رساله توضیح المسائل آیت الله حاج شیخ محمد رحمتی

مشخصات کتاب

سرشناسه:رحمتی، محمد، 1307 -

عنوان و نام پدیدآور:رساله توضیح المسائل/ مطابق با فتاوی محمد رحمتی.

وضعیت ویراست:[ویراست ]2

مشخصات نشر:قم : محمد رحمتی ، 1384.

مشخصات ظاهری: 607ص.

شابک:964-06-809-7:

وضعیت فهرست نویسی:فاپا

یادداشت:چاپ دوم.

یادداشت:کتابنامه به صورت زیرنویس.

موضوع:فقه جعفری -- رساله عملی.

رده بندی کنگره:BP183/9/ر34ر5 1384

رده بندی دیویی:297/3422

شماره کتابشناسی ملی:م 84-39961

ص:1

اشاره

مطابق با فتاوای آیت الله آقای حاج شیخ محمّد رحمتی

ص:2

ص:3

ص:4

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله ربّ العالمین، و الصّلاة و السّلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین محمّد و آله الطّیّبین الطّاهرین، و الّعنة الدّائمة علی اعدائهم اجمعین، من الآن الی قیام یوم الدّین.

احکام تقلید

مسأله 1_ شخص مسلمان باید به اصول دین از روی دلیل اعتقاد پیدا کند و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید، یعنی بدون سؤال از دلیل، گفته ی کسی را قبول کند. ولی در احکام دین در غیر ضروریّات و قطعیّات باید یا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روی دلیل به دست آورد، و یا از مجتهد تقلید کند، یعنی بدون سؤال از دلیل به دستور او رفتار نماید، یا از راه احتیاط طوری به وظیفه ی خود عمل نماید که یقین کند تکلیف خود را انجام داده است. مثلاً اگر عدّه ای از مجتهدین عملی را حرام می دانند و عدّه ی دیگر می گویند حرام نیست، آن عمل را انجام ندهد. و اگر عملی را بعضی واجب و بعضی مستحب می دانند، آن را بجا آورد. پس کسانی که مجتهد نیستند و نمی توانند به احتیاط عمل کنند، واجب است از مجتهد تقلید نمایند.

ص:5

مسأله 2_ تقلید در احکام، عمل کردن به دستور مجتهد است. و از مجتهدی باید تقلید کرد که مرد و بالغ و عاقل و شیعه ی دوازده امامی و حلال زاده و زنده و عادل باشد. و عادل کسی است که کارهایی را که برای او واجب است به آورد و کارهایی را که بر او حرام است ترک کند و به جا آوردن واجبات و ترک حرام برای داعی الهی باشد که حتی اگر کسی هم از حال او اطلاع نداشته باشد، واجبات را به جا بیاورد و حرامها را ترک کند. و نشانه ی عدالت این است که در ظاهر شخص خوبی باشد، که اگر از اهل محل یا همسایگان او یا کسانی که با او معاشرت دارند حال او را بپرسند، خوبی او را تصدیق نمایند. و در صورتی که اختلاف فتوی بین مجتهدین در مسائل محل ابتلاء و لو اجمالاً معلوم باشد، لازم است مجتهدی که انسان از او تقلید می کند اعلم باشد. یعنی در فهمیدن حکم خدا از تمام مجتهدهای زمان خود بهتر باشد.

مسأله 3_ مجتهد و اعلم را از سه راه می توان شناخت:

(اول) آنکه خود انسان یقین کند، مثل آنکه از اهل علم باشد و بتواند مجتهد و اعلم را بشناسد.

(دوم) آنکه دو نفر عالم و عادل، که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند، به شرط آنکه دو نفر عالم و عادل دیگر با گفته ی آنان مخالفت ننمایند. و اجتهاد یا اعلمیت کسی به گفته ی یک نفر که مورد وثوق باشد آیا ثابت می شود؟ محل اشکال است.

(سوم) آنکه عدّه ای از اهل علم که می توانند مجتهد و اعلم را تشخیص دهند، و از گفته ی آنان اطمینان پیدا می شود، مجتهد بودن یا اعلم بودن کسی را تصدیق کنند.

مسأله 4_ اگر اختلاف بین مجتهدین ولو اجمالاً معلوم و شناختن اعلم مشکل باشد، لازم است احتیاط کند، و در صورتی که احتیاط ممکن نباشد، باید از کسی تقلید کند که گمان به اعلم بودن او دارد. بلکه اگر احتمال ضعیفی هم بدهد که کسی اعلم است و بداند دیگری از او اعلم نیست، باید از او تقلید نماید.

ص:6

مسأله 5_ به دست آوردن فتوی یعنی دستور مجتهد چهار راه دارد.

(اول) شنیدن از خود مجتهد.

(دوم) شنیدن از دو نفر عادل که فتوای مجتهد را نقل کنند.

(سوم) شنیدن از کسی که انسان به گفته ی او اطمینان دارد.

(چهارم) دیدن در رساله ی مجتهد در صورتی که انسان به درستی آن رساله اطمینان داشته باشد.

مسأله 6_ تا انسان یقین نکند که فتوای مجتهد عوض شده است، می تواند به آنچه در رساله ی او نوشته شده عمل نماید، و اگر احتمال دهد که فتوای او عوض شده، جستجو لازم نیست.

مسأله 7_ اگر مجتهد اعلم در مسأله ای فتوی دهد، مقلد آن مجتهد یعنی کسی که از او تقلید می کند نمی تواند در آن مسأله به فتوای مجتهد دیگر عمل کند، ولی اگر فتوی ندهد و بفرماید احتیاط آن است که فلان طور عمل شود، مثلاً بفرماید احتیاط آن است که در رکعت اوّل و دوّم نماز، بعد از سوره ی حمد یک سوره ی تمام بخواند، مقلد باید به این احتیاط که واجبش می گویند عمل کند و یا به فتوای مجتهد دیگری که تقلیدش جائز است عمل نماید، پس اگر او فقط سوره ی حمد را کافی بداند می تواند سوره را ترک کند، و همچنین است اگر مجتهد اعلم بفرماید مسأله محل تامّل یا محل اشکال است.

مسأله 8 _ اگر مجتهد اعلم بعد از آنکه در مسأله ای فتوی داده یا پیش از آن احتیاط کند، مثلاً بفرماید ظرف نجس را که یک مرتبه در آب کر بشویند پاک می شود، اگرچه احتیاط آن است که سه مرتبه بشویند، مقلد او می تواند عمل به این احتیاط را ترک نماید و این را احتیاط مستحبّ می نامند.

مسأله 9_ اگر مجتهدی که انسان از او تقلید می کند از دنیا برود، در صورتی که به فتوای او عمل کرده، یا فتوای او مطابق با احتیاط، یا نظر مجتهد جامع الشّرایط اعلم

ص:7

زنده باشد، عمل به فتوای او جائز است. ولی اگر فتوای عمل شده را فراموش کرده، باید به مجتهد زنده رجوع نماید.

مسأله 10_ اگر در مسأله ای فتوای مجتهد را یاد گرفته، و بعد از مردن او در همان مسأله بر حسب وظیفه اش از مجتهد زنده تقلید نماید، دوباره نمی تواند آن را مطابق فتوای مجتهدی که از دنیا رفته است انجام دهد.

مسأله 11_ مسائلی را که انسان غالباً به آنها احتیاج دارد واجب است یاد بگیرد.

مسأله 12_ اگر برای انسان مسأله ای پیش آید که حکم آن را نمی داند لازم است که احتیاط کند، یا اینکه با شرایطی که ذکر شد تقلید نماید، ولی چنانچه مخالفت غیر اعلم با اعلم را اجمالاً بداند و تأخیر واقعه و احتیاط ممکن نباشد و دستش به اعلم نرسد، جایز است از غیر اعلم تقلید نماید.

مسأله 13_ اگر کسی فتوای مجتهدی را به دیگری بگوید، چنانچه فتوای آن مجتهد عوض شود، لازم نیست به او خبر دهد که فتوای آن مجتهد عوض شده، ولی اگر بعد از گفتن فتوی دانست اشتباه کرده، در صورتی که ممکن باشد باید این اشتباه را بر طرف کند.

مسأله 14_ اگر مکلّف مدتی اعمال خود را بدون تقلید انجام دهد، سپس از مجتهدی تقلید نماید، در صورتی که آن مجتهد به صحّت اعمال گذشته حکم نماید، آن اعمال صحیح؛ و الاّ محکوم به بطلان است.

***

ص:8

احکام طهارت

آب مطلق و مضاف

اشاره

مسأله 15_ آب یا مطلق است و یا مضاف: آب مضاف آبی است که آن را از چیزی بگیرند، مثل آب هندوانه، یا سایر میوه ها، یا با چیزی مثل خاک یا آرد، شکر، چای، و مانند اینها مخلوط شود که دیگر به آن آب نگویند. و غیر اینها آب مطلق است، و آن بر پنج قسم است: (اوّل) آب کر. (دوم) آب قلیل. (سوم) آب جاری. (چهارم) آب باران. (پنجم) آب چاه.

1_ آب کرّ

مسأله 16_ آب کرّ مقدار آبی است که اگر در ظرفی باشد که 2 جهت از 3 جهت درازا و پهنا و گودی آن سه وجب، و یک جهت آن 4 وجب است؛ یا مساحت آن به 36 و بلکه حدود 34 وجب هم برسد آن ظرف را پرکند. و احتیاط مستحبّ است که به  وجب برسد. و وزن آن آب کرّ از 128 من تبریز 20 مثقال کمتر است که حدود 384 کیلوگرم می شود.

مسأله 17_ اگر عین نجاست مانند بول و خون یا چیزی که نجس شده است مانند لباس نجس، به آب کرّ برسد، چنانچه آن آب، بو یا رنگ یا مزه ی نجاست را بگیرد، نجس می شود. و اگر تغییر نکند، نجس نمی شود.

ص:9

مسأله 18_ اگر بو یا رنگ یا مزه ی آب کرّ به واسطه ی غیر نجاست تغییر کند نجس نمی شود.

مسأله 19_ اگر عین نجس مانند خون به آبی که بیشتر از کرّ است برسد و بو یا رنگ یا مزه ی قسمتی از آن را تغییر دهد، چنانچه مقداری که تغییر نکرده کمتر از کرّ باشد تمام آب نجس می شود. و اگر به اندازه ی کرّ یا بیشتر باشد، تنها مقداری که بو یا رنگ یا مزه ی آن تغییر کرده نجس است.

مسأله 20_ آب فوّاره اگر متصل به کرّ باشد (اتصالی که در نظر مردم مورد تردید تأثیر آب کرّ نباشد) آب نجس را پاک می کند، ولی اگر قطره قطره روی آب نجس بریزد، آن را پاک نمی کند، مگر آنکه چیزی روی فوّاره بگیرند، تا آب آن قبل از قطره قطره شدن به آب نجس متصل شود و بهتر، بلکه احتیاط مستحبّ است که آب فوّاره با آن آب نجس مخلوط گردد.

مسأله 21_ اگر چیز نجس را زیر شیری که متصل به کرّ است بشویند آبی که از آن چیز می ریزد اگر متصل به کرّ باشد و بو یا رنگ یا مزه نجاست نگرفته باشد و عین نجاست هم در آن نباشد پاک است.

مسأله 22_ اگر مقداری از آب کرّ یخ ببندد و باقی آن به قدر کرّ نباشد چنانچه نجاست به آن برسد نجس می شود. و هر مقدار که از یخ هم آب شود نجس است.

مسأله 23_ آبی که به اندازه کرّ بوده، اگر انسان شک کند از کر کمتر شده یا نه مثل آب کرّ است، یعنی نجاست را پاک می کند. و اگر نجاستی هم به آن برسد نجس نمی شود. و آبی که کمتر از کرّ بوده و انسان شکّ دارد به مقدار کرّ شده یا نه، حکم آب کمتر از کرّ را دارد.

مسأله 24_ کرّ بودن آب، به دو راه ثابت می شود: (اوّل) آنکه خود انسان یقین کند. (دوم) آنکه دو مرد عادل خبر دهند، و بعید نیست که قول یک مرد عادل بلکه قول کسی که مورد وثوق و اطمینان است نیز کافی باشد.

ص:10

2_ آب قلیل

مسأله 25_ آب قلیل آبی است که از زمین بیرون نیاید و از کرّ کمتر باشد.

مسأله 26_ اگر آب قلیل روی چیز نجس بریزد، یا چیز نجس به آن برسد، نجس می شود. ولی اگر با فشار یا از بالا روی چیز نجس بریزد، مقداری که به آن چیز می رسد نجس است و مقداری که به آن چیز نرسیده پاک است.

مسأله 27_ آب قلیلی که برای برطرف کردن عین نجاست روی چیز نجس ریخته شود و از آن جدا گردد نجس است.

و آب قلیلی که بعد از بر طرف شدن عین نجاست برای آب کشیدن چیز نجس روی آن می ریزند و از آن جدا می شود حکم محلّ قبل از رسیدن آب به محلّ را دارد، مثلاً اگر آن نجس چیزی باشد که به یک مرتبه شستن پاک شود و عین نجس هم نداشته باشد غساله ی، آن یعنی آبی که از او در وقت شستن جدا می شود، نجس است. و امّا چیزی که دو مرتبه شستن آن لازم است از غساله ی شستن اوّل اجتناب لازم است. و غساله ی شستن دوم بنا بر احتیاط پاک نیست.

مسأله 28_ آبی که با آن مخرج بول و غائط را می شویند با پنج شرط پاک است. (اوّل) آنکه بو یا رنگ یا مزه ی نجاست نگرفته باشد. (دوم) نجاستی از خازج به آن نرسیده باشد. (سوم) نجاست دیگری مثل خون با بول یا غائط بیرون نیامده باشد. (چهارم) ذرّه های غائط در آب پیدا نباشد. (پنجم) بیشتر از مقدار معمول نجاست به اطراف مخرج نرسیده باشد.

3_ آب جاری

مسأله 29_ آب جاری آبی است که از زمین بیرون آید و جریان داشته باشد، مانند آب چشمه و قنات.

مسأله 30_ آب جاری اگرچه کمتر از کرّ باشد، چنانچه نجاست به آن برسد، تا

ص:11

وقتی که بو یا رنگ یا مزه ی آن به واسطه ی نجاست تغییر نکرده پاک است. ولی اگر عین نجس در آن باشد و از آب جاری جدا شده، مثلاً در استکانی آب برداشت و عین در آن بود، آن آب نجس است و استکان را هم نجس می کند.

مسأله 31_ اگر نجاستی به آب جاری برسد، مقداری از آنکه بو یا ریگ یا مزه اش به واسطه ی نجاست تغییر کرده نجس است. و طرفی که متصل به چشمه است اگرچه کمتر از کرّ باشد پاک است. و آب های طرف دیگر نهر اگر به اندازه کرّ باشد؛ یا به واسطه ی آبی که تغییر نکرده به آب طرف چشمه متصل باشد، پاک وگرنه نجس است.

مسأله 32_ آب چشمه ای که جاری نیست ولی طوری است که اگر از آن بردارند باز جای آن آب بیرون می آید، حکم آب جاری را دارد، یعنی اگر نجاست به آن برسد تا وقتی که بو یا رنگ یا مزه اش به واسطه ی نجاست تغییر نکرده، پاک است.

مسأله 33_ آبی که کنار نهر ایستاده و متصل به آب جاری است، در صورتی که به ملاقات نجس بو یا رنگ یا مزه اش تغییر نکند نجس نمی شود.

مسأله 34_ چشمه ای که مثلاً در زمستان آب از آن بیرون می آید و در تابستان بیرون نمی آید، فقط وقتی که آب از آن بیرون می آید حکم آب جاری را دارد.

مسأله 35_ آب حوضچه ی حمّام اگر کمتر از کرّ باشد، چنانچه به خزینه ای که آبش به ضمیمه ی آب حوض به اندازه ی کرّ است متصل باشد و به ملاقات نجس بو یا رنگ یا مزه ی آن تغییر نکند نجس نمی شود.

مسأله 36_ آب لوله های حمّام و عمارت که از شیرها و دوش ها می ریزد اگر به ضمیمه ی مخزن یا حوضی که متصل به آن است به قدر کرّ باشد حکم کرّ را دارد.

مسأله 37_ آبی که روی زمین جریان دارد ولی از زمین بیرون نمی آید، چنانچه کمتر از کرّ باشد و نجاست به آن برسد نجس می شود. اما اگر با فشار جاری باشد و مثلاً نجاست به پائین آن برسد طرف بالای آن نجس نمی شود.

ص:12

4_ آب باران

مسأله 38_ چیزی که نجس است و عین نجاست در آن نیست به هر جای آن یک مرتبه باران برسد پاک می شود. و در فرش و لباس و مانند اینها فشار لازم نیست ولی باریدن دو سه قطره فائده ندارد، بلکه باید طوری باشد که بگویند باران می آید.

مسأله 39_ اگر باران، بر عین نجاست ببارد و به جای دیگر ترشّح کند، چنانچه عین نجاست همراه آن نباشد، و بو یا رنگ یا مزه ی نجاست نگرفته باشد پاک است، پس اگر باران بر خون ببارد و ترشّح کند، چنانچه ذرهّ ای خون در آن باشد، یا آنکه بو یا رنگ یا مزه ی خون گرفته باشد نجس می باشد.

مسأله 40_ اگر بر سقف عمارت یا روی بام آن، عین نجاست باشد، تا وقتی باران به بام می بارد، آبی که به چیز نجس رسیده و از سقف یا ناودان می ریزد و عین نجس با آن نیست پاک است. ولی بعد از قطع شدن باران اگر معلوم باشد آبی که می ریزد، به چیز نجس رسیده است نجس می باشد.

مسأله 41_ زمین نجسی که باران بر آن ببارد پاک می شود، و اگر باران بر زمین جاری شود و در حال باریدن به جای نجسی که زیر سقف است برسد، آن را نیز پاک می کند.

مسأله 42_ خاک نجسی که به واسطه ی باران گل شود پاک است.

مسأله 43_ هرگاه آب باران در جایی جمع شود، اگرچه کمتر از کرّ باشد چنانچه موقعی که باران بر آن می آید چیز نجسی را در آن بشویند و آب، بو یا رنگ یا مزه نجاست نگیرد، آن چیز پاک می شود.

مسأله 44_ اگر بر فرش پاکی که روی زمین نجس است باران ببارد، و بر آن زمین نجس جاری شود، فرش نجس نمی شود و زمین هم پاک می گردد.

ص:13

5_ آب چاه

مسأله 45_ آب چاهی که از زمین بیرون می آید، اگرچه کمتر از کرّ باشد چنانچه نجاست به آن برسد، تا وقتی که بو یا رنگ یا مزه ی آن به واسطه ی نجاست تغییر نکرده پاک است ولی مستحبّ است پس از رسیدن بعضی از نجاست ها، مقداری که در کتاب های مفصّل گفته شده از آب آن بکشند.

مسأله 46_ اگر نجاستی در چاه بریزد و بو یا رنگ یا مزه ی آب آن را تغییر دهد، چنانچه تغییر آب چاه خود به خود از بین برود پاک می شود. و بهتر بلکه احتیاط مستحبّ است که با آبی که از چاه بیرون می آید مخلوط گردد.

مسأله 47_ اگر آب باران در گودالی جمع شود و کمتر از کرّ باشد، پس از بریدن باران، به رسیدن نجاست به آن نجس می شود.

احکام آب ها

مسأله 48_ آب مضاف که معنی آن در مسألهی (15) گفته شد، چیز نجس را پاک نمی کند و وضوء و غسل هم با آن، باطل است.

مسأله 49_ آب مضاف هر قدر زیاد باشد، اگر ذرّه ای نجاست به آن برسد نجس می شود، ولی چنانچه با فشار روی چیز نجس بریزد، مقداری که به چیز نجس رسیده نجس است. و مقداری که نرسیده است پاک می باشد. مثلاً اگر گلاب را از گلابدان روی دست نجس بریزند، آنچه به جای نجس دست رسیده نجس، و آنچه به دست نرسیده پاک است.

مسأله 50_ اگر آب مضاف نجس طوری با آب کرّ یا جاری مخلوط شود که دیگر آب مضاف به آن نگویند پاک می شود.

مسأله 51_ آبی که مطلق بوده و معلوم نیست که به حدّ مضاف شدن رسیده، مثل آب مطلق است، یعنی چیز نجس را پاک می کند، و وضوء و غسل هم با آن صحیح

ص:14

است. و آبی که مضاف بوده و معلوم نیست مطلق شده، مثل آب مضاف است، یعنی چیز نجس را پاک نمی کند، و وضوء و غسل هم با آن باطل است.

مسأله 52_ آبی که معلوم نیست مطلق است یا مضاف، و معلوم نیست که قبلاً مطلق بوده، یا مضاف، نجاست را پاک نمی کند، و وضوء و غسل هم با آن باطل است. و چنانچه نجاستی به آن برسد و کمتر از کرّ باشد، نجس می شود. و اگر به اندازه ی کرّ یا بیشتر باشد بنا بر احتیاط نجس است.

مسأله 53_ آبی که عین نجاست مثل خون و بول به آن برسد و بو یا رنگ یا مزه ی آن را تغییر دهد، اگرچه کرّ یا جاری باشد نجس می شود. ولی اگر بو یا رنگ یا مزه ی آب، به واسطه ی نجاستی که بیرون آن است عوض شود، مثلاً مرداری که پهلوی آب است بوس آن را تغییر دهد نجس نمی شود.

مسأله 54_ آبی که عین نجاست مثل خون و بول در آن ریخته و بو یا رنگ یا مزه ی آن را تغییر داده، چنانچه به کرّ یا جاری متصل شود، یا باران بر آن ببارد یا باد باران را در آن بریزد، یا آب از ناودان هنگام باریدن در آن جاری شود در تمام این صور چنانچه تغییر آن از بین برود پاک می شود. ولی بنا بر احتیاط مستحبّ باید آب باران یا کرّ یا جاری با آن مخلوط گردد.

مسأله 55_ اگر چیز نجسی را در کرّ یا جاری تطهیر نمایند در شستنی که با آن پاک می گردد آبی که بعد از بیرون آوردن از آن می ریزد پاک است.

مسأله 56_ آبی که پاک بوده و معلوم نیست نجس شده، پاک، و آبی که نجس بوده و معلوم نیست پاک شده، نجس است.

مسأله 57_ نیمخورده ی سگ و خوک و کافر غیرکتابی، نجس و خوردن آن حرام است. بلکه در کتابی نیز بنا بر احتیاط واجب؛ اگر اقوی نباشد. و نیمخورده ی حیوانات حرام گوشت پاک، و خوردن آن در غیر گربه مکروه می باشد.

ص:15

احکام تخلّی

اشاره

مسأله 58_ واجب است انسان وقت تخلّی و مواقع دیگر، عورت خود را از کسانی که مکلّفند، اگرچه مثل خواهر و مادر با او محرم باشند، و همچنین از دیوانه و بچه های ممیّز_ که خوب و بد را می فهمند_ بپوشاند، ولی زن و شوهر و کسانی که در حکم آنها هستند مثل کنیز و مالکش، لازم نیست عورت خود را از یکدیگر بپوشانند.

مسأله 59_ لازم نیست با چیز مخصوصی عورت خود را بپوشاند. و اگر مثلاً با دست هم آن را بپوشاند کافی است.

مسأله 60_ موقع تخلّی باید طرف جلوی بدن یعنی شکم و سینه بلکه زانوها بنا بر احتیاط رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

مسأله 61_ اگر موقع تخلّی طرف جلوی بدن کسی رو به قبله یا پشت به قبله باشد، و عورت خود را از قبله بگرداند کفایت نمی کند، و اگر جلوی بدن او رو به قبله یا پشت به قبله نباشد. احتیاط واجب است که عورت را رو به قبله یا پشت به قبله ننماید.

مسأله 62_ احتیاط مستحبّ است که طرف جلوی بدن در موقع استبراء که احکام آن بعداً گفته می شود، و موقع تطهیر مخرج بول و غائط، رو به قبله و پشت به قبله نباشد.

مسأله 63_ اگر برای آنکه نامحرم او را نبیند مجبور شود در حال تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند، باید رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند. و نیز اگر از راه دیگر ناچار باشد که رو به قبله یا پشت به قبله بنشیند مانعی ندارد.

ص:16

مسأله 64_ احتیاط واجب است که بچه را در وقت تخلّی رو به قبله یا پشت به قبله ننشانند. ولی اگر خود بچه بنشیند، جلوگیری از او واجب نیست.

مسأله 65_ در چهار جا تخلّی حرام است:

(اول) در کوچه های بن بست در صورتی که صاحبانش اجازه نداده باشند.

(دوم) در ملک کسی که اجازه تخلّی نداده است.

(سوم) در جایی که برای عدّه ی مخصوصی وقف شده است. مثل بعضی از مدرسه ها. یا اجاره کسی باشد و آنان اجازه ندهند.

(چهارم) روی قبر مومنین در صورتی که بی احترامی به آنان باشد و هم چنین هر جایی که تخلّی موجب هتک حرمت یکی از مقدّسات دین یا مذهب شود. و اگر قبر، ملک کسی باشد تصرف به این عمل حتی بدون بی احترامی به مرده جائز نیست مگر به اذن مالک.

مسأله 66_ در سه صورت مخرج غائط فقط با آب پاک می شود:

(اول) آنکه با غائط نجاست دیگری مثل خون بیرون آمده باشد.

(دوم) آنکه نجاستی از خارج به مخرج غائط رسیده باشد.

(سوم) آنکه اطراف مخرج بیشتر از مقدار معمول آلوده شده باشد، و در غیراین صورت می توان مخرج را با آب شست و یا به دستوری که بعداً گفته می شود، با پارچه و سنگ و مانند اینها پاک کرد، اگرچه شستن با آب بهتر است.

مسأله 67_ مخرج بول با غیر آب پاک نمی شود. و در کرّ و جاری اگر بعد از برطرف شدن بول یک مرتبه بشویند کافی است، ولی با آب قلیل بنا بر احتیاط واجب باید دوبار شست. و بهتر آن است که سه بار شسته شود.

مسأله 68_ اگر مخرج غائط را با آب بشویند، باید چیزی از غائط در آن نماند. ولی باقی ماندن رنگ و بوی آن مانعی ندارد. و اگر در دفعه ی اوّل طوری شسته شود که ذرّه ای از غائط درآن نماند، دوبار شستن لازم نیست.

ص:17

مسأله 69_ با سنگ و کلوخ و پارچه و مانند اینها اگر خشک و پاک باشند، می شود مخرج غائط را تطهیر کرد، و چنانچه رطوبت کمی داشته باشد که به مخرج نرسد اشکال ندارد.

مسأله 70_ احتیاط واجب است که سنگ و کلوخ یا پارچه ای که غائط را با آن برطرف می کنند، سه قطعه باشد. و اگر با سه قطعه برطرف نشود، باید به قدری اضافه نماید تا مخرج کاملاً پاکیزه شود، ولی باقی ماندن ذرّه های کوچکی که دیده نمی شود اشکال ندارد.

مسأله 71_ پاک کردن مخرج غائط با چیزهایی که احترام آنها لازم است مانند کاغذی که اسم خدا یا پیغمبران یا امام معصوم برآن نوشته شده حرام است و پاک شدن مخرج با استخوان و سرگین محلّ اشکال است.

مسأله 72_ اگر شکّ کند که مخرج را تطهیر کرده، لازم است تطهیر نماید اگرچه عادتاً همیشه بعد از بول یا غائط فوراً تطهیر می کرده.

مسأله 73_ اگر بعد از نماز شکّ کند که قبل از نماز، مخرج را تطهیر کرده یا نه، در صورتی که احتمال بدهد که پیش از شروع به نماز ملتفت حالش بوده، نمازی که خوانده صحیح است، ولی برای نمازهای بعدی باید تطهیر کند.

استبراء

مسأله 74_ استبراء عملی مستحبّی است که مردها بعد از بیرون آمدن بول انجام می دهند، برای آنکه یقین کنند بول در مجری نمانده است. و آن دارای اقسامی است. و بهترین آنها این است که بعد از قطع شدن بول، اگر مخرج غائط نجس شده، اوّل آن را تطهیر کنند، بعد سه دفعه با انگشت میانه ی دست چپ از مخرج غائط تا بیخ آلت بکشند، و بعد انگشت شست را روی آلت و انگشت پهلوی شست را زیر آن بگذارند و سه مرتبه تا ختنه گاه بکشند و پس از آن سه مرتبه سر آلت را فشار دهند.

ص:18

مسأله 75_ آبی که بعد از ملاعبه و بازی کردن با زن از انسان خارج می شود و به آن (مذی) می گویند پاک است، و نیز آبی که گاهی بعد از منی یا با آن بیرون می آید و به آن (وذی) گفته می شود، و آبی که گاهی بعد از بول بیرون می آید و به آن (ودی) می گویند اگر در بیرون مجری، بول به آن نرسیده باشد پاک است. و چنانچه انسان بعد از بول استبراء کند و بعد آبی از او خارج شود، و شکّ کند که بول است یا یکی از این سه آب، پاک می باشد.

مسأله 76_ اگر انسان یقین دارد که استبراء نکرده یا شکّ دارد، و رطوبتی از او بیرون آید، نداند که پاک است یا نه، نجس می باشد. و چنانچه وضوء گرفته باشد، باطل می شود. ولی اگر شکّ کند استبرائی که کرده درست بوده یا نه و رطوبتی از او بیرون آید که نداند پاک است یا نه، پاک می باشد. و وضوء را هم باطل نمی کند.

مسأله 77_ کسی که استبراء نکرده اگر به سبب آنکه مدّتی از بول کردن او گذشته، یقین کند بول در مجری نمانده است و رطوبتی ببیند و شکّ کند که پاک است یا نه، آن رطوبت پاک می باشد. و وضوء را هم باطل نمی کند.

مسأله 78_ اگر انسان بعد از بول استبراء کند و وضوء بگیرد، چنانچه بعد از وضوء رطوبتی ببیند که بداند یا بول است یا منی، واجب است احتیاطاً غسل کند و وضوء هم بگیرد. ولی اگر وضوء نگرفته باشد فقط گرفتن وضوء کافی است.

مسأله 79_ برای زن استبراء از بول نیست. و اگر رطوبتی ببیند و شکّ کند که بول است یا نه، پاک می باشد. و وضوء و غسل او را هم باطل نمی کند.

مستحبّات و مکروهات تخلّی

مسأله 80_ مستحبّ است در موقع تخلّی جایی بنشیند که کسی او را نبیند و موقع وارد شدن به جای تخلّی، اوّل پای چپ، و موقع بیرون آمدن، اوّل پای راست را بگذارد. و همچنین مستحبّ است در حال تخلّی سر را بپوشاند و سنگینی بدن را بر پای چپ بیندازد.

ص:19

مسأله 81_ نشستن روبروی خورشید و ماه در موقع تخلّی مکروه است. ولی اگر عورت خود را به وسیله ای بپوشاند مکروه نیست. و نیز در موقع تخلّی نشستن روبروی باد و در جادّه و خیابان و کوچه و درب خانه و زیر درختی که میوه می دهد؛ و چیز خوردن و توقف زیاد و تطهیر کردن با دست راست، مکروه می باشد. و همچنین است حرف زدن در حال تخلّی، ولی اگر ناچار باشد یا ذکر خدا بگوید یا آیة الکرسی بخواند اشکال ندارد.

مسأله 82_ ایستاده بول کردن و بول کردن در زمین سخت و سوراخ جانوران در آب، خصوصاً آب ایستاده مکروه است.

مسأله 83_ خودداری کردن از بول و غائط مکروه است، و اگر برای بدن ضرر کلّی داشته باشد حرام است.

مسأله 84_ مستحبّ است انسان پیش از نماز و پیش از جماع و بعد از بیرون آمدن منی بول کند. و پیش از خواب خود را بر بیت الخلاء عرضه نماید.

تذکّر: پاره ای از مستحبّات ذکر شده رجاءً آورده شود.

***

ص:20

نجاسات

اشاره

مسأله 85_ نجاسات ده چیز است: اوّل بول، دوم غائط، سوم منی، چهارم مردار، پنجم خون، ششم و هفتم سگ و خوک، هشتم کافر، نهم شراب، دهم فقّاع.

1و2_ بول و غائط

مسأله 86_ بول و غائط انسان و هر حیوان حرام گوشتی که خون جهنده دارد؛ یعنی اگر رگ آن را ببرند، خون از آن جستن می کند، نجس است. و بول و غائط حیوان حرام گوشتی که خون آن جستن نمی کند مثل ماهی حرام گوشت و همچنین فضله ی حیوانات کوچک مثل پشه و مگس که گوشت ندارند پاک است.

مسأله 87_ بول و فضله ی پرندگان حرام گوشت پاک و بهتر اجتناب از آنها است.

مسأله 88_ بول و غائط حیوانات نجاستخوار نجس است. و همچنین است بول و غائط گوسفندی که شیر خوک خورده به تفصیلی که خواهد آمد. یا حیوانی که انسان با آن نزدیکی نموده است.

3_ منی

مسأله 89_ منی انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد نجس است.

ص:21

4_ مردار

مسأله 90_ مردار انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد نجس است، چه خودش مرده باشد، یا به غیر دستوری که در شرع معیّن شده آن را کشته باشند. و ماهی چون خون جهنده ندارد، اگرچه در آب بمیرد پاک است.

مسأله 91_ آنچه از مردار مثل پشم و مو و کرک و استخوان و دندان روح ندارد پاک است.

مسأله 92_ اگر از بدن انسان یا حیوانی که خون جهنده دارد در حالی که زنده است گوشت یا چیز دیگری را که روح دارد جدا کنند نجس است.

مسأله 93_ اگر پوست های مختصر لب و جاهای دیگر بدن را بکنند پاک است. ولی اگر وقت افتادن آن نرسیده آن را بکنند پاک بودن محلّ اشکال است.

مسأله 94_ تخم مرغ که از شکم مرغ مرده بیرون می آید، اگر پوست روی آن سفت شده باشد پاک است، ولی ظاهراً آن را باید آب کشید.

مسأله 95_ اگر بره وبزغاله پیش از آنکه علفخوار شوند بمیرند، پنیر مایه ای که در شیردان آنها می باشد پاک است. ولی ظاهراً آن را باید آب کشید.

مسأله 96_ دواهای روان و عطر و روغن و واکسن و صابون که از خارجه می آورند، اگر انسان یقین به نجاست آن نداشته باشد پاک است.

مسأله 97_ گوشت و پیه و چرم حیوانی که چنانچه به دستور شرع کشته شود، خوردن گوشت و پیه حلال و چرمش پاک است. اگر از دست مسلمان گرفته شود حلال و پاک است. ولی اگر از دست کافر گرفته شود یا اینکه دست مسلمانی باشد که از کافر گرفته و رسیدگی نکرده که از حیوانی است که به دستور شرع کشته شده یا نه، خوردن آن گوشت و پیه حرام است، و نماز در آن چرم جائز نیست. و اما آنچه از بازار مسلمان ها یا از مسلمانی گرفته شود و معلوم نباشد که از کافر گرفته شده، یا احتمال برود تحقیق کرده، اگرچه از کافر گرفته باشد نماز خواندن در آن چرم و خوردن آن گوشت و پیه نیز جائز است.

ص:22

5_ خون

مسأله 98_ خون انسان و هر حیوانی که خون جهنده دارد یعنی حیوانی که اگر رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند نجس است، و حیوانی که مانند ماهی و پشه خون جهنده ندارد پاک می باشد.

مسأله 99_ اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری که در شرع معیّن شده بکشند و خون آن به مقدار معمول بیرون آید، خونی که در بدنش می ماند پاک است ولی اگر به علّت نفس کشیدن یا به واسطه ی اینکه سر حیوان در جایی بلند بوده خون به بدن حیوان برگردد، آن خون نجس است.

مسأله 100_ بنا بر احتیاط واجب از خوردن تخم مرغی که ذرّه ای خون در آن است باید اجتناب کرد. ولی اگر خون در زرده باشد، تا پوست نازک روی آن پاره نشده، سفیده پاک می باشد.

مسأله 101_ خونی که گاهی موقع دوشیدن شیر در آن دیده می شود، نجس است. و شیر را نجس می کند.

مسأله 102_ اگر خونی که از لای دندان ها می آید، به واسطه ی مخلوط شده با آب دهان از بین برود اجتناب از آب دهان لازم نیست.

مسأله 103_ خونی که به واسطه ی کوبیدن شدن، زیر ناخن یا زیر پوست می میرد اگر طوری شود که دیگر به آن خون نگویند، پاک و اگر به آن خون بگویند نجس است، و در این صورت چنانچه ناخن یا پوست سوراخ شود و بیرون آوردن خون و تطهیر محلّ، جهت وضوء یا غسل مشقّت زیاد دارد باید تیمّم نماید و وضوی جبیره ای (با گذاردن پارچه ای پاک روی آن و شستن اطرافش و مسح بر آن) نیز بگیرد.

مسأله 104_ اگر انسان نداند که خون زیر پوست، مرده، یا گوشت به واسطه ی کوبیده شدن به آن حالت درآمده، پاک است.

مسأله 105_ اگر موقع جوشیدن غذا ذرّه ای خون نجس در آن بیفتد، تمام غذا

ص:23

و ظرف آن نجس می شود. و جوشیدن و حرارت و آتش پاک کننده نیست.

مسأله 106_ زردابه ای که در حال بهبودی زخم در اطراف آن پیدا می شود اگر معلوم نباشد که با خون مخلوط است، پاک می باشد.

6و7_ سگ و خوک

مسأله 107_ سگ و خوکی که در خشکی زندگی می کنند حتی مو و استخوان و پنجه و ناخن و رطوبت های آنها نجس است، ولی سگ و خوک دریایی پاک است.

8_ کافر

مسأله 108_ کافر یعنی کسی که منکر خدا یا معاد است، یا برای خدا شریک قرار می دهد، همچنین غلاة (یعنی آنهایی که یکی از ائمّه(ع) را خدا خوانده، یا بگویند خدا در او حلول کرده است). و خوارج و نواصب (یعنی آن هایی که به ائمّه (ع) اظهار دشمنی می نمایند). نجسند. و همچنین است کسی که نبوّت یا یکی از ضروریات دین را یعنی چیزی که مثل نماز و روزه، مسلمانان جزء دین اسلام می دانند، چنانچه بداند آن چیز ضروری دین است منکر شود. (اگرچه بقیّه ی اصول اسلام را بپذیرد) بنا بر احتیاط واجب. و اما اهل کتاب (یعنی یهود و نصاری) که پیغمبری حضرت خاتم الانبیاء محمّد بن عبدالله (ص) را قبول ندارند نیز بنابر مشهور نجس می باشند، و این قول موافق احتیاط است، پس اجتناب از آنها نیز لازم است. و مجوس نیز مانند آنان می باشد.

مسأله 109_ تمام بدن کافر حتی مو و ناخن و رطوبت های او بنا بر احتیاط واجب نجس است.

مسأله 110_ اگر پدر و مادر و جدّ و جدّه ی بچه ی نابالغ کافر باشند آن بچه هم نجس است، مگر در صورتی که ممیّز و مظهر اسلام باشد. و اگر یکی از اینها مسلمان باشد بچه پاک است. مگر جدّه که خالی از اشکال نیست.

ص:24

مسأله 111_ کسی که معلوم نیست مسلمان است یا نه، پاک می باشد، ولی احکام دیگر مسلمانان را ندارد، مثلاً نمی تواند زن مسلمان بگیرد. و باید در قبرستان مسلمانان دفن نشود.

مسأله 112_ شخصی که به یکی از دوازده امام (ع) از روی دشمنی دشنام دهد نجس است.

9_ شراب

مسأله 113__ شراب و نبیذی که مسکر است نجس می باشد، و بنا بر احتیاط واجب هر چیزی که انسان را مست می کند، چنانچه به خودی خود روان باشد نیز نجس است، و اگر مثل بنگ و حشیش (چرس) روان نباشد پاک است اگرچه چیزی در آن بریزند که روان شود.

مسأله114_ الکل صنعتی که برای رنگ کردن در و پنجره و میز، صندلی و مانند اینها به کار می برند در صورتی که نداند چیز مست کننده ی روان در او هست، تمام اقسامش پاک می باشد.

مسأله 115_ اگر انگور و آب انگور به خودی خود یا به واسطه ی پختن جوش بیاید، پاک، ولی خوردن آن حرام و احتیاط مستحبّ است که با آن معامله ی نجس کنند.

مسأله 116_ خرما و مویز و کشمش و آب آنها اگرچه جوش بیایند پاکند. و احتیاط مستحبّ اجتناب از آن هاست. به خصوص کشمش و مویز. ولی خوردن آنها حلال است.

10_ فقّاع

مسأله 117_ فقّاع که از جو گرفته می شود و به آن آبجو می گویند نجس است. و غیر فقّاع مانند آبی که به دستور طبیب از جو می گیرند و به آن ماءالشّعیر می گویند پاک می باشد.

ص:25

مسأله 118_ عرق جنب از حرام پاک است، و بنا بر احتیاط مستحبّ نماز با آن نخوانند، و نزدیکی با زن در حال حیض، بنا بر احتیاط حکم جنابت از حرام را دارد.

مسأله 119_ اگر انسان در اوقاتی که نزدیکی با زن حرام است؛ مثلاً در روز ماه رمضان، با زن خود نزدیکی کند، عرق او نیز بنا بر احتیاط حکم عرق جنب از حرام را دارد.

مسأله 120_ اگر جنب از حرام عوض غسل تیمّم نماید، و بعد از تیمّم عرق کند، حکم آن عرق حکم عرق قبل از تیمّم است.

مسأله 121_ اگر کسی از حرام جنب شود، و بعد با حلال خود نزدیکی کند، احتیاط مستحبّ است که در نماز از عرق خود اجتناب نماید، و چنانچه اوّل با حلال خود نزدیکی کند و بعد مرتکب حرام شود عرق او حکم عرق جنب از حرام را ندارد.

مسأله 122_ با عرق شتر نجاستخوار و هر حیوانی که به خوردن نجاست انسان عادت کرده، نماز جائز نیست و در پاکی آن اشکال است.

راه ثابت شدن نجاست

مسأله 123_ نجاست هر چیزی از سه راه ثابت می شود:

(اول) آنکه خود انسان یقین کند که آن چیز نجس است، و اگر گمان داشته باشد چیزی نجس است لازم نیست از آن اجتناب نماید. بنابراین، غذا خوردن در قهوهخانه ها و میهمان خانه هایی که مردمان لاابالی و کسانی که پاکی و نجسی را مراعات نمی کنند در آنها غذا می خورند، اگر انسان یقین نداشته باشد غذایی را که برای او آورده اند نجس است اشکال ندارد.

(دوم) آنکه کسی که چیزی در اختیار او است بگوید آن چیز نجس است، مثلاً همسر یا نوکر یا کلفت انسان، ظرف یا چیز دیگری که در اختیار او است بگوید نجس می باشد.

ص:26

(سوم) آنکه دو مرد عادل بگویند چیزی نجس است.

باید از آن اجتناب کرد. و نیز اگر یک نفر عادل، بلکه شخص موثّق، (اگر چه عادل هم نباشد) بگوید چیزی نجس است، بنا بر احتیاط باید از آن اجتناب کرد.

مسأله 124_ اگر به واسطه ی ندانستن مسأله، نجس بودن و پاک بودن چیزی را نداند، مثلاً نداند فضله ی موش پاک است یا نه، باید مسأله را بپرسد، ولی اگر با اینکه مسأله را می داند، در چیزی شکّ کند که پاک است یا نه، مثلاً شکّ کند آن چیز خون است یا نه، و یا نداند که خون پشه است یا خون انسان، پاک می باشد. و وارسی کردن یا پرسیدن لازم نیست.

مسأله 125_ چیز نجسی که انسان شکّ دارد پاک شده، نجس است، و چیز پاک را اگر شکّ کند نجس شده، پاک است. و اگر هم بتواند نجس بودن یا پاک بودن آن را بداند لازم نیست وارسی کند.

مسأله 126_ اگر بداند یکی از دو ظرف یا دو لباسی که از هر دوی آنها استفاده می کند نجس شده و نداند کدام است، باید از هر دو اجتناب کند. ولی اگر مثلاً نمی داند لباس خودش نجس شده یا لباسی که از تصرّف او خارج بوده و مال دیگری می باشد، لازم نیست از لباس خودش اجتناب نماید.

چیز پاک چگونه نجس می شود؟

مسأله 127_ اگر چیز پاک به چیز نجس برسد و هر دو یا یکی از آنها به طوری تر باشد که تری یکی به دیگری برسد، چیز پاک نیز نجس می شود، و همچنین اگر به چیز سومی با همان رطوبت برسد نجسش می کند، و مشهور فرموده اند که متنجّس به طور مطلق منجّس است، ولی این حکم در بیش از سه چهار واسطه محلّ اشکال است، اگرچه احتیاط واجب اجتناب از او لازم است. (مثال) در صورتی که دست راست به بول متنجّس شود، آن گاه آن دست با رطوبت با دست چپ ملاقات کند این ملاقات

ص:27

موجب نجاست دست چپ خواهد بود، و اگر دست چپ بعد از آن با آب قلیل ملاقات کند، آب نیز نجس می شود، و همچنین اگر با چیز دیگری با رطوبت ملاقات کند نجاست آن چیز بی اشکال و اجتناب از آن لازم است. و همچنین تا سه چهار واسطه، و اگر تری به قدری کم باشد که به دیگری نرسد، چیزی که پاک بود نجس نمی شود، اگرچه به عین نجس برسد.

مسأله 128_ اگر چیز پاکی به چیز نجس برسد، و انسان شکّ کند که هر دو یا یکی از آنها تر بوده یا نه، آن چیز پاک نجس نمی شود و باید تر بودنی که سرایت کند در یکی از آن دو مسلّم باشد.

مسأله 129_ دو چیزی که انسان می داند کدام پاک و کدام نجس است اگر چیز پاکی با رطوبت بعداً به یکی از آنها برسد یا قبلاً رسیده باشد، حکم نجس ندارد.

مسأله 130_ زمین و پارچه و مانند اینها اگر رطوبت مُسری داشته باشد، هر قسمتی که نجاست به آن برسد نجس می شود. و جاهای دیگر آن پاک است. و همچنین است خیار و خربزه و مانند اینها در صورتی که آبکی نباشد که موجب سرایت باشد.

مسأله 131_ هرگاه شیره و روغن و مانند اینها طوری باشد که اگر مقداری از آن را بردارند جای آن خالی نمی ماند، همین که یک نقطه از آن نجس شد، تمام آن نجس می شود. ولی اگر طوری باشد که جای آن در موقع برداشتن خالی بماند اگرچه بعد پر شود، فقط جایی که نجاست به آن رسیده نجس می باشد. پس اگر فضله ی موش در آن بیفتد جایی که فضله افتاده نجس و بقیّه پاک است.

مسأله 132_ اگر مگس یا حشره ای مانند آن، روی چیز نجسی که تر است بنشیند، و بعد روی چیز پاکی که آن هم تر است بنشیند، چنانچه انسان بداند نجاست همراه آن حشره بوده، چیز پاک نجس می شود، و اگر نداند، پاک است. و اگر یقین به وجود نجاست در بدن (به خصوص دست و پای) آن داشته و شکّ کند که برطرف شده به نشستن حشره روی آن چیز پاک، احتیاط بجاست.

ص:28

مسأله 133_ اگر جایی از بدن که عرق دارد نجس شود و عرق از آنجا به جای دیگر برود، هر جا که عرق به آن برسد نجس می شود، و جاهای دیگر بدن پاک است.

مسأله 134_ اخلاطی که از بینی یا گلو می آید، اگر خون داشته باشد، جایی که خون دارد نجس و بقیّه ی آن پاک است. پس اگر به بیرون دهان یا بینی برسد مقداری را که انسان یقین دارد جاس نجسِ اخلاط به آن رسیده نجس است، و محلّی را که شکّ دارد جای نجس به آن رسیده، پاک می باشد.

مسأله 135_ اگر آفتابه ای را که ته آن سوراخ است روی زمین نجس بگذارند چنانچه از جریان بیفتد و آب زیر آن جمع گردد که با آب آفتابه یکی حساب شود، آب آفتابه نجس می شود. ولی اگر آب آفتابه جریان داشته باشد نجس نمی شود. مگر طوری به زمین متّصل باشد که مانع از تدافع آب گردد که در این صورت نجاست آن احوط است.

مسأله 136_ اگر چیزی داخل بدن شود و به نجاست برسد، در صورتی که بعد از بیرون آمدن آلوده به نجاست نباشد پاک است. پس اگر اسباب عماله یا آب آن در مخرج غائط وارد شود، یا سوزن و چاقو و مانند اینها در بدن فرو رود و بعد از بیرون آمدن به نجاست آلوده نباشد نجس نیست. و همچنین است آب دهان و بینی اگر در داخل به خون برسد و بعد از بیرون آمدن، به خون آلوده نباشد.

احکام نجاسات

مسأله 137_ نجس کردن خطّ و ورق قرآن در صورتی که مستلزم هتک باشد بی اشکال حرام است، و اگر نجس شود باید فوراً آن را آب بکشند. بلکه بنا بر احتیاط واجب در غیر فرض هتک نیز نجس کردن آن حرام و آب کشیدن واجب است.

مسأله 138_ اگر جلد قرآن نجس شود در صورتی که بی احترامی به قرآن باشد باید آن را آب بکشند.

ص:29

مسأله 139_ گذاشتن قرآن روی عین نجس مانند خون و مردار، اگرچه آن عین نجس خشک باشد حکم نجس کردن آن را دارد.

مسأله 140_ نوشتن قرآن با مرکّب نجس اگرچه یک حرف آن باشد حکم نجس کردن آن را دارد، و اگر نوشته شود باید آن را آب بکشند، یا به واسطه ی تراشیدن و مانند آن کاری کنند که از بین رود.

مسأله 141_ در صورتی که دادن قرآن به کافر مستلزم هتک باشد، حرام و گرفتن قرآن از او واجب است.

مسأله 142_ اگر ورق قرآن یا چیزی که احترام آن لازم است، مثل کاغذی که اسم خدا یا پیغمبر یا امام معصوم بر آن نوشته شده، در مستراح بیفتد، بیرون آوردن و آب کشیدن آن، اگرچه خرج داشته باشد واجب است. و اگر بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید به آن مستراح نروند تا یقین کنند آن ورق پوسیده است. و نیز اگر تربت در مستراح بیفتد و بیرون آوردن آن ممکن نباشد، باید تا وقتی که یقین نکرده اند به کلّی از بین رفته، به آن مستراح نروند.

مسأله 143_ خوردن و آشامیدن چیز متنجّس حرام است، و همچنین است خوراندن آن به دیگری، و در خوراندن آن به طفل یا دیوانه، اظهر جواز است. و اگر خود طفل یا دیوانه غذای نجس را بخورد یا با دست نجس غذا را نجس کند و بخورد، بی اشکال لازم نیست از او جلوگیری کنند.

مسأله 144_ فرو ریختن و عاریه دادن چیز نجسی که می شود آن را آب کشید، چنانچه نجس بودن آن را به طرف بگویند اگرچه از قسم خوراکی باشد اشکال ندارد.

مسأله 145_ اگر انسان ببیند کسی چیز نجسی را می خورد یا با لباس نجس نماز می خواند، لازم نیست به او بگوید.

مسأله 146_ اگر جایی از خانه یا فرش کسی نجس باشد، و ببیند بدن یا لباس یا چیز دیگر کسانی که وارد خانه ی او می شوند با رطوبت به جای نجس رسیده است، و در

ص:30

معرض این باشد که نجاست به مأکول و مشروب سرایت کند، باید به آنان بگوید. بلکه بنا بر احتیاط مطلقاً حتی در صورتی که در معرض نباشد.

مسأله 147_ اگر صاحب خانه در بین غذا خوردن دانست که غذا نجس است باید به میهمان ها بگوید، اما اگر یکی از میهمان ها دانست، لازم نیست به دیگران خبر دهد. ولی چنانچه طوری با آنان معاشرت دارد که ممکن است به واسطه ی نجس بودن آنان خود او هم نجس شود، بعد از صرف غذا به آنان بگوید.

مسأله 148_ اگر چیزی را که عاریه کرده نجس شود، چنانچه صاحبش آن چیز را در کاری که شرط آن پاکی است استعمال می کند، مانند ظرفی که در خوردن و آشامیدن استعمال می شود، واجب است نجس شدن آن را به او بگوید. و اما مثل لباس، نجس شدن او را لازم نیست بگوید، اگرچه بداند صاحبش با او نماز می خواند، زیرا که پاک بودن لباس در نماز شرط واقعی نیست. مگر در صورتی که سبب نجاست آب وضوء یا غسل شود که باید به او خبر دهد.

مسأله 149_ اگر بچه بگوید چیزی نجس است، یا چیزی را آب کشیده، چنانچه اطمینان نداشته باشیم که راست می گوید لازم نیست سخن او را قبول کرد. ولی بچه ای که تکلیفش نزدیک است (بلکه مطلق بچه ی ممیّز) اگر بگوید چیزی را آب کشیدم، در صورتی که آن چیز در تصرّف او باشد یا آن بچه مورد اطمینان باشد حرف او قبول می شود، و همچنین اگر بگوید چیزی نجس است.

***

ص:31

مطهّرات

اشاره

مسأله 150_ دوازده چیز نجاست را پاک می کند، و آنها را مطهّرات گویند: (اوّل) آب. (دوم) زمین. (سوم) آفتاب. (چهارم) استحاله. (پنجم) انقلاب. ششم (انتقال). هفتم (اسلام). هشتم (تبعیّت) نهم (برطرف شدن عین نجاست. (دهم) استبراء حیوان نجاست خوار. (یازدهم) غائب شدن مسلمان. (دوازدهم) خارج شدن خون متعارف از ذبیحه. و احکام اینها به تفصیل در مسائل آینده گفته می شود.

1_ آب

مسأله 151_ آب با چهار چیز نجس را پاک می کند:

(اول) آنکه مطلق باشد، پس آب مضاف مانند گلاب و عرق بید چیز نجس را پاک نمی کند.

(دوم) آنکه پاک باشد.

(سوم) آنکه وقتی چیز نجس را می شویند آب مضاف نشود، و در شستنی که بعد از آن شستن دیگر لازم نیست، باید بو یا رنگ یا مزه ی نجاست هم نگیرد، و در غیر آن شستن نیز بنا بر احتیاط نباید آب تغییر کند. گرچه بعید نیست تغییر کردن آب اشکالی نداشته باشد.

(چهارم) آنکه بعد از آب کشیدن چیز نجس عین نجاست در آن نباشد. و پاک شدن

ص:32

چیز نجس به آب قلیل یعنی آب کمتر از کرّ شرط های دیگری هم دارد که بعداً گفته می شود.

مسأله 152_ ظرف نجس را با آب قلیل باید سه مرتبه شست، و در کرّ و جاری یک مرتبه کافی است، ولی ظرفی را که سگ از آن آب یا چیز روان دیگر خورده باید اوّل با خاک و با ریختن مقداری آب پاک، خاک مال کرد، و بنا بر احتیاط خاک باید پاک باشد. سپس بنا بر احتیاط آب بریزند که خاک او زائل شود و بعد آن را یک مرتبه در کرّ یا جاری یا دو مرتبه با آب قلیل شست. و همچنین ظرفی را که سگ لیسیده بنا بر احتیاط واجب باید پیش از شستن خاک مالی کرد. و اگر آب دهان سگ در ظرفی بریزد خاک مالی لازم نیست.

مسأله 153_ اگر دهانه ی ظرفی که سگ دهن زده، تنگ باشد باید خاک را در آن بریزند و مقداری آب ریخته با شدّت حرکت دهند تا خاک به همه ی آن ظرف برسد. و بعد به ترتیبی که ذکر شد بشویند.

مسأله 154_ ظرفی را که خوک بلیسد یا از آن چیز روانی بخورد، یا اینکه در او موش صحرایی مرده دیده شود، با آب قلیل یا کرّ یا جاری باید هفت مرتبه شست. و لازم نیست آن را خاک مالی کنند. و بعید نیست در لیسیدن یا خوردن خوک با آب کرّ و جاری یک مرتبه شستن کفایت کند. ولی احتیاط به 7 بار ترک نشود.

مسأله 155_ ظرفی که به شراب (چیز مست کننده) نجس شده، باید سه مرتبه بشویند. و فرقی بین آب قلیل و کرّ و جاری نیست.

مسأله 156_ کوزه ای که از گل نجس ساخته شده و یا آب نجس در آن فرو رفته اگر در آب کرّ یا جاری بگذارند، به هر جای آنکه آب برسد پاک می شود. و اگر بخواهند باطن آن هم پاک شود، باید به قدری در آب کرّ یا جاری بماند که آب به تمام آن فرو رود، و اگر ظرف رطوبتی داشته باشد که از رسیدن آب به باطن آن مانع باشد باید خشکش نمایند، و بعداً در آب کرّ یا جاری بگذارند.

ص:33

مسأله 157_ ظرف نجس را با آب قلیل دو قسم می شود آب کشید: یکی آنکه سه مرتبه پر کنند و خالی کنند، دیگر آنکه سه دفعه قدری آب در آن بریزند و هر دفعه آب طوری در آن بگردانند که به جاهای نجس آن برسد و بیرون بریزند.

مسأله 158_ اگر ظرف بزرگی مثل پاتیل و خمره نجس شود، چنانچه سه مرتبه آن را از آب پر کنند و خالی کنند پاک می شود. و همچنین است اگر سه مرتبه از بالا آب در آن بریزند، به طوری که تمام اطراف آن را بگیرد و در هر دفعه آبی که ته آن جمع می شود بیرون آورند. و واجب است بنا بر احتیاط که در مرتبه ی دوم و سوم ظرفی را که با آن آب ها را بیرون می آورند آب بکشند.

مسأله 159_ اگر مس نجس و مانند آن را آب بکشند، ظاهرش پاک می شود.

مسأله 160_ تنوری که به بول نجس شده است، اگر دو مرتبه از بالا آب در آن بریزند، به طوری که تمام اطراف آن را بگیرد پاک می شود، و در غیر بول اگر با بر طرف شدن نجاست یک مرتبه به دستوری که گفته شد آب در آن بریزند کافی است. و بهتر است که گودالی ته آن بکنند تا آب ها در آن جمع شود و سپس آن را بیرون بیاورند بعد آن گودال را با خاک پاک پر کنند.

مسأله 161_ اگر چیز نجس را یک مرتبه در آب کرّ یا جاری فرو برند که آب به تمام جاهای نجس آن برسد، پاک می شود. و در فرش و لباس و مانند اینها فشار یا مانند آن از مالیدن پا، یا لگد کردن لازم است و در صورتی که لباس و مانند آن متنجّس به بول باشد در کرّ نیز دو مرتبه شستن لازم است، بنا بر احتیاط در هر مورد. و این احتیاط سزاوار است ترک نشود.

مسأله 162_ اگر بخواهند چیزی را که به بول نجس شده، با آب قلیل آب بکشند، چنانچه یک مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود، در صورتی که بول در آن چیز نمانده باشد، یک مرتبه ی دیگر که آب روی آن بریزند پاک می شود، ولی در لباس و فرش و مانند اینها باید بعد از هر دفعه فشار دهند تا غساله ی آن بیرون آید. (و غساله ی آبی

ص:34

است که معمولاً در وقت شستن و بعد از آن از چیزی که شسته می شود خود به خود یا به وسیله ی فشار می ریزد.)

مسأله 163_ اگر چیزی به بول پسر شیرخواری که غذا خور نشده نجس شود، چنانچه یک مرتبه آب روی آن بریزند که به تمام جاهای نجس آن برسد پاک می شود. ولی احتیاط مستحبّ است که یک مرتبه ی دیگر هم آب روی آن بریزند. و همچنین احتیاط مستحبّ اختصاص حکم، به پسری است که شیرخوک یا کافره را نخورد. و در لباس و فرش و مانند اینها فشار لازم نیست. و احتمال قویّ دارد که این حکم درباره ی دختر بچه نیز باشد، در صورتی که شیر خوک یا زن کافره را نخورد.

مسأله 164_ اگر چیزی به غیر بول نجس شود چنانچه با برطرف کردن نجاست یک مرتبه آب روی آن بریزند و از آن جدا شود پاک می گردد. ولی لباس و مانند آن را باید فشار دهند تا غساله ی آن بیرون آید.

مسأله 165_ اگر حصیر نجس را که با نخ بافته شده بخواهند آب بکشند، باید به هر قسم که ممکن است _ اگرچه با لگد زدن باشد_ فشار دهند تا غساله ی آن جدا شود. و در آب کرّ یا جاری بعد از برطرف شدن عین نجاست فشار دادن احتیاط مستحبّ است.

مسأله 166_ اگر ظاهر گندم و برنج و صابون و مانند اینها نجس شود، به فرو بردن در کرّ و جاری پاک می گردد، و اگر باطن آنها نجس شود تطهیر آنها مثل تطهیر کوزه ی نجس است که در مسأله ی (156) گذشت.

مسأله 167_ اگر انسان شکّ کند که آب نجس به باطن صابون رسیده یا نه، باطن آن پاک است.

مسأله 168_ اگر ظاهر برنج و گوشت یا چیزی مانند اینها نجس شده باشد چنانچه آن را در کاسه و مانند آن بگذارند و سه مرتبه آب روی آن بریزند و خالی کنند پاک می شود، و آن ظرف هم پاک می گردد. ولی اگر بخواهند لباس یا چیزی را که فشار لازم دارد در ظرفی بگذارند و آب بکشند، باید در هر مرتبه ای که آب روی آن می ریزند آن

ص:35

را فشار دهند و ظرف را کج کنند و غساله ی آن را بیرون بریزند.

مسأله 169_ لباس نجسی را که به نیل و مانند آن رنگ شده اگر در آب کرّ یا جاری فرو برند یا با آب قلیل بشویند چنانچه موقع فشار دادن، آب مضاف از آن بیرون نیاید پاک می شود. یا اینکه در آب کرّ یا جاری پیش از مضاف شدن، آب به همه جای آن برسد.

مسأله 170_ اگر لباسی را در کرّ یا جاری آب بکشند و بعد مثلاً لجن آب در آن ببینند، چنانچه احتمال ندهند که جلوگیری از رسیدن آب کرده آن لباس پاک است.

مسأله 171_ اگر بعد از آب کشیدن لباس و مانند آن خورده ی گل یا اشنان یا صابون در آن دیده شود پاک است، ولی اگر آب نجس به باطن گل یا اشنان یا صابون رسیده باشد ظاهر آنها پاک و باطن آنها نجس است. و اگر با آب کرّ یا جاری آب کشیده شده و آب به باطن آن نفوذ کرده پاک است.

مسأله 172_ هر چیز نجس، تا عین نجاست را از آن برطرف نکنند پاک نمی شود، ولی اگر بو یا رنگ نجاست در آن مانده باشد اشکال ندارد، پس اگر خون را از لباس برطرف کنند و لباس را آْب بکشند و رنگ خون در آن بماند پاک می باشد، اما چنانچه به واسطه ی بو یا رنگ یقین کنند یا احتمال دهند که ذرّه های نجاست در آن چیز مانده نجس است.

مسأله 173_ اگر نجاست بدن را در آب کرّ یا جاری برطرف کنند بدن پاک می شود و بیرون آمدن و دو مرتبه در آب رفتن لازم نیست.

مسأله 174_ غذای نجسی که لای دندان های مانده، اگر آب در دهان بگردانند و به تمام غذای نجس برسد پاک می شود. و بهتر است مسئله ی 27 را رعایت کنند.

مسأله 175_ اگر موی سر و صورت را با آب قلیل آب بکشند، لازم نیست فشار دهند که غساله ی آن جدا شود، مگر آنکه بدون فشار جدا نشود.

مسأله 176_ اگر جایی از بدن یا لباس را با آب قلیل آب بکشند، اطراف آنجا که

ص:36

متصل به آن است و معمولاً موقع آب کشیدن، آب به آنها سرایت می کند، با پاک شدن جای نجس پاک می شود، به این معنی که آب کشیدن اطراف مستقلاً لازم نیست. بلکه اطراف و محلّ نجس به آب کشیدن با هم پاک می شوند، و اگر چیز پاکی را پهلوی چیز نجس بگذارند و روی هر دو آب بریزند، مثلاً برای آب کشیدن یک انگشت نجس، روی همهی انگشتها آب بریزند و آب نجس به همهی آنها برسد، بعد از پاک شدن انگشت نجس، تمام انگشت ها پاک می شود. ولی اگر غساله ی شستن نجس به پاک برسد (نه آنکه با یک آب با هم شسته شوند) مراعات مسئله ی 27 با بکند.

مسأله 177_ گوشت و دنبه ای که نجس شده، مثل چیزهای دیگر آب کشیده می شود. و همچنین است اگر بدن یا لباس، چربی کمی داشته باشد که از رسیدن آب به آنها جلوگیری نکند.

مسأله 178_ اگر ظرف یا بدن نجس باشد، و بعد به طوری چرب شود که جلوگیری از رسیدن آب به آنها کند، چنانچه بخواهند ظرف و بدن را آب بکشند، باید چربی را بر طرف کنند تا آب به آنها برسد.

مسأله 179_ آب شیری که متصل به کرّ است حکم کرّ را دارد.

مسأله 180_ اگر چیزی را آب بکشد و یقین کند پاک شده و بعد شکّ کند که عین نجاست را از آن بر طرف کرده یا نه، باید دوباره آن را آب بکشد بنا بر احتیاط و یقین کند که عین نجاست برطرف شده است.

مسأله 181_ زمینی که آب در او فرو می رود مثل زمینی که روی آن شن یا ریگ باشد، اگر نجس شود با آب قلیل نیز پاک می شود. اما نیز ریگ یا شن که غساله ی نجس مانده است پاک نیست.

مسأله 182_ زمین سنگ فرش و آجر فرش و زمین سختی که آب در آن فرو نمی رود، اگر نجس شود با آب قلیل پاک می گردد، ولی باید به قدری آب روی آن بریزند که جاری شود و آب غساله اگر در زمین بماند آنجا پاک نیست.

ص:37

مسأله 183_ اگر ظاهر نمک سنگ و مانند آن نجس شود، با آب کمتر ار کرّ هم پاک می شود.

مسأله 184_ اگر شکر نجس آب شده را قند بسازند و در آب کرّ یا جاری بگذارند پاک نمی شود.

2_ زمین

مسأله 185_ زمین با سه شرط کف پا و ته کفش را که به راه رفتن نجس شده پاک می کند، (اوّل) آنکه زمین پاک باشد. (دوم) آنکه خشک باشد. (سوم) آنکه اگر عین نجس مثل خون و بول، یا متنجّس مثل گلی که نجس شده در کف پا و ته کفش باشد، به واسطه ی راه رفتن یا مالیدن پا به زمین برطرف شود. و نیز زمین باید خاک یا سنگ باشد و آجر فرش و زمینی که روی آن گچ پخته یا آهک پخته مالیده شده محلّ اشکال است گرچه بعید نیست کافی باشد. و با راه رفتن روی فرش و حصیر و سبزه، کف پا و ته کفش نجس، پاک نمی شود.

مسأله 186_ پاک شدن کف پا و ته کفش نجس، به واسطه ی راه رفتن روی آسفالت و روی زمینی که با چوب فرش شده محلّ اشکال است.

مسأله 187_ برای پاک شدن کف پا و ته کفش بهتر است مقدار پانزده ذراع دست یا بیشتر راه بروند، اگرچه به کمتر از پانزده ذراع یا مالیدن پا به زمین نجاست برطرف شود.

مسأله 188_ لازم نیست کف پا و ته کفش نجس، تر باشد، بلکه اگر خشک هم باشد به راه رفتن پاک می شود.

مسأله 189_ بعد از آنکه کف پا یا ته کفش نجس به راه رفتن پاک شد، مقداری از اطراف آن هم که معمولاً به گل آلوده می شود پاک می گردد.

مسأله 190_ کسی که با دست و زانو راه می رود، اگر کف دست یا زانوی او نجس

ص:38

شود، پاک شدن آن با راه رفتن، محلّ اشکال است. و همچنین است ته عصا و ته پای مصنوعی و نعل چهارپایان و چرخ اتومبیل و درشکه و مانند این ها.

