سرشناسه : ارفع، سید کاظم، 1323 -
عنوان قراردادی : نهج البلاغه .فارسی .برگزیده. شرح
عنوان و نام پدیدآور : حدیث زندگی: شرح حکمت های نهج البلاغه/ کاظم ارفع.
مشخصات نشر : تهران: پیام عدالت،1390.
مشخصات ظاهری : 760 ص.
شابک : 978-964-152-160-0
وضعیت فهرست نویسی : فیپا
موضوع : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. . نهج البلاغه -- نقد و تفسیر
موضوع : راه و رسم زندگی (اسلام)
شناسه افزوده : علی بن ابی طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. . نهج البلاغه. برگزیده. شرح
رده بندی کنگره : BP38/042/الف4 1390
رده بندی دیویی : 297/9515
شماره کتابشناسی ملی : 2319578
ص:1
سرشناسه: ارفع سید کاظم 1323
عنوان قراردادی: حدیث زندگی شرح حکمت های نهج البلاغه
عنوان و نام پدیدآور: حدیث زندگی شرح حکمت های نهج البلاغه
مولف سیدکاظم ارفع
مشخصات نشر: تهران : پیام عدالت1390
موضوع: علی بن ابی طالب علیه السلام امام اول، 23 قبل از هجرت -40 ق . نهج البلاغه --نقد و تفسیر
موضوع: علی بن ابی طالب علیه السلام امام اول، 23 قبل از هجرت- 40ق. نهج البلاغه --کلمات قصار
موضوع: اخلاق اسلامی
شناسه افزوده: علی بن ابی طالب علیه السلام امام اول 23 قبل از هجرت-40ق. نهج البلاغه، شرح
رده بندی کنگره: 1390 16ه/042/ 38 BP
رده بندی دیویی: 297/9515
شماره کتابشناسی ملی: 45713-90 م
انتشارات پیام عدالت
حدیث زندگی
شرح حکمت های نهج البلاغه
مولف: سید کاظم ارفع
شمارگان:3000 جلد
نوبت چاپ: اول 90
حروفچینی: مهدی فیروزخانی
چاپ: امیدوار
صحافی: محمد
ناشر: انتشارات پیام عدالت
تهران، خیابان ولیعصر-میدان منیریه-خیابان منیریه پلاک 145 تلفن: 66410849-66963566 دورنگار: 66963567
شابک: 0-160-152-964-978
ص:2
فهرست مطالب
ص:3
ص:4
ص:5
ص:6
ص:7
ص:8
ص:9
ص:10
ص:11
ص:12
ص:13
ص:14
بسم الله الرحمن الرحیم
پیش سخن
بعد از حمد و ثنای الهی و درودبر محمد و آل محمد علیهم السلام به ویژه بر مولایمان امیرمومنان علی علیه السلام لازم است در این مقدمه به نکاتی اشاره کرده و عرض کنم که انگیزه از شرح بخش سوم نهج البلاغه یعنی حکمت ها چه بود است؟
1-امام علیه السلام در بخش حکمت ها به چیزهایی اشاره فرموده که دقیقا درمتن زندگی آحاد انسان ها قابل اجرا است آن بزرگوار مطلبی را از قلم نینداخته و به هر آنچه که زندگی ها را سامان می د هد و خانواده ها را استحکام می بخشد پرداخته است.
2-بخش حکمت ها بیشتر قابل فهم و درک عموم اراد جامعه است و از سادگی و نزدیک به ذهن بودن برخوردار است برخلاف خطبه ها و نامه های حضرت که از عبارات سنگین و پیچیده تشکیل شده است.
3-دیگر ویژگی حکمت ها آن است که امام علیه السلام به ده ها رشته علمی مطرح امروز به طور معجزه آسایی پرداخته که یک پژوهشگر به راحتی می تواند یک خط از گفتار آن حضرت را مطلع کار عملی خویش قرار دهد
4-نقش تربیتی امام علیه السلام آن هم به سبک روانکاوی و پرداختن به ریز مسائل اخلاقی بسیار جالب و قابل تامل است حقیر معتقدم اضافه بر شرح حکمت های نهج البلاغه باید کار دیگری شود و آن کشف علوم و فنون متنوع موجود در گفتارهای حضرت به ویژه علم تعلیم و تربیت که حرف اول را برای اصلاح خانواده و محیط آموزشی و کل جامعه می زند.
5-امام علیه السلام درباره مبانی اعتقادی در حکمت ها به گونه ای سخن رانده که هر خواننده ای که فطرش در خواب است بیدار می شود و در نهایت شوق و اشتیاق پذیرای کلام آن بزرگوار می گردد.
ص:15
6-آنهایی که دغدغه اقتصادی دارند و نگران فرزندان و معیشت خویش اند با مطالعه کلمات نورانی امام علیه السلام آرام می گیرند روح امید به زندگی و ادامه در آنها تقویت می شود و غصه روزی فردا و فرداهای خود و فرزندان خویش را نمی خورند.
7-کسانی که دنبال کار سیاسی هستند و دوست دارند مدیر باشند امام علیه السلام خط مشی مستقیم و عاقلانه را در جلوی پایشان گذارده که هیچ گاه نلغزند و گرفتار سیاست بازی و انحراف نشوند.
8-امام علیه السلام در لابلای کلمات خود طریقه دشمن شناسی را نیز آموخته و به مخاطب می آموزد که کی دشمن است و کی دشمن نیست و روش برخورد با دشمنان چگونه است
9-امام علیه السلام طبیب حاذقی نیز هست اگر انشاء الله این شرح مختصر را مطالعه فرمایید خواهید دید که آن گرامی چقدر زیبا به مسائل پزشکی آگاهی دارد و چه تذکرات بهداشتی جالبی را برای حفظ الصحه انسان ها بیان فرموده است.
10-و بالاخره در آخر عرض می کنم امام علیه السلام اول جامعه شناس تاریخ بشر است و هیچ کس مثل او مردم شناس نبوده چرا که در تقسیم بندی اقشار جامعه و بیان روحیات هر قشر به طور شگفت آوری سخن رانده که تمام اساتید جامعه شناسی باید متن گفتار حضرت را سرلوحه کار خویش قرار دهند.
در خاتمه از خداودن تبارک و تعالی عاجزانه درخواست می کنم دل های همه ما را آماده شنیدن کلمات حکمت آمیز و مواعظ آن امام همام قرار دهد و سخنان نورانی آن حضرت نصب العین ما شود و توفیق به کار بستن آنها را در تمام شئون زندگی نصیب ما گرداند.
سالروز شهادت امام الحکماء و الواعظین امیرالمومنین علی علیه السلام
21 رمضان المبارک 1431 برابر با 10 شهریور 1389
ص:16
بسم الله الرحمن الرحیم
یکم- کُن فِی الفتنَهِ کَابِن اللَّبونِ لا ظَهرٌ فَیُرکَبَ وَ لا ضَرعٌ فَیُحلَبَ:
در هنگام وقوع فتنه چون شتر دو ساله باش که نه پشت قدرتمندی دارد که سواری دهد و نه پستانی دارد که بتوان از او شیر دوشید.
ابتدا به ذهن انسان این مطلب می گذرد که منظور مولایمان علی علیه السلام از عبارت فوق گوشه گیری و انزوا است در حالی که این طور نیست امام می خواهد که ما در مواقع فتنه هوشیار باشیم ابزار سیاسی افراد و اهل فتنه نشویم نه آنکه سکوت کنیم به ویژه مواقعی که می دانیم حق با چه کسی است ولی لب فرو بندیم چنانکه امثال ابوموسی اشعری ها در عصر آن حضرت بودند و و می گفتند ما نه طرفدار علی علیه السلام هستیم و نه معاویه را تایید می کنیم بلکه سکوت کرده و به خانه می رویم و به نماز و عبادت خود می پردازیم. بی شک این طرز تفکر یعنی فرار از مسئولیت و حب ذات!
شخص امیرالمومنین علی علیه السلام وقتی آن فتنه بزرگ بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله بر پا شد با مردم و جامعه قهر نکرد و خانه نشینی را انتخاب نفرمود. او در همان زمانی که مظلوم واقع شده بود در جمع مردم حضور می یافت و پاسخگوی مسایل علمی و دینی و اخلاقی افراد جامعه بود. گاهی همان خلفاء در پاسخ مسائل می ماندند. در نتیجه به حضرتش ارجاع می دادند و ان بزرگوار سوال کنندگان را قانع می کرد. در جنگ با ایرانیان خلیفه دوم با امام علیه السلام مشورت کرد آن حضرت نفرمود من چیزی نمی گویم چون در حال انزوا هستم و سکوت را ترجیح می دهم
ص:17
بلکه راهنمایی های لازم و نصایح اثرگذار را به او کرد تا اسلام جوان ضربه نخورد. (1)
دوم- ازری بِنَفسِهِ مَنِ استَشعَرَ الطَّمَعَ وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَن کَشَفَ عَن ضُرِّهِ وَ هانَت عَلَیهِ نَفسُهُ مَن اَمَّرَ عَلَیها لِسانَهُ:
کسی که حرص را شعار خود قرار دهد خود را خوار کرده است و کسی که راز گرفتاری خود را فاش سازد تن به ذلت داده است و آنکه زبان خویش را بر خود فرمانروا سازد مقام و منزلتش از بین خواهد رفت.
سه نکته در بیان امام علیه السلام است که آثار آنها نیز بیان شده حرص خواری می آورد پنهان نکردن راز ذلت را همراه دارد فرمانروایی زبان بر انسان باعث نابودی مقام و منزلت انسان می شود. اما دوباره حرص باید عرض کنم که طبق وعده الهی و صراحت قرآن شریف هر انسانی از ابتدای زندگی و تولد روزی معینی دارد بنابراین حرص و طمع هیچ تغییری در زندگی ایجاد نمی کند.
گر جهان را پر در مکنون کنند***روزی تو چون نباشد چون کنند
بر سر هر لقمه بنوشته عیان***که فلان بن فلان بن فلان
همین توکل کن ملرزان پا و دست***رزق تو بر تو و زتو عاشق تر است
حریص جز آنکه فکر و اندیشه خود را مشوش و دل را غصه دار کند فایده ای نصیبش نخواهد شد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
اَغنَی الغِنی مَن لَم یَکُن لِلحِرصِ اسِیراً (2)
ثروتمندترین اشخاص کسی است که اسیر حرص نباشد.
پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام می فرمود: مثل حریص بر دنیا همانند کرم ابریشم است که هر چه بر اطراف خودمی تند راه بیرون آمدن خویش را دشوارتر می نماید تا
ص:18
به جایی می رسد که از اندوه گرفتار شدن در آن میان جان می دهد. (1)
اما رازداری دو نوع است راز خود و راز دیگران که هر دو مطلوب است نه راز خود را به کسی بگو و راز دیگران را فاش کن در مورد اول مولایمان علی علیه السلام می فرماید:
سِرُّکَ اَسیرُکَ فَاِن اَفشیتَهُ صِرتَ اَسیرُهُ (2)
راز تو در بند توست اگر آن را فاش کنی تو در بندش خواهی شد و در مورد دوم یعنی راز دیگران باید بیشتر دقت کرد چون گاهی منجر به غیبت و بردن آبروی مومن می شود بعضی در فاش کردن راز دیگران حس عجیبی دارند و فاش کرد اسرار مردم را برای خویش یک برگ برنده می دانند و به عنوان خبر دست اول خبر پراکنی می کنند البته بی پاسخ نخواهد ماند.
همان گرامی می فرمود:
مَن بَحَثَ عَن اسرارِ غَیرِهِ اَظهَرَ اللهُ اَسرارَهُ (3)
هر که رازهای دیگران را جستجو کند خداوند رازهای او را فاش می سازد. و نکته سوم فرمانروایی زبان بر انسان بود که باعث از بین رفتن منزلت و مقام انسان می شود زبان اگر کنترل نشود بقیه اعضاء را به لغزش می کشاند. اولا باید تربیت و ادب شود تا در استخدام الفاظ حرف زشت نزند و از دایره عفت و پاکی خارج نشود و ثانیا حتما با فکر و اندیشه قبلی اجازه به گفتن داشته باشد که در غیر این صورت باعث بی اعتبار شدن انسان خواهد شد. مولایمان امیرالمومنین علیه السلام فرمود: زبان عاقل در پشت قلب اوست. (4) یعنی اول قلب و فکر و تصمیم می گیرند بعد زبان گویا می شود رد جای دیگر فرمود:
فَکِّر ثُمَّ تَکَلَّم تَسلَمُ مِنَ الزَّلَلِ (5)
اول فکر کن بعد سخن بگو تا از لغزش در امان باشی.
ص:19
سوم- البُخلُ عارٌ وَ الجُبنُ مَنقَصَهٌ، وَ الفَقرُ یُخرِسُ الفِطَنِ عَن حُجَّتِهِ، َو المُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلدَتِهِ، وَ العَجزُ آفَهٌ: وَ الصَّبرُ شَجاعَهٌ وَ الزُّهدُ ثَروَهٌ و الوَرَعٌ جُنَّهٌ:
تنگ نظری و بخل ننگ است ترس یک نوع کمبود است فقر و نداری انسان زیرک را از بیان دلیلش لال می کند و بینوا در شهر خود غریب است عجز و درماندگی آفت است شکیبایی شجاعت است زهد و بی اعتنایی به دنیا ثروت است ورع و پارسایی سپر و محافظ انسان است.
نکات مطرح شده منفی و مثبت است موارد منفی و آثار بد آن عبارت بودند از بخل ، ننگ، ترس، کمبود، فقر، ضعف بیان، بینوایی، غربت، درماندگی، افت.
موارد مثبت: شکیبایی، شجاعت، زهد، ثروت، پارسایی، نگهبان انسان است.
1-بخل رذیله ای است که سبب سقوط انسان می شود و مثل مریضی که طبیب او را جواب می کند خداوند بخیل را به حال خود می گذارد. امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: اذا لَم یَکُن لِلهِ فی عبدٍ حاجَهً اِبتلاهُ اللهُ بالبُخلِ.(1)
وقتی خداوند بنده ای را به حال خود بگذارد او را گرفتار به بخل می کند آدم بخیل طبق فرمایش رسول الله صلی الله علیه و آله از خداوند و مردم و بهشت دور است و برعکس به آتش و دوزخ نزدیک (2)
و از بخیل بخیل تر آن هایی هستند که مردم را تشویق به بخل می کنند خود که اهل جود و بخشش نیستند دیگران را هم مانع از جود و بخشش می شوند.
اَلَّذینَ یَبخَلونَ وَ یَامُرونَ النّاسَ بِالبُخلِ وَ یَکتُمونَ ما اَتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ (3)
آنان که بخل می ورزند و مردم را به بخل وادار می سازند و آنچه را که خداوند از جانب فضلش به آنها عنایت کرده کتمان می کنند. بخل منحصر به امساک در پرداخت و بخشیدن مال و ثروت دنیا نیست بعضی در
ص:20
گفتن حق و دفاع از واقعیت ها و ارشاد خلق و دایت مردم بخل می وزند و کتمان حق می کنند ضرر این نوع بخل کمتر از موارد مادی نیست.
بخیل بوی خدا نشنود بیا حافظ=پیاله گیر و کرم و رز و الضِّمانُ عَلَیَّ
2-ترس چگونه یک نوع کمبود است؟
به احتمال زیاد منظور امام علیه السلام از ترسی است که بازدارنده انسان از کارهای مهم و باارزش می شود و الا ترس ا ز خدا و مجازات اعمال پسندیده و خوب است ترس بی مورد کمبود است و باعث عقب ماندگی انسان خواهد شد.
همان بزرگوار می فرماید:
اَلجُبُن آفَهٌ العَجزُ سَخافَهٌ (1)
ترس آفت است و ناتوانی نابخردی است.
3-فقر و نداری انسان زیرک را از بیان دلیلش لال می کند: اکثر فقیران به خاطر ظلم سرمایه داران و ندادن حقوق آنان فقیر شده اند بنابراین هیچ گاه نباید باور کرد که فقر ذاتی است ممکن است بعضی از نظر وضع مالی کم درآمد و روزی محدود داشته باشند اما فقر مطلق وجود ندارد مگر آنکه مالداران حق آنان را خورده باشند. از این موضوع که بگذریم آدم فقیر برای اقامه دعوا و بیان استدلال خود لال است یعنی جامعه بی فرهنگ حرف او را نمی فهمد و اگرچه به حق اقامه دعوا کند حرفش به جایی نمی رسد. بر همین اساس مولایمان علی علیه السلام به مالک اشتر نخعی در منشور بین المللی خویش می نویسد که:
ثُمَّ اَلله اَلله فِی الطَّبَقَهِ السُفلی مِنَ الَّذینَ لا حِیلَهَ لَهُم مِنَ المساکِینَ (2)
پس از خدا بترس از خدا بترس درباره گروه زیردستان و فقیران که هیچ راهکاری برای رسیدن به حق خود ندارند.
4-بینوا در شهر خود غریب است و عجز و درماندگی آفت است معمولا چشم پرکنهای جامعه سر زبان ها هستند و مورد عنایت و احترام! ولی بینوایان در محل اقامت خود غریب هستند و کسی به آنها توجه نمی کند که صد البته این از نقص
ص:21
جامعه است چرا که گاهی در بین همین آدمهای بینوا اولیاء خدا و بندگان صالح الهی یافت می شوند که بی نام و نشان و گمنام اند. کوزه وقتی دسته دارد با یک دست آن را بلند می کنید و جابجا می نمایید اما همان کوزه اگر دسته اش شکست باید با دو دست برداری و احترام بیشتری برایش قایل می شود کوزه چو بی دسته بدیدی به دو دستت بردار!
4-شکیبایی شجاعت است: شجاعت به این نیست که انسان در برابر ظالم و افراد زورگو حرکت های منفعلانه و غیرمنطقی انجام دهد بلکه شجاعت به این است که در عین صبر و بردباری بامنطقی مستدل و محکم در برابر ظالم و زورگو بایستی و حرف حق خود را به اثبات رسانی. آدم عصبانی حق خود را هم نمی تواند ثابت کند و برعکس آنکه صبوری می کند بالاخره دیر یا زود طرف مقابل را محکوم می کند و خود نگهداری و حفظ زبان همان شجاعت است.
5-زهد و بی اعتنایی به دنیا ثروت است: چگونه بی اعتنایی به دنیا ثروت می شود؟ به این طریق که ثروت فقط پول و قدرت و شهوت و ریاست نیست بزرگترین سرمایه که زوال ندارد و جاوید و پایدار است دل نبستن به همان موارد ذکر شده است چون پول و قدرت شهوت و ریاست امانت و عاریه است با مردن و یا تغییرات و حوادث از کف می روند ولی ثروت زهد و دل نبستن به دنیا به عنوان یک امتیاز برای انسان می ماند و آثار خود را در دنیا و بیشتر در جهان آخرت نشان خواهد داد.
همان گرامی فرمود:
الزُّهدُ مَنجَرٌّ رابحٌ (1)
زهد و بی اعتنایی به دنیا تجارتی سود آور است.
و نیز فرمود:
اِنَّ مِن اَعوَنِ الاخلاقِ عَلی الَّذینَ الزُّهدَ فِی الدُّنیا (2)
از خوبی هایی که بیشترین کمک را به دین می کند بی رغبتی به دنیاست.
ص:22
6-ورع و پارسایی سپر و محافظ انسان است: ورع مرتبه ای بالاتر از تقوا است. تقوا پرهیز از گناه و حرام است ورع پرهیز از شبهات و از چیزهایی است که احتمال حرمت می رود. مثل مال و لقمه شبه ناک سخنی که احتمال دروغ و غیبت و یا تهمت و امثال آن داده می شود انسان اهل ورع از شبهه ها نیز پرهیز می کند.
امیرمومنان علیه السلام فرمود:
اَلوَرَعُ الوُقوفُ عِندَ الشُّبهَهِ (1)
ورع درنگ کردن در هنگام روبرو شدن با شبهه است.
رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمود آنچه را در آن شک داری رها کن و به آنچه در آن شک نداری عمل کن زیرا خوبی مایه آرامش است و بدی باعث پریشانی و ناراحتی است. (2)
چهارم- نِعمَ القَرِینُ الرِّضا وَ العِلمُ وِراثَهٌ کَرِیمَهٌ وَ الآدابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ و الفِکرُ مِرآهٌ صافِیَهٌ:
راضی بودن به مقدرات الهی همنشین خوبی است علم و دانش ارث ارزشمندی است ادب در زندگی همانند لباس نو و تازه است فکر و اندیشه همانند آیینه صاف و پاک است.
1-راضی بودن به مقدرات الهی همنشین خوبی است اکثر مردم برای خود همنشین و دوست انتخاب میکنند تا با وی انس بگیرند و مصاحبت و مجالست نمایند در بین آنها مولایمان علی علیه السلام رضامندی به خواست خدا را همنشین و مجالس خوب می داند چرا که باعث ارامش خاطر و رفع اضطراب و نگرانی می شود. در دعا و زیارت معروف امین الله که از زیارات معتبر و مجرب است یکی از درخواست های ما این است:
ص:23
اللَّهُمَّ اجعَل نَفسِی مُطمَئِنَّهً بِقَدَرِکَ راضِیَهً بِقَضائِک (1)
پروردگارا به من حالی عطا کن تا نسبت به آنچه تو برایم خواسته ای مطمئن و به قضاء تو راضی باشم.
اعتقاد ما بر این است که ارتقاء روح و دل ما در گرو رضامندی به خواست خداست به همین دلیل اهل رضا جزو بندگان خاص خدا و در بهشت ویژه الهی جای دارند.
یا ایَّتُها النَّفسُ المُطمئِنَّهُ اِرجِعِی اِلی رَبِّکِ راضِیَهً مرضیَّهً فَادخُلی فِی عِبادِی وَادخُلِی جَنَّتِی(2)
تو ای نفس مطمئن سوی پروردگارت باز گرد در حالی که راضی و مورد رضای حق هستی پس در جمع بندگان من داخل شو و در بهشت خودم قرار بگیر.
منزل حافظ کنون بارگه کبریاست***دل بر دلدار رفت جان بر جانانه شد
2-علم و دانش ارث ارشمندی است: بشر از خود اقلام و جناس متنوع و فراوانی به ارث باقی می گذارد ولی هیچ کدام به ارزش علم و دانش نمی رسند زیرا گرانقیمت ترین اجناس این عالم پس از مرگ صاحبانشان در مخفیگاه و زیر خاک پنهان نگاه داشته می شوند و یا آنکه در موزه ها حبس می گردند اما علم و محصولات علمی هزاران سال در دسترس عموم قرار گرفته و مورد استفاده دانش پژوهان قرار میگرد.
امیرالمومنین علی علیه السلام به کمیل می فرمود:
اَلعِلمُ خیرٌ مِنَ المالِ اَلعِلمُ یَحرُسُکَ و اَنتَ تَحرُسُ المالَ (3)
ای کمیل علم و دانش بهتر است از ثروت علم تو را حراست می کند ولی تو باید از ثروت حراست نمایی.
در جای دیگر هفت دلیل برای برتری علم از ثروت بیان می فرماید:
1-علم میراث پیامبران است و ثروت میراث فرعون ها
ص:24
2-علم با نشر و انفاق کم نمی شود و ثروت با انفاق و خرج کردن کم می شود
3-ثروت نیاز به نگهبان دارد ولی علم صاحبش را نگهبانی و حفظ می کند.
4-علم همراه صاحبش در جهان آخرت می رود ولی ثروت در دنیا می ماند.
5-ثروت برای مومن و کافر به دست می آید ولی علم حقیقی فقط نصیب مومن می شود
6-همه مردم در مسایل دینی خود محتاج صاحب علم و علماء هستند ولی محتاج صاحب ثروت نیستند.
7-علم انسان را برای عبور از پل صراط تقویت می کند ولی ثروت او را مانع از عبور می شود. (1)
3-ادب در زندگی همانند لباس نو و تازه است:
همان طور که لباس نو و تازه باعث می شود فرح و نشاط برای کسی که پوشیده و کسی او را مشاهده م یکند به وجود آید ادب نیز چنین نقشی را اجرا میکند انسان به طور فطری و طبیعی از آدمی که مودب در گفتار و رفتار و نشست و برخاست است لذت می بردن و برعکس از افراد بی ادب متنفر است.
همان گرامی به اهل ایمان سفارش می کرد:
یا مومِنُ اِنَّ هذَا العِلمَ و الاَدَبَ ثَمَنُ نَفسِکَ فَاجتَهِد فِی تَعلُّمِها فَما یَزِیدُ مِن عِلمِکَ وَ اَدَبَکَ یَزیدُ فِی ثَمِنِکَ وَ قَدرِکَ.(2)
ای مومن این دانش و ادب جان بهای توست پس در فراگرفتن آن دو کوشا باش که هر چه بر دانش و ادبت افزوده شود قدر و ارزشت فزونی گیرد و نیز فرمود:
حُسنُ الادَبِ اَفضَلُ نَسَبٍ وَ اَشرَفُ سَبَبٍ (3)
ادب نیکو برترین نسب و والاترین خویشاوندی است.
4-فکر و اندیشه همانند آیینه صاف و پاک است.
البته فکر و اندیشه که زنگار و غبار کفر و نفاق و گناه آن را نگرفته باشد بلی
ص:25
خداوند مهربان از روز نخست همه انسان ها را براساس فکر و اندیشه صاف و پاک آفریده است رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
کُلُّ مُولودٍ یُولَدُ عَلی الفِطرَهِ حتّی یَکونَ اَبَواهُ یَهُوِّ دانِهِ اَو یُنَصرِّانِهِ (1)
هر مولودی با فطرت و معرفت خدایی متولد می شود که پدر و مادر او را به آیین یهودیت و نصرانیت بار می آورند.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
فِطرَهُم عَلَی التَّوحید (2)
خداوند بشر را با فطرت خداپرستی آفریده است.
نتیجه آنکه فکر و نهاد انسان همانند آیینه صاف و پاک است و این خود انسان است که مکلف می باشد صافی و پاکیزگی آن را حفظ کند.
پنجم -صَدرُ العاقِلِ صَندوقُ سِرِّهِ و البَشاشَهُ حِبالَهُ المَوَدَّهِ و الاِحتِمالُ قَبرُ العُیُوبِ وَ رُوِیَ اَنَّهُ علیه السلام قالَ فِی العِبارَهِ عَن هذَا المَعنی اِیضاً و المُسالمَهَ ٌخِباءُ العُیُوبِ:
سینه انسان عاقل مخزن اسرار اوست خوش برخورد بودن وسیله دوستی است تحمل کردن سختی ها گور زشتی ها و عیب هاست. روایت شده است که آن گرامی در اینباره فرمود: صلح و آشتی وسیله پوشاندن عیب هاست.
1-سینه انسان عاقل مخزن اسرار اوست
آنکه اسرار حق آموختند***مهر کردند و دهانش دوختند
اسرار گاه اشراق الهی است که در اثر ریاضت و عبادت درست به دست می آید و گاه امانت دیگران است که از ما خواسته اند فاش نکنیم وگاه از دیگران می دانیم بدون آنکه خودشان باخبر باشند ولی ما سر نگهداریم بنابراین برای حفظ آبرو و یا به خاطر آنکه راضی نیستند سرشان فاش شود آن اسرار را در سینه حفظ می کنیم.
ص:26
به هر تقدیر سینه انسان عاقل به فرموده مولایمان مخزن اسرار است مفهوم مخالف کلام مولا این است که فاش ساختن اسرار از هر نوعش که باشد غیرعقلانی و نادرست است.
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
مَن کَشَفَ عَورَهَ اَخیهِ المُسلِمِ کَشَفَ اللهُ عَورَتَهُ حَتّی یَفضَحَهُ بِها فِی بَیتِهِ (1)
هر که راز و زشتی برادر مسلمان خود را فاش سازد خداوند راز و زشتی او را آشکار کرده تا جایی که در درون خانه اش هم رسوا شود.
عقل می گوید چه اسرار دیگران و چه اسرار خود را مخفی بدار و به ویژه در مواقعی که از ناحیه پروردگار چیزی داده شده که بازگو کردنش سبب عجب و غرور و جلب مردم به سوی خود می شود و مرید و مرید بازی مطرح گشته و گاهی نادانی کرده در غیر حق مصرف شود همانند بلعم با عوراها در اثر بی لیاقتی از او بگیرند و سقوط کند.
2-خوش برخورد بودن وسیله دوستی است:
انسان به طور طبیعی و فطری آدم خوش برخورد و خوش اخلاق را دوست می دارد و از آدم عبوس و بی احساس متنفر است.
بنابراین باید مواظب تلاقی ها و ملاقات هایمان با مردم باشیم آیین دوست یابی به ما می اموزد که اگر غم عالم در دل داریم در برخوردها معلوم نباشد بر همین مطلب امیرالمومنین علی علیه السلام سفارش دارد که مومن:
بِشرُهُ فِی وَجهِهِ وَ حُزنُهُ فِی قَلبِهِ اَوسَعُ شییٍ صَدرا (2)
نشاط او در چهره اش هست و غمش در دلش و دارای سعه صدر فراوانی است. یعنی افراد را از دور خود پراکنده نمی کند مردم را با همه سلایق گوناگون تحمل می نماید.
3-تحمل سختی ها گور زشتی ها وصلح و آشتی پوشاننده عیب هاست.
برای آنکه زشتی ها دفن شوند و عیب ها پوشانده گردند باید سخن ها را تحمل و
ص:27
برخورد ها و درگیری ها را با صلح و آشتی حل کرد. کسی نیست که برای گذراندن زندگی مشکلات نداشته باشد و با مخالفت ها و برخوردهای نامناسب و برخلاف میل خود روبرو نشود پس بناچار باید درجه تحمل خویش را بالا بریم و اهل صلح و آشتی باشیم.
اسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است***با دوستان مروت با دشمنان مدارا
اِنَّمَا المومِنونَ اِخوَهٌ فَاَصلِحوا بَینَ اَخَوَیکُم و اتَّقُوا اللهَ لَعَلَّکُم تُرحَمُونَ(1)
در حقیقت مومنان با هم برادرند پس میان برادران خود آشتی دهید و از خدا بترسید شاید مورد رحمت قرار گیرید.
صلح و آشتی در بسیاری از موارد حتی با دشمنان که قصد تجاوز و تعهدی به مرز و کشور اسلامی را ندارند و یا با کافرانی که زیر پرچم اسلام زندگی می کنند و به حکومت اسلامی مالیات می دهند و زیرنظر هستند ضروری بلکه الزامی است.
امیرمومنان علی علیه السلام میفرمود:
مَنِ استَصلَحَ الاضدادَ بَلَغَ المُرادَ (2)
هر که صلح و آشتی دشمنان را به دست آورد به مقصود خود برسد.
ششم-مَن رَضِیَ عَن نَفسِهِ کَثُرَ السّاخِطُ عَلَیه و الصَّدَقَهُ دَواءٌ مُنجِحٌ وَ اعمالُ العِبادِ فِی عاجِلِهِم نَصبٌ اعیُنِهِم فِی آجِلِهِم:
اعتراض کنندگان انسان از خود راضی فراوانند صدقه دارویی است شفابخش اعمال و رفتار انسان ها در دنیا برابر چشمانشان در آخرت قرار میگیرند.
1-اعتراض کنندگان انسان از خود راضی فراوانند:
بعضی زیاد خودشان را دوست می دارند و همین حب ذات اسباب زحمت خودشان و دیگران می شود چون رفتارها و گفتارهایشان حکایت از این می کند که
ص:28
دوست دارند همه چیز و همه کس را به نفع خود مصادره کنند و کسی حق نداشته باشد کوچکترین انتقادی به گفتارها و رفتارهای نادرست آنان کند این حالت که برگرفته از روحیه خودخواهی و استکباری است بی شک معترضین فراوانی دارد مقداری از خود راضی بودن مربوط به تربیت در خانه و خانواده می شود پدران و مادران که بیش از اندازه به فرزندان خویش محبت می کنند و همه وسایل آسایش و رفاه آنان را فراهم می سازند و هیچ گاه به تخلفاتشان اعتراض نمی کنند در آینده همین فرزندان مصداق کلام مولایمان علی علیه السلام می شوند.
امام باقر علیه السلام می فرمود:
شَرُّ الآباِء مَن دَعاهُ البِرُّ اِلَی الاِفراطِ (1)
بدترین پدران کسانی هستند که در نیکی و محبت به فرزندان از حد تجاوز می کنند و به زیاده روی و افراط بگرایند.
2-صدقه دارویی است شفابخش:
انسان در محاصره افات و بلاهای آسمانی و زمینی است و هر آن ممکن است اتفاق ناگواری برای او رخ دهد صدقه بهترین نقش و عالی ترین اثر را در دفع بلا و درمان دردها دارد.
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
الصَّدَقَهُ تَدفَعُ البَلاءَ وَ هِی اَنجَحُ دَواءٍ وَ تَدفَعُ القَضاءَ وَ قَد اُبرِمَ اِبراماً وَ لا یَذهَبُ بِالاَدواءِ اِلّا الدُّعاءُ وَ الصَّدَقَهُ (2)
صدقه بلا را دفع می کند و موثرترین داروست صدقه قضای حتمی را دفع میکند و درد و بیماری ها را چیزی جز دعا و صدقه از بین نبرد.
عصر ما عصر حوادث ناگوار و تلخ است باید باور کنیم که دین ما دین کامل و همیشه با طراوت و زنده است بنابراین در همین زمانه پرآشوب که هر لحظه در وطن و چه در سفر امکان اتفاقات دلخراش هست چرا به دستورالعمل های راحت و متین اسلام عمل نمی شود و یا کم توجهی می گردد؟
ص:29
همان بزرگوار درباره صدقه می فرمود:
الصَّدَقَهُ تَمنَعُ مِیتَهَ السُّوءِ (1)
صدقه از مردن بد و دلخراش جلوگیری می کند و نیز فرمود
اِنَّ اللهَ لَیَدَراُ بِالصَّدَقَهِ سَبعینَ مِیتَهً مِنَ السُّوءِ (2)
خداوند با صدقه هفتاد نوع مردن دلخراش را از انسان دور می کند.
3-اعمال انسان در دنیا برابر چشمانشان در آخرت قرار می گیرد:
امام علیه السلام در این بخش از بیاناتشان اشاره به تجسم اعمال دارد چنانکه بعضی ایات شریفه قرآن نیز حکایت از این حقیقت می نماید.
یومَئِذٍ یَصدُرُ النّاسُ اَشتاتاً لِیُرَو اَعمالَهُم فَمَن یَعمَل مِثقالَ ذرَّهٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَن یَعمَل مِثقالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ (3)
در آن روز مردم متفرق می شوند تا کارهای خود را ببینند پس هر کس به اندازه ذره ای کار نیک کرده باشد آن را می بیند و هر کس به اندازه ذره ای کار بد کرده باشد آن را می بیند.
لقمان به پسرش می گوید:
یا بُنَیَّ اِنَّها اِن تَکُ مِثقالَ حَبَّهٍ مِن خَردَلٍ فَتَکُن فِی صَخرَهٍ اَو فِی السَّماواتِ اَو فِی الاَرضِ یَاتِ بِهَا اللهُ اِنَّ لَطیفٌ خَبیرٌ (4)
پسرم! اگر کاری را انجام دهی که به اندازه مقداری از خردل باشد در دل سنگی یا در آسمان ها و یا در زمین خداوند آن را در روز قیامت می آورد زیرا او لطیف و آگاه است.
دیدن اعمال و آوردن اعمال یعنی شکل یافتن و تجسم اعمال و البته شاید بدین جهت که افراد خطاکار نگویند اشتباه شده ما چنین کارهایی را انجام نداده ایم و یا بدین خاطر که خوبان نتیجه و ثمره زحمات خود را مشاهده کنند و با چشم خود ببینند وعده های الهی حق بوده و باریتعالی چیزی را فروگذار نکرده است.
ص:30
رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمود: مومن هرگاه از قبر خود بیرون اید عملش به صورتی زیبا در برابرش مجسم می شود مومن به او می گوید تو کیستی؟ به خدا قسم که تو را شخص خوب و درستی می بینم! او می گوید: من اعمال تو هستم پس برای او نوری می شود یا راهبری به سوی بهشت و کافر چون از گورش بیرون آید کردارش به صورتی زشت و خبری بد در برابرش مجسم می شود او می گوید تو کیستی؟ به خدا قسم که تو را بد شخصی می بینم! و او می گوید: من کردار تو هستم پس او را می برد و به آتش می افکند. (1)
هفتم- اِعجَبُوا لِهذَا لاِنسانِ یَنظُرُ بِشَحمٍ وَ یَتَکَلَّمُ بِلَحمٍ وَ یَسمَعُ بَعَظمٍ وَ یَتَنَفَّسُ مِن حَزمٍ:
از خلقت انسان به شگفتی آیید که با مقداری پیه می بیند و با تکه گوشتی سخن می گوید و با استخوانی می شنود و از شکافی نفس می کشد!
خلقت اعجاب انگیز انسان حتی مولایمان علی علیه السلام را به شگفت انداخته که دست توانای الهی چه کرده که از چند تکه پیه و گوشت و استخوان و راه عبور انسان می بیند و حرف می زند و می شنود و نفس می کشد.
وَ فِی خَلِقکُم و ما یَبُثُّ مِن دابَّهٍ آیاتٌ لِقَومٍ یُوقِنون. (2)
و در آفرینش شما و پراکنده شدن جنبندگان نشانه هایی است برای اهل یقین. همان گرامی برای توجه دادن ما به آفرینش شگفت آور انسان می فرماید:
اَم هذا الَّذِی انشَاهُ فِی ظلماتِ الاَرحامِ وَ شُعُفِ الاستارِ نُطفَهً دِهاقاً ... ثُمَّ مَنَحَهُ قَلباً حافِظاً وَ لِساناً لافِظاً وَ بَصَراً لاحِظاً لِیَفتَهمَ مُعتَبِراً وَ یُقَصِّرَ مُزدَجرًا حتّی اِذا قامَ اعتِدالُهُ وَ استَوی مِثالُهُ نَفَرَ مُستَکبِراً.(3)
آیا این انسان همان کسی نیست که خداوند او را در تاریکی ها زهدان و پرده های
ص:31
غلاف مانند آفرید از نطفه ای که ریخته شد آنگاه به او دلی حفظ کنند و زبانی گویا و چشمی بینا بخشید تا بفهمد و عبرت گیرد و از زشتکاری ها باز ایستد اما چون قد راست کرد و به نهایت رشد خود رسید گردن فرازانه روی برگرداند.
هُوَ الَّذی یُصَوِّرَکُم فِی الاَرحامِ کَیفَ یَشاءُ (1)
اوست که شما را در رحم مادران به هر سان که خواسته باشد به تصویر در می آورد.
روزی که کلک تقدیر تصویر کرد رویت***بر چیره دستی خویش خوش گفت آفرینی
زیبنده ستایش آن آفریدگاری است***کارد چنین دلاویز نقشی ز ماء و طینی
هشتم-اِذا اَقبَلَتِ الدُّنیا عَلی قَومٍ اَعارَتهُم مَحاسِنَ غَیرِهِم وَ اِذا اَدبَرَت عَنهُم سَلَبَتهُم مَحاسِنَ اَنفُسِهِم:
هرگاه دنیا به ملتی روی آورد خوبی های دیگران را به آنان عاریه می دهد و هرگاه دنیا به مردمی پشت کند نیکویی هایشان را از آنان می گیرد.
اقبال و ادبار دنیا برای انسان ها امتحان بزرگ الهی است وقتی دنیا به ملتی روی می آورد به فرمایش امیرمومنان علیه السلام خوبی های دیگران را برای آن ملت به ارمغان می آورد بسیار خوب در این نوع مواقع چنین ملتی باید قدر نعمت های الهی را بداند گرفتار عجب و غرور نشود و از فرصت به دست آمده استفاده کند و آن ارزش ها را با تمام قوا حفظ کند که در غیر این صورت یعنی قدر ندانستن نعمت های به وجود آمده ارزش ها تبدیل به ضد ارزش می شود و در گذشت زمان پشت سر هم برای آن ملت بدی ها روی می آورند و آن ها را به نابودی و اضمحلال می کشاند.
امام کاظم علیه السلام می فرمود: لقمان به پسرش می گفت: پسرم:
ص:32
اِنَّ الدُّنیا بَحرٌ عَمیقٌ قَد غَرِقَ فِیها عالَمٌ کَثیرٌ (1)
دنیا دریای عمیق است جمعیت زیادی در آن غرق شده اند.
شبیه بیان امیرالمومنین علیه السلام از امام صادق علیه السلام نیز نقل شده که فرمود:
اِذا اَقبَلَتِ الدُّنیا عَلَی المَرءِ اَعطَتهُ مَحاسِنَ غَیرِهِ وَ اِذا اَعرَضَت عَنهُ سَلَبَتهُ مَحاسِنَ نَفسِهِ (2)
هرگاه دنیا به کسی رو کند خوبی های دیگران را نیز به او دهد و هرگاه از او روی گرداند خوبی های خودش را نیز از وی می گیرد.
نهم-خالِطوا النّاسَ مُخالَطَهُ اِن مِتُّم مَعَها بَکَوا عَلَیکُم وَ اِن عِشتُم حَنُّوا اِلیکُم:
چنان با مردم رفتار کن که اگر مردید بر شما بگریند و اگر زنده ماندید با اشتیاق با شما معاشرت نمایند.
بعضی از مردم قوه دافعه و دور کردن و بی مهری نسبت به اطرافیان و اقوام و همسایگان را روش کاری خویش برگزیده اند پیداست که کسی جرات نمی کند پیوند دوستی و رفاقت با آنها ببندد بلکه در اولین برخورد مجبور به فرار می شود.
و برعکس بعضی دیگر از مردم ملایم مهربان صاحب لطف و کرامتند و با اخلاق نیکویشان و حرارت محبتشان باعث می شوند دوستان بیشتری پیدا کنند و آحاد جامعه را جذب به خود کنند که از فقدانشان بر آنها می گریند و در زمان حیاتشان دورشان می گردند و فدایی پیدا می کنند. روش مردم داری روشی معقول و پسندیده است مولایمان علی علیه السلام درباره الفت با خلق می فرمود:
المومِنُ مالوفٌ وَ لا خَیرَ لِمَن لا یَالِفُ وَ لا یُولَفُ (3)
ص:33
مومن اهل الفت و جوشیدن و انس با مردم است و هر که با مردم الفت نگیرد و مردم با او مانوس نباشند در او خیری نیست. مومن باید دارای فداکاری ها و نوازش ها محبت ها دلسوزی ها دستگیری از مستمندان عشق ها و شورها باشد.
امام صادق علیه السلام فرمود:
العِلمُ خَلیلُ المومِنِ وَ الحِلمُ وَزیرُهُ وَ الرِّفقُ اَخوُهُ (1)
برای مومن علم و آگاهی دوست حلم و بردباری وزیر و رفق و مدارا با مردم برادر است.
پدران و مادرانی که در وظایف خود نسبت به فرزندان کوتاهی نمی کنند تا زنده اند مورد احترام فرزندانند و بعد از مرگشان گریه کن آنانند و فرزندان صالح به طور دایم با اعمال نیکشان خیر و ثواب برای آنان هدیه می فرستند.
دهم- اِذا قَدَرتَ عَلی عَدُوِّکَ فَاجعَلِ العَفوَ عَنهُ شُکراً لِلقُدرَهِ عَلَیه:(2)
زمانی که بر دشمن خود تسلط یافتی عفو و گذشت را شکر این پیروزی و غلبه قرار ده.
عفو به معنای نادیده گرفتن خطای خطاکار که این صفتی است خدایی چرا که:
کانَ اللهَ عَفُوًّا (3)
خداوند بخشنده و اهل گذشت است.
روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله عرضه داشت:
یا کریمَ العفو
ای خدایی که از گناهان بندگان کریمانه گذشت می کنی جبرئیل که حاضر در محضر بود عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله آیا تفسیر کریم العفو را می دانی؟ تفسیر
ص:34
آن چنین است:
هُوَ اِن عَفا عَنِ السَیِّئاتِ بِرَحمَتِهِ بَدَّلَها حَسَناتٍ بِکَرَمِهِ (1)
خدای تبارک و تعالی از لغزش های انسان براساس رحمتش می گذرد و همان ها را براساس کرمش تبدیل به حسنات می نماید البته دوستان خواننده توجه دارند که عفو خدا از لطف و فضل اوست نه به خاطر استحقاق گنهکار بنابراین رحمت واسعه الهی نباید سبب گستاخی و غرور افراد شود. در تعقیب نمازهای یومیه می خوانیم:
اَللّهُمَّ اِن لَم اَکُن اَهلاً اَن اَبلُغَ رَحمَتَکَ فَرَحمَتُکَ اَهلٌ اَن تبلُغَنِی وَ تَسَعنَی لِاَنَّها وَسِعَت کُلَّ شَیءٍ (2)
پروردگارا اگر من شایسته آن نیستم که مشمول رحمتت گردم ولی رحمت تو شایسته این هست که بر سرم سایه افکند و مرا در برگیرد زیرا که رحمت تو بر همه چیز گسترده است.
برگردیم به بیان مولایمان علی علیه السلام که فرمود: شکر و سپاس غلبه بر دشمن خود را در هنگام قدرت انتقام عفو قرار ده براستی این نوع گذشت چقدر زیبا و بجاست
الکاظِمینَ الغَیظَ و العافِینَ عَنِ النّاسِ وَ اللهُ یُحِبُّ المُحسِنینَ (3)
آنهایی که خشم خود را فرو می برند و بخشندگان مردم هستند و خدا نیکوکاران را دوست می دارد.
رسول خدا صلی الله علیه و اله می فرمود:
عَلَیکُم بِالعَفوِ فَاِنَّ العَفوَ لا یَزیدُ العَبدَ اِلاّ عِزّاً فَتَعافوا یَعِزٌّکم اللهُ (4)
بر شما باید به عفو و گذشت چرا که عفو سبب بالا رفتن شوکت و عزت انسان می شود بنابراین گذشت کنید تا خداوند شما را عزیز کند.
و امام صادق علیه السلام فرمود:
ص:35
العَفوُ عِندَ القُدرَهِ مِن سُنَنِ المُرسَلینَ وَ المُتَّقینَ (1)
عفو و گذشت در هنگام قدرت از روش پیامبران و پرهیزکاران است.
یازدهم -اَعجَزَ النّاسِ مَن عَجَزَ عَنِ اِکتِسابِ الاِخوانِ وَ اَعجَزُ مِنهُ مَن ضَیِّعُ مَن ظَفِرَ بِه مِنهُم
ناتوان ترین مردم کسی است که در دوست یابی ناتوان است و از او ناتوان تر کسی است که دوستی را که به دست آورد و بعد او را ضایع کند و نتواند او را نگه دارد.
امام علیه السلام به دو نقطه ضعف در آئین دوست یابی اشاره فرمود یکی ضعف در پیدا کردن دوست و دیگری ضعف در حفظ دوستی واز دست دادن دوست. هر دو از آن حالت انسان سرچشمه می گیرد که از طرح رفاقت و صمیمیت با مردم ناتوانیم حالا یا به علت بداخلاقی هایمان و یا به خاطر خودخواهی و از خود راضی بودنمان. پیداست مردم از آدم بداخلاق و بد زبان فراری هستند کسی حاضر نیست با آنها هم صحبت شود مسافرت برود و رفت و آمد داشته باشد و همین طور با آدم های متکبر و از خود راضی.
همان بزرگوار فرمود:
من لا صَدِیقَ لَه و لا ذُخرَ لَهُ (2)
کسی که دوستی ندارد اندوخته ای ندارد و نیز فرمود:
الصَّدیقُ اَقرَبُ الاَقارِب (3)
دوست نزدیکترین خویشاوند است.
گاهی خویشاوندان در گرفتاری ها و مشکلات زندگی انسان را فراموش میکنند ولی یک دوست خوب بهترین پشتوانه و مددکار ما میشود.
ص:36
برای دوست یابی بهترین روش را قرآن و عرت برای ما بیان فرموده اند که اگر به آموزه های آنها عمل کنیم بدون دوست نمی مانیم.
اِنَّ الَّذینَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ سَیَجعَلُ لَهُمُ الرَّحمانُ وُدّاً (1)
آنان که ایمان آورده و کارهای پسندیده می کنند به زودی خدای رحمان آنها را محبوب دل ها خواهد کرد. پس عامل محبوب شدن و برقراری دوستی ایمان و عمل صالح است. چنان که مولایمان علی علیه السلام تواضع و فروتنی را عامل حکومت بر دلها می شمرد.
مَن لانَت عَریکَتُهُ وَ جَبَت مَحَبَّتُهُ مَن کانَ عُودُهُ کَثُفَت اَغصانُهُ (2)
هر که نرم خو و فروتن باشد محبتش بر دلها لازم آید و هر که چوبش نرم باشد شاخه هایش انبوه شود کنایه از اینکه هر که ملایم و خوشرفتار باشد دوستانش زیاد شوند.
برای آن که دوستی ها پایدار بماند و دوستان چندین ساله را از دست ندهیم لازم است به نکات ذیل توجه کنیم:
1-احترام متقابل یادمان نرود و مواظب باشیم که حرمت شکنی نکنیم.
2-دوست خود را خجالت زده ننماییم.
3-شوخی های آزاردهنده نسبت به دوست شکننده دوستی است
4-دعوا و کینه به دل گرفتن
5-گوش دادن به حرف سخن چین و کسی که پشت سر دوست ما غیبت می کند.
6-حسادت به آنچه را دوست دارد.
اینها عوامل گسستن پیوند دوستی هاست.
دوازدهم - و قال علیه لاسلام: فِی الَّذینَ اعتَزَلُوا القِیالَ مَعَهُ. خَذَلوا الحَقَّ وَ لَم یَنصُرُ الباطِلَ:
ص:37
این کلام را امام علیه السلام درباره کسانی گفته که از جنگیدن دررکاب حضرت کوتاهی می کردند حق را خوار ساختند و باطل را نیز کمک نکردند.
یکی از گناهان کبیره فرار از جنگ است چنانکه رسول الله صلی الله علیه و آله وقتی گناهان بزرگ را معرفی می کنند می فرماید یکی از آنها عبارت است از
اَلفِراُر مِنَ الزَّحفِ (1)
فرار از میدان جنگ و جهاد
کسی که از در جنگ با کفار و متجاوزین به مرز و خاک اسلام بدون اجازه فرمانده عقب نشینی می کند و یا به طور کلی پا به فرار می گذارد باعث شکست اسلام و مسلمین می شود بنابراین خطای بزرگی از او سر خواهد زد اگرچه به جبهه کفر و نفاق کمک نکند. آدم ترسو و بزدل نباید به جبهه و جنگ برود تا مجبور به فرار شود.
امیرالمومنین علیه السلام می فرمود:
لا یَحِلُّ لِلجَبانِ اَن یَغرُوَ لِاَنَّهُ یَنهَزِمُ سریعاً و لکِن لِیَنظُر ما کانَ یُریدُ اَن یَغزُوَ بِهِ فَلیُجَهِّز بِهِ غَیرَهُ فَاِنَّ لَهُ مِثلَ اَجرِهِ وَ لا یَنقُصُ مِن اَجرِهِ شَیءٌ (2)
روا نیست که آدم ترسو به جنگ برود زیرا به سرعت فرار می کند بلکه باید ببیند با چه می خواست بجنگد پس آن را در اختیار دیگری بگذارد در این صورت همانند اجر و پاداش آن جنگجو را دارد و از اجر او نیز چیزی کم نمی شود.
سیزدهم- اِذا وَصَلَت اِلَیکُم اَطرافُ النِّعَمِ فَلا تُنَفِّروا اَقصاها بِقِلَّهِ الشُّکرِ:
هنگامی که گوشه هایی از نعمت های الهی به شما رسید با ناسپاسی باعث قطع آن نعمت ها نشوید.
قدردانی ازنعمت های الهی باعث بقاء نعمت و ماندگاری آن می شود:
شکر نعمت نعمتت افزون کند***کفر نعمت از کفت بیرون کند.
چه بسیار افرادی که در حین داشتن نعمت قدر آن را ندانستند و شکرش را بجا
ص:38
نیاوردندو آن را از دست داده اند و تا پایان عمر تاسف و حسرت آن نعمت را خوردند. آیات فراوانی در قرآن به چشم می خورد که برای همه ما هشدار دهنده است.
1-اُذکُر نِعمَتی عَلیکَ و عَلی والِدَتِکَ (1)
ای عیسی! نعمتی که ما به تو و مادرت مریم دادیم به یاد آور.
2-یا بُنَی اسرائیلَ اذکُروا نِعمَتِیَ الَّتِی اَنعَمتُ عَلَیکُم (2)
ای فرزندان اسرائیل نعمت هایی که بر شما ارزانی داشتم بیاد آورید.
3-وَاذکُروا نِعمَهَ اللهِ عَلَیکُم (3)
ای مسلمین نعمت های الهی را که بر شما داده شده بیاد اورید.
4-وَ اَمّا بِنِعمَهِ رَبِّکَ فَحَدِّث (4)
ای رسول ما نعمت پروردگارت را بازگو کن.
یادآوری نعمت های الهی نوعی شکر نعمت های اوست و این کار سودش نصیب شکرگزار می شود و الا خداوند تبارک و تعالی نیازی به تشکر ما ندارد.
وَمَن شَکَرَ فَاِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِهِ وَ مَن کَفَرَ فَاِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ (5)
هر که شکر کند برای خودش خوب است و هر که کفران نماید پروردگارم بی نیاز و کریم است.
امام صادق علیه السلام بیانی از کتاب تورات نقل می کند که تایید فرمایش نخست مولایمان علی علیه السلام است.
فَاِنَّه لا زَوالَ لِلنَّعماءِ اِذا شَکَرتَ و لا بَقاءَ لَها اِذا کَفَرتَ وَ الشُّکرُ زِیادَهٌ فِی النِّعَمِ (6)
به درستی که وقتی شکر نعمت را بجا می آوری هرگز نعمت را از دست نخواهی داد و اگر کفران نعمت کردی بقایی برای نعمت نخواهد بود و شکر باعث زیاد شدن نعمت گردد.
لَئِن شَکَرتُم لَاَزیدَنَّکُم وَ لَئِن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشدیدٌ(7)
ص:39
اگر شکر کنید نعمت هایتان را زیاد می کنم و اگر کفران نمودید عذاب من بسیار سخت است.
شکر باشد دفع علت های دل***سوز دارد شاکر از سودای دل
شکر جان نعمت و نعمت چو پوست***زآنکه شکر آرد ترا تا کوی دوست
امام صادق علیه السلام فرمود:
وَ اَدنَی الشُّکرِ رُویَهَ النِّعمَهِ مِنَ اللهِ تعالی (1)
کمترین حد شکر این است که نعمت را از طرف پروردگار بزرگ بدانی.کسی که اقوام نزدیک رهایش کنند غریبه ها به یاریش می آیند:
چهاردهم- مَن ضَیَّعَهُ الاَقرَبُ اُتِیحَ لَهُ الاَ بعَدُ:
کسی که اقوام نزدیک او را رها کنند اشخاص غریبه به یاری او برخیزند.
نمونه بارز کلام امام علیه السلام شخص رسول الله صلی الله علیه و آله بود که بعضی از اقوام نزدیک به آن حضرت او را تنها گذاشتند اشخاص غریبه مثل سلمان از فارس بلال از حبشه صهیب از روم خباب بن ارت از لبنان و اباذر غفاری از همان منطقه و شامات به پیامبر گرویدند. البته این جنبه مثبت قضیه است جهت منفی آن برخورد تند و غلط با اقوام است که باعث بریدن فامیل از انسان می شود وبناچار باید با بیگانگان بجوشد و انس گیرد. پیوند خویشاوندی و ارتباط با ارحام را نباید دست کم گرفت. ارحام برای انسان در حکم بال هستند دست و زبانشان مددکار مایند.
همان گرامی فرمود:
اَیُّهَا النّاسُ اِنَّهُ یَستَغنِی الرَّجُلُ وَ اِن کانَ ذا مالٍ عَن عِترَتِهِ وَ دِفاعِهِم عَنهُ باَیدیهِم وَ اَلسِنَتِهِم.(2)
ص:40
ای مردم! هیچ کس هر اندازه ثروتمند باشد از خویشاوندان خود و حمایت عملی و زبانی آنان از خویش بی نیاز نیست.
و نیز فرمود:
و اَکرِم عَشِیرَتَک فَاِنَّهُم جَناحُکَ الذَّی بِهِ تَطِیُر(1)
وابستگان خود را گرامی بدار چه آنان پر و بال پرواز تو هستند.
حالا اگر کسی با ارحام خود قطع رابطه کند و برای مسایل مادی و زودگذر دنیا فامیل و اقوام او را رها نماید نتیجه همان است که مولایمان فرمود غریبه ها به او جذب می شوند و باید با کسی نشست و برخاست کند که همخون او نیستند.
پانزدهم- ما کُلُّ مَفتُونٍ یُعاتَبُ
هر انسان گرفتار بلا و فریب خورده را نباید سرزنش کرد.
این بیان را وقتی حضرت ایراد فرمود که برای سرکوب شورشیان بصره حرکت می کرد. سعد وقاص و محمد بن مسلمه و اسامه بن زید آماده حرکت نشدند. امام از آنها پرسید چرا آماده جهاد نمی شوید؟ گفتند از اینکه مسلمانی را بکشیم ناراحتیم! امام علیه السلام فرمود: بر بیعت من وفادارید؟ گفتند: آری امام فرمود: به خانه هایتان بروید. (2)
بعضی انسان ها از روی ناآگاهی فریب می خورند و یا به خاطر تشخیص غلط ولی بدون غرض و مرض راه باطل را می روند و گرفتار لغزش می شوند اگر اعتراف به خطا کردند نباید آنان را سرزنش کرد و به طور کلی آدم نادم و پشیمان از گناه را ملامت کردن منطقی نیست همان احساس شرمندگی که در پیشگاه پروردگار دارد او را بس است بنابراین نیازی به سرزنش نیست.
ص:41
شانزدهم- تَذِلُّ الاُمورُ لِلمَقادیرِ حتّی یَکُونَ الحَتفُ فِی التَّدبیرِ:
اعمال انسان چنان تسلیم مقدراتند که گاهی تدبیر و چاره جویی باعث مرگ و هلاکت آدمی خواهد شد.
آنچه خداوند برای بندنگانش مقدر می فرماید مقدم بر هر تدبیر و اندیشه است بنابراین در مواقعی که باری تعالی چیزی را برای کسی یا ملتی تقدیر می کند مردم تمام دنیا جمع شوند مانع انجام تقدیر الهی شوند نمی توانند و این به معنای جبر مطلق نیست چون ایجاد تغییر در خود و جامعه طبق بیان پروردگار امکان پذیر است.
لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَینِ یَدَیهِ و مِن خَلفِهِ یَحفَظونَهُ مِنَ اَمرِ اللهِ اِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حتّی یُغَیِّروا ما بِاَنفُسِهِم وَ اِذا اَرادَ اللهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ مالَهُم مِن دونِهِ والٍ (1)
برای هر انسان از پیش رو و پشت سر مامورین الهی هستند که به فرمان او حفاظت می کنند و خدا اوضاع هیچ ملتی را تغییر نمی دهد مگر آنکه در خود دگرگونی ایجاد کند و هرگاه خداوند برای ملتی بدی خواهد راه بازگشت ندارند و جز پروردگار سرپرستی نخواهند داشت.
برداشت از آیه این است که نه جبر است و نه تفویض یعنی تغییر فردی و اجتماعی بستگی به اراده انسان ها دارد و اگر وضع به گونه ای شد که ملتی شایستگی رحمت الهی را نداشته باشد و تقدیر الهی بر آن شود آن ملت را نابود کند کسی نمی تواند مانع کار خدا شود چرا که فقط او سرپرست است.
در روایت مفضل بن عمر از امام صادق علیه السلام آمده:
لا جَبرَ و لا تفویضَ و لکِن اَمرٌ بَینَ اَمرَینِ
نه جبر است و نه واگذاری بلکه امری است بین این دو مفضل می گوید از امام علیه السلام پرسیدم امر میان این دو امر چیست؟
فرمود: برای مثال مردی را می بینی که گناه می کند و تو او را از آن باز میداری
ص:42
اما او نمی پذیرد و تو به حال خود رهایش می کنی و او گناه خود را انجام می دهد پس چون او به نهی تو اعتنایی نکرده و در نتیجه به حال خود رهایش کرده ای نباید گفت که تو او را به گناه دستور داده ای. (1)
هفدهم-سُئِلَ علیه لاسلام: عَن قَولِ الرَّسولِ صلی الله علیه و آله: غَیِّروا الشَّیبَ وَ لا تَشَبَّهوا بِالیَهودِ فقالَ علیه السلام اِنَّما قالَ ذلِکَ وَ الدِّینُ قُلٌّ فَاَمَّا الآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرانِه. فَامرُوٌ و مَا اختارَ:
از امام علیه السلام درباره فرمایش رسول الله صلی الله علیه و اله سوال شد که فرموده بود پیری را با خضاب و رنگ تغییر دهید و خود را شبیه یهودیان نسازید. فرمود: او که درود خدا بر وی و آلش باد این سخن را وقتی فرمود که دینداران کم بودند ولی اکنون که اسلام گسترش یافته ودعوت آن به همه جا رسیده مسلمین آزادند خواستند خضاب کنند و نخواستند نکنند.
از کلام مولایمان این استفاده را می کنیم که هر زمان اقتضای خودش را دارد و هرگاه مثل موضع فوق شباهت به یهود که عامل نهی پیامبر صلی الله علیه و آله بوده از بین برود و جمعیت مسلمین به اکثریت برسد دیگر آن حرمت و منع وجود ندارد و نیز نباید سوء برداشت کنیم براساس قیاس حلال خدا را حرام و یا حرام را حلال نماییم. در اینجا فقهاء و مجتهدین ما از قاعده عرف بهره فراوان می برند اما نه آنکه تجویز کار حرام و یا تحریم کار حلال را بنمایند و هیچ گاه احکام قطعی اسلام شامل مرور زمان نشده است.
هجدهم- مَن جَری فِی عِنانِ اَمَلِهِ عَثَرَ بِاَجَلِهِ:
هر که همراه آرزوهایش بشتابد با رسیدن مرگ زمین خواهد خورد و
ص:43
ارزوهایش بر باد خواهد رفت.
یک بار رسول الله صلی الله علیه و آله به شکل مربع خطوطی بر روی زمین کشید در وسط آن مربع نقطه ای گذاشت از اطرافش خط های زیادی به مرکز نقطه وسط کشید یک خط از نقطه داخل مربع به طرف خارج رسم کرد و انتهای آن خط را نامحدود نمود آنگاه فرمود: می دانید این چه شکلی است عرض کردند خدا و پیغمبر بهتر می دانند فرمود: این مربع و چهارگوش محدوده عمر انسان است که به اندازه معینی محدود است. نقطه وسط نمودار انسان می باشد خط های کوچک که از اطراف به طرف نقطه انسان روی آورده اند امراض و بلاهایی است که در مدت عمر از چهار طرف به او حمله می کنند اگر از دست یکی جان بدر برد به دست دیگری می افتد بالاخره از آنها خلاصی نخواهد داشت و به وسیله یکی به عمرش خاتمه داده می شود آن خط که از مرز نقطه انسان به طور نامحدود خارج می شود آرزوی اوست که از مقدار عمرش بسیار تجاوز کرده و انتهایش معلوم نیست. (1)
مولایمان علی علیه السلام به ما توجه می دهد که :
مَن اَیَقَنَ اَنَّهُ یُفارِقُ الاَحبابَ وَ یُسکَنُ التُّرابَ وَ یُواجَهُ الحِسابَ و یَستَغنِیَ عمّا خَلَفَ و یفتَقِرُ اِلی ما قَدَّمَ کانَ حُریّاً بِقَصرِ الاَمَلِ وَ طُولِ العَمَلِ (2)
هر کس یقین داشته باشد که از دوستان جدا خواهد شد و در دل خاک جای خواهد گرفت و در دادگاه عدل الهی مورد حساب و سوال قرار خواهد گرفت و از آنچه پشت سر گذاشته بی نیاز می گردد به آنچه پیش فرستاده نیازمند خواهد شد چنین کسی تلاش می کند که آرزوهایش را کوتاه کندو اعمال صالحه اش را مفصل و طولانی نماید.
نوزدهم -اَقیلوا ذَوِی المُرُوءاتِ عَثَراتِهِم فَما یَعثُرُ مِنهُم عاثِرٌ الّا وَیَدَهُ
ص:44
بِیَدِالله یَرفَعُهُ
از خطای انسان های جوانمرد بگذرید که کسی از آنان نلغزید مگر آنکه دست خدا او را بالا برد و لغزشش را از بین برد.
بعضی دارای صفات ممتازی هستند که لغزش های کوچک آنان در برابر صفات برجسته ای که دارند به حساب نمی آید گذشت اخلاقی از چنین افراد توصیه مولایمان علی علیه السلام است.
کسانی دارای صفت مردانگی و مروت هستند بالاخره مورد لطف پروردگار قرار می گیرند و خداوند نمی گذارد که آنان سفله سفلگان شوند و زمین بخورند.
رسول الله صلی الله علیه و اله به عدی بن حاتم طایی فرمود:
دُفِعَ عَن ابیکَ العَذابُ الشَّدیدُ لِسَخاءِ نَفسِه (1)
عذاب سخت از پدر تو چون سخاوتمند بود دفع شد
وقتی خداوند به خاطر صفت ارزشمند بخشنده بودن انسان کافری را تخفیف عذاب می دهد تکلیف ما در برابر لغزش آنها در دنیا معلوم است.
روایت شده که جماعتی را نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند که باید اعداد می شدند آن حضرت به امیرالمومنین دستور داد آنها را به قتل برساند و بعد فرمود که یک نفر از آنان را جدا کند و او را نکشد. آن مرد گفت: چرا مرا از دوستانم جدا کردی در حالی که گناه همه ما یکسان است؟ پیامبر فرمود: خدای عزوجل به من وحی فرمود که تو بخشنده قوم خود هستی و تو را نکشم. مرد گفت: پس من نیز گواهی می دهم که خدایی جز الله نیست و تو رسول خدا هستی. (2)
همان گرامی فرمود:
تَجافَوا عَن ذَنبِ السَّخِیِّ فَاِنَّ اللهَ آخِذٌ بِیَدِهِ کُلَّما عَثَر (3)
از خطای بخشنده و اهل سخاوت در گذرید زیرا که هر بار بلغزد خداوند دست او را میگیرد.
ص:45
بیستم- قُرِنَت الهِیبَهُ بالخَیبَهِ وَ الحَیاءُ بالحِرمان و الفُرصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانتَهِزوا فُرَصَ الخَیرِ:
هماره ترس با نومیدی همراه است وشرمندگی بی مورد با محرومیت قرین است فرصت ها همانند ابر بهاری زودگذرند بنابراین فرصت های نیکو را غنیمت شمارید.
1-ترس با نومیدی همراه است
آدم ترسو نسبت به آینده امیدوار نیست ترس باعث می شود در هر کاری تامل کند و امروز و فردا نماید و امید به موفقیت را از دست بدهد.
ترس از ضعف ارده سرچشمه می گیرد بنابراین باید تقویت اراده کرد تا ترس بر ما غلبه نکند و در ضمن از خواندن بعضی اذکار و آیات شریفه قرآن جهت رفع و علاج ترس غافل نباشیم که کارسازی جدی دارند مثل خواندن آیه الکرسی و ذکر
لا حولَ وَ لا قُوَّهَ الّا باللهِ العَلِیِّ العَظیم
امام صادق علیه السلام فرمود:
اذا دَخَلتَ مَدخَلاً تَخافَهُ فاقرَا هذِهِ الآیه
هرگاه در مکانی وارد شدی و ترا ترس فرا گرفت این آیه را تلاوت کن:
رَبِّ اَدخِلنی مُدخَلَ صِدقٍ وَ اخرِجنی مُخرَجِ صدقٍ وَ اجعَل لِی مِن لَدُنکَ سُلطاناً نَصِیراً (1)
پروردگارا مرا در آغاز کارها با صداقت وارد کن و در پایان کارها با صداقت خارج فرما و از جانب خود برای من دلیلی نصرت آور قرار ده.
2-شرمندگی بی مورد با محرومیت قرین است:
کسی شرم و حیا را بی جا مصرف می کند از حق قانونی و قطعی خود محروم می شود برای جبران این ضعف باید در مواردی خجالت را کنار گذاشت و از حق مسلم خود دفاع کرد تا به اهداف خوب و پسندیده خویش نایل آییم.
ص:46
اینکه امام علیه السلام قید بی مورد به آن زدند معنای آن این است که شرمندگی درست و صحیح نیز وجود دارد و آن در پیشگاه پروردگار و اولیاء خداست که ما همیشه خود را بدهکار خدا بدانیم و اعتراف کنیم که بار پروردگارا ما بنده نافرمان و ضعیف تو هستیم. بارها و بارها در انجام تکالیف قصور کردیم تو با بزرگی و جلالت خویش ما را ببخش و بر ما لطف و کرم فرما. و معمولا افراد شرمنده خدا به جایی می رسند و مدال پرافتخار بندگی را بر سینه دارند بر خلاف کسانی اعمال نیک خود را به رخ م یکشند و خود را طلبکار خدا می دانند و از همه بدتر گرفتار عجب و غرور می شوند.
3-فرصت ها مثل ابر بهاری می گذرند پس فرصت های نیکو را غنیمت شمارید:
عمر انسان به سه بخش تقسیم می شود کودکی و جوانی میانسالی و کهولت و سالخوردگی. در کهولت و سالخوردگی تمام قوا رو به ضعف و نقصان می رود بنابراین بسیار کم اتفاق می افتد کسی بتواند در آن پایه از سن کارهای مهمی انجام دهد.
وَ مَن نُعَمِّرهُ نُنَکِّسهُ فِی الخَلقِ اَفَلا یَعقِلون (1)
هر که را عمر طولانی دهیم در خلقت او کاستی ایجاد می کنیم آیا به عقل نمی آیید و مِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَمُ بَعدَ عِلمٍ شَیئاً اِنَّ اللهَ عَلیمٌ قَدیر (2)
و بعضی را به پست ترین مراتب عمر انسان می رساند تا آنجا که تمام دانشی را که فرا گرفته فراموش میکنند خداوند آگاه و مقتدر است.
از این دو آیه متوجه شدیم که بخشی از عمر ما گاهی آنقدر بی ثمر می شود که علم و دانش در سینه را از یاد می بریم و دیگر کاری از ما ساخته نیست. می ماند دوران کودکی و جوانی و میان سالی در این دوران ها خیلی می شود کار کرد و خیلی هم همان طور که مولایمان علی علیه السلام فرمود زود مثل ابر بهاری می گذرد پس چه بهتر تا قدرت جسمانی و فکر باز و نشاط هست در تمام ابعاد علمی و عملی و اخلاقی جهت رشد و تعالی خویش زحمت بکشیم که فرصت از دست می رود. همان گرامی فرمود:
ص:47
الفُرصهُ سَریعَهُ الفَوتِ و بطیئهُ العَود (1)
فرصت زودگذر است و دیریاب.
امام باقر علیه السلام فرمود:
بادِر بانتِهازِ البُغیَهِ عِندَ اِمکانِ الفُرصَهِ وَ لا اِمکانَ کالاَیّامِ الخالِیَهِ مَعَ صحَّهِ الاَبدانِ (2)
چون فرصت دست دهد به سوی هدف خود بشتاب و هیچ فرصتی مانند روزهای فراغت و تندرستی نیست.
بیست و یکم- لَنا حَقٌّ فَاِن اُعطِیناهُ و اِن رَکِبنا اَعجازَ الاِبِلِ وَ اِن طالَ السُّری
ما را حقی است اگر به ما داده شود وگرنه بر پشت شتران سوار شویم و برای گرفتن آن برانیم هر چند راه رفتن ما در شب به طول انجامد.
این کلمات را امام علیه السلام در روز شورا مطرح فرمود که مردم داشتند با عثمان بیعت می کردند.
حق گرفتنی است کسی نباید برای به چنگ آوردن حق مسلم خود درنگ کند اگر چه فراز و نشیب هایی را باید طی کند.
