه می کنم و تو برایم انجام می دهی.به خاطر این زحماتی که کشیدی و خدمتی که به من کردی،حاجتی نمی خواهی ؟ دیدم پیغمبر صلی الله علیه و آله این گونه فرمود،گفتم:یا رسول اللّه ! به من مهلت می دهی که بعد به شما بگویم ؟ فرمودند:بله.
ربیعه می گوید:فردای آن روز به خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله رفتم،تنها بود.گفتم:آقا ! حاجتم را بگویم ؟ فرمودند:بگو.گفت:از پروردگار بخواه که من را با شما شانه به
ص:68
شانه هم وارد بهشت کند.
آفرین به همت بلند.فرمود:کسی یادت داده است ؟ گفتم:نه.فرمود:این حاجت را از کجا آوردی ؟ گفت:دیروز که از اینجا رفتم،فکر کردم از شما یک ثروت فراوان بخواهم که به خدا بگویی به من بدهد،دیدم ثروت در معرض نابودی است.
چه فایده ای دارد ؟ الآن کسانی که یک میلیارد و دو میلیارد ثروت دارند،استفاده هم نمی کنند،این اسکناس ها با کاغذ روزنامه هایی که دور می اندازیم چه فرقی می کند ؟
گفتم:به شما بگویم که برای من طول عمر بخواهید.باز دیدم که آخرش باید بمیرم،چه فایده ای دارد ؟ گفتم:پس به شما بگویم که از خدا بخواهید تا در قیامت مرا شانه به شانه شما وارد بهشت کند.
رسول خدا صلی الله علیه و آله سرشان را ساعتی پایین انداختند،بعد سر برداشتند و فرمودند:
این حاجت تو را از خدا می خواهم،ولی تو که هفت سال به من خدمت کردی،یک کمک دیگر هم به من بده ! گفتم:چه کار کنم ؟ فرمودند:با قدم طاعت و سجده فراوان مرا کمک کن ! تا در قیامت بتوانی با من بیایی. (1)
گر قدمت هست چو مردان برو
سرمایه های خدا داده را کجا بردی ؟ پای چه کسی خرج کردی ؟ در چه مسیری هزینه کردی ؟ و از این همه خرج کردن ها،چه چیزی بدست آورده ای ؟ حالا که مهلت به تو داده اند که ماه مبارک رمضان را درک کنی و وارد این فضای مبارک شوی،بیا با قدم طاعت و عبادت به جانب محبوب حرکت کن.هرگز نگو:پیر
ص:69
شده ام،دیر شده،قبولم نمی کنند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:70
پی نوشت ها
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:71
ص:72
ص:73
ص:74
ص:75
ص:76
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
یکی از ویژگی های مهمی که وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله برای ماه مبارک رمضان بیان فرمودند،این است که این ماه،ماه توبه است؛
«وَ هُوَ شَهْرُ التَّوْبَةِ» (1)کشش زمان برای توبه،در این فرصت و موقعیّت،فوق العاده قوی است.اگر شخص گناهکاری بتواند این فرصت باعظمت را غنیمت شمارد و به توبه واقعی گرایش پیدا کند،طبق آیات صریح قرآن،هدیه های عظیمی از جانب پروردگار به او عطا می شود.
وقتی که آیات و روایات را کنار هم می گذاریم،به این نتیجه می رسیم که توبه در اسلام،یک حقیقت ترکیبی است،یعنی توبه از چند عنصر معنوی به وجود می آید و تحقق پیدا می کند.
عنصر اول برای کسی که می خواهد اهل توبه شود،علم،معرفت و آگاهی است.آگاهی به این که آن عملی را که انجام داده است،هیچ جنبه مثبتی در آن نبوده،بلکه راهی به سوی خسارت،زیان و ضرر بوده است.طبع هر گناهی،این
ص:77
موارد را اقتضا می کند،یعنی گناهکار وقتی که گناهی را مرتکب می شود،با اختیار خودش،به خود،خانواده،جامعه،دنیا و آخرت و به ارزش های خودش لطمه می زند.
این آگاهی و معرفت،باید در باطن او خیلی جدی باشد،یعنی دردِ ضرر و زیان و خسارت گناه را لمس و درک کند.علاوه بر این باید به این معنا هم توجّه داشته باشد که گناه،نافرمانی چه کسی است ؟ یعنی توجّه کند که طرف مقابلش که به عصیان او برخاسته و از او سرپیچی کرده و به دشمنی و جنگ با او برخاسته است، چه کسی است ؟ توجه کند که در هنگام گناه،وجود مقدس پروردگار را معصیت نموده است و در حال گناه از او سرپیچی و تمرّد می کند.در حقیقت،در حال گناه با خدا می جنگد و به خشم و ستیز با او رفتار می کند.
این را در درون خودش تفهیم کند.مثلاً فکر کند که پروردگار عالم چه ظلمی به من کرده است که من به تلافیِ ظلم او،به گناه برخیزم ؟ آیا شایسته بوده که من با خالق،مدبر و رازق خودم،با یک وجود مبارکی که کرم،عشق و رحمت بی نهایت در بی نهایت است،در محضر او مرتکب گناه شوم ؟ و از امر او سرپیچی کنم ؟
کسی که می خواهد توبه کند،چراغ علم را باید در درون خودش به نحو جدی روشن کند و در آن تعمّق کند.چون چهره خطرناک و دیو صفتِ گناه،خودش را به آسانی نشان نمی دهد،بلکه در مرحله اولِ،خودش را زیبا نشان می دهد،می گوید:
من باعث لذت تو هستم.
گناه،چهره ظاهرش را این گونه نشان می دهد،چنان که قرآن می فرماید:
زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمٰالِهِمْ» (1)
ص:78
باید با تمام دقّت و هوشیاری،رفتار خود را زیر ذره بین محاسبه بگیرید.
پروردگار می فرماید:شیطان و هوای نفس،زشتی های کردارِ آنها را زیبا نمایش می دهد،ولی اگر این معرفت را حاصل کند،با مقدار اندکی فکر،می فهمد که گناه، جنگ با ارزش ها و منافع خویش و زمینه ساز خسارت است.
هم چنین گناه،ضربه زننده به خود انسان،زن و بچه،جامعه،دنیا و آخرتش است.بعد هم خدایی که از او سرپیچی،تمرد و سرکشی کرده است،قبل از ولادت تا به حال،نسبت به انسان،جز کار عاشقانه،رحیمانه و کریمانه نداشته است.
مرحله دوم که بعد از معرفت است،مرحله حال قلبی است.قلب،بعد از این علم و معرفت به درد می آید.به تعبیر محققانِ در این بحث،قلب متألم،متأثر و رنجیده می شود.ممکن است در یک ساعت،صد بار به انسان نهیب بزند که چرا معصیت کردی ؟ چرا به ضرر خودت اقدام کردی ؟ چرا با پروردگار مهربانت به جنگ برخاستی ؟
وقتی این حال تألّم پیدا شود،توبه خود را نشان می دهد.این حال در وجود انسان،برای عمل،اراده و عزم نسبت به سه زمان ایجاد می کند؛زمان حال، گذشته و آینده.
مرحله عمل و فعل مرحله سوم توبه است.در این مرحله،زلف معرفت،حال و عمل،به هم گره خورده است،یعنی تا قدمِ معرفت در زندگی نیاید،قدم حال نمی آید و اگر قدم حال نیاید،قدم اراده و عزم بر فعل نمی آید و دوباره گناهش را
ص:79
ادامه می دهد.
این سه حقیقت،قوی ترین مانع برای ورود گناه به زندگی است.اما اراده برای الآن او حاصل می شود،تا گناهی که با آن در ارتباط است،ترک کند.اگر آن معرفت حال بیاید،درون او،مجبور به قصد جدی برای ترک گناه می شود.هم چنین نسبت به آینده هم تصمیم جدی می گیرد که اجازه ندهد دوباره گناه در زندگی او راه پیدا کند.
و نسبت به گذشته با خود می اندیشد و حساب گری می کند که گناهان گذشته من از چه نوع گناهانی بوده است ؟ مثلاً اگر ترک نماز بوده،با قضای آن نمازها باید این خلأ گذشته را پر کنم.اگر مال مردم بوده،از همین امروز مال هر کس را به او برگردانم.اگر گناه گذشته من،پایمال کردن حق زن و بچه بوده،با کمال تواضع به همسر و فرزندانم بگویم که اشتباه کردم.من می خواهم برای شما کارهایی انجام دهم که گذشته بد من نسبت به شما،جبران شود.
این محصولِ آن حالی است که از آن علم پیدا می شود.هم چنین اراده ای است که انسان را بر پاک کردن گذشته از نا پاکی ها تحریک می کند.اراده ای بر جلوگیری از آلوده شدن در آینده و قطع نا پاکی های فعلی؛این معنی توبه است.
از نظر علمای اخلاق،توبه یک حقیقت مرکبه است.توبه این نیست که در قلب ما یک نسیم پشیمانی بیاید و بگوییم:خدایا ! اشتباه کردیم،ما را ببخش.چون زیاد اتفاق می افتد که انسان به اشتباه خود پی می برد و اظهار پشیمانی می کند،لکن دوباره به گناه برمی گردد و رفتار ناصحیح گذشته را تکرار می کند.
خداوند،از انسان توبه اصلاح گر می خواهد.توبه ای که باطن انسان را شستشو دهد و اعضا و جوارح را از همه گناهان قطع کند.هم چنین آن توبه،در آینده به او
ص:80
مسئولیت ببخشد و باعث شود که گذشته خود را جبران کند.
حضرت رسول صلی الله علیه و آله می فرماید:چنین توبه ای،در ماه مبارک رمضان،بهتر از اوقات دیگر قابل تحقق است.چرا که در ماه رمضان،مردم حدود ده مبطل روزه را ترک می کنند و همین ترک سی روزه،تمرینی برای ترک گناهان است.یعنی ماه رمضان به آدم نیرو می دهد.به خودش می گوید:من که این قدر قدرت دارم که از صبحانه و ناهار که حلال خدا هستند،حلالی که خوردن آن،برای من هیچ مانعی ندارد ! خودداری می کنم،آیا نمی توانم از گناه خودداری کنم ؟ !
این خودداری من از حلال است،که خدا می گوید:نخور،نیاشام،سر زیر آب فرو نکن،به خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله دروغ نبند،گرد و غبار غلیظ به حلق نریز،در روز ماه رمضان کاری به غریزه جنسی نداشته باش،هر چند به تو حمله کند و تو را تحت فشار قرار دهد.در روزه ماه رمضان،از همسرت که بر تو حلال است کنار بمان و من با جوان بودنم و با این که تحت فشار غریزه جنسی هستم،اما از آن خودداری می کنم و خود را نگه می دارم،آیا نمی توانم خود را از زنا و شهوت حرام باز دارم ؟ و همین طور از حقوق مردم،آیا نمی توانم از پایمال کردن آن دور بمانم ؟ روزه نشان می دهد که می توانم.
اما توبه از نظر قرآن و روایات،آیا کاری مستحب،خوب و پسندیده است ؟ یا واجب است ؟ باید گفت:در این پانزده قرنی که بر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام گذشته است،کسی را نمی شناسیم که توبه را مستحب دانسته باشد.چهارده معصوم علیهم السلام، تمام فقهای شیعه و اولیای خدا،تمام انبیای گذشته و از همه بالاتر،خود پروردگار،توبه را واجب فوری و شرعی دانسته اند.یعنی باید گناهکار فوری توبه کند و این واجب را تأخیر نیاندازد «تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ» (1)این امر است. «تُوبُوا» مثل
ص:81
«اقیموا،آتوا» ،این ها در قرآن همه امر واجب هستند:
«تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ جَمِیعاً أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (1)
اگر به دنبال رستگاری،نجات و بیرون آمدن از مشکلات دنیا و آخرت می گردید،راه آن توبه است.که می فرماید: «تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ» و به خدا برگردید،به آن معنا که گفتیم،آشتی کنید، «أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» ای مردمی که خدا را قبول دارید، «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» تا به رستگاری برسید.
راغب اصفهانی،در کتاب«المفردات»،فلاح را چنین معنی کرده است:
عزّتِ بی ذلّت،ثروتِ بی فقر،علمِ بی جهل و حیاتِ بی مرگ،یعنی اگر توبه کنید،من این چهار چیز را برای شما ذخیره می کنم.به محض این که از این دنیا وارد آخرت شدید،من این فلاح را که مرکب از این چهار حقیقت است،به شما عطا می کنم.شما آنجا نزد من عزیزی که ذلیل نمی شود،ثروتمندی که فقیر نمی شود، آگاهی که نادان نمی شود و زنده ای که هرگز نخواهد مرد،می شوید؛این اثر توبه است.
ترکیب آیه را دقت کنید: «تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ» امر واجب است. «أَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ» یعنی،به شما اهل ایمان می گویم «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» لام،لام علت است.یعنی برای این که به فلاح برسید،این قدرت و قوت توبه است.یعنی ترک همه گناهان ظاهری و باطنی که با آن سر و کار دارم.
آیه دومی که دلالت دارد توبه واجب شرعی،فقهی،الهی و اخلاقی است،این آیه است:
ص:82
«یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» (1)
بر شما واجب است که توبه کنید،اما آن توبه ای که بر شما واجب است،توبه نصوح است.نصوح،یعنی توبه ای که یک بار صورت بگیرد و تا زمان مرگ آن را نشکنیم.
وجود مبارک حضرت رضا علیه السلام در این زمینه می فرماید:
اگر بخواهید هر بار توبه کنید و توبه را بشکنید،این توبه نمودن و شکستن آن، مسخره کردن خدا است. (2)شما شیعیان ما،جزء گروه مسخره کنندگان خدا نباشید.
کسانی هستند که خدا را مسخره کنند،شما دیگر نمی خواهد که خدا را مسخره کنید.کسانی بودند که زهرا علیها السلام را با تازیانه زدند و بین در و دیوار پهلویش را شکستند،شما دیگر با بی حجابی،بد حجابی و فساد،زهرا علیها السلام را کتک نزنید.آن مقداری که حضرت رضا علیه السلام باید زهر بخورد،خورد،خیلی هم زهر او خطرناک بود و با زهرهای همه ائمه علیهم السلام فرق می کرد.
ائمه علیهم السلام زهر که می خوردند،چند روز بعد شهید می شدند.اما امام رضا علیه السلام چند ساعت بعد از دنیا رفتند.بیشتر از این،که دیگر نباید به ایشان زهر داد.آیا ما باید همگام با مأمون شویم ؟ آیا رفیق بهتر از این ها نیست که برویم با او دست رفاقت بدهیم ؟ این معنای توبه نصوح است.
«یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ تَوْبَةً نَصُوحاً»
ای اهل ایمان ! از همه گناهانی که دچار آن هستید توبه کنید،اما توبه ای که شکسته نشود. نه در مسجد گذارندم که رند است
آن ره،همان است که پروردگار آدرس می دهد؛ «تُوبُوا إِلَی اللّٰهِ تَوْبَةً نَصُوحاً» ممکن است کسی به پروردگار بگوید:من توبه نصوح کردم،اما آیه تمام نشده است،یعنی در ادامه چه خواهد شد ؟ می گویم:خدایا من توبه نصوح به درگاهت آوردم و با تو قرارداد قطعی می بندم که دیگر این توبه را نشکنم،ادامه آیه جواب می دهد؛
«عَسیٰ رَبُّکُمْ أَنْ یُکَفِّرَ عَنْکُمْ سَیِّئٰاتِکُمْ» 1
اگر توبه نصوح داشتی،امید صد در صد داشته باش که پروردگار شما را می آمرزد و می بخشد:
«وَ یُدْخِلَکُمْ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ» 2
فاعل «یُدْخِلَکُمْ» پروردگار است.خدا دست شما،توبه کننده نصوح را می گیرد و وارد بهشت هایی می کند که نهرها در آن جاری است،که به زیبایی بهشت می افزاید.
چه زمانی خداوند دست انسان ها را می گیرد؟
«یَوْمَ لاٰ یُخْزِی اللّٰهُ النَّبِیَّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ»
آن روزی که تمام عزّت را به پیغمبر و مؤمنانِ همراه او می دهد و به آبروی پیغمبر و اهل ایمان به قدر یک ارزن لطمه نخواهد خورد.
یَسْعیٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ بِأَیْمٰانِهِمْ» (3)
پیغمبر صلی الله علیه و آله و اهل ایمانی که نورشان در طرف راست و پیشاپیش آنها در حرکت است.پیغمبر و مردم مؤمن،در قیامت غرق در نور هستند و دست به دعا بر
ص:83
ص:84
می دارند.البته در قیامت نماز،روزه و حج نیست،ولی دعا وجود دارد.
پیغمبر صلی الله علیه و آله با مؤمنان چنین دعا می کنند: «رَبَّنٰا أَتْمِمْ لَنٰا نُورَنٰا» (1)خدایا ! این روشنایی را که به ما دادی،کامل کن.نمی دانیم این نور و آثار آن چیست ؟ روز قیامت با بودن نور،چرا پیغمبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان دست به دعا برمی دارند که خدایا ! این نور ما را کامل کن ؟ یعنی هر چه نور،شایسته ما است،به ما بده و هیچ مقدار از آن را نسبت به ما دریغ نکن.دعای پیغمبر صلی الله علیه و آله و اهل ایمان مستجاب است.خدا می داند آن نوری که بعد از این دعا تجلی می کند،چه نوری است ؟ این خواسته اول آنها است.
خواسته دوم چیست ؟
پیغمبر صلی الله علیه و آله و اهل ایمان،همراه او می گویند: وَ اغْفِرْ لَنٰا» (2)خدایا ! گناهان ما را بیامرز.مگر پیغمبر صلی الله علیه و آله گناه داشته است که در قیامت،حالت توبه به خودش می گیرد ؟ توبه انبیا و ائمه علیهم السلام از خوبی به خوب تر بوده است،یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام نماز صبحش را که می خوانده است،از نماز صبحش توبه می کرد و می فرمود:مرا به خاطر این نماز بیامرز،بلکه در نماز ظهر،نماز بهتری را ارائه بدهم.غروب که می شد،گریه می کرد و از نماز ظهرش توبه می کرد،می فرمود:مرا ببخش،بلکه نماز مغرب و عشای بهتری را بیاورم.توبه او،از خوب به خوب تر بوده است.توبه ما هم که معلوم است از چیست ؟ آیا ما تا به حال از نماز خود توبه کرده ایم ؟
بعد از آن پیغمبر صلی الله علیه و آله و مؤمنان،به خدا می گویند: «إِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (3)تو اگر بخواهی ما را بیامرزی و نور ما را کامل کنی،می توانی.تو هر کاری را می توانی انجام بدهی.تو توانا،توانمند و شکست ناپذیر هستی.
ص:85
اگر برای ارزش تائبان،در همه قرآن تحقیق و جستجو شود،قوی تر از این آیه پیدا نمی شود؛
إِنَّ اللّٰهَ یُحِبُّ التَّوّٰابِینَ» (1)
خدا توبه کنندگان را دوست دارد.
«فَمَنْ احَبَّهُ اللّهُ لَمْ یُعَذِّبْهُ» (2)کسی که محبوب خدا شود،هیچگاه روی جهنم را نخواهد دید.مگر می شود در روز قیامت،خدا محبوبش را به جهنم ببرد ؟ خود گفته است که من تائبان را دوست دارم.کسی که توبه کرده است،ممکن نیست که خدا در روز قیامت آبروی او را بریزد.خیلی عجیب است که در این آیه خودش را عاشق و تائب را معشوق معرفی می کند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند:بگویید تا شخص تائب شما را دعا کند،چون دعای تائب مستجاب است«التَّائِبُ حَبیبُ اللّهِ» (3)این حرف پیغمبر صلی الله علیه و آله است.ما فقط پیغمبر صلی الله علیه و آله را «حبیب اللّه» می گوییم،آن وقت پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرمایند:کسی که توبه می کند،او را در همان دایره محبتی که من هستم،وارد می کنند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:86
پی نوشت ها خسارت های گناه6
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:87
ص:88
ص:89
ص:90
ص:91
ص:92
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله از فرصت با عظمت ماه مبارک رمضان،تعبیر به فرصت و زمان توبه فرمودند؛
«و هو شهر التوبة» (1)علّت آن هم این است که مردم مؤمن،در ماه رمضان،در تمرین خودداری و ترک قرار می گیرند و به صورت ظاهر، از ده برنامه،از پایان سحر تا ابتدای افطار اجتناب می کنند و این اجتناب به یقین در تقویت روح،نفس و قلب آنان برای ترک گناهان کبیره و صغیره بسیار مؤثّر است.
کاری که در برنامه ماه مبارک رمضان انجام می گیرد،در ماه های دیگر به آسانی انجام نمی شود،مگر در ماه ذی الحجه که مردم برای انجام حج تمتع،بیست و چهار برنامه را باید ترک کنند.ولی به آن اندازه ای که در ماه مبارک رمضان،روح آنها برای اجتناب تقویت می شود،در آن چند روز تمتع تقویت نمی شود.بنابراین در ماه رمضان،ترک گناه برای مردم آسان تر از یازده ماه دیگر است و این ترک و دوری از گناه در مدت سی شبانه روز،آنها را به فضای با برکت تقوا،یعنی ترک همیشگی می رساند.
وجود مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام می فرمایند:
ص:93
گناه،سه خسارت سنگین به بار می آورد
«اَلْبَسَتْنِی الخَطَایٰا ثَوْبَ مَذَلَّتِی» (1)انسان را در درجه اول در پیشگاه خدا بسیار خوار،پست،بی مقدار و بی ارزش می کند و اگر این پستی و بی مقداری در وجود آدم بماند و انسان با توبه به عزّت و شخصیت خود برنگردد،راه نجات در قیامت به روی او بسته خواهد شد.
سند این کلام این آیه شریفه است که خداوند می فرماید:
وَ مَنْ خَفَّتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِی جَهَنَّمَ خٰالِدُونَ» (2)
خفّ یعنی سبک،بی ارزش،بی مقدار.این ها در قیامت مشاهده می کنند که با گناه،تمام سرمایه وجودشان را تباه کرده اند و چیزی در زندگی آنها که در میزان قیامت قابل وزن باشد،برای این که پاداش داده بشوند،نمانده است.
«اَلَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ» خسران انفس،یعنی خسران و تباهی اصل وجود است.این قدر بی مقدار و بی ارزش شده اند که گویا از آنها چیزی نمانده است،تا آنها را به حساب بیاورند.اگر گناهان ظاهری و آشکار باشد،همه انسان ها در میان خانواده،جامعه و آشنایان هم آبروی آنها می رود و هم پیش چشم دیگران پست، بی مقدار و بی اعتبار می شوند.
درباره خسارت دوم گناه،امام سجاد علیه السلام می فرماید:
«وَ جَلَّلَنِی التَبَاعُدُ مِنْکَ لِباسَ مَسْکَنَتِی» (3)
گناه به تدریج باعث دور شدن من از حضرت حق شده است.این دوری تا جایی ادامه پیدا می کند که من را از هر عبادت و خدمتی خلع سلاح و زمین گیر می سازد؛
ص:94
ثُمَّ کٰانَ عٰاقِبَةَ الَّذِینَ أَسٰاؤُا السُّوایٰ أَنْ کَذَّبُوا بِآیٰاتِ اللّٰهِ وَ کٰانُوا بِهٰا یَسْتَهْزِؤُنَ» (1)
گناه وقتی طولانی و دائمی گردد،به تعبیر خود قرآن «مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ» (2)پی در پی تا وقت مرگ گناه می کند و انسان تمام نیروهای معنوی اش از دست می رود و تبدیل به:
«أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (3)می شود.
کالانعام،یعنی نه برای عبادت و نه برای خدمت قدم برمی دارد.گناه،این گونه انسان را ناتوان می کند.
اما خسارت سوم که سنگین ترین خسارت است،در این فرازی که وقتی زین العابدین علیه السلام این خسارت را بیان می فرماید.خودش به التماس و گریه می افتد و در پیشگاه پروردگار عرضه می دارد:
«وَ امٰاتَ قَلْبِی عَظِیمُ جِنایَتِی» (4)
گناه باعث مرگ قلب می شود.وقتی که قلب بمیرد،خدا در افق یک میت،چه طلوعی دارد ؟ خدا اگر بخواهد با صفاتش طلوع کند،طلوع حضرت حیّ،در افق حیّ است.هیچ وقت حضرت حیّ در افق میت طلوع نمی کند.میت هر کسی که می خواهد باشد.تمام دنیا می گویند:دفنش کنید،که بوی تعفّن او دیگران را اذیت نکند.
خدا از افق مرده طلوعی نمی کند:
اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ» (5)
خداوند حیّ قیوم،خودش دستور داده است که مرده را در قبر گود دفن کنید،
ص:95
که بعد از متلاشی شدن،آسیب های او مردم شهر را گرفتار کند.گفته است:مرده را با دفن کردن دور بیاندازید،آن وقت آیا خودش از افق میت طلوع کند ؟ قلب مرده، محل طلوع رحمانیّت،رحیمیت،حکمت،لطف،مهر،رزاقیت و ربوبیت نیست.