مسأله 191_ اگر بعد از راه رفتن، بو یا رنگ یا ذرّه های کوچکی از نجاست که دیده نمی شود، در کف پا یا ته کفش بماند اشکال ندارد، اگرچه احتیاط مستحبّ است که به قدری راه بروند که آنها هم برطرف شوند.

مسأله 192_ داخل کفش به واسطه ی راه رفتن پاک نمی شود. و همچنین مقداری از کف پا که به زمین نرسد. و پاک شدن کف جوراب به واسطه ی راه رفتن محلّ اشکال است.

3_ آفتاب

مسأله 193_ آفتاب، زمین و ساختمان را با پنج شرط پاک می کند و پاک کردن چیزهایی که مانند در و پنجره در ساختمان به کار برده شده، و همچنین میخی را که به دیوار کوبیده اند جای اشکال است. گرچه بعید نیست. و این پنج شرط عبارت از اینهاست: (اوّل) آنکه چیز نجس، تر باشد، به اندازه ای که به چیزی که به آن برسد سرایت کند، بنا بر احتیاط. پس اگر خشک باشد باید به وسیله ای آن را تر کنند تا آفتاب خشک کند. (دوم) آنکه اگر عین نجاست در آن چیز باشد پیش از خشک شدنِ به تابیدن آفتاب، آن را بر طرف کند. (سوم) آنکه چیزی از تابیدن آفتاب جلوگیری نکند، پس اگر آفتاب از پشت پرده یا ابر و مانند اینها بتابد و چیز نجس را خشک کند، آن چیز پاک نمی شود. ولی اگر ابر به قدری نازک باشد که از تابیدن آفتاب جلوگیری نکند، اشکال ندارد. (چهارم) آنکه آفتاب به تنهایی چیز نجس را خشک کند. پس اگر مثلاً چیز نجس به واسطه ی باد و آفتاب خشک شود پاک نمی گردد. ولی اگر باد به قدری کم باشد که نگویند به خشک شدن چیز نجس کمک کرده اشکال ندارد. (پنجم) آنکه آفتاب مقداری از بنا و ساختمان را که نجاست به آن فرو رفته یک مرتبه خشک کند. پس اگر یک مرتبه بر زمین و ساختمان نجس بتابد و روی آن را خشک کند و دفعه ی

ص:39

دیگر زیر آن را خشک نماید، فقط روی آن پاک می شود و زیر آن نجس می ماند.

مسأله 194_ پاک شدن حصیر نجس به تابیدن آفتاب محلّ اشکال است، و همچنین درخت و گیاه پیش از چیدن از زمین.

مسأله 195_ اگر آفتاب به زمین نجس بتابد، بعد انسان شکّ کند که زمین موقع تابیدن آفتاب تر بوده، یا تری آن به واسطه ی آفتاب خشک شده، آن زمین نجس است. و همچنین است اگر شکّ کند که پیش از تابش آفتاب عین نجاست از آن برطرف شده، یا شکّ کند که چیزی مانع تابش آفتاب بوده.

مسأله 196_ اگر آفتاب به یک طرف دیوار نجس بتابد، و آن طرفی که آفتاب به آن نتابیده نیز خشک شود، بعید نیست در صورتی که دیوار بسیار نازک باشد هر دو طرف پاک شود.

4_ استحاله

مسأله 197_ اگر جنس چیز نجس به طوری عوض شود که به صورت چیز پاکی در آید پاک می شود، مثل آنکه چوب نجس بسوزد و خاکستر گردد، یا سگ در نمک زار فرو رود و نمک شود، ولی اگر جنس آن عوض نشود، مثل آنکه گندم نجس را آرد کنند، یا نان بپزند پاک نمی شود.

مسأله 198_ کوزه ی گلی و مانند آنکه از گل نجس ساخته شده و ذغالی که از چوب نجس درست شده بنا بر احتیاط لازم نجس است.

مسأله 199_ چیز نجسی که معلوم نیست استحاله شده یا نه، نجس است.

5_ انقلاب

مسأله 200_ اگر شراب به خودی خود یا به واسطه ی ریختن چیزی مثل سرکه و نمک در آن، سرکه شود، پاک می گردد.

ص:40

مسأله 201_ شرابی که از انگور نجس و مانند آن درست کنند، چنانچه در ظرف دیگری که پاک باشد بریزند سرکه شود پاک شدنش محل ّ اشکال است. و هم چنین اگر نجاست دیگری به شراب برسد و مستهلک شود.

مسأله 202_ سرکه ای که از انگور و کشمش و خرمای نجس درست کنند نجس است.

مسأله 203_ اگر پوشال ریز انگور یا خرما داخل آنها باشد و سرکه بریزند ضرر ندارد. بلکه ریختن خیار و بادمجان و مانند اینها در آن اگرچه پیش از سرکه شدن باشد نیز اشکالی ندارد، مگر اینکه پیش از سرکه شدن مسکر شده باشد.

مسأله 204_ آب انگوری که به آتش یا به خودی خود جوش بیاید، حرام می شود، و اگر آن قدر به آتش بجوشد که ثلثان شود، یعنی دو قسمت آن کم شود و یک قسمت آن بماند، حلال می شود. ولی اگر به خودی خود جوش بیاید و مست کننده شود نجس می شود. و فقط به سرکه شدن پاک و حلال می شود. و در مسأله ی (115) گذشت که آب انگور به جوش آمدن نجس نمی شود.

مسأله 205_ اگر دو قسمت آب انگور بدون جوش آمدن کم شود چنانچه باقی مانده ی آن جوش بیاید حرام می شود.

مسأله 206_ آب انگوری که معلوم نیست جوش آمده یا نه حلال است. ولی اگر جوش بیاید تا انسان یقین نکند که دو قسمت آن کم شده، حلال نمی شود.

مسأله 207_ اگر مثلاً در یک خوشه ی غوره مقداری انگور باشد، چنان که به آبی که از آن خوشه گرفته می شود، آب انگور نگویند، و آب غوره گفته شود و بجوشد خوردن آن حلال است.

مسأله 208_ اگر یک دانه انگور در چیزی که به آتش می جوشد بیفتد و بجوشد و مستهلک نشود، فقط خوردن آن دانه حرام است.

مسأله 209_ اگر بخواهند در چند دیگ شیره بپزند، جائز است کفگیری را که در یک

ص:41

دیگ جوش آمده زده اند در دیگی که جوش نیامده بزنند. ولی اگر همه جوش آمده و بعضی ثلثان شده و بعضی نشده کفگیر دیگ ثلثان نشده را نباید در ثلثان بزنند. (چون قبل از ثلثان شدن خوردن آن حرام است.)

مسأله 210_ چیزی که معلوم نیست غوره است یا انگور، اگر جوش بیاید حلال است.

6_ انتقال

مسأله 211_ اگر خون بدن انسان یا خون حیوانی که خون جهنده دارد، یعنی حیوانی که وقتی رگ آن را ببرند خون از آن جستن می کند _ به بدن حشره ای که خون جهنده ندارد برود، و خون آن حساب شود پاک می گردد. و این را انتقال می گویند. و همچنین است حکم در سائر نجاسات، و اما خونی که زالو از انسان می مکد چون خون زالو به آن گفته نمی شود و می گویند خون انسان است نجس می باشد.

مسأله 212_ اگر کسی پشه ای را که به بدنش نشسته بکشد، و نداند خونی که از پشه بیرون آمده از او مکیده یا از خود پشه می باشد، پاک است، و همچنین است اگر بداند از او مکیده ولی جزء بدن پشه حساب شود، اما اگر فاصله ی بین مکیدن خون و کشتن پشه به قدری کم باشد که بگویند خون انسان است، یا معلوم نباشد که می گویند خون پشه است یا خون انسان، نجس می باشد.

7_ اسلام

مسأله 213_ اگر کافر شهادتین بگوید یعنی به یگانگی خدا و نبوّت خاتم الانبیاء (ص) شهادت بدهد، به هر لغتی که باشد مسلمان می شود. و بعد از مسلمان شدن، بدن و آب دهان و بینی و عرق او پاک است. ولی اگر موقع مسلمان شدن، عین نجاست به بدن او بوده، باید برطرف کند و جای آن را آب بکشد، بلکه اگر پیش از مسلمان شدن عین

ص:42

نجاست برطرف شده باشد، احتیاط واجب است که جای آن را آب بکشد.

مسأله 214_ اگر موقعی که کافر بوده لباس او با رطوبت به بدنش رسیده باشد و آن لباس در موقع مسلمان شدن در بدن او نباشد نجس است، بلکه اگر در بدن او هم باشد، بنا بر احتیاط واجب تا او را آب نکشیده باید از آن اجتناب کند.

مسأله 215_ اگر کافر شهادتین بگوید و انسان نداند قلباً مسلمان شده یا نه پاک است. و همچنین است اگر بداند که قلباً مسلمان نشده ولی چیزی که منافی با اظهار شهادتین باشد از او سر نزند، اگرچه خالی از اشکال نیست و احتیاط ترک نشود.

8 _ تبعیّت

مسأله 216_ تبعیّت آن است که چیز نجسی به واسطه ی پاکی چیز دیگری پاک شود.

مسأله 217_ اگر شراب سرکه شود، ظرف آن هم تا جایی که شراب موقع جوش آمدن به آنجا رسیده پاک می شود. و کهنه و چیزی هم که معمولاً روی آن می گذارند اگر با آن نجس شده پاک می گردد. ولی اگر پشت ظرف به آن شراب آلوده شود، احتیاط واجب است که بعد از سرکه شدن شراب از آن اجتناب کنند.

مسأله 218_ بچه کافر به تبعیّت در دو مورد پاک می شود: 1_ کافری که مسلمان شود طفل او در پاکی تابع اوست، و همچنین اگر جدّ طفل یا مادر یا جدّه ی او نیز (با اشکالی) مسلمان شوند. 2_ طفل کافری که به دست مسلمانی اسیر گردد، و پدر یا یکی از اجداد او با وی نباشد که بعید نیست پاک باشد و در این دو مورد، پاکی طفل به تابعیّت مشروط به این است که طفل در صورت ممیّز بودن اظهار کفر ننماید.

مسأله 219_ تخته یا سنگی که روی آن میّت را غسل می دهند، و پارچه ای که با آن عورت میّت را می پوشانند و دست کسی که او را غسل می دهد تمام این چیزها که با میّت شسته شده است، بعد از تمام شده غسل پاک می شود.

ص:43

مسأله 220_ کسی که چیز نجس را آب می کشد، بعد از پاک شدن آن چیز دست او هم که با آن نجس شسته شده پاک می شود.

مسأله 221_ اگر لباس و مانند آن را با آب قلیل آب بکشند و به اندازه ی معمول فشار دهند تا آبی که روی آن ریخته اند جدا شود، آبی که در آن می ماند پاک است و آبی که از او جدا شده تفصیلش در مسأله ی 27 گذشت.

مسأله 222_ ظرف نجس را که با آب قلیل آب می کشند، بعد از جدا شدن آبی که برای پاک شدن، در آن ریخته اند، و کمی از آن می ماند پاک است و آبی که از او جدا شده تفصیل آن در مسأله ی (27) گذشت.

9_ بر طرف شدن عین نجاست

مسأله 223_ اگر بدن حیوان به عین نجس مثل خون، یا متنجّس مثل آب نجس، آلوده شود، چنانچه آنها برطرف شوند، بدن آن حیوان پاک می شود. و همچنین است باطن بدن انسان مثل توی دهان و بینی. مثلاً خونی که از لای دندان بیرون آید و در آب دهان از بین برود، آب کشیدن توی دهان لازم نیست. ولی اگر دندان مصنوعی در دهان نجس شود، باید آن را آب بکشند.

مسأله 224_ اگر غذا لای دندان مانده باشد و داخل دهان خون بیاید چنانچه انسان نداند که خون به غذا رسیده، آن غذا پاک است، و اگر خون به آن برسد نجس می شود.

مسأله 225_ مقداری از لب ها و پلک چشم که موقع بستن روی هم می آید، و نیز جایی را که انسان نمی داند از ظاهر بدن است یا باطن آن، اگر نجس شود، بنا بر احتیاط باید آب بکشد.

مسأله 226_ اگر گرد و خاک نجس به لباس و فرش و مانند اینها بنشیند چنانچه طوری آنها را تکان دهند که گرد و خاک نجس از آنها بریزد، اگر چیزی با رطوبت با آنها ملاقات کند نجس نمی شود.

ص:44

10_ استبراء حیوان نجاستخوار

مسأله 227_ بول و غائط حیوانی که به خوردن نجاست انسان عادت کرده نجس است. و اگر بخواهند پاک شود، باید آن را استبراء کنند. یعنی تا مدتی نگذارند نجاست بخورد و غذای پاک به آن بدهند که بعد از آن مدت دیگر نجاستخوار به آن نگویند، و بنا بر احتیاط واجب باید شتر نجاستخوار را چهل روز، و گاو را بیست روز، و بنا بر احتیاطی که سزاوار ترک نیست سی روز، و گوسفند را ده روز، و مرغابی را هفت یا پنج روز، و مرغ خانگی را سه روز، از خوردن نجاست باز دارند. و اگر بعد از این مدت باز هم نجاستخوار به آنها گفته شود، باید تا مدتی که بعد از آن مدت، دیگر نجاستخوار به آنها نگویند، آنها را از خوردن نجاست باز دارند.

11_ غائب شدن مسلمان

مسأله 228_ اگر بدن یا لباس مسلمان یا چیز دیگری که مانند ظرف و فرش در اختیار او است نجس شود و آن مسلمان غائب گردد. با شش شرط پاک است.

(اول) آنکه آن مسلمان چیزی را که بدن یا لباسش را نجس کرده نجس بداند. پس اگر مثلاً لباسش با رطوبت با بدن کافر ملاقات کرده و آن را نجس نداند بعد از غائب شدن او نمی شود آن لباس را پاک دانست.

(دوم) آنکه بداند بدن یا لباسش به چیز نجس رسیده است.

(سوم) آنکه انسان ببیند آن چیز را در کاری که شرط آن پاکی است استعمال می کند، مثلاً ببیند با آن لباس نماز می خواند.

(چهارم) آنکه احتمال برود بلکه بنا بر احتیاط معلوم باشد که آن مسلمان بداند شرط کاری را که با آن چیز انجام می دهد پاکی است، پس اگر مثلاً نداند که باید لباس نمازگزار پاک باشد، و با لباسی که نجس شده نماز بخواند، نمی شود آن لباس را پاک دانست.

ص:45

(پنجم) آنکه انسان احتمال دهد آن مسلمان چیزی را که نجس شده آب کشیده است، پس اگر یقین داشته باشد که آب نکشیده، نباید آن چیز را پاک بداند. و نیز اگر نجس و پاک درنظر آن مسلمان فرق نداشته باشد، پاک دانستن آن چیز محلّ اشکال است.

(ششم) آنکه آن مسلمان بالغ باشد، و در ممیّز طهارت و نجاست احتیاط ترک نشود.

مسأله 229_ اگر انسان یقین کند چیزی که نجس بوده پاک شده است یا دو عادل به پاک شدن آن خبر دهند، آن چیز پاک است، و همچنین است اگر کسی که چیز نجس در اختیار اوست و لاابالی نباشد بگوید آن چیز پاک شده. یا مسلمانی چیز نجس را آب کشیده باشد. و اگر معلوم نباشد درست آب کشیده و اطمینان نداشته باشد، پاکی محلّ اشکال است. و بعید نیست اگر اطمینان پیدا کند خبر دادن یک نفر عادل یا شخص موثّق به پاکی آن نیز کفایت کند.

مسأله 230_ کسی که وکیل شده است لباس انسان را آب بکشد، اگر بگوید آب کشیدم و انسان به گفته ی او اطمینان پیدا کند، آن لباس پاک است.

مسأله 231_ اگر انسان حالی دارد که در آب کشیدن چیز نجس یقین پیدا نمی کند، می تواند به آن چه مردم معمولی آن را آب کشیدن می دانند اکتفاء نماید.

12_ رفتن خون متعارف

مسأله 232_ خونی که در جوف ذبیحه بعد از کشتن آن به طریق شرعی باقی می ماند، چنانچه خون به مقدار متعارف خارج شده باشد پاک است، همانگونه که در مسأله ی (98) گذشت.

مسأله 233_ حکم سابق مختص به حیوان حلال گوشت است، و بنا بر احتیاط در حیوان حرام گوشت جاری نیست، بلکه بنا بر احتیاط استحبابی در اجزاء محرّمه از حیوان حلال گوشت نیز جاری نمی باشد.

ص:46

احکام ظرف ها

مسأله 234_ ظرفی که از پوست سگ یا خوک یا مردار ساخته شده، (اگر مردار، حیوانی باشد که دارای خون جهنده است)، آشامیدن و خوردن چیزی از آن ظرف در صورتی که رطوبتی در ظرف یا آن چیز باشد که با ملاقات سرایت کند حرام است، و نباید آن ظرف را در وضوء و غسل و کارهایی که باید با چیز پاک انجام داد استعمال کنند، و احتیاط مستحبّ است که چرم سگ و خوک و مردار را _ اگرچه ظرف هم نباشد _ استعمال نکنند. و ترک این احتیاط سزاوار نیست.

مسأله 235_ خوردن و آشامیدن از ظرف طلا و نقره بلکه بنا بر احتیاط واجب، مطلق استعمال آن حرام است، ولی زینت نمودن اطاق و مانند آن و نگاه داشتن آنها مانعی ندارد، اگرچه احوط ترک است، و همچنین است ساختن ظرف طلا و نقره و خرید و فروش آنها برای زینت نمودن یا نگاه داشتن.

مسأله 236_ گیره استکان که از طلا یا نقره می سازند اگر بعد از برداشتن استکان، ظرف به آن گفته شود حکم استکان طلا و نقره را دارد و اگر ظرف به آن گفته نشود استعمال آن مانعی ندارد.

مسأله 237_ استعمال ظرفی که روی آن را آب طلا یا آب نقره داده اند اشکال ندارد.

مسأله 238_ اگر فلزی را با طلا یا نقره مخلوط کنند و ظرف بسازند، چنانچه مقدار آن فلز به قدری باشد که ظرف طلا یا نقره به آن نگویند استعمال آن مانعی ندارد.

مسأله 239_ اگر انسان غذایی را که در ظرف طلا یا نقره است به قصد اینکه چون غذا خوردن در ظرف طلا و نقره حرام می باشد، در ظرف دیگری بریزد خوردن غذا از ظرف دوم در صورتی که عرفاً نگویند از ظرف طلا و نقره غذا می خورد مانعی ندارد.

ص:47

مسأله 240_ استعمال بادگیر قلیان و غلاف شمشیر و کارد و قاب قرآن اگر از طلا یا نقره باشد، اشکال ندارد. ولی احتیاط است که عطردان و سرمه دان و تریاک دان طلا و نقره را استعمال نکند.

مسأله 241_ خوردن و آشامیدن از ظرف طلا یا نقره در حال ناچاری به مقدار دفع ضرورت اشکال ندارد، ولی زیاده بر این مقدار جائز نیست.

مسأله 242_ استعمال ظرفی که معلوم نیست از طلا یا نقره است یا چیز دیگر اشکال ندارد.

***

ص:48

وضوء

اشاره

مسأله 243_ در وضوء واجب است صورت و دست ها را بشویند و جلوی سر و روی پاها را مسح کنند.

مسأله 244_ درازای صورت را باید از بالای پیشانی؛ جایی که موی سر بیرون می آید تا آخر چانه شست، و پهنای آن به مقداری که بین انگشت وسط و شست قرار می گیرد باید شسته شود، و اگر مختصری از این مقدار را نشویند وضوء باطل است، و برای آنکه انسان یقین کند. این مقدار کاملاً شسته شده باید کمی اطراف آن را هم بشوید.

مسأله 245_ اگر صورت یا دست کسی کوچکتر یا بزرگتر از متعارف مردم باشد، باید ملاحظه کند که مردمان متعارف تا کجای صورت خود را می شویند، او هم تا همان جا بشوید. و نیز اگر در پیشانی او مو روئیده یا جلوی سرش مو ندارد باید به اندازه ی معمول پیشانی را بشوید.

مسأله 246_ اگر احتمال دهد چرک یا چیز دیگری در ابروها و گوشه های چشم و لب او هست که نمی گذارد آب به آنها برسد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید پیش از وضوء وارسی کند که اگر هست برطرف نماید.

مسأله 247_ اگر پوست صورت از لای مو پیدا باشد باید آب را به پوست برساند، و اگر پیدا نباشد شستن مو کافی است، و رساندن آب به زیر آن لازم نیست.

ص:49

مسأله 248_ اگر شکّ کند پوست صورت از لای مو پیدا است یا نه، بنا بر احتیاط واجب باید مو را بشوید و آب را به پوست هم برساند.

مسأله 249_ شستن توی بینی و مقداری از لب و چشم که وقت بستن دیده نمی شود، واجب نیست، ولی برای آنکه یقین کند از جاهایی که باید شسته شود چیزی باقی نمانده، واجب است مقداری از آنها را هم بشوید و کسی که نمی دانسته باید این مقدار را بشوید، اگر نداند در وضوهایی که گرفته این مقدار را شسته یا نه و یقین هم به صورت شستن خود نداشته (به طوری که چیزی از مقدار لازم باقی نمانده) ولو بعداً شکّ کند نمازی را که با آن وضوء خوانده و وقتش باقی است، با وضوی جدید اعاده نماید، و قضای نمازهایی که وقتش گذشته بنا بر احتیاط ترک نشود.

مسأله 250_ باید صورت و دست ها را از بالا به پائین شست، و اگر از پائین به بالا بشوید وضوء باطل است.

مسأله 251_ اگر دست را تر کند و به صورت و دست ها بکشد، چنانچه تری دست به قدری باشد که به واسطه ی کشیدن دست، آب کمی بر آنها جاری شود کافی است.

مسأله 252_ بعد از شستن صورت باید دست راست و بعد از آن دست چپ را از آرنج تا سر انگشت ها بشوید.

مسأله 253_ برای آنکه یقین کند آرنج را کاملاً شسته باید مقداری بالاتر از آرنج را هم بشوید.

مسأله 254_ کسی که پیش از شستن صورت دست های خود را تا مچ شسته، در موقع وضوء باید تا سر انگشتان بشوید و اگر فقط تا مچ بشوید وضوی او باطل است.

مسأله 255_ در وضوء شستن صورت و دست ها مرتبه ی اوّل واجب، و مرتبه ی دوم مستحبّ و مرتبه ی سوم و بیشتر از آن حرام می باشد. و اینکه کدام شستن اوّل یا دوم یا سوم است، آیا مربوط به قصد کسی است که وضوء میگیرد پس اگر به قصد شستن مرتبه اوّل مثلاً ده مرتبه آب به صورت بریزد اشکال ندارد. و همه ی آنها شستن اوّل حساب می شود، و اگر به

ص:50

قصد اینکه سه مرتبه بشوید سه مرتبه آب بریزد، مرتبه ی سوم آن حرام است، ولی ظاهراً قصد، تأثیر ندارد. بلکه شستن نسبت به کمی و زیادی و فراگرفتن آب صدق می کند.

مسأله 256_ بعد از شستن هر دو دست باید جلوی سر را با تری آب وضوء که در دست مانده، مسح کند، و احتیاط واجب اگر اقوی نباشد آن است که با کف دست راست مسح نماید و مسح را از بالا به پائین انجام دهد. گرچه جواز آن از پائین به بالا یا عرضی قوی است.

مسأله 257_ یک قسمت از چهار قسمت سر، که مقابل پیشانی است جای مسح می باشد. و هر جای این قسمت را به هر اندازه مسح کند کافی است، اگرچه احتیاط است که پیش سر را به اندازه ی درازای یک انگشت و از پهنا به اندازه ی سه انگشت بسته مسح نماید، بلکه این احتیاط ترک نشود.

مسأله 258_ لازم نیست مسح سر بر پوست آن باشد. بلکه بر موی جلوی سر هم صحیح است. ولی کسی که موی جلوی سر او به اندازه ای بلند است که اگر مثلاً شانه کند به صورتش می ریزد، یا به جاهای دیگر سر می رسد باید بیخ موها را مسح کند، یا فرق سر را باز کرده پوست سر را مسح نماید. و اگر موهایی را که به صورت می ریزد یا به جاهای دیگر سر، می رسد جلوی سر جمع کند و بر آنها مسح نماید، یا بر موی جاهای دیگر سر که جلوی آن آمده مسح کند چنین مسحی باطل است.

مسأله 259_ بعد از مسح سر باید با تری آب وضوء که در دست مانده روی پاها را از سر یکی از انگشت ها تا بر آمدگی روی پا مسح کند، و احتیاط واجب است تا مفصل مسح نماید. کما اینکه احتیاط واجب (بلکه خالی از قوّت نیست) آن است که پای راست را با دست راست و پای چپ را با دست چپ مسح نماید. و همچنین احتیاط (بلکه خالی از قوّت نیست) مسح پای راست قبل از پای چپ است.

مسأله 260_ پهنای مسح پا به هر اندازه باشد کافی است، ولی بهتر است به اندازه ی پهنای سه انگشت بسته بلکه تمام روی پا را با تمام دست مسح نماید.

ص:51

مسأله 261_ احتیاط واجب است که در مسح پا، دست را بر سر انگشت ها بگذارد و بعد به پشت پا بکشد یا آنکه دست را به مفصل گذاشته و تا سر انگشت ها بکشد. نه آنکه تمام دست را روی پا بگذارد و کمی بکشد. مگر آنکه فوری باشد که رطوبت به واسطه ی دست کشیدن به پا برسد.

مسأله 262_ در مسح سر و روی پا باید دست را روی آنها بکشد. و اگر دست را نگهدارد و سر یا پا را به آن بکشد وضوء باطل است، ولی اگر موقعی که دست را می کشد سر یا پا مختصری حرکت کند اشکال ندارد. و همچنین مسح سر و پاها باید با باطن دست باشد نه با پشت آن. بلی اگر مسح با باطن ممکن نیست یا حرج دارد، با پشت دست اشکال ندارد.

مسأله 263_ جای مسح باید خشک باشد و اگر به قدری تر باشد که رطوبت کف دست به آن اثر نکند مسح باطل است. ولی اگر تری آن به قدری کم باشد که رطوبتی که بعد از مسح در آن دیده می شود بگویند فقط از تری کف دست است اشکال ندارد.

مسأله 264_ اگر برای مسح، رطوبتی در کف دست نمانده باشد نمی تواند دست را با آب خارج تر کند، بلکه باید از ریش خود رطوبت بگیرد و با آن مسح نماید و گرفتن رطوبت ار غیر ریش و مسح نمودن با آن محلّ اشکال است. و هم چنین گرفتن از مقدار زائد از ریش که شستن آن در وضوء لازم نمی باشد.

مسأله 265_ اگر رطوبت کف دست فقط به اندازه ی مسح سر باشد سر را با همان رطوبت مسح کند، و برای مسح پاها از ریش خود رطوبت بگیرد.

مسأله 266_ مسح کردن از روی جوراب و کفش باطل است، ولی اگر به واسطه ی سرمای شدید یا ترس از دزد و درنده و مانند اینها نتواند کفش یا جوراب را بیرون آورد، و یا تقیّه در بین باشد، مسح بر جوراب و کفش نموده و تیمّم نیز بنماید.

مسأله 267_ اگر روی پا نجس باشد و نتواند برای مسح آن را آب بکشد باید تیمّم نماید.

ص:52

وضوی ارتماسی

مسأله 268_ وضوی ارتماسی آن است که انسان صورت و دست ها را به قصد وضوء در آب فرو برد و بیرون آورد. ولی در ارتماس باید مواظب باشد که آب از بالای دست به کف دست نرسد، تا مسح سر و پا بی اشکال باشد. و در این فرض فرقی بین پای راست و چپ نیست.

مسأله 269_ در وضوی ارتماسی هم باید صورت و دست ها از بالا به پائین شسته شود، (بنابر این باید صورت را از طرف پیشانی و دست ها را از طرف آرنج در آب فرو برد). و در غیر این صورت صحّت وضوء مشکل است.

مسأله 270_ اگر در وضوء بعضی از اعضاء شستنی را ارتماسی و بعضی را غیر ارتماسی بشوید اشکال ندارد.

خواندن دعاهایی که موقع وضو گرفتن مستحبّ است.

مسأله 271_ کسی که وضوء می گیرد شایسته است موقعی که نگاهش به آب می افتد بگوید: (بسم الله و باالله و الحمدلله الّذی جعل الماء طهوراً و لم یجعله نجساً) و در روایت این دعا را در وقت آب ریختن از ظرف بر دست راست (به وسیله ی دست چپ) دارد: (آب را بریزد و این دعا را بخواند.) و موقعی که پیش از وضوء دست خود را می شوید (ویا در آب می نهد که آب بر دارد) بنابه روایت خصال قبل از دست به آب زدن بگوید: (بسم الله و بالله، اللّهمّ اجعلنی من التّوّابین و اجعلنی من المتطهّرین). و در وقت مضمضه کردن بگوید: (اللّهمّ لقّنی حجّتی یوم ألقاک و أطلق لسانی بذکرک). در وقت استنشاق یعنی آب در بینی کردن بگوید: (اللّهمّ لا تحرّم علیّ ریح الجنّة و اجعلنی ممّن یشمّ ریحها و روحها وطیبها). و موقع شستن رو بگوید: (اللّهم بیّض وجهی یوم تسودّ فیه الوجوه ولا تسوّد وجهی یوم تبیّض فیه الوجوه). و موقع شستن

ص:53

دست راست بگوید: (اللّهمّ أعطنی کتابی بیمینی و الخلد فی الجنان بیساری و حاسبنی حساباً یسیراً). و موقع شستن دست چپ بگوید: (اللّهمّ لا تعطنی کتابی بشمالی و لا من وارء ظهری ولا تجعلها مغلولة الی عنقی، و اعوذ بک من مقطّعات النّیران). و موقعی که سر را مسح می کند، بگوید: (اللّهمّ غشّنی برحمتک و برکاتک و عفوک). و در وقت مسح پا بگوید: (اللّهمّ ثبّتنی علی الصّراط یوم تزلّ فیه الاقدام و اجعل سعیی فی مایرضیک عنّی یا ذالجلال والاکرام).

شرائط صحّت وضوء

شرائط صحیح بودن وضوء چند چیز است:

«شرط اوّل» آنکه آب وضوء پاک باشد.

«شرط دوم» آنکه مطلق باشد.

مسأله 272_ وضوء با آب نجس و با آب مضاف باطل است، اگرچه انسان نجس بودن یا مضاف بودن آن را نداند یا فراموش کرده باشد. و اگر با آن وضوء نمازی هم خوانده باشد، باید آن نماز را دوباره با وضوی صحیح بخواند.

مسأله 273_ اگر غیر از آب گل آلود مضاف، آب دیگری برای وضوء ندارد، چنانچه وقت نماز تنگ است، باید تیمّم کند، و اگر وقت دارد، باید صبر کند تا آب صاف شود و وضوء بگیرد.

«شرط سوم» آنکه آب وضوء و فضایی که در آن وضوء می گیرد، در حال مسح، بلکه بنا بر احتیاط واجب، در حال شستن نیز مباح باشد.

مسأله 274_ وضوء با آب غصبی و با آبی که معلوم نیست صاحب آن راضی است، حرام و باطل است. و نیز اگر آب وضوء از صورت و دست ها در جای غصبی بریزد چنانچه در غیر آنجا نتواند وضوء بگیرد، تکلیف او تیمّم است، و اگر در غیر آنجا بتواند وضوء بگیرد لازم است که در غیر آنجا وضوء بگیرد، و چنانچه در هر دو صورت

ص:54

معصیت کرده و همان جا وضوء بگیرد، وضویش اشکال دارد. گرچه صحّت آن در غیر مورد آب غصبی بعید نیست.

مسأله 275_ وضوء گرفتن از حوض مدرسه ای که انسان نمی داند آن حوض را برای همه ی مردم وقف کرده اند یا برای محصّلین همان مدرسه، در صورتی که معمولاً مردم یا محصّلین سایر مدارس از آن حوض وضوء می گیرند و این کارشان کشف از عمومیّت وقف کند اشکال ندارد.

مسأله 276_ کسی که نمی خواهد در مسجدی نماز بخواند، اگر نداند حوض یا آب آن را برای همه ی مردم وقف کرده اند یا برای کسانی که در آنجا نماز می خوانند، نمی تواند از حوض یا از آب آن مسجد وضوء بگیرد، ولی اگر معمولاً کسانی هم که نمی خواهند در آنجا نماز بخوانند از آن حوض یا آب وضوء می گیرند، و این کارشان کشف از عمومیّت وقف کند، می تواند از آن وضوء بگیرد و همچنین در مسئله ی بعدی.

مسأله 277_ وضوء گرفتن از حوض تیمچه ها و مسافرخانه ها و مانند اینها برای کسانی که ساکن آنجاها نیستند، در صورتی که صحیح است که معمولاً کسانی که ساکن آنجاها نیستند از آنها وضوء بگیرند.

مسأله 278_ وضوء گرفتن از نهرهای بزرگ اگرچه انسان نداند که صاحب آنها راضی است، اشکال ندارد، ولی اگر صاحب آنها از وضوء گرفتن نهی کند، یا انسان بداند که مالک راضی نیست، یا مالک صغیر یا مجنون باشد، یا آن نهرها در تصرّف غاصب باشند، در دو صورت اوّل وضوء گرفتن با آب آنها جائز نیست. و در صورت سوم بعید نیست جائز و درست باشد. و در صورت چهارم برای کسانی که تابع غاصب باشند حرام است. نه برای دیگران. و اما نهرهایی که در دهات و مانند دهات سیره ی مردم بر استفاده ی از آنها جاری است، وضوء گرفتن و سائر استفاده ها از آنها به اندازه ی معمول که مضرّ بر مالک نباشد اشکال ندارد. اگرچه مالک آنها صغیر یا مجنون باشد. و بامنع مالک، استفاده اشکال دارد.

ص:55

مسأله 279_ اگر فراموش کند آب غصبی است و با آن وضوء بگیرد صحیح است، ولی کسی که خودش آب را غصب کرده اگر غصبی بودن آن را فراموش کند و وضوء بگیرد وضوی او باطل است. (بنا بر احتیاط واجب).

«شرط چهارم» آنکه ظرف آب وضوء مباح باشد.

«شرط پنجم» آنکه ظرف آب وضوء بنا بر احتیاط واجب طلا و نقره نباشد. و تفصیل این دو شرط در مسأله ی بعدی ذکر می شود.

مسأله 280_ اگر آب در ظرف غصبی است، و غیر از آن آب دیگری ندارد در صورتی که بتواند به وجه مشروعی آن آب را در ظرف دیگر که غصبی نیست خالی نماید، لازم است خالی کرده و با آن وضوء بگیرد، و چنانچه میسور نباشد باید تیمّم کند، و اگر آب دیگری دارد لازم است با آن وضوء بگیرد. و در صورت دوم اگر معصیت کرده و با دست یا چیزی دیگر آن آب ظرف غصبی را بر اعضاء وضوء بریزد و وضوء بگیرد وضویش صحیح است. و هم چنین اگر با این کیفیّت از ظرف طلا یا نقره وضوء بگیرد. ولی اگر در ظرف غصبی وضوی ارتماسی بگیرد، وضوی او باطل است، چه آب دیگری داشته باشد یا نه، و نیز اگر در ظرف طلا و نقره وضوی ارتماسی بگیرد صحّت آن محلّ اشکال، بلکه باطل است.

مسأله 281_ حوضی که مثلاً یک آجر یا یک سنگ آن غصبی است، در صورتی که برداشتن آب در عرف تصرف در آن آجر یا سنگ نباشد اشکالی ندارد. و اگر تصرف باشد برداشتن آب حرام، ولی وضوء اگر یک بار همه ی آب آن را بردارد صحیح است.

مسأله 282_ اگر در صحن یکی از امامان یا امام زادگان که سابقاً قبرستان بوده، حوض یا نهری بسازند، چنانچه انسان نداند که زمین صحن را برای قبرستان وقف کرده اند وضوء گرفتن در آن حوض و نهر اشکال ندارد.

«شرط ششم» آنکه اعضاء وضوء موقع شستن و مسح کردن پاک باشد.

مسأله 283_ اگر پیش از تمام شدن وضوء جایی را که شسته یا مسح کرده نجس شود، وضوء صحیح است.

ص:56

مسأله 284_ اگر غیر از اعضاء وضوء جایی از بدن نجس باشد وضوء صحیح است. ولی اگر مخرج بول یا غائط را تطهیر نکرده، احتیاط مستحبّ است که اوّل آن را تطهیر کند و بعد وضوء بگیرد.

مسأله 285_ اگر یکی از اعضاء وضوء نجس باشد و بعد از وضوء شکّ کند که پیش از وضوء آنجا را آب کشیده یا نه، چنانچه در موقع وضوء ملتفت پاک بودن و نجس بودن آنجا نبوده، وضوء باطل است. و اگر می داند ملتفت بوده؛ یا شکّ دارد که ملتفت بوده یا نه، وضوء صحیح است. و در هر دو صورت جایی را که نجس بوده باید آب بکشد.

«شرط هفتم» آنکه وقت برای وضوء و نماز کافی باشد.

مسأله 286_ اگر در صورت یا دست ها بریدگی یا زخمی است که خون آن بند نمی آید، و آب برای آن ضرر ندارد، باید بعد از شستن اجزاء صحیحه ی آن عضو با رعایت ترتیب، موضع زخم یا بریدگی را در آب کرّ یا جاری فرو برد، و قدری فشار دهد که خون بند بیاید، و انگشت خود را روی زخم یا بریدگی در زیر آب از بالا به پائین بکشد تا آب بر آن جاری شود و وضوء صحیح است.

مسأله 287_ هرگاه وقت به قدری تنگ باشد که اگر وضوء بگیرد تمام نماز یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمّم کند. ولی اگر برای وضوء و تیمّم یک اندازه وقت لازم است، باید وضوء بگیرد.

مسأله 288_ کسی که در تنگی وقت نماز باید تیمّم کند، اگر به قصد قربت یا برای کار مستحبّی (مثل خواندن قرآن)، وضوء بگیرد صحیح است. و اگر با علم و عمد فقط برای خواندن آن نماز وضوء بگیرد باطل است.

«شرط هشتم» آنکه به قصد قربت (یعنی انجام فرمان خداوند عالم)، وضوء بگیرد. و اگر برای خنک شدن یا به قصد دیگری وضوء بگیرد باطل است.

ص:57

مسأله 289_ لازم نیست نیّت وضوء را به زبان بگوید یا از قلب خود بگذراند. بلکه اگر تمام افعال وضوء بداعی امر خدا بجا آورده شود کفایت می کند.

«شرط نهم» آنکه وضوء را به ترتیبی که گفته شد بجا آورد. یعنی اوّل صورت و بعد دست راست و بعد دست چپ را بشوید، و بعد از آن سر و بعد پاها را مسح نماید. و باید بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد، پای چپ را بعد از پای راست مسح کند. و اگر به این ترتیب وضوء نگیرد باطل است.

«شرط دهم» آنکه کارهای وضوء را پشت سر هم انجام دهد.

مسأله 290_ اگر بین کارهای وضوء به قدری فاصله شود که وقتی می خواهد جایی را بشوید یا مسح کند رطوبت جاهایی که پیش از آن شسته یا مسح کرده خشک شده باشد، وضوء باطل است. و اگر فقط رطوبت جایی که جلوتر از محلی است که می خواهد بشوید یا مسح کند خشک شده باشد، (مثلاً موقعی که می خواهد دست چپ را بشوید رطوبت دست راست خشک شده باشد و صورت تر باشد)، احتیاط اعاده ی وضوء است.

مسأله 291_ اگر کارهای وضوء را پشت سر هم بجا آورد، ولی به واسطه ی گرمای هوا یا حرارت زیاد بدن و مانند اینها رطوبت جای پیشین خشک شود، وضوی او صحیح است.

مسأله 292_ راه رفتن در بین وضوء اشکال ندارد. پس اگر بعد از شستن صورت و دست ها چند قدم راه برود، و بعد سر و پا را مسح کند، وضوی او صحیح است.

«شرط یازدهم» آنکه شستن صورت و دست ها و مسح سر و پاها را خود انسان انجام دهد، و اگر دیگری او را وضوء دهد، یا در رساندن آب به صورت و دست ها و مسح سر و پاها به او کمک نماید، وضوء باطل است. ولی اگر آب به دست او بریزد و خود انسان آب را به صورت و دست ها بکشد و برساند اشکال ندارد.

مسأله 293_ کسی که نمی تواند وضوء بگیرد باید نائب بگیرد که او را وضوء دهد، و چنانچه مزد هم بخواهد، در صورتی که بتواند و مضرّ به حالش نباشد، باید بدهد. ولی

ص:58

خود او باید نیّت وضوء کند، و با دست خود مسح نماید. و اگر نمی تواند باید نائبش دست او را بگیرد و به جای مسح او بکشد. و اگر این هم ممکن نیست، باید نائب از دست او رطوبت بگیرد و با آن رطوبت سر و پای او را مسح کند.

مسأله 294_ هر کدام از کارهای وضوء را که می تواند به تنهایی انجام دهد، نباید در آن کمک بگیرد.

«شرط دوازدهم» آنکه استعمال آب برای او مانعی نداشته باشد.

مسأله 295_ کسی که می ترسد اگر وضوء بگیرد، مریض شود یا اگر آب را به مصرف وضوء برساند تشنه بماند، نباید وضوء بگیرد. ولی اگر نداند که آب برای او ضرر دارد وضوء بگیرد، اگرچه بعد بداند ضرر داشته، ولی به حدّی که شرعاً حرام است نباشد، وضوء صحیح است.

مسأله 296_ اگر رساندن آب به صورت و دست ها به مقدار کمی وضوء با آن صحیح است ضرر ندارد و بیشتر از آن ضرر دارد، باید با همان مقدار بی ضرر وضوء بگیرد.

«شرط سیزدهم» آنکه در اعضاء وضوء مانعی از رسیدن آب نباشد.

مسأله 297_ اگر می داند چیزی به اعضاء وضوء چسبیده، ولی شکّ دارد که از رسیدن آن جلوگیری می کند یا نه، باید آن را بر طرف کند، یا آب به زیر آن برساند.

مسأله 298_ اگر زیر ناخن چرک باشد، وضوء اشکال ندارد. ولی اگر ناخن را بگیرند، باید برای وضوء، آن چرک را برطرف کنند، و نیز اگر ناخن بیشتر از معمول بلند باشد، باید چرک زیر مقداری را که از اندازه ی معمول بلندتر است برطرف نمایند.

مسأله 299_ اگر در صورت و دست ها و جلوی سر و روی پاها به واسطه ی سوختن یا چیز دیگر برآمدگی پیدا شود، شستن و مسح کردن روی آن کافی است. و چنانچه سوراخ شود، رساندن آب به زیر پوست لازم نیست. بلکه اگر پوست یک قسمت آن کنده شود، لازم نیست آب را به زیر قسمتی که کنده نشده برساند. ولی چنانچه پوستی که کنده شده گاهی به بدن می چسبد و گاهی نمی چسبد، باید آن را قطع کند یا آب را به زیر آن برساند.

ص:59

مسأله 300_ اگر انسان شکّ کند که به اعضای وضوی او چیزی چسبیده یا نه، چنانچه احتمال او در نظر مردم به جا باشد، (مثل آنکه بعد از گل کاری شک ّ کند گل به دست او چسبیده یا نه) باید وارسی کند. یا به قدری دست بمالد که اطمینان پیدا کند که اگر بوده برطرف شده؛ یا آب به زیر آن رسیده است.

مسأله 301_ اگر جایی را که باید شست، یا مسح کرد چرک باشد، ولی چرک آن مانع از رسیدن آب به بدن نباشد، اشکال ندارد. و همچنین است اگر بعد از گچ کاری و مانند آن، چیز سفیدی که جلوگیری از رسیدن آب به پوست نمی نماید بردست بماند. ولی اگر شکّ کند که با بودن آنها آب به بدن می رسد یا نه، باید آنها را برطرف کند.

مسأله 302_ اگر پیش از وضوء بداند که در بعضی از اعضاء وضوء مانعی از رسیدن آب هست، و بعد از وضوء شکّ کند که در موقع وضوء آب را به آنجا رسانده یا نه، چنانچه احتمال بدهد که در حال وضوء ملتفت بوده، وضوی او صحیح است.

مسأله 303_ اگر در بعضی از اعضاء وضوء مانعی باشد که گاهی آب به خودی خود زیر آن می رسد، و گاهی نمی رسد، و انسان بعد از وضوء شکّ کند آب زیر آن رسیده یا نه، چنانچه بداند موقع وضوء ملتفت رسیدن آب به زیر آن نبوده، بنا بر احتیاط واجب؛ بلکه خالی از قوّت نیست باید دوباره وضوء بگیرد.

مسأله 304_ اگر بعد از وضوء چیزی که مانع از رسیدن آب است در اعضاء وضوء ببیند، و نداند موقع وضوء بوده یا بعد پیدا شده، وضوی او صحیح است. ولی اگر بداند که در وقت وضوء ملتفت آن مانع نبوده، بنا بر احتیاط واجب؛ بلکه خالی از قوّت نیست، دوباره وضوء بگیرد.

مسأله 305_ اگر بعد وضوء شکّ کند چیزی که مانع رسیدن آب است در اعضاء وضوء بوده یا نه، چنانچه احتمال دهد که در حال وضوء ملتفت بوده، وضوء صحیح است. بلکه بعید نیست مطلقاً صحیح باشد.

ص:60

احکام وضوء

مسأله 306_ کسی که در کارهای وضوء و شرائط آن؛ مثل پاک بودن آب و غصبی نبودن آن شکّ می کند، چنانچه به حدّ وسوسه برسد باید به شکّ خود اعتنا نکند.

مسأله 307 _ اگر شکّ کند که وضوی او باطل شده یا نه، بنا می گذارد که وضوی او باقی است. ولی اگر بعد از بول استبراء نکرده و وضوء گرفته باشد و بعد از وضوء رطوبتی از او بیرون آید که نداند بول است یا چیز دیگری، وضوی او باطل است.

مسأله 308_ کسی که شکّ دارد وضوء گرفته یا نه، درحکم بی وضوء است.

مسأله 309_ کسی که می داند وضوء گرفته و حدثی هم از او سر زده؛ مثلاً بول کرده، اگر نداند کدام جلوتر بوده، چنانچه پیش از نماز است، باید وضوء بگیرد. و اگر در بین نماز است، باید نماز را بشکند و وضوء بگیرد. و اگر بعد از نماز است، در صورتی که احتمال التفات در حال شروع به نماز را بدهد، نمازی که خوانده صحیح است. و برای نمازهای بعدی باید وضوء بگیرد.

مسأله 310_ اگر بعد از وضوء یا در بین آن یقین کند که بعضی جاها را نشسته؛ یا مسح نکرده است، چنانچه رطوبت جاهایی که پیش از آن جا است به جهت طول مدّت خشک شده، باید دوباره وضوء بگیرد. و اگر فقط جای قبلی خشک شده و جا یا جاهای پیشتر خشک نشده، بنا بر احتیاط دوباره وضوء بگیرد. و اگر خشک نشده، یا به جهت گرمی هوا و مانند آن خشک شده، باید جایی را که فراموش کرده؛ و آنچه که بعد از آن است بشوید یا مسح کند. و اگر در بین وضوء در شستن یا مسح کردن جایی شکّ کند، باید به همین دستور عمل نماید.

مسأله 311_ اگر بعد از نماز شکّ کند که وضوء داشته یا نه، در صورتی که احتمال بدهد که در حال شروع به نماز ملتفت حالش بوده است، نمازش صحیح است. ولی باید برای نمازهای بعد وضوء بگیرد.

ص:61

مسأله 312_ اگر در بین نماز شکّ کند که وضوء داشته یا نه، نماز او باطل است؛ و باید وضوء بگیرد و نماز را بخواند. مگر آنکه قبلاً وضوء داشته و شک دارد که باطل شده، که نمازش صحیح و می تواند نمازهای بعدی را نیز بدون تجدید وضوء بخواند.

مسأله 313_ اگر بعد از نماز دانست که وضوی او باطل شده ولی شکّ کند، که قبل از نماز، یا در أثناء، باطل شده یا بعد از آن، نمازی که خوانده صحیح است.

مسأله 314_ اگر انسان مرضی دارد که بول او قطره قطره می ریزد؛ یا نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری کند، چنانچه یقین دارد که از اوّل وقت نماز تا آخر آن به مقدار وضوء گرفتن و نماز خواندن مهلت پیدا می کند، باید نماز را در وقتی که مهلت پیدا می کند بخواند. و اگر مهلت او به مقدار کارهای واجب نماز است، باید در وقتی که مهلت دارد، فقط کارهای واجب نماز را بجا آورد، و کارهای مستحبّ مانند اذان و قنوت را ترک کند.

مسأله 315_ اگر به مقدار وضوء و نماز مهلت پیدا نمی کند، و در بین نماز چند دفعه بول یا غائط از او خارج می شود، که اگر بخواهد بعد از هر دفعه وضوء بگیرد سخت نیست، احتیاط این است که ظرف آبی پهلوی خود بگذارد و هر وقت بول یا غائط از او خارج شد، فوراً وضوء بگیرد؛ و بقیّه ی نماز را بخواند. ولی بعید نیست که اگر همان نماز را با یک وضوء بخواند کفایت کند. بلکه احتیاط مستحبّ علاوه ی از وضوء در بین نماز، خواندن نماز دیگری با یک وضوء است.

مسأله 316_ کسی که بول یا غائط طوری پی در پی از او خارج می شود که وضوء گرفتن بعد از هر دفعه برای او سخت است، برای هر نمازش بدون اشکال، یک وضوء کفایت می کند. بلکه بعید نیست که یک وضوء برای چندین نماز کافی باشد. مگر اینکه محدث به حدث دیگری گردد. ولی احتیاط لازم است که برای هر نماز یک وضوء بگیرد. و برای سجده و تشهّد قضاء شده، وضوی دیگر لازم نیست. و برای نماز احتیاط تجدید وضوء احتیاطاً لازم است.

ص:62

مسأله 317_ کسی که بول یا غائط، پی در پی از او خارج می شود، لازم نیست بعد از وضوء فوراً نماز بخواند، اگرچه بهتر بلکه احتیاط است که به نماز مبادرت نماید.

مسأله 318_ کسی که بول یا غائط پی در پی از او خارج می شود، بعد از وضوء گرفتن بنا بر احتیاط لازم (اگر اقوی نباشد) جائز نیست نوشته ی قرآن را مسّ نماید.

مسأله 319_ کسی که بول او قطره قطره می ریزد، باید برای نماز به بستن کیسه ای که در آن پنبه یا چیز دیگری است که از رسیدن بول به جاهای دیگر جلوگیری می کند، خود را حفظ نماید. و احتیاط واجب است که پیش از هر نماز، مخرج بول و کیسه را که نجس شده آب بکشد؛ یا کیسه ی پاکی را به جای آن ببندد. و نیز کسی که نمی تواند از بیرون آمدن غائط خودداری کند، چنانچه ممکن باشد باید به مقدار نماز از رسیدن غائط به جاهای دیگر جلوگیری نماید. و احتیاط واجب است اگر مشقّت ندارد، برای هر نماز مخرج غائط را آب بکشد.

مسأله 320_ کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند، در صورتی که ممکن باشد به مقدار نماز از خارج شدن بول و غائط جلوگیری نماید، احتیاط است که جلوگیری نماید؛ اگرچه خرج داشته باشد. بلکه اگر مرض او معالجه شود، بهتر بلکه احتیاط است که خود را معالجه نماید.

مسأله 321_ کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند، بعد از آنکه مرض او خوب شد، لازم نیست نمازهایی را که در وقت مرض مطابق وظیفه اش خوانده قضاء نماید. ولی اگر در بین وقت نماز مرض او خوب شود، باید نمازی را که در آن وقت خوانده دوباره بخواند.

مسأله 322_ اگر کسی مرضی دارد که نمی تواند از خارج شدن باد جلوگیری کند، باید به وظیفه ی کسانی که نمی توانند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کنند عمل نماید.

ص:63

چیزهایی که باید برای آنها وضوء گرفت

مسأله 323_ برای شش چیز وضوء گرفتن واجب است: «اوّل» برای نمازهای واجب؛ غیر از نماز میّت. و در نمازهای مستحبّ، وضوء شرط صحّت است. «دوم» برای سجده و تشهّد فراموش شده، اگر بین آنها و نماز حدثی از او سر زده. (مثلاً بول کرده باشد). ولی برای سجده ی سهو واجب نیست وضوء بگیرد. و رجاءً اشکال ندارد. «سوم» برای طواف واجبِ خانه ی کعبه (یعنی طوافی که برای حجّ یا عمره است. ولو آن حجّ یا عمره مستحبّ باشد). «چهارم» اگر نذر یا عهد کرده یا قسم خورده باشد که وضوء بگیرد. «پنجم» اگر نذر کرده باشد که جایی از بدن خود را به خطّ قرآن برساند. «ششم» برای آب کشیدن قرآنی که نجس شده، یا برای بیرون آوردن آن از مستراح و مانند آن، در صورتی که مجبور باشد دست یا جای دیگر بدن را به خطّ قرآن برساند. ولی چنانچه معطّل شدن به مقدار وضوء بی احترامی به قرآن باشد، باید بدون اینکه وضوء بگیرد، قرآن را از مستراح و مانند آن بیرون آورد، یا اگر نجس شده آب بکشد.

مسأله 324_ مسّ نمودن خطّ قرآن، یعنی رساندن جایی از بدن به خطّ قرآن برای کسی که وضوء ندارد حرام است. ولی اگر قرآن را به زبان فارسی یا به زبان دیگر ترجمه کنند، مسّ آن اشکال ندارد.

مسأله 325_ جلوگیری بچه و دیوانه از مسّ خطّ قرآن واجب نیست. ولی اگر مسّ نمودن آنان بی احترامی به قرآن باشد، باید از آن جلوگیری کنند.

مسأله 326_ کسی که وضوء ندارد بنا بر احتیاط واجب، حرام است اسم خداوند متعال و صفات خاصّه او را به هر زبانی نوشته شده باشد مسّ نماید. و بهتر است که اسم مبارک پیغمبر(ص) و امامان (ع) و حضرت زهراء (ع) را هم مسّ ننماید.

مسأله 327_ اگر پیش از وقت نماز به قصد اینکه با طهارت باشد وضوء بگیرد؛ یا غسل کند صحیح است. و نزدیک وقت هم اگر به قصد مهیّا بودن برای نماز، وضوء

ص:64

بگیرد اشکال ندارد. ولی، اولی و احوط است که قصد تحصیل طهارت کند.

مسأله 328_ کسی که یقین دارد وقت داخل شده، اگر نیّتِ وضوی واجب کند و بعد از وضوء بداند وقت داخل نشده، وضوی او صحیح است. مگر به صورت تقیّد باشد که اشکال دارد.

مسأله 329_ مستحبّ است به قصد طهارت، انسان برای نماز میّت و زیارت اهل قبور و رفتن به مسجد و حرم امامان (ع) و برای همراه داشتن قرآن و خواندن و نوشتن آن، و مسّ حاشیه ی قرآن، و برای خوابیدن، وضوء بگیرد. و نیز مستحبّ است کسی که وضوء دارد، دوباره وضوء بگیرد. و اگر برای یکی از این کارها به قصد طهارت وضوء بگیرد، هر کاری را که باید انجام داد، می تواند بجا آورد. مثلاً می تواند با آن وضوء نماز بخواند. ولی اگر بدون قصد طهارت وضوء بگیرد، در بعضی از این موارد محلّ اشکال است.

چیزهایی که وضوء را باطل می کند

مسأله 330_ هفت چیز وضوء را باطل می کند: «اوّل و دوم» بیرون آمدن بول و غائط. «سوم» باد معده و روده که از مخرج غائط خارج شود. «چهارم» خوابی که به واسطه ی آن چشم نبیند و گوش نشنود. ولی اگر چشم نبیند و گوش بشنود، وضوء باطل نمی شود. «پنجم» چیزهایی که عقل را از بین می برد؛ مانند دیوانگی، مستی، و بیهوشی. «ششم» استحاضه ی زنان. که بعداً گفته می شود. «هفتم» جنابت، بلکه بنا بر احتیاط واجب، هر کاری که برای آن باید غسل کرد.

احکام وضوی جبیره ای

چیزی که با آن زخم و جای شکسته را می بندند و گاهی دوایی که روی زخم و مانند آن می گذارند، جبیره نامیده می شود.

ص:65

مسأله 331_ اگر در یکی از جاهای وضوء زخم یا دمل یا شکستگی باشد، چنانچه روی آن باز باشد و آب ضرر ندارد، باید به طور معمول وضوء گرفت.

مسأله 332_ اگر زخم یا دمل یا شکستگی در صورت و دست ها است و روی آن باز است، و آب ریختن روی آن ضرر دارد، باید اطراف زخم یا دمل را (به طوری که در وضوء گفته شد)، از بالا به پائین بشوید. و بهتر، بلکه احتیاط است چنانچه کشیدن دست تر بر آن ضرر ندارد، دست تر بر آن بکشد. و اگر کشیدن دست تر ممکن نباشد، پارچه ی پاکی روی آن بگذارد؛ و دست تر را روی پارچه بکشد. و اما در شکستگی، لازم است تیمّم بنماید. و احتیاط به وضوء گرفتن به طرز بالا، ترک نشود. اگرچه بعید نیست، تیمّم تنها کافی باشد؛ خصوصاً اگر تمام، یا اکثر یک عضو، مانند یک دست، شکستگی داشته باشد.

مسأله 333_ اگر زخم یا دمل یا شکستگی در جلوی سر یا روی پا است و روی آن باز است، چنانچه نتواند آن را مسح کند، به این معنی که زخم مثلاً تمام محلّ مسح را گرفته باشد، یا آنکه از مسح جاهای سالم نیز متمکّن نباشد، در این صورت لازم است تیمّم نماید. و بنا بر احتیاط وضوء نیز گرفته و پارچه ی پاکی روی آن بگذارد، و روی پارچه را با تری آب وضوء که در دست مانده مسح نماید.

مسأله 334_ اگر روی دمل یا زخم یا شکستگی بسته باشد، چنانچه باز کردن آن ممکن است و آب برای آن ضرر ندارد، باید باز کند و وضوء بگیرد، چه زخم و مانند آن در صورت و دست ها باشد، یا جلوی سر و روی پاها.

مسأله 335_ اگر زخم یا دمل یا شکستگی که بسته است در صورت یا دست ها باشد، چنانچه باز کردن و ریختن آب روی آن ضرر دارد، باید مقداری را که متمکّن است از اطراف شسته و روی جبیره را مسح نماید. و اگر کشیدن دست تر ضرر ندارد احتیاطاً دست تر کشیدن را نیز ترک نکند.

ص:66

مسأله 336_ اگر نمی شود روی زخم را باز کرد، ولی زخم و چیزی که روی آن گذاشته شده پاک است، و رساندن آب به زخم ممکن است، و ضرر هم ندارد، باید آب را به روی زخم از بالا به پائین برساند. و اگر زخم یا چیزی که روی آن گذاشته شده نجس است، چنانچه آب کشیدن آن و رساندن آب به روی زخم ممکن باشد، باید آن را آب بکشد، و موقع وضوء آب را به زخم برساند. و در صورتی که آب برای زخم ضرر ندارد، ولی رساندن آب به روی زخم ممکن نیست، یا زخم نجس است و نمی شود آن را آب کشید، باید تیمّم نماید. و در این مورد و جایی که جبیره نجس است (احتیاط به وضوء گرفتن، با گذاردن پارچه ی پاک روی زخم (اگر ندارد) ترک نشود). و نیز موردی که رساندن آب ضرر دارد، وضوی جبیره ای بگیرد، و در جبیره ای که بیش از اندازه ی متعارف از زخم بزرگتر باشد، احتیاط به تیمّم نیز ترک نشود.

مسأله 337_ اگر جبیره تمام صورت یا تمام یکی از دست ها یا تمام هر دو دست را گرفته باشد، بنا بر احتیاط باید تیمّم نماید؛ و وضوی جبیره ای نیز بگیرد. و همچنین اگر تمام سر یا پاها جبیره باشد، وضوی جبیره ای گرفته، و احتیاطاً تیمّم را ترک ننماید.

مسأله 338_ لازم نیست جبیره از جنس چیزهایی باشد که نماز در آنها جائز است، بلکه اگر از حریر یا از اجزاء حیوان حرام گوشت نیز باشد مانعی ندارد و مسح بر آن اگر نجس نباشد جائز است.

مسأله 339_ کسی که در کف دست و سر انگشت ها جبیره دارد، و در موقع وضوء دست تر روی آن کشیده است، سر و پاها را با همان رطوبت مسح کند.

مسأله 340_ اگر جبیره تمام پهنای روی پا را گرفته، ولی مقداری از اطراف انگشتان و مقداری از طرف بالای پا باز است، با مراعات ترتیب روی پا را و جایی که جبیره است روی جبیره را مسح کند.

ص:67

مسأله 341_ اگر در صورت یا دست ها چند جبیره باشد، باید (با رعایت ترتیب) از بالا به پائین، آن جا را که جبیره نیست بشوید، و آن جا را که جبیره است مسح نماید. و همچنین اگر جبیره ها در سر یا روی پاها باشد، باید (بارعایت ترتیب) آن جا را که جبیره نیست مسح، و جایی که جبیره شده، مسح بر جبیره نماید.

مسأله 342_ اگر جبیره بیشتر از معمول اطراف زخم را گرفته و برداشتن آن ممکن نیست، باید تیمّم نماید. و احتیاطاً لازم است، بین وضوء به طرز جبیره؛ و تیمّم جمع نماید. و اگر برداشتن جبیره ممکن است باید جبیره را بردارد. پس اگر زخم در صورت و دست ها است، اطراف آن را با رعایت ترتیب از بالا به پائین بشوید. و همچنین اگر در سر یا روی پاها است، جای بی جبیره را مسح، و جای زخم را به دستور جبیره مسح نماید.

مسأله 343_ اگر در جای وضوء زخم، و جراحت و شکستگی نیست، ولی به جهت دیگری آب برای آن ضرر دارد، باید تیمّم کند. و وضوی جبیره نیز مستحبّ است.

مسأله 344_ اگر جایی از اعضاء وضو را رگ زده است، و نمی تواند آن را آب بکشد، یا آب برای آن ضرر دارد، لازم است تیمّم نماید. و احتیاطاً وضوء جبیره را بیاورد.

مسأله 345_ اگر در جای وضوء یا غسل چیزی چسبیده است که برداشتن آن ممکن نیست، یا به قدری مشقّت دارد که نمی شود تحمّل کرد، وظیفه اش تیمّم است. و احتیاطاً وضوی جبیره ای نیز بگیرد. بلی اگر آن چیزی که چسبیده دواء باشد حکم جبیره را دارد.

مسأله 346_ در غیر غسل میّت از سایر اغسال، غسل جبیره ای مثل وضوی جبیره ای است. ولی بنا بر احتیاط باید آن را ترتیبی بهجا آورند. و اظهر این است که اگر در بدن زخم یا دمل باشد و محلّ مجبور باشد واجب است غسل و احتیاطاً مسح بر جبیره هم نماید. و اگر محلّ مکشوف باشد، مکلّف مخیّر است بین غسل و تیمّم (با اشکال). و احتیاط است غسل را اختیار کند. گرچه تیمّم در غیر صورت ضرر (از ناحیه ی غسل)

ص:68

بعید نیست. و احتیاط واجب است که پارچه ی پاکی روی زخم یا دمل باز گذاشته و روی پارچه را مسح نماید. و این در صورتی است که شستن به اقلّ مقدار لازم ممکن نباشد. و اگر در بدن شکستگی باشد باید غسل بنماید. و احتیاطاً روی جبیره را هم مسح کند. و در صورتی که مسح روی جبیره ممکن نباشد؛ یا اینکه محلّ شکسته باز باشد، لازم نیست تیمّم کند، و احتیاطاً غسل جبیره را به مقدار ممکن خصوصاً در صورت اوّل ترک نکند.

مسأله 347_ کسی که وظیفه ی او تیمّم است، اگر در بعضی از جاهای تیمّم او زخم یا دمل یا شکستگی باشد، باید به دستور وضوی جبیره ای، تیمّم جبیره ای نماید.

مسأله 348_ کسی که باید با وضوء یا غسل جبیره ای نماز بخواند، چنانچه بداند که تا آخر وقت عذر او برطرف نمی شود، می تواند در اوّل وقت نماز بخواند. ولی اگر امید دارد که تا آخر وقت عذر برطرف می شود، بهتر است صبر کند. و چنانچه عذر او برطرف نشد، در آخر وقت نماز را با وضوء یا غسل جبیره ای به جا آورد. لکن در صورتی که اوّل وقت نماز را خواند و تا آخر وقت عذرش برطرف شد، لازم است وضوء گرفته یا غسل کرده و نماز را اعاده نماید.

مسأله 349_ اگر انسان برای مرضی که در چشم او است موی چشم خود را بچسباند، باید تیمّم نماید. و احتیاط به وضوی جبیره نیز ترک نشود.

مسأله 350_ کسی که نمی داند وظیفه اش تیمّم است؛ یا وضوی جبیره ای، بنا بر احتیاط واجب باید هر دو را به جا آورد.

مسأله 351_ نمازهایی را که انسان با وضوی جبیره ای خوانده و تا آخر عذرش مستمّر بوده صحیح است. و آیا می تواند با آن وضوء نمازهای بعدی را نیز به جا آورد؟ بعید نیست. گرچه احتیاط، تجدید وضوء است.

***

ص:69

غسل های واجب

اشاره

غسل های واجب هفت است: «اوّل» غسل جنابت. «دوم» غسل حیض. «سوم» غسل نفاس. «چهارم» غسل استحاضه. «پنجم» غسل مس ّ میّت. «ششم» غسل میّت. «هفتم» غسلی که به واسطه ی نذر و قسم و مانند اینها واجب می شود.

احکام جنابت

اشاره

مسأله 352_ به دو چیز انسان جنب می شود: «اوّل» جماع. «دوم» بیرون آمدن منی. در خواب باشد؛ یا بیداری. کم باشد یا زیاد، با شهوت باشد یا بی شهوت، با اختیار باشد یا بی اختیار.

مسأله 353_ اگر رطوبتی از انسان (مرد) خارج شود و نداند منی است یا بول یا غیر این ها، چنانچه با شهوت و جستن بیرون آمده و بعد از بیرون آمدن آن، بدن سست شده، آن رطوبت حکم منی را دارد. و اگر هیچ یک از این سه نشانه؛ یا خصوص جستن و شهوت را نداشته باشد، حکم منی را ندارد. ولی در مریض و زن لازم نیست آن رطوبت با جستن بیرون آید، بلکه با شهوت بیرون آید و در موقع بیرون آمدن، بدن سست شود، در حکم منی است.

مسأله 354_ اگر از مردی که مریض نیست آبی بیرون آید که یکی از سه نشانه ای را که در مسأله ی پیش گفته شد داشته باشد، و نداند نشانه های دیگر را داشته یا نه، چنانچه

ص:70

پیش از بیرون آمدن آن آب، وضوء داشته، آیا می تواند به همان وضوء اکتفاء کند، و اگر وضوء نداشته، کافی است فقط وضوء بگیرد، و غسل بر او لازم نیست؟ بعید نیست. ولی احتیاطاً در هر دو صورت غسل را ترک نکند. بلی اگر یک نشانه داشت و بقیّه را نداشت غسل لازم نیست.

مسأله 355_ مستحبّ است مرد بعد از بیرون آمدن منی بول کند. و اگر بول نکند و بعد از غسل رطوبتی از او بیرون آید که نداند منی است یا رطوبت دیگر، حکم منی را دارد.

مسأله 356_ اگر انسان با زنی جماع کند و به اندازه ی ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، در قُبُل باشد یا دُبُر، بالغ باشد یا نابالغ، اگرچه منی بیرون نیاید هر دو جنب می شوند.