الگوی ما برای گرفتن حق حضرت زهرا علیه السلام است آن بزرگوار با اینکه تازه پدری چون پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله را از دست داده بود در فاصله حداکثر نود و پنج روز بعد از فوت پدر با انواع و اقسام وسایل اقدام به گرفتن حق خود یعنی فدک و حمایت و دفاع از شوهرش یعنی خلافت بلافصل و جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله نمود. با رفتن به در خانه مهاجر و انصار و احتجاج با آنان و آمدن در مسجد و خواندن آن خطبه غرا و آتشین که در واقع دولت وقت را استیضاح کرد ثابت کرد که حق گرفتنی است و همانطور که مولایمان فرمود: بر شتران سوار شدیم و برای گرفتن آن اگرچه به شب بکشد در احقاق حق خویش کوتاه نخواهیم آمد.
ص:48
در دنیای امروز هم ملت های توسری خور و ذلیل به خاطر ضعف ایمانشان و حاکمیت دولت های مزدورشان دشمنان اسلام حقوق قطعی و روشن ایشان را می برند و دم نمی آورند و چون بردگان در برابر اربابانشان سر تسلیم فرود می آورند. امامان معصوم ما که درود خدا بر آنها باد همگی شهید راه فضیلت و دفاع از حق بودند بر همین اساس زندان و شکنجه و ضرب شمشیر و نوشیدن سم را ترجیح می دادند تا در برابر زورگویان و دیکتاتورهای عصر خویش سکوت کنند.
سرگذشت سر سلسله آزادگان جهان حضرت حسین علیه السلام این گونه رقم خورد. معاویه هلاک شد خلافت به یزید لعنه الله علیه رسید یزید عامل خود یعنی عمویش عتبه بن ابی سفیان را به مدینه فرستاد و او را حاکم مدینه ساخت مروان بن حکم که از طرف پدرش معاویه حاکم بود برکنار شد عتبه شخصی به محضر حضرت سیدالشهدا علیه السلام فرستاد تا بگوید که خلیفه تو را امر می کند تا با او بیعت کنی.
امام حسین علیه السلام وقتی وارد مجلس عتبه شد فرمود: ای عتبه تو خوب می دانی که ما اهل بیت کرامت و معدن رسالت و نشانه های حق هستیم. همان اهل بیتی که خداوند عز و جل دلهایمان را برای پذیرش حق و حقیقت گشاده و با یاری خود زبانمان را گویا ساخت از جدم رسول الله شنیدم که می فرمود خلافت بر فرزندان ابوسفیان حرام است پس چگونه اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله با کسانی که آن حضرت درباره آنها چنین فرموده بیعت کنند همین که عتبه این سخنان را را از حضرت حسین علیه السلام شنید فورا کاتب را احضار کرد و گفت بنویس برای یزید که :
فَاِنَّ الحُسَین بنِ علیٌّ لَیسَ یَری لَکَ خِلافَهٌ وَ لا بَیعَهٌ فَرَایُکَ فِی اَمره. و السَّلام
حسین بن علی ترا خلیفه نمی داند و بیعت هم نمی کند رای و حکم شما در اینباره چیست؟ نامه به دست یزید لعنه الله علیه رسید او بی درنگ در پاسخ نوشت:
اَمّا بعد فاِذا اَتاک کتابی هذا فَعَجِّل عَلَیَّ بِجَوابِهِ و بَیِّن لی فِی کِتابِکَ کُلّ مَن فِی طاعَتی اَو خَرَجَ عَنها و لیَکُن مَعَ الجَوابِ راسُ الحُسَینِ بنِ علیٍّ
اما بعد همین که نامه من به دست تو رسید در جواب آن شتاب کن و فورا برایم بنویس که چه کسانی با من بیعت کرده و اطاعتم می کنند و چه کسانی از فرمان من خارج شده اندو اما جواب تو درباره
ص:49
حسین بن علی سر او را بریده برایم می فرستی!
این خبر به گوش اباعبدالله الحسین علیه السلام رسید امام علیه السلام تصمیم به خارج شدن از مدینه و حرکت به سوی مکه گرفت و در پاسخ حاکم مدینه فرمود:
اّنا لله وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعونَ و عَلی الاسِلامِ وَ السَّلامُ اِذا بُلِیَتِ الاُمَّه بِراعٍ مِثلُ یَزیدٍ
ما از جانب خداییم و به سوی او باز می گردیم و اگر افرادی مثل یزید بر مسند حکومت اسلامی بنشیند باید فاتحه اسلام را خواند.(1)
بیست و دوم- مَن اَبطاَبِهِ عَمَلُهُ لَم یُسرِع بِهِ نَسَبُهُ :
هر که با اعمالش به جایی نرسد نسب او وی را ترقی و تعالی نخواهد داد.
گیرم پدر تو بود فضل از فضل پدر تو را چه حاصل بعضی افتخار می کنند که نسب به بزرگان از علم و کمال دارند ولی خود از نظر علم و دانش و رفتار و اخلاق هیچ سنخیت با پدران و مادران با فضیلت خویش ندارند پیداست که این انتساب چیزی به ارزش آنها نمی افزاید بلکه بیشتر مورد طعن و ملامت هستند چون احترام امامزاده را باید متولی نگه دارد.
همان گرامی درباره فرزندان ناخلف می فرمود:
وَلَدُ السُّوءِ یَهدِمُ الشَرَفَ و یَشِینُ السَّلَفَ (2)
فرزند بد نیاکان را لکه دار می سازد و بازماندگان را تباه می کند.
حسن بن موسی بغدادی گفت در محضر امام رضا علیه السلام بودم امام با جمعی مشغول صحبت بود زید بن موسی برادر آن حضرت در گوشه ای دیگر با جمعی صحبت می کرد و پیوسته می گفت ما کردیم ما چنین هستیم و فخرفروشی می کرد. امام علیه السلام سخنان او را شنید و فرمود: حرف های بعضی از نادانان کوفه ترا گول زده که می گویند:
ص:50
اِنَّ فاطِمَهَ اَحصَنتَ فَرجُها فَحَرَّمَا اللهُ ذُرِّیَتها عَلی النّارِ
مولد فرزندان فاطمه علیها السلام پاکیز است خداوند ذریه او را بر آتش جهنم حرام نموده است این مقام مخصوص امام حسن و امام حسین علیه السلام است اگر تو معصیت خدا را انجام دهی و داخل بهشت شوی پدرت موسی بن جعفر علیه السلام بندگی خدا کند روزها روزه بگیرد و شب ها را به عبادت بپردازد او هم داخل بهشت شود بنابراین مقام تو از موسی بن جعفر علیه السلام ارجمندتر است!
قسم به خدا
ما یَنالُ اَحَدٌ عِندَاللهِ اِلّا بِطاعَتِه
هیچ کس به مقام قرب خدا و بهشت نمی رسد مگر به اطاعت از دستورات پروردگار اگر تو فکر م یکنی با معصیت و مخالفت خدا به آن مقام می رسی سخت در اشتباه می باشی!
امام زین العابدین علیه السلام فرمود: از برای نیکوکار ما دو پاداش و اجر است و برای گنهکاران ما نیز دو کیفر و عذاب است زید گفت: آیا برادر و پسر پدر شما نیستم؟ امام علیه السلام فرمود: اری تو برادر من هستی البته تا مادامی که اطاعت از پروردگار کنی نوح علیه السلام گفت: پروردگارا فرزندم از خانواده من است تو وعده داده ای آنها را نجات دهی.
خطاب رسید
اِنَّهُ لَیسَ مِن اَهلِکَ اِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالحٍ
او دیگر از خ انواده تو نیست و او علمی غیرصالح است خداوند او را به وسیله معصیت از خانوادگی نوح خارج کرد(1)
پسر نوح با بدان بنشست***خاندان نبوتش گم شد
سگ اصحاب کهف روزی چند ***پی مردم گرفت و مردم شد
ص:51
بیست و سوم: مِن کَفّاراتِ الذُّنوبِ العِظامِ اِغاثَهُ المَلهُوفِ وَ التَّنفِیسُ عَنِ المَکروبِ
از کفاره گناهان بزرگ به فریاد مردم مظلوم رسیدن و آرام کردن مصیبت دیدگان است.
درست است که با توبه واقعی خداوند مهربان قلم عفو بر لغزش ها می کشد و طبق وعد خود همه گناهان را می بخشد ولی بعد از توبه لازم است جبران گناهان بزرگ گذشته شود و آن به یاری رساندن به مظلوم و گرفتار و دلداری اهل مصیبت است. ارزش این دو کار یعنی کمک به مظلوم و آرام کردن مصیبت دیده با هر شکل ممکن آنقدر زیاد است که تمام آثار گناهان بزرگ را محو می کند و بدی ها به خوبی ها تبدیل می شود.
امام صادق علیه السلام فرمود:
ما مِن مومنٍ یُعینُ مُومناً مَظلُوماً اِلاّ کانَ اَفضَلَ مِن صِیامِ شَهرٍ وَ اِعتِکافِهِ فِی المَسجِدِ الحَرامِ وَ ما مِن مُومنٍ یَنصُرُ اَخاهُ وَ هُوَ یَقدِرُ عَلی نُصرَتِهِ اِلّا نَصرَهُ اللهُ فِی الدُّنیا وَ الآخِرَهِ (1)
هیچ مومنی مومن ستمدیده ای را یاری نرساند مگر آنکه این کار او برتر از یک ماه روزه و اعتکاف در مسجد الحرام باشد و هیچ مومنی نیست که بتواند برادر خود را یاری رساند و یاریش دهد مگر این که خداوند در دنیا و آخرت او را یاری کند. خداود به حضرت داود وحی فرمود که: ای داود! هیچ بنده ای نیست که ستمدیده ای را یاری رساند یا در ستمی که بر او رفته همدردی کند مگر این که گام های او را در آن روزی که گام ها می لغزد استوار نگه دارم.(2)
صفوان جمال از یاران امام صادق و امام کاظم علیه السلام می گوید: در محضر امام صادق علیه السلام نشسته بودم مردی از اهل مکه به نام (میمون) وارد شد و از تنگدستی و نداشتن کرایه برای بازگشت به وطن شکایت نمود. حضرت به من امر فرود که
ص:52
برخیزم و او را کمک نمایم برخاستم و با مدد پروردگار خواسته او را انجام دادم و دو مرتبه به مجلس بازگشتم امام علیه السلام از من قضیه را پرسید عرض کردم پدر و مادرم فدایت باد خداوند حاجت او را برآور فرمود:
اُنَّکَ اِن تُعِینَ اَخاکَ المُسلِمَ اَحَبُّ مِن طوافِ اُسبوعٍ بالبَیتِ مُبتَدیاً (1)
آگاه باش همراهی نمودن با برادر مسلمان در نزد من از طواف هفتگانه در طواف خانه کعبه نیکوتر است.
بیست و چهارم- یَابنَ آدمَ اِذا رایتَ ربَّکَ سُبحانَهُ یُتابعُ عَلیکَ نِعَمَهُ وَ انتَ تَعصِیهِ فَاحذَرهُ
ای فرزند آدم هرگاه دیدی که پروردگارت پی در پی به تو نعمت می رساند در حالی که تو نافرمانی او را می کنی از عذاب و غضب او بترس.
آدم های کم ظرفیت وقتی دنیا به آن ها اقبال می کند وضع مادی خوی پیدا می کنند و هر نوع مسایل رفاهی برایشان فراهم است طغیان کرده و آن نعمت ها را در راه معصیت و نافرمانی خدا مصرف میکنند و یا به طور کلی گرفتار گناه می شوند اِنَّ الانسانَ لَیطقی اَن رآهُ استَغنی (2)
این انسان طغیان می کند هنگامی که احساس بی نیازی می کند.
ممکن است سرشت آدمی اینگونه باشد اما همین سرشت را می توان با تربیت نفس تغییر داد و در مواقع قدرت و ثروت گرفتار گناه نشد تا ثمره اش عذاب سخت خداوندی گردد.
همان بزرگوار فرمود حالت جبلی و طبع نفس انسان به سوی بی ادبی و خلافکاری است و این بنده است که باید هماره تلاش کند که آن را به سوی ادب و انجام کارهای شایسته سوق دهد و تربیت کند نفس انسان در مسیر خود همیشه در مقام مخالفت با دستورات الهی است ولی بر انسان وظیفه است که بکوشد او را از
ص:53
تقاضا و تمایلات بی مورد بر حذر دارد زیرا اگر کسی هر چه نفس می خواهد انجام دهد در به فساد کشیدن خود شریک است و هر کس در هواپرستی نفس خود را یاری دهد بداند که در قتل و انهدام خویش شریک است (1)
یک لحظه اگر نفس تو محکوم شود***علم همه انبیات معلوم شود
آن صورت غیبی که جهان طالب اوست***در آینهفهم تو مفهوم شود
برای آنکه کلام مولایمان بهتر روشن شود به این آیه شریفه دقت بیشتر کنیم که چگونه خداوند پس از طغیان و سوء استفاده از نعمت هایش بنده اش را از پای در می آورد.
فَلَمّا نَسُو ما ذُکِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم اَبوابَ کُلِّ شَییٍء حتّی اذا فَرِحوا بِما اُوتُوا اَخَذناهُم بَغتَهً فَاِذاهُم مُبلِسُون (2)
وقتی نصایح ما را به فراموشی سپردند تمام درهای شادی و نعمت را به روی آنها گشودیم تا به نعمت هایی که به آنها داده شد خوشحال شدند ولی یکباره از آنها گرفتیم که نومید شدند!
بیست و چهارم- ما اَضمَرَ اَحَدٌ شَیئاً الّا ظَهَرَ فِی فَلَتاتِ لِسانِهِ و صَفَحاتِ وَجهِهِ
هیچ کس چیزی را در دل پنهان نکرد مگر اینکه در لغزش های زبان و رنگ چهره اش آن را آشکار ساخت.
رنگ رخسار و لغزش گفتار باطن افراد را آشکار می کند کسانی که در مقام بازجویی و بازپرسی افراد خطاکار هستند بیشتر به این بیان امام علیه السلام واقفند که اگر کسی نخواهد واقعیت درونی خود را بیان و اعتراف کند از چهره اش براحتی می توان فهمید که راست می گوید و با خلاف. آدم های دروغگو در هنگامی که دروغ می گویند ارتعاش صوتی پیدا می کنند و رنگشان تغییر می کند مگر آنهایی که آنقدر گناه کرده
ص:54
و دروغ گفته اند که حتی حاضرند دست روی قرآن شریف بگذارند سوگند دروغ بخورند در حالی که کوچکترین عکس العمل در رخسارشان دیده نمی شود البته همین ها هم روزی رسوا شده و برای همیشه نمی توانند از چنگ قانون و حکم قطعی پروردگار متعال رهایی یابند چنانکه در تاریخ شاهد بودیم که چگونه خداوند متعال چهره هایی ر که لبریز از نفاق بودند یکی روزی جوهره باطنی آنها را آشکار ساخت و کوس رسوائیشان عالم گیر شد.
اِنَّهُ عَلی رَجعِهِ لَقادِرٌ یَومَ تُبلَی السَّرائِرُ (1)
خداوند برای دوباره زنده کردن انسان قادر است روزی که باطن ها را آشکار می کند یعنی اگر در د نیا هم توانستند باطن و سریره خبیث خود را پنهان نگه دارند روز قیامت چه خواهند کرد که همه ضمیرها و سریره ها آشکار می گردد.
بیست و ششم- اِمشِ بِدائِکَ ما َمشی بِکَ
با درد خود بساز مادامی که با تو سر سازش دارد.
روش درمان دردها متفاوت است بعضی از امراض جز با مراجعه به طبیب و خوردن دارو و معالجه جدی برطرف نمی شوند اما مواردی از دردها هستند که باید با آنها کنار آمد و تحملشان کرد و به قول معروف کجدار و مریض با آنها برخورد کرد. گاه دردها جسمانی نیست بلکه روحی و آزاردهنده دل و ضمیر انسان است همنشینی و سرکردن با شوهر و یا همسر بداخلاق و یا فرزندان ناباب و ناخلف و یا ارحام و فامیل غیرمتعارف انس گرفتن و تحمل بدرفتاری های آنان درد است ولی باید تا آنجا که به دین و اعتقادات ما لطمه وارد نمی شود آنها را تحمل کرد چنانکه پیامبران الهی مثل نوح و لوط علیه السلام و رسول الله صلی الله علیه و آله و امام حسن علیه السلام و امام جواد علیه السلام تحمل کردند و حضرت آسیه با چون فرعونی زندگی کرد و این سازش را به حساب خدای خویش گذاشت و در پایان گفت:
ص:55
رَبِّ ابنِ لی عِندَکَ بَیتاً فِی الجَّنهِ و نَجِّنِی مِن فرعونَ وَ عَمَلِهِ وَ نَجِّنی مِنَ القَومِ الظّالِمین (1)
پروردگارا ! خانه ای برای من نزد خودت در بهشت بساز و مرا از دست فرعون و کارهایش نجات ده و نیز از دست مردم ستمکار نجاتم ده.
بیست و هفتم-اَفضَلُ الزُّهدِ اِخفاءُ الزُّهدِ
بهترین مرتبه زهد در دنیا پنهان نمودن زهد است
تظاهر به زندگی زاهدانه یک نوع فریب خلق خداست مثل آنکه کسی در پوشش و در گفتار و رفتار اظهار زهد کند ولی در باطن دلبسته به دنیا و زخارف آن باشد در صورتی که اگر به گونه ای وانمود کند دنیا دار و دارای انس با دنیاست برای آنکه کسی به او ترح نکند و او را بینوایش ندادند به قول معروف صورتش را با سیلی سرخ نگه دارد اما در باطن هیچ چیز از این دنیا نداشته و نخواهد که داشته باشدو غیر محبت خدا و اولیائش در کانون قلبش یافت نشود او زاهد است و زهدش را پنهان کرده است.
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود***ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
مگر تعلق خاطر به ماه رخساری ***که خاطر از همه غم ها به مهر او شاد است
امام صادق علیه السلام فرمود:
جُعِلَ الخَیرُ کُلُّه فِی بَیتٍ وَ جُعِلَ مِفتاحُهُ الزُّهدَ فِی الدُّنیا (2)
همه خوبی ها را در یک خانه در نظر بگیرید که کلید آن زهد در دنیاست.
ص:56
بیست و هشتم- اِذا کُنتَ فِی اِدبارٍ وَ الموتُ فِی اِقبالٍ فَما اسرَعَ المُلتَقی!
هنگامی که تو زندگی را پشت سر می گذاری مرگ به تو روی می آورد پس دیدار با مرگ چه زود خواهد بود.
تلاقی دو حالت در انسان مرگ را آسان و سریع می کند:
1-قطع امید به زندگی دنیا
2-روی آوردن مرگ
دلبستگان به زندگی دنیا با روی آوردن مرگ سخت جان می دهند گرچه طبق بیان پروردگار وقتی اجل حتم و قطعی فرا رسد تقدیم و تاخیر وجود ندارد ولی نوع جان کندن برای آنانی که زندگی را پشت سر می گذارند با آنانی که دل در گرو دنیا و زرق و برق آن دارند متفاوت است همان گرامی فرمود:
فِی المَوتِ راحَهُ السُّعَداء (1)
بیست و نهم- اَلحَذَر اَلحَذَر فَوَاللهِ لَقَد سَتَرَ حَتّی کَاَنَّهُ قَد غَفَر
از خدا بترسید از خدا بترسید به خدا سوگند که او آنچنان گناهانتان را می پوشاند که گویی آنها را بخشیده است.
توازن خوف و رجا در بیان امام علیه السلام مشهود است چون هم با تاکید ترس از خدا و پرهیز از گناه را بازگو میکند و هم از ستار العیوب بودن الهی و بخشش او سخن می راند. عفو به معنای محو و گذشت نمودن است و غفور از الغفر به معنای ستر و پوشاندن است خداوند تبارک و تعالی زشتی ها و اعمال بد بندگان خود را تا مادامی که خودشان قصد افشاء و تظاهر ندارند می پوشاند و کسی را بر اسرار آنها آگاه
ص:57
نمی گرداند.
همان گونه که پروردگار ظاهر بدن انسان را پرده و حجاب باطن قرار داده و نخواست که کثافات و آلودگی های جسمانی او ظاهر گردد نیز پرده و حجاب بر باطن آلوده به گناه وی کشیده و سر او را فاش نمی کند.
خدای مهربان بر خلاف بعضی از انسان ها که معمولا نقاط ضعف افراد را آشکار می کنند و از گفتن نقاط قوت بخل می ورزند او خوبی های انسان را برملا می سازد و زشتی هایشان را می پوشاند.
یا مَن اَظهَرَ الجَمیلَ وَ سَتَرَ القَبیحَ
ای خدایی که زیبایی ها و شایستگی ها را اشکار و بدی ها را می پوشانی.
همان طور که عرض کردم و از کلام امام علیه السلام استفاده شد پروردگار در اثر توبه و بازگشت واقعی به طهارت و پاکیزگی تمام آثار گناه را در دنیا محو و نابود می کند و عقوبتش را در آخرت برمیدارد و از همه مهمتر زشتی ها را به حسنات تبدیل می نماید.
مَن تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَاولئِکَ یُبِدِّلُ اللهُ سَیِّئاتِهِم حَسَناتٍ وَ کانَ اللهُ غَفوراً رحیماً (1)
آن کسی که توبه کند و ایمان بیاورد وکار شایسته نماید که البته خداوند لغزش هایشان را تبدیل به ثواب و نیکی ها خواهد کرد زیرا پروردگار بخشنده و مهربان است.
علی الصباح نوید هو الغفور رسید***شراب در تن مخمور جانتازه دمید
شراب مست درآمد که اینک آوردم***نوید مغفرت از حضرت غنی حمید
دلی که بودش از راه اتقوالله بیم***درآمد از در لا تقنطوا در او امید
ز بیم روز جزا گر تهی شدن قالب ***ز ساغر پرامید زنده شد جاوید
کجا فراق و کجا آنکه از دم رحمان***ز جانب یمنش نغمه وصال وزید
ازین مقوله مزن دم دگر زبان درکش ***که فیض را سخن بیخودی دراز کشید
ص:58
سی ام- وَ سُئِلَ علیه السلام عَنِ الایمانِ فَقالَ: الایِمانُ عَلی اَربَعِ دَعائِمَ: َعَلی الصَّبرِ وَ الیَقینِ وَ العَدلِ وَ الجَهادِ وَ الصَّبرُ مِنها عَلی اَربَعِ شُعَبٍ: عَلیَ الشَّوقِ و الشَّفَقِ وَ الزُّهدِ وَ التَّرَقُّبِ. فَمَنِ اشتاقَ اِلَی الجَنَّهِ سَلاعَنِ الشَّهَواتِ وَ مَن اَشفَقَ مِنَ النّارِ اجتَنَبَ المُحرَّماتِ وَ مَن زَهِدَ ِفی الدُّنیا اِستَهانَ بِالمُصیباتِ و مَنِ ارتَقَبَ المَوتَ سارَعَ اِلَی الخَیراتِ:
از امام علیه السلام درباره ایمان سوال شد فرمود: ایمان بر چهار پایه استوار است بر صبر ، یقین، عدل و جهاد صبر را چهار شاخه است شوق و ترس و زهد و انتظار. پس هر که شوق رفتن به بهشت دارد دلش را از شهوت ها تخلیه مینماید و آنکه از آتش جهنم می ترسد از انجام کارهای حرام اجتناب می کند و هر که در دنیا زهد می ورزد سختی ها را تحمل می نماید و آنکه انتظار مرگ را دارد در انجام کارهای خیر شتاب می کند.
1-پایه اول ایمان صبر است و پایه اول صبر شوق و شوق به بهشت لازمه اش تخلیه دل از شهوت هاست.
دلی که اسیر شهوت هاست تناسبی با بهشت ندارد بهشت جای کسانی است که عقل را غالب بر شهوت نموده اند چون این دو با هم ضدند و هر کدام بر دیگری غالب شدند سعادت و یا شقاوت ما را رقم خواهند زد.
همان گرامی فرمود:
اَلعَقلُ وَ الشَّهوَهُ ضِدّانِ وَ مُوَیِّدُ العَقلِ العِلمُ وَ مُویِّدُ الشَّهوَهِ الهَوی وَ النَّفسُ مُتنازَعَهُ بَینَهُما فَاَیُّهُما قَهِرَ کانَت فِی جانِبِهِ (1)
عقل و شهوت با هم تضاد دارند موید عقل علم و آگاهی است و موید شهوت هواپرستی است در این میان نفس انسان بین این دو درگیر می باشد بنابراین هر کدام از حالات غالب شد نفس به طرف آن متمایل خواهد شد. مهارت شهوت با شکیبایی امکان پذیر است و آنکه شوق رفتن به بهشت دارد باید
ص:59
عقل را تقویت کند و در این راه باید ریاضت بکشد.
2-پایه دوم صبر ترس است و آنکه از آتش جهنم می ترسد از حرام اجتناب می نماید نشان ترس از عذاب الهی ترک حرام است
همان بزرگوار فرمود
اَلخَشیَهُ مِن عذابِ اللهِ شِیمَهُ المُتَّقینَ (1)
ترس از عذاب الهی خوی پرهیزکاران است
پس کسانی که گستاخانه دست به کارهای حرام می زنند نگران جهان آخرت خویش نیستند و یا به طور کلی قیامت را فراموش کرده اند.
3-پایه سویم صبر زهد است زاهد سختی های دنیا را تحمل می کند خانه دنیا آمیخته با ناگواری ها و دردها و گرفتاری هاست اینجا جای آسایش و آرامش نیست.
مولایمان در توصیف دنیا فرمود:
دارٌ بِالبَلاءِ مَحفوفَهٌ و بِالغَدَرِ مَعروفَهٌ (2)
دنیا خانه ای است که آن را غم و اندوه و بلا فرا گرفته و به مکر و خدعه شهرت یافته در جای دیگر فرمود:
وَ الآخِرَهُ دارُ القَرار (3)
آخرت جای آسایش و قرار و ماندن است.
زاهد با تحمل سختی های دنیا صبر و شکیبایی خود را نشان می دهد و خود را به جایگاه ابدی با سلامت ایمان می رساند.
4-پایه چهارم صبر انتظار مرگ و شتاب در انجام کارهای خیر است.
انتظار مرگ معنایش این نیست که پاها را روی به قبله دراز کنیم و دست از هر کاری بکشیم و خود را به شکل محتضر در آوریم این انتشار یعنی حرکت و خروش یعنی کار و کوشش به همین جهت امام علیه السلام بی درنگ می فرماید: شتاب در انجام کارهای خیر منتظر مرگ به کسی می گویند که برای سفر آخرت خود مجهز باشد و
ص:60
هر آنچه بر آن سفر توشه لازم است تدارک ببیند.
همان گرامی فرمود:
اِجعَلوا اِجتِهادَکُم فِیها التَّزَوُّد مِن یَومِها القَصیِر لِیومِ الآخِرَهِ الطَّویلِ فَاِنَّها دارُ عَمَلٍ وَ الآخِرَهُ دارُ القَرارِ وَ الجَزاء (1)
بکوشید تا از دنیا که دوره آن کوتاه است برای آخرت که دوره اش دراز و طولانی است توشه برگیرید چه دنیا جای کار و عمل است و آخرت سرای ماندن و پاداش دیدن.
و نیز فرمود:
کُن فِی الدُّنیا بِبَدَنِکَ و فِی الآخِرَهِ بِقَلبِکَ وَ عَمَلِکَ (2)
با بدن خویش در دنیا باش و با دل و عمل خود در آخرت
امام علیه السلام در ادامه همین بخش که درباره ایمان از او سوال شد فرمود:
وَ الیَقینُ مِنها عَلی اَربعِ شُعَبٍ: عَلی تبصِرَهِ الفِطنَهِ وَ تَاَوُّلِ الحِکمَهِ وَ مَوعِظَهِ العِبرَهِ وَ سُنَّهّ الاَوَّلِین فَمَن تَبَصَّرَ فِی الفِطنَهِ تَبیَّنَت لَهُ الحِکمَهُ وَ مَن تَبَیَّنَت لَهُ الحِکمَهُ عَرَفَ العِبرَهَ وَ مَن عَرَفَ العِبرَهَ فَکَاَنَّما کانَ فِی الاَوَّلینَ
یقین را نیز چهار شاخه است بینش هوشیارانه درک و رسیدن به حکمت پند گرفتن از عبرتها و توجه به سیره پیشینیان پس آنکه بینشی هوشیارانه دارد حکمت برایش آشکار می گردد و آنکه حکمت برایش روشن شد مسائل عبرت انگیز را می شناسد و هر که مسائل عبرت انگیز را شناخت چنان است که با پیشینیان زندگی کرده است.
1-پایه دوم ایمان یقین است و پایه اول یقین بینش هوشیارانه است هر کاری وقتی با بصیرت و آگاهی لازم انجام گیرد خطا و لغزش ندارد و اگر هم داشته باشد اندک و قابل جبران است.
آدم های بصیر و هوشیار با دقت می شنوند و می بینند و نگاه می کنند از حوادث روزگار و اتفاق هایی که در اطرافشان می افتد عبرت می گیرند و در نتیجه از افتادن در
ص:61
پرتگاه در امان هستند. بینش هوشیارانه یک امر قلبی است و از نهاد انسان هاست بنابراین اگر چشم دل شخص باز باشد و حقایق را آن طور که هست ببیند موفق و پیروز است و الا با باز بودن چشم سر و دیدن اشیاء و بسته بودن چشم دل به جایی نخواهد رسید.
همان گرامی فرمود:
نَظَرُ البَصَرِ لا یُجدِی اِذا عَمِیَتِ البَصیرَهُ (1)
هرگاه دیده بصیرت کور باشد نگاه چشم سودی ندهد.
و نیز فرمود
فَقدَ البَصَرِ اَهوَنُ مِن فِقدانِ البَصیرَهِ (2)
از دست دادن بینایی آسان تر است تا از دست دادن بینش.
2-پایه دوم یقین و درک و رسیدن به حکمت است بینش هوشیارانه سبب می شود که انسان به مقام حکمت می رسد راغب در مفردات در معنای حکمت میگوید. اِصابَهُ الحَقِّ بِالعِلمِ وَ العَقلِ
رسیدن به حق و فضیلت به توسط آگاهی و عقل یکی از ستون یقین دریافت حکمت است حکمت هم بدون تحقیق و کار علمی و عقلانی به دست نمی اید.
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
اِنَّ اللهَ اَتانِی القُرآنَ وَ اتانِی مِنَ الحِکمَهِ مِثل القرآنِ و ما مِن بَیتٍ لَیسَ فیهِ شیءٌ مِنَ الحِکمَهِ الاّ کانَ خَراباً فَتفقَّهوا وَ تَعَلَّموا فَلا تُموُتُوا جُهّالاً (3)
خداوند به من قرآن را عنایت فرمود و نیز حکمت را مثل قرآن عطا فرمود و در هر خانه ای که حکمت وجود نداشته باشد آن خانه خراب است اهل تحقیق و یادگیری باشید مبادا جاهل و نادان بمیرید
حکیم به کسی می گویند که خدا را باور کند و شناخت به او را به اندازه ظرف وجودش پیدا کند.
ص:62
اگر کسی اکثر علوم را بداند و به قول معروف عالم دهر باشد اما یقین به حضرت معبود نداشته باشد نباید او را حکیم خطاب کرد چون اصلی ترین و والاترین موجود را نشناخته است چه بسا افرادی که بضاعت علمی کمی دارند ولی خداشناس خوبی هستند. همین ها به حکمت که یکی از پایه های یقین است رسیده اند.
3-پایه سوم یقین پند گرفتن از عبرت هاست. حوادث و اتفاقاتی در تاریخ زندگانی بشر رخ داده همگی درس عبرتی است برای اهل یقین و آنهایی که عقل خود را به کار انداخته اند. خداوند تبارک و تعالی پس از نقل داستان جذاب و عجیب حضرت یوسف علیه السلام و حوادثی که برای او و برادران و پدرش اتفاق افتاد می فرماید:
لَقد کانَ فِی قِصَصهِم عِبرَهٌ لِاُولِی الاَلبابِ ما کانَ حَدیثاً یُفتَری (1)
اری در داستان های پیامبران برای صاحبان عقل و اندیشه عبرت است زیرا داستان های خیالی و ساختگی نبوده اند. یا درباره داستان فرعون و حضرت موسی علیه السلام که مکرر در قرآن به آن اشاره شده می بینیم که کار فرعون به جایی رسید که:
فَقالَ اَنَا رَبُّکُم الاَعلی فَاَخَذَهُ اللهُ نَکالَ الاخِرَهِ وَ الاُولی اِنَّ فِی ذلکَ لِعبَرهً لِمَن یَخشی (2)
آنگاه گفت من خدای بزرگ شما هستم در نتیجه خداوند او را به عذاب آخرت و دنیا گرفتار ساخت که در این برای آنهایی که از خدا می ترسند درس عبرتی است البته حوادثی عبرت آموز فراوان است عبرت گیرنده کم است چنانکه مولایمان علی علیه السلام فرمود:
ما اَکثَرَ العِبَرَ وَ ما اَقَلَّ المُعتَبرینَ (3)
چه بسیار است عبرت ها و چه اندک اند عبرت گیران!
4-پایه چهارم یقین توجه به سیره پیشینیان است. در گذشتگان یا آدم های خوبی بودند با اعمال و رفتاری خوب و یا آدم های بی بودند با اعمال و رفتاری بد
ص:63
در هر دو صورت مطالعه و دقت در رفتار و روش و سلوکشان برای آیندگان آموزنده است بستگی دارد که ما خوبان آن ها را الگو قرار دهیم یا بدانشان را. ولی بدون شک بهترین الگو و اسوه ما که شیعه هستیم و پیرو مکتب اهلبیت علیه السلام سیره محمد و آل محمد علیه السلام بهترین انتخاب است آن بزرگواران آنقدر پاکیزه و گرانقدر بودند که بیان و استماع روش زندگانی آنها نور آفرین و کارساز است و اگر به مرحله تبعیت و اطاعت از فرامین و دستوراتشان برسیم به پایه دوم ایمان یعنی یقین رسیده ایم قرآن برای الگوبرداری ما در سه جای قرآن می فرماید:
قَد کانَت لَکُم اُسوَهٌ حَسَنَهٌ فی اِبراهیمَ و الَّذینَ مَعَهُ.(1)
ابراهیم و آن هایی که با وی بودند برای شما الگویی شایسته بودند.
لَقَد کانَ لَکُم فیهِم اُسوهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرجُو اللهَ وَ الیَومَ الآخِرَ(2)
(پیروان راستین حضرت ابراهیم علیه السلام برای شما و هر کسی که به خدا و روز قیامت امیدوار است الگویی شایسته اند.
لَقد کانَ لَکُم فِی رَسولِ اللهِ اُسوهٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرجُوا اللهَ و الیَومَ الآخِرَ و ذَکَرَ اللهَ کَثیِراً(3)
رسول خدا برای شما و آن هایی که امید به پروردگار و روز قیامت دارند و خدا را بسیار یاد می کنند الگویی نیکوست.
امیرمومنان علی علیه السلام در ادامه فرمایشات خود فرمود:
وَ العَدلُ مِنها عَلی اَربَعِ شُعَبٍ: عَلی غائِصِ الفَهمِ وَ غَورِ العِلمِ وَ زُهرَهِ الحُکمِ وَ رَساخَهِ الحِلمِ. فَمَن فَهِمَ عِلَمَ غَورَ العِلم وَ مَن عَلِمَ صَدَرَ عَن شرایِعِ الحُکمِ وَ مَن حَلُمَ لَم یُفَرِّط فِی اَمرِهِ وَ عاشَ فِی النّاسِ حَمِیداً
و عدل را نیز چهار شاخه است دقت در فهمیدن درست دریافت حقیقت و فرو رفتن در علم داوری صحیح و در بردباری پایدار بودن پس آنکه خوب فهمید حقیقت علم را دریافت کرده است و هر که حقیقت علم را یافت با موازین شرع
ص:64
مقدس قضاوت خواهد کرد و آنکه بردباری را پیش خود می کند در کارش کوتاهی و لغزش دیده نمی شود و همواره مورد ستایش مردم خواهد بود.
1-پایه اول عدل دقت در فهمیدن درست است اغلب کسانی که گرفتار انحرافات اعتقادی و اخلاقی و سیاسی می شوند درک صحیح از مسائل فردی و اجتماعی مربوط به خود ندارند فهم درست از واقعیت های موجود درجامعه به انسان مصونیت از خطا و لغزش می دهد و طبق فرمایش امام علیه السلام هر که خوب فهمید حقیقت علم را دریافت کرده است خوب فهمیدن چه ربطی به عدل دارد ؟ ارتباط آن با عدالت این است که انسان فهیم در مواقع فتنه حق را از باطل تشخیص می دهد به ظلم و تعدی دیگران و یا کمک به ظلم مبتلا نمی گردد و مانع از اجرای حرکت های ظالمانه می شود.
رسول الله صلی الله علیه و آله درباره برتری انسان آگاه و فهیم نسبت به عابد فرمود:
اِنَّ الشَّیطانَ یَضَعُ البِدعَهَ لِلنّاسِ فَیُبصِرَها العالِمُ فَیَنهی عَنها و العابِدُ مُقبِلٌ عَلی عِبادَتِهِ لا یَتَوَجَّهُ لَها و لا یَعرِفُها. (1)
شیطان در میان مردم بدعتی می گذارد و دانشمند به آن پی می برد و مردم را از آن نهی می کند اما عابد سرگرم عبادت خود است و به بدعت نه توجهی دارد و نه آن را می شناسد.
2-پایه دوم عدل دریافت حقیقت و فرورفتن در علم است قرآن سفارش می کند که
و لا تَقُف ما لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ (2)
چیزی که درباره آن آگاهی نداری دنبال مکن نتیجه دقت در فهمیدن درست دریافت حقیقت و فرو رفتن در علم می شود. بالا رفتن سطح آگاهی به ویژه در تشخیص جرم افراد باعث می شود که انسان به مرتبه و پایه سوم عدالت یعنی داوری صحیح برسد.
3-پایه سوم عدل داوری صحیح است این حالت موقعی به دست می آید که
ص:65
مرحله قبل پشت سر گذاشته شده باشد چنانکه امام علیه السلام فرمود: هر که حقیقت علم را یافت با موازین شرع مقدس قضاوت خواهد کرد حقیقت علم همان علمی است که باموازین شع همسویی دارد و نوری است که دل را روشن می کند.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
عِلمُ الباطِنِ سِرٌّ مِن اَسرارِ اللهِ عَزَّوجَلَّ و حُکمٌ مِن حُکمِ اللهِ یَقذِفُهُ فِی قُلوبِ مَن شاءَ مِن عِبادِهِ (1)
علم باطنی رازی از رازهای خدای عزوجل و حکمتی از حکمت های خداست و آن را در دل هر کسی که بندگانش که خواهد می افکند. البته هر کسی که لیاقت و شایستگی از خود نشان دهد و زمینه دل را مستعد برای پذیرای آن علم کرده باشد همان بزرگوار لیاقت و شایستگی را در ترس از خدا می فرماید:
لَو خِفتُم حَقَّ خیفَتِهِ لَعُلِّمتُمُ العِلمَ الَّذی لا جَهلَ مَعَهُ (2)
اگر از خدا چنان که سزاوار است می ترسیدید علمی به شما آموخته می شد که جهل و نادانی با آن همراه نیست.
4-و پایه چهارم عدل در بردباری پایدار بودن است امام علیه السلام سپس فرمود: آنکه بردباری را پیشه خواهد می کند در کارش کوتاهی و لغزش دیده نمی شود و همواره مورد ستایش مردم خواهد بود چون مردم به طور فطری انسان های بردبار را دوست می دارند همان طور که از آدم های کم حوصله و عصبانی بیزارند. ارتباط بردباری با عدالت کاملا مشخص است زیرا آدم بردبار از حد تجاوز نمی کند برای خالی کردن عقده های درونی خود غیبت نمی کند تهمت نمی زند و آزارش به کسی نمی رسد.
مولایمان علی علیه السلام می فرمود:
تَعَلَّموا العِلمَ وَ تَعَلَّموا لِلعِلمِ السَّکینَهَ و الحِلمَ و لا تَکونوا جبابِرَهَ العُلَماءِ فَلا یَقُومَ عِلمُکُم بِجَهلِکُم (3)
ص:66
دانش بیاموزید و برای دانش وقار و بردباری فرا گیرید و از علمای متکبر نباشید که در آن صورت دانش شما نادانیتان را از بین نمی برد!
سپس امام علیه السلام پایه چهارم ایمان را بیان فرمود:
و الجِهادُ مِنها عَلی اَربَعِ شُعَبٍ: عَلی الاَمرِ بِالمعروفِ وَ النَّهیِ عَنِ المُنکرِ و الصِّدقِ فِی المَواطِنِ وَ شَنآنِ الفاسِقین فَمَن اَمَرَ بِالمَعروفِ شدَّ ظُهُورَ المومنینَ وَ مَن نَهی عَنِ المُنکَرِ ارغَمَ اُنُوفَ المُنافِقینَ وَ مَن صَدَقَ فِی المواطِنِ قَضی ما عَلَیهِ وَ مَن شَیی ءَ الفاسِقینَ وَ غَضِبَ للهِ غَضِبَ اللهُ لَهُ وَ اَرضاهُ یَومَ القِیامَهِ:
و جهاد نیز بر چهار شاخه است امر به معروف نهی از منکر صداقت در مبارزه با دشمن و دشمنی با فاسقین.
پس هر که فرمان به کارهای خوب داد پشت اهل ایمان را محکم کرده و هر که نهی از زشتی ها کرد بینی منافقین را به خاک مالیده است و آنکه در مبارزه با دشمن صادق بود حقی را که بر گردن ادا نمود و هر که با فاسقین دشمنی کرد و برای خدا غضب نمود خداوند به خاطر اوبه غضب آید و روز قیامت او را شادمان خواهد ساخت.
1-پایه اول جهاد امر به معروف است که باعث استحکام ایمان مومنین می شود امر به معروف یعنی نظارت عمومی که بر آحاد جامعه واجب است و کسی از این تلکیف استثناء نیست. دعوت به خوبی ها فضای جامعه را عوض می کند و احساس همدلی و هم فکری را تقویت می بخشد اگر امر به معروف تعطیل شود اکثر مردم از وظایف جدی خود بی خبر می مانند. اولین امرکننده به معروف خداوند تبارک و تعالی است که به پیامبرش می فرماید:
قُل اَمَرَ رَبّی بِالقِسطِ وَ اَقیموا وُجُوهَکُم عِندَ کُلِّ مَسجِدٍ وَ ادعُوهُ مُخلِصینَ لَهُ الدّین(1)
بگو: پروردگار من به عدل امر فرموده و به هنگام هر نمازی روی به جانب او دارید و او را با ایمان خالص بخوانید.
ص:67
اِنَّ اللهَ یَامُرُ بِالعَدلِ وَ الاِحسانِ وَ اِیتاءِ ذِی القُربی(1)
خداوند امر به عدالت و احسان و بخشش به خویشاوندان می کند.
اِنَّ اللهَ یَامُرُکُم اَن تُوءَدُّو الاَماناتِ اِلی اَهلِها (2)
خداوند به شما امر می کند که امانت ها را با صاحبانش بازگردانید.
ملاحظه نمودید که اول امر کننده به معروف پروردگار متعال است بنابراین مصلحت کل جامعه به این است که آنها را به خوبی ها دعوت کنیم و از این مسئولیت کسی شانه خالی نکند.
و المُومنونَ وَ المُومِناتُ بَعضُهُم اَولیاءُ بَعضٍ یَامُرونَ بِالمَعروفِ وَ یَنهَونَ عَنِ المُنکَرِ (3)
مردان مومن و زنان مومن دوستان یکدیگرند به خوبی امر می کنند و از بدی نهی می نمایند.
2-پایه دوم جهاد نهی از منکر است که ثمره آن سرکوب منافقین می باشد چون منافق کارش نشر فحشاء و منکرات در بین مسلمین است تا از این راه از پشت بر اسلام و مسلمین خنجر بزند و باعث تضعیف مکتب رسول الله صلی الله علیه و آله شود.
درست است که معمولا امر به معروف و نهی از منکر در کنار هم مطرح می شوند ولی همان طور که امام علیه السلام آنها را از هم جدا بیان فرموده هر کدام به طور مستقل عمل می شوند. رسول اعظم حضرت خاتم صلی الله علیه و آله می فرمود:خدای تبارک و تعالی مومن ضعیفی را که هیبت و صلابت ندارد دشمن می دارد آن حضرت فرمود:
هُوَ الَّذی لا یَنهی عَنِ المُنکَر (4)
او کسی است که نهی از منکر نمی کند.
بی تفاوتی و نبود احساس مسئولیت در برابر گنهکاران و آنانی که تظاهر به فسق و فجور می نمایند گناه محسوب می شود و مواخذه دارد. کسی بتواند وضع را تغییر
ص:68
دهد و از منکرات جلوگیری کند ولی به خاطر دنیای خود و موقعیت اجتماعی و خانوادگی و ملاحظات غیرمنطقی کاری انجام ندهد قطعا بازخواست خواهد شد. امام صادق علیه السلام به گروهی از اصحاب خود فرمود: من حق دارم بی گناه شما را به سبب گنهکارتان مواخذه کنم چگونه حق نداشته باشم در حالی که شما از کار زشت فردی از افراد خود خبردار می شوید و به او اعتراض نمی کنید و از وی دوری نمی ورزید و اذیتش نمی کنید تا از کار زشت خود دست بردارد. (1)
3-پایه سوم جهاد صداقت در مبارزه با دشمن است و چنین کسی با این شیوه ادای وظیفه کرده است نشان صداقت د رمبارزه با دشمن رسیدن به غنیمت و عنوان های دنیایی نیست. انسان های صادق در مبارزات خود فقط رضای خدا و ادای تکلیف را در نظر می گیرند اگرچه در این راه به صورت ظاهر گرفتار ضرر و آسیب شوند و ایشان مثل آدم های طلبکار عمل نمی کنند برخلاف بعضی که مبارزات خود را چماق کرده بر سر مردم می کوبند و کارهایشان باعث غرور و کبرشان شده و حس برتری جویی در آنها به وجود آمده تا جایی که قصد قربت و کار برای خدا کردنشان زیر سوال رفته است بلی خداوند تبارک و تعالی ماجهدین صادق را ممتاز فرموده و نسبت به قاعدین و آدم های بی مسئولیت ترجیح داده است.
فضَّلَ المُجاهِدینَ بِاَموالِهم وَ اَنفُسِهِم عَلَی القاعِدینَ دَرَجَهً وکُلاً وَعَدَاللهِ الحُسنی و فَضَّلَ الله المُجاهِدینَ عَلَی القاعِدینَ اَجراً عَظیماً (2)
خداوند جهادکنندگان با مال و جان را بر آنهایی که از شرکت در جهاد خودداری می کنند رتبه و مقام برتری بخشیده و همه را وعده نیکو داده و جهادگران را بر قاعدین پاداش بزرگی عنایت فرموده است.
4-پایه چهارم جهاد دشمنی با فاسقین است امام علیه السلام فرمود هر که با فاسقین دشمنی کرد برای خدا غضب نمود خداوند به خاطر او به غضب آید و روز قیامت او را شادمان خواهد ساخت.
راغب در مفردات می گوید:
ص:69
فَسَقَ فُلانٌ خَرَجَ عَن حَجرِ الشَّرعِ
فلانی فاسق شد یعنی از دایره شرع خارج شد کسانی که احکام قطعی اسلام را نادیده می گیرند و خلاف آن عمل می کنند فاسق اند بنابراین دوستی و رفاقت با آنان جایز نیست بلکه باید با آنها مبارزه کرد و اظهار نفرت نسبت به اعمال و کارهای فاسقانه آنها نمود برخورد شدید خداوند متعال با فاسقان نشانگر بیگانگی آنها با دین خداست.
فَاِنَّ اللهَ لا یَرضی عَنِ القَومِ الفاسِقینَ (1)
خداوند از مردم فاسق راضی نیست.
وَاللهُ لا یَهدِی القَومَ الفاسِقین (2)
خداوند مردم فاسق را هدایت نمی کند.
بِئسَ الاِسمُ الفُسوقُ بَعدَ الاِیمانِ و مَن لَم یتُب فَاولئِکَ هُمُ الظّالِمون (3)
چه زشت است فسق ها بعد از ایمان و اگر کسی از گناه خویش توبه نکند از جمله ستمکاران است.
خشم بر فاسق آنقدر ارزشمند است که خدا نیز بر فاسق خشم می کند و خشم کننده بر فاسق را در روز قیامت شادمان می نماید. مولایمان علی علیه السلام می فرمود آگاه باشید به طور جدی از پیروی اشراف و بزرگانتان پرهیز کنید همان هایی که به خود می بالیدند و خود را از اصل و نسب خویش بالاتر می بردند زیرا آنان پایه های بنیان عصبیتند و تکیه گاه های ارکان فتنه آنان شالوده های فسق اند.(4)
امام علیه السلام در ادامه فرمایشات خود در این فصل به تقسیم بندی کفر و شک پرداخته و فرمود:
وَ الکُفرُ عَلی اَربَعِ دَعائِمَ عَلی التَعَمُّقِ وَ التَّنازُعِ وَ الزَّیغِ و الشِّقاقِ فَمَن تَعَمَّقَ لَم ینِت اِلَی الحَقِّ وَ مَن کَثُرَ نِراعُهُ بِالجَهلِ دامَ عَماهُ عَنِ الحَقِّ وَ مَن زاغَ ساءَت عِندَهُ الحَسَنَهُ وَ
ص:70
حَسُنَت عِندَهُ السَیِّئَهُ وَ سَکِرَ سُکرَ الضَّلالَهِ وَ مَن ساقَّ وَ عُرَت عَلَیهِ طُرُقُهُ وَ اَفضَلَ عَلَیهِ اَمرُهُ وَ ضاقَ عَلَیهِ مَخرَجُهُ.
کفر نیز بر چهار پایه است: دنبال و هم رفتن نزاع و خصومت از راه حق جدا شدن و دشمنی ورزیدن.
پس آنکه دنبال وهم و وسوسه می رود به راه حق باز نمی گردد و آنکه به خاطر نادانی اش زیاد ستیزه جویی می کند کوردلی می کند کوردلی او از دیدن حق دائمی خواهد شد و آنکه گرفتار زیغ شود و راه باطل رود خوبی در نزدش بد و بدی در برابرش خوب جلوه می کند و به مستی گمراهی مست خواهد شد و آنکه دشمنی ورزید راه ها برایش سخت و کارش دشوار و راه بیرون آمدنش از سختی تنگ خواهد شد.
1-پایه اول کفر دنبال وهم رفتن است عبارت امام علیه السلام التعمق بود عمق و عمق در بیابان بی آب و علف پیشروی کردن و سرگردان شدن و به هلاکت رسیدن است کسی که با توهم پیش رود نیز دچار همین سرنوشت خواهد بود.
افرادی که در جامعه گرفتار توهم می شوند و امر برایشان مشتبه می گردد زمینه هلاکت و نابودی خود را فراهم می کنند به عنوان مثال توهم می کنند که واقعا کسی هستند و اقبال دنیا و یا مردم دنیا به آنها دلیل بر این است که ایشان موجودی استثنایی و فوق العاده اند همین وهم و خیال سبب می شود که ادعاکنند گاه در زمینه سیاسی گاه در ابعاد هنری مثل ارتباط با خدای بزرگ و پیامبر صلی الله علیه و آله و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اما با گذشت زمان مریدان ریزش کرده و به دروغ بودن ادعای او پی برده و تنهایش می گذارند و تازه می فهمد که همه آنچه را که برای خود دارایی فرض کرده سرابی بیش نبوده است.
وَالَّذینَ کَفَرو اَعمالُهُم کَسَرابٍ بقیعَهٍ یَحسُبُهُ الظَّمئاُن ماءً حتّی اِذا جاءَهُ لَم یَجِدهُ شَیئاً (1)
کافران کارهایشان همانند سرابی است که شخص تشنه آن را آب می پندارد.
ص:71
ولی وقتی به سراغ آن می رود آبی نمی یابد!
2-پایه دوم کفر نزاع و خصومت است امام علیه السلام در توضیح این بخش فرمود: آنکه به خاطر نادانی اش زیاد ستیزه جویی می کند کوردلی او از دیدن حق دائمی خواهد شد پیداست منظور امام علیه السلام ستیزه جویی با حق و دین خداست ابوجهل به عنوان سنبل این مصداق در تاریخ ثبت شده اما در هر عصری ابوجهل هایی هستند که به خاطر نادانی خود زیاد با مقدسات و مبانی دین مخالفت م یکنند و در نتیجه کوردلی آنان از دیدن حق و فضیلت دائمی می شود و روی سعادت و نیکبختی را نخواهند دیدن و با همان جهل مرکب خویش می میرند.
صُمٌّ بُکمٌ عُمیٌ فَهُم لا یَرجِعُونَ (1)
کر و لال و کورند و به سوی حق برنمیگردند.
چه بسا ستیزه جویی ابتدا با مسائل فرعی و کوچک اعتقادات و احکام الهی آغاز می شود ولی با اصرار ورزیدن ستیزه جو کار به جایی می رسد که نسبت به اصول اعتقادات و وحی و نبوت وولایت نیز به مخالفت ادامه داده می شود معلوم است که پایانی جز ارتداد و برگشت از دین و مردن در حال کفر نخواهد داشت.
وَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَتْهُمْ رِجْسًا إِلَی رِجْسِهِمْ وَمَاتُوا وَهُمْ کَافِرُونَ(2)
و آنانی که دل های بیمار دارند پلیدی بر پلیدی آنها افزوده می شود و در حال کفر می میرند.
3-پایه سوم کفر از راه حق جدا شدن است تعبیر امام علیه السلام به زیغ بود یعنی انتخاب راه باطل زائع به کسی می گویند که در اثر کثرت ستیز با حق و دین خدا راه انحراف و غلط را برمی گزیند.
حضرت موسی علیه السلام به قوم خود گفت:
یَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِی وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ (3)
ص:72
ای قوم من! چرا مرا اذیت می کنید در حالی که می دانید من رسول خدا برای شما هستم؟! وقتی آنها از راه حق منحرف شدند خداوند هم دلهایشان را منحرف ساخت زیرا که خداوند مردم فاسق را هدایت نمی کند. زائع باطل گر است و اگر سراغ قرآن هم برود از آیات محکم قرآن استفاده نمی کند دنبال متشابهات می رود و بدون مراجعه به تفسیر و کسانی که راسخون در علم هستند به همان ظاهر آیات اکتفا می کند.
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ (1)
اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد که بعضی آیات آن محکم است که پایه و اساس بقیه آیات می باشند و بعضی ابهام دارند و آن هایی که دلهایشان میل به باطل دارد از آیات مبهم و متشابه پیروی می کنند تا د ردین فتنه انگیزی کنند و به دنبال تاویل هستند در حالی که تاویل آن را جز خدا و آنها که در دانش ریشه دارند کسی نداند.
در آیه بعد خداوند مهربان به ما می آموزد تا از او بخواهیم که دل های ما را گرفتار زیغ نکند.
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (2)
پروردگارا دلهایمان را بعد از آنکه هدایت فرمودی گرفتار زیغ (یعنی مایل به باطل) مفرما و از جانب خویش به ما رحمت بخش زیرا که بسیار بخشنده ای.
4-دشمنی ورزیدن پایه چهارم کفر است امام علیه السلام در توضیح این بخش فرمود آنکه دشمنی ورزید راه ها برایش سخت و کارش دشوار و راه بیرون آمدنش از سختی ها تنگ خواهد شد.
بعضی همانند کرم ابریشم در تنیده های خود از نفس می افتند و نابود می شوند و یک روزنه نجات برای خویش باقی نمی گذارند مانند بیماری هستند که طبیب وی را
ص:73
جواب کرده و از او قطع امید شده است.
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یُؤْمِنُونَ خَتَمَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (1)
آنان که کافر شدند برایشان تفاوتی نکند بترسانی یا نترسانی در هر صورت ایمان نمی آورند.
خداوند بر دل هایشان مهر زده و بر گوش و چشم هایشان حجاب است و برای آنان عذابی بزرگ است
کافرانی که دست از دشمنی و عناد بردارند و قبول دین کنند راه نجات دارند چنانکه خداوند درباره ملکه سبا می فرماید
قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (2)
ملکه گفت پروردگارا! بر نفس خویش ظلم کرده ام و اینک با سلیمان تسلیم پروردگار جهانیان گردیدم.
امام علیه السلام آخرین مورد را در این بحث به اقسام شک اختصاص داده است.
وَ الشَّکُّ عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی التَّمَارِی وَ الْهَوْلِ وَ التَّرَدُّدِ وَ الِاسْتِسْلَامِ فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دَیْدَناً لَمْ یُصْبِحْ لَیْلُهُ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَیْنَ یَدَیْهِ نَکَصَ عَلَی عَقِبَیْهِ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِی الرَّیْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِکُ الشَّیَاطِینِ وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَکَةِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ هَلَکَ فِیهِمَا
و شک نیز بر چهار پایه است جدل کردن، هول و وحشت، دودلی و تسلیم حوادث شدن.
پس هر که به مجادله عادت کرد از شب تاریک شبهات بیرون نیامد و آنکه هر چه پیش رویش بیاید بترسد سیر قهقرایی خواهد کرد و هر که دو دلی و تردید با او باشد پاهای شیاطین او را پایمال کنند و آنکه به نابود کردن دنیا و آخرت تن دهد هر دو جهانش را بر باد خواهد داد.
1-پایه اول شک (تماری) یعنی جدال در گفتار است و هر که جدال و نزاع را عادت خود قرار داد از تاریکی شبهات بیرون نخواهد آمد.
ص:74
آدم شکاک چون نمی خواهد حرف و حرکت خود را ترک کند بر حرف خود می ایستد تا سر حد جدال و نزاع و همین باعث می شود تا پایان عمر در شک و تردید بماند و رفع شبهه از او حاصل نگردد.
امام باقر علیه السلام در تفسیر این کلام خداوند که فرموده:
اَمَّ الَّذینَ فِی قُلوبِهِم مَرَضٌ فَزادَتهُم رِجساً اِلی رِجسِهِم
اما کسانی که در دل هایشان بیماری است پلیدی بر پلیدیشان بیفزود فرمود:
شَکّاً اِلی شَکِّهِم (1)
یعنی شکی بر شک آنها!
مولایمان علی علیه السلام فرمود:
شَرُّ القُلوبِ الشّاکُّ فِی ایمانِهِ
بدترین دل ها دلی است که در ایمان خود شک کند.
کسی که در مقام معالجه خود باشد در همان ابتدای کار و هنگامی که درباره یکی از مسائل اعتقادی و دینی شک می کند از کارشناسان دینی و معارف اهلبیت علیهم السلام درخواست کمک می کند تا از او رفع شبهه و شک کنند و بر فکر و تشخیص خود اصرار نمی نورزد چون همان بزرگوار فرمود الشَّکُّ کُفرٌ (2) (عاقبت) شک کفر است.
2-پایه دوم شک هول و وحشت است و هر که گرفتار هول ووحشت شود سیر قهقرایی خواهد کرد هول و ترس سبب می شود که راه ترقی و تعالی بر انسان بسته شود ترسوها نه در دنیا رشد دارند و نه از جهت معنوی و آخرت ارتقاء و مقام پیدا می کنند.(3)
3-پایه سوم شک دودلی است و هر که دودلی و تردید بر او حاکم شود پایمال شیاطین خواهد شد بهترین نقطه ضعف انسان برای شیطان دودلی و تردید است زیرا از این طریق می تواند فرد شکاک را سرگرم کند و از همین راه او را بکشاند به جایی که در همه موارد شک کند و تا سر حد کفر پیش رود. مولایمان علی علیه السلام به
ص:75
مردی که عرض کرد من به کتاب خدا دچار شک شده ام فرمود مادرت به عزایت نشیند چگونه در کتاب نازل شده الهی شک کرده ای ؟ همانا کتاب خدا برخی از آن برخی دیگرش را تصدیق می کند و هیچ قسمتی از آن قسمت دیگرش را تکذیب نمی کند اما به تو عقل روزی نشده که از آن بهره بگیری. (1)
4-پایه چهارم شک تسلیم حوادث شدن است و هر که تسلیم شود در واقع دنیا و آخرت خود را تباه کرده و هر دو جهانش را بر باد داده است. شک وقتی به جان انسان می افتد توان و نیرو را از او میگیرد و به عبارتی قدرت مقابله با حوادث از او سلب می شود و در نتیجه خسته شده گاه همه واجبات را ترک کرده و اراده هیچ کاری به ویژه معنوی و روحانی را ندارد در نتیجه می شود مصداق این آیه شریفه :
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (2)
بعضی از مردم خدا را فقط با زبان عبادت می کنند وقتی خیری به آنها نمی رسد اطمینان پیدا می کنند و هنگامی که گرفتار ناراحتی ها می شوند از دین برگشته و منقلب می شوند در نتیجه در دنیا و آخرت زیانکار می گردند این است زیان آشکار.
ملاحظه فرمودید که امام علیه لاسلام پایه چهارم شک را این گونه تشریح فرمود:
وَ مَن استَسلَمَ لِهَلَکَهِ الدُّنیا وَ الآخِرَهِ هَلَکَ فیها
و آن کسی که تسلیم حوادث گردد و به تباهی دنیا و آخرت گردن نهد هر دو جهان را از کف خواهد داد.
سی و یکم- فاعِلُ الخَیرِ خَیرٌ مِنهُ فاعِلُ الشَّرِّ شَرٌّ مِنه
کننده کار خیر از خود خیر بهتر و کننده کار بد از بدی بدتر است.
ص:76
در رتبه بندی و ارزش گذاری بی شک رتبه و ارزش کننده کار خیر از عمل خیر بیشتر است همان طور که کننده کار بد از عمل بد بدتر است چون جایگاه انسان از هر چیزی در عالم بیشتر مورد توجه است همیشه این سوال برای بندگان خداوند تبارک و تعالی مطرح است که چرا خداوند پس از خلقت کهکشان ها و آسمان ها و موجودات بزرگ و شگفت آور خلقت تعبیری مثل خلقت انسان نداشته است بی تردید به خاطر عظمت این موجود برتر بوده است.
فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ (1)
بزرگ است خدای یکتا که بهترین آفریدگاران است.
پروردگار تاج کرمنا بر سر انسان گذاشته و او را بر اکثر موجودات فضیلت بخشیده از نظر قدرت در احسن قوام است البته اگر قدر منزلت و جایگاه خود را نداند و فاعل شر شود از خود شر پست تر خواهد شد به این دو مورد قرآنی توجه کنید.
وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّیِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِیلًا(2)
ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و در خشکی و دریا سیرشان دادیم و از چیزهای پاکیزه روزی شان کردیم و بر بسیاری از آفریده های خویش آنان را برتری کامل دادیم.
این شهر امن [و امان] (3) لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ(3)
ما انسان را در بهترین شکل آفریدیم آنگاه او را سفله سفلگان کردیم.
سخاوتمند باش ولی نه در حد اسراف میانه رو باش ولی سختگیر مباش.
ص:77
کلام امام علیه السلام برگرفته از این آیه شریفه است:
وَالَّذِینَ إِذَا أَنْفَقُوا لَمْ یُسْرِفُوا وَلَمْ یَقْتُرُوا وَکَانَ بَیْنَ ذَلِکَ قَوَامً(1)
آنانی که هنگام انفاق و بخشش زیاده روی نکنند و همچنین بخل نورزند بلکه میان این دو صفت حد وسط را اختیار نمایند.
اگر در زندگی مرزها رعایت شود هیچ گاه انسان از حد اعتدال خارج نمی گردد در همین موضوع بخشش گاه مشاهده شده بعضی تمام اموال خود را در زمان زنده بودن انفاق می کنند و خانواده خویش را از ارث محروم می نمایند قطعا کارشان اشتباه است.
ولید بن صبیح گفت محضر امام صادق علیه السلام بودم مرد سائلی آمد چیزی درخواست کرد حضرت به او دادند دیگری آمد باز عطا فرمود سومی آمد حضرت فرمود خداوند به تو وسعت دهد به من فرمود اگر کسی مالی مثلا به مقدار چهل یا سی هزار درهم داشته باشد همه آنها را در مورد حقی صرف کند به طوری که چیزی برایش نماند این شخص از جمله سه نفری است که دعایش مستجاب نمی شود. عرض کردم آنها کیانند فرمود: یکی کسی که همه اموالش را در راه خداوند صدقه بدهد پس از تمام کردن بگوید:
الّلهُمَّ الرزُقنی
خدایا مرا روزی عنایت کن! به او گفته می شود ما تو را روزی دادیم. (2)
امام حسن عسکری علیه السلام می فرمود:
اِنَّ للسَّخاءِ مِقدارٌ فَانِ زادَ عَلَیهِ سَرَفٌ (3)
جود و سخا اندازه ای است اگر از آن تجاور کند اسراف است.
امام علیه السلام در فراز دوم فرمایش خود فرمود:
کُن مُقَدِّرً و لا تَکُن مُقتَرّاً
میانه رو باش و سختگیر مباش نمونه روشن بیان امام علیه السلام در خرج کردن برای
ص:78
خانه و خانواده است که نه سختگیری و بخل درست است و نه ولخری و اسراف کاری.
امام رضا علیه السلام فرمود:
وَ لیَکُن نَفَقَتُکَ عَلی نَفسِکَ وَ عَیالِکَ قَصداً (1)
نسبت به مصارف مالی درباره خود و خانواده ات معتدل و میانه رو باش.
سی و سوم- اَشرَفُ الغِنی تَرکُ المُنی:
برترین توانگری و بی نیازی در ترک آرزوهاست.
آرزوهای طولانی آدم را در بند می کند و چون به اکثر آنها نمی رسد نیرو و توانش را می گیرد و برعکس ترک آرزوها سبب می شود فکر و اندیشه آزاد باشند زنجیره های اسارت پاره شده شخص قدرت پرواز و سیر به منازل بالای سلوک الی الله پیدا کند پشت سر گذاشتن حجاب ها و رسیدن به نور معرفت پروردگار و هدف آفرینش بستگی به نوع آرزوهای ما دارد هر چه کمتر گرفتار خواسته های نفسانی خویش باشیم توانگری و بی نیازی بیشتری را برای تعالی و ترقی احساس می کنیم همان طور که بعضی به خاطر آرزوهایشان زمین گیر و بی حرکتند و روی سعادت را به خود نخواهند دید.
خداوند به حضرت موسی علیه السلام فرمود: ای موسی آرزوهایت را در دنیا طولانی مکن که گرفتار قساوت قلب می شوی و کسی که دارای قساوت قلب باشد از من فاصله دارد. (2)
آنانکه روی دنیا با چشم عقل دیدند***چون صید تیر خورده از دام وی رمیدند
آن طائران لاهوت ناسوتشان مکان شد ***آخر قفس شکستند سوی وطن پریدند
ص:79
سی و چهارم- مَن اَسرَعَ اِلَی النّاسِ بِما یَکرَهُونَ قالوا فِیهِ ما لا یَعلَمُون
هر که در انجام کاری که مردم آن را زشت می دانند شتاب کند آنان چیزهایی را که نمی دانند درباره اش می گویند.
در تقسیم بندی آحاد جامعه به گروهی برمیخوریم که از نظر رفتاری کارهایی از آنها سر می زند که توده مردم خوش ندارند و همین باعث می شود که قدر و منزلتشان پایین آمده و بی آبرو می شوند در نتیجه زبان مردم را علیه خود باز کرده و مردم چیزهایی که نمی دانند و جزء شایعات است درباره ایشان می گویند. در واقع خود سبب می شوند که بیش از آنچه را که از کارهای خلاف انجام داده اند درباره آنها گفته شود.
وقتی کسی در محله و منطقه ای به عنوان یک شخص خلافکار معروف شد منتظر اتهاماتی باشد که از کارهای خلافش سرچشمه می گیرد تا حدی که تا پایان عمر تطهیر چنین آدمی و کسب آبرو بسیار دشوار و گاهی غیرممکن است.
آنکه به بیان امام علیه السلام برای کار خلاف شتاب می کند بی ناموسی می کند اعتیاد وشرب خمر و آزار و شرارت سرلوحه کارهای روز و شب اوست توقع نداشته باشد قضاوت مردم و دید آنها نسبت به او مثبت باشد. اضافه کنم که آدم های بسیار بد و شروری بودند که یکباره همه کارهای خلاف خود را ترک کردند مانند فضیل بن عیاض ها که قطاع الطریق بودند توبه واقعی نموده و جبران لغزش های خویش نموده و در باقیمانده عمر اصلاح شدند و به قول سعدی:
مگر ز مدت عمر آنچه مانده دریابی ***که آنچه رفت به غفلت دگر نیاید باز
چنان مکن که به بیچارگی فرو مانی***کنون که چاره بدست اندرست چاره بساز
ز عمرت آنچه به بازیچه رفت و ضایع شد***گرت دریغ نیامد بقیت اندر باز
ص:80
چه روزهات به شب رفت در هوا و هوس***شبی به روز کن آخر به شکر و ذکر و نماز
بر آر اشک تضرح ببار اشک ندم***ز بی نیاز نخواه آنچه بایدت به نیاز
سر امید فرود ار و روی عجز بمال ***بر آستان خداوندگار بنده نواز
همان گرامی فرمود:
فَاستَدرِکوا بَقِیَّهَ اَیّامِکُم وَ اصبِروا لَها اَنفُسَکُم (1)
پس بقیه عمر خود را دریابید و در روزهای باقیمانده عمر شکیبایی برای اصلاح نفس و کارهای خویش پیش گیرید.
سی و پنجم -مَن اَطالَ الاَمَلَ اَساءَ العَمَلَ:
هر که آرزویش را طولانی کند به کاری زشت مبتلا خواهد شد.
عوارض و آفات آرزوهای دراز برای کسی پوشیده نیست همه خوب می دانند وقتی انسان خارج از محدوده عمرش هوس و ارزو کند بناچار باید به حرام بیفتد و از راه های نامشروع کسب درآمد کند تا بتواند به انگیزه ها و دلم می خواهدهای دور و دراز خویش پاسخ دهد. یکی از آفات آرزوی طولانی از یاد بردن جهان آخرت و مبهوت دنیا شدن است همان بزرگوار فرمود:
اَمّا طُولُ الاَمَلِ فیُنسی الآخِرَهَ (2)
اما آرزوی دراز آخرت را از یاد آدمی می برد.
و نیز فرمود:
اَکثَرُ الناّسِ اَمَلاً اَقَلُّهُم لِلمَوتِ ذِکراً (3)
ص:81
کسی که بیش از همه آرزو دارد از همه کمتر به یاد مرگ است
به راستی وقتی کسی باور کند می میرد و مرگ هم بی خبر می اید آرزوهایش را محدود می کند و چون عتقد به جهان آخرت است به کارهای زشت دست نمی زند زیرا نیز باور دارد که باید مواخذه شود و در هنگام سنجش اعمال راه فراری ندارد. بیاموزیم از رسول اعظم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله که می فرمود: سوگند به آن که جان محمد در دست اوست چشم به هم نزدم مگر آنکه پنداشتم پلک هایم به هم نمی رسند و خداوند جان مرا می ستاند.(1)
سی و ششم- وَ قَد لَقِیهُ عِندَ مَسیرهِ الی الشّام دَهاقینُ الاَنبارِ فَتَرَجَّلوا لَه و اشتَدُّوا بَینَ یَدَیهِ ما هذا الَّذی صَنَعتُموهُ فَقالوا: خُلُقٌ مِنّا نُعظِمُ بِهِ اُمَراءنا فقالَ: واللهِ ما یَنتَفعُ بِهذا اُمَراوُکُم وَ اِنَّکُم لَتَشُقُّونَ عَلی اَنفُسِکُم فِی دُنیاکُم وَ تَشقَونَ بِه فِی آخِرَتِکُم. و ما اَخسَرَ المَشِقَّهَ وراءها العِقابُ و اَربَحَ الدَّعَهَ مَعَها الامانُ مِنَ النّارِ!