امیرالمؤمنین علیه السلام این قلب مرده را در سینه هر کسی دید،این طور فرمود:
«فَالصُّوْرَةُ صُورَةُ إنسانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَیوانٍ» (1)قیافه قیافه آدمی زاد است اما دل او دل حیوان است.این خسارت گناه است.
توبه یعنی به سوی عزّت رفتن و صلاح از دست رفته را برگرداندن.
توبه یعنی قلب مرده را زنده کردن.این عظمت توبه است.این توبه در این ماه، از یازده ماه دیگر راحت تر است.بعد هم همه مردم،اعم از مرد و زن،پیر و جوان، عالم و عامی،باید بدانند که گناه یک آلودگی فراگیر است.یعنی باطن،فکر،قلب و نفس را آلوده می کند.
اینجا لازم است به چند مورد از گناهان اشاره کنم،برای این که بدانید،گناه می تواند همه جا نفوذ کند،سندش هم قرآن مجید است:
بَلیٰ مَنْ کَسَبَ سَیِّئَةً وَ أَحٰاطَتْ بِهِ خَطِیئَتُهُ فَأُولٰئِکَ أَصْحٰابُ النّٰارِ هُمْ فِیهٰا خٰالِدُونَ» (2)
«به»ضمیری است که به انسان برمی گردد.گناه این توان را دارد که تمام وجود انسان را فتح و احاطه کند.
یک نمونه از گناه باطن،حکایت«صفوان بن مهران»کوفی به نقل از معتبرترین
ص:96
کتاب های شیعه است.درصد پاکی کتاب های شیعه زیاد است.هیچ عالم شیعه ای ادعا نمی کند که بعد از قرآن و صحیفه و نهج البلاغه،پاکی کتاب های او صد در صد است،ولی این ادعا را دارد و ثابت هم می کند که کتاب هایی که از زمان ائمه علیهم السلام به وسیله عالمان واجد شرایط نوشته شده است،نود و نُه درصد،پاکی دارد.کتاب هر کسی این گونه نیست،بلکه از چشمه سار نبوت و ولایت باید بهره مند گردیده باشد.تا مطالب آن استوار و قوی باشد.
«صفوان بن مهران»کوفی-که نام او در بیش از پنجاه کتاب معتبر ذکر شده است،مورد علاقه وجود مبارک حضرت صادق و موسی بن جعفر علیهما السلام است.
می گوید:روزی به خدمت حضرت موسی بن جعفر علیه السلام آمدم،امام فرمودند:
صفوان ! آن چه عمل،کار و اخلاق از تو سراغ دارم،امضاء می کنم و می پسندم. (1)این حرف بسیار مهمی است؛یعنی تو در اداره خانه،رفتار با مردم و در دینت انحرافی نداری.من تمام اعمال تو را می پسندم.تو خوب هستی.فقط یک کار تو ناپسند است.عرض کردم:کدام کارم ؟ فرمودند:کرایه دادن شتر به هارون الرشید و خانواده اش می باشد.گفت:آقا ! برای لهو و لعب،حمل مشروب،یا گردش و شکار کرایه ندادم.روزی مأمور هارون آمد،گفت:تو شتر زیاد داری،به ما کرایه بده که ما می خواهیم به حج برویم،خودم هم نرفتم که نکند هارون به من یک حکمی کند که من حکم این ظالم را اجرا کنم.
چون در دوزخ،مجریان حکم ستمگران،با خود ستمگران یک جا هستند.
قرآن نمی گوید:چون پادشاه بود،پس باید در طبقه هفتم برود و این چون کارمند بود،باید در طبقه اول جهنم برود.تمام «أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ الْعَذٰابِ» (2)
ص:97
کارمندان دولت فرعون را هم با فرعون،در شدیدترین عذاب قرار می دهیم.من پاسبان بودم،پستچی بودم،نویسنده در دادگاه بودم و من کار مهمی در دستم نبود، این ها را خدا قبول نمی کند.مجری حکم ستمگر،مانند خود ستمگر عذاب می شود.
گفت:من خودم با آنها نرفتم،بلکه کارگرهایم را فرستادم.امام علیه السلام فرمودند:آیا در نیّت تو این هست که هارون و اقوام او از مکه برگردند،تا کرایه شترهایت را بدهند ؟ عرض کرد:بله.فرمود:از حرکت آنان از مکه،تا برگشت آنها،همین که می خواهی این ها زنده بمانند،تو هم از آنها خواهی بود و هر که از آنان باشد،در روز قیامت با آنان در جهنم خواهد بود.این یک گناه است که کسی زنده و سر پا بودن ظالم را بخواهد.
اگر ما از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام سؤال می کردیم که ملاک این حرف شما چیست،که آدم به این خوبی،که پدر شما-امام صادق علیه السلام-دوست دار او بود، خود شما هم به او علاقه دارید،باید با هارون به جهنم برود ؟ حضرت می فرمایند:
ملاک من این آیه است:
«وَ لاٰ تَرْکَنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النّٰارُ وَ مٰا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللّٰهِ مِنْ أَوْلِیٰاءَ ثُمَّ لاٰ تُنْصَرُونَ» (1)
به هیچ ستمکاری میل قلبی نداشته باشید،که فقط به خاطر میل شما،آتش به شما خواهد رسید.هیچ کاری هم برای او نکنی،فقط میل تنها به ظالم،گناه است.
یک گناه،گناهی است که به شکم چنگ می اندازد.فضل بن ربیع می گوید:
شریک بن عبد اللّه بن سنان نخعی،که از بالاترین حسب برخوردار بوده است،
ص:98
چون این شخص عالم،از بزرگان قبیله ای بوده است که شاخص ترین چهره آن قبیله وجود مبارک مالک اشتر نخعی است،که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود:مادری را سراغ ندارم که نمونه او را بزاید،یعنی انسان بی نظیری بود.
فضل می گوید:شریک بن عبد اللّه را روزی به دربار مهدی عباسی آوردند،که قبل از هارون بوده است.مهدی عباسی به او گفت:شریک ! نمی گذارم از دربار بروی،مگر یکی از این سه کار را قبول کنی؛یا رئیس قوه قضائیه مملکت بشوی،که آن زمان«قاضی القضات»بود.یا شغل معلمی بچه های مرا قبول کن.ما در اینجا یک اتاق به تو می دهیم،هر روز بیا و به بچه های ما درس بده.و یا امروز ناهار را میهمان ما باش و از غذای ما میل کن.
شریک بن عبد اللّه در فکر فرورفت.اگر هر سه قسمت را قبول نمی کرد،آخرش این بود که مهدی عباسی می گفت:جلاد ! گردن او را بزن ! و از شهدای اصیل عالم می شد.اما شریک در جواب گفت:منصب قاضی القضاتی،قرار دادن خودم در لب جهنم است،پس این را نمی خواهم.معلمی بچه هایت را هم نمی خواهم، چون فکر کرد این بچه ها در نزد او درس بخوانند،فردا بعد از مرگ پدرشان رئیس مملکت می شوند و مثل او به تمام اهل مملکت ظلم می کنند،لذا گفت:نه،من ظالم پروری هم نمی کنم.اما یک ناهار میهمان بودن و خوردن عیبی ندارد.قبول کرد.
مهدی عباسی به رئیس آشپزخانه دستور داد،فقط از مغز استخوان و شکر،چند نوع غذا درست کنید و بیاورید.رئیس آشپزخانه که شاهد جریان بود،رفت و بعد از دو ساعت آمد،گفت:غذا آماده است و سفره را چیده ایم،بفرمایید و به مهدی عباسی آرام گفت:شریک بن عبد اللّه،اگر امروز این غذا را بخورد،هیچگاه رستگار نخواهد شد.یعنی به قدری معلوم بود که آشپز هم فهمید.
شریک بن عبد اللّه سنان غذای حرام را خورد،بعد،هم منصب قاضی القضاتی
ص:99
را قبول کرد و هم معلمی بچه ها را پذیرفت،چون لقمه حرام تمام نور خدا را از باطن می برد و انسان را زمین گیر می کند.
برای دریافت حقوقِ یک ماه،به او نامه دادند که به سراغ فلان صرّاف برو.وقتی رفت،صراف به او گفت:یک مقداری را الآن و یک مقدار آن را چند روز دیگر می دهم،یک مقداری هم جنس می دهم.اصرار کرد که باید نقد بدهی.صرّاف عصبانی شد،گفت:مگر کتان و پارچه قیمتی فروخته ای که پول آن را نقد می خواهی ؟ گفت:نه،از پارچه قیمتی بالاتر دینم را فروخته ام. (1)این حکایت به ما هشدار می دهد که خوردن حرام،مساوی با دین فروشی است.حرام نخورید،حرام نپوشید،در خانه حرام زندگی نکنید،شغل حرام قبول نکنید،کار حرام نکنید.رشوه نگیرید.به دنبال مال غصبی نروید.بیت المال را اختلاس نکنید؛زیرا باعث می شود که به دین فروشی دچار شوید.
شخصی به امام صادق علیه السلام عرض کرد:خیلی گرفتار هستم.تمام زندگی من به هم پیچیده است.امام علیه السلام فرمودند:دین داری ؟ عرض کرد:بله،من شیعه و عاشق شما هستم.فرمود:چرا می گویی:گرفتارم ؟ زندگی ام به هم پیچیده است ؟ زندگی آنهایی به هم پیچیده است که دین آنها از دست رفته است.گرفتاری تو گذرا است؛
«و هو بلاءٌ قَلِیلٌ مَکْثُهُ» ناراحتی تو زمان آن کم است و رد می شود،چیزی نیست که از آن شکایت کنی.این هم یک نقطه گناه و معصیت است.
یکی از نقطه های بسیار خطرناک نیز،معاشرت با اهل فساد است.آنهایی که نمی خواهند آدم شوند.صاحب کتاب شریف و پر قیمت«کشف الغمة»نقل می کند:منصور دوانیقی یک نامه نوشت و به یک پیک داد،تا از بغداد به مدینه برود.نامه را برای حضرت صادق علیه السلام نوشته بود.امام صادق علیه السلام وقتی نامه را از
ص:100
پستچی گرفت،گفت:بمان تا جوابش را بنویسم.نامه را در اتاق بردند و خواندند.
منصور نوشته بود:
«تَصْحَبُنٰا لِتَنْصَحَنٰا» آیا حاضر نیستی به دربار ما بیایی و از درباریان ما باشی و فقط ما را نصیحت کنی ؟ امام علیه السلام منصور ملعون را می شناسد که افقی برای او باقی نمانده است که صفات خدا از آن افق طلوع کند.
امام علیه السلام جوابی دادند که برای همه انسان ها دارای پیام است:
«من اراد الدنیا لا ینصحک»
کسی که مادی گرا و به دنبال پول است،کاری به آخرت،خدا و انبیا ندارد،فقط می گوید:زندگی همین است و بعد از مردن خبری نیست،تو را نصیحت نمی کنند.
در حقیقت مقابل خدا و انبیا حرف می زنند.خدا در صد و چهارده کتاب،صد و بیست و چهار هزار نفر انبیا و ائمه علیهم السلام،همه فرمودند:بعد از مرگ،خبرهاست آن هم خبرهای عظیم و شگفت آور:
«عَمَّ یَتَسٰاءَلُونَ* عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ» (1)
امام علیه السلام در جواب منصور دوانیقی فرمود !
«مَنْ ارادَ الدُّنْیٰا لاٰ یَنْصَحُکَ» این هایی که به دنبال پول هستند،که دور تو فراوان هم هستند،هرگز خیرخواه تو نیستند،آنها هیچ کدام به تو علاقه ندارند،بلکه پول تو را می خواهند.هر کسی باشد.خود تو برای آنها ارزشی نداری،آنها به دنبال دنیا هستند.
«وَ مَنْ ارٰادَ الاٰخِرَةَ لاٰیَصْحَبُکَ» اما انسانی که آخرت را بخواهد یک بار هم نمی آید با تو بنشیند،چون هم نشینی با تو برابر با از دست دادن آخرت است.یعنی ای مردم ! با مفسدان حرفه ای رفاقت،معاشرت و رفت و آمد نکنید.معاشرت با مفسدان،بر باد دهنده آخرت است.
ص:101
منصور نامه امام علیه السلام را خواند.گفت:جعفر صادق قوی ترین و استوارترین ترازو را به من داد که من با این ترازو بتوانم اهل دنیا و آخرت را بشناسم. (1)
معاشرت و رفت و آمد با افراد و خانواده های بی دین،به نابودی دنیا و آخرت انسان می انجامد.چه بسا که رفت و آمدها،همسران و دختران شما که همگام و همراه با عصمت و حجاب است از طریق معاشرت های ناصحیح بر باد برود.
قرآن به ما اجازه می دهد که در صورت ترس از اثر مفسدان در خود و خانواده هایمان،حتی با برادر و پدر و اقوام رفت و آمد نکنیم.
مصعب بن عمیر تنها پسر خانواده اش بود و در سن هجده سالگی به پیغمبر صلی الله علیه و آله ایمان آورد.وقتی پای تبلیغ دین در میان آمد،پیغمبر صلی الله علیه و آله این جوان هجده ساله را در مکه صدا زد و فرمود:به مدینه برو و در آنجا دین را تبلیغ کن.یعنی رابطه ات با پدر و مادر قطع می شود.لذا چند سالی که در مدینه بود،پدر و مادر را ندید.
روزی عموی او به مدینه آمد و گفت:یا رسول اللّه ! من نیامده ام که مسلمان شوم.من هم از اهل مکّه هستم.اما این برادرزاده من-مصعب-تنها پسر خانواده است.پدر و مادر او غصه دار شده اند.بفرمایید تا با من به مکه بیاید،پدر و مادرش او را ببینند.
پیامبر صلی الله علیه و آله به دنبال مصعب فرستاد.مصعب از نداری،پوست خشک گوسفند را به صورت پیراهن پوشیده بود.وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مصعب را در این حالت دید، اشک در چشمان مبارک آن حضرت حلقه زد،فرمود:با دو چشم خودم دیدم که پدر و مادر این جوان به او غذا می دادند و زیباترین لباسها را به او می پوشاندند،ولی
ص:102
اُنْظُروا إلی رَجُلٍ قَدْ نَوَّرَ اللّٰهُ قَلْبَهُ.
خدا دل او را با ایمان نورانی کرده است و در سایه این نور،این گونه زندگی را بر آن زندگی ترجیح داده است.
مصعب آمد،سلام کرد.گفت:یارسول الله ! فرمایشی داشتید ؟ حضرت فرمود:این شخص از مکه آمده است،می گوید:پدر و مادرت نگرانند.یک سفر تا مکه بیا،تا پدر و مادر تو را ببینند و برگرد.مصعب گریه کرد،گفت:نمی دانم چه کار کنم.یا رسول اللّه ! بروم یا نه ؟ جبرئیل نازل شد،گفت:خدا می فرماید:
مصعب نرود. (1)
زنان،مردان و جوانان پاکی هستند که با وجود مفاسد بدحجابی و بی حجابی،و مال حرام که گسترده است،اما سراغ هیچ یک از آنها نمی روند.خدا این اجازه را داده است که با مفسدان،حتی اگر پدر و مادر باشند،معاشرتی نداشته باشیم.اگر پدر و مادر کافر باشند،ولی مفسد نباشند،فرموده است:
«وَ صٰاحِبْهُمٰا فِی الدُّنْیٰا مَعْرُوفاً» (2)
اگر پدر و مادری هستند که توان اثر گذاری منفی در دین شما را ندارند،با آنها پسندیده رفتار کن.
هر سال جمعیت انبوه حاجیان وقتی به مدینه و در منطقه احد می روند،بر سر قبر مصعب که کنار قبر حمزه سید الشهداء است،به عنوان شهید راه ایمان او را زیارت می کنند.این ارزش ایمان،اخلاق و عمل صالح است،که از رهگذر ایمان، نصیب مصعب شده است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:103
پی نوشت ها
تمهید شرایط توبه
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:104
ص:105
ص:106
ص:107
ص:108
ص:109
ص:110
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
گناهکاری که قصد توبه دارد،باید شرایط توبه را رعایت کند،تا آن توبه،هم بتواند گناهکار را نجات بدهد و هم خود توبه مورد قبول وجود مقدس پروردگار قرار بگیرد.در ابتدای سوره مبارکه مؤمن،وقتی که حضرت حق خودش را معرفی می کند می فرماید: «وَ قٰابِلِ التَّوْبِ» (1)خدای شما خدایی است که توبه را می پذیرد.ولی این توبه مورد پذیرش،باید با شرایط باشد.
قبل از که این خشک شویی های مدرن به وجود بیاید،گروهی بودند که از آن گروه به عنوان«غسّال»یاد می کردند.غسّال به معنای شخص رخت شوی،که به فارسی«گازر»می گفتند.
غسّال ها از خانه های متمکن و ثروتمند،اشیای قابل شستن و سنگین مانند تشک،لحاف،پرده و...را جمع می کردند و کنار رودها و رودخانه ها می بردند و دو چیز را هم با خودشان می بردند.یک جنس شان صابون بود و یک جنس هم «مِغسل»بود؛چوب تراشیده شده ای که یک تکه بود.سر این چوب یک مقدار پهن بود و لباس ها را مدتی در آب می گذاشتند،بعد به اندازه ای صابون به خورد
ص:111
لباس ها می دادند که تمام آلودگی ها و چرک ها را بتواند برطرف کند.بعد لباس صابونی شده را روی یک تخته سنگ می گذاشتند و با مِغسل روی آن لباس می کوبیدند.برای این که صابون و آب با کوبیدن کاملاً به خورد لباس برود و جایی را نگذارد که آلوده بماند.بعد هم آب می کشیدند و پهن می کردند.لباس شسته و شفاف را بعد از خشک شدن به صاحبانش برمی گرداندند و آنها هم خیلی شاد می شدند.
آیا اگر غسّال لباس را کنار رودخانه نمی برد،صابون و مغسل به کار نمی گرفت، آب هم نمی کشید،فقط با لفظ شستن،حتی ده بار هم تکرار می کرد،لباس شسته می شد ؟
آیات و روایات باب توبه می گویند که:اگر بخواهی توبه کنی،کار غسّال را باید انجام بدهی.با
«استغفر اللّه ربی و اتوب الیه» با گفتن الفاظ توبه،آلودگی ها از دل برطرف نمی شود و خدا توبه را قبول نخواهد کرد.همان طور که لباس دهندگان،از غسال لباسی را قبول می کردند که در عمل شسته باشد.با لفظ «استغفر اللّه» یا «العفو» تنها،توبه تحقق پیدا نمی کند.
در نهج البلاغه آمده است:
«قٰالَ علیه السلام لِقائِلٍ،قٰالَ بِحَضْرَتِهِ،اَسْتَغْفِرُ اللَّه،ثَکَلَتْکَ امُّکَ» (1)
وقتی شخصی در محضر امام علیه السلام گفت: «استغفر اللّه» ،حضرت رنجیده خاطر و ناراحت شدند،چرا که این گناهکار معنی توبه را نفهمیده است.از جهل، بی خبری و ناآگاهی او ناراحت شد و فرمود:مادرت به عزایت بنشیند،این توبه ای که تو دنبال آن می گردی،این نیست که انجام دادی.بلکه حروفی بود که بر زبان تو
ص:112
جاری شد.و تو را پاک نمی کند.خداوند متعال توبه را برای پاک شدن آلودگان مقرّر کرده است.
بعد حضرت فرمودند:
«أَتَدْری مٰا الْاِسْتِغْفٰارُ،الْاِسْتِغْفٰارُ دَرَجَةُ العِلّیّین وَ هُوَ اسْمٌ وٰاقِعٌ عَلیٰ سِتَةِ مَعَانٍ» (1)
توبه دارای شش جزء است:
جزء اول،امر قلبی است و آن این است که در واقع نسبت به گذشته پشیمان شوی.در گذشته از گناه خوشت می آمد،میل به گناه داشتی و از ارتکاب گناه لذت می بردی ؟ الان باید حالت عوض شود و تمام آن خوشی های گذشته تو باید از قلب تو خارج شود.
راه قرار گرفتن در پشیمانی هم این است که توجّه به گذشته عمرت کنی که عمرت را با گناه لجن مال،بی قدر و بی قیمت کردی و در مقابل پروردگار ایستاده ای.
در حقیقت به نکوهیده بودن این موضع گیری فکر کند،که یعنی من به حرف خدا توجه نکرده ام؛مثلاً به زنی گفته:در برابر نامحرمان،حجابت را رعایت کن،اما او رعایت نکرده است.معنای آن این است که مو و چهره و زیبایی من،به خدا ربطی ندارد.دلم می خواهد به همه نشان بدهم.
فکر کند که آن مقدار زمانی که در گناه گذاشته است،یعنی هلاک کردن عمر و لجن مال کردن زمانی که مالک آن خدا است و در اختیار تو قرار داده بود که در این
ص:113
ظرف زمان،تجارت الهی داشته باشی،اما تو معامله شیطانی داشتی:
أُولٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ فَمٰا رَبِحَتْ تِجٰارَتُهُمْ» (1)
دست به داد و ستدی زدی که سودی در آن نبوده،بلکه ضرر سنگین هم در آن بود.بعد هم توجّه کن که چه قدر نسبت به پروردگار مهربانت شاخ و شانه کشیده ای.
آنهایی که اهل دل هستند،در مقابل مولای خود چه قدر ادب به خرج می دهند. هزار بار بشویم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است
یکی از آن با ادبان می گوید:من ادب در برابر پروردگار را در سفری به هند،از یک هندی یاد گرفتم.روزی برای اولین بار وارد یک مغازه شدم.چند نفر دیگر قبل از من وارد مغازه شده بودند و جنس می خواستند.من می دیدم هر چند لحظه یکبار صاحب مغازه به آخر مغازه می رود،یک پارچه سفید بسیار تمیز مثل یک پرده در آنجا آویخته بود.گوشه پارچه سفید را کنار می زند،یک سری تکان می دهد، برمی گردد و فروش را ادامه می دهد.
تمام بت پرستان عالم،بت های فلزی یا چوبی را در حقیقت نمایشی از ارواح قدرتمندی می دانند که آن ارواح را مکتب های آنها ساخته اند و به آنها القا کرده اند که خیلی ها از آنها دلیل و برهانی برای اثبات آن وجود ندارد،بلکه خیالی است.
مثلاً می گوید:این بت با این شکل،نماینده آن روحی است که باران در اختیار او است.یعنی ما خود روح را نمی بینیم،پس مجسمه شکل او را عبادت می کنیم.به
ص:114
آن روح می گویند:ما بنده تو هستیم،پس باران فراوان بفرست و زراعت امسال ما را پر برکت قرار بده.
به من گفت:آقا چه می خواهی ؟ گفتم:من مقداری جنس می خواهم،اما قبل از این که جنس به من بدهی،بگو:پشت این پرده سفید چه خبر است،که هر چند دقیقه ای،می روی و گوشه پرده را بلند می کنی و یک سری تکان می دهی،بعد برمی گردی و جنس را تحویل مشتری می دهی ؟
گفت:مجسمه معبود و خدای من پشت این پرده است.من هر چند لحظه می روم و گوشه این پرده را کنار می زنم،نگاهش می کنم که حیا کنم و تقلب و کم فروشی نکنم.این بت که نماینده این روح است،مرا می بیند و در محضر آن روح،کمال بی حیایی و بی ادبی است که در فروش جنس،سر مردم را کلاه بگذارم.
اهل دل و اهل حقیقت،چنان خدا را مراقب خود می بینند که در محضر وجود مقدس او حتی در حرف زدن،کمال ادب را رعایت می کنند؛ هزار مرتبه شستم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن کمال بی ادبی است (1)
آدم در عظمت مولا و کوچکی خودش فکر کند.در ضایع شدن عمرش در گناه، فکر کند،تا پشیمان شود و الا با دعوت به پشیمانی کسی پشیمان نمی شود.اگر ما ده بار هم به گناهکار بگوییم:از گذشته ات پشیمان باش،نمی شود.پشیمانی مقدمات فکری،علمی می خواهد.یک مایه عظیم و سرمایه عالی است.
حضرت علی علیه السلام فرمود:این یک جزء توبه است.یعنی تنها صابون،لباس را پاک نمی کند،آب و چوب مغسل هم می خواهد.
ص:115
امام علی علیه السلام فرمودند:اما جزء دوم توبه این است که عزم و تصمیم داشته باشی بر این که تا زنده ای،دوباره به گناه برنگردی.این که بعضی از گناهکاران توبه می کنند و دوباره گناه می کنند،چون شسته و پاکیزه نشده اند و آن حقیقت توبه در آنها رسوخ نکرده است تا از پاکی در محضر پروردگار مهربان عالم لذت ببرند.