مسأله 357_ اگر شکّ کند که مقدار ختنه گاه داخل شده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 358_ اگر (نعوذ بالله) با حیوانی نزدیکی نماید، چه فاعل باشد چه مفعول، و منی از او بیرون آید، تنها غسل کافی است. و اگر منی بیرون نیاید، چنانچه پیش از وطی وضوء داشته، باز هم غسل تنها کافی است. و اگر وضوء نداشته، احتیاط واجب است که غسل کند و وضوء هم بگیرد. و همچنین است حکم، در نزدیکی با مرد یا پسر. گرچه بعید نیست حکم نزدیکی با زن را داشته باشد. ولی احتیاط ترک نشود.

مسأله 359_ اگر منی از جای خود حرکت کند و بیرون نیاید، یا انسان شکّ کند که منی از او بیرون آمده یا نه، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 360_ کسی که نمی تواند غسل کند ولی تیمّم برایش ممکن است، بعد از داخل شدن وقت نماز هم می تواند با عیال خود نزدیکی کند.

مسأله 361_ اگر در لباس خود منی ببیند و بداند که از خود اوست، و برای آن غسل نکرده، باید غسل کند. و نمازهای یومیه را که یقین دارد بعد از بیرون آمدن منی خوانده قضاء کند. ولی نمازهایی را که احتمال می دهد، پیش از بیرون آمدن آن منی خوانده، لازم نیست قضاء نماید.

ص:71

چیزهایی که بر جنب حرام است

مسأله 362_ پنج چیز بر جنب حرام است:

«اوّل» رساندن جایی از بدن خود را به خطّ قرآن؛ یا به اسم خدا؛ به هر لغت که باشد. و بهتر بلکه احتیاط است که به اسم حضرات پیغمبر و امامان (ع) و حضرت زهرا (س) و همچنین پیغمبران گذشته (ع) نیز نرساند.

«دوم» رفتن در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر (ص) اگرچه از یک در داخل و از در دیگر خارج شود.

«سوم» توقّف در مساجد دیگر، و همچنین بنا بر احتیاط واجب در حرم امامان (ع)، ولی اگر از یک در مسجد داخل و از در دیگر خارج شود و درنگ نکند، مانعی ندارد.

«چهارم» گذاشتن چیزی در مسجد، یا داخل شدن در آن برای گذاردن. ولی برای برداشتن چیزی جائز است، و نباید درنگ کند.

«پنجم» خواندن هر یک از آیات سجده ی واجب. و آن در چهار سوره است: 1_ سوره ی سی و دوم قرآن (الم تنزیل). 2_ سوره ی چهل و یکم (حم سجده). 3_ سوره ی پنجاه و سوم (والنّجم). 4_ سوره ی نود و ششم (اقرء). و احتیاط، ترک خواندن چیزی حتی یک کلمه از سوره های سجده ی واجب دار است، گرچه عدم وجوب بعید نیست.

چیزهایی که بر جنب مکروه است

مسأله 363_ نُه چیز بر جنب مکروه است: «اوّل و دوم» خوردن و آشامیدن. ولی اگر وضوء بگیرد؛ یا دست ها را بشوید مکروه نیست. «سوم» خواندن بیشتر از هفت آیه از قرآن که سجده ی واجب ندارد. «چهارم» رساندن جایی از بدن به جلد و حاشیه و بین خط های قرآن. «پنجم» همراه داشتن قرآن. «ششم» خوابیدن ولی اگر وضوء بگیرد؛ یا به سبب نداشتن آب بدل از غسل تیمّم کند مکروه نیست. «هفتم» خضاب کردن به حنا

ص:72

و مانند آن. «هشتم» مالیدن روغن به بدن. «نهم» جماع کردن، بعد از آنکه محتلم شده. یعنی در خواب منی از او بیرون آمده است.

غسل جنابت
اشاره

مسأله 364_ غسل جنابت به خودی خود مستحبّ است. و برای خواندن نماز واجب و مانند آن (طوافی که جزء حجّ یا عمره باشد. و برای روزه به شرحی که در احکام روزه می آید)، واجب می شود. ولی برای نماز میّت و سجده ی شکر و سجده های واجب قرآن غسل جنابت لازم نیست. و در سجده ی سهو، احتیاط غسل است. و به سبب نذر یا عهد یا قسم نیز واجب است.

مسأله 365_ لازم نیست در وقت غسل، نیّت کند که غسل واجب یا مستحبّ می کند، بلکه اگر به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم غسل کند کافی است.

مسأله 366_ اگر یقین کند وقت نماز شده و نیّت غسل واجب کند، بعد معلوم شود که پیش از وقت غسل کرده، غسل او صحیح است. مگر به قید دخول وقت؛ باشد که اگر وقت داخل نشده قصد غسل را ندارد، که در صحّت غسل اشکال است.

مسأله 367_ غسل را چه واجب و چه مستحبّ، به دو قسم می شود انجام داد: ترتیبی و ارتماسی.

غسل ترتیبی

مسأله 368_ در غسل ترتیبی باید به نیّت غسل، اوّل سر و گردن، و بعد بدن را بشوید. و بهتر، بلکه احتیاط مستحبّ است که اوّل طرف راست، بعد طرف چپ بدن را بشوید و تحقّق غسل ترتیبی به حرکت دادن هر یک از اعضاء سه گانه، زیر آب به قصد غسل بی اشکال نیست؛ و احتیاط در اکتفاء نکردن به او است. و اگر عمداً یا از روی فراموشی یا به واسطه ی ندانستن مسأله، بدن را قبل از سر بشوید غسل او باطل است.

ص:73

مسأله 369_ در صورتی که بدن را قبل از سر بشوید لازم نیست غسل را اعاده کند. بلکه چنانچه بدن را دوباره پیش از آنکه حدثی از او سر بزند بشوید غسل او صحیح خواهد بود.

مسأله 370_ برای آنکه یقین کند هر دو قسمت، یعنی سر و گردن و بدن را کاملاً غسل داده، باید هر قسمتی را که می شوید مقداری از قسمت دیگر را هم با آن قسمت بشوید.

مسأله 371_ اگر بعد از غسل بداند جایی از بدن غیر از سر و گردن را نشسته و نداند کجای بدن است، دوباره شستن سر لازم نیست. و فقط هر جایی را از بدن که احتمال می دهد نشسته باید بشوید.

مسأله 372_ اگر بعد از غسل دانست مقداری از بدن را نشسته، چنانچه از طرف چپ باشد شستن همان مقدار کافی است. و اگر از طرف راست باشد احتیاط مستحبّ است که بعد از شستن آن مقدار، دوباره طرف چپ را بشوید. و اگر از سر و گردن باشد باید بعد از شستن آن مقدار، دوباره باقی بدن را بشوید.

مسأله 373_ اگر پیش از تمام شدن غسل، در شستن مقداری از طرف چپ یا طرف راست شکّ کند، لازم است که آن مقدار را بشوید. و اگر در شستن مقداری از سر و گردن شکّ کند، بعید نیست شکّش غیر معتبر، و غسلش صحیح باشد. ولی احتیاط به شستن مورد شکّ و بعد از آن ترک نشود.

غسل ارتماسی

مسأله 374 _ در غسل ارتماسی باید در یک آن، آب تمام بدن را فرا بگیرد. پس اگر به نیّت غسل ارتماسی در آب فرو رود، چنانچه پای او روی زمین باشد، باید از زمین بلند کند تا آب تمام بدن را همزمان فرا گیرد.

مسأله 375_ در غسل ارتماسی بنا بر احتیاط باید موقعی نیّت کند که مقداری از بدن بیرون آب باشد. و این احتیاط ترک نشود.

ص:74

مسأله 376_ اگر بعد از غسل ارتماسی بداند که به مقداری از بدن آب نرسیده، جای آن را بداند؛ یا نداند، باید دوباره غسل کند. بنا بر احتیاط (در صورت اوّل)

مسأله 377 _ اگر برای غسل ترتیبی وقت ندارد؛ و برای ارتماسی وقت دارد، باید غسل ارتماسی کند.

مسأله 378_ کسی که روزه واجب معیّن گرفته، یا برای حجّ یا عمره احرام بسته، نمی تواند غسل ارتماسی کند. ولی اگر از روی فراموشی غسل ارتماسی کند غسلش صحیح است.

احکام غسل کردن

مسأله 379_ در غسل ارتماسی، پاک بودن تمام بدن و در ترتیبی، پاک بودن هر قسمتی که آن را برای غسل می شوید، پیش از غسل کردن لازم است. و اگر به فرو رفتن در آب یا رساندن آب جاری یا کرّ به قصد غسل، بدن پاک شود، کفایت می کند.

مسأله 380_ کسی که از حرام جنب شده، چنانچه با آب گرم غسل کند (اگرچه عرق می کند)، غسل او صحیح است. و احتیاط مستحب ّ است که با آب سرد غسل کند.

مسأله 381_ اگر در غسل به اندازه ی سر مویی از بدن نشسته بماند، غسل باطل است. ولی شستن مثل توی بینی و هرچه از باطن شمرده می شود، واجب نیست و احتیاط لازم شستن داخل گوش است که دیده می شود.

مسأله 382_ جایی را که شکّ دارد، از ظاهر بدن است یا از باطن آن، چنانچه قبلاً از ظاهر بوده باید بشوید والّا واجب نیست. گرچه احتیاط شستن آن است.

مسأله 383_ اگر سوراخ جای گوش واره و مانند آن به قدری گشاد باشد که داخل آن از ظاهر شمرده شود، باید آن را شست. وگرنه شستن آن لازم نیست.

مسأله 384_ چیزی را که مانع رسیدن آب به بدن است، باید برطرف کند و اگر پیش

ص:75

از آنکه یقین کند برطرف شده غسل نماید غسل او باطل است. یعنی نمی توان احکام غسل صحیح را بر او بار کرد.

مسأله 385_ اگر موقع غسل شکّ کند چیزی که مانع از رسیدن آب باشد در بدن او هست یا نه، باید وارسی کند تا مطمئن شود که مانعی نیست.

مسأله 386_ در غسل باید موهای کوتاهی را که جزء بدن حساب می شود، بشوید. و شستن موهای بلند واجب نیست. بلکه اگر آب را طوری به پوست برساند که آنها تر نشوند، غسل صحیح است، ولی اگر رساندن آب به پوست بدون شستن آنها ممکن نباشد، باید آنها را بشوید که آب به بدن برسد.

مسأله 387_ تمام شرط هایی که برای صحیح بودن وضوء گفته شد، مثل پاک بودن آب و غصبی نبودن آن، در صحیح بودن غسل هم شرط است، ولی در غسل لازم نیست بدن را از بالا به پائین بشوید، و نیز در غسل ترتیبی لازم نیست بعد از شستن سر و گردن فوراً بدن را بشوید، پس اگر بعد از شستن سر و گردن صبر کند، و بعد از مدّتی بدن را بشوید اشکال ندارد بلکه لازم نیست تمام سر و گردن یا بدن را یک مرتبه بشوید. پس جائز است مثلاً، سر را شسته، و بعد از مدّتی گردن را بشوید. ولی کسی که نمی تواند از بیرون آمدن بول وغائط خودداری کند، اگر به اندازه ای که غسل کند و نماز بخواند بول و غائط از او بیرون نمی آید باید فوراً غسل کند، و بعد از غسل هم فوراً نماز بخواند.

مسأله 388_ کسی که پول حمّامی را بدون اینکه بداند حمّامی راضی است، بخواهد نسیه بگذارد، اگرچه بعد حمّامی را راضی کند، غسل او باطل است.

مسأله 389_ اگر حمّامی راضی باشد که پول حمّام را نسیه بماند، ولی کسی که غسل می کند قصدش این باشد که طلب او را ندهد، یا از مال حرام بدهد، غسل او اشکال دارد.

ص:76

مسأله 390_ اگر پولی را که خمس آن را نداده به حمّامی بدهد، مرتکب حرام شده، و صحّت غسل او محلّ اشکال است. و ذمّه اش به مستحقّین خمس مشغول می شود.

مسأله 391_ اگر مخرج غائط را در آب خزینه تطهیر کند و پیش از غسل شکّ کند که چون در خزینه تطهیر کرده حمّامی به غسل کردن او راضی است یا نه، غسل او بنا بر احتیاط لازم باطل است؛ مگر اینکه پیش از غسل حمّامی را راضی کند.

مسأله 392_ اگر شکّ کند که غسل کرده یا نه باید غسل کند، ولی اگر بعد از غسل شکّ کند که غسل درست بوده یا نه، در صورتی که احتمال بدهد که وقت غسل ملتفت بوده و صحیح به جا آورده، لازم نیست دوباره غسل نماید.

مسأله 393_ اگر در بین غسل حدث اصغر از او سر زند (مثلاً بول کند)، باید غسل را رها کرده، و غسل دیگری بنماید، بنا بر احتیاط. و وضوء بگیرد. گرچه اکتفاء به اتمام همان غسل با وضوء بعید نیست.

مسأله 394_ اگر از جهت ضیق وقت وظیفه ی مکلّف تیمّم بوده، ولی به خیال اینکه به اندازه ی غسل و نماز وقت دارد غسل کند، در صورتی که غسل را به قصد قربت کرده، غسل او صحیح است. ولی اگر برای نماز غسل نموده باشد صحّت غسل او محلّ اشکال است.

مسأله 395_ کسی که جنب شده اگر شکّ کند غسل کرده یا نه، نمازهایی را که خوانده چنانچه احتمال بدهد که وقت شروع به نماز ملتفت به جنابت خود بوده صحیح است. ولی برای نمازهای بعد باید غسل کند. و در صورتی که بعد از نماز حدث اصغر از او صادر شده باشد، لازم است وضوء هم بگیرد. و اگر وقت باقی است نمازی را که خوانده اعاده نماید.

مسأله 396_ کسی که چند غسل بر او واجب است می تواند به نیّت همه ی آنها یک غسل به جا آورد. و ظاهر این است که اگر یکی معیّن از آنها را قصد کند؛ اگر جنابت باشد از بقیّه کفایت می کند. و در غیر آن محلّ اشکال است. لکن بعید نیست.

ص:77

مسأله 397_ اگر بر جایی از بدن، آیه ی قرآن؛ یا اسم خداوند متعال نوشته شده باشد، چنانچه بخواهد وضوء یا غسل را ترتیبی به جا آورد، باید آب را طوری به بدن برساند که دست او به نوشته نرسد.

مسأله 398_ کسی که غسل جنابت کرده، نباید برای نماز وضوء بگیرد. ولی با غسل های دیگر واجب غیر از غسل استحاضه ی متوسّطه و یا غسل های مستحبّ که در مسألهی (652) می آید، آیا می تواند بدون وضوء نماز بخواند؟ محلّ اشکال است. و احتیاط است وضوء هم بگیرد.

***

ص:78

استحاضه

اشاره

یکی از خون هایی که از زن خارج می شود خون استحاضه است. و زن را در موقع دیدن خون استحاضه، مستحاضه می گویند.

مسأله 399_ خون استحاضه در بیشتر اوقات زرد رنگ و سرد است. و بدون فشار و سوزش بیرون می آید و غلیظ هم نیست، ولی ممکن است گاهی سیاه یا سرخ و گرم و غلیظ باشد، و با فشار و سوزش بیرون آید.

مسأله 400_ استحاضه سه قسم است: قلیله، و متوسطّه، و کثیره. استحاضه ی قلیله آن است که خون فقط روی پنبه ای را که زن با خود بر می دارد آلوده کند و در آن فرو نرود، استحاضه ی متوسّطه آن است که خون در پنبه فرو رود؛ اگرچه در یک گوشه ی آن باشد، ولی از پنبه به دستمالی که معمولاً زن ها برای جلوگیری از خون می بندند، نرسد. استحاضه ی کثیره آن است که خون پنبه را فرا گرفته و به دستمال برسد.

احکام استحاضه

مسأله 401_ در استحاضه ی قلیله باید زن برای هر نماز یک وضوء بگیرد، و بنا بر احتیاط پنبه را عوض کند، و باید ظاهر فرج را اگر خون به آن رسیده باشد آب بکشد.

مسأله 402_ در استحاضه ی متوسّطه باید زن برای نماز صبح غسل کند، و تا صبح دیگر برای نمازهای خود، کارهای استحاضه ی قلیله را که در مسأله ی پیش گفته شد انجام

ص:79

دهد. و اگر عمداً یا از روی فراموشی برای نماز صبح غسل نکند، باید برای نماز ظهر و عصر غسل کند. و اگر برای نماز ظهر و عصر غسل نکند، باید پیش از نماز مغرب و عشاء غسل نماید، چه آنکه خون بیاید یا قطع شده باشد.

مسأله 403_ در استحاضه ی کثیره علاوه بر کارهای استحاضه ی متوسّطه که در مسأله ی پیش گفته شد، باید برای هر نماز بنا بر احتیاط دستمال را عوض کند، یا آب را بکشد و لازم است یک غسل برای نماز ظهر و عصر و یکی برای نماز مغرب و عشاء بجا آورد. و بین نماز ظهر و عصر فاصله نیندازد، و اگر فاصله بیندازد، باید برای نماز عصر دوباره غسل نماید، و نیز اگر بین نماز مغرب و عشاء فاصله بیندازد، باید برای نماز عشاء غسل نماید و آیا در استحاضه ی کثیره غسل از وضوء کفایت می کند؟ محلّ اشکال است. و احتیاط به وضوء گرفتن ترک نشود.

مسأله 404_ اگر خون استحاضه پیش از وقت نماز هم بیاید، باید در موقع نماز، وضوء یا غسل بجا آورد؛ اگرچه در آن موقع مستحاضه نباشد.

مسأله 405_ مستحاضه ی متوسّطه که باید وضوء بگیرد و غسل کند، هر کدام را اوّل بجا آورد صحیح است ولی بهتر آن است که اوّل وضوء بگیرد. ولی در استحاضه ی کثیره، احتیاطاً وضوء را پیش از غسل بیاورد.

مسأله 406_ اگر استحاضه ی قلیله ی زن بعد از نماز صبح متوسّطه شود، باید برای نماز ظهر و عصر غسل کند، و اگر بعد از نماز ظهر و عصر متوسّطه شود باید برای نماز مغرب و عشاء غسل نماید.

مسأله 407_ اگر استحاضه ی قلیله یا متوسّطه ی زن بعد از نماز صبح کثیره شود، باید برای نماز ظهر و عصر یک غسل؛ و برای نماز مغرب و عشاء غسل دیگری بجا آورد. و اگر بعد از نماز ظهر و عصر کثیره شود، باید برای نماز مغرب و عشاء غسل نماید.

مسأله 408_ مستحاضه ی کثیره یا متوسّطه اگر پیش از داخل شدن وقت نماز برای نماز غسل کند، غسل او باطل است. ولی نزدیک اذان صبح جائز است، به قصد رجاء غسل

ص:80

نموده و نماز شب را بخواند، و بعد از طلوع فجر برای نماز صبح بنا بر احتیاط واجب باید غسل را اعاده نماید. اگرچه اکتفاء به همان غسل نماز شب اگر نزدیک صبح بوده قویّ است.

مسأله 409_ زن مستحاضه بران هر نمازی (غیر از نماز یومیّه که حکم آن گذشت) چه واجب باشد چه مستحبّ، باید وضوء بگیرد، ولی اگر بخواهد نماز یومیّه ای را که خوانده احتیاطاً دوباره بخواند، یا بخواهد نمازی را که تنها خوانده است، دوباره با جماعت بخواند، باید تمام کارهایی را که برای استحاضه گفته شد انجام دهد. اما برای خواندن نماز احتیاط و سجده ی فراموش شده و تشهّد فراموش شده، اگر آنها را بعد از نماز فوراً به جا آورد؛ و نیز برای سجده ی سهو در هر حال، لازم نیست کارهای استحاضه را انجام دهد.

مسأله 410_ زن مستحاضه بعد از آنکه خونش قطع شد، فقط برای نماز اوّلی که می خواند، باید کارهای استحاضه را انجام دهد، و برای نمازهای بعدی لازم نیست.

مسأله 411_ اگر زن نداند استحاضه ی او چه قسم است، موقعی که می خواهد نماز بخواند، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید، و کمی صبر کند و بیرون آورد، و بعد از آنکه دانست استحاضه ی او کدام یک از آن سه قسم است، کارهایی را که برای آن قسم دستور داده شده انجام دهد، ولی اگر بداند تا وقتی که می خواهد نماز بخواند استحاضه ی او تغییر نمی کند، پیش از داخل شدن وقت هم می تواند خود را وارسی کند.

مسأله 412_ زن مستحاضه اگر پیش از آنکه خود را وارسی کند، مشغول نماز شود، چنانچه قصد قربت داشته و به وظیفه ی خود عمل کرده؛ مثلاً استحاضه اش قلیله بوده، و به وظیفه ی استحاضه ی قلیله عمل نموده، نماز او صحیح است، و اگر قصد قربت نداشته یا عمل او مطابق وظیفه اش نبوده؛ مثل آنکه استحاضه ی او متوسّطه بوده و به وظیفه ی قلیله رفتار کرده، نماز او باطل است.

مسأله 413_ زن مستحاضه اگر نتواند خود را وارسی نماید، باید به آنچه مسلّماً

ص:81

وظیفه ی او است عمل کند؛ مثلاً اگر نمی داند استحاضه ی او قلیله است یا متوسّطه باید کارهای استحاضه ی قلیله را انجام دهد. و اگر نمی داند متوسّطه است یا کثیره باید کارهای استحاضه ی متوسّطه را انجام دهد. و اگر بداند سابقاً کدام یک از آن سه قسم بوده، باید به وظیفه ی همان قسم رفتار نماید.

مسأله 414_ اگر خون استحاضه در اوّل ظهورش در باطن باشد و بیرون نیاید، وضوء یا غسل را که زن داشته باطل نمی کند، و اگر بیرون بیاید هر چند کم باشد، وضوء و غسل را باطل می کند.

مسأله 415_ زن مستحاضه که بعد از وضوء یا غسل یا در اثناء آنها خون دیده؛ اگر بعد از نماز، خود را وارسی کند و خون نبیند؛ چنانچه وقت وسعت داشته باشد، بنا بر احتیاط لازم است بر حسب وظیفه اش وضوء گرفته یا غسل نماید؛ و آن نماز را اعاده کند، اگرچه بداند دوباره خون می آید.

مسأله 416_ زن مستحاضه اگر بداند از وقتی که مشغول وضوء یا غسل شده خونی از او بیرون نیامده، می تواند خواندن نماز را تا وقتی که می داند پاک می ماند تأخیر بیاندازد. ولی اگر نماز را می تواند با پاکی بخواند احتیاطاً باید تأخیر در آن نکند.

مسأله 417_ اگر مستحاضه بداند که پیش از گذشتن وقت نماز به کلّی پاک می شود، یا به اندازه ی خواندن نماز خون بند می آید، باید صبر کند و نماز را در وقتی که پاک است بخواند.

مسأله 418_ اگر بعد از وضوء یا غسلی که در بین آنها خون دیده، خون در ظاهر قطع شود؛ و مستحاضه بداند که اگر نماز را تأخیر بیندازد، به مقداری که وضوء و غسل و نماز را بجا آورد به کلّی پاک می شود، باید نماز را تأخیر بیاندازد؛ و موقعی که به کلّی پاک شد دوباره وضوء و غسل را بجا آورد و نماز را بخواند. و اگر موقعی که خون در ظاهر قطع شود وقت نماز تنگ باشد، لازم نیست وضوء و غسل را دوباره بجا آورد. بلکه با وضوء و غسلی که دارد می تواند نماز بخواند.

ص:82

مسأله 419_ مستحاضه ی کثیره و متوسّطه وقتی به کلّی از خون پاک شد، باید غسل کند. بنابر اقوی در بعضی موارد، و احتیاط در بقیّه. ولی اگر بداند از وقتی که برای نماز پیش مشغول غسل شده دیگر خون نیامده، لازم نیست دوباره غسل نماید.

مسأله 420_ مستحاضه ی قلیله بعد از وضوء، و مستحاضه ی متوسّطه و کثیره بعد از غسل و وضوء، باید فوراً مشغول نماز شود، ولی گفتن اذان و اقامه قبل از نماز اشکال ندارد. و در نماز هم می تواند کارهای مستحب ّ، مثل قنوت و غیر آن را بجا آورد.

مسأله 421_ زن مستحاضه اگر بین وظیفه ای که دارد؛ از وضوء، یا غسل، و نماز، فاصله بیندازد، و خون از وی بیرون آید، باید مطابق وظیفه اش دوباره وضوء گرفته یا غسل کند و بلافاصله مشغول نماز شود.

مسأله 422_ اگر خون استحاضه ی زن جریان دارد و قطع نمی شود، چنانچه برای او ضرر ندارد، باید بعد از غسل، از بیرون آمدن خون جلوگیری نماید. و چنانچه کوتاهی کند و خون بیرون آید، باید احتیاطاً دوباره غسل کند، و وضوء هم بگیرد. و اگر نماز هم خوانده باید دوباره بخواند.

مسأله 423_ اگر در موقع غسل، خون قطع نشود، غسل صحیح است. ولی اگر در بین غسل، استحاضه ی متوسّطه، کثیره شود، لازم است که غسل را از سر بگیرد.

مسأله 424_ احتیاط است که زن مستحاضه متوسّطه و کثیره در تمام روزی که روزه است، به مقداری که می تواند، از بیرون آمدن خون جلوگیری کند.

مسأله 425_ بنا بر احتیاط روزه ی زن مستحاضه ی کثیره، در صورتی صحیح است که غسل نماز مغرب و عشاء شبی که می خواهد روز آن را روزه بگیرد بجا آورد. و نیز در روز، غسل هایی را که برای نمازهای روز واجب است انجام دهد. ولی اگر مستحاضه ی متوسّطه باشد، بعید نیست که در صحّت روزه اش غسل شرط نباشد.

مسأله 426_ اگر بعد از نماز عصر، مستحاضه شود؛ و تا غروب غسل نکند، روزه ی او صحیح است.

ص:83

مسأله 427_ اگر استحاضه ی قلیله ی زن پیش از نماز، متوسّطه یا کثیره شود، باید کارهای متوسّطه یا کثیره را انجام دهد، و اگر استحاضه ی متوسطه، کثیره شود، باید کارهای استحاضه ی کثیره را انجام دهد. و چنانچه برای استحاضه ی متوسّطه غسل کرده باشد فائره ندارد، و باید دوباره برای کثیره غسل کند.

مسأله 428_ اگر در بین نماز، استحاضه ی متوسّطه ی زن کثیره شود، باید نماز را بشکند، و برای استحاضه ی کثیره غسل کند. و کارهای دیگر آن را انجام دهد، و همان نماز را بخواند. و بنا بر احتیاط واجب با غسل وضوء بگیرد. و اگر برای غسل وقت ندارد لازم است وضوء گرفته و عوض غسل تیمّم کند. و اگر برای تیمّم نیز وقت ندارد، بنا بر احتیاط نماز را نشکند و به همان حال تمام کند. ولی لازم است در خارج وقت، قضاء نماید. و همچنین است اگر در بین نماز، استحاضه ی قلیله متوسّطه یا کثیره شود. مگر اینکه غسل استحاضه ی متوسّطه کفایت از وضوء نمی کند؛ چنان که گذشت.

مسأله 429_ اگر در بین نماز بند بیاید، و مستحاضه نداند که در باطن هم قطع شده یا نه، چنانچه بعد از نماز بداند به کلّی قطع شده بوده، و وقت وسعت داشته باشد که در حال پاکی نماز را دوباره بخواند، لازم است بر حسب وظیفه اش وضوء گرفته؛ یا غسل نموده و نماز را دوباره بجا آورد.

مسأله 430_ اگر استحاضه ی کثیره ی زن، متوسّطه شود، باید برای نمازهای بعدی عمل متوسّطه را به جا آورد، مثلاً اگر پیش از نماز ظهر استحاضه ی کثیره متوسّطه شود، باید برای نماز ظهر وضوء گرفته و غسل کند، و برای نماز عصر و مغرب و عشاء فقط وضوء بگیرد. ولی اگر برای نماز ظهر غسل نکند و فقط به مقدار نماز عصر وقت داشته باشد، باید برای نماز عصر غسل نماید، و اگر برای نماز عصر هم غسل نکند، باید برای نماز مغرب غسل کند، و اگر برای آن هم غسل نکند و فقط به مقدار نماز عشاء وقت داشته باشد، باید برای نماز عشاء غسل نماید.

مسأله 431_ اگر پیش از هر نماز خون مستحاضه ی کثیره، قطع شود، و دوباره بیاید، بنا بر احتیاط مستحبّ، برای هر نماز باید یک غسل بجا آورد.

ص:84

مسأله 432_ اگر استحاضه ی کثیره، قلیله شود، باید برای نماز اوّل عمل کثیره، و برای نمازهای بعدی، عمل قلیله را انجام دهد. و نیز اگر استحاضه ی متوسّطه، قلیله شود، باید برای نماز اوّل، عمل متوسّطه، و برای نمازهای بعدی عمل قلیله را بجا آورد.

مسأله 433_ اگر مستحاضه یکی از کارهایی را که بر او واجب می باشد ترک کند، نمازش باطل است.

مسأله 434_ مستحاضه ای که برای نماز وضوء گرفته یا غسل کرده، بنا بر احتیاط نمی تواند در حال اختیار، جایی از بدن خود را به خطّ قرآن برساند. و در حال اضطرار جائز است. ولی بنا بر احتیاط باید وضوء بگیرد.

مسأله 435_ مستحاضه ای که غسل های واجب خود را بجا آورده، رفتن او در مسجد، و توقّف در آن، و خواندن آیه ای که سجده ی واجب دارد، و نزدیکی شوهر با او حلال است، اگرچه کارهای دیگری را که برای نماز انجام می داده، مثل عوض کردن پنبه و دستمال، انجام نداده باشد، و بعید نیست که این کارها بدون غسل نیز جائز باشد؛ اگرچه احتیاط در ترک است، خصوصاً در نزدیکی شوهر.

مسأله 436_ اگر زن در استحاضه ی کثیره، یا متوسّطه بخواهد پیش از وقت نماز، آیه ای را که سجده ی واجب دارد، یا آیه ای از سوره ای که سجده ی واجب دارد، بخواند یا مسجد برود، بنا بر احتیاط مستحبّ باید غسل نماید. و اگر شوهرش بخواهد با او نزدیکی کند، احتیاط به غسل کردن نباید ترک شود. و در مسّ نوشته ی قرآن، نسبت به متوسّطه، علاوه بر غسل، وضوء هم لازم است. و در کثیره نیز بنا بر احتیاط.

مسأله 437_ نماز آیات بر مستحاضه واجب است. و باید برای نماز آیات وضوء بگیرد، و بنا بر احتیاط پیش از وضوء در استحاضه ی متوسّطه و کثیره غسل نیز بنماید.

مسأله 438_ هرگاه در وقت نماز یومیّه، نماز آیات بر مستحاضه واجب شود، اگرچه بخواهد هر دو را پشت سر هم بجا آورد، بنا بر احتیاط، نمی تواند هر دو را با یک غسل و وضوء بخواند.

ص:85

مسأله 439_ اگر زن مستحاضه بخواهد نمازی را که قضای آن مضیّق شده بخواند، باید برای هرنماز، کارهایی را که برای نماز اداء بر او واجب است بجا آورد. و در بعضی صور آن، احتیاط است. و احتمال اینکه بتواند قضای موسّع را نیز به این ترتیب بیاورد قویّ است.

مسأله 440_ اگر زن بداند خونی که از او خارج می شود خون زخم نیست؛ و شرعاً حکم حیض و نفاس را ندارد، باید به دستور استحاضه عمل کند. بلکه اگر شکّ داشته باشد که خون استحاضه است یا خون های دیگر، چنانچه نشانه ی آنها را نداشته باشد، بنا بر احتیاط واجب باید کارهای استحاضه را انجام بدهد.

حیض

حیض خونی است که غالباً در هر ماه چند روزی از رحم زن ها خارج می شود. و زن را در موقع دیدن خون حیض، حائض می گویند.

مسأله 441_ خون حیض در بیشتر اوقات غلیظ و گرم و رنگ آن سیاه یا سرخ است و با فشار و کمی سوزش بیرون می آید.

مسأله 442_ زن هایی که سیّده نیستند، بعد از تمام شده پنجاه سال یائسه می شوند، بنابر مشهور. ولکن واجب است بر زن های غیر سیّده و زن های سیّده بعد از تمام شدن پنجاه سال تا تمام شدن شصت سال، چنانچه با نشانه های حیض، یا در روزهای عادت، خون ببینند احتیاط کنند، نمازهای یومیّه را بخوانند، در مساجد درنگ نکنند، از مسجد الحرام و مسجد پیغمبر (ص) در مدینه عبور نکنند، و آیه ی سجده ی واجب دار نخوانند، و نوشته ی قرآن را مسّ نکنند، تمکین شوهر در کار زناشویی نداشته باشند، روز ماه مبارک را روزه بگیرند و آن را قضاء نمایند.

مسأله 443_ خونی که دختر پیش از تمام شدن نه سال، و زن بعد از یائسه شدن می بیند حیض نیست.

ص:86

مسأله 444_ زن حامله و زنی که بچه شیر می دهد، ممکن است حیض را ببیند، و حکم زن حامله و غیر حامله یکسان است. فقط زن حامله در صورتی که بعد از گذشتن بیست روز اوّل عادتش خونی ببیند که صفات حیض را دارد لازم است بنا بر احتیاط مستحبّی؛ بین تروک حائض، و اعمال مستحاضه جمع نماید، همان گونه که در مسأله (442) گذشت.

مسأله 445_ دختری که نمی داند نه سالش تمام شده، اگر خونی ببیند که دارای نشانه های حیض باشد، می شود حکم به حیض بودن آن، و بلوغ دختر کرد.

مسأله 446_ زنی که شکّ دارد یائسه شده یا نه، اگر خونی ببیند و نداند حیض است یا نه، باید بنا بگذارد که یائسه نشده است.

مسأله 447_ مدّت حیض، کمتر از سه روز، و بیشتر از ده روز نمی شود. و اگر مختصری هم از سه روز کمتر باشد حیض نیست.

مسأله 448_ باید سه روز اوّل حیض، پشت سر هم باشد. پس اگر مثلاً دو روز خون ببیند و یک روز پاک شود و دوباره یک روز خون ببیند، حیض نیست.

مسأله 449_ ابتداء حیض لازم است خون بیرون بیاید، ولی لازم نیست در تمام سه روز خون بیرون بیاید، بلکه اگر در باطن فرج خون باشد (به همان نحو که در بین زنان متداول است) کافی می باشد. و چنانچه در بین سه روز مختصری پاک شود به نحوی که در بین زن ها، تماماً یا بعضاً متعارف است، بار هم حیض است.

مسأله 450_ لازم نیست شب اوّل، و شب چهارم را خون ببیند، ولی باید در شب دوم و سوم خون قطع نشود. پس اگر از اوّل اذان صبح روز اوّل، تا غروب روز سوم، پشت سر هم خون بیاید و هیچ قطع نشود، حیض است. و همچنین است اگر در وسط های روز اوّل شروع شود و در همان موقع از روز چهارم قطع گردد. و چنانچه از اوّل آفتاب تا غروب روز سوم دید و قطع شد، احتیاط جمع بین اعمال مستحاضه، و تروک حائض است، گرچه ترتیب آثار حیض بعید نیست.

ص:87

مسأله 451_ اگر سه روز پشت سر هم با نشانه های حیض، یا بدون آن، اگر محکوم به حیض باشد، یا روزهای عادت، خون ببیند و پاک شود، چنانچه دوباره خونی که دارای نشانه های حیض است، یا در روزهای عادت است ببیند، و با روزهایی که خون دیده و در وسط پاک بوده روی هم از ده روز بیشتر نشود، روزهایی هم که در وسط پاک بوده حیض است.

مسأله 452_ اگر خونی ببیند که از سه روز بیشتر و از ده روز کمتر باشد، و نداند خون دمل و زخم است یا خون حیض، نباید آن را خون حیض قرار دهد. ولی احتیاط در این مسئله و مسئله بعدی بجاست خصوصاً در صورتی که خون از سمت چپ بیرون آید، بلکه نباید ترک شود.

مسأله 453_ اگر خونی ببیند که نداند خون زخم است یا حیض، بنا بر احتیاط باید عبادت های خود را بجا آورد؛ کارهایی که بر حائض حرام است ترک کند مگر اینکه حالت سابقه اش حیض باشد، که بنابر حیض بودن می گذارد.

مسأله 454_ اگر خونی ببیند و شکّ کند که خون حیض است یا استحاضه، چنانچه شرائط حیض را داشته باشد، باید حیض قرار دهد.

مسأله 455_ اگر خونی ببیند که نداند خون حیض است یا بکارت، باید خود را وارسی کند. یعنی مقداری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند، بعد بیرون آورد. پس اگر اطراف آن طوق مانند، آلوده باشد، خون بکارت است. و اگر به همه ی آن رسیده، حیض می باشد.

مسأله 456_ اگر کمتر از سه روز خون ببیند و پاک شود، و بعد سه روز خون در عادت، یا با نشانه های حیض ببیند، خون دوم حیض است، و خون اوّل اگرچه در روزهای عادتش باشد، حیض نیست.

ص:88

احکام حائض

مسأله 457_ چند چیز بر حائض حرام است: «اوّل» عبادت هایی که مانند نماز باید با وضوء یا غسل یا تیمّم بجا آورده شود، ولی بجا آوردن عبادت هایی که وضوء و غسل و تیمّم برا آنها لازم نیست، مانند نماز میّت، مانعی ندارد. «دوم» تمام چیزهایی که بر جنب حرام است، و در احکام جنابت گفته شد. «سوم» جماع کردن در فرج، که هم برای مرد حرام است و هم برای زن، اگرچه به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید. بلکه احتیاط واجب است که مقدار کمتر از ختنه گاه را هم داخل نکند. و بنا بر احتیاط که شایسته است، وطی زن را در دبر چه حائض باشد چه نباشد ترک کند.

مسأله 458_ جماع کردن در روزهایی هم که حیض زن قطعی نیست ولی شرعاً باید برای خود حیض قرار دهد حرام است. پس زنی که بیشتر از ده روز خون می بیند و باید به دستوری که بعداً گفته می شود روزهای عادت خویشان خود را حیض قرار دهد، شوهرش نمی تواند در آن روزها با او نزدیکی نماید.

مسأله 459_ اگر مرد با زن خود در حال حیض نزدیکی کند چه از قُبُل باشد، چه از دُبُر، لازم است استغفار کند، و بنا بر احتیاط مستحبّ که شایسته ترک نیست کفّاره بدهد. و کفّاره ی آن بعداً بیان می شود.

مسأله 460_ غیر از نزدیکی با زن حائض سایر استمتاعات، مانند بوسیدن و ملاعبه مانعی ندارد.

مسأله 461_ کفّاره ی نزدیکی در حال حیض، در قسمت اوّل آن، هیجده نخود طلای سکّه دار، و در قسمت دوم، نه نخود، و در قسمت سوم چهار نخود و نیم است. مثلاً زنی که شش روز خون حیض می بیند، اگر شوهرش در شب یا روز اوّل و دوم با او جماع کند، هیجده نخود طلا، و در شب یا روز سوم و چهارم، نه نخود، و در شب یا روز پنجم و ششم، چهار نخود و نیم بدهد.

ص:89

مسأله 462_ اگر طلای سکّه دار ممکن نباشد، قیمت آن را بدهد. و بعید نیست در صورت امکان نیز بتواند قیمت را بدهد. و اگر قیمت طلا در وقتی که جماع کرده، با وقتی که می خواهد به فقیر بدهند فرق کرده باشد، قیمت وقتی را که می خواهد به فقیر بدهد حساب کند.

مسأله 463_ اگر کسی هم در قسمت اوّل، و هم در قسمت دوم، و هم در قسمت سوم حیض، با زن خود جماع کند، هر سه کفّاره را که روی هم سی و یک نخود و نیم می شود، بدهد.

مسأله 464_ اگر با زن حائض چند مرتبه جماع کند، بهتر، بلکه احتیاط است، که برای هر جماع یک کفّاره بدهد.

مسأله 465_ اگر مرد در حال جماع بداند زن حائض شده، باید فوراً از او جدا شود. و اگر جدا نشود احتیاط مستحبّ است کفّاره بدهد.

مسأله 466_ اگر مرد با زن حائض زنا کند، یا با زن حائض نامحرمی به گمان اینکه عیال خودش است جماع نماید نیز، احتیاط مستحبّ است کفّاره بدهد.

مسأله 467_ کسی که از روی نادانی یا فراموشی، با زن در حال حیض نزدیکی کند، کفّاره ندارد.

مسأله 468_ اگر مرد به اعتقاد اینکه زن حائض است، با او نزدیکی کند، و بعداً معلوم شود که حائض نبود، کفّاره ندارد.

مسأله 469_ طلاق دادن زن در حال حیض، به طوری که در احکام طلاق گفته می شود، باطل است.

مسأله 470_ اگر زن بگوید حائضم، یا از حیض پاک شده ام، باید حرف او را قبول کرد.

مسأله 471_ اگر زن در بین نماز حائض شود، نمازش باطل است.

مسأله 472_ اگر زن در بین نماز شکّ کند حائض شده یا نه، نمازش صحیح است.

ص:90

ولی اگر بعد از نماز دانست در بین نماز حائض شده، نمازی که خوانده باطل است.

مسأله 473_ بعد از آنکه زن از خون حیض پاک شد واجب است، برای نماز و عبادت های دیگری که باید وضوء، یا غسل، یا تیمّم بجا آورده غسل کند. و دستور آن مثل غسل جنابت است. و احتیاط واجب است که با غسل وضوء هم بگیرد، و بنا بر احتیاطی که شایسته ی ترک نیست وضوء قبل از غسل باشد.

مسأله 474_ بعد از آنکه زن از خون حیض پاک شد؛ اگرچه غسل نکرده باشد، طلاق او صحیح است، و شوهرش هم می تواند با او جماع کند. و اولی این است که جماع پس از شستن فرج باشد، ولی احتیاط مستحبّ است که پیش از غسل، از جماع با او خودداری نماید. اما کارهای دیگری که در وقت حیض بر او حرام بوده؛ مانند توقّف در مسجد، و مسّ خط قرآن، تا غسل نکند بر او حلال نمی شود.

مسأله 475_ اگر آب برای وضوء و غسل کافی نباشد؛ و به اندازه ای باشد که بتواند غسل کند، باید غسل کند. و بدل از وضوء تیمّم نماید، و اگر فقط برای وضوء کافی باشد، و به اندازه ی غسل نباشد، باید وضوء بگیرد و عوض غسل تیمّم نماید. و اگر برای هیچ یک از آنها آب ندارد، باید دو تیمّم کند، یکی بدل از غسل و دیگری بدل از وضوء.

مسأله 476_ نمازهای یومیّه را که زن در حال حیض نخوانده قضاء ندارد، ولی روزه های واجب را که در حال حیض نگرفته باید قضاء نماید.

مسأله 477_ هرگاه وقت نماز داخل شود، و بداند یا احتمال دهد که اگرنماز را تأخیر بیندازد حائض می شود، باید فوراً نماز بخواند.

مسأله 478_ اگر زن نماز را تأخیر بیندازد و از اوّل وقت به اندازه ی خواندن یک نماز با تحصیل طهارت از حدث بگذرد، و حائض شود، قضای آن نماز بر او واجب است. ولی در تند خواندن و کند خواندن و چیزهای دیگر، باید ملاحضه ی حال خود را بکند، مثلاً زنی که مسافر نیست اگر در اوّل ظهر نماز نخواند، قضای آن در صورتی واجب

ص:91

می شود که به مقدار خواندن چهار رکعت نماز با تحصیل طهارت از حدث، از اوّل ظهر بگذرد و حائض شود، و برای کسی که مسافر است، گذشتن وقت به مقدار خواندن دو رکعت با تحصیل طهارت کافی است.

مسأله 479_ اگر زن در آخر وقت نماز، از خون پاک شود، و به اندازه ی غسل و وضوء (احتیاطاً)، و خواندن یک رکعت نماز یا بیشتر از یک رکعت وقت داشته باشد، باید نماز را با وضوء و غسل بخواند. و اگر نخواند، باید قضای آن را بجا آورد.

مسأله 480_ اگر زن حائض، بعد از پاکی به اندازه ی غسل و وضوء (احتیاطاً) وقت ندارد، ولی می تواند با تیمّم نماز را در اوّل وقت بخواند، احتیاط واجب اگر اقوی نباشد، آن است که نماز را با تیمّم بخواند. ولی در صورتی که نخواند قضاء بر او واجب نیست. اما اگر گذشته از تنگی وقت از جهت دیگر تکلیفش تیمّم است، مثل آنکه آب برایش ضرر دارد، باید تیمّم کند و آن نماز را بخواند. و در صورتی که نخواند لازم است قضاء نماید.

مسأله 481_ اگر زن بعد از پاک شدن از حیض شکّ کند که برای نماز وقت دارد یا نه، باید نمازش را بخواند. (بنا بر احتیاط در بعض صور).

مسأله 482_ اگر به خیال اینکه به اندازه ی تهیّه ی مقدّمات نماز و خواندن یک رکعت وقت ندارد؛ نماز نخواند، و بعد دانست وقت داشته، باید قضای آن نماز را به جا آورد.

مسأله 483_ مستحبّ است زن حائض در وقت نماز، خود را از خون پاک نماید، و پنبه و دستمال را عوض کند، و وضوء بگیرد. و اگر نمی تواند وضوء بگیرد، بهتر است رجاءً تیمّم کند، و در جای نماز رو به قبله بنشیند و مشغول ذکر و دعاء و خواندن قرآن و صلوات شود.

مسأله 484_ خواندن، و همراه داشتن قرآن، و رساندن جایی از بدن را به مابین خطّ های قرآن، و نیز خضاب کردن به حنا (حنا بستن) و مانند آن، برای حائض مکروه است.

ص:92

اقسام زن های حایض
اشاره

مسأله 485_ زن های حایض بر شش قسمند:

«اوّل» صاحب عادت وقتیّه و عددیّه.و آن زنی است که دو ماه پشت سر هم در وقت معیّن خون حیض ببیند و شماره ی روزهای حیض او هم در هر دو ماه یک اندازه باشد، مثل آنکه دو ماه پشت سر هم از اوّل تا هفتم خون ببیند.

«دوم» صاحب عادت وقتیّه.و آن زنی است که دو ماه پشت سر هم در وقت معیّن خون حیض ببیند، ولی شماره ی روزهای حیض او در هر ماه یک اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببیند، ولی ماه اوّل، روز هفتم، و ماه دوم، روز هشتم، از خون پاک شود.

«سوم» صاحب عادت عددیّه .و آن زنی است که شماره ی روزهای حیض او در دو ماه پشت سرهم به یک اندازه باشد، ولی وقت دیدن آن دو خون یکی نباشد، مثل آنکه ماه اوّل، از پنجم تا دهم، و ماه دوم، از دوازدهم تا هفدهم خون ببیند.

«چهارم» مضطربه.و آن زنی است که چند ماه خون دیده، ولی عادت معیّنی پیدا نکرده. یا عادتش به هم خورده و عادت تازه ای پیدا نکرده است.

«پنجم» مبتدئه .و آن زنی است که دفعه ی اوّل خون دیدن او است.

«ششم» ناسیه .و آن زنی است که عادت خود را فراموش کرده است. و هر کدام اینها احکامی دارند که در مسائل آینده گفته می شود.

1_ صاحب عادت وقتیّه و عددیّه

مسأله 486_ زن هایی که عادت وقتیّه و عددیّه دارند دو دسته اند:

«اوّل» زنی که دو ماه پشت سر هم در وقت معیّن خون حیض ببیند، و در وقت معیّن هم پاک شود، مثلاً دو ماه پشت سر هم از روز اوّل ماه خون ببیند، و روز هفتم پاک شود، که عادت حیض این زن از اوّل ماه تا هفتم است.

ص:93

«دوم» زنی که دو ماه پشت سر هم در وقت معین خون حیض ببیند، و بعد از آنکه سه روز یا بیشتر خون دید یک روز یا بیشتر پاک شود و دوباره خون ببیند، و تمام روزهایی که خون دیده با روزهایی که در وسط پاک بوده، از ده روز بیشتر نشود، و در هر دو ماه همه ی روزهایی که خون دیده و در وسط پاک بوده، روی هم یک اندازه باشد، که عادت او به اندازه ی تمام روزهایی است که خون دیده و در وسط پاک بوده است. و لازم نیست روزهایی که در وسط پاک بوده در هر دو ماه به یک اندازه باشد. مثلاً اگر در ماه اوّل، از روز اوّل ماه تا سوم خون ببیند، و سه روز پاک شود، و دوباره سه روز خون ببیند، و در ماه دوم بعد از آنکه سه روز خون دید، کمتر از سه روز یا بیشتر پاک شود، و دوباره خون ببیند، و روی هم نه روز شود، در این صورت همه ی نه روز حیض است. و عادت این زن نه روز می شود.

مسأله 487_ زنی که عادت وقتیّه دارد، اگر در وقت عادت یک یا دو روز جلوتر با نشانه های حیض خون ببیند، باید به احکامی که برای زن حائض گفته شد عمل کند. بلکه اگر بدون نشانه باشد، بعید نیست همین حکم را داشته باشد. و چنانچه بعد دانست حیض نبوده، مثل اینکه پیش از سه روز پاک شود، باید نماز و روزه ماه مبارک (اگر در آن ماه باشد) را که بجا نیاورده قضاء نماید.

مسأله 488_ زنی که عادت وقتیّه و عددیّه دارد اگر همه ی روزهای عادت و چند روز با نشانه های حیض (و بعید نیست حتی بدون آن، مادام که تعجیل عادت صدق کند) پیش از عادت و بعد از عادت به جا نیاورده قضاء نماید. و اگر همهی روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت خون ببیند و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است. و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط خونی را که در روزهای عادت خود دیده، حیض است، و خونی که پیش از آن و بعد از آن دیده استحاضه می باشد. و باید نماز و روزه ماه مبارک (اگر در آن ماه باشد) را که در روزهای پیش از عادت و بعد از عادت با نشانه های حیض (و بعید نیست بدون نشانه نیز) خون ببیند و روی هم از ده روز

ص:94

بیشتر نشود، همه حیض است. و اگر از ده روز بیشتر شود، فقط روزهای عادت او حیض، و خونی که پیش از آن دیده استحاضه می باشد. و چنانچه در آن روزها نماز و روزه را بجا نیاورده (اگر روزه ماه مبارک بوده) باید قضاء نماید. و اگر همه ی روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت با نشانه های حیض خون ببیند؛ و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است. و اگر بیشتر شود، فقط روزهای عادت حیض، و باقی استحاضه است. ولی در این مسئله و مسئله ی قبل، و بعد از آنکه خون بدون نشانه ی حیض دیده می شود، و گفتیم بعید نیست حکم نشانه دار را داشته باشد، احتیاط بین اعمال مستحاضه و تروک حائض ترک نشود.

مسأله 489_ زنی که عادت وقتیّه و عددیّه دارد اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز پیش از عادت، با نشانه های حیض خون ببیند، و روی هم از ده روز بیشتر نشود، همه حیض است. و اگر از ده روز بیشتر شود، روزهایی که در عادت، خون دیده چنانچه کمتر از سه روز باشد، با چند روز پیش از آنکه روی هم به مقدار عادت او شود، حیض، و روزهای اوّل را استحاضه قرار می دهد. و چنانچه سه روز یا بیشتر باشد، آن خون را حیض قرار دهد، و روزهای قبل از زمان عادت را تا به اندازه ای که به مقدار عادت برسد احتیاط کند. و این فرق بین دو مورد موافق یا احتیاط است. و اگر مقداری از روزهای عادت را با چند روز بعد از عادت با نشانه های حیض خون ببیند و روی هم از ده بیشتر نشود، همه حیض است. و اگر بیشتر شود، باید روزهایی که در عادت خون دیده، و کمتر از سه روز باشد با چند روز بعد از آنکه روی هم به مقدار عادت او شود، حیض، و بقیّه را استحاضه قرار دهد. و در صورتی که خونی را که در عادت دیده سه روز یا بیشتر باشد، در مقدار زیادی تا مقدار عادت احتیاط کند.

مسأله 490_ زنی که عادت دارد، اگر بعد از آنکه سه روز یا بیشتر خون دید پاک شود و دوباره خون ببیند و فاصله ی بین دو خون کمتر از ده روز باشد و همه ی روزهایی که

ص:95

خون دیده با روزهایی که در وسط پاک بوده از ده روز بیشتر باشد، مثل آنکه پنج روز خون ببیند و پنج روز پاک شود و دوباره پنج روز خون ببیند، چند صورت دارد.

1_ آنکه تمامی خونی که دفعه اوّل دیده در روزهای عادت باشد، و خون دوم که بعد از پاک شدن می بیند در روزهای عادت نباشد، در این صورت باید همه ی خون اوّل را حیض، و خون دوم را استحاضه قرار دهد. و همچنین است اگر مقداری از خون اوّل را در عادت، و مقداری از آن را قبل از عادت به یک یا دو روز ببیند، یا اینکه دارای نشانه های حیض باشد چه قبل از عادت باشد چه بعد از آن.

2_ آنکه خون اوّل در روزهای عادت نباشد، و تمام خون دوم یا مقداری از آن به طوری که در صورت اوّل گفته شد در روزهای عادت باشد، که باید همه ی خون دوم را حیض، و خون اوّل را استحاضه قرار دهد.

3_ آنکه مقداری از خون اوّل و دوم در روزهای عادت باشد، و خون اوّلی که در روزهای عادت بوده از سه روز کمتر نباشد. در این صورت، آن مقدار با پاکی وسط، و مقداری از خون دوم که آن هم در روزهای عادت بوده، و مجموع از ده روز بیشتر نیست، همه ی آنها حیض است، و مقداری از خون اوّل که پیش از روزهای عادت بوده؛ و مقداری از خون دوم که بعد از روزهای عادت بوده استحاضه است. مثلاً اگر عادتش از سوم ماه تا دهم بوده، در صورتی که یک ماه، از اوّل تا ششم خون ببیند، و دو روز پاک شود، و بعد تا پانزدهم خون ببیند، از سوم تا دهم حیض است، و روز اوّل و دوم، و همچنین از یازدهم تا پانزدهم استحاضه می باشد.

4_ آنکه مقداری از خون اوّل و دوم در روزهای عادت باشد ولی خون اوّلی که در روزهای عادت بوده از سه روز کمتر باشد. در این صورت بعید نیست مقداری را که در عادت خود دیده با تمام کردن کسری آن از ماقبل تا سه روز شود، باید حیض قرار دهد. پس اگر بشود مقداری را که از خون دوم در بین عادت دیده حیض قرار دهد (به این معنی که مجموع این مقدار با مقداری که از اوّل حیض قرار داده، با پاکی

ص:96

مابین آنها از ده روز تجاوز نکند)، تمام آنها حیض است والاّ خون اوّل را حیض، و باقی را استحاضه قرار دهد. ولی در این چهار صورت، مواردی که حیض بودن حتمی نبود؛ اگرچه حکم به آن شد، احتیاط به جمع بین تروک حائض و اعمال مستحاضه ترک نشود.

مسأله 491_ زنی که عادت وقتیّه و عددیّه دارد، اگر در وقت عادت خون نبیند؛ و در غیر آن وقت به شماره ی روزهای حیضش با نشانه های حیض خون ببیند، باید همان را حیض قرار دهد؛ چه پیش از وقت، عادت دیده باشد چه بعد از آن. و بعید نیست بتواند مطلقاً بدون نشانه اگر کمتر از سه روز و بیشتر از 10 روز نباشد، آی را حیض قرار دهد.

مسأله 492_ زنی که عادت وقتیّه و عددیّه دارد، اگر در وقت عادت خود خون ببیند ولی شماره ی روزهای آن کمتر یا بیشتر از روزهای عادت او باشد و بعد از پاک شدن، دوباره به شماره ی روزهای عادتی که داشته با نشانه های حیض خون ببیند، چنانچه مجموع این دو خون با پاکی مابین آنها از ده روز بیشتر نشود، همه را حیض قرار دهد. و در صورتی که بیشتر شود، خونی را که در عادت دیده حیض، و خون دیگر استحاضه است، و چنانچه خون اوّل بیشتر از عادت بوده و مقدار زیادی نشانه های حیض را داشته، همه ی آن خون حیض است.

مسأله 493_ زنی که عادت وقتیّه و عددیّه دارد، اگر بیشتر از ده روز خون ببیند، خونی که در روزهای عادت دیده؛ اگرچه نشانه های حیض را نداشته باشد حیض است، و خونی که بعد از روزهای عادت دیده؛ اگرچه نشانه های حیض را داشته باشد استحاضه است. مثلاً زنی که عادت حیض او از اوّل ماه تا هفتم است؛ اگر از اوّل ماه تا دوازدهم خون ببیند، هفت روز اوّل آن حیض، و پنج روز بعد استحاضه می باشد.

ص:97

2_ صاحب عادت وقتیّه

مسأله 494_ زن هایی که عادت وقتیّه دارند دو دسته اند: «اوّل» زنی که دو ماه پشت سر هم در وقت معیّن خون حیض ببیند، و بعد از چند روز پاک شود، ولی شماره ی روزهای آن در هر دو ماه یک اندازه نباشد، مثلاً دو ماه پشت سر هم، روز اوّل ماه خون ببیند، ولی ماه اوّل روز هفتم، و ماه دوم روز هشتم، از خون پاک شود، که این زن باید روز اوّل ماه را عادت حیض خود قرار دهد. «دوم» زنی که دو ماه پشت سر هم در وقت معیّن سه روز یا بیشتر خون حیض ببیند و بعد پاک شود؛ و دو مرتبه خون ببیند و تمام روزهایی که خون دیده با روزهایی که در وسط پاک بوده از ده روز بیشتر نشود؛ ولی ماه دوم کمتر، یا بیشتر از ماه اوّل باشد، مثلاً در ماه اوّل هشت روز و در ماه دوم نه روز باشد، که این زن هم باید روز اوّل ر ا روز اوّل عادت حیض خود قرار دهد.

مسأله 495_ زنی که عادت وقتیّه دارد و شماره ی روزهای او به یک اندازه نیست چنانچه در غیر ایّام عادت خونی ببیند که مقداری از آن، نشانه های حیض را داشته، و مقداری نداشته باشد، در صورتی که خون نشانه دار از سه روز کمتر و از ده روز بیشتر نباشد، لازم است آن را حیض، و خونی را که نشانه های حیض ندارد استحاضه قرار دهد، ولی چنانچه در وقت عادتش خون ببیند، داشتن نشانه های حیض در حیض بودن آن معتبر نیست. پس خونی را که در وقت عادتش دیده چنانچه ممکن است حیض باشد، لازم است حیض قرار دهد. مثلاً در وقت عادت خود سه روز خون دید، اگرچه نشانه ی حیض را نداشته باشد حیض است. و همچنین است اگر در عادت خود مثلاً یک روز و پیش از عادت دو روز (بلکه تا بیشتر نیز اگر تعجیل صدق کند)، خون ببیند یا اینکه در عادت خود مثلاً یک روز و پس از آن با نشانه های حیض (و بعید نیست بدون نشانه نیز) دو روز خون ببیند، در این دو صورت نیز لازم است آن سه روز را حیض قرار دهد. پس اگر خون نشانه دار قبل از ده روز از اوّل خون دیدن قطع شد، تمام آن خون حیض است، و اگر بعداً نیز خون دید چنانچه آن خون دارای

ص:98

نشانه های حیض؛ و فاصله ی بین آن و آخر خون اوّل ده روز یا بیشتر باشد، آن خون نیز حیض، والاّ استحاضه است.

مسأله 496_ زنی که عادت وقتیّه دارد، اگر در غیر وقت عادت با نشانه های حیض، بیشتر از ده روز خون ببیند، و نتواند حیض را به واسطه ی نشانه های آن تشخیص دهد، باید شش یا هفت روز را حیض، و بقیّه را استحاضه قرار دهد؛ اگر عادت خویشانش چنین باشد. و در صورت اختلاف، بعید نیست عادت یکی از آنها مأخذ باشد. و یک روز نیز استظهار کرده بعداً حکم استحاضه را دارد. و در این صورت احتیاط ترک نشود. و در صورت عدم امکان رجوع به خویشان، بین شش یا هفت روز مخیّر است. و احتیاط هفت روز است. و همچنین در مسئله ی بعدی.

مسأله 497_ زنی که هر ماه، روز اوّل مثلاً خون می دیده، و گاهی روز پنجم، و گاهی روز هفتم پاک می شده، چنانچه یک ماه دوازده روز خون ببیند و نتواند با نشانه های حیض مقدار او را معیّن نماید، باید از اوّل، شش یا هفت روز را حیض، و باقی را استحاضه قرار دهد.

مسأله 498_ صاحب عادت اگر وسط یا آخر عادت او معلوم است، چنانچه خون او از ده روز تجاوز کند شش یا هفت روز را طوری قرار دهد که آخر یا وسط آن موافق با آن وقت باشد.

3_ صاحب عادت عددیّه

مسأله 499_ زن هایی که عادت عددیّه دارند دو دسته اند: «اوّل» زنی که شماره ی روزهای حیض او در دو ماه پشت سر هم یک اندازه باشد، ولی وقت خون دیدن او یکی نباشد، که در این صورت، هر چند روزی که خون دیده عادت او می شود. مثلاً اگر ماه اوّل از روز اوّل تا پنجم، و ماه دوم از یازدهم تا پانزدهم، خون ببیند، عادت او پنج روز می شود. «دوم» زنی که دو ماه پشت سر هم سه روز یا بیشتر خون ببیند؛ و یک

ص:99

روز یا بیشتر پاک شود؛ و دو مرتبه خون ببیند، و وقتِ دیدن خون، در ماه اوّل، با ماه دوم فرق داشته باشد، که اگر تمام روزهایی که خون دیده و روزهایی که در وسط پاک بوده، از ده روز بیشتر نشود، و شماره ی روزهای آن هم به یک اندازه باشد، تمام روزهایی که خون دیده با روزهای وسط که پاک بوده، عادت حیض او می شود، و لازم نیست روزهایی که در وسط پاک بوده، در هر دو ماه به یک اندازه باشد. مثلاً اگر ماه اوّل از روز اوّل تا سوم خون ببیند؛ و دو روز پاک شود، و دوباره سه روز خون ببیند، و ماه دوم از یازدهم تا سیزدهم خون ببیند و دو روز یا بیشتر یا کمتر پاک شود و دوباره خون ببیند، و روی هم هشت روز بشود، عادت او هشت روز می شود. و اگر در یک ماه مثلاً هشت روز خون ببیند؛ و در ماه دوم چهار روز خون دیده و پاک شود، و دوباره خون ببیند و مجموع ایّام خونی با پاکی وسط هشت روز باشد، عادت او هشت روز خواهد بود.

مسأله 500_ زنی که عادت عددیّه دارد، اگر با نشانه های حیض، کمتر یا بیشتر از شماره ی عادت خود خون ببیند و از ده روز تجاوز نکند، تمام آنها را حیض قرار دهد. و اگر خون قطع نشود و بدون داشتن نشانه های حیض از ده روز تجاوز کند، می توان گفت به حکم مسأله ی 497 عمل کند. و اگر با نشانه های حیض از ده روز تجاوز کرد، باید از موقع دیدن آن خون به شماره ی روزهای عادتش حیض، و بقیّه را استحاضه قرار دهد.

4_ مضطربه

مسأله 501_ مضطربه (یعنی زنی که چند ماه خون دیده ولی عادت معیّنی پیدا نکرده) اگر بیش از 10 روز خون ببیند، و همه ی خون هایی که دیده دارای نشانه های حیض باشد، طبق مسأله ی 496 عمل کند. و اولی و احوط این است که در صورت اتّفاق عادت خویشان او به هفت روز، همان را حیض، و بقیّه را استحاضه قرار دهد. و اگر کمتر است، آن را حیض، و بقیّه را تا هفت روز احتیاط به انجام دادن اعمال مستحاضه،

ص:100

و ترک تروک حائض نماید. و چنانچه عادت خویشان از هفت روز بیشتر است همین احتیاط را در بیش از هفت روز انجام داده، و هفت روز را حیض قرار دهد.

مسأله 502_ مضطربه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند که چند روز آن نشانهی حیض و چند روز دیگر نشانهی استحاضه دارد، چنانچه خونی که نشانهی حیض دارد کمتر از سه روز؛ و بیشتر از ده روز نباشد. همهی آن حیض است. و اگر همهی آن را که نشانهی حیض دارد نشود حیض قرار دهد، مثل آنکه پنج روز به نشانه های حیض، و پنج روز به نشانه های استحاضه، و پنج روز دوباره به نشانه های حیض ببیند، پس اگر آنچه به نشانه ای حیض است هر کدام را بشود حیض قرار دهد، به اینکه هر کدام کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، باید در هر دو خون احتیاط کند. و بعید نیست حکم ذیل مسئلهی 504 را داشته باشد، و آنچه در وسط است و به نشانه های حیض نیست، استحاضه قرار دهد. و اگر فقط یکی از آنها را بشود حیض قرار داد همان را حیض، و بقیّه را استحاضه قرار دهد.

5_ مبتدئه

مسأله 503_ مبتدئه (یعنی زنی که دفعهی اوّل خون دیدن او است) اگر بیشتر از ده روز خون ببیند و همهی خون هایی که دیده دارای نشانه های حیض باشد؛ یا دو رنگ نباشد و بتواند همه حیض باشد، باید عادت خویشان خود را حیض، و بقیّه را استحاضه قرار دهد. و اگر خویشی نداشته؛ یا عادت خویشانش مختلف باشد، ماه اوّل را شش یا هفت روز حیض قرار داده، و تا ده روز احتیاط کند، و در ماه های بعد، سه روز حیض قرار داده و تا شش یا هفت روز احتیاط کند.

مسأله 504_ مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند که چند روز آن نشانهی حیض، و چند روز دیگر نشانهی استحاضه را داشته باشد، چنانچه خونی که نشانهی حیض دارد کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، همه آن حیض است، ولی اگر پیش از گذشتن

ص:101

ده روز از خونی که نشانهی حیض دارد دوباره خونی ببیند که آن هم نشانهی خون حیض داشته باشد، مثل آنکه پنج روز خون سیاه، و نه روز خون زرد، و دوباره پنج روز خون سیاه ببیند، باید خون وسطی را استحاضه قرار دهد. و در دو طرف آن بعید نیست به عادت خویشان رجوع کند و اگر عادت آنها یکسان نباشد، احتیاط کند چنانکه در مضطربه گذشت.

مسأله 505_ مبتدئه اگر بیشتر از ده روز خونی ببیند که چند روز آن نشانهی حیض، و چند روز دیگر آن نشانهی استحاضه داشته باشد، ولی خونی که نشانهی حیض دارد از سه روز کمتر باشد، همهی خون هایی که دیده استحاضه است. و بعید نیست در صورت امکان حیض بودن خون، عادت خویشان ملاک حیض قرار دادن باشد.

6_ ناسیه

مسأله 506_ ناسیه (یعنی زنی که مقدار عادت خود را فراموش کرده است)، اگر خونی به نشانهی حیض ببیند که کمتر از سه روز و بیشتر از ده روز نباشد، آن را حیض قرار دهد. و اگر آن خون بیشتر از ده روز باشد، تا هر زمانی که احتمال بقاء عادت را می دهد، حیض قرار داده، و بقیّه استحاضه است. ولی در صورتی که احتمال بقاء عادتش در بیشتر از هفت تا ده روز باشد، پس از روز هفتم احتیاط کند. و در صورتی که عدد تنها را فراموش نکرده، بعید نیست وظیفه اش (بنابر عدم حرمت ذاتی عبادت) احتیاط انجام دادن اعمال مستحاضه و ترک تروک حائض باشد.