وقتی دهقانان شهر انبار امام علیه السلام را در هنگام رفتن آن حضرت به شام دیدند به خاطر آن بزرگوار پیاده شدند و پیشاپیش حضرت دویدند فرمود: این چه کاری است که انجام می دهید؟ گفتند: این از رسوم ماست که بدین طریق امیران خود را بزرگ می شماریم و احترام می کنیم فرمود: به خدا قسم که امیران شما از این عمل سودی نمی برند و شما در دنیای خویش خود را ازار می دهید و در آخرتتان بدبخت می گردید و چه زیانکاری بزرگی است زحمت و رنجی که عذاب الهی را دنبال داشته باشد و چه راحتی و آسایش خوبی است آن راحتی و آسایش که همراه آن ایمنی از آتش جهنم باشد.
امام علیه السلام می آموزد تا کرامت انسان محفوظ بماند و تواضع و احترام به امیران در حدی نباشد که عزت و شان مردم پایمال شود. از بیان آن بزرگوار نیز استفاده
ص:82
می شود که بعضی احترامات و حرکات سبب عجب و غرور امیران می گردد.
ابوامامه می گوید:
اِنَّ النَّبِیَّ صَلی الله علیه و آله خَرَجَ اِلی البقیعِ فَتَبِعَهُ اصحابُهُ فَوقَفَ وَ اَمرَهُم اَن یَتَقَدَّموا ثُمَّ مَشی خَلفَهُم فَسُئِلَ عَن ذلِکَ فَقالَ: اِنَّی سَمِعتُ خَفقَ نِعالِکُم فَاشفَقتُ اَن یَقَعَ فِی نَفسی شییءٌ مِنَ الکِبرِ (1)
پیامبر به طرف بقیع رهسپار شد اصحاب حضرت در پی او به راه افتادند پیامبر ایستاد و به آنها دستور داد جلو بروند و آنگاه خود در پی آنها حرکت کرد علت را پرسیدند فرمود: من صدای کفش های شم را شنیدم و ترسیدم چیزی از تکبر به وجودم راه یابد.
پناه بر خدا! اگر رسول الله صلی الله علیه و آله با آن همه عظمت روحی چنین احساس خطری کند انسان های معمولی چقدر در خطر عجب و غرور هستند و در تاریخ و زندگی بشر چه انسان های بی شماری را می شناسیم که به خاطر اقبال مردم و راه افتادن آنها پشت سرشان جوگیر شدند و غرورشان نابودشان کرد.
همان بزرگوار می فرمود:
اَنَا عَبدٌ اِبنُ عَبدٍ اَجلِسُ جِلسَهَ العَبدِ وَ آکُلُ اَکلَ العَبدِ اِنّی قَد اُوحِیَ اِلَیَّ اَن تَواضَعُوا وَ لا یَبغِی اَحَدٌ عَلی اَحَدٍ (2)
من بنده و بنده زاد هستم مانند بنده می نشینم و مانند بنده غذا می خورم به من وحی شده است که فروتن باشید و کسی بر کسی گردنفرازی نکند.
سی و هفتم- قال علیه السلام لابنِهِ الحَسَنِ علیه السلام: یا بُنَیَّ اِحفَظ عَنِّی اَربعاً و اَربَعاً لا یَضُرُّکَ ما عَمِلتَ مَعَهُنَّ اِنَّ اَغنَی الغِنی العَقلُ و اَکبَرَ الفَقرِ الحُمقُ وَ اَوحَشَ الوَحشَهِ العُجبُ وَ اَکرَمَ الحَسَبِ حُسنُ الخُلقِ
امام علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود: فرزندم چهار چیز را از من به یاد داشته
ص:83
باش و چهار چیز به خاطر بسپار که اگر آنها را به کار بندی ضرر نخواهی کرد ارزشمندترین سرمایه ها عقل است بزرگ ترین بینوایی ها حماقت است وحشتناک ترین مسائل ترسناک عجب و خودپسندی است و گرامی ترین شرافت ها خلق نیکوست.
1-ارزشمندترین سرمایه عقل است
تمام ثروت های دنیا اگر د راختیار یک نفر باشد و او از نعمت عقل و اندیشیدن محروم گرفتار فقر محض است و برعکس آنکه برخوردار از نعمت بزرگ عقل است می تواند هر نوع ثروتی را اعم از مادی یا معنوی برای خود کسب کند.
امام حسن علیه السلام فرمود:
لا غِنی اَکبَرُ مِنَ العَقلُ (1)
هیچ ثروتی بالاتر از عقل نیست.
کارگشایی عقل آنقدر وسیع و دامنه دار است که تمام ابعاد زندگی مادی و معنوی ما را در بر میگیرد و به کمک این نعمت بزرگ می توان گره ها را باز کرد و به ژرفای این عالم و عوالم دیگر پی برد چنانکه مولایمان علی علیه السلام فرمود:
لا یُستَعانُ عَلی الدَّهرِ اِلّا بّالعَقل (2)
در برابر حوادث روزگار جز از عقل کمک نتوان گرفت چون عقل اول چیزی است که خداوند آفریده و جزء اسرار آفرینش است و کسی را به کنه و حقیقت او راهی نیست.
پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله فرمود:
اِنَّ اللهَ خَلَقَ العَقلَ مِن نورٍ مَخزونٍ مَکنونٍ فِی سابقِ علمِهِ الَّذی لَم یطَّلع عَلَیهِ نَبِیٌّ مُرسَلٌ وَ لا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ (3)
خداوند عقل را از نوری آفرید که در علم ازلی و اندوخته و نهفته بود وهیچ پیامبر و مرسلی و هیچ فرشته مقربی از آن اطلاع نداشت.
ص:84
البته در روایات تعریف های متفاوتی از عقل شده اما اینکه حقیقت و ذات آن چیست و ایا امکان دارد به وسیله همان عقل که قوه دراکه را در دل خود دارد می توان به کنه آن پی برد جواب منفی است.
2-بزرگترین بینوایی ها حماقت است:
حماقت یعنی کم عقلی احمق به کسی می گویند که یا از نظر ساختمان خلقت کم دارد و این عقب افتادگی برای او مادرزاد است و یا در اثر غلبه رذایل اخلاقی اجازه تفکر و استفاده از عقل داده نمی شود چنانکه غضب و شهوت مانع کار عقل می شوند و هنگام طغیان غضب و شهوت کارهای احمقانه از اشخاص سر می زند.
بهر تقدیر حماقت بینوایی و فقر بزرگی است که باعث خسارت به شخص احمق و اطرافیان وی می شود.
همان گرامی فرمود:
فَقرُ الحُمقِ لا یُغنِیهِ المال (1)
فقر حماقت را ثروت برطرف نمی کند آن بزرگوار هشدار می دهد که:
عَدُوُّ عاقِلٌ خَیرٌ مِن صَدیٍق اَحمَقَ (2)
دشمن عاقل بهتر است از دوست کم عقل و احمق!
3-وحشتناک ترین مسائل ترسناک عجب و خودپسندی است.
آدم های بی عمل و یا کم عمل اکثر خود را شرمنده خدا می دانند و امید به عفو و بخشش الهی دارند ولی کسانی که دائم به عبادت و آداب و سنن الهی مشغولند در خطر لغزشی هستند که تمام اعمالشان را تباه می کند و ضربه ای می خورند که قابل جبران نیست و آن خطر عجب است. بنابراین اهل عبادت و مستحبات و نوافل باید شب و روز خود را به خداوند مقتدر بسپارند و التماس کنند که :
عَبِّدنِی لَکَ وَ لا تُفسِد عِبادَتی بالعُجبِ
پروردگارا مرا به عبادت و بندگی خودت رام ساز و عبادتم را به عجب تباه مگردان.
ص:85
خیلی وحشتناک است که انسان یک عمر خدا را بندگی کند ولی رذیله عجب سبب سقوط او شود چنانکه شیطان پس از هزاران سال عبادت عجب و خودپسندی چنان وی را از مقام قرب الهی ساقط کرد که سنبل رذالت و خباثت گردید.
4-گرامی ترین شرافت ها خلق نیکوست:
چه افراد سرشناس و خانواده داری که به خاطر بدخلقی و رفتار تند و تیزشان بی هویت و مطرود شدند و به افراد غیرمعروف و ناآشنا که به علت خوش خلقی و برخوردهای صمیمانه خود محبوب جامعه گردیدند.
وقتی از امام صادق علیه السلام از اندازه حسن خلق پرسیدند فرمود: با مردم مهربانی و لطف کنی و با آنها پاکیزه سخن گویی و با رویی شادان با آنها روبرو شوی(1)
شرافت حسن خلق تا حدی است که باعث آبادانی شهرها و طول عمر انسان می شود.
همان بزرگوار فرمود:
البِرِّ وَ حُسنُ الخُلقِ یَعمُرانِ الدِّیارِ و یَزیدانِ فِی الاَعمارِ (2)
یا بُنَیَّ اِیّاکَ و مُصادَقَهَ الاَحمَقِ فَاِنَّهُ یُریدُ اَن ینفَعَکَ فیضُرُّکَ و ایّاکَ و مُصادَقَهَ البَخیلِ فَاِنَّهُ یَقعُدُ عَنکَ اَحوَجَ ما تَکونُ اِلَیهِ وَ اِیّاکَ و مُصادَقَهَ الفاجِرِ فَاِنَّهُ یبیعُکَ بالتافِهِ و ایّاکَ و مُصادَقَهَ الکَذّابِ فَاِنَّهُ کالسَّرابِ یُقَرِّبُ عَلَیکَ البَعیدَ و یُبَعِّدُ عَلَیکَ القَریبَ
فرزندم از معاشرت با احمق پرهیز کن که او اراده می کند تا به تو سود برساند ولی به تو ضرر می زندو پرهیز کن از مصاحبت با بخیل که تو را باز می دارد به آنچه که به آن سخت نیازمند هستی. و پرهیز کن از دوستی با انسان تبهکار که به اندک بهایی ترا بفروشد و نیز پرهیز کن از رفاقت با دروغگو که او همانند سراب است دور را
ص:86
برایت نزدیک و نزدیک را برایت دور جلوه می دهد از مجموع فرمایشات امام علیه السلام این نتیجه به دست می آید که انسان متعهد و بیدار باید در برقراری رفاقت ها و پیوند دوستی ها دقیق و حساس باشد تا مبادا دارایی های معنوی و حتی مادی خود را از کف بدهد. ملاحظه فرمودید که امام علیه السلام فرزند خویش را از هم نشینی و رفاقت این چند گروه برحذر داشتند احمق بخیل تبهکار دروغگو و در ضمن ما را از ضررهایی که از ناحیه این چهار گروه می رسد آگاه ساختند تا جای هیچ گونه ابهام و اشتباهی باقی نماند امید می رود که نصایح آن بزرگوار در زندگی ما موثر افتد و هشدارهای آن حضرت را جدی بگیریم.
سی و هشتم- لا قُربَهَ بِالنَّوافِلِ اِذا اَضَرَّت بِالفَرائِضِ
در صورتی که به واجبات شخص ضرر وارد شود با مستحبات و نافله ها به خدا نزدیک نخواهد شد.
اولویت با واجبات است مثال های خانوادگی و اجتماعی فراوانی برای بیان امام علیه السلام هست که بر عکس اولویت را به حواشی و مستحبات داده به فرع مشغول شده و از اصل مانده اند. مثل آنکه اطاعت پدر و مادر واجب است در صورتی که ما را امر به گناه و یا ترک واجب نکنند. حالا اگر فرزندی به خاطر یک عمل مستحب بخواهد فرمان پدر و مادر را زیر با بگذارد مطمئن باشد که به خدا نزدیک نخواهد شد مثال دیگر تشکیل مجالس و محافل دینی است مثل عزاداری ها و اجتماعاتی که در حسینیه ها و خانه ها برقرار می گردد بارها اتفاق افتاده تا ساعاتی از شب ادامه یافته که به طور قطع و یقین نماز صبح شرکت کنندگان قضا شده و یا نماز مغرب و عشا و یا ظهر و عصر را به خاطر برگزاری مراسم به تاخیر انداخته تا جایی که وقت نماز گذشته و قضا شده است معلوم است که بانجام عمل مستحب در صورتی که به واجب صدمه وارد شود قرب به حضرت معبود حاصل نخواهد شد.
ص:87
باز در همین زمینه بعضی به اعتراف خود مبلغ بالایی خرج تشکیلات سیدالشهدا علیه السلام می کنند اما حق واجب یعنی خمس و زکوه و یا حق الناس و مال مردم را نمی دهند این قشر از جامعه نیز مشمول کلام مولایمان علی علیه السلام می شوند و از این نمونه ها فراوان است که در اینجا امکان پرداختن به همه موارد نیست!
سی و نهم -لِسانُ العاقِل وَراءَ قَلبِهِ وَ قَلبُ الاَحمَقِ وَراءَ لِسانِهِ:
زبان انسان عاقل پشت دل اوست و دل آدم احمق پشت زبان اوست.
سید رضی که رضوان خدا بر او باد به خاطر اهمیت این فرمایش امام علیه السلام پس از نقل حدیث می گوید: این سخن از معانی نیکو و شگفت انگیزی است و مقصود از آن این است که عاقل تا با فکر خود به مشورت نپردازد سخنی نمی گوید و نادان هر چه از دهانش بیرون آید و لغزش های ناگهانی که در سخنش رخ می دهد بر مراجعه به فکر و اندیشه خالص و پاک او سبقت می گیرد پس گویی زبان انسان عاقل پیرو قلب و قلب آدم نادان و احمق پیرو زبان اوست.
و چقدر خوب است که برای گفتنی هایمان وقتی برای اندیشیدن بگذاریم تا از لغزش در امان باشیم و بعد از گفتن اظهار ندامت و پشیمانی نکنیم.
همان بزرگوار توصیه می کند:
فَکِّر ثُمَّ تَکَلَّمُ تَسلِمُ مِنَ الزَّلَلِ (1)
اول فکر کن بعد سخن بگو تا سلامت از لغزش باشی.
علت اصلی غیبت ها و تهمت ها و فحش و ناسزاها و سخن چینی ها و زخم زبان ها و امثال این ها سخنه گفتن بی مطالعه و بدون دقت است اگر مثل خوردن غذا ابتدا اندیشه کنیم که چه می خوریم مبادا مسموم و آلوده به میکروب باشد و از خوراکی های غیر استاندارد استفاده نمی کنیم در حرف زدن هم سخنان غیر استاندارد نزنیم که باعث آزرده شدن روح و قلبشان شود و دیگران را هم به زحمت
ص:88
نیندازیم.
رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمود:
نِجاهُ المومِنِ فِی حفظِ لِسانِهِ (1)
رستگاری مومن در محافظت از زبان اوست.
چهلم - لِبَعْضِ أَصْحَابِهِ فِی عِلَّةٍ اعْتَلَّهَا: جَعَلَ اللَّهُ مَا کَانَ مِنْ شَکْوَاکَ حَطّاً لِسَیِّئَاتِکَ فَإِنَّ الْمَرَضَ لَا أَجْرَ فِیهِ وَ لَکِنَّهُ یَحُطُّ السَّیِّئَاتِ وَ یَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِی الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ وَ الْعَمَلِ بِالْأَیْدِی وَ الْأَقْدَامِ وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّیَّةِ وَ السَّرِیرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ:
امام علیه السلام این بیانات را به یکی از یارانش که در بستر بیماری افتاده بود فرمود: خداوند آنچه از این بیماری به تو نصیب کرده وسیله ای برای پاک شن تو از گناهانت قرار داده است که البته بیماری برای انسان اجر و مزدی نخواهد داشت ولی این نتیجه را دارد که گناهان را پاک کند و آنان را همانند برگ درختان فرو می ریزد و به تحقیق اجر و مزد انسان در گرو گفتار به زبان و عمل با دست و پای اوست و خداوند هر کدام از بندگانش را که بخواهد به خاطر نیت پاکشان و باطن صالحشان به بهشت می برد.
بیماری و به طور کلی بلا و مصیبت برای گنهکار همان طور که امام علیه لاسلام فرمود سبب ریزش گناهان و آمرزش پروردگار می شود البته در صورتی که مومن باشد و شکیبایی را پیشه خود سازد و حرفی نزند که نشان از اعتراض و کفر باشد.
همان گرفتاری ها برای اولیاء خدا و ابرار سبب ارتقاء و رفعت مقام است چنان که رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:
ما کَرُمَ عَبدٌ عَلی الله اِلّا ازدادَ عَلَیهِ البَلاءُ (2)
بنده ای نزد خدا گرامی نشد مگر آنکه بلا و گرفتاری او فزونی یافت.
ص:89
هر که در این بزم مقربتر است***جام بلا بیشترش می دهند
امام علیه السلام طبق توضیح مرحوم سید شریف رضی برای بیماری ها آمرزش گناهان قرار داده که در واقع عوض رنج بیماری است ولی ثواب و پاداش را به عمل و کارهای مثبتی که شخص مومن انجام می دهد اختصاص داده است.
چهل و یکم- فِی ذِکْرِ خَبَّابِ بْنِ الْأَرَتِّ یَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً طُوبَی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ عَنِ اللَّهِ :
امام علیه السلام یادی از خباب بن ارت کرد و فرمود: خداوند رحمت کند خباب بن ارت را که به تحقیق از روی میل و رغبت اسلام را اختیار کرد و از روی اطاعت امر هجرت نمود و به روزی مقرر خویش اکتفا نمود و از خدا راضی بود و مجاهدانه زندگی کرد.
خوشا به حال کسی که به یاد روز قیامت باشد و برای روز حساب کار کند و به اندازه روزی خود قناعت کند و از خدا راضی باشد خباب بن ارت از بهترین یاران پیامبر صلی الله علیه و آله بود که در جنگ بدر شرکت داشته او از دانشمندان مهاجرین است جزء سبقت گیرندگان در اسلام بود و در پایان عمر در کوفه زندگی می کرد و در سال 37 یا 39 هجری وفات یافت همین افتخار برای او بس که چون امیرالمومنین علی علیه السلام برای او طلب رحمت از خداوند متعال می کند و به تعریف و تمجید او پرداخته است. امتیازاتی که امام علیه السلام برای او شمرد:
1-اسلام او از روی میل و رغبت بود و نه از روی ترس و احساسات بی پایه
2-از روی اطاعت از فرمان الهی هجرت کرد هیچ کس دوست ندارد از وطن و آشیانه خود هجرت کند همه دوست دارند در خانه آباد و اجدادش خویش بمانند و اگر بعضی وطن دیگری برای خود انتخاب می کنند به خاطر مسایل اقتصادی و حفظ موقعیت های اجتماعی و ماموریت های اداری است.
ص:90
ولی آنکه برای حفظ ایمان و نوامیس خود و برای دفاع از حریم اسلام و ولایت هجرت می کند و با این انگیزه فرمان خدا را به اجرا در آورد ارزشمند و قابل تقدیر است.
الَّذِینَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْفَائِزُونَ (1)
آنان که ایمان آوردند و از وطن خود هجرت نمودند و در راه خدا با ثروت و جان خویش جهاد کردند نزد پروردگار مقامی بس ارجمند دارند و آنها رستگارانند.
3-به آنچه وی را کفایت می کرد قناعت می نمود امام صادق علیه السلام سفارش می فرمود:
که همواره به آنچه خداوند برای تو روزی کرده قانع باش و نگاه به مال و ثروت دیگران مکن و به چیزی که بدان نخواهی رسید درخواست نداشته باش زیرا که:
مَن قَنَعَ شبَعَ و مَن لَم یَقنَع لَم یشبَع وَ خُذ حظَّکَ مِن آخِرَتِکَ (2)
کسی که قناعت کند سیر می شود و هر که قناعت را پیشه خویش نسازد هرگز سیر و اشباع نمی شود بنابراین بهره خود را از آخرتت به دست آور
4-خباب بن ارت از خدا راضی بود مگر بنده حق داره که از خدا ناراضی باشه البته که نه ولی هستند کسانی که در گفتار و رفتار خویش نارضایتی خویش را نسبت به پروردگار اعلام می دارند و باید گفت یکی از مصادیق آیه 100 سوره مبارکه توبه جناب بن ارت بود که هم سابقه در قبول اسلام داشت و هم مهاجر بود و هم از خدا راضی بود.
وَ السّابِقون الاَوَّلونَ مِنَ المُهاجرینَ وَ الاَنصار وَ الَّذینَ اتَّبَعوهُم بِاحسانٍ رَضِیَ اللهُ عَنهُم وَ رضُوا عَنهُ
آنان که در صدر اسلام در قبول ایمان سبقت گرفتند از مهاجرین و انصار و آنانکه از روی نیکی از آنان پیروی کردند خدا از آنان راضی است و آنها از خدا راضی هستند.
ص:91
اگر خواننده عزیز و گرامی بگوید این همه امتیاز برای جناب بن ارت چه ربطی به ما دارد؟ امام علیه السلام پاخ می دهد:
طُوبَی لِمَنْ ذَکَرَ الْمَعَادَ وَ عَمِلَ لِلْحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالْکَفَافِ وَ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ
خوشا به حال کسی که به یاد روز قیامت باشد و برای روز حساب کار کند و به اندازه روزی خود قناعت نماید و از خدا راضی باشد یعنی من و تو هم می توانیم جناب بن ارت زمان خویش باشیم و همان امتیازات را کسب کنیم.
چهل و دوم- لَوْ ضَرَبْتُ خَیْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَیْفِی هَذَا عَلَی أَنْ یُبْغِضَنِی مَا أَبْغَضَنِی وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْیَا بِجَمَّاتِهَا عَلَی الْمُنَافِقِ عَلَی أَنْ یُحِبَّنِی مَا أَحَبَّنِی وَ ذَلِکَ أَنَّهُ قُضِیَ فَانْقَضَی عَلَی لِسَانِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ صلی الله علیه و آله أَنَّهُ قَالَ یَا عَلِیُّ لَا یُبْغِضُکَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یُحِبُّکَ مُنَافِقٌ:
اگر با شمشیرم بر بینی مومن بزنم که با من دشمن شود دشمنی نخواهد کرد و اگر تمام دنیا را بر سر منافق بریزم تا مرا دوست بدارد دوست نخواهد داشت و این بدین خاطر است که بر زبان رسول خدا صل الله علیه و آله جای شد که ای علی: ترا مومن دشمنی نکند و منافق دوستی ننماید.
پایداری در ماندن به ولای علی علیه السلام و فرزندان معصوم او مخصوص مومنین است هر کس می تواند خود را محک بزند و درجه ایمان خویش را به دست آورد اگر کسی به خاطر مادیات و مسائل زودگذر دنیا دست از ولایت و ایمان علی و اولاد پاکش علیه السلام برداشت و از خود ضعف نشان داد بداند که مومن نیست و شامل بیان امام علیه السلام می شود و هر کدام پایدار ماند اگرچه ضرر زیادی به صورت ظاهر در این راه متحمل شد مطمئن باشد همان است که امامش فرمود که اگر باشمشیر بر بینی مومن زنم تا با من دشمنی کند دشمنی نخواهد کرد.
اصبغ ابن نباته می گوید در محضر امیرالمومنین علی بن ابیطالب علیه السلام بودم و او بین مردم قضاوت می کرد عده ای غلام سیاهی را دست بسته به محضر امام علیه السلام
ص:92
آوردند و گفتند: این شخص دزدی کرده امام علیه السلام به او فرمود آیا تو دزدی؟ عرض کرد آری ای امیرالمومنین فرمود: اگر بار دیگر اعتراف کنی انگشتانت را قطع م یکنم گفت بله مولای من من دزدی کردم فرمود: مواظب باش چه می گویی واقعا دزدی کردی؟ گفت: آری مولای من من دزدید کردم امام پس از سه بار اعتراف دستور داد دستش را قطع کردند اصبغ بن نباته می گوید این مرد دست قطع شده را به سمت چپ گرفت در حالی که خون از آن می ریخت می گفت:
قَطَعَ یمینی سَیدُ الْوَصِیینَ وَ قَائِدُ الْغُرّ الْمُحَجَّلین وَ اَوْلَی النَّاسِ بِا الْمُؤْمِنین، عَلِی بْنِ اِبی طالِب اِمَامُ الْمَهْدِی وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ اِبنهُ مُحِمَّدِ الْمُصْطَفی اَبُوالْحَسَنِ الْمُجْتَبی وَ اَبُوالْحَسَینِ الْمُرْتَضی السابِقُ اِلی جَنّاتِ النَّعیمِ مُصادِمَ الاَبطالِ: المُنتَقَمُ مِنَ الجُهّالِ...
دست راستم را کسی قطع کرد که آقای وصیین و رهبر بزرگواری است که بر مومنین ولایت دارد نامش علی بن ابیطالب علیه لاسلام او امام هدایت و همسر فاطمه زهرا دختر حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله پدرحسن مجنبی و پدر حسین مرتضی سبقت گیرنده به سوی بهشت برین است او نابود کننده دلیران کافران و انتقام گیرنده از نادانان است و در ادامه گفت: دهنده زکات حافظ شخصیت بنی هاشم و پسرعموی رسول الله صلی الله علیه و آله هدایتگر به راه رشد و تعالی گوینده ای استوار شجاع مکه امین آل حم و یس و طه آنکه به دو قبله نماز خواند آخرین وصی انبیاء و وصی برگزیده پیامبران مورد تایید جبرئیل امین یاری شده از جانب میکائیل یاری شونده توسط فرشتگان آسمان یعنی علی بن ابی طالب علیه السلام علی رغم دشمنان سرور همه مردم عالم است.
در این لحظه ابن الکواء که از منافقین بود در مقابل غلام سیاه ایستاد و گفت: وای بر تو ای سیاه علی بن ابیطالب دست راست تو را قطع کرده و تو این همه از او تعریف می کنی؟
گفت: وَ مالی لا اُثنِی عَلیه و قَد خالَطَ حُبُّهِ لَحمی و دَمی؟ و الله ما قَطعَنی اِلّا بِحَقِّ اَوجَبَهُ
ص:93
اللهُ عَلَیِّ
چرا ثنایش نگویم در حالی که عشق و محبت او در گوشت و خون من جای دارد؟ سوگند به خدا دست مرا قطع نکرد جز به آنچه را که خداوند بر او واجب کرده بود تا درباره من به اجرا در آورد. (1)
البته این داستان ادامه دارد و اتفاق های معجزه آسا رخ داد که در جای خود باید بحث شود ولی در همان حد برای تشخیص مومن و منافق تا اینجای روایت کفایت می کند.
چهل و سوم- سَیِّئَةٌ تَسُوءُکَ خَیْرٌ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُکَ :
گناهی که باعث شرمندگی و نگرانی تو شود نزد خدا بهتر است از کار خوبی که به خودپسندی مبتلا سازد.
احساس شرمندگی به خاطر گناهانی که از ما سر زده موجب می شود که خداوند بنده اش را مورد لطف و مرحمت خویش قرار دهد و چه بهتر که این حالت تا آخر عمر حتی بعد از توبه و انابه در درگاه الهی انجام اعمال شایسته حفظ شود و هیچ گاه انسان خود را طلبکار خدا نداند. امام صادق علیه السلام بیان جد بزرگوار خود را در قالب یک مثال بسیار زیبا تشریح فرموده است دو مرد وارد مسجد می شوند یکی از آن دو عابد است و دیگری فاسق اما هنگامی که از مسجد بیرون می روند آن فاسق به مومن راستین تبدیل شده است و آن عابد به فاسق. علتش این است که وقتی آن عابد وارد مسجد می شود به عبادت خود می نازد و همه اش در این باره می اندیشد. اما فاسق در اندیشه پشیمانی از بدکرداری خویش است و از این رو برای گناهان خود از خدا طلب آمرزش می کند! در بیان دیگر امیرمومنان علی علیه السلام فرمود:
ضاحِکٌ مُعترِفٌ بِذَنبِهِ اَفضَلٌ مِن باکٍ مُدِلٍّ عَلی رَبِّهِ (2)
ص:94
خندان معترف به گناه خویش برتر است ازگ ریانی که به سبب کثرت عبادات خود بر پروردگار خود بنازد!
چهل و چهارم- قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَی قَدْرِ هِمَّتِهِ وَ صِدْقُهُ عَلَی قَدْرِ مُرُوءَتِهِ وَ شَجَاعَتُهُ عَلَی قَدْرِ أَنَفَتِهِ وَ عِفَّتُهُ عَلَی قَدْرِ غَیْرَتِهِ:
ارزش و منزلت هر کس به قدر همت او و راستی و صداقتش به قدر جوانمردی، و شجاعتش به قدر حمیت و ننگ داشتن از بدنامی و عفتش به قدر غیرت اوست.
1-ارزش و منزلت هر کس به قدر همت اوست:
نظر بلندی و همت عالی نشان بزرگی روح و آزادگی است اگر کسی همت و تلاش خود را برای کارهای با اهمیت و گرانقدر بگذارد و نیت کند تا به درجات عالی علمی و تقوایی برسد و در عصر خود نمونه و فرهیخته و جزو نخبگان درجه یک جامعه شود در صورتی که به آن اهداف هم نرسد بدون اجر و پاداش نخواهد بود.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم می فرمود:
نیَّهُ المُومِن خَیرٌ مِن عَمَلِه... وَ کُلُّ عامِلٍ یَعمَلُ عَلی نیَّتِهِ (1)
نیت مومن از عمل او بهتر است و هر کسی که کاری انجام می دهد بر حسب نیت او می باشد.
همان گرامی فرمود:
هَمَّ بِالحَسَنَهِ وَ اِن لَم تَعمَلها لِکَی لا تُکتَبُ مِنَ الغافِلینَ (2)
تو هم برای کارهای خیر و مهم همت کن اگر توفیق به انجام آن نیافتی جای امیدواری است که از جمله غافلین تو را ننویسند.
یادمان نرود که مولایمان علی علیه السلام فرمود ارزش هر کس به اندازه همت اوست. بعضی در موضوع تبلیغ و ارشاد خلق در تلاش اند که فقط خانواده خود را تربیت
ص:95
صحیح کنند و بعضی در مقام اصلاح همسایگان و محله خودندو بعضی همت را عالی تر قرار داده و می خواهند یک شهر و یک استان و عده ای هم یک کشور و مردمش را و بلکه دنیا را از تباهی و فساد رهایی بخشند. ارزش هر کدام آنها به اندازه همتشان می باشد.
2-راستی و صداقت هر کس به قدر جوانمردی اوست:
بزرگوری به این است که انشان ظاهر و باطنش یکی باشد با خدا و بندگان او به صدق در گفتار و عمل برخورد کند این حالت درجات دارد هر چه مرتبه آن بالا باشد درجه جوانمردی و بزرگواری بالاتر است درباره راستی و صداقت با خداوند تبارک و تعالی در قرآن شریف می خوانیم:
طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَکَانَ خَیْرًا لَهُمْ (1)
راه خدا اطاعت و گفتار نیکو است زمانی که فرمان خدا قطعی می شود اگر کلام خدا را تصدیق کنند و با خدا صادق باشند برای آنها از هر چیز بهتر است.
رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا(2)
مردانی هستند که به پیمان خویش با خداوند متعال صادقند بعضی از ایشان با تعهد خویش بسر برده (به لقاء الله نایل شده اند) و بعضی از ایشان منتظرند برای هر چیزی میزانی هست و هر چیزی را با ابزاری معین وزن می کنند معمولا مایعات را با لیتر وزن می کنند برای تعیین عرض و طول از متر استفاده می شود جمادات را نوعا با گرم و کیلوگرم می سنجند حرارت و برودت را با میزان الحراره تعیین می نمایند و ایمان و جوانمردی را با میزان صدق و راستی می سنجند. صداقت افراد نشان می دهد که تا چه اندازه بزرگوار و مومن اند.
3-شجاعت هر کس به قدر حمیت و ننگ داشتن از بدنامی است:
چه ارتباطی بین شجاعت و تعصب صحیح و ننگ از بدنامی وجود دارد؟
کسی که به استقلال مملکت و سرزمین خود و حفظ ناموس و مقدساتش تعصب و حمیت دارد و نمی خواهد ننگ ذلت را بپذیرد آدم شجاعی است و شجاعت خود را
ص:96
در میدان کارزار با کسانی که قصد سوء نسبت به آب و خاک کشورش دارند و یا قصد تعرض به ناموس و عقاید دینی او دارند نشان می دهد و گاه تا مرز شهادت از آنچه که برشمردیم دفاع می کند. تعصب چیز خوبی نیست مگر در مواردی که ذکر شد و یا برای حفظ ارزش های انسانی و معنوی به این خطبه مولایمان علی علیه السلام دقت کنید.
فإن کانَ لابُدَّ مِنَ العَصَبِیَّهِ فلْیَکُن تَعَصُّبُکُم لِمَکارِمِ الخِصالِ ، ومَحامِدِ الأفعالِ ، ومَحاسِنِ الاُمورِ ، الّتی تَفاضَلَت فیها المُجَداءُ والنُجَداءُ مِن بُیوتاتِ العَرَبِ ، ویَعاسیبُ القَبائلِ ، بِالأخلاقِ الرَّغیبَةِ ، والأحلامِ العَظیمَةِ ، والأخطارِ الجَلیلَةِ ، والآثارِ المَحمودَةِ . فتَعَصَّبوا لِخِلالِ الحَمدِ مِنَ الحِفظِ لِلجِوارِ ، والوَفاءِ بِالذِّمامِ ، والطَّاعَةِ لِلبِرِّ ، والمَعصِیَةِ لِلکِبرِ ، والأخذِ بِالفَضلِ ، والکَفِّ عَنِ البَغیِ ، والإعظامِ لِلقَتلِ ، والإنصافِ لِلخَلقِ ، والکَظمِ لِلغَیظِ ، واجتِنابِ الفَسادِ فی الأرضِ. (1)
و اگر ناچارید از تعصب ورزیدن پس تعصب خود را د رکسب مکارم اخلاق و کارهای پسندیده و امور شایسته به کار بندید که باعث مجد و شرف و عظمت عرب و روسای قبایل بود و این برتری به علت دارا بودن اخلاق پسندیده و عقل های بزرگ و کارهای عظیم و برخورداری از منزلت و آثار ستوده بود پس برای خصلت های پسندیده تعصب نمایید از قبیل رعایت حقوق همسایه ووفای به عهد و فرمانبری از نیکان و نافرمانی از متکبران و به دست آوردن فضیلت و خودداری از ستمگری و بزرگ شمردن قتل نفس و انصاف درباره خلق خدا و فرو بدن غیظ و پرهیز از فساد روی زمین
4-عفت هر کس به اندازه غیرت اوست:
انسان غیرتمند حاضر نیست پاکدامنی خود و خانواده اش مخدوش شود بنابراین با تمام مظاهر فساد و هر آنچه سبب می شود به عفاف صدمه وارد کند ستیز می نماید.
در صد عفت افراد به اندازه درصد غیرت آنهاست هر چه برخورداری از غیرت در
ص:97
آن ها ضعیف باشد پاکی و عفاف نیز در آنها ضعیف است
امام صادق علیه السلام میفرمود:
اِنَّ اللهَ تبارَکَ و تعالی غیُورٌ یُحِبَّ کُلَّ غیورٍ و لِغیرتِهِ حَرَّمَ الفواحِشَ ظاهِرها وَ باطِنَها (1)
خدای تبارک و تعالی غیرتمند است و هر غیرتمندی را دوست می دارد و از غیرتمندی اوست که زشتکاری ها را پیدا و ناپیدا حرام فرموده است.
نتیجه آنکه هر مومنی که از حرام و فحشاء خود و خانواده اش را بر حذر بدارد عفیف است و غیرتمند
چهل و پنجم- الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ وَ الْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْیِ وَ الرَّأْیُ بِتَحْصِینِ الْأَشرَارِ:
پیروزی در دوراندیشی است و دوراندیشی در به کار انداختن رای و به کار انداختن رای در نگاهداشتن اسرار است
جمله های فوق امام علیه السلام را بهتر است از آخر مورد توجه قرار دهیم. بگوییم حفظ اسرار سبب به کار انداختن رای و دوراندیشی است و در کل رسیدن به پیروزی است حزم در لغت به معنای ثبات پایداری قاطعیت زمام کار را به دست گرفتن آمده است انسان موفق و پیروز کسی است که عزم خود را جزم کند و با اراده ای محکم و با حفظ اسرار کارش را دنبال کند تا بتواند به اهداف مقدس خویش نایل آید. اگر حزم را در بیان امام علیه السلام به دوراندیشی معنا کردیم بدین منظور است که دوراندیشی با احساسی عمل کردن و شتاب برای انجام کارها مغایرت دارد. فرد دوراندیش عواقب کار را بررسی می کند فریب راهزنان و کلاهبرداران را نمی خورد و با تامل و دقت اهداف خود را دنبال میکند. یکی از علل ورشکستگی های اقتصادی و یا ناموفق بودن در کارها ندیدن آینده و
ص:98
دیدن ظاهر و حال کار است و تحت تاثیر احساسات قرار گرفتن والا اگر کسی آینده نگر باشد و فریب چرب زبانی افراد سودجو را نخورد و طمع رسیدن به ثروت را کنار بگذارد هیچ گاه گرفتار انهدام زندگی و از دست دادن موفقیت شغلی و کسب خویش نخواهد شد.
چهل و ششم-احْذَرُوا صَوْلَةَ الْکَرِیمِ إِذَا جَاعَ وَ اللَّئِیمِ إِذَا شَبِعَ:
از شدت عمل جوانمرد آنگاه که گرسنه است و از حمله انسان پست وقتی سیر است پرهیز کن.
برای شناخت انسان بزرگوار و پست عملکرد آنها کافی است بزرگوار در هنگام گرسنگی عزت نفس به خرج می د هد و زیر بار زور و ظلم نمی رود و در نهایت قدرت ایستادگی می کند و آدم پست و لئیم وقتی سیر می شود به جان مردم می افتد و عربده جویی می کند.
در تقسیم بندی ملت ها معروف است که اقوامی در دنیا هستند به خاطر داشتن امکانات مادی و از روی سیری معرکه گردان اکثر آشوب ها و آدم کشی ها و جنایت ها می شوند همان ملت های پست فطرت وقتی گرسنه باشند آزارشان به هیچ کسی نمی رسد و مثل موش در لانه های خود فرو می روند و قدرت هیچ کاری را ندارند. هم اینک که این جملات را می نویسم دقیقا به صورت زنده و آشکار بیان مولایم علی علیه السلام را لمس می کنم که انسان های پست پولدار آن هم پولدارانی که بدون زحمت از زیر پایشان سرمایه دار شده اند اغلب جنایات منطقه و قتل و کشتارها را هزینه می کنند چون سیرند.
چهل و هفتم- قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِیَّةٌ فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَیْهِ:
دل های انسان ها نسبت به هم رمنده است پس هر کس با این دل ها الفت گیرد به
ص:99
او رو می کنند.
ره راه کردن دل ها و الفت بین آنها مهربانی است گاه یک بزرگ خانواده باعث می شود تشتت و جدایی بین اقوام و فامیل را به کانون گرم و با محبتی وصف ناشدنی تبدیل کند.
قرآن در تقسیم بندی افرادی که سزاوار کمک مالی هستند ازجمله می فرماید:
و الموَلَّفَهِ قُلُوبُهُم (1)
آن هایی که برای جلب دلهایشان اقدام میشود.
معلوم می شود که اسلام بوده ای را اختصاص داده برای تحبیب قلوب و نزدیک کردن دل ها به یکدیگر. از آنجایی که انسان بنده احسان است اگر کسی را مورد لطف و عنایت خویش قرار دهیم خود به خود در نهاد او بذر محبت پاچیده ایم.
همان گرامی فرمود:
المومِنُ مالوفٌ وَ لا خیَر لِمَن لا یالِفُ و لا یُولَفُ (2)
مومن اهل الفت بخشیدن با مردم است و هر آنکس که با مردم الفت نگیرد و مردم با او الفت نگیرند خیری در او نیست.
چهل و هشتم- عَیْبُکَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَکَ جَدُّکَ:
عیب تو پوشیده است تا مادامی که روزگار باتو هماهنگ باشد.
وقتی ورق برمیگردد و زمانه به نفع افراد رقم نمی خورد هر آنچه از عیب ها که مخفی داشتند آشکار می گردد البته این تغییر و تحول جبر نیست بلکه در اکثر موارد به خاطر افراطی گریها و گستاخی ها اتفاق می افتد و الا خدای ستارالعیوب تا مادامی که بندگانش تظاهر به فسق و فجور نکنند عیوبشان را فاش نمی کند.کسانی سعادت یارشان نمی شود و روزگار با آنها هماهنگ نیست حتما خود عامل این بی سعادتی و برگشتن روزگار به ضررشان بوده اند چون آدم درستکار عیبی
ص:100
ندارد که آشکار شود اگر چه چرخ زمان به نفع آنها رقم نخورد وپاکدلان را از روز حساب چه باک و نبود هماهنگی روزگار برای آدمهای متقی و خوب گاه امتحان الهی و سبب ارتقاء درجه و رفعت مقام است و مهم آن است که نظر پروردگار برنگردد والا برگشتن روزگار خیلی مهم نیست.
چهل و نهم- أَوْلَی النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَی الْعُقُوبَةِ :
سزاوارترین مردم برای عفو کردن تواناترینشان به هنگام کیفر دادن هستند.
در آن هنگام که همه اختیارات برای گرفتن انتقام در دست ماست و هیچ مانعی برای کیفر دادن به افراد وجود ندارد گذشت سزاوارتر است.
بر همین اساس همان بزرگوار می فرمود:
کُن عَفُوّاً فِی قُدرَتِک جَوادٌ فِی عُسرَتِک موَثّراً مَعَ فاقَتِک یَکمَل لَکَ الفَضل (1)
زمانی که قدرت داری با گذشت باش و در زمان تنگدستی بخشنده و در عین نیازمندی ایثارگر تا فضل تو به کمال برسد.
فرزند بزرگوارش امام حسین علیه السلام نیز فرمود:
اِنَّ اعفَی النّاس مَن عَفا عِندَ قُدرَته (2)
با گذشت ترین مردم کسی است که در زمان قدرت داشتن گذشت کند.
پنجاهم- السَّخَاءُ مَا کَانَ ابْتِدَاءً فَأَمَّا مَا کَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَیَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ:
سخاوت آن است که بی درخواست بخشیده شود و آنچه با درخواست بخشیده شود یا از روی شرم و یا از ترس شنیدن سخن زشت می باشد.
چیزی که از روی حفظ موقعیت اجتماعی و اینکه مبادا به آدم توهین و جسارتی شود بخشیده شود عنوان حب ذات دارد و درمرتبه پایین منزلت و رتبه است گرچه
ص:101
نامش انفاق و احسان باشد.
هنر اینجاست که شخص قبل از اینکه مستحق واقعی نه آن هایی که حرفه ای هستند و کارشان تکدی گری است درخواست کند نیازش را برطرف کنیم تا کارمان مصداق سخاوت باشد. سیره اهلبیت علیه السلام به این طریق بود که تلاش می کردند آبروی افراد نیازمند محفوظ بماند و شان و عزتشان زیر سوال نرود. مردی از صحرانشینان عرب وارد مدینه شد و سراغ بهترین شخصی را از نظر جود و کرم گرفت. به او گفتند گمشده ات حضرت حسین علیه السلام است. داخل مسجد شد و حضرت را در حال نماز مشاهده کرد در کنار امام علیه السلام قرار گرفت و نیاز خود را در چند بیت شعر بیان کرد. امام حسین علیه السلام از مسجد به خانه آمد و به قنبر فرمود: آیا از مال حجاز چیزی باقی مانده؟عرض کرد بله چهل هزار دینار امام علیه السلام فرمود: همه را بیاور کسی هست که از ما سزاوارتر است و به آن محتاج می باشد حضرت حسین علیه السلام درب خانه را نیمه باز کرد و پولها را به اعرابی داد و بی شک منظور آن بزرگوار از این عمل آن بود که چشم اعرابی به چشم او نیفتد و خجالت نکشد اعرابی پول ها را گرفت و گریه کرد و گفت: مگر کم عطا کردی که چنین می کنی؟ می گریم که چگونه این دست های پربرکت و بخشنده زیر خاک خواهد رفت. (1)
عقل و نادانیو ادب خانوادگی و مشورت:
پنجاه و یکم- لَا غِنَی کَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ کَالْجَهْلِ وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ لَا ظَهِیرَ کَالْمُشَاوَرَةِ:
هیچ بی نیازی همانند عقل نیست و هیچ نداری مانند نادانی نمی باشد و هیچ ارثی ارزشمندتر از ادب خانوادگی نیست و هیچ پشتیبانی همانند مشورت نمی باشد.
ص:102
1-هیچ بی نیازی مثل عقل نیست
اکثر نیازها به کمک عقل برطرف می شود علم و دانش با به کار گرفتن عقل حاصل می گردد توسعه اقتصادی و تشکیل سرمایه در پرتو اندیشیدن واقع می شود کاربرد عقل آنقدر زیاد است که نمی توان آن را در یکی دو مساله خلاصه کرد نعمت عقل از ارزشمندترین نعمت های الهی است اگر درست تحت تربیت انبیاء و رهبران دینی که وصل به وحی و کلمات الهی هستند قرار گیرد محیط به زمین و زمان و حتی عالم بالا وملکوت این جهان خواهد شد. عقل سلیم و پرکار تمام حجاب ها را می درد و خود را از تنیده های این دنیای خاکی رهایی می دهد و به عالم نور و پاکی راه می ایبد. چون عقل نورافشان است و هر کجا که تاریک باشد روشن می کند.
رسول الله علیه السلام فرمود:
مَثَلُ العَقلِ فی القَلبِ کَمَثَلِ السِّراجِ فِی وَسَطِ البَیت (1)
مثل عقل در دل انسان مثل چراغ در خانه است
و شبیه کلام امام علیه لاسلام از فرزند بزرگوارش امام حسن علیه لاسلام نقل شده که فرمود:
لا غِنی اَکبَرُ مِنَ العَقل (2)
هیچ ثروتی بالاتر از خردمندی نیست.
2-هیچ نداری مانند نادانی نیست:
فقر فرهنگی در بین همه موارد فقر جزو پرضررترین است چون با سایر موارد فقر مثل کمبود مواد خوراکی و پوشاک و مسکن می تواند به سختی گذراند اما فقر فرهنگی یعنی نادانی چنان خساتی به انسان وارد می کند که سبب نابودی دنیا و اخرت می گردد.
نادان نه دنیا دارد و نه آخرت به این آیه توجه کنید:
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ
ص:103
بعضی از مردم خدا را فقط با زبان عبادت می کنند وقتی خیری به آنها می رسد اطمینان پیدا می کنند و هنگامی که گرفتار ناراحتی ها می شوند از دین برگشته و منقلب می شوند در نتیجه در د نیا و آخرت زیانکار می گردند این است زیان اشکار
3-هیچ ارثی ارزشمند تر از ادب خانوادگی نیست:
پدر و مادر اگر انواع و اقسام از ملک و زمین و ساختمان و جواهرات و نقدینه برای فرزندان به ارث بگذارند از نظر ارزش گذاری قابل مقایسه با یک صفت حمیده و اخلاق پسندیده ای نیست که به فرزندشان منتقل کرده و او را تربیت نموده اند. ارث مادی رفع حاجت های مادی را می کند مگر آنکه همان ارث در مسیر خدمت به خلق خدا و کرامت انسانی مصرف شودو البته باز موضوع ادب صحیح فرزند مطرح می شود زیرا اگر ادب خانوادگی نباشد هیچ گاه حتی چنین اتفاقی نمی افتد در بیان امام علیه السلام رسالت بزرگ پدرها و مادرها مشخص می شود که از همان دوران حمل و شیر دادن و طفولیت و نوجوانی باید نقش تربیتی خود را به احسن وجه درباره فرزندان اجرا نماید.
همان بزرگوار درباره فرزند خود می فرماید:
فَبادَرتُکَ بِالاَدَبِ قَبلَ اَن یقسُوَ قَلبُکَ وَ یشتَغِل لُبُّکَ (1)
من تلاش کردم که تو را ادب کنم قبل از آنکه دلت قساوت یابد و عقلت مشغول شود.
4-هیچ پشتیبانی همانند مشورت نمی باشد:
انسان برای انجام کارها غیر از عقل خود نیاز عقل های منفصل دارد و باید تجربه و اندیشه دگیارن برای پیشبرد مقاصد خویش استفاده کند در مشورت خوبی هایی نهفته است که ما را از حوادث تلخ و ناگوار بیمه می کند. اینکه اصل مشورت پشتوانه شایسته ای است جای تردید وجود ندارد اما طرف شور هم باید شرایطی داشته باشد که به طور واقعی امدادگر باشد نه آنکه کار را بدتر از این که هست بنماید.
ص:104
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به امیرالمومنین علی علیه السلام سفارش می کرد:
لا تشاور جباناً فإنّه یضیق علیک المخرج ، ولا تشاور البخیل فإنّه یقصر بک عن غایتک ، ولا تشاور حریصاً فإنّه یزین لک شرّها (1)
با ترسو مشورت مکن زیرا او راه حل مشکل را بر تو تنگ می کند و با بخیل مشورت مکن زیرا او تو را از هدف باز می دارد و با آدم حریص مشورت مکن زیرا او آزمندی را د رنظرت نیکو جلوه می دهد.
سوال پس با چه کسی مشورت کنیم؟ با آنکه فهمیده و داناست و خیرخواه دیگران است همان گرامی فرمود:
مشاوَرَهُ العاقِل النّاصِحُ رُشدٌ و یُمنٌ و توفیقٌ مِنَ الله (2)
مشورت کردن با آدم عاقل خیرخواه مایه هدایت و میمنت است و توفیقی از جانب خداوند.
پنجاه و دوم- الصَّبْرُ صَبْرَانِ صَبْرٌ عَلَی مَا تَکْرَهُ وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ:
صبر دو گونه است صبر بر آنچه نمی پسندی و صبر از آنچه دوست می داری.
شکیبایی در برابر مصائب و ناملایمات روشن است اما صبر از آنچه مورد علاقه ماست قابل دقت بیشتر است انسان خواسته هایی دارد که شدیدا مورد علاقه اوست برای رسیدن به آن خواسته ها اگر استقامت و شکیبایی نباشد هرگز به مقصد نمی رسد کسی که دوست دارد به درجات بالای علمی برسد صبر حرف اول را می زند والا در همان مراحل اول عقب نشینی می کند ومتوقف می شود در سایر مسائل نیز این چنین است انبیا و امامان معصوم علیه السلام بزرگترین هدفشان اصلاح امت و ارشاد خلق خدا بود اگر آن بزرگواران صبوری نمی کردند هم اینکه این دین پاک و معارف الهی در اختیار ما نبود.
امام رضا علیه السلام توصیه می فرمود:
ص:105
اَمَّا السُنَّهُ مِن ولیِّهِ فالصَّبرُ فی البَاساء و الضَّرء (1)
آن روشی که باید از امامان خود بیاموزید صبر در برابر سختی ها و ناملایمات است در راس همه انبیاء و اولیاء وجود نازنین حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم است او برای هدایت مردم آنقدر اذیت شد که فرمود هیچ پیامبری را مثل من اذیت نکردند. (2) ولی با این همه حضرت پایداری کرد و از خداوند می خواست که امتش را هدایت کند و تا آخرین نفس دست از ارشاد خلق برنداشت.
پنجاه و سوم- الْغِنَی فِی الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِی الْوَطَنِ غُرْبَةٌ:
بی نیازی و توانگری در غربت وطن محسوب می شود و فقر و تنگدستی در وطن به منزله بودن در غربت است.
در روایات گاهی از فقر و نداری مذمت شده و تعبیر به مرگ بزرگ گردیده و گاهی از مثل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده:
الفَقرُ فَخری و بِهِ اَفتَخِرُ (3)
فقر افتخار من است و به آن می بالم.
جمع بین روایات این است که فقر و ثروت هر کدام به جای خود نعمتی الهی هستند که خداوند با توجه به مصلحت افراد به آنها می دهد. حالا اگر مولایمان علی علیه السلام می فرماید ثروت در غربت وطن و فقر در وطن غربت است اثر وضعی آن را بیان می کند پس اگر کسی به ثروت طغیان نکند و در فقر صبوری نماید ضرر نخواهد کرد ولی به طور طبیعی تاثیر نداری همان است که حضرت فرموده.
ص:106
پنجاه و چهارم- الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا یَنْفَدُ:
قناعت ثروتی است که از بین نمی رود.
ثروت ها با اتفاقات شیرین و تلخ زندگی بر باد می روند و گاهی به آخر نمی رسند تنها ثروتی که تا پایان عمر از بین نمی رود قناعت است انسان قانع همیشه توانگر و چون سرو سربلند است صفت گرانقدر قناعت باعث می شود تن به خواری و ذلت ندهد و روی به این و آن نیندازد و عزت نفس و آزادگی خویش را حفظ کند وقتی از قناعت از امام رضا علیه السلام پرسش شد فرمود:
القَناعَةُ تَجتَمِعُ إلی صیانَةِ النفسِ و عِزِّ القَدرِ ، و طَرحِ مُؤَنِ (مَؤونَة) الاستِکثارِ ، و التَّعبُّدِ لأهلِ الدنیا ، و لا یَسلُکُ طَریقَ القَناعَةِ إلاّ رجُلانِ : إمّا مُتَعَلِّلٌ (مُتَعبِّدٌ) یُریدُ أجرَ الآخِرَةِ ، أو کریمٌ مُتَنزِّهٌ عَن لِئامِ الناسِ (1)
قناعت باعث خویشتن داری و عزت نفس و راحت شدن از زیاده خواهی و بندگی در برابر دنیاپرستان است راه قناعت را جز دو کس طی نمی کنند: یا عبادت پیشه ای که خواهان مزد آخرت است یا بزرگواری که از مردمان فرومایه دوری می کند.
پنجاه و پنجم- الْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ:
ثروت ریشه شهوت ها و خواهش هاست.
چگونه مال و ثروت ریشه شهوت ها می شود؟ وقتی که نوع درآمدها غیرشرعی و حرام و مصرف نیز حرام می گردد.
افراد کم ظرفیت همین که صاحب مال و امکانات مادی می شوند سر به طغیان زده و برای اشباع غرایز و خواهش های نفسانی خویش دست به هر کاری می زنند. چند چیز است که مستی و غرور می آورد قدرت، علم، مکنت و ثروت. مگر آنکه صاحبان قدرت و علم و مکنت و ثروت خود را تهذیب کرده و همه این چیزها را
ص:107
اعتباری و عاریه بدانند و به این باور رسیده باشند که هیچ کدام ماندگار و جاوید نیستند. علم که بهترین آنهاست گاه در همین دنیا در زمان زنده بودن انسان مثل قدرت و ثروت از آدم گرفته می شود.
و مِنکُم مَن یُرَدُّ اِلی اَرذَلِ العُمُرِ لِکَی لا یَعلَمَ بَعدَ عِلمٍ شیئاً اِنَّ اللهَ عَلیمٌ قَدیر (1)
خداوند بعضی از شما را به پست ترین مراتب عمر انسان می رساند تا آنجا که تمام دانشی را که فرا گرفته فراموش می کنند خداوند آگاه و مقتدر است.
امام علیه السلام در جای دیگر می فرماید:
المالُ وَ بالٌ علی صاحِبِه الّا ما قَدَّمَ مِنهُ (2)
مال برای صاحب مال و بال است مگر آنچه که برای آخرتش پیش فرستد.
پنجاه و ششم-مَنْ حَذَّرَکَ کَمَنْ بَشَّرَکَ:
کسی که تو را از بدی ها پرهیز می دهد همانند کسی است که ترا به خوبی ها مژده می دهد.
ترساندن از عذاب الهی و بشارت به رحمت پروردگار مقدس ترین کار است چرا که کار انبیاء و در راس آنها رسول مکرم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و اله و سلم می باشد.
یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا (3)
ای رسول خدا ما تو را فرستاده ایم تا شاهد بر رفتار مردم و بشارت دهنده و بیم رسان باشی.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم خود فرمود:
اَمَّا النَّذیُر فَاِنّی نَذیرٌ بِالنّارِ مَن عصانِی و اَمَّا البَشیرُ فَاِنّی اُبَشِّرُ بالجَنَّهِ مَن اطاعَنِی (4)
ص:108
اما نذیر به تحقیق که من کسانی را که نافرمانیم کنند از آتش دوزخ می ترسانم و اما بشیر به تحقیق که من کسانی را که اطاعتم کنند مژده بهشت می دهم.
امام علیه السلام در فرمایش خودشان به ما می فهماند که بیم دهنده از آتش دوزخ دلسوز ماست و با مژده دهنده به بهشت تفاوتی ندارد. پس باید نصایح کسانی که ما را انذار می نمایند از جان و دل بپذیریم که به خیر ماست. البته شخص ناصح و بیم دهنده آن وقت موفق در کار خویش است که شنونده اهل دل و خشیت باشد و گوش شنوا داشته باشد.
إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرُ مَنْ یَخْشَاهَا (1)
همان تو (ای رسول) ترساننده کسی هستی که اهل خشیت و ترس از خداست.
پنجاه و هفتم- اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّیَ عَنْهُ عَقَرَ :
زبان گزنده درنده ای است که اگر به حال خود گذاشته شود می درد.
همه اعضا و غرائز را باید کنترل کرد ولی زبان را بیشتر زیرا که سایر اعضا و غرائز به وسیله زبان به خطا و لغزش کشیده می شوند.
اغلب اختلافات خانوادگی و اجتماعی از هرزه گویی و آزادی زبان ایجاد می شود و گاه به تعبیر امام علیه السلام اللِّسانُ سَبُعٌ زبان درنده خویی می کند و جامعه ای را به آشوب می کشد و باعث فتنه می شود.
همان گرامی فرمود:
رُبَّ لَغوٍ یَجلِبُ شرَّاً (2)
چه بسا سخن لغو و بیهوده ای که شر به پا می کند.
پس به طو ر جدی باید زبان را حبس کرد و فقط در مواقع ضروری آزادش نمود. همان بزرگوار فرمود:
ص:109
صلاحُ الاِنسانِ فِی حبسِ اللِّسان (1)
صلاح انسان در زندانی کردن زبان است.
مردی در محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حرف زدن زیاده روی کرد و بیهوده گفت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: چند چیز در برابر زبان تو حاجت و مانع است؟ عرض کرد لبانم و دندان هایم فرمود: همین مقدار نمی تواند جلوی زیاده روی در سخن را بگیرد؟ (2)
پنجاه و هشتم- الْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّسْبَةِ:
نیش و آزار زن شیرین است
از آنجایی که خداوند زن را موجودی لطیف و عاطفی آفریده و مهر مادری زبانزد خاص و عام است به جز عده معدودی که در اثر تربیت غلط و عقده های روانی موجوداتی خطرناک هستند و گرفتار قساوت قلب اکثریت بانوان و جنس زن مهربان و اهل عطوفت می باشند و اگر گاهی در گفتار و رفتار نیش و آزاری بزنند زهرآگین نیست و طبق فرمایش امام علیه السلام شیرین است.
پنجاه و نهم- إِذَا حُیِّیتَ بِتَحِیَّةٍ فَحَیِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا وَ إِذَا أُسْدِیَتْ إِلَیْکَ یَدٌ فَکَافِئْهَا بِمَا یُرْبِی عَلَیْهَا وَ الْفَضْلُ مَعَ ذَلِکَ لِلْبَادِئِ:
اگر کسی به تو سلام کرد تو با سلامی گرمتر پاسخش ده و اگر کسی به تو احسانی کرد پاداشش را فزونتر کن و فضیلت از آن کسی است که آغازگر نیکی است.
بخش نخست کلام امام علیه السلام برگرفته از آیه هشتاد و شش سوره مبارکه نساء است خداوند تبارک و تعالی میفرماید وقتی مخاطب تحیت و سلام دیگری قرار می گیرید پاسخ را زیباتر و کامل تر دهید مثلا اگر کسی گفت سلام علیکم شما
ص:110
بگویید علیکم السلام و رحمه الله و اینکه امام علیه السلام در ادامه می فرماید: اگر کسی به تو احسانی کرد پاداشش را فزونتر کن و فضیلت از آن کسی است که شروع کننده کار نیک است بی ارتباط با بحث سلام نیست که یکی از موارد پیشقدم شدن در کار خیر است بر همین اساس بیشترین ثواب از آن آغازگر سلام است همانطور در هر احسان و نیکی با دیگران شروع کننده فیض بشتر می برد.
همان بزرگوار درباله سلام می فرمود:
السَّلامُ سَبعُونَ حَسَنَهً تِسعَهٌ و سُّتون لِلمُبتَدی و واحِدَهٌ لِلرّادِّ (1)
سلام هفتاد ثواب دارد که شصت و نه تای آن برای سلام کننده است و یکی برای جواب دهنده
در تقدیم هدایا و احسان به دیگران نیز چنین است چه زیباست که ما همیشه منتظر نمانیم تا برای ما هدیه بیاورند تا جبران کنیم و اگر نیاوردند انگیزه ای برای دادن هدیه نداشته باشیم بلکه برعکس تلاش کنیم همواره آغازگر باشیم و بهتر است که انتظار جبران هم نداشته باشیم.
شصتم- الشَّفِیعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ:
میانجی و شفاعت کننده برای کسی که جویای چیزی است به منزله بال است.
بعضی از افراد جامعه برای گرفتن حق خود قدرت بیان و اقامه و دلیل ندارند باید آنها را کمک کرد و میانجی شد تا به حق قطعی خود برسند.
نقش شفاعت که بحث مبسوطی را می طلبد در جهان آخرت بیشتر به منزله بال است چون اگر شفاعت محمد و آل محمد علیهم السلام نباشد اکثر خوبان عالم در صحنه قیامت لنگند و اسیر و با شفاعت است که بال پرواز به سوی بهشت را پیدا می کنند.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
ما اَحَدٌ مِن الاَوَّلینَ و الآخِرینَ اِلاّ و هُوَ یَحتاجُ الی َشفاعَهِ محمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم یومَ القِیامَهِ (2)
ص:111
هیچ کس از اولین و آخرین انسان ها نیست مگر آن که به شفاعت محمد صلی الله علیه و آله در روز قیامت نیاز دارد. اما چه ارزشمند است میانجی کار خیر شدن و کار راه اندازی مردم در دنیا که سبب می شود آنکه کارش انجم گرفت از صمیم دل و اعماق جان میانجی و شفیع را دعا کند و بیاییم کاری کنیم که همواره پشت سر دعاگو داشته باشیم و نه نفرین کننده که دل شکسته هم دعایش و هم نفرینش سریع الاستجابه است.
شصت و یکم-أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ:
مردم دنیا همچون سوارانی هستند که در خوابند و به سرعت آنها را می رانند.
خواب غفلت از هر نوع خوابی انسان را بیشتر بی خبر از اطراف خود می کند چون در خواب های معمولی با سر و صدا و برخورد فیزیکی به بدن از خواب بیدار شده و متوجه اطراف خود می شویم ولی در خواب غفلت همان طور که مولایمان فرمود به سرعت ما را می برند و عمر به پایان می رسد و بیداری در کار نیست.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
النّاسُ نِیامٌ اِذا ماتُوا اِنتَبَهوا أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ بحار ج5ص134أَهْلُ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ یُسَارُ بِهِمْ وَ هُمْ نِیَامٌ
مردم خوابند وقتی می میرند بیدار می شوند.
شصت و دوم- فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ:
از دست دادن دوستان باعث غربت انسان می شود.
انسان تنها و کسی که مردم حاضر نیستند به خاطر بداخلاقی و رفتارهای ناهنجارش با او پیوند دوستی برقرار کنند غریب و بی کس است و البته این غربت حق چنین افراد است.
ص:112
انسان تنها و کسی که مردم حاضر نیستند به خاطر بداخلاقی در رفتارهای ناهنجارش با او پیوند دوستی برقرار کنند غریب و بی کس است و البته این غربت حق چنین افراد است کسی که حاضر نیست کوچکترین قدمی در رفع حوائج مردم بردارد و حتی از پاسخ سلام بخل می ورزد استحقاق غربت را دارد و این ظلمی است که خود در حق خویش کرده و الا انسان از نظر ساختمان خلقت موجودی اجتماعی می باشد کلمه انسان از انس و محبت به دیگران گرفته شده پس کسی که اهل انس و رفاقت با دیگران نیست از کرامت انسانی به دور است.
همان بزرگوار فرمود:
المَوَدَّهُ قَرابَهٌ مُستَفادَهٌ (1)
دوستی خویشاوندی ای است به دست آوردنی گاهی بعضی از دوستان از خویشاوندان به انسان مهربان تر و نزدیکترند.
امام باقر علیه السلام برای جلب دوستان و بیرون رفتن از غربت می فرمود:
البِشَرُ الحَسَنُ و طلاقَهُ الوَجهِ مکسَبَهٌ لِلمُحَبَّهِ وَ قُربَهٌ مِنَ الله(2)
چهره شاد و روی باز وسیله جلب دوستی و مایه تقرب به پروردگار است
شصت و سوم-فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَی غَیْرِ أَهْلِهَا:
روا نشدن حاجت آسانتر است از اینکه از آدم نااهل چیزی درخواست شود.
از نااهل چیزی نخواهید زیرا یا شما را می شکند و یا حاجت شما را برآورده نمی سازد نااهل یعنی کسی که از کرامت و شرافت انسانی محروم است دارای صفت رذیله بخل و خساست است از نظر خانوادگی بی هویت و بی شخصیت است.
همان بزرگوار در منشور بین المللی خویش یعنی نامه به مالک اشتر می نویسد:
وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیَاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَةِ فَإِنَّهُمْ أَکْرَمُ أَخْلَاقاً وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً وَ أَقَلُّ فِی الْمَطَامِعِ إِشْرَافاً وَ أَبْلَغُ فِی عَوَاقِبِ
ص:113
الْأُمُورِ نَظَراً (1)
ای مالک: مردان با تجربه و عفیفی که از خانواده های شریف بوده به حریم مقدس اسلام زودتر قدم گذارده اند به کارمندی اداریت انتخاب کن زیرا آنان اخلاقی کریمانه و روشی پسندیده تر دارند و نیز اهل طمع نبوده و دوراندیش هستند. مسئله اصالت و نهادینه بودن صفات برجسته انسانی آنقدر پراهمیت و قابل ملاحظه است که می تواند سرنوشت یک ملتی را تغییر دهد همان طور که اگر مملکت دست نااهلان و آدم های پست بیفتد مردم تباه و منابع و ذخائرش نابود خواهند شد. پس از نااهل درخواست نکردن بهتر از آن است که حاجت انسان برآورده نگردد.
امام بزرگوار علیه السلام در جای دیگر فرمود:
عَلَیکُم فی طَلَبِ الحَوائِجِ بِشِرافِ النُّفوسِ، ذَوی الاُصولِ الطَّیِّبَةِ ؛ فَإِنَّها عِندَهُم أقضَی، و هِیَ لَدَیکُم أَزْکی.(2)
حوائج خود را از مردم شریف النفس و با ریشه پاک طلب کنید زیرا حوائج نزد آنها بهتر روا می شود و پاکیزه تر صورت می گیرد.
شصت و چهارم-لَا تَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِیلِ فَإِنَّ الْحِرْمَانَ أَقَلُّ مِنْهُ:
ز بخشیدن اندک شرم نداشته باش که محروم کردن اندک تر از آن است
سائل را نباید رد کرد مگر آنکه کار سائل تکدی گری باشد و بخواهد با فریب خلق ثروت اندوزی کند وعطای خلق را برای خود و خانواده اش استفاده نکند. ممکن است بعضی واقعا امکانات آن را نداشته باشند تمام درخواست سائل را برآورده کنند مولایمان علی علیه السلام می فرماید همان مختصر کمک و بی جواب نگه داشتن سائل بهتر از هیچ انفاق نکردن است بنابراین هر آنچه که مقدور است باید احسان کرد.
ص:114
وَ اَمَّا الساّئِلَ فَلا تَنهَر (1)
ای رسول ما سوال کننده را از خود مران.
سائل و محروم که نمی توانند نیاز خود را برطرف کنند باید به اندازه توان به آنها کمک کرد. خداوند وقتی اوصاف اصل تقوا و ساکنین در بهشت را بیان می کند از جمله می فرماید:
وَفِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ(2)
در اموالشان حقی برای سائل و محروم بود.
شصت و پنجم- الْعَفَافُ زِینَةُ الْفَقْرِ وَ الشُّکْرُ زِینَةُ الْغِنَی
پاکدامنی، زینت نداری و شکر زینت دارایی است.
حفظ پاکدامنی در مواقعی که تنگدست می شویم بالاترین ارزش است چه بسا افرادی که در این امتحان رد می شوند و به خاطر فقر خودفروشی کرده و گاه دست به اعمال زشت می زنند.
فقر امتحان سختی است البته پاداش و مزد آن نیز بزرگ و گرانقدر است.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
ایُّما رَجُلٍ اشتَکی فَصَبَرَ واحتَسَبَ، کَتَبَ اللهُ لَهُ مِنَ الأجرِ أجرَ ألفِ شَهیدٍ(3)
هر کسی که به مشکل و نداری گرفتار شود و صبر کند و آنرا در راه خدا به شمار آورد خداوند اجر هزار شهید را برایش رقم زند.
امام علیه السلام در ادامه فرمود زینت دارایی شکر است.
مبادا آنکه د رناز و نعمت است از شکر پروردگار غافل شود که بی شک از او سلب نعمت خواهد شد کسی که در رفاه و آسایش است و خداوند تقدیر او را به داشتن
ص:115
مال و ثروت معین فرموده زیبایی کارش به این است که به طور دایم از خداوند منان سپاسگزاری کند و یک آن غفلت از شکر نداشته باشد زیرا که ناسپاسان محروم از نعمت می شوند و در جهان آخرت نیز عذاب دردناک در انتظارشان هست.
وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ(1)
و چون پروردگارتان اعلام کرد که اگر شکر نعمت به جا آورید نعمت ها را بیشتر خواهم کردو اگر ناسپاسی نمایید البته عذاب من سخت است.
شصت و ششم-یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلَا تُبَلْ مَا کُنْتَ:
اگر به آنچه که می خواستی نرسیدی از آنچه هستی نگران مباش.
امام علیه السلام روحیه امید به زندگی می دهد اگر آرزوهایت برآورده نشد به آنچه در اختیار داری امید داشته باشی و به وضع حال خود دل خوش کن.
دل نگرانی ها برای روح و روان انسان آسیب بزرگ است هم اینک که سلامتی هست و در مقام مقایسه با زیردستان وضع ما بهتر است چه جای نگرانی و اضطراب.
امام صادق علیه السلام سفارش فرمود:
اُنظُرْ إلی مَن هُو دُونَکَ فی المَقدُرَةِ و لا تَنظُرْ إلی مَن هو فَوقَکَ فی المَقدُرَةِ ، فإنّ ذلکَ أقنَعُ لکَ بما قُسِمَ لکَ (2)
به ناتوانتر از خودت بنگر و به توانگر از خویش منگر زیرا که این کار تو را به آنچه قسمت تو شده است قانع تر می سازد.
در ضمن وقتی امام علیه السلام می فرماید: به آنچه می خواستی نرسیدی می داند که این انسان آرزوهایش یکی و دو تا نیست و انتها ندارد. مردی به امام صادق علیه السلام شکایت کرد که طلب روزی می کند و به دست می آورد اما قانع نمی شود و نفسش بیشتر از آن از او می طلبد و عرض کرد: مرا چیزی بیاموزید که مشکلم را حل کند. امام صادق علیه السلام فرمود: اگر آن اندازه که کفایتت می کند تو را بی نیاز سازد کمترین
ص:116
چیز دنیا بی نیازت می سازد اگر آنچه تو را بس می کند بی نیازت نسازد همه دنیا هم تو را بی نیاز نمی گرداند.(1)
شصت و هفتم- لَا تَرَی الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً:
نادان را یا تندرو و یا کندرو می بینی.
افراط و تفریط در هر کاری نشان جهل و نادانی است و پایانش هم ندامت و پشیمانی است یکی از آفاتی که جامعه را به انحراف میکشاند آفت خروج از حد اعتدال در تمام زمینه هاست. در بین ملت ها امت اسلام دارای مکتبی معقول و متین است که با هر نوع تندروی و کندروی مخالف است.
وَکَذَلِکَ جَعَلْنَاکُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَکُونُوا شُهَدَاءَ عَلَی النَّاسِ(2)
این گونه شما را امتی میانه رو کردیم تا بر مردم گواه باشید.