امام علی علیه السلام فرمودند:جزء سوم این است که:تمام حقوقی که از مردم به گردن گناه کار است باید پرداخت شود.اسلام دین «سمحه و سهله» (1)،یعنی خیلی آسان گرفته است.این حرف درستی است،اما توضیح لازم است که در کجا خیلی آسان گرفته است ؟ در مال و حقوق مردم هم آیا آسان گرفته است ؟
آخرین کلامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به نقل امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است: «لا اله الا اللّه» نبود.او خودش «لا اله الا اللّه» بوده است.نیاز به گفتن «لا اله الا اللّه» نداشت.او خودش عین توحید بود و خدا در او جلوه صفاتی داشت.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:آخرین حرفی که پیامبر صلی الله علیه و آله سه بار تکرار کردند این بود:علی جان ! به امت من بگو:مال مردم را در ذمه خود نگه ندارید و پس بدهید، گرچه نخ مانده ته سوزن باشد که نمی شود با آن چیزی دوخت.وگرنه خدا،قیامت و دین را قبول ندارید،گرچه ادعای دین داری کنید. (2)
طبق آیات و روایات،عذاب کافر و مشرک در قیامت خیلی کمتر از عذاب دین نما است.دین نمای بی دین،پلیدترین و پست ترین انسان روزگار است.
یکی از موارد تسامح این است که می گوید:وقتی نماز جماعت تشکیل
ص:116
می شود،امام جماعت در خواندن نماز،باید رعایت ضعیف ترینِ اقتدا کنندگان را نماید،یعنی پیرمرد نود ساله عاشق نماز جماعت وارد نماز شده است،ولی زانوهای او سست است،کمر او درد می کند.امام جماعت فقط به واجبات نماز اکتفا کند.اینجا آسان گرفته است.
یا پروردگار می فرماید:کسی که عمری در گناه بوده است و آمده تا توبه واقعی کند،من «سریع الرضا» (1)هستم،سریع از او راضی می شوم.
در خیلی از موارد آسان گرفته است؛به کسی که می خواهد وارد ماه رمضان شود،می گوید:اگر دکتر متدیّن گفته است که چشم تو ضعیف شده و نباید روزه بگیری،من هم موافق با حرف او هستم.نمی خواهم روزه ات را گردن بگیرم.ولی اگر این یک ماه را روزه بگیری،ممکن است شش ماه دیگر در ضعیف شدن چشم تو اثر کند،باز هم خدا می فرماید:چشم تو مقدم بر سی روز روزه من است.
چشمت را نگهدار،نمی خواهم روزه ام را بگیری.
سپس در روزهای زمستانی،قضای این سی روز را بگیر.اگر وصل به ماه رمضان بعد شدی و نتوانستی بگیری،برای هر یک روز،یک صاع گندم به عنوان کفّاره بده.اینجا،شریعت سمحه و سهله است.اما در حقوق مردم،شریعت ما سمحه و سهله نیست.اینجا شریعت،اشدّ المعاقبین است،یعنی می گوید:تا دینار آخر باید مال مردم را پس بدهد،چون نمی بخشم،نمی توانم ببخشم.
حضرت علیه السلام فرمودند:تمام واجباتی را که از دست داده ای،باید قضا کنی.سی سال نماز نخواندی ؟ توبه آن این است که سی سال نماز نخوانده را بخوانی.روزه نگرفتی ؟ بگیری.حق خدا،خمس و زکات را نپرداختی ؟ آنها را حساب کنی و بپردازی.
ص:117
اما جزء دیگر توبه،حضرت علیه السلام فرمودند:آن وقتی که گناه می کردی،لذت می بردی،مدام گوشت بدنت اضافه شده است،چون اگر گرسنه بودی،گناه نمی کردی.خوب می خوردی و بعد به سراغ گناه می رفتی.با لذت،راحت تر غذا را هضم می کرده و تبدیل به گوشت شده است.تمام گوشت های نجس را باید آب کنی که ذره ای از آن نماند.چون اگر این گوشت ها نجس و حرام باشد،باز توبه پذیرفته نیست.
اما جزء آخر توبه این است که حضرت علیه السلام فرمود:در برابر آن لذت هایی که از گناه به خودت چشاندی،رنج عبادت را به خودت بچشانی.
با این شش مورد توبه پذیرفته می شود و لباس دل و جان شسته می شود و چرک های گناه زدوده می شود.تمیز و پاک که شدی،خدا به قیمت بهشت و آمرزش تو را می پذیرد،چون «غٰافِرِ الذَّنْبِ وَ قٰابِلِ التَّوْبِ» (1)است.
بر باد فنا تا ندهی گرد خودی را
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:118
پی نوشت ها
دوری از گناه،ریشه عبادات 8
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:119
ص:120
ص:121
ص:122
ص:123
ص:124
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله در نسخه جامعی،ریشه سلامت همه عبادات را، کم گناهی بیان کردند.این کم گناهی مدتی که ادامه پیدا کند،به ترک گناه خواهد رسید.این کم گناهی را که رسول خدا صلی الله علیه و آله در این نسخه بیان کردند.
امیرالمؤمنین علیه السلام در یک جمله ای توضیح دادند:که منظور از این کم گناهی،این نیست که بنده کمی دچار گناهان کبیره باشد،چون گناهان کبیره در زندگی بندگان خدا میدانی ندارد.
در قرآن مجید هم آمده است:
یَجْتَنِبُونَ کَبٰائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَوٰاحِشَ» (1)
از گناهان کبیره اجتناب دارند و از معصیت فراری هستند.بلکه در این کم گناهی،اصرار بر گناهان صغیره هم در آنها منتفی است.چنانچه در قرآن آمده است:
«وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلیٰ مٰا فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ» (2)
نه تنها آلوده به کبائر نیستند،بلکه پافشاری بر گناهان صغیره هم ندارند.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید:آنها لغزش دارند،ولی بسیار اندک است.
«قلیلٌ
ص:125
زَلَلُه» (1)زلّت به معنای لغزش است.ممکن است مدتها بگذرد،اما دچار یک لغزش کوچک و مختصر شوند.گناهی که نه نابود کننده شخصیت و نه مخرب آخرت و نه مانع از حرکت عبد به سوی پروردگار است.این کم گناهی بعد از مدتی طولانی،ریشه عبادات است.آشتی نبودن با گناه،از خصلت های زیبای اولیای الهی است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله روایتی در زمینه ترک،اجتناب و فرار از معصیت دارند،حضرت ترک گناه را قیمت گذاری کرده اند.آن مردان و زنانی که از گناه فراری هستند،البته اندکی هم دچار لغزش شوند،اما گرفتار گناه کبیره و اصرار به صغیره نباشند.پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله اینجا بحث مقام عصمت را برای امت ندارند،چون همه امت نمی توانند دارای این مقام شوند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
از مردان امّت من،کسانی آراسته به چهار خصلت شوند و هر چهار خصلت هستند در ترک گناه است-در اینجا مقصود رسول خدا صلی الله علیه و آله مکارم اخلاق و ارزش های نفسی نیست بلکه بحث در ترک گناه است.
ارزش چهار خصلت آنها این است که:بهشت،ملک آنها است.در ضمن می خواهند بفرمایند:این جایگاه عظیمی که دو بار در قرآن مجید فرموده است؛ یکی در سوره آل عمران،دیگری در سوره حدید،که بهشت به پهنای همه آسمان ها و زمین است، (2)که تاکنون،پهنای آسمان ها و زمین برای هیچ صاحب دانشی روشن نشده است و تا قیامت هم روشن نخواهد شد و طول و عرض عالم را فقط خداوند علیم می داند.
ص:126
امام صادق علیه السلام می فرماید:
خداوند متعال در یک گوشه این جهان هستی،دوازده هزار قندیل دارد،که در هر قندیلی هفت آسمان و زمین،مانند آسمان و زمین ما قرار دارد.دانشمندان می گویند:کلمه هفت آسمان در قرآن،دلیل بر این نیست که آسمان ها منحصر به این هفت آسمانی است که با ابزار علمی در دسترس است.بهشتی که می فرماید:
پهنای آن،پهنای آسمان ها است،نه به پهنای هفت آسمان.در آیه شریفه دقت کنید:
وَ سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمٰاوٰاتُ وَ الْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ» (1)
نمی گوید: «عرضها سبع سماوات» بلکه می گوید:به پهنای هر چه آسمان و زمین که آفریدم.دوازده هزار قندیل که در هر قندیل دوازده هزار جهان،مانند جهان شما در آن قرار داده شده است.پس بنگر بزرگی بهشت چقدر است ؟ (2)
بهشت،ارزش ترک گناه است.آیات قرآن و روایات را باور کنیم،که بهشت بزرگ را،با گناهان اندک،که لذتش هم بسیار اندک و لحظه ای است،معاوضه نکنیم.
اگرانسان یک زمین ده هزار متری را با رشوه دادن،ملک خود کند و آن را هم تفکیک کرده و چند برابر قیمت بفروشد،همه پول آن را که نمی تواند بخورد.چه بسا عمر او هم آن قدر طولانی نشود که از همه این پول ها استفاده کند.بعد که بمیرد
ص:127
و روز قیامت بهشت را به او نشان بدهند به او می گویند:اینجا را با آن ده هزار متر زمین حرام عوض کردی.
اوج لذت شهوت،یک پلک به هم زدن است.در روز قیامت،بهشت را نشان می دهند و می گویند:شما این بهشت را با بدن نامحرم عوض کردی.آن لذت تمام شده و این بهشت را فروختی و آن لذت را خریدی،پس اینجا را از دست داده ای.
این چه خسارت بزرگی است ؟
قرآن این معاوضه را در چند آیه مطرح می کند:
أُولٰئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ فَمٰا رَبِحَتْ تِجٰارَتُهُمْ وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ» (1)
بهشت را فروختند و غیر بهشت را خریدند.قرآن در این باره می گوید:نتیجه هدایت،بهشت است و نتیجه ضلالت هم دوزخ است و دوزخ هم محدودیت ندارد.
در آیات قرآن خداوند از دوزخ به«امّ»تعبیر کرده است؛ «فَأُمُّهُ هٰاوِیَةٌ» (2)«ام»در آیه به معنی قبر است.یعنی هر شخص در دوزخ،به اندازه قبر بسیار تنگ و تاریک جا دارد،که جای حرکت هم ندارد.
این مسأله در قرآن تکرار شده است؛معاوضه خدا با شیطان،هدایت با گمراهی،بهشت با جهنم،موسی با فرعون،پیغمبر صلی الله علیه و آله با ابولهب،حضرت امیر علیه السلام با معاویه،حضرت سید الشهدا علیه السلام با یزید.
مردم این کار را در دنیا انجام داده اند و هنوز هم این انتخاب باطل را ادامه می دهند.
ص:128
به سخنرانی دعوت شده بودم،پرسیدم:عالم واجد شرایط این شهر چه کسی است ؟ عالمی که ربانی حقیقی باشد،نه عالمی که فقط لباس دین دارد. چون بسا ابلیس آدم رو هست پس بهر دستی نشاید داد دست (1)
خوبان و معتمدان شهر بزرگواری را معرفی کردند.من برای ثواب و رضای خدا،گفتم:فردا صبح مرا به خدمت ایشان ببرید.
از رسول خدا صلی الله علیه و آله می پرسند:
«مَنْ نُجٰالِسُ» با چه کسی معاشرت کنیم ؟ با که رفیق و همنشین شویم ؟ می فرماید:
«مَنْ یُذَکِّرُکُمُ اللّهَ رُؤْیُتُه» با کسی معاشرت کنید که وقتی او را می بینید،به یاد خدا بیافتید.
«وَ یَزِیدُ فِی عَلْمِکُمْ مَنْطِقُهُ» حرف که می زند،به دانش شما اضافه کند،
«وَ یُرَغِّبُکُم فِی الآخِرَةِ عَمَلُه» زندگی اش شما را مشتاق به آخرت کند. (2)من سه حقیقت را در این بزرگوار دیدم.وقتی حرف می زد،گویا نور از دهان او خارج می شد و می شنید آنچه را که دیگران نمی شنیدند.
این ضمانتی است که پیغمبر صلی الله علیه و آله به همه داده است.ضمانت نامه این است:«لو لا تمریجُ فی قلوبکم و تَزیدُکُمْ فی الحدیث لَسَمِعْتُمْ مٰا أَسْمَعُ» (3)اگر دل شما چراگاه و مرغزار شیطان نبود و اگر پرحرفی نداشتید به یقین آن چه را که من می دیدم،شما هم می دیدید و آن چه را که من می شنیدم،می شنیدید.ولی
ص:129
چشم و گوش شما بسته است.هر چه می بینیم و می شنویم،همه تکراری است.
شیخ بهایی شعر عجیب و زیبایی دارد،می گوید: مرا به روز قیامت،غمی که هست این است که روی مردم دنیا دوباره باید دید (1)
یک بار فحاش،رباخور،رابطه نامشروع دار،دروغ گو،غیبت کننده،تهمت زننده را دیدیم و این همه رنج کشیدیم.شیخ می گوید:همه غصه قیامتم این است که دوباره باید این مردم را ببینم.
آن عالم چهره اش انسان را به یاد خدا می انداخت.مقداری که برای من حرف زد،به دانش من خیلی اضافه شد.بعد از هفتاد و پنج سال،زندگی آدم را به آخرت متمایل می کند.این عالم به قدری با کرامت بود که وقتی یکی از علمای بزرگ غیر شیعه مرده بود،خواستند که غسلش بدهند،لباس های او را که در آوردند،پسرش از جیب های او یک نامه درآورد که نوشته بود:غسل من را آن عالِم ربانی و به مذهب اهل بیت علیهم السلام غسل بدهد،چون من با دیدن آن عالم،فهمیدم که اگر در قیامت بخواهم نجات پیدا کنم،باید راه او را بروم.
بسیاری از مردم عالمان را فروختند و بخاطر فروش آنها،به شیاطین وابسته شدند.وقتی نام اسم یک عالم ربانی را نزد کسی می آوری،گویا این که نام منفوری را گفته ای،رنجیده می شود.اگر بی ادب باشد،فحش هم به آن عالم می دهد.
بالاتر از این امام را از دست می دهند،امیرالمؤمنین را با معاویه عوض می کنند.
بالاتر،پیغمبر صلی الله علیه و آله را با ابوجهل و ابولهب و رؤسای مکه عوض می کنند.همین طور؛بهشت را از دست می دهند و جهنم را به جای آن می گیرند.خدا را از دست
ص:130
می دهند و ابلیس را می گیرند؛ اِشْتَرَوُا الضَّلاٰلَةَ بِالْهُدیٰ این داد و ستد،خیلی خطرناک است.
حضرت رسول اکرم می فرماید:
مَنْ سَلِمَ مِنْ امَّتِی مِنْ ارْبَعِ خِصالٍ فَلَهُ الجَنَّةُ مردان امت من،از چهار خصلت سالم بمانند،بهشت برای آنها است.ارزش سلامت از این چهار خصلت بهشت است.حضرت نمی فرماید:«الجنة له»بلکه می گوید:
فَلَهُ الجَنَّةُ بهشت را بعد از«له»آورده است.یعنی بهشت ویژه آن ها است.
اما ویژگی اول:
«مِنَ الدُّخُولِ فِی الدُّنْیٰا» از دنیاپرستی سالم بمانند.از این که پول محور زندگی این ها بشود،همه چیز را با پول بسنجند.در ازدواج می گوید:من ببینم اگر با این خانواده وصلت کنم،پول گیر من می آید یا نه ؟ یا در مسجد پول هست یا نه ؟ در خانه عالم ربانی پول هست یا نه ؟ محور اندیشه آنها پول نباشد
«مِنَ الدُّخُولِ فِی الدُّنْیٰا» از داخل شدن در دنیا سالم بماند.
«وَ اتّباعُ الهَوَیٰ» مردان امت من از خواسته های بی مهار سالم بمانند.فقط می گوید:اگر امت من از این خواسته های بی مهار سالم بمانند
«فَلَهُ الجَنَّةُ» بهشت ویژه آنان است.
«وَ مِنْ شَهْوَةِ البَطْنِ» اگر مردان امت من از شهوت شکم سالم بمانند،قانع به
ص:131
حلال خدا باشند،از اسراف بپرهیزند،شکم را به قناعت به مال حلال عادت بدهند،و در مال حلال را هم اسراف نکنند.وقتی شکم قانع باشد،آدم دنبال اضافه تر از آنچه که می خواهد نمی رود و اگر پروردگار اضافه تر از خواست انسان عنایت فرمود به دایره صدقه،انفاق،خمس،زکات وارد می شود و می گوید:برای امتحان به من داده است:
«قٰالَ هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ» (1)
می گوید:این اضافه را داده است که من زکات و خمس و صدقه بدهم نه اینکه با این پول به جهنم بروم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
«و من شهوة الفرج» اگر امت من از شهوت جنسی سالم بمانند یعنی دامن شان به زنا آلوده نشود و امت در گردونه رابطه نامشروع نرود.اگر شهوات در بساط امّت من نباشد
«فَلَهُ الجَنَّةُ» (2)این مژده مردم را به ترک گناه،که ریشه همه عبادات است سوق دهد.
«وَ مَنْ سَلِمَ مِنْ نِسٰاءِ امَّتِی مِنْ ارْبَعِ خِصالٍ فَلَهَا الجَنَّةُ» زنان امّت من نیز اگر چهار ویژگی داشته باشند،بهشت ویژه آنها است.آن محلی که بزرگی آن،به پهنای آسمان ها و زمین است.
اول:
«اِذٰا حَفِظَتْ مٰا بَیْنَ رِجْلَیْها» پاکدامنی را تا زمان مرگ حفظ کند.اگر شوهر ندارد،از تمام مردان خود را حفظ کند و اگر شوهر دارد خود را و پاکدامنی لازم را
ص:132
برای شوهر حفظ کند.چشم به نامحرمان ندوزد.دست او بدن نامحرمان را لمس نکند.این عفت بسیار با ارزش است که در متن قرآن مجید آمده است:
وَ مَرْیَمَ ابْنَتَ عِمْرٰانَ الَّتِی أَحْصَنَتْ فَرْجَهٰا» (1)
مریم علیها السلام-دختر عمران-داشتن جوانی و زیبایی،در منطقه فلسطین و در اوج فساد اجتماعی،چنان پاکدامنی و عفتش را حفظ کرد که: «فَنَفَخْنٰا فِیهِ مِنْ رُوحِنٰا» به خاطر حفظ عفت،او را از دم خود-به عیسی علیه السلام-باردار کردیم.
«فنفخنا» این فاء در عربی،فاء تفریع است،یعنی در نتیجه آن پاکدامنی،از دم خود مسیح علیه السلام را به او دادیم که چهارمین پیغمبر اولوا العزم است.
این ارزش حفظ عفت دختران است.
حضرت فرمودند:اگر زنان امت من این عفت و پاکدامنی را حفظ کنند،خوددار و پاک باشند،بهشت ویژه آنها است،پس زنان و دختران دیگر چگونه هستند ؟ حضرت صلی الله علیه و آله فرموده اند:آنها از امت من محسوب نمی شوند و هم من از آنها و هم آنها از نبوت من،بیزار هستیم.آیه «فَإِنْ عَصَوْکَ فَقُلْ إِنِّی بَرِیءٌ مِمّٰا تَعْمَلُونَ» (2)تأیید فرمایش رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله است که می فرماید:آنها را جزء امت من به حساب نیاورید.یعنی آن زنان،مردان،دختران و پسرانی که اسیر هواهای نفسانی و شهوت شده اند،از امت من نیستند.
زنی که عفتش را حفظ کند و در تمام برنامه های دین و اعمال نیک،از شوهر خود اطاعت کند،و در خانه ادعای سلطنت و فرمانروایی نکند،به شوهرش نگوید:هر چه که من می گویم درست است و الا زندگی را به آتش می کشم،این زن،از امت من است.
«وَ أَطاعَتْ زَوْجَها» شوهر او می گوید:خانم ! نماز،سلامت اخلاق،محبت به بچه ها،صله رحم نسبت به هر دو خانواده مراعات کن.نمی خواهم شب ها را تا دیر
ص:133
وقت به جلسه بروی.مسجد نزدیک خانه ما هست،می توانی بروی و نماز جماعت بخوانی،ده دقیقه مسأله گوش بدهی برگردی.اما نمی خواهم تا نیمه شب بیرون باشی،مگر این که با خودم بروی و بیایی.اگر زن گوش ندهد،یعنی اگر شوهر راضی نباشد،بیرون رفتن و قدم برداشتن او حرام است. (1)
«وَ صَلَّتْ خَمْسُها» زن نمازهای یومیه اش را بخواند.این طور که معلوم است، پیغمبر صلی الله علیه و آله می دیده است که خیلی از زنها نماز نمی خوانند.نگفته است که مردان نماز بخوانند،می گوید:خانم ها نمازهای پنج وقت را بخوانند.
«وَ صَامَتْ شَهْرُها» (2)روزه ماه رمضان را هم بگیرند.چون در خانه هستی،کسی تو را نمی بیند،ممکن است بدون دلیل روزه را بخوری.اما به شوهر بگویی:
من روزه بودم.این چهار خصلت ریشه جمیع عبادات است. هر که آیین حقیقت نشناسد ز مجاز
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:134
پی نوشت ها
زراعت عمل خیر در دنیا
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:135
ص:136
ص:137
ص:138
ص:139
ص:140
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
هیچ عمل مثبت و فعالیّت و کوشش پاکی در نظام این عالم بی نتیجه نخواهد ماند.محال است که عمل و گفتار پاک در نظام هستی ضایع شود و این هزینه ای که انسان از وجود خود می کند،بدون نتیجه بماند.
البته طبق آیات قرآن کریم،نتیجه و محصول عمل پاک و نیت پاک،در روز قیامت به صورت محصول ابدی به انسان خواهد رسید.
در سوره مبارکه اعراف به طور صریح آمده است:
«إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» (1)
خدا پاداش مردم صالح را که عمل،گفتار و نیت شان پاک صادر می شود،تباه نمی کند آن عمل،گفتار و نیتی که فاسد باشد ضایع می شود.
چنان که در عالم کشاورزی،دانه پوسیده،فاسد و کرم خورده،هر چند زمینش زمین پاکی باشد،سبز نمی شود و رشد نمی کند و در نتیجه میوه نمی دهد.عمل فاسد هم همین طور است.پروردگار مهربان عالم در سوره مبارکه شوریٰ،نظام هستی را به زمین زراعت تشبیه فرموده است.نظام،قوانین،انرژی و سرزمینی صد در صد پاک،نتیجه بخش است،چرا که نظام هستی،از وجود مقدسی صادر شده
ص:141
است که همه کمالات،پاکی ها و درستی ها،در پیشگاه مقدس اوست،لذا کمترین شرّی هم از او صادر نمی شود.
صدور شرّ از ناحیه موجود شرّ است.اگر حسود به طرف مقابل خودش ضربه می زند،ضربه اش ناشی از همان حسد است.یا اگر ظالم به مردم ظلم می کند، پدیده ظلم او ریشه در بی عدالتی و انحراف درون او دارد وگرنه آن کس که انحراف درونی ندارد،به اوج قدرت هم که برسد،از او خیر صادر می شود.
حضرت سلیمان علیه السلام در اوج قدرت بود،ولی در آن دوره هر چه از او صادر شد، خیر بود.شیوه رفتار او با کشور سبا در سوره مبارکه نمل آمده است.قبل از این که پادشاه مملکت سبا حضرت سلیمان علیه السلام را بشناسد و بفهمد که او چه انسان پاک و والایی است،هدهد نامه حضرت سلیمان علیه السلام را برای پادشاه سبا برد و او برای پاسخ دادن به این نامه،با درباریان و بزرگان کشورش مشورت کرد،قرآن می فرماید:در گفتگوهای ملکه سبا این جمله بود:
«إِنَّ الْمُلُوکَ إِذٰا دَخَلُوا قَرْیَةً أَفْسَدُوهٰا» (1)
پادشاهان و حاکمان قدرتمند،به هر کشوری که وارد شوند،اوضاع آن کشور را به هم می ریزند؛مردم را می کشند،ثروت کشور را غارت می کنند،پول های مردم را می برند،جوان ها را نابود می کنند،اهل مملکت را به فساد می کشند،که نمونه آن را در این روزگار ملاحظه می کنید.
نگرانی پادشاه سبا از این مسأله بود که تاریخ به تجربه ثابت کرده بود که حاکمان قوی،انسان های بی رحم،ستمگر و حیوان صفت و درنده هستند،بنابراین گفت:
برای این که جلوی ورود حضرت سلیمان علیه السلام را بگیریم،که نظم کشور به هم نریزد،
ص:142
مردم کشته نشوند،جوان ها به فساد کشیده نشوند و خزانه مملکت به غارت نرود، پیش دستی کنیم و مقداری هدیه سنگین قیمت برای سلیمان بفرستیم،تا او چشمش به این طلا و نقره و پارچه های بافت مملکت سبا و هنرهای دستی بیافتد، آن روح طغیان گر او فروکش کند.
کشور سبا هم کشور بسیار ثروتمندی بود.آن چه را که به عنوان هدیه آماده کردند،گران قیمت بود.شترها را بار کردند و به محل حکومت حضرت سلیمان علیه السلام،این موجود پاک،انسان عادل و الهی،که قدرت به دست آمده را فقط در راه خیر مصرف می کرد و شرّی نداشت،آمدند.