مسائل متفرّقه حیض

مسأله 507_ مبتدئه و مضطربه و ناسیه و زنی که عادت عددیّه دارد، اگر خونی ببینند که نشانه های حیض را داشته باشد، باید عبادت را ترک کنند. و چنانچه بعد بدانند حیض نبوده، باید نمازهای واجب و روزه ماه مبارک (اگر در آن ماه باشد) در که بجا

ص:102

نیاورده اند قضاء نمایند. و در صورتی که نشانهی حیض را ندارد؛ و یقین ندارد که تا سه روز جریان دارد، احتیاط به انجام دادن اعمال مستحاضه و ترک تروک حائض کند. و در فرض یقین بعید نیست بتواند به وظیفه ی حائض عمل کند. ولی احتیاط ترک نشود.

مسأله 508_ زنی که در حیض عادت دارد، چه در وقت حیض عادت داشته باشد، چه در عدد حیض، یا هم در وقت و هم در عدد آن، اگر دو ماه پیاپی بر خلاف عادت خود خونی ببیند که وقت آن یا شمارهی روزهای آن، یا هم وقت و هم شمارهی روزهای آن یکی باشد، عادتش به آنچه در این دو ماه دیده است بر می گردد. مثلاً اگر از روز اوّل ماه تا هفتم خون می دیده و پاک می شده؛ چنانچه دو ماه از دهم تا هفدهم ماه خون ببیند و پاک شود، از دهم تا هفدهم عادت او می شود.

مسأله 509_ مقصود از یک ماه، گذشتن سی روز از ابتدای خون دیدن است نه از روز اوّل ماه تا آخر ماه.

مسأله 510_ زنی که معمولاً ماهی یک مرتبه خون می بیند، اگر در یک ماه دو مرتبه خون ببیند و آن خون نشانه های حیض را داشته باشد، چنانچه روزهایی که در وسط پاک بوده از ده روز کمتر نباشد، باید هر دو را حیض قرار دهد.

مسأله 511_ اگر سه روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانهی حیض را دارد؛ و بعد ده روز یا بیشتر خونی ببیند که نشانهی استحاضه را دارد؛ و دوباره سه روز خونی به نشانه های حیض ببیند، باید خون اوّل و خون آخر را که نشانه های حیض داشته حیض قرار دهد.

مسأله 512_ اگر زن پیش از ده روز پاک شود و بداند که در باطن خون نیست، باید برای عبادت های خود که شرط آنها پاک بودن از حیض است غسل کند؛ اگرچه گمان داشته باشد که پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند. ولی اگر یقین داشته باشد که پیش از تمام شدن ده روز دوباره خون می بیند، نباید غسل کند.

مسأله 513_ اگر زن پیش از ده روز پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون هست،

ص:103

باید قدری پنبه داخل فرج نماید؛ احتیاطاً یک پا را بالا گرفته خود را به دیوار بچسباند و کمی صبر کند و بیرون آورد، پس اگر پاک بود، غسل کند و عبادت های خود را بجا آورد. و اگر پاک نبود، چنانچه در حیض عادت ندارد یا عادت او ده روز است، باید صبر کند؛ که اگر پیش از ده روز پاک شد، غسل کند، و اگر سر ده روز پاک شد، یا خون او از ده روز گذشت، سر ده روز غسل نماید. و اگر عادتش کمتر از ده روز است، در صورتی که بداند پیش از تمام شدن ده روز یا سر ده روز پاک می شود، نباید غسل کند. و اگر احتمال دهد که خون او از ده روز می گذرد، باید یک روز عبادت را ترک کند، اگر پاکی مسلّم شد؛ وگرننه دو روز یا سه روز یا تا ده روز، و بعد احکام مستحاضه را جاری کند. و احوط این است که تا روز دهم بین تروک حائض و اعمال مستحاضه جمع کند. و آیا این حکم مختص زنی است که قبل از عادت مستمرّة الدّم نبوده، والّا بعد از گذشتن عادت جائز نیست عبادت را ترک کند؟ محلّ اشکال است. و بعید نیست مختصّ نباشد. ولی احتیاط نسبت به غیر زن مذکور ترک نشود.

مسأله 514_ اگر چند روز را حیض قرار دهد و عبادت نکند، بعد بداند حیض نبوده است، باید نماز واجب و روزه ای که در آن روزها از ماه مبارک رمضان بجا نیاورده قضاء نماید. و در بقیّهی روزه های واجب تفصیل است. و اگر چند روز را به گمان اینکه حیض نیست عبادت کند، بعد بداند حیض بوده، چنانچه آن روزها را روزه نیز گرفته باشد و روزه وی درست نیست.

نفاس

مسأله 515_ از وقتی که اوّلین جزء بچه از شکم مادر بیرون می آید، خونی که زن می بیند، اگر پیش از ده روز یا سر ده روز قطع شود، خون نفاس است، و زن را در حال نفاس، نفساء می گویند.

مسأله 516_ خونی که زن پیش از بیرون آمدن اوّلین جزء بچه می بیند نفاس نیست.

ص:104

مسأله 517_ لازم نیست که خلقت بچه تمام باشد؛ بلکه اگر ناتمام نیز باشد در صورتی که زائیدن صدق کند، خونی که تا ده روز ببیند خون نفاس است. ولی اگر به سقط عَلَقه یا مُضغه، زائیدن صدق نکند احتیاط لازم است.

مسأله 518_ ممکن است خون نفاس یک آن بیشتر نیاید، ولی بیشتر از ده روز نمی شود.

مسأله 519_ هرگاه شکّ کند که چیزی سقط شده یا نه، یا چیزی که سقط شده بچه است یا نه، لازم نیست وارسی کند، و خونی که از او خارج می شود شرعاً خون نفاس نیست.

مسأله 520_ خواندن نماز، و گرفتن روزه، و توقّف در مسجد، و کارهای دیگری که بر حائض حرام است، بر نفساء هم حرام است. (در مسّ کتابت قرآن و نام خدا؛ و بنا بر احتیاط در بقیّهی کارها) و آنچه بر حائض واجب است، بر نفساء هم واجب می باشد. و بعید نیست در خیلی از مستحبّات و مکروهات مانند حائض باشد.

مسأله 521_ طلاق دادن زنی که در حال نفاس است و نزدیکی کردن با او حرام می باشد، ولی اگر شوهرش با او نزدیکی کند، بدون اشکال کفّاره ندارد گرچه احتیاط مستحبّ است.

مسأله 522_ وقتی زن از خون نفاس پاک شد، باید غسل کند و عبادت های خود را بجا آورد. و اگر دوباره خون ببیند، چنانچه روزهایی را که خون دیده با روزهایی که در وسط پاک بوده، روی هم ده روز یا کمتر از ده روز باشد، تمام آن نفاس است، و اگر روزهایی که پاک بوده روزه نیز گرفته باشد، لازم است قضاء نماید.

مسأله 523_ اگر زن از خون نفاس پاک شود و احتمال دهد که در باطن خون هست، باید مقداری پنبه داخل فرج نماید و کمی صبر کند، که اگر پاک است، برای عبادت های خود غسل کند.

ص:105

مسأله 524_ اگر خون نفاس زن از ده روز بگذرد، چنانچه در حیض عادت دارد، به اندازهی روزهای عادت او نفاس، و بقیّه استحاضه است. و اگر عادت ندارد، تا ده روز نفاس، و زائد بر آن را استحاضه قرار دهد. و می تواند به مقدار عادت خویشان خود نفاس قرار داده، و تا ده روز احتیاط کند، و مستحبّ است، کسی که عادت دارد از روز بعد از عادت، و کسی که عادت ندارد، بعد از روز دهم تا روز هجدهم زایمان، کارهای استحاضه را بجا آورد، و کارهایی را که بر نفساء حرام است ترک کند.

مسأله 525_ زنی که عادت حیضش کمتر از ده روز است، اگر بیشتر از روزهای عادتش خون ببیند، باید به اندازهی روزهای عادت خود نفاس قرار دهد، و بعد از آن واجب است یک روز عبادت را ترک نماید، و بعد جائز است احکام استحاضه را جاری؛ یا اینکه عبادت را تا ده روز ترک نماید. و اگر خون از ده روز بگذرد، باید روزهای بعد از عادت تا روز دهم را استحاضه قرار دهد، و عبادت هایی را که در آن روزها بجا نیاورده و قضاء دارد قضاء نماید. مثلاً زنی که عادت او شش روز بوده، اگر بیش از شش روز خون ببیند، باید شش روز را نفاس قرار دهد، و روز هفتم نیز عبادت را ترک کند، و در روز هشتم و نهم و دهم مخیّر است بین اینکه عبادت را ترک کند؛ یا کارهای استحاضه را بجا آورد. و اگر بیشتر از ده روز خون دید، از روز بعد از عادت او استحاضه می باشد.

مسأله 526_ زنی که در حیض عادت دارد، اگر بعد از زائیدن، تا یک ماه، یا بیشتر از یک ماه، پی در پی خون ببیند، به اندازهی روزهای عادت او نفاس است، و خونی که بعد از نفاس تا ده روز می بیند اگرچه در روزهای عادت ماهانه اش باشد، استحاضه است. مثلاً زنی که عادت حیض او از بیستم هر ماه تا بیست و هفتم آن ماه است، اگر روز دهم ماه زائید؛ و تا یک ماه یا بیشتر پی در پی خون دید، تا روز هفدهم نفاس است. و از روز هفدهم تا ده روز حتّی خونی که در روزهای عادت خود که از بیستم تا بیست و هفتم است می بیند، استحاضه می باشد، و بعد از گذشتن ده روز، اگر خونی را که می بیند در

ص:106

روزهای عادتش باشد، حیض است. چه نشانه های حیض را داشته؛ چه نداشته باشد. و همچنین است اگر در روزهای عادتش نباشد؛ ولی نشانه های حیض را داشته باشد، و خونی که بعد از گذشتن ده روز از نفاس می بیند، و در روزهای عادت حیض او نباشد؛ و نشانه های حیض را هم نداشته باشد استحاضه است.

مسأله 527_ زنی که در حیض عادت عددیّه ندارد، اگر بعد از زایمان تا یک ماه، یا بیشتر از یک ماه خون ببیند، حکم ده روز اوّل آن در مسأله (524) گذشت. و ده روز دوم آن استحاضه است. و خونی که بعد از آن می بیند، اگر نشانهی حیض را داشته باشد؛ یا در وقت عادتش باشد حیض، وگرنه آن هم استحاضه می باشد.

غسل مسّ میّت

مسأله 528_ اگر کسی بدن انسان مرده ای را که سرد شده و غسلش نداده اند مسّ کند، یعنی جایی از بدن خود را به آن برساند، باید غسل مس ّ میّت نماید، چه در خواب مسّ کند چه در بیداری؛ با اختیار مسّ کند یا بی اختیار. حتّی اگر ناخن و استخوان او به ناخن و استخوان میّت برسد، باید غسل کند. ولی اگر حیوان مرده ای را مسّ کند، غسل بر او واجب نیست.

مسأله 529_ برای مسّ مرده ای که تمام بدن او سرد نشده، غسل واجب نیست اگرچه جایی را که سرد شده مس ّ نماید.

مسأله 530_ اگر موی خود را به بدن میّت برساند، یا بدن خود را به موی میّت یا موی خود را به موی میّت برساند، چنانچه مو به حدّی بلند باشد که عرفاً مسّ میّت بر او صدق نکند غسل واجب نیست.

مسأله 531_ برای مسّ بچه مرده، حتّی بچهی سقط شده ای که چهار ماه او تمام شده، غسل مسّ میّت واجب است. بنابر این اگر بچهی چهار ماهه ای مرده به دنیا بیاید و بدنش سرد شده؛ و ظاهر بدن مادر با او مساس حاصل کند مادر او باید غسل مس ّ میّت کند.

ص:107

مسأله 532_ بچه ای که بعد از مردن مادر و سرد شدن بدنش به دنیا می آید، چنانچه ظاهر بدن مادر را مس ّ نماید وقتی بالغ شد واجب است غسل مسّ میّت کند، و قبل از بلوغ نیز غسل صحیح است.

مسأله 533_ اگر انسان، میّتی را که سه غسل او کاملاً تمام شده مسّ نماید، غسل بر او واجب نمی شود. ولی اگر پیش از آنکه غسل سوم تمام شود جایی از بدن او را مس ّ کند اگرچه غسل سوم آنجا تمام شده باشد، باید غسل مسّ میّت نماید.

مسأله 534_ اگر دیوانه یا بچهی نابالغی میّت را مسّ کند، بعد از آنکه آن دیوانه عاقل، یا بچه بالغ شد، باید غسل مسّ میّت نماید و در مسألهی 532 گذشت که غسل نابالغ نیز صحیح است.

مسأله 535_ اگر از بدن زنده، یا مرده ای که غسل های سه گانه اش را نداده اند، قسمتی که دارای استخوان است جدا شود، انسان آن را مسّ نماید، باید بنا بر احتیاط غسل مسّ میّت کند. ولی اگر قسمتی که جدا شده، استخوان نداشته باشد، برای مسّ آن، غسل واجب نیست. و قسمت جدا شدهی از بدن، اگر خود شخص نیز او را بعد از سرد شدن مسّ کند، بنا بر احتیاط غسل دارد.

مسأله 536_ برای مسّ استخوانی که گوشت ندارد؛ و آن را غسل نداده اند، چه از مرده جدا شده باشد، چه از زنده، بنا بر احتیاط غسل واجب است. و همچنین است برای مسّ دندانی که از مرده قبل از تمام شدن غسل های سه گانه جدا شده باشد. و مسّ ناف طفل بعد از جدا شدن غسل ندارد.

مسأله 537_ غسل مسّ میّت را باید مثل غسل جنابت انجام دهند. ولی کسی که مسّ میّت کرده، اگر بخواهد نماز بخواند، احتیاط واجب است که وضوء هم بگیرد. همان گونه که احتیاط، بطلان وضوء به مسّ میّت است. خصوصاً اگر در بین غسل حدث اصغر از وی سر زده باشد.

ص:108

مسأله 538_ اگر چند میّت را مسّ کند؛ یا یک میّت را چند بار مسّ نماید، یک غسل کافی است و اگر در بین غسل مسّ میّت، مرده ای دیگر را مسّ نماید، که مسّ او غسل داشته باشد غسل را از سر بگیرد.

مسأله 539_ برای کسی که بعد از مسّ میّت غسل نکرده است، توقّف در مسجد؛ و نزدیکی با زن؛ و خواندن آیه هایی که سجدهی واجب دارد، مانعی ندارد، ولی برای نماز و مانند آن باید غسل کند.

***

ص:109

احکام محتضر

اشاره

مسأله 540_ مسلمانی را که محتضر است، یعنی در حال جان دادن می باشد، مرد باشد؛ یا زن؛ بزرگ باشد؛ یا کوچک، بنا بر احتیاط در صورت امکان باید به پشت بخوابانند، به طوری که کف پاهایش به طرف قبله باشد.

مسأله 541_ احوط (احتیاطی که سزاوار ترک نیست) آن است تا وقتی که غسل میّت تمام نشده، نیز او را رو به قبله بخوابانند. ولی بعد از آنکه غسلش تمام شد، بهتر آن است که او را مثل حالتی که بر او نماز می خوانند بخوابانند.

مسأله 542_ بنا بر احتیاط، رو به قبله کردن محتضر بر هر مسلمان واجب است. و اجازه گرفتن از ولّی او احتیاط مستحبّ است.

مسأله 543_ مستحبّ است شهادتین؛ و اقرا به دوازده امام؛ و سایر عقائد حقّه را به کسی که در حال جان دادن است، طوری تلقین کنند که بفهمد، و نیز مستحبّ است چیزهایی را که گفته شد، تا وقت مرگ تکرار کنند. و کلمات فرج را (لا اله الله الحلیم الکریم تا آخر) به او تلقین کنند.

مسأله 544_ مستحبّ است این دعا را طوری به محتضر تلقین کنند که بفهمد: (اَلّلهُمَّ اغْفِرْلِیَ الْکَثیِرَ مِنْ مَعاصیِکَ وَ اقْبَلْ مِنِّّّی الْیَسیِرَ مِنْ طاعَتِکَ یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیِرَ وَ یَعْفُو عَنِ الْکَثیِرَ اِقْبَلْ مِنِّی الْیَسیِرَ وَاعْفُ عَنِّی الْکَثیِرَ اِنَّکَ اَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفوُرُ. اَلّلهُمَّ ارْحَمْنِی فَاِنَّکَ رَحیِمُ).

ص:110

مسأله 545_ مستحبّ است کسی را که سخت جان می دهد اگر ناراحت نمی شود و سبب تعجیل مرگ او نمی گردد به جایی که نماز می خوانده ببرند.

مسأله 546_ مستحبّ است برای راحت شدن محتضر بر بالین او سورهی مبارکهی یس؛ و صافّات؛ و احزاب؛ و آیة الکرسیّ؛ و آیه ی پنجاه و چهارم از سوره اعراف؛ و سه آیهی آخر سورهی بقره را، بلکه هر چه قرآن ممکن است بخوانند.

مسأله 547_ تنها گذاشتن محتضر؛ (و احتمال دارد که این حکم مخصوص بعد از مرگ باشد) و گذاشتن چیزی روی شکم او؛ و بودن جنب و حائض نزد او مکروه است. و احتمال دارد حرف زدن زیاد؛ و گریه کردن؛ و تنها گذاشتن زن ها نزد او نیز مکروه باشد. و اگر گذاشتن چیزی روی شکم محتضر موجب آزار وی باشد حرام است.

احکام بعد از مرگ

مسأله 548_ بعد از مرگ مستحبّ است چشم ها؛ و لب ها؛ و چانه و دو فکّ میّت را ببندند. و بهتر است دست و پای او را دراز کنند؛ و پارچه ای روی او بیندازند. و اگر شب مرده است تا مدّتی در جایی که مرده، چراغ روشن کنند. و مستحب ّ است برای تشییع جنازهی او مؤمنین را خبر کنند. و در دفن او عجله نمایند. ولی اگر یقین به مردن او ندارند، باید صبر کنند تا معلوم شود. و نیز اگر میّت حامله باشد و بچه در شکم او زنده باشد، باید به قدری دفن را عقب انداخته تا که پهلوی چپ او را بشکافند؛ و طفل را بیرون آورند و پهلو را بدوزند.

وجوب غسل و کفن و نماز و دفن میّت

مسأله 549_ غسل و کفن و نماز و دفن مسلمان اگرچه دوازده امامی نباشد، برهر مکلّفی واجب است، و اگر بعضی انجام دهند، از دیگران ساقط می شود، و چنانچه

ص:111

هیچ کسی انجام ندهد، همهی کسانی که می دانند و می توانند معصیت کرده اند.

مسأله 550_ اگر کسی مشغول کارهای میّت شود، بر دیگران واجب نیست اقدام نماید، ولی اگر او عمل را نیمه کاره بگذارند، باید دیگران تمام کنند.

مسأله 551_ اگر انسان یقین کند که دیگری مشغول کارهای میّت شده، واجب نیست به کارهای میّت اقدام کند، ولی اگر شکّ یا گمان دارد، باید اقدام نماید.

مسأله 552_ اگر کسی بداند غسل، یا کفن، یا نماز، یا دفن میّت را باطل انجام داده اند، باید دوباره صحیح انجام دهد، ولی اگر گمان دارد که باطل بوده، یا شکّ دارد که درست بوده یا نه، لازم نیست اقدام نماید.

مسأله 553_ برای غسل و کفن و نماز و دفن میّت، باید از ولیّ او اجازه بگیرند.

مسأله 554_ ولیّ زن شوهر او است، و بعد از او، مردهایی که از میّت ارث می برند، مقدّم بر زن های ارث برند.

مسأله 555_ اگر کسی بگوید من ولیّ میّت هستم، یا ولیّ میّت به من اجازه داده که غسل و کفن و دفن میّت را انجام دهم؛ یا بگوید راجع به امور تجهیز میّت، من وصیّ او می باشم، چنانچه به حرف او اطمینان دارند؛ یا میّت در تصرّف او است؛ یا اینکه دو نفر عادل، بلکه شخصی که مورد اطمینان باشد و از گفته اش اطمینان حاصل می شود به گفتهی او شهادت دهند، باید ادّعای او را قبول کرد. و اگر از گفتهی یک نفر اطمینان حاصل نشود؛ ولی عادل باشد این حکم ثابت نیست. ولی جای احتیاط است.

مسأله 556_ اگر میّت برای غسل و کفن و دفن و نماز خود غیر از ولیّ، کس دیگری را معیّن کند، ولایت این امور با او است. و لازم نیست کسی که میّت او را برای انجام این کارها معیّن کرده، این وصیّت را قبول کند، ولی اگر قبول کرد، باید به آن عمل نماید.

ص:112

کیفیّت غسل میّت

مسأله 557_ واجب است میّت را سه غسل بدهند:

«اوّل» با آبی که با سدر مخلوط باشد. «دوم» با آبی که با کافور مخلوط باشد. «سوم» با آب خالص.

مسأله 558_ سدر و کافور باید به اندازه ای زیاد نباشد، که آب را مضاف کند، و به اندازه ای هم کم نباشد، که نگویند سدر و کافور با آب مخلوط شده است.

مسأله 559_ اگر سدر و کافور به اندازه ای که لازم است پیدا نشود، بنا بر احتیاط واجب مقداری که به آن دسترسی دارند در آب بریزند.

مسأله 560_ اگر کسی در حال احرام بمیرد، نباید او را با آب کافور غسل دهند، و به جای آن باید با آب خالص غسلش بدهند، مگر اینکه در احرام حج بوده، و سعی را تمام نموده باشد. یا از احرام عمرهی مفرده، فقط طواف نساء باقی باشد، که در این دو صورت با آب کافور باید غسلش دهند؛ و او را حنوط کنند.

مسأله 561_ اگر سدر و کافور یا یکی از اینها پیدا نشود، یا استعمال آن جائز نباشد، مثل آنکه غصبی باشد، باید به جای هر کدام که ممکن نیست، میّت را با آب خالص غسل داده، و بنا بر احتیاط مستحبّ تیمّم نیز بدهند.

مسأله 562_ کسی که میّت را غسل می دهد، باید مسلمان دوازه امامی و بالغ و عاقل باشد، و مسائل غسل را هم بداند. ولی اگر میّت مسلمان غیر اثنی عشری را هم مذهب خودش بر طبق مذهبش غسل بدهد، تکلیف از مؤمن اثنی عشری ساقط است.

مسأله 563_ کسی که میّت را غسل می دهد، باید قصد قربت داشته باشد، یعنی غسل را برای انجام فرمان خداوند عالم بجا آورد.

مسأله 564_ غسل دادن بچه مسلمان اگرچه از زنا باشد واجب است، و غسل دادن و کفن و دفن کافر و اولاد او جائز نیست، و کسی که از بچگی دیوانه بوده و به حال دیوانگی بالغ شده، چنانچه محکوم به اسلام بوده، باید او را غسل داد.

ص:113

مسأله 565_ بچهی سقط شده را اگر چهار ماه یا بیشتر دارد، باید غسل بدهند و کفن کنند، و اگر چهار ماه ندارد، باید بنا بر احتیاط در پارچه ای بپیچند؛ و بدون غسل دفن کنند. و اگر خلقتش تمام باشد حکم چهار ماهه را دارد.

مسأله 566_ حرام است مرد، زن را و زن، مرد را غسل بدهد ولی زن می تواند، شوهر خود را غسل دهد، و شوهر هم می تواند زن خود را غسل دهد، اگرچه احتیاط مستحبّ است که زن، شوهر خود و شوهر، زن خود را در حال اختیار غسل ندهد.

مسأله 567_ مرد می تواند دختر بچه ای را که سن او از سه سال بیشتر نیست، غسل دهد. و زن هم می تواند پسر بچه ای را که سه سال بیشتر ندارد غسل دهد.

مسأله 568_ اگر برای غسل دادن میّتی که مرد است مرد پیدا نشود؛ و زن ندارد، یا نمی تواند او را غسل دهد، زنانی که با او نسبت دارند و محرمند، مثل مادر و خواهر و عمّه و خاله، یا به واسطهی شیر خوردن یا تزویج با او محرم شده اند، می توانند از زیر لباس یا چیزی که بدن او را بپوشاند غسلش بدهند. و نیز اگر برای غسل میّت زن، زنی دیگر نباشد، مردهایی که با او نسبت دارند و محرمند، یا به واسطهی شیر خوردن یا تزویج، با او محرم شده اند، می توانند از زیر لباس و مانند آن او را غسل دهند.

مسأله 569_ زنی که در عدّهی طلاق رجعی است، می تواند شوهر خود را غسل دهد. ولی زنی که در عدّهی طلاق بائن است نمی تواند شوهر خود را غسل دهد.

مسأله 570_ اگر میّت و کسی که او را غسل می دهد هر دو مرد یا هر دو زن باشند، جائز است بلکه شاید افضل باشد که غیر از عورت، جاهای دیگر میّت برهنه باشد.

مسأله 571_ نگاه کردن به عورت میّت حرام است، و کسی که او را غسل می دهد اگر نگاه کند معصیت کرده، ولی غسل باطل نمی شود.

مسأله 572_ اگر جایی از بدن میّت نجس باشد، بنا بر احتیاط پیش از آنکه آنجا را غسل بدهند، آب بکشند، و اولی آن است که تمام بدن میّت، پیش از شروع به غسل از جهت نجاست های دیگر پاک باشد.

ص:114

مسأله 573_ غسل میّت مثل غسل جنابت است. احتیاط واجب (اگر اظهر نباشد) آن است که تا غسل ترتیبی ممکن است، میّت را غسل ارتماسی ندهند، و در غسل ترتیبی هم لازم است طرف راست را پیش از طرف چپ بشویند، و نیز اولی و احوط است که هر یک از سه قسمت بدن را در آب فرو نبرند، بلکه آب را روی آن بریزند.

مسأله 574_ کسی را که در حال حیض یا در حال جنابت مرده، لازم نیست غسل حیض یا غسل جنابت بدهند، بلکه در جواز آن تأمّل و اشکال است. و همان غسل میّت برای او کافی است.

مسأله 575_ مزد گرفتن برای غسل دادن میّت حرام است، و اگر کسی برای گرفتن مزد، میّت را غسل بدهد، آن غسل باطل است. ولی مزد گرفتن برای کارهای مقدّماتی غسل حرام نیست.

مسأله 576_ در غسل میّت، جبیره مشروع نیست. و اگر آب پیدا نشود؛ یا استعمال آن مانعی داشته باشد، باید عوض هر غسل، میّت را یک تیمّم بدهند، و احتیاط واجب است که یک تیمّم دیگر هم عوض هر سه غسل بدهند، و اگر کسی که تیمّم می دهد، در یکی از این سه تیمّم قصد مافی الذمّه نماید، یعنی نیّت کند که این تیمّم را برای آنکه به تکلیف عمل شده باشد، انجام می دهم، تیمّم چهارم لازم نیست.

مسأله 577_ کسی که میّت را تیمّم می دهد باید دست خود را به زمین بزند، و به صورت و پشت دست های میّت بکشد، و اگر ممکن باشد، احتیاط واجب است که با دست میّت هم او را تیمّم بدهد.

احکام کفن میّت

مسأله 578_ میّت مسلمان را حتّی اگر سقط چهار ماهه باشد، باید با سه پارچه که آنها را لنگ و پیراهن و سرتاسری می گویند کفن نمایند.

مسأله 579_ لنگ باید از ناف تا زانو، اطراف بدن را بپوشاند. و بهتر آن است که از

ص:115

سینه تا روی پا برسد. و پیراهن باید،

از سر شانه تا نصف ساق پا، تمام بدن را بپوشاند. و بهتر است که تا روی پا برسد. و درازی سرتاسری باید به قدری باشد که بستن دو سر آن ممکن باشد، و پهنای آن باید به اندازه ای باشد که یک طرف آن روی طرف دیگر بیاید، و رسیدن دو طرف به هم کافی است؛ ولو به سبب نخ هایی به هم متّصل گردند.

مسأله 580_ مقداری از لنگ که ناف تا زانو را می پوشاند؛ و مقداری از پیراهن که از شانه تا نصف ساق را می پوشاند، مقدار واجب کفن است. و آنچه بیشتر از این مقدار در مسألهی قبل گفته شد، مقدار مستحبّ کفن می باشد.

مسأله 581_ اگر ورثه بالغ باشند و اجازه دهند که بیشتر از مقدار واجب کفن را که در مسأله قبل گفته شد از سهم آنان بردارند؛ اشکال ندارد. و احتیاط واجب است، که بیشتر از مقدار واجب کفن را از سهم وارثی که بالغ نشده بر ندارند.

مسأله 582_ اگر کسی وصیّت کرده باشد که مقدار مستحبّ کفن را که در دو مسألهی قبل گفته شد، از ثلث مال او بردارند؛ یا وصّیت کرده باشد، ثلث مال را به مصرف خود او برسانند؛ ولی مصرف آن را معیّن نکرده باشد؛ یا فقط مصرف مقداری از آن را معیّن کرده باشد، می توانند مقدار مستتحبّ کفن را از ثلث مال او بردارند.

مسأله 583_ اگر میّت وصیّت نکرده باشد که کفن را از ثلث مال او بردارند و بخواهند از اصل مال بردارند، احتیاط واجب است که مقدار واجب کفن را با ملاحظهی شأن میّت به ارزانترین قیمتی که ممکن است تهیّه نمایند، ولی اگر کسانی که از ورثه که بالغ هستند اجازه بدهند که از سهم ارث آنان بردارند، مقداری را که اجازه داده اند، از سهم آنان می شود برداشت.

مسأله 584_ کفن زن بر عهده شوهر است، اگرچه زن از خود مال داشته باشد. و همچنین اگر زن را به شرحی که در احکام طلاق گفته می شود، طلاق رجعی بدهند؛ و پیش از تمام شدن عدّه بمیرد، شوهرش باید کفن او را بدهد. و چنانچه شوهر بالغ

ص:116

نباشد؛ یا دیوانه باشد، ولیّ شوهر باید از مال او کفن زن را بدهد.

مسأله 585_ کفن میّت برخویشان او واجب نیست، اگرچه از کسانی باشد که مخارج او در حال زندگی بر آنان واجب باشد. ولی اگر مالی ندارد که با آن کفن شود، احتیاط لازم است کسی از خویشانش که نفقهی میّت بر او واجب بوده کفن او را بدهد.

مسأله 586_ احتیاط واجب است که، هر یک از سه پارچهی کفن به قدری نازک نباشد که بدن میّت از زیر آن پیدا باشد. و احتمال کفایت پیدا نبودن از زیر مجموع قطعات کفن قویّ است.

مسأله 587_ کفن کردن با پوست مردار؛ و چیز غصبی، اگرچه چیز دیگری هم پیدا نشود، جایز نیست. ولی اگر مردار نجس نباشد (مرداری که خون جهنده نداشته)، احتیاط کفن کردن با پوست آن در حال اضطرار است. بلکه این احتیاط، در پوست مردار نجس نیز قویّ است. و چنانچه کفن میّت غصبی باشد؛ و صاحب آن راضی نباشد، باید از تنش بیرون آورند، اگرچه او را دفن کرده باشند.

مسأله 588_ کفن کردن میّت، با چیز نجس؛ و با پارچهی ابریشمی خالص؛ یا مساوی با خلیط آن، و بنا بر احتیاط، با پارچه ای که طلا بافته شده، جایز نیست. ولی در حال ناچاری اشکال ندارد.

مسأله 589_ کفن کردن با پارچه ای که از پشم، یا کرک، یا موی حیوان حرام گوشت تهیه شده، و با پوست حیوان حلال گوشت حتّی اگر تذکیه شده و پاک باشد، بنا بر احتیاط در حال اختیار جایز نیست، ولی اگر کفن از موی و کرک و پشم حیوان حلال گوشت باشد اشکال ندارد. اگرچه احتیاط مستحبّ آن است که با این دو کفن ننمایند.

مسأله 590_ اگر کفن میّت به نجاست خود او، یا به نجاست دیگری نجس شود؛ چنانچه کفن ضایع نمی شود، باید مقدار نجس را بشویند یا ببرند؛ اگرچه بعد از گذاشتن در قبر باشد. و اگر شستن، یا بریدن آن ممکن نیست، در صورتی که عوض کردن آن ممکن باشد، باید عوض نمایند.

ص:117

مسأله 591_ کسی که برای حجّ؛ یا عمره، احرام بسته اگر بمیرد، باید مثل دیگران کفن شود. و پوشاندن سر و صورتش اشکال ندارد.

مسأله 592_ مستحبّ است انسان در حال سلامتی، کفن و سدر و کافور خود را تهیّه کند.

احکام حنوط

مسأله 593_ بعد از غسل واجب است میّت را حنوط کنند، یعنی به پیشانی و کف دست ها و سر زانوها و سر انگشت بزرگ پاهای او کافور بمالند. و شایسته است، به سر بینی میّت هم کافور بمالند. و مستحبّ است زیر بغل و لبّه (جای گردن بند) زیر گلو و بالای سینه و مفاصل (جای بندهای بدن) را نیز کافور بمالند. و شایسته است جای جمع شدن چرک، مانند بیخ ران ها و کف پاها و نیز پشت دست ها مالیده شود. و باید کافور، سائیده و تازه و پاک و مباح باشد. و اگر به سبب کهنه بودن عطر او از بین رفته باشد، کافی نیست.

مسأله 594_ احتیاط مستحبّ است که اوّل کافور را به پیشانی میّت بمالند. ولی در جاهای دیگر ترتیب لازم نیست.

مسأله 595_ بهتر است که میّت را پیش از کفن کردن، حنوط نمایند. و اگر در بین کفن کردن؛ و بعد از آن هم حنوط نمایند مانعی ندارد.

مسأله 596_ کسی که برای حجّ یا عمره احرام بسته است؛ اگر بمیرد، حنوط کردن او جایز نیست. مگر اینکه در احرام حجّ، بعد از تمام کردن سعی بمیرد؛ یا از عمرهی مفرده، فقط طواف نساء باقی باشد. همان گونه که در مسئلهی 560 گذشت.

مسأله 597_ زنی که شوهر او مرده؛ و هنوز عدّه اش تمام نشده، اگرچه حرام است خود را خوشبو کند، ولی چنانچه بمیرد، حنوط او واجب است.

مسأله 598_ احتیاط واجب است که، میّت را با مشک و عنبر و عود و عطرهای دیگر خوشبو نکنند. و نیز اینها را با کافور مخلوط ننمایند.

ص:118

مسأله 599_ مستحبّ است قدری تربت حضرت سیّد الشّهداء (ع) را با کافور مخلوط کنند. ولی باید از آن کافور به جاهایی که بی احترامی می شود نرسانند. و نیز باید تربت به قدری زیاد نباشد؛ که وقتی با کافور مخلوط شد آن را کافور نگویند.

مسأله 600_ اگر کافور پیدا نشود، یا فقط به اندازهی غسل باشد، حنوط لازم نیست. و چنانچه از غسل زیاد بیاید ولی به همهی هفت عضو نرسد، بنا بر احتیاط باید اوّل بر پیشانی، و اگر زیاد آمد، به جاهای دیگر بمالند.

مسأله 601_ مستحب ّ است دو چوب تر و تازه در قبر همراه میّت بگذارند، و بهتر است از درخت خرما باشد. وگرنه از درخت سدر؛ وگرنه از بید؛ یا انار؛ وگرنه از چوب تر هر درختی. و چوب خشک کفایت نمی کند. و بهتر است درازای هر یک، یک ذراع (حدود نیم متر) باشد.

مسأله 602_ بهتر است یکی را سمت راست؛ از چنبره گردن روی بدن؛ و دیگری را در سمت چپ؛ بالای پیراهن؛ به همان کیفیّت نهاد. و می شود سمت راستی را بالای پیراهن قرار داد. و بعضی گفته اند: می شود، چوب را در قبر میّت نهاد؛ و اگر فراموش شد بالای قبرش بگذارند.

احکام نماز میّت

مسأله 603_ نماز خواندن بر هر میّت مسلمان؛ یا بچه ای که محکوم به اسلام و شش سال او تمام باشد واجب است.

مسأله 604_ نماز خواندن بر بچه ای که شش سال او تمام نشده، رجاءً مانعی ندارد. ولی نماز خواندن بر بچه ای که مرده به دنیا آمده مستحبّ نیست.

مسأله 605_ نماز میّت باید بعد از غسل و حنوط و کفن کردن او خوانده شود، و اگر پیش از این ها؛ یا در بین اینها بخوانند، اگرچه از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد کافی نیست.

ص:119

مسأله 606_ کسی که میخواهد نماز میّت بخواند، لازم نیست با وضوء یا غسل یا تیمّم باشد؛ و بدن و لباسش پاک باشد، و اگر لباس او غصبی هم باشد اشکال ندارد. اگرچه بهتر است تمام چیزهایی را که در نمازهای دیگر لازم است رعایت کند.

مسأله 607_ کسی که بر میّت نماز می خواند، باید رو به قبله باشد. و نیز واجب است میّت را مقابل او به پشت بخوابانند؛ به طوری سر او به طرف راست نمازگزار؛ و پای او به طرف چپ نمازگزار باشد.

مسأله 608_ بنا بر احتیاط، مکان نمازگزار باید غصبی نباشد، و نیز باید از جای میّت پست تر یا بلندتر نباشد. ولی پستی و بلندی مختصر اشکال ندارد.

مسأله 609_ نمازگزار باید از میّت دور نباشد. ولی مأمومی که نماز میّت را به جماعت می خواند، اگر از میّت دور باشد، چنانچه صف ها به یکدیگر متّصل باشند اشکال ندارد.

مسأله 610_ نمازگزار باید مقابل میّت بایستد، ولی اگر نماز به جماعت خوانده شود و صف جماعت از دو طرف میّت بگذرد، نماز کسانی که مقابل میّت نیستند اشکال ندارد.

مسأله 611_ بین میّت و نمازگزار، باید پرده و یا دیوار و یا چیزی مانند اینها نباشد. ولی اگر میّت در تابوت و مانند آن باشد اشکال ندارد.

مسأله 612_ در وقت خواندن نماز باید عورت میّت پوشیده باشد. و اگر کفن کردن او ممکن نیست، باید عورتش را اگرچه با تخته و آجر و مانند اینها باشد بپوشانند؛ و او را در حال نماز در قبر، به پشت بگذارند.

مسأله 613_ نماز میّت را باید ایستاده و با قصد قربت بخواند، و در موقع نیّت، میّت را معیّن کند. مثلاً نیّت کند نماز می خوانم بر این میّت قربةً الی الله.

مسأله 614_ اگر کسی نباشد که بتواند نماز میّت را ایستاده بخواند، می شود نشسته بر او نماز خواند.

ص:120

مسأله 615_ اگر میّت وصیّت کرده باشد، که شخص معیّنی بر او نماز بخواند، احتیاط مستحبّ است که آن شخص از ولیّ میّت اجازه بگیرد.

مسأله 616_ مکروه است بر میّت چند نماز بخوانند. ولی اگر میّت اهل علم؛ و تقوی باشد، مکروه نیست.

مسأله 617_ اگر میّت را عمداً یا از روی فراموشی یا به جهت عذری؛ بدون نماز دفن کنند، یا بعد از دفن معلوم شود نمازی که بر او خوانده شد باطل بوده است، تا وقتی جسد او از هم نپاشیده، واجب است با شرط هایی که برای نماز میّت گفته شد به قبرش نماز بخوانند. و چنانچه فاصله زمانی زیادی مثلاً به اندازهی یک شب یا یک روز، نشده در صورت عمد باید بدن را بیرون آورده نماز بگزارند.

دستور نماز میّت

مسأله 618_ نماز میّت پنج تکبیر دارد. و اگر نمازگزار به این ترتیب بگوید کافی است: بعد از نیّت و گفتن تکبیر اوّل، بگوید: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اَلاّ اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ» و بعد از تکبیر دوم بگوید: «اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ». و بعد از تکبیر سوم، بگوید: «اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ». و بعد از تکبیر چهارم، اگر میّت مرد است بگوید: «اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِهذَا الْمَیِّتِ». و اگر زن است بگوید: «اَلّلهُمَّ اغْفِرْ لِهذِهِ الْمَیِّتِ». و بعد، تکبیر پنجم را بگوید، و بهتر است بعد از تکبیر اوّل، بگوید: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الاَّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسوُلُهُ اَرْسَلَهُ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً بَیْنَ یَدَیِ السّاعَةِ». و بعد از تکبیر دوم، بگوید: «اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ بارَکْ عَلی اِبْراهِیمَ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَارْحَمْ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّدٍ، کَأفْضَلِ ما صَلّیْتَ وَ بارَکْتَ وَ تَرَحَّمْتَ عَلی اِبْراهِیمَ وَ آلِ اِبْراهِیمَ اِنَّکَ حَمِیدٌ مَجِیدٌ، وَ صَلِّ عَلی جَمِیعِ الْانْبِیاءِ وَ الْمُرسَلِینَ، وَالشُّهَداءِ وَالصِّدِّیقِینِ، وَ جَمِیعِ عِبادِ اللهِ الصّالِحِینَ». و بعد از تکبیر سوم، بگوید: «اَلّلهُمَّ اغُفِرُ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَالْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِماتِ اَلْاَحْیاءِ مِنْهُمْ وَ

ص:121

الأَمْواتِ، تابِعْ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ بِالْخَیْراتِ، اِنَّکَ مُجِیبُ الدَّعَواتِ، اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدِیرٌ» و بعد از تکبیر چهارم اگر میّت مرد است بگوید: «اَلّلهُمَّ اِنَّ هذا عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ اَمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ اَنْتَ خَیْرِ مَنْزوُلٍ بِهِ، اَلّلهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ خََیْراً وَ اَنْتَ اعْلَمُ بِهِ مِنّا، اَلّلهُمَّ اِنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فِی اِحْسانِهِ، وَ اِنْ کانَ مُسِیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ وَ اغْفِرْ لَهُ، اَلّلهُمَّ اجْعَلْهُ عِنْدَکَ فِی أعْلی عِلّیِینَ وَ اخْلُفْ عَلی أَهْلِهِ فِی الْغابِرِینَ وَ ارْحَمْهُ بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحمِیِن». و بعد، تکبیر پنجم را بگوید. ولی اگر میّت زن است، بعد از تکبیر چهارم بگوید: «اَلّلهُمَّ اِنَّ هذِهِ أمَتُکَ وَ ابْنَةُ عَبْدِکَ وَ ابْنَةُ أَمَتِکَ نَزَلَتْ بِکَ وَ أَنْتَ خَیْرُ مَنزُولٍ بِهِ، اَلّلهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها اِلاّ خَیْراً وَ اَنْتَ اَعْلَمُ بِها مِنّا، اَلّلهُمَّ اِنْ کانَتْ مُحْسِنَةً فَزِدْ فِی اِحْسانِها، وَ اِنْ کانَتْ مُسِیئَةً فَتَجاوَزْ عَنْها وَ اغْفِر لَها، اَلّلهُمَّ اجْعَلْها عِنْدَکَ فِی اَعْلی عِلّیِینَ وَ اخْلُفْ عَلی اَهْلِها فِی الْغابِرِینَ وَ ارْحَمْها بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ».

مسأله 619_ باید تکبیرها و دعاها را طوری پشت سر هم بخواند، که نماز از صورت خود خارج نشود.

مسأله 620_ کسی که نماز میّت را به جماعت می خواند، اگرچه مأموم باشد، باید تکبیرها و دعاهای آن را هم بخواند.

مستحبّات نماز میّت

مسأله 621_ چند چیز در نماز میّت مستحبّ است: «اوّل» آنکه نمازگزار بر میّت، با وضوء؛ یا غسل؛ یا تیمّم باشد. و احتیاط است در صورتی تیمّم کند که وضوء یا غسل ممکن نباشد؛ یا بترسد که اگر وضوء بگیرد یا غسل کند به نماز میّت نرسد. «دوم» اگر میّت مرد است، امام جماعت یا کسی که فرادی بر او نماز می خواند، مقابل وسط قامت او بایستد. و اگر نیّت زن است، مقابل سینه اش بایستد. «سوم» پا برهنه نماز بخواند. و بعید نیست با نعلین مکروه باشد. «چهارم» در هر تکبیر دست ها را بلند کند. «پنجم» بنا به گفتهی شیخ صدوق (قدس) فاصلهی او با میّت به قدری کم باشد؛ که اگر باد، لباسش را حرکت

ص:122

دهد به جنازه برسد. «ششم» نماز میّت را به جماعت بخواند. «هفتم» امام جماعت تکبیر و دعاها را بلند بخواند، و کسانی که با او نماز می خوانند آهسته بخوانند. «هشتم» در جماعت اگرچه مأموم یک نفر باشد رجاءً عقب امام بایستد. «نهم» نمازگزار، به میّت و مؤمنین، زیاد دعا کند. «دهم» رجاءً پیش از نماز در جماعت سه مرتبه بگوید: الصّلاة. «یازدهم» نماز را در جایی بخوانند که مردم برای نماز میّت بیشتر به آنجا می روند. «دوازدهم» زن حائض اگر نماز را به جماعت می خواند، تنها بایستد. و در صف نمازگزاران نایستد.

مسأله 622_ خواندن نماز میّت در مساجد مکروه است. ولی در مسجدالحرام مکروه نیست.

احکام دفن

مسأله 623_ واجب است میّت را طوری در زمین دفن کنند، که بوی او بیرون نیاید. و درندگان هم نتوانند بدنش را بیرون آورند. و اگر ترس آن باشد که جانور بدن او را بیرون آورد، باید قبر را با آجر و مانند آن محکم کنند.

مسأله 624_ اگر دفن میّت در زمین ممکن نباشد. می توانند به جای دفن او را در بناء یا تابوت بگذارند.

مسأله 625_ میّت را باید در قبر، به پهلوی راست، طوری بخوابانند که جلوی بدن او رو به قبله باشد.

مسأله 626_ اگر کسی در کشتی بمیرد؛ چنانچه جسد او فاسد نمی شود؛ و بودن او در کشتی مانعی ندارد، باید صبر کنند تا به خشکی برسند، و او را در زمین دفن کنند. وگرنه، باید در کشتی غسلش بدهند و حنوط و کفن کنند. وپس از خواندن نماز میّت بنا بر احتیاط، در صورت امکان، او را در خمره بگذارند، و درش را ببندند و به دریا بیندازند و إلاّ؛ چیز سنگینی به پایش بسته، و به دریا بیندازند. و اگر ممکن است باید او

ص:123

را در جایی بیندازند که فوراً طعمه حیوانات نشود.

مسأله 627_ اگر بترسد که دشمن قبر میّت را بشکافد و بدن او را بیرون آورد، و گوی یا بینی اعضای دیگر او را ببُرد، چنانچه ممکن باشد، باید باید به طوری که در مسألهی پیش گفته شد: او را به دریا بیندازند.

مسأله 628_ مخارج انداختن به دریا؛ و مخارج محکم کردن قبر میّت را؛ در صورتی که لازم باشد، باید از اصل مال میّت برداردند.

مسأله 629_ اگر زن کافر بمیرد؛ و بچه در شکم او مرده باشد، یا هنوز روح به بدن او داخل نشده باشد، چنانچه پدر بچه مسلمان باشد، باید زن را در قبر به پهلوی چپ؛ پشت به قبله بخوابانند که روی بچه به طرف قبله باشد.

مسأله 630_ دفن مسلمان در قبرستان کفّار؛ و دفن کافر در قبرستان مسلمانان جایز نیست.

مسأله 631_ دفن مسلمان در جایی که بی احترامی به او باشد، مانند جایی که خاکروبه و کثافت می ریزند، جایز نیست.

مسأله 632_ دفن میّت در جای غصبی؛ و در زمینی که مثل مسجد، برای غیرِ دفن کردن وقف شده، جایز نیست.

مسأله 633_ دفن میّت در قبر مردهی دیگر جایز نیست، بنا بر احتیاط در بعضی صور مگر آنکه قبر کهنه شده و میّت اوّلی به کلّی از بین رفته باشد و قبر ملک دیگری نباشد.

مسأله 634_ چیزی که از میّت جدا می شود، اگرچه مثل مو و ناخن و دندانش باشد، بنا بر احتیاط باید با او دفن شود. و دفن ناخن؛ و دندانی که در حال زندگی از انسان جدا می شود، مستحبّ است.

مسأله 635_ اگر کسی در چاه بمیرد و بیرون آوردنش ممکن نباشد، باید درِ چاه را ببندند؛ و همان چاه را قبر او قرار دهند.

مسأله 636_ اگر بچه در شکم مادر بمیرد و ماندنش در رحم برای مادر خطر داشته

ص:124

باشد، باید به آسان ترین راه او را بیرون آورند. و چنانچه ناچار شوند که او را قطعه قطعه کنند اشکال ندارد. ولی باید به وسیلهی شوهرش اگر اهل فن است، یا زنی که اهل فن باشد، او را بیرون بیاورند. و اگر ممکن نیست، مرد محرمی که اهل فن باشد؛ و اگر آن هم ممکن نشود، مرد نامحرمی که اهل فن باشد بچه را بیرون بیاورد. و در صورتی که آن هم پیدا نشود، کسی که اهل فن نباشد می تواند بچه را بیرون آورد.

مسأله 637_ هرگاه مادر بمیرد و بچه در شکمش زنده باشد، اگرچه امید زنده ماندن طفل را نداشته باشد، باید به وسیلهی کسانی که در مسأله پیش گفته شد: پهلوی چپ او را بشکافند؛ و بچه را بیرون آورند؛ و پهلو را بدوزند.

مستحبّات دفن

مسأله 638_ مستحبّ است: 1_ قبر را به اندازهی قد انسان متوسّط (تا حد چنبرهی گردن)؛ یا قامت که در روایات وارد شده، گود کنند؛ 2_ و میّت را در نزدیکترین قبرستان دفن نمایند. مگر آنکه قبرستان دورتر، از جهتی بهتر باشد. مثل آنکه مردمان خوب در آنجا دفن شده باشند. یا مردم برای خواندن فاتحهی اهل قبور بیشتر به آنجا بروند. 3_ و جنازه را در چند ذرعی قبر، زمین بگذارند و تا دو یا سه مرتبه کمکم نزدیک ببرند، و در هر مرتبه زمین بگذارند و بردارند. و در نوبت سوم یا چهارم وارد قبر کنند. و اگر میّت مرد است، در دفعه ی سوم طوری زمین بگذارند؛ که سر او طرف پایین قبر باشد و در دفعهی چهارم از طرف سر وارد قبر نمایند، و در بیشتر روایات از طرف پاها دارد. و اگر زن است، در دفعهی سوم طرف قبلهی قبر بگذارند؛ و به پهنا وارد قبر کنند. و در موقع وارد کردن پارچه ای روی قبر بگیرند. 4_ و جنازه را به آرامی از تابوت گرفته وارد قبر کنند. 5_ و دعاهایی که دستور داده شده، پیش از دفن؛ و موقع دفن، بخوانند، 6_ لحد برای میّت سمت قبله قرار دهند، 7_ میّت را که در لحد گذاشتند، گره های کفن را از سمت سر شروع کرده باز کنند. 8_ و صورت میّت را روی

ص:125

خاک بگذارند. و بالشی از خاک زیر سر او بسازند، 9_ و پشت میّت خشت خام؛ یا کلوخی بگذارند؛ که میّت به پشت برنگردد. 10_ و قدری تربت حضرت سیّدالشّهداء (ع) با وی در قبر بگذارند. و پیش از آنکه لحد را بپوشانند، دست راست را به شانه ی راست میّت بزنند، و دست چپ را به قوّت بر شانهی چپ میّت بگذارند؛ و دهان را نزدیک گوش او ببرند؛ و به شدّت حرکتش دهند؛ و سه مرتبه بگویند: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا فُلانُ ابنُ فُلانٍ). و بجای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگویند. مثلاً اگر اسم او محمّد و اسم پدرش علی است سه مرتبه بگویند: (اِسْمَعْ اِفْهَمْ یا محمّدَ بْنَ عَلِیّ) پس از آن بگویند:

«هَلْ اَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذیِ فارَقْتَنا عَلَیْهِ مِنْ شَهادةِ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً(ص) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ خاتَمُ الْمُرسَلِینَ وَ اَنَّ عَلِیّاً اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ وَ سَیِّدُ الْوَصییّنَ وَ اِمامُ افْتَرَضَ اللهُ طاعَتَهُ عَلَی الْعالَمینَ، وَ اَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ وَ عَلیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیًّ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلیَّ بْنَ موُسی وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلیٍّ وَ عَلیَّ بْنَ مُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلیٍّ وَ الْقائِمَ الْحُجَّةَ الْمَهْدیَّ صَلَواتُ اللهِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّةُ المُؤْمِنینَ وَ حُجَجُ اللهِ عَلَی الْخَلْقِ اَجْمَعینَ وَ اَئِمَّتَکَ اَئِمَّةُ هُدًی اَبْرارٌ» یا «فُلانَ بْنَ فُلانٍ» و به جای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید.

و بعد بگوید: «اِذا اَتاکَ الْمَلِکانِ الْمُقَرَّبانِ رَسوُلَیْنِ مِنْ عِنْدِ اللهِ تَبارَکَ وَ تَعالی وَ سَألاکَ عَنْ رَبَّکَ وَ عَنْ نَبیِّکَ وَ عَنْ دینِکَ وَ عَنْ کِتابِکَ وَ عَنْ قِبْلَتِکَ وَ عَنْ اَئِمَّتِکَ فَلا تَخَفْ وَ لا تَحْزَنْ وَ قُلْ فی جَوابِهِما اَللهُ رَبّی وَ مُحَمَّدٌ (ص) نَبیّی وَ الْاِسْلامُ دینی وَ الْقُرْآنُ کِتابی وَ الْکَعْبَةُ قِبْلَتی وَ اَمیرُ الْمُؤْمِنینَ عَلیُّ بْنُ اَبی طالِبٍ اِمامی والْحَسَنُ بْنُ عَلیًّ الْمُجْتَبی اِمامی وَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلیًّ الشَّهیدُ بِکَرْبَلاءَ اِمامی وَ عَلیٌّ زَیْنُ الْعابِدینَ اِمامی وَ مُحَمَّدٌ الْْباقِرُ اِمامی وَ جَعْفَرٌ الصّادِقُ اِمامی وَ موُسَی الْکاظِمُ اِمامی وَ عَلیٌّ الرِّضا اِمامی وَ مُحَمَّدٌ الْجَوادُ اِمامی وَ عَلیٌّ الْهادی اِمامی وَ الْحَسَنُ الْعَسْکَریُّ ا ِمامی وَ الْ حُجَّةُ الْمُنْتَظَرُ اِمامی، هؤُلاءِ صَلَواتُ اللهِ عَلَیْهِمْ اَئِمَّتی وَ سادَتی وَ قادَتی وَ شُفَعائی. بِهِمْ

ص:126

اَتَوَلّی وَ مِنْ اَعْدائَهِمْ اَتَبَرَّءُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ. ثُمَّ اعْلَمْ یا فُلانُ ابْنُ فُلانٍ». و به جای فلان ابن فلان اسم میّت و پدرش را بگوید.

و بعد بگوید: «اِنَّ اللهَ تَبارَکَ وَ تَعالی نِعْمَ الرَّبُّ، وَ اِنَّ مُحَمَّداً (ص) نِعْمَ الرَّسُولُ، وَ اِنَّ عَلیَّ بْنَ اَبی طالِبٍ وَ اَوْلادُهُ الْمَعْصوُمینَ الْاَئِمَّةُ الْإِثْنی عَشَرَ نِعْمَ الْأَئِمَّةُ، وَ اَنَّ ماجاءَ بِهِ مُحَمِّدٌ (ص) حَقٌّ وَ اَنَّ الْمَوتَ حَقٌّ وَ سُؤالَ مُنکِرٍ وَ نَکیرٍ فِی الْقَبْرِ حَقٌّ وَالْبَعْثَ حَقٌّ والنُّشُورَ حَقٌّ وَالصِّراطَ حَقٌّ وَالْمیزانَ حَقٌّ وَ تَطایُرَ الْکُتُبِ حَقٌّ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقٌّ وَالنّارَ حقٌّ، وَ اَنَّ السّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فیها وَ اَنَّ اللّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ». پس بگوید: «اَ فَهِمْتَ یا فُلانُ» و به جای فلان اسم میت را بگوید. پس از آن بگوید: «ثَبَّتَکَ اللهُ بِالْقوُلِ الثّابِتِ وَ هَداکَ اللهُ اِلی صِراطِ مُسْتَقیمٍ، عَرَّفَ اللهُ بَیْنَکَ وَ بَیْنَ اَوْلِیائِکَ فی مُسْتَقَرٍّ مِنْ رَحْمَتِهِ». پس بگوید: «اَلّلهُمَّ جافِ الْأَرْضِ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ اصْعَدْ بِرُوحِهِ اِلَیْکَ وَ لَقِّهِ مِنْکَ بُرْهاناً اَلّلهُمَّ عَفْوَکَ عَفْوَکَ».

مسأله 639_ مستحبّ است کسی که میّت را در قبر می گذارد، با طهارت، و سر برهنه و پابرهنه باشد و دکمه های خود را باز کند. و از طرف پای میّت از قبر بیرون بیاید. و غیر از خویشان میّت کسانی که حاضرند، با پشت دست خاک بر قبر بریزند؛ و بگویند: (اِنّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ). و اگر میّت زن است، کسی که با او محرم می باشد خصوصاً شوهرش او را در قبر بگذارد. و اگر محرمی نباشد، خویشانش او را در قبر بگذارند.

مسأله 640_ مستحبّ است قبر را مربّع یا مستطیل بسازند و به اندازه چهار انگشت از زمین بلند کنند؛ (و مسطّح باشد؛ بدون بر آمدگی.) و نشانه ای روی آن بگذارند که اشتباه نشود. و روی قبر از طرف سر سپس به اطراف چهارگانه تا به سر برسد؛ آب بپاشند، و باقی ماندهی آب را در وسط؛ بالای قبر بریزند. و بعد از پاشیدن آب، کسانی که حاضرند؛ و نیز کسانی که بعد از دفن نزد قبر می آیند، دست ها را بر قبر نزد سر بگذارند و انگشت ها را باز کرده، و در خاک فرو برند، (برای کسی که به نماز میّت نرسیده تأکید دارد)،

ص:127

و هفت مرتبه سورهی مبارکهی انا انزلناه را بخوانند، و برای میّت طلب آمرزش کنند و این دعا را بخوانند:

(اَلّلهُمَّ جافِ الْأَرْضَ عَنْ جَنْبَیْهِ وَ اصْعَدْ اِلَیْکَ رُوحَهُ وَ لَقِّهِ مِنْکَ رِضْواناً وَ اَسْکِنْ قَبْرَهُ مِنْ رَحْمَتِکَ ماتُغْنیهِ بِهِ عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِواکَ). و بعضی گفته اند: مستحبّ است، قدری سنگ ریزه روی قبر بگذارند. و بهتر است، قرمز رنگ باشد.

مسأله 641_ پس از رفتن کسانی که تشییع جنازه کرده اند، مستحب ّ است ولیّ میّت؛ یا کسی که از طرف ولیّ اجازه دارد، دعاهایی را که دستور داده شده به میّت به صدای بلند تلقین کند.

مسأله 642_ بعد و قبل از دفن مستحبّ است صاحبان عزا را سر سلامتی دهند. ولی اگر مدتی گذشته است که به واسطهی سر سلامتی دادن مصیبت یادشان می آید ترک آن بهتر است. و نیز مستحبّ است تا سه روز برای اهل خانهی میّت غذا بفرستند، و غذا خوردن نزد آنان و در منزلشان مکروه است.

مسأله 643_ مستحبّ است انسان در مرگ خویشان، مخصوصاً در مرگ فرزند صبر کند. و هر وقت میّت را یاد می کند، انّا لِلّهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ بگوید. و برای میّت قرآن بخواند. و سر قبر پدر و مادر از خداوند حاجت بخواهد. و قبر را محکم بسازد که زود خراب نشود. و خویشان را نزدیک هم دفن کنند.

مسأله 644_ جایز نیست بنا بر احتیاط واجب انسان در مرگ کسی صورت و بدن خود را بخراشد و سیلی بزند و به خود آسیب برساند.

مسأله 645_ بنا بر احتیاط واجب پاره کردن یقه؛ یا لباس در مرگ غیر پدر و برادر جایز نیست. واحتیاط مستحبّ است که در مصیبت آنان نیز یقه پاره نکند.

مسأله 646_ اگر زن در عزای میّت صورت خود را بخراشد و خونین کند؛ یا موی خود را بکند، بنا بر احتیاط یک بنده آزاد کند؛ یا ده فقیر را طعام دهد؛ یا بپوشاند. و اگر نتوانست، سه روز روزه بگیرد. و همچنین است اگر مرد در مرگ زن یا فرزند یقه یا

ص:128

لباس خود را پاره کند. و اگر زن موی خود را در عزای مرده از ته بچیند، کفّاره آن یک بنده آزاد کردن؛ یا دو ماه پیاپی روزه گرفتن؛ یا اطعام شصت مسکین است.

مسأله 647_ احتیاط واجب است که در گریه بر میّت، صدا را خیلی بلند نکنند.

نماز وحشت

مسأله 648_ سزاوار است در شب اوّل قبر، دو رکعت نماز وحشت برای میّت بخوانند. و دستور آن این است که در رکعت اوّل بعد از حمد یک مرتبه آیة الکرسی، و در رکعت دوم بعد از حمد ده مرتبه سورهی انا انزلناه را بخوانند و بعد از سلام نماز بگویند: (اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبْرِ فِلانٍ). و به جای کلمهی فلان اسم میّت را بگویند.

مسأله 649_ نماز وحشت را در هر موقع از شب اوّل قبر می شود خواند. ولی بهتر است در اوّل شب، بعد از نماز عشاء خوانده شود.

مسأله 650_ اگر بخواهند میّت را به شهر دوری ببرند، یا به جهت دیگر دفن او تأخیر بیفتد، باید نماز وحشت را تا شب اوّل او تأخیر بیندازند. و بهتر است، شب اوّل مرگ او نیز نماز وحشت را بخوانند.

نبش قبر

مسأله 651_ نبش قبر مسلمان، یعنی شکافتن قبر او اگرچه طفل یا دیوانه باشد حرام است، ولی اگر بدنش از بین رفته و خاک شده باشد اشکال ندارد.

مسأله 652_ نبش قبر امام زاده ها و شهداء وعلماء و صلحاء، اگرچه سال ها بر آن گذشته باشد حرام است.

مسأله 653_ شکافتن قبر در چند مورد حرام نیست.

«اوّل» آنکه میّت در زمین غصبی دفن شده باشد و مالک زمین راضی نشود که در

ص:129

آنجا بماند. که در این صورت باید میّت را بیرون آورده، در زمین مباح دفن کنند.

«دوم» آنکه کفن یا چیزی که با میّت دفن شده غصبی باشد و صاحب آن راضی نشود که در قبر بماند، که در این صورت نیز نبش لازم است؛ تا با کفن مباح تکفین شود. و آنچه از آن دیگری است به او داده شود و همچنین است اگر چیزی از مال خود میّت که به ورثهی او رسیده با او دفن شده و ارزش بالایی داشته و ورثهی او راضی نشوند که آن جیز در قبر بماند. ولی اگر میّت وصیّت کرده باشد که دعاء یا قرآن یا انگشتری را با او دفن کنند و از ثلث ترکه بعد از پرداخت بدهی زیادتر نباشد، برای بیرون آوردن اینها نمی توانند قبر را بشکافند. و باید طبق وصیت عمل شود.

«سوم» میّت بی غسل یا بی کفن دفن شده باشد یا بدانند غسلش باطل بوده، یا به غیر از دستور شرع کفن شده یا در قبر او را رو به قبله نگذاشته اند. و شکافتن قبر موجب هتک حرمت میّت نباشد.

«چهارم» آنکه برای ثابت شدن حقّی بخواهند بدن میّت را ببینند.

«پنجم» آنکه میّت را در جایی که بی احترامی به اوست مثل قبرستان کفّار یا جایی که کثافت و خاکروبه می ریزند دفن کرده باشند.

«ششم» آنکه برای یک مطلب شرعی که اهمّیّت آن از شکافتن قبر بیشتر است، قبر را بشکافند. مثلاً بخواهند بچهی زنده را از شکم زن حامله ای که دفنش کرده اند بیرون آورند.

«هفتم» آنکه بترسند درنده ای بدن میّت را پاره کند، یا سیل او را ببرد، یا دشمن او را بیرون آورد.

«هشتم» آنکه قسمتی از بدن میّت را که با او دفن نشده بخواهند دفن کنند، ولی احتیاط واجب است که آن قسمتی از بدن را طوری در قبر بگذارند که بدن میّت دیده نشود.

«نهم» آنکه میّت را بخواهند به مشاهده مشرّفه نقل نمایند؛ بخصوص اگر وصیّت کرده باشد. ولی این کار باید مستلزم هتک میّت نباشد.

ص:130

غسل های مستحبّ

مسأله 654_ در شرع مقدّس اسلام غسل هایی مستحب ّ است و از آن جمله است:

1_ غسل جمعه. و وقت آن بعد از اذان صبح است و بهتر است که نزدیک ظهر بجا آورده شود. و اگر تا ظهر انجام ندهد، بهتر است بدون نیّت اداء و قضاء تا غروب بجا آورد. و اگر در روز جمعه غسل نکند، مستحب ّ است از صبح شنبه تا غروب، قضای آن را بجا آورد. و کسی که می داند در روز جمعه آب پیدا نمی کند؛ یا می ترسد که پیدا نکند، می تواند روز پنجشنبه غسل را رجاءً انجام دهد، بلکه استحباب آن بعید نیست. و مستحب ّ است انسان در موقع غسل جمعه بگوید: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، وَ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اَلّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اجْعِلنی مِنَ التَّوابّینَ وَ اجْعَلْنی مِنَ الْمُتَطَهَّرینَ».

2_ غسل شب اوّل و هفدهم و نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم و بیست و چهارم ماه رمضان.

3_ غسل روز عید فطر و عید قربان و وقت آن از اذان صبح است تا ظهر. و بعد از ظهر تا غروب به قصد رجاء بیاورند، گرچه استحباب آن تا غروب بعید نیست. و بهتر است که آن را پیش از نماز عید به جا آورند.

4_ غسل شب عید فطر. و وقت آن از اوّل مغرب است تا اذان صبح. و شایسته است که در اوّل شب بجا آورده شود. و بهتر است برای شب عید قربان نیز غسل رجاءً بیاورد.

5_ غسل روز هشتم و نهم ذیحجّه. و در روز نهم بهتر است که آن را نزدیک ظهر بجا آورد.

6_ غسل کسی که در موقع گرفتن خورشید و ماه، نماز آیات را عمداً نخوانده؛ در صورتی که تمام ماه و خورشید گرفته باشد. بلکه استحباب آن مطلقاً بعید نیست. حتّی اگر نماز را اداءً بخواند.

ص:131

7_ غسل کسی که جایی از بدنش را به بدن میّتی که غسل داده اند رسانده باشد.

8_ غسل احرام.

9_ غسل دخول حرم.

10_ غسل دخول مکّه.

11_ غسل زیارت خانهی کعبه.

12_ غسل دخول کعبه.

13_ غسل برای نحر و ذبح و حلق از اعمال حجّ.

14_ غسل داخل شدن مدینهی منوّره.

15_ غسل داخل شدن حرم پیغمبر (ص).

16_ غسل وداع قبر مطهّر پیغمبر (ص).

17_ غسل برای مباهلهی با خصم.

18_ غسل دادن بچه ای که تازه به دنیا آمده.

19_ غسل برای استخاره.

20_ غسل برای استسقاء.

21_ غسل در وقت احتراق قرص آفتاب در کسوف.

22_ غسل زیارت سیّد الشّهداء (ع) هر چند از دور باشد.

مسأله 655_ فقهاء در بیان اغسال مستحبّه اغسال زیادی نقل فرموده اند. که از جملهی آنها این چند غسل است:

1_ غسل تمام شب های طاق ماه مبارک رمضان و غسل تمام شب های دههی آخر آن، و غسل دیگری در آخر شب بیست و سوم. 2_ غسل روز بیست و چهارم ذیالحجّه.

3_ غسل روز عید نوروز و شب پانزدهم شعبان و نهم و هفدهم ربیع الأوّل و روز بیست و پنجم ذیالقعده.

