سرشناسه:انصاریان، حسین، 1323 -
عنوان و نام پدیدآور:تواضع و آثار آن/ مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان؛ ویرایش و تحقیق محسن فیض پور.
مشخصات نشر:قم: دارالعرفان، 1388.
مشخصات ظاهری:22، 468 ص.
فروست:سیری در معارف اسلامی؛ 27. مجموعه آثار؛ 86.
شابک:65000 ریال: گالینگور: 978-964-2939-46-6 ؛ 55000 ریال ( شومیز)
وضعیت فهرست نویسی:فاپا
یادداشت:کتابنامه.
یادداشت:نمایه.
موضوع:انصاریان، حسین، 1323 - -- وعظ
موضوع:فروتنی -- جنبه های مذهبی -- اسلام
رده بندی کنگره:BP250/4/الف82ت85 1388
رده بندی دیویی:297/632
شماره کتابشناسی ملی:1958502
ص:1
در جهان پرتلاطم امروز، آیات پرشور الهی و کلام روح بخش معصومین و زمزم لایزال معارف شیعه مرهم جان های خسته و سیراب کننده تشنگان هدایت و رهایی جویندگان از ظلمت های نفس است. عالمان دینی و عارفان حقیقی غواصان این اقیانوس بیکران معرفت اند که گوهرهای ناب علوم قرآن و اهل بیت علیهم السلام را به دست آورده و به مشتاقان حقیقت عرضه می نمایند.
در این میان، کرسی منبر و خطابه رسانه دیرپا و سازنده ای است که از دیرباز زمینه ارتباط و انتقال معارف دینی و مکارم اخلاقی را میان عالمان و متعلمان فراهم کرده است و عالمان آگاه و هادیان دلسوز، که عمر خویش را صرف تتبع و تحقیق در آثار علمی شیعه نموده اند، عباد اللّه را به مصداق کریمانۀ « اُدْعُ إِلیٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ » ، با کلام نغز و لطیف خود به راه سعادت دعوت کرده اند.
مجموعه حاضر، که با عنوان «سیری در معارف اسلامی» در مجلدات مختلف و موضوعات متنوع در اختیار خوانندگان محترم قرار می گیرد، مجموعه مباحث عالمانه و ارزشمند محقق ارجمند حضرت استاد حسین انصاریان، مدظله العالی، است که یکی از عالمان برجسته و میراث داران گوهر سخن در زمان خویش است که استواری کلام و لطافت بیان نافذشان بر اهل نظر پوشیده نیست.
این گنجینه ارزشمند حاصل نیم قرن مجاهدت علمی و تبلیغی حضرت استاد جهت
ص :1
نشر و ترویج فرهنگ غنی شیعه بر کرسی بحث ونظر می باشد که به منظور پربارتر ساختن محتوای تبلیغ دینی در جامعه و استفاده بیشتر طلاب محترم علوم دینی به زیور طبع آراسته می شود.
در این مجموعه گرانقدر، تلاش شده است با تکیه بر ویرایشی روشمند و دقیق - که شرح آن در یادداشت ویراستار آمده است - ساختار هنرمندانه مباحث و سبک استاد در ارائه سخن از بین نرود، تا ضمن نشرفرهنگ انسان ساز آل اللّه علیهم السلام شیوه منحصر به فرد استاد در تبیین معارف دینی نیز حفظ شده و به مشتاقان ارائه گردد.
مجلّدی که اکنون تقدیم خوانندگان گرامی می شود بیست و هفتمین اثر از این مجموعۀ سترگ و دربردارندۀ 26 گفتار در باب تواضع و آثار آن و مطالب گوناگون آن می باشد که مربوط به سخنرانی های استاد در ماه رمضان 1384 در مسجد حضرت امیر علیه السلام تهران است.
این مکتوب، علاوه بر در برداشتن متن سخنرانی که لاجرم سبک و سیاق متن را نیز گفتاری می سازد، از فواید زیر خالی نیست:
- عنوان بندی مناسب و تفکیک مطالب و موضوعات.
- استخراج مصادر آیات و روایات و ارائه مطالب متنوع دیگر در پی نوشت.
- ذکر نام مستقل برای هر بحث (در انتخاب نام هر مجلد و نیز هر گفتار غلبه موضوع مدنظر بوده است، نه انطباق کامل موضوع و محتوا)
- مجموعه متنوع فهرست ها و...
در پایان، با امید به این که این اثر مورد رضایت حضرت حق و اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام و مقبول نظر مبلغان دینی قرار گیرد، لازم است از استاد انصاریان، دامت برکاته، که این فرصت مغتنم را در اختیار قرار دادند سپاسگزاری نماییم.
مرکز علمی تحقیقاتی دارالعرفان
«اَلْحَمدُ لِلّهِ وَ الصَّلاة علیٰ رَسُولِ اللّه وَ عَلیٰ آلِهِ آل اللّه»
پایه گذار منبر و جلسات سخنرانی برای رشد و هدایت جامعه وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله بود. ارزش تبلیغ دین از طریق منبر و جلسات تا جایی بود که خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله تا روز پایان عمرشان با کمال اخلاص به بیان معارف دین پرداختند و در این راه زحمات سنگینی را متحمل شدند. پس از پیامبر، وجود مقدس امیرمؤمنان علیه السلام ادای این تکلیف الهی به عهده گرفتند که بخشی از سخنرانی های آن حضرت در کتاب بی نظیر نهج البلاغه موجود است.
امامان معصوم، به ویژه حضرت باقر و حضرت صادق علیهما السلام نیز تا جایی که فرصت در اختیارشان قرار گرفت و مزاحمتی از جانب حکمرانان بنی امیه و بنی عباس برایشان پیش نیامد این مهم را به صورت بیان معارف الهی و رشته های مختلف علوم به صورتی که حجت تا قیامت بر همگان تمام باشد به عهده گرفتند و دیگران را که مورد اعتمادشان در علم و عمل بودند به این مسأله تشویق کردند.
عالمان مخلص و باعمل شیعه برای حفظ دین خدا و تبلیغ معارف الهیه بر اساس قرآن و فرهنگ اهل بیت قرن به قرن تا به امروز که سال 1387 هجری شمسی است این جایگاه عظیم را حفظ کردند؛ شخصیت هایی چون شیخ مفید، شیخ صدوق، شیخ
ص:2
طوسی، علامه محمدباقر مجلسی، شیخ جعفر شوشتری و در قرن معاصر بزرگانی چون آیت اللّه العظمی بروجردی، آیت اللّه سیدعلی نجف آبادی، آیت اللّه حاج میرزا علی شیرازی، آیت اللّه حاج میرزا علی هسته ای، آیت اللّه حاج میرزا علی فلسفی تنکابنی و...
با داشتن مقام مرجعیت و مقام علمی بسیار بالا در ماه رمضان و محرم و صفر به منبر می رفتند و از این طریق دِین خود را به قرآن و اهل بیت ادا می کردند.
این جانب حسین انصاریان که سالیانی از عمرم را در شهر مقدس قم، این آشیانه اهل بیت، نزد بزرگانی از مراجع و اساتید مشغول تحصیل بوده ام، بر اساس وظیفه ای که احساس می کردم رو به جانب تبلیغ و تألیف آوردم و در این راه، فقط توفیق حق رفیق راهم بود. در زمینه تبلیغ بیش از شش هزار سخنرانی در نزدیک به پانصد موضوع مختلف بر پایه قرآن و روایات اهل بیت و تاریخ صحیح و نکاتی از حیات پاکان و اولیای الهی پرداخته ام و امیدوارم تا لحظات پایان عمر هم چنان توفیق ادای این وظیفه را از جانب حق داشته باشم.
مؤسسه دارالعرفان، که در شهر قم در جهت نشر معارف قرآنی و فرهنگ اهل بیت علیهم السلام کارهای مهمی را در سطح جهانی انجام می دهد، بنا گذاشت متن این سخنرانی ها به صورت مکتوب درآید تا در اختیار طلاب حوزه ها و دانشجویان و مردم علاقمند قرار گیرد و این مجموعه که احتمالاً حدود دویست جلد خواهد شد در آینده منبعی برای مبلغان شیعه قرار گیرد. من پس از سپاس از حضرت حق لازم می دانم به خاطر تحقق این مهم از دو فرزندم و جناب آقای پیمان تشکر کنم و از خوانندگان، به خصوص مبلغان گرامی، درخواست دعا نمایم. حال، این شما و این اثر اسلامی که فقط لطف و رحمت حق سبب ظهورش شد.
فقیر: حسین انصاریان
پنج حقیقت در عبادت
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
به فرمودۀ پروردگار و اهل بیت علیهم السلام عبادت صحیح و سالم عبادتی است که دارای آثار مثبت دنیا و آخرت باشد و ترکیبی از پنج حقیقت است ، این پنج حقیقت وقتی کنار یکدیگر قرار گرفته شوند ، همان عبادتی می شوند که پروردگار مهربان عالم از بندگان خود خواسته و آثار مثبت دنیا و آخرت آن عبادت یقیناً ظهور پیدا می کند .
حقیقت اول : عرفان ، معرفت و شناخت می باشد . دوم : حالت تسلیم است ، حقیقت سوم و چهارم نیت خالص و پنجم هم عمل است .
عمل ، آن شکل عبادت و صورت عبادت است که بنّای آن ، بدن انسان است ؛ یعنی در یک عبادت هم اندیشه و خرد در کار است و هم حالت بی نظیر قلبی ، که تسلیم است و هم حالت ظاهری و باطنی که تواضع و نیّت خالص می باشد .
باید به عبادت ، روزه ، نماز ، زکات ، حجّ و امر به معروف و نهی از منکر که فرمان خدا و دستور پروردگار است ، معرفت داشته باشد . فرمان و خواستۀ او براساس حکمت ، رحمت ، مصلحت عبد و آبادی دنیا و آخرت عبد نظم می گیرد
ص:3
و معرفت به اینکه خواستۀ پروردگار بر چه اساس و قوانین و مقرّراتی باید انجام بگیرد ، مثلاً روزه از چه زمانی شروع و به کجا ختم می شود ، و مبطلات روزه چیست ؟ و چه عواملی ساختمان این عبادت را برپا و یا خراب می کند ، پایۀ اصلی عبادت ، معرفت و شناخت است .
پایۀ دوم : که عامل تحقّق عبادت است ، تسلیم می باشد و انسان خود را با تمام وجود ؛ یعنی با باطن ، ظاهر ، قلب ، عقل ، روح ، نفس و بدن در اختیار خدا قرار دهد ، که بهترین مطلبی که در این زمینه گفتند ، این است که انسانِ در اختیار خدا ، مانند میّت در اختیار غسّال می باشد؛ یعنی خود را به آخرین نقطۀ تسلیم برساند .
هر چه آن خسرو کند ، شیرین کند (2)پس انسان باید خود را در اختیار فرمانها و خواسته های حق قرار دهد ، به نحوی که غیر خدا را از تصرّف در وجود و زندگی خود محروم و ممنوع کند؛ یعنی چنان خود را در اختیار خدا بگذارد که دشمنان ، شیاطین و هوای نفس از اینکه در وجود انسان تصرّف کنند و یا فرهنگ خود را بر انسان تحمیل نمایند ، ناامید شوند . ارزش تسلیم به قدری است که اهل تحقیق ، بیداران ، بینایان و اهل بصیرت می فرمایند :
تسلیم در وجود انسان به منزلۀ مغز است و همۀ عبادات ثمر ، میوه و محصول مغز می باشند ، پس مغز اصل و ریشه است و مقام تسلیم ، به قدری بالا است که پروردگار عالم در سورۀ مبارکۀ نساء ، برترین و بالاترین دین را تسلیم به شمار آورده است .
« وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً وَ اتَّخَذَ اللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً » (3)
ص:4
در این عالم دین کسانی برتر است ، که همۀ وجود ، ظاهر ، باطن ، قلب ، جان ، نفس و بدن را ، تسلیم خدا کرده و اهل همۀ نیکی ها باشد ؛ یعنی در دایرۀ تسلیم حبس وجود ندارد ، نمی گوید : «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللّٰهِ » و به مسأله خاتمه دهد ، بلکه در هر عبادتی ، خیر و نیکی وارد می شود .
فرهنگ انسان نیکوکار ، عمل صالح ، مهر و محبت ، گذشت و درستی ، حق گرایی و توحید می باشد ، که این مجموعه در کلمۀ «حنیف » آمده است .
« وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرٰاهِیمَ حَنِیفاً »
پایان آیه، ما را متوجه این نکته می کند .
« وَ اتَّخَذَ اللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً »
نمی گوید : ابراهیم ، خدا را به عنوان دوست انتخاب نموده ، بلکه می فرماید :
خدا ابراهیم را به عنوان دوست انتخاب کرده است . خدا به دوست نیاز ندارد که کاری برای او انجام دهد، مقام تسلیم و محسن بودن ابراهیم علیه السلام باعث شد که پروردگار عالم او را به عنوان دوست خود انتخاب نماید؛ یعنی ابراهیم علیه السلام را در نقطه ای قرار داده ، که تمام فیوضات دنیا و آخرت را به این دوست انتقال داده است .
شما نمی توانید فیوضات پروردگار را در زندگی ابراهیم علیه السلام شمارش نمایید .
کعبه ، مسجد الحرام ، صفا ، مروه ، مشعر ، منیٰ ، رمی ، قربانی ، میهمان داری ، محبت ، لطف و گذشت ، توحید و نسل صالح ، گوشه ای از فیوضات دنیوی
ص:5
خداوند به ابراهیم علیه السلام می باشد .
« وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَةِ لَمِنَ الصّٰالِحِینَ » (1)
در روز قیامت ، ایشان در صف اول شایستگان قرار دارد ، چرا ابراهیم علیه السلام شایستگی آن را دارد که از رحمت و فیض بی نهایت الهی بهره مند شود ؟ زیرا با تمام وجود تسلیم پروردگار بودند .
« إِذْ قٰالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ »
یا ابراهیم! با تمام وجود خود را به من و فرمان های من واگذار کن ،
« قٰالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعٰالَمِینَ »
جواب داد : من خودم را با همۀ وجود به فرمان های تو تسلیم کردم ، و تا ابد راه تصرّف فرهنگ باطل را بر روی خود بست . شاید ابلیس و لشکرش در هنگام قربانی کردن اسماعیل علیه السلام تمام توان خود را به کار بردند تا نیّت و اندیشه ابراهیم را به تصرّف خود در آورند ، اما نتوانستند ؛ زیرا ابراهیم علیه السلام در اختیار خدا بود و دشمن در وجود کسی که در اختیار خدا باشد ، نمی تواند تصرف نماید .
« وَ اتَّخَذَ اللّٰهُ إِبْرٰاهِیمَ خَلِیلاً » (2)
ابراهیم علیه السلام را به دوستی انتخاب کرد ؛ یعنی تمام فیوضات دنیا و آخرت را به ابراهیم علیه السلام عطا کرد .
در سورۀ بقره می فرماید :
« بَلیٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّٰهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لاٰ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لاٰ هُمْ یَحْزَنُونَ » (3)
ص:6
«بلی » ؛ یعنی آری ، اگر انسان تسلیم خواسته های پروردگار گردد آن دین با ارزش می باشد ، چنین افرادی در دنیا و آخرت ، ترس و غصّه بی مورد به آنها هجوم نمی آورد و همیشه در باطن و در کنار محبوب خود ، در امنیت و آرامش هستند ؛ زیرا آنها خدا را دارند و مانند این است که همه چیز را دارا هستند و صاحب دنیا و آخرت می باشند ، آن کسی که فقط دنیا را دارد در هنگام مرگ ، آن را هم از دست او می گیرند . کسی که بدن ، شهوت و پول دارد ، عاقبت همه اینها را از دست او می گیرند .
اهل تسلیم با همۀ پاکان زمینی و آسمانی هماهنگ می باشند .
« وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ » (1)
تمام پاکان عالم بالا و پایین ، برترین دین را جستجو می کنند . آن کسی که خود را تسلیم پروردگار کند ، برترین دین را دارد و هماهنگ با کلّ پاکان آسمانی و زمینی می باشد .
وقتی که امیرالمؤمنین علیه السلام می خواهند اسلام را ریشه یابی کنند در «نهج البلاغه » می فرمایند :
«الاسلام هو التسلیم »
اسلام یعنی خود را به خدا و فرمان های واگذار نماید ،
«والتسلیم هو الیقین و الیقین هو التصدیق و التصدیق هو الاقرار و الاقرار هو الاداء »
و از لوازم تسلیم ، باور داشتن همۀ حقایق می باشد .
باور ؛ یعنی تا آخر عمر ، بر حقایق استوار باشد .
ص:7
انسانی که در مقام یقین است ، خود را برای خدا هزینه می کند ،
«و الاداء هو العمل » (1)نتیجۀ همۀ این حقایق ، عمل است .
انسانی که اهل تسلیم و تواضع می باشد مانند این است که ضدّ ابلیس حرکت می کند و در مقام تسلیم است ، در ماه رمضان تواضع می کند و شکم ، چشم و گوش خود را در برابر گناهان حفظ می کند که روزۀ واقعی بگیرد.
پیامبر می فرماید : پنج چیز ساختمان روزه را خراب می کند .
«خمس خصال یفطّرن الصائم و ینقضن الوضوء »
این گناهان روزه را باطل و نورانیت وضو را از بین می برد . غیبت ، سخن چینی ، نگاه به نامحرم ، قسم دروغ و دروغگویی ، روزه را باطل و آثار معنوی وضو را از بین می برد .
انسانی که اهل معرفت ، تسلیم و تواضع و دارای نیت خالص است و زندگی خود را به وسیلۀ بدن تبدیل به عبادت می کند ، عبدالله می شود . هنگامی که مقام بندگی ارزش بیشتری پیدا کند ، فیض بیشتری نصیب انسان می شود .
« سُبْحٰانَ الَّذِی أَسْریٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی » (2)
پروردگار در قرآن نمی فرماید : «برسوله » یا «بنبیه » و یا «بروحه» یعنی بندگی عنایتی بود که من به انسانها عطا نمودم . «عبد » ؛ یعنی انسان ، مرکب از بدن ، روح ، عقل و قلب است و بندگی مرکب از عرفان ، تسلیم ، تواضع ، نیت خالص و عمل می باشد که انسان را به این مقام ویژه می رساند ، این فیض من بود که به او عنایت
ص:8
کردم و از شهر مکه تا اعماق عالم ها بردم ،
« لِنُرِیَهُ مِنْ آیٰاتِنٰا » (1)
تا آنچه را که به صورت آیۀ قرآن نازل کرده بودم ، با چشم خود ، خلقت ، قیامت ، انبیا ، ملائکه ، بهشت و جهنم را ببیند .
وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمّٰا نَزَّلْنٰا عَلیٰ عَبْدِنٰا » (2)
پروردگار به پیامبر نفرموده ، در کنار قرآن ، نبوت را مطرح کند و بگوید : «علی نبینا » لکن باید بگوید : «عَلیٰ عَبْدِنٰا » ؛ یعنی مقام بندگی او به اندازه ای است که قرآن با همۀ معانی ملکوتی به قلب ایشان نازل شود ، بندگی باعث نزول قرآن شد .
رسالت و نبوت بعد از عبودیت است .
عبادت غیر از پیغمبران علیهم السلام باعث کرامت می شود . کرامت یعنی چه ؟ اهل تحقیق بسیار زیبا گفته اند . کرامت یعنی رسیدن عبد به مقام اجابت ؛ زیرا خواسته های مثبتی که عبد از خدا دارد ، خداوند آنها را در دنیا و آخرت اجابت می کند . منظور از کرامت معجزه نیست ، منظور پدید آمدن خواسته های مثبت می باشد که تنها در شأن خداوند است ، که اجابت می کند .
خداوند برای نمونه بعضی از انسانهای اهل کرامت را در قرآن معرفی می کند .
« جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ » (3)خداوند مرا اهل کرامت قرار داد و با آنها محشور می کند.
ص:9
یکی از کراماتی که خداوند در قرآن بیان می کند این است که هنگامی که سلیمان علیه السلام به وسیله هدهد از تخت ملکۀ کشور سبا آگاه شد ، هیچ پادشاهی چنین تختی را نداشت ، به بزرگان بارگاه خود رو کرد:
« یٰا أَیُّهَا الْمَلَأُ » (1)
سلیمان علیه السلام نفرمود ، ای مجموعۀ بارگاه نشینان من ، فرمود : بزرگان بارگاه ، «ملأ » ؛ یعنی آن افراد برجسته:
« أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهٰا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ »
کدام یک از شما تخت ملکۀ سبا را می تواند به فلسطین بیاورد ، همه نمی توانستند این کار را انجام دهند ، فقط کسانی می توانستند این عمل را انجام دهند که مقام عبادت ، آنها را به زلف کرامت گره زده باشد . چون عبادت آنها از معرفت ، تسلیم ، تواضع و نیت خالص سرچشمه می گیرد ، عبادت آثار و کاربرد فراوان دارد .
« قٰالَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ »
فردی از جنّیان ، به سلیمان علیه السلام گفت :
« أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقٰامِکَ »
قبل از اینکه از جای خود برخیزی ، تخت ملکه سبا را به اینجا می آورم ، در اینجا معلوم است که انجام دادن این عمل ، کار جسم نمی باشد ؛ زیرا اگر جسم می خواست این عمل را انجام دهد ، باید از فلسطین خارج و به سبا می رفت ، تخت را از جا بیرون می آورد ، و روی دوش خود می گذاشت ، پر می زد و به فلسطین باز
ص:10
می گشت . آیه نشان می دهد که آوردن تخت قبل از اینکه سلیمان علیه السلام بلند شود و بنشیند ، فقط با قدرت عبادت انجام می پذیرد . سحر و جادو نبوده است . چون سحر حقیقت ندارد . بعد جمله «عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ » به سلیمان علیه السلام گفت :
« وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ »
من قدرت آوردن تخت را دارم و امین می باشم . «أَمِینٌ » از ایمان است ؛ یعنی من انسان خائنی نیستم ، مؤمن خائن نمی شود . کسی که اهل معرفت ، تسلیم ، تواضع و نیت پاک است ، خائن نمی شود .
« قٰالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتٰابِ »
وجود مبارک آصف بن برخیا به سلیمان علیه السلام ، گفت :
« أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ »
قبل از اینکه دو پلک چشم تو به هم بخورد ، تخت را به اینجا می آورم ؛ یعنی می خواست از آثار عبادت که کرامت است استفاده نماید ، کرامت ؛ یعنی انسان حاجتی را از خدا بخواهد ، اگرچه به زبان نیاورد ، خدا فوراً خواسته او را مستجاب می کند . البته تمام خواسته های اهل ایمان با اجابت خدا هماهنگ است ؛ زیرا آنها اهل معرفت می باشند .
« فَلَمّٰا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ »
تا چشم سلیمان علیه السلام به تخت افتاد ، نفرمود : این کار آصف بن برخیا است ، تنها کاری که آصف انجام داد ، در دل خود به پروردگار عرض کرد : من از تو می خواهم به من کمک کنی این تخت به اینجا بیاورم ،
« قٰالَ هٰذٰا مِنْ فَضْلِ رَبِّی »
سلیمان علیه السلام گفت : این نتیجه اجابت دعا به وسیلۀ پروردگار من است . آصف
ص:11
یک بندۀ واقعی بود ، خدا فوراً خواستۀ او را مستجاب کرد . این کار ، از بشر برنمی آید . تنها کاری که آن جنّ و آصف بن برخیا انجام دادند ، درخواست بود . به چه دلیل درخواست آنها به این سرعت جواب داده شد ؟ زیرا به معنای واقعی عبادت رسیده بودند و از آثار عبادت واقعی ، کرامت است .
وجود مبارک مرحوم علامه طباطبایی صاحب تفسیر «المیزان » فرمودند : زمانی که در نجف تحصیل می کردم پدرم از درآمد مختصری که از کشاورزی به دست می آورد مخارج مرا به نجف می فرستاد ، روابط ایران و عراق تیره شد ، مسافرت ها قطع شد . پول من تمام شد . هنگام مطالعه ، فکر و ذهن من را، نداشتن خرجی مشغول کرده بود ، چه خواهد شد ؟ خجالت می کشیدم دردم را به کسی بگویم ، یا از کسی پول قرض کنم . فکرم به هم ریخت . چشم خود را از روی کتاب برداشتم ، نمی توانستم مطالعه خود را ادامه دهم ، غرق غصّه بودم . صدای در بلند شد ، رفتم در را باز کردم ، یک چهرۀ نورانی با لباس خاصّ کیسۀ پولی را به من داد و گفت :
سیدمحمد حسین تا زمانی که پول از ایران برسد ، این خرجی کفاف تو را خواهد داد و بعد به من گفت : آیا در این هیجده سال تو را تنها گذاشتیم ؟ علامه گفت : آقا شما ؟ آن شخص گفت : من شاه حسین هستم و رفت . باز هم فکر کردم ، آیا من خواب دیدم یا بیدار بودم ؟ ولی یقین کردم من خواب نبودم ، کیسه را گرفتم . بعد از مدتی درس ها تعطیل شد . برای دیدن خانواده ام به تبریز آمدم . . وقتی در نجف بودم ، به وادی السلام برای فاتحه اموات می رفتم ، در تبریز نیز به قبرستان آمدم ، در میان قبرها می گشتم ، یک سنگ قبری را دیدم که بر روی آن شاه حسین نوشته شده بود ، ایشان سیصد سال قبل مرده بود . بعد من فکر کردم چرا صاحب این قبر وقتی پول را به من داد ، گفت: هیجده سال ؟ من که بیست و چند سال در نجف بودم . بعد
ص:12
حساب کردم ، از وقتی که لباس علما را پوشیدم تا آن وقتی که این پول را به من دادند هجده سال است .
عبادت کرامت می آورد . کرامت ؛ یعنی از او بخواهند و او در جواب تأخیر نیاندازد . روزه ترکیبی از عرفان است که به امر خدا می باشد ، مبطلات و مقوّمات آن چیست ؟ روزه ترکیبی از تسلیم است ، خود را به خدا و فرمان خدا واگذار کردن است که بگویم غذا نمی خورم ، تواضع می کنم و روزه را می گیرم ، و نیت من فقط برای تو است ، و بدن خود را به میدان می آورم که معرفت ، تسلیم ، تواضع و نیت را تحقق دهد . وقتی روزه را گرفتید ، آثار فراوانی دارد ، یکی از آن آثار تقوا است .
« کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیٰامُ کَمٰا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ » (1)
روح تقوا موجب می شود که در پایان ماه رمضان با این عبادت و ترکیبات آن ، شما یک عبدالله واقعی خواهید شد .
به خاطر این است که می گویند اگر روزه دار در شب عید فطر ، خواسته های مثبت خود را از خدا بخواهد ، خداوند اجابت می کند ؛ یعنی روزه ، شما را به کرامت می رساند و اثر دیگر آن ، پروردگار فرموده «الصوم لی » روزه مال خود من است ، اما در سایر عبادات ، با هم شریک هستیم . اما روزه ویژۀ من است ، «وأنا أجزی به » (2) پاداش روزه بر عهدۀ خودم می باشد ، در قیامت ، اجر و ثواب روزه با من می باشد ، حساب رسی با انبیا و ملائکه نیست ؛ یعنی شما از فیض این عبادت - که تقوای در دنیا و پاداش ویژۀ الهی در آخرت است - غیر از آن کرامت ، بهره مند
ص:13
خواهید شد .
خوشا آنان که الله یارشان بی
پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله از پروردگار نقل می کنند
«انّ للصّائم فرحتین »
برای روزه دار ، دو خوشحالی می باشد ،
«اذا افطر فرح » (1)اولین خوشحالی ، اول اذان مغرب و وقت افطار می باشد ، روزه دار خوشحال است که امروز فرمان پروردگار را اجرا کرده است . خوشحالی دیگر ، در قیامت است . آن وقتی که اجر روزه را به او می دهند ، روزه دار در اول افطار غصّه دار نمی باشد .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:14
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:15
ص:16
ص:17
ص:18
ص:19
ص:20
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
روزگار ، مخلوق پروردگار عالم است و کسی از ابتدا و انتهای آن خبر ندارد ، هیچ بخشی از روزگار برتر و مفیدتر از ماه مبارک رمضان نیست . در دعاها و روایات ، بخصوص از وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله که عالم به همۀ حقایق بودند ، روایت شده ، که ماه مبارک رمضان «افضل الشهور » (1) است ؛ یعنی هیچ زمان و فرصتی بالاتر از ماه مبارک رمضان نیست . به دو علت ماه رمضان بر همۀ زمان ها برتر می باشد ، که هر دو علت ، در قرآن کریم بیان شده است . علت اول را خداوند در قرآن بیان می کند ، که این فرصت خاص و زمان ویژه ، زمانِ نزول قرآن مجید می باشد .
البته ما نمی دانیم نزول کل قرآن در چه زمانی بوده است . چون قبل از اینکه انسان آفریده شود ، نظام خلقت ، با محاسبۀ دقیق برپا شد و از همان زمان برپا شدن این نظام ، پروردگار عالم دوازده ماه قمری را تقسیم در زمان کرده و نظم داده است ،
« إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللّٰهِ اثْنٰا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتٰابِ اللّٰهِ یَوْمَ خَلَقَ
ص:21
السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ » (1)
یعنی زمانی که انسان خلق نشده بود ، ماه رمضان وجود داشته است ، و قرآن کریم از آسمان علم پروردگار ، در کدام رمضان بر لوح محفوظ طلوع کرد ؛ یعنی از حالت سرّ و پنهان به حالت آشکار در آمده است ، برای کسی معلوم نیست . اما خداوند در قرآن مجید می فرماید :
« شَهْرُ رَمَضٰانَ الَّذِی أُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْآنُ » (2)
یا در سورۀ قدر می فرماید :
« أَنْزَلْنٰاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ » (3)« خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ » (4)
شب قدر از هزار ماه بالاتر و بهتر است .
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید : روز و شب آن از روز و شب های دیگر بهتر است ، هر ساعت آن از ساعات دیگر بهتر می باشد و این بخش از روزگار را خداوند مهربان برای نزول قرآن انتخاب کرده است .
برای چه خداوند قرآن را برای ما فرستاد ؟ در سورۀ مبارکۀ یونس بیان می کند و چقدر این بیان زیبا است .
« قَدْ جٰاءَتْکُمْ » (5)
ای مردم ! به سوی همۀ شما کتابی آمده که چهار برنامه را در زندگی شما پیاده می کند ،
« مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ »
ص:22
برنامه اول قرآن این است که از جانب پروردگار ، شما را موعظه می کند . موعظه ممکن است به صورت عبرت، داستان و مطالب حکیمانه بیان شود که با گفتار نیک و همراه با رقّت قلب و دلسوزی انجام می پذیرد . کسی که بر سر مردم فریاد می زند ، کسی که در گفتار خود با عصبانیت به مردم نگاه می کند و حالت خشم ، غضب و درندگی دارد و می خواهد مردم را تربیت کند ، قرآن عمل او را موعظه نمی داند ، موعظه ؛ یعنی بیان یک سلسله واقعیت ها همراه با صدای نرم ، لیّن و آمیخته با دلسوزی و مهر و محبّت می باشد ، و قرآن از این گونه موعظه ها به شکل های گوناگون زیاد دارد که لحن نصیحت و وعظ پروردگار ، لحن رحمت ، لطف و عنایت است ، نرم و مورد قبول گوشها می باشد و موعظه، کدورت ها ، تاریکی ها و خاکسترهای معنوی روی قلب را شستشو می دهد . (1)
هدف اصلی موعظه است . حالا به هر شکلی که صورت بگیرد ، اگر جنبۀ موعظه داشته باشد ، کاربرد حتمی دارد . زیاد اتفاق افتاده است که با بیان یک داستان ، با زبان نرم و صدای آرام انسان هدایت شود ، که خداوند در قرآن می فرماید :
« وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ » (2)
حالت مهر ، محبّت و دلسوزی در مردم اثر کرده است و زنگ کدورت و محرومیت را از قلب مستمع شستشو داده است ، شعرای گذشته ما ، بخشی از اشعار آنها ، بر همین مبنا سروده شده است ؛ یعنی با یک لحن گرم ، دلسوزانه و با محبت ، که برای پاک کردن زنگ دلها است .
اگر فکر دل زاری نکردی به عمر خویشتن کاری نکردی
ص:23
سزاوار تو باشد حق پرستی
هنگامی که پروردگار می خواهد مردم را موعظه کند ، با همین لحن نرم ، گرم ، غرق در رقّت و محبّت و دلسوزی موعظه می کند:
« إِنَّ اللّٰهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسٰانِ وَ إِیتٰاءِ ذِی الْقُرْبیٰ وَ یَنْهیٰ عَنِ الْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْکَرِ وَ الْبَغْیِ یَعِظُکُمْ » (1)
من با لحن خود ، که همراه با محبت ، رحمت و دلسوزی است ، شما را دعوت به عدالت ، احسان و هزینه کردن مال خود ، برای اقوام فقیرتان می کنم و شما را از فحشا و منکر و بغی نهی می کنم ، شما را موعظه می کنم ؛ زیرا شما را دوست دارم ، در موعظه محبّت موعظه کننده به موعظه شونده باید موج بزند:
« وَ لاٰ یَرْضیٰ لِعِبٰادِهِ الْکُفْرَ » (2)
بندگانم ، ناسپاسی شما را نمی پسندم ، اگر ناسپاس شوید ، به خودتان ضرر می زنید و در موعظۀ دیگر پروردگار می فرماید :
« إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهٰا » (3)
بندگان من اگر خوبی کنید ، به خودتان خوبی کرده اید ، و اگر بدی کنید ، باز برگشت و ضرر بدی به خودتان است ، من بدی شما را نمی پسندم . (4)
ص:24
« وَ اللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ الْفَسٰادَ » (1)
من دوست ندارم شما را اهل فساد ببینم . این یک کار قرآن است .
وقتی زنگ دل را پاک می کند ، انسان خود را در برابر موعظه گری پروردگار آماده می کند ، استعداد می دهد ، پروردگار عالم در بخش دیگر قرآن می فرماید :
« شِفٰاءٌ لِمٰا فِی الصُّدُورِ » (2)
داروهایی برای شما در این قرآن قرار دادم که تمام بیماری های باطنی شما را درمان کند . مثلاً اگر کسی گرفتار بیماری حسد است ، خدا در حقیقت به حسود می فرماید : این لیاقت را در بنده ام دیده ام که این نعمت را به او عنایت کردم ، مصلحت عنایت این نعمت را در تو ندیدم ، به تو عنایت نکردم ، نه از باب بخل ، از باب اینکه فعلاً به صلاح تو نبوده است . پس به آن چیزی که من به بنده ام داده ام راضی باش و نگذار آتش حسادت از درون، تو را بخورد ، یا خدای نکرده این آتش بیرون بیاید و نعمت مرا بر او بسوزاند . این کار ، کار منصفانه ای نیست .
خدای متعال وقتی که می خواهد بخیل را درمان کند ، می فرماید : می ترسی پولی را که در راه من می دهی ، گم شود:
« مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّٰهِ » (3)
پولی که به مستحق می دهید ، من می گیرم و برای تو نگاه می دارم ، در قیامت ، بذل و بخشش تو را به خودت بر می گردانم ، یا فکر می کنی اگر انفاق کنی ، از ثروت تو کم شود ، در حالی که می بینی دانه ها ، زیرِ زمین از خودشان هزینه می کنند و با هزینه کردن ، تبدیل به یک درخت می شوند ، اگر هزینه نکنند به صورت همان دانه می مانند . اگر می خواهی بر دنیا و آخرت تو اضافه شود ، در کار خیر هزینه کن .
ص:25
خداوند درد تو را درمان می کند . (1) «وَ هُدیً » (2)بخش سوم : کتاب من این است که شما را به حلال و حرام ، به مسائل اخلاقی ، توحید خالص ، شناخت انبیا و جهان ، شناخت خود و خوبی ها و زشتی ها و به بهشت راهنمایی می کند .
و چهارم :
« وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ »
شما را از همۀ نعمت های پاک دنیا و آخرت بهره مند می کند .
در آیۀ بعد می فرماید :
« قُلْ بِفَضْلِ اللّٰهِ وَ بِرَحْمَتِهِ » (3)
این موعظه ، علاج درد ، هدایت و این رحمت طلوع احسان و رحیمیت من به شما است:
« فَبِذٰلِکَ فَلْیَفْرَحُوا »
و با قرآن من خوشحال باشید:
« خَیْرٌ مِمّٰا یَجْمَعُونَ »
که اگر همۀ دنیا را برای خودتان جمع کنید بهتر از این نخواهد بود . شما با جمع کردن ، و با پشت سر گذاشتن قرآن ، در زندگی ضرر صد در صد می کنید ولی با اتصال به قرآن مجید سود صد در صد دنیا و آخرت نصیب شما می شود ، این علت برتری ماه رمضان بر کل روزگار است .
اما علت دوم : که باز در قرآن بیان شده است ، رمضان همراه با روزۀ روزه دار ، نه بدون روزه ، آن هم روزه ای که حتماً شرایط معنوی در آن رعایت شود ، چنانکه پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام می فرمایند : شکم ، چشم ، گوش ، زبان ، پوست ،
ص:26
دست ، قدم و شهوت ، همه را وارد روزه کنید ، رمضان ، با چنین روزه ای کلاس تقوا را می سازد که اگر تقوا برای شما حاصل شود: (1)« لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ » (2)
شما با ارزشترین انسان نزد پروردگار می شوید . این کار ماه رمضان است که شما را تبدیل به با ارزش ترین موجودات عالم هستی نزد پروردگار می کند .
« یٰا أَیُّهَا النّٰاسُ إِنّٰا خَلَقْنٰاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثیٰ وَ جَعَلْنٰاکُمْ شُعُوباً وَ قَبٰائِلَ لِتَعٰارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ » (3)
ماه مبارک رمضان ، مقام «أَتْقٰاکُمْ » برای متّصلین به خودش می سازد و ایام دیگر این قدرت را ندارد حتی ایام حج ، رجب و شعبان چنین ارزشی ندارد ، این هنر ماه مبارک رمضان است .
بنابراین واجب است اهل ایمان این بخش از روزگار را به بالاترین وجه غنیمت بدانند ، چون این بخش مدت آن اندک است ، و زودگذر است و سریع از دست انسان می رود ، به این خاطر پیغمبر صلی الله علیه و آله سفارش می کردند:
«اغتنموا الفرص فانّها تمرّ مرّ السحاب » (4)فرصت های الهی را غنیمت بدانید که مانند ابر زودگذر است و رد می شود .
صبح می بینید آسمان شهر را ابر گرفته است ، همه فکر می کنند باران می آید ، یک ساعت بعد یک لکّه ابر در آسمان پیدا نمی شود . این فرصت مانند ابر است ، آمده برای باریدن و شما با روزۀ واجد شرایط باعث شوید این ابر تا نرفته بر کلّ زندگی شما چه باطن و چه ظاهر ببارد .
ص:27
این زمان که عظیم ترین زمان است آن را غنیمت بدانید . یک مطلبی را از یکی از انبیا ، دربارۀ غنیمت دانستن زمان بشنوید . چقدر این مطلب مهم است .
ما خیلی مصیبت داریم ، مصیبت مرگ عزیزان ، نابود شدن مال ، زلزله ، سیل و طوفان ،
«أعظم المصائب فوت الوقت بلافائدة »
بزرگترین مصیبت، از دست دادن زمان است بدون اینکه آدم از آن زمان فایده برده باشد . ماه مبارک رمضان بیاید و برود و هیچ چیزی نصیب انسان نشود .
در جملۀ دیگر فرمودند :
«الوقتُ أَعَزُّ الاشیاء »
زمان ، بخصوص ماه مبارک رمضان ، پرقیمت ترین ، عزیزترین و کمیاب ترین گوهر است ،
«فَاشْغَلْهُ بأعزّ الاشیاء »
این زمان و فرصت را به پرقیمت ترین کار مشغول کن .
«و هو ذکر الله بلاغفلة وفترة »
و آن ذکر خدا (1) است که یک بخش ذکر ، همین روزه است به فرمودۀ امام صادق علیه السلام ، یک بخش ذکر ، نماز ، ذکر ، انفاق و دست به جیب بودن است ، یک بخش ذکر احترام به بزرگتر و ترحّم به کوچکتر و ذکر قرائت قرآن است ، یک بخش ذکر هدایت کردن مردم است . از این ذکر در شبانه روز غافل نشوید و نگذارید بین تو و ذکر فاصله بیفتد .
ص:28
باز یک جملۀ حکیمانه دارند و خیلی عجیب است .
«إنّ فوت الوقت أشدّ عند اصحاب الحقیقة من فوت الروح » (1)از دست رفتن زمان بدون غنیمت دانستن آن ، از مرگ سخت تر و شدیدتر است،
«لأنّ فوت الروح انقطاع الخلق »
هنگام مردن ، انسان از مخلوقات جدا می شود و به خدا پیوند می خورد . بعد از مرگ:
« إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ » (2)
وقتی مردید از همه جدا می شوید و به خدا پیوند می خورید ، اما:
«و فوت الوقت انقطاع عن الحقّ »
اما اگر زمان را غنیمت ندانید ، از خدا جدا می شوید . خیلی فرق است از خلق جدا شدن تا از حق جدا شدن ، به این خاطر گفته اند:
«أفضل الطاعات حفظ الاوقات » (3)برترین عبادات این است که متوجه وقت باشید ، و وقت را غنیمت بدانید و با وقت بازی نکنید و زمان را به لهو و لعب نگذرانید .
انسان نیکوکاری در حال جان دادن بود . اطرافیان دیدند خیلی چهره اش گرفته است . در حال تأسف است ، آه می کشد و غصّه می خورد ، ناراحت است ، یک نفر از اطرافیان به او گفت : چرا ناراحتی ؟ چرا آه می کشی و غصّه می خوری ؟ دنیا برای
ص:29
کسی نمی ماند ، همه از دنیا می روند ، این شتری است که جلوی در همۀ خانه ها می خوابد ، گفت : خیال کردی برای مردن خود غصّه می خورم . من برای سه چیز غصه می خورم ، اول اینکه: برای ساعاتی که بیش از اندازۀ لازم خوابیدم که با خوابیدن زیادی زمان را کشتم ، من در قیامت به عنوان قاتل محاکمه می شوم . من قاتل زمان هستم ، و غصّه دیگر من این است که: روزهایی که بر عمر من گذشت ، و مانند حیوانات به خاطر شکم دائم دهنم می جنبید ، برای شکم پرستی ناراحت هستم که قسمتی از عمرم خرج جنبیدن دهن برای شکم و معده ام شده است .
غصّۀ دیگر من برای ساعت هایی است که به یاد خدا نبوده ام ، که کار خیر نکردم و قدم مثبتی برنداشتم .
بهترین فرصت ماه مبارک رمضان است ، که خداوند مجانی در اختیار ما قرار داده است . مال التجاره و سرمایه ای را که ما با این سرمایه
« إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّٰهِ أَتْقٰاکُمْ » (1)
می توانیم باشیم ، می توانیم به عالی ترین مقام نزد پروردگار بزرگ عالم برسیم .
کسانی که ماه رمضان را فهمیده بودند ، شب های آخر گریه شان بیشتر می شد به خاطر اینکه فرصت دارد از دست می رود .
روز عید فطر را پیغمبر صلی الله علیه و آله با خوشحالی می گذراندند ، اما از روز دوم شوّال تا شش روز روزه (2) می گرفتند ، که به پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض کردند ، چرا روزه می گیرید ؟ فرمودند : دل کندن از ماه رمضان بسیار برای من سخت است ، آرام آرام می خواهم جدا شوم . یک مرتبه نمی توانم .
گفت : برای آن ساعت هایی که به غفلت گذشت ، و به یاد خدا نبودم ، گریه
ص:30
می کنم . متأسف و ناراحت هستم . طبق آیات سورۀ مؤمنون بسیاری از مردم لحظۀ مرگ ، قبل از اینکه ملک الموت جانشان را بگیرد ، وقتی که پرده کنار می رود ، و وضع خود را مشاهده می کنند ، با التماس به پروردگار می گویند :
« رَبِّ ارْجِعُونِ * لَعَلِّی أَعْمَلُ صٰالِحاً فِیمٰا تَرَکْتُ » (1)
خدایا ما را به اول تکلیف برگردان ، تا ما زندگی نابود شده را جبران کنیم .
میلیون ها نفر در هنگام مرگ این تقاضا را از خدا کرده اند ، خداوند چند نفر را برگرداند ؟ هیچ کس را برنگرداندند .
« کَلاّٰ إِنَّهٰا کَلِمَةٌ هُوَ قٰائِلُهٰا وَ مِنْ وَرٰائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلیٰ یَوْمِ یُبْعَثُونَ »
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:31
پی نوشت ها
ارزش و عظمت ماه رمضان
3
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:32
ص:33
ص:34
ص:35
ص:36
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
انسان های مؤمن به عظمت ماه مبارک رمضان آگاه هستند ، در ماه مبارک رمضان این دعا را شنیده اند که خداوند متعال به این ماه، عظمت ، کرامت و شرافت بخشیده است ، «و هو شهر عظمته و کرمته و شرفته »عظمت، کرامت و شرافت ، حقایق معنوی می باشند که سبب شده ، این ماه از همۀ زمان ها ، ارزش والاتری داشته باشد . اما در این جامعه ، کمتر به عظمت روزه آگاهی دارند .
کتاب شریف «فروع کافی » و «من لایحضره الفقیه » که کتاب اول نوشتۀ مرحوم محمد بن یعقوب کلینی که حقّ عظیمی بر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام دارد و تقریباً زمانی این کتاب را به وجود آورد که فرهنگ اهل بیت علیهم السلام به نابودی کامل تهدید می شد ، و کتاب دوم هم نوشتۀ وجود مبارک شیخ صدوق است که حقّ عظیم علمی بر فرهنگ اهل بیت علیهم السلام دارد . در این دو کتاب ، از قول حضرت صادق علیه السلام روایت شده که پروردگار عالم می فرماید :
«الصوم لی وأنا اجازی علیه » (1)روزه ویژۀ من است ، اختصاص ، اتصال و به من ربط دارد ، و پاداش آن بر عهده من است .
ص:37
حقیقت و ذات این دو جمله چیست؟ چه مسأله ای در کلام پروردگار قرار دارد ؟ مگر نماز ، فرمان او نیست ، چرا نفرموده «الصلوة لی » ؟ «الحجّ لی » ؟ و «الجهاد لی » ؟ مگر همه این موارد فرمان خداوند نیستند ؟ مگر جهاد با دشمن و شهید و مجروح شدن که از عوارض جهاد است ، فرمان خود او نیست ؟
به نظر می رسد اگر در جمله «الصوم لی » تحقیق شود و با یک دید نورانی به آن نظر شود ، پنج حقیقت را می توان در این کلام خداوند مشاهده کرد .
در هیچ عبادتی ترک شهوات حلال نمی باشد ، حتی برخی از شهوات حلال ، خوردنی ها و آشامیدنی ها و ترک بخشی از لذائذ ، در طول زمان عبادت ، لحاظ نشده است . مانند «مجاهد فی سبیل الله »که در حال جهاد ، می تواند بخورد و بیاشامد و در روز جهاد از غریزۀ جنسی به طریق حلال بهرمند شود . گاهی پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله و یاران ایشان همسران خود را به جبهه می بردند ، البته جای امنی برای آنها قرار می دادند ، خیمه می زدند و برای آنها پاسدار می گذاشتند ، که از خطر محفوظ باشند و به این طریق وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله از هجوم گناه به بعضی جوانان که تقوای بالایی نداشتند ، جلوگیری می کردند . (1)
هنگامی که انسان وارد مناسک حج می شود ، زمانی که محرم است ، از غریزۀ جنسی محروم است ، ولی در حال احرام ، می تواند خنک ترین آب را بنوشد
ص:38
و خوشمزه ترین غذا را تناول کند یا لذت های دیگر حلال برای او بی مانع است . یا انسانی که می خواهد عبادت مالی انجام دهد ، می تواند در کنار پرداخت زکات و خمس از همه لذائذ حلال بهرمند شود . اما روزه دار را دعوت می کنند که در مقابل شهوات ، خواسته ها، و لذائذ حلال از اذان صبح تا اذان مغرب ایستادگی نماید .
این ایستادگی در قرآن مجید یکصد و سه بار ، به عنوان صبر و استقامت یاد شده است ، از عالیترین ارزشهای اخلاقی و انسانی می باشد . یک بُعد ارزش روزه به خاطر این است که علّت و سبب ترک بسیاری از امور حلال است ؛ زیرا در روزه ، بحث حرام در کار نیست ، در این بخش بحث لذّت ها ، شهوات و امیال حلال در کار است . انسانی که صبر می کند ، از طریق این صبر به دو پاداش خواهد رسید .
« أُولٰئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِمٰا صَبَرُوا » (1)
این دو پاداش برای ما روشن نیست و از طریق صبر ، به دایرۀ محبوبیت حق خواهد رسید .
« وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الصّٰابِرِینَ » (2)
مسأله ترک شهوات مسألۀ عظیمی است . اینکه انسان پنجاه -شصت سال با لذّت ها ، امیال ، شهوات ، خواسته ها، خوراکی ها و آشامیدنی ها انس داشته باشد ، حالا از او دعوت می کنند که سی روز ، با همۀ خواسته ها ، لذّت ها و شهوات فاصله بگیرد و انسان هم در مقابل دعوت خدا خاکساری کند و از لذائذ فاصله بگیرد . این که روزه سبب این کار عظیم است ، نشان دهندۀ ارزش روزه می باشد .
ص:39
طبق آیات قرآن ، نهایت شرافت و ارزش ، در معرفت ، فهم و آگاهی انسان است .
« یَرْفَعِ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ » (1)
در قیامت بعد از صف انبیا علیهم السلام آگاهان و اهل معرفت قرار دارند . انسان شکم پرست ، (2) نمی تواند اهل معرفت شود ، چه معرفت کسبی و چه معرفت الهامی . این دو مورد در قرآن مطرح است . معرفت کسبی این است که انسان سر کلاس درس برود و گوش بدهد و تغذیۀ علمی شود . معرفت الهامی این است که کاری انجام دهد که لیاقت پیدا کند که خدا بدون معلم ، یک بخشی از علم را به انسان الهام نماید .
راه رسیدن به معرفت کسبی و الهامی کم خوری می باشد . ائمه می فرمایند :
«لایدخل حکمة جوفاً ملأ بطناً » (3)حکمت الهی به باطن کسی که دائم شکم او پر است ، وارد نمی شود .
«من أخلص لله اربعین صباحاً »
کسی که چهل شبانه روز در همه چیز ، نه فقط در نیت ، در عمل ، لقمه ، اخلاق ، برخورد ، خالص شود:
«جرت من قلبه علی لسانه ینابیع الحکمة » (4)ما از گرسنگان و کم خوراک ها مسائل عظیمی را می دانیم ، از طریق روایات و حکایاتی که از زندگی آنها بیان شده است .
ص:40
روزی هم درس شیخ انصاری در نجف به شیخ گفت : ما مانند تو درس نخواندیم و استاد ندیدیم ، شیخ فرمود : چرا ؟ او گفت : پس تو چرا شیخ انصاری شدی و ما ماندیم ، شما جاده را رفتی و ما ماندیم ، شما صاحب بیان ، مرجعیت ، تألیف و نورانیت باطن شدی و ما بی بهره ماندیم . ایشان فرمودند : یک روز در کاشان می خواستیم ناهار بخوریم ، پول هر دو نفر ما به اندازۀ خرید یک نان بود ، بیشتر هم نداشتیم ، جنابعالی به من فرمودید : این عطّارها و بقّال های نزدیک مدرسه ، ما را می شناسند ، برای ما احترام قائل هستند ، نسیه هم به ما می دهند . من نمی توانم نان خالی بخورم ، می خواهم حلوا و اردۀ کاشان نسیه کنم . من به تو گفتم به همین نان خالی قناعت کن .
اندرون از طعام خالی دار تا در آن نور معرفت بینی (1)
نه اینکه نخور ؛ یعنی از آن چیزی که اضافه تر است نخور ، نیازی هم به نسیه نداریم . تو قبول نکردی ، رفتی و حلوا را نسیه کردی و آوردی ، من حتی لبۀ نانی که حلوا به آن مالیده شده بود ، نخوردم ، ما نخوردیم و شیخ انصاری شدیم ، تو خوردی و هیچ چیزی نشدی .
روزه به انسان زمینه می دهد و او را برای کسب تعلیمات الهی یا الهامی مستعدّ می کند . نمونۀ تعلیمات الهی را می توان در مساجد و مجالس مشاهده کرد ، که مردم با داشتن ضعف ، گرسنگی ، تشنگی ، گرما و ترافیک سنگین شهر و راه های دور به مساجد می آیند ، روزه به آنها حوصله ، شوق و توفیق می دهد ، از گوشه و کنار شهر می آیند و دو ساعت از وقت خود را برای تعلیمات الهی صرف می کنند و هر روز عالم تر از دیروز از مسجد بیرون می روند و یقیناً شما در قیامت، صف دوم قرار
ص:41
خواهید داشت . شما در حدّ خود عالم هستید . اما اگر شرایط معنوی روزه رعایت شود ، واقعاً قلب شما آمادۀ گرفتن حکمت الهامی خواهد بود ، من خیلی از لطائف و نکاتی که آموختم از همین افرادی که حکمت الهی به آنها عنایت شده ، یاد گرفتم .
« وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً » (1)
پس ارزش روزه ، به کاربرد علمی و حکمتی و معرفتی آن است ، که به انسان آمادگی می دهد . در این گرسنگی و تشنگی ، قلب به پروردگار عالم وصل می شود و از نور معرفت ، عقل و قلب صفا می گیرد .
به این علت خدا فرمود : «الصوم لی » چون خودش معلم است .
« عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمٰاءَ کُلَّهٰا » (2)
روزه را زمینۀ این تعلیم حکمت و معرفت قرار داده است ولی جهاد ، حج ، انفاق و نماز این طور نیست .
روزه همرنگ خدا است اما حج ، جهاد و نماز همرنگ خدا نیست ، در حج مردم مناسک بجا می آورند ، در جهاد اسلحه به روی دشمن می کشند ، در نماز رکوع و سجود می کنند .
اما روزه یک امر غیبی و پنهانی است ، یک امر سلبی است ؛ یعنی همرنگ با صفات سلبیّه پروردگار است و غیبی است ؛ زیرا خدا نمی خورد ، روزه دار هم نمی خورد ، خدا نمی آشامد ، روزه دار هم نمی آشامد ، خداوند اهل شهوت نیست ، روزه دار هم در زمان روزه اهل شهوت نیست ، این همرنگی را با صفات سلبیّه دارد ، انسان هر جایی که نماز می خواند ، همه می فهمند مشغول نماز خواندن است ، در مکه انسان را می بینند که مشغول مناسک حج است ، شخص را
ص:42
در جبهه می بینند که برای خدا اسلحه به دست می گیرد ، اما شما نمی توانید از روزۀ یکدیگر با خبر شوید ، اگر کسی از شما بپرسد روزه اید، شما لازم نیست بگویید من روزه هستم ، می توانید توریه کنید ، کاری که حضرت یوسف علیه السلام کرد ، خودش جام کیل گندم را در بار برادران خود گذاشت و بعد هم گفت :
« أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسٰارِقُونَ » (1)
شما دزد هستید اما منظور او این نبود که جام حکومت را دزدیدید ، منظور ایشان این بود که شما در روز روشن یوسف را از دامن پدر دزدیدید و بردید ، حالا کسی از شما می پرسد ، شما که به مسجد آمدید روزه هستید ؟ شما می توانید بگویید من مریض هستم ، می توانید روزه خود را نگه دارید و اعلان نکنید ، پس در میان جمع می توان روزه را آشکار نکرد و روزه در غیب و پنهان بودن هم همرنگ ذات حق است . پس اینکه می فرماید : «الصوم لی » ؛ یعنی مانند من غیب و پنهان است ، دارای صفت سلبی است .
اما چهارم : روزه اعلان محبّت واقعی به محبوب است ، آیا نماز اعلان محبت نیست؟ خیر ، نماز منافقین اعلان محبت نیست ، ممکن است نماز کینه باشد ، در پوشش نماز می روند ، اما هیچ منافقی در پوشش روزه نمی رود ، در تمام ماه رمضان های مدینه منافقین مخفیانه غذا می خوردند و بعد پشت سر پیامبر صلی الله علیه و آله می آمدند و به عنوان روزه دار اقتدا می کردند ، چون روزه را قبول نداشتند ، نماز می خواندند ، اما به خاطر نیرنگ به مسلمین نماز می خواندند ، و بتوانند اسرار مسلمان ها را کشف کنند یا زمینۀ ضربه زدن را فراهم کنند ، هیچ منافقی روزه نمی گیرد . روزه مختص مؤمن محبّ است ، به مؤمن می گویند چرا غذا
ص:43
نمی خوری ؟ می گوید : محبوبم گفته نخور ؛ یعنی می خواهد یک روز مرا گرسنه و تشنه ببیند ، می خواهد مرا به میهمانی دعوت کند و از من با گرسنگی و ترک شهوات پذیرایی نماید .
«الصوم لی » ؛ یعنی عشق و محبت من در این نقطه می جوشد ، آن کسی که عاشق صادق است ، اهل روزه است ، کسی که عاشق نیست ، اهل روزه هم نیست ، عاشق شکمش است ، ولی کسی که از شکم و عوارض آن کناره گیری کند ، به عشق امر محبوب از لذایذ کناره گیری کرده است .
ما در هیچ کتاب و روایتی ندیده و نشنیده ایم و به هیچ حکایتی نرسیده ایم که عبادت کنندگان معبودهای باطل ، از روزه برای معبود باطل استفاده کرده باشند ، بت پرست روزه دار در تاریخ نداشتیم ، فرعون پرست روزه دار نداشتیم ، فرعون و نمرود می گفتند بخورید ، هیچ معبود باطلی ، مرید روزه دار نداشته اند ، روزه در مذاهب باطل شرک آمیز و در میان بت پرستان نبوده است . اگر می بینید یهودی ، مسیحی و بودائی ها روزه دارند ، همه اینها ریشه در بعثت انبیا صلی الله علیه و آله دارند . ولی در پرستش معبودهای باطل ، روزه وجود نداشته است . از چیزهای دیگر سوء استفاده شده ، قربانی کردن برای بت که یک امر مذهبی است ، ولی سوء استفاده شده ، یا دور بت طواف کردن ، از طواف حج سوء استفاده شده است ، یا در انفاق کردن و نذر کردن برای بت ، سوء استفاده شده است ، اما روزه فقط برای خدا می باشد .
این معنای «الصوم لی » است که تنها عبادتی که دست غارتگران ، بت پرستان و باطل گرایان به آن نرسیده است ، که این عبادت برای منِ خدا مانده است . ولی «الصلوة لی » ؛ زیرا مشرکین مکه برای بت های خود نماز می خواندند ، این ارزش روزه و معنای «الصوم لی » است .
ص:44
با این حقایقی که مطرح شد ، ارزش روزه را فقط خدا می داند چه مقدار است ، حق همین است که می فرماید : «الصوم لی » روزه عبادت بکر و دست نخورده و ویژۀ من است که نتوانستند از این عبادت سوء استفاده کنند . این اصل روزه است .
شما روزه داران ، با وصل شدن به روزه ، باعث می شوید که با اتّصال ، تمام ارزش های روزه را به خود منتقل کنید . لذا صف روزه داران در قیامت به خاطر ویژه بودن روزه ، صف ویژه ای است و خدا چه برخوردی در قیامت با روزه داران دارد ، گوشه ای از آن را روایات بیان کرده اند ، که خوشحالی ای که برای روزه داران در قیامت ، در هنگام پرداخت پاداش برای آنها به وجود می آید ، مانند خود روزه خوشحالی ویژه ای است و پاداش آن هم مانند خود روزه ، پاداش ویژه می باشد .
به روزه دار که این همه ارزش از خودش ظهور می دهد ؛ سفارش شده بهترین موقعیت برای تو به خاطر این روزه این است که در این سی روز ماه مبارک رمضان به شش منبع معنوی ، خود را وصل کن . عنوان این شش منبع معنوی را برای شما بیان می کنم و به خواست خدا ، در فرصت های دیگر توضیح می دهم .
اتصال به این شش منبع معنوی انسان را در دنیا و آخرت به درجات معنوی می رساند .
منبع اول، « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » می باشد.
منبع دوم : « الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ » (1)است.
منبع سوم : « استغفر الله العظیم» استاد عرفان من می گفت : اگر گفتند ده مرتبه
ص:45
در این جهت خاص ، «یا الله »بگو ، نه مرتبه و یازده مرتبه نگو ، زیرا گنج در «یا الله » مرتبه دهم است ، اگر نه مرتبه بگویی ، به گنج نمی رسی و اگر یازده مرتبه بگویی از گنج رد می شوی و چیزی نصیب تو نمی شود .
منبع چهارم : «لاحول و لا قوّة الاّ بالله العلیّ العظیم » می باشد .
منبع پنجم : « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ » (1)است .
منبع ششم : «لا اله الا الله » می باشد ، در ماه رمضان به این منابع متصل شوید ، هیچ کدام این منابع زبانی نیست . اگر زبانی بود که من می گفتم از امروز تسبیح دست بگیرید و این شش ذکر را هر جا بودید و رسیدید و حال داشتید بگویید . ولی اتصال عملی به این شش منبع لازم است . همه این منابع ریشۀ روایتی و قرآنی دارد .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:46
پی نوشت ها
4
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:47
ص:48
ص:49
ص:50
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
معارف دین خدا در چهار منبع بیان شده ، منبع اول ، کتاب هایی است که از طرف پروردگار مهربان عالم نازل شده است و بنا بر قول مشهور این کتاب ها، یکصد و چهارده کتاب می باشد ، و امروز تنها کتاب صحیح و استواری که به عنوان حجت کامل پروردگار در میان همۀ انسان ها باقی است ، قرآن کریم می باشد .
اطلاع از یکصد و سیزده کتاب دیگر ، کار مشکلی نیست ؛ زیرا از وجود مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله نقل شده که خداوند متعال حکمت ها ، معارف و مسائل آن یکصد و سیزده کتاب را در قرآن کریم منعکس کرده است .
منبع دوم : دعاهایی است که از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله و ائمه معصومین نقل شده است ، و دعاهایی که از پیامبران خدا نقل شده ، البته ملّت ها و متدینین به مکتب ها ، آنها را نقل نکرده اند بلکه این دعاها به وسیلۀ پیغمبر عظیم الشأن اسلام که عالم به همۀ معالم بودند و ائمۀ طاهرین علیهم السلام نقل شده است و دعاهایی که از خود پیغمبر صلی الله علیه و آله و از ائمه طاهرین علیهم السلام ، مخصوصاً پنجاه و چهار دعایی که به عنوان
ص:51
«صحیفۀ سجادیه » از وجود مبارک حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده که این پنجاه و چهار دعا را امام باقر علیه السلام به خط مبارک خود ، وقتی از پدر می شنیدند نوشتند ، یک بار هم این دعاها را حضرت صادق علیه السلام نوشته اند و سفارش تعلیم این پنجاه و چهار دعا را به مردم شیعه و ائمه ما داشته اند . دعا منبع دوم ما است .
منبع سوم : از معارف الهی روایات و احادیث و اخباری است که از روزگار پیغمبر صلی الله علیه و آله تحت نظارت ایشان ، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام می باشند و ناقل روایات پیغمبر صلی الله علیه و آله غیر از امیرالمؤمنین علیه السلام وجود مبارک حضرت زهرا علیها السلام هستند ، حضرت مجتبی و حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام و به تدریج هم ائمه طاهرین علیهم السلام و تربیت شدگان ائمه طاهرین علیهم السلام این روایات را از قول آنها و از قول خود ، ثبت می کردند ، تا حدی که در زمان شروع غیبت امام دوازدهم علیه السلام ، شیعه چهارصد کتاب استوار و با ارزش و حکیمانۀ حدیثی داشته است .
دانشمندان بزرگ شیعه نیز با زحمات سنگین و مسافرت های طولانی ، این احادیث را در کتاب های معظم دیگری غیر از آن چهارصد کتاب ، جمع آوری کردند ، که یک مجموعۀ عظیم فرهنگی به وجود آمد و تا روز قیامت این مجموعه ، ماندنی و قابل حفظ می باشد .
منبع دیگر روایاتی است که از قول خود پروردگار نقل شده ، که این احادیث را یا انبیا علیهم السلام نقل کرده اند و یا پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام این روایات را از قول پروردگار ذکر نموده اند ، که نام بخش چهارم احادیث قدسیه می باشد ، مطالبی که پروردگار فرموده اند ، در صد و چهارده کتاب نمی باشد ، که این
ص:52
مطالب را پروردگار به حضرت آدم ، موسی بن عمران ، مسیح و در شب معراج به پیغمبر عظیم الشأن اسلام فرمودند ، که این هم یک منبع استوار حکیمانۀ بسیار قابل توجهی است که امروز برای درک عظمت شش ذکری که به همۀ ما سفارش شده ، به آنها اتصال پیدا کنید ، تا سعادت دنیا و آخرت نصیب شما شود ، یک حدیث از همان احادیث قدسیه را برای شما بیان می کنم . این حدیث را کتاب های مختلفی نقل کرده اند که پروردگار می فرمایند :
«اذا کان الغالب علی عبدی الاشتغال بی » (1)هر گاه من ببینم که بندۀ من عمدۀ کار و غالب زحمت و کوشش او در ارتباط با من است ، هنگامی که چنین وضعی را از بنده ام مشاهده کنم که خود ، اخلاق ، فکر و رفت و آمد و همّتش را برای من قرار داده است ، و برای من زندگی می کند ، به خاطر من نگاه می کند ، می پوشد و می آشامد ، ازدواج می کند ، بچه دار می شود ، مغازه باز می کند ، من هم دو عکس العمل برای او نشان می دهم .