بحث اعتدال آنقدر دامنه اش وسیع است که تمام اصول و فروع زندگی را در بر می گیرد که حقیر در این گفتار به فهرست بعضی از آن موارد بسنده می کنم:
اعتقادات، عبادات، کار و کوشش، انفاق و احسان و خدمت به دیگران، نظافت و مصرف آب، خوردن و آشامیدن، پذیرایی از میهمان و برپایی مجالس شادی و عزا، سخن گفتن، امیدو آرزو، ارتباطات خانوادگی و مردمی ورزش و تفریح ورود به سیاست!
شصت و هشتم-إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلَامُ:
هنگامی که عقل به کمال برسد گفتار کم گردد.
اولیاء خدا و سالکان الی الله معمولا کم حرف و گزیده گو هستند وقتی عقل تحت
ص:117
تربیت قرآن و عرت قرار گیرد پشتوانه خوبی برای گفتار می شود عقل هنگامی که به کمال برسد پاسبان حرم دهان می شود و اغلب موارد تا چیزی از او نپرسند چیزی نمی گوید و صمت و سکوت را بر گفتن ترجیح می دهد و هیچ گاه سخن بیهوده و پوچ از او شنیده نمی شود.
همان بزرگوار فرمود:
إِنَّ مِنْ عَلَامَةِ الْعَاقِلِ أَنْ یَکُونَ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ یُجِیبُ إِذَا سُئِلَ وَ یَنْطِقُ إِذَا عَجَزَ الْقَوْمُ عَنِ الْکَلَامِ وَ یُشِیرُ بِالرَّأْیِ الَّذِی یَکُونُ فِیهِ صَلَاحُ أَهْلِهِ(1)
از نشانه عاقل این است که در او سه خصلت باشد: هرگاه از او سوال شود پاسخ گوید و هرگاه مردم از سخن گفتن در مانند او سخن گوید و سوم آنکه نظری بدهد که صلاح مردم در ان باشد.
شصت و نهم-الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ یُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ یُقَرِّبُ الْمَنِیَّةَ وَ یُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ:
دنیا بدنها را فرسوده و آرزوها را تازه می کند مرگ را نزدیک و خواسته ها را دور و دراز می سازد کسی که به آن دست یافت خسته می شود و آن که به دنیا نرسید رنج می برد
دیدگاه امام علیه السلام درباره شناخت دنیا و مجموعه آن بسیار عجیب و در عین حال قابل لمس برای همه است اگر بخواهیم از بیان فوق تابلویی بکشیم خیلی جالب و دیدنی است به چهره هایی و بدن هایی برمیخوریم که برای جمع ثروت دنیا سال ها خون دل خورده و تمام اعضاء بدنشان فرسوده و ناتوان شده و پادرد کمردرد به هم ریختن اعصاب و روان به سراغشان آمده ولی هنوز آرزوهای نو و تازه ای دارند آن هم دراز و طولانی که از مرز عمر و محدوده ماندنشان در دنیا فراتر رفته است وقتی احوالشان را می پرسی اظهار خستگی و ناتوانی میکنند و می گویند:
ص:118
دنیا ما را پیر کرد! در مقابل با افرادی روبرو می شویم که از به چنگ نیاوردن دنیا رنج می برند و می گویند دنیا به ما وفا نکرد ما باید صاحب زمین و ساختمان ووسایل نقلیه گران قیمت می شدیم ولی به هیچ یک از آرزوهایمان نرسیدیم این چه زندگی است که ما داریم. و در یک کلام آنکه دنیا را دارد ناله می کند و آنکه ندارد نیز می نالد. پس چه باید کرد؟ شاید مولایمان علی علیه السلام با طرح بیان فوق می خواهند به ما بفهمانند ای انسان! دنیادار و محروم از دنیا هر دو خسته اند و رنج می برند پس به اندازه کفاف از دنیا بهره ببر و آرزوهایت را کوتاه کن که اینجا جای مانددن نیست و تو که وضع مالی خوبی نداری غصه مخور به فقر و نداری بساز که آسای ش و راحتی واقعی پس از مرگ است.
امام علیه السلام به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمود:
وَاعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّکَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلاْخِرَةِ لاَ لِلدُّنْیَا، وَلِلْفَنَاءِ لاَ لِلْبَقَاءِ، وَلِلْمَوْتِ لاَ لِلْحَیَاةِ، وَأَنَّکَ فِی قُلْعَة وَدَارِ بُلْغَة، وَطَرِیق إِلَی الاْخِرَةِ(1)
فرزندم بدان که تو برای آخرت افریده شده ای نه برای دنیا و برای رفتن و نه برای ماندن و تو در منزلی هستی که از آن کوچ می کنی و در خانه ای هستی که چند روزی بیش در آن نمی مانی و در راه به سوی آخرت هستی.
هفتادم- مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ:
هر کس که خود را پیشوای مردم نمود باید قبل از آموختن به دیگران به تعلیم نفس خویش بپردازد و قبل از تادیب زبانش به ادب کردن باطنش اقدام نماید و
ص:119
تعلیم کننده نفس خویش و ادب کننده آن جهت تکریم و احترام سزاوارتر است از کسی که تعلیم دهنده مردم و ادب کننده آنهاست.
کسی که در مقام ارشاد و اصلاح خلق خدا قرار دارد فراموش نکند جایگاهش جایگاه انبیاء و اولیاء خداست و تا اسباب و وسایل آن مرتبه را فراهم نکرده حق نصیحت و موعظه کردن ندارد.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف ***مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ(1)
آیا مردم را به نیکی و کارهای خوب امر می کنید اما خود را فراموش کرده اید
فرق است بین دانایی و دارایی بعضی فقط خوبی ها و بدی ها را می دانند و خود را معلم اخلاق معرفی می کنند ولی از دانش خود برای اصلاح نفس خویش و تخلق به اخلاق معرفی می کنند ولی از دانش خود برای اصلاح نفس خویش و تخلق به اخلاق حمیده و دوری از رذایل اخلاقی بهره ای نبرده اند.
ذات نایافته از هستی بخش ***کی تواند که شود هستی بخش
کسی که علم اخلاق برایش دارایی و ارزش شده یعنی به آنچه را می داند و می گوید پابند و عمل کننده است. موعظه اش بر دل می نشیند نفسش قدسی می شود و نیاز به زیاده گویی ندارد کافی است که یک جمله نصیحت کند شنونده را متحول و دگرگون خواهد کرد.
مرحوم حاج آقا حسین فاطمی در سال های 1343 و بعد از آن شب های جمعه ضمن دعا و مناجات طلبه ها را موعظه م یکرد و با یک کلام و عبارات کوتاه اشک شنوندگان را جاری می ساخت و هر فرد آماده و مستعد را متنبه می نمود. تکیه کلامش این بود:
اِتَّقوا مِن مَواضِعِ التُّهَم - طلبه تو هم -
از مواضع تهمت پرهیز کنید طلبه تو نیز پرهیز کن!
مصیبت آن جاست که معلم خیر و تادیب کنندگان دیگران خود گرفتار نفس سرکش خویش باشد چنانکه کمیت شاعر می گوید:
ص:120
مُصِیب عَلَی الاَعوادِ یَومَ رُکوبِها***لمِا قالَ فیها تخطیءُ حینَ یَنزِلُ
و غیرُ تقِیٍّ یَامُرُ النّاسَ بِالتُّقی ***طبیبُ یُداوی و الطَّبیبُ علیل
مصیبت بر آن منبری است که شخص منبری به خاطر حرف های نامربوط و زشتش خطاکار از آن پایین می آید. و البته وقتی انسان بی تقوا مردم را به تقوا امر کند مثل طبیب بیماری است که بخواهد بیماران را مداوا نماید.
هفتاد و یکم-نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَی أَجَلِهِ:
هر نفس کشیدن انسان گامی به سوی مرگ است
عمر انسان مثل یخ در برابر آفتاب و حرارت می ماند با گذشت زمان یخ هر چند هم بزرگ و پروزن باشد قطره قطره آب می گردد و روزی تمام می شود هر نفسی که می کشیم قطره ای از عمر ما آب می شودو این هشدار امام علیه السلام به این خاط راست که ما فراموش نکنیم گام به گام به پایان عمر نزدیک می شویم پس حال که زنده ایم و نفس می کشیم قدمی برای جهان آخرت خویش برداریم و از فرصت زنده بودن استفاده کنیم.
همان بزرگوار فرمود:
فَاعْمَلُوا وَ اءَنْتُمْ فِی نَفَسِ الْبَقاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ، وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ، وَ الْمُدْبِرُ یُدْعَی ، وَ الْمُسِی ءُ یُرْجَی ، قَبْلَ اءَنْ یَخْمُدَ الْعَمَلُ، وَ یَنْقَطِعَ الْمَهَلُ، وَ یَنْقَضِیَ الْاءَجَلُ، وَ یُسَدَّ بابُ التَّوْبَةِ فَاعْمَلُوا وَ اءَنْتُمْ فِی نَفَسِ الْبَقاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ، وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ، وَ الْمُدْبِرُ یُدْعَی ، وَ الْمُسِی ءُ یُرْجَی ، قَبْلَ اءَنْ یَخْمُدَ الْعَمَلُ، وَ یَنْقَطِعَ الْمَهَلُ، وَ یَنْقَضِیَ الْاءَجَلُ، وَ یُسَدَّ بابُ التَّوْبَةِ، نهج البلاغه خطبه 237فَاعْمَلُوا وَ اءَنْتُمْ فِی نَفَسِ الْبَقاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ، وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ، وَ الْمُدْبِرُ یُدْعَی ، وَ الْمُسِی ءُ یُرْجَی ، قَبْلَ اءَنْ یَخْمُدَ الْعَمَلُ، وَ یَنْقَطِعَ الْمَهَلُ، وَ یَنْقَضِیَ الْاءَجَلُ، وَ یُسَدَّ بابُ التَّوْبَةِ،
حال که نفس می کشید و برقرارید پس کار نیکو انجام دهید زیرا پرونده ها گشوده راه توبه آماده و خدا فراریان را فرا می خواند و بدکاران امید بازگشت دارند عمل کنید پیش از آنکه پراغ عمل خاموش و فرصت پایان یافته و اجل فرا رسیده و در توبه بسته شود.
ص:121
هفتاد و دوم- کُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَ کُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ:
هر چیز که شمردنی است پایان می پذیرد و هر چه را که انتظار می کشیدی خواهی رسید.
بیان امام علیه السلام اشاره به فناپذیری دنیاست. اولا اعداد و ارقام در هر زمینه محدود و ناقص است و بی نهایت نیست چون نامحدود و بی نهایت فقط ذات و صفات خداوندی است و ثانیا دنیا و آنچه مربوط به آن می شود فانی شدنی است و آنچه را که انتظارش را می کشیم یعنی رفتن از این دنیا و آمدن مرگ حتمی است و در این مرحله هیچ کس استثناء نیست.
هفتاد و سوم- إِنَّ الْأُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا:
وقتی کارها مشتبه شدند پایانشان با آغازشان مقایسه می شود.
یعنی وقتی انگیزه و آغاز راه الهی درست باشد هوی و هوس شیطان دخالت نداشته باشد نتیجه کار را با آغازش مقایسه می کنیم.
به عبارتی دیگر محصول هر کاری نشانگر این واقعیت است که شروع آن به قصد فتنه و نیرنگ بوده یا با صدق و صفا بوده است. پس در مواقعی که حق و باطل ممزوج می شوند و تشخیص و ممتاز کردن حق از باطل سخت می شود اعتبار را به پایان کار باید بنا گذاشت اگر پایان کار خوب و ارزشمند بود رفع ابهام می شود ولی اگر نتیجه و پایان زشت و ناسپند بود و با موازین شرع مدس همسو نبود حقیقت روشن شده و رفع شبه می گردد.
هفتاد و چهارم- در خبر ضرار بن ضبابی آمده که وقتی بر معاویه وارد شد معاویه از اودرباره امیرالمومنین علی علیه السلام پرسید گفت: شهادت می دهم که
ص:122
آن گرامی را در بعضی از عبادتگاه ها دیدم در حالی که شب پرده های سیاه خود را گسترده بود او محاسن خود را در دست گرفته و به خود می پیچید مثل کسی که مار او را گزیده است و گریه می کرد مثل آدم ماتم زده و درباره دنیا می فرمود:
یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّی أَ بِی تَعَرَّضْتِ؟ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ؟ لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَةَ لِی فِیکِ قَدْ طَلَّقْتُکِ َلَاثاً لَا رَجْعَةَ فِیهَا فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ!:
ای دنیا ای دنیا از من دور شو آیا خود را به من عرضه می کنی؟ یا نسبت به من اشتیاق داری؟ هنوز هنگام آن نشده است که تو به دل من راه پیدا کنی هیهات برو غیر من را فریب بده من به تو حاجتی ندارم و تو را سه طلاقه کرده ام که در آن رجوع نیست پس عیش تو کوتاه است و قدر و منزلتت اندک و آرزوی تو پست است آهاز کمی توشه و طولانی بودن راه و دوری سفرو عظمت محل ورود.
اکثر مردم دنیا اسیر و زمین خورده دنیایند اما امیر اخلاق و معرفت علی علیه السلام دنیا را زمین زده و آن را در بند کرده است و اجازه نمی دهد محبت و زرق و برق آن ذره ای در وجود نازنینش نفوذ کند دنیا را خطاب میکند که برو غیر مرا فریب ده که تو را توان فریب من نیست زیرا که تو را سه طلاقه کرده ام که نتان رجوع کرد.
قدرت تملک نفس مولایمان علی علیه السلام تا حدی بود که هیچ کس را توانایی همراهی و همسویی با او نبود در حالی که تمام دنیا را در اختیار داشت و می توانست بهترین غذا و لباس و مسکن و امکانات مادی را چه در زمان سکوت و چه در زمان حکومت داریش تهیه کند و نمی کرد. امام علیه السلام در نامه ای به عثمان بن حنیف انصاری کارگزارش در شهر بصره نوشته سیره خود را درباره دنیا ترسیم فرموده است: بدانید که امام شما از دنیای خود به دو لباس فرسوده و دو قرص نان قناعت کرده و شما نمی توانید مثل امامتان زندگی
ص:123
کنید و لکن مرا با پرهیزکاری و تلاش و عفت و درستکاری خویش یاری نمایید. قسم به پروردگار از دنیای شما طلا نیندوخته و از غنیمت های آن مال فراوانی خیره نکرده و با لباس فرسوده ای که در بر دارم لباس فرسوده دیگری مهیا نساخته ام. بعد حضرت در ادامه نامه خطاب به دنیا می کند:
إِلَیْکِ عَنِّی یَا دُنْیَا فَحَبْلُکِ عَلَی غَارِبِکِ قَدِ اِنْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِکِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِکِ وَ اِجْتَنَبْتُ اَلذَّهَابَ فِی مَدَاحِضِکِ أَیْنَ اَلْقُرُونُ اَلَّذِینَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِکِ؟ أَیْنَ اَلْأُمَمُ اَلَّذِینَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِکِ؟ فَهَا هُمْ رَهَائِنُ اَلْقُبُورِ وَ مَضَامِینُ اَللُّحُودِ(1)
ای دنیا از من دور شو که مهارت را بر روی شانه ات می باشد و به هر جا که دوست داری برو زیرا که من از چنگالت آزاد شدم و از دام هایت نجات یافته ام و از افتادن در لغزش گاه هایت دوری نمودم.
کجایند آنهایی که به بازی شان گرفتی و فریبشان دادی و کجایند ملت هایی که با زیورهایت آن ها را گرفتار فتنه کردی؟ آن ها هم اینک گرفتار گودند و در لابه لای لحدها ناپدید شده اند.
هفتاد و پنجم- مردی شامی از آن گرامی سوال کرد آیا رفتن ما برای جنگ با شامیان به قضا و قدر الهی بود؟ امام علیه السلام پاسخ مبسوطی به او دادند که گزیده آن این است:
وَیْحَکَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً وَ أَعْطَی عَلَی الْقَلِیلِ کَثِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُرْسِلِ الْأَنْبِیَاءَ لَعِباً وَ لَمْ یُنْزِلِ الْکُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ:
ص:124
وای برتو! شاید تو قضای لازم و قدر حتمی را گمان کرده ای که اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل می شود و امید و بیم از بین می رود. به تحقیق خداوند تبارک و تعالی بندگانش را به آنچه امر فرموده مخیر ساخته و از اینکه بترسند نهی نموده و هر چه تکلیف کرد آسان است و به کار سخت و تکلف آور امر نفرمود به کار کم پاداش بزرگ می دهد او را نافرمانی نکرده اند از جهت اینکه مغلوب شده باشد و فرمانش را اطاعت نکرده اند از جهت اینکه مجبور کرده باشد خداوند پیامبران را برای بازی نفرستاده و همچنین کتاب های آسمانی را برای بندگانش بیهوده نازل نفرموده و آسمان و زمین و آنچه بین آنهاست بی هدف و گزاف خلق نکرده است. آن گمانی است که کافران دارند وای بر آنان که کافر شدند از آتش
از عنوان سخن مرد شامی اعتقاد به جبر مشاهده می شود که امام علیه السلام عقیده او را رد کردند زیرا که فلسفه وجودی انبیاء و اولیاء لغو می شود و تکلیف بندگان خدا هم زیر سوال می رود و در واقع فاعل خیر و شر انسان ها خدا می شود!
در حالی که این طور نیست زیرا که :
نَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ(1)
در حقیقت خدا حال ملتی را تغییر نمی دهد تا آنان حال خود را تغییر دهند.
بنابراین تغییر و تحول در زندگی و برخورداری از حوادث تلخ و شیرین بستگی به اعمال ما دارد. رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود:
کَما تَکُونوا یُولّی عَلَیکُم (2)
هر گونه باشید همان گونه بر شما حکومت می شود.
مولایمان علی علیه السلام می فرمود:
فَلَمّا رَآنا اللهُ صُدُقاً صُبُراً اَنزَلَ بِعَدُوِّنا الکَبتَ و اَنزَلَ عَلَینا النَّصرَ(3)
وقتی خداوند ما را صادق و شکیبا دیده برای دشمن ما خواری و شکست فرستاد
ص:125
و برای ما مدد و پیروزی.
و در یک کلام انسان صاحب اراده و انتخاب است و فتح و شکست و خیر و شر مربوط به نوع رفتار خودش می شود. نه جبر مطلق است و نه تفویض مطلق. یعنی خداوند ما را خلق کرده و انرژی لازم را در وجود ما قرار داده و طریقه مصرف آن را نیز در اختیار ما گذاشته که در راه خیر خرج کنیم و یا در راه شر.
امام صادق علیه السلام به مفضل بن عمر فرمود:
لا جَبرَ وَ لا تفویضَ و لکِن اَمرٌ بَینَ اَمرینِ. قال: قُلتُ: ما اَمرٌ بَینَ اَمرَین؟ قال: مَثَلُ ذلِکَ مَثَلُ رَجُلٍ رَاَیتَهُ عَلی مَعصیَهٍ فَنَهَیتَهُ فَلَم یَنتَهِ فَتَرَکتَهُ فَفَعَلَ تِلکَ المَعصِیَهَ فَلَیسَ حیثُ لَم یَقبِل مِنکَ فَتَرَکتَهُ کُنتَ اَنتَ الَّذی اَمَرتَهُ بِالمَعصِیَهِ (1)
نه جبر است و نه تفویض بلکه امری است میان این دو پرسیدم: امر میان این دو امر چیست؟ فرمود: برای مثال مردی را می بینی که گناه می کند و تو او را از آن باز می داری اما او نمی پذیرد و تو به حال خود رهایش میکنی و او گناه خود را انجام میدهد پس چون او به نهی تو اعتنایی نکرده در نتیجه به حال خود رهایش کرده ای نباید گفت که تو او را به گناه دستور داده ای. رسول الله صلی الله علیه و آله درباره آخرالزمان هشدار می دهد که: در آخر الزمان مردمی می آیند که گناه می کنند و می گویند: خداوند گناه را بر آنان مقدر کرده است کسی که با سخنان آنان مبارزه کند همچون کسی است که در راه خدا شمشیر کشیده باشد.(2)
هفتاد و ششم- خُذِ الْحِکْمَةَ أَنَّی کَانَتْ فَإِنَّ الْحِکْمَةَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ حَتَّی تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَی صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ:
حکمت را هر کجا باشد فراگیر که حکمت در سینه منافق به حرکت در می آید تا خارج شود و در سینه صاحب خود مومن جا گیرد.
ص:126
حکمت باید گمشده مومن باشد و برای فراگیری آن همه نوع تلاش و تکاپو را بنماید اگر چه از دهان منافق و غیرمسلمان بگیرید.
همان گرامی فرمود:
الحِکمَةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ ، فَاطلُبُوها وَ لَو عِندَ المُشرِکِ، تَکُونوا أَحَقَّ بِها و أَهلَها.(1)
حکمت گمشده مومن است پس آن را گرچه نزد مشرکت بجویید که شما بدان سزاوارتر و شایسته ترید.
هفتاد و هفتم- و در مثل کلام فوق نیز فرمود:
الْحِکْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ فَخُذِ الْحِکْمَةَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ:
حکمت گمشده مومن است بنابراین حکمت را فرا گیرید هر چند از منافق باشد. امام سجاد علیه السلام فرمود: بیرون کشیدن مروارید گرانبها از میان زباله های کثیف را کاری پست و حقیر مشمار زیرا پدرم فرمود: شنیدم که امیرالمومنین علیه السلام می فرماید: سخن حکمت آمیز به عشق قرار گرفتن در جایگاه واقعی خود در سینه منافق بی تابی می کند تا آنگاه که بیرون افکنده شود و مومن که به آن سزاوارتر و شایسته تر است می شنود و آن را می رباید. در اینکه حقیقت حکمت چیست اختلاف نظر هست ولی در مجموع و جمع بندی نظرات یک هدف به دست می آید و آن رسیدن به حق و فضیلت در دنیا و آخرت است. راغب در مفردات می گوید:
الحِکمَهُ اِصابَهُ الحَقِّ بِالعِلمِ و العَقل
حکمت رسیدن و یافتن حق است به توسط علم و عقل
این معانی در بیان معصومین علیه السلام درباره حکمت آمده:
1-حکمت اطاعت از خدا و شناخت امام علیه السلام است. (2)
2-حکمت شناخت امام علیه السلام و پرهیز از گناهان کبیره ای که خداوند کیفر آتش
ص:127
برای آنها مقرر داشته است. (1)
3-از لقمان چکیده حکمتش را پرسیدند؟ گفت از آنچه می دانم نمی پرسم و برای آنچه به من مربوط نمی شود خود را به زحمت نمی اندازم. (2)
4-خودشناسی (3)
5-آنچه بر خود می پسندی برای مردم نیز بپسندی و آنچه بر خود نمی پسندی بر آنها نیز نپسندی.(4)
6-ترس از خدا راس حکمت است.(5)
هفتاد و هشتم- قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ:
سید شریف رضی رحمه الله علیه م یگوید: برای این سخن نمی توان قیمتی قائل شد و حکمت و اندرزی را با آن مقایسه کرد وهیچ سخنی با آن برابری نمی کند.
به راستی سید شریف رضی خوب تشخیص داد چرا که در کلام امام علیه السلام یک دنیا معارف و حقایق نهفته است که باید استخراج کرد امام علیه السلام راه انسان شناسی و پی بردن به ژرفای شخصیت حقیقی و حقوقی افراد را در یک جمله کوتاه بیان فرموده است از بیان آن حضرت استفاده می شود که اولا ارزش ها از منظر انسان متفاوت است بعضی چیزهایی را برای خود ارزش و قیمتی می دانند که برای افراد الهی و روحانی ضد ارزش هستند و گاه آن گروه برای رسیدن به همان مسائل ضدارزشی تا مرز قتل های دسته جمعی و کشتن بی گناهان پیش می روند د ر حالی اشخاص الهی و روحانی دنبال اجرای عدالت و دادن حق محرومان هستند. گروهی از مردم تمامهمت خود را برای رسیدن به مال و منال دنیا می گذارند و
ص:128
گروهی پا را فراتر گذارده به جهان آخرت می اندیشند و خود را محدود به دنیا و زخارف دنیا نمی کنند. قرآن شریف در معرفی این افراد می فرماید:
فَأَعْرِضْ عَنْ مَنْ تَوَلَّی عَنْ ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلَّا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ذَلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَی (1)
از هر کسی که از یاد ما روی بر میگرداند اعراض کن همان که فقط زندگانی دنیا را اراده کرده است.
این است اندازه آگاهی و درک آنها و خدای تو بهتر می داند چه کسی از راه منحرف شده و چه کسی راه هدایت را برگزیده است. پس قیمت گذاری بر روی اشخاص به چیزی است که آن اشخاص به آن بهاء می دهند آن چیز اگر از دیدگاه خدای بزرگ و اولیاء او ارزشمند باشد صاحبش نیز گرانقیمت و ارزشمند است و اگر به چیزی بهائ دهند که فناپذیر و پست و جزو گناهان محسوب شود و بی شک پست و بی ارزش خواهند بود.
هفتاد و نهم- أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْ ءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ:
شما را به پنج چیز سفارش می کنم که اگر برای دسترسی به آن رنج سفر را تحمل کنید سزاوار است: هیچ یک از شما جز به خدا امیدوار نباشد جز از گناهش نهراسد اگر چیزی از او پرسیدند و نمی دانست خجالت نکشد که بگوید نمی دانم هیچ کس خجالت نکشد از اینکه چیزی را که نمی داند یاد بگیرد بر شما باد به صبر که صبر برای ایمان در حکم سر برای بدن است و جسدی که سر
ص:129
نداری خیری نخواهد داشت و در ایمان هم که شکیبایی نباشد خیری نخواهد بود.
1-هیچ یک از شما جز به خدا امیدوار نباشد.
امید به غیر خداون تبارک و تعالی ناپایدار و سس است چون غیر خدا همه محتاجند و فقیران درگاه اویند. پس باید تنها امیدمان به خدا باشد چرا که اوست که دیگران را ملزم می کند که کارها را راه بیندازند.
همان بزرگوار فرمود:
اِجعَلوا کُلَّ رَجائِکُم لِلَّهِ سُبحانَهُ وَ لا تَرجوا اَحَداً سِواهُ فَاِنَّهُ ما رَجا أَحَدٌ غَیرَ اللَّهِ تَعالی اِلّا خابَ(1)
هر چه امید دارید به خدای سبحان داشته باشید و به کسی جز او امید مبندید زیرا هیچ کسی به غیر خدای تعالی امید نبست مگر آن که نومید برگشت.
2-جز از گناهش نهراسد
آثار شومی که از گناهان بر شخص گنهکار گذارده می شود نگران کننده و وحشتناک است اغلب امراض عمومی در گذشته و حال منشا گناه و معصیت دارد گاه گناه جسم را منهدم و نابود می کندو گاه روح را تاریک و ضایع می سازد. پس باید از گناه ترسید و از خداوند بزرگ کمک خواست که هیچ گاه در ورطه و دام گناهان نیفتیم.
این لحن مناجات زین العالدین علی بن الحسین علیه السلام است:
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ قِنِی مِنَ الْمَعَاصِی، وَ اسْتَعْمِلْنِی بِالطَّاعَةِ، وَ ارْزُقْنِی حُسْنَ الْإِنَابَةِ، وَ طَهِّرْنِی بِالتَّوْبَةِ، وَ أَیدْنِی بِالْعِصْمَةِ(2)
پروردگارا بر محمد و ال او درود فرست و از گناهان مرا حفظ کن و به بندگی موفقم بدار و نیکی بازگشت از گناه را روزی ام کن.
خداوندا به وسیله توبه پاکیزه ام نما و به خود نگهداری از گناه یاری ام فرما.
3-اگر چیزی از او پرسیدند و نمی دانست خجالت نکشد که بگوید نمی دانم:
ص:130
جوانمردی و هنر واقعی آن است که در مواردی که پاسخی برای سوال افراد نداریم بگوییم نمی دانیم نه آنکه پیش خود احساس حقارت کنیم و بگوییم اگر او را بدون جواب بگذاریم بد می شود و اعتبارمان پایین می آید وقتی چیزی را نمی دانیم محکم بگوییم آگاه نیستم از شخص مطلع بپرس.
قرآن هم سفارش می فرماید:
وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ(1)
درباره چیزی که نمی دانی نظر مده و آن را دنبال مکن.
4-هیچ کس خجالت نکشد از اینکه چیزی را که نمی داند باید بگیرد
زانو زدن در برابر عالم و معلم و طلب علم عبادت محسوب می شود بسیاری از بزرگان برای یاد گرفتن چیزی را ه های طولانی را طی می کردند شهر به شهر می رفتند تا گمشده علمی خود را یاد بگیرند.
رسول الله صلی الله علیه و آله می فرمود:
ما مِن مُتَعَلِّم یَختَلِفُ اِلی بابِ العالِمِ اِلّا کَتَبَ اللهُ لَهُ بِکُلِّ قَدَمٍ عِبادَهَ سَنَهٍ (2)
هیچ دانش آموزی نیست که به در خانه دانشمندی آمد و شد کند مگر اینکه خداوند برای هر گامی که بر میدارد عبادت یکسال رقم می زند.
لقمان علیه السلام در اندرز به فرزندش فرمود: فرزندم! در روزها و شب ها و ساعات زندگی خود بهره ای برای تحصیل علم در نظر داشته باش زیرا تو هرگز برای خود ضایعه ای مانند ترک علم نخواهی یافت. (3)
5-بر شما باد به صبر:
برای رسیدن به اهداف مادی و معنوی هیچ چیز به اندازه صبر و شکیبایی راهگشا نیست اگر صبر و استقامت باشد کمالات و فضایل انسان می گردد و کسی بدون صبر به جایی نمی رسد.
همان بزرگوار فرمود:
ص:131
حلاوَهَ الظَّفَرِ تَمحُو مَرارَهَ الصَّبرِ (1)
شیرینی پیروزی تلخی صبر را از بین می برد.
پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم چه زیبا فرموده:
بالصَبرِ یُتَوَقَّعُ الفَرَجُ و مَن یُمِن قَرَعَ البابِ یَلِج (2)
با صبر انتظار گشایش می رود و کسی که پیوسته دری را بکوبد عاقبت آن در به رویش باز می شود.
هشتادم- لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِی الثَّنَاءِ عَلَیْهِ وَ کَانَ لَهُ مُتَّهِماً أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِی نَفْسِکَ:
این بیان را امام علیه السلام موقعی فرمود که مردی در ستایش آن گرامی افراط کرد در حالی که به حضرت عقیده نداشت: من از آنچه میگویی کمترم و از آنچه در دل داری و بدان معتقدی بالاترم.
دو آموزه در کلام امام علیه السلام به چشم می خورد که بسیار قابل دقت و پراهمیت است یک آنکه منزلت و رتبه هر کس باید محفوظ باشد و بیش از آنچه که هست درباره اش گفته نشود و دوم نفاق چرا! هر چه هستی بنما و آنچه که نیستی ننما و چرا باید ظاهر افراد با باطنشان متفاوت باشد؟!
امیرالمومنین علی علیه السلام در دو جای نهج البلاغه از غلو کنندگان در حقش و نیز از کسانی که در امامتش و خلافت آن حضرت بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله تردید می کنند و یا انکار می نمایند گله می کند و می فرماید هر دو در اشتباهند و به دوزخ می روند و هلاک می شوند.
و نکته دیگر دوگانگی در گفتار و آنچه در دل و عقیده می گذرد نیز زشت و مورد ملامت است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
ص:132
لِلمُنافِقِ ثَلاثُ عَلامات: یُخالِفُ لِسانُهُ قَلبَهُ و قَلبُهُ فِعلَهُ و علانَیَتُهُ سریرَتَهُ (1)
منافق سه نشانه دارد: زبان او با دلش ناسازگار است و دلش با کردارش و ظاهرش با باطنش
هشتاد و یکم-بَقِیَّةُ السَّیْفِ أَبْقَی عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً:
آنهایی که در جبهه جنگ از دم شمشیر باقی و زنده هستند پایدارتر و نسلشان افزون تر است.
معمولا جبهه و جنگ آثار و توابعی دارد بعضی شیرین و بعضی تلخ یکی از آثار مهم جنگ با دشمن آبدیده شدن و استحکام نظامی و قدرت دفاعی است ملتی که طعم جنگ را چشیده باشد ماندگار و هوشیار است و جمله اکثر ولدا امام علیه السلام شاید اشاره به این واقعیت باشد که پس از جنگ فرزندان بیشتر می شوند زیرا از خطر کشته شدن در امان هستند.
هشتاد و دوم- مَنْ تَرَکَ قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ :
کسی که چیزی را از او پرسند و نمی داند و نگوید که نمی دانم خود را در معرض کشته شدن قرار می دهد.
در شماره هفتاد و نهم جمله ای از امام علیه السلام خواندیم که فرمود:
وَ لا یَستَحیَنَّ اَحَدٌ مِنکُم اِذا سُئِلَ عَمّا لا یعلَمُ اَن یقُولَ لا اَعلَمُ
اگر چیزی از او پرسیدند و نمی دانست خجالت نکشد بگوید نمی دانم.
حالا چه اتفاقی می افتد که اگر کسی نگوید نمی دانم نقشه قتل خود را می کشند.
شاید از این جهت است که ندانسته قضاوتی را بکند. و در آن قضاوت حق کسی پایمال شود و آن صاحب حق در مقام انتقام برآید و او را به قتل برساند. پس چه
ص:133
بهتر که وقتی چیزی را نمی دانیم در نهایت شهامت بگوییم نمی دانیم تا به دردسر و گرفتاری نیفتیم
هشتاد و سوم: رَأْیُ الشَّیْخِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ وَ رُوِیَ مِنْ مَشْهَدِ الْغُلَامِ:
دیدگاه سالخورده را از توانایی و زورمندی جوان بیشتر دوست دارم و روایت شده: از آماده بودن جوان برای نبرد.
منظور امام علیه السلام کاملا روشن است که سالخورده از تجربیات و اطلاعات بیشتری برخوردار است و دیدگاه او دور از احساسات و عقلانی است.
ولی جوان کم تجربه و کارهایش براساس هیجان و شور ج وانی است به همین علت اگر سالخوردگان به راهنمایی و ارشادش برنیایند یا به دیگران ضرر می زند و یا خود را نابود می کند.
همان بزرگوار سفارش می فرمود:
اَفضلُ مَن شاوَرتَ ذَوِ التَّجارِب (1)
بهترین کسان برای مشورت تو افراد با تجربه هستند.
و نیز فرمود:
خَیرُ مَن شاوَرتَ ذَوُو النُّهی و العِلمِ و اولُو التَّجارِبِ و الحَزمِ (2)
بهترین کسان برای مشورت و گرفتن نظرشان صاحبان اندیشه و دانشمند و افراد با تجربه و دوراندیش اند.
هشتاد و چهارم- عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ:
تعجب می کنم از کسی که از رحمت پروردگار مایوس می شود در حالی که جای
ص:134
استغفار و طلب آمرزش هست!
یکی از گناهان کبیره یاس از رحمت پروردگار است خداوند تبارک و تعالی خطاب به بندگان گنهکارش کرده که از رحمت مایوس نشوید که من گناهانتان را می بخشم البته در صورتی که توبه و استغفار واقعی باشد.
قُلْ یَا عِبَادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلَی أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ(1)
بگو: ای بندگانم که بر نفس خویش ظلم کرده اید! از رحمت خدا مایوس نباشید زیرا خداوند همه گناهان را می بخشد او خدای بخشنده و مهربان است در آیه بعد اشاره با استغفار و انابه به درگاه خویش نموده و می فرماید:
وَأَنِیبُوا إِلَی رَبِّکُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ (2)
به سوی او انابه کنید و تسلیم او شوید قبل از آن که عذاب به سراغ شما آید
آنگاه دیگر یاری نخواهید شد.
وَمَنْ یَعْمَلْ سُوءًا أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُورًا رَحِیمًا(3)
هر کس کار بدی کند یا به خود ظلم نماید سپس استغفار کند خداوند را بخشاینده و مهربان می یابد.
پس با وجود انابه و استغفار جای ناامیدی نیست و اما فوائد استغفار
1-باعث توسعه رزوی می شود: امام علی علیه السلام فرمود:
الاِستغفارُ یَزیِدُ فِی الرِّزقِ (4) استغفار روزی را زیاد می کند.
2-گشایش و رفع غم می کند: رسول الله علیه السلام فرمود:
مَن اَکثَرَ الاِستِغفارَ جَعَلَ اللهُ لَهُ مِن کُلِّ هَمٍّ فَرَجاً وَ مِن کُلِّ ضِیقٍ مَخرجاً (5)
هر که زیاد استغفار کند خداوند از هر غمی برای او گشایشی قرار دهد و از هر تنگنایی رهایی بخشد.
ص:135
3-درمان درد گناهان است: همان گرامی فرمود:
لِکُلِّ داءٍ دَواءٌ و دَواءُ الذُّنُوبِ الاِستِغفاُر (1)
هر دردی دارویی دارد و داروی گناهان استغفار است
4-فرح و شادی هنگام رویت نامه عمل: همان بزرگوار فرمود:
مَن اَحَبَّ اَن تَسُرَّهُ صَحِیفَتُهُ فَلیَکثِر فیها مِنَ الاِستِغفارِ (2)
هر کس دوست دارد که نامه اعمالش او را خوشحال کند استغفار آن را زیاد گرداند. موید بیان مولایمان علی علیه السلام در شماره هشتاد و چهارم بیان بعدی حضرت است که به متن و ترجمه آن اکتفا می کنم.
هشتاد و پنجم- وَ حَکَی عَنْهُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ الْبَاقِرُ [علیه السلام] أَنَّهُ قَالَ کَانَ فِی الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا فَدُونَکُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّکُوا بِهِ أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِی رُفِعَ فَهُوَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) وَ أَمَّا الْأَمَانُ الْبَاقِی فَالِاسْتِغْفَارُ قَالَ اللَّهُ تَعَالَی وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ(3)
ابوجعفر امام محمدباقر علیه السلام از آن گرامی روایت کرد که فرمود: دو چیز در زمین مایه ایمنی از عذاب الهی است یکی از آن دو برداشته شد به دیگری متمسک شوید اما آنکه سبب ایمنی بودو برداشته شد وجود مبارک رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بود و آن چیزی که هنوز باقی است استغفار و طلب آمرزش از پروردگار است چنانکه خداوند تبارک و تعالی می فرماید: خداوند آنان را عذاب نمی کند در حالی که تو در بین آنها هستی و نیز آنها را عذاب نمی کند در حالی که طلب آمرزش می کنند.
سید شریف رضی رحمه الله علیه می گوید: این سخن امیرالمومنین علی علیه السلام از
ص:136
بهترین استخراج ها و استنباط های لطیف آن حضرت از قرآن شریف است.
هشتاد و ششم-مَنْ أَصْلَحَ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَیْنَهُ وَ بَیْنَ النَّاسِ وَ مَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْیَاهُ وَ مَنْ کَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ کَانَ عَلَیْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ:
هر که بین خود و خدا را اصلاح نماید خداوند بین او مردم را اصلاح فرماید و هر که مسائل مربوط به آخرتش را اصلاح کند پروردگار مسائل مربوط به دنیایش را اصلاح خواهد کرد و هر که در درون خویشتن را پند دهد از جانب پروردگار او را نگهبانی خواهد بود.
1-هر که بین خودو خدا را اصلاح نماید خداوند بین او مردم را اصلاح فرماید: راه جلب رضایت مردم و حکومت بر دل ها جلب رضایت پروردگار و اطاعت از دستورات الهی است کسی که کارش را با خدا اصلاح کند و اعمالش مطابق با قوانین پروردگار باشد بی تردید امداد غیبی شامل حالش شده و اموراتش با مردم حل خواهد شد.
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا(1)
آنان که ایمان آورده و کارهای پسندیده می کنند به زودی خدای رحمان آنها را محبوب دل ها خواهد کرد.
2-هر که مسائل مربوط به اخرتش را اصلاح کند خداوند مسائل مربوط به دنیایش را اصلاح خواهد کرد.
اکثر گرفتاری های مردم به خاطر آن است که سرمایه گذاری برای آخرت نمی کنند آنهایی که به فکر آخرت هستند و تلاش می کنند آخرت خود را آباد کنند و برای آن جهان توشه تهیه می کنند دنیای خوبی هم دارند دنیایی دور از دغدغه و اضطراب دنیایی همراه با آسایش روحی و بهره مند شدن صحیح از نعمت های آن و
ص:137
از بین نرفتن عمر عزیز و گرانقدر و برکت یافتن زندگی
چقدر زیبا فرموده مولایمان علی علیه السلام
علیکَ بِالآخِرَهِ تاتِکَ الدُّنیا صاغِرَهً (1)
تو به آخرت توجه کن و کار آخرتی کن دنیا با خواری پیش تو خواهد آمد همان بزرگوار نیز فرمود:
مَنِ ابتاعَ آخِرَتَهُ بِدُنیاهُ رَبِحَهُما مَن باعَ آخِرَتَهُ بِدُنیاهُ خَسِرَهُما (2)
کسی که آخرت خویش را در قبال دنیای خود بخرد هر دو را به دست آورده و هر که آخرت خود را به دنیایش بفروشد هر دو را از دست داده است.
3-هر که در درون خویشتن را پند دهد پروردگار برایش نگهبانی و حافظی قرار خواهد داد واعظ نباید همیشه غیر باشد بهترین واعظ نفس لوامه است که در درون ما را موعظه می کند لوم در لغت یعنی ملامت چنانکه پروردگار از قول شیطان درباره فریب خوردگان نقل می کند که
فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ(3)
مرا ملامت نکنید خودتان را ملامت کنید.
راغب اصفهانی در مفردات می گوید:
هِی النَّفسُ الَّتِی اِکتَسَبَت بَعضَ الفَضِیلَهِ فَتَلُومُ صاحِبَها اِذا ارتَکَبَ مَکَروهاً فِهِیَ دُونَ النَّفسِ المُطمَئِنَّهِ (4)
نفس لوامه همان حالتی که بعضی از فضائل را کسب کرده وصاحب خود را در هنگام ارتکاب گناهان و مکروهات ملامتگر است و البته نفس لوامه از نظر منزلت درجه ای پایین تر از نفس مطمئنه است.
لوام یعنی کثیر اللوم. ممکن است اشخاصی باشند هر چه هم گناه کنند هیچ گونه ندامت و سرزنشی از درون خویش نشوند که ایشان جزو بیماران جواب شده خدایند. و پروردگار آنها را واگذار به خودشان کرده است و باید از
ص:138
آن ها قطع امید کرد
هشتاد و هفتم- الْفَقِیهُ کُلُّ الْفَقِیهِ مَنْ لَمْ یُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْیِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ وَ لَمْ یُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَکْرِ اللَّهِ:
انسان فهمیده کسی است که مردم را از رحمت پروردگار مایوس نکند و از مهربانی اونومیدشان ننماید و آنها را از عذاب ناگهانی و کیفر خداوند ایمنشان ندارد.
امام علیه السلام امتیاز فقیه تمام و کمال در آن می داند که قدرت ایجاد توازن خوف و رجاء را در مردم داشته باشد و بتواند امید به رحمت الهی و ترس از عذاب را در یک اندازه در دل ها جای دهد. پس اگر غیر از این باشد یعنی هر کدام از حد اعتدال خارج شوند و در مرتبه افراط و تفریط قرار گیرند قطعا اشتباه است و باعث نومیدی و یا گستاخی افراد می گردند. خوف و نگرانی از عذاب نباید آن مقدار باشد که شخص گرفتار حزن و اندوه شود و خود را اهل دوزخ بداند و افسرده حال گردد! امید هم نباید باعث تجری و بی بند و باری شود و طرف دست به هر کار خلافی بزند بعد بگوید که خدا ارحم الراحمین است!
به این بیان روشنگرانه امام صادق علیه السلام که از قول پدر بزرگوارش امام باقر علیه السلام نقل می فرماید توجه ویژه کنید:
لَیسَ مَن عَبدَ مُومِن اِلّا وَ فِی قَلبِه نوران نُورُ خیفَة و نُورُ رَجاء لَو وُزِنَ هذا لَم یَزِد عَلی هذا وَ لَو وُزِنَ هذا لَو یَزِد عَلی هذا (1)
در قلب بنده مومن دو نور هست نور خوف و نور امید که هر دو با هم مساوی هستند و اگر وزن شوند با هم برابر خواهند بود.
ص:139
پس حفظ تعادل و توازن و امید و ترس در آن است که به همان اندازه ای که خوف عقبات آخرت را داریم امیدوار به فضل و کرم حضرت پروردگار باشیم و اگر به وزن و کشیدن آن دو حالت باشد هیچ کدام بر دیگری سنگینی نکند.
امام علیه السلام در قسمت فرمایش خود فرمود:
و لَم یومِنهُم مِن مَکرِ الله
فقیه کامل کسی است که مردم را از کیفر خداوند ایمنشان ندارد گاهی بعضی از اشخاص آنقدر دم از امید می زنند که انگار به سوالات منکر و نکیر پاسخ داده و مراتب برزخ و میزان و مواقف قیامت و حتی پل صراط را پشت سر گذاشته و هم اکنون در بهشت همنشین انبیاء و اولیاء و شهدا و صدیقین هستند.
هشتاد و هشتم- أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَی اللِّسَانِ وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِی الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْکَانِ:
بی ارزش ترین دانش دانشی است که بر زبان جا گرفته و برترین علم علمی است که در اعضا و جوارح جا دارد.
دانشی که در اعماق وجود انسان رسوخ کرده و اعضا و جوارح و رفتارهای فردی و اجتماعی ما را راهنماست برترین دانش است و صاحبش ارزشمند و عالی مقام است چرا که با تمام سلولهایش حقیقت علم را یافته و با همه وجودش آن را حس کرده برخلاف کسانی که فقط می دانند و می گویندو از محدوده دانستن و گفتن علمشان تجاوز نکرده است.
علم ارزشمند علمی است که صاحبش اهل خشیت باشد و در اعمال و رفتارش آثار آن علم مشهود باشد.
إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ (1)
تنها دانشمندان از خدا می ترسند امام صادق علیه السلام درباره آیه شریفه می فرماید
ص:140
یَعنِی بالعُلماءِ مَن صَدَّقَ فِعلُهُ قَولَهُ وَ مَن لمَ یُصَدِّق فِعلُهُ قَولَه فَلَیسَ بِعالِمٍ (1)
یعنی دانشمند کسی است که رفتارش گفتارش را تایید کند و کسی که کردارش گفتارش را تایید نکند دانشمند نیست.
مولایمان علی علیه السلام فرمود:
حَسبُکَ مِنَ العِلمِ اَن تخشَی اللهَ و حَسبُکَ مِنَ الجَهلِ اَن تُعجَبَ بِعلمِکَ (2)
تو را از دانش همین بس که از خدا بترسی واز نادانی همین بس که به دانش خود ببالی.
هشتاد و نهم - إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ کَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِکَمِ:
این دل ها مثل بدن ها خسته می شوند پس برای رفع خستگی آنها حکمت ها و دانش های تازه را جستجو کنید.
بدن انسان با تغذیه مناسب و ورزش سالم و تفریحات درست رفع خستگی می کند دل و روح با (طرائف الحکم ) حکمت های باطراوت و تازه رفع خستگی می کند. نمونه بارز و روشن طرائف الحکم همین بخش سوم نهج البلاغه مولایمان علی علیه السلام است که با مطالعه و فهم و درک مطالب بیان شده و بکارگیری آن ها دل زنده و تازه می گردد.
چنانکه امام علیه السلام به فرزندش سفارش می فرمود:
اَحیِ قلبَکَ بِالموعِظَهِ (3)
دلت را با موظعه و اندرز زنده نگه دار
خداوند درباره قرآن و آیات نورانی آن می فرماید:
ص:141
یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ(1)
ای مردم: شما را از پروردگارتان موعظه ای همراه با شفای ان برای مرض ها در سینه هاست رسیده و هدایت و رحمتی برای مومنان می باشد.
قرآن که سراسر دارای طرائف الحکم است برای تالیان فهیم آن بهترین شفابخش سنیه های خسته شان می باشد.
چرا بعضی راه درمان را نمی آموزند و برای رفع خستگی دل پناه به اعتیاد و کارهای مضر و خانمان برانداز می روند هیچ قرص و دارویی آرامش بخش تر از یاد و ذکر خدا نیست و هیچ کمک کننده ای برای برطرف کردن آزردگی دل بهتر از نماز و روزه و تلاوت قرآن نیست و هیچ صفا و جلا دهنده ای برای دل بهتر از اشک بر اهلبیت و به ویژه اشک بر حسین بن علی علیه السلام و مصائب آن بزرگوار نمی باشد و البته تمام آنچه را عرض کردم مستند به قرآن و آیات نورانی امامان معصوم علیه لاسلام است که برای هر کدام یک نمونه برای شما خواننده عزیز و گرامی نقل می کنم.
1-یا خدا
الَّذِینَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ(2)
آنانی که ایمان آورده و دل هایشان با یاد خدا آرام م یگیرد آگاه باشید که دل ها با یاد خدا آرام خواهد گرفت.
2-نماز و روزه:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ(3)
ای اهل ایمان از صبر (روزه) و نماز کمک گیرید زیرا که خداوند با صابران است.
3-اشک بر اهلبیت و سیدالشهدا علیه السلام امام صادق علیه السلام فرمود: هر کسی هنگام یاد ما اشک از چشمانش جاری شود خدا آتش را بر صورت او حرام می کند و برای هر چیزی ثوابی معین است جز اشکی که برای ما ریخته می شود که ثواب آن با
ص:142
خداست و خدا حیا می کند که گریه کننده بر حسین بن علی علیه السلام را عذاب نماید. (1)
نودم- لَا یَقُولَنَّ أَحَدُکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ الْفِتْنَةِ لِأَنَّهُ لَیْسَ أَحَدٌ إِلَّا وَ هُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَی فِتْنَةٍ وَ لَکِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْیَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَقُولُ وَ اعْلَمُوا أَنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ وَ مَعْنَی ذَلِکَ أَنَّهُ یَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِیَتَبَیَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ وَ الرَّاضِیَ بِقِسْمِهِ وَ إِنْ کَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ لَکِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتِی بِهَا یُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ لِأَنَّ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ الذُّکُورَ وَ یَکْرَهُ الْإِنَاثَ وَ بَعْضَهُمْ یُحِبُّ تَثْمِیرَ الْمَالِ وَ یَکْرَهُ انْثِلَامَ الْحَالِ:
هیچ گاه کسی از شما نگوید که پروردگارا به تو پناه می برم از فتنه و امتحان زیرا که کسی نیست که مورد فتنه های گمراه کننده به او پناهنده شود چنانکه خدای سبحان فرماید: بدانید که به تحقیق ثروت های شما و فرزندانتان برایتان فتنه و ازمایش اند معنای آیه این است که خداوند سبحان به توسط ثروت و فرزند امتحان می کند تا ناخشنود از روزی او و خشنود از آن را آشکار نماید. گرچه پروردگار از خود آنها به آنها داناتر است ولی امتحان بدین خاطر است که رفتارهایی که سزاوار کیفر و پاداش است روشن شود. زیرا بعضی از مردم پسر را دوست می دارند و از وجود دختر ناراحت اند و بعضی بالا بردن ثروت زیاد را دوست می دارند و از کم شدن آن ناراحت می شوند.
سید شریف رضی رحمه الله علیه می گوید: و این از تفسیر های شگتف است که از آن گرامی شنیده شده است.
نکات قابل دقت در کلام امام علیه السلام:
1-چه بخواهیم و چه نخواهیم از جانب پروردگار امتحان می شویم به ویژه در مورد ثروت و فرزندان.
ص:143
پس یکی از دعاهایی که هرگز مستجاب نمی شود این است که انسان از خدا بخواهد او را امتحان نکند. خداوند پیامبرانش را امتحان می کند حضرت نوح علیه السلام را درباره فرزند ناخلفش امتحان کرد:
وَنَادَی نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجَاهِ قَالَ رَبِّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ أَنْ أَسْأَلَکَ مَا لَیْسَ لِی بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِی وَتَرْحَمْنِی أَکُنْ مِنَ الْخَاسِرِینَ (1)
نوح گفت: پروردگارا پسرم از خانواده من است و وعده تو حق است که تو از همه حاکمان بهتر حکم می کنی.
خدا فرمود: ای نوح این پسر دیگر از اهل تو نیست او عملی غیر صالح است چیزی که درباره آن آگاهی نداری نپرس من تو را موعظه می کنم که از جمله نادانان مباش.
گفت : پروردگارا به تو پناه می برم از چیزی که از روی ناآگاهی پرسیدم که اگر مرا نبخشی و ترحم نفرمایی از زیانکاران خواهم بود.
خداوند ابراهیم را درباره ذبح اسماعیلش امتحان کرد همان طور درباره جان و مالش امتحان نمود البته همه را قبول شد و نمره خوب آورد.
وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی قَالَ لَا یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ (2)
و به یاد آورید زمانی را که خدای ابراهیم او را به اموری گوناگون امتحان کرده او همه را به جا آورد.
وقتی بناست انبیا و اولیا امتحان شوند به طریق اولی غیر آنها در معرض امتحان الهی قرار خواهند گرفت فقط باید دعا کنیم پروردگار توفیق قبولی در آزمایش هایش را به ما عطا فرماید.
2-نکته دیگر اینکه انسان به وسیله ثروت و فرزندان بیشتر از سایر مسائل
ص:144
امتحان می شود چون ثروت و فرزندان محل رضایت و نارضایتی ما هستند بعضی به کم بودن ثروت و روزی اظهار نارضایتی می کنند و بعضی به دختردار شدن پشت سر هم در حالی که خداوند خیر و صلاح بندگانش را بهتر می داند چه بسا که ثروت زیاد برای افراد باعث نابودی ایمان و تباه شدن آخرتشان می شود و وجود پسر سبب اذیت و آزار در دنیا و آخرت اشخاص گردد.
بسیار افرادی را می شناسیم که با اصرار زیاد بعد از چند دختر از خدا پسر خواستند و خداوند فرزند پسر به آنها داد ولی چنان به آزار و اذیت پدر و مادر و شرارت پرداخت که مرگش را از خدا طلب کردند و پشیمان از خواسته خود شدند.
جمع بندی کلام امام علیه السلام به این است که اولا امتحان خواهیم شد و ثانیا به داده های خدا راضی باشیم.
نود و یکم -از امام علیه السلام سوال شد خیر و نیکی چیست؟ فرمود: لَیْسَ الْخَیْرُ أَنْ یَکْثُرَ مَالُکَ وَ وَلَدُکَ وَ لَکِنَّ الْخَیْرَ أَنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ وَ أَنْ یَعْظُمَ حِلْمُکَ وَ أَنْ تُبَاهِیَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّکَ فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ إِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ وَ لَا خَیْرَ فِی الدُّنْیَا إِلَّا لِرَجُلَیْنِ رَجُلٍ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ یَتَدَارَکُهَا بِالتَّوْبَةِ وَ رَجُلٍ یُسَارِعُ فِی الْخَیْرَاتِ لَا یَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَی وَ کَیْفَ یَقِلُّ مَا یُتَقَبَّلُ؟
خیر و نیکی آن نیست که مال و اولاد زیاد باشند بلکه خیر آن است که دانشت فراوان و بردباریت بزرگ مقدار و اینکه افتخار تو در برابر مردم برای عبادت پروردگارت باشد و اگر کار خوبی انجام دادی از خداوند تبارک و تعالی سپاسگزاری کنی و اگر مرتکب لغزشی شدی از او طلب مغفرت نمایی در دنیا خیری نیست مگر برای دو نفر یکی آنکه گناهایی از او سر زند و در تدارک توبه برآید و دیگری آنکه در انجام کارهای پسندیده شتاب نماید.
و کاری که همراه با تقواست کم نیست و چگونه کاری که مورد قبول پروردگار است کم به حساب آید؟!
ص:145
خیر و نیکی خواسته عده بیشماری از انسان هاست اما در تشخیص مصداق در اشتباه اند. امام علی علیه السلام با بیان فوق خیر و نیکی را تشریح فرموده تا اهل خیر در ابهام و سرگردانی نمانند و راه رسیدن به آن را بدانند.
و اینک چند نکته قابل توجه خیراندیشان و خیرین.
1-خیر در این است سطح دانش خویش را بالا برده و حلم را بر آن بیفزایید زیرا علم منهای حلم کارساز نخواهد بود.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
وَ الَّذی نَفسی بِیَدِه ما جُمِعَ شیٌ اِلی شیٌ اَفضَلَ مِن حِلمٍ اِلی عِلمٍ (1)
سوگند به آن که جانم در دست اوست چیزی با چیزی جمع نشد که بهتر از جمع علم و حلم باشد.
مولایمان علی علیه السلام فرمود:
لَن یُثمِرَ العِلمُ حَتّی یُقارِنَهُ الحِلم (2)
علمی که قرین حلم نباشد نتیجه ای در بر نخواهد داشت.
2-اگر مباهاتی داری در بندگی و عبادت پروردگار داشته باش البته این به آن معنا نیست که ریاکاری کنی و عبادتت را به رخ مردم بکشی بلکه از باب
وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّکَ فَحَدِّثْ (3)
نعمت و رزق معنوی خود را که همان طاعت و عبادت و نوافل باشد بازگو نمایی تا باعث خیر شوی و دیگران نیز تشویق و مشتاق عبادت پروردگار شوند.
3-در انجام اکر خیر از خداوند تشکر کنی و در هنگام لغزش از او پوزش طلبی. در کار خیر اگر مدد پروردگار نباشد کسی توفیق پیدا نخواهد کرد. چقدر هستند انسان هایی که وقت دارند پول دارند سلامتی دارند اما توفیق کار خیر ندارند پس خیرین به طور جدی از خدای مهربان تشکر کنند که چنین توفیقی نصیبشان فرموده است.
ص:146
و در هنگام انجام ار خلاف فورا به خود آیند و از خداوند طلب آمرزش کنند و نگذارند که گناهان روی هم انباشته شوند تا آنجا که آنقدر نامه عملشان سیاه و تاریک شود که راه بازگشت نداشته باشند پس یک معنای کار خیر طبق بیان امام علیه السلام توبه واقعی است. امام در تایید فرمایشات خود باز می فرماید خیر منحصر به دو نفر است یکی کسی که بعد از گناه در مقام جبران گذشته خود برآید و با تدارک توبه راه نجات خویش را فراهم سازد دوم کسی که عمل با تقوا را کم نشمرد چگونه ممکن است کار همراه با تقوارا کم شمرد در حالی که خداوند عمل با تقوا را مهر قبولی می زند.
إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ(1)
نود و دوم- إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِالْأَنْبِیَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ ثُمَّ تَلَا إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الْآیَةَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ وَلِیَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَی اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ:
به تحقیق نزدیکت ترین مردم به پیامبران داناترین آنان به آورده های انبیاء هستند سپس امام علیه السلام این آیه را تلاوت فرمود: به تحقیق نزدیک ترین مردم به ابرهیم آنانند که از او پیروی کردند و این پیامبر و کسانی که گرویدند سپس فرمود دوست حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم کسی است که اطاعت پروردگار کند هر چند که با پیامبر نسبت فامیلی نداشته باشد و دشمن حضرت محمد صلی الله علیه و آله کسی است که معصیت پروردگار کند اگرچه از اقوام نزدیک آن گرامی باشد.
جان کلام امام علیه السلام اطاعت از خدا و رسول صلی الله علیه و آله وسلم و تبعیت از دستورات پروردگار متعال وپیامبر اوست. در این جایگاه حسب و نسب نقشی ندارد چنانکه سلمان از
ص:147
فارس و صهیب از روم و خباب و اباذر از لبنان و بلال از حبشه و افریقا به خدمت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم رسیدند و تابع محض آن گرامی گشتند اما اقوام نزدیک آن بزرگوار نه تنها به حضرتش ایمان نیاوردند بلکه در مقام اذیت و آزار او نیز برآمدند. ارادت به خدا و رسول هم موقعی شکل واقعی و راستین به خود می گیرد که با تبعیت همراه باشد.
قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ(1)
بگو: اگر خدا را دوست می دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهان شما را ببخشد که پروردگار بخشاینده و مهربان است بگو خدا و رسول خدا را اطاعت کنید و اگر از آنان روی برگردانید خدا کافران را دوست نمی دارد.
نود و سوم- وَ قَد سَمِعَ علیه السلام رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِیَّةِ یَتَهَجَّدُ وَ یَقْرَأُ فَقَالَ نَوْمٌ عَلَی یَقِینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِی شَکٍّ:
امام علیه السلام با خبر شد که یکی از خوارج شبی بیدار است و نماز شب می خواند و قرآن تلاوت می کند فرمود: خوابی که با یقین و باور همراه باشد بهتر از نمازی است که با شک و تردید خوانده شود.
کسی که معرفت به امام زمانش ندارد و یا در تردید به سر می برد اگر پیشانی او در اثر عبادت و سجده های طولانی چون زانوی اشتران پینه ببندد به جایی نخواهد رسید چون ارتباط متصل و نزدیکی بین خداشناسی و پیامبرشناسی و امام شناسی هست و طبق بیان منسوب به امام صادق علیه السلام آنکه حجت خدا را نشناسد گمراه در دینش شده است. وَ سَمِعَ [علیه السلام] رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِیَّةِ یَتَهَجَّدُ وَ یَقْرَأُ فَقَالَ نَوْمٌ عَلَی یَقِینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِی شَکٍّ مصباح المجتهدین ص411 و غیبت نعمانی ص134وَ سَمِعَ [علیه السلام] رَجُلًا مِنَ الْحَرُورِیَّةِ یَتَهَجَّدُ وَ یَقْرَأُ فَقَالَ نَوْمٌ عَلَی یَقِینٍ خَیْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِی شَکٍّ
خوارج اهل نماز شب بودند اما در امامت مولایمان علی علیه السلام تردید داشتند و
ص:148
بی جهت به خود زحمت می دادند چرا که همین گروه طاغی در برابر امام زمان خود ایستادند و بر رویش شمشیر کشیدند و بالاخره امام زمان خود را در حال نماز و عبادت به شهادت رساندند. امام علیه السلام تعبیرهایی شگفتی درباره شک دارند زیرا که شک عاقبت انسان را به شرک و کفر و هلاکت می کشاند.
الشکُّ یُحبِطُ الایمان(1)
شک ایمان را بر باد می دهد
بِدَوامِ الشکِّ یَحدُثُ الشِّرک (2)
با استمرار شک شرک پدید می آید.
نود و چهارم- اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَایَةٍ لَا عَقْلَ رِوَایَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ کَثِیرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِیلٌ:
وقتی خبری را شنیدید در آن اندیشه کنید نه اینکه تا شنیدید نقل کنید که راویان علم فراوانند ولی اندیشه کنندگان در آن کم اند.
در هر عصری اخبار اعتقادی اخلاقی و سیاسی فراوانی برای ما می آورند که طبق فرمایش امام علیه السلام باید بی درنگ در پخش آن اقدام نکنیم چون احتمال می رود خبر دروغ باشد و نقل خبر دروغ نیز دروغ محسوب می شود به ویژه اگر گوینده خبر فاسق و انسان منحرفی باشد.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَی مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ (3)
ای اهل ایمان اگر فاسقی برای شما خبری را آورد تحقیق کنید تا مبادا از روی نادانی به گروهی آسیبی وارد سازید و از کرده خود سخت پشیمان شوید.
ص:149
اخبار را باید پالاش کرد و دروغ و راست آن را جدا کرد و به صرف شنیدن نمی توان به ان عمل کرد در اعتقادات و احکام حدیث شناسی یا علم رجال برای همین منظور به وجود آمده تا ناقلان خبر از نظر ثقه بودن مورد بررسی قرار گیرند و اگر سلسله راویان مورد وثوق نبودند نمی توان به آن احادیث اعتبار کرد.
امام علیه السلام می فرمودند:
اَما اِنَّهُ لَیس بَینَ الحَقِّ و الباطِل الّا اَربَعُ اَصابعَ
بدانید که میان حق و باطل جز چهار انگشت فاصله نیست از حضرت پرسیدند معنای آن چیست؟ امام علیه السلام : فَجَمعَ اَصابِعَهُ وَ وَضَعَها بَینَ اُذِنِهِ وَ عَینِهِ ثُمَّ قالَ: الباطِلُ اَن تَقولَ سَمِعتُ وَ الحَقَّ اَن تَقولَ رَاَیتُ (1)
انگشتان خود را میان چشم و گوش گذاشت و فرمود باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آن است که بگویی دیدم.
نود و پنجم- رَجُلًا یَقُولُ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ فَقَالَ إِنَّ قَوْلَنَا إِنَّا لِلَّهِ إِقْرَارٌ عَلَی أَنْفُسِنَا بِالْمُلْکِ وَ قَوْلَنَا وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ إِقْرَارٌ عَلَی أَنْفُسِنَا بِالْهُلْکِ:
امام علیه السلام شنید که یکی گفت: اِنّا لِلهِ وَ اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ ما از جانب خدا آمده و به سوی او بازگشت خواهیم کرد فرمود: گفتن اِنّا لِلهِ اعتراف ما به این است که ملک خداییم و گفتن و اِنّا اِلَیهِ راجِعُونَ اعتراف ما به این است که ما پایدار نیستیم.
مالک صاحب اختیار ملک خود است و می تواند هر کاری درباره آنچه در تملک دارد انجام دهد و وقتی ما خود را ملک خدا دانستیم کبر و منیت روحیه استکباری را کنار گذاشته و خود را فقیر محض در برابر مالک خویش می دانیم. و در ضمن اعتراف می کنیم که مالک م هر وقت اراده کند پرونده دنیای ما را
ص:150
می بندد و ما را به مکانی دیگر منتقل می کند.
براستی انسان چون مرده به دست غسال است همان طور که غسال مردم را به هر شکل که بخواهد مرده را می چرخاند و غسل می دهد ما نیز در دست قدرت الهی همچون مرده ای هستیم که به هر طرف که خاطرخواهش باشد ما را می گرداند.
رشته ای برگردنم افکنده دوست***می کشد هر جا که خاطرخواه اوست.
فیض کاشانی آن عالم ربانی می گوید:
هُو الَّذی یَستَغنی فی ذاتِهِ و صِفاتِه عَن کلِّ وُجُود، وَ یحتاجُ إِلَیهِ کُلُّ مَوجودٍ؛ بَل لا یَستَغنی عَنهُ شَی ءٌ فی شی ءٍ لا فی ذاتِهِ وَ لا فی صِفاتِهِ و لا فی وُجودِهِ و لا فی بَقائِهِ بَل کلُّ شَی ٍء فَوُجودهِ مِنهُ أَو ممّا فَکُلُّ شَی ءٍ سَواهُ فَهُوَ لَهُ مَملوکٌ فی ذاتِهِ و صِفاتِهِ، و هُوَ مُستَغنٍ عَن کُلِّ شَی ءٍ فَهذا هُوَ المَلِکُ المُطلق. (1)
خداوند تبارک و تعالی در ذات و صفاتش از هر موجودی بی نیاز است و همه موجودات به او نیازمند هستند بلکه موجودات نسبت به هم نیز بی نیاز از ذات تعالی نمی باشند و همچنین هر موجودی چه در ذات و یا صفات و در وجود و یا بقاء به طور کلی در اصل پیدایش ووجود محتاج اویند و همه چیز غیر ذات اقدس الله مملوک او می باشند و اوست که از همه چیز مستغنی است پس اوست که در حقیقت مالک علی الاطلاق است.
وَتَبَارَکَ الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا(2)
و بزرگ است خدایی که آسمان ها و زمین و هر چه میانشان هست را مالک است و بر آنها فرمانرواست.
نود و ششم-وَ قَد مَدَحَهُ قَوْمٌ فِی وَجْهِهِ: اللَّهُمَّ إِنَّکَ أَعْلَمُ بِی مِنْ نَفْسِی وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِی مِنْهُمْ اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَیْراً مِمَّا یَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَا یَعْلَمُونَ:
عده ای در برابر حضرت ستایش نمودند عرضه داشت: پروردگارا تو به من
ص:151
از من آگاه تری و من به خود از آنها داناترم خدایا مرا از آنچه فکر می کنند بهتر کن و آنچه را از ما نمی دانند و تو می دانی بیامرز.
این گفتار هم نمونه ای از تواضع امام علیه السلام است و هم آموزه ای برای ما که در برابر تعریف و تمجید مردم خود را گم نکنیم و حالمان تغییر نکند و عرض کنیم خدایا تو که خود می دانی ما چه می کنیم و چه هستیم و ما نیز خود می دانیم چقدر قصور کرده ایم بار الها توفیقمان ده از آنچه مردم درباره ما فکر می کنند بهتر شویم و از آنچه درباره ما می دانی عفو و رحمتت را شامل حالمان فرما. حقیر گاهی در برابر تعریف و تمجید دوستان قرار میگیرم عرض می کنم خدایا تو با حسن ظن مردم با من رفتار کن و الا این جانب که خود می دانم سرتاپا تقصیرم و دستم تهی است و اگر خداوند مهربان به تعداد لغزش هایمان یک مهر عفو و آمرزش در زیر پرونده ما نزند گرفتار غضب و سخط حضرتش خواهیم شد.
امام سجاد علیه السلام عرضه می داشت:
اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ الْقَنِی بِمَغْفِرَتِکَ کَمَا لَقِیتُکَ بِإِقْرَارِی، وَ ارْفَعْنِی عَنْ مَصَارِعِ الذُّنُوبِ کَمَا وَضَعْتُ لَکَ نَفْسِی، وَ اسْتُرْنِی بِسِتْرِکَ کَمَا تَأَنَّیْتَنِی عَنِ الانْتِقَامِ مِنِّی.(1)
خدایا بر محمد و ال او درود فرست و مرا مشمول رحمتت گردان همان طور که من با اعتراف به گناه خود روی به تو آورده ام و مرا از ذلت گناهان بالا بر همان گونه که خود را ذلیل تو کرده ام و مرا در پرده رحمتت بپوشان همان طور که در انتقام گرفتن از من درنگ نمودی.
نود و هفتم- لَا یَسْتَقِیمُ قَضَاءُ الْحَوَائِجِ إِلَّا بِثَلَاثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِکْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِیلِهَا لِتَهْنُؤَ:
برآورده کردن حاجات جز با سه چیز راست نیاید به کوچک شمردن آن تا در نتیجه بزرگ جلوه کند مخفی داشتن آن تا خود به خود آشکار گردد و به شتاب
ص:152
نمودن در انجام آن تا برای حاتمند گوارا باشد
کسی نیست که در این عالم خواسته و حاجت هایی نداشته باشد حوائجی که معقول و متعارف و شرعی نیست قطعا مورد نظر امام علیه السلام نمی باشد اما آن حاجت هایی که منطقی و عقلانی است سه عامل راه چاره رسیدن به آنهاست.
1-به کوچک شمردن آن تا در نتیجه بزرگ جلوه کند وقتی حاجت بزرگ و نهایی شمرده شود در صورت برآورده نشدن شخص فکر می کند که به آخر خط رسدیه و از غم و غصه می میرد چون خیال م یکند که دنیا به آخر رسیده و دیگر جایی برای ماندن وی نیست.
2-حاجت را نباید به کسی جز خداوند تبارک و تعالی گفت اگر برآورده شد خود به خود همه می فهمند و آشکار می شود و اینکه بعضی سفره دل خود را پیش همه باز می کنند وقبل از برآورده شدن حاجت آن را بازگو میکنند در صورت برآورده نشدن زبانزد خاص و عام شده و سرشان فاش می گردد و مطلبی هم که بین مردم پخش شد قابل جمع کردن نیست.
3-سستی و تنبلی هم خوب نیست کسی که هدف مقدس و ارزشمدنی دارد نباید امروز و فردا کند باید تا سلامتی و امکانات برای رسیدن به حاجت هست تلاش و شتاب کند که پیداست این نوع آدم ها وقتی به سرعت به حوائج خویش نایل می آیند شادمان و خوشحال اند.