ص:132

4_ غسل زنی که برای غیر شوهرش بوی خوش استعمال کرده است.

5_ غسل کسی که در حال مستی خوابیده.

6_ غسل کسی که برای تماشای به دار آویخته رفته و آن را دیده باشد، ولی اگر اتّفاقاً؛ یا از روی ناچاری نگاهش بیفتد یا مثلاً برای شهادت رفته باشد، غسل مستحب ّ نیست.

7_ غسل برای دخول مسجد پیغمبر (ص).

8_ غسل برای زیارت معصومین (ع) از دور یا نزدیک. ولی احوط این است که این غسل ها را به قصد رجاء بجا آورند و این احتیاط سزاوار ترک نیست.

مسأله 656_ انسان با غسل های مستحبّی که برای خود انجام داده و در مسألهی (654) ذکر شده، نمی تواند بنا بر احتیاط لازم کاری که مانند نماز؛ وضوء لازم دارد، انجام دهد. و بهتر است وضوء را قبل از غسل بیاورد و اما غسل هایی که رجاءً بجا آورده می شود، حتماً از وضوء کفایت نمی کند.

مسأله 657_ اگر چند غسل بر کسی مستحبّ باشد و به نیّت همه؛ یک غسل بجا آورد کافی است.

***

ص:133

تیمّم

اشاره

در هفت مورد بجای وضوء و غسل باید تیمّم کرد:

اول از موارد تیمم

آنکه تهیّهی آب به قدر وضوء یا غسل ممکن نباشد.

مسأله 658_ اگر انسان در آبادی باشد، باید بنابر اقوی برای تهیّهی آب وضوء و غسل، به قدری جستجو کند که از پیدا شدن آن ناامید شود. و اگر در بیابان باشد، چنانچه زمین آن پست و بلند؛ یا به جهت زیادی درختان راه آن دشوار است، باید در هر یک از چهار طرف به اندازهی پرتاب یک تیر قدیمی که با کمان پرتاب می کردند(1)(2) در جستجوی آب برود و الّا، باید در هر طرف به اندازهی پرتاب دو تیر جستجو نماید.

مسأله 659_ اگر بعضی از چهار طرف هموار؛ و بعضی دیگر پست و بلند باشد، در طرفی که هموار است به اندازهی پرتاب دو تیر در طرفی که هموار نیست به اندازهی پرتاب یک تیر جستجو کند.

مسأله 660_ در هر طرفی که یقین دارد آب نیست، جستجو لازم نیست.

مسأله 661_ کسی که وقت نماز او تنگ نیست، و برای تهیه آب وقت دارد، اگر یقیین دارد در محلی دورتر از مقداری که باید جستجو کند آب هست باید برای تهیه آب برود، و اگر گمان دارد آب هست، رفتن به آن محل لازم نیست ولی اگر گمان او قوی و

ص:134


1- 1_ مجلسی اول در شرح کتاب من لا یحضره الفقیه، مقدار پرتاب تیررا دویست گام معین فرموده است.
2-

به حد اطمینان باشد، باید برای تهیه آب به آن محل برود.

مسأله 662_ لازم نیست خود انسان در جستجوی آب برود، بلکه می تواند کسی را که به گفته او اطمینان دارد بفرستد و در این صورت اگر یک نفر از طرف چند نفر برود کافی است.

مسأْله 663_ اگر احتمال دهد که داخل بار سفر خود، یا در منزل یا در قافله آب هست، بنا بر احتیاط باید به قدری جستجو نماید که به نبودن آب یقین کند، یا از پیدا کردن آن ناامید شود.

مسأله 664_ اگر پیش از وقت نماز جستجو نماید، و آب پیدا نکند و تا وقت نماز همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد آب پیدا می کند، احتیاط واجب است دوباره در جستجوی آب برود.

مسأله 665_ اگر بعد از داخل شدن وقت نماز جستجو کند و آب پیدا نکند و تا وقت نماز دیگر در همانجا بماند، چنانچه احتمال دهد که آب پیدا می شود احتیاط واجب است که دوباره در جستجوی آب برود.

مسأله 666_ اگر وقت نماز تنگ باشد یا از دزد و درنده بترسد یا جستجوی آب به قدری سخت باشد که تنواند تحمل کند، جستجو لازم نیست.

مسأله 667_ اگر در جستجوی آب نرود تا وقت نماز تنگ شود، اگرچه معصیت کرده ولی نمازش با تیمم صحیح است.

مسأله 668_ کسی که یقین دارد آب پیدا نمی کند، چنانچه به دنبال آب نرود و با تیمم نماز بخواند، و بعد از نماز بداند که اگر جستجو می کرد آب پیدا می شد، چنانچه وقت وسعت داشته باشد، لازم است وضوء گرفته و نماز را اعاده نماید، و بعد از وقت نیز احتیاط واجب اگر اقوی نباشد قضاء آن نماز است.

مسأله 669_ اگر بعد از جستجو، آب پیدا نکند و با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز دانست، در جایی که جستجو کرده آب بوده، در صورتی که وقت باقی باشد بنا بر

ص:135

احتیاط واجب اگر اقوی نباشد باید وضوء گرفته و نماز را دوباره بجا آورد. بلکه احتیاط به قضاء نیز بعد از وقت اگر دانست شایسته است.

مسأله 670_ کسی که یقین دارد وقت نماز تنگ است، اگر بدون جستجو با تیمم نماز بخواند و بعد از نماز و پیش از گذشتن وقت دانست که برای جستجو وقت داشته، احتیاط واجب است اگر اقوی نباشد که دوباره نمازش را با جستجوی آب وگرنه با تیمّم بخواند. بلکه بعد از وقت نیز احتیاط به آوردن قضاء ترک نشود.

مسأله 671_ اگر بعد از داخل شدن وقت نماز، وضوء داشته باشد و بداند که اگر وضوی خود را باطل کند تهیه آب برای او ممکن نیست یا نمی تواند وضوء بگیرد، چنانچه بتواند وضوی خود را نگهدارد، نباید آن را باطل نماید. ولی می تواند با عیال خود نزدیکی کند، اگرچه بداند که از غسل متمکن نخواهد شد.

مسأله 672_ اگر پیش از وقت نماز وضوء داشته باشد، و بداند که اگر وضوی خود را باطل کند تهیه آب برای او ممکن نیست، چنانچه بتواند وضوی خود را نگهدارد، احتیاط واجب است که آن را باطل نکند.

مسأله 673_ کسی که فقط به مقدار غسل آب دارد، و می داند که اگر آن را بریزد آب پیدا نمی کند، چنانچه وقت نماز داخل شده باشد، ریختن آن حرام است، و احتیاط واجب است که پیش از وقت نماز هم آن را نریزد.

مسأله674_ کسی که می داند آب پیدا نمی کند، اگر بعد از داخل شدن وقت نماز وضوی خود را باطل کند، یا آبی که دارد بریزد معصیت کرده، ولی نمازش با تیمم صحیح است، اگرچه احتیاط مستحب است که قضای آن نماز را نیز با وضوء بخواند.

دوم از موارد تیمم

مسأله 675_ اگر به واسطهی پیری یا ناتوانی، یا ترس از دزد و جانور و مانند اینها یا نداشتن وسیله ای که آب از چاه بکشد، دسترسی به آب نداشته باشد، باید تیمم کند. و

ص:136

همچنین است اگر تهیه کردن آب یا استعمال آن به قدری مشقّت داشته باشد که مردم آن را تحمل نمی کنند، ولی در صورت اخیر چنانچه تیمم ننماید و وضوء بگیرد وضوی او صحیح است.

مسأله 676_ اگر برای کشیدن آب از چاه، دلو و ریسمان و مانند اینها لازم دارد، و مجبور است بخرد باید بخرد یا کرایه نماید، اگرچه قیمت یا اجرت آن چند برابر معمول باشد، و همچنین است اگر آب را به چندین برابر قیمتش بفروشند، ولی اگر تهیه آنها به قدری پول می خواهد که نسبت به حال او ضرر دارد، واجب نیست تهیه نماید.

مسأله 677_ اگر ناچار شود که برای تهیه آب قرض کند، باید قرض نماید ولی کسی که می داند یا گمان دارد که نمی تواند قرض خود را بدهد، واجب نیست قرض کند.

مسأله 678_ اگر کندن چاه مشقّت زیادی ندارد، باید برای تهیه آب، چاه بکند.

مسأْله679_ اگر کسی مقداری آب بی منت به او ببخشد که برای وضوء یا غسلش کافی است باید قبول کند.

سوم از موارد تیمم

مسأله680_ اگر از استعمال آب بر جان خود بترسد یا بترسد که به واسطه استعمال آن مرض یا عیبی در او پیدا شود، یا مرضش طول بکشد، یا شدت کند یا به سختی معالجه شود، باید تیمم نماید، ولی اگر آب گرم برای او ضرر ندارد، باید با آب گرم وضوء بگیرد و در مواردی که غسل لازم است غسل کند.

مسأله681_ لازم نیست یقین کند که آب برای او ضرر دارد، بلکه اگر احتمال ضرر بدهد، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، و از آن احتمال ترس برای او پیدا شود، باید تیمم کند.

مسأله682_ کسی که مبتلا به درد چشم است و آب برای او ضرر دارد، باید تیمّم کند.

ص:137

مسأله 683_ اگر به سبب یقین یا برس ضرر، تیمم کند و پیش از نماز دانست که آب برایش ضرر ندارد، تیمم او باطل است. و اگر بعد از نماز دانست بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد در صورتی که وقت باقی باشد باید دوباره نماز را با وضوء یا غسل بخواند، و اگر وقت گذشته قضاء ندارد.

مسأْله 684_ کسی که می داند آب برایش ضرر ندارد، چنانچه غسل کند یا وضوء بگیرد و بعد دانست که آب برای او ضرر داشته، در صورتی که ضرر به حدی نباشد که اقدام برای آن شرعاً حرام است وضوء و غسل او صحیح است.

چهارم از موارد تیمم

مسأله 685_ هر گاه بترسد که اگر آب را به مصرف وضوء یا غسل برساند دچار زحمت می شود باید تیمم نماید، و جواز تیمم به این جهت در سه صورت است.

1_ آنکه اگر آب را در وضوء یا غسل صرف نماید خودش فعلاً یا بعداً به تشنگی که باعث تلف یا مرضش می شود یا تحملش مشقت زیادی دارد مبتلا خواهد شد.

2_ آنکه بر کسانی که حفظشان بر او واجب است بترسد که از تشنگی تلف یا بیمار شوند.

3_ آنکه بر غیر خود (چه انسان باشد یا حیوان (حیوانی که کشتنش واجب نیست) بترسد و تلف یا بیماری یا بیتابیشان بر او گران باشد، و در غیر این سه صورت با داشتن آب تیمم جائز نیست.

مسأله686_ اگر غیر از آب پاکی که برای وضوء یا غسل دارد آب نجسی هم به مقدار آشامیدن خود و کسانی که با او مربوطند داشته باشد، باید آب پاک را برای آشامیدن بگذارد، و با تیمم نماز بخواند، ولی چنانچه آب را برای حیوانش بخواهد، باید آب نجس را به او بدهد و با آب پاک وضوء و غسل را انجام دهد. و در بچه نابالغ نیز قوی است ولی اشکال دارد.

ص:138

پنجم از موارد تیمم

مسأله687_ کسی که بدن یا لباسش نجس است و کمی آب دارد که اگر با آن وضوء بگیرد یا غسل کند، برای آب کشیدن بدن یا لباس او نمی ماند، در این صورت بنا بر احتیاط واجب بدن یا لباس را آب بکشد و با تیمم نماز بخواند، ولی اگر چیزی نداشته باشد که بر آن تیمم کند، باید آب را به مصرف وضوء یا غسل برساند، و با بدن یا لباس نجس نماز بخواند.

ششم از موارد تیمم

مسأله 688_ اگر غیر از آب یا ظرفی که استعمال آن حرام است آب یا ظرف دیگری ندارد، مثلاً آب یا ظرفش غصبی است و غیر از آن آب و ظرف دیگری ندارد باید به جای وضوء و غسل تیمم کند.

هفتم از موارد تیمم

مسأله 689_ هرگاه وقت به قدری تنگ باشد که اگر وضوء بگیرد، یا غسل کند تمام نماز، یا مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید تیمم کند.

مسأله 690_ اگر عمداً نماز را به قدری تاخیر بیندازد که وقت وضوء یا غسل نداشته باشد، معصیت کرده، ولی نماز او با تیمم صحیح است، اگرچه احتیاط مستحب است که قضای آن نماز را نیز با وضوء یا غسل بخواند.

مسأله 691_ کسی که شک دارد که اگر وضوء بگیرد، یا غسل کند وقت برای نماز او می ماند یا نه، باید تیمم نماید.

مسأله 692_ کسی که به سبب تنگی وقت تیمم کرده، و بعد از نماز می توانست وضوء بگیرد و نگرفت تا آبی که داشته از دستش رفت، در صورتی که وظیفه اش تیمم باشد، باید برای نمازهای بعدی دوباره تیمم نماید، اگرچه تیمم خود را نشکسته باشد.

ص:139

مسأله 693_ کسی که آب دارد، اگر به سبب تنگی وقت با تیمم مشغول نماز شود، و در بین نماز آبی که داشته از دستش برود، چنانچه وظیفه اش تیمم باشد، احتیاط واجب است برای نمازهای بعدی دوباره تیمم کند.

مسأله 694_ اگر انسان به قدری وقت دارد که می تواند وضوء بگیرد، یا غسل کند، و نماز را بدون کارهای مستحبی آن مثل اذان و قنوت بخواند، باید غسل کند یا وضوء بگیرد. و نماز را بدون کارهای مستحبی آن بجا آورد. بلکه به اندازه سوره هم وقت ندارد، باید غسل کند یا وضوء بگیرد و نماز را بدون سوره بخواند.

چیزهایی که تیمم به آنها صحیح است

مسأله695_ تیمم به خاک و ریگ و کلوخ و سنگ صحیح است، همچنین با شِن ولی احتیاط مستحب است که اگر با خاک ممکن باشد به چیز دیگر تیمم نکند، و اگر خاک نباشد با شن یا ریگ یا کلوخ و چنانچه ریگ و کلوخ هم نباشد با سنگ تیمم نماید.

مسأله696_ تیمم بر سنگ گچ و سنگ آهک صحیح است، و بنا بر احتیاط واجب در حال اختیار به گچ و آهک پخته و آجر پخته و به سنگ معدن مثل سنگ عقیق تیمم ننمایند، بلکه عدم جواز قوی است.

مسأله697_ اگر خاک و ریگ و کلوخ و سنگ پیدا نشود، باید به گرد و غباری که در فرش و لباس و مانند اینها است تیمم نماید، و چنانچه گرد پیدا نشود، باید به گل تیمم کند و در هر دو صورت احتیاط واجب است که در صورت تمکن به یکی از امور گذشته (گچ، آهک، آجر یا سفال وگرنه با سنگ معدن بنا بر احتیاط مستحب) نیز تیمم کند. و اگر غبار و گل میسور نشد فقط به یک از این امور تیمم نماید و اگر هیچ یک از اینها پیدا نشود احتیاط مستحب است که نماز را بدون تیمم بخواند، ولی واجب است بعداً قضای آن را بجا آورد.

ص:140

مسأله698_ اگر بتواند با تکاندن فرش و مانند آن خاک تهیه کند، تیمم به گرد باطل است، و همچنین اگر بتواند گل را خشک کند و از آن خاک تهیه نماید، تیمم به گل باطل می باشد.

مسأله 699_ کسی که آب ندارد اگر برف یا یخ داشته باشد، چنانچه ممکن است باید آن را آب کند، و با آن وضوء بگیرد یا غسل نماید، و اگر ممکن نیست و چیزی هم که تیمم به آن صحیح است ندارد، لازم است نماز خود را در خارج وقت قضاء نماید، و بهتر است که با برف یا یخ اعضاء وضوء یا غسل را نمناک کند و اگر این هم ممکن نیست با یخ یا برف تیمم نماید، و در وقت نیز نماز را بخواند.

مسأله700_ اگر با خاک و ریگ چیزی مانند کاه که تیمم به آن باطل است مخلوط شود نمی تواند به آن تیمم کند، ولی اگر آن چیز به قدری کم باشد که در خاک یا ریگ از بین رفته حساب شود، تیمم به آن خاک و ریگ صحیح است.

مسأله701_ اگر چیزی ندارد که بر آن تیمم کند، چنانچه ممکن است باید به خریدن و مانند آن تهیه نماید.

مسأله702_ تیمم به دیوار گلی صحیح است، و احتیاط مستحب است که با بودن زمین یا خاک خشک، به زمین یا خاک نمناک تیمم نکند.

مسأْله 703_ چیزی که بر آن تیمم می کند باید پاک باشد، و اگر چیز پاکی که تیمم به آن صحیح است، ندارد، نماز بر او واجب نیست، ولی باید قضای آن را با وضوء یا غسل بجا آورد و بهتر است که در وقت نیز نماز بخواند.

مسأله704_ اگر یقین داشته باشد که تیمم به چیزی صحیح است، و به آن تیمم نماید بعد بداند تیمم با آن باطل بوده، نمازهایی را که با آن تیمم خوانده باطل و اگر قضاء دارد باید دوباره بخواند.

مسأْله705_ چیزی که بر آن تیمم می کند و مکان آن چیز باید غصبی نباشد. پس اگر بر خاک غصبی تیمم کند، یا خاکی را که مال خود اوست بی اجازه در ملک دیگری

ص:141

بگذارد، و بر آن تیمّم کند تیمم او باطل می باشد.

مسأله706_ تیمم در فضای غصبی بنا بر احتیاط واجب باطل است، پس اگر در ملک خود دست ها را به زمین بزند و بی اجازه داخل ملک دیگری شود و دست ها را به پیشانی بکشد تیمّم او باطل می باشد.

مسأله707_ تیمم به چیز غصبی، یا در فضای غصبی یا بر چیزی که در ملک غصبی است، در حالی که فراموش کرده یا غفلت داشته باشد صحیح است. ولی اگر چیزی را خودش غصب کند و فراموش کند که غصب کرده و بر آن تیمم کند، یا ملکی را غصب نماید و فراموش کند که غصب کرده، و چیزی را که بر آن تیمم می کند در آن ملک بگذارد، یا در فضای آن ملک تیمم نماید حکم او حکم عامد است.

مسأْله708_ کسی که در جای غصبی حبس است، اگر آب و خاک آن هر دو غصبی است، باید با تیمم با غیر غصبی نماز بخواند. و اگر وضوء با آب مباح و سایر شرایط ممکن است باید وضوء بگیرد.

مسأله709_ چیزی که بر آن تیمّم می کند، بنا بر احتیاط در صورت امکان باید گردی داشته باشد که به دست بماند، و بعد از زدن دست بر آن سزاوار است، دست را بتکاند که گرد آن بریزد.

مسأله710_ تیمم به زمین گود و خاک جاده و زمین شوره زار که نمک روی آن را نگرفته مکروه است، و اگر نمک روی آن را گرفته باشد باطل است.

دستور تیمم بدل از وضوء یا غسل

مسأله 711_ در تیمم بدل از وضوء یا غسل چهار چیز واجب است: (اول) نیت. (دوم) زدن کف دو دست با هم بر چیزی که تیمم به آن صحیح است. (سوم) کشیدن کف هر دو دست به تمام پیشانی و دو طرف آن، از جایی که موی سر می روید، تا ابروها و بالای بینی و احتیاطاً باید دست ها روی ابروها هم کشیده شود.

ص:142

(چهارم) کشیدن کف دست چپ به تمام پشت دست راست از مچ دست و هم چنین در دست چپ و بعد از آن کشیدن کف دست راست به تمام پشت دست چپ. و باید ترتیب را با نیّت بین سه واجب بعدی رعایت کند.

مسأله712_ احتیاط است که تیمم را چه بدل از وضوء باشد چه بدل از غسل، به این ترتیب بجا آورد، یک مرتبه دست ها را به زمین بزند و به پیشانی و پشت دست ها بکشد و یک مرتبه دیگر به زمین بزند و پشت دست ها را مسح نماید.

احکام تیمم

مسأله713_ اگر مختصری هم از پیشانی یا پشت دست ها را مسح نکند تیمم باطل است، چه عمداً مسح نکند، یا مسأله را نداند، یا فراموش کرده باشد، ولی دقت زیاد هم لازم نیست. و همین قدر که بگویند تمام پیشانی و پشت دست ها مسح شده کافی است.

مسأله714_ برای آنکه یقین کند تمام پشت دست را مسح کرده، باید مقداری بالاتر از مچ را هم مسح نماید، ولی مسح بین انگشتان لازم نیست.

مسأله715_ پیشانی و پشت دست ها را بنا بر احتیاط باید از بالا به پایین مسح نماید، و کارهای تیمّم را باید پشت سر هم بجا آورد، و اگر بین آنها به قدری فاصله دهد که نگویند تیمم می کند باطل است.

مسأله716_ در موقع نیت باید معین کند که تیمم او بدل از غسل است، یا بدل از وضوء و اگر بدل از غسل باشد باید آن غسل را معین نماید، و چنانچه یک تیمم بر او واجب باشد و قصد نماید که وظیفه فعلی خود را انجام دهد، اگرچه در تشخیص اشتباه کند تیممش صحیح است.

مسأله717_ در تیمم بنا بر احتیاط باید پیشانی و کف دست ها و پشت دست ها در صورت تمکن پاک باشد.

ص:143

مسأله718_ انسان باید برای تیمم انگشتر را از دست بیرون آورد و اگر در پیشانی یا پشت دست ها یا در کف دست ها مانعی باشد، مثلاً چیزی به آنها چسبیده باشد باید بر طرف نماید.

مسأله719_ اگر پیشانی یا پشت دست ها زخم است، و پارچه یا چیز دیگری را که بر آن بسته نمی تواند باز کند، باید دست را روی آن بکشد، و نیز اگر کف دست زخم باشد و پارچه یا چیز دیگری را که بر آن بسته نتواند باز کند باید دست را با همان پارچه به چیزی که تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دست ها بکشد.

مسأله720_ اگر پیشانی و پشت دست ها مو داشته باشد اشکال ندارد ولی اگر موی سر روی پیشانی آمده باشد، باید برای مسح پیشانی آن را عقب بزند.

مسأله721_ اگر احتمال دهد که در پیشانی و کف دست ها و یا پشت دست ها مانعی هست، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، باید جستجو نماید تا یقین یا اطمینان کند که مانعی نیست.

مسأله722_ اگر وظیفه او تیمم است و نمی تواند تیمم کند، باید نائب بگیرد و کسی که نائب می شود، باید او را با دست خود تیمم دهد، و اگر ممکن نباشد، حتی با گذاردن دست شخص، باید نائب دست خود را به چیزی که تیمم به آن صحیح است بزند و به پیشانی و پشت دست های او بکشد.

مسأله723_ اگر در بین تیمم شک کند که قسمتی از آن را فراموش کرده یا نه، چنانچه از محل آن گذشته به شک خود اعتنا نکند، و اگر نگذشته باید آن قسمت را بجا آورد.

مسأله724_ اگر بعد از مسح دست چپ شک کند درست تیمم کرده یا نه، در صورتی که احتمال بدهد که در حال عمل ملتفت بوده تیمم او صحیح است. و چنانچه شک او در مسح دست چپ باشد، بنا بر احتیاطی که نباید ترک شود لازم است او را مسح کند مگر آنکه در عملی که مشروط به طهارت است داخل شده و یا موالات فوت شده باشد.

ص:144

مسأله725_ کسی که وظیفه اش تیمم است نمی تواند پیش از وقت نماز برای نماز تیمم کند، ولی اگر برای کار واجب دیگری یا مستحب که تیمم برای او جائز باشد تیمم کند و تا وقت نماز عذر او باقی باشد، می تواند به همان تیمم نماز بخواند.

مسأله726_ کسی که وظیفه اش تیمم است، اگر بداند تا آخر وقت عذر او باقی می ماند، در وسعت وقت می تواند با تیمم نماز بخواند، ولی اگر بداند تا آخر وقت عذر او بر طرف می شود، باید صبر کند و با وضوء یا غسل نماز بخواند، و نیز اگر امید دارد که عذرش بر طرف شود، احتیاط است که صبر کند و با وضوء یا غسل نماز بخواند، یا در تنگی وقت با تیمم نماز را بجا آورد. ولی خواندن نماز با تیمّم به قصد رجاء جایز است و اگر عذرش تا آخر وقت باقی بود نماز اعاده یا قضاء ندارد.

مسأله727_ کسی که نمی تواند وضوء بگیرد، یا غسل کند، اگر یقین کند که عذرش بر طرف نمی شود، می تواند نمازهای قضای خود را با تیمم بخواند، ولی اگر بعداً عذرش بر طرف شد باید دوباره آنها را با وضوء یا غسل بجا آورد. و در صورت احتمال بر طرف نشدن عذر، احتیاط تأخیر است تا ترس مردن مگر آنکه رجاء بیاورد و عذر بر طرف نشود.

مسأْله728_ کسی که نمی تواند وضوء بگیرد یا غسل کند، جایز است نمازهای مستحبی را مثل نافله های شبانه روز، که وقت معین دارد با تیمم بخواند، ولی اگر احتمال دهد که تا آخر وقت آنها عذر او بر طرف می شود احوط است که آنها را در اول وقتشان بجا نیاورد، مگر رجاءً.

مسأْله729_ کسی که احتیاطاً غسل جبیره ای و تیمم نماید، اگر بعد از غسل و تیمم نماز بخواند، و بعد از نماز حدث اصغری از او سر بزند مثلاً بول کند، برای نمازهای بعد، بدل از غسل احتیاطاً تیمّم کند و وضوء هم بگیرد، و چنانچه حدث پیش از نماز باشد برای آن نماز نیز وضوء گرفته و تیمم نماید.

ص:145

مسأله730_ اگر به سبب نداشتن آب یا عذر دیگری تیمم کند، بعد از بر طرف شدن عذر، تیمّم او باطل می شود.

مسأله731_ چیزهایی که وضوء را باطل می کند، تیمم بدل از وضوء را هم باطل می کند، و چیزهایی که غسل را باطل می کند، تیمم بدل از غسل را هم باطل می نماید.

مسأله732_ کسی که نمی تواند غسل کند، اگر چند غسل بر او واجب باشد جائز است یک تیمم بدل از آنها بنماید و احتیاط مستحب است که بدل هر یک از آنها یک تیمم نماید.

مسأله733_ کسی که نمی تواند غسل کند، اگر بخواهد عملی را که برای آن غسل واجب است انجام دهد، باید بدل از غسل تیمم نماید و کسی که نمی تواند وضوء بگیرد و بخواهد عملی را که برای آن وضوء واجب است انجام دهد، باید بدل از وضوء تیمم نماید.

مسأله 734_ اگر بدل از غسل جنابت تیمم کند، لازم نیست برای نماز وضوء بگیرد. ولی اگر بدل از غسل های دیگر تیمم کند، کفایت از وضوء نمی نماید. پس اگر نتواند وضوء بگیرد باید تیمم دیگری هم بدل از وضوء بنماید.

مسأله735_ اگر بدل از غسل جنابت تیمم کند و بعد کاری که وضوء را باطل می کند برای او پیش آید چنانچه برای نمازهای بعد نتواند غسل کند، باید بنا بر احتیاط لازم بدل از غسل تیمم نموده، وضوء نیز بگیرد.

مسأله736_ کسی که باید برای انجام عملی مثلاً برای خواندن نماز بدل از وضوء و بدل از غسل تیمم کند اگر در تیمم اول، نیت بدل از وضوء یا نیت بدل از غسل نماید، و تیمم دوم را به قصد اینکه وظیفه خود را انجام داده باشد بجا آورد کفایت می کند.

مسأله737_ کسی که وظیفه اش تیمم است اگر برای کاری تیمم کند تا تیمم و عذر او باقی است، کارهایی را که باید با وضوء یا غسل انجام داد، بجا آورد. ولی اگر عذرش تنگی وقت بوده، یا با داشتن آب برای نماز میت یا خوابیدن تیمم کرده فقط

ص:146

کارهایی را که برای آن تیمم نموده می تواند انجام دهد.

مسأله738_ در چند مورد بهتر است نمازهایی را که انسان با تیمم خوانده با غسل یا وضوء (هر کدام بر عهده وی است) قضاء نماید.

(اول) آنکه از استعمال آب ترس داشته و عمداً خود را جنب کرده و با تیمم نماز خوانده است. (بلکه به احتمال قوی حتّی اگر بدون تعمّد جنب شده).

(دوم) آنکه می دانسته یا گمان داشته که آب پیدا نمی کند و عمداً خود را جنب کرده و با تیمم نماز خوانده است.

(سوم) آنکه تا آخر وقت عمداً در جستجوی آب نرود و با تیمم نماز بخواند و بعد بداند که اگر جستجو می کرد آب پیدا می شد.

(چهارم) آنکه عمداً نماز را تأخیر انداخته و در آخر وقت با تیمم نماز خوانده است.

(پنجم) آنکه می دانسته یا گمان داشته که آب پیدا نمی شود و آب را که داشته ریخته و با تیمم نماز خوانده است. و استحباب در بعضی از این پنج صورت بعید نیست.

***

ص:147

احکام نماز

اشاره

نماز بهترین اعمال دینی است که اگر قبول درگاه خداوند عالم شود، عبادت های دیگر هم قبول می شود و اگر پذیرفته نشود اعمال دیگر هم قبول نمی شود و همان گونه که اگر انسان شبانه روزی پنج نوبت در نهر آبی شست و شو کند، چرک در بدنش نمی ماند، نمازهای پنج گانه هم انسان را از گناهان کوچک پاک می کند، و سزاوار است که انسان نماز را در اول وقت بخواند و کسی که نماز را پست و سبک بشمارد، مانند کسی است که نماز نمی خواند. پیغمبر اکرم (ص) فرمود: کسی که به نماز اهمیت ندهد و آن را سبک شمارد سزاوار عذاب آخرت است. روزی که حضرت در مسجد تشریف داشتند مردی وارد و مشغول نماز شد، و رکوع و سجودش را کاملاً بجا نیاورد، حضرت فرمودند اگر این مرد در حالی که نمازش این طور است از دنیا برود، به دین من از دنیا نرفته است.

پس انسان باید مواظب باشد که به عجله و شتاب زدگی نماز نخواند، و در حال نماز به یاد خدا و با خضوع و خشوع و وقار باشد، و متوجه باشد که با چه کسی سخن می گوید و خود را در مقابل عظمت و بزرگی خداوند عالم بسیار پست و ناچیز ببیند، و اگر انسان در موقع نماز کاملاً به این مطلب توجه کند، از خود بی خبر می شود،

ص:148

چنانکه گفته شده(1) که در حال نماز تیری را از پای مبارک امیر المومنین (ع) بیرون کشیدند و آن حضرت متوجه نشدند و نیز باید نمازگزار توبه و استغفار نماید، و گناهانی را که مانع قبول شدن نماز است مانند حسد، کبر غیبت، خوردن حرام، آشامیدن مسکرات، و ندادن خمس و زکاة بلکه هر معصیتی را ترک کند. و همچنین سزاوار است کارهایی را که ثواب نماز را کم می کند بجا نیاورد. مثلاً در حال خواب آلودگی و خودداری از بول به نماز نایستد، و در موقع نماز به آسمان نگاه نکند، و کارهایی را که ثواب نماز را زیاد می کند بجا آورد، مثلاً انگشتر عقیق به دست کند و لباس پاکیزه بپوشد و مسواک کند، و خود را خوشبو نماید.

نمازهای واجب

اشاره

نمازهای واجب شش است: (اول) نمازهای شبانه روزی. (دوم) نماز آیات. (سوم) نماز میت. (چهارم) نماز طواف خانه کعبه. (پنجم) نماز قضای پدر بعد از مرگ که بر پسر بزرگتر واجب است، و همچنین نماز قضاء مادر اگر واجب دانستیم. (ششم) نمازی که به واسطهی اجاره و نذر و قسم و عهد واجب می شود و نماز جمعه از نمازهای روزانه است.

نمازهای واجب شبانه روزی

نمازهای واجب شبانه روزی پنج است: ظهر و عصر، هر کدام چهار رکعت، مغرب سه رکعت، عشاء چهار رکعت، صبح دو رکعت.

مسأله 739_ در سفر باید نمازهای چهار رکعتی را با شرائطی که گفته می شود دو رکعت خواند.

ص:149


1- 3 علّامه حلّی اعلی الله مقامه در کتاب نهج الحق و کشف الصدق، ص 247 آورده است .

وقت نماز ظهر و عصر

مسأله740_ اگر چوب یا چیزی مانند آن را (شاخص) راست در زمین هموار فرو برند، صبح که خورشید بیرون می آید سایه آن به طرف مغرب می افتد و هر چه آفتاب بالا می آید این سایه کم می شود، و در شهرهای ما در اول ظهر شرعی(1) به آخرین درجه کمی می رسد، و ظهر که گذشت، سایه آن به طرف مشرق بر می گردد و هر چه خورشید رو به مغرب می رود سایه زیادتر می شود، بنا بر این وقتی سایه به آخرین درجه کمی رسید و دو مرتبه رو به زیاد شدن گذاشت معلوم می شود ظهر شرعی شده است. ولی در بعضی از شهرها مثل مکه که گاهی موقع ظهر سایه به کلی از بین می رود، بعد از آنکه سایه دوباره پیدا شد، معلوم می شود ظهر شده است.

مسأله741_ وقت نماز ظهر و عصر بعد از زوال تا غروب آفتاب است. ولی چنانچه نماز عصر را عمداً قبل از نماز ظهر بخواند باطل است، مگر اینکه از آخر وقت بیش از آوردن یک نماز مجال نباشد، که در این فرض اگر کسی تا این موقع نماز ظهر را نخوانده، نماز ظهر او قضاء است، و باید نماز عصر را بخواند، واگر کسی پیش از این وقت اشتباهاً تمام نماز عصر را پیش از نماز ظهر بخواند نمازش صحیح است، و احوط این است که آن را نماز ظهر قرار داده و چهار رکعت دیگر به قصد ما فی الذمه بجا آورد، و اگر نماز عصر را از روی فراموشی یا اشتباه اول وقت ظهر یا نماز ظهر را از روی فراموشی یا اشتباه اول وقت ظهر یا نماز ظهر را از روی فراموشی یا اشتباه در آخر وقت عصر بیاورد (که از این دو، وقت مختص

ص:150


1- [1] _ ظهر شرعی عبارت از گذشتن نصف روز است. مثلاً اگر روز دوازده ساعت باشد پس از گذشتن شش ساعت از طلوع افتاب ظهر شرعی است و اگر روز سیزده ساعت باشد پس از گذشتن شش ساعت و نیم از طلوع آفتاب ظهر شرعی است و اگر روز یازده ساعت باشد،پس از گذشتن پنج ساعت و نیم از طلوع آفتاب ظهر شرعی است و ظهر شرعی که عبارت از گذشتن نصف از طلوع آفتاب تا غروب آن است در بعضی از مواقع سال، چند دقیقه پیش از ساعت دوازده (به ساعت ظهر کوک هر منطقه و شهری) و گاهی چند دقیقه بعد از ساعت دوازده است.

تعبیر می شود) احتیاط، اعاده نماز عصر بعد از نماز ظهر در فرض اوّل به صورت اداء و قضاء هر دو نماز در فرض دوم است. فقط یک صورت استثناء است و آن مورد شروع نماز عصر در وقت مختص به ظهر و اکمال آن در وقت مشترک بین ظهر و عصر می باشد که تکلیفش عدول به نماز ظهر است و بعد نماز عصر را می آورد و همچنین نسبت به نماز عشاء و مغرب، و اگر نماز عصر را قبل از آخر وقت اشتباهاً یا از روی فراموشی پیش از نماز ظهر آورده، نماز ظهر را در آخر وقت بخواند.

مسأله742_ اگر پیش از خواندن نماز ظهر، سهواً مشغول نماز عصر شود، و در بین نماز دانست اشتباه کرده است، باید نیت را به نماز ظهر برگرداند. یعنی نیت کند که آنچه تا حال خوانده ام و آنچه را مشغولم و آنچه بعد می خوانم همه نماز ظهر باشد، و بعد از آنکه نماز را تمام کرد نماز عصر را بخواند.

مسأله743_ وقت فضیلت نماز ظهر تا زیاد شدن سایه شاخض به اندازهی خود شاخص و فضیلت نماز عصر به دو برابر استمرار دارد. و بهتر است مراعات  و  سایه شود و بهتر از آن  برای ظهر و  برای نماز عصر است.

نماز جمعه و احکام آن

مسأله744_ نماز جمعه مانند نماز صبح دو رکعت است، و امتیازش از نماز صبح این است که دو خطبه در پیش دارد، و نماز جمعه واجب تخییری است: به این معنی که مکلف در روز جمعه مخیر است که نماز جمعه را بخواند در صورتی که شرائطش موجود باشد، یا نماز ظهر بجا آورد، پس اگر نماز جمعه را بجا آورد کفایت از ظهر می کند، ولی احتیاط خواندن نماز ظهر نیز هست.

واجب شدن نماز جمعه چند شرط دارد:

(اول) داخل شدن وقت، و آن عبارت از زوال آفتاب یعنی ظهر است و آخر وقتش

ص:151

بنا بر مشهور برابر شدن سایه با شاخص است. پس هرگاه تا این هنگام نماز را تأخیر انداخت، وقتش تمام شده و نماز ظهر را باید بجا آورد. لکن احتیاط رعایت رسیدن سایه به قدر ذراع یعنی 2 قدم است که از این وقت تأخیر نیندازد. گرچه گفته مشهور بعید نیست.

(دوم) شماره افراد، و آن هفت نفر است با امام، و هرگاه هفت نفر از مسلمانان جمع نشوند نماز جمعه واجب نمی شود. بلی نماز جمعه با پنج نفر که یکیشان امام باشد صحیح است.

صحیح بودن نماز جمعه چند شرط دارد:

(اول) جماعت بودن، پس فرادی صحیح نیست و هرگاه ماموم قبل از رکوع رکعت دوم نماز جمعه به امام برسد مجزی خواهد بود، و یک رکعت دیگر به او اضافه می کند، و اگر در رکوع درک امام کند مجزی بودنش مشکل است، و احتیاط ترک نشود.

(دوم) خواندن دو خطبه پیش از نماز: که در خطبه اول امام حمد و ثنای الهی را گفته و وصیت به تقوی و پرهیزگاری کند و یک سوره کوچکی از قرآن بخواند، سپس نشسته و برخیزد، و باز هم حمد و ثنای الهی را بجا آورده و بر پیغمبر اکرم و ائمه مسلمین (ع) صلوات فرستاده، و برای مؤمنین و مؤمنات استغفار (طلب آمرزش) کند. و لازم است خطبه ها پیش از نماز باشد، پس اگر نماز را پیش از دو خطبه شروع کرد صحیح نخواهد بود و خواندن خطبه پیش از زوال آفتاب بنا بر احتیاط لازم جائز نیست. و لازم است خطبه را ایستاده بخواند، پس هرگاه خطبه را نشسته بخواند صحیح نخواهد بود و فاصله انداختن بین دو خطبه به نشستن واجب است، و لازم

ص:152

است نشستن مختصر و خفیف باشد، و امام جماعت و خطیب (کسی که خطبه می خواند) یک نفر باشد. و اقوی این است که در خطبه طهارت شرط نیست. اگرچه احوط است. و در مقدار واجب از خطبه عربیت (زبان عربی) معتبر است، و در مازاد بر آن معتبر نیست مگر آنکه حاضرین زبان عربی را ندانند، که احوط در این صورت در خصوص وصیت به تقوی جمع بین عربیت و زبان حاضرین است.

(سوم) آنکه مسافت بین دو نماز جمعه کمتر از یک فرسخ نباشد، پس هرگاه نماز جمعه دیگری در مسافت کمتر از یک فرسخ بر پا باشد، و مقارن هم بودند هر دو باطل می شوند، و اگر یکی سبقت بر دیگری داشت هر چند به تکبیرة الاحرام باشد صحیح و دومی باطل خواهد بود و اگر پس از برگزاری نماز جمعه کشف شد که نماز جمعه دیگری بر او سابق یا مقارنش در مسافت کمتر از یک فرسخ بر پا شده بوده بجا آوردن نماز ظهر واجب خواهد بود، و فرقی نیست بین اینکه این کشف در وقت یا در خارج وقت باشد، و بر پا نمودن نماز جمعه در صورتی مانع از نماز جمعه دیگر در مسافت مزبور می شود که خود صحیح و جامع شرائط باشد، و الا در مانع بودنش اشکال است، و اقرب مانع نبودن است.

مسأله 745_ هر گاه نماز جمعه ای که دارای شرائط است بر پا شود، بنا بر احتیاط مستحب حضورش لازم است، و در آن چند چیز معتبر است.

(اول) آنکه مکلف مرد باشد، و حضور در نماز جمعه بر زنان لازم نیست. همانگونه که بر بچهی نابالغ و دیوانه واجب نیست.

(دوم) آزادی، پس حضور در نماز جمعه بر بندگان (برده ها) لازم نیست.

(سوم) حاضر بودن، پس بر مسافر واجب نیست، و در مسافر فرقی نیست که تکلیف او در نماز قصر باشد یا تمام مثل مسافری که قصد اقامه نموده باشد. گرچه احتیاط نسبت به کسی که قصد اقامت 10 روز کرده مراعات حکم حاضر است.

(چهارم) سلامت از بیماری و کوری، پس بر بیمار و کور واجب نیست.

ص:153

(پنجم) پیر نبودن، پس بر پیرمردان واجب نیست.

(ششم) آنکه بین شخص و جایی که نماز جمعه برپا می شود بیش از دو فرسخ فاصله نباشد، و بر کسی که سر دو فرسخ است بنا بر احتیاط مستحب حضور لازم است و همچنین بر کسی که حضور جمعه بر او دشوار باشد حضور واجب نیست، بلکه بعید نیست که اگر باران باشد حضور لازم نباشد هرچند حرج و مشقتی نداشته باشد.

مسأله746_ چند حکم که به نماز جمعه راجع است از این قرار می باشد:

(اول) کسی که نماز جمعه از او ساقط شده و حضورش لازم نباشد، جائز است در اول وقت مبادرت به نماز ظهر نماید. بلکه مطلقاً برای هر کسی جائز است.

(دوم) هر گاه در بلد انسان نماز جمعه جامع شرائط برپا می شود، بنا بر احتیاط مستحب شایسته نیست که انسان بعد از زوال آفتاب سفر کند.

(سوم) سخن گفتن _ هنگامی که امام مشغول خطبه خواندن است _ جائز نیست، و فرقی بین عدد معتبر در اصل و جوب نماز جمعه و بین بیشتر از آن نیست.

(چهارم) گوش دادن به دو خطبه بنا بر احتیاط واجب است ولی کسانی که معنای خطبه را نمی فهمند گوش دادن بر آنها واجب نیست.

(پنجم) اذان دوم روز جمعه بدعت است، و این همان اذانی است که در عرف اذان سوم نامیده می شود.

(ششم) وقت خطبه امام، ظاهر این است که حضور واجب نباشد.

(هفتم) خرید و فروش هنگامی که برای نماز جمعه صحیح نداء می شود در صورتی که منافی نماز باشد حرام، والّا حرام نخواهد بود، ولی در اصل حرمت حتّی در صورت منافات با حضور جمعه اشکال، بلکه منع است و اظهر این است که در صورت حرمت نیز معامله باطل نیست.

(هشتم) کسی که حضور جمعه در زمان غیبت بر او واجب بود، و ترک نموده و نماز ظهر را بجا آورده نمازش صحیح است.

ص:154

وقت نماز مغرب و عشاء

مسأله747_ احتیاط واجب است قبل از اینکه سرخی مشرق که بعد از غروب آفتاب پیدا می شود از بالای سر انسان بگذرد، انسان نماز مغرب را بجا نیاورد.

مسأله748_ وقت نماز مغرب و عشاء تا نیمه شب امتداد دارد، ولی نماز عشاء در صورتی که با التفات، قبل از نماز مغرب خوانده شود باطل است مگر اینکه از وقت بیش از مقدار اداء نماز عشاء نمانده باشد، که در این صورت لازم است نماز عشاء را قبل از نماز مغرب بخواند.

مسأله749_ اگر کسی اشتباهاً نماز عشاء را پیش از نماز مغرب بخواند، و بعد از نماز ملتفت شود، نمازش صحیح است، و باید نماز مغرب را بعد از آن بجا آورد و تفصیل مسئله 741 در اینجا می آید.

مسأله750_ اگر پیش از خواندن نماز مغرب، سهواً مشغول نماز عشاء شود و در بین نماز دانست که اشتباه کرده، چنانچه به رکوع چهارم نرفته است، باید نیت را به نماز مغرب برگرداند، و نماز را تمام کند و بعد نماز عشاء را بخواند، و اگر به رکوع رکعت چهارم رفته است باید نماز را به هم زند بعد از خواندن نماز مغرب نماز عشاء را بجا آورد.

مسأله751_ آخر وقت نماز عشاء نصف شب است. و شب از اول غروب است تا طلوع فجر صادق ولی مراعات احتیاط به ملاحضه تا اول آفتاب سزاوار ترک نیست.

مسأْله752_ اگر از روی معصیت، یا به سبب عذری نماز مغرب یا عشاء را تا نصف شب نخواند، بنا بر احتیاط واجب، باید تا قبل از اذان صبح بدون اینکه نیت اداء و قضاء کند آن نماز را بجا آورد. و همچنین در نماز ظهر و عصر اگر قبل از گذشتن سرخی سمت مشرق از بالای سر آن دو نماز را نخوانده باشد.

ص:155

وقت نماز صبح

مسأله753_ نزدیک اذان صبح از طرف مشرق، سفیده ای رو به بالا حرکت می کند که آن را فجر اول گویند، موقعی که آن سفیده پهن شد، فجر دوم و اول وقت نماز صبح است. و آخر وقت نماز صبح موقعی است که آفتاب بیرون می آید. و وقت فضیلت نماز صبح، پیش از پیدا شدن سرخی در سمت افق است. و وقت فضیلت نماز مغرب تا غروب شفق و وقت فضیلت نماز عشاء تا ثلث شب است.

احکام وقت نماز

مسأله754_ موقعی انسان می تواند مشغول نماز شود که یقین کند وقت داخل شده است یا دو مرد عادل به داخل شدن خبر دهند. بلکه به اذان شخص که وقت شناس و مورد اطمینان باشد یا به خبر دادن او به دخول وقت نیز در صورتی که در هر دو مورد اطمینان به دخول وقت پیدا شود، می توان اکتفا نمود.

مسأله755_ اگر به سبب ابر یا غبار، نتواند در اول وقت نماز به داخل شدن وقت یقین کند، چنانچه اطمینان داشته باشد که وقت داخل شده، می تواند مشغول نماز شود، و بعید نیست گمان هم مانند اطمینان باشد. و هم چنین در چیزهایی که نسبت به شناختن وقت مانع شخصی باشد مثل نابینایی و در زندان بودن، لازم است که نماز را تاخیر بیندازد تا یقین یا اطمینان کند که وقت داخل شده است. بلکه در مورد ابر یا غبار نیز این احتیاط را ترک نکند.

مسأله756_ اگر به یکی از راه های گذشته برای انسان ثابت شود که وقت نماز شده و مشغول نماز شود، و در بین نماز دانست که هنوز وقت داخل نشده، نماز او باطل است. و همچنین است اگر بعد از نماز بداند که تمام نماز را پیش از وقت خوانده. و بنا بر احتیاط اگر در بین نماز دانست وقت داخل شده، یا بعد از نماز دانست که در بین نماز وقت داخل شده بود نماز را اعاده نماید.

ص:156

مسأله757_ اگر انسان ملتفت نباشد که باید با یقین به داخل شدن وقت، مشغول نماز شود، چنانچه بعد از نماز دانست که تمام نماز را در وقت خوانده، نماز او صحیح است، و اگر دانست نماز را پیش از وقت خوانده یا ندانست که وقت داخل شده است، باید دوباره آن نماز را بخواند.

مسأله758_ اگر یقین کند وقت داخل شده و مشغول نماز شود، و در بین نماز شک کند که وقت داخل شده یا نه، نماز او باطل است، ولی اگر در بین نماز یقین داشته باشد که وقت داخل شده، و شک کند که آنچه از نماز خوانده در وقت بوده یا نه، اگر در اوّل نماز یقین به وقت داشته، نمازش صحیح است.

مسأله759_ اگر وقت نماز به قدری تنگ است که با بجا آوردن بعضی از کارهای مستحب نماز، مقداری از آن بعد از وقت خوانده می شود، باید آن مستحب را بجا نیاورد. مثلاً اگر به سبب خواندن قنوت مقداری از نماز بعد از وقت خوانده می شود، باید قنوت را نخواند.

مسأله760_ کسی که به اندازه خواندن یک رکعت نماز وقت دارد، نباید نماز را به نیت قضاء بخواند، ولی نباید عمداً نماز را تا این وقت تأخیر بیندازد.

مسأله761_ کسی که مسافر نیست، اگر تا غروب آفتاب به اندازه خواندن پنج رکعت نماز وقت دارد، باید نماز ظهر و عصر هر دو را بخواند، و اگر کمتر وقت دارد باید فقط نماز عصر را بخواند، و بعداً نماز ظهر را قضاء کند. و همچنین اگر تا نصف شب به اندازه خواندن پنج رکعت وقت دارد، باید نماز مغرب و عشاء را بخواند، و اگر کمتر وقت دارد باید فقط عشاء را بخواند و بعداً مغرب را بجا آورد.

مسأله762_ کسی که مسافر است و تا غروب آفتاب به اندازه خواندن سه رکعت نماز وقت دارد، باید نماز ظهر و عصر را بخواند، و اگر کمتر وقت دارد، باید فقط عصر بخواند و بعداً نماز ظهر را قضاء کند، و اگر تا نصف شب به اندازه خواندن چهار رکعت نماز وقت دارد، باید نماز مغرب و عشاء را بخواند. و اگر کمتر وقت دارد

ص:157

باید عشاء را بخواند، و بعداً مغرب را به جا آورد، و چنانچه بعد از خواندن عشاء معلوم شود که از وقت به مقدار یک رکعت یا بیشتر به نصف شب مانده است، باید فوراً نماز مغرب را به نیت اداء بجا آورد.

مسأله763_ مستحب است انسان نماز را در اول وقت آن بخواند و راجع به آن خیلی سفارش شده است و هر چه به اول وقت نزدیک تر باشد بهتر است مگر آنکه تاخیر آن از جهتی بهتر باشد، مثلاً صبر کند که نماز را به جماعت بخواند. اما به اندازه ای که وقت فضیلت فوت نشود.

مسأله764_ هرگاه انسان عذری دارد که اگر بخواهر در اول وقت نماز بخواند، ناچار است با تیمم نماز بخواند، چنانچه بداند عذر او تا آخر وقت باقی است، می تواند در اول وقت نماز بخواند ولی اگر احتمال بدهد که عذر او از بین می رود، باید صبر کند تا عذرش بر طرف شود و چنانچه عذر او بر طرف نشد، در آخر وقت نماز بخواند، و لازم نیست به قدری صبر کند که فقط بتواند کارهای واجب نماز را انجام دهد بلکه اگر برای مستحباب نماز نیز مانند اذان و قنوت وقت دارد می تواند تیمم کند و نماز را با آن مستحبات بجا آورد لکن اگر قبل از آخر وقت رجاءً نماز بخواند و عذرش باقی باشد، نماز صحیح است. و در عذرهای دیگر غیر از موارد تیمم اگر احتمال بدهد که عذر او باقی بماند جایز است اول وقت نماز بخواند، و چنانچه در اثناء وقت عذرش بر طرف گردد لازم است اعاده نماید.

مسأله765_ کسی که مسائل نماز و شکیات و سهویات را نمی داند و احتمال می دهد که یکی از اینها در نماز پیش آید باید برای یاد گرفتن اینها نماز را از اول وقت تاخیر بیاندازد، ولی اگر اطمینان دارد که نماز را به طور صحیح تمام می کند، می تواند در اول وقت مشغول نماز شود، پس اگر در نماز مسأله ای که حکم آن را نمی داند پیش نیاید، نماز او صحیح است، و اگر مسأله ای که حکم آن را نمی داند پیش آید جایز است به یکی از دو طرفی که احتمال می دهد رجاءً عمل نماید و نماز را تمام کند، لکن بعد از نماز

ص:158

باید مسأله را بپرسد که اگر نمازش باطل بوده، دوباره بخواند، و اگر صحیح بوده اعاده لازم نیست.

مسأله 766_ اگر وقت نماز وسعت دارد و طلبکار هم طلب خود را مطالبه می کند، در صورتی که ممکن است، باید اول قرض خود را بدهد، بعد نماز بخواند، و همچنین است اگر کار واجب دیگری که باید فوراً آن را بجا آورد پیش آمد کند مثلاً ببیند مسجد نجس است باید اول مسجد را تطهیر کند، و بعد نماز بخواند، و چنانچه در هر دو صورت اول نماز بخواند معصیت کرده، ولی نماز او صحیح است.

نمازهایی که باید به ترتیب خوانده شود

مسأله767_ انسان باید نماز عصر را بعد از نماز ظهر، و نماز عشاء را بعد از نماز مغرب بخواند و اگر نماز عصر را عمداً پیش از نماز ظهر، و هم چنین نماز عشاء را پیش از نماز مغرب بخواند باطل است.

مسأله768_ اگر به نیت نماز ظهر مشغول نماز شود، و در بین نماز یادش بیاید که نماز ظهر را خوانده است، نمی تواند نیت را به نماز عصر برگرداند، بلکه باید نماز را بشکند و نماز عصر را بخواند، و همین طور است در نماز مغرب و عشاء.

مسأله 769_ اگر در بین نماز عصر یقین کند که نماز ظهر را نخوانده است و نیت را به نماز ظهر برگرداند، چنانچه یادش بیاید که نماز ظهر را خوانده بوده، باید نیت را به نماز عصر برگرداند و نماز را تمام کند. ولی اگر بعضی از واجبات نماز را به نیت ظهر آورده احتیاط است که بعد از اکمال آن به نیت عصر دوباره نماز را بیاورد و این احتیاط شایسته ترک نیست. خصوصاً در صورتی که بعض ارکان را به نیّت ظهر آورده باشد.

مسأله770_ اگر در بین نماز عصر شک کند که نماز ظهر را خوانده یا نه بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد باید نیت را به ظهر برگرداند، ولی اگر وقت به قدری کم است که بعد از تمام شدن نماز، آفتاب غروب می کند و برای یک رکعت از نماز هم

ص:159

مجال نیست، باید به نیت نماز عصر نماز را تمام کند. و احتیاط مستحب قضاء نماز ظهر بعد از نماز عصر است.

مسأله771_ اگر در نماز عشاء پیش از رکوع رکعت چهارم شک کند که نماز مغرب را خوانده یا نه، چنانچه وقت به قدری کم است که بعد از تمام شدن نماز نصف شب می شود و به مقدار یک رکعت از نماز هم مجال نیست باید به نیت عشاء نماز را تمام کند، و اگر بیشتر وقت دارد بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد باید نیت را به نماز مغرب برگرداند و نماز را سه رکعتی تمام کند، بعد نماز عشاء را بخواند.

مسأله 772_ اگر در نماز عشاء بعد از رسیدن به رکوع رکعت چهارم شک کند که نماز مغرب را خوانده یا نه، چنانچه وقت کم است باید نماز عشاء را تمام کند و اگر به مقدار پنج رکعت وقت باشد بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد، باید نماز را به هم زده و نماز مغرب و عشاء را به ترتیب بخواند.

مسأله773_ اگر انسان نمازی را که خوانده احتیاطاً دوباره بخواند و در بین نماز یادش بیاید نمازی را که باید پیش از آن بخواند نخوانده است، نمی تواند نیت را به آن نماز برگرداند، مثلاً موقعی که نماز عصر احتیاطاً می خواند، اگر یادش بیاید نماز ظهر را نخوانده است نمی تواند نیت را به نماز ظهر برگرداند.

مسأله774_ برگرداندن نیت از قضاء به نماز ادا، و نماز مستحب به نماز واجب جایز نیست.

مسأله775_ اگر وقت نماز اداء وسعت داشته باشد، و در بین نماز یادش بیاید که نمازی واجب از وی فوت شده می تواند در بین نماز نیت را به قضاء برگرداند، ولی باید برگرداندن نیت به نماز قضاء ممکن باشد. مثلاً اگر مشغول نماز ظهر است، در صورتی می تواند نیت را به قضای صبح برگرداند که داخل رکوع رکعت سوم نشده باشد.

ص:160

نمازهای مستحب

اشاره

مسأله776_ نمازهای مستحبی زیاد است و آنها را نافله گویند، و در بین نمازهای مستحبی به خواندن نافله های 776_ شبانه روزی بیشتر سفارش شده، و آنها در غیر روز جمعه سی و چهار رکعتند، که هشت رکعت آن نافله ظهر و هشت رکعت نافله عصر، و چهار رکعت نافله مغرب، و دو رکعت نافله عشاء، و یازده رکعت نافله شب، و دو رکعت نافله صبح می باشد. و چون دو رکعت نافله عشاء را بنا بر احتیاط باید نشسته بخواند، یک رکعت حساب می شود. ولی بعید نیست ایستاده جائز و افضل باشد. و در روز جمعه بر شانزده رکعت نافله ظهر و عصر، چهار رکعت اضافه می شود و بهتر است که تمام بیست رکعت را پیش از زوال بجا آورد. و بهتر از آن خواندن شش رکعت در صدر روز و شش رکعت قبل از ظهر و دو رکعت چون ظهر شد و شش رکعت بعد از نماز جمعه(1) است و می تواند شش رکعت قبل از زوال و دو رکعت نزد زوال و هشت رکعت بعد از نماز واجب ظهر (یا جمعه) بخواند. که در صحیحة(2) سلیمان بن خالد از امام ششم (ع) وارد و این نمازها عموماً دو رکعتی است بجز نماز وتر که یک رکعت است.

مسأله777_ از یازده رکعت نافله شب، هشت رکعت (چهار دو رکعتی) باید به نیت نافله شب، و دو رکعت آن به نیت نماز شفع، و یک رکعت آن به نیت نماز وتر خوانده شود و دستور کامل نافله شب در کتاب های دعا ذکر شده است.

مسأله778_ نمازهای نافله را می شود نشسته خواند، ولی بهتر است دو رکعت نماز نافله نشسته را یک رکعت حساب کند، مثلاً کسی که می خواهد نافله ظهر را که هشت رکعت است نشسته بخواند، بهتر است شانزده رکعت بخواند، و اگر می خواهد نماز

ص:161


1- [1] _ همانگونه که در صحیحه ابن ابی نصر از ابوالحسن (ع) وارد شده است.
2- 5 و 6_ وسائل الشیعه، ج 5، باب 11، ح 6_ 9. صلاة جمعه.

وتر را نشسته بخواند، دو نماز یک رکعتی نشسته بخواند.

مسأله779_ نافله ظهر و عصر را در سفر نباید خواند، و نافله عشاء چنانچه به قصد رجا خوانده شود مانعی ندارد. گرچه عدم سقوط آن در سفر قوی است.

وقت نافله های یومیه

مسأله780_ نافله نماز ظهر پیش از نماز ظهر خوانده می شود و وقت آن از اول ظهر است تا موقعی که آن مقدار از سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا می شود به اندازه دو هفتم آن شود، مثلاً اگر درازی شاخص هفت وجب باشد، هر وقت مقدار سایه ای که بعد از ظهر پیدا می شود به دو وجب رسید، آخر وقت نافله ظهر است.

مسأله781_ نافله عصر پیش از نماز عصر خوانده می شود، و وقت آن تا موقعی است که آن مقدار از سایه شاخص که بعد از ظهر پیدا می شود، به چهار هفتم آن برسد. و چنانچه بخواهد نافله ظهر یا نافله عصر را بعد از وقت آنها بخواند، باید نافله ظهر را بعد از نماز ظهر و نافله عصر را بعد از نماز عصر بخواند، و بنا بر احتیاط نیت اداء و قضاء نکند. و کسی که نمی تواند بعد از ظهر در وقت خود آنها را بخواند، قبل از ظهر می تواند بخواند.

مسأله782_ وقت فضیلت نافله مغرب بعد از تمام شدن نماز مغرب است تا وقتی که سرخی طرف مغرب که بعد از غروب کردن آفتاب در آسمان پیدا می شود از بین برود، و دور نیست که بتواند تا آخر وقت مغرب آن را بجا آورد لکن احتیاطاً قصد اداء یا قضاء نکند.

مسأله783_ وقت نافله عشاء بعد از تمام شدن نماز عشاء تا نصف شب است و بهتر است بعد از نماز عشاء بلافاصله خوانده شود. (مگر در صورتی که بخواهد بعض نمازهای وارده در شب را بعد از نماز عشاء بخواند که نماز و تیره را بعد از آنها بیاورد.

مسأله784_ نافله صبح پیش از نماز صبح خوانده می شود، و وقت آن بعد از فجر

ص:162

اول است تا وقتی که سرخی طرف مشرق پیدا شود. و نشانه فجر اول در وقت نماز صبح گفته شد. و ممکن است نافله صبح را بعد از نافله شب بلافاصله بخوانند.

مسأله785_ وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح، و بهتر است که نزدیک اذان صبح خوانده شود. و اگر قبل از طلوع فجر وقت خواندن همان سه رکعت شفع و وتر بیش نیست، آنها را بخواند. ولی اگر بعد از طلوع فجر از خواب بیدار شود می تواند هر 11 رکعت نماز شب را قبل از نماز صبح بخواند. اما به این کار عادت نکند.

مسأْله786_ گفته اند مسافر و کسی که بر وی سخت است نافله شب را بعد از نصف شب بخواند می تواند آن را در اول شب بجا آورد. ولی در روایات، پیش از نصف شب خواندن نماز شب در مورد ترس بلند نشدن از خواب یا فوت آن در آخر شب یا مرض یا سرما مطلقاً بخصوص در سفر و یا ترس از جنابت در سفر یا در سرما یا پیری یا کوتاهی شب است. و برای اینان بهتر است بعد از نماز عشاء نماز شب را بخوانند.

نماز غفیله

مسأله787_ نماز غفیله از نمازهای مستحبی مشهور است که بین نماز مغرب و عشاء خوانده می شود. و وقت آن بنا بر احتیاط پیش از آن است که سرخی طرف مغرب از بین برود. و بعد از آن به قصد رجا بیاورد و در رکعت اول آن، بعد از حمد باید به جای سوره این آیه را بخوانند:

«وَ ذَا النُّونِ اِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ اَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَیْهِ فَنادی فِی الظُّلُماتِ اَنْ لاالهَ اِلّا اَنْتَ سُبْحانَکَ اِنّی کُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ فَاسْتَجَبْنا لَهُ وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الغَمِّ وَ کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنین»

و در رکعت دوم بعد از حمد به جای سوره، این آیه را بخوانند:

«وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَیْبِ لا یَعْلَمُها اِلّا هُوَ وَ یَعْلَمُ ما فِی البَرِّ وَ البَحْرِ وَ ما تَسْقُطُ مِنْ

ص:163

وَرَقَةٍ اِلّا یَعْلَمُها وَ لا حَبَّةٍ فی ظُلُماتِ الاَرْضِ وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ اِلّا فی کِتابٍ مُبین».

و در قنوت آن بگویند:

«اَلّلهُمَّ اِنّی أَسْأَلُکَ بِمَفاتِحِ الغَیْبِ الّتی لا یَعْلَمُها اِلّا اَنْتَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَلَ بی کَذا وَ کَذا». و به جای کلمه کذا و کذا حاجت های خود را بگویند. و بعد بگویند: «اللّهُمَّ اَنْتَ وَلِیُّ نِعْمَتی وَ الْقادِرُ عَلی طَلِبَتی تَعْلَمُ حاجَتی فَاَسْأَلُکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمّدٍ علیه و علیهم السلام لَمّا قَضَیْتَها لی». سپس حاجت خود را به نحو مختصر بگوید.

احکام قبله

مسأله788_ خانه کعبه که در مکه معظمه می باشد قبله است، و باید روبروی آن نماز خواند، ولی کسی که دور است،

اگر طوری بایستد که بگویند رو به قبله نماز می خواند کافی است. و همچنین است کارهای دیگر _ مانند سر بریدن حیوانات _ که باید رو به قبله انجام گیرد.

مسأله789_ کسی که نماز واجب اداء یا قضاء را باید ایستاده بخواند، باید صورت و سینه و شکم او رو به قبله باشد، و احتیاط مستحب است که انگشتان پای او هم رو به قبله باشد. بلکه این احتیاط سزاوار ترک نیست.

مسأله790_ کسی که باید نشسته نماز بخواند، باید در موقع نماز صورت و سینه و شکم او رو به قبله باشد. و بهتر است سر زانوهای وی نیز رو به قبله باشد.

مسأله791_ کسی که نمی تواند نشسته نماز بخواند، باید در حال نماز به پهلوی راست طوری بخوابد که جلوی بدن او رو به قبله باشد، و اگر ممکن نیست باید به پهلوی چپ طوری بخوابد که جلوی بدن او رو به قبله باشد، و اگر این را هم نتواند باید به پشت بخوابد به طوری که کف پاهای او رو به قبله باشد.

مسأله792_ نماز احتیاط و سجده و تشهد فراموش شده را باید رو به قبله بجا آورد

ص:164

و بنا بر احتیاط سجده سهو را نیز رو به قبله بجا آورد. و این احتیاط ترک نشود.

مسأله793_ نماز نافله را می شود در حال راه رفتن و سواری خواند و اگر انسان در این دو حال نماز نافله بخواند، لازم نیست رو به قبله باشد.

مسأله794_ کسی که می خواهد نماز بخواند، باید برای پیدا کردن قبله کوشش نماید، تا یقین یا چیزی که در حکم یقین است پیدا کند که قبله کدام طرف است، و اگر نتواند باید به گمانی که از محراب مسجد مسلمانان یا قبرهای آنان یا از راه های دیگر پیدا می شود عمل نماید، حتی اگر از گفته فاسق یا کافری که به وسطه قواعد عملی قبله را می شناسد گمان به قبله پیدا کند کافی است.

مسأله795_ کسی که گمان به قبله دارد، اگر بتواند گمان قوی تری پیدا کند نمی تواند به گمان خود عمل نماید، مثلاً اگر میهمان از گفته صاحب خانه گمان به قبله پیدا کند، ولی بتواند از راه دیگر گمان قوی تری پیدا کند، نباید به حرف صاحب خانه عمل نماید.

مسأله796_ اگر برای پیدا کردن قبله وسیله ای ندارد، یا کوشش کرده، و گمانش به طرفی نمی رود، نماز خواندن به یک طرف کافی است، و احتیاط است که چنانچه وقت نماز وسعت دارد چهار نماز به چهار طرف مقابل یکدیگر بخواند. و این احتیاط ترک نشود.

مسأله797_ اگر یقین کند که قبله در یکی از دو طرف است باید به هر دو طرف نماز بخواند. و در صورت گمان احتیاط مسأله 796 را مراعات نماید.

مسأله798_ کسی که بخواهد به چند طرف نماز بخواند، اگر بخواهد دو نماز بخواند که مثل نماز ظهر و عصر باید یکی بعد از دیگری خوانده شود، احتیاط مستحب است که نماز اول را به آن چند طرف بخواند بعد نماز دوم را شروع کند.

مسأله799_ کسی که یقین به قبله ندارد، اگر بخواهد غیر از نماز کاری کند که باید رو به قبله انجام داد، مثلاً بخواهر سر حیوانی را ببرد، باید به گمان عمل نماید، و اگر گمان بدون مشقت و حرج ممکن نیست به هر طرف که انجام دهد صحیح است.

ص:165

پوشانیدن بدن در نماز

مسأله800_ مرد باید در حال نماز اگرچه کسی او را نمی بیند عورتین خود را بپوشاند. و بهتر است که از ناف تا زانو را هم بپوشاند.