نمایندگان مملکت سبا دیدند،وقتی بارها را باز کردند و همه هدیه های سنگین قیمت را دیدند،چشم این حاکم خیره نشد،قیافه اش عوض نشد،و شگفت زده نشد،تغییری در او پیدا نشد.با این که به هر کسی هدیه گران قیمت را بدهند،هزار نوع تشکر می کند.
اما حضرت سلیمان علیه السلام به نمایندگان مملکت سبا گفت:این ها چیست ؟
گفتند:قربان ! پادشاه سبا این مجموعه را به خدمت شما تقدیم کرده است.
حضرت فرمود:تمام آنها را جمع کنید،بار شترها کنید و بی کم و زیاد،همه را برگردانید.به پادشاه خود بدهید و این جمله را از قول من به او بگویید:آن چه که خدای من به من عنایت کرده است،بهتر است از آن چه که شما می خواهید به من بپردازید.من نامه ای که به شما نوشتم،برای طلا و نقره،هدیه و کشور گشایی نبود.
من از بیابان ها که می خواهم رد شوم،به پیاده و سواره ام سفارش اکید می کنم که در این بیابان ها لانه مورچگان است،یک مورچه زیر سمّ اسب و شتر یا پای پیاده از بین نرود.در مملکت من،حتی مورچگان هم در امان هستند.
ص:143
امام صادق علیه السلام از سلیمان و مانند او به
«امیرٌ خیّرٌ مطاع» (1)؛حاکم نیک و نیکوکار تعبیر می فرماید.
گفت:در مملکت من،مورچه ها نیز در امان هستند.آیا من می خواهم بیایم مملکت شما را بگیرم،مردم شما را بکشم و مال شما را غارت کنم ؟ من در نامه خود نوشته ام که:
«إِنَّهُ مِنْ سُلَیْمٰانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ* أَلاّٰ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ» (2)
بیایید با خدا آشتی کنید.من می خواهم قدرتم را صرف خدا،پاک شدن شما و آباد کردن آخرت شما کنم.من رییس این مملکت شدم تا این که مملکت ها را با خدا آشتی بدهم و سفره گناه را جمع کنم.برای این که شما خورشیدپرست های مملکت سبا را از اسارت خورشیدپرستی نجات دهم و به خدا پرستی برسانم.این هدیه ها را جمع کنید و ببرید.
حضرت سلیمان علیه السلام بنده و عبد است.قدرتمندانی داریم که در اوج قدرت بودند و شرّی از آنها صادر نشد.
وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام که بیش از پنج سال در اوج قدرت سیاسی نبودند،ولی ملاحظه کردید که بزرگان می گویند:
«قُتِلَ فِی مِحْرابِ عِبادَتِهِ لِشِدّةِ عِدالَتِهِ» (3)امام علی علیه السلام در محراب عبادتش به شهادت رسید ولی علت شهادت او سختگیری در عدالت بود.او منبع صدور خیر
ص:144
بود.
مالک اشتر نخعی می گوید:
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام به تنهایی در کنار یک درخت نشسته بود و مانند مادر داغ دیده گریه می کرد.به خود گفتم:ناله های علی علیه السلام در نیمه های شب است،پس چه شده است ؟ کنار آن حضرت نشستم،صبر کردم تا گریه اش آرام شود.
چشم های او از گریه سرخ شده بود.زمانی بود که ایشان در اوج قدرت ریاست بود.
امیرالمؤمنین علیه السلام مالک را دوست داشت،چون مالک همه وجودش خیر بود و شرّ نداشت.
گفتم:علی جان ! چرا گریه می کنی ؟ گفت:از دست مردم.مالک ! تمام دولت ها در تاریخ،دولت هایی بودند که ملت ها از دست آنها گریه کردند،اما من دولتی هستم که من از دست ملت گریه می کنم.هر روز یک تهمت جدید به او می زدند، دروغ برای او می ساختند،حرف او را گوش نمی دادند،از او اطاعت نمی کردند، ولی با این ملت شرّ،پنج سال در کمال خیر رفتار کرد.
اولین باری که ابن ملجم به دیدن آن حضرت آمد،حضرت دستور دادند تا هدیه بسیار مناسبی به ابن ملجم بدهند.فرمود:این مسافرِ تازه وارد است،از راه دور آمده است.برای دیدن علی آمده است.ابن ملجم خیلی خوشحال شد.
ما حاکمِ در اوج قدرتی را نداریم که بداند این شخص یک روزی قاتل او می شود،اما جیب قاتل را پر کند.ما حاکمی را نداریم که جیب مردم را به خاطر انسانیّت پر کند.اگر جیب آنها را پر می کنند،برای این است که نیروی خودشان شود،تا هر وقت دلشان بخواهد،از این نیروها در تحقق هوای نفس شان بهره برداری کنند.
جیب های ابن ملجم پر شد،تشکر کرد،لبخند زد،و خداحافظی کرد که برود، امیرالمؤمنین علیه السلام زیر لب فرمودند:من آبادی دنیا و آخرتش را می خواهم،اما او
ص:145
کشتن مرا می خواهد.من می خواهم که او به بهشت برود،اما او می خواهد که مرا بکشد.من می خواهم او را نجات بدهم،اما او می خواهد بچه های مرا یتیم کند.
آهسته هم زمزمه کرد،اما ابن ملجم آن زمزمه را شنید.در یک فرصت مناسب علی علیه السلام را تنها پیدا کرد،گفت:علی من یک زمزمه ای از شما شنیدم.من در آینده تو را می خواهم بکشم ؟ فرمود:به یقین شمشیرش را به امیرالمؤمنین علیه السلام داد و گفت:برای این که من در این مهلکه نیافتم،مرا به قتل برسان ! فرمود:حکومت من،حکومت قصاصِ قبل از جنایت نیست.این که در آینده قاتل من می شوی، نمی توانم تو را بکشم.من به کسی نگفتم که تو قاتل من هستی.هر مشکلی داری، نزد من بیا. (1)آیا چنین حاکمی در دنیا هست ؟ می گویند:مخالف را تحمل کن.چه کسانی غیر از علی علیه السلام،سلیمان علیه السلام و انبیا علیهم السلام مخالف را تحمّل کرده اند ؟ تا وجود آدم غرق در خیر نباشد،نمی تواند اهل این حرف ها باشد.اما امیرالمؤمنین علیه السلام که منبع خیر و بنده واقعی خدا است،مخالف خود را،نه تنها تحمل می کند،بلکه به او احسان هم می کند.
خدا در همه زمینه ها خیر بی نهایت است و ذره ای شرّ در او پیدا نمی شود.هر چه از او صادر می شود،خیر است.نظام عالم خیر محض و زمین عمل در عالم، زمین پاک و مستعدی است.اگر می خواهید در این نظام و این زمین دانه عمل بکارید،باید دانه سالم بکارید،تا محصول بدهد.
کسی نمی تواند به خدا بگوید:من یک عمر کار مثبت کردم،محصول آن چه شد ؟ به او می گویند:دانه عمل تو فاسد بوده است؛کاشتی،ولی در نیامد.دانه عمل تو دچار کرم ریا،حسد،بخل،تکبر و رذایل دیگر شده بود.آنجایی که باید
ص:146
در نظام هستی ریشه بدواند و شاخ و برگ و میوه بدهد،آنجا را کرم خورده بود.
من عمل تو را ضایع نکردم،خداوند در سوره اعراف می فرماید:
«إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» (1)
ما اجر مصلحان را ضایع نمی کنیم،اما او که اجری به وجود نیاورد.این کار تو در ظاهر شکل خوبی داشت،ولی در باطن خراب بود.
من منزل شهید مطهری که می رفتم،می دیدم که عکس استادش بالای سرشان است.مرحوم مطهری عاشق این استاد بود و ارادت عجیبی به او داشت.در اتاقی که نماز شب می خواند،عکس او را زده بود.
مرحوم مطهری می گفت:چهره های متشخص مؤمنِ اصفهان به خدمت استادم، حاج میرزا علی آقای شیرازی آمدند،گفتند:پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده اند که تقاضای مؤمن را قبول کنید،شما تقاضای ما را قبول کنید.فرمود:درخواست شما چیست ؟ گفتند:در گوشه میدان نقش جهان اصفهان و کنار میدان عالی قاپو و مسجد شیخ لطف اللّه،یکی از بزرگ ترین مساجد اصفهان است امسال ماه مبارک رمضان بیایید و نماز جماعت را در آنجا بخوانید.چون ایشان نماز جماعت را در حجره مدرسه صدر می خواندند،که جای کوچکی بود و بیش از دو نفر نمی توانستند به ایشان اقتدا کنند.پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده است که تقاضای مؤمن را قبول کنید.
ایشان فرمود:می آیم.روز اول که آمد و در محراب نماز رفت،بعد از پایان نماز عصر که بلند شد برود،از یکی پرسید:نماز شلوغ بود ؟ گفت:فدای شما شوم،تا بیرون مسجد،تا میدان صف کشیده شده بود.فردای آن روز ایشان نیامد.مردم
ص:147
نمازشان را خواندند و رفتند.
معتمدین به مدرسه صدر و حجره او رفتند،به ایشان گفتند:آقا ! کسالت داشتید ؟ فرمود:نه.گفتند:پس چرا برای نماز نیامدید ؟ فرمود:این جمعیتی که آمده بودند،تعدادی از آنها اهل بازار بودند،اما بیشتر جمعیت از مسجدهای اطراف آمده بودند.این نماز من ظلم به مسجدها و پیش نمازهای دیگر است، چون مسجدهای دیگر را خلوت کرده است.این به آبروی امام جماعت ها لطمه می زند،من نمی آیم.
چرا کار تو اجر ندارد ؟ خدا می گوید:کار تو در ظاهر خوب بود،ولی ضربه زننده به دیگران بود.چه در نیت تو بود یا نبود.در نیت تو هم نباشد،باید کار را تجزیه و تحلیل کنی تا متوجه شوی که چرا عمل تو رشد نکرد.اصلاً به اجری نرسید که خدا ضایع کند.خدا اجر را ضایع نمی کند.
آیه ای که خدا نظام هستی را به زمین کشاورزی تشبیه و از بندگانش به کشاورز و اعمال شما را به دانه تعبیر کرده است:
«مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ» (1)
اگر برای دنیا می کاری،چیزی نصیبت نمی شود،اگر هم بشود،برای همین دو روز دنیا است.بعد از مردن که تو وارد کویر می شوی،نه وارد باغ و جنت: «وَ مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیٰا» ببین که چه زارعی هستی ؟ و چه چیزی می کاری ؟ آیا دانه تو فاسد نیست ؟ این هایی که گناه می کارند،گناه که اجر ندارد.گناه آتش است،پس اینها آتش می کارند.
آن کسی که حسد،بخل،حرص،کبر و ظلم می کارد،اینها مقدمه ضربه زدن به
ص:148
دیگران است و از دانه های فاسد عمل می باشد.
«مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ»
اما اگر دانه پاک بکاری،دانه می شکافد،ریشه می دواند،ریشه ثابت که:
«أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی السَّمٰاءِ» (1)شاخ و برگ می دهد و میوه آن هم همیشگی است: «تُؤْتِی أُکُلَهٰا کُلَّ حِینٍ» (2)میوه اش در تمام زمان ها بدون به بن بست رسیدن،به دست می آید.
در روایت دارد که انسان در قیامت می گوید:ما چهل سال نماز خواندیم،روزه گرفتیم،مکه رفتیم،درمانگاه ساختیم،خدایا ! محصول آن چه شد ؟ فکر می کند که خدا یادش رفته است که این دانه را رشد بدهد ؟ نه،یادش نرفته است.
نمازها،روزه ها،حج و درمانگاه ساختنت را در نظام عالم من،در سرزمین اخلاص نکاشتی،بلکه همه این دانه ها را با ریا در دل مردم کاشتی.این نماز را خواندی که نماز تو را ببینند،روزه و درمانگاه و حج تو را ببینند.من هم همه آنها را زنده کرده ام،برو مزدت را از آنها بگیر،به من چه ربطی دارد ؟ مگر نماز را برای من کاشتی ؟ تو این دانه ها را در دل مردم کاشتی که آنها خوششان بیاید.محصول آن همان خوش آمد گفتن مردم است. (3)
دانه پاکی که کاشته می شود،آن دانه پاک چه می کند ؟ آیات قرآن در این زمینه اعجاب انگیز است.در نهایت حرف قرآن راجع به این دانه پاک این است:
وَ اللّٰهُ یُضٰاعِفُ لِمَنْ یَشٰاءُ» (4)
ص:149
خداوند این دانه های کاشته شده را بی قید و شرط،به طور مطلق اضافه می کند.
«یضاعف»فعل مضارع است و دلالت بر دوام دارد.خداوند می گوید:
«یضاعف»؛من پیوسته کاشته ات را اضافه می کنم یُضٰاعِفُ لِمَنْ یَشٰاءُ لذا در مورد بهشت می گوید: «خٰالِدِینَ فِیهٰا أَبَداً» (1)آنجا دائم به اجر عمل اضافه می شود.اگر اضافه نمی شد،بهشت من تمام می شد.ولی این اضافه شدن دوام دارد.
یکی از پربرکت ترین دانه ها که محصول بسیار عالی دارد و خدا عاشق کشاورز و خود آن دانه است و باغبانی آن دانه را هم خودش به عهده گرفته است،توبه است.پیغمبر صلی الله علیه و آله از ماه رمضان به
«وَ هُوَ شَهْرُ التَّوْبَةِ» (2)تعبیر کردند.در این ماه که فصل کاشتن است،هر سی شبانه روز دانه توبه بکارید،تا محصول این توبه به دست بیاید.این درخت سه محصول دارد که در سوره های بقره،مؤمن و فرقان ذکر شده است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:150
پی نوشت ها
پاداش دنیایی و آخرتی اعمال
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:151
ص:152
ص:153
ص:154
ص:155
ص:156
ص:157
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
کوشش های مثبتی که در سایه ایمان،با اراده و اختیار از ظاهر و باطن انسان ظهور می کند،به حقیقت به پاداش،و میوه لازم خود خواهد رسید.نظام عالم هستی در دنیا و آخرت بر این حقیقت پایه ریزی شده است.دستگاه الهی در این زمینه تا آنجا منظم است که در قرآن مجید می فرماید:
به اندازه رشته میان هسته خرما-آن تار بسیار نازک-انحرافی در این زمینه وجود ندارد.محال است انسان باکرامت و وابسته به پروردگار و حقایق،کار مثبتی را انجام بدهد،یا حال مثبتی را از خود نشان بدهد و به نتیجه و محصول آن نرسد.گاهی نتیجه کار در دنیا و گاهی در آخرت است.
بنابراین اگر ما کار مثبت بسیاری انجام دادیم،اگر در دنیا محصول و پاداش آنها را ندیدیم،معنی آن این نیست که این کارهای مثبت هدر رفته است.بلکه پاداش، و ثمره این کارها آن قدر عظیم است که ظرف دنیا گنجایش آن را ندارد تا به انسان برسد.اما تا جایی که ظرف دنیا گنجایش پاداش را داشته باشد به انسان پاداش و اجر می دهند.
«یٰا رَحْمٰنَ الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَةِ وَ رَحِیمَهُما» (1)این جمله در دعاهای معصوم نقل شده
ص:158
ص:159
است و ریشه قرآنی دارد،که پروردگار رحمن و رحیم دنیا و آخرت بندگانش است.
با توجه به این که اغلب مفسران،می گویند:
رحیم،یعنی خدایی که در قیامت پاداش همه اهل ایمان را به آنها عنایت خواهد کرد.وقتی که در دعا می گوید:
«و رحیمهما» ؛هم رحیم دنیا و هم رحیم آخرت است،ثابت می شود که اجر و مزد اعمال مثبت و حالات پاک مردم،تا جایی که دنیا گنجایش آن را دارد،به مردم عنایت خواهد شد.خداوند متعال،هم خودش دست اندرکار پرداخت پاداش و مزد است و هم دست اندر کار تبدیل کار نیک به میوه خوب می باشد.
چهار آیه در این زمینه وجود دارد.در یک آیه می فرماید: «نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا» (1)اینجا مسأله رحمت است،یعنی خداوند پاداش کار مثبت را،هم در دنیا و هم در آخرت به نتیجه می رساند.ما وظیفه داریم که کار و حال مثبت به او تحویل بدهیم.
او بعد از این که کار و حال را تحویل می گیرد،در عالم ربوبیت خودش،در این کار و حال ما فعل و انفعالاتی ایجاد می کند که بنا به فرموده قرآن در سوره توبه و آل عمران،نهایت این فعل و انفعالات،بهشت و رضوان است.
رضوان،حقیقتی مافوق بهشت است که در سوره مبارکه توبه با این وصف رضوان را بیان می فرماید:
« وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ أَکْبَرُ ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ» (2)
یعنی بزرگتر از بهشت است.ولی به یقین طبق وعده قرآن،این رضوان در آینده برای اهل ایمان ظهور خواهد کرد.
در سوره مبارکه آل عمران می فرماید:
« وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ بَصِیرٌ بِالْعِبٰادِ» (3)
خداوند خوب بندگانش را می شناسد و به تمام کارها و حالات بندگانش آگاهی
ص:160
دارد.
« نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ»
ما به خاطر کارها و حالات خوب،رحمت،پاداش،اجر و لطفمان را به بندگانمان خواهیم رساند.«اصاب»یعنی رسیدن. «نُصِیبُ» که از نظر ادبی،متکلم مع الغیر است،یعنی ما به بندگان خودمان خواهیم رساند.آنهایی را که می خواهیم،چون همه را که نمی خواهد و همه خود را در فضای خواستن او قرار نمی دهند.اما هر کسی که خودش را در فضای خواستن او قرار بدهد،یعنی وارد در «مَنْ یَشٰاءُ» (1)و «مَنْ نَشٰاءُ» (2)شود یعنی لایق باشد. «مَنْ یَشٰاءُ» معنی لطیف قرآنی آن این است که اگر کسی خودش را با عمل و حال مثبت در فضای خواست او قرار بدهد،رحمت را در آن فضا به او می رساند؛
« قُلِ اللّٰهُمَّ مٰالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشٰاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ» (3)
بی حساب نیست،بلکه با شرایط است. «تُؤْتِی الْمُلْکَ» ملک یعنی نبوت انبیا، نه شاهنشاهی.آدم بی دین،لائیک،مخالف با قرآن و اسلام،مخالف با حجاب، آیا خدا این ملک را به او عنایت کرده است ؟ نه،کاری به پروردگار ندارد،چون خدا هیچ گاه ملک را به ستمگران نداده است.
این «تُؤْتِی الْمُلْکَ» یعنی ملک نبوت،ولایت ویژه حضرت حق،ملک ارزش ها.
شما در آیات قرآن مجید هم همین نکته را در سوره های مختلف می خوانید:
« وَ زٰادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَ الْجِسْمِ وَ اللّٰهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشٰاءُ» (4)
در جای دیگر دارد؛ «وَ آتَیْنٰاهُمْ مُلْکاً عَظِیماً» (5)اما به چه کسی ؟ این ملک را به هر کسی که بخواهد عنایت می کند.به کسانی که لیاقت عملی و حالی به پیشگاه مقدس او ارائه کرده اند و شایستگی داشته اند که:
ص:161
« تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشٰاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشٰاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ» (1)
شدند.
خدا ملک را به ظالم عنایت نمی کند.اگر ظالمی هم آن ملک را با ظلم و ستم تصرّف کرد،از او لباس ملک را می گیرد،چون شایستگی ندارد و غاصبانه به سراغ این لباس رفته است.آبرویش را می برم و دل ها را علیه او می گردانم.این مقام را که با تقلب به خودش بسته است از او می گیرم.
دو جمله بعد از آن همین مطلب است: «وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ» (2)پیغمبرم را توانمند می کنم،اما ابولهب و ابوجهل را به خاک ذلّت می کشانم.چرا ؟ چون عزّت مخصوص پیغمبرم است.اگر ابولهب و ابوجهل در مکه حکومت می کنند،بر شهر و مردم سلطه دارند،به ناشایستگی این سلطه را پیدا کرده اند.باید عزیزانِ عزیز شوند،این معنی «وَ تُعِزُّ مَنْ تَشٰاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشٰاءُ» است.
بلافاصله بعد از آن هم می گوید:
« بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلیٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (3)
هر چه در دست او انجام می گیرد،خیر است.حضرت سلیمان علیه السلام، امیرالمؤمنین علیه السلام و ائمه علیهم السلام خیر بودند،خدا به آنها حکومت،ملک،نبوت، امامت و ولایت داد.آمدند جلوی حکومت آنها را گرفتند و در ظاهر خلع سلاح شان کردند،ولی از نظر باطن که خلع سلاح نشدند.امام،امام است.فرقی ندارد که حکومت ظاهری هم در دست آنها باشد،یا نه.ولایت آنها مسلم است، چه مردم رأی بدهندبه دنبال آنها بروند،چه رأی ندهند و به دنبال آنها نروند.
ص:162
ملک الهی با بیعت بر کسی مسلم نمی شود.این ملک،انتخاب شخص خداست.برای انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام است.مردم با امام حسین علیه السلام بیعت کنند یا نکنند،امام حسین علیه السلام ولیّ اللّه الاعظم است.
قرآن در این زمینه می گوید: «مٰا کٰانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ» (1)هیچ انتخابی را در زمینه نبوت و امامت در اختیار شما قرار ندادم،فقط خدا می داند که: «اَللّٰهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسٰالَتَهُ» (2)من به شایستگی های بندگانم از همه آگاه تر هستم.من می دانم که این ملک را به چه کسی عنایت کنم من می دانم که عزّت و ذلت را به چه کسی بدهم.
ما رحمت خودمان را به هر کسی که بخواهیم می دهیم،اما چه کسی را خدا می خواهد ؟ شایستگان و صالحان را.این «مَنْ نَشٰاءُ» بی قاعده و قانون نیست.
بی حساب و کتاب نیست.خیلی منظم و حساب شده است؛
« نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا مَنْ نَشٰاءُ وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» (3)
در آیه می گوید:آن «مَنْ نَشٰاءُ» محسنین هستند؛در «وَ لاٰ نُضِیعُ» با واو عاطفه، جمله بعد را به جمله قبل عطف و وصل می کند،یعنی «نُصِیبُ بِرَحْمَتِنٰا مَنْ نَشٰاءُ» این «مَنْ نَشٰاءُ» چه کسانی هستند ؟ «وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» .آیه می فرماید:که این «مَنْ نَشٰاءُ» قانون و ضابطه نیست،بلکه محسنین هستند.
محسنین چه کسانی هستند ؟
ص:163
سه نکته درباره محسنین لازم است بیان شود.یک حقیقت در محسن،حقیقت عبادت او است.پیغمبر صلی الله علیه و آله در این باره می فرماید:
«الإِحْسٰانُ انْ تَعْبُدَ اللّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ» (1)
احسان،یعنی خدا را به گونه ای عبادت کنی که گویی با چشم سر او را می بینی و در برابر او ایستاده ای.وقتی با چشم سر او را می بیند،برای نماز چگونه«اللّه اکبر» می گوید ؟ چگونه حمد می خواند ؟ چگونه رکوع و سجود می کند ؟ آن نماز،چه نمازی خواهد شد ؟ در این حالت،اوج ادب از انسان ظهور می کند،یعنی وقتی در برابر حضرت حق «اللّه اکبر» می گوید،با آن برای حضور مُحرم می شود.از محضر او هم هیچ غایب نمی شود؛دیگر به تجارت و دنیا نمی پردازد،وقتی سلام نماز را می دهد،که هزار کار غیر از نماز انجام داده است.این یک شعاع حقیقت محسن است.
اما حقیقت دیگر احسان،نیکی کردن به بندگان خداست.نیکان قوم موسی علیه السلام به قارون گفتند:
« أَحْسِنْ کَمٰا أَحْسَنَ اللّٰهُ إِلَیْکَ» (2)
به مردم نیکی کن،چنان که خداوند متعال با این ثروتی که از راه حلال به تو داده است،به تو نیکی کرده است.این معنای احسان خدا به قارون در قرآن است.
حقیقت دیگر احسان،یعنی اعمال مربوط به خود را خیلی خوب انجام بدهید.
اگر نماز و روزه است،به تمام معنا کامل باشد.اگر به دیگران نیکی می کنید،
ص:164
بی منت و پنهانی باشد.اگر این گونه احسان داشته باشید: «وَ لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِینَ» این محسنین در« مَنْ نَشٰاءُ »هستند.چون جملات آیه با واو عاطفه به هم ربط دارد،به ما می گوید:این «مَنْ نَشٰاءُ» بی نظم نیست،که رحمتم را به شمر و یزید هم بدهم و بعد بگویم:دلم می خواست،نه، «مَنْ نَشٰاءُ» می گویم،و به شما نشان می دهم که این «مَنْ نَشٰاءُ» در علم من،فقط محسنین هستند.می خواهم به محسنین پاداشم را برسانم.خواستن پروردگار ریشه دار و استوار است.