نود و هشتم- یَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ لَا یُقَرَّبُ فِیهِ إِلَّا الْمَاحِلُ وَ لَا یُظَرَّفُ فِیهِ إِلَّا الْفَاجِرُ وَ لَا یُضَعَّفُ فِیهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ یَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِیهِ غُرْماً وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً وَ الْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَی النَّاسِ فَعِنْدَ ذَلِکَ یَکُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ النِّسَاءِ وَ إِمَارَةِ الصِّبْیَانِ وَ تَدْبِیرِ الْخِصْیَانِ:
زمانی برای مردم فرا می رسد که جز سخن چین را گرامی ندارند و جز آدم فاجر و فاسق را زیرک نخوانند و جز آدم با انصاف را ضعیف نگویند در آن زمان
ص:153
دادن صدقه را غرامت و تاوان شمارند و در صله رحم کردن منت گذارند و عبادت کردن را وسیله فخر فروشی بر مردم قرار می دهند در این زمانحکومت با مشورت زنان و فرماندهی خردسالان و چاره جویی مردان ننالایق انجام می گیرد.
پیش بینی امیرالمومنین علی علیه السلام نسبت به زمانی است که محو ارزش ها می شود و همه چیز وارونه می گردد.
نمونه های آشکار فرمایشات آن حضرت در عصر ما مشاهده می شود الماجل یعنی فتنه انگیز و سخن چین که به عنوان مزدور و جاسوس حکومت های ظلم و جور در سطح جهان مشغول به آشوب و به هم زدن آرامش ملت ها هستند و مزد می گیرند تا اختلاف بیندازند و بعد صاحبان زرو زور بر مردم ضعیف حکومت کنند و استقلال کشورها را به خطر اندازند.
جمله دوم بیان امام علیه السلام این است که زمانی فرا می رسد که جز فاجر و فاسق را زیرک نخوانند. آدم های خوب و سلامت کنار گذاشته می شوند و آدم های بد و فاسق جلو می افتند و مردم نادان هم این گروه را هوشمند و نخبه می شمرند و کلام سوم امام علیه السلام آن بود که آدم های با انصاف را ضعیف می شمرند بلی وقتی ارزش ها به ضد ارزش تبدیل شود نتیجه ای غیر از این نخواهد داشت فاسق می شود زیرک و با انصاف می شود ناتوان و ضعیف!
جمله چهارم حضرت آن بود که صدقه و خیرات و کمک به محرومان غرامت و ضرر محسوب می شود یعنی رحم و عاطفه از بین می رود و کسی حاضر نیست به هم نوع خود کمک مالی و اقتصادی کند در حالی که انفاق و احسان باعث توسعه و برکت ثروت می شود و بسیاری از بلاها را از بین می برد.
رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم صدقه را کلید روزی می داند و می فرماید:
اَکثِروا مِنَ الصَدَقَهِ تُرزِقُوا (1)
زیاد صدیقه بدهید تا روزی داده شوید.
ص:154
بیان پنجم حضرت این بود که در صله رحم کردن منت می گذارند انجام تکلیف منت ندارد رسیدگی به ارحام و فامیل یک تکلیف است و اصولا چه در صله رحم و چه در هر کار خیری منت گذاردن باعث ضایع شدن عمل می شود.
درباره همان صدقه که عرض شد خداوند می فرماید
لا تُبطِلوا صَدَقاتِکُم بِالمَنِّ والاَذی (1)
انفاق و صدقه های خودتان را با منت گذاردن و اذیت اشخاص ضایع و باطل نکنید در واقع نیکی و احسان به ارحام اگر همراه با منت باشد حکایت از خودبزرگ بینی و رذیله کبر می کند و آزار دادن ارحام است ما وقتی به فامیل محبت می کنیم قصد داریم که او را از وضع دلخراش نجات دهیم و با تامین احتیاجات او ناراحتی روحی او را برطرف کنیم بنابراین اگر او را با منت بیازاریم چیزی از ناراحتی و تالم روحی اش را رفع ننموده ایم.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود:
اَلمَنّانُ بِما یُعطِی لا یُکَلِّمُهُ اللهُ و لا یَنظُرُ اِلَیهِ و لا یُزَکِّیهِ (2)
کسی که به آنچه می بخشد منت گذارد خداوند به او توجه نمی کند و قلب اورا پاکیزه نمی گرداند.
نکته ششم از گفتار امام علیه السلام این بود که زمانی فرا می رسد که عبادت کردن را وسیله فخر فروشی بر مردم قرار می دهند وقتی عبادت جهت بندگی محض نباشد و خلوص نیت در کار نباشد همان می شود که مولایمان علی علیه السلام فرمود: عبادتی که وسیله تفاخر و به رخ کشیدن مردم شود عبادت نیست جهالت است چون فقط اعضاء و جوارح به عبادت پرداخته اند و دل و روح متوجه غیر معبود بوده و بار معنوی نخواهد داشت.
امام علیه السلام درباره چنین افراد در جای دیگر فرمود:
و مِنْهُمْ مَنْ یَطْلُبُ الدُّنْیا بِعَمَلِ الْآخِرَةِ وَ لا یَطْلُبُ الْآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْیا قَدْ طَامَنَ مِنْ شَخْصِهِ وَ قارَبَ مِنْ خَطْوِهِ وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْاءَمَانَةِ وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ
ص:155
ذَرِیعَةً إ لَی الْمَعْصِیَةِ.(1)
با اعمال آخرت دنیا را می طلبند و با اعمال دنیا در پی کسب مقام های معنوی اخرت نیستند خود را کوچک و متواضع جلوه می دهند و گام ها را ریاکارانه و کوتاه برمیدارند دامن خود را جمع کرده خود را همانند مومنان واقعی می آرایند و پوشش الهی را وسیله نفاق و دورویی و دنیا طلبی خود قرار می دهند.
و نکته هفتم و در واقع آخرین پیش بینی امام علیه السلام است که در باره نوع حکومت داری است زمانی فرا می رسد که به زنان کاری که مربوط به آنان نیست سپرده می شود و آدم های بی تجربه و نالایق بر مردم حکمران می گردند.
در دو مورد آخر کسی بحث ندارد که آدم های بی تجربه و نالایق نباید زمام امور مملکت را به عهده بگیرند اما در مورد اول که به زنان مربوط می شود لازم به توضیح است این چیزی که امروز به عنوان حمایت از حقوق زنان و با اصطلاح روز رفتار فمینیستی مطرح است بدین خاطر است که واقعا در اروپا و مغرب زمین از قرون وسطی به بعد به زنان ظلم فراوانی شد همان طور که قبل از طلوع اسلام نسبت به حقوق آنها ظلم می شد در کشورهای غربی کار را به جایی رساندند که حتی در انسان بودن زن تشکیک کردند در نتیجه یک نهضت در حمایت و دفاع از حقوق زنان به وجود آمدو متاسفانه این نهضت چون مبنای دینی ووحی نداشت به افراطی گری مبتلا شد و این پندار باطل را القا کرد که با مرد کردن زن می توان به احقاق حق او جامه عمل پوشاند.
قرآن و عترت آنچه را که باعث بالندگی شخصیت زنان می شود به آنها اعطا کرده و خواسته است هر زن به حق طبیعی و آنچه که برای آن آفریده شده برسد که اگر غیر از آن باشد ظلم دیگری در حق او خواهد شد چنان که شاهدیم امروزه دنبال آنند که وجود زنان را به عنوان ابزار و کالاهای اقتصادی و سیاسی به نفع خود مصادره کنند.
ص:156
نود ونهم- وَ قَد رُئیَ علَیْهِ إِزَارٌ خَلَقٌ مَرْقُوعٌ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ یَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ وَ یَقْتَدِی بِهِ الْمُؤْمِنُونَ :
امام علیه السلام را با لباسی کهنه و وصله دار دیدند عرض کردند چرا چنین لباسی پوشیده ای؟ فرمود: با آن دل خاشع شود و نفس اماره ذلیل گردد و مومنین از آن پیروی کنند.
لازم به توضیح است که هر عصری عرف جامعه چیزی را می پسندد البته منظور عرف متدین و دین مدار است روش مولایمان علی علیه السلام در انتخاب لباس متناسب با عصر خودش بود چون اکثر مردم در فقر و نداری و بی لباسی زندگی میکردند و آن حضرت برای آنکه مردم بینوا احساس حقارت نکنند با لباسی کهنه و وصله دار در اجتماع حضور می یافت.
نکته دیگر اینکه آن بزرگوار به ما می آموزد که لباس های گران قیمت و زردوز به تن نکنیم که باعث عجب و غرورمان می شود و نفس اماره سر به طغیان می گذارد. چنانکه در بین مردان و زنان جامعه این فخرفروشی ها را در مجالس عروسی ها و میهمانی ها دقیقا مشاهده می شود. درست استفاده کردن از نعمت های الهی و پوشیدن لباس های نو و تمیز و حتی خوش دوخت از منظر اسلام نه حرام است ونه خلاف شان مومن. به این بیان و بر خودش شخص پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم بیشتر توجه کنید. ابوالاحوص از پدرش نقل می کند: با لباسی پست و ارزان قیمت خدمت رسول خدا رسیدم حضرت فرمود: آیا مال وث روتی داری: عرض کرد آری فرمود: چه مالی؟ عرض کرد: خداوند شتر و گوسفند و گاو ... به من داده است فرمود: پس اگر خداوند به تو ثروتی داده است باید نشانه نعمت و کرامتی که ارزانیت داشته در تو دیده شود. (1)
امام صادق علیه السلام می فرمود:
إنّ اللّه َ تَعالی یُحِبُّ الجَمالَ و التَّجْمیلَ ، و یُبعِضُ البُؤْسَ و التَّباؤسَ فإنَّ اللّه َ عزّ و جلّ
ص:157
إذا أنْعَمَ عَبدٍ نِعمَةً أحَبَّ أنْ یَری علَیهِ أثَرَها قیلَ و کیفَ ذلکَ قالَ : یُنَظّفُ ثَوبَهُ (1)
خداوند زیبایی و خودآرایی را دوست دارد و از بینوایی و بینوا نمایی نفرت دارد زیرا خداوند عزوجل هرگاه به بنده ای نعمتی عطا کند دوست دارد اثر آن را در او ببیند عرض شد: از چه طریق؟ فرمود: لباس تمیز بپوشد.
توجه به این مطلب لازم است که مولایمان علی علیه السلام لباس تمیز به تن می کرد اگر چه کهنه و مندرس بود و قابل توجه بعضی از فرقه های منحرف که سر و روی خود را ژولیده و ریش و سبیل را رها می کنند و لباس های عجیب و غریب می پوشند و قلندربازی در می اورندوخود را پیرو حضرت امیر مومنان علیه السلام معرفی می کنند در حالی که هیچ وجه شباهتی با آن گرامی ندارند جز فریب عوام و مریدانشان!
صدم- إِنَّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةَ عَدُوَّانِ مُتَفَاوِتَانِ وَ سَبِیلَانِ مُخْتَلِفَانِ فَمَنْ أَحَبَّ الدُّنْیَا وَ تَوَلَّاهَا أَبْغَضَ الْآخِرَةَ وَ عَادَاهَا وَ هُمَا بِمَنْزِلَةِ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ مَاشٍ بَیْنَهُمَا کُلَّمَا قَرُبَ مِنْ وَاحِدٍ بَعُدَ مِنَ الْآخَرِ وَ هُمَا بَعْدُ ضَرَّتَانِ
دنیا و آخرت دشمن متفاوت همدیگرند و دو راه مختلف می باشند بنابراین آنکه دنیا را دوست می دارد به آن دل می بندد آخرت را دوست نمی دارد و با آن دشمن است و دنیا و آخرت از نظر فاصله تفاوت مثل مشرق و مغرب هستند آنکه بین این دو حرکت م یکند هر چه به یکی نزدیک شود از دیگری دور می گردد و این دوهمانند دو زن برای یک شوهرند.
در بین ائمه طاهرین علیهم السلام بیشترین و روشن ترین بیانات را مولایمان علی علیه السلام درباره دنیا و آخرت دارد کها گر بخواهیم دیدگاه های حضرت را مورد بررسی قرار دهیم باید یک کتاب چند هزار صفحه ای بنویسم تا بتوانیم بخشی از کلمات آنحضرت را در این زمینه بازگو کنیم
اما در بیان فوق امام علیه السلام نگاه ویژه ای به دنیا و آخرت دارد که قابل تامل بیشتر
ص:158
است حضرتش می خواهد به ما بفماند نمی توان دلبسته به دنیا بود و آخرتی آباد داشت باید از این دو یکی را برگزید والا جمع بین هر دو امکان پذیر نیست همان طور که جمع بین مشرق و مغرب عالم و اتفاق نظر دو زن برای یک شوهر ممکن نمی باشد در مورد اولی کاملا مشهود است در مورد دوم قرآن نفی ابد می کند:
وَلَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّسَاءِ وَلَوْ حَرَصْتُمْ (1)
شما نمی توانید بین زن هایتان عدالت را رعایت کنید اگر چه کوشش فراوان کنید البته در یک صورت دنیا و زندگی در آن همسویی با آخرت پیدا می کند که ابزار کمال انسان در معرفت خدا و دین او و عمل برای جهان آخرت شود.
چنین دنیایی دیگر دنیا نیست بلکه آخرتی است در جلوه و ظاهر دنیا به عبارت دیگر دنیا می شود تابع آخرت و جایگاهی برای خود در نظر نمی گیرد.
به این بیان امام علیه السلام در جای دیگر عنایت کنید:
إن جَعَلتَ دِینَکَ تَبَعاً لدُنیاکَ أهلَکتَ دینَکَ ودُنیاکَ وکُنتَ فی الآخرةِ مِن الخاسِرینَ، إن جَعَلتَ دُنیاکَ تَبَعاً لِدینِکَ أحرَزْتَ دِینَکَ ودُنیاکَ وکُنتَ فی الآخرةِ مِن الفائزینَ(2)
اگر دینت را تابع دنیایت کنی دین و دنیایت هر دو را از بین برده ای و در آخرت از زیانکاران خواهی بود اما اگر دنیای خود را تابع دینت کنی دین و دنیایت هر دو را به دست آورده ای و در آخرت از رستگاران خواهی بود.
صد و یکم- نوف بکالی می گوید که شبی امیرالمومنین علیه السلام را دیدم از بستر خود بیرون آمد و نگاهی به ستارگان انداخت و فرمود: نوف! خوابی یا بیدار؟ عرض کردم بیدارم فرمود:
طُوبَی لِلزَّاهِدِینَ فِی الدُّنْیَا الرَّاغِبِینَ فِی الْآخِرَةِ أُولَئِکَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ بِسَاطاً وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً وَ مَاءَهَا طِیباً وَ الْقُرْآنَ شِعَاراً وَ الدُّعَاءَ دِثَاراً ثُمَّ قَرَضُوا
ص:159
الدُّنْیَا قَرْضاً عَلَی مِنْهَاجِ الْمَسِیحِ . یَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ ع قَامَ فِی مِثْلِ هَذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّیْلِ فَقَالَ إِنَّهَا لَسَاعَةٌ لَا یَدْعُو فِیهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِیبَ لَهُ إِلَّا أَنْ یَکُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِیفاً أَوْ شُرْطِیّاً أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ وَ هِیَ الطُّنْبُورُأَوْ صَاحِبَ کَوْبَةٍ
نوف خوشا به حال آنان که دل از این دنیا کنده و به آن جهان دل بسته اند ایشان مردمی هستند که زمین را فرش و خاک آن را بستر و آب آن را شربت گوارا برای خویش قرار داده اند. قرآن را به جانشان بسته و دعا را ورد زبان خویش کرده اند و سپس چون حضرت مسیح علیه السلام دنیا را از خود دور ساخته اند. ای نوف همانا داود علیه السلام در این ساعات از شب از محل استراحتش خارج شد و گفت: این ساعتی است که بنده ای در آن دعا نکند جز آنکه مقبول افتد مگر آن که با جگیر و یا خبرچین کارهای مردم به حاکم و یا نظامی و شرطه حکومت جور و یا نوازنده باشد.
آثاری که از نظر معنوی و روحانی بر تهجد و سحر مترتب است از دیرزمان مثل زمان داود علیه السلام مشهود و قابل درک بوده است برخاستن از ریختخواب گرم و نرم و ایتسادن در برابر معبود بی همتا و راز و نیاز با او حلاوت و شیرینی اش بر کام جان هر کس بنشیند تا آخر عمر آن را رها نمی کند.
در سوره مبارکه سجده پس از آیه سجده خداوند تبارک و تعالی می فرماید:
تَتَجَافَی جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفًا وَطَمَعًا وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنْفِقُونَ (1)
از بستر استراحت برخاسته و خدای خویش را با بیم و امید می خوانند و از آنچه به آنها روزی داده ایم انفاق می کنند.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود: همین که بنده ای از خوابگاه لذت بخش خویش برای نماز به قصد جلب رضای پرورداگرش برمیخیزد در حالی که هنوز بقایای خواب به چشمانش هست خداوند به فرشتگان مباهات می کند و می فرماید:
اما تَرَونَ عَبدی هذا قَد قامَ مِن لذیذِ مضجَعِهِ اِلی صَلوهٍ لمَ اَفرُضها عَلَیهِ اِشهَدوا
ص:160
اَنِّی عَفَرتُ لَهُ (1)
آیا نمی بینید این بنده ام را که از خواب لذیذ خود دست برداشته و به نمازی که بر او واجب نکرده ام مشغول است؟! گواه باشید که من او را مشمول مغفرت خویش قرار دادم.
سحر بلبل حکایت از صبا کرد***که عشق گل به ما دیدی چه ها کرد
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی***که درد شب نشینان را دوا کرد.
سحرخیزی جز سه گروه باجگیر و جاسوس و مامورین نظامی ح کومت ظلم برای دیگران مفید و دارای اثار بسیار عالی دنیوی و اخروی است. گاهی خداوند تبارک و تعالی عذابی را از یک ملت و منطقه برمیدارد چرا که در آن جمع گروهی به راز و نیاز و استغفار در هنگام سحرند. مولایمان علی علیه السلام فرمود : وقتی خداوند تبارک و تعالی می بیند که مردم شهری زیاده روی در انجام گناهان می کنند و سه نفر از مومنین در میان آنان هستند به آن مردم خطاب می فرماید:
یا اَهلَ مَعصِیَتی لَولا ما فِیکُم مِنَ المُومِنینَ المُتَحابِّینَ بِجَلالی العامِرینَ بِصَلوتِهِم اَرضی و مَساجِدی المُستغفرینَ بالاَسحارِ خوفاً مِنّی لا نَزَلتُ بِکُم عَذابی ثُمَّ لا اُبالی (2)
ای کسانی که نافرمانی مرا می کنید اگر نبودند در میان شما کسانی که از مومنین که به خاطر جلال من همدیگر را دوست می دارند و با نمازشان زمین و مسجدهای مرا اباد می کنند و در سحرها از ترس من استغفار می نمایند هر آینه عذاب خودم را بر شما فرو می فرستادم و پروایی نداشتم.
ممکن است خواننده گرامی بپرسد چرا در هنگام سحر که بهترین وقت استجابت دعا است بعضی که امام علیه السلام نامشان را بردند محروم از قبول شدن عمل و استجابت دعایشان هستند. اگر دقت کرده باشید هر سه موردی که مولایمان علی علیه السلام به آن اشاره دارند از مواردی هستند که آسیب گناه و کار زشتشان به دیگری می رسد و چون حق الناس برگردن دارند و باعث آزار و اذیت دیگران و آلوده شدن مردم به
ص:161
گناه می شوند چنین وضعی را پیدا می کنند والا اگر فقط ظلم به نفس خویش کرده بودند مشمول لطف خداوند قرار گرفته از صبح و سحر بهره می بردند حالا برای آنکه به زشتی و قبح بزرگ اعمال این سه گروه بیشتر آشنا شوید به ترتیب به سه مورد مطرح شده از منظر معصومین علیه السلام توجه نمایید.
1-زورگیر و باجگیر: امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:
اِیّاکَ و البَغیَ فَاِنَّهُ یُعَجِّلُ الصَّرعَهَ و یُحِلُّ بِالعامِلِ بِهِ العِبَرَ (1)
از زورگویی بپرهیز که این کار انسان را زود به خاک م یافکند و زورگو را درس عبرت می دهد.
2-جاسوس و خبرچین: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
اَلا اُخبِرکُم بِشِرارِکُم؟ قالو بَلی یا رسُول الله قال: اَلمَشّاوونَ بِالنَّمیمَهِ اَلمُفَرَّقُونَ بَینَ الاَحِبَّهِ اَلباغُونَ لِلبُراءِ العَیبِ (2)
آیا شما را از آدم های شر بین خودتان آگاه نکنم؟ عرض کردند: چرا ای رسول خدا فرمود: کسانی خبرچین هستند آنان که بین دوستان جدایی می اندازند کسانی که برای افراد پاک و بی گناه عیب می تراشند.
3-نوازندگان و آن هایی که مردم را به لهو ولعب می کشانند امام صادق علیه السلام فرمود:
الغِناءُ یُورِثُ النِّفاقِ (3)
آوازه خوانی از خود نفاق بر جای می گذارد.
اَلمُغنِّیَهُ مَلعُونَهٌ و مَن آواها و اَکَلَ کَسبَها مَلعُونٌ (4)
زن آوازه خوان ملعون است و هر کس به او جا دهد و از درآمد او بخورد ملعون است.
صد و دوم- إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَیِّعُوهَا وَ حَدَّ لَکُمْ حُدُوداً
ص:162
فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ فَلَا تَنْتَهِکُوهَا وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ وَ لَمْ یَدَعْهَا نِسْیَاناً فَلَا تَتَکَلَّفُوهَا:
خداوند تبارک و تعالی واجباتی را بر شما مقرر فرمود مبادا آنها را ضایع کنید و حدودی برایتان معین نموده از آنها تجاور نکنید و شما را از چیزهایی نهی فرموده پرده حرمت آنها را ندرید و چیزهایی را برای شما نگفته و آنها را از روی فراموشی ترک نکرده و پس در به دست آوردن آنها خود را به زحمت نیندازید.
قانون گرایی یعنی عمل به واجبات و ترک محرمات و خارج نشدن از مرز تکلیف و وظیفه در مواردی که حکمی برای انجام کاری نداریم خود را به زحمت نینداختن این ها همگی از این نشات می گیرد که شخص انسان متعهد و وظیفه شناس است و اگر نسبت به هر کدام آنها کوتاهی کند خطا از قانون کرده و محکوم به نافرمانی است. امام علیه السلام در مرحله نخست ما را نهی از ضایع کردن واجبات می فرماید: فرایض جیزی نیست که تبصره بخورد و در جایی اجازه ترک آن داده شود مگر آنجا که شرع مقدس تکلیف را از دوش ما برداشته باشد. مثل روزه برای آنکه بیمار و یا مسافر است و حج برای کسی که استطاعت مالی و بدنی ندارد و امثال آن والا غیر از موارد استثنایی باید در میان همه کارها اولویت را به فرایض داد و به هیچ عنوان باعث ترک آنها نشد.
همان بزرگوار می فرمود:
اَلفَرائضَ اَلفَرائضَ! اَدُّوها اِلَی اللهِ تُوَدِّکُم اِلی الجَنَّهِ (1)
فرایض! فرایض! آنها را برای خدا ادا کنید تا شما را به بهشت رسانند.
امام سجاد علیه السلام میفرمود:
مَن عَمِلَ بِما اِفتَرَضَ اللهُ عَلَیهِ فَهُوَ مِن خَیرِ النّاسِ (2)
هر کس به آنچه خداوند بر او واجب کرده است عمل کند او از بهترین مردمان است.
ص:163
به این بیان پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نیز دقت کنید از این نظر که در میان فرایض کدام برترین و پراهمیت ترین است.
أَوَّلُ مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلی اُمَّتِی، الصَّلواتُ الخَمْسُ وَ اَوَّلُ مَا یُرْفَعُ مِنْ اَعْمَالِهِم، الصَّلَواتُ الْخَمْسُ وَ اَوَّلُ مَا یُسْأَلُونَ عَنْهُ، الصَّلَواتُ الخَمْسُ. (1)
اولین چیزی که خداوند بر امت من واجب کرد نمازهای پنجگانه است ونخستین عملی که از آنها بالا می رود نمازهای پنجگانه است و اولین چیزی که درباره آن از آنها سوال می شود نماز های پنجگانه است.
سفارش دوم امام علیه اسلام این بود که از حدود الهی تجاوز نکنید: خداوند تبارک و تعالی در تمام مسایل زندگی ما بر ایمان حد و مرزی تعیین فرموده و بیرون رفت از آن را نیز جایز ندانسته بنابراین افراط و تفریط در انجام حلال و حرام الهی خارج شدن از حدود الهی است.
همان بزرگور فرمود:
لا یَسعَدُ اَحَدٌ اِلّا بِاِقامَهِ حُدودِ اللهِ و لا یَشقی اَحَدٌ اِلّا باِضاعَتِها (2)
هیچ کس خوشبخت نشود مگر به اقامه حدود خداوند و هیچ کس به بدبختی نیفتد مگر به سبب فرو گذاشتن آنحدود
موضوع سوم در بیان امام علیه السلام پرده حرمت حرام را ندریدن بود: حرام از هر نوعش که باشد نزد خدا و رسول و ائمه علیهم السلام منفور وز شت است پس به خود اجازه ندهیم کاری که آنها دوست ندارند انجام دهیم تا همچنانمحترم بمانیم والا از چشم خدا و رسول و امامان خواهیم افتاد ودیگر راه بازگشت نخواهیم داشت و اگر کسی به خاطر خدا ترک حرام کند در همین دنیا نتیجه کارش را خواهد دید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
لا یَقدِرٌ رَجُلٌ عَلی حرامٍ ثُمَّ یَدَعُهُ لَیسَ بِه اِلّا اَبدَ لَهُ اللهُ فِی عاجِلِ الدُّنیا قَبلَ الاخِرهِ ما هُوَ خیرٌ لَهُ مِن ذلِکَ (3)
ص:164
هر مردی بتواند کار حرامی انجام دهد و آن را فقط به خاطر ترس از خدا فرو گذارد و ترک کند خداوند پیش از آخرت در همین دنیا بهتر از آن را به وی عوض دهد.
و در پایان امام علیه السلام به مواردی که شارع مقدس ساکت است و چیزی درباره اش نگفته ما را مخیر فرموده که انجام دهیم و یا ندهیم و چون تکلیف نشده ایم لازم نیست برای انجام آنها خود را به زحمت اندازیم. زیرا اسلام دینی نیست که ما را به تکالیف غیرمنطقی و غیر ضروری مکلف نماید بنابراین درباره بعضی کارها که دستورالعملی از قرآن و عترت به ما نرسیده برای انجام آنها نباید اصرار ورزیم.
صد و سوم- لَا یَتْرُکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لِاسْتِصْلَاحِ دُنْیَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ:
مردم چیزی از مسایل دینشان برای صلاح دنیاشان کم نمی گذارند مگر اینکه خداوند چیزی زیانبار از آن سودی که از ترک آن امر دینی در نظر داشتند در برابرشان می گشاید.
ره آورد دین گریزی و اهمیت ندادن به مصلحت دینی جز این نیست که گرفتاری های بزرگی گریبانگیر انسان شود و جالب اینجاست که اکثر دین گریزان و آنهایی که مصلحت دنیایشان را بر مصلحت دینشان ترجیح می دهند متوجه نمی شوند که ضررها و شکست های پی در پی آنها در زندگی از کجاست.
آنکس که نداد و نداند که نداند ***در جهل مرکب ابدالدهر بماند
حداقل کسانی که بدانند چوبی که می خورند از کجاست در مقام جبران گذشته برآمده و جلوی ضرر را می گیرند.
فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَأُولَئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلَا یُظْلَمُونَ شَیْئًا(1)
ص:165
بعد از پیامبران کسانی جایگزین شدند که نماز را ضایع کرده و از شهوت ها پیروی نمودند که به زودی مجازات گمراهی خود را خواهند دید. جز آن که توبه کرده و ایمان آورده و کار نیک انجام داده که اینها وارد بهشت می شوند و هیچ ظلمی بر آنها نخواهد شد.
صد و چهارم- رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَا یَنْفَعُهُ :
چه بسا دانشمندی که نادانی اش او را از پای در می آورد و دانشی که با اوست او را فایده ای نبخشید.
عالم چه می شودکه نادانی اش او را به کشتن می اندازد و علمش سودمند واقع نمی شود؟ عالمی که آگاه به زمان نیست و قوه تشخیص حق را از باطل ندارد بی شک روزی کار دست خود می دهد و هلاک خواهد شد. علم تنها یک دسته مطالب و عنوان های علمی نیست که اگر کسی دانست کفایت می کند مهم آن است که اهل درایت و درک بالا داشته و مقتضای زمان را بفهمد و آن بصیرت کافی را برای فهم حقایق داشته باشد.
قُلْ هَذِهِ سَبِیلِی أَدْعُو إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی (1)
ای پیامبر بگو این است راه من مردم را بهسوی خدا می خوانم با بصیرت و پیروان من نیز دعوتشان به سوی خدا آگاهانه و با بصیرت است. وقتی درک درست نباشد عالم جایی که نباید حرف بزند حرف می زند و جایی که باید حرف بزند سکوت می کند و یا گاهی آن چنان سطح بالا حرف می زند که مستمع هیچ بهره ای از سخنانش نمی برد.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
اِنّا مَعاشِرَ الاَنبیاءِ اُمِرنا اَن نُکَلِّمَ النّاسِ عَلی قَدرِ عُقُولِهِم(2)
ما پیامبران ماموریت داریم که با مردم به اندازه عقلشان سخن بگوییم.
ص:166
ما کَلَّمَ رَسولُ الله صلی الله علیه و آله وسلم العِبادَ بِکُنهِ عَقلِهِ (1)
هیچ رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با مردم خیلی عمیق و عقلانی سخن نمیگ فت مردم شناسی هنر عالم است اگر عالمی از این هنر نادان باشد هم خود را نابود می کند و هم شاگردان و مستمعین خود را.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
لا تَحمِلَنَّ عَلَیهِ مالا یُطیِقُ فَتَکسُرَهُ فَاِنَّ مَن کَسَّرَ مُومِناً فَعَلَیهِ جَبرُهُ (2)
چیزی که در توان مومن نیست بر او تحمیل نکنید که او را می شکنید و هر کس مومنی را بشکند بر اوست که جبران این خسارت را بنماید.
صد و پنجم- لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ وَ ذَلِکَ الْقَلْبُ وَ ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ وَ إِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَی نَسِیَ التَّحَفُّظَ وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَی وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ فَکُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ:
به رگ های درونی انسان پاره گوشتی آویخته که شگفت ترین چیزی است که در اوست و آن قلب می باشد که ریشه هایی از حکمت و فضایل اخلاقی و همچنین چیزهایی که مخالف حکمت و فضایل اخلاقی است در آن وجود دارد اگر امیدی در دل پیدا شود طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن حمله ور شود حرص او را هلاک می گرداند و اگر نومیدی بر آن احاطه کند او را می کشد چون غضب و خشم بر او بشورند آرام نگیرد. و هر گاه خوشی به او روی آورد.
ص:167
حفاظت خویش را فراموش کندو هرگاه ترس اورا فرا گیرد پرهیز کردن او را از همه چیز باز می دارد و اگر مصیبتی به او روی آورد آه و ناله وی را رسوا کند و اگر ثروتی به دست آورد باقی اش گرداند و اگر گرفتار فقر و تنگدستی شود به بلا دچار گردد و اگر گرسنگی طاقتش را بگیرد ناتوانی او را از پای در می آورد و اگر کاملا سیر شود پرخوری او را به رنج اندازد. پس هر سهل انگاری برای انسان زیانبار و زیاده روی در هر کاری بر او فسادآور است.
از مجموع بیانات امام علیه السلام این نتیجه به دست می آید که قلب انسان ضمن آنکه می تواند همه حالات جسمی و روحی ما را فرماندهی کند مورد هجوم بسیاری از رذایل و چیزهایی است که وضع قلب و روح را تغییر می دهند. اینکه قلب انسان طبق بیان امام علیه السلام از شگفتی های آفرینش است تردیدی نیست اما سوال اینجاست با این احوال آیا می توان آن را در برابر این همه حوادث حفظ کرد تا از افراط و تفریط در امان بماند. و سلامت خود را حفظ کند. انبیاء و اولیاء آمدند تا بشر به قلب سلیم برسد آنها با آموزه های خویش تمام تلاش خود را کردند ما را از امراض روحی و قلبی مطلع کنند و راه های اصلاح و رسیدن به سلامت قلب را برای ما بیین نمایند. راه دریافت پیام های الهی برای ارشاد اصلاح قلب ایمان به خداوند تبارک و تعالی است.
وَ مَن یومِن بِاللهِ یَهدِ قَلبَهُ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ (1)
هر کسی که به خدا ایمان آورد خداوند قلبش را هدایت می کند که خدا به همه چیز آگاه است.
أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ (2)
بدانید که با ذکر خدا دلها آرام می گیرد.
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ السَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لِیَزْدَادُوا إِیمَانًا مَعَ إِیمَانِهِمْ(3)
خداست
ص:168
که آرامش را در دل ایمان وارد می کند تا بر ایمانشان بیفزاید. بر ماست که دعا کنیم و از خدا بخواهیم قلب هایمان در برابر هجوم حرص و غضب و نومید و ترس و مصیبت ها و ثروت دنیا و فقر و نداری و سایر مسایل متضاد گرفتار انحراف و ضربه نشود و در تمام امتحان ها قبول شویم.
رَبَّنَا لَا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (1)
پروردگارا دلهایمان را بعد از آنکه هدایت فرمودی مایل به باطل مفرما و از جانب خویش به ما رحمت بخش زیرا که بسیار بخشنده ای.
رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِینَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَیْنَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَی الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (2)
پرورداگرا اگر ما فراموش کردیم یا خطا نمودیم ما را مواخذه مکن خداوندا بار تکلیف سنگین بر دوش ما قرار مده آنگونه که بر پیشینیان ما قراردادی پروردگارا چیزی که ما را تاب تحمل آن نیست بر ما مقرر مفرما ما را ببخش و ما را بیامرز و به ما رحم کن که تو مولای مایی پس ما را برای غلبه بر مردم کافر یاری فرما.
صد و ششم-نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَی بِهَا یَلْحَقُ التَّالِی وَ إِلَیْهَا یَرْجِعُ الْغَالِی
ما و خاندان عصمت و طهارت تکیه گاه بین راهیم آنکه عقب مانده به ما رسد و آن که جلو رفته به ما بازگردد.
بیان امام علیه السلام کنایه از نقش پراهمیت ولایت و امامت در رستگاری انسان ها دارد عقب مانده ها وجلو افتاده برای رهایی از نکبت ها و بدبختی ها و رسیدن به سعادت جاوید باید متمسک به اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام شوند چون بدون آن بزرگواران هر که باشد بیراهه می رود وجایگاهی جز دوزخ نخواهد داشت.
در زیارت جامعه کبیره خطاب به آن گرامیان عرض می کنیم:
ص:169
وَ مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ فَقَدِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ، أَنْتُمُ الصِّرَاطُ الْأَقْوَمُ وَ شُهَدَاءُ دَارِ الْفَنَاءِ وَ شُفَعَاءُ دَارِ الْبَقَاءِ وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَةُ وَ الْآیَةُ الْمَخْزُونَةُ وَ الْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَةُ وَ الْبَابُ الْمُبْتَلَی بِهِ النَّاسُ مَنْ أَتَاکُمْ نَجَا وَ مَنْ لَمْ یَأْتِکُمْ هَلَکَ (1)
هرکه به شما خاندان متمسک شد در حقیقت به خدا متمسک شده شمایید آن راه مستقیم ومحکم شمایید گواهان زندگی دنیا و شافعان روز قیامت و آن رحمت پیوسته الهی و آن نشانه برجسته مخزون حقتعالی شمایید امانت محفوظ خداوند و شمایید پایگاهی که مردم بدان نیازمندند هرکه به درخانه شما آمد نجات یافت و هر که نیامد هلاک گردید.
محمد بن فضیل می گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم:
قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِکَ فَلْیَفْرَحُوا هُوَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ (2)
بگو به کرم و رحمت خدا به همین شادمان باشید که از آنچه منکران جمع می آورند بهتر است فرمود: منظور ولایت محمد و آله محمد علیهم السلام است که بهتر از آنچه را منکران از دنیای خویش جمع می آورند. (3)
روزی رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بر مرکب حرکت می کرد در حالی که علی بن ابیطالب علیه السلام پیاده راه می رفت پیامبر فرمود: یا اباالحسن یا تو هم سوار بر مرکب شود و یا اینکه از آمدن با من منصرف گردیده و با من همراه مباش زیرا که خداوند بزرگ مرا فرمان داده که هر وقت تو سواره بودی من نیز سواره شوم و هر وقت تو پیاده بودی من نیز پیاده باشم و اگر تو نشستی من بنشینم مگر لازمه حدی از حدود الهی تو را ناچار به قیام کند. خداوند مرا به کرامتی آراسته نکرد مگر آنکه مثل آن را به تو عنایت فرمود. پروردگار مرا به نبوت و رسالت اختصاص داد و تو را ولی من در این زمینه نمود ای علی: در حدود و سخت ترین امور الهی قیام خواهی کرد. به آن خدایی که محمد را به حق به مقام نبوت رسانید کسی که تو را انکار کند به من ایمان نخواهد آورد و کسی که منکر فضایل تو باشد اقرار به من نمی کند و کسی که به تو کفر ورزد
ص:170
به من ایمان ندارد ای علی: فضل تو از فضل من است و فضل من از فضل خداست و فضل خدا پیامبر شماست رحمت او ولایت علی ابن ابیطالب است و شادمانی شیعیان به نبوت وولایت بهتر است از آنچه را که مخالفشان از مال و اولاد در دنیا جمع کرده اند. (1)
رهی معیری می گوید: فهم کن گر مومنی فضل امیرالمومنین***فضل حیدر شیر یزدان مرتضای پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست***فضل آن رکن مسلمانی امام المتقین
صد و هفتم- لَا یُقِیمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَا یُصَانِعُ وَ لَا یُضَارِعُ وَ لَا یَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ:
فرمان خدای سبحان را کسی اجرا نمی کند مگر کسی که در راه حق مدارا نکند سازشکار نباشد و به دنبال طمع ها نرود.
شرایط تحقق دستورات و احکام الهی آن است که شخص اهل مدارا و مماشات نباشد سازشکاری را کنار گذارده ودنبال رسیدن به آرزوها و امیال نفسانی نباشد چون هر سه مورد مانع اجرای احکام الهی می گردند.
مجری قانون خدا باید قاطع باشد مدارا یعنی مهلت دادن به تکرار جنایت و خیانت جانی و خائن اگر جلویش گرفته نشود و حد خدا درباره اش انجام نگیرد جرات پیدا می کند به جنایات بیشتری دست خواهد زد سیره امیرالمومنین علی علیه السلام در برخورد با افراد خطاکار در عصر زمامداری اش بهترین لگو برای رهبران حکومت است. امام علیه السلام در اجرای احکام خداوند درنگ نمی کرد. وقتی نجاشی که دارای هزار شبه نظامی بود در ماه مبارک رمضان مست به کوچه و بازار آمد وتظاهر به کار زشت خود می کرد دستور داد او را دستگیر کنند و صد تازیانه بزنند. هشتاد تازیانه به
ص:171
خاطر شرابخواری و بیست تازیانه برای شکستن حرمت ماه مبارک رمضان. (1)
قبل از اجرای حکم چند نفر وساطت کردند حضرت به آنها اعتنا نکرد و حکم خدا را اجرا فرمود چون سازشکار نبود و به قدرت ظاهری نجاشی طمع نداشت. همین ملاحظات است که باعث تعطیل شدن احکام پروردگار می گردد مسامحه کاری سازشکاری و طمع به قدرت و مال دیگران. قاضی باید چشم های خود را ببندد و طبق موازین شرع مقدس بدون آنکه توصیه صاحبان نفوذ و قدرت را گوش دهد کارش را انجام دهد که در غیر اینصورت خطاکار و مقصر خواهد بود. امام علیه السلام در نامه گرانقدر خود به مالک اشتر در همین زمینه سفارش می کند کسانی را در امر قضاوت و اجرای احکام الهی انتخاب کن که:
اُصرَمَهُم عِندَ اِتَضاحِ الحُکمِ مِمَّن لا یَزدَ هِیه اطراءٌ و لا یَستَمِیلُهُ اِغراءٌ(2)
از هر کس دیگر بیشتر قاطعیت نشان دهد کسی باشد که مدح و ستایش او را فریفته و خودبین نسازد و تشویق و تحریک او را به سویی متمایل نکند.
صد و هشتم- سهیل بن حنیف انصاری پس از بازگشت از صفین در شهر کوفه از دنیا رفت و امام علیه السلام وی را از هر کس بیشتر دوست می داشت
فرمود:
لَوْ أَحَبَّنِی جَبَلٌ لَتَهَافَتَ :
اگر کوسی مرا دوست بدارد فرو خواهد ریخت.
آری دوست داشتن مولایمان علی علیه السلام از صدر تاریخ اسلام هزینه داشته و در بسیاری از موارد به قیمت زندان رفتن ها و شکنجه ها و شهادت ها به وضع بسیار دلخراش تمام شده است.
عشق به علی علیه السلام در بعضی زمان ها چنان جانکاه و باعث اذیت و ازار می شد که اگر
ص:172
دوستانش چو کوه بودند می شکستند و فرو می ریختند. کافی است یک نگرشی به تاریخ دیروز و امروز عاشقان مولایمان کنید خواهید دید که چه به بر سر دوستداران حضرتش آوردند.
عمر بن حمق خزاعی خطاب به امیرالمومنین علی علیه السلام عرض کرد ای امیر مومنان این که به تو پاسخ مثبت دادم و باتو بیعت کردم نه به خاطر خویشی بین من و تو بود. و نه به امید مالی که به من بدهی و نه به خاطر قدرتی که موجب بلند آوازگی من شود بلکه تو را به خاطر پنج ویژگی دوست دارم تو پسرعموی پیامبر خدایی و نخستین مومن به اویی وشوهر بانوی زنان امت فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله وسلم هستی و پدر نسلی هستی که در بین ما از پیامبر خدا به جا مانده است ودر بین مهاجران پرسهم ترین آنان در جهادی.
اگر من به جابجایی کوه های استوار و کشیدن آب دریاهای پرآب مجبور شوم تا روزی بر من فرا رسد که در کاری به دوستداران تو کمک کنم و دشمنان تو را سست کنم خواهی دید که در آن روز هر آنچه از حق تو برگردنم است ادا خواهم کرد. امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود: پروردگارا دلش را به تقوا نورانی کن و به راه راست هدایتش فرما ای کاش در سپاه من صد نفر چون تو بود. (1) حالا ببینید همین عمرو بن حمق خزاعی پایان دوستی اش به مولایش به کجا انجامید.
معاویه دستور دستگیری و حبس او را صادر کرد قبل از آنکه مامورین به خانه او بریزند دوستانش او را مطلع ساختند او از خانه گریخت و به کوهستان ها رفت وقتی مامورین معاویه به خانه اش ریختند تا او را به جرم دوستی علی علیه السلام دستگیر کنند او را نیافتند همسرش را گروگان گرفته به زندان انداختند. خانواده عمرو از هم پاچید یکی زندان و دیگری سرگردان بیابان ها همسرش آمنه هر روز که از زندانش می گذشت خطی بر دیوار زندان می کشید حدود هفتصد خط به دیوار زندان کشید تا یک روز درب زندان باز شد پیش خود گفت حتما شوهرم را هم دستگیر کرده و به زندان آورده اند یا اینکه بناست مرا آزاد کنند اما ناگهان شخصی که وارد زنده شده
ص:173
بود سر بریده شوهرش را در دامن آمنه انداخت معلوم شد که بالاخره گرفتار آمده و به قتل رسیده است زن را نزد معاویه بردند معاویه نمک بر زخم دلش ریخت و او را شکنجه روحی داد آمنه معاویه را نفرین کرد معاویه گفت تو را از شهر بیرون می کنم آمنه گفت نفرین در آن شهری که تو در آن ساکن هستی معاویه گفت او را از کاخ من خارج کنید و رهایش نمایید چون ما به هدف خود یعنی کشتن عمرو رسیدیم ولی به یکی از درباریان سپرد قبل از خروج از کاخ سبزش به او کیسه زر بدهند وقتی مامور معاویه کیسه را به دست آمنه داد گرفت ولی بر سر مامور کوبید و گفت به اربابت بگو تو با کشتن شوهر و فرزندان من نتوانستی محبت مولایمان علی علیه السلام را از دلمان بیرون کنی حالا می خواهی با کیسه زر چنین کنی ما را نیازی به کمک تو نیست این را گفت و رفت. (1)
مرحوم شهریار در مدح مولایمان علی علیه السلام چنین سروده است:
یا علی نام تو بردم نه غمی مانده نه همی***بابی انت و امی !
گوییا هیچ نه همی به دلم بوده نه غمی***بابی انت و امی !
تو که از مرگ و حیات این همه فخری و مباهات***علی ای قبله حاجات !
گویی آن دزد شقی تیغ نیالوده به سمی***بابی انت و امی !
گویی آن فاجعه دشت بلا هیچ نبوده است***در این غم نگشوده است
سینه هیچ شهیدی نخراشیده به سمی***بابی انت و امی!
ص:174
حق اگر جلوه با وجه اتم کرده در انسان***کان نه سهل است و نه آسان
به خود حق که تو آنجلوه با وجه اتمی***بابی انت و امی!
منکر عید غدیر خم و آن خطبه و تنزیل ***کر و کور است و عزازیل
با کر و کور چه عید و چه غدیری و چه خمی***بابی انت و امی!
در تولا هم اگر سهو ولایت چه سفاهت!***اف بر این شم فقاهت
بی ولای علی و آل چه فقهی و چه شمی ***بابی انت و امی!
عاشق توست که مستوجب مدح است ومعظم***منکرت مستحق ذم (1)
صد و نهم- لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا وَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَا عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ وَ لَا کَرَمَ کَالتَّقْوَی وَ لَا قَرِینَ کَحُسْنِ الْخُلُقِ وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ لَا قَائِدَ کَالتَّوْفِیقِ وَ لَا تِجَارَةَ کَالْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ لَا رِبْحَ کَالثَّوَابِ وَ لَا وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ وَ لَا زُهْدَ کَالزُّهْدِ فِی الْحَرَامِ وَ لَا عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ وَ لَا عِبَادَةَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ لَا إِیمَانَ کَالْحَیَاءِ وَ الصَّبْرِ وَ لَا حَسَبَ کَالتَّوَاضُعِ وَ لَا شَرَفَ کَالْعِلْمِ وَ لَا عِزَّ کَالْحِلْمِ وَ لَا مُظَاهَرَةَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ:
هیچ ثروتی از عقل ارزشمندتر نیست و هیچ تنهایی وحشتناک تر از عجب و خودپسندی نیست و هیچ عقلی چون اندیشیدن نمی باشد و هیچ بزرگواری
ص:175
چون پرهیزکاری نیست و هیچ همنشینی بهتر از حسن خلق نمی باشد و هیچ ارثی همانند ادب نیست و هیچ پیشوایی مانند توفیق الهی نمی باشد و هیچ تجارتی بهت راز عمل صالح نیست و هیچ سودی همانند ثواب نمی باشد و هیچ ورعی مثل درنگ کردن در برابر شبهات نمی باشد وهیچ زهدی مثل زهد و زیان در مقابل حرام نیست و هیچ عملی مانند تفکر نیست و هیچ عبادتی مثل به جا آوردن واجبات نمی باشد و هیچ ایمانی مثل حیاء و صبر نیست و هیچ شرافت خانواگی مثل تواضع نیست و هیچ بزرگی چون علم نمی باشد و هیچ عزتی مثل بردباری نمی باشد و هیچ پشتیبانی محکم و مطمئن تر از مشورت نیست.
امام علیه السلام هجده مورد از بهترین ها را بیان فرمود که بهترین درس اخلاق است برای طالبان علم اخلاق و حکمت عملی و آن هایی که دنبال اصلاح نفس و رفتارهای خویش هستند حالا هر هجده مورد را به طور اختصار مرور می کنیم:
1-هیچ ثروتی از عقل ارزشمندتر نیست:
اگر تمام ثروت های دنیا متعلق به کسی باشد که محروم از عقل است نمی تواند از هیچ کدام آنها استفاده کند پس عقل ارزشمندترین ثروت هاست.
امام حسن علیه السلام و امام صادق علیه السلام هر دو بیانی نزدیک به کلام مولایمان علی علیه السلام دارند.
لا غنِی اَکبَرُ مِنَ العَقلِ (1)
هیچ ثروتی بالاتر از عقل نیست.
لا مالَ اَعوَدُ مِنَ العَقل(2)
هیچ مالی سودمندتر از عقل نیست.
عقل در جایگاهی است که بقیه ثروت های انسان را مدیریت می کند چنانکه امام علیه السلام در جای دیگر فرمود:
بالعَقلِ صَلاحُ کُلِّ اَمرٍ (3)
ص:176
درستی و سامان یافتن هر کاری با عقل میسر است.
2-هیچ تنهایی وحشتناک تر از عجب و خودپسندی نیست.
چرا می فرماید تنهایی چون آدم خودخواه تنهاست کسی او را دوست ندارد مردم به طور فطری از آدم متکبر و گرفتار عجب متنفرند. بنابراین چنین شخصی باید تنها زندگی کند و همه اطرافیان از دورش پراکنده خواهند شد. همان گرامی فرمود:
ثَمَرَهُ العُجبِ البَغضاءُ (1)
میوه خودپسندی دشمنی و کینه توزی است
3- هیچ عقلی چون اندیشیدن نمی باشد
عقل وقتی به ثمر می نشیند که به کار افتد و کار آن فکر و اندیشه است اندیشیدن در هر کاری سبب رشد و تعالی آن کار می شود اندیشیدن باعث می شود که انسان به کارهای خوب و ارزشی مشغول شود و عمر عزیز خود را به بطالت تمام نکند به تعبیر امام مجتبی علیه السلام فرمود:
اِنَّ التَفَکُّرَ اَبُو کُلِّ خَیرٍ و اُمُّهُ (2)
اندیشیدن پدر و مادر همه خوبی هاست همه عبرت ها وتغییر روش های غلط در پرتو بصیرت و اندیشیدن حاصل می شود از همین جا می فهمیم که چرا برای تفکر این همه ثواب و خیر ثبت شده است.
تَفَکُّرُ ساعَهٍ خَیرٌ مِن عِبادَهِ سَنَهٍ (3)
یک ساعت اندیشیدن بهتر از سالی عبادت است.
4-هیچ بزرگواری چون پرهیزکاری نیست.
وقتی بزرگوارترین افراد نزد خداوند پرهیزکاران هستند هیچ بزرگواری چون پرهیزکاری نیست.
اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللهِ اَتقاکُم (4)
ص:177
بزرگوارترین شما نزد خدا باتقواترین شمایند. آثاری که بر تقوا مرتبت است آنقدر زیاد و فراوان است که بالاترین مرتبه را از نظر منزلت و رتبه دارد به آیات ذیل توجه کنید:
وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَی آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ (1)
و اگر ساکنین شهرها ایمان می آوردند وتقوا را پیشه خود می ساختند برکاتی از آسمان و زمین به رویشان می گشودیم.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَانًا وَیُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئَاتِکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ (2)
ای اهل ایمان اگر تقوا را پیشه خود سازید خداوند نیروی تشخیص حق از باطل را به شما می دهد و لغزش هایتان را می پوشاند و شما را می بخشد که خداوند صاحب فضل و کرم بزرگ است.
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ (3)
و هر کسی که تقوای الهی را پیشه کند خداوند راه نجاتی برایش قرار می دهد و از جایی که گمان نمی برد به او روزی می رساند.
وَمَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مِنْ أَمْرِهِ یُسْرًا (4)
و هر کسی از خدا بترسد و تقوا داشته باشد خداوند کار او را آسان می سازد.
5-هیچ همنشینی بهتر از حسن خلق نمی باشد.
آدم خوش اخلاق هیچ وقت تنها و غریب نیست چیزی را همراه دارد که اگر در خلوت و یا در حضور جمع باشد او را از تنهایی در می آورد برخلاف آدم های بداخلاق که با خودشان نیز قهرند و اگر در جمع باشند به خاطر خلق بدشان غریب و تنها هستند خوش اخلاق ها اندوهشان کمتر است همیشه احساس ارامی می کنند و در کارشان موفق اند.
امام صادق علیه السلام فرمود:
ص:178
البِرُّ وَ حُسنُ الخُلقِ یَعمُران الدِّیارَ و یَزیدانِ فِی الاَعمار (1)
نیکی و خوش اخلاقی با مردم شهرها را آباد و عمرها را زیاد می کند.
6-هیچ ارثی مانند ادب نیست.
پدر و مادرها انواع و اقسام اجناس و اموال از خود برای فرزندانشان به ارث باقی میگذارند اما هیچ کدام ارزش ادب را ندارند ادب ارث گرانقدری است که بچه ها را از کانون خانواده بهره مند می سازد.
امام علیه اسلام به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرمود:
اِنَّما قَلبُ الحَدَثِ کَالاَرضِ الخالیَهِ ما اُلقِیَ فیها مِن شَییءٍ قِبلَتُه فَبادَرتُکَ بِالاَدَبِ قَبلَ اَن یَقسُوَ قَلبُکَ وَ یَشتَغِل لُبُّکَ(2)
قلب نوجوان همچون زمین خالی است که هر چه در آن افکنده شود میپذیرد از این رو من پیش از آنکه دلت سخت و ذهنت مشغول شود به تربیت تو پرداختم.
7-هیچ پیشوایی مانند توفیق الهی نمی باشد.
توفیق الهی همه کارها را رهبری می کند و همه نیازمند توفیق حق تعالی هستیم این بیان امام جواد علیه السلام است که:
اَلمومن یحتاجُ الی تَوفیقٍ مِنَ الله(3)
مومن نیازمند به توفیق پروردگار است وقتی خداوند لطف ویژه اش شامل حال افراد شود او را موفق به کارهای خیر و پسندیده می نماید و به اهداف عالیه خویش می رسد. بنابراین آنهایی که این حقیقت را باور ندارند و فقط به فکر و عمل خود متکی هستند راه به جایی نمی برند و اگر بر فرض به اهدافشان برسند یک جای کارشان عیب دارد و از همه مهمتر اجر اخروی ندارند و پاداش آنها همان تبریک و تحسین اهل دنیاست. به این سه آیه دقت کنید.
فَإِذَا قَضَیْتُمْ مَنَاسِکَکُمْ فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آبَاءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْرًا فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا
ص:179
وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا أُولَئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا وَاللَّهُ سَرِیعُ الْحِسَابِ (1)
هنگامی که مناسب حج خویش را به جا آوردید یاد خدا کنید همان گونه که پدران خود را یاد می کنیدیا بیشتر بعضی از مردم می گویند خداوند از مال دنیا به ما عطا کن و اینها در آخرت بهره ای ندارند.
و بعضی می گویند: پروردگارا در دنیا و آخرت به ما نیکی عطا کن و ما را از آتش دوزخ حفظ فرما آنان از آنچه انجام داده اند نصیبی دارند و خداوند به سرعت به حساب ها می رسد.
8-هیچ تجارتی بهتر از عمل صالح نیست.
همه تجارت ها سود دنیوی دارند ولی عمل صالح هم دنیا را آباد می کند و هم درجات را در جهان آخرت بالا می برد.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (2)
ای اهل ایمان آیا به تجارتی که از عذاب دردناک شما را نجات می دهد راهنمایی کنم؟ که عبارت است از اینکه به خدا و رسول او ایمان بیاورید و با ثروت و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید. البته این برای شما بهتر است اگر بدانید. در نتیجه گناهانتان را می بخشد و شما را در بهشتی وارد می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است و مسکن های پاکیزه در بهشتی که برای همیشه در آن می مانید. این است رستگاری بزرگ.
9-هیچ سودی همانند ثواب نمی باشد.
در بازار دنیا همه دنبال بردن سودند اما چه سودی؟ سودی که دامنه اش محدود به عمر انسان است و پس از مرگ نتیجه ای به حال سود برده ندارد مگر آنکه از خود
ص:180
صدقه جاریه ای باقی گذاشته باشد که باز همان مسئله ثواب مطرح می شود که بهترین سود است. بسیاری از مردم تلاش می کنند در کسب و تجارت هایشان و پولی که در اختیار دارند سود بیشتری ببرند اما غافل از اینکه کارهایی نیز هست که سودش پایدار و جاوید است و آن ثواب اعمال انسان است و پاداشی که خداوند برای اهل ایمان در جهان آخرت منظور داشته است. مومنین وقتی نتیجه اعمال خوب خود را در جهان آخرت می بینند و مشاهده می کنند که ثواب هایی پروردگار مهربان برایشان معین فرموده از خوشحالی و شعف می گویند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِهَذَا وَمَا کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْلَا أَنْ هَدَانَا اللَّهُ لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ وَنُودُوا أَنْ تِلْکُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوهَا بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ(1)
حمد مخصوص خداوندی است که ما را به این مکان هدایت فرمود و اگر هدایت او نبود ما هدایت نمی یافتیم پیامبران الهی ما را به راه حق رهبری کردند آنگاه بهشتیان ندا کنند این است بهشتی که به خاطر اعمال خوب خود ارث برده اید.
10-هیچ ورعی مثل درنگ کردن در برابر شبهات نمی باشد
تفاوت تقوا و ورع این است تقوا یعنی پرهیز از حرام و ورع یعنی پرهیز از چیزهایی که شبیه حرمت دارد بنابراین بهترین نوع ورع آن است که شخص متورع از مال و غذا و مکان و سایر مسائل شبهه ناک پرهیز کند تا جرات پیدا نکند به حرام بیفتد.
در معنای ورع مولایمان علی علیه السلام در جای دیگر فرمود:
الوَرعُ الوُقوُفُ عِندَ الشُّبهَهِ (2)
ورع درنگ کردن در هنگام روبه رو شدن با شبهه است.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود:
اَلحَلالُ بَیِّنٌ و الحَرامُ بَیِّنٌ و بینَهُما اُمورٌ مُتشَبِهاتِ استَبَرا لِعِرضِهِ و دینِهِ وَ مَن وَقَعَ
ص:181
فی الشُّبُهاتِ وَقَعَ فِی الحَرامِ (1)
حلال روشن است وحرام نیز روشن است و میان آن دو اموری است شبه ناک که بسیاری از مردم حکم آنها را نمی دانند پس هر که از شبهات بپرهیزد آبرو و دین خود را حفظ کرده باشد و هر که در شبهات وارد شود به حرام در افتد.
11-هیچ زهدی مثل زهد ورزیدن در مقابل حرام نیست.
ممکن افرادی تظاهر به زهد کنند وحتی زندگانی زاهدانه داشته باشند در مواقع امتحان معلوم می شود افراد چقدر زاهدند اگر کسی با کار حرامی روبرو شد و از آن چشم پوشی کرد زاهد واقعی است و در غیر اینصورت خود فریبی است در تفسیر و معنای زهد امام علیه السلام فرمود:
اَیُّهَا النّاسُ الزِّهادَهُ قَصرُ الاَمَلِ وَ الشُّکرُ عِندَ النِّعَمِ و الوَرعُ عِندَ المَحارِمِ فَاِن عَزَبَ ذلِکَ عَنکُم فَلا یَغلِبِ الحَرامُ صَبرَکُم (2)
ای مردم زهد کم کردن آرزوها و سپاسگزاری از نعمت ها و پرهیز و دوری از حرام هاست پس اگر به این سه چیز دست نیافتید مواظب باشید حرام بر شکیبایی شما غلبه پیدا نکند.
12-هیچ عملی مانند تفکر نیست.
در بخش سوم این بیان امام علیه لاسلام توضیح مختصری درباره ارزش اندیشیدن داده شد در اینجا نیز عرض می کنم کاربرد تفکر از خود عمل بیشتر است و بلکه همان طور که از کلام امام علیه السلام استفاده می شود تفکر از نوع بهترین علم هاست گرچه مربوط به اعضاء و جوارح انسان نمی شود. هم اینک اهمیت اندیشیدن آنقدر زیاد شده و مورد توجه قرار گرفته که دولت ها و سیاستمداران اتاق فکر تشکیل می دهند. البته خواهید گفت بسیاری از اتاق های فکر تشکیلات شیطانی و به ضرر توده هاست. منظور ما از تایید این نوع حرکت ها جنبه مثبت و خوب آن است که چه بسا تفکر و اندیشیدن سبب آبادانی دنیا و آخرت ما می شود و ما را از خطرات جدی و حتمی حفظ می کند.
ص:182
مومن غرق در اندیشه خویش است و کاری را بدون مطالعه قبلی و فکر انجام نمی دهد.
امام علیه اسلام فرمود:
الفِکرُ رُشدٌ الغَفلَهُ فَقدٌ (1)
فکر کردن مایه راهیابی و غفلت موجب ره گم کردن است.
13-هیچ عبادتی مثل به جا آوردن واجبات نمی باشد
همیشه باید اولویت را به عبادت واجب داد اگر عمل مستحبی مانع از انجام واجب شود هر چند طولانی و پرزحمت باشد هرگز جایگزین واجبات نمی شود.
امام علی علیه السلام فرمود:
لا قُربَهَ بِالَّنوافِل اِذا اَضَرَّت بِالفَرائِضِ (2)
هیچ گاه کسی به خدا به وسیله مستحبات و نوافل نزدیک نمی شود هنگامی که به واجبات آسیب برسند.
چه بسیار افرادی که مثلا به عزاداری سید الشهدا علیه السلام تا پایان شب می پردازند و نماز صبح آنان قضا می شود و یا درست موقعی که وقت فضیلت نماز است به عزاداری و یا مولودی خوانی در جشن ها می پردازند. این قشر از جامعه مشمول همان کلام امیرالمومنین علیه السلام می شوند که کسی با عمل مستحب به خدا نزدیک نمی شود در صورتی که به واجبش ضرر وارد شود.
14-هیچ ایمانی مثل حیا و صبر نیست:
چرا امام علیه السلام حیا و صبر را کنار هم قرار داده؟ شاید از این جهت است که حیا و حفظ عفاف بدون صبر و خود نگه داشتن مقدور نیست انسان های عفیف صبور هم هستند.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود:
اِنَّ اللهَ یُحِبُّ الحَیَّ المُتَعَفِّف (3)
ص:183
خداوند شخص باحیای با مناعت طبع را دوست دارد. مولایمان علی علیه السلام در جای دیگر ارتباط بین صبرو عفت را این گونه بیان می فرماید.
الصَّبرُ عَنِ الشَّهوَهِ عِفَّهٌ وَ عَنِ الغَضَبِ نَجدَهٌ (1)
شکیبایی در برابر شهوت عفت و خویشتنداری از خشم شجاعت است.
15-هیچ شرافت خانوادگی مثل تواضع نیست.
چه ارتباطی بین خانواده و تواضع هست؟ معمولا اشخاص به خاطر اصالت و ریشه دار بودن خانواده خویش صاحب عزت و آبرو می شوند. شاید منظور امام علیه السلام این است که فرد متواضع گرچه از خانواده ای غیرمشهور و ریشه دار باشد بهترین شرافت را در جامعه به دست می آورد. مردم او را عزیز و محترم می شمرند و به او عشق می ورزند و از رفتارش لذت می برند.
همان بزرگوار فرمود:
ثَمَرَهُ التَّواضُعِ المَحَبَّهُ (2)
میوه تواضع دوستی است.
التَّواضُعَ یَکسِبُکَ السَّلامَه (3)
تواضع به تو سلامت می بخشد.
بَخَفضِ الجَناحِ تنتَظِمُ الاُمُور (4)
با تواضع کارها سامان می یابد.
16-هیچ بزرگی چون علم نمی باشد
جایگاه علم بس رفیع و بلند است خداوند به عالم ترفیع مقام داده و فرموده است:
یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ (5)
ص:184
خداوند به مومنین شما و آن هایی که دانش یافته اند ترفیع درجه می دهد
همان گرامی فرمود:
یتفاضَلُ النّاسُ بالعُلومِ و العُقولِ لا بالاَموالِ و الاُصولِ (1)
برتری مردم به یکدیگر به دانش ها و عقل هاست نه به ثروت ها و اقوام و فامیل.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود:
العِلُم راسُ الخَیرِ کُلِّهِ (2)
دانش سر همه خوبی هاست. چون هر کار شایسته وقتی همراه با دانش مربوط به آن انجام می گیرد بدون نقص و عیب است و پس از به نتیجه رسیدن کار نشان داده می شود که کاربرد علم چقدر ارزشمند بوده و اگر آگاهی نبود چه ضررها و خسارت ها به بار می آمد
17-هیچ عزتی مثل بردباری نمی باشد
انسان بردبار در برابر ناهنجاری ها واکنش متین و باوقار دارد بر همین اساس محترم و عزیز است خداوند وقتی عبادالرحمان را توصیف می کند دو ویژگی از آنها نقل می کند.
1-اذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا (3)
زمانی که نادانان چیزی به آنها می گویند در جواب سلام می گویند.
وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا (4)
هرگاه با کار زشتی روبرو شوند از خود بزرگواری نشان می دهند.
18-هیچ پشتیبانی محکم تر و مطمئن تر از مشورت نیست.
شک نیست عقل دسته جمعی از عقل منفرد کاربرد بیشتری دارد بنابراین اگر انسان برای پیشرفت آموزش از عقل های دیگران بهره ببرد وکارهایش را با مشورت با اندیشمندان مومن انجام دهد پیروز و موفق خواهد بود.
ص:185
وَ اَمرُهُم شوری بینَهُم (1)
کارهایشان را با مشورت یکدیگر انجام می دهند.
صد و دهم- إِذَا اسْتَوْلَی الصَّلَاحُ عَلَی الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ وَ إِذَا اسْتَوْلَی الْفَسَادُ عَلَی الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ:
زمانی که نیکوکاری همه گیر شد گمان بد بردن به کسی که رسوایی او آشکار نشده ستم است و زمانی که زشتکاری همه گیر شد خوش بین بودن به افراد خود را فریب دادن است.
سنجش خوش بینی و بدبینی به احاد جامعه به حداکثری است یعنی وقت اکثریت را خوبان تشکیل دادند باید به افراد خوش بین بود و تا مدرک قانع کننده ای وجود ندارد نباید به کسی سوء ظن پیدا کرد و همچنین وقتی اکثریت اهل نیرنگ و فریب و کلاهبرداری شدند خوش بین بودن به کل جامعه ساده لوحی و نادانی است.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
اذا کانَ الزَّمانُ زمانَ جَورٍ و اَهلُهُ اَهلُ غَدَرٍ فاالطَّمانِینَهُ اِلی کُلِّ اَحَدٍ عَجزٌ (2)
هرگاه روزگار روزگار ستم باشد و مردمش اهل نیرنگ اطمینان کردن به هر کسی درماندگی است.
مولایمان علی علیه السلام به مالک اشتر در منشور جاویدش سفارش می کند: بعد از صلح با دشمنت از او سخت برحذر باش زیرا گاه دشمن خود را به تو نزدیک می کند تا غافل گیرت سازد پس دوراندیش و محتاط باش و به دشمن خویش بین مباش.(3)
پیش بینی حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم بنیان گذار اسلام عزیز این ست که زمانی فرا می رسد که عده ای از مردم حالت درنده خویی پیدا می کنند که اگر شما از خودت
ص:186
نقطه ضعف نشان دهی تو را می درند.
یاتی عَلَی النّاسِ زمانٌ یَکُونُ النّاسُ فِیهِ ذِئاباً فَمَن لَم یَکُن ذِئباً اَکَلَتهُ الذِّئاب (1)
زمانی بر انسان فرا می رسد که مردم گرگ صفت می شوند بنابراین اگر مردمی که در آن عصر زندگی می کنند گرگ نباشند گرگان او را می خورند!
صد و یازدهم- کَیْفَ نَجِدُکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَقَالَ ع کَیْفَ یَکُونُ حَالُ مَنْ یَفْنَی بِبَقَائِهِ وَ یَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ وَ یُؤْتَی مِنْ مَأْمَنِهِ:
به امام علیه السلام عرض شد: خود را چگونه می بینی؟ فرمود: چگونه است حال کسی که بقایش ناپایدار است و با سلامتی خود به سوی بیماری می رود و در پناهگاه امن خویش مرگ به سراغش می رود.
سه هشدار این هدف که غفلت سراغ ما نیاید مبادا آنچنان مشغول به کارهای روزمره خویش شویم که یادمان برود مابرای همیشه در این دنیا نیستیم و همیشه سلامتی نداریم و هر لحظه احتمال بسته شدن پروند ه عمرمان هست.
توجه به سه نکته فوق این حالت را برای انسان به وجود می آورد که به قول معروف دست به عصا حرکت کنیم از حرص و ولع به جمع کردن مال دنیا پرهیز کرده و قدر سلامتی را دانسته و به عبادت و بندگی حضرت معبود بپردازیم و مرگ را از یاد نبریم.
امام علیه السلام فرمود:
اَیُّها الغافِلونَ غَیرُ المغفولِ عَنهُم و التَارِکُونَ المَاخُوذُ مِنهُم مالِی اَراکُم عَنِ اللهِ ذاهِبینَ و اِلی غیرِهِ راغِبین(2)
ای مردم غافل که اعمالتان کنترل می شود و ای ترک کنندگان دستورات الهی که هرچه به آنها عنایت شده گرفته خواهد شد چه شده که می بینم از خدا دور می شوید و به غیر خدا روی می آورید؟!
ص:187
در جای دیگر فرمود:
فَاءَیْنَ تَذْهَبُونَ وَ اءَنَّی تُؤْفَکُونَ؟ وَ الْاءَعْلاَمُ قَائِمَةٌ وَ الْآیَاتُ وَاضِحَةٌ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ فَاءَیْنَ یُتَاهُ بِکُم؟(1)
پس کجا می روید و چگونه شما را بر میگردانند و حال آن که علامت ها برپاست ودلیل ها آشکار است و چراغ های راهنما نصب شده گمراهی تا کجا سرگشتگی تا کی و چرا؟!
ای دل بیا که به پناه خدا رویم***ز آنچه آستین کوته و دست دراز کرد
فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید***شرمنده رهروی که عمل بر مجاز کرد
خسارت هایی که در اثر غفلت از عمر و سلامتی پیش می آید قابل جبران و اصلاح پذیر است البته تا مهلت تمام نشده و فرصت باقی است پس لازم است به طور جد از همه ظرفیت های موجودمان برای رشد و تعالی معنوی استفاده کنیم که فردا دیر است و ناگهان بانگی برآید خواجه مرد!
صد و دوازدهم -کَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَیْهِ وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَیْهِ وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِ وَ مَا ابْتَلَی اللَّهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ :
چه بسا که به خاطر نعمتی که به او دهند به دام افتد و چون گناهش را فاش نساخته اند گرفتار غرور شود و چون تعریف و تمجیدش کنند گرفتار فتنه گردد و خداوند کسی را مانند مهلت دادن به او امتحان نمی کند.
به چهار موضوع مطرح شده در کلام نورانی امام علیه لاسلام به طور اختصار بپردازیم:
1-چه بسا که به خاطر نعمتی که به او دهند به دام افتد:
ادم های کم ظرفیت همین که مال و ثروتی پیدا می کنند و از نعمتی از نعمت های الهی برخوردار می شوند خود را قوی و نیرومند و پیروز می بینند و شیطان نیز از این نقطه ضعف استفاده کرده آنها را به دام خود می اندازد دام شیطان مختلف و متعدد
ص:188
است گاه نعمت یافته را وادار می کند که نعمتش را در مسیر حرام مصرف کند و در جایی به کار اندازد که معصیت و نافرمانی خداوند را در پی دارد و گاه او را گرفتار غفلت می کند تا از منعم و صاحب نعمت یعنی خداوند تبارک و تعالی سپاسگزاری نکند در نتیجه نعمت از او گرفته شده و به نقیمت تبدیل می گردد!
2-چون گناهش را فاش نساخته اند گرفتار غرور می شود
درست است که خداوند کتمان سر بنده اش می کند و او ستارالعیوب است اما این نباید باعث شود که شخص گنهکار گرفتار غرور شود چه بسا غرور سبب می شود به گناهان بیشتری دست بزند.