مسأله801_ زن باید در موقع نماز، تمام بدن حتی سر و موی خود را بپوشاند، و احتیاط مستحب است که کف پاها را هم بپوشاند و این احتیاط سزاوار ترک نیست. ولی پوشانیدن صورت به مقداری که در وضوء شسته می شود و دست ها تا مچ و روی پاها تا مچ پا لازم نیست. اما برای آنکه بداند واجب را پوشانده است، باید مقداری از اطراف صورت و قدری پائین تر از مچ ها را هم بپوشاند.

مسأله802_ موقعی که انسان قضای سجده فراموش شده یا تشهد فراموش شده را بجا می آورد باید خود را مثل موقع نماز بپوشاند. و احتیاط است که در موقع به جا آوردن سجده سهو نیز خود را بپوشاند.

مسأله803_ اگر انسان عمداً یا از روی ندانستن مسأله، از روی تقصیر در نماز همه یا بعض آنچه را باید بپوشاند را نپوشاند نمازش باطل است. و همچنین بنا بر احتیاط اگر از روی نادانی که مقصر نبوده باشد.

مسأله804_ اگر شخصی در بین نماز دانست که عورت او پیدا است، اظهر این است که نمازش باطل است، و احتیاط لازم اتمام نماز بعد از پوشاندن فوری آن است. ولی اگر بعد از نماز دانست که در نماز عورت او پیدا بوده، نمازش صحیح است و همچنین است اگر در اثناء نماز بداند که قبلاً عورتش پیدا بوده، و فعلاً پوشیده باشد.

مسأله805_ اگر لباس در حال ایستادن عورت را می پوشاند، ولی ممکن است در حال دیگر، مثلاً در حال رکوع و سجود نپوشاند، چنانچه موقعی که عورت او پیدا می شود، به وسیله ای آن را بپوشاند، نماز او صحیح است، ولی احتیاط مستحب است که با آن لباس نماز نخواند.

مسأله806_ انسان موقعی که پوشاک ندارد می تواند در نماز خود را به علف و برگ

ص:166

درختان بپوشاند. بلکه حتی اگر داشته باشد نیز اقوی جواز است.

مسأله807_ انسان در حال ناچاری می تواند در نماز خود را با گل بپوشاند.

مسأله808_ اگر چیزی ندارد که در نماز خود را با آن بپوشاند، چنانچه احتمال دهد که پیدا می کند، احتیاط لازم است اگر اقوی نباشد نماز خود را تاخیر بیندازد، و اگر چیزی پیدا نکرد، در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز بخواند.

مسأله809_ کسی که می خواهد نماز بخواند، اگر برای پوشاندن خود حتی برگ درخت و علف و لجن و احتیاطاً گودالی که بتواند در آن نماز را کاملاً بیاورد، نداشته باشد، و احتمال ندهد که تا آخر وقت چیزی پیدا کند که خود را با آن بپوشاند، در صورتی که احتمال بدهد که ناظر محترم او را می بیند، باید نشسته نماز بخواند، و اگر اطمینان دارد که ناظر محترم او را نمیبیند، ایستاده نماز بخواند، و بنا بر احتیاط دست بر عورت خود بگذارد، و در هر حال رکوع و سجود را با اشاره بجا آورد، و بنا بر احتیاط استحبابی اشاره سجود را بیشتر نماید.

شرائط لباس نمازگزار

مسأله810_ لباس نمازگزار شش شرط دارد: (اول) آنکه پاک باشد، (دوم) آنکه مباح باشد، (سوم) آنکه از اجزاء مردار نباشد. (چهارم) آنکه از حیوان حرام گوشت نباشد. (پنجم و ششم) آنکه اگر نماز گزار مرد است، لباس او ابریشم خالص و طلا باف نباشد، و تفصیل اینها در مسائل آینده گفته می شود.

مسأله811_ (شرط اول) لباس نماز گزار باید پاک باشد، و اگر کسی در حال اختیار با بدن یا لباس نجس نماز با علم به نجاست بخواند، نمازش باطل است.

مسأله812_ کسی که از روی تقصیر نمی داند با بدن و لباس نجس نماز باطل است، اگر با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، نمازش باطل می باشد و همچنین بنا بر احتیاط در نادانی که از روی تقصیر نباشد.

ص:167

مسأله813_ اگر به سبب ندانستن مسأله از روی تقصیر چیز نجس را نداند نجس است، مثلاً نداند عرق کافر نجس است، و با آن نماز بخواند نمازش باطل است. و همچنین بنا بر احتیاط واجب در نادانی که از روی تقصیر نباشد.

مسأله814_ اگر نداند که بدن یا لباسش نجس است و بعد از نماز دانست نجس بوده نمازش صحیح است.

مسأله815_ اگر فراموش کند که بدن یا لباشس نجس است، و در بین نماز یا بعد از آن یادش بیاید، نماز را دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضاء نماید.

مسأله816_ کسی که در وسعت وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن یا لباسش نجس شود، و پیش از آنکه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود که نجس شده یا دانست بدن یا لباسش نجس است، و شک کند که همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی که آب کشیدن بدن یا لباس، یا عوض کردن لباس یا بیرون آوردن آن نماز را به هم نمی زند، در بین نماز بدن یا لباس را آب بکشد، یا لباس را عوض نماید، یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده، لباس را بیرون آورد. ولی چنانچه طوری باشد که اگر بدن یا لباس را آب بکشد، یا لباس را عوض کند یا بیرون آورد، نماز به هم میخورد یا اگر لباس را بیرون آورد برهنه می ماند، باید نماز را بشکند و با بدن و لباس پاک نماز بخواند.

مسأله817_ کسی که در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز لباس او نجس شود، و پیش از آنکه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، دانست که نجس شده یا دانست که لباس او نجس است و شک کند که همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی که آب کشیدن یا عوض کردن یا بیرون آوردن لباس نماز را هم نمی زند، و می تواند لباس را بیرون آورد باید لباس را آب بکشد و یا عوض کند، یا اگر چیز دیگری عورت او را پوشانده لباس را بیرون آورد و نماز را تمام کند، اما اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده و لباس را هم نمی تواند آب بکشد یا عوض کند،

ص:168

باید با همان لباس نجس نماز را تمام کند.

مسأله818_ کسی که در تنگی وقت مشغول نماز است، اگر در بین نماز بدن او نجس شود، و پیش از آنکه چیزی از نماز را با نجاست بخواند، ملتفت شود که نجس شده، یا دانست بدن او نجس است و شک کند که همان وقت نجس شده یا از پیش نجس بوده، در صورتی که آب کشیدن بدن نماز را به هم نمی زند، بدن را آب بکشد و اگر نماز را به هم می زند، باید با همان حال نماز را تمام کند، و نماز او صحیح است.

مسأله819_ کسی که در پاک بودن بدن یا لباس خود شک دارد و نمی داند از سابق نجس بوده چنانچه نماز بخواند و بعد از نماز دانست که بدن یا لباسش نجس بوده، نماز او صحیح است.

مسأله820_ اگر لباس را آب بکشد و یقین کند که پاک شده است و با آن نماز بخواند، وبعد از نماز دانست پاک نشده نمازش صحیح است.

مسأله821_ اگر خونی در بدن یا لباس خود ببیند و یقین کند که از خون های نجس نیست، مثلاً یقین کند که خون پشه است، چنانچه بعد از نماز دانست از خون هایی بوده که نمی شود با آن نماز خواند، نمازش صحیح است.

مسأله822_ اگر یقین کند خونی که در بدن یا لباس او است خون نجسی است که نماز با آن صحیح است، مثلاً یقین کند خون زخم و دمل است چنانچه بعد از نماز دانست خونی بوده که نماز با آن باطل است، نمازش صحیح است.

مسأله823_ اگر نجس بودن چیزی را فراموش کند و بدن یا لباسش با رطوبت به آن برسد، و در حال فراموشی نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید نمازش صحیح است. ولی اگر بدنش با رطوبت به چیزی که نجس بودن آن را فراموش کرده برسد و بدون اینکه خود را آب بکشد، غسل کند و نماز بخواند، غسل و نمازش باطل است. مگر اینکه قبل از غسل نمودن، بدن پاک شده باشد. گرچه نداند، و نیز اگر جایی از اعضاء وضوء با رطوبت به چیزی که نجس بودن آن را فراموش کرده برسد و پیش

ص:169

از آنکه آنجا را آب بکشد، وضوء بگیرد و نماز بخواند، وضوء و نمازش باطل می باشد، مگر اینکه قبل از وضوء گرفتن اعضاء وضوء نیز پاک شده باشد، گرچه نداند مثل اینکه وضوء ارتماسی با آب کر یا جاری می گیرد و وقت بیرون آوردن آن عضو قصد وضوء بکند.

مسأله824_ کسی که یک لباس دارد، اگر بدن و لباسش نجس شود و به اندازه آب کشیدن یکی از آنها آب داشته باشد، اولی بلکه احوط این است که بدن را آب کشیده و با لباس نجس نماز بخواند، و آیا جائز است که لباس را آب کشیده و با بدن نجس نماز بخواند؟ محل اشکال است، ولی در صورتی که نجاست یکی از آنها بیشتر باشد لازم است آن را آب بکشد.

مسأله825_ کسی که غیر از لباس نجس، لباس دیگری ندارد، می تواند با لباس نجس حتی در غیر مورد ضرورت نماز بخواند و نمازش صحیح است. و احتیاط مستحب است که در صورت امن از ناظر محترم برهنه نیز نماز بخواند.

مسأله826_ کسی که دو لباس دارد، اگر بداند یکی از آنها نجس است و نداند کدام یک آنها است، چنانچه وقت دارد، باید با هر دو لباس نماز بخواند، مثلاً اگر می خواهد نماز ظهر و عصر بخواند، باید با هر کدام یک نماز ظهر و یک نماز عصر بخواند، ولی اگر وقت تنگ است، با هر کدام نماز بخواند کافی است.

مسأْله827_ (شرط دوم) لباس نماز گزار باید مباح باشد. و کسی که می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است یا اینکه از روی تقصیر حکم مسأله را نداند اگر عمداً در آن لباس نماز بخواند، باطل است. ولی در چیزهایی که به تنهایی عورت را نمی پوشاند و همچنین چیزهایی که فعلاً نماز گزار آنها را بپوشیده، مانند دستمال بزرگ یا لنگی که در جیبش گذارده، اگرچه بشود عورت را با آنها پوشانید، و همچنین چیزهایی که نماز گزار آنها را پوشیده ولی ساتر مباح دیگری دارد، در این صور آیا غصبی بودن آنها به نماز ضرری ندارد؟ محل اشکال است. و احتیاط در ترک است، بلی در مورد

ص:170

دستمالهای بزرگ یا لنگ صحّت نماز خالی از قوّت نیست.

مسأله828_ کسی که می داند پوشیدن لباس غصبی حرام است، ولی نمی داند نماز را باطل می کند، اگر عمداً با لباس غصبی نماز بخواند به تفصیلی که در مسأله قبلی گفته شد نمازش باطل است.

مسأله829_ اگر نداند که لباس او غصبی است یا فراموش کند در صورتی که خود غاصب نباشد و با آن لباس نماز بخواند، نمازش صحیح است.

مسأله830_ اگر نداند، یا فراموش کند که لباس او غصبی است و در بین نماز دانست، چنانچه چیز دیگری عورت او را پوشانده است و می تواند فوراً یا بدون اینکه موالات (یعنی پی در پی بودن نماز) به هم بخورد، لباس غصبی را بیرون آورد، باید آن را بیرون آورد، و تا بیرون آوردن کارهای نماز را نکند و اگر چیز دیگری عورت او را نپوشانده، یا نمی تواند لباس غصبی را فوراً بیرون آورد، یا اگر بیرون آورد پی در پی بودن اجزاء نماز به هم می خورد، در صورتی که به مقدار یک رکعت هم وقت داشته باشد، باید نماز را بشکند، و با لباس غیر غصبی نماز بخواند، و اگر به این مقدار وقت ندارد، باید در حال نماز لباس را بیرون آورد و به دستور نماز برهنگان نماز را تمام نماید.

مسأله831_ اگر کسی برای حفظ جانش با لباس غصبی نماز بخواند، یا مثلاً برای اینکه دزد لباسی غصبی را نبرد با آن نماز بخواند و در راه رساندن آن به صاحبش باشد، نمازش صحیح است.

مسأله832_ اگر با عین پولی که خمس آن را نداده لباس بخرد، حکم نماز خواندن در آن لباس، حکم نماز خواندن در لباس غصبی است. مگر آنکه فروشنده بداند که پول مورد تعلّق خمس است. و بدون اجازه مجتهد جامع الشرایط یا پرداخت خمس معامله صحیح نیست. و لباس را در اختیار خریدار بگذارد، که نماز اشکال ندارد. و هم چنین اگر خرید با عین پول مورد خمس نبوده، کلّی (بر ذمّه) باشد و در مقام

ص:171

پرداخت، آن را از پول خمس نداده اداء کند.

مسأله833_ (شرط سوم) لباس نمازگزار باید از اجزاء حیوان مرده ای که خون جهنده دارد، یعنی حیوانی که اگر رگش را ببرند خون از آن جستن می کند نباشد. بلکه اگر از حیوان مرده ای که مانند ماهی و مار خون جهنده ندارد لباس تهیه کند، احتیاط واجب است اگر اقوی نباشد که با آن نیز نماز نخواند.

مسأله834_ هرگاه چیزی از مردار _ مانند گوشت و پوست آنکه روح داشته _ همراه نماز گزار باشد، بعید نیست نمازش صحیح نباشد.

مسأله835_ اگر چیزی از مردار حلال گوشت _ مانند مو و پشم که روح ندارد _ همراه نماز گزار باشد، یا با لباسی که از آنها تهیه کرده اند، نماز بخواند نمازش صحیح است.

مسأْله836_ (شرط چهارم) لباس نماز گزار باید از اجزاء حیوان حرام گوشت نباشد، و اگر مویی از آن همراه نماز گزار باشد، نماز او باطل است.

مسأله837_ اگر آب دهان یا بینی یا رطوبت دیگری از حیوان حرام گوشت، مانند گربه بر بدن یا لباس نماز گزار باشد، چنانچه تر باشد نماز باطل است و اگر خشک شده و عین آن بر طرف شده باشد، نماز صحیح است.

مسأله838_ اگر مو و عرق و آب دهان مسلمان بر برن یا لباس نماز گزار باشد اشکال ندارد و همچنین است اگر مروارید و موم و عسل همراه او باشد.

مسأله839_ اگر شک داشته باشد که لباس از اجزاء حیوان حلال گوشت است یا حرام گوشت، چه در داخل تهیه شده باشد چه در خارج، جائز است با آن نماز بخواند، ولی احتیاط ترک نماز در موردی است که از دست مسلمان گرفته نشده یا از مسلمانی گرفته که از طرف غیر مسلمان در اختیار او قرار گرفته باشد.

مسأله840_ معلوم نیست که صدف از اجزاء حیوان حرام گوشت باشد، پس جائز است که انسان با آن نماز بخواند.

ص:172

مسأله841_ پوشیدن خز خالص در نماز اشکال ندارد، ولی احتیاط مستحب است که با پوست سنجاب نماز نخوانند.

مسأله842_ اگر با لباسی که نمی داند یا فراموش کرده که از حیوان حرام گوشت است نماز بخواند، بنا بر احتیاط مستحب آن نماز را دوباره بخواند.

مسأله843_ (شرط پنجم) پوشیدن لباس طلا باف برای مردان حرام است و نماز با آن باطل است. ولی برای زنان در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.

مسأْله844_ پوشیدن طلا، مثل آویختن زنجیر طلا به سینه و انگشتری طلا به دست کردن و بستن ساعت مچی طلا به دست، و عینک طلا گذاشتن برای مرد حرام، و نماز خواندن با آنها باطل است. ولی برای زن در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.

مسأله845_ اگر مردی نداند یا فراموش کند که انگشتری یا لباس او از طلا است، یا شک داشته باشد و با آن نماز بخواند، نمازش صحیح است.

مسأْله846_ (شرط ششم) لباس مرد نماز گزار باید ابریشم خالص نباشد و در غیر نماز هم پوشیدن آن برای مردان حرام است. ولی چیزهایی که به تنهایی با آنها نمی شود نماز خواند مانند عرق چین و بند شلوار مانعی ندارد، و بعید نیست مکروه باشد.

مسأله847_ اگر تمام آستر لباس، یا مقداری از آن، ابریشم خالص باشد، پوشیدن آن برای مرد بنا بر احتیاط حرام، و نماز در آن باطل است.

مسأله848_ لباسی را که نمی داند از ابریشم خالص است یا چیز دیگر جائز است بپوشد، و نماز در آن نیز اشکال ندارد.

مسأله849_ دستمال ابریشمی و مانند آن، اگر در جیب مرد باشد اشکال ندارد، و نماز را باطل نمی کند.

مسأله850_ پوشیدن لباس ابریشمی برای زن، در نماز و غیر نماز اشکال ندارد.

مسأله851_ پوشیدن لباس غصبی و ابریشمی خالص و طلا باف، در حال ناچاری

ص:173

مانعی ندارد، و نیز کسی که ناچار است لباس بپوشد و لباس دیگری غیر از اینها ندارد، می تواند با این لباس ها نماز بخواند. و احتیاط مستحب است که در غیر مورد غصب، نماز را با لباسی که از مردار است نیز بیاورد و هم چنین در مورد مسأله 853.

مسأْله852_ اگر غیر از لباس غصبی و لباسی که از مردار تهیه شده، لباس دیگری ندارد، و ناچار نیست لباس بپوشد، باید به دستوری که برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأْله853_ اگر غیر از لباسی که از حیوان حرام گوشت تهیه شده لباس دیگری ندارد چنانچه در پوشیدن لباس حتی در حال نماز ناچار باشد، می تواند با همان لباس نماز بخواند و اگر ناچار نباشد، باید به دستوری که برای برهنگان گفته شد، نماز را بجا آورد.

مسأله854_ اگر مرد غیر از لباس ابریشمی خالص یا طلا باف، لباس دیگری نداشته باشد، چنانچه در پوشیدن لباس ناچار نباشد، باید به دستوری که برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأله855_ اگر چیزی ندارد که در نماز عورت خود را با آن بپوشاند، واجب است اگرچه به کرایه یا خریداری باشد، تهیه نماید. ولی اگر تهیه آن به قدری پول لازم دارد که نسبت به دارایی او زیاد است، یا طوری است که اگر پول را به مصرف لباس برساند، به حال او ضرر دارد باید به دستوری که برای برهنگان گفته شد نماز بخواند.

مسأْله856_ کسی که لباس ندارد، اگر دیگری لباس به او ببخشد، یا عاریه دهد، چنانچه قبول کردن آن برای او مشقت نداشته باشد، باید قبول کند، بلکه اگر عاریه کردن یا طلب بخشش برای او سخت نیست، باید از کسی که لباس دارد، طلب بخشش یا عاریه نماید.

مسأله857_ پوشیدن لباسی که پارچه یا رنگ یا دوخت آن برای کسی که می خواهد آن را بپوشد معمول نیست، مثل آنکه اهل علم لباس نظامی بپوشد، در صورتی که

ص:174

موجب هتک حرمت باشد حرام است، بلکه احتیاط لازم اگر اقوی نباشد ترک پوشیدن آن است مطلقاً به گونه پوشیدن لباس متعارف. ولی اگر تنها باشد یا مدتی کم بدون شهرت بین مردم بپوشد اشکال ندارد و در موردی که نباید بپوشد، اگر با آن لباس نماز بخواند بعید نیست نمازش باطل باشد. اگرچه صحت آن قوی است.

مسأله858_ اگر مرد لباس زنانه و زن لباس مردانه بپوشد، در صورتی که زی خود قرار دهد بنا بر احتیاط حرام است، و نماز خواندن با آن حکم مسأله سابقه را دارد.

مسأله859_ کسی که باید خوابیده نماز بخواند، اگر لحافش از اجزاء حیوان حرام گوشت باشد، نماز در آن اگر پوشیدن گفته شود، جائز نیست هر چند برهنه نباشد، و هم چنین اگر نجس یا ابریشم باشد، ولی مجرد روی خود کشیدن که پوشیدن گفته نشود عیبی ندارد و ضرر به نماز نمی رساند، و اما تشک به هر حال عیب ندارد، مگر اینکه مقداری از آن را به خود بپیچد که در عرف پوشیدن گفته شود، در این صورت حکم آن حکم لحاف است.

مواری که لازم نیست بدن و لباس نماز گزار پاک باشد

مسأله860_ در سه صورت که تفصیل آنها بعداً گفته می شود، اگر بدن یا لباس نماز گزار نجس باشد، نماز او صحیح است: (اول) آنکه به سبب زخم یا جراحت یا دملی که در بدن او است، لباس یا بدنش به خون آلوده شده باشد. (دوم) آنکه بدن یا لباس او به مقدار کمتر از درهم (که تقریباً به اندازه سر انگشت سبابه _ شهادت _ می شود) به خون آلوده باشد. (سوم) آنکه ناچار باشد با بدن یا لباس نجس نماز بخواند، و نیز اگر لباس های کوچک او، مانند جوراب و عرق چین نجس باشد. و احکام این چهار صورت مفصلاً در مسائل بعد گفته می شود.

مسأله861_ اگر در بدن یا لباس نماز گزار، خون زخم یا جراحت یا دمل باشد، چنانچه طوری است که آب کشیدن بدن یا لباس یا عوض کردن لباس برای بیشتر

ص:175

مردم سخت است. تا وقتی که زخم یا جراحت یا دمل خوب نشده است، می تواند با آن خون نماز بخواند. و همچنین است اگر چرکی که با خون بیرون آمده، یا دوایی که روی زخم گذاشته اند و نجس شده، در بدن یا لباس او باشد.

مسأله862_ اگر خون بریدگی و زخمی که به زودی خوب می شود و شستن آن آسان است، در بدن یا لباس نماز گزار باشد، و به اندازه درهم (سر انگشت سبابه، شهادت) است، نماز او باطل می باشد.

مسأْله863_ اگر جایی از بدن یا لباس که با زخم فاصله دارد، به رطوبت زخم نجس شود، جایز نیست با آن نماز بخواند. ولی اگر مقداری از بدن یا لباس که معمولاً به رطوبت زخم آلوده می شود، به رطوبت آن نجس شود نماز خواند با آن مانعی ندارد.

مسأله864_ اگر از بواسیر که دانه های آن بیرون نباشد، یا زخمی که توی دهان و بینی و مانند اینها است. خونی به بدن یا لباس برسد که متعارف باشد آیا می تواند با آن نماز بخواند؟ محل اشکال است گرچه بعید نیست. اما خون بواسیری که دانه های آن بیرون است بدون اشکال نماز خواندن با آن جائز است.

مسأله865_ کسی که بدنش زخم است، اگر در بدن یا لباس خود خونی که بیشتر از درهم است ببیند، و نداند از زخم است یا خون دیگر، جائز نیست با آن نماز بخواند.

مسأله866_ اگر چند زخم در بدن باشد به طوری نزدیک هم باشدن که یک زخم حساب شود، تا وقتی همه خوب نشده اند، نماز خواندن با خون آنها اشکال ندارد، ولی اگر به قدری از هم دور باشند که هر کدام یک زخم حساب شود، هر کدام که خوب شد، باید برای نماز بدن و لباس را از خون آن آب بکشد.

مسأْله867_ اگر سر سوزنی خون سگ، یا خوک، یا کافر، یا مردار، یا حیوان حرام گوشت در بدن، یا لباس نماز گزار باشد، نماز او باطل است و بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد خون حیض و نفاس و استحاضه نیز چنین است. ولی خون های دیگر مثل خون بدن انسان یا خون حیوان حلال گوشت اگرچه در چند جای بدن و لباس باشد،

ص:176

در صورتی که روی هم کمتر از درهم باشد نماز خواندن با آن اشکال ندارد.

مسأله868_ خونی که به لباس بی آستر بریزد و به پشت آن برسد، یک خون حساب می شود، ولی اگر پشت آن جدا خونی شود، در صورتی که به هم نرسد باید هر کدام را جدا حساب نمود، پس اگر خونی که در پشت و روی لباس است روی هم کمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح، و اگر بیشتر باشد، نماز با آن باطل است. و در صورتی که به هم برسند بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد همین حکم را دارند.

مسأله869_ اگر خونی روی لباسی که آستر دارد بریزد و به آستر آن برسد، یا به آستر بریزد و روی لباس خونی شود، باید هر کدام را جدا حساب نمود، پس اگر خون روی لباس و آستر کمتر از درهم باشد، نماز با آن صحیح، و اگر بیشتر باشد نماز با آن باطل است.

مسأله870_ اگر خون بدن یا لباس کمتر از درهم باشد، و رطوبتی به آن برسد که اطراف را آلوده کند، نماز با آن باطل است، اگرچه خون و رطوبتی که به آن رسیده به اندازه درهم نباشد، ولی اگر رطوبت فقط به خون برسد و اطراف را آلوده نکند، ظاهراً نماز خواندن با آن اشکال ندارد.

مسأْله871_ اگر بدن یا لباس خونی نشود، ولی به سبب رسیدن با رطوبت به خون نجس شود، اگرچه مقداری که نجس شده کمتر از درهم باشد، نمی شود با آن نماز خواند.

مسأله872_ اگر خونی که در بدن یا لباس است کمتر از درهم باشد، و نجاست دیگری به آن برسد، مثلاً یک قطره بول روی آن بریزد، در صورتی که به بدن یا لباس برسد، نماز خواندن با آن جایز نیست. و در غیر این صورت نیز احتیاط ترک است.

مسأْله873_ اگر لباس های کوچک نماز گزار مثل عرق چین و جوراب که نمی شود با آنها عورت را بپوشانید نجس باشد،

چنانچه از مردار و حیوان حرام گوشت درست نشده باشد، نماز با آن صحیح است، و نیز اگر با انگشتری نجس نماز بخواند اشکال ندارد.

ص:177

مسأله874_ چیز نجس مانند دستمال و کلید و چاقوی نجس جائز است همراه نماز گزار باشد، و بعید نیست که مطلق لباس نجس که همراه او است ضرری به نماز نرساند. ولی احتیاط ترک نشود.

مسأله875_ اگر می داند خونی که در بدن یا لباس اوست کمتر از درهم است، ولی احتمال می دهد که از خون هایی باشد که عفو در آنها نیست جائز است با آن خون نماز بخواند و شستن لازم نیست.

مسأله876_ اگر خونی که در لباس یا بدن است کمتر از درهم باشد و نداند که از خون هایی است که عفو در آنها نیست،

و نماز بخواند و بعد معلوم شود که از خون هایی بوده که عفو در آنها نیست، اعاده نماز لازم نیست. و همچنین است اگر اعتقاد نماید کمتر از درهم است و نماز بخواند، و بعد معلوم شود که به مقدار درهم یا بیشتر بوده در این صورت نیز حاجتی به اعاده نیست.

چیزهایی که در لباس نماز گزار مستحب است

مسأْله877_ چند چیز در لباس نماز گزار مستحب است که از آن جمله عمامه با تحت الحنک را شمرده اند ولی رجاء مانعی ندارد و پوشیدن عبا، و در روایات رداء وارد شده، دیگر لباس سفید، ولی اختصاص به نماز ندارد و پوشیدن پاکیزه ترین لباس ها، رجاء و استعمال بوی خوش، و دست کردن انگشتری عقیق.

چیزهایی که در لباس نماز گزار مکروه است

مسأْله878_ چند چیز را در لباس نماز گزار مکروه شمرده اند، و از آن جمله است: پوشیدن لباس سیاه، و چرک ولی اولی ترک است، و تنگ و در کراهت آن تامل است، و لباس شرابخوار، و لباس کسی که از نجاست پرهیز نمی کند، و لباسی که نقش

ص:178

صورت حیوان دارد، و نیز باز بودن تکمه های لباس، و دست کردن انگشتری که نقش صورت حیوان دارد. و از لباس سیاه سه چیز استثناء شده است: 1_ عمامه، 2_ کساء (عبا را نیز شامل می شود) 3_ خفّ (نوعی کفش است که می توان با آن نماز خواند). و نماز خواندن زن بدون زیور را مکروه دانسته اند (مگر نداشته باشد).

مکان نماز گزار

مکان نماز گزار هفت شرط دارد: 0شرط اول) آنکه مباح باشد.

مسأْله879_ کسی که در ملک غصبی نماز می خواند اگرچه روی فرش و تخت و مانند اینها باشد، در صورتی که مواضع سجودش غصبی باشد نمازش باطل است. و همچنین است در مسائل آینده، ولی نماز خواندن در زیر سقف غصبی و خیمه غصبی مانعی ندارد.

مسأله880_ نماز خواندن در ملکی که منفعت آن مال دیگری است بدون اجازه کسی که منفعت ملک مال او می باشد باطل است، مثلاً در خانه اجاره ای اگر صاحب خانه یا دیگری بدون اجازه کسی که آن خانه را اجاره کرده نماز بخواند، نمازش باطل است، و اگر میت وصیت کرده باشد که ثلث مال او را به مصرفی برسانند، در صورتی که عمل به وصیت نشده باشد نمی شود در ملک او نماز خواند. ولی بعد از جدا کردن ثلث به قصد عمل به وصیت احتمال قوی دارد نماز در آن برای وارث یا به رضای وارث برای دیگران جائز باشد.

مسأله881_ کسی که در مسجد نشسته، اگر دیگری جای او را غصب کند و در آنجا نماز بخواند نمازش بنا بر احتیاط باطل است. گر چه صحّت آن بعید نیست ولی گناه کرده.

مسأْله882_ اگر در جایی که غصبی بودن آن را فراموش کرده نماز بخواند و بعد از نماز یادش بیاید، نماز او صحیح است، ولی کسی که خودش جایی را غصب کرده، اگر

ص:179

فراموش کند و در آنجا نماز بخواند نمازش بنا بر احتیاط باطل است و اگر در جایی که نمی داند غصبی است با مجوز شرعی نماز بخواند، و بعد از نماز بداند که محل سجده اش غصبی بوده نمازش صحیح است.

مسأله883_ اگر بداند جایی غصبی است، ولی نداند که در جای غصبی نماز باطل است و در آنجا نماز بخواند، نماز او باطل می باشد. بنا بر احتیاط در جاهل قاصر. گر چه صحّت نمازش بعید نیست.

مسأله884_ کسی که ناچار است نماز واجب را سواره بخواند، چنانچه مرکب سواری یا جای قرار گرفتن بر آن غصبی باشد، نماز او بنا بر احتیاط در بعض موارد و اقوی در پاره ای دیگر باطل است، و هم چنین است اگر بخواهد بر آن مرکب نماز مستحبی بخواند. ولی در صورتی که نعل حیوان یا طایر اتومبیل که مرکب وی است غصبی باشد بطلان محل اشکال است. و اگر نماز را سواره با اشاره در سجود بخواند و وظیفه اش باشد درست بودن نماز خالی از قوت نیست.

مسأله885_ کسی که در ملکی با دیگری شریک است اگر سهم او جدا نباشد، بدون اجازه شریکش نمی تواند در آن ملک تصرف کند و نماز بخواند.

مسأله886_ اگر با عین پولی که خمس و زکاة آن را نداده ملکی بخرد، تصرف او در آن ملک حرام و نمازش در آن باطل است. مگر به ذیل مسأله 832 منطبق شود.

مسأله887_ اگر صاحب ملک به زبان اجازه نماز خواندن بدهد، و انسان بداند که قلباً راضی نیست، نماز خواندن در ملک او باطل است، و اگر اجازه ندهد و انسان یقین کند که قلباً راضی است نماز صحیح است.

مسأله888_ تصرف در ملک میتی که خمس یا زکاة بدهکار است حرام و نماز در آن باطل است، ولی اگر بدهی او را بدهند یا ضامن شوند که اداء نمایند، تصرف و نماز در ملک او اشکال ندارد.

ص:180

مسأله889_ تصرف در ملک میتی که به مردم بدهکار است، آیا در صورتی که ورثه بنای اداء قرض را بدون مسامحه نداشته باشند حرام، و نماز در آن باطل است؟ ظاهراً مانند مسئله گذشته است ولی اگر طلبکار یا حاکم شرع یا وصی میت اجازه دهند صحت نماز بدون مسامحه در پرداخت بدهی خالی از قوت نیست.

مسأله890_ اگر میت قرض نداشته باشد، ولی بعضی از ورثه او صغیر یا دیوانه یا غائب باشند، تصرف در ملک او بدون اجازه ولیّ آنها حرام، و نماز در آن باطل است.

مسأْله891_ نماز خواندن در مسافرخانه و حمام و مانند اینها که برای واردین اماده است اشکال ندارد، ولی در غیر این قبیل جاها، در صورتی می شود نماز خواند که مالک آن اجازه بدهد، یا حرفی بزند که معلوم شود، برای نماز خواندن اذن داده است. مثل اینکه به کسی اجازه بدهد، در ملک او بنشیند و بخوابد که از اینها دانسته می شود برای نماز خواندن هم اذن داده است.

مسأله892_ در زمین بسیار وسیعی که برای بیشتر مردم مشکل است موقع نماز از آنجا بجای دیگر بروند، بی اجازه مالک می شود نماز خواند به نحوی که در مسأله (278) در وضوء گذشت.

مسأْله893_ (شرط دوم) مکان نماز گزار باید بی حرکت باشد و اگر به سبب تنگی وقت یا جهت دیگر ناچار باشد در جایی که حرکت دارد، مانند اتومبیل و کشتی و ترن و هواپیما نماز بخواند، به قدری که ممکن است باید استقرار و قبله را رعایت نماید، و اگر آنها از سمت قبله به طرف دیگر حرکت کنند، به طرف قبله برگردد.

مسأْله894_ نماز خواندن در اتومبیل و کشتی و ترن و هواپیما و مانند اینها در وقتی که ایستاده اند مانعی ندارد.

مسأله895_ روی خرمن گندم و جو و مانند اینها که نمی شود بی حرکت ماند، نماز باطل است.

(شرط سوم) باید در جایی نماز بخواند که احتمال بدهد نماز را تمام می کند. و نماز

ص:181

خواندن در جایی که به سبب باد و باران و زیادی جمعیت و مانند اینها اطمینان دارد که نمی تواند نماز را تمام کند، صحیح نیست. مگر اتفاقاً نماز را با قصد قربت رجاء تمام کند که صحت آن بعید نیست.

مسأله896_ اگر در جایی که ماندن در آن حرام است. مثلاً زیر سقفی که نزدیک است خراب شود نماز بخواند _ اگرچه معصیت کرده _ ولی نمازش اشکالی ندارد.

مسأله897_ نماز خواندن روی چیزی که ایستادن و نشستن روی آن حرام است، مثل جایی از فرش که اسم خدا بر آن نوشته شده، بنا بر احتیاط صحیح نیست.

(شرط چهارم) آنکه جای نماز گزار سقفش به اندازه ای که نتواند در آنجا راست بایستد کوتاه نباشد، و همچنین به اندازه ای که جای رکوع و سجود نداشته باشد کوچک نباشد.

مسأله898_ اگر در تمام وقت ناچار شود که در جایی نماز بخواند که به طور کلی از ایستادن تمکن ندارد، لازم است نشسته نماز بخواند، و اگر از رکوع و سجود تمکن ندارد، برای آنها با سر اشاره نماید.

مسأْله899_ باید جلوتر از قبر پیغمبر و امام معصوم (ع) در صورتی که مستلزم هتک باشد نماز نخواند. و در غیر صورت هتک احتیاط لازم است که جلوتر از قبر نماز بخواند. و در مساوی احتمال صحت قوی است، ولی با فاصله زیاد که صدق جلو بودن یا تساوی نکند یا حائل در بین باشد اشکال ندارد.

(شرط پنجم) آنکه مکان نماز گزار اگر نجس است، به طوری تر نباشد که رطوبت آن به بدن یا لباس او برسد، ولی جایی که پیشانی را بر آن می گذارد اگر نجس باشد، در صورتی که خشک هم باشد نماز باطل است، و احتیاط مستحب است که مکان نماز گزار اصلاً نجس نباشد.

(شرط ششم) باید بین مرد و زن در حال نماز بنا بر احتیاط اقلاً مقدار یک وجب فاصله باشد، و نماز خواندن در فاصله کمتر از ده ذراع مکروه است.

ص:182

مسأله900_ اگر زن برابر مرد یا جلوتر در کمتر از یک وجب بایستد و با هم وارد نماز شوند، باید نماز را بنا بر احتیاط دوباره بخوانند، ولی اگر یکی زودتر از دیگری به نماز بایستد، فقط کسی که بعد مشغول نماز شده، باید نمازش را دوباره بخواند.

مسأله901_ اگر بین مرد و زن که برابر هم ایستاده اند، یا زن جلوتر ایستاده و نماز می خوانند دیوار، یا پرده، یا چیز دیگری باشد که یکدیگر را نبینند، نماز هر دو صحیح است گر چه بین آنها یک وجب هم فاصله نباشد. ولی بلند بودن دیوار یا پرده به قدری که همدیگر را نبینند شرط نیست.

(شرط هفتم) آنکه جای پیشانی نمازگزار از جای سرانگشتان پای او بیش از چهار انگشت بسته پستتر، یا بلندتر نباشد. و تفصیل این مسأله در احکام سجده گفته میشود.

مسأله902_ بودن مرد و زن نامحرم در جایی که کسی در آنجا نیست، و کسی هم نمی تواند وارد شود، در صورتی که احتمال وقوع در معصیت را بدهند حرام است، و احتیاط واجب است که در آنجا نماز نخوانند.

مسأْله903_ نماز خواندن در جایی که تار می زنند، یا مانند آن را استعمال می کنند در مورد ضرورت مثل برف، باران،

سرما، ترس، حرج و مشقت باطل نیست، اگرچه گوش دادن و استعمال آن معصیت است.

مسأله904_ احتیاط واجب است که بر بام خانه کعبه در حال اختیار نماز واجب نخوانند، ولی در حال ناچاری اشکال ندارد، و ظاهر این است که نماز در خانه کعبه در حال احتیار نیز جائز است.

مسأله905_ خواندن نماز مستحب در خانه کعبه و بر بام آن اشکال ندارد، بلکه مستحب است در داخل خانه مقابل هر رکنی دو رکعت نماز بخوانند. و همچنین بین دو ستون روی سنگ خارای سرخ.

ص:183

جاهایی که نماز در آنها مستحب است

مسأله906_ در شرع مقدس اسلام بسیار سفارش شده است که نماز را در مسجد بخوانند، و بهتر از همه مسجدها مسجدالحرام است، و بعد از آن مسجد پیغمبر (ص) و بعد از آن مسجد کوفه، و بعد از آن مسجد بیت المقدس، و بعد مسجد جامع هر شهر، و بعد مسجد هر محله و بعد مسجد بازار است. و به ترتیب ثواب نماز در آنها: 1_ هزار و هزار و 100هزار. 2_ هزار و 10هزار و صد هزار. 3_ 1000نماز. 4_ 1000 نماز. 5_ 100نماز. 6_ 25 نماز. 7_ 12 نماز وارد شده است.

مسأله907_ برای زن ها نماز خواندن در خانه، بلکه در صندوق خانه و اتاق عقب بهتر است.

مسأله908_ نماز خواندن در حرم امامان (ع) مستحب بلکه بهتر از مسجد است، و مروی است که نماز در حرم مطهر حضرت امیر المؤمنین (ع) برابر دویست هزار نماز است.

مسأله909_ زیاد رفتن به مسجد و رفتن در مسجدی که نماز گزار ندارد، مستحب است، و همسایه مسجد اگر عذری نداشته باشد، مکروه است در غیر مسجد نماز بخواند.

مسأله910_ مستحب است انسان با کسی که در مسجد حاضر نمی شود غذا نخورد، و با چیزی نیاشامد و در کارها با او مشورت نکند، و همسایه او نشود، و از او زن نگیرد، و به او زن ندهد.

جاهایی که نماز خواندن در آنها مکروه است

مسأله911_ نماز خواندن در چند جا گفته اند مکروه است، و از آن جمله است: (1) حمام. (2) زمین نمکزار. (3) مقابل انسان. (4) مقابل دری که باز است. (5) در جاده و خیابان و کوچه اگر برای کسانی که عبور می کنند زحمت نباشد و چنانچه زحمت

ص:184

باشد مزاحمت حرام است. (6) مقابل آتش و چراغ. (7) در آشپزخانه و هر جا که کوره آتش باشد. (8) اطراف چاه و چاله ای که محل بول باشد. (9) روبروی عکس و مجسمه چیزی که روح دارد، مگر آنکه روی آن پرده بکشند. (10) در اطاقی که جنب در آن باشد. (11) در جایی که عکس باشد اگرچه روبروی نماز گزار نباشد. (12) مقابل دو قبر. (13) روی قبر. (14) بین قبر. (15) در قبرستان. ولی در کراهت نسبت به پاره ای از اینجاها اشکال است.

مسأله912_ کسی که در محل عبور مردم نماز می خواند، یا کسی روبروی او است، مستحب است جلوی خود چیزی بگذارد، و اگر چوب یا ریسمانی هم باشد کافی است. بلکه مستحبّ است ولو در معرض عبور هم نباشد، چیزی وقت نماز جلو خود قرار دهد، ولو سنگ یا تیر وگرنه خطّی پیش روی خود بکشد.

احکام مسجد

مسأْله913_ نجس کردن زمین و سقف و بام و طرف داخل دیوار مسجد حرام است، و هر کس بداند نجس شده است باید فوراً نجاست آن را بر طرف کند، و احتیاط واجب است که طرف بیرون دیوار مسجد را هم نجس نکنند، و اگر نجس شود بر طرف کردن آن احتیاطاً لازم است حتی در صورتی که بقاء نجاست موجب هتک مسجد نباشد.

مسأْله914_ اگر نتواند مسجد را تطهیر نماید، یا کمک لازم داشته باشد و پیدا نکند، تطهیر مسجد بر او واجب نیست،

ولی بنا بر احتیاط واجب باید به کسی که می تواند تطهیر کند اطلاع دهد.

مسأله915_ اگر جایی از مسجد نجس شود که تطهیر آن بدون کندن یا خراب کردن ممکن نیست، باید آنجا را بکنند یا خراب نمایند، در صورتی که خرابی کلی و مستلزم ضرر وقف نباشد، و پر کردن جایی که کنده اند، و ساختن جایی که خراب کرده اند

ص:185

واجب نیست. ولی اگر چیزی مانند آجر مسجد نجس شود، در صورتی که ممکن باشد، باید بعد از آب کشیدن، بجای اولش بگذارند.

مسأله916_ اگر مسجدی را غصب کنند، و به جای آن خانه و مانند آن بسازند یا به طوری خراب شود که نماز خواندن در آن ممکن نباشد، بنا بر احتیاط در فرض اول و اقوی در فرض دوّم باز هم نجس کردن آن حرام و تطهیر آن واجب است.

مسأله917_ نجس کردن حرم امامان (ع) حرام است، و اگر یکی از آنها نجس شود، چنانچه نجس ماندن آن بی احترامی باشد تطهیر آن واجب است، بلکه احتیاط مستحب است که اگر بی احترامی هم نباشد آن را تطهیر کنند.

مسأله918_ اگر حصیر مسجد نجس شود، بنا بر احتیاط باید آن را آب بکشند، ولی چنانچه نجاست حصیر بی احترامی به مسجد باشد، و به سبب آب کشیدن، خراب می شود، و بریدن جای نجس بهتر باشد، باید آن را ببرند.

مسأْله919_ بردن عین نجس و متنجس در مسجد اگر بی احترامی به مسجد باشد حرام است، بلکه احتیاط است که اگر بی احترامی هم نباشد، عین نجس را در مسجد نبرند.

مسأله920_ اگر مسجد را برای روضه خوانی چادر بزنند و فرش کنند، سیاهی بکوبند و اسباب چای در آن ببرند، در صورتی که این کارها به مسجد ضرر نرساند و مانع نماز خواندن نشود اشکال ندارد.

مسأله921_ احتیاط واجب است که مسجد را به طلا و صورت چیزهایی که مثل انسان و حیوان روح دارد زینت نکنند.

مسأله922_ اگر مسجد خراب هم شود نمی توانند آن را بفروشند، یا داخل ملک و جاده نمایند.

مسأْله923_ فروختن در و پنجره و چیزهای دیگر مسجد حرام است و اگر مسجد خراب شود، باید اینها را صرف تعمیر همان مسجد کنند، و چنانچه به درد آن مسجد نخورد، باید در مسجد دیگر مصرف شود، ولی اگر به درد مسجدهای دیگر هم

ص:186

نخورد، می توانند آن را بفروشند و پول آن را اگر ممکن است صرف تعمیر همان مسجد، و گرنه صرف تعمیر مسجد دیگر نمایند.

مسأله924_ ساختن مسجد و تعمیر مسجدی که نزدیک به خرابی می باشد، مستحب است و اگر مسجد طوری خراب شود که تعمیر آن ممکن نباشد، می توانند آن را خراب کنند و دوباره بسازند، بلکه می توانند مسجدی را که خراب نشده برای احتیاج مردم خراب کنند و بزرگتر بسازند.

مسأْله925_ تمیز کردن مسجد و روشن کردن چراغ در آن مستحب است و کسی که می خواهد مسجد برود مستحب است خود را خوشبو کند، و لباس پاکیزه و قیمتی بپوشد، و ته کفش خود را وارسی کند که نجاستی به آن نباشد، و موقع داخل شدن به مسجد، اول پای راست و موقع بیرون آمدن اول پای چپ را بگذارد، و همچنین مستحب است از همه زودتر به مسجد آید و از همه دیرتر بیرون رود.

مسأْله926_ وقتی انسان وارد مسجد می شود، مستحب است دو رکعت نماز به قصد تحیت و احترام مسجد بخواند، و اگر نماز واجب یا مستحب دیگری هم بخواند کافی است.

مسأْله927_ کراهت خوابیدن در هر مسجد غیر از قسمت هی اصلی مسجد الحرام محل تأمل است خصوصاً اگر انسان ناچار باشد، ولی اگر هتک مسجد باشد حرام است. و صحبت کردن در مسجد راجع به کارهای دنیا و مشغول صنعت شدن و خواندن شعری که نصیحت و مانند آن نباشد مکروه است، و نیز مکروه است آب دهان و بینی و اخلاط سینه را در مسجد بیندازد، و گمشده ای را طلب کند و صدای خود را بلند کند، بلی بلند کردن صدا برای اذان یا درود بر پیغمبر و آل آن حضرت (ص) فرستادن مانعی ندارد.

مسأله928_ راه دادن بچه و دیوانه به مسجد مکروه است و کسی که پیاز و سیر و مانند اینها خورده که بوی دهانش مردم را اذیت می کند مکروه است به مسجد برود.

ص:187

اذان و اقامه

مسأْله929_ برای مرد و زن مستحب است پیش از نمازهای واجب شبانه روزی (یومیه) اذان بگویند، و ترک اقامه سزاوار نیست بلکه احوط آوردن آن است خصوصاً برای نماز صبح و مغرب و جماعت، و برای نمازهای دیگر واجب یا مستحب مشروع نیست ولی پیش از نماز عیدین مستحب است سه مرتبه بگویند الصلاة. و در نمازهای واجب غیر یومیه مثل نماز آیات در صورتی که با جماعت بخوانند، بهتر است رجاء گفته شود.

مسأله930_ مستحب است در روز اولی که بچه به دنیا می آید، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه بگویند، و بهتر است که پیش از آنکه بند نافش بیفتد این کار را بکنند.

مسأله931_ اذان هیجده جمله است: الله اکبر چهار مرتبه، اشهد ان لااله الا الله، اشهد ان محمّداً رسول الله، حیّ علی الصّلاة، حیّ علی الفلاح، حیّ علی خیر العمل، الله اکبر، لا اله الا الله هر یک دو مرتبه، و اقامه هفده جمله است یعنی دو مرتبه الله اکبر از اوّل اذان و یک مرتبه لا اله الا الله از آخر کم می شود و بعد از گفتن حیّ علی خیر العمل باید دو مرتبه قد قامت الصّلاة اضافه نمود.

مسأْله932_ اشهد انّ علیّاً ولیّ الله جزء اذان و اقامه نیست، ولی خوب است بعد از اشهد انّ محمّداً رسول الله به قصد قربت گفته شود.

ترجمه اذان و اقامه

الله اکبر؛ یعنی خدای تعالی بزرگتر از آن است که وصف شود. اشهد ان لا اله الا الله؛ یعنی شهادت می دهم که خدایی سزاور پرستش نیست جز خدایی که یکتا و بی همتاست. اشهد انّ محمّداً رسول الله؛ یعنی شهادت می دهم که حضرت محمد بن

ص:188

عبدالله (ص) پیغمبر و فرستاده خدا است. اشهد انّ علیاً امیر المؤمنین ولی الله؛ یعنی شهادت می دهم که حضرت علی علیه الصّلاة و السّلام امیر مؤمنان و ولیّ خدا بر همه خلق است. حیّ علی الصّلاة؛ یعنی بشتاب به سوی نماز. حیّ علی الفّلاح؛ یعنی بشتاب برای رستگاری. حیّ علی خیرالعمل؛ یعنی بشتاب برای بهترین کارها که نماز است. قد قامت الصّلاة؛ یعنی به تحقیق نماز بر پا شد. لا اله الاّ الله؛ یعنی خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یکتا و بی همتا است.

مسأْله933_ بین جمله های اذان و اقامه باید خیلی فاصله نشود و اگر بین آنها بیشتر از معمول فاصله بیندازد، باید دوباره آن را از سر بگیرد.

مسأْله934_ اگر در اذان و اقامه صدا در گلو بیندازد، چنانچه غنا شود، یعنی به طور آواز خوانی که در مجلس لهو و بازیگری معمول است اذان و اقامه را بگوید، حرام است، و اگر غنا نشود بهتر ترک است.

مسأْله935_ در دو نماز اذان مشروع نیست: اول نماز عصر در عرفات روز عرفه که روز نهم ذیحجه است و دوم نماز عشاء شب عید قربان، برای کسی که در مشعرالحرام باشد، و در این دو نماز در صورتی اذان ساقط می شود که با نماز قبلی هیچ فاصله نشود، یا بین آنها کمی فاصله باشد.

مسأله936_ اگر برای نماز جماعتی اذان و اقامه گفته باشند، کسی که با آن جماعت نماز می خواند، نباید برای نماز خود اذان و اقامه بگوید.

مسأْله937_ اگر برای خواندن نماز جماعت به مسجد رود و ببیند جماعت تمام شده، تا وقتی که صف ها به هم نخورده و جمعیت متفرق نشده و برای نمازشان اذان و اقامه گفته شده می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید. بلکه احوط ترک است.

مسأله938_ در جایی که عده ای مشغول نماز جماعتند، یا نماز آنان تازه تمام شده و صف ها به هم نخورده است، اگر انسان بخواهد فرادی یا با جماعت دیگری که برپا می شود نماز بخواند، با شش شرط اذان و اقامه از او ساقط می شود: (اول) آنکه نماز

ص:189

جماعت در مسجد باشد، و اگر در مسجد نباشد، ساقط شدن اذان و اقامه معلوم نیست. لکن رجاء مانعی ندارد. (دوم) آنکه برای نماز، اذان و اقامه گفته شده باشد. (سوم) آنکه نماز جماعت باطل نباشد. ولی در جماعت اهل سنت سقوط قویّ است لکن موارد نقص را خود بگوید. (چهارم) آنکه نماز او و نماز جماعت در یک جا باشد، پس اگر نماز جماعت داخل مسجد باشد و او بخواهد در بام مسجد نماز بخواند، اذان و اقامه ساقط نیست، (پنجم) آنکه نماز او و نماز جماعت هر دو اداء باشد. وگرنه رجاء عیبی ندارد. (ششم) آنکه وقت نماز او و نماز جماعت مشترک باشد، مثلاً هر دو نماز ظهر، یا هر دو نماز عصر بخوانند، یا نمازی که به جماعت خوانده می شود، نماز ظهر باشد و او نماز عصر بخواند یا او نماز ظهر بخواند و نماز جماعت نماز عصر باشد.

مسأْله939_ اگر در شرط سوم از شرط هایی که در مسأله پیش گفته شد شک کند، یعنی شک کند نماز جماعت صحیح بوده یا نه، اذان و اقامه از او ساقط است. ولی اگر در یکی از پنج شرط دیگر شک کند اذان و اقامه ساقط نیست.

مسأله940_ کسی که اذان دیگری را بشنود مستحب است هر قسمتی را که می شنود، بگوید. و بهتر است بجای حیّ علی ها (لا حول ولا قوة الا بالله) بگوید. و در اقامه بعید نیست مستحب باشد ولی بهتر است به جای قد قامت الصّلاة بگوید:

(اللّهم اَقمها و اَدِمْها واجْعَلنا مِنْ خیر صالحی اهلها عملاً)

مسأْله941_ کسی که اذان و اقامه دیگری را شنیده باشد، چه با او گفته باشد یا نه، در صورتی که بین آن اذان و اقامه و نمازی که می خواهد بخواند زیاد فاصله نشده باشد، می تواند برای نماز خود اذان و اقامه نگوید.

مسأْله942_ اگر مرد اذان زن را با قصد لذت بشنود، آیا اذان او ساقط می شود، و همچنین اگر قصد لذت نداشته باشد؟ اشکال دارد.

ص:190

مسأْله943_ اذان و اقامه نماز جماعت را باید مرد بگوید، ولی در نماز جماعت زنان اگر زن اذان و اقامه بگوید کافی است.

مسأله944_ اقامه باید بعد از اذان گفته شود، و نیز در اقامه معتبر است که در حال ایستادن و طهارت از حدث (با وضوء یا غسل یا تیمم) باشد. و رو به قبله بودن مستحب است.

مسأله945_ اگر کلمات اذان و اقامه را بدون ترتیب بگوید، مثلاً حیّ الفلاح را پیش از حیّ علی الصّلاة بگوید، باید از جایی که ترتیب به هم خورده دوباره بگوید.

مسأله946_ باید بین اذان و اقامه فاصله ندهد، و اگر بین آنها به قدری فاصله دهد که اذانی را که گفته اذان این اقامه حساب نشود، مستحب است دوباره اذان را بگوید، و نیز اگر بین اذان و اقامه و نماز به قدری فاصله دهد که اذان و اقامه آن نماز حساب نشود، مستحب است دوباره برای آن نماز اذان و احتیاطاً اقامه را بگوید.

مسأله947_ اذان و اقامه باید به عربی گفته شود، پس اگر به عربی غلط بگوید یا به جای حرفی حرف دیگر بگوید، یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست.

مسأله948_ اذان و اقامه باید بعد از داخل شدن وقت نماز گفته شود و اگر عمداً یا از روی فراموشی پیش از وقت بگوید باطل است. بلی اذان اعلام برای صبح پیش از آن نزدیک صبح مانعی ندارد.

مسأْله949_ اگر پیش از گفتن اقامه شک کند که اذان گفته باید اذان را بگوید، ولی اگر مشغول اقامه شود و شک کند که اذان گفته، گفتن اذان لازم نیست.

مسأله950_ اگر در بین اذان یا اقامه پیش از آنکه قسمتی را بگوید شک کند که قسمت پیش از آن را گفته یا نه، باید قسمتی را که در گفتن آن شک کرده بگوید، ولی اگر در حال گفتن قسمتی از اذان یا اقامه شک کند که آنچه پیش از آن است گفته، گفتن آن لازم نیست.

ص:191

مسأله951_ مستحب است انسان در موقع اذان گفتن، رو به قبله بایستد، و با طهارت باشد، و دست ها را به گوش بگذارد، و صدا را بلند نماید و بکشد، و بین جمله های اذان کمی فاصله دهد، و بین آنها حرف نزند.

مسأْله952_ مستحب است بدن انسان در موقع گفتن اقامه آرام باشد و آن را از اذان آهسته تر بگوید، و جمله های آن را به هم نچسباند، ولی به اندازه ای که بین جمله های اذان فاصله می دهد بین جمله های اقامه فاصله ندهد.

مسأله953_ مستحب است بین اذان و اقامه یک قدم بر دارد، یا قدری بنشیند، یا سجده کند، یا ذکر بگوید، یا دعا بخواند، یا قدری ساکت باشد، یا حرفی نزند، یا دو رکعت نماز بخواند، ولی حرف زدن بین اذان و اقامه نماز صبح و نماز خواندن بین اذان و اقامه نماز مغرب مستحب نیست.

مسأله954_ مستحب است کسی را که برای گفتن اذان معین می کنند عادل و وقت شناس و بینا و صدایش بلند باشد، و اذان را در جای بلند بگوید.

واجبات نماز

اشاره

واجبات نماز یازده چیز است: (اول) نیت. (دوم) قیام یعنی ایستادن. (سوم) تکبیرة الاحرام یعنی گفتن الله اکبر در اول نماز. (چهارم) رکوع. (پنجم) سجود. (ششم) قرائت. (هفتم) ذکر. (هشتم) تشهد. (نهم) سلام. (دهم) ترتیب. (یازدهم) موالات یعنی (پی در پی بودن اجراء نماز.)

مسأله955_ بعضی از واجبات نماز رکن است، یعنی اگر انسان آنها را بجا نیاورد عمداً باشد یا اشتباهاً نماز باطل می شود. و بعضی دیگر رکن نیست، یعنی اگر اشتباهاً کم گردد نماز باطل نمی شود. و رکن نماز پنج چیز است: (اول) نیّت، (دوم) تکبیرة الاحرام، (سوم) قیام متصل به رکوع، یعنی ایستادن پیش از رکوع، (چهارم) رکوع،

ص:192

(پنجم) دو سجده از یک رکعت، و اما نسبت به زیادی در صورتی که عمدی باشد مطلقاً نماز باطل می شود، و در صورتی که از روی اشتباه باشد اگر زیادی در رکوع یا در دو سجده از یک رکعت باشد نماز باطل است، والا باطل نیست.

نیّت

مسأله956_ انسان باید نماز را به نیت قربت، یعنی برای انجام دادن فرمان خداوند عالم بجا آورد، و لازم نیست نیت را از قلب خود بگذراند، یا مثلاً به زبان بگوید چهار رکعت نماز ظهر می خوانم قربة الی الله.

مسأله957_ اگر در نماز ظهر یا در نماز عصر نیت کند که چهار رکعت نماز می خوانم و معین نکند ظهر است یا عصر، نماز او باطل است، و نیز کسی که مثلاً قضای نماز ظهر بر او واجب است، اگر در وقت نماز ظهر بخواهد آن نماز را با قضاء یا نماز ظهر را بخواند، باید نمازی را که می خواند، در نیت معین کند.

مسأله958_ انسان باید از اول تا آخر نماز به نیت خود باقی باشد، پس اگر در بین نماز به طوری غافل شود که اگر بپرسند چه می کنی؟ نداند چه بگوید، آنچه را که از روی غفلت آورده زائد است و اگر قبل از فوت موالات آنها را بیاورد و رکنی کم یا زیاد نشده باشد می تواند نماز خود را کامل کرده صحیح باشد.

مسأله959_ انسان باید فقط برای انجام امر خداوند عالم نماز بخواند. پس کسی که ریا کند یعنی برای نشان دادن به مردم نماز بخواند نمازش باطل است، خواه فقط برای مردم باشد، یا خدا و مردم هر دو را در نظر بگیرد. ولی در این مسأله و صدر مسأله بعدی اگر ریا از روی سهو یا فراموشی در اجزاء غیر رکنی باشد و آن جزء یا اجزاء را دوباره به قصد قربت بیاورد نماز صحیح است.

مسأله960_ اگر قسمتی از نماز را هم برای غیر خدا بجا آورد، نمازش باطل است، بلکه اگر نماز را برای خدا بجا آورد ولی برای نشان دادن به مردم در جای مخصوصی

ص:193

مثل مسجد، یا در وقت مخصوصی مثل اول وقت یا به طرز مخصوصی مثلاً با جماعت نماز بخواند نمازش باطل است. و بنا بر احتیاط اگر جزء مستحبی را نیز مثل قنوت برای غیر خدا بجا آورد نمازش باطل می باشد.

تکبیرة الاحرام

مسأله961_ گفتن الله اکبر در اول هر نماز واجب و رکن است و باید حروف الله و حروف اکبر و دو کلمه الله و اکبر را پشت سر هم بگوید و نیز باید این دو کلمه به عربی صحیح گفته شود و اگر به عربی غلط بگوید، یا مثلاً ترجمه آن را به فارسی بگوید صحیح نیست. و هم چنین تبدیل (الله) به (الرحمن) یا کلمه دیگری و تبدیل (اکبر) به (اعظم) و مانند آن صحیح نیست.

مسأْله962_ احتیاط واجب است که تکبیرة الاحرام نماز را به چیزی که پیش از آن می خواند، مثلاً به اقامه یا به دعایی که پیش از تکبیر می خواند وصل نکند و نیز بعد از کلمه (الله) (تعالی) (جلّ شأنه) (سبحانه) و امثال این کلمات را نگوید و اکبر را بدون الف و لام گفته و من ان یوصف، یا من کلّ شی ء به آن اضافه نکند.

مسأْله963_ اگر بخواهد الله اکبر را به چیزی که بعد از آن می خواند مثلاً به بسم الله الرحمن الرحیم وصل کند، باید (راء) اکبر را پیش بدهد، ولی احتیاط واجب است که در نماز واجب وصل نکند.

مسأله964_ موقع گفتن تکبیرة الاحرام باید بدن آرام باشد، و اگر عمداً در حالی که بدنش حرکت دارد، تکبیرة الاحرام را بگوید باطل است.

مسأْه965_ تکبیر و حمد و سوره و ذکر و دعا را باید طوری بخواند که خودش بشنود، و اگر به واسطه سنگینی یا کری گوش یا سر و صدای زیاد نمی شنود، باید طوری بگوید که اگر مانعی نباشد بشنود.

ص:194

مسأله966_ کسی که لال است یا زبان او مرضی دارد که نمی تواند الله اکبر را بگوید باید به طوری که می تواند بگوید، و اگر هیچ نمی تواند بگوید، بنا بر احتیاط باید در قلب خود بگذارند، و برای تکبیر با انگشت دست خود اشاره کند و زبانش را هم اگر می تواند حرکت دهد.

مسأْله967_ گفته اند مستحب است بعد از تکبیرة الاحرام بگوید: «یا مُحْسِنُ قَدْ اَتاکَ الْمُسیءُ وَ قَدْ اَمَرْتَ الْمُحْسِنَ اَنْ یَتَجاوَزَ عَنِ الْمُسیء، اَنْتَ الْمُحْسِنُ وَ اَنَا الْمُسیءُ بَحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَجاوَزْ عَنْ قَبیحِ ما تَعْلَمُ مِنّی».

یعنی ای خدایی که به بندگان احسان می کنی، بنده گنه کار به در خانه تو آمده و تو امر کرده ای که نیکوکار از گناه کار بگذرد، تو نیکوکاری و من گناه کار، به حق محمد و آل محمد رحمت خود را بر محمد و آل محمد بفرست و از بدی هایی که می دانی از من سر زده بگذر. ولی بهتر است قبل از تکبیرة الحرام دعا خوانده شود.

مسأله968_ مستحب است موقع گفتن تکبیر اول نماز و تکبیرهای بین نماز دست ها را تا مقابل گوش ها یا مقابل صورت یا تا نزدیک صورت بالا ببرد.

مسأله969_ اگر شک کند که تکبیرةالاحرام را گفته یا نه، چنانچه مشغول خواندن چیزی از قرائت یا استعاذه شده، به شک خود اعتنا نکند، گرچه احتیاط است که داخل قرائت شده باشد. و اگر داخل استعاذه شده نماز را تمام کند دوباره بیاورد و یا تکبیر را مردد بین احرام و ذکر بگوید (که اگر داخل نماز نشده تکبیرةالاحرام وگرنه ذکر مطلق باشد) و اگر چیزی نخوانده، باید تکبیر را بگوید.

مسأْله970_ اگر بعد از گفتن تکبیرةالاحرام شک کند که آن را صحیح گفته یا نه، چه مشغول خواندن چیزی شده باشد یا نه به شک خود اعتناء نکند. گر چه مستحب است بعد از اتمام نماز آن را اعاده نماید.

ص:195

قیام (ایستادن)

مسأله971_ قیام در موقع گفتن تکبیرةالاحرام و قیام پیش از رکوع که آن را قیام متصل به رکوع می گویند رکن است، و این حکم در قیام متصل به رکوع احتیاط لازم است. ولی قیام در موقع خواندن حمد و سوره و قیام بعد از رکوع رکن نیست، و اگر کسی آن را از روی فراموشی ترک کند، نمازش صحیح است.

مسأله972_ واجب است پیش از گفتن تکبیر و بعد از آن مقداری بایستد تا یقین کند که تکبیر را در حال ایستادن گفته است.

مسأله973_ اگر بعد از حمد و سوره بنشیند و یادش بیاید که رکوع نکرده، باید بایستد و به رکوع رود، و اگر بدون اینکه بایستد به حال خمیدگی به رکوع برگردد، چون قیام متصل به رکوع را بجا نیاورده بنا بر احتیاط واجب نماز او باطل است.

مسأله974_ موقعی که برای تکبیرةالاحرام یا قرائت ایستاده است، باید بدن را حرکت ندهد و به طرفی خم نشود، و بنا بر احتیاط در حال اختیار به جایی یا چیزی تکیه نکند، ولی اگر از روی ناچاری باشد اشکال ندارد.

مسأله975_ اگر موقعی که ایستاده، و مشغول قرائت حمد یا سوره یا خواندن اذکار واجبه است، از روی فراموشی بدن را حرکت دهد، یا به طرفی خم شود، یا به جایی تکیه کند اشکال ندارد. ولی بهتر بلکه احتیاط اعاده آنچه که در حال حرکت خوانده به قصد قربت مطلقه است.

مسأله976_ احتیاط است که در موقع ایستادن، هر دو پا روی زمین باشد، ولی لازم نیست سنگینی بدن روی هر دو پا باشد، و اگر روی یک پا هم باشد اشکال ندارد.

مسأْله977_ کسی که می تواند درست بایستد، اگر پاها را خیلی گشاد بگذارد که ایستادن بر او صدق نکند نمازش باطل است.

مسأله978_ موقعی که انسان در نماز مشغول خواندن چیزی از اذکار واجب است باید بدنش آرام باشد. بلکه بنا بر احتیاط در اذکار مستحبه نیز که در نماز وارد شده، و

ص:196

هنگامی که می خواهد کمی جلو یا عقب رود یا کمی بدن را به طرف راست یا چپ حرکت دهد، باید چیزی از اذکار واجب را نگوید.

مسأله979_ اگر در حال حرکت بدن ذکر مستحبی بگوید، مثلاً موقع رفتن به رکوع یا رفتن به سجده تکبیر بگوید، نمازش صحیح است مگر تکبیر مخصوص که قبل از رفتن به رکوع و قبل از رفتن به سجده وارد شده که احتیاط مراعات آرامش بدن است. و (بحول الله وقوّته اقوم و اقعد) را که مستحب است، باید در حال برخاستن بگوید.

مسأله980_ حرکت دادن دست و انگشتان کم و مختصر در موقع خواندن حمد یا سوره یا سایر اذکار اشکال ندارد. اگرچه احتیاط مستحب است آنها را هم حرکت ندهد.

مسأله981_ اگر موقع خواندن حمد و سوره، یا خواندن تسبیحات بی اختیار به قدری حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتیاط است که بعد از آرام گرفتن بدن، آنچه را در حال حرکت خوانده دوباره بخواند.

مسأله982_ اگر در بین نماز از ایستادن عاجز شود، باید بنشیند، و اگر از نشستن هم عاجز شود، باید بخوابد، ولی تا بندنش آرام نگرفته باید چیزی از ذکرهای واجب را نگوید. و همچنین است ذکرهای مستحب که در جای مخصوص وارد شده به جز (بحول الله). ولی اکتفاء نمودن به این نماز مشروط به استمرار عذر در تمام وقت است.

مسأله983_ تا انسان می تواند ایستاده نماز بخواند، نباید بنشیند، مثلاً کسی که در موقع ایستادن بدنش حرکت می کند، یا مجبور است به چیزی تکیه دهد یا بدنش را مختصری کج کند، باید هر طوری که می تواند ایستاده نماز بخواند، ولی اگر به هیچ قسم نتواند بایستد، باید راست بنشیند و نشسته با آرامش بدن نماز بخواند.