خداوند متعال بندگانش را به بیگاری نمی گیرد ، خداوند عالم ، کریمی است که اگر کسی مخالف او باشد و قدمی برای خداوند بردارد ، پاداش آن قدم را به او خواهد داد ، یا مخالف پروردگار ، عمل مثبتی انجام دهد ، که وجود مقدس او از آن کار مثبت رضایت داشته باشد .
در این زمینه به دو روایت توجه نمایید که حتی پروردگار عمل مثبت مخالف را در دنیا بی جواب نخواهد گذاشت . اگر مخالف راه آخرت را بر روی خود باز می گذاشت ، در آخرت جواب عمل خود را می دید ، اما مخالف و معاند ، راه پاسخ خدا را در آخرت به روی خود بسته است .
ص:53
حدیثی در کتاب شریف «علل الشرایع » می باشد ، که مؤلف این کتاب وجود مبارک شیخ صدوق ، شیخ المتقدمین است.
حضرت باقر علیه السلام می فرماید : (1) حاکمی بی دین ، بیمار شد . طبیبان به این نتیجه رسیدند که علاج این بیماری حاکم لائیک گوشت یک نوع ماهی است . یکی از نعمت هایی که پروردگار در قرآن مجید مطرح کرده است ، نعمت وجود ماهی است ، پروردگار عالم در خلقت خود ، این گوشت را در آن آب شور طوری به وجود می آورد که داروی بسیاری از بیماری ها است .
امروز اطبّاء می گویند : (2) اگر کسی بخواهد مبتلا به سرطان نشود ، هفته ای دوبار ماهی بخورد . اکنون آن ماهی که شفای بیماری حاکم بود ، در آن فصل به ساحل نمی آمد . ولی انسان از آنجایی که با امید زندگی می کند ، درباریان حاکم به صیّادان دستور دادند بروید در آب تور بیندازید شاید یکی از آن ماهی ها راهش را گم کند و به طور بیفتد و بیماری حاکم علاج شود . ولی ماهی به خطا نمی رود . اشتباه نمی کند . تنها خطاکار زنده در این عالم انسان است .
امام باقر علیه السلام می فرماید : صیادان تور انداختند ، پروردگار به یکی از فرشتگان فرمود : برو آن ماهی که بیماری حاکم را علاج می کند ، به جانب ساحل روانه کن .
فرشته به پروردگار عرض کرد : این حاکم لائیک و بی دین است ، به تو معرفت ندارد .
خداوند به فرشته فرمود : این حاکم لائیک از من طلبکار است ، طلب او این است که یک مرتبه مشکل یکی از بندگان مؤمن مرا حل کرده است و من مزد آن کارش را باید به او بدهم . اگر درِ آخرت به روی او باز بود ، آخرت هم جبران می کردم ، آن ماهی به تور افتاد و حاکم شفا پیدا کرد .
ص:54
هر کسی کار مثبتی برای پروردگار انجام دهد ، پاداش ، اجر و مزد آن را خواهد گرفت .
روایت دوم را حضرت صادق علیه السلام نقل می کنند که دو همسایه دیوار به دیوار بودند ، یکی مؤمن و دیگری کافر . یک بار همسایه مؤمن در خانۀ کافر را زد ، به او گفت : امشب عروسی پسرم است ، فرش ، دیگ ، قاشق و چنگال کم دارم ، شما می توانی به من کمک کنی ، همسایه کافر با خوش اخلاقی گفت : بله ، شما خیالت راحت باشد ، امشب من نمی گذارم در میهمانی تو چیزی کم باشد .
یکی از برنامه هایی که در قرآن به آن اشاره شده است همین برنامه می باشد ، که می فرماید : احتیاجات برادران ایمانی خود را برآورده کنید و در کمک کردن به آنها بخیل نباشید ،
« أَ رَأَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ * فَذٰلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ * وَ لاٰ یَحُضُّ عَلیٰ طَعٰامِ الْمِسْکِینِ * فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ * اَلَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاٰتِهِمْ سٰاهُونَ * اَلَّذِینَ هُمْ یُرٰاؤُنَ * وَ یَمْنَعُونَ الْمٰاعُونَ » (2)
«ماعون » ؛ یعنی هنگامی که همسایه ، رفیق و برادران ایمانی به شما احتیاج دارند ، بعضی کمک نمی کنند . فرش خود را به همسایه نمی دهد ، که مجلس یا عروسی خود را برگزار نماید ، بعد امام صادق علیه السلام می فرماید : کافری که از دنیا رفت ، باید برزخ او از آتش پر باشد ، در آیۀ پنجاه ، سورۀ مؤمن ، خداوند می فرماید :
« النّٰارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهٰا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا » (3)
شب و روز آتش به کفار عرضه می شود ولی پروردگار عالم دستور فرمود :
ص:55
اتاقکی از گل نسوز برای این کافر قرار دهید که از حرارت آتش در امان باشد ، به خاطر آن کمکی که به همسایۀ (1) مؤمن خود کرد ، احترام به مؤمن ، احترام به خدا است و توهین به مؤمن توهین به پروردگار است .
وقتی بنده ام ، تمام برنامه های خود را برای من قرار داده و به خاطر من قدم بر می دارد ، می کوشد و زندگی می کند:
« إِنَّ صَلاٰتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیٰایَ وَ مَمٰاتِی لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ » (2)
هنگامی که از اولیای خدا می پرسند به عشق چه چیزی زنده هستید ؟ جواب می دهند ، به عشق خدا . برای چه بلاها را تحمل می کنید؟ برای خدا . برای چه مصائب را تحمل می کنید ؟ برای خدا . برای چه اینقدر عرق می ریزید که پول در بیاورید ؟ برای خدا .
«اذا کان الغالب علی عبدی الاشتغال بی »
من هم دو عکس العمل نشان می دهم ، اکنون عکس العمل حضرت حق را مشاهده کنید که چقدر زیبا و سودمند است:
«جعلت همّه و لذّته فی ذکری »
تمام فکر ، همّ و لذّت بنده را در ذکر خودم قرار می دهم .
ذکر اول :
« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ »،
ذکر دوم :
« الْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ » (3)
ذکر سوم : «استغفر الله العظیم » ،
ذکر چهارم : «لاحول و لا قوّة الا بالله العظیم »
ص:56
ذکر پنجم :
« إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ » (1)،
ذکر ششم : که مافوق همۀ ذکرها است ، «لا اله الا الله » می باشد .
تمام همّ و لذّت او را در ذکر خودم قرار می دهم ؛ یعنی تمام همّتش این است که تا هنگامی که بیدار است بگوید : «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » و با گفتن «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » ، شاد شود و لذت ببرد ، آیا لذت او مانند غذا و آب خنک خوردن می باشد؟ خیر .
ذاکر ، حال و عملی دارد که با این اذکار ، کاملاً پاکسازی می شود ، ثقل ظاهر و باطن او از بین می رود ، و در همین دنیا ، به جانب او پرواز می کند و به مقام قرب می رسد .
« مَنْ کٰانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّٰهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّٰالِحُ یَرْفَعُهُ » (2)
امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه » (3) می فرماید : بدنشان در زمین است ، ولی وجودشان در محلّ اعلا است ؛ یعنی هر کاری که بدن آنها در زمین انجام می دهد ، طبق فرمان وجود واقعیشان است که در کنار خدا ، آن فرمان را به بدن صادر می کنند . بدن در دنیا و فرش است ، ولی خودشان در عرش هستند.
پاداش کسی است که همه چیز او برای خدا است ، خداوند در این دنیا نیز به او پاداش است .
ص:57
«جعلت همّه و لذّته فی ذکری »
قطعۀ بعدی آن خیلی ناب است «واذا جعلت همّه و لذّته فی ذکری » زمانی که من دغدغه و همّ و غمّ و لذّت او را در ذکرم قرار دادم ، با قرار دادن من:
«عشقنی و عشقتُه » (1)او با همۀ وجود عاشق من می شود و من هم عاشق او می شوم که در اینجا باید گفت : وقتی که همّ و غمّ عبد و لذّت او به وسیلۀ خود پروردگار در ذکر قرار گرفت ، باید برای عبد یک کشف قلبی نسبت به پروردگار به وجود بیاید که در فضای آن کشف ، مایل است جمال ازلی و ابدی را تماشا نماید که عاشق شود .
تا انسان نبیند و زیبایی را نشان او ندهند ، عاشق نمی شود ، عشق برای غایب خیلی بعید می باشد ، به نظر می رسد ؛ مانند این است که از غایبی مطالبی برای ما بگویند ، اگر نسبت به آن غایب ، عشقی حاصل شود ، عشق او جزئی است .
عشقی که پروردگار می فرماید : «عشقنی » اگر حاصل شود ، همۀ وجود انسان را آب می کند و از انسان غیر از جلوۀ حق ، چیزی باقی نمی ماند ، که از این حالت، تعبیر به «بقاء بعد الفنا » می کنند .
انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام به پروردگار حال خاصی داشتند ، توضیحی که حکیم و عارف بزرگ مرحوم قمشه ای از گودال قتلگاه أبی عبدالله می دهند ، همین حقیقت را توضیح می دهد که این عشق بعد از مشاهدۀ قلبی جمال ازلی و ابدی ، همۀ وجود آدم را ذوب می کند و تبدیل به یک موجود صد در صد الهی می کند که در این حالت است که به قول حضرت زهرا علیها السلام وقتی بلال گفت : «اشهد أن لا اله الا الله » فرمود : گوشت ، پوست ، رگ ، پی ، عصب ، خون ، اعضاء و جوارحم همه به وحدانیت شهادت می دهد ؛ یعنی همۀ حرکات او توحید محض می شود و رهایی و آزادی برای انسان به وجود می آید ، خدا این حال را روزی همه ما کند که «أحسن
ص:58
الحال » است .
به گفتار أبی عبدالله در گودال توجه نمایید ، ایشان این گونه ترجمه کرده است .
بالله اگر تشنه ام آبم تویی
تشنه را آب می دهند که سیراب شود ، ولی هفت دریا و اقیانوس ، نمی توانند این تشنگی را برطرف کنند ، اگر این آبی که تشنگی را برطرف می کند ، کنار گودال به أبی عبدالله می دادند ، در آن حال تشنه تر می شد ، دیگر از دست آب کاری بر نمی آمد .
آینه بشکست و رخ یار ماند ای عجب این دل شد و دلدار ماند
آینه یعنی بدن ، که در معرض چشم تو است ، می بینی شمشیر ، چوب و سنگ تمام بدن را از بین می برد . دو چیز وجود ندارد ، خود دل هم در دلدار ذوب شده ، یک چیز مانده است .
نقش بشد جلوۀ نقاش شد سرّ هوالله ز من فاش شد
هر کس می خواهد خدا را ببیند ، کنار گودال بیاید ، در آنجا دیگر بدن ، نقش ، قیافه ، صورت ، خون ، پوست و گوشت ، دیده نمی شود ، به چشم عرفان ، فقط تجلّی حق در گودال دیده می شود .
«واذا عشقنی عشقته »
هنگامی که او عاشق من شد ، این عشق یک طرفه نمی ماند ، من هم عاشق او می شوم .
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی که یک سر مهربانی دردسر بی (1)
اگر و معشوق هیچ ارتباطی با عاشق نداشته باشد ، بر اضطراب ، ناراحتی ، غم و غصه عاشق اضافه می شود ، اما اگر گوشۀ چشمی از معشوق به طرف عاشق باشد ، مانند این است که همۀ دنیا را به او دادند ؛ یعنی در همان گوشۀ چشم معشوق اسیر است ، تشنگی و گرسنگی یادش رفته ، می گوید : هیچ چیزی میل ندارم ، و مرتب ساعت را نگاه می کند که چه موقع بعد از ظهر می شود و معشوق را ببینم ، که یک لبخند به من بزند که برای یک ماه من بس است ، که اگر یک گوشۀ چشمی خدا به عبد کند ، برای ابد کافی است .
«واذا جعلته همّه و لذّته فی ذکری عشقنی و عشقته »
زمانی که من عاشق بنده ام می شوم ، او هم عاشق من می شود ، در تبادل عشق و عاشقی چه پیش خواهد آمد . آن وقت مریم علیها السلام عبد می شود و بچه او مسیح می شود ، زهرا علیها السلام عبد می شود و فرزندان او زینب ، حسن و حسین می شود ، آن وقت پیغمبر صلی الله علیه و آله عبد می شود و بچه اش فاطمه زهرا می شود . آن وقت یک دختر مسیحی و مسلمان شده عبد می شود ، و فرزندش امام دوازدهم می شود . ببینید در این عشق و عاشقی چه اتفاقاتی خواهد افتاد .
«واذا عشقتُه لایسهی اذا سهی الناس »
دیگر حقایق و برنامه های الهی را فراموش نمی کند . زمانی که همه مردم دچار فراموشی هستند ، نماز ، روزه و حجاب یادشان رفته ، آن چیزی که به یاد آنها مانده ، شکم و شهوت است . اما بندۀ من ، از میان همین مردم ، همۀ حقایق را یادش است و فراموش نمی کند .
ص:59
ص:60
«اولئک کلامهم کلام الانبیاء » این افراد وقتی دهان باز می کنند و سخن می گویند ، ارزش سخن آنها ، ارزش سخن انبیا علیهم السلام است .
«اولئک الابطال حقاً »
اینان به حقیقت بندگان ویژۀ من هستند .
«واذا اردت بأهل الارض عقوبةً أو عذاباً » (1)هر وقت اراده کنم کرۀ زمین را با اهلش نابود ، و همه را دچار عذاب کنم و آتش ، سیل و زلزله فراگیر بفرستم ، «ذکرتهم فصرفت العقوبة » وقتی نگاهم به بندگان با ایمان که تعداد آنها کم است در میان این همه مردم می افتد به خاطر گُل جمال بندگان مؤمن ، عذاب و عقوبت را از مردم دنیا بر می گردانم .
این ذکر خداست . در میان گودال چه حال عجیبی داشته ، به آخرین نهایت ذکر و عشق و ذوب و فنا رسیده بود و کسی در عالم ، حال او را با چنین موقعیتی به دست نمی آورد .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:61
پی نوشت ها
قطعی بودن مرگ برای همه انسان ها
5
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:62
ص:63
ص:64
ص:65
ص:66
ص:67
ص:68
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
وجود مبارک حضرت حق در قرآن کریم ، مرگ و انتقال به عالم بعد را برای هر زنده ای قطعی می داند و مجوّز اقامت دائم در دنیا برای هیچ یک از موجودات زنده حتی عزیزترین فرد وجود ، که پیغمبر عظیم الشأن اسلام است ، صادر نکرده است .
ایشان هم طبق فرمان پروردگار به کام مرگ افتادند و از این عالم به جهان دیگر منتقل شدند ، رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند :
«فانّ الموتَ شیء لابدّ منه » (1)انتقال از این عالم به عالم دیگر ، یک واقعیتی است که احدی از آن چاره و راه فرار ندارد .
قرآن مجید به کسانی که بالای سر محتضر نشسته اند می فرماید :
« إِنْ کُنْتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ * تَرْجِعُونَهٰا إِنْ کُنْتُمْ صٰادِقِینَ » (2)
اگر می توانید این روحی که به گلو رسیده و نزدیک است از بدن جدا شود ، شما به بدن برگردانید . چیزی که راه فرار از آن وجود ندارد ، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید : (3) هر کس بخواهد مرگ را علاج کند ، وقت و زمان خود را از بین می برد ؛ زیرا به نتیجه نمی رسد . هیچ قدرتی در عالم وجود ندارد که مرگ را از
ص:69
انسان برگرداند و هیچ دارویی هم وجود ندارد که بیماری منتهی به مرگ را علاج کند .
بنابراین نباید در این زمینه وقت گذاشت ، البته انسان واجب است در خوراک ، آشامیدنی ها ، پوشاک و مسکن ، و برخورد با دیگران ، قوانین و قواعد بهداشتی را برای حفظ سلامت خود رعایت کند ، همنگامی که اجل حتمی فرا رسید و از دنیا رفت ، دیگر در آن جا محاکمه نمی شود که تو با دست خود وسیلۀ مرگ خودت را فراهم کردی .
قوانین بهداشتی در روایات و اخبار به خصوص در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام فراوان است که اگر شما به مقررّات بهداشتی که از جانب اهل بیت علیهم السلام روایت شده ، مراجعه کنید ، بیش از پنج هزار روایت در این زمینه می باشد .
آلوده کردن هوا و آب آشامیدنی مردم ، جلوگیری از تابش آفتاب به خانۀ مردم ، اینها مسائلی است که به شدت در اسلام مورد توجه قرار گرفته و حرام اعلام شده ، چه بسا که در قیامت کسی را به محاکمه بکشند و بگویند شما ، قاتل هستید . و او هم بگوید من یک مورچه را هم زیر پای خود له نکردم ، در جواب به او می گویند ، آب ، هوا و شهر را آلوده کردی و هزار و دویست بدن در مقابل آلودگی هایی که ایجاد کردی نتوانست مقاومت کند ، مریض شد ، وبا ، حصبه و سرطان گرفتند و جنابعالی در قتل آنها دخیل هستی .
حتی رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید : تمام مراکز غذا فروشی باید از طرف مأمورین دولت ، با حقوقی که از بیت المال به آنها می دهند و استخدام می کنند مورد بازرسی قرار بگیرند ، این را هزار و پانصد سال قبل فرمودند، دولت ها باید مراکز غذاخوری را بررسی کنند . اگر غذای مانده ، خراب ، بدبو و فاسد دیدند ، همه را نابود کنند
ص:70
و در انتخاب هوای پاکیزه ، مسلمانان و مخصوصاً اطبّای اسلامی خیلی ظریف و دقیق بودند ، تا جایی که برای انتخاب محل بیمارستان در کشور اسلامی ، اطبّاء دستور دادند اول طلوع آفتاب در شمال ، جنوب ، شرق و غرب شهر ، در یک ساعت معیّن چهار برّه ذبح شود و پوست را از آن جدا کنند ، لاشه های این چهار برّه به چهار ستون پاکیزه آویخته شود ، نزدیک غروب بروند این چهار لاشه را نگاه کنند ، هر کدام تر و تازه مانده ، هوای آنجا برای بیمارستان ساختن بهتر است . این دقت ها را داشتند ، بنابراین کسی حق ندارد با رعایت نکردن بهداشت ، خودش و دیگران را در معرض مرگ قرار دهد ، این خلاف است ، تا جایی که برای مؤمن امکان دارد باید برای حفظ سلامت خود بکوشد . (1)
این قدر سلامتی مهم است که پروردگار یک ماه مبارک رمضان را برای تصفیۀ بدن ، قرار داده است ، غیر از آثار معنوی و پاداش روزه ، روزه برای برگرداندن سلامت بدن های مردم وضع شده است . پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرمایند :
«صوموا تصحّوا » (2)روزه بگیرید ، تا از بیماری ها در امان بمانید .
این عمل در اروپا و آمریکا باب شده است ؛ یعنی به تمام داروهای بیماران ، دو دارو اضافه کرده اند ، اول روزه گرفتن است ، البته آنها کاری به ماه رمضان ندارند ، به بیمار می گویند تا پنجاه روز ، هر روز یک وعده غذا بخور ، یک داروی دیگری هم به این داروها اضافه کردند به آن گریه درمانی می گویند ، چند سال است که اطبّاء آمریکا به آن سفارش می کنند ، وقتی بیمار به مطب برای معاینه می آید ، به او می گویند : شما ده ، پانزده روز تا جایی که می شود بنشین گریه کن تا خوب بشوی .
ص:71
ما روزه و گریه را در دینمان داریم ، گریه را در قرآن داریم:
« تَریٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّٰا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ » (1)
این گریه است ؛ یعنی از چشم بندگان با ایمان ، برای خدا اشک می جوشد ، برای حضرت سیدالشهداء ، (2) گریه علاوه بر منفعت آخرتی ، منفعت دنیایی نیز دارد ؛ یعنی گریه برای امنیت روان و علاج اضطراب و غصّه می باشد ، حالا همه مردم اسم آن را سبک شدن می گذارند ، می گویند به زیارت حرم حضرت رضا علیه السلام رفتم و یک ساعت گریه کردم ، سبک و تخلیه شدم .
گریه و روزه در اسلام دارو است ، البته اگر انسان خوراک ماه رمضان را رعایت کند . روزه دار قبل از ماه مبارک آزمایش کامل خون و کلیه بدهد ، بعد از ماه مبارک رمضان با رعایت تغذیه صحیح دوباره آزمایش بدهد ، می بیند روزه در قند ، تریگلیسرید ، کلسترول ، کلیه و در دستگاه تنفّسش آثار بسیار مثبتی را برجا گذاشته است .
بنابراین واجب است بهداشت و سلامت خود و دیگران را حفظ کنیم ، و حرام است به بهداشت دیگران ضربه بزنیم . چرا اسلام بعضی از خرید و فروش ها را حرام کرده است ؟ چرا می گوید : فروش مشروب حرام است ؟ زیرا برای سلامت مردم ضرر دارد ، چرا فروش گوشت خوک حرام است ؟ زیرا برای سلامت و روان و اخلاق مردم ضرر دارد . بقال صد کیلو شیر به مغازه آورده ، می بیند در این صد کیلو شیر ، فضله یک موش افتاده ، چرا دین می گوید فروش آن حرام است ؟ زیرا از طریق موش طاعون انتقال پیدا می کند ، ممکن است سی خانواده به واسطه آن شیر طاعون بگیرد . برای اینکه لطمه به سلامت مردم می زند ، لذا فروش آن حرام است .
ص:72
چرا جنس تقلّبی حرام است ؟ ماست و کرۀ تقلّبی ، جنس ماندۀ فاسد شده ، به سلامت مردم ضرر می زند ، منفعت این جنس حرام می باشد و اگر کسی با این پول به حج برود و لباس احرامی بخرد ، حج او باطل است . اگر با این پول خانه بخرد ، نماز خواندن در آن خانه تا آخر عمر باطل است. (1)
بهداشت مردم باید حفظ شود ، حالا کسی بخواهد این پنج هزار روایت بهداشتی را بیان کند ، شبی ده روایت هم بگوید خیلی طول می کشد ، پانصد شب طول می کشد ، در این زمینه روایات عجیبی داریم ؛ یعنی من فکر می کنم بهداشت جهانی که وابسته به سازمان ملل است ، به اندازه یک درصد اسلام قوانین بهداشتی ندارد ، به قدری اسلام روی بهداشت همه جانبه اهمیت می دهد که هنوز بهداشت جهانی به آن اهمیت نداده است و در این زمینه اسلام معجزه کرده است .
پس حفظ سلامت واجب است اما رفتن دنبال این معنا که مرگ را علاج کنم بی فایده است . چون من اگر دویست سال هم سلامت کامل را حفظ کنم ، بالاخره قلب با این ضربانی که دارد ، یک روزی به نهایت خستگی می رسد و نمی تواند باز و بسته شود ، ممکن است قلب در کمال سلامت از حرکت بایستد ؛ یعنی عمر تمام می شود ، ضربان قلب سالم سه میلیارد مرتبه می باشد ، خون را پمپاژ می کند و به همۀ بدن می رساند و این سه میلیارد هم هفتاد سال طول می کشد ، اگر بعد از هفتاد سال ، انسان بیشتر عمر کند ، از روی حساب لطف خدا زنده مانده است ، دانشمندان می گویند هر بیست و چهار ساعت کارکرد قلب با یک موتور آسانسور مساوی است ، که سه نفر را هر بیست و چهار ساعت صد متر بالا و پایین می برد .
قلب یک تکه گوشت است . اگر خدا پشت این گوشت نباشد ، قلب نمی تواند در هفتاد سال سه میلیارد مرتبه باز و بسته شود . هر بیست و چهار ساعت معادل فشار
ص:73
موتور آسانسوری که سه نفر را در طول روز صد متر بالا و پایین بیاورد می باشد .
این هم قدرت پروردگار است که یک تکه گوشت را این قدر قوی قرار داده است ، والا شما قلب گوسفند را دیدید ، با یک چاقوی میوه خوری می شود آن را تکه تکه کرد ، ناسپاس هستند کسانی که این قلب را خرج غیر از خدا می کنند و در اختیار دشمنان خدا قرار می دهند و دشمن را به حریم خود راه می دهند و جای آن را گرم نگه می دارند ، مانند عشق ورزی هایی که به نامحرمان زیاد است و خرج کردن محبت برای نامحرمان و در راه هوای نفس می باشد .
یک نفر به امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد : چه شد که علی شدی ؟ فرمود:
«بِالقُعُود علی قلبی » (1)غیر از صاحب دل که خدا است ، کسی را راه ندادم . با این کار علی شدم .
روزی قمر بنی هاشم چهار پنج ساله بود ، در دامن امیرالمؤمنین علیه السلام نشسته بود و به او خیلی محبت می کرد ، یک مرتبه این بچه پنج ساله گفت : بابا در سینۀ شما چند قلب وجود دارد ؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : عباس جان یک قلب و آن مال خدا است . عباس گفت : مرا هم دوست داری ، فرمود : بله ، گفت : چرا مرا در قلب خود راه دادی ؟ فرمود : پسرم ! من تو را برای خدا دوست دارم ؛ یعنی یک نفر در این خانه هست ، بقیه را شئون صاحب خانه قرار دادم ؛ چون محبت به تو ، محبت به خدا است .
حبّ محبوب خدا ، حبّ خداست این محبت از محبت ها جدا است
اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله به خانواده خود علاقه مند است ، این محبّت ها همه للّه می باشد ،
«الحبُّ فی الله والبغض فی الله »
ص:74
این را نمی گویند راه دادن بیگانه در قلب ، راه دادن بهترین آشنا در قلب است .
ایزدی بود آشناییهای ما آشنا داند صدای آشنا (1)
سلامت را باید حفظ کرد ، اما بالاخره با حفظ سلامت همه جانبه ، برای رهایی از مرگ چاره ای نیست ، نباید سراغ دوای مرگ رفت ، سراغ چه چیزی باید رفت ؟ یک بابی اسلام باز کرده که در آن باب ، فرمایش های وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم السلام به نام باب «الاستعداد للموت »می باشد ، نمی گویند : جستجوگر دوای علاج مرگ باش ، می گویند بیا خودت را برای مرگ آماده کن ؛ یعنی آیا انسان منتظر ملک الموت باشد ؟ خیر . این معنای «الاستعداد للموت »نیست . چگونه خود را برای مرگ آماده کنیم .
من در جنوب استان خراسان بودم و در منزل یکی از مؤمنین آنجا که بسیار آدم وارسته ای بود و اهل گریه و نماز شب بود ، اقامت داشتم .
یکی از ویژگی های این مرد ، با اینکه سواد مکتبی داشت ، چند کتاب دینی در خانه او بود . در اوایل انقلاب چهار پنج شبانه روز میهمان او بودم ، کتاب های او را مطالعه می کردم ، یک بار به او گفتم این کتاب ها را از کجا شناختی که خریدی ، گفت : نخریدم ، من چون ارادت زیادی به عالمان ربّانی دارم ، خیلی از علمای بزرگ را به خانه خود دعوت کردم ، در ماه رمضان و محرم و صفر از آنها پذیرایی می کردم ، که برای مردم حلال و حرام خدا را بگویند ، می گفت : این کتاب ها را عالمان ربانی به من هدیه دادند .
این روایت را در یکی از کتاب هایی که در خانۀ این مرد بزرگوار که خود او اهل مطالعه و اهل دل بود دیدم و یادداشت کردم . روایت دربارۀ آمادگی بعد از مرگ
ص:75
بود ، آمادگی به چیست ؟ جنازه ای را برای دفن به قبرستان بقیع می بردند ، اصل ، برطرف کردن رنج مردم بود ، کاری به این نداشتند که میتی که می برند کیست ؟ آیت الله ، تاجر ، کاسب ، فقیر ، ندار ، تهیدست ، غیر مشهور و باربر است ، شخص را در نظر نداشتند ، ثواب و همراهی با مردم و تسلیت دادن به کسان میت را در نظر داشتند ، مرگ مردم برای موعظه شما کافی است ، می بینید که این جنازه ، روی دوش مردم است ، روزی هم جنازۀ خودتان روی دوش مردم است ، می بینید لباس های میت را از او می گیرند و دو نفر ایستاده اند ، یکی آب می ریزد و دیگری غسل می کند ، او را کفن می کنند و عاقبت به قبر سرازیر می کنند ، و بعد همه تو را تنها می گذارند و بر می گردند ، روزی همۀ این برنامه ها در مورد شما اجرا می شود .
این موارد برای شما موعظه می باشد.
وقتی در قیامت پرونده تو را باز می کنند و به تو نشان می دهند . صرف می کند که اهل گناه باشی ؟ اهل ظلم و مال حرام باشی ؟ گناهانی که جوابی برای آنها وجود ندارد .
آیا صرف می کند انسان با کوچکترین گناه ، مورد عتاب قرار بگیرد ؟
بعضی از شما دانشگاهی هستید ، از کتاب یک استاد دانشگاه این قصه را برای شما می گویم . در دانشگاه بغداد استادی باسواد و شیعه به نام «أحمد أمین » مشغول تدریس بود ، خیلی هم مورد علاقه دانشجوها و اساتید بود ، آدم وزین و باوقاری بود ، ایشان یک کتاب سه جلدی به زبان عربی به نام «التکامل فی الاسلام » نوشتند . به قدری زیبا در این کتاب فرهنگ خدا را مورد تحلیل قرار داده است که هر بی دینی این کتاب را بخواند ، یا متدین می شود یا عاشق اسلام می شود و متوجه می شود که این فرهنگ ، در همۀ برنامه ها ، ساختمان عجیبی دارد .
ص:76
ایشان می فرماید : دو نفر قرار می گذارند با هم از دورترین نقطه با پای پیاده به کربلا برای زیارت حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام بیایند ، و در روز اربعین کربلا باشند .
انسان در مسیر کربلا ، توسل و تمسک خاصی دارد ، در یک کویر بی نشان که درخت و دهی پیدا نبود ، راه را گم می کنند . هوا هم در نهایت گرمی بود ، یکی از آنها ، از شدت تشنگی به حالت ضعف می افتد دیگری که قوی تر بوده ، این تشنه را به دوش می گیرد ، راه را ادامه می دهد ، بلکه شاید به آبادی برسند ، خسته می شود ، خودش هم از تشنگی ضعف می کند ، رفیقش را می خواباند و می میرد ، آبی برای غسل و کفن رفیق خود نداشت ، بر او نماز می خواند و همانجا با آن چوبدستی یا با وسیله ای که داشته ، قبری می کند و رفیقش را در کویر دفن می کند .
بالاخره به یک آبادی کوچکی می رسد و آنجا آب و نان به او می دهند ، جاده را هم نشان می دهند که با این کاروان به مسیر اصلی کربلا برسد، تا اینکه به زیارت أبی عبدالله می رود و برای دوستش هم زیارت می کند و بعد هم بر می گردد .
شب جمعه ای را که در شهر خود، حضرت امام حسین علیه السلام را زیارت می کند و گریه می کند ، بسیار به یاد دوست خود بود ، استاد احمد امین می گوید : در عالم رؤیا دوستش را در باغی می بیند ولی با رنگ زرد و حال زار ، به او می گوید : این باغ چیست؟ می گوید : همان طوری که پیغمبر گفته «روضة من ریاض الجنة » جایی از جاهای بهشت است که مرا آوردند . به او می گوید : در بهشت که انسان رنگ زرد و بدن لاغر و پژمرده ندارد . می گوید : درست می گویی ، ولی هر بیست و چهار ساعت یک حیوان کوچکی می آید و نوک انگشت پای مرا می گزد ، دردش را باید تا یک شبانه روز تحمل کنم ، باید بسوزم تا دوباره مرا نیش بزند . از او سؤال می کند چرا ؟ می گوید برای اینکه من روزی خانۀ یک نفر میهمان بودم ، میوه برایم آورد ، یک چاقو کنار آن میوه گذاشت که من آن میوه را با آن چاقو پوست بکنم ، ساخت
ص:77
این چاقو خیلی زیبا بود ، به نظرم جالب آمد ، چاقو را در جیبم گذاشتم و بردم ، الان هم این چاقو در شکاف خانه، طبقۀ دوم ، زیر فلان جنس است و صاحبش هم زنده است ، تو را به جان سیدالشهداء برو این چاقو را بگیر و به صاحبش برگردان ، اینجا به من گفتند: تا مال به صاحبش بر نگردد ، این نیش زدن تا قیامت ادامه دارد . تخلف در حقوق مردم ، گناه سنگینی است . تبعاتش تا قیامت می ماند ، حالا وارث گاهی نمی داند که انسان در عمرش چه کرده که بیاید آدم را نجات بدهد .
گفت : بیدار شدم و به خانه اش رفتم و در را زدم و آدرس چاقو را دادم ، رفتند چاقو را آوردند و من به صاحبش برگرداندم ، در فکرش بودم ، شب جمعه بعد هم بعد از زیارت أبی عبدالله الحسین او را در خواب دیدم و مرا دعا کرد و گفت : تمام شد ، از آن لحظه ای که چاقو به صاحبش برگشت دیگر کاری به کار من ندارند . این «الاستعداد بالموت » است .
امام علی علیه السلام می فرمود: «کفی بالموت واعظاً » (1)پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله همواره مردم را به تشییع جنازه و رفتن به قبرستان تشویق می کردند. (2)والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:78
پی نوشت ها
ظاهر و باطن اعمال انسان
6
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:79
ص:80
ص:81
ص:82
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
مجموعۀ اعمال و حرکاتی که از هر انسانی صادر می شود ، دارای ظاهر و باطن است ، ظاهر عمل ، همان شکل عمل و حرکات بدنی است ، و باطن عمل هم اراده و نیّت و خواستی است که در ظهور آن عمل دخالت داشته و علت و سبب بوده است .
شروع عمل هم از باطن است ؛ یعنی ابتدا انسان در دنیای فکر و عقل خود نقشه ای طرح می کند و به علّتی که در قلبش است ، این نقشه را اجرا می کند و ظهور می دهد و به دایرۀ عمل می کشد . خواستن ، ریشۀ عمل است ، نیّت ریشۀ عمل است . به همین خاطر در قرآن کریم و روایات آمده که در روز قیامت هر عملی را براساس نیّت (1) صاحب عمل می سنجند و برابر با همان خواسته و نیت ، پاداش عنایت می کنند و یا اینکه انسان را دچار کیفر و جریمه می کنند .
در فقه ما بابی به نام باب «تجری » که مربوط به نیت است وجود دارد ، لیوان آبی روی میز است و یک نفر به نیّت شراب لیوان آب را می خورد ، اما فی الواقع خمر و شراب نبوده ، بلکه آب بوده است . آیا کسی که این عمل را انجام داده در پیشگاه
ص:83
خدا کیفر دارد ؟ برای فقهای ما براساس آیات و روایات ثابت است که کیفر دارد و این کیفر ، به خاطر آن نیّت ناپاک و آلوده اش است . عکس آن هم تشنه ای به نیت خوردن آب ، شراب می خورد ، وقتی مقداری از آن را خورد ، متوجه می شود که شراب است و خوردن آن حرام است ، لیوان را کنار می گذارد و بسیار ناراحت و متأثر می شود ، آیا چنین انسانی با خوردن این مقدار مشروب کیفر دارد ؟ می فرمایند نه ، به خاطر آن نیت ، هیچ کیفری ندارد .
نیت ، در پاداش و کیفر روز قیامت بسیار مؤثر است . در روایتی که از قول وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله بیان کرده اند ، ارزش نیت مشاهده می شود ، در اولین اربعین بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء ، جابر بن عبدالله انصاری همراه با عطیّۀ کوفی ، که دانشمند و قرآن شناس بود به کربلا آمد . عطیّه می گوید : (1) جابر بعد از غسل کردن در فرات به طرف قبر أبی عبدالله علیه السلام حرکت کرد ، در حالی که چشم های ایشان اشکبار بود ، دستش را گرفتم و به کنار قبر حضرت سیدالشهداء بردم ، بسیار گریه کرد و گفت : یابن رسول الله خوشحال هستم که فردای قیامت با شما محشور خواهم شد . من به جابر گفتم : جابر کسانی که در اینجا دفن هستند ، سر و دست از بدنشان جدا شده ، چگونه در قیامت با این ها محشور می شوید در حالی که کربلا نبودی ، و بدن تو سالم است ؟ جابر در حالی که گریه می کرد به من گفت : من به دلائل مختلفی در کربلا حاضر نبودم و در پیشگاه پروردگار معذور هستم ، دلیل اول من این است که نابینا بودم ، خدمت پیغمبر اسلام نشسته بودم ، پیغمبر فرمودند :
ص:84
«الراضی بِفِعْلِ قومٍ کالداخل فیهم معهم » (1)هر انسانی که به کار ، عمل ، منش و روش قومی راضی باشد ، جزء آنها خواهد بود . من به جهاد و مبارزه أبی عبدالله ، راضی هستم و مجموع حوادث کربلا را قبول دارم ، اگر معذور نبودم من هم شرکت می کردم ، من براین اساس می گویم که یابن رسول الله ، خوشحال هستم که در قیامت با شما محشور می شوم .
«انّما الاعمال بالنیات لکل امرء ما نوی » (2) پس عمل و نیت را محاسبه می کنند . هیچ عملی بدون خواسته و نیت و طرح قلبی نیست ، بر این مبنا ، مجموع حرکات و اعمال انسان ها از این چهار بخش خارج نیست .
یا ظاهر و باطن عمل لله است ، یعنی کنندۀ کار ، ظاهر و باطن عمل را وصل به وجود مقدس الله کرده است . بسیار سفارش می کنند کار را با «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » پیوند بزنید ؛ یعنی هر قدمی که می خواهید بردارید ، این قدم را به «الله » و معبود حق پیوند بزنید ، وقتی کار به الله پیوند خورد ، رحمانیت و رحیمیت خدا ، یقیناً به بدرقه این کار خواهد آمد .
اگر ظاهر و باطن انسان لله باشد ، در دنیا و آخرت براساس رحمانیت و رحیمیت پاداش می گیرد . ظاهر کار برای خدا و طبق خواستۀ پروردگار عالم باشد . آن نمازی که خدا خواسته ، انجام دهید ، می فرماید : نماز صبح دو رکعت است و باید همراه با وضو ، لباس و مکان مباح باشد ، اول وقت خوانده شود ، رو به قبله نماز خوانده شود ، این ظاهر نماز است؛ یعنی فقه مربوط به نماز رعایت شود ، ظاهر لله باشد ، یعنی کار را برای خدا انجام دهیم که اگر تمام مردم عالم در کار تو حاضر و یا غایب باشند ، برای تو فرقی نداشته باشد .
ص:85
توجهی به حضور و غیاب مردم در هنگام انجام عمل ، نداشته باشید . این کار لله است . وقتی ظاهر و باطن این کار برای خدا انجام گرفت ، چنان ارزشی پیدا می کند که به خاطر آن ارزش ، به زلف بقا گره می خورد؛ یعنی محال است در این عالم ، عمل نابود شود ؛ زیرا امکان نابودی عمل وجود دارد ، وقتی برای خدا انجام بگیرد ، ظاهر و باطن عمل به زلف بقا گره می خورد و علاوه بر این ، به زلف «جنّات النعیم» هم گره می خورد . ولو اندک باشد . وقتی ظاهر و باطن این عمل اندک برای خدا انجام گرفت ، به زلف بقا گره می خورد .
« وَ یُطْعِمُونَ الطَّعٰامَ عَلیٰ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً » (1)
امیرالمؤمنین علیه السلام ، حضرت زهرا علیها السلام ، حضرت حسن علیه السلام و حضرت حسین علیه السلام روزه نذری گرفته بودند ، افطار این سه شب را وجود مقدس حضرت زهرا علیها السلام مهیا کردند؛ یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام در روز اول ، دوم و سوم یک مقدار پشم از بازار مدینه به خانه آورد ، حضرت زهرا علیها السلام با دوک پشم را تبدیل به نخ کردند و به صاحب پشم تحویل دادند و مزد گرفتند و برابر مزد آرد گرفتند و از این آرد ، چهار پنج نان به دست آمد . مسکینی اول افطار در زد ، امیرالمؤمنین علیه السلام در را باز کرد ، حضرت نان خود را به مسکین دادند ، حضرت زهرا علیها السلام و امام حسن و امام حسین علیهما السلام پنج ساله هم نان خود را به او دادند و با آب افطار کردند ، شب دوم یتیم آمد ، شب سوم هم اسیر آمد ، و به آنها هم افطاری خود را انفاق کردند: (2)« إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً » (3)
و از آنها توقعی نداشتند .
عمل ، بقاء پیدا می کند:
ص:86
« أَنْفِقُوا مِمّٰا جَعَلَکُمْ مُسْتَخْلَفِینَ فِیهِ » (1)
یعنی ظاهر و باطن برای خدا انجام می گیرد .
مرتبۀ دیگری از عمل این است که ظاهر و باطن انسان برای خدا نیست . طرح ظاهر الهی نیست ، اخلاص در نیت عمل وجود ندارد . ظاهر و باطن ، مادّی است .
بویی از خدا و آخرت در این عمل استشمام نمی شود .
« مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیٰا » (2)
نیت و عمل مادی است . پولی را به مستحقی می دهد ، نیت او این است که من این پول را برای ارضای نفس خود بخشیدم ، عمل و نیت مادی است . به فرمودۀ پروردگار در قرآن مجید
« لٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ » (3)
بر ظاهر و باطن کار ، فرهنگ مادّیت حاکم است .
به مردم مدینه خبر رسید که سپاه اسلام شکست خورده است ، هنگامی که پهلوان مدینه خبر شکست سپاه اسلام را شنید ، مسلّح شد و به سرعت وارد جبهه جنگ شد و به مشرکین مکّه حمله کرد ، امیرالمؤمنین علیه السلام هم از طرف دیگر حمله می کرد ، دلگرمی مضاعفی به سپاه فراری داد ، سپاه اسلام دوباره پیروز شد . پهلوان به مدینه برگشت ، سرنیزۀ دشمن به رانش خورده بود ، خونریزی پیدا کرده بود . و از درد به خود می پیچید ، دو نفر از مسلمانان گفتند : این بنده خدا عجب خدمتی
ص:87
کرد ، با ورود او ترس به دل دشمن افتاد ، سپاه دین دلگرم شد ، حالا او مجروح است ، به عیادتش برویم و تشکری از او کنیم . بالای سر او آمدند ، و به او گفتند که عجب کاری کردی ، عجب جهادی کردی ، خدا در قیامت چه اجری به تو خواهد داد ، عصبانی شد ، گفت : خدا کیست ، پیغمبر کیست ، من برای اینها نیامدم ، چند نفر از قوم و خویشانم در جبهه شما بودند و به دفاع از آنها آمدم ، حمله کردم و زخم برداشتم ، این قدر درد به او فشار آورد که جلوی دو نفر خنجرش را از بستر برداشت و گردن خود را برید و خودش را کشت . عمل و نیت او مادی بود .
« لٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الْأَرْضِ » حاضر نبود زلف عمل را به نقشۀ خدا گره بزند و برای خدا جهاد کند ، این عمل هیچ جا حساب نمی شود ، مزد و پاداشی ندارد ، در بازار قیامت مشتری ندارد .
اما بخش سوم و مرتبۀ دیگر عمل ، ظاهر عمل خدایی، اما باطن عمل شیطانی می باشد ، مانند مجموعۀ اعمال ظاهری ریاکاران و منافقان ، که به مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله می آمدند ، حتی خواب شیرین صبح را بر خود حرام می کردند ، در نماز صبح پیغمبر صلی الله علیه و آله هم شرکت می کردند و به جبهه می آمدند ، با پیغمبر صلی الله علیه و آله در جهاد شرکت می کردند ، نیت آنها از این نمازها و جهاد ، جلب نظر مردم بود ، قرآن این تعبیر را در حق آنها دارد:
« رِئٰاءَ النّٰاسِ » (1)
علامت منافق این است که عبادت می کند ، اما اگر در خلوت قرار بگیرد؛ یعنی اگر صبح به مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله نرود ، نماز صبح نمی خواند ، اگر ظهر به مسجد
ص:88
نرود ، نماز ظهر را در خانه نمی خواند ، اگر ماه مبارک رمضان به عنوان روزه خوار شناخته نشود ، روزه نمی گیرد . ظاهر عمل الهی است ، ولی باطن عمل شیطانی است . باطن عمل آلودگی دارد .
هنگامی که با باطن شیطانی به جبهه آمدند ، ضرر کردند .
« أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ » (1)
اما بخش چهارم ، عملی است که ظاهرش مادی است ولی باطنش الهی است ، چگونه ظاهرش مادی است ؟ ما هزار رشتۀ مادی برای پول درآوردن داریم ، ممکن است هزاران مؤمن به این هزاران رشته وصل شوند ، وقتی به مؤمن می گویند : شش صبح به بیابان می آیی ، بیل و کلنگ می زنی ، زمین را زیر و رو می کنی ، هدف تو چیست ؟ جواب می دهد ، زمین را شخم می زنم ، تمیز می کنم ، از حالت سنگلاخ بودن در می آورم ، چاه می زنم ، درخت کاری می کنم ، یک باغ ده هکتاری را تا پنج سال دیگر به وجود می آورم ، می خواهم میوه های آن را بفروشم با پولش غذا بخورم ، تا نیرو بگیرم و زنده بمانم و برای خدا عبادت کنم ، من می خواهم از ثمره این باغ ، برای عبادت قوت بگیرم . اگر اضافه از مخارج سال داشتم، می خواهم با فروش آن ، خمس و زکات مال خود را بدهم ، می خواهم به قوم و خویش های فقیرم کمک کنم ، می خواهم ده جهیزیه کامل به ده خانواده آبرودار بدهم ، می خواهم سالی دو بار مشهد بروم ، می خواهم با پول این باغ به زیارت أبی عبدالله علیه السلام بروم ، می خواهم برای پسر و دخترم زندگی آماده کنم ، می خواهم خرج دانشگاه چهار بچه متدین را بدهم . ظاهر عمل مادی است اما باطن عمل الهی است . آیا ظاهر این
ص:89
عمل ثواب دارد یا فقط آن نیت باطن را در قیامت حساب می کنند؟
پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید : (1) کسی که به این نیت به سراغ پول برود ، هر قطره عرقی که از بدنش به خاطر این فعالیت مادی از بدنش می ریزد ، ثواب قطرۀ خون شهید در جبهه را دارد ، کسی که به این نیت سراغ امور مادی می رود مانند مجاهد فی سبیل الله است که در گرمای تابستان در راه خدا با دشمن مبارزه می کند .
پس از این چهار بخش ، دو بخش آن به زلف بقا و بهشت رضوان الله گره می خورد ، دو بخش دیگر هم نابود می شود و از بین می رود .
« هَبٰاءً مَنْثُوراً » (2)
می شود . وصل به الله ، بخشش خدا را در دنیا و عنایت خدا را در آخرت به دنبال دارد . این معنای اتّصال عمل به:
« بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ »
است؛ یعنی وقتی می خواهی کاری شروع کنی ، به این آیه توجه کن ، « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » حالا باید ببینی کاری که انجام می دهی قابل گره زدن به الله هست یا نه ؟ ممکن است کار گره نخورد .
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید : (3) کسی که از مال نامشروع ، مسجد ، درمانگاه ، بیمارستان ، آب انبار ، پل و حمّامی را بسازد ، در قیامت کل این ساخت و سازهایش را متراکم کرده و بدون اینکه وزن آن کم شود ، فقط حجمش را کم می کنند ، بر پشت او می بندند و او را به جهنم پرتاب می کنند .
حالا که می خواهم با « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » عمل خود را شروع کنم ، باید دقت کنم که آیا این کار قابل گره خوردن به «اَللّٰهِ » هست یا نیست . اگر امکان گره
ص:90
خوردنش نباشد ، اگر من ده هزار مرتبه هم بگویم « بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » کار من بی پاداش است . وقتی به «اَللّٰهِ » گره نخورد ، به رحمان و رحیم هم گره نمی خورد .
در عصر صفویه ، اصفهان پایتخت بوده است ، در آن زمان یکی از چهره های مهم پایتخت ، پهلوان شهر است . بازوبند و نشان دارد ، آبروی دولت و پایتخت است . فرهنگ پهلوانی در آن زمان حاکم بود . بیرون اصفهان پهلوانی پیدا شد ، همۀ شهرها را رفته و با همۀ کشتی گیرها ، کشتی گرفته بود ، پشت همه را به خاک خوابانده ، از همه آنها امضاء گرفته ، که ما زمین خورده ایشان هستیم ، تنها شهری که مانده ، اصفهان بود ، به اصفهان می آید ، به دولت اعلام می کند که حاضرم با همه کشتی گیران اصفهان کشتی بگیرم . پشت همه را به خاک می زند ، فقط یک پهلوان مانده است که صبح روز جمعه ، دولتی ها و حاکم صفوی هم می خواهند در ایوان عالی قاپو کشتی را تماشا کنند . پهلوانی که به اصفهان آمده ، در همان میدان نقش جهان ، اتاقکی گرفته بود . یک روز قبل از مسابقه بیرون آن اتاق و حجره نشسته بود ، دید پیرزنی عصا زنان ، با قدخمیده ، یک سینی حلوا دستش است ، به هر کس که می رسد می گوید : مادر بخور دعا کن . به این پهلوان رسید ، پیرزن پهلوان را نمی شناخت ، فکر کرد یکی از کاسب های میدان نقش جهان است ، به او گفت :
مادر یک لقمه از این حلوا شب جمعه ای بخور و دعا کن . پهلوان گفت : مادر چه مشکلی داری ؟ گفت : پسر من پهلوان پایتخت است ، زندگی من و دو خواهر و دو سه خانواده را با درآمد پهلوانی می دهد ، پهلوانی به شهر ما آمده و می گویند پشت همه را به خاک خوابانده است ، اگر پشت بچه مرا به خاک برساند ، فرزندم پهلوانی پایتخت را از دست می دهد ، حقوق پسر من قطع می شود و بسیاری از افراد به
ص:91
مشکل دچار می شوند . گفت : مادر دعا می کنم .
پهلوان گفت : خدایا عمری است ما برای هوای نفس خود ، کشتی گرفتیم ، فردا می خواهم برای تو کشتی بگیرم . برای خدا می شود فوتبال و والیبال بازی کرد .
وقتی انسان می خواهد از خانه بیرون بیاید ، نیت کند که همه اعمال او برای خدا باشد .
فردا با هم دیگر روبه رو شدند ، مقداری با پهلوان پایتخت کشتی گرفت ، گفت :
خدایا دیروز با تو یک قرار داشتم ، هنگامی که پشت مرا به خاک می رساند ، به خاطر او هورا می کشند ، و آبروی من می ریزد ، آبروی ریخته مرا تو بر می داری ؟ پهلوان بدن خود را شل کرد و پشتش به خاک رسید . مادر پهلوان و خود پهلوان پایتخت ، بسیار خوشحال شدند . وقتی هم کشتی تمام شد ، عده ای هم می گفتند :
پهلوان پهلوان همین بود . این انسان شریف بعد از کشتی ، هر افتاده ای را با دعای خود بلند می کرد و بعد هم به تدریج اهل حال شد ، اسمش را ولی گذاشتند ، اصل شناسنامه او پوریا بود ، پوریای ولی شد ، یعنی این شخص از اولیای خدا است ، کارش ماندگار شد . اکنون قبر او در یکی از شهرهای ایران است ، شب های جمعه سر قبرش بسیار شلوغ است ، مردم می روند نذر می کنند و پول می ریزند و طلب حاجت می کنند . اگر نیت لله باشد ، نیت هم لله می شود .
« إِنَّمٰا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللّٰهِ لاٰ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزٰاءً وَ لاٰ شُکُوراً » (1)
انسان های مؤمن در حالی که در کمال گرسنگی هستند اما نان خود را در راه خدا می دهند ، اگر مشکلی برای مردم پیدا می شد ، مشکل آنها را حل می کردند .
یک روز مردم به در خانۀ امیرالمؤمنین علیه السلام آمدند ، علی علیه السلام در را باز کرد ، گفتند :
علی جان ، از وقت باران گذشته ، زمین ها و باغ ها نابود می شود ، حضرت رو به فرزندش حسین علیه السلام کرد و فرمود: حسین جان! بیا مشکل مردم را حل کن ،
ص:92
امیرالمؤمنین علیه السلام می داند که راه بین أبی عبدالله و راه خدا یک راه میانبر است ، دیدند أبی عبدالله علیه السلام رو به پروردگار کرد . اشک روی صورت مبارک ایشان جاری شد . برای مردم از پروردگار طلب باران کرد . یک ساعت طول نکشید که خبر دادند نهرها و گودال ها پر از آب شده ، باغ ها و زمین ها سیراب شدند ، همه از امیرالمؤمنین و ابی عبدالله علیهم السلام خداحافظی کردند و رفتند ، حتماً هم به دلشان گذشت با این محبتی که حسین به ما کرد ، انشاء الله تلافی می کنیم . (1)همین مردم تلافی کردند و در روز عاشورا وقتی که بچۀ شش ماهه را بغل گرفت .
به تلافی باران آن روز ، با تیر سه شعبه زهرآلود ، گلوی بچه شش ماهه را هدف قرار دادند .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:93
پی نوشت ها
هماهنگی بین انسان و پروردگار
7
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:94
ص:95
ص:96
ص:97
ص:98
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
مجموعه اعمالی که از انسان ظهور پیدا می کند ، چه عبادت حق باشد و چه خدمت به خلق ، و چه به کارگرفتن حسنات اخلاقی در روابط مردم با یکدیگر ، هنگامی است که صورت عمل ، با طرح و نقشۀ حق هماهنگ باشد ؛ یعنی با برنامه های فقهی برابری کند ، فقهی که در بیش از پانصد آیۀ قرآن مطرح است ، و نزدیک به هشتاد و دو عنوان فقهی در کتب فقهای بزرگ مطرح است . باطن عمل هم با نیت خالص و فی سبیل الله صورت بگیرد و نهایتاً عمل ، عملی باشد که با پروردگار عالم معامله شود ، این عمل از نظر دین ، عمل کامل و جامع است ، آن کسی که این عمل را انجام می دهد ، یقیناً تکلیف الهی خود را ادا کرده است ، و از نظر فقهی تکلیفی برعهدۀ او نیست ، که فردای قیامت از او بخواهند و دادگاهی برای او تشکیل دهند .
دین الهی بر عهدۀ او بوده و به تعبیر عالمانه ، حقّ اولوهیت و ربوبیتی که از جانب پروردگار به عهدۀ او بوده به عنوان عبد ، ادا کرده است . این عمل ادا شده ، در منزل دیگری قرار می گیرد که قرآن کریم از آن منزل ، به منزل قبول تعبیر کرده است .
ص:99
« إِنَّمٰا یَتَقَبَّلُ اللّٰهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ » (1)
تقوا مراتب مختلفی دارد ، یک مرتبه آن هم همین مرتبه عمل است . عمل براساس فقه و نیت خالص ، از مراتب تقوا است و باعث می شود عمل به منزل قبول حق برسد و مورد پذیرش پروردگار عالم قرار بگیرد .
بعد از اینکه عمل را قبول کردند ، این عمل را در دنیا طبق آیات قرآن کریم به رحمانیت حقّ وصل می کنند ؛ یعنی خدای مهربان پاداشی برای آن قرار داده است ، به این عمل در دنیا پاداش می دهند ، پاداش های این عمل هم مختلف است ، این طور که از آیات قرآن و از روایات استفاده می شود ، پاداش چنین عمل کننده ای آبرو در میان مردم و محبوبیت در قلوب اهل ایمان است ، پاداش چنین عمل کننده ای وسعت و گشایش رزق ، طهارت باطن و آمرزش گناهان گذشته در دنیا است ؛ یعنی نمی گذارم پرونده گناه به آخرت منتقل شود . همین جا پروردگار عالم از برکت این عمل جامع و کامل، گناهان گذشتۀ عبد را می آمرزد . (2)
وقتی که نزدیک وقت نماز می شد ، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله به مردم می فرمودند :
برخیزید حرکت کنید و به این نماز اول وقت رو بیاورید ، برای اینکه آتش های افروخته شده از گناهانتان را با انجام این عبادت خاموش کنید . بعد از اینکه این عمل جامع و کامل را قبول کردند ؛ چون زمینه ای برای ردّ عمل وجود ندارد . عمل وقتی که صورت ظاهرش الهی است ، صورت باطنش هم الهی می شود ، ادای تکلیف قطعی ، قبول شدنش و وصل شدن آن به رحمانیت پروردگار عالم در دنیا قطعی است و در آخرت هم عمل به رحیمیت پروردگار وصل می شود ، که جلوۀ
ص:100
این رحیمیت ، بهشت و رضوان، من الله اکبر است .
در این زمینه از سورۀ مبارکۀ توبه یک آیه را عنایت کنید:
« وَعَدَ اللّٰهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ » (1)
خیلی آیۀ عجیبی است که خدا به مردان و زنان با ایمان ، که در دنیا زندگی می کنند و هنوز عمرشان خاتمه پیدا نکرده و وارد عالم دیگر نشدند ، به جای اینکه به مؤمنین و مؤمنات بگوید وعده می دهم ، می گوید : وعده دادم و تمام شد ، وعدۀ پروردگار هم با وفای به عهد همراه است .
« إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُخْلِفُ الْمِیعٰادَ » (2)
دلیلی ندارد که پروردگار عالم خلف وعده کند .
« وَعَدَ اللّٰهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ »
البته در آیات دیگر می گوید : مؤمن کیست ؟ در آیات دیگر شرح می دهد مؤمن آن انسانی است که خدا ، قیامت ، فرشتگان ، پیغمبران و کتاب های آسمانی را باور دارد و اهل عمل و اخلاق هم می باشد . در آیات قرآن اعمال و اخلاق مؤمنین را هم بیان می کند .
ظاهراً در آیه سورۀ بقره ، مردان و زنان با ایمانی که دارندۀ عمل صالح و اخلاق حسنه هستند ، ده خصوصیت اخلاقی دارند ، من بهشت را به آنها وعده دادم که از زیر درختان و قصرها نهرها جاری است . این یک وعده است .
« وَ مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ » (3)
ص:101
به آنها مسکن های پاکیزه و با آرامش ، در بهشت های جاویدان وعده دادم:
« وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ أَکْبَرُ »
رضوان از بهشت و مسکن های طیبه بالاتر و بهتر است . در پایان آیه هم می فرماید :
« ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ »
یعنی تحقق وعدۀ پروردگار و رسیدن مکلّف به جنات و به مساکن و به رضوان من الله اکبر ، که پروردگار بی نهایت ، که با صفت عظیم از آن یاد کرده است ، چیست ؟
بنابراین هیچ مؤمنی نباید نسبت به اعمالش که عمل کامل و جامع انجام داده ، نگرانی داشته باشد ، و نباید نسبت به دنیا و آخرت خود ، دچار بدگمانی به پروردگار شود . من یک عمر زحمت کشیدم و پاک زیستم ، اخلاق حسنه داشتم ، اما فکر نمی کنم کار ما به جایی برسد که در روز قیامت مورد لطف قرار بگیریم . اگر چنین حالی در باطن انسان قرار بگیرد ، این قدر این حال مورد نفرت خدا است که در روایات ما آمده است که گاهی کار بدگمان به جایی می رسد که درِ نجات را به روی خود می بندد . انسان نباید به خدای مستجمع جمیع صفات کمال، که الله است ، به خدای رحمان که در مهربانی او بخشندگی وجود دارد و خدای رحیم که بهشت ها ومساکن طیّبه و رضوان من الله اکبر را وعده داده ، بدگمان باشد ، اینجا جای بدگمانی نیست . (1)بدگمان در حقیقت می خواهد خدا را نامهربان معرفی کند . بدگمان می خواهد خدا را یک خدایی که بنا ندارد مزد زحمت بنده اش را بدهد معرفی کند . لذا در
ص:102
روایت بسیار مهم ما که قسمتی از آن در جلد یازدهم «وسائل الشیعه » نقل شده ، در قیامت دستور می دهند که انسان را با پرونده کامل به جهنم ببرند ، به پروردگار می گوید : من که گناهی مرتکب نشدم ، من که همه فرمانهای تو را اجرا کردم ، من که اهل عبادت رب و خدمت به خلق بودم ، به چه علت حکم به جهنم بردن من را صادر کردی ، خطاب می رسد من باگمان خودت با تو معامله می کنم ، در دنیا به من سوء ظن داشتی ، من با همان حالت با تو معامله می کنم . (1)
اینجا جای امید به پروردگار و طمع به محبت و عنایت پروردگار است ، در حالی که انسان هر روز و هر شب در حد خودش عمل جامع و کامل انجام می دهد باید گمانش به پروردگار گمان درست و خوبی باشد ، یعنی حسن ظن داشته باشد . به قدری حسن ظن مهم است که در کتاب «وسائل » و «بحارالانوار » آمده است . این روایت را در مدارک گوناگون دیده ام ، خطاب می رسد گناهکار را به جهنم ببرید ، در حالی که او را به جهنم می برند ، یکی دو بار بر می گردد و به پشت سر خود نگاه می کند ، خطاب می رسد دنبال چه می گردی ، عرض می کند من فکر نمی کردم که با این رحمت بی نهایت ، حکم به جهنم رفتن من بدهی ، من فکر می کردم وقتی با تو برخورد کنم ، از من گذشت کنی ، مطلب بسیار زیبایی است ، به پروردگار باید حسن ظن داشت ، می داند که گناهکار اهل جهنم است ، می داند که بدکار اهل جریمه است ، دروغ و کلک او را به جای حرف راست حساب کنید و او را به جهنم نبرید ؛ (2) یعنی این قدر گمان خوب به پروردگار ارزش دارد ، که پروردگار عالم ، مطلب این بنده اش را در صحرای محشر قبول می کند .
« وَعَدَ اللّٰهُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنٰاتِ جَنّٰاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فِیهٰا وَ مَسٰاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنّٰاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوٰانٌ مِنَ اللّٰهِ أَکْبَرُ ذٰلِکَ
ص:103
هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (1)
روایت بسیار مهمی را از جلد دوم کتاب شریف «اصول کافی » دربارۀ عمل جامع و کامل برای شما مطرح می کنم . روایت از وجود مبارک حضرت باقر العلوم علیه السلام با سلسله سند نقل شده است . امام باقر علیه السلام از قول پروردگار نقل می کند . چرا پروردگار در کلام خود پنج قسم خورده اند ؟ زیرا مطلب بسیار مهم بوده که پروردگار عالم در مقدمه گفتارشان پنج قسم خورده اند ، «وعزّتی و جلالی وعظمتی و بهائی وعلوّ ارتفاعی » به عزت ، جلال ، عظمت ، نورانیت و به بلندی مقام خدایی و الهیت سوگند ، که قسم بالاتر از اینها نیست .
سوگند برای چیست؟
«لایُؤْثِرُ عبدٌ هوائی علی هواه فی شیءٍ مِنْ امر الدنیا » (2)به عزت ، جلال ، عظمت و نورانیت و به بلندی مقام الوهیت و ربوبیت و خدایی قسم ، در زندگی دنیا ، بنده ای از بندگان من ، خواسته های مرا بر خواسته های خودش ترجیح نمی دهد ، مثلا در عبادت ، دلش می خواهد که همه بفهمند او عبادت می کند ولی چون من با ریا موافق نیستم ، خواسته مرا مقدم می کند و عبادت انجام می دهد ، خدمت به مردم می کند ، اما دلش می خواهد چهره شود .
ولی من به او می گویم به من خدمت کن ، خواستۀ مرا در همۀ امور دنیایی مقدم می کند ، «فی شیء من أمر الدنیا » خواسته های مرا بر خواسته های خودش مقدم می کند و عملی که انجام می دهد عملی جامع و کامل به دست می آید . من در مقابل کار او چه عکس العملی نشان می دهم ، اول «جعلت غناه فی نفسه » بی نیازی او را در
ص:104
خودش قرار می دهم ، تا مجبور باشد به وسیلۀ مردم بی نیاز شود ، هر روز آبرو مایه بگذارد ، گردن کج کند ، دنبال پارتی و مقام برود ، نمی گذارم بنده ام خلأ حس کند که برای پر کردن خلأ ، گردن کج کند و آبرو مایه بگذارد ودست دراز کند .
شاعری گفت : قصیده ای در مدح حضرت رضا علیه السلام گفته بودم ، با خط خوب روی کاغذ عالی نوشتم و گفتم بروم و برای حاکم خراسان بخوانم و حاکم خراسان بالاخره با شنیدن این قصیده ، پول خوبی به من می دهد . در راه که می رفتم ، به خودم گفتم مرد حسابی ، این قصیده را در مدح حضرت رضا علیه السلام گفتی ، به حاکم چه ربطی دارد . باید برای خود حضرت رضا علیه السلام بخوانی . برو برای خودش بخوان . یا حضرت رضا علیه السلام بعد از شنیدن این قصیده ، طبق عقیده شیعه:
«أنت تَسْمَعُ کلامی و تشهد مقامی »
آیا عنایتی می کند ؟ یا در آخرت جبران می کند . اینها کسی را از در خانه خود ناامید بر نمی گردانند .
حاجی از مکه برگشته بود ، خراسان آمد ، در خانۀ حضرت رضا علیه السلام را زد ، امام علیه السلام اجازه ندادند که در را باز کنند ، چون صدای در را می داند که مال کدام دست و کدام نیت است؟ خودشان پشت در آمدند ، گفت: حاجی هستم و از سفر برگشته ام ، ابن سبیل شدم ، یعنی مخارجم تمام شده است ، در شهر خود ، وضع مالی من خوب است ، در این شهر ، نمی خواستم به کس دیگر مراجعه کنم ، پولی به من بدهید ، وقتی به شهر خودم برگشتم پول را برای شما می فرستم .
این شخص از مکه برگشته تا جمال شما را زیارت کند ، همه مکه می روند و دلشان می خواهد همه پول خود را خرج کنند و به کربلا بروند ، شما که الان زنده و در دنیا هستی ، در را باز می کردی و اجازه می دادی که نگاهی به جمال مبارک شما بیندازد ، فرمود : این شخص آبرو دارد ، اگر مرا می دید خجالت می کشید و عمل من
ص:105
از بین می رفت .
عمل باید بی عیب باشد . سالم ، صاف ، جامع و کامل باشد ، وقتی بنده من عمل کامل انجام داد:
«جعلت غناه فی نفسه »
طوری با باطنش معامله می کنم که احساس بی نیازی کند .
از وسط راه برگشت و به حرم حضرت رضا علیه السلام رسید ، گفت : یابن رسول الله ببخشید ، ما راه را اشتباه رفتیم . من می خواستم این قصیده را نزد حاکم و استاندار ببرم ، متوجه اشتباهم شدم . این قصیده را برای شما گفتم ، و باید نزد شما بخوانم ، یابن رسول الله شعر مرا گوش بده . آن شخص شعر را خواند . کسی در حال زیارت بود ، این فرد با صدای خوبی قصیده را می خواند ، آن زائر گفت : عجب مدح جالبی است ، حالا ببینید چگونه حضرت رضا علیه السلام مشکل را حل می کند . این شخص باید قصیده را بخواند و یک اهل حالی باید در حال زیارت باشد ، قصیده را بشنود و حال زیارتش بیشتر شود ، به پول آن زمان ، شش تومان به این شاعر داد و سریع لابه لای جمعیت خودش را گم کرد . وقتی شاعر پول را دید ، متوجه شد که مخارج دو سه ماه او است . از حضرت رضا علیه السلام تشکر کرد و گفت : از این به بعد هم هر کاری کردم می آیم و به شما ارائه می کنم ، من اشتباه کردم که نزد حاکم می رفتم . زیارت کرد و از حرم بیرون آمد ، وارد مسجد گوهرشاد شد ، یکی از اولیای خدا می خواست حرم برود ، به شاعر گفت : شش تومانی که امروز حضرت رضا علیه السلام به تو حواله کرده ، ده برابر می خرم ، شش تومان را داد ، شصت تومان گرفت ، دید خرج سه چهار سال او تأمین شده است ، شاعر به حضرت رضا علیه السلام گفت : من غلط کردم
ص:106
که درِ خانۀ غیر از شما می رفتم . من از این به بعد هر مشکلی داشتم می آیم و به خودتان می گویم .
«جعلت غناه فی نفسه » او را از همه می بُرم و بعد یک حالی به او می دهم که ببیند به منبع بی نهایت وصل است ، دیگر احساس خلأ و کمبود نکند .
دوم :
«و جعلتُهُ همَّتَهُ فی آخرته »
با این اعمال خوبی که انجام داده ، متوجه آخرتش می کنم ، یعنی او را از سنگینی محبت دنیا و مادّی گری نجات می دهم که در دنیا برای ساختن آخرت زندگی پاکیزه ای داشته باشد .
«وضَمَّنْتُه له السموات و الارض »
تمام آسمان و زمین را ضامن روزی او قرار می دهم ، می گویم که از همه جا برای بنده ام ببارد . در روایت و تجربه هم ثابت شده است .
در شهری منبر می رفتم به یک نفر گفتم : خرج به این سنگینی را از کجا تأمین می کنی ، خرج درمانگاه ، بیمارستان ، کتابخانه ، طلبه ها و مراجعات مردمی را از کجا تأمین می کنی ، زمانی که من این سؤال را کردم ، ده سال قبل بود ، شاید ایشان در ماه ده میلیون تومان پرداختی داشتند . اما خودش در یک خانه تیرچوبی با یک زندگی و لباس معمولی زندگی می کرد ، الان هم همانطور زندگی می کند . جوابی که داد محصول آیات و روایات بود .
« مَنْ یَتَّقِ اللّٰهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً* وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لاٰ یَحْتَسِبُ » (1)،
«وضمّنته له السموات و الارض » گفت : فلانی من دنبال پول نمی روم ، پول دنبال
ص:107
من می دود . گفتم : چگونه پول دنبال شما می دود ، گفت : اگر مدتی کنار من باشی متوجه می شوی . مثلا شب که به خانه می روم ، همسرم می گوید : چهار پنج کیسه ، نصف گونی ، اسکناس آورده اند و گفتند : به حاج آقا بدهید ، رسید هم نمی خواهد .
معرفی هم نمی کند .
آسمان ها و زمین را ضامن رساندن روزی به او قرار می دهم:
«وکنتُ له من وراء تجارة کلّ تاجر »
همۀ تاجرها کنار بروند ، خود من برای او تجارت می کنم . چگونه خدا برای انسان تجارت می کند ، این قدر زمینه های توفیق را برای انسان فراهم می کند ، که انسان با فراهم شدن آن زمینه های توفیق ، این قدر کار خیر از او سر می زند که در روز قیامت به او می گویند : هر تعدادی را که می خواهی شفاعت کن ؛ زیرا نزد ما آبرو و مایه داری .
این عمل نتیجه اتصال به الله و رحمان و رحیم می باشد ، به ما سفارش کردند که در هیچ کاری بدون بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ وارد نشوید ، یعنی بدون اتصال دادن خود به اولوهیت و رحمانیت و رحیمیت وارد هیچ کاری نشویم . او مهربان عجیبی است .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:108
پی نوشت ها
دوام و ثبات اعمال انسان
8
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:109
ص:110
ص:111
ص:112
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
طبق آیات قرآن و روایات و اخبار اهل بیت علیهم السلام و تحقیقات گروهی از دانشمندان الهی در شرق و غرب عالم ، در قدیم و جدید عالم ، آنچه که برای انسان باقی می ماند و دوام دارد و همیشگی است ، عمل انسان است . هر چند این عمل ، عمل صالح و یا عمل زشت باشد. دوام ، پابرجایی و ثبات این عمل و جاوید بودن این عمل قطعی و یقینی است که روایات و اخبار بسیاری بر آن گواه و شاهد است .
عمل چیست ؟ و چه کیفیت و ماهیتی دارد ؟ دربارۀ عمل ، علاوه بر آیات قرآن و روایات ، کتاب های زیادی نوشته شده است . کتاب های پرقیمتی که محور بحث آن عمل و دانش و علم است که در ضمن مطالعۀ این گونه کتاب ها، انسان به معجزه بودن قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام پی می برد ، که پانزده قرن قبل در یک شهر قدیمی و بدون مدرسه ، شهری که یک نفر قلم به دست نداشته ، شهری که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید : یک نفر هنر نوشتن نداشت ، شهر مدینه (1) که عقب افتاده تر از مکّه (2) بود ، چون دور از رفت و آمد کاروان ها و ملت ها بود . قرآن کریم و اهل بیت علیهم السلام یک سلسله حقایقی را در رابطۀ با عالم ، موجودات ، انسان ، گذشتۀ
ص:113
جهان ، ساختمان جهان و آیندۀ جهان مطرح می کنند که تا الان آن مطالب مطرح شده در قرآن و روایات جلوتر از علم است ، نه مطابق و هماهنگ با علم ، بلکه تا اکنون فراتر بوده است و قطعاً تا قیامت همین طور خواهد بود و عجیب این است خبرهایی که تاکنون این بزرگواران دادند ، تحقق پیدا کرده است که دلیل بر این است، خبر آنها با صدق یکی است ، به ما خبر دادند که علم و دانش اگر عناوینش از «الف » تا «یاء » باشد ، «الف » آن علم را از زمان آدم تا روز ظهور امام دوازدهم علیه السلام انسان ها با کمک عقل ، بحث ، تجربه ، مطالعه و تحقیق در اختیار دارند ، از «باء » تا «یاء » را به تنهایی دوازدهمین امام می آید و اعلام می کند ، حالا علم ، چشمه و دریای عظیمی است ، عقول مردم از هر زمانی پخته تر است ، خستگی مردم از فساد هر زمانی بیشتر است ، با ظهور علم از ایشان و پختگی عقل و خستگی از فساد ، سفرۀ عدالت به وسیلۀ ایشان ، همۀ جهان را خواهد گرفت .
از آیات و روایات ما ، دربارۀ عمل ، پنج حقیقت را ملاحظه می کنیم .
یک حقیقت فکر است ، فرقی نمی کند که فکر صحیح یا باطل باشد ، مستقیم یا انحرافی باشد .
خارج شدن سکون و آرامش باطن به حرکت است که به تعبیر ساده ، بعد از اینکه فکر ، به یک شیء تعلّق پیدا کرد ، انسان درونش بی قرار و بی تاب می شود ، که سراغ این شیء بروم یا نروم ، حالا یا در تردید می افتد یا نه ، حالت یقین برای او به وجود می آید که صد در صد دنبال این شیءای که فکر من به او تعلق گرفته است ،
ص:114
بروم .
: مرحلۀ حرکت ظاهر است که محصول آن حرکت باطن است که انسان را از درون، تشویق و تحریک می کند که دنبال متعلّق فکر حرکت کند .
رسیدن و نرسیدن به مراد و مقصود است .
آثار مثبت و منفی می باشد.
این مجموعه در حقیقت پنج برنامه دارد ، شیءای که فکر به آن تعلق می گیرد ، بی قراری باطن ، خواستن و طلبیدن ، حرکت کردن در مرحلۀ ظاهر به سوی مراد و مطلوب ، بعد هم ظهور آثار این مجموعه را در بر دارد .
قرآن مجید ، این مجموعه را به سه بخش تقسیم بندی می کند ، که هر کدام از این سه بخش با آیات روشنی در قرآن کریم و روایات ترسیم شده است . یک بخش این که این مجموعه ، یک مجموعۀ مادی صرف است ، فکر فقط به دنیا و ظاهر دنیا گره می خورد ، از ابتدای زندگی و تا پایان زندگی ، تا جایی که در سنّ پیری و محاسن سپیدی هم این گروه می گویند :
« مٰا یُهْلِکُنٰا إِلاَّ الدَّهْرُ » (1)
همه چیز دست مادیت و دنیا است ، و دست دیگری غیر از دست دنیا در کار نیست . مادی به دنیا آمدیم و مادی می میریم ، فکر مشغول به ظاهر دنیا می شود ،
ص:115
باطن دنیا که البته نور و ملکوت است ، حقیقت و حق است . در «نهج البلاغه » می فرماید :
«ألا ان اولیاء الله نظروا الی باطن الدنیا اذا نظر الناس الی ظاهرها » (1)دو دیدگاه را امیرالمؤمنین علیه السلام مطرح می کند ، دیدگاه اول ، انبیا و اولیای خدا می باشد که این مجموعه را یک ابزاری می بینند که صاحب خانه برای زندگی مردم قرار داده است که با این ابزار ، دنیا و آخرت خود را آباد می کنند ، ما «انبیا» ، خیر دنیا و آخرت را برای شما آوردیم؛ یعنی یک سرمایۀ صد در صد کامل را برای شما آوردیم .
آن کسی که به ظاهر دنیا نگاه می کند و به قول امیرالمؤمنین علیه السلام
«لایبصر مما ورائها شیئاً » (2)و غیر از این را نمی بیند ، که در حقیقت در محدودۀ پول دنیا قرار می گیرد . یک نفر مالک آسمان ها ، زمین ، دریاها ، صحراها و معادن که نمی شود ! او با این دید فقط در محدودۀ ثروت و پول قرار می گیرد .
قرآن مجید و روایات روانکاوی عجیبی نسبت به انسان دارند که تمام روانشناسان دنیا اگر می خواستند به این حقایق برسند ، نمی توانستند . ولی قرآن صفحه را باز کرده و معما را حل کرده و حققیت را ظاهر کرده است . وقتی فکر به مال گره بخورد ، باطن بی قرار می شود ، در بی قراری ، دنیا پرست می شود ، در خواستن مال ، به سوی مال حرکت می کند ، البته این مرادی است که هیچ مریدی به همۀ آن نمی رسد .
ص:116
با پدید آمدن دو بیماری سخت و یک فرهنگ پست منحطِ غلط ، که بیماری اول ، حرص است ؛ یعنی زیاده خواهی در زندگی ، کسی که چنین دیدی نسبت به دنیا دارد ، قانع نمی باشد ، یک نفر حرص می زند که هر چه وجود دارد ، آن را ملک و متعلق به خودش کند ، تعبیر قرآن است؛ یعنی یک عشق صد در صد به مال ، با این حرصی که برای او پدید می آید ، درِ تمام عبادات و خیرات بسته می شود و این زیاده خواهی تمام اوقات او را مشغول می کند .
و برای خدا و قیامت و تربیت خانواده خود وقت نمی گذارد ، گاهی فرزندان ، پدر خانواده را ماه به ماه نمی بینند ، از این کشور به آن کشور و از این شرکت به آن شرکت می رود ، گاهی خانواده قیافه شوهر و پدر را فراموش می کنند . فتنۀ حرص ، حضرت آدم را نیز مبتلا کرد و باعث شد خداوند حضرت آدم علیه السلام را از بهشت بیرون کند .
حضرت آدم به میوه حرص پیدا کرد ؛ یعنی فکر او به آن درخت تعلق گرفت و بی قرار شد . وضع فرزند آدم رانده شده ، در قیامت چگونه خواهد بود ؟ حضرت آدم علیه السلام با اندکی حرص به یک میوه ، باعث شد او را از بهشت بیرون بیندازند .
انسان حریص را در قیامت از بهشت ، برای ابد محروم می کنند .
« إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ » (2)
از نظر روانشناسی ، حریص بخیل هم می شود ، صدها میلیارد تومان مال دارد ، یک ریال آن را برای کار خیر خرج نمی کند ، پروردگار در قرآن می فرماید : کافی است یکی از این دو بیماری در دل انسان باقی بماند ، همین سبب جهنمی شدن او برای ابد می شود .
ص:117
« الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاٰ یُنْفِقُونَهٰا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ » (1)« مَنْ کٰانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیٰا نُؤْتِهِ مِنْهٰا » (2)
کسی که فکرش به دنیا گره بخورد ، درون او دچار بیقراری می شود ، وقتی حالت طلب برای او پیش آمد ، این حالت طلب او را تحریک کرده و دنبال دنیا می دود ، پروردگار می فرماید : من جلوی او را نمی گیرم ، ولی از مجموع دنیا اندکی در اختیار او می گذارم ، که همان اندک باعث حرص و بخل می شود:
« وَ مٰا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ »
انسانی که صد در صد دنبال پول بوده ، در آخرت بهره ای ندارد ، سومین مسأله ای که برای انسان به وجود می آید ، این است که معبود و خدای او پول می شود ، چون تمام برنامه های خود را براساس پول تنظیم می کند ؛ یعنی آن حالت باطنی ، که حرص و بخل به پول می باشد ، به معبود شکل می دهد و به پرستش دنیا وادار می شود .
امام حسین علیه السلام در این باره می فرماید:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی ألسنتهم » (3)گول دشمنان را نخورید ، اگر لا اله الا الله و الله اکبر می گویند : در زبان با دین ، بازی می کنند ؛ یعنی مشرک هم می شوند . حریص ، بخیل و مشرک.
پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید :
«من أحبّ الدنیا ذهب خوف الآخرة » (4)این گونه دنیا پرستان ، با دست خود آخرت خود را نابود می کنند .
ص:118
« نُؤْتِهِ مِنْهٰا » انسان از طریق انبیا علیهم السلام قرآن و ائمه طاهرین علیهم السلام به قیامت معرفت پیدا کرده است ، که بعد از این دنیا ، دنیای دیگری وجود دارد ، آن دنیا ، دنیای ظهور حقایق ، کمالات و جلوه های حق است ، ظهور فیوضات پروردگار است ، گوشه ای از این جلوه ها ، بهشت است .
معرفتی که پیدا کرده ، با اینکه در دنیا زندگی می کند ، فکرش به آخرت گره می خورد ، برای ساختن آخرت خود کوشش می کند ، از راه حلال ازدواج می کند ، بچه دار می شود ، مغازه دار و کارخانه دار می شود ، پول دار می شود ، اما به اندازه نیاز خود مصرف می کند ، بقیۀ آن را با پروردگار و برای آخرت معامله می کند . حتی برای خدا هم معامله نمی کند . می گوید : خدا آخرت را در برابر من قرار داده ، خداوند می فرماید : برای آخرت خود بکوش که من برای آبادی آخرت می کوشم .
این مجموعه ، او را وادار به عبادت می کند ، او را وادار به خدمت به خلق می کند ، از اینکه دچار حرص ، بخل و فرهنگ باطل نشود به طرف خدا می رود ، با ابزار حلال و پاک ، کشتی او آرام می شود ، در این دنیا حرکت می کند ، ساحل این کشتی بهشت است ، سرنشینان او کنار درِ بهشت پیاده می شوند .
« ادْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ آمِنِینَ » (1)
ملائکه در آنجا ایستاده اند ، برای اینکه به اینان تعارف کنند ، برای ورود به بهشت ، به سلامت و به امنیت آنها را راهنمایی می کنند .
کسی که فکرش مشغول به آخرت شد و برای آخرت تلاش کند ، عمل آنها به نیکی مورد قبول قرار می گیرد .
« مَنْ أَرٰادَ الْآخِرَةَ وَ سَعیٰ لَهٰا سَعْیَهٰا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولٰئِکَ کٰانَ سَعْیُهُمْ
ص:119
مَشْکُوراً »
معنی کلمۀ مشکور در این آیه این است که خدا تمام تلاش او را برای آخرت به احسن وجه قبول می کند . پروردگار می فرماید : پرونده ات را امضاء می کنم ، و بهشت را نصیب تو می کنم و انبیا ، صدیقین ، شهداء و صالحین را همنشین تو می کنم . بعد می گوید : خانواده خود را می خواهم ، خدا به او می گوید :
« وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ » (1)
اگر خانواده او انسان های خوبی هستند ، آنان را نیز به بهشت بیاورید .
« نَدْعُوا کُلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ » (2)« مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ شَیْئاً » (3)
از طریق توبه ، گناهان دوران جوانی آنها بخشیده می شود و وارد بهشت می شوند ، این جادۀ آخرت است .
« إِلاّٰ مَنْ تٰابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صٰالِحاً فَأُولٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لاٰ یُظْلَمُونَ شَیْئاً »
و کمترین آزاری نخواهند دید . این سند قرآنی است .
و اما سوم : گروهی هستند که در قرآن و روایات مطرح هستند . فکر ، حرکت باطنی ، خواسته و حرکت فیزیکی دارند ، یک مراد و یک مطلوب هم بیشتر ندارند ، اما زلف فکر اینها به شخص پروردگار گره می خورد ؛ یعنی متعلّق فکر ، خزانۀ بی نهایت و حقّ می باشد . متعلّق فکر ، کسی است که شب های ماه رمضان هزار اسم او را در جوشن کبیر می خوانیم ، که تقریباً نهصد و نود اسم آن فقط نشان دهندۀ رحمت است ، البته دو اسم ، نشان دهندۀ غضب است ، البته برای بیگانگان
ص:120
و غریبه ها می باشد .
در جهنم را باز می کنند و می گویند جای عاصی اینجا است ، در بهشت را باز می کنند و می گویند جای مطیع اینجا است:
«وهم والجنّة کمن رآها و هم والنار کمن رآها» (1)به علی علیه السلام بهشت و جهنم را نشان دادند ، علی علیه السلام گفت : به بهشت و جهنم کاری ندارم ،
«الهی ما عبدتُکَ خوفاً من عقابک »
جهنم و بهشت تأثیری در یک رکعت عبادت من ندارد .
«ولا طمعاً فی ثوابک بل وجدتُک أهلاً للعبادة فعبدتُک » (2)طمعی به بهشت تو ندارم ، اگر بهشت را هم نشان من نمی دادید ، نماز من ، همان نماز بود .
«لو کُشِف الغطاء ما ازددتُ یقیناً » (3)علی علیه السلام می فرماید : همه چیز من تو هستی . ما نمی توانیم مانند علی علیه السلام شویم ، کار باطنی و فکری می برد . فدای خاک کف پای أبی عبدالله شوم ، أبی عبدالله در گودال می فرماید :
ما از تو نداریم بغیر از تو تمنّا حلوا به کسی ده که محبّت نچشیده
با بهشت ، عده ای را به عبادت و خدمت به خدا دعوت کن ، با جهنم یک عده ای را از معصیت دور کن . علی علیه السلام می فرماید : جهنّم تو مرا از معصیت دور نمی کند و بهشت ، مرا به عبادت مجبور نمی کند ، آن چیزی که مرا از معصیت نگاه
ص:121
می دارد خود تو هستی ؛ زیرا ای معشوق من ، می دانم علاقه نداری مرا در معصیت ببینی .
این افراد در قیامت کجا هستند ؟ آیا به آنها درخت های سیب ، حور العین و چشمه مزد می دهند ؟ این موارد که مزد ما است ، جایگاه آنها چنین جایی است ؟
« فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ » (1)
روح این افراد در قیامت ، کنار من آرامش پیدا می کند ، بهشت اینها من هستم ، علی علیه السلام چگونه با خدا ارتباط ایجاد می کند ؟
«فبعزّتک یا سیّدی و مولای أقسم صادقاً » (2)این قسمت دعا اوج دعای کمیل است ؛ یعنی قبل و بعد از این قسمت ، چنین اوجی ندارد . اوج معرفت ، وابستگی و دلدادگی است ، از اول دعا تا آخر دعا صورت ایشان روی خاک بوده است ، شاید خواندن دعا در حالت ایستاده و نشسته را بی ادبی می داند ، اشک چشم او خاک را گل می کند ، خاک و زمین را نمی بیند ، او فقط یک نفر را می دید:
«ما رأیت شیئاً الا ورأیت اللّه قبله و معه و بعده » (3)هیچ چیزی غیر از خدا را نمی بینم . خاک را نمی دید که زیر چشم او گل می شود ، زمین و آسمان را نمی دید ، فقط خدا را می بیند .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:122
پی نوشت ها
عبادت و خدمت به بندگان خدا
9
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:123
ص:124
ص:125
ص:126
ص:127
ص:128
ص:129
ص:130
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
گروهی از مردم دارای عمل هستند ، این عمل آنها در دو مرحلۀ عبادت خدا و خدمت به بندگان خدا صورت می گیرد و عمل آنها براساس آیات قرآن مبتنی بر ایمان آنها به پروردگار و روز قیامت است و نیتشان هم در عمل و نیت پاک و خالص است ، وقتی در عمل وارد می شوند ، برای خدا و آبادی آخرت تلاش می کنند و در این عمل ، هیچ انسان و موجودی را شریک نمی کنند .
خداوند در قرآن مجید می فرماید : اینها عملشان یقیناً دارای پاداش است و پاداشی که خدا به عمل ایشان عنایت می کند ، از اصل عمل آنها بهتر و بالاتر است .
گروه دوم : ظاهر عمل ، عمل خوبی است ، گاهی اعمال آنها ، صورت اعمال شرعی و عبادی دارد ، و به مردم خدمت می کنند ، اما باطنشان ، از ایمان به خدا و ایمان به قیامت خالی است:
« مَنْ عَمِلَ صٰالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیٰاةً طَیِّبَةً
ص:131
وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ » (1)
نهایتاً چون ارتباطی با خدا و قیامت ندارند ، راهی برای نیّت للّه برای آنها باز نیست . بنابراین اعمالی که صورت زیبایی دارد چه به شکل عبادت و چه به شکل خدمت ، برای خدا انجام نگرفته و به عنوان مصالح ساختن آخرت آباد به کار گرفته نشده و از جانب پروردگار پاداش و مزدی ندارند . اگر کسی بگوید : چرا خدا به آنها مزد نمی دهد ؟ آیا ظلم به آنها نیست ؟ جواب این است که: این افراد با خدا هیچ ارتباطی نداشتند ، عمل را برای خدا انجام ندادند ، پاداشی بر عهدۀ خدا نسبت به آنان نیست و هیچ ظلمی هم به آنها نشده است . اگر خداوند متعال به آنها مزد ندهد ، نتیجه می گیریم که صاحب کار آنها مردم و هوای نفس می باشد . عمل آنها منافقانه و ریاکارانه بوده و چهرۀ عمل به طرف پروردگار عالم جهت گیری نداشته است . بر عهدۀ خدا نیست که به آنها پاداشی کرامت کند . (2)
گروه سوم : گروهی هستند که عمل انجام نمی دهند ، اهل عبادت و خدمت نیستند ، به قول امام صادق علیه السلام عمری را گرد نفس و خواسته های خود چرخیدند .
به خدا و مردم کاری ندارند ، در تمام عمر تنها به فکر خود می باشند . از درآمد زندگی ، فقط برای بدن ، نفس ، شهوت ، شکم و خانواده خود استفاده می کنند .
گرهی را از کار مردم باز نمی کنند ، اینها مردمی مثل طایفۀ دوم هستند ، اما عذابشان از طایفۀ دوم کمتر است .
پس عمل قابل پاداش و آباد کنندۀ دنیا و آخرت ، تنها عمل مؤمن ، همراه با نیّت خالص و نیّت پاک است و لازم است ما تا آنجایی که فرصت داریم ، بخشی از این نوع اعمال را چه در رابطۀ با پروردگار و چه در رابطۀ با عباد پروردگار ، بشناسیم . در اینجا گفتگویی را برای شما نقل می کنم که این گفتگو بسیار با ارزش است ، در این
ص:132
گفتگو به اعمال ، حالات و اخلاق اشاره شده است ، که مربوط به مؤمنان دارای نیّت پاک و خالص است .
این گفتگو با چهرۀ برجستۀ ملکوتی و عرشی به نام اویس قرنی انجام گرفته است . این مرد بزرگ ، که فوق العاده مورد محبت رسول خدا صلی الله علیه و آله بود ، با اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله او را ندیدند ، بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله هم به شدت مورد توجه امیرالمؤمنین علیه السلام بود ، پیغمبر صلی الله علیه و آله در زمان خودشان می فرمودند : هر کس اویس را ببیند سلام مرا به او برساند و لباس خودشان را به امیرالمؤمنین علیه السلام دادند و فرمودند : بعد از من او را ملاقات می کنی این لباس مرا به او بده ، و پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمودند : اویس در قیامت به اندازۀ دو قبیلۀ پر جمعیت عرب ، مردم را شفاعت می کند ؛ یعنی اجازه ای که به او دادند مانند اجازۀ انبیا و ائمه علیهم السلام می باشد .
« مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ » (2)
یعنی خداوند در قیامت به اویس اجازۀ شفاعت می دهد . گفتگو از اینجا شروع می شود که مردی در یمن ، احتمالا در همان بیابان ، در حالی که اویس مشغول شترچرانی بود و شترهای مردم را می چراند ، گفت : اویس! شما که پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله را ندیدی ولی از دین ، آیین و فرهنگ او بهره مند شدی ، می شود به من بگویی با اینکه رسول خدا صلی الله علیه و آله را زیارت نکردی ، (3) از دین ، آیین ، فرهنگ او چه چیزی آموخته و یاد گرفتی ؟
اویس هشت جواب به او داد . نشان می دهد که این شترچران ، در دین خدا فقیه بود ، آگاه و عالم به دین خدا بود ، دیندار و دین شناس بود. عده ای در جامعه دین دارند ولی دین شناس نیستند ، لذا اگر دائم مراجعه به عالم ربانی نکنند ، حق را با
ص:133
باطل اشتباه می گیرند .
أصبغ بن نباته نقل می کند ، أصبغ از تربیت شدگان ناب وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام بود . أصبغ می گوید : امیرالمؤمنین علیه السلام در ایام ریاست و حکومت خود هر وقت از بازار کوفه می گذشتند و یا کاسب ها را می دیدند ، می فرمودند :
« یا معشر التجار »
ای گروه کاسب ، ای داد و ستد کنندگان:
«الفقه ثمّ المتجر »
اول دین شناس شوید ، بعد کاسبی کنید . چرا ؟ حضرت فرمودند : این یکی از مواردی است که امیرالمؤمنین علیه السلام به اسم جلاله پروردگار عالم سوگند خورده است:
«والله للرّبا فی هذه الامّة أخفی من دبیب النمل علی الصفا » (1)چرا به قوم یهود ، نصرانی و زرتشتی ها اشاره نمی کند . می فرماید : والله ربا در این امت از لغزیدن مورچه روی سنگ صاف پنهان تر است ، ممکن است عمری کاسب ها در چاه ربا قرار داشته باشند و نفهمند . بعد از مرگ یک مرتبه پرونده آنها را باز کنند و بگویند شما در دنیا حرام خوردید . شما با حرام سر و کار داشتید ، چرا می فرماید : در این امت .
چون آیین ها و مکتب های دیگر بخصوص در زمان ما ، اساس اقتصادشان بر ربای بانکی است . اقتصاد جهان براساس ربا محاسبه می شود ، اما در این امت یک عده ای بهانه شرعی برای خودشان درست می کنند و راه فرار از ربا را پیدا می کنند که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید : ربا خود را پنهان می کند و به نظر نمی آید که شخص رباخوری می کند ، می گوید : من از راه شرعی وارد شدم . ربا با طرح ها و تدبیرها ،
ص:134
چهرۀ ظاهرش را پشت آن تدبیرها و نقشه ها پنهان می کند و ربا در اقتصاد ، از لغزیدن مورچه روی سنگ صاف مخفی تر است . برای اینکه دچار ربا نشوند ، واجب است دین شناس شوند ، حالا اگر نرفتند دین شناس شوند ، واجب است معاملات اقتصادی خود را با متخصصان قرآن شناس و روایت شناس در میان بگذارند ، تا آنها که ربای مخفی را درک می کنند ، آنها را راهنمایی کنند و بعد امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند :
«التاجر فاجر »
چرا معامله گران جزء بدکاران هستند ؟ زیرا دچار ربای مخفی هستند ،
«والفاجر فی النار »
تاجر بدکار وارد آتش می شود ، که بدکاری او همین ربا است ، ممکن است عرق خور و قمارباز نباشد ، اهل فسق و فجور نباشد . اینکه می گوید : تاجر فاجر است ؛ یعنی تاجر رباخور ، تاجر بدکار است .
اویس هم انسان دین شناس و دینداری بود . دیندار که دین شناس نیست ، گاهی باطل را در زندگی خود حق می بیند و حق را باطل می بیند ، ممکن است این اشتباه تا آخر عمر با او همراه باشد ، اگر زندگی را به اهل دانش ، بصیرت و فقه گره نزند .
گرفتار خواهد شد .
به اویس گفت : از دین پیغمبر علیه السلام چه فهمیدی ، با اینکه پیغمبر علیه السلام را ندیدی .
گفت : من هشت برنامه را فهمیدم و بعد راجع به خودش صحبت کرد که من به یکی یکی این برنامه ها عمل کردم ، هم محدودۀ زندگی دنیا را روشن و نورانی می کند و هم زندگی نامحدود قیامت و حیات بی نهایت محشر را تضمین می کند .
امکان توضیح هشت برنامه در یک جلسه امکان پذیر نیست ، با تکیه بر لطف خدا با همدیگر قسمت به قسمت آن را سیر می کنیم و به امید اینکه از این گفتگوی
ص:135
ملکوتی و نورانی که با یک شترچران فقیه ، دین شناس و دین دار شده بود ، خداوند متعال نصیبی به ما عنایت کرده است . البته از این هشت قسمت ، از هر کدام ، اندکی به ما عنایت شده است ، اگر عنایت نشده بود ما در این حال نبودیم ؛ یعنی اهل خدا و خدمت به خلق نبودیم . معلوم می شود خداوند متعال به همۀ ما نظر دارد و این حقایق را به ما نشان داده است .
به ما سفارش شده که در امور الهی و ملکوتی اهل قناعت نباشید . بلکه اهل حرص باشید ، شما در قرآن مجید می بینید که پروردگار پیغمبر علیه السلام را به عنوان یک انسان حریص معرفی کرده است . این حرص حرام و شیطانی نیست ، این حرص در اینجا به جا است ، چه طور رسول خود را معرفی می کند:
« حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ » (1)
یعنی به همه انسان ها حرص دارد ، برای اینکه نگذارد انسان ها گرفتار عذاب فردا و دنیای فاسد و محروم از بهشت پروردگار شوند . اینجا جای قناعت نیست .
چه چیز مردم مملکت ما از اویس کمتر است ! مگر اویس انسان ویژه ای آفریده شده بود ؟ اویس انسانی بود که مسلمان نبود ، بعد که صدای دین پیغمبر صلی الله علیه و آله به او رسید ، با عقل ، نگاه به این دین و فرهنگ کرد و آن را قبول کرد ، بعد هم حرص زد که از همۀ حقایقی که با آن در ارتباط است ، ظرفش را پر کند و پر کرد .
همه چیز را از خدا گرفت ، عمرش هم به زیباترین صورت تمام شد . در رکاب وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفّین به شهادت رسید . این هم پایان عمر و اول حیات آخرت بود ، یعنی از مردن نهراسید و مرگ را محکوم کرد ، چون شهید نمی میرد .
ص:136
« وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْیٰاءٌ » (1)
مرگ را محکوم و دهن مرگ را بست ، گفت : من در کام تو فرو نمی روم ، من در آغوش رحمت و کرامت می روم ،
« یٰا لَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ * بِمٰا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ » (2)
مرگ اگر مرد است آید پیش من
من با ضربۀ او فنا و متلاشی نمی شوم ، او یک پیراهن و پوششی از من می گیرد ، من از کام او عمر جاودان و حیات الهی در می آورم .
در پاسخ به این مرد در بخش اول فرمود : «طلبت الرفعة»
در کجا انسان اوج می گیرد و پرواز می کند ، کلمه رفعت در قرآن زیاد استعمال شده است .
« فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللّٰهُ أَنْ تُرْفَعَ » (3)« یَرْفَعِ اللّٰهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ » (4)« رَفِیعُ الدَّرَجٰاتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلیٰ مَنْ یَشٰاءُ » (5)،
این کلمه در روایات زیاد آمده است . گفت : من در جستجوی رفعت ، بلندی مقام و در جستجوی قلّۀ بزرگی بودم ، راه و روش زندگی را از دین و فرهنگ پیغمبر صلی الله علیه و آله یاد گرفتم . اویس از این راه عبور کرد و به قلۀ نهایی رفعت رسید . اگر نرسیده بود ، بوی خدا را نمی گرفت . اویس برای دیدن پیغمبر صلی الله علیه و آله به مدینه آمد ، اما پیغمبر صلی الله علیه و آله را زیارت نکرد ، مادرش گفته بود ، اجازه نداری بیشتر از نصف روز در مدینه بمانی ، از مدینه برگشت ، سه روز بعد ، پیغمبر صلی الله علیه و آله به مدینه آمد ، وقتی که به خانه رسید جنب مسجد دیدند چهره پیغمبر صلی الله علیه و آله تغییر کرد و به یمن رو کرد ، فرمود :
ص:137
«انّی لاشمُّ رائحةَ الرحمن من جانب الیمن » (1)بوی خدا از جانب یمن می آید . گفتند : یک شتر چران می خواست تو را ببیند ، می گفت : مادرم فقط نصف روز اجازه ماندن در مدینه را داد ، پیغمبر صلی الله علیه و آله آهی کشید و فرمود : عجب رغبت و اشتیاقی به قیافۀ تو دارم ، و الاّ در باطن که با هم هستیم .
گفت احمد ز یمن بوی خدا می شنوم یمنی برقع من ، بوی خدا بوی تو بود
گفت : من در جستجوی معنویت می باشم تا در بالاترین جایگاه انسانی و الهی قرار بگیرم ، بالاخره از طریق فرهنگ پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله و قرآن این رفعت را در تواضع یافتم .
«طلبت الرفعة فوجدتها فی التواضع »
یک رشتۀ تواضع ، تواضع به پروردگار است و فروتنی ، نسبت به مردم مؤمن و مسلمان می باشد:
« وَ اخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ » (2)،
از آثار تواضع به خدا ، پذیرفتن همۀ اوامر حق و ضدّ شیطان حرکت کردن است .
وَ إِذْ قُلْنٰا لِلْمَلاٰئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کٰانَ مِنَ الْکٰافِرِینَ » (3)
شیطان امتناع کرد و تکبر ورزید و از ناسپاسان شد ، آن کسی که در برابر پروردگار تواضع ندارد ، زمین گیر است ، نمی تواند بالا برود و به رفعت برسد ، نمی تواند به
ص:138
مقامات بلند انسانی و ملکوتی برسد .
« فَاخْرُجْ مِنْهٰا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ * وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلیٰ یَوْمِ الدِّینِ » (1)
با عصبانیت به پروردگار گفت : مرا بیرون کردی؟
« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ » (2)
این زهر تکبر را در همۀ بندگانت می ریزم که در برابر دستورهایت شاخ و شانه بکشند . وقتی تو انسان را به عبادت امر کنی ، آنها می گویند : امر تو را اطاعت نمی کنیم ، نماز نمی خوانیم ، روزه نمی گیریم و حجاب را رعایت نمی کنیم ، حرمت ربا و معاصی را قبول نداریم ، آنها را وادار می کنم که امر تو را اطاعت نکنند .
پروردگار آرام به او فرمود :
« لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ » (3)
من هم هفت طبقۀ جهنّم را فقط از تو و کسانی که مانند تو دچار تکبّر در برابر من می شوند ، پر می کنم . هر کس را که می خواهی گمراه کن . هر کس به گمراهی تو گوش دهد ، حزب و جزء تو می شود ، معنای تکبر را به آرامی به خانواده ، دوستان و به مردم بگویید ، که تکبر در برابر دعوت خدا و خواسته های خدا ، باعث خروج از مقام و لعنت ابدی و دوزخ همیشگی است .
«طلبتُ الرفعةَ فوجدتها فی التواضع » (4)بعضی از انسان ها در نهایت تواضع و فروتنی بودند و از این نردبان به اوج رفعت انسانی رسیدند .
که آنان را ز حیوانی رهانید
ص:139
که چون آن تشنه کامان آب جستند در این تاریکْ شب مهتاب جستند (1)
«مَنْ کٰانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلّٰهِ الْعِزَّةُ جَمِیعاً إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّٰالِحُ یَرْفَعُهُ » (2)
آیا امیرالمؤمنین علیه السلام در عالم نمونه دارد ؟ در علم ، عمل و سیاست نمونه دارد ؟ او هر شب تا شب نوزدهم ماه رمضان ، بیشتر شب را صورت روی خاک می گذاشت و می گفت :
«آه من قلّة الزاد و طول السفر » (3)خدایا علی دست خالی است . این چه تواضعی است ؟
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:140
پی نوشت ها
آغاز کردن اعمال با یاد خدا
10
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:141
ص:142
ص:143
ص:144
ص:145
ص:146
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
وجود مبارک پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله مردم را در تمام کارها ، اعمال ، روابط ، روش و منش ، به حقایق قرار داده شده دعوت می کنند.
کار خود را با «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » شروع کنید که برای خدا و امید به رحمانیت خدا در دنیا، و به طمع رحیمیت پروردگار در آخرت باشد ، حکمت ها و فلسفه ها در آن نهفته است . وقتی کار ریشه خدایی داشته باشد و در دایرۀ توحید انجام بگیرد ، خالی از شرک باشد ، خالص برای حضرت الله انجام بگیرد و به امید بخشندگی خدا و عطای خدا در دنیا و آخرت انجام بگیرد ، آثار فراوان دنیایی و اخروی دارد .
این گونه اعمال ، برخی از بیماری های روانی را معالجه می کند ، خلأهای برونی و درونی را جبران می کند . برای انسان ایجاد امنیت و آرامش می کند و توان ، قدرت ، نیروی باطنی و ارادی و گاهی هم توان بدنی به انسان می دهد .
برای اینکه شما عزیزان به گوشه ای از این آثار عنایت کنید ، من پنج آیه از قرآن مجید را برای شما تلاوت می کنم که این پنج آیه در توضیح این مقدمه و در اثبات
ص:147
کاربرد عمل صالح نقش مهمی دارد .
اما آیۀ اول که در سورۀ مبارکۀ اسراء قرار دارد .
« کٰانَ الْإِنْسٰانُ عَجُولاً » (1)
دقت بفرمایید خداوند مهربان نمی گوید «خلق الانسان عجولا » نمی گوید : انسان بر مبنای شتاب و عجله آفریده شده است ، (2) انسان ها دچار یک حالت روانی منفی به نام عجله و شتاب می شوند . شما عجله و شتاب انسان را ، در دو برنامه ، در همۀ جوامع و ملت ها ملاحظه می کنید . یکی رویکرد شتابانه به ثروت و دیگری به لذّت است . بیماری عجله و شتاب ، باعث می شود که انسان تمام نیروی خودش را در دنیا مصرف جمع مال و مصرف لذّت های مادّی و محدود و کم زمان و از بین رفتنی کند .
خداوند در قرآن مجید می فرماید : بهشت جایی است که:
« مٰا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ » (3)
محل هر گونه خواسته ، اشتها ، میل و طلب ، بدون محدودیت و محل لذت است .
ولی برای رسیدن به « مٰا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ » نیاز به ایمان و عمل صالح دارد . « وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّٰالِحٰاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنّٰاتٍ » (4)اما عده ای به طرف ثروت و لذت دنیوی شتاب می کنند . تمام عمر و نیرو را صرف رسیدن به ثروت و لذّت دنیایی می کنند ، نصیبشان را از آخرت قطع می کنند . حالت روانی عجله و شتاب ورزی ، زیان سنگینی برای انسان دارد که در قرآن می فرماید :
« إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ » (5)
ص:148
و می فرماید :
« هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمٰالاً* اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیٰاةِ الدُّنْیٰا » (1)
یعنی کسانی هستند که از نظر حرکت و عمل ، شتاب زده می باشند ، و می خواهند زودتر به ثروت ، شهوت و لذّت برسند . در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید :
«لافقر بعد الجنة ألا و إنّه لا غنی بعد النار » (2)بعد از بهشت ثروتی وجود ندارد . خداوند در قرآن مجید می فرماید :
« مٰا تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ »
اگر در بهشت هر ثروت و لذّتی را بخواهید می یابید.
انسان باید خودش را مقیّد به عمل صالح کند ، از آثار عمل صالح ، علاج شتاب زدگی و عجله است ، انسان آرام ، با ادب و با وقار می شود و بیماری عجولی او هنگامی که با مقیّد شدن به أعمال صالحه علاج شد ، دیگر عمرش را صرف ثروت بیش از نیاز نمی کند ، قناعت می کند و صرف لذت و شهوات حرام نمی کند .
وقار و ادب پیدا می کند . از راه حلال به سراغ ثروت و شهوت می رود ، با روی آوردن و آراسته شدن به عمل صالح ، این بیماری خطرناک که باعث از دست دادن بهشت می شود ، و باعث تلف کردن عمر به خاطر پول و لذّت می شود ، از بین می رود ؛ یعنی انسان عمر خود را تلف و ضایع نمی کند .
« کٰانَ الْإِنْسٰانُ عَجُولاً » (3)
ص:149
نمی فرماید ، «خُلِقَ الْإِنْسٰانُ » ، معلوم می شود عجله یک امر عارضی و بیماری است . و این بیماری با عمل صالح قابل معالجه است ، انسان را از بیماری شتابزدگی و عجولی شفا می دهد .
« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مٰا هُوَ شِفٰاءٌ وَ رَحْمَةٌ » (1)« إِنَّ هٰذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصّٰالِحٰاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْراً کَبِیراً » (2)
در آیۀ دوم : مسألۀ آفرینش انسان مطرح است .
« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسٰانَ فِی کَبَدٍ » (3)
ما انسان را در چارچوب کار ، کوشش ، زحمت ، مشقت و فعالیت آفریدیم ؛ (4) یعنی نباید تمام عمر خود را به بطالت بگذراند ، فعالیت و عمل جزء بافت خلقت و آفرینش انسان است . پروردگار در قرآن می فرماید : تو باید حرکت کنی و کوشش کنی ، بافت وجود خود را ، با کوشش ، فعالیت و اطاعت از خدا و پیغمبر صلی الله علیه و آله گره بزن ، تا زحمات ، فعالیت ها و کوشش های شما باطل نشود .
عمل صالح نمی گذارد فعالیت ها ، رنج ها و حرکت های انسان نابود شود .
« یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللّٰهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لاٰ تُبْطِلُوا أَعْمٰالَکُمْ » (5)
عمل صالح انسان را دست پر می کند . دنیا و آخرت انسان را آباد می کند و عامل به دست آوردن بهشت است .
ص:150
آیۀ سوم :
« إِنَّ الْإِنْسٰانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ » (1)
این جزو خلقت انسان نیست ، یک امر عارضی است ، به انسان نعمت های فراوان دادم ، اما او با وجود نعمت های من ، علیه من به ناسپاسی بر می خیزد . از شهوت ، چشم ، گوش و دست در اعمال حرام استفاده می کند ، و در امضا ، تقلّب ، دوز و کلک در اجناس مردم و اسناد مردم ، قدم حرام برمی دارد ، در مجالس حرام شرکت می کند ، جای ناسپاس کجا است ؟ دوزخ می باشد . (2)
إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکٰافِرِینَ » (3)، کافر یعنی ناسپاس ، یعنی منکر واقعیات . اثر عمل صالح این است که انسان را از ناسپاسی حفظ می کند و در دایرۀ شکر قرار می دهد .
« اعْمَلُوا آلَ دٰاوُدَ شُکْراً » (4)
کلمۀ شکر از نظر عربی در اینجا مفعول لاجله است ، قاعدۀ ادبی است . ای خاندان داود عمل کنید ، ای انسانها از فرمان من اطاعت کنید ، تا شکر در شما تحقق پیدا کند .
از آثار دیگر عمل صالح این است که انسان دائماً در حال شکر است . (5)
وَ سَنَجْزِی الشّٰاکِرِینَ » (6)ما به شاکرین پاداش عنایت می کنیم . پیغمبر در هنگام سحر سجده های طولانی و گریه فراوان داشتند ، به حدی که بلال به حضرت صلی الله علیه و آله عرض کرد : آیا این مقدار گریه لازم است؟ حضرت جواب او را
ص:151
این گونه دادند . «أفلا أکون عبداً شکوراً » (1) من بندۀ شاکر نباشم ! شکر یعنی عمل صالح . البته هنگامی که بحث به ذکر «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ » برسد ، مفصّل مسأله شکر را از قرآن و روایات برای شما بیان خواهم کرد . اما طبق آیات قرآن ، نماز ، روزه ، حج ، جهاد ، امر به معروف و نهی از منکر ، انفاق و احسان به پدر و مادر شکر پروردگار است . چنانکه در اوایل سورۀ لقمان هم آمده:
« أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوٰالِدَیْکَ » (2)
تو مسئول هستی که هم مرا و هم پدر ومادر خود را شکر کنی . شکر پروردگار ، عبادت پروردگار است . شکر والدین هم احسان به والدین است .
پس از آثار عمل صالح ، حفظ انسان از ناسپاسی یا نجات ناسپاس از ناسپاسی و قرار دادن او در دایرۀ شکر پروردگار عزیز عالم است .
اما آیۀ چهارم : آیۀ چهارم در سورۀ یوسف است ،
« وَ مٰا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّٰارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاّٰ مٰا رَحِمَ رَبِّی » (3)
خودم را نمی توانم تبرئه کنم .
اگر من بیشتر اوقات زندگی خود را ، از عمل صالح ، عبادت خدا و خدمت به بندگان خدا پر کنم ، وارد جهاد اکبر شده ام .
«قَضَوا الجهاد الاصغر و بقی علینا جهاد الاکبر قیل: یا رسول الله! و ما الجهاد الاکبر؟ قال جهاد النفس» (4)هنگامی که شما اوقات زندگی خود را با خدمت و عبادت پر کنید ، در حقیقت در برابر هوای نفس موضع گرفته اید و به یک جنگ الهی علیه جنود شیطانی باطن برخواسته اید و با عمل صالح ، دیو هوای نفس را به تدریج ضعیف می کنید ، تا
ص:152
وقتی نفس از هوا و هوس بیفتد ، و تبدیل به نفس مطمئنّه شود . و انسان آرام می گیرد . «مطمئنّه » ؛ یعنی آرام بگیرد .
این از آثار عمل بر مبنای «بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ » است . عملی که با خدا معامله می شود و به امید رحمانیت و رحیمیت پروردگار است.
آیۀ پنجم : دوباره مسألۀ خلقت انسان را مطرح می کند .
« خُلِقَ الْإِنْسٰانُ ضَعِیفاً » (1)
ناتوان آفریده شده ، اما می تواند به یک توانمندی بی نظیری نائل شود . در بدو امر و ابتدای کار ناتوان آفریده شده است ، ما هم قوانین ، مقررات ، حلال و حرام و فرمان های خود را ، با لحاظ کردن اراده ، بدن و قلب محدود و توان ضعیف انسان نظام دادیم .
« یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ » (2)
من تمام قوانین را آسان و سبک برای شما قرار دادم .
در ماه رمضان با اینکه غذا نمی خوریم ، آن هم وسط روز ، که بیش از اول صبح و شب نیازمند به غذا هستیم ؛ زیرا در روز کار و فعالیت می کنیم ، اما احوال ما غیر از ماه رمضان خیلی بهتر است و سبک تر هستیم .
من ارادۀ دائمی دارم که تمام پیشنهادات خود را به شما سهل و آسان و سبک بگیرم که خود شما را از هزار گونه بار سنگین و عمل به خواسته های من ، سبک کند . شما اگر در ماه رمضان ، غذای خود را نصف ایام دیگر کنید ، یعنی سحری و افطار را کمتر بخورید. بعد از ماه رمضان به هر آزمایشگاهی مراجعه کنید ، می بینید که از قبل سالم تر هستید و عوارضی در خون شما دیده نمی شود . وزنتان سبک شده ، سبک شدن وزن آثار بسیاری برای زانو و کمر و مفاصل دارد ، علاوه بر این روزه ، عذاب روز قیامت را ، به خاطر گناهان ، سبک می کند تا آتش را به
ص:153
خاموشی بکشاند .
این معنای:
« یُرِیدُ اللّٰهُ أَنْ یُخَفِّفَ عَنْکُمْ »
است .
اگر ارادۀ انسان قوی باشد روزه گرفتن آسان می شود ، هم قدرت بدنی انسان زیاد می شود و هم به قدرت روحی و ارادی می رسد .
« لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ » (1)قدرت اراده و قدرت عقل است ، «صوموا تصحّوا » (2) قدرت بدنی است .
روز قیامت عده ای از بدن ها در کمال ناتوانی است ، خداوند در سوره «ن وَ الْقَلَمِ » می فرماید : در دنیا که بودند:
« کٰانُوا یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ » (3)
من آنها را دعوت به نماز و عبادت کردم ، سجده در اینجا به معنای عبادت است ، انسان وقتی بخورد و بخوابد و شهوترانی کند ، ضعیف می شود ؛ زیرا در عبادت تمرین نداشته است و در دنیا سست بودند و ورزش های بدنی آنها هم در مسیر عبادت نمی باشد ، به روح ، عقل و اراده خود کاری نداشته اند ، در قیامت جای ورزش نیست ، با همان بدن سست و شهوانی ، با آن شکم پر ، وارد قیامت می شوند ، آنها را دعوت می کنم که فقط سجده ای در محشر برای من انجام دهند .
خداوند در قرآن می فرماید :
« فَلاٰ یَسْتَطِیعُونَ » (4)
نمی توانند سجده کنند . ولی کسانی که تمرین عبادت و خدمت داشتند ، وقتی
ص:154
از قبر بیرون می آیند ، به هر مقداری که با بهشت فاصله دارند ، می گویم:
« ادْخُلُوهٰا بِسَلاٰمٍ آمِنِینَ » (1)
از کنار قبر خود تا بهشت ؛ مانند برقی که در ابرهای بهار زده و خاموش می شود سریعتر به بهشت می رسند . چون بدن لخت و پای فلجی ندارند ، بدن و اراده از عبادت، قدرت گرفته است ، پیرمرد نود ساله ، مکّه ، کربلا و مشهد می رود و می گوید : حالم خوب است ، از او سؤال می شود که در زیارت امام رضا چه کار کردی ؟ می گوید : شب جمعه تا صبح حرم بودم ، الحمدلله دویست رکعت نماز قضا در حرم خواندم ، توان روحی و ارادی او بر بدن 90 ساله مسلّط است .
این هم یکی از آثار عمل صالح است که ضعف را در ناحیۀ بدن ، اراده ، روح ، قلب و باطن ، کم می کند و باعث قدرت می شود .
امام باقر علیه السلام می فرماید : نوجوان ده دوازده ساله بودم ، پدرم حضرت زین العابدین علیه السلام با بودن در آن حادثه عظیم کربلا که کوه ها را از بین می برد ، قسمتی از شب ، کیسه ای را از خرما ، لباس و پول پر می کرد و روی شانۀ خود می گرفت و در خانۀ مستحق های مسلمان شیعه و سنی و یهودی و مسیحی ، می گذاشت و بر می گشت . مقداری می خوابید و بقیۀ آن را به نماز شب ، گریه ، دعا و مناجات می گذراند ، بعد اذان می گفت ونماز صبح را می خواند و بعد از نماز صبح ، صورت مبارک را روی خاک می گذاشت ، خاکی که از کنار قبر أبی عبدالله آورده بود ، هزار مرتبه در سجده می گفت :
«الهی عبیدک بفنائک ، مسکینک بفنائک ، فقیرک بفنائک » (2)آفتاب هم که طلوع می کرد سر زمین می رفت و کشاورزی می کرد ، و به خانه بر
ص:155
می گشت ، دوباره شروع به عبادت می کرد ، یک روزی در اتاق را باز کردم و رفتم کنار دیوار نشستم و او را نگاه می کردم ، دیدم که بسیار گریه می کند .
چقدر انسان باید قدرت و توان داشته باشد ، که کربلا را ببیند ، و بعد از آن واقعه شب ها بار به دوش بکشد ، بعد از آن در نماز شب گریه و هزار بار تکرار ذکر کند و بعد در طول روز مشغول کشاورزی شود و دوباره برگردد و مشغول عبادت شود .
امام باقر می فرماید : (1) او مشغول عبادت بود و من هم بلند بلند گریه می کردم . وقتی پدر سلام نماز را داد ، فرمود : فرزندم ، چرا گریه می کنی ؟ گفتم دلم برای شما می سوزد ، چقدر کار ، خدمت ، عبادت و سجده می کنید ، مگر این بدن چقدر انرژی دارد ؟ فرمود : عزیز دلم ، روی طاقچه ، کتابی است آن را بردار بیاور . کتاب را آوردم و به پدر دادم ، باز کرد و جلوی من گذاشت ، فرمود : در این صفحات ، عبادات و خدمات جدّم علی علیه السلام نوشته شده است . عزیز دلم ، اگر بخوانی ، آن وقت به من نمی گویی چقدر خودت را به زحمت می اندازی ، من کجا و علی کجا؟
عمل صالح ، ضعف خلقتی انسان را جبران می کند . انسان با تمرین عمل صالح ، عبادات ، خدمت به خلق خدا و اخلاق خوش به توان عجیبی در دنیا و آخرت خواهد رسید . «من کان لله کان الله له » (2) ولی باید به این معنا آگاه باشیم که همۀ این امور ، خدمت ها و عبادات در صورتی از افق وجود انسان طلوع می کند که انسان نسبت به خدا و خلق خدا متواضع و فروتن باشد . وقتی خداوند می فرماید : نماز بخوانید و روزه بگیرید ، شانه بالا نیندازید ، با کمال خاکساری اطاعت نمایید ؛ زیرا اگر مقام تواضع نباشد ،
« إِنَّهٰا لَکَبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَی الْخٰاشِعِینَ » (3)
نماز ، روزه ، خدمت و احسان برای انسان سنگین است ، وقتی سنگین شد ، با داشتن تکبر قبول نمی کند ، با کبر از مجموع آثار عمل صالح خودش را محروم
ص:156
می کند .
وقتی از اویس می پرسد تو که پیغمبر صلی الله علیه و آله را ندیدی ، از فرهنگ ، آئین و مدرسه او چه بهره ای بردی ؟ می گوید : هشت بهره ، بهره اول : «طلبتُ الرفعة » رسیدن به قلّۀ مقام ، درجات الهی و کمالات انسانی را جستجو کردم ، دیدم دین و فرهنگ او مرا راهنمایی کرده ،
«فوجدتها فی التواضع »
این مقام و رفعت را با تواضع و فروتنی ، می شود به دست آورد .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:157
پی نوشت ها
11
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:158
ص:159
ص:160
ص:161
ص:162
ص:163
ص:164
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
هنگامی که از اویس قرنی سؤال می شود شما که وجود مبارک رسول خدا صلی الله علیه و آله را زیارت نکردی و به محضر ملکوتی ایشان مشرف نشدی ، از نبوت و رسالت او چه بهره ای گرفتی؟ پاسخ می دهد من از این فرهنگ و دین که او تبلیغ کرده ، هشت حقیقت را یافتم . اما حقیقت اول :
«طلبتُ الرفعة فوجدتها فی التواضع » (1)من در جستجوی مقام ، منزلت و شخصیت انسانی بودم ، با کمک فرهنگ اسلام این قلّه ، منزلت و این درجۀ عالی را در تواضع یافتم . انسان باید نسبت به حضرت حق و مردم ، به ویژه اهل ایمان متواضع باشد .
حقیقت هم همین است ، ریشه و اصل حقایق که انسان را به درجات عالی در پیشگاه پروردگار می رساند فروتنی و خاکساری است . بلای تکبّر بلای سنگینی است . تکبّر سخت ترین مانع و حجاب در برابر پذیرفتن و عمل کردن به خواسته های حقّ است . همۀ درجات و مقامات از طریق پاکی باطن و عمل به
ص:165
خواسته های پروردگار به دست می آید . انسانی که متکبّر است خودش را از آن پاکی باطن و عمل به دستورهای حق محروم می کند ، به خاطر نداشتن نردبان تواضع به آن درجات نخواهد رسید .
امروز یکی از آیات بسیار مهم کتاب خدا را از سورۀ مبارکۀ مائده که در بخشی از این آیه مسألۀ تواضع مطرح است ، برای شما قرائت می کنم و شاید بتوانم به چهار روایت بسیار مهم و با ارزش در زمینۀ تواضع اشاره کنم .
آیۀ شریفه پنجاه و چهار سورۀ مائده ، برای اهل خدا شش نشانه و علامت ذکر می کند:
« یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ » (1)
خطاب به مسلمانان و مؤمنان زمان رسول خدا است ، ای اهل ایمان! اگر روزی برسد که شما از دینان دست بردارید و بی دین شوید ، در برابر امواج فتنه ها ، شهوات و جاذبه های مال و مقام قرار بگیرید و استقامت نورزید و گوهر دینتان غارت شود و بی دین شوید.
« فَسَوْفَ یَأْتِی اللّٰهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ »
یقیناً و قطعاً من ملّت و جامعه ای را پدید می آورم و قومی را ظهور می دهم که من عاشق آن جامعه و ملت هستم .
ص:166
عشق خدا به یک ملت و جامعه بی سبب نمی باشد . رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید :
«ان الله لاینظر الی صورکم ولا الی اموالکم »
خدا نگاهی به ظاهر و مال شما ندارد:
«ولکن ینظر الی قلوبکم » (1)نگاه خدا به باطن شما است ، وقتی باطن الهی باشد ، پاک باشد و از رذائل پیراسته باشد ، این پاکی ، سبب می شود که پروردگار عالم به پاکان عشق بورزد و محبت کند . قومی را که من می آورم و این ملتی را که آشکار می کنم ، من عاشق آن قوم بعد از شما هستم .
« وَ یُحِبُّونَهُ »
آن ملت عاشق من هستند ، به من محبت دارند ، این عشق دو طرفه است . چون عشق یک طرفه باعث زحمت است . اگر کسی عاشق باشد ولی معشوق او را دوست نداشته باشد ، فضای زندگی برای او تاریک می شود ، اما وقتی عاشق بداند و ببیند که معشوق هم به او عشق می ورزد ، زندگی ، فضا ، خوراک ، خواب و رفت و آمد یک معنای دیگر برای عاشق دارد ؛ یعنی هنگامی که عاشق مشاهده می کند معشوق به او ارادت دارد ، همه چیز را زیبا می بیند .
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
این قوم ، ملت و جامعه نسبت به اهل ایمان که برادران و خواهران دینی می باشند ، متواضع ، فروتن و خاکسار هستند ، تلخ و خشن نیستند .
« أَعِزَّةٍ عَلَی الْکٰافِرِینَ » در مقابل دشمنان خدا و دشمنان خودشان نیرومند و پرقدرت هستند ، درِ شکست بر روی آنها باز نیست . اگر شهید شوند و یا دشمن را نابود کنند ، برنده هستند .
« فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ » (1)
اینکه می شنوید درِ شکست به روی این ملت و این جامعه بسته است ، از لغت «عزیز » استفاده شده است .
« أَنَّ اللّٰهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ » (2)
یعنی خدا توانای شکست ناپذیر است . « وَ لِلّٰهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ » (3)پروردگار ، پیغمبر صلی الله علیه و آله و اهل ایمان واقعی توانای شکست ناپذیر هستند .
« یُجٰاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّٰهِ » (4)اینجا آیه مطلق است ، قیدی ندارد ، نمی فرماید : «یجاهدون باموالهم » ، این ملت با جان ، بدن ، زبان ، آبرو و با حکومت در راه خدا زحمت می کشند . این نوع مؤمنین اگر روی صندلی حکومت قرار بگیرند فقط در راه خدا می کوشند ، در راه نفس ، اقوام ، حزب و اطرافیان خود کوشش نمی کنند .
این ملت اگر پول به دست آنها بیاید با مال جهاد می کنند ، آبروی فوق العاده ای داشته باشند با آبرو جهاد می کنند ، زبان گویایی داشته باشند با زبان جهاد می کنند ، قلم داشته باشند ، با قلم جهاد می کنند ، علم داشته باشند با علم جهاد می کنند .
ص:168
« وَ لاٰ یَخٰافُونَ لَوْمَةَ لاٰئِمٍ » البته این ملت از همه طرف مورد سرزنش قرار می گیرند ، آشنا و غریبه آنها را سرزنش می کند ، ولی آن قوم و ملت هیچ ترسی از سرزنش خودی و بیگانه ندارد ، هر کس هر چه می خواهد بگوید ، می گویند : ما راه روشنی داریم که قرآن و اهل بیت علیهم السلام است ، مسیر را حرکت می کنیم ، پایان این مسیر هم پروردگار است .
« إِلیٰ رَبِّکَ الْمُنْتَهیٰ » (1)« ذٰلِکَ فَضْلُ اللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ وَ اللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ » (2)
این شش برنامه احسان من به آن ملت است .
«وٰاسِعٌ » در اینجا به معنای عطای بسیار است ، من به آن ملت عطای بسیار می کنم . اولین لحظه ای است که آیه نازل شده و پیامبر صلی الله علیه و آله آیه را قرائت کرد ، مردم به پیغمبر صلی الله علیه و آله گفتند : این که خدا می گوید : اگر شما بی دین شوید من یک ملتی را می آورم ، آیا منظور خدا فرزندان ما اعراب است ؟ فرمودند : نه ، از این آیه شریفه ، خداوند متعال نسبت به نسل آیندۀ شما هیچ قصد و اراده و نظری ندارد . کدام ملت هستند ؟ دست مبارک خود را روی شانۀ سلمان گذاشتند ، سه جمله فرمودند ، فرمودند : منظور آیه سلمان ، یاران و هموطنان سلمان است و بعد این جمله را فرمودند : که این جمله در کتب متعددی آمده است . «مجمع البیان » ، «نور الثقلین » ، «المیزان » ، جلد دوم «الاستیعاب » که از مهمترین کتاب برادران و علمای اهل سنت است ، البته مدارک دیگر هم دارد.
ص:169
بعد از اینکه دست روی شانۀ سلمان گذاشتند : فرمودند : منظور خدا از این آیه ، یاران و هموطنان او است . این جمله را فرمودند : «لَوْ کَانَ الدِّینُ فَی الثُّرَیَّا لَنَالَتْهُ رِجَالٌ مِنْ هَؤُلَاء» (1) خیلی روایت فوق العاده ای است ، این روایت شامل حال بی دین ها ، مجرمین حرفه ای ، عاصیان ، سرکشان ، بدحجاب ، رباخور ، شراب خور ، قمارباز ، ستمگر ، ظالم و اختلاس کننده که در این وطن زندگی می کنند ، نمی باشد .
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : من از چنین مردمی در آخرالزمان بیزار هستم ، آنها هم از من بیزار هستند ، اینها با شما بیگانه هستند ، یار و یاور شما هم نیستند . یار و هموطن شما هم نیستند . پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : سلمان ، یاران و هموطنان او . آن کسی که از اسلام بریده و به فرهنگ شیطان پیوسته ، دشمن شما و خدا است . غربی است ولی در اینجا زندگی می کند ، فرهنگ
« غَیْرِ الْمَغْضُوبِ » (2)
است ، اسرائیل است که در اینجا زندگی می کند .
« وَ لاَ الضّٰالِّینَ »
فرهنگ آمریکا ، فرانسه ، و انگلیس و سایر مناطق اروپا ، از آنها است ، قرآن می فرماید : هموطن شما نیست ، جزو دشمنان است .
بعد فرمودند :
«لوکان الدین فی الثریا »
فرض کنید اگر دین و فرهنگ خدا به ستاره ثریا گره خورده باشد ،
ص:170
«لنالته رجال من هؤلاء »
مردم ایران آن دین را از آن منطقۀ دور ، به دست خواهند آورد و به این دین پایبند خواهند شد .
یک بار دیگر فرمایش نورانی پیامبر صلی الله علیه و آله را دقت کنید . فرزندان ایران ، اگر دین به ستارۀ ثریا گره خورده باشد ، آن دین را به دست می آورند ؛ یعنی حالت صعود و رفتن به سوی ارزش ها ، به قدری عاشق فضائل و درستی ها و کمالات هستند که سختی راه را برای خودشان هموار کرده و این سربالایی را می روند و دین را از ثریا می گیرند و به آن عمل می کنند .
کسی که متواضع است طبق آیه ، دین دارد . کسی که در برابر خدا و مردم مؤمن فروتن است ، ایمان دارد و مورد محبّت خدا است و خدا او را دوست دارد .
و اما روایت: من نمی دانم ارزش تواضع تا چه حدّی است و کاربرد فروتنی در برابر پروردگار تا چه اندازه است که:
«قال امیرالمؤمنین عند موته »
وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام عرق مرگ بر پیشانی او نشسته بود ؛ یعنی تمام آثار مرگ آشکار بود ،
«علیک بالتواضع فانّه من أعظم العبادة » (1)ای مردم مؤمن ! بر شما باد به فروتنی و تواضع ، زیرا تواضع بالاترین عبادت است.
آن وقت در پیشگاه پروردگار ، حدّ تواضع امیرالمؤمنین علیه السلام را مشاهده می کنید ، که هر شب جمعه تا آخر عمر ، در دعای کمیل اعلان صادقانه می کرد ،
ص:171
«وأنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر الفقیر المسکین المستکین » (1)حدّ فروتنی امیرالمؤمنین در پیشگاه وجود مقدس حق این گونه می باشد .
حدّ فروتنی را در مناجات مسجد کوفه ببینید .
«مولای یا مولای أنت المالک وأنا المملوک و هل یرحم المملوک الا المالک ، أنت الحیّ و أنا المیّت وهل یرحم المیّت الاّ الحیّ ، أنت الکبیر و أنا الصغیر و هل یرحم الصغیر الا الکبیر ، أنت العزیز و أنا الذلیل و هل یرحم الذلیل الا العزیز » (2)این حد تواضع امیرالمؤمنین است .
و اما تواضع در برابر مردم ، فکر نکنید امیرالمؤمنین علیه السلام فقط در خانه پروردگار متواضع بودند ، ایشان در اخلاق و عمل ، فروتن و خاکسار بودند ، نسبت به مردم متواضع بودند . در کتاب با عظمت صلی الله علیه و سلم ا صلی الله علیه و آله و سلم الله اکبر ج الحمد لله عید مبارک رحمهما الله طبرسی ، امام عسگری علیه السلام می فرماید :
« أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکٰافِرِینَ » (3)
پدر و پسر مؤمنی ، میهمان امیرالمؤمنین علیه السلام شدند ، حضرت فرمودند : غذا بیاورید . سفره انداختند و غذا را آماده کردند ، پدر و پسر در محضر امیرالمؤمنین علیه السلام غذا خوردند ، امام عسگری علیه السلام می فرمایند : این پدر و پسر وقتی از در اتاق وارد شدند ، جدم امیرالمؤمنین علیه السلام تمام قد برای آنها بلند شد و اکرام کرد و بالای اتاق نشاند و خودش کمی آن طرف تر و روبه روی آنها نشست ، این گونه نبود که حضرت به دیوار و پشتی تکیه بدهد ، تا این پدر و پسر هر وقت بخواهند با حضرت صحبت بکنند ، مجبور شوند سر برگردانند .
یعنی تکیه دادن در کنار میهمان ، خارج از ادب و میهمان داری می باشد . من
ص:172
سعی می کنم عین فرمایش امام عسگری علیه السلام را بی کم و زیاد بگویم ، گاهی گویندگان به مطالب شاخ و برگ می دهند که مطلب زیباتر شود ، مانعی هم ندارد ، من عین متن روایت را برای شما می گویم . غذا خوردن پدر و پسر تمام شد . به قنبر اشاره کردند ، قنبر رفت و یک آفتابه و تشت و حوله آورد . جلوی پدر آمد ، معلوم می شود با دست غذا خورده بود . امام عسگری علیه السلام می فرماید : جدم امیرالمؤمنین علیه السلام از جا بلند شد ، آفتابه ، تشت و حوله را از دست قنبر گرفت و روبه روی آن پدر آمد ، فرمود : دستت را در تشت بگیر ، من آب می ریزم ، دستت را بشوی و بعد حوله را از روی دستم بردار و دستت را خشک کن . پدر از شدت حیا و خجالت که نمی توانست باور کند ، علی علیه السلام می خواهد دست مرا بشوید . امام عسگری می فرماید : پدر به دست و پای امیر المؤمنین افتاد ، گفت : علی جان ! چگونه شما بر دست منِ بی قابل آب می ریزی ، من چطور تحمل کنم . حضرت فرمودند : بلند شو ، بنشین ، برادر دینی در بشر بودن هیچ امتیازی به تو ندارد مثل خودت هستم ، می خواهم آب بریزم روی دستت و با این کاری که دارم می کنم ده ها برابر تعداد مردم کرۀ زمین و خدمت کاران کرۀ زمین ، در بهشت خدا خدمتگزار برای علی علیه السلام قرار می دهد . من یک نگاه دیگر دارم ، این تواضع، علی را به بهشت و خادمان بهشت می رساند ، علی را به مزد چند برابر تعداد مردم دنیا می رساند . تو را به خدا قسم می دهم که دستت را بگیر و بشوی . پدر دستش را دراز کرد ، علی آب ریخت ، به او فرمود : با اطمینان بشوی ، فکر کن دست خود را در خانۀ خودت می شویی ، با همان آرامش و اطمینان دستت را بشوی . دستش را شست و حوله را نزدیک او برد ، برداشت و دستش را خشک کرد . بعد به محمد حنفیه پسرش فرمود : عزیز دلم! اگر پسر این پدر ، تنها میهمان من بود ، من دستش را می شستم ، اما خدا مجلس ما را می بیند و باید برای پدر ویژگی قائل شد و بین پدر و پسر نباید در این کار مساوات برقرار کنم ، من بابای تو هستم ، دست پدر را من شستم ، تو جگر گوشه
ص:173
من و پسر من هستی ، تو بلند شو و دست پسر را بشوی . (1) این تواضع امیرالمؤمنین است .
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید :
«من تواضع لله رفعه الله » (2)به نظر من روایت دو پهلو است ، شاید هم درست نفهمیده باشم ، کسی که برای شخص خدا فروتنی کند ، یا کسی که به خاطر خدا ، برای مردم فروتنی کند ، مانند این است که برای خدا فروتنی و خاکساری می کند ، «رفعه الله » پروردگار عالم درجه او را بالا می برد .
رومی نشد از سرّ علی کس آگاه
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:174
پی نوشت ها
ص:176
ص:177
ص:178
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
از بهترین و برترین ارزش های اخلاقی ، تواضع و فروتنی در برابر خواسته های خدا و مردم است . اگر انسان در کنار پروردگار خود را بزرگ نداند و خود را آزاد ، مالک ، مستغنی از حق به حساب نیاورد ، و نسبت به مردم هم طغیان گر ، فخر فروش و با ناز و تکبّر نباشد ، در پیشگاه خداوند متعال چنین انسانی مرتبۀ بلند و درجۀ بالایی دارد . به قدری تواضع و افتادگی مهم است و سبب آثار بسیار پرارزش دنیایی و آخرتی است که وجود مبارک امام صادق علیه السلام از تواضع در وجود انسان تعبیر به مزرعه می کنند . محل کشت می باشد ، امام ششم علیه السلام برای نمونه به چهار شجرۀ طیّبه و درخت پاک که از این مزرعه روئیده می شود ، اشاره می کنند .
می فرمایند :
«التواضع مزرعة الخشوع والخضوع والخشیة والحیاء » (1)انسان باید نسبت به پروردگار خود افتاده باشد و در کنار حضرت حق برای خودش مقام ، منزلت ، مرتبه ، مالکیت و ریاستی قائل نباشد و نسبت به همۀ بندگان خدا تواضع داشته باشد ، خود را از دیگران برتر و بالاتر نداند ، بلکه خود را برادر ، خادم و خدمتگزار مردم بداند ؛ یعنی به این معنا رسیده باشد که پروردگار مرا
ص:179
آفریده ، او را بندگی کنم و به بندگانش خدمت نمایم .
در پیوند با خدا خود را بنده و در پیوند با مردم ، طبق آیات و روایات ، خود را برادر و خادم مردم می داند . این حالت در وجود یک انسان ، اولین محصول و شجرۀ طیّبه اش خشوع است . خشوع یعنی چه ؟ یعنی سربه زیر بودن و خود را به حساب نیاوردن ، این را که عرض می کنم طبق یکی از آیات قرآن کریم می باشد ، خشوع یعنی از هر نوع بازیگری نسبت به خدا و خلق خدا سالم بودن است .
خداوند قرآن مجید می فرماید :
« الَّذِینَ هُمْ فِی صَلاٰتِهِمْ خٰاشِعُونَ » (1)
وقتی از معصوم می پرسند خشوع یعنی چه ؟ می فرماید : در نماز همۀ حواس خود را متوجه خدا کند ، (2) با انگشتر ، تسبیح ، لباس ، چشم و انگشت های خود بازی نکند . معلوم می شود به نظر اولیای خدا ، خشوع یعنی سالم بودن از بازیگری ها . چه بازیگری نسبت به پروردگار ، که نفاق است و چه با شخصیت ، آبرو ، مال ، خواسته ها و رأی مردم بازیگری کند ، که این موارد پستی و زشتی است .
پروردگار همه چیز مردم را در چارچوب انسانیت ، محترم دانسته است ، خدا رأی مردم را محترم می داند ، اگر رأی مردم را محترم نمی دانست ، دستور وجوب را به پیغمبر صلی الله علیه و آله که عالم ترین و داناترین بود ، نمی داد .
« وَ شٰاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ » (3)
در امور زندگی ، کشور و در امور اجتماعی با مردم مشورت کن ، یعنی رأی مثبت مردم ، نزد من محترم است ، وقتی به یک برنامه ای رأی دادند ، رأی آنها را فراموش
ص:180
نکن ، مواظب باش که در چاه تاریک منیّت و غرور نیفتی . به مال مردم هم احترام بگذار ، با مال و آبروی مردم بازی نکن . بنابراین تواضع به نظر امام صادق علیه السلام یک مزرعه ملکوتی و الهی است ، که یک شجرۀ طیّبۀ این باغ و مزرعه ، کشتزار خشوع است .
شما در قرآن مجید به آیات کتاب الهی دقت کنید ، کلمۀ «هُزُواً » در قرآن زیاد آمده است . در آیات مربوط به قیامت هم آمده است که گروهی در قیامت برای ابد محکوم به عذاب الیم هستند ، علت آن هم این است که دین خدا را به بازیگری گرفتند . هیچ حقیقتی را نباید به بازی گرفت . هیچ کسی را در چارچوب انسانیت و آثار انسانیت نباید به بازی گرفت ، به بازی گرفتن دین ، رأی ، مال و پروندۀ مردم ، حرام و گناه کبیره است .
پیغمبر صلی الله علیه و آله را با چوب و سنگ می زدند ، در حدّی که به نظر خودشان نابود شود ، کتک می زدند ، دندان و پیشانی او را می شکستند ، یارانش را تبعید می کردند ، اما در تمام این حوادث می گفت :
«اللهم اهد قومی فانّهم لایعلمون » (1)خدایا مردم آگاه نیستند که این کارها را انجام می دهند . آنها را هدایت کن . برای مردم و دشمنان دعا می کرد . برای کسانی که او را کتک می زدند و یارانش را تبعید می کردند دعا می کرد .
شخصی پشت سر پیغمبر صلی الله علیه و آله شروع به مسخره کردن نمود ، علیه پیغمبر بازیگری می کرد ، «رَحْمَةً لِلْعٰالَمِینَ » است که تبعید کنندۀ یارانش را دعا می کرد ، شکنندگان دندان و پیشانی خود را دعا می کرد ، قاتل عموی خود را بخشید ، اما
ص:181
کسی که با لب ، دهان ، ابرو و دست و پا ، در حالی که همۀ بدن او غیر طبیعی بود ، پیامبر صلی الله علیه و آله را مسخره می کرد ، فرمود : به همان حال بمان ، و تا آخر عمر به همان حال ماند . سزای بازی کردن با رأی ، آبرو ، مال ، خانواده ، پدر و مادر ، دوست و حتی دشمن این گونه می باشد . به ما اجازه ندادند که حتی با دشمن هم بازیگری کنیم . (1)
در مکّه علیه پیغمبر صلی الله علیه و آله تبلیغ سوء می کردند . رسول خدا صلی الله علیه و آله وارد خانه می شد ، وجود مبارک حضرت زهرا علیها السلام در سن شش سالگی می دید که پدر بزرگوارشان در حالی که روی عمامه ، شانه و لباس مبارک ایشان شکمبه گوسفند می باشد ، فاطمه علیها السلام پدر را می بوسید و با دست های کوچک ، صورت بابا را پاک می کرد ، لباس های بابا را می شست ، در مکّه علیه پیغمبر عظیم الشأن اسلام حمله می کردند ، هنگامی که می خواست مکه را فتح کند ، مردم مکه خبر نداشتند که پیغمبر صلی الله علیه و آله با ده هزار مسلح بیرون شهر مکّه می باشد . جمعیت یکصدا فریاد می زد ، «الیوم یوم الملحمة » امروز روز انتقام گرفتن از ستمکاران مکه است .
پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : شعار را عوض کنید . همه شعار بدهند «الیوم یوم المرحمة » (2) امروز روز محبت و گذشت است . مردم مکه علیه پیغمبر صلی الله علیه و آله بیداد می کردند ، خداوند متعال به پیغمبر دستور موضع گیری داد با این حال به پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : به بیدادگران آتش بس بده ؛ زیرا من از ماه های قمری ، چهار ماه را حرام اعلان کردم .
و به تمام دشمنان هم اعلام کن
« فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ » (3)
هر جا می خواهید بروید ، ما کاری به کارتان نداریم . البته این اعلام ، خدعه
ص:182
و حیله نباشد . در این چهارماه حرام ، اگر دشمنان در مدینه از جلوی شما رد شدند ، کسی حق ندارد با چشم تند به آنها نگاه کند ؛ چون من در این چهار ماه اعلان آتش بس دادم و همه جا آزاد هستند و نباید از شما بترسند . تواضع یک شجره طیّبه است .
عباد متواضع ، فروتن و خاکسار ، با پروردگار و خلق خدا بازی گری ندارند ، برخوردهای آنها با خدا و با خلق ، مثبت و جدی است . این معنای خشوع است .
شجرۀ دیگر این مزرعه ، خضوع است . محققین می فرمایند : خشوع با خضوع فرق می کند . خضوع ؛ یعنی شکل دادن به بدن ، که بیننده با دیدن شکل بدن شما ، راه رفتن ، نشستن و حرف زدن شما ، احساس نکند که تکبر می کنید .
« عِبٰادُ الرَّحْمٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً » (1)
آسان و سبک راه بروید ، برای دیگران شاخ و شانه نکشید ، از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند : «ما حدّ التواضع » (2) مرز تواضع چیست ؟ فرمودند : وقتی در مجلسی وارد می شوید ، به هیچ عنوان از کسی توقعی نداشته باشید که برای تو برخیزند و به تو جا بدهند .
شخصی در حال قضا کردن نمازهای خود بود . رفیقش گفت : چه کار می کنی ؟ گفت : بیست سال نماز از من قضا شده است . آنها را قضا می کنم ، من بیست سال نماز جماعت شرکت می کردم و در صف اول می ایستادم ، یک بار برای نماز دیر کردم ، دیدم در صف اول جا نیست ، در صف دوم ایستادم ، فهمیدم ایستادن در صف اول برای من بیماری بوده ، نماز نبوده است . صف اول می ایستادم که خوشم بیاید و دیگران مرا در صف اول ببینند ، پس نماز من با اخلاص نبوده است .
ص:183
«ما حدّ التواضع » یا رسول الله ! مرز تواضع چیست ؟ می فرمایند : با هر کس ملاقات کردی ، اول تو سلام کن ، این حدّ تواضع است .
قرآن مجید می فرماید : آیا سر تو با این گونه راه رفتن ، از قله های کوه بالاتر می رود ، قدم های تو زمین مرا می شکافد ؟ (1)
پروردگار چه نصیحت جالبی به موسی بن عمران علیه السلام دارد ، «یا موسی انظر الی الارض » روی این زمینی که راه می روی ، مرتب به زمین نگاه کن ، «فانّها عن قریب قبرک » (2) به همین زودی زمین دهان باز می کند ، خانواده و مردم عجله می کنند که جنازۀ تو را در آن گودال بگذارند که باد نکند و بوی جنازه مردم را اذیت نکند .
غافل از خدا روی مبلها می نشینید ، پا روی پا می گذارید و مردم را به حساب نمی آورید ، گویا شما مردم را آفریده و روزی مردم را شما می دهید .
روزگاری این شعر بسیار زیبا در مجالس ما خوانده می شد ، آن وقت که تلویزیون نبود ، پنجاه سال قبل رادیو داشتند ، مؤمن هایی که رادیو داشتند ، آن را در کمد می گذاشتند ، قفل می کردند و سر کار می رفتند ، وقتی بر می گشتند ، برای اذان ، اخبار و سحر ماه رمضان رادیو را روشن می کردند ، مواظب بودند که دست خانواده نیفتد که با رادیو معصیت کنند . اکنون که زندگی مردم مملو از معصیت است . در آن زمان بر رادیو ، مجالس و مدّاح ها اشعار سعدی ، سنایی ، ابن یمین ، نظامی و گاهی بعضی از غزلیات حافظ و اشعار جلال الدین رومی حاکم بود .
اما اکنون دویست خط شعر خوانده می شود و هیچ گونه ارزشی ندارد . برای اهل بیت علیهم السلام شعر می خوانند ، پایین ترین شعر و منحطترین شعر که جز اینکه این شعرها ، دل اهل بیت علیهم السلام را بسوزاند ، کار دیگری نمی کند .
یکی از اشعار در باب تواضع در کتاب «بوستان سعدی» است . کتابهای سعدی ،
ص:184
«گلستان » ، «مجالس » ، «قصاید » ، «بدایع » ، «خواتیم » ، «طیّبات » و «غزلیات قدیم » می باشد ، همۀ این کتاب ها را من خواندم و سیر کردم . در آن روزگار اشعار عالمانه ، حکیمانه و دلسوزانۀ او حاکم بر مجالس بود . این شعر در باب تواضع در کتاب «بوستان » است .
شنیدم که وقتی سحرگاه عید
«بایزید » در زمان خود شخصیت مهمی بوده و در قرن سوم هجری معروف و مشهور بود .
در روزگار قدیم روی تنور کرسی می گذاشتند و به هنگام صبح و در تاریکی خاکسترهای آن را جمع می کردند و دور می ریختند ، دوباره هیزم جدید روشن می کردند .
انسان که تازه از حمام بیرون می آید ، خیس است ، لباسش نم دارد ، اگر خاکستر نرم روی لباس ها و سر و صورت و گردن بریزد ، چه اوضاعی پیش خواهد آمد .
در اینجا چه کار باید کرد ؟ آن کسی که اهل تواضع و دارای شجره طیّبه است ، می تواند در برابر نفس خود ایستادگی کند .
همی گفت ژولیده دستار و موی
دستار یعنی عمامه اش، خاکستر زیاد بود ، عمامه را به هم ریخت ، وقتی عمامه را باز کرد خاکستر روی سر و گردن او ریخت .
با خود گفت : با این پرونده ام ، مرا باید هیزم جهنم کنند ، حالا برای یک ذرّه
ص:185
خاکستر فریاد بزنم و فحش بدهم ، مریدان خود را جمع کنم و بگویم خانۀ او را خراب کنید ، صاحب خانه را زندان کنید . او را از این کار محروم کنید ، به او حقوق ندهید ، او را به خاک سیاه بکشانید ، این واکنش کار متکبران است .
یکی از بزرگترین علمای شیعه ، مرحوم آخوند ملامحمد کاشی (1) است . قبر او در تخت فولاد اصفهان است . تعدادی از شاگردانی که نزد او درس خوانده اند و او تربیت کرد ، نام می برم . آیت الله العظمی سیدجمال الدین گلپایگانی (2) که در زمان حیات ، برزخ را دیده بود ، مانند استاد خود آخوند کاشی به برزخ راه پیدا کرده بود . مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ مرتضی طالقانی ، مرحوم آیت الله شهید سید حسن مدرّس ، (3) مرحوم آیت الله حاج آقا رحیم ارباب اصفهانی (4) و مرحوم آیت الله العظمی بروجردی ، (5) اینها شاگردان آخوند کاشی بودند .
یک روز آخوند در ایوان مدرسه صدر نشسته بود ، یک نفر به او می گوید :
التماس دعا . اشک در چشمان مرحوم آخوند حلقه می زند ، می گوید : من دعا کنم ؟ کسی باید دعا کند که با خدا ارتباط نزدیک داشته باشد ، حرف او را بخوانند ، من چه چیزی دارم ؟ التماس دعاکننده رفت ، آخوند به پهنای صورت اشک ریخت ، او به من خوش بین بوده ، که به من گفت : دعا کن ، او ظاهر مرا دیده ، این محاسن و لباس مرا دیده است.
اما بعضی در این زمان دو کلمه درس خوانده اند ، یا یک صندلی به او داده اند ، با او نمی شود حرف زد ، نزد او نمی شود رفت ، در باطن خود ادعای «أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلیٰ » دارد . همین مردمی که به آنها راه ندادی و حرف آنها را گوش نکردی ، دو روز دیگر می آیند زیر تابوت جنازه تو را می گیرند و به قبرستان می برند که بوی تعفن جنازه ، مردم را اذیت نکند .
ص:186
کای نفس من در خور آتشم
ما را از جنسی آفریده که زیر پای همه موجودات است ، همه از روی خاک راه می روند ، گاو از روی خاک راه می رد ، فضله هم می اندازد ، لاشه حیوانات روی خاک می ماند تا خاک شود ، ما را از این خاک آفریده اند .
کسی نیست به این کاخ نشینان دنیا بگوید : مگر شما چه کسی هستید ، و چقدر ارزش دارید ؟
حریص و جهانسوز و سرکش مباش
آن کسی که از آتش آفریده شد ، گردنکشی کرد و گفت : به انسان سجده نمی کنم:
« خَلَقْتَنِی مِنْ نٰارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ » (1)
عنصر آتش ابلیس شد ، عنصر خاک آدم ، ابراهیم ، موسی ، عیسی و محمد صلی الله علیه و آله می باشد .
یکی قطره باران ز ابری چکید خجل شد چو پهنای دریا بدید
که جایی که دریاست من کیستم
واقعاً جایی که خدای بی نهایت است ، من کیستم !؟ هیکل من در مقابل کل عالم چقدر به حساب می آید .
سخن در زمینه تواضع بسیار است ، دو مورد از این مزرعه گفته شد ، دو مورد
ص:187
دیگر و شش مطلب از رسول خدا صلی الله علیه و آله ، و چند مطلب بسیار مهم از امیرالمؤمنین علیه السلام و سه آیه قرآن در باب تواضع باقی مانده است .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:188
پی نوشت ها
نامگذاری امام حسن علیه السلام
13
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:189
ص:190
ص:191
ص:192
ص:193
ص:194
ص:195
ص:196
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
در پانزدهم ماه مبارک رمضان ، خداوند مهربان به خاندان رسالت و نبوت ، فرزندی عنایت فرمود . این فرزند از نظر جدّ ، مادربرزگ ، پدر ، مادر ، برادر و خواهر نعمت خدا بر او کامل بود . زیرا از زمان پدید آمدن انسان ، هیچ فرزندی دارای چنین خانواده و ریشه ای در عالم معنویت نبوده است .
وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله بعد از ولادت این فرزند ، از خانواده خود سؤال کردند که چه نامی برای او انتخاب کرده اید ، عرضه داشتند ما در نام گذاری این فرزند ، بر شما سبقت نمی گیریم ؛ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند : من در نامگذاری او از پروردگار سبقت نمی گیرم؛ یعنی حتی نام فرزندان خود را آسمانی ، ملکوتی و معنوی انتخاب کنید .
سابقه داشته که پروردگار عالم کسانی را نام گذاری کرده است . در قرآن خداوند به حضرت زکریا علیه السلام می فرماید : فرزندی به تو عنایت می کنم که نام او را یحیی انتخاب کردم و این نام در گذشته سابقه نداشته است . (1)یا فرشتگان وقتی به حضرت مریم علیها السلام بشارت تولد فرزندی را دادند ، به مریم کبری علیها السلام عرضه داشتند:
ص:197
« إِنَّ اللّٰهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ » (1)
این نام گذاری خدا است ، همان وقت امین وحی نازل شد و کلمۀ پاک و پاکیزه معنا دار حسن را از جانب خداوند به پیغمبر صلی الله علیه و آله اعلان کرد که خدا می فرماید : نام این مولود رمضان را حسن بگذارید .
این مختصری از مسألۀ ولادت و نام گذاری و ریشۀ خانوادگی اهل بیت علیه السلام می باشد . پس امام حسن علیه السلام اولین انسانی است که در عالم ، با دارا بودن چنین خانوادۀ با عظمتِ بی نظیری به دنیا آمد . اما نگاهی به فرهنگ حضرت حسن بیندازیم .
مردی از علاقه مندان به وجود مبارک امام مجتبی علیه السلام ، خدمت حضرت می آید .
کاری هم به جز احوالپرسی نداشته است ، حاجت ، نیاز و کاری نداشت ، نزد خود گفته بود ، بروم محضر مبارک امام مجتبی علیه السلام ، احوالپرسی کنم . نوعاً احوالپرسی عرب با این جمله شروع می شود «کیف أصبحت » یعنی حالتان چطور است ؟ کلمۀ «أَصْبَحَ » در جمله قرار دارد که ریشه اش صبح است ، ولی اگر بخواهند معنا کنند ، معنی آن همین احوالپرسی عمومی می شود . عرض کرد : «کیف أصبحت یابن رسول الله » حالتان چطور است ؟
طبیعتاً کسانی که اهل ایمان و اسلام هستند ، در جواب احوالپرسی افراد ، به جملۀ زیبای پرمغز تکیه می کنند ، یا می گویند ، «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ » و یا می گویند «اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ الْعٰالَمِینَ » . اما وقتی به وجود مبارک حضرت مجتبی علیه السلام می گوید : حال شما چطور است ؟ امام سیر زیبایی از وضع کل انسان های عالم را از زمان آدم علیه السلام تا آخرین نفر در جواب احوالپرسی بیان می کند که در حقیقت می خواهند بگویند که حال تک تک مردان و زنان عالم از زمان آدم علیه السلام تا برپا شدن قیامت ، که خود من هم
ص:198
یکی از آنها هستم ، این گونه می باشد .
اگر غیر از این است ، پس چه می باشد ؟ مسائلی در این عالم است که همان است و غیر از آن نیست ، مانند آن است که خداوند در قرآن مجید می فرماید :
« أَنَّمٰا إِلٰهُکُمْ إِلٰهٌ وٰاحِدٌ » (1)
خدا یکتا است و غیر از این نیست . یا می فرماید :
« إِنَّ السّٰاعَةَ لَآتِیَةٌ » (2)
مسلم است که قیامت را برپا می کند و غیر از این هم نیست . و ارادۀ من به غیرِ آن تعلق نخواهد گرفت . در برپا شدنش هم قبولی مردم یا ردّ مردم هیچ اثری ندارد . کل مردم عالم هم منکر قیامت شوند ، من قیامت را برپا می کنم . فرار بکنند یا فرار نکنند ، بترسند یا نترسند ، امر قطعی است . می فرماید : در قیامت من از مردم به جز پروندۀ نیکو قبول نمی کنم ، این را در دنیا به وسیلۀ یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر خود اعلان کردم ؛ یعنی آن زمانی که جمعیت کل کره زمین یک مرد و یک زن بود ، و آن مرد را به پیغمبری انتخاب کردم و به او تکلیف کردم همسرت را به سوی خدا هدایت کن و به او بگو که در قیامت پرونده ای جز پروندۀ اسلامی قبول نمی کنم .
« وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلاٰمِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ » (3)
اگر کسی این حقیقت را نفهمد و بمیرد ، در آنجا گریبان او را خواهم گرفت که به چه علت مسائل خود را یاد نگرفتی ، من جهالت را عذر نمی دانم .
« وَ اللّٰهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِکُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصٰارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ » (4)
ص:199
به چه علت گوش را به تو عطا کردم ؟ آن را برای ساز ، آواز و شنیدن اباطیل ندادم ، چشم را برای تماشای نامحرم و هر فیلمی خلق نکردم ؛ یعنی من که این چشم و گوش را به شما دادم ، آیا از این اعضا من سهم ندارم ؟ که حرف مرا گوش دهید ، حرف انبیا و اولیا را گوش دهید و یا حقّ را مطالعه کنید ؛ یعنی من در این گوش و چشم شما و نیروی درک شما به اندازۀ ارزن هم سهم ندارم ؟
گوش و چشم شما ملک من است ، این گوش و چشم را کجا فروختید و به چه کسی داده اید ؟ من یک ذره راضی نیستم که این گوش و چشم را در غیر امور طبیعی و حقّ هزینه کنید . من تو را آفریدم که:
« لِتَعْلَمُوا » (1)
عالم و دانا شوید . ما بیشتر شنیدیم ، که هدف از خلقت مرد و زن:
« مٰا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّٰ لِیَعْبُدُونِ » (2)،
خداوند در قرآن مجید هدف خلقت انسان را منحصر در بندگی خدا نمی داند .
نمی فرماید : من شما را برای بندگی آفریدم و کار دیگر هم نباید انجام دهید ، خداوند می فرماید : من این خاک مرده را تبدیل به انسان زنده کردم ، که این موجود زنده « لِتَعْلَمُوا » دانای به حقایق شود .
من بشر را برای شاگردی علی خلق کردم . از امام حسن علیه السلام و حسین بن علی علیه السلام علم یاد بگیرد ، من ائمه و پیامبران را فرستادم که شما با وصل شدن به آنها دانا شوید . دکتر ، مهندس ، معمار و هنرمند مثبت شوید ، نه هنرمندی که از غربی های کافر تقلید می کند .
دکتر ، مهندس و مخترع شدن ، ثواب دارد و هدف خدمت به جامعه بشری
ص:200
می باشد .
امام مجتبی علیه السلام سوار بر استر بودند ، شخصی مهار مرکب را گرفت و شروع به ناسزا گفتن کرد ، به پدر حضرت مجتبی علیه السلام توهین می کرد ، امام علیه السلام سخنان او را قطع نکردند ، مرکب را نگه داشتند و خودشان مستمع شدند ، آن مرد هر چه می خواست به امام حسن علیه السلام توهین کرد و چیزی برای گفتن نداشت .
من شما را آفریدم که در هر موقعیتی مولّد زیباترین حرکت باشید . پدران ، مادران ، فرزندان ، معلمان و استادان به این نکته توجه کنند و به آن عمل نمایند تا به اجر معنوی برسند ، هنگامی که می خواهید مدیران خود را انتخاب کنید ، زیباترین کار را در انتخاب کنید ؛ یعنی امین ترین ، عالم ترین، فعال ترین، بی نظرترین و دلسوزترین را برای امور مردم منصوب کنید .
به کسانی که خداوند انتخاب کرده ، توجه کنید ، در میان تمام زنان عالم ، مریم را انتخاب کرده است ، خداوند می فرماید :
« یٰا مَرْیَمُ إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفٰاکِ » (2)؛
یعنی زنی را انتخاب کرده که لیاقت پدید آوردن پیغمبر اولوالعزم را داشته باشد ،
« إِنَّ اللّٰهَ اصْطَفیٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرٰاهِیمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَی الْعٰالَمِینَ » (3)
وقتی پادشاه مصر یوسف را از زندان آزاد کرد ، یوسف نگاهی به حکومت کرد ، می بیند که کسی او را نمی شناسند ، لازم است که خودش را معرفی کند ، نه به عنوان خودنمایی ، ریا و تظاهر ، وجود مبارک یوسف علیه السلام از مخلصین است ؛ یعنی از کسانی است که شیطان به پروردگار گفت : من بر این انسان ها راه ندارم ، بر فکر ،
ص:201
قلب ، خون ، عمل و اخلاق هیچ گونه تاثیری ندارم ، اگر خود را به عنوان برترین معرفی می کند ، به خاطر تکلیف الهی است.
گفت :
« اجْعَلْنِی عَلیٰ خَزٰائِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ » (1)
وزارت ، دارایی و پول مملکت را به دست من بسپارید ، من هم حافظ مال مملکت شما هستم ، کسانی که الان وزیر دارایی هستند ، مانند پادشاه مصر حفیظ و علیم نیستند . (2) در حال حاضر ملاک انتخاب ، اقوام و خویشان می باشد ، وقتی پول سنگینی به او رسید ، برای اطرافیان خود برمی دارد ، و به دیگران چیزی نمی دهد .
امام زین العابدین علیه السلام در صحیفه سجادیه به خدا نمی گوید به من ایمان عنایت کن ، می گوید : «أکمل الایمان » (3) را به من عطا کن . نمی گوید : به من یقین بده ، می گوید : «أفضل الیقین » را به من عنایت کن ، هنگامی که شما دعای کمیل را می خوانید می بینید که امیرالمؤمنین در جستجوی برترین ها رفته است . «واجعلنی من أحسن عبیدک نصیباً عندک و أقربهم منزلة منک و أخصّهم زلفة لدیک » (4) أحسن ، أقرب و أخصّ ، از اهداف خلقت است ، آیا همه به این اهداف الهی توجه دارند ؟ اگر این هدف را پایمال کنند در قیامت جوابگو هستند ؟ اگر بخواهید کسی را برای منصبی انتخاب نمایید ، از حزب ، دار و دسته ، اقوام و رفقا استفاده می کنید یا احسن و اخص را انتخاب می کنید؟ باید طبق طرح پروردگار عمل کنید .
در امر مرجعیت شاید نود و پنج درصد از فقهای بزرگ شیعه می گویند : تقلید اعلم واجب است و تقلید غیر اعلم واجب نیست . افرادی که در ردۀ مرجعیت قرار
ص:202
داشتند همیشه مسألۀ اعلم بودن را لحاظ می کردند . مثلا بعد از در گذشت صاحب جواهر ، وقتی علمای نجف محضر شیخ مرتضی انصاری آمدند ، گفتند : به نظر ما شما اعلم هستید ، خود آنها هم دریای علم بودند ، هر کدام از آنها فقیه جامع الشرایط بودند ولی به نظر مبارک و پاکشان ، شیخ انصاری اعلم و حق مرجعیت داشته است ، اگر شیخ را کنار بگذاریم ، باید یک شخص دیگر از میان خود انتخاب کنیم ، با این کار در قیامت باید جهنم برویم ، به این ارزش ها باور داشتند ؛ یعنی همیشه سراغ احسن ، اعلم و اتقی و برترین ها بودند .
تا به حال میلیاردها کتاب نوشته شده است ، اما خداوند در قرآن مجید می فرماید :
« وَ اتَّبِعُوا أَحْسَنَ مٰا أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ » (1)
در میان همۀ این کتابها ، زیباترین ، نیکوترین و بهترین آنها قرآن است ، از این کتاب آسمانی متابعت کنید .
با بودن احسن نوبت به تورات و انجیل نمی رسد .
شیخ انصاری می فرماید : رأی شما این است که من اعلم هستم ، اما بین خود و خدا ، رأی من این است که اعلم نیستم . گفتند : اعلم کیست ، معرفی کنید .
علی بن ابی طالب علیه السلام انسانی اعلم ، اتقی ، اکبر ، اعبد و اعظم بودند و شخصیتی است که بعد از پیغمبر صلی الله علیه و آله تا قیامت رتبۀ او در همه موارد بالاترین است ، نه به نظر قرآن و روایت ، بلکه به نظر عقل هم او بالاترین است. حال آیات قرآن در این زمینه حجّت را بر ما تمام کرده است ، فکر کنید که این مطلب در قرآن یا روایت نبوده است ، آیا رها کردن احسن و اعلم و سراغ حسن رفتن ، انحراف نیست ؟
باید به انتخاب های خدا تکیه کنیم ، انتخاب هایی که خدا در قرآن به آنها اشاره
ص:203
کرده است ، مانند انتخاب انبیا ، به چه دلیل وقتی موسی علیه السلام چهل شبانه روز به کوه طور دعوت می شود ،
« وَ وٰاعَدْنٰا مُوسیٰ ثَلاٰثِینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْنٰاهٰا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقٰاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ قٰالَ مُوسیٰ لِأَخِیهِ هٰارُونَ اخْلُفْنِی » (1)
چرا در میان هفتاد هزار نفر ، هارون را وصی خود قرار می دهد ؟ می فرماید :
هارون بعد از موسی علیه السلام بهترین انسان بود . اگر بهتر از هارون پیدا می شد بر موسی علیه السلام حرام بود که هارون را انتخاب کند ، چون ظلم به دین و ملت بود .
آن مرد به امام حسن مجتبی و امیرالمؤمنین علیه السلام ناسزا گفت ، امام مجتبی علیه السلام برترین انتخاب را در برخورد داشتند ؛ زیرا می دانند که خداوند در قرآن می فرماید :
« خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیٰاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً » (2)
من شما را برای رفتن به سوی احسن عمل آفریدم ، آیا اخلاق ما در خانواده ، احسن اخلاق است ؟ اخلاق ما در کارخانه و ادارات احسن اخلاق است ؟ آیا کسانی که بدنۀ یک دولت هستند ، برخورد آنها با مردم احسن اخلاق است ؟
روز قیامت ، روزگار عجیبی است و محاکمات بسیار سختی دارد . این وعدۀ خدا می باشد ،
« وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقٰالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ » (3)
اگر در انتخاب اشتباه کنید در روز قیامت شما را نگه می دارند . کسی که در این مسیر قرار ندارد و خود را دیندار می داند ، با شنیدن این آیات مسیر زندگی خود را عوض نماید .
امام اگر پا از رکاب بیرون می آوردند و به سینۀ او می زدند، این عمل ، انتخاب صحیحی نبود . امام اگر به او می گفتند جاهل ، نفهم ، احمق ، این انتخاب زشت بود.
ص:204
اگر شیخ انصاری (1) می فرمود : بارک الله من اعلم هستم ، این انتخاب زشت بود ، گفتند : آقا اعلم کیست ؟ فرمودند : سال ها در نجف و دانشگاه امیرالمؤمنین علیه السلام با یک طلبۀ اهل مازندران ، هم درس و هم بحث بودم ، در بحث ها و درس ها ، می دیدم که دقّت و دریافت او از من سریع تر و بهتر است . درس او تمام شد ، آب و هوای نجف با مزاج او سازگاری نداشت ، به من گفت : در منطقۀ ما جنگل و دریا وجود دارد ، تکلیف الهی من اقتضا می کند که از آن مردم دستگیری نمایم . پس او اعلم است .
گفتند : حضرتعالی نامه بنویس که بیاید و پرچم دار عالم تشیع شود ، دو ماه طول می کشید که نامه به ایران برسد ، شیخ نامه نوشتند و مهر کردند که صاحب جواهر از دنیا رفته است و شیعه سراغ مرجع اعلم است ، به من پیشنهاد مرجعیت را دادند ، من با بودن شما ، خود را اعلم نمی دانم و پذیرفتن این مقام ، برای من شرعی نیست ، به نجف بیایید و پرچم شیعه را به دوش بگیرید .
سید العلماء مازندرانی ، نامه را خواند ،
مردان خدا پردۀ پندار دریدند یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند (2)
در جواب نامه ای زیبا به شیخ انصاری نوشت ، قربان شما شوم ، قبول است که من وقتی طلبه بودم و با تو همدرس بودم ، دقت و فهم من بیشتر و سریعتر بوده است ، اما من ده سال از نجف و فضای بحث و مباحثه دور بوده ام ، اما شما در نجف مانده و درس و بحث را ادامه داده اید ، به یقین اکنون دقت و دریافت تو از من بهتر و این حقّ ، حق شما است . من اصلا دارای چنین حقی در این عالم نیستم .
امام حسن علیه السلام لگد به سینه آن مرد نزد و به او احمق و بی شعور نگفتند ، فقط گوش دادند . از آن مرد سؤال کرد : آیا ناسزا گفتن علیه من و بابای من تمام شد ؟ امام مجتبی علیه السلام چه بابای مظلومی دارد ، آن مرد در عمر خود امیرالمؤمنین علیه السلام را ندیده
ص:205
بود ، اما به او ناسزا می گفت .
معاویه (1) به ضرار گفت : تو از یاران نزدیک علی علیه السلام بودی ، برای من تعریف کن که علی چگونه انسانی بوده است ؟ ضرار گفت : اگر علی علیه السلام را معرفی کردم آیا به من امان می دهی که مرا نکشی ؛ زیرا تو حسود می باشی و تحمل آن را نداری .
بسیاری از مردم تحمل شنیدن تمجید از دیگران را ندارند که بسیار بد و ناپسند است .
نوبت به حضرت مجتبی علیه السلام رسید که در برابر فحش ها و ناسزاها جواب بدهد .
سؤال کرد برادر ، اهل مدینه هستی؟ جواب داد نه ، پس شما مال این شهر نیستید ، نه ، مسافر هستی ؟ بله ، مسافر معمولا در یک شهر غریب است ، تا مکان و کار مناسبی پیدا کند ، طول می کشد ، گفت : من خانه دارم ، برویم تا خانه به تو بدهم ، اگر بدهکار هستی ، برویم بدهی تو را بدهم ، اگر درد داری ، درد تو را دوا می کنم ، اگر مشکل داری ، مشکل شما را حل می نمایم ، اگر می خواهی چند روز در مدینه بمانید ، من یک خانه دارم ، هر روز سفره من پهن است ، هر کس هر چه بخواهد بخورد و ببرد ، مانعی ندارد .
آن مرد نرم شد ، بعد سر خود را پایین انداخت ، مقداری فکر کرد و سر خود را بلند کرد و گفت : یابن رسول الله ، فرهنگ من ، فرهنگ شامیان است ، ما را گول زدند و دروغ گفتند ، مرا به گمراهی انداختند . یابن رسول الله من یک حاجت بیشتر ندارم ، فرمود : بگو ، گفت : تو در خانۀ خدا آبرو داری ، به این زمین بگو دهن باز کند و مرا ببلعد .
امام علیه السلام وقتی به او می گویند حالت چطور است ، در جواب انتخاب احسن می کند ؛ یعنی یک مطالبی را مطرح می کند که تمام انسانها تا قیامت درگیر این مطالب هستند ، هشدار و بیداری می دهد .
فرمود : «أصبحت » حالم را می خواهید:
ص:206
«أصبحتُ ولی ربّ فوقی »
خدا ، مالک ، مدبّر ، محیط ، عالم و انتقام گیرنده می باشد ،
«ولایمکن الفرار من حکومتک » (1) ، «والنار امامی »
مقابل من جهنم است ، زیرا اعمال زشت ، همان آتش جهنم است ، اگر بخواهم بهشت بروم ، باید این آتش ها را خاموش کنم .
«والنار امامی والموتُ یطلُبُنی »
دهان مرگ باز است و روزی پنج مرتبه به من نگاه می کند .
«والحساب مُحدق بی »
مأموران حساب گر خدا که تمام اعمال مرا می نویسند ، مرا در محاصره دارند ، از دست آنها نمی توانم پنهان شوم .
«وأنا مرتهن بعملی »
من در گرو اعمال خود هستم .
« کُلُّ نَفْسٍ بِمٰا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ » (2)
علاوه بر این:
«لا أجِدُ ما احَبّ »
هر چه را دوست دارم ، نمی گذارند به دست بیاورم ، دوست دارم همۀ دنیا مال من باشد ، اما در سفرۀ خود نان خالی می گذارم ،
«و لا ادْفَعُ ما اکْرَهُ »
بلا ، مصیبت و رنج را نمی توانم از خود دور کنم .
ص:207
و بعد فرمود : ای مرد ،
«والامور بید غیری »
تمام ظاهر و باطن زندگی من ، به دست غیر از من اداره می شود ،
«ان شاء عذّبنی »
اگر در قیامت بگوید : حسن بن علی باید به جهنم بروی ، من چه کار می توانم بکنم .
«وان شاء عفا عنّی »
و اگر بخواهد ، مرا می بخشد .
بعد حضرت فرمود : تو از من یک احوالپرسی کردی ، این جواب من است ، اکنون من مطلبی از تو می پرسم ، تو جواب بده ،
«فأی فقیر أفقر منّی »
در این عالم چه تهیدستی از من تهیدست تر است ؟
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:208
پی نوشت ها
معنای سعادت و شقاوت
14
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:209
ص:210
ص:211
ص:212
ص:213
ص:214
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
قرآن کریم در پایان سورۀ مبارکۀ هود از دو حقیقت خبر می دهد ، در قرآن از یک حقیقت تعبیر به «سعادت » و از یک نکته و حقیقت تعبیر به «شقاوت » می نماید . در فارسی سعادت به معنای خوشبختی و شقاوت هم به معنای تیره بختی و بدبختی است .
در آیه ای سعادت و شقاوت را این گونه مطرح می کند ، بیان نمی کند که سعادتمندان به چه سبب و علتی سعادتمند شدند و اهل شقاوت و تیره بختان به چه علت بدبخت و تیره بخت شدند ، تنها مطلبی که دربارۀ اهل سعادت و شقاوت بیان می کند ، عاقبت سعادتمندان و سرانجام شقاوتمندان است .
کسانی که تیره بخت و بدبخت هستند ، اهل آتش و دوزخ می باشند ، لازم و واجب است که ما از طریق معارف الهی آگاهی پیدا کنیم که سعادتمندان با چه خصلت ها، روش ها و حرکت هایی به این نقطۀ اوج رسیده اند و شقاوتمندان با چه خصلت ها ، روش و حرکاتی به اسفل السافلین رسیده اند ، انسان های پست در دنیا بسیار می باشند ، کسانی که در قرآن به آنها پست گفته می شود ، جایگاه آنها آتش جهنم می باشد .
وجود مبارک حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام توضیح جالبی در این زمینه دارند ، بنابر نقل شیخ صدوق ، در کتاب پر قیمت «عیون اخبار الرضا » که این نقطه ، دچار شدن انسان به آتش قیامت می باشد ، انسان تا از دنیا نرفته ، باید تغییر کاملی در این زمینه ایجاد کند و بهترین فرصت تغییر ، ماه مبارک رمضان است .
اغلب مردان و زنان در مورد آن بی توجه هستند، و در صریح قرآن مجید آمده است ، کسی که به آن آلوده شود ، قطعاً اهل جهنم است . نقطه شقاوت ، همان ذخیره کردن ، فراوان شدن مال و ماندن این ذخیره و ماندن این ثروت تا مرگ صاحب ثروت می باشد .
خداوند می فرماید :
« الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ »
کسانی که ثروت را انباشته می کنند ، کنز ، یعنی انباشته کردن ، روی هم نهادن و اضافه کردن می باشد و محور تمام حرکات آنها در دنیا اضافه کردن مال است ؛ یعنی بیمار جمع کردن ثروت و انباشته کردن مال هستند ،
«وَ لاٰ یُنْفِقُونَهٰا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ » (1)
ص:216
«سَبِیلِ اللّٰهِ » ؛ یعنی تمام کارهای خیر ، نکته عجیب آیه این است که خداوند انفاق را بر این ثروت انباشته ، پذیرفته است و حرام نمی داند ، به کسانی اشاره می کند که ثروت فراوانی را از مال حلال انباشته کرده اند ، زیرا انفاق به ثروت حرام تعلق نمی گیرد ، کسی که ده میلیارد رشوه گرفته است و یا مال غصبی نزد او است یا از اختلاس و با دوز و کلک به دست آورده است ، نمی تواند آن را انفاق کند ، این مال ، از اموال ملت است ، البته مال دولت را بیت المال می نامند ، خداوند متعال تنها حکمی که بر این مال دارد ، این است که آن اموال را به بیت المال یا به صاحبانش برگردانید . خداوند فرمان انفاق ، به مال حرام نمی دهد ، خداوند به معصیت و گناه امر نمی کند .
« لاٰ یَأْمُرُ بِالْفَحْشٰاءِ » (1)
مال حرام در انفاق ، امر به فحشا و منکر است .
در باب مال حرام، قرآن یک حکم دارد:
« فَلَکُمْ رُؤُسُ أَمْوٰالِکُمْ لاٰ تَظْلِمُونَ وَ لاٰ تُظْلَمُونَ » (2)
مال خود را از مال دیگران جدا کنید و بقیه را به صاحبان آنها برگردانید ، پروردگار می فرماید :
« وَ لاٰ یُنْفِقُونَهٰا فِی سَبِیلِ اللّٰهِ »
بعد به تمام ثروتمندان اشاره می کند که:
« فَبَشِّرْهُمْ بِعَذٰابٍ أَلِیمٍ » (3)
نه عذاب ، بلکه «عَذٰابٌ أَلِیمٌ » ؛ یعنی به عذاب دردناک اشاره می کند ، این غیر از عذاب است . حضرت رضا علیه السلام وقتی که می خواهند این نکته را روشن کنند ، که بخل و انباشتن ثروت از موارد تیره بختی و شقاوت است ، فرمودند :
ص:217
«لایجمع المال »
ثروت نزد هیچ مرد و زنی جمع نمی شود .
«لایجمع المال الا بخصال الخمس » (1) با پنج روش ثروت ثروتمندان انباشته می شود ، کانال اول:
«ببخل شدید » (2)بسیار سخت است که مقابل موارد فی سبیل الله را می بیند اما خرج نمی کند ، آن قدر بی رحم است که تغییری در حال او ایجاد نمی شود .
کانال دوم :
«و أمل طویل » (3)به آرزوهای طولانی امیدوار می شود ؛ یعنی در ذهن خود افکاری را طراحی می کند که ثروت زیادی به دست بیاورد ، در جستجوی نقشه ها و طرح های دور از دسترس می رود ، که اصلاً عمر او و خانواده اش کفاف نمی دهد ، که به آن ثروت برسد ، قصد دارد که در خارج از کشور با ثروت خود ، پارک ، شهربازی ، کشتی و هواپیمای اختصاصی بخرد و با آن مسافر جابجا کند ، اما افسوس که به آرزوهای طولانی نمی رسد ، هزار هکتار زمین می خرد که بعد از یک سال ، متری یک میلیون تومان بفروشد ، دچار آرزوهای طولانی می شود و پول خود را خرج نمی کند . اما عمر او کفاف نمی کند .
کانال سوم :
«و حرص غالب » (4)
ص:218
جمع شدن ثروت می باشد ، یعنی دچار زیاده خواهی شده است ، خدا نکند روزی انسان به این بیماری ها مبتلا شود ، بسیار بیماری خطرناکی است .
کانال چهارم :
«و قطیعة رحم » (1)قرآن امر دارد که به پدر و مادر احسان کنید ،
« آتَی الْمٰالَ عَلیٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبیٰ » (2)
به خویشان ناتوان و تهیدست خودتان کمک کنید ، برادر ، خواهر ، داماد ، عمو و دایی دارد و می داند در آتش فقر جگرش می سوزد ، اما به آنها کمک نمی کند .
خدا علناً قاطع رحم را لعنت کرده و وعده داده است که قاطع رحم بوی بهشت را استشمام نمی کند در حالی که بوی بهشت تا پانصد سال دورتر استشمام می شود . (3)کانال پنجم :
«ایثار الدنیا علی الاخرة »
آخرت را تعطیل کرده است ، فقط به سراغ دنیاسازی می رود ، کاری به آخرت ندارد ، اگر می خواست آخرت را بسازد ، خمس ، زکات و صدقه می داد ، باید انفاق می کرد ، هر سال ده جهیزیه باید می داد ، کار برای چهار جوان تولید می کرد . به آخرت کاری ندارد فقط دنیاساز است .
قرآن مسألۀ جالبی دارد . می فرماید :
« یَحْسَبُ أَنَّ مٰالَهُ أَخْلَدَهُ »
فکر می کند که این ثروت فراوان ، جلوی مرگ او را می گیرد ، آیا تاکنون هیچ ثروتمند و هیچ قارونی نمرده است ؟ بابا طاهر چقدر زیبا می فرماید .
ص:219
به گورستان گذر کردم کم و بیش
درویش یعنی تهیدست .
روزی می خواستند در حرم حضرت عبدالعظیم جنازه ای را دفن کنند ، دوستان من در حال تشییع آن جنازه بودند ، در آن زمان قبر دویست هزار تومان بوده است ، به خانم میت گفتند : خانم می گویند قبر دویست هزار تومان می باشد ، گفت :
بهشت زهرا قبر چه قیمت است ؟ گفتند سیصد هزار تومان ، گفت : من این مقدار پول ندارم . اطرافیان گفتند : خانم ، وقتی شوهر شما درِ صندوق را باز می کردند ، فقط سیصد سند شش دانگ منگوله دار ملکی در صندوق بوده ، در بانک هم نزدیک به هشتصد الی نهصد میلیون پول نقد دارد . آن خانم گفت : آن اموال، مال من و دو فرزندم می باشد. گفتند : خیلی علاقه داشت که در حرم حضرت عبدالعظیم دفن شود ، گفت : غلط کرد که علاقه داشت . در تشییع جنازه ، جنازه در تابوت بود ، یکی کلاه را از سر خود برداشت ، و به مردم اعلام کرد که پول قبر را بدهید تا بدبخت را دفن کنید .
این ثروت انباشته ، عامل دفع مرگ است ؟
« الَّذِی جَمَعَ مٰالاً وَ عَدَّدَهُ * یَحْسَبُ أَنَّ مٰالَهُ أَخْلَدَهُ »
مرتب ثروت روی ثروت می ریزد و ماشین حساب خود را در می آورد و حساب می کند که امروز چقدر اضافه شده است ، خدا از این بیماری ها اطلاع دارد ، خانم به او می گوید : چرا پول های خود را هر روز می شماری ، هفته به هفته پول ها را بشمار ، می گوید : نمی توانم ، هر روز باید بشمارم . تمام روانکاوان و روانشناس ها می گویند
ص:220
که این افراد وقتی شب ها می خوابند خواب پول می بینند ، خواب شمردن را می بینند .
« کَلاّٰ لَیُنْبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ »
این طور نیست که ثروت جلوی مرگ ، سرطان ، سکتۀ مغزی ، معلولیت و تصادف تو را بگیرد ، تو را در «حطمه » پرتاب می کنند ، بعد به پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید :
« وَ مٰا أَدْرٰاکَ مَا الْحُطَمَةُ »
در آن شکنندۀ خردکننده پرت می کنند ، بعد به پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید : چه می دانی حطمه چیست ؟ حبیب من تو خبر نداری ، من به تو می گویم:
« نٰارُ اللّٰهِ الْمُوقَدَةُ »
آتشی است که من افروختم،
« الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ »
که تا ذات قلب ها را می گیرد ،
« إِنَّهٰا عَلَیْهِمْ مُؤْصَدَةٌ »
وقتی در آتش رفتند ، تمام درهای خروجی تا ابد بسته می شود ،
« فِی عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ » (1)
ستون های این آتش چند هزار کیلومتر است .
پنج عامل سبب انباشته شدن ثروت است . این جمع اموال نقطه شقاوت است ، هر کس دچار این بیماری می باشد ، در ماه رمضان آن را از خود دور نماید ، آن:
ص:221
« الَّذِی جَمَعَ مٰالاً وَ عَدَّدَهُ »
را بشکند ، و شروع به تفریق کردن آن نماید و با خدا عهد کند که خمس و زکات خود را بدهد ، فی سبیل الله وارد شود ، در ماه رمضان از حالت جمع اموال بیرون بیاید تا نام او از پروندۀ اشقیاء به پروندۀ سعادتمندان انتقال پیدا کند .
اما نقطۀ سعادت ، چه عاملی موجب می شود که انسان اهل سعادت می شود ، کتابی به نام «التحصین » می باشد که بسیار کتاب ارزنده ای است . مؤلف آن وجود مبارک ابن فهد حلی است . حضرت صادق علیه السلام نقل می کند که خدا می فرماید :
«انّ من أغبط اولیائی عبداً مؤمناً »
در میان بندگان ، عده ای در اوج بندگی من هستند ، «أعبد »؛ یعنی در نهایت بندگی و از اولیا و عاشق من هستند ،
«ذا حظّ من صلاة » (1)که از نماز خواندن نصیب و بهره می برند ، سعی می کند که در هنگام نماز صبح ، ظهر و عصر ، مغرب و عشا:
« تَنْهیٰ عَنِ الْفَحْشٰاءِ وَ الْمُنْکَرِ » (2)
لقمۀ حرام در بدن او نباشد . فرش و زمین حرام زیر پای او نباشد ، لباس حرام به تن نکند ، از آب حرام و غصبی در وضو و غسل استفاده ننماید ، این گونه از نماز بهره می برد ؛ یعنی با نماز، گناهان ظاهر و پنهان را از زندگی خود دور می کند و بندگی می کند ، با نماز رضایت مرا جلب می کند و مقرّب به درگاه می شود .
«الصلوة قربان کل تقیّ » . (3)
ص:222
پیغمبر صلی الله علیه و آله از نماز لذت می بردند و فرمودند :
«و قرّة عینی فی الصلوة » (1)وقتی که عمر سعد در عصر تاسوعا دستور حمله را صادر کرد و گفت : تعداد یاران حسین کم است ، مردها را بکشید و زنان و دختران را اسیر نمایید ، همین امشب به طرف کوفه حرکت می کنیم ، آن قدر أبی عبدالله علیه السلام عاشق نماز بود که قمر بنی هاشم را صدا زد و فرمود : جنگ امروز بعد از ظهر را به فردا موکول کن ، عباس جان من امشب می خواهم زنده بمانم و نماز بخوانم .
«فان الله یعلم انّی «أحب تلاوة کتابه و الاستغفار و الدعا و الصلاة » (2)خدا عالم است که حسین عاشق قرآن ، استغفار ، دعا و نماز است . نماز را دوست دارد و از آن در دنیا و آخرت بهره می برد .
مرحوم نراقی در کتاب «طاقدیس » ، که یکی از کتاب های معنوی شیعه است ، نقل می کند ، حاکم شهر با دار و دسته و خانواده خود به شکار رفته بودند ، جوانی مشغول کندن خار بود ، به او گفتند از اینجا دور شو ، گفت : چرا ؟ گفتند : حاکم با اهل و عیال به شکار می رود ، جوان گفت : چشم . معمولاً صحرا باد دارد ، بادی وزید و چادر دختر حاکم کنار رفت . در زمان قدیم ناموس همه پوشیده بود ، زنان و دختران سلاطین ، حکام ، پولدار و بی پول . با حجاب بودند . چشم جوان خارکن به دختر حاکم افتاد ، عاشق او شد ، به فرهنگ حاکم و دربار آگاهی نداشت ، به مادر خود گفت : من به خواستگاری می روم ، به خانۀ حاکم آمد ، مأمور به جوان گفت:
ص:223
چه می خواهی ، جوان گفت : من با حاکم کار دارم ، مأمور گفت : چه کار داری ؟ گفت : می خواهم به خواستگاری دختر او بروم ، کتک مفصلی به او زد ، و جوان را از آنجا دور کرد .
جوان ناراحت و بدحال شد ، و دیگر نمی توانست کار کند ، مادر او بسیار ناراحت بود ، جوان رفیقی داشت که از معنویت بویی برده بود ، به او گفت : اگر واقعاً دختر را می خواهی ، به مسجد جامع شهر برو و نماز بخوان ، به زودی مشکل تو حل می شود . خداوند در قرآن می فرماید در مشکلات:
« وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰةِ » (1)
متوسل به نماز شوید . جوان به مسجد جامع شهر آمد ، مدت بسیاری در آنجا مشغول نماز خواندن بود ، و این عبادت تقریباً به یک سال به طول انجامید ، و در شهر شناخته و مشهور شد که اهل خدا است ، و در نماز برای گرفتاران و بیماران دعا می کرد ، اتفاقاً تعدادی از دعاهای او مستجاب و مشکلات مردم حل می شد ، در شهر پیچیده بود که او کلید حل مشکلات است . دختر حاکم به بیماری سختی مبتلا شد ، دکترها نمی توانستند او را مداوا کنند ، نخست وزیر گفت : می گویند در این شهر انسان عابدی زندگی می کند ، هر مشکلی را به وسیله دعا حل می کند ، حاکم گفت : او را نزد من بیاورید . نخست وزیر به مسجد رفت و از جوان بی سواد خارکن ، سؤال کرد که به دربار تشریف می آورید ؟ گفت: خیر . مرا با دربار کاری نیست . ما زلفمان به زلف خدا گره خورده است ، اگر شاه با ما کار دارد به اینجا بیاید .
نخست وزیر نزد حاکم آمد و گفت : اعلیحضرت شما باید به مسجد بیایید ، حاکم گفت : من حاضرم جانم را برای دخترم فدا کنم ، حاکم به مسجد رفت و به جوان عابد گفت : برای دخترم دعا کنید تا شفا پیدا کند . جوان شفای دختر را از خدا خواست . چند روز بعد دختر خوب شد ، حاکم به نخست وزیر گفت : این
ص:224
دختر را به چه کسی شوهر بدهم ، نخست وزیر گفت : بهتر از این انسانی که نزدیک به خدا است پیدا نمی شود . نزد جوان رفتند و به او گفتند که حاکم شما را به خاطر دخترش طلبیده است ، جوان گفت : دختر را به اینجا بیاورید . نخست وزیر گفت :
آقا این دفعه شفا در کار نیست ، دختر خوب شده ، می خواهند او را به عقد تو در بیاورند . جوان گفت : من تارک دنیا هستم ، به هر حال جوان این پیشنهاد را پذیرفت ، بعد از تشریفات مراسم عروسی در شب زفاف جوان عابد با چشم گریان به دختر حاکم گفت : خدا نگه دار ، عروس گفت : کجا می روید . جوان گفت : من با چند نماز دروغین به مراد خود رسیدم ، می خواهم سراغ نماز راستین بروم .
«انّ من أغبط أولیائی عبداً مؤمناً ذاحظّ من صلاة » معلوم می شود نماز منبع همۀ بهره های دنیا و آخرت است . و خوش به حال شما که اهل نماز و نجات هستید .
خوشا آنان که الله یارشان بی
حضرت علی علیه السلام به قدری عاشق نماز بود که خدا مرگ او را در نماز قرار داد .
وقتی ضربت شمشیر به فرق ایشان اصابت کرد ، در حال نماز بودند . از زمانی که در رحم مادر بود ، نماز با آب و گل او عجین بود ، که خدا محلّ ولادت او را قبلۀ نماز قرار داد .
در نمازم خم ابروی تا یاد آمد حالتی رفت که محراب به فریاد آمد (1)
نماز را باید با ادب و آرام بخوانیم ، به حالت وصل به محبوب بخوانیم .
دوم : «وأحسن عبادة ربّه » انسان عاشق تمام برنامه های بندگی را نیکو به جا می آورد .
که گفت آن عندلیبان را به گلزار نکو ذکر و نکو فکر و نکوکار (2)
خصلت دیگر مؤمن این است که در پنهان مرا عبادت می کند:
«أحسن عبادة ربّه و عبد الله فی السریرة » 2منظور از عبادت پنهان ، این است که یک ساعت مانده به نماز صبح ، از رختخواب بر می خیزد و می گوید : من به عشق تو نمی خوابم . خدایا! همه مانند مرده ها روی تشک افتاده اند ، اما من مرده نیستم ، خدایا! ما در نیمه شب صورت بر خاک می گذاریم ، خدایا! همه دست ها را به سوی کلیدهای گاوصندوق و دفترچۀ حساب ها بردند ، اما ما دست گدایی به جانب تو دراز می کنیم .
«و کان الغامض فی الناس » بعضی از انسان ها مؤمن ، در کشور و شهر مشهور نیستند ، معمولی و گمنام به نظر می آیند ،
«فلم یشر الیه بالاصابع »
در جامعه انگشت نما نیستند ، صندلی و ثروت ندارد ، انگشتی به طرف او نشانه نمی رود،
«وکان رزقه کفافاً و صبر علیه »
ص:225
ص:226
درآمد او یک درآمد حلال و به اندازه ای که زندگی او را اداره کند می باشد ، اگر از فضل خود اضافه تر به او بدهم ، اضافه را به خودم بر می گرداند ، می گوید : آن را ذخیره آخرت من کن .
« وَ مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکُمْ مِنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللّٰهِ » (1)
«فعجَّلَت به المنیّة » دوست دارد هر چه زودتر به مرگ عاشقانه برسد . ملک الموت می گوید : حیف از او که در این قفس خاکی است . هر چه زودتر او را در آغوش بگیریم و در کنار انبیا ، صدیقین ، شهداء و صالحین قرار دهیم ، شأن او بالاتر از این است که در میان این همه جمعیت نامناسب زندگی کند ، برای بردن او مرگ عجله دارد .
«فَقَلَّ تراثه »
«وقلّت بواکیه »
ارث کم ، از او باقی می ماند افراد کمی برای او گریه می کنند ، چون مشهور نیست و او را نمی شناسند . گوهری پنهان ، در میان مردم می باشد .
این موارد ، نقطه سعادت انسان ها می باشد .
از سعادتمندترین انسان ها در این عالم «أسعد السعداء »وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد ، اگر ایشان «أسعد السعداء » نبود به دست «أشقی الاشقیاء » به شهادت نمی رسید . درون این انسان را ملاحظه کنید ، با آن علم ، اخلاق و ایمان ، که در اوج حکومت ، که استان های کشور او ایران ، مصر و عراق می باشد ، شب های جمعه با پیراهن وصله دار صورت روی خاک می گذارد و «الهی و سیدی و ربی . . . » می گوید.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:227
پی نوشت ها
15
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:228
ص:229
ص:230
ص:231
ص:232
ص:233
ص:234
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
کلمۀ کبر و مشتقات آن ، مانند «یَسْتَکْبِرُونَ » ، «و اِسْتَکْبَرَ » در قرآن کریم به مناسبت های مختلف ذکر شده است . اگر بخواهیم یک معنای روشن و واضحی را از کبر به دست بیاوریم ، باید به آیات و روایات رجوع کنیم ، کبر؛ یعنی یک نوع سنگینی شدید در باطن انسان که نمی گذارد حق با همۀ شئون خود در وجود انسان ، آشکار شود . وقتی که حق به طرف انسان می آید ، با داشتن حجاب و مانع ، از انسان روی بر می گرداند و زلف حق ، به زلف انسان گره نمی خورد؛ یعنی حق جایی برای خودش در وجود انسان پیدا نمی کند .
ضدّ کلمۀ کبر و مشتقات آن در معارف الهی و در روایات ، به عنوان تواضع یاد شده است که با دقت در معنای کبر ، معنای تواضع روشن می شود .
تواضع؛ یعنی یک حالت بسیار آسان در وجود انسان که حق با همۀ شئون خود ، به انسان رو می کند ، حق می بیند که در وجود انسان می تواند قرار بگیرد و طلوع کند . به تعبیر قرآن مجید ، مرحلۀ نهایی تواضع ، «خشوع » است که در سورۀ مبارکۀ
ص:235
بقره آمده است ،
« وَ اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاٰةِ » (1)
از روزه و نماز کمک بگیرید ،
« وَ إِنَّهٰا لَکَبِیرَةٌ إِلاّٰ عَلَی الْخٰاشِعِینَ »
کسانی که در وجود خود سنگینی کنند ، کبر دارند ، پذیرفتن روزه و نماز ، برای آنها بسیار سنگین است ، بنابراین بین آنها و روزه و نماز آشتی برقرار نمی شود . « إِلاّٰ عَلَی الْخٰاشِعِینَ » ولی کسانی که از نرمی و تواضع بالایی برخوردار هستند ، با نماز و روزه یک آشتی دائمی و رابطۀ همیشگی برقرار می کنند . ممکن است که این دو حالت ، از هنگامی که انسان به دنیا می آید ، مایه اش در وجود انسان وجود داشته باشد ، بر پدران و مادران ، معلمان و اساتید داشگاه و کسانی که عهده دار تربیت مردم و جامعه هستند ، سنگینی را از روح انسان ها علاج کنند ، و آسانی ، سبکی و راحت بودن در مقابل ارزش ها را در روح انسان تقویت کنند ، که وقتی بچه به تکلیف رسید ، قبول تکالیف الهیه برای او سنگین نباشد ، یا وقتی وارد جامعه شد ، قبول ارزش ها و عمل به قوانین برای او سنگین نباشد؛ زیرا قبول نکردن ارزش ها و تکالیف بنا به آیات قرآن کریم و روایات ، دلیل بر بیماری باطنی و روگردانان از حقّ و ارزش ها است .
ممکن است به همین خاطر باشد که پروردگار مهربان عالم ، همۀ انبیای خود را قبل از رسیدن به نبوت ، به چنین فضایی هدایت کرده است . حضرت موسی بن عمران علیه السلام می خواهد روزی کلیم الله و اولوا العزم شود ، لذا زمینه را به گونه ای فراهم می کند که او را از دربار و میان مردم متکبّر و فرعون صفت مصر جدا نماید
ص:236
و به مدین می فرستد . ده سال چوپان گله می شود و با حیوانات سر و کار پیدا می کند ، حیواناتی که در بیابان فرار می کنند ، حضرت موسی علیه السلام به دنبال حیوان فراری می رود و بعد گوسفند فراری را در آغوش می گیرد و نوازش می کند .
خدا پیامبران را در برابر برنامه های رشد دهندۀ فروتنی قرار می داد ، تا با قبول همۀ ارزش های الهی ، پیغمبر شوند و در میان مردم دین را به گونه ای ابلاغ نمایند که مردم دین را در عمل و اخلاق انبیا بیابند.
پیغمبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله هم مدتی گوسفند چران بودند ، دایه ای که برای او انتخاب کردند ، گوسفند دار و روستایی بود؛ یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله را به ده فرستاد ، تا در میان مردمی که هیچ تکبّر و استکباری نداشتند ، زندگی کند و بعد هم او را به طرف گوسفند چرانی کشانید و حالات عجیبی را برای او ایجاد کرد ، که در مسألۀ اخلاق ، خداوند در قرآن مجید این آیه را نازل کرد:
« إِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ » (1)
حرف «علی » در ادبیات عرب به معنی استعلاء آمده است . معنی استعلاء یعنی چه ؟ معمولاً این گونه ترجمه کرده اند که تو بر اخلاق بزرگی قرار داری ، اما با توجه به معنای استعلاء که در حرف «علی » در ادبیات عرب لحاظ شده است ، معنای آن این می شود که تو بر بلندای خلق عظیمی قرار داری ؛ یعنی بالاتر از این اخلاق وجود ندارد . کسی به دنیا نخواهد آمد که فروتنی او از تو بیشتر باشد . تو در قلۀ فروتنی ، مهرورزی ، گذشت ، عفو و ارزش های اخلاقی قرار داری .
« إِنَّکَ لَعَلیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ »
خداوند در قرآن می فرماید :
ص:237
« الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ مِمّٰا رَزَقْنٰاهُمْ یُنْفِقُونَ * وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَ مٰا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ * أُولٰئِکَ عَلیٰ هُدیً مِنْ رَبِّهِمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (1)
این انسان ها بر بلندای هدایت هستند ، تمام قله های ایمان و هدایت را فتح کرده اند .
هنگامی که مسألۀ تواضع را در آیات قرآن بررسی می کنید ، می بینید که از چنان ارزشی در پیشگاه خدا برخوردار است که پروردگار عالم حداقل سه بار ، در سورهای شعرا ، إسرا و لقمان به مسأله تواضع اشاره کرده است و بهای عجیبی به تواضع داده است ، و خداوند رابطۀ خود را با هر متکبّری قطع کرده است . این موضوع بسیار مهم است . پروردگار با کلمۀ «کلّ » این مسأله را بیان می کند؛ یعنی بعضی انسان ها وقتی حق به آنها ارائه می شود ، برگردانده می شود ، چون به مانع برخورد می کند ، حق از جانب خدا می آید و به متکبّر هم می رسد اما مانند این است که نور به تخته سنگ اصابت می کند و بر می گردد و الاّ اگر نور به پارچه نازک و شیشه برسد ، از آنها عبور می کند ، اما اگر به کوه برسد ، بر می گردد ، حق به تمام متکبران ابلاغ می شود ؛ چون به مانع برخورد می کند ، دوباره برمی گردد ، باید حقّ به حالت قبول در درون قرار بگیرد ، اما در درون متکبر قرار نمی گیرد .
« فَإِذٰا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سٰاجِدِینَ * فَسَجَدَ الْمَلاٰئِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاّٰ إِبْلِیسَ أَبیٰ أَنْ یَکُونَ مَعَ السّٰاجِدِینَ » (2)
وقتی که ابلیس ، به سجده امر شد ، امر الهی برگشت ، زیرا درون او قابلیت قرار گرفتن را نداشت .
ص:238
مسألۀ تواضع بسیار عظیم است ، مسئولیت های پدر و مادر ، اساتید اجتماعی ، آموزش و پرورش و اساتید حوزه های علمیه در این زمینه بسیار سنگین است .
و باید از همان ابتدای کودکی و نوجوانی ، این بیماری روحی را در مردم علاج نمایند و تواضع را در آنها تقویت کنند که به صورت یک شجرۀ طیّبه در بیاید ، روایتی از وجود مبارک امام صادق علیه السلام نقل شده است ، در میان روایات هیچ روایتی در نشان دادن تواضع به این زیبایی نداریم ، البته بدانید که روایات تواضع آن قدر زیاد است که دانشمندان ما ، مخصوصاً وجود مبارک علامه مجلسی (1) رضوان الله تعالی علیه که چهارصد سال است که تفاسیر قرآن ، مرجعیت ، و مجالس شیعه مدیون این انسان والا و بزرگ است .
ایشان باب مستقلی به نام «باب التواضع » در بحار الأنوار دارند ، به قدری مهم است که مانند باب طهارت ، صلاة ، صوم ، توحید و نبوت ، باب مستقلی آورده است . روایت بسیار عالی است .
مطلبی را دربارۀ مرحوم مجلسی برای شما مطرح می کنم . ایشان اولین مرتبه ای بود که از طرف یک پرفسور انگلیسی به نام برون ، مورد هجوم و اهانت قرار گرفتند .
منبر ، تفسیر ، فهم روایات مشکل و همه شیعیان ، مدیون علامه مجلسی هستند .
«برون» می خواست علامه مجلسی را تخریب نماید ، تفسیر ، منبر ، محراب و شیعه را از بین ببرد ، بعضی از روشنفکران ایرانی ، به تبع از پروفسور انگلیسی حملات خود را علیه علامه مجلسی شروع کردند . کتاب های علامه مجلسی را مسخره می کردند . اما پروردگار در قرآن می فرماید :
« إِنَّ اللّٰهَ یُدٰافِعُ عَنِ الَّذِینَ آمَنُوا » (2)
ص:239
من مدافع انسان های با ایمان هستم ، هنوز کتاب های علامه مجلسی در میان کتب علوم اسلامی مشهور و معروف می باشد.
فرزند مرحوم حاج شیخ عباس قمی ، صاحب «مفاتیح الجنان » حکایتی از پدر خود نقل می کند . ما طلبه ها شیخ عباس را به مفاتیح نمی شناسیم ، مرحوم محدث قمی صاحب کتاب های بسیار با عظمت «سفینة البحار » ، «فوائد الرضویة » ، «الکنی و الالقاب » ، «تحفة الاحباب » و «منازل الاخرة » می باشد ، ما ایشان را به عنوان یک حدیث شناس می شناسیم ، شاید نوشتن مفاتیح ، برای شیخ عباس قمی بیشتر از چهار ماه طول نکشیده باشد ، ولی نوشتن «سفینة البحار » بیست سال طول کشید .
فرزند ایشان یکی از منبری های خوب تهران بود ، بنده با ایشان بیش از ده سال همسایۀ بودم ، مطالب بسیاری را از ایشان شنیدم ، از جمله می فرمودند : به خاطر اینکه پسر شیخ عباس قمی بودم ، از جوانی منبری شدم . کم و بیش معارف اسلامی و روایات را می شناختم . به تبع پدرم نیز مورد احترام بودم . (1)بعضی انسان ها شخصیت ندارند ، شخصیت آنها تبعی است ، اگر آن منبع قطع شود ، دیگر ارزشی ندارد . از این نوع شخصیت های تبعی در همه دنیا وجود دارد.
بسیاری از ظلم هایی که بر ملت ها و کشورها می شود ، به علت همین شخصیت های تبعی است ، به سبب این شخصیت تبعی متکبّر شده و مرتکب هر فعلی می شوند .
از ترس پشتیبان آن فرد ، کسی جرأت مخالفت ندارد . می ترسند که مبادا این شخصیت تبعی ، آنها را از کار برکنار کند . بعضی ها نیز حاضر می باشند دین خود را به این شخصیت های تبعی بفروشند و آخرت خود را بر باد بدهند . بسیاری از آنها روز قیامت آمرزیده نمی شوند .
ایشان فرمودند : پدرم بیست سال در مشهد زندگی می کرد ، مریدان وی به خاطر علاقه به پدرم و اینکه می دانستند من هم باسواد هستم ، در مشهد مرا ده شب به منبر دعوت کردند . شیخ عباس فرمودند : روزی آمدم خدمت آیت الله العظمی
ص:240
حاج شیخ حسین قمی ، گفتم : دیشب خواب دیدم ظرف نجاستی در مقابل من است و دارم می خورم ، تعبیر آن چیست ؟ آیت الله العظمی قمی فرمودند : شیخ عباس ، به علت کهولت سن ، ممکن است بر منبر ، روایتی را کم و زیاد بخوانی یا دروغی به اهل بیت بسته بشود ، از این به بعد با خود کتاب ببر و از روی کتاب بخوان .
بعضی از افراد پشت بلندگوها علیه اهل بیت علیهم السلام به خیال خودشان به تعریف از اهل بیت ، حرفهایی می زنند و شعرهایی می خوانند که از یک میلیون ظرف نجاستی که شیخ عباس خواب دید ، نجس تر می باشد . روزه ماه رمضان هم باطل می شود .
شخصی به عنوان عرفان جزوه ای دارد ، جزوه اش را برای من آوردند ، به عنوان اظهار ارادت به اهل بیت علیهم السلام چنین نوشته است .
آری آری من ذوالجناح اللهی ام
یعنی آن چیزی که امام حسین علیه السلام سوار بر آن بود ، نمونۀ الله است ، آیا کفر از این بالاتر ؟ توهین به پروردگار از این بالاتر ؟
یا می گویند من زینب اللهی ام ، عباس اللهی ام ، پس این زیارت ها کاذب است ، «أشهد أنّک أطعت الله ورسوله و أمیرالمؤمنین عبدت الله مخلصاً » همه ارزش انسان ها به این است که بنده خدا هستید ، بعد شما می گویید زینب خدا است ؟
دین خدا را به کجا می برید ؟ اگر تو ذوالجناح اللهی هستی ، با آن گاوپرست هندی چه فرقی می کنی ؟ او می گوید : گاو خدا است ، تو می گویی ذوالجناح خدا است ، پس تو با فرعون پرست ها چه فرقی می کنی ؟ او می گوید : فرعون ربّ اعلای من است ، تو می گویی زینب و حسین الله من است ، فرق تو با فرعونیان چه
ص:241
می باشد ؟ چرا توحید را مورد حمله قرار دادی ؟ ما با این اشعار به دست بیگانه بهانه می دهیم .
ایشان فرمودند : کنار حرم حضرت رضا علیه السلام به عنوان پسر حاج شیخ عباس قمی منبر می رفتم . شب سوم از یکی از کتاب های پدرم روایتی را نقل کردم ، به مردم گفتم : برداشت پدرم از مجلسی بهتر می باشد .
منبر تمام شد ، به خانه ای که صاحب خانه مرا برای منبر دعوت کرده بود ، آمدم ، شب در عالم رؤیا به محضر مبارک پدرم رسیدم ، فرمود : فرزندم بسیار از دستت نگران هستم ، مجلسی را آزار دادی ، امشب بر منبر به مجلسی توهین و بی احترامی شد ، برو رضایت مجلسی را به دست بیاور ، مجلسی از بندگان ویژۀ خدا است .
ایشان می گوید : بیدار شدم ، صبح شد ، به صاحبخانه گفتم : با عرض معذرت ، نمی توانم در این محل بمانم ، یک نفر دیگر را دعوت کنید ، به اصفهان آمدم سه شب تا شب جمعه ، کنار قبر علامه مجلسی گریه کردم و از او عذرخواهی کردم ، شب جمعه پدرم را در خواب دیدم ، گفت : خدا تو را بخشید .
این روایت را ایشان نقل می کند . روایت عجیبی است .
«قال الصادق علیه السلام التواضع مزرعة الخشوع ، والخضوع ، والخشیة والحیا » (1)در مزرعه تواضع ، چهار شجرۀ طیّبه روئیده می شود.
ص:242
(1)اولین شجرۀ طیبه خشوع می باشد ؛ یعنی آن حالت ظاهری و باطنی در عبادات است ، هنگامی که مشغول نماز هستم ، تا آخر نماز ، ادب را نسبت به پروردگار رعایت کنم ، در نماز با انگشتر و تسبیح بازی نمی کنم ، دلم در نماز به هر جا نمی رود .
(2)«والخضوع » کبر در وجود من نمی باشد ، سینۀ خود را سپر نمی کنم .
(3)عظمت شناسی از تواضع به وجود می آید ؛ زیرا وقتی من در مقابل حق می باشم ، پروردگار حقایق را به جانب من جاری می کند ، شناخت خود را به من نشان می دهد ، در این صورت حالت خشیت برای من به وجود می آید .
(4)«والحیاء » شجرۀ چهارم تواضع ، حیا از خدا و خلق خدا است . در خلوت شرم می کنم گناه و بی ادبی بکنم ، همۀ این موارد ، میوۀ تواضع است .
نکات عجیبی در آیات قرآن ، در این زمینه وجود دارد ، اگر انسان لغت شناس و اصطلاح شناس باشد ، مسائل عجیبی در این آیات به دست می آورد.
حاکم مملکت ، به جانب کوفه می آید ، کسی همراه او نیست ، تنها است ، بیشتر
ص:243
عمر خود را در مدینه سپری کرده بود ، مردم کوفه او را نمی شناسند ، اما اسم او را شنیده بودند ، خلیفه علی بن أبی طالب علیه السلام است ، در بیابان بار یک مسیحی از روی قاطر به زمین افتاد ، این بار برای امیر المؤمنین علیه السلام سنگین نبوده است ، علی علیه السلام تکلیف الهی که از آسمان ها ، زمین و کوهها سنگین تر می باشد ، حمل می کند ،
« إِنّٰا عَرَضْنَا الْأَمٰانَةَ عَلَی السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبٰالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهٰا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهٰا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسٰانُ » (1)
بار امانت مرا ، علی علیه السلام به دوش می کشد .
هنگامی که چشم ایشان درد می کرد ، گرسنه و تشنه بود ، در خیبر را از جا در آورد ، شخصی به او گفت : خیلی نیرومند هستید ، فرمود : این نیرو الهی می باشد .
قوت جبریل از مطبخ نبود بود از دیدار خلّاق وجود (2)
بار مسیحی را بلند کرد و روی قاطر گذاشت . انسان باید به دیگران کمک کند ، مسیحی گفت : آقا چه کاره هستید ، علی علیه السلام جواب داد ، «عبد من عباد الله » با هم آمدند تا به دوراهی رسیدند ، امیرالمؤمنین چند قدمی مسیحی را همراهی کردند ، مسیحی پرسید مگر راه شما کوفه نیست ؟ فرمود : من شاگرد پیغمبر صلی الله علیه و آله هستم ، ایشان فرموده است وقتی که با رفیق خود همسفر می شوید ، هنگام خداحافظی دو سه قدم او را مشایعت کنید .
میسر نگردد به کس این سعادت به کعبه ولادت ، به مسجد شهادت
شخص مسیحی از ایشان پرسید : نام شما چیست ؟ اول ایشان امتناع کرد ، آن مرد اصرار کرد ، امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : علی بن ابی طالب هستم ، علی بار مرا بلند کرد ؟! ایشان فرمودند : علی بار همه را بر می دارد ، درد دردندان را علی دوا می کند ، اما بار علی بر دوش هیچ کس نمی باشد .
ص:244
بعد آن مسیحی توسط علی بن ابی طالب علیه السلام مسلمان شد . (1)والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:245
پی نوشت ها
صورتگری مخلوقات در عالم
16
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:246
ص:247
ص:248
ص:249
ص:250
ص:251
ص:252
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
کلمۀ صورتگر به معنای نقاش است ، خداوند متعال این کلمه و مشتقات آن را که «صوّر » و «یصوّر » می باشد ، در حقّ خود به کار برده است .
« هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحٰامِ » (1)
خداوند صورت شما را در رحم ها، نقاشی می کند ،
« فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ » (2)
زیبا نقّاشی می کند ، از دیدگاه پروردگار ، هیچ نقشی را در این عالم زشت نقاشی نکرده است ، تمام موجوداتِ را زیبا نقاشی کرده است . البته انسان مسألۀ خوشگلی و زشتی را اعتبار کرده است .
پروردگار فعل ، کار و صنعت خود را در تمام عالم هستی زیبا می داند . خداوند به این معنا در قرآن اشاره می کند:
« الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ » (3)
ص:253
«کُلِّ شَیْ ءٍ » ؛ یعنی همۀ موجودات ، بدون استثناء ، زیبا و آراسته آفریده شده اند ، علت آن این است که در خود نقاش غیر از زیبایی وجود ندارد . در نقّاش انحراف در علم ، تدبیر ، طرح ، نقشه ، وجود ندارد ، نقص در قلم ، وجود ندارد .
وجود مقدس پروردگار زیبای بی نهایت است و از زیبای بی نهایت ، غیر از زیبایی صادر نمی شود . در آنجا زشتی و نازیبایی وجود ندارد .
جهان چون زلف و خطّ و خال و ابروست که هر چیزی به جای خویش نیکوست (1)
* * *
آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد هر کسی را هر چه لایق بود داد (2)
* * *
ابلهی دید اشتری به چرا گفت نقشت همه کژست چرا ؟ (3)
هنگامی که با دید محدود خود ، شتر را دید ، به نظر او تناسبی در اندام شتر وجود ندارد ، بلندی قدّ ، بزرگی شکم و طولانی بودن گردن ، او را زشت کرده است . از دید پروردگار شتر را مشاهده کنید ، می بینید که اسم او را در قرآن کریم آورده است ، خداوند می فرماید :
« وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغٰالَ وَ الْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهٰا » (4)
نام حیوانات را ذکر کرده است ؛ زیرا از دیدگاه او همۀ حیوانات زیبا نقّاشی شده اند.
یا در سورۀ مبارکۀ غاشیه ، می فرماید :
« أَ فَلاٰ یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ » (5)
نظر در اصطلاح قرآن نگاه کردن با چشم و عقل می باشد . اگر عقل چشم را همراهی نکند ، نگاه کردن ، ابلهانه می شود .
ص:254
أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مٰا خَلَقَ اللّٰهُ مِنْ شَیْ ءٍ وَ أَنْ عَسیٰ أَنْ یَکُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُمْ » (1)
«فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسٰانُ مِمَّ خُلِقَ » (2)
نمی فرماید : با چشم، خود را نگاه کنید ، با نگاه عقل و تحقیق خلقت خود را مشاهده کنید ، که چه عناصری در خلقت انسان به کار گرفته شده است .
از سفرۀ پهناور جهان چه چیزهایی را جمع آوری کرده است و با همدیگر ترکیب کرده اند ؟ تناسب ، نظم و وزن در ترکیب انسان لحاظ شده است ، تا یک نطفه به وجود بیاید ، با نگاه چشم نمی توان این ترکیب را مشاهده کرد ، چشمی لازم دارد که به عقل ، میکرسکوپ ، علم طب و کتاب های فیزیولوژی ترکیب شود ، تا اندکی از فعل خدا در خلقت انسان روشن شود ؛ زیرا فهم ظواهر آسان است ، اما فهم حقایق باطنی بسیار مشکل می باشد ، لذا خداوند در قرآن مجید می فرماید : بعضی از انسان ها به تو مراجعه می کنند و از خلقت روح می پرسند ،
« یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ » (3)
به آنها جواب بدهید:
« قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی »
روح به امر پروردگار به وجود آمده است ، (4) اما در مورد ماهیت ، ذات ، دستگاه و حقیقت آن هیچ گونه توضیحی نمی دهد .
بعد از آن خداوند در قرآن می فرماید : در چنین اموری خود را خسته نکنید ؛ زیرا
ص:255
چیزی نصیب شما نمی شود:
« وَ مٰا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِیلاً »
من به شما انسان ها ، اندکی از علم را داده ام . البته این علم اندک نزد یک نفر نمی باشد و بین گذشتگان و آیندگان تقسیم شده است . مگر کسانی که دارای ظرفیت ویژه ای می باشند ، آن افراد از این آیه استثنا هستند ؛ یعنی جزو:
« وَ مٰا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاّٰ قَلِیلاً »
نمی باشند ، به تعبیر قرآن آنها دارای خیر کثیر می باشند:
« وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً » (1)
و این خیر نزد همه نیست ، با ریاضت به دست نمی آید:
« ذٰلِکَ فَضْلُ اللّٰهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشٰاءُ » (2)
از دانش این بزرگواران تعبیر به این آیه می کند:
« وَ مٰا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّٰهُ وَ الرّٰاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ » (3)
ما را «راسخون فی العلم » (4) نمی گویند ، اساتید دانشگاه ها و اطبای جهان را راسخون فی العلم نمی گوید ، چرا ؟ زیرا علم آنها دائم در تغییر و تحوّل است ، علم ثابت و راسخ نیست ، امروز می گویند این دارو برای بیماران ضرری ندارد ، روز بعد می گویند این دارو را از همۀ داروخانه های جهان جمع آوری نمایید .
« مٰا خَلَقْنَا السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مٰا بَیْنَهُمٰا إِلاّٰ بِالْحَقِّ » (5)
هر کس ابلهانه وارد هر کاری شود ، گرفتار می شود ، وسوسه برای او به وجود می آید ، دچار تردید و شک می شود ، حکیم می فرماید :
ص:256
ابلهی دید اشتری به چرا
در من هیچ عیب و نقصی نیست ، نقاش من زیبای مطلق است ، نقاش من
« أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ » (1)
می باشد و هیچ عیب ، نقص و انحرافی در او نمی باشد که نازیبایی در نقش پیدا شود ، اگر تو بخواهی مرا نگاه کنی ، از ابلهی بیرون بیا ، متفکرانه به قرآن نگاه کن:
« أَ فَلاٰ یَنْظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ » (2)
شتر ، نشانۀ وجود من در عالم هستی است ، اگر عالم خدا نداشت ، شتری به این صورت به وجود نمی آمد ، شتر نشانۀ من است ، به عالم خردمندانه نگاه کن ، اما بدانید که دانش شما قلیل است .
دانش عده ای که نقاشی و ظرفیت ویژه دارند کثیر است ، که به آنها عنایت شده است ،
« وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً » (3)
و در جای دیگر می فرماید :
« وَ لَقَدْ آتَیْنٰا لُقْمٰانَ الْحِکْمَةَ » (4)
به او دانش کثیر عطا کردم ، چنین افرادی الراسخون فی العلم هستند ؛ یعنی علمشان از من گرفته شده است ، در آن علم تغییری ایجاد نمی شود . ولی همین دانش کثیر ، به قول فلاسفه مقول به تشکیک است ، علوم کثیر با کثیر فرق می کند ، از جهت ماهیت فرق نمی کند ولی عنصراً از نظر گستردگی فرق می کند ، مانند نور ،
ص:257
که شعلۀ سر کبریت نور است ، لامپ کوچک نور است ، و لامپ بزرگ هم نور است ، ولی مقوله به تشکیک است و با هم تفاوت دارند ، حکمت یکسان به همه عنایت نشده است ، برابر با ظرفیت ها عنایت شده است .
خداوند متعال چه کسانی را معلم و راهنمای شما قرار داده تا شما را هدایت کنند . خیلی از انسان ها ادعای معلّمی دارند و این مدعیان هم انسان های زیادی را شاگرد خود کردند و آن انسان ها بی تحقیق ادعای آنها را قبول کردند و از آن ها درس گرفتند و در برابر درس آنها زندگی کردند و مردند و به جهنّم رفتند .
معلم های شما چه کسانی هستند ؟ متواضع ترین انسان های تاریخ انبیا و ائمه بودند .
یک مورد تواضع موسی بن عمران علیه السلام است ، به نبوّت مبعوث شده است ، خداوند در قرآن می فرماید : از میان انسان ها او را برای صحبت مستقیم انتخاب کردم که بین من و او واسطه ای نباشد ،
« کَلَّمَ اللّٰهُ مُوسیٰ تَکْلِیماً » (1)
دانش موسی بن عمران نور ، رحمت و هدایت است ، این سه کلمه دربارۀ علم حضرت موسی علیه السلام در قرآن مجید است . او دارای علم کثیر و فراوان است ، به وجود مقدّس پروردگار یک روز عرض کرد ، امروز در کرۀ زمین ، عالم تر از من هم وجود دارد ، خدا به او فرمود : بله .
گفت : خدایا مرا به جانب آن عالم راهنمایی کن ، تا شاگردی او کنم . وقتی پروردگار به سؤال پیغمبر اولی العزم خود جواب می دهد که عالمتر از تو وجود دارد ، نمی گوید : برای چه عالم تر از من وجود دارد ، آن علم را به من می دادی !
ص:258
خداوند نشانی آن عالم را داد که منطقۀ زندگی آن عالم جایی به نام «مجمع البحرین » است ، نشانی آن عالم این است ، وقتی کنار آب غذا می خورید ، ماهی پختۀ سفره شما در آب می افتد و زنده می شود ، آن ماهی را دنبال کن تا به آن عالم برسی ، مرده در آنجا زنده می شود ، تا این حد عالم برکت دارد . انسانی که قلبش مرده باشد ، عقلش نیز مرده است ، حیات انسان به علم ، دانایی و معرفت بستگی دارد .
غروب شب احیا ، علمای بزرگ منطقۀ شهر ری خدمت شیخ صدوق آمدند و گفتند : آقا امشب ، شب قدر است ، ما روحانیون خدمت شما رسیدیم که از شما بپرسیم ، چه عملی برای ما بالاترین عمل است ؟ ایشان فرمودند : مذاکرات علمی .
اگر جامعه فهمیده باشد ، شیطانی بر آن جامعه مسلط نمی شود ، عدالت و قانون اجرا می شود ، دست آن جامعه به سوی غرب دراز نمی باشد ، و آن جامعه برای همیشه زنده است .
ماهی در آب افتاد ، معلوم شد جای آن عالم در آنجا است ، موسی علیه السلام در اولین برخورد با آن عالم گفت : می خواهم خدمت شما باشم ، عالم به موسی بن عمران علیه السلام فرمود : دانش من خیلی سنگین است ، تو طاقت آن را نداری ،
« لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً » (1)
تحمّل و طاقت دانش مرا نداری ، موسی گفت : من دوست دارم همراه تو باشم ، و از دانش تو استفاده کنم . خدا در قرآن مجید می فرماید : آن عالم گوشه ای از علم خود را به کار برد ، موسی طاقت نیاورد ، گریبان او را گرفت ، موسی گفت : چرا این کار را کردی ؟ عالم گفت : در اولین ارتباط ، به شما گفتم « لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً » این عمل سه مرتبه تکرار شد و هر سه بار موسی طاقت نیاورد . چرا خداوند این دانش گسترده را به ما نمی دهد ؟ زیرا ظرفیت آن را نداریم . اگر اسرار بعضی از امور را به ما
ص:259
برسانند ، کافر می شویم و تحمل نمی کنیم ، هنگامی که آن عالم در مرتبه سوم علم خود را به اجرا در آورد ، موسی علیه السلام بسیار عصبانی شد ، عالم به او گفت : عصبانی نشو ،
« هٰذٰا فِرٰاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ » (1)
این نقطه ، نقطۀ جدایی من با تو می باشد ، تو تحمل دانش من را نداری ، ما باید خداحافظی کنیم ، (2) کنار دریای مدیترانه که وصل به همه اقیانوس های جهان است ، موسی علیه السلام و آن مرد عالم کنار همین دریای مدیترانه برای خداحافظی می ایستند .
گنجشکی مقابل آن دو آمد ، و نزدیک آب آمد تا جایی که نوک این پرنده کوچک به آب برسد ، با نوک خود یک قطره آب برداشت و کمی پرواز کرد ، بعد نوک خود را تکان داد و قطره آب روی آب افتاد ، پرنده رفت ، جبرئیل نازل شد ، به موسی علیه السلام گفت : این چه چیزی بوده است ؟ موسی گفت : نمی دانم . به آن مرد عالم گفت ، این چه چیزی بوده است ؟ آن عالم گفت : نمی دانم . معلوم می شود علم آن مرد عالم ، اندازه ای خاص داشته است ، باز علم خداوند در جای دیگر می باشد . تا به پروردگار برسد ، گفت : ای مرد عالم و ای موسی ، خدا مرا فرستاده تا به شما بگویم ، این دریا و این قطره را دیدید ، دو نفر ، در آینده می آیند ، یکی از آنها آخرین پیامبر است و دیگری جانشین و وصیّ او است ، علم شما دو نفر ، به اندازه این قطره است و علم آن دو به اندازه این دریا است ، (3)« وَ فَوْقَ کُلِّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ » (4)
بالاتر از هر عالمی ، عالم دیگر بالاتر است .
ص:260
متوجه شدید که خداوند شما را در این دنیا و در جریان زندگی ، درِ کدام خانه فرستاده است ؟ چه معلّمی را در راه شما قرار گذاشت ، اگر در طول عمر خود شکر خدا کنید که خدا شما را با علی علیه السلام آشنا کرده ، آیا شکر خدا را به جا آورده اید ؟ خیر . شکر باید به تناسب نعمت باشد ، کدام شکر هم وزن وجود علی علیه السلام است ؟
اولین مجرم از نوعِ ما ، قابیل است
« وَ امْتٰازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ » (1)
که برادر خود را کشت ، تا آخرین مجرم که معلوم نیست که چه کسی می باشد ، اگر امیرالمؤمنین وسط محشر بیاید و بگوید خدایا با چقدر عمل من حاضر هستی ، کلّ این مجرمین را به بهشت بفرستی ، که من آن عمل را ارائه کنم ، زیرا این افراد دارای چنین اخلاقی هستند.
موسی بن جعفر علیه السلام در اوج سختی زندان بغداد ، چند شب مانده به شهادت ایشان ، گفت : خدایا خمسِ اعمال دورۀ عمرم را ، بردار و جزای آن خمس را آمرزش گناهان وابستگان به ما قرار بده ،
با کریمان کارها دشوار نیست
شخصی به مسجد آمد ، گفت :
«یا رسول الله من یحاسب الخلق یوم القیامة »
حساب و پرونده ما در قیامت دست کیست ؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود ، الله ، عرب خندید و رفت . پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : چرا خندیدی ؟ گفت : برای اینکه
«الکریمُ اذا قدر عفا » (2)
ص:261
خداوند کریم است ، کریم در اوج قدرت گذشت می کند .
یک رکعت نماز علی علیه السلام می تواند تمام گناهان مردم را ببخشد .
چه شکری هم وزن علی است ؟ اول باید وزن علی را به دست آورد ، بعد ببینیم آیا این نعمت قابل شکر است ؟
امام حسین علیه السلام می فرماید : ای خدا ! اگر عمر روزگار را به من بدهی و من در تمام عمر خود غیر از شکر تو هیچ کاری نکنم ، از عهدۀ شکر یک نعمت تو ، که پدرم علی علیه السلام است ، بر نمی آیم . منتظر شکرِ من نباش . نمی توانم شاکر باشم . (1)
در سرم نیست جز هوای علی
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:262
پی نوشت ها
زیبایی در خلقت موجودات
17
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:263
ص:264
ص:265
ص:266
ص:267
ص:268
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
خداوند در قرآن مجید خود را تصویر کننده معرفی می کند . به خاطر اینکه خداوند ، جامع همۀ صفات کمال است و هیچ عیب و نقصی در پیشگاه او وجود ندارد ، هر نقشی که برای موجودات قرار می دهد زیبا و کامل است . در قرآن کریم خلقت و آفرینش همۀ آفریده ها را زیبا می داند .
« الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ » (1)
اگر در نقّاش عیب و نقص باشد ، نقش او کامل نخواهد بود .
حضرت حقّ دارای دو نوع نقّاشی است ، بنابراین باید ، دارای دو صفحه باشد ، که هر کدام از این دو نوع نقاشی را بر صفحۀ معیّن خود نقّاشی کند . یک صفحه نقّاشی حضرت حق ، پردۀ تکوین و طبیعت است ، خداوند بر پردۀ تکوین و طبیعت ، میلیاردها نقش زده است ، گاهی در قرآن مجید گوشه ای از این نقّاشی را تعبیر به زینت می کند .
« إِنّٰا زَیَّنَّا السَّمٰاءَ الدُّنْیٰا بِزِینَةٍ الْکَوٰاکِبِ » (2)
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار (3)
شعر از حکیم و عارف معروف ، شیخ اجل سعدی شیرازی است . در و دیوار وجود ؛ یعنی عالم طبیعت و تکوین است . اگر انسانِ اهل اندیشه در نقش های این نقّاشی نیست ، خود او یک نقش مرده ای بر این دیوار است .
کسانی که با دید پروردگار ، به عالم نگاه می کنند ، در هیچ گوشه ای از گوشه های جهان و روی این پرده ، نقش نازیبا نمی بینند ، باز شیخ اجل سعدی می سراید :
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم ،که همه عالم از اوست 1
این همان معنای آیۀ شریفه:
« الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ »
است . کور که نمی تواند نقش های زیبا را مشاهده کند ، وقتی جاهل به عالم نگاه می کند ، به نظر آنها عالم هستی کج و نازیبا می باشد ، در باطن او چون و چرا پیدا می شود ، چرا این موجود را خلق کرده است ؟ چرا خداوند مرا خلق کرده است ؟ عالم برای چه به وجود آمد ؟
زیرا انسان عاشق نازیبایی نمی شود ، وقتی انسان زشتی را می بیند ، به آن نفرت پیدا می کند . جای بحث تبرّی کجا است ؟ در قرآن می فرماید : از دشمنان دین خدا متنفر باشید ، جایگاه نفرت از دشمنان حقّ ، جایگاه درستی است ولی به ما نگفتند که از قیافه دشمنان متنفّر باشید ، قیافه دشمنان جزو « أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ » است ، به ما گفتند از روش و اخلاق دشمنان متنفّر باشید ، والاّ وجود ظاهری دشمنان در پردۀ تکوین ، زیبا و نیکو است .
«ان الله لاینظر الی صورکم» 2خدا به نقش ظاهر شما کاری ندارد ، در این زمینه نفرت مخصوص هیولای خطرناک باطن دشمنان است .
ص:269
ص:270
عارفی در یکی از شهرهای ایران زندگی می کند ، ایشان می فرمودند : در جلسه ای شاد و بانشاط که به صرف ناهار دعوت بودیم ، دو سه نفر از میهمانان که برای اولین مرتبه آنها را می دیدم ، به من علاقمند شدند ، و می گفتند انسان خوش اخلاقی و خوش برخوردی است ، از راه ، مسلک و اعتقاد من ، خبری نداشتند ؟ فقط وقتی میهمانی تمام شد ، آن عارف می گوید : میهمان ها مرا دعوت کردند که ناهار منزل آنها بروم ، آن عارف می گوید : بعد از صرف ناهار به من گفتند : آیا حاضر هستید با هم یک فیلم تماشا کنیم ؟ گفتم اختیار با شما است . من خبر نداشتم چه فیلمی می خواهند بگذارند ، یک فیلم خارجی بسیار زشت ، پر از فساد و گناه را دیدم ، بعد از اینکه مقداری از فیلم را دیدم به گوشه سالن پذیرایی آمدم ، و شروع به گریه کردم . تلویزیون را خاموش کردند . آب جوش و آب قند آوردند ، از من سؤال کردند فیلم بد بوده است ؟ گفتم : نه ، مردان و زنانی که در این فیلم دیدم ، بسیار زیبا بوده اند ، و پروردگار من ،
« أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ »
می باشد ، اینکه مثل مادر داغدیده گریه می کنم ، به خاطر این است که اینها چرا باطن خودشان را مطابق با نقش زیبای ظاهر نقّاشی نکرده اند ؟ دلم برای افرادی که در فضای « أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ » قرار دارند ، سوخت که چرا این خواهران و برادران من ، به طرف جهنّم رفتند . و بعد هم برای شما ناراحت شدم که با بودن کسانی که باطنشان ،
« أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ »
است ، چرا شما گناهکاران را انتخاب کرده اید ؟
ص:271
بعد به آنها گفتم من انسان هایی را می شناسم که شما باید آنها را انتخاب می کردید اما نمی گویم چه کسانی هستند ؟ اگر اجازه بدهید من یک فیلم ویدئویی دارم ، اگر شما ببینید لذت می برید .
عارف گفت : اتفاقا فیلمی که من داشتم ، سخنرانی روز اربعین بود ، و در آن جلسه شما منبر رفته بودید ، از اول تا آخر فیلم سخن از آتش جهنم بود ؛ یعنی هر کس این فیلم را نگاه می کرد ، نمی توانست دست از حضرت ابی عبدالله الحسین علیه السلام و پیغمبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام بردارد ، زن و مرد آنها از گریه داشتند خودشان را هلاک می کردند ، بعد گفتم شما اهل بیت علیهم السلام و قرآن را که خدا تمام هنر نقاشی اش را در آن به کار گرفته ، رها کرده اید و نقاشی روی استخوان و پوست را نگاه می کنید . شما زیبایی پوست و جمجمه را با هنر کامل نقاشی حقّ که علی علیه السلام می باشد معامله می کنید ؟ آن عارف می گوید: از جای خود بلند شدم . جلویم را گرفتند . ما از این فیلمی که برای تو گذاشتیم ، بیشتر از پنجاه عدد داریم ، شما این فیلم اربعین را برای ما بگذار ، این پنجاه فیلم را آتش بزنید ، ما را ادب کردید ، امروز معنای زیبایی را فهمیدیم .
اگر خداوند پردۀ زیبای این افراد را کنار بزند و باطنشان را نشان بدهد ، شما تا روز قیامت از دیدن باطن زشت این افراد فراری خواهید شد .
اعتقاد ما این است که امامان ما در علم کامل بودند و الاّ به امامت انتخاب نمی شدند . و ما بر این عقیده هستیم که خداوند متعال به امامان ما ، توان های معنوی داده که به دیگران عنایت نفرموده است .
جوان شیعه ای خدمت موسی بن جعفر علیه السلام آمد ، گفت : یابن رسول الله ، فرهنگ خانواده من خلاف فرهنگ شما است ، آنها یک مکتب دیگری داشتند ، شما را امام
ص:272
نمی دانستند ، دیگران را امام می دانستند ، قائل به امامت امیرالمؤمنین علیه السلام نبودند ، من راه شما را انتخاب کردم ، پدرم مرده است ، دلم برای او می سوزد ، یک نفر می گوید : من هزار دینار از پدرت طلب داشتم ، وضع خوبی هم ندارم ، طلب ما را بدهید ، من نوشته ها و دفترهای پدرم را دیدم که از چه کسی طلبکار است و به چه کسی بدهکار می باشد ، نام این آقا نیست ، من هم ناراحت هستم ، چه کار کنم ؟ دلم می خواهد اگر پدرم اهل عذاب است ، عذاب خوردن مال مردم گردنش نباشد ، موسی بن جعفر علیه السلام فرمودند : مانعی ندارد ، نیمه شب به قبرستان بقیع برو ، این جملات را بخوان ، پدر خود را می بینی ، از او سؤال کن ، که فلانی از تو طلب دارد یا ندارد ، اگر گفت : طلب ندارد ، طلبکار دروغ می گوید ، اگر گفت طلب دارد ، طلبکار راست می گوید ، از اصل مال پدر طلب او را ادا کن ؛ زیرا دین ، قبل از تقسیم ارث باید جدا بشود .
دیْن چیست ؟ مالی که میّت به مردم بدهکار است . اگر زکات بدهکار است ، صد هکتار زمین داشته ، سی سال گندم ، جو و کشمش این زمین را خورده ، حقّ خدا را نداده ، قبل از تقسیم ارث باید زکات مال خود را بدهد ، قبل از مرگ ، باید حجّ واجب انجام می داد ، قبل از تقسیم ارث باید پول حج را کنار بگذارند ، خمس بدهکار است ، شصت سال است پول در آورده ، باید ورثه خمس اموال میت را بپردازند ، وقتی دین را ادا کردند ، ورثه می توانند از دو سوم مال استفاده نمایند .
وارد شدن ظاهر در باطن در قیامت
جوان رفت ، جملاتی که از موسی بن جعفر علیه السلام یاد گرفته بود ، خواند . یک مرتبه در آن تاریکی قبرستان بقیع ، هیولای سیاهی را دید ، که شبیه هیچ حیوانی
ص:273
نمی باشد ، شکل خاصی داشت . جوان وحشت کرد ، هیولا گفت : وحشت نکن ، من پدرت هستم ، به امر موسی بن جعفر علیه السلام مرا با تو روبه رو کردند ، من که همه چیزم را باختم ، چون راه من غلط و منحرف بود ، اما طلبکار راست می گوید ، خدمت موسی بن جعفر علیه السلام آمد ، گفت : پدرم این شکلی نبود ، خیلی بی ریخت بود ، به هیچ حیوانی شبیه نبود .
جوان عزیز خداوند در قرآن می فرماید :
« یَوْمَ تُبْلَی السَّرٰائِرُ » (1)
در قیامت باطن را در ظاهر وارد می کنیم ، هر کسی به شکل باطن خود محشور می شود .
روایت قوی تر و مستندتر ، روایتی است که وجود مبارک مرحوم فیض کاشانی در دو کتاب باعظمت «وافی» ، و «شافی » نقل می کند .
ابراهیم قهرمان توحید ، پدر همۀ انبیای بعد از خود ، جدّ پیغمبر و ائمه طاهرین ، انسانی که قرآن بسیار به او بها داده است ، روزی نشسته بود ، ملک الموت را دید ، به او گفت : مرگ من فرا رسیده است ، گفت : نه ؛ زیرا هنگامی که ملک الموت بیاید کار تمام است ، و همه چیز باطل می شود ،
« تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبٰابُ » (2)
تمام پیوندهای او قطع می شود .
گفت : هنوز مهلت داری در دنیا بمانی . ابراهیم علیه السلام فرمود : برای چه آمدی ؟ ملک الموت گفت : برای دیدن تو آمدم . ابراهیم علیه السلام فرمود : آیا با قیافه اصلی بالای سر محتضر می آیی و جانش را می گیری ، گفت : نه ، بر سر خوبان عالم به یک شکل
ص:274
می روم و بر سر بدان حرفه ای هم به شکل دیگر می روم ، امام صادق می فرماید :
ابراهیم به او گفت : شکلی که بالای سر خوبان می آیی ، به من نشان بده ، ملک الموت گفت : سرت را برگردان ، تا من به آن شکل در آیم ، ابراهیم به ملک الموت نگاه کرد و بیهوش شد .
ابراهیم فرمود : هیچ ستمکار و گناهکاری نیازی نیست به جهنم برود ، همین قیافه برای گناهکاران کافی است . (1)
شبی مجنون به خلوتگاه ناز
ملک الموت آن قیافه زیبا را از کجا می آورد ؟ ملک الموت آینۀ خدا است ، بالای سر مؤمن که می رود ، عکس مؤمن روی قیافه ملک الموت می افتد ، مؤمن خودش را در ملک الموت می بیند و کافر هم خودش را در ملک الموت می بیند . ملک الموت یک چهرۀ واقعی دارد ، این دو قیافه مال دو نوع مردم است .
بر پردۀ تکوین ، تمام نقش ها زیبا است ، کسانی که با دید خود به نقش های ظاهر نگاه می کنند ، همه را زیبا می بینند .
به جهان خرّم از آنم که خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست (2)
وقتی انسان با دید قلبی به اطراف خود نگاه کند ، شاد زندگی می کند غصّه دار
ص:275
نمی شود ، منظره ها او را رنج نمی دهد ، وقتی با چشم خدا به عالم نگاه می کند .
می بیند که کلّ عالم یوسف می باشد ، می بیند همه عالم خرّم و عالم زیبا است .
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است
غم و شادی برِ عارف چه تفاوت دارد ساقیا باده بده شادی آن کاین غم از اوست (1)
این نقش ظاهر موجودات است .
به دریا بنگرم دریا تو بینم
دریا یک آینه است ، صورت تو در آینه افتاده است ، دریا که چیزی نیست ، این نقش مخصوص نقاش است .
نقشِ دوم : نقش روی پردۀ باطن ، شخصیت و انسانیت انسان است . که نقّاش در این مرحله تابلو را جلوی شما قرار می دهد ، می گوید : من باطنِ تو را مطابق این نقّاشی می خواهم ، دیگر خودش نقّاشی نمی کند . صورت تو را در رحم نقاشی می کند ، چشم و ابرویتان را در پردۀ تکوین نقاشی می کند ، لب ، دهن و بینی زیبا را نقاشی می کند ، اما نوبت نقش بر پردۀ تشریع که می رسد ، یک تابلوی کامل
ص:276
و جامع ، نقاشی می کند و روبه روی شما می گذارد و می گوید : من باطن ، اخلاق ، حال ، روش و منش شما را با این قیافه می خواهم . این را در باطن خود نقاشی کن .
در این زمینه سه تابلو کنار هم چیده شده است ، اولین آنها قرآن است ، دربارۀ قرآن فقط یک کلمه بیان می کنم :
«تعلّموا کتابَ الله فانّه أحسن الحدیث» (1)« الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ » (2)
در پردۀ تکوین می فرماید : همه را زیبا نقاشی کرده ام ، ولی به قرآن که می رسد می فرماید :
«فانّه أحسن الحدیث»
این نقّاشی زیباترین نقاشی من است ، اما چشم دل باید آن را ببیند .
امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه » می فرماید : خدا قابل دیدن ما بندگان نیست ، نمی توانیم خدا را ببینیم ، دیده نمی شود ، هیچ چشمی نمی تواند او را ببیند ، ولی برای اینکه بتواند او را ببیند ، در قرآن جلوه کرده است .
«فانّه أحسن الحدیث »
قرآن یک تابلو است ، اخلاق ، اقتصاد ، سیاست ، حکومت ، روش و منش خودتان را با فهم این تابلو در باطن نقاشی کنید.
قرآن تابلوی اول است . اما تابلوی دوم ، که باید باطن خود را از روی این تابلو نقاشی کرد:
« لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ » (3)
پیغمبر من ، برای شما انسان نیکویی است که اگر زندگی خود را از روی او ، نقّاشی کنید
ص:277
« لِمَنْ کٰانَ یَرْجُوا اللّٰهَ وَ الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَکَرَ اللّٰهَ کَثِیراً »
امید مثبت و آخرت آباد پیدا می کنید و ذاکر لله می شوید .
این یک تابلو است . وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام از این تابلو تعریف می کند ، همه را با افعل تفضیل تعریف می کند ، می فرماید : در همه چیز پیغمبر صلی الله علیه و آله بهترین است .
اما تابلوی سوم ، اهل بیت علیهم السلام هستند . اگر خانم ها می خواهند بهترین زن را در اهل بیت علیهم السلام الگو بگیرند ، «فاطمةُ سیدة نساء العالمین » بهترین زن در تمام زنان عالم فاطمه علیها السلام است .
وقتی پیغمبر صلی الله علیه و آله می خواهد از علی علیه السلام تعریف کند . اول از امام مجتبی علیه السلام تعریف می کند ، بعد حضرت أبی عبدالله الحسین را تعریف می کند ، دو نفر از زیباترین ها هستند ، می فرماید :
«الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّة » (1)همه اهل جنت شباب هستند ، این دو نفر سرور جوانان اهل بهشت هستند ، سرور جوانان اهل بهشت حسن و حسین من هستند . زیباترین جای آفرینش ، زیباترین جای عالم از نظر عنصری بهشت است ، در قیامت همه چیز زنده است ،
« إِنَّ الدّٰارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوٰانُ » (2)
بهشت به پروردگار گفت : نمی خواهی مرا آرایش کنی ، بهشت که زیباترین جای عنصری و فیزیکی می باشد ، گفت : نمی خواهی مرا آرایش کنی ؟ خطاب رسید همه وجود تو را به وجود حسن ، حسین و فاطمه آرایش کردم ،
«ألم أزیّنْکِ بالحسن والحسین » (3)بعد می فرماید :
«وأبوهما أفضل منهما » (4)
ص:278
علی از این دو بالاتر است . این هم یک تابلو است .
پروردگار پردۀ شخصیت ما را نقاشی نمی کند ، سه تابلو در برابر ما می گذارد ، قلم عمل و عقل به دست ما می دهد ، می فرماید : باطن خود را نقاشی کن .
یکی از افرادی که این سه تابلو ، را نقاشی کرده است ، یک خرمافروش بوده است . خرمافروشی برده بود ، یک خانم برای کارهای خانۀ خود این غلام را خریده بود که کارهایش را انجام دهد ، روزی این خانم با غلام خود راه می رفت ، امیرالمؤمنین علیه السلام از مقابل می آمد .
حضرت علیه السلام رو به غلام کرد ، نامت چیست ؟ جواب داد : سالم ، فرمود نه ، اسم اصلیت سالم نیست ، پدر و مادرت نام تو را میثم گذاشتند ، ایرانی بود .
در ایرانی ها چه انسان های نقاشی شده بودند . سلمان ، میثم ، شیخ طوسی و خواجه نصیر طوسی و مانند این افراد بسیار است .
ای ایرانی ! از این فرهنگِ عظیم و زیبا عقب نمانی . ایرانی مواظب باش ، الگو و فرهنگ تو مسیحیت و یهودیت نشود ، در ایران فرهنگ مسیحیت و یهودیت حاکم شده است . با یهودی گری و مسیحی گری ابن سینا ، (1) خواجه نصیر ، میثم (2) و سلمان پیدا نمی کنیم .
نام تو را میثم گذاشتند ، خانم وقتی این برخورد عاطفی را بین امیرالمؤمنین علیه السلام و میثم دید ، گفت : آقا من این غلام را نمی خواهم ، او را به شما بخشیدم .
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : تو هم در راه خدا آزاد هستی . میثم گفت : من از غلامی این زن آزاد شدم ، علی جان می خواهم غلام تو شوم . تحت تربیت امیرالمؤمنین قرار گرفت ، به قدری خود را زیبا نقاشی کرد ، که میثم به مکه آمده بود ، تا أبی عبدالله علیه السلام را زیارت کند ، همان سالی که امام کربلا آمد .
ص:279
میثم در زد ، ام سلمه همسر پیغمبر پشت در آمد ، گفت : امام حسین را می خواهم ملاقات کنم ، ام سلمه گفت : بیرون شهر رفته است ، میثم گفت : هنگامی که تشریف آوردند سلام مرا به ایشان برسان ، می خواهم به کوفه بروم ، چوبه دار منتظر من است . به عشق علی می خواهند مرا به دار بکشند ، من نمی توانم بایستم .
ام سلمه گفت : چه کسی هستی ؟ گفت : میثم ، ام سلمه گفت : شب های زیادی را دیده بودم که پیغمبر علیه السلام با گریه برای تو دعا می کرد . (1)والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:280
پی نوشت ها
وجود دو پیوند در دو عالم
18
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:281
ص:282
ص:283
ص:284
ص:285
ص:286
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
در عالم دو پیوند وجود دارد ، اولین پیوند ، پیوندی است که در عالم طبیعت ، و پیوند دیگر در عالم معنویت ، صورت می گیرد . هر کدام از این پیوندها ، به ویژه برای انسان دارای آثار با برکتی است . پیوندی که در عالم مادّی صورت می گیرد ، برای کشاورزان ارزش ویژه ای دارد ، برای اینکه رشد ایجاد شود ، میوه فراوان به بار بیاورد ، و عمر درخت و گل طولانی تر شود ، این پیوند را برقرار می کنند ، شاخه ای را به تنۀ درختی پیوند می زنند ، این شاخۀ ضعیف و ناتوان با پیوند خوردن به درخت توانمند ، قدرت و توان می گیرد ، خرّم و سرسبز می شود و میوۀ فراوانی در اختیار کشاورز قرار می دهد .
در عالم معنویت هم پیوند همین کار را انجام می دهد ، آیات قرآن ، روایات و معارف الهی ، دربارۀ این پیوند مسائل فوق العاده مهمی را مطرح کرده اند ، تا جایی که پروردگار در قرآن مجید قطع کنندۀ پیوند را ملعون و از رحمت خدا محروم دانسته است و در یکی از آیات ، قطع کنندۀ پیوند را اهل خسارت معرفی کرده است . (1)
ص:287
کلمۀ خسران ، در قرآن مجید به معنای تباه شدن همۀ سرمایۀ وجودی انسان است . خسران غیر از ضرر است . کلمۀ ضرر هم در قرآن مجید استعمال شده ، اما در موارد خاصّ ، اما لغت خسارت در اکثر آیات قرآن به کار گرفته شده است . از آخرین سوره هایی که در قرآن کلمۀ خسارت را به کار گرفته است ، سورۀ مبارکۀ «وَ الْعَصْرِ » است که پروردگار عالم برای بیان این خسارت ، سوگند و قسم یاد کرده است .
« إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ » (1)
به زمان ، به روزگار ، به عصر نبوّت پیامبر ، به روزگار عدالت جهانی امام دوازدهم قسم ، این تأویل ها در روایات ما و اهل سنت ، آمده است ، و بهتر این است که به مجموعه این زمان ها قسم یاد شود ، « إِنَّ الْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ » یقیناً و بی تردید انسان در نقطۀ نابودی تمام موجودیّت خود قرار دارد . هم موجودیت عقلی ، قلبی ، روحی و نفسی . تا جایی که چیزی از وجود او برای وزن کردن در قیامت باقی نماند.
خداوند در قرآن می فرماید :
« فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَةِ وَزْناً » (2)
عدّه ای وارد قیامت می شوند اما چیزی برای ارزیابی و پاداش گرفتن ندارند . از باب عقل ، وجدان ، فطرت ، روح ، عمل ، اخلاق و بدن ، هیچ چیزی برای ارزیابی ندارند .
ارزیابی پروردگار ، برای کسانی است که مایه و سرمایه دارند ، اما کسانی که به عنوان:
ص:288
« لَفِی خُسْرٍ » (1)
یا
« أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ » (2)
یا
« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمٰالاً » (3)
معرفی می کند ، کسانی هستند که در قیامت چیزی قابل ارزیابی ندارند ، که حتّی روزنه ای از بهشت را به روی آنها باز کنند . در ظاهر و باطن از رحمت خدا دور هستند . بسیار عجیب است که قرآن ، قطع کنندگان پیوند را:
« أُولٰئِکَ هُمُ الْخٰاسِرُونَ »
معرفی کرده است.
وقتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله سؤال می کنند که این قاطع پیوند ،
« یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ » (4)
«یُوصَلَ » یعنی پیوند ، «یَقْطَعُونَ » یعنی قطع کنندۀ پیوند ، و به عبارت دیگر:
پیوند نمی خورد، یا اگر پیوند بخورد ، پیوند را قیچی کرده و می برد . جریانی در زندگی او بوجود می آید که برای بها دادن به آن جریان ، پیوند را قطع می کند . ممکن است یک جریان تلخ ، مانند امتحانات الهی ، یا یک جریان شیرین ، مانند پول ، شهوت و صندلی موجب شود که پیوند را ادامه ندهد ؛ زیرا نمی تواند به پول ، صندلی و شهوت برسد ، لذا پیوند را قطع می نماید .
یکی از موارد قطع ، پیوند در جنگ جمل (5) می باشد که با حفظ این پیوند ، از
ص:289
صندلی و مقام خبری نبود . برای اینکه به اهداف خود برسند ، پیوند را بریدند . بر فرض اگر به صندلی و مقام می رسیدند؛ چون هر دو پیر بودند ، به محض رسیدن آن را از دست می دادند ؛ زیرا عقیده امیرالمؤمنین علیه السلام این بود که اگر هر دو به این مقام می رسیدند ، در باطن خود طرح و نقشه داشتند ، وقتی که مقام را به دست آوردند ، یکی از آنها دیگری را بکشد و بر صندلی حکومت بنشیند ؛ یعنی هنگامی که پیوند قطع شد ، تمام تعادل فکری و روحی به هم می ریزد ، در بریدن پیوند ، مایه های الهی در وجود انسان ته نشین و به تدریج اخلاق حیوانات درنده را پیدا می کند .
خداوند در قرآن می فرماید :
« فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَثْ » (1)
اکنون طبق آیات قرآن شاخه ای که باید پیوند بخورد ، چه شاخه ای است ؟
« الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللّٰهِ مِنْ بَعْدِ مِیثٰاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مٰا أَمَرَ اللّٰهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ » (2)
چرا شاخۀ نازک ، باید در عالم مادی پیوند بخورد ؟ شاخه ای که باید پیوند بخورد ، وجود انسان می باشد ، مگر انسان قوی نیست ؟ نه .
خداوند در قرآن می فرماید : انسان در ناتوانی قرار دارد .
« خُلِقَ الْإِنْسٰانُ ضَعِیفاً » (3)
از نظر بدنی ناتوان است ، وقتی در رحم مادر است ، نمی تواند خودش را اداره کند ، به وسیله ناف او را تقویت می کنم ، در رحم مادر به سه کیلو تبدیل می شود .
وقتی انسان به دنیا می آید باز هم ضعیف است . او را با سینۀ مادر پیوند می دهند .
بعد از دو سال او را به سفرۀ طبیعت پیوند می دهند ، آب ، نان ، میوه و گوشت
ص:290
می خورد ، بزرگ می شود ، قهرمان جهان می شود ، یا در جبهه شیر بیشه شجاعت می شود ، همه از آثار پیوندها می باشد .
در عالم عقل ، نفس ، جان و قلب هم ضعیف است ، آیا ضعیف نیست ؟
« وَ اللّٰهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِکُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ شَیْئاً » (1)
هنگامی که از مادر به دنیا آمدید نفهم بودید . آیا نادانی ضعف و ناتوانی نیست ؟ !
پیغمبر صلی الله علیه و آله به امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود :
«لا فقر أشدّ من الجهل » (2)فقر مادی سنگین تر از نادانی نیست . حال ضعف عقلی را چگونه باید تقویت کرد ؟ باید او را به مدرسه پیوند بدهند . بعد از اینکه به منابع علمی پیوند خورد ، استاد ، دکتر ، مهندس و مخترع می شود . اگر انسان را به منابع علمی پیوند نزنند ، هر چه در این دنیا عمر کند و هر مکانی زندگی کند ، همان نادان است .
خر عیسی گرش به مکّه برند چون بیاید هنوز خر باشد (3)
لازمه پیشرفت انسان ، پیوند خوردن به منابع علمی می باشد .
« أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهٰاتِکُمْ لاٰ تَعْلَمُونَ شَیْئاً »
از هنگامی که نفْس شما در دنیا پا نهاد ، بی رنگ و بی ارزش بود ، باید پیوند بخورد تا تبدیل به نفس زکیّه شود . به چه چیزی پیوند بخورد ؟ چرا انسان باید پیوند بخورد ؟ زیرا انسان فقر و ضعف محض است . هیچ فقیر و ضعیفی حاضر نیست در فقر و ضعف بماند ، همه از ضعف و فقر فراری هستند ، پس واجب است انسان پیوند بخورد .
به چه دلیل خداوند مسألۀ پیوند را در قرآن خدا مطرح کرده و قاطع پیوند را
ص:291
ملعون و اهل خسارت دانسته است ؟ چه کسی باید پیوند بخورد و به چه دلیل ؟ انسان باید به خاطر فقر همه جانبه پیوند بخورد ، پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید : باید به من و علی متصل شوید . چه کسی پیوند را داده است ؟ خدا .
خداوند در قرآن می فرماید :
« إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاٰةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکٰاةَ وَ هُمْ رٰاکِعُونَ » (1)
«إِنَّمٰا» یعنی برای رهایی از فقر معنوی و اخلاقی باید به خداوند پیوند بخوریم .
در آیه شریفه ، الله مفرد می باشد ؛ زیرا فقط یک خدا در عالم وجود دارد ،
«لاٰ إِلٰهَ إِلاَّ اللّٰهُ » (2)
این عبارت در قرآن یک بار آمده است . آخرین پیامبر یک نفر می باشد و حق این است که در این آیه «رَسُولُهُ » مفرد باشد . اما منبع سوم که انسان باید به آن پیوند بخورد ، به صورت جمع ذکر شده است و طبق روایات امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد .
چرا در آیه منبع سوم را جمع ذکر کرده است ؟
به ما می گویند منظور شما در این آیه علی بن أبی طالب است ، اما صیغه های فعلی آن جمع می باشد ، مانند «آمَنُوا » ، « یُقِیمُونَ » و «یُؤْتُونَ » . چرا شما - شیعیان - خلاف قرآن حرف می زنید و در معنای آیات تصرّف می کنید ؟ آیا شما ظالم نیستید و خلاف قرآن حرکت نمی کنید ؟ این ایراد را دیگران به ما می گیرند .
به آنها می گوییم شما در مجموع کتاب های قرآنی و روایات خود این آیه را چگونه معنا می کنید ؟
« فَقُلْ تَعٰالَوْا » (3)
ای پیامبر به نصارای نجران بگو ، از خداوند تقاضا می کنیم هر کس حق نمی گوید خداوند بر او عذاب نازل کند ، چه کسانی باید بیایند ؟ طرح پروردگار
ص:292
است ، به مجموع مسیحیان نجران بگو ،
« فَقُلْ تَعٰالَوْا »
در این جلسه شرکت کنند .
« نَدْعُ أَبْنٰاءَنٰا وَ أَبْنٰاءَکُمْ »
هر چه فرزند در منطقۀ نجران است ، بیاورید ، ما هم هرچه فرزند داریم به میدان می آوریم ، «أبناء » جمع است ، بگو همۀ فرزندان خود را بیاورید ، ما هم همه را می آوریم ،
« وَ نِسٰاءَنٰا وَ نِسٰاءَکُمْ »
هر چه زن در منطقۀ نجران است ، بیاورید ، ما هم هر چه زن در منطقه هست ، می آوریم ، اگر بنا به نابودی باشد ، بگذارید همه ما نابود شویم ،
« وَ أَنْفُسَنٰا وَ أَنْفُسَکُمْ »
شما هر چه مرد در منطقه دارید بیاورید و ما هم همه مردان خود را می آوریم .
ای دانشمندان ، مفسرّین و پیروان غیر شیعه ، مگر کلمۀ «أبناء » از نظر عربی جمع نیست ، مگر جمع از سه نفر به بالاتر نیست ، مگر در کتاب های خود ننوشتید ، که پیغمبر به جلسه آمد ، اما فقط فاطمه را آورده است ؛ یعنی پیغمبر صلی الله علیه و آله خلاف حرف خدا رفتار کرده است ؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله از نقشۀ خدا تخلف کرده است . از میان همه مردان فقط امیرالمؤمنین علیه السلام را آورد . طبق نوشتۀ شما ، مگر معنی آن این نیست که حسن و حسین همۀ نسل عالم هستند ، فاطمه به تنهایی همۀ زن های عالم است ، علی به تنهایی همۀ مردان عالم است ، همین حرف را ما در آیۀ:
« إِنَّمٰا وَلِیُّکُمُ اللّٰهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا »
می زنیم ، اگر می گوییم این آیه در مرتبۀ سوم علی علیه السلام را می گوید ، شما می گویید
ص:293
اشتباه معنی می کنید ، آیه جمع است ، شما در کتابهای خود نوشتید پیامبر یک نفر را آورد . در اینجا هم آیه جمع است .
معنی این پیوند این است . اگر به علی نزدیک شوید (1) معنای آن این است که به همۀ انبیا و به مردان درست عالم پیوند خورده اید ، اگر به علی پیوند بخورید ، به عقل ، ایمان ، اخلاق و نعمت کامل پیوند خورده اید .
آیا می شود ما فقط به خدا و پیغمبر پیوند بخوریم؟ خدا می فرماید : قبول ندارم ، اگر علی در میان نباشد ، باز شاخۀ درخت وجود تو ارزشی ندارد . خداوند می فرماید : باید به سه منبع پیوند بخورید . تو می گویی من به خدا و پیغمبر پیوند خورده ام ، با علی کار ندارم ، اگر این را بگویی ، مانند این است که با پیغمبر و با علی کاری نداری ، ادعای شما دروغ است که با خدا و رسول پیوند خورده اید . در پیوند با خدا و رسول ، علی تا ابد وجود دارد .
پیامبر فرمود :
«اذا کان یوم القیامة »
هنگامی که قیامت بر پا شد:
«و فرغ الله من حساب الخَلائق »
و خدا همه پرونده ها را مهر کند و ببندد ، کسی برای حساب و کتاب نبود ،
«دفع الخالق عز و جل مفاتیح الجنة والنار إلیّ » (2)تمام کلیدهای بهشت و جهنم را به من واگذار کرد ، «فأقول لک » من هم در قیامت به تو می گویم ، «أحکم » تو حکم کن . چه کسانی به بهشت بروند و چه کسانی وارد جهنّم شوند . پیوند با علی علیه السلام ، موجب باز شدن درهای بهشت است ، قطع با
ص:294
علی علیه السلام ، رفتن به جهنم است .
«علی مع الحق والحق مع علی » (1)پیغمبر صلی الله علیه و آله با علی علیه السلام است ، امیرالمؤمنین می فرماید :
«والله انّ للجنة احدی و سبعین باباً»
من اولین بار بود که این روایت را دیده ام ، برای بهشت هفتاد و یک در است ،
«یدخل من سبعین منها شِیعتی و اهلُ بیتی »
شیعه من از هفتاد در همراه با اهل بیت من وارد می شوند .
«ومن باب واحد سائر الناس »
بسیاری از مردم در زمان یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر ، از در دیگر وارد می شوند.
چرا شیعه را قبل از اهل بیت علیهم السلام ذکر کرده است ؟
ما طاقت نداریم جلوتر از شما به بهشت برویم .
با کریمان کارها دشوار نیست (2)کرم در اینجا ، کرم خدا است ، ولی افق طلوعش علی است ، رحمت در اینجا ، رحمت خدا است ، ولی افق طلوعش علی است .
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
علی شناسی واجب شرعی است . پیغمبر فرمود : کسی که امام خود را نشناسد ،
ص:295
و بمیرد ،
«مات میتة جاهلیة » (1)ابولهب وار می میرد . خوشبختانه این روایت را بیشتر اهل تسنن هم نقل کرده اند .
امام شناسی، مانند خداشناسی و پیغمبرشناسی واجب است . بچه های خود را امام شناس بزرگ کنید . محبّت و ولایت علی را به فرزندان خود ارث بدهید ، سرمایه ای را به ارث بگذارید که ماندنی باشد ، تا آنها را رشد بدهد .
أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی » (2)، امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید : دست من در دست پیغمبر صلی الله علیه و آله بود . در مسیری حرکت می کردیم ، چهار کارگر ، جنازه ای را روی تخته انداخته و به بقیع می بردند . پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود : علی جان به تشییع جنازه برویم . بعد فرمود : جلو تابوت را بگیر ، امیرالمؤمنین می فرماید : هفت هشت قدم جلو رفتیم ، ایشان فرمودند : علی جان ، اکنون هر دو عقب جنازه را بگیریم ، تا به قبرستان بقیع رسیدیم .
پیغمبر صلی الله علیه و آله به این چهار کارگر فرمود : خودم او را غسل می دهم ، علی جان تو آب بریز . غسل تمام شد ، میت را کفن کردند ، پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود : من در پیراهن خودم او را کفن می کنم . هنگام دفن، پیغمبر وارد قبر شد ، فرمود : علی جان ، جنازه را به من بده . صورت میت را روی خاک گذاشت ، او را بوسید و بیرون آمد . از قبرستان بقیع بیرون آمدیم ، فرمود : علی جان ، از من نپرسیدی که این همه بها دادن به این میت برای چیست ؟ گفتم : آقا برای چه می باشد ؟ فرمود : در کوچه که می آمدیم ، اولین مرتبه ای که جنازه را دیدم ، دیدم قلب او پر از عشق تو است . من
ص:296
به خاطر تو این کارها را انجام داده ام .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:297
پی نوشت ها
مالک و مملوک
19
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:298
ص:299
ص:300
ص:301
ص:302
ص:303
ص:304
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
از حالات بسیار با ارزشی که برای هر انسانی وجودش ضروری و لازم است ، و کاربرد مهمّی در همۀ امور زندگی دارد ، و برای آن ، آثار عظیمی در قیامت ظهور خواهد کرد ، حالِ تواضع ، فروتنی و انکسار است . تواضع را چگونه باید به دست آورد ؟ در این زمینه یقیناً پدران ، مادران ، معلّمان ، مربّیان و خود انسان نقش مهمی در این زمینه دارند .
این مجموعه باید با کمک یکدیگر معنای حقیقی و واقعی تواضع را به انسان القاء کنند .
انسان ذاتاً مملوک است و دارای مالک ، مالک او هم هیچ کدام از موجودات نیستند ، انسان ، جنّ ، فرشته و هیچ موجود دیگری مالک انسان نمی باشند ؛ زیرا همۀ آنها مملوک و مخلوق هستند ، مملوک و مخلوق نمی تواند ادّعای مالکیت کند ، اگر ادّعا کند ، ادّعای او به دلیل وجود خودش باطل است و به انسان این حق داده نشده که مخلوق را به عنوان مالک انتخاب نماید ، و اگر انتخاب کند ، این انتخاب ، باطل و بی پایه است . انسان مانند همۀ موجودات عالم مالک او آفریننده و به وجود آورندۀ او است.
مملوک ؛ یعنی موجودی که فقر و تهیدستی او ذاتی است . مملوک ؛ موجودی
ص:305
است که دیگری او را به وجود آورده و همان هم او را از دنیا می برد ، دیگری به او روزی می دهد و همان هم روزی او را در آخرین لحظات حیات قطع می کند .
مملوک موجودی است که اختیار صد در صد در هیچ امری از خود ندارد ، آن مقدار اختیاری که دارد ، مالک به او واگذار کرده است . مالک ، می تواند مملوک را از اراده و اختیار سلب کند و نیروی اختیارش را از کار بیندازد .
« عَبْداً مَمْلُوکاً لاٰ یَقْدِرُ عَلیٰ شَیْ ءٍ » (1)
یا در آن جمله که فرمودند:
«العبد و ما فی یده کان لمولاه »
عبد و مملوک و آن چه که در اختیار او است ، ملک مولا می باشد . (2) اگر عبد و مملوک مالک واقعی بود ، انتقال ملک از او محال است ، چنانچه انتقال ملکیت بر هستی ، هرگز از پروردگار سلب نمی شود .
خدا مالک است و مالک کلّ هستی است ، محال است رابطۀ مالکیت او با مملوک ، قطع شود . اما مملوک ، مالکیّتش محدود ، قابل سلب و انتقال به غیر است ، انسان اگر توجّه به این مملوکیت خود داشته باشد ، محال است گرفتار غرور و تکبّر شود . به چه دلیل مملوک تکبّر کند ؟ به چه چیزی تکبّر کند ؟ به اموال ، که از دست رفتنی است . به حیات ، که مرگ در انتظار او است . زیبایی ظاهری که پیری در راه است ، به علم ، که در خطر فراموشی است و علمی که مال خودش نیست ، علم از اساتید قبل به انسان انتقال پیدا کرده است . آیا به توان و قدرت خود تکبر کند ؟ که توان و قدرت انسان از بسیاری از موجودات زمین کمتر است .
توان انسان از مورچه کمتر است . مورچه دانه یا لاشه حشره ای را به طرف لانه می کشد گاهی آن دانه و حشره ، هشتاد برابر وزن مورچه است . و انسان نمی تواند چند برابر وزن خود را بردارد و حمل کند ، انسان از نظر توان از مورچه هم ضعیف تر
ص:306
است . چرا انسان باید غرور و تکبر داشته باشد ؟
انسان در مقابل یک سلّولی که در بدن او ، خارج از حدّ معمول شروع به رشد کردن می کند ، که این رشد را اطبّاء نام آن را سرطان گذاشتند ، از مداوای آن عاجز هستند . انسان از بیدار ماندن عاجز است و خواب بر او غلبه می کند . انسان با خوردن یک غذای ناباب ، تعادل بدن و تعادل خون او به هم می خورد . انسان در مقابل باد و طوفان ، سیل و زلزله ، حوادث طبیعی و جریانات تلخ اجتماعی کاملاً عاجز است . مگر وزش یک طوفان ، شهری را در آمریکا زیر طوفان و آب نبرد ؟ مگر انسان های زیادی را بی خانمان نکرد ؟ همه این موارد نشانه عجز بشر است .
مگر خداوند متعال نمرود و نمرودیان را به وسیله پشه ها نابود نکرد ؟ وقتی که ابرهه با فیل ها به کعبه حمله کرد ، خداوند متعال به «طیر أبابیل » فرمان داد آنها را نابود کنند ، که آن پرندگان از گنجشک بزرگتر هستند ، آنها از سرزمین مکّه سنگریزه ای برداشتند و بر سر سپاه ابرهه انداختند ، هر سنگ ریزه ایی که به سر آنها می خورد:
« فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ » (1)
مانند گوشت کوبیده شده ، مخلوط می شدند . آیا همه اینها نشانۀ ضعف انسان نیست ؟
آیا جای تکبر و غرور است ؟ انسان منهای خدا تکیه گاه مطمئنی در این عالم ندارد . غیر از خدا ، کدام تکیه گاه برای انسان مطمئن است ؟
هوا در شهرهای بزرگ نامطمئن شده است . با سوراخ شدن لایۀ ازن، کلّ هوای کرۀ زمین هم نامطمئن شده است . خداوند در قرآن مجید می فرماید : چه اطمینانی دارید از اینکه شب همه خواب باشید و من صبح شما را به زیر زمین منتقل کرده باشم. چه اعتمادی دارید ؟ شما هر چه ساختمان های خود را قوی تر بسازید ، من
ص:307
ریشتر زمین لرزه را بالاتر می برم .
طوفان ها از همین قبیل می باشند ، باد اگر طبیعی بوزد ، خدا در قرآن می فرماید :
برای جابجایی ابرها است ، برای جابجایی گرما و سرمای قطب و شمال و جنوب است که هوای زمین معتدل شود ، حالا اگر پیچ وزیدن باد زیاد شود ، با همان وزیدن ساختمان ها خراب می شود . شما در مقابل من چه مقاومتی می توانید داشته باشید .
بدن شما در مقابل میکربی که نمی بینید ، از بین می رود ، با پاره شدن مویرگ مغز ، کل دستگاه های بدن از کار می افتد ، لمس می شوید . شما که نمی توانید همۀ مویرگ های مغز را حفظ کنید ، شما چه تکیه گاه مطمئنی دارید ، غرور شما برای چیست ؟ تکبّر و سینه سپر کردن برای چیست ؟
اگر مربّیان ، معلمان ، اساتید ، پدران و مادران و خود انسان ، دست به دست هم بدهند ، این مسأله را به انسان القاء کنند که تو مملوک هستی ، و دارای یک مالک ، وقتی انسان احساس کند مملوک است ، دیگر غرور و تکبّر به سراغ او نمی آید ، چون تکبّر ظرف می خواهد ، ظرف آن انسان نادان است ، وقتی انسان بفهمد مملوک است ، دیگر برای تکبّر ظرفی نمی ماند . (1) ظرف غرور جهل است ، وقتی من عالم و دانا باشم ، غرور در من راه پیدا نمی کند ؛ یعنی جایی که نور علم و فهم باشد ، کبر نمی تواند جا باز کند .
رسول خدا می فرماید : همه برنامه ها یا حق است و یا باطل ، یا الله است و یا ابلیس ، یا نور است یا ظلمت ، یا دنیا است یا آخرت ، همه اینها با هم دیگر ضدّ هستند . اگر خدا با شما باشد ، ابلیس نمی تواند شما را وسوسه کند . اگر نور در باطن شما است ، راهی برای ظلمت وجود ندارد ، اگر حقّ در شما است ، باطل نمی تواند
ص:308
در شما نفوذ کند .
خدا دو طرفه بودن را قبول ندارد که یک روز با شیطان باشیم ، یک روز با خدا ، یک روز با معاویه باشیم ، یک روز با امیرالمؤمنین ، یک روز با خودم باشم ، یک روز با خدا .
کلمۀ مخلِصین در قرآن زیاد آمده است ، مخلَصین یک گروه خاص و ویژه ای هستند ، انبیا و ائمه می باشند . اما مخلِصین گروه ویژه ای نیستند ، مخلِصین ؛ یعنی پاک از دو گانگی ، در این زمینه خدای متعال از ابراهیم علیه السلام تعریف می کندو می فرماید : او حنیف بود ؛ یعنی بی انحراف بود . یکتاگرا و یکتابین بود ، دوراهه و دو گانه نبود .
مسیر او ، فقط مسیر حق بود:
« وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ » (1)
من هیچ انحرافی را قبول ندارم ، در هیچ انحرافی هم نیستم . یوسف در زندان به زندانیان می گفت:
« أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللّٰهُ الْوٰاحِدُ الْقَهّٰارُ » (2)
شما اسیر ارباب های گوناگون می باشید که هر کدام، شما را به یک طرف و یک فرهنگ می کشند .
وقتی انسان این معنا را درک کند و بفهمد که مملوک است ، و متوجه شود که
ص:309
بیشتر از یک مالک واقعی ندارد و آن حقّ است ، با فهم مملوک بودن ، مالکِ عزیز ، کریم ، رحمن ، رحیم ، ودود و غفور ، انسان را به هر چه دعوت کند دعوت او عالمانه و حکیمانه است ، به خاطر فهم مملوک بودن خویش که سبب تواضع است ، انسان نسبت به فرمان ها و دعوت های او تواضع نشان بدهد . و با کمال میل ، دعوت مولا و مالک را می پذیرد ، آن کسی که می گوید : نماز نمی خوانم ، یعنی من مملوک نیستم ، خودم مالک هستم . اگر مالکی ، غیر از خدا تکیه گاه مطمئن کجا است ؟ درِ هر ضرری به روی تو باز است ، اگر مالکی به هوا بگو هرگز طوفانی نشود . اگر مالکی به میکرب ها بگو به تو حمله نکنند ، به طیاره ها بگو پایین نیفتند ، به ماشین ها بگو واژگون نشوند ، به زمین بگو زلزله نیاورد ، مالک چه چیزی هستی ؟
امیرالمؤمنین علیه السلام با همۀ وجود به پروردگار می گفت :
« و أنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر المسکین المستکین » (1)این کلمات یک دنیا معنا دارد ، ضعیف و ذلیل غیر از حقیر است ، مسکین غیر از ذلیل است ، مسکین غیر از مستکین است .
برای جبران حقیر بودن و ذلیل بودن ، به تکیه گاه مطمئن ازلی و ابدی تکیه کرده بود و به هیچ عنوان ، کسی نمی توانست علی را از خدا جدا کند .
جلال الدین می گوید:
این چه می گویم به قدر فهم تست مردم اندر حسرت فهم درست (2)
چه چیزی انسان را فهمیده می کند ؟ محور مجالس خود را علم و معرفت قرار
ص:310
دهید ، اگر بنا است شعر قرار بدهید ، شعر عالمانه و حکیمانه باشد . قبل از شعر از یک عالم مورد تأیید حوزه های علمیه دعوت کنید تا یک ساعت معرفت به شما تغذیه کند ؛ زیرا اگر در دنیا نفهم باشید در آخرت هم ضرر می کنید .
وقتی مأموران خدا در جهنّم به جهنّمیان می گویند چرا به جهنم آمدید ؟ نمی گویند نماز نخواندیم ، روزه نگرفتیم ، خمس و زکات ندادیم ، بلکه به مأموران خدا در جهنّم می گویند:
« لَوْ کُنّٰا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مٰا کُنّٰا فِی أَصْحٰابِ السَّعِیرِ » (1)
اگر فهمیده بودیم به جهنّم نمی آمدیم .
من یک شعر عالمانه بخوانم ، اگر کسی حکمت ، اصول و عرفان نخوانده باشد این شعر را نمی فهمد .
ما همه شیران ولی شیر علم
* * *
از جمادی مُردم و نامی شدم وز نما مردم به حیوان سر زدم (2)
* * *
وجود اندر کمال خویش ساری است
اگر کسی درس نخوانده باشد ، این شعرها را نمی فهمد و نمی داند ، این شعرها را ملاصدرا باید بیاید برای ملت بخواند و توضیح بدهد .
ای کاش شعرهای عالمانه خوانده می شد و عالمان هم می خواندند .
ص:311
شبی در محفلی با آه و سوزی
رسید از دست محبوبی به دستم
گرفتم آن گل و کردم خمیری
که از بوی دلآویز تو مستم
همه گل های عالم آزمودم
ولکن مدتی با گل نشستم
گل اندر زیر پا خود گسترده پر کرد مرا با هم نشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گل گذر کرد کمال همنشین در من اثر کرد
وگرنه من همان خاکم که هستم (1)بر محور همین مطالب کتابی به نام معاشرت نوشتم ، چه کسی شعر را بخواند ؟ کجا و برای چه کسی بخواند .
به خدا این مسأله بسیار مهم است در سورۀ ملک ، که مأموران دوزخ به دوزخیان می گوید چرا به جهنم آمدید ؟ می گویند : به خاطر نفهمیدن ، اگر ما فهمیده بودیم مانند امیرالمؤمنین علیه السلام ، امام حسین علیه السلام ، سلمان ، مقداد و عمّار در بهشت بودیم .
آنها فهمیده بودند که مملوک هستند ، سینه سپر نکردند ، شصت سال پیشانی خود را در خانۀ این مالک روی خاک گذاشتند و گفتند : «سبحان ربی الاعلی و بحمده » ، گفتند : «یا لطیف ارحم عبدک الضعیف » ، با ادب در مقابل حق ایستادند به خاطر فهمشان گفتند :
ص:312
« اهْدِنَا الصِّرٰاطَ الْمُسْتَقِیمَ » (1)
دو شب مانده به تمام شدن ماه رمضان ، مثل مادر داغدیده گریه کردند که چرا ماه رمضان تمام می شود ، نفهم ها می گویند : چرا ماه رمضان آمد ؟
« هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لاٰ یَعْلَمُونَ » (2)
نادان می گوید : چرا روزه بگیرم. چرا نماز بخوانم ، چرا زکات بدهم؟ اما هیچ وقت أبی عبدالله نمی گوید : چون من حسینم و عزیز خدا هستم ، پس هر چه از باغ های مدینه به دست می آورم ، خودم و خانواده ام می خورم ، این کار را نمی کند ، چون فهمیده است ، در زیارت ایشان می خوانیم ،
«أشهد أنّک قد أقمت الصلاة و آتیت الزکاة »
چون می فهمید .
اسلام احترام زیادی به مردم فهمیده گذاشته است ، (3) تا جایی که آمده اعلان کرده اگر از کوچه ای عبور می کنید ، خانۀ یک عالم ربّانی در یک کوچه هست ، نگاه کردن به در خانۀ آن عالم ثواب دارد . اگر عالمی از کنار قبرستانی عبور کند ، از اول قبرستان تا آخر ، تا این عالم در آنجا حرکت می کند ، خدا به احترام او عذاب را از کلّ اهالی قبرستان برمی دارد . همه این ها به خاطر فهم ، علم و معرفت ، او می باشد .
با یک دنیا تأسف ختم هایی که برگزار می گردد به تدریج از عالم ربّانی خالی می شود . فقط یک خوش صدا قرآن و شعر می خواند و در اوج تعریف از میّت و صاحب مرده ها مراسم برگزار می شود ، بسیاری از مرده ها را بی حساب و کتاب در جهنّم وارد می کنند ، آیا قاری و خوانندۀ خوش صدا میت را به فردوس می برند ،
ص:313
خداوند در قرآن می فرماید :
« فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ » (1)
«ذهاب » یعنی رفتن ، به چه سمتی عبور می کنید ؟
تواضع سر رفعت اندازدت تکبّر به خاک اندر اندازدت (2)
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:314
پی نوشت ها
تشبیه انسان به زمین
20
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:315
ص:316
ص:317
ص:318
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
وجود مبارک رسول مطهّر اسلام ، انسان را مانند زمین معرفی کرده اند . در مرحلۀ اول حقیقت آفرینش انسان از زمین است ، در رحم مادر رشد می کند ، به نقطه ای می رسد که از درون زمین ، روح ظهور می کند و حیات آشکار می شود . به تعبیر وجود مبارک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله همه انسانها ، مانند زمین هستند ، در برابر زمین وجودشان ، به دو گروه تقسیم شده اند ، تا همۀ مردم برخورد خودشان را نسبت به زمین وجودشان ، از نظر آثار و نتایج ببینند ، یا کنار زمین وجود خودشان بنشینند و به این آثار وصل شوند . این دو تعبیر در قرآن است ، «یَرَهُ » به معنای دیدن است .
ضمیر « یَرَهُ » هاء می باشد که به انسان بر می گردد ، « جَزٰاءً بِمٰا کٰانُوا یَعْمَلُونَ » (1)
یکی از این دو گروه را پروردگار عالم در سورۀ مبارکۀ واقعه از آنها تعبیر به اصحاب یمین می کند ، اصحاب یمین یک اصطلاح می باشد ، نه به معنای دست راستی و نیک بختان است بلکه به معنای سعادتمندان می باشند ، اصحاب یمین ، نسبت به وجود خودشان ، عارفان خوبی شدند ، یا به تعبیر روایات ، خودشناس خوبی شدند . خودشناس واقعی از مدرسۀ انبیا و ائمه طاهرین به دست
ص:319
می آید . انبیاء و ائمه علیهم السلام در معرفت به خود و خودشناسی ، علم آنها کامل و جامع بود .
دانش خودشناسی را آنها تبلیغ نمودند و به دیگران انتقال دادند ، به جز این راه، انسان نمی تواند خودشناس واقعی شود . و فراموشی از خود و خودنشناختن ، گناه بسیار بزرگی است که در سورۀ مبارکۀ حشر ، پروردگار عالم به مؤمنین هشدار داده است .
« وَ لاٰ تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللّٰهَ فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ » (1)
جزو کسانی نباشید که خدا را فراموش کرده اند ، جریمۀ فراموش کردن خدا بسیار سنگین است ، و جریمۀ آن فراموش کردن خود می باشد . وقتی انسان خود را از یاد ببرد ، که مملوک و مخلوق بوده است ، نود درصد از اختیار خود را ندارم ، اندک اختیاری که دارم ، مخصوص من نمی باشد ؛ زیرا آن را به من عطا کرده اند . در خلقت ، گذشتن عمر ، پیر شدن ، مردن و زنده شدن بعد از مرگِ خود، دخالتی نداشته ام ، اگر انسان همه این موارد ذکر شده را فراموش کند .
« فَأَنْسٰاهُمْ أَنْفُسَهُمْ »
مانند حیوانات می شود .
بعد از اینکه مانند حیوانات شد ، وارد دایرۀ ظلم و تجاوز می شود ،
« بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولٰئِکَ هُمُ الْغٰافِلُونَ » (2)
کسانی که مانند حیوانات و بدتر از آنها هستند ، غافلان عالم هستند ؛ یعنی بی خبران ، از هیچ چیزی خبر ندارند ، از خدا ، هستی و حقیقت خود بی خبر هستند .
ص:320
خبر داشتن از شکم و شهوت که علم نیست ، این را همۀ حیوانات دارند ، تهیۀ ابزار برای شکم و شهوت که علم نیست . امام صادق می فرماید : تهیه ابزار برای شکم و شهوت فضل است نه علم ؛ (1) زیرا:
«العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء » (2)این فضل است ؛ یعنی مقداری بیشتر از حیوانات یاد گرفته اید ، برای اینکه بر اساس تمدّن برای شکم و شهوت ابزار تهیه کنید .
حیوانات در یک چارچوب خاص لانه ، خانه ، خوراک و شهوت خود را انتخاب می کنند ، در طول عمر خود چیزی به زندگی آنها اضافه نمی شود ، حیواناتی که در غار ، لانه ، وسط درختها و در روی کوهها زندگی می کنند تا آخر عمر هیچ تغییری در زندگی آنها به وجود نمی آید . در خوراک و شهوت افراط ندارند .
شما نمی توانید حیوانی که در شهوت افراط کند ، پیدا کنید . این علم نیست که من بهتر از حیوانات مسکن آماده کنم ، از غارنشینی به چادرنشینی ، از چادر نشینی به خانه گلی ، از خانۀ گلی به خانۀ آجری و در نهایت در قصر و کاخ زندگی کنم ، مسکن برای حیوان غار است ، اما برای غافل کاخ است ، فرق غار با کاخ ، وسیع تر بودن و منظم تر بودن و زیبایی آن می باشد .
در امر شهوت حیوانات به مادۀ خاص خودشان قانع هستند ، اما غافلان قانع نیستند ، شخصی همسر دارد ، اما چشم او دنبال زنان و دختران و ناموس دیگران می باشد ، (3) چنانکه در اروپا رسم است ، که مرد برای شهوترانی سراغ مرد می رود ، و کسی به آن ایراد نمی گیرد و گناه نمی دانند این گونه اعمال از موارد غفلت می باشد . (4)
ص:321
اصحاب یمین دانش خودشناسی را از انبیای خدا و ائمه طاهرین آموختند و به این واقعیت رسیدند که شخصیت و وجود آنها ، جلوۀ اراده ، حکمت ، عدل و علم الهی ، به صورت خلیفة الله است و هم عرض حیوانات نمی باشند.
به این حقیقت رسیدند که انسان در طول حضرت حق است و در عرض هیچ کس نمی باشد ، در عرض آسمان و زمین نیست ، تمام موجودات مادون انسان هستند ، و انسان مافوق همه می باشد و مادون پروردگار است ؛ یعنی استعداداً جایگاه او در خلقت پایین تر از خدا است ، و بالاتر از غیر خدا می باشد . وقتی که به دنیا می آید در مسیر ظهور این ارزش است .
این خودشناسی است . انسان جایگاه خود را به وسیلۀ انبیا و ائمه علیهم السلام می شناسد ، خداوند ما را در چه جایگاهی قرار داده است ؟! انسان مادون الله ، و مافوق ماسوی الله می باشد ، اگر آسمان ها و زمین و موجودات دیگر ، مقام انسان را دارا بودند ، پروردگار نمی فرمودند :
« لایسعنی ارضی و لاسمائی ولکن یسعنی قلب عبدی المؤمن » (1)آسمان ها و زمین گنجایش مرا ندارند ، زیرا بسیار کوچک هستند ،
اما دل بندۀ مؤمن گنجایش مرا دارد . معنای آن بسیار لطیف و پیچیده است و من قادر نیستم آن را برای شما توضیح دهم . پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید :
«ربّ حامل فقه الی من هو أفقه منه » (2)دورنمایی ، از این روایت برای شما می گویم .
آیا توحید پیغمبر عظیم الشأن اسلام و پیامبران و ائمه کامل بوده است ؟ این
ص:322
مطلب را باید جستجو کنیم ، باید به قرآن مراجعه کنیم ، خداوند در آخرین آیۀ سورۀ بقره می فرماید :
« آمَنَ الرَّسُولُ بِمٰا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ » (1)
«أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ » مربوط به توحید است ، آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله آیه توحید را به طور کامل درک کرده است ؟ اگر درک نکرده بود پس خدای حکیم یک پیغمبر ناقص برای ما فرستاده است . و این امر بر خدای حکیم ، قبیح است ، که ناقصی را به سوی انسان ها بفرستد و امر کند ناقصان را کامل کن . آیا امکان دارد ناقص ، بتواند ناقصان را کامل نماید ؟ مانند این است به فقیر و تهیدست بگویند ، برو تهیدستان را غنی کن .
آیا پیغمبر صلی الله علیه و آله به طور کامل خدا را شناخته است ؟ در روایت آمده است که: (2) احدی در این عالم مانند پیغمبر ، خدا را نیافته بود . چقدر خدا را یافته بود ؟ پروردگار می فرماید : هر کس ، هر چه دربارۀ من می گوید بوی شرک می دهد حتی فلاسفه ، تنها حرفی را دربارۀ من قبول کنید که از زبان عباد مخلص من می شنوید .
در شناخت من ، به هیچ استاد ، عالم و فیلسوفی در این عالم تکیه نکنید ، آنها مرا نیافته اند ، « إِلاّٰ عِبٰادَ اللّٰهِ الْمُخْلَصِینَ » (3)خداوند در این آیه می فرماید : انبیا و پیغمبر صد در صد مرا یافته اند . خداوند انسان های کامل را برای ما فرستاده ، که ما ناقصان را کامل کنند . عالم را فرستاده ، که ما جاهلان را عالم کند.
«ولکن یسعنی قلب عبدی المؤمن »
قلب بندۀ مؤمن من ، گنجایش مرا دارد . آسمان ها و زمین گنجایش مرا ندارند .
معلوم می شود شما از آسمان و زمین بالاتر هستید ، از همۀ موجودات برتر هستید .
شما مافوق همۀ موجودات و فقط مادون پروردگار هستید ، یک رباعی از بابا طاهر مطرح می کنم ، انسان های فهمیده بسیار از این مسائل در فشار قرار می گیرند .
ص:323
بابا طاهر (1) انسان عالم و عارفی بود ، درس خوانده و می دانست که چه می گوید ، غیر از این رباعیات ، نزدیک چهار صد کلمۀ قصار دارد ، تا جایی که من تحقیق کردم بیش از 50 حکیم و فیلسوف بر این کلمات شرح نوشتند و هنوز هم جای شرح دارد .
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
چه موقع می خواهی خود را بشناسی ، خداوند در سورۀ مبارکه یونس می فرماید : فرعون وقتی خود را شناخت که در حال جان دادن در میان امواج آب بود .
به خدا اعلان کرد ، پروردگار هم جواب او را داد:
« آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ » (2)
اکنون خودت را شناختی ، همه روابط تو را با این عالم قطع کرده ایم ، اکنون وقت خودشناسی نیست.
امیرالمؤمنین می فرماید : «الناس » یعنی «کل الناس » ، «الف و لام » از نظر ادبی الف و لام استغراق است ، به معنای کل است ، البته این کل ها استثناء دارد ، اما بسیار محدود ، «الناس نیام » (3) فرمایش امیرالمؤمنین علیه السلام بسیار عجیب است ، تا کسی به ادبیات عرب وارد نباشد ، ظرافت این سخنان را نمی یابد ، نمی فرماید:
«الناس نائمون » مردم خوابشان برده است ، علی علیه السلام می فرماید : «الناس نیام » مردم خود خواب هستند ؛ یعنی خواب با ذاتشان وحدت پیدا کرده است ، اگر این طوری باشند ، با هیچ تلنگری بیدار نمی شوند .
به قدری پیغمبر صلی الله علیه و آله برای بیدار کردن مردم سعی کرد ، اما آنها هدایت نشدند ، که خداوند در قرآن می فرماید :
ص:324
« فَلاٰ تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرٰاتٍ » (1)
از غصّۀ بیدار کردن مردم ، دارد جان تو از دست می رود . خدا به او فرمود :
« ذَرْهُمْ » (2)
کدام تلنگر این افراد را بیدار می کند . امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید :
«فإذا ماتوا انتبهوا »
بعد از مرگ ، صدای خدا ، برزخ و قیامت و دو ملکی که برای سؤال می فرستد آنها را بیدار می کند . تازه متوجه می شوند که وقت تمام شده است .
در هنگام مرگ می فهمند که مافوق همۀ موجودات و مادون خدا می باشند ، در آنجا بیدار می شوند، وقتی بیدار می شوند که می بینند مادون کلّ موجودات هستند ، یعنی از آن جایگاه بلند سقوط کردند و از نظر ارزش آخرین نقطۀ موجودات هستند که خدا در قرآن می فرماید : نزد من ارزشی ندارند که آنها را ذکر کنم یا به آنها ارزش دهم .
وقتی فهمیدند جایگاه آنها در دنیا چه بوده ، مادون الله و مافوق سوی الله ، بعد از مردن می بینند که از این مادون الله و مافوق سوی الله سقوط کرده اند ،
« ثُمَّ رَدَدْنٰاهُ أَسْفَلَ سٰافِلِینَ » (3)
یعنی پایین تر از آن نبوده که به آنجا بروند ، به یک رباعی از باباطاهر توجه کنید .
امان روزی که در قبرم نهند تنگ
حتی برای دفع یک کرم توان انسان را می گیرند ، حرکتی نمی تواند بکند . بچه ها
ص:325
در روزگار قدیم این رباعیات را بلد بودند ، همۀ این اشعار ، حکیمانه و عالمانه است .
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید : در قیامت اولین دادگاهی که انسان را می برند . در این دادگاه از او سؤال می کنند:
«عن عمرک فیما أفنیت » (1)آن مقدار زمانی که به تو داده ایم ، در کجا صرف کرده ای ؟ آیا ارزش دارد که انسان به خاطر شکم و شهوت آخرت خود را فنا کند ؟ همه عمر خود را در راه شکم و شهوت حرام سپری کنند ، اروپا و آمریکا برای ما فرهنگ سازی می کنند . من میلیاردها چرخ را در این عالم گرداندم ، اما انسان از این لحظات استفاده نکرده است .
عمر خود را در کجا هزینه کرده اید ؟ در آن دادگاه شما دو سه جواب منطقی می دهید ، می گویید : خدایا مقداری از آن را هزینۀ کسب حلال کردیم ، می گویند کاری به آن مقدار نداریم ، مقداری را در عبادت هزینه کردیم ، می گویند : این عبادت بسیار ارزش دارد . مقداری از عمر خود را برای اهل بیت علیهم السلام کرده ام ، می گویند : بسیار پرقیمت خرج شده است .
دیگر جوابی برای گفتن ندارم ، هفتاد سال را این گونه خرج کرده ام . قیامت پنجاه دادگاه دارد ، بعد ما را برای دادگاه دوم می برند ، با این جواب ها ما به دادگاه دوم نمی رسیم ، بعد از این دادگاه به ما چه می گویند ؟
می گویند : قبل از بهشت پیغمبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام منتظر تو هستند ، جام آبی از حوض کوثر برای تو آماده کرده اند . این آب را برای چه قبل از بهشت به ما
ص:326
می دهند ؟ برای اینکه اگر سیاهی در قلب ما باشد به وسیله این آب از بین برود ،
« نَزَعْنٰا مٰا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ » (1)
با دست علی علیه السلام و پیغمبر صلی الله علیه و آله یک شربت به ما می دهند که دل ما هم مانند دل علی ، پاک شود ، اما دیگران چه جوابی باید به خدا بدهند ؟ در قیامت چه کار باید بکنند ؟
در دادگاه اول می گویند : عمر خود را در چه راهی صرف کردی ؟ جاسوسی ، به هم زدن زندگی ، ظلم ، پایمال کردن حقّ و ریختن آبروی مردم ، یا مسخره کردن انبیا ، مسجد ، مؤمنین و عالم ربّانی ، این افراد «أَسْفَلَ سٰافِلِینَ » هستند . چقدر پست بودی ، انبیای مرا مسخره کرده ای ؟ مگر ابراهیم علیه السلام ، پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله ، علی علیه السلام مسخره داشتند ؟ چادر فاطمه زهرا را مسخره کردی ؟ به همین راحتی ، موها و سینۀ خود را ظاهر کردی ، چه کسی را مسخره کردی ؟ فاطمۀ مرا مسخره کردی ؟
« یٰا حَسْرَةً عَلَی الْعِبٰادِ مٰا یَأْتِیهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلاّٰ کٰانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ » (2)
زهرا و خدیجه را استهزا کردی ؟ یعنی آنها را با داشتن عفّت ، عصمت ، پاکدامنی و حجاب ، نپذیرفتید و سرمشق خود را زنان و دختران لندن و پاریس قرار دادید ؟
حالا نوبت من می باشد:
« اللّٰهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ » (3)
امان روزی که قاضیمان خدا بود
اینان خود را شناختند ، با شناخت خود ، از انبیا نسبت به تکلیف خود کسب
ص:327
معرفت کردند ، بذر معرفت را در این زمین ، پاشیدند ، بعد از پاشیدن بذر معرفت ، با طاعت ، عبادت ، اخلاص و خدمت به خلق خدا این بذرها را آبیاری کردند و وجودشان تبدیل به سه حقیقت شد ، «رَحْمَةِ اللّٰهِ » ، «رِضْوٰانَ اللّٰهِ » و «جنة الله » .
گروه دوم که خود را نشناختند و عمل خوبی روی این زمین انجام ندادند تا زمین لجنزار ، متعفّن و بدبو شد ، گندیدند و مردند و رفتند و تبدیل به «سخط الله » ، «غضب الله » و «نٰارُ اللّٰهِ » شدند .
گر بماندیم زنده بردوزیم
چراغ بدنی مانند ما ، اعلان خاموشی می کند . کسی ماندنی نیست ، به همین زودی خواهد آمد که همۀ ما را در پیشگاه خدا نگاه می دارند ، شما که خیالتان راحت است و به پرسش ها جواب دادید و عبور کردید .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:328
پی نوشت ها
ابحاث فلسفی در رابطه با پروردگار و موجودات
21
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:329
ص:330
ص:331
ص:332
ص:333
ص:334
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
حکما و فلاسفه در حدّ خود ، مباحث قابل توجهی را در کتاب های خود تدوین کرده اند ، از جمله بحث فاعل و قابل است . البته آنها این بحث را در رابطه با پروردگار و موجودات عالم هستی مطرح می کنند ، و معنای بحث آنها این است که هر قدرت و هر توانمندی که دارای هنر ترسیم فعلی یا ترسیم نقشی باشد ، اگر صفحه در برابر ترسیم او قرار بگیرد ، او کار ترسیمش را صورت خواهد داد . اگر ترسیم فعلی باشد ، ترسیم فعلی را صورت می دهد ، مثالی که این مطلب را آسان می توان دریافت کرد ، مانند : نجّار و تخته است .
در دانش آنها به نجار فاعل می گویند ؛ یعنی توانمند و قدرتمندی که می تواند کاری را از خودش ظهور دهد ، صفحه و تابلویی که برای نجار هنرمند می باشد ، تخته است ، او این هنر را دارد که ترسیم عملی انجام بدهد ؛ یعنی نقش عملی به وجود بیاورد ، بر روی تخته ای که قابلیت شکل گیری و منبّت کاری را دارد ، نقشی که در باطن نجار است ، شروع می کند آن نقش را آشکار می کند ، تخته ای چهارگوش در انبار افتاده که هیچ شکلی ندارد ، هیچ نقشی ندارد ، بعد از مدتی آن را تبدیل به یک مبل و صندلی زیبایی می کند ، که انواع خم ها ، شکل ها ، صورت ها ، نقش ها و منبّت ها را دارد .
ص:335
اگر تخته این قابلیت ذاتی را نداشت ، به شکلی که نجار می خواست ، در نمی آمد . نجّار هم فاعل عاقل است ، نمی آید وقت ، فعل ، قلم و نقشی که در باطن دارد جایی به کار ببرد که لیاقتی وجود ندارد .
این بحث را به خاطر خدا مطرح کردند ، این بحث یک سلسله مشکلات فکری ، وسوسه ها و تردیدهایی که نسبت به عالم و حقّ وجود داشته است ، معالجه کرده است . البته مایۀ این بحث ، از مدرسۀ انبیای الهی گرفته شده است ، لذا ما زیباترین مطالب را در هر کتابی ببینیم و ریشه یابی کنیم ، مشاهده می کنیم که در فرهنگ انبیای خدا یافت می شود . از این فرهنگ ، همۀ علوم بهره گرفتند .
وقتی آیات قرآن را قرائت می کنید ، آیا در آیات آن دقت می کنید ؟ خداوند متعال حدود بیست و پنج پیامبر را در قرآن نام می برد ، و هنرمندی های آنها را بیان می کند و جالب این است که هنری را که بیان می کند ، معلوم می شود قبل از آن پیامبر این هنر وجود نداشته است ، پروردگار تعلیم هنر را به خود نسبت می دهد .
در قرآن وقتی که سخن از ادریس به میان می آورد ، می فرماید :
« عَلَّمْنٰاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ » (1)
معلوم می شود هنر خیاطی قبل از این پیامبر نبوده است ، صنعت « لَبُوسٍ » در ارتباط با سوزن ، نخ ، پارچه و طراحی لباس است ، قبل از حضرت ادریس علیه السلام مردم سوزن ، نخ و پارچه را نمی شناختند ، به هنر خیّاطی و مد لباس آشنا نبودند ، پوست حیوانات را به صورت یک لنگ به خود می بستند و به صورت یک روپوش روی دوش می انداختند ، مجموع لباس انسان این گونه بوده است که در قرآن اشاره می کند که شما بشرها از پوست حیوانات ، برای خود خانه ، چادر ، خیمه و لباس
ص:336
درست می کنید . هنر بافندگی که امروز به صورت یک صنعت بسیار مهم در جهان مطرح است ، ریشه از یک پیغمبر الهی دارد .
هنر شکل دادن به آهن برای ابزار مبارزه و دفع ظلم دشمن ، این هنر حضرت داود علیه السلام بوده است که در قرآن مطرح است ، هنر سدّ سازی صنعتی ، نه اینکه فقط یک مقدار خاک را جلوی یک رودخانه بریزند تا پشت آن آب جمع شود ، بلکه سدّی که فلز آب کرده در آن به کار رفته است و بین دو کوه عظیم این سدّ زده شده ، خراب هم نشد ، فشار حوادث هم نتوانسته آن را خراب کند ، این هنر را خداوند در قرآن به ذوالقرنین نسبت می دهد . قبل از حضرت نوح علیه السلام سفر آبی وجود نداشت ، مردم در خشکی ها زندگی می کردند ، خداوند در قرآن می فرماید : به نوح دستور دادیم:
« وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنٰا » (1)
ما به تو آموزش می دهیم که زیر نظر ما کشتی درست کنی ، مردم کشتی ندیده بودند ، همه سفرهای دریایی و کشتی های عظیم ، ریشه از نبوت یک پیامبر می گیرد ، کلاً تمدّن جهان برگرفته شده از انبیا است و انسان ها هم نمک به حرام ترین موجودات نسبت به انبیا هستند .
اگر تخته و چوب لیاقت ذاتی نداشت ، نجّاری در جهان به وجود نمی آمد ، درب ، پنجره و صندلی پیدا نمی شد ، اگر چوب را خدا برای شکل گیری لیاقت ذاتی نمی داد ، مردم چگونه در خانه ها و پنجره های خود را درست می کردند .
خداوند همه را به خود نسبت می دهد ، خداوند می فرماید : این حیوانات حلال گوشت ، مرغ ، خروس ، حیواناتی که در زندگی شما نقش مهمی را بر عهده دارند ، از آنها تعبیر می کند به «ذَلُولٌ » ، رام بودنی که در اوج رامی می باشند .
شتر با این هیکل قوی اگر رام بشر نبود ، چه کسی می توانست میلیون ها سال در
ص:337
این کویرهای بی در و پیکر بار جابجا کند . به قدری شتر رام است که اگر به یک موش یاد بدهند که از کاشان تا کرمان این کویر را باید طی کرد ، مهار شتر را به موش بدهند و بگویند با دهان خود این نخِ ابریشمی که بسته به افسار شتر بگیر ، یک تکان بده ، شتر با تکان دادن دهان موش بلند می شود و دنبال موش راه می افتد و تا کرمان می رود ، لکن اگر این حیوان ، رام نبود با آن هیکل قوی اولین انسانی که می خواست مهارش را بگیرد او را پاره پاره می کرد .
گاو رام انسان است با اینکه شاخ دارد . الاغ رام است با اینکه قویّ است ، مرغ و خروس رام هستند با اینکه پر قوی دارند . والاّ اگر رام نبودند ، تمام این مرغداری های صنعتی باید مرغ ها را با هزار ترفند اسیر می کردند که به ملت بدهند .
همه حیوانات قابل خوردن و قابل باربری ، رام بشر هستند ، خداوند می فرماید :
رام شما قرار دادم ولی قدر نشناس ترین موجود آفرینش نسبت به خدا همین بشر است . (1)
قدرشناسان ، حال ، گذشته و آینده بسیار کم هستند ، خداوند این آیه را برای همیشه نازل کرده است .
« وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِیَ الشَّکُورُ » (2)
قدر شناسان کم هستند ، حتی کسانی که ادعای دینداری می کنند .
اگر قدر شناسان زیاد بودند ، امام عصر ظهور کرده بود ، در همه کشور ما صبح های جمعه دعای ندبه است ، در همۀ شهرها با جمعیت هایی که گاهی جا نمی شود و در بیابان فرش می اندازند ؛ یعنی این مجموعه ندبه خوان های ایران ، عراق ، شیعیان افغان ، پاکستان و اروپا ، سیصد و سیزده نفر صالح واقعی پیدا
ص:338
نمی شود ؟ خیر . چرا ایشان نمی آید ؟ زیرا خدا به او گفته در زمین تأمین جانی نداری . مانند پدران خود کشته می شوی . مگر یازده امام قبلی را نکشتند ؟
شبی که خدا به او تأمین جانی دهد ، متوجه می شود که لحظۀ ظهورش است ، در همۀ جمعیت ها و کسانی که ادعای دینداری دارند اکثرشان را که ارزیابی می کنید متوجه می شوید که بی دین هستند .
« وَ قَلِیلٌ مِنْ عِبٰادِیَ الشَّکُورُ »
در شهری بودم که در داشتن موقوفات ، (1) سومین شهر کشور است ، اول مشهد و بعد شیراز و بعد، آن شهر است . مدیر اوقاف ، آن سالی که من آنجا منبر می رفتم ، مدیر مؤمن ، مطمئن ، توانمند که مورد تأیید همه بود ؛ یعنی عالمان و مردم آن شهر ، او را قبول داشتند ، انسان بزرگواری بود . می گفت : موقوفات این شهر حدوداً به سیصد ، چهارصد سال قبل بر می گردد . می گفت : زمانی که به این شهر آمدم ، اول همه موقوفات این شهر را شناسایی کردم ، درآمد این موقوفات را ارزیابی کردم ، دیدم امسال که سال اول مسؤلیت من است ، درآمد آن بسیار کم است ؛ یعنی کسانی که موقوفات را اجاره کرده بودند ، اجاره سی سال قبل را می دادند این زد و بندها بین مدعیان آن شهر بود ، من در آن شهر قیمت واقعی را لحاظ کردم تا حق مردم شهر ضایع نشود ، این رشوه خواری و پارتی بازی بین یهودی ها ، ارمنی ها و سنی های آن شهر نبوده ؛ زیرا در آنجا یهودی ، ارمنی و سنی ندارد ، این مال مردم خواری در میان مدعیان مسلمان بود .
امام عصر علیه السلام اگر وارد آن شهر شود و بگوید درآمد موقوفات باید سه میلیارد باشد ، همانجا کنار دروازه شهر سرش را می برند . مردم توقع دارند امام زمان علیه السلام می آید به تمام مستأجران موقوفه دار بفرماید هیچ اجاره ندهید ، به کلّ ملت هم بفرماید : سهم امام و خمس (2) را به شما بخشیدم . این توقع فعلی جامعه است .
ص:339
اکثر مردم پول امام عصر علیه السلام را نمی دهند ، کسانی که پرداخت می کنند ، نزد مرجع تقلید می روند ، گردن کج می کنند ، کاسبی رونق نداشته ، در انتقال دولت به دولت همه چیز ما به هم ریخته است ، می گویند : مقداری از آن را به ما ببخشید .
اگر به تخته قابلیت ذاتی نداده بودند ، یک پنجره چهارسانتی در این دنیا پیدا نمی شد . پس به نجار فاعل عالم می گویند ، وقتی فاعل هنرمند نقشی را می زند و ترسیمی را به وجود می آورد ، ترسیم فعلی و عملی است ، ولی هنر نقاش با قابلیت ذاتی تخته به هم گره دارد ، اگر قابلیت در تخته نباشد نجّار اصلاً به وجود نمی آمد ، یا اگر قابلیت را از تخته ها بگیرند ، کل نجارها بیکار می شوند ، باید شغل عوض کنند .
کمال الملک غفاری یک نقاشِ بسیار هنرمند ایرانی است که برای قاجاریه کار می کرد و بعد که قاجاریه منقرض شدند ، رضاخان تحمل این هنرمند کم نظیر را نداشت ، او را به نیشابور تبعید کرد و در همانجا رحلت کرد .
هر نوکر استعماری این گونه می باشد . استعمارگران دائم نقاش های پانصد سال قبل خود را به رخ دنیا می کشند ، هر سال قیمت تابلوهای آنها را بالا می برند ، نوکرهایی در کشورها مختلف قرار می دهند ، یکی از اهداف آنها این است که عالمان و هنرمندان را سرزنش کنند ، مسائل حقیقی را تعطیل کنند ، با دوز و کلک بازار آنها گرم شود ، اخلاق مردم را فاسد کنند ، کار آنها این گونه است .
کمال الملک نقاش بسیار قابل و کاملی بود ، نقاش فاعلی بود ، وقتی نقش را می کشید مانند این بود که انسان طبیعت را نگاه می کند ، کجا نقاشی می کرد ؟ روی صفحه ای که قابلیت آن را داشت ، روی آب که نقاشی نمی کرد ، آب که قابلیت پذیرش نقش را ندارد ، روی دیوار ، پارچه مخصوص ، در و پنجره نقاشی می کرد ،
ص:340
یعنی هر صفحۀ قابلی را که پیدا می کرد ، قلم خود را در آنجا به کار می برد ، صفحه قابل هم نقش فاعل را قبول می کرد .
این بحث را فلاسفه دارند ، چرا امام زمان نمی آید ؟ زیرا قابلیت در مردم به وجود نیامده است که بیاید نقش تربیتی ، الهی و ملکوتی خود را به صورت فعلی در بیاورد . این بحث در همه جا جریان دارد .
چرا پروردگار بزرگ عالم بلاها را قطع نمی کند ؟ طوفان ها ، زلزله ها ، گرانی ها و کمبودها را قطع نمی کند ، آیا فاعل ناتوان است ؟ خیر ، فاعل توانا است ، ولی در قرآن به انسان ها می فرماید :
« إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُغَیِّرُ مٰا بِقَوْمٍ حَتّٰی یُغَیِّرُوا مٰا بِأَنْفُسِهِمْ » (1)
شما از خود لیاقت نشان دهید ، من لیاقت ذاتی به شما دادم ولی روی آن را آلودگی و کثافت گرفته است ، من نمی توانم نقش رحمت خود را روی لجن بزنم ، شما لیاقت نشان بدهید ، من به موقع باران نازل می کنم . خداوند می فرماید :
« یٰا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیْهِ یُرْسِلِ » (2)
باران به موقع که در دامن این بارش ، همه خشکی های زمین سرسبز شود و روئیدنی برویاند ، بارانی که سیل نشود ، خاک را از بین نبرد ، سنگ های کوهها را سرازیر نکند ، خانه های شما را خراب نکند ، شهرها را زیر آب نبرد .
« یُرْسِلِ السَّمٰاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرٰاراً »
شما زنا نکنید ، من زلزله را تعطیل می کنم . در معارف ما آمده است که:
«اذا فشا الزنا ظهرت الزلزلة » (3)
ص:341
زنا که فراوان شود ، زمین طاقت نگه داشتن گنهکاران و بدکاران را ندارد ، دهن باز می کند و آنها را پایین می برد ، وقتی زمین دهن باز می کند ، کسی که زنا کار نیست ولی در میان زناکاران است و امر به معروف نمی کرده باید با آنها پایین برود . او هم مقصّر است . شما قابلیت نشان بدهید .
«یُرْسِلِ السَّمٰاءَ عَلَیْکُمْ مِدْرٰاراً * وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوٰالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّٰاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهٰاراً» (1)
تا تمام شیارها و نهرها و دره های خشک زمین را برای شما پر آب کنم .
همه شما را ثروتمند کنم و شما را فرزندانی بدهم که یارتان باشد ، نه فرزندی که به او بگویی سیگار نکش ، در جواب به تو بگوید : به تو چه ،! با این رفیق های بد معاشرت نکن ، به تو ربطی ندارد ، دختری که در کوچه پیدا کردی ، آداب زندگی خانواده او با ما سازگاری ندارد ، در جواب می گوید : با او ازدواج می کنم و به کسی ربطی ندارد .
فرزندی که سیلی به پدر و مادر بزند ، پدر را از خانه بیرون کند ، سرآمد همۀ این بلاها خود انسان می باشد ، « وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوٰالٍ وَ بَنِینَ »
شما قابلیت نشان بدهید ، من شما را ثروتمند می کنم ، و شما را فرزندان پاک ، نیک و آراسته و دارای عمل صالح عطا می کنم . خداوند در قرآن می فرماید : تمام بلاها و مصائب ، به زلف ناقابلی جامعه در جهان گره خورده است ، لیاقتش را از دست دادید ، اگر لیاقت داشته باشید ، من که خدای بخیلی نیستم ، همه نوع نعمتی به شما عنایت می کنم ، شما مؤمن بشوید ، همۀ زندان ها تعطیل می شود ، همه دادگستری ها بیکار می شوند .
ص:342
وقتی در مملکتی مردم به دادگاه و کلانتری نروند ، نیاز به زندان نداشته باشند ، در میان جامعه قاچاقچی ، هرزه ، اشرار و بدحجاب نباشد درهای رحمت خدا باز می شود ، در روزنامه های نوشته اند سه جوان ، خانم جوان شوهرداری را در ماشین انداختند ، به مناطق دور یکی از حاشیه های تهران در یک باغ بردند ، هرچه التماس کرده من شوهر دارم ، چاقو کشیدند ، طلاهای او را گرفتند ، هر سه به او تجاوز کردند ، بعد هم او رها کردند ، این بلا که قابل علاج نیست ، دامن این زن لکّه دار شده است ، این سه نفر را دستگیر کردند ، چرا این کار را کردید ؟ گفتند : قیافه این زن زیبا با این مو ، بیرون افتاده ما خیال کردیم از این زن های خیابانی است ، اگر باحجاب بود او را نمی بردند.
خدا در قرآن می فرماید : زن پوشش داشته باشد . (1)بیگانگان گفته اند : زن ها نیمه عریان بیرون بیایند ، این علامت تمدن است .
جهان را خانه اشرار ، هرزه ها ، قاتلان ، جنایتکاران و رباخواران کرده اید ، همه جا برای این افراد امن است ولی برای خوبان عالم هیچ جا امن نیست .
شما شیعه امیرالمؤمنین علیه السلام هستید مکه می روید ، در زیارت امنیت ندارید ، می خواهید در بقیع برای چهار امام مظلومتان گریه کنید اما امنیت ندارید ، هیچ جای دنیا امنیت ندارید . مگر در اینجا همه ما راحت هستیم ؟ با بودن این همه دزد و دزدهای میلیاردی جابجا کردن پرونده ها ، اعمال نفوذها ، شما چه امنیتی دارید ؟
آیا ما لیاقت فضل خداوند را داریم ؟
امام زین العابدین علیه السلام می فرماید : (2) شما مؤمن ها مجبورید تا روز مرگتان میان
ص:343
شش حیوان درنده زندگی کنید ، که شیر ، گرگ ، سگ ، روباه و خوک و گوسفند است که در جامعه جهانی فقط این پنج حیوان جای مانور دارند ، و متدینین و شیعیان ما مانند گوسفندی که گوشت او را تکه تکه می کنند ، یک روز امنیت ندارد .
ما چاره ای نداریم تا در دنیا هستیم ، بلاها همراه ما هستند ، مگر همه خوب شوند که بلایی وجود نداشته باشد .
در این بحث فاعل و قابل کلّ مسائل طبیعی ، مذهبی ، اعتقادی ، بلاها و مصائب ، بسیار زیبا مطرح می شود و جواب داده می شود . من از مردم گلایه دارم وقتی حادثه ای می آید ، زلزله ، طوفان و سیل می آید ، در تمام روزنامه ها و رسانه ها، انسان های مذهبی و غیر مذهبی می گویند : بلای طبیعی است ، کدام بلای طبیعی ؟ چرا از گناه اسم نمی برید . چرا پیش بینی های پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام را نمی گویید که این مصائب به خاطر چه گناهانی بر سر مردم می آید .
من در بعضی از مناطق ایران که دچار حادثه شده، منبر می رفتم خدا شاهد است ، بعضی از مناطقی که زلزله نود درصد تخریبی آمده و منطقه کشاورزی بوده ، اکثر مردم آنجا ، شب ها زیر درختان می رفتند ، در باغ های با صفا عرق می خوردند و مازاد عرق را زیر درخت می ریختند و قمار می کردند و روابط نامشروع هم بیداد می کرد . چرا زلزله ، سیل ، مصیبت و گرانی نیاید ؟
والله گرانی ، کمبود ، کسادی و زلزله علّت خدایی دارد ، اینها را برای مردم بگویید ، بگذارید مردم بیدار شوند ، تا از حوادث کم شود .
مطالب را جمع بندی می کنم ، خداوند متعال ، فاعل ، عالم ، حکیم ، رحمان ، ودود ، غفور ، کریم ، قدّوس ، مؤمن ، مهیمن و ملک است ، فاعلیت خدا را شما در
ص:344
دعای جوشن کبیر مشاهده کنید ، چنین فاعلی است . قلم نقّاشیش فعلی است ؛ یعنی عملی است ، قلم نقّاشی عملی است ؛ یعنی کار او انسان سازی است ، محدودتر بگویم ، از کلمۀ انسان بیرون بیایم ، خدا فاعل ابراهیم ساز و یوسف ساز است ، خدا در جنس زن ، فاعل مریم ساز ، فاطمه زهرا ساز است ، خدا در جنس مرد ، فاعل علی ساز است ، این فاعلیت خدا است ، یک فاعل کامل و فاعلان دیگری را هم در کنار خود قرار داده است که فاعلیت برای آنها در طول فاعلیت حقّ است مانند : انبیا و ائمه طاهرین علیه السلام . به تمام انسان ها هم لیاقت و قابلیت داده است که خود و انبیا و ائمه را به شکل علی و فاطمه در اشِل کوچکتر بسازد ؛ یعنی ما این لیاقت و قابلیت را داریم که این سه فاعل ، روی وجود ما با قرآن ، با قال رسول الله ، با قال الصادق و قال الباقر کار کنند ، و ما در یک اشِل کوچکتر ، زنانمان و دخترانمان فاطمه شوند و ما هم علی شویم .
اگر کسی قابلیت را تعطیل کند ، و بگوید مرا بسازید ، به ارزش های خود پشت کرده که نهایت پشت کردن به خدا و ارزش ها ، رو کردن به انسان مادی است .
مایۀ این قابلیت ، چیست ؟ تواضع است ؛ یعنی نرم بودن در مقابل خدا و انبیاء و ائمه علیه السلام ، و به زبان دیگر که خدا در قرآن بیان می کند:
« یٰا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ » (1)
این را من ملاک نگرفتم ، کاری به این «صَلُّوا عَلَیْهِ » ندارم ، این در مملکت ما پر است ، عالم منبر می رود ، همه صلوات می فرستند ، منبر تمام می شود ، همه صلوات می دهند ، یک وکیل به شهر آنها می آید تا صحبت کند ، همه صلوات می دهند ، رئیس جمهور حرف می زند ، سی تا صلوات می فرستند ، امام جمعه ها
ص:345
حرف می زنند ، ملت صلوات می فرستند ، «صَلُّوا عَلَیْهِ » که مایه ای ندارد ، یک چرخش زبان است . آن دومی مهم است .
« وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً »
همۀ وجهۀ وجود خود را به پیغمبر من واگذار کنید ، شما در یک اشِل کوچک علی شوید و ناموس شما هم فاطمه شود ، این صلوات را بی حجاب ها هم می فرستند .
کشیش به کسی گفت بیا مسیحی شو ، دین ما بهتر است ، گفت : چقدر می دهید ما مسیحی شویم ؟ گفت : چقدر می خواهی ؟ کشیش گفت : دو میلیون ، گفت ما سه میلیون به تو می دهیم ، گفت : من مسیحی ، چه کار باید کنم ؟ گفت : غسل تعمید (1) می خواهد و این اوراد را باید بخوانی ، یک شنبه هم به کلیسا بیا تا تو را معرفی کنیم ، گفت : چشم ، یک شنبه به کلیسا آمد ، خواستند او را معرفی کنند ، برق رفت ، کلیسا تاریک شد ، بلندگو قطع شد . همه جا را سکوت فرا گرفته بود ، بعد از پنج دقیقه برق آمد ، این مسلمان مسیحی شده ، صلوات بلندی فرستاد ، کشیش سیلی بر صورت او زد ، گفت : مگر تو ارمنی نشدی ؟ گفت : من نمی دانم عادت ما این گونه است وقتی برق می رود و بعد می آید ما صلوات می فرستیم .
صلوات که کاری ندارد .
یک آیه برای شما بخوانم که بحث امروز را این آیه صد در صد کامل می کند . آیه از قول حضرت ابراهیم علیه السلام است:
« وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ مٰا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ » (2)
وجه در اینجا صورت نیست ، اگر کسی در کلمات قرآن دقت کند ، به معنای همۀ وجود است ، ظاهر و باطن است .
ص:346
تمام هستی خود را به جانب خدا گرفتم و از خدا به سراغ بت نخواهم رفت .
خدا هم آن را نقاشی کرد ، زیرا همه وجود را به طرف نقاش ازل و ابد گرفت ، چه چیزی ساخت ؟!
می دانید که مقام دوم را در میان انبیا علیهم السلام دارد ، مقام اول را پیغمبر عظیم الشأن اسلام دارا است ، خدا به او فرموده بود که بالاتر از تو در آینده می آید ، و به این مطلب در آیات سورۀ بقره اشاره کرده است ، و او نفر دوم در میان همه انبیا است .
اما کسی دیگر پشت به خدا کرد و توسط شیطان ساخته شد ، که نمرود است .
چوپان چوب به دست ، رو به خدا کرد ، خدا او را ساخت ، کلیم الله شد ، فرعون پشت به خدا کرد ، ابلیس هم او را ساخت و فرعون شد .
رشته ای بر گردنم افکنده دوست می کشد هر جا که خاطرخواه اوست (1)
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:347
پی نوشت ها
منطق متکبر و متواضع
22
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:348
ص:349
ص:350
ص:351
ص:352
ص:353
ص:354
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
فروتنی و تواضع از حالات بسیار مهمی است که در میان همۀ انبیای خدا ، ائمه طاهرین علیهم السلام و اولیای الهی به طور کامل وجود داشته و همین مایۀ ارزشی سبب شد که همۀ آن بزرگواران به آسانی و به راحتی تسلیم خواسته های حکیمانۀ پروردگار عالم شدند و به درجات و مقاماتی که در قرآن بیان شده رسیدند .
تواضع یک حرکت مثبت انسانی و منطقی است و تکبر یک حرکت منفی و شیطانی است . امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه » می فرماید : متکبر ، غیرعاقلانه و غیرمنطقی در برابر حق در هر زمینه ای می ایستد و سینه سپر می کند و حقی را که منطقی ، عقلی و دینی است ، بی جهت و بی دلیل رد می کند . (1)کسانی که دارای تواضع هستند ، یقیناً درِ همۀ فیوضات به روی آنها باز است ، چون هر حقی را قبول می کنند و می پذیرند . در زمینۀ اعتقاد و ایمان حق را قبول می کنند و در زمینۀ عمل و اجرا نیز آن را قبول دارند . به همین خاطر هر قدم مثبتی که بر می دارند ، یا آن حال ایمانی درونی که دارند ، برای آنها پاداش ساز است ، پاداشی که به عنایت خود پروردگار به آنها عطا می شود .
هر متواضعی در این عالم وجود ، در حدّ ظرفیت خود با این حالت تسلیمی که به خواسته های پروردگار دارد ، و حالت تسلیمی که در مقابل هر حقی دارد ، درِ
ص:355
فیوضات به روی او باز است ، اما هر متکبری ، در همۀ فیوضات به روی او بسته است ؛ زیرا متکبر فقط بارکش هوای نفس و بارکش ابلیس است ، چه فیضی از خدا به او برسد ؟
کسی که در دنیا برای هوای نفس خود ، حمّالی کند ، کسی که در دنیا باربر ابلیس است ، چه فیضی از پروردگار عالم نصیب او شود ؟ کسانی که باربر هوای نفس و ابلیس هستند ، مشرک هستند ، به علت اینکه معبودی را در درون خود ، در برابر خدا تراشیدند:
« أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلٰهَهُ هَوٰاهُ » (2)
معبود ؛ یعنی آن موجودی که بند اطاعت از خود را به گردن انسان می اندازد .
البته به صورت اختیاری است . انسانی را که پروردگار آفریده و او را کارگردانی می کند ، طبیعتاً باید گوش به حرف حضرت حق باشد ، اما حالا می آید رو از خدا بر می گرداند و مطیع غیر خدا می شود . مطیع هوای نفس می شود ؛ یعنی خواسته های بی مهاری که در میدان باطن خود دارد ، آنها را اطاعت می کند ، او مشرک است ؛ یعنی آمده است در برابر پروردگار معبود دیگری قرار داده است .
سزای اطاعت از شیطان
از شیاطین اطاعت می کند ، در برابر خدا انتخاب بت کرده است ، نه فیضی در اختیار هوای نفس است و نه فیضی در اختیار شیاطین است . کار هوای نفس ایجاد ضربه به انسان است .
« فَأَمّٰا مَنْ طَغیٰ * وَ آثَرَ الْحَیٰاةَ الدُّنْیٰا * فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْویٰ » (3)
ص:356
کار شیاطین این است که قرآن سند داده است .
« أُولٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النّٰارِ » (1)
شیاطین ، انسان ها را به سوی دوزخ می کنند ؛ یعنی آن کسی که دعوت شیاطین را اطاعت می کند ، برای دوزخ خود را آماده می کند کسی که خواسته های بی مهار باطن خود را اطاعت می کند ، برای خود ، ضرر و زیان فراهم می کند .
اگر انسان از طریق آیات قرآن و روایات در آثار تواضع و تکبر توجه کند ، به این حقیقت می رسد که متواضع ، موحّد و متکبّر مشرک است . متواضع مولّد خیر است ، متکبّر مولّد شرّ است . متواضع مولّد منفعت است و متکبر مولّد خسارت است . لحاظ کردن تواضع و تکبر در برابر وجود مقدس پروردگار بسیار مهم است .
ممکن است بی دین تواضع داشته باشد ، اما این تواضع برای او سودی ندارد ، بی دین در مقابل چه کسی متواضع است ؟ در مقابل پولدار ، صاحبان قدرت ، به خاطر ترس متواضع است ، اما دیندار یک روی تواضع او به جانب پروردگار عالم است که باعث می شود به آسانی خواسته های حق را بپذیرد و روی دیگر تواضع ، به مردم مؤمن است که به خاطر تواضع، خود را بالاتر و برتر از کسی نمی داند .
امام زین العابدین علیه السلام می فرماید : (2) هنگامی که انسان متواضع همه مردم را نگاه می کند ، می گوید : سن مردم یا از من بیشتر است و یا از من کوچکتر هستند ، از این دو حالت خارج نیست ، نزد خود ارزیابی می کند ، می گوید : کسی که سن او از من بیشتر است ، خیر بیشتری در پرونده اش نوشته شده است ؛ زیرا زودتر از من به دنیا
ص:357
آمده است ، در پرونده اعمال او الله اکبر و لا اله الا الله بیشتر بوده است ، آن کسی که سن او از من کمتر است ، دیرتر به دنیا آمده است ، ممکن است یک گناه از من کمتر داشته باشد ، پس کسانی که سن آنها از من بیشتر است ، از من بهتر هستند و کسانی که سن آنها از من کمتر است ، از من بهتر هستند ، پس جای تکبر باقی نمی ماند ، که من بگویم از همه بالاتر هستم ؟ به چه دلیل ؟ مگر متکبر از پروندۀ همه مردم که سن آنها بیشتر از اوست یا کمتر است خبر دارد ؟
پس متکبر یک اشتباه کار و خطاکار است . که نسبت به خود خطا و اشتباه بیّن دارد ، می گوید : من از همه برترم ، برتری به عقل ، علم و عمل صالح است ، یا هم به اخلاق و خدمت بیشتر به مردم است . متکبر اوراق پرونده همه مردم را نخوانده است که می گوید من از همه بهتر و بالاتر هستم .
یکی از چهره های برجسته فرهنگ ما میرداماد است . اگر بخواهید در یک کلمه بدانید میرداماد کیست ، استاد صدرالمتألهین شیرازی (1) است ؛ یعنی صدرالمتألهین که شهرت جهانی دارد یک بخش دانش و رشد فکری او مدیون میرداماد است . صاحب کتاب «قبسات » است ، تا کسی به ایمان کامل و درون پاک مجهّز نباشد ولو نزد استاد این کتاب را بخواند ، خواندن این کتاب برای او ضرر دارد . حضرت امام می فرمودند : آن وقتی که هنوز خبری از انقلاب و نهضت و این مسائل نبود ، تابستان ، قم گرم بود ، به محلاّت رفته بودم ، چند روز مانده بود که تابستان تمام شود و درس های قم شروع شود ، من برنامه ریزی کرده بودم وقتی به قم برگشتم ، فقه ، اصول و قبسات میرداماد (2) را درس بدهم . ایشان فرمودند : همان وقت که تصمیم به درس دادن این کتاب گرفتم ، شب میرداماد را در خواب دیدم به من گفت : کتاب مرا درس نده ، ظرفیت ها بالا نیست . و من از درس دادن آن
ص:358
دست برداشتم.
گاهی میرداماد برای مشورت در امور مملکتی ، مذهبی و فرهنگی از طرف شاه عباس صفوی به عالی قاپو در میدان نقش جهان اصفهان دعوت می شد . مشورت کردن کار مثبت ، عاقلانه و منطقی است .
خداوند در قرآن مجید به پیغمبر صلی الله علیه و آله امر می کند:
« شٰاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ » (1)
و ملت با ایمان را می فرماید :
« أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَیْنَهُمْ » (2)
از یکصد و چهارده سورۀ قرآن ، یک سوره را شوری نامگذاری کرده اند ، اما حرف این است که با چه کسانی باید مشورت کرد . در یک نهاد، کارخانه و اداره ای هفت هشت نفر دور هم جمع شوند و یک انجمن و شورا تشکیل دهند و بعد عقاید بی منطق خود را بر امور تحمیل کنند ، این امور را دین قبول ندارد ، با چه کسانی مشورت کنیم ؟ وقتی به پیغمبر می فرماید : « شٰاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ » پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله چه کسانی را برای مشورت انتخاب می کرد ؟ (3)طرف مشورت بسیار مهم است که باید یک انسان عاقل ، سرد و گرم روزگار چشیده باشد که بتواند مرا در این کاری که برای من نامعلوم است ، هدایت کند . در دنیا برای انتخاب مشاوران ملاکهای اسلامی لحاظ نمی شود . این نکته بسیار مهم است . اگر شاه عباس صفوی در امور فرهنگی ، علمی و سیاسی می خواهد مشورت کند ، انسانهای برجسته ، عالم و آگاه را انتخاب کرده است ، نمی خواهد با او مشورت کند که کیسه خود را پر کند و او را به مقام برساند . آنها جواب مشورت را
ص:359
می دهند و با همان نان و پنیر خود قانع هستند . از دربار هیچ پولی را قبول نمی کنند .
یکی از طرف های مشورت حکومت ، شیخ بهائی (1) بود که ایشان در احوالات خود می نویسند ، گاهی بعد از جلسه شاه عباس از عالی قاپوکه بیرون می آمدم یا از مدرسه می خواستم به طرف خانه بروم ، در بازار اصفهان یک سال دود کباب به مشامم می خورد و زمینۀ خوردن یک کباب برایم فراهم نبود . با او باید مشورت کرد که هوای نفس ندارد ، خائن ، جاسوس ، منافق و خودخواه نیست و جواب غیرمنطقی را لای زرورق نمی پیچاند.
میرداماد وقتی به دربار می رفت ، دربار صفویه را خادم خودشان کرده بودند ، بدون اینکه چیزی از آنها بگیرد ، و با همین مشورت ها توانستند درخت فرهنگ اهل بیت علیهم السلام را در این مملکت ریشه دار کنند که تا قیامت این درخت در این کشور از ریشه کنده نخواهد شد .
میرداماد وقتی به دربار می آمد یا می خواست سر درس برود ، در مسیر کنار اراذل و اوباش می ایستاد و آنها را نصیحت می کرد ، خدا می داند تا زمانی که در اصفهان زندگی کرد چند نفر از این افراد را هدایت کرد و تبدیل به آدم حسابی کرد .
افرادی نورانی و متدین شدند . کسانی که اخبار مردم را به دربار منتقل می کردند ، و جاسوسان دربار بودند ، به قول مردم زمان قاجاریه خُفیه نویسان ، کسانی که مأمور بودند بدون اینکه در مردم شناخته شوند گزارش کار بدهند ، چند بار به شاه عباس گزارش نوشتند که این میرداماد که امروز شخص عظیمی است ، عالم و طرف مشورت دربار برای امور مملکتی و فرهنگی و مذهبی است ، رعایت عظمت خودش را نمی کند ، با این قهوه خانه ای ها و با این کبوتربازها و لات ها می نشیند و چایی می خورد ، بگو و بخند دارد . این افراد انسان های عادل و متواضعی بودند ، اهل تعارف نبودند ، راست می گفتند ، خیلی از تعارف ها دروغ است .
شخصیتی مانند میرداماد دروغ نمی گوید . اگر کسی به او تعارف کرد دعوت
ص:360
دیگران را رد نمی کند . شاه عباس به او گفت : چند بار است که به من گزارش دادند که یکی از بزرگان کشور و از عالمان برجسته آب و خاک من ، آن هم در انظار مردم با این کبوتربازان و لات ها و قهوه خانه ای ها رفت و آمد و بگو و بخند و نشست و برخاست دارد ، میرداماد فرمودند : من چند سال است که با اینها رفت و آمد دارم ، شخصیت بزرگی را از مملکت شما در میان این افراد ندیدم ، گفت : اتفاقا گزارش آن را از خود من می گرفتید ، من عالم ، بزرگ و شخصیتی را ندیده ام .
یعنی اعلیحضرت چه فکر می کنی ، خیال کردی ما با دو کلمه سواد ، بزرگ و عظیم هستیم ، با دو خط کتاب خواندن عالم می باشیم .
وجود مبارک حضرت سیدالشهداء علیه السلام در دعای عرفه به پروردگار می گوید : (1) که در عین عالم بودن ، جاهل هستم ، وای در عین جاهل بودن ، آنجا چه هستم ؟ با این مقدار علمی که منِ حسین بن علی دارم جاهل هستم ، من از همه اسرار خبر ندارم و به آن جاهل هستم .
این تواضع نسبت به حق است . امام زین العابدین علیه السلام می فرماید : علت شکوفا شدن تواضع علم و عمل می باشد .
نمی دانم مطالب را متوجه شدید ، به اهل ایمان امر نمی کند که به پیغمبر صلی الله علیه و آله تواضع کنید ، اهل ایمان که در مقابل او تواضع کردند که اهل ایمان شدند ، به پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید : به کسانی که آمدند و اهل ایمان شدند تواضع و فروتنی کن .
طوری به آنها نگاه نکن که در نگاه تو بخوانند و برداشت کنند که پیغمبر آنها هستی .
من شما را با ایمان کردم . تعبیرات قرآن بسیار عجیب است ، نمی فرماید : «تواضَع » رفته بالاتر ، لغت تواضع را قرآن به کار نگرفته است ، پروردگار به رسولش امر می کند
ص:361
« وَ اخْفِضْ »
«خفض » در برابر رفع است ، مثل حق که در برابر باطل هست ،
« خٰافِضَةٌ رٰافِعَةٌ » (1)
در سورۀ واقعه است ، می فرماید : یک کار قیامت این است که انسان را بلند مرتبه می کند و یا او را در کمال پستی قرار می دهد . « خٰافِضَةٌ رٰافِعَةٌ » این کلمه را قرآن به کار گرفته است ، به پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید :
« وَ اخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ » (2)
چرا نگفت : «تواضع لمن اتبعک من المؤمنین » به علت اینکه کلمۀ «خفض » در آن محبت ، مهر ، خرج کردن عاطفه به کار گرفته می شود ؛ یعنی تواضع از روی محبت ، مهر ، لطف و مهربانی که مردم مؤمن واقعاً حس کنند که تو از پدر برای آنها بهتر و مطمئن ترین تکیه گاه دنیا و آخرت هستی . تواضعی که دل مردم را خوش کند . فروتنی ای که دل مردم را شاد کند . تواضعی که طبیعی باشد و این تواضع در آن محبت ، مهر و عاطفه موج بزند ، آن را نسبت به مؤمنانی که « اتَّبَعَکَ » پیرو تو هستند لحاظ کن.
این جمله را در آیه عنایت کنید « لِمَنِ اتَّبَعَکَ » چون ممکن است یک مردمی در اطراف تو باشند و تابع تو نباشند ، نماز می آیند ، روزه می گیرند ، وقتی به آنها پیشنهاد می کنی ، پیشنهاد را پشت گوش می اندازند ، آنها هنوز آدم نشده اند.
دست زهرا را می بوسید ، وقتی فاطمه علیها السلام وارد می شد ، تمام قد بلند می شد ، تا فاطمه ننشسته بود نمی نشست ، نسبت به امیرالمؤمنین علیه السلام کمال فروتنی و تواضع را داشت ، نسبت به سلمان ، مقداد ، عمّار و ابوذر کمال فروتنی را داشت ؛ زیرا اینها « لِمَنِ اتَّبَعَکَ » بودند.
وقتی درباره تواضع نسبت به حضرت زهرا علیها السلام به او ایراد گرفتند ، فرمود :
ص:362
کارهایی که من انجام می دهم به امر خدا می کنم ، کلمۀ «خفض »یعنی نهایت فروتنی.
لَقَدْ کٰانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللّٰهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ » (1)
وظیفه ماست که نسبت به مردم مؤمن تواضع کنیم ، تواضع همراه با محبت و مهر و عاطفه .
هنگامی که انسان به مقام و یا موقعیت شغلی مناسب می رسد مثلاً نماینده ، وزیر ، رئیس ، دکتر ، مهندس و تاجر می شود وقتی به عیادت پدر و مادر خود می رود متواضع باشد و خاکسار آنها باشد ، تکبر موجب نشود که به پدر و مادر خود بی احترامی کند و آنها را فراموش کند.
« وَ اخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ » (2)
خیلی عجیب است ، آن امری که به پیامبر شده ، بسیار خفیفتر از آن امری است که به بچه ها نسبت به پدر و مادر کرده است ، این امر خیلی سنگین تر است . آنجا به پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود :
« وَ اخْفِضْ جَنٰاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ » (3)
اما در اینجا می فرماید :
« وَ اخْفِضْ لَهُمٰا جَنٰاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ »
در کمال ذلیلی و خواری در مقابل پدر و مادر قرار بگیر .
عاطفه باید در وجود تو موج بزند:
« وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمٰا »
ص:363
خدایا به این مادر و پدر پیرم رحمت خود را نازل کن ، « کَمٰا رَبَّیٰانِی صَغِیراً »
در این جا امر به تواضع است . قرآن یک نهی زیبایی هم از تکبّر دارد ، خداوند در سورۀ مبارکۀ لقمان می فرماید :
« وَ لاٰ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّٰاسِ » (1)
متکبرانه صورت خود را از مردم برنگردان ؛ زیرا هیچ کس نیستی و به هیچ چیزی بند نیستی . این آیه بیشتر متوجه صاحبان مقام و منصب است ، هنگامی که ارباب رجوع می آید دو کلمه حرف بزند ، او اخم می کند و سر خود را بر می گرداند ، تو چه می دانی ؟ کسی که به تو مراجعه کرده ، شاید از رفیقان ویژه خدا باشد ، اگر یک آه بکشد همه چیز تو را به باد می دهد . او خیلی آقا است که آه نمی کشد .
« وَ لاٰ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّٰاسِ » «لِلنّٰاسِ » نه «للمؤمنین » مردم هر کس که می خواهند باشند ، روی متکبّرانه از مردم برنگردان .
سی پنج سال قبل برای کار خیر نزد یک تاجر رفتم ، آن شخص واقعاً مستحق بود ، رفتم و نشستم ، حرف های خود را زدم ، با کمال تلخی برگشت و گفت : ما از این پولها نداریم به کسی بدهیم . هنوز آن تلخی در وجود من مانده است .
مدتی قبل یکی از تجّار محترم بازار به من تلفن زد ، من کنار حرم حضرت رضا علیه السلام بودم ، گفت : فلانی را می شناسی ، گفتم 35 سال قبل یک بار درِ تجارتخانه او را زیارت کردم ، گفت : مشکلی دارد . برای او دعا کن ، گفتم : چشم ، خدا مشکلش را حل کند ، گفت : به این راحتی نیست که خدا مشکلش را حل کند ، یک دعای قوی آن هم در حرم ، با گریه و زاری نیاز دارد ، گفتم : برای چه ؟ گفت : برای اینکه تمام مال و دارایی او به باد فنا رفت .
ص:364
دل مردم را نسوزانید ، متکبرانه رو از مردم برنگردانید ، یک حساب هایی دارد خدا که این سفارش ها را می کند . حتما می داند که اگر روی از مردم مظلوم و نیازمند بردارید ،سوز دل آنها آتشی به زندگی شما خواهد انداخت . من به پروردگار عرض کردم ، مرا جزء افرادی قرار نده که سوز دل آنها مرا نابود کند .
من راضی نیستم که یک پر کاه از زندگی او کم باشد . ولی سوز دل دیگران را چگونه باید جبران کرد ؟ اگر این آتش در دل پدر و مادر مردم مؤمن و عالم ربانی علیه انسان روشن شود و اگر این آتش در قلب امام زمان علیه السلام وپیغمبر روشن شود و در ملکوت شعله ور شود ، انسان چه خواهد کرد ؟
حساب مال خود را با امام زمان علیه السلام تسویه کنید ، تا مبادا خداوند به گونه ای دیگر تلافی کند که هیچ کاری نمی توانیم بکنیم .
قبل از ماه رمضان به شخصی گفتم به یاد داری که وضع زندگی تو خوب نبود ، دری به تخته خورد وضع تو عوض شد ، پانصد میلیون تومان از راه مشروع به تو رسیده است.
به او گفتم: چرا مکه نرفتی؟ چرا خمس مال خود را ندادی، به یاد روز بدبختی خود بیفت که روز و شب نداشتی ، گفت : نه من مکه ای نیستم . خمسی هم نیستم .
دیروز یک نفر به من گفت : فلانی را که با او صحبت کردی ، دو ضرر سنگین خورده .
او بلد است چگونه تلافی کند ، لااقل به خدا بگو می دانم خمس بدهکارم ، دلم نمی آید بدهم ، اما نگو ما خمسی و مکه ای نیستیم .
گناهکار متواضع از گناهکار متکبر به رحمت خدا نزدیکتر است . بگو خدایا نوکر تو هستم ، حال ندارم نماز بخوانم ، این گونه نگو چه کسی گفته نماز ؟ نماز چیست ؟ لااقل در گناه خود متواضع باش . در گناه خاکسار باش ، وقتی گناه می کنی ، وسط اوج گناه یک کلمه هم به خدا بگو می دانم چه غلطی می کنم از تو خجالت می کشم .
با تواضع با خدا و خلق خدا ، حساب های خود را صاف کنید ، مرگ خبر
ص:365
نمی کند ، تاریخ آن را هم نداریم که اگر مرگ آمد ، با خداوند ، امام زمان علیه السلام ، با خلق خدا ، حسابی نداشته باشیم .
« وَ لاٰ تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّٰاسِ »
«تُصَعِّرْ » ؛ یعنی متکبرانه روی از مردم برنگردان ،
« وَ لاٰ تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً » (1)
با کبر و غرور روی زمین راه نرو ،
« إِنَّ اللّٰهَ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتٰالٍ فَخُورٍ » (2)
خدا هیچ کبر فروش فخرکنندۀ با ناز را دوست ندارد . به آنها علاقه ندارد .
افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد آب زمینی که بلند است (3)
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:366
پی نوشت ها
مقام و عظمت انسان
23
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:367
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
حال تواضع از با ارزش ترین و زیباترین حالات برای انسان است ، انسان متواضع خود را با همۀ ملائکه الهی ، انبیاء ، ائمه طاهرین علیهم السلام و با همۀ موجودات عالم همراه و هماهنگ کرده است . در آیات قرآن کریم ملاحظه کردید که تمام فرشتگان بعد از اینکه دعوت شدند نسبت به خلیفة الله حضرت آدم احترام ، فروتنی و خاکساری کنند ، امر پروردگار عالم را اطاعت کردند ، علت سجده آنها بر آدم ، فزونی معرفت آدم بر آنها بود . این مسأله صریحاً در آیات قرآن مطرح است . هر انسانی هم که در برابر خواسته های خدا نرمی ، سهولت و تواضع کند ، و آن خواسته را بپذیرد و به اجرا بگذارد ، صد در صد اجرای آن خواسته ها به نفع مجری است ، همرنگ ملائکه می شود ، اما وقتی ابلیس نرمی و سهولت نشان نداد ، تکبّر ورزید ، سورۀ مبارکۀ اعراف را ملاحظه کردید ، خطاب «اُخْرُجْ » به او رسید ؛ یعنی از این جایگاه با عظمت و مقامی که داری.
امیرالمؤمنین علیه السلام در «نهج البلاغه » می فرماید : (1)شیطان از ارزش شش هزار ساله ای که داشت ، عریان شد. همه از دستش گرفته شد و بعد هم دو عنوان را خدا در حقش به کار برد ، «مَذْؤُماً مَدْحُوراً » (2)و بعد هم او را دچار لعنت خودش کرد ،
ص:368
« عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلیٰ یَوْمِ الدِّینِ » (1)
و نهایتاً هم به او فرمود : من در قیامت دوزخ را از تو و «مِمَّنْ تَبِعَکَ » یعنی هر متکبری ، پر می کنم . هر متکبری که در مقابل من بایستد .
در آیات قرآن حدود پانصد آیه دربارۀ انبیای خدا نازل شده است ، اگر بخواهیم در مجموع این پانصد آیه دقت کامل کنیم که محور اصلی حرف خدا راجع به انبیا چیست ؟ این آیه را در سورۀ انبیا باید مورد توجه قرار بدهیم . آیۀ زیبایی است . که پروردگار عزیز عالم در حقّ آنها می فرماید :
« جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنٰا » (2)
همین برای ما کافی است که تواضع انبیای الهی را ببینیم ، اوامر خدا را اطاعت کردند:
« وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرٰاتِ »
من از آنها انجام هر خیری را - بی استثنا - خواستم . کمترین خیری از انبیا فوت نشد . به امر حق ، به عنوان عبادت حق ،
« وَ إِقٰامَ الصَّلاٰةِ وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاةِ »
کسی که عمری را صورت درِ خانۀ خدا روی خاک بگذارد ، «إِقٰامَ الصَّلاٰةِ » معلوم است در کمال تواضع است ، «وَ إِیتٰاءَ الزَّکٰاةِ » در عین اینکه محبت به پول ، برای انسان طبیعی است ولی به امر الله دل از این محبت می کند ، برای حلّ مشکلات مردم دست به جیب می شود ، معلوم است که در کمال تواضع است ، « وَ کٰانُوا لَنٰا عٰابِدِینَ » انبیا من ، بنده ، فرمان بردار و مطیع من بودند . انسان متواضع غیر از ملائکه خودش را همرنگ انبیا می کرد .
ص:369
« وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدٰانِ » (2)
«نجم» ، یعنی همۀ گیاهان ، «شجر » یعنی همۀ درختان عالم در پیشگاه من سر به سجده دارند ، سجدۀ آنها چیست ؟ اطاعت امر ، به دانه در زیر زمین امر می کنم بشکاف ، ریشه و شاخه بده ، به بشر این مقدار میوه بده . هوای زمین را از آلودگی تسویه کن ، آثار دیگر خود را به موجودات هدیه کن .
به امر خدا علف سبز در می آید و در اختیار گوسفند و گاو قرار می گیرد ، شما فرآورده های این علف را بعد از خوردن حیوانات حلال گوشت ، می توانید حساب کنید که در قرآن مجید به آن اشاره شده است ، این علفی که به امر من روئیده شده ، و به امر من در اختیار حیوانات حلال گوشت قرار دارد ، برای انواعِ منافع شما ، گوشت ، پشم و پوست به شما می دهد ، فقط شیر او را حساب کنید تا چه اندازه به انسان کمک کرده است .
اگر موجودات تواضع نداشتند ، هیچ چیزی سر سفره ما نبود .
« وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدٰانِ »
در اینجا پروین زیبا می سراید :
قطره ای کز جویباری می رود
همه موجودات فرمانبر هستند . تمام موجودات عالم در مقابل محبوب ازل و ابد ، فرمانبر هستند ؛ یعنی متواضع هستند ، خواستۀ محبوب را آسان قبول می کنند و به اجرا می گذارند . انسان متواضع هم همرنگ ملائکه و ائمه است . به قول جلال الدین:
ص:370
ذرّه ذرّه کاندر این عرض و سماست جنس خود را همچون کاه و کهرباست (1)
وَ الطَّیِّبٰاتُ لِلطَّیِّبِینَ » (2)« اَلْخَبِیثٰاتُ لِلْخَبِیثِینَ » (3)متواضع وقتی وارد محشر می شود مجذوب فرشتگان است ، اتوماتیک ، زیرا جزو آنها و از آن طایفه است ، فرشتگان به متواضع وارد شدۀ در قیامت ، کمال تواضع را می کنند ، به سورۀ رعد توجه کنید ،
« وَ الْمَلاٰئِکَةُ یَدْخُلُونَ عَلَیْهِمْ مِنْ کُلِّ بٰابٍ * سَلاٰمٌ عَلَیْکُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدّٰارِ » (4)
تمام فرشتگان به او سلام می کنند ، این سلام اول است ، سلام دوم هم در سورۀ یس است ، وقتی متواضعان وارد بهشت شدند و روی تخت ها نشستند و تکیه دادند ، صدای خود پروردگار را می شنوند ،
« سَلاٰمٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحِیمٍ » (5)
سلامی از پروردگار مهربان .
وقتی وارد محشر می شوند مجذوب طایفۀ انبیا ، ائمه و پاکان می شوند ، این آیه را در سورۀ نساء مشاهده کنید ،
« مَنْ یُطِعِ اللّٰهَ وَ الرَّسُولَ » ؛
یعنی انسان متواضع در برابر پروردگار ،
« فَأُولٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللّٰهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَدٰاءِ وَ الصّٰالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولٰئِکَ رَفِیقاً » (6)
قرآن بسیار روشن حرف می زند ، تمام متکبران با ابلیس محشور می شوند ، تمام
ص:371
ص:372
ص:373
ص:374
ص:375
ص:376
متواضعان هم با ملائکه ، انبیا ، ائمه ، صدیقین و شهدا محشور می شوند .
یک ماه به خدا تواضع کردید ، خداوند به انسان می فرماید : جلوی شهوات حلال خود را بگیر ، در طول روز لقمۀ حلال خود را نخور و روزه بگیر ، نماز بخوان ، اگر حقّ و حقوقی با مردم ، با خانواده خود ، در ذمه تو است ، تا شب احیا نیامده ، به همه آنها تسویه کن ، گناهانی بین خود و من داری ، من هم خدای مهربانی هستم ، چه از من بخواهی و نخواهی ، من همه گناهان تو را می بخشم .
در برابر حق این تواضع است ، یک تواضع هم در مقابل مردم است که بحث مفصّل آن در گذشته مطرح شد ، دو روایت بسیار ناب از رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد تواضع اولیای دین برای شما نقل می کنم .
همۀ ما فقط به لطف پروردگار - هیچ عامل دیگری را نمی شود پیدا کرد - قلبمان از عشق به أبی عبدالله علیه السلام موج می زند ، برادران ، بزرگان و عالمان محترم اهل تسنن نقل می کنند که پیغمبر صلی الله علیه و آله به عایشه فرمود :
«انّ للحسین فی قلوب المؤمنین محبّةً مکنونةً » (1)ای عایشه ! هر مؤمنی که آفریده می شود خداوند متعال محبّت حسین مرا در گِل او خمیر می کند . همه می دانیم که وجود مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام چهرۀ عظیمی در میان تمام موجودات عالم هستی دارد ، همه می دانیم انبیا به ایشان متوسل شدند ، همه می دانیم پیغمبر صلی الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام به ایشان متوسل شدند ، وقتی که باران نمی بارید و خشکسالی بود ، امیرالمؤمنین علیه السلام به ایشان می فرمود : (2) دعا کن ، نمی گفت برو نماز باران بخوان ، چون می دانست راه بین حسین و خدا میان بر است .
ص:377
زینب کبری علیها السلام می فرماید : سی و هفت سالی که برادرم در عصر پدرم امیرالمؤمنین بود یکبار پدرم او را به یا حسین صدا نزد ، هر وقت می خواست او صدا کند ، امیرالمؤمنین علیه السلام تمام قد از جا بلند می شد ، یک حالت ادب به خود می گرفت و آرام می گفت : «الیّ یا ابا عبدالله » نام او را نمی گفت .
بارک الله به مقبل اصفهانی (1) که قبرش در کاشان است . می گوید :
بلند مرتبه شاهی که ز صدر زین افتاد اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد (2)
مقبل ! هیچ اشتباهی نکردی ، اگر در این جلسه بودید ما با قرآن و روایت ثابت می کردیم که هیچ اشتباهی نکردید ، بسیار درست گفتید .
این وجود مبارک که از رحمت ، علم ، لطف و از فیوضات خدا پر است ، این وجود مبارک که پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید : آقای تمام اولین و آخرین شهیدان می باشند ، آقای همه شهیدان ، شهدای کربلا هستند و آقای شهدای کربلا حسین من است ؛ یعنی شهیدی به آقایی أبی عبدالله در عالم نیست . همه می دانیم کتاب با عظمت «کامل الزیارات » که بعضی از مراجع تقلید وقتی می خواهند یک روایت از آن کتاب نقل کنند می گویند ما سند و راوی نقل کننده را نمی خواهیم ، همین که در این کتاب این روایت آمده ما به آن فتوا می دهیم ، در این کتاب امام صادق علیه السلام می فرماید : پروردگار هر شب جمعه هفتاد بار حسین را زیارت می کند . البته من نمی دانم زیارت خدا چگونه است ؟ یعنی جلوه به قلب ایشان می کند ، همان چیزی که حضرت موسی علیه السلام در کوه طور خواست .
ص:378
این انسان سوار بر یک قاطر است ، از یک محلی در مدینه رد می شود ، چهار پنج کارگر ، نماز ظهر خود را خوانده و روی خاک های کوچه نشسته و یک پارچه پهن کرده بودند و یک مقدار نان خشک ریخته بودند و می خواهند غذا بخورند . چشم یکی از آنها به أبی عبدالله علیه السلام افتاد ، گفت : صبر کنید من بروم اگر امام حسین علیه السلام ناهار نخورده ، او را دعوت کنم بیاید با ما ناهار بخورد .
تا این را گفت ، بقیۀ کارگرها گفتند ، عقلت کم است ، آسمان و زمین غلام حلقه به گوش حسین علیه السلام است ، از او دعوت کنیم با ما ناهار بخورد ؟! و روی خاک ها بنشیند ، گفت : رفقا شما حسین را نمی شناسید . بلند شد دوید و جلوی مرکب آمد ، گفت : حسین جان غذا خورده اید ؟ فرمود : نه .
اولیای خدا همیشه راست می گویند به خدا ، خانواده ، به مردم و خود راست می گویند ، گفت : میل به غذا داری ، فرمود : بله ، گفت : می آیید با ما ناهار بخورید ، فرمود : بله ، از قاطر پیاده شدند ، روی خاک نشستند ، غذای آنها که تمام شد ، فرمود : من دعوت شما را اجابت کردم ، حالا من اگر شما را دعوت کنم اجابت می کنید . گفتند : یابن رسول الله ، با کمال میل اطاعت می کنیم ،
بدین مژده گر دیده خواهی رواست کاین مژده آسایش جان ماست (2)
فرمود : فردا همۀ شما خانۀ ما دعوت هستید ، یک غذای خوبی پخت ، بعد به قنبر فرمود : پول و لباس ، به این بزرگواران بده ، اینها میهمانان من هستند .
تواضع مهر ، عبادت و رفاقت می آورد . نیرو اضافه می کند ، اگر هفتاد میلیون
ص:379
اهل یک مملکت متواضع باشند ، چه در جهت خدا و خلق ، آن مملکت هیچ مشکلی نخواهد داشت . تمام مشکلات یک مملکت به خاطر سرپیچی ها ، طغیان ، بی مهری ها و در نهایت تکبّرها است . اگر همه تسلیم قانون خدا و کشور شوند ، هیچ مشکلی نخواهیم داشت . دادگستری ها به خاطر نداشتن ارباب رجوع بیکار می شوند .
از دولت بار مهمی کم می شود . تمام کلانتری ها بیکار می شوند ، صبح همه دو صفحه رساله و یک قرائت قرآن می خوانند و کار آنها تمام می شود .
کاربردترین حال اخلاقی تواضع است .
عموزاده در مسجد به امام زین العابدین علیه السلام توهین کرد ، مردم به طرف او هجوم آوردند و از امام خواستند که او را ادب کنند ، به امام گفتم : تا کی می خواهی صبر کنی ؟ بی ادبی و بی تربیتی را دیدی . فرمود : صبر نمی کنم . می روم تلافی می کنم .
دست ها به طرف خنجرها رفت و مشت ها گره شد ، پنج شش نفر دنبال زین العابدین علیه السلام رفتند تا از امام حمایت کنند ، مردم با خود می گفتند : به امام توهین می کند . در مسجد صدای خود را بلند می کند ، هرکس حرفی می زند ، دیدند زین العابدین علیه السلام زیر لب حرفهایی می زند ، ایشان چه نقشه ای دارد ؟ اما بعد متوجه شدند که امام با خود این آیه را تلاوت می کند ،
« وَ الْکٰاظِمِینَ الْغَیْظَ وَ الْعٰافِینَ عَنِ النّٰاسِ وَ اللّٰهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ » (1)
جلوی در خانۀ عموزاده رسیدند ، پسر حضرت مجتبی علیه السلام ، در زدند ، خادم در را باز کرد ، فرمود : عمو زاده ام تشریف دارند ، عرض کرد: بله ، فرمود : اگر می شود او را صدا کنید ، امام علیه السلام فرمود : عموزاده جان ، آنچه در مسجد فرمودی اگر در من
ص:380
هست ، خدا مرا ببخشد ، اگر در من نیست ، اشتباه شده ، خدا شما را ببخشد . (1)به دست و پای زین العابدین افتاد ، حضرت او را بلند کرد ، گفت : من اشتباه کردم . تواضع و سینه سپر نکردن بسیار خوب جواب می دهد .
به فرمایش رسول خدا توجه کنید ، من توضیح نمی دهم ، فقط متن را می خوانم و رد می شوم .
کسی که با خدا معامله کند ، هم برای خدا تواضع کند و هم برای مردم ،
«من تواضع للّه رفعه الله ومن تکبّر خَفَضَهُ الله » (2)کسی که برای خدا و مردم سینه سپر کند ، خدا پوزه او را به خاک می مالد ، و تا به حال خیلی ها را به خاک مالیده است:
«ومن اقتصد فی معیشته رزقه الله »
کسی که در زندگی مادی میانه رو باشد ، در خرج و هزینه ها ، افراط و تفریط نکند ، پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید : درِ روزی خدا به روی او باز است:
«ومن بَذَّرَ حرمه الله »
کسی که اهل اسراف است ، خدا هم از او جدا می شود . می فرماید : حالا که می خواهی رزق و روزی مرا حرام کنی ، به چه دلیل به تو بدهم ، جلوی او را می گیرم:
«ومن أکثر ذکر الموت أحبّه الله »
و هر کس زیاد به یاد دنیای بعد از خود باشد ، محبوب خدا می شود .
روایت از امیرالمؤمنین علیه السلام است ، این روایت از طرف شیعه است . خدا به ما
ص:381
توفیق دهد که قدر این پیغمبر و ائمه را بدانیم که چگونه برای ما دل سوزاندند .
«طوبی لمن شَغَلَهُ عَیْبُهُ عن عیوب الناس » (1)خوش به حال کسی که تا آخر عمر ، درگیر رد کردن عیب های خودش است ، و وقت برای عیب جویی از بندگان خدا نگذاشته است .
زبان او نسبت به مردم ، به آلودگی حرکت نمی کند . به شخصی گفتند : شنیدیم می خواهی خانم خود را طلاق بدهی ، گفت : شما چه حقی داری در چارچوب ناموس خانۀ دیگران ، جستجو می کنید ؟ آنها هم دیدند که راست می گوید ، به اینها چه مربوط که در اسرار زن مردم پی جویی می کنند ، خانم خود را طلاق داد ، خانم بعد از عدّه رفت شوهر کرد . یک روز به او گفتند : به چه دلیل زن خود را طلاق دادی ، گفت : او زن من نیست ، ناموس مردم است ، به من اجازه حرف زدن در حقّ ناموس مردم را ندادند . خوش به حال کسی که با پرداختن به عیب های خودش ، وقت پرداختن به عیوب دیگران را نداشته باشد .
«وتواضع من غیر مَنْقَصَةٍ »
خوش به حال کسی که بدون نیاز و کمبود به دیگران تواضع می کند ، در عین اینکه قوی و غنی است اما متواضع است ، در عین پولدار و عالم بودن متواضع است .
یکی از بزرگترین مراجع ما ، مرحوم آیت الله العظمی سیدعبدالهادی شیرازی (2) بود ، من تا به حال ندیدم کسی در این مسأله تردیدی داشته باشد ، که ایشان یقیناً از اولیای خدا بود . مرجع هم بود . بعد از آیت الله بروجردی (3) مرجع تقلید بود ، یک بار به ایران آمد ، و برای زیارت حضرت معصومه علیها السلام به قم رفت ، ،
ص:382
مراجع به دیدن ایشان آمدند ، آیت الله العظمی بروجردی هم به دیدن ایشان آمدند ، وقتی آیت الله العظمی بروجردی می خواست برود ، به سرعت کفشهای آیت الله بروجردی را جفت کرد و بلند کرد بوسید . گفتند : چه می کنی ؟ فرمود : کار درستی انجام دادم .
«تواضع من غیر مَنْقَصَةٍ »
یک بار من خدمت آیت الله بروجردی رسیده بودم ، به یکی از شاگردانشان در منبر تند شدند ، شنوایی گوش ایشان ضعیف بود ، آن شاگرد از استاد ایراد گرفتند ، ایشان خیال کردند که یک مطلبی که دیروز صحبت می کردند آن را می گوید ، از روی منبر فرمودند : جای این مطلب در اینجا نیست ، او ساکت شد . آقای بروجردی وسط درس بودند ، درجا درس را قطع کرد ، از منبر پایین آمدند ، به جای اینکه طرف در بروند ، در میان شاگردان آمدند ، به آن مرد رسیدند ، دست خود را دراز کردند به آن مرد دست دادند ، خم شدند دست طرف را بوسیدند و رفتند .
آفتاب نزده جلوی در خانۀ آن مرد رفتند ، گفتند : من دیروز عصبانی شده بودم ، مرا ببخش ، گفت : آقا جان شما حق حیات به من دارید ، شما استاد من هستید ، شما پسر فاطمه زهرا علیها السلام هستید . چه چیزی را باید ببخشم . فرمود : به جدّه ام زهرا جلوی من برگرد به خدا بگو: خدایا من حسین بروجردی خطاکار را بخشیدم . و بعد به خانه آمد . به خادمش گفت : از امشب برای من سحری مختصر درست کن ، یک سال تمام ، در گرمای چهل و پنج درجه قم روزه گرفت ، گفت : خدایا من خودم را برای آن عصبانیت جریمه کردم ، تو دیگر در قیامت مرا جریمه نکن .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:383
پی نوشت ها
ریشه عبادات و خیرات
24
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:384
ص:385
ص:386
ص:387
ص:388
ص:389
ص:390
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
تواضع برای خدا و نسبت به عباد خدا ، عبادت است و بلکه ریشۀ عبادات و خیرات است . تواضع کلید شگفت آوری است که با این کلید می توان همۀ درهای رحمت خدا ، فضل ، احسان و فیوضات خدا را به روی خود باز کرد .
برای اینکه معنای تواضع برای ما روشن شود باید به سه آیۀ از سورۀ مبارکۀ لقمان ، مائده و یوسف ، توجه کرد و بعد از آن آیات ، کلامی از وجود مبارک حضرت مولی الموحدین که در رأس متواضعان عالم است ، مورد دقت قرار می گیرد .
این سه آیه با گفتار امیرالمؤمنین علیه السلام در رابطۀ با تواضع ، ارتباطِ مستقیمی دارد ، در سورۀ مبارکۀ لقمان ، پروردگار عالم می فرماید :
« أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّٰهَ سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً » (1)
آیۀ بسیار عجیبی است ، آیه بر اساس آگاهی باطن انسان و دانش طبیعی درونی ذکر شده است ؛ زیرا خطاب آیه به همۀ مردم عالم است که در هر کشور ، ملت و طایفۀ متدین و بی دین می باشد .
ص:391
خداوند در ابتدای آیه می فرماید:
« أَ لَمْ تَرَوْا »
آیا ندانستید ؛ این آیه اشاره به آگاهی باطن انسانها است ؛ یعنی برای انسانها روشن است که «مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ » در تسخیر آنها است ، عبارت سادۀ این آیه ، در شعر سعدی است . سعدی تا جایی که توانسته آیات و روایات را در گلستان ، بوستان و در کتاب های دیگر خود ، در یک جلد به نام کلیّات ، ترجمه کرده است .
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آریّ و به غفلت نخوری (1)
این معنای تسخیر است . خدا می فرماید : انسان حس و درک می کند . در انسان آگاهی های باطنی وجود دارد که بی دینی هم نمی تواند چراغ آن آگاهی ها را خاموش کند .
خداوند در قرآن مجید به پیغمبر صلی الله علیه و آله می فرماید : از همۀ بت پرستان سؤال کن ،
« مَنْ خَلَقَ السَّمٰاوٰاتِ وَ الْأَرْضَ » (2)
آسمان ها و زمین را چه کسی آفریده است ؟
« لَیَقُولُنَّ اللّٰهُ »
جواب قطعی می دهند که این عالم را یک وجودی که از هر نظر کامل است ،
ص:392
خلق کرده است ؛ زیرا می دانند که آفرینش کار بت نبوده ، این آگاهی در فطرت ، ضمیر و باطن خود انسان وجود دارد که کارگاه هستی علم ، حساب ، حکمت ، عدل و حقیقت، به صورت بی نهایت نزد او است .
چنانکه هفتاد سال کمونیست های باسواد شوروی سابق می گفتند همۀ عامل آفرینش چیزی به نام مادّۀ ازلی و ابدی که شکل ، قیافه ، و صورت ندارد ، می باشد .
ازلی ؛ یعنی بوده و به وجود نیامده ، کسی هم آن را به وجود نیاورده است .
لذا در پاسخ سؤال کنندگان می گفتند : زیربنای همه آفرینش مادۀ ازلی است ؛ یعنی می گفت : نپرسید چه کسی آن را به وجود آورده است ، به وجود نیامده ، بوده و بعد هم هست و نابود نمی شود .
این را که خدا پرستان هم می گویند ،
«یا اول الاولین و یا آخر الاخرین » (1)اما این اولی است که امام زین العابدین علیه السلام می فرماید : بلاآخر است .
«الاول بلا اول و الآخر بلا آخر »
آنها چاره ای جز این نداشتند که از آگاهی باطنی و فطری استفاده کنند ، ولی به جای اینکه الله بگویند ، می گویند : ماده ، می گفتند : حتماً به وجود آورنده اش هم مادی است . ولی پروردگار در قرآن می فرماید :
« لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ » (2)
شاید بسیاری به این نکته توجه نداشته باشند که انبیا برای اثبات خدا نیامده اند ؛ زیرا در وجود صاحب عالم شکّ وجود ندارد .
ص:393
« أَ فِی اللّٰهِ شَکٌّ » (1)
انبیا آمدند عقاید مردم را پاکسازی کنند ؛ اما انبیا نیامده اند خدا را به کسی بدهند ، همه خدا را دارند ولی در دریافت آن اشتباه می کنند.
وقتی از دانشمندان کمونیست می پرسید که این ماده چه شکلی است ، می گویند این ماده شکل ندارد ولی شکل می دهد ،
« هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحٰامِ » (2)« أَ لَمْ تَرَوْا أَنَّ اللّٰهَ سَخَّرَ لَکُمْ مٰا فِی السَّمٰاوٰاتِ وَ مٰا فِی الْأَرْضِ »
این آیه اشاره به همین آگاهی باطن است ، نمی دانید که تمام آسمان ها و زمین و هر چه در این دو است مسخّر شما انسان ها است . در این زمینه در عالم جاهل وجود ندارد ، همه عالم هستند .
خدا در سورۀ بقره می فرماید :
« وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ » (3)
همه شما عالم هستید ، جهل مربوط به موارد دیگر است . بعد از این آیه می فرماید :
« وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً »
همه نعمت های مادی و معنوی را در مسیر شما قرار دادم . ولی این نعمت مادی و معنوی با کوشش و تلاش به دست می آید . بدون تلاش وفعالیت به هیچ چیزی نمی رسیم .
وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً وَ بٰاطِنَةً »
ص:394
کلمۀ «اسباغ » ؛ یعنی «أکمل » ، «أتمّ » سفرۀ مادی و معنوی کامل و تمام است .
به چه کسی نعمت کامل مادی و معنوی داده می شود ؟ دو آیۀ بعد به آن اشاره می کند . قرآن بسیار زیبا است . من همیشه این آرزو را داشتم که یک روزی بیاید که همه ملت ایران عارف به قرآن شوند . نسل آینده ما عارف به قرآن شوند . وقتی این آیات را از سوره های مختلف کنار هم قرار می دهیم ، معانی عجیبی به دست می آید و هر چه وسوسه و خطا ، در فکر ما نسبت به خدا و عالم داریم ، قرآن معالجه می کند .
اما خدای متعال در آیۀ ششم از سورۀ مائده ، (1) سه کار معنوی را بیان می کند . البته دو مورد را توضیح داده و توضیح مورد دیگر را به عهدۀ پیغمبر صلی الله علیه و آله قرار داد ، کار اول وضو است ، کار دوم غسل است ، کار سوم تیمم است . بعد از بیان وضو ، غسل و تیمم ، سه حقیقت بسیار عظیم را بیان می کند که این سه حقیقت از دلِ وضو و غسل و تیمم در می آید ، یعنی بدون آنها انسان تهیدست و بدبخت از این سه حقیقت است .
وضو ، غسل و تیمم چه تاثیر در این حقایق دارد ؟ آیا مقداری آب و خاک می تواند سه حقیقت بسیار مهم را برای ما روشن کند ؟ دین ، ما را امر به پرسیدن کرده است ،
« فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ » (2)
بپرسید ، غیر شیعه می گوید : سؤال کردن حرام است .
من در مسجد الحرام به یکی از علمای اهل سنت گفتم مناسک حج را هماهنگ با چه کسی باید انجام بدهم ؟ گفت : هماهنگ با چهار مذهب انجام بدهید ، صحیح است.
مطابق با فتوای ابوحنیفه ، مالکی ، شافعی و حنبلی انجام دهید ، گفتم : من یک
ص:395
سؤال هم دارم ، گفت : بپرس . گفتم : علی بن أبی طالب داماد پیغمبر صلی الله علیه و آله ، امام حسن و امام حسین علیهم السلام ، دو نوۀ پیغمبر ، امام باقر و امام صادق علیهم السلام ، نواده ها و نبیره های پیغمبر ، چه جرمی دارند که نباید مناسک حج را به فتوای آنها عمل کرد ؟ به من گفت :«ا لم تعلم أن السؤال حرام »تو نمی دانی که پرسش حرام است .
ساکت باش . صورت خود را به طرف کعبه کردم و گفتم : خدایا ، امامان در این عالم چقدر مظلوم هستند که به اندازۀ ابوحنیفه ارزش نداشتند که حرف آنها را گوش بدهند .
مکتب ما ، مکتب علم ، عقل و سؤال است . مکتب پرسش و انتقاد صحیح است . مهم ترین مادّۀ غذایی آفرینش ، نه اینکه در کرۀ زمین بلکه در بهشت هم این ماده را خدا نام می برد ، چیست ؟ امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود : بالاترین مادّۀ غذایی جهان عسل است ، امروز هم دانشمندان با تجزیه و با ابزار علمی به این واقعیت رسیدند که ماده ای در این عالم بالاتر از عسل نیست ، خداوند این مادّۀ عظیمِ پر ویتامین و شفابخش را در شکم یک حیوان کوچک قرار داده است .
او از یک ذرّه آب سه حقیقت را به وجود می آورد ، همان کسی که از این آب برای مملکت برق به تو می دهد ، از آب علف بیرون می آورد ، گوسفند و گاو از آب می خورند و از شیر آن فرآورده های مختلف گرفته می شود .
بالاترین پوشاک در این عالم ابریشم است ، خداوند کارخانۀ آن را در دهان یک کرم قرار داده است . مادّه اش هم لعاب دهان آن کرم است .
این سه حقیقتی که از مقداری آب به وجود می آید فقط به خاطر این است که:
کنندۀ کار ؛ یعنی وضوگیرنده ، غسل کننده و تیمّم کننده ، امر مولا را اطاعت کرده است . و الاّ خارجی ها هر روز دوش می گیرند و در دریا شنا می کنند ، ولی حقیقتی در آن وجود ندارد ، پس وضو کمیّت محدودی دارد ، اما کیفیت آن وصل به پروردگار است . اطاعت امر باعث این سه حقیقت عظیم است . در این یک استکان
ص:396
آب ، سه نوع عسل به وجود می آید .
به پایان آیۀ سورۀ مائده توجه کنید ، تیمم را برای چه گذاشتند ، وقتی که یکی از این سه طهارت را گرفتید ، یک نماز برای من بخوانید:
« وَ لٰکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ »
می خواهم با این عمل جسم و جان شما را از کثافت های ظاهری و باطنی تمیز کنم ،
« وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ »
با وضو ، تیمم و غسل و نمازی که برخاسته از تواضع شما نسبت به من است ، نعمت های مادی و معنوی خود را به شما می رسانم ،
« لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »
با وضو ، غسل و تیمم و نماز شما را شاکر حساب می کنم .
و در قیامت گریبان شما را نمی گیرم و خداوند می فرماید : هر کس وضو بگیرد ، غسل و تیمم کند و بعد از آن نماز بخواند شاکر است ، شکر همین کارهای شما است .
پس نعمت های مادی و معنوی کامل است برای رسیدن به این نعمت ها، عمل صالح لازم است ، از اعمال صالحه ، وضو ، غسل ، تیمم ، نماز و روزه و اعمال نیک می باشد .
تا خداوند اعمال ما را قبول نکند نمی توانیم وارد نماز و روزه شویم ، کسی که یک ماه روزه گرفته است ، حتماً خدا روزه او را از اول قبول کرده است. به جای خدا قبول کند بگویید: قبول کرد .
ص:397
پیرمردی بسیار گریه می کرد ، امام صادق علیه السلام فرمود : چرا گریه می کنی ، گفت :
مرگ من نزدیک است . ناراحت هستم و می ترسم . فرمود : شیعه هستید ، گفت : با تمام وجود ، فرمود : شیعه ما نباید بترسد . (1)اگر از فشار قبر می ترسی ، شیعه ما فشار قبر ندارد . از بدهیبتی عزرائیل می ترسی ، عزرائیل از پدرتان مهربان تر بالای سر شما می آید . اگر از زشتی دو ملک برزخ می ترسی ، زیباتر از آنها نیست که بالای سر شما می آید . بعد از اینکه سؤال کردند و ما هم شما را برای جواب کمک کردیم ، در برزخ یک رختخواب برای شما می اندازند که نمونۀ آن رختخواب را هیچ دامادی و شاهی در دنیا نداشته است ، ملائکه شما را از خواب بیدار می کنند که به محشر وارد شوید ، آیا از این ها می ترسی .
وضو و عمل بعد از وضو برای چیست ؟
« وَ لٰکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ » (2)
خداوند می فرماید : من می خواهم با مقداری آب، ظاهر و باطن شما را پاک کنم ، نه اینکه وضو پاک می کند .
« وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ »
من از کانال این وضو نعمت خودم را بر شما کامل می کنم .
« لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »
وقتی که حضرت یوسف علیه السلام به پدر گفت : پدر خواب دیدم یازده ستاره ، خورشید و ماه به من سجده کرده اند ، پدر به ایشان فرمودند :
« کَذٰلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ » (3)
خواب تو درست است ، در آینده خدا تو را برای امور مهم انتخاب می کند:
ص:398
« وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ »
دانش و فهم واقعیّات را به تو می دهد ، احادیث در اینجا به معنای خواب تنها نیست ، جمع است ، نمی فرماید : «یعلّمک تأویل النوم » ، بلکه می فرماید : تو را معبّر خواب می کند ، خدا می فرماید : « وَ یُعَلِّمُکَ مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحٰادِیثِ » ریشۀ حقایق را به تو یاد می دهد . با این مسیری که تو طی می کنی ، تفسیر واقعی حقایق را به تو یاد می دهد ،
« وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ »
بعد از تحمل سختی ها « یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ » در آینده با قدم های مثبت عملی و اخلاقی نعمت خدا بر تو تمام می شود ،
« وَ عَلیٰ آلِ یَعْقُوبَ کَمٰا أَتَمَّهٰا عَلیٰ أَبَوَیْکَ مِنْ قَبْلُ إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ »
این سه آیه در کامل بودن نعمت های مادی و معنوی خدا است .
به کلام امیرالمؤمنین علیه السلام توجه کنید ،
«بالتواضع تتمّ النعمة » (1)در برابر خدا و مردم متواضع باشید ، تا خداوند در دنیا و آخرت نعمت مادی و معنوی خود را بر شما کامل کند . خداوند می فرماید : به عزّت خود قسم ، هر کس در باطن او به وزن دانۀ ارزن تکبّر نسبت به من باشد ، در قیامت او را در جهنم می اندازم ، از همه نعمت ها محروم می شود . اگر متکبّر بودید ، متواضع شوید ، اگر بد بودید ، خوب شوید ، یک حرّ بن یزید در پنج شش دقیقه تبدیل به حرّ بن یزید شد .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:399
پی نوشت ها
25
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:400
ص:401
ص:402
ص:403
ص:404
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
از مسائل بسیار مهم اخلاقی که در آیات قرآن و روایات مطرح است ، مسألۀ تواضع و فروتنی است ، ضدّ آن هم در کتاب خدا و روایات تحت عنوان کبر مطرح کرده است .
پدران ، مادران ، معلمان و کسانی که با انسان سر و کار دارند ، وظیفه دارند که از ابتدا روحیۀ تواضع را در انسان رشد دهند ، و این حالت عالی اخلاقی را تبدیل به شجرۀ طیّبه ای در وجود انسان کنند که تا انسان زنده است ، از ثمرات این شجره بهره مند شود .
البته تمام مایه های لازم برای ظهور حسنات اخلاقی در وجود انسان قرار داده شده ، تحقّق این حسنات ابتدا بر عهدۀ پدر و مادر و خانه است ، بعد هم به عهدۀ جامعه می باشد . امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی حقّ فرزند را بر عهدۀ پدر بیان می کند ، می فرماید :
«حقّ الولد علی الوالد أن یحسّن اسمه وادبه و أن یعلّمه القرآن » (1)
ص:405
این حق ، لازم است ، که خدا بر عهدۀ پدر قرار داده است ، پدر در قیامت باید پاسخگو باشد .
حقّ اول این است که نام نیکو برای فرزندش انتخاب نماید . از نام هایی که معنای خوبی ندارد ، از نام هایی که نور ندارد ، از نام هایی که نام حیوانات و ستمگران تاریخ است، پرهیز نماید . نامی انتخاب کند که هم برای پدر و فرزند یادآور انسان ها ، و جریان های مثبت حیات آن انسان ها باشد .
بر پدر واجب است اولاد خود را مؤدّب به آداب انسانی تربیت کند . البته در گرو این است که خود پدر منش و روش او آداب انسانی باشد ؛ یعنی هنگامی که برای فرزند بیان می کند ، فرزند آن آداب را در پدر ببیند . تضادّ برای او به وجود نیاید که این حرف های خوبی که پدر می زند چرا در خود او نیست .
(1)حقّ دیگر «أن یعلّمه القرآن » زمینه آگاهی به قرآن را برای فرزند خود آماده و فراهم کند ، اگر خود انسان قرآن می داند ، باید آن را به اولاد خود انتقال دهد ، و اما اگر نمی تواند قرآن بخواند باید فرزند خود را به مراکز قرآنی بفرستد . البته تشویق ، ترغیب ، جایزه و معلّم با محبّت لازم است . تجربه شده است که این امور جواب خوبی می دهد .
پس بر پدران و بر خانواده لازم است که موارد حسنات اخلاقی بخصوص تواضع را در اولاد خود تقویت کنند . بعد از اینکه اولاد به سن بلوغ رسید و توانست
ص:406
با غیر پدر و خانه تماس برقرار کند ، بر او واجب می شود که کمبودهای اخلاقی خود را با مصاحبت آگاهان ، عملاً برطرف کند و حقایق اخلاقی را تحقّق دهد .
شما اگر به برخورد انبیا و ائمّه طاهرین علیهم السلام دقت کنید ، متوجه می شوید که این بزرگواران نقاط روشن اخلاقی را انتقال می داده اند . با افرادی مواجه بودند که در خانه تربیت شده بودند ، ولی کمبود داشتند ، کمبود خود را تأمین می کردند و افرادی که خالی از مسائل عالی اخلاقی بودند . آنها هم کمبود خود را تأمین می کردند البته اگر اهل قبول کردن بودند .
روایتی در این زمینه وارد شده که به نظر می رسد روایت بسیار مهمّی باشد که دلالت بر حسّاسیت بسیار بالای اهل بیت علیهم السلام نسبت به مردم در امر اخلاق دارد .
شاید برای بعضی روایت تازه ای باشد ، شخصی به نام ابوالنصر می گوید : من روزی به عبدالله بن محمد بن خالد گفتم : محمد بن مسلم چگونه آدمی بود ؟ امام صادق علیه السلام در یک روایتی می فرمایند : دوستان واقعی دنیا و آخرت پدرم حضرت باقر علیه السلام چهار نفر هستند ، یکی از آنها محمد بن مسلم است .
به او گفتم محمد بن مسلم را چگونه دیدی ؟ این یک جمله را جواب داد :
«کان رجلاً شریفاً موسراً » (1)گفت: ای ابوالنصر ! محمد بن مسلم مرد شرافتمندی بود و از نظر مادّی وضع خوبی داشت ؛ یعنی همۀ ارزش های ایمانی ، اخلاقی و عملی را دارا بود .
روزی امام محمد باقر علیه السلام احساس کردند که این مرد الهی و ملکوتی دچار تکبر شده اند ، البته تکبّر ایشان در رابطه با پروردگار نبوده است ، شاید به خاطر ثروت او بوده است.
ص:407
امام باقر علیه السلام به هیچ عنوان تحمّل تخریب شخصیت مردم را نداشتند ، محمد بن مسلم را صدا زدند فقط به او فرمودند : «تواضع » ؛ یعنی فروتنی و خاکساری کن ، متواضع باش . محمد بن مسلم چهرۀ مشهور و خانواده دار ، بعد از اینکه امام باقر علیه السلام فرمود : «تواضع » ، سبدی را پر از خرما کرد ، کنار در مسجد جامع نشست ، سبد خرما را مقابل خود گذاشت و فریاد می زد خرما دارم ، خرمای خوبی دارم ، بیایید خرما بخرید .
برای شکستن دیوار تکبّر باید این گونه تواضع کرد . تکبر باید ریشه کن شود والاّ تقویت می شود . این انسان با عظمت ، اگر در زمان ما زندگی می کرد ، قطعاً از اعلم مراجع شیعه بود ؛ زیرا بخش مهمّی از روایات فقه از ایشان به مراجع رسیده است و او کنار سرچشمه بود . وقتی قوم و خویشان او خبردار شدند ، فکر کردند روانی شده است ؛ زیرا با عقل سازگاری ندارد که یک انسان با عظمت ، عالم و آگاه ، مقابل مسجد جامع خرما بفروشد .
بزرگان و اقوام به مسجد آمدند ، مشاهده کردند که محمد بن مسلم روانی نشده است ، به او گفتند : با این کار تو ، آبروی طایفه ما رفته است . محمد بن مسلم به آنها گفت : امام باقر علیه السلام به من امر فرموده است . کاری به آبروی شما ندارم . اینکه مردم تحمّل انبیا و ائمه را نداشتند ، به خاطر این بود که برای آنها انجام مسائل الهی دشوار بود .
مرحوم آیت الله العظمی اراکی (1) با گریه بسیار داستانی را برای من تعریف کردند ، ایشان فرمودند : مرحوم صاحب جواهر (2) مرجع تقلید بودند ، مرحوم آیت الله العظمی شیخ محمد حسن نجفی مؤلّف کتاب جواهر ، که از سن بیست سالگی شروع به نوشتن کردند ، و گاهی هوای نجف به قدری گرم بود که ایشان تمام
ص:408
لباس های خود را در می آورد و لنگ به خود می بست تا بتواند کتاب بنویسد .
زحمات بسیاری برای این فرهنگ کشیدند .
ایشان در حال نوشتن کتاب بودند که به او گفتند : آقازادۀ بزرگوار شما از دنیا رفته است ، فقط گفت :
« إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیْهِ رٰاجِعُونَ » (1)
و دوباره به نوشتن خود ادامه داد ، گفت : خدا به من اجازه نمی دهد وقت خود را در تشییع و کفن و دفن بگذرانم ، زیرا می ترسیدند که عمرشان کفاف ندهد ، کار خیر را با مرگ بچّه هم نباید عوض کرد .
پنجاه سال نوشتن این کتاب تحقیقی طول کشید . یقیناً تا ظهور امام زمان از بین نمی رود ؛ زیرا از ابزار اصلی مرجعیت شیعه است .
مرحوم آیت الله العظمی اراکی فرمودند : یک روحانی برجسته نزد صاحب جواهر بسیار خوب درس خوانده بود ، وقتی می خواست به ایران برگردد ، نزد صاحب جواهر آمد ، گفت : یک اجازه نامه به من بدهید ، در روحانیت شیعه این گونه اجازه ها وجود دارد ، اجازۀ امور حسبیه ، روایت و اجتهاد ، به تناسب علم ، به آنها داده می شود ، گفت : من می خواهم به ایران بروم ، شما یک اجازه علمی به من بدهید . ایشان یک اجازۀ علمی برای او نوشتند ، آن روحانی به خانه آمد و کلمه مجتهد را اضافه کرد . مردم شهر هم خبر داشتند کسی از شهر آنها به نجف رفته و بسیار خوب درس خوانده است ، شهر تعطیل شد و استقبال عجیبی از ایشان شده بود و علما ، بزرگان و فرماندار شهر به دیدن او آمدند ، بعد علما به دیدن او آمدند ، اجازه صاحب جواهر را در آورد ، گفت : در هر صورت خدا به ما توفیق داده در درس صاحب جواهر شرکت کنیم و ما مجتهد هستیم . اما صاحب جواهر کلمۀ مجتهد را ننوشته بود .
ص:409
مهم ترین مسجد شهر را به او دادند ، مردم شهر به او احترام می گذاشتند و جمعیت زیادی در نماز او شرکت می کردند .
هنگامی که می خواست به خانه خود برگردد به طرف مغازه پینه دوزی رفت و به او سلام کرد ، پینه دوز به او گفت :
«السلام علیک ایّها المدلّس »
سلام بر تو ای متقلّب . با خود گفت در اینجا همه دست من را می بوسند ، تعظیم و تکریم می کنند ، چرا پینه دوز این گونه به من جواب داده است ؟ شاید روانی باشد . فردا دوباره نزد پینه دوز آمد ، به پینه دوز سلام کرد . او در جواب گفت :
«السلام علیک ایّها المدلّس » شاگرد صاحب جواهر در مغازه آمد ، گفت : شما مرا نمی شناسید . گفت : می شناسم نمی دانید که من آیت الله شدم و در نجف درس خوانده ام ؟ پینه دوز گفت : می دانم ، چرا در برخورد با ما آبروریزی می کنی ؟ گفت :
من آبروریزی نمی کنم . امام عصر به من فرموده است وقتی این شیخ نزد تو آمد و سلام کرد ، این گونه به او جواب بده . بگو : «السلام علیک أیها المدلّس » من هفته ای یک مرتبه خدمت امام زمان علیه السلام شرفیاب می شوم . ایشان به من فرموده است که شما در نامه صاحب جواهر تقلب کرده اید .
خواب بودم سخن عشق تو بیدارم کرد
به پینه دوز گفت : آقا را می بینی ، گفت : بله ، حجابی بین من و آقا نیست ، گفت :
به آقا بگو چگونه از این چاهی که برای خودم کندم بیرون بیایم ؟ زیرا انسان ها یا نفوس خود را با ایمان و عمل به جانب خدا پرِ پرواز می دهند ، یا در باطن ، برای خودشان چاه می کنند ، که در این چاه سرنگون می شوند .
گفت : چه کار کنم ؟ پینه دوز گفت : دو سه روز صبر کن ، تا وعدۀ ملاقات من برسد ، از آقا می پرسم که مشکل شما چگونه حل می شود ؟
ص:410
چند روز بعد به شیخ گفت : آقا فرمودند : اگر بخواهی از تو راضی شوم ، یک رساله در دست می گیری و از آیت الله بودن و این مقام ها بیرون می آیی ، به روستاها می روی و برای شیعیان ناآگاه ما مسألۀ فقهی می گویی . یک مدتی این عمل را انجام بده ، تا ما از تو راضی شویم و روی آن کلمه خط بکش .
قوم و خویشان به محمد بن مسلم گفتند : تو داری آبروی ما را می بری ، ما در جامعه ، عظمتی و شخصیتی داریم ، گفت : من به آبروی شما کاری ندارم ، امام به من امر فرموده است تواضع کن .
امامان نگران ما شیعیان هستند . وجود مبارک امام عصر علیه السلام نگران ما است که در ایمان ، عمل و اخلاق ما خدشه ای وجود نداشته باشد ، غصّه می خورد و رنج می کشد . خداوند متعال نمی خواهد ما عیب و نقص داشته باشیم ، تمام عباداتی که بر ما واجب کرده اند ، به خاطر این بوده که رذائل اخلاقی ما را در دنیا معالجه کنند یا نگذارند که ما دچار آن شویم ، نماز برای چیست ؟ برای اینکه یک پولدار ، وکیل ، وزیر و رئیس جمهور ، در هر رکعت دو مرتبه بهترین عضو بدن را روی خاک می گذارد ، که اگر متکبر هستیم ، علاج بشود ، نماز باعث می شود متکبّر نشویم .
اگر نماز کبر ما را علاج نمی کند ، معلوم می شود نماز عیب دارد . انفاق، معالجه کنندۀ بخل است ، انکسار و تواضع زمینۀ رشد حقایق در وجود انسان است .
تواضع زیبایی را نقل می کنم ، بسیار زیبا است . مرجعیت شیعه به وجود مبارک مقدّس اردبیلی رسیده بود ، شخصی مشکلی داشت ، مقدّس اردبیلی از نجف به شاه طهماسب صفوی که از شاهان قدرتمند این طایفه بوده ، نامه ای نوشت ، شاه
ص:411
طهماسب نامۀ مقدس را که می بیند می بوسد و روی چشم می گذارد ، می گوید : کفن مرا بیاورید . نامۀ مقدّس را در کفن می گذارد ، بعد از مردن هنگامی که فرشتگان خدا سراغ من آمدند ، به آنها می گویم مقدّس اردبیلی مرا مورد محبّت قرار داده است ، شما هم به من محبّت کنید . چنین شخصیتی بوده است . شاهان دنیا به هر حقّی لگد می زدند . اکثر صندلی داران عالم به هر حقّی لگد می زدند . شما باید وجهۀ مقدّس را از نظر عظمت با این کار شاه طهماسب عنایت بفرمایید .
گرفتار نزد مقدس اردبیلی می آید و می گوید : گره کار من در دست شاه عباس است ، باید از من گذشت کند . گره کار من ، به گذشت شاه عباس بستگی دارد ، مقدّس اردبیلی به شاه عباس می نویسد : «بانی ملک عارتی ، عباس » یعنی حکومتی که در دست تو است ، امانت است ، همین روزها ملک الموت پیدا می شود و جان تو را می گیرد .
«صاحب نامه اگر قبلاً ظالم بوده اکنون خود را مظلوم نشان داد ، مشکل این شخص را حل کن ، بندۀ شاه ولایت احمد اردبیلی » .
این نامه را برای شاه عباس آوردند ، هنگامی که شاه عباس نامه را دید ، در جواب به مقدّس اردبیلی نوشت ، فرمان شما را روی چشم نهادم ، و به آن عمل کردم ، « کلب آستان علی عباس » .
زائری به نجف آمده بود ، می خواست به حرم امیرالمؤمنین علیه السلام برود ، بقچۀ لباس های کثیف در دست او بود ، مقدس اردبیلی را می بیند ، خیال می کند که کارگر است ، به ایشان گفت : کار می کنی ؟ مقدس اردبیلی می فرماید : بله ، آن مرد گفت :
لباس های مرا بگیر ، و خوب برای من بشور ، هر چه مزد تو شد پرداخت می کنم .
مقدس گفت : چشم .
ص:412
کنار آب آمد ، با هر وسیله ای لباس ها را شستشو کرد ، لباس های او را با تأنی شست ، به لباس ها نگاه کرد که لکّه ای در آنها نمانده باشد ، چهار پنج بار لباس ها را شست ، هنگامی که آن مرد از حرم برمی گشت همان موقع بود که طلبه ها و بزرگان می خواستند به نماز بروند ، طلبه ها می خواستند آن مرد را ادب کنند ؛ زیرا آن مرد با این کار به مقدس اردبیلی اهانت کرده بود ، مقدس اردبیلی فرمود : «ان حقوق اخواننا المؤمنین أکثر من أن یقابل غسل ثیاب » حقوقی که برادران مؤمن بر عهدۀ ما دارند ، بسیار بیشتر از شستن یک لباس می باشد .
پروردگار کسی را بی علت و بی سبب ، به درجات عالی انسانی و الهی نمی رساند .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:413
پی نوشت ها
یاران حقیقی انسان ها
26
تهران، مسجد حضرت امیر علیه السلام
رمضان 1384
ص:414
ص:415
ص:416
ص:417
ص:418
الحمدلله رب العالمین و صلّی الله علی جمیع الانبیاء والمرسلین
و صلّ علی محمد و آله الطاهرین.
حقیقت بسیار مهمی که شاید از نظر بسیاری از مردم پنهان می باشد و کمتر هم به آن اشاره شده ، این است که خداوند مهربان در همین دنیا یارانی را برای انسان ها قرار داده که بر این یاران واجب است ، انسان را یاری کنند و واجب است که نصرت خود را برای انسان هزینه کنند . یاران با کرامت و بزرگوار ، به این واجب الهی عمل می کنند ، و هرگز از هزینه کردن یاری خود رویگردان نیستند ، اما مهم این است که بدانیم در میان انسان ها ، چه افرادی از یاری و نصرت این بزرگواران بهره مند می شوند .
از آیات قرآن استفاده می شود که یاری و نصرت آنها ، نسبت به انسان از اول دنیا شروع شده ، و آثار آن در آخرت مشاهده می شود ، افرادی که از یاری و نصرت آنها محروم هستند و تنها می مانند ، در دنیا و آخرت تنها می باشند و کسی آنها را کمک نمی کند .
از فرمایش های امیرالمؤمنین علیه السلام که در «نهج البلاغه » در باب حکمت ها وجود دارد ، که تنهایی وحشتناک ترین حالت در دنیا و آخرت می باشد ، (1) البته کسانی که
ص:419
تنها می مانند ممکن است تلخی و زیان این تنهایی را در دنیا حس نکنند ، به خاطر اینکه تعدادی اطرافشان هستند و آنها را از تنهایی ظاهر در می آورند ، مانند ، خانواده و دوستانی که هم اخلاق آنها می باشند . هنگامی که بیداران به این افراد نگاه می کنند ، کاملاً حس می کنند که اینها با وجود داشتن خانواده و اطرافیان باز هم تنها هستند . این نگاه را از آیات سورۀ تغابن پیدا کرده اند که پروردگار می فرماید :
« إِنَّ مِنْ أَزْوٰاجِکُمْ وَ أَوْلاٰدِکُمْ عَدُوًّا لَکُمْ » (1)
خیال نکنند که با داشتن فرزندان و خانواده یار و یاور دارند ، آنها دشمن دارند و دشمنی که در آستین خود ، پرورش داده اند .
باید به این نکته توجه کرد که می فرماید : «مِنْ أَزْوٰاجِکُمْ » بعضی از همسران و فرزندان ، به طور یقین دشمن آنها هستند ، این دشمنی به گونه ای نیست که بتوانند آن را حس کنند . خدا در قرآن می فرماید : به شکلی این مرد را محاصره می کنند که نتواند این محاصره را بشکند و به سوی خدا ، کار خیر و عمل صالح حرکت کند ، آنها خیال می کنند تنها نیستند ، ولی تنهای تنها هستند .
انسان هایی که مورد یاری ، اولیای الهی از جانب پروردگار هستند ، اگر در آیات و روایات دقّت شود ، متواضعان هستند که با تواضع خود نسبت به پروردگار نرمی نشان داده اند و برنامه های حضرت حق را پذیرفته و قبول کرده اند . تکبّر نکردند و بعد از پذیرفتن هم به اجرا گذاشتند ؛ یعنی به هر جایی از مقامات الهیّه که رسیدند ، ریشۀ این رسیدن آنها تواضع بوده است ، و همچنین به عباد خدا هم تواضع می کنند . اینها یارانی دارند که این یاران به طور پیوسته به آنها یاری می دهند و این یاری دادن هم بر آنها واجب است ، حقّ تعطیل کردن این یاری دادن را
ص:420
ندارند .
بنابراین متواضعان عالم ، گرچه یک نفر در کنار آنها نباشد و از نظر ظاهر تک و تنها باشند ، در محاصرۀ یاران بی ادبی هستند که آن یاران بی ادب مرتب آنها را یاری می رسانند ، لذا می بینیم هم در تاریخ و هم در این روزگار ، در مقابل هجوم پرفشار این همه فساد ، از مدار برنامه های الهی بیرون نمی روند . معلوم می شود یاری یاران نمی گذارد که بیرون بروند ، اگر از آن یاران دور و تنها بودند ، با حملۀ اولین فساد ، نابود می شدند .
اگر بخواهم همه یاران را از قرآن برای شما بیان کنم ، در یک درس امکان ندارد ، لکن آیات و روایات در این زمینه بسیار زیاد است ، سه آیه را برای شما انتخاب کرده ام که این سه آیه به همدیگر متصل است ، خداوند متعال در این آیات یاری این یاران را به مردم متواضع بیان می کند ، علاوه بر اینکه از توضیح هر سه آیه استفاده می کنیم متواضعان همرنگ آن یاران هستند و همین همرنگی باعث عشق و عامل یاری رساندن یاران به متواضعان است .
آیات در سورۀ مبارکۀ غافر است . این یاری دهندگان از قدرت بالایی برخوردار هستند ؛ یعنی من فکر نمی کنم در عالم هستی ، قوی تر از این یاران در ذهن کسی بیاید .
یعنی تخت ملکۀ سبا ، این لغت عرش که به معنی کرسی است ، این چه نوع کرسی و تختی است ، « الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ » آن فرشتگانی که قدرت دارند عرش خدا را حمل کنند، این عرش چیست ؟ (1)عرش طبق هدایت و توضیحات اهل بیت علیهم السلام ، مقام فرمانروایی پروردگار عالم با علم ، حکمت ، عدل ، ربوبیت ، رحمانیت و رحیمیت بی نهایتِ او به کلّ آفرینش است .
البته برای ما قابل حسّ نیست ، عرش ؛ یعنی مقام فرمانروایی حضرت حقّ بر کل هستی با صفات بی نهایت ، که مجری این اراده و کارگردان آن، فرشتگان حامل این فرمانروایی هستند .
« الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ » فرشتگان حاملان عرش الهی هستند ، تعداد آنها را کسی نمی داند . قرآن هم بیان نکرده است ، ولی فرشتگان به قدری تعدادشان زیاد است که قابل شمارش نیستند ، بنا به نقل کتاب «کامل الزیارات » امام صادق علیه السلام می فرماید : از روزی که أبی عبدالله الحسین علیه السلام در کربلا دفن شده اند ، هر شب هفتاد هزار فرشته مأمور هستند از اول شب تا صبح به زیارت ایشان بیایند . (2)
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
به فرشتگان فقط یک بار اجازه داده اند که به زیارت أبی عبدالله بروند .
یاران خود را مشاهده کنید بر آنها واجب است ، شما را یاری کنند ، یاران شما به خاطر تواضع ، شما را یاری کردند .
« الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ » (3)
این افراد حاملان عرش و تسبیح گوی خدا و تحمیدگو هستند .
ص:422
شما « الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ » هستید ؛ یعنی شما این تشابه را با فرشتگان عرش دارید ؛ زیرا بهترین عضو بدن خود را ، روی خاک گذاشته اید و در هر رکعت نماز دو مرتبه می گویید ، «سبحان ربی الاعلی و بحمده » ، یعنی به خدا عرض کردید که ما در خاکساری کامل ، تو را تسبیح و حمد می کنیم .
« وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ » (1)
ملائکۀ عرش و مقامات بعد از آن ، به پروردگار ایمان دارند ، چند سال است که مؤمن هستید . ما قصد قهر کردن با خدا ، پیغمبر و قرآن را نداریم ، این هم یک شباهت شما با ملائکۀ عرش است .
مسبّحین ، تحمیدکنندگان و مؤمنان واقعی به شما یاری می رسانند:
« وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا »
یعنی از پروردگار درخواست می کنند خدایا ! اهل ایمان را که به ما شباهت دارند ، در آمرزش خود غرق کن .
« رَبَّنٰا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً » (2)
پروردگارا ! تو علم و رحمت خود را در تمام هستی قرار دادی و هستی را با علم و رحمت خود گسترش دادی ، تو به مؤمنان و به گناهان انسان ها آگاه هستی . آنها را بیامرز ، آیا دعای ملائکۀ عرش مستجاب است ؟
ظرایف آیه را متذکر نمی شوم ، زیرا ما ظرفیت یاد گرفتن این اسرار نداریم . حافظ می گوید :
آسوده شبی باید و خوش مهتابی (3)خداوند باید به ما ظرفیت فهم برخی از اسرار را بدهد ؛ زیرا ظرفیت بسیار مهم است.
ص:423
شخصی به استاد خود گفت : اسم اعظم را به من یاد بده ، گفت : تلاش کن تا تو را یاد دهم ، بعد از مدتی گفت : اسم اعظم را به من یاد بده ، دوباره گفت : تلاش کن تا یاد تو دهم ، بعد از مدتی به استاد خود گفت : من دارم پیر می شوم ، تو هم داری می میری ، اسم اعظم را به من یاد بده . استاد گفت : این جعبه را به روستای پایین ببر و به مشهدی حسن بده ، در مسیر راه ، با خود گفت : در جعبه را باز کنم و ببینم درون آن چیست ؟ در جعبه را باز کرد ، پرنده ای در جعبه بود ، بیرون پرید و پرواز کرد ، جعبه را نزد مشهدی حسن نبرد ، برگشت و به استاد خود گفت : جعبه را بگیر ، استاد گفت : چه کار کردی ؟ شاگرد گفت : در جعبه را باز کردم ، پرنده از جعبه بیرون پرید ، استاد گفت : تو ظرفیت نگه داشتن یک پرنده را نداشتی ، آن هم امانت بود ، آیا ظرفیت اسم اعظم را داری ؟
بعضی از آیات قرآن پر از سرّ است و نمی شود اسرار آن را فاش کرد .
از پروردگار با گردن کج و عذرخواهی می گوید :
« فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تٰابُوا » (2)
خدایا ! عده ای گناهکار بودند و توبه کردند .
« وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ »
در راه تو قرار گرفتند و دیگر در راه شیطان نیستند ،
« وَ قِهِمْ عَذٰابَ الْجَحِیمِ »
خدایا از تو درخواست می کنم آنها را بیامرز و از افتادن در عذاب جهنم آنها را
ص:424
حفظ کن . این یاری تا قیامت ادامه دارد .
« رَبَّنٰا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ »
خدایا ! به مردم مؤمن و به توبه کنندگان وعده دادی که اینها را در بهشت های ابدی ببری ، ما از تو می خواهیم اینها را وارد بهشت کنی و خودت هم به آنها وعده دادی ، اینها دو تکیه گاه دارند ، یکی وعدۀ تو است که از آن تخلّف نمی شود ، دیگری هم درخواست ما است .
خدایا! اینها را در بهشت تنها مگذار ، اینها در دنیا با پدر ، مادر ، همسرشان و فرزندان انس داشتند ، خدایا !
« وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ »
پدران آنها را در بهشت کنار دست آنان قرار بده ،
« وَ أَزْوٰاجِهِمْ »
همسران خوب آنها را هم کنارشان قرار بده .
« وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ »
نسل صالحشان از اولاد بی واسطه تا هر چه بچه تا قیامت از آنها به دنیا می آید ، آنها را هم در بهشت نزد آنها قرار بده .
« وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (1)
«عزیز » ؛ یعنی تو خدایی هستی که قدرت داری این کار را برای آنها انجام بدهی ، و تو حکیم هستی و کار بیهوده نمی کنی .
« وَ قِهِمُ السَّیِّئٰاتِ »
ص:425
خدایا از ترسیدن و شک کردن در محشر ، و اینکه در درون خود می گویند : که کار ما به کجا خواهد انجامید ، اینها را از این مسائل دور نگاه دار که وقتی وارد قیامت می شوند ، یقین صد در صد کنند که رنج و ناراحتی نخواهند داشت و به بهشت می روند .
« وَ مَنْ تَقِ السَّیِّئٰاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ »
خدایا! هر کس را از قبر وارد محشر می کنی ، بدون هیچگونه نگرانی رحمت خود را نصیب او کردی .
ظاهراً آخر آیه مربوط به پروردگار می باشد و حرف فرشتگان عرش نیست ، خدا می فرماید : من همۀ دعاهای شما را در حقّ مردم مؤمن و تائبان برای دنیا و آخرت آنها قبول کردم ، فرشتگان ، مؤمنان و تائبان بدانید ،
« وَ ذٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ » (1)
از جانب من کار عظیمی برای شما انجام گرفته است .
تنها نگرانی که برای بعضی افراد وجود دارد در شب و روز جمعه برطرف می شود و شما در قیامت ، هیچ مشکلی نخواهید داشت .
انسان در دو مسأله مشکل پیدا می کند یکی دینِ مالی به مردم ، که به اختیار خود ادا نکرده باشد ، (2) پول ، جنس ، زمین و مال مردم را گرفته و پس نداده است ، این موارد از این سه آیه خارج هستند ، مگر اینکه با مردم تسویه حساب کند تا بتواند وارد این سه آیه شود ، مسأله ای در صریح قرآن وجود دارد که در این مسأله وسوسه گران نامرد خلاف آیه ، وسوسه می کنند ، به پیغمبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام بدهکار
ص:426
است ، بدهکاری مالی است . خدا اسم آن را خمس گذاشت ، امام زمان علیه السلام می فرماید : بدهکاران خمس در قیامت با خشم ما روبه رو خواهند شد .
اگر کسی این دو مشکل را دارد در همین دنیا آن را برطرف کند ، که در قیامت راه برای ما باز شود . با نبود این دو مشکل ، به آیات قرآن قسم ، همه شما اهل نجات هستید .
« الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنٰا وَسِعْتَ کُلَّ شَیْ ءٍ رَحْمَةً وَ عِلْماً فَاغْفِرْ لِلَّذِینَ تٰابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِیلَکَ وَ قِهِمْ عَذٰابَ الْجَحِیمِ * رَبَّنٰا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنّٰاتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدْتَهُمْ وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبٰائِهِمْ وَ أَزْوٰاجِهِمْ وَ ذُرِّیّٰاتِهِمْ إِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ » (1)
گفتار خدا را مشاهده کنید . از فرمایش امیرالمؤمنین لذّت ببرید .
«اللهمّ ومن أرادنی بسوء فأرده » (2)من از دیگران دو مطلب را یاد گرفتم ، هر وقت گدا درِ خانۀ خدا می رود خدا به او نمی فرماید : چه آوردی ، می گوید : چه می خواهی ؟ خدا که از گدا چیزی نمی خواهد . خدا در قرآن می فرماید :
« رَبَّنٰا آتِنٰا فِی الدُّنْیٰا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنٰا عَذٰابَ النّٰارِ » (3)
اما مطلب دوم این بود ، که یک شب در مسجد جامع شهر همدان ، دعای کمیل می خواندم ، خیلی جلسۀ آتشینی بود در دعای کمیل ، گفتم :
«من تقرّب الیّ شبراً تقرّبتُ الیه ذراعاً » (4)هر کس یک قدم ، به طرف من بیاید ، من ده قدم به طرف تو می آیم ، آن شخص به من گفت : شما این گونه نگو ، گفتم : چه بگویم ، گفت : بگو خدایا ! این یک قدم را
ص:427
هم نمی توانم به طرف تو بیایم ، بگو : این یک قدم را هم تو به طرف ما بیا .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
ص:428
پی نوشت ها
آیه
شماره آیه
صفحه
. فاتحه (1)
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ »
1
45، 56، 85، 90، 91، 108، 147، 153
« الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِ ّ الْعَٰلَمِینَ »
2
45، 56، 142
« اهْدِنَا الصِّرَ ٰطَ الْمُسْتَقِیمَ »
6
313
« غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لَا الضَّالِّینَ »
7
170
. بقره (2)
« الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ مِمَّا . . . »
3
238
« وَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَآ أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ . . . »
4
238
« أُوْلٰئِکَ عَلَیٰ هُدًی أُوْلٰئِکَ عَلَیٰ هُدًی مِّن رَّبِّهِمْ . . . »
5
238
« اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ »
15
327
« لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ »
21
27، 154
« وَ أَنتُمْ تَعْلَمُونَ »
22
394
« وَ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِّمَّا نَزَّلْنَا عَلَیٰ عَبْدِنَا »
23
9
« الَّذِینَ یَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِیثَٰقِهِ وَ یَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن یُوصَلَ »
27
289، 290
« أُوْلٰئِکَ هُمُ الْخَٰسِرُونَ »
27
89، 289
ص:429
ص:430
ص:431
ص:432
ص:433
ص:434
ص:435
« إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ »
28
29
« عَلَّمَ ءَادَمَ الْأَسْمَآءَ کُلَّهَا »
31
42
« وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَٰئِکَة اسْجُدُواْ لِأَدَمَ فَسَجَدُواْ إِلَّآ إِبْلِیسَ أَبَیٰ وَ اسْتَکْبَرَ وَ کَانَ مِنَ الْکَٰفِرِینَ »
34
138
« وَ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوٰةِ »
45
224، 236
« وَ إِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلَّا عَلَی الْخَٰشِعِینَ »
45
156، 236
« وَ مَا تُقَدِّمُواْ لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ »
110
25، 227
« بَلَیٰ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لَاهُمْ یَحْزَنُونَ »
112
6
« وَ إِنَّهُ فِی الْأَخِرَةِ لَمِنَ الصَّٰلِحِینَ »
130
6
« إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِ ّ الْعَٰلَمِینَ »
131
6
« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّآ إِلَیْهِ رَ ٰجِعُونَ »
156
46، 57، 409
« تَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأَسْبَابُ »
166
274
« ءَاتَی الْمَالَ عَلَیٰ حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَیٰ »
177
219
« کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ »
183
13
« شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِی أُنزِلَ فِیهِ الْقُرْءَانُ »
185
22
« رَبَّنَآ ءَاتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَفِی الْأَخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ »
201
427
« وَاللَّهُ لَایُحِبُّ الْفَسَادَ »
205
25
« أَنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ »
209
168
« أُوْلٰئِکَ یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ »
221
357
« فَلَکُمْ رُءُوسُ أَمْوَ ٰلِکُمْ لَاتَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ »
279
217
« مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِندَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ »
255
133
« وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا »
269
42، 256، 257
« ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ »
285
323
ص:436
. آل عمران (3)
« هُوَ الَّذِی یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحَامِ »
6
253، 394
« وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّ ٰسِخُونَ فِی الْعِلْمِ »
7
256
« إِنَّ اللَّهَ لَایُخْلِفُ الْمِیعَادَ »
9
101
« إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَیٰ ءَادَمَ وَنُوحًا وَءَالَ إِبْرَ ٰهِیمَ وَءَالَ عِمْرَ ٰنَ عَلَی الْعَٰلَمِینَ »
33
201
« یَٰمَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَٰکِ »
42
201
« إِنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِیحُ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ »
45
198
« فَقُلْ تَعَالَوْاْ نَدْعُ أَبْنَآءَنَا وَأَبْنَآءَکُمْ وَنِسَآءَنَا وَنِسَآءَکُمْ وَأَنفُسَنَا وَأَنفُسَکُمْ »
61
292، 293
« وَلَهُ أَسْلَمَ مَن فِی السَّمَٰوَ ٰتِ وَالْأَرْضِ »
83
7
« وَمَن یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلَٰمِ دِینًا فَلَن یُقْبَلَ »
85
199
« وَالْکَٰظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الُْمحْسِنِینَ »
134
380
« فَسِیرُواْ فِی الْأَرْضِ »
137
182
« وَسَنَجْزِی الشَّٰکِرِینَ »
145
151
« وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّٰبِرِینَ »
146
39
« وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ »
159
180، 359
« وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُواْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَ ٰتَا بَلْ أَحْیَآءٌ »
169
137
. نساء (4)
« یُرِیدُ اللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمْ »
28
153، 154
« خُلِقَ الْإِنسَٰنُ ضَعِیفًا »
28
153، 290
« رِئَآءَ النَّاسِ »
38
88
« وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّٰلِحَٰتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّٰتٍ »
57
148
« مَن یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلٰئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِم مِّنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَآءِ وَالصَّٰلِحِینَ . . . »
69
376
ص:437
« وَمَنْ أَحْسَنُ دِینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَ ٰهِیمَ حَنِیفًا وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَ ٰهِیمَ خَلِیلاً »
125
4، 5، 6
« کَلَّمَ اللَّهُ مُوسَیٰ تَکْلِیًما »
164
258
. مائده (5)
« أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی »
3
296
« وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »
6
397، 398
« إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ »
27
100
« یَٰأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ مَن یَرْتَدَّ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ »
54
166
« وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَٰفِرِینَ »
54
167، 168، 172
« یُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ »
54
168
« وَلَا یَخَافُونَ لَوْمَةَ لَآلِمٍ »
54
169
« ذَ ٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَآءُ وَاللَّهُ وَ ٰسِعٌ عَلِیمٌ »
54
169، 256
« إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوٰةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَوٰةَ وَهُمْ رَ ٰکِعُونَ »
55
292، 293
« تَرَیٰ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُواْ مِنَ الْحَقِ ّ »
83
72
. انعام (6)
« وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَٰوَ ٰتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا ... »
79
309، 346
« ذَرْهُمْ »
91
325
« إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِ ّ الْعَٰلَمِینَ »
162
56
. اعراف (7)
« خَلَقْتَنِی مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِینٍ »
12
187
ص:438
« مَذْءُومًا مَّدْحُورًا »
18
373
« لَایَأْمُرُ بِالْفَحْشَآءِ »
28
217
« وَوَ ٰعَدْنَا مُوسَیٰ ثَلَٰثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَٰهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ . . . »
142
204
« لَٰکِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَی الأَْرْضِ »
176
87، 88
« فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الْکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث »
176
290
« بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُوْلٰئِکَ هُمُ الْغَٰفِلُونَ »
179
320
« أَوَ لَمْ یَنظُرُواْ فِی مَلَکُوتِ السَّمَٰوَ ٰتِ وَالأَْرْضِ . . . »
185
255
. توبه (9)
« الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ »
34
118، 216، 217
« إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللَّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْرًا فِی کِتَٰبِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّمَٰوَ ٰتِ وَالأَْرْضَ »
36
22
« إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِیطَةُ بِالْکَٰفِرِینَ »
49
151
« وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَٰتِ جَنَّٰتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَْنْهَٰرُ . . . ذَ ٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ »
72
101، 102، 104
« فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ »
111
168
« حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَءُوفٌ رَّحِیمٌ »
128
136
. یونس (10)
« قَدْ جَآءَتْکُم مَّوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ شِفَآءٌ لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَ هُدًی وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِینَ »
57
22، 25، 26
« قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ فَبِذَ ٰلِکَ فَلْیَفْرَحُواْ هُوَ خَیْرٌ مِّمَّا یَجْمَعُونَ »
58
26
« ءٰالانَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ »
91
324
ص:439
. هود (11)
« وَ اصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْیُنِنَا »
37
337
« یَٰقَوْمِ اسْتَغْفِرُواْ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُواْ إِلَیْهِ یُرْسِلِ »
52
341
« فَأَمَّا الَّذِینَ شَقُواْ فَفِی النَّارِ »
106
215
« وَ أَمَّا الَّذِینَ سُعِدُواْ فَفِی الْجَنَّةِ »
108
215
. یوسف (12)
« کَذَ ٰلِکَ یَجْتَبِیکَ رَبُّکَ وَ یُعَلِّمُکَ مِن تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ وَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ . . . إِنَّ رَبَّکَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ »
6
398، 399
« ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَ ٰحِدُ الْقَهَّارُ »
39
309
« وَ مَآ أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی »
53
152
« اجْعَلْنِی عَلَیٰ خَزَاءِنِ الْأَرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ »
55
202
« أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَٰرِقُونَ »
70
43
« وَ فَوْقَ کُلِ ّ ذِی عِلْمٍ عَلِیمٌ »
76
260
. رعد (13)
« إِنَّ اللَّهَ لَایُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّیٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ »
11
341
« وَالْمَلَٰئِکَة یَدْخُلُونَ عَلَیْهِم مِّن کُلِ ّ بَابٍ »
23
376
« سَلَٰمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ »
24
376
. ابراهیم (14)
« أَفِی اللَّهِ شَکٌّ »
10
394
. حجر (15)
« فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُ سَٰجِدِینَ »
29
238
« فَسَجَدَ الْمَلَٰئِکَة کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ »
30
238
« إِلَّآ إِبْلِیسَ أَبَیٰ أَن یَکُونَ مَعَ السَّٰجِدِینَ »
31
238
ص:440
« فَاخْرُجْ مِنْهَا فَإِنَّکَ رَجِیمٌ »
34
139
« وَ إِنَّ عَلَیْکَ اللَّعْنَةَ إِلَی یَوْمِ الدِّینِ »
35
139
« ادْخُلُوهَا بِسَلَٰمٍ ءَامِنِینَ »
46
119، 155
« نَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِم مِّنْ غِلٍّ »
47
327
« مَا خَلَقْنَا السَّمَٰوَ ٰتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَآ إِلَّا بِالْحَقِ ّ »
85
256
« إِنَّ السَّاعَةَ لَأَتِیَةٌ »
85
199
. نحل (16)
« وَ الْخَیْلَ وَ الْبِغَالَ وَالْحَمِیرَ لِتَرْکَبُوهَا »
8
254
« فَسَْلُواْ أَهْلَ الذِّکْرِ »
43
395
« عَبْدًا مَّمْلُوکًا لَّایَقْدِرُ عَلَیٰ شَیْ ءٍ »
75
306
« وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَٰتِکُمْ لَاتَعْلَمُونَ شَیًْا وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَٰرَ وَ الْأَفِْدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ »
78
199، 291
« إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسَٰنِ وَ إِیتَآیِ ذِی الْقُرْبَیٰ »
90
24
« مَنْ عَمِلَ صَٰلِحًا مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثَیٰ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَوٰةً طَیِّبَةً »
97
132
. اسراء (17)
« سُبْحَٰنَ الَّذِی أَسْرَیٰ بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِّنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ . . .
لِنُرِیَهُ مِنْ ءَایَٰتِنَآ »
1
8، 9
« إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا »
7
24
« إِنَّ هَٰذَا الْقُرْءَانَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَ یُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ »
9
150
« کَانَ الْإِنسَٰنُ عَجُولاً »
11
148، 149
« مَنْ أَرَادَ الْأَخِرَةَ وَ سَعَیٰ لَهَا سَعْیَهَا وَ هُوَ مُؤْمِنٌ »
19
120
« وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِ ّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُل رَّبِ ّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا »
24
138، 363، 364
« وَ لَاتَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا »
37
366
ص:441
« نَدْعُواْ کُلَّ أُنَاسِ بِإِمَٰمِهِمْ »
71
120
« وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْءَانِ مَا هُوَ شِفَآءٌ وَ رَحْمَةٌ »
82
150
« یَسَْلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ مَآ أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً »
85
255، 256
. کهف (18)
« لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا »
67
259
« هَٰذَا فِرَاقُ بَیْنِی وَ بَیْنِکَ »
78
260
« قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَٰلاً »
103
149، 289
« الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَوٰةِ الدُّنْیَا »
104
149
« فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیَٰمَةِ وَزْنًا »
105
288
« أَنَّمَآ إِلَٰهُکُمْ إِلَٰهٌ وَ ٰحِدٌ »
110
199
. مریم (19)
« إِلَّا مَن تَابَ وَ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحًا فَأُوْلٰئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لَایُظْلَمُونَ شَیًْا »
60
120
. انبیاء (21)
« وَ جَعَلْنَٰهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَآ إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیْرَ ٰتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوٰةِ وَ إِیتَآءَ الزَّکَوٰةِ وَ کَانُواْ لَنَا عَٰبِدِینَ »
73
374
« عَلَّمْنَٰهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ »
80
336
. حج (22)
« إِنَّ اللَّهَ یُدَ ٰفِعُ عَنِ الَّذِینَ ءَامَنُواْ »
38
239
. مؤمنون (23)
« الَّذِینَ هُمْ فِی صَلَاتِهِمْ خَٰشِعُونَ »
2
180
ص:442
« رَبِ ّ ارْجِعُونِ »
99
31
لَعَلِّی أَعْمَلُ صَٰلِحًا فِیَما تَرَکْتُ »
100
31
« کَلَّآ إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَاءِلُهَا وَ مِن وَرَاءِهِم بَرْزَخٌ »
100
31
. نور (24)
« الْخَبِیثَٰتُ لِلْخَبِیثِینَ »
26
376
« وَ الطَّیِّبَٰتُ لِلطَّیِّبِینَ »
26
376
« فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ »
36
137
. فرقان (25)
« هَبَآءً مَّنثُورًا »
23
90
« عِبَادُ الرَّحْمَٰنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْنًا »
63
183
. شعراء (26)
« وَ اخْفِضْ جَنَاحَکَ لِمَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ »
215
362، 363
. نمل (27)
« یَٰأَیُّهَا الْمَلَؤُاْ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ »
38
10، 421
« قَالَ عِفْرِیتٌ مِّنَ الْجِنِ ّ أَنَا ءَاتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ »
39
10، 11
« قَالَ الَّذِی عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْکِتَٰبِ أَنَا ءَاتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ »
40
11
« فَلَمَّا رَءَاهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّی »
40
11
. قصص (28)
« أُوْلٰئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَیْنِ بِمَا صَبَرُواْ »
54
39
ص:443
. عنکبوت (29)
« تَنْهَیٰ عَنِ الْفَحْشَآءِ وَ الْمُنکَرِ »
45
222
« مَّنْ خَلَقَ السَّمَٰوَ ٰتِ وَالْأَرْضَ »
61
392
« لَیَقُولُنَّ اللَّهُ »
61
392
« إِنَّ الدَّارَ الْأَخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ »
64
278
. لقمان (31)
« وَلَقَدْ ءَاتَیْنَا لُقْمَٰنَ الْحِکْمَةَ »
13
257
« أَنِ اشْکُرْ لِی وَ لِوَ ٰلِدَیْکَ »
14
152
« وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاس »
18
364، 366
« إِنَّ اللَّهَ لَایُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ »
18
366
« وَاغْضُضْ مِن صَوْتِکَ »
19
23
« أَلَمْ تَرَوْاْ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّمَٰوَ ٰتِ وَ مَا فِی الْأَرْضِ وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظَٰهِرَةً وَ بَاطِنَةً »
20
391، 392، 394
. سجده (32)
« الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ ءٍ خَلَقَهُ »
7
253، 257، 269، 270، 271، 277
. احزاب (33)
« لَّقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ »
21
277، 363
« لِّمَن کَانَ یَرْجُواْ اللَّهَ وَ الْیَوْمَ الْأَخِرَ وَ ذَکَرَ اللَّهَ کَثِیرًا »
21
278
« یَٰأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیْهِ »
56
345
« وَ سَلِّمُواْ تَسْلِیًما »
56
346
« إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَی السَّمَٰوَ ٰتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبَالِ »
72
244
ص:444
. سبأ (34)
« اعْمَلُواْ ءَالَ دَاوُدَ شُکْرًا »
13
151
« وَ قَلِیلٌ مِّنْ عِبَادِیَ الشَّکُورُ »
13
338، 339
. فاطر (35)
« فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَرَ ٰتٍ »
8
325
« مَن کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِیعًا إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّٰلِحُ یَرْفَعُهُ »
10
57، 140
. یس (36)
« یَٰلَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ »
26
137
« بِمَا غَفَرَ لِی رَبِّی وَ جَعَلَنِی مِنَ الْمُکْرَمِینَ »
27
9، 137
« یَٰحَسْرَةً عَلَی الْعِبَادِ مَا یَأْتِیهِم مِّن رَّسُولٍ إِلَّا کَانُواْ بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ »
30
327
« سَلَٰمٌ قَوْلًا مِّن رَّبٍ ّ رَّحِیمٍ »
58
376
« وَ امْتَٰزُواْ الْیَوْمَ أَیُّهَا الُْمجْرِمُونَ »
59
261
. صافات (37)
« إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَآءَ الدُّنْیَا بِزِینَةٍ الْکَوَاکِبِ »
6
269
« لَآإِلَٰهَ إِلَّا اللَّهُ »
35
292
« إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الُْمخْلَصِینَ »
40
323
. ص (38)
« عَلَیْکَ لَعْنَتِی إِلَیٰ یَوْمِ الدِّینِ »
78
374
« فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ »
82
139
« لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَ مِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ »
85
139
ص:445
. زمر (39)
« وَ لَایَرْضَیٰ لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ »
7
24
« هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لَایَعْلَمُونَ »
9
313
« وَ اتَّبِعُواْ أَحْسَنَ مَآ أُنزِلَ إِلَیْکُم »
55
203
. غافر (40)
« الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَیُؤْمِنُونَ بِهِ . . . وَقِهِمْ عَذَابَ الْجَحِیمِ »
7
421، 422، 423، 424، 427
« رَبَّنَا وَ أَدْخِلْهُمْ جَنَّٰتِ عَدْنٍ الَّتِی وَعَدتَّهُمْ . . . إِنَّکَ أَنتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ »
8
120، 425، 427
« وَ قِهِمُ السَّیَِّاتِ وَ مَن تَقِ السَّیَِّاتِ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمْتَهُ وَ ذَ ٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ »
9
425، 426
« رَفِیعُ الدَّرَجَٰتِ ذُو الْعَرْشِ یُلْقِی الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ »
15
137
« النَّارُ یُعْرَضُونَ عَلَیْهَا غُدُوًّا وَ عَشِیًّا »
46
55
« فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ »
64
253
. شوری (42)
« لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ ءٌ »
11
393
« مَن کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَ مَا لَهُ فِی الْأَخِرَةِ مِن نَّصِیبٍ »
20
87، 118، 119
« أَمْرُهُمْ شُورَیٰ بَیْنَهُمْ »
38
359
. زخرف (43)
« مَا تَشْتَهِیهِ الْأَنفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ »
71
148، 149
. جاثیه (45)
« أَفَرَءَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَیٰهُ »
23
356
ص:446
« مَا یُهْلِکُنَآ إِلَّا الدَّهْرُ »
24
115
. محمد (47)
« یَٰأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ أَطِیعُواْ اللَّهَ وَ أَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَ لَاتُبْطِلُواْ أَعْمَٰلَکُمْ »
33
150
. حجرات (49)
« یَٰأَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَٰکُم مِّن ذَکَرٍ وَ أُنثَیٰ وَ جَعَلْنَٰکُمْ شُعُوبًا وَ قَبَاءِلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَلٰکُمْ »
30
27، 30
. ذاریات (51)
« مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ »
56
200
. نجم (53)
« إِلَیٰ رَبِّکَ الْمُنتَهَیٰ »
42
169
. قمر (54)
« فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ »
55
122
. الرحمن (55)
« وَ النَّجْمُ وَ الشَّجَرُ یَسْجُدَانِ »
6
375
. واقعه (56)
« خَافِضَةٌ رَّافِعَةٌ »
3
362
« جَزَآءَ بِمَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ »
24
319
« إِن کُنتُمْ غَیْرَ مَدِینِینَ »
86
69
« تَرْجِعُونَهَآ إِن کُنتُمْ صَٰدِقِینَ »
87
69
ص:447
. حدید (57)
« أَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ »
7
87
. مجادله (58)
« یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ دَرَجَٰتٍ »
11
40، 137
. حشر (59)
« وَ لَاتَکُونُواْ کَالَّذِینَ نَسُواْ اللَّهَ فَأَنسَیٰهُمْ أَنفُسَهُمْ »
19
320
. منافقون (63)
« وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ »
8
168
. تغابن (64)
« إِنَّ مِنْ أَزْوَ ٰجِکُمْ وَ أَوْلَٰدِکُمْ عَدُوًّا لَّکُمْ »
14
420
. طلاق (65)
« مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا »
2
107
وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَایَحْتَسِبُ »
3
107
« لِتَعْلَمُواْ »
12
200
. ملک (67)
« خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیَوٰةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً »
2
204
« لَوْ کُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا کُنَّا فِی أَصْحَٰبِ السَّعِیرِ »
11
311
. قلم (68)
« إِنَّکَ لَعَلَیٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ »
4
237
ص:448
« فَلَا یَسْتَطِیعُونَ »
42
154
« کَانُواْ یُدْعَوْنَ إِلَی السُّجُودِ »
43
154
. نوح (71)
« یُرْسِلِ السَّمَآءَ عَلَیْکُم مِّدْرَارًا »
11
341، 342
« وَ یُمْدِدْکُم بِأَمْوَ ٰلٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَل لَّکُمْ جَنَّٰتٍ »
12
342
. مدثر (74)
« کُلُّ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ »
38
207
. انسان (76)
« وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَیٰ حُبِّهِ مِسْکِینًا وَ یَتِیًما وَ أَسِیرًا »
8
86
« إِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَانُرِیدُ مِنکُمْ جَزَآءً وَ لَاشُکُورًا »
9
86، 92
. نازعات (79)
« فَأَمَّا مَن طَغَیٰ »
37
356
« وَ ءَاثَرَ الْحَیَوٰةَ الدُّنْیَا »
38
356
« فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوَیٰ »
40
356
. تکویر (81)
« فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ »
26
314
. مطفّفین (83)
« إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لََّمحْجُوبُونَ »
15
117
. طارق (86)
« فَلْیَنظُرِ الْإِنسَٰنُ مِمَّ خُلِقَ »
5
255
ص:449
« یَوْمَ تُبْلَی السَّرَٰائِرُ »
9
274
. غاشیه (88)
« أَفَلَا یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ »
17
254، 257
. بلد (90)
« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَٰنَ فِی کَبَدٍ »
4
150
. تین (95)
« ثُمَّ رَدَدْنَٰهُ أَسْفَلَ سَٰفِلِینَ »
5
325
. قدر (97)
« أَنزَلْنَٰهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ »
1
22
« خَیْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ »
3
22
. زلزله (99)
« وَ مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ »
8
204
. عادیات (100)
« إِنَّ الْإِنسَٰنَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ »
6
151
. عصر (103)
« إِنَّ الْإِنسَٰنَ لَفِی خُسْرٍ »
2
148، 288، 289
. همزه (104)
« الَّذِی جَمَعَ مَالًا وَ عَدَّدَهُ »
2
220، 222
« یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ »
3
219، 220
ص:450
« کَلَّا لَیُنبَذَنَّ فِی الْحُطَمَةِ »
4
221
« وَ مَآ أَدْرَیٰکَ مَا الْحُطَمَةُ »
5
221
« نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ »
6
221
« الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفِْدَةِ »
7
221
« إِنَّهَا عَلَیْهِم مُّؤْصَدَةٌ »
8
221
« فِی عَمَدٍ مُّمَدَّدَةِ »
9
221
. فیل (105)
« فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَّأْکُولِ »
5
307
. ماعون (107)
« أَرَءَیْتَ الَّذِی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ »
1
55
« فَذَ ٰلِکَ الَّذِی یَدُعُّ الْیَتِیمَ »
2
55
« وَ لَایَحُضُّ عَلَیٰ طَعَامِ الْمِسْکِینِ »
3
55
« فَوَیْلٌ لِّلْمُصَلِّینَ »
4
55
« الَّذِینَ هُمْ عَن صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ »
5
55
« الَّذِینَ هُمْ یُرَآءُونَ »
6
55
« وَ یَمْنَعُونَ الْمَاعُونَ »
7
55
ص:451
روایت
معصوم
صفحه
« آه من قلّة الزاد و طول السفر »
امیرالمؤمنین علیه السلام
140
« اذا فشا الزنا ظهرت الزلزلة »
امام صادق علیه السلام
341
« اذا کان الغالب علی عبدی الاشتغال بی...اولئک الابطال
حقاً »
حدیث قدسی
53، 56، 58،
59، 60، 61
« اذا کان یوم القیامة و فرغ الله من حساب الخَلائق دفع
الخالق عز و جل مفاتیح الجنة والنار إلیّ ... ومن باب واحد سائر
الناس »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
294، 295
« الاسلام هو التسلیم »
امیرالمؤمنین علیه السلام
7
« [کیف أصبحت یابن رسول الله قال:] أصبحتُ ولی ربّ
فوقی والنار أمامی . . . فأی فقیر أفقر منّی »
؟
198، 207،
208
« اغتنموا الفرص فانّها تمرّ مرّ السحاب »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
27
« اللهم اهد قومی فانّهم لایعلمون »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
181
« اللهمّ ومن أرادنی بسوء فأرده »
دعای کمیل
427
« الاول بلا اول و الآخر بلا آخر »
امام سجاد علیه السلام
393
« افضل الشهور »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
21
«الهی عبیدک بفنائک، مسکینک بفنائک، فقیرک بفنائک»
امام سجاد علیه السلام
155
« الهی ما عبدتُکَ خوفاً من عقابک ولا طمعاً فی ثوابک بل
وجدتُک أهلاً للعبادة فعبدتُک »
امیرالمؤمنین علیه السلام
121
« ان الله لاینظر الی صورکم ولا الی اموالکم ولکن ینظر الی
قلوبکم »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
167، 270
ص:452
ص:453
« انّ للحسین فی قلوب المؤمنین محبّةً مکنونةً »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
377
« انّ للصّائم فرحتین اذا افطر فرح »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
14
« انّ من أغبط اولیائی عبداً مؤمناً ذا حظّ من صلاة . . .
وقلّت بواکیه »
امام صادق علیه السلام
222، 225،
226، 227
« انّما الاعمال بالنیات لکل امرء ما نوی »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
85
« انّی لاشمُّ رائحةَ الرحمن من جانب الیمن »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
138
« أشهد أنّک قد أقمت الصلاة و آتیت الزکاة »
زیارت امام حسین علیه السلام
313
« أعظم المصائب فوت الوقت بلافائدة »
؟
28
« أفلا أکون عبداً شکوراً »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
152
« ألا ان اولیاء الله نظروا الی باطن الدنیا اذا نظر الناس الی
ظاهرها »
امیرالمؤمنین علیه السلام
116
« ألم أزیّنْکِ بالحسن والحسین »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
278
« أنت تَسْمَعُ کلامی و تشهد مقامی »
زیارت امام رضا علیه السلام
105
« بالتواضع تتمّ النعمة »
نهج البلاغه
399
« بِالقُعُود علی قلبی »
امیرالمؤمنین علیه السلام
74
«بلِّغ بایمانی أکمل الایمان واجعِل یقینی افضل الیقین»
امام سجاد علیه السلام
202
« تعلّموا کتابَ الله فانّه أحسن الحدیث»
نهج البلاغه
277
« التواضع مزرعة الخشوع ، والخضوع ، والخشیة والحیا »
امام صادق علیه السلام
179، 242
« الحسن والحسین سیّدا شباب أهل الجنّة »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
278
« حقّ الولد علی الوالد أن یحسّن اسمه وادبه و أن یعلّمه
القرآن »
امیرالمؤمنین علیه السلام
405، 406
« خمس خصال یفطّرن الصائم و ینقضن الوضوء »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
8
« الراضی بِفِعْلِ قومٍ کالداخل فیهم معهم »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
85
« ربّ حامل فقه الی من هو أفقه منه »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
322
« روضة من ریاض الجنة »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
77
« الصلوة قربان کل تقیّ »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
222
« الصوم لی وأنا اجازی علیه »
امام صادق علیه السلام
37
ص:454
« الصوم لی وأنا أجزی به »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
13
« صوموا تصحّوا »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
71، 154
« طلبتُ الرفعةَ فوجدتها فی التواضع »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
137، 138، 139، 157، 165
« طوبی لمن شَغَلَهُ عَیْبُهُ عن عیوب الناس وتواضع من غیر
مَنْقَصَةٍ »
امیرالمؤمنین علیه السلام
382، 383
« العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء »
امام صادق علیه السلام
321
« علیک بالتواضع فانّه من أعظم العبادة »
امیرالمؤمنین علیه السلام
171
« عن عمرک فیما أفنیت »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
326
« فاطمةُ سیدة نساء العالمین »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
278
« فان الله یعلم انّی (أحب تلاوة کتابه و الاستغفار و الدعا
و الصلاة ) »
امام حسین علیه السلام
223
« فانّ الموتَ شیء لابدّ منه »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
69
« فبعزّتک یا سیّدی و مولای أقسم صادقاً »
دعای کمیل
122
« قَضَوا الجهاد الاصغر و بقی علینا جهاد الاکبر قیل: یا
رسول الله! و ما الجهاد الاکبر؟ قال جهاد النفس»
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
152
« کان رجلاً شریفاً موسراً . . . تواضع یا محمد »
امام صادق علیه السلام
407، 408
« کفی بالموت واعظاً »
امیرالمؤمنین علیه السلام
78
« لا فقر أشدّ من الجهل »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
291
« لافقر بعد الجنة ألا و إنّه لا غنی بعد النار »
امیرالمؤمنین علیه السلام
149
« لایبصر مما ورائها شیئاً »
نهج البلاغه
116
« لایجمع المال الا بخصال الخمس ببخل شدید . . . و ایثار
الدنیا علی الاخرة »
امام رضا علیه السلام
218، 219
« لایدخل حکمة جوفاً ملأ بطناً »
امام صادق علیه السلام
40
« لایسعنی ارضی و لاسمائی ولکن یسعنی قلب عبدی
المؤمن »
حدیث قدسی
322، 323
« لَوْ کَانَ الدِّینُ فَی الثُّرَیَّا لَنَالَتْهُ رِجَالٌ مِنْ هَؤُلَاء»
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
170، 171
ص:455
« لو کُشِف الغطاء ما ازددتُ یقیناً »
امیرالمؤمنین علیه السلام
121
« ما حدّ التواضع »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
183، 184
« ما رأیت شیئاً الا ورأیت اللّه قبله و معه و بعده »
امیرالمؤمنین علیه السلام
122
« مات میتة جاهلیة »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
296
« من أحبّ الدنیا ذهب خوف الآخرة »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
118
« من أخلص لله اربعین صباحاً جرت من قلبه علی لسانه
ینابیع الحکمة »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
40
« من تقرّب الیّ شبراً تقرّبتُ الیه ذراعاً »
حدیث قدسی
427
« من تواضع للّه رفعه الله ومن تکبّر خَفَضَهُ الله . . . ومن أکثر
ذکر الموت أحبّه الله »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
174، 381
«من کان لله کان الله له»
؟
156
« مولای یا مولای أنت المالک وأنا المملوک و هل یرحم
المملوک الا المالک »
مناجات امیر المؤمنین علیه السلام
در مسجد کوفه
172
« الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی ألسنتهم »
امام حسین علیه السلام
118
« الناس نیام فإذا ماتوا انتبهوا »
امیرالمؤمنین علیه السلام
324، 325
« واجعلنی من أحسن عبیدک نصیباً عندک و أقربهم منزلة
منک و أخصّهم زلفة لدیک »
دعای کمیل
202
« واذا اردت بأهل الارض عقوبةً أو عذاباً ذکرتهم فصرفت
العقوبة »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
61
« والتسلیم هو الیقین و الیقین هو التصدیق . . . و الاداء هو
العمل »
امیرالمؤمنین علیه السلام
7، 8
« وأبوهما أفضل منهما »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
278
« وأنا عبدک الضعیف الذلیل الحقیر الفقیر المسکین
المستکین »
دعای کمیل
172، 310
« وعزّتی و جلالی وعظمتی و بهائی وعلوّ ارتفاعی لایُؤْثِرُ
عبدٌ هوائی علی هواه ... وکنت له من وراء تجارة کل تاجر »
حدیث قدسی
104، 106،
107، 108
ص:456
« الوقتُ أَعَزُّ الاشیاء فَاشْغَلْهُ بأعزّ الاشیاء و هو ذکر الله
بلاغفلة وفترة »
؟
28
« و قرّة عینی فی الصلاة »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
223
« ولایمکن الفرار من حکومتک »
دعای کمیل
207
« وهم والجنّة کمن رآها و هم والنار کمن رآها»
نهج البلاغه
121
«و هو شهر عظّمته وکرّمته و شرّفته»
دعای فطر
37
« یا اول الاولین و یا آخر الاخرین »
دعای کمیل
393
« یا رسول الله من یحاسب الخلق یوم القیامة . . . الکریمُ اذا
قدر عفا »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
261
« یا معشر التجار الفقه ثمّ المتجر والله للرّبا فی هذه الامّة . . .
والفاجر فی النار »
امیرالمؤمنین علیه السلام
134، 135
« یا موسی انظر الی الارض فانّها عن قریب قبرک »
حدیث قدسی
184
« الیوم یوم المرحمة »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
182
« الیوم یوم الملحمة »
رسول اللّه صلی الله علیه و آله
182
ص:457
مصرع اول
سراینده
صفحه
آسوده شبی باید و خوش مهتابی
حافظ شیرازی
423
آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد
سعدی شیرازی
254
آینه بشکست و رخ یار ماند
؟
59
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
سعدی شیرازی
392
ابلهی دید اشتری به چرا
سنایی غزنوی
254
از جمادی مُردم و نامی شدم
مولوی
311
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
سعدی شیرازی
366
اگر فکر دل زاری نکردی
صابر همدانی
23 - 24
امان روزی که در قبرم نهند تنگ
باباطاهر عریان
325
امان روزی که قاضیمان خدا بود
باباطاهر عریان
327
اندرون از طعام خالی دار
سعدی شیرازی
41
ایزدی بود آشناییهای ما
ملک الشعرای بهار
75
این چه می گویم به قدر فهم تست
مولوی
310
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
سعدی شیرازی
269
با کریمان کارها دشوار نیست
شیخ بهایی
261، 295
بالله اگر تشنه ام آبم تویی
مهدی الهی قمشه ای
59
بدین مژده گر دیده خواهی رواست
ابوالقاسم فردوسی
379
بلند مرتبه شاهی که ز صدر زین افتاد
مقبل اصفهانی
378
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست
سعدی شیرازی
270
به جهان خرّم از آنم که خرّم از اوست
سعدی شیرازی
275
ص:458
ص:459
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است
سعدی شیرازی
276
به دریا بنگرم دریا تو بینم
باباطاهر عریان
276
به گورستان گذر کردم کم و بیش
باباطاهر عریان
220
تواضع سر رفعت اندازدت
سعدی شیرازی
314
جهان چون زلف و خطّ و خال و ابروست
شیخ محمود شبستری
254
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
باباطاهر عریان
59
چه خوش بی مهربانی هر دو سر بی
باباطاهر عریان
167
حبّ محبوب خدا ، حبّ خداست
؟
74
حریص و جهانسوز و سرکش مباش
سعدی شیرازی
187
خر عیسی گرش به مکّه برند
سعدی شیرازی
291
خواب بودم سخن عشق تو بیدارم کرد
؟
410
خوشا آنان که الله یارشان بی
باباطاهر عریان
14
خوشا آنان که الله یارشان بی
باباطاهر عریان
225
در سرم نیست جز هوای علی
شهریار
262
در نمازم خم ابروی تا یاد آمد
حافظ شیرازی
225
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
باباطاهر عریان
324
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
باباطاهر عریان
422
ذرّه ذرّه کاندر این عرض و سماست
مولوی
376
رشته ای بر گردنم افکنده دوست
مولوی
347
رومی نشد از سرّ علی کس آگاه
مولوی
174
شبی در محفلی با آه و سوزی
ملک الشعرای بهار
312
شبی مجنون به خلوتگاه ناز
محمدعلی احسانی
275
شنیدم که وقتی سحرگاه عید
سعدی شیرازی
185
قطره ای کز جویباری می رود
پروین اعتصامی
375
قوت جبریل از مطبخ نبود
مولوی
244
کای نفس من در خور آتشم
سعدی شیرازی
187
کتاب فضل تو را آب بحر کافی نیست
؟
295
ص:460
که آنان را ز حیوانی رهانید
الهی قمشه ای
139 - 140
که گفت آن عندلیبان را به گلزار
الهی قمشه ای
226
گر بماندیم زنده بردوزیم
شیخ بهائی
328
گفت احمد ز یمن بوی خدا می شنوم
؟
138
ما از تو نداریم بغیر از تو تمنّا
؟
121
ما همه شیران ولی شیر علم
میرزا محمدتقی
حجة الاسلام
311
مردان خدا پردۀ پندار دریدند
فروغی بسطامی
205
مرگ اگر مرد است آید پیش من
مولوی
137
میسر نگردد به کس این سعادت
؟
244
وجود اندر کمال خویش ساری است
شیخ محمودشبستری
311
هر چه آن خسرو کند شیرین کند
مولوی
4
همی گفت ژولیده دستار و موی
سعدی شیرازی
185
یکی قطره باران ز ابری چکید
سعدی شیرازی
187
ص:461
آدم علیه السلام 53، 117، 187، 198، 201، 373
آصف بن برخیا 11، 12
آل ابراهیم علیهم السلام 201
آل عمران علیهم السلام 201
آل محمد، اهل بیت، ائمه طاهرین علیهم السلام 3، 21، 26، 37، 51، 52، 58، 69، 70، 75، 83، 99، 113، 131، 133، 147، 165، 169، 179، 184، 197، 198، 200، 215، 235، 253، 258، 269، 272، 274، 278، 287، 295، 305، 319، 320، 322، 326، 344، 345، 355، 360، 373، 376، 377، 382، 391، 403، 405، 407، 419، 422، 426
ابراهیم علیه السلام 5، 6، 187، 274، 275، 309، 327، 345، 346، 399
ابرهه 307
ابن سینا 279
ابن فهد حلی 222
ابن یمین 184
ابوحنیفه 395، 396
ابوذر 362
ابولهب 296
ابوالنصر 407
أحمد أمین 76، 77
ادریس علیه السلام 336
اراکی، آیت اللّه 408، 409
ارباب اصفهانی، آیت اللّه آقارحیم 186
اسحاق علیه السلام 399
اسماعیل علیه السلام 6
اصبغ بن نباته 134
امام باقر علیه السلام 52، 54، 104، 155، 156، 396، 407، 408
امام حسن عسکری علیه السلام 172، 174
امام حسین، اباعبداللّه، سیدالشهداء علیه السلام 52، 59، 60، 72، 77، 78، 84، 86، 89، 92، 93، 118، 121، 155، 200، 223، 241، 262، 272، 278، 279، 280، 293، 312، 313، 361، 377، 378، 379، 396، 422
امام دوازدهم علیه السلام امام مهدی علیه السلام
امام رضا علیه السلام 72، 105، 106، 155، 216، 217، 242، 364
امام سجاد، زین العابدین علیه السلام 52، 155، 156، 202، 343، 357، 361، 380، 381، 393
امام صادق علیه السلام 28، 37، 38، 52، 55، 132، 179، 181، 222، 239، 242، 275، 321،
ص:462
ص:463
378، 396، 398، 407، 422
امام کاظم، موسی بن جعفر علیه السلام 261، 272، 273، 274
امام علی، امیرالمؤمنین علیه السلام 7، 9، 52، 57، 69، 74، 78، 86، 87، 92، 93، 113، 116، 121، 122، 133، 134، 135، 136، 140، 149، 156، 171، 172، 173، 174، 188، 200، 201، 202، 203، 204، 205، 206، 225، 227، 243، 244، 245، 260، 261، 262، 272، 273، 277، 278، 279، 280، 290، 291، 292، 293، 294، 295، 296، 309، 310، 312، 324، 325، 326، 327، 335، 343، 345، 346، 355، 362، 373، 377، 378، 381، 391، 396، 399، 405، 412، 419، 427
امام حسن مجتبی علیه السلام 52، 60، 86، 198، 200، 201، 204، 205، 206، 208، 278، 293، 380، 396
امام مهدی، امام عصر، امام زمان علیه السلام 52، 114، 339، 340، 365، 366، 410، 411، 427
ام سلمه 280
انبیاء، پیغمبران علیهم السلام 9، 40، 44، 52، 58، 61، 101، 116، 119، 133، 200، 204، 237، 258، 319، 320، 322، 336، 337، 345، 347، 355، 373، 374، 376، 377، 393، 394، 407
اویس قرنی 133، 135، 136، 137، 157، 165
بابا طاهر 219، 324، 325
بایزید 185
بروجردی، آیت الله 186، 382، 383
برون انگلیسی 239
بلال 151
بودائی ها 44
پادشاه مصر 201، 202
پروین اعتصامی 375
پوریای ولی 92
پیامبر اکرم، رسول خدا، احمد، محمد صلی الله علیه و آله 3، 8، 14، 21، 22، 26، 27، 30، 37، 38، 43، 51، 52، 60، 69، 70، 71، 75، 78، 83، 84، 88، 90، 99، 100، 113، 118، 119، 131، 133، 135، 136، 137، 138، 147، 150، 151، 152، 157، 165، 166، 167، 168، 169، 170، 171، 174، 179، 180، 181، 182، 183، 184، 187، 188، 197، 203، 215، 221، 223، 235، 237، 241، 253، 260، 261، 269، 272، 274، 277، 278، 280، 287، 289، 291، 292، 293، 294، 295، 296، 305، 319، 322، 323، 324، 326، 327، 335، 344، 347، 355، 359، 361، 362، 363، 373، 377، 378، 381، 382، 391، 392، 395، 396، 405، 407، 419، 426
جابر بن عبدالله انصاری 84
حافظ 184، 423
حاکم خراسان 105
حر بن یزید ریاحی 399
حسن، مشهدی 424
ص:464
حنبلی 395
[ حضرت ] خدیجه علیها السلام 327
خمینی، امام 358
داود علیه السلام 337
رضاخان 340
رومی، جلال الدین 174، 184، 375
زرتشتی ها 134
زکریا علیه السلام 197
[ حضرت ] زینب کبری علیها السلام 60، 241، 378
سالم میثم تمار
سعدی 184، 270، 392
سلمان 169، 170، 279، 312، 362
سلیمان علیه السلام 10، 11
سنایی 184
سید العلماء مازندرانی 205
شافعی 395
شامیان 206
شاه حسین 12
شاه طهماسب صفوی 411، 412
شاه عباس صفوی 359، 360، 361، 412
شیخ انصاری 41، 203، 205
شیخ بهایی 360
شیخ صدوق 54، 216، 259
شیخ طوسی 279
شهدای کربلا 378
شیرازی، آیت اللّه سید عبدالهادی 382
صدر المتألهین شیرازی، ملا صدرا 358
ضرار 206
طالقانی، آیت اللّه شیخ مرتضی 186
طباطبائی، علامه 12
طبرسی 172
عایشه 377
[حضرت] عباس، قمر بنی هاشم علیه السلام 74، 223، 241
[حضرت] عبدالعظیم علیه السلام 220
عبداللّه بن محمد بن خالد 407
عطیه کوفی 84
علمای اهل سنت 169
عمار 312، 362
عموی پیغمبر 181
عیسی مسیح علیه السلام 53، 187
[حضرت] فاطمه زهرا علیها السلام 52، 58، 60، 86، 182، 278، 293، 327، 345، 346، 362، 383
فرعون 236، 347
فرعونیان 241
فیض کاشانی 274
قابیل 261
قارون 219
قمشه ای 58
قمی، آیت اللّه شیخ حسین 241
قمی، شیخ عباس 240، 241، 242
کاشی، آخوند ملا محمد 186
کلینی، محمد بن یعقوب 37
کمال الملک 340
گلپایگانی، آیت اللّه سید جمال الدین 186
مالکی 395
ص:465
مجلسی، علامه 239، 240، 242
محمد بن مسلم 407، 408، 411
محمد حنفیه 173
مدرس، آیت اللّه سید حسن 186
[حضرت] مریم علیها السلام 60، 197، 201، 345
مسیحی ها 44
معاویه 206، 309
[حضرت] معصومه علیها السلام 382
مقبل اصفهانی 378
مقداد 312، 362
مقدس اردبیلی، احمد 411، 412، 413
ملکۀ سبأ 10، 422
موسی بن عمران علیه السلام 53، 184، 187، 204، 236، 237، 258، 259، 260، 378
میثم تمار 279، 280
میرداماد 358، 359، 360
نجفی، آیت اللّه شیخ محمدحسن (صاحب جواهر) 408، 409، 410
نراقی 223
نصارای نجران 292
نصرانی ها 134
نصیر الدین طوسی، خواجه 279
نظامی 184
نمرود 307
نوح علیه السلام 201، 337
هارون علیه السلام 204
یحیی علیه السلام 197
یکصد و بیست و چهار هزار پیغمبر 295
یوسف علیه السلام 43، 201، 309، 345، 398
یهودی ها 44، 134
آمریکا 71، 170، 307، 326
اروپا 71، 170، 326، 338
اصفهان 91، 186، 242، 359، 360
افغانستان 338
انگلیس 170
ایران 12، 92، 169، 171، 227، 271، 338، 344، 382، 409
بغداد 261
بهشت زهرا - تهران 220
پاکستان 338
تبریز 12
تخت فولاد اصفهان 186
تهران 1، 19، 35، 49، 67، 81، 97، 111، 129، 145، 163، 177، 195، 213، 233، 240، 251، 267، 285، 303، 317، 333، 343، 353، 371، 389، 403، 417
خراسان 75، 105
دریای مدیترانه 260
ری 259
سبأ 10، 422
شوروی سابق 393
شیراز 339
صفا 5
صفین 136
عالی قاپو - اصفهان 91، 359، 360
عراق 12، 227، 338
فرانسه 170
فلسطین 10
قبرستان بقیع 76، 273، 296، 343
قم 358، 382
کاشان 41، 378
کربلا 77، 84، 85، 105، 155، 156، 279، 378، 422
کعبه 5، 244، 307، 396
کوفه 134، 172، 243، 244، 280
کوه طور 378
مازندران 205
محلات 358
مسجد الحرام 5
مسجد پیغمبر صلی الله علیه و آله 88
مسجد جامع همدان 427
مسجد حضرت امیر علیه السلام ، تهران 1، 19، 35، 49، 67، 81، 97، 111، 129، 145، 163، 177، 195، 213، 233، 251، 267، 285، 303،
ص:466
ص:467
317، 333، 353، 371، 389، 403، 417
مسجد کوفه 172
مسجد گوهرشاد 106
مدرسه صدر 186
مدینه 43، 87، 113، 137، 183، 206، 313، 379
مروه 5
مشهد 155، 240، 339
مصر 201، 202، 227، 236
مکه 42، 44، 87، 105، 113، 155، 182، 279، 307، 343، 365
منیٰ 5
میدان نقش جهان - اصفهان 91، 359
نجران 292، 293
نجف اشرف 12، 203، 205، 409، 410، 411
نیشابور 340
وادی السلام 12
همدان 427
یمن 133، 137، 138
ص:468