یکبار امام علیه السلام مشغول تلاوت این آیه شریفه از قرآن شد:
یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (1)
ای انسان چه چیز تو را به پروردگار کریمت مغرور ساخته؟
سپس فرمود:
یا اءَیُّهَا الْإِنْسانُ ما جَرَّاءَکَ عَلی ذَنْبِکَ، وَ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ، وَ ما آنَسَکَ بَهَلَکَةِ نَفْسِکَ؟ اءَما مِنْ دائِکَ بُلُولٌ، اءَمْ لَیْسَ مِنْ نَوْمَتِکَ یَقَظَةٌ... (2)
ای انسان درباره گناهت چه چیز به تو جرات داد؟ و چه چیز باعث شده که بر پروردگارت مغرور شوی؟ و چه چیز سبب شده که در نابود کردن خود مانوس شوی؟ آیا برای دردت دارویی نیست؟ و آیا برای خواب غفلت تو بیداری وجود ندارد؟
3-چون تعریف و تمجیدش کنند گرفتار فتنه گردد
ابراز احساس مردم کوتاه و موقت است اکثر وقتی منافع و خواسته هایشان برآورده شود تعیفت می کنند پس تو عاقل باش و مقهور تعریف و تمجید افراد قرار مگیر. اما آن هایی که ضعیف النفس هستند به محض آنکه برایشان ابراز احساسات می کنند گرفتار فتنه می شوند و خود را می بازند و فکر می کنند واقعا کسی هستند و خود نیز بی خبرند و امر برشان مشتبه می شود و کار بالا می گیرد روحیه تفرعن سراغشان می آید تا انجا که می شوند طاغوت زمان خویش! تعجب نکنید اکثر
ص:189
پادشاهان و زمامداران از تعریف و تمجیدهای اطرافیان سر به طغیان زدند در آن هنگام که آنان را ضل الله قدر قدرت، قوی شوکت، زیور افزای سلطنت، نزهت بخشای اکلیل خلافت، غیاث الاسلام و المسلمین، سلطان بن سلطان، خاقان بن خاقان، شاهنشاه تاج دار، خلد الله ملکه و دولته خواندند. این عبارات اگر روزی چند بار در صدر نامه ها و عریضه ها و در مطلع گفتار سخنوران و شاعران برای هر که بخوانی حالش عوض می شود و وضع او چون فرعون می شود که گفت:
اَنَا رَبُّکُمُ الاَعلی
خای بزرگ شما منم یعنی از سایه خدایی به خدایی می رسند.
نعُوذُ بِالله!
4-خداوند کسی را مانند مهلت دادن به او امتحان نمی ک ند:
خیال نکنیم اگر خداوند به کسی مهلت داد و موقعیت هایی را برایش فراهم ساخت خالی از حقیقتی است حقیقت آن است که این مهلت ها برای امتحان کنکور بنده است و گاه مهلت خدا بالاترین عقوبت بنده است.
وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (1)
و آنانی که آیات ما را تکذیب کردند به تدریج از جایی که نمی دانند مجازاتشان می کنیم مدتی به آنها مهلت می دهیم که نقشه من متین است.
وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (2)
آنان که کافر شدند گمان نکنند که مهلت دادن و ادامه زندگی برای آنها سودمند است بلکه مهلت می دهیم تا به گناه خود بیفزایند و برای آنها عذابی خوار کننده خواهد بود.
ص:190
صد و سیزدهم- هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ:
دو کس درباره من هلاک شدند: دوست غلو کننده و دیگری دشمنی که بغض مرا در دل کاشت.
در مکتب اهل بیت علیهم السلام بی اعتقادی به مقام عصمت و ولایت آن بزرگواران و اعتقاد به خدایی و الوهیت آنان هر دو محکوم است. امامان عالی مقام به همان اندازه که از افراد بی اعتقاد نفرت داشتند از افراد غالی و غلو کننده نیز متنفر بودند.
بعضی از غالیان چنین گفتند:
در مذهب عارفان آگاه**الله علی، علی است الله
نادان دیگری گفته:
باز دیوانه شدم زنجیر کو***من حسین اللهیم تکفیر کو
این غلو کنندگان با حرف هایشان هم کفر خود را ثابت می کنند و هم روح مقدس اولیاء خدا را می لرزانند. نقطه مقابل این ها کسانی هستند که امامت و خلافت امامان معصوم علیهم السلام را نپذیرفته و به دنبال غاصبین حقوق اهلبیت علیهم السلام رفتند در حالی که اعتقاد به امامت معصومین علیهم السلام یکی از پایه های محکم دین است. امام باقر علیه السلام فرمود: پایه های اسلام پنج چیز است: نماز زکوه حج روزه ماه مبارک رمضان و ولایت ما اهل بیت خداوند تبارک و تعالی در چهار مورد آنها رخصت داده ولی برای ولایت رخصتی ندارده است. کسی که ثروتی ندارد زکوه بر او واجب نیست کسی که ثروتی ندارد حج بر او واجب نیست. کسی که مریض است نماز را نشسته می خواند روزه نمیگیرد ولی ولایت اهل بیت در سلامتی و در مرض و چه موقعی که ثروت دارد و چه ندارد بر او فرض و واجب است. (1)
ص:191
صد و چهاردهم- إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ:
از دست دادن فرصت غم و اندوه در پی دارد.
انسان از نظر ساختمان طبیعی در هر مقطعی از عمر اقتضای انجام کاری را دارد و اگر از زمان متعارف بگذرد قطعا آدم موفقی نخواهد بود. به عنوان مثال نوجوانی و جوانی وقت تحصیل علم و آموختن حرفه و فن است اگر کسی بعد از گذشت چهل سال تازه به فکر تحصیل داشتن برآید بی شک بسیار سخت به اهدافش می رسد و کسانی که بعد از چهل سالگی مشغول به کسب علم می شوند جزو نوادرند تا توانسته باشند مدارج بالای علمی را طی کنند. در اعمال عبادی نیز چنین است بعضی شرائط استطاعت بدنی و مالی برایشان اماده می شود ولی قصور می کنند و به حج واجب نمی روند و به عبارتی فرصت را از دست می دهند و آنقدر به تاخیر می اندازند تا پیر و ناتوان می شوند و دیگر استطاعت بدنی ندارند اینها باید برای خود نایب بگیرند تا اعمال حج را برایشان انجام دهند و توفیق این عبادت ملکوتی و معنوی از آنها سلب می شود.
اضاعَهُ الفُرصَهِ غُصَّهٌ
بله ضایع کردن فرصت غصه دارد.
خیلی ها به خاطر استفاده نکردن به موقع از فرصت ها باید تا پایان عمر غصه بخورند که صد البته حسرت و اندوه نسبت به گذشته کاری را پیش نمی برد.
صد و پانزدهم- مَثَلُ الدُّنْیَا کَمَثَلِ الْحَیَّةِ لَیِّنٌ مَسُّهَا وَ السَّمُّ النَّاقِعُ فِی جَوْفِهَا یَهْوِی إِلَیْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ وَ یَحْذَرُهَا ذُو اللُّبِّ الْعَاقِلُ:
مثل دنیا همانند مار است که لمس کردن آن نرم و ملایم و درون آن زهر مرگبار است. انسان فریب خورده نادان به سوی آن می رود و آدم عاقل دوراندیش از آن دوری می گزیند.
ص:192
ظاهر دنیا فریبنده چون مار خوش خط و خال و بدنش نرم و ملایم اما باطنش زهر مرگبار فریب خورده آن نادان و دوری کننده ان داناست. امام علیه السلام درخطبه های خویش مکرر به خطر ظاهر فریبنده دنیا هشدار داده اما کو گوش شنوا و پندپذیر! سخنان مولایمان را نه در عصر خودش جدی گرفتند و نه امروز جدی می گیریم و خیلی راحت از کنار بیانات آن گرامی گذر می کنیم.
فَإِنِّی اءُحَذِّرُکُمُ الدُّنْیا، فَإِنَّها حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ، حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ، وَ تَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ، وَ رَاقَتْ بِالْقَلِیلِ، وَ تَحَلَّتْ بِالْآمَالِ، وَ تَزَیَّنَتْ بِالْغُرُورِ(1)
من شما را از دنیا برحذر می دارم چرا که ظاهری شیرین و باطراوت دارد دنیا با شهوات پوشیده شده و با نعمت های زودگذر خود با مردم دوستی می کند متاع اندکش را زیبا جلوه می دهد و با لباس آرزوهای خود را می آراید و با چیزهای فریبنده خود را آرایش می نماید.
فَلاتَنافَسُوا فِی عِزِّ الدُّنْیا وَ فَخْرِها، وَ لا تَعْجَبُوا بِزِینَتِهَا وَ نَعِیمِهَا، وَ لا تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِها وَ بُؤْسِها، فَإ نَّ عِزَّها وَ فَخْرَها إ لَی انْقِطاعٍ، وَ زِینَتَها وَ نَعِیمَها إ لَی زَوالٍ، وَ ضَرَّاءَها وَ بُؤْسَها إِلَی نَفَادٍ، وَ کُلُّ مُدَّةٍ فِیها إ لَی انْتِهَاءٍ، وَ کُلُّ حَیٍّ فِیها إ لی فَنَاءٍ(2)
در عزت و افتخارات دنیا از هم سبقت نگیرید و به آرایش و آسیش آن خوشحال نباشید و از رنج و سرسختی آن بی صبری نکنید که عزت و افتخاراتش پایان یافتنی است و آرایش و آسایش آن از بین رفتنی است و رنج و سختی آن رو به پایان است و هر مدت و هر زمان آن به سر خواهد آمد و هر موجود زنده در آن روزی خواهد مرد.
فَاحذَرِ الدُّنیا فَاِنَّها غَدّارَهٌ غَرّارَهٌ خَدوعٌ
از دنیا بپرهیزید که بسیار مکر کننده و فریب دهنده و بازی دهنده است.
صد و شانزدهم - أَمَّا بَنُو مَخْزُومٍ فَرَیْحَانَةُ قُرَیْشٍ نُحِبُّ حَدِیثَ رِجَالِهِمْ وَ النِّکَاحَ فِی نِسَائِهِمْ وَ أَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمْسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْیاً وَ أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا وَ أَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ
ص:193
لِمَا فِی أَیْدِینَا وَ أَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا وَ هُمْ أَکْثَرُ وَ أَمْکَرُ وَ أَنْکَرُ وَ نَحْنُ أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أَصْبَحُ:
اما بنی محزوم گل خوشبوی قریشند که شنیدن سخن مردانشان و ازدواج با زنانشان را دوست داریم اما بنی عید شمس دوراندیش تر و در حمایت مال و فرزند توانمندترند که به همین جهت بداندیش ترو بخیل تر می باشند و اما ما بنی هاشم آنچه در دست داریم بخشنده تر و برای جانبازی در راه دین سخاوتمندتریم. آنها شمارشان بیشتر اما فریبکارتر و زشت روی ترند و ما گویاتر و خیرخواه تر و خوش روی تریم.
پس طبق فرمایش امام علیه السلام قبایل قریش به سه بخش تقسیم می شوند بنی مخزوم بنی عبد شمس و بنی هاشم. بنی عبد شمس همان امویان هستند که عبد شمس پسرعموی هاشم بن عبدالمطلب بود. قریش مشتق از تقرش به معنی گرد آمدن است چون این قبله صحراگردی را رها کرده در مکه جمع شدند و به قریش معروف گشتند.(1)
قریش خود را از بنی عدنان و از اولاد ابراهیم نبی و اسماعیل پسرش که بانیان کعبه اند می دانند. نخستین رئیس قبیله قریش که موجب شهرت و ثروت آن قوم شد و تولیت کعبه و مقام شریف مکه را به خود منتقل نمود و طوایف قریش را از صحراهای بطحاء به مکه کوچ داد قصی بن کلاب جد پنجم رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم بود. اوطبقه نقشه ای که خود ترسیم نمود مکه را به بخش های مختلف تقسیم کرد و هر طایفه از قریش را در بخشی سکونت داد نخستین حکومت شورایی را در مکه تاسیس نمود. مشورت خانه (دارالندوه) را با عضویت چهل تن از ریش سفیدان قبیله بنیان نهاد. برای انتظام خدمات کعبه و رفاه قریش وزایرانی که برای حج وارد مکه می شدند مقامات پرده داری (سدانت) و غذارسانی (رفادت) و آبرسانی (سقایت) را تعیین و وظایف هر مقام را مشخص نمود. این مقامات و مقام لواء یعنی علمداری و ریاست دارالندوه را در دست خود گرفت و یک حکومت مذهبی تقریبا
ص:194
مشروطه برای نخستین بار در تاریخ عرب در مکه تاسیس نمود. قریش نیز به اتفاق آراء او را به امیری برگزیدند. (1)
موهبت الهی به قبیله قریش در سفرهای زمستانی و تابستانی ایشان در سوره قریش چنین بیان شده است.
لِإِیلَافِ قُرَیْشٍ إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّیْفِ فَلْیَعْبُدُوا رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِی أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَآمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ(2)
برای آن که قریش الفت گیرند و الفت آنها در سفرهای زمستانی و تابستانی برقرار بماند بنابراین باید پروردگار این خانه را عبادت کنند همان که آنها را از گرسنگی رهانید و از ترس ایمن ساخت.
هاشم جد رسول الله صلی الله علیه و آله که با بانویی از بنی عدی بن النجار به نام سلمی ازدواج کرد و عبدالمطلب از او متولد شد او بعد از وفات پدر رئیس قریش و شیخ بنی هاشم بود در زمان عبدالمطلب ابرهه حکمران یمن با سپاهی سنگین و فیلان جنگی برای ویران ساختن کعبه و تصرف حجاز به آنجا آمد در سال 571 میلادی خود و سپاهیانش به طور معجزه آسایی هلاک شدند و مکه به سلامت ماند.
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الْفِیلِ أَلَمْ یَجْعَلْ کَیْدَهُمْ فِی تَضْلِیلٍ وَأَرْسَلَ عَلَیْهِمْ طَیْرًا أَبَابِیلَ فَجَعَلَهُمْ کَعَصْفٍ مَأْکُولٍ (3)
آیا ندیدی که پروردگارت با اصحاب فیل چه کرد؟ آیا نیرنگ آنها را بی اثر نساخت؟ و بر سر آنها پرندگانی به نام ابابیل فرستاد که با سنگ هایی از سفالین آنها را هدف قرار دادند و آنها را چون کاه خرد شده گردانید.
عبدالمطلب ده پسر و شش دختر داشت. پسرانش: عبدالله، عباس، حمزه، ابوطالب، زبیر، الحارث، حجلا، المقوم، ضرار، ابولهب و دخترانش صفیخ، ام حکیم، بیضا، عاتکه، امیمه، اروی و بره نام داشتند. (4)
پسر عموی عبدالمطلب امیه بن عبد شمس نیز یازده پسر داشت. او از
ص:195
عبد ال مطلب ثروتمندتر بود اما به مقام و شهرت عبدالمطلب حسد می برد و فرزندانش نیز بر فرزندان عبدالمطلب حسادت می کردند. از همان اوقات بین بنی امیه و بنی هاشم رقابت و حسادت درگرفت.
احادیثی که در فضائل بنی هاشم و نکوهش بنی امیه از رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام روایت شده در کتب شیعی و سنی مثل بحار مرحوم مجلسی سفینه مرحوم محدث قمی و الغدیر مرحوم امینی و مستدرک علی الصحیحین حاکم نیشابوری و کنز العمال متقی هندی و تفسیر کشاف زمخشری و در المنثور سیوطی فراوان به چشم می خورد در این نوشتار به یک مورد اشاره می کنیم. ابن عباس می گوید: رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: بعد از آنکه خداوند مرا به پیغمبری مبعوث کرد نزد بنی امیه رفتم و گفتم: من فرستاده خدا به سوی شما هستم. اما انها گفتند: دروغ می گویی تو فرستاده نیستی. آنگاه نزد بنی هاشم آمدم و گفتم: من رسول خدا به سوی شما هستم. پس علی بن ابیطالب در پنهانی و آشکار مسلمان شد و ابوطالب در نهان ایمان آورد و آشکارا از من حمایت کرد آنگاه خداوند جبرئیل را فرستاد تا لوای الهی را در بین بنی هاشم استوار کند و ابلیس نیز لوای خود را فرستاد تا آن را بین بنی امیه استوار کردندو از این رو بنی امیه تا روز قیامت دشمن ما هستند و پیروان ایشان نیز دشمن شیعیان ما خواهند بود. (1)
کار بنی امیه به جایی رسید که نوه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم حضرت حسین بن علی علیه السلام را به سرکردگی یزید بن معاویه لعنه الله علیهما کشتند و به روایت ابن جوزی وقتی سر بریده امام حسین علیه السلام را د ربرابر یزید آوردند چوب خیزران را که در دست داشت بر دندان های ثنایای آن حضرت علیه لاسلام می زدو می گفت: انتقام روز بدر را گرفتم. سپس اشعار شماتت آمیز ابن زبعری را در غزوه احد زمزمه کرد و خود این دو بیت را بر آن افزود:
لعبت هاشم بالملک فلا ***خبر جاء و لا وحی نزل
لست من خندف ان لم انتقم***من بنی احمد ما کان فعل
ص:196
یعنی بنی هاشم با پادشاهی بازی کردند وگرنه نه خبری از آسمان نازل شده و نه وحیی فرود آمده است. من از اولاد خندف جده قریش نیستم اگر انتقام کارهایی را که اولاد احمد کردند نگیرم. (1)
صد و هفدهم- شَتَّانَ مَا بَیْنَ عَمَلَیْنِ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَی تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ یَبْقَی أَجْرُهُ:
دو عمل چقدر از هم فاصله دارند کاری که لذتش تمام شود و گناهش ماند و کاری که زحمتش تمام شود و پاداش خوب آن باقی بماند.
همه لذت هایی که غیر مشروع و حرام است ممکن است در مدت زمانی کوتاه اهلش را به شور و شعف و شادی ظاهری برساند اما محصول کار گناهی است که بر گردن آنکه لذت برده می ماند و اگر توبه نکند و به کار خویش ادامه دهد و بر آن اصرار ورزد پایانی جز عذاب نخواهد داشت.
أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ عَذَابًا شَدِیدًا إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ (2)
خداوند بر آنها عذاب سختی آماده کرده زیرا که بسیار زشت عمل کرده اند. نقطه مقابل کسانی که کارهای پرمشقت مثل جهاد در راه خدا و عبادت های گوناگون و خدمت به خلق را انجام می دهند و در این راه مصیبت ها دیده و زخم زبان ها شنیده همه را برای رضای خدا تحمل می کنند پاداشی جز بهشت و همنشینی با انبیا و اولیا و خوبان ندارند.
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَی وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا (3)
و آن که ایمان آورده و کارهای پسندیده کرده پاداش نیکوتری خواهد داشت و ما فرمان آسانی به او خواهیم داد. پس از کلام امام علیه السلام و ایات نورانی قرآن به این نتیجه می رسیم که لذت جویی هوسران وزر و وبال گناه را بر دوش دارد و صاحب عمل
ص:197
صالح سختی ها را پشت سر گذاشته پاداش خوب برایش می ماند.
صد و هجدهم- امام علیه السلام هنگام تشییع جنازه فردی از یک نفر صدای خنده شنید و فرمود: کَأَنَّ الْمَوْتَ فِیهَا عَلَی غَیْرِنَا کُتِبَ وَ کَأَنَّ الْحَقَّ فِیهَا عَلَی غَیْرِنَا وَجَبَ وَ کَأَنَّ الَّذِی نَرَی مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِیلٍ إِلَیْنَا رَاجِعُونَ نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ وَ نَأْکُلُ تُرَاثَهُمْ کَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ ثُمَّ قَدْ نَسِینَا کُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ وَ رُمِینَا بِکُلِّ فَادِحٍ وَ جَائِحَةٍ طُوبَی لِمَنْ ذَلَّ فِی نَفْسِهِ وَ طَابَ کَسْبُهُ وَ صَلَحَتْ سَرِیرَتُهُ وَ حَسُنَتْ خَلِیقَتُهُ وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ وَ أَمْسَکَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ وَ عَزَلَ عَنِ النَّاسِ شَرَّهُ وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ وَ لَمْ یُنْسَبْ إلَی الْبِدْعَةِ:
گویا مرگ را برای غیر ما نوشته اند و گویا حق بر کسانی غیر از ما واجب شده و گویا مردگانی که می بینیم مسافرانی هستند که به زودی به سوی ما باز می گردند. آنها را در خانه قبرشان جای می دهیم میراثشان را میخوریم وگویی که ما برای همیشه بعد از آنها زنده ایم و بعد اندرز هر اندرز کننده را فراموش می کنیم و هدف قهر و بلا می گردیم.
خوشا به حال آن که نفس اماره خود را ذلیل کند و کسبی حلال و پاکیزه به دست آورد و نهادش را از ناپاکی به پاکی برگرداند و اخلاقش را نیکو ساخته و اضافه مالش را انفاق کرده و ازگفتن سخنان اضافی و بیهود امساک نماید و شر خود را به مردم نرساند و سنت برایش کافی باشد و گرایش به بدعت ننماید.
نکات حساس در بیان امام علیه السلام عبارت از عناوین ذیل است:
1-فراموش کردن مرگخود و غفلت در هنگام تشییع جنازه مومن
2-نتیجه فراموش کردن موعظه های هدف قهر و بلا قرار گرفتن است.
3-پیروز کسانی هستند که بر نفس اماره پیروزند.
4-اهمیت کسب حلال و اخلاق نیکو و انفاق اضافه مال
5-امساک از سخنان لغو و اضافی و محفوظ ماندن مردم از شر ما
ص:198
6-عمل به سنت و پرهیز از بدعت.
برای هر کدام از موارد ششگانه یک روایت نقل می کنم باشد که د راین رهگذر به خود آییم و عبرت گیریم انشاء الله.
1-رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
اکثَروا ذِکرَ المَوتِ فَما مِن عبدٍ اَکثَرَ ذِکرَهُ اِلّا اَحیَا اللهُ قَلبَهُ وَ هَوَّن عَلَیهِ المَوتَ (1)
مرگ را فراوان یاد کنید زیرا هیچ بنده ای آن را بسیار یاد نکرده مگر این که خداوند دلش را زنده گردانید و مردن را بر او آسان ساخت.
2-مولایمان علی علیه السلام فرمود:
فَکَفی واعِظاً بِمَوتی عایَنتُمُوهُم حُمِلُوا اِلی قُبُورِهِم غَیرَ راکِبینَ(2)
بهترین واعظ مردگانی هستند که می بینید پیاده به سوی گورهایشان برده می شوند.
3-همان بزرگوار فرمود:
اِنَّ هذِهِ النَّفسَ لَاَمّارهٌ بِالسُّوءِ فَمَن اَهمَلَها جَمَحَت بِه اِلَی المآثِم (3)
براستی که این نفس همواره به بدی فرمان می دهد بنابراین هر کس عنان آن را رها کند همچون مرکبی سرکش او را به تاخت به سوی گناهان می برد.
4و5-همان گرامی فرمود:
طوبی لِمَن اَنفَقَ الفَضلَ مِن مالِهِ وَ اَمسَکَ الفَضلَ مِن کلامِهِ (4)
خوشا به حال کسی که زیادی مال خویش را انفاق کند و جلو زیاده گویی خود را بگیرد.
6-امام سجاد علیه السلام فرمود:
اِنَّ اَفضَلَ الاَعمالِ عِندَ اللهِ ما عَمِلَ بِالسُنَّهِ وَ اِن قَلَّ (5)
بهترین کارها نزد پروردگار عمل به سنت است اگر چه کم باشد.
ص:199
درباره این مورد آخر باید عرض کنم عمل به سنت ها در جامعه امروز کمرنگ و بلکه در بعضی موارد به فراموشی سپرده شده است و البته با وجود تبلیغات دشمنان شیعه در سطح جهان و از جمله در کشور خودمان دشمنان قسم خورده دنبال این هدف اند که بین نسل ما و سنت های ریشه دار و منطقی فاصله اندازند و تا حدی د ر این کار شیطنت می کنند که جوان ها را وادار به انکار می نمایند. دعا می کنیم و از خدا می خواهیم پدر و مادرها در مرحله نخست ابتدا خود سنت ها را فراموش نکنند و بعد به فرزندان خویش منتقل نمایند. عرض میکنیم خدایا: اَحیِنا عَلی سُنَّتِهِ ما را به توسط سنت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم زندگی تازه ببخش.
صد و نوزدهم- غَیْرَةُ الْمَرْأَةِ کُفْرٌ وَ غَیْرَةُ الرَّجُلِ إِیمَانٌ:
غیرت برای زن کفر و برای مرد ایمان است.
ممکن است بعضی از بانوان با دیدن چنین بیانات امام علیه لاسلام به خروش آیند که چرا غیرت برای مرد خوب و برای زن بد است. بانوان محترمه اگر کاوش کنند خواهند فهمید که غیرت مرد نسبت به ناموس و همسرش یک ارزش است و آن مرد غیرتمند است که از همسرش و دخترانش و خواهر و مادرش حراست می کند تا از دست تجاوز پیشگان و مردان بوالهوس در امان بمانند. اما اگر زن بخواهد نسبت به مرد که مجاز است از راه مشروع و صحیح به غیر همسرش توجه کرده و حتی ازدواج کند غیرت به خرج دهد در واقع در برابر حکمی از احکام الهی ایستاده و گاه اگر در مقام انکار حکم خدا برآید کفر است. مشابه بیان فوق در قسمت های بعدی کلام حضرت امده که یک چیزی برای زن خوب است که برای مرد بد است.
خِیَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَالِ الرِّجَالِ الزَّهْوُ وَ الْجُبْنُ وَ الْبُخْلُ فَإِذَا کَانَتِ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَکِّنْ مِنْ نَفْسِهَا وَ إِذَا کَانَتْ بَخِیلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا وَ إِذَا کَانَتْ جَبَانَةً
ص:200
فَرِقَتْ مِنْ کُلِّ شَیْ ءٍ یَعْرِضُ لَهَا (1)
صفات خوب زن صفات بد مرد محسوب می شود بخود نازیدن ترس و بخل، وقتی زن به خویش نازد و کبر ورزد اجازه ندهد کسی به او دست درازی کند و هرگاه بخیل باشد از اموال خود و شوهرش حفاظت می نماید و اگر ترسو باشد از آنچه به او روی آورد هراسان است.
صد و بیستم -لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ یَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِی الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِیمُ وَ التَّسْلِیمُ هُوَ الْیَقِینُ وَ الْیَقِینُ هُوَ التَّصْدِیقُ وَ التَّصْدِیقُ هُوَ الْإِقْرَارُ وَ الْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ:
اسلام را چنان وصف کنم که کسی پیش از من وصف نکرده است. اسلام تسلیم بودن در برابر فرمان خدا وتسلیم یعنی یقین داشتن و یقین همان راست دانستن احکام خدا و راست دانستن احکام خدا همان اقرار و اقرار انجام دادن و عمل به تکلیف است و انجام تکلیف به کار نیک پرداختن می باشد.
از مجموع کلام امام علیه السلام این برداشت می شود که مسلمان کامل کسی است که احکام خدا را تصدیق کند و به آنچه فرمان داد عمل نماید در واقع دو کلام تصدیق و عمل. مسلمان واقعی اهل اعتراض و تردید نیست هیچ گاه در برابر حکم خدا اظهار نظر نمی کند یعنی نظر خود را بر نظر صاحب شریعت ترجیح نمی دهد بلکه تابع محض است ابراهیم وار می گوید:
رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَکَ(2)
پروردگارا ما را تسلیم خودت فرما و فرزندان ما را مردمی تسلیم خودت قرار ده.
خداوند به پیامبر اسلام علیهم السلام می آموزد که:
قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللَّهَ مُخْلِصًا لَهُ الدِّینَ وَأُمِرْتُ لِأَنْ أَکُونَ أَوَّلَ الْمُسْلِمِینَ (3)
ص:201
بگو: من مامورم که خدا را بندگی کنم و دین را برای او خالص گردانم و مامورم تا اینکه اول مسلمان باشم.
رسول الله علهم السلام شخصیت اول جهان آفرینش اول تسلیم شده فرمان های الهی است تکلیف دیگران مشخص است که باید بدون هیچ اکراه و دلخوری تسلیم بی قید و شرط دستورات خداوند باشند تا به مفهوم و معنایی که مولایمان علی علیه السلام از اسلام کردند برسند.
اول مسلمان عالم وجود مبارک پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
اَلاسلامُ اَن تُسلِمَ وَجهَکَ للهِ عَزّوجَلَّ وَ اَن تَشهَدَ اَن لا اِلهَ الاّ الله (1)
اسلام آن است که چهره ات را تسلیم خدای عزوجل کنی و شهادت دهی که معبودی جز الله نیست.
صد و بیست و یکم- عَجِبْتُ لِلْبَخِیلِ یَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ الَّذِی مِنْهُ هَرَبَ وَ یَفُوتُهُ الْغِنَی الَّذِی إِیَّاهُ طَلَبَ فَیَعِیشُ فِی الدُّنْیَا عَیْشَ الْفُقَرَاءِ وَ یُحَاسَبُ فِی الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِیَاءِ وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِی کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ یَکُونُ غَداً جِیفَةً وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَکَّ فِی اللَّهِ وَ هُوَ یَرَی خَلْقَ اللَّهِ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِیَ الْمَوْتَ وَ هُوَ یَرَی الْمَوْتَی وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْکَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَی وَ هُوَ یَرَی النَّشْأَةَ الْأُولَی وَ عَجِبْتُ لِعَامِرٍ دَارَ الْفَنَاءِ وَ تَارِکٍ دَارَ الْبَقَاءِ:
از بخیل تعجب می کنم که به فقری می شتابد که از ان گریزان است قدرتی را طلب می کند که از دست می دهد در دنیا مثل قرا زندگی می کند و در آخرت چون ثروتمندان جواب پس می دهد و در تعجبم از آدم متکبری که دیروز نطفه بود و فردا مرداری خواهد شدو در شگفتم از کسی که درباره خدا شک می کند در حالی که خلق را با چشم خود می بیند و در شگفتم از کسی که مرگ را فراموش می کند و حال آن که مردگان را مشاهده می نماید و در تعجبم از کسی که
ص:202
جهان آخرت را منکر می شود در حالی که آفریده شدن موجودات را در دنیا می بیند و در گشفتم از آنکه در آباد کردن دنیای فانی می کوشد و خانه جاودانی را رها می کند.
امام علیه السلام از شش گروه در شگفت است: 1-بخیل 2-متکبر 3-شک کننده درباره خدا 4-فراموش کننده مرگ 5-منکر قیامت 6-آبادگر دنیا و تخریب گر آخرت.
1-امام سجاد علیه السلام فرمود
اِنّی لَاَستَحیِی مِن ربِّی اَن اری الاَخَ مِن اِخوانِی فاسالَ اللهَ لَهُ الجَنَّهَ و اَبخَلَ عَلَیهِ بِالدِّینار و الدِّرهَمِ فاِذا کانَ یَومُ القیامَهِ قیلَ لِی: لَو کانَتِ الجَّنَهُ لَکَ لَکُنتَ بِها اَبخَلَ و اَبخَلَ وَ اَبخَلَ (1)
من از پروردگارم شرم می کنم که برای برادری از برادران خود از خداوند بهشت طلب کن و آنگاه درهم و دینار را از او دریغ دارم زیرا روز قیامت به من گفته خواهد شد اگر بهشت از تو بود هر آینه نسبت به آن بخیل تر بخیل تر و بخیل تر بودی.
2-رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
اِنَّ اَبعَدَکُم یَومَ القِیامَهِ مِنّی الثَّرثارونَ و هُمُ المُستَکبِرون (2)
روز قیامت دورترین شما از من اه نخوت اند یعنی همان متکبران هستند.
3-مولایمان علی علیه السلام می فرمود:
مَن عَتا فِی اَمرِ اللِه شَکَّ و مَن شکَّ تَعالیَ اللهُ عَلیهِ فَاذلَّهُ بِسُلطانِهِ وَ صَغَّرَهُ بِجَلالِهِ کَما فَرَّطَ فِی اَمرِهِ (3)
هر که در کار خدا گردنکشی کند دستخوش شک شود و هر که شک کند خداوند بر او چیره گردد و با قدرت خود وی را به خواری افکند و با جلال خود وی را حقیر گرداند همچنان که او در کار خداوند کوتاهی کرده بود.
4-همان بزرگوار فرمود: هیچ ایمان توام با یقینی ندیدم که برای این انسان به
ص:203
شک شبیه تر باشد او هر روز مردگان را به سوی گورستان تودیع و تشییع می کند و با این حال باز به دنیای فرینده روی می آورد و از شهوت و گناهان دست نمی کشد. اگر این بینوا فرزند آدم را نه گناهی بود که مرتکب شود و نه صاحب کتاب و حسابی در کارش بود به جز همین مرگ که اجتماع او را پراکنده و جمعش را متفرق و فرزندانش را یتیم می کند بی گمان سزاوار بود که از این دنیای پررنج و خستگی حذر کند. (1)
5-و نیز فرمود:
مَن جَعَلَ کُلَّ هَمِّه لِآخِرَتِهِ ظَفِرَ بِالمَامُولِ (2)
هر که تمام هم خود را مصروف آخرتش کند به این آرزو که همان آخرت باشد می رسد.
6-رسول الله فرمود:
مَن اَحَبَّ دُنیاهُ اَضَرَّ بِآخِرَتِهِ (3)
صد و بیست و دوم- مَنْ قَصَّرَ فِی الْعَمَلِ ابْتُلِیَ بِالْهَمِّ وَ لَا حَاجَةَ لِلَّهِ فِیمَنْ لَیْسَ لِلَّهِ فِی مَالِهِ وَ نَفْسِهِ نَصِیبٌ :
کسی که در انجام تکالیف الهی کوتاهی کند گرفتار غم و اندوه خواهد شد و کسی که از جان و مالش در راه خدا استفاده نمی کند خدا را به او نیازی نیست و او را به حال خود وا میگذارد.
احساس مسئولیت و انجام تکالیف الهی تاثیرگذار در زندگی و سلامت آن است. همان طور که بی مسئولیتی و سرپیچی از دستورات الهی و از جان ومال مایه نگذاشتن در راه خدا عواقب سوء خواهد داشت که یکی از آنها رها شدن انسان و به
ص:204
حال خود واگذار شدن است.
امام بزرگوار علیه السلام در جای دیگر نهج البلاغه چنین فرموده:
إ نَّ اءَبْغَضَ الْخَلاَئِقِ إِلی اللَّهِ رَجُلاَنِ: رَجُلٌ وَکَلَهُ اللَّهُ إ لی نَفْسِهِ... وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلاً (1)
دشمن ترین آفریده ها نزد خداوند دو نفرند: مردی که خدا او را به حال خود گذاشته است... و مردی که مجهولاتی به هم بافته است.
وَ إِنَّ مِنْ اءَبْغَضِ الرِّجَالِ إ لَی اللَّهِ تَعَالَی لَعَبْدا وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِهِ، جَائِرا عَنْ قَصْدِ السَّبِیلِ، سَائِرا بِغَیْرِ دَلِیلٍ (2)
مغبوض ترین افراد نزد پروردگار کسی است که خداوند او را به حال خود گذاشته است از راه راست منحرف شده و بی راهنما سیر می کند.
معمولا این گونه آدمها روزنه ای برای هدایتشان باقی نمانده مثل بیماری می مانند که طبیب جوابشان کرده و روی سلامتی را به خود نخواهد دید. این ها نیز روی سعادت و عاقبت بخیری را به خود نخواهند دید. چون نفس مهتدی ندارند و به قول سعدی:
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است ***به گوش مردم نادان چو آب در غربال
و به قول حافظ:
وصل خورشید به شب پره اعمی نرسد***که در آن آینه صاحب نظران حیرانند.
وَ اللهُ لا یَهِدی القَومَ الفاسِقینَ (3)
خداوند قوم فاسق را هدایت نمی کند.
ص:205
صد و بیست و سوم- تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِی أَوَّلِهِ وَ تَلَقَّوْهُ فِی آخِرِهِ فَإِنَّهُ یَفْعَلُ فِی الْأَبْدَانِ کَفِعْلِهِ فِی الْأَشْجَارِ أَوَّلُهُ یُحْرِقُ وَ آخِرُهُ یُورِقُ:
در آغاز فصل سرما خود را از آن بپوشانید و در پایانش بدان روی آورید زیرا که سرما با تن ها آن می کند که با درختان می نماید آغازش می سوزاند و در پایانش برگ می رویاند.
بله از باد پاییزی تن بپوش و از باد بهاری تن مپوش. این است توصیه مولایمان علی علیه السلام که کاملا برای همگان محسوس است. نکته مهم اعجاز باد به فرمان پروردگار است که در یک فصل می میراند و یک فصل زنده می کند و به همین طریق ما را توجه به مرگ و زنده شدن مردگان می دهد.
وَهُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیَاحَ بُشْرًا بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ حَتَّی إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَیِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ فَأَخْرَجْنَا بِهِ مِنْ کُلِّ الثَّمَرَاتِ کَذَلِکَ نُخْرِجُ الْمَوْتَی لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ (1)
اوست که بادها را پیشاپیش رحمت خویش بشارت دهد تا ابرهای سنگین را با خود حمل کنند. اما آنها را به سرزمین های مرده و بی آب می رانیم و به وسیله آنها باران را نازل میکنیم و به کمک باران میوه ها از خاک بیرون می آوریم و اینگونه مردگان را زنده می کنیم شاید به خود آیید.
بادها گاهی چون باد پاییزی خطرناک و بلاست وگاهی چون باد بهاری فرح بخش و رحمت است.
وَأَمَّا عَادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیحٍ صَرْصَرٍ عَاتِیَةٍ (2)
و قوم عاد به طوفانی سرکش و پرصدا نابود گشتند.
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ یُرْسِلَ الرِّیَاحَ مُبَشِّرَاتٍ وَلِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمتِهِ(3)
و از آیات الهی است که بادها را جهت بشارت می فرستد تا از رحمت خویش به شما بچشاند.
ص:206
سحر بلبل حکایت با صبا کرد ***که عشق گل به ما دیدی چه ها کرد
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی ***که درد شب نشینان را دوا کرد
به هر سو بلبل عاشق در افغان*** تنعم زین میاد باد صبا کرد
صد و بیست و چهارم-عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَکَ یُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ فِی عَیْنِکَ:
پی بردن به عظمت و بزرگی پروردگار نزد تو آفریده را در نظرت کوچک جلوه می دهد
شناخت عظمت و بزرگی پروردگار این نتیجه را دارد که مخلوقات الهی نزد انسان حقیر و کوچک نمایان می شوند اگر کسی در برابر غیر خدا به کرنش و تعظیم پرداخت بی شک از کبریایی و عظمت حقتعالی بی خبر است و خود را نیز ضعیف و بی مقدار قرار داده است و نیز آنکه شناخت به عظمت الهی دارد خود را هیچ می داند و در نهایت فروتنی و تواضع زندگی می کند.
مولایمان علی علیه السلام فرمودند.
لا یَنْبَغِی لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اللَّهِ اءَنْ یَتَعَظَّمَ، فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ ما عَظَمَتُهُ اءَنْ یَتَواضَعُوا لَهُ، وَ سَلامَةَ الَّذِینَ یَعْلَمُونَ ما قُدْرَتُهُ اءَنْ یَسْتَسْلِمُوا لَهُ(1)
سزاوار نیست کسی که به عظمت حضرت حق معرفت پیدا کرده خود را بزرگ شمارد که بزرگی انسان هایی که به عظمت پروردگار خویش پی برده اند در تواضع و خضوع آنها در پیشگاه پروردگار است و سلامتی کسانی که دانای به قدرت حضرت اویند به این است که تسلیم او باشند.
به قول فیض کاشانی: هر چه دارم از تو دارم خود چه دارم؟ هیچ هیچ***نیستم جز بدی مستغرق احسان تو
ص:207
فیض را حد ثنایت نیست معذورش بدار***کیست او یا چیست او تا دم زند در شان تو
صد و بیست و پنجم- امام علیه اسلام از جنگ صفین بر میگشت به قبرستان بیرون شهر کوفه رسید و فرمود:
یَا أَهْلَ الدِّیَارِ الْمُوحِشَةِ وَ الْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَ الْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ یَا أَهْلَ التُّرْبَةِ یَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ یَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَ نَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ؟ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَی أَصْحَابِهِ فَقَالَ أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِی الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی:
ای ساکنان خانه های وحشتناک و مکان های بی آب و گیاه و گورهای تاریک ای درخاک آرمیدگان و ای دور از وطنان و ای تنها ماندگان و ای وحشت زدگان شما قبل از ما رفتید و ما به شما ملحق خواهیم شد اما خانه هایتان را دیگران تصاحب کردند و زنانتان ازدواج نمودند و اموالتان بین ورثه تقسیم شد این خبر ماست شما چه خبر؟
سپس روی به اصحاب خود کرد و گفت اگر به آنها اجازه صحبت کردن می دادند به شما می گفتند که بهترین توشه در این راه پرهیزگاری است.
دو نکته مهم در کلام نورانی امام علیه السلام چشمگیر است: 1-بی اعتباری و بی اعتمادی به دنیا و آنچه مربوط به آن است.
2-بهترین محصول عمر و توشه سفر آخرت تقواست.
بیان مولایمان روحی له الفداء آنقدر شفاف و رساست که هر خواننده ای رابه تامل و درنگ وامی دارد که واقعا چقدر این دنیا بی ارزش و بی اعتبار است. یک عمر زحمت بکش و بر فرض از راه حلال ثروت اندوخته کن ولی همه را
ص:208
بگذار برای وارث که سر تقسیم آن گاه با هم به نزاع برمیخیزند و به جان هم می افتند.
خانه ها را دیگران ساکن می شوند زن ها به ازدواج دیگری در می آیند. و هر آنچه را که بدان ها دل بسته بودیم از ما گرفته و ما را در خانه ای کوچک و خاکی و تنگ به نام گور جای می دهند و اگر ظاهری آراسته برای این خانه درست می کنند بیشتر به خاطر دید زنده هاست که منظرشان زیبا و قیمتی باشد و آنچه را که به عنوان مراسم ختم و تجلیل و فوت شده می گیرند باز به خاطر حفظ آبروی ظاهری زنده هاست تنها چیزی که به درد مرده می خورد همان تقوایی است که با خود برده است. پس زنهار و هشدار ای انسان سرکش و طغیان گر لحظه ای به خود آی که دست خالی از این دنیا نروی که
و العاقِبَهُ لِلمُتَّقین (1)
پایان خوب مربوط به اهل تقواست.
و تَزَوَّدُو فَاِنَّ خَیرَ الزّادِ التَّقوی (2)
توشه تهیه کنید که بهترین توشه تقواست.
صد و بیست و ششم-یک بار امام علیه السلام شنید که یکی از دنیا بدگویی می نماید فرمود:
أَیُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْیَا الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا الْمَخْدُوعُ بِأَبَاطِیلِهَا أَ تَغْتَرُّ بِالدُّنْیَا ثُمَّ تَذُمُّهَا أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَیْهَا أَمْ هِیَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَیْکَ مَتَی اسْتَهْوَتْکَ أَمْ مَتَی غَرَّتْکَ أَ بِمَصَارِعِ آبَائِکَ مِنَ الْبِلَی أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِکَ تَحْتَ الثَّرَی کَمْ عَلَّلْتَ بِکَفَّیْکَ وَ کَمْ مَرَّضْتَ بِیَدَیْکَ تَبْتَغِی لَهُمُ الشِّفَاءَ وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ غَدَاةَ لَا یُغْنِی عَنْهُمْ دَوَاؤُکَ وَ لَا یُجْدِی عَلَیْهِمْ بُکَاؤُکَ لَمْ یَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُکَ وَ لَمْ تُسْعَفْ فِیهِ بِطَلِبَتِکَ وَ لَمْ تَدْفَعْ
ص:209
عَنْهُ بِقُوَّتِکَ وَ قَدْ مَثَّلَتْ لَکَ بِهِ الدُّنْیَا نَفْسَکَ وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَکَ إِنَّ الدُّنْیَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِیَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًی لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّی مَلَائِکَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْیِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِیَاءِ اللَّهِ اکْتَسَبُوا فِیهَا الرَّحْمَةَ وَ رَبِحُوا فِیهَا الْجَنَّةَ فَمَنْ ذَا یَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَیْنِهَا وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلَائِهَا الْبَلَاءَ وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَی السُّرُورِ رَاحَتْ بِعَافِیَةٍ وَ ابْتَکَرَتْ بِفَجِیعَةٍ تَرْغِیباً وَ تَرْهِیباً وَ تَخْوِیفاً وَ تَحْذِیراً فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ ذَکَّرَتْهُمُ الدُّنْیَا فَتَذَکَّرُوا وَ حَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا وَ وَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا
ای کسی که دنیا را بد می گویی و خود فریب وعده های دروغ آن را خورده ای و به نویدهای باطل آن گرفتار نیرنگ شده ای آیا فریب دنیا را می خوری و بعد از آن بدگویی می کنی؟
آیا تو بر دنیا ادعای جرم و گناه می کنی و یا دنیا علیه تو چنین ادعایی را دارد؟ در چه زمانی دنیا تو را سرگشته ات کرد و چگونه به دام فریبت انداخت؟ به گورهای پدرانت که بدن های آنان در آن پوسیده شده است و یا به خوابگاه های مادرانت که در خاک آرمیده اند؟ به چند نفر بیمار با دست هایت کمک کردی؟ از چند نفر از بیماران پرستاری نمودی و در مقام شفا بخشیدن به آنها برآمدی و از پزشکان می خواستی که داروهای سودمند برایشان تجویز کنند. بامداد دارویت آنها را بهبود نداد و گریه ات آنها را سودی نبخشید. و بیم و ترست به حال آنان فایده ای نداشت. و در باره ایشان به خواست خود نرسیدی و با نیرویت بیماری را از آنها دور نکردی دنیا را برایت سرمشق قرار داده و از پا افتادن ایشان را مثالی برای از پا افتادن تو قرار داد.
به راستی که دنیا برای راستگویان سرای راستی است و برای آنکه درک درستی از دنیا دارد خانه سلامتی است و برای آنکه در آن توشه آماده نماید خانه بی نیازی است و برای آنکه از آن پند گیرد خانه پند است.
ص:210
آری دنیا مسجد و سجده گاه دوستان خداست محل نماز فرشتگان الهی و فرودگاه وحی پروردگار و محل تجارت اولیاء خداست. بنابراین در آن رحمت خدا را به دست آورید و در آن بهشت را سود برید.
پس چه کسی دنیا را بد می گوید در حالی که بانگ برداشته که از من دوری جویید و از من جدا شوید و خود و اهلش را به نیست شدن خبر داده است.
دنیا رنج خود را نمونه و مثالی برای مردم از رنج و عذاب دوزخ قرار داده و با شادمانی که در دنیا حاصل می گردد مردم را به شادمانی جهان آخرت تشویق فرمودهاست. دنیا در شب قرین عافیت و در صبح فاجعه و مصیبت به بار می آورد و این بدین خاطر است که مردم برای رفتن به سوی پروردگار ترغیب شوند و از عذاب الهی بترسند. بنابراین مردمانی که فردای قیامت از اعمال زشت خود پشیمان می شوند دنیا را به بدی می گویند و البته مردمی دیگر در قیامت دنیا را می ستایند زیرا دنیا آنها را یاد آخرت انداخت و آنها هم به یاد می آوردند و با آنان سخن گفت و گفته اش را تصدیق کردند و پندشان داد پند او را پذیرفتند.
اینها آموزه های امام علیه السلام است به کسی که دنیا را بد می گفت:
1-فریب خورده دنیا باید خود را ملامت کند نه دنیا را
2-دنیا بر علیه فریب خورده دنیا اقامه جرم کند.
3-دنیا سرمشق است چون دیدی بیمار مشرف به مرگ را علاجی نیست.
4-دنیا سرای راستی است
5-دنیا خانه سلامتی است
6-برای آنکه توشه آماده نماید خانه بی نیازی است
7-دنیا خانه پند است
8-دنیا مسجد دوستان خداست
9-محل نماز فرشتگان است
10-دنیا فرودگاه وحی الهی است.
11-محل تجارت اولیاء خداست.
ص:211
12-جایگاه کسب رحمت خدا و رسیدن به بهشت است
13-دنیا هشدار داده که از من دوری کنید و گفته که رنج من نمونه ای از رنج آخرت است و شادمانیم به شادمانی آخرت تشویق می نماید.
14-دنیا در شب قرین عافیت و در صبح فاجعه به بار می آورد تا شاید مردم متوجه خدا شوند.
15-آنکه دنیا را بد می گوید به خاطر بدی اعمال خود است و آنکه می ستاید چون در دنیا به فکر آخرت بوده است.
اما توضیح مختصری درباره گفتار نورانی امام علیه السلام که جزو زیباترین آموزه های حضرت برای ک سانی است که با عینک بدبینی به دنیا و حوادث آن می نگرند.
1-فریب خورده دنیا خود را ملامت کند چرا؟ چون دنیا به طور آشکار به آحاد مردم نشان داده به کسی وفا نکرده و وعده هایش همگی بی اساس و اکثر دروغ است. و برای خود دلیل تاریخی فراوان و متعدد دارد که با دنیا طلب ها و دنیاداران و آنهایی که تمام همت خود را مصروف رسیدن به مقام و قدرت دنیا و ثروت و مکنت و شهرت آن نموده اند چه کرده است و چگونه آنان را به خاک مذلت وزبونی کشیده است.
امام علیه السلام در جای دیگر فرمود:
اَلا و اِنَّ الدُّنیا دارٌ غَرّارَهٌ خَدّاعَهٌ تنکِحٌ فِی کُلِّ یَومٍ بَعلاً وَ تَقتُلُ فِی کُلِّ لَیلَهٍ اَهلاً وَ تُفَرِّقُ فِی کُلِّ ساعَهٍ شَملاً (1)
بدانید که دنیا سرایی بس فریبنده و مکار است هر روزی شوهری می کند و هر شبی خانواده ای را می کشد و هر دم و ساعتی جمعی را از هم می پراکند.
حضرت مسیح علیه السلام می فرمود:
هِیَ الخَدّاعَهُ الفَجّاعَهُ المَغرورُ مَنِ اغتَرَّبِها المَفتُونُ مَنِ اطمانَّ اِلَیها (2)
دنیا بسی فریبنده و غم زا است فریب خورده کسی است که فریب دنیا را بخورد و مفتون کسی است که به آن اطمینان کند.
ص:212
2-این دنیاست که بر علیه فریب خورده خویش اقامه جرم می کند چرا؟ چون با زبان حال می گوید مرا ملامت نکنید خود را ملامت کنید من که از صدر تاریخ به هیچ کس وفا نکردم و نشان دادم هر چه هستم امانتی بیش در اختیار بشر نمی باشم و دست به دست می گردم و هر روز کسی را سرکارمی گذارم شما خود مقصرید که با این همه عبرت ها درس نگرفتید. چیزی که دقیقا شیطان به فریب خوردگان خود می گوید:
وَقَالَ الشَّیْطَانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنْفُسَکُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِمَا أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِینَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ (1)
در آن هنگام که کار بندگان خاتمه پذیرد شیطان می گوید خداوند به شما وعده درست داد و من نیز به شما وعده دادم ولی خلف وعده کردم من بر شما تسلطی نداشتم فقط دعوت کردم شما هم پذیرفتید بنابراین مرا ملامت نکنید بلکه خود را ملامت نمایید نه من می توانم به فریاد شما برسم و نه شما می توانید فریادرس من باشید و من به شرکی که شما با فریب من مبتلا شدید معتقد نیستم. برای ستمکاران عذاب دردناکی خواهد بود.
3-دنیا چگونه سرمشق زندگی است؟ دیدی بیمار مشرف به مرگ را علاجی نیست.
امام هادی علیه السلام فرمود:
اُذکُر مَصرَعَکَ بَینَ یَدَی اَهلِکَ وَ لا طَبیبٌ یُمنَعُکَ و لا حَبیبٌ ینفَعُکَ (2)
به یاد آور آن هنگامی را که پیش روی خانواده ات در بستر مرگ افتاده ای و نه طبیبی می تواند جلو مردنت را بگیرد و نه دوستی به کارت می آید.
مولایمان علی علیه السلام میفرمود: به یاد آورید آن برهم زننده خوشی ها و از بین برنده عیش ها و دعوتگر پراکندگی را یاد کنید آن از هم پاشنده انجمن ها و دور
ص:213
کننده آرزوها ونزدیک کننده مرگ ها و اعلام کننده جدایی و پراکندگی را. (1)
4-دنیا سرای راستی است: یعنی اگر با عینک خوش بینی به دنیا نگاه کنید آن راستی و صداقت است که مرز موفقیت انسان در کارهای خیر و توشه برای جهانیان آخرت می شود. راست فکران و طی کنندگان راه راست کسانی هستند که از راه راست ومستقیم قیامت به آسانی رد خواهند شد و جایگاهشان بهشت است. مفضل بن عمر می گوید از امام صادق علیه السلام درباره صراط پرسیدم فرمود: صراط مستقیم راه به سوی معرفت خداست و آن دو صراط است یکی صراط در دنیا و یکی صراط در آخرت:
وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الَّذِی فِی الدُّنْیَا فَهُوَ الْإِمَامُ الْمُفْتَرَضُ الطَّاعَهِ مَنْ عَرَفَهُ فِی الدُّنْیَا وَ اقْتَدَی بِهُدَاهُ مَرَّ عَلَی الصِّرَاطِ الَّذِی هُوَ جِسْرُ جَهَنَّمَ فِی الْآخِرَهِ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ فِی الدُّنْیَا زَلَّتْ قَدَمُهُ عَنِ الصِّرَاطِ فِی الْآخِرَهِ فَتَرَدَّی فِی نَارِ جَهَنَّمَ (2)
اما صراط در دنیا امام واجب الطاعه است کسی او را بشناسد و از راهنمایی او پیروی کند در آخرت از صراطی که پل دوزخ است عبور خواهد کرد و کسی که اورا در دنیا نشناسد در آخرت پایش لغزیده و در آتش دوزخ هلاک می شود. چگونه دنیا سرای راستی است؟ به این طریق که با اهل صداقت مانوس باشیم و راه صدق آنانرا طی کنیم.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَکُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ (3)
ای اهل ایمان از خدا بترسید و قرین راستگویان باشید.
ابن ابی نصر می گوید: از امام رضا علیه السلام درباره این آیه سوال کردم فرمود:
الصّادِقونَ هُمُ الاَئِمَّهُ بِطاعَتِهِم (4)
راستگویان مقصود امامان معصوم علیهم السلام هستند که باید اطاعتشان نمود.
امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر کلام خدا
کُونُوا مَعَ الصّادقین
ص:214
فرمود: مَعَ آلِ محمّدٍ (1)
یعنی با آل محمد باشید و در بیانی دیگر فرمود:
هُم علیٌّ و فاطِمهٌ و حسَنٌ و حُسَینٌ و ذُرِّیَّتُهُم الطّاهِرینَ اِلی یَومِ القیامَه (2)
البته از قول رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم منظور علی و فاطمه و حسن و حسین و ذریه طاهرین ایشان تا روز قیامت هستند.
5-دنیا خانه سلامتی است برای آنکه درک درستیاز دنیا دارد. وقتی استفاده درست از نعمت های دنیا شود می توان هم جسم سالمی داشت و هم روح سلامتی. چرا که خداوند تبارک و تعالی محیط زیست بشر را به طریقی قرار داده که سلامت بماند تا مرگش فرا رسد اما چه باید کرد که انسان ها با زندگی ماشینی به وجود آمده به دست خود سلامتی را در کل جهان به خطر انداخته در حالی که در قرن های گذشته در این حد انواع و اقسام بیماری های صعب العلاج وجود نداشت. امروزه بیش از گذشته رعایت بهداشت ظاهری را می کنند ولی از بهداشت رونی جامعه خبری نیست و همین باعث شده جسم و روان اکثر مردم بیمار باشد زیرا که جسم روان تاثیر متقابل در یکدیگر دارند.
تغذیه سالم آب و هوای سالم روابط خانوادگی و اجتماع سالم خانه دنیا را سلامت می کند این یعنی درک درست از دنیا.
و دارُ عافِیَهٍ لِمَن فِهِمَ فیها
6-خانه بی نیازی است برای آنکه توشه آماده کند غنی و بی نیاز به کسی نمی گویند که ثروت بی شمار دارد بی نیاز و ثروتمند کسی است که از لحظه لحظه عمر دنیایش برای سفر آخرت زاد وتوشه آماده سازد او وقتی از دنیا می رود با دست پر می رود برعکس ثروتمندان و سرمایه دارانی که کاری برای آخرت خویش نکرده و فقیر و بینوا از دنیا می روند و مرگ اول گرفتاری و نداری آنهاست.
مَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ وَمَنْ کَانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیَا نُؤْتِهِ مِنْهَا
ص:215
وَمَا لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ (1)
هر کس محصول آخرت را بخواهد به محصولش می افزاییم و هر کس محصول دنیا را بخواهد از همان به او عطا می کنیم و در آخرت بهره و نصیبی ندارد.
6-دنیا خانه پند است: آری دنیا عبرت خانه است برای کسانی که اراده میکنند از حوادث واتفاقات آن درس بگیرند. خداوند تبارک و تعالی در چند جا از صاحبان بصیرت می خواهد ازحوادث دنیا درس بگیرند.
وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ یُخْرِبُونَ بُیُوتَهُمْ بِأَیْدِیهِمْ وَأَیْدِی الْمُؤْمِنِینَ فَاعْتَبِرُوا یَا أُولِی الْأَبْصَارِ (2)
خداوند در قلب دشمنان اسلام وحشت انداخت تا خانه های خود را به دست خویش و مومنانخراب کنند پس عبرت بگیرید ای صاحبان دیده.
قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ وَاللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشَاءُ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَعِبْرَةً لِأُولِی الْأَبْصَار(3)
آن دو گروه که د رمقابل هم قرار گرفتند برای شما درس عبرتی بود یک گروه در راه خدا جهاد کردند و گروه دیگر کافر بودند که آنها را به چشم دو برابر خویش می دیدند و خداوند هر که را بخواهد با یاری خود نیرو بخشد در این برای صاحبان بینش عبرتی است.
چگونه دنیا خانه پند است؟ کافی است به قصص قرآن مراجعه کنیم و ببینیم خداوند با پیروان فرعون و قوم عاد و ثمود و طاغوت ها چه کرد و چگونه حق را بر باطل پیروز نمود و برای اهل حق نام نیک و برای اهل باطل جز زشت نامی باقی نماند.
8-دنیا مسجد دوستان خداست: سجده از جزوبهترین نوع عبادت دوستان خداست چون مقدس ترین عضو بدن خود را د رپیشگاه پروردگار به خاک می سایند و این نهایه الخضوع است. سعید بن یسار از امام صادق علیه السلام پرسید در حال رکوع یا
ص:216
سجده دعا کنم؟ حضرت فرمود: آری در حال سجود دعا کن زیرا نزدیک ترین زمان بنده با خداوند زمانی است که در سجده است در آن حال برای دنیا و آخرتت به درگاه عزوجل دعا کن. (1)
پساز خوبی های دنیا آن است که مسجد دوستان خداست و مسجد از آن خداست و فقط در دنیاست جایی نداریم که خداوند در بهشت مسجد داشته باشد.
امام صادق علیه السلام نیز فرمود:
عَلَیْکُمْ بِإِتْیَانِ الْمَسَاجِدِ فَإِنَّهَا بُیُوتُ اللَّهِ فِی الْأَرْضِ وَ مَنْ أَتَاهَا مُتَطَهِّراً طَهَّرَهُ اللَّهُ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ کُتِبَ مِنْزُوَّارِهِ فَأَکْثِرُوا فِیهَا مِنَ الصَّلَاةِ وَ الدُّعَا(2)
بر شماست که به مساجد بروید زیرا مساجد خانه های خدا در روی زمین اند هر که پاک و پاکیزه وارد آنها شود خداوند او را از گناهانش پاک گرداند ودر زمره زایران خود قلمدادش کند. پس در مساجد نماز و دعا بسیار بگزارید.
9-دنیا جایگاه نماز فرشتگان است.
ملائک سر به سر ار چه بلندند ***ولی هر یک به جایی پایبندند
یکی از امر حق اندر سجود است ***یکی دائم مدام اندر قعود است
ممکن است نماز فرشتگان مثل نمازهای یومیه ونافله های ما نباشد ولی هر چه هست در همین دنیای ما انجام می گیرد چه آنهایی که در هفت آسمان سکونت دارند و چه آنهایی که در کره زمین و همراه ما هستند. بالاخره هر چه هست این دنیا محل نماز آنهاست.
10-از خوبی های دنیا فرودگاه وحی است تمام آیات تورات و انجیل و زبور و صحیفه های انبیاء و مرسلین و قرآن کریم در همین زمین نازل شده است.
إِنَّا أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ کَمَا أَوْحَیْنَا إِلَی نُوحٍ وَالنَّبِیِّینَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَیْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِیسَی وَأَیُّوبَ وَیُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَیْمَانَ وَآتَیْنَا دَاوُودَ زَبُورًا وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ
ص:217
وَکَلَّمَ اللَّهُ مُوسَی تَکْلِیمًا (1)
ما بر تو وحی کردیم همان طور که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم و همان گونه که بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان یعقوب و عیسی و ایوب و یونس وهارون و سلمان وحی نمودیم و به داود کتاب زبور دادیم پیامبران دیگری که سرگذشت آنها را برای تو بیان نمودیم و پیامبرانی که هنوز سرگذشت آنها را به تو نگفته ایم و خداوند با موسی سخن گفت.
لَکِنِ اللَّهُ یَشْهَدُ بِمَا أَنْزَلَ إِلَیْکَ أَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَالْمَلَائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَکَفَی بِاللَّهِ شَهِیدًا (2)
ولی پروردگار به آن چیزهایی که به تو نازل کرده گواهی خواهد داد که ان را به علم خود نازل کرده و فرشتگان نیز گواهی می دهند و البته خدا برای گواهی دادن کافی است.
11-دنیا محل تجارت اولیاء خداست اولیاء خدا در دنیا جان و مال و اولاد وهمه چیزشان را با خداوند تبارک و تعالی معامله می کنند و بهترین سود را در تجارت می برند.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَی تِجَارَةٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذَابٍ أَلِیمٍ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ ذَلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَیُدْخِلْکُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (3)
ای اهل ایمان آیا به تجارتی که از عذاب دردناک شما را نجات می دهد راهنمایی کنم؟ که عبارت است از اینکه به خدا و رسول او ایمان بیاورید و با ثروت و جان هایتان در راه خدا جهاد کنید. البته این برای شما بهتر است اگر بدانید. در نتیجه گناهانتان را می بخشد و شما را در بهشتی وارد می کند که نهرها از زیر درختانش جاری است و مسکن های پاکیزه در بهشتی که برای همیشه در آن می مانید این است رستگاری بزرگ.
ص:218
12-دنیا محل کسب و رحمت خداست علاقمند به جلب رحمت واسعه الهی باید تلاش کند در همین دنیا موجبات رحمت خداوند را فراهم آورند. سوال چه چیزهایی سبب می شود که رحمت خدا شامل حالمان شود؟
بر حسب آیات و روایات این عوامل باعث جلب رحمت خدا می گردد.
1-نیکی به خلق خدا
2-اعتصام به حضرت حق
3-صبر در برابر مصیبت ها و سختی ها
4-اخلاص و مناجات در تاریکی های شب
5-اطاعت از خدا و رسول و ائمه علیهم السلام
6-گذشت از لغزش های مردم
7-ترحم به زیردستان و ضعیفان جامعه
8-توبه و استغفار
13-غم و شادی دنیا تابلویی کوچک از جهان آخرت و یادآور آنجاست. انسان باید بداند که وقتی طاقت بلاهای دنیا را ندارد و به طریق اولی عذاب آخرت که سهمگین و سخت تر است نخواهد داشت.
در دعای ارزشمند کمیل عرض میکنیم:
یَا رَبِ وَ أَنْتَ تَعْلَمُ ضَعْفِی عَنْ قَلِیلٍ مِنْ بَلاَءِ الدُّنْیَا وَ عُقُوبَاتِهَا وَ مَا یَجْرِی فِیهَا مِنَ الْمَکَارِهِ عَلَی أَهْلِهَا عَلَی أَنَّ ذَلِکَ بَلاَءٌ وَ مَکْرُوهٌ قَلِیلٌ مَکْثُهُ یَسِیرٌ بَقَاؤُهُ قَصِیرٌ مُدَّتُهُ فَکَیْفَ احْتِمَالِی لِبَلاَءِ الْآخِرَةِ وَ جَلِیلِ (حُلُولِ) وُقُوعِ الْمَکَارِهِ فِیهَا وَ هُوَ بَلاَءٌ تَطُولُ مُدَّتُهُ وَ یَدُومُ مَقَامُهُ (1)
ای پروردگار من تو می دانی ناتوانی مرا از تحمل اندکی از بلای دنیا و کیفرهایش و از تحمل آنچه از ناراحتی ها بر اهلش وارد می شود در حالی که این بلای ناخوشایند دنیا زمانش کم و بقایش ناچیز و مدتش کوتاه است پس چگونه تحمل کنم بلای آخرت را که ناخوشایندیش سنگین و بلایش طولانی مدت و مدام است.
امام علیه السلام درباره مقایسه سرور و شادی دنیا و آخرت هم اشاره ای فرمود که البته
ص:219
سرور دنیا متعلق به کسانی است که خدا را درست بندگی کرده اند و مطمئن هستند نتیجه اعمالشان سرور و شادمانی در بهشت را در پی دارد. چنانکه خداوند درباره امیرمومنان علی و حضرت زهرا امام حسن و امام حسین علیهم السلام و عمل نورانی و بزرگشان می فرماید:
فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِکَ الْیَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِیرًا (1)
خدا هم آنها را از شر چنین روزی حفظ می کند و روی خندان و شادان به آنها عطا می فرماید و به خاطر صبوری ایشان بهشت و لباس حریر به آنها پاداش می دهد.
14-دنیا در شب قرین عافیت و در صبح فاجعه به بار می آورد: چه پادشاهان و صاحبان قدرت را سراغ داریم که در شب به عیش و نوش و عافیت گذراندند ولی صبح تاج و سر را هر دو به باد دادند و به زباله دان تاریخ پیوستند و چه اقوام ملت های سرکش و طغیانگری که شب در عافیت و سلامتی بودند و صبح کردند در حالی که گرفتار فاجعه و مصیبت شدند. خداوند درباره قوم صالح و قوم شعیب علیهم السلام می فرماید:
فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثمین(2)
صبحگاهان همگی در خانه هایشان جان باخته بودند.
وقتی خداوند اراده کند یک ملتی را از روی زمین بردارد بدون تاخیر انجام می دهد فروپاشی دولت ها و ملت ها برای خداوند تبارک و تعالی سریع و اسان است.
وَلِکُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ (3)
برای هر امتی مدت معینی وجود دارد بنابراین هرگاه آن مدت به سر اید نه یک ساعت تاخیر می افتد و نه یک ساعت جلو واقع می شود.
15-آکه دنیا را بد می گوید به خاطر بدی اعمال خود اوست و آنکه می ستاید به
ص:220
خاطر آن است که در دنیا به فکر آخرت است وقتی انسان طبق موازین و قوانین شرع مقدس رفتار کند هیچگاه گرفتار ناکامی ها و شر نمی شود چون شر عدمی است یعنی خداوند تبارک و تعالی خلق شر نیست این خود انسان است که ایجاد شر می کند یا برای خود و یا برای دیگران. بنابراین مذمت دنیا می معناست بلکه باید خود را مذمت کرد که چرا در مسیر صحیح انبیاء گام برنداشتیم. در همین دنیایی که عده ای آن را مذمت می کنند آدم هایی هستند شاد و شاداب و امیدوار به آینده چون به وظیفه عمل کرده اند و نگران آخرت خویش نیستند و باور دارند که وعده های الهی برای اهل ایمان و تقوا و صاحبان اعمال صالحه حق است.
لَکِنِ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِهَا غُرَفٌ مَبْنِیَّةٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَعْدَ اللَّهِ لَا یُخْلِفُ اللَّهُ الْمِیعَادَ (1)
ولی آنهایی که از خدای خویش می ترسند غرفه هایی در بهشت دارند که برفراز آنها غرفه های دیگر است و از زیر آنها نهرها جاری است این وعده الهی است و خداوند در وعده خویش تخلف نمی کند.
صد و بیست و هفتم- إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُنَادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ:
خداوند فرشته ای دارد که هر روز فریاد می زند: بزایید برای مردن و جمع کنید از برای نابودن شدن و بسازید برای خراب شدن.
ماندن در دنیا د رمحدوده عمر است ثروت هر چه انباشته شود از بین رفتنی است ساختمان دنیا روزی خراب خواهد شد.
أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلَادِ وَثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِوَفِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتَادِ الَّذِینَ طَغَوْا فِی الْبِلَادِ فَأَکْثَرُوا فِیهَا الْفَسَادَ فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذَابٍ إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ (2)
ص:221
آیا ندیدی که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با شهر ارم و ستون های با عظمتش شهری که مثل آن در نقاط دیگر ساخته نشده بود آیا ندیدی که پروردگارت با قوم ثمود که از سنگ ها کاخ ها ساختند چه کرد با فرعونی که دارای عوامل قدرت بود همان هایی که در شهرها طغیان کرده بودند و در شهرها فساد زیادی ایجاد کردند. پروردگارت تازیانه عذاب را بر سر آنان کوبید زیرا که پروردگارت در کمین گاه است. پس تو ای انسان مرگ و اضمحلال ثروت و تخریب خانه و برج ها و کاخ ها را فراموش نکن تا گرفتار غرور و عجب نشوی و بدانی روزی باید از این دنیا رخت بربندی و هر چه را جمع کردی بگذاری و مثل فرعون اگر کاخ سنگی هم بسازی روی خراب خواهد شد.!
صد و بیست و هشتم- الدُّنْیَا دَارُ مَمَرٍّ لَا دَارُ مَقَرٍّ وَ النَّاسُ فِیهَا رَجُلَانِ رَجُلٌ بَاعَ فِیهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا:
دنیا خانه عبور است نه خانه ماندن و مردم در دنیا دو گونه اند: یکی آنکه خود را فروخت و خویش را به تباهی کشاند و دیگری آنکه خود را خرید و ازاد کرد.
دنیا جای داد و ستد است آنکه در مرحله نخست فهمید که دنیا به قول وجود نازنین سیدالشهدا علیه السلام جز پل عبوری بیش نیست. دل به آن نمی بندد و خود را برای عبور از آن آماده می کند و در مراحل بعد می اندیشد خود را به دنیا و دنیاداران نفروشد تا تباه شود بلکه خود را از بردگی دنیا آزاد کرده و زندگی شرافتمندانه ای را چون احرار و ازادگان برمیگزیند.
باور کنیم اکثر مردم اسیر پوچی ها و برده زرق و برق زودگذر دنیایند. چنان زنجیرهای گران بر دست و پای روح و قلب خویش بسته اند که هیچ راه فراری برای خود نگذاشته اند. آنکه اسیر شهوت دنیاست یا زنجیری ریاست دنیا و یا دربند ثروت همه و همه چون کرم ابریشم در تنیده های خویش بالاخره می میرند و راه نفس کشیدن برای خویش نمیگذارند و اگر خود را آزاد می کردند گرفتار این اختناق و
ص:222
خفقان نمی شدند.
امام علیه السلام در جای دیگر فرمود:
مَن عَرَفَ نَفسَهُ لَم یُهنِها بِالفانِیّات (1)
کسی که جایگاه خویش را در آفرینش بشناسد به چیزهای فانی شدنی خود را زبون نمی کند.
مَن عَرَفَ شَرَفَ مَعَناهُ صانَهُ عَن دِنائَهِ شَهوَتِهِ
هر که بلندی وش رف گوهر وجود خویش را بشناسد آن را از پستی شهوترانی حفظ می کند.