مسأله984_ تا انسان می تواند بنشیند نباید خوابیده نماز بخواند و اگر نتواند راست بنشیند باید هر طوری که می تواند بنشیند و اگر هیچ قسم نمی تواند بنشیند باید به

ص:197

طوری که در احکام قبله گفته شده به پهلوی راست بخوابد، و اگر نمی تواند به پهلوی چپ بخوابد، و اگر آن هم ممکن نیست به پشت بخوابد، به طوری که کف پاهای او رو به قبله باشد.

مسأله985_ کسی که نشسته نماز می خواند، اگر بعد از خواندن حمد و سوره بتواند بایستد، و رکوع را ایستاده بجا آورد، باید بایستد و از حال ایستاده به رکوع رود، و اگر نتواند، باید رکوع را هم نشسته بجا آورد.

مسأله986_ کسی که خوابیده نماز می خواند، اگر در بین نماز بتواند بنشیند باید مقداری را که می تواند نشسته بخواند و نیز اگر می تواند بایستد باید مقداری را که می تواند، ایستاده بخواند، ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی از اذکار واجب را نخواند. و همچنین اذکار مستحب که در مسئله 978 اشاره شد و همچنین در مسأله بعدی.

مسأله987_ کسی که نشسته نماز می خواند اگر در بین نماز بتواند بایستد، باید مقداری را که می تواند ایستاده بخواند. ولی تا بدنش آرام نگرفته باید چیزی از ذکرهای واجب را نخواند.

مسأله988_ کسی که می تواند بایستد اگر بترسد که به سبب ایستادن مریض شود یا ضرری به او برسد، می تواند نشسته نماز بخواند و اگر از نشستن هم بترسد، می تواند خوابیده نماز بخواند.

مسأله989_ اگر انسان احتمال بدهد که آخر وقت می تواند ایستاده نماز بخواند، بهتر بلکه احتیاط است نماز را تاخیر بیندازد. پس اگر نتوانست بایستد در آخر وقت مطابق وظیفه اش نماز را بجا آورد، و در صورتی که اول وقت نماز را خواند و در آخر وقت قدرت بر ایستادن حاصل نمود، باید نماز را دوباره ایستاده بجا آورد. و هم چنین است حکم کسی که خوابیده رو به قبله نماز می خواند اگر احتمال دهد که بتواند به سمت راست یا چپ یا نشسته نماز بخواند. به طور کلّی هر مرتبه پائین نسبت به مرتبهی بالا.

ص:198

مسأله990_ مستحب است در حال ایستادن بدن را راست نگهدارد و شانه ها را پائین بیندازد. و دست ها را روی ران ها مقابل زانوها بگذارد، و انگشتان دست ها را به هم بچسباند، و جای سجده را نگاه کند، و سنگینی بدن را به طور مساوی روی دو پا بیندازد، و با خضوع و خشوع باشد، و پاها را پس و پیش نگذارد، و اگر مرد است پاها را از سه انگشت باز تا یک وجب فاصله دهد، و اگر زن(1) است پاها را به هم بچسباند.

قرائت

مسأله991_ در رکعت اول و دوم نمازهای واجب یومیه، انسان باید اول حمد و بعد از آن _ بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد_ یک سوره تمام معین کرده بخواند، و سوره والضحی و الم نشرح و همچنین سوره فیل و لایلاف در نماز یک سوره حساب می شود. و احتیاط لازم خواندن بسم الله الرحمن الرّحیم علاوه از خواندن برای سورهی اوّل برای هر یک سوره از 2 سوره بعدی است.

مسأله992_ اگر وقت نماز تنگ باشد یا انسان ناچار شود که در تمام وقت سوره را نخواند، مثلاً بترسد که اگر سوره را بخواند، دزد یا درنده یا چیز دیگری به او صدمه بزند، یا مریض است، یا برای کاری لازم عجله دارد. و در غیر 2 مورد اخیر نباید سوره را بخواند. و در مورد مرض اولی و احوط مراعات مشقّت است و گر نه باید سوره خوانده شود.

مسأله993_ اگر عمداً سوره را پیش از حمد بخواند نمازش باطل است و اگر اشتباهاً بخواند و در بین آن یا بعد یادش بیاید، باید سوره را رها کند، و بعد از خواندن حمد، همان سوره یا سوره دیگری را از اول بخواند.

ص:199


1- [1] _ وسائل الشیعه، باب 1، افعال الصلاة.

مسأله994_ اگر حمد و سوره یا یکی از آنها را فراموش کند، و بعد از رسیدن به رکوع یادش آید، نمازش صحیح است.

مسأله995_ اگر پیش از آنکه برای رکوع خم شود، یادش آمد که حمد و سوره را نخوانده، باید بخواند. و اگر یادش آمد سوره را نخواندهباید فقط سوره را بخواند، ولی اگر بداند حمد تنها را نخوانده، باید اول حمد بعد از آن دوباره سوره را بخواند. و نیز اگر خم شود و پیش از آنکه به حدّ رکوع برسد، یادش آید که حمد و سوره یا سوره تنها یا حمد تنها را نخوانده، باید بایستد و به همین دستور عمل نماید.

مسأله996_ اگر در نماز واجب یکی از چهار سوره ای که آیه سجده دارد در مسأله (362) گفته شد عمداً بخواند، و سجده تلاوت نکند بنا بر احتیاط نمازش باطل است. و با سجده تلاوت قطعاً نماز باطل می شود.

مسأله997_ اگر اشتباهاً در نماز واجب مشغول خواندن سوره ای شود که سجده واجب دارد و پیش از رسیدن به آیه سجده باید سوره را رها کرده سوره ای که سجده واجب ندارد بخواند. و چنانچه بعد از خواندن آیه سجره یادش آمد. احتیاطاً به سجده اشاره نموده سوره را تمام کند و سجده تلاوت را بعد از نماز بجا آورد.

مسأله998_ اگر در نماز واجب آیه سجده را گوش دهد نمازش صحیح است، و بنا بر احتیاط به سجده اشاره نماید و بعد از نماز سجده آن را بجا آورد.

مسأله999_ خواندن سوره ای که سجده واجب دارد یا خواندن خود آیه سجده در نمازهای نافله مانعی ندارد و بعد از خواندن آیه سجده سجده تلاوت را می آورد و نماز را تمام می کند.

مسأله1000_ در نماز مستحب خواندن سوره لازم نیست، اگرچه آن نماز به سبب نذر کردن واجب شده باشد، ولی در بعضی از نمازهای مستحبی مثل نماز وحشت که سوره مخصوصی وارد شده، اگر بخواهد به دستور آن نماز رفتار کرده باشد، باید همان سوره را بخواند.

ص:200

مسأله1001_ در نماز جمعه و در نماز ظهر روز جمعه مستحب است در رکعت اول بعد از حمد، سوره جمعه و در رکعت دوم بعد از حمد، سوره منافقون را بخواند و اگر مشغول یکی از اینها شود، بنا بر احتیاط واجب نمی تواند آن را رها کند و سوره دیگر را بخواند. و نیز مستحب است در نماز صبح و عصر روز جمعه آن دو سوره را بخواند.

مسأله1002_ اگر بعد از حمد مشغول خواندن سوره (قل هو الله احد) یا سوره (قل یا ایها الکافرون) شود نمی تواند آن را رها کند و سوره دیگر را بخواند، ولی در نماز جمعه و نماز ظهر روز جمعه اگر از روی فراموشی به جای سوره جمعه و منافقین یکی از آن دو سوره را بخواند می تواند آن را رها کند و سوره جمعه و منافقون را بخواند و احتیاط است که بعد از تجاوز نصف رها ننماید. گرچه جواز بعید نیست.

مسأله1003_ اگر در نماز جمعه یا نماز ظهر روز جمعه عمداً سوره (قل هو الله احد) یا سوره (قل یا ایها الکافرون) بخواند، اگرچه به نصف نرسیده باشد، بنا بر احتیاط نمی تواند رها کند و سوره جمعه و منافقون را بخواند. ولی بعید نیست جایز باشد.

مسأله1004_ اگر در نماز واجب، غیر سوره (قل هو الله احد) و (قل یا ایها الکافرون) سوره دیگری بخواند، تا به نصف نرسیده می تواند رها کند و سوره دیگر بخواند. و بنا بر احتیاط در ما بین نصف و دو ثلث رها نکند و پس از اینکه به دو ثلث رسید رها کردن آن و عدول به سوره دیگر جائز نیست.

مسأله1005_ اگر مقداری از سوره را فراموش کند، یا از روی ناچاری مثلاً به واسطه تنگی وقت یا به جهت دیگر نشود آن را تمام نماید می تواند آن سوره را رها کند و سوره دیگر بخواند، اگرچه از دو ثلث هم گذشته باشد یا سوره ای می خوانده (قل هو الله احد) یا (قل یا ایها الکافرون) باشد.

مسأله1006_ بر مرد واجب است حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند بخواند و بر مرد و زن واجب است حمد و سوره نماز ظهر و عصر را آهسته بخوانند.

ص:201

مسأله1007_ مرد باید در نماز صبح و مغرب و عشاء مواظب باشد که تمام کلمات حمد و سوره حتی حرف آخر آنها را بلند بخواند.

مسأْله1008_ زن می تواند حمد و سوره نماز صبح و مغرب و عشاء را بلند و یا آهسته بخواند، ولی اگر نامحرم صدایش را بشنود، بنا بر احتیاط آهسته بخواند.

مسأله 1009_ اگر در جایی که باید نماز را بلند بخواند، عمداً آهسته بخواند، یا در جایی که باید آهسته بخواند عمداً بلند بخواند، نمازش باطل است. ولی اگر از روی فراموشی یا ندانستن مسأله باشد صحیح است و اگر در بین خواندن حمد و سوره هم بداند اشتباه کرده، لازم نیست مقداری را که خوانده دوباره بخواند.

مسأْله1010_ اگر کسی در خواندن حمد و سوره بیشتر از معمول صدایش را بلند کند، مثل آنکه آنها را با فریاد بخواند، نمازش باطل است.

مسأله1011_ انسان باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند، و کسی که به هیچ قسم نمی تواند صحیح آن را یاد بگیرد، باید به هر طور که می تواند بخواند و احتیاط مستحب است که نماز را به جماعت بجا آورد. و حکم لال و گنگ در مسأْله 966 گذشت.

مسأله1012_ کسی که حمد و سوره و چیزهایی دیگر نماز را به خوبی نمی داند و می تواند یاد بگیرد چنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید یاد بگیرد، و اگر وقت تنگ است، در صورتی که ممکن باشد، باید نمازش را به جماعت بخواند. و اگر جماعت میسّر نشد هر اندازه که از سوره حمد را می داند بخواند و احتیاطاً به اندازه باقی حمد، همان قدر را تکرار کند. یا از جای دیگر قرآن بخواند. وگرنه تکبیر نماز را گفته و به اندازه حمد تسبیح بگوید و احتیاط است تسبیحات اربع را بخواند و اگر سوره را نمی داند وجوب آن ساقط است.

مسأله1013_ مزد نگرفتن برای یاد دادن واجبات نماز بهتر بلکه احتیاط است و مزد گرفتن برای یاد دادن مستحبات آن بدون اشکال جایز است.

مسأله1014_ اگر یکی از کلمات حمد یا سوره را نداند، یا عمداً آن را نگوید یا به جای

ص:202

حرفی حرف دیگر بگوید، مثلاً بجای (ض) (ظ) بگوید یا جایی که باید بدون زیر و زبر خوانده شود، زیر و زبر بدهد، یا جایی را که نباید تشدید بگوید، تشدید دهد، نماز او باطل است. و اگر از روی فراموشی باشد، نماز صحیح است، مگر آنکه وقت تدارک آن باقی باشد که باید آن را صحیح بیاورد.

مسأله1015_ اگر انسان کلمه ای را یاد گرفته صحیح بداند و در نماز همانطور بخواند، و بعد بداند غلط خوانده اگر مردّد نبوده مقصّر نباشد، لازم نیست دوباره نماز را بخواند.

مسأله1016_ اگر زیر و زبر کلمه ای را نداند، یا نداند مثلاً کلمه ای به (س) است یا به (ص) باید یاد بگیرد، و چنانچه دو جور یا بیشتر بخواند مثل آنکه در (اهدنا الصراط المستقیم) صراط را یک مرتبه با سین و یک مرتبه با صاد بخواند، بعضی گفته اند نمازش باطل است. لکن در مورد صراط بعید نیست به هر دو جور صحیح باشد خصوصاً اگر رجاء باشد. ولی اگر آن کلمه ای را که دو جور خوانده از اذکار باشد، و غلط خواندنش از ذکر بودن خارجش نکند و در صحیح آن قصد جزئیت و در غلط آن قصد ذکر را داشته، نمازش صحیح است.

مسأله1017_ اگر در کلمه ای واو باشد و حرف قبل از واو در آن کلمه پیش داشته باشد، و حرف بعد از واو درآن کلمه همزه باشد، مثل کلمه (سوء) بهتر است آن واو را مد بدهد یعنی آن را بکشد، و همچنین اگر در کلمه ای (الف) باشد و حرف قبل از الف در آن کلمه زبر داشته باشد و حرف بعد از الف در آن کلمه همزه باشد مثل (جاء) باید الف آن را بکشد. و نیز اگر در کلمه ای (ی) باشد و حرف پیش از (ی) در آن کلمه زیر داشته باشد و حرف بعد از (ی) در آن کلمه همزه باشد مثل (جیءَ) بهتر است (ی) را با مد بخواند و اگر بعد از این حروف (واو و الف و یا) به جای همزه حرفی باشد که ساکن است یعنی زیر و زبر و پیش ندارد، بهتر است این سه حرف را با مد بخواند، مثلاً در (ولاالضالین) که بعد از الف، حرف لام ساکن است، بهتر است الف آن را با مد

ص:203

بخواند، و چنانچه به دستوری که گفته شد رفتار نکند، احتیاط مستحبّ است که نماز را تمام کند و دوباره بخواند. و اگر حرف بدون کشیدن اداء نشود اعاده لازم است.

مسأله1018_ احتیاط واجب است که در نماز، وقف به حرکت و وصل به سکون ننماید، و معنای وقف به حرکت آن است که زیر یا زبر یا پیش آخر کلمه ای را بگوید، و بین آن کلمه و کلمه بعدش فاصله دهد، مثلاً بگوید: الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر بدهد، و بعد قدری فاصله دهد و بگوید مالک یوم الدین. و معنای وصل به سکون آن است که زیر یا زبر یا پیش کلمه ای را نگوید و آن کلمه را به کلمه بعد وصل کند، مثل آنکه بگوید الرحمن الرحیم و میم الرحیم را زیر ندهد و فوراً مالک یوم الدین را بگوید.

مسأْله1019_ در رکعت سوم و چهارم نماز می تواند فقط یک حمد بخواند، یا یک مرتبه تسبیحات اربع بگوید، یعنی یک مرتبه بگوید: (سبحان الله و الحمدلله و لا اله الّا الله و الله اکبر) و بهتر بلکه احتیاط است که سه مرتبه بگوید، و می تواند در یک رکعت حمد و در رکعت دیگر تسبیحات بگوید، و در نماز فرادی بهتر است در هر دو رکعت تسبیحات بخواند. و برای ماموم در نمازهای جهریه احوط لزومی اختیار تسبیحات است.

مسأله1020_ در تنگی وقت باید تسبیحات اربع را یک مرتبه بگوید.

مسأله1021_ بر مرد و زن واجب است که در رکعت سوم و چهارم نماز، حمد یا تسبیحات را آهسته بخوانند.

مسأله1022_ اگر در رکعت سوم و چهارم حمد بخواند، بنا بر احتیاط باید بسم الله آن را هم آهسته بگوید.

مسأله1023_ کسی که نمی تواند تسبیحات را یاد بگیرد یا درست بخواند باید در رکعت سوم و چهارم حمد بخواند.

مسأْله1024_ اگر در دو رکعت اول نماز به خیال اینکه دو رکعت آخر است تسبیحات

ص:204

بگوید، چنانچه پیش از رکوع دانست، باید حمد و سوره را بخواند و اگر در رکوع یا بعد از رکوع بداند، نمازش صحیح است.

مسأْله1025_ اگر در دو رکعت آخر نماز به خیال اینکه در دو رکعت اول است حمد بخواند یا در دو رکعت اول نماز با اینکه گمان می کرده در دو رکعت آخر است حمد بخواند، چه پیش از رکوع بداند چه بعد از آن نمازش صحیح است. و اگر قصد خصوصیت داشته احتیاطاً پیش از رکوع وظیفه فعلی خود را انجام دهد.

مسأله1026_ اگر در رکعت سوم یا چهارم می خواست حمد بخواند تسبیحات به زبانش آمد، یا می خواست تسبیحات بخواند حمد به زبانش آمد باید آن را رها کند و دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند، ولی اگر عادتش خواندن چیزی بوده که به زبانش آمده، می تواند همان را تمام کند و نمازش صحیح است.

مسأْله1027_ کسی که عادت دارد، در رکعت سوم و چهارم تسبیحات بخواند، اگر از عادات خود غفلت نماید و به قصد اداء وظیفه مشغول خواندن حمد شود کفایت می کند، و لازم نیست دوباره حمد یا تسبیحات را بخواند.

مسأله1028_ در رکعت سوم و چهارم مستحب است بعد از تسبیحات استغفار کند، مثلاً بگوید (استغفرالله ربّی و اتوب الیه) یا بگوید (اللّهم اغفرلی) و اگر نماز گزار پیش از خم شدن برای رکوع شک کند که حمد یا تسبیحات را خوانده، باید حمد یا تسبیحات را بخواند. و اگر مشغول گفتن استغفار یا بعد از فراغ از آن باشد، احتیاط است یکی از آن دو را بیاورد.

مسأله1029_ اگر در رکوع رکعت سوم یا چهارم شک کند که حمد یا تسبیحات را خوانده، باید به شک خود اعتنا نکند. و اگر پیش از رسیدن به حد رکوع شک کند لازم است برگردد و حمد یا تسبیحات را بخواند.

مسأله1030_ هرگاه شک کند که آیه یا کلمه ای را درست گفته یا نه، مثلاً شک کند که قل هو الله احد را درست گفته، می تواند به شک خود اعتناء نکند، ولی اگر احتیاطاً آن

ص:205

آیه یا کلمه را دوباره به طور صحیح بگوید اشکال ندارد. و اگر چند مرتبه هم شک کند، می تواند چند بار بگوید اما اگر به وسواس برسد و باز هم بگوید، بنا بر احتیاط نمازش را دوباره بخواند.

مسأله1031_ گفته اند مستحب است در رکعت اول، پیش از خواندن حمد بگوید: 1_ (اعوذ بالله من الشیطان الرجیم). 2_ و در رکعت اول و دوم نماز ظهر و عصر بسم الله را بلند بگوید. 3_ و حمد و سوره را شمرده بخواند، 4_ و در آخر هر آیه وقف کند، یعنی آن را به آیه بعد وصل نکند. 5_ و در حال خواندن حمد و سوره به معنای آیه توجه داشته باشد. 6_ و اگر نماز را به جماعت می خواند بعد از تمام شدن حمد امام، و اگر فرادی می خواند یا امام جماعت است، بعد از آنکه حمد خودش تمام شد، بگوید (الحمدلله ربّ العالمین). 7_ و بعد از خواندن سوره قل هو الله احد، یک یا دو یا سه مرتبه (کذلک الله ربّی) یا سه مرتبه (کذلک الله ربّنا) بگوید، 8_ و بعد از خواند سوره کمی صبر کند، بعد تکبیر پیش از رکوع را بگوید، یا قنوت بخواند. ولی در دلیل بعضی از این مستحبات تامل است و رجاء مانعی ندارد.

مسأله1032_ مستحب است در تمام نمازها در رکعت اول، سوره انا انزلناه و در رکعت دوم سوره قل هو الله احد را بخواند.

مسأله1033_ مستحب است نمازهای نافله روز را آهسته و نمازهای نافله شب را بلند بخواند و نافله صبح حسب ظاهر پاره ای روایات حکم نافله شب را دارد.

مسأله1034_ مکروه است در تمام نمازهای یک شبانه روز سوره قل هو الله احد را نخواند.

مسأله1035_ خواندن سوره قل هو الله احد به یک نفس مکروه است.

مسأله1036_ سوره ای را که در رکعت اول خوانده مکروه است در رکعت دوم بخواند. ولی اگر سوره (قل هو الله احد) را در هر رکعت بخواند مکروه نیست.

ص:206

رکوع

مسأله1037_ در هر رکعت از نمازهای شبانه روزی و نمازهای مستحب لازم است رکوع کند و در نماز آیات هر رکعت 5 رکوع دارد و در رکوع هر نماز بعد از قرائت باید به اندازه ای خم شود که بتواند دست را به زانو بگذارد، و این عمل را رکوع می گویند، و خم شدن تا رسیدن سر انگشتان به زانو کافی است.

مسأله1038_ اگر به اندازه رکوع خم شود، ولی دست ها را به زانو نگذارد اشکال ندارد.

مسأله1039_ هرگاه رکوع را به طور غیر معمول بجا آورد، مثلاً به چپ یا راست خم شود، اگرچه دست های او به زانو برسد، صحیح نیست.

مسأله1040_ خم شدن باید به قصد رکوع باشد، پس اگر به قصد کار دیگری مثلاً برای کشتن جانوری خم شود، نمی تواند آن را رکوع حساب کند، بلکه باید بایستد و دوباره برای رکوع خم شود، و با این عمل، رکن زیاد نشده و نماز باطل نمی شود.

مسأله1041_ کسی که دست یا زانوی او با دست و زانوی دیگران فرق دارد، مثلاً دستش خیلی بلند است که اگر کمی خم شود به زانو می رسد یا زانوی او پائین تر از مردم دیگر است که باید خیلی خم شود تا دستش به زانو برسد، یا دستش کوتاه است باید به اندازه معمول خم شود.

مسأله1042_ کسی که نشسته رکوع می کند، باید به قدری خم شود که صورتش مقابل زانوها برسد، و بهتر است به قدری خم شود که صورت نزدیک جای سجده برسد. ولی ظاهراً کفایت خم شدن تا مقداری مساوی با خم شدن از حال ایستاده برای رکوع است.

مسأله1043_ در رکوع ذکر واجب و بهتر است در حال اختیار در رکوع، سه مرتبه (سبحان الله) یا یک مرتبه (سبحان ربّی العظیم و بحمده) بگوید و ظاهر این است که گفتن هر ذکری که به این مقدار باشد کفایت می کند. ولی در تنگی وقت و در حال ناچاری گفتن یک (سبحان الله) کافی است.

ص:207

مسأله1044_ ذکر رکوع باید دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود و مستحب است آن را سه یا پنج یا هفت مرتبه بلکه بیشتر بگویند.

مسأله1045_ در رکوع باید به مقدار ذکر واجب، بدن آرام باشد و در ذکر مستحب هم آرام بودن بدن در صورتی که قصد خصوصیت نماید احوط است.

مسأله1046_ اگر در حالی که ذکر واجب رکوع را می گوید، بی اختیار به قدری حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج شود، احتیاط لازم است که بعد از آرام گرفتن بدن دوباره ذکر را بگوید، ولی اگر کمی حرکت کند که از حال آرام بودن بدن خارج نشود، یا انگشتان را حرکت دهد ضرری ندارد.

مسأله1047_ اگر پیش از آنکه به مقدار رکوع خم شود و بدن آرام گیرد عمداً ذکر رکوع را بگوید، نمازش باطل است.

مسأله1048_ اگر پیش از تمام شدن ذکر واجب، عمداً سر از رکوع بر دارد نمازش باطل است، و اگر سهواً سر بر دارد، چنانچه پیش از آنکه از حال رکوع خارج شود، یادش بیاید که ذکر رکوع را تمام نکرده، باید در حال آرامی بدن ذکر را بگوید، و اگر بعد از آن از حال رکوع خارج شد یادش بیاید نمازش صحیح است.

مسأله1049_ اگر نتواند به مقدار ذکر در رکوع بماند، احتیاط واجب است که بقیه آن را در حال برخاستن بگوید، و بعید نیست بتواند به گفتن یک مرتبه سبحان الله اکتفا کند.

مسأله1050_ اگر به سبب مرض و مانند آن در رکوع آرام نگیرد، نمازش صحیح است، ولی باید پیش از آنکه از حال رکوع خارج شود، ذکر واجب را به نحوی که گذشت بگوید.

مسأله1051_ هرگاه نتواند به اندازه رکوع خم شود، باید به چیزی تکیه دهد و رکوع کند، و اگر موقعی هم که تکیه داده نتواند به طور معمول رکوع کند بنا بر احتیاط باید به هر اندازه می تواند خم شود و اشاره به رکوع نیز بنماید، و اگر هیچ نتواند خم شود،

ص:208

باید برای رکوع با سر اشاره نماید، و رکوع نشسته در نماز دیگری بنا بر احتیاط ترک نشود و اگر نتواند، همان ایستادن و اشاره با سر به جای رکوع کافی است.

مسأْله1052_ کسی که برای رکوع باید با سر اشاره کند اگر نتواند با سر اشاره کند، باید به نیت رکوع چشم ها را هم بگذارد و ذکر آن را بگوید و به نیت برخاستن از رکوع، چشم ها را باز کند، و اگر از این هم عاجز است بنا بر احتیاط در قلب خود نیت رکوع کند و ذکر آن را بگوید.

مسأله1053_ کسی که نمی تواند ایستاده رکوع کند، ولی برای رکوع می تواند در حالی که نشسته است خم شود، باید ایستاده نماز بخواند، و برای رکوع با سر اشاره نماید، و احتیاط است که نماز دیگری هم بخواند و موقع رکوع آن بنشیند و برای رکوع خم شود. همانگونه که در مسأله (1051) گذشت.

مسأله1054_ اگر بعد از رسیدن به حد رکوع و آرام گرفتن بدن سر بر دارد دو مرتبه به اندازه رکوع خم شود، نمازش باطل است.

مسأله1055_ بعد از تمام شدن ذکر رکوع، باید راست بایستد و بعد از آنکه بدن آرام گرفت به سجده رود، و اگر عمداً پیش از ایستادن، یا پیش از آرام گرفتن بدن به سجده رود نمازش باطل است.

مسأله1056_ اگر رکوع را فراموش کند، و پیش از آنکه به سجده برسد یادش بیاید باید بایستد بعد به رکوع رود، و چنانچه به حالت خمیدگی به رکوع برگردد نمازش بنا بر احتیاط واجب باطل است.

مسأله1057_ اگر بعد از آنکه پیشانی به زمین رسید، یادش بیاید که رکوع نکرده، لازم است برگردد و رکوع را بعد از ایستادن بجا آورد، و در صورتی که در سجده دوم یادش بیاید نمازش باطل است.

مسأله1058_ مستحب است پیش از رفتن به رکوع در حالی که راست ایستاده تکبیر بگوید و در آن حال دست ها را تا برابر صورت بالا برد. و در رکوع زانوها را به عقب

ص:209

دهد، و پشت را صاف نگهدارد و گردن را بکشد و مساوی پشت نگهدارد. و بین دو قدم را نگاه کند، و پیش از ذکر یا بعد از آن صلوات بفرستد، و بعد از آنکه از رکوع برخاست و راست ایستاد، در حال آرامی بدن بگوید (سمع الله لمن حمده).

مسأله1059_ مستحب است در رکوع زن ها دست را از زانو بالاتر بگذارند و زانوها را به عقب ندهند.

سجود

اشاره

مسأله1060_ نمازگزار باید در هر رکعت از نمازهای واجب و مستحب بعد از رکوع دو سجده کند، و سجده آن است که پیشانی را به قصد خضوع به زمین بگذارد و در حال سجده در نماز واجب است که کف دو دست با تمام انگشتان و دو زانو و دو انگشت بزرگ پاها را بر زمین بگذارد. و بهتر است به اندازهی یک بند انگشت پیشانی را بر سجده گاه بگذارد و هم چنین کاسه زانو را بر زمین بنهد.

مسأله1061_ دو سجده روی هم یک رکن است، و اگر کسی در نماز واجب عمداً یا از روی فراموشی در یک رکعت هر دو را ترک کند، یا دو سجده دیگر به آنها اضافه نماید، نمازش باطل است.

مسأله1062_ اگر عمداً یک سجده کم یا زیاد کند، نمازش باطل می شود. اگر سهواً باشد حکم آن بعداً گفته خواهد شد.

مسأله1063_ اگر پیشانی را عمداً یا سهواً به زمین نگذارد، سجده نکرده است، اگرچه جاهای دیگر به زمین برسد، ولی اگر پیشانی را به زمین بگذارد و سهواً جاهای دیگر را به زمین نرساند، یا سهواً ذکر نگوید سجده صحیح است.

مسأله1064_ ذکر در سجده واجب و بهتر است در حال اختیار در سجده سه مرتبه (سبحان الله) یا یک مرتبه (سبحان ربّی الاعلی و بحمده) بگوید، و باید این کلمات دنبال هم و به عربی صحیح گفته شود، و ظاهر این است گفتن هر ذکری که به این

ص:210

مقدار باشد کفایت می کند. و مستحب است (سبحان ربّی الاعلی و بحمده) را سه مرتبه یا پنج یا هفت مرتبه یا بیشتر بگوید.

مسأله1065_ در سجود باید به مقدار ذکر واجب، بدن آرام باشد و موقع گفتن ذکر مستحب هم با قصد خصوصیت آرام بودن بدن احوط است.

مسأله1066_ اگر پیش از آنکه پیشانی به زمین برسد و بدن آرام گیرد عمداً ذکر سجده را بگوید و به همان اکتفاء کند، یا پیش از تمام شدن ذکر عمداً سر از سجده بر دارد نماز باطل است.

مسأله1067_ اگر پیش از آنکه پیشانی به زمین برسد سهواً ذکر سجده را بگوید، و پیش از آنکه سر از سجده بر دارد، بداند اشتباه کرده است، باید دوباره در حال آرام بودن بدن ذکر را بگوید.

مسأله1068_ اگر بعد از آنکه سر از سجده برداشت، دانست پیش از آنکه ذکر سجده تمام شود سر برداشته، نمازش صحیح است.

مسأله1069_ اگر موقعی که ذکر سجده را می گوید، یکی از هفت عضو را عمداً از زمین بردارد، نماز باطل می شود، ولی موقعی که مشغول گفتن ذکر نیست اگر غیر پیشانی جاهای دیگر را از زمین بردارد و دوباره بگذارد اشکال ندارد.

مسأله1070_ اگر پیش از تمام شدن ذکر سجده، سهواً پیشانی را از زمین بر دارد نمی تواند دوباره به زمین بگذارد، و باید آن را یک سجده حساب کند، ولی اگر جاهای دیگر را سهواً از زمین بر دارد، باید دو مرتبه به زمین بگذارد و ذکر را بگوید.

مسأله1071_ بعد از تمام شدن ذکر سجده اول، باید راست بنشیند تا بدن آرام گیرد و دوباره به سجده رود.

مسأله1072_ جای پیشانی نماز گزار باید از جای سر انگشتان پای او و همچنین بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد از جای زانوهای او (و این احتیاط در مسائل آینده نیز می آید) بلندتر از چهار انگشت بسته نباشد بلکه واجب است که جای پیشانی او از جای

ص:211

انگشتان پایش پست تر از چهار انگشت بسته نیز نباشد.

مسأله1073_ در زمین سراشیب که سراشیبی آن درست معلوم نیست اگر جای پیشانی نمازگزار از جای انگشت های پای او بیش از چهار انگشت بسته بلندتر باشد اشکال دارد.

مسأله1074_ اگر پیشانی را اشتباهاً بر چیزی بگذارد که از جای انگشت های پای او بلندتر از چهار انگشت بسته است، و نمی گویند در سجده است باید سر را بر دارد و بر چیزی که بلند نیست یا بلندیش به اندازه چهار انگشت بسته یا کمتر است بگذارد و اگر صدق سجده می کند باید پیشانی را بدون برداشتن کشید تا به فاصله کمتر از چهار انگشت برسد و اعاده نماز لازم نیست.

مسأله1075_ باید بین پیشانی و آنچه بر آن سجده می کند، چیزی فاصله نباشد، پس اگر مهر به قدری چرک باشد که پیشانی به خود مهر نرسد، سجده باطل است ولی اگر مثلاً رنگ مهر تغییر کرده باشد اشکال ندارد.

مسأله1076_ در سجده باید همه دو کف دست را تا سر انگشتان به زمین بگذارد، ولی در حال ناچاری پشت دست هم مانعی ندارد. و اگر پشت دست هم ممکن نباشد، بنا بر احتیاط باید مچ دست را به زمین بگذارد، و چنانچه آن را هم نتواند، تا آرنج هر جا را که می تواند به زمین بگذارد، و اگر آن هم ممکن نیست گذاشتن بازو کافی است.

مسأله1077_ در سجده باید دو انگشت بزرگ پاها را به زمین بگذارد و اگر انگشت های دیگر پا، یا روی پا را به زمین بگذارد، یا به سبب بلند بودن ناخن شست به زمین نرسد نماز باطل است، و کسی که از روی تقصیر و ندانستن مسأله نمازهای خود را این طور خوانده، باید دوباره بخواند. و احتیاط است نمازگزار در سجده سر انگشتان بزرگ پا (شست) را بر زمین نهد.

مسأله1078_ کسی که مقداری از شست پایش بریده، باید بقیه آن را به زمین بگذارد، و اگر چیزی از آن نمانده، یا اگر مانده خیلی کوتاه است، بنا بر احتیاط باید بقیه انگشتان

ص:212

را بگذارد، و اگر هیچ انگشت ندارد، هر مقدار که از پا باقی مانده به زمین بگذارد.

مسأله1079_ اگر به طور غیر معمول سجده کند، مثلاً سینه و شکم را به زمین بچسباند، یا پاها را دراز کند، اگرچه هفت عضوی که گفته شد به زمین برسد، بنا بر احتیاط باید نماز را دوباره بخواند، ولی اگر طوری دراز بکشد که سجده صدق ننماید نماز او باطل است.

مسأله1080_ مهر یا چیز دیگری که بر آن سجده می کند، باید پاک باشد ولی اگر مثلاً مهر را روی فرش نجس بگذارد، یا یک طرف مهر نجس باشد و پیشانی را به طرف پاک آن بگذارد اشکال ندارد.

مسأله1081_ اگر در پیشانی دمل و مانند آن باشد، چنان که ممکن است باید به جای سالم پیشانی سجده کند، و اگر ممکن نیست باید زمین را گود کند و دمل را در گودال و جای سالم را به مقداری که برای سجده کافی باشد بر زمین بگذارد.

مسأله1082_ اگر دمل یا زخم تمام پیشانی را فرا گرفته باشد، بنا بر احتیاط باید به یکی از دو طرف پیشانی و چانه ولو به تکرار نماز باشد سجده کند، و اگر ممکن نیست فقط به چانه، و اگر به چانه هم ممکن نیست، باید برای سجده اشاره کند. و چنانچه سجده بر بینی یا جای دیگر از صورت ممکن است بر سجده اشاره ای تقدم دارد. و احتیاط جمع بین آن دو است.

مسأله1083_ کسی که نمی تواند پیشانی را به زمین برساند، باید به قدری که می تواند خم شود، و مهر یا چیز دیگری را که سجده بر آن صحیح است، روی چیز بلندی گذاشته و طوری پیشانی را بر آن بگذارد که بگویند سجده کرده است، ولی باید کف دست ها و زانوها و انگشتان پا را به طور معمول به زمین بگذارد.

مسأله1084_ اگر چیز بلندی نباشد که مهر یا چیز دیگری که سجده بر آن صحیح است بگذارد، لازم است که مهر یا چیز دیگر را با دست بلند کرده و بر آن سجده نماید. و این در موردی است که سجده صدق کند.

ص:213

مسأله1085_ کسی که هیچ نمی تواند سجده نماید باید برای سجده با سر اشاره کند، و احتیاط در نشستن را ترک نکند و اگر نتواند باید با چشم ها اشاره نماید، و اگر با چشم ها هم نمی تواند اشاره کند بنا بر احتیاط با دست و مانند آن برای سجده اشاره کند و در قلب نیز نیت سجده نماید.

مسأله1086_ اگر پیشانی بی اختیار از جای سجده بلند شود، چنانچه ممکن باشد باید نگذارد دوباره به جای سجده برسد، و این یک سجده حساب می شود، چه ذکر سجده را گفته باشد یا نه، و اگر نتواند سر را نگهدارد و بی اختیار دوباره به جای سجده برسد، روی هم یک سجده حساب می شود، و اگر ذکر نگفته باشد بنا بر احتیاط باید بگوید.

مسأله1087_ جایی که انسان باید تقیه کند می تواند بر فرش و مانند آن سجده نماید، و آیا لازم نیست برای نماز به جای دیگر برود؟ محل اشکال است. ولی اگر بتواند بر حصیر یا چیزی که سجده بر آن صحیح می باشد، طوری سجده کند که به زحمت نیفتد، نباید بر فرش و مانند آن سجده نماید.

مسأله1088_ سجده روی تشک پر و مانند آن، در صورتی که بدن روی آن آرام نگیرد، باطل است.

مسأله 1089_ اگر انسان ناچار شود که در زمین گلی نماز بخواند، چنانچه آلوده شدن بدن و لباس برای او مشقت زیاد ندارد، باید سجده و تشهد را به طود معمول بجا آورد، و اگر مشقت دارد، در حالی که ایستاده برای سجده با سر اشاره کند و تشهد را ایستاده بخواند و نمازش صحیح است. و اگر به طور معمول بخواند و حرج و مشقت را تحمل کند نماز صحیح است.

مسأله1090_ در رکعت اول و رکعت سومی که تشهد ندارد، مثل رکعت نماز سوم نماز ظهر و عصر و عشاء احتیاط است که بعد از سجده دوم مقداری بی حرکت بنشیند و بعد برخیزد.

ص:214

چیزهایی که سجده بر آنها صحیح است

مسأله1091_ باید بر زمین و چیزهایی غیر خوراکی و پوشاکی که از زمین می روید مانند چوب و برگ درخت سجده کرد، و سجده بر چیزهای خوراکی و پوشاکی مانند گندم و جو و پنبه و آنچه که از اجزاء زمین شمرده نشود مانند طلا و نقره و قیر و نفت و امثال اینها صحیح نیست.

مسأله1092_ بر برگ مو قبل از خشک شدن یا نزدیک آنکه خورده نمی شود سجده جائز نیست.

مسأله1093_ سجده بر چیزهایی که از زمین می روید و خوراک حیوان است مثل علف و کاه صحیح است.

مسأله1094_ سجده بر گل هایی که خوراکی نیستند، صحیح است، بلکه سجده بر دواهای خوراکی که از زمین می روید، مانند گل بنفشه و گل گاو زبان نیز بعید نیست صحیح باشد، ولی منع سجده بر اینها قوی است.

مسأله1095_ سجده بر گیاهی که خوردن آن در بعضی از شهرها معمول است، و در شهرهای دیگر معمول نیست، جایز نمی باشد، و بر میوه نارس بنا بر احتیاط صحیح نیست.

مسأله1096_ سجده بر سنگ آهک و سنگ گچ صحیح است، و احتیاط است که در حال اختیار به گچ و آهک پخته و آجر و کوزه گلی و مانند اینها سجده نکنند.

مسأله1097_ سجده بر کاغذ صحیح است. و اگر از پنبه و مانند آن ساخته شده احتیاط ترک است گرچه صحت بعید نیست. ولی بر جای نوشته کاغذ که از گیاه نباشد جایز نیست.

مسأله1098_ برای سجده بهتر از هر چیز تربت حضرت سید الشهداء (ع) می باشد، بعد از آن خاک، بعد از خاک سنگ و بعد از سنگ گیاه است.

مسأله1099_ اگر چیزی که سجده بر آن صحیح است در تمام وقت ندارد، یا اگر دارد

ص:215

به سبب سرما یا گرمای زیاد و مانند اینها نمی تواند بر آن سجده کند، باید به لباسش که از پنبه و کتان است سجده کند، و اگر فراهم نباشد باید بر پشت دست یا چیز دیگر که در حال اختیار بر او جائز نیست سجده نماید. ولی احتیاط مستحب است که تا سجده بر پشت دست ممکن است، بر آن چیز سجده نکند. و احتمال قوی می رود که ضرورت عرفی در مراعات نکردن تمام وقت کافی باشد.

مسأله1100_ سجده بر گل و خاک سستی که پیشانی روی آن آرام نمی گیرد باطل است.

مسأله1101_ اگر در سجده اول مهر به پیشانی بچسبد باید برای سجده دوم مهر را بر دارد. و همچنین اگر خاک یا چیز دیگری باشد که مانع از رسیدن بشره پیشانی بر مهر گردد.

مسأله1102_ اگر در بین نماز چیزی که بر آن سجده می کند گم شود و چیزی که سجده بر آن صحیح است نداشته باشد چنانچه وقت وسعت دارد و می تواند چیزی که سجده بر آن صحیح است بیابد باید نماز را بشکند، و چنانچه احتمال یافتن می دهد نماز را رجاءً به دستور مسألهی 1099 تمام کند و اگر تا آخر وقت نیافت نماز صحیح و گر نه آن را اعاده نماید.

مسأله1103_ هر گاه در حال سجده دانست پیشانی را بر چیزی گذاشته که سجده بر آن باطل است، باید پیشانی را بدون برداشتن سر از سجده روی چیزی که سجده بر آن صحیح است بکشد و سجده نماید، و اگر ممکن نباشد، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، باید نماز را بشکند، و اگر وقت تنگ است، به ترتیبی که در مسأله (1099) گفته شد عمل نماید.

مسأله1104_ اگر بعد از سجده دانست پیشانی را روی چیزی گذاشته که سجده بر آن باطل است، نماز صحیح است و بنا بر احتیاط مستحب نماز را از سر بجا آورد، و اگر این کار در دو سجده از یک رکعت اتفاق افتاد نماز را اتمام نماید، و احتیاط واجب است که نماز را دوباره بخواند.

ص:216

مسأله1105_ سجده کردن برای غیر خداوند متعال حرام می باشد. و بعضی از مردم عوام که مقابل قبر امامان (ع) پیشانی را به زمین می گذارند اگر برای شکر خداوند متعال باشد، اشکال ندارد وگر نه حرام است.

مستحبات و مکروهات سجده

مسأله 1106_ در سجده چند چیز مستحب است.

1_ کسی که ایستاده نماز می خواند بعد از آنکه سر از رکوع برداشت و کاملاً ایستاد، و کسی که نشسته نماز می خواند، بعد از آنکه کاملاً نشست، برای رفتن به سجده تکبیر بگوید و دست ها را تا برابر صورت بلند کند. و احتمال قوی می رود که در حال رفتن به سجده نیز تکبیر مستحبّ باشد.

2_ موقعی که می خواهد به سجده برود، مرد اول دست ها را، و زن اول زانوها را به زمین بگذارد.

3_ بینی را به مهر یا چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد.

4_ در حال سجده انگشتان دست را باز کرده به هم بچسباند و برابر گوش بگذارد به طوری که سر آنها رو به قبله باشد. و در صحیحه حماد مقابل صورت دارد و دلیل رو به قبله بودن آن روایت فقه الرضا (ع) است.

5_ در سجده دعا کند و از خدا حاجت بخواهد و این دعا را بخواند: (یا خیر المسوولین و یا خیر المعطین، ارزقنی وارزق عیالی من فضلک فانک ذو الفضل العظیم)

یعنی: (ای بهترین کسی که از او سوال می کنند ای بهترین عطا کنندگان، از فضل خودت روزی بده به من و عیال من، پس به درستی که تو دارای فضل بزرگی.

6_ بعد از سجده بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را بر کف پای چپ بگذارد.

7_ بعد از هر سجده وقتی نشست و بدنش آرام گرفت تکبیر بگوید، و بعد از سجده دوم به عنوان مطلق ذکر تکبیر بگوید.

ص:217

8_ بعد از سر برداشتن از سجده اول بدنش که آرام گرفت (استغفرالله ربی و اتوب الیه) بگوید.

9_ سجده را طول بدهد و در موقع نشستن، دست ها را روی ران ها بگذارد.

10_ برای رفتن به سجده دوم، در حال آرامی بدن (الله اکبر) بگوید.

11_ در سجده ها صلوات بفرستد.

12_ در موقع بلند شدن، دست ها را بعد از زانوها از زمین بردارد.

13_ مردها آرنج ها و شکم را به زمین نچسبانند و بازوها را از پهلو جدا نگاه دارند و زن ها آرنج ها و شکم را بر زمین بگذارند و اعضاء بدن را به یکدیگر بچسبانند. مستحبات دیگر سجده در کتاب های مفصل گفته شده است.

مسأله1107_ قرآن خواندن در سجده مکروه است. و نیز مکروه است برای بر طرف کردن گرد و غبار، جای سجده را فوت کند. و اگر در اثر فوت کردن، دو حرف از دهان عمداً بیرون آید، نماز باطل است و غیر از اینها مکروهات دیگری هم در کتاب های مفصل گفته شده است.

سجده های واجب قرآن

مسأله1108_ در هر یک از چهار سوره والنجم، واقرا، و الم تنزیل، و حم سجده، یک آیه سجده است، که اگر انسان بخواند یا گوش دهد، بعد از تمام شدن آن آیه، باید فوراً سجده کند و اگر فراموش کرد، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید. و ظاهر این است که در شنیدن بدون اختیار سجده واجب نیست اگرچه بهتر بلکه احتیاط سجده نمودن است و این سجده بر مکلّف واجب است حتی اگر جنب یا حائض یا زائو باشد. لکن خواندن آیه برای این سه جایز نیست.

مسأله1109_ اگر انسان موقعی که آیه سجده را گوش دهد خودش نیز بخواند، بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد، باید دو سجده نماید.

ص:218

مسأله1110_ در غیر نماز اگر در حال سجده آیه سجده را بخواند یا گوش کند، باید سر از سجده بر دارد و دوباره سجده کند. و ادامه سجده برای خواندن آیه یا گوش دادن کافی نیست.

مسأله1111_ اگر انسان از گرامافون یا ضبط صوت یا از بچه غیر ممیز که خوب و بد را نمی فهمد، یا از کسی که قصد خواند قرآن ندارد، آیه سجده را بشنود، یا گوش دهد سجده واجب نیست ولی احتیاط در این موارد سجده کردن است، بلکه ترک نشود و همچنین است رادیو اگر به طور نوار و ضبط صوت باشد، ولی اگر شخصی در ایستگاه رادیو یا تلویزیون آیه سجده را به قصد اینکه از قرآن است بخواند و انسان گوش دهد سجده واجب است.

مسأله1112_ در سجده واجب قرآن نیت و قصد قربت لازم است و باید جای انسان غصبی نباشد و بنا بر احتیاط واجب پیشانی و سر زانوهای او از جای سر انگشتانش بیش از چهار انگشت بسته بلندتر نباشد، ولی لازم نیست با وضوء یا غسل و رو به قبله باشد و عورت خود را بپوشاند و بدن و جای پیشانی او پاک باشد، و نیز چیزهایی که در لباس نماز گزار شرط می باشد در لباس او شرط نیست. و این سجده تشهّد و سلام ندارد. و مستحب است بعد از سر برداشتن از آن تکبیر بگوید.

مسأله1113_ احتیاط واجب است که در سجده واجب قرآن، پیشانی را بر مهر یا چیز دیگری که سجده بر آن صحیح است گذاشته و جاهای دیگر بدن را به دستوری که در سجده نماز گفته شد بر زمین بگذارد.

مسأله1114_ هر گاه در سجده واجب قرآن پیشانی را به قصد سجده به زمین بگذارد، اگرچه ذکر نگوید کافی است، و گفتن ذکر مستحب است، و بهتر این است که بگوید: (لا إِلهَ إِلّا اللهُ حَقّاً حَقّاً لا إِلهَ إِلَّا اللهُ اِیماناً وَ تَصْدیقاً لا اِلهَ اِلّا اللهُ عُبُودِیَّةً وَ رِقّاً سَجَدْتُ لَکَ یا رَبِّ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لا مُسْتَنْکِفاً وَ لا مُسْتَکْبِراً بَلْ أنَا عَبْدٌ ذَلِیلٌ ضَعیِفٌ خَائِفٌ مُسْتَجِیرٌ)

ص:219

تشهد

مسأله1115_ در رکعت دوم نمازهای واجب و مستحب و رکعت سوم نماز مغرب و رکعت چهارم نماز ظهر و عصر و عشاء باید انسان بعد از سجده دوم بنشیند و در حال آرام بودن بدن، تشهد بخواند یعنی بگوید: (اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اَللّهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ) و احتیاط واجب است که به غیر این ترتیب نگوید و در نماز وتر هم تشهد لازم است.

مسأله1116_ کلمات تشهد باید به عربی صحیح و به طوری که معمول است پشت سر هم گفته شود.

مسأله1117_ اگر تشهد یا بعض کلمات آن را عمداً ترک کند نماز باطل است و چنانچه فراموش کند و بایستد و پیش از رکوع یادش بیاید که تشهد یا قسمتی از آن را نخوانده باید بنشیند و آنچه را نخوانده بخواند و دوباره بایستد، و آنچه باید در آن رکعت خوانده شود بخواند و نماز را تمام کند، و بنا بر احتیاط واجب بعد از نماز برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بجا آورد و اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید، باید نماز را تمام کند، و بعد از سلام نماز بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد تشهد را قضاء کند، و برای تشهد فراموش شده دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله1118_ گفته اند مستحب است در حال تشهد بر ران چپ بنشیند و روی پای راست را به کف پای چپ بگذارد و کناره انگشت شست و لنبرها را روی زمین نهد و پیش از تشهد بگوید: (اَلْحَمْدُ لِلّهِ) یا بگوید: (بِسْمِ اللهِ وَ بِاللهِ وَ الْحَمْدُللهِ وَ خَیْرُ الْأَسْماء لِلّهِ) و نیز مستحب است دست ها را بر ران ها بگذارد و انگشت ها را به یکدیگر بچسباند و به دامان خود نگاه کند و بعد از صلوات در تشهد اوّل بگوید: (وَتَقَبَّلْ شَفاعَتَهُ وَ ارْفَعْ دَرَجَتَهُ). ولی بعضی از اینها رجاءً باید آورده شود؛ مانند نظر به دامان خود کردن.

مسأله1119_ مستحب است زن ها در وقت خواندن تشهد، ران ها را به هم بچسبانند.

ص:220

سلام نماز

مسأله1120_ سلام در نماز واجب است و بعد از تشهد رکعت آخر نماز مستحب است در حالی که رو به قبله نشسته و بدن آرام است بگوید: (اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا النَّبِیُّ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ) و بعد از آن سلام واجب را به یکی از دو صورت بدهد: 1_ بگوید (اَلسَّلامُ عَلَیْنا وَ عَلی عِبادِ اللهِ الصّالِحِینَ). 2_ یا بگوید: (اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ) و در صورت اختیار السلام علینا احتیاط به گفتن سلام بعدی شایسته ترک نیست و اولی و احوط است که به جمله (السلام علیکم) جمله (و رحمة الله و برکاته) را اضافه نماید و هر دو صیغه را بگوید.

مسأله1121_ اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که صورت نماز به هم نخورده، و کاری هم که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند مثل پشت به قبله کردن انجام نداده، باید سلام را بگوید و نمازش صحیح است.

مسأله1122_ اگر سلام نماز را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که صورت نماز به هم خورده است، یا آنکه کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند، مثل پشت به قبله کردن انجام داده باشد، نمازش صحیح است. ولی احتیاط مستحب است نماز را اعاده کند. بلکه احتیاط را ترک نکند.

ترتیب

مسأله1123_ اگر عمداً ترتیب نماز را به هم بزند، مثلاً سوره را پیش از حمد بخواند، یا سجود را پیش از رکوع بجا آورد، نماز باطل می شود.

مسأله1124_ اگر رکنی از نماز را فراموش کند، و رکن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً پیش از آنکه رکوع کند دو سجده نماید، نماز باطل است.

مسأله1125_ اگر رکنی را فراموش کند و چیزی را که بعد از آن است و رکن نیست

ص:221

بجا آورد، مثلاً پیش از آنکه دو سجده کند تشهد بخواند، باید رکن را بجا آورد، و آنچه را اشتباهاً پیش از آن خوانده دوباره بخواند.

مسأله1126_ اگر چیزی را که رکن نیست فراموش کند و رکن بعد از آن را بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش کند و مشغول رکوع شود، نمازش صحیح است.

مسأله1127_ اگر چیزی را که رکن نیست فراموش کند و چیزی را که بعد از آن است و آن هم رکن نیست بجا آورد، مثلاً حمد را فراموش کند و سوره را بخواند، اگر رکن بعد را نیاورده باید آنچه را فراموش کرده بجا آورد، و بعد از آن چیزی را که اشتباهاً جلوتر خوانده دوباره بخواند.

مسأله1128_ اگر سجده اول را به خیال اینکه سجده دوم است یا سجده دوم را به خیال اینکه سجده اول است بجا آورد، نماز صحیح است و سجده اول او سجده اول و سجده دوم او سجده دوم حساب می شود.

موالات

مسأله1129_ انسان باید نماز را با موالات بخواند، یعنی کارهای نماز مانند رکوع و سجود و تشهد را پی در پی و پشت سر هم بجا آورد، و چیزهایی را که در نماز می خواند به طوری که معمول است پشت سر هم بخواند، و اگر به قدری بین آنها فاصله بیندازد که نگویند نماز می خواند، نمازش باطل است.

مسأله1130_ اگر در نماز سهواً بین حرف ها یا کلمات فاصله بیندازد و فاصله به قدری نباشد که صورت نماز از بین برود، چنانچه مشغول رکن بعد نشده باشد باید آن حرفها یا کلمات را بهطور معمول بخواند، و در صورتی که چیزی بعد از آن خوانده شده لازم است تکرار نماید و اگر مشغول رکن بعد شده باشد، نمازش صحیح است.

مسأله1131_ طول دادن رکوع و سجود و خواندن سوره های بزرگ موالات را به هم نمی زند.

ص:222

قنوت

مسأله1132_ در تمام نمازهای واجب و مستحب به جز نماز احتیاط پیش از رکوع رکعت دوم مستحب است قنوت بخواند، ولی در نماز شفع اگر قنوت را بیاورد رجاء باشد و در نماز وتر با آنکه یک رکعت می باشد، خواندن قنوت پیش از رکوع مستحب است، و نماز جمعه در هر رکعت یک قنوت دارد، رکعت اولی قبل از رکوع و رکعت دوم بعد از سر برداشتن از رکوع و نماز آیات پنج یا دو قنوت و نماز عید فطر و قربان در رکعت اول پنج قنوت و در رکعت دوم چهار قنوت دارد.

تذکر: آنچه معروف است که در قنوت نماز وتر باید چهل مؤمن (یا چهل مرد مؤمن) را دعا کند در خصوص این قنوت وارد نشده بلکه برای 40 مومن دعا کردن مطلقاً ثواب ذکر شده و موجب زیادتی روزی و دفع مکروه و استجابت دعا می شود. و دربارهی یک مؤمن نیز روایت دارد. و بعید نیست فرق بین مرد مؤمن و زن مؤمنه نباشد. گرچه در بعض اخبار چهل مرد آمده است.

مسأله1133_ مستحب است قبل از قنوت تکبیر گفته و در قنوت دست ها را بالا برده پایین آورد، سپس برابر صورت برده و رجاءً کف آنها را رو به آسمان و پهلوی هم نگهدارد، و غیر شست، انگشت های دیگر را به هم بچسباند و به کف دست ها نگاه کند. و کسی که ایستاده نماز می خواند قنوت را نیز ایستاده بیاورد.

مسأله1134_ در قنوت هر ذکری بگوید، اگرچه یک (سبحان الله) باشد، کافی است. و بهتر است بگوید: (لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْحَلیمُ الْکَریمُ، لا اِلهَ اِلاَّ اللهُ الْعَلِیُّ الْعَظیمُ، سُبْحانَ اللهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الْأرْضینَ السَّبْعِ وَ ما فیهِنَّ وَ ما بَیْنَهُنَّ وَ رَبِّ الْعَرْشِ الْعَظیمِ وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ).

مسأله1135_ مستحب است انسان قنوت را حتی در نماز ظهر و عصر بلند بخواند، ولی برای کسی که نماز را به جماعت می خواند، اگر امام جماعت صدای اور را بشنود در استحباب بلند خواندن قنوت اشکال است.

ص:223

مسأله1136_ اگر عمداً قنوت نخواند قضاء ندارد، و اگر فراموش کند و پیش از آنکه به اندازه رکوع خم شود یادش بیاید، مستحب است بایستد و بخواند و اگر در رکوع یادش بیاید مستحب است بعد از رکوع قضاء کند، و اگر در سجده یا بعد از آن یادش بیاید، مستحب است بعد از سلام آن را رو به قبله نشسته قضاء نماید، و اگر در راه روانه شدن برای کارهای دیگرش یادش آمد رو به قبله باشد.

ترجمه نماز

1_ ترجمه سوره حمد

 (بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ)؛ (بِسْمِ اللهِ) یعنی ابتدا می کنم به نام خدا، ذاتی که جامع جمیع کمالات و از هر گونه نقص منزه است. (الرَّحمنِ) رحمتش واسع و بی نهایت است. (الرَّحیمِ) رحمتش ذاتی و ازلی و ابدی است. (اَلْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعالَمینَ)؛ یعنی ثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهنده همهی موجودات است. (الرَّحمنِ الرَّحیم)؛ معنای آن گذشت. (مالِکِ یَوْمِ الدّین)؛ یعنی ذات توانایی که حکمرانی روز جزا با او است. (ایّاکَ نَعْبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ)؛ یعنی فقط تو را عبادت می کنیم، و فقط از تو کمک می خواهیم. (اِهْدِناالصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ)؛ یعنی هدایت کن ما را به راه راست که آن دین اسلام است.

(صِراطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ)؛ یعنی به راه کسانی که به آنان نعمت داده ای که آنان پیغمبران و جانشینان پیغمبران هستند. (غَیْرِالْمَغْضوُبِ عَلَیْهِمْ وَ لاَ الضّالّینَ)؛ یعنی نه به راه کسانی که غضب کرده ای بر ایشان، و نه آن کسانی که گمراهند.

2_ ترجمه سوره قل هو الله احد

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرِّحیمِ: معنای آن گذشت. (قُلْ هُوَ اللهُ اَحَد)؛ یعنی بگو ای محمد (ص) که خداوند، خدایی است یگانه. (اللهُ الصَّمَد)؛ یعنی خدایی که از تمام

ص:224

موجودات بی نیاز است. (لَمْ یَلِدْ وَلَمْ یُولَد)؛ فرزند ندارد و فرزند کسی نیست. (وَلَمْ یَکُنْ لََّهُ کُفُواً اَحَد)؛ یعنی هیچ کسی از مخلوقات مثل او نیست و همتایی ندارد.

3_ ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهایی که بعد از آنها مستحب است

(سُبْحانَ رَبّیَ الْعَظیمِ وَ بِحَمْدِه)؛ یعنی پروردگار بزرگ من از هر عیب و نقصی پاک و منزه است. و من مشغول ستایش او هستم. (سُبْحانَ رَبّیَ الْأَعْلی وَ بِحَمْدِه)؛ یعنی پروردگار من از همه کسی بالاتر می باشد و از هر عیب و نقصی پاک و منزه است، و من مشغول ستایش او هستم. (سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَه)؛ یعنی خدا بشنود و بپذیرد ثنای کسی که او را ستایش می کند. (اَسْتَغْفِرُاللهَ رَبّی وَ اَتُوبُ اِلَیْه)؛ یعنی طلب آمرزش می کنم از خداوندی که پرورش دهنده من است و من به طرف او بازگشت می نمایم. (بِحَوْل اللهِ وَ قُوَّتِهِ اَقوُمُ وَ اَقْعُدْ)؛ یعنی به یاری خدای متعال و قوة او بر می خیزم و می نشینم.

4_ ترجمه قنوت

(لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْحَلیمُ الْکَریم)؛ یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش، مگر خدای یکتای بی همتایی که صاحب حلم و کرم است. «لا اِلهَ الّا اللهُ العَلِیُّ العَظیم»؛ یعنی نیست خدایی سزاوار پرستش، مگر خدای یکتای بی همتایی که بلند مرتبه و بزرگ است.

«سُبْحانَ اللهِ رَبِّ السَّمواتِ السَّبْعِ وَ رَبِّ الأرْضینَ السَّبْعِ»؛ یعنی پاک و منزه است خداوندی که پروردگار هفت آسمان و پروردگار هفت زمین است.

«وَ ما فیهِنَّ و ما بینهُنَّ و ربِّ العَرْشِ العَظیم»؛ یعنی پروردگار هر چیزی است که در آسمان ها و زمین ها و مابین آنها است، و پروردگار عرش بزرگ است.

«وَ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ»؛ یعنی حمد و ثنا مخصوص خداوندی است که پرورش دهندهی تمام موجودات است.

ص:225

5_ ترجمه تسبیحات اربع

«سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدِللهِ وَلا اِلهَ اللهُ و َ اللهُ اَکْبَر»؛ یعنی خداوند متعال پاک و منزه است، و ثنا مخصوص او است، و نیست خدایی سزاوار پرستش مگر خدای بی همتا، و خداوند بزرگ تر است از اینکه وصف شود.

6_ ترجمه تشهد و سلام کامل

«اَلْحَمْدُ لِلّهِ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الّا اللهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ»؛

یعنی ستایش مخصوص پروردگار است، و شهادت می دهم که خدایی سزاوار پرستش نیست مگر خدایی که یگانه است و شریک ندارد. « و اَشهد اَنَّ محمداً عبدُهُ و رسولُهُ» یعنی شهادت می دهم که محمد (ص) بنده خدا و فرستاده او است. «الّلهمّ صلِّ علی محمدٍ و آلِ محمدٍ» یعنی خدایا رحمت بفرست بر محمد و آل محمد. «وَ تَقَبَّل شفاعتَهُ و ارْفَعْ دَرجَته»؛ یعنی قبول کن شفاعت پیغمبر را، و درجه آن حضرت را نزد خود بلند کن. «السلامُ علیک ایُّها النبیُّ و رحمةُ الله و بَرَکاته»؛ یعنی درود و سلام بر تو ای پیغمبر رحمت و برکات خدا بر تو باد. «السلام عَلَیْنا و علی عبادِ اللهِ الصّالحین»؛ یعنی درود و سلام از خداوند عالم بر ما نمازگزاران و تمام بندگان خوب او. «السلامُ عَلَیْکم و رحمةُ اللهِ و برکاتُه»؛ یعنی درود و سلام و رحمت و برکات خداوند بر شما مؤمنین باد.

تعقیب نماز

مسأله1137_ مستحب است انسان بعد از نماز ولو نماز مستحبّ مقداری مشغول تعقیب، یعنی خواندن ذکر و دعا و قرآن شود. و بهتر است پیش از آنکه از جای خود حرکت کند و وضوء یا غسل یا تیمم او باطل شود، رو به قبله تعقیب را بخواند. و لازم نیست تعقیب به عربی باشد، ولی بهتر است چیزهایی را که در کتاب های دعا دستور

ص:226

داده اند بخواند، اوّل: بعد از سلام نماز سه بار دست ها را مانند اول نماز تا نزدیک گوش ها بالا برده تکبیر بگوید. 2_ و از تعقیب هایی که خیلی به آن سفارش شده است، تسبیح حضرت زهرا (س) است که باید به این ترتیب گفته شود: (34) مرتبه الله اکبر، بعد از آن (33) مرتبه الحمد لله، بعد از آن (33) مرتبه سبحان الله و می شود سبحان الله را پیش از الحمدلله گفت ولی بهتر است بعد از الحمدلله گفته شود.

مسأله1138_ مستحب است بعد از نماز، سجده شکر نماید و همین قدر که پیشانی را به قصد شکر بر زمین بگذارد کافی است. ولی بهتر است صد مرتبه یا سه مرتبه یا یک مرتبه، شکراً لله یا عفواً بگوید. ونیز مستحب است هر وقت نعمتی به انسان می رسد یا بلایی از او دور می شود سجده شکر بجا آورد.

صلوات بر پیغمبر

مسأله1139_ هر وقت انسان اسم مبارک حضرت رسول (ص) را مانند محمد و احمد یا لقب و کنیه آن جناب را مثل مصطفی و ابو القاسم بگوید یا بشنود، اگرچه در نماز باشد مستحب است صلوات بفرستد. بلکه تنی چند از فقهاء واجب دانسته اند.

مسأله1140_ موقع نوشتن اسم مبارک حضرت رسول (ص) مستحب است صلوات را هم بنویسند. و نیز بهتر است هر وقت آن حضرت را یاد می کنند صلوات بفرستند.

مبطلات نماز

مسأله1141_ دوازه چیز نماز را باطل می کند و آنها را مبطلات می گویند.

اول _ آنکه در بین نماز یکی از شرط های آن از بین برود، و اگر در بین نماز دانست لباسش که ساتر است غصبی است، به مسائل 827 تا 830 مراجعه کند.

دوم _ آنکه در بین نماز عمداً یا سهواً یا از روی ناچاری، چیزی که وضوء یا غسل را باطل می کند پیش آید. مثلاً بول از او بیرون آید، ولی کسی که نمی تواند از بیرون آمدن

ص:227

                                                                                                                                                                 

بول و غائط خودداری کند، اگر در بین نماز بول و غائط از او خارج شود، چنانچه به دستوری که در احکام وضوء گفته شد، رفتار نماید نمازش باطل نمی شود، و نیز اگر در بین نماز از زن مستحاضه خون خارج شود، در صورتی که به دستور استحاضه رفتار کرده باشد نمازش صحیح است.

مسأله1142_ کسی که بی اختیار خوابش برده، اگر نداند که در بین نماز خوابش برده یا بعد از آن باید نمازش را دوباره بخواند.

مسأله1143_ اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و شک کند که بعد از نماز بوده، یا در بین نماز یادش رفته که مشغول نماز است و خوابیده نمازش صحیح است. ولی احتیاط به اعاده ترک نشود و همچنین در مسئله بعدی (صورت دوم).

مسأله1144_ اگر در حال سجده از خواب بیدار شود و شک کند که در سجده آخر نماز است یا در سجده شکر، چنانچه بداند که بی اختیار خوابش برده، باید آن نماز را دوباره بخواند، و اگر بداند به اختیار خودش خوابیده و احتمال دهد که از روی غفلت در سجده نماز خوابیده نمازش صحیح است.

سوم _ از مبطلات نماز آن است که دست ها را به قصد اینکه جزء نماز باشد روی هم بگذارد و اگر به این قصد نباشد بلکه به عنوان ادب باشد، بنا بر احتیاط واجب نماز را دوباره بخواند.

مسأله1145_ هر گاه از روی فراموشی یا ناچاری یا تقیه یا برای کار دیگر مثل خاراندن دست و مانند آن، دست ها را روی هم بگذارد اشکال ندارد.

چهارم _ از مبطلات نماز آن است که بعد از خواندن حمد در صورتی که قصد دعا ننماید، و یا به قصد اینکه جزء نماز باشد آمین بگوید. ولی اگر فقط به قصد دعا یا اشتباهاً یا از روی تقیه بگوید، نمازش باطل نمی شود.

پنجم _ از مبطلات نماز آن است که عمداً یا از روی فراموشی پشت به قبله کند یا به طرف راست یا چپ قبله برگردد، بلکه اگر عمداً به قدری برگردد که نگویند رو به قبله

ص:228

است، اگرچه به طرف راست یا چپ نرسد نمازش باطل است.

مسأله1146_ اگر عمداً یا سهواً سر را به قدری بگرداند که مواجه طرف راست یا چپ قبله یا بیشتر باشد بنا بر احتیاط در بعض فروض، آن نمازش باطل است. ولی اگر سر را کمی بگرداند که نگوید روی خود را از قبله برگردانده _ عمداً باشد یا اشتباهاً _ نمازش باطل نمی شود، و اگر به مقداری برگرداند که بگویند روی خود را از قبله برگردانده است، ولی به حد راست یا چپ قبله نرسد، در این صورت چنانچه رو گرداندن عمدی باشد نمازش باطل، و اگر سهوی باشد نماز صحیح است.

ششم _ از مبطلات نماز آن است که عمداً کلمه ای را بگوید که یک حرف یا بیشتر باشد. معنی هم داشته باشد و اگر یک حرف بی معنی باشد، باطل نشدن نماز قوی ّ است.

مسأله1147_ اگر سهواً کلمه ای بگوید که یک حرف یا بیشتر دارد اگرچه آن کلمه معنی داشته باشد نمازش باطل نمی شود، ولی لازم است بعد از نماز سجده سهو بجا آورد چنان که خواهد آمد.

مسأله1148_ سرفه کردن و آروق زدن و آه کشیدن در نماز اشکال ندارد، ولی گفتن آخ و آه و مانند اینها اگر عمدی باشد نماز را باطل می کند.

مسأله1149_ اگر کلمه ای را به قصد ذکر بگوید، مثلاً به قصد ذکر بگوید (الله اکبر) و در موقع گفتن، آن، صدا را بلند کند که چیزی را به دیگری بفهماند، اشکال ندارد. و اگر به قصد اینکه چیزی به کسی فهماند کلمه ای را به قصد ذکر بگوید اشکال دارد و احتیاط ترک است. گرچه جواز قوی است و اگر به هر دو قصد مشترکاً یا تنها به قصد فهماندن دیگری باشد نماز باطل می شود.

مسأله1150_ خواندن قرآن در نماز، غیر از چهار آیه ای که سجده واجب دارد و در احکام جنابت گفته شد و نیز دعای حلال کردن در نماز اشکال ندارد. ولی احتیاط است که به غیر عربی دعا نکند.

ص:229

مسأله1151_ اگر چیزی از حمد و سوره و ذکرهای نماز را عمداً بدون قصد جزئیت یا احتیاطاً چند مرتبه بگوید اشکال ندارد، مگر آنکه از روی وسوسه باشد که خالی از اشکال نیست.

مسأله1152_ در حال نماز، انسان نباید به دیگری سلام کند، و اگر به او سلام کند، بنا بر احتیاط واجب باید همانطور که او سلام کرده جواب دهد، مثلاً اگر گفته (سلام علیکم) در جواب بگوید (سلام علیکم) و در جواب (علیکم السلام) هر صیغه ای که می خواهد می تواند بگوید. ولی بهتر است نماز را دوباره بخواند. و اگر سلام کننده و رحمة الله و برکاته را در سلام گفت نمازگزار همان جواب سلام را بدهد و گفتن اضافه اشکال دارد.

مسأله1153_ انسان باید جواب سلام را چه در نماز یا در غیر نماز فوراً بگوید، و اگر عمداً یا از روی فراموشی جواب سلام را به قدری طول دهد که اگر جواب بگوید، جواب آن سلام حساب نشود، چنانچه در نماز باشد نباید جواب بدهد، و اگر در نماز نباشد، جواب دادن واجب نیست.

مسأله1154_ باید جواب سلام را طوری بگوید که سلام کننده بشنود، ولی اگر سلام کننده کر باشد، یا سلام داده و تند رد شود، گفته اند چنانچه انسان به طور معمول جواب او را بدهد کافی است. و در صورت کری سلام کننده وجوب محل اشکال است و در صورت دوم نیز اگر خیلی دور شده که جواب بیهوده باشد.

مسأله1155_ واجب نیست نماز گزار جواب سلام را به قصد دعا بگوید، یعنی از خداوند عالم برای کسی که سلام کرده سلامتی بخواهد. بلکه اگر به قصد تحیت نیز بگوید مانعی ندارد. و احتیاط است که به این قصد باشد.

مسأله1156_ اگر زن یا مرد نا محرم یا بچه ممیز یعنی بچه ای که خوب و بد را می داند به نماز گزار سلام کند، نماز گزار باید جواب او را بدهد ولی در سلام زن که (سلام علیک) بگوید باید بگوید (سلام علیک) و می تواند کاف را زیر دهد. و بهتر است آنرا بی حرکت بگوید.

ص:230

مسأله1157_ اگر نماز گزار جواب سلام را ندهد، معصیت کرده، ولی نمازش صحیح است.

مسأله1158_ اگر کسی به نماز گزار غلط سلام کند به طوری که سلام حساب نشود، جواب او واجب نیست.

مسأله1159_ جواب سلام کسی که از روی مسخره یا شوخی سلام می کند و جواب سلام مرد و زن غیر مسلمان در صورتی که ذمی نبوده مشرک باشند واجب نیست. و اگر ذمی باشند بنا بر احتیاط واجب به کلمه (علیک) اکتفا شود. و بعید نیست به سلام تنها نیز جائز باشد. ولی جواب سلام غیر مسلمان در نماز اشکال دارد، اگر جواب داد احتیاطاً نماز را اعاده کند.

مسأله1160_ اگر کسی به عده ای سلام کند، جواب سلام او بر همه آنان واجب است، ولی اگر یکی از آنها جواب دهد کافی است.

مسأله1161_ اگر کسی به عده ای سلام کند و کسی که سلام کننده قصد سلام دادن به او را نداشته جواب دهد، باز هم جواب سلام او بر آن عده واجب است.

مسأله1162_ اگر به عده ای سلام کند و کسی که بین آنها مشغول نماز است شک کند که سلام کننده قصد سلام کردن به او را هم داشته، نباید جواب بدهد. و همچنین است اگر بداند قصد او را هم داشته ولی دیگری جواب سلام را بدهد، اما اگر بداند قصد او را هم داشته و دیگری جواب ندهد، باید جواب سلام را بدهد.

مسأله1163_ سلام کردن مستحب است، سفارش شده که سوار به پیاده و اسب سوار بر قاطر سوار، و قاطر سوار بر خر سوار و ایستاده به نشسته و کوچک تر به بزرگ تر و جماعت کم به جماعت زیاد سلام کنند.

مسأله1164_ اگر دو نفر با هم به یکدیگر سلام کنند، بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد، باید هر یک جواب دیگری را بدهد.

ص:231

مسأله1165_ در غیر نماز، مستحب است جواب سلام را بهتر از سلام بگوید، مثلاً اگر کسی گفت (سلام علیکم) در جواب بگوید (سلام علیکم و رحمة الله).

هفتم _ از مبطلات نماز خنده با صدا و عمدی است، و چنانچه عمداً بی صدا یا سهواً با صدا بخندد، ظاهراً نمازش اشکال ندارد.

مسأله1166_ اگر برای جلوگیری از صدای خنده در حال نماز حالش تغییر کند مثلاًً رنگش سرخ شود، بهتر بلکه احتیاط است که نمازش را دوباره بخواند.

هشتم _ از مبطلات نماز آن است که برای کار دنیا عمداً با صدا گریه کند و احتیاط واجب است که برای کار دنیا بی صدا هم گریه نکند، ولی اگر از ترس خدا یا برای آخرت گریه کند، آهسته باشد یا بلند اشکال ندارد، بلکه از بهترین اعمال است.

نهم _ از مبطلات نماز کاری است که صورت نماز را بر هم بزند، مانند دست زدن مکرّر (نه یک بار، دوبار) به هوا پریدن، عمداً باشد یا از روی فراموشی، ولی کاری که صورت نماز را به هم نزند مثل اشاره کردن با دست اشکال ندارد.

مسأله1167_ اگر در بین نماز به قدری ساکت بماند که نگویند نماز می خواند، نمازش باطل می شود.

مسأله1168_ اگر در بین نماز کاری انجام دهد یا مدتی ساکت شود و شکّ کند که نماز به هم خورده یا نه، جائز است نماز را قطع کرده، اعاده نماید. و بهتر، بلکه احتیاط است، نماز را تمام کرده دوباره بخواند.

دهم _ از مبطلات نماز خوردن و آشامیدن است، اگر در نماز طوری بخورد یا بیاشامد که نگویند نماز می خواند، عمداً باشد یا از روی فراموشی، نمازش باطل می شود. ولی کسی که می خواهد روزه بگیرد اگر پیش از اذان صبح نماز وتر بخواند و تشنه باشد، چنانچه بترسد اگر نماز را تمام کند صبح می شود، و آب روبروی او در 2 سه قدمی باشد می تواند در بین نماز آب بیاشامد اما کاری که نماز را باطل می کند، مثل رو گرداندن از قبله انجام دهد، و بعید نیست در مطلق نمازهای مستحبی بلکه واجب نیز این قسم آب آشامیدن جایز باشد.

ص:232

مسأله1169_ اگر به سبب خوردن یا آشامیدن عمدی موالات نماز به هم بخورد، به طوری که نگویند نماز را پشت سر هم می خواند بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد، باید نماز را دوباره بخواند.

مسأله1170_ اگر در بین نماز، غذایی را که در دهان یا لای دندان ها مانده فرو ببرد، نمازش باطل نمیشود، و نیز اگر قند یا شکر و مانند اینها در دهان مانده باشد و در حال نماز کم کم آب شود و فرو رود اشکال ندارد.

یازدهم _ از مبطلات نماز، شک در رکعت های نماز دو رکعتی یا سه رکعتی، یا در دو رکعت اول نمازهای چهار رکعتی است در صورتی که نمازگزار در حال شک باقی باشد.

دوازدهم _ از مبطلات نماز آن است که رکن نماز را عمداً یا سهواً کم کند، یا چیزی را که رکن نیست عمداً کم نماید، یا چیزی را عمداً در نماز زیاد کند یا رکنی مثل رکوع یا دو سجده از یک رکعت را سهواً زیاد کند و اما زیاد کردن تکبیرة الاحرام سهواً مبطل نماز نیست.

مسأله1171_ اگر بعد از نماز شک کند که در بین نماز کاری که نماز را باطل می کند انجام داده، یا نه نمازش صحیح است.

چیزهایی که در نماز مکروه است

مسأله1172_ گفته اند مکروه است در نماز صورت را کمی به طرف راست یا چپ بگرداند، به طوری که نگویند روی خود را از قبله گردانده، و الا نماز باطل است چنان که گذشت. و نیز مکروه است در نماز چشم ها را هم بگذارد یا به طرف راست و چپ بگرداند و با ریش و دست خود بازی کند، و انگشت ها را داخل هم نماید، و آب دهان بیندازد، و به خط قرآن یا کتاب یا خط انگشتری نگاه کند، و نیز مکروه است موقع خواندن حمد و سوره و گفتن ذکر برای شنیدن حرف کسی ساکت شود، بلکه

ص:233

هر کاری خضوع و خشوع را از بین ببرد مکروه می باشد. لکن در کراهت پاره ای مانند ساکت شدن برای شنیدن حرف کسی تأمّل است، ولی رجاء ترک کند مانعی ندارد.

مسأله1173_ موقعی که انسان خوابش می آید و نیز موقع خودداری کردن از بول و غائط مکروه است نماز بخواند، و همچنین پوشیدن خف که چکمه یا موزه معنی شده اگر تنگ باشد که پا را فشار دهد بلکه مطلق کفش تنگ در نماز مکروه می باشد. و غیر از اینها مکروهات دیگری هم در کتاب های مفصل گفته شده است.

مواردی که می شود نماز واجب را شکست

مسأله1174_ شکستن نماز از روی اختیار بنا بر احتیاط واجب حرام است، ولی برای حفظ مال و جلوگیری از ضرر مالی یا بدنی مانعی ندارد.

مسأله1175_ اگر حفظ جان انسان یا کسی که حفظ جان او واجب است، یا حفظ مالی که نگهداری آن واجب می باشد، بدون شکستن نماز ممکن نباشد، باید نماز را بشکند.

مسأله1176_ اگر در وسعت وقت مشغول نماز باشد، و طلب کار طلب خود را از او مطالبه کند، چنانچه بتواند در بین نماز طلب او را بدهد، باید در همان حال بپردازد، و اگر بدون شکستن نماز، دادن طلب او ممکن نیست، باید نماز را بشکند و طلب او را بدهد و بعد نماز را بخواند.

مسأله1177_ اگر در بین نماز دانست که مسجد نجس است، چنانچه وقت تنگ باشد، باید نماز را تمام کند. و اگر وقت وسعت دارد و تطهیر مسجد نماز را به هم نمی زند، باید در بین نماز تطهیر کند، بعد بقیه نماز را بخواند و اگر نماز را به هم می زند، در صورتی که بعد از نماز تطهیر مسجد ممکن باشد، شکستن نماز برای تطهیر جایز است، و در صورتی که بودن نجاست باعث هتک باشد واجب می شود، و اگر بعد از

ص:234

نماز تطهیر مسجد ممکن نباشد، باید نماز را بشکند و مسجد را تطهیر نماید، و بعد نماز را بخواند.

مسأله1178_ کسی که باید نماز را بشکند، اگر نماز را تمام کند معصیت کرده، ولی نمازش صحیح است اگرچه احتیاط مستحب است که دوباره بخواند.

مسأله1179_ اگر پیش از آنکه به اندازه رکوع خم شود، یادش بیاید که اذان و اقامه را فراموش کرده، چنانچه وقت نماز وسعت دارد، مستحب است برای گفتن آنها نماز را بشکند. و همچنین است اگر پیش از قرائت یادش بیاید که اقامه را فراموش کرده است.

شکیات نماز

اشاره

شکیات نماز (23)قسم است: هشت قسم آن شک هایی است که نماز را باطل می کند و به شش قسم آن نباید اعتناء کرد و نه قسم دیگر آن صحیح است.

شک های باطل کننده

مسأله1180_ شک هایی که نماز را باطل می کند از این قرار است:

اول _ شک در شماره رکعت های نماز دو رکعتی واجب مثل نماز صبح و نماز مسافر. ولی شک در شماره رکعت های نماز مستحب نماز را باطل نمی کند، و حکم شک نماز احتیاط در مسأله 1244 می آید.

دوم _ شک در شماره رکعت های نماز سه رکعتی.

سوم _ آنکه در نماز چهار رکعتی شک کند که یک رکعت خوانده یا بیشتر.

چهارم _ آنکه در نماز رکعتی پیش از سر برداشتن از سجده دوم شک کند که دو رکعت خوانده یا بیشتر. و اگر پیش از سر برداشتن شک کند و ذکر سجده تمام شده، احتیاطاً به وظیفه شک عمل کرده و نماز را اعاده نماید و همچنین در کلیه مواردی که رکعت دوم مطرح است و ذکر سجده دوم تمام شده ولی سر از سجده برنداشته است.

ص:235

پنجم _ شک بین دو و پنج یا دو و بیشتر از پنج.

ششم _ شک بین سه و شش یا سه و بیشتر از شش.

هفتم _ شک در رکعت های نماز که نداند چند رکعت خوانده است.

هشتم _ شک بین چهار و شش یا چهار و بیشتر از شش.

مسأله1181_ اگر یکی از شک های باطل کننده برای انسان پیش آید، احتیاط مستحب ّ است که نماز را به هم نزند، بلکه به قدری فکر کند که صورت نماز به هم بخورد، یا از پیدا شدن یقین یا گمان نا امید شود.

شک هایی که نباید به آنها اعتناء کرد

اشاره

مسأله1182_ شک هایی که نباید به آنها اعتناء کرد از این قرار است: (اول) شک در چیزی که محل بجا آوردن آن گذشته است، مثل آنکه در رکوع شک کند که حمد را خوانده یا نه. (دوم) شک بعد از سلام نماز. (سوم) شک بعد از گذشتن وقت نماز. (چهارم) شک کثیرالشک یعنی کسی که زیاد شک می کند. (پنجم) شک امام در شماره رکعت های نماز، در صورتی که ماموم شماره آنها را بداند، و همچنین شک ماموم در صورتی که امام شماره رکعت های نماز را بداند. (ششم) شک در نمازهای مستحبی. و حکم شک در نماز احتیاط در مسأله (1244) می آید.

1_ شک در چیزی که محل آن گذشته است

مسأله1183_ اگر در بین نماز شک کند که یکی از کارهای واجب آن را انجام داده یا نه، مثلاً شک کند که حمد خوانده یا نه، چنانچه مشغول جزیی که باید بعد از آن انجام دهد نشده، باید آنچه را که در انجام آن شک کرده بجا آورد، و اگر به جزئی که باید بعد از آن انجام دهد مشغول شده، مثلاً در حال خواندن سوره شک کند حمد خوانده یا نه به شک خود اعتناء نکند.

ص:236

مسأله1184_ اگر در بین خواندن آیه شک کند که آیه پیش را خوانده یا نه، یا وقتی که آخر آیه را می خواند شک کند که اول آن را خوانده یا نه، باید به شک خود اعتناء نکند. ولی مستحب است آیه را به قصد قربت بخواند. (اعم از واجب یا مستحب)

مسأله1185_ اگر بعد از رکوع یا سجود شک کند که کارهای واجب آن مانند ذکر و آرام بودن بدن را انجام داده، یا نه، باید به شک خود اعتناء نکند.

مسأله1186_ اگر در حالی که به سجده می رود شک کند که رکوع کرده یا نه، لازم است برگشته و بایستد و رکوع را به جا آورد، و اگر شک کند که بعد از رکوع ایستاده یا نه، باید برگردد و بایستد.

مسأله1187_ اگر در حال برخاستن شک کند که سجده یا تشهد را بجا آورده یا نه، باید برگردد و بجا آورد. و بهتر است تشهد را به قصد قربت مطلقه بیاورد.

مسأله1188_ کسی که نشسته یا خوابیده نماز می خواند، اگر موقعی که حمد یا تسبیحات می خواند، شک کند که سجده یا تشهد را بجا آورده باید به شک خود اعتناء نکند و اگر پیش از آنکه مشغول حمد یا تسبیحات شود، شک کند که سجده یا تشهد را بجا آورده، باید بجا آورد.

مسأله1189_ اگر در حال نماز شک کند که یکی از رکن های نماز را بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول عملی (جزئی) که بعد از آن است نشده باید آن را بجا آورد، مثلاً اگر پیش از خواندن تشهد شک کند که دو سجده را بجا آورده یا نه باید بجا آورد، و چنانچه بعد یادش بیاید که آن رکن را بجا آورده، چون رکن زیاد شده نمازش باطل است.

مسأله1190_ اگر در بین نماز شک کند جزیی را که رکن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول عمل (جزیی) بعد از آن نشده، باید آن را بجا آورد، مثلاً اگر پیش از خواندن سوره شک کند که حمد را خوانده یا نه، باید حمد را بخواند و اگر بعد از انجام آن یادش بیاید که آن را بجا آورده، چون رکن زیاد نشده نمازش صحیح است.

ص:237

مسأله1191_ اگر در بین نماز شک کند که رکنی را بجا آورده یا نه، مثلاً وقتی مشغول تشهد است شک کند که دو سجده را بجا آورده یا نه و به شک خود اعتناء نکند و بعداً یادش بیاید که آن رکن را بجا نیاورده، در صورتی که مشغول رکن بعد نشده باید آن را بجا آورد، و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش باطل است، بنا بر این اگر پیش از رکوع بعد یادش بیاید که دو سجده را بجا نیاورده باید بجا آورد، و اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید نمازش باطل است.

مسأله1192_ اگر در حال نماز شک کند عملی را که رکن نیست بجا آورده یا نه، چنانچه مشغول عمل (جزیی) بعد از آن شده، باید به شک خود اعتناء نکند، مثلاً موقعی که مشغول خواندن سوره است، اگر شک کند که حمد را خوانده یا نه، باید به شک خود اعتناء نکند، و اگر بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده، در صورتی که مشغول رکن بعد نشده، باید بجا آورد، و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش صحیح است. بنا بر این اگر مثلاً در قنوت یادش بیاید که حمد را نخوانده، باید بخواند.

و اگر در رکوع یادش بیاید، نمازش صحیح است.

مسأله1193_ اگر شک کند که سلام نماز را گفته یا نه، چنانچه مشغول نماز دیگر شده، یا به سبب انجام کاری که نماز را به هم می زند، از حال نماز گزار بیرون رفته، باید به شک خود اعتناء نکند، لکن در هر دو صورت اگر خود را فارغ از نماز نداند نیاوردن محل اشکال است، و اگر پیش از اینها شک کند، باید سلام را بگوید، ولی اگر مشغول تعقیب باشد بنا بر احتیاط سلام بدهد. و اگر شک کند که سلام را درست گفته یا نه به شک خود اعتناء نکند، هر چند مشغول تعقیب هم نشده باشد.

2_ شک بعد از نماز

مسأله1194_ اگر بعد از سلام نماز شک کند که نمازش صحیح بوده، یا نه مثلاً شک کند رکوع کرده یا نه، یا بعد از سلام نماز چهار رکعتی شک کند که چهار رکعت خوانده یا

ص:238

پنج رکعت، به شک خود اعتنا نکند، ولی اگر هر دو طرف شک او باطل باشد، مثلاًٌ بعد از سلام نماز چهار رکعتی شک کند که سه رکعت خوانده یا پنج رکعت، نمازش باطل است.

3_ شک بعد از وقت

مسأله1195_ اگر بعد از گذشتن وقت نماز، شک کند که نماز خوانده، یا نه، گمان کند که نخوانده، خواندن آن لازم نیست، ولی اگر پیش از گذشتن وقت شک کند که نماز خوانده یا نه اگرچه گمان کند که خوانده است، باید آن نماز را بخواند.

مسأله1196_ اگر بعد از گذشتن وقت شک کند که نماز را درست خوانده یا نه، به شک خود اعتناء نکند.

مسأله1197_ اگر بعد از گذشتن وقت نماز ظهر و عصر بداند چهار رکعت نماز خوانده، ولی نداند به نیت ظهر خوانده یا به نیت عصر، چهار رکعت نماز قضاء به نیت نمازی که بر او واجب است بخواند.

مسأله1198_ اگر بعد از گذشتن وقت نماز مغرب و عشاء بدان یک نماز خوانده، ولی نداند سه رکعتی خوانده یا چهار رکعتی، باید قضای نماز مغرب و عشاء را بخواند.

4_ کثیرالشک (کسی که زیاد شک می کند)

مسأله1199_ کثیرالشک کسی است که عرفاً بگویند زیاد شک می کند یا اینکه حال او به نحوی باشد که در هر سه نماز لااقل یک مرتبه شک کند، چنین شخصی به شک خود اعتناء نکند. مگر، که کثرت شک از روی ترس و پریشانی حال یا غضب و رنج و اندوه مفرط باشد که باید به شک اعتناء کرد.

مسأله1200_ کثیرالشک اگر در بجا آوردن (جزیی) از اجزاء نماز شک کند باید بنا بگذارد آن را بجا آورده، مثلاً اگر شک کند رکوع کرده یا نه، باید بنا بگذارد که رکوع کرده است، و اگر در آوردن چیزی شک کند که نماز را باطل می کند، مثل اینکه شک کند نماز صبح را دو رکعت خوانده یا سه رکعت بنا را بر صحت می گذارد.

ص:239

مسأله1201_ کسی که در یک جزء نماز زیاد شک می کند، چنانچه در اجزاء دیگر نماز شک کند، باید به دستور آن عمل نماید، مثلاً کسی که زیاد شک می کند سجده کرده یا نه، اگر در بجا آوردن رکوع شک کند باید به دستور آن رفتار نماید، یعنی اگر به سجده نرفته رکوع را به جا آورد و اگر به سجده رفته اعتناء نکند.

مسأله1202_ کسی که در نماز مخصوصی مثلاً در نماز ظهر زیاد شک می کند، اگر در نماز دیگر مثلاً نماز عصر شک کند، باید به دستور شک رفتار نماید.

مسأله1203_ کسی که فقط وقتی در جای مخصوصی نماز می خواند زیاد شک می کند، اگر در غیر آنجا نماز بخواند و شکی برای او پیش آید، باید به دستور شک عمل نماید.

مسأله1204_ اگر انسان شک کند کثیرالشک شده، یا نه، باید به دستور شک عمل نماید، و کثیرالشک تا وقتی یقین نکند که به حال معمولی مردم برگشته باید به شک خود اعتناء نکند.

مسأله1205_ کسی که زیاد شک می کند، اگر شک کند رکنی را به جا آورده یا نه، و اعتناء نکند بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده، چنانچه مشغول رکن بعد نشده، باید آن را بجا آورد، و اگر مشغول رکن بعد شده نمازش باطل است. مثلاً اگر شک کند رکوع کرده یا نه و اعتناء نکند، چنانچه پیش از سجده دوم یادش بیاید که رکوع نکرده است باید برگردد و رکوع کند و اگر در سجده دوم یادش بیاید، نمازش باطل است.

مسأله1206_ کسی که زیاد شک می کند، اگر شک کند چیزی را که رکن نیست بجا آورده و اعتناء نکند، و بعد یادش بیاید که آن را بجا نیاورده چنانچه از محل بجا آوردن آن نگذشته، باید آن را به جا آورد و اگر از محل آن گذشته نمازش صحیح است، مثلاً اگر شک کند که حمد خوانده و اعتناء نکند چنانچه در قنوت یادش بیاید که حمد نخوانده، باید بخواند، و اگر در رکوع یادش بیاید، نمازش صحیح است.

ص:240

5_ شک امام و ماموم

مسأله1207_ اگر امام جماعت در شماره رکعت های نماز شک کند، مثلاً شک کند که سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، چنانچه ماموم یقین داشته باشد که چهار رکعت خوانده، و به امام بفهماند که چهار رکعت خوانده است، امام باید نماز را تمام کند، و خواندن نماز احتیاط لازم نیست و نیز اگر امام یقین داشته باشد که چند رکعت خوانده است، و ماموم در شماره رکعت های نماز شک کند، باید به شک خود اعتناء ننماید، و حکم گمان هر یک از امام و ماموم گرچه بعید نیست حکم یقین باشد ولی احتیاط به اقتصار بر یقین هر یک ترک نشود.

6_ شک در نماز مستحبی

مسأله1208_ اگر در شماره رکعت های نماز مستحبی شک کند، چنانچه طرف بیشتر شک نماز را باطل می کند، باید بنا را بر کمتر بگذارد، مثلاً اگر در نافله صبح شک کند دو رکعت خوانده یا سه رکعت، باید بنا بگذارد که دو رکعت خوانده است، و اگر طرف بیشتر شک نماز را باطل نمی کند، مثلاً شک کند که دو رکعت خوانده یا یک رکعت به هر دو طرف شک عمل کند، نمازش صحیح است.

مسأله1209_ کم شدن رکن، نافله را باطل می کند، ولی زیاد شدن آن را باطل نمی کند، پس اگر یکی از اجزاء نافله را فراموش کند و موقعی یادش بیاید که مشغول رکن بعد از آن شده، باید آن جزء را انجام داده و دوباره آن رکن را بجا آورد، مثلاً اگر در بین رکوع یادش بیاید که سوره حمد را نخوانده باید برگردد و حمد را بخواند و دوباره به رکوع رود.

مسأله1210_ اگر در یکی از اجزاء نافله شک کند، خواه رکن باشد یا غیر رکن، چنانچه محل آن نگذشته، باید به جا آورد و اگر محل آن گذشته به شک خود اعتناء نکند.

ص:241

مسأله1211_ اگر در نماز مستحبّی دو رکعتی گمانش به سه رکعت یا بیشتر برود، آیا باید اعتناء نکند و نمازش صحیح می باشد؟ محلّ تأمل است. بلکه بنا بر حجیّت گمان در نافله، نمازش (در فرض زیاد آوردن یک رکعت) باطل است. ولی به زیادتی رکوع یا دو سجده باطل نمی شود و اگر گمانش به دو رکعت یا کمتر برود، باید به همان گمان عمل کند، مثلاً اگر گمانش به یک رکعت می رود باید یک رکعت دیگر بخواند.

مسأله1212_ اگر در نماز نافله یکی از چیزهایی که برای آن در نماز واجب سجده سهو لازم است پیش آید مثلاً یک سجده یا تشهد را فراموش نماید، لازم نیست بعد از نماز، سجده سهو یا قضای سجده و تشهد را بجا آورد.

مسأله1213_ اگر شک کند نماز مستحبی را خوانده، چنانچه آن نماز مثل نماز جعفر طیار وقت معین نداشته باشد بنا بگذارد که نخوانده است و همچنین است اگر مثل نافله یومیه وقت معین داشته باشد و پیش از گذشتن وقت شک کند که آن را بجا آورده یا نه. ولی اگر بعد از گذشتن وقت شک کند که خوانده است یا نه، به شک خود اعتناء نکند.

شک های صحیح

مسأله1214_ در نه صورت اگر در شماره رکعت های نماز چهار رکعتی شک کند، بنا بر احتیاط باید فوراً فکر نماید پس اگر یقین یا گمان به یک طرف شک پیدا کرد، همان طرف را بگیرد و نماز را تمام کند، وگر نه به دستورهایی که گفته می شود عمل نماید، و آن نه صورت از این قرار است:

(اول) اگر بعد از سر برداشتن از سجده دوم شک کند که دو رکعت خوانده است یا سه رکعت، باید بنا بگذارد که سه رکعت خوانده است و یک رکعت دیگر بخواند و نماز را تمام کند و بعد از نماز یک رکعت احتیاط ایستاده بجا آورد، و بعید نیست دو رکعت نشسته نیز کافی باشد.

ص:242

(دوم) شک بین دو و چهار بعد از سر بر داشتن از سجده دوم که باید بنا را بگذارد چهار رکعت خوانده و نماز را تمام کند و بعد از نماز دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند.

(سوم) شک بین دو و سه و چهار بعد از سر برداشتن از سجده دوم که باید بنا را بر چهار بگذارد و بعد از نماز دو رکعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو رکعت نشسته بجا آورد.

(چهارم) شک بین چهار و پنج بعد از سر برداشتن از سجده دوم که باید بنا را بر چهار بگذارد و نماز را تمام کند، و بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد. ولی اگر بعد از سجده اول، یا پیش از تمام ذکر از سجده دوم، یکی از این چهار شک برای او پیش آید، نمازش باطل است. و اگر بعد از تمام شدن و قبل از سر بر داشتن باشد احتیاط به عمل به دستور این شک و اعاده نماز ترک نشود.

(پنجم) شک بین سه و چهار، که در هر جای نماز باشد، باید بنا بر چهار بگذارد و نماز را تمام کند، و بعد از نماز یک رکعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته بجا آورد. و بهتر بلکه احوط اختیار دو رکعت نشسته است.

(ششم) شک بین چهار و پنج در حال ایستادن که باید بنشیند و تشهد را بخواند و سلام نماز را بدهد و یک رکعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته بجا آورد.

(هفتم) شک بین سه و پنج در حال ایستادن که باید بنشیند و تشهد و سلام نماز را بدهد و دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بجا آورد. و اگر در غیر حال ایستادن باشد نماز باطل است. (لدوران الامر) بین الزّیادة والنقیصة.

(هشتم) شک بین سه و چهار و پنج در حال ایستادن، که باید بنشیند و تشهد بخواند و بعد از سلام نماز، دو رکعت نماز احتیاط ایستاده و بعد دو رکعت نشسته بجا آورد.

ص:243

(نهم) شک بین پنج و شش در حال ایستادن که باید بنشیند و تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد و دو سجده سهو بجا آورد. و نیز بنا بر احتیاط واجب دو سجده سهو برای ایستادن بیجا در این چهار صورت بجا آورد. و احتیاطاً برای ذکر بحول الله وخواندن تسبیحات در حال قیام سجده سهو بیاورد. گرچه احتیاط برای بحول الله ضعیف است. و شک اخیر در غیر حال ایستادن موجب باطل شدن نماز می شود.

مسأله1215_ اگر یکی از شک های صحیح برای انسان پیش آید بنا بر احتیاط واجب نباید نماز را بشکند و بایستی به دستوری که گفته شد عمل نماید.

مسأله1216_ اگر یکی از شک هایی که نماز احتیاط برای آنها واجب است در نماز پیش آید، چنانچه انسان نماز را تمام کند. احتیاط واجب است که نماز احتیاط را بخواند، و بدون خواندن نماز احتیاط، نماز را از سر نگیرد و اگر پیش از انجام کاری که نماز را باطل می کند نماز را از سر بگیرد، نماز دومش هم باطل است. ولی اگر بعد از انجام کاری که نماز را باطل می کند، مشغول نماز شود نماز دومش صحیح است.

مسأله1217_ وقتی یکی از شک های باطل برای انسان پیش آید، و بداند که اگر به حالت بعدی منتقل شود برای او یقین یا گمان پیدا می شود جائز نیست با حالت شک نماز را ادامه دهد، مثلاً اگر در حال ایستادن شک کند که یک رکعت خوانده یا بیشتر و بداند که اگر به رکوع رود به یک طرف یقین یا گمان پیدا می کند جائز نیست با این حال رکوع کند.

مسأله1218_ اگر اول گمانش به یک طرف بیشتر باشد، بعد دو طرف در نظر او مساوی شود، باید به دستور شک عمل نماید. و اگر اول دو طرف در نظر او مساوی باشد و به طرفی که وظیفه او است بنا بگذارد، بعد گمانش به طرف دیگر برود. باید همان طرف را بگیرد و نماز را تمام کند.

مسأله1219_ کسی که نمی داند گمانش به یک طرف بیشتر است یا هر دو طرف در نظر او مساوی است باید به دستور شک عمل کند.

ص:244

مسأله1220_ اگر بعد از نماز بداند که در بین نماز حال تردیدی داشته، که مثلاً دو رکعت خوانده یا سه رکعت، و بنا را بر سه گذاشته، ولی نداند که گمانش به خواندن سه رکعت بوده، یا هر دو طرف در نظر او مساوی بوده، باید نماز احتیاط را بخواند.

مسأله1221_ اگر موقعی که تشهد می خواند، یا بعد از ایستادن شک کند که دو سجده را بجا آورده، یا نه، و در همان موقع یکی از شک هایی که اگر بعد از تمام شدن دو سجده اتفاق بیفتد صحیح می باشد، برای او پیش آید، مثلاً شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، چنانچه به دستور آن عمل کند نمازش صحیح است.

مسأله1222_ اگر پیش از آنکه مشغول تشهد شود، یا پیش از ایستادن بعد از رکعتی که تشهّد ندارد شک کند که یک یا دو سجده را بجا آورده یا نه، و در همان موقع یکی از شک هایی که بعد از تمام شدن دو سجده صحیح است، برایش پیش آید نمازش باطل است.

مسأله1223_ اگر موقعی که ایستاده شک بین سه و چهار یا بین سه و چهار و پنج کند و یادش آید که یک یا دو سجده از رکعت قبل را بجا نیاورده، نمازش باطل است.

مسأله1224_ اگر شک او از بین برود، و شک دیگری برایش پیش آید، مثلاً اول شک کند که دو رکعت خوانده یا سه رکعت، بعد شک کند که سه رکعت خوانده یا چهار رکعت، باید به دستور شک دوم عمل نماید.

مسأله1225_ اگر بعد از نماز شک کند که در حال نماز مثلاً بین دو و چهار شک کرده، یا بین سه و چهار، جایز است که نماز را دوباره بخواند. ولی احتیاط به آوردن نماز احتیاط برای هر دو قسم شک و سپس اعاده نماز نباید ترک شود.

مسأله1226_ اگر بعد از نماز بداند که در حال نماز شکی برای او پیش آمده، ولی نداند از شک های باطل یا صحیح بوده، و اگر از شک های صحیح بوده نداند کدام قسم آن بوده است، جایز است نماز را دوباره بخواند. ولی مانند صورت بالا احتیاط کند.

ص:245

مسأله1227_ کسی که نشسته نماز می خواند، اگر شکی کند که باید برای آن یک رکعت نماز احتیاط ایستاده یا دو رکعت نشسته بخواند، باید یک رکعت نشسته بجا آورد. و بعید نیست دو رکعت نیز صحیح باشد و اگر شکی کند که باید برای آن دو رکعت نماز احتیاط ایستاده بخواند. باید دو رکعت نشسته بجا آورد.

مسأله1228_ کسی که ایستاده نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط از ایستادن عاجز شود، باید مثل کسی که نماز را نشسته می خواند که حکم آن در مسأله پیش گفته شد، نماز احتیاط را بیاورد.

مسأله1229_ کسی که نشسته نماز می خواند، اگر موقع خواندن نماز احتیاط بتواند بایستد، باید به وظیفه کسی که نماز ایستاده می خواند عمل کند.

دستور نماز احتیاط

مسأله1230_ کسی که نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از سلام نماز باید فوراً نیت نماز احتیاط کند و تکبیر بگوید و حمد را بخواند و به رکوع رود و دو سجده نماید. پس اگر یک رکعت نماز احتیاط بر او واجب است، بعد از دو سجده تشهد بخواند و سلام دهد و اگر دو رکعت نماز احتیاط بر او واجب است بعد از دو سجده، یک رکعت دیگر مثل رکعت اول بجا آورد و بعد از تشهد سلام بدهد.

مسأله1231_ نماز احتیاط سوره و قنوت ندارد و باید آن را آهسته بخوانند و نیت آن را به زبان نیاورند، و احتیاط واجب است که (بسم الله) آن را هم آهسته بگویند.

مسأله1232_ اگر پیش از خواندن نماز احتیاط دانست نمازی که خوانده درست بوده، نماز احتیاط ساقط است و اگر در بین نماز احتیاط دانست، آن را رها کرده و لازم نیست آن را تمام نماید.

مسأله1233_ اگر پیش از خواندن نماز احتیاط دانست که رکعت های نمازش کم بوده، چنانچه کاری که نماز را باطل می کند انجام نداده، باید آنچه از نماز نخوانده بخواند و

ص:246

برای سلام بی جا دو سجده سهو بنماید. و اگر کاری که نماز را باطل می کند انجام داده، مثلاً پشت به قبله کرده باید نماز را دوباره بجا آورد.

مسأله1234_ اگر بعد از نماز احتیاط دانست کسری نمازش به مقدار نماز احتیاط بوده، مثلاً در شک بین سه و چهار یک رکعت نماز احتیاط بخواند بعد بداند نماز را سه رکعت خوانده، نمازش صحیح است.

مسأله1235_ اگر بعد از خواندن نماز احتیاط دانست کسری نماز کمتر از نماز احتیاط بوده، مثلاً در شک بین دو و چهار، دو رکعت نماز احتیاط بخواند، بعد بداند نماز را سه رکعت خوانده، باید نماز را دوباره بخواند.

مسأله1236_ اگر بعد از خواندن نماز احتیاط دانست کسری نمازش بیشتر از نماز احتیاط بوده، مثلاً در شک بین سه و چهار یک رکعت نماز احتیاط بخواند، بعد بداند نماز را دو رکعت خوانده، چنانچه بعد از نماز احتیاط کاری که نماز را باطل می کند انجام داده، مثلاً پشت به قبله کرده باید نماز را دوباره بخواند، و اگر کاری که نماز را باطل می کند انجام نداده، آیا نماز احتیاطش محسوب است، و باید یک رکعت کسری نمازش را به جا آورد. و نمازش صحیح است. و برای زیادی هر یک از سلام در اصل نماز، و نماز احتیاط دو سجده سهو بجا آورد؟ محل اشکال است ولی بعید نیست، بلکه رکعت کسری را آورده ونماز را دوباره بخواند و احتیاط کامل نسبت به زیادتی ها آوردن سجده سهو برای هر یک از آنها است.

مسأله1237_ اگر بین دو و سه و چهار بعد از اکمال سجدتین شک کند، و بعد از خواندن دو رکعت نماز احتیاط ایستاده، یادش بیاید که نماز را دو رکعت خوانده، لازم نیست دو رکعت نماز احتیاط نشسته را بخواند.

مسأله1238_ اگر بین سه و چهار شک کند و موقعی که یک رکعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند یادش بیاید که نماز را سه رکت خوانده، باید نماز احتیاط را تمام کند، و نمازش صحیح است، ولی در فرض تذکر قبل از رکوع، احتیاط عمل کردن به وظیفه

ص:247

کسی است که متذکر نقص شده گرچه تفاوت روشنی با اتمام نماز احتیاط ندارد. و در صورت تذکر در حال رکوع نماز را تمام کرده در هر دو مورد اعاده نماید. و برای سلام زیادی و هر کدام از سایر زیادی ها سجده سهو بنماید، و اگر موقعی که دو رکعت نماز احتیاط نشسته می خواند یادش بیاید، پس اگر قبل از رکوع اول یادش بیاید، بایستد و نماز را مطابق کسری که دارد تمام نماید، و اگر بعد از رکوع یادش بیاید نمازش باطل است.

مسأله1239_ اگر بین دو و سه و چهار بعد از اکمال سجدتین شک کند و موقعی که دو رکعت نماز احتیاط ایستاده را می خواند، پیش از رکوع دوم یادش بیاید که نماز را سه رکعت خوانده، باید بنشیند و نماز احتیاط را یک رکعتی تمام کند، و احتیاطاً نماز را اعاده نماید. و برای سلام زیادی و زیادتی قیام و یا اذکار دیگر سجده سهو بنماید.

مسأله1240_ اگر در بین نماز احتیاط دانست کسری نمازش بیشتر یا کمتر از نماز احتیاط بوده، چنانچه نتواند نماز احتیاط را مطابق کسری نمازش تمام کند، باید آن را رها کند، و در این صورت اگر ممکن باشد کسری نماز را بجا آورد و اگر ممکن نباشد، نماز را دوباره بخواند، مثلاً در شک بین سه و چهار اگر موقعی که دو رکعت نماز احتیاط نشسته را میخواند یادش بیاید که نماز را دو رکعت خوانده، چون نمیتواند دو رکعت به جای دو رکعت ایستاده حساب کند، باید نماز نشسته را رها کند، پس اگر قبل از رکوع اول نماز احتیاط یادش آمده بود باید کسری نمازش را بخواند و اگر بعد از آن بوده باید نماز را دوباره بجا آورد. و در صورت اول برای زیادتی ها هر کدام و بنا بر احتیاط در بعضی سجده سهو بیاورد.

مسأله1241_ اگر شک کند نماز احتیاطی را که بر او واجب بوده بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز گذشته و به شک خود اعتناء نکند، و اگر وقت دارد در صورتی که بین شک و نماز زیاد طول نکشیده و کاری هم مثل رو گرداندن از قبله که نماز را باطل می کند انجام نداده، باید نماز احتیاط را بخواند، و اگر کاری که نماز را باطل می کند آورده، یا بین نماز و شک او زیاد طول کشیده اعتنا به شک ننماید. ولی در این دو

ص:248

صورت خصوصاً اگر خود را فارغ از نماز نداند احتیاط اعاده آن است.

مسأله1242_ اگر در نماز احتیاط، رکنی را زیاد کند، یا مثلاً به جای یک رکعت دو رکعت بخواند، نماز احتیاط باطل می شود، و باید دوباره اصل نماز را نخواند. و مستحب است قبل از آنکه نماز احتیاط را اعاده کند.

مسأله1243_ موقعی که مشغول نماز احتیاط است اگر در یکی از کارهای آن شک کند، چنانچه محل آن نگذشته، باید بجا آورد، و اگر محلش گذشته، باید به شک خود اعتناء نکند، مثلاً اگر شک کند که حمد خوانده یا نه چنانچه به رکوع نرفته باید بخواند، و اگر به رکوع رفته باید به شک خود اعتناء نکند.

مسأله1244_ اگر در شماره رکعت های نماز احتیاط شک کند، چنانچه طرف بیشتر شک نماز را باطل می کند، باید بنا را بر کمتر بگذارد و اگر طرف بیشتر شک نماز را باطل نمی کند باید بنا را بر بیشتر بگذارد، مثلاً موقعی که مشغول خواندن دو رکعت نماز احتیاط است، اگر شک کند که دو رکعت خوانده، یا سه رکعت، چون طرف بیشتر نماز را باطل می کند، باید بنا را بگذارد که دو رکعت خوانده و اگر شک کند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت، چون طرف بیشتر شک نماز را باطل نمی کند باید بنا بگذارد که دو رکعت خوانده است. ولی احتیاط به اعاده نماز احتیاط و اصل نماز ترک نشود. گرچه اکتفاء به همان اصل نماز بعید نیست.

مسأله1245_ اگر در نماز احتیاط چیزی که رکن نیست سهواً کم یا زیاد شود، بنا بر احتیاط سجده سهو بیاورد.

مسأله1246_ اگر بعد از سلام نماز احتیاط شک کند که یکی از اجزاء یا بیشتر آن را بجا آورده یا نه، به شک خود اعتناء نکند.

مسأله1247_ اگر در نماز احتیاط، تشهد یا یک سجده را فراموش کند و در جای خود تدارکش ممکن نباشد، احتیاط واجب بلکه نسبت به سجده اقوی است که بعد از سلام نماز آن را قضاء نماید.

ص:249

مسأله1248_ اگر نماز احتیاط و قضای یک سجده یا قضای یک تشهد یا دو سجده سهو بر او واجب شود، باید اول نماز احتیاط را بجا آورد.

مسأله1249_ حکم گمان در نماز نسبت به رکعات مثل حکم یقین است، مثلاً اگر نداند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت، و گمان داشته باشد که دو رکعت خوانده بنا می گذارد که دو رکعت است و اگر در نماز چهار رکعتی گمان دارد که چهار رکعت خوانده، نباید نماز احتیاط بخواند، اما نسبت به افعال گمان حکم شک را دارد، پس اگر کمان دارد رکوع کرده در صورتی که داخل سجده نشده است، باید آن را بجا آورد و اگر گمان دارد حمد را نخوانده، چنانچه در سوره داخل شده باشد اعتناء به گمان ننماید و نمازش صحیح است. ولی در مثل حمد از چیزهایی که ذکر و قرآن است اعاده آنها به قصد قربت مطلقه و در موارد افعال چون رکوع و سجده بعد از اتمام نماز اعاده آن مستحب است.

مسأله1250_ حکم شک و سهو و گمان در نمازهای واجب یومیه و نمازهای واجب دیگر فرق ندارد، مثلاً در نماز آیات شک کند که یک رکعت خوانده یا دو رکعت، چون شک او در نماز دو رکعتی است، نمازش باطل می شود، و اگر گمان داشته باشد که دو رکعت یا یک رکعت است، بر طبق گمان خود نماز را تمام می نماید. و در مورد سجده و تشهد فراموش شده حکم مسأله 1247 جاری است، و در جایی که در نمازهای یومیه سجده سهو واجب می شود، در آنها نیز واجب است.

سجده سهو

اشاره

مسأله1251_ برای پنج چیز بعد از سلام نماز، باید دو سجده سهو به دستوری که بعداً گفته می شود، بجا آورد.

اول _ چنانچه در بین نماز، سهواً حرف بزند.

دوم _ جایی که نباید سلام نماز را بدهد، مثلاً در رکعت اول سهواً سلام بدهد.

ص:250

سوم _ اگر تشهد را فراموش کند و جای تدارک آن گذشته باشد.

چهارم _ چنانچه در نماز چهار رکعتی بعد از تمامی ذکر سجده دوم شک کند که چهار رکعت خوانده یا پنج رکعت.

پنجم _ آنکه یک سجده را فراموش کند و جای تدارک آن گذشته باشد، یا اینکه در جایی که باید بایستد مثلاً موقع خواندن حمد و سوره اشتباهاً بنشیند و در موقعی که باید بنشیند مثلاً موقع تشهد اشتباهاً بایستد. در این سه صورت، بنا بر احتیاط واجب باید دو سجده بجا آورد. بلکه برای هر چیزی که در نماز اشتباهاً کم یا زیاد کند احتیاط است که دو سجده سهو بنماید. و احکام این چند صورت در مسائل آینده گفته می شود.

مسأله1252_ اگر انسان اشتباهاً یا به خیال اینکه نمازش تمام شده حرف بزند، باید دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله1253_ برای صدایی که از آه کشیدن و سرفه کردن پیدا می شود سجده سهو واجب نیست. ولی اگر مثلاً سهواً آخ یا آه بگوید، بایدسجده سهو نماید.

مسأله1254_ اگر چیزی را که سهواً غلط خوانده دوباره به طور صحیح بخواند، برای غلط خواندن آن سجده سهو بنا بر احتیاط واجب است.

مسأله1255_ اگر در نماز سهواً مدتی حرف بزند و تمام آنها عرفاً یک مرتبه حساب شود، دو سجده سهو بعد از سلام نماز کافی است.

مسأله1256_ اگر سهواً تسبیحات اربع را نگوید، احتیاط است که بعد از نماز دو سجده سهو بجا آورد. همچنین در زیادتی آن.

مسأله1257_ اگر در جایی که نباید سلام نماز را بگوید سهواً بگوید (السلام علینا و علی عبادلله الصالحین) یا بگوید (السلام علیکم) اگرچه (و رحمة الله و برکاته) را نگفته باشد باید دو سجده سهو بنماید، و همچنین اگر اشتباهاً بگوید (السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته) احتیاط است که دو سجده سهو بجا آورد. و نیز اگر بعضی از جملات دو سلام را سهواً آورده، وجوب سجده قوی است.

ص:251

مسأله1258_ اگر در جایی که نباید سلام دهد اشتباهاً هر سه سلام را بگوید دو سجده سهو کافی است.

مسأله1259_ اگر یک سجده یا تشهد را فراموش کند، و پیش از رکوع رکعت بعد یادش بیاید، باید برگردد و بجا آورد. و بعد از نماز بنا بر احتیاط واجب برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بنماید.

مسأله1260_ اگر در رکوع یا بعد از آن یادش بیاید که یک سجده یا تشهد را از رکعت پیش فراموش کرده، باید بعد از سلام نماز سجده را قضاء نموده و تشهد را نیز احتیاطاً قضاء کند، و بعد از آن در فراموش کردن تشهد دو سجده سهو نیز بجا آورد.

مسأله1261_ اگر می داند در نماز زیاد کرده یا کم، بنا بر احتیاط واجب (اگر اقوی نباشد) سجده سهو بر او واجب است.

مسأله1262_ اگر سجده سهو را بعد از سلام نماز عمداً بجا نیاورد، معصیت کرده، و واجب است هر چه زودتر آن را انجام دهد، و چنانچه سهواً بجا نیاورد هر وقت یادش آمده بنا بر احتیاط باید فوراً انجام دهد، و لازم نیست نماز را دوباره بخواند.

مسأله1263_ اگر شک دارد مثلاً دو سجده سهو بر او واجب شده یا نه، لازم نیست بجا آورد.

مسأله1264_ کسی که شک دارد مثلاً دو سجده سهو بر او واجب شده یا چهار تا، اگر دو سجده بنماید کافی است.

مسأله1265_ اگر بداند که یکی از دو سجده سهو را بجا نیاورده، با باقی بودن موالات بیاورد و با فوت آن بنا بر احتیاط واجب دو سجده سهو بجا آورد، و اگر بداند سهواً سه سجده کرده، احتیاط واجب است که دوباره دو سجده سهو بنماید.

مسأله1266_ اگر شکّ دارد یک سجده از نماز آورده یا دو سجده، و در تشهّد وارد شده به شک خود اعتناء نکند، و قبل از آن سجده دیگر را بیاورد و اگر ذکر سجده را فراموش کرده و سر از سجده برداشته، اعاده کردن آن لازم نیست گرچه بهتر است.

ص:252

دستور سجده سهو

مسأله1267_ دستور سجده سهو این است که بعد از سلام نماز و فوراً نیت سجده سهو کند و پیشانی را بر چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و احوط این است که بگوید: (بسم الله و بالله السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته) و می تواند یکی از دو صیغه دیگر را بگوید (بسم الله و بالله وصلی الله علی محمّد و آل محمّد). (بسم الله وبالله الّلهم صلّ علی محمد و آل محمّد) و احوط جمع بین دو صیغه است. و مانند نماز تشهد بخواند، بعد از آن بگوید: (السلام علیکم) و اولی این است (و رحمة الله و برکاته) را اضافه کند. و احتیاط لازم مراعات تمام شرایط سجده نماز در این دو سجده است. و همچنین چیزهایی که نماز را باطل می کند، باید در این سجده ترک شود، و لازم است بین دو سجده آرام بنشیند.

قضای سجده و تشهد فراموش شده

مسأله1268_ سجده و تشهدی را که فراموش کرده و بعد از نماز قضای آن را به جا می آورد، باید تمام شرائط نماز مانند پاک بودن بدن و لباس و رو به قبله بودن و شرط های دیگر را داشته باشد.

مسأله1269_ اگر سجده را چند دفعه فراموش کند، مثلاً یک سجده از رکعت اول، و یک سجده از رکعت دوم فراموش نماید، باید بعد از نماز قضای هر دو را با سجده های سهوی که احتیاطاً برای آنها لازم است بجا آورد.

مسأله1270_ اگر یک سجده و تشهد را فراموش کند، می تواند هر یکی را که بخواهد اول قضاء نماید اگرچه بداند کدام اول فراموش شده است، و بنا بر احتیاطی که سزاوار ترک نیست اول آنچه را ابتداءً فوت شده قضاء نماید و اگر نداند کدام اول فوت شده، احتیاط آوردن تشهد بعداً سجده سپس اعاده تشهد است.

ص:253

مسأله1271_ اگر دو سجده از دو رکعت فراموش نماید لازم نیست هنگام قضاء مراعات ترتیب نماید. و احتیاطی که سزاوار ترک نیست مراعات است.

مسأله1272_ اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد کاری کند که اگر عمداً یا سهواً در نماز اتفاق بیفتد نماز باطل می شود، مثلاً پشت به قبله نماید، احتیاط واجب است که بعد از قضای سجده و تشهد دوباره نماز را بخواند. اگرچه اکتفاء به اعاده نماز قویّ است.

مسأله1273_ اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید که یک سجده یا تشهد را از رکعت آخر فراموش کرده، و منافی عمدی و سهوی نیاورده، و منافی عمدی را عمداً نیاورده باید برگشته آنچه را فراموش کرده بیاورد و احتیاطاً اجزاء بعدی (تشهد یا سلام) را به قصد قربت بدون نیّت اداء و قضاء انجام دهد و دو سجده سهو برای سلام بی جا بجا آورد و در صورت آوردن منافی دستور سابق را عمل کرده و احتیاطاً نماز را اعاده کند.

مسأله1274_ اگر بین سلام نماز و قضای سجده یا تشهد کاری کند که برای آن سجده سهو واجب می شود، مثل آنکه سهواً حرف بزند، بعد از قضاء سجده یا تشهد احتیاطاً دوبار دو سجده سهو بیاورد. و اگر سجده یا تشهّد از رکعت اخیر فراموش شده، یک بار دیگر دو سجده سهو برای سلام بی جا نیز انجام دهد.

مسأله1275_ اگر نداند که در نماز سجده را فراموش کرده یا تشهد را، هر دو را احتیاطاً آورده و دو سجده سهو بجا آورد.

مسأله1276_ اگر شک دارد که سجده یا تشهد را فراموش کرده، واجب نیست قضاء تشهّد یا سجده نماز یا سجده سهو نماید.

مسأ له1277_ اگر بداند سجده یا تشهد را فراموش کرده، و شک کند که پیش از رکوع رکعت بعد یا قبل از سلام (در فراموشی رکعت اخیر) بجا آورده یا نه، واجب است آن را قضاء نماید.

ص:254

مسأله1278_ کسی که باید سجده یا تشهد را قضاء نماید، اگر برای سبب دیگری هم سجده سهو بر او واجب شود، باید بعد از نماز سجده یا تشهد را قضاء نماید، بعد سجده سهو را بجا آورد.

مسأله1279_ اگر شک دارد که بعد از نماز، قضای سجده یا تشهد فراموش شده را بجا آورده یا نه، چنانچه وقت نماز نگذشته، باید سجده یا تشهد را قضاء نماید، و اگر وقت نماز گذشته، قضای آن احتیاطاً ترک نشود.

کم و زیاد کردن اجزاء و شرائط نماز

مسأله1280_ هر گاه چیزی از واجبات نماز را عمداً کم یا زیاد کند اگرچه یک حرف از حمد یا سوره یا ذکرهای واجب باشد، نماز باطل است.

مسأله1281_ اگر به سبب ندانستن مسأله، از روی تقصیر چیزی او واجبات نماز را کم یا زیاد کند، نماز باطل است، و همچنین از روی ندانستن که در آن مقصر نبوده بنا بر احتیاط. گرچه احتمال صحت قوی است. ولی چنانچه به سبب ندانستن مسأله، حمد و سورهی نماز صبح و مغرب و عشاء را آهسته بخواند، یا حمد و سوره نماز ظهر و عصر را بلند بخواند، یا در مسافرت نماز ظهر و عصر و عشاء را چهار رکعتی بخواند، نمازش صحیح است.

مسأله1282_ اگر در بین نماز دانست وضوء یا تیمّم (در جای تیمّم) یا غسلش باطل بوده، یا بدون طهارت مشغول نماز شده، باید نماز را به هم بزند، و دوباره با وضوء یا غسل یا تیمّم (اگر وظیفه اش تیمّم است) بخواند، و اگر بعد از نماز بداند، باید نماز را با وضوء یا غسل یا تیمّم بجا آورد و اگر وقت گذشته قضاء نماید.

مسأله1283_ اگر بعد از رسیدن به رکوع یادش بیاید که دو سجده از رکعت پیش را فراموش کرده، نمازش باطل است. و اگر پیش از رسیدن به رکوع یادش بیاید باید برگردد و دو سجده را بجا آورد، و برخیزد و حمد و سوره یا تسبیحات را بخواند و

ص:255

نماز را تمام کند، و بعد از نماز بنا بر احتیاط واجب، برای ایستادن بیجا دو سجده سهو بنماید.

مسأله1284_ اگر پیش از گفتن (السلام علینا) و (السلام علیکم) یادش بیاید که دو سجده رکعت آخر را بجا نیاورده، باید دو سجده را بجا آورد، و دوباره تشهد بخواند و سلام نماز را بدهد.

مسأله1285_ اگر پیش از سلام نماز یادش بیاید که یک رکعت یا بیشتر از آخر نماز نخوانده، باید مقداری را که فراموش کرده بجا آورد.

مسأله1286_ اگر بعد از سلام نماز یادش بیاید که یک رکعت یا بیشتر از آخر نماز را نخوانده، چنانچه کاری انجام داده که عمداً یا سهواً نماز را باطل می کند، مثلاً پشت به قبله کرده، نمازش باطل است، و اگر کاری که عمدی و سهوی آن نماز را باطل می کند انجام نداده باید فوراً مقداری را که فراموش کرده بجا آورد و برای سلام زیادی دو سجده سهو بنماید.

مسأله1287_ هرگاه بعد از سلام نماز عملی انجام دهد که عمداً یا سهواً نماز را باطل می کند، مثلاً پشت به قبله نماید، و بعد یادش بیاید که دو سجده آخر را بجا نیاورده، نمازش باطل است. و اگر پیش از انجام کاری که نماز را باطل می کند یادش بیاید، باید دو سجده ای را که فراموش کرده بجا آورد، و دوباره تشهد بخواند، و سلام نماز را بدهد و دو سجده سهو برای سلامی که اول گفته است بنماید. و اعاده نماز نیز اولی است.

مسأله1288_ اگر دانست نماز را پیش از وقت خوانده، یا پشت به قبله خوانده باید دوباره بخواند، و اگر وقت گذشته قضاء نماید و چنانچه بداند که به طرف راست یا به طرف چپ قبله یا بین طرف راست و قبله و یا طرف چپ و قبله بجا آورده، در صورتی که پیش از گذشتن وقت باشد دوباره بخواند، و اگر اجتهاد در شناختن قبله کرده و مابین سمت راست یا چپ و قبله بوده اعاده لازم نیست. ولی اگر بعد از گذشتن

ص:256

وقت باشد بعید نیست کسی که کوشش برای یافتن قبله کرده یا اشتباه در جهت داشته یا معتقد بوده که همان جهت قبله بوده نماز خوانده (به خلاف غیر اینها که اعاده احتیاطاً لازم است) قضاء نداشته باشد مگر اینکه این عمل به جهت ندانستن حکم شرعی بوده باشد.

نماز مسافر

مسافر باید نماز ظهر و عصر و عشاء را با هشت شرط شکسته بجا آورد یعنی دو رکعت بخواند.

شرط اول _ آنکه سفر او کمتر از هشت فرسخ شرعی نباشد. و گفته اند فرسخ شرعی مقداری کمتر از پنج کیلومتر و نیم است، ولی باید مسلم باشد.

مسأله1289_ کسی که رفتن و برگشتن او هشت فرسخ است، چنانچه رفتن و همچنین برگشتنش کمتر از چهار فرسخ نباشد، باید نماز را شکسته بخواند. بنا بر این اگر رفتن سه فرسخ و برگشتن پنج فرسخ، یا به عکس باشد باید نماز را تمام یعنی چهار رکعتی بخواند، و احتیاط به خواندن دو رکعت را ترک نکند.

مسأله1290_ اگر رفتن و برگشتن هشت فرسخ باشد ولو روزی که می رود، همان روز یا شب آن برنگردد، باید نماز را شکسته بخواند، اگرچه بهتر است تمام نیز بخواند.

مسأله1291_ اگر سفر مختصری از هشت فرسخ کمتر باشد، یا انسان نداند که سفر او هشت فرسخ است، نباید نماز را شکسته بخواند و چنانچه شک کند که سفر او هشت فرسخ است، تحقیق کردن در صورت مشقت برایش لازم نیست، و باید نمازش را تمام بخواند.

مسأله1292_ اگر یک عادل یا شخص موثقی خبر دهد که سفر انسان هشت فرسخ است، چنانچه از گفته آنان اطمینان پیدا شود باید نماز را شکسته بخواند. وگرنه احتیاط به جمع بین تمام و شکسته نماید.

ص:257

مسأله1293_ کسی که یقین دارد سفر او هشت فرسخ است، اگر نماز را شکسته بخواند، و بعد بداند که هشت فرسخ نبوده، باید آن را چهار رکعتی بجا آورد، و اگر وقت گذشته، قضاء نماید.

مسأله1294_ کسی که یقین دارد سفرش هشت فرسخ نیست، یا شک دارد که هشت فرسخ هست، چنانچه در بین راه بداند که سفر او هشت فرسخ بوده، اگرچه کمی از راه باقی باشد، باید نماز را شکسته بخواند، و اگر تمام خوانده باید دوباره شکسته بجا آورد.

مسأله1295_ اگر بین دو محلی که فاصله آنها کمتر از چهار فرسخ است، چند مرتبه رفت و آمد کند، اگرچه روی هم رفته هشت فرسخ شود باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1296_ اگر محلی دو راه داشته باشد، یک راه آن کمتر از هشت فرسخ و راه دیگر آن هشت فرسخ یا بیشتر باشد، چنانچه انسان از راهی که هشت فرسخ است به آنجا برود، باید نماز را شکسته بخواند، و اگر از راهی که هشت فرسخ نیست برود، باید تمام بخواند.

مسأله1297_ اگر شهر بارو دارد، و بعد از بارو خانه های دیگر بنا نشده باید ابتدای هشت فرسخ را از باروی شهر، و اگر بارو ندارد، باید از خانه های آخر شهر حساب نماید، و ابتدای سفر برای چادر نشینان و مانند آنان منزلشان حساب می شود.

شرط دوم _ آن که از اول مسافرت قصد هشت فرسخ را داشته باشد، پس اگر به جایی که کمتر از هشت فرسخ است مسافرت کند، و بعد از رسیدن به آنجا قصد کند جایی برود که با مقداری که آمده هشت فرسخ شود، چون از اول قصد هشت فرسخ را نداشته، باید نماز را تمام بخواند. ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود، یا چهار فرسخ برود، و چهار فرسخ دیگر به وطنش یا محلی که می خواهد ده روز در آنجا بماند برگردد، باید نماز را شکسته بخواند. و چنانچه از اوّل قصد چهار فرسخ یا بیشتر را با قصد برگشتن داشت، نماز را شکسته می خواند و در مسأله1289 به آن اشاره شد.

ص:258

مسأله1298_ کسی که نمی داند سفرش چند فرسخ است، مثلاً برای پیدا کردن گمشده ای مسافرت می کند، و نمی داند که چه مقدار باید برود تا آن را پیدا کند، باید نماز را تمام بخواند ولی در برگشتن چنانچه تا وطنش یا جایی که می خواهد ده روز در آنجا بماند، هشت فرسخ یا بیشتر باشد باید نماز را شکسته بخواند. و اگر در بین رفتن قصد کند که چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد نماز وی شکسته است.

مسأله1299_ مسافر در صورتی باید نماز را شکسته بخواند که تصمیم داشته باشد هشت فرسخ برود، پس کسی که از شهر بیرون می رود و مثلاً قصدش این است که اگر رفیق پیدا می کند، سفر هشت فرسخی برود. چنانچه رفیق پیدا کرد و به سفر رفت باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1300_ کسی که قصد هشت فرسخ دارد، اگرچه در هر روز مقدار کمی راه برود وقتی به جایی برسد که اذان شهر را نشنود و اهل شهر او را نبینند و نشانه آن این است که او اهل شهر را نبیند، باید نماز را شکسته بخواند، ولی اگر در هر روز مقدار خیلی کمی راه برود که عرفاً نگویند مسافر است، باید نمازش را تمام بخواند، و احتیاط مستحب است که هم شکسته هم تمام بخواند.

مسأله1301_ کسی که در سفر در اختیار دیگر است مانند نوکری که با آقای خود مسافرت می کند، چنانچه بداند سفر او هشت فرسخ است باید نماز را شکسته بخواند، و اگر نداند، نماز را تمام بجا آورد، و پرسیدن لازم نیست. (ولی احتیاط است).

مسأله1302_ کسی که در سفر در اختیار دیگری است، اگر بداند یا گمان داشته باشد که پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1303_ کسی که در سفر در اختیار دیگری است، اگر شک دارد که پیش از رسیدن به چهار فرسخ از او جدا می شود، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر شک او از این جهت است که احتمال می دهد مانعی برای سفر او پیش آید، چنانچه احتمال او در نظر مردم نباشد، باید نماز را شکسته بخواند.

ص:259

مسأله1304_ کسی را که بدون اراده و اختیار مثلاً دست و پا بسته یا در حال بیهوشی به هشت فرسخ ببرند، آیا نماز وی شکسته است؟ احتمال قوی دارد ولی احتیاط به جمع کردن بین شکسته و چهار رکعتی ترک نشود.

شرط سوم _ آنکه در بین راه از قصد خود برنگردد، پس اگر پیش از رسیدن به چهار فرسخ از قصد خود برگردد، یا مردّد شود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1305_ اگر بعد از رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، چنانچه تصمیم داشته باشد که همانجا بماند یا بعد از ده روز برگردد یا در برگشتن و ماندن مردّد باشد، باید نماز را تمام بخواند. ولی در فرض اخیر اگر قصد برگشتن در کمتر از 10 روز دارد، نماز وی شکسته است.

مسأله1306_ اگر بعد رسیدن به چهار فرسخ از مسافرت منصرف شود، و تصمیم داشته باشد که برگردد، باید نماز را شکسته بخواند، اگرچه بخواهد کمتر از ده روز در آنجا بماند.

مسأله1307_ اگر برای رفتن به محلی که هشت فرسخ است حرکت کند، و بعد از رفتن مقداری از راه بخواهد جای دیگری برود، چنانچه از محل اولی که حرکت کرده تا جایی که می خواهد برود، هشت فرسخ باشد، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1308_ اگر بعد از آنکه چهار فرسخ رفت، مردّد شود که بقیه هشت فرسخ را برود یا بدون اینکه ده روز در جایی بماند به محل خود برگردد، چه موقعی که مردّد است راه برود یا نرود، باید نماز را شکسته بخواند، خواه بعداً تصمیم بگیرد که بقیه راه را برود یا اینکه برگردد.

مسأله1309_ اگر بعد از آنکه چهار فرسخ برود، مردّد شود که بقیه هشت فرسخ را برود یا اینکه به محل خود برگردد، ولی احتمال بدهد که در محل تردید یا جای دیگر ده روز توقف می نماید، اگرچه بعد تصمیم بگیرد که بدون ماندن ده روز بقیه را برود، در این صورت لازم است نماز را تمام کند، و شکسته را نیز احتیاطاً بیاورد چه در حال

ص:260

تردید راه برