سرشناسه:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40 ق.
عنوان قراردادی:نهج البلاغه . فارسی
عنوان و نام پدیدآور:ترجمه نهج البلاغه / مولف سیدرضی ؛مترجم حسین انصاریان .
مشخصات نشر:قم :دارالعرفان ، 1388.
مشخصات ظاهری:764 ص.
فروست:مجموعه آثار ؛ 2
شابک:978-964-2939-23-7 :70000 ریال
وضعیت فهرست نویسی:فیپا
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- خطبه ها
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- کلمات قصار
موضوع:علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نامه ها
شناسه افزوده:انصاریان، حسین، 1323 -، مترجم
رده بندی کنگره:BP38 /041 1388ح
رده بندی دیویی:297/9515
شماره کتابشناسی ملی:1910348
ص :1
ص :2
ص :3
ص :4
ص :5
ص :6
ص :7
ص :8
ص :9
ص :10
ص :11
ص :12
ص :13
ص :14
ص :15
ص :16
هو العلیّ الأعلی نهج البلاغه،پس از قرآن مجید و گفتار پیامبر،بهترین سخن و برترین کلام است.
نهج البلاغه،گوهر بی نظیر دریای معنویت است،که تحصیل این گوهر،موجب سعادت دنیا و آخرت انسان است.
نهج البلاغه،گوهر بی نظیر دریای معنویت است،که تحصیل این گوهر،موجب سعادت دنیا و آخرت انسان است.
نهج البلاغه،چراغ پر فروغ هدایت است،که از افق عقل امیر المؤمنین علیه السلام طلوع کرده،و درخشش و نور بخشی آن ابدی است.
نهج البلاغه،آب خوشگوار و زلالی است،که تشنگان جام معرفت را سیراب می کند.
نهج البلاغه،روزی عقل،و رزق قلب،و نور نفس،و بال و پر روح،و عامل سلامت جسم و جان است.
نهج البلاغه،باده مست کننده عاشقان،و مایه حیرت عالمان،و نور بزم و الهان،و سرمایه حیات عارفان،و راهنمای گم شدگان است.
نهج البلاغه،کتاب دانش،دفتر بینش،و حاوی اسرار آفرینش است.
نهج البلاغه،شرح توحید،نمایانگر حق،تفسیر حقیقت،بیان عقاید،مبیّن اخلاق،هدایتگر به سوی عمل صالح،و صحیفه سیاست،و چشمه جوشان مسائل ملک و ملکوت است.
ص:17
نهج البلاغه،جلوه علم ازلی بر قلب نازنین علوی،و دلیلی استوار بر امامت نفس نبوی،و نصّی محکم بر خلافت بلا فصل حضرت مرتضوی است.
نهج البلاغه،قانون زندگی،دستور بندگی،عامل آزادگی و موجب بقاء و پایندگی است.
نهج البلاغه،طبیب حاذق امراض فکری و نفسی،و داروی دردهای خانوادگی و اجتماعی،و حلاّل مشکلات حیات انسانی است.
نهج البلاغه،پرتوی از اندیشه تابناک و دل پاک علی علیه السلام است،که پیامبر بزرگ ضربت او را در روز خندق برتر از عبادت جن و انس دانست.
نهج البلاغه،نتیجه روح عرشی انسانی است که خاتم انبیا در باره او فرمود:
پیامبر بزرگ ضربت او را در روز خندق برتر از عبادت جن و انس دانست.
نهج البلاغه،نتیجه روح عرشی انسانی است که خاتم انبیا در باره او فرمود:
جوانمردی جز علی،شمشیری(برای خدا و در راه خدا)جز ذو الفقار نیست.
نهج البلاغه،اندکی از دانش موجود والایی است که نبی اکرم هزار باب علم به او آموخت که از هر بابی هزار باب گشوده می شد.
نهج البلاغه،میوه وجود مردی است که رسول الهی در باره او فرمود:آن که از علی طلب ارشاد کند گمراه نمی شود،و دچار هلاکت نمی گردد.
نهج البلاغه،ثمره شجره طیّبه ای است که رسول اکرم در باره او فرمود:مردم در صورت پایبندی به ولایت علی گرفتار گمراهی و تباهی نمی شوند.
نهج البلاغه،حاصل وجود پاک انسانی است که رسول خاتم در حق او فرمود:
خدا و پیامبر و جبرئیل از علی راضی هستند.
نهج البلاغه،شعاع قلب ملکوتی آن منبع فیضی است که محمّد صلّی اللّه علیه و آله در حق او فرمود:خداوند هر روز به علی به فرشتگان خود مباهات می کند! نهج البلاغه،محصول پر برکت وجود مبارکی است که پیامبر عزیز به او فرمود:
من و تو از نور خداوند عزّ و جلّ هستیم.
ص:18
این کتاب بی نظیر در دنیای بشریت ناشناخته،و در میان مسلمانان مهجور،و در جامعه شیعه غریب است.بر آنان که از وجدان بیدار برخوردارند و احساس تکلیف می نمایند،واجب است آن را به تمام ملّت های غیر اسلامی بشناسانند،در میان مسلمانان از محاق مهجوریت در آورند و غربتش را که خسارتی بس سنگین است در جامعه شیعه علاج کنند.
بر گویندگان لازم است خطبه هایش را بر مردم بخوانند.بر نویسندگان واجب است نامه هایش را در نوشته های خود بیاورند.بر طبیبان روحانی فرض است که حکمت هایش را در میان مردم رواج دهند.
گزیده ای از خطبه ها و نامه ها و حکمت های این کتاب لازم است جزء کتب درسی دبیرستانها و دانشگاهها قرار گیرد،تا نسل جوان با معارف الهی،و نظام زندگی،و حسنات اخلاقی،و روش همزیستی مسالمت آمیز،و طریق سیاست مثبت آشنا شوند،و از این رهگذر به احیای اصول انسانی برخیزند،و تبدیل به منابعی از معرفت و عمل صالح شوند.
گذشتگان از دانشمندان،برای بیداری امّت،و هدایت ملّت،این کتاب را تفسیر و یا ترجمه کرده اند.برخی از عالمان این عصر هم در جهت رشد جامعه،به این کار پسندیده دست یازیده اند و هر یک از این بزرگواران با توجه به نیازهای فرهنگی زمان خود،دست به قلم برده و مردم را با این کوثر الهی آشنا نموده اند.و بر صاحبان بصیرت و اهل دل،و عاشقان فضیلت،و علاقه مندان به ولایت و دلدادگان به امیر مؤمنان لازم است از زحمات مفسّران و مترجمان قدر دانی نمایند و کوشش آنان را در این مسیر ارج نهاده،از زحماتشان سپاسگزاری کنند.
این فقیر که سالیانی از عمرم را در حوزه مقدسه قم،در مکتب فقهای عظام،و مفسران بزرگ،و ادیبان عالم،جهت تحصیل علم سپری نمودم،و پس از فراگیری دانش اسلامی به نشر آن از طریق تبلیغ و قلم اقدام کردم،و در این طریق توفیق حضرت حق رفیق راهم بوده و هست،و تاکنون موفق به تألیف سی جلد کتاب در
ص:19
مسائل اجتماعی،خانوادگی،تربیتی و معارف الهی شده ام،در عین اینکه خود را لایق ترجمه این ودیعه الهی،و دریای حکمت خداوندی،و نور اندیشه علوی نمی دانم،و خیال این برنامه بسیار سنگین و طاقت فرسا را در ذهن نمی آوردم،و ترجمه های عصر حاضر را برای امّت اسلام،بخصوص نسل نو کافی می دانستم ولی در برابر اصرار مدیر متعهد و متدین انتشارات پیام آزادی که یکی از بهترین و با منفعت ترین مؤسسه های نشر معارف اسلامی در این زمان است تسلیم شدم،زیرا اشتیاق فراوانی به ترجمه زیر نویس این کتاب شریف با قلمی روان و دور از پیچیدگی های انشائی داشتند،ترجمه ای که در عین مختصر بودن بتواند به آسانی مفاهیم جملات حضرت مولی الموحدین را منعکس نماید.
در زمینه این ترجمه،ابتدا جملات ملکوتی نهج البلاغه را دقت می نمودم،سپس به لغت مراجعه می کردم،آن گاه شرح ابن ابی الحدید،و شرح ابن میثم،و شرح خوئی،و شرح ملا صالح قزوینی و برخی از شروح دیگر را می دیدم،تا در مدّت هفت ماه کار و فعالیت شبانه روزی،این ترجمه آماده شد.
امید است با در دست داشتن این کلاف،مرا هم در بازار قیامت جزء خریداران یوسف مصر وجود قلمداد نمایند،و حضرت مولا با گوشه چشمی راه نجاتم را در آن طوفان بلا باز کند،و به مزد این کار اندک و ناچیز،بخشش تقصیرات و گناهانم را از خداوند مهربان بخواهد.
به هر حال امید است مشتاقان حکمت و عرفان،دانش و فضیلت،علم و عمل، اخلاق و سیاست و خیر و سعادت،به اندازه قدرت خود از این ترجمه بهره مند شوند و حقایق آن را در زندگی روز مرّه خود تحقق دهند.
در این قسمت خود را موظف می دانم به دور نمائی از شخصیت امیر المؤمنین اشاره کنم،باشد که بیش از پیش به معرفت ما به آن منبع کمالات و فضائل بیفزاید و در حدّ توان خویش افق طلوع نهج البلاغه را بشناسیم.
حسین انصاریان
ص:20
سخن گفتن از انسان والایی که تاریخ حیات را شگفت زده کرده،هستی را در برابر عظمتش فروتن نموده و فضای حیات را به نورش روشن ساخته،کاری است بسیار دشوار یا غیر ممکن.
فیلسوفان از بیان عمق فلسفه ذاتش،و حکیمان از تعریف حکمت وجودش،و عارفان از شناخت حقیقتش،و آگاهان از بیان واقعیتش،و شاعران از سرودن شعر در ثنایش،و گویندگان از توضیح حقایق وجودش عاجز و درمانده اند.
او از آن پنج نور مقدسی است که آدم با توسل به او،توبه اش را به عرصه قبولی نشاند،و نوح کشتی خود را از غرقاب هلاک بیرون کشید،و ابراهیم آتش نمرود را بر خود گلستان نمود،و موسی با قومش از آب نیل بیرون آمد،و عیسی از فتنه یهود نجات یافت،و یونس از شکم ماهی به زندگی دوباره باز گشت،و محمد صلی اللّه علیه و آله در جنگ با مشرکین غلبه یافت.
او چشمه جوشان حقایق،منبع واقعیات،معدن فضائل،دریای کرامات،خزبنه اسرار،چراغ هدایت،آبروی بشریت،قسیم نار و جنّت،تکیه گاه پیامبر در دنیا و
ص:21
آخرت،همسر زهرا،پدر حسن و حسین،ریشه وجود امامان معصوم،و اسد اللّه، ید اللّه،عین اللّه،ادا کننده دین رسول اللّه،و ولیّ اللّه است.
بزرگ انسانی است که در میان اولین و آخرین نمونه نداشته و ندارد،قرآن به او تفسیر می شود،حق به او شناخته می گردد،عقل از او آبرو می گیرد،اسلام ناب محمدی از افق وجود او طالع می شود،زمین و آسمان به او اعتبار می گیرد،ملائکه از او دانش فرا می گیرند،و انسانیت و فضیلت و کرامت و خلافت و هدایت و حمیّت و صداقت و معنویت از او تغذیه می کنند.
ولادتش به نوشته اهل اعتبار و وثوق،و به روایت معتبرترین راویان،و به نقل مطمئن ترین نقل کنندگان،و به حکایت برجسته ترین کتابها،از مادری عفیفه، معصومه،پاک نهاد،پاکیزه سرشت،و کفالت کننده امور پیامبر:فاطمه بنت اسد و پدری بزرگوار،با کرامت،عظیم القدر،بزرگ منزلت،مودّب بآداب،مدافع توحید و نبوت،حافظ رسالت،نگهبان جان پیامبر،مؤمن قریش:حضرت ابو طالب در سیزدهم ماه رجب روز جمعه در خانه کعبه (1)،قبله اهل نماز،و منظر رحمت حق، و مطاف فرشتگان و جن و انس،به دنیا آمد.
ابن صبّاغ مالکی که از دانشمندان غیر شیعه امامیه است می گوید:فرزندی پاک، از نسلی پاک،در محلی پاک متولد شد.
آری شریفترین جای روی زمین حرم،و شریفترین موضع حرم مسجد الحرام، و شریفترین محل مسجد الحرام کعبه است،و از شریفترین ماهها که خدایش ماه حرام شمرده ماه رجب،و از شریفترین روزهای روزگار روز جمعه می باشد.
شریفترین انسان پس از پیامبر،در شریفترین محل دنیا،در شریفترین ماه،در شریفترین روز،از شریفترین نسل،از پدر و مادری شریف،به اراده خداوند حکیم به دنیا آمد،و در شریفترین دامن یعنی دامن نبوت،و در کنار شریفترین کتاب یعنی
ص:22
قرآن،و کاملترین دین یعنی اسلام پرورش یافت،و در عمر شریف خود، شریفترین ایمان و عمل و اخلاق را،برای اینکه اسوه و سر مشق جهانیان تا روز قیامت باشد از خود بروز داد!او در شریفترین و با برکت ترین و پر قیمت ترین ماه یعنی ماه مبارک رمضان،و در عظیم ترین شب هستی یعنی شب قدر،و در برترین ساعت روزگار یعنی سحر،و در عالیترین مکان یعنی محراب،به زیباترین مرگ یعنی شهادت،به جانب معشوق پرواز کرد.
او به شدت محبوب خدا و رسول بود،فرشتگان حق در برابر عظمتش خاضع بودند،بارها امین وحی سلام خدا را به وسیله پیامبر به او ابلاغ کرد.
تا در گهواره بود،گهواره اش نزدیک محل اقامت و استراحت پیامبر قرار داشت.رسول خدا با عشقی سرشار و محبتی فراوان عهده دار تربیت او بود،به وقت غذا،پیامبر به دهانش غذا می گذاشت،و به هنگام خواب پیامبر گهواره اش را حرکت می داد،و او را در آغوش می گرفت و به سینه می چسباند و می گفت:این برادر و دوست و یاور و برگزیده و ذخیره و پناهگاه و پشتیبان و پشتوانه من است. (1)
دانشمندان با توجه به این حقیقت که آن حضرت از مصادیق اتمّ و اکمل آیات ایمان و جهاد و صبر و استقامت و اخلاق و سایر فضایل یاد شده در قرآن مجید،و از مصادیق بارز روایات این ابواب است،و با توجه به خصوصیات الهی و انسانی آن بزرگوار،و با تکیه به روایاتی که با تعابیر شگفت آور از آن حضرت یاد شده، بیش از سیصد نام برای او شمرده اند،که مفهوم یا مفاهیم آن نامها در حدّ اعلا در وجود حضرتش تجلّی داشت:علی-امیر المؤمنین،سید الاوصیاء،وصی،امین، بطل،اسد،صادق،مصدق،متوکل،مجاهد،مؤمن،شریف،کریم،محسن،عارف، ذو القلب،اذن واعیه،یعسوب الدین،قائد الغرّ المحجلین،ابو تراب،ابو الحسن و...
ص:23
پیامبر اکرم از آن حضرت به عنوان حجت اللّه،باب اللّه،طریق الی اللّه، نبأ عظیم،صراط مستقیم،مثل اعلی یاد می فرمود. (1)او پس از پیامبر در میدان عبادت عابدترین مردم،و در عرصه زهد زاهدترین، و در معرکه پیکار شجاعترین،و در اخلاص خالص ترین،و در ورع پاکدامن ترین، و در دانش دانشمندترین،و در تهجّد و عبادت شبانه متهجّدترین،و در عدالت عادلترین،و در جود و سخا سخاوتمندترین،و در تمام کمالات و فضائل برترین مردم روزگار،از اولین و آخرین بود.
پیروزی ارتش اسلام در تمام جنگ ها مرهون فداکاری او بود،تا جایی که رسول خدا بر پایی دین را نتیجه جهاد او اعلام کرد. (2)
او را جز با تعریف خدا و پیامبر نمی توان شناخت،زیرا رسول خدا فرمود:خدا را جز من و علی آن گونه که باید کسی نشناخت،و مرا جز خدا و علی نشناخت،و علی را جز من و خدا نشناخت.
من فکر می کنم شما خوانندگان عزیز،برای تماشای دورنمایی از شخصیت والا و حیات الهی او باید به مفصل ترین کتبی که شیعه و غیر شیعه،و حتی غیر مسلمانان در شرق و غرب نوشته اند مراجعه کنید،و گر نه با این سطور اندک،آن هم در مقدمه این ترجمه،باز گو کردن حیات و شخصیت آن حضرت امکان ندارد.
سخن از جهاد او برای استوار شدن دین تا قیامت،و از عبادت او،و از کرامات و معجزات او،و از دانش و بینش و بصیرت او و سایر کمالاتش کار جن و انس و ملک نیست،روزی چون قیامت لازم است،و معرفی چون خدا و پیامبر تا از این معدن اسرار پرده بر داشته شود،و حقیقت وجود او بر اولین و آخرین روشن گردد، تا معلوم شود که علی جلوه کامل اسماء و صفات حق،و نشانه ذات خداوند است.
بدون تردید،به خاطر این همه کمالات و فضائل بود که خداوند مهربان برای
ص:24
حفظ شریعت و پایداری دین و استواری صراط مستقیم و تمییز حق از باطل و ادامه حکومت اسلام ناب و هدایت خلایق تا قیامت،در روز هجدهم ذی الحجه در غدیر خم،بنا به نوشته و اقرار هزاران عالم شیعی و سنّی و بنابر روایات معتبره، و اخبار متواتره،که قسمتی از آنها در کتاب شریف عبقات،الغدیر،احقاق الحق و معتبرترین کتب اهل سنّت آمده،و کتابهای یاد شده در نقل بسیاری از آن روایات به آنها تکیه کرده اند،از زبان پیامبر اسلام او را به جانشینی و خلافت و ولایت امر و سرپرستی امت معرفی کرد،و خداوند آیه اکمال دین و اتمام نعمت را بنا بر محکم ترین روایات کتب شیعه و سنّی،و اقرار هزاران دانشمند و اهل علم،و خداوندان درایت و روایت به همین خاطر نازل کرد،که مردمان تا روز قیامت بدانند دینداری بدون قبول ولایت و سر پرستی و دلالت و راهنمایی علی،کاری ناقص و ناتمام بوده،و این گونه دینداری مورد رضای حق نیست،و دین بدون علی قدرت این را ندارد که صاحبش را به رضایت و جنّت خدا برساند.
آری در ایمان و اخلاق و عمل هر انسانی،جلوه دادن ولایت و بصیرت و امامت و هدایت علی واجب است،که درخت دینداری و عبادت،و شجره حیات بدون ولایت علی در دنیا و آخرت میوه نمی دهد.
عبادات و تفکرات و اندیشه ها و سیاستهای انسانها بدون اتصال به ولایت علی ناقص و ناتمام،و دنیا بدون پیروی از علی به همین گرفتاریها و مصائب و مفاسدی که می بینید دچار خواهد بود،و بر این امور علاجی نیست،جز اینکه مهدی صاحب الزمان فرزند علی ظهور کند،و جهان را با نبوت پیامبر و ولایت علی اداره نماید.
و شما ای مردم شیعه،در غیبت امام دوازدهم وظیفه واجب و تکلیف لازم دارید که خود با تمام وجود از علی پیروی کنید و تا سر حد ایثار مال و جان با مفاسد مبارزه کنید،و زمینه رشد کمالات و فضائل و فرهنگ قرآن را فراهم نمایید،تا جهان برای اداره امورش به دست فرزند علی مهیا شود،و پس از پر شدن
ص:25
از جور و ستم،پر از عدالت و قسط گردد.
برای پیروی از امیر المؤمنین،بهترین راه و برترین کار،شناخت نهج البلاغه و عمل به آن در تمام زمینه های زندگی است،چرا که نهج البلاغه همراه با خطبه ها و نامه ها و حکمت هایش نمایشگر ماهیت و حقیقت و ذات علی و نحوه اندیشه پاک و سالم او نسبت به خدا و هستی و انسان و حقایق و گذشته و آینده جهان است.
و السلام
ص:26
شریف رضی معروف به ذو الحسبین،محمد بن الطاهر ذی المنقبتین ابی احمد الحسین بن موسی بن محمّد بن موسی بن ابراهیم بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام،متولد سال 359 قمری و متوفّی به سال 406 است.
او از نوابغ روزگار،و از نادرترین دانشمندان،و از پرکارترین افراد اهل علم است.دانش خود را از بزرگترین و برجسته ترین عالمان زمان خود فراگرفت و در مکتب دانشمندانی چون ابراهیم بن احمد طبری،ابو علی فارسی،ابو محمّد عبد اللّه ابن محمد اسدی،ابو حفص ابراهیم بن احمد کنانی،ابو عبد اللّه مرز بانی،قاضی عبد الجبار،شیخ مفید،ابو هارون محمد تلّعکبری،متخصص انواع علوم ادبی و معانی بیان،و تفسیر و حدیث،و فقه و اصول،و حکمت و شعر گشت،و با ایثار دانش سرشار خود شاگردانی چون ابو الحسن هاشمی،سید عبد اللّه جرجانی، ابن قدامه،مهیار دیلمی،شیخ محمد حلوانی و شیخ طوسی که هر یک پس از او سر آمد علمای روزگارشان شدند تربیت کرد.او نسبت به اسلام و مسلمین خدمتگزاری صادق،و در عبادت و بندگی انسانی خالص،و در افکار و اندیشه
ص:27
موجودی کم نظیر،و در جوانمردی و فتوّت و رسیدگی به امور محرومین شخصیتی کم نظیر بود.
خدمات او چنانکه در کتب رجالی آمده،با زبان تفسیر و حکمت،و شعر و نثر، و خطابه های محکم و مستدل،و نوشته های استوار و قوی،به شریعت محمدی و به مکتب اهل بیت بیش از آن است که در محدوده قلم و نوشتار بگنجد.
او ادیبی بارع،فقیهی متبحّر،متکلمی حاذق،مفسری متخصص،و محدثی خبیر بود.
خلوص و دانش او از کتابهایش چون حقایق التأویل،مجازات الآثار النّبویة، تلخیص البیان،اخبار قضاة بغداد،خصائص الائمة،تعلیق بر کتاب خلاف الفقهاء،و دیگر کتب نحوی و تاریخی و فقهی و تفسیریش پیداست.
او با اینکه بیش از 48 سال در دنیا عمر نکرد،ولی سراسر این عمر کوتاه پر از برکت و منفعت برای اسلام،و دانش و فضیلت برای مردم،و خدمت و فعالیت برای محرومین بود.از عظیم ترین خدمات شریف رضی به جهان دانش و علم،و عرصه ادب و ادبیات،و میدان معنویت و تربیت،و رشد و هدایت انسانیت، انتخاب خطبه ها،نامه ها و کلمات کوتاه امیر المؤمنین علیه السّلام از دریایی از گوهرهای به جا مانده از آن حضرت است.او عمده این گوهرها را در کتب فراوانی از شیعه و غیر شیعه پراکنده دید و فکر کرد که دسترسی به آنها برای عموم میسّر نیست،از این جهت با خلوص و اخلاص،به انتخاب قسمتی از آن گوهرها دامن همت به کمر زد،و پس از چندی این مجموعه بی نظیر را که معروف به برادر قرآن شد به وجود آورد.آری آن گوهر شناس بصیر،و آن عالم حکیم،یادگاری از خود به جا گذاشت که چراغ راه انسان تا روز قیامت شد مترجم.
ص:28
مقدمه مؤلف
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیمِ پس از سپاس و ستایش خدای را که سپاس را بهای نعمت هایش ،و پناهگاه از بلایش ،و وسیله به سوی بهشتش ،و موجب افزایش احسانش قرار داده ،و درود بر رسولش پیامبر رحمت،و امام پیشوایان،و چراغ امت ،انتخاب شده از طینت بزرگواری،و خلاصه شرافت پیشین ،و رستنگاه افتخار پاک ریشه دار، و شاخه بلند پر برگ و ثمر ،و درود بر اهل بیتش چراغهای تاریکی ها ، و نگاهبان امت ها ،و مشعلگاه روشن دین ،و میزانهای سنگین فضیلت،
ص:29
ص:30
ص:31
که درود خدا بر تمام آنان باد ،درودی در برابر فضلشان، و پاداشی بر عملشان ،و در خور پاکی و فرع و اصلشان ،تا زمانی که سپیده می درخشد،و ستاره طلوع کرده غروب می کند ،(گویم):
من در ابتدای جوانی،و شادابی زندگی ،تألیف کتابی را را در ویژگیهای امامان علیهم السلام شروع کردم که حاوی خبرهای نیکو و گوهرهای کلام آنان بود ،انگیزه ام را در این برنامه در ابتدای همان کتاب ذکر کردم،و آن را مقدمه سخن قرار دادم .وقتی از ویژگیهای مخصوص امیر المؤمنین علیه السّلام فارغ شدم موانع زمان، و حوادث باز دارنده ایام مرا از اتمام بقیه کتاب باز داشت ، آماده آن را به ابواب و فصولی نظام داده بودم ، و در پایانش بخشی بود حاوی سخنان نیکوی امام امیر المؤمنین علیه السّلام
ص:32
از سخنان کوتاه در پندها و حکمتها و امثال و آداب، غیر خطبه های طولانی و نامه های مفصل .
عده ای از دوستان و برادران آنچه را در آن بخش متقدم الذکر بود نیکو دانستند و از آن سخنان بدیع و معانی جالب شگفت زده و متعجب شدند ، و از من درخواست تألیفی کردند مشتمل بر سخنان گزیده امیر المؤمنین علیه السّلام در جمیع فنونش، و مجموعه ای از همه نوعش،از خطبه ها،نامه ها،و مواعظ و آداب ،زیرا می دانستند این تألیف متضمن عجائب بلاغت،و غرائب فصاحت، و گوهرهای عربیت ،و نکات با ارزش از سخنان دینی و دنیایی است ،که در کلامی فراهم نیامده،و در کتابی کامل بدین صورت جمع نشده ،چرا که امیر المؤمنین علیه السّلام سرچشمه فصاحت و آبشخور آن ،و منشأ
ص:33
بلاغت و مولد آن است ،پوشیده بلاغت و فصاحت از او آشکار گشته،و قوانینش از او گرفته شده ،و هر گوینده سخنوری از او پیروی کرده،و هر واعظ بلیغی از سخن او کمک گرفته ،با این وصف او از همه گوی سبقت ربوده و این همه به او نرسیده، او پیش افتاده و آنان پس مانده اند ،چرا که کلام آن حضرت علیه السّلام را رنگی از علم حق و بویی از سخن پیامبر است .
من خواسته آنان را به نظام دادن این تألیف پذیرفتم،و بر این معنی آگاه بودم که سودش عظیم، و نامش پر آوازه،و اجرش ذخیره روز جزاست .قصدم این بود که علاوه بر محاسن فراوان و فضائل بسیار،عظمت مقام امیر المؤمنین علیه السّلام را در میدان این فضیلت بنمایانم ،و این که آن حضرت (علیه السّلام)تنها شخصیتی است که از میان همه پیشینیانی که سخنانی از آنان مانده، و از آنها از فصاحت و بلاغت اندکی و از فضیلت کلام مرحله ناچیزی نقل می شود سخنان حضرتش
ص:34
به آخرین مرحله از فصاحت و بلاغت رسیده ،گفتارش دریای بی کرانی است که هیچ سخنی با آن برابری ندارد، و اقیانوس بی انتهایی است که همتایی برایش نیست .و شایسته دانستم در افتخار کردن به آن حضرت (که شاخه ای از آن درختم)به قول فرزدق شاعر مثل بزنم :
«آنان پدران من هستند،ای جریر مانند ایشان را بیاور زمانی که اجتماعات ما را به گرد هم آورد ».
کلام حضرت را مشاهده کردم بر سه قطب می چرخد:اول خطبه ها و اوامر،دوم نامه ها و رساله ها،سوم حکمت ها و پندها .عزمم بر این شد که به توفیق الهی ابتدا خطبه های نیکو،آن گاه نامه های جالب،سپس حکمت ها و آداب زیبا را انتخاب کنم ،در حالی که برای هر کدام بابی قرار دهم،و در هر باب برگهای سپیدی بنهم، تا اگر در آینده موارد دیگری را یافتم که فعلا در دسترس نبود به آن اضافه کنم .و اگر سخنی از حضرت به دست آمد که در اثنای
ص:35
گفتگویی،یا پاسخ پرسشی،یا منظور دیگری از آن حضرت صادر شده که از آن سه قطب نیست،سه قطبی که قاعده کتاب را بر آنها نهاده ام،پس آن را در بابی که مناسبتر و شباهتش به آن بیشتر بود آورم ،چه بسا در میان آنچه انتخاب نموده ام فصولی ناهماهنگ،و سخنان زیبایی نامنظم آمده ،علت این مسأله آن است که من نکات و سخنان درخشنده را گرد آوری می کنم،و قصدم نظم و پیوستگی میان آنها نیست .
و از شگفتیهای آن حضرت علیه السّلام که در آن منحصر به فرد است و همتایی ندارد این که:اگر شخص ژرف نگر و اندیشمندی در گفتار حضرتش که در زهد و مواعظ و توجه به آخرت و باز داشتن از موجبات عذاب است اندیشه کند،و به آن فکر نکند که این سخن از شخصیتی چون اوست(علیه السّلام)که دارای منزلتی عظیم،و فرمانی نافذ،و حکومتی محیط بر همگان است ،تردید نخواهد کرد که این سخن زاهدی است که جز زهد برنامه ای ندارد ،و برای او غیر سرگرمی به عبادت و بندگی شغلی نیست ،و کلام کسی است
ص:36
که در گوشه خانه ای تنها و دور از مردم ،یا در کنار کوهی جای گرفته که جز همهمه خود را نمی شنود، و غیر خود را نمی بیند ،و باورش نمی شود که این سخن از انسانی است که در میدانهای جنگ غوطه ور بوده،و با شمشیر کشیده گردن گردنکشان را از بدن جدا می کرد ،و پهلوانان را به خاک می انداخت ، و با شمشیر خون چکان از کارزار باز می گشت ،و با این وصف او زاهدترین زاهدان و برگزیده ابدال و اولیاء خداست .این از فضائل شگفت انگیز و خصائص ظریف آن حضرت است که با آن اضداد را در وجودش جمع کرده،و صفات پراکنده را الفت و پیوند داده است ، و بسیار شده است که در باره این واقعیت با برادران سخن گویم،و تعجب آنان را بر انگیزم، که در حقیقت جای عبرت و مقام فکرت است .
و بسا که در این کتاب لفظی که به دو صورت یا بیشتر روایت شده دیده می شود ،عذرم در این زمینه این است که در روایات مربوط به فرمایشات حضرت اختلاف شدیدی وجود دارد ،بسا اتفاق افتاده که کلامی از حضرت در روایتی آمده و به همان صورت در اینجا
ص:37
نقل شده ،پس از آن در روایتی به شکل دیگر دیده شده،یا به علت اینکه در روایت دوم لفظ یا جمله مفصل تر بیان شده،یا به سبب آنکه عبارت آن از عبارتی که در روایت اول آمده نیکوتر و زیباتر است، بنا بر این اقتضا داشت که آن سخن دوباره بیان شود تا هم تأییدی بر سخن انتخاب شده گذشته باشد، و هم بر حفظ بهترین سخنان آن جناب غیرت ورزیده نگذاریم چیزی از آن ناگفته بماند .و گاهی در دو جای مختلف سخنی از امام انتخاب شده آن هم نه از باب عمد بلکه به خاطر طولانی شدن زمان از روی سهو و نسیان بوده ،با این همه ادعای احاطه به تمام سخنان امام را به نحوی که هیچ سخنی از دست نرفته باشد ندارم ، بلکه بعید نمی دانم که آنچه را به دست نیاورده ام بیش از آن باشد که به دست آورده ام ،و سخنانی که من آگاهی به آن دارم کمتر از آن باشد که در اختیارم نیست ،با این همه مرا وظیفه ای جز تلاش و کوشش برای جمع آوری این سخنان نیست ،و بر خداوند است که راه را به رویم باز کند،و در این زمینه مرا هدایت نماید ان شاء اللّه .
ص:38
پس از آن نظرم بر این شد که نامش را«نهج البلاغه»بگذارم ،زیرا این گنجینه نفیس درهای بلاغت را به روی بیننده باز می کند،و راه طلب آن را به او نزدیک می نماید .نیاز دانشمند و دانشجو،و مطلوب بلیغ و زاهد در این کتاب است .در اثنای این کتاب سخنان اعجاب انگیزی در توحید و عدل و تنزیه حق از شباهت به خلق مشاهده می شود که فرونشاننده سوز هر تشنگی،و شفای هر بیماری،و پاک کننده زنگار هر شبهه ای است .توفیق و حفظ از خطا را از خدا می خواهم ،و رهنمایی و یاری را از او درخواست می کنم ،و از خطای دل پیش از خطای زبان و از لغزش سخن قبل از لغزش قدم به او پناه می برم،و او مرا بس است و نیکو وکیلی است .
ص:39
ص:40
باب انتخاب شده از خطبه ها و فرمانهای امیر مؤمنان
علیه السّلام،و در این باب بعضی از فرمایشات انتخاب شده
حضرت که همانند خطبه است و در مجالس عمومی و در
جنگها و پیشامدها ایراد شده آمده است.
خطبه ها و سخنان بلند
ص:41
ص:42
خدای را سپاس که گویندگان به عرصه ستایشش نمی رسند و شماره گران از عهده شمردن نعمت هایش بر نیایند و کوشندگان حقّش را ادا نکنند خدایی که اندیشه های بلند او را درک ننمایند ، و هوش های ژرف به حقیقتش دست نیابند ،خدایی که اوصافش در چهار چوب حدود نگنجد ،و به ظرف وصف در نیاید ،و در مدار وقت معدود،و مدت محدود قرار نگیرد .با قدرتش خلایق را آفرید ،و با رحمتش بادها را وزیدن داد ،و اضطراب زمینش را با کوهها مهار نمود .
ص:43
آغاز دین شناخت اوست ،و کمال شناختش باور کردن او ،و نهایت از باور کردنش یگانه دانستن او ،و غایت یگانه دانستنش اخلاص به او ،و حدّ اعلای اخلاص به او نفی صفات(زائد بر ذات)از اوست ،چه اینکه هر صفتی گواه این است که غیر موصوف است ،و هر موصوفی شاهد بر این است که غیر صفت است .پس هر کس خدای سبحان را با صفتی وصف کند او را با قرینی پیوند داده ، و هر که او را با قرینی پیوند دهد دوتایش انگاشته ،و هر که دوتایش انگارد دارای اجزایش دانسته ،و هر که او را دارای اجزاء بداند حقیقت او را نفهمیده ،و هر که حقیقت او را نفهمید برایش جهت اشاره پنداشته ،و هر که برای او جهت اشاره پندارد محدودش به حساب آورده ،و هر که محدودش بداند چون معدود به شماره اش آورده ، و کسی که گوید:در چیست؟حضرتش را در ضمن چیزی در آورده ،و آن که گفت:بر فراز چیست؟آن را خالی از او تصور کرده .
ازلی است و چیزی بر او پیشی نجسته ،و نیستی بر هستی اش مقدم نبوده ،با هر چیزی است ولی منهای پیوستگی با آن، و غیر هر چیزی است امّا بدون دوری از آن ،پدید آورنده موجودات است بی آنکه حرکتی کند و نیازمند به کار گیری ابزار و وسیله باشد ،بیناست بدون احتیاج به منظرگاهی از آفریده هایش ،یگانه است چرا که او را مونسی
ص:44
نبوده تا به آن انس گیرد و از فقدان آن دچار وحشت شود .
بی سابقه ماده و مواد مخلوقات را لباس هستی پوشاند،و آفرینش را آغاز کرد ،بدون به کار گیری اندیشه و سود جستن از تجربه و آزمایش ،و بدون آنکه حرکتی از خود پدید آورده ،و فکر و خیالی که تردید و اضطراب در آن روا دارد .موجودات را پس از به وجود آمدن به مدار اوقاتشان تحویل داد ،و بین اشیاء گوناگون ارتباط و هماهنگی برقرار کرد ،ذات هر یک را اثر و طبیعتی معین داد،و آن اثر را لازمه وجود او نمود ،در حالی که به تمام اشیاء پیش از به وجود آمدنشان دانا ،و به حدود و انجام کارشان محیط و آگاه،و به اجزا و جوانب همه آنها آگاه و آشنا بود .
سپس خدای سبحان جوها را شکافت،و اطراف آن را باز گشود،و فضاهای خالی را در آن ایجاد کرد .
آن گاه آبی را که امواجش در هم شکننده،و خود انبوه و متراکم بود در آن فضای باز شده روان نمود.آن را بر پشت بادی سخت وزان و جنباننده و بر کننده و شکننده بار کرد ،به آن باد فرمود تا آب را از جریان باز دارد، و آن را بر نگهداری آب تسلط داد،و باد را برای حفظ حدود و جوانب آب قرین گماشت .فضا در زیر باد
ص:45
نیرومند گشاده و باز،و آب جهنده بالای سر آن در جریان .سپس باد دیگری به وجود آورد که منشأ وزش آن را مهار کرد ،و پیوسته ملازم تحریک آبش قرار داد ،و آن را به تندی و زانید،و از جای دورش بر انگیخت ، آن را به برهم زدن آب متراکم،و بر انگیختن امواج دریاها فرمان داد .
باد فرمان گرفته آب را همچون مشک شیر که برای گرفتن کره بجنبانند به حرکت آورد ،و آن گونه که در فضای خالی می وزد بر آن سخت وزید ،اولش را به آخرش،و ساکنش را به متحرکش بر می گرداند ،تا آنکه انبوهی از آب به ارتفاع زیادی بالا آمد،و آن مایه متراکم کف کرد ،آن گاه خداوند آن کف را در هوای گشاده و فضای فراخ بالا برد،و آسمانهای هفتگانه را از آن کف ساخت ،پایین ترین آسمان را به صورت موجی نگاه داشته شده ،و بالاترین آن را به صورت سقفی محفوظ و طاقی بر افراشته قرار داد ، بدون ستونی که آنها را بر پا دارد ،و بی میخ و طنابی که نظام آنها را حفظ کند .آن گاه آسمان را به زیور ستارگان و روشنی کواکب درخشان آرایش داد ،و آفتاب فروزان و ماه درخشان را در آن که فلکی گردان و سقفی روان و صفحه ای جنبان بود روان ساخت .
ص:46
سپس میان آسمانهای بلند را از هم گشود،و از فرشتگان مختلف خود پر کرد .
گروهی در سجده اند و آنان را رکوعی نیست ،برخی در رکوعند بدون قدرت بر قیام ،و عده ای بدون حرکت از جای خود در حال قیامند ،و شماری منهای ملالت و خستگی در تسبیح اند ،خواب در دیده، بیهوشی در عقل ،سستی در کالبد،و غفلت فراموشی به آنان راه ندارد .و برخی امین وحی خداوند،و زبان گویا به سوی پیامبران ،و واسطه اجرای حکم و امر حق اند .
گروهی محافظان بندگان از حوادث ،و دربانان درهای بهشتهایند .بعضی قدمهایی ثابت در قعر زمینها،و گردن هایی بالاتر از برترین آسمان ، و هیکل هایی از پهندشت هستی گسترده تر ،و دوشهایی مناسب پایه های عرش دارند ، دیدگانشان در برابر عظمت عرش به زیر افتاده ،و در زیر آن جایگاه در بالهای خود پیچیده اند ،بین آنان و موجودات ما دونشان حجابهایی از عزت و پرده هایی از قدرت افکنده شده ،در خیال خود برای خداوند
ص:47
صورتی تصویر ننمایند ،و صفات او را چون اوصاف مخلوقات نینگارند ،و به اماکن محدودش نسازند ،و او را به همانند و امثال اشاره نکنند .
سپس خداوند سبحان از قسمت های سخت و نرم و شیرین و شور زمین خاکی را جمع کرد و بر آن آب پاشید تا پاک و خالص شد ،آن گاه آن مادّه خالص را با رطوبت آب به صورت گل چسبنده در آورد ، سپس از آن گل صورتی پدید کرد دارای جوانب گوناگون و پیوستگی ها،و اعضای مختلفه و گسیختگی ها .
آن صورت را خشکاند تا خود را گرفت،و محکم و نرم ساخت تا خشک و سفالین شد ، و او را تا زمان معین و وقت مقرر به حال خود گذاشت .سپس از دم خود بر آن ماده شکل گرفته دمید تا به صورت انسانی زنده در آمد دارای اذهان و افکاری که در جهت نظام حیاتش به کار گیرد ،و اعضایی که به خدمت گیرد ،و ابزاری که زندگی را بچرخاند ،و معرفتش داد تا بین حق و باطل تمیز دهد
ص:48
و مزه ها و بوها و رنگها و جنسهای گوناگون را از هم باز شناسد ،در حالی که این موجود معجونی بود از طینت رنگهای مختلف،و همسانهایی نظیر هم،و اضدادی مخالف هم،و اخلاطی متفاوت با هم،از گرمی و سردی و رطوبت و خشکی و ناخوشی و خوشی .از فرشتگان خواست به ادای امانتی که نزد آنان داشت،و وفا به عهدی که به آنان سفارش کرده بود در انجام سجده بر آدم و فروتنی برای اکرام به او اقدام نمایند ، در آن وقت به فرشتگان گفت:«بر آدم سجده کنید.همگان سجده کردند جز ابلیس »که غرور و تکبر او را گرفت، و بدبختی بر او چیره شد،و به آفریده شدنش از آتش احساس عزت و برتری نمود،و به وجود آمده از خاک خشکیده را پست و بی مقدار شمرد .خداوند هم او را برای مستحق شدنش به خشم حق،و به کمال رساندن آزمایش و به انجام رسیدن وعده اش مهلت داد ،به او گفت:«تو از کسانی هستی که تا وقت معین مهلت در اختیار آنان است ».آن گاه آدم را در سرایی که عیشش بی زحمت در اختیار بود ساکن کرد، و جایگاهش را به امنیت آراست،و او را از ابلیس و دشمنی او ترساند .اما دشمنش به جایگاه زیبای او
ص:49
و همنشینی اش با نیکان رشک برد و او را بفریفت .آدم(به وسوسه دشمن)یقین را به تردید،و عزم محکم را به دو دلی ،و شادی را به ترس جابجا کرد،و ندامت را به خاطر فریب خوردن به جان خرید .آن گاه خداوند سبحان در توبه را به رویش گشود،و کلمه رحمت را به او تلقین کرد،و باز گشت به بهشت را به او وعده داد ، سپس او را به این دنیا که محل آزمایش و از دیاد نسل است فرود آورد .
خداوند سبحان پیامبرانی از فرزندان آدم برگزید که در برنامه وحی،و امانت داری در ابلاغ رسالت از آنان پیمان گرفت،آن زمان که اکثر انسانها عهد خدا را به امور باطل تبدیل نموده، و به حق او جهل ورزیدند،و برای او از بتان همتا گرفتند ،و شیاطین آنان را از معرفت به خداوند باز داشتند،و رابطه بندگی ایشان را با حق بریدند .پس خداوند رسولانش را بر انگیخت،و پیامبرانش را به دنبال هم به سوی آنان گسیل داشت ،تا ادای عهد فطرت الهی را از مردم بخواهند،و نعمتهای فراموش شده او را به یادشان آرند و با ارائه دلایل بر آنان اتمام حجت کنند ،و نیروهای پنهان عقول آنان را بر انگیزانند ،و نشانه های الهی
ص:50
را به آنان بنمایانند :از این بلند آسمان که بر بالای سرشان افراشته،و زمین که گهواره زیر پایشان نهاده،و معیشتهایی که آنان را زنده می دارد،و اجلهایی که ایشان را به دست مرگ می سپارد ، و ناگواریهایی که آنان را به پیری می نشاند،و حوادثی که به دنبال هم بر آنان هجوم می آورد .خداوند سبحان بندگانش را بدون پیامبر،یا کتاب آسمانی،یا حجتی لازم،یا نشان دادن راه روشن رها نساخت .
پیامبرانی که کمی عددشان،و کثرت تکذیب کنندگانشان آنان را از تبلیغ باز نداشت ،از پیامبر گذشته ای که او را از نام پیامبر آینده خبر دادند،و پیامبر آینده ای که پیامبر گذشته او را معرفی کرد .بر این منوال قرنها گذشت، و روزگار سپری شد ،پدران در گذشتند و فرزندان جای آنها را گرفتند .
تا خداوند محمّد رسول اللّه صلی اللّه علیه و آله را برای به انجام رساندن وعده اش، و به پایان بردن مقام نبوت مبعوث کرد،در حالی که قبولی رسالت او را از تمام انبیا گرفته بود،نشانه هایش روشن ،و میلادش با عزت و کرامت بود.در آن روزگار اهل زمین مللی پراکنده،دارای خواسته هایی
ص:51
متفاوت،و روشهایی مختلف بودند ،گروهی خدا را تشبیه به مخلوق کرده،عده ای در نام او از حق منحرف بوده ، و برخی غیر او را عبادت می نمودند .چنین مردمی را به وسیله پیامبر از گمراهی به هدایت رساند،و به سبب شخصیّت او از چاه جهالت به در آورد .آن گاه لقایش را برای محمّد صلّی اللّه علیه و آله اختیار کرد و جوار خود را برای او پسندید ،با فراخواندنش از این دنیا به او اکرام نمود،و برای او فردوس اعلا را به جای قرین بودن به ابتلائات و سختیها بر گزید،و او را کریمانه به سوی خود برد(درود خدا بر او و خاندانش باد ) و آن حضرت(به وقت انتقال به آخرت)هر آنچه را انبیاء گذشته در امت خود به ودیعت نهادند در میان شما به ودیعت نهاد ، که پیامبران امتها را بدون راه روشن،و نشانه پا برجا،سر گردان و رها نگذاشتند .
این ودیعت کتاب پروردگارتان در میان شماست ،که حلال و حرامش،واجب و مستحبش، ناسخ و منسوخش،امر آزاد و غیر آزادش،خاص و عامش،پندها و امثالش،مطلق و مقیّدش،و محکم و متشابهش را بیان کرد،مبهمش را تفسیر
ص:52
نمود،و مشکلاتش را توضیح داد .برابر با پیمانی که از بندگان گرفته تحصیل آگاهی به قسمتی از قرآن واجب، و دانستن رموز برخی دیگر از آیات لازم نیست ،وجوب احکامی در قرآن معین، و نسخ آن در حدیث روشن است ،و قسمتی از مسائل اجرایش بنا بر سنت واجب،و ترکش بنا بر قرآن آزاد است .
وجوب برخی از احکام تا زمانی معین ثابت،و پس از انقضاء مدت زائل شدنی است .بین گناهان کبیره که بر آن وعده عذاب داده،و معاصی صغیره که امید مغفرت در آن است تفاوت گذاشته ، و میان آنچه اجرای اندکش مقبول،و ترک بسیارش آزاد است فرق نهاده .
زیارت خانه خود را که قبله مردم قرار داده بر شما واجب نموده ،که مشتاقان چون چهارپایان به آب رسیده به آن هجوم می کنند،و همانند کبوتران به آن پناه می برند .حج را نشانه خاکساری در برابر عظمت،و اعتراف به عزت خداوندیش قرار دارد .شنوندگانی از عبادش را برگزید که
ص:53
دعوتش را لبیک گفتند ،و سخن او را تصدیق نمودند،در آنجا که پیامبران او به عبادت برخاستند ایستادند، و بین خود و فرشتگانی که گرداگرد عرش می گردند شباهت ایجاد کردند ،در تجارت خانه عبادت او سودها تحصیل می کنند،و به وعده گاه مغفرت او شتابان روی می آورند .خدای سبحان کعبه را نشانه اسلام و حرم امن پناهندگان قرار داد .زیارتش را فرض،و حقّش را لازم، و رفتن به سویش را بر شما واجب نمود ،و اعلام کرد:«بر آنان که توانایی رفتن دارند زیارت بیت واجب است،و آن که با روی گرداندن کفر ورزد بداند که خدا از او و همه جهانیان بی نیاز است » .
خدای را سپاس که تتمیم نعمتش را طالبم،و فروتنی در برابر عزّتش را جویایم،و پناه او را از نافرمانیش
ص:54
خواهانم ،از او درخواست یاری دارم که به کفایتش نیازمندم ،آن را که او هدایت کند گمراه نشود، و هر که را او دشمن بدارد نجات نیابد،و هر که را او کفایت کند محتاج نگردد ،زیرا او سنگین ترین وزنه ها، و بهترین اندوخته هاست .و شهادت می دهم که جز خدای یگانه خدای نیست و او را شریکی نمی باشد، شهادتی که خلوصش از امتحان گذشته،و بر حقیقتش پایبندم.به آن شهادت تمسک داریم تا زمانی که خدا زنده مان می دارد،و آن را برای دشواریهای قیامت ذخیره می کنیم ،که این گواهی استواری ایمان، سر لوحه احسان،مایه خشنودی حق،و عامل طرد شیطان است .
و شهادت می دهم که محمّد بنده و رسول اوست،و او را به دین مشهور،و نشانه معروف،و کتاب مسطور،و نور درخشان،و چراغ فروزان، و دستور روشن و آشکار به سوی مردم فرستاد ،تا شبهه های آنان را بر طرف سازد،و با دلایل روشن بر آنان اتمام حجت کند،و به آیات قرآن مردم را از هلاکت بر حذر داشته،و از عواقب شوم معصیت بترساند ، رسالت او به وقتی بود که مردم دچار فتنه ای بودند که ریسمان دین از اثر آن گسسته،و پایه های یقین
ص:55
متزلزل،و اصل دین گرفتار اختلاف،و همه امور درهم ریخته بود،راه رهایی بر مردم تنگ،و مصدر هدایت پوشیده ،چراغ راهنما خاموش،و گمراهی نسبت به همه فراگیر بود .خداوند نافرمانی می شد، و شیطان یاری داده می شد،ایمان ورشکسته،پایه هایش فرو ریخته،نشانه هایش متغیر و ناشناخته،راههایش ویران و پوشیده،و آثار جاده هایش از بین رفته بود .شیطان را فرمان برده، راههای او را پیموده،و به آبشخورهای او وارد شده بودند .آثار شیطان به وسیله متابعانش به کار افتاده، و پرچمش بر افراشته شده بود ،در فتنه هایی که همچون حیوان چموش آنان را لگد مال می کرد،و زیر سم خود می کوبید، و باز هم(به انتظار فتنه ای بیش)بر سر سم خود ایستاده بود .در آن فتنه سر گردان و حیران و نادان و دچار حیله شیطان بودند.آن بزرگوار در بهترین خانه و کنار بدترین همسایگان جای داشت .خوابشان بیداری بود،و سرمه چشمشان اشک،سوزان،در سرزمینی می زیستند که آگاهشان دهانش دوخته،و نادانشان به تخت عزت نشسته بود .
ص:56
اهل بیت رسول جایگاه راز حق،و پناهگاه امر یزدان،و ظرف علم رحمان،و مرجع دستور خدا، و مخازن کتابهای پروردگار،و کوههای پشتوانه دین الهی اند .به وسیله آنان کژیهای دین را راست، و لرزش بدنه آیین را آرام نمود .
مخالفان حق بذر نافرمانی و انحراف پاشیدند،و آب فریب پای آن ریختند،و بدبختی و سقوط درو کردند .
با آل محمّد-درود خدا بر او و آل او باد-احدی از این امت را نمی توان مقایسه کرد، و هیچ گاه آنان را که نعمت آل محمّد به طور دائم بر آنان جاری است نمی شود همپایه آنان دانست .آنان پایه دین و ستون یقین اند .افراط گرایان به آنان باز گردند،و عقب مانده ها به ایشان رسند(تا هدایت شوند )، ویژگیهای حقّ ولایت مخصوص آنان،و وصیت و ارث پیامبر خاص ایشان است .اکنون حق
ص:57
به حق دار رسیده،و خلافت به جایگاه خودش باز گشته است .
هان!به خدا قسم ابو بکر پسر ابو قحافه جامه خلافت را پوشید در حالی که می دانست جایگاه من در خلافت چون محور سنگ آسیا به آسیاست ،سیل دانش از وجودم همچون سیل سرازیر می شود،و مرغ اندیشه به قلّه منزلتم نمی رسد .اما از خلافت چشم پوشیدم،و روی از آن بر تافتم ،و عمیقا اندیشه کردم که با دست بریده و بدون یاور بجنگم،یا آن عرصه گاه ظلمت کور را تحمل نمایم ،فضایی که پیران در آن فرسوده،و کم سالان پیر،و مؤمن تا دیدار حق دچار مشقت می شود ! دیدم خویشتنداری در این امر عاقلانه تر است ،پس صبر کردم در حالی که گویی در دیده ام خاشاک بود،
ص:58
و غصه راه گلویم را بسته بود !می دیدم که میراثم به غارت می رود .تا نوبت اولی سپری شد، و خلافت را پس از خود به پسر خطاب واگذارد .[سپس امام وضع خود را به شعر اعشی مثل زد:] «چه تفاوت فاحشی است بین امروز من با این همه مشکلات،و روز حیّان برادر جابر که غرق خوشی است ».
شگفتا!اولی با اینکه در زمان حیاتش می خواست حکومت را واگذارد،ولی برای بعد خود عقد خلافت را جهت دیگری بست .چه سخت هر کدام به یکی از دو پستان حکومت چسبیدند !حکومت را به فضایی خشن کشانیده، و به کسی رسید که کلامش درشت،و همراهی با او دشوار،و لغزشهایش فراوان،و معذرت خواهیش زیاد بود .
بودن با حکومت او کسی را می ماند که بر شتر چموش سوار است،که اگر مهارش را بکشد بینی اش زخم شود، و اگر رهایش کند خود و راکب را به هلاکت اندازد !به خدا قسم امت در زمان او دچار اشتباه و نا آرامی، و تلوّن مزاج و انحراف از راه خدا شدند .آن مدت طولانی را نیز صبر کردم،و بار سنگین هر بلایی را به دوش کشیدم .
تا زمان او هم سپری شد،و امر حکومت را به شورایی سپرد که به گمانش من هم(با این منزلت خدایی)یکی از آنانم .
خداوندا چه شورایی!من چه زمانی در برابر اولین آنها در برتری و شایستگی مورد شک بودم که امروز
ص:59
همپایه این اعضای شورا قرار گیرم ؟!ولی(به خاطر احقاق حق)در نشیب و فراز شورا با آنان هماهنگ شدم ،در آنجا یکی به خاطر کینه اش به من رأی نداد،و دیگری برای بیعت به دامادش تمایل کرد، و مسایلی دیگر که ذکرش مناسب نیست .تا سومی به حکومت رسید که برنامه ای جز انباشتن شکم و تخلیه آن نداشت ،و دودمان پدری او(بنی امیه)به همراهی او بر خاستند و چون شتری که گیاه تازه بهار را با ولع می خورد به غارت بیت المال دست زدند ،در نتیجه این اوضاع رشته اش پنبه شد،و اعمالش کار او را تمام ساخت،و شکمبارگی سرنگونش نمود .
آن گاه چیزی مرا به وحشت نینداخت جز اینکه مردم همانند یال کفتار بر سرم ریختند،و از هر طرف به من هجوم آورند ،به طوری که دو فرزندم در آن ازدحام کوبیده شدند،و ردایم از دو جانب پاره شد ، مردم چونان گله گوسپند محاصره ام کردند .اما همین که به امر خلافت اقدام نمودم گروهی پیمان شکستند، و عده ای از مدار دین بیرون رفتند،و جمعی دیگر سر به راه طغیان نهادند ،گویی هر سه طایفه این سخن خدا را
ص:60
نشنیده بودند که می فرماید:«این سرای آخرت را برای کسانی قرار دهیم که خواهان برتری و فساد در زمین نیستند،و عاقبت خوش از پرهیزکاران است .»چرا،به خدا قسم شنیده بودند و آن را از حفظ داشتند،امّا زرق و برق دنیا چشمشان را پر کرد،و زیور و زینتش آنان را فریفت .
هان!به خدایی که دانه را شکافت،و انسان را به وجود آورد،اگر حضور حاضر، و تمام بودن حجت بر من به خاطر وجود یاور نبود،و اگر نبود عهدی که خداوند از دانشمندان گرفته که در برابر شکمبارگی هیچ ستمگر و گرسنگی هیچ مظلومی سکوت ننمایند،دهنه شتر حکومت را بر کوهانش می انداختم،و پایان خلافت را با پیمانه خالی اولش سیراب می کردم،آن وقت می دیدید که ارزش دنیای شما نزد من از اخلاط دماغ بز کمتر است ! [چون سخن مولا به اینجا رسید مردی از اهل عراق بر خاست و نامه ای به او داد،حضرت سر گرم خواندن شد،پس از خواندن،ابن عباس گفت:
ای امیر المؤمنین،کاش سخنت را از همان جا که بریدی ادامه می دادی!فرمود:]
ص:61
هیهات ای پسر عباس،این آتش درونی بود که شعله کشید سپس فرو نشست ! [ابن عباس گفت:به خدا قسم بر هیچ سخنی به مانند این کلام ناتمام امیر المؤمنین غصه نخوردم که آن انسان والا درد دلش را با این سخنرانی به پایان نبرد .] سخن آن حضرت در این خطبه:«کراکب الصعبة ان اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم»منظور آن است که راکب هرگاه مهار این شتر را در حالی که سرش را کنار می کشد به سختی بکشد بینی اش را پاره می کند و اگر با چموشی ای که دارد رها کند او را به زمین می کوبد و دیگر نمی تواند کنترلش کند.
گویند:«اشنق النّاقة»هنگامی که سر شتر را با مهار نگه دارد و بالا بکشد.و«شنقها»هم گویند.این معنی را ابن سکیّت در کتاب اصلاح المنطق گفته است.و این که امام فرمود:«اشنق لها»و نفرمود:«اشنقها»زیرا می خواست هم وزن باشد با«اسلس لها»،گویا آن حضرت فرموده:اگر سرش را بالا بکشد،بدین معنی که سر شتر را با مهار او بالا نگاه دارد.و در حدیث آمده:«رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بر روی شتر خود خطبه می خواند و مهار او را بالا می کشید و شتر در حال نشخوار بود».از شواهدی که اشنق به معنای شنق آمده سخن
ص:62
عدی بن زید عبادی است
در عرصه تاریکی ها به کمک ما هدایت یافتید،و به اوج برتری رسیدید ،و از شب تاریک در آمدید .گران باد گوشی که ندای نصیحت را نشنود ،و آن که آوای بلند گوشش را کر نموده چگونه صدای ملایم مرا بشنود ؟!آرام باد قلبی که از خوف خدا از ضربان باز نمی ایستد .پیوسته در انتظار عواقب عهد شکنی شما بودم،و علامت فریب خوردگان را در چهره شما می دیدیم .چشم پوشیم از شما به خاطر پنهان بودنتان زیر لباس دین بود،در حالی که نور قلبم مرا از پنهان شما خبر می داد .کنار مسیرهای گمراهی ایستادم تا شما را به راه حق آرم،آن زمان که جمع می شدید و راهنما نداشتید،و برای آب هدایت چاه می کندید و به آب نمی رسیدید .
ص:63
امروز(اسرار و رموز)زبان بسته را برایتان به سخن می آورم .آن که از پیروی من بازماند عقل از سرش پریده است .از زمانی که حق را به من نمایاندند در آن تردید ننمودم .(پس وحشتم از خودم نیست،چنانکه)موسی بر خودش نترسید،وحشتش از پیروزی جهّال و حکومتهای گمراه بود .امروز ما و شما بر سر دو راهی حق و باطلیم(ما حقّیم و شما باطل ).کسی که اطمینان به وجود آب دارد تشنه نمی ماند .
ای مردم،با کشتی های نجات امواج فتنه ها را بشکافید ،از جاده دشمنی و اختلاف کنار روید ،تاجهای مفاخرت و برتری جویی را از سر بیندازید .رستگار گردد آن که با داشتن یار قیام نماید، یا در بی قدرتی راه سلامت گیرد و دیگران را راحت گذارد .حکومت بدین صورت آبی متعفن،و لقمه ای گلوگیر است .
ص:64
هر کس میوه را به موقع نچیند چون کشاورزی است که بذر را در زمین دیگری بپاشد .
اگر از قدر و منزلتم بگویم تهمتم می زنند که بر حکومت حریص است ،و اگر ساکت بمانم می گویند از مرگ ترسیده .هرگز،آن هم با آن همه مبارزات و جنگها !به خدا قسم عشق پسر ابو طالب به مرگ از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادر بیشتر است .سکوتم محض اسراری است که در سینه دارم که اگر بگویم همه شما مردم همچون ریسمانهای بسته در دلو در اعماق چاه به لرزه خواهید آمد .
به خدا قسم به مانند کفتار نیستم که با آهنگ ملایم می خوابد تا شکارچی در رسد و غافلگیرش نموده شکارش کند .بلکه همیشه با یاری حق جوی،رویگردان از حق را می زنم،و با کمک شنونده فرمانبر،عاصی بد دل را می کوبم،تا مرگم
ص:65
فرا رسد .و اللّه از زمان وفات پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تاکنون مرا از حقّم کنار زده اند و آن که همسانم نبوده بر من مقدم کرده اند .
شیطان را ملاک و پشتوانه زندگی خود گرفتند ،او هم از آنان به عنوان دام استفاده کرد ،در درونشان لانه کرد ،و در دامنشان پرورش یافت ،چشمشان در دیدن چشم شیطان، و زبانشان در گفتن زبان شیطان شد ،بر مرکب لغزشها سوارشان کرد ،و امور فاسد را در دیدگانشان جلوه داد ، کارشان کار کسی است که شیطان او را شریک سلطنت خود قرار داده ،و با زبان او به یاوه سرایی بر خاسته است .
ص:66
او گمان می کند تنها با دست بیعت نموده نه با قلب .پس به بیعتش با من اقرار کرده، و نسبت به امر باطنی مدّعی است ،باید بر اثبات مدعایش دلیل مقبول بیاورد ،و گر نه واجب است به همان بیعت اول باز گردد .
اصحاب جمل جوشیدند و خروشیدند ،ولی کارشان قرین سستی و شکست شد .ما تا حمله نبریم نمی خروشیم ،و تا باران نباریم سیل جاری نمی کنیم .
ص:67
بدانید شیطان حزبش را گرد آورده ،و سوار و پیاده اش را(در جمل)فرا خوانده ، بصیرتم به حقایق همراه من است ،نه حق را بر خویش مشتبه کرده و نه کسی بر من مشتبه نموده .
به خدا قسم حوضی از جنگ بر ایشان پر بسازم که آبکش آن جز خودم نباشد ،افتادگان در آن بیرون نیایند، و فراریان به آن باز نگردند .
اگر کوهها از جای بجنبد تو ثابت باش .دندان بر دندان بفشار .سر خود را به خداوند بسپار .
ص:68
قدمهایت را بر زمین میخکوب کن .دیده به آخر لشگر دشمن بینداز .به وقت حمله چشم فروگیر .
و آگاه باش که پیروزی از جانب خدای سبحان است .
،یکی از یارانش گفت:«دوست داشتم برادرم در این صحنه بود و می دید چگونه خداوند تو را بر دشمنانت یاری داد».امام به او فرمود:آیا میل برادرت با ماست ؟گفت:آری ،فرمود:
بی شک با ما حضور داشته ،بلکه اقوامی با ما در این لشکر حضور داشتند که هم اکنون در صلب پدران و رحم زنها هستند ،آنان که زمانهای آینده ظهورشان می دهد ،و ایمان به وسیله آنان تقویت می شود .
ص:69
شما لشگر زن بودید ،و پیرو چهار پای زبان بسته ،شتر آواز داد اجابت کردید ،چون پی شد فرار نمودید .
اخلافتان پست ،پیمانتان سست ،دینتان دوروئی ،و آبتان شور است .
آن که در میان شما زندگی می کند در گرو گناه خود است ،و آن که از بین شما رفته مشمول رحمت خداست .چنین می بینم که مسجدتان چونان سینه کشتی در آب است،و خداوند عذاب را از بالا و پایین بر آن فرستاده،و همه سرنشینانش غرق شده اند .
(و در روایت دیگری است:)و به خدا قسم که شهر شما غرق خواهد شد،تا آنکه گویا به مسجد آن می نگرم که مانند سینه کشتی یا شتر مرغی که بر سینه نشسته در آب فرو رفته است .
(و در روایت دیگری است:)مانند سینه مرغی در میان امواج دریا .
ص:70
(و در روایت دیگری است:)شهرهای شما از نظر خاک بد بوترین سرزمینهای خداست :به آب نزدیکتر، و از آسمان دورتر است ،و نه دهم شر در آن است .هر که در آن گرفتار است به گناه اوست ،و هر که بیرون رفت به عفو خدا بود .گویی به این شهر شما می نگرم که آب همه جای آن را فرا گرفته به گونه ای که فقط کنگره های مسجد نمایان است،گویی سینه مرغی است در میان امواج دریا .
زمین شما به دریا نزدیک،و از باران آسمان دور است .عقولتان سبک، و خردهاتان سفیهانه است.پس هدف هر تیرانداز ،و لقمه هر خورنده ،و شکار هر شکارچی هستید .
ص:71
به خدا قسم اگر آن املاک را بیابم به مسلمین بر می گردانم گر چه مهریه زنان شده باشد،یا با آن کنیزها خریده باشند .
زیرا گشایش امور با عدالت است ،کسی که عدالت او را در مضیقه اندازد ظلم و ستم مضیقه بیشتری برای او ایجاد می کند .
عهده ام در گرو درستی سخنم قرار دارد ،و نسبت به آن ضامن و پای بندم .کسی که عبرتهای روزگار کیفرهای پیش رویش را بر او آشکار کند تقوا او را از در افتادن در اشتباهات مانع گردد .
هشیار باشید که روزگار آزمایش به همان شکل خود در روز بعثت پیامبر(ص)به شما
ص:72
باز گشته .به خدایی که او را به حق فرستاد هر آینه همه درهم ریخته می شوید ،و هر آینه غربال می گردید ، و همچون محتوای دیگ جوشان درهم و برهم گشته تا آنجا که ذلیل شما گرامی و بالا نشینتان پست شود .واپس مانده ها که کوتاهی کردند پیش افتند،و پیش افتاده های گذشته پس مانند .به خدا قسم سخنی را مخفی ننموده،و دروغی بر زبان نیاورده ام ،و به این اوضاع و چنین زمانی آگاهیم داده اند .
بدانید خطاها اسبان سرکشند که افسار گسیخته سواره های خود را به پیش می برند تا به جهنم وارد کنند .آگاه باشید که تقوا مرکب های راهوار است که مهارشان به دست سواره های آنها سپرده شده ،در نتیجه آنان را وارد بهشت می نمایند .این وضع حق و باطل است، که هر یک را خریداری است ،اگر باطل بسیار باشد از گذشته چنین بوده ،و اگر حق اندک باشد زیاد شدنش را امید هست .هر آینه کم است جریانی که از دست رفته به جای اصلی خود برگردد .
ص:73
می گویم:در این سخن کوتاه جایگاهی از زیبایی است که از هر گونه توصیف بیرون است ،بهره ای که از شگفتی در این کلام به انسان می رسد بیش از درک حقایقی است که در آن وجود دارد .
در این سخن علاوه بر آنچه گفتیم اضافاتی از فصاحت هست که زبان از بیانش عاجز،و اندیشه از رسیدن به ژرفایش ناتوان است .این گفتار مرا نمی فهمد مگر کسی که عمرش را در صنعت فصاحت صرف کرده ، و اندیشه اش به ریشه های آن نفوذ کرده باشد ،«و جز دانایان احدی قدرت تعقّل این کلام را ندارد » .
اقسام مردمان
کسی که بهشت و دوزخ را پیش رو دارد آسوده نیست .کوشنده با شتاب نجات یافت ،و جوینده کند رو را امید هست ،و مقصّر در آتش سرنگون است .راست و چپ گمراهی است ،و راه میانه جاده اصلی است ،کتاب ماندگار الهی و آثار نبوت بر این راه است ، و گذرگاه سنّت از این راه است ،و بازگشت کار همه به این جایگاه است .مدّعی به ناحق هلاک شد ،
ص:74
و دروغ باف زیان دید .آن که در برابر حق بایستد به هلاکت رسد .و در جهالت انسان همین بس که اندازه خود را نشناسد .ریشه ای که بر تقوا روییده نابود نگردد ،و زراعت قومی که آب تقوا خورده تشنه نشود .پس(برای دوری از فتنه)در خانه ها بمانید ،و امور بین خود را اصلاح کنید ، توبه پیش روی شماست .نباید هیچ ستایشگری جز خدا را بستاید ،و هیچ ملامتگری جز خود را ملامت نماید .
مبغوض ترین مردم نزد خداوند دو کس اند :انسانی که خداوند او را به حال خود واگذاشته ، تا جایی که از راه راست منحرف شده ،به سخن آمیخته با بدعت و دعوت به گمراهی دل خوش نموده است .
او فتنه ای است برای فتنه جویان ،ره گم کرده ای است از راه روشن گذشتگان ، گمراه کننده کسانی است که به وقت زنده بودن او یا پس از مرگش از او پیروی کنند ،هم بار گناهان
ص:75
دیگران را به دوش کشد ،و هم گروگان خطاهای خود باشد .
و دیگر انسانی است که انبوهی از نادانی را در خود جمع کرده ،و در میان جاهلان امت جهت فریبشان می شتابد در تاریکی های فتنه ها می تازد ،و نسبت به مصالحی که در پیمان صلح است نابیناست .انسان نماها دانشمندش دانند در حالی که بی دانش است .از آغاز وقتش را صرف انباشتن چیزهایی کرده که اندکش از بسیارش بهتر است ،همین که از آب گندیده سراب شد،و امور بیهوده را روی هم انباشت ، به ناحق بر کرسی قضاوت میان مردم می نشیند،تا بیان مسایلی را که بر دیگران مشتبه شده به عهده گیرد ! چون با مسأله مبهمی روبرو شود آراء بی فایده و بی پایه اش را به میدان آورده،قاطعانه حکم می کند .از این رو در برابر شبهات به مانند مگسی در تارهای سست عنکبوت گرفتار است ، این بی مایه نمی داند رأیش بر صواب است یا بر خطا ؟اگر حکمی به صواب راند می ترسد بر خطا باشد ، و چون به خطا حکم کند امیدوار است که راه صواب رفته باشد .در امواج جهالتهایشان گم شده ، با دیده کور در تاریکی های نادانی راه پوید ،هیچ امر مشتبهی را قاطعانه بر اساس دانش حل نمی کند .
ص:76
روایات را همچون کاهی که بر باد می رود می پراکند .به خدا قسم این بی خرد را نه در حل مسایلی که بر او وارد می شود مایه ای از دانش و علم است ،و نه شایسته مسندی است که به او واگذار شده ،در آنچه انکار کرده علمی را که بر خلاف انکار او باشد گمان نمی برد ،و رأیی بالاتر از رأی خود برای دیگری نمی بیند .
چون امری بر او تاریک گردد بر آن سر پوش نهد زیرا به نادانی خود واقف است .
از داوریهای ظالمانه اش خونهایی که به قضاوت او ریخته شده ،و میراثهای به غارت رفته فریادها دارند .
از این طایفه ای که نادان زندگی می کنند،و گمراه می میرند به خداوند شکایت می برم .
به نزد این بی مایگان متاعی بی ارزش تر از قرآن نیست آن گاه که به شیوه صحیح معنی شود ، و هیچ کالایی پر رونق تر و گرانبهاتر از قرآن نیست زمانی که بر اساس هوا و هوس معنی شود ،و برای اینان چیزی زشت تر از معروف،و مسأله ای زیباتر از منکر نیست .
ص:77
در حکمی از احکام قضیه ای نزد یکی از ایشان مطرح می گردد او به رأی خود حکم می دهد ،سپس همان بر دیگری ارائه می شود او حکمی دیگر صادر می نماید ، آن گاه به نزد رهبری می روند که مسند قضا را به آنان سپرده است او هم صحّت هر دو حکم را تصدیق می نماید !در حالی که خدا و پیامبر و کتابشان یکی است .آیا خداوند آنان را به اختلاف دستور داده و آنان اطاعتش کرده اند ؟ یا آنان را از اختلاف نهی فرموده و آنان از نهی او سرپیچی نموده اند ؟یا خداوند دینی ناقص نازل نموده و از آنان برای کامل نمودنش یاری خواسته ؟یا این فتوا دهندگان در حکم شریک خداوندند که می توانند به رأی خود حکم نمایند و بر خداوند است که به حکم آنان رضایت دهد ؟یا خداوند دین کاملی فرستاده
ص:78
ولی رسولش-که درود خدا بر او و آلش باد-در تبلیغ آن کوتاهی کرده ؟ در صورتی که خداوند می فرماید:«در کتاب چیزی را فرونگذاشتیم .»و می فرماید:
«بیان هر چیزی در آن است .»و تذکر داده که بعض قرآن گواه بعض دیگر است، و اختلافی در آن نیست ،و فرموده:«اگر این کتاب از سوی غیر خداوند نازل شده بود در آن اختلاف فراوان می یافتند .»قرآن ظاهرش زیبا،و باطنش عمیق و ناپیداست ، شگفتی هایش تمام شدنی نیست ،و غرایبش پایانی ندارد ،و تاریکی ها جز با قرآن از فضای حیات زدوده نگردد .
.امام بر منبر کوفه سخنرانی می فرمود ،در ضمن گفتارش مطلبی عنوان کرد که اشعث بر آن حضرت اعتراض نموده ،گفت:یا امیر المؤمنین این مطلب به زیان توست نه به سودت .
امام نگاهش را به او دوخت و فرمود :
ص:79
تو را به سود و زیان من چه کسی خبر داد ؟لعنت خدا و لعنت کنندگان بر تو باد ، ای بافنده پسر بافنده ،منافق کافر زاده !به خدا سوگند یک بار در زمان کفر اسیر شدی و بار دیگر در اسلام ،و در هر مرتبه نه ثروتت تو را سودی داد و نه تبارت به دادت رسید .
مردی که عشیره خود را به دم شمشیر بسپارد ،و مرگ را به سوی آنان آنان کشاند حق اوست که نزدیکانش با او دشمنی ورزند ،و بیگانگان از او ایمن نباشند .
می گویم:مقصود امام این است که اشعث یک بار در کفر و بار دیگر در اسلام به اسارت رفت .و این که فرمود:
«عشیره خود را به دم شمشیر سپرد »منظورش برنامه ای است که اشعث در یمامه با خالد بن ولید داشته ، اشعث قوم خود را فریب داد تا خالد بر آنان هجوم کرد .از آن پس قوم اشعث او را «عرف النار»نامیدند ،و این سخن در نزد عرب اصطلاحی است برای آدم دغلباز .
ص:80
اگر شما آنچه را مردگان شما دیدند مشاهده می کردید به شیون می نشستید و اندیشناک می شدید ، و مستمع حق گشته به اطاعت بر می خاستید ،ولی آنچه آنان دیدند از دید شما پوشیده است ،و به زودی پرده ها برداشته می شود .(ای مردم)بینایتان کردند اگر بنگرید ،و شنوایتان نمودند اگر بشنوید ، و هدایتتان کردند اگر هدایت پذیرید ،به درستی می گویم :عبرتها برای شما آشکار است ، و به چیزی که عامل باز دارنده است نهی شدید ،و پس از فرشتگان آسمان از جانب خداوند جز انسان (واجد شرایط)تبلیغ حق نمی کند .
ص:81
همانا آخرت پیش روی شماست ،و مقدمات قیامت از پشت سر شما را می راند .
سبکبار شوید تا ملحق گردید ،که رفتگان شما را باز داشته اند تا آخرین شما به آنها ملحق گردند .
می گویم:این سخن را پس از کلام حق و گفتار پیامبر صلّی اللّه علیه و آله با هر سخن دیگر بسنجند بر آن برتری دارد،و از آن پیشی می گیرد .این که فرمود:
«سبکبار شوید تا ملحق گردید »سخنی از این کوتاه تر و پر معناتر شنیده نشده ،چه جمله ای عمیق،و سر چشمه ای از معرفت و حکمت است !و ما در کتاب خصائص عظمت و شرافت این کلام را شرح داده ایم .
ص:82
هش دارید که شیطان گروهش را بر انگیخته ،و ارتش خود را از هر سو گرد آورده ، تا ستمگری به محلش ،و باطل به جایش برگردد .به خدا قسم آنان ناشایسته ای از من ندیدند ،و بین من و خودشان انصاف ندادند ،و از من حقی را می خواهند که خود ترک آن کرده اند ،و خونی را می جویند که خود ریخته اند .اگر در این خونریزی همکارشان بودم پس خودشان هم از این خونریزی نصیب دارند ،و اگر بدون دخالت داشتن من خود عهده دار آن بودند عقوبتی جز بر آنان نیست ، و بزرگترین دلیلشان به ضرر خود آنهاست .از پستانی که خشک شده شیر می خواهند ، و زنده کردن بدعتی را که مرده است می طلبند .آه چه دعوت کننده زیانکاری !دعوت کننده کیست ؟ و به چه چیز اجابت می شود ؟من به حجت خدا و آگاهی او در باره اینان راضیم .
ص:83
اگر سر بر تابند تیغ تیز حواله آنان می کنم ،که درمان ایشان از باطل است، و یاری دهنده حق .شگفتا!از من می خواهند به میدان جنگ آیم ، و در نبرد با آنان صبر ورزم !مادر به عزایشان بنشیند ،تا کنون کسی مرا از نبرد نترسانده ، و از شمشیر به وحشت نینداخته .من به پروردگارم یقین دارم ،و شبهه ای در دینم ندارم .
پس از حمد حق،تقدیرات آسمانی همانند دانه های باران بیش و کم به هر کسی در زمین بر اساس تقسیم الهی می رسد ،هرگاه یکی از شما اهل و مال و وجود برادر دینی خود را اضافه تر از خویش دید بر او حسد نورزد ،چه اینکه فرد مسلمان
ص:84
زمانی که جامه پستی به بر ننموده و آبرو از دست نداده تا تنگ نظران به ذلّت نشسته به سر زنشش برخیزند همانند قماربازی است که با اولین تیر خود احتمال بردن دارد ،بدون اینکه در انتظار باختن باشد .همچنین انسان مسلمانی که به دور از خیانت است به انتظار یکی از دو برنامه نیکو از سوی خداست :یا خداوند او را به جهان دیگر برد، که در آنجا آنچه نزد خدا دارد برای او بهتر است ،یا رزق الهی در اهل و مال و همراه آن دین و شرف به او برسد .همانا ثروت و فرزند بهره این جهان ،و عمل صالح نصیب انسان در آخرت است ،که گاه خداوند این دو را در گروهی جمع می کند .بنا بر این از خداوند نسبت به آنچه شما را از آن بر حذر داشته پروا کنید ،و از او جدّا بترسید نه ترسی که محصول عذر و بهانه باشد ، و عمل کنید ولی بدون ریا و خودنمایی ،زیرا کسی که برای غیر حق عمل کند خداوند او را برای دریافت مزد به همان غیر واگذار کند .رتبت شهیدان،و زندگی با سعادتمندان، و همنشینی با انبیا را از خدا خواهانیم .
ص:85
ای مردم،انسان هر چند صاحب ثروت باشد از عشیره خود بی نیاز نیست،نیازمند است که آنان با دست و زبان از او دفاع کنند ،آنان برای پشتیبانی ار او از هر سو،و رفع پراکندگی و گرفتاریش مهم ترین مردمند ،و به وقت پیشامدهای ناگوار نسبت به او از همه مهربان ترند .
نام نیکی که خداوند در میان مردم از انسان به جای گذارد بهتر از ثروتی است که آن را برای دیگران به ارث می نهد .
در سفارش به خویشاوندان
مباد یکی از شما از خویشاوند تنگدست خود به مالی که اگر نبخشد به ثروتش نیفزاید، و اگر ببخشد کاهشی در ثروتش پدید نیاید روی برگرداند و از یاریش دریغ ورزد .آن که از جود و کرم به قوم خود بخل نماید یک دست یاری او از آنان باز داشته شده،و در عوض دستهای بسیاری از آنان از یاری او قطع گردیده است .و آن که با اقوام خود نرمی کند از عشیره اش همیشه محبت و دوستی خواهد دید .
ص:86
می گویم:«غفیره»در این خطبه به معنای زیادت است،چنانکه به جمع کثیر گویند:الجمّ الغفیر و الجماء الغفیر .در روایتی:«عفوة من أهل و مال»آمده و«عفوه»گزیده چیزی است ،گفته می شود:
عفوه طعام را خوردم یعنی گزیده آن را .و کلام امام«کسی که نصرت خود را از اقوامش بردارد»چه کلام نیکویی است ،زیرا آن که خویشانش را از خیر خود منع کند یک کمک از آنان دریغ داشته ،ولی اگر به یاری آنان نیاز پیدا کند و به همکاری آنان محتاج شود کمک های خود را از او منع نموده ،و به حرف او گوش نمی دهند ،که در این صورت خود را از منفعت جمعی کثیر محروم کرده و قومی را از یاری خود باز داشته است .
به جان خودم قسم در جنگ با کسی که با حق مخالفت کرده ،و در گمراهی قدم نهاده
ص:87
مداهنه و سستی نمی کنم .عباد خدا!از خدا پروا کنید ،و از خدا به خدا بگریزید ، و در راهی که برای شما قرار داده قدم نهید ،و به ادای تکالیف قیام کنید ، که اگر در دنیا پیروز نشوید علی ضامن پیروزی شما در آخرت است .
دو عامل او در یمن عبید اللّه بن عباس و سعید بن نمران پس از شکست از بسر بن ارطاة به
حضورش رسیدند .امام در حالی که از سنگینی یارانش از جهاد و مخالفتشان با رأی آن جناب
آزرده خاطر بود به منبر رفت و فرمود:
غیر از کوفه که اختیار قبض و بسطش در دست من است برایم نمانده .ای کوفه،اگر مرا جز تو نباشد در حالی که بادهای فتنه ات بوزد،خدایت زشت کند .و اینجا قول شاعر را مثال آورد:
ص:88
«سوگند به جان پدر خوبت ای عمرو که از این ظرف(حکومت)جز ته مانده ای اندک بهره ای برایم نیست » سپس فرمود:شنیده ام بسر وارد یمن شده ،سوگند به خدا می بینم که این قوم به زودی بر شما چیره شوند به خاطر اجتماعی که آنان بر باطلشان دارند ، و تفرقه ای که شما از حق دارید ،و محض اینکه شما در راه حق به امام خود عاصی هستید ،و آنان در راه باطل مطیع رهبر خویشند ،و به علّت اینکه آنان امانت او را ادا می کنند و شما خیانت می ورزید ، و به جهت اینکه آنان در شهرهای خود درستکارند و شما فاسد هستید .من اگر قدح چوبینی در اختیار شما بگذارم می ترسم بند بی ارزش آن را ببرید .
الهی من از اینان ملول شده ام و آنان از من ،من از اینان افسرده ام و آنان از من ، پس بهتر از اینان را به من عنایت کن ،و به جای من شرّی را بر ایشان بگمار .خداوندا،دلشان را آب کن چون نمکی که در آب حلّ شود .به خدا قسم دوست دارم به جای شما هزار سوار از قبیله بنی فراس بن غنم داشتم .
ص:89
«اگر آنان را دعوت می کردی چون ابرهای بارنده تابستان به سرعت به کمک تو می شتافتند » سپس از منبر فرود آمد .می گویم:«ارمیه»جمع«رمیّ»به معنای ابر است .
و«حمیم»در اینجا به معنای تابستان است .شاعر از ابر تابستانی یاد کرده چون سبکبار است و زودگذر،زیرا بارانی ندارد .ابر پر آب حرکتش کند است ،و این بیشتر در زمستان است .شاعر سواران قبیله را به خاطر شتاب در پذیرفتن دعوت و یاری رساندن،به ابر تابستانی تشبیه کرده است .
دلیلش آن است که گوید :.. .
خداوند محمّد صلّی اللّه علیه و آله را به عنوان بیم دهنده عالمیان ،
ص:90
و امین بر قرآن بر انگیخت ،و شما ملّت عرب در آن وقت دارای بدترین دین،و در بدترین خانه بودید ،منزلتان در میان سنگهای سخت ،و در بین مارهای زهردار بود ،آب تیره می نوشیدید ، غذای خشن می خوردید ،خون یکدیگر را می ریختید ،قطع رحم می کردید ، بتان در میان شما نصب شده بود ،و گناهان به شما بسته بود .
نظر کردم جز اهل بیتم یاری برایم نبود ،از اینکه آنان را در جنگ نابرابر به دست مرگ سپارم دریغ کردم ،چشم بر خاشاک در دیده به ستم ،زهر غم و غصه آشامیدم ،و بر فروبردن خشم صبر ورزیدم ،و بر حادثه تلخ تر از درخت علقم پایداری کردم .