ای بیخبر بکوش که صاحب خبر شوی***تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد***بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
از پای تا سرت همه نور خدا شود ***در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود***در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
گر در سرت هوای وصال است حافظا ***باید که خاک درگه اهل هنر شوی
صد و بیست و نهم- لَا یَکُونُ الصَّدِیقُ صَدِیقاً حَتَّی یَحْفَظَ أَخَاهُ فِی ثَلَاثٍ فِی نَکْبَتِهِ وَ غَیْبَتِهِ وَ وَفَاتِهِ
دوست واقعی کس یاست که دوستی و برادری اش را در سه مورد رعایت کند. در هنگام سختی و بلا در نبودن و در هنگام مرگ.
دوستی و صمیمیت وقتی ارزشمند است که پایدار و همراه با صداقت باشد بعضی از دوستان واقعی گاه از فامیل به انسان نزدیکتر می شوند.
امام علیه السلام در جای دیگر فرمود:
الصَّدیِقُ اَقرَبُ الاَقارِبِ(2)
دوست نزدیکترین خویشاوند است.
ص:223
چون چنین دوستانی در گرفتاری های زندگی یار و مددکار و در هنگامی که غایب هستیم حافظ ناموس و آبرو و حیثیت و در وقت مرگ و بعد از آن ما را فراموش نمی کنند. این سه نشانه ای که امام علیه السلام برای دوست واقعی بیان فرموده شاخص ترین نشانه دوستی و مصاحبت است. زیرا اگر کسی در این سه مرحله رفاقت خود را ثبات کرد مصداق کلام مولایمان علی علیه السلام خواهد بود و چه زیباست مومن رفیق نیمه راه نباشد در حضور و غیبت و به ویژه پس از مرگ دوستان خود را فراموش نکند گاهی برایشان خیرات بدهد طلب مغفرت کند و آنها را در اعمال خیر و کارهای شایسته خویش شریک قرار دهد.
صد و سی ام - مَنْ أُعْطِیَ أَرْبَعاً لَمْ یُحْرَمْ أَرْبَعاً مَنْ أُعْطِیَ الدُّعَاءَ لَمْ یُحْرَمِ الْإِجَابَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ التَّوْبَةَ لَمْ یُحْرَمِ الْقَبُولَ وَ مَنْ أُعْطِیَ الِاسْتِغْفَارَ لَمْ یُحْرَمِ الْمَغْفِرَةَ وَ مَنْ أُعْطِیَ الشُّکْرَ لَمْ یُحْرَمِ الزِّیَادَةَ و تصدیق ذلِکَ کِتابُ الله تعالی قال الله عَزَّ وجَلَّ فِی الدُّعاءِ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ (1) او قال فی الاستغفار وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً (2) و قال فی الشکر لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ (3) و قال فی التوبة إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً. (4)
به کسی که چهار چیز عطا کردند از چهار چیز محروم نباشد هر که را دعا دادند از اجابت محرومش ننمودند. هر که را توفیق توبه عنایت نمودند از قبول گردیدن محرومش نکردند و هر که آمرزش خواستن را نصیب نمودند از آمرزیده شدن محرومش نکردند و هر که را موفق به شکرگزاری نمودند از
ص:224
افزون شدن نعمت محرومش نکردند.
سید شریف رضی که رضوان خدا بر او باد چهار ایه البته نه به ترتیب کلام امام علیه السلام در تایید گفتار حضرت نقل می کند که به ترتیب کلام امام علیه السلام عبارت است از: 1-هر که را دعا دادند از اجابت محرومش ننمودند. بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را نقش دعا در برآورده شدن حاجات برای کسی پوشیده نیست دعا وقتی از روی اخلاص و با تمام وجود باشد خیلی سریع به هدف می خورد و بدون دعا خداوند بر بندگانش اعتنایی ندارد.
قُل ما یَعبَوُ بِکُم رَبِّی لَولا دُعاءُکُم (1)
بگو اگر دعایتان نباشد پروردگار من اعتنایی ندارد. امام باقر علیه السلام سوال شد
اِنَّ کَثرَهَ القَراءَهِ اَفضَلُ اَو کَثرَهَ الدُّعاءِ قالَ: الدُّعاءُ اَما تَسمَعُ لِقَولِهِ تَعالی قَل ما یَعبَوُ بِکُم
آیا زیاد قرآن خواندن بهتر است یا زیاد دعا خواندن؟ فرمود: دعا خواندن آیا نشنیده ای که خداوند متعال می فرماید: بگو اگر دعایتان نباشد پروردگار من به شما اعتنایی ندارد. (2)
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم درباره ارزش دعا می فرمود:
الدُّعاءُ سِلاحُ المومِنِ وَ عَمُودُ الدِّینِ و نُورُ السَّماواتِ وَ الاَرض (3)
دعا اسلحه مومن و ستون دین و نور آسمان ها و زمین است.
2-هر که را توبه عنایت نمودند از قبول گردیدن محرومش نکردند: همانا توبه برای کسانی است که از روی نادانی کار زشت می کنند سپس زود باز می گردند و توبه می کنند خداوند ایشان را ببخشد و پروردگار دانا و حکیم است. (4)
توبعه یعنی بازگشت به فطرت پاکیزه روزهای نخستین تولد. کسی که توبه می کند به فطرت اولیه خود باز می گردد. اولا خداوند باب توبه را باز گذارده و ثانیا وعده قبولی آن را داده. حالا اگر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست؟!
خداوند مهربان در نهایت صراحت فرموده است:
ص:225
قُل یا عِبادَی الَّذینَ اَسرَفوا عَلی اَنفُسِهم لا تقنَطوُ مِن رَحمَهِ اللهِ اِنَّ اللهَ یَغفِرُ الذُّنوبَ جَمیعاً اِنَّهُ هُوَ الغَفُورُ الرَّحیم
بگو ای بندگان من که درباره خویش زیاده روی کرده اید از رحمت خدا نومید مشوید که خدا گناهان را یکسره می آمرزد که او بخشاینده و رحیم است. توبه را جدی بگیریم و امروز و فردا نکنیم تا فرصت به ما داده اند امام علیه لاسلام در جایدیگر فرمود: و اعمَلُوا و العَمَلُ یُرفَعُ و التَّوبَهُ تُنفَعُ و الدُّعاءُ یُسمَعُ (1)
اکنون که عمل بالا می رود و توبه سود می بخشد و دعا شنیده می شود کاری انجام دهید.
3-هر که آمرزش خواستن را نصیب نمودند از آمرزیده شدن محرومش نکردند: آنکه کاری زشت انجام دهد و یا بر خود ستم روا دارد سپس از خدا طلب آمرزش نماید خداوند را بخشنده و مهربان می یابد.
استغفار مرحله ای بعد از توبه است یعنی وقتی شخص گنهکار به سوی خدای خویش باز می گردد آنگاه طلب عفو و آمرزش می کند و این دو با هم متفاوتند.
امام سجاد علیه السلام در مناجات التائبین عرض می کند:
کَفِّر خَطِیئَتی بِمُنِّکَ وَ رَحمَتِکَ یا اَرحَمَ الرّحمِین
خدایا خطاهایم را به کرم و رحمتت محو گردان ای مهربانترین مهربانان.
هر چند غرق بحر گناهم ز شش جهت ***تا آشنای عشق شدم از اهل رحمتم
باید امید به بخشایش خدای رحیم داشته باشیم و تا پایان عمر لب از استغفار فرو نبندیم. در حالات رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم هست که:
کانَ یَتوُبُ اِلَی اللهِ فِی کُلِّ یَومٍ سَبعینَ مَرَّهً مِن غَیرِ ذَنبٍ (2)
هر روز هفتاد مرتبه از خداوند طلب مغفرت می نمود در حالی که گناهی مرتکب نشده بود.
4-هر که را موفق به شکرگزاری نمودند از افزودن نعمت محرومش نکردند: اگر
ص:226
سپاسگزار باشید نعمتهایتان را زیاد میکنم.
نعمت شکر از نعمت های بزرگ و معنوی خداوند است انبیاء درخواست این نعمت را از خداوند داشتند. ممکن است بفرمایید که شکر برای نعمت است ولی عرض می کنم توفیق شکر نعمت از خود نعمت ارزشمندتر است این چیزی است که حضرت داود علیه السلام بدان معترف است.
اِلهی کَیفَ اَشکُرُکَ و اَنَا لا اَستَطیعُ اَن اُشکُرَکَ اِلّا بِنِعمَهِ ثانِیَهٍ مِن نِعمِکَ خدایا من چگونه شکرگزار تو باشم و من قادر نیستم تو را شکر کنم چون توفیق شکر نعمت دیگری از نعمت های توست که نیاز به شکر دارد.
فَاوحَی اللهِ اِذا عَرَفتَ هذا فَقَد شَکَرتَنی
خداوند به او وحی فرستاد که ای داود وقتی فهمیدی آنچه نعمت در اختیار داری از من است مرا شکر کرده ای. (1)
منم که دیده به دیدار دوست کردم باز ***چه شکر گویمت ای کارساز بنده نواز
صد و سی و یکم- الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِیٍّ وَ الْحَجُّ جِهَادُ کُلِّ ضَعِیفٍ وَ لِکُلِّ شَیْ ءٍ زَکَاةٌ وَ زَکَاةُ الْبَدَنِ الصِّیَامُ وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ:
نماز وسیله تقرب هر اهل تقوا به خداست حج جهاد هر ناتوان است و برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدن روزه است و جهاد زن خوب شوهرداری است.
1-نماز وسیله تقرب هر اهل تقواست.
پرهیزکاران وقتی به نماز می ایستند احساس نزدیکی به خدای خویش می کنند به ویژه وقتی خداوند را خطاب می کنند و می گویند:
اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعین
خداوند به همه بندگانش نزدیک است.
وَ نَحنُ اَقرَبُ اِلَیهِ مِن حَبلِ الوَرید (2)
ص:227
ما از رگ گردن به این انسان نزدیک تریم و یا خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می فرماید:
وَ اِذا سَاَلَکَ عِبادِی عَنِّی فِاِنِّی قَریبٌ (1)
اگر بندگانم سراغ مرا گرفتند به تحقیق که من نزدیکم.
دوست نزدیکتر از من به من است ***وین عجب تر که من از وی دورم
چه کنم با که توان گفت که او ***در کنار من و من مهجورم
پس مهجوری ما از بی تقوایی ماست و اگر ترس از خدا باشد در هر حال و بالاخص در نماز خود را به خدای خویش نزدیک می بینیم تا جایی که با تمام وجودمتوجه حضرت دوست می شویم امام صادق علیه السلام سرور و مولایمان تقرب را در نماز به آنجا رساند که در نماز خود قرآن تلاوت می کرد واز هوش رفت. وقتی به هوش آمد سوال کردند چه شد که به این حال افتادید؟ حضرت پاسخی به این مضمون داد:
مازِ لتُ اُکَرِّرُ آیاتِ القُرآنِ حَتّی بَلَغتُ اِلی حالٍ کَاَنَّنِی سَمِعتُها مُشافَهَهً مِمَّن اَنزَلَها (2)
آیات قرآن را پیوسته تکرار می کردم تا جایی که این حالت به من دست داد که گویی آنرا از زبان نازل کننده اش می شنوم.
2-حج جهاد هر ناتوان است
مناسک حج از ابتدای محرم شدن تا آخرین عمل جهاد با نفس و وابستگی های دنیاست. همان طور که جهادگران در جبهه و نبرد با دشمنان ساده می پوشند و در سنگرها و روی زمین و خاک می غلطند و استراحتگاهی آنچنان ندارند حجاج بیت الله الحرام باید تمام لباس های قیمتی خویش را از بر درآورند با دو قطعه پارچه ساده و بانوان باید لباس هایی مثل لباس نماز به تن کنند.در مراکز وقوف مثل عرفات و مشعر و حتی گاه بر خاک بنشیند و برای انجام مناسک چون سربازان و گردان های جنگ گروه گروه رجز بخوانند و لبیک بگویند و گاهی در صفا و مروه راه بروند و گاه بدوند و جلوه ای از جهاد را به نمایش گذارند.
3-برای هر چیزی زکاتی هست و زکات بدن روزه است:
ص:228
زکات علم و دانش نشر و اشاعه آن است زکات ثروت پرداخت بخشی از آن به عنوان یک امر واجب است چنانکه وقتی طلا و نقره گندم و جو و خرما و کشمش و شتر و گاه و گوسفند به حد نصاب خود برسند باید زکات تعیین شده آنها را پرداخت.
حتی بعضی از فقیهان احتیاط می کنند که مال التجاره ای که به عقد معاوضه مالک می شویم و برای تجارت و منفعت بردن نگاه می داریم باید یک چهلم آن را زکات بدهیم. (1)
زکات روح انسان پاکیزه کردن آن از آلودگی های گناه است.
وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکَّاهَاوَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا (2)
سوگند به نفس انسان و آن کسی آن را پرداخت و سپس شر و خیرش را به او الهام فرمود که هر کس خود را تزکیه کرد رستگار گشت و هر کس خود را با گناه آلوده ساخت زیانکار شد.
و زکات بدن روزه است چون روزه باعث می شود زواید و اضافی های بدن از بین برود و بدن پاکیزه از بیماری ها شود.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم درباره تاثیر روزه بر بدن می فرمود:
عَلَیکُم بِالصُّومِ فَاِنَّه مَحسَمَهٌ لِلعُروقِ (3)
روزه بگیرید که آن رگ ها را باز می کند و نیز فرمود:
الصُّومُ یَدُقُّ المَصیرَ و یُذیلُ اللَّحمَ (4)
روزه روده را باریک می کندو چاقی را از بین می برد.
4-جهاد زن خوب شوهرداری است
هدف اسلام از تشکیل خانواده ایجاد کانون لبریز از محبت و رحمت و تفاهم است بر همین اساس یک سلسله وظایفی برای مرد و زن تعیین نموده که اگر به
ص:229
اجرا در اید هدف اسلام محقق خواهد شد و ا گر شاهد اختلافات عمیق و پرهیجان خانواده ها هستیم برای آن است یکی از طرفین یا هر دو به وظیفه اسلامی خویش عمل نکرده اند. اگر امام علیه السلام می فرماید جهاد زن خوب شوهرداری است بدین خاطر است که جبهه و جنگ با دشمنان اسلام که یک کار سخت و دشوار است و اغلب از عهده بانوان برنمی آید بر دوش مردان گذارده و حفظ وظایف شوهرداری را در محیط خانواده بر عهده زنان گذاشته است.
اصبغ بن نباته از امیرالمومنین علی علیه السلام نقل می کند که فرمود:
کَتَبَ اللّهُ الْجِهادَ عَلَی الرِّجالِ وَالنِّساءِ، فَجِهادُ الرَّجُلِ بَذْلُ مالِهِ وَنَفْسِهِ حَتّی یُقْتَلَ فی سَبیلِ اللّه، وَجِهادُ الْمَرْئَةِ أنْ تَصْبِرَ عَلی ماتَری مِنْ أذی زَوْجِها وَغِیْرَتِهِ (1)
خدای متعال جهاد را بر مردان و زنان واجب گردانید. جهاد مرد بذل مال و جان است تا هنگامی که در راه خدا شهید شود و جهاد زن این است که بر آزار و غیرت شوهر صبر و شکیبایی نماید.
از موارد خوب شوهرداری بر حسب روایت پیامبر عظیم الشان اسلام صلی الله علیه و آله وسلم تهیه غذای مناسب است شوهر وقتی وارد منزل می شود از درب خانه به استقبال او برود و به او خوش آمد گوید.و در هنگام تقاضای او مگر در مواقعی که عذر شرعی دارد امتناع نورزد.(2) در بیان دیگر همان گرامی فرمود: دستورات او را اطاعت کند در غیاب شوهر از مال و ناموس خویش محافظت نماید. (3)
صد و سی و دوم- اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ مَنْ أَیْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّةِ
با صدقه دادن در راه خدا روزی خود را فرود آورید و کسی که به گرفتن عوض یقین دارد در بخشش جوانمرد است.
کلید فرود روزی صدقه است جمله دوم امام علیه السلام جمله اول را تایید می کند و
ص:230
براستی کسی که باور دارد که از هر دست بدهد از همان دست می گیرد دیگر چه جای درنگ و کوتاهی است؟!
تجربه ثابت کرده است آدم های خیر و سخاوتمند خداوند از در و دیوار برایشان روزی می فرستد و هرگاه بدون آنکه خودشان نقشه ای بکشند و تدابیری بیندیشند پروردگار متعال چندین برابر آنچه را که صدقه داده و یا به دیگران کمک کرده اند جبران می فرماید:
مَثَلُ الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبَّة أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ فی کُلِّ سُنْبُلَة مِائَةُ حَبَّة وَ اللّهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ (1)
داستان آنان که ثروت خود را در راه خدا انفاق می کنند همانند بذری است که هفت خوشه برویاند و در هر خوشه صد دانه باشد و خداوند آن را برای هر که بخواهد چندین برابر می کند و خدا وسعت بخش و داناست.
امام علیه السلام در جای دیگر صدقه را باعث رشد و ازدیاد بیان می کند.
الصَّدَقَهُ تُنمی عِندَ اللهِ (2)
صدقه در نزد خداوند رشد میکند.
و امام صادق علیه السلام فرمود:
اِنَّ الصَّدَقَهَ تَقضِی الدِّینَ و تَخلُفُ بِالبَرَکَهِ (3)
صدقه دادن باعث می شود دین ادا شود و برکت جایگزینش گردد.
در جای دیگر فرمود: هیچ بنده ای کار صدقه دادن را به خوبی انجام نداد مگر این که خداوند بعد از او جانشین خوبی برای وی و فرزندانش خواهد بود.
صد و سی و سوم- تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَی قَدْرِ الْمَئُونَةِ
کمک الهی به اندازه نیاز فرود می آید.
ص:231
امدادهای پروردگار نسبت به بندگانش حتی اگر از بهترین ها باشند به اندازه احتیاج بشر نازل می شود. اگر کسی بگوید پس چرا بعضی از مردم بیش از حد کفایت دارند و بعضی آنچه را که نیاز حتمی آنهاست ندارند. پاسخ این است که بیش از حد کفایت و نیازشان دارند قطعا از مسیر حلال و درست نبوده و اگر حمل به صحت کنیم که از طریق حلال بوده جهت امتحان و آزمایش آنهاست.
إِنَّمَا أَمْوَالُکُمْ وَأَوْلَادُکُمْ فِتْنَةٌ وَاللَّهُ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ (1)
ثروت و فرزندان شما فقط وسیله امتحان شمایند و پاداش بزرگ نزد پروردگار است.
خداوند همان طور که ثروتمندان را امتحان می کند فقرا و آنانی را که به اندازه کفاف ندارند نیز می آزماید.
وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ (2)
شما را به اموری چون ترس و گرسنگی و زیان در اموال و جان ها و کمبود میوه ها امتحان می کنیم.
البته گاهی خداوند حق قطعی و روزی افراد را می دهدو آنچه را برایشان کفایت می کند می پردازد یا خود حیف و میل می کنند و از بین می برند چون عقل معاش ندارند و گاهی ظالمان و زورگویان از حلقومشان در می آورند و با فریب و نیرنگ نیاز آنان را از چنگالشان بیرون می کشند و الا همان است که مولایمان علی علیه السلام فرمود: تَنزِلُ المَعُونَهُ عَلی قَدرِ المُوونَهِ
کمک الهی به اندازه نیاز فرود می آید.
صد و سی و چهارم- مَا عَالَ مَنِ اقْتَصَدَ
آنکه میانه روی را انتخاب کرد فقیر نشد.
در شرح بیان قبلی امام علیه السلام عرض کردم بعضی از مردم چون عقل معاش ندارند
ص:232
درست خرج نمی کنند در نتیجه نیازمند می شوند. اینجا هم آن بزرگوار اشاره به شم اقتصاد در زندگی می کند.
اعتدال همه جا خوب است به ویژه درباره مخارج زندگی و چگونه خرج کردن گرچه انبیاء و امامان معصوم علیهم السلام هدایت مردم را در امور معنوی به عهده داشتند ولی به مسائل اقتصادی و مادی آنها نیز نظارت داشتند. اسلام دین میانه روی است بنابراین مسلمانان باید درباره دخل و خرجشان اقتصاد را رعایت کنند تا گرفتار فقر و نداری نشوند.اغلب کسانی گرفتار قرض سنگین و اضطراب در زندگی شده و می شوند همان هایی هستند که پا را از گلیم خود درازتر کرده خواسته اند بیشتر داشته باشند و یا زندگی را با تجمل و ارایش جلوه بدهند. شخص مقتصد و کاردان هیچ گاه به فقر مبتلا نمی شود. باز اشاره می کنم به بیان قبلی امام علیه السلام اکتفا به اندازه و کفاف و آنچه خداوند برایمان مقدر فرموده است همان اعتدال و میانه روی است.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود:
طوبی لِمَن اَسلَمَ وَ کانَ عیِشُهُ کَفافاً وَ قُواهُ شِداداً (1)
خوشبخت کسی است که آیین اسلام را پذیرفته و به قدر معاش خود درآمد دارد و بدنش نیرومند است.
صد و سی و پنجم- قِلَّةُ الْعِیَالِ أَحَدُ الْیَسَارَیْنِ التَّوَدُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ الْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ
کمی عائله و نانخور یکی از توانگری است دوستی نمودن نصف عقل و گرفتاری و غم و غصه نصف پیری است.
1-کمی عائله و نان خور یکی از توانگری است
کلام امام علیه السلام نباید برای عده ای سوژه شود که اگر می گوییم فرزند کمتر زندگی
ص:233
بهتر برگرفته از سخن مولای متقیان علی علیه السلام است. خدای علی علیه السلام می فرماید:
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا(1)
هیچ جنبنده ای در روی زمین وجود ندارد مگر آنکه روزی او بر عهده خداست.
وَکَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لَا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (2)
چه بسیار حیواناتی که بار روزی خود را نکشند و خدا روزی آنها را و شما را می دهد که او شنوا و آگاه است.
پس امام علیه السلام در مقام مقایسه است و می خواهد بفرماید به طور طبیعی آدم کم عائله و نان خور از توان بیشتری برخوردار است تا کسی نان خور بیشتر و فراوان دارد و در نتیجه تلاش و تکاپویش باید بیشتر شود و در مسئله فرهنگی و تربیتی آنان همت بیشتری به خرج دهد.
2-دوستی نصف عقل است.
رفق و مدارا با مردم و اظهار محبت به آنها بسیاری از کدورت ها و اختلافات را حل می کند مردم آدم با محبت را به طور فطری دوست می دارند همان طور که از آدم بی تفاوت و بی محبت بیزارند. اگر انسان بخواهد در هر کار و پستی که هست موفق باشد و رو به رشد و تعالی برود باید با ارباب رجوع و همه کسانی که شب و روز با آنان برخورد دارد مهربان باشد.
عقل حکم می کند که:
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است***با دوستان مروت با دشمنان مدارا
عقل به ما آئین دوست یابی را می آموزد و ما را متوجه این معنا می کند که مردم را مثل خانواده خود در نظر بگیریم به بزرگترها احترام بگذاریم به کوچکترها ترحم کنیم. پرخاشگری و تندی با کسی نداشته باشیم البته به استثنای کسانی که سر ستیز و دشمنی با ما داشته و در مرام و عقیده با ما مخالف اند و بنای اذیت و ازار ما
ص:234
را دارند.
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَیْنَهُمْ (1)
محمد صلی الله علیه و آله وسلم رسول خداست و آنانی که با او هستند با کافران سخت ودر بین خود مهربانند.
3-غم و غصه نصف پیری است:
بسیاری از پیری ها زودرس است و بسیاری در سنین جوانی و ابتدای میان سالی موها را سفید کرده و جسمی ناتوان پیدا کرده اند علت معلوم است برای آنکه زیاد غصه می خورند و غم و غصه هایی را با دست خود برای خویش تدارک دیده اند و نخواسته اند زندگی عادی و طبیعی داشته باشند به خاطر افراطی گری ها و ورود به بعضی عرصه های استرس زا مثل پست و مقام و درگیری های سیاسی در فاصله یکی دو سال بیست سال از عمر خود کاسته اند. آدم چهل ساله ششصد ساله نمایش می دهد.
صد و سی و ششم- یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَی قَدْرِ الْمُصِیبَةِ وَ مَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَی فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ
شکیبایی به اندازه مصیبت فرود آید و آنکه هنگام مصیبت بر ران خویش می کوبد اجر خود را ضایع می کند.
این یکی اصل کلی است که خداوند به اندازه ظرفیت و طاقت افراد بر آنها مصیبت وارد می کند و هر چه روح بلند و قوی باشد مصیبت بزرگتر است و در این میان آزمایش هم هست. عکس العمل مصیبت دیده خیلی مهم است اگر شکایت کند و به خداوند متعال معترض باشد و یا از نظر فیزیکی به جسم خویش آسیب رساند مثل همان موردی که امام علیه السلام اشاره فرمود بعد از مصیبت بر روی پای خود بکوبد و اظهار نارضایتی کند خداوند اجری برایش منظور نمی کند و در واقع خودش با جزع
ص:235
و فزعی که به راه انداخته اجر خود را از بین می برد.
امام حسین علیه السلام وقتی حضرت زینب علیها السلام را نگران وپریشان دید فرمود:
یا اُخیَّهِ لا یَذهِبَنَّ بِحِملِکَ الشَّیطان
خواهر جان مبادا شیطان حلم تو را ببرد!
خواهر جان آرام باش تقوا را از دست مده شکیبایی را فراموش مکن مگر نه آن است که اهل زمین می میرند به جز خدایی که مردم را به قدرتش آفریده است و روزی همه آنان را زنده م یکند و خود یگانه ونهان است.
یا اُخیَّهَ اِنّی اَقسَمتُ عَلَیکَ فَاُبَرِّی قَسَمی لا تُشَقِّیَ عَلیَّ جَیباً و لا تَخمَشی عَلَیَّ وَجهاً و لا تَدعی عَلَیَّ بِالوَیلِ (1)
خواهر جان تو را قسم می دهم و به این قسم من عمل کن در مصیبت من گریبان پاره مکن و روی مخراش و واویلا مگو.
صد و سی و هفتم- کَمْ مِنْ صَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ صِیَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ وَ کَمْ مِنْ قَائِمٍ لَیْسَ لَهُ مِنْ قِیَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ حَبَّذَا نَوْمُ الْأَکْیَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ
چه بسا روزه داری که جز گرسنگی و تشنگی بهره ای نبرد و چه بسا شب زنده دار و عبادت کننده ای که جز بیداری و رنج چیزی نصیبش نگردد و چه نیکوست خواب عارفان و عالمان و روزه باز کردن آنان.
هر عبادتی که اهل عبادت را از نافرمانی خدا بر حذر داشت و به انجام وظایف شرعی موظف نمود مفید و ارزشمند است اگر روزه دار از روزه داری فقط گرسنگی و تشنگی آن را بجا آورد و بقیه کارهایش منطبق با دستورات الهی نباشد زحمت بی فایده کشیده است. چون مرتاین هندی هم گاه روزهای متوالی غذا نمی خورند و نمی آشامند مگر نه این است که وقتی به حکمت و علت وجودی عبادت ها از منظر قرآن مراجعه می کنیم می بینیم که همگی یک هدف را برای عبادت بیان می کنند.
ص:236
آن هم تقواست.
درباره حکمت روزه می فرماید:
لَعَلَّکُم تَتَّقُون (1)
شاید به تقوا برسید.
درباره نماز می فرماید:
تَنهی عَنِ الفَحشاء ِو المُنکَر (2)
نماز شما را از زشتی ها و پلیدی ها نهی میکند.
درباره حج می فرماید:
وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَی (3)
توشه تهیه کنید که بهترین توشه حج تقواست.
امام علیه السلام برای افراد ارزش گذاری می کند و ارزش را در معرفت و شناخت می داند عبادت وقتی از روی احساسات و بدون معرفت انجام گیرد پایدار نیست و مواردی هم باعث عجب وغرور می شود و عابد را در جهل مرکب می گذارد مگر در تاریخ نخوانده ایم در جنگ نهروان نماز شب خوان هابه عنوان خوارج به جنگ امام زمان خود قیام کردند و بر رویش شمشیر کشیدند و مگر سپاه عمر سعد که کمر به قتل حسین بن علی علیه السلام و یاران باوفایش بستند به نماز جماعت نایستادند و برای نزدیکی به خدا و قربه الی الله خون حسین علیه السلام را نریختند؟! اینجاست که کلام مولایمان علی علیه السلام بیشتر روشن می شود که معرفت و درک واقعی از دین حرف اول را می زند.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود:
اَفضَلُکُم اِیماناً اَفضَلُکُم مَعرِفَهً (4)
با ایمان ترین شما با شناخت ترین شماست.
از امام باقر و امام صادق علیهم السلام این مضمون نقل شده که:
ص:237
لا یُقبَلُ عَمَلٌ اِلاّ بِمَعرِفَهِ (1)
هیچ علمی جز با معرفت پذیرفته نشود.
صد و سی و هشتم-سُوسُوا إِیمَانَکُمْ بِالصَّدَقَةِ وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَکُمْ بِالزَّکَاةِ وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ
ایمان خود را با صدقه دادن حفظ کنید و اموالتان را با زکات دادن در دژی استوار قرار دهید و امواج بلاها را با دعا دفع نمایید.
راهکارهای نگهبانی و نگهداری از ایمان و اموال پرداخت صدقه و زکات و دفع بلا به دعاست.
انسان تا پایان عمر عوامل بیرونی مثل شیطان و آدم های بد و عوامل درونی مثل علاقه به دنیا و نفس اماره و سایر رذایل او را محاصره کرده و تلاش می کنند ایمان را از او بگیرند و حداقل سس ایمانش کنند و یا خطراتی و خساراتی به اموالش وارد آورند که در مجموع زمینه بلا و مصیبت را برایش فراهم آورند.پس باید صبح و شام صدقه داد و زکات اموال را به موقع پرداخت نمود و از دعا به درگاه الهی غافل نشد تا هم ایمان سلامت بماند و هم بر اموال صدمه ای وارد نشود و هم دفع بلا گردد.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم درباره تاثیرگذاری صدقه و دعا می فرمود:
الصَّدَقَهُ تَدفَعُ البَلاءَ و هِیَ اَنجَحُ دَواءٍ و تَدفَعُ القَضاءَ و قَد اُبرِمَ اِبراماً و لا یَذهَبُ بِالاَدواء ِاِلاّ الدُّعاءُ و الصَّدَقَهُ (2)
صدقه بلا را دفع میکند وموثرترین داروست صدقه قضای حتمی را دفع می کند و درد و بیماری ها را چیزی جز دعا و صدقه از بین نبرد.
درباره محافظت اموال به وسیله پرداخت زکات امام صادق علیه السلام فرمود:
ما ضاعَ مالٌ فِی بَرٍّ وَ لا بَحرٍ اِلاّ بِتَضییعِ الزَّکاهِ فَحَصِّنُوا اَموالَکُم بِالزَّکاهِ (3)
ص:238
هیچ مالی در خشکی و دریا از بین نرفت مگر به سبب نپرداختن زکات پس اموال خود را با زکات حفظ کنید.
امام باقر علیه السلام فرمود:
وَجَدنا فِی کِتابِ رَسولِ اللهِ صلی الله علیه و اله وسلم اِذا مَنَعُو الزَّکاهَ مَنَعتِ الاَرضُ بَرَکَتَها مِن الزَّرعِ و الِّثمارِ و المَعادنِ کُلِّها (1)
در کتاب رسول خدا علیه لاسلام دیدیم که : هرگاه مردم از دادن زکات خودداری کنند زمین برکت های خود را از هر نوع زراعت و میوه ها و معادن دریغ دارد.
صد و سی و نهم- یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِیَةٌ فَخَیْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّی مَا أَقُولُ لَکَ النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِیٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَی سَبِیلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ کُلِّ نَاعِقٍ یَمِیلُونَ مَعَ کُلِّ رِیحٍ لَمْ یَسْتَضِیئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ یَلْجَئُوا إِلَی رُکْنٍ وَثِیقٍ یَا کُمَیْلُ الْعِلْمُ خَیْرٌ مِنَ الْمَالِ الْعِلْمُ یَحْرُسُکَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ وَ الْمَالُ تَنْقُصُهُ النَّفَقَةُ وَ الْعِلْمُ یَزْکُوا عَلَی الْإِنْفَاقِ وَ صَنِیعُ الْمَالِ یَزُولُ بِزَوَالِهِ یَا کُمَیْلَ بْنَ زِیَادٍ مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِینٌ یُدَانُ بِهِ بِهِ یَکْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِی حَیَاتِهِ وَ جَمِیلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ وَ الْعِلْمُ حَاکِمٌ وَ الْمَالُ مَحْکُومٌ عَلَیْهِ یَا کُمَیْلُ هَلَکَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْیَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِیَ الدَّهْرُ أَعْیَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ وَ أَمْثَالُهُمْ فِی الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ
ای کمیل بن زیاد: این دل ها ظرف هایی هستند و بهترین آنها دل هایی است که علم و معرفت را بهتر و بیشتر در خود نگاه دارد پس آنچه را به تو می گویم از
ص:239
من بگیر و آن را حفظ کن مردم سه دسته اند عالمی که خدا را به طور شایسته می شناسد و دیگری شاگردی که در راه رستگاری کوشاست و مردمان حقیر و فرومایه که به هر طرف می روند و با هر بادی حرکت میکنند از نور علم کسب نور نمی کنند و به سوی پناهگاهی محکم پناه نمی برند.
ای کمیل: علم و دانش بهتر است از ثروت علم تو را حراست می کند ولی تو باید از ثروت حراست نمایی ثروت با خرج کردن کم می شود ولی علم با نشر و انفاق فزونی می یابد چیزی که با ثروت پرورش می یابد با از بین رفتن آن از دست می رود. ای کمیل بن زیاد: شناخت علم دین است که باید به آن متعهد بود انسان در زندگی به توسط علم فرمانبرداری پروردگار را کسب می کند و پس از وفات از خود نام نیک باقی می گذارد علم سرنوشت ساز و فرمانرواست. ولی مال و ثروت فرمانبردار و مغلوب است.
ای کمیل بن زیاد: جمع کنندگان ثروت مرده اند گرچه به ظاهر زنده اند و دانشمندان تا مادامی که جهان برپاست پایدارند. بدن هایشان گمشده است ولی آثارشان در قلب ها موجود است.
تا اینجا بخش اول کلمات نورانی امام علیه السلام در حکم صد و سی و نهم نقل شد و سپس بخش های دیگر گفتار حضرت را نقل خواهیم کرد. در این بخش امام علیه السلام به ارزش و اهمیت علم و برتری علم از ثروت و دسته بندی مردم به سه گروه می پردازد. ای کمیل این دلها ظرف هایی هستند و بهترین آنها دل هایی است که علم و معرفت را بهتر و بیشتر در خود نگاه دارد. کمیل بن زیاد از اصحاب سر مولایمان علی علیه السلام بود که مورد عنایت آن حضرت واقع می شد و دعای مشهور کمیل همان دعایی است که امیرمومنان به وی القاء فرمود و شهادتش را به دست حجاج بن یوسف ثقفی به او اطلاع داد.
ظرف دل می تواند جایگاه همه چیز باشد هیچ نوع جبری در کار نیست که بدون
ص:240
اختیار ما چیزی در دل ما جای گیرد. پس چه بهتر که کانون دل ما محل معارف الهی علوم مفید باشد. دلی که از علم تهی است مرده و بی خاصیت است و اصولا حیات و بقاء انسان به علم است.
همان بزرگوار در جای دیگر فرمود:
اِنَّ العِلمَ حَیاهُ القُلوبِ و نُورُ الاَبصارِ مِنَ العَمی و قُوَّهُ الاَبدانِ مِنَ الضَّعفِ (1)
علم باعث زنده ماندن دل ها و نور بخشیدن به دیدگان و نیرو دادن به بدن ها می گردد.
البته تنوع علوم سبب سردگرمی افراد می شود که کدامش را انتخاب کنند بی شک باید بهترینش را انتخاب کرد که دنیا و آخرت ما را آباد کند همان طور که حضرت فرمود علمی که نوربخش دیدگان و نیرودهنده بدن ها باشد.
پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم می فرمود:
العِلمُ اَکثَرُ مِن اَن یُحصی فَخُذ مِن کُلِّ شَییءٍ اَحسَنَ (2)
علوم بیشتر از شمارش انسان وجود دارند بنابراین از بین تمام علوم بهترینش را برگزین.
امام علیه لاسلام پس از تعریف علم مردم را به سه دسته تقسیم فرمود: عالمی که خدا را به طور شایسته می شناسد سوال اینها کدامند؟ جواب: کسانی هستند که برای خدا کسب علم و دانش می کنند و هر چه علم و درک آنان بالا می رود تواضع و فروتنی آنها بیشتر می شود و از همه مهمتر آنکه آنچه فرا گرفته اند برایشان دارایی و سرمایه شده نه آن که فقط می دانند و دانستنی هایشان برایشان کارساز نیست و اثر بخشی ندارد.
چنانکه نقطه مقابل علماء ربانی کسانی هستند که علم را فرا می گیرند تا دنیای بهتری داشته باشند و به جاه و مقام برسند بی شک ایشان محروم از ثمرات و اثرات معنوی علم خواهند بودو ممکن است که به اهداف مادی خویش نایل شوند ولی
ص:241
بهره آخرتی نخواهند داشت.
همان طور که پیامبر بزرگوار صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
مَن اَخَذَ العِلمَ وَ عَمِلَ بِه نجا و من اَرادَ بِه الدُّنیا فَهُوَ حَظُّهُ (1)
هر کس علم را فرا گیرد و بدان عمل کند نجات خواهد یافت هر که هدفش از دنبال کردن علم و دانش دنیا باشد همان دنیا بهره اوست.
گروه دوم علم آموز و شاگردی که در راه رستگاری کوشاست.
ای گروه دانش پژوهان و طلاب علوم الهی هستند که از ارزش و مقام والایی برخوردارند و مردم همیشه برای دانایان و صاحبان علم و معرفت احترام قائل بودند و در مکتب اهلبیت علیهم السلام اهل علم و طالبان آن طبق بیان همان گرامی چنین منزلتی را دارا هستند.
اِنَّ طالِبَ العِلمِ تَبسُطُ لَهُ المَلائِکَهٌ اَجنِحَتَها وَ تستَغفِرُ لَه (2)
فرشتگان برای طالب علم بال خود را می گسترانند و برایش از درگاه الهی طلب رحمت می نمایند.
در جای دیگر همان بزرگوار فرمود دانشجو و طلبه در هنگامی که علم می آموزد همانند شخصی است که روزها را روزه میگیرد و شب ها را به عبادت می پردازد و هر بابی که از علم را فرا می گیرد برای او بهتر است از اینکه به اندازه کوه ابو قبیس طلا در راه خدا انفاق کن.(3)
ندانستن عیب است پرسیدن عیب نیست و تا شاگرد نباشی استاد نخواهی شد باز همان گرامی فرمود کسی که ساعتی تن به ذلت یاد گرفتن ندهد برای همیشه در ذلت جهاد و نادانی خواهد ماند. (4)
کسی که نمی داند خجالت و شرم کردن را باید کنار بگذارد و چیزی را که می داند از اهلش بپرسد تا در جهل باقی نماند. گروه سوم مردمان حقیر و فرومایه ای هستند که با هر بادی به طرفی حرکت
ص:242
می کنند از نور علم کسب نور نمی کنند و به سوی پناهگاهی محکم پناه نمی برند آدم های بی مصرف و باطله همین قشر از جامعه هستند همین کسانی که عمر عزیز خود را با پوچی ها و بطالت تمام می کنند. براستی انسان منهای دانستنی هایش به چه دردی می خورد و با چهارپایان چه تفاوتی دارد کسی عقل دارد اما آن را در معرض تربیت انبیاء و علماء قرار نمی دهد و نمی خواهد بفهمد چه خاصیتی بر وی مترتب است.
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ (1)
بدترین موجودات و پست ترین مردم نزد پروردگار کسانی هستند که از فهم حقایق کر و لال اند و تعقل نمی کنند.
امام علیه السلام پس از تقسیم بنده گروه های جامعه به بیان برتری علم از ثروت می پردازد. ای کمیل علم و دانش بهتر است از ثروت علم تو را حراست می کند ولی تو باید از ثروت حراست نمایی ثروت با خرج کردن کم می شود ولی علم با نشر و انفاق فزونی می یابد.
برای توضیح فرمایش امام علیه السلام از کلام دیگر حضرت که در جای دیگر به هفت مورد از برتری علم بر ثروت سخن گفته اشاره می کنیم.
1-علم میراث پیامبران است و ثروت میراث فرعون ها
2-علم با نشر و انفاق کم نمی شود و ثروت با انفاق و خرج کردن کم می گردد.
3-ثروت نیاز به نگهبان دارد ولی علم صاحبش را نگهبانی و حفظ می کند.
4-علم همراه صاحبش در جهان آخرت می رود ولی ثروت در دنیا می ماند.
5-ثروت برای مومن و کافر به دست می آید ولی علم حقیقی فقط نصیب مومن می شود.
6-همه مردم در مسایل دینی خود محتاج صاحب علم و علماء هستند ولی محتاج صاحب ثروت نیستند.
7-علم انسان را برای عبور از پل صراط تقویت می کند ولی ثروت او را مانع از
ص:243
عبور می شود.(1)
امام علیه السلام در بخش پایانی این فراز از حکمت صد و سی و نهم به مواهب و ارزش هایی که بر علم و علماء مترتب است می پردازد و ثابت می کند که علم ماندگار و عالم اگرچه جسمش مفقود است ولی نام نیکش و آثارش قرن ها باقی است و قابل استفاده است.
شهید ثانی درباره ارزش علم می گوید بدانید که خداوند سبحان علم را سبب علت کلی خلقت جهان قرار داده و همین برای بزرگی و جلالت علم کافی است.
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا (2)
خدا آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن هفت طبقه زمین را خلق نمود و فرمان نافذ خود را در بین هفت آسمان و زمین نازل فرمود تا بدانید که خداوند بر همه چیز تواناست و با احاطه علمی بر همه امور آگاه است.
شهید بزرگوار همین ایه را کافی می داند بر شرف علم به ویژه علم توحیدی که پایه همه علوم و مدار همه معارف است. بعد ادامه می هد که خداوند سبحان علم را والا و بالا و اشرف قرار داده و اول چیزی که بر انسان ها منت گذاشت که به او عنایت فرمود علم است.
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ (3)
ای رسول گرامی بخوان به نام پروردگارت که آفریننده موجودات است همان که انسان را از خون بسته افرید بخوان که پروردگارت کریم ترین کریمان است همان که بشر را نوشتن آموخت آنچه نمی دانست به او تعلیم کرد.
شهید ثانی می گوید خوب دقت کن خداوند تبارک و تعالی آغاز وحی و کتابش را چگونه قرار د اده کتابی که باطل در آن راه ندارد از جانب خدای حکیم و ستوده نازل
ص:244
شده است خداوند ابتدا به نعمت ایجاد خلقت اشاره می فرماید سپس به نعمت علم توجه می دهد و اگر نعمت دیگری غیر از علم وجود داشت آن را بیان می کرد. این خود اهمیت و فایده علم را می رساند که پس از اشاره به خلقت کائنات به نعمت علم توجه می دهد. (1)
امام علیه السلام در ادامه حکمت صد و سی و نهم می فرماید:
هَا إِنَّ هَاهُنَا لَعِلْماً جَمّاً وَ أَشَارَ بِیَدِهِ إِلَی صَدْرِهِ لَوْ أَصَبْتُ لَهُ حَمَلَةً بَلَی أَصَبْتُ لَقِناً غَیْرَ مَأْمُونٍ عَلَیْهِ مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّینِ لِلدُّنْیَا وَ مُسْتَظْهِراً بِنِعَمِ اللَّهِ عَلَی عِبَادِهِ وَ بِحُجَجِهِ عَلَی أَوْلِیَائِهِ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ لَا بَصِیرَةَ لَهُ فِی أَحْنَائِهِ یَنْقَدِحُ الشَّکُّ فِی قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ أَلَا لَا ذَا وَ لَا ذَاکَ أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِیَادِ لِلشَّهْوَةِ أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الِادِّخَارِ لَیْسَا مِنْ رُعَاةِ الدِّینِ فِی شَیْ ءٍ أَقْرَبُ شَیْ ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ کَذَلِکَ یَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِیهِ
ای کمیل بدان که در اینجا (اشاره به سینه مبارک کرد) دانش فراوانی انباشته است ای کاش کسانی را می یافتم که می توانستند آن را بیاموزند. آری تیزهوشانی می یابم اما مورد اعتماد نمی باشند. دین را وسیله دنیا قرار داده و با نعمت های خدا بر برندگان و با برهان های الهی بر دوستان خدا فخر می فروشند. یا گروهی که تسلیم حاملان حق می باشند اما ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند که با اولین شبهه ای شک و تردید در دلشان ریشه می زند پس نه آنها و نه اینها سزاوار آموختن دانش های فراوان من نمی باشند. یا فرد دیگری که سخت در پی لذت بوده و اختیار خود را به شهوت داده است. یا آن که در ثروت اندوزی حرص می ورزد هیچ کدام از آنان نمی توانند از دین پاسداری کنند و بیشتر به چهارپایان چرنده شباهت دارند چنین است که دانش با مرگ دانشمندان می میرد.
در این فصل امام علیه السلام اقسام دانش پژوهان را معرفی می کند و قبل از هر چیز از
ص:245
سینه لبریز از علم خویش می گوید.
آری سطح معلومات امیرالمومنین علیه السلام در آن حد است که در قلم نمی گنجد به طور متواتر نقل شده که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
اَنَا مدینهُ العِلمِ وَ عَلیُّ بابُها فَمن اَراد العِلمَ فَلیَقتَبِسَهُ مِن علیٍّ (1)
من شهر دانشم و علی به منزله در آن هر کس دانش طلب می کند باید از علی علیه السلام فرا گیرد.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم در آخرین ساعات عمر خود امیرالمومنین علی علیه السلام را طلبید و با او در مدتی طولانی راز گفت وقتی از کنار پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم جدا شد عرض کردند یا علی چه می گفتید؟ فرمود: پیامبر هزار در از دانش بر من گشود که از هر در هزار در دیگر باز می شود.(2)
امام علیه لاسلام برای مردم عصر خویش می فرمود: سوگند به خدا اگر مسند قضاوت بگسترند برای یهودیان از کتاب خودشان و برای پیروان انجیل از همان کتاب و برای پیروان زبور از همان و برای اهل قرآن از قرآن داوری خواهم کرد. سوگند به خدا من از همه به قرآن و تاویل آن داناترم. (3)
و دیگر باره فرمود: از علومی که رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم به من آموخت سینه ام لبریز است و اگر کسی را بیابم که بتواند آن علوم را درک کند در اختیارش خواهم گذاشت. (4)
ابن بابویه از حضرت باقر علیه السلام از پدرش از جدش علیهم السلام روایت کرده که چون ایه:
وَ کُلَّ شییٍ اَحصَیناهُ فی اِمامٍ مُبینٍ
نازل شد ابوبکر و عمر از محل خود برخاستند و گفتند: ای رسول خدا آیا مراد از امام مبین تورات است؟ فرمود: نه گفتند: آیا منظور انجیل است؟ فرمود: نه گفتند: آیا مراد قرآن است؟ فرمود: نه. پس از این امیرالمومنین علی علیه السلام وارد شد.
ص:246
حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
هُوَ هذا اِنَّهُ الاِمامُ الَّذی اَحصَی اللهُ تبارَکَ و تَعالی فِیهِ عِلمُ کُلِّ شَییءٍ (1)
این است آن امام مبین این است ان امامی که خداوند تبارک و تعالی در او علم هر چیز را قرار داده است.
امام علیه السلام بعد از آنکه اشاره به سینه پر از دانش خویش کرد و شما خواننده عزیز نیز به مختصری از اطلاعات مربوط به علم آن حضرت آشنا شدید لازم است بدانید آن بزرگوار دانش پژوهانی را برمیشمرد که بسیار جالبند. کسانی که تیزهوشند اما مورد اعتماد نیستند و دین را وسیله دنیا و فخرفروشی بر دوستان خدا قرار می دهند. یعنی پس از آنکه مطالب علمی از محضر معصومین علیهم السلام فرا میگیرند سیره خود امام را برای خود انتخاب نمی کنند راه دیگری را می پیمایند چنانکه در بین شاگردان امام صادق علیه السلام مثل ابوحنیفه و مالک را دیدیم که پس از استفاده یکی و دو سال از دریای مواج علوم امام علیه السلام از جمله مخالفین راه و روش امام زمان خود شدند و به دربار بنی عباس رفته و جیره خور دشمنان اهل بیت علیهم السلام شدند و همان که حضرت فرمود مورد اعتماد نیستند و دین را وسیله دنیا و فخرفروشی بر دوستان خدا قرار دادند.
یا اینکه مولایمان قشر دیگری را معرفی فرمود که ژرف اندیشی لازم را در شناخت حقیقت ندارند که با اولین شبهه شک در دلشان می افتد. البته به خاطر ساده اندیشی که دارند امام علیه السلام هر دو گروه را لایق شاگردی خود برای تعلیم علوم نمی داند و اما در بخش سوم این فصل حکمت صد و سی و نهم امام علیه السلام به موضوع امامت و عالمان حقیقی و ربانی می پردازد.
اللَّهُمَّ بَلَی لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَیِّنَاتُهُ وَ کَمْ ذَا وَ أَیْنَ أُولَئِکَ ، أُولَئِکَ وَ اللَّهِ الْأَقَلُّونَ عَدَداً وَ الْأَعْظَمُونَ عِنْدَ اللَّهِ قَدْراً یَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَیِّنَاتِهِ حَتَّی یُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ وَ یَزْرَعُوهَا فِی قُلُوبِ أَشْبَاهِهِمْ هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَی حَقِیقَةِ الْبَصِیرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْیَقِینِ وَ اسْتَلَانُوا
ص:247
مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ وَ صَحِبُوا الدُّنْیَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأَعْلَی أُولَئِکَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِی أَرْضِهِ وَ الدُّعَاةُ إِلَی دِینِهِ آهِ آهِ شَوْقاً إِلَی رُؤْیَتِهِمْ انْصَرِفْ یَا کُمَیْلُ إِذَا شِئْتَ:
پروردگارا آری زمین را کسی که به وسیله حجت دین خدا را بر پا دارد خالی نماند. که او یا ظاهر و آشکار است و یا ترسان و پنهان از دیده هاست. تا حجت های الهی و دلیل های روشن او از بین نرود این ها چه تعدادند و کجا هستند.
سوگند به پروردگار که تعدادشان کم است و قدر و منزلتشان در پیشگاه پروردگار بزرگ است. پروردگار به توسط ایشان حجت ها و نشانه های خود را حفظ میکند تا آنها را به مانند ایشان سپرده و در دل های خویشتن بکارند.
علم و دانش نور حقیقت بینی را بر آنان تابانده و ایشان روح یقین را دریافته و آنچه برای نازپرورده ها سخت است برای آنان آسان است و از آنچه نادانان فراری هستند آنان بدان خو گرفته اند. با بدن هایشان درد نیابند ولی جان هایشان به ملا اعلی آویخته است. این ها جانشینان خداوند در روی زمین اند و مردم را به دین او دعوت می کنند آه آه که چقدر مشتاق دیدارشان هستم. ای کمیل اگر می خواهی برگرد.
امامان از منظر امیرالمومنین علی علیه السلام ویژگی های بیان شده فوق را دارند
1-زمین هیچ گاه از وجود آنان خالی نیست.
امام صادق علیه السلام فرمود:
ما تَبقی الاَرضُ یَوماً واحداً بِغَیرِ اِمامٍ مِنّا تَفزَعُ اِلَیهِ الاُمَّهُ (1)
زمین حتی یک روز بدون امامی از امت بدو پناه برد باقی نمی ماند.
2-او یا ظاهر است یا ترسان و پنهان از دیده هاست.
امام صادق علیه السلام فرمود:
لَم تَخلُ الاَرضُ مُنذُ خَلَقَ اللهُ آدَمَ مِن حُجَّهٍ لِلهِ فِیها: ظاهِرٍ مَشهوٍر اَو غائبٍ مستُورٍ (2)
ص:248
از همان زمان که خداوند آدم را آفرید زمین از حجت خالی نبوده حجتی آشکار و شناخته شده یا پنهان و در پرده.
درباره کلام امام علیه السلام که فرمود:
اَو خائِفاً مَغمُوراً
یا ترسان و پنهان اشاره به وجود نازنین امام عصر حجه بن الحسن علیه السلام است که در دعای روز جمعه نیز می خوانیم.
السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا المُهَذَّبُ الخائِفُ (1)
سلام بر تو ای تهذیب شده خائف
خائف از چه چیز؟ از این که تا زمینه ظهور حضرت آماده نشود و جهان آماده پذیرش آن گرامی نگردد خوف کشتن او وجود دارد.
3-امام علیه السلام سپس به اولیاء خدا و حالات روحی و معنوی آنان پرداخته است. جوهر روح و قلب انسان قابل ترقی و رشد به سوی کمال و مدارج بالای معنوی است و اصولا فلسفه وجود یمکتب انبیاء و هدایتهای تکوینی و تشریعی خداوند متعال بر این اساس است که بشر لیاقت و آمادگی سیر به جهان ملکوت و عرش رحمان را دارد.
به قول شبستری:
بین یک ره که تا خود عرض اعظم***چگونه شد محیط هر دو عالم
چرا کردند نامش عرش رحمان***چه نسبت دارد او با قلب انسان
مگر دل مرکز عرش بسیط است***که آن چون نقطه و آن دو محیط است.
اگر امام علیه السلام بعد از نقل مطالبی از اوصاف افراد فوق می فرماید: آه آه چقدر مشتاق دیدار آنهایم همان کسانی که دلشان عرش خداست.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم میفرماید: که خداوند تبارک و تعالی فرمود:
اَعدَدتُ لِعبادیَ الصّالِحینَ مالا عَینٌ رَات و لا اُذُنٌ سَمِعَت و لا خَطَرَ عَلی قَلبِ بشَرٍ (2)
ص:249
برای بندگان صالح خویش مقامی را در نظر گرفته ام که چشمی آن را ندیده و هیچ گوشی آهنگ آن را نشنیده و بر قلب هیچ انسانی خطور نکرده است.
امام علیه السلام در جای دیگر در اوصاف متقین می فرماید:
وَقَفُوا اءَسْماعَهُمْ عَلَی الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ، نُزِّلَتْ اءَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِی الْبَلاءِ کَالَّتِی نُزِّلَتْ فِی الرَّخاءِ، وَ لَوْ لا الْاءَجَلُ الَّذِی کَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ اءَرْواحُهُمْ فِی اءَجْسادِهِمْ طَرْفَةَ عَیْنٍ شَوْقا إِلَی الثَّوابِ، وَ خَوْفا مِنَ الْعِقابِ، عَظُمَ الْخالِقُ فِی اءَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ ما دُونَهُ فِی اءَعْیُنِهِمْ(1)
و به علمی که آنان را سود رساند گوش فرا می دهند. در سختی و گرفتاری چنانند که دیگران در آسایش و خوشی هستند و اگر نبود اجل و مدتی که خدا برای ایشان تعیین فرموده از شوق ثواب و بیم عذاب چشم برهم زدنی جان در بدنشان قرار نمیگرفت خداوند در نظر آنان بزرگ است و غیر او در دیده آنها کوچک است.
صد و چهلم- الْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ
انسان در زیر زبان خود پنهان است.
آیین سخنوری را قرآن به ما آموخته که چگونه سخن گوییم. کجا سخن گوییم وکجا سخن نگوییم. درباره چگونه سخن گفتن می فرماید:
و قُولُوا لِلنّاسِ حُسناً (2) با مردم نیکو سخن بگویید.
و قُولُوا قَولاً سَدیداً (3) در هنگام سخن گفتن درست و صحیح سخن بگویید.
و قُولُوا لَهُم قَولاً مُعروفاً (4) با خویشاوندان و یتیمان و فقیران با زبان شایسته سخن بگویید.
درباره جایی که سکوت جایز نیست و باید حرف زد می فرماید.
یَا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ (5)
ص:250
فرزندم نماز را بر پا دار و به خوبی ها امر کن و از بدی ها دوری کن.
وَلْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَی الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (1)
باید گروهی در بین شما باشند تا مردم را به خوبی ها دعوت کنند و به کارهای پسندیده فرمان دهند و از کارهای زشت بازدارند و آنها خودشان رستگارانند.
و در جایی که باید سکوت کرد و تکلیف برداشته شده است فرمود:
خُذِ الْعَفْوَ وَأْمُرْ بِالْعُرْفِ وَأَعْرِضْ عَنِ الْجَاهِلِینَ (2)
گذشت اخلاقی داشته باش و دعوت به خوبی ها کن ولی از نادان اعراض کن و آنها را به حال خود بگذار.
فَاصْدَعْ بِمَا تُؤْمَرُ وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ إِنَّا کَفَیْنَاکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ (3)
با صدای رسا آنچه بدان ماموری بیان کن و از مشرکان روی گردان ما شر استهزاء کنندگان را از تو دفع می کنیم.
حالا چگونه انسان طبق فرمایش امام علیه السلام زیر زبان خود پنهان است. یعنی چگونه گفتن و کجا گفتن وکجا نگفتن!
صد و چهل و یکم- هَلَکَ امْرُؤٌ لَمْ یَعْرِفْ قَدْرَهُ
کسی که قدر و منزلت خویش را نشناسد هلاک خواهد شد.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیکُم اَنفُسَکُم (4)
ای اهل ایمان بر شما باد به خودشناسی.
امام علیه السلام در جای دیگر فرمود:
افضَلُ المَعرِفَهِ مَعرِفَهِ الاِنسانِ نفسَهُ اَعظَمُ الجَهلِ جَهلُ الاِنسانِ اَمرَ نَفسِهِ (5)
ص:251
برترین شناسایی آن است که بشر خود را بشناسد و بزرگترین نادانی آن است که انسان خود را نشناسد و از مسایل مربوط به خویش بی خبر باشد. وقتی انسان نداند چه جایگاهی در آفرینش دارد و قدر و منزلت خویش را درک نکند هلاک می شود چون گرفتار چیزهایی پست و بی ارزش دنیا و شهوات وجاه و مقام و زیاده خواهی و آرزوهای دراز می شود.
امام علیه السلام بار دیگر در همین زمینه فرمود:
مَن جَهِلَ نَفسَهُ اِهمَلَها (1)
هر که درباره نفسش نادان باشد آن را رها کرده و در نتیجه او را تباه کرده است جالب اینجاست که غافلان از خود ارزش هر نوع کالایی را که مالک هستند می دانند و نهایت مواظبت را در حفاظت و نگهداری از آنها می کنند جز شخصیت و روح و قلب خودشان را که ظاهرا بهایی برای آن قائل نیستند
صد و چهل و دوم- امام علیه السلام در پاسخ مردی که از ایشان درخواست موعظه کرد چنین فرمود:
لَا تَکُنْ مِمَّنْ یَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَیْرِ عَمَلٍ وَ یُرَجِّی التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ یَقُولُ فِی الدُّنْیَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِینَ وَ یَعْمَلُ فِیهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِینَ إِنْ أُعْطِیَ مِنْهَا لَمْ یَشْبَعْ وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ یَقْنَعْ یَعْجِزُ عَنْ شُکْرِ مَا أُوتِیَ وَ یَبْتَغِی الزِّیَادَةَ فِیمَا بَقِیَ یَنْهَی وَ لَا یَنْتَهِی وَ یَأْمُرُ بِمَا لَا یَأْتِی یُحِبُّ الصَّالِحِینَ وَ لَا یَعْمَلُ عَمَلَهُمْ وَ یُبْغِضُ الْمُذْنِبِینَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ یَکْرَهُ الْمَوْتَ لِکَثْرَةِ ذُنُوبِهِ وَ یُقِیمُ عَلَی مَا یَکْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِیاً یُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِیَ وَ یَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِیَ إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً
ص:252
تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَی مَا یَظُنُّ وَ لَا یَغْلِبُهَا عَلَی مَا یَسْتَیْقِنُ یَخَافُ عَلَی غَیْرِهِ بِأَدْنَی مِنْ ذَنْبِهِ وَ یَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَکْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ إِنِ اسْتَغْنَی بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ یُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ وَ یُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِیَةَ وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ یَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَا یَعْتَبِرُ وَ یُبَالِغُ فِی الْمَوْعِظَةِ وَ لَا یَتَّعِظُ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ وَ مِنَ الْعَمَلِ مُقِلٌّ یُنَافِسُ فِیمَا یَفْنَی وَ یُسَامِحُ فِیمَا یَبْقَی یَرَی الْغُنْمَ مَغْرَماً وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً یَخْشَی الْمَوْتَ وَ لَا یُبَادِرُ الْفَوْتَ یَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِیَةِ غَیْرِهِ مَا یَسْتَقِلُّ أَکْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ یَسْتَکْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا یَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَیْرِهِ فَهُوَ عَلَی النَّاسِ طَاعِنٌ وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِیَاءِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الذِّکْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ یَحْکُمُ عَلَی غَیْرِهِ لِنَفْسِهِ وَ لَا یَحْکُمُ عَلَیْهَا لِغَیْرِهِ یُرْشِدُ غَیْرَهُ وَ یُغْوِی نَفْسَهُ فَهُوَ یُطَاعُ وَ یَعْصِی وَ یَسْتَوْفِی وَ لَا یُوفِی وَ یَخْشَی الْخَلْقَ فِی غَیْرِ رَبِّهِ وَ لَا یَخْشَی رَبَّه فِی خَلْقِهِ
امام امیرالمومنین علی علیه السلام در پاسخ مردی که از ایشان درخواست کرد تا موعظه اش کند فرمود: از کسانی مباش که بدون انجام اعمال صالحه امید به آخرت دارد و به آرزوی طولانی توبه را تاخیر می اندازد.
در دنیا مثل زاهدین حرف می زند ولی در عمل همانند دنیاطلبان عمل می کند اگر از دنیا به او بدهند سیر نمی شود و اگر از او بگیرند عاجز است و به دنبال مال و ثروت بیشتر است.
مردم را از کار زشت نهی می کند ولی خود همان را انجام میدهد و آن ها را به کار خوب امر می کند ولی خود انجام نمی دهد. افراد نیکوکار را دوست می دارد ولی کارش با آنها سنخیت ندارد با گنهکاران سرستیز دارد ولی خود یکی از آنهاست. از مرگ بیزار است زیرا که زیاد گناه کرده و بر چیزی پایدار است که باعث
ص:253
کراهت او از مرگ شده است.
اگر بیمار شود همواره در ندامت است و اگر سلامتی یابد سرگرم خوشگذرانی می گردد و به خاطر تندرستی گرفتار غرور می شود و هنگام گرفتاری مایوس می گردد.
وقتی مصیبتی به وی وارد می شود به زاری خدا را می خواند و اگر امیدی به او روی آورد از حق بر میگردد در حالی که اسیر غرور است اصولا نفس اماره در انجام گمان ها و توهمات بر او چیره است درباره آنچه که یقین دارد در مسلط شدن بر نفس ضعیف است از گناهی که دیگری مرتکب می شود نگران است و برای خود مزدی بیشتر از عملی که انجام داده امیدوار می باشد.
وقتی بی نیاز می شود طغیان می کند و فتنه بر پا می دارد و وقتی ندار می گردد مایوس و سست می شود. چون کاری را انجام دهد ناقص به جای آورد وهرگاه درخواستی کند بسیار خواهد و چون شهوت بر او غلبه کرد گناه را مقدم دارد و توبه را عقب اندازد و همین که رنجی بر او رسد از دستورات شرع مقدس دوری جوید. آنچه را مایه عبرت است توصیف می کند ولی خود درس عبرت نمی گیرد. در موظعه کردن مردم مبالغه می نماید ولی خود موعظه نمی شود. در گفتار خود را برتر از دیگران می داند ولی در عمل کم می گذارد. در پرداختن به امور فانی رغبت نشان می دهد ومسائلی که باقی و ماندنی است مسامحه می کند.
غنیمت را ضرر می داند و ضرر را غنیمت می شمارد. از مرگ می ترسد و از فرصت استفاده نمی کند. گناه دیگران را بزرگ می پندارد و بیشتر از آن درباره خود کوچک فرض نمی کند و طاعت و بندگی خود را بزرگ می پندارد و بیشتر از آن را درباره خود کوچک می شمارد پس او بر مردم طعنه می زند و سر خود را کلاه میگذارد و به خویش نیرنگ می زند.
بیهوده گویی با ثروتمندان را بیشتر دوست می دارد تا یاد خدا و ذکر حق را با مستمندان به سود خود علیه دیگری حکم می کند و برای دیگری به ضرر خود
ص:254
رای ندهد. مردم را راهنمایی کند ولی همچنان در گمراهی است پس فرمان او را می برند ولی او فرمان کسی را نمی برد. حق خود را تمام و کمال می گیرد ولی حق دیگران را کامل نمی دهد.
در راهی غیر از راه پروردگار خویش از بندگان خدا می ترسد اما در مورد بندگان خدا از خدای خویش ترسی ندارد.
سید شریف رضی که رضوان خدا بر او باد گوید:
وَ لَو لَم یَکُن فِی هذَا الکِتابِ الّا هَذا الکَلامُ لَکَفی بِهِ مَوعِظَهً ناجِعَهً وَ حِکمَهً بالِغَهً وَ بصیرَهً لِمُبِصٍر وَ عَبرَهً لِناظِرٍ مُفَکِّرٍ.
اگر در این کتاب نهج البلاغه جز این فرمایش نبود همان برای موعظه به جا و حکمت رسا و بینایی بیننده و پند دادن اندیشه کننده کافی بود.
لا تَکُن مِمَّن یَرجو...
چقدر خوب است گاهی انسان خود را در معرض موعظه قرار دهد صاحب نفسی را پیدا کند که اهل دل و تهجد باشد لنگی اعتقادی نداشته خویش فهم و اهل عمل و دارای تقوا باشد. نزد چ نین اشخاصی زانو بزند و تقاضای موعظه کند و اعتراف نماید که دلم تاریک شده و تمایل به دنیا سبب شده از شور و شوق عبادت افتاده ام. باور کنیم که همه محتاج موعظه هستیم و کسی نیست که بگوید من لبریز شده ام و از شنیدن موعظه بی نیاز هستم چرا که در کشاکش روزگار و اشتغالات مادی که برای همه ما هست نوعا گرفتار غفلت و بی توجهی نسبت به معنویات و تکالیف شرعی و الهی خویش می شویم. بنابراین بناچار می باید خود را در معرض موعظه بزرگان قرار دهیم. امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب به فرزندش امام حسن علیه السلام می فرمود:
اَحیِ قَلبَکَ بِالمَوعِظَهِ (1)
پسرم همواره دلت را به توسط موعظه زنده نگه دار.
سیره عملی یاران پیامبران و امامان معصوم علیهم السلام این بود که وقتی احساس کدورت
ص:255
و تاریکی دل می کردند از معصوم زمان خویش تقاضای ارشاد و موعظه می نمودند. جالب اینجاست که گاهی رسول مکرم اسلام حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم با همه قداست و بزرگواری اش به جبرییل می فرمود:
یا جِبرئیلُ عِظنِی (1)
ای جبرییل مرا موعظه کن.
مردی که به محضر امیرمومنان علی علیه السلام آمده و تقاضای موعطه کرده چه آدم خوش ذوقی بوده و چه حسن انتخابی داشته است . کسی را برگزیده که گفتارش سراسر موعظه است و دل های بیدار را با کلمات موزون و فصیح و نافذ خویش متحول می نماید. امام علیه اسلام در نخستین موعظه اش بدو فرمود:
لا تَکُن مِمَّن یَرجُوا الآخِرَهَ بِغَیرِ العَمَل:
از کسانی مباش که بدون انجام اعمال صالحه امید به آخرت دارد.
یکی از بیماری های روحی که بسیاری از اهل اعتقاد به مبدا و معاد بدان مبتلا هستند امید کاذب است یعنی می خواهند بدون عمل و ریاضت به نعمات و مواهب الهی در جهان آخرت برسند. با مراجعه به قرآن شریف می بینیم هر کجا سخن از ایمان است در کنارش عمل صالح مطرح است.
وَبَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ (2)
به آنانی که دارای ایمان و کارهای پسندیده هستند بشارت ده که برای ایشان بهشت مقرر شده است.
پناه بر خدا از امید کاذب همان طور که امام سجاد علیه السلام به خدا پناه می برد.
اَعُوذُ بِکَ مِن دُعاءٍ مَحجُوبٍ و رَجاءٍ مَکذُوبِ (3)
خداوندا به تو پناه می برم از دعایی که بالا نرود و از امید دروغین.
نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس***ملالت علما هم ز علم بی عمل است.
ص:256
مغازه داری که صبح به کار مشغول می شود آن وقت می تواند امید به جمع آوری سود داشته باشد که داخل مغازه اجناس و لوازم فروش را داشته باشد و مشتری به سراغش بیاید در همه کارها اسباب و وسایل برای رسیدن به اهداف مادی و معنوی ضروری است زیرا که
لا تَجریِ الاُمُور اِلاّ بِاسبابِها
کارها به جریان نمی افتد مگر با وسایل مربوط به آنها بنابراین با بی عملی و تدارک ندیدن ابزار مربوطه نمی توان امید به پاداش و سود آخرت داشت.
یُرَجِّی التَّوبَهَ بِطُولِ الاَمَلِ
از جمله کسانی مباش که امید به توبه داشته باشد در حالی که آرزویش طولانی و دراز است.
کسی توبه اش پذیرفته می شود که آرزوهایش را محدود کند به محدوده عمر طبیعی انسان. دیده اید بعضی ها هر چه پا به سن می گذارند آرزوهایشان طولانی تر می شود. این چه سری است که انسان وقتی جوان است با اینکه می گوید ارزو بر جوانان عیب نیست دارای صفات خوبی است و آرزویش محدود است اهل ایثار و گذشت دارای فتوت و جوانمردی است دارای خدمات اجتماعی است ولی همین که به سن چهل سالگی و بالاتر می رسد عوض آنکه به خود آید که به مرگ نزدیک می شود و موهای او سفید می گردد تا حالا از کوه زندگی بالا می رفت و به سر قله حیات رسیده و از حالا به بعد در حال پائین آمدن است آن هم با سرعتی بیشتر نسبت به رفتن ولی می بینی که حرص و ولعش تازه شروع شده و آرزویش از محدوده عمرش تجاوز کرده و علاقه اش به مال و جاه دنیا افزون گشته و فکری برای جهان باقی نمی کند و در مقام توبه و انابه به درگاه الهی نیست.
الاَمَلُ سُلطان الشَّیاطینَ عَلی قُلُوبِ الغافِلین (1)
آرزوها سلطه شیطان ها بر دل های اهل غفلت است.
امام صادق علیه لاسلام در دعا روز عرفه عرض می کند:
ص:257
اَعُوذُ بِکَ مِن دُنیا تَمنَعُ خَیرَ الآخِرَهِ و مِن حیاهٍ تَمنَعُ خَیرَ المَماتِ وَ مِن امَلٍ یَمنَعُ خَیرَ العَمَل (1)
خداوندا به تو پناه می برم از دنیایی که مانع خوبی های آخرت گردد و از زندگی که مانع خوبی های مرگ شود و از ارزوهایی که مانع کارهای پسندیده باشد.
از مضمون روایات چ نین استفاده می شود که آرزوهای طولانی ثمرات بسیار بدی را در پی دارد به عنوان نمونه باعث قصاوت قلب فراموش کردن مرگ کم شدن کارهای پسندیده فراموش کردن جهان آخرت و رغبت بیش از حد به جمع آوری مال و ثروت دنیا خواهد شد و برعکس محدود کردن آرزوها باعث می شود که کارهای پسندیده افزون گردد. حلاوت زهد در دنیا چشیده شودو هم و غم از دل بیرون رود و ذوق و شوق جهان آخرت به لقاء الله در دل بیفتد.
یَقُولُ فِی الدُّنیا بِقُولِ الزّاهِدینَ وَ یَعمَلُ فِیها بِعَمَلِ الرَّاغِبینَ
مباش از کسانی که رد دنیا مثل زاهدین حرف می زند ولی در عمل همانند دنیاطلبان عمل می کند . در ظاهر خود را زاهد و تارک دنیا و عزلت گزین نشان می دهد و در هنگام عمل جزء متمایلین به دنیا است زرق و برق دنیا او را می گیرد به مردم می گوید که زهد در دنیا را انتخاب کنید ولی وقتی موقعیتی برایش پیش می آید از آزمایش درست بیرون نمی آید پول دنیا ریاست دنیا شهوت دنیا حالش را تغییر می دهد تا مادامی که ن طرف میز ریاست به عنوان ارباب رجوع بود شعار می داد متواضع بود جواب سلام می داد ارادتمند و مخلص بود از روی خوش و برخورد زیبایش لذت می بردی ولی همین که پشت میز ریاست نشست همه چیز تغییر کرد. راستی این چه قوه مغناطیسی است که در میز ریاست هست. حالا دیگر سرش را بالا نمی کند جواب سلامت را نمی دهد غرق در جاه و مقام زودگذر دنیا شده است. پدر و مادر و نیکان و نزدیکان خود را هم نمی شناسد. بعضی را می بینی پول دنیا چنین بلایی را بر سرشان می آورد تا مادامی که خانه ای محقر داشت وسیله نقلیه مدل پایین داشت اهل تواضع و حضور در محافل دینی و نماز اول قوت بود.
ص:258
ولی همین که آب زیر پوستش رفت و دنیا به او اقبال کرد خانه وسیع شد ماشین مدل بالای خارجی گردید و تیراژ اسکناس بالا رفت می بینی که ثعلبه زمان می شود و دیگر رنگ و قیافه اش را در مسجد ومحافل دینی نمی بینی و چنان دنیازده شده که فرصت انجام نوافل و مستحبات وگاهی نعوذ بالله انجام واجبات را ندارد.
یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ (1)
به ظاهر زندگی دنیا آگاه اند ولی از جهات آخرت غافل اند. امام صادق علیه السلام دنیا را اینگونه ترسیم می فرماید:
زندگی دنیا چون تمثالی است که سر آن تکبر و چشم آن حرص و گوشش طمع و زبانش ریا و دستش شهوت و پایش عجب و خودپسندی و قلبش غفلت و رنگش فنا و ثمره اش زوال و نیستی است.
بنابراین کسی که زندگی دنیا را دوست بدارد تکبر برای او حاصل شود و چون از دنیا خوشش آید و پیش او پسندیده شود صفت حرص برای او حاصل گردد و اگر آن را بجوید و طلب کند طمع به سراغش می آید. اگر آن را مدح و تعریف کند لباس ریا به تن خود می کند و اگر آن را بخواهد خودپسندی در دل او برقرار می شود و هرگاه به آن تکیه و اعتماد کند دچار غفلت می شود و هرگاه شروع به جمع مال کند از انفاق آن بخل ورزد و در نتیجه دنیا او را در آتش جای خواهد داد. (2)
اِن اُعطِیَ مِنها لَم یَشبَع وَ اِن مُنعَ مِنها لمَ یَفنَع
اگر از دنیا به او بدهند سیر نمی شود و اگر از او بگیرند قناعت نمی کند حرص از جمله صفات زشتی است که مثل یک بیماری خطرناک وجود انسان را تباه می کند همان حالت بدی که امروزه سراغ بسیاری آمده دیده می شود که عده زیادی از مردم پا را از گلیم خود فراتر گذارده در نتیجه گرفتار ناراحتی های روحی و پاچیدگی خانواده ها و از بین رفتن عزت و آبرو شده اند.
جوان عزیز مبادا در کسب و تجارت تند حرکت کنی مبادا ابروی چندین ساله پدر و مادر و خانواده خویش را ببری. هیچ گاه اینگونه رفتار مکن که چرا فلانی آن
ص:259
مقدار دارد و من ندارم پس من باید همانند او داشته باشم آیا حرص به جمع آوری مال دنیا به از بین رفتن عزت و ابروی چندین ساله خانواده می ارزد.
بزرگان دینی ما د رهنگام دعا هیچ گاه از خداوند زیاد نمی خواستند بلکه عرض م یکردند.
و ارزُقنی الکِفایَهَ و القُنُوعَ و صِدق الیَقینَ فِی التَوَکُّلِ عَلَیک (1)
پروردگارا به من کفاف و قناعت و درستی یقین را در توکل بر خودت روزی فرما. یعنی به اندازه ای که محتاج خلق نباشم و آنچه نیاز من است برآورده گردد و راستی که چقدر لذت دارد که انسان بدهکار کسی نباشد چک بی محل نکشیده طلبکارها در خانه اش را نمی کوبد شب راحت می خوابد و روز در نهایت روسپیدی به محل کارش حضور می یابد.
آری زیاده طلبی و حرص و ولع به جمع آروی ثروت دنیا بسیاری از مواقع مواجه به قرض و دین است و طبق بیان رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم:
اِیّاکُم وَ الدِّین فَاِنَّهُ هُمُّ باللَیلِ وَ ذُلُّ بالنَّهار (2)
بدهی به مردم غم و اندوه شب و ذلت در روز است.
روز باید با طلبکارها روبرو شود و خجالت بکشد و شب خوابش نمی برد چرا که غصه می خورد که فردا اگر نتوانم قرض خود را بدهم چه کنم.
رسول الله می فرمود: حریض بین هفت آفت دشوار گرفتار است:
1-فکر متوالی که برای بدنش زیان دارد.
2-کوشش زیادی که به پایان نخواهد رسید.
3-رنج و تعبی که هرگز آسوده از آن نمی شود مگر هنگام مرگ
4-بیم و هراسی که جز ابتلا به آنچه از او می ترسد فایده ای ندارد.
5-اندوهی که بی جهت زندگی را بر او ناگوار می کند.
6-حساب دقیقی در پیشگاه خداوند از او کشیده می شود که رهایی از آن نخواهد داشت مگر به عفو و بخشش پروردگار.
ص:260
7-کیفر دردناکی که راه فرار از آن برایش نیست و نه چاره ای دارد. (1)
آنانکه روی دنیا با چشم عقل دیدند ***چون صید تیر خورده از دام وی رمیدند
مرغان باغ جنت در کشتزار دنیا***دیدند دام پنهان از دانه دل بریدند
مردان حق ز دنیا بستند دیده دل ***از نیک و بد گذشتند جز حق کسی ندیدند.
یعجِزُ عَن شُکرِ ما اوتِیَ وَ یَبتَغِیِ الزِّیادَهَ فِیما بَقِیَ
مباش از کسانیکه از شکرگزاری نسبت به آنچه دریافت کرده عاجز است و به دنبال مال و ثروت بیشتر است.
راستی که ما از شکرگزاری نعمت های الهی عاجزیم وقتی نمی توانیم نعمت های پروردگار را شماره کنیم.
وَ اِن تَعَدَّوا نِعمَهَ اللهِ لا تُحصُوها (2)
چگونه می توانیم شکر آنها را به جا آوریم.
نه ما قادر نیستیم شکر الطاف بی شمار حق تعالی را ادا کنیم بلکه انبیاء نیز تقاضای توفیق و کمک پروردگار برای ادا شکر مواهب الهی را دارند.
هنگامی که حضرت سلیمان علیه السلام در برابر نعمت ها و تفضلات فراوان حضرت باریتعالی قرار می گیرد عرض میکند.
رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَی وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ (3)
پروردگارا مرا توفیق شکر نعمتت که به من و پدرم عنایت کرده ده و مرا به انجام کارهای پسندیده ای که تو راضی باشی موفق بدار ومرا به لطف و کرمت در صف بندگان صالحت داخل فرما.
ص:261
یک شب که رسول گرامی اسلام صلی قدس سرهم در خانه عایشه بود آنقدر عبادت پروردگار را به جا آورد که او به آن گرامی عرض کرد چرا این اندازه خود را به زحمت می اندازی در حالی که خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بخشیده است؟
رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم را که فرمود:
یا عایشهُ اَلّا اَکُونُ عَبداً شَکُوراً(1)
ای عایشه آیا نباشم بنده شاکر پروردگار؟
شکر باشد دفع علت های دل***سوز دارد شاکر از سودای دل
شکر جان نعمت و نعمت چو پوست***زآنکه شکر آرد تو را تا کوی دوست
امیرمومنان علی علیه السلام فرمود: از جمله کسانی مباش که عاجز است از اداء شکر آنچه بدو عطا شده و دنبال زیاده طلبی است و نعمت های بیشتری را می خواهد.
یَنهی و لا یَنتَهِی و یامُرُ بِما لا یَاتِی
مباش از کسانی که مردم را از زشتی ها نهی می کند ولی خود بدان عمل می کند و به خوبی ها امر می کند و خود بدان عمل نمی کند.
یعنی عالم بی عمل مباش که امر و نهی چنین عالمان هیچ تاثیر در مستمع ندارد و بر فرض هم که اثر بگذارد رسوائیش بیشتر است زیرا که فردا در صحنه قیامت شخص امر و نهی کننده مشاهده می نماید که عده ای امر و نهی او را به اجرا در آورده و سعادتمند شده اند و راهی بهشت برین هستند ولی او باید در موقف قیامت بایستد و محاکمه شود.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ (2)
ای اهل ایمان چرا چیزی به زبان می گویید که در مقام عمل خلاف آن را انجام می دهید این کار که بگویید و عمل نکنید خداوند را سخت به خشم می آورد.
أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ (3)
آیا مردم را به کارهای نیک دستور می دهید ولی خودتان را فراموش کرده اید.
ص:262
راستی اگر فقط خوبی ها گفته شود و به دست نیاید و بدی ها نهی شود و ترک نگردد آیا نتیجه ای جز بی اعتمادی و بی اعتباری گوینده در بر خواهد داشت و ایا می توان دل ها را به مهر و معرفت پروردگار و اولیاء شکوفا کرد؟ بدون شک در صورت نبود عمل سخنان هر چه هم زیبا و موزون و در سطح بالای علمی باشد جز اضلال و اغوا اثری نخواهد داشت این اشخاص چون طبیبانی هستند که برای مردم نسخه های شفابخش می نویسند ولی خود بیمارند و به دستورات خویش عمل نمی کنند.
امیرالمومنین علی علیه السلام خطاب بدین افراد می فرماید:
اَما مِن دائِکَ بَلُولٌ اَم لَیسَ مِن نُومِکَ یَقظَهٌ ؟
آیا برای درد تو بهبودی نیست و یا برای خواب تو بیداری نخواهد بود.
اما تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ ما تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ؟ فَلَرُبَّما تَرَی الضَّاحِی مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، اءَوْ تَرَی الْمُبْتَلَی بِاءَلَم یُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْکِی رَحْمَةً لَهُ. فَما صَبَّرَکَ عَلی دائِکَ، وَ جَلَّدَکَ بِمُصابِکَ(1)
آیا به جان خود رحم نمی کنی همان گونه برای دیگری دل می سوزانی؟ بسا شخصی را در افتاب می بینی بر او سایه می افکنی و یا کسی را به دردی گرفتار می بینی که درد تن او را می سوزاند و از راه مهربانی بر احوال او گریه می کنی پس چه چیز ترا به درد خویش شکیبا ساخته و بر مصیبت هایت توانا نموده است.
عیسی بن مریم علیه السلام می فرمود:
اَشقَی النّاسِ مَن هُوَ مَعروفٌ بِعلمِهِ مَجهُولٌ بِعَمَلِهِ (2) پست ترین مردم آن کسی است که در میان مردم به علم و فضیلت شهرت پیدا کند ولی د رمقام عمل مقصر و سست و مجهول است.
به علمت اگر عمل برابر گردد***کام دو جهان تو را میسر گردد
مغرور مشو به آنکه خواندی ورقی***اندیش از آن دم که ورق برگردد
مولا امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: مباش از کسانی که مردم را از زشتی ها نهی
ص:263
می کند ولی خود بدان عمل می کند و به خوبی ها امر می نماید و خود بدان عمل نمی کند.
یکبار مردی به همسر خود گفت از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام سوال کن آیا من از شیعیان آنهایم؟ آن زن پرسید: حضرت زهرا علیهالسلام فرمود: بگو اگر به آنچه ما امر کرده ایم عمل کنی و از انچه نهی نموده ایم دوری می جویی از شیعیان ما هستی وگرنه نیستی. جواب را زن برای شوهر خود نقل کرد شوهر از شنیدن این پاسخ بسیار ناراحت و اندوهگین شد و گفت: وای بر من چگونه ممکن است انسان ازگناه پاک باشد و از او خطایی سر نزده. بنابراین در آتش جهنم جای خواهم داشت زیرا هر که از شیعیان ایشان نباشد همیشه در جهنم است آن زن گفتار و ناراحتی شوهرش را برای حضرت زهرا علیها السلام نقل کرد. بانوی بزرگوار فرمودک به شوهرت بگو آن طور که فکر کرده ای نیست زیرا شیعیان ما از بهترین مردمان بهشتند اما هر کس که ما را دوست بدارد و دوستان ما را نیز دوست داشته باشد و با دشمنان دشمن باشد با قلب و زبان نیز تسلیم ما باشد شیعه ما نمی باشد در صورتی که با دستورات و نواهی ما مخالفت کند با اینکه او نیز در بهشت خواهد بود. البته بعد از پاک شدن از گناه یا به وسیله گرفتاری های دنیا و یا به مصیبات و رنج های قیامت و یا اینکه در طبقه اول جهنم کیفر خواهد شد و پس از آنکه پاک گردید به واسطه محبت ما را از آنجا نجات یافته در بهشت مسکن می گیرد. (1)
یُحِبُّ الصّالِحینَ و لا یَعمَلُ عَمَلَهُم وَ یُبغِضُ المُذنِبینَ وَ هُوَ اَحَدُهُم
مباش از کسانی که صالحان را دوست می دارد ولی کار آنها را انجام نمی دهد و با گنهکاران سر ستیز دارد و خود یکی از آنهاست.
تعریف می کند که فلانی آدم باتقوایی است ولی کار خوب آنها را به جا نمی آورد چه مانعی دارد تو خود نیز مثل آنها شو. ببین خوب بودن چقدر شیرین است شایسته بودن لایق بودن انسان بودن مطابق با فطرت است تو هم شایسته و لایق و انسان شو و از خدا بخواه که از صالحجین باشی که البته اکثر پیامبران یکی از
ص:264
دعاهایشان این بود که
اَلحِقنی بِالصّالِحین
بار پروردگارا ما را به صالحین ملحق فرما.
این درست است که توصیف و سخن گفتن از صالحین کار پسندیده ای است ولی باید به دنبال آنان حرکت کرد.
چنانکه رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
عِندَ ذکرِ الصّالِحینَ تَنزِلُ الرَّحمَهِ (1)
در هنگام گفتگو درباره صالحین رحمت الهی نازل می شود رحمت الهی یعنی توفیق یافتن به تبعیت از صالحین و مثل آنها شدن و مواظبت از لقمه از دیدگان از گوش.
در هر مجلسی شرکت نکردن اهل دروغ و تقلب و کلاه برداری نبودن.
بعضی نگویند که ما در عصری زندگی می کردیم که نمی شد صالح باشیم. خداوند تبارک و تعالی در تمامد وران ها نمونه ها و مستوره هایی برای اتمام حجت از بین اقشار مختلف مردم دارد که کسی بهانه نیاورد. خجالت روز قیامت غیر قابل تحمل است که انسان ببیند گروهی حتی در سن جوانی پاک و پاکیزه زیست کردند و هم اینک در صف صالحان هستند و عازم به بهشت و فردوس برین.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
لَو لَم یَکُن فی الحِسابِ مَهولهٌ اِلاّ حَیاء العَرضِ عَلی الله تعالی و فضیحَهِ هَتکِ السِّرِ عَلی الخَفیّاتِ یَحِقُّ لِلمَرءِ اَن لا یَهبِطَ مِن رُوُسِ الجِبالِ وَ لا یاوی اِلی عِمرانٍ و لا یَاکُلَ وَ لا یَشرِبُ وَ لا یَنامُ الّا عَن اِضطرارٍ مُتَّصِلٍ بالتَّلَفِ (2)
اگر در حساب روز قیامت هولی و ترسی به جز شرم و خجالت عرضه بر خدای تعالی و رسوایی پرده در شدن آدمی نبود همانا سزاوار بود که آدمی از سر کوه فرود نیاید و روی به آبادی نیاورد و به حکم اضطرار تا مرز تلف شدن نخورد و نیاشامد و
ص:265
خواب نداشته باشد.
ای به غفلت گذرانیده همه عمر عزیز ***تا چه بودی و چه کردی عملت کو و کدام
وای اگر پرده بیفتد که ز بس خجلت و شرم***همه بر جای عرق خون دل آید ز مسام
می توانی که فرشته شوی از علم و عمل***لیکن از همت دون ساخته ای با دد و دام
وَ یُبغِضُ المُذنِبینَ و هُوَ اَحَدُهُم؟
مولا فرمود: مباش از جمله کسانی که از گنهکاران متنفر است ولی خود یکی از آنهاست. اگر گناه بد است برای تو هم بد است گاهی ما گناه اهل گناه را زیر ذره بین می گذاریم و آشکار می کنیم یکبار به سراغ خود نمی رویم که ببینیم چه کرده ایم دائم در مقام غیبت و عیب جویی از این و آن هستیم اما کمتر به عیب های خود می پردازیم. یک شب از مسجد عازم منزل بودم دو نفر در سر راه حقیر ایستادند و در حالی که اشک می ریختند گفتند یکی از ما شب گذشته پدر را که حدود یک هفته پیش فوت شده در خواب دیده که چون چهارپایان راه می رود و زبانی به اندازه اندامش دارد و تقاضای آب می کند و گاهی زبانش را داخل تشت آب فرو م یکند ولی رفع عطش از او نمی شود. عرض کردم پدر شما درباره اهل ایمان و بزرگان بدگویی نمیکرد وغیبت و تهمت نمی زد؟ پاسخ دادند: آری شب و روز و به هر مناسبتی فحش و ناسزا و بدگویی پشت سر آنان داشت. عرض کردم آنچه شما در خواب دیدید یک نمونه از عذاب برزخی این نوع انسان هاست که مالک زبانشان نیستند و هر چه بخواهند بدون مدرک و دلیل در غیاب اهل ایمان و صالحان می گویند.
یَکرَهُ المَوتَ لِکَثُرَهِ ذُنُوبِه و یُقیمُ عَلی ما یَکرَهُ المَوتَ لَهُ
ص:266
مباش از کسانی کهاز مرگ بیزار است زیرا که زیاد گناه کرده و بر چیزی پایدار است که باعث کراهت او از مرگ شده است.
چرا بعضی از مرگ و جهان آخرت بیزارند؟ شاید علت عمده آن ممانعت مرگ از ادامه گناهان و لغزش های آنان است. مرگ اجازه نمی دهد که اینها برای همیشه به معصیت و نافرمانی حضرت معبود مشغول باشند.
بَلْ یُرِیدُ الْإِنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ (1)
بلکه این انسان می خواهد که همواره مقابلش باز باشد کسی مانع و مزاحم ادامه جنایات و زشت کاری هایش نشود.
و شاید هم وقتی متوجه گناهان بسیار خویش می شود از مردن متنفر می گردد. این چاره دارد و چاره توبه قبل از مرگ است و تا آثار مرگ هویدا نگشته باید توبه کرد که در هنگام مرگ توبه نیز پذیرفته نخواهد شد.
لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئَاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِینَ یَمُوتُونَ وَهُمْ کُفَّارٌ أُولَئِکَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِیمًا(2)
کسی که در تمام عمر به کارهای زشت مشغول باشد تا مرگ را ملاحظه کند در آن ساعت پشیمان شده گوید اکنون توبه کردم توبه اش پذیرفته نخواهد شد همان طور که هر کس کافر بمیرد نیز توبه اش قبول نیست برای اینها عذابی دردناک آماده ساخته ایم. توبه درمان نفرت از مرگ است وقتی انسان طلب عفو و مغفرت از پیشگاه پروردگار مهربان می کند و به طور جدی در مقابل جبران گذشته ها برمی آید دیگر از مرگ بیزار نخواهد بود و بلکه مرگ را پل پیروزی و کلید سعادت و نیکبختی جهان آخرت می داند مولا امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمود:
فَاعْمَلُوا وَ اءَنْتُمْ فِی نَفَسِ الْبَقاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ، وَ التَّوْبَةُ مَبْسُوطَةٌ، وَ الْمُدْبِرُ یُدْعَی ، وَ الْمُسِی ءُ یُرْجَی ، قَبْلَ اءَنْ یَخْمُدَ الْعَمَلُ، وَ یَنْقَطِعَ الْمَهَلُ، وَ یَنْقَضِیَ الْاءَجَلُ
ص:267
وَ یُسَدَّ بابُ التَّوْبَةِ(1)
کار کنید تا زنده هستید و نفس بالا می آید و نامه اعمال گشوده و در توبه باز است و آنکه قهر کرده دعوت می شود و به گنهکار امیدواری می دهند پیش از آنکه چراغ عمل خاموش شود و فرصت از دست برود و مدت به سر آید و در توبه بسته شود.
دارم امید عاطفتی از جانب دوست***کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست
دانم که بگذرد ز سرم جرم من که او ***گر چه پری و شست و لیکن فرشته خوست.
و یُقیم عَلی ما یَکرَهُ المَوتَ لَهُ
بر چیزی که باعث کراهت او از مرگ شده باقی است باید دید چه چیزهایی عامل کراهت از مرگ می شود آن عوامل را نخست در وجود خویش شناسایی کنیم و سپس در مقام ریشه کنی و اضمحلال آنها برآییم.
اِن سَقِمَ ظَلَّ نادِماً و اِن صَحَّ اَمِنَ لاهیاً یُعجِبُ بِنَفسِهِ اِذا عُوفِیَ و یَقنِطُ اِذا ابتُلِیَ
مباش از کسانی که اگر بیمار شود همواره در ندامت است و اگر سلامتی یابد سرگرم خوشگذرانی می گردد و به خاطر تندرستی گرفتار غرور می شود و هنگام گرفتاری مایوس می گردد.
تحمل بیماری و قدردانی سلامتی دو موضوع مهم برای حفظ ایمان و خارج شدن از سرحد اعتدال است اینکه انسان در هنگام بیماری شکایت ننماید و چیزی به زبان جاری نکند که از قدر و منزلتش بکاهد و یا در هنگام سلامتی غافل از این نعمت بزرگ الهی نباشد به خوشگذرانی های نامشروع و پایکوبی و عربده جویی نیفتد بلکه شکر و سپاس نعمت سلامتی را به درگاه الهی به جا آورد اینها همان حالت اعتدال و روش پسندیده است.
شکیبایی در مرض و قدردانی هنگام سلامتی وظیفه مومن است.
ص:268
وَإِذَا أَذَقْنَا النَّاسَ رَحْمَةً فَرِحُوا بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ إِذَا هُمْ یَقْنَطُون(1)
هرگاه از لطف خود رحمتی به آنها بچشانیم شاد می شوند و اگر رنج و بلایی از نتیجه کارهای خود ببیینند به کلی مایوس می شوند.
بعضی تا یک تب می کنند و مختصر کسالتی سراغشان می آید ناله و فریادشان بلند می شود و حالت یاس و نومیدی به آنان دست می دهد و وقتی خداوند سلامتی و صحت را به آنها برمیگرداند شروع به تاختن می کنند و فراموش می نمایند که با یک تب چه شکوه هایی می کردند و طاقت کسالت مختصر را هم نداشتند عوض آنکه شکر نعمت سلامتی را بجا آورند می بینی که بیان مولا یُعجِبُ بِنَفسِهِ اِذا عُوفِی گرفتار عجب و بلندپروازی می شوند.
عجب چیز خطرناکی است دین و ایمان انسان را نابود می کند باعث کم کاری و توقف آدمی خواهد شد.
حضرت مولا علی علیه السلام می فرماید.
اَلاِعجابُ یَمنَعُ الاِزدِیاد (2)
عجب باعث توقف و کم کاری انسان می شود.
همو فرمود: هر وقت به چیزی از بزرگی و اقتدار که تو در آنی تو را خوش آید و بر خودپسندی ات بیفزاید و نمایش خیال پرشکوهی در تو پیدا شود.
فَانظُر اِلی عِظَمِ مُلکِ اللهِ و قُدرَتِهِ
بر بزرگی و قدرت خدا بنگر از چیزهایی که نفس تو قادر بر آن نیست زیرا این کار تو را از سرکشی به افتادگی و نرمی کشاند.(3)
گاه دیده می شود پدر خانواده سر سفره غذا می نشیند سر تا سر سفره چند داماد و عروس فرزندان و نوه هایش نشسته اند گرفتار عجب می شود که این منم که
ص:269
این چنین وضعی دارم کیست مثل من در حالی که باید بگوید پروردگارا من کسی و چیزی نیستم هر چه هست از لطف و کرم تو است اگر عافیت و سلامتی است اگر کثرت اولاد و فرزندان است اگر اقبال دنیا و روزی فراوان است همگی از بذل و کرم تو است.
یا لَطیفُ اِرحَم عَبدَکَ الضَّعیف
ای خدای لطیف به این بنده ضعیف ترحمی فرما.
جمله زیبای امام سجاد علیه السلام برای شکستن عجب و بلندپروازی ما در دعای شریف مکارم الاخلاق دارد.
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی محمَّدٍ و آلِه و لا تَرفَعُنی فِی النّاسِ دَرَجَهً الاّ اَحدَثتَ لِی ذِلَّهً باطِنَهً عِندَ نَفسی بِقَدَرِها
پروردگارا بر محمد و ال او درود فرست و مرا در بین مردم در جه ای بالا مبر مگر آنکه پیش خودم مرا پایین آوری و برایم ایجاد مکن یک عزت ظاهری را مگر آنکه به همان اندازه در درونم فروتنی و کوچکی ایجاد فرمایید.
عجب اگر به سراغ اعمال شایسته و عبادات آید مثل یک میکروب بدخیم به سرعت عمل را ضایع می کند و تمام زحمات و رنج و طاعت را بی ثمر می گذارد همان گرامی در همان دعا عرض می کند.
عَبِّدنی و لا تُفسِد عِبادَتِی بِالعُجبِ (1)
پروردگارا مرا توفیق بندگی ده و مرا بنده خود کن وعباداتم را به وسیله عجب فاسد مفرما.
و امیرالمومنین علی علیه السلام می فرمود
سَیِّئَهٌ تَسُوکَ خَیرٌ مِن حَسَنَهٍ تُعجِبُکَ (2)
گناهی که باعث شرمندگی و توبه تو شود نزد خداوند تبارک و تعالی بهتر است ازکار خوبی که ترا به عجب و خودپسندی وا دارد.
اِنَّ اَصابَهُ بَلاءٌ دَعا مُضطرّاً و اِن رَخاءُ اَعرَضَ مُغتَرَّاً
ص:270
مباش از کسانی که وقتی مصیبتی به وی وارد می شود به زاری خدا را می خواند و اگر امیدی به او روی آورد از حق بر می گردد در حالی که اسیر غرور است
آیا فقط در هنگام درد و بلا باید خدا را بخوانیم و در هنگام خوشی و نعمت اسیر غرور شویم؟
هنر آنجاست که شخص در ناز و نعمت باشد و هیچ مشکل اقتصادی و ناراحتی نداشته باشد روی به خدا آورد و از صمیم قلب بدون هیچ توقعی بلکه فقط از روی عشق و ارادت حضرت معبود را بخواند. اگر بنا شود که عامل موثر در سوز و شور ما در درگاه الهی گرفتاری های مادی باشد چندان ارزشی ندارد ارزش انجاست که چون شعیب پیامبر نه از ترس دوزخ و نه از شوق بهشت در پیشگاه الهی تضرع و زاری شود.
یکبار اقایی تازه وارد در جمع مستمعین حاضر در مسجد حضور یافت در چند جلسه مشاهده کردیم که همین که سخنران به ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام میکند او با صدای بلند ناله سر می دهد و به قول معروف باعث گرمی مجلس می شود پیش خود گفتیم عجب شور و نوا و حال خوشی دارد. ولی پس از دو یا سه جلسه بود که او را جلب کردند و تحویل مامورین نیروی انتظامی دادند . پرسیدیم قضیه از چه قرار است گفتند این اقا کلاهبردار بوده و مال و ثروت زیادی را تصاحب کرده و مالباختگان از حضور وی در این محفل مطلع شده و او را تحویل مامورین داده اند. باخبر شدیم که این شخص آن گریه و زاری و فریادها را به خاطر درد پنهان خود داشت و استغاثه میکرد که او را جلب نکنند.
راستی بهتر نیست که ناله و زاری در خانه خدا و گریه کردن بر مصائب اهل بیت علیهم السلام با انگیزه مادی و خواسته های دنیایی مخلوط نگردد و فقط خدا را به خاطر خودش بخواهیم و بخوانیم.
برید عجلی می گوید: در محضر امام محمد باقر علیه السلام بودیم مسافری از خراسان که راه دور مسیر را پیاده طی کرده بود به حضور امام علیه السلام شرفیاب شد پاهایش را که از کفش در آورد شکافته و ترک برداشته بود.
ص:271
گفت: به خدا سوگند من را نیاورد از آنجا که آمدم مگر عشق و دوستی شما اهل بیت. امام علیه السلام فرمود: به خدا قسم اگر سنگی ما را دوست بدارد خداوند آن را با ما محشور کند و قرین گرداند و آیا دین غیر از محبت است؟! (1)
امام صادق علیه السلام درباره انگیزه خود در بندگی پروردگار می فرماید:
و لکِنّی اَعبُدَهُ حَبَّاً لَه عَزَّوجَلَّ وَ هِیَ عِبادَهُ الاَحرارِ (2)
ولی من خدای بزرگ را به خاطر محبتی که به او دارم می پرستم و اینگونه عبادت مخصوص آزادگان است.
تَغلِبُهُ نَفسُهُ عَلی ما یَظُنُّ و لا یَغلِبُها عَلی ما یَستَقَیُنِ
مباش از کسانی که نفس اماره در انجام گمان ها و توهمات بر او چیره است و درباره آنچه که یقین دارد و مسلط شدن بر نفس ضعیف است. گاهی ما اسیر خیالات و توهمات خویش هستیم و به آنچه را که حتمی و یقینی است در مهار نفسانیات خویش ناتوان هستیم به وعده های پوچ دنیا دل می بندیم به وعده های یقینی قیامت بی اعتنا می باشیم قرآن در توصیف این طرز تفکر و برداشت از واقعیت ها میفرماید.
إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَی الْأَنْفُسُ (3)
چیزی جز ظن و گمان و هوای نفس خود را پیروی نمی کنند.
وَإِذَا قِیلَ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَالسَّاعَةُ لَا رَیْبَ فِیهَا قُلْتُمْ مَا نَدْرِی مَا السَّاعَةُ إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ (4)
هنگامی که به شما گفته می شود که وعده خدا حق است و درباره قیامت هیچ شک و تردیدی نیست گفتید ما نمی دانیم قیامت چیست ما فقط یک ظن و خیالی به قیامت داریم و ما به آن یقین نداریم.
البته اینها در نخستین شب بعد از مرگ و برخورد با منکر و نکیر و فرشته رومان وقتی مورد بازرسی و مواخذه قرار گرفتند به مرتبه یقین خواهند رسید و تمامی
ص:272
وعده های الهی را باور خواهند کرد و همه اش حسرت می خورند که چرا در دنیا برای جهان آخرت خویش کاری نکردند و وعده های پروردگار را تکذیب کردند.
آنگاه می گویند:
ربِّ ارجَعونِ لَعَلّی اَعمَلُ صالِحَاً فیما تَرَکتُ
پروردگار مرا به دنیا بازگردان تا شاید برای جبران گذشته کار خوب انجام دهم پاسخ می شنود که:
کَلَّا إِنَّهَا کَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ (1)
نه چنین است این سخنی است که وی می گوید در حالی که در ورای آنها عالم برزخ تا روز قیامت است.
آری دیگر فرصت بازگشت به دنیا نیست و زمانی از خواب غفلت بیدار شدی که کار از کار گذشته و کار کردن منقطع گشته است.
گفتند یکی از علماء ربانی و صمدانی برای خود قبری حفر کرده بود گاهی که مجذوب دنیا و زرق و برق آن می شد گرفتار غفلت می گردید داخل قبر می شد و می خواند
ربِّ ارجَعونِ لَعَلّی اَعمَلُ صالِحَاً فیما تَرَکتُ
بعد از جا بر میخاست و می گفت حالا دعایت مستجاب شد و خداوند تو را به دنیا بازگردان مشغول به کارهای پسندیده شو از فرصت ها استفاده کن.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
ما مِن لَیلَهٍ اِلّا وَ المَلِکُ المُوتِ یُنادی یا اَهلَ القُبورِ لِمَ تَغبِطونَ و قد آیَنتُم هَولَ المُطَّلَعَ؟ فَقال المَوتی: اِنَّما یَغبِطونَ المُومِنینَ فِی مَساجِدِهِم لاَنَّهُم یُصَلُّونَ وَ لا نُصَلّی (2)
شبی نیست که جناب عزرائیل علیه السلام به ساکنین در قبرها می گوید برای چه شما غبطه می خورید در حالی که هول مطلع را پشت سر گذاشتید و پرده ها از برابر چشمانتان کنار رفته؟ پاسخ می دهند ما به حال مومنینی غبطه می خوریم که در مساجدشان به نماز می ایستند ولی ما دیگر نمی توانیم نماز بخوانیم.
ص:273
چه قدر از همسایگان مسجد و کسانی که محل کارشان به مسجد نزدیک است می شناسیم که بانک اذان را می شنوند و در صف جماعت و نماز اول وقت شرکت نمی کنند و شاید بعضی در تمامی عمر یکبار حضور در صفوف نماز جماعت مسجد نداشته اند ولی متاسفانه مجلس ترحیم همان شخص مسجد ندیده را در مسجد برپا می کنند و این خیلی زشت است که کسی در تمامی دوران زندگی به نماز جماعت مساجد شرکت نکرده باشد ولی مجلس مرگش را در مسجد برگزار کنند. و در عالم برزخ مکرر بگوید: رَبِّ ارجِعُون خدایا مرا برگردان پاسخی جز کَلّا نشنود.
در ادامه حدیث آمده که:
و یُوتُونَ الزَّکاهَ و لا نُزَکّی
مومنین زکات می پردازند ولی ما دیگر قادر به پرداخت زکات نیستیم.
یصُومُونَ رَمضانَ و لا نَصومُوا
ماه رمضان می آید و روزه می گیرند ولی ما نمی توانیم روزه بگیریم.
یَتَصَدَّقُون و نَحنُ لا نَتَصَدِّقُ
آنها صدقه می دهند ولی ما نمی توانیم صدقه بدهیم. آنان
یَذکُرونَ اللهَ کَثیراً و لا نَذکُرُ
آنها ذکر خدا را فراوان می گویند ولی ما قادر به ذکر گفتن نیستیم.(1)
قَالُوا یَا حَسْرَتَنَا عَلَی مَا فَرَّطْنَا فِیهَا وَهُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزَارَهُمْ عَلَی ظُهُورِهِمْ أَلَا سَاءَ مَا یَزِرُونَ (2)
وقتی در صحنه قیامت قرار می گیرند و می گویند: وای بر ما از آنچه در دنیا افراط کردیم و بار گناهان خویش بر پشت کشند آری بد بار سنگینی را بر دوش می کشند.
یَخافُ عَلی غَیرِهِ بِاَدنَی مِن ذَنبِهِ و یَرجُوا لِنَفسِهِ بِاَکثَرَ مِن عَمَلِهِ
مباش از کسانی که از گناهی که دیگری مرتکب می شود نگران است و برای خود مزدی بیشتر از عملی که انجام داده امیدوار می باشد.
ص:274
اِن استَغنی بَطِرَ وَ فُتِنَ وَ اِن افتَقَرَ قَنَطَ وَ وَهَنَ
و مباش از کسانی که وقتی بی نیاز می شود طغیان میکند و فتنه بر پا می دارد و وقتی ندارد می گردد مایوس و سست می شود.
قرآن شریف هم اینگونه نظر می دهد که
کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَی (1)
نه چنین است انسان طغیان کند هنگامی که احساس بی نیازی می کند البته اگر کسی تهذیب نفس کند و ظرفیت خود را در برابر اقبال دنیا بیشتر کند گرفتار طغیان و سرکشی نخواهد شد چنانکه به عنوان نمونه بودند و هستند کسانی که با داشتن ثروت فراوان و امکانات مادی همچنان عبدی خاضع و خاشع باقی مانده و از آنچه خداوند بدان ها عنایت فرموده در راه خدا انفاق می کنند هیچ گاه دنیا و زرق و برق آن حال آنها را تغییر نداده است.
این کم ظرفیت ها هستند که با یک تغییر و تحول در زندگی و توسعه ثروت خود را گم می کنند و سر به طغیان می زنند در حالی که بندگان مخلص خدا باور دارند که همه فقیران درگاه اویند و آنچه د راختیارشان هست همگی عاریه و موقت است و روزی باید همه را بگذارند و بروند و از این دنیا فقط سه قطعه پارچه سپید سهم آنهاست. خداوند تبارک و تعالی در هر دو حالت بی نیازی و فقر ما را امتحان می کند و چه بسیار انسان ها که در هر دو حالت پیروز و موفق از امتحان بیرون آمدند و تن به خواست پروردگار دادند و در بی نیازی طغیان نکردند و در فقر شکیبایی نمودند.
مولایمان علی علیه السلام می فرمود:
الصَّبرُ عَلَی الفَقرِ مَعَ العِزِّ اَجمَلُ مِنَ الغِنی مَعَ الذّلِّ (2)
شکیبایی بر نداری هنگامی که همراه با عزت باشد زیباتر است از ثروت و بی نیازی همراه با ذلت .
همو فرمود:
ص:275
کَم مِن مَنقُصٍ رایجٍ و مَزیٍد خاسِرٍ (1)
چه بسیار انسانهایی که توقصی در زندگی دارند ولی سود برده اند و چه بسیار مردمی که مال فراوان دارند و زیان برده اند.
یُقَصِّرُ اذا عَمِلَ و یُبالِغُ اِذا سَاَلَ اِن عَرَضَت لَهُ شَهوَهٌ اَسلَفَ المَعصیَهَ و سَوَّفَ التَّوبَهَ اِن عَرَتهُ مِحنَهٌ انفَرَجَ عَن شرائِطِ المِلَّهِ
و مباش از کسانی که چون کاری را انجام دهد ناقص بجا می آورد و هرگاه درخواستی کند بسیار خواهد و چون شهوت بر او غلبه کرد گناه راه مقدم دارد و توبه را عقب اندازد و همین که رنجی به او رسد از دستورات شرع مقدس دوری جوید. نکات این فراز از موعظه امیرالمومنین علیه السلام عبارت است از کار را ناقص انجام دادن و کم کاری و توقع خلاف آن از دیگران مقدم داشتن گناه و تاخیر توبه و دوری از شرع مقدس در هنگام رنج و مصیبت. اما در موضوع اول نقصان در کم کاری هنگامی که فرد یا افرادی کاری را به عهده می گیرند وظیفه شرعی انسانی ایجاب میکند که آن کار را تمام و کمال انجام دهند و چیزی را کم نگذارند که برای مصرف کننده باعث مشکلات و گرفتاری شود.
رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
اِنَ اللهَ تَعالی یُحِبُّ مِنَ العامِلِ اِذا عَمِلَ اَن یَحسُنَ (2)
خداوند دوست می دارد که آنکه کاری را انجام دهد درست نیکو انجام دهد هنگامی که ابراهیم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم از دنیا رفت رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دید که نقصی در قبر است با دست مبارک قبر را درست کرد و سپس فرمود:
اِذا عَمِلَ اَحَدُکُم عَمَلاً فَلیَتقِن(3)
هنگامی که یکی از شما کاری را انجام می دهد باید مطمئن به درستی آن باشد. در جای دیگر برای شخص دیگری می فرمود:
اِنّی لاَعلَمُ اَنَّهُ سَیُبلی وَ یَصِل اِلَیهِ البَلاء و لکِنَّ الله یُحِبُّ عَبداً اذا عمِلَ عَمَلاً
ص:276
اَحکَمَهُ
من می دانم که به طور قطع این مکان آسیب می بیند و گرفتار حوادث می شود و لکن خداوند دوست دارد وقتی بنده اش کاری را انجام میدهد محکم کاری می کند سخن دیگر مولا مقدم داشتن گناه و تاخیر توبه بود.
تسویف در لغت به معنای امروز و فردا کردن است کسی که گناه را مقدم می دارد توبه را به تاخیر می اندازد چه تضمینی در کار است که مرگ ناگهانی به سراغش نیاید و فرصت توبه پیدا کند.
همان گرامی برای یکی از یاران خود نوشت که در باقیمانده از عمرت برای جهان آخرت خویش تدارک کن و نگو فردا و فرداها انجام می دهم که بسیاری از مردم قبل از تو بخاطر همین تاخیر انداختن امروز و فردا کردن خود هلاک شدند و فرمان الهی در حالی که آنان غافل بودند به سراغشان آمد. (1)
تاخیرُ التَوبَهِ اغتِرارٌ و طُولُ التَّسویفِ حیرَهٌ
تاخیر انداختن توبه سبب غرور و فریب انسان می شود و طولانی کردن تسویف باعث حیرت و سرگردانی می گردد.
باید توجه داشت که توبه شعبه ای از فضل و کرم الهی و دری از درهای رحمت پروردگار است راستی اگر این در توبه بسته بود هیچ کس طعم رستگاری را نمی چشید و روی سعادت را به خود نمی دیدی.
اولین ثمره توبه محبوبیت نزد پروردگار است.
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ(2)
دوم آنکه گناه توبه کننده تبدیل به حسنه می گردد توبه باعث می شود که زنگار گناه از دل ها پاک شده و به جایش نور طاعت و بندگی حضرت معبود می آید.
چنانکه خداوند بشارت می دهد که
إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ
ص:277
غَفُورًا رَحِیمًا(1)
مگر آن کسانی که از گناه توبه کند و با ایمان به خداوند کارهای شایسته بجا آورند آنگاه پروردگار گناهان آنها را تبدیل به ثواب کند زیرا که خداوند بخشنده و مهربان است توبه کننده مشمول دعای فرشتگان می شود و جایگاه ابدی او بهشت برین است.
شیخ بهایی علیه الرحمه در شرح اربعین آورده است شکی در وجوب فوری توبه نیست زیرا گناهان مانند سم های ضرر رساننده به بدن است و چنانچه خورنده هم واجب است در معالجه شتاب کند تا هلاک نشود و از بین نرود همچنین بر گنهکار واجب است ترک گناه کند و سرعت در توبه داشته باشد و البته گنهکاری که در توبه مسامحه کند و به وقت دیگر تاخیر اندازه بین دو خطر بزرگ خود را قرار داده است که اگر از یکی سالم بماند به دیگری مبتلا خواهد شد. اول رسیدن مرگ ناگهانی به طوری که از خواب غفلت بیدار نشود و خود را ناگهان در حالت مرگ ببیند دوم آنکه به واسطه پاک نکردن آلودگی خود به وسیله توبه تاریکی گناهان بر دل زیاد می شود تا آنجا که دیگر قابل پاک شدن نیست چنانکه ابی بصیر گفت از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود:
اِذا اَذنَبَ الرَّجُلُ خَرَجَ فِی قَلبِهِ نُکتَهٌ سَوداءَ فَاِن تابَ اِنمَحَت وَ اِن زادَت حتی تَغلِبَ عَلی قَلبِهِ فَلا یَفلِحُ بَعدَها اَبَداً (2)
هنگامی که شخصی مرتکب گناه می شود نقطه سیاهی در قلبش ایجاد می گردد اگر توبه کند از بین می رود ولی اگر توبه نکند و گناه را تکرار نماید به تدریج تمام قلبش را احاطه می کند و در نتیجه روی سعادت را برای همیشه به خود نخواهد دید.
سفارش قرآن هم به تسریع توبه است.
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللَّهِ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَرِیبٍ فَأُولَئِکَ یَتُوبُ
ص:278
اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَکَانَ اللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا (1)
خداوند توبه کسانی را می پذیرد که از روی نادانی کار زشتی را انجام داده و سریع از عمل خود پشیمان شده و توبه کنند آنگاه خداوند آنان را می بخشد که خدا آگاه و حکیم است.
نکته پایانی این فراز از کلام مولا
اَن عَرَتهُ اِنفَرَجَ عَن شرائِطِ المِلَّهَ
مباش از کسانی که تا رنجی به او رسد از دستورات شرع مقدس دوری جوید. اگر کسی روی اعتقادی محکم و ارادتی پایدار و خالصانه به سراغ شریعت مقدس آمده باشد با دیدن چند حادثه تلخ و ناگوار از دین برنمیگردد و تغییر ماهیت نمی دهد. اشخاص سست عنصر و ضعیف الایمان با اقبال دنیا و رسیدن به جاه و مقام مشغول تعریف و تمجید از دین و شریعت می شوند ولی همین که دنیا به نفع آنها نشد از دین فرار کرده و اقدام به مذمت و سرزنش از دین خدا می نمایند.
شان نزول بسیار جالبی در ذیل آیه یازدهم سوره مبارکه حج آمده که خواندنی و قابل توجه است.
نخست به آیه بپردازیم که خود گویای این حقیقت است.
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (2)
بعضی از مردم هستند که خدداوند را براساس حرف و ظاهر بندگی می کنند اگر از این گرایش به دین خیری نصیب آنها شود اطمینان خاطر پیدا میکنند و اگر گرفتار فقر و آفتی شوند از دین خدا برگشته در نتیجه در دنیا و آخرت زیانکار شده که این است زیان آشکا.
داستان نزول آیه از این قرار است که طبق نقل مجمع البیان عده ای در مدینه بر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم وارد می شدند هرگاه سلامتی بدن داشتند و مرکب آنها چابک و سرحال می ماند و زنانشان پسر می زایید و از نظر ثروت و وضع مالی خوبی پیدا
ص:279
می کردند اطمینان خاطر پیدا کرده و بر شریعت اسلامی می ماندند ولی اگر گرفتار درد بدن می شدند و یا زنانشان دختر می زاییدند و به اموالشان ضرر می رسید از دین برمیگشتند و می گفتند:
ما اَصبَتُ فِی الدِّین اِلاّ شَرّاً
ما از این دین جز به شر و بدی برخورد نکردیم.
عاشقی خواهی که تا پایان بری ***بس که بپسندید باید ناپسند
زشت باید و انگارید خوب***زهر باید خورد انگارید قند.
یَصِفُ العِبرَهَ وَ لا یَعتَبِرُ وَ یُبالِغُ فِی المَوعِظَهِ و لا یَتَّغِظُ فَهُوَ بِالقَولِ مَدِلٌّ و مِنَ العَمَلِ مُقِلٌّ
مباش از کسانی که آنچه مایه عبرت است توصیف می کند ولی خود درس عبرت نمی گیرد. در موظعه کردن مردم مبالغه می نماید ولی خود موعظه نمی شود در گفتار خود را برتر دیگران می داند ولی در عمل کم می گذارد.
چرا بعضی مردم را دعوت به عبرت گرفتن از حوادث روزگار می کنند و در موعظه و ارشاد خلق مبالغه می نمایند ولی خود عبرت نمی گیرند و موعظه نمی شوند.
فرق است بین دانایی و دارایی آنانی که چنین وضعی دارند معمولا مسایل عبرت انگیز و نصایح و مواعظ را می دانند و برایشان دارایی و سرمایه معنوی نشده است و به مرحله پشایی نرسیده اند.
وقتی انسان آنچه را که می داند در زنگی شخصی و اجتماعی آن را به اجرا درآورد به طور قطع تهذیب خواهد شد و قبل از هر فرد خود را موعظه خواهد کرد بنابراین مشکل آن قشری که مولا معرفی می فرماید بی عملی و به کار بستن مواعظ است.
اَتَامُرونَ النّاسَ بِالبِرِّ وَ تَنسَونَ اَنفُسَکُم (1)
آیا مردم با به کارهای نیک دستور می دهید ولی خودتان را فراموش کرده اید. یکی از عواملی که موعظه ها و نصایح اثر نمی بخشد مربوط به ضعف و تقوا و معنویت
ص:280
موعظه کننده است البته شنونده هم باید شایستگی به اجرا در آوردن موعظه را داشته باشد.
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است ***به گوش مردم نادان چو آب در غربال
خداوند تبارک و تعالی درباره واعظان غیرمتعظ می فرماید:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ کَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ(1)
ای اهل ایمان چرا کاری را که انجام نمی دهید برای مردم می گویید که اینکه چیزی بگویید و بدان عمل نکنید خداوند را سخت به خشم می آورد.
خداوند تبارک و تعالی به عیسی بن مریم وحی فرستاد که به حکمت من خود را موعظه کن هرگاه از آن بهره مند شدی آنگاه در مقام موعظه خلاق در آی در غیر اینصورت از من حیا کن. (2)
نکته نخست این فراز از بیان مولا نقل مسایل عبرت انگیز و نگرفتن درس عبرت است در حالی که عبرت و اعتبار از حوادث سرمنشا رشد و عامل برنده ای برای رفع موانع کمال است هنگامی که انسان از نتایج و ثمرات گناهان و جنایات و یا خوبی ها و فضائل دیگران مطلع شود و همیشه عاقبت و پایان کار آنها را مدنظر داشته باشد و همه آنها را عبرت زندگی خویش قرار دهد قهرا قلب و دل خویش را از آلودگی ها و علایق شهوانی و خوی های حیوانی پاک کرده و با دلی نورانی و صاف در مقام طاعت و بندگی حضرت معبود برخواهد آمد.
امام علیه لاسلام می فرماید اگر من عمر طولانی نکردم مانند عمر کسانی که پیش از من بودند ولی در کارهای ایشان نگریسته در اخبارشان اندیشه نمودم در بازمانده هایشان سیر کردم چنانکه یکی از آنان گردیدم بلکه به سبب آنچه از کارهای آنها به من رسید چنان شد که من با اول تا آخرشان زندگی کردم پس پاکیزگی و خوبی کردار آنها را تیرگی و بدی و سود آن را از زیانش پی بردم. (3)
ص:281
یُنافِسُ فیما یَغنَی و یُسامِحُ فِیما یَبقَی
مباش از کسانی که در پرداختن به امور فانی رغبت نشان می دهد و در مسائلی که باقی ماندنی است مسامحه می کند.
قرآن می فرماید:
ما عِندَکُم یَنفَذ و ما عِندَاللهِ باقٍ (1)
آنچه نزد شماست از مال و مقام و دنیا فانی شدنی است و آنچه نزد خداوند از اعمال خالصانه و ثواب آخرت ماندگار و باقی است.
امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه:
فَتَبَسَّمَ ضَاحِکًا مِنْ قَوْلِهَا (2)
از گفتار مورچه سلیمان خندید می فرماید: هنگامی که حضرت سلیمان با سپاه خود از هوا عبور می کرد مورچه ای به دیگر مورچه ها گفت:
یا اَیُّهَا النَّملُ اَدخَلوا مَساکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمانُ و جُنُودُهُ
ای مورچگان داخل لانه های خود شوید سلیمان و سپاهیانش شما را لگدمال نکنند.
باد این سخن را به گوش سلیمان رسانید پرسید نمی دانی من پیغمبرم و کسی را ستم می نمایم؟ گفت چرا؟ دوباره سوال کرد پس برای چه از ظلم من آنها را ترسانیدی و گفتی داخل لانه های خود شوید؟ جواب دادم ترسیدم به آرایش دستگاه و عظمت سلطنت تو نگاه کنند فریفته زینت ها و آرایش دنیا شوند. آنگاه غیر خدا را عبادت نمایند. مورد سوال از سلیمان راجع به عدد حرف اسمش نمود پس از آن پرسید می دانی خداوند از چه رو باد را در بین نیروهای دنیا مسخر تو گردانید؟
سلیمان گفت نمی دانم مور گفت: منظور خداوند این است که اگر تمام آنچه در دنیا هست مانند مین باد تحت تسخیر تو بود نابود شدن و زوال آن از دستت شباهت به ترک و رفتن همین بادست از حقیقت و گفتار مور سلیمان
ص:282
خندان گردید. (1)
پیش صاحبنظران ملک سلیمان باد است***بلکه آن است سلیمان که از ملک آزاد است
آنکه گویند که بر آب نهاده است جهان***مشنو ای خواجه که بنیاد جهان بر باد است
مالک بغداد به مرگ خلفا می گرید ***ورنه این شط روان چیست که در بغداد است
خیمه انس نزن بر در این کهنه رباط ***که اساسش همه موقع بی بنیاد است
مولایمان علی علیه السلام در خطبه ای می فرمود:
وَ اعْلَمُوا اءَنَّ ما نَقَصَ مِنَ الدُّنْیَا وَ زادَ فِی الْآخِرَةِ خَیْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الْآخِرَةِ وَ زادَ فِی الدُّنْیا، فَکَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رابِحٍ، وَ مَزِیدٍ خاسِرٍ(2)
بدانید آنچه در دنیا کم برسد و در آخرت زیاد باشد بهتر است از آنچه در آخرت کم باشد و در دنیا زیاد پس بسا کم شده ای که سودمند است و بسا زیاد شده ای که زیان آور است.
باید باور داشت که دنیا فانی شدنی است و محل عبور است آخرت جاودانه و باقی است.
یَرَی الغُنَم مَغُرَمَ و الغُرمَ مَغنَماً
مباش از کسانی که غنیمت را ضرر می داند و ضرر را غنیمت می شمارد. شاید منظور مولا آن است چیزهایی که باید غنیمت شمرد و بدان عمل کرد مثل دادن خمس و زکات و انفاقات مستحبه را ضرر و زیان می داند و درآمدهای نامشروع خلاف را که در موقع یک نوع ضرر و زیان است و برکت در آنها نیست غنیمت می شمرد.
خداوند تبارک و تعالی به صاحبان ثروت وعده داد که:
ص:283
مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ وَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقِینَ (1)
شما چیزی را انفاق نمی کنید مگر اینکه خداوند به شما عوض می دهد و او بهترین روزی دهندگان است.
بنابراین پرداخت صدقات و خیرات ضرر نیست بلکه منفعت است هم پاداش دنیایی دارد و هم در جهان آخرت ثواب فراوانی را همراه خواهد داشت.
فَأُولَئِکَ لَهُمْ جَزَاءُ الضِّعْفِ بِمَا عَمِلُوا وَهُمْ فِی الْغُرُفَاتِ آمِنُونَ (2)
پاداش اعمال صالحشان چند برابر و افزون است و در غرفه های بهشت ابدی از هر غم و رنج ایمن و اسوده خاطرند.
امام صادق علیه السلام می فرمود:
الصَّدَقَهُ تَقضی الدِّینَ و تَخلِفُ بالبَرَکَهِ (3)
صدقه و انفاق باعث ادای دین و جایگزینی برکت می شود در واقع اگر کسی حتی فقیر باشد برای آنکه وسعت روزی پیدا کند و گره کارش باز شود خوب است که صدقه بدهد.
همان گرامی به فرزندش محمد فرمود: از سرمایه موجود چه اندازه باقی مانده؟ گفت چهل دینار فرمود: برخیز و آن را صدقه بده و انفاق کن. می گفت: اگر چهل دینار را صدقه بدهم چیزی برای من باقی نمی ماند. فرمود:
تَصَدَّق بِها فَاِنَّ اللهَ عَزَّوجَلَّ یَخلِفُها اَما عَلِمتَ اَنَّ لِکُلِّ شَییً مِفتاحاً و مِفتاحُ الرِّزقِ الصِّدقَهِ فَتَصَدَّق بّها
تو آن را صدقه بده خداوند جایگزین خواهد کرد آیا نمی دانی که برای هر چیزی کلیدی است و کلید روزی صدقه است بنابراین دینارها را انفاق کن محمد می گوید طبق فرمایش پدرم عمل کردم ده روز بیشتر نگذشته بود که
حتّی جاءَهُ مِن مَوضِعٍ اَربَعَهُ اَلافِ دینار (4)
از محلی چهار هزار دینار برای پدرم امام صادق علیه السلام رسید.
ص:284
یَخشیَ المَوتُ و لا یُبادِرُ الفَوتَ
مباش از کسانی که از مرگ می ترسد و از فرصت استفاده نمی کند.
راستی اگر مرگ حق است و روزی برای پایان زندگی تعیین شده چه بهتر که از فرصت های زندگی استفاده شود و برای جهان آخرت قدمی برداشته گردد مولایمان علی علیه السلام می فرمود:
الفُرصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانتَهِزُوا فُرَصَ الخَیر (1)
فرصت ها همانند ابر بهاری به سرعت از دست می رود بنابراین فرصت های شایسته را غنیمت شمارید.
الفُرصَهُ سَریعَهُ الفَوتِ بَطیئَهُ العَودِ (2)
فرصت ها زود از دست می روند و دیر به دست می آیند.
همو فرمود:
اَشَدُّ الغُصَصِ فَوتُ الفُرَص (3)
سخت ترین غم و اندوه ها از دست دادن فرصت هاست.
پس توجه به بیانات شیوا و رسای امیرالمومنین علی علیه السلام تا پرونده اعمال بسته نشده و مهلت کار به ما داده اند باید در کسب معارف الهیه و معرفت به مبانی دینی و مناقب و فضایل اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السلام و خدمت به خلق کوشا باشیم که فردا دیر است زیرا که
ما تَدری نَفسٌ ماذا تَکسِبُ غَداً (4)
هیچ کس نمی داند که چه چیزی را فردا کسب خواهد کرد.
یکی از شب ها مقداری پول برای مولا علی علیه السلام آوردند فرمود: هم اکنون آن را تقسیم کنید. عرض کردند الان شب است صبر کنید تا فردا تقسیم کنیم فرمود:
تُقَبِّلونَ اَن اعیَشَ اِلی غَدٍ
آیا شما یقین دارید که من فردا زنده هستم گفتند ما هم برای خود چنین باوری
ص:285
نداریم فرمود: پس تاخیر نیندازید شمعی آوردند زیر نور شمع اموال را تقسیم کردند. (1)
یخشَی المَوتَ : مباش از کسانی که از مرگ می ترسد. مولا درباره خود می فرماید:
فَإِنْ اءَقُلْ یَقُولُوا: حَرَصَ عَلَی الْمُلْکِ وَ إِنْ اءَسْکُتْ یَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَیْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتِی ! وَ اللَّهِ لاَبْنُ اءَبِی طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ اءُمِّهِ (2)
اگر من حرف بزنم می گویند: علی بن ابیطالب حرص ریاست دارد و اگر سکوت کنم می گویند از مرگ می ترسد.
بعد از همه حوادث و جنگ ها بعد از این همه حرف ها خیلی بعید است که من از مردن ترس داشته باشم. به خدا سوگند انس پسر ابیطالب به مرگ بیش از انس کودک به پستان مادر است. چرا بعضی از مرگ کراهت دارند؟ این سوال از امام حسن مجتبی علیه السلام شد امام فرمود:
اِنَّکُم اخرَبتُم اَخِرَتَکُم و عَمَّرتُم دُنیاکُم فَانتُم تَکرَهُونَ النَّقلَهَ مِنَ العِمرانِ الَی الخَرابِ
زیرا که شما آخرت خود را خراب کردید و دنیای خویش را آباد نمودید بنابراین شما کراهت دارید از خانه آباد و دنیا به خانه ویران و خراب آخرت منتقل شوید.
اگر کسی خانه آخرت خویش را آباد کرده باشد و بداند که اول مرگ اول راحتی و آسایش است چه هراسی از مرگ دارد. امام حسن علیه السلام می فرماید: شخصی به امیرالمومنین علیه السلام عرض کرد آمادگی برای رفتن از این دنیا به چیست؟ فرمود:
اَداءُ الفَرائِضِ و اِجتنابُ المَحارِمِ و الاِشتِماُل عَلَی المَکارِمِ ثُمَّ لا یُباِلی اَوقَع عَلَی المَوتِ اَم وَقَعَ المَوتُ عَلَیهِ
به انجام دادن واجبات و ترک کارهای حرام و برخورداری از صفات پسندیده
ص:286
آنگاه باکی ندارد که او بر مرگ وارد شود و یا مرگ بر او وارد گردد. مردی بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارد شد و گفت:
مالِی لا اُحِبُّ المَوتَ فَقالَ لَهُ: الَکَ مالٌ؟
چرا من مرگ را دوست نمی دارم؟! فرمود: آیا ثروت داری؟
قال نَعِم قال فَقَدِّمتَهُ؟ قال لا:
گفت آری فرمود آن را برای جهان آخرت خود پیش فرستاده ای و انفاق کرده ای؟
عرض کرد نه فرمود:
فَمِن ثُمَّ لا تُحِبُّ المَوتَ
بدین جهت است که مرگ را دوست نمی داری(1)
یَستَعظِمُ مِن مَعصِیَهِ غَیرِهِ ما یَستَقِلُّ اَکثَرَ مِنهُ من نَفسِهِ وَ یَستکثِرُ مِن طاعَتِهِ ما یَحقِرُ مِن طاعَهِ غَیرِهِ فَهُوَ عَلَی النّاسِ طاعِنٌ و لِنَفسِهِ مُداهِنٌ (2)
مباش از کسانی که گناه دیگران را بزرگ می پندارند و بیشتر از آن را درباره خود کوچک فرض میکند و طاعت و بندگی خود را بزرگ می پندارد مانندش را برای دیگران کوچک می شمارد پس او بر مردم طعنه می زند و سر خود را کلاه می گذارد و به خویش نیرنگ می زند. از مجموع این بیان استفاده می شود که عده ای هستند از خود راضی عیب دیگران را می بینند و عیب خود را نمی بینند کار خوب دیگران را کوچک و کار کوچک خود را بزرگ جلوه می دهند و در یک کلام فقط خود را خوب و شایسته می بینند.
شاید این بدترین رذیله اخلاقی است که بعضی بدان گرفتارند و اگر در همان ابتدای کار خشکانده و ریشه کن نشود چه بسا چون یک بیماری مهلک شخصی مبتلا روی سعادت را به خود نخواهد دید و همچون که طبیب او را جواب کرده
وَ کَلَهُ اللهُ عَلی نَفسِهِ
خداوند تبارک و تعالی او را به حال خود بگذارد که در این صورت اهل نجات
ص:287
نخواهد بود.
به یک نمونه قرآنی از این نوع اشخاص توجه بفرمایید:
وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا رَجُلَیْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَیْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَیْنَهُمَا زَرْعًا...(1)
ای رسول ما داستان: دو مرد را برای امت نقل کن که ما به یکی از آنها دو باغ انگور دادیم و با درخت خرما اطرافش را پوشانیدیم و بین آنها را کشتزار مخصوص گردانیدیم.
داستان از این قرار بود که دو برادر در میان بنی اسرائیل بودند که از یک پدر و مادر به دنیا آمده بودند ولی از جهت طبع و خلق مختلف بودند: یکی یهودا بود که در آغوش ایمان به پروردگار و عفت و کرم اخلاق و حلم بار آمد و از دنیا و خدعه های آن رخ برتافت و از زر و زیور و لذت و متاعش چشم پوشید ولی دومی یعنی برادرش به نام قطروس با کفر و عناد و بخل و سنگ دلی و خود بزرگ بینی نشو و نما می کرد. پدر آن دو ثروتی سرشار و نقدینه ای بی شمار برای ایشان از خود باقی گذاشت و آن دو برادر پس از مرگ پدر اموال او را قسمت کردند و هر یک بر وفق طبع و خلق خود به مصرف مال خویش پرداخت.
یهودا روی دل به سوی خدا کرد و گفت: پروردگارا من همه ثروتم را در راه رضای تو انفاق می کنم آنگاه مال خود را در علاج بیماران و آزاد ساختن اسیران و نگهداری یتیمان و سایر امور خیر مصرف کرد تا ثروتش کم شد ولی دلش آرام و وجدانش راضی بود و با وضع محقر و زندگی مختصر شاد و خندان به سر می برد. ولی قطروس برادر دیگر همین که به ثروت رسید آن را با کمال دقت حفظ کرد مخازن ثروتش را قفل های محکم زد و محتاج و محروم و فقیر را طرد کرد و چشم و گوش خود را از دیدن و شنیدن حال و وضع بینوایان بست و سراسر جوانی را در ساختن و پرداختن دو باغ مصفا صرف کرد و تاکستان سبز و خرم و باروری ترتیب داد و چنان در زیبایی و ارایش باغ ها کوشید که گویی باغ بهشت در زیباترین صورت
ص:288
خود به زمین فرود آمده بود.
ثروت قطروس روزافزون گشت عوض آنکه خدای بخشنده را سپاس گزارد بنا به طغیان و عصیان گذاشت.
یک روز برادرش یهودا در لباس کهنه و جامه ساده بر او بگذشت پس با چشم تحقیر در او نگریست و زبان به نکوهش و توبیخش گشود و گفت:
اَنَا اَکثَرُ مِنکَ مالاً و اَعَزُّ نَفَراً و دَخَلَ جَنَّتَهُ و هُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما اَظُنُّ اَن تَبِیدَ هذِهِ اَبَداً
من از تو دارایی بیشتر دارم و از حیث نفر و خدمتگزار نیز محترم و عزیزم یک روز هم وارد باغ شد در حالی که به خویش ظلم کرده بود گفت: من گمان ندارم که این نعمت سرشار نقصان گیرد و این سعادت پایدار زوال پذیرد ولی ای یهودا اینکه راجع به قیامت دائم به یادش هستی و برخود می لرزی.
ما اَظُنُّ السّاعَهَ قائِمَهٌ
من گمان نمی کنم روز قیامتی برپا شود و بر فرض اینکه قیامتی هم باشد مسلم است آن روز هم خدا باغی بهتر و باصفاتر از این باغ به من خواهد داد. یهودا گفت: تو در اثر انکار قیامت و روز حساب به خدا کفر می ورزی اما من که پروردگارم آن خدای یکتاست و هرگز به خدای خود احدی شریک نخواهم ساخت تو چرا وقتی به باغ خود وارد شدی نگفتی همه چیز به خواست پروردگار است و جز قدرت خدا قوه ای نیست و اگر امروز تو مرا از خود از جهت مال و ثروت و فرزندان کمتر می بینی به خود مغرور مشو زیرا که امیدوارم که خدا بهتر از باغ را به من عطا فرماید و بر باغ تو آتشی فرستد که چون صبح شود باغت یکسره نابود گردد و با خاک یکسان گردد و یا صبحگاهی جوی آبش در زمین فرو رود و دیگر هرگز نتوانی آب به دست آوری و همه میوه های باغت نابود گردند.
بالاخره یک روز صبح قطروس مغرور به رسم معمول عادت دیرین به قصد تفرج در باغ و استنشاق هوای لطیف و استفاده از سایه درختان از خانه بیرون شد ولی:
یُقَلِّبُ کَفَّیهِ عَلی ما اَنفَقَ فِیها و هِیَ خاوِیَهٌ عَلی عُروشِها و یَقُولُ یا لَیتَنی لمَ اُشرِک
ص:289
بِرَبِّی اَحَداً
در جای آن دو باغ جز تپه های خاک و آثار خرابه و گیاهان و درختان خشکیده و داربست های از هم پاشیده چیزی ندید از شدت ناراحتی دست برهم زد و انگشت ندامت به دندان گزید و گفت: ای کاش که هیچ چیز و هیچ کس را شریک پروردرگارم نمی ساختم.
اَللَّهوُ مَعَ الاَغنیاءِ اَحَبُّ اِلَیهِ مِنَ الذِّکرِ مَعَ الفُقَراءِ
مباش از کسانی که بیهوده گویی و لهو و لعب با ثروتمندان را بیشتر دوست می دارد تا یاد خدا و ذکر حق را با مستمندان.
امام صادق علیه السلام در پاسخ منصور بن بزرج که پرسید چرا زیاد نام سلمان فارسی را می برید و از او یاد می کنید فرمود: به سه علت اول:
ایثاُرُه هَوی اَمیرالمومنینَ علیه السلام عَلی هَوی نَفسِهِ
مقدم داشتن خواست امیرالمومنین علیه السلام بر خواست و هوای خودش.
دوم:
حُبُّهُ الفُقَراءِ اِختیارُهُ لَهُم عَلی اهلِ الثِّروَهِ و العَدَدِ
علاقه او به فقیران و مستمندان و انتخاب آنها از میان ثروتمندان و آنهایی که از ثروت بالایی برخوردارند.
سوم:
حُبُّهُ لِلعِلمِ و العُلَماءِ (1)
علاقه او به علم و علما و دانشمندان
امام صادق علیه لاسلام یکی از وجوه امتیاز سلمان را نشست و برخاست سلمان با فقیران بیان می فرماید زیرا که انس و حشر با سرمایه داران باعث کدورت دل خواهد شد.
حضرت عیسی علیه السلام می فرمود:
لا تَنظُرُوا اِلی اَموالِ اَهلِ الدُّنیا فَاِنَّ اَموالِهِم یَذهَبُ بِنُورِ اِیمانِکُم (2)
ص:290
به ثروت دنیاداران ننگرید که زرق و برق اموالشان نور ایمان شما را از بین می برد.
برگردیم به سخن مولا که فرمود:
اَللَّهوُ مَعَ الاَغنیاءِ اَحَبُّ اِلَیهِ مِنَ الذِّکرِ مَعَ الفُقَراء
انتخاب اغنیاء و سرمایه داران ومجالست با آنها و نظر به مال و ثروت آنها یک خلاف است و خلاف دوم به لهو و لعب پرداختن با آنهاست و شرکت در مجالس و محافل پرخرج و مترفانه آنهاست مجالسی که معمولا با لهو و لعب و معصیت و نافرمانی پروردگار تشکیل و اجرا می گردد مع الاسف این روزها شنیده می شود که تازه به دوران رسیده ها و آنهایی که ظرفیت ثروتمند شدن را ندارند یک چرخش صد و هشتاد درجه ای کرده تمام و کمال در رفتار و کردار و حتی پوشش از شکل سنتی و مذهبی خارج گشته و همرنگ جماعت گنهکار و گستاخ شده و همه چیز را از مقدسات و مسایل شرعی زیر پا گذاشته و یکپارچه و در بست در اختیار نفس اماره و شیطان قرار گرفته اند و در یک غفلت محض فرو رفته اند.
مولایمان علی علیه السلام درباره چنین افرادی می رماید:
وَ هُوَ فِی مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ یَهْوِی مَعَ الْغافِلِینَ، وَ یَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِینَ، بِلا سَبِیلٍ قاصِدٍ، وَ لا إِمامٍ قائِدٍ
او گمراهی است که خداوند تبارک و تعالی مهلتش داده تا با مردمان غافل راه نابودی را طی کند و با گنهکاران صبح خود را شروع نماید نه آنکه راهی را سیر کند و او را به مقصود رساند و نه آنکه امام پیشوایی او را راهبر باشد.
مولا می فرماید این وضع برای این نوع اشخاص ادامه دارد:
حَتَّی إِذَا کَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزاءِ مَعْصِیَتِهِمْ، وَاسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلابِیبِ غَفْلَتِهِمُ
تا اینکه پروردگار کیفر معصیت و نافرمانی آنها را برایشان آشکار کرده و از پرده های غفلت بیرونشان آورد.
البته این مربوط به پایان کار و بسته شدن پرونده زندگی است و آنقدر این لحظات حساس و خطرناک است که خود مولا می فرماید:
ص:291
اِنّی اُحَذِّرُکُم و نَفسی هذِهِ المَنزَلَه (1)
من نگران شما هستم خود و شما را از آن منزل آخر می ترسانم.
دوای غفلت انس با فقرا و یاد خدا بودن همراه آنهاست حضور در مجالس و محافل عبادی و مساجد و زانو به زانو نشستن با فقیران و تهی دستان و هم غذا شدن باآنهاست.
برای از بین بردن غفلت مولایمان علی علیه السلام می فرماید:
ضادُّو الغِفلَهِ بِدَوامِ ذِکرُ الله تَنجابُ الغِفلَه(2)
با نور بیداری با غفلت ضدیت کنید و به دوام یاد و ذکر خدا از غفلت اجتناب نمایید.
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم ***دیبا نتوان کرد از ای