خداوند چه ضمانت هایی برای ما کرده است ؟ بار معنوی این مسائل خیلی سنگین است.خدا می فرماید:اگر الفاظ قرآن را به کوه ها نازل می کردم،ویران می شد:
« لَوْ أَنْزَلْنٰا هٰذَا الْقُرْآنَ عَلیٰ جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خٰاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَةِ اللّٰهِ» (1)
الفاظ قرآن کوه ها را ویران می کند،چه برسد به مفاهیم آن،که برای این جنس دو پای خاکی،این فرش نشین،به خاطر یک مقدار ایمان و عملِ درست،چه چیزهایی را به عهده گرفته است؛ «إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» (2)من پاداش کسی که فعالیت نیکو داشته است را ضایع نکنم.ضایع کردن پاداش،ظلم فاحش است.
در باب حقوق مردم روایاتی وارد شده است که به عنوان باب «حبس الحقوق» است.در قیامت،کاسب را می آورند،می گویند:شما این فرد را برای کار استخدام
ص:165
کردی،کار کرده است،اما مزد او را ندادی.در محشر بمان تا مزد او را بدهی.
امام رضا علیه السلام می فرماید:
کسی که برای شما کار می کند،هنوز عرق پیشانی اش خشک نشده است،مزد او را بدهید.مگر این که خودش بخواهد پول او پیش شما امانت بماند.اگر کسی مزد کارگرش را ندهد،روز قیامت او را در دادگاه نگه می دارند،می گویند:مزد او را بده.کار فرما نمی تواند به خدا بگوید:ما که نداریم،تو مزد او را بده.خدا می گوید:مگر او برای من کار کرده است که من مزد او را بدهم ؟ کار مادی بوده،که برای تو کرده است. (1)خدا از حبس حق کارگر متنفر است،آن وقت خودش حق شما خوبان را ضایع کند ؟
آیه می فرماید: «إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» کار خوب را باید به من تحویل دهید،تا ضایع نشود.
ابولهب دشمن خطرناکی برای پیغمبر صلی الله علیه و آله بود و مورد نفرین خدا در قرآن است.
و با وضع بسیار بدی از دنیا رفت.طبق آیات قرآن،او در عذاب الهی است.ولی در روایات آمده است که (2)خدا در قیامت عذاب ابولهب را ذره ای تخفیف می دهد.نه به خاطر این که عموی پیغمبر صلی الله علیه و آله است،بلکه به این علت که وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله شیرخواره بود،دایه او شیر نداشت که به بچه بدهد.ابولهب یک کنیزی داشت که بچه دار شده بود و شیر داشت،گفت:برادرزاده ام گرسنه است،برو و به او شیر بده.به خاطر همین کار خوب او در حق پیغمبر صلی الله علیه و آله،خداوند در قیامت یک ذرّه عذاب او را تخفیف می دهد.
ص:166
پنج حقیقت در هر کس باشد،مؤمن است:
حضرت باقر علیه السلام می فرماید:«بُنِی الإسْلامُ عَلی خَمْسٍ؛عَلَی الصّلاةِ وَ الصُّومِ وَ الزَّکاةِ وَ الحَجِّ وَ الوِلاٰیَةِ» (1)کسی که نماز،روزه رمضان را به جای آورد،حقوق مالی سر سال را بدهد،با استطاعت به حج برود و ولایت،امامت اهل بیت علیهم السلام را قبول نماید،مؤمن است.
«وَ أَنَّ اللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنِینَ» .شاد باشید و امید صد در صد داشته باشید.
که خدا در دنیا،برزخ و بعد از مرگ،پاداش شما را ضایع نمی کند.
اما آیه چهارم در مورد صالحان اصلاح گر است،که خداوند در مورد آنان می فرماید:
« إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ»
ما پاداش مردم شایسته،صالح و اصلاح گر را تباه نمی کنیم.
نوشته اند:بنده ای از بندگان خدا را که هفتاد سال عبادت داشت با هفتاد سال عبادت،به فرشتگان ارائه کردند،فرمود:گاهی این برنامه ها را داشته است،
«اُنْظُرُوا الَی الأرْضِ» مثل لیلة المبیت که امیرالمؤمنین علیه السلام در سن بیست سالگی در جای پیغمبر صلی الله علیه و آله خوابید.او آن هم از پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسید:اگر من جای شما بخوابم، شما سالم به مدینه می رسید ؟ فرمود:بله.گفت:جان من فدای شما باد.آن وقت خدا به فرشتگان فرمود:زمین را بنگرید.به امیرالمؤمنین علیه السلام اشاره کرد که در
ص:167
رختخواب پیغمبر صلی الله علیه و آله خوابیده بود:
خداوند در حق او می فرماید:
« وَ مِنَ النّٰاسِ مَنْ یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ وَ اللّٰهُ رَؤُفٌ بِالْعِبٰادِ» (1)
ای ملائکه ! علی علیه السلام جای پیغمبر صلی الله علیه و آله خوابیده است،نمی خواهد که قهرمان خود کند،نمی خواهد فردا در شهر مکه بگوید:من دیشب می دانستم که چهل مرد شجاع می خواهند به پیغمبر صلی الله علیه و آله حمله کنند،من در سن بیست سالگی،از چهل پهلوان نترسیدم.یا نمی خواهد تا آخر عمرش به پیغمبر صلی الله علیه و آله حتی بگوید:من بودم که یک شب در جای شما خوابیدم و شما به سلامت عبور کردید.
بلکه «اِبْتِغٰاءَ مَرْضٰاتِ اللّٰهِ بوده است.
عارفان می گویند:زمان خلقت آدم علیه السلام ملائکه به پروردگار گفتند:
« أَ تَجْعَلُ فِیهٰا مَنْ یُفْسِدُ فِیهٰا وَ یَسْفِکُ الدِّمٰاءَ» (2)
بعد خدا هم آنها را آرام کرد،فرمود:اعتراضی به این آفرینش نداشته باشید.
« إِنِّی أَعْلَمُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» من چیزی می دانم،که شما نمی دانید.بعد هم ملائکه در فکر فرو رفتند؛خدا چه می داند که ما نمی دانیم ؟ این دانایی او چیست ؟
امام حسین علیه السلام تا زمانی که کنار هفتاد و یک بدن قطعه قطعه و گریه هشتاد و چهار زن و بچه،صورتش را روی خاک گذاشت و گفت:
«الٰهی رِضاً بِرِضٰاکَ» آنگاه به ملائکه گفت: «إِنِّی أَعْلَمُ مٰا لاٰ تَعْلَمُونَ» منظورم از خلقت انسان مانند حسین علیه السلام بود.
ص:168
خداوند متعال به یکی از فرشتگان فرمود:
او هفتاد سال تمام عبادت کرده است،به صورت یک انسان کنار او برو،به او بگو:در این هفتاد سال عبادت،به خاطر عبادتت لیاقت این را پیدا نکردی که خدا در قیامت تو را به بهشت ببرد.
یعنی از خدا چه طلبی داری ؟ هر عبادتی که کردی،مایه اش از من بود و تو در هیچ عبادتی،هیچ مایه نگذاشتی.زمین و آسمانی را که در آن عبادت کردی، انرژی بدنی که در عبادت آوردی،نفسی که در عبادت کشیدی،همگی از من بود، پس هیچ شایستگی بهشت رفتن را نداری.
فرشته آمد و با او صحبت کرد.به فرشته گفت:روزی که خدا ما را آفرید «خَلَقَنٰا لِلعِبٰادَةِ» ما را برای بندگی آفرید.من به خاطر اطاعت از او،او را فرمان برداری کرده ام.من بندگی ام برای او است.فرشته برگشت،گفت:خدایا ! می دانی که چه گفت ؟ خطاب رسید:او ذاتش و روحش بنده است،ذات من هم کریم است، می خواهم با کرامت خودم با او معامله کنم.
تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مکن که خواجه خود روش بنده پروری داند
چه کار می کند ؟ این است معنای «إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ» * «إِنّٰا لاٰ نُضِیعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلاً» *«إنا لا نضیع أجر المؤمنین.
باش تا صبح دولتت بدمد کاین هنوز از نتایج سحر است
*** چه خوش است یک شب بکشی«هوا»را به خلوص خوانی ز خدا،خدا را
به حضور خوانی ورقی ز قرآن فکنی در آتش کتب ریا را
ص:169
طلبم رفیقی که دهد بشارت
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:170
پی نوشت ها
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:171
ص:172
ص:173
ص:174
ص:175
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
درباره بعضی از عناصر و اشیای قیمتی و کمیاب،تعبیر به «عزیز الوجود» شده است.
گاهی هم اجناس فراوانی را نسبت به کثرت فوق العاده اجناس دیگر تعبیر به «عزیز الوجود» می کنند.
دانشمندان در بحث جانداران می گویند:
جاندار،صاحب نفس حیات،فراوان است؛در دریا،فضا و خاک،موجود زنده زیاد است.و حتی به فرموده قرآن،موجود زنده در آسمان ها،کرات و منظومه های دیگر زیاد است.کثرت موجودات زنده در همین زمین به اندازه ای است که دانشمندان بعد از تحقیق نوشته اند:خداوند متعال در یک تپه خاکی آن قدر موجود زنده دارد که اگر این شش میلیارد جمعیت کره زمین در آن تپه بروند و در جمع موجودات زنده آن تپه قرار بگیرند و تصمیم بگیرند که با هم تپه را رها کنند و از میان همه این موجوداتی که در تپه هستند،بیرون بیایند همه آن موجودات متوجه این کم شدن نمی شوند.
ص:176
ص:177
می گویند:انسان نسبت به تمام جانداران عالم، «عزیز الوجود» است،یعنی جزء عناصر و اجناس کمیاب است.تعداد آنها از زمان آدم علیه السلام تا قیامت،نسبت به موجودات زنده،بلکه نسبت به همه عالم که می سنجند،بسیار کم است.
در میان انسان ها،عاقلان «عزیز الوجود» هستند،یعنی در میان این همه جمعیت انسان،خردمندانِ در مسیر صحیح،کم هستند.نمی گویند که انسان ها فاقد عقل هستند،یا کمبود عقل دارند،بلکه می فرمایند:در جمع انسان ها، عاقلان،یعنی آنهایی که عقل را در محور صحیحی به کار می گیرند، «عزیز الوجود» هستند.
پروردگار در همه زمان ها یک پیام دارد و آن این است: «وَ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ» (1)یعنی از صد نفر،پنجاه نفر به بالا اندیشه نمی کنند و عقل را آن گونه که باید،به کار نمی گیرند.
پروردگار درباره قرآن می فرماید:ما این قرآن را برای هدایت مردم نازل کردیم:
« هُدیً لِلنّٰاسِ وَ بَیِّنٰاتٍ مِنَ الْهُدیٰ وَ الْفُرْقٰانِ» (2)
ولی در سوره زمر می فرماید:
« إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» (3)
فقط خردمندان واقعی،کتاب را باور دارند و بر اساس آن عمل می کنند،که آنها «عزیز الوجود» هستند.
در امت های پیامبران،چهره های واقعی خیلی اندک هستند.
ص:178
مثلاً در تفسیر آیات قرآن نوشته اند:حضرت نوح علیه السلام نهصد و پنجاه سال مردم را هدایت کرد،ولی در نهایت وقتی که کشتی آماده شد و بنا شد که طوفان جهان را فرا بگیرد و حضرت نوح مؤمنان واقعی را امر فرمود که سوار کشتی شوید،در طول این هزار سال،فقط هشتاد و سه نفر او را باور کرده و مؤمن شده بودند. (1)یا وقتی که خداوند متعال،طالوت علیه السلام را به همراهی حضرت داود علیه السلام به جنگ جالوت مأمور کرد،می فرماید:یک آزمایشی برای همان نیروی اسلامی پیش آمد، که در آن آزمایش،نفرات زیادی ریزش کردند حضرت طالوت و داود علیه السلام با سیصد و سیزده نفر باقی ماندند. (2)یا وقتی که موسی علیه السلام به پروردگار عالم عرض کرد:می خواهم گروهی از امت من،با من به کوه طور بیایند و آن مناجات تو را با من مشاهده کنند.خداوند دستور داد:گروهی را انتخاب کن و موسی علیه السلام از امت هفتاد هزار نفر برگزید.
« وَ اخْتٰارَ مُوسیٰ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقٰاتِنٰا» (3)
از هفتاد هزار نفر،هفتاد نفر را انتخاب کرد،که گل سر سبد امت بودند، و پروردگار پذیرفت تا این هفتاد نفر به کوه طور بروند.
این هفتاد نفر آمدند و تکلّم خدا با موسی علیه السلام را شنیدند.بعد هم اصرار کردند که ما از آن فضا و منطقه بیرون نمی رویم: «حَتّٰی نَرَی اللّٰهَ جَهْرَةً» (4)تا خدا را با چشم خود ببینیم.خداوند هم یک صاعقه ای فرستاد و هر هفتاد نفر را نابود کرد.یعنی برگزیدگان امت موسی از حد خارج شدند.این معنای «عزیز الوجود» بودن انسان ها است.
حضرت رضا علیه السلام می فرماید:پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله بعد از بیست و سه سال تبلیغ،به
ص:179
محض این که از دنیا رفتند،برجستگان واقعی دوازده نفر بودند. (1)یا وقتی ظهور امام عصر علیه السلام میسر می شود،از میلیاردها انسانِ تنها،سیصد و سیزده نفر همراه و یار حضرت هستند. (2)بنابراین وقتی قرآن می فرماید: «وَ أَکْثَرُهُمْ لاٰ یَعْقِلُونَ» (3)این یک واقعیت است.پس مؤمن واقعی به قرآن،چه کسانی هستند ؟ «إِنَّمٰا یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» که تعدادشان اندک است.آنها را قرآن این گونه معرفی می کند:
«فَبَشِّرْ عِبٰادِ اَلَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولٰئِکَ الَّذِینَ هَدٰاهُمُ اللّٰهُ وَ أُولٰئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبٰابِ» (4)
و خدا می فرماید: «وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِیَ الشَّکُورُ» (5)در چه زمانی قلیل و اندک هستند ؟ یعنی همیشه و در هر زمان کم هستند.
عباد شکور کسانی هستند که نعمت خدا را در گناه نمی برند و حتی یک نعمت خدا را از بندگی خدا جدا نمی کنند.
در میان انسان ها،عاقلان «عزیز الوجود» هستند و در میان عاقلان،مسلمانان عزیز الوجود می باشند.مسلمان چه کسی است ؟
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای شناخت مسلمان،معیاری بیان کرده اند،که:
«اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ المُسْلِمُونَ مِنْ لِسانِهِ وَ یَدِهِ» (6)مسلمان کسی است که تمام مردم مسلمان،از شرّ زبان و دست او در امان باشند.چند نفر از مسلمان ها این طور هستند ؟
در میان عاقلان،مسلمانانِ به این معنا، «عزیز الوجود» هستند،یعنی بسیار کمیاب هستند.و در میان مسلمانان،مؤمنان «عزیز الوجود» هستند،یعنی آنهایی که به حقیقت،به اهل بیت علیهم السلام اقتدا می کنند،که از آنها به مؤمن تعبیر شده است،
ص:180
ولی همین مؤمنان،بسیار کمیاب و«عزیزالوجود»هستند.
و در میان گروه مؤمنان،عابدان «عزیز الوجود» هستند،یعنی آنهایی که در واقع اهل بندگی هستند؛افراط و تفریط ندارند،یعنی در همه موارد؛در شکم،شهوت، اقتصاد و اداره خانواده،بنده هستند.
و در میان عابدان،عالمان «عزیز الوجود» هستند،یعنی آنهایی که دین شناس هستند،نه آنهایی که دین را با معیارهای شخصی ارزیابی و تحلیل می کنند،بلکه به فرموده امام صادق علیه السلام:فقهای در دین،عالمان ربانی هستند.
سی سال،چهل سال نزد استادان زانو زده اند و چندین رشته علم را در کنار قرآن مجید آموختند.
و در میان عالمان،زاهدان «عزیز الوجود» هستند،یعنی عالمانی که میل به دنیا و تجمّلات ندارند،بلکه اهل زهد،قناعت،بی رغبتی به زر و زیور و زینت دنیا هستند.
زاهد که درم گرفت و دینار زاهدتر از او کسی بدست آر (1)
عالمانِ زاهد،شأن هم دارند،اما شأنشان را صرف یاری و هدایت عباد خدا می کنند.عمری را به دلسوزی نسبت به بندگان پروردگار مهربان عالم سپری می کنند.
و در میان زاهدان،عارفان «عزیز الوجود» هستند،یعنی آنهایی که خدا را در دل حس کرده اند و در یک مقامی برتر از زهد،به نام مقام عرفان قرار دارند.مقام عرفان به چه معنا است ؟ زاهد،محور زندگی اش زهد است و بر زهد هم تکیه دارد.و اهل نجات است.ولی عارفان فقط بر وجود مقدس حضرت حق تکیه دارند و می گویند:
ص:181
به دریا بنگرم،دریا تو بینم
یکی از دوستان می گفت:خانواده ثروتمندی،مرا برای صرف ناهار دعوت کردند.بعد از ناهار به من گفتند:ما شما را می شناسیم،آدم خوش برخوردی هستی،اجازه می دهی که با هم فیلمی تماشا کنیم؟ گفتم:عیبی ندارد.من که نمی دانستم موضوع چیست ؟
گفت:یک فیلم مستهجن گذاشتند.که رقص و آواز و اختلاط زن و مرد بود و هیچ قانونی از قانون انسانی و الهی در آن رعایت نمی شد.گفت:من تا نگاه کردم، مانند مادر داغ دیده شروع به گریه کردن کردم و دیگر نگاه نکردم.
به من گفتند:چرا گریه می کنی ؟ گفتم:من رقص و آواز و حرکات این مردان و زنان نامحرم با هم را ندیدم،من فقط یک لحظه آفرینش خدا را دیدم،یعنی موجود ظریفی به نام زن و موجود پر استعدادی به نام مرد،من دست خدا را در این زن و مرد دیدم که این ها را ساخته است،اما این ها به چه علت آفرینش خدا را به لجن کشیده اند ؟ من برای محبوب خودم گریه کردم که او چه هدفی داشته و این ها دارند چه کار می کنند.این عارف بیدار است.این مقامش از مقام زاهدان بالاتر است.
و در میان عارفان،اولیای خدا «عزیز الوجود» هستند،یعنی:
از هزاران اندکی زین صوفیند***باقیان در دولت او می زیند (1)
ص:182
و در میان عارفان،اولیای خدا «عزیز الوجود» هستند و در میان اولیای خدا،از ابتدای خلقت انسان تا قیامت،تعداد بسیار اندکی انبیا هستند،صد و بیست و چهار هزار نفر «عزیز الوجود» ،در مقابل میلیاردها انسان و در میان صد و بیست و چهار هزار نبی،اندکی رسول هستند،و رسولان «عزیز الوجود» هستند.
قرآن می فرماید: «تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنٰا بَعْضَهُمْ عَلیٰ بَعْضٍ» (1)همه انبیا در مقام یکسان نبودند،بلکه در میان انبیا،رسولان «عزیز الوجود» هستند.یعنی آنهایی که شریعت و کتاب به آنها داده شد که مردم را هدایت کنند.
و در میان همه پیامبران نوح،ابراهیم،موسی،مسیح و پیامبر اسلام علیهم السلام «عزیز الوجود» هستند.لذا از ابتدای آفرینش،جماد و نبات و موجودات زنده و عاقلان و مسلمانان و مؤمنان و عالمان و زاهدان و عارفان و اولیا و انبیا و رسولان،پنج نفر فوق همه هستی هستند و در میان این پنج نفر،رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله «عزیز الوجود» است،که کمیاب ترین گوهر عالم است،این کمیاب ترین گوهر،که خدا آن گوهر را به امت اسلام،هدیه داده است؛ «قُلْ مٰا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ» (2)یعنی ذره ای از شما توقّع مزد ندارم.
« فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ» (3)؟ خدا در حق ما چه لطفی کرده است،که در کل هستی یک گوهر «عزیز الوجود» دارد،آنگاه او را بی هزینه به ما عنایت کرده است.بگو که خدا من را برای رحمت فراگیر به شما داده است؛ «وَ مٰا أَرْسَلْنٰاکَ إِلاّٰ رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ» (4)این «عزیز الوجود» است.
تمام بیست و سه سال بعثت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله روی دو محور بود.
ص:183
محور اول:نجات برای احدی از شما نخواهد بود،مگر با اقتدا و تمسک به اهل بیت علیهم السلام،یعنی تمام عبادات شما،باید از اهل بیت علیهم السلام رنگ بگیرد.
محور دوم:نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که فرمود:من برای تک تک شما بهشت را ضمانت می کنم،به شرط این که خود را آلوده به گناه نکنید و در عمل به اهل بیت علیهم السلام اقتدا کنید.در گناه،فرار از شیطان داشته باشید.
رهایی شما از بلاهای دنیا و آخرت،در پرتوی اقتدای به امامان علیهم السلام و فرار از فرهنگ شیطان است.یعنی دین یک سکه دو رو است؛یک روی سکه اهل بیت علیهم السلام هستند که«تولّیٰ»نام دارد و یک روی دیگر سکه هم برائت و دوری از دشمنان دین است که«تبرّیٰ»نام دارد. (1)یعنی امت من ! وقتی به نماز می ایستی،راست بگو: «غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّٰالِّینَ اگر راست بگویی،اخلاق،منش مسیحیت و یهودیت در زندگی تو راه نمی یابد و اهل بیت علیهم السلام باید محور تولی و اجتناب از شیطان،محور تبرای شما باشد.
سؤال:آیا در این روزگار پر از فتنه و ظلم و فساد که دامن مردم را گرفته است، می توان با اقتدای به اهل بیت علیهم السلام و اجتناب از فرهنگ شیطان زندگی کرد ؟
در مقابل این جاذبه های شیطانی و پر زرق و برقی که برای گمراهی جوانان این امت در همه جا پرسه می زنند؛بیش از هزار کانال ماهواره که در خانه مردم است، آیا می توان به اهل بیت علیهم السلام اقتدا کرد و از شیطان دوری نمود یا نه ؟
جواب:حکایتی را بازگو می کنم مرحوم سید نعمت اللّه جزایری،شاگرد رده اول علامه مجلسی نقل می کند که حدود شش نفر مؤمن و شیعه حقیقی برای یک سفر تجارتی به شام می روند.آن روزها در شام،ناامنی و دزدی شبانه روزی زیاد
ص:184
بود و مردم شام گرفتار بودند.دولت هم فوق العاده نسبت به دزدان سخت گیری می کرد.اگر دست دزد را ببرند،امنیت برمی گردد.این حکم خدا است:
« وَ السّٰارِقُ وَ السّٰارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمٰا» (1)
این شش نفر وقتی که وارد شام شدند،بی خبر از اوضاع شام که ناامنی و دزدی هست،به یک مسجدی رفتند و نماز خواندند.از مسجد که بیرون آمدند، پاسبان ها به عنوان چهره های ناآشنا آنها را دستگیر کردند.گفتند:چرا ما را دستگیر کردید ؟ گفتند:چون شما از بیرون آمده اید و خانه های مردم را می دزدید.
این ها نتوانستند به پاسبان ها بفهمانند که ما دزد نیستیم.آنها را نزد پلیس شهربانی بردند،گفتند:این دزدها را امروز دستگیر کرده ایم.پس اگر این ها را به اشدّ مجازات برسانیم،امنیت برمی گردد.رئیس شهربانی با کینه،خشم و عصبانیت به این ها نگاه کرد و به پاسبان ها گفت:این ها را با دست بند ببرید و در زیر زمین خانه خودم حبس کنید.من در ظرف یک شبانه روز به حساب این ها می رسم.
این ها تسلیم به اعدام شدند.دستور داده بود که به آنها آب و غذا و وسایل خواب ندهند.این چند نفر هم آن زیرزمین را تبدیل به مسجد کردند.شیعه هر جا برود،آنجا را تبدیل به خانه خدا می کند؛زندان،گردشگاه،زیارتگاه،هر جای دیگر که باشد.از ویژگی های شیعه این است که همه جا را رنگ خدایی می کند.نه تنها رنگ نمی گیرد،بلکه رنگ می دهد.
گفتند:ما شب آخر عمرمان است،چرا به هم نگاه کنیم و غصه بخوریم ؟ شروع به نماز شب،گریه،استغفار و مناجات کردند: به مناجاتش هر شبی گذرد
ص:185
یک دو سه یار همدم و همراز
نزدیک اذان صبح،آنان دیدند که در خانه رئیس شهربانیِ عصبانی خشمگین باز شده و وارد حیاط خانه شد،به پاسبان ها گفت:از این که من را تا به خانه رساندید، ممنون هستم،پاسبان ها رفتند و در را بستند.
این ها از سوراخ زیر زمین دیدند؛خانواده رئیس شهربانی آمد و یک بقچه آنجا گذاشت.او بقچه را باز کرد،لباس های شهربانی و حکومتی را درآورد و یک پیراهن سفیدی پوشید،رو به قبله ایستاد و چنان نمازی خواند که دل این شش نفر را برد.
نمازی خواند که این ها حسرت خوردند که چرا ما در مدت عمرمان چنین نمازی را تا به حال نخواندیم.
نمازش که تمام شد،آمد و خودش در زیرزمین را باز کرد،گفت:برادرانم ! نماز صبح خواندید ؟ بهت زده گفتند:نه.گفت:سریع بیایید،الان اول طلوع فجر است،خدا منتظر شما است.وضو بگیرید و نماز بخوانید که بعد از نماز با شما حرف دارم.
نماز که تمام شد،گفت:من درآمدم از چند ملکی است که اجاره می دهم.
حقوقی که از این ها می گیریم،همه اش را در راه خدا می دهم.من شیعه علی علیه السلام هستم.من مخصوصاً به اینجا آمده ام و خودم را مخالف نشان داده و رئیس شهربانی شدم،چون قبلاً می دیدم که اینجا محبان امیرالمؤمنین علیه السلام گاهی گرفتار می شوند،گفتم:خدایا ! این پست را به من بده،تا من به داد دوستان تو برسم.شما مرا ببخشید،من جلوی آنها مجبور بودم که عصبانی بشوم.شما شب بدی را گذراندید.دعا کنید که خدا مرا بیامرزد.
ص:186
پس جواب این است که می شود در بین شیاطین بود و از فرهنگ شیطان فرار کرد.این که بعضی ها می گویند نمی شود،دروغ است،چون اهل لذت دنیا و شهوت هستند و تهمت به دین می زنند و می گویند:دین،دینی نیست که بتوان عمل کرد.این روزگار،روزگاری نیست که بشود به اهل بیت علیهم السلام اقتدا کرد.پس خوبان چرا تا به حال سالم مانده اند ؟ زنان و دختران با کرامت،چگونه تا به حال با منش زهرا علیها السلام زندگی کرده اند ؟ پس در هر زمان می شود در مدار فرهنگ و دستورهای قرآن و اهل بیت علیهم السلام قرار گرفت.البته سختی دارد،ولی پایانش بسیار زیبا است.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:187
پی نوشت ها
سخنرانی امام مجتبی علیه السلام
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:188
ص:189
ص:190
ص:191
ص:192
ص:193
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
در کتاب های دینی،فراز بسیار مهمی را درباره وجود مبارک امام مجتبی علیه السلام روایت می کنند.
قطعه ای مربوط به ایام کودکی حضرت مجتبی علیه السلام است که در مدینه و در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله اتفاق افتاده است که حضرت مجتبی علیه السلام در حدود سنّ پنج شش سالگی بوده اند.
روزی امیرالمؤمنین علیه السلام به او فرمودند:حسن جان ! برای من سخن بگو.این سخنان از نظر منبری و مستمع و خود منبر بی نظیر است.چون گوینده وجود مبارک حضرت مجتبی علیه السلام،مستمع وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام،مطالب هم عرشی و ملکوتی است.
امام مجتبی علیه السلام دعوت پدر را اجابت کردند.دعوت پدران در صورتی که دعوت به کار نیک باشد،از طرف فرزندان لازم،بلکه واجب اخلاقی و گاهی واجب شرعی است که باید اجابت شود.
مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی رحمه الله در احوالات خود می فرمودند:من در
ص:194
ص:195
اصفهان و در اوج تحصیل بودم.زمانی که اساتید من آیت اللّه العظمی آقا سید محمد باقر درچه ای،مرحوم کلباسی،مرحوم آخوند کاشی و مرحوم جهانگیر خان قشقایی بود.عجیب به اساتیدم وابسته بودم و دلم نمی خواست که یک روز هم اصفهان را ترک کنم.
پدرم از بروجرد یک نامه به من نوشت که:به محض رسیدن نامه به بروجرد بیا، چون وسائل ازدواج تو را فراهم کرده ام و می خواهم با آمدن به بروجرد،ازدواج نمایی و به اتفاق همسرت به اصفهان برگردی.من در جواب نامه پدرم نوشتم:
پدر ! می ترسم ازدواج و تشکیل خانواده مانع رشد تحصیلی من باشد و لذا تقاضامندم که مرا از قبول این پیشنهاد معذور بدارید.
پدرم در جوابم نوشتند:آیا فکر نمی کنی گوش دادن به حرف پدر مایه رشد و سرپیچی از فرمان پدر باعث توقف شود ؟ آیا فکر می کنی که حرف پدر را گوش ندهی و دل پدر بسوزد،باز هم راه برای تو باز است ؟ باز هم درهای رحمت خدا به روی تو گشوده است ؟ من وقتی نامه دوم پدر را خواندم،معطل نشدم و به بروجرد رفتم.
دختری را برای من انتخاب کرده بودند،با او ازدواج کردم.که البته زندگی ایشان با آن خانم خیلی طولانی نشد،چون آن خانم بعد از چند سال از دنیا رفت و در قم دفن شد.مرحوم آیت اللّه العظمی بروجردی تا آخر عمر،هفته ای یک بار سر قبر این خانم می آمدند،چون می فرمودند:بروجردی شدنم را مدیون او هستم.این نتیجه اطاعت از حرف پدر است.
پدر و مادر دو منبع فیض خدا برای انسان است،یعنی پروردگار مهربان عالم، رحمت و فیض و کرامتش را در یک بخش وسیعی از سوی آن دو می رساند.اگر آنها
ص:196
ناراضی شوند انسان از بخش عمده ای از برکات حضرت حق محروم می شود.
امام مجتبی علیه السلام به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض نکرد:ای دریای بی کران علم خدا ! ای ولیّ اللّه الاعظم ! ای صاحب ولایت کلیه الهیه ! ای آیت عظمای پروردگار ! آیا من برای شما سخن بگویم ؟ نه،هرگز من چنین جسارتی نمی کنم.ایشان این گونه رفتار نکرد،چون می داند که اطاعت از دستورِ پدر،کلیدی برای باز کردن درهای رحمت خدا و فیوضات الهی است.
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:پسرم ! برای من سخنرانی کن
«لَاَسْمَعَ کَلامَکَ» (1)من دوست دارم که منبر تو را بشنوم،حضرت مجتبی علیه السلام پذیرفتند،از جا بلند شدند،شروع کردند:
«اَلْحَمْدُ لُلّٰهِ الّذی مَنْ تَکَلَّمَ سَمِعَ کَلاٰمَهُ»
خدایی را سپاس و ستایش می گویم که هر که در این عالم سخن بگوید،خدا سخن و کلام او را می شنود؛ «إِنَّ اللّٰهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» (2)خدا هر کلامی را از هر کسی بشنود،در نظام عالم حفظ می کند و در قیامت گوینده را با آن چه گفته است،به محاکمه می کشاند؛زیرا صدایی که از دهان بیرون می آید،یا ارزش دارد که باید در قیامت پاداش آن را بدهند و یا بی ارزش است که باید گوینده آن را در قیامت جریمه کنند.
قرآن درباره زبان می فرماید:
دو فرشته،مأمور نوشتن کلمه هایی هستند که از دهان شما بیرون می آید:
«مٰا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاّٰ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ» (3)
به این خاطر است که در احادیث قدسیه آمده است که در قیامت،پروردگار به
ص:197
زبان می گوید:به خودم قسم که تو را عذابی کنم که احدی را به این شکل عذاب نکرده ام:زیرا از تو کلمه ای بیرون آمد که باعث شد خون هایی به ناحق ریخته شود، اموال مردم غارت و از بین برود،آبروی مردم محترم و مؤمن لکه دار شده و خیلی ها را خانه نشین کرده است. (1)در زیارت حضرت رضا علیه السلام آمده است که:
«صَلّی اللّهُ عَلَیْکَ یٰا ابَا الْحَسَنِ،صَلّیٰ اللّهُ عَلَیٰ رُوحِکَ وَ بَدَنِکَ صَبَرْتَ وَ انْتَ الصّادِقُ المُصَدَّقْ قَتَلَ اللّهُ مَنْ قَتَلَکَ بِالأیْدِی وَ الألْسُنِ» (2)
ای فرزند رسول خدا! خدا نابود کند کسانی که زبان شان قاتل تو شد.چون نزد مأمون سعایت کردند و او را از تو ترساندند تا تصمیم به قتل تو گرفت.او با دستش تو را کشت،اما دیگران با زبان شان تو را به قتل رساندند.
یکی از جمله های منبر حضرت مجتبی علیه السلام همین است:
«الحمد للّه الذی من تکلم سمع کلامه» .
در قرآن آمده است که پیغمبر صلی الله علیه و آله رازی را به یکی از همسرانش فرمود،وقتی چیزی راز و سرّ است،یعنی شما نفر اول و آخر باش که شنیدی اما آن زن راز را به زن دیگری گفت.جبرئیل نازل شد و گفت:خداوند می فرماید:سرّی که به آن زن گفته بودی،منتقل شد.پیغمبر علیه السلام او را خواست و بخشی از راز گفته شده را به آن زن فرمود.آن زن گفت:تو از کجا خبر داری ؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود:خدای علیم و خبیر به من خبر داد.صدای نفسی که قوی ترین گوش ها و قوی ترین دستگاه ها نگیرد، خدا می شنود.
نه تنها صدا را می شنود،بلکه «إِنَّ اللّٰهَ عَلِیمٌ بِذٰاتِ الصُّدُورِ» (3)آن چه در
ص:198
عمق باطن سینه ها از تصمیم ها،نیّت ها،رازها،اسرار،توطئه ها و نقشه های خطرناک مخفی شما را می داند.این ها همه در قرآن است.گاهی در جلسات شبانه منافقان جلسه مخفی برپا می کردند که زن و بچه ها و رفیق های آنها نفهمند،بعد بر ضد رسول خدا صلی الله علیه و آله توطئه می کردند،اما جلسه هنوز تمام نشده بود،خدا متن جلسه را به پیغمبر صلی الله علیه و آله خبر می داد.
چه بگوییم که در روز قیامت به خاطر گفتارمان ما را به محاکمه نکشانند ؟ بسیازی از علما به خاطر زبان مردم،دچار غربت و تنهایی شدند.
یک تاجر تهرانی گفت:روزی در مغازه نشسته بودم،پیرمردی قد خمیده نزد من آمد،خیلی نگران و ناراحت بود.به من گفت:طبیب به من گفته است که تا سه ماه دیگر بیشتر زنده نیستم.من دچار یک بیماری خطرناک شده ام.کارهایم را انجام می دهم و به پرونده زندگی رسیدگی می کنم و برای مردن خودم را آماده می کنم،اما یک مشکل بزرگ دارم که به دست تو حل می شود.
گفتم:چیست ؟ گفت:چون خانواده شما،خیلی با فلان عالم دوست هستند، شما خدمت آن عالم برو،بگو:کسی که در بین مردم گفت که شما تریاک می کشید، من بودم.در حالی که او این کاره نبود.بگو که مرا حلال کند.آن تاجر می گوید:من به این پیرمرد قول دادم که از او حلالیّت بطلبم.یک روز به منزل آن عالم رفتم،علما همه نشسته بودند،گفتم:عرض خصوصی دارم.ایشان گفت:پس به اتاق دیگر برویم.گفتم:آقا ! پیرمردی به مغازه من آمد،دکتر به او گفته است که سه ماه دیگر می میری.او گفته است که من چنین حرفی را به شما تهمت زدم.
یکی از آلودگی های باطنی حسد است که کسی چشم نداشته باشد که کس دیگر را در نعمت خدا ببیند.
گفتم:آقا ! در حق این پیرمرد چه می گویید ؟ گفت:حال او تغییر کرد.گفت:
خدایا از آن پیرمرد محاسن سفید بگذر،من هم گذشتم.بعد به من گفت:به این
ص:199
پیرمرد بگو:در قیامت گرفتار من نیستی.به خاطر من محاکمه ات نمی کنند،من از تو گذشتم.
اما روز قیامت خداوند اگر پنج هزار جوان،دکتر،دانشگاهی،درس خوانده، بازاری را در محشر بیاورد و به تو بگوید:آنان در گویندگان فقط همین عالم را قبول داشتند و جای دیگری نمی رفتند،بعد از این که شنیدند او تریاکی است،گفتند:
این که آلوده است،وای به حال دیگران و دیگر پای سخنان او نرفتند و از دین و معارف و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام عقب ماندند،به خدا چه جواب می دهی ؟
روایاتی می گوید:غیبت عالم،گناهش بسیار سنگین تر از غیبت دیگران است، عالمی در جامعه بی آبرو و بی شخصیت شده است،این خیانت به خدا و دین خیلی سنگین است. (1)ضررش برای اسلام،قرآن،مسلمین و هدایت و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام است.
قرآن و روایات در باب توبه چنین بیان می کنند که:توبه کافر از کفر خود،مشرک از شرک خود،بت پرست از بت پرستی،رباخور با برگرداندن مال مردم،بی حجاب با رعایت حجاب،غیبت کننده با ترک غیبت،همه این ها قبول است،اما توبه کسی که مردم را گمراه کرده است،به شرطی قبول است که همه گمراهان را برگرداند.آنهایی که مرده اند،چگونه می خواهد زنده کند؟
جمله دوم امام مجتبی علیه السلام این است:
«وَ مَنْ سَکَتَ عَلِمَ مٰا فِی نَفْسِهِ» آن خدایی را که اگر کسی ساکت باشد حرف نزند و نیاز و حاجتش را نگوید،خدا باطن او را خبر دارد که چه می خواهد.
آنی تو که حال دل نالان دانی
شخص گنگ و لالی را به خدمت پیغمبر صلی الله علیه و آله می آوردند که او بت پرست بود، خواست مسلمان بشود،پیغمبر صلی الله علیه و آله با اشاره دست او را متوجه می کرد که من از جانب خدایی که تو را آفریده است آمده ام،برای این که شما را بعد از مرگ به بهشت برسانم.بعد آن شخص لال می خندید و دو سه بار سر تکان می داد،یعنی تو را قبول دارم.حضرت فرمود:او مؤمن شده است.می پرسیدند:برای نمازش چه کار کند ؟ می فرمودند:بین شما بایستد و مثل شما نمازش را بخواند،در قیامت او را جزء نمازگزاران حساب می کنند.و فردای قیامت با زبان گویا،اهل بهشت هستند.
جمله سوم:
«وَ مَنْ عاش فَعَلَیْهِ رِزْقُهُ» این جمله را هر کسی که باور کند،جلوی حرام خواری را می گیرد.یعنی آدم اگر اعتماد به این جمله پیدا کند،دستش به هیچ حرامی دراز نمی شود؛کسی که زندگی می کند،روزی او بر خدا واجب است.نه این که خوب یا مستحب است،بلکه
«فعلیه رزقه» یعنی خدا به اندازه بندگان روزی آماده کرده است،بندگان باید یک کسب مشروعی برای خود بسازند.
ص:200
روزی که حکومت عدل جهانی برپا شود،یک وجب کویر بر روی زمین نخواهد ماند: «یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّٰاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهٰاراً» (1)تمام کویرها باغ می شود و نهر آب هم در آن جاری می شود.در آن روز جمعیت هم به اندازه امروز نیست،چون قبل از آمدن ایشان،ستمگران دنیا به جان هم می افتند و دو سوم جمعیت کره زمین به دست خود مردم زمین نابود می شوند.و یک سوم جمعیت می ماند،که آنها هم طولی نمی کشد که تسلیم ایشان می شوند.
ص:201
در روایات آمده است که تنها جنگی که با امام زمان علیه السلام می شود،از طرف سه قوم یهود،لاییک و اعراب است که هم زمان با ظهور حضرت،برای نابودی ایشان دست به دست هم می دهند.اولین دولتی هم که وارد جنگ با ایشان می شود، وهابیّت است.بعد هم اسرائیل،بعد هم لاییک.ولی همگی به هلاکت می رسند.
وقتی شرّ آنها از زمین کنده می شود،آن وقت جهان رو به گلستان شدن می رود.
مسیحیان واقعی عالم هم با ایشان نمی جنگند،چون مسیحی ها عیسی علیه السلام را می بینند که در نماز به امام علیه السلام اقتدا می کند.
در معیشت مادی،هر کاسبی به مشتری التماس می کند.همه جا نعمت و برکت به وفور یافت می شود.این ها از برکت ایمان و عدالت است.اگر دولت ها حاضر شوند که این عدالت را امتحان کنند،آن وقت می بینند که کشور چگونه متحوّل می شود.چنان امنیّت برقرار می شود که امام باقر علیه السلام می فرمایند:
اگر زنی،شتری را که یک طرفش طلا و طرف دیگر آن را نقره بار کرده است،از بازار بغداد تا شام برود،یک چشم نامحرمی به او دوخته نمی شود،یا دستی به بار شتر او دست دراز نخواهد شد. (1)اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمٰانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولٰئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ» (2)
همه دست به دست هم بدهیم تا کشور را دین دار کنیم.
جمله چهارم:
«وَ مَنْ مٰاتَ فَإلَیْهِ مَعَادُه» اما کسی که بمیرد،بعد از مرگش،مستقیم به طرف خدا حرکت می کند،محاکمه شود.
سپس ادامه داد:
«اَمّا بَعْد فَإنَّ القُبُورَ مَحَلَّتُنا» قبرها جای ورود ما است و عاقبت باید خانه ها،کاخ ها،باغ ها را رها کنیم و به جانب گور برویم.
ص:202
«إنّ القُبُورَ مَحَلَّتُنٰا وَ أَنَّ القِیٰامَةَ مَوْعِدُنا» قرار آخر ما در قیامت است و قرار آخر ما
«وَ اللّهُ عٰارِضُنٰا» آن کسی که در قیامت با ما است،شخص پروردگار است.
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:خداوند از چهار برنامه از ما سؤال می کند:
«عُمُرِکَ فی ما افْنَیْتَه» عمری که به تو دادم،در کجا نابود کردی ؟
«وَ جَسَدِکَ فیما ابْلَیْتَهُ» بدن را در چه کارهایی کهنه و فرسوده کردی ؟
«وَ مٰالِکَ مِنْ أَیْنَ کَسَبْتَهُ» این ثروت را از کجا بدست آوردی ؟
«وَ أَیْنَ وَضَعْتَهُ» و کجا پول را خرج کردی ؟
«وَ عَنْ حُبِّنٰا أَهْلَ البَیْتِ» (1)و از محبت اهل بیت می پرسند.
و آخرین جمله امام مجتبی علیه السلام این است:
«وَ انّ عَلِیّاً بابٌ «مَنْ دَخَلَهُ کٰانَ آمِناً» »
علی علیه السلام دری است که هر کس در زندگی از آن وارد شود،از تمام بلاهای خطرناک دنیا و عذاب آخرت در امان است.
شخصی از پیغمبر صلی الله علیه و آله پرسید:نشانه نجات در قیامت کدام است ؟
«فَوَضَعَ یَدَهُ عَلیٰ کِتْفِ عَلیِّ بنِ ابیطالبٍ» (2)پیغمبر صلی الله علیه و آله دستش را روی شانه علی علیه السلام گذاشت،فرمود:مایه نجات تو،این علی است.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در روز قیامت،کلید بهشت و جهنم را به علی علیه السلام می دهد و او را در کنار پل صراط می گذارد و به او می گوید:
«اَنْتَ قَسِیمُ الجَنَّةِ وَ النّارِ» (3)خدا تقسیم کردن بهشت و جهنم را به تو داد.این مایه نجات و رهایی است.
ص:203
«وَ مَنْ خَرَجَ عَنْهُ» این را یک امام معصوم برای یک امام معصوم دیگر می گوید:
«وَ مَنْ خَرَجَ عَنْهُ» کسی که علی علیه السلام را امام خود نداند
«کانَ کافِراً» .
امیرالمؤمنین علیه السلام بلند شد
«فالتزمه» او را به سینه چسباند،فرمود:
«بأبی انْتَ وَ امّی» پدر و مادرم فدای تو شوند. «ذُرِّیَّةً بَعْضُهٰا مِنْ بَعْضٍ» (1)تو بر اساس آیه شریفه،برتر از پیغمبران گذشته؛ابراهیم،موسی و عیسی علیهم السلام هستی و «وَ اللّٰهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» خدا منبر تو را شنید و نیت سخنان تو را هم دانست.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:204
پی نوشت ها
آفرینش حکیمانه
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:205
ص:206
ص:207
ص:208
ص:209
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
مسیر کوشش ها و فعالیت های مثبت انسانی،اگر مسیر صحیح،سالم و پاک باشد،چه در نظام این دنیا و چه در نظام عالم آخرت،به نتایج بسیار مهمی خواهد رسید.البته انسان در این زمینه سفارش شده است که عجول و اهل شتاب نباشد.
زیرا نتایج فعالیّت های مثبت،در صورت صحیح بودن مسیر،تدریجی است. سالها باید که تا یک سنگ اصلی زآفتاب لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن (1)
هزاران فعل و انفعال در نظام عالم مادی صورت می گیرد.مدتی هم برای آن از طرف خداوند مقرر می شود،تا نتایج لازم خود را تحویل دهند.
اداره امور پروردگار عالم تدریجی است.چه افعال معنوی حضرت حق،که ریشه در رحیمیت او دارد و چه افعال مادی او،که ریشه در رحمانیت او دارد.
قرآن مجید می فرماید:قبل از پیدایش این نظام،آسمان ها،زمین،سحابی، کهکشان ها،به اراده پروردگار یک ماده ای به صورت گاز ظهور کرد که در قرآن کریم از آن گاز تعبیر به دخان شده است:
« ثُمَّ اسْتَویٰ إِلَی السَّمٰاءِ وَ هِیَ دُخٰانٌ فَقٰالَ لَهٰا وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیٰا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قٰالَتٰا أَتَیْنٰا طٰائِعِینَ» (2)
ص:210
ص:211
بعد ما به این گاز خطاب کردیم که به صورت آسمان ها و زمین خودنمایی کنند.
این گاز هم فرمان ما را اطاعت کرد و به صورت آسمان ها و زمین و نظام هستی در آمد.
خداوند می فرماید:خلقت زمین و آسمان در شش روز بوده است:
« إِنَّ رَبَّکُمُ اللّٰهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیّٰامٍ ثُمَّ اسْتَویٰ عَلَی الْعَرْشِ» (1)
سؤال:هنوز که نظام هستی به این شکل در نیامده بود و روزی وجود نداشت.
زیرا پدیده روز حاصل گردش زمین به دور خود-حرکت وضعی-است.وقتی که نیم کره زمین در مقابل خورشید قرار می گیرد،روز است و وقتی رو به خورشید نیست،شب است.روز و شبی وجود نداشت،چطور پروردگار عالم می فرماید که در شش روز آسمان و زمین را خلق کرده است ؟
پاسخ:منظور از ایامی که در قرآن مجید آمده است،دوره مرحله ای است؛ آفرینش در شش دوره به وجود آمد.
اما این شش دوره،چه مقدار طول کشید ؟ دانشمندان ثابت کرده اند که میلیاردها سال طول کشید تا این نظام به این شکلی که هست به وجود آمد.اراده پروردگار در نظام تکوین و تشریع،این است که به تدریج انجام گیرد.
نظام تشریع هم تدریج دارد پروردگار عالم برای نزول قرآن هیچ عجله ای نکرد.
بیست و سه سال زمان برای نزول آن قرار داد.به پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «وَ لاٰ تَعْجَلْ
ص:212
بِالْقُرْآنِ» (1)در ارائه قرآن عجله و شتاب نکن «لاٰ تُحَرِّکْ بِهِ لِسٰانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ» (2)صبر کن،هر مقداری که ما حکم کردیم،به مردم اعلام کن.
ما آیه را نازل می کنیم،ولی ابلاغ و اعلام آن را بگذار با اجازه ما صورت گیرد.
چه بسا که آیه ای نازل می شد و دو ماه بعد به پیغمبر صلی الله علیه و آله اعلام می شد که ابلاغ کن.
مردم باید عنصر زمان را در اندیشه و فکر و امر مادی و معنوی به کار گیرند.در طول زمان افکار،اندیشه ها و امور پخته می شود.ما پیغمبر و امام شتابزده نداشتیم.
حقیقتی در قرآن کریم آمده است که مخالفان و معاندان می گفتند:ای پیامبر تو می گویی اگر بی دین،رباخور،زناکار،قاتل یا غارت گر باشیم،عذاب بر شما نازل می شود،آن عذاب کجا است ؟ ما چند سال است که این کارها را می کنیم،تلنگری هم به ما نخورده است: «مَتیٰ هٰذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ» (3)پس این وعده عذابت چه زمانی تحقق پیدا می کند،اگر از راستگویان هستی ؟ خداوند به آنها پیام داد:
« فَلاٰ تَسْتَعْجِلُوهُ» (4)در نزول عذاب عجله و شتاب نورزید،ممکن است این وعده ای که به شما دادم،در دنیا،پنجاه سال طول بکشد.
بعد به مخالفان می فرماید: «وَ مٰا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِینَ» (5)من ناتوانی در نزول عذاب ندارم،چون یک نفر از شما از دسترس و قدرت من نمی توانید بیرون بروید،شما محکوم به حکومت من هستید.
حضرت زینب کبری علیها السلام با یزید که مست و مغرور،در اوج سلامتی بدن و قدرت بود.فرمود:
«کِدْ کَیْدَکَ» (6)هر نقشه ای داری،علیه خدا و دین و عاشقان خدا به کار بگیر
«وَ اجْهَدْ جَهْدَکَ» با اسلحه،پول،نیرو،زبان و مسخره کردن کوشش خود را به
ص:213
میدان بیاور.در آینده معلوم خواهد شد که چه کسی غالب و چه کسی مغلوب است و چه کسی مقرب خدا و چه کسی بعید است ؟ در آینده معلوم می شود که قبور چه کسانی محل عشق ورزی عاشقان و قبور چه کسانی گم می شود که کسی نمی تواند در این عالم آن را پیدا کند.
خدا هم عجله ای ندارد،چون مجرم از دست خدا که نمی تواند فرار کند و خودش را پنهان کند.این حکم پروردگار است.
خداوند متعال به دو علت به مجرمان مهلت می دهد و عجله ای در انتقام و عذاب ندارد.
اما یک علتی که به مجرمان مهلت می دهد،این است که مجرم در این مهلت، گوهر توبه را پیدا کند.یک پندی بشنود،یک صحنه عبرت آمیزی را ببیند،یک خط شعر یا یک آیه قرآن او را بیدار کند،مرگ کسی قلب او را حرکت بدهد،بلا و دردی او را از خواب غفلت بیدار کند.
گاهی مجرمی را به امید توبه سی سال مهلت می دهد و عجله ای هم ندارد.چه مجرمان عجیب و غریبی بودند که در فضای همین مهلت ها تبدیل به مؤمنان واقعی و پاکان کم نظیری شدند.تعداد آنها هم در تاریخ بشر کم نیست.پنجاه سال غرق در آلودگی است،یک باره در همین مدت طولانی توبه می کند پروردگار عالم از او گذشت می کند،او را در دنیا و قیامت جریمه نمی کند و با پاکان عالم وارد بهشت می شود.
قرآن می گوید:مجرمان،مشرکان،کافران اگر ایمان آوردند و توبه کردند:
« فَإِخْوٰانُکُمْ فِی الدِّینِ» (1)من حکم می کنم که آنان برادران دینی شما هستند.این حوصله و صبر،اخلاق خدا است.گاهی مصیبت و بلایی برای آدم پیش می آید و
ص:214
او با عجله می خواهد آن را حل کند،اما نمی شود،ولی اگر صبر و حوصله کند، زمان مقرر بر او بگذرد و آن نتیجه لازم را بدهد،او از اصل بلا،شاد می شود که چنین برنامه ای برای ما پیش آمد.در ابتدا آن بلا خیلی تلخ است،اما با حوصله و صبر،انتهای آن بسیار شیرین می شود.
پیامبر صلی الله علیه و آله سیزده سال در اوج مشکلات در مکه بودند،زنانِ مؤمن را می گرفتند و با طناب به شتر می بستند.شتر را در بیرون مکه و در سنگلاخ ها رم می دادند تا بدن آنان ذره ذره می شد و چیزی از آن نمی ماند.با مردان هم همین کار را می کردند.ریگ ها را در آتش می ریختند،داغ می شد،مردم مؤمن را عریان و طناب پیچ می کردند و روی ریگ ها می غلتاندند.
پیغمبر صلی الله علیه و آله و یارانش را که حضرت خدیجه علیها السلام هم بین آنها بود،هزار شبانه روز در شعب ابی طالب حبس کردند.نان و آب نداشتند،مردم با آنها معامله،خرید و فروش نمی کردند.ابوطالب علیه السلام مورد احترام اهل مکه بود،نیمه های شب، پابرهنه،به دور از چشم دشمن از شعب بیرون می رفت و یک مقدار نان خشک و مشک آبی تهیه می کرد و برای انسان های در شعب ابی طالب می آورد.
گاهی چهل یا پنجاه نفر یک نان یا خرما سهم آنها می شد.اگر در حل مشکل عجله می کردند،هرگز موفق نمی شدند.زیرا عجله در این بود که پیغمبر صلی الله علیه و آله سران مکه را باید دعوت می کرد و می گفت:ما با شما سازش می کنیم.من برای اسلام تبلیغ نمی کنم.آنها هم می گفتند:پس از شعب می توانید بیرون بیایید.
قرآن مجید به پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید: «وَدُّوا» (1)مردم مکه دوست دارند که:
ص:215
« لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ» با آنها سازش کنی،تا آنها هم با تو بسازند.تمام بلاها و رنج ها هم تمام می شود و از بین می رود.ولی پیغمبر صلی الله علیه و آله می دانست که تمام برنامه ها به زمان مقرر گره خورده است؛ «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً» (1)اما زمان معینی دارد و رسول خدا صلی الله علیه و آله آن مقدار زمان را صبر کردند تا مسأله هجرت پیش آمد.
چند سال بعد از هجرت،با صد هزار نفر نیروی مؤمن و مسلح،مکه را محاصره کردند.آن قلدرها و مشرکان،همه در محاصره قرار گرفتند.رسول خدا صلی الله علیه و آله مکه را فتح کرد،در حالی که مشرکان طبق آیات قرآن در این جنگ برده مسلمانان شدند، اما پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله این ها را فرمود:
«اَنْتُمُ الطُلَقٰاء» (2)همه شما را آزاد کردم.
زینب کبری علیها السلام نیز به این معنا در مجلس یزید اشاره کرد:ای پسر غلامان خانواده ما ! شما برده زاده پست هستید.
در دیدن نتایج کوشش های مثبت،نباید عجله کرد.مثلاً کسی بگوید:من امسال همه روزه هایم را گرفتم،نمازهایم را به جماعت خواندم،در سحرها نماز شب خواندم،ختم قرآن کردم،گریه کردم،نتیجه اش کجا است ؟
به چه کسی وعده داده اند که نتایج کوشش های مثبت،همراه با زمان کوشش باشد ؟ خدا به پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «وَ رَفَعْنٰا لَکَ ذِکْرَکَ» (3)آوازه ات را عالم گیر و بلند مرتبه می کنم.اما هنگام تبلیغ و فعالیت او،آوازه اش عالم گیر شد ؟ هزار و پانصد سال طول کشیده تا آوازه اش عالم گیر شده و حالا به جایی رسیده است که دشمنان از این حقیقتی که نمی توانند جلوی آن را بگیرند در وحشت عجیبی قرار گرفته اند،و در آینده پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و فرهنگ او جهان را خواهد گرفت،پس باید بجنگیم؛اما این جنگ سودی به حال دشمنان ندارد.بیداری اسلامی در عالم غوغا می کند و کفر دچار بن بست می شود.اسلام در حال خروج از بن بستی است که برای
ص:216
آن ساخته اند.
این معنای «وَ رَفَعْنٰا لَکَ ذِکْرَکَ» است،ولی این معنا در آن لحظه اول نبوده است.
پانزده قرن گذشته است.این سؤال که نتیجه ماه رمضان و ختم قرآن و گریه های شبانه من چه شد ؟ این توقعی بر خلاف نظام هستی و اراده حضرت حق است.
حضرت یعقوب علیه السلام پیغمبر بود،پدر و جد و پسر او هم پیغمبر بودند.چنین انسانی باید نیمه شب ناله خالصانه کند،در خانه خدا را بزند و اشک بریزد،تا حاجتش را بگیرد.
گریه یعقوب علیه السلام و دعای او که عیب نداشت.بلکه گریه خالص الهی بود.انسانی که از جدّ او تا نوه های بعد از او تا زمان زکریا علیه السلام همه پیغمبر بودند،وقتی فرزندانش از صحرا برگشتند،گفتند:یوسف علیه السلام را گرگ خورده است: «فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ» (1)یعنی او را فراموش کن.دنبال او هم نگرد و امیدی هم نداشته باش.یعقوب علیه السلام در نیمه شب به در خانه خدا رفت و یک کلمه گفت:خدایا ! عزیز من را به من برگردان.
آیا یک ساعت بعد یوسف علیه السلام را آوردند و در دامن او گذاشتند ؟ یعقوب عجله و شتاب نداشت.به پروردگار فرصت داد.خدا هم دعای او را بعد از چهل سال مستجاب کرد.
عجیب تر از این دعا،دعای بعضی از مردم مؤمن است؛که با اشک و ناله دعا می کند:خدایا ! لطف و رحمت و عنایت و نعمتت را می خواهم،این دعا از دعاهای مستجاب است،اما چه وقت مستجاب می شود ؟ قیامت که برپا می شود، خداوند این مؤمن را می خواهد.می گوید:در نیمه شب،با حال خوش،اشک چشم و اخلاص از من رحمت،کرامت،لطف و محبت خواستی،چون من امور را تدریجی قرار دادم،زمانی که برای استجابت دعای تو گذاشته بودم،اکنون است،
ص:217
دعای تو مستجاب است.هر چه که آن شب از من خواستی،در اختیار تو است.
حضرت می فرمایند:وقتی نتیجه دعا را می بیند،می گوید:ای کاش حتی یک دعای من هم در دنیا مستجاب نمی شد.کاش همه دعاهایم در اینجا مستجاب می شد؛
«الأُمُورُ مَرْهُونَةٌ بِأَوْقٰاتِها» (1)امور به اوقات خود واگذار شده اند.
شش آیه در قرآن است که در سه آیه اول کوشش های مثبت در مسیر صحیح انجام می گیرد،چون کوشش های مثبت گاهی در مسیر غلط است.مثلاً فردی با چند میلیون تومان درمانگاه درست می کند که با آن چندین میلیون سود کند.این کوشش مثبت است،اما مسیر و هدف آن غلط است.
پروردگار این کوشش های مثبت که در مسیر غلط است را یک لحظه هم قبول نمی کند.آنها زحمت های سنگینی است که هدر می رود.
اما کوشش های مثبتی که راه آن درست است؛ «فَأَمّٰا مَنْ أَعْطیٰ وَ اتَّقیٰ» (2)کلمه«اعطی»به این خاطر است که این انسان،احسان و کار خیر می کند،در کمال بزرگواری به مردم،می بخشد،بلکه با آقایی،کرامت،عظمت انسانی،شرف آدمی از خودش هزینه می کند.
امام باقر علیه السلام هر وقت می خواست به یک مستحق پولی بدهد،پول را می بوسیدند،روی چشم می گذاشتند،به این عنوان که دست مستحق دست خدا است و همین که جلوی مستحق پول را می بوسیدند،یعنی ای نیازمند! این پول را امام باقر علیه السلام به تو نداده است.این پول برای خدا است و من یک واسطه بودم.
ص:218
این کوشش در راه معنوی،کوشش مادی است،اما راه آن الهی است: «فَأَمّٰا مَنْ أَعْطیٰ وَ اتَّقیٰ» این عطا کننده به شدت اهل اجتناب از هر گناهی است.در عطای او منت،ریا،خودنمایی و توقع از طرف مقابل نیست،بلکه «وَ اتَّقیٰ» عطای آن پیچیده به تقواست «وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنیٰ» (1)که افعل تفضیل است؛عطا کننده،تقوا هم به خرج داده و نیکوترین نیکی ها را هم برای قیامت در نظر گرفته است.
« وَ لَلْآخِرَةُ خَیْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولیٰ» (2)خداوند نیز این هزینه و تقوا را به نیکوترین نیکی ها به نتیجه می رساند.خدا می فرماید: «فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْریٰ» (3)راه رسیدن او نتایج کوشش های مثبت را برای او آسان می کنم،که این کار و کوشش در به صورت گره گشایی در کارش باشد و در آخرت به صورت بهشت درآید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله از ماه رمضان به
«شَهْرُ التَّوْبَةِ» (4)تعبیر کرده اند.توبه یک کوشش مثبت و بسیار پرارزش است.آدمی که توبه می کند،یعنی از راه شیطان برمی گردد و به جانب خدا می رود.این کوشش مثبت سه نتیجه در دنیا و دو نتیجه در آخرت دارد.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:219
پی نوشت ها
حبط اعمال آلودگان باطنی
تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:220
ص:221
ص:222
ص:223
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
کسانی که در حد لازم،از پاکیِ باطن و ظاهر برخوردار هستند،به تعبیر قرآن کریم «وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ» (1)سرزمین پاک هستند،همه کوشش های مثبت و فعالیت های انسانی و الهی آنها،چه در این عالم و چه در عالم دیگر،به نتیجه خواهد رسید.
هم چنین بر عکس این ها،مردمی که در حد خودشان از پاکی ظاهر و باطن بر خوردار نیستند،آلودگی اعتقادی و فکری دارند،که قرآن مجید در این باره می فرماید:اعمالشان هم بر اساس همان آلودگی ها،انحرافی است،گرچه اعمال ظاهری آنها برابر با احکام خدا باشد؛حج بجا آورند،نماز بخوانند،روزه بگیرند، پولی را انفاق کنند.ولی در آن عالم کوشش و فعالیت آنها بی ثمر خواهد ماند.
پروردگار در قرآن مجید گاهی از وضع عملی آنان به «أُولٰئِکَ حَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ» (2)تعبیر می فرماید.این ها کوشش ها و فعالیت هایی که دارند،گرچه در زمینه خیر باشد ولی تباه و نابود می شود.
گاهی قرآن مجید به «هَبٰاءً مَنْثُوراً» (3)تعبیر می کند؛مانند گرد و غباری که در هوا پراکنده می شود و محو می گردد.
ص:224
ص:225
کسانی که دارای باطن آلوده بودند،یک بار تصمیم گرفتند که مسجد الحرام را نوسازی کنند.مسجدی در عالم،به ارزش مسجد الحرام نیست.برای نوسازی کردن مسجد الحرام باید پول سنگینی را خرج می کردند.خود این هزینه کردن، ظاهرش مثبت است،اما پروردگار عالم در قرآن مجید فرمود: «مٰا کٰانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَنْ یَعْمُرُوا مَسٰاجِدَ اللّٰهِ» (1)شایسته و سزاوار نیست که چهره های شناخته شده مشرکان مکه،مسجد الحرام را نوسازی کنند.چرا شایسته نیست ؟ «شٰاهِدِینَ عَلیٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ» اگر هیچ کس هم که در این عالم آگاه و شاهد نباشد،خودشان آگاه هستند که باطنِ آلوده ای دارند.
یک وقت شخصی آلوده است،ولی خودش جاهل به آلوده بودن باطنش است.
بعد که بیدار می شود،می گوید:نمی دانستم که این نیت و فکر،بد و شیطانی بوده است.نمی دانستم این اعتقادی که به خدا داشتم،اعتقاد درستی نبوده است.این انسان که ندانسته عملی را مرتکب شده و نمی دانسته که حرام است و حالا بیدار شده است،یقیناً به رحمت پروردگار نزدیک تر است،تا انسانی که هم باطن و هم ظاهر آلوده دارد و به این آلودگی هم آگاه است.
پروردگار در این آیه می فرماید:این ها آلودگانِ آگاه هستند،یعنی می دانند که این اعتقادی که دارند،بر اساس دلیل،برهان،عقل،منطق نیست.اکثر مردم این مقدار را توجه دارند.
در روایت است که شخصی به خدمت حضرت رضا علیه السلام رسید و گفت:
یابن رسول اللّه ! من رییس شهربانی زمان هارون را در شهر بغداد،در ماه رمضان،در
ص:226
حال سلامت کامل،دیدم که هنگام ظهر غذا می خورد.به او گفتم:تو که معذور نیستی،پس چرا روزه ات را می خوری ؟ جواب داد:من به دستور هارون،در یک شب،شصت نفر از سن شانزده،هفده ساله تا هشتاد ساله،از بچه های فاطمه علیها السلام را اعدام کردم.آخرین نفر که پیرمردی با محاسن سفید بود،با گریه به من گفت:برو که خدا تو را نیامرزد.ما شصت نفر را فقط به جرم این که بچه های فاطمه علیها السلام هستند؛کشتیم.من می دانستم که آن کار بسیار زشت است و این ها بی گناه کشته می شوند،اما این کار را کردم،حالا می خواهی خدا مرا بیامرزد ؟ (1)
آلوده آگاه،ناپاک عالِم،از رحمت خدا خیلی دور است.ما در زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام می خوانیم:
«لَعَنَ اللّهُ امّةً اسْرَجَتْ وَ الْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتٰالِکَ» (2)آیا در این زیارت،جاهل را لعنت می کنیم ؟ جاهل را نباید لعنت کرد،باید بیدارش کرد.وظیفه ما نسبت به جاهل نا آگاه و کسی که به موارد منفی و مثبت حالات و اعمال خود آگاهی ندارد،بیدار کردن است.ما حق نداریم که جاهل گمراه را لعنت کنیم،چون از این کار منع شده ایم.
اما می بینید که در این قطعه از زیارت،ائمه علیهم السلام چهار طایفه را لعنت کرده اند.
بعضی از این چهار طایفه هم هیچ کدام مسلح نشده اند و شاید به کربلا هم نیامده اند،اما می گوییم:خدا لعنت کند کسانی را که برای ارتش ابن زیاد،زین اسب ساختند و اسبهای آنها را لجام زدند.خدا لعنت کند آنهایی را که درهای مغازه ها را بستند،به خانه آمدند و با زن و بچه هایشان خداحافظی کردند که به کربلا بیایند، اما نیامدند و در جای دیگر دارد:
«اَلّلهُمَّ الْعَنِ الْعِصٰابَةَ الّتی جٰاهَدَتِ الْحُسَینَ وَ شٰایَعَتْ وَ بٰایَعَتْ وَ تٰابَعَتْ عَلَیٰ قَتْلِهِ» (3)یعنی کسانی که آنها را مشایعت و همراهی کردند،هر چند خودشان در جنگ،شرکت مستقیم نداشتند و کسانی که با آنها
ص:227
بیعت کردند و آنهایی که در این راه از آنها تبعیت کردند،همگی را خدا لعنت کند و تبعیت آنها هم به این بوده است که اگر در کربلا بودند،در لشگر یزید قرار می گرفتند،حتی اگر در آن زمان زندگی نکرده و نمی کنند،یعنی اگر در زمان ما هم، کسی فقط راضی به کشته شدن ابی عبدالله علیه السلام باشد،جزء همین لعنت شدگان است.
خدا آگاهانِ آلوده را لعنت کند.این مسأله در قرآن مجید و روایات ما،یک مسأله محوری است،چون عقیده قرآن مجید بر این است که اکثر آلودگان و بدکردارانِ جهان،آگاه بودند،نه جاهل.محال است حکیمی چون پروردگار،جاهل را تا زمانی که در جهل است،محاکمه کند.
خدا در قرآن مجید می فرماید: «إِلاّٰ خَلاٰ فِیهٰا نَذِیرٌ» (1)ما هیچ امتی را در قیامت عذاب نمی کنیم،مگر این که برای آنها هشدار دهنده بفرستیم.ممکن است این هشدار دهنده،پیغمبر،امام معصوم،قرآن،عالم ربانی،مؤمن کامل،عاقل پخته و یا عقل خودش باشد.این حرف پروردگار حکیم است:ما احدی را به خاطر آلودگی های باطن و آلودگی های ظاهرش عذاب نمی کنیم،مگر هشدار دهنده ای بفرستیم که او را بیدار و بینا کند.
در فرهنگ الهی،فقط جاهلِ قاصر معذور است.این در دین ما یک حقیقت بسیار زنده است.شما احکام حج را نگاه کنید؛گاهی زائر،نا آگاه عملی را انجام می دهد که خلاف مناسک حج است.در این مورد همه فقها فتوا می دهند که حج او باطل نیست،چون جاهل قاصر است و جاهل مقصر نیست.
قرآن می گوید:اغلب ناپاکان،بد کردارانِ عالم و کسانی که خباثت باطن داشتند،از آگاهان بوده اند،ولی علت مخالفتشان با خدا،انبیاء علیهم السلام و مردم مؤمن،
ص:228
لجبازی،کبر،غرور،خودبینی و منیّت آنها بوده است.
قرآن مجید می فرماید: «فَلِلّٰهِ الْحُجَّةُ الْبٰالِغَةُ» (1)حجت پروردگار بر شما بندگان،حجت رسایی است،یعنی خدا در قیامت،محال است که کسی را بدون دلیل محاکمه کند و خارج از قانونِ حکمت به کسی تلنگری بزند.کسانی که فردای قیامت جریمه می شوند و به جهنم می روند،آلودگان آگاه هستند.
بخشی از سوره قصص مربوط به قارون،ثروتمند معروف زمان موسی بن عمران علیه السلام است.جالب این است که این ثروتمند،مال حرام در مالش نبوده است.
یعنی دزد،رباخور و رشوه پذیر نبود،بلکه تجارت و خرید و فروش داشت.خدا درهای رحمتش را به روی او باز کرده بود و او از راه مشروع،ثروت سنگینی اندوخته بود.قرآن کریم به سنگینی ثروتش هم اشاره می کند که پهلوانانی در استخدام او بودند که فقط مأمور نقل و انتقال کلیدهای انبارهای او بودند.
موسی بن عمران علیه السلام به این ثروتمند می گفت:زکات و صدقه بده،انفاق کن،به فقرا و مستمندان کمک کن.از اینجا معلوم می شود که پول های او حلال بوده است، چون از حرام که نمی شود انفاق کرد،بلکه باید به صاحبش برگرداند.از لحن قرآن معلوم می شود،ثروت او،ثروت پاکی بوده و قارون هم ثروتمند آگاه بوده است،به چند دلیل ؟ یک دلیل این که از ابتدای نبوتِ موسی بن عمران علیه السلام،حرف های موسی را می شنید.این آگاهی است.دلیل دیگر هم این که از ابتدای نزول تورات، آیات تورات را می خواند.و دلیل دیگر هم این که در روایات ما آمده است که ایشان،بیست و پنج سال رییس هیأت مذهبی بوده است.او در آن برنامه،هم هیأت را اداره می کرده و هم خودش تورات را به مردم درس می داده است.
یک وقت تعجب نکنید،خدا می گوید:در قیامت چهار رییس هیأت را پس
ص:229
گردنی بزنید و آنها را در دوزخ بیاندازید که یکی از آنها قارون است.بیست و پنج سال مدیر جلسه مذهبی بوده است.مردم در خانه اش جمع می شدند و او تورات را درس می داده است.
ولی در کنار ثروتش،نه به حرف موسی گوش داد و نه به آیات تورات گردن نهاد.قرآن مجید می گوید:بعد از این که خدا،موسی علیه السلام و مؤمنان به او گفتند و حجت بر او تمام شد و او نپذیرفت،ما به زمین دستور دادیم که این نا پاکِ آگاه، خودش و خانه اش را فرو ببرد.
اما کسی به یک عالم ربانی مراجعه می کند و می گوید:من بیست سال مشروب می خوردم،اما نمی دانستم حرام است،یعنی در موقعیتی نبودم که بفهمم.مثلاً در یک خانواده ای بزرگ شده بودم که بین من و واقعیات حجاب بود و هیچ چیز را به من نگفتند.دوستان و اقوامی هم که داشتم،مثل خودم بودند.سؤال من این است که آیا این مشروب هایی که خوردم،عیبی داشته است ؟
عالم دینی به او می گوید:عیب که داشته،اما چون شما نمی دانستی و به حرمت آن جاهل بودی،خدا بخاطر این گناه مؤاخذه ات نمی کند.
می گوید:شما می گویی که من چه کار کنم ؟ عالم به او می گوید:من که از خودم حرفی ندارم.خدا می گوید:
« إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصٰابُ وَ الْأَزْلاٰمُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطٰانِ فَاجْتَنِبُوهُ» (1)فَاجْتَنِبُوهُ» نهی تحریمی است.خدا می گوید:هر مست کننده ای بر تو حرام است.
ص:230
این مشروب خور هم می گوید:من اگر از اول می دانستم،نمی خوردم و راست هم می گوید.همان جا مشروب خوری او آمرزیده می شود،حرف هم ندارد.خدا سند به او داده است. (1)یا می گوید:من با نامحرم هم ارتباط داشته ام و در طول این سی سال گذشته، روابط نامشروع داشته ام،اما به خدا نمی دانستم و تازه فهمیده ام.آمدم که بپرسم.
عالم دینی به او می گوید:شرعاً اشکال دارد.قرآن فرموده:
« وَ لاٰ تَقْرَبُوا الزِّنیٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً وَ سٰاءَ سَبِیلاً» (2)
وقتی این آیه را برای او توضیح می دهد،بر سر خودش می زند،فریاد می کشد، می گوید:به خود خدا قسم،اگر می دانستم،اصلاً به نامحرم نگاه هم نمی کردم.آن پشیمانی و ندامت او باعث بخشیدن گناه او می شود،چون جاهل و ناآگاه بوده است. (3)
اما سندی که خدا به او برای آمرزش گناهانش می دهد این است:
« إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّٰهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهٰالَةٍ» (4)
بنده ای از بندگان من که در ناآگاهی دچار زشتی ها بوده،بعد که آگاه می شود و توبه می کند،من توبه او را قبول می کنم و او را می آمرزم.
اما شخصی با آگاهی مشروب می خورد،رابطه نامشروع دارد،حقی را پایمال می کند،به ناحق زمینی را به نام خودش می کند،این شخص به خاطر آن علم به حرمت عملش،از رحمت خدا خیلی دور است،مگر این که تمام گذشته آلوده خود را جبران کند.
البته اگر جبران کند،که اکثراً جبران نمی کنند،چون اکثراً وابستگی های شدیدی
ص:231
به مال دنیا دارند و در عین علم و آگاهی،دل از گناه نمی کنند.
ما فرزندانی را سراغ داشتیم که در کنار پدرانی بودند که گاهی به مسجد و جلسه می آمدند و به عالم دینی علاقه داشتند.آن فرزند آمده و گفته است:پدرم از دنیا رفته،چند میلیون تومان از او مانده است.وارث او من،مادرم و خواهرم هستیم.
پدر من اهل خمس نبوده و خودش به من می گفت:ده سال است که ماه رمضان، روزه هایم را خورده ام و نماز نخوانده ام،اما بعد از آن به شخصی برخوردم و او ما را به مسجد برد و بعد نماز خوان و روزه گیر شدیم.الآن تکلیف این چند میلیون تومان چیست ؟
قرآن و اهل بیت علیهم السلام می گویند:بچه ها باید بنشینند و دفترهای بابا را بررسی کنند،تا اگر بدهی به مردم دارد،قبل از تقسیم ارث،از اصل مال بردارند و بدهند.
اگر حج واجب نرفته است،مخارجش را از اصل مال بدهند.بعد طبق آیه سوره انفال،مانده را تقسیم بر پنج کنند و از اصل مال به عنوان خمس بدهند.دیون میت که پرداخت شد،آن را هم طبق قرآن،هشت یک به مادر بدهند و پسر هم دو برابر دختر ارث می برد.
اما من در تمام عمرم و برخوردم با مردم،هنوز از وارثان یک بار هم ندیده ام که به احکام خدا نسبت به مال مانده عمل کنند.وارثی که در قیامت با مورثش،دست به دست هم به جهنم می روند،چون این وارث،نسبت به مال،آلودگیِ باطنی دارد.
خدا در سوره فجر درباره وارثان می گوید: «وَ أَمّٰا إِذٰا مَا ابْتَلاٰهُ» (1)وقتی گریبان
ص:232
وارث را گرفتم،او را بی آبرو کردم،به خاک سیاه نشاندم،ده نوع گره در زندگی او انداختم که نتواند باز کند،آن وقت می نشیند گریه می کند،می گوید: «فَیَقُولُ رَبِّی أَهٰانَنِ پروردگار من به من توهین کرد،من را خار و پستم کرد: «کَلاّٰ» (1)خدا می فرماید:این طور نیست که می گویی.خدای تو حکیم،عادل و عالم است «بَلْ» علتِ بدبختی،به خاک نشینی و گره خوردن در زندگیت؛ «لاٰ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ» است.چند میلیون ارث به تو رسید،یک لقمه از این پول را در دهان یک یتیم نگذاشتی.تو بی رحم هستی.تو به موارد احکام خدا عالم هستی،با این حال احکام را پشت سر انداختی.
تو غیر از کسی هستی که به جهل و نادانی گناه کرده است و من او را در همان لحظه بخشیدم.ولی به زندگی تو گره انداختم،چون «لاٰ تُکْرِمُونَ الْیَتِیمَ* وَ لاٰ تَحَاضُّونَ عَلیٰ طَعٰامِ الْمِسْکِینِ» (2).
این پول ارث را بردی و یک گوشه از این مال را به یک افتاده آبرودار ندادی «وَ تَأْکُلُونَ التُّرٰاثَ أَکْلاً لَمًّا» (3)تمام ارث را بالا کشیدی،در حالی که نماز،حج،خمس،زکات و بدهی به گردن میّت بود.همه آن را خوردی: «وَ تُحِبُّونَ الْمٰالَ حُبًّا جَمًّا» (4)با چنگ و دندان به این پول چسبیدی و شدیداً به آن دل بستی.
آیا من به تو اهانت کردم،یا تو به من و آیات قرآن من ؟ ! آیا من به تو بی ادبی کردم،یا تو به آن پدر بدبختِ فلک زده ات که در برزخ دچار عذاب بود،بی ادبی کردی ؟ این عالم آگاه است که دچار آلودگی مالی است.
خدا با ناآگاهِ آلوده،تا زمانی که در فضای ناآگاهی مانده است،کاری ندارد.
وقتی هم که بیدار شود و توبه کند،او را در همان لحظه می آمرزد.ولی وای به حال کسانی که آگاهند و در آلودگی گناه باقی مانده اند.
از شش آیه ای که راجع به پاکان آگاه گفتم،سه آیه آن راجع به ناپاکان آگاه بود.
ص:233
و اما آیات قبل،این بود:
« فَأَمّٰا مَنْ أَعْطیٰ وَ اتَّقیٰ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنیٰ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْریٰ» (1)
نتیجه این سه مورد من بخشش،تقوا و باور این ها را به نتیجه می رسانم و جاده به نتیجه رسیدن را برایشان هموار می کنم.گاهی جاده ناهموار است،یعنی مردم می روند می کارند،پیوند می زنند،دانه را در زمین می افشانند،ولی جاده را خدا ناهموار می کند.مثلاً هوا چنان سرد می شود که تمام شکوفه هاو مرکباتی را که روی درخت ها هستند،می سوزاند.
شخصی می گفت:صد میلیون تومان درختم نابود شد.گفتم:یادت هست که پنج صفحه نامه به تو نوشتم و گفتم:از این چند میلیارد مالی که داری،برای قیامتت به این موارد کمک کن ؟ تو گفتی:حالا فکری کنم،الآن دستم خالی است.هم فکر تو غلط بود و هم دست خالی بودن تو،دروغ بود.منتظر باش که بقیه اش را هم خدا نابود کند.
خداوند به آگاهان ناپاک وعده داده است که در دنیا هم شما را عذاب می کنم و عذاب آخرت سنگین تر است:
« کَذٰلِکَ الْعَذٰابُ وَ لَعَذٰابُ الْآخِرَةِ أَکْبَرُ» (2)
اینجا شما را جریمه می کنم،ولی جریمه عالم بعد،جریمه اکبر است.
جاده را ناهموار می کند.طبق روایات اصول کافی،به ابرها می گوید:هر چه باران از سطح اقیانوس ها در دل خود جمع کرده اید،ببرید و در مراکز کویری که یک پرنده هم پر نمی زند خالی کنید و بروید،در زراعت ها نریزید،بگذارید زراعت ها بسوزد.
ص:234
اما کسی که در کنار اموالش دست بخشنده دارد و از گناه اجتناب می کند،این دلیل بر آگاهی اوست.اگر آگاه نبود که صدق معنی نداشت،ما جاده را برای او آسان و هموار می کنیم،تا تمام کارهای او به نتیجه برسد:
« فَأَمّٰا مَنْ أَعْطیٰ وَ اتَّقیٰ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنیٰ فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْریٰ» (1)
یک نتیجه آن بهشت است.دومین نتیجه اش محبوبیت بین مردم است.نتیجه دیگر،آبرومندی در بین جامعه است.خیلی نتیجه دارد که قرآن آنها را بیان می کند.
یکی از نتایج کار پاکانِ آگاه،محبوبیت در دل مردم است:
« إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا» (2)
تو اگر بنده پاک و آگاه من باشی،من عشق تو را در همه دل ها پر می کنم.
شما شاید حتی یک بار هم در خواب ابی عبداللّه علیه السلام را ندیده اید و نمی دانید که چه شکلی است،اما چرا این قدر عاشق امام حسین علیه السلام هستید ؟ من یک روایت عجیبی دیدم،راوی به امام صادق علیه السلام می گوید:می خواهم چیزی خدمت شما بگویم،خجالت می کشم،مثل این که برای من سنگین است.
حضرت علیه السلام فرمودند:در محضر امام زمانت،در این گفتگوهای مثبت،حیا نکن،بگو.گفت:اکنون که اجازه دادید،می گویم.یابن رسول اللّه ! من همه شما را دوست دارم،اما حسین علیه السلام را بیشتر دوست دارم.یعنی حس می کنم که دلم نسبت به ایشان شکل دیگری است.
امام صادق علیه السلام فرمود:ما نیز این گونه هستیم.این محبت،همان است که در آیه می گوید:
«سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمٰنُ وُدًّا»
ص:235
من،محبت تو را در دل ها می ریزم. (1)
اما کسی که در اموالش بخل ورزد و طبل بی نیازی از خدا را بزند،بگوید:پول دارم و به خدا هیچ احتیاجی ندارم،بگوید:در قیامت هم خبری نیست،یعنی منکر قیامت باشد؛
«وَ أَمّٰا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنیٰ* وَ کَذَّبَ بِالْحُسْنیٰ* فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْعُسْریٰ» (2)
در تمام جاده اعمال و رفتار و کردارش،انحراف ایجاد می کنم،تا تلاش های طول عمرش به نتیجه نرسد.
چه کسی می تواند جلوی خدا را بگیرد ؟
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:236
پی نوشت ها
تشبیه عمل انسان به پنج حقیقت تهران،مسجد امیر
رمضان 1383
ص:237
ص:238
ص:239
ص:240
ص:241
ص:242
ص:243
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
در قرآن مجید و کلام رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام از پنج حقیقت یاد شده است که انسان را از نظر عملکرد به این پنج حقیقت تشبیه کرده اند.این پنج حقیقت عبارت از جماد،نبات،حیوان،شیطان و فرشتگان است.
اما موارد تشبیه که در رابطه با عملکرد انسان است،در قرآن و معارف الهی قابل توجه است.پروردگار عالم همه انسان ها را در شکل مصرف نعمت ها به دو دسته تقسیم می کند؛یا انسان مجموعه نعمت هایی که به او عنایت شده است،صحیح، یعنی مطابق با طرح و نقشه ای که حضرت حق توسط پیغمبران و امامان تدوین کرده خرج می کند و یا این که نعمت ها را خلاف آن طرح و نقشه مصرف می کند.
این نعمت ها هم نعمت های متصل است،یعنی نعمت هایی است که وجود انسان از آنها ترکیب شده است،مثل چشم،گوش،زبان،عقل،نفس،دست، قدم ها،شکم و شهوت.
و نعمت هایی که منفصل،یعنی جدای از انسان است،ولی نقش و تأثیر کاملی را در حیات انسان دارد،مثل خوراکی ها،هوا،نور،زمین،آسمان،خورشید،ماه.
نعمت هایی که در قرآن مجید با جمله «وَ سَخَّرَ لَکُمُ» از آنها یاد شده است،که بیانگر نقش برجسته نعمت ها در زندگی انسان ها می باشد:
ص:244
ص:245
« وَ سَخَّرَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهٰارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّرٰاتٌ بِأَمْرِهِ» (1)
نعمت شب،روز،خورشید،ماه و ستارگان که کسی نمی تواند منکر نقش این نعمت های منفصل در خیمه حیات شود.
هزینه کردن این نعمت ها وقتی که برابر با تدبیر و طرح و نقشه حضرت حق باشد،خداوند متعال در قرآن این هزینه کردن را به عنوان«شکر»شناخته است.
وقتی که انسان چشم خود را صحیح خرج کند،یا در مطالعه،علم،قرائت قرآن،گریه برای خدا و اهل بیت علیهم السلام،نگاه کردن با محبت به مردم و پدر و مادر،یا به تعبیر خود قرآن:نظر انداختن به جهان هستی که برای شناختن هر چه بهتر صاحب هستی باشد،این ها«شکر»است.
یعنی اگر یک انسانی تمام نعمت ها را-چه منفصل،چه متصل-در همه عمر، برابر با تدبیر و برنامه الهی خرج کند،این بنده به تمام معنا شاکر است.اما اگر مجموعه نعمت ها را خلاف برنامه الهی مصرف کند،اگر روزی یک میلیون بار «الحمد للّه»بگوید،باز هم طبق آیات قرآن،بنده کافر پروردگار است.
در آیات قرآن مجید کلمه شکر و کفر،همه جا در کنار هم به کار رفته است:
« لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذٰابِی لَشَدِیدٌ» (2)
اگر شما مجموع نعمت ها را برابر با طرح خدا خرج کنید،نعمت بر شما افزوده می شود و تولید بیشتری پیدا می کند،اما اگر نعمت ها را کفران کنید،یعنی در غیر
ص:246
راهش هزینه کنید،سخت گیری و عذاب من شدید خواهد بود،چون اجازه ندارید نعمت هایی که من مالک آن هستم،در غیر مورد رضایت من هزینه کنید.
یقینی است اگر نعمت ها در یک کشور صحیح هزینه شود،آن کشور آبادترین کشور خواهد بود،چون وقتی که تمام نعمت ها مطابق طرح و برنامه حق هزینه شود،جامعه فتنه،فساد،نزاع و جنگی نخواهد داشت،بلکه امنیت و سلامت در آن جامعه حاکم و رو به ترقّی و منفعت حرکت می کند.
امام باقر علیه السلام بنا به نقل از کتاب«اصول کافی»،در باب فضل قرآن،درباره این فرد و جامعه می فرماید:
«فَوَ اللّهِ لِهَؤلاءِ فِی قُرّاءٍ القران اعزّ من الکبریت الاحمر»
کبریت احمر یک عنصری شبیه به گوهر شب چراغ است که خیلی در عالم کم است.امام باقر علیه السلام می فرمایند:کسانی که نعمت ها را مطابق طرح خدا خرج کرده اند،
«قُرّاء القُرانَ فَوَضَعَ دَوٰاءَ القُرآنِ عَلیٰ دٰاءِ قَلْبِهِ» دل را با داروی قرآن علاج کرده اند،که مسیر سفر قلب تا آخر عمر صحیح باشد.یعنی نعمت،درست هزینه شده و جایگاه دشمنان خدا نشود.
به تعبیر قرآن:میل به ستمگران در او پیدا نشود و خانه عشقِ به چهره های منفور خدا نباشد.دل مرکز ایمان،عشق،مهر و اخلاق شود،یعنی نعمت قلب درست هزینه شود
«فَاَسْهَرَ بِهِ لَیْلَهُ و اظْمَأَ بِهِ نَهٰارَهُ» قدر نعمت شب و روز را بداند و با برنامه الهی پیش ببرد و دهان وجودش روبروی خدا باز شود؛
«وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ» (1) تمام ذات و وجودش را برای گرفتن فیض،روبروی خدا بگیرد نعمت شب را هم برای حضرت حق بیدار باشد،یعنی یک لحظه شب او
ص:247
آلوده به گناه نشود.
چون مردم،روز در اداره و کارخانه سر کار هستند و خیلی فرصت گناه ندارند.
بیشتر مردم دنیا شب را به عنوان فرصت گناه انتخاب کرده اند.اما او شب را برای حضرت حق بیدار باشد. شب آمد،شب رفیق دردمندان
شب را این گونه مصرف کند:
«فَاَسهَر بِهِ لَیْلَهُ و اظْمَأَ بِهِ نَهارَه و قٰامَ بِهِ فی مَسٰاجِدِه وَ تَجٰافیٰ بِهِ عَنْ فِرٰاشِهِ»
انسان باید در این دنیا عافیت طلب و غرق در لذات مادی نباشد.«تجافی» یعنی بدن را به سستی و تنبلی و تن پروری نکشد.
«وَ قَامَ بِهِ فِی مَسَاجِدِه» مساجد به وسیله او آباد از هدایت و معرفت و عبادت باشد.که چنین انسانی تمام نعمت های بدن و تمام نعمت های سفره طبیعت را،درست هزینه می کند.
امام باقر علیه السلام می فرماید:
«فَوَ اللّٰهِ لِهٰولاٰءِ فی قُرّٰاءِ القرآنِ اعَزُّ مِنَ الْکِبْری تِ الأَحْمَرِ» (1)
و الله وجود این ها از گوهر شب چراغ کمیاب تر است.یعنی در شش میلیارد انسان بگردید،تعداد بسیار اندکی مانند این ها را پیدا می کنید.کبریت احمر یک جماد است که امام علیه السلام می خواهد انسان ارزشی را تشبیه به یک جماد قیمتی کند، ولی می گوید:کمیاب تر از این جماد قیمتی است.
اما اگر نعمت ها بر خلاف طرح و برنامه پروردگار مصرف شود،کفران محسوب
ص:248
می شود.ما مثل یک کارخانه ایم،که نعمت های محصولات غذایی،نور خورشید و ماه و ستارگان هم در ما ریخته می شود.این کارخانه ای را که خدا ساخته است، کاتالیزور آن هم که قرآن است می فرماید:این هایی را که در این کارخانه می ریزی، چه مقدار و چگونه بریز و چگونه کلید آن را بزن که این نعمت ها در این کارگاه تبدیل به خیر دنیا و آخرت شود.این حرف قرآن است.
اگر صحیح هزینه نشود،خداوند آن انسان منحرف را به یک سنگ افتاده در بیابان تشبیه می کند که کسی سراغ آن نمی رود.میلیاردها سنگ در کویر و بیابان ها افتاده است.اما هر کسی که رد می شود،نسبت به آن سنگ ها خیلی بی تفاوت گذر می کند.
در سوره بقره این افراد منحرف را به همین سنگ ها تشبیه می کند:
« ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذٰلِکَ فَهِیَ کَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» (1)
یعنی شما در انحرافی که در هزینه نعمت های مادی و معنوی من داشتید،مثل سنگ شدید.همه جوانب رشد شما با این غلط هزینه کردن،کور و بسته شده است و تمام آن حرکات الهی و انسانی شما از کار افتاد،چون این کارخانه را درست به کار نیانداختید و نعمت ها را هم به اندازه و مطابق طرح در این کارخانه نریختید.
کارخانه خراب و همه چیز آن خُرد و به یک سنگ تبدیل شده است؛نه قابل خرید است،نه قابل احترام و نظر و انتقال.بلکه: «فَهِیَ کَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» مانند سنگ و بلکه سخت تر از سنگ شده است.
ص:249
جای این سنگ در نهایت کجا است ؟
« فَاتَّقُوا النّٰارَ الَّتِی وَقُودُهَا النّٰاسُ وَ الْحِجٰارَةُ» (1)
خود را از آتشی که آتش گیره آن از انسان و سنگ است حفظ کنید.یعنی با توجه به این که اصل وجود آنها آتش جهنم است،این دو در جهنم کنار هم هستند.این یک نوع تشبیه است.پس آنان که نعمت ها را صحیح هزینه نمی کنند،یعنی مطابق با طرح صاحب نعمت خرج نمی کنند؛ «فَهِیَ کَالْحِجٰارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً» و این سنگ هم در قیامت از آتش گیره های عذاب است.این بخش جماد است.
اما بخش نبات در سوره ابراهیم علیه السلام است.انسانی که پاک هزینه می کند و پاک عمل می کند،یعنی نعمت ها را صحیح خرج می کند،این انسان در قرآن از او تعبیر به کلمه طیبه شده است:
«ضَرَبَ اللّٰهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ وَ فَرْعُهٰا فِی السَّمٰاءِ» (2)
کاف «کشجرة» کاف تشبیه است؛این انسان مانند درخت پاک،ریشه اش ثابت و تنه اش آسمانی است.به تعبیر عرفانی؛بدن فرشی،اما شخصیت عرشی است.
یک جمله در این زمینه نقل کرده اند:
«أبْدٰانُهُمْ فَرْشِیُّونَ دُنْیَویُون بَلْ بِمٰا هُمْ بِقُلُوبِهِمْ عَرْشِیُّونَ» مانند امیرالمؤمنین علیه السلام،که بدن مبارکش روی زمین است،اما خود امیرالمؤمنین «مَعَ اللّه» است که می فرماید:
ص:250
«إِنَّ اللّٰهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا» (1)
شخصی به حضرت صادق علیه السلام عرض کرد:یابن رسول اللّه ! اگر قبر حضرت حسین علیه السلام را بشکافند،بدن ایشان قابل مشاهده است ؟ حضرت فرمود:بدن حسین ما در کنار خدا است. (2)یعنی این گوهری بوده است که پروردگار عالم ارزشش را به این دیده است که آن را در کنار خودش قرار بدهد.البته این کنار،کنار مادی نیست.
آن آلوده ناپاک آگاه و آن انسان منحرف که می داند نعمت ها از خدا است،اما آنها را خلاف طرح خدا خرج می کند،به تعبیر قرآن:
« کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ» (3)
مانند گیاه خبیث و بی ریشه ای است که روی زمین است،ثبوت و قرار ندارد.
قرار واقعی انسان در بهشت است،ولی او،آن قرار را در آنجا ندارد.باد خشم خدا به این گیاه خبیث می خورد و او را به جهنم می کشاند.
این دو تشبیه نباتی؛ «کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ» مثل مؤمنان و «کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ» مثل کفار.
مؤمنان عمری را در ایمان و ارتباط با خدا ریشه دار مانده اند،و باد فتنه های عالم آنها را از خدا،قرآن،مسجد و عبادت جدا نکرد،یعنی «أَصْلُهٰا ثٰابِتٌ» در مقابل فتنه ها بیرون آمدنی و ریشه کن شدنی نیست، «وَ فَرْعُهٰا فِی السَّمٰاءِ» تمام شخصیت مؤمنان هم «عنداللّه» است.
اما کلمه خبیثه،آن انسان منحرف که به خاطر انحرافش همه نعمت ها را هم انحرافی خرج می کند؛حرام را می خورد و با شهوت،افعال و زبان حرام سر و کار دارد.همه چیز را در غیر جای خودش مصرف می کند.
« وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مٰا لَهٰا مِنْ قَرٰارٍ» (4)
ص:251
این هم بخش نبات بود،که تشبیه آن در قرآن است.
در بخش تشبیه انسان به حیوان از حیث مصرف نعمت ها در دنیا،خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:
« وَ أَوْحیٰ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِی مِنَ الْجِبٰالِ بُیُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّٰا یَعْرِشُونَ» (1)
کاف تشبیه کجاست ؟ حبیب من ! پروردگار تو به زنبور وحی کرد.چه دستگاهی در وجود زنبور هست که وحی را می تواند بگیرد ؟ این چه گیرندگی ای است که از تمام گیرنده های پر قدرت و رسانه ای جهان قوی تر است،که صدای پروردگار را از غیب می تواند بگیرد.زنبور روی زمین است،اما وحی خدا را از غیب دریافت می کند.چگونه زنبور در گرفتن وحی اشتباه نمی کند ؟
پروردگار به زنبور وحی کرد که در دل کوه ها،درخت ها و داربست ها برو و خانه بساز ! این وحی من است.زنبور هم همین کار را می کند،یعنی تخلف از وحی ندارد.
« ثُمَّ کُلِی مِنْ کُلِّ الثَّمَرٰاتِ خانه ات که آماده شد،جای امن که درست شد،به سراغ ساختن عسل برو که آن عسل در این میانه امن قرار گیرد،تا به غارت غارت گران نرود.از تمام شکوفه هایی که روی درخت ها و گیاهان بیابان ها است، استفاده کن.
نتیجه عملکرد زنبور،عسل می شود،که نظر خدا راجع به عسل این است؛ داروی هر دردی در این عالم،عسل است.
« فِیهِ شِفٰاءٌ لِلنّٰاسِ إِنَّ فِی ذٰلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (2)
ص:252
حرف اساسی فقط در آخر آیه است،که ای انسان با این هیکل! روح و جان،با این نظام عالم و جهان وسیع! دیدی که زنبور کوچک،نعمت من را درست هزینه کرد و نتیجه اش عسل شد،تو هم نعمت من را درست هزینه کن،تا نتیجه اش بهشت شود.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله انسان هایی که نعمت ها را صحیح هزینه می کنند،به زنبور عسل تشبیه کرده اند؛
«اَلْمُؤْمِنُ کَالنَّحْلَة» (1)مؤمن مثل زنبور است.هر چه نعمت مصرف می کند،عسل می شود.هر چه هم اسلحه به دست می آورد،علیه دشمنان خدا نشانه گیری می کند.
اما اگر نعمت ها،انحرافی هزینه شود؛ «أُولٰئِکَ کَالْأَنْعٰامِ این ها که نعمت های خدا را در غیر جای خودش هزینه کردند،مانند حیوان هستند «بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغٰافِلُونَ» (2)بلکه خیلی بی ارزش تر هستند.
گاوان و خران باربردار به ز آدمیان مردم آزار (3)
خر نعمت خدا را می خورد،اما بار مردم را می برد.گاو،به مردم شیر می دهد، با تمام محصولاتش؛پنیر،سر شیر،خامه،کره،کشک،روغن و دوغ تحویل می دهد،اما بعضی افراد نعمت های الهی را نابجا خرج می کنند و هیچ فایده ای هم ندارند،بلکه مدام به خود و دیگران ضربه می زنند،پس واقعاً از حیوانات پست تر هستند.
قرآن گاهی این منحرفان را به شیطان تشبیه کرده است؛ «کَمَثَلِ الشَّیْطٰانِ» (4)با
ص:253