ص:91
در باره معاویه و عمرو عاص
عمرو عاص با معاویه بیعت نکرد مگر با این شرط که ثمنی به او پرداخت کند ،پس پیروز مباد دست فروشنده ،و رسوا باد عهد خریدار .اکنون آماده جنگ شوید ،و ساز و برگ جهاد آماده کنید ،شعله های جنگ زبانه می کشد ،و روشنایی آن سر کشیده .پایداری را شعار خود کنید ، که بهترین وسیله پیروزی است .
پس از حمد خدا،جهاد دری است از درهای بهشت ،که خداوند آن را به روی اولیاء خاصّ خود گشوده ،جهاد جامه پرهیزگاری،زره استوار ،و سپر مطمئن خداست .
ص:92
هر کس آن را از باب بی اعتنایی ترک کند خداوند بر او جامه ذلت بپوشاند ،و غرق بلا نماید ، و به ذلّت و خواری و پستی گرفتار آید ،بر دلش پرده های بی عقلی زده شود ، و در برابر ضایع کردن جهاد حق از او گرفته شود،و محکوم به ذلت و خواری،و محروم از انصاف گردد .
بدانید که من شب و روز و نهان و آشکار،شما را به جنگ این قوم دعوت کردم ،به شما گفتم که با اینان بجنگید پیش از اینکه با شما بجنگند ،به خدا قسم هیچ ملّتی در خانه اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد .اما شما مسئولیت جهاد را به یکدیگر حواله کردید و به یاری یکدیگر بر نخاستید تا دشمن از هر سو بر شما تاخت،و شهرها را از دست شما گرفت .این مرد غامدی است که لشکرش به انبار وارد شد ،حسّان بن حسّان بکری را کشت،و مرز بانان شما را از جای خود راند .به من خبر رسیده مهاجمی از آنان بر زن مسلمان و زن در پناه اسلام تاخته و خلخال و دستنبد و گردن بند و گوشواره او را به یغما برده ،و آن بینوا در برابر آن غارتگر جز کلمه استرجاع و طلب دلسوزی راهی نداشته ،آن گاه این غارتگران
ص:93
با غنیمت بسیار باز گشته ،در حالی که یک نفر از آنها زخمی نشده.و احدی از آنان به قتل نرسیده .
اگر بعد از این حادثه مسلمانی از غصه بمیرد جای ملامت نیست ،بلکه مرگ او در نظر من شایسته است .
عجبا عجبا!به خدا سوگند که اجتماع اینان بر باطلشان،و پراکندگی شما از حقّتان دل را می میراند،و باعث جلب غم و غصه است .رویتان زشت و قلبتان غرق غم باد که خود را هدف تیر دشمن قرار دادید ،آنان شما را غارت کردند و شما چیزی به دست نیاوردید ، جنگیدند ولی شما نجنگیدید ،خدا را معصیت می کنند و شما خشنودید .در تابستان شما را دعوت به جهاد آنان می کنم گویید:هوا گرم است،مهلت ده تا گرما برود .و در زمستان شما را می خوانم گویید:هوا سرد است ،مهلت ده تا سرما بنشیند .همه این بهانه ها برای فرار از گرما و سرماست .شما که از گرما و سرما می گریزید پس به خدا سوگند از شمشیر گریزان تر خواهید بود .
ص:94
ای نامردان مرد نما ،دارندگان رؤیاهای کودکانه ،و عقلهایی به اندازه عقل زنان حجله نشین ،ای کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم .به خدا قسم حاصل شناختن شما پشیمانی و غم و غصه است .خدا شما را بکشد،که دلم را پر از خون کردید ، و سینه ام را مالامال خشم نمودید ،و پی در پی جرعه اندوه به کامم ریختید ، و تدبیرم را به نافرمانی و ترک یاری تباه کردید ،تا جایی که قریش گفت:
پسر ابو طالب شجاع است ولی دانش جنگیدن ندارد .خدا پدرانشان را جزا دهد ، آیا هیچ کدام آنان کوشش و تجربه مرا در جنگ داشته ؟و پیشقدمیش از من بیشتر بوده ؟هنوز به سن بیست سالگی نرسیده بودم که آماده جنگ شدم ،اکنون عمرم از شصت گذشته ،ولی برای کسی که اطاعت نشود تدبیری نیست .
ص:95
پس از حمد حق،دنیا پشت کرده خبر به وداع می دهد ،و آخرت روی نموده و سر بر آورده است ،آگاه باشید که امروز روز تمرین،و فردا زمان مسابقه است ، مزد برنده بهشت ،فرجام بازنده آتش است .آیا کسی نیست که قبل از رسیدن مرگش توبه کند ؟ آیا کسی نیست که پیش از رسیدن روز سختی اش چاره اندیشد ؟هش دارید که شما در روزگار آرزو هستید که به دنبالش مرگ است .کسی که در ایام آرزو قبل از آنکه مرگش فرا رسد عمل کند عملش سودمند است ، و مرگش به او زیان نرساند ،و آن که در روزگار آرزویش پیش از رسیدن مرگش تقصیر کند محصول کارش خسارت است ،و مرگش برای او زیان دارد .
آگاه باشید که به وقت خوشی چنان عمل کنید که وقت ترس عمل می کنید .بدانید که مانند بهشت که خواهانش
ص:96
خواب باشد ندیدم ،و همچون عذاب که گریزان از آن در غفلت باشد سراغ ندارم .هشیار باشید کسی که حق سودش ندهد باطل او را ضرر زند ،و آن را که هدایت مستقیم ننماید گمراهی او را به هلاکت کشاند .بدانید شما به کوچ از دنیا امر شده ،و بر تهیه توشه دلالت شده اید .
ترسناکترین چیزی که از آن بر شما می ترسم پیروی هوا و آرزوی دراز است .
پس در این دنیا از دنیا توشه ای برگیرید که در آخرت خود را از عذاب محافظت کنید .
می گویم:اگر سخنی باشد که مردم را به زهد در دنیا و عمل مربوط به آخرت وادار کند همین سخن است .و همین بس که این کلام دل را از وابستگی به آرزوها قطع کند ،و نور موعظه و قدرت باز داشتن انسان از گناه را در دل بر افروزد .و عجیب ترین جملات این خطبه این است که می فرماید :«امروز روز تمرین،و فردا روز مسابقه ،و مزد برنده بهشت،و عاقبت بازنده آتش است .»زیرا در این سخن با وجود عظمت لفظ و بزرگی معنا و تمثیل درست ،و تشبیه واقعی ،سرّی شگفت و معنایی لطیف نهفته ،و آن قول حضرت است که می فرماید:«و السّبقة الجنّة،و الغایة النّار »که چون معنی سبقه و غایت
ص:97
مخالف هم است از آن حقیقت قیامتی به دو لفظ مختلف«سبقه-غایت»تعبیر فرموده،زیرا مسابقه در کاری محبوب و هدفی مطلوب است و این صفت بهشت است،نه دوزخ که به خدا از آن پناه می بریم ،و شایسته نبود بگوید:«و السبقة النار »،بدین خاطر فرمود:
«الغایة النار »،چه اینکه ممکن است پایان یک راه کسی را خوش نیاید ،و ممکن است خوش آید،بنا بر این صحیح این است که برای هر دو صورت با کلمه غایت تعبیر شود .غایت در این زمینه مانند مصیر و مآل است ، چنانکه حق فرموده:قلْ تَمَتَّعُوا فَاِنَّ مَصیرَکُمْ الَی النَارِ ،که صحیح نیست در اینجا به جای«مصیر»کلمه«سبقه»آید .در این سخن اندیشه کن که نهانی شگفت و ژرفایی عمیق و لطیف دارد ،و بیشتر سخنان حضرت چنین است .در برخی از نسخه ها «سبقه»به ضمّ سین وارد شده .و سبقه به ضمّ سین نزد عرب مال یا متاعی است که به برنده مسابقه جایزه می دهند .و معنی سبقه به فتح و ضم به هم نزدیک است ،زیرا سبقه به ضم سین جزاء عمل ناپسند نیست بلکه پاداش کار خوب است .
ص:98
که در این خطبه به آنچه در اطراف قلمرو حکومتش به وجود آمده اشاره نموده و پیروانش را به ایجاد نظم و صلاح ترغیب فرموده
ای مردمی که بدنهاتان با هم،و خواهشهاتان مختلف است !کلامتان سنگ سخت را می شکند ،و عملتان دشمن را نسبت به شما به طمع می اندازد .در مجالس لاف و گزاف می زنید ،و به وقت جنگ فریاد می کنید:ای جنگ از ما دور شو ! دعوت کسی که شما را بخواند ارزش نیابد ،و قلب آن که رنج شما را تحمل کند آسایش ندارد .بهانه های دور از منطق می آورید ،همانند بدهکاری که بی دلیل از طلب کار تمدید می طلبد .ذلیل و ترسو ستم را از خود باز نمی دارد ، و حق بدون تلاش به دست نمی آید .از کدام خانه بعد از خانه خود دفاع می کنید ؟و همراه کدام پیشوا پس از من به جنگ می روید ؟به خدا قسم فریب خورده کسی است که شما او را فریب داده اید ،
ص:99
و آن که شما بهره او شوید به خدا قسم که به تیر قرعه ای که سهمی ندارد دست یافته ،و آن که به کمک شما تیر انداخت تیری بی دندانه و پیکان پرتاب کرد .به خدا سوگند نه گفته شما را باور می کنم ، و نه طمعی به یاری شما دارم ،و نه دشمن را از شما می ترسانم .شما را چه شده ؟دوای دردتان چیست؟ و راه علاجتان کدام است ؟دشمن هم مانند شماست.چرا سخن بدون عمل ؟!و غفلت بدون ورع ؟!و طمع در غیر حق ؟!
اگر به کشتن عثمان امر کرده بودم قاتلش بودم ،و اگر نهی کرده بودم یارش بودم .البته کسی که او را یاری داد نمی تواند بگوید من از کسی که او را یاری نداد بهترم .و آن که او را یاری نداد نمی تواند بگوید آن که یاریش کرد از من برتر است .من وضعش را در چند جمله برای شما خلاصه می کنم :
ص:100
او به جور و اسراف حکومت راند ،و شما هم بیش از حد بیتابی کردید .برای خدا حکم حقّی است در باره او که جور و اسراف داشت،و برای شما که خارج از حد عمل کردید .
با طلحه ملاقات مکن ،زیرا او را همچون گاوی بینی که شاخش را روی گوشش کج کرده ، بر مرکب چموش سوار می شود و می گوید رام است .اما با زبیر دیدار کن ،زیرا او را طبیعتی نرم است ،به او بگو:پسر دایی ات می گوید:در حجازم شناختی، و در عراقم انکار کردی !برای تو از بیعتی که با من داشتی چه مانعی پیش آمده ؟ می گویم:آن حضرت اولین کسی است که این جمله«فما عدا ممّا بدا»از او شنیده شده .
ص:101
ای مردم،ما در روزگاری منحرف،و زمانی غرق کفران در آمده ایم ،زمانی است که نیکوکار بدکار شمرده می شود ،و ستم پیشه بر طغیانش می افزاید ،از آنچه دانیم سودی نبریم ، و از آنچه ندانیم نپرسیم ،از خطرات ترسی نداریم تا بر سرمان فرود آید .
مردم بر چهار دسته اند :
گروهی از آنان مانعی از فساد در زمین ندارند مگر پستی نفس،و کندی اسلحه،و کمی مال .
گروه دیگر اسلحه برکشیده،شر خود را آشکار کرده،سواره و پیاده دنبال خود راه
ص:102
انداخته ،خود را برای فساد آماده نموده،دین خود را تباه کند برای اندکی از مال دنیا که به غارت برد، یا سوارانی که به دنبالش بیفتند،و یا مسندی که بر آن نشیند .چه تجارت بدی است که دنیا را ارزش خود دانی ،و آن را عوض آنچه نزد خدا برای تو مهیاست قرار دهی ! گروه دیگر آن که با عمل آخرت دنیا خواهد،و آخرت را به وسیله عمل صالح دنیوی نجوید .اظهار فروتنی کند ،گامها را کوچک بردارد ،دامن جامه کوتاه نماید ، و خود را امین جا زند ،و پرده پوشی حق را وسیله معصیت قرار دهد ! گروه دیگر را پستی نفس و نداشتن قوم و قبیله از طلب حکومت بر جا نشانده، این تهیدستی او را محدود کرده ،خود را به اسم قناعت آراسته ،و خویش را به لباس زهد زینت داده ،در حالی که در شب و روز اهل عنوان قناعت و زهد نیست .
باقی ماندند آنان که یاد قیامت چشمشان را از حرام بسته ،و ترس از محشر اشکشان را جاری کرده .گروهی از اینان مطرود مردمند ،و بعضی در وحشت مقهوریت ،و دسته ای ساکت
ص:103
و خاموش ،و عده دیگر با خداوند مناجات مخلصانه دارند ،و بعضی از اینان هم ماتم زده و زجر کشیده اند .
تقیه آنان را به گمنامی کشیده ،در خواری غرق شده ،در دریایی از تلخی غوطه ورند ، دهانشان از سخن بسته ،و قلبشان مجروح است .ملّت را موعظه کردند تا ملول و خسته شدند ،مقهور مردم شده تا خوار گشتند ،و شهید شدند تا کم شدند .دنیا باید در چشم شما ناچیزتر از برگهایی باشد که جز در دباغی به کار نیاید ،و بی ارزش تر از پشم بز باشد که موقع چیدن از دم قیچی می ریزد .از گذشتگان پند گیرید پیش از آنکه آیندگان از شما پند گیرند ،و دنیای نکوهیده را رها کنید ،زیرا این دنیا کسانی را رها کرده که عاشق تر از شما به آن بودند .
می گویم:بی بهره گان از دانش این خطبه را به معاویه نسبت داده اند ،در صورتی که بدون تردید از سخنان امیر المؤمنین علیه السّلام است ،طلای ناب کجا و خاک ؟!آب شیرین کجا و آب تلخ ؟!بر این مدعا دلالت کرده رهنمای ماهر ،و نقد کرده آن را ناقد بصیر:عمرو بن بحر جاحظ که این خطبه را در اول کتاب«البیان و التبیین»آورده ،و کسی را که آن را به معاویه نسبت داده
ص:104
ذکر نموده و آن گاه گفته:این سخن به فرمایشات علی شبیه تر،و به روش آن حضرت در تقسیم مردم، و وصف آنان به مغلوبیت و ذلّت و تقیه و ترس،سزاوارتر است .و گفته:کجا دیدیم معاویه را در حالی از احوال که در گفتارش روش زاهدان و رفتار عابدان را پیش گیرد و مانند آنان سخن گوید ؟!
عبد اللّه بن عباس گفت:در ذی قار بر امیر المؤمنین علیه السّلام وارد شدم در حالی که کفش خود را وصله می زد ،از من پرسید:ارزش این کفش چند است ؟گفتم:هیچ .گفت:به خدا سوگند این کفش پاره در نظر من از حکومت بر شما محبوبتر است،مگر اینکه بتوانم حقّی را اقامه و باطلی را دفع کنم .
سپس بیرون آمد و خطبه ای برای مردم خواند و فرمود :
ص:105
خداوند سبحان محمّد صلّی اللّه علیه و آله را به نبوت بر انگیخت در حالی که احدی از عرب کتاب خوان نبود ،و ادّعای نبوت نداشت .آن حضرت ایشان را رهبری کرد تا در محل اصلی آدمیت مستقر ساخت ،و به زندگی نجات بخش رساند ،تا کجی های آنان استقامت یافت ،و احوال متزلزل آنان آرام گردید .به خدا قسم من در میان جمعیت این لشکر بودم که به سپاه کفر هجوم بردیم تا فرار کردند .
از جنگ عاجز نشدم و نترسیدم ،این بار هم وضع من مانند آن زمان است ،بی شک باطل را می شکافم تا حق از پهلوی آن بیرون آید .مرا با قریش چه کار ؟!به خدا در روزگار کفرشان با آنان جنگیدم،امروز هم محض انحرافشان با آنان پیکار می کنم ،دیروز رویارویشان قرار داشتم،امروز هم در مقابلشان ایستاده ام .به خدا قسم قریش کینه ای از ما ندارد جز آنکه خدا ما را بر آنان برگزید ، و آنان را در زمره خود در آوریم ،پس چنان بودند که شاعر گفته :
«به جان خودم سوگند که بامدادان پیوسته شیر خالص نوشیدی ،و سر شیر و خرمای بی هسته خوردی .
ما این مقام عالی را به تو دادیم و تو مقامی نداشتی ،ما بودیم که پیرامون تو اسبان کوتاه مو و نیزه ها فراهم ساختیم » .
ص:106
اف بر شما،که از توبیختان به تنگ آمده ام .آیا در عوض حیات دائمی به زندگی دنیا راضی شده اید ؟و به جای عزت به ذلت دل خوش کرده اید ؟چون شما را به جهاد دعوت می کنم دیدگانتان به گردش می افتد گویی به سختی جان کندن دچار شده ،و در بیهوشی غفلت فرو رفته اید ، به طوری که راه گفت و شنودتان با من بسته می شود و در پاسخ من دچار سرگردانی می شوید گویی دلتان گرفتار اختلال شده و عقلتان از کار افتاده است .هیچ گاه برای من مردم مطمئنّی نیستید ،و پشتوانه قابل توجهی نمی باشید ،و یاران توانمندی نیستید که به شما نیاز افتد .شما مانند شتران بی ساربانی هستید که چون از طرفی جمعشان کنند از طرف دیگر پراکنده شوند .به خدا قسم برای شعله ور ساختن آتش جنگ بد مردمی هستید ،فریب می خورید و چاره فریب نمی نمایید ،شهرهایتان به تصرف دشمن می رود
ص:107
به خشم نمی آیید ،دیده دشمن بیدار است و شما در بی خبری هستید .به خدا قسم شکست خوردند آنان که با یکدیگر همراهی نکردند .سوگند به خدا گمانم در حق شما این است که اگر جنگ شدت گیرد ، و تنور مرگ گرم شود ،شما مانند جدا شدن سر از بدن از پسر ابو طالب جدا شوید .
سوگند به حق،کسی که زمینه سلطه دشمن را بر خود فراهم کند تا دشمن گوشتش را بخورد،و استخوانش را بشکند، و پوستش را بکند ،عجز و بی غیرتیش بزرگ ،و دلش که در قفسه سینه اش جای دارد ناتوان و ضعیف است .تو اگر می خواهی این گونه باش ،اما من به خدا قسم قبل از آنکه فرصت سلطه به دشمن بدهم با شمشیر مشرفی چنان بزنم که استخوان ریزه های سرش بپرد ،و بازو و قدمش قطع شود ،و بعد از آن خداوند هر چه را خواهد انجام دهد .
ای مردم،مرا بر شما حقّی است ،و شما را بر من حقّی .اما حق شما بر من این است که خیر خواه شما باشم ،و غنیمت شما را به نحو کامل به شما بپردازم ،و شما را تعلیم دهم تا جاهل نمانید ، و مؤدب به آداب نمایم تا بیاموزید .و اما حقی که من بر شما دارم وفا به بیعتی است که با من نموده اید ،
ص:108
و خیر خواهی نسبت به من در حضور و غیاب ،و اجابت دعوتم به وقتی که شما را بخوانم ، و اطاعت از من چون دستوری صادر کنم .
خدای را سپاس اگر چه روزگار امری عظیم و شکننده،و حادثه ای بزرگ پیش آورده .
و شهادت می دهم که معبودی جز اللّه نیست که یگانه است و بی شریک،و خدای دیگری با او نیست .
و محمّد بنده و رسول اوست،درود خدا بر او و آلش باد .
اما بعد،سرپیچی از ناصح مهربانی که آگاه و تجربه دیده است موجب سرگردانی و علّت پشیمانی است .من در داستان حکمیت امر خود را با خلاصه آنچه در دل داشتم صاف و روشن برای شما گفتم ،«اما اگر دستور قصیر اطاعت شود »!
ص:109
ولی از دستورم سرپیچی کردید،سر پیچی مخالفان جفا کار،و پیمان شکنان نافرمان ، تا جایی که خیر خواه در خیر خواهیش به تردید افتاد ،و آتش زنه از آتش دادن امتناع کرد .داستان من و شما چنان است که برادر هوازنی گفته :
«من در منعرج اللّوی دستورم را به شما گفتم و شما امر مرا نفهمیدید مگر ظهر فردا که کار از کار گذشته بود » .
من شما را از اینکه فردا در اطراف این نهر و میان این زمینهای پست روی خاک افتاده باشید می ترسانم ،بدون آنکه برهانی از پروردگارتان داشته و حجتی آشکار همراهتان باشد .
دنیا شما را دچار هلاکت کرد ،و به دست خود به دام قضا و قدر افتادید .من شما را از این حکمیت باز داشتم ،و شما با من همانند مخالفان پیمان شکن مخالفت کردید ،تا مجبور
ص:110
شدم رأیم را با رأی شما یکی کنم .شما مردمی سبکسر و غرق در خیالات احمقانه هستید .ای مردم بی ریشه،من که شرّی برایتان نیاوردم ،و زیانی برای شما نخواستم !
به وظیفه قیام کردم به وقتی که دیگران ناتوان شدند ،خود را آشکار نمودم آن زمان که دیگران سر در گریبان بودند ، سخن گفتم هنگامی که آنان واماندند ،و به نور خدا راه پیمودم وقتی که آنان دچار توقف شدند .
در آن زمان صدایم از همه پایین تر بود ،ولی در پیشی گرفتن به خیر از همه برتر بودم .با عنان فضائل پرواز کردم ، و جایزه مسابقه را بردم ،همانند کوهی که باد شکننده آن را نجنباند ،و طوفان آن را از جا نکند .
کسی نتوانسته از من عیب بگیرد ،یا زبان به بد گوئیم باز کند .ضعیف در نزدم عزیز است تا حقّش را از ظالم بگیرم ،و قوی نزدم ناتوان است تا حق مظلوم را از وی بستانم .
ص:111
ما به قضاء الهی راضی ،و تسلیم امر او هستیم .
آیا مرا می بینی که به رسول خدا-که درود خدا بر او و آلش باد-دروغ بندم ؟به خدا اول کسی هستم که او را باور کردم ،و اول کسی نخواهم بود که بر او دروغ بندم .در مسأله خلافت خود فکر کردم دیدم وجوب اطاعت از رسول(که مرا به مدارا امر کرده بود)بر عهده من است،بیعت کردم و بر اساس پیمان خود با نبی اسلام عمل کردم .
شبهه را به این خاطر شبهه می گویند که شبیه حق است .اما چراغ اولیاء خدا در امور شبهه ناک یقین ،و راهنمایشان راه هدایت است .ولی دعوت کننده دشمنان خدا در مسیر شبهه ضلالت ،و راهنماشان کور دلی است .نه ترس از مرگ علت نجات است ،و نه عشق به بقا عامل جاودانگی است .
ص:112
به مردمی گرفتار شده ام که دستورم را پیروی نمی کنند ،و دعوتم را پاسخ نمی گپاسخ نمی گویند .ای بی ریشه ها ، برای یاری حق به انتظار چه هستید ؟آیا دینی نیست که شما را متحد کند ؟غیرتی ندارید که خشم شما را به حرکت در آورد ؟فریاد زنان در بین شما می ایستم ،و با صدای بلند از شما یاری می خواهم ، سخنم را گوش نمی دهید ،و فرمانم را نمی برید تا وقتی که بدی عاقبت امور آشکار شود .انتقام خونی را به وسیله شما نمی توان گرفت ،و به توسط شما امکان رسیدن به مقصودی نیست .
شما را به یاری برادرانتان خواندم ولی همانند شتر بیمار و خسته فریاد کردید ، و همچون شتر لاغر زخمدیده از حرکت سنگینی نمودید ،آن گاه از شما لشگری اندک و مضطرب و ناتوان به سوی من آمد که«گویی به سوی مرگ رانده می شوند و صحنه مرگ را به چشم خود می نگرند ».
ص:113
می گویم:«متذائب»به معنی«مضطرب»است ،و این معنا از گفتار عرب گرفته شده که می گویند:«تذاءبت الرّیح» یعنی باد مضطرب وزید .و به این خاطر گرگ را«ذئب»می گویند که وقت راه رفتن مضطرب است .
فرمود:
گفتار حقّی است که به آن باطلی اراده شده .آری حکمی نیست مگر برای خدا ،ولی اینان می گویند:زمامداری مخصوص خداست .در حالی که برای مردم حاکمی لازم است چه نیکوکار و چه بدکار ، که مؤمن در عرصه حکومت او به راه حقّش ادامه دهد ،و کافر بهره مند از زندگی گردد ،و خدا هم روزگار مؤمن و کافر را در آن حکومت به سر آرد ،و نیز به وسیله آن حاکم غنائم جمع گردد ،و به توسط او جنگ با دشمن سامان گیرد و راهها به سبب او امن گردد ،و در امارت وی حق ناتوان از قوی گرفته شود ،تا مؤمن نیکوکار راحت شود ،و مردم از شرّ بدکار در امان گردند .
ص:114
[در روایت دیگری آمده:وقتی گفتار خوارج را در زمینه حکمیت شنید فرمود:]در باره شما به انتظار حکم خدا هستم .[و فرمود:]اما در سایه حکومت انسان صالح،اهل تقوا به راه خود ادامه دهند .ولی در حکومت بدکار،اهل شقاوت از حیات دنیا بهره مند می گردند ،تا روزگار هر یک به سر آید ،و مرگش فرا رسد .
وفا همزاد درستی است ،من سپری باز دارنده تر از وفای به عهد سراغ ندارم ،کسی که بداند باز گشتش به قیامت چگونه است مکر نمی کند .ما در زمانی قرار گرفته ایم که اکثر مردم آن مکر را زیرکی پندارند ،و نادانان چنین کسانی را به مهارت در چاره جویی نسبت دهند .آنان را چه شود؟ خدا نابودشان کند !انسان واقف به تحولات راه حیله را می بیند ،ولی امر و نهی حق مانع از حیله گری اوست ،پس با چشم باز حیله را وامی گذارد با اینکه قدرت در به کار گیری آن دارد ،
ص:115
و آن که باکی در دین ندارد فرصت حیله گری را از دست نمی دهد .
ای مردم،ترسناکترین چیزی که بر شما می ترسم دو چیز است :یکی پیروی هوای نفس،و دیگری بی مرز بودن آرزو .اما پیروی هوای نفس انسان را از حق باز می دارد ،و بی مرز بودن آرزو آخرت را از یاد می برد .بدانید که دنیا به سرعت از شما روی گردانده ،و از آن جز ته مانده ای که کسی آن را در کاسه باقی نهاده باشد نمانده .و آگاه باشید که آخرت روی نموده است ،و برای هر یک از دنیا و آخرت فرزندانی است ،شما از فرزندان آخرت باشید نه از فرزندان دنیا ، زیرا هر فردی در آخرت به مادرش ملحق می شود .امروز زمان عمل است و باز خواستی نیست ،و فردا روز باز خواست است و عملی در آن میسّر نمی باشد .
ص:116
[می گویم:«حذّاء»به معنی شتابان است،و گروهی«جذّاء»به جیم و ذال آورده اند،یعنی همه خیر و خوبیهای آن قطع شده است . ]
یاران حضرت آمادگی خود را برای جنگ با اهل شام مطرح کردند.
آماده شدن من برای جنگ با اهل شام در حالی که جریر نزد آنان است ،بستن در حجت به روی آنان ، و باعث روی گرداندن شامیان از خیر است اگر خواهان خیر باشند .ولی من برای سفارت جریر وقتی را معین کرده ام که پس از پایان آن نمی ماند مگر اینکه فریب خورده یا آلوده به نافرمانی من شود .در این وقت نظر من مدارا است، و شما هم همان را پیشه خود سازید ،البته با آمادگی شما جهت نبرد مخالفتی ندارم .
همه جوانب این کار را سنجیده ،و ظاهر و باطن آن را زیر و رو کرده ام ،
ص:117
برای خود چاره ای جز جنگ یا کفر به آورده محمّد صلّی اللّه علیه و آله ندیدم .
قبل از من برای مردم حاکمی بود که حوادثی را پدید آورد ،و جای اعتراض و گفتگو علیه خود را برای مردم باز کرد ، مردم هم در باره او سخنانی گفتند،آن گاه بر او خرده ها گرفتند و به تغییر او دست زدند .
مصلقه اسرای بنی ناجیه را از عامل امیر المؤمنین(ع)خریده و آزاد نموده بود(و حدود نیمی از مبلغ را نپرداخته بود ).زمانی که حضرت بهای آن را خواست خیانت کرده به شام گریخت .
خدا مصقله را خیر ندهد ،عمل کرد عمل بزرگان ،و فرار کرد فرار بردگان .او ستایش کننده خود را هنوز گویا نکرده خاموش نمود،و وصف کننده اش را هنوز تصدیق نکرده سرکوب کرد .اگر پیش ما می ماند آنچه مقدورش بود از او می گرفتیم ،و به انتظار فراوانی مالش برای تسویه بقیه آن می ماندیم .
ص:118
خدای را سپاس که رحمتش را جای نومیدی نیست ،و نعمتش فراگیر است ، به آمرزشش یأس راه ندارد ،و در بندگیش عار و ننگ نمی باشد .خدایی که رحمتش زایل نمی گردد ،و نعمتش مفقود نمی شود .دنیا خانه ای است که فنا بر آن مقدر شده ،و بر اهلش کوچیدن حتم گشته ،در کامها شیرین و در نظرها سبز و خرّم است ،به سوی خواهانش شتابان می آید ، و در دل نظر کننده اش عشق خود را جا می کند .از این دنیا با بهترین توشه ای که فراهم نموده اید کوچ کنید ،و فوق اندازه کفاف در آن نخواهید ،و بیش از آنچه برای زندگی لازم است از آن نطلبید .
ص:119
خداوندا،به تو پناه می برم از سختی سفر ،و غم و اندوه باز گشت ،و از آنچه در اهل و مال و فرزندم زشت بینم .بار الها،یار سفرم ، و جانشین در بر نامه زن و فرزندم تویی ،و کسی جز تو قدرت بر این دو کار ندارد ،زیرا برای جانشین توانایی همراهی با مسافر نیست ،و همراه مسافر هم قدرت جانشینی ندارد .
ابتدای این سخن از رسول حق صلّی اللّه علیه و آله روایت شده ،و دنباله آن به بعد را امیر المؤمنین علیه السّلام با بلیغ ترین سخن و نیکوترین تکمیل از«و لا یَجْمَعُهُما»به بعد به پایان برده است .
ص:120
ای کوفه،گویا تو را می نگرم که همانند چرم عکاظی زیر پای حوادث کشیده می شوی ،پایمال پیشامدها می گردی ،و اضطرابها بر تو سوار می شود .می دانم هیچ ستمکاری بر تو بدی نخواست مگر اینکه خداوند او را به برنامه مشغول کننده ای مبتلا ساخت ،یا هدف تیر کشنده ای نمود .
حمد خدای را هر بار که شب درآید و تاریک شود .و حمد خدای را هرگاه ستاره درخشد و غروب کند .و سپاس خدای را که نعمتش پایان نگیرد ،و احسانش را هیچ جزا و پاداشی برابر نگردد .
ص:121
امّا بعد،مقدّمه سپاه خود را فرستادم ،و به آنان امر کردم که در حواشی فرات بمانند تا دستورم به آنها برسد .رأیم این است که از فرات بگذرم و به دسته ای اندک از شما که در کنار دجله اند برسم ،و آنان را بسیج کرده همراه شما به جنگ با دشمنانتان ببرم ،و آنها را یار شما قرار دهم .
[می گویم:«ملطاط»جهت حرکتی است که به لشگر خود دستور داد آن جهت را بگیرند ،که کنار فرات بود.و ملطاط به ساحل دریا هم گفته می شود ،و اصل معنای این لغت زمین هموار است .
و منظور حضرت از نطفه آب فرات است ،و این از عبارات غریب و اعجاب انگیز است . ]
سپاس خداوندی را که به همه امور پنهانی داناست ،و نشانه های آشکار بر وجودش
ص:122
دلالت دارد ،و به دیده بینا در نیاید .چشمی که او را ندیده انکارش نمی کند ، و دل کسی که وجودش را باور کرده به کنه ذاتش نمی رسد .در برتری از همه چیز پیشی گرفته و چیزی از او برتر نیست ،به هر چیزی نزدیک است و چیزی نزدیک تر از او نیست .نه برتری مقامش او را از مخلوقات دور نموده ،و نه نزدیکی او به موجودات موجب مساوی بودنش با آنها در مکان گشته .عقلها را بر بیان حدود صفتش آگاه نکرده ،و آنها را از معرفت لازم در باره وجودش باز نداشته .
او خداوندی است که آثار هستی اقرار قلبی منکرش را گواهی می دهد .
خداوند از آنچه تشبیه کنندگانش به موجودات می گویند و از اوهام منکرانش بسی بالاتر است .
ابتدای ظهور فتنه ها هواهایی است که پیروی می شود ،و احکامی که در چهره بدعت خودنمایی می کند ،
ص:123
در این فتنه ها و احکام با کتاب خدا مخالفت می شود ،و مردانی مردان دیگر را بر غیر دین خدا یاری و پیروی می نمایند .اگر باطل از آمیزش با حق خالص می شد راه بر حق جویان پوشیده نمی ماند .و اگر حق در پوشش باطل پنهان نمی گشت زبان دشمنان یاوه گو از آن قطع می گشت .ولی پاره ای از حق و پاره ای از باطل فراهم شده و در هم آمیخته می شود ،در این وقت شیطان بر دوستانش مسلط می شود ،و آنان که لطف حق شاملشان شده نجات می یابند .
بر یاران آن حضرت پیشی گرفته،راه ورود به آب فرات را اشغال کردند و لشگر امام را از برداشتن آب مانع شدند
آنان از شما خوراک جنگ خواستند ،یا به پستی تن داده و شرف خود را از دست بگذارید ،
ص:124
یا شمشیرتان را از خون آنان سیراب کرده تا از آب سیراب شوید .زیرا نابودی شما در آن زندگی است که محصولش شکست از دشمن است ،و زندگی شما در آن مرگی است که نتیجه اش پیروزی بر دشمن است .
بدانید معاویه دسته ای گمراهان منحرف را به دنبال خود آورده ،و حقیقت را از آنان پنهان کرده ، تا این بی خبران گلوهای خود را آماج تیر مرگ نموده اند .
قسمتی از این خطبه پیش از این به روایتی نقل شد،در اینجا به روایت دیگر نقل می کنیم
به خاطر اختلافی که در این دو روایت است
هش دارید که دنیا رو به نیستی نهاده و پایان مدتش را اعلام کرده ،و حقیقتش ناشناخته مانده ، و شتابان روی گردانده است .ساکنانش را به سوی فنا می برد ،و همسایگانش را به تازیانه مرگ می راند ،شیرینیش تلخ ،و صافیش تیره شده ،
ص:125
از دنیا چیزی نمانده جز ته مانده آبی همانند ته مانده آبی در ظرفی کوچک ،و یا چون جرعه آبی اندک که اگر تشنه ای بمکد سیراب نشود .ای بندگان خدا،عزم را بر کوچ از این دنیایی که فنا برای اهلش مقرر شده جزم کنید ،آرزو در اینجا شما را مغلوب خود نکند ، و مدت حیات در آن به نظرتان طولانی نیاید .
به خدا قسم اگر همچون شتر فرزند مرده غم زده بنالید ،و به مانند کبوتر دور از همدم صدا کنید ، و به مثل راهبی تارک دنیا زاری نمایید ،و در راه خدا از اموال و فرزندانتان دل بردارید ،برای درخواست قرب حق در مرتبه ای بالا ،یا برای آمرزش گناهانی که کتابهای حق شماره کرده ،و فرشتگانش آن را حفظ نموده ،هر آینه در برابر پاداشی که برای شما از خدا امید دارم ،و عقابی که از آن بر شما می ترسم کم و اندک است .به خدا سوگند اگر به خاطر شوق حق و ترس از او دلهای شما آب شود،و دیدگانتان خون ببارد ، سپس به اندازه بقای دنیا عمر کنید ،باز هم کار کردهای خوب شما-هر چند از هیچ کوششی دریغ
ص:126
نکنید-با نعمت های عظیمی که به شما داده،و با هدایتی که جهت بر خورداری از ایمان به شما مرحمت فرموده برابری نخواهد داشت .
در باره عید قربان و مشخصه قربانی است
از تمامیت قربانی کامل بودن گوش و سلامت چشم آن است .بنا بر این اگر گوش و چشمش سالم باشد قربانی سالم و کامل است هر چند شاخش شکسته باشد و پایش را به محل قربانی بکشد .
[«منسک»در اینجا به معنای قربانگاه است .]
ص:127
مردم برای بیعت با من به شدت به هم می خوردند مانند به هم خوردن شتران تشنه در روز ورود به آب که ساربان آنها را رها کرده و عقال از پایشان برداشته باشد ،تا جایی که گمان بردم مرا خواهند کشت یا در حضورم بعضی بعض دیگر را نابود خواهند کرد .زیر و روی حکومت را اندیشه کردم به صورتی که خواب را از چشمانم گرفت ،راه چاره ای جز جنگ با دشمنان یا انکار آنچه که محمّد صلّی اللّه علیه و آله آورده نیافتم ،پس تحمل جنگ برایم آسانتر از تحمل کیفر الهی ،و مشقت های این دنیا برایم سهل تر از مشقّت های آخرت بود .
ص:128
اما سخن شما که:آیا این همه درنگ از نبرد برای ناگوار بودن مرگ است ؟!به خدا قسم باکی ندارم که من بر مرگ وارد شوم یا مرگ به سوی من آید .
و اما کلام شما که تأخیرم در نبرد تردید نسبت به شامیان است ،به خدا سوگند یک روز جنگ را به تأخیر نینداختم جز به طمع اینکه گروهی از این مردم به من ملحق شوند و به وسیله من هدایت یابند و با آن دید ضعیفی که دارند از نورم بهره مند گردند ،این تأخیر با این نظری که دارم برایم از اینکه گمراهان را با شمشیر درو کنم محبوبتر است هر چند که کیفر گناهانشان به گردن خودشان است .
ص:129
ما در کنار رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بودیم ،پدران و فرزندان و عموهای خود را به امر حق می کشتیم ،و این مسئله جز بر ایمان و تسلیم و حرکت در راه راست و شکیبایی بر سوزش الم ،و کوشش ما در جهاد با دشمن نمی افزود .و مردی از ما و مردی از دشمن چون دو شیر نر با هم در می افتادند ، و در صدد بر آوردن جان یکدیگر بودند تا کدام یک از آن دو جام مرگ را به کام دیگری بریزد .
یک بار ما بر دشمن پیروز می شدیم ،و یک بار دشمن بر ما .چون خداوند راستی ما را دید دشمن ما را سرکوب کرد ،و یاری خود را بر ما فرو فرستاد ،تا آن وقت که اسلام همانند شتری که سینه و گردن برای استراحت به زمین نهد و در جای خود بخوابد استقرار یافت .به جانم قسم اگر ما در آن زمان رفتاری
ص:130
مانند رفتار امروز شما داشتیم پایه ای از بنای اسلام بر پا نمی شد ،و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی گشت .
به خدا قسم با این وضعی که دارید به جای شیر خون خواهید دوشید ،و به دنبالش دچار ندامت خواهید شد .
پس از من مردی گشاده گلو و شکم بر آمده بر شما غالب می شود، آنچه بیابد بخورد ،و آنچه نیابد بخواهد .او را بکشید ،ولی هرگز نخواهید کشت .او شما را به ناسزا گفتن به من و بیزاری از من فرمان می دهد .در صورت اجبار بدگویی کنید ،زیرا که مایه پاکی و علوّ درجه من و نجات شما خواهد بود .ولی از من بیزاری نجویید ،زیرا من بر فطرت الهی به دنیا آمده ام ، و در ایمان و هجرت بر همه سبقت جسته ام .
ص:131
طوفان مرگ زا بر شما بوزد ،و اصلاح کاری از شما باقی نماند !آیا پس از ایمانم به خدا و جهادم همراه رسول حق صلّی اللّه علیه و آله به کفر خود شهادت دهم ؟!«در این صورت گمراه شده و از گردونه هدایت یافتگان خارج شده ام .»به بدترین سر نوشت بروید ، و از راهی که آمده اید به جهالت گذشته بر گردید !بدانید پس از من به پستی فراگیر دچار می شوید ، و شمشیرهای برنده به سراغتان خواهد آمد ،و ثروت شما را ستمکاران گرفته ملک خود کنند و این عمل را برای خود عادت و سنّت قرار دهند .
گفتار حضرت:«و لا بقی منکم آبر»به سه صورت روایت شده :یکی همان طور که در متن آورده ایم «آبر»با راء به معنای اصلاح کننده نخل است .دوم
ص:132
«آثر»با ثاء سه نقطه به معنای روایت کننده و حکایت کننده حدیث ،که این صحیح ترین وجه نزد من است .گویی حضرت فرموده:مخبری از شما باقی نماند .سوم«آبز»با زای نقطه دار به معنای پرخاشگر ،و نیز به معنای هلاک شونده است .
به آن حضرت خبر دادند که آنان از پل نهروان عبور کرده اند
محل نابودی ایشان این طرف آب است .به خدا قسم ده نفر از ایشان از این مهلکه جان به در نبرند ،و از شما هم ده نفر کشته نشود .
مراد از«نطفه»آب نهر است .لغت نطفه از جنبه کنایی فصیح ترین کنایه از آب می باشد هر چند آب بسیار باشد .
و ما شبیه این مطلب را ذیل نظیر همین فرمایش حضرت در گذشته اشاره کردیم .
ص:133
به خدا قسم چنین نیست ،اینان نطفه هایی هستند در صلب مردان ،و رحم زنان ، هرگاه از آنان شاخی سر زند بریده شود تا اینکه آخرین آنان دزدانی لخت کننده مردم شوند .
پس از من خوارج را نکشید ،چون کسی که حق را بجوید و اشتباه کند مانند کسی نیست که باطل را بخواهد و آن را بیابد .
منظور حضرت از باطل خواه معاویه و اصحاب اوست .
ص:134
برای من از جانب خدا سپر محکمی است ،چون آخرین روز حیاتم در رسد آن سپر از پیش رویم کنار رود و مرا به دست مرگ سپارد .در آن زمان نه تیر به خطا رود ،و نه زخم بهبود یابد .
دنیا خانه ای است که کسی از آن سالم نمانده مگر با اعمال پاکی که در آن انجام دهد ،و به چیزی که مخصوص آن عمل شود نجات پیدا نشود .مردم به دنیا از باب امتحان مبتلا شده اند ،آنچه را از این دنیا محض دنیا برداشته اند از دستشان برود و در قیامت نسبت به آن باز خواست شوند ،و آنچه از دنیا برای آخرت گرفته اند بر آن وارد
ص:135
می شوند و در آن اقامت می کنند .دنیا در دید خردمندان همانند سایه در حال برگشت است ،به وقتی که آن را در حال گسترش می بینی جمع می شود ،و وقتی که رو به افزایش می نگری رو به کاهش می رود .
ای بندگان خدا،خدا را بپرهیزید ،و به وسیله اعمال نیکو بر مرگ پیشی جویید ،و بخرید آنچه را برای شما باقی می ماند به چیزی که از دستتان می رود ،کوچ کنید که در کوچاندنتان جدّی هستند ،برای مرگ که بر سر شما سایه انداخته مهیّا شوید ،مردمی باشید که صیحه هشدار دهنده بر آنان زده شده پس بیدار شده اند ، و یافته اند که دنیا جای ابدی نیست به همین خاطر حیات فانی را به زندگی باقی تبدیل کرده اند .زیرا خداوند شما را بیهوده نیافریده ،و به حال خود نگذاشته .بین شما و بهشت یا جهنم حایلی جز مرگ نیست که از راه می رسد .مدت حیاتی که لحظه ها از آن می کاهند ،
ص:136
و ساعت مرگ آن را منهدم می نماید سزاوار کوتاهی است ،و اجل پنهان که آمد و رفت شب و روز آن را می آورد سزاوار سرعت باز گشت است ،و آن آینده ای که با خود رستگاری یا بد بختی آورد شایسته آماده کردن بهترین توشه است .پس در دنیا توشه بردارید توشه ای که خود را بدان از عقاب فردا حفظ کنید .آن عبدی تقوا پیشه شد که خیرخواه خود گشت ، و توبه اش را پیش انداخت ،و بر شهوتش پیروز شد ،زیرا زمان اجل انسان مخفی است ،و آرزویش گول زننده اوست ،شیطان موکّل آدمی است که معصیتش را در نظرش می آراید تا مرتکب آن شود ،و توبه را به صورت آرزو برای آینده جلوه می دهد تا آن را به تأخیر افکند ،تا مرگ بر آدمی بتازد زمانی که نسبت به آن غافل تر از هر چیز باشد .
حسرت و اندوه بر آن بی خبری که عمر نابود شده اش بر او حجّت است ،و پایان زندگیش شقاوت !از خدا درخواست دارم ما و شما را از کسانی قرار دهد که نعمت آنان را به طغیان نیندازد ،و هدفی آنان را در عبادت پروردگار خود مقصّر نسازد ،و پس از مرگ ندامت و اندوه بر او فرود نیاید .
ص:137
سپاس خداوندی را که صفتی از او بر صفت دیگرش پیشی نجسته ،تا اول باشد پیش از آنکه آخر باشد ،و آشکار باشد قبل از اینکه پنهان باشد .هر آنچه غیر او به وحدت نامیده شود کم است .و هر عزیزی غیر از او خوار ،و هر قویّی غیر او زبون ،و هر مالکی غیر او مملوک ،و هر عالمی غیر او نیازمند به فراگیری ،و هر صاحب قدرتی غیر او گاه توانا و گاه ضعیف ،و هر شنونده ای غیر او از شنیدن صداهای آهسته ناشنوا ،و از شنیدن آوازهای بلند کر ،و از شنیدن صداهای دور محروم است .و هر بیننده ای غیر او از دیدن رنگهای پنهان و اجسام لطیف کور ،و هر آشکاری جز او غیر پنهان ،و هر پنهانی جز او غیر ظاهر است .
ص:138
موجودات را نه برای تقویت سلطنت خود آفرید ،و نه به خاطر ترس از حوادث روزگار ،و نه برای کمک گرفتن در دفع همتای پرخاشگر ،و نه برای به دست آوردن نیرو برای پیکار با شریک پر نخوت و ضد گردن کش ،بلکه همه آفریدگان پرورده شده و بندگانی ذلیل و خوارند .در اشیاء حلول ننموده تا گفته شود خدا در آنهاست .و از آنها دور نگشته تا گفته شود جدای از آنهاست .
آفریدن موجودات و تدبیر وضع آنان او را خسته و درمانده نکرده ،و نسبت به آنچه آفریده عجزی به او دست نداده ،و در آنچه حکم داده و مقدر نموده اشتباهی بر او وارد نگشته ،بلکه کارش قضایی است استوار ، و علمی است محکم ،و امری است قطعی .بندگان با وجود خشمش به او امیدوار ،و با وجود نعمت هایش از او هراسانند .
ای گروه مسلمانان ،ترس از حق را لباس زیرین خود قرار دهید ،و آرامش را لباس روی خود سازید ،
ص:139
و دندانها را به هم بفشارید ،زیرا این برنامه شمشیرها را از سر دورکننده تر است .زره را بر تن کامل کنید ،و شمشیرها را پیش از بیرون کشیدن در غلاف بجنبانید ،به گوشه چشم با حالت خشم به دشمن بنگرید ،و نیزه را از راست و چپ به دشمن بزنید ،و با دم شمشیر ضربه وارد کنید و شمشیرها را با پیش نهادن گامها به دشمن برسانید ،و بدانید که عمل شما در دید خداست و شما با پسر عم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله همراه هستید ،پس حمله را پی در پی کنید ،و از فرار کردن شرم نمایید ، زیرا فرار از جنگ ننگ نسلها ،و آتش فردای قیامت است .
از جدا شدن روحتان از بدن در جهاد خوشحال باشید ،و آسان به سوی مرگ حرکت نمایید .
بر شما باد به این لشگر متراکم دشمن ،و خیمه های افراشته به طناب ،میان آن خیمه را بزنید ، که شیطان در جانب پایین آن پنهان است ،برای برجستن دست به پیش داشته ،و برای فرار پا پس نهاده .برای نمودار شدن پایه حق هر چه سخت تر قصد دشمن کنید،که«شما انسانهای برترید و خدا با شماست و پاداش شما را هیچ نمی کاهد » .
ص:140
گویند:وقتی پس از رحلت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
اخبار سقیفه به آن حضرت رسید
فرمود:انصار چه گفتند ؟عرضه داشتند:
انصار گفتند:امیری از ما و امیری از شما باشد.آن حضرت فرمود :
چرا به گروه انصار این گونه احتجاج نکردید که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وصیت فرمود که به نیکوکار انصار نیکی شود ،و از بد کارشان چشم پوشی گردد ؟به حضرت گفتند:
در این وصیت چه حجّتی بر انصار است ؟فرمود:اگر حکومت از آنان بود پیامبر در حقشان سفارش نمی کرد .سپس فرمود:قریش چه گفتند ؟ عرضه داشتند:قریش استدلال کردند که آنان شجره رسولند صلّی اللّه علیه و آله .فرمود:
به درخت احتجاج کردند ،و میوه آن را ضایع نمودند !
ص:141
می خواستم حکومت مصر را در اختیار هاشم بن عتبه قرار دهم ،اگر او را استاندار مصر می کردم عرصه را برای دشمنان خالی نمی کرد ،و فرصتی به آنان نمی داد .البته سرزنشی بر محمّد بن ابو بکر نیست ،او محبوب من ،و پسر همسرم بود .
چه اندازه با شما مدارا کنم چنانکه با شترهای کوهان کوفته مدارا می شود ،و با لباسهای پوسیده رفتار می گردد ، که از هر طرف دوخته می شود از جانب دیگر پاره می گردد ؟!هر وقت گروهی از سپاه شام
ص:142
به شما رو می کند هر مردی از شما درب خانه اش را می بندد ،و چون سوسمار به لانه می خزد و مانند کفتار به آشیانه پناه می برد .به خدا قسم خوار و ذلیل کسی است که شما به یاریش برخیزید .و آن که به وسیله شما به سوی دشمن تیر بیندازد با تیر شکسته بی پیکان تیراندازی کرده .سوگند به خدا شما در عرصه های آرام فراوانید ،ولی زیر پرچم های جهاد اندک .من آنچه که شما را اصلاح و کجی هایتان را مستقیم می نماید می دانم ،ولی هرگز با تباه کردن خود شما را اصلاح نمی کنم .
خداوند رویتان را خوار ،و نصیبتان را تباه گرداند .آنچنان که باطل را می شناسید معرفت به حق ندارید ،و آنچنان که حق را باطل می کنید باطل را نابود نمی نمایید !
نشسته بودم که خواب مرا گرفت ،و رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله
ص:143
بر من آشکار شد ،گفتم:ای پیامبر خدا،چه کجی ها و دشمنی ها از امت تو دیدم ! فرمود:به آنان نفرین کن .گفتم:خداوند بهتر از آنان را به من عنایت کند ،و به جای من شری را بر آنان گمارد .
منظور از«اود»کجی و«لدد»دشمنی است،و این از فصیح ترین سخنان است .
پس از حمد حق،ای اهل عراق ،شما همچون زن حامله ای هستید که بار دار شده،و پس از دوران بار داری طفل مرده بزاید و شوهرش بمیرد ،و دوره بیوه گیش طولانی شود ،و دورترین اشخاص ارثش را ببرد .
بدانید به خدا قسم آمدنم به سوی شما از روی اختیار نبود ،اضطرار مرا به سوی شما کشید .به من خبر رسیده که شما می گویید:علی دروغ می گوید!خدا شما را بکشد !بر چه کسی دروغ بندم ؟بر
ص:144
خدا ؟من اولین کسی هستم که به حق ایمان آوردم.یا بر پیامبر خدا ؟من نخستین فردی هستم که او را تصدیق نمودم .
نه هرگز به خدا قسم ،اما سخنانی است که از پیامبر گرفته ام که شما از آن غایب بودید ،و لیاقت شنیدن آن را نداشتید .
مادر آن که گفت«علی دروغ می گوید»به عزا بنشیند !اگر ظرفیت داشته باشد علم و حکمت را رایگان در اختیارش می گذارم ، «و در آینده حقیقت آنچه را به شما خبر دادم خواهید دانست » .
بار خدایا،ای گستراننده زمینهای گسترده ،و نگاه دارنده آسمانهای بر افراشته ،و ای آفریننده دلها بر اساس فطرت،چه بدبخت آن و چه خوشبخت آن ،شریفترین درودهایت، و افزونترین برکاتت را بر محمّد بنده و رسول خود قرار ده ،رسولی که ختم کننده نبوت ، و باز کننده راههای بسته ،و آشکار کننده حق بر مبنای حق است ،پیامبری که خروشهای باطل
ص:145
را دفع ،و حمله های گمراهی را شکست ،چنان که سنگینی رسالتی را که بر عهده گرفت با قدرت پیش برد ، به امر تو قیام نمود ،و در راه رضای تو شتافت ،بدون اینکه از پیشی گرفتن بماند ،و در عزمی که داشت سستی ورزد ،وحی تو را ضبط نمود ،عهدت را حفظ نمود ،بر اجرای فرمانت اقدام ورزید ، تا آتش دانش طلب را بر افروخت ،و راه حق را برای اشتباه کار روشن ساخت ،و دلهایی که در فتنه ها و گناهان غرق شده بود به وسیله او هدایت شد ،پیامبری که نشانه های واضح را بر پا کرد ، و احکام نورانی را ابلاغ نمود .او امین درستکار تو ،و خزینه دار دانش سرّی تو ،و شاهد تو در روز قیامت ،و پیامبر به حق ات ،و فرستاده ات به سوی خلق بود .
خداوندا،جایی وسیع در سایه رحمتت برای او بگشا ،و او را از خیر فراوان و اجری از فضل و کرمت مرحمت فرما .الهی،بنای او را بر بنای بنا کنندگان فضیلت بلند گردان ،و مرتبه اش را نزد خود گرامی دار ، و نورش را کامل ساز ،و او را در عوض رسالت چنین پاداش ده:شهادتش را مقبول ،گفتارش را
ص:146
پسندیده ،منطقش را عدل ،و سخنش را جدا کننده بین حق و باطل قرار ده .خداوندا،بین ما و او در جایی که زندگیش نیک،و نعمتش بی زوال ،و خواهشهایش بر آورده ،و هوسهایش لذت بخش ، و آسایشش فراوان ،و در منتهای آرامش با ارمغانهای کرامت است جمع فرما .
گفتند:مروان بن حکم روز جمل اسیر شد ،برای نجاتش از امام حسن و امام حسین در نزد امیر المؤمنین علیه السّلام شفاعت خواهی کرد ،حسنین شفاعت کردند و امیر المؤمنین او را آزاد فرمود .
حسنین برای بیعت مروان از حضرت اجازه خواستند،امام فرمود :
مگر بعد از قتل عثمان با من بیعت نکرد ؟مرا به بیعت او نیاز نیست ،دستش دست یهودی خائن است ،اگر با دستش با من بیعت کند با نشیمن گاهش می شکند .برای او حکومتی در پیش است که مقدار زمانش به
ص:147
اندازه ای است که سگ بینی خود را بلیسد .او پدر چهار حاکم است ،و جامعه اسلامی از او و فرزندانش روز خونباری خواهد دید .
شما می دانید که من به حکومت از دیگران شایسته ترم ،و به خدا قسم آن را رها می کنم تا وقتی که امور مسلمین سالم بماند ،و ستمی در برنامه امت جز بر من روی ندهد، رها می کنم به امید پاداش و فضل آن ،و اعراض از زر و زیور دنیا که شما نسبت به آن دچار رقابت شده اید .
ص:148
آیا آگاهی بنی امیه از وضع من آنان را از افترا زدن به من باز نداشت ؟آیا سابقه پاک من مردم نادان را از تهمت به من منع نکرد ؟البته پندی که خدا به آنان داده از زبان من رساتر است .من احتجاج کننده با خارج شدگان از دینم ،و دشمن به تردید افتادگان در آیین .تمام امور مشتبه به کتاب خدا عرضه می شود ،و بندگان به آنچه در سینه دارند مجازات می گردند .
خداوند رحمت کند مردی را که حکمتی بشنود و آن را حفظ نماید ،دعوت به هدایت شود و به آن نزدیک گردد ،
ص:149
و دامن هدایتگری را بگیرد و نجات یابد.خدای را پاس دارد ،و از گناه خود بترسد .تلاش خالص پیش فرستد ، و عمل صالح انجام دهد .ذخیره سودمند بیندوزد ،و از حرام دوری گزیند .تیر به نشانه زند ، و پاداش آخرتی بیابد .بر هوای نفس غلبه کند ،و آرزویش را تکذیب نماید .صبر را مرکب نجات قرار دهد ، و تقوا را توشه پس از مرگ کند .در راه روشن قدم نهد ،و ملتزم راه روشن شود .مهلت را غنیمت داند ،با عمل خود بر اجل پیشی گیرد ،و از عمل خود زاد و توشه بردارد .
بنی امیه از میراث محمّد صلّی اللّه علیه و آله اندک اندک به من می دهند .به خدا قسم اگر زنده بمانم آنان را دور خواهم انداخت مانند پاره جگر یا شکنبه خاک آلودی که قصاب دور می اندازد .
ص:150
«التراب الوذمة»که بر عکس«و ذام التربة»است نیز روایت شده .معنای«لیفوقوننی» این است که از بیت المال اندک اندک به من می دهند مانند«فواق ناقه »که به معنای یک بار دوشیدن شیر شتر است .«و ذام»جمع«و ذمه »عبارت از پاره شکنبه یا جگر خاک آلود است که آن را دور می اندازند .
خداوندا،آنچه را در باره من از من داناتری بر من ببخش .پس اگر دوباره به گناه باز گشتم توهم دوباره به مغفرتت به من باز گرد .خداوندا،بر من ببخش آنچه را که با خود وعده کردم و تو وفایی از من نسبت به آن ندیدی .الهی آنچه را که به زبانم به تو تقرب جستم ولی دلم بر خلاف آن بود بر من ببخش .الهی اشارات چشم ،و سخنان بیهوده ،و مشتهیات دل و لغزشهای زبانم را بر من ببخش .
ص:151
،و یکی از یارانش به او گفت:
ای امیر مؤمنان،اگر در این ساعت حرکت کنی با اطلاعی که از اوضاع کواکب دارم می ترسم به پیروزی نرسی !حضرت فرمود:
آیا تصور می کنی به ساعتی راهنمایی می نمایی که هر کس در آن ساعت حرکت کند زیان و ضرر از او دور می شود ؟و بر حذر می داری از ساعتی که هر که در آن حرکت نماید زیان و ضرر وی را احاطه می کند ؟ آن که تو را در این گفتار تصدیق کند قرآن را تکذیب کرده ،و به گمان خود از طلب یاری خدا در به دست آوردن مطلوب و دفع مکروه بی نیاز شده .بنا بر گفتار تو سزاوار است کسی که به گفته تو عمل کند تو را ستایش نماید نه خدا را ،زیرا به خیال تو آن که او را به ساعتی راهنمایی کرده که در آن منفعت برده و از زیان در امان مانده تویی .سپس رو
ص:152
به مردم کرد و فرمود :
ای مردم،از آموختن علم نجوم بپرهیزید مگر به عنوان ابزاری برای جهت یابی در خشکی یا دریا ، زیرا نتیجه آموختن نجوم کهانت و پیشگویی است ،و منجم چون کاهن ،و کاهن همانند ساحر ، و ساحر همچون کافر است ،و کافر در جهنّم است .به نام خدا حرکت کنید .
ای مردم،زنان از نظر ایمان و ارث و عقل ناقصند .اما نقصان ایمانشان به اعتبار معاف بودن از نماز و روزه در ایام قاعدگی است .اما نقصان ارثشان به اعتبار اینکه سهم ارث آنان نصف سهم ارث مردان است .اما نقصان عقلشان،به اعتبار اینکه شهادت دو زن
ص:153
برابر شهادت با یک مرد است .از بدان آنان بترسید،و از خوبانشان برحذر باشید ،و در امور پسندیده از آنان پیروی نکنید تا در اعمال ناشایسته طمع پیروی نداشته باشند .
ای مردم،زهد عبارت از کوتاهی آرزو ،شکر نزد نعمت ،و کناره گیری از محرمات است .اگر(جمع)این سه واقعیت از شما دور شد حد اقل اینکه حرام بر صبر شما غلبه نکند ، و به فراموشی شکر نعمت دچار نشوید ،زیرا خداوند به وسیله حجت های آشکار و روشن ،و کتابهایی که عذر بین و واضح خدا بر بندگان است جای عذری برای شما باقی نگذارده است .
ص:154
چه بگویم از خانه ای که ابتدایش سختی ،و سرانجامش نیستی است .در حلالش حساب ، و در حرامش کیفر است .ثروتمندش دچار فتنه و آزمایش ،و تهیدستش گرفتار اندوه است .
آن که در طلبش کوشید به آن دست نیافت ،و آن که زحمتی نکشید خود به او روی نمود .هر که به دیده عبرت به آن نگریست او را بینا کرد ،و هر کس به چشم خریداری به آن نظر نمود او را به نابینایی دچار ساخت .
مؤلف:هر که در این گفتار امام علیه السّلام خوب بیندیشد:«هر که به دیده عبرت به آن نگریست ...» معنایی بس عجیب و هدفی بی نهایت دور دست در آن می یابد که هرگز به نهایت و غور آن نتوان رسید ، به ویژه آن گاه که جمله«و هر کس که به چشم خریداری به آن نظر نمود...»را در کنار آن قرار دهد ، زیرا فرق میان«آن را واسطه دید قرار داد»با«آن را منظور نظر قرار داد»را بسیار واضح و روشن و عجیب و آشکار می یابد .
ص:155
حمد خدای را که از همه چیز به قدرتش برتر ،و به احسانش نزدیک است ،بخشنده هر سود و فضل ،و بر طرف کننده هر بلای عظیم و شدت است .او را بر کرمهای پی در پی ، و نعمت های فراوان و کاملش سپاس می گویم ،و به او ایمان می آورم که اول است و ابتدا کننده آفرینش ، و از او هدایت می خواهم که نزدیک است و هدایت کننده ،و از او کمک می طلبم که غالب است و قوی ، و به او اعتماد می نمایم که کفایت کننده است و یاور .و شهادت می دهم که محمد صلّی اللّه علیه و آله بنده و فرستاده اوست ،که او را برای اجرای فرمانش ،و ابلاغ حجّتش ،و ترساندن عاصیان از عذابش فرستاد .
ای بندگان خدا،شما را به تقوای الهی سفارش می کنم،خداوندی که برای شما مثلها زد ،مدت زندگی شما را معین فرمود ،به شما لباس پوشاند ،فراخی معیشت داد ،شما را در محدوده شماره گری اعمال
ص:156
قرار داد ،و جزای کردارتان را آماده نموده ،شما را برای نعمت های کامل و عطایای فراوان اختیار نموده ،و با دلایل رسا از عذاب فردا بیم داده ،شما را به شمار آورده ،و مدت زندگی شما را در قرارگاه امتحان و سرای عبرت معین نموده ،در دنیا آزمایش می شوید ، و بر اساس آن مورد محاسبه قرار می گیرید ،زیرا آبشخور دنیا ناصاف و کدر ،چشمه اش گل آلود و لغزنده ، دیدگاهش زیبا و فریبنده ،و آزمایشگاهش تباه کننده است .فریبنده ای زودگذر ،و نوری غروب کننده ، و سایه ای از بین رونده ،و تکیه گاهی رو به افتادن است .تا آن گاه که رمنده از آن به آن انس گیرد ، و متوحش از آن به آن مطمئن گردد ،همچون اسب سرکش که پا بلند و به زمین کوبد سوارش را به خاک اندازد ، و او را به دامهایش صید کند ،و به تیرهای هلاک کننده اش بدوزد ،و در پایان کار گردنش را به کمندهای مرگ ببندد ،در حالی که او را به خوابگاه تنگ قبر،و باز گشتگاه ترسناک ،و مشاهده جایگاه ابدی ،و درک جزای عمل سوق دهد .
همین است برخورد دنیا با آیندگانی که جانشین گذشتگانند ،مرگ از نابود کردنشان باز نمی ایستد ،
ص:157
و ماندگان از آلودگی دست بر نمی دارند ،از رویه گذشتگان پیروی می نمایند ،و این همه پی در پی از دنیا می روند تا نهایت پایان و عاقبت فنا و نیستی .تا آن گاه که رشته امور از هم بگسلد ، و روزگاران سپری گردد ،و بیرون آمدن مردگان از قبر نزدیک شود ،خداوند همه را از میان گورها ، و آشیانه پرندگان ،و لانه درندگان ،و پرتگاه های هلاک به در آورد ،در حالی که به سوی امرش شتابان ،و به معرکه معادشان عجله کنان روان گردند ،گروهی خاموش ،و ایستادگانی صف زده ،دید خداوند بر همه احاطه دارد ،ندادهنده ندایش را به همه می شنواند ،لباس خاکساری و ذلت تسلیم و و خواری بر آنان پوشانده می شود ،روزی است که چاره سازی در آن کار ساز نیست،آرزو قطع شده، دلها از ترس تهی و خاموش شده ،صداها آهسته و مخفی گشته ،عرق تا دهان رسیده ، و ترس از گناه عظیم شده ،و گوشها از شنیدن فریاد رعد آسای منادی حق برای بیان حکم قاطع میان حق و باطل و رسیدن به جزای عمل نیک و بد و کیفر و ثواب به لرزه در آمده است ! این جمعیت بندگانی هستند که به قدرت خلق شده ،و بی اختیار در مدار پرورش حق قرار گرفته اند ،
ص:158
و با حضور فرشتگان دچار مرگ گشته ،و در درون قبر گذاشته شده ،و در معرض پوسیدگی آمده ، و تنها سر از قبر بر آورده ،و در برابر اعمالشان جزا داده می شوند ،و وضعشان با محاسبه حق روشن می شود .
اینان در دنیا برای بیرون آمدن از گمراهی مهلت داده شدند،و به راه روشن هدایت گشتند ،و فرصت در اختیارشان قرار گرفت مانند فرصت دادن به شخصی که ناراضی را از خود راضی کند ،پرده شبهات از برابر چشمشان برداشته شد ، در میدان مسابقه به سوی خیرات رها شدند ،و مجال تفکر برای رسیدن به بهترین مراتب و اقتباس نور سعادت در مدت حیات و محل آمد و شد فرصت به آنان عنایت شد .عجبا از این مثلهای صحیح و راست ، و پندهای شفا دهنده ،اگر با دلهای پاک ،و گوشهای شنوا ، و آراء ثابت ،و عقلهای دوراندیش بر خورد کند .
پس تقوای الهی پیشه کنید مانند تقوای کسی که شنید و خاشع شد ،و گناه کرد و اعتراف نمود ،و ترسید و به عمل برخاست ،حذر نمود و به سوی طاعت شتافت ،یقین کرد و نیکی پیشه ساخت ،عبرت به او عرضه شد و عبرت گرفت .
او را ترساندند و او ترسید ،ممنوع از گناه شد و پذیرای ممنوعیت گشت ،دعوت حق را اجابت کرد و به حق دل داد ،
ص:159
از گناه برگشت و توبه نمود ،به هادیان راه اقتدا کرد و به طریق ایشان رفت ،حقیقت به او ارائه شد و او مشاهده کرد ، پس شتابان طالب حق شد ،و با گریز از زشتی نجات یافت،ذخیره آخرت یافت ،باطن را پاکیزه کرد ، قیامتش را آباد نمود ،و زاد و توشه برای روز مرگ و راه پر خطر و وقت نیاز و محل تهیدستی بر مرکب خود بار کرد ،و برای جایگاه ابدی زاد و راحله پیش فرستاد .
پس ای بندگان خدا،در جهت هدفی که شما را برای آن آفریده تقوا پیشه کنید ،و از او حذر کنید نهایت حذری که شما را از جانب خود بر حذر داشته ،و کسب استحقاق کنید برای تحقق وعده صادقانه حق جهت آنچه در قیامت برای شما مهیا کرده ،و برای حذر از هول روز معاد .
در یاد آوری برخی نعمتهای حق
برای شما گوشها قرار داد تا آنچه به کار آید حفظ کنند ،و چشمها مقرر فرمود تا از تاریکی ها بینا شوند ، هر عضو را شامل اعضا گردانید ،و آن اعضا را در تألیف صورت و دوامشان در محل های
ص:160
مناسب قرار داد ،با بدنهایی که با ابزار سودمند بر قرارند ،و دلهایی که جوینده ارزاق خود هستند ، در حالی که انسانها در نعمت های بزرگ ،و موجبات احسان ،و موانع آفات تندرستی غرقند .مدت عمر مقدّر را از شما پنهان داشت ،و از آثار گذشتگان برای شما عبرتها به جای گذاشت :
از بهره ای که از دنیا بردند ،و از فراخی عمر که پیش از گلوگیر شدن مرگ نصیب آنان بود ،ولی قبل از اینکه به آرزوهایشان برسند مرگ به طرف آنان شتاب کرد ،و گسستن ریسمان اجل آنان را از آرزوهایشان جدا نمود .
به وقت تندرستی زاد آخرت تهیه نکردند ،و از ابتدای جوانی عبرت نگرفتند .
آیا آن که در عنفوان جوانی است جز خمیدگی و پیری را انتظار می کشد ؟و آن که در شادابی سلامت است غیر از امراض گوناگون را توقع دارد ؟و کسی که فعلا موجود است جز ساعت فنا را منتظر است ؟ آن هم با نزدیک شدن جدایی از زندگی ،و کوچ از این دنیا ،و لرزه و اضطراب ،و درد سوز دل ، و فروبردن آب دهان از غصه و رنج ،و دیده به اطراف دوختن برای کمک خواستن از فرزندان و خویشان و دوستان و همسران .آیا این همه نزدیکان قدرت دفع مرگ را از انسان دارند ؟آیا گریه کنندگان سودی می دهند ؟
ص:161
در حالی که مرده خانواده در گورستان به گرو رفته ،و در تنگنای قبر تنها مانده ، گزندگان پوست بندش را پاره پاره کرده ،عوامل لاغر کننده نازکی و تازگی بدنش را کهنه نموده ، بادهای سخت آثارش را از میان برداشته ،و حوادث زمانه نشانه های او را به نابودی کشیده ،بدنها پس از تازگی تغییر کرده ،و استخوانها پس از قوّت پوسیده ،و جانها در گرو بارهای گناهان مانده ،به اخبار غیبی پس از مرگ یقین پیدا کرده ،آنجا از ارواح مردگان اضافه کردن عمل صالح نخواهند ،و خشنودی حق از خطاهایشان نطلبند .آیا شما زندگان فرزندان این مردم و پدران و برادران و خویشان ایشان نیستید ،که از رفتار آنان پیروی کرده ،و به راه آنان می روید ، و در جاده آنان قدم می گذارید ؟پس دلها از به دست آوردن نصیب معنوی خود سخت است ،و از طلب هدایت و فلاح خود غافل است ،و در غیر مسیر اصلی راه پیماست ،گویا مقصود حق غیر ایشان است ، و انگار هدایت و نجاتشان در جمع آوری متاع دنیاست .
و بدانید که عبور شما از صراط است،آنجا که جایگاه لغزش قدمهاست ،و محل هول
ص:162
و ترس و انواع مخاطرات .پس ای بندگان خدا،تقوای الهی پیشه کنید،تقوای خردمندی که اندیشه و تفکر دلش را مشغول کرده ،و ترس از عذاب بدنش را به رنج افکنده ،و عبادت شب کمترین خواب را هم از دیده اش گرفته ، و امید به رحمت حق او را در گرمای وسط روز تشنه نگاه داشته ،و بی رغبتی به دنیا وی را از شهواتش منع کرده ، و ذکر الهی زبانش را به حرکت و شتاب واداشته ،و وحشت را برای امن در قیامت مقدم داشته ، و از اندیشه هایی که او را از راه روشن حق باز دارد کناره گرفته ،و برای رسیدن به راه مطلوب در میانه ترین راه (که راه خداست)حرکت کرده ،و عوامل کبر و غرور او را از راه حق باز نگردانده ،و امور اشتباه انگیز بر او پوشیده نمانده ،به خوشحالی بشارت حق به بهشت و آسایش زندگی اخروی در آسوده ترین خوابگاه خود(که قبر است )و ایمن ترین روزش(که قیامت است)دست یافته ،از گذرگاه دنیا به طور پسندیده عبور نموده ، و توشه آخرت،با سعادت و خوشبختی پیش فرستاده ،و محض ترس از مقام حق به سوی کردار پسندیده شتافته ، و در ایّام مهلت در دنیا به سوی طاعت سرعت کرده ،و در جستجوی رضای حق شوق نشان داده ، و به خاطر خوف خدا از گناه گریخته ،و امروز به فکر فردا بوده ،و هماره به آینده نگریسته است .
ص:163
پس بهشت برای ثواب و پاداش به اندازه است ،و دوزخ برای عذاب و گرفتاری بس است ،و کافی است که خدا انتقام گیرنده و یاور است ،و همین بس که قرآن در قیامت احتجاج کننده و مخاصمه گر است .
من شما را به تقوای الهی سفارش می کنم که شما را به سبب آنچه بیم داده جای عذری نگذاشته ،و حجت را با راه روشنی که پیش پای شما نهاده تمام کرده ،و شما را از دشمنی بر حذر داشته که پنهانی در سینه ها نفوذ می کند ، و مخفیانه در گوشها سخن می گوید،پس انسان را گمراه کرده به تباهی می کشد ،و وعده می دهد و در آرزوها می افکند ، و گناهان بسیار زشت را آرایش داده ،و معاصی کبیره هلاکت بار را ناچیز جلوه می دهد ،تا به تدریج قرین خود را بفریبد ،و گروگانش را به قید طاعت خود در آورد ،آن وقت آنچه را آراسته بود منکر گردد ، و آنچه را آسان جلوه داده بود بزرگ شمرد ،و از آنچه ایمن نموده بود بترساند .
یا این انسانی که خداوند او را در تاریکی های رحم ،و غلاف پوشاننده بدین صورت ایجاد کرد :
ص:164
نطفه ریخته شده ،و خون بسته صورت بندی نشده ،و جنین در رحم و طفل شیر خوار،و کودک و نوجوان .
آن گاه برای او قلبی حافظ ،و زبانی گویا ،و چشمی بینا قرار داد ،تا بفهمد و پند گیرد ، و از گناه خودداری نماید .ولی چون به حد کمال رسید ،و قامتش آراسته شد ، به حال غرور و کبر از مدار حق گریخت ،و بی باک و گمراه گشت ،با دلو هوا و هوس آب کشید ، برای رسیدن به دنیا کوشش بسیار کرد،در هر لذت و خوشی گام نهاد،هر چه به نظرش رسید عمل کرد ،احتمال اینکه به بلا و ناکامی دچار شود نداد ،و از هیچ گناهی پروا نکرد ،پس در غفلت و گمراهی عمرش را تمام کرد ،و مدتی اندک در گناهان خود به سر برد ،در برابر نعمت های خدادادی سودی عاید خود ننمود ،و به آنچه واجب بود اعتنا نکرد .
در اواخر طغیان و پیروی از هوا و خوشی لذت،ناگواریهای مرگ او را گرفت ، پس حیرت زده و سرگردان ،شب را تا روز نخوابید،آن هم با دردهای شدید ،و بیماریهای گوناگون گه شدّتش در شب است ،در حالی که برادری غم خوار و پدری مهربان ،و همسری که از بیتابی ناله می زد ،و دختری که از اضطراب به سینه می کوبید در اطراف او بودند ،و آن بیچاره در سکرات مرگ که او را به خود مشغول داشته،
ص:165
و غم و غصه فراوان ،و ناله جانسوز ،و سختی جان کندن ،و رفتن از دنیا با مشقت و رنج گرفتار بود ! سپس در حالت ناامیدی پیچیده به کفن ها می شود ،و بدون نشان دادن مقاومت به سوی قبر روانه اش می کنند ، او را روی تخته تابوت انداخته،مانند شتر از سفر باز گشته وامانده و از حال رفته و رنجور و لاغر شده ، فرزندان و برادران جمع گشته او را با دوش تا خانه غربت می برند،جایی که دیگر دیده نخواهد شد .و چون مشایعت کنندگان و مصیبت زده ها برگردند ،او را در قبر می نشانند در حالی که از ترس سؤال و لغزش در امتحان آهسته سخن می گوید .بزرگترین بلا در آنجا افتادن در آب جوشان ،و وارد شدن به جهنّم ،و هیجان آتش سوزان ،و شدت فریاد آن است .
در عذاب حق سکون و آرامشی نیست تا او را استراحت دهد ،و نه آسایشی تا بلا را برطرف کند ،و نه طاقتی تا مانع از درد شود ،و نه مرگی تا وی را نجات بخشد ،و نه چرتی و خواب اندکی که غصه اش را رفع کند ، بین مرگهای مختلف و عذابهای پی در پی گرفتار است .ما از این مصائب به خدا پناه می بریم .
بندگان خدا!کجایند آنانی که خدا به آنها عمر داد و بر خوردار از نعمت شدند ،و به آنان آموخته شد و دانستند ،
ص:166
و مهلت داده شدند ولی سرگرم و غافل ماندند ،و در سلامتی بودند ولی فراموش کردند ،فرصتی طولانی یافتند ، و به آنان احسان نیکو شد ،و از عذاب ترسانده شدند ،و وعده های بزرگ به آنان داده شد ؟! از گناهان تباه کننده ،و از عیوبی که خدا را به خشم می آورد دوری کنید .ای صاحبان بینایی و شنوایی ،و سلامتی و ثروت ،آیا هیچ جای فرار و خلاصی ،یا تکیه گاه و پناهگاهی ، یا گریز و راه باز گشتی هست یا نه ؟پس به کدام راه منحرف می شوید ؟و یا به کدام جانب می برندتان ؟ یا به چه چیز فریفته می شوید ؟نصیب هر کدام شما از زمین به اندازه طول و عرض قامت اوست ،خوابگاهی که چهره بر خاکش می گذارد .ای بندگان خدا،اکنون که ریسمان مرگ به گردنتان نیفتاده ،و روحتان در موقعیت به دست آوردن هدایت آزاد ،و بدنها راحت ،و میدان اجتماع وسیع ،و مهلت حیات و اراده و اختیار برقرار ،و وقت توبه و بازگشت ،و فرصت انجام کار در در اختیار است ،قبل از رسیدن تنگی وقت،و تنگنای قبر،و ترس از فنا،و مفارقت جان از بدن ،و رسیدن پیک مرگ که مورد توقع است ،و پیش از دچار شدن به عذاب خداوند عزیز مقتدر فرصت را غنیمت دانید .
ص:167
[در خبر است که وقتی امیر المؤمنین علیه السّلام این خطبه را خواند بدنها لرزید ، اشکها سرازیر شد،و دلها به اضطراب آمد .و بعضی از مردم این خطبه را خطبه غرّا نامند .]
مرا از پسر زانیه تعجب است ،که به مردم شام وانمود می کند که در من شوخ طبعی است ،و انسانی بازیگرم ،شوخی می کنم و در بازی کردن کوشایم .او به باطل سخن گفته ،و به این گونه سخن مرتکب گناه شده .
بدانید که بدترین گفتار دروغ است .او در سخن راندن دروغ می گوید ،و وعده می دهد و تخلف می کند ، چون درخواست می کند اصرار می ورزد ،و چون از او درخواست شود بخل می ورزد ،به عهدش خیانت می کند و قطع رحم می نماید ،و چون به میدان جنگ آید برای شعله ور ساختن جنگ چه امر و نهی ها می کند! البته پیش از بیرون آمدن شمشیرها از غلاف ،و چون جنگ آغاز شود بزرگترین حیله اش برای نجات خود
ص:168
نشان دادن عورتش به مردم است ! به خدا قسم یاد مرگ مرا از بازی باز می دارد ،و نسیان آخرت او را از گفتن حق مانع می شود .او با معاویه بیعت نکرد مگر به شرط بخشیده شدن مصر به او ،و اخذ رشوه کمی برای دست برداشتن از دین .
شهادت می دهم معبودی جز اللّه نیست،یگانه ای است بی شریک .اولی است که چیزی پیش از او نبوده ، و آخری است که او را انتهایی نیست .اندیشه ها به هیچ یک از صفاتش نرسند ،دلها او را به کیفیتی تعیین و تحدید ننمایند ،تجزیه و تبعیض در حریمش راه ندارد ،و دیده ها و دلها به او احاطه پیدا نکنند .
ص:169
بندگان خدا،از عبرتهای سودمند پند پذیرید ،و از نشانه های درخشان عبرت گیرید ، به خاطر بیم دادن های رسا از گناهان باز ایستید ،و از ذکر و موعظه ها نفع ببرید .گویا چنگالهای مرگ به شما در آویخته ،و دلبستگی به آرزو از شما قطع شده ، و کارهای دشوار و راندن روحتان به جایی که وارد شدنی است شما را فرا گرفته ،و«با هر کسی راننده و گواهی است .»راننده به سوی محشرش می راند ،و گواهی دهنده بر اعمالش گواهی می دهد .
بهشت را درجاتی است که بر یکدیگر برتری دارند ،و منازلی است که با هم تفاوت دارند ،نعمتش قطع نمی شود ، مقیم در آن بیرون نمی رود ،ماندگار در آن پیر نمی شود ،و ساکن آن تهیدست و نیازمند نمی گردد .
ص:170
به نهانها آگاه است ،و از اندیشه ها با خبر است ،به هر چیزی احاطه دارد ، و بر هر چیزی غالب است ،و بر همه چیز تواناست .کوشش کننده از شما در ایام مهلت بکوشد پیش از آنکه مرگ او را دریابد ،و در وقت فراغت قبل از اینکه گرفتار شود ،و در زمانی که راه نفس باز است و هنوز گلویش را نفشرده اند .آدمی باید برای آسایش فردا و ثبات قدم سفره طاعت آماده کند ، و از سرای رفتنی برای خانه اقامت توشه بردارد .
خدا را خدا را در نظر گیرید ای بندگان خدا در قرآنش که رعایت آن را به شما دستور داده ،و در آنچه از حقوق خود پیش شما امانت نهاده ،که خداوند شما را بی هدف نیافریده ،و مهمل رها نکرده ، و در جهالت و کور دلی وانگذاشته .اعمال شما را به خیر و شر نام و نشان نهاده ،و آگاه به کردار
ص:171
شماست ،و مدّت اقامت شما را در دنیا معین نموده ،و کتابش را به عنوان بیان کننده حقایق بر شما نازل کرده ،و برای هدایت شما مدت زمانی پیامبرش را در دنیا زندگی داده ،تا آنکه دینش را برای او و شما در آنچه در قرآن فرستاده کامل کرد،دینی که آن را پسندیده ،و به زبان پیامبرش اعمال محبوب و مکروه و نواهی و اوامرش را به شما رساند ،و برای شما جای عذری نگذاشت ، و بر شما اتمام حجت کرد ،و تهدید به عذابش را پیش فرستاد ،و شما را از عذاب شدید پیش رویتان ترساند .بنا بر این باقی مانده عمر را در یابید ،و در این باقی مانده خود را به شکیبایی وادارید ، که این باقی مانده عمر در برابر روزهای زیادی که از شما در غفلت و رویگردانی از موعظه گذشت اندک است .نفس های خود را مجال ندهید که این مجال دادنها شما را به راه ستمکاران خواهد برد ،و سستی نورزید که این سستی شما را به معصیت درخواهد آورد .
ای بندگان خدا ،خیر خواه ترین مردم نسبت به خود کسی است که پروردگارش را بیشتر بندگی کند .
و گول زننده ترین مردم نسبت به خویش کسی است که خدا را بیشتر معصیت کند .و فریب خورده شخصی است
ص:172
که ضرر به خود روا دارد .و آن که بر او غبطه خورند کسی است که دینش سالم بماند .و سعادتمند انسانی است که از دیگری پند گیرد .و بدبخت آدمی است که از هوای نفس و غرور خود گول بخورد .بدانید که اندک ریا شرک است .و همنشینی با هوا پرستان عامل فراموشی ایمان و حضور شیطان در زندگی است .
از دروغ دور شوید،که دروغ از ایمان دور است .راستگو بر لبه نجات و کرامت قرار دارد .و دروغگو مشرف به افتادن و تباهی در خواری است .به هم حسد نورزید ، زیرا حسد ایمان را می خورد چون آتش که هیزم خشک را می خورد .و با هم دشمنی ننمایید، زیرا عداوت باعث زوال خیر و برکت است .بدانید که آرزو عقل را به اشتباه می اندازد ،و یاد خدا را فراموشی می دهد .پس آرزو را محقق مسازید که فریبنده است ،و صاحبش فریب خورده .
ص:173
بندگان خدا ،محبوبترین بندگان در پیشگاه خداوند بنده ای است که خداوند به تسلّط بر نفسش او را یاری داده ، پس اندوه را شعار خود کرده ،و خوف از عذاب را تن پوش خویش ،از این رو چراغ هدایت در دلش روشن شده ،و طاعت و عمل برای روز مرگ آماده کرده،پس روز قیامت را بر خود نزدیک ، و سختی را بر خویش آسان نموده است .اندیشه کرد و بینا شد ،یاد حق کرد و کوشش بیشتر نمود ، از آب گوارای معنی که راههای ورودش برای او هموار شده بود سیراب شد ،و با اولین بار نوشیدن هم سیراب گشت ، و به راه راست و هموار رفت .لباسهای شهوات را از وجودش به در آورد ،و از تمام غم ها جز غم طلب رضای دوست خالی شد ،در نتیجه کور دلی و مشارکت ارباب هوا بیرون آمد،و وجودش کلید درهای هدایت و قفل ابواب ضلالت شد .
ص:174
راهش را شناخت ،و وارد سلوک مسیر حق شد ،نشانه های هدایت را فهمید ،و دریاهای خطرات را پیمود و پشت سر گذاشت ،از دستاویزها به استوارترین ،و از ریسمانها به محکم ترین آنها چنگ زد ، و در یقین به مانند روشنی آفتاب است .در بلندترین امور،وجود خود را برای خدا قرار داده ،از دستگیری واردان و پاسخ اهل سئوال،و برگرداندن هر فرعی به اصلش .او چراغ تاریکی ها ،کاشف امور مشتبهه ،کلید مبهمات ،دفع کننده مشکلات ،و راهنمای بیابانهای گمراهی است .می گوید و می فهماند ،ساکت می شود و سالم می ماند .
عملش را برای خدا خالص کرد و خدا هم او را برای خود اختیار نمود ،پس او از معادن دین خدا ،و میخ های زمین اوست .خود را ملزم به عدالت کرد ،و اوّل عدلش نفی هوا از نفس خود است .
حق را وصف می کند و خود به آن عمل می نماید .برای خیر نهایتی نمی گذارد مگر اینکه انجامش را قصد می کند ، و آن را در جایی گمان نمی برد مگر آنکه به دنبالش می رود .عنانش را به دست قرآن داده ،و قرآن رهبر و پیشوای اوست .فرود می آید آنجا که بار و بنه قرآن فرود آید ،و منزل می گیرد آنجا که قرآن منزل کند .
ص:175
و دیگری خود را دانشمند نامیده ولی دانشمند نیست ،جهالتهایی از جاهلان ، و گمراهیهایی از گمراهان به دست آورده ،و دامهایی از ریسمانهای فریب و گفتارهای مزوّرانه برای مردم نصب کرده ،قرآن را بر آراء خود تطبیق داده ،و حق را بر اساس هوای خود تفسیر نموده ،مردم را از خطرات بزرگ ایمنی می دهد ،و گناهان کبیره را آسان جلوه می دهد .می گوید:
از شبهات خود دارم،ولی در آنها افتاده .و اعلام می کند که از بدعتها کنارم،ولی در بستر بدعتها خوابیده .صورت صورت انسان است ،و قلب قلب حیوان .آگاه به هدایت نیست تا از آن پیروی کند ،و آشنای به گمراهی نیست تا از آن دست بردارد .این چنین آدمی مرده ای است در میان زنده ها .
ای مردم به کجا می روید ؟و شما را به کجا برمی گردانند ؟در حالی که پرچمهای هدایت بر پاست ، و نشانه ها واضح است ،و علامت درستی منصوب است .چه جایی شما را سرگردان کرده اند ؟بلکه چگونه متحیّرید ؟و حال اینکه عترت پیامبرتان در میان شماست ،آنان زمامداران حق ،و نشانه های دین ،
ص:176
و زبانهای صدق اند .پس آنان را به بهترین منازل قرآن(که قلب است)فرود آورید ،و همانند ورود شتران تشنه بر چشمه آب بر ایشان وارد شوید .
ای مردم ،این سخن را از خاتم انبیاء صلّی اللّه علیه و آله و سلّم بگیرید :«می میرد کسی که از ما مرده ولی مرده نیست،و کهنه می شود از ما آن که کهنه می شود ولی کهنه نیست .»پس نسبت به آنچه آگاه نیستید اظهار نظر نکنید ،زیرا اکثر حق در همان چیزی است که شما انکار می کنید .معذور دارید کسی را که شما را بر او حجّتی نیست،و آن منم .آیا در میان شما به ثقل اکبر(قرآن)عمل نکردم ؟و ثقل اصغر(عترت)را در میان شما نگذاشتم ؟پرچم ایمان را در میانتان نصب کردم ،و بر حدود حلال و حرام آگاهتان نمودم ،و بر شما از عدالت خود لباس عافیت پوشاندم ،و با گفتار و عمل خویش سفره معروف را برایتان پهن کردم ، و کرائم اخلاقی خود را به شما نمایاندم .پس رأی خود را در آنچه چشم عقل قعرش را درک می کند اندیشه به آن راه ندارد به کار نبرید .
ص:177
تا اینکه گمان کننده گمان می کند دنیا بسته به بنی امیه است ،سودش را به آنان می رساند ، و بر آب پاکیزه خود واردشان می نماید ،و تازیانه و شمشیرشان از این امت برداشته نمی شود ! پندار این گمان کننده دروغین است ،بلکه حکومت بنی امیه و لذت عیش آنان مانند آبی است که اندکی می چشند ،سپس تمام آن را از دهان بیرون می ریزند .
پس از حمد حق،خداوند سرکشان هیچ روزگاری را درهم نشکست مگر پس از مهلت دادن و آسایش ،و شکستگی هیچ امتی را جبران ننمود مگر بعد از تنگنایی و سختی و رنج ،و در سختی هایی که به سوی آن می روید ،و در حوادثی که پشت سر گذاشتید عبرتهاست .هر
ص:178
صاحب دلی خردمند نیست ،و هر صاحب گوشی شنوا نمی باشد ،و هر چشم داری بینایی ندارد .
عجبا !چرا در عجب نباشم از اشتباه کاریهای این فرقه ها با اختلاف دلایلی که در دینشان دارند ؟!از اثر هیچ پیامبری پیروی نمی کنند ،و به عمل هیچ جانشینی اقتدا نمی نمایند ، و به هیچ غیبی ایمان نمی آورند ،و از هیچ عیبی عفّت نمی ورزند .به شبهات عمل می کنند ، و در شهوات سیر می نمایند .معروف در میان آنان چیزی است که خود معروف دانند ،و منکر نزدشان همان است که خود منکر می دانند .پناهگاهشان در مشکلات خودشان هستند ، و اعتمادشان در امور مبهم بر رأی و نظرشان است ،گویی هر کدام از آنان امام خود است ،و هر شخصی گمان می کند در آرائش به ریسمانهای محکم و سبب های استوار چنگ زده است .
ص:179
پیامبر را در زمانی فرستاد که رشته رسالت منقطع ،و خواب غفلت ملّتها طولانی ، و فتنه ها جدّی ،و امور حیات از هم گسیخته ،و آتش جنگها شعله ور بود .
نور دنیا در کسوف ،و دنیا با ظهور چهره فریبنده در حال خودنمایی ،برگهای درخت زندگی زرد ،نومیدی از بارور شدن شجره حیات بر دلها چیره ،و آب زندگی فروکش کرده بود .زمانی که نشانه های هدایت کهنه ،علائم گمراهی نمایان بود .دنیا به اهلش روی زشت نموده ،و نسبت به خواهنده اش عبوس بود .میوه اش فتنه ،غذایش مردار ،جامه زیرش ترس ، و جامه رویش شمشیر بود.
پس ای بندگان خدا پند بگیرید ،و به یاد آرید عقاید و آرایی را که پدران و برادرانتان در
ص:180
گرو آنند ،و بر اساس آنها مورد محاسبه حق قرار گرفته اند .به جانم سوگند میان شما و آنان فاصله زیادی نیست ،و سالها و قرنها میان شما و آنها نگذشته ،و شما در امروز از روزی که در اصلاب آنان بودید دور نیستید .به خدا قسم پیامبر چیزی را به گوش نسل گذشته شما نشنواند مگر اینکه من امروز به شما شنواندم ،و گوش شما در این زمان پست تر از گوش آنان نیست ،و دیده های آنان بینا نگشت ،و دلهایی برای آنان در آن زمانها قرار داده نشد مگر اینکه در این زمان به مانند همان چشم و دل به شما عنایت شده .و به خدا سوگند شما بعد از آنان به چیزی بینا نشده اید که گذشتگان آن را نمی دانستند ،و شما به چیزی مخصوص نگشته اید که آنان از آن محروم شده باشند .
و همانا بلا و آزمایشی بر شما فرود آمده که مهارش مضطرب و تنگش سست است .بنا بر این آنچه فریب خوردگان از آن بهره مندند شما را فریب ندهد ،زیرا که فریبنده ها سایه ای است گسترده تا زمانی معین .
ص:181
حمد خدای را که منهای دیده شدن شناخته شده ،و جهان را بدون اندیشه و فکر آفریده .
خدایی که همیشه قائم به ذات و دائم بوده و هست آن گاه که نه آسمانی دارای برج ،نه حجابهایی دارای درهای بزرگ،نه شب تاریک ،نه دریای آرام ،نه کوههای دارای تنگه ها ،نه راه پیچیده و کج ،نه زمین گسترده ،و نه خلقی دارای قدرت وجود داشت .اوست به وجود آورنده مخلوقات و وارث آنان ،و معبود خلق و رازق ایشان .آفتاب و ماه در مسیر رضایش در حرکتند ،هر تازه ای را کهنه می کنند ،و هر دوری را نزدیک می نمایند .روزیهای موجودات را تقسیم ،و آثار و اعمالشان و عدد نفس هاشان را حساب نموده ،و به خیانت چشمها آگاه ،و به آنچه در سینه پنهان می کنند داناست ،و به قرارگاهشان
ص:182
در ارحام،و گذرگاهشان در اصلاب تا به نهایت سیر خود برسند بصیر است .
اوست خدایی که عذابش در عین وسعت رحمت بر دشمنانش شدید است ،و رحمتش در عین سختی عذابش بر عاشقانش گسترده است .به هر که بخواهد بر او غلبه کند مسلّط است ،و در هم کوبنده مخالف خود است ، و خوار کننده کسی است که با او درگیری نماید ،و غالب بر هر که با او دشمنی ورزد .آن که به او اعتماد کند بی نیازش سازد ،و هر که از او بخواهد عطایش نماید ،و هر که به او قرض دهد ادا کند ،و به هر که سپاسگزارش باشد پاداش بخشد .
بندگان خدا ،پیش از آنکه به میزان حق سنجیده شوید خود را بسنجید ،و قبل از اینکه به حسابتان برسند خود را محاسبه کنید ،و نفس بزنید پیش از آنکه راه نفس بسته شود ،و مطیع خدا گردید قبل از آنکه شما را به اجبار به سوی آخرت برانند .و بدانید آن که با واعظ و منع کننده ای از باطن خویش او را یاری نداده اند واعظ و منع کننده ای از غیر خودش برای او نخواهد بود .
ص:183
که از خطبه های بسیار با عظمت مولای عاشقان است .این خطبه در ارتباط با سؤال سائلی است که از حضرت درخواست کرد خدا را آنچنان وصف کند که گویی او را آشکار می بیند.
حضرت از سؤال او که ظرفیت پاسخش را نداشت خشمگین شد.
مسعدة بن صدقه از حضرت صادق جعفر بن محمد علیهما السلام روایت کرده که حضرت امیر المؤمنین(ع)این خطبه را بر منبر کوفه ایراد فرمود ،علتش این بود مردی به محضرش عرضه داشت:خدای را آنچنان برای ما وصف کن تا عشق و معرفت به او زیاد کنیم .حضرت بر آشفت و فرمود:همه مردم برای نماز اجتماع کنند .مردم جمع شدند تا آنکه مسجد از جمعیت پر شد ، حضرت در حال خشم و تغییر رنگ به منبر رفت ،خدای را سپاس گفت و بر پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله)درود فرستاد،سپس فرمود :
ص:184
سپاس خدای را که امساک و جمود بر ثروتش اضافه نمی کند ،و عطا و بخشش تهیدستش نمی نماید ،زیرا هر بخشنده ای جز او ثروتش کم می شود ،و هر منع کننده ای جز او شایسته مذمّت است .اوست بخشنده انواع نعمت ها ،و فراوانی بهره ها و نصیب ها .جمیع آفریده ها روزی خور اویند ،رزق همه را ضمانت کرده ،و قوت و توشه آنان را مقدّر نموده ،و راه روشنش را به رغبت کنندگان و خواهندگان آنچه نزد اوست نشان داده ،و این طور نیست که جود و بخشش او در آنجا که از او بخواهند بیشتر از آنجا باشد که از او نخواهند .
همان اولی است که برای اولیّتش قبلی نبوده تا پیش از او چیزی باشد ،و آخری است که برای آخریتش بعدی نیست تا موجودی پس از او باشد ،و مردمک دیده ها را از دیدن و درکش باز داشت .نه زمان بر او می گذرد تا از گذر زمان حالش دگرگون شود ،و نه در مکانی است که انتقال برایش صورت بگیرد .اگر آنچه را که معادن کوهها نفس زنان بیرون می ریزند ،و صدفهای دریا خنده کنندگان ظاهر می سازند ،از نقره خالص و طلای ناب ،و درّ منثور و خوشه مرجان ،همه و همه را ببخشد در جود و سخایش اثر نگذارد ،
ص:185
و وسعت نعمتش را پایان ندهد ،و از ذخایر نعمت ها آنقدر نزد او هست که با خواسته های بندگان تمام نشود ،زیرا او بخشنده ای است که درخواست خواهندگان از او نمی کاهد ، و اصرار و دعای اصرار کنندگان او را بخیل ننماید .
ای پرسش کننده،به دقّت بنگر ،آنچه را قرآن از صفات خدا تو را به آن راهنمایی می کند پیروی کن ، و از نور هدایت قرآن بهره مند شو .و آنچه را که شیطان تو را به یاد گرفتن آن واداشته از آنچه که در قرآن بر تو لازم نگشته ،و در سنّت پیامبر صلی اللّه علیه و آله و ائمّه اثری نیامده ،عملش را به خدای سبحان واگذار ،که نهایت حق خداوند بر تو همین است .و بدان که استواران در دانش آنانند که خداوند آنان را با اقرار به کلّ آنچه از آنها پنهان است و تفسیرش برای آنان روشن نیست ،از ورود در ابواب و سرا پرده های اسرار پنهانی بی نیاز فرموده ،و اعترافشان را به ناتوانی از رسیدن به آنچه که دانش آنها به آن احاطه ندارد ستوده ،و ترک تعمّق آنان را در چیزی که بحث از حقیقت آن را
ص:186
امر نفرموده است استواری در علم نامیده .پس به همان انداندازه که خداوند دانستن آن را مجاز دانسته اکتفا کن ، و عظمت خداوندی را با ترازوی عقلت اندازه مگیر ،که دچار هلاکت خواهی شد .
او توانایی است که اگر همه اوهام برای شناخت نهایت قدرتش پیشرفت کنند ، و اندیشه های به دور از وساوس شیطانی بخواهند اعماق غیوب ملکوتش را دریابند ،و دلها برای به دست آوردن چگونگی صفاتش عاشقانه بکوشند ،و عقلها در نهایت دقت در آنجا که به درک صفاتش نمی رساند به شناخت ذاتش برخیزند ،و همه و همه را پس زده در حالی که آنها همه راهها و تاریکی های عوالم غیب را سیر کرده ، برای خلاص خود روی به درگاه او آوره داند ،عاقبت از این راه برگشته در حالی که اعتراف دارند به اینکه با پیمودن راه و بیراه،رسیدن به عمق معرفتش میّسر نیست ،و هیچ خاطره ای برای اندازه زدن جلال عزّتش،بر قلب اندیشمندان خطور نمی کند .خدایی که آفریده ها را به وجود آورد بدون اینکه از نقشه دیگری اقتباس نماید ،یا در به وجود آوردن آنها از به وجود آورنده ای پیش از خود الگو بردارد .و به اندازه ای
ص:187
از ملکوت قدرتش ،و از شگفتی هایی که آثار حکمتش گویای آن است ،و از اعتراف نیاز خلق به آنچه که با قدرتش آن را حفظ می کند به ما ارائه فرموده که ما را به قیام دلیل قطعی بر معرفت و شناختش راهنمایی نموده است .در ساخته های بدیعش آثار صنع و نشانه های حکمتش آشکار است ،از این رو آنچه آفریده حجّت و دلیلی بر وجود اوست ، و اگر موجودی بی زبان باشد تدبیر او در وجود آن موجود برهان گویایی بر وجود او ،و دلیلی محکم بر آفرینندگی ذات پاک اوست .
و شهادت می دهم که آن کس که تو را به مخلوقی دارای اعضای مختلف ،و مفصلهای به هم پیوسته که به تدبیر حکمت تو در لابلای پوست و گوشت پنهان است تشبیه کند ،در غیب وجودش خالی از معرفت توست ،و قلبش به این معنا که برای تو هرگز شبیهی نیست یقین پیدا نکرده ،و گویا متن بیزاری جستن پیروان را از رهبران باطل خود در قیامت نشنیده که می گویند:«به خدا قسم ما در گمراهی آشکاری بودیم ، که شما را با پروردگار عالمیان برابر می کردیم ».
ص:188
آنان که غیر تو را با تو برابر دانستند دروغ گفتند ،که تو را به بت های خود تشبیه کردند ،و به سبب اوهام غلط خویش صفات آفریده ها را به تو بستند ،و با اندیشه های پست خود تو را مانند اجسام دارای اجزا دانستند ،و به عقل ناقصشان تو را همانند مخلوقات که مرکب از قوای مختلفند شناختند .و شهادت می دهم که کسی که تو را با چیزی از آفریده هایت مساوی دانست برایت نظیر قائل شده ، و آن که برایت نظیر قائل شود کافر است به آنچه آیات محکم به بیان آنها نازل شده ،و دلائل آشکارت بدان گویاست .و شهادت می دهم که نهایتی و حدّی در عقلها برای تو نیست که در مجرای وزش تفکّرات آن عقول در کیفیت خاصی قرار گیری ،و در اندیشه ها نگنجی تا به تصرف آن عقول در آمده و محدود گردی .
/در باره آفرینش/
آنچه را آفرید برایش اندازه قرار داد و اندازه اش را محکم کرد ،و تدبیر نمود و به خوبی تدبیر فرمود ، و آن را در مسیر رسیدن به هدف خود قرار داد و آن مخلوق هم از حدودی که برایش مقرر نمود تجاوز نکرد ،
ص:189
و به کمتر از رسیدن به هدف معیّنش اکتفا ننمود ،و در مأموریتش برای انجام اراده حق چموشی و نافرمانی نکرد ،و چگونه چنین باشد در حالی که همه امور از مشیّت او نشأت گرفته است ؟ اوست به وجود آورنده انواع موجودات بی آنکه اندیشه ای به کار برد ،و بدون اینکه تصوری در در باطن علمش پنهان داشته باشد ،و بدون اینکه از تجربه ای از حوادث روزگاران گذشته استفاده نماید ، و بدون اینکه او را در آفرینش موجودات شگفت انگیز شریکی یاری رساند .پس آفرینش به امر او قامتی تمام یافت ، و به فرمانبرداری از او گردن نهاد ،و دعوت حضرتش را پاسخ گفت ،آفریده ای نبود که در امرش سستی ورزد ،و یا در اجرای دستورش درنگ روا دارد .کژی اشیا را راست نمود ،و حدودشان را معین کرد ،و با قدرتش بین اشیاء متضاد الفت داد ،و اسباب اتصال آنها را فراهم نمود ، و همه را به اجناسی مختلف در حدود و اندازه ها و غرائز و صورتها تقسیم کرد .مخلوقاتی هستند که خلقت آنها را استوار کرده ،و آنها را بر اساس اراده متین خود به وجود آورده است .
ص:190
پستی و بلندی آسمان و فاصله های فراخ آن را بدون اینکه به چیزی متکی باشد نظام داد ،و شکافهای آن را التیام بخشید ، و میان آن و مانندش پیوند بر قرار کرد ،و دشواری بالا رفتن و نازل شدن فرشتگانی که امرش را پایین می آورند و اعمال خلق را بالا می برند آسان نمود .پس از آنکه آسمانها به صورت دود بود آن را برای شکل گرفتن ندا دا د تا اجزائش زنجیروار به هم پیوست ،و درهای بسته آن را باز نمود ، و از شهابهای درخشنده برای راههای نفوذ به آن دیده بان گذاشت ،و به دست قدرت خود در عرصه فضا آسمانها را از اضطراب حفظ کرد ،و فرمان داد که تسلیم دستورات او باشند .
خورشید آن را نشانه روشنی بخش روز ،و ماه آن را که نورش به تاریکی می گراید نشانه شب قرار داد ،و آن دو را در مجرای معین خودشان به جریان انداخت ،و حرکتشان را در راهی که باید به پیمایند مقرر فرمود ،تا به واسطه رفت و آمدشان شب را از روز متمایز سازد ،و با گردش آنها عدد سالها و حساب دانسته شود .سپس در پهنه آسمان مدار و فلک آن را قرار داد ،و ستارگان دور از دیده و ستارگان
ص:191
درخشنده را که زینت بخش آن طاق بر افراشته اند بر آن آویزان نمود ،و با شهابهای نافذ آن استراق سمع کنندگان را هدف قرار داد ،و آن را به انواع طرق تسخیر از ثابت داشتن ثوابت و به حرکت در آوردن سیارات و پایین و بالا رفتن آنها و نحس و سعد آنها به جریان انداخت .
سپس خداوند سبحان برای سکونت دادن در آسمانهایش ،و آباد ساختن پهنه اعلای ملکوتش موجوداتی بی نظیر از فرشتگانش را به عرصه هستی آورد ،و به وسیله آنها گشادگیهای فضای آسمان را پر کرد ، و صفحات باز جوّ را از آنان مملو ساخت .فریادهای رسای تسبیح کنندگان از آن ملائکه بارگاه قدس در میان پهنه باز آسمان و پرده های حجاب ، و سراپرده های جلال و مجد طنین انداز است .و در ورای آن فریادهای رسا که گوشها از شنیدنش کر می شود طبقاتی از نور است که دیده ها از رسیدن به آن پس زده می شوند ،و به ناچار در محدوده
ص:192
آن نور در محل خود مطرود و رانده شده می ایستند .ملائکه را به صورملائکه را به صورت های گوناگون ،و اندازه های مختلف ،دارای بال و پر آفرید ،که جلال عزت حق را تسبیح می گویند ،و آنچه را که از عجایب خلقت خدا هویداست به خود نمی بندند ،و آفرینش چیزی را که آفریدنش مخصوص خداست ادعا نمی کنند ، بلکه«آنان بندگان گرامی داشته حقند که در گفتار سبقت بر خدا نمی گیرند و فرمانش را اجرا می کنند ».
خداوند ملائکه را در آن عالم امین وحی قرار داد ،و به وسیله آنان امانات امر و نهیش را به جانب پیامبران روانه کرد ،و همه آنان را از اشتباه مصونیت داد ، بنابر این از ایشان کسی نیست که از راه رضای خدا منحرف شود .آنان را از منافع کمک خود یاری داد ، و قلبشان را با تواضع و خشوع و آرامش قرین فرمود ،ابواب سهل و آسان تمجیدهای خود را به رویشان گشود ،و برای آنان مشعلهای روشنی بر روی نشانه های توحیدش نصب کرد .
بار گناهان آنان را سنگین نکرده ،آمد و رفت شب و روز آنان را به سوی مرگ سوق نداده ، تیرهای شگ و تردید از کمانهای خود استحکام ایمانشان را نشان نگرفته ،و گمانها و خیالات بر جایگاه
ص:193
یقین استوارشان ازدحام نبرده ،آتش عداوت در بینشان افروخته نشده ، سرگردانی و حیرت ایمانی را که با باطن آنان پیوند خورده ،و هیبت و جلالی را که از حق در دلهاشان جای گرفته از آنان سلب ننموده ،و وسوسه ها به آنان طمع ندوخته تا شک و تردید با آلودگی خود بر اندیشه پاکشان قرعه زند .
گروهی از آنان در میان ابرهای پر آب ،و کوههای بزرگ مرتفع ،و لابلای تاریکی هایی که برای بیرون رفتن از آن راهی نیست قرار دارند .گروهی دیگر فرشتگانی هستند که قدمهایشان در طبقات زیرین زمین فرو رفته ،مانند پرچم های سپیدی که در شکاف هوا نفوذ کرده ،و در زیر آن بادی است آرام و خوش که آنها را در جایی که به آن منتهی شده و قرار گرفته اند نگاه داشته .اشتغال به بندگی حق آنان را از کار دیگر باز داشته ،و حقایق ایمان بین آنان و معرفت حق پیوند داده ،و یقین به خداوند آنان را از همه چیز بریده و مشتاق و راغب او نموده ،و رغبتشان از آنچه نزد خداست به آنچه نزد غیر خداست تجاوز نکرده .شیرینی معرفت
ص:194
او را چشیده اند ،و از محبّتش جام سیراب کننده ای نوشیده اند ،و در سویدای دلشان ریشه های خوف خدا جای گرفته ،پس قامت راستشان از طول عبادت خمیده ،و میل و رغبت طولانی به او سر چشمه تضرع و زاری آنان را تمام ننموده ،مقام والای آنان رشته خشوع را از گردن وجودشان باز نکرده ،و خودپسندی بر آنان غالب نگشته تا عبادات گذشته خود را زیاد بشمارند ،خضوع در برابر عظمت حق نصیبی برای بزرگ دیدن حسناتشان بر جای نگذاشته ،و در مدت دراز کوشش در عبادت سستی بر آنان چیره نگشته ، و از رغبتشان به حق کاسته نشده تا از امید به او رویگردان شوند ،راز و نیاز طولانی زبانشان را نخشکانده ،اشتغال به غیر حق آنان را مملوک خود نکرده تا صدای مناجاتهای سرّی و راز و نیازی که با خداوند دارند قطع شود ،دوش به دوش هم در مقام بندگی قرار دارند ، و آسایش طلبی آنان را به تقصیر در انجام دستورات حق نکشانده است ،بلادت غفلت ها بر اراده جدی آنان در تلاش و کوشش غلبه نکند ،و شهوات فریبنده همتهای عالی آنان را هدف نمی گیرد .
ص:195
صاحب عرش را برای روز نیازمندی خود ذخیره گرفته اند ،و به وقت انقطاع خلق از خدا و توجهشان به مخلوقات فقط خدا را مورد توجه قرار می دهند .
روزگار عباداتشان را پایان نمی دهند ،رغبتشان به عبادت پروردگار آنان را به هیچ سویی متوجه نمی سازد ، مگر به سوی سرچشمه های امید به رحمت حق و ترس از عذاب او که هیچ گاه از دلهاشان قطع نمی شود .
آنچه علّت ترس از عذاب است از دلشان زدوده نمی شود تا از کوشش در عبادت دست بردارند ، طمع آنان را به اسارت درنیاورده تا سعی در امور ظاهر را بر کوشش در امر آخرت مقدم بدارند ، اعمال گذشته خود را بزرگ نشمارند ،زیرا اگر بزرگ شمارند امید آنان به حق باعث زدودن رشته های خوف آنان از عذاب می شود ،محض وسوسه های شیطانی در رابطه با حضرت حق اختلاف نکرده اند ،قهرهای ناگوار آنان را از هم جدا نساخت ه،و کینه های حسدورزی بر آنان غالب نشده ،و عوامل شک و بد دلی آنان را دسته دسته ننموده ،و اندیشه های گوناگون آنان را تقسیم نکرده .فرشتگان اسیر و پایبند ایمانند ،نه انحرافی آنان را از ریسمان محکم ایمان بریده،و نه سستی
ص:196
و تنبلی ایشان را از رشته حق جدا کرده .در طبقات آسمانها جای پوست تختی نیست مگر اینکه فرشته ای بر آن در سجود است ،یا در حال سیر و سرعت در بندگی خدا .با طول عبادتشان بر معرفتشان می افزایند ،و بدان وسیله عزّت و جلال خدا در دلشان افزایش می یابد .
زمین را در امواج شدید و با صولت و در دریاهای پر آب فرو برد ، در حالی که موجهای عظیم آن دریاها به هم می خوردند ،و امواج بلند آن که در حال تدافع یکدیگر بودند به هم می کوفتند و همانند شتران نر در موقع هیجان و مستی کف به وجود می آوردند .پس سرکشی آب به خاطر سنگینی زمین حالت فروتنی گرفت ،و چون زمین به سینه خود به روی آب قرار گرفت اضطراب و هیجان آب فرو نشست و چون با شانه خود مانند حیوانی که در خاک بغلتد بر روی آب درغلتید آب آرام گرفت .آب پس از هیجان و اضطراب امواجش آرام و مغلوب شد ،و در دهنه خواری مطیع و اسیر
ص:197
گشت .زمین گسترده شده در میان آن آب پر موج ساکن شد ،و آب را از نخوت و کبر و از باد دماغ و سرکشی و تجاوز باز داشت،و دهان آن را که پر موج بود بست ،و آب از آن همه هیجان و هیبت و جست و خیز به جای خود نشست .
پس از آنکه هیجان آب از زیر اطراف زمین ساکن شد ،و کوههای بلند سرکشیده را که بر دوش زمین قرار داشت بر روی خود حمل نمود ،خداوند آبهای چشمه ها را از بالای بینی های زمین(قله کوهها)به جریان انداخت ، و در پهن دشت ها و رودخانه ها سرازیر ساخت ،و حرکات زمین را با کوههای لنگر انداخته ،و به وسیله صخره های بزرگ سر به فلک برداشته تعدیل نمود .زمین به علّت نفوذ کوهها در پهنه آن ،و به خاطر فرو رفتن ریشه کوهها در اعماق آن ،و سوار شدن آن صخره های بزرگ بر گردن و طبقات زیرین آن آرامش و استقرار یافت .
خداوند میان زمین و جوّ را فراخ نمود ،و هوا را برای تنفس ساکنان آن مهیّا فرمود ،
ص:198
و تمام نیازمندیهای اهل زمین را از دل زمین بیرون آورد .سپس بلندیهای زمین را که بی گیاه بود و آب چشمه ها به آن نمی رسید ،و جویبارها وسیله ای برای رساندن خود به آن زمین های مرتفع نمی یافتند رها نساخت ،بلکه ابرهایی آفرید تا عرصه های مرده آن بلندیها را احیا کنند ،و گیاهش را برویانند .ابرها را پس از پراکندگی قطعاتش و جدایی پاره هایش به هم الفت و التیام داد ، تا چون آب درون ابر به جنبشی سخت بر آمد ،و در حواشی آن برق بدرخشید ،و درخشش برق در میان قطعات ابر سپید و انبوه خاموش نشد ،خداوند آن ابر پرباران را در حالی که قطعاتش به هم پیوسته بود فرو فرستاد ، در حالی که به زمین نزدیک شدند ،و بادها بارانهای آن را پی در پی همچون دوشیدن شیر از سینه حیوانات دوشیدند و به شدت به زمین ریختند .زمانی که ابرها سینه خود را به زمین ساییدند ،و آنچه از باران داشتند بر زمین پاشیدند ،خداوند در زمین های خشک گیاه ،و در دامن کوهها سبزه رویاند ،در این وقت زمین با آرایش مرغزارهای خود به شادی نشست ،و از پرده لطیفی از شکوفه های خوشبو و زیبا که بر خود پوشیده بود ،و از نظم دقیق شکوفه ها
ص:199
و بوته های با طراوت که چهره آن را می آراست به نشاط و بهجت بر خاست ،و خداوند آن نباتات و گلها را توشه آدمیان و روزی چهارپایان قرار داد .و نیز راههای فراخ در اطراف زمین باز کرد ،و برای روندگان نشانه هایی نهاد تا به هر جا که بخواهند آمد و شد کنند .
هنگامی که زمین را برای زندگی آماده کرد ،و فرمان خود را جاری ساخت ،آدم(ع)را از میان مخلوق خود اختیار کرد ،و او را اولین نوع از آفرینش انسان قرار داد ،و در بهشت خود ساکن کرد ،و روزیش را در آنجا فراوان نمود ، و او را به آنچه از خوردنش نهی کرده بود یاد آور شد ،و به او آگاهی داد که خوردن آنچه از آن نهی شده قرار دادن خویش در معرض معصیت خدا ،و به خطر افکندن قدر و منزلت خود است .اما آدم نسبت به آنچه از آن نهی شده بود اقدام کرد ،تا حرکتش با علم حق که از سابق به آن تعلّق گرفته بود موافق شد .خداوند هم او را پس از توبه به زمین آورد تا با نسلش زمین را آباد کند ،و به وسیله او حجت را بر بندگان اقامه نماید .
پس از قبض روح آدم حیات بندگان را از حجّت ربوبی و طریق اتّصال بین آنان و معرفت خود خالی نگذاشت ،بلکه به وسیله حجّت هایی که بر زبان برگزیدگان از انبیائش
ص:200
ارسال کرد ،و همه آنان به دنبال هم در هر دوره ای ابلاغ کننده پیامهای او بودند با مردم رابطه برقرار نمود ،تا به وسیله پیامبر ما محمّد صلّی اللّه علیه و آله حجّتش تمام شد ،و جای عذری باقی نماند و تهدیدش در باره مجرمان به نهایت رسید .
روزی مردم را مقدر فرمود و آن را برای برخی فراوان و برای بعضی دیگر اندک قرار داد ،و ارزاق را بر مبنای تنگی و فراخی قسمت نمود،و در این تقسیم بندی عدالت به خرج داد تا هر کس را بخواهد با فراوانی رزق و کمی آن آزمایش کند ،و بدین وسیله ثروتمندان و فقرا را از جهت شکر نعمت و تحمل سختی در مجرای امتحان قرار دهد .آن گاه روزی فراخ را با سختی و پریشانی درهم آمیخت ،و با تندرستی آفتهای دردناک قرار داد ،و شادیهای غم زدا را با غصه و اندوه مقرون نمود .مدت عمرها را معین کرد،بعضی را طولانی و برخی را کوتاه ،و بعضی را مقدم و برخی را مؤخر نمود ،و رشته همه عمرها را به مرگ متصل ساخت ، و مرگ را در هم پیچنده رشته های زندگی ،و عامل گسیختن پیوندهای محکم قرار داد .
خداوند آگاه است از اسرار نهان مردم ،و از پنهان سخن گفتن راز گویان ،
ص:201
و از آنچه در خاطرشان به سبب گمان خطور می کند ،و به آنچه بر آن با یقین تصمیم می گیرند ، و از نگاه های خیانت آلود چشم که به صورت مخفی انجام می گیرد ،و به آنچه در نهان دلهاست و به نادیدنیهای اعماق غیب ،و به مطالبی که گوشها مخفیانه می شنود ، و به درون لانه های تابستانی موران ،و مراکز زمستانی حشرات ،و ناله ماده شتران فرزند از دست داده ، و صدای آهسته قدمها ،و محل روییدن و رشد میوه ها که در غلاف پرده های شکوفه هاست، و به مخفیگاه بیشه های حیوانات وحشی در شکاف کوهها و درّه ها ،و به نهانگاه پشه ها در لابلای ساقه های درختان و پوست آنها ،و جای روییدن برگها از شاخه ها ،و محل فرود آمدن نطفه ها از مسیر اصلاب ،و به ابرهای بر آمده در فضا و محل به هم پیوستن آنها ، و ریزش باران از ابرهای انبوه ،و به آنچه گرد بادها با دامنه خود می پاشند ،و به آنچه سیل های تولید شده از باران نابود می کنند ،و بر فرو رفتن و حرکت حشرات در ریگستانها ،و به جایگاه پرندگان بر قلّه های بلند کوهها ،
ص:202
و نغمه سرایی نغمه سرایان در تاریکی لانه ها ،و آنچه در صدفهاست و موج دریا آن را پرورش داده ،و به آنچه تاریکی شب آن را پوشانده ،یا خورشید بر آن تابیده ،و آنچه را تاریکی ها و روشنایی ها به دنبال هم در بر می گیرند ، و به اثر هر قدمی ،و صدای هر حرکتی،و آوای هر سخنی ،و حرکت هر لبی ،و جایگاه هر جانداری ،و وزن هر ذرّه ای،و همهمه هر صاحب نفسی ،و آنچه از میوه درختان بر زمین افتاده ،یا برگهایی که روی زمین ریخته ،و از قرارگاه نطفه ، یا خون جمع شده و مضغه ،یا خلقت و نسل جدیدی که صورت گرفته .در این آگاهی هیچ مشقتی به او نرسد ،و در حفظ آنچه آفریده هیچ مانعی بر سر راه او قرار نگیرد ، و در اجرای امور و تدبیر وضع مخلوقات هیچ ملالت و سستی به او دست ندهد ، بلکه آگاهیش بر همه آنها نافذ است ،و بر شماره تمام مخلوقات احاطه دارد ،و عدلش بر همه گسترده است ، و فضل و احسانش همه را فرا گیر است ،در عین حالی که تمام مخلوقات نسبت به آنچه شایسته مقام اوست تقصیر دارند .
ص:203
خداوندا،تو شایسته وصف زیبایی ،و زیبنده شمارش نعمتهای بی پایان .بهترینی برای آرزو شدن اگر آرزو شوی ،و گرامی ترینی برای امید بستن اگر به تو امید بسته شود .خداوندا،به آنچه به من لطف کردی نمی توانم جز تو را مدح کنم ،و به آن نمی توانم جز تو را ثنا بگویم ،من حمد و ثنایم را به معادن ناامیدی و مواضع تردید و تهمت(که حمد غیر توست)نمی برم .تو زبانم را از ستایش آدمیان و ثنای موجودات آفریده و مورد تربیت خودت برگرداندی .الهی،برای هر ثناگویی اجری از پاداش و احسانی از عطاست ،من از تو امید دلالت به سوی ذخائر رحمت و گنجهای مغفرتت دارم .بار الها،اینجا جایگاه کسی است که تو را به یکتایی که خاص توست شناخته ،و برای این ثناگوییها و ستایش ها کسی را جز تو سزاوار ندیده ،و مرا به تو حاجت و نیازی است که آثار ناگوار آن را جز فضل و احسان تو جبران نمی کند ،و مرا از زمینگیری آن جز عطا و جود تو بلند نمی کند .پس در این مقام مناجات خشنودیت را به ما ارزانی دار،و ما را از دست حاجت بردن به سوی غیر خودت بی نیاز کن ،که مسلّما
ص:204
تو بر هر چیزی توانایی .
رهایم کنید و غیر مرا بخواهید ،زیرا ما با حادثه ای روبرو هستیم که آن را چهره ها و رنگهاست ، حادثه ای که دلها بر آن استوار ،و عقلها بر آن پایدار نمی ماند .آفاق حقیقت را ابر سیاه گرفته ، و راه مستقیم دگرگون و ناشناخته شده است .بدانید اگر خواسته شما را پاسخ دهم بر اساس آنچه خود می دانم با شما رفتار می کنم ،و به گفتار هیچ گوینده و سرزنش هیچ سرزنش کننده ای توجه نمی کنم .و اگر رهایم کنید مانند یکی از شما خواهم بود ،و شاید شنواتر و فرمانبردارتر از شما برای کسی باشم که حکومت خود را به او می سپارید .و من برای شما به وزارت بنشینم بهتر از قیام به امارت است .
ص:205
اما بعد ،ای مردم ،من بودم که چشم فتنه را کور کردم ،و کسی جز من بر آن جرأت نداشت ،بعد از آنکه تاریکی فتنه ها همه جا را گرفته،و سختی هاری آن رو به فزونی نهاده بود .
پس پیش از آنکه مرا نیابید از من بپرسید ،به خدایی که جانم در قبضه قدرت اوست از آنچه که از امروز تا قیامت رخ خواهد داد و نیز در باره گروهی که صد نفر را هدایت کند و صد نفر را به گمراهی برد از من نخواهید پرسید مگر اینکه شما را از دعوت کننده و جلودار و راننده شان و جای فرود آمدن مرکبها و بار اندازشان و آن که از اهل آنها کشته می شود ،و آن که به مرگ طبیعی می میرد خبر خواهم داد .و اگر مرا از دست بدهید و آن گاه حوادث ناگوار و مشکلات طاقت فرسا بر شما فرود آید بسیاری از پرسش کنندگان سر فرود آورند و جمع زیادی از پرسش شوندگان از جواب فرو مانند ،
ص:206
و این زمانی است که پیکار و نبرد در میان شما ادامه یابد و دامن بالا زند ،و دنیا بر شما تنگ گردد آنچنان که ایّام بلا و ابتلا را بر خود طولانی انگارید ،تا اینکه خداوند برای باقی ماندگان از نیکان شما پیروزی پیش آرد .
فتنه ها به وقتی که روی آرند عامل اشتباه شوند ،و چون از میان بروند حقیقت آن بر همه معلوم گردد .
فتنه ها به وقت آمدن ناشناس اند ،و هنگام رفتن شناخته می شوند .فتنه ها همچون باد در گردشند ، به شهری اصابت می کنند و از شهری می گذرند .بدانید که ترسناکترین فتنه ها به نظر من در زندگی شما فتنه بنی امیّه است ،زیرا فتنه ای است کور و تاریک و فراگیر ،و بلایش مخصوص مردم با ایمان است ، آن که در آن فتنه ها بصیر و داناست بلا دامنگیرش می گردد ،و هر که کور دل و نابیناست بلا از او دور می ماند ! به خدا قسم پس از من بنی امیّه را برای خود حاکمان بدی خواهید یافت ،آنان مانند شتر بد خلقی هستند که با دهان گاز می گیرد ،و با دست به سر صاحبش می کوبد ،و با پای لگد می اندازد ،و از دوشیدن شیرش مانع می شود .با شما دائما بر همین رویّه اند تا کسی از شما را باقی نگذارند مگر کسی که برای آنها سودمند باشد ،
ص:207
یا به ایشان زیانی نرساند .سخت گیری آنان از شما بر طرف نخواهد شد تا جایی که غلبه شما بر آنان به پیروزی برده بر ارباب ،یا فرمانبر بر فرمانده اش ماند ! فتنه ایشان بر شما زشت و وحشتناک و به رویه دوران جاهلیت وارد می گردد ،در آن فتنه نه علامت هدایتی یافت می گردد و نه نشانه نجاتی دیده می شود .ما اهل بیت از آن فتنه بر طریق نجاتیم ،و در آن وقت قدرت دعوت در ما نیست .آن گاه خداوند مانند جدا شدن پوست از گوشت ،آن فتنه ها را از شما جدا می کند به واسطه کسی که به آنان ذلت و خواری می دهد ،و به شدّت آنان را از میدان به در می کند،و جام تلخ بلا در کامشان می ریزد، جز شمشیر به آنان ندهد ،و جز لباس ترس بر آنان نپوشاند .در آن وقت قریش دوست دارد دنیا و آنچه در آن است را از دست بدهد و عوض آن یک بار دیگر رهبری مرا اگر چه زمانش به اندازه قربانی کردن شتر کم باشد ببیند تا از آنان بپذیرم چیزی را که امروز مقداری از آن را می طلبم و به من نمی دهند . .
ص:208
بس والا و مبارک است خداوندی که همّت های بلند او را درک نکنند ،و حدس اندیشه های تیز به مقام بلندش نرسد .همان اوّلی که پایانی ندارد تا به آخر برسد ،و آخری ندارد تا پایان پذیرد .
آنان را در برترین ودیعتگاه به امانت نهاد ،و در بهترین قرارگاه مستقر ساخت .
اصلاب کریمانه آنان را به رحمهای پاک منتقل کردند .هرگاه یکی از آنان از دنیا رفت دیگری برای ابلاغ دین قد علم نمود ،تا آنکه کرامت خداوند سبحان منتهی به محمّد صلّی اللّه علیه و آله شد ،او را از برترین
ص:209
معادن رویاند ،و در عزیزترین.سرزمین ها کاشت ،از همان درختی که پیامبرانش را از آن آشکار کرد ،و امنای خود را از آن انتخاب نمود .عترتش بهترین عترت هاست ،و دودمانش بهترین دودمان ها ،و شجره اش بهترین شجره ها ،شجره ای که در حرم روییده ،و در عرصه کرامت و مجد به رشد رسیده ، شجره ای که شاخه هایی بلند دارد ،و میوه هایی دور از دسترس .از این رو او امام تقوا پیشگان ،و وسیله بصیرت هدایت یافتگان است .چراغی است درخشان ،و ستاره ای فروزان ،و آتش گیره ای با شعله های زبانه دار .
روشش اعتدال ،طریقه اش رشد ،کلامش جدا کننده حق از باطل ،و حکمش عدل است .
خداوند او را در فاصله ای که بین آمدن پیامبران رخ داده بود بر انگیخت ،زمانی که مردم از عمل نیک روی بر تافته و ملتها غرق جهالت بودند .
خداوند شما را رحمت کند،بر اساس نشانه های روشن عمل کنید ،راه خدا مستقیم و واضح است که شما را به بهشت می خواند ،اکنون در محلی هستید که می توانید با فرصت و فراغتی که دارید رضای حق را به دست آورید ، در حالی که پرونده ها باز ،و قلم ها برای ثبت اعمال در جریان ،و بدنها سالم ،
ص:210
و زبانها گو زبانها گویاست ،و توبه پذیرفته ،و اعمال قبول می شود .
خداوند پیامبر را وقتی فرستاد که مردم در وادی گمراهی حیران بودند ،و در فتنه کورکورانه می رفتند ، هواهای نفسانی عقل و خرد را از آنان ربوده ،کبر و خود پسندی آنان را دچار لغزش کرده ،و جاهلیت تاریک سبکسر و بی اعتبارشان نموده بود .در کارها نا آرام و سرگردان ،و ملتی گرفتار نادانی بودند .
رسول حق صلّی اللّه علیه و آله خیرخواهی را نسبت به آنها به نهایت رساند ،به راه حق حرکت کرد ، و آنان را به حکمت و موعظه حسنه دعوت فرمود .
ص:211
سپاس خدا را،اوّلی که پیش از او چیزی نبوده ،و آخری که پس از او چیزی نباشد ، آشکاری که آشکاری فوق او نیست ،و نهانی که چیزی نهان تر از او نمی باشد .
قرارگاهش بهترین قرارگاه ،و محل روییدنش شریفترین محل است ،در معادن بزرگواری ، و گهواره های سلامت .قلب خوبان شیفته او شد ،و توجه دیده ها به جانب او گشت .خداوند به برکت او کینه ها را دفن کرد ،و آتش دشمنی ها را خاموش نمود .مردم را به دست او با هم (به خاطر)ایمان برادر ساخت ،و نزدیکان را(به خاطر کفر)از هم دور کرد .به وسیله او ذلیل را عزیز ، و عزیز بی جهت را ذلیل گرداند .کلامش روشن کننده حق ،و سکوتش زبان گویا بود .
ص:212
اگر خداوند ستمکار را مهلت دهد هرگز فرصت مؤاخذه او از دستش نمی رود ،و بر سر راه او در حالی که گلویش در دست قدرت اوست در کمین است .
بدانید به خدایی که جانم در دست قدرت اوست که ارتش معاویه بر شما پیروز خواهند شد ،نه به خاطر اینکه از شما به حق شایسته ترند ،بلکه بدان خاطر که آنان در حرکت به سوی باطل زمامدارشان شتابانند ، و شما در برابر حق من سست و کند هستید .هر آینه ملل مختلف از ستمکاری زمامدارانشان در ترسند ، و من از ستم ملّتم بر خویش در وحشتم .شما را برای پیکار با دشمن ترغیب کردم نرفتید ، به گوشتان خواندم نشنیدید ،پنهان و آشکار دعوتتان نمودم اجابت نکردید ، شما را خیر خواهی کردم نپذیرفتید .آیا شما حاضران بسان غایبان هستید ؟!و بردگان در قیافه اربابان ؟!
ص:213
مصالحتان را بر شما می خوانم از آن فرار می کنید ،با موعظه های رسا شما را نصیحت می کنم از آن پراکنده می گردید ،و به جهاد با متجاوزان ترغیبتان می کنم هنوز حرفم به آخر نرسیده می بینم همچون قوم سبا پراکنده می شوید !به جلسات خود باز گشته ، یکدیگر را از پند و اندرزی که داده شده اید فریب می دهید و غافل می سازید .بامدادان شما را مستقیم می نمایم شامگاهان مانند کمان کژ به سویم باز می گردید .اصلاح کننده عاجز شده و شنونده غیر قابل انعطاف گشته .
ای کسانی که بدنهایتان حاضر ،و عقولتان از شما غایب ،و خواسته هایتان گوناگون است ،و زمامدارانتان گرفتار شمایند ،امیر شما خدا را اطاعت می کند و شما از او نافرمانی می نمایید ،اما امیر شامیان از خدا رویگردان است و اهل شام از او فرمان می برند !به خدا قسم دوست داشتم معاویه در باره شما و یارانش با من بیع صرف انجام می داد،صرف دینار به درهم ،ده نفر از شما را با یک نفر از یاران خودش با من عوض می کرد .ای اهل کوفه ،من از جانب شما به سه چیز و دو چیز دچار شده ام :گوش دارید ولی کرید ،گویایید امّا لالید ،چشم دارید لکن
ص:214
کورید ،نه هنگام جهاد آزاد مردان راستین هستید ،نه وقت بلا و گرفتاری برادران مورد اعتماد ! دستتان تهی باد ای کسانی که همچون شتران بدون ساربان هستید که هرگاه از جانبی جمعشان کنند از طرف دیگر پراکنده می شوند .به خدا قسم انگار می بینم اگر صحنه کارزار سخت شود ،و آتش پیکار شعله ور گردد ،فرزند ابو طالب را همچون زنی که نوزاد خود را وقت زاییدن رها کند رها خواهید کرد .حرکت من بر اساس حجّت روشن از جانب پروردگارم ،و راه و روش پیامبرم است ،من بر مبنای راه حقّی که آن را از میان راههای گوناگون یافته ام قرار دارم .
به اهل بیت پیامبرتان نظر کنید و ملتزم جهت الهی آنان باشید ،راه و روش آنها را پیروی نمایید ، که آنان شما را از راه هدایت بیرون نمی برند ،و به گمراهی باز نمی گردانند .اگر از چیزی باز ایستادند شما هم باز ایستید ،و اگر به جهتی حرکت کردند شما هم حرکت نمایید ،از آنان پیشی مجویید که گمراه می گردید ، و عقب نمانید که به هلاکت می رسید .
من یاران محمّد صلّی اللّه علیه و آله را دیده ام ،کسی از شما را
ص:215
مانند آنان نمی بینم ،اصحاب آن حضرت ژولیده موی و غبار آلود بودند در حالی که شب را در سجده و قیام به صبح می رساندند ،گاه پیشانی و گاه صورت در پیشگاه حق به زمین می نهادند ،از یاد معاد گویا بر روی شعله آتش ایستاده مضطرب و پریشان بودند ،پیشانی آنان از طول سجود مانند زانوی بز پینه داشت .چون یاد خدا می شد دیدگانشان چنان اشک می ریخت که گریبانشان از گریه تر می شد ، و همچون درخت که روز تندباد می لرزد از ترس عذاب و امید ثواب به خود می لرزیدند .
به خدا قسم بنی امیه همواره ستم می نمایند تا از حرامهای خدا حرامی را باقی نگذارند مگر حلال کنند ، و پیمانی را رها ننمایند مگر بشکنند ،و خانه ای از گل و خیمه ای از پشم نماند مگر اینکه ستمشان
ص:216
وارد آن شود ،و فسادشان آن خانه را فرا گیرد،و بدی رفتارشان اهل آن را پراکنده کند .تا آنجا که دو دسته بگریند :مردمی بر دینشان ،و مردمی بر دنیایشان .کار به جایی رسد که دادخواهی یکی از شما از یکی از آنها همچون دادخواهی برده از ارباب شود ،که در حضور ارباب اطاعتش نماید ، و در غیاب او بدگویی کند .و تا جایی که بزرگترین شما در آن حکومت در تحمل سختی و رنج کسی است که بیشترین حسن ظن را به خدا دارد .پس اگر خداوند عافیت عنایت کرد به دیده منّت دارید ،و اگر دچار حادثه شدید صبر پیشه کنید ،که عاقبت از آن پرهیزکاران است .
خدا را بر هر چه بود سپاس می گوییم ،و در کار خود بر آنچه خواهد شد کمک می طلبیم ،سلامت در عقاید را از او خواهانیم چنانکه تندرستی را از او مسألت داریم .
ص:217
ای بندگان خدا،شما را سفارش می نمایم به ترک دنیایی که شما را ترک می کند گر چه شما ترک آن را دوست ندارید ،دنیایی که بدنهایتان را کهنه می نماید گر چه شما علاقه دارید تازه بمانید .شما نسبت به دنیا همچون مسافرانی هستید که راه را طی کرده و آن را به پایان برده اند ،و نشانه ای را قصد کرده گویا به آن رسیده اند .آن که مرکب به سوی هدف می راند مگر امیدوار است در چه مدتی براند تا به آن برسد ؟و کسی که برایش مدتی معین شده که از آن تجاوز نخواهد کرد چه مقدار امید به درنگ دارد با آنکه برای بیرون رفتن از دنیا مرگ با شتاب او را به جلو می راند ؟! پس در عزت و فخر کردن به دنیا رقابت نکنید ،و به زیور و نعمت آن گول نخورید ، و از رنج و سختی آن بیتابی مکنید ،زیرا عزت و فخرش از میان می رود و زیور و نعمتش فانی می شود ،و رنج و سختی آن پایان می پذیرد ،و هر مدت آن به آخر می رسد ،و هر زنده آن می میرد .
آیا برای شما در آثار گذشتگان مایه خودداری از گناه نیست ؟آیا برای شما در سر گذشت پدرانتان
ص:218
بینش و عبرتی نیست اگر اهل تعقّل باشید ؟آیا ندیدید که گذشتگان از شما بر نمی گردند ،و برای ماندگان بقایی نیست ؟مگر مردم دنیا را نمی نگرید که شبانه روز دارای حالاتی گوناگون هستند ؟مرده ای است که بر وی می گریند ،و دیگری را تسلیت می دهند ،یکی مبتلا به بیماری شده بر زمین افتاده ،و آن دیگر به عیادت مریض می رود ،یکی در حال جان کندن است ، و دیگری به دنبال دنیاست در حالی که مرگ او را دنبال می کند ،و یکی در بی خبری است و خدا از او غافل نیست ، و به دنبال گذشته باقی مانده هم می گذرد .
آگاه باشید،از نابودکننده لذّات ،و بر هم زننده عیش ها ،و قطع کننده آرزوها یاد کنید آن زمان که شتابان به سوی گناهان می روید .و برای ادای حق واجب خداوند ،و سپاس نعمتها و احسان بی شمارش از او کمک بجویید .
ص:219
حمد خدایی را که فضلش را در میان خلق منتشر نمود ،و دست جودش را در میان ایشان گشود ، در همه امورش او را سپاس می گوییم ،و برای ادای حقوقش از او یاری می طلبیم .و گواهی می دهیم که جز او معبودی نیست ،و محمّد صلّی اللّه علیه و آله بنده و فرستاده اوست ،او را برای اظهار امر و فرمان ، و متذکر شدن وجود مقدسش بین مردم فرستاد ،او هم رسالت را به امانت ادا کرد ،و بر اساس رشد از دنیا گذشت و بیرق حق را در میان ما گذاشت ،کسی که از این بیرق پیشی گرفت از دین خارج شد ،و هر که از آن عقب ماند هلاک گشت ،و هر که ملتزم آن شد به حق پیوست .راهنمای این پرچم(که وصی رسول است)با درنگ سخن می گوید و با بردباری قیام می نماید ،ولی به وقت قیام شتاب می ورزد .و چون شما در برابر اطاعت او سر تسلیم فرود آرید ، و(برای تعظیم او)با انگشتان به وی اشاره نمایید مرگش فرا رسد و او را به جهان بعد ببرد ،و پس از او
ص:220
تا وقتی که خدا بخواهد در دنیا درنگ می کنید،سپس خداوند کسی را ظاهر می کند که شما را جمع کرده و پراکندگی شما را به هم پیوند دهد .پس اکنون به آن نیامده طمع نورزید ،و نسبت به آن که از آن کناره گرفته نا امید مباشید .زیرا ممکن است یک پایش بلغزد و پای دیگرش استوار بماند ولی بالاخره روزی هر دو قدمش استوار می گردد .
آگاه باشید که آل محمّد صلّی اللّه علیه و آله همانند ستارگان آسمانند که هرگاه ستاره ای از آنان غروب کند ستاره دیگری آشکار شود .گویی مشاهده می کنم نعمت های خدا(در زمان ظهور قائم)نسبت به شما کامل شده ،و شما را به آنچه آرزو می کردید رسانده است .
حمد خدای را همان اول پیش از هر اول ،و آخر بعد از هر آخر .اولیّتش موجب
ص:221
آن است که قبل از او اولی نباشد ،و آخریتش موجب آنکه بعد از او آخری نباشد .و شهادت می دهم معبودی جز او نمی باشد،شهادتی که باطن و ظاهر و دل و زبان در آن متّحد است .
ای مردم،کینه با من شما را به گناه آلوده نکند ،و نافرمانی از من شما را به پیروی هوای نفس نکشاند ، و به وقتی که از من چیزی بشنوید(از راه نابواری)به یکدیگر چشم نیندازید .به خدایی که دانه را شکافت ، و انسان را آفرید ،آنچه به شما خبر می دهم از پیامبر امّی صلّی اللّه علیه و آله است ،ابلاغ کننده دروغ نگفته،و شنونده هم جاهل نبوده .گویا می بینم شخصی که گمراهیش شدید است در شام فریاد می کند ،بیرق های خود را اطراف کوفه نصب می نماید .پس چون دهانش باز شود ،و مقاومتش سخت گردد ،و جای پایش در زمین استوار شود ، به آن هنگام فتنه و آشوب با نیش خود مردم زمان را بگزد ،و جنگ با امواجش زبانه کشد ،و از روزها قیافه خشن آشکار گردد ،و از شبها رنج و سختی ها هویدا شود .و هنگامی که محصول او خوب برسد، و پخته و رسیده سر پا شود ،و شقشقه اش به صدا در آید ،و برق شمشیرهایش بدرخشد ،آن وقت است که پرچم های
ص:222
فتنه و آشوب که راه رهایی از آن نیست به اهتزاز آید ،و همانند شب تار و دریای پر موج روی آورد .
این است اوضاع ،چه صداهای سهمگینی که گوش کوفه را بخراشد ،و چه تندبادهایی که بر آن بوزد ! به همین زودی ها گروههای مختلف به جان هم افتند ،آنان که سر پایند درو شوند ،و آنان که از پا افتاده اند لگد مال گردند .
قیامت روزی است که خداوند همه اولین و آخرین را گرد می آورد برای بررسی حساب ، و پاداش اعمال ،همه در حال قیام و خاکساری هستند ،عرق تا دهانشان را احاطه کرده ،و زلزله زمین آنان را می لرزاند .نیکو حال ترین انسان در آن روز کسی است که برای ایستادن جای پایی پیدا کند ،و برای خود محل وسیعی بیابد .
ص:223
فتنه هایی است مانند پاره های شب تاریک ،که در برابرش کسی به پا نخیزد ،و پرچمی از آن برگردانده نشود .
این فتنه ها همچون شتر مهار زده ای به سوی شما می آیند که جهاز بر پشتش گذاشته شده،و ساربانش آن را می کشد و سوارش آن را شتابان می راند .اهل آن فتنه آزارشان بر مردم شدید ،و تاراجشان اندک است .
گروهی با آنان در راه خدا می جنگند که نزد گردنکشان خوار و پست می نمایند ،و در زمین غیر معروف ،و در آسمان معروفند .در آن زمان وای بر تو ای بصره از لشگری از عذاب خدا که بدون گرد و غبار و منهای سر و صدا به طرف تو حمله ور می شوند .و به زودی اهل توبه مرگ سرخ و گرسنگی شدید دچار می شوند .
ص:224
به مانند بی رغبت های به دنیا ،و اعراض کنندگان از آن به دنیا بنگرید ،که به خدا قسم دنیا به زودی اهل اقامت و ساکنانش را از میان بر می دارد ،و عیّاشان بی خیال را دچار حادثه و بلا می نماید .
آنچه از دنیا از دست رفته و پشت کرده باز نمی گردد ،و آینده آن هم روشن نیست چه می شود تا به انتظارش باشند .
شادی آن آمیخته به اندوه است ،و قدرت و قوت مردان آن رو به سستی و ضعف می رود .
پس فراوانی آنچه که شما را خوشایند است فریبتان ندهد ،زیرا آنچه از دنیا با شما خواهد بود اندک است .
رحمت خداوند بر کسی که اندیشه کند و عبرت گیرد ،و عبرت بگیرد و بینای به امور شود .آنچه از دنیا موجود بوده پس از اندک زمانی که بر آن بگذرد گویی وجود نداشته ،و آنچه از آخرت وجود خواهد یافت گویی پس از اندک زمانی ابدی و همیشگی خواهد بود .آنچه به شماره آید(ساعات عمر)پایان پذیر است ،
ص:225
و هرچه را انتظار برند آمدنی است ،و هر چه آمدنی است نزدیک و در حال رسیدن است .
دانا کسی است که اندازه و قدر خود را بشناسد ،و برای نادانی کسی همین بس که اندازه خود را نداند .
مبغوض ترین مردم نزد خدا بنده ای است که خداوند او را به خود واگذاشته باشد ، چنین کسی از راه راست بیرون رفته ،و بدون راهنما حرکت می کند ،اگر به زراعت دنیایی بخوانندش در عمل می کوشد ،و اگر به کشت و کار آخرت دعوتش کنند تنبلی می کند ،گویی آنچه در عملش می کوشد بر او واجب ،و آنچه نسبت به آن سستی می کند از او ساقط است .
و آن زمانی است که در آن نجات نمی یابد مگر مؤمنی که گمنام است ،اگر در بین مردم حضور داشته باشد شناخته نشود ،و اگر غایب باشد از او جستجو نکنند .آنان چراغ هدایت ،و نشانه های روشن برای روندگان
ص:226
در عرصه ظلمت اند .سخن چین و فتنه گر و فاش کننده زشتی ها و لغو گو نیستند ،آنان مردمی هستند که خداوند ابواب رحمتش را به روی آنان باز می گشاید ،و رنج و سختی را از آنان بر طرف می سازد .
ای مردم،به همین زودی زمانی بر شما می رسد که اسلام واژگون شود همچون ظرفی که با محتویاتش واژگون گردد .ای مردم،خدا شما را پناه داده از اینکه بر شما ستم روا دارد ، ولی به شما این تأمین را نداده که در معرض آزمایش قرارتان ندهد ،آن بزرگترین گوینده در قرآن فرموده:
«در این برنامه نشانه هایی است و ما آزمایش کننده ایم ».
مقصود حضرت از«کل مؤمن نومة »انسان گمنام و کم شر است .
و«مساییح»جمع«مسیاح»است و آن کسی است که در میان مردم به فتنه و سخن چینی رود .
و«مذابیع»جمع«مذیاع»است و آن کسی است که از کسی کار ناشایسته ای می شنود و آن را همه جا پخش می کند .
و«بذر»جمع«بذور»است و آن شخص بسیار احمق است که گفتارش بیهوده و لغو است .
ص:227
پس از حمد،خداوند پیامبر صلّی اللّه علیه و آله را بر انگیخت در حالی که احدی از عرب نبود که کتابی بخواند ،و نه دعوی پیامبری و نزول وحی کند .
پس با آنان که نافرمان بودند به همراهی مطیعانش جنگید ،عاصیان را به سوی نجات سوق می داد ، و برای رهانیدن مردم از گمراهی پیش از آنکه مرگشان فرا رسد پیشدستی می نمود .بر سر راه مانده و از پای افتاده اقامت می کرد تا او را به مقصدش برساند،مگر هلاک شونده ای که خیری در او نبود .تا آنجا ایستاد که راه نجات را به آنان نشان داد ،و در جایگاه انسانیشان جای داد ،تا آسیای حیاتشان به کار افتاد ،و امورشان استوار شد .به خدا سوگند من پیشرو لشگر اسلام بودم تا آنکه ارتش کفر به عقب گریخت ، و در سایه پرچم اسلام در آمد ،هرگز ناتوان نگشتم و دچار ترس نشدم،و خیانت و سستی ننمودم .
ص:228
به خدا سوگند باطل را می شکافم تا حق را از پهلوی آن در آورم .
مؤلف:انتخاب شده این خطبه در گذشته نیز آمد ،جز اینکه من آن خطبه را در این روایت با اندکی اختلاف و کم و زیاد دیدم ،به همین جهت آن را بار دیگر ذکر کردم .
تا اینکه خداوند محمّد صلّی اللّه علیه و آله را گواه و بشارت دهنده و ترساننده بر انگیخت .در کودکی بهترین مردم ،در بزرگ سالی نجیب ترین انسان ،در اخلاق پاکترین پاکان ،و دوام جود و سخایش از همه بیشتر بود .
پس شما(ای بنی امیه)از شیرینی دنیا لذت نبردید ،و برای نوشیدن شیر از پستان آن توانمند نشدید ،مگر بعد از آنکه مهارش را رها ،و تنگ پالانش را نبسته یافتید .
ص:229
حرامش نزد اقوامی به منزله درخت سدر بی خار(آسان و در دسترس )و حلالش دور از دسترس و غیر موجود بود .به خدا قسم به آن دنیایی دست یافتید که چون سایه ای گسترده تا زمانی معین است .زمین برای شما از هر مانعی آزاد ،و دستتان در آن باز است ،ولی دستان رهبران واقعی از سر شما کوتاه است ،و شمشیرهای شما بر آنان غالب ،و شمشیر آنان از شما باز گرفته شده است .
بدانید هر خونی را خونخواهی ،و هر حقّی را خواهنده ای است .خونخواه خونهای ما چون حاکمی است که در باره خودش حکم دهد ،و او همان خداوندی است که مطلوبی او را ناتوان نکند ، و گریزنده ای از پنجه عدالتش بیرون نرود .ای بنی امیّه،به خدا سوگند می خورم که پس از اندک زمانی این حکومت را در دست غیر خود،و در خانه دشمنانتان خواهید دید .بدانید بیناترین دیده دیده ای است که در خیر نفوذ کند و شنواترین گوش آن گوشی است که پند را بشنود و بپذیرد .
ای مردم،دل از نور چراغ پنددهنده ای که خود پند پذیر است روشن کنید ،
ص:230
و آب را از چشمه زلالی که از تیرگی صاف مانده بکشید .
ای بندگان خدا،به نادانی خود تکیه ننمایید ،و هوای نفس شما را به دنبال خود نکشد ،زیرا آن که به نادانی خود تکیه زد و اسیر هوا شد به لبه پرتگاه هلاکت افتاده ،بار ضلالتی را که به دوش گرفته از جایی به جایی انتقال می دهد ،آن هم به خاطر اندیشه باطلی که به دنبال هم به بازار می آورد ،و می خواهد آنچه را نمی چسبد بچسباند ،و آنچه را نزدیک نمی گردد نزدیک گرداند .
خدا را خدا را،از اینکه نزد کسی شکایت برید که اندوه شما را بر طرف نمی سازد ،و توانایی باز کردن گره از کار شما را ندارد .امام به غیر آنچه از جانب خدا مأمور است وظیفه ای ندارد ،تکلیف او ابلاغ کامل پند و اندرز ،و جدیت در خیر خواهی ،و زنده کردن سنّت ،و اقامه حدود است بر کسی که سزاوار حدّ است ،و نیز رساندن سهم بیت المال به مستحقّش .
پس برای فراگیری دانش بشتابید پیش از آنکه درختش خشک شود ،و قبل از آنکه در بهره گیری علمی از معادن آن گرفتار خود مشغولی شوید .دیگران را از منکر نهی کنید و خود نیز از ارتکاب
ص:231
به آن بپرهیزید ،زیرا مسئولید اول خود از گناه کناره گیری کنید سپس دیگران را از آن نهی نمایید .
خدای را سپاس که اسلام را تشریع ،و آبشخورهای آن را برای آن که بخواهد وارد شود آسان نمود ، ارکانش را در برابر آن که قصد غلبه بر آن را دارد غیر قابل شکست ،و آن را برای کسی که به آن آویخت پناهگاه امن و برای وارد بر آن حریم سلامت قرار داد .آن را برهان ساخت برای کسی که به وسیله آن سخن گفت ، و شاهد برای کسی که به وسیله آن به دفاع بر خاست ،و نور برای آن که طلب روشنی کرد ،و فهم برای آن که اندیشه نمود ،و مغز برای آن که آراسته به تدبیر شد ،و نشانه برای با فراستی که راه حق جست ،و بینایی برای کسی که عزم جزم کرد ،و پند برای کسی که پند آموخت ،و نجات برای آن که تصدیق کرد ،و تکیه گاه برای کسی که به آن متّکی شد ،و آسایش برای آن که خود را به آن واگذاشت ،و سپر برای آن که صبر پیشه کرد .
ص:232
اسلام روشن ترین راه ،و آشکارترین مسلک هاست ،علائم راهش بلند ، جاده هایش روشن ،چراغهایش درخشان ،میدان تمرینش آماده برای مسابقه،هدفش مرتمسابقه هدفش مرتفع ، و جای دهنده مسابقه گذاران است ،جایزه اش مورد رغبت ،و سوارانش شریف.راهش تصدیق ،نشانه اش اعمال شایسته ،پایانش مرگ ،میدان تمرینش دنیا ، محل گرد آمدن مسابقه گذارانش قیامت ،و جایزه مسابقه اش بهشت است .
تا آنکه پیامبر شعله ای برای خواستار نور بر افروخت ،و نشانه ای برای وامانده در گمراهی روشن ساخت .
خداوندا،او امین و مورد اعتماد تو ،و گواه حضرتت در قیامت ،و نعمتی است که به رسالت فرستادی ، و رحمتی است که به حق گسیل داشتی .الهی،بهره ای وافر از عدالت خود به او عنایت فرما ،و از احسانت پاداشی صد چندان به او کرامت کن .خدایا،بنایش را از همه بناها بالاتر قرار ده ،
ص:233
و او را بر سفره مهمانیت گرامی دار ،و مقامش را نزد خود شریف گردان ،و او را از جانب خود بالاترین درجه بهشتی بخش ،و از رفعت و فضیلت بهره مندش ساز ،و ما را بدون دچار شدن به رسوایی و منهای گرفتار شدن به پشیمانی و آلوده شدن به انحراف و پیمان شکنی و گمراهی و گمراه کردن و فریب خوردگی، در زمره او محشور فرما .
مؤلف:این خطبه پیش از این ذکر شد و ما به جهت اختلاف در دو روایت،آن را دوباره در این قسمت آوردیم .
از کرامت خدا به منزلت و مقامی رسیده اید که به خاطر آن کنیزان شما احترام می شوند ، و همسایگانتان مورد حسن روابط و دوستی قرار می گیرند ،و آنان که شما برتر از آنها نیستید ،و بر آنان حقّی ندارید شما را تعظیم می کنند ،و کسانی که از غلبه شما نمی ترسند ،و حکومت و تسلطی بر آنان ندارید
ص:234
از شما وحشت دارند .اینک می بینید عهد خدا شکسته می شود و غضب نمی کنید ،در حالی که از شکستن عهد پدرانتان بر سر غیرت آمده آن را ننگ می دانید .فرمانهای خدا بر شما وارد شده و از سوی شما به مردم می رسد و باز گشت سودش به شماست ،ولی اکنون طاغیان را بر منزلت خود مسلّط کردید ،و زمام امور خویش را به آنان سپردید ،و امور الهی را به آنان واگذاشتید ،آنان به شبهه ها عمل می کنند ، و در شهوات ره می سپارند !به خدا سوگند اگر دشمنان جمع شما را زیر هر ستاره ای پراکنده کنند خداوند شما را برای بدترین روزی که در پیش دارند جمع خواهد کرد .
گریختن شما را دیدم،و برگشتنتان را از صفوفتان مشاهده نمودم ،جفا کاران اوباش و اعراب بادیه نشین شامی شما را به گریز واداشتند ،در حالی که شما جوانمردان عرب،و سران
ص:235
شرف ،و برازندگان جامعه ،و قله سر بلندی هستید .اما دردهای سینه ام شفا یافت وقتی که دیدم سر انجام آنها را فراری دادید آنچنان که شما را به هزیمت دادند ،و آنان را از لشگرگاه خود راندید چنانکه شما را راندند ،با ضرب شمشیر و نیزه آنان را درمانده و بیچاره کردید ، به طوری که اولشان روی آخرشان می افتاد،مانند شتران تشنه ای که از 0سر حوضشان رانند،و از ورود به آبگاهشان منع کنند .
خدای را سپاس که با آفرینش مخلوقات بر مخلوقات تجلّی کرد ،و با حجّت خود بر قلوبشان آشکار است ، بدون به کار گیری اندیشه موجودات را آفرید ،زیرا اندیشه ها در خور آنانی است که دارای ضمایرند،و خدا را فی نفسه ضمیر نیست .دانش او عمق پرده های غیب
ص:236
را شکافته ،و به پیچیدگی ها و دقایق آراء نهانها احاطه نموده .
او را از شجره انبیا،و از چراغدان نور ،و از مرتبت بلند ، و از مرکز سرزمین بطحا ،و از چراغهای بر افروخته در ظلمت ،و چشمه های حکمت اختیار نمود .
طبیبی است که همراه با طبّش در میان مردم می گردد ،مرهمهایش را محکم و آماده ساخته ، و ابزارهایش را برای سوزاندن زخمها داغ نموده،تا هر جا لازم باشد:در زمینه دلهای کور،و گوشهای کر،و زبانهای لال به کار گیرد.دارو به دست به دنبال علاج بیماریهای غفلت ، و دردهای حیرت است .این بیماران وجود خود را از انوار حکمت روشن ننموده ،و با آتش زنه دانشی درخشان شعله نیفروخته اند .از این بابت به مانند چهارپایان چرنده ،و سنگهای
ص:237
سخت اند .
حقایق پنهان برای اهل بصیرت آشکار ،و راه حق برای اشتباه کنندگان نمایان شد ،و قیامت پرده از چهره برداشت ،و نشانه های آن برای صاحب فراست ظاهر گشت .چه شده که شما را پیکرهایی بی جان ،و جانهایی بی پیکر، و عابدانی بی صلاح ،و تاجرانی بی سود ،و بیدارانی خواب ،و حاضرانی غایب،و ناظرانی کور ،و شنوندگانی کر ،و گویندگانی لال مشاهده می کنم؟!دولت ضلالت بر محور خود به پا شده ،و با شاخه هایش همه جا پراکنده گردیده ،شما را با کیل خود وزن می کند ، و با همه دست خود بر سرتان می کوبد ،پرچمدار این حکومت از دین خارج است ،و بر سکوی گمراهی ایستاده ، آن زمان از شما جز به مانند باقی مانده ته دیگ ،یا به مثل خرده دانه ای که در ته بقچه مانده چیزی باقی نماند .
دولت ضلالت شما را به مانند به هم پیچیده شدن چرم به هم می مالد ،و همچون کوبیدن خرمن می کوبد ، این سرکشان همچون پرنده ای که دانه درشت را از دانه ریز جدا می کند
ص:238
مؤمن را از میان شما جدا می کنند .
این راهها شما را کجا می برد ؟تاریکی ها تا چه وقت شما را سرگشته و حیران می نماید ؟!دروغها چگونه شما را می فریبند ؟!این بلا از کجا به سر شما می آید و به کجا باز گردانده می شوید ؟!برای هر زمانی سرنوشتی است ، و هر غیبتی را باز گشتی است .پس،از عالم ربّانی خود بشنوید ،دلهای خود را نزد او حاضر کنید ، و اگر بر شما فریاد زد بیدار شوید .خبر گزار باید به مردمش راست بگوید ،و پراکندگی کار و افکار خود را جمع نماید ، و ذهنش را آماده سازد .عالم ربّانی حقایق را همچون شکافتن مهره برای شما شکافت ، و حقیقت را همچون کندن پوست درخت برای یافتن صمغ پوست کند .به وقت بر پا شدن بیرق گمراهی باطل در محلّ خود جای گرفته ،و جهالت بر مرکبهایش سوار گشته ،و گروه ستمگر بزرگ و فراوان گردد ، و دعوت کننده به حق کم شود ،و روزگار همچون وحشی گزنده حمله نماید ،و شتر باطل پس از سکوت عربده کشد و قوّت گیرد ،و مردم بر معصیت پیمان برادری بندند ،و بر دین از هم دوری نمایند ،و بر دروغ با یکدیگر دوست شوند ،و بر راستی با هم دشمنی ورزند .در این وقت
ص:239
فرزند باعث خشم پدر ،و باران عامل حرارت گردد ،و مردم پست فراوان ،و خوبان کمیاب شوند .مردم(توانمند)آن روزگار همچون گرگ ،و حاکمانشان درنده ، و میانه حالشان طعمه ،و نیازمندانشان مرده خواهند بود،راستی ناپدید شود ،و دروغ فراوان گردد ، مردم به زبان اظهار دوستی ،و به دل دشمنی کنند ،فسق عامل نسبت ،و عفّت باعث شگفتی شود ،و اسلام را همچون پوستین وارونه پوشند .
همه چیز فروتن برای او ،و هر چیزی قائم به اوست.ثروت هر نیازمند ،و عزت هر ذلیل ،و قدرت هر ناتوان ،و پناهگاه هر ستم رسیده است .سخن هر سخنگو را می شنود ،باطن هر خاموش را می داند ،روزی هر زنده ای به عهده اوست ،و بازگشت هر که
ص:240
بمیرد به جانب او .
دیده ها تو را ندیده تا از تو خبر دهند ،بلکه پیش از وصف کنندگان از خلقت بوده ای .
موجودات را برای ترس از تنهایی خلق نکردی ،و برای دریافت منفعت به کار نگرفتی ،به دنبال هر که باشی از تو پیش نیفتد ،و آن را که بگیری از چنگ تو بیرون نرود ،عصیان کننده از سلطنتت کم نمی کند ، و مطیع به حکومتت اضافه نمی کند ،آن که از حکم تو خشمناک است قدرت ردّ فرمانت را ندارد ، و هر که از فرمانت روی گرداند از تو بی نیاز نمی شود .به نزدت هر نهانی آشکار است ،و هر غیبی در پیشگاهت حاضر است .تو ابدی هستی بنا بر این زمانی برایت نیست ،و تو منتهای هر چیز هستی از این رو گریزی از تو نیست ،و تو وعده گاه هستی که نجاتی از تو جز به تو نیست .مهار هر جنبنده ای در کف تو ،و باز گشت هر انسانی به سوی توست .
منزّهی از هر عیب،چه بزرگ است شأن تو !منزهی،چه عظیم است آنچه از مخلوقاتت که می بینیم و چه کوچک است عظمت آن در کنار قدرت تو !و چه دهشت آور است آنچه از ملکوت تو
ص:241
مشاهده می نماییم !و چه اندازه حقیر است آنچه دیده می شود در برابر آنچه از سلطنت تو برای ما ناپیداست ! نعمت هایت در این دنیا چه گسترده و فراوان است !و با این حال در برابر نعمت آخرتت چقدر کوچک است !
گروهی از ملائکه را در آسمانهایت سکونت داده ای ،و از زمینت رفعت بخشیده ای ،آنان داناترین مخلوقاتت به تو ،و خائف ترین آنها از تو ،و مقرب ترینشان به تو هستند .ساکن اصلاب، و جا گرفته در رحم ها نبودند ،و از آب پست آفریده نشدند ،و حوادث روزگار آنها را پراکنده نکرد .با این قرب و منزلتی که نزد تو دارند ، و امیالی که بر محور وجود تو جمع کرده ،و طاعت بسیاری که برای تو انجام داده ،و با اینکه نسبت به امر تو غفلت کمتری دارند ،اگر کنه حقیقت تو را که از آنان پنهان است ببینند بی شک اعمال خود را کوچک شمرده ، و بر خود عیب گیرند ،و به این معنا معرفت یابند که حقّ عبادت تو را به جای نیاورده ،
ص:242
و طاعتی که سزاوار توست انجام نداده اند .
منزّه آفریدگار و معبودی هستی ،به نیکویی نعمتت بر بندگان است که سرایی(چون آخرت) به وجود آورده ای ،و در آن سفره ای قرار داده ای دارای آشامیدنی و خوردنی ،و همسران و خدمتکاران، و قصرها و نهرها،و زراعت ها و میوه ها ،سپس دعوت کننده ای را فرستادی تا مردم را به آن دعوت کند .
ولی نه دعوت کننده را پاسخ گفتند ،و نه در آنچه ترغیب کردی رغبت نمودند ،و نه به آنچه تشویق فرمودی مشتاق شدند .به سوی مرداری رو کردند که با خوردنش رسوا شدند ،و بر عشق به آن سازش نمودند ،و هر که عاشق چیزی شود چشمش را کور ،و دلش را بیمار می کند ،آن گاه با چشمی غیر سالم نظر می کند ،و با گوشی غیر شنوا می شنود ،خواهشهای نفسانی عقلش را دریده ،و دنیا دلش را میرانده ،و او را بر امور مادی واله و شیدا نموده ،از این رو او برده دنیاست و بنده کسی که اندکی از دنیا در اختیار دارد .دنیا به هر طرف بگردد او هم می گردد ،و به هر سوی روی کند او هم روی می آورد .با پندهای باز دارنده ای که از جانب خداست از گناه باز نمی ایستد ،
ص:243
و از هیچ واعظ الهی پند نمی پذیرد ،در صورتی که مردن ناگهانی مردم را-در نقطه ای که در آن نه فسخ عهدی ممکن است نه راه باز گشتی-می بیند که چگونه پیشامدی که اطلاعی از آن نداشتند بر آنان هجوم کرد ، و جدایی از دنیا که ایمن و خاطر جمع از آن بودند دامنگیرشان شد ،و به آنچه از آخرت به آنان وعده داده می شد وارد شدند .
آنچه از بلا به سرشان آمد وصف شدنی نیست :سکرات مرگ و اندوه بر آنچه از دستشان رفته یک جا آنان را در بر گرفت ،اعضاء بدنشان در برابر آن سختیها به سستی گرایید ،و رنگشان تغییر کرد .
سپس مرگ بیشتر در وجودشان نفوذ نمود ،و بین آنان و سخن گفتنشان مانع شد ، و آن محتضر در میان اهل بیتش با دیده اش می بیند ،و با گوشش می شنود ،در حالی که عقلش بجاست و فکرش باقی است ،اندیشه می کند که عمرش را در چه راهی به باد داده ،و روزگارش را کجا برده ، به یاد می آورد ثروتی را که جمع کرده ،و در به دست آوردنش توجه به حلال و حرام ننموده ،و از جایی که حلال و حرامش برخی روشن و برخی مشتبه بوده به چنگ زده ،و فعلا پایبند گناه جمع آوری آن ثروت است ،
ص:244
و مشرف بر جدا شدن از آن شده ،ثروتی که برای وارثان می ماند و در آن خوش می گذرانند و از آن بهره مند می شوند ،راحتی آن نعمت برای وارث و بار مسئولیت آن بر دوش اوست ،و او در گرو این ثروت است .در پی آنچه وقت مردن برایش ظاهر می شود از حسرت دست به دندان می گزد ،و به آنچه در ایّام عمرش به آن رغبت داشته بی میل می شود ،و آرزو می کند ای کاش آن کسی که قبل از این به ثروت او غبطه می خورد و به خاطر آن به او حسد می ورزید آن ثروت را به جای او گرد آورده بود .
آن گاه مرگ در غلبه بر بدنش چندان پیش می رود که دیگر کوشش مانند زبانش از کار می ایستد ، در حالی که میان خانواده اش می ماند که قدرت سخن گفتن و قدرت شنیدن ندارد ،دیده به چهره اهل و عیالش می گرداند ،حرکات زبانش را می بیند ولی صدای کلام آنان را نمی شنود .سپس پنجه مرگ با او گلاویز می شود ،چشم او نیز مانند گوشش از کار می افتد ،و روح از بدنش بیرون می رود ،و لاشه ای شده بین خانواده اش می افتد ،به طوری که از نشستن نزد او وحشت می کنند ،و از نزدیک شدن به او دوری می جویند ،گریه کننده اش را همراهی نمی کند ،
ص:245
و قدرت پاسخ دادن به آن که صدایش می کند ندارد .آن گاه او را با دوش برداشته به خانه قبر می برند ، و وی را در آنجا به عملش سپرده و برای همیشه از دیدار او محروم می مانند .
تا زمانی که مدت معلوم شده جهان سر آید ،و مقدّرات پایان پذیرد ،و آخرین موجود به وسیله مرگ به اولین موجود ملحق گردد ،و فرمان حق در راستای خواست او در رابطه با تجدید خلقت فرا رسد ،آسمان را به حرکت آورد و بشکافد ،زمین را با لرزه سختی به جنبش آورد ،کوههای آن را از جا کنده و پراکنده سازد ، به طوری که از هیبت جلال و از خوف سطوتش پاره های آنها به هم کوبیده شوند ،و هر که را در دل زمین است بیرون آرد ،و بعد از کهنه شدن نو سازد ،و پس از پراکندگی جمع نماید .آن گاه آنان را برای آنچه در نظر دارد:از پرسش اعمال مخفی شان و کارهای پنهانشان از هم جدا ساخته ،و بر دو دسته تقسیم کند :به گروهی نعمت بخشد ،و از گروه دیگر انتقام گیرد .
فرمانبرداران را در جوار خویش پاداش دهد،و در خانه بهشتش جاودانه دارد ، خانه ای که مقیمانش از آن کوچ نکنند ،و احوالشان تغییر ننماید ،و اندوه و ترس به آنان رو نیاورد ،
ص:246
و بیماری به آنان نرسد ،و خطرات متوجه آنان نشود ،و سفری آنها را از خانه خود بیرون نبرد .
اما اهل گناه را به بدترین خانه وارد سازد ،و دست آنها را با غل به گردنشان ببندد ، و سرشان را به پایشان گره زند ،و پیراهنی از ماده بد بو ،و جامه ای از پاره های آتش به آنان بپوشاند ،در آتشی که حرارتش بسیار شدید ،و درب آن به روی اهلش بسته است ، آتشی که هیجان و فریاد و زبانه ای بلند دارد ،و نعره اش هول انگیز است ،مقیمش بیرون نرود ،و از اسیرش غرامت قبول نگردد ،و زنجیرهایش گسسته نشود ،نه آن خانه را مدتی است که سر آید ،و نه آن دوزخیان را اجلی که به پایان رسد .
رسول حق دنیا را حقیر و کوچک شمرد ،و پستش دانست و نزد دیگران خوار نمود ،می دانست که خداوند
ص:247
با اختیار خود دنیا را از او دور کرد ،و به خاطر حقارتش آن را برای دیگران گشاده ساخت .پس او با قلبش از دنیا روی گرداند ،و یادش را از باطن خود میراند ،و عاشق غایب شدن زینتش از مقابل خود بود ، تا از آن لباس آرایشی برنگیرد ،یا اقامت در آن را هوس ننماید .در رساندن احکام از جانب خدا برای قطع عذر مردم کوشید ،و برای مردم با ترساندن از عذاب خیر خواهی نمود ،و با مژده هایی که داد به بهشت دعوت فرمود و با تهدیدهایی که کرد از آتش ترساند .
ما درخت نبوت ،و جایگاه رسالت ،و محل رفت و آمد ملائکه ، و معادن دانش ،و چشمه های حکمتیم .یار و عاشق ما منتظر رحمت ، و دشمن و کینه توز ما در انتظار عقوبت است .
برتر چیزی که متوسلان به خداوند پاک و بزرگ به آن توسل جستند عبارت است از :
ص:248
ایمان به خدا و رسول او ،و جهاد در راه حق که قلّه اسلام ، و کلمه اخلاص که فطرت توحیدی ،و به پا داشتن نماز که حقیقت آیین ،و ادای زکات که فریضه ای مشخص و لازم ،و روزه ماه رمضان که سپر از عذاب ،و حج و عمره خانه خدا که نابود کننده فقر و شوینده گناه ،و صله رحم که عامل ازدیاد ثروت و طول عمر ، و صدقه پنهانی که کفّاره گناهان ،و صدقه آشکار که دفع کننده مردن بد است ،و انجام کارهای خوب و نیکی به دیگران که آدمی را از افتادن در خواری حفظ می کند .
به یاد خدا شتاب ورزید که بهترین ذکر است ،و به آنچه به اهل تقوا وعده داده رغبت نمایید که وعده اش صادقترین وعده هاست ،و به روش پیامبر اقتدا کنید که برترین روش ،و به سنّت او رفتار نمایید که رهنماترین سنّت است ،و قرآن بیاموزید که بهترین گفتارست ،و در آن اندیشه کنید که بهار دلهاست ،و از نورش شفا خواهید
ص:249
که شفای سینه هاست ،و آن را به نیکوترین صورت بخوانید که سودمندترین داستان سرایی است .
زیرا عالمی که به غیر علمش عمل کند همچون نادانی است سرگردان که از جهلش به هوش نیاید ،بلکه حجت حق بر او عظیم تر ،و اندوهش دائم تر ،و نزد خدا بیش از همه سزاوار ملامت است .
اما بعد،شما را از دنیا می ترسانم ،که شیرین و سر سبز می نماید ،پوشیده به شهوات است ،و خود را با نقد بودنش محبوب کرده ،با موجودی اندکش جلب نظر می کند ،خود را با آرزوها آرایش داده ،و با زیور غرور آراسته کرده ،شادیش دوام ندارد ،و از درد و اندوهش امانی نیست ، در شدت فریبندگی و زیانباری ،و در تغییر و زوال پذیری است ،فنا شونده و نابود شدنی است ،شکمباره ای
ص:250
هلاک کننده است ،آن گاه که آرزوی دنیا پرستان و مردمان دلبسته به آن در باره آن به نهایت رسد بیش از آنچه خداوند در قرآن فرموده نخواهد بود :«حیات دنیا مانند آبی است که از آسمان نازل کردیم،پس روییدنی زمین با آن در آمیخت،سپس آن روییدنی خشک و خرد شده و بادها آن را پراکنده می سازد ، و خداوند بر همه چیز تواناست ».
احدی از دنیا شادمان نشد مگر اینکه گریه و اندوه را به دنبالش فرستاد ،و به کسی روی خوش نشان نداد مگر اینکه با سختی و ناراحتی به او پشت کرد ،و باران راحتی بر کسی نبارید مگر اینکه با رگباری از بلا به او هجوم کرد .شایسته است که چون در روز روشن یار کسی شود به وقت شب به صورت ناشناس رخ نماید .اگر جانبی از آن شیرین باشد جانب دیگرش تلخ و و با خیز است .کسی از خوشی اش برخوردار نشود مگر اینکه از بلاهایش رنج و سختی ببیند ،و شبی در امن و راحت در آن به سر نبرد مگر اینکه صبح بر بال خوف و ترس آن بنشیند .
هم خود بسیار فریبنده است و هم آنچه در آن است ،نابود شدنی است و هر که روی آن است رو به فناست .
ص:251
جز تقوا در هیچ توشه آن خیری نیست .آن که به کم آن قناعت ورزید بسیاری از عوامل امنیّت را به دست آورد ،و هر کس رو به انبوهش آورد بر علل هلاکت خود افزود ،و آنچه به دست آورد به زودی از دست او برود .
بسا کس که به دنیا اعتماد کرد و به ناگاه مزه ناگواری را به او چشاند ،و بسا صاحب اطمینان به دنیا که ناگهان او را به خاک و خون در انداخت .چه بسیار مقام داری که دنیا او را کوچک ساخت ،و آلوده به کبر و نخوتی که دنیا او را به ذلّت کشید .سلطنتش دست به دست می گردد ،عیشش تیره ،خوشیش ناگوار ، شیرینش تلخ ،طعامش سم ،و طنابش پوسیده است .زنده اش در معرض مرگ ،و تندرستش در مسیر بیماری است .حکومتش بر باد ،عزیزش مغلوب ،صاحب ثروت فراوانش منکوب ،و همسایه اش در معرض غارت است .
آیا شما در مساکن پیشینیان قرار نگرفته اید که عمرشان از شما طولانی تر ،و آثارشان پایدارتر ، و آرزوهایشان درازتر ،و عددشان بیشتر ،و لشگرشان انبوه تر بود ؟دنیا را پرستیدند چه پرستیدنی !و بر آخرت مقدم داشتند چه مقدم داشتنی !آن گاه از دنیا کوچ کردند بدون زاد و توشه ای که آنان را به
ص:252
مقصد رساند ،و منهای مرکبی که طیّ سفر کند .آیا خبری به شما رسیده که دنیا در برابر آن همه ضرری که به آنان رسانده از خود فدیه ای به آنان داده ؟یا کمکی به آنان نموده ؟و یا برای آنان همنشین خوبی بوده است ؟ نه،بلکه آنان را به مصائب سختی گرفتار کرد ،و به حادثه های کوبنده بنیان زندگی شان را سست گرداند ، با بلاهای جانکاه خوارشان نمود ،و بینی آنان را به خاک مالید ،و زیر سمهای خود لگد مالشان کرد ، و گردش روزگار را به ضرر آن چرخاند .شما ناسازگاری دنیا را با آن که در برابر او گردن نهاد ، و آن را بر آخرت مقدم داشت و بر آن به خیال خود تکیه دائمی کرد دیدید تا کار به جایی رسید که برای جدایی ابدی از دنیا کوچ کردند ،آیا جز گرسنگی زاد و توشه ای ،و جز تنگی و مضیقه چیزی ،و غیر تاریکی نوری به آنان نشان داد ؟یا به دنبال آنان جز ندامت روانه ساخت ؟آیا چنین دنیایی را بر همه چیز مقدم می دارید، یا به آن تکیه می کنید ؟یا بر آن حرص می ورزید ؟!دنیا بد خانه ای است برای کسی که به آن بد گمان نباشد ،و در مسکن گزیدن در آن ترسی نداشته باشد .
بدانید-و خوب می دانید-که عاقبت دنیا را ترک می کنید و از آن کوچ می نمایید ،
ص:253
باید در دنیا از آنان که می گفتند:«چه کسی از ما نیرومندتر است؟!»پند بگیرید ،که آنان به قبرها برده شدند در حالی که در سوار شدن از خود اراده نداشتند ،و در شکاف زمین فرودشان آوردند بدون اینکه به عنوان مهمان دعوت شده باشند ، و برای آنان در دل سنگلاخ قبرها،و از خاک کفن ها ،و از استخوانهای پوسیده همسایگان ساختند .همسایگانی هستند که هیچ خواننده ای را جواب نمی دهند ،و ستمی را نسبت به همسایه مانع نمی شوند ، و به گریه و ناله اعتنا نمی کنند ،اگر بارانی به قبرشان ببارد شاد نگردند ،و اگر خشکسالی شود نا امید نشوند ، جمعند ولی تنهایند ،همسایه اند ولی از هم دورند ،نزدیکند ولی به زیارت هم نمی روند ، خویشند ولی اظهار خویشی نمی کنند ،بردبارانی هستند که دشمنی در دل ندارند ،و جاهلانی که کینه هایشان برطرف شده ،از زیان آنان ترسی در کار نیست ،و به دفاع آنان امیدی نمی باشد ،درون زمین را به جای روی زمین انتخاب کردند ،و خانه تنگ قبر را در عوض خانه وسیع ،و غربت را به جای بستگان ، و تاریکی را به جای روشنایی .برهنه و عریان به مانند روزی که از دنیا مفارقت کردند به صحنه محشر باز آمدند ، از دنیا با اعمال خود به سوی حیات جاودانی و سرای همیشگی کوچ نمودند ،
ص:254
چنانکه خداوند سبحان فرمود:«همچنان که آنها را در آغاز آفریدیم بازشان گردانیم،این وعده حتمی ماست که انجام می دهیم » .
وقتی ملک الموت وارد خانه ای می شود آیا او را حس می کنی ؟یا وقت قبض روح کسی او را می بینی ؟ بلکه جنین را در شکم مادرش چگونه قبض روح می کند ؟آیا از برخی از اعضاء مادر بر او وارد می شود ؟ یا اینکه روح جنین به اذن خدا او را اجابت می نماید ؟یا ملک الموت همراه جنین در روح مادر ساکن است ؟ کسی که از وصف مخلوقی مانند خود عاجز است چگونه خدای خود را وصف تواند کرد ؟
ص:255
شما را از دنیا می ترسانم که منزل کوچ است نه جای اقامت .
به امور فریبنده خود را آراسته ،و با آرایشش به فریفتن برخاسته .سرایی است که نزد پروردگارش بی مقدار است ،حلالش را به حرام ،و خیرش را به شرّ ،و حیاتش را به مرگ ، و شیرینش را به تلخی در آمیخته .خداوند آن را برای دوستانش خالص و گوارا نکرده ،و از پرداخت آن به دشمنانش مضایقه ننموده است .خوبی اش اندک ،شرّش حاضر ،گرد آمده اش فانی شونده ، دولتش در معرض ربوده شدن ،و آبادش در معرض خراب شدن است .چه خیری است در سرایی که مانند خراب شدن ساختمان خراب می گردد ؟و عمری که چون تمام شدن توشه در آن خانه به پایان می رسد ؟و مدتی که چون تمام شدن راه به آخر خواهد رسید ؟!واجبات خدا را از خواسته های خود قرار دهید ،
ص:256
و در ادای حقّش و خواسته هایش از او بخواهید شما را یاری دهد ،و دعوت مرگ را به گوشهای خود بشنوانید پیش از آنکه شما را دعوت کنند .زاهدان در دنیا دلشان می گرید گرچه به ظاهر بخندند ،و اندوهشان شدید است گرچه شاد باشند ،و خشمشان بر خود زیاد است گرچه در میان مردم به خاطر آنچه از آن بهره مندند مورد غبطه اند .
یاد مرگ از دلتان پنهان شده ،و آرزوهای دروغ نزد شما حاضر گشته ، از این رو دنیا بیش از آخرت مالک شما شده ،و متاع فعلی دنیا شما را از توجه به متاع آخرت باز داشته است .شما بر مبنای دین خدا برادر هستید ،چیزی جز آلودگی درونها،و بدی نیّت ها شما را از هم جدا نکرده ،به این لحاظ یکدیگر را یاری نمی دهید،و خیر خواهی نمی کنید ، و به هم بذل و بخشش ندارید و با یکدیگر دوستی نمی کنید .شما را چه شده که به اندکی از دنیا که به دست می آورید شاد می شوید ،و به بسیاری از آخرت که از دست می دهید غصه دار نمی گردید ؟! چون اندکی از دنیا از دستتان برود شما را پریشان می کند ،تا جایی که آثار پریشانی در چهره شما
ص:257
آشکار می گردد و در برابر آنچه از دستتان رفته بیتابی می کنید ،و گویی دنیا جای اقامت همیشگی شماست ، و گویی متاع آن برای شما دائمی است !چیزی شما را از گفتن عیب برادر خود به صورت رویاروی باز نمی دارد جز ترس از اینکه او هم به مانند آن عیب را برای شما بگوید .در ترک آخرت و محبّت به دنیا با هم خالصانه دوستی می ورزید ،و دین هر یک از شما بازیچه زبان اوست .
به کسی می مانید که کارش را انجام داده ،و خشنودی مولای خود را به دست آورده است!
سپاس خدایی را که حمد را به نعمت ها،و نعمت ها را به شکر متصل کرد .او را بر نعمت هایش حمد می کنیم چنانکه بر بلاهایش سپاس می گزاریم .و از او در برابر این نفوسی که در آنچه امر شده کاهلی می کند،و بر آنچه نهی شده شتاب می نماید یاری می خواهیم .و از او برای گناهانی که علمش به آن
ص:258
احاطه دارد و کتابش آن را بر شمرده آمرزش می طلبیم ،آن علمی که قاصر نیست ،و کتابی که چیزی را وانگذاشته .
و ایمان می آوریم به او ایمان کسی که غیب ها را با دیده سر دیده ،و به آنچه وعده داده اند آگاه شده ، ایمانی که اخلاصش شرک را زدوده ،و یقینش شک را از بین برده .و شهادت می دهیم که معبودی جز اللّه نیست تنها و بی شریک است ،و محمّد صلّی اللّه علیه و آله بنده و فرستاده اوست ،دو شهادتی که گفتار(نیکو)را اوج می دهند ،و عمل(صالح)را بالا می برند .
میزانی که این دو شهادت را در آن می نهند سبک نباشد ،و میزانی که این دو شهادت را از آن بردارند سنگین نخواهد بود .
ای بندگان خدا،شما را به تقوای الهی سفارش می کنم که توشه سفر است و پناهگاه :
توشه ای است رساننده به مقصود،و پناهگاهی است رهاننده،که شنواننده ترین دعوت کنندگان به آن دعوت نموده ، و بهترین حفظ کننده آن را حفظ کرده ،دعوت کننده اش آن را به گوش رساند،و حفظ کننده اش رستگار شد .
بندگان خدا،تقوای الهی اولیاء خدا را از دچار شدن به حرامها باز داشت ،و دلهایشان را ملازم ترس از خدا کرد ،تا جایی که آنان را به شب زنده داری واداشت ،و در گرمای روز موفق به روزه نمود ،
ص:259
پس راحتی فردا را با سختی امروز ،و سیراب شدن فردا را با تشنگی امروز به دست آوردند ، مرگ را نزدیک دانستند پس به انجام عمل شتافتند ،و آرزو را تکذیب کردند پس مرگ را در نظر آوردند .
دنیا سرای فنا و رنج و تغییر و جای عبرت است .از اسباب فنایش این که کمانش را کشیده،نه تیرش به خطا می رود ،و نه زخمهایش علاج می گردد .زنده را هدف تیر مرگ می سازد ،سالم را به بیماری مبتلا می کند ،و نجات یافته را به هلاکت می اندازد .خورنده ای است که سیر نمی شود ، و نوشنده ای است که سیراب نمی گردد .و از رنجهای دنیا این که:شخص جمع می نماید چیزی را که نمی خورد ، و خانه ای می سازد که در آن ساکن نمی شود ،آن گاه به سوی خدا می رود بدون آنکه مالی بردارد ، و ساختمانی همراه ببرد .و از جمله نمونه های تغییر وضع دنیا این که:آن کس که روزی مورد ترحم مردم بود روز دیگر مورد غبطه واقع می شود،و آن که مورد غبطه بود مورد ترحم قرار می گیرد ،این نیست مگر به خاطر نعمتی که از بین رفته و به جای آن رنج و محنت جای گرفته .و از جمله اسباب عبرتهای دنیا این که:همین که نزدیک است انسان به آرزویش برسد ناگهان حضور مرگ امیدش را قطع می کند ،بر این حساب نه آرزو درک می شود ،
ص:260
نه آرزومند را آزاد می گذارند تا ادامه حیات دهد .سبحان اللّه،چه فریبنده است خوشی دنیا ، و چه مایه تشنگی است سیرابی آن ،و چه موجب گرمی است سایه اش !نه آینده اش قابل ردّ است ، نه گذشته اش قابل بازگشت .سبحان اللّه،چه نزدیک است آدم زنده به مرده برای ملحق شدن به مرده ، و چه دور است مرده از زنده به خاطر جداییش از زنده ! از شرّ چیزی بدتر نیست مگر جریمه ای که برای آن است ،و از خیر چیزی بهتر نیست مگر ثوابی که برای آن مقرّر است .شنیدن هر چیزی از دنیا بزرگتر است از دیدنش ،و دیدن هر چیزی از آخرت عظیم تر است از شنیدنش .پس باید شنیدن و خبر گرفتن از غیب(به وسیله انبیاء) شما را از دیدن کفایت کند .بدانید آنچه از دنیای شما کم شود و به آخرت اضافه گردد بهتر است از اینکه از آخرت شما کم شود و به دنیاتان اضافه گردد .چه بسا کم شده ای که سود بر است،و اضافه شده ای که زیانکار است .آنچه به آن امر شده اید آسانتر است از آنچه از آن نهی شده اید ،و آنچه برای شما حلال شده بیشتر است از آنچه بر شما حرام گشته .بنا بر این کم را برای بسیار
ص:261
رها کنید ،و دشوار را برای آسان وانهید .روزی شما را متکفّل شده اند ،و به عمل امر شده اند،و به عمل امر شده اید ، پس مبادا کوشش شما برای طلب روزی که تضمین شده بیش از به جا آوردن عملی که بر شما واجب گشته باشد ،با اینکه سوگند به خدا شک بر شما عارض شده و یقین شما عیب دار گشته ،چنانکه گویی به دست آوردن روزی ضمانت شده بر شما واجب گشته ،و به جای آوردن اعمال واجبه از شما ساقط شده است !پس به سوی عمل بشتابید ،و از مرگ ناگهانی بترسید ،زیرا امیدی به بازگشت عمر نیست به نحوی که به بازگشت روزی هست .آنچه از رزق امروز شما از دست رفته امید افزون شدن آن در فردا هست ،و آنچه از عمر شما در دیروز گذشته امروز امید به بازگشت آن نیست .به آینده روزی امید هست ،و به گذشته عمر غیر از نومیدی نیست .«پس خدا را آنچنان که سزاوار اوست بپرهیزید،و نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید » .
ص:262
بار خدایا،کوههای ما از بی آبی شکافته ،زمین ما را غبار گرفته ،چهارپایان ما به شدّت تشنه اند ، و در آغلهای خود سرگشته ،و چون مادران فرزند مرده ناله می کنند ، و از رفت و آمد به چراگاه ها و میل به آب گاههای خود ملول و خسته اند .خداوندا،به ناله گوسپندان ،و به فریاد شتران رحم کن .الها،به سرگردانی چهارپایان در گذرگاه ها ، و فریاد آنان در خوابگاهشان ترحّم فرما .
خداوندا،وقتی به سوی تو بیرون آمدیم که سالهای قحطی و خشکسالی به ما رو آورده ، و ابرهای باران دار به ما پشت کرده ،و تو امید هر غم زده ای ،و بر آورنده حاجت هر حاجتمند .در این زمان که مردم ما نا امیدند ،و ابرها باران نداده اند ،و چرندگان از بین رفته اند ،
ص:263
از تو می خواهیم که ما را به اعمال زشتمان مؤاخذه نکنی ،و به گناهانمان نگیری .الهی،با ابر پرباران ،و بهار پر آب ،و گیاه شاداب سفره رحمتت را بر ما بگستران ،از باران دانه درشت خود که زمین مرده را به آن زنده کنی ،و آنچه را از بین رفته به ما برگردانی بر ما بباران .
الهی،بارانی زنده کننده و سیراب کننده ،کامل و همگانی،پاکیزه و مبارک ،خوش نوش و رویاننده بر ما فرو فرست.بارانی که گیاهش نمو کند ،شاخه درختش میوه دهد ،برگش شاداب باشد ، که بندگان ناتوانت را بدان توان دهی ،و شهرهای مرده قحطی زده ات را زنده گردانی .
خداوندا،از تو آبی می خواهم که به وسیله آن زمین های بلند ما پرگیاه شود ،و در زمین های پست ما جاری گردد ،و اطراف و نواحی ما به فراخ سالی رسند ،میوه های ما فراوان گردند ،و چهار پایان ما زندگی خوشی یابند ،و خیرش به مردم دور از دسترس ما رسد ،و جاهایی که همیشه گرم و سوزان است از آن استفاده کنند ، از برکات گسترده و عطای بی شمارت که بر جنبندگان نیازمند ، و وحشی های رها شده در بیابان می فرستی .و بر ما بارانی درشت و بی وقفه فرست ،
ص:264
بارانی که دانه هایش یکدیگر را برانند ،و به شدّت به هم برخورد کنند ،نه رعد و برقی بی باران ،و نه ابری بی نتیجه ،و نه ابرهای سپید پراکنده ،و نه قطره های ریز همراه با باد سرد ،بلکه بارانی که قحطی زدگان از آن به نعمت بسیار رسند ،و از برکت آن باران گرفتاران به خشکسالی زنده شوند ، که تویی آن خداوندی که پس از نومیدی مردم باران فرستی،و رحمتت را بر همه گسترش دهی،و تویی سرپرست ستوده خصال .
«انصاحت جبالنا»:کوهها بر اثر خشکسالی از هم شکافته شد ،عرب گوید:«انصاح الثّوب»وقتی جامه شکافته شود .و نیز گفته می شود:«انصاح النّبت،و صاح و صوّح»زمانی که گیاه پژمرده و خشکیده .و گفتار آن حضرت:«و هامت دوابّنا»یعنی چهار پایان تشنه شدند،و«هیام»به معنی تشنگی است .
«حدابیر السّنین»حدابیر جمع«حدبار»به معنای شتری است که طی سفر آن را لاغر کرده ،
ص:265
حضرت خشکسالی را به آن شتر مثل زده است .ذو الرّمّة یکی از شعرای عرب گفته :
«شترهایی که از شدت راه نوردی لاغر شده و پیوسته در خوابگاه گرسنگی خفته اند،یا اینکه آنها را در مناطق بی آب ببریم ».
«و لا قزع ربابها »:قزع قطعه های ابر پراکنده است .
«و لا شفان ذهابها »تقدیر آن«و لا ذات شفان ذهابها»می باشد ،و«شفان»باد سرد است و«ذهاب»بارانهای کم است .آن حضرت لفظ«ذات»را از جمله انداخته به خاطر آگاهی شنونده نسبت به آن .
خداوند پیامبر را دعوت کننده به سوی حق،و گواه بر خلق فرستاد .آن حضرت بدون سستی و تقصیر تمام احکام پروردگارش را به مردم رساند ،و بدون ضعف و عذر تراشی با دشمنان خدا جنگید .
وی پیشوای اهل تقوا ،و دیده اهل هدایت بود .
ص:266
از اموری که بر شما پنهان است آنچه را که من می دانم اگر شما می دانستید سر به بیابان گذاشته ،بر کرده هایتان می گریستید ،و همچون زنان داغدیده بر سر و سینه می کوبیدید ، و اموال خود را بدون نگهبان و سر پرست رها می کردید ،و هر کس در بند خود می شد و به دیگران توجه نمی کرد .ولی تذکّراتی که به شما داده اند فراموش کرده اید ، و نسبت به آنچه شما را ترسانده اند خود را ایمن می دانید ،پس رأی شما سرگشته ،و کارتان بی سر و سامان شده .
هر آینه دوست دارم خداوند بین من و شما جدایی افکند ،و مرا به کسی که نسبت به من از شما سزاوارتر است ملحق کند ،همان مردمی که به خدا قسم دارای رأی میمون و پسندیده ،و بردباری زیاد ،و گویندگان حق ، و تارک ستم و تجاوز ،و پیشروان راه حق ،و شتابنده به مسیر هدایت بودند ،که به نعمت جاوید دنیای دیگر رستگار شدند ،و به کرامت گوارای آن شتاب ورزیدند .
به خدا قسم پسری از قبیله ثقیف بر شما مسلّط شود،متکبّر و رویگردان از حق ،اموالتان را
ص:267
می خورد ،و پیه شما را از شدت ظلم آب می کند ،فشارت را بیشتر کن ای ابا وذحه ! می گویم:مراد از«وذحه»خنفساء(جعل)است .و این گفته اشاره به حجّاج است ،و او را با این حیوان کثیف داستانی است که جای نقل آن نیست .
نه اموال خود را برای کسی که آن را روزی شما نمود بخشیدید ،و نه جانها را برای خداوندی که آنها را آفرید به مخاطره انداختید .به سبب خدا بر بندگانش کرامت یافته اید ،در حالی که خدا را(با نافرمانی از اوامرش) در میان بندگانش اکرام نمی کنید .از قرار گرفتن در منازل آنان که پیش از شما بودند و از دنیا رفتند ، و از جدا شدن از نزدیکترین برادرانتان(به سبب مرگ)عبرت بگیرید .
ص:268
شما یاران حق ،و برادران در دین ،و سپرهای روز سختی ،و محرمان اسرار من جدا از سایر مردم هستید .با یاری شما منحرفان را شمشیر می زنم ، و به فرمانبری روآوران به حق امیدوارم .پس مرا به خیرخواهی خالی از خیانت و شک و تردید یاری کنید ،که به خدا قسم من در رهبری برای مردم سزاوارترین مردم هستم .
حضرت فرمود:
شما را چه شده؟مگر لال هستید ؟عده ای گفتند:یا امیر المؤمنین اگر شما حرکت کنید ما هم حرکت می کنیم ،
ص:269
فرمود:
شما را چه شده؟موفق به قرار گرفتن در مسیر رشد نگردید ،و به صراط مستقیم راه نیابید !آیا در چنین موقعیّتی سزاوار است من به جبهه جنگ روم ؟در این وقت باید مردی از شما که من از شجاعتش راضی بوده و جنگاور باشد به میدان جهاد رود ،و سزاوار نیست که من ارتش و شهر و بیت المال و جمع کردن مالیات زمین و داوری بین مسلمانان و رسیدگی به حقوق طالبان حق را رها کرده ،با لشگری به دنبال لشگری دیگر(که قبلا فرستاده ام)بیرون روم ، آن گاه مانند تیری که در جعبه خالی حرکت و صدا می کند در حرکت و اضطراب باشم .من چون محور آسیا هستم که آسیا دور من می گردد و من به جای خود ثابتم ،و چون از جای خود جدا شوم آسیا از مدار خود خارج می شود و همه امور به هم می ریزد .به خدا قسم این بیرون آمدن من(که رأی شماست)رأی بد و ناپسندی است .
به خدا سوگند اگر به وقت برخورد با دشمن-اگر بر خوردش مقدر باشد-امید شهادت نداشتم بر مرکب خود قرار می گرفتم،و از شما جدا می شدم،و تا زمانی که باد جنوب و شمال می وزد بودن با شما را
ص:270
طلب نمی کردم .شما مردمی طعنه زن ،عیب جو،روگردان از حق و مکّار و حیله گرید .در کثرت عددتان با کمی اتفاق دلهایتان سودی نیست .من شما را به راه روشن راهنمایی کردم،آن راهی که در آن جز هلاک شده گمراه هلاک نمی شود .آن که بر آن راه استقامت ورزد به جانب بهشت می رود ،و هر که بلغزد راهش به سوی آتش است .
به خدا سوگند که تبلیغ احکام الهی ،و تحقق بخشیدن وعده ها(ی حق )،و همه کلمات به من تعلیم داده شده .ابواب حکمت و روشنی امر نزد ما اهل بیت است .
بدانید که قوانین دین یکی است ،و راههای آن راست و روشن است ،کسی که آن را پیش گیرد به حق رسد و غنیمت برد ،و هر که از آن باز ایستد گمراه گردد و پشیمان شود .عمل کنید برای روزی که ذخیره ها برای
ص:271
آن اندوخته شود،و پنهانها در آن آشکار گردد .کسی که عقل موجودش او را سود ندهد عقل ناموجود و از دست رفته اش از سود رساندن به او عاجزتر خواهد بود .بپرهیزید از آتشی که حرارتش شدید و عمقش زیاد ،و زیورش غل و زنجیر آهنین ،و آشامیدنیش آب گندیده و جوشان است .بدانید نام نیکی که خداوند برای انسان در بین مردم قرار دهد بهتر است از ثروتی که برای وارثی به ارث بگذارد که آن وارث سپاسگزار آن نباشد .
مردی از یارانش به پا خاست و گفت:ما را از قبول حکمیت نهی کردی سپس به آن امر نمودی ، ما نفهمیدیم کدام دستور شما صحیح است ؟امیر المؤمنین علیه السّلام یکی از دو دست مبارک را بر دیگری زد و فرمود:
ص:272
این است جزای کسی که پیمان محکم را واگذارد .بدانید به خدا قسم اگر وقتی که شما را امر به ادامه جنگ کردم وادار به کاری می نمودم که به آن بی میل بودید ولی خداوند در آن خیر قرار داده بود ، پس اگر به امر من استقامت می ورزیدید شما را راهنمایی می کردم ،و اگر به کژی می رفتید راستتان می کردم ، و اگر امتناع می نمودید به راه حق بازتان می آوردم هر آینه این روش مطمئن تر بود ،اما با کمک که و با چه کس ؟ می خواهم بیماریها را به وسیله شما مداوا کنم ولی خود درد من هستید ،وضع من مانند کسی است که می خواهد خاری را که در عضوی فرو رفته با خاری دیگر در آورد و حال اینکه می داند آن خار در جای خار اول بشکند .
بار خدایا،طبیبان این درد بی درمان ملول شدند ،و بالا آورندگان آب از چاهها با این طنابها به خستگی رسیدند .
کجایند آنان که به اسلام دعوت شدند و آن را پذیرفتند ،قرآن خواندند و با استقامت به آن عمل کردند ،به جهاد ترغیب شدند و مانند شوق شتران شیرده به فرزندانشان به هیجان آمدند ، شمشیرها از نیام کشیدند،و دور زمین(جنگ)را گروه گروه و صف به صف(برای اعتلای اسلام)
ص:273
احاطه کردند ،بعضی شهید شدند،و عده ای نجات یافتند ،از زنده ماندن زنده ها خوشحال نمی شدند ، و بر شهادت شهیدان توقع تسلیت نداشتند ،چشمشان از گریه بی نور ،شکمشان از روزه لاغر ،لبانشان از کثرت دعا خشکیده ،رنگشان از بیداری شب زرد ،و بر صورتشان غبار خشوع کنندگان نشسته بود .آنان برادرانم بودند که از دنیا رفتند ،سزاوار است که تشنه دیدارشان باشیم ،و بر فراقشان دست به دندان گزیم .
بدون شک شیطان راههای خود را برای شما هموار می کند ،و می خواهد گره های محکم دینتان را از پی هم باز کند ،و به جای اتفاق پراکندگی ایجاد نماید ،و از پراکندگی فتنه به پا کند ،از وساوس و افساد او روی بگردانید ،و از آنان که پند و خیر خواهی به شما هدیه می دهند پذیرش داشته باشید ،و آن را محکم بر خود ببندید .
ص:274
فرمود:
آیا همه شما در صفین حاضر بودید ؟گفتند:گروهی حاضر بودیم و عده ای حضور نداشتیم .فرمود:پس دو گروه شوید ،آنان که در صفّین بودند گروهی ، و آنان که نبودند گروه دیگر ،تا با هر گروه سخن مناسب با آن را بگویم .سپس مردم را صدا زد و فرمود :ساکت باشید و به سخنان من توجه کنید ،روی دلتان با من باشد ،هر که را برای شهادت دادن خواستم برابر آگاهی خود سخن گوید .سپس خطبه ای طولانی ایراد کرد که قسمتی از آن این قطعه است :
آیا زمانی که از باب حیله و فریب کاری و مکر و خدعه قرآنها را بر نیزه کردند فریاد
ص:275
نزدید :اینان برادران ما و اهل دعوت اسلامی ما هستند ،و اینان رو به قرآن کرده خواهان آرامشند ،رأی ما این است که خواسته آنان را قبول کنیم و از این مضیقه نجاتشان دهیم ؟من به شما گفتم:ظاهر این برنامه ایمان،و باطنش دشمنی با خداست ،ابتدایش رحمت و نهایتش ندامت است .پس بر موقعیت خویش پا برجا باشید ،و راهتان را ادامه دهید ،و برای جنگ دندان به هم بفشارید ،و توجهی به فریاد فریاد کننده نکنید،که اگر جوابش دهند گمراه کند ، و اگر رهایش سازند خوار و بی اعتبار شود.ولی وضع چنان شد که شد،و دیدم که به حکمیت تن دادید .
قسم به خدا اگر حکمیت را نمی پذیرفتم قانونی از آن بر من واجب نمی شد ،و خداوند گناهی از آن بر دوشم نمی گذاشت .
و به خدا قسم اگر می پذیرفتم باز حق با من بود و باید از من اطاعت می شد ،و کتاب خدا با من است، از وقتی با آن مأنوس شدم هرگز از آن جدا نشده ام .
ما با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بودیم و کشتار حول پدران و فرزندان و برادران و اقوام دور می زد ،و هر مصیبت و بلایی چیزی
ص:276
جز افزایش ایمان ،و حرکت در راه حق،و تسلیم به امر رب، و صبر بر سوزش جراحتها برای ما نداشت ،اما امروز با برادران اسلامی خود به خاطر لغزش و کژی و شبهه و تأویلی که در دین راه یافته می جنگیم .هرگاه راهی بیابیم که خداوند به وسیله آن پراکندگی ما را جمع کند ،و به سبب آن روابط ما برقرار شده به هم نزدیک شویم به آن رغبت می کنیم،و از غیر آن خودداری می نماییم .
هر مردی از شما به وقت رویارویی با دشمن در خود قوّت قلب حس می کند ، و در یکی از برادرانش سستی و ترس می بیند ،به خاطر این فضیلت شجاعتی که به او عنایت شده آنچنان که از خود دفاع می کند از برادرش دفاع کند ،چه اینکه اگر خدا می خواست او را هم مانند وی قرار می داد .
ص:277
مرگ خواهنده ای شتابان است،که ثابت قدم و فراری از دستش نروند .
گرامی ترین مرگها شهادت است .قسم به آن که جان فرزند ابو طالب در اختیار اوست هزار ضربه شمشیر بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غیر طاعت خدا .
گویا می بینم به وقت فرار مانند صدایی که از پوست بدن سوسماران به وقت ازدحامشان ظاهر می شود همهمه می نمایید نه حقّی را می گیرید،و نه ستمی را منع می کنید .این شما و این راه حق ، نجات از برای کسی است که خود را در راه آن اندازد ،و هلاکت برای شخصی است که درنگ نماید .
ص:278
زره پوش را پیش اندازید ،و بی زره را پشت سر قرار دهید ،دندانها را به هم بفشارید که در برابر فرود آمدن شمشیرها بر فرق سر پایدارتر است ،در برابر نوک نیزه ها خود را به پیچید که در رد نیزه دشمن اثرش بیشتر است ،به دشمن خیره نشوید که موجب افزایش قوّت قلب و آرامش دلهاست ، فریادها را خاموش کنید زیرا سستی و ترس را بهتر بر طرف می سازد ،پرچم را به این طرف و آن طرف متمایل و دور آن را خالی ننمایید ،و آن را جز به دست دلاوران و آنان که از مال و جان شما دفاع می کنند ندهید ،قطعا آنان که در برابر حوادث ایستادگی می کنند همانانند که گرد پرچم خود دور زده ،آن را از هر طرف و از پس و پیش مواظب هستند ،نه از آن عقب می افتند تا تسلیم دشمن کنند ،نه از آن پیشی می گیرند تا تنهایش گذارند .هرکس در برابر هماوردش بایستد ،
ص:279
و برادرش را با جان خود یاری دهد،و حریفش را به او وامگذارد که او برابر دو حریف قرار بگیرد،یکی حریف خودش و دیگر حریف برادرش .به خدا قسم اگر از شمشیر دنیا فرار کنید از شمشیر آخرت سالم نخواهید ماند ،شما اشراف عرب هستید و از بزرگترین برجستگان ،در فرار از جهاد خشم خدا نهفته است .و ذلّت قطعی و ننگ ابدی .فراری بر عمر خود نیفزاید ،و بین فراری و روز مرگش مانعی ایجاد نشود .آن که با جهاد به جانب خدا روی کند چون تشنه ای است که به چشمه آب وارد می شود .بهشت در سایه نیزه هاست .امروز خبرهای پنهان(از باطن بد دلان و روحیه شجاعان)آشکار می شود .به خدا قسم من به رویارویی با دشمن از اشتیاق آنان به وطنهایشان مشتاق ترم .
خداوندا،اگر دشمنان ما حق را ردّ کردند جمعیّتشان را پریشان ساز ،و اتّحادشان را قرین تفرقه گردان ، و آنان را به خاطر خطاهایشان به هلاکت انداز .بدانید دشمن جای خود را از دست ندهد جز با نیزه های پی در پی شما که زخم کاری به آنان بزند ،و ضربه ای که فرقشان را بشکافد ،و استخوانها را بشکند ،و بازوها و قدمها را جدا سازد ،و تا وقتی که گروهها پی در پی به آنان حمله برند ،
ص:280
و سواران بر آنان هجوم کنند و صفهایشان را درهم شکنند ،و لشکریان از پس لشکریان به شهرهایشان در آیند ،و سم اسبانتان سرزمین های متصل و رو بروی هم آنها را درهم بکوبد،و اطراف کشتزارها و مراتعشان را زیر لگد قرار دهد .
می گویم:«دعق»به معنای کوبیدن است،یعنی اسبان زمین های ایشان را به سم خود بکوبد .«نواحر الأرض» زمین های رو بروی هم است گفته می شود:«منازل بنی فلان تتناحر»:یعنی منزلهای فلان طایفه برابر یکدیگر است .
فرمود:
ما مردمان را حکم قرار ندادیم،قرآن را حکم کردیم ،و این قرآن خطی است نوشته شده میان دو جلد که با زبان حرف نمی زند ،او را مترجمی لازم است ،
ص:281
و از جانب او مردان سخن می گویند .زمانی که این مردم ما را به حکمیت قرآن دعوت کردند ما قومی نبودیم که از قرآن رو بگردانیم،در حالی که خداوند سبحان فرموده :«اگر در چیزی اختلاف کردید آن را به خدا و رسولش برگردانید ».
برگرداندن اختلاف به خداوند این است که کتابش را حاکم قرار دهیم ،و ارجاع دادن اختلاف به پیامبرش این است که سنّتش را اخذ کنیم .پس اگر از روی صدق در کتاب خدا حکم شود ما به آن حکم از همه مردم سزاوارتریم ،و اگر به سنّت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله حکم شود ما از همه مردم به آن اولی تریم .
امّا گفتار شما که چرا میان خود و آنان در حکمیت مدت قرار دادی ؟برای این بود که جاهل حق را نزد خودش روشن کند،و دانا در عقیده اش تحقیق بیشتر کند ،و شاید خداوند در این مدت آرامش کار این امت را اصلاح کند ،و در مضیقه نباشند تا پیش از شناخت حق شتاب کرده و به نخستین گمراهی گردن نهند .قطعا برترین مردم نزد خداوند کسی است که عمل
ص:282
به حق پیش او اگر چه از نتیجه آن نقصان و سختی بیند محبوبتر از باطل باشد اگر چه باطل به او نفع رساند و مقام او را بالاتر گرداند .سرگردانی شما از کدام ناحیه است ؟این فتنه از کجا به شما رسید ؟مهیّا برای رفتن به سوی مردمی شوید که در شناخت حق سرگردان و از دیدن آن کورند ،و به ستم تشویق شده آن را به عدل و انصاف بدل نمی کنند ،از فهم قرآن دور ،و از راه راست منحرفند .شما طرف اعتماد نیستید که بتوان به شما اعتماد کرد ،و نه یاران توانمندی که بتوان به شما متّکی شد .برای افروختن آتش جنگ بد آتش افروزانی هستید !اف بر شما که از شما بس اذیّت و بلا دیدم !روزی شما را برای یاری ندا می کنم، و روزی دیگر با شما(بر سر تقصیرتان)نجوا می کنم ،نه در وقت ندا آزاد مردان صادقی هستید ، و نه در موقع نجوا راز داران مورد اطمینانی می باشید .
میان همه مساوات می کند و سابقه و شرافت افراد را در نظر نمی گیرد
ص:283
آیا به من امر می کنید تا با ستم کردن در حق کسانی که بر آنان حکومت دارم پیروزی بجویم ؟! به خدا سوگند تا شب و روز می آید و می رود ،و ستاره به دنبال ستاره حرکت می کند دست به چنین کاری نمی زنم .
اگر مال از خود من بود همه را در پرداخت کردن برابر می داشتم تا چه رسد به اینکه مال،مال خداست ! بدانید که پرداخت مال در غیر موردش تبذیر و اسراف است ،و این کار شخص را در دنیا سر بلندی می دهد ولی در آخرت موجب سر شکستگی است ،او را در دیده مردم با ارزش اما نزد خداوند خوار می کند .کسی مالش را در برنامه غیر حق و نزد غیر مستحق صرف نکرد مگر اینکه خداوند او را از سپاسگزاری همان مردم محروم کرد ،و محبّتشان متوجه غیر او گشت ،و اگر روزی قدمش بلغزد و به یاری آنان نیازمند شود همان مردم بدترین دوست و پست ترین رفیق خواهند بود .
ص:284
اگر به گمان خود جز این را قبول نکنید که من اشتباه کردم و گمراه شدم ،چرا همه امّت محمّد صلّی اللّه علیه و آله را به گمراهی من گمراه می دانید ،و آنان را به خطای من مؤاخذه می کنید ،و به گناه من تکفیر می نمایید ؟!شمشیرهایتان بر دوشتان قرار دارد، بر سالم و نا سالم فرود می آورید ،و گناهکار و بی گناه را با هم مخلوط می کنید ،و حال اینکه می دانید پیامبر صلّی اللّه علیه و آله زناکار همسردار را سنگسار می کرد سپس بر جنازه اش نماز می خواند و ارثش را به اهلش می سپرد ،قاتل را می کشت و ارثش را به زن و فرزندش می داد ، دست سارق را قطع می کرد،و زناکار بی همسر را تازیانه می زد ،آن گاه قسمت هر دو را از غنیمت می پرداخت و حق داشتند زنان مسلمان را به همسری بگیرند ،پیامبر صلّی اللّه علیه
ص:285
و آله گناهکاران را به خاطر گناهشان مؤاخذه می کرد ،و حق خدا را نسبت به آنان اجرا می نمود ،ولی سهم اسلامی آنان را از آنان منع نمی کرد ،و نامشان را از دفتر مسلمانان حذف نمی نمود .
اما شما بدترین مردم هستید ،و شیطان شما را به موارد کفر و طغیان انداخته ،و به سرگردانی دچار کرده .به زودی دو دسته در باره من به هلاکت می افتند:یکی محبّی که در محبت افراط کند و افراطش او را به راه ناحق برد،و دیگری دشمنی که تجاوز از حد کند و دشمنی بی حدّش او را به غیر راه حق برد .
بهترین مردم در باره من مردم معتدل هستند،پس ملازم راه وسط باشید و با اکثریت همراه شوید،که دست خدا بر سر جماعت است ،و از تفرقه و جدایی بپرهیزید ،که یکسو شده از مردم بهره شیطان است،چنان که گوسپند دور مانده از گله نصیب گرگ است .
آگاه باشید کسی که به این شعار(تفرقه)دعوت کند او را بکشید گرچه زیر عمامه من باشد .به آن دو نفر حکمیت داده شد که آنچه را قرآن زنده کرده زنده کنند،و آنچه را قرآن میرانده بمیرانند .احیاء قرآن در یک دلی همگان در عمل به آن است ،و میراندن قرآن جدایی از اوست .
ص:286
بنا بر این اگر قرآن ما را به سوی آنان بکشاند از آنان پیروی می کنیم ،و اگر آنان را به سوی ما بکشد باید از ما پیروی کنند .پس ای بی ریشه ها شرّی برای شما نیاورده ام ،و در کارتان فریبتان نداده ام ، و شما را به اشتباه نینداخته ام ،رأی خودتان به انتخاب دو نفر قرار گرفت، ما هم از آنان پیمان گرفتیم که از حدود قرآن تجاوز نکنند ،ولی هر دو گمراه شدند و حق را ترک کردند در حالی که به حق بصیرت داشتند ،مقتضای طبعشان جور و ستم بود و به آن راه رفتند ،در صورتی که قبل از آنکه رأی به باطل بدهند و حکم ظالمانه نمایند با آنان شرط کردیم که به عدالت حکم کنند و حق را منظور دارند .
ای احنف،گویا او را می بینم با ارتشی به راه افتاده که نه غبار دارد
ص:287
نه هیاهو ،و نه صدای لجام مرکبها ،و نه شیهه اسبان !و با پاهای خود که همچون پاهای شتر مرغان است از زمین غبار بر می انگیزند .[این سخن اشاره به صاحب زنج است .
سپس فرمود:]وای بر کوچه های آباد ،و عمارتهای آراسته شما که تراس هایی چون بال کرکسان ،و ناودانهایی چون خرطوم پیلان دارند ،از آنان که بر کشته شدگانشان کسی نمی گرید،و از گم شده آنان جستجو نمی شود .من دنیا را به دور انداخته ام ،و مقدار آن را اندازه گرفته ام ،و به دیده ای که باید به آن نظر کنم نظر کرده ام .
انگار آنان را می نگرم که صورتهایشان مانند سپرهای چند لایه و سخت است ،ابریشم و دیبا می پوشند ،اسب های ریشه دار یدک می کشند .آنچنان کشتار به راه می اندازند که زخمی از روی کشته عبور می کند ،و فراری
ص:288
از اسیر کمتر می باشد .
[یکی از یارانش گفت:یا امیر المؤمنین به شما علم غیب عنایت شده ! امام خندید و به آن مرد که از طایفه کلب بود فرمود :] ای برادر کلبی،این علم غیب نیست ،علمی است که از پیامبر فراگرفته ام .
علم غیب علم به قیامت است و به اموری که خداوند سبحان در کتاب خود بر شمرده :
«خداوند است که علم قیامت نزد اوست،و اوست که باران نازل می کند،و آنچه را در ارحام است می داند، و کسی نمی داند آنچه را که فردا خواهد اندوخت،و کسی نمی داند در چه سرزمینی خواهد مرد ...».خداوند سبحان است که آنچه را در رحم هاست می داند:پسر یا دختر، زشت یا زیبا،سخی یا بخیل،سعید یا شقی ،کسی که هیزم جهنّم است ،یا در بهشت همنشین انبیاست .این است علم غیب که کسی آن را جز خدا نمی داند ،و غیر اینها دانشی است که خداوند آن را به پیامبرش
ص:289
(صلّی اللّه علیه و آله)تعلیم داده،او هم به من آموخت و از خدا برایم خواست که در سینه ام جای گیرد ، و قفسه سینه ام آن را در خود جای دهد .
بندگان خدا،شما و آنچه از این دنیا آرزو دارید مهمانانی هستید با مدتی معین ، و بدهکارانی هستید که پرداخت آن از شما خواسته شده،مدّتی کوتاه دارید،و اعمالتان محفوظ است .
چه بسا کوشنده ای که کوشش را ضایع می کند ،و چه بسا رنج برنده ای که زیان می برد .در روزگاری هستید که پشت کردن نیکی در آن رو به تزاید است،و رو آوردن شرّ در آن رو به افزونی است ،و شیطان جز هلاک کردن مردم طمع ندارد .اینک زمانی است که ساز و برگ شیطان قوی شده ،و مکر و حیله اش فرا گیر گشته ، و به دست آوردن شکار برایش ممکن شده است .به هر طرف که می خواهی به مردم نظر کن ،آیا جز
ص:290
نیازمندی که رنج نداری بر دوش اوست ،یا ثروتمندی که نعمت خدا را کفران می کند ،یا بخیلی که که از بخل ورزیدن در حقوق الهی ثروت به دست آورده ،یا سرکشی که انگار گوشش از شنیدن موعظه کر است کسی را می بینی ؟خوبان و صالحان ،و آزاد مردان و سخاوتمندان شما کجایند ؟پرهیزکاران در کسب ،و پاکیزگان در راه و روش چه شدند ؟مگر همه آنان از این دنیای پست و زندگانی زودگذر ناگوار کوچ نکردند ؟و مگر جز این است که شما در میان جمعی مردم بی مقدار و پست بجا مانده اید که به خاطر پستی آنان و وجوب اعراض از ذکرشان لبها برای سرزنش آنها به هم نمی خورد ؟!ما همه از خداییم و همه به سوی او باز می گردیم .
فساد آشکار شد،نه انکار کننده ای تغییر دهنده و نه باز دارنده ای که خود آلوده نباشد دیده می شود .
آیا با این وضع نکبت بار می خواهید در جوار قدس حق قرار گیرید ،و سر افرازترین دوستان خدا باشید ؟!هیهات،خدا را نسبت به بهشتش نمی توان فریفت ،و جز به طاعتش امکان رسیدن
ص:291
به خشنودیش نیست .لعنت خدا بر آمران به معروفی که خود تارک معروف اند ،و ناهیان از منکری که خود آلوده به منکرند .
ای ابو ذر،قطعا تو برای خدا غضب کردی،پس به همان خدایی که برای او غضب کردی امیدوار باش .
این مردم از تو بر دنیای خود ترسیدند،و تو بر دین خود از آنان ترسیدی ،پس آنچه را آنان ترسیدند در دستشان واگذار ،و به خاطر دینت که بر آن می ترسی از ایشان بگریز .پس چه بسیار نیازمندند به آنچه آنان را از آن منع کردی ،و چه بسیار است بی نیازی تو از آنچه آنان تو را منع کردند ، به زودی خواهید فهمید سود کننده در فردا کیست،و چه کسی بیش از دیگران مورد غبطه قرار خواهد گرفت .
اگر آسمانها و زمینها به روی بنده ای بسته شوند ولی او تقوا بورزد،
ص:292
خداوند راهی برای نجات او باز می کند .مبادا جز حق تو را مونس شود، و جز باطل تو را به وحشت اندازد .اگر دنیای آنان را قبول می کردی دوستت می داشتند ،و اگر مقداری از دنیا را به خود اختصاص می دادی تو را امان می دادند
ای نفوس گوناگون ،و دلهای پراکنده ،ای کسانی که بدنهاتان حاضر ، و عقولتان از شما پنهان است ،شما را به سوی حق می کشم و شما همچون رمیدن بزغاله از غرّش شیر رم می کنید !بعید است بتوانم به وسیله شما تاریکی را از چهره عدالت بر طرف کنم ، یا کژی را که به حق رسیده راست نمایم .
خدایا تو می دانی که آنچه انجام دادیم نه برای رغبت به قدرت بود ،
ص:293
و نه برای زیاده خواهی از مال بی ارزش دنیا ،بلکه برای آن بود که نشانه های دینت را به جایش باز گردانیم ،و برنامه اصلاح را در شهرهایت آشکار کنیم ،تا بندگان ستم کشیده ات ایمنی یابند ،و حدود معطّل شده ات اقامه گردد .
بار خدایا،من اولین کسی هستم که به تو دل داده،و امرت را شنیده و پاسخ گفته ام ،احدی در نماز جز پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر من پیشی نگرفت .
شما می دانید که حاکم بر نوامیس و جان و اموال و احکام نباید بخیل باشد تا در گرد آوری مال مسلمانان به نفع خود حریص باشد ،و نباید جاهل باشد تا با جهلش مردم را گمراه کند ،و نباید ستمکار باشد تا آنان را به ستم خود از حقوقشان محروم نماید،و نباید در وحشت از دست به دست شدن دولتها باشد تا قومی را بر قوم دیگر ترجیح دهد ، و نباید رشوه خوار در حکم و داوری باشد تا حقوق مردم را از بین ببرد و در رساندن حق به صاحبش توقف نماید ،و نباید تعطیل کننده سنّت پیامبر باشد تا به این سبب امّت را دچار هلاکت کند .
ص:294
خدای را می ستاییم بر آنچه گرفت و آنچه عنایت فرمود ،و بر آنچه لطف کرد و بر آنچه آزمایش نمود ، آگاه به هر نهان است ،و حاضر در کنار هر راز ،آگاه است به آنچه در سینه ها نهفته،و به خیانت دیده ها عالم است .و شهادت می دهیم که خدایی جز او نیست ،و محمّد صلّی اللّه علیه و آله برگزیده و فرستاده اوست ،شهادتی که در آن نهان با آشکار،و قلب با زبان موافق است .
به خدا قسم جدّی است نه شوخی ،حق است نه دروغ ،و آن نیست مگر
ص:295
مرگ که داعی آن فریادش را به گوش رسانده،و راننده اش با سرعت همه را می راند .پس انبوه مردمان تو را نفریبد ،در حالی که مردم پیش از خود را دیده ای از کسانی که ثروت جمع کردند،و از کم شدنش ترسیدند،و به خاطر آرزوی طولانی و دور شمردن مرگ خود را از عواقب خطرناک در امان دیدند، چگونه مرگ بر آنان وارد شد،و آنها را از وطن بیرون کرد ،و از جایگاه امنشان بر کنار نمود ، بر تخته های تابوت حملشان کرد،و مردم آنان را دست به دست می کردند ، در حالی که بر دوش خود گرفته و با انگشتان نگاهشان می داشتند .
آیا ندیده اید آنان را که دچار آرزوهای طولانی بودند ،و کاخهای محکم می ساختند ،و ثروت فراوان جمع می کردند ،چگونه خانه هایشان تبدیل به گورها شد ،و اندوخته هایشان نابود گشت ،و ثروتشان به وارثان رسید ،و زنانشان به ازدواج مردان دیگر در آمدند ،نه بر حسنات خود توانند افزود ، و نه قدرت عذر خواهی از بدیهایشان را دارند ؟!آن که تقوا را با عمق دل دریافت در کار خیر سبقت گرفت ، و عملش به نتیجه کامل رسید .پس بهره های تقوا را غنیمت دانید ،و کاری که شما را شایسته ورود به بهشت می کند
ص:296
انجام دهید ،زیرا دنیا برای اقامت دائم شما آفریده نشده ،بلکه گذرگاهی ساخته شده تا از آن برای خانه ابدی زاد و توشه ای فراهم آورید .پس برای کوچ از دنیا عجله کنید ، و مرکب ها را برای جدایی از آن آماده سازید .
دنیا و آخرت با مهارهای خود فرمانبردار اویند ،و آسمانها و زمینها کلید خود را تسلیم او کنند ،درختان سر سبز در صبح و شام برای او سجده آرند ،و از شاخه های خرّم خود برای او آتش روشن افروزند ،و به فرمان او میوه های رسیده و قابل خوردن آورند .
ص:297
کتاب خدا بین شماست ،گوینده ای است که زبانش خسته نمی شود ،و خانه ای است که پایه هایش خراب نمی گردد ،و مایه عزتی است که یارانش دچار شکست نمی شوند .
او را در زمانی فرستاد که خالی از انبیا بود ،و در میان عقاید مختلف نزاع بود ،آن حضرت را از پی همه پیامبران آورد،و وحی را به او ختم نمود ،پس او در راه خدا با آنان که از حق رویگردان شده و برای او همتا و شریک قرار داده بودند جهاد کرد .
دنیا آخرین مرز دید کور دل است،که هیچ چیزی را در ورای آن نمی بیند .
و بینا دیده اش را از دنیا نفوذ می دهد،و می داند که از پی آن خانه آخرت است .پس بینا از دنیا به آخرت
ص:298
سفر می کند ،و کور دل به سوی دنیا سفر می نماید .بینا از دنیا توشه بر می گیرد ، و کور دل برای آن تهیه توشه می بیند .
بدانید چیزی در دنیا نیست مگر اینکه دارنده اش از آن سیر و خسته می شود بجز زندگی،زیرا زنده راحتی را در مرگ نمی بیند .این حقیقت به منزله حکمتی است که عامل حیات قلب مرده ،و بینایی چشم کور ،و شنوایی گوش ناشنوا ،و آبی گوارا برای تشنه است ،و در این همه بی نیازی و سلامت است .کتاب خداست که به آن می بینید،و به آن می گویید،و به آن می شنوید ، بعضی از آیات تفسیر بعض دیگر ،و برخی گواه برخی دیگر است ،آیاتش در باره خدا اختلاف ندارد ،و همدم خود را از خدا منحرف نکند .
ص:299
شما بر حقد و کینه بین خود اتفاق کرده اید ،در مزبله وجودتان گیاه سبز روییده ،در دوستی آرزوها با هم یک دل شده اید ،و در ربودن اموال با هم دشمن شدید .شیطان پلید شما را سرگردان نموده،و آن فریب کار شما را به گمراهی انداخته است ، و خداست که باید در باره خود و شما از او یاری جویم .
خداوند برای اهل دین،عزت و سر بلندی حوزه مسلمانی و حفظ آبرو را عهده دار شده .
خداوندی که مسلمانان را یاری کرد وقتی که اندک بودند و یاری خود نمی توانستند کرد ،و از آنان دفاع کرد آن وقت که اندک بودند و از خود دفاع نمی توانستند نمود ،خدایی که زنده است و هرگز نمی میرد .
اگر خود به جنگ این دشمن روی و با آنان روبرو شوی و بلایی متوجه تو شود،
ص:300
برای مسلمانان در شهرهای دوردست تکیه گاهی نمی ماند ،و بعد از تو پناهی نیست که به آن پناه برند .بنا بر این مردی شجاع و کار آزموده به سوی دشمن فرست ،و کسانی را همراه او کن که جنگاور و خیرخواه باشند ،اگر خداوند پیروزیت داد همان است که دوست داری ،و اگر مسأله ای دیگر پیش آمد باز پناه مردم و مأمن مسلمین خواهی بود .
مغیرة بن اخنس به عثمان گفت:من در برابر او برای دفاع از تو کافی هستم.حضرت به او فرمود:
ای فرزند طرد شده نسل بریده ،و فرزند درختی که ریشه و شاخه ندارد ، تو خود را هماورد من می دانی ؟!سوگند به خدا که خداوند عزیز نکرده آن را که تو یارش باشی ، و بر پا نمی ایستد آن که تو او را به پا داری .از این مجلس بیرون شو،خدا خیر را از تو دور کند ،
ص:301
و کوششت را به نهایت برسان،که خدا تو را مشمول رحمت نگرداند اگر بر من رحم کنی !
بیعت شما با من حادثه ناگهانی نبود ،و برنامه من و شما یکی نیست ، من شما را برای خدا می خواهم،و شما مرا برای خود می خواهید !ای مردم،مرا در راه سرکوبی نفس سرکش خود یاری کنید ،به خدا قسم داد ستمدیده را از ستمکار می گیرم،و افسار ستمکار را می کشم تا به آبشخور حق وارد سازم گر چه به آن میل نداشته باشد .
ص:302
به خدا قسم نتوانستند گناهی را به من نسبت دهند ،و بین من و خودشان انصاف ندادند ، اینان حقّی را می خواهد که خود ترک کردند،و خونی را می طلبند که خود ریختند .اگر در ریختن آن خون همدستشان بودم آنان نیز نصیب داشتند ،و اگر من در کار نبودم و کار دست خودشان بود پس باید از خودشان خونخواهی کنند ،و نخستین عدل آنان در حکم این است که علیه خود حکم کنند .
قطعا مرا در کار خود بصیرت است،مسأله ای را بر کسی مشتبه نکرده و هیچ امری هم بر من مشتبه نیست .
اینان همان قوم ستمکارند که در میانشان لجن و زهر عقرب و شبهه تاریک است .
و قطعا حق روشن است،و باطل از ریشه برطرف شده ،و زبانش از تحریک بریده .به خدا قسم برای آنان حوضی را پر خواهم کرد که آب آن را خودم خواهم کشید ،
ص:303
آنان از آن حوض سیراب بیرون نشوند ،و جای دیگر هم آب نخواهند خورد .
برای بیعت با من مانند شترهای ماده ای که به جانب بچه های خود روند روی آورید ،فریاد می زدید:
بیعت بیعت !دستم را به ستم باز کردید،دستم را عقب بردم کشیدید .
خدایا،طلحه و زبیر با من قطع رحم کردند و بر من ستم روا داشتند،و بیعتم را شکستند،و مردم را بر من شوراندند .پس آنچه را ایشان بسته اند بگشا ،و آنچه را تابیده اند محکم مکن ،و برای آنان در آنچه آرزو کردند و به اجرا گذاشتند بدی ارائه کن .من پیش از جنگ توبه آنان را خواستم،و پیش از حادثه انتظار باز گشتشان را کشیدم،ولی آنان نعمت را خوار شمردند،و عافیت را رد کردند .
ص:304
هوای نفس را به هدایت بر می گرداند آن زمان که مردم مسیر هدایت را به هوا بر گردانده اند ، و رأی مردم را تابع قرآن می کند آن وقتی که قرآن را پیرو رأی خود کرده اند .
تا جنگ همچون شیری خشمگین که دندانهایش را بنمایاند بر شما بر پا گردد ،پستانهایش پر شیر ،و مکیدنش شیرین،ولی پایان کارش تلخ است .بدانید در فردا-و می آید فردا به چیزی که نمی دانید -حاکمی غیر از این حاکمان،کارگزاران حکومتها را به زشتی اعمالشان کیفر خواهد داد ،و زمین پاره های جگرش را برای او بیرون خواهد داد ،و کلید گنجهایش را تسلیم او
ص:305
خواهد کرد .پس او روش عدالت را به شما بنمایاند ،و آنچه از کتاب و سنّت متروک شده زنده گرداند .
در اشاره به خروج سفیانی،یا فتنه عبد الملک مروان
گویا او را می بینم که در شام فریاد برداشته،و با پرچمهایش در حول و حوش کوفه می گردد ، و به اهل کوفه همچون شتر سرکش رو می آورد ،زمین را از سرهای بریده فرش می کند ، دهانش گشوده ،قدمش در زمین سنگین ،جولانش گسترده، و هیبتش عظیم است .به خدا قسم شما را در این طرف و آن طرف زمین پراکنده می کند تا از شما جز به مانند باقی مانده سرمه در چشم باقی نماند .این برنامه ادامه دارد تا عرب بر سر عقل آید .پس سنّت های برقرار را ملتزم شوید،و آثار آشکار و پیمان نزدیکی را که بقای نبوت بر آن است پای بند باشید ،و بدانید که
ص:306
شیطان راههای خود را برای شما هموار می کند تا به دنبال او بروید .
احدی پیش از من به قبول دعوت حق،و صله رحم،و احسان کریمانه نشتافته .
پس سخنم را بشنوید،و گفتارم را حفظ کنید ،ممکن است بعد از امروز ببینید که در مسأله خلافت شمشیرها بر آمده ،و به پیمانها خیانت عارض شده ،تا جایی که برخی از شما پیشوای گمراهان گشته ،و بعضی تابع جاهلان شده اید .
ص:307
آنان که از عیوب پاکند و از لطف خدا از گناهان سالمند شایسته است به اهل گناه و معصیت ترحم آورند ،و سر گرم شکرگزار نعمت پاکی باشند،و این شکر مانع آنان از عیب جویی دیگران شود ،چه رسد به کسی که(خود گنه کار است آن گاه) از برادر ایمانی غیبت کرده،و وی را به گناه انجام گرفته سرزنش نموده !آیا توجه ندارد که خداوند گناهی بزرگتر از گناهی را که برادرش را به آن ملامت کرده بر او پرده پوشی نموده ؟!چگونه دیگری را به گناهی سرزنش می کند که خود مانند آن را مرتکب شده ؟!اگر هم به گناهی مانند آن آلوده نشده در گناهی بزرگتر از آن(که عیب جویی است)خدا را عصیان کرده .به خدا سوگند اگر به گناه بزرگی آلوده نگشته و مرتکب گناه کوچک هم نشده باشد هر آینه این جرأتش بر عیب جویی از مردم بزرگترین گناه است .
ص:308
ای بنده خدا،در عیب جویی از کسی به خاطر گناهش شتاب مکن،شاید خداوند آن گناه او را بخشیده باشد .
و از گناه کوچکی که خود گرفتار آن شده ای آسوده مباش ،که ممکن است به آن گناه عذاب شوی .
بنا بر این هر کدام از شما که از عیب دیگری آگاه است،به خاطر عیبی که از خود خبر دارد دست از عیب جویی او بردارد و لازم است شکر پاک بودن از گناهی که دیگری به آن دچار است او را از دنبال کردن عیب دیگران باز دارد .
ای مردم،آن کس که از برادرش استواری در دین و درستی راه را می داند نباید گفتار بیهوده مردم را در حق او بشنود .بدانید که تیرانداز گاهی تیر می اندازد و تیرش به خطا می رود ،سخن هم(هر چه باشد)اثر می گذارد ولی نادرست آن از بین می رود ،و خداوند شنوا و شاهد است .
آگاه باشید که بین حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست .[توضیح این سخن
ص:309
را از امام خواستند،حضرت انگشتان دست را به هم چسباند و بین گوش و چشم قرار داد،سپس فرمود :] باطل آن است که بگویی شنیدم،و حق آن است که بگویی دیدم .
برای کسی که احسان را در غیر محلّش و در دست غیر مستحقّش قرار دهد سودی جز ستایش مردم پست ،و تعریف اشرار ،و گفتار جاهلان نیست ،آن هم تا وقتی که به آنان احسان می کند،می گویند:عجب دست بخشنده ای دارد !در حالی که این شخص از احسان در راه خدا بخیل است .
کسی که خداوند مالی به او عنایت کرد باید به اقوامش کمک کند ،مهمانی شایسته ای برگزار نماید ، اسیر و گرفتار را آزاد کند ،به فقیر و بدهکار ببخشد ،و بر ادای حقوق واجبه و حوادث و بلاها جهت درخواست ثواب الهی شکیبایی ورزد ،زیرا بدون تردید دست یابی به این
ص:310
خصلتها شرف و کرامت در دنیا،و دست یابی به فضائل آخرت است اگر خدا بخواهد .
بدانید زمینی که شما را حمل می کند،و آسمانی که بر سرتان سایه می اندازد فرمانبردار پروردگار شمایند ،برکات خود را به شما ارزانی می دارند،نه به خاطر دلسوزی ،و نه برای نزدیکی جستن به شما ،و نه برای خیری که از شما توقع دارند ،بلکه از جانب حق برای رساندن منافع به شما مأمورند پس خدا را اطاعت کرده اند ،و دستور دارند به مصالح شما قیام کنند پس قیام کردند .
خداوند بندگانش را به وقت اعمال بدشان به کمبود میوه ها ، و باز داشتن برکات ،و بستن در خیرات آزمایش می کند ،تا توبه کننده توبه کند ، و گناهکار دل از گناه قطع نماید ،و پند گیرنده پند گیرد ،و خودداری کننده از گناه خودداری کند .
ص:311
و خداوند سبحان توبه را سبب فراوانی روزی و رحمت بر خلق قرار داد و فرمود:«از خداوند آمرزش بخواهید،که او بسیار آمرزنده است.بعد از توبه شما باران آسمان را فراوان بر شما ببارد.و شما را به اموال و فرزندان مدد دهد .»پس رحمت خدا بر کسی که تو به را استقبال کند ،و از گناهانش پوزش خواهد ،و پیش از فرا رسیدن مرگ به اعمال شایسته بپردازد .
خداوندا،ما را از زیر خیمه ها و سر پناه ها ،و پس از شنیدن فریاد حیوانات و ناله فرزندان ،با شوق به رحمتت،و امید به فضل نعمتت، و بیم از عذاب و خشمت بیرون آمدیم .خداوندا،ما را از بارانت سیراب کن ،و از نا امیدان قرار مده ،و به خشکسالی هلاک مکن ،و ما را به سبب اعمالی که نادانان ما مرتکب شده اند مؤاخذه مفرما ،ای مهربانترین مهربانان.
خداوندا،به سوی تو آمدیم،و از آنچه بر تو مخفی نیست به تو شکایت آوریم ،به وقتی که سختی های کمر شکن راه چاره را بر ما بسته ،و قحطی درد آور ما را به این وضع انداخته ،و امور سخت
ص:312
ما را خسته کرده ،و فتنه های ناهنجار نسبت به ما پی در پی شده .بار خدایا، از تو می خواهیم که ما را محروم و نا امید بر مگردانی ،و با غصه و اندوه به خانه نفرستی ،و به گناهانمان مگیری ،و با اعمالمان مؤاخذه ننمایی .
خداوندا،سفره باران و برکت و رزق و رحمتت را بر ما بگستران ،و ما را سیراب کن به بارانی سودمند و سیراب کننده و رویاننده گیاهان،که به سبب آن برویانی آنچه را از دست رفته ، و زنده کنی آنچه را مرده ،باران با منفعتی که تشنگی زمین را برطرف کند ،و محصولی که از آن به دست می آید فراوان باشد ، بارانی که زمین های هموار را بدان سیراب کنی ،و وادی ها و رودخانه ها را جاری سازی ،و درختان را پر برگ ، و قیمت ها را ارزان نمایی ،که تو بر هر چیز توانایی .
ص:313
خداوند پیامبرانش را با مخصوص گرداندن آنان به وحی خود به رسالت برانگیخت ،و آنان را حجت خود بر بندگانش قرار داد ،تا عذری برای مردم به خاطر بستن راههای عذر به روی آنان نباشد ،پس آنان را با زبان صدق به راه حق دعوت کرد .بدانید که خداوند بندگان را در معرض آزمون قرار داد ، نه به خاطر اینکه به آنچه از اسرار باطنی و اندیشه های درونی پنهان کرده بودند آگاه نبود ، بلکه به این علّت که آنان را در بوته آزمایش قرار دهد تا کدامشان عامل بهترین عملند ،آن گاه ثواب در برابر کار نیک ،و عقاب در مقابل کار بد قرار گیرد .
کجایند آنان که گمان دارند راسخون در دانشند و ما نیستیم ؟این گمان را با کذب و ستم بر ما بر خود داشتند ،از آن رو که خداوند ما را رفعت داد و آنان را پست کرد ،و دانش را به ما بخشید و از آنان منع کرد ،
ص:314
و ما را در حریم عنایت وارد و آنان را خارج کرد .به وجود ما هدایت خواسته می شود ،و به برکت ما کور دلی بر طرف می گردد .بی شک امامان از قریش هستند،که درخت وجودشان در این تیره از خاندان هاشم غرس شده ، این منزلت شایسته دیگران نیست ،و والیان دیگر صلاحیت این مقام را ندارند .
دنیا را بر همه چیز پیش انداختند و آخرت را پشت سر گذاشتند ،آب گوارا را رها کردند و آب گندیده را خوردند .گویا به فاسقی از آنان نظر می کنم که همنشین منکر شده و با آن الفت گرفته ، و با بدی همدم و موافق گشته ،تا جایی که مویش بر منکر سپید شده ،و اخلاقش با گناه رنگ گرفته ، آن گاه بر مردم هجوم نموده همچون دریای پر موج که از آنچه غرق کند پروا نکند ،یا همچون آتشی که در گیاه خشک افتد و به آنچه سوزاند اعتنا ننماید .
کجایند عقلهای روشنی جو از چراغهای هدایت ،و دیده های نظر کننده
ص:315
به نشانه های تقوا ؟!کجایند قلوبی که به خداوند سپرده شدند ،و با آنها بر طاعت حق پیمان بسته شد ؟!این مردم بر متاع دنیا ازدحام کردند ،و برای به دست آوردن حرام بر یکدیگر بخل و کینه ورزیدند ، نشانه های بهشت و جهنّم برای اینان بر افراشته شد ،اما روی از بهشت بر گرداندند ، و با اعمالشان به آتش روی آوردند ،پروردگارشان آنان را دعوت نمود ولی اینان فرار کرده و به حق پشت کردند ، و شیطان آنان را فراخواند و اینان اجابت کرده به او روی آوردند .
ای مردم،شما در این دنیا نشانه تیرهای مرگ هستید که بر آن می نشیند ، در گلو با هر جرعه آبی جستنی است ،و با هر لقمه ای استخوانی گلوگیر .به نعمتی نمی رسید مگر اینکه نعمتی را از دست می دهید ،و روزی از عمر به شما داده نمی شود مگر اینکه روز دیگری از عمر
ص:316
نابود می گردد ،و اضافه در روزی برای او تازه نمی شود مگر به تمام شدن آنچه قبلا روزی او بود ، و اثری برایش به وجود نمی آید مگر آنکه اثری دیگر از او بمیرد ،و چیزی برای او تازه نمی گردد مگر آنکه تازه ای از او کهنه شود ،و خوشه و نهالی برای او بر پا نمی گردد مگر آنکه درو شده ای از او ساقط شود .پدرانی که ما فرزندان آنهاییم از دنیا گذشتند ،برای فرع چه بقایی است بعد از رفتن ریشه اش ؟!
بدعتی ایجاد نمی شود جز اینکه سنّتی ترک شود .از بدعتها بپرهیزید ،و ملازم راه هدایت شوید .امور ریشه دار برترین امور ،و پدیده های تازه خلاف حق بدترین پدیده هاست .
ص:317
پیروزی و شکست اسلام به فراوانی لشکر و اندکی آن نبود ،آن دین خداست که خدایش پیروز کرد ،و ارتش حق است که آن را مهیّا نمود و یاری داد ،تا رسید به آنجا که باید برسد ، و طلوع کرد تا جایی که باید طلوع کند .ما را از جانب حق وعده پیروزی است ،و خداوند وفا کننده به وعده خویش است ،و لشکرش را یاری می دهد .مرتبه زمامدار در این محور مرتبه رشته ای است که مهره ها را جمع می کند و به هم ارتباط می دهد ،اگر رشته بگسلد مهره ها پراکنده شده و هر یک به جایی می رود ، پس از آن هرگز همه آنها جمع نشود .عرب اگر چه امروز در شمار و عدد اندک است اما با بستگی به رشته اسلام بسیار ،و به خاطر اتحاد نیرومند است .پس تو همچون محور آسیا باش ،و به وسیله عرب آسیا را بگردان ،و آنان را در دل آتش جنگ بیفکن و خود به جبهه جنگ مرو ،زیرا اگر بیرون
ص:318
روی عرب از همه طرف پیمان با تو را بگسلند ،تا جایی که حفظ مرزهایی که پشت سر گذاشته ای برای تو از رفتن به کارزار مهم تر شود .
بی شک اگر ایرانیها فردا تو را ببینند می گویند این ریشه عرب است ، اگر آن را قطع کنید آسوده می شوید ،و این اندیشه باعث می شود که آنها را در جنگ با تو و طمع در از بین بردنت حریص تر و سر سخت تر کند .اما آنچه در رابطه با آمدن ایرانیان به جنگ با مسلمانان گفتی ، خداوند سبحان بیش از تو از آمدن آنان ناخشنود است ،و خود بر تغییر آنچه خوش نمی دارد تواناتر است .و اما آنچه در باره کثرت عددشان گفتی ،ما در زمان پیامبر با لشگر انبوه با کفّار نمی جنگیدیم ،بلکه با نصرت و یاری خداوند وارد کارزار می شدیم .
ص:319
خداوند محمّد صلّی اللّه علیه و آله را به حق بر انگیخت تا بندگانش را از حلقه پرستش بتها در آورده به مدار عبادت خود وارد کند ،و از طاعت شیطان نجات داده به گردونه طاعت خود بیاورد ، به وسیله قرآنی که معنایش را روشن و بنیانش را استوار کرد ،تا بندگان خدای خود را بعد از جهل به او بشناسند ، و پس از انکار(زبانی)او به وجودش اقرار نمایند .و پس از انکار(قلبی)او وجودش را ثابت بدانند .
خداوند سبحان بدون اینکه او را ببینند خود را در قرآن به وسیله آیات قدرتش نشان داد ،و آنان را از سطوتش بیم داد ،و چگونگی هلاکت اقوام را به کیفرها ، و درو شدنشان را به عذابها ارائه فرمود .
پس از من به زودی بر شما روزگاری رسد که در آن چیزی پنهان تر از
ص:320
حق،و آشکارتر از باطل ،و فراوان تر از دروغ به خدا و پیامبرش نباشد !پیش مردم آن زمان اگر قرآن را به درستی تلاوت کنند متاعی کسادتر از آن یافت نشود ،و اگر در معانی آن تحریف ایجاد کنند کالایی رواج تر از آن نباشد ، و در شهرها چیزی بدتر از معروف،و بهتر از منکر پیدا نشود .
قرآن را حاملانش کناری اندازند ،و حافظانش آن را از یاد ببرند .در آن روز قرآن و تابعان حقیقی اش مطرود و در تبعیدند ،و چون دو یار همراه در یک راهند ،که پناه دهنده ای آن دو را پناه ندهد .بنا بر این کتاب و اهلش در آن زمان میان مردمند اما بین آنها نیستند ، و با مردمند ولی با آنان نمی باشند ،چرا که گمراهی با هدایت توافقی ندارند گرچه یک جا جمع شوند .
آن مردم در تفرقه متّحد ،و از جماعت رویگردانند ،گویی آنان پیشوای قرآنند نه قرآن پیشوای آنان ،از این رو از قرآن نزد آنان جز اسمی نماند ، و از کتاب خدا جز خطّ و نوشته ای نشناسند .پیش از این نیکوکاران را به هر عقوبتی
ص:321
دچار کردند ،و صدق آنان را بر خدا بهتان نامیدند ،و کار نیکشان را کیفر بد دادند .
کسانی که پیش از شما بودند به طول آرزوهایشان و نهان بودن زمان مرگشان به معرض هلاکت در آمدند ، تا مرگشان رسید،مرگی که با فرا رسیدن آن عذر خواهی پذیرفته نمی گردد ،و فرصت توبه از دست می رود ، و به سبب آن سختی جان کندن و عذاب بر آدمی فرود می آید .
ای مردم،بدون شک آن که خیر خود را از خدا خواهد موفق گشته ،و هر که گفتار حق را دلیل خود قرار دهد به استوارترین راه هدایت شده ،زیرا که قطعا پناهنده خدا در امان ،و دشمن خدا هراسان است .و آن که عظمت حق را شناخت شایسته نیست خود را بزرگ شمارد ،زیرا بزرگی آنان که به عظمت حق معرفت دارند این است که در برابر او فروتنی کنند ،و سلامت آنان که از قدرت حق آگاهند این است که تسلیم او باشند .پس از حق نگریزید آن گونه که سالم از کچل ، و تندرست از بیمار می گریزد ،و بدانید راه حق را نشناسید مگر کسانی را که آن را
ص:322
ترک کردند بشناسید ،و پیمان قرآن را محکم نگیرید مگر به آنان که عهد کتاب را شکستند شناخت پیدا کنید ،و متمسّک به آن نشوید مگر به وضع آنان که آن را به جانبی انداختند معرفت پیدا نمایید .
همه این واقعیات را از اهلش(که اهل بیت پیامبرند)بخواهید ،زیرا آنان حیات علم و مرگ جهلند ، آنان که سخنان حکیمانه شان شما را از دانششان ،و سکوتشان از گفتارشان ، و ظاهرشان از باطنشان خبر می دهد ،نه در مخالفت با دین اند و نه در دین اختلاف می کنند ، دین در میان اهل بیت گواهی است راستگو ،و ساکتی است گویا .
طلحه و زبیر هر یک حکومت را برای خود امید داشت ،و به سوی خود می گرداند نه دوست خویش ، آن دو نفر به سوی خدا نه به ریسمان محکمی چنگ می زنند ،و نه به وسیله ای به او تقرّب می جویند ،
ص:323
هر یک نسبت به دوستش کینه ای در دل دارد ،و به همین زودی پرده از این حقیقت برداشته می شود .به خدا قسم اگر به آنچه بخواهند برسند این جان آن را نابود می کند ، و آن این را از میان بر می دارد .گروه ستمگر به پا خاسته اند ،در این میان جمعیتی که به حساب حق کار می کنند کجایند ؟! در حالی که راههای دین بر آنها روشن است ،و پیش از این وقوع این حادثه را به آنان خبر داده اند .
برای هر ضلالتی سببی است ،و هر عهد شکنی را شبهه ای است .سوگند به خدا من مانند کسی نیستم که صدای بر سر و سینه کوبیدن و فریاد خبر دهنده مرگ را بشنود و دیده گریان را مشاهده نماید و از آن عبرت نگیرد .
ای مردم،هر کس مرگی را که از آن فراری است ملاقات خواهد کرد ،ایّام زندگی صحنه راندن به سوی مرگ است ،و گریز از مرگ آمدن به سوی آن است .چه روزهایی که در اسرار پنهان مرگ
ص:324
کنجکاوی کردم ،ولی خداوند جز پنهان داشتن آن را نخواست !هیهات،این دانشی نهفته است .اما سفارشم به شما:خداست پس چیزی را با او شریک قرار ندهید ،و محمّد صلّی اللّه علیه و آله است پس سنّت او را ضایع نکنید .این دو پایه(یعنی توحید و سنّت)را بر پا نگاه دارید ،و این دو چراغ را بیفروزید .تا وقتی پراکنده نگردید سرزنشی بر شما نیست .به هر یک از شما به اندازه قدرتش تکلیف شده ،و به نادانان تخفیف داده شده است .خدایتان پروردگاری مهربان،و دینتان دینی استوار، و پیشوایتان پیشوایی داناست .من دیروز همراه شما بودم ،امروز مایه عبرت شما هستم ،و فردا از شما جدایم .خداوند من و شما را بیامرزد .
اگر در لغزشگاه دنیا گامم استوار بماند(و زنده باشم)که مراد شماست ،و اگر گامم بلغزد(و از دنیا بروم)چنان بوده که مدتی زیر سایه شاخه ها،و گذرگاه بادها،و در سایه ابرهای متراکمی که در فضای آسمان نابود شد ،و آثارشان روی زمین از بین رفت به سر برده ایم .من همسایه شما بودم که مدتی جسمم با شما مجاورت داشت ،و به زودی از من بدنی بی جان :ساکن پس از
ص:325
حرکت،و ساکت پس از گویایی به جا خواهد ماند .آرمیدن من،از گردش افتادن زبانم، و بی حرکت شدن دست و پایم باید شما را پند دهد ،چرا که این وضع برای آنان که بخواهند پند گیرند از هر منطق رسا و گفتار با اثر پند آموزتر است .و داع من با شما و داع کسی است که مهیّای دیدار خداست .
فردا که نیستم ارزش حیات مرا خواهید یافت ،و رازهای درونم برایتان آشکار خواهد شد ، و آنچنان که باید مرا خواهید شناخت پس از اینکه جایم را خالی دیدید،و دیگری به جای من قرار گرفت .
راه راست و چپ را گرفتند برای رفتن در جادّه های گمراهی ،و ترک مسیرهای هدایت .در آنچه واقع خواهد شد و انتظار پدید آمدنش می رود شتاب نکنید ،و آنچه را که فردا پیش می آورد دیر ندانید .چه بسا شتاب کننده به چیزی که چون آن را بیابد دوست دارد که کاش آن را نمی یافت ،
ص:326
و امروز به فرا رسیدن فردا چه نزدیک است ! ای جامعه،این وقت زمان آمدن هر موعودی است ،و نزدیک پدید آمدن آنچه نمی دانید .
بدانید از ما آن کسی که فتنه های آینده را درک کند با چراغی روشن در آن حرکت کند ،و به روش نیکان قدم بردارد ،تا در آن فتنه ها بندی را بگشاید ،و اسیری را آزاد کند،و جمع گمراهان را پراکنده، و پراکندگی حق را جمع کند .او به دور از دیده مردم است ،جویندگان نشانش را نبینند هر چند پیاپی نظر کنند .آن گاه در آن فتنه ها بصیرت قومی چون تیز شدن شمشیر به دست آهنگر تیز گردد ، دیده هایشان به نور قرآن جلا گیرد ،و حقیقت آیات در گوشهاشان طنین افکند ، و شبانگاه از جام حکمت نوشند پس از آنکه در صبحگاهان آشامیده باشند .
ایّام مهلت تبهکاران طولانی گشت تا سبب ذلّت را کامل نمایند ،و مستوجب حوادث ناگوار گردند ،
ص:327
تا آنکه مدّتشان کهنه شد و زمانشان به سر آمد ،و گروهی برای به دست آوردن راحتی به فتنه ها وصل شدند ، و مهیّای جنگ افرزوی گشتند ،و مسلمانان حقیقی پایداری خود را در حوادث بر خداوند منّت ننهادند ، و جانبازی در راه حق را بزرگ نشمردند ،تا چون قضای الهی به پایان دادن زمان امتحان و گرفتاری موافق شد ،از روی بصیرت دست به اسلحه بردند ،و به دستور راهبرشان تن به فرمان خدا دادند .تا چون خداوند پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله را از دنیا برد گروهی به جاهلیت باز گشتند ،راههای باطل آنان را هلاک کرد،بر آراء نادرست تکیه کردند ، و به بیگانگان پیوستند،و از وسیله ای که مأمور به مودّت آن بودند جدا شدند ، ساختمان(دین و حکومت)را از بنیادش انتقال دادند،و آن را در غیر جای خودش بنا کردند .آنان معادن هر خطایی هستند،و درهای گام نهادگان در وادی گمراهیند .غوطه ور در دریای حیرت، و افتاده در مستی و جهالت اند ،به روش فرعونیان :که گروهی از آخرت دل بریده و به دنیا دلبسته اند ،و عدّه ای پیوند خود را با دین بریده و از آن جدا گشته اند .
ص:328
خدا را سپاس می گویم،و از او در موجبات طرد و باز داشتن شیطان ، و محفوظ ماندن از دچار شدن در دامها و فریبهایش یاری می خواهم .و گواهی می دهم که خدایی جز اللّه نیست ، و گواهی می دهم که محمّد(صلّی اللّه علیه و آله)بنده و فرستاده و انتخاب شده و برگزیده اوست ، در فضیلت همتایی ندارد،و فقدانش را چیزی جبران نمی کندد .شهرها از پس گمراهی تاریک ،و جهالت غالب بر مردم،و درشتخویی ستم آمیز به وجود او روشن شد،آن هم در زمانی که مردم حرام خدا را حلال دانسته ،و انسان حکیم را خوار می شمردند ،در روزگار خالی از پیامبران می زیستند، و بر حالت کفر از دنیا می رفتند .
شما ای مردم عرب،نشانه بلاهایی هستید که بسیار نزدیک است .پس از مستی های نعمت
ص:329
بپرهیزید ،و از سختی های عقوبت حذر کنید ،و در گرد و غبار ظلمت شبهه ، و ناهمواری راه فتنه،به وقت پدید آمدن طلیعه اش ،و آشکار شدن نهانش،و برقراری محورش،و گردش آسیایش بر جای خویش ثابت بمانید .آن فتنه هایی که از مدارج پنهان شروع ، و به سختی و زشتی آشکاری منتهی می شود .رشد آن فتنه همچون رشد جوانی سریع و نیرومند ،و آثارش همچون آثار سنگ محکم و سفت است .ستمکاران بر اساس پیمانها که با هم دارند آن فتنه را از هم ارث می برند .
اول آنان پیشوای آخرشان،و آخرشان تابع اوّل آنان است .با هم در به دست آوردن دنیای پست رقابت می کنند،و چون سگان بر سر مردار بو گرفته به جان هم می افتند .و زمانی نمی گذرد که تابع از متبوع،و راهنما از پیرو بیزاری می جوید .با کینه و دشمنی از هم جدا می شوند،و زمانی که یکدیگر را می بینند به هم لعنت می کنند .
پس از این فتنه،فتنه ای دیگر پیش آید لرزاننده و درهم کوبنده و حمله آور ، که دلهایی پس از استواری دچار لغزش می شوند ،و مردانی از پس سلامتی در دین به گمراهی می افتند .
ص:330
زمان هجوم این فتنه هوسها و امیال گوناگون می شود ،و به هنگام طلوع آن آراء درست به نادرست اشتباه می گردد .
کسی که به مقابله با این فتنه برخیزد پشتش را می شکند ،و آن که در دفع آن بکوشد او را درهم بکوبد .
فتنه گران در آن فتنه چون گورخران در جمع خود یکدیگر را گاز گیرند .رشته محکم دین لرزان شود ،و چهره حقیقی حقیقت پوشیده گردد .حکمت فروکش کند،و ستمگران سخنران شوند .آن فتنه بادیه نشینان را با آهن لجام خود بکوبد ،و با فشار سینه اش آنان را در هم شکند .تکروان در غبارش ضایع شوند ،و سواران در راهش هلاک گردند .آن فتنه با سرنوشتی تلخ وارد شود ،و خونهای خالص و تازه را بدوشد .در نشانه های دین رخنه می کند ،و پیمان یقین را می شکند .زیرکان از آن می گریزند،و ناپاکان در تدبیرش می کوشند .فتنه ای است پر رعد و برق ، سخت و با شتاب .خویشان در آن فتنه از هم جدا شوند ،و مردم در فضای آن فتنه از اسلام دل بردارند .
سالم از آن فتنه بیمار،و نجات برای فراری از آن مشکل خواهد بود .
ص:331
در آن فتنه کشته ای است خونش به هدر رفته،و ترسویی است طالب امان .با بستن عهد فریبشان دهند، و با اسم ایمان مغرورشان کنند .شما ای اهل ایمان،پرچم های فتنه و نشانه های بدعت نباشید ،و به آنچه پیوند جماعت با آن گره خورده ،و ارکان طاعت بر آن بنا شده ملتزم باشید .مظلوم بر خدا وارد شوید و ظالم وارد نشوید .از راههای شیطان و موارد کینه و دشمنی پرهیز کنید .در شکم های خود لقمه های حرام وارد نکنید ، زیرا در برابر مراقبت خداوندی هستید که گناه را بر شما حرام کرده ،و راه بندگی را بر شما آسان نموده است .
سپاس خدای را که با مخلوقاتش بر وجود خود راهنماست ،و به حادث بودن موجودات بر ازلی
ص:332
بودنش دلیل است ،و به شبیه بودن آفریده ها با یکدیگر نشان دهنده اینکه او را شبیهی نیست .حواسّ او را درک نمی کنند،و حجابها او را نمی پوشانند ،چرا که بین آفریننده و آفریده شده ، و تعیین کننده حدود و محدود شده،و پروردگار و پروریده تفاوت است .یکتاست نه بر اساس عدد ، و خالق است نه با حرکت و رنج ،شنواست نه با ابزار ،بیناست نه با برهم زدن چشم ،حاضر است نه با مماس بودن ،جداست نه با دوری مسافت ، آشکار است نه به دیدن،پنهان است نه به لطافت و ظرافت .به غلبه و قدرت بر اشیاء جدای از آنهاست ،و اشیاء جدای از اویند به فروتنی و بازگشت به او .
آن که توصیفش کند محدودش نموده ،و آن که محدودش کند به شمارش آورده ،و آن که او را به شمار آرد ازلی بودنش را ابطال کرده .آن که بگوید چون است؟وصفش را خواسته ،و هر که بگوید کجاست؟ برایش مکان قرار داده .دانا بوده وقتی که معلومی نبوده ،پروردگار بوده زمانی که پروریده وجود نداشت ، توانا بوده آن گاه که مقدوری نبوده است .
ص:333
طلوع کننده ای طلوع کرد ،و درخشنده ای درخشید،و آشکار شونده ای آشکار شد،و کجی مستقیم شد ، و خداوند قومی را به قوم دیگر ،و روزی را به روز دیگر مبدل ساخت .به مانند آنان که در خشکسالی به انتظار بارانند منتظر حوادث و دگرگونیها بودیم .امامان از اهل بیت از جانب خداوند تدبیر کننده امور مردم ، و مراقبان حق بر بندگانند .به بهشت وارد نمی شود مگر کسی که آنان را بشناسد و آنان هم او را بشناسند .
و به جهنّم وارد نمی گردد مگر کسی که آنان را انکار نماید و آنان هم او را از خود ندانند .
خداوند شما را به اسلام مخصوص داشت،و برای اسلام انتخاب کرد ،زیرا اسلام نامی از سلامت و جامع کرامت است .خداوند راه روشن خود را برای شما برگزید ،و دلایلش را از علمی که ظاهر است،و حکمتی که پنهان است بیان فرمود .شگفتی هایش پایان نیاید ،و عجایبش سپری نگردد .در آن کشتزار نعمتها ،و چراغهای تاریکی هاست .درهای خیرات جز با کلیدهای آن گشوده نشود ،و تاریکی ها جز با چراغهای آن زدوده نگردد .ورود به قرقگاه آن را منع فرمود،و ورود به چراگاههای آن را آزاد کرد .شفای درمان طلب ،و بی نیازی بی نیازی خواه در آن است .
و تبهکار در مهلتی که از جانب خدا دارد به دنبال بی خبران است،و با گنه کاران به سر می برد، بدون راهی که او را به مقصد رساند،و به غیر امامی که راهنمایش باشد .
تا آنگاه که کیفر گناهانشان را آشکار کرد،و از پرده های غفلت بیرونشان نمود،رو به آخرت آرند که به آنان پشت کرده،و پشت به دنیا کنند که به آنها رو آورده، از آنچه از مرادهای خود در دنیا یافتند نفع نبردند،و از آرزوهایی که به آن رسیدند بهره نگرفتند.
من شما و خودم را از مثل این حالت می ترسانم.باید هر انسانی از وجود خود بهره مند گردد، که بینا کسی است که شنید و اندیشه کرد،و نظر کرد و بصیر شد،و از عبرتها پند گرفت،سپس در راه
ص:334
و ورود به چراگاههای آن را آزاد کرد.شفای درمان طلب،و بی نیازی بی نیازی خواه در آن است.
و تبهکار در مهلتی که از جانب خدا دارد به دنبال بی خبران است ،و با گنه کاران به سر می برد ، بدون راهی که او را به مقصد رساند،و به غیر امامی که راهنمایش باشد .
تا آن گاه که کیفر گناهانش را آشکار کرد ،و از پرده های غفلت بیرونشان نمود ،رو به آخرت آرند که به آنان پشت کرده،و پشت به دنیا کنند که به آنها رو آورده ، از آنچه از مرادهای خود در دنیا یافتند نفع نبردند ،و از آرزوهایی که به آن رسیدند بهره نگرفتند .
من شما و خودم را از مثل این حالت می ترسانم .باید هر انسانی از وجود خود بهره مند گردد ، که بینا کسی است که شنید و اندیشه کرد ،و نظر کرد و بصیر شد،و از عبرتها پند گرفت ،سپس در راه
ص:335
روشن حرکت کرد،او در آن راه از افتادن در مواضع تباهی ،و قرار گرفتن در مراحل گمراهی اجتناب می کند ،و گمراهان را به زیان خود با بیراهه رفتن نسبت به حق ،و تحریف در گفتار ،یا ترس از راستگویی یاری نمی نماید .
پس ای شنونده،از مستی خود به هوش آی ،و از خواب غفلت بیدار شو ،و از شتاب خویش بکاه ،و در آنچه از زبان پیامبر امّی صلّی اللّه علیه و آله به تو رسیده و از آن چاره ای نیست و گریزی ندارد به دقت بیندیش ، و با کسی که مخالف با روش رسول خداست و به جانب دیگر روی آورده مخالفت کن ،و او را با آنچه که برای خود پسندیده واگذار ،ناز و فخر را رها کن،و از مرکب کبر فرود آی ،قبرت را که گذر تو بر آن است یاد کن .همان گونه که عمل می کنی جزا داده می شوی ،و همان که می کاری درو می نمایی ، و آنچه امروز پیش می فرستی فردا بر آن وارد می شوی .پس جای پایی برای خود مهیّا نما،و برای فردایت توشه ای پیش فرست .ای شنونده،بترس بترس ،و ای بی خبر،بکوش بکوش ،
ص:336
که«احدی بهتر از انسان آگاه تو را آگاه نمی کند ».
از جمله احکام حتمی خداوند در کتاب حکیم که بر آن جزا می دهد و عذاب می نماید ، و به خاطر آن خشنود می شود و خشمگین می گردد از دنیا رفتن بنده است بدون دریافت بهره آخرتی هر چند خود را در عمل به زحمت انداخته،و کارش را خالص نموده،در حالی که که خداوند را به خصلتی از این خصال ملاقات کند و توبه ننموده باشد :در عبادتی که خداوند بر او واجب نموده شریک برای خدا قرار دهد ،یا به سبب کشتن بی گناهی آتش خشم خود را فرو نشاند ،یا کار زشتی را که خود مرتکب شده به دیگری نسبت دهد ،یا برای درخواست حاجتی از مردم در دین خدا بدعت گذارد ، یا مردم را به نفاق و دو رویی ملاقات کند ،یا در بین آنان به دو زبان حرکت کند .آنچه را شمردم اندیشه کن،که هر مثالی دلیلی برای راهنمایی به مانند آن است .
همّت چهارپایان شکمشان ،و اندیشه درندگان آزار و تجاوز به دیگران ،و همّ و غم زنان زینت حیات دنیا و فساد در آن است .
ص:337
مؤمنان فروتنند ،مؤمنان مهربانند ،مؤمنان اهل بیم از خدایند .
قلب مرد خردمند را دیده ای است که با آن عاقبت کارش را می بیند ،و پستی و بلندی آن را می شناسد .
دعوت کننده ای دعوت کرد،و نگهبانی نگهبانی نمود ،پس دعوت کننده را پاسخ دهید،و نگهبان را پیروی کنید .
گروهی به دریای فتنه فرو رفتند ،سنّتها را رها کردند و به بدعتها چنگ زدند ،اهل ایمان کناره گرفته و خاموش گشتند ،و گمراهان تکذیب کننده گویا شدند .ما اهل بیت چون پیراهن تن پیامبر و یاران او، و گنجینه های علم و ابواب رسالتیم .به خانه ها جز از طریق درها وارد نگردند،و هر که از غیر درها وارد گردد دزدش نامند .
ص:338
آیاتی که در قرآن بیانگر ارزشهاست در حق اهل بیت است ،و آنان گنجینه های خداوند مهربانند ، اگر سخن گویند به راستی گویند،و اگر خاموش باشند بر آنان پیشی نگیرند .خبرگزار باید به اهلش راست گوید و خردش را در تمام امور حاضر کند ،و باید از فرزندان آخرت باشد ،زیرا از آنجا آمده و به آنجا باز گشت می کند .آن که با دیده قلب بنگرد و با روشن بینی وارد عمل شود آغاز کارش باید این باشد که آیا عملی که انجام می دهد به سود یا به زیان اوست ؟اگر به سود اوست انجام دهد،و اگر به زیان اوست ترک کن د.زیرا آن که بدون بصیرت عمل کند چون کسی است که به بیراهه می رود ،هر چه از راه روشنش دورتر شود از مقصودش دورتر می گردد .و عامل آگاه مانند رونده در راه روشن است .پس هر کس باید بنگرد که آیا به پیش می رود یا به عقب بر می گردد ؟ آگاه باش که هر ظاهری را باطنی مانند اوست ،آنچه ظاهرش پاک باطنش نیز پاک است ،و آنچه ظاهرش آلوده باطنش نیز آلوده است .رسول راستگو(صلّی اللّه علیه و آله)
ص:339
فرمود:«بی شک خداوند گاهی دوست دارد بنده را و دشمن دارد عملش را،و گاهی دوست دارد عمل را و دشمن دارد انجام دهنده اش را ».
آگاه باش هر عملی را گیاهی است ،و هیچ گیاهی را بی نیازی از آب نیست ، و آبها گوناگون است:آنچه آبیاریش پاکیزه باشد نهالش پاکیزه و میوه اش شیرین است، و آنچه آبیاریش آلوده باشد نهالش آلوده و میوه اش تلخ است .
حمد خدایی را که اوصاف از رسیدن به حقیقت معرفتش مانده اند ،و عظمتش عقول را باز داشته پس راهی برای رسیدن به نهایت ملکوتش نیافتند .اوست اللّه آن پادشاه حق آشکار،ثابت تر و آشکارتر است از هر چه دیده ها می بیند .قدرت عقول
ص:340
به حدّ و اندازه ای برای حضرتش نرسیده تا مانندی برایش بیابد ،و اوهام به تقدیری برای او راه نیافتند تا مانندش در و هم در آمده باشد .موجودات را بدون نقشه قبلی ،و مشورت با مشاور، و کمک مدد کار آفرید .آفرینش او به دستورش کامل شد،و به طاعتش گردن نهاد ،فرمانش را اجابت کرد و ردّ ننمود،و تسلیم او شد و به مخالفتش برنخاست .
از لطائف صنعت و شگفتیهای حکمتش که به ما نشان داده همانا اسرار پیچیده حکمت آمیزی است که در این شب پره ها تدبیر نموده،شب پره هایی که روشنی روز که گشاینده دیده هر چیزی است چشم آنها را می بندد،و تاریکی شب که دیده هر زنده ای را می بندد چشم آنها را باز می کند ،و چگونه چشمشان پوشیده شده که توان مدد گرفتن از نور آفتاب درخشان را ندارند تا به راههای خود خود راهنمایی شوند،و در پرتو خورشید به آنچه باید بشناسند برسند ، و چسان خداوند آنها را با تلألؤ نور خورشید از راه سپردن در امواج روشنایی آن مانع شده ، و در لانه های خود از رفتن در قلب روشنایی پنهان نموده !در روز روشن
ص:341
پلکهای دیدگانشان را به روی هم می اندازند ،و شب تار را برای خود چراغ روشن قرار داده اند که بدان واسطه به دنبال رزق خود می روند .تاریکی شب آنها را از دیدن باز نمی دارد ،و آنها نیز در سیاهی شب از حرکت باز نمی ایستند .اما همین که خورشید نقاب از چهره بیندازد،و روشنی روز آشکار شود ،و نورش تا درون لانه سوسمارها وارد گردد ،شب پره ها پلکهای دیده را روی هم اندازند ،و از معاش به آنچه در تاریکی شب به دست آورده اند تغذیه کنند .پاک است خدایی که شب را برای آنها روز و سبب جلب معاش قرار داد ،و روز را برای آنها زمان آرامش و استراحت مقرر فرمود ،و برای آنها بالهایی از گوشتشان قرار داد تا در وقت نیاز به پرواز آیند ،گویی بالشان لاله های گوشند اما بدون پر و چوبه آن ،ولی جای رگها را در آن بالها می بینی .دو بال دارند که نه آنقدر ظریف اند که وقت پرواز پاره شوند،و نه آنچنان سخت که مانع پرواز گردند .
پرواز می کنند در حالی که جوجه هایشان به آنان متّصل و به مادران پناهنده اند ،هرگاه بنشینند جوجه ها هم می نشینند،
ص:342
و هر وقت پرواز کنند با آنان در حرکتند ،و از مادران جدا نشوند تا هنگامی که اعضای آنها محکم گردد ، و بالها برای پرواز آماده باشد ،و راه کسب روزی و اقدام به مصالح خود را بدانند .پاک است خدایی که پدید آورنده هر موجودی است بدون نمونه ای که پیش از او از غیر او آفریده شده باشد .
آن که بتواند خود را بر اطاعت خداوند وادارد باید اقدام کند .اگر از من پیروی کنید-چنانچه خدا بخواهد-شما را به بهشت خواهم برد گرچه راهی است دشوار و همراه با تلخی .
فلان زن(عایشه)را رأی ضعیف زنان دامنگیر شد ،و کینه در سینه اش چون دیگ آهنگران که به
ص:343
جوش آید جوشید ،و اگر از او خواسته می شد آنچه با من انجام داد با دیگری انجام دهد انجام نمی داد .
با این حال حرمت اولیه او باقی است ،و حسابش با خداوند است .
راه خدا روشن ترین راه،و پر فروغ ترین چراغ است .به ایمان بر اعمال شایسته استدلال می شود ،و به اعمال شایسته بر ایمان دلیل می آورند ،ساختمان علم با ایمان آباد می گردد ،و انسان به سبب دانش از مرگ هراسان می شود ،و با مرگ دنیای آدمی پایان می پذیرد ، و با دنیا آخرت به دست می آید ،با قیامت بهشت برای پرهیزکاران نزدیک ، و دوزخ برای گمراهان آشکار می گردد ،مردمان را چاره ای از قیامت نیست ، که در میدان مسابقه آن با سرعت به جانب آخرین جایگاه روان می شوند .
ص:344
از قبرها بیرون آمده ،و به آخرین منزل روان شدند .
آنجا برای هر خانه اهلی است که آن را به خانه دیگری تبدیل نکنند،و ساکنانش به جای دیگر منتقل نشوند .
امر به معروف و نهی از منکر دو صفت از صفات خداوندند ،این دو مرگ را نزدیک نمی کنند ،و روزی را کاهش نمی دهند .
بر شما باد به کتاب خدا که ریسمانی محکم،و نوری آشکار ، و دارویی سودمند ،و سیراب کننده ای فرونشاننده عطش است ،نگاه دار کسی است که به آن چنگ زند و نجات بخش کسی که به آن در آویزد .کژ نشود تا راستش کنند ،و منحرف نگردد تا از او بخواهند که باز گردد ، و از خواندن بسیار و به گوش خوردن کهنه نگردد .آن که با قرآن سخن گوید راست گفته،و هر که به آن عمل کند پیش افتاده است .
[مردی از جای برخاست و گفت:یا امیر المؤمنین،ما را از فتنه خبر ده ،و آیا در باره فتنه از
ص:345
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله پرسیده ای؟فرمود :] وقتی خدای سبحان این آیه را فرستاد:«الم،آیا مردم گمان کرده اند همین که بگویند ایمان آورده ایم،رها می شوند و به آزمایش در نمی آیند ؟»دانستم تا زمانی که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله در میان ماست فتنه بر ما فرود نمی آید ،پرسیدم:یا رسول اللّه منظور از این فتنه که خداوند تو را به آن خبر داده چیست ؟فرمود:«یا علی،به زودی امتم پس از من آزمایش می شوند .»گفتم:یا رسول اللّه،مگر نه این است که در روز احد افرادی از مسلمانان شهید شدند و من از فیض شهادت ماندم ،و از این بابت غمگین شدم،شما به من فرمودی:«بر تو بشارت باد که عاقبت به شهادت می رسی »؟در پاسخم فرمود:«آنچه گفتی صحیح است،ولی بگو به هنگام شهادت صبرت چگونه است ؟» گفتم:این از موارد صبر نیست ،بلکه جای مژده و شکرگزاری است !و فرمود:«یا علی،به زودی مسلمانان پس از من به ثروتشان
ص:346
آزمایش می شوند ،و با دینداری خود بر خدا منّت می نهند ،رحمتش را آرزو دارند ، و خود را از خشمش در امان دانند ،و با شبهات دروغ و هوسهای غفلت زا حرام او را حلال شمارند ،شراب را به اسم آب انگور و خرما ،و رشوه را به عنوان هدیّه ، و ربا را به نام تجارت حلال دانند .»گفتم:یا رسول اللّه،در آن وقت این چنین مردم را از کدام گروه حساب کنم ؟در موضع ارتداد،یا در مرتبه فتنه ؟فرمود:«در مرتبه فتنه » .
سپاس خدایی را که حمد را کلید یادش ،و سبب فزونی فضلش ،و دلیل بر نعمت ها و بزرگیش قرار داد .
بندگان خدا،روزگار بر باقی ماندگان چنان گذرد که بر گذشتگان گذشت .آنچه سپری
ص:347
شد باز نگردد ،و آنچه هست جاویدان نماند .کار آخرش همچون کار اوّل آن است .امورش(در فنا پذیری) از هم پیشی می گیرند ،و پرچمهایش پشتیبان یکدیگر است .گویا حاضر در قیامت هستید،شما را می راند چون ساربانی که شترهای چابکش را می راند .پس هر کس خود را به آنچه که شایسته او نیست سرگرم کند در تاریکی ها سرگردان گردد ،و در مهلکه ها گرفتار شود ،و شیطانهایش او را به راه سرکشی کشند ،و کارهای زشتش را در نظرش جلوه دهند .بهشت نهایت کار پیشی گیرندگان در خیر ، و آتش عاقبت کار مقصّران در بندگی است .
بندگان خدا،بدانید تقوا قلعه ای محکم و نفوذ ناپذیر است ،ولی گناه حصاری پست است که اهلش را از خطرات نگاه نمی دارد ،و کسی را که به آن پناه برده حفظ نمی کند .آگاه باشید که با تقوا زهر خطرناک گناه قطع شود ،و با یقین منتها درجه مقصود به دست آید .
بندگان خدا،خدا را خدا را در پاییدن عزیزترین و محبوبترین نفوس در نزدتان که خود شما هستید منظور بدارید ،زیرا بدون شک خداوند راه حق را برای شما واضح کرده،و جادّه های آن را روشن نموده ،
ص:348
که پس از این معنا یا شقاوتی است زایل نشدنی،یا سعادتی است جاوید و ابدی .بنا بر این از این دنیای فانی برای آخرت توشه برگیرید ،که بر توشه برداشتن هدایت شده اید ،و شما را به کوچ کردن امر کرده اند ، و برای رفتنتان از دنیا به شتابتان داشته اند .شما سوارانی هستید ایستاده که نمی دانید چه زمان مأمور به رفتن خواهید شد .به هوش باشید،با دنیا چه می کند کسی که برای آخرت آفریده شده ؟! و با ثروت چه معامله انجام می دهد کسی که به زودی ثروت را از او می گیرند ،و جز وبال و باز پرسی نسبت به ثروت برایش نخواهد ماند ؟! بندگان خدا،آنچه را خداوند از خیر وعده داده جای ترک آن نیست ،و آنچه را از شر نهی فرموده موردی برای رغبت به آن نمی باشد .بندگان خدا،پروا کنید از آن روزی که اعمال بررسی می شود ، و تشویش و اضطراب در آن بسیار است ،و اطفال از ترس آن پیر می شوند .
بندگان خدا،بدانید که بر شما از خود شما مراقبانی قرار داده شده ،و از اندامتان جاسوسانی بر وجودتان گمارده اند ،و محافظانی که از روی راستی اعمال و شماره نفسهایتان را ضبط می کنند .
ص:349
تاریکی شب تار شما را از دید آنان نمی پوشاند ،و درب بزرگی که محکم بسته شده شما را از آنان پنهان نمی کند .
و بی شک فردا که روز مرگ است به امروز نزدیک است ،امروز با آنچه در آن است سپری می شود .
و فردا از پی امروز می آید ،گویا هر یک از شما به جایگاه تنهایی ،و گودال قبرش رسیده .عجبا از خانه تنهایی ،و جایگاه وحشت،و محلّ بی کسی و غربت !انگار شما را نفخه صور آمده ،و قیامت بر شما محیط شده ،و برای داوری بین حق و باطل ظاهر شده اید .آن روز امور باطل دنیا از شما دور شده .
و بهانه ها از بین رفته ،و حقایق بر شما ثابت شده ،و هر نیک و بدی از شما به جایگاههای خود باز گشته است .بنا بر این از عبرتها پند گیرید،و از تغییر اوضاع و احوال اندرز پذیرید ،و از آنچه شما را ترسانده اند به نفع خود بهره گیرید .
ص:350
او را در عصری به رسالت برانگیخت که خالی از پیامبران بود ،و خواب گران ملل عالم طولانی شده بود ،و رشته محکم دین گسیخته بود .پس او با کتابی که تصدیق کننده حقایق کتب آسمانی بود ، و نوری که باید از آن پیروی شود به جانب مردم آمد .آن نور قرآن است،آن را به سخن آرید ولی هرگز سخن نمی گوید ، امّا من شما را از آن خبر می دهم :آگاه باشید که دانش آنچه می آید ،و خبر آنچه که در عالم گذشت،و درمان دردهای شما ،و مقررات نظم دهنده زندگیتان در این کتاب است .
در روزگار بنی امیه خانه ای در شهر و چادری در بیابان باقی نماند مگر اینکه ستمگران غم و اندوه
ص:351
و رنج و گرفتاری وارد آن کنند .در آن زمان عذر خواهی در آسمان ، و یاوری در زمین برای آنان نماند .شما حکومت را به غیر اهلش سپردید ،و آن را در غیر جایش قرار دادید .و خداوند از آنان که ستم کردند به زودی انتقام گیرد :خوردنی را به خوردنی، و نوشیدنی را به نوشیدنی ،در برابر هر لقمه ای لذیذ لقمه ای تلخ ،و در برابر هر شربت شیرین جامی تلخ و زهر آلود ،از درون در وحشت،و از بیرون در معرض شمشیر تیز .اینان مرکبهای معاصی،و شتران بار کش گناهانند .سوگند به خدا،باز هم سوگند به خدا،که بنی امیّه پس از من خلافت را همچون خلط سینه بیرون اندازند ،و پس از آن تا شب و روز برقرار است از شربت حکومت نچشند و هرگز طعمش را در نیابند .
ص:352
من برای شما همنشین خوبی بودم ،با کوشش همه جانبه ام شما را از هر سو حفظ کردم ، و از بند ذلّت و حلقه های ستم رهایی دادم ،به جهت سپاسگزاری در برابر خوبی اندک شما ، و چشم پوشی از زشتی بسیارتان که دیده آن را می بیند ،و بدن آن را لمس می کند .
فرمان حق حکم لازم و حکمت است ،و خشنودیش امان و رحمت ،به علم حکم می کند ، و به حلم گذشت می نماید .خداوندا،تو را سپاس بر آنچه می گیری و بر آنچه می بخشی ،و تو را سپاس
ص:353
بر عافیت و بر بیماری و بلا ،سپاسی که پسندیده ترین و محبوبترین و برترین حمد به سویت و در پیشگاهت باشد .سپاسی که تمام فضای آفرینشت را پر کند ،و تا جایی که اراده کنی برسد .سپاسی که از قبول رحمتت محجوب نشود،و از رسیدن به محضرت قاصر نباشد .
سپاسی که عددش به پایان نرسد،و پشتوانه اش فانی نگردد .ما کنه عظمتت را نمی دانیم ، جز اینکه می دانیم تو زنده و قائم به ذاتی،چرت و خواب تو را نمی گیرد .هیچ نظری به تو نمی رسد ،و دیده ای تو را درک نمی کند .تو دیده ها را درک کرده و اعمال را شماره نموده ، و مهار حیات همگان را به دست داری و آنچه از آفریده های تو می بینیم،و از آثار قدرتت به شگفتی می آییم ،و آنچه از عظمت قدرت تو وصف می کنیم چه قدر و منزلتی دارند ؟حال آنکه آنچه از ما پوشیده است،و دیده ما از دیدنش قاصر است ،و عقول ما به درک آن نمی رسد ،و پرده های غیب بین ما و آنها حایل شده بسی عظیم تر است !از این رو هر که دلش را از هر چیز فارغ کند،و اندیشه اش را به کار گیرد تا بداند چگونه عرشت را به پا داشته ای ،و چگونه موجودات را آفریده ای ،و چسان کرات را
ص:354
در هوا معلّق نموده ای ،و چگونه زمین را بر امواج آب گسترانده ای ،دیده اش وامانده ،عقلش قرین شکست ،و گوشش حیران ،و فکرش سرگردان می شود .
بر اساس گمانش مدعی امید به خداست.به خدای بزرگ قسم دروغ گفته ،چرا حالت امیدواریش در کردارش پیدا نیست ؟!زیرا هر که را به چیزی امید است اثر امیدش در عملش دیده می شود مگر امیدی که مردم به خدا بسته اند که دارای عیب است ،و هر بیمی در امور مادی محقق و ثابت است مگر بیم از حق که در اغلب مردم بی پایه است !در کارهای بزرگ به خداوند امید دارند،و در کارهای کوچک به بندگان امید می بندند ، امّا آنچنان که حق بندگان را رعایت می کنند حق خدا را مراعات نمی نمایند .چه شده که حق خداوند کمتر از حق بندگان رعایت می شود ؟!آیا می ترسی در امیدی که به حق داری درغگو باشی ؟ یا او را آنچنان که باید سزاوار امید نمی دانی ؟!اگر از یکی از مردم بترسند تا
ص:355
حدّی از او حساب می برند که در آن حد از خدا حساب نمی برند .بنا بر این ترس از بندگان را نقد ،و ترس از خدا را نسیه و وعده غیر قابل عمل قرار داده اند .همچنین کسی که دنیا در نظرش عظیم جلوه کند ،و موقعیّت آن در دلش وانمودی بزرگ داشته باشد ،دنیا را بر خدا مقدم دارد و از هر چه غیر دنیاست بریده و نهایتا برده دنیا گردد .
برای تو کافی است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله سر مشق تو باشد ،و راهنمایی برای درک زشتی و عیب دنیا ،و کثرت رسواییها و بدی های آن ،زیرا دنیا از همه جانب از او گرفته شد ،و اطراف و جوانبش به آسانی به غیر او واگذار گردید ، او را از دنیا چون کودکی از شیر مادر بریدند ،و از زر و زیورش دور کردند .
و اگر بخواهی شخص دومی را مقتدا قرار دهی این است موسی کلیم اللّه-که درود خدا بر او - آنجا که گفت:«پروردگارا،به آنچه به من از خیر عطا کنی نیازمندم .»به خدا سوگند چیزی جز نانی که تناول کند از خدا نخواست ،زیرا مدتی بر اثر نداری گیاه زمین می خورد ،تا جایی که سبزی
ص:356
گیاه به خاطر لاغری و کمی گوشت در بدنش از پرده نازک شکمش نمایان بود .
و اگر بخواهی نفر سومی را سر مشق خود قرار دهی این است داود-که داود-که درود خدا بر او-صاحب مزامیر، و خواننده اهل بهشت ،او با دست خود از لیف خرما زنبیل می بافت ، و به همنشینانش می گفت:کدام یک از شما مرا در فروختن اینها یاری می دهد؟و از قیمت آن زنبیل قرصی نان جوین می خورد .
و اگر می خواهی در باره عیسی علیه السّلام بگو که سنگ را بالش سر قرار می داد ،و جامه زبر و خشن می پوشید،و غذای غیر لذیذ می خورد .نان خورشش گرسنگی ،و چراغ شب تارش ماه ،و سر پناهش در زمستان مشرق و مغرب زمین ،و میوه و سبزی اش گیاهی بود که زمین برای چهارپایان می رویانید .نه زنی داشت که او را فریفته خود کند،نه فرزندی که او را به غصّه بنشاند،نه ثروتی که او را از آخرت باز دارد ، و نه طمعی که او را به خواری اندازد .مرکب او دو پایش،و خدمتکارش دو دستش بود .
ص:357
به پیامبر پاکتر و پاکیزه ترت-که درود خدا بر او و آلش باد-اقتدا کن ،که وجودش برای هر که بخواهد به او اقتدا کند سر مشق است ،و برای آن که تسلّی جوید در زندگی به آن حضرت تسلّی است ، و محبوبترین بندگان نزد خدا کسی است که به پیامبر اقتدا کند و قدم جای قدم او بگذارد .
از دنیا به حد اقل قناعت کرد ،و دیده برای تماشای آن باز نکرد .لاغرترین اهل دنیا ، و گرسنه ترین آنان از دنیا بود .دنیا به او ارائه شد اما از پذیرفتنش امتناع کرد، چیزی را که دانست خدا دشمن دارد او هم دشمن داشت،و هر چه را حق خوار و بی مقدار دانسته بود او هم خوار و بی مقدار دانست ،و آنچه را پروردگار کوچک شمرده او هم کوچک شمرد.اگر در وجود ما جز محبت آنچه که خدا و رسول دشمن دارند نبود،و بزرگ شمردن آنچه را که خدا و رسول کوچک شمرده اند وجود نداشت ،همین برای ستیزگی ما با خدا و سرپیچی ما از فرمانش بس بود .رسول خدا -صلّی اللّه علیه و آله-روی زمین غذا می خورد ،و مانند نشستن بندگان می نشست ،و با دست خود پارگی کفشش را می دوخت ،و جامه اش را وصله می کرد ،بر مرکب بی پالان
ص:358
سوار می شد ،و در ردیف خود سوار می کرد .پرده ای همراه با نقش و نگار بر در خانه اش آویخته بود،به یکی از همسرانش فرمود:فلانی!این پرده را از برابر دید من پنهان کن،زیرا وقتی آن را می بینم دنیا و زر و زیورش را به یاد می آورم .با عمق دل از دنیا اعراض کرد ، و یاد این سرای فانی را از خاطرش میراند ،علاقه داشت زر و زینت دنیا از برابر دیده اش مخفی باشد ، تا از آن جامه زیبا برنگیرد،و باورش نیاید که سرای قرار و آرامش است ،و امیدی به درنگ در آن نداشته باشد ، علاقه به دنیا را از دل بیرون کرد،و از این محل فانی دل برداشت،و از دیده خود پنهان نمود .
آری چنین است کسی که چیزی را دشمن دارد بغض و نفرت دارد که به آن نظر کند و در محضرش از آن یاد شود .
در روش رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله حالتی است که تو را به زشتی ها و عیوب دنیا رهنمون است ،زیرا آن حضرت با اهل بیتش در دنیا گرسنه بود،و با منزلت و تقرب عظیمی که نزد حق داشت زر و زیور دنیا از او دور داشته شده بود .
پس دقت کننده با عقلش دقت کند که خداوند با وضعی که برای پیامبرش در برنامه دنیا به وجود آورد
ص:359
آیا او را اکرام کرد یا به او اهانت روا داشت ؟اگر بگوید:اهانت کرد،به خدای بزرگ قسم دروغ گفته ، و بهتان عظیمی به حق زده ،و اگر بگوید:به او اکرام کرد،پس باید بداند که خداوند غیر حضرتش را با ارزانی داشتن دنیا به او خوار نموده،و دنیا را از مقرب ترین مردم به درگاهش دور کرده است .
اقتدا کننده باید به پیامبرش اقتدا کند ،و قدم جای قدم آن حضرت بگذارد،و هر جا او در آمد در آید ، ور نه از هلاکت امان ندارد ،چرا که خداوند محمّد-صلّی اللّه علیه و آله- نشانه قیامت ،و بشارت دهنده به بهشت،و ترساننده از عقوبت قرار داد .او با شکم گرسنه از دنیا رفت،و با سلامت همه جانبه وارد آخرت شد .تا لحظه از دنیا رفتن و اجابت دعوت کننده حق سنگی به روی سنگ نگذاشت .خداوند با عنایت کردن چنین رهبری چه منّت بزرگی بر ما گذاشت تا از او پیروی کنیم،و پیشوایی که قدم جای قدمش بگذاریم !به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمینه خود را وصله زده ام که از وصله کننده اش حیا می کنم .و کسی به من گفت:این لباس کهنه را دور نمی اندازی ؟گفتم:از من کناره گیر ،که به وقت صبح از رهروان
ص:360
شب تمجید و ستایش می شود .
پیامبرش را با نوری درخشان ،و دلیلی روشن ،و راهی آشکار ، و کتابی هدایت کننده بر انگیخت .خاندانش بهترین خاندان،و شجره وجودش بهترین شجره است ، شجره ای که شاخه هایش معتدل ،و میوه هایش در دسترس است .جایگاه ولادتش مکّه،و هجرتش مدینه طیّبه بود ، در مدینه نامش پر آوازه شد،و صدایش از آنجا به همه جا رسید .خداوند او را با دلیل کافی و پندی شفابخش،و دعوتی که مردم را از گمراهیها برهاند فرستاد .دستورات ناشناخته دین را به وسیله او آشکار نمود ، و بدعتهای نادرست را درهم کوبید ،و احکامی را که هم اکنون نزد ما معلوم است بیان داشت .کسی که غیر اسلام را بخواهد شقاوتش قطعی ،پیوندش با خداوند بریده ،و سقوطش
ص:361
شدید ،و باز گشتش به غصه ای طولانی،و عذابی سخت است .به خداوند تکیه می کنم تکیه ای که نتیجه اش بازگشت به اوست ،و از او راهی می جویم که رساننده به بهشت و به محل رغبت و رضای اوست .
بندگان خدا،شما را به تقوا و طاعت خدا سفارش می نمایم ،که باعث نجات فردا، و سبب آزادی ابدی است .خداوند با ابلاغ کامل شما را از عذاب بیم داد ،و با تشویق همه جانبه به رضوانش تشویق نمود ، و دنیا و قطع شدن و از دست رفتن و انتقالش را برای شما وصف کرد .از این دنیا و آنچه که از آن برای شما شگفت انگیز است روی بگردانید زیرا چیز اندکی از آن با شما خواهد بود .دنیا نزدیکترین منزل به خشم خدا، و دورترین محل از خشنودی حق است .پس ای بندگان خدا،از غمها و مشاغل دنیا محض اینکه به جدایی آن از خود و تغییر حالاتش یقین دارید چشم پوشی کنید .
از دنیا همچون شخص دلسوز خیر خواه و سختکوش رنجبر برای خود در ترس و بیم باشید ، و به آنچه از حوادثی که دیدید بر سر گذشتگان آمد عبرت گیرید ،که پیوندهای اعضایشان
ص:362
از هم گسست ،چشم ها و گوشهایشان نابود شد ،شرف و عزّتشان از دست رفت ، شادی و نعمتشان قطع شد .همانان که به جای قرب فرزندان به فقدان آنان ، و به جای مصاحبت با زنان به فراق آنان مبتلا شدند .اکنون نه به مفاخرت بر می خیزند،نه تولید نسل می کنند، نه به زیارت یکدیگر می روند،و نه به گفتگوی هم می نشینند .پس ای بندگان خدا،تقوا پیشه کنید تقوای آن که بر نفسش غالب آمده و شهواتش را مانع گشته،و با دیده عقل به امور نظر می کند ،زیرا برنامه واضح، و نشانه نجات بر پا،و جادّه هموار،و راه راست و معتدل است .
از خلافت باز داشتند در صورتی که از همه سزاوارتر بودید ؟!فرمود:
ای برادر بنی اسدی،تو را اضطراب و بی قراری است ،سخن در غیر صواب می گویی !
ص:363
با این حال تو را حرمت خویشی و حق پرسش است ،طلب علم کردی پس بدان :
اما استبداد دیگران در امر خلافت علیه ما-با اینکه ما از نظر نسب والاتر،و از نظر پیوند با رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله محکم تریم -محض این بود که انحصار طلبی کردند و از رسیدن آن به ما بخل ورزیدند،و ما اهل بیت پیامبر هم با سخاوت از آن گذشتیم ،حاکم خداست، و روز قیامت روز بازگشت به اوست .
«و داستان این غارتگری را که در جای خود انجام گرفت رها کن .» و از این مسأله مهم در رابطه با فرزند ابو سفیان یاد کن ،که راستی روزگار مرا پس از گریاندن خنداند .به خدا قسم عجبی نیست،که دیگر از شدّت عجب جای تعجّب باقی نگذارد،و کژی فراوان به بار آورد .آنان کوشیدند تا نور خدا را از چراغش خاموش کنند،و فوران چشمه حق را مانع شوند ،و میان من و خودشان آب صاف را گل آلود و با آمیز کردند .اگر این مشکلات از ما و آنان برداشته شد آنها را به سوی حقّ خالص سوق خواهم داد ،و اگر چیز دیگری شد
ص:364
«خود را از غم و اندوه بر آنان تلف مکن،که خداوند به آنچه انجام می دهند داناست » .
حمد خدای را که آفریننده بندگان،و گستراننده زمین ،و جاری کننده آب در زمین های گود، و رویاننده گیاه در زمینهای بلند است .اوّلیتش را ابتدایی،و ازلیّتش را پایانی نیست .
و اوّل بی آغاز،و باقی بی آخر است .جبین ها به تعظیمش بر زمین،و لبها به توحیدش گویاست .اشیاء را به وقت آفریدن حدّی معین نمود تا جدا بودن حقیقتش از شباهت با آنها را روشن سازد .
اندیشه ها را توان آن نیست که او را به داشتن حدود و حرکات،و اعضاء و ابزار کار به سنجش آرند .
گفته نمی شود از کی بوده،و تا چه زمان خواهد بود ؟ظاهری است که نتوان گفت از چه آشکار شده ؟ و باطنی است که گفته نمی شود در چه چیز پنهان است ؟جسم نیست که زوال پذیرد،مستور نیست تا چیزی او را
ص:365
پوشانده باشد .از روی اتصال به اشیاء نزدیک نشده،و دوریش از موجودات به جدایی نیست .
نگاه خیره بندگان،و تکرار سخن آنان و نزدیک شدن و در نظر آمدن تپه ها ،و برداشتن قدم در شب سیاه،و شب آرام تیره ای که ماه درخشان بر آن سایه می اندازد ،و خورشید تابان در غروب و طلوع از پی آن می آید،و دگرگونی زمانها و روزگاران از آمد و شد شب و روز هیچ یک از او پنهان نیست .پیش از هر نهایت و مدّتی،و هر ضبط کردن و شمردنی وجود داشته .
از حدود و اندازه هایی که تحدیدکنندگان به او نسبت می دهند،و از داشتن نهایت اقطار مختلف ،و قرار گرفتن در مساکن،و جای گرفتن در اماکن که برایش خیال می کنند منزّه است .
حدود و اندازه برای آفریدگان او قرار داده شده و مخصوص غیر اوست .اشیاء را از موادّی که ازلی و دارای پیشینه باشند نیافرید ،بلکه آنچه را به وجود آورد خودش حدّش را معین نمود ، و آنچه را صورت داد نیکو صورت داد .چیزی از فرمانش امتناع نورزد،
ص:366
و او را از طاعت چیزی سودی نرسد.آگاهیش به مردگان گذشته همچون آگاهیش به زندگان باقی است ،و دانش او به آنچه در آسمانهاست همچون دانش اوست به آنچه در طبقات پایین زمین است .
ای آفریده شده بر اساس اعتدال،ای به وجود آمده مراعات شده در تاریکی های ارحام، و پرده های بسیار ،تو از عصاره گل آغاز شدی،و تا مدتی معلوم و زمانی معین در جایگاهی آرام نهاده شدی .در حالی که جنین بودی در شکم مادر جنبش داشتی،نه سخنی را می توانستی بگویی،و نه صدایی را می شنیدی .آن گاه از قرارگاهت به سرایی آورده شدی که آن را ندیده بودی،و راههای سودش را نمی شناختی .چه کسی تو را در کشیدن غذا از سینه مادرت هدایت کرد؟و چه کسی تو را به هنگام نیاز به آنچه نیازمند و طالب آن بودی
ص:367
آشنا نمود ؟هیهات!آن که از توصیف موجودی که دارنده شکل و اعضاء و اندام است ناتوان است از توصیف خالقش ناتوان تر،و از درک آفریننده از طریق حدود و اندازه های مخلوقات دورتر است .
از اعمال ناپسند عثمان شکایت کردند،و در خواست داشتند از طرف آنان با عثمان وارد گفتگو شود و بخواهد که رضایت مردم را جلب کند.پس امام نزد عثمان رفت و فرمود:
مردم به دنبال من هستند،و مرا بین خود و تو واسطه قرار داده اند ،به خدا قسم نمی دانم با تو چه بگویم ؟چیزی را نمی دانم که تو از آن بی خبر باشی ،و به چیزی که ندانی تو را دلالت نمی کنم ،تو می دانی آنچه را ما می دانیم ،به چیزی سبقت نگرفته ایم که تو را به آن آگاهی دهیم ، در پنهان به کاری نپرداخته ایم که آن را به تو برسانیم،آنچه ما دیده ایم تو هم دیده ای،و آنچه ما شنیده ایم تو هم شنیده ای ،و با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله مصاحبت داشتی چنانکه ما مصاحبت داشتیم .
ص:368
پسر ابو قحافه و پسر خطّاب از تو به عمل به حق سزاوارتر نبودند ، تو به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از نظر خویشاوندی از آن دو نزدیک تری ،و از دامادی او به جایی رسیدی که آن دو نفر نرسیدند.
(1).
پس خدا را خدا را در حفظ جانت ،که سوگند به خدا کور نیستی تا بینایت کنند،و جاهل نیستی تا دانایت نمایند ،راهها آشکار است،و نشانه های دین برپاست .آگاه باش که برترین بندگان خدا نزد خدا پیشوای عادلی است که هدایت شده و هدایت کند ،سنّت معلومی را به پا دارد،و بدعت مجهولی را بمیراند .سنّت ها نورانی هستند و دارای نشانه های مشخّص ، و بدعتها آشکارند و دارای علائم معلوم .و بدترین مردم نزد خداوند حاکم ستمکاری است که گمراه است و گمراه کننده ،سنّت در دست عمل را از بین ببرد،و بدعتهای متروکه را زنده کند .
ص:369
من از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم می فرمود:«پیشوای ستمکار را به عرصه گاه قیامت می آورند در حالی که او را نه یاوری است و نه عذر خواهی ،پس او را به آتش دوزخ می اندازند و چون سنگ آسیا در آتش می چرخد،سپس در قعر جهنّم به زنجیر می کشند ».و تو را به خدا سوگند می دهم نکند پیشوای مقتول این امت باشی ،زیرا سابقا گفته می شد:
«در این امت پیشوایی کشته خواهد شد که با کشته شدن او راه کشت و کشتار تا قیامت به روی این امت باز می گردد ،و امور امت را بر امت مشتبه سازد،و فتنه را در میان آنان می گستراند ، در آن وقت حق را از باطل تشخیص نمی دهند ،و در آن فتنه موج می زنند چه موجی،و آشوب می نمایند چه آشوبی!»در این کهولت سن و پایان عمر ،آلت دست مروان نباش که تو را به هر جا بخواهد براند ! عثمان در پاسخ حضرت گفت:«از مردم بخواه به من مهلت دهند تا ستمهای رفته بر آنان را بر طرف کنم .»امام فرمود:آنچه در رابطه با مدینه است مهلت لازم ندارد،
ص:370
و آنچه در ارتباط با خارج از مدینه است مهلتش تا وقتی است که فرمان تو برای رفع ظلم برسد .
موجودات را آفرید آفریدنی عجیب،از جانداران و بی جان ،و آرام و متحرک .و بر لطافت صنعش و عظمت قدرتش شواهدی آشکار اقامه کرد که عقلها در برابر آن سر فرود آوردند در حالی که به وجود او اعتراف نموده و تسلیم فرمان شدند .
و دلایل او بر توحیدش در گوشهای ما فریاد می زند ،و نیز آنچه از پرندگان گوناگون به وجود آورده،پرندگانی که آنها را در رخنه های زمین و شکافهای بین دو کوه، و قله کوههای بلند جای داده ،همانها که دارای بالهای گوناگون،و شکل های مختلف ، و در مهار تسخیر حضرت اویند،و با بالهای خود در شکافهای
ص:371
هوای باز،و فضای گشاده پرواز می کنند .آنها را در صورتهای شگفت آور پس از آنکه وجود نداشتند به وجود آورد،و با استخوانهای قوی مفصل ها که از نظر پنهان است ترکیب کرد و به هم پیوست ، بعضی از پرندگان را به خاطر سنگینی جثّه از اینکه به راحتی در فضای بالا پرواز کنند باز داشت ، و چنان مقرّر فرمود که بتوانند در نزدیکی زمین به پرواز در آیند .پرندگان را با لطافت قدرتش و دقّت صنعتش به رنگهای گوناگون در آورد .برخی از آنها سراسر در یک رنگ که رنگ دیگری با آن آمیخته نیست در آمده اند ،و دسته ای دیگر در رنگ دیگری فرو رفته اند به جز گردنشان که طوقی از غیر آن رنگ دارند .
و از عجیب ترین مرغان طاووس است که آن را در استوارترین شکل ایجاد کرد ، و رنگهایش را در نیکوترین مرحله نظام داد،با بالی که قلمهای آن را به هم پیوست،و دمی که آن را دراز و کشیده گردانید .چون به جانب طاووس ماده رود آن را باز کند ،به طوری که بر سرش سایه
ص:372
اندازد،گویی بادبان کشتی ای است از منطقه دارین که کشتیبان آن را از جای خود می گرداند.به رنگش می نازد، و به نازش می خرامد .چون خروس با ماده اش مباشرت می کند،و برای جفت گیری همچون شتران نر پر از شهوتی که برای جفت گیری آمده اند با آلات تناسلی خود به او نزدیک می گردد .تو را در این زمینه به دیدن وضع طاووس حواله می دهم،نه مانند کسی که اثبات مطلبی را به سندی ضعیف احاله می دهد .
و اگر آنچه دیگران خیال می کنند که آمیزش طاووس به آن است که اشکی از چشمهایش سرازیر می شود و در اطراف پلکهایش جمع می گردد و ماده آن اشک را به منقار بر می دارد و می خورد،سپس تخم گذاری می کند،و نطفه نر بجز اشک بیرون آمده از چشم او نیست ،این خیال بی پایه شگفت آورتر از این نمی باشد که مردم بر این گمانند که آمیزش کلاغ با قرار دادن منقار در منقار است .
انگار می کنی قلم های بال طاووس میله های چنگکی است ساخته شده از نقره،و آنچه از دایره های عجیب(زرد و سبز)بر بالها روییده گردن بندهای طلای ناب و پاره های زبر جد است .اگر بالش را به آنچه از زمین می روید تشبیه کنی می گویی:دسته گلی است که از شکوفه های بهاران چیده شده .
ص:373
و اگر آن را به جامه ها مثل بزنی همچون حلّه هایی است پر از نقش و نگار،و یا جامه های خوش منظر یمنی .و اگر آن را به زینت و زیور تشبیه کنی مانند نگین های رنگارنگی است که میان نقره مرصّع به جواهر قرار داده شده .
به مانند متکبّر دلشاد راه می رود،و هر زمان دم و بال خود را می نگرد از زیبایی پیراهن پر از نقش و نگارش و حمایل مرصعش به قهقهه می خندد ،و هرگاه به پاهای خود چشم می اندازد آنچنان فریاد می کشد که معلوم می شود دادخواهی می کند،و به دردی واقعی گواهی می دهد ،زیرا پایش مانند پای خروس دو رگه باریک و تیره است ، و از ساق استخوان پایش خاری پنهان بر آمده .در جای تاج خود کاکلی سبز و مزین به نقش دارد .محل بر آمدن گردنش مانند لوله ابریق کشیده و بلند است.جای فرورفتگی گردن تا شکمش چون رنگ نیل یمنی سبز سیر است،یا چون قطعه دیبایی است که آینه صاف و درخشنده ای بر روی آن نشانده باشند ،گویا چادری سیاه به خود پیچیده ،و از برّاقی
ص:374
گمان می رود که رنگ سبز خوش نمایی با آن در آمیخته است .
در شکاف گوشش خطّی است مانند سر قلم و سپید سپید چون گل بابونه ،که این سپیدی در میان رنگ سیاه اطرافش می درخشد ،کمتر رنگی است که نمونه آن در این حیوان به کار گرفته نشده ،و به خاطر صیقلی و برّاقی زیاد و درخشش و حسنش آن رنگ را بهتر جلوه داده ،و به مانند شکوفه های پراکنده است که بارانهای بهاری و آفتاب با حرارت هنوز آن را نپروریده .گاهی از پر خود بیرون می آید،و از پیراهنش برهنه می گردد، پرها پشت سر هم می ریزند،دوباره پی در پی می رویند،مانند برگ درختان که در پاییز فرو می ریزند ،سپس رشد کرده به هم می پیوندند تا بار دیگر به صورت اوّل باز گردند .
پر جدید در رنگ آمیزی مانند دفعه اول است،و هر رنگی در جای سابقش قرار می گیرد .چون به دقّت در مویی از موهای پر طاووس نظر کنی یک بار سرخ رنگ،و بار دیگر سبز زبر جدی،و مرتبه دیگر زرد طلایی نشان می دهد .پس چگونه
ص:375
فکرهای ژرف بین،و عقول با ذوق خلقت عجیب این حیوان را درک کند،و چسان توصیف وصف کنندگان وصفش را به نظم آورد ،با آنکه کوچکترین اجزایش اندیشه های ژرف بین را از درک عاجز نموده و زبان وصف کنندگان را ناتوان کرده است ؟!پاک است خداوندی که عقلها را از توصیف مخلوقی چون طاووس مبهوت و مقهور نموده با اینکه آن را چنان در برابر چشمها جلا داده که آن را محدود به حد معیّن و پدید آمده و با اندام ترکیب یافته و رنگ آمیزی شده درک کرده اند ،و زبانها را از بیان کیفیت آن در ناتوانی نشانده، و آنها را از شرح وصف این حیوان به عرصه عجز کشیده .پاک است خداوندی که پاهای موران و پشه های کوچک را استوار کرد تا برسد به بزرگتر از آنها از ماهیان دریا و پیلان عظیم الجثّه ،و بر خود لازم نموده که هیچ جسمی که جان در آن دمیده جنبش ننماید مگر آنکه مرگ را وعده گاه و فنا را پایان کارش قرار دهد .
ص:376
آنچه که از بهشت برای تو وصف می شود اگر با چشم دل بنگری،به شگفتی هایی که در دنیا پدید شده از شهوات و خوشیها و آرایش هایی که نظر را جلب می کند بی رغبت گردی ،و اندیشه ات در میان درختانی که شاخه هایشان به هم می خورد و ریشه هایشان در دل تپه هایی از مشک بر کنار جویهای بهشت پنهان شده سرگردان می گردد ،و فکرت در خوشه هایی از مروارید تر در شاخه های کوچک و بزرگ آن درختان ،و همچنین پدید آمدن میوه های گوناگون که از غلاف های خود سر برون آورده حیران می شود ،که آن میوه ها بدون زحمت و رنج چیده می شوند و بر اساس میل چیننده به دست می آیند،و عسل های پاک و شراب صافی در قصرهای ساکنان بهشت به گردش می آورند تا هر که بخواهد بهره مند گردد .بهشتیان مردمی هستند که که کرامت الهی به دنبال هم به آنان می رسد تا گاهی که در خانه جاودانی فرود آمدند،و از رنج نقل و انتقال سفرها ایمن شدند .ای شنونده اگر دل به آنچه که در بهشت از این مناظر شگفت انگیز به تو روی می آورد مشغول کنی
ص:377
روحت به تماشای آن از شوق بر آید ،و الان از این مجلس من برای هر چه زودتر رسیدن به آنها به همسایگی اهل قبور خواهی رفت .خداوند به رحمت خویش ما و شما را از از آن کسانی قرار دهد که از عمق دل و جان برای رسیدن به منازل نیکوکاران سعی و تلاش می نمایند .
گفتار آن حضرت«یؤرّ بملاقحه»کلمه«ارّ »کنایه از نزدیکی است،عرب گوید:«ارّ الرجل المرأة یؤرها»آن گاه که مرد با زن نزدیکی کند .و«کأنّه قلع داریّ عنجه نوتیّه»«قلع»بادبان کشتی است، و«داریّ»منسوب به دارین شهری است در ساحل دریا که از آنجا عطر می آورند .«عنجه» یعنی آن را بازگرداند،گفته می شود:«عنجت الناقة-کنصرت-اعنجها عنجا»وقتی که سر شتر را برگردانی.
و«نوتیّ»به معنی کشتیبان است .و«ضفّتی جفونه»دو طرف پلک دیده طاووس را منظور فرموده .
لغت ضفّتان به معنی هر دو جانب است.و فرمایش حضرت«فلذ الزبرجد»فلّذ جمع فلذة
ص:378
به معنای قطعه و تکه است .«کبائس»جمع کباسه به معنی خوشه است.«عسالیج»به معنی شاخه هاست، و مفردش«عسلوج»است .
کوچکتران شما باید به بزرگتران اقتدا کنند،و بزرگترهای شما باید به کوچکترها مهربان باشند .
همچون ستمکاران دوره جاهلیت نباشید که نه دنبال فهم دین بودند،و نه برای شناخت خداوند تعقل می کردند ،مثل مردم جاهلیت چون تخمی است که در محل تخم گذاری شتر مرغان پیدا شود،شکستنش گناه است، و وانهادنش باعث بیرون آمدن جوجه زیان رسان(زیرا ممکن است تخم مار سیاه باشد ).
ص:379
مسلمانان پس از اتفاق از هم جدا شدند،و از اصلشان پراکنده گشتند .گروهی از آنان(که بر حق بودند) به شاخه ای دست آویختند که شاخه به هر کجا متمایل شد آنها هم تمایل شدند .به زودی خداوند آنان را برای بدترین روز بنی امیه جمع کند چنانکه پاره های ابر در فصل پاییز جمع می شوند ،خداوند در میانشان الفت ایجاد می کند،و آنان را همچون ابرهای متراکم متّفق می نماید،آن گاه خداوند برای آنان درهایی می گشاید که چون سیل از جای بر انگیختنشان روانه می شوند مانند سیل دو باغ مردم سبا ،که از آن سیل هیچ زمینی سالم نماند،و هیچ تپه ای در برابرش تاب نیاورد ،و بر پایی کوه و بلندیهای زمین جریان آن سیل را باز نگرداند .خداوند آن مردم متفق را در میان درّه ها و رودخانه ها پراکنده می کند ، آن گاه همچون چشمه سار در قسمتهای مختلف زمین روان می سازد،حق از دست رفته گروهی را از گروه دیگر به کمک آنان می گیرد،و عدّه ای را به جای عدّه دیگر در شهرها قرار می دهد .قسم به خدا بنی امیه پس از برتری و حکومتشان آنچه در دست دارند آب می شود مانند دنبه ای که به روی آتش آب می شود .
ص:380
ای مردم،اگر یکدیگر را از یاری کردن حق فرو نمی گذاشتید،و از سست کردن پایه باطل سستی نمی کردید،آنان که همشأن شما نبودند در امور شما طمع نمی کردند،و آن که بر شما مسلّط شد قوی نمی گشت ،ولی شما چون بنی اسرائیل سرگردان شدید .به جانم سوگند پس از آنکه مرا از دست دادید سرگردانی شما چند برابر می شود به خاطر اینکه حق را پشت سر گذاشتید،و از نزدیک ترین فرد به پیامبر بریدید و به دورترین شخص متّصل شدید .بدانید اگر از امام بر حق خود پیروی می کردید شما را به راه رسول خدا می برد،آن وقت از رنج بیراهه رفتن راحت می شدید،و بار سنگین را از دوش خود به کناری می انداختید .
خداوند متعال کتابی هدایت کننده نازل کرد که خیر و شرّ را در آن کتاب بیان کرد ،پس راه
ص:381
خیر را انتخاب کنید تا هدایت شوید،و از بدی روی بگردانید تا در راه مستقیم قرار گیرید .واجبات! واجبات!آنها را به پیشگاه خداوند ادا کنید تا شما را به بهشت برسانند .خداوند چیزهایی را که بر شما مجهول نیست حرام کرد،و چیزهایی را که در آن عیبی نیست حلال کرد ،و حرمت مسلمان را بر آنچه دارای حرمت است برتری داد،و حقوق مسلمانان را در جاهای خود به سبب اخلاص و توحید محکم ساخت .پس مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او سالم باشند مگر برای حق،و آزار مسلمانان جایز نیست مگر امر واجبی در کار باشد .
بر مسأله ای که همگانی است و نیز مختصّ به هر یک از شماست و آن مرگ است پیشی گیرید ،زیرا مردم پیشاپیش شما(به راه آخرت رفته)اند،و قیامت هم از دنبال شما را می راند .خود را سبک کنید تا ملحق شوید،که رفتگان را نگاه داشته و چشم به راه فعلی ها هستند .از خدا نسبت به بندگان و شهرهایش پروا کنید،زیرا دارای مسئولیت هستید حتی نسبت به زمینها و حیوانات ،و خداوند را اطاعت کنید و از نافرمانی او بپرهیزید.چون خیر را مشاهده کنید آن را از دست مدهید،و چون شرّ را ببینید
ص:382
از آن روی گردانید .
عدّه ای به محضرش عرضه داشتند:چه خوب بود اگر آنان را که
در کشتن عثمان شرکت داشتند کیفر می دادی !امام فرمود:
ای برادرانم،آنچه را شما می دانید جاهل به آن نیستم،اما با کدام قدرت؟ در حالی که آنان همچنان بر تخت شوکت سوارند،و بر ما چیره اند و ما بر آنان چیره نیستیم ، این قوم همانهایی هستند که غلامان شما با آنها شوریدند،و اعراب بادیه نشین نیز به آنها پیوسته ، و اکنون در بین شما هستند و به هر شکلی که بخواهند شما را می آزارند .آیا شما را بر کمترین چیزی که می خواهید قدرت هست ؟این کار آنان قطعا کاری از سنخ کارهای جاهلیت بوده،و اینان را مدد کار و پشتیبان است .اگر در این مسأله حرکتی پیش آید مردم از چند دسته بیرون نیستند:گروهی
ص:383
رأیشان رأی شماست،و فرقه ای رأیشان غیر رأی شماست،و گروهی را نه این رأی است و نه آن رأی .
پس صبر پیشه کنید تا مردم آرام گیرند،و دلها از جوش و خروش بیفتد،و حقوق به آسانی گرفته شود .
در کنار من آرام باشید،و به انتظار دستورم بمانید،کاری نکنید که ارکان قدرت را ویران سازد،و توانایی را از دست ببرد،و به جای آن سستی و ذلّت آورد ،به زودی این مسأله را با مدارا حل می کنم تا وقتی که مدارا ممکن باشد،و هرگاه چاره ای نیابم آخرین دوا داغ نهادن است(و آنان را از دم شمشیر می گذرانم ) .
خداوند پیامبری راهنما با کتابی گویا و دینی استوار بر انگیخت،هلاک نمی شود مگر مخالف آن که اهل هلاکت است .عوامل هلاک کننده بدعتهای مشتبه به دین است،مگر خداوند انسان را از
ص:384
آنها حفظ کند .پیروی از حجّت خداوند حافظ زندگی شماست،از حجّت خدا اطاعت کنید بدون اینکه سرزنش شوید و به آن مجبور گردید .به خدا قسم باید پیروی کنید و گر نه خداوند حکومت اسلام را از شما خواهد گرفت،و آن را تا به دیگری منتقل نکند به دست شما نخواهد داد .
اینان بر اثر ناخشنودی از حکومت من جمع شده و دست به دست هم داده اند ،و من تا وقتی که بر اجتماع شما نترسم صبر پیشه می کنم ،زیرا اگر اینان بخواهند رأی ناصواب خود را عملی سازند سر رشته نظام مسلمین گسسته می شود .اینان از باب حسد بر کسی که خداوند حکومت را در اختیار او گذاشته به طلب دنیا برخاسته اند،و می خواهند وضع را به گذشته بر گردانند .حق شما بر ما عمل به کتاب خدا و روش رسول خدا صلی اللّه علیه و آله و قیام به حق او و بر پا داشتن سنّت آن حضرت است .
ص:385
عده ای از مردم بصره عربی را خدمت حضرت فرستادند تا حقیقت برنامه او را با اصحاب جمل معلوم کند و شبهه ای که در این واقعه برای آنان بود رفع شود .
امام آنچنان مسأله را برای او روشن کرد که دانست حق با آن حضرت است ،سپس به او فرمود:بیعت کن.
گفت:من فرستاده مردمم،کاری انجام نمی دهم تا به آنان باز گردم،حضرت فرمود :
اگر آنان که از جانب ایشان نزد من آمده ای تو را برای یافتن زمین باران خورده بفرستند و تو آن زمین را بیابی و پس از بازگشت،از گیاه و آبشان خبر دهی ولی به سخن تو اهمیت ندهند و به سوی زمین های بی آب و گیاه بروند،چه خواهی کرد ؟گفت:من آنان را رها می کنم و به محلّی که دارای آب و گیاه است می روم .امام فرمود:اکنون دستت را برای بیعت با من دراز کن .آن مرد گفت:
به خدا سوگند با تمام بودن حجت بر من نتوانستم از بیعت امتناع کنم،بنا بر این با آن حضرت بیعت کردم .
ص:386
آن مرد معروف به کلیب جرمی است .
بار خدایا،ای مالک آسمان افراشته،و فضای باز داشته،که آن را جای فرو شدن شب و روز،و منطقه حرکت خورشید و ماه،و جای آمد و شد ستارگان قرار داده ای ،و ساکنانش را گروهی از فرشتگانت نمودی،که از عبادتت خسته نمی شوند ،و ای پروردگار این زمین که آن را قرارگاه انسانها،و محل رفت و آمد خزندگان و چهارپایان ،و آنچه که از عدد بیرون است از موجودات دیدنی و نادیدنی قرار دادی .
و ای خداوند کوههای استوار که آنها را میخهای زمین،و تکیه گاه مخلوق نمودی ،اگر ما را بر دشمن پیروزی دادی از ستم بر کنار دار،و به راه حق مستقیم ساز ،
ص:387
و اگر دشمن را بر ما غلبه دادی شهادت را نصیب ما گردان،و ما را از فتنه نگاه دار .
کجایند مدافعان حریم ناموس ؟کجایند غیرتمندان وفادار ناموس پرست که به وقت بروز سختی ها به دفاع می پردازند ؟!ننگ پشت سر شما،و بهشت پیش روی شماست .
حمد خدایی را که آسمانی آسمان دیگر را،و زمینی زمین دیگر را از دید او نمی پوشاند .
کسی به من گفت:ای پسر ابو طالب،تو بر امر خلافت بس حریصی !به او گفتم:به خدا سوگند شما حریص تر و دورترید،و من سزاوارتر و نزدیکترم .من حقّ خودم را که شما بین من و آن مانع می شوید
ص:388
و مرا از دست یافتن به آن باز می دارید طلب کردم .هنگامی که در جمع حاضران با دلیل او را سرکوب کردم دستپاچه شد و گویا سرگردان ماند که پاسخم را چه بگوید .
الهی!من بر قریش و آنان که یاریشان می دهند از تو کمک می جویم،زیرا آنان با من قطع رحم کردند،و منزلت والایم را کوچک شمردند،و در ستیز با من در برنامه ای که حق من بود با یکدیگر همدست شدند ،آن گاه گفتند:هش دار،حق آن است که آن را بگیری،و حق آن است که آن را رها کنی .
به سوی جنگ بیرون شدند در حالی که حرم رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را همچون کنیزی که برای فروش می برند به دنبال خود کشاندند و او را با خود به سوی بصره روان ساختند ، طلحه و زبیر زنان خود را در خانه نشاندند و همسر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را در برابر تماشای خود و دیگران گذاشتند ،آن هم در میان لشگری که مردی از آنان نبود
ص:389
مگر اینکه دست طاعت به من داده بود،و با آزادی و اختیار بیعتم را پذیرفته بود ، آنان به فرماندار من و خزانه داران بیت المال مسلمین و مردم بصره هجوم بردند،گروهی را به شکنجه،و عده ای را به مکر و حیله کشتند .به خدا قسم اگر جز به یک نفر از مسلمانان دست نمی یافتند و عمدا و بدون گناه او را می کشتند،کشتن همه آنان بر من حلال بود ،زیرا همه در آن قتل حاضر بودند ولی مانع نشدند و از او به زبان و دست دفاع نکردند ،چه رسد به اینکه اینان برابر با عددی که داخل بصره شدند از مسلمانان به قتل رساندند .
99 رسول خدا امین وحی،و آخرین فرستادگان،و بشارت دهنده به رحمت،و بیم دهنده از عذاب او بود .
ص:390
ای مردم،آن که تواناترین مردم به حکومت،و داناترین آنان به امر خدا در کار حکومت است از همه به حکومت شایسته تر است .اگر در مسأله حکومت فتنه جویی به فتنه برخیزد بازگشت به حق از او خواسته می شود و اگر امتناع ورزید کشته می شود .به جانم سوگند،اگر جز با حضور همه مردم امامت منعقد نگردد چنین کاری شدنی نیست ،ولی آنان که حضور دارند ثبوت حکومت را بر غائبان حکم می کنند ،پس فرد حاضر حق رویگردانی،و غائب حق انتخاب غیر را ندارد.
بدانید که من با دو نفر می جنگم:مردی که چیزی را ادعا کند که حق او نیست،و کسی که رویگردان شود از چیزی که بر عهده اوست .
بندگان خدا،شما را به تقوا سفارش می کنم،که تقوا بهترین چیزی است که عباد حق یکدیگر را به آن سفارش می کردند،و از بهترین عاقبتها نزد خداست .بین شما و اهل قبله باب جنگ گشوده شده ،و این پرچم را به دوش نمی کشد مگر آن که اهل بصیرت و استقامت و دانای به موارد حق باشد .پس آنچه را به آن مأمور می شوید انجام دهید،و از آنچه
ص:391
نهی می گردید باز ایستید ،و در کاری تا دقیقا بررسی نکنید شتاب نورزید،زیرا آنچه را شما(از روی جهل) منکر آن هستید ما را قدرت تغییر آن هست .
بدانید دنیایی که نسبت به آن آرزومندید و به آن میل دارید ، و آن گاهی شما را به خشم و زمانی به خشنودی می برد ،نه خانه شماست و نه منزلی که برای آن آفریده شده اید،و نه جایی که شما را به آن دعوت کرده اند .بدانید که دنیا برای شما باقی نمی ماند و شما هم در آن باقی نخواهید ماند ،اگر دنیا شما را به ظاهرش فریفت از شرّش نیز بیم داد .
پس به خاطر بیم دهیش از آنچه فریبتان می دهد چشم پوشی کنید،و به خاطر ترساندنش از طمع به آن خودداری نمایید ، و در دنیا برای آخرتی که به آن دعوت شده اید بر یکدیگر پیشی گیرید ،و با عمق دل از دنیا روی بگردانید ،نباید احدی از شما به خاطر چیزی از دنیا که از او گرفته شده چون کنیز ناله بزند .
و با شکیبایی بر طاعت خدا و محافظت بر آنچه از کتابش که حفظ آن را از شما خواسته است نعمت خدا را بر خود تمام کنید .بدانید در صورتی که پایه دین خود را حفظ نموده باشید
ص:392
از دست دادن متاع دنیا به شما زیانی وارد نکند .و بدانید در صورت تباه کردن دین آنچه از دنیا حفظ کرده اید به شما سودی ندهد .خداوند دلهای ما و شما را متوجه حق کند،و شکیبایی را به ما و شما ارزانی دارد .
تا بوده ام به جنگ تهدید نشده،و از شمشیر ترسانده نمی شده ام،من به آنچه پروردگارم از نصرت به من وعده داده اعتماد دارم .به خدا قسم به خوانخواهی عثمان با سعی و تلاش شتاب نورزیده جز اینکه می ترسد خون عثمان را از او مطالبه کنند،زیرا به این مسأله متّهم است ،و در میان مردم کسی به کشتن عثمان حریص تر از او نبود ،او با این لشگر کشی می خواست مردم را به اشتباه اندازد تا واقعیت به صورت دیگر جلوه کند و در برنامه شک به وجود آید .به خدا سوگند
ص:393
در امر عثمان باید یکی از سه کار را انجام می داد که نداد :
اگر پسر عفّان چنانکه او می پنداشت ستمگر بود می باید قاتلان او را یاری می داد،و یارانش را می راند .و اگر مظلوم بود می بایست از کشته شدنش مانع می شد،و نسبت به کارهایش عذر موجه اقامه می کرد .و چنانچه در ظالم بودن یا مظلوم بودنش تردید داشت می بایست از او کناره گرفته به گوشه ای می خزید و مردم را به او وامی گذارد .ولی او هیچ یک از این سه کار را نکرد،و دست به کاری زد که راهش شناخته نیست،و عذرهایی که نسبت به آن اقامه می کند ناسالم است .
ای بی خبرانی که از شما بی خبر نیستند،و ای تارکان عهد حق که از شما به طاعت عهد گرفته شده ،
ص:394
چه شده که شما را رویگردان از خدا،و روی آورده به غیر او می بینم ؟!به چهار پایانی می مانید که چوپان آنها را به چراگاه و با خیز،و آبشخور دردانگیز برده .علف چرانی هستید که برای بردن به قصاب خانه علفش می دهند،زمانی که با او خوبی می کنند نمی داند از این خوبی کردن به او چه هدفی دارند، روزش را روزگار،و سیر شدنش را زندگی می پندارد .به خدا قسم اگر بخواهم هر کدام از شما را خبر دهم که از کجا آمده و به کجا می رود و تمام امورش چه خواهد شد خبر می دهم ،ولی می ترسم در باره ام دچار غلوّ شوید و مرا بر رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله تفضیل داده در نتیجه کافر گردید .
اما بدانید من به خاصّان از یاران خود که از خطر کفر و غلوّ در امانند این مطالب را خواهم رساند .
به خدایی که پیامبر را به حق برانگیخت و او را بر خلایق برتری داد،جز به راستی سخن نمی گویم ، رسول خدا مرا به همه این امور خبر داد،از هلاک هلاک شونده،و نجات نجات یافته، و عاقبت امر حکومت .هیچ حادثه ای بر من نمی گذرد جز اینکه پیامبر خبرش را در گوشم خواند،و مرا به آن آگاه ساخت .
ص:395
ای مردم،به خدا قسم شما را به طاعتی ترغیب نمی نمایم جز اینکه خود به عمل به آن از شما پیشی می گیرم ،و از گناهی باز نمی دارم مگر اینکه قبل از شما از آن باز می ایستم .
از بیان خداوند سود گیرید،و از موعظه های الهی پند پذیرید،و نصیحت خدا را قبول کنید ، که خداوند با آیات روشنش راه عذر را بر شما بسته،و حجّتش را بر شما تمام کرده،و از اعمال آنچه را دوست داشته و آنچه را مورد نفرتش بوده برای شما بیان فرموده،تا محبوبش را انجام دهید، و منفورش را ترک نمایید ،رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-مکرّر می فرمود:
«بهشت پیچیده به سختی ها،و دوزخ آمیخته به شهوات است ».
بدانید طاعتی نیست جز اینکه انجامش گران،و گناهی نیست
ص:396
مگر اینکه انجامش لذّت بخش است .پس رحمت خدا بر کسی که از شهوت باز ایستد،و هوای نفس را ریشه کن کند ،که این نفس دورترین چیزی است که از شهوت قطع شود، و پیوسته میل به هوسرانی و معصیت دارد .
بندگان خدا،بدانید که مؤمن شب را به روز و روز را به شب نمی برد مگر آنکه به نفس خود بد گمان است ،هماره از خود عیب جویی می کند،و خواهان افزایش کار نیک از نفس است .در امر دین چون گذشتگان که پیش از شما بودند،و رفتگانی که در برابر شما از دنیا رفتند باشید ،از دنیا خیمه بر کندند همچون خیمه برکندن کسی که کوچ می کند ،و آن را طیّ کردند چنانکه منازل را طی کنند .
بدانید که قرآن خیرخواهی است که خیانت نمی کند ،و هدایتگری است که گمراه نمی نماید،و سخنگویی است که دروغ نمی گوید .احدی با قرآن ننشست جز اینکه به فزونی یا کمی از پیش آن برخاست:فزونی در هدایت،و کم شدن در کور دلی .بدانید که برای کسی بعد از بودن با قرآن تهیدستی نیست،و برای احدی
ص:397
منهای قرآن بی نیازی نمی باشد .از قرآن برای بیماریهای خود شفا جویید،و از آن برای پیروزی بر مشکلات یاری خواهید ،که شفای از بزرگترین بیماریها که کفر و نفاق و تباهی و ضلالت می باشد در قرآن است .پس به وسیله قرآن از خدا بخواهید،و با عشق به قرآن به خدا توجه کنید،و به وسیله آن از مردم چیزی مخواهید ،قطعا عباد الهی در این دنیا با وسیله ای به مانند قرآن به خداوند توجه نکرده اند .
بدانید که قرآن شافعی است که شفاعتش پذیرفته گشته،و گوینده ای است که گفتارش تصدیق شده است ، آن که قرآن در قیامت به شفاعتش برخیزد شفاعتش در مورد او قبول است ،و از هر که شکایت نماید شکایتش پذیرفته است ،زیرا ندادهنده ای در قیامت ندا می دهد:«امروز هر انسانی دچار بذری است که افشانده و گرفتار نتیجه عمل خود است جز آنان که زارع بذر قرآن در سرزمین حیات خود بودند».
پس از بذر افشانان قرآن و تابعان آن باشید ،آن را رهنمای بر خدای خود قرار دهید،برای خود از قرآن طلب نصیحت کنید ،آراء خود را که بر خلاف قرآن است متّهم نمایید،و خواهش خود را که مخالف قرآن است خائن بدانید .
ص:398
عمل!عمل!سپس عاقبت!عاقبت!پایداری!پایداری! آن گاه صبر!صبر!پاکدامنی!پاکدامنی !قطعا برای شما پایانی است،خود را به آن برسانید ،و شما را نشانه ای است،به آن هدایت جویید ،و اسلام را هدفی است به آن برسید ،با انجام آنچه خداوند از حق خود بر شما واجب نموده،و تکالیفی که برای شما بیان داشته به خداوند روی آورید ،من شاهد شمایم،و روز قیامت به نفع شما اقامه حجت می کنم .
بدانید که آنچه در علم الهی مقدر گشته بود واقع شد،و قضایی که باید انجام می شد تدریجا وارد گشت ، من از وعده خدا و حجت او سخن می گویم ،خدای تعالی فرموده:«آنان که گفتند پروردگار ما اللّه است،سپس استقامت ورزیدند،فرشتگان بر آنان فرود می آیند که نترسید و محزون نباشید،و شاد باشید به بهشتی که وعده داده می شدید ».شما گفتید پروردگار ما خداست، پس بر کتاب خدا و بر طریق فرمان او،و بر راه شایسته بندگیش استقامت ورزید ،و از آن طریقه بیرون نروید،و بدعت در آن مگذارید،
ص:399
و با آن مخالفت نورزید ،زیرا آنان که از راه بیرون شوند در قیامت به خداوند راه نیابند .
از شکستن و دگرگون کردن اخلاق پسندیده برحذر باشید ،و زبان را یکی کنید،مرد باید زبان خود را ضبط کند،زیرا زبان نسبت به صاحبش چموش است ، به خدا سوگند بنده با تقوایی را نمی بینم که تقوایش او را سود دهد مگر آنکه زبانش را حفظ کند .قطعا زبان مؤمن پشت قلب او ،و دل منافق پشت زبان اوست ، زیرا مؤمن چون بخواهد سخنی گوید در باره آن در دل خود اندیشه نماید،اگر خیر بود آشکارش کند،و اگر شر بود نهفته اش دارد .و منافق هر چه به زبانش آید بگوید، نمی فهمد چه سخنی برای او سودمند و کدام گفتار برای او زیان آور است .رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود:«ایمان بنده ای استوار نمی شود مگر دلش استوار شود ،و دلش استوار نمی گردد مگر زبانش استوار شود ».پس هر یک از شما بتواند خدا را ملاقات کند در حالی که
ص:400
دستش از خون و مال مسلمین پاک،و زبانش از هتک آبروی آنان سالم باشد باید چنین کند .
بندگان خدا،بدانید قطعا مؤمن در امسال حلال می داند آنچه را سال اول حلال دانسته ،و این سال حرام می داند آنچه را سال نخست حرام می دانسته،بدعتی که مردم پایه گذاری کرده اند چیز حرام را بر شما حلال نمی کند،بلکه حلال همان است که خدا حلال کرده،و حرام همان است که خدا حرام نموده .به تحقیق امور را تجربه کرده و خوب آزمایش نموده اید،و از اوضاع گذشتگان پندتان داده اند،و برای شما مثلها زده اند ،و به آیینی واضح دعوت شده اید، از شنیدن دعوت کر نمی شود مگر بی گوش،و از دیدن آن کور نمی شود مگر بی چشم ،آن که خداوند از آزمایش ها و تجربه ها سودش نرساند به موعظه دیگر سود نبرد،و او را از پیش رو و آشکارا کوته فکری در آید تا آنجا که آنچه را نمی شناخته پندارد که می شناسد،و آنچه را که می شناخته ناشناخته انگارد .
زیرا مردم دو دسته اند:تابع شریعت،و پدید آورنده بدعت که او را از جانب خدا
ص:401
نه برهانی از سنّت و نه نوری از دلیل و حجّت است .
خداوند احدی را به مانند این قرآن پند نداده ،که قرآن رشته متین خدا و وسیله امین اوست،در آن بهار دل و چشمه های دانش است ،دل را به غیر آن مایه جلا نیست ،با آنکه پند پذیران از قرآن از دنیا رفتند،و فراموش کاران یا آنان که خود را به فراموش زده اند ماندند .چون خیری دیدید آن را کمک کنید،و چون شری مشاهده نمودید از آن دوری جویید ،که رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-هماره می فرمود:
«ای فرزند آدم،کار خیر انجام ده،و کار شرّ را رها کن،که در این حال نیکوکار و معتدلی ».
بدانید ستم سه گونه است:ستمی که بخشیده نشود،و ستمی که باز خواست شود،و ستمی که بخشیده شود و باز خواست نشود .اما ستمی که آمرزیده نشود شرک به خداوند است،خداوند سبحان فرموده:
«خداوند این گناه را که به او شرک آورند نمی آمرزد .»اما ستمی که آمرزیده شود ستم عبد بر خود است در ارتکاب بعضی از گناهان کوچک .امّا ستمی که باز خواست شود ستم بعضی از مردم
ص:402
بر بعض دیگر است .قصاص در قیامت شدید است،و آن زخم زدن با کارد، یا ضربه زدن با تازیانه نیست،بلکه برنامه ای است که اینها در برابرش اندک است .از تلوّن و رنگ به رنگ شدن در دین خدا بپرهیزید،زیرا اتّفاق در آنچه که از حق میل ندارید از تفرقه در آنچه از باطل دوست دارید بهتر است ،و خداوند پاک به هیچ یک از گذشتگان و فعلی ها بر اثر تفرقه خیری عطا نکرده است .
ای مردم،خوشا به حال کسی که عیب خودش او را از دنبال کردن عیوب مردم باز دارد ، و خوشا آن که در خانه اش بنشیند،روزی خود را بخورد،به طاعت پروردگارش مشغول باشد ، و بر گناهش گریه کند،او سر گرم کار خود بوده،و مردم از او در آسایش باشند .
ص:403
رأی بزرگان شما بر این شد که دو مرد را اختیار کردند،از آنان پیمان گرفتیم که بر اساس قرآن حکم کرده از آن تجاوز نکنند ،زبانشان با قرآن باشد و دلشان از آن پیروی نماید ،ولی از قرآن روی گرداندند،و حق را در حالی که می دیدند ترک کردند ، خواسته آنان ستمکاری،و عادتشان کژی بود.تعهّد ما با آنان در حکم کردن به عدالت و عمل به حق پیش از رأی زشت و حکم جائرانه آنان بود .حجت به سود ما و در اختیار ماست از آن هنگام که با راه حق مخالفت کردند،و حکمی غیر حکم خدا صادر نمودند .
ص:404
اشتغال به کاری او را سر گرم نمی سازد،زمانی باعث دگرگونی او نمی گردد،مکانی او را فرا نمی گیرد ، و زبانی قدرت وصفش را ندارد.شماره قطرات باران،و ستارگان آسمان،و ذرات خاکی که باد در هوا پراکنده ساخته،و نیز حرکت مورچه بر سنگ صاف،و خوابگاه موران کوچک در شب تار از او پوشیده نیست .محل افتادن برگها، و نگاه های زیرچشمی را می داند .و شهادت می دهم که معبودی جز خدا نیست،همتایی ندارد، در وجودش تردیدی نیست،نمی توان دینش را کافر شد،و آفریدن او را منکر گشت ،شهادت آن که نیّتش صادقانه،و باطنش پاک،و یقینش خالص،و میزانش سنگین است .
و شهادت می دهم که محمد بنده و فرستاده او،و برگزیده از موجودات است،
ص:405
که برای بیان احکام انتخاب شده ،و به کرامتهای گرانبهای الهی اختصاص یافته، و جهت ابلاغ رسالت های با ارزشش برگزیده شده ،و به سبب او نشانه های هدایت روشن، و سیاهی کور دلی و ضلالت زدوده گشته است .
ای مردم،دنیا کسی را که به او آرزو و دلبستگی دارد می فریبد،و بر جان کسی که به او رغبت کند بخل نمی ورزد،و بر هر که آن را به دست آورد چیره شود .سوگند به خدا ملّتی خرمی نعمت و عیش زندگی را از دست ندادند مگر به خاطر گناهانی که مرتکب شدند ، زیرا خداوند هرگز ستمکار به بندگان نیست .و اگر مردم به وقتی که بلاها بر آنان فرود آید، و نعمتها از دستشان برود،با نیت های صادقانه و دلهای مشتاق به پروردگار پناه ببرند آنچه را از دستشان رفته به آنان باز می گرداند،و هر فسادی را بر ایشان اصلاح می کند .
من بر شما از اینکه در غرور و جهل قرار بگیرید می ترسم ،کارهایی گذشت که شما نسبت به آن رغبت کردید و بدین سبب نزد من پسندیده نبودید ،و اگر روش نیکی که داشتید
ص:406
به شما برگردد از نیک بختان خواهید شد ،من تکلیفی ندارم جز اینکه بکوشم،اگر می خواستم(معایب گذشتگان را)بگویم می گفتم.خداوند بگذارد از آنچه گذشت .
فرمود:آیا چیزی را که نمی بینم می پرستم؟!ذعلب گفت:چگونه او را دیده ای؟حضرت فرمود :
دیده ها او را آشکار نبینند،اما دلها به حقیقت های ایمان او را درک کنند .به اشیاء نزدیک است بدون مماس بودن با آنها،و دور است از اشیاء بدون جدایی از آنان ،گویاست نه با اندیشه،اراده کننده است نه با تصمیم،سازنده است نه با عضو ،لطیف است ولی به پنهانی وصف نشود.بزرگ است و به خشونت و ستمکاری تعریف نگردد ،بیناست ولی به داشتن چشم معرفی نگردد ،مهربان است ولی به نازکدلی توصیف نمی شود .چهره ها برای عظمتش خاضعند،
ص:407
و دلها از بیمش لرزانند .
خدای را حمد می کنم بر امری که گذشت،و از کاری که مقدّر نمود،و بر مبتلا شدنم به شما ای مردمی که چون فرمان دهم اطاعت نکنید،و هرگاه دعوت نمایم به اجابتم بر نخیزید ، اگر مهلتتان دهند در سخن باطل فرو می روید،و اگر با شما بجنگند ناتوانی نشان می دهید ،اگر مردم دور امام بر حقّی را بگیرند به آنان طعنه می زنید ،و اگر ناچار به کار دشواری شوید عقب گرد می کنید .
دشمنتان بی پدر باد،برای پیروزی خود و جهاد بر حقّتان انتظار چه چیزی را می برید ؟ مرگ یا ذلّت ؟!به خدا قسم اگر مرگم برسد-که می رسد-بین من و شما جدایی می اندازد در حالی که از همنشینی با شما نفرت دارم،و با شما بودن به صورتی است که گویی تنهایم .
ص:408
شگفتا از شما!آیا دینی نیست که بر محور خود شما را جمع کند؟و حمیّتی نیست که شما را آماده کار نماید ؟ آیا عجیب نیست که معاویه ستمگران فرومایه را دعوت می کند و آنان بدون دریافت کمک و حقوق از او اطاعت می نمایند ،و من شما را-که باز مانده اسلام و باقی مانده مسلمانان هستید-به گرفتن کمک و قسمتی از حقوق بیت المال دعوت می نمایم ولی از دورم پراکنده می شوید و با من مخالفت می ورزید .دستوری مورد پسند از من به شما نمی رسد که همگی بپسندید، و دستوری ناپسند نمی رسد که همگی بر ناپسندی آن اجتماع کنید .قطعا محبوبترین چیزی که دوست دارم با آن روبرو شوم مرگ است .کتاب خدا را به شما آموختم،راه دلیل و برهان را به رویتان گشودم ، آنچه را نمی شناختید به شما شناساندم،آنچه را از دهان بیرون می انداختید به مذاقتان گوارا کردم ،ای کاش کور می دید،و خفته بیدار می شد !چه نزدیکند به بی معرفتی نسبت به حضرت حق ملّتی که رهبرشان معاویه،و آموزگارشان پسر زن زانیه(عمرو عاص)است !
ص:409
امام یکی از یاران خود را فرستاد تا از گروهی از سپاه کوفه که قصد داشتند
از ترس حضرت به خوارج ملحق شوند خبر بیاورد ،چون برگشت،حضرت پرسید:
آیا ایمن شدند و ایستادند،یا ترسیدند و کوچ کردند ؟عرضه داشت:بلکه کوچ کردند ای امیر مؤمنان.
حضرت فرمود
:
ایشان را هلاکت باد چنانکه قوم ثمود هلاک شدند .آگاه باشید،هنگامی که نیزه ها به جانب آنان نشانه رود، و شمشیرها بر سرشان فرود آید از کاری که کردند پشیمان شوند .
شیطان امروز شکست و فرار ایشان را خواست،و فردا از آنان بیزاری جوید و رهایشان سازد .بیرون رفتن از مدار هدایت،و افتادن در گمراهی کور دلی،و از راه حق باز ماندن،و طغیان و چموشی در مسیر گمراهی آنان را بس است .
ص:410
از نوف بکالی روایت شده
که امیر المؤمنین علیه السّلام این خطبه را در کوفه برای ما بیان فرمود، و به وقت ایراد خطبه به روی سنگی که آن را جعده فرزند هبیره مخزومی نصب کرد ایستاده بود ، و جبّه ای از پشم بر تن داشت،و بند شمشیر و کفش پایش از لیف درخت خرما بود، و پیشانی مبارکش از سجده مانند پینه زانوی شتر می نمود،و بدین گونه آغاز سخن فرمود :
حمد خدای را که بازگشت خلق و عواقب امر به اوست ،او را بر احسان عظیم،و برهان روشن و فراوانی فضل و نعمتش حمد می کنیم ،حمدی که حقّش را بجای آورد،و شکرش را ادا نماید،و نزدیک کننده به ثوابش،و موجب حسن مزید نعمتش باشد .و از او طلب یاری می نماییم یاری کسی که فضلش را امیدوار،و بهره اش را آرزومند، به دفعش از بلا مطمئن،و عطایش را معترف،و مطیع او به کردار و گفتار است .و ایمان می آوریم
ص:411
به او ایمان کسی که با حالت یقین به او امید دارد،و با حال ایمان به او روی آورده،مقرّانه در برابر او خاشع شده ،و با اعتقاد به یگانگی او برایش اخلاص ورزیده،و با تمجید او بزرگش شمرده، و با رغبت و کوشش به او پناه آورده است .
آن خدای پاک زاده نشده تا در عزّت شریکش شوند ،و نزاده تا چون بمیرد ارثی گذارد ،وقت و زمان بر او پیشی نجسته،و زیادت و نقصانی به او راه نیافته ،بلکه به آنچه از نشانه های تدبیر استوارش،و قضای محکمش به ما نموده بر عقول آشکار شده است .از شواهد آفرینش او خلقت آسمانهاست که بدون ستون برجا و بدون تکیه گاه بر پاست ،آنها را به طاعت خود دعوت فرمود و آنها مطیع و با اقرار ، بدون درنگ و تأخیر پاسخ دادند،و اگر اقرار آسمانها به ربوبیّت و اعترافشان به طاعت نبود آنها را موضع عرش،و جایگاه فرشتگان،و محل بالا رفتن گفتار نیکو و کردار شایسته بندگانش قرار نمی داد .
ص:412
ستارگان را نشانه هایی قرار داد تا روندگان سرگشته در نقاط آمد و شد اقطار زمین به آنها راه جویند .سیاهی پرده شب مانع نور افشانی اختران نگردد، و چادر سیاه شب قدرت بر طرف کردن درخشش ماه را که در آسمانها پخش است ندارد .
پاک است خدایی که سیاهی شبهای تار،و تاریکی شب آرام در زمینهای پست و قلّه کوههای تیره رنگ نزدیک به هم ،و غرّشی که از رعد در افق آسمان بر می خیزد، و آنچه که در برق ابرها آشکار می شود ،و برگی که از درخت می افتد و آن را بادهای تند-که با سقوط ستارگان می وزد -و باریدن باران از جای خود دور می کند از او پوشیده نیست،کجا افتادن و کجا قرار گرفتن هر قطره باران،و اینکه مورچه کوچک دانه را از کجا می کشد و به کجا می برد، و رزق پشه را چه چیزی کافی است،و هر ماده در شکمش چه باری دارد برای او معلوم است .
ص:413
و حمد خدای را که پیش از آنکه کرسی یا عرش،یا آسمان یا زمین،یا جن یا انس موجود شود بوده .به اندیشه درک نگردد،و به فهم اندازه گیری نشود، درخواست کننده ای او را مشغول نگرداند،بخشش از او کم ننماید ،با چشم نمی بیند.محدود به مکان نگردد، به داشتن مثل و مانند وصف نشود،به کمک ابزار و اعضا نمی آفریند،به حواس در نمی آید، و با مردم مقایسه نمی گردد .خداوندی که با موسی سخن گفت،و از آیات عظیمه اش به او نمایاند ولی بدون اعضا و ابزاری که به کار گیرد،که با موسی سخن گفت،و از آیات عظیمه اش به او نمایاند ولی بدون اعضا و ابزاری به کار گیرد،بی توسط سخنی که از کام و زبان کوچک درآید .
ای که خود را در وصف پروردگارت به زحمت می اندازی،اگر راست می گویی جبرئیل و میکائیل و سپاه ملائکه مقرّب را که در حجرات قدس سر به زیر افکنده،و عقولشان از وصف بهترین آفرینندگان عاجز است وصف کن .
آنانی را می توان به صفات شناخت که دارای اشکال و اعضا و مدّت و پایان و مرگ و نهایت اند .پس معبودی جز او نیست که به نورش هر ظلمتی را روشن ساخت،و به ظلمتش
ص:414
هر نوری را تاریک کرد .
بندگان خدا،شما را به رعایت تقوای الهی وصیت می کنم،خداوندی که شما را لباس پوشانید، و معاشتان را به فراوانی در اختیارتان گذاشت .اگر کسی برای جاوید ماندن در دنیا نردبانی می یافت، یا برای دفع مرگ راهی پیدا می کرد،هر آینه سلیمان بن داود علیه السّلام بود ، که سلطنت بر جنّ و انس را همراه با نبوت و منزلت عظیم قرب در اختیارش گذاشته بودند ،ولی چون روزی مقدّرش را خورد،و مدّت عمرش را تمام کرد،کمانهای نیستی با تیرهای مرگ به کارش پایان داد ، و شهرها از وجودش خالی،و خانه ها معطّل ماند،و همه مانده هایش را دیگران به ارث بردند .برای شما در نسلهای گذشته عبرت است .کجایند عمالقه و فرزندان عمالقه؟!کجایند فراعنه و فرزندان فراعنه؟!کجایند آنان که در شهرهای منطقه رس بودند و انبیاء را کشتند،و سنن فرستادگان حق را خاموش نمودند، و روش گردنکشان را زنده کردند ؟کجایند آنان که با لشگریان فراوان به راه افتادند،و هزاران
ص:415
نفر را فراری دادند،و سپاهیان گرد آوردند،و شهرها بنا کردند ؟!
زره حکمت و دانش در پوشید،و آن را به تمام آدابش از توجه و معرفت به آن،و فارغ نمودن دل برای آن فرا گرفت .حکمت نزد او گمشده ای است که در طلب آن است،و حاجتی است که در جستجوی آن است .از دیده پنهان است در آن زمانی که اسلام چون شتری خسته که دم بر زمین گذاشته و سینه بر آن نهاده دچار غربت است ،او باقی مانده ای از حجج حق،و جانشینی از جانشینان انبیاء خداست .سپس فرمود :
ای مردم،من به شما اندرزهایی دادم که انبیاء الهی امّتهای خود را به آن اندرز دادند،وظیفه خود را نسبت به شما آنچنان که جانشینان انبیا نسبت به مردمی که پس از آنان آمدند انجام دادند انجام دادم ،شما را به تازیانه پندم ادب کردم مستقیم نشدید،و با انذارهای حق
ص:416
راندم به نظم نیامدید !شگفتا از شما،آیا امامی غیر از مرا توقع دارید که شما را به راه آورد، و در مسیر ارشاد قرار دهد ؟! بدانید آنچه از دنیای به شما روی آورده بود روی گرداند،و هر آنچه روی گردانده بود روی آورد ، بندگان خوب خدا آماده کوچند ،کم دنیا را که ماندنی نیست به کثیر آخرت که از بین رفتنی نیست معامله کردند .برادران ما که در صفّین خونشان ریخته شد از اینکه امروز در دنیا نیستند چه زیانی بردند؟نیستند تا لقمه گلوگیر بخورند، و آب تیره ناگوار بنوشند .به خدا سوگند حق را ملاقات کردند و خداوند هم اجرشان را کامل و تمام عنایت فرمود، و آنان را از پس بیم در جایگاه امن جای داد .کجایند آن برادرانم که راه را به حقیقت طی کردند، و بر اساس حق از دنیا گذشتند ؟عمّار،ابن تیهان و ذو الشهادتین کجا هستند؟و کجایند نظیران آنان از برادرانشان که بر جانبازی پیمان بستند،و سرهای پاکشان برای تبهکاران فرستاده شد ؟!
ص:417
نوف گفت:در این وقت دست به محاسن شریف و کریم خود برد و زمانی طولانی اشک ریخت،سپس فرمود :
آه بر آن برادرانم که قرآن را تلاوت کرده آن را استوار داشتند،و واجبات را اندیشه نموده بر پا کردند،سنّت را زنده نمودند،و بدعت را میراندند ،به جهاد دعوت شدند اجابت کردند،به پیشوا اعتماد نموده تابعش شدند .آن گاه به آواز بلند فریاد زد :
جهاد!جهاد!ای بندگان خدا ،بدانید امروز لشگر را می آرایم، و هر که اراده رفتن به سوی حق را دارد بیرون آید .
نوف گفت:پس از آن برای حسین علیه السّلام ده هزار نفر ،و برای قیس بن سعد (رحمه اللّه)ده هزار نفر،و برای ابو ایّوب انصاری ده هزار نفر،و برای غیر اینان شماری دیگر نیرو قرار داد،و اراده جدّی برای بازگشت به جبهه صفین داشت ،ولی هنوز روز جمعه نرسیده که ابن ملجم ملعون بر آن انسان بی همتا ضربت زد ،نیروها برگشتند،و ما چون گوسپندانی بودیم که شبان
ص:418
خود را از دست داده و از هر طرف گرگها آنان را بربایند !
حمد خدای را که بدون دیده شدن شناخته شده ،خدایی که آفریننده است به غیر رنج و زحمت.
به قدرتش موجودات را آفرید،و با عزّتش گردن فرازان را به بند بندگی کشید،و با جودش بر بزرگان مهتری جست .اوست خدایی که مخلوقاتش را در دنیا جای داد،و رسولانش را به سوی جن و انس فرستاد،تا پرده از رخسار دنیا از برابر دیدگانشان بردارند ،و آنان را از زیانهای دنیای منهای تقوا بترسانند، و برای بیدار کردنشان در باره آن مثلها بزنند،و بر عیوب دنیا بینایشان گردانند،و آنچه مایه عبرت است از انقلاب حالات دنیا چون تندرستی ها و بیماریها ،و حلال و حرام برای مردم غافل باز گو کنند، و آنچه را خداوند برای اهل طاعت و معصیت از بهشت و جهنّم و کرامت و ذلّت آماده نموده
ص:419
بیان نمایند .او را به درگاهش سپاس و ستایش می گویم چنانکه از بندگانش سپاس و ستایش خواسته.
برای هر چیزی اندازه ای قرار داده،و برای هر اندازه مدّتی معین نموده،و برای هر مدّتی کتابی نگاشته است .
قرآن امر کننده و نهی کننده است،خاموش و گویاست،حجت خدا بر مردم است ، بر آن از خلق خود پیمان گرفت،و آنان را در گرو قرآن قرار داد ،نورش را تمام و دینش را به آن کامل کرد، پیامبرش صلّی اللّه علیه و آله را قبض روح کرد در حالی که از رساندن پیام هدایت به مردم به وسیله قرآن فارغ شده بود .پس خدا را بزرگ شمارید آنچنان که او خود را بزرگ شمرده ،زیرا خداوند چیزی از دینش را از شما پنهان نکرد،و امری را که مورد رضایت یا کراهتش باشد وانگذاشت جز اینکه برای آن علامتی ظاهر و نشانه ای محکم قرار داد،که یا از منکر نهی می کند و یا به معروف دعوت می نماید .
پس خشنودی و خشمش در گذشته و حال یکسان است .و بدانید خداوند هرگز از شما
ص:420
خشنود نمی شود به چیزی که به خاطر آن بر گذشتگان خشم گرفته،و هرگز بر شما خشم نمی گیرد به خاطر چیزی که به آن از پیشینیان خشنود شده ،شما در راهی روشن حرکت می کنید، و آنچه گذشتگان گفته اند در سخن تکرار می کنید .خداوند مئونه دنیای شما را کفایت کرده،و بر شکر ترغیب نموده،و ذکرش را بر زبانتان واجب کرده ، و شما را به تقوا سفارش نموده،و آن را منتهای خشنودی خود و خواسته اش از بندگان قرار داده .
پس تقوای الهی را پیشه سازید،خدایی که در برابر نظارت او هستید،و مهار زندگی شما در دست قدرت او و تغییرتان از حالی به حالی در کف قوت اوست ،اگر پنهان کنید می داند،و اگر آشکار نمایید ثبت می کند، نگهبانان با کرامتی را بر شما موکّل کرده که حقّی را از قلم نمی اندازند،و چیزی را بیهوده ثبت نمی کنند .
بدانید آن که تقوای الهی را رعایت کند خداوند راه خروج از فتنه ها را برایش باز کند،و به او نوری بنمایاند که از تاریکی برهد ،و او را در آنچه که میل و آرزوی اوست جاویدان کند،وی را نزد خود در خانه کرامت وارد سازد ،خانه ای که برای خود انتخاب نموده که سایه اش عرش،روشناییش شادمانی او،
ص:421
زیارت کنندگانش فرشتگان،و دوستانش انبیاء او هستند.پس بر معاد پیشدستی کنید،و بر مرگ پیشی جویید ،زیرا نزدیک است آرزوی مردم قطع شود،و اجل گریبانشان را بگیرد و باب توبه بر آنان بسته شود .شما اکنون در شرایطی هستید که کسانی پیش از شما از دنیا رفتند بازگشت به آن را خواستار شدند ،با آنکه شما در دنیا همچون رهگذرید از خانه ای که ملک شما نیست آماده سفرید که کوچ کردن از آن را به شما اعلام نموده،و توشه گرفتن از آن را امر کرده اند .
بدانید که این پوست نازک را طاقت بر آتش نیست،پس به خود رحم کنید،که شما خود را در دنیا به مصائب و رنجها امتحان کرده اید .آیا مشاهده کرده اید که یکی از شما به خاطر خاری که به بدنش فرو می رود و از لغزیدنی که دچار خونریزی می گردد، و از ریگ داغی که او را می سوزاند چگونه ناله سر داده و اظهار درد می کند؟پس چه طاقت و حالی خواهد داشت وقتی بین دو طبقه از آتش قرار گیرد،در حالی که همخوابه سنگ سوزان و همنشین شیطان گردد ؟! آیا می دانید وقتی مالک دوزخ بر آتش خشم گیرد آتشها به روی هم غلتیده و یکدیگر را به سختی می کوبند ،
ص:422
و هرگاه به آتش بانگ زند آتش دوزخ بی تابانه از نهیب او در میان درهای جهنم بر جهد ؟! ای پیر سالخورده که پیری با تو در آمیخته،چگونه خواهی بود وقتی گردن بندهای آتشین به استخوانهای گردن بپیوندد،و غلها به دستها وصل شود تا گوشتهای ساعد را بخورد ؟!ای مردم،خدا را!خدا را!اکنون که در تندرستی پیش از بیماری،و فراخی قبل از تنگدستی هستید ،پس در آزادی خود تا گرفتار نشدید بکوشید ،دیده ها را در شب بیدار دارید،شکمها را با روزه لاغر کنید، قدمها را به کار گیرید،اموالتان را انفاق نمایید ،بدنها را فدای جانها کنید و در این راه بخل نورزید ،که خداوند سبحان فرموده:«اگر خدا را یاری کنید خدا هم شما را یاری می کند و قدمهای شما را استوار می دارد»و نیز فرموده:
«کیست که به خداوند وام نیکو دهد که خدا آن را برایش به چند برابر باز گرداند؟و به خاطر این وام برای او اجر کریم است ».خداوند از روی ذلّت از شما یاری نخواسته،و به خاطر کمی مال قرض نطلبیده،
ص:423
از شما یاری خواسته در حالی که جنود آسمانها و زمین از اوست و او غالب و حکیم است ، از شما وام طلبیده در صورتی که مالک خزائن آسمانها و زمین بوده و بی نیاز و ستوده است، همه اینها به خاطر آزمایش شماست که کدامتان دارای بهترین عمل هستید .پس به سوی اعمال پسندیده بشتابید تا در بهشت با همجواران خدا باشید ،آنان که انبیا را با آنان رفاقت داد،و فرشتگان را به دیدارشان فرستاد، و چنان اکرامشان نمود که گوششان هرگز صدای آهسته آتش جهنم را نشنود ،و اندامشان را از برخورد با سختی و رنج مصون داشت،«این است عطای خداوند که به هر کس بخواهد عنایت می کند و خداوند صاحب بخشش عظیم است ».آنچه را می شنوید می گویم،و از خدا برای خود و شما یاری می خواهم،و او ما را بس است و وکیل خوبی است .
ص:424
شعار«لا حکم الاّ للّه»را آنچنان فریاد کرد که حضرت می شنید،فرمود:
ساکت باش،خدا رویت را سیاه کند ای بی دندان !به خدا قسم حق آشکار شد در حالی که تو بی مقدار بودی و صدایت آهسته،تا وقتی که باطل عربده کشید آن گاه چون شاخ بز نر به سرعت ظاهر شدی .
روایت شده:یکی از یاران امیر المؤمنین علیه السّلام که او را همّام می گفتند و مردی عابد بود
به حضرت عرضه داشت:
اهل تقوا را چنانکه گویی آنان را می بینم برای من وصف کن.امام در پاسخ
ص:425
او درنگ کرد ،سپس فرمود:ای همّام،تقوای الهی پیشه کن و کار نیک انجام ده،زیرا خداوند با اهل تقوا و اهل کار نیک است.همّام به این مقدار سخن قناعت نکرد و حضرت را قسم داد.حضرت خدا را سپاس و ثنا گفت و بر پیامبر-که درود خدا بر او و آلش باد-درود فرستاد و سپس فرمود :
اما بعد،خداوند پاک و برتر مخلوقات را آفرید در حالی که از اطاعتشان بی نیاز،و از گناهشان ایمن بود،زیرا عصیان عاصیان به او زیان نمی رساند، و طاعت مطیعان او را سود نمی دهد.پس روزی آنان را در میانشان تقسیم کرد،و هر کس را در دنیا در جایی که سزاوار بود قرار داد .پرهیزکاران در این دنیا اهل فضایلند،گفتارشان صواب،پوشاکشان اقتصادی،و رفتارشان افتادگی است .از آنچه خدا بر آنان حرام کرده چشم پوشیده،و گوشهای خود را وقف دانش با منفعت نموده اند .آنان را در بلا و سختی و آسایش و راحت حالتی یکسان است،و اگر خداوند برای اقامتشان در دنیا زمان معینی را مقرر نکرده بود از شوق به ثواب و بیم از عذاب
ص:426
به اندازه چشم به هم زدنی روحشان در بدنشان قرار نمی گرفت .
خداوند در باطنشان بزرگ،و غیر او در دیدگانشان کوچک است.آنان با بهشت چنانند که گویی آن را دیده و در فضایش غرق نعمتند،و با عذاب جهنم چنانند که گویی آن را مشاهده نموده و در آن معذبند .دلهایشان محزون،همگان از آزارشان در امان، بدنهایشان لاغر،نیازهایشان سبک،و نفوسشان با عفّت است .روزی چند را در راه حق صبر کردند که برای آنان راحتی جاوید به دنبال آورد،این است تجارتی سود آور که خداوند برای آنان مهیّا نمود.
دنیا آنان را خواست و آنان آن را نخواستند،به اسارتشان کشید و آنان با پرداخت جانشان خود را آزاد کردند .
به هنگام شب برای عبادت برپایند،در حالی که اجزای قرآن را شمرده و سنجیده تلاوت کنند، خود را به آیات قرآن اندوهگین ساخته،و داروی دردشان را از آن برگیرند .و چون به آیه ای بشارت دهنده بگذرند به مورد بشارت طمع کنند،و روحشان از روی شوق به آن خیره گردد،و گمان برند که مورد بشارت در برابر آنهاست.و چون به آیه ای بگذرند که در آن بیم داده شده
ص:427
گوش دل به آن دهند،و گمان برند شیون و فریاد عذاب بیخ گوش آنان است .
قامت به رکوع خم کرده اند،به وقت سجده پیشانی و دست و زانو و انگشتان پا بر زمین می گذارند،و از خداوند آزادی خود را از عذاب می طلبند .اما به هنگام روز،بردباران و دانشمندان و نیکوکاران و پرهیزکارانند.بیم از حق جسمشان را چون تیر تراشیده لاغر کرده، مردم آنان را می بینند به تصور اینکه بیمارند،ولی بیمار نیستند، و می گویند دیوانه اند،در حالی که امری عظیم آنان را بدین حال در آورده .
به طاعت اندک خشنود نمی شوند،و طاعت زیاد را زیاد ندانند.بنا بر این خود را به کوتاهی در بندگی متّهم کنند،و از عبادت خود در وحشتند .هرگاه یکی از آنان را تمجید کنند از آن تمجید بیم نموده و گوید:من از دیگران به خود آگاه ترم،و پروردگارم از خودم به من داناتر است،خداوندا،مرا به آنچه در باره ام گویند مگیر،و از آنچه می پندارند بهتر گردان،و زشتی هایی را که از من خبر ندارند بر من ببخش .
ص:428
از نشانه های دیگرشان آن است که هر کدام را دارای نیرومندی در دین،دوراندیشی با نرمی، ایمان همراه با یقین،حرص در دانش،علم با بردباری ،میانه روی در توانگری،فروتنی در عبادت،آراستگی در تهیدستی،بردباری در سختی، جویایی حلال،نشاط در هدایت،و دوری از طمع بینی .در عین به جا آوردن اعمال شایسته ترسان است.شب می کند در اندیشه شکر،و روز می کند در اندیشه ذکر.شب را به سر می برد با خوف،و روز می نماید دلشاد:خوف از غفلتی که او را از آن بر حذر داشته اند،و دلشاد از فضل و رحمت حق که به دست آورده .اگر نفس او را در آنچه بر او سنگین است از او پیروی نکند او نیز آنچه را که نفس به آن رغبت دارد به او نمی دهد.
روشنی چشمش در آن چیزی است که جاوید است،و بی رغبتی اش در آن است که فانی شدنی است.
بردباری را با دانش،و گفتار را با عمل آمیخته می کند .آرزویش کم و کوتاه،لغزشش اندک، دلش فروتن،نفسش قانع،خوراکش اندک،زندگیش آسان،دینش محفوظ،
ص:429
شهوتش مرده،و خشمش فرو خورده است.خیرش را متوقّع،و از شرش در امانند .
اگر در میان غافلان باشد از ذاکرانش به حساب آرند،و اگر در میان ذاکران باشد در شمار غافلانش نیارند.از آن که بر او ستم کرده بگذرد،به آن که او را محروم نموده عطا کند ، و با کسی که با او قطع رحم نموده صله رحم نماید.زبان دشنام ندارد،گفتارش نرم است،زشتیش پنهان، و خوبیش آشکار است،نیکی اش روی آورده،و شرّش روی گردانده،در حوادث آرام ، در ناخوشیها شکیبا،و در خوشیها شاکر است.بر دشمن ستم نمی کند، و به خاطر محبوبش مرتکب گناه نمی شود .پیش از حاضر کردن شاهد،خود اقرار به حق می نماید.امانت را تباه نمی کند،و آنچه را به یادش آرند به فراموشی نمی سپارد،احدی را با لقب زشت صدا نمی کند، به همسایه زیان نمی زند،به بلاهایی که به سر مردم می آید شادی نمی نماید ،در باطل وارد نمی شود، و از حق خارج نمی گردد.اگر سکوت کند سکوتش غمگینش نکند،و اگر بخندد قهقهه نزند ،چون به او ستم روا دارند صبر پیشه سازد تا خدا انتقامش را
ص:430
بگیرد.از خود در رنج است،و مردم از او در راحتند.در امر آخرت خود را به زحمت اندازد، و مردم را از جانب خود قرین آسایش کند .دوریش از آن که دوری می کند محض زهد و پاک ماندن، و نزدیکی اش به آن که نزدیک می شود به خاطر نرمی و رحمت است،دوریش از راه تکبّر و خودخواهی، و نزدیکی اش از باب مکر و فریب نیست .
راوی گفت:چون سخن به اینجا رسید همّام فریادی برکشید و جان داد .حضرت فرمود:
به خدا قسم از چنین پیشامدی بر او می ترسیدم.سپس ادامه داد:اندرزهای رسا با اهلش این گونه معامله می کند!یکی از حاضران فضول به حضرت گفت:خودت چه حالی داری؟فرمود :
وای بر تو،هر اجلی را وقت معیّنی است که از آن نمی گذرد،و علّتی است که از آن تجاوز نمی کند.
باز ایست و دیگر این چنین مگوی که این سخنی بود که شیطان بر زبانت جاری ساخت .
ص:431
خداوند را بر توفیقی که در بندگی عنایت کرده،و از معصیت باز داشته سپاس می گوییم.
و اتمام نعمت و چنگ زدن به ریسمانش را از او درخواست می نماییم .و شهادت می دهیم که محمد بنده و فرستاده اوست،آن وجود مبارکی که در راه خشنودی او در هر بلا و سختی فرو رفت ،و از هر شربت بلایی جامی نوشید،در حالی که نزدیکانش از او روی گرداندند،و بیگانگان بر دشمنیش اتفاق داشتند، عرب برای جنگ با او عنان گسیخته بود،و مرکب ها را برای کارزار با او به تازیانه رانده بود،تا دشمنی خود را به ساحت مقدسش وارد کند،از دورترین خانه،و بعیدترین جایگاه .
بندگان خدا،شما را به تقوای الهی سفارش می کنم،و از اهل نفاق می ترسانم،چرا که آنان
ص:432
گمراه و گمراه کننده اند،و دچار لغزش و لغزاننده اند .رنگ به رنگ می شوند،و به حالات گوناگون ظاهر می گردند،به هر وسیله کوبنده ای برای گمراه کردن شما متوسل می شوند،و در هر کمینگاهی کمین می گیرند.
قلوبشان فاسد،و ظاهرشان پاک می نماید .برای فریب مردم به دور از دیده حرکت می کنند، و چون روباه در میان جنگل انبوه از درخت می جهند.وصفشان به ظاهر دوای درد،و گفتارشان شفاست، امّا عملشان دردی است بی دوا.بر راحت مردمان حسد می برند،بر گرفتاری دیگران می افزایند، و امیدواران را نومید می کنند .اینان را به هر راهی افتاده ای،و در هر دلی شفیعی، و در هر غم و اندوهی اشکی است.مدح و ثنای یکدیگر را به هم وام دهند،و پاداش آن را متوقعند.
در سؤال اصرار ورزند،و به وقت سرزنش پرده دری کنند،و اگر در قضیه ای حکم قرار گیرند اسراف در ستم نمایند .برابر هر حقّی باطلی،و برای هر راستی کژی ای،و برای هر زنده ای قاتلی،و برای هر دری کلیدی،و برای هر شبی چراغی آماده کرده اند .با اظهار بی رغبتی زمینه ساز طمع خود هستند تا بازارشان را به پا دارند،و متاع های کاسد به ظاهر نفیس خود را رواج دهند.
ص:433
باطل می گویند ولی حق جلوه می دهند،و بد وصف می کنند و زیبا می نمایانند.راه سخت و تنگ باطل را آسان جلوه می دهند،و از راه حق بر این پایه که راهی سخت و تنگ است می ترسانند .اینان یاران شیطان، و زبانه های آتشند،«آنان حزب شیطانند،و بدانید حزب شیطان زیانکارانند » .
سپاس خدایی را که از آثار سلطنت،و بزرگی کبریاییش چندان آشکار کرد که دیده ها را از عجائب قدرتش متحیّر نمود،و اندیشه های دور پرواز انسانها را از شناخت حقیقت صفاتش مانع شد .و بر اساس ایمان و یقین و اخلاص و اعتقاد شهادت می دهم که معبودی جز اللّه نیست ،و گواهی می دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست،
ص:434
او را فرستاد در حالی که نشانه های هدایت کهنه شده،و راه روشن دین به نابودی رسیده بود.حق را آشکار کرد،خلق را خیرخواهی نمود،به طریق صواب رهنمون شد،و به میانه روی فرمان داد، درود و سلام خدا بر او و آل او باد .
بندگان خدا،بدانید خداوند شما را بیهوده و باطل نیافرید،و سر خود و آزاد رها نکرد.
اندازه نعمتش را بر شما می داند،و احسانش را نسبت به شما به شماره آورده است .از او پیروزی و رستگاری بخواهید،و روا شدن حاجت بطلبید و عطا و بخشش درخواست کنید،که بین شما و او حجابی نیست، و به روی شما از دیدار او دری بسته نشده .او در هر مکانی حاضر،و در هر وقت و زمانی موجود،و با هر انس و جنی همراه است .عطایش بر او رخنه وارد نمی آورد،وجودش از او نمی کاهد، گدایی گدا نعمتش را پایان نمی دهد،و بذل و بخشش خزائنش را به آخر نمی رساند،و کسی او را از توجه به دیگری باز نمی دارد،و صدایی او را از صدای دیگر غافل نمی کند،و عطایش به کسی مانع سلب عطا از دیگری نمی گردد،و غضبش او را از رحمتش باز نمی دارد ،و رحمتش بر کسی او را از کیفر
ص:435
دیگری غافل نمی کند،نهان بودنش او را از آشکاریش نمی پوشاند،و آشکار بودنش وی را از پنهانیش قطع نمی نماید .در عین نزدیکی دور است،و در عین بلندی نزدیک،و در عین آشکار بودن نهان، و در عین نهان بودن آشکار.جزا دهد و جزا داده نشود .از روی اندیشه و فکر کردن موجودات را نیافرید، و به خاطر رنج و خستگی از آنان یاری نجست .
ای بندگان خدا،شما را به تقوای الهی سفارش می کنم،زیرا تقوا زمام است و قوام حیات ، به ریشه های محکم آن تمسک جویید،و به حقایق آن چنگ زنید،تا شما را به مکانهای راحت،و محل های وسیع،و حصارهای محفوظ،و منازل عزّت برساند،آن هم در روزی که چشمها در آن خیره می شود،و همه جا در برابرش به تاریکی فرو می رود،و گله های شترهای آبستن (که اموال پربهایند)بی صاحب می ماند ،و در صور دمیده می شود،آن وقت هر روحی از بدن در آید، و هر زبانی لال شود،و کوههای بلند و صخره های پا برجا درهم ریزند، و جای آنها را سراب موّاج و درخشان گیرد،آثار و بناها چون زمینی نرم و هموار شود،
ص:436
آن روز نه شفیعی است که شفاعت نماید،و نه خویشی که دفع رنج کند،و نه عذر و بهانه ای که سود بخشد .
پیامبر را فرستاد زمانی که نشانه ای از دین بر پا نبود،و علامت روشنی وجود نداشت،و راهی آشکار نبود .
بندگان خدا،شما را به تقوای الهی سفارش می کنم،و از دنیا می ترسانم،که سرای کوچ و محلّ سختی و رنج است.ساکنش مسافر،و مقیمش جدا شونده از آن است.اهلش را به حرکت می آورد چنانکه طوفان سخت کشتی را در میان امواج دریاها به حرکت می اندازد ،گروهی غرق شده هلاک می شوند،و گروهی در دل امواج در مرز نجاتند،دامن بادها آنان را به این سو و آن سو می برند،و بر مرکب ترس و هول می رانند.آن که غرق شد باز یافتنش ناممکن، و آن که نجات یافت مسافر مرگ است .
ص:437
بندگان خدا،اکنون عمل کنید که زبانها باز،و بدنها سالم، و اندامها فرمانبردار،و عرصه گاه کوشش و آمد و شد وسیع،و جولانگاه عمل پهناور است، پیش از آنکه فوت شتابان در رسد،و موت بر شما وارد شود.آمدن مرگ را حتم بدانید، و(بی کار)به انتظار آن ننشینید .
حافظان دین و سنّت از اصحاب محمّد-صلّی اللّه علیه و آله-می دانند که من هرگز لحظه ای از فرمان خدا و رسول او روی نگرداندم،و با جان خود پیامبر را یاری دادم آن هم در میدانهایی که شجاعان فرار می کردند،و قدمها به عقب بر می گشت،با شجاعتی که خداوند مرا به آن گرامی داشت .
ص:438
رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-در حالی که سرش روی سینه من بود قبض روح شد،و جان آن حضرت در دستم روان گشت و آن را به چهره خود کشیدم.من عهده دار غسل آن حضرت-صلّی اللّه علیه و آله-بودم و فرشتگان در آن امر مرا یاری می کردند ،در و دیوارهای خانه فریاد می کشیدند،گروهی از ملائکه فرود می آمدند،و گروهی دیگر به آسمان می رفتند، سر و صدای فرشتگان از گوشم جدا نمی شد،بر او درود می فرستادند تا او را در ضریحش پوشانیدیم.پس چه کسی از من در حیات و مرگ به او سزاوارتر است ؟!اینک با دیده بصیرت به راه افتید، و باید در جنگ با دشمنانتان نیّت شما صادق باشد.به خداوندی که جز او خدایی نیست من بر راه حق هستم،و دشمنان بر لغزشگاه باطل.آنچه را می شنوید می گویم، و برای خود و شما از خداوند آمرزش می طلبم .
ص:439
خداوند آواز وحوش را در بیابانها،و گناهان بندگان را در نهانها، و آمد و شد ماهیان را در دریاهای ژرف،و تلاطم امواج آب را با وزش تندبادها خبر دارد.
و شهادت می دهم که محمّد برگزیده خدا و سفیر وحی و رسول رحمت اوست .
اما بعد،شما را به پروای از خدایی سفارش می کنم که آفرینش شما را آغاز کرد،و بازگشت شما به او،و بر آورده شدن حاجاتتان به قدرت او،و پایان رغبت شما به سوی او،و راه معتدل شما به جانب او،و پناه از همه بیمها حضرت اوست .زیرا تقوا داروی درد دلهایتان،بینایی کوری باطنتان،شفای بیماری اجسادتان،صلاح فساد سینه هایتان،پاکی چرک نفوستان،جلای پرده دیدگانتان،
ص:440
ایمنی خوف دلهایتان،و روشنی تاریکی جهلتان می باشد .طاعت خدا را جامه جان کنید نه پوشش جسم،به باطن فرمانبردار حق باشید نه به ظاهر،طاعت را چون رگ و پی در اعضاء و جوارحتان قرار دهید،و آن را بر همه امورتان حاکم گردانید ،و آن را آبشخور به هنگام ورود به قیامت و شفیع رسیدن به آرزوها،و سپر روز وحشت،و چراغهای دل گورها،و آرامش دهنده ترسهای طولانی،و زداینده اندوه مواطن پر وحشت خود قرار دهید .زیرا طاعت خدا نگهدارنده از عوامل فراگیر هلاک،و حافظ از امور وحشتناک،و مانع گرمای آتش افروخته شده است .آن که دست به دامن تقوا بزند سختی ها پس از نزدیک شدن از او دور می گردد، و امور بعد از تلخی برای او شیرین می شود،و امواج فتنه ها پس از تراکم از اطراف او پراکنده می گردد،و دشواریها پس از رنجاندنش بر او آسان می شود ،و باران کرامت پس از نایاب شدن بر او می بارد،و رحمت رمیده شده به او روی می آورد، و چشمه نعمت پس از خشک شدن بر او به جوشش می آید،و برکات کاسته شده بر او فراوان
ص:441
می گردد .
پروای از خدایی را پیشه کنید که شما را به موعظه خود سود بخشید،و به پیامش شما را پند داد، و به نعمتش بر شما منّت نهاد.پس وجودتان را برای عبادت او رام کنید،و حق طاعتش را به جا آورید .
سپس(بدانید)این اسلام همان دین خداست که آن را برای خود انتخاب کرد،و آن را به دیده عنایت پرورید،و بهترین خلق را برای ارائه آن برگزید،و ستونهای آن را بر پایه محبت خود استوار نمود .
ادیان را با عزت آن خوار کرد،و به رفعتش سایر آیین ها را به پستی نشاند،و به کرامتش دشمنان را ذلّت داد، به یاریش مخالفان را سرکوب کرد،و به رکن قوی آن ارکان گمراهی را نابود ساخت،تشنگان معنی را از حوضهایش سیراب نمود،و آبگاهش را با نیروی الهی آبکشان پر کرد .آن گاه اسلام را چنان قرار داد که رشته اش نگسلد،حلقه هایش نگشاید،اساسش منهدم نگردد،ارکانش زوال نپذیرد.
درختش ریشه کن نشود،مدّتش به آخر نرسد،قوانینش کهنه و پوسیده نگردد ،
ص:442
شاخه هایش قطع نگردد،راههایش تنگ نشود،آسانیش به دشواری نرسد سپیدش سیاه نگردد،قامت راستش کج نشود،چوبه اش نپیچد، و راهش صعب العبور نگردد،چراغهایش خاموش،و شیرینیش تلخ نشود .اسلام ستونهایی است که خداوند پایه هایش را در حق کار گذاشته،و بنیان آن ستونها را محکم کرده، چشمه هایی است که نهرهایش پر آب،و چراغهایی است که نورش تابان،و مشعلگاهی است که مسافران به آن راه جویند،و نشانه هایی است که راهها به آن قصد می شود،و آبشخورهایی است که واردان به آن سیراب می گردند .
خداوند نهایت خشنودی،و برترین قوانین،و بالاترین مرتبه طاعت را در اسلام قرار داده.
بنابر این ارکانش پا برجا،بنایش رفیع،برهانش نورانی، شعله اش فروزان،سلطنتش شکست ناپذیر،و نشانه اش بلند،و ستیز با آن غیر ممکن است .
پس اسلام را محترم دارید و از آن پیروی نمایید.و حقّش را ادا کنید،و آن را در جایگاه خود قرار دهید .
آن گاه خداوند محمّد-صلّی اللّه علیه و آله-را به حق برانگیخت
ص:443
وقتی که دنیا به سپری شدن نزدیک شده،و آخرت روی آورده،و سر سبزی دنیا پس از روشنی تاریک،و اهلش را در مشقّت قرار داده بود،آن زمان که بستر دنیا ناهموار ، و آماده نابودی و نیستی بود.زمانش رو به پایان،و نشانه های زوالش نزدیک شده بود، آن زمان که اهل دنیا رو به نابودی،و حلقه اش رو به شکسته شدن،و ریسمانش رو به پاره شدن، و نشانه هایش رو به کهنه شدن،و عیب هایش رو به مکشوف شدن،و درازی مدّتش رو به کوتاه شدن می رفت .
خداوند پاک آن حضرت را تبلیغ کننده رسالت،و وسیله کرامت امّت،و بهار اهل زمان،و بلندی مرتبت یاران،و شرف هواخواهان خود قرار داد .
سپس قرآن را بر او نازل کرد،نوری که چراغهایش خاموش نمی شود،و چراغی که افروختگی اش کاهش بر نمی دارد،و دریایی که قعرش درک نمی گردد،و راهی که حرکت در آن گمراهی ندارد، و شعاعی که روشنی آن تاریک نمی شود ،و جدا کننده حق و باطلی که برهانش خاموشی ندارد، و ساختمانی که پایه هایش ویران نگردد،و دارویی که بیم بیماریهای آن نمی رود،و بلند مرتبه ای که
ص:444
یارانش را شکست نرسد،و حقّی که مدد کارانش دچار شکست نشوند .قرآن معدن ایمان و میان سرای آن،چشمه های دانش و دریاهای آن،باغهای عدل و داد و حوضهای آن، پایه های اسلام و اساس آن،وادیهای حق و دشت های سر سبز آن است ،دریایی است که آب برداران آبش را تمام نکنند،و چشمه هایی است که آبکشان آب آنها را به آخر نرسانند،و آبشخورهایی است که واردان از آن کم ننمایند،و منازلی است که مسافران راهش را گم نکنند، و نشانه هایی است که از چشم راهروان پنهان نماند،و تپّه هایی است که روندگان از آنها نگذرند .
خداوند آن را سیرابی تشنگی دانایان قرار داد،و نیز بهار قلوب بینایان،و مقصد راههای صالحان،و دوایی که پس از آن بیماری نیست،و نوری که با آن تاریکی نباشد، و ریسمانی که جای چنگ زدن به آن محکم است،و حصار با بنیانی که آفات را بر اوج آن راه نیست ، و برای دوستدارانش عزّت،و برای واردش صلح و ایمنی،و برای اقتدا کننده به آن راهنما، و برای آن که آن را مذهب خود قرار دهد عذر و دلیل،و برهان کسی که با آن سخن گوید،
ص:445
و شاهد آن که به وسیله آن به جدال با دشمن برخیزد،و پیروزی آن که به آن حجّت آورد،و راهبر کسی که به آن عمل نماید ،و مرکب آن که آن را به کار اندازد،و نشانه واضح برای کسی که نشانه جوید، و سپر باز دارنده از بلا برای آن که آن را در برکند،و دانش برای کسی که آن را در گوش جای دهد، و خبری صحیح برای آن که روایت کند،و حکمی حقّ برای کسی که با آن حکم نماید .
پایبند امر نماز شوید،و بر آن محافظت نمایید،و آن را زیاد بخوانید، و به نماز به خداوند تقرّب جویید،زیرا بر مؤمنین امری واجب در اوقاتی معین است.آیا پاسخ اهل عذاب را نشنیدید زمانی که از آنان پرسیده می شود:«چه چیز شما را به جهنّم آورد؟می گویند:
از نمازگزاران نبودیم »؟!نماز همچون ریختن برگ درخت گناهان را می ریزد،
ص:446
و همچون بندی که باز گردد بند گناهان را می گشاید .رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله نماز را به چشمه آب گرمی که بر خانه انسان باشد و شبانه روزی پنج نوبت خود را در آن بشوید تشبیه کرده است،که آیا چرک و آلودگی در بدن چنین کسی باقی خواهد ماند ؟ از مردم مؤمن حق نماز را آنانی شناختند که زیبایی متاع دنیا،و مایه چشم روشنی از فرزندان و اموال آنان را به خود مشغول نکرده،خداوند سبحان می فرماید:«مردانی که آنان را تجارت و داد و ستد از ذکر خدا و به پا کردن نماز و ادای زکات باز نمی دارد ».
رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله با اینکه مژده بهشت را از خداوند دریافته بود خود را برای نماز به زحمت می انداخت،به خاطر اینکه خداوند به او فرموده بود:«اهل خود را به نماز امر کن،و نسبت به آن شکیبا باش».آن حضرت اهلش را به نماز امر می فرمود،و خود نیز در به پا کردن آن شکیبایی به خرج می داد.
آن گاه نماز با زکات برای اهل اسلام وسیله قرب به خداوند قرار داده شده ، کسی که زکات را از روی رغبت ادا کند برای او کفّاره از گناه،و مانع و سپر
ص:447
عذاب خواهد بود .انسانی که زکات می پردازد نباید خاطر به آن مشغول سازد،و به این علت اندوهی به دل راه دهد.
زیرا کسی که آن را از روی بی میلی بپردازد و به اجری که از خود زکات برتر است امید داشته باشد به سنّت پیامبر جاهل است،و در بردن پاداش مغبون،و در عمل گمراه،و حسرتش در پیشگاه حق طولانی خواهد بود .
سپس اداء امانت است،آن که امین نیست زیانکار است.امانت بر آسمانهای بر افراشته،و زمین های گسترده،و کوههای بلند و استوار عرضه شد،در حالی که درازتر و پهن تر و بلندتر و بزرگتر از آنها نبود ، و اگر چیزی به خاطر طول و عرض و یا قدرت و عزت از قبول امانت امتناع می ورزید هر آینه آسمان و زمین و کوه بود،امّا از عقوبت ترسیدند،و آنچه را که موجود ضعیف تری چون انسان به آن نادان بود درک کردند«انسان ستمکار و نادان است ».
آنچه بندگان در شب و روز خود انجام می دهند بر خداوند پاک مخفی نیست،به کار پنهان عباد آگاه و به علمش بر آن محیط است،اعضای شما
ص:448
شاهدان خدا بر شما،و اندامتان لشگر حق،و درونتان جاسوسان الهی هستند،و خلوتهای شما برای او آشکار است .
به خدا قسم معاویه زیرک تر از من نیست،ولی او خیانت می ورزد و گناه می کند ، و اگر غدر و مکر نکوهیده نبود من از زیرک ترین مردمان بودم،ولی هر نیرنگی معصیت است،و هر معصیتی نوعی کفر است،و هر نیرنگ بازی را در قیامت نشانه ای است که به آن شناخته می شود .
سوگند به خدا که من با مکر و حیله غافلگیر نمی شوم،و با شدّت و سختی ناتوان نمی گردم .
ص:449
ای مردم،در راه هدایت از کمی اهل آن وحشت نکنید، که مردم بر سر سفره ای گرد آمده اند که زمان سیری آن اندک،و مدّت گرسنگی آن طولانی است .
ای مردم،جز این نیست که خشنودی و خشم است که مردم را بر محوری جمع می کند.غیر این نبود که ناقه ثمود را یک نفر پی کرد،امّا عذاب خداوند همه را گرفت چون همگان به آن برنامه رضایت دادند ، خداوند سبحان فرمود:«همه آن را پی کردند،پس همه پشیمان شدند».آن گاه سرزمین آنان بر اثر فرو رفتن صدا کرد مانند صدای فرورفتن آهن داغ در زمین نرم و هموار .
ای مردم،هر که راه راست و روشن را به پیماید به آب رسد،و هر که بیراهه رود در بیابان به سرگردانی افتد .
ص:450
گویی با پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بر سر قبرش درد دل می کرد ای رسول خدا،از من و دخترت بر تو سلام باد که در جوار تو آمد،و به سرعت به تو ملحق شد .ای رسول حق،از دوری دختر برگزیده ات شکیبایی ام کم شد،و طاقتم از دست رفت،جز آنکه مرا در فراق عظیم تو، و سنگینی مصیبتت جای تسلیت(در مصیبت فاطمه)است .زیرا من بودم که با دست خود تو را در آغوش خاک جای دادم،و سرت بر سینه من بود که روح پاکت از قفس تن پرید.ما از خداییم و به خدا باز می گردیم .راستی که امانت باز گردانده شد،و گروگان دریافت گردید.اما غصه من ابدی است،و شبم قرین بیداری است تا زمانی که خداوند برای من جایگاهی را که تو در آن اقامت داری
ص:451
اختیار کند .به زودی دخترت از همدستی امت برای ستم بر او به تو خبر خواهد داد،در پرسیدن از او اصرار کن،و خبر اوضاع را از او بخواه،در حالی که بین ما و تو فاصله زیادی نشده و زمانه از یادت خالی نگشته این همه ستم به ما شد .به هر دو نفر شما سلام باد سلام وداع کننده نه سلام رنجیده خاطر دلتنگ.
اگر از کنار مرقدت بروم نه از باب ملالت است،و اگر بمانم نه از جهت بدگمانی به آنچه خداوند به صابران وعده داده است .
ای مردم،دنیا سرای گذر،و آخرت خانه همیشگی است،از سرای گذر برای خانه دائمی توشه برگیرید،و نزد آن که اسرار شما را می داند پرده حرمت خود را ندرید ، دلهایتان را از دنیا خارج کنید قبل از آنکه بدنهایتان را خارج کنند.
ص:452
در دنیا آزموده شده اید،و برای غیر آن به وجود آمده اید .انسان وقتی از دنیا می رود مردم می گویند:
(از ثروت)چه گذاشت؟و فرشتگان می گویند:(از عبادت)چه فرستاد؟خدا پدرانتان را خیر دهد، مقداری پیش فرستید که در آخرت به سود شماست،و تمام آنچه را دارید پس از خود به جا نگذارید که به زیان شماست .
خدا شما را رحمت کند،مجهّز شوید که شما را برای کوچ کردن دعوت کرده اند،میل ماندن در دنیا را کم کنید ،و با توشه شایسته ای که دارید به سوی خدا باز گردید،که پیش روی شما گردنه ای سخت،و منازلی ترسناک و هول آور است،که چاره ای از ورود به آن و وقوف در آن ندارید .بدانید مرگ به طور جدّی دیده خود را به سوی شما دوخته،
ص:453
گویا به چنگالهایش که در شما فرو رفته دچار هستید،و امور شدید و عظیم و سنگین و طاقت فرسا بر شما حمله آورده .پس پیوندهای دنیا را از خود قطع کنید،و به توشه تقوا پشت خود را قوی گردانید.
[در گذشته نیز(خ 84)قسمتی از این سخن با اختلاف در روایت گذشت .]
و آنان از اینکه حضرت آنها را طرف مشورت قرار نداده و در امور حکومت از آنها یاری نجسته شکایت داشتند.
برای چیزی اندک خشم گرفتید،و فراوان را واگذاشتید.به من نمی گویید که در چه چیزی حق داشته اید که شما را از آن منع کردم؟یا در کدام سهم خود را بر شما پیش انداختم؟یا کدام دعوا را مسلمانی به من رجوع کرده که نسبت به حلّش عاجز بوده یا حکمش را نمی دانستم یا راه قضاوتش
ص:454
را اشتباه کردم ؟ به خدا قسم نسبت به حکومت رغبتی نداشتم،و مرا در حکومت نیازی نبود، شما مرا به آن خواندید،و شما بار آن را بر دوشم نهادید.پس زمانی که حکومت به من رسید به کتاب خدا و دستوری که برای ما وضع کرده بود و ما را به آن فرمان داده بود ، و به آنچه پیامبر صلّی اللّه علیه و آله سنّت قرار داده بود نظر انداختم و از آن پیروی کردم، و در این زمینه به رأی شما و غیر شما نیازمند نبودم،و حکمی واقع نشد که به آن جاهل بوده تا از شما و دیگر مسلمانان خواهان مشورت باشم،که اگر حکمی را آگاه نبودم از شما و دیگران رویگردان نمی شدم .و اما آنچه یاد کردید که چرا در مسأله بیت المال به طور مساوی عمل کرده ام، این مطلبی است که در آن به رأی خود حکم نکردم،و بر اساس خواسته خویش عمل ننمودم، بلکه من و شما دریافته ایم که این رویّه همان است که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله قرار داده و حکمی قطعی است،و من در آنچه که خداوند از تقسیم بیت المال به آن فرمان داده،
ص:455
و حکمش را امضاء نموده نیازمند به رأی شما نبودم.سوگند به حق که برای شما و غیر شما نزد من حقّی نیست تا از آن پوزش بخواهم.خداوند دلهای ما و شما را متوجه حق کند،و به ما و شما صبر عنایت فرماید .
آن گاه فرمود:خداوند رحمت کند کسی را که چون حقّی دید آن را کمک کند، یا ستمی را مشاهده نمود از آن باز دارد،و یار ستمدیده باشد تا جایی که او را به حقّش برساند .
پسند من نیست که شما دشنام دهنده باشید،ولی اگر در گفتارتان کردار آنان را وصف کنید و حالشان را بیان نمایید به گفتار صواب نزدیک تر و در مرتبه عذر رساتر است .بهتر است به جای دشنام بگویید:خداوندا،ما و اینان را از ریخته شدن خونمان حفظ فرما،و بین
ص:456
ما و آنان اصلاح کن،این قوم را از گمراهی نجات بخش تا آن که جاهل به حق است آن را بشناسد، و آن که شیفته گمراهی است از آن باز ایستد .
این جوان را به فرمان من از جنگ مانع شوید مبادا پشتم را بشکند،زیرا دریغم می آید که با شهید شدن این دو جوان[یعنی حسن و حسین علیهما السلام]نسل رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله قطع شود .
[فرمایش حضرت:«املکوا عنّی هذا الغلام»در اوج فصاحت است .]
ص:457
ای مردم،همیشه با شما برنامه ام به طور دلخواهم بود تا جنگ شما را ناتوان کرد،سوگند به خدا جنگ عده ای از شما را گرفت و گروهی را باقی گذاشت،و حال اینکه دشمنانتان را بیشتر ناتوان نمود .
دیروز امیر بودم و امروز مأمور گشته ام،دیروز نهی می کردم و امروز نهی می شوم!شما عاشق زنده ماندن هستید،و مرا نمی رسد که شما را به کاری که میل ندارید وادار کنم .
ص:458
که یکی از یارانش بود وارد شد،چون خانه او را وسیع دید فرمود :
با این خانه وسیع در دنیا چه می کنی و حال آنکه در آخرت به خانه گسترده محتاج تری؟!آری اگر بخواهی به وسیله این خانه به منزل وسیع آخرت برسی در این خانه میهمانی کن،صله رحم به جای آور،و حقوقی را که خداوند بر عهده ات گذاشته در جای خود پرداخت کن، در این صورت به سبب این خانه به آخرت دست یافته ای .
علاء عرضه داشت:یا امیر المؤمنین،از برادرم عاصم بن زیاد به تو شکایت دارم.فرمود:چه شکایتی؟ عرضه داشت:لباسی کهنه پوشیده و دل از دنیا بریده.حضرت فرمود:او را نزد من حاضر کنید.وقتی آمد،فرمود :
ای دشمنک جان خویش،شیطان پلید تو را به بیراهه کشیده،آیا به زن و فرزند خود
ص:459
رحم نکردی؟!گمان می کنی خداوند چیزهای پاکیزه را بر تو حلال کرده آن گاه از اینکه از آنها بهره مند شوی ناراضی است؟تو نزد خداوند بی مقدارتر از آنی که با تو این گونه رفتار نماید .
عاصم گفت:یا امیر المؤمنین،تو خود با لباس خشن و غذای ناگوار زندگی می کنی!حضرت فرمود :
وای بر تو،من همانند تو نیستم،زیرا خداوند بر پیشوایان عادل واجب فرموده که خود را با مردم تهیدست برابر قرار دهند تا تهیدستی بر فقیر سنگینی نکند و او را از پای در نیاورد .
]
در پاسخ فرمود :
همانا در دست مردم حق و باطل،و راست و دروغ،و ناسخ منسوخ،و عام و خاص،و محکم و متشابه،و قطعی و ظنّی وجود دارد .
ص:460
و آنقدر در زمان رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله به آن حضرت دروغ بسته شد تا جایی که در میان مردم به سخن برخاست و فرمود:«هر کس عمدا بر من دروغ ببندد جایگاه خود را در آتش تهیه ببیند ».حدیث را یکی از چهار نفر نزد تو آورند که پنجمی ندارند :
اول مردی که منافق است و تظاهر به ایمان دارد،و خود را در پوشش اسلام نشان می دهد، گناه را گناه نداند و از معصیت پروا ننماید،عمدا به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله دروغ می بندد .اگر مردم بدانند که او منافق و دروغگوست حدیث را از او نمی پذیرند، و گفتارش را باور نمی کنند،ولی می گویند:صحابی پیامبر صلّی اللّه علیه و آله است که رسول خدا را دیده و از او حدیث شنیده و از او فرا گرفته،بنا بر این گفتارش را فرا می گیرند .
و خداوند تو را در قرآن از منافقین خبر داده،و آنان را چنانکه باید معرفی نموده.اینان پس از پیامبر ماندند،و با دروغ و بهتان به پیشوایان گمراهی و دعوت کنندگان به آتش تقرب جستند ،آنان هم به منافقان ریاست دادند،و این نابکاران را مالک رقاب
ص:461
مردم ساختند،و با کمک این تبهکاران دنیا را خوردند،و بدون شک مردم برای دنیای خود همراه حاکمانند مگر کسی که خداوند او را حفظ کند.این منافق یکی از آن چهار نفر است .
دوم کسی است که از رسول خدا مطلبی شنیده اما آن را چنان که باید حفظ نکرده،و در آن دچار اشتباه شده و عمدا دروغ نبسته،پس آن حدیث در اختیار اوست و آن را روایت می کند و به آن عمل می نماید و می گوید:آن را از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیدم .اگر مسلمانان اشتباه او را بدانند از او قبول نمی کنند،و اگر خود او به اشتباهش آگاه می شد آن گفته را وامی گذاشت .
سومین نفر مردی است که مطلبی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله شنیده که ابتداء حضرت به آن امر فرموده سپس از آن نهی کرده و او از نهی حضرت بی خبر است ،یا چیزی را شنیده که حضرت نهی فرموده،ولی بعد از آن به آن امر کرده و او آگاه نیست،پس امری که با نهی نسخ شده، یا نهیی را که با امر نسخ شده حفظ کرده و نسخ کننده را نیافته،و اگر می دانست آن مطلب نسخ شده نقل نمی کرد،
ص:462
و اگر مسلمانان می دانستند که آنچه را از او شنیده اند نسخ شده مورد عمل قرار نمی دادند .
چهارمین نفر کسی است که بر خدا و پیامبرش دروغ نبسته،او به خاطر ترس از حق و بزرگداشت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دشمن دروغ است، و گرفتار اشتباه هم نشده،بلکه آنچه را شنیده به همان صورت حفظ کرده،و آن را طبق شنیده خود روایت می کند ، چیزی به آن نمی افزاید و از آن چیزی نمی کاهد،ناسخ را حفظ کرده به آن عمل می کند،منسوخ را حفظ نموده از آن اجتناب می ورزد،خاص و عام و محکم و متشابه را شناخته،و هر مطلبی را در جای معین خود قرار داده .
گاهی سخنی از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله صادر می شد که دارای دو جنبه بود:سخنی خاص،و سخنی عام ،شنونده ای که قصد خدای سبحان و و رسول صلّی اللّه علیه و آله را از آن نمی دانست آن را می شنید و بدون فهم معنای آن و اینکه از آن چه قصدی شده و برای چه
ص:463
صادر شده آن را توجیه می کرد .همه یاران پیامبر صلّی اللّه علیه و آله این طور نبودند که از حضرت بپرسند و معنایش را بخواهند،تا جایی که عده ای دوست داشتند عربی بیابانی یا تازه واردی از راه برسد و از حضرت سؤال کند و آنان پاسخ آن را بشنوند .
اما بر خاطر من چیزی از این امور نگذشت جز اینکه از حضرت پرسیدم و آن را حفظ کردم.
به هر صورت این است علل اختلاف مردم در احادیث،و وجوه پراکندگی آنان در روایات .
]
از آثار اقتدار عظمتش،و شگفتی لطائف آفرینشش،اینکه زمین خشک را از آب دریای عمیق و متراکم که امواج درهم شکننده است به وجود آورد ،سپس از آن آب طبقاتی آفرید،آن گاه هفت آسمان را بعد از آنکه به هم پیوسته بود از آن باز کرد،آسمانها به فرمان او خود را
ص:464
نگاه داشتند و بر اندازه ای که برای آنها مقرر فرموده بود بر پا شدند ،و زمینی را که آب روان سبز رنگ آن را حمل می کند و دریای مسخّر شده آن را بر می دارد استوار و پا بر جا نمود،دریایی که در برابر امرش خاکسار و در مقابل هیبتش تسلیم،و جریانش از خشیت او متوقف است .تخته سنگهای عظیم، و تپه های بلند و کوههای زمین را آفرید،و آنها را در جای خود ثابت نمود،و در قرارگاهشان مستقر کرد.قلّه کوهها در فضا بالا رفت،و ریشه آنها در آب قرار گرفت .
کوهها را از زمینهای هموار بر افراشت،و پایه های آن را در پشت اطراف زمین و مراکزی که برقرارند فرو برد،قله ها را بالا برد،و بلندیهای آن را طولانی نمود،و کوهها را ستون زمین ساخت،و چون میخ هایی بر آن کوبید ،پس زمین متحرک ساکن شد از اینکه ساکنانش را به اضطراب اندازد،یا بار گرانش را در خود فرو برد،یا از جای خود منحرف شود .منزه است خداوندی که زمین را پس از موج زدن آبهایش نگاه داشت،و آن را پس از رطوبت اطرافش خشک نمود، و آن را برای خلق خود بستر آرام،و فرش گسترده قرار داد،آن هم روی دریای عمیق ساکنی که
ص:465
بی جریان است،و ایستاده و بی حرکت می باشد ،که بادهای سخت آن را زیر و رو و این سو و آن سو می کند، و ابرهای پر باران آن را به جنبش می آورد،«همانا در این آثار برای اهل خشیت عبرت و پند است » .
الهی هر یک از بندگانت که گفتار ما را شنید،گفتاری که بر پایه عدل است نه ستم، و بر اساس اصلاح است نه فساد در دین و دنیا،اما پس از شنیدنش سر بر تافت،و این سر بر تافتن جز روی گرداندن از یاری تو،و سستی در پشتیبانی از دین تو نیست ،پس ما ای بزرگترین شاهدان در شهادت،تو را و جمیع آنان را که در آسمانها و زمینت ساکن کرده ای بر علیه او به شهادت می طلبیم،و تو پس از او از یاری او بی نیاز کننده، و او را به گناهانش کیفر دهنده ای .
ص:466
حمد خدای را که از شباهت به آفریده ها برتر،و از توصیف واصفان فراتر است،به شگفتی های تدبیرش برای بینندگان آشکار،و به بزرگی عزّتش از اندیشه اندیشمندان پنهان است .بدون اینکه علمش کسبی باشد،یا بر آن اضافه شود،یا از کسی فرا بگیرد عالم است،و منهای اندیشه و خاطر تقدیر کننده تمام امور است .خدایی که تاریکی ها او را نمی پوشاند،و از روشناییها نور نمی گیرد،شب او را در نمی یابد، و روز بر حضرتش جریان ندارد،ادارکش به چشم،و علمش به خبرگیری نیست .
ص:467
او را با نور فرستاد،در برگزیدگی بر همگان پیشی داد،رخنه ها را به وسیله او به هم بست، و به وجود او بر گردن کشان غالب شد،به او مشکل را آسان،و ناهمواری را هموار ساخت، تا جبهه گمراهی را از راست و چپ دور گردانید .
شهادت می دهم که خداوند عدل محض است که به عدالت رفتار نموده،و حاکمی که حق و باطل را از هم جدا می کند .
و شهادت می دهم که محمّد بنده و رسول او و آقای عباد اوست،خداوند هرگاه بندگان را دو گروه کرد پیامبرش را در بهترین گروه قرار داد ،آلوده دامن و بد کاره را در تبارش سهمی نبود .
ص:468
بدانید خداوند سبحان برای خیر اهلی،و برای حق ارکانی، و برای طاعت محافظانی قرار داده،و برای شما نزد هر طاعت مدد کاری از جانب خداست،که بر زبانها القاء نموده،و دلها را ثابت و برقرار می کند،در آن مدد کاری کفایت است برای کفایت خواه، و شفاست برای جوینده درمان .
بدانید آن بندگان خدا که حفظ علم حق به آنان سپرده شده آنچه را که باید حفظ کنند حفظ می کنند، و چشمه های آن علم را می گشایند،با هم پیوند ولایت دارند،و یکدیگر را عاشقانه ملاقات می نمایند، از جام سیراب کننده حکمت به هم می نوشانند،و سیراب شده باز می گردند ،در آنها تهمت و بدگمانی راه نمی یابد، و غیبت و بدگویی نزد اینان نمی شتابد.خداوند خلقتشان و اخلاقشان را بر این اوصاف بسته است، بر این حال با یکدیگر دوستی نموده و به هم پیوند دارند.اینان نسبت به سایر مردم همچون دانه های برگزیده بذراند که آن را تمیز کنند.و خالص و پاکش را گرفته در زمین می پاشند،پاکسازی خداوند آنان را متمایز.
و آزمایش و امتحان آنان را پاک نموده است .مرد باید کرامت و شرافت را با پذیرش این اوصاف بپذیرد،
ص:469
و از کوبندگی و سختی مرگ و قیامت پیش از رسیدنش در بیم و هراس باشد،و باید انسان در کوتاهی مدت عمر و درنگ اندکش در دنیا اندیشه کند تا آن را به منزل دیگر تغییر دهد،و برای قیامت و جایی که می داند به آنجا منتقل خواهد شد فعالیت کند .خوشا به حال دارنده قلب سلیم که از هدایت کننده پیروی نمود، و از گمراه کننده کناره گرفت،و به بینایی کسی که او را بینایی داد ،و پیروی هدایتگری، که او را فرمان داد به راه سلامت رسید،و به راه هدایت شتافت پیش از آنکه درهای آن بسته، و وسیله های آن قطع گردد،و باب توبه را گشود،و گناه را از خود راند ،چنین کسی به راه خدا ایستاده،و به راه راست هدایت شده است .
سپاس خدای را که مرده و بیمار به عرصه روزم در نیاورده،و بدی و بیماری بر رگهایم زده نشده،و به بدترین کردارم گرفتار نگشته ام،نه نسلم بریده شده ،
ص:470
نه از دین برگشته ام،نه منکر پروردگارم هستم،نه از ایمانم دل نگرانم، نه عقلم دچار سرگردانی است،و نه به عذاب امم گذشته گرفتار گشته ام .صبح کردم در حالی که بنده ای در اختیار مولایم و بر نفس خویش ستمکارم،تو را بر من حجّت است و مرا بر تو حجّت نیست، جز آنچه عطا کنی قدرت گرفتن ندارم،و توان حفظ خود را ندارم مگر تو مرا حفظ کنی .
الهی،به تو پناه می برم از اینکه در بی نیازی تو فقیر شوم،یا در هدایتت گمراه گردم، یا در سلطنتت مورد ستم واقع شوم،یا به خواری نشینم و حال اینکه امر به دست توست .
بار خدایا،جانم را اوّل عضو با ارزشی از اعضای با ارزشم قرار ده که از من می ستانی،و نخستین ودیعه از ودایع نعمتت بر من که باز می گردانی .
خداوندا،به تو پناه می بریم از اینکه از گفته تو بیرون رویم،یا از دینت روگردانده به گمراهی افتیم، یا پیش از هدایت که از جانب تو آمده هواها و هوسها به ما دست یابد .
ص:471
اما بعد،خداوند به خاطر حکمرانی من بر شما برای من بر عهده شما حقّی قرار داده، و شما را نیز بر من حقّی است مانند حقّی که مرا بر شماست .حقّ در عرصه وصف وسیع ترین اشیاء،و در مرحله انصاف تنگ ترین چیزهاست.کسی را بر دیگری حقّی نیست جز اینکه آن دیگری را نیز بر او حقّی است.و حقی از دیگری بر عهده کسی نیست جز اینکه برای او نیز بر گردن وی حقّی است .
و اگر کسی را بر دیگری حقّی ثابت است و آن کس را بر وی حقّی نباشد این حق فقط برای خدای سبحان است نه غیر او،به خاطر احاطه قدرتش بر بندگان،و عدالتش در تمام آنچه که فرمانش در آنها جاری است .ولی حقّش را بر بندگان چنین مقرّر فرمود که او را بندگی کنند، و مزد عبادت را بر عهده خود برای بندگان چند برابر قرار داد به علّت فضل و کرمی که دارد،
ص:472
و افزون دهی که شایسته و اهل آن است .
آن گاه خداوند از حقوق خود حقوقی را بر بعض مردم نسبت به بعض دیگر واجب گرداند،و آن حقوق را در جهات و حالات با هم برابر قرار داد و بعضی را در برابر بعضی دیگر واجب نمود، و بعضی واجب نگردد مگر به انجام حقّی که در برابر آن است .و بزرگترین چیزی که از این حقوق واجب فرمود حقّ حاکم بر رعیت،و حقّ رعیت بر حاکم است، این فریضه ای است که خداوند برای هر یک نسبت به دیگری واجب نموده،و این حقوق را موجب برقراری الفت، و ارجمندی دینشان قرار داد .رعیت اصلاح نشود مگر به صلاح حاکمان،و حاکمان اصلاح نگردند مگر به استقامت رعیت .پس زمانی که رعیت حقّ والی را ادا کرد، و والی هم حقّ رعیت را رعایت نمود،حق میان ایشان ارجمند گردد،و راههای دین بر پا شود، و نشانه های عدالت اعتدال گیرد،و سنّت ها در مجرای خود روان شود،و زمان آراسته و شایسته گردد،و به دوام دولت امید رود،و مطامع دشمنان به یأس مبدّل گردد .
ص:473
ولی اگر رعیت بر والی غالب شود،یا والی بر رعیت ستم کند،اختلاف کلمه پیدا شود،و نشانه های ستم آشکار گردد،و افساد و اختلال در دین زیاد شود، و راههای روشن سنّت ها رها گردد،و از روی هوای نفس عمل شود،و اجرای احکام رو به تعطیلی رود، و بیماری روانها زیاد شود ،در آن وقت مردم از تعطیل حقّ عظیم نترسند، و بر انجام گرفتن باطل بزرگ وحشت نکنند.به آن هنگام است که نیکوکاران خوار،و بدکاران عزیز شوند، و کیفر خداوند نزد بندگان بزرگ گردد .پس بر شما باد به خیرخواهی در حقّ یکدیگر و کمک نیکوی یکدیگر بر این کار،زیرا کسی را-هر چند برای به دست آوردن رضای حق حرصش شدید، و کوشش او در بندگی طولانی گردد-قدرت آن نیست که حق طاعت خدا را چنانکه هست ادا کند ، لکن از جمله حقوق واجب خدا بر بندگان این است که به اندازه طاقت خود به خیرخواهی یکدیگر برخیزند، و در کمک به هم برای اقامه حق در بین خود اقدام کنند .و هیچ کس-گرچه منزلتش در حق عظیم باشد،و فضیلتش در دین بر دیگران پیشی داشته باشد،-چنان نیست که در ادای حقّی که
ص:474
خدا بر او واجب کرده محتاج به کمک نباشد،و هیچ کس-گر چه او را کوچک شمارند، و در دیده حقیر بینند-کمتر از آن نیست که در ادای حق به دیگران کمک کند و یا از سوی دیگران کمک شود .
در آن وقت مردی از یاران آن حضرت به جواب برخاست و سخن را طولانی نمود،و در ضمن آن امام را بسیار ستود،و شنوایی و طاعت خود را نسبت به آن حضرت اظهار کرد ،حضرت فرمود:
آن کس که جلال خدا در جانش بزرگ،و موضع حق در دلش با عظمت است،می سزد که به خاطر این بزرگی،ما سوای خدا در نظرش کوچک باشد .و سزاوارترین کس به این معنا کسی است که نعمت و لطف و احسان خدا بر او بسیار است،زیرا خداوند نعمت بسیار به کسی عنایت نکرده مگر اینکه عظمت حقّ خدا بر او افزون گشته .و از پست ترین حالات حاکمان نزد مرد شایسته این است که به آنان گمان عشق به خود ستایی برده شود، و کارشان قیافه برتری جویی به خود گرفته باشد ،و من میل ندارم که در خاطر شما بگذرد که من به خودستایی علاقه مندم و عاشق شنیدن مدح و ثنایم،به حمد خدا این گونه نیستم،
ص:475
و اگر دوستدار این مسأله بودم باز هم به خاطر خاکساری در برابر عظمت و کبریایی حق که از همه کس به آن سزاوارتر است آن را رها می کردم .چه بسا مردمی که ستایش خود را به وسیله جامعه پس از رنج و زحمت شیرین شمارند،ولی مرا به خاطر آنکه نفس خود را برای خدا و خدمت به شما به کار گرفته ام و هنوز از ادای کامل آن حقوق فارغ نشده ام و واجباتی که چاره ای جز انجام آنها ندارم ثنا نگویید .پس با من چنانکه با سرکشان سخن می گویند سخن مگویید،و آنچه را در برابر مردم خشمگین پنهان می کنند از من پنهان مدارید،و با مدارا و چاپلوسی با من معاشرت ننمایید ، و گمان نکنید که شنیدن سخن حق بر من سنگین است،و مپندارید که تعظیم نابجای خود را از شما درخواست دارم،زیرا آن که اگر سخن حق به او گفته شود،یا عدالت به او پیشنهاد گردد بر او سنگین آید،عمل به حق و عدل بر او دشوارتر است .بنا بر این از حق گویی یا مشورت به عدل خودداری نکنید،که من در نظر خود نه بالاتر از آنم که خطا کنم،و نه در کارم از اشتباه ایمنم مگر اینکه خداوند مرا از نفسم کفایت کند نفسی که خداوند از من به آن مالک تر است ،
ص:476
زیرا من و شما بندگانی در اختیار پروردگاری هستیم که جز او پروردگاری نیست،مالک و صاحب آن چیزی از ماست که ما مالک آن نیستیم،و ما را از آنچه در آن بودیم بیرون آورد و به آنچه صلاح ما بود در آورد هدایت را عوض گمراهی،و بینایی را بعد از کور دلی به ما عنایت فرمود .
خداوندا،از تو بر قریش و کمک دهندگانشان یاری می خواهم،زیرا قریش با من قطع رحم کردند،و پیمانه حکومتم را واژگون نمودند،و برای نزاع با من در حقّی که از دیگران به آن سزاوارتر بودم اجتماع کردند ،و گفتند:آگاه باش،حق آن است که آن را بگیری،و حق آن است که از آن ممنوع شوی،پس بر غصه و اندوه صبر کن،یا با تأسّف بمیر !در آن هنگام دیدم مرا جز اهل بیتم یار و مدافع و هم یاری نیست ،که روا نداشتم آنان را به ورطه مرگ اندازم،
ص:477
پس چشم خاشاک رفته را برهم گذاشتم،و با استخوان مانده در گلو آب دهن فرو دادم،و برای فرو بردن خشم بر چیزی صبر کردم که از حنظل تلخ تر،و دردش برای قلب از بریدن کاردهای بزرگ سخت تر بود .
این سخن بین خطبه ای که پیشتر گذشت(خطبه 171)آمده بود،ولی من برای اختلافی که در دو روایت بود دوباره آوردم .
در باره آنان که به قصد جنگ با حضرت به بصره رفتند
بر عاملان من و خزانه داران بیت المال مسلمانان که در دست من بود و بر اهل شهری که تمامشان در طاعت و بیعت من بودند هجوم بردند ،آنها را از هم پراکنده کردند، و اتفاق ایشان را علیه من به فساد کشیدند،بر شیعیانم تاختند،گروهی از آنان را با مکر و حیله کشتند،و گروهی با شمشیر برای جنگ با آنان به پاخاستند،و به زد و خورد پرداختند تا صادقانه خدا را ملاقات نمودند .
ص:478
ابو محمّد در اینجا غریب افتاده
.به خدا قسم میل نداشتم ببینم افراد قریش کشته شده در زیر ستارگان افتاده باشند.انتقامم را از فرزندان عبد مناف گرفتم،و سران قبیله جمح از چنگ من گریختند ،آنان برای چیزی که لیاقت نداشتند گردن کشیدند،و به آن نرسیده گردنهایشان شکست .
]
همانا عقل خود را زنده کرد،و نفسش را میراند،به طوری که جسمش باریک،و دلش نرم شد،
ص:479
و نوری در نهایت فروزندگی برایش درخشید ،که راه را برای او روشن کرد،و به آن نور راه را پیمود، ابواب سلوک او را به در سلامت و خانه اقامت راندند،و قدمهایش همراه آرامش تن در جایگاه امن و راحت استوار شد،چرا که قلبش را به کار گرفت و پروردگارش را خشنود ساخت .
خداوند ادای شکرش را از شما خواسته،و امرش را برای شما باقی گذارده،و در میدان گسترده مسابقه به شما مهلت داده تا برای رسیدن به هدف از یکدیگر پیشی گیرید.پس در این جبهه نبرد کمر جامه ها را محکم کنید،و دامن جامه را درهم پیچید .آهنگ جدّی با شکمبارگی جمع نمی شود.
چه بسیار تصمیم های روز را که خواب نابود می کند!و چه بسیار ذکر اندیشه ها را که تاریکی ها از بین می برد !
ص:480
عجبا!چه هدف بسیار دوری،و چه زائران ناآگاهی،و چه کار بزرگ سهمگینی! جای رفتگان را که نقطه پند و عبرت است-و چه پند و عبرتی!-خالی دیدند،و به مردگان پوسیده در خاک که با آنان فاصله دوری دارند به تفاخر برخاستند !آیا به قبور پدرانشان افتخار می کنند، یا به اضافه کردن عدد مردگانشان به خویش خود را بسیار می شمارند؟گوییا برگشت اجساد افتاده، و حرکات اجسام متوقف شده را می خواهند .مردگان برای اینان مایه پند باشند سزاوارتر است تا وسیله افتخار به حساب آیند،و با مشاهده این اجساد پوسیده به حریم تواضع در آیند عاقلانه تر است تا آنان را عامل سربلندی خود دانند!به مردگان با دیده ای رمد آلود نگریستند،و از این بابت در دریای نادانی افتادند .اگر احوال مردگان را از عرصه های آن دیار خراب و خانه های
ص:481
خالی از ساکنان بپرسند،در پاسخ گویند:در لابلای خاک رفتند و گم شدند،و شما هم پس از آنان به میدان جهالت رفتید ،به فرق این مردگان قدم می گذارید،و روی اجسادشان می ایستید، و در آنچه دور انداخته اند می چرخید،در خانه هایی که ویران کردند ساکن می شوید،و روزگاری که بین شما و آنان است بر شما گریه و نوحه سر می دهد .
آنان پیش از شما به مرگ که پایان زندگی شما هم هست شتافتند،و زودتر از شما به قبر و برزخ رسیدند، آنان که مقامهای ارجمند،و اسباب افتخار داشتند،عده ای پادشاه و گروهی رعیت بودند، راهی را در درون برزخ پیمودند که در آن راه زمین بر آنان مسلّط شد، خاک گور گوشتشان را خورد،و خونشان را نوشید .در شکاف قبورشان چنان بی جان شدند که برای آنها رشدی نیست،و غایبی گشتند که امید یافتنشان نیست ،حوادث هول انگیز دنیا آنان را نمی ترساند،و بدی حالات غصه دارشان نمی کند،از زلزله ها دچار اضطراب نمی گردند، و به نعره رعدهای سخت گوش نمی دهند.غایبانی هستند که انتظارشان را نمی کشند،و شاهدانی
ص:482
هستند که حاضر نمی گردند.جمع بودند و پراکنده شدند،الفت داشتند و متفرق شدند ، از درازی مدّت و دوری جایشان نیست که اخبارشان از ما پوشیده،و دیارشان خاموش است،بلکه جامی به آنان نوشانده اند که گویایشان را به لالی،و شنواییشان را به کری،و حرکتشان را به سکون تبدیل کرده است،اگر بی درنگ وصفشان کنیم باید گفت:خوابی عمیق به خاکشان افکنده است .مردگان همسایگانی هستند که با هم انس ندارند،و دوستانی که به زیارت هم نمی روند، در میانشان دستاویزهای آشنایی کهنه شده،و اسباب برادری قطع گشته .
همگی با اینکه جمعند تنهایند،و با اینکه دوستند از هم دورند.
برای شب روزی را،و برای روز شبی را نمی شناسند.
هر کدام از شب و روز که در آن به گور رفته اند برای ایشان دائمی است .خطرهای آن خانه را سخت تر از آنچه می ترسیدند دیدند،و آثار آن سرای را عظیم تر از آنچه تصور می کردند مشاهده نمودند.
پس این دو مسافت(راه سعید و شقی)برای آنان تا جایی که باید فرود آیند به درازا کشید،
ص:483
و در این فاصله به نهایت بیم و امید رسید.اگر پس از مرگ به زبان می آمدند از وصف آنچه مشاهده کردند و با آن روبرو شدند عاجز می ماندند ،و اگر آثارشان از بین رفته،و اخبارشان قطع شده، هر آینه دیده های عبرت پذیر آنان را می بیند،و گوش عقول اخبار آنها را می شنود، و بدون وسائل نطق بلکه با زبان حال می گویند:چهره های خرم و زیبای ما زشت شد، بدنهای نرم و نازکمان از هم گسیخت ،لباسهای کهنگی و پوسیدگی در بر کردیم،تنگی قبر ما را به سختی انداخت،وحشت را از یکدیگر ارث بردیم ،خانه های خاموش قبر بر ما فرو ریخت.
پس زیباییهای انداممان را نابود نمود،و صورتهای خوش آب و رنگمان زشت گردید،و اقامتمان در این منازل وحشت زا طولانی شد،نه از اندوه رهایی داریم، و نه از تنگی فراخی یافتیم .
اگر حال آنان را به قدرت عقل مجسّم کنی،یا پرده از وضع آنان برای تماشای تو برداشته شود، و ببینی که گوششان از هجوم جانوران گزنده خورده شده و در نتیجه کر شده،و دیدگانشان سرمه خاک
ص:484
کشیده شده و بر این حساب فرو رفته ،و زبانهایشان پس از تندی و تیزی در دهانشان پاره پاره شده، و دلهایشان پس از بیداری در سینه هایشان از حرکت افتاده،و در هر عضو آنان پوسیدگی تازه ای فساد به بار آورده که آن را زشت نموده،و راههای آفت را به سوی آن اعضا هموار کرده، اعضایی که در برابر آفتها تسلیم شده اند،نه دستهایی هست که به دفع آفات برخیزد،و نه دلهایی که جزع و بی تابی کند، (آری اگر آنان را مجسم کنی )قلب های پر غصه،و دیدگانی پر خاشاک را ملاحظه می کنی،که در هر شدت و سختی وصف حالی است که از بین نرود،و بلایی فرا گیرنده است که بر طرف نگردد .
چه بسیار است بدنهای ارزنده و خوش آب و رنگ که تغذیه شده ناز و نعمت و پرورده شرف بوده ولی زمین آن بدنها را خورد،بدنهایی که در وقت اندوه و حزن خود را به اسباب شادی و سرور مشغول می کرد، و به هنگام رسیدن بلا و مصیبت برای نگاه داری خوشی و لذت و از دست ندادن لهو و لعب خود را تسلّی می داد ،و در این میان که زیر سایه عیش و نوش پر از غفلت بود و او به دنیا و دنیا به او می خندید روزگار پایش را به خار گذاشت،
ص:485
و زمانه قوایش را درهم شکست ،و اسباب مرگ و هلاکت از جایی نزدیک به او نظر افکند، غمی که نمی شناخت با او در آمیخت،و با اندوهی پنهان همراز شد که پیش از آن او را نیافته بود، و بیماریها وی را به ضعف و سستی نشاند در حالی که به بهبودی خویش اطمینان داشت ،پس به آنچه طبیبان او را عادت داده بودند هراسان پناه برد که عبارت بود از تسکین گرمی به سردی،و تحریک سردی به گرمی، عامل سردی نه اینکه گرمی را بر طرف نکرد بلکه به آن افزود،و داروی گرم نه اینکه سردی را علاج ننمود بلکه باعث هیجان آن شد،و دوای مناسب مزاج نه اینکه بیمار را به اعتدال نیاورد بلکه موجب شدت مرض شد ،تا طبیبش در کار خود سست و از درمان وی نا امید گشت،و پرستارش او را فراموش نمود، و زن و فرزندش از بیان درد او ملول شده،و در جواب پرسش کنندگان حالش درمانده گشتند، و بالای سر او از خبر اندوهباری که کتمان می نمودند به گفتگو نشستند :یکی می گفت وضعش همین است که هست، دیگری به بازگشت صحّت او امیدشان می داد،و شخصی دیگر بر مردن او تسلیتشان می گفت ، در حالی که دنباله روی بیمار را نسبت به گذشتگان به یادشان می انداخت.در این اثنا که او بر بال
ص:486
جدایی از دنیا و ترک دوستان سوار بود،ناگاه غصه ای از غصه هایش به او هجوم کرد، و اندیشه و ادراک نافذش سرگردان گشت،و رطوبت زبانش خشک شد .چه بسیار پاسخ هایی که می دانست ولی قدرت جواب آن را نداشت،و چه بسیار سخن دردآوری را از شخص بزرگی که او را در زمان سلامتش احترام می کرد یا کودکی که به او ترحم می نمود می شنید ولی خود را به کری می زد ! آری برای مرگ دشواریهایی است سخت تر از آنکه قابل وصف باشد،و سختی هایی است که عقول از درک آن ناتوان است .
خداوند پاک یاد خود را صیقل دلها قرار داد،که گوش در پرتو آن پس از سنگینی می شنود،و چشم دلها بعد از نابینایی می بیند،و دلها از پی عناد با حق رام می شود .
ص:487
و خدای را-که نعمت هایش ارجمند است-پیوسته در هر قطعه ای از زمان پس از قطعه دیگر و در روزگارهای خالی از پیامبران بندگانی است که در عرصه گاه فکرشان با آنان راز می گوید،و در ذات عقولشان با آنان گفتگو دارد،اینان به نور بیداری در دیده ها و گوشها و دلها چراغ هدایت بر افروختند ،مردم را به یاد ایام اللّه می اندازند،و از مقام حق بیم می دهند،این بزرگواران همچون راهنمایان در بیابانها هستند که هر که جانب راه راست گیرد راهش را بر او مدح و ثنا گویند،و به نجات مژده اش دهند، و هر که در راست و چپ افتد طریقش را در نظرش نکوهش نمایند،و او را از هلاکت بترسانند ، اینان با این ویژگیها چراغهای آن تاریکی ها،و راهنمایان نجات بخش از آن اشتباهاتند .
برای یاد خدا اهلی است که آن یاد را به جای دنیا انتخاب کرده اند،هیچ تجارت و داد و ستدی آنان را از ذکر حق غافل نمی کند،روزگار خود را با یاد خدا به سر می برند ،و با بیانهای باز دارنده از محرمات الهی به گوش غافلان بانگ می زنند،به عدالت فرمان می دهند و خود عامل به آنند ، از زشتی نهی می کنند و خود از آن باز می ایستند،گویی رابطه خود را با دنیا بریده
ص:488
و در آخرتند و آنچه را بعد از دنیاست مشاهده می کنند،انگار بر احوال پنهان برزخیان که چه مدتی است در برزخ به سر می برند آگاهند،و قیامت وعده های خود را بر آنان محقق کرده ، و اینان برای اهل دنیا پرده از آن برداشته اند،گویی چنان است که می بینند آنچه را مردم نمی بینند،و می شنوند آنچه را مردم نمی شنوند .
اگر آنان را که در مقامات پسندیده و مجالس شایسته هستند در عقل خود مجسم کنی،در حالی که دفاتر اعمال خود را باز کرده،و از هر اندیشه ای فارغ شده اند برای محاسبه نفوس خود بر هر عمل کوچک و بزرگی که به آن مأمور بودند،و نسبت به آن کوتاهی کرده اند، یا از آن نهی شده ولی تقصیر نموده اند ،و بار سنگین گناهان خود را بر پشت خود بار کرده، و از برداشتنش عاجز و ناتوان شده،گریه گلو گیرشان گشته،و با خویشتن همراه با ناله و زاری پرسش و پاسخ نموده اند، در جایگاه ندامت و اعتراف به گناه در پیشگاه حق آواز حزین دارند ،هر آینه نشانه های هدایت، و چراغهای زدودنده تاریکی را خواهی دید،که فرشتگان آنان را محاصره نموده،آرامش بر
ص:489
آنان نازل،و درهای آسمان به روی آنان باز شده،و مقامات با ارزش برای آنان آماده گشته،در محلّی که خداوند بر آنان نظر افکنده و از سعیشان راضی شده،و مقامشان را پسندیده است ،اینان با دعا و مناجات نسیم عفو حق را استشمام می کنند،و گروگان نیاز به فضل حق، و اسیران خاکسار در برابر عظمت خداوندند.طول زمان اندوه دلهاشان را خسته،و گریه های بسیار دیدگانشان را مجروح کرده .برای هر دری که از آن امیدی به خداوند هست دست کوبنده ای دارند،از خداوندی درخواست می کنند که فراخیها نزد او تنگ نمی شود،و در خواست کنندگان از او نا امید نمی گردند .
بیا به نفع خود به محاسبه نفس خویش برخیز،زیرا حساب دیگران را حسابگری غیر تو می رسد .
دلیل مغرور شده به کرم حق در حین باز خواست باطل ترین دلایل،و عذر آن فریب خورده بی پایه ترین عذرهاست ،
ص:490
او در این زمینه بر جهالت خود اصرار ورزیده .
ای انسان،چه چیز تو را بر انجام گناه جرأت داد؟و چه چیز تو را به پروردگارت مغرور کرد؟ و چه چیز تو را به هلاکت خود واداشت ؟آیا دردت را درمان،و خوابت را بیداری نیست؟چرا به همان صورتی که به دیگری رحم می کنی به خود رحم نمی نمایی ؟چه بسا کسی را در حرارت آفتاب می بینی پس بر او سایه می اندازی،یا شخصی را دچار دردی می نگری که بدنش را می سوزاند و تو از روی رحمت بر او گریه می کنی،پس چه چیز تو را بر این دردت صبر داده،و بر بلاهایت توانمند نموده،و چه شادی و سروری تو را از گریه بر جان خود که نزد تو عزیزترین جانهاست باز داشته و دل تسلاّیت داده ؟!چگونه بیم شبیخون خشم حق تو را از خواب غفلت بیدار نمی کند در صورتی که به علّت گناهانت در راه های قهر و سلطه او افتاده ای؟!درد سستی دل را به قوّت اراده معالجه کن،و به هوشیاری خواب غفلت را درمان نما .خدا را بنده باش، و به یاد او انس بگیر،و در حال روی گرداندن از خدا روی آوردن او را به سوی خود مجسم کن که تو را به
ص:491
عفوش دعوت می کند،و به فضلش می پوشاند،و تو از او روی می گردانی و به غیر او روی می آوری ! بلند مرتبه است خدایی که با این قدرتش چه کریم است!و تو با این ناتوانی و پستی چه جرأتی بر معصیت او داری!در حالی که در پناه پوشش او مقیمی،و در فراخنای احسانش می گردی، فضلش را از تو باز نداشته،و پرده حرمتت را ندریده است ،بلکه در نعمتی که برای تو ایجاد می کند، و گناهی که بر تو می پوشاند،و بلایی که از تو دور می نماید چشم به هم زدنی از لطفش محروم نیستی،پس به او چه گمان می بری اگر او را بندگی کنی ؟!به خدا قسم اگر این برنامه بین دو نفر بود که در قوّت و قدرت برابر بودند،تو اولین کسی بودی که بر زشتی اخلاق و بدی اعمالت به زیان خود حکم می کردی .به حق می گویم:دنیا تو را فریب نداده بلکه تو فریفته آن شده ای،دنیا پندها را برایت آشکار نمود، و بر عدل و انصاف دعوتت کرد،دنیا با وعده ای که از رسیدن بلا و درد بر جسمت، و کم شدن نیرویت به تو می دهد راستگوتر و وفادارتر از این است که به تو دروغ بگوید یا تو را بفریبد .
ص:492
چه بسا پند دهنده ای از امور دنیا که پیش تو متّهم است،و چه بسا راستگویی از اخبار آن که نزد تو دروغگو به شمار آید !اگر دنیا را از روی مناطق خراب شده،و خانه های خالی مانده بشناسی آن را با پند نیکویی که به تو می دهد و موعظه رسایی که به گوش تو می رساند همچون دوست مهربانی خواهی یافت که در رسیدن زیان و ضرر به شخص تو به شدّت خودداری می کند .دنیا سرای خوبی است برای آن که آن را خانه خود نداند،و محل نیکویی است برای کسی که آن را به عنوان وطن انتخاب ننماید.نیک بختان دنیا در قیامت آنانی هستند که امروز از دنیا فراریند .
به وقتی که زمین بلرزد،و رستاخیز با سختی ها و شدائدش محقق شود،و به هر آیینی اهلش،و به هر معبودی بندگانش،و به هر امامی پیروانش ملحق شوند ، در آن روز هیچ نگاه خلافی،و قدم نابجایی کیفر داده نشود مگر به عدل و درستی .چه دلیل ها که در آن روز باطل شود،و چه عذرها که شخص به آن دلگرم بود مردود گردد!پس به برنامه ای روی آور که عذرت به آن پذیرفته شود،و برهانت به آن
ص:493
استوار گردد،و از دنیایی که برای آن باقی نمی مانی برای آخرتت انتخاب کن آنچه را برایت ماندنی است و برای سفر آخرت آماده باش،به برق نجات دیده بگشا،و بار و توشه آخرت را بر پشت مرکبهای همّت محکم ببن د .
به خدا قسم اگر شب را به بیداری به روی خار سعدان به روز آرم،و با قرار داشتن غلها و بندها به بدنم روی زمین کشیده شوم،پیش من محبوبتر است از اینکه خدا و رسولش را در قیامت ملاقات کنم در حالی که به بعضی از مردم ستم نموده،و چیزی از مال بی ارزش دنیا غصب کرده باشم !چگونه به کسی ستم کنم برای وجودی که به سرعت به سوی کهنگی و پوسیدگی پیش می رود،و اقامتش در زیر توده خاک طولانی می شود ؟! به خدا قسم عقیل را در اوج فقر دیدم که یک من گندم از بیت المال شما را از من درخواست داشت،و کودکانش را از پریشانی فقر با موهای غبار آلود و رنگهای تیره دیده
ص:494
که گویی صورتشان را با نیل سیاه کرده بودند ،عقیل به درخواستش اصرار،و سخنش را تکرار می کرد،من به گفتارش توجه می کردم،و او خیال می کرد که دینم را به او فروخته،و از راه و روشم دست برداشته و به خواسته اش تن می دهم ،در این اثنا آهن پاره ای را گداخته و به بدن او نزدیک کردم تا مایه عبرتش شود،ناگهان چون ناله بیمار از حرارت آن آهن پاره ناله زد،و نزدیک بود از آن آهن گداخته بسوزد ،به او گفتم:مادران داغدار بر تو بگریند ای عقیل،آیا تو در برابر آهن پاره ای که انسانی آن را به شوخی و بازی بر افروخته ناله می زنی،ولی مرا به جانب آتشی که خداوند قهّار به جهت خشم خود افروخته می کشانی؟!آیا تو از این درد اندک ناله بزنی،و من از آتش سوزنده جهنم ناله نزنم ؟! از سرگذشت عقیل عجیب تر برنامه شخصی است که به تاریکی شب با ارمغانی در ظرف بسته، و حلوایی که آن را خوش نداشتم و به آن بد بین بودم به طوری که انگار می کردی آن را با آب دهان یا استفراغ مار ساخته اند نزد من آمد ،به او گفتم:این صله است یا زکات یا صدقه؟اینها که بر ما اهل بیت حرام است.گفت:نه این است و نه آن،بلکه هدیه است.گفتم:مادرت به
ص:495
به عزایت بنشیند،آمده ای از راه دین خدا فریبم دهی؟!یا دستگاه فکر و اندیشه ات به هم خورده،یا دیوانه ای و یا بیهوده گویی ؟!به خدا قسم اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمانهای آنهاست به من بدهند تا خداوند را با ربودن پوست جوی از دهان مورچه ای معصیت کنم به چنین کاری دست نمی زنم!و بی شک دنیای شما نزد من از برگی که در دهان ملخی است و آن را می جود خوارتر است !علی را با نعمتی که از دست می رود و لذّتی که باقی نمی ماند چکار؟!از خواب عقل،و زشتی لغزش به خدا پناه می بریم،و از او یاری می طلبیم .
بار خدایا،آبرویم را به بی نیازی حفظ فرما،و حرمتم را به تنگدستی نشکن،تا از آنان که روزی تو را خواهند روزی خواهم،و از شرار مردم خواستار عطوفت باشم،و به ثنای کسی که به من ببخشاید
ص:496
دچار آیم،و به بدگویی آن که از بخشیدن به من دریغ ورزد مبتلا گردم ،و تو ما ورای این همه، اختیاردار بخشش و منعی،چه اینکه بر هر چیز توانایی .
]
دنیا خانه ای است پیچیده به بلا،و معروف به خیانت.احوالش پایدار نمی ماند ، و اهلش جان سالم به در نبرند.حالاتی است گوناگون،و نوبت هایی است متغیّر.زندگی در آن ناپسند است،و امنیت در آن نایاب.مردمش آماج تیر بلایند، که تیرهایش به سوی آنان نشانه می رود،و با مرگ نابودشان می کند .
بندگان خدا،بدانید شما و آنچه در آن هستید از این دنیا در مسیر آنانی می باشید که پیش از شما از جهان گذشتند،عمرشان از شما طولانی تر،دیارشان آبادتر،
ص:497
و آثارشان از شما بهتر و ماهرانه تر بود ،اما صدایشان فرو مرد،باد غرورشان نشست، بدنهایشان پوسید،شهرشان خالی شد،و آثارشان نابود گشت .کاخهای سخت بنیان،و فرشها و بسترهای گسترده آنها به سنگهای به هم پیوسته،و گورهای زیر زمین و لحد چیده شده تبدیل شد،آن گورهایی که در جای ویرانی بنا شده،و با خاک زمین آن را محکم کرده اند.آن قبور به هم نزدیک است،اما ساکنانش در تنهایی و غربت اند !در میان اهل محلّه ای مقیمند که در وحشت و ترسند،و بین قومی که به ظاهر فارغ البال ولی در باطل دچار مشغله ای فراوانند،به وطن ها انس نمی گیرند،و همچون پیوستن همسایگان به هم نمی پیوندند با اینکه با هم مجاورند و خانه هایشان به هم نزدیک است .چگونه دید و باز دید کنند در صورتی که پوسیدگی با انداختن سنگینی خود بر آنها آنان را متلاشی کرده،و سنگ و خاک اعضایشان را خورده ؟!تصور کنید شما الآن جای آنها هستید،و قبرها شما را به گروگان گرفته،و در آغوش آن ودیعه گاه رفته اید .حال شما چگونه خواهد بود آن گاه که برنامه ها
ص:498
به پایان برسد،و مرده ها را از گورها در آورند؟آن هنگام هر کسی از آنچه پیش فرستاده آگاه می شود، و به سوی خداوند که سرپرست بر حقّ آنان است باز گردانده می شوند،و آنچه افترا می بستند به کارشان نیاید .
بار خدایا،تو برای عاشقانت بهترین مونسی،و برای کفایت مهمّ آنان که بر تو اعتماد نمایند از همه حاضرتری،آنان را در باطنشان مشاهده می کنی،و به نهانهایشان آگاهی،و اندازه بیناییشان را می دانی.بنا بر این رازهایشان نزد تو معلوم است، و دلهایشان به جانب تو در غم و اندوه .اگر تنهایی آنان را به وحشت اندازد یاد تو مونسشان شود، و اگر مصائب به آنان هجوم آرد به تو پناه جویند،زیرا می دانند زمام همه امور به دست تو،و سر چشمه تمام کارها در کف با کفایت فرمان توست .
ص:499
الهی،اگر از بیان مسألتم عاجزم،یا از اینکه چه بخواهم سرگردانم،پس به آنچه مصلحت من است راهنماییم باش،و عنان دلم را به سوی آنچه خیر من است بگردان،که این برنامه ها از هدایتها و کفایتهای تو بیگانه و عجیب نیست .بار خدایا،با عفوت با من معامله کن نه با عدالتت .
(1)خداوند شهرهای فلان را خیر دهد،چه اینکه کژی ها را راست کرد و درد را درمان نمود.سنّت را به پا داشت، و فتنه را پشت سر انداخت .با جامه پاک و کم عیب از دنیا گذشت.به خیر حکومت رسید و از بدی آن پیشی جست.بندگی حق را به جا آورد،و حقّ تقوای او را مراعات نمود .از میان رفت و مردم را
ص:500
در راههای گوناگون رها کرد،که گمراه در آن هدایت نیابد،و راه یافته پا بر جای بر یقین نماند .
.و قبلا سخنی شبیه این با الفاظی دیگر گذشت(کلام 53) دستم را باز کردید و من به ستم،آن را کشیدید ولی من جمع کردم،آن گاه همچون شتران تشنه به وقتی که به آبشخورهایشان وارد می شوند بر من هجوم آوردید ،تا جایی که بند کفش پاره شد،و عبا از دوش افتاد،و ضعیف زیر پا ماند،و مردم به خاطر بیعتشان با من آنچنان خوشحال شدند که کودکان هم از این معنی به وجد آمدند،و پیران ناتوان با گامهای لرزان، و بیماران با مشقّت فراوان،و دختران نو رسیده بی نقاب برای تماشای این منظره روی آوردند .
ص:501
قطعا تقوای الهی کلید درستی،و اندوخته قیامت،و رهایی از سلطه هر سلطه گر،و نجات از هر هلاکتی است،خواهنده به کمک تقوا به مرادش می رسد، و گریزان(از جهنّم)به وسیله تقوا نجات پیدا می کند،و طالب مشتاق به آنچه که رغبت دارد می رسد .پس عمل کنید حالی که عمل به جانب حق بالا می رود،و توبه سود می دهد،و دعا مستجاب می شود،و زمان زمان آرامش، و قلم کاتبان عمل در کار است ،و به بندگی و طاعت بشتابید پیش از آنکه جوانی به پیری رسد، و بیماری شما را از کار بیندازد،یا مرگ شما را برباید،که مرگ نابود کننده لذّتها، و تیره کننده خوشیها،و دور کننده اهداف است،دیدار کننده ای است نامحبوب،مبارزی است مغلوب ناشدنی،جنایتکاری است غیر قابل انتقام ،دامهایش به شما در آویخته،بلاهایش به شما
ص:502
احاطه کرده،پیکانهایش شما را هدف قرار داده،قهرش در باره شما بزرگ،جور و زحمتش بر شما پی در پی است،و کم است که ضربتش بر شما وارد نشود .نزدیک است ابرهای تاریکش بر شما سایه اندازد،و آتش بلاهایش زبانه کشد،و تاریکی های شدائدش از راه برسد،و بیهوشی های ناشی از حالت احتضار،و درد خروج روح،و تاریکی های تو در تو،و تلخی چشیدن شربتش شما را فراگیرد .
جنان است که سرزده بر شما وارد گشته و شما را از گفتن سخن آهسته خاموش نموده،و مشاورینتان را پراکنده کرده، و آثارتان را به نابودی کشیده،و شهرهایتان را معطل و خالی گذاشته،و وارثان شما را تحریک نموده تا ارث به جا گذاشته را تقسیم کنند،گروهی از این وارثان خویشان خاص هستند که در وقت مردن شما سودی به حالتان ندارند،و برخی نزدیکان غمگینند که نمی توانند مانع مردن شما شوند،و دیگری شماتت کننده ای است که از مرگ شما غصه به خود راه نمی دهد .
پس بر شما باد به سعی و کوشش،و توشه بر گرفتن و آماده شدن،و فراهم کردن زاد و توشه در منزلی که زاد و توشه فراهم است .دنیا شما را نفریبد چنانکه پیشینیان شما از امتهای گذشته و
ص:503
مردمان در گذشته را فریفت،آنان که از دنیا شیر فراوان دوشیدند، و دچار غفلت و فریب آن شدند،زمان را بیهوده سپری کردند،تازه آن را کهنه نمودند ،اما مساکن آنان گورستان،و اموالشان ارث دیگران شد،کسی را که نزد آنان رود نمی شناسند، و به گریه آنان که بر آنان بگریند اهمیتی نمی دهند،و کسی را که آنان را صدا بزند جواب نمی دهند .
از دنیا بر حذر باشید که به شدّت غدّار و فریبنده و مکّار است،اندک می بخشد و سخت منع می کند، جامه سلامت می پوشاند و به زور و جبر برهنه می کند،راحتش دائم نیست،رنجش را پایان نمی باشد، و بلا و سختی اش آرام نگیرد .
مردمی از اهل دنیا بودند ولی دلبسته آن نبودند،در دنیا بودند مانند کسی که اهل آن نیست،به آنچه که بصیرت داشتند عمل کردند،و به دفع آنچه از آن حذر داشتند شتافتند .
ص:504
در میان اهل آخرت می گشتند،اهل دنیا را چنان می دیدند که مرگ بدنهایشان را بزرگ می شمارند،اما آنان مرگ قلب های زندگان را بزرگتر می دانستند .
.این خطبه را واقدی در کتاب جمل ذکر نموده آنچه را پیامبر به آن مأمور شده بود بیان کرد،و رسالات پروردگارش را ابلاغ نمود ،خداوند هم به وسیله او از هم گسیختگی های اجتماعی را نظام داد،و پراکندگی را به هم پیوست،و بین خویشاوندان پس از دشمنی کینه افکن در سینه ها،و کینه های آتش زننده در دلها،الفت ایجاد نمود .
ص:505
،فرمود :
قطعا این مال نه از من است نه از تو،بلکه غنیمت ملّت اسلام و اندوخته ایشان و نتیجه شمشیر آنان در جبهه هاست.اگر با آنان در جهادشان شریک بودی تو را هم نصیبی همچون آنان است، و گر نه محصول زحمت آنان برای دهان دیگران نیست .
بدانید زبان قطعه ای از انسان است،هرگاه آدمی عاجز از گفتار باشد زبان او را یاری ندهد، و اگر توانای بر سخن باشد گفتارش مهلت ندهد .ما امیران کلامیم،و درخت سخن در ما ریشه دوانده،و شاخه هایش بر ما فروهشته است .
خداوند شما را رحمت کند،آگاه باشید در زمانی هستید که گویای به حق اندک ،
ص:506
و زبان از راستی باز مانده،و ملازم حق خوار گشته است .اهل زمان بر گناه مقیم اند،و بر سهل انگاری و مماشات متفق اند.جوانشان پر آزار،سالخورده شان گناهکار،دانشمندشان منافق،و گوینده شان چاپلوس است.کوچکشان بزرگشان را احترام نمی کند،و توانگرشان به بی نوایشان کمک نمی دهد .
ذعلب یمانی از احمد بن قتیبه از عبد اللّه بن یزید از مالک بن دحیه روایت کرده که نزد امیر المؤمنین علیه السّلام بودیم و سخن از اختلاف ظاهر و باطن مردم پیش آمد،حضرت فرمود :
مبادی سرشتشان بین آنان تفاوت به وجود آورده،و این به خاطر آن است که قطعه ای بودند از زمین شور و شیرین،و درشت و نرم.پس اینان بر اساس نزدیک بودن زمینشان به هم نزدیکند،و به اندازه اختلاف خاکشان با هم متفاوتند .یکی را صورتی زیبا
ص:507
ولی عقل کم،یکی را قامتی بلند و همّتی کوتاه،یکی را عملی پاک و صورتی زشت،یکی را قامتی کوتاه و عقلی دوراندیش،یکی را طبیعتی نیکو ولی خصلتی ناباب،یکی را دلی سرگشته و عقلی پریشان،و یکی را زبانی گویا و دلی تیز و دانا عنایت فرمود .
پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا،هر آینه با مرگ تو قطع شد چیزی که با مرگ دیگران قطع نمی شود و آن نبوت و احادیث دین و خبرهای آسمانی است.خصوصیت مصیبت تو چنان است که تمام مصیبت زدگان عالم را به مصیبتشان به تسلیت و آرامش نشاند ،و عمومیت مصیبتت در این است که دل احدی از مردم در مصیبت تو فارغ از غم نیست،و اگر نه این است که ما را به صبر امر،و از جزع نهی فرموده ای، هر آینه تا خشک شدن اشک چشم بر تو می گریستیم،و این درد برای ما بی درمان می ماند،
ص:508
و حزن و اندوهمان همیشگی بود،ولی این همه در مصیبت تو کم است،اما بر گرداندن مرگ و دفع آن از کسی مقدور نیست ،پدر و مادرم فدایت،ما را نزد پروردگارت به یاد آر،و در خاطر خود نگاه دار .
خدایی را حمد که حواس او را در نیابد،مکانها فرایش نگیرند، چشمها او را نبینند،و پرده های پوشنده او را نپوشانند ،همان که حادث بودن مخلوقاتش دلیل بر ازلی بودن او،و به وجود آمدن موجودات برهان وجود اوست ،و شبیه بودن مخلوقات به یکدیگر گواه بر این که او را شبیهی نیست .خداوندی که در وعده اش صادق،و از اینکه به بندگان خود ستم کند به دور است، در میان عبادش به قسط،و در حکم کردن بر آنان به عدالت رفتار کند .به حادث بودن اشیاء بر ازلیتش،و به داغ ناتوانی که بر موجودات نهاده بر
ص:509
قدرتش،و به مرگ و فنای مخلوقات که گریزی از آن قرار نداده بر دائمی بودنش گواه آورد .
یکی است نه به عدد،همیشگی است نه به زمان،بر پاست نه با کمک پشتیبان .ذهن ها او را دریابند نه به وسیله حواس،و دیده ها وجودش را گواهی دهند نه بر وجه حضور حسّی .اندیشه ها به او احاطه نکرد بلکه به اندیشه ها نزد اندیشه ها تجلّی نمود،و به اندیشه ها وانمود که اندیشه ها به او احاطه ندارند، و اندیشه ها را در این زمینه قاضی قرار داد .بزرگی او همچون اجسام و اجساد بر اساس طول و عرض و حجم و عمق و بدایت و نهایت نیست تا در جسم و حجم بزرگ آید، بلکه شأنش بزرگ،و سلطنتش عظیم است .
و شهادت می دهم که محمّد بنده و رسول برگزیده،و امین پسندیده اوست، درود خدا بر او و آلش باد .او را با دلایل الزام کننده ،و پیروزی آشکار، و راه روشن فرستاد،او هم رسالت حق را آشکارا به مردم رساند،و انسانها را به راه راست واداشت و راه را به آنان نمایاند،و نشانه های هدایت و مشعل روشن دین را به پا کرد،و رشته های
ص:510
اسلام را محکم،و دستگیره های ایمان را استوار نمود .
اگر مردم در عظمت قدرت و بزرگی نعمت حق اندیشه می نمودند،به راه مستقیم باز گشته،و از عذاب سوزان می ترسیدند ،اما دلها بیمار،و دیده ها عیبناک است .آیا به کوچک ترین چیزی که آفریده دقت نمی کنند که چگونه خلقتش را محکم،و ترکیبش را استوار کرد،و برای آن گوش و چشم قرار داد،و به استخوان و پوست آراست ؟! مورچه را با جثّه کوچک،و ظرافت اندامش بنگرید،به گونه ای است که نمی توان او را با گوشه چشم دید،و به اندیشه درک کرد،چگونه به نرمی روی زمین راه می رود، و بر رزقش می جهد،دانه را به لانه می برد،و در قرارگاهش قرار می دهد ،به تابستان برای زمستان جمع می کند،و به وقت آمدن برای زمان بازگشتن مهیّا می نماید ،
ص:511
خدایش ضامن روزی او شده،و او را موافق حالش رزق داده،خداوند منّان از او غفلت ندارد، و پروردگار دیّان محرومش نمی گذارد،گرچه در میان سنگی خشک و سخت باشد ! و اگر در مواضع جریان غذای او،در بالا و پایین،و آنچه در درون اوست از جوانب اضلاع شکمش،و آنچه در سر اوست از چشم و گوش بیندیشی،هر آینه از آفرینشش به تعجّب آیی،و از وصفش به رنج و تعب افتی .بلند مرتبه است خدایی که مورچه را به روی دست و پایش واداشت،و او را بر پایه این اعضا بنا کرد ،کسی با او در این برنامه شریک نبود، و قدرتمندی در آفرینش آن او را کمک نداد .و اگر راههای اندیشه ات را تا رسیدن به انتهایش طی کنی،جز به این حقیقت نمی رسی که آفریننده مورچه همان آفریننده نخله خرماست ، به خاطر دقت گونه گونی که در هر چیز،و پیچیدگی اختلافی که در هر زنده ای به کار گرفته شده است .
بزرگ و کوچک،سنگین و سبک،قوی و ضعیف در عرصه گاه خلقتش نیست مگر اینکه نسبت به قدرت او مساویند ،و چنین است آسمان و هوا،و باد و آب .
ص:512
به خورشید و ماه،گیاه و درخت،آب و سنگ،آمد و شد این شب و روز،روان شدن این دریاها، وجود این کوههای بسیار،درازی این قلّه ها،و اختلاف این لغات و زبانهای گوناگون دقّت کن .وای به حال کسی که آفریننده را انکار،و تدبیر کننده را باور نداشته باشد .
بی خبران گمان می کنند که آنان همچون گیاه بیابانی بدون زارع اند،و صورتهای متنوّع آنان را آفریننده ای نیست ،اینان برای مدّعای باطل خود دلیلی ندارند،و برای آنچه در باطن خود باور کرده اند تحقیقی ننموده اند.آیا ساختمانی بدون بنا کننده،یا جنایتی منهای جنایتکار ممکن است ؟! و اگر می خواهی در رابطه با ملخ بگو،که خداوند برای او دو چشم قرمز، و دو حدقه تابان،و گوش پنهان آفریده،و برای او دهانی مناسب گشوده،و به او حسّی توانا عنایت کرده،و دو دندانی داده که با آنها می چیند و جدا می کند، و دو داس که با آنها چیزی را می گیرد ،کشاورزان برای زراعتشان از او بیم دارند،و برای دفع او
ص:513
گر چه با هم همدست شوند عاجزند ،تا با جست و خیزهایش به کشتزار آید، و خواسته های خود را بر آورده نماید ،در صورتی که جسم او به اندازه یک انگشت باریک بیش نیست ! پس بزرگ و خجسته است خداوندی که هر کس در آسمانها و زمین است به اختیار و اضطرار به پیشگاهش سجده می برد،و برای او گونه و چهره بر خاک می ساید ،و او را به حالت تسلیم و درماندگی اطاعت می کند،و از بیم و خوف عنان زندگی به دست او می نهد .پرندگان مسخّر فرمان اویند، شماره پر و بال و نفس زدن آنان را می داند،و پای آنان را در جای تری و خشکی استوار نموده است ،روزی آنان را مقدر فرموده،و بر اصناف آنان آگاهی دارد .این کلاغ،این عقاب،این کبوتر،و این شتر مرغ است ،هر پرنده ای را به نامش خوانده،و رزقش را ضامن گشته .ابر سنگین را به وجود آورد،و باران پی در پی از آن بریخت،و سهم هر سرزمین را معین فرمود ، پس زمین را پس از خشکی سیراب کرد،و بعد از خشکسالی گیاهش را رویاند .
ص:514
.و این خطبه از اصول علمی چیزها دارد که دیگر خطبه ها ندارد آن که برای او چگونگی معین کرد یگانه اش ندانسته،و کسی که او را به چیزی مثل زد به حقیقتش دست نیافته، و هر کس او را به دایره تشبیه کشید حضرتش را در نظر نگرفته،و هر که به او اشاره نموده و به اندیشه اش تصور کند قصد او ننموده است .هر آنچه به ذاتش شناخته شود مخلوق است،و آنچه به دیگری باشد معلول است .
انجام دهنده است بدون به کار بردن ابزار،تقدیر کننده است بدون جولان اندیشه،بی نیاز است نه به تحصیل اسباب.
اوقات با او همراه نیست،و ابزار و وسائل او را یاری ندهند.هستیش بر زمانها، وجودش بر نیستی،و ازلیتش بر ابتدا پیشی گرفته .با به وجود آوردن حواسّ معلوم است که منزّه از حواس است،و از آفریدن اشیاء متضاد پیداست که ضدّی ندارد،و با ایجاد مقارنت بین اشیاء واضح است که او را قرینی نیست .نور را با ظلمت،سپیدی را
ص:515
با سیاهی،خشکی را با رطوبت،گرمی را با سردی مخالف و ضدّ هم قرار داد.بین پراکنده ها الفت بر قرار کرد،اضداد را با یکدیگر قرین نمود،دورها را با هم نزدیک ساخت،و نزدیک ها را از هم دور کرد .حدّی شامل او نیست،و به شماره محسوب نشود.ابزار و آلات جز مانند خود را به حدود نیاورند،و این وسائل جز به نظایر خود اشارت ننمایند .اینکه بی خبران گویند از چه زمانی به وجود آمد(منذ)،و به تحقیق به وجود آمد(قد)،و اگر چنین بود نقصی نداشت(لو لا)با قدیم بودن و ازلی بودن و کامل بودنش ناسازگار است(که قدیم و ازلی و کامل بودن از صفات خداوند است نه مخلوقات).
آفریننده با خود آفریده ها بر آنان در عرصه عقول تجلّی کرد،و با دیدنی بودن مخلوقات قطعی است که آفریننده را نتوان دید(زیرا که شبیه هیچ آفریده ای نیست ).نظام حرکت و سکون بر او جاری نمی باشد، و چگونه بر او جاری باشد آنچه که او جاری کرده؟و چسان صفتی را که در مخلوقی آفریده به آفریننده باز گردد؟ یا آنچه را حادث کرده در خود او حادث شود؟!در این صورت در ذات او دگرگونی پدید آید، و کنه ذاتش تجزیه شود،و ازلی بودنش ممتنع گردد ،و چون پیش رویی برایش فرض شود پشت سری هم
ص:516
خواهد داشت،و بر این اساس خواهان تمام شدن شود زیرا وجودش ملازم با نقصان شده،و در این وقت نشانه مخلوق در او پیدا گردد،و دلیل بر هستی صانعی خواهد شد بعد از آنکه همه موجودات دلیل بر هستی اویند، و به سلطنت مسلّطش بر تمام موجودات محال است آنچه در غیرش اثر می گذارد در او اثر بگذارد (پس از دایره اثر پذیری خارج و از نقص و عیب پاک است ).
خدایی است که تغییر حال نمی دهد و از میان نمی رود،و پنهان گشتن بر او روا نیست.چیزی را نزاده تا خود مولود باشد،و زاییده نشده تا محدود گردد.برتر است از داشتن فرزندان، و پاک است از آمیزش با زنان .اندیشه ها او را در نیابند تا اندازه اش گیرند،و زیرکی ها او را به وهم در نیاورند تا تصوّرش نمایند،و حواس او را درک نکنند تا احساسش نمایند،و دستها لمسش نکنند تا به او دسترسی یابند.به حالی تغییر نکند،و در احوال دگرگون نگردد،و او را شبها و روزها کهنه نکنند،و روشنی و تاریکی تغییرش ندهند .به چیزی از اجزاء و اندام و اعضاء و عرضی از
ص:517
اعراض،و بودن چیزی غیر ذاتش با او،و داشتن ابعاض توصیف نشود .برای او حدّ و نهایت، و انقطاع و انتها گفته نمی شود،اشیاء را بر او احاطه نیست تا پایین و بالایش برند،و چیزی قدرت حملش را ندارد تا بتواند متمایل یا راستش بدارد.در اشیاء داخل نیست،و از آنها خارج نمی باشد .خبر می دهد ولی نه به زبان بزرگ و زبان کوچک،و می شنود نه با شکافهای گوش و ابزار شنوایی، می گوید نه با تلفّظ،حفظ می کند نه با قدرت حافظه،اراده می نماید نه با خطور در خاطره،دوست دارد و خشنود می گردد نه از رقت دل،دشمن دارد و خشم می کند ولی بی مشقت و اندوه .
چون بخواهد کسی را به وجود آورد می گوید باش پس بی درنگ به وجود می آید،نه به آوازی که گوشها را بکوبد، و نه به صدایی که شنیده شود،بلکه کلامش همان فعلی است که آن را ایجاد کرده،و مانند آن فعل پیش از آن نبوده،و اگر آن فعل قدیم بود هر آینه خدای دوم بود .
گفته نمی شود:بود شد پس از آنکه نبود،تا صفاتی که پدیده اند بر او جریان یابد.
و در این حال میان به وجود آمده ها و حضرت او فرقی نخواهد ماند،و برای او بر موجودات برتری نخواهد بود.
ص:518
در نتیجه خالق و مخلوق مساوی گردند،و پدید آورنده و پدید شده یکی شوند .موجودات را بدون نمونه ای که از غیر او به جای مانده باشد پدید آورد،و از احدی از مخلوق خود در آفرینش آنها یاری نجست .زمین را پدید آورد و بدون اینکه از کار دیگر باز ماند آن را نگاه داشت،و استوارش نمود نه بر جای آرام(بلکه بر امواج آب)،بدون پایه ها بر پایش داشت،و منهای ستونهایش بر افراشت، و آن را از تمایل و کژی نگه داشت،و از افتادن و شکافته شدن حفظ کرد .
میخهایش را(که کوههایند)استوار نمود،و سدهایش را برقرار کرد،چشمه هایش را روان ساخت، و رودهایش را شکافت.آنچه را بنا کرد سست نشد،و آنچه را قوی نمود ضعیف نگشت .به سلطنت و بزرگیش بر زمین غالب است،و به علم و معرفتش به کیفیت آن آگاه است، و به جلال و عزّتش بر هر چیز آن برتر است.چیزی از آن را که بخواهد عاجزش ننماید،و از او سر نپیچد تا بر حضرتش غالب آید،شتاب کننده ای از دستش نرود تا بر جنابش پیشی جوید، به دولتمندی نیازش نیفتد تا او را روزی دهد .تمام موجودات برای او فروتنند،و در برابر
ص:519
عظمتش ذلیل و خاکسارند،قدرت گریز از سلطنتش را به سوی دیگر ندارند تا از سود و زیانش در امان مانند .او را مانند نیست تا با حضرتش برابری کند،و شبیهی نیست تا با او مساوی باشد.
اوست که موجودات را پس از بودن نابود می کند،آنچنان که موجودش چون معدومش گردد .
و فنای دنیا بعد از وجود آن شگفت تر از ایجاد و اختراعش نیست ، چگونه شگفت تر باشد در صورتی که اگر تمام جانداران هستی از پرندگان و چهارپایان، و آنچه را که در شب به آغل خود باز می گردانند و آنچه که در مراتع و دشت ها می چرند،و از هر صنف و جنس صاحب حیاتی،از هوشمند و بیهوش،برای آفریدن پشه ای جمع شوند قدرت ساختنش را ندارند،و راه ایجاد آن را نشناسند ،و در دانش این مسأله عقولشان حیران و سرگردان ماند،و نیروهایشان ته کشد و به عجز و ناتوانی نشینند،و زبون و خسته باز گردد و معلومشان شود که مغلوب و مقهورند، و طاقت و توان ایجاد یک پشه،و از بین بردن آن را ندارند .
ص:520
و همانا خدای سبحان،پس از نابود شدن جهان،تنها و یگانه ماند و چیز دیگری با او نخواهد بود، همان طور که پیش از آفرینش آنها چنین بود پس از فنای آنها نیز چنین خواهد بود،در آن موقعیت خیمه وقت و مکان،و هنگام و زمان برچیده می شود .مدت ها و وقت ها،و سالها و ساعتها معدوم می گردد،و جزی خدای واحد قهّار که بازگشت همه امور به اوست چیزی باقی نمی ماند .موجودات را به وقت آفرینش آنها قدرتی نبود،و به هنگام فنا شدن هم مقاومتی نشان نمی دهند،چرا که اگر قدرت امتناع از فنا شدن داشتند هستی آنها تداوم داشت .ایجاد هیچ یک از موجودات به وقت آفریدن برای او دشوار نبود،و آفریدن آنچه را به وجود آورد حضرتش را خسته نکرد.موجودات را برای قدرت بخشیدن به سلطنتش نیافرید، و از ترس زوال و نقصان به وجود نیاورد،و برای یاری جستن از آنها در برابر همتای معارض خلق نکرد ، و برای دوری گزیدن از هجوم دشمن مهاجم،و به خاطر بسط در حکومت، و به علّت چیره شدن بر شریک در شرکتش،و برای وحشت از تنهایی و انس گرفتن با آنها
ص:521
به عرصه هستی نیاورد .باز هم خداست که کائنات را پس از ساختن نابود می کند،نه به خاطر ملالت و خستگی از کار گردانی و تدبیر امور آنها،و نه برای اینکه به استراحت بپردازد،و نه به علت اینکه چیزی از آن بر او سنگینی داشته.طول بقاء موجودات او را خسته نمی کند تا در نابود کردنشان عجله داشته باشد ، بلکه خدای سبحان با لطفش همه را اداره کرده،و به امرش نگاه داشته،و به قدرتش استوار نموده ، سپس همه آنها را بعد از فانی شدن باز می گرداند بدون اینکه او را به آنان نیازی باشد ،یا از آنان کمک بخواهد،یا از ترس تنهایی با آنان انس بگیرد، یا از حالت جهل و کوری به علم و درخواست بینش باز آید،یا از فقر و نیاز به ثروت و دارایی برسد،و یا از خواری و ناتوانی به عزّت و توانایی دست یابد .
ص:522
پدر و مادرم فدای آنان(یاران با وفایم)باد،گروهی که نامشان در آسمان معروف، و در زمین مجهول است .هان به انتظار عقب گرد امورتان، و گسستن پیوندتان،و روی کار آمدن خردسالانتان باشید .این پیشامدها زمانی است که ضربت شمشیر بر مؤمن آسانتر از پیدا کردن درهمی از حلال است.زمانی که اجر گیرنده مال از دهنده آن بیشتر است .آن زمان است که مست می شوید اما نه از شراب،بلکه از زیادی نعمت و عیش و نوش،و سوگند می خورید ولی نه از روی ناچاری، و دروغ می گویید اما نه بر اثر مضیقه.در آن وقت که بلا شما را بگزد چنانکه جهاز نامناسب کوهان شتر را بگزد .این رنج و سختی چقدر طولانی،و امید آزادی از آن چه اندازه دور از انتظار است !
ص:523
ای مردم،مهار این شتران فتنه را که پشت آنها حمل کننده و زر و بال است از دست بیندازید،و از گرداگرد امام خود پراکنده نشوید که عاقبت خود را سرزنش خواهید کرد ، و بی باکانه در آتش فتنه ای که پیشاپیش آن قرار گرفته اید نروید،از راه آن به یک سو شوید، و جاده را برای آن باز بگذارید،که به جان خودم قسم مؤمن در شعله آتش آن فتنه هلاک می شود، و غیر مسلمان سالم می ماند ! مثل من در میان شما مثل چراغ فروزان در تاریکی است،تا آن که در آن تاریکی در آید از آن چراغ روشنی جوید.ای مردم سخنم را بشنوید و حفظ کنید،و گوش دلتان را آماده کنید تا بفهمید .
ص:524
ای مردم،شما را سفارش می کنم به تقوای الهی،و حمد بسیار بر احسانش،و نعمت هایی که به شما ارزانی داشته،و بر هر برنامه ای که از او به شما رسیده .چه بسا شما را به نعمتی مخصوص داشت،و به رحمتی دریافت.عیوبتان را آشکار کردید و او بر شما پوشاند، خود را در معرض مؤاخذه او قرار دادید مهلتتان داد .و سفارشتان می کنم به یاد مرگ باشید،و از آن کمتر غفلت نمایید.چگونه غافل می مانید از چیزی که از شما غافل نیست،و چگونه طمع می بندید به کسی که شما را مهلت نمی دهد ؟!برای پند و اندرز شما بس است مرده هایی که دیده اید،آنها را به گورستان بردند بدون اینکه بر مرکبی سوار شوند،و آنان را در میان قبر گذاشتند بدون اینکه خودشان فرود آیند، گویا اینان از آباد کنندگان دنیا نبودند،و آخرت همیشه جایگاه آنان بود.
ص:525
از دنیایی که در آن سکونت داشتند رمیدند ،و در محلّی که از آن وحشت داشتند آرمیدند، به آنچه از آن جدا شدند سرگرم بودند،و جایی را که عاقبت باید به آن برسند ضایع کردند.
پس از مرگ قدرت برگشت از کارهای زشت را ندارند،و توان اضافه کردن نیکی برای آنان محال است.
به دنیا انس گرفتند مغرورشان کرد ،به آن اعتماد نمودند به خاکشان انداخت.خداوند شما را رحمت کند،به منازلی که به آباد کردن آنها مأمور شده اید،و شما را به آنها ترغیب نموده اند، و از شما به سوی آنها دعوت به عمل آمده پیشی گیرید،و با استقامت در بندگی،و دوری از گناه نعمت های خدا را بر خود کامل کنید،که فردا به امروز نزدیک است .ساعتها در روز،و روزها در ماه،و ماهها در سال، و سالها در عمر چه با سرعت می گذرد !
ص:526
از ایمانها ایمانی در دلها ثابت و برقرار،و ایمانی بین دلها و سینه ها تا مدتی معین عاریتی و ناپایدار است.پس اگر از کسی به علّتی شرعی برای شما بیزاری حاصل شد او را واگذارید تا مرگش برسد،آن هنگام(اگر بر حال گذشته باقی بود)مرز بیزاری است .وجوب هجرت بر همان اساس اولیّه اش باقی است.البته خدا را به مردم روی زمین از آنان که ایمانشان را پنهان دارند یا آشکار نمایند نیازی نیست .نام هجرت بر احدی واقع نمی شود مگر حجت خدا را در زمین بشناسد،کسی که حجت الهی را شناخت و به او اقرار کرد مهاجر است.و نام مستضعف بر آن که حجت به او رسید و گوشش آن را شنید و دلش آن را حفظ کرد صدق نمی کند .
ص:527
معرفت به ما کاری است سخت و دشوار،آن را جز عبدی که خداوند قلبش را برای ایمان امتحان کرده تحمل نمی کند،و حدیث ما را فرا نگیرد جز سینه های امین،و عقل های متین .
ای مردم،پیش از آنکه مرا نیابید از من بپرسید،که من به راههای آسمان داناتر از راههای زمینم،بپرسید پیش از آنکه فتنه ای به شما روی آورد که چون شتر بی صاحب گام بردارد و مهار خود را لگد کوب کند،و عقول صاحب عقول را زایل نماید .
او را سپاس می گویم تا شکر بر نعمتش باشد،و برای ادای حقوقش از او کمک می طلبم، خداوندی که ارتشش غالب،و بزرگواریش عظیم است .و شهادت می دهم که محمّد بنده و فرستاده اوست، مردم را به طاعت خدا دعوت کرد،و با جهاد در راه دین بر دشمنانش پیروز شد،همدستی دشمنان
ص:528
بر تکذیب او،و فعالیّتشان برای خاموش کردن نور آن حضرت او را از فعالیت در راه خدا متوقف نکرد .
پس به تقوای الهی چنگ زنید،که رشته ای است با دستگیره ای محکم،و حصاری است که بلندی آن دست نیافتنی است .بر مرگ و دشواریهایش پیشدستی کنید،و برای پذیراییش قبل از آنکه از درآید آماده شوید، و پیش از فرود آمدنش مهیّا گردید،زیرا قیامت نهایت کار است.مرگ برای عاقلان پندی کافی،و برای جاهلان زمینه عبرت است .پیش از در آمدن قیامت چنانکه خبر دارید این امور است:
تنگی گورها،شدّت اندوه و یأس،وحشت از جایی که از آنجا بر احوال برزخ آگاه می شوید،ترس های پی در پی،جا به جا شدن استخوانها،کر شدن گوشها،تاریکی لحد، ترس از وعده عذاب،پوشیده شدن شکاف گور،و استوار شدن تخته سنگها بر سر قبر .
خدا را خدا را ای بندگان خدا،که دنیا شما را به یک راه می گذراند،و شما و قیامت به یک رشته بسته اید،گویا قیامت با نشانه هایش فرا رسیده،و با علامتهایش نزدیک گردیده، و شما را بر صراط خود متوقف نموده،انگار با سختی هایش بر شما مشرف شده،و سینه
ص:529
بر زمین نهاده ،و دنیا از اهلش جدا گشته،و آنان را از دامان خود بیرون افکنده ، و تمام روزگار چون روزی بود که گذشت،و یا ماهی که مدّتش به پایان رسید،تازه اش کهنه، و فربهش لاغر شد،مردمان در توقفگاهی تنگ قرار می گیرند،و اموری درهم و عظیم، و آتشی سخت شرربار،همراه صدایی وحشتناک ،و زبانه ای کشیده،با غرّشی از روی خشم، همراه اخگرهایی سوزنده،که دیر خاموش است،همیمه اش فروزان،تهدیدش ترسناک، قعرش ناپیدا،اطرافش تاریک،دیگهایش بر افروخته،و کارهایش هولناک است .
اهل تقوا را دسته دسته به جانب بهشت می رانند،در حالی که از عذاب ایمن شده، و از ملامت رهایی یافته،و از آتش دورند،بهشت در کمال آرامش پذیرای آنهاست، و آنان هم از جای و قرارگاه خود شادند.اینان گروهی بودند که اعمالشان در دنیا پاک، و چشمشان از خوف عذاب گریان بود ،شب تارشان به خاطر خشوع و استغفارشان روز بود، و روزشان محض بیم از گناه و انقطاع از دنیا شب .خداوند بهشت را جای بازگشت،
ص:530
و خیر و خوشی را پاداش آنان قرار داد،که اینان به بهشت شایسته تر و اهل آن بودند،در یک پادشاهی ابدی، و نعمت پایدار خواهند بود .
بندگان خدا،آن را رعایت کنید که به رعایت آن رستگار شمار رستگار می گردد،و تبهکار شما به ضایع کردن آن خسارت می بیند.بر مرگهای خود به اعمال صالحتان پیشی جویید،که شما گروگان اعمال گذشته خود هستید،و به آنچه انجام داده اید جزا داده می شوید .گویی مرگ وحشتناک بر شما فرود آمده، که نه از آن باز گشتی دارید،و نه لغزشی را از شما می پذیرند.خداوند ما و شما را در مدار طاعت خود و رسولش به کار گیرد،و از ما و شما به فضل و رحمتش در گذرد .
بر جای خود قرار گیرید،بر بلا و سختی صبر کنید،دستها و اسلحه های خود را در مسیر هوا و هوس زبانهای خود به کار مگیرید،و در آنچه خداوند شتاب در آن را برای شما نخواسته شتاب نکنید ،زیرا هر کدام از شما که بر اساس شناخت خدا و رسولش و اهل بیت پیامبرش در بستر بمیرد شهید از دنیا رفته،و اجرش بر خداست،
ص:531
و به ثواب عمل صالحی که در نیّت داشته می رسد،و این نیّت جای شمشیر کشیدن او را پر می کند،زیرا هر چیزی را زمان مشخّص و مدّت معیّنی است .
حمد خدای را که حمدش در میان آفریدگان آشکار است،و لشگرش غالب، و بزرگیش والاست .او را بر نعمتهای پیوسته و بخششهای بزرگش سپاس می گزارم.
خداوندی که بردباری حضرتش عظیم است پس عفو فرمود،و در آنچه حکم کرد عدالت نمود، و آنچه را می گذرد و گذشته است داند .خدایی که آفریننده مخلوقات به علم خود،و پدید آرنده آنان به حکمت خویش است،بدون تقلید و تعلیم گرفتن،و بدون پیروی کردن از نمونه ساخته شده صانعی حکیم، و منهای هر گونه اشتباهی،و بی حضور هیچ جمعیتی .و شهادت می دهم که محمّد بنده
ص:532
و فرستاده اوست،وقتی او را مبعوث به رسالت نمود که مردم در دریای گمراهی غوطه ور بودند، و در گرداب حیرت موج می زدند،مهار هلاکت آنان را می کشید،و بر قلوبشان قفلهای ظلمت بسته شده بود .
بندگان خدا،شما را به تقوای الهی سفارش می کنم،تقوایی که حقّ خداوند بر شماست، و باعث حق شما بر خدا هم هست،برای دریافت تقوا از خدا کمک بخواهید، و از تقوا برای گریز از عذاب خداوند مدد گیرید ،که قطعا امروز تقوا سپر از بلا، و فردا راه بهشت الهی است،جادّه اش روشن،و پوینده اش سود بر، و امانت دارش(که خداوند می باشد)حافظ آن است .تقوا به طور دائم خود را بر گذشتگان عرضه کرده و به آیندگان هم عرضه می کند،چرا که فردای قیامت به آن محتاجند،آن روزی که خداوند آنچه را پدید آورده باز گرداند،و آنچه را عنایت فرموده باز ستاند،و از آنچه مرحمت نموده باز خواست کند .
تقوا پذیران که آن را چنانکه باید رعایت کنند چه اندکند!راستی که آنان بسیار اندک شمارند،
ص:533
اینان سزاوار وصف حقّند که در قرآن فرموده:«اندکی از بندگان من شاکرند ».
پس گوش خود را به جانب تقوا بدارید،و به کوشش خود بر آن مواظبت نمایید،و آن را به جای آنچه از دست داده اید قرار دهید،و در عوض هر مخالفی که دارید به عنوان موافق قبول کنید .خواب غفلت را به تقوا بیدار کنید،روز خود را با آن سپری نمایید،آن را ملازم دل خویش کنید،گناهانتان را با آن بشویید،امراض را به وسیله آن درمان نمایید،و با آن بر مرگ سبقت گیرید،و از کسی که آن را تباه نموده عبرت گیرید،مبادا که آراستگان به تقوا از شما عبرت گیرند !هان،تقوا را نگاه دارید و خود را نیز به تقوا حفظ نمایید.خود را از دنیا پاک کنید،و نسبت به آخرت شیفته باشید، آن را که تقوا بلند مقام نموده پست نکنید،و آن را که دنیا رفعت داده بلند مقامش ننمایید ، چشم به بارش ابر آن ندوزید،و گفتار ترغیب کننده به آن را نشنوید،و خواننده به آن را اجابت ننمایید، و به فروغ بی پایه آن روشنی مجویید،و به اشیاء نفیسش فریب مخورید،زیرا که برقش از ابر بی باران، و گفتارش دروغ،و اموالش غارت شده،و اشیاء نفیسش غنیمت دزدان گشته است .
ص:534
بدانید که آن چارپایی است سرکش و گریزپای،اسبی است چموش و نافرمان،دروغگویی است خائن،حق ناشناسی است ناسپاس،ستمگری است بیراهه رو،دوری کننده ای است بی قرار .
وضعش حالی به حالی شده،قدمهایش لرزان،ارجمندیش خواری،جدّی اش شوخی،و بلندیش پست است.دنیا خانه ربودن مال و سلب ثروت،و جایگاه غارت و هلاکت است .مردمش در سختی و رانده شدن به سوی مرگ،و عرصه دیدار و فراق اند.راههایش موجب سرگردانی،گریزگاههایش علت ناتوانی،و مقاصدش باعث نا امیدی است.حصارهای استوارش اهل خود را به دست مرگ می سپارد، و منازل آن صاحبانش را دور می اندازد،و چاره اندیشی نسبت به امور آنان را ملول و خسته می نماید .
بعضی از دام هلاکت رسته ولی از دنیا زخم کاری خورده اند،گروهی با بدن پاره و پوست کنده شده، عده ای سر بریده،دسته ای خونشان به زمین ریخته،عده ای انگشت به دهن می گزند،برخی از شدت حسرت دست به هم می مالند،جمعی سر در گریبان فکرت فرو برده اند،جمعیتی بر اشتباه خود ندامت دارند، و پاره ای از نیّت خود برگشته ،ولی راه چاره بر آنان بسته و مرگ ناگهانی در رسیده،
ص:535
و زمان خلاصی و رهایی تمام شده .هیهات هیهات،از چنگ شد آنچه شد،و رفت آنچه رفت،دنیا آن گونه که خود می خواست سپری شد،و آسمان و زمین بر اهلش گریه نکرد،و به آنان مهلتی داده نشد .
این خطبه حاوی مذمّت ابلیس ملعون به خاطر استکبار و ترک سجودش نسبت به آدم علیه السّلام است،و اینکه او اولین کسی است که بر عدم پذیرش حق اصرار ورزید،و پیرو خود خواهی شد، و این خطبه مردم را از پیروی راه او برحذر می دارد .
حمد خدای را که لباس عزت و بزرگواری شایسته اوست،و این دو صفت را نه برای آفریده هایش بلکه به خود اختصاص داد،و آنها را قرقگاه و حریم خود نمود،و بر دیگران ممنوع کرد،
ص:536
و هر دو را محض جلالت و عظمت خویش برگزید.
و بر هر کس از بندگانش که در این دو صفت با او به ستیز برخاست لعنت مقرر کرد .آن گاه با این دو وصف فرشتگان مقرّب خود را آزمایش نمود،تا خاکساران آنان را از گردنکشان جدا کند ، پس با اینکه به آنچه در دلها مستور است و از غیوب هستی که از نظرها محجوب است داناست،خطاب به فرشتگان فرمود:«من بشری را از گل به وجود می آورم،چون او را ساختم و از روح خود در او دمیدم برای او سجده کنید.جز ابلیس تمام فرشتگان سجده کردند »که کبر و نخوت به او روی آورد،و به آفرینش خویش به آدم فخر کرد،و به خاطر ریشه اش که از آتش بود بر او تعصّب ورزید.این دشمن خداوند پیشوای اهل تعصّب،و پیشرو گردنکشان است، که بنیاد عصبیت را بنا کرد،و با خداوند در لباس عزّت و کبریایی به ستیز برخاست،و آن لباس عزّت را بر خود پوشید،و جامه فروتنی و خاکساری را در آورد .نمی بینید خداوند چگونه او را محض تکبرش
ص:537
به شدت تحقیر کرد،و به سبب گردنکشی به چاه سر افکندگی در انداخت؟!پس او را در دنیا طرد از رحمت نمود، و برای وی در آخرت آتش فروزان مهیّا ساخت .
اگر خداوند می خواست آدم را از نوری که روشنی اش دیده ها را برباید، و زیبایی آن خردها را مات و مبهوت کند،و از مادّه خوشبویی که بوی خوشش نفسها را بگیرد بیافریند می آفرید ، و اگر بدین صورت می آفرید گردنها در برابرش خاضع،و آزمایش فرشتگان سهل و آسان می شد،ولی خداوند پاک بندگانش را به برخی از اموری که به حقیقت و ریشه آن آگاه نیستند آزمایش می کند،تا خالص از ناخالص جدا شود،و کبر و نخوت از آنان بر طرف،و خود خواهی و خود پسندی از آنان دور گردد .
از برنامه حضرت حق در رابطه با شیطان عبرت بگیرید،که اعمال طولانی،و سختکوشی او را
ص:538
به خاطر یک ساعت تکبر تباه کرد،در صورتی که خداوند را شش هزار سال بندگی کرد که معلوم نیست از سالهای دنیایی است یا سالهای آخرتی(که هر روزش هزار سال دنیایی است ).چه کسی پس از ابلیس با آلوده شدن به گناهی چون گناه او از عذاب حق سالم می ماند؟حاشا؟خداوند هرگز انسانی را به عملی وارد بهشت نمی کند که به خاطر همان عمل فرشته ای را از آنجا بیرون کرد ،امر و فرمانش در حق آسمانیان و زمینیان مساوی است،و بین خداوند و احدی از بندگانش صلح خاصی وجود ندارد تا به خاطر آن آنچه را بر جهانیان حرام کرده بر او مباح کند .
بندگان خدا،از دشمن خدا حذر کنید،مباد آنکه شما را به درد خود مبتلا کند،و با ندایش شما را به حرکت آورد،و با ارتش سواره و پیاده اش بر شما بتازد .به جان خودم سوگند که تیری سهمناک علیه شما به کمان گذاشته و کمان را با شدت هر چه تمامتر کشیده،و از مکانی نزدیک به شما تیر انداخته.و گفته:«پروردگارا،برای آنکه مرا اغوا کردی،زر و زینت دنیا را در زمین در برابر دیده
ص:539
آنان جلوه می دهم و همه را به ضلالت دچار می نمایم»،به تاریکی تیری به هدفی دور انداخت، و گمانی ناصواب و خطا بر زبان راند ،ولی زادگان کبر و نخوت با عمل خود ادّعایش را تصدیق کردند، و برادران عصبیّت،و سواران کبر و جاهلیت آن گفتار کج و باطل را راست آوردند،تا چون گردنکشان شما مطیع او شدند،و طمع او در گمراهی شما پا بر جا شد،و در نتیجه صورت حال او از پرده نهان به ظهور در آمد ،سلطه اش بر شما قدرت گرفت، و لشکرش را به جانب شما نزدیک کرد،سپاه او شما را به بیشه خواری انداختند،و در ورطه کشتار در آوردند ،و شما را زخمی کاری زدند:با فرو بردن نیزه گناه در چشمتان، و بریدن گلویتان با کارد معصیت،و کوبیدن مغزتان با اندیشه های باطل،و فرود آوردن ضربه بر اعضای حساس و کشنده تان،و کشاندنتان با مهار قهر و غلبه به سوی آتشی که از پیش برای شما مهیا شده .
شیطان در زخم زدن به دینتان قوی تر،و برای فساد در دنیایتان آتش افروزتر است از کسانی که آشکارا با آنان دشمنی می ورزید،و برای جنگ با آنها جمع می شوید .پس آنچه خشم و نیرو
ص:540
دارید بر دفع او به کار گیرید،و در این برنامه از کوشش همه جانبه دریغ نورزید.
به بقای حق قسم که او نسبت به ریشه وجود شما فخر و ناز کرد،و از حسب شما عیب جویی نمود، و نسب شما را پست شمرد،و با لشگر سواره اش به جانب شما تاخت،و با ارتش پیاده اش راه را بر شما بست، به هر مکانی شما را به دام می اندازند،و دستتان را از راه هدایت قطع می کنند ،با هیچ نقشه ای نمی توانید از خواسته آنان امتناع ورزید،و با هیچ تصمیمی قدرت ندارید آنان را دفع کنید،که دام آنان دریای خواری، و حلقه ای تنگ،و عرصه گاه مرگ،و جولانگاه بلاست .
پس آتش عصبیت و کینه های جاهلیت را که در دلهایتان پنهان است خاموش کنید،چرا که این کبر و خودخواهی در فرد مسلمان از خاطره انگیزی های شیطان و ایجاد نخوتها و فسادها و وسوسه های اوست .گوهر تواضع بر سر نهید،خرمهره کبر زیر پا اندازید،حلقه تکبّر از گردن باز کنید،و فروتنی را سنگر بین خود و دشمنتان یعنی شیطان و لشگرش
ص:541
قرار دهید،زیرا این موجود خطرناک را از هر ملّتی لشگری و یارانی،و پیاده و سوارانی است .
شما مانند آن متکبری(قابیل)که بر فرزند مادرش(هابیل)کبر ورزید نباشید که خداوند او را بر برادرش برتری نداده بود جز آنکه خودپسندی دلش را دچار حسادت کرده،و عصبیت و کبر آتش خشم را در قلبش شعله ور ساخت ،شیطان هم با کبر در دماغش دمید، کبری که خداوند او را پس از آلوده شدن به آن دچار ندامت کرد،و گناه هر قاتلی را تا قیامت به گردن او انداخت .
شما در تجاوز و ستمگری به شدت پیش را ندید،و در روی زمین فساد ایجاد کردید،به گونه ای که آشکارا با حضرت حق دشمنی نموده و علنا با مردم مؤمن به جنگ برخاستید .خدا را خدا را از کبر برگرفته از عصبیت،و خودخواهی جاهلی،که زاینده کینه و دشمنی،و مجرای دمیدن و افسون شیطان است، کبری که با آن امت های پیشین،و ملتهای گذشته را فریب داده است،تا کارشان به جایی رسید
ص:542
که در تاریکی های جهالت،و دامهای ضلالت او در افتادند ،و در برابر ساربانی اش نرم،و در مقابل راهبریش آرام شدند.دلها در صفت کبر و نخوت با هم مشابهند،و مردم روزگاران گذشته به دنبال هم بر این منوال ره سپردند،و کبری را پیش گرفتند که تمام سینه ها به آن تنگ است .
هان،از پیروی رؤسا و بزرگانتان حذر،حذر!آنان که از حسب خود فراتر رفتند،و خود را برتر از نسب خود شمردند،امور زشت و ناپسند را(بر اساس اعتقاد باطلشان)به خدا نسبت دادند،و احسان خدا را بر خود منکر شدند،تا با قضای حق بستیزند،و بر نعمتهای او چیره آیند ،زیرا این نابکاران پایه های ساختمان عصبیت،و ستونهای ارکان فتنه، و شمشیرهای تفاخر جاهلیت اند .
بنا بر این از خدا پروا کنید،و با نعمت هایش به ستیزه برنخیزید،و به احسان او بر خودتان حسادت نورزید،و از بی پدرانی که آب تیره طبعشان را با آب صافی قلبتان نوشیدید، و بیماری روانشان را با سلامت روح خود آمیختید،و باطلشان را در حق خود داخل کردید پیروی نکنید ،
ص:543
آنان پایه گناهانند،و ملازم نافرمانیها،شیطان اینان را حیوان بار کش گمراهی نموده،و سپاه خود قرار داده که به سبب آنان بر مردم حمله می برد،با زبان آنان سخن می گوید ،تا عقلتان را بدزدد،و در دیدگانتان در آید،و در گوشتان بدمد،او شما را هدف تیرش،و مایه پایمال شدن گامهایش،و ابزار دست خویش قرار داده .
از آنچه به گردنکشان پیش از شما از عذاب خدا و دشواریها و حوادث و کیفرهای او رسید عبرت گیرید،و از خاک تیره ای که صورتشان بر آن نهاده شده و زمینی که پهلویشان بر آن افتاده پند پذیرید ،و از اموری که زاینده کبر است به خدا پناه جویید، چنانکه از آفات ناگهانی روزگار به او پناه می برید .
اگر خداوند اجازه کبر ورزیدن را به فردی از بندگانش می داد هر آینه رخصت آن را به پیامبران و اولیائش که از خاصان اویند عنایت می فرمود،ولی خداوند پاک کبر ورزی را بر آنان روا نداشت،
ص:544
و فروتنی را برای آن بزرگواران پسندید ،آنان گونه های خود را به عبادت بر زمین گذاشتند،و صورتهای خویش را بر خاک ساییدند،و در برابر اهل ایمان تواضع کردند،و در نظر بی خبران بی قدرت و ناتوان به حساب می آمدند،خداوند آنها را به گرسنگی امتحان کرد،و به رنج و سختی مبتلا نمود،با برنامه های خوفناک آزمایششان فرمود،و به جفاها و ناخوشیها خالصشان کرد .
از باب نادانی به موارد آزمایش و امتحان در مواضع غنا و فقر،ثروت و اولاد را معیار رضایت و خشم خدا نگیرید ،خداوند پاک فرمود:«آیا گمان می کنند از این که آنان را به ثروت و فرزندان مدد می کنیم در نیکی های ایشان شتاب می ورزیم؟نه این طور نیست،اینان حقیقت را نمی فهمند »،زیرا خداوند متکبران از بندگانش را که در نظر خود بزرگ می نمایند با اولیائش که در دیده آنان ضعیف به شمار می آیند آزمایش می کند (و شاهد این واقعیت وضع موسی و فرعون است ) .
ص:545
موسی بن عمران همراه برادرش هارون-درود خدا بر آنان- وارد بر فرعون شدند در حالی که تن پوشی از پشم به تن داشتند،و هر یک را عصایی در دست بود،و در صورت اسلام آوردن او بقاء حکومت و دوام عزتش را با او شرط کردند ،فرعون رو به مردم کرد و گفت:«از این دو نفر تعجب نمی کنید که دوام عزت و بقاء سلطنتم را با من شرط می کنند، در حالی که خود آنان را در تهیدستی و خواری می بینید؟!چرا دستبندهایی از طلا به آنان داده نشده؟!»این را گفت محض اینکه طلا و جمع کردن آن را بزرگ،و پوشش پشمینه آنان را پست شمرد.
اگر خداوند پاک به وقت بعثت انبیاء خود می خواست درب گنج های طلا،و معادن زر ناب،و باغهای سرسبز را به روی آنان باز کند،و پرندگان آسمان، و جانوران زمین را همراه آنان نماید انجام می داد ،ولی در این صورت جایی برای امتحان باقی نمی ماند، و اجر و پاداش بی مورد می شد،و اخبار آسمانی از بین می رفت،و برای قبول کنندگان دعوت انبیا ثواب مبتلایان
ص:546
به رنج و سختی واجب نمی گشت،و نه اهل ایمان استحقاق مزدی همپایه نیکوکاران را داشتند،و برای اسماء و لغات مفهومی باقی نمی ماند(زیرا بر اساس تمکّن مادّی انبیا،ایمان مردم بر اساس طمع بود و محلّی برای انجام عمل نیک وجود نداشت ).
ولی خداوند پاک پیامبرانش را در تصمیم هایشان نیرومند و قوی،و از نظر برنامه های ظاهری ضعیف قرار داد،با قناعتی که از بی نیازی چشمها را پر می کرد،و تهیدستی و فقری که دیده ها و گوشها را از آن مملو می ساخت .اگر انبیا دارای قدرتی بودند که کسی را توان معارضه با آنان نبود،و دارای عزّتی که مغلوب کسی نمی شدند،و شوکتشان به گونه ای بود که گردنهای مردان به سوی آن کشیده می شد،و مردم برای تماشای بزرگی و سطوتشان بار سفر می بستند، این وضع در پندگیری مردم از آنان آسانتر،و از گردنکشی در برابر آنان دورتر بود ، و به خاطر ترسی که از عظمت ظاهر انبیا بر می داشتند،یا به خاطر رغبتی که به ثروت آنان پیدا می کردند ایمان می آوردند،آن هنگام قصدها خالص نبود،و خوبیها به طمع دنیا و آخرت انجام می گرفت .ولی خداوند پاک اراده فرمود پیروی از انبیائش،و تصدیق کتابهایش،و خشوع
ص:547
در پیشگاهش،و تسلیم در برابر فرمانش،و گردن نهادن به طاعتش اموری باشد خاصّ او، و نیّت دیگری با آن حقایق نیامیزد ،که هرچه آزمایش و امتحان بزرگتر، پاداش و جزایش فراوان تر است .
آیا نمی بینید خداوند پاک گذشتگان را از زمان آدم-درود خدا بر او باد- تا آخرین انسان این جهان به سنگهایی آزمایش نموده که نه زیان می رساند و نه سود می دهد، نه می بیند،و نه می شنود؟!آنجا را خانه حرمت خود و جایگاه قیام مردم به عبادت قرارداد .و آن را در سنگلاخ ترین محل ها،و کم کلوخ ترین مکانهای مرتفع دنیا،و درّه ای از دیگر درّه ها تنگ تر،در میان کوههای سخت،و رملهای نرم و روان،و چشمه های کم آب،و دهات دور از هم،که شتر و گاو و گوسپند در آنجا از بی آب و علفی رشد نمی کنند بنا کرد .سپس به آدم-علیه السلام-و فرزندانش دستور داد به آن ناحیه
ص:548
توجه کنند،در نتیجه آن منطقه مرکزی برای سود بخشی سفرها،و مقصدی برای بار اندازی قاصدان گردید ، اعماق دلها آهنگ آن خانه می کند،از بیابانهای بی آب و علف و دور از آبادی،و ارتفاعات درّه های عمیق و شیب دار،و جزایر جدا از هم دریاها روی به آن می آورند،تا از روی ذلّت شانه ها را حرکت دهند، و گرداگرد آن خانه تهلیل گویند،و ژولیده موی و غبار آلود هروله نمایند ،لباسهای خود را کنار انداخته،و با اصلاح نکردن سر و صورت زیبایی خلقت خود را زشت نمایند،به جهت ابتلایی بزرگ و امتحانی سخت،و آزمایشی روشن، و تطهیری به نهایت،که آن را موجب رحمت،و رسیدن به بهشت قرار داد .
و اگر خداوند پاک می خواست خانه با حرمت خود و مراکز مناسک حج را در میان باغها و نهرها،و زمین های نرم و هموار و پر درخت،و میوه های در دسترس،و ساختمانهای به هم پیوسته،و آبادیهای متّصل به هم ،میان گندمزاری نیکو،و باغهای سر سبز و خرّم،و کشتزارهای وسیع،و نواحی پر آب،و زراعتهای تازه و شاداب،و جادّه های آباد قرار دهد قرار می داد،آن وقت
ص:549
مقدار اجر و ثواب را به تناسب آزمایش سهل و آسان اندک ساخته بود .و اگر بنیانی که خانه بر آن استوار است،و سنگهایی که بیت حق از آن ساخته شده،از زمرّد سبز، و یاقوت قرمز،و روشنی و درخشش خیره کننده بود،بار دو دلی را از سینه ها سبک می کرد،و کوشش ابلیس را برای وسوسه در قلوب فرو می گذاشت،و تلاطم شک و تردید را از مردم برطرف می نمود .ولی خداوند بندگانش را به انواع سختی ها امتحان می کند، و با کوشش های گوناگون به عبادت وامی دارد،و به امور ناخوشایند می آزماید،تا کبر را از دلهایشان بیرون کند،و خواری و تواضع را در جانشان بنشاند،تا با این گونه آزمایشها ابواب فضل و رحمتش را به رویشان بگشاید،و اسباب عفو خود را به راحتی به آنان عنایت فرماید .
خدا را خدا را،از عقوبت تجاوز در این جهان،و نتیجه وخامت ستم در آن جهان،و بدی عاقبت کبر،که بزرگترین دام شیطان،و عظیم ترین مکر اوست،چنان
ص:550
کیدی که با دلها چونان زهرهای کشنده می رزمد ،شیطان هرگز از کارش عاجز نمی گردد، و راه هلاک کسی را خطا نمی کند،نه دانشمند را به خاطر دانشش،و نه تهیدست را به علت لباس کهنه اش .
خداوند بندگانش را از این همه شرور با نماز و زکات، و زحمت در روزه گرفتن در ماه رمضان حراست فرموده،تا اندامشان را از گناه آرام سازد، و دیدگانشان را خاشع نماید،و جانشان را خوار و فروتن گرداند،و دلهایشان را از برتری جویی فرود آورد، و کبر و خودپسندی را از آنان بزداید ،زیرا ساییدن جبهه به خاک علت تواضع،و وانهادن اعضای پرارزش به روی زمین شکستن خود، و لاغر شدن بدن از پی روزه باعث خاکساری است،و نیز در ادای زکات پرداخت میوه های زمین و غیر آن به مسکینان و تهیدستان نهفته است .
آثار این عبادات را بنگرید که چگونه جوانه های فخر را بر می کند،و از نهالهای سر بر آورده کبر جلوگیری می کند .
ص:551
حقّا دقت کردم احدی از جهانیان را نیافتم که نسبت به چیزی تعصّب ورزد، مگر آنکه ظهور آن تعصّب را علّتی بود که حقیقت را بر جاهلان مشتبه کند،یا امری که به غلط به عنوان حجت به اندیشه نفهمان چسبد،جز شما که تعصبتان را سبب و علّتی نیست .
ابلیس به خاطر ریشه خود که از آتش بود بر آدم تعصّب ورزید،و او را نسبت به خلقتش سرزنش کرد، و گفت:من از آتشم و تو از خاکی.اما ثروتمندان ناز پرورده امتها، به نعمتهای فراوان خود تعصب به خرج دادند،و گفتند:«اموال و اولادمان از همه افزون تر است، و ما را عذابی نخواهد بود ».
اگر بنا به تعصب باشد باید تعصب شما برای صفات پسندیده، و کردارهای شایسته ،و امور نیکی باشد که بزرگان و دلیران از خاندان های
ص:552
ریشه دار عرب و رؤسای قبایل به آنها برتری می طلبند:به اخلاق خوب،و اندیشه های بزرگ،و مقامات بلند،و آثار ستوده تعصب بورزید .به خصلت های با ارزش که عبارت است از حفظ حقوق همسایه ها،وفای به عهد،پیروی نیکی،روی گرداندن از کبر،توسل به احسان و بخشش، خودداری از تجاوز،مهم شمردن قتل نفس،انصاف دادن به خلق خدا،فرو خوردن خشم،و اجتناب از فساد در روی زمین .و از عذابهایی که بر اثر زشتی افعال و بدی اعمال بر امم گذشته رسید حذر نمایید،نیک و بد احوالشان را بیندیشید،و از اینکه همانند آنان شوید برکنار بمانید.
چون در تفاوت وضع امم گذشته در نیکی و بدی اعمالشان اندیشه کردید،آن کاری را اختیار نمایید که عزت آنان بدان سبب تأمین شد ،و دشمنانشان از عرصه حیاتشان دور شدند،و زمان سلامتیشان طولانی گشت، و نعمت در اختیارشان قرار گرفت،و پیوند کرامت آنان استوار شد،به این معنی که از
ص:553
تفرقه اجتناب کردند،و بر الفت پایداری نمودند،و یکدیگر را به آن تشویق و ترغیب کردند و سفارش نمودند .و از اموری که ستون فقراتشان را درهم شکست،و قدرتشان را قرین سستی کرد دوری نمایید:
از کینه ورزی قلوب،و عداوت سینه ها،و ناموافق بودن نفوس، و دست از یاری یکدیگر کشیدن .
در احوالات مؤمنین گذشته اندیشه کنید،که چگونه در حال آزمایش و امتحان بودند!آیا از همه خلایق مشکلاتشان بیشتر نبود؟ آیا بیش از همه مردم در زحمت و رنج نبودند؟آیا از همه مردم دنیا در تنگنای بیشتری قرار نداشتند ؟فراعنه آنان را برده خود ساختند،و به عذاب سخت کشیدند،جرعه جرعه تلخی به آنان نوشاندند،پیوسته در ذلّت هلاکت،و مورد سلطه و استیلا بودند،چاره ای برای سر باز زدن،و راهی برای دفاع نمی یافتند .تا چون خداوند جدیّت آنان را در صبر
ص:554
بر آزار در راه محبّتش،و تحمّل ناراحتی ها را در مسیر بیم و خوفش از آنان دید، گشایشی از تنگناهای بلا برای آنان قرار داد،ذلّتشان را به عزّت و بیمشان را به امنیت تبدیل کرد ،پس سلاطین حکمران،و پیشوایان راهنما شدند،و کرامت خداوند در باره آنان به جایی رسید که خیالش هم در باره آنان نمی رفت .
بنگرید چگونه بودند زمانی که اجتماعشان متّحد،خواسته هایش متّفق،دلها معتدل و مناسب،دستها پشتیبان هم،و شمشیرها مدد کار یکدیگر، چشم دلشان نافذ،و تصمیم هایشان یکی بود !آیا با این خصال آقای سراسر زمین نبودند،و بر جهانیان حکومت نمی کردند ؟از طرفی به پایان کارشان نظر کنید که به کجا رسید زمانی که بینشان جدایی افتاد،الفتشان به پراکندگی رسید، وحدت کلمه و دلهایشان به اختلاف مبدل شد،دسته دسته شده،به جنگ با هم برخاستند ،خداوند لباس کرامت را از وجودشان به در آورد،و نعمت فراوانش را از آنان
ص:555
گرفت،و داستان زندگی آنان در بین شما به عنوان درس عبرتی برای عبرت گیرندگان شما باقی ماند .
از حال اولاد اسماعیل و اسحاق و یعقوب-درود خدا بر آنان- پند گیرید،چه اندازه احوالات با هم متناسب،و چقدر داستانها به هم نزدیک است! در امورشان به هنگام پراکندگی و جداییشان از یکدیگر دقت کنید،روزگاری که کسری ها و قیصرها حاکم آنان بودند ،آنها را از مرغزارها،و دریای عراق،و سرزمین های سبز و خرّم ربودند،و به زمین هایی که گیاه درمنه روید،و بادهای سخت وزد، و زندگی در آن مشکل باشد روانه نمودند.آنان را فقیر و تهیدست،و در شغل شتر چرانی رها کردند، خوارترین امم از نظر خانه و مکان،و در بی حاصل ترین سرزمین ها از نظر مسکن و مأوا ساختند ،نه دعوت حقّی که به آن چنگ زنند،نه سایه الفتی که به عزّتش تکیه نمایند .احوالشان مضطرب،و قدرتشان پراکنده،و جمعیّتشان قرین تفرقه، گرفتار بلایی سخت،و جهالتی متراکم!که نتیجه کارشان زنده به گور کردن دختران،پرستش بتها،
ص:556
قطع رحم،و غارت پی در پی یکدیگر بود .
به نعمت های خداوند زمانی که پیامبر اسلام را در بین آنان برانگیخت دقت کنید، که اطاعتشان را به آیین پیامبر پیوند داد،و در سایه دعوتش ایشان را جمعیت واحد نمود ،چگونه نعمت الهی پر و بال کرامتش را بر عرصه حیات آنان گسترد،و نهرهای آسایش و راحتی را به سوی آنان جاری نمود، و دین خدا در میان انواع منافع و برکات خود آنان را گرد هم آورد؟در نعمت آن غرق شدند، و از خرّمی عیش آن دلشاد گشتند ،زندگی آنان در سایه حکومتی قوی استوار شد،و نیکویی احوالشان آنان را به عزتی پیروز رساند،و در بلندیهای دولتی ثابت کارشان سهل و آسان شد ،بر جهانیان حاکم شدند،و پادشهان روی زمین گشتند،مالک امور کسانی شدند که آنان قبلا مالک امور اینان بودند،و بر آنانی فرمان راندند که در گذشته بر اینان فرمان می راندند.کسی قدرت درهم شکستن آنان را نداشت،و در مبارزه علیه
ص:557
ایشان به خود جرأت نمی داد .
بدانید که شما دست از رشته طاعت برداشتید،و با زنده کردن احکام جاهلی در حصن محکم حق که به اطراف شما کشیده شده بود رخنه ایجاد نمودید ،و خداوند پاک بر این امت با پیوند الفتی که میان آنان برقرار کرد تا در سایه اش زندگی کنند و در حمایتش مأوی گیرند،به نعمتی منت نهاد که ارزش آن را احدی از آفریدگان نمی داند،زیرا بهای الفت با یکدیگر از هر بهایی بالاتر،و از هر عظمتی عظیم تر است .
و بدانید که شما پس از دینداری بی دین شدید،و بعد از الفت و برادری حزب حزب گشتید، تعلّقی به اسلام جز به نام آن ندارید،و از ایمان جز نشان آن را نمی دانید .می گویید به دوزخ می رویم ولی ننگ را نمی پذیریم!گویی قصد دارید
ص:558
اسلام را وارونه کنید،با هتک حرمت حریم حق،و شکستن پیمانی که خداوند آن را در زمین خود پناهگاه شما،و منطقه امن برای آفریدگانش قرار داده است !اگر به غیر اسلام پناهی بگیرید اهل کفر به جنگ شما بر می خیزند،آن وقت جبرئیل و میکائیل و مهاجر و انصار در میان نیستند که شما را یاری کنند،جز شمشیر زدن بر یکدیگر چیزی به جای نماند تا خداوند بین شما حکم کند .
امثال و داستانهایی از عذاب خدا و کیفرهای کوبنده و روزگار بلا و حوادث سخت که کیفر گناهان گذشتگان بود در اختیار شماست.فرا رسیدن عذابش را به بهانه جهل به مؤاخذه او و یا سهل انگاری نسبت به خشمش، یا ایمنی از کیفرش دیر مپندارید،زیرا خداوند پاک،گذشتگان را از رحمتش دور نکرد مگر به خاطر ترک امر به معروف و نهی از منکر .آری پروردگار جاهلان را به خاطر ارتکاب گناه،و عاقلان را به علّت ترک نهی از منکر از رحمت خود دور نمود .
بدانید که شما رشته اسلام را از گردن جان برداشتید،حدود آن را واگذاشتید،و احکامش را میراندید .
ص:559
معلومتان باد که خداوند مرا به جنگ با ستم پیشگان و پیمان شکنان و آنان که در زمین اهل فسادند امر فرموده.
بر این اساس با پیمان شکنان جنگیدم،و با متجاوزان به نبرد بر خاستم،و بیرون شدگان از مدار دین را خوار و زبون ساختم ،و اما شیطان ردهه(رئیس خوارج)با فریاد وحشتی که از پی آن بانگ تپش دل و لرزه سینه او را شنیدم کارش تمام شد،و تعدادی اندک از ستمکاران باقی مانده اند، اگر خداوند مرا اجازت دهد که دوباره برای جنگ به جانب ایشان حرکت نمایم نابودشان می کنم جز گروهی اندک که این طرف و آن طرف پراکنده می شوند و از دسترس خارج می گردند .
من در خردسالی سرکشان عرب را به زمین رساندم،و شاخ قدرت دو قبیله ربیعه و مضر را شکستم .شما موقعیت مرا نسبت به رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله به خاطر خویشی نزدیک و منزلت مخصوص می دانید،وقتی کودک بودم مرا در دامن می نشاند، در آغوشش می فشرد،در فراشش جای می داد،تنش را به تنم
ص:560
می سایید،و بوی خوشش را به من می بویانید ،غذا را جویده در دهانم قرار می داد.
هرگز دروغی در گفتار،و اشتباهی در عمل از من ندید .از وقتی رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله را از شیر گرفتند خداوند بزرگترین فرشته از فرشتگانش را مأمور وی نمود،تا شبانه روز او را در مسیر کرامت و محاسن اخلاق جهان سوق دهد .من همانند طفلی که به دنبال مادرش می رود دنبال او می رفتم،هر روز برای من از اخلاق پاک خود نشانه ای بر پا می کرد،و مرا به پیروی از آن فرمان می داد .هر سال در حراء مجاورت می نمود،تنها من او را می دیدم و غیر من کسی وی را مشاهده نمی کرد.آن زمان در خانه ای جز خانه ای که رسول حق-صلّی اللّه علیه و آله-و خدیجه در آن بودند اسلام وارد نشده بود و من سومی آنان بودم.نور وحی و رسالت را می دیدم،و بوی نبوت را استشمام می کردم .
به هنگام نزول وحی بر ایشان-صلّی اللّه علیه و آله-صدای ناله شیطان را شنیدم،
ص:561
عرضه داشتم:یا رسول اللّه،این صدای ناله چیست؟فرمود:این ناله شیطان است که وی را از پرستش شدن یأس و نا امیدی دست داده ،تو آنچه را می شنوم می شنوی،و آنچه را می بینم می بینی،جز اینکه پیامبر نیستی،ولی وزیر من و بر طریق خیر هستی.
من همراه رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله-بودم که دسته ای از بزرگان قریش نزد او آمدند، و گفتند:ای محمّد،تو مسأله عظیمی را ادعا می کنی که پدرانت و احدی از خاندانت آن را ادعا نکردند ،ما کاری از تو می خواهیم که اگر آن را بپذیری و به ما بنمایانی،می دانیم که تو پیامبر و فرستاده خدایی،و گر نه به این نتیجه می رسیم که جادوگر و دروغگویی !آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمود:چه می خواهید؟گفتند:این درخت را به خاطر ما صدا کن که از ریشه درآید و جلو آمده در برابرت بایستد.پیامبر-صلّی اللّه علیه و آله-فرمود:
خداوند بر هر کاری تواناست،اگر خداوند این برنامه را برایتان انجام دهد ایمان می آورید و به حق شهادت می دهید؟گفتند:آری .فرمود:آنچه را می خواهید به شما نشان می دهم،
ص:562
ولی می دانم که به خیر و نیکویی باز نمی گردید،در میان شما کسی است که به چاه افکنده می شود (در جنگ بدر)،و نیز کسی است که احزاب را فراهم خواهد آورد .سپس آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله فرمود:
ای درخت،اگر به خدا و قیامت ایمان داری،و آگاهی که من فرستاده خداوندم،با ریشه از جای بیرون آی تا به اذن خدا در برابر من بایستی .
قسم به خدایی که او را به راستی بر انگیخت درخت همراه ریشه هایش از زمین بر آمد،و در حالی که آوازی شدید و صدایی چون صدای بال پرندگان داشت آمد تا آنکه چون مرغی بال گشاده در برابر پیامبر صلّی اللّه علیه و آله-ایستاد ،و شاخه های بلند خود را بر پیامبر -صلّی اللّه علیه و آله-و بعضی از شاخه هایش را به روی دوش من گستراند و من در جانب راست رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بودم .چون قریش این واقعه را دیدند،از باب برتری جویی و گردنکشی فریاد زدند:بگو نصف درخت نزد تو آید و نصف دیگر بر جایش بماند.
رسول خدا فرمان داد نیمی از آن با حالتی شگفت آور و صدای سخت تری به حضرت روی آورد
ص:563
که نزدیک بود به رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بپیچد .پس از آن از روی کفر و سرکشی گفتند:بگو این نصفه درخت پیش نصفه دیگرش باز گردد.حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله امر فرمود پس درخت بازگشت .من فریاد زدم:لا اله الاّ اللّه،ای رسول خدا،من اولین کسی هستم که به تو ایمان آوردم،و نخستین کسی که اعتراف کرد که درخت آنچه را دستور دادی به فرمان خدا انجام داد تا به پیامبریت شهادت دهد و سخنت را بزرگ شمارد .ولی همه آنان گفتند:
بلکه ساحری است دروغگو،و جادوگری است عجیب جادو و تردست!آیا رسالتت را جز امثال این تصدیق می کند؟-منظورشان من بودم -.
من از کسانی هستم که در راه خدا از ملامت ملامت کنندگان باک ندارند،از کسانی هستم که چهره آنان چهره صدّیقان،و سخنشان سخن نیکان است،شب زنده دارانند و نشانه های روز روشن، تمسک به ریسمان قرآن دارند،سنّت خدا و رسولش را زنده می کنند ، استکبار و برتری جویی ندارند،و خیانت و فساد در کارشان نیست،دلهایشان در
ص:564
بهشت،و بدنهایشان در عبادت خداوند است .
عبد اللّه بن عباس در زمانی که عثمان در محاصره بود نامه ای از جانب او به محضر امام آورد که امام
از مدینه خارج شود و به زمین خود در ینبع برود تا هیاهوی مردم برای پیشنهاد خلافت به حضرت آرام گردد،
این دومین بار بود که از آن جناب چنین درخواستی داشت ،امام در جواب وی فرمود:
عثمان خواسته ای جز این ندارد که مرا به مانند شتر آبکش با دلو قرار دهد،بیایم و بروم،پیش از این فرستاد که از مدینه بیرون روم،دوباره فرستاد که باز گردم، الان هم فرستاده که خارج شوم !به خدا قسم به اندازه ای از او دفاع کردم که ترسیدم آلوده به گناه شده باشم .
ص:565
در این سخن وضع خود را پس از هجرت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و ملحق شدن به آن حضرت بیان می کند
خود را در مسیری قرار دادم که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله رفته بود،همه جا گام به یاد او می نهادم تا به منطقه عرج رسیدم .[این سخن از یک کلام طولانی گرفته شده.] کلم آن حضرت:«فأطَاُ ذِکرَه»سخنی است در نهایت اختصار و فصاحت.منظور حضرت این است که من از ابتدای بیرون شدنم از مکه تا رسیدن به منطقه عرج از آن حضرت صلّی اللّه علیه و آله خبر می گرفتم.و از آن معنی با این کنایه شگفت یاد کرده است .]
ص:566
اکنون که در عرصه گاه حیات هستید عمل کنید،تا پرونده ها گشوده،و راه توبه باز،و رویگردان از حق به حق دعوت می شود،و عاصی را امید می دهند،پیش از آنکه چراغ عمل خاموش گردد،و مهلت از دست برود،و مدّت عمر سر آید،و راه توبه بسته شود، و فرشتگان(نامه ها را بسته)به آسمان روند .انسان باید از همه قدرت خود برای خود،و از حیات برای مرگ،و از امور فانی برای حیات باقی،و از آنچه از دست می رود برای جای ابدی توشه برگیرد .
چنین کس شخصی است که از خدا ترسید در صورتی که تا رسیدن اجل فرصتش داده اند،و تا انجام عمل مهلت در اختیارش گذاشته اند.او مردی است که نفس را دهنه بند زده،و مهارش را در اختیار خود دارد، نفس را با آن دهنه بند از آنچه خدا نهی فرموده باز داشته،و به مهار آن خود را به سوی بندگی حق می برد .
ص:567
شامیان سنگدل و اوباش اند،و بردگانی فرومایه،که از هر طرف جمع شده،و از دسته های گوناگون اختیار شده اند،از آنانی هستند که شایسته است دین و ادب را آموزششان دهند،و یادشان داده و تربیتشان کنند، و بر آنان قیّم گذاشته و دستشان را بگیرند .نه از مهاجرینند نه از انصار، و نه از آنان که خانه و زندگی برای اهل هجرت آماده کردند و به اختیار خود ایمان پذیرفتند .
بدانید که شامیان برای خود در حکمیت،نزدیک ترین فرد را به آنچه دوست داشتند انتخاب کردند، و شما نزدیک ترین کس را به آنچه راضی نبودید برگزیدید.سر و کار شما با عبد اللّه بن قیس(ابو موسی اشعری)است که دیروز می گفت:کارزار فتنه است،چلّه های کمان را قطع کنید، و شمشیرها را در نیام برید .»اگر در این گفتار راستگوست پس خطا کرد که به اختیار خود
ص:568
در میدان جنگ شرکت کرد،و اگر دروغگوست متهم به کور دلی است.عمرو عاص را با مشت محکم ابن عباس فرو کوبید،و از مهلت ایام بهره ببرید، و بلاد دور دست اسلام را در دست خود بگیرید .آیا نمی بینید که جنگ را به شهرهای شما کشیده اند، و حیات شما هدف تیر دشمن شده است ؟!
اینان حیات دانش،و مرگ جهلند.بردباری آنان از دانششان، و آشکارشان از نهانشان،و سکوتشان از حکمت گفتارشان شما را خبر می دهد .با حق مخالفت نمی ورزند و در آن اختلاف نمی نمایند.ستونهای اسلام،و پناهگاه مردمند.
حق به آنان به جای اصلیش بازگشت،و باطل از جایگاهش دور شد،و زبانش از ریشه
ص:569
قطع گردید .دین را همراه با فراگیری و عمل درک کردند،نه فقط از راه شنیدن و روایت کردن زیرا راویان دانش فراوانند،و عمل کنندگان به حق اندک .
ص:570
باب گزیده نامه های سرور ما امیر مؤمنان علیه السّلام به
دشمنان و فرمانداران شهرها،و در این باب گزیده ای از
سفارشات آن حضرت به کارگزاران و اهل بیت و یارانش
آمده است.
نامه ها
ص:571
ص:572
از بنده خدا علی امیر المؤمنین به اهل کوفه،یاران بلند مقام و سروران عرب .
اما بعد،شما را از وضع عثمان آگاه می کنم چنانکه شنیدنش چون دیدنش باشد:
مردم از او عیب جویی کردند،و من فردی از مهاجران بودم که اکثرا از او می خواستم رضای مردم را جلب کند و کمتر در پی سرزنشش بودم.سبک ترین برنامه طلحه و زبیر در باره او تندروی،
ص:573
و نرم ترین کارشان فشار آوردن به او بود ،عایشه هم به ناگهان در حق او خشم گرفت،آن گاه عده ای بر کشتن وی مهیّا شدند و او را کشتند،و مردم بدون اکراه و اجبار، بلکه از روی میل و اختیار با من بیعت کردند .
بدانید دار هجرت(مدینه)اهلش را برکند و اهلش هم از آن کنده شدند، مدینه چون جوشش دیگ به جوش آمد،و فتنه بر پا گشت.به سوی امیر خود بشتابید،و به جانب جهاد با دشمنان پیشدستی کنید،اگر خدا خواهد .
خداوند به شما مردم کوفه از جانب اهل بیت پیامبرتان جزا دهد بهترین جزایی که به مطیعان و شکرگزاران نعمتش عنایت می کند،دستورم را شنیدید و اطاعت کردید،
ص:574
و دعوت شدید و اجابت نمودید .
گفته شده شریح بن حارث قاضی امیر المؤمنین علیه السّلام بود .در زمان حکومت آن حضرت خانه ای به مبلغ هشتاد دینار خرید،خبر این برنامه به آن جناب رسید،وی را خواست و به او فرمود:
به من خبر رسیده خانه ای به هشتاد دینار خریده،و برایش سند نوشته، و بر آن گواهانی گرفته ای![گفت:آری چنین است ای امیر مؤمنان.حضرت خشم آلود به او نگریست،سپس فرمود ]:به زودی کسی به نزدت می آید(ملک الموت)که به سند خانه نظر نمی کند،و از گواه آن نمی پرسد،تا آنکه تو را از آن خانه بیرون می کند،و تنها تسلیم خانه قبر می نماید .ای شریح،مواظب باش که
ص:575
این خانه را از غیر مال خود نخریده،یا قیمت آن را از غیر مال حلال نداده باشی، که در این صورت دچار خسارت دنیا و آخرت شده ای .
آگاه باش،اگر زمان خرید خانه نزد من آمده بودی،برای تو سندی مانند این سند می نوشتم،که در خرید این خانه به یک درهم چه رسد بالاتر از آن رغبت نمی کردی.و آن سند این است :
این خانه ای است که آن را بنده ای خوار،از مرده ای که برای کوچ کردن به سرای دیگر از این خانه بیرونش کرده اند خریده است،از او خانه ای از خانه های فریب از جانب فانی شوندگان، و سرزمین اهل هلاکت خریده .این خانه را چهار حدّ است:حدّ اوّل به آفات و بلاها،حدّ دوم به مصائب،حد سوم به هوسهای تباهی آور،و حد چهارم به شیطان گمراه کننده،و در این خانه به همین حد چهارم باز می شود .
ص:576
این خریدار فریفته به آرزو،این خانه را از شخصی که اجل او را به کوچ از دنیا بر انگیخته خریداری کرده، به قیمت بیرون شدن از عزّت قناعت،و ورود در پستی و ذلّت، و هر خسارتی که بر این خریدار در آنچه که خریده وارد شود بر عهده ملک الموت است ،همان خراب کننده بدنهای پادشاهان،و گیرنده جان گردنکشان،و نابود کننده سلطنت فرعونیان، همچون شاهان ایران و روم،و یمن و حمیر،و آنهایی که ثروت بر ثروت افزودند،و آنان که ساختند و محکم کردند،و زینت دادند و بیاراستند،و ذخیره نمودند و به اعتقاد و گمان خود نسبت به برنامه اولاد توجه کردند ،ملک الموت همگی را به جایگاه باز پرسی و حساب،و محل مزد و جریمه روانه کند،زمانی که فرمان حق برای جدایی بین حق و باطل فرود آید«که در آنجا تبهکاران خسارت کنند ».بر این سند گواهی دهد عقلی که از اسارت هوا خارج شده،و از وابستگی های دنیا سالم مانده باشد .
ص:577
اگر به سایه اطاعت ما باز گشتند این همان است که ما دوست داریم،و اگر اوضاع و احوال آنان را به اختلاف و سرپیچی کشاند،تو با یاری کسی که تو را اطاعت می کند با اهل عصیان به جنگ برخیز، و با کسی که فرمانت را می برد از کسی که به یاریت اقدام نمی کند بی نیاز باش ،مسلّما آنان که از جنگ با دشمن کراهت دارند نبودشان از بودنشان بهتر،و نشستنشان از قیامشان بی نیاز کننده تر است .
حکمرانی برای تو طعمه نیست،بلکه امانتی است بر عهده ات،و از تو خواسته اند
ص:578
دستور ما فوق خود را رعایت نمایی .تو را حقّی نیست که در امور رعیت به دلخواهت رفتار کنی، و جز به اعتماد به فرمانی که تو را می رسد به کار بزرگی دست بزنی.مالی از مال خدای بزرگ در اختیار توست، و تو از جمله خزانه داران او هستی تا آن را به من تحویل دهی.امید است من از بدترین والیان برای تو نباشم،و السلام .
آن مردمی که با ابو بکر و عمر و عثمان بیعت کردند با همان شرایط و مقررات با من بیعت کردند، حاضر را حقّی نیست که غیر را اختیار کند،و غایب را نمی رسد که آن را قبول نکند .شورا برای مهاجرین و انصار است.اگر بر مردی در خلافت اجتماع کردند و او را پیشوا نامیدند خداوند به آن راضی است ،بنا بر این اگر کسی از فرمان اهل شورا
ص:579
با انکار و بدعت بیرون رود او را به آن بر می گردانند،و اگر فرمان آنان را نپذیرد با او به خاطر پیروی از غیر راه اهل ایمان می جنگند،و خداوند بر گردن او نهد آن را که خود بر عهده گرفته(یعنی عذاب دوزخ را ).
به جان خودم سوگند ای معاویه،اگر با دیده عقل نظر کنی نه از روی هوا و هوس،خواهی یافت که که من از همه مردم از خون عثمان مبرّاترم،و خواهی دانست که از آن گوشه گرفتم، مگر آنکه مرا متّهم کنی،پس هر اتهامی که به نظرت می رسد وارد آر.و السلام .
اما بعد،از جانب تو موعظه نامه ای از جملات بی ربط به هم پیوسته،و نامه ای آراسته برای من آمد، آن را به گمراهیت مزیّن ساخته،و از زشتی رأیت به سوی من فرستاده ای ،نامه شخصی است که او را بصیرتی نمی باشد تا راهنماییش کند،و وی را رهبری نیست تا ارشادش نماید،هوای نفس از او دعوت نموده،
ص:580
و او هم اجابت کرده،گمراهی وی را به جانب خود کشیده و او هم پیروی نموده،پس هذیان بافت و بانگ بیهوده زد، و گمراه شد و به خطا رفت .
زیرا آن یک بیعت است،و تجدید نظر در آن راه ندارد،و در آن اختیار از سر گرفته نشود.
آن که از آن سر بر تابد به انکار حق برخاسته،و آن که در پذیرشش تأمّل نماید سازشکار و منافق است .
اما بعد،چون نامه من به تو رسید معاویه را به برنامه قطعی و امر جزمی وادار کن ،و او را به پذیرش یکی از دو راه ملزم نما یا جنگی آواره ساز،یا صلحی ذلّت بار.
اگر جنگ را قبول کرد به او اعلام جنگ کن،و اگر تسلیم شد از او بیعت بگیر.و السّلام .
ص:581
قوم ما خواستند پیامبرمان را از میان بردارند،و ریشه ما را بر اندازند،علیه ما نقشه ها کشیدند، و کارها کردند،در آسایش را به روی ما بستند،و ما را بر پلاس ترس نشاندند، مجبور به اقامت در کوههای صعب العبور نمودند،و بر علیه ما آتش جنگ افروختند .به خواست حق شرّ دشمن را از پیامبر و حریم حرمتش راندیم .اهل ایمان به امید پاداش الهی از رسول خدا پشتیبانی می کرد،و اهل کفر از ریشه خویشاوندی حمایت می نمود.آنان که غیر ما از قریش مسلمان شده بودند در آن سختی و رنجی که ما بودیم نبودند محض پیمانی که با کفار داشتند که شکنجه را از آنها باز می داشت، یا خویشاوندی که به یاری آنان بر می خاست،روی این حساب جایشان از کشته شدن امن بود .
رسول خدا-صلّی اللّه علیه و آله تنور جنگ گرم می شد،
ص:582
و مردم قدم پس می گذاشتند اهل بیت خود را جلو می انداخت،و اصحاب خود را از حرارت شمشیر و نیزه حفظ می کرد .عبیدة بن حارث در جنگ بدر،و حمزه در جنگ احد، و جعفر در جبهه موته کشته شدند،و کسی که اگر می خواستم نامش را می گفتم شهادت را خواست همان گونه که آنان خواستند،اما مدت آنان زودتر به سر رسید،و مرگ او به تأخیر افتاد .
عجبا از روزگار که انسانی نظیر مرا برابر قرارداد با کسی که مانند من برای اسلام قدم برنداشته، و برای او چون من سابقه ای در اسلام نیست،سابقه ای که کسی را به مثل آن دسترسی نیست، مگر آنکه ادّعا کند ادّعا کننده ای آنچه را من خبر ندارم،و گمان نمی برم که خداوند هم موضوع آن ادّعا را بشناسد.
در همه حال خدای را سپاس .
امّا آنچه را از من خواسته ای که کشندگان عثمان را به تو تحویل دهم،در این مسأله فکر کردم دیدم مرا میسّر نیست آنان را به سوی تو یا غیر تو فرستم .به جان خودم سوگند اگر از گمراهی و اختلاف دست برنداری،به همین زودی آنان را خواهی شناخت که به دنبال تو بر آیند،
ص:583
و از این دنبال کردنشان در بیابان و دریا و کوه و دشت تو را به زحمت بیندازند،و این دنبال کردنی است که تو را ناراحت و آزرده کند،و زیارتی که دیدارش تو را تو را شاد ننماید.سلام بر آن که اهل اسلام است .
اگر از دنیایی که در آن هستی پرده ها برداشته شود چه خواهی کرد؟ دنیایی که با زینت هایش خود را برابر تو آراسته،و به خوشی هایش فریبت داده،دعوتت نموده اجابت کردی، به سوی خودش کشانده به دنبالش شدی،فرمانت داده اطاعتش کردی .مسلّما نزدیک است که نگهدارنده ای بر موقفی نگاهت دارد که نجات دهنده ای از آن نجاتت ندهد.پس از حکومت دست بردار،و برای حساب آماده شو،و برای بلاهایی که به تو می رسد مهیّا باش،سخن گمراهان را مشنو،و اگر بدین صورت عمل نکنی تو را به آنچه نسبت به خود غفلت داری آگاه سازم ،زیرا ناز و نعمت
ص:584
به طغیانت انداخته و شیطان راه خود را در تو پیش گرفته،و با اوضاع تو به آرزویش رسیده، و در وجودت همچون روح و خون روان گشته .
معاویه!از چه زمانی شما زمامدار رعیت،و والی امر امّت بوده اید،بدون پیشی داشتن در دین،و منهای شرفی بلند مرتبه ؟!پناه به خدا از دچار بودن به شقاوت دیرینه، تو را از اینکه روزگارت را در فریب آرزوهایت ادامه دهی،و ظاهر و باطنت دو تا باشد بر حذر می دارم .
مرا به جنگ دعوت کردی،مردم را واگذار و خود به جانب من بیا، و هر دو لشگر را از جنگ معاف کن،تا معلوم شود زنگ گناه قلب کدام یک از ما دو نفر را سیاه کرده، و بر دیده کدام یک پرده افتاده !منم ابو الحسن،قاتل جدّ و دایی و برادرت که آنان را در جنگ بدر درهم کوبیدم،هم اکنون آن شمشیر با من است،و با همان قلب دشمنم را دیدار می کنم، دینم را تبدیل ننموده،و پیامبر تازه ای انتخاب نکرده ام،و در همان راه حقّی هستم که شما آن را
ص:585
به اختیار خود واگذاشتید،و ورودتان در آن به اجبار و اکراه بود .
به خیال خود به خونخواهی عثمان آمده ای در حالی که خبر داری عثمان کجا کشته شد،اگر خونخواه او هستی از همان جا خونخواهی کن .گویی تو را می بینم همچون شترانی که زیر بار گران ناله می زنند از گزش جنگ ناله و فریاد می زنی،و انگار لشگرت را می نگرم که از ضربت های پی در پی،و قضای بدی که بر سرشان فرود می آید، و نیز از افتادن بر خاک آن هم به دنبال هم،با جزع و زاری مرا به کتاب خدا می خوانند،لشگری که یا از نظر عقیده کافر و منکر حقّند،یا بیعت نموده و عهد بیعت را شکسته اند .
چون بر دشمن وارد شدید یا دشمن بر شما وارد شد ،باید لشگرگاه شما در
ص:586
محلّی بلند،یا دامنه کوهها،یا بین رودها قرار گیرد،تا شما را مدد باشد،و مانعی پیش رویتان برای برگرداندن شرّ دشمن.جنگ شما باید از یک طرف یا دو طرف باشد.
و بر قله کوهها و فراز تپّه ها نگهبانانی بگمارید، تا دشمن از نقطه خطر یا محلی که مورد اطمینان شماست به شما حمله نکند.بدانید مقدمه لشگر دیده بانان دشمن اند،و دیده بانان جاسوسان ارتش اند .از پراکندگی و تفرقه بپرهیزید،هرگاه فرود آیید همگان فرود آیید،و زمانی که کوچ کنید همه کوچ نمایید،و چون شب فرا رسد نیزه ها را گرداگرد خود نگاه دارید،خوابتان اندک باشد یا همانند مضمضه آب در دهان .
ص:587
از خداوندی که ناگزیر از ملاقات با او هستی،و غیر او تو را نهایتی نیست پروا کن، جز با کسی که با تو بجنگد نجنگ،و در صبح و عصر که هوا ملایم است حرکت کن،لشگر را در وسط روز استراحت ده،راه را به آرامی طی کن،ابتدای شب حرکت مکن،که خداوند آن وقت را برای آرامش قرار داده،و برای استراحت نهاده نه برای کوچ کردن.بدن و مرکب خود را به شب آسوده دار.
چون شب را آسودی تا وقت سحر رسید یا بامداد در آمد بر اساس برکت حق حرکت کن .چون با دشمن روبرو شدی وسط لشگر بایست،و به دشمن مانند کسی که می خواهد جنگ کند نزدیک مشو،و از آنان همانند کسی که از جنگ می ترسد خود را دور مکن،تا فرمانم به تو برسد .و بغض و کینه شما را به جنگ با آنان
ص:588
وادار نکند پیش از آنکه آنان را به حق دعوت کنی و راه عذر را به رویشان ببندی .
مالک بن حارث اشتر را بر شما دو نفر و کسانی که تحت فرمان شما هستند فرمانروا کردم،دستورش را بشنوید و از او اطاعت کنید،و او را زره و سپر خویش قرار دهید ، چرا که او از افرادی نیست که سستی نماید و به خطا و لغزش افتد و کندی کند جایی که شتاب دوراندیشانه تر است،و شتاب نماید جایی که کندی لازم تر است .
ص:589
دست به جنگ نزنید تا آنان شروع کنند،زیرا به حمد خدا حجّت با شماست، و جنگ نکردن از سوی شما تا شروع جنگ از جانب آنان حجّت دیگری از شما بر آنهاست .دشمن چون به اذن حق پای به هزیمت نهاد فراری را به قتل نرسانید،و ناتوان را آسیب نزنید، و زخمی را نکشید،و زنان را با آزردن به هیجان نیاورید گرچه متعرض آبروی شما شوند،یا به بزرگانتان ناسزا گویند،زیرا توان و جان و عقلشان ضعیف است .زمانی که در شرک بودند مأموریت داشتیم از آنان دست بداریم.و اگر در روزگار جاهلیّت مردی زنی را با سنگ یا چماق می زد،او و فرزندانش را به این عمل سرزنش می کردند .
ص:590
خداوندا،دلهایمان به سوی تو کشیده،گردنمان به جانب تو دراز شده،چشمهامان به تو خیره شده،قدمها به سوی تو به راه افتاده،و بدنها در راه تو به لاغری رسیده است .خداوندا،دشمنی نهان ظاهر شده،و دیگهای کینه به جوش افتاده است .خداوندا،از نبود پیامبرمان،و زیادی دشمنان،و خواسته های پراکنده مان به تو شکایت می آوریم.«پروردگارا،بین ما و دشمنانمان به حق حکم فرما،که تو بهترین حکم کنندگانی » .
گریزی که از پی آن برگشتن،و گردشی که به دنبال آن حمله است شما را سخت نیاید ، حقّ شمشیرها را ادا کنید،پهلوی دشمن را به خاک رسانید،نفوس
ص:591
خود را برای زدن نیزه کاری،و ضربت شدید شمشیر تشویق کنید،صداها را در سینه خاموش نمایید،که برای دور کردن ترس و بد دلی مؤثر است .به خدایی که دانه را شکافت و انسان را به وجود آورد، اینان از روی حقیقت اسلام نیاوردند،اسلامشان از روی ترس بود و کفر را در درون خود پنهان داشتند، و چون یار و یاور یافتند آن را ظاهر نمودند !
اینکه حکومت شام را از من خواستی،من آنچه را دیروز در اختیارت قرار ندادم امروز هم به دستت نمی دهم .اما گفته ات:که«جنگ عرب را به کام خود فرو برده،و از او جز نیمه جانی باقی نمانده»،آگاه باش آن که در راه حق بمیرد مسیرش به جانب بهشت،و هر که در طریق باطل فنا شود راهش به سوی آتش است .اما اینکه گفته بودی:«ما و تو در وضع جنگ و نفرات برابریم»
ص:592
تو در شک و تردید تیزروتر از من در عرصه یقین نیستی،و نه اهل شام به دنیا حریص تر از اهل عراق به آخرتند .و این که گفتی:«ما از فرزندان عبد منافیم»آری ما هم چنین هستیم،ولی با این فرق که نه امیّه مثل هاشم است،نه حرب همچون عبد المطّلب،و نه ابو سفیان مانند ابو طالب،و نه مهاجر الی اللّه چون اسیر آزاد شده، و نه فرزند اصل و نسب دار چون فرزند منسوب به پدر،و نه اهل حق مانند اهل باطل،و نه مؤمن چون مفسد .و چه بازماندگان بدی هستند آنان که تابع گذشتگان جهنّمی خود می باشند ! از این گذشته فضیلت نبوت به دست ماست که با آن عزیز را خوار،و ذلیل را بلند مقام ساختیم .خداوند چون عرب را دسته دسته وارد دین خود کرد،و این امت خواه و ناخواه تسلیم حق شدند،شما به دو علت اسلام آوردید:محض دنیا،یا ترس از جان، آنهم در زمانی که پیشی گرفتگان به اسلام پیروزی یافته بودند،و اولین مهاجران را فضل و برتری بود .
پس برای شیطان در وجودت بهره قرار مده،و راهش را به روی خود باز مگذار.و السلام .
ص:593
بدان که بصره جای ورود شیطان،و کشتزار فتنه است،مردمش را به احسان امید ده،و گره ترس را از قلوبشان باز کن .
به من خبر رسیده که با بنی تمیم درشتی کرده ای و از در خشونت در آمده ای،بنی تمیم جمعیتی هستند که ستاره ای از ایشان غروب نکرد مگر اینکه ستاره ای دیگر به جایش طلوع نمود،کسی در زمان جاهلیت و اسلام به کینه جویی بر ایشان پیشی نگرفته ،اینان را با ما خویشاوندی متّصل و نزدیکی خاص است،ما را در صله رحم با آنان اجر است،و در قطع رحم مؤاخذه .
ابو العباس!خدایت رحمت کند،در آنچه بر زبان و دستت از خیر و شرّ جاری شود مدارا کن،که هر دو در این زمینه شریکیم،و در حسن ظنّم به وجود خودت پایدار باش،
ص:594
و کاری مکن که نظرم از تو برگردد.و السلام .
اما بعد،دهقانان محدوده ات شکایت کرده اند که با آنان به خشونت و قساوت رفتار می کنی، و خوارشان شمرده و بر آنها ستم روا می داری.در کارشان اندیشه کردم آنان را سزاوار نزدیک کردن ندیدم چون مشرکند،و شایسته دور شدن و جفا نیافتم چون با ما پیمان بسته اند .پس برای آنان جامه ای از مدارا همراه با اندکی سختی بپوش،و رفتاری مخلوط از نرمی و شدت با آنان داشته باش، نه آنان را بسیار قریب و نزدیک آر،و نه بسیار بعید و دور گردان، اگر خدا بخواهد .
ص:595
زمانی که در حکومت بصره جانشین عبد اللّه بن عباس بود،و عبد اللّه در آن وقت از جانب حضرت بر بصره و نواحی اهواز و فارس و کرمان حکمران بود
.
به خدا قسم می خورم قسم صادقانه،اگر به من خبر رسد که در بیت المال مسلمانان در مالی اندک یا زیاد خیانت ورزیده ای،چنان بر تو سخت گیری کنم که تو را تهیدست و سنگین بار و ذلیل و پست کند!و السّلام .
اسراف را بگذار و میانه رو باش،و امروز در اندیشه فرا به سر بر،از مال به اندازه
ص:596
لازم برای خود نگاه دار،و زیادی را برای روز نیازمندی خود پیش فرست .
آیا امید داری خداوند اجر فروتنان را به تو بدهد در صورتی که نزد او از متکبران باشی؟و طمع داری ثواب انفاق کنندگان را در اختیارت قرار دهد در حالی که غرق در ناز و نعمتی،و افتادگان و بیوه زنان را از زیادی ثروتت بهره نمی دهی ؟!انسان را محض آنچه پیش فرستاده اجر می دهند،و به آنچه از قبل فرستاده وارد می شود.و السّلام .
و ابن عباس می گفته:بعد از کلام رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله از هیچ سخنی به اندازه این سخن بهره مند نشدم.
اما بعد،انسان را گاهی دست یافتن به چیزی که از دست رفتنی نبود شاد می نماید،و از دست رفتن آنچه که به دست آمدنی نبود ناراحت می سازد.پس به آنچه از آخرتت به آن رسیده ای شاد باش،
ص:597
و به آنچه از آخرتت از دست رفته به غم بنشین .به آنچه از دنیا به آن می رسی زیاد خوشحال مباش،و به آنچه از دنیا از دستت می رود بیش از اندازه غمگین مشو.و باید همه سعیت برای بعد از مرگ باشد .
سفارشم به شما این است که چیزی را شریک خدا قرار ندهید و سنّت محمّد-صلّی اللّه علیه و آله-را ضایع نکنید،این دو ستون دین را بر پا دارید و این دو چراغ را روشن نگاه بدارید،که دیگر بر شما نکوهشی نخواهد بود .
من دیروز همنشین شما بودم،امروز برای شما عبرتم،و فردا از شما جدا می شوم.اگر زنده بمانم صاحب خون خویشم،و اگر بمیرم مگر وعده گاه من است،و اگر ببخشم بخشیدن برای من موجب
ص:598
قرب،و برای شما حسنه است،پس ببخشید«آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد »؟! به خدا قسم چیزی از مرگ به طور ناگهانی به من روی نیاورد که پسند من نباشد،و مسأله ای آشکار نشود که آن را نشناسم.نسبت به مرگ چون جویای آب بودم که ناگهان به آب رسیده،یا جویای متاعی که به آن دست یافته«و آنچه نزد خداست برای نیکان بهتر است ».
می گویم:قسمتی از این سخن پیش از این(در سخن 149)گذشت،ولی چون در این سخن اضافه ای بود لازم به تکرار دیدم .
این برنامه ای است که بنده خدا علی بن ابی طالب أمیر المؤمنین در باره مال خود دستور می دهد، و به آن خشنودی حق را می طلبد تا او را به بهشت در آورد،و آسایش و امنیت عطا نماید .
ص:599
به این وصیت حسن بن علی اقدام می کند،برای خودش از این اموال به طور شایسته مصرف می نماید، و به نحوی که سزاوار است به مستحقّان می پردازد .اگر مرگ حسن برسد و حسین زنده باشد، وصی من بعد از او حسین است،و به وصیتم به مانند حسن عمل می کند.
سهم دو فرزند فاطمه از به جا مانده اموال علی به مانند نصیب سایر پسران علی است، و اینکه اجرای وصیت را به عهده دو پسر فاطمه گذاشتم محض جلب خشنودی حق، و تقرّب به پیامبر،و بزرگداشت احترام او،و شرافت خویشاوندی با آن حضرت است .
و با کسی که این وصیت را به عهده او گذاشته شرط می کند که اصل مال را باقی گذارد، و به آن صورت که مأمور و راهنمایی شده از در آمد آن انفاق کند،و از نهالهای تازه روییده این دهات نفروشد تا تبدیل به انبوهی از درختان گردد به طوری که تماشا گرانش آن منطقه را به غیر از وضعی که قبلا دیده اند ببینند .
و هر یک از کنیزانم را که با آنان بوده ام و از من فرزندی آورده یا حامله می باشد
ص:600
به فرزندش واگذارند و بابت بهره ارث او به شمار آرند،و اگر در زمان حیات کنیز فرزندش بمیرد آن کنیز از قید کنیزی آزاد است،زیرا کنیزی از او برداشته شده و حرّیت(فرزند)او را آزاد نموده است .
مؤلف گوید:در وصیت امام«ان لا یبیع من نخلها ودیّة»«ودیّه»یعنی فسیله و نهال خرما، و جمع آن«ودیّ»است .و گفتار حضرت:«حتّی تشکل ارضها غراسا»این گفتار از فصیح ترین و نیکوترین کلام است،منظور آن است که در آن دهات آن قدر درخت خرما زیاد شود تا اینکه تماشاگر با دیدن آنها ببیند غیر آنچه را دیده بود،و امر بر او مشتبه شود و گمان کند این زمین غیر آن زمین است که قبلا دیده است .
،ما قسمتی از این وصیت را اینجا آوردیم تا معلوم شود امام هماره ستون حق را بر پا می داشت،و در امور کوچک و بزرگ، و ظاهر و باطن نمونه های عدالت را می افراشت .
ص:601
بر مبنای تقوای خداوندی که یکتا و بی شریک است حرکت کن،مسلمانی را به وحشت نینداز، و بدون رضای او بر وی گذر مکن،و اضافه تر از حقّی که خداوند در مالش قرار داده از او نگیر .
چون به قبیله ای رسیدی در منطقه آب آنان در آی و به خانه هایشان مرو، با آرامش و وقار به جانب آنان برو تا در میانشان قرار گیری،و به آنان سلام کن، و در تحیّت به ایشان کوتاهی مکن ،بگو:بندگان خدا!ولیّ و خلیفه خدا مرا به سوی شما فرستاده تا حق خدا را که در اموال شما نهفته از شما بگیرم،آیا در اموال شما خداوند را حقّی هست تا آن را به ولیّ او ادا کنید ؟ اگر کسی گفت:حقّی نیست،به او مراجعه مکن.و اگر کسی گفت:هست،همراهش برو بدون اینکه او را به وحشت اندازی یا تهدید کنی یا قرین سختی و فشار نمایی،و آنچه از طلا و نقره به عنوان زکات می دهد بگیر .اگر برای او گاو و گوسپند و شتر باشد بدون اجازه اش کنار حیوانات مرو، چرا که بیشتر آنها مال اوست.وقتی نزد چهارپایان رسیدی نه مانند مالکی که بر آنها سلطه دارد به آنها نظر کن،
ص:602
و نه مثل کسی که بر او سختگیری نماید،چهار پایان را رم مده و به وحشت مینداز،و مالکش را به خاطر آنها ناراحت مکن .حیوانات را دو دسته قرار داده،سپس صاحبش را آزاد بگذار، هر قسمت را پذیرفت تو هم بپذیر و بر او ایراد مگیر،سپس باقی مانده را دو قسمت کن، و باز مالکش را آزاد بگذار،او هر دسته را اختیار کرد متعرضش مشو.پیوسته این تقسیم کردن را ادامه بده تا به اندازه حقی که از خداوند در مال اوست بماند،سپس حق خدا را از او دریافت دار .
و اگر به هم خوردن آن تقسیم را درخواست کرد بپذیر،و دو قسمت را یکی کن،دو باره برنامه تقسیم را از سر بگیر،تا حق خدا را از مال او دریافت داری .شتر پیر و از پا افتاده و دست و پا شکسته و بیمار و مسلول و عیب دار را به عنوان زکات قبول مکن.
غیر از کسی را که به او اعتماد داری بر آنها امین قرار مده،امینی که نسبت به اموال مسلمانان درستکار باشد، تا جایی که آن اموال را به حاکم مسلمانان برساند و حاکم هم بین مردم پخش کند .جز خیرخواه و مهربان و امین و حافظ چوپانی بر حیوانات مگمار،که با حیوانات درشتی نکند و آنها را به جبر و مشقّت نراند،
ص:603
و نرنجانده و خسته ننماید .هر آنچه نزد تو جمع شد به سرعت به سوی ما فرست تا آن را در محلی که خدا دستور داده مصرف کنیم.وقتی آن اموال را به امین سپردی به او سفارش کن بین شتر و بچه شیر خواره اش فاصله نیندازد،و آن قدر شیرش را ندوشد که به بچّه او زیان رسد،شتر را با سواری گرفتن خسته و درمانده نکند، و در دوشیدن شیر و سواری گرفتن بین آن شتر و شترهای دیگر مساوات را رعایت نماید ،باید زمینه استراحت حیوان خسته را فراهم کند،و آن شتری را که به پایش آسیب رسیده و از حرکت ناتوان شده آرام و آهسته براند، و آنها را به آبگاههایی که شتران بر آن عبور می کنند وارد سازد،و از کناره راههای علف دار به به جاده های بی گیاه نبرد،و ساعاتی به آنان استراحت دهد،و باید آنها را کنار آبهای کم و گیاهان بیابان واگذارد ،تا به اذن حق چاق و استخوان دار و پر مغز نزد ما آیند،نه رنجیده و خسته،تا آنها را به فرمان قرآن و روش پیامبر صلّی اللّه علیه و آله تقسیم کنیم،که این عمل باعث بزرگی اجر توست،و به رشد و هدایتت نزدیک تر است، اگر خدا بخواهد .
ص:604
او را به تقوای الهی در امور پنهانی و کارهای مخفی دستور می دهم،آنجا که احدی جز خدا شاهد و کسی غیر او وکیل نیست .و او را فرمان می دهم که در آشکار چیزی از طاعت حق را بجای نیاورد که در پنهان خلاف آن را انجام دهد.کسی که پنهان و آشکارش و گفتار و کردارش دو گونه نیست،امانت را ادا کرده،و عبادت خالصانه به جا آورده .
و به اوامر می کنم که مردم را نرنجاند،و آنان را دروغگو نشمارد،و محض اینکه امیر و حاکم است از آنان روی نگرداند،چه اینکه آنان برادران دینی،و در استخراج حقوق یار و مدد کارند .
تو را در این زکات سهمی ثابت و حقّی معلوم
ص:605
و شریکانی از مستمندان و ناتوانانی بینوا هست،ما حق تو را به طور کامل می پردازیم، تو هم باید حق آنان را تمام و کمال به آنان برسانی،که اگر این کار را انجام ندهی در قیامت بیشترین دشمن را خواهی داشت ،و بدا به حال کسی که فقرا و مساکین و سائلان و محرومان از حق و ورشکستگان و از راه ماندگان در پیشگاه خداوند شاکی و دشمن او باشند !و کسی که امانت را سبک شمارد،و به آن خیانت ورزد،جان و دینش را از آن پاک نکند خود را در دنیا به ذلّت و خواری انداخته ،و در آخرت خوارتر و رسواتر خواهد بود.
و قطعا بزرگترین خیانت،خیانت به ملّت،و رسواترین تقلّب تقلّب با پیشوایان اهل اسلام است.
و السلام .
ص:606
با مردم فروتن،و نرمخو،و گشاده رو باش، همه را به یک چشم و نظر ببین،تا بزرگان بر تو طمع حیف و میل نبندند،و ضعیفان از عدالتت مأیوس نشوند .زیرا ای بندگان حق، خداوند بزرگ از کوچک و بزرگ اعمالتان، و ظاهر و نهانتان باز پرسی می کند،پس اگر عذابتان کند به عذاب مستحق ترید،و اگر عفو کند او کریم تر است .
ای بندگان خدا،بدانید اهل تقوا هم از دنیای گذرا و هم از آخرتی که می آید سود بردند،با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند،و اهل دنیا در آخرت آنان شریک
ص:607
نگشتند .در دنیا از راه حلال در بهترین مسکن ساکن شدند،و بهترین خوراکی را نوش جان نمودند،از دنیا بهره بردند آنچنان که خوشگذرانان بهره بردند،و از آن کام گرفتند بدان گونه که سرکشان گرد نفر از کام گرفتند ،سپس با توشه ای رساننده به سر منزل نجات از دنیا گذشتند، و با تجارتی پر سود به آخرت سفر کردند.در دنیایشان به لذت بی رغبتی به دنیا رسیدند،و یقین کردند که در آخرت همسایگان حقّند.دعایشان بی جواب نماند،و نصیبشان از لذت دنیا کاستی نیابد .
بندگان خدا!از مرگ و نزدیک بودنش حذر نمایید،و برای آن ساز و برگ آماده کنید،مرگ با امری عظیم،و حادثه ای بزرگ می آید.به خیری که با آن شرّی نیست،یا شرّی که با آن خیری نمی باشد.چه کسی به بهشت از کسی که کار بهشتی کند نزدیک تر است ؟و چه کسی به جهنّم از آن که عمل جهنّمی کند نزدیکتر است؟شما رانده شده های مرگ هستید،اگر بایستید به دستش می افتید،و اگر فرار کنید شما را خواهد یافت،مرگ از سایه شما با شما همراه تر است،و با زلفتان
ص:608
گره خورده،و دنیا به دنبال شما در نوردیده می شود .
بر حذر باشید از آتشی که عمقش ناپیدا،و حرارتش شدید،و عذابش تازه است:جایی که رحمت در آن نیست،ناله و فریاد کسی را نمی شنوند،و اندوهی را برطرف نمی کنند .اگر بتوانید که خوفتان از خدا شدید،و گمانتان به او نیکو باشد بین این دو واقعیت جمع کنید،زیرا حسن ظنّ عبد به پروردگارش به میزان ترس او از خداست،و بهترین مردم در گمان نیکو به خداوند کسی است که ترسش از خداوند شدیدتر باشد .
ای محمّد بن ابو بکر،آگاه باش که من تو را به بزرگترین لشکرم که لشکر مصر است سرپرستی دادم،شایسته توست که با نفس خود مخالفت ورزی،و از دینت دفاع کنی گرچه از زندگیت بیش از یک ساعت نمانده باشد .خدا را به خاطر خشنودی احدی از مردم خشمگین مساز،که خشنودی حق جایگزین دیگر چیزهاست،و چیزی جانشین رضای خدا نیست .
ص:609
نماز را در وقت معیّنش بخوان،و به خاطر بیکاری پیش از وقت اقامه نکن، و به علّت کار داشتن از وقت مقرّرش تأخیر مینداز،و معلومت باد که هر چیزی از عملت تابع نماز است .
مسلّما امام هدایت و امام گمراهی،و دوست پیامبر و دشمن او یکسان نیستند .پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به من فرمود:«بر امّتم از مؤمن و مشرک وحشتی ندارم.خداوند مؤمن را به خاطر ایمانش از فساد باز می دارد،و مشرک را محض شرکش قلع و قمع می نماید .ولی بر شما از کسی که در دل منافق و در زبان داناست می ترسم،که می گوید آنچه را خوب می دانید،و انجام می دهد آنچه را زشت به شمار می آورید » .
ص:610
اما بعد،نامه ات به من رسید که در آن نامه مبعوث شدن محمّد صلّی اللّه علیه و آله را از جانب حق برای دینش،و یاری شدن آن حضرت را از سوی خداوند به وسیله یارانش یاد آور شده ای !روزگار بر ما از جانب تو مسأله ای شگفت را پنهان داشت،چون می خواهی ما را از آنچه خداوند به ما مرحمت فرموده با خبر کنی،و از نعمت وجود پیامبرش که به ما داده آگاه سازی! در این مسأله همچون کسی هستی که خرما را به سوی هجر(منطقه پر خرمای بحرین)ببرد،یا شاگردی که بخواهد به استاد تیراندازش تعلیم تیراندازی دهد .تصور کردی برترین مردم در اسلام فلان و فلان هستند،چیزی را متذکر شده ای که اگر صحیح باشد به تو ربطی ندارد،و اگر نادرست باشد صدمه ای برای تو در آن نیست.تو را با بالاترین و پست تر،و رئیس و مرئوس چکار ؟
ص:611
بردگان آزاد شده و فرزندان آزاد شده را با تمیز بین مهاجران نخستین، و ترتیب درجات آنان،و شناساندن طبقاتشان چه رابطه؟!هیهات!تیری که از تیرهای مسابقه نبود صدا داد،محکومی را تماشا کن که حاکم بر حاکم شده!ای آدمی زاد،چرا با این بار گران و پای لنگ سر جایت نمی نشینی،و کوتاهی و ناتوانیت را تشخیص نمی دهی،و به جایگاه معیّنی که قضا و قدر الهی برایت حکم کرده باز نمی گردی ؟!تو را زیانی نرسد اگر کسی مغلوب شود،و سودی نرسد اگر کسی غالب گردد! راهرو بیابان گمراهی هستی،و به شدّت از راه مستقیم منحرفی .مگر نمی بینی-گرچه منظورم آگاه کردن تو نیست بلکه برای یاد آوری نعمت های حق می گویم-که گروهی از مهاجران و انصار در راه خدا شهید شدند و برای هر یک مرتبه ای است ،تا اینکه شهید ما حمزه به شهادت رسید به او سیّد الشهداء لقب داده شد،و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله او را به وقت نماز بر جنازه اش به هفتاد تکبیر اختصاص داد ؟!آیا ملاحظه نمی کنی که قومی در راه خدا دستشان از بدن جدا شد و برای هر یک مقامی است،ولی زمانی که دست یکی از ما جدا شد
ص:612
او را طیران کننده در بهشت و دارای دو بال نامگذاری کردند ؟!اگر ستایش از خویش را خداوند نهی نکرده بود،این گوینده فضایل بسیاری را یاد آوری می کرد که قلوب بیدار اهل ایمان به آن معرفت دارد،و گوشهای شنوندگان شنیدن آنها را کنار نیندازد.کسی را که به طمع صید دنیا از راه حق منحرف شده واگذار،که مسلّما ما دست پرورده پروردگارمان هستیم،و مردم پس از آن تربیت شده ما هستند .عزت دیرین و بزرگی پیشین ما بر شما مانع از اختلاط و آمیختگی ما با شما نشد،همانند اقوام همسان از شما همسر گرفته و به شما همسر دادیم،در صورتی که شما به این مقام و و منزلت نبودید.چگونه مقامی همچون مقام ما را داشته باشید در حالی که پیامبر از ما و ابو جهل دروغ زن از شما، اسد اللّه از ما و اسد سوگندهای جاهلی(یکی از مشرکان بد نام)از شما،دو سیّد جوانان اهل بهشت از ما و کودکان آتش از شما،بهترین زنان جهان از ما و حمّالة الحطب از شماست،و بسیاری دیگر از این مقوله که بهترینش از ما و بدترینش از شماست .
اسلام ما به گوش همه رسیده،و وضع پاک ما در دوران جاهلیت قابل ایراد نیست،و کتاب خدا
ص:613
آنچه از(حقوق و برتری)ما پراکنده گشته جمع نموده ،و آن گفتار خدای پاک است:«به حکم کتاب خدا بعضی از خویشان به بعضی دیگر سزاوارترند»و سخن خدای بزرگ است:
«شایسته ترین مردم به ابراهیم آنهایی هستند که از او پیروی نمودند و این شایسته ترین پیامبر و کسانی هستند که ایمان آوردند،و خداوند سر پرست مؤمنین است».پس ما از طرفی به سبب خویشی،و از جهت دیگر به علّت پیروی نمودن به خلافت سزاوارتریم .زمانی که مهاجران در سقیفه به قرابت و خویشی خود با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بر انصار استدلال کردند پیروز شدند.اگر این قرابت دلیل برتری است پس حق با ماست نه با شما،و اگر دلیلی دیگر دارد انصار بر ادعای خویش باقی اند .
گمان کردی که من بر تمام خلفا رشک برده ام،و بر آنان طغیان نموده ام.
اگر این است جنایتی بر تو نشده تا از تو پوزش بطلبم.
«اگر هم بوده گناه این ننگ دامن تو را نمی گیرد » گفته ای:مرا می کشیدند به همان گونه که شتر مهار در بینی را می کشند تا بیعت کنم!
ص:614
به خدا قسم خواسته ای مرا سرزنش کنی ستایش کرده ای،و رسوا نمایی ولی خود رسوا شده ای .
برای مسلمان از اینکه مظلوم باشد نقصی نیست تا وقتی که دچار شک در دین،و تردید در یقین نباشد.قصدم بیان این حجت برای غیر توست(زیرا تو شایسته آن نیستی) ولی از حجّت به اندازه آنچه بیانش پیش آمد برایت اظهار کردم .
سپس آنچه میان من و عثمان روی داد یادآوری کرده ای،محض نسبتی که با او داری پاسخ داده می شوی:از من و تو کدام یک دشمنیش با او بیشتر بود،و راه را برای قتل او هموارتر کرد؟ آیا آن که یاریش را از او دریغ ننموده و از او خواست به جایش بنشیند و دست از اعمالش بردارد،یا کسی که عثمان از او یاری خواست و او یاری دادنش را به تأخیر انداخت،و سپاه مرگ را بر سرش ریخت تا قضای حق بر او جاری شد ؟!قسم به خدا چنین نیست،«خداوند از شما مانعان از یاری را می شناسد و نیز به آنان که به برادران خود گفتند به سوی ما آیید،و به هنگام جنگ جز تعداد کمی حاضر نمی شوند آگاهی دارد ».
در مقام آن نیستم که از عیب گرفتنم بر بدعتهای او عذر خواهی کنم،اگر ارشاد و راهنمایی
ص:615
کردنم گناه است،چه بسا کسی که سرزنش شود و او را گناهی نیست.
«گاهی انسانی در اثر اصرار در خیر خواهی مورد تهمت قرار می گیرد » من تا توانستم جز اصلاح را نخواستم،توفیقی ندارم جز از جانب خدا، به او توکل کردم و به او باز می گردم .
و گفتی مرا و یارانم را نزد تو جز شمشیر نیست!راستی که پس از اشک ریختن خنداندی!پسران عبد المطلّب را چه زمانی دیدی به دشمنان پشت کنند،و از شمشیرها بترسانند؟! «اندکی درنگ کن تا حمل به صحنه جنگ برسد» به زودی کسی که دنبال اویی به دنبال تو آید،و آنچه دور می پنداری به تو نزدیک شود ،من با سپاهی از مهاجران و انصار و تابعین که راه آنان را به نیکویی پیمودند به شتاب به سوی تو می آیم،لشگری سخت انبوه،که گرد و غبارشان فضا را گرفته،و جامه مرگ
ص:616
به تن دارند،و بهترین ملاقات برای آنان لقاء خداوند است ،آنان را فرزندان بدر و شمشیرهای بنی هاشم همراه است،که خود خبرداری لبه تیز آن شمشیرها چگونه بر بدن برادر و دایی و جدّ و خاندانت فرود آمد،«و این عذاب از ستمگران دور نیست » .
رشته طاعتی که گسستید و اختلافی که ایجاد کردید بر شما پوشیده نیست، از گناه کارتان گذشتم،و از رویگردانتان شمشیر را برداشتم،و روی آورنده شما را پذیرفتم .از این پس اگر کارهای تباه کننده،و آراء احمقانه و امور انحراف دهنده شما را به دشمنی و مخالفت با من وادارد،هان این منم که اسبان سواری را آماده نموده،و شتران را مجهز کرده،آماده جنگم ، و اگر مرا به آمدن نزد خود ناچار کنید با شما چنان جنگی کنم که جنگ
ص:617
جمل در برابرش مانند لیسیدن ظرف غذا آسان نماید،با اینکه به فضیلت مطیعان شما عارفم،و حقّ خیرخواهان شما را واقفم،پاکدامن را به جای متّهم، و پیمان شکن را کنار وفا کننده قرار نمی دهم .
خدا را در آنچه نزد توست بپرهیز،و در حق پروردگار بر خود دقّت کن،و به شناخت آنچه که از جهل به آن معذور نیستی باز گرد ،که حقّا برای طاعت نشانه های آشکار،و راههای روشن، و جادّه آشکار و هدفی مطلوب است،که زیرکان بر آن وارد می شوند،و مردم پست با آن مخالفت می ورزند.کسی که از طاعت روی بگرداند از حق روی گردانده،و قدم در وادی گمراهی گذاشته، و خداوند نعمتش را بر او دگرگون می کند،و عذابش را بر او جاری می سازد .خود را بپای خود را بپای،
ص:618
که خداوند راهت را برای تو روشن کرده،و به تو وانموده است که عاقبت کارهایت به کجا می رسد، که مرکب زندگی را به منتهای خسارت و محلّ کفر رانده ای ،نفس تو وجودت را به عرصه ضرر افکنده،و در پرتگاه گمراهی انداخته،و در مهالک وارد نموده،و راهها را بر تو دشوار کرده است .
از پدری فانی،پذیرنده سختی های زمان،عمر پشت سر گذاشته،تسلیم به روزگار،نکوهش کننده دنیا،ساکن سرای اموات،سفر کننده از آن در فردا، به فرزند آرزومند به آنچه به دست نمی آید،سالک راه تباه شدگان ، هدف امراض،گروگان ایّام،نشانه تیرهای مصائب،بنده دنیا، تاجر غرور،مدیون مرگ،اسیر مردن،همراه غصه ها،
ص:619
همنشین اندوهها،هدف آسیبها،زمین خورده شهوات،و جانشین مردگان .
اما بعد،آنچه بر من معلوم شد از روی گرداندن دنیا از من،و سرکشی روزگار بر من،و روی آوردن آخرت به من،مرا از توجه به غیر خود و کوشش برای آنچه از من باقی می ماند و مرا سودی ندارد باز می دارد،جز آنکه چون از تمام اندیشه جز اندیشه نسبت به خود به یک سو شدم ، و رأیم مرا تصدیق کرد،و از هوای نفسم بازگرداند،و حقیقت کار برایم روشن شد، این کار مرا به کوششی جدّی واداشت که در آن بازیگری نیست،و به صدقی که دروغ را به آن راهی نمی باشد .
من تو را پاره ای از خود،بلکه تمام وجود خود یافتم،چنانکه اگر رنجی به تو رسد به من رسیده،و اگر مرگت رسد مرگ من رسیده،روی این حساب کار تو مرا مانند کار خودم به فکر و چاره اندیشی واداشته،به همین خاطر این نامه را برای تو نوشتم تا برای تو پشتوانه ای باشد خواه من زنده باشم یا مرده .
ص:620
پسرم!تو را سفارش می کنم به تقوای الهی،و ملازمت امرش،و آباد کردن دل به یادش،و چنگ زدن به ریسمانش،و کدام رشته محکم تر از رشته بین تو و خداوند است اگر به آن چنگ زنی ؟! دلت را با موعظه زنده کن،و با بی رغبتی به دنیا بمیران،آن را با یقین قوی کن و با حکمت نورانی نما،و با یاد مرگ فروتن و خوار کن،و به اقرار به فانی شدن همه چیز وادار،و به فجایع دنیا بینا گردان ،و از صولت روزگار،و قبح دگرگونی شبها و روزها بر حذر دار، اخبار گذشتگان را به او ارائه کن،آنچه را بر سر پیشینیان آمد به یادش آور ،در شهرهای آنان و در میان آثارشان سیاحت کن،در آنچه انجام دادند و اینکه از کجا منتقل شدند و در کجا فرود آمدند و منزل کردند دقّت کن،می یابی که از کنار دوستان رفتند، و به دیار غربت وارد شدند،و گویی تو هم به اندک زمانی چون یکی از آنان خواهی شد .
پس منزلگاه نهایی ات را اصلاح کن،و آخرتت را با دنیا معامله مکن،در باره آنچه علم نداری سخن
ص:621
مگو،و در باره وظیفه ای که بر عهده ات نیست حرفی نزن.در راهی که از گمراهی در آن بترسی قدم منه،زیرا حفظ خویش به هنگام سرگردانی بهتر از این است که آدمی خود را در امور خطرناک اندازد .
امر به معروف کن تا اهل آن باشی،با دست و زبان نهی از منکر نما، و با کوششت از اهل منکر جدا شو.در راه خدا جهاد کن جهدی کامل،و ملامت ملامت کنندگان تو را از جهاد در راه خدا باز ندارد.به راه حق هر جا که باشد در مشکلات و سختی ها فرو شو ،در پی فهم دین باش،خود را در امور ناخوشایند به صبر و مقاومت عادت ده،که صبر در راه حق اخلاق نیکویی است .وجودت را در همه امور به خدای خود واگذار،که در این صورت خود را به پناهگاهی محکم،و نگاهبانی قوی وامی گذاری.در مسألت از خداوند اخلاص پیشه کن، که بخشیدن و نبخشیدن به دست اوست.از خدایت بسیار طلب خیر کن،و وصیّتم را بفهم، و از آن روی مگردان،مسلّما بهترین سخن سخنی است که سود بخشد .معلومت باد در دانشی که سود نیست خیر نیست،و در علمی که فرا گرفتنش سزاوار نیست بهره ای نمی باشد .
ص:622
پسرم!چون خود را سالخورده دیدم،و قوایم را رو به سستی مشاهده کردم، پیش از مرگ به وصیّتم به تو پیشدستی نمودم،و در آن برنامه های خوبی ثبت کردم از خوف اینکه نتوانم آنچه در خاطر دارم به تو برسانم ،یا نقصی در اندیشه ام یابم چنانکه در بدنم یافته ام،یا پیش از وصیت من پاره ای از خواهشهای نفسانی بر تو چیره شود یا آفتهای دنیا به تو هجوم آورد،در نتیجه رمیده شوی و فرمان نبری.قطعا دل جوان همانند زمین خالی است،هر بذری در آن ریخته شود می پذیرد .بنا بر این پیش از آنکه دلت سخت شود، و مغزت گرفتار گردد اقدام به ادب آموزی تو کردم،تا با عزمی جدّی به امورت روی آوری، اموری که اهل تجربه مشقّت تجربه کردن آن را کشیده اند،و تو از زحمت طلب کفایت شده،و از تجربه دوباره آسوده گشته ای ،و آنچه ما در صدد تجربه آن بودیم به دست تو رسیده،و قسمتی از آنچه بر ما پوشیده مانده برای تو روشن گردیده است .
پسرم!اگر چه من به اندازه مردمی که پیش از من بوده اند عمر نکرده ام،ولی در
ص:623
کردارشان دقّت،و در اخبارشان فکر نموده،و در آثارشان سیاحت کرده ام،تا جایی که همانند یکی از آنان شده ام،بلکه گویی از پی آنچه که از وضع آنان به من رسیده عمرم را با اولین و آخرینشان گذرانیده ام ،زلال اعمالشان را از تیرگی،و سود و زیان کردارشان را شناختم،از این رو از هر چیزی پاکیزه و خالصش را برایت انتخاب کردم،و از میان آن همه برنامه زیبایش را برایت برگزیدم،و نامعلوم آن را از تو دور داشتم ،چون به امورت همانند پدری مهربان عنایت داشتم،و قصد ادب آموزی تو را در خاطر می گذراندم،مصلحت دیدم تو را با این روش تربیت کنم ،چرا که در عنفوان جوانی،و در ابتدای زندگی هستی،و تو را نیّتی سالم،و باطنی پاک است،رأیم بر این شد که ابتدا کتاب خدا و تأویلش را به تو بیاموزم،و قوانین و احکام اسلام و حلال و حرامش را به تو تعلیم دهم،و به غیر آن توجه ننمایم .آن گاه ترسیدم که آنچه از خواهشهای نادرست و آراء ناحق و باطل مردم را دچار اختلاف نمود تا کار بر آنان اشتباه شد بر تو نیز اشتباه شود،به همین خاطر واضح نمودن این جهت هر چند
ص:624
مورد پسندم نبود پیش من بهتر است از اینکه تو را به برنامه ای واگذارم که بر آن از هلاکتت ایمن نیستم .امیدوارم خداوند تو را در این برنامه به راه رشد موفق بدارد،و به راه راست راهنمایی کند،پس این وصیت را به تو نمودم .
پسرم!آگاه باش محبوبترین برنامه ای که از وصیتم به آن چنگ می زنی تقوای الهی،و اکتفا کردن به وظایفی است که خداوند بر تو واجب نموده،و رفتن به راهی که پدرانت و شایستگان از خاندانت آن را طی کرده اند ،زیرا آنان توجه به صلاح خود را وانگذاشتند چنانکه تو توجه می کنی،و اندیشه در کار خود کردند همان گونه که تو اندیشه می نمایی، سرانجام چنان شد که آنچه را دانستند عمل کردند،و از آنچه تکلیفشان نبود روی گرداندند .پس اگر نفس تو از قبول راه آنان بدون آنکه بداند چنانکه آنان دانستند باز ایستاد پس باید خواسته تو نسبت به آن راه از روی طلب فهم و کسب دانش باشد،نه افتادن در شبهه ها و بالا بردن بحثها و جدلها .و پیش از قدم نهادن در راه فهم و دانش برای شناخت آن راه از خداوند یاری بخواه،
ص:625
و برای به دست آوردن توفیق روی رغبت به جانب او کن،و هر چه که تو را به اشتباه اندازد، یا به گمراهی کشاند رها ساز .و چون یقین کردی که دلت روشنی یافته و در پیشگاه حق خاضع شده، و نظرت جمع و کامل گشته،و اندیشه ات در این زمینه از پریشانی در آمده و یک اندیشه شده، آن گاه در آنچه برای تو تفسیر می کنم دقت کن .و اگر آنچه را دوست داری برایت فراهم نشد،و به آسودگی خاطر و فکر دست نیافتی،معلومت باد جادّه را همچون شتر شب کور طی می کنی، و به تاریکی ها گام بر می داری،و کسی که قدم به اشتباه برمی دارد یا حق را از باطل تمیز نمی دهد خواستار دین نیست،و در چنین موقعیتی حفظ خویشتن از پیمودن این گونه جاده ها عاقلانه تر و بهتر است .
پسرم!وصیتم را بفهم،و بدان که مالک مرگ همان مالک حیات، و هستی بخش همان میراننده،و فنا کننده همان باز گرداننده،و گرفتار کننده،همان عافیت بخشنده است ،و مسلّما دنیا برقرار نمی ماند مگر به همان نظامی که خداوند آن را قرار داده از وضع نعمتها و بلاها،و پاداش روز جزا،و آنچه او بخواهد و ما نمی دانیم .
ص:626
اگر در رابطه با جهان و نظاماتش از درک حکمت حادثه ای درماندی آن را به حساب جهالت خود بگذار، زیرا در ابتدای کار نادان به امور آفریده شدی سپس دانا گشتی،چه بسیار است اموری که نمی دانی و اندیشه ات نسبت به آن سرگردان،و دیده ات از راه یافتن به آن ناتوان است،اما پس از مدتی به آن بینا می شوی .پس به خداوندی که تو را آفریده،و روزیت را عنایت کرده و اندامت را تعدیل نموده پناه ببر، باید بندگیت برای او باشد،و رغبتت متوجه او گردد،و از او بیم داشته باشی .
پسرم!آگاه باش احدی از وجود خداوند چنانکه پیامبر-صلّی اللّه علیه و آله-خبر داده خبر نداده است،پس به پیشوایی آن حضرت راضی باش،و برای رسیدن به منزل نجات رهبریش را بپذیر، که من از نصیحت به تو کوتاهی نکردم،و تو در اندیشه ات نسبت به صلاح خود هر چند بکوشی به میزان اندیشه ای که من در باره تو دارم نخواهی رسید .
پسرم!معلومت باد اگر برای پروردگارت شریکی بود پیامبران آن شریک به سویت می آمدند، و آثار ملک و سلطنت او را دیده،و به افعال و صفاتش آشنا می شدی،اما او خدایی
ص:627
یگانه است همان گونه که خود را وصف نموده،کسی در حکمرانیش با او ضدیّت نمی کند،هرگز از بین نمی رود، و همیشه وجود داشته ،اوّل است پیش از همه اشیاء و او را اولیّتی نیست،و آخر است بعد از همه اشیاء و او را نهایتی نمی باشد،بزرگتر از آن است که ربوبیّتش به احاطه دل و دیده ثابت گردد ، چون به این حقیقت آگاه شدی در بندگی بکوش چنانکه شایسته مانند توست که کوچک منزلت و فقیر و کم قدرت و بسیار ضعیف است،و در طلب طاعت، و در ترس از عقوبت،و بیمناکی از خشم شدیدا به پروردگار خود نیازمند است،زیرا چنین پروردگاری جز به خوبی تو را فرمان نداده،و جز از زشتی باز نداشته است .
پسرم!تو را از دنیا و وضع آن و از بین رفتن و دست به دست شدنش آگاه کردم، و از آخرت و آنچه برای اهلش در آنجا آماده شده خبر دادم،و برای تو در رابطه با هر دو جهان مثلها زدم تا به آنها پندگیری و بر اصول آن گام برداری .داستان آنان که دنیا را آزموده اند داستان مسافرانی است که در جایی خراب و همراه با قحطی و تنگی منزل گرفته اند و عزم رفتن به منطقه ای پر نعمت و لذت
ص:628
و محلّی سر سبز و خرم نموده اند،رنج راه،و فراق یار، و سختی سفر،و ناگواری طعام را تحمل کرده،تا به خانه فراخ،و منزلگاه امنشان در آیند ،بنا بر این از آن همه سختی ها دردی نمی چشند،و خرج این سفر را خسارت نمی بینند،و چیزی نزد آنان از آنچه وجودشان را به منزل همیشگی و جاویدشان نزدیک کند محبوبتر نیست .و مثل مردمی که مغرور به دنیا شدند مثل مسافرانی است که در منزلی آباد و پر نعمت بودند و از آنجا به سوی محلی خشک و خراب و بی آب و گیاه بار سفر بندند،پس چیزی نزد آنان ناخوشایندتر و سخت تر از جدایی از آنچه در آن بودند و رسیدن به جایی که به جانب آن روی می آورند و بدان جا می رسند نیست .
پسرم!خود را میزان بین خود و دیگران قرار بده،بنا بر این آنچه برای خود دوست داری برای دیگران هم دوست بدار،و هر چه برای خود نمی خواهی برای دیگران هم مخواه،به کسی ستم مکن چنانکه دوست داری به تو ستم نشود،و نیکی کن چنانکه علاقه داری به تو نیکی شود، آنچه را از غیر خود زشت می دانی از خود نیز زشت بدان ،از مردم برای خود آن را راضی باش
ص:629
که از خود برای آنان راضی هستی،هر آنچه را نمی دانی مگو اگر چه دانسته هایت اندک است، و آنچه را دوست نداری در باره تو بگویند تو هم درباره دیگران مگوی .
آگاه باش که خودپسندی ضدّ صواب و آفت خردهاست.پس کوششت را به نهایت برسان،و در امور مادی خزانه دار وارث مشو.هرگاه به راه راست هدایت شدی در برابر پروردگارت به شدت فروتن باش .
معلومت باد که در پیش رویت راهی دراز همراه با مشقتی سخت است،در این راه از طلب درست،و توشه به اندازه برداشتن و سبکباری از گناه بی نیاز نیستی،پس بیش از قدرتت بر خود بار مکن،که سنگینی اش و زر و وبالت شود .اگر محتاجی را یافتی که قدرت بر دوش نهادن زاد و توشه ات را تا قیامت دارد و در فردای محشر که به آن توشه نیازمند شدی در اختیارت بگذارد ،وجودش را غنیمت بدان و زاد و توشه ات را بر دوشش بگذار،و در حالی که قدرت اضافه کردن زاد و توشه را بر دوشش داری تا بتوانی اضافه کن،
ص:630
چه بسا با از دست رفتن فرصت،چنین شخصی را بجویی و نیابی.به روز داشتن دارایی اگر کسی از تو وام خواست وامش ده تا در روز تنگدستی ات ادا کند .
آگاه باش که در پیش رویت گذرگاه سختی است،آن که سبکبار است در آن گذرگاه حالی بهتر از سنگین بار دارد،و آن که دچار کندی است بد حال تر از شتابنده در آن است.در آنجا محل فرود آمدنت به ناچار یا در بهشت است یا در جهنّم ،پس پیش از در آمدنت به آن جهان توشه آماده کن،و قبل از ورودت منزلی فراهم ساز،که بعد از مرگ تدارک کردن از دست رفته ممکن نیست،و راه بازگشت به دنیا برای همیشه بسته است .
آگاه باش آن که خزائن آسمانها و زمین در اختیار اوست به تو اجازه دعا داده،و اجابت آن را ضمانت نموده،و دستور داده از او بخواهی تا ببخشد، و رحمتش را بطلبی تا رحمت آرد،و بین خودش و تو کسی را حاجب قرار نداده و تو را مجبور به توسل به واسطه ننموده ،و اگر گناه کردی از توبه مانعت
ص:631
نشده،و در عقوبتت عجله نکرده،و به باز گشتت سرزنشت ننموده،و آنجا که سزاوار رسوا شدنی رسوایت نکرده،در پذیرش توبه بر تو سخت گیری روا نداشته، و به حسابرسی گناهانت اقدام نکرده،و از رحمتش ناامیدت ننموده ،بلکه خودداری از معصیت را برایت حسنه قرار داده،و یک گناهت را یک گناه،و یک خوبیت را ده برابر به شمار آورده،باب توبه و باب خشنودیش را به رویت گشوده ،هرگاه او را بخوانی صدایت را بشنود،چون با او به راز و نیاز برخیزی رازت را بداند،پس نیاز به سوی او می بری،و راز دل با او در میان می گذاری،از ناراحتی هایت به او شکایت می بری،و چاره گرفتاریهایت را از او می خواهی ، بر امورت از حضرتش یاری می طلبی،از خزائن رحمتش چیزهایی را می خواهی که غیر او را بر عطا کردنش قدرت نیست،از قبیل زیاد شدن عمرها،سلامت بدنها،و گشایش روزیها .
خداوند کلیدهای خزائن خود را در اختیار تو گذاشته به دلیل آنکه به تو اجازه درخواست از خودش را داده، پس هرگاه بخواهی می توانی درهای نعمتش را با دعا باز کنی،و باران رحمتش
ص:632
را بخواهی.پس تأخیر در اجابت دعا نا امیدت نکند،زیرا عطا و بخشش به اندازه نیّت است ،چه بسا که اجابت دعایت به تأخیر افتد تا پاداش دعا کننده بیشتر،و عطای امیدوار فراوان تر گردد.و چه بسا چیزی را بخواهی و به تو داده نشود ولی بهتر از آن در دنیا یا آخرت به تو عنایت گردد،یا به خاطر برنامه نیکوتری این دعایت مستجاب نشود .و چه بسا چیزی را می خواهی که اگر اجابت گردد دینت را تباه کند.روی این حساب باید چیزی را بطلبی که زیباییش برای تو برقرار،و وبالش از تو برکنار باشد،که ثروت برای تو باقی نیست و تو هم برای آن باقی نخواهی بود .
پسرم!معلومت باد برای آخرت آفریده شده ای نه برای دنیا،و برای فنا نه برای بقا،و برای مرگ نه برای حیات،در منزلی هستی که باید از آن کوچ کنی،و جایی که از آن به جای دیگر برسی،و خلاصه در راه آخرتی،و صید مرگی که گریزنده از آن را نجات نیست،و از دست خواهنده اش بیرون نرود،و ناگزیر او را بیابد .از اینکه مرگ تو را به هنگام
ص:633
گناه دریابد-گناهی که با خود می گفتی از آن توبه می کنم-بر حذر باش،مرگی که بین تو و توبه ات مانع گردد،و بدین صورت خود را به هلاکت انداخته باشی .
پسرم!مرگ را و موقعیتی که ناگهان در آن می افتی،و بعد از مرگ به آن می رسی زیاد به یاد آر،تا وقتی مرگ برسد خود را مهیّا،و دامن همت به کمر زده باشی،مباد که مرگ از راه برسد و تو را مغلوب نماید .از اینکه رغبت دنیاپرستان به دنیا، و حرصشان بر متاع اندک آن تو را فریفته کند بر حذر باش،که خداوندت از اوضاع دنیا خبر داده، و دنیا هم با احوالاتش تو را از زوال خود آگاه نموده،و زشتیهایش را به تو نشان داده ،زیرا دنیا پرستان سگانی فریاد زننده،و درندگانی شکار کننده هستند،یکدیگر را می گزند،زورمندش ضعیفش را می خورد،و بزرگش به کوچکش به قهر و غلبه حمله می کند .گروهی از دنیاداران چهار پایانی مهار شده، و دسته ای حیوان رها شده اند،عقول خود را از دست داده،و به راه نامعلوم قدم نهاده اند،
ص:634
حیوانی چند که در چراگاه آفت که قدم در آنجا قراری ندارد سر داده شده اند،نه چوپانی که از آنان نگهداری نماید، و نه چراننده ای که آنها را بچراند ،دنیا آنان را به راه کوری و ضلالت برده،و دیدگانشان را از دیدن علائم هدایت فرو بسته،در وادی حیرت دنیا سرگردان،و در نعمت هایش غرق،و آن را به عنوان ربّ انتخاب کرده اند،از این رو دنیا با آنان و آنان با دنیا به بازی پرداخته اند، و آنچه را به دنبال آن است فراموش کرده اند .
مهلت ده،تاریکی بر طرف می شود،گویی کاروان به منزل رسیده،امید است آن که بشتابد به کاروان برسد .پسرم!آگاه باش کسی که مرکبش شب و روز است او را با مرکب می برند گر چه ایستاده به نظر آید،و طی مسافت می کند هر چند مقیم و آسوده دیده شود .
به یقین آگاه باش که هرگز به آرزویت نرسی،و از اجل معیّن شده نگذری،و در راه کسی هستی که پیش از تو بوده.پس در طریق به دست آوردن مال آرام باش،و در برنامه کسب و کار مدارا کن،
ص:635
چه بسا تلاشی که موجب تلف شدن ثروت شود.معلومت باد که هر کوشنده ای یابنده، و هر مدارا کننده ای محروم نیست .نفس خود را از هر پستی به گرامی داشتنش حفظ کن هر چند تو را به نعمت های فراوان رساند،زیرا در برابر مقداری که از کرامت نفس به خرج می گذاری عوضی به دست نیاوری، بنده دیگری مباش که خداوند آزادت قرار داده.چه خیری است در خیری که جز با شرّ به دست نیاید،و در آسایشی که جز با سختی حاصل نگردد ؟! از اینکه مرکبهای طمع تو را برانند و به آبشخورهای مهلکه وارد سازند بر حذر باش، اگر بتوانی بین تو و خداوند صاحب نعمتی نباشد چنان کن، زیرا بالاخره نصیبت را بیابی،و سهم خود را دریابی .نعمت اندک از جانب خدای پاک بزرگتر و با ارزش تر از نعمت فراوانی است که از غیر خدا برسد اگر چه همه از اوست .
تدارک آنچه به خاطر سکوت از دستت رفته آسان تر است از آنچه محض گفتارت از
ص:636
کف داده ای،و نگهداری آنچه در ظرف است به محکم کردن سربند آن است،و حفظ آنچه در اختیار توست نزد من محبوبتر است از طلب آنچه در دست غیر توست .تلخی ناامیدی بهتر از خواستن از مردم است.مال اندک همراه با عفت نفس از ثروت با گناه بهتر است.آدمی راز زندگیش را بهتر از دیگران حفظ می کند.چه بسا کوشنده ای که تلاش و سعیش به او زیان می زند.زیاده گو هرزه گو می گردد، و آن که نسبت به امورش اندیشه کند بینا می شود .به اهل خیر نزدیک شو تا از آنان گردی،و از اهل شر جدا شو تا از آنان به حساب نیایی.بد خوراکی است خوراک حرام،و ستم بر ضعیف زشت ترین ستم است .آنجا که نرمی درشتی است درشتی نرمی است،چه بسا دارو درد، و درد درمان است.چه بسا خیر خواهی کند آن که خیر خواه نیست،و خیانت ورزد کسی که از او نصیحت خواسته شده .
از اعتماد به آرزوها بپرهیز که سرمایه احمقان است.عقل حفظ تجربه هاست،و بهترین چیزی که تجربه کرده ای آن است که تو را پند دهد.به جانب فرصت بشتاب پیش از
ص:637
آنکه غصه و حسرت گردد.این طور نیست که هر خواهنده ای به مقصد رسد،و هر غائب شونده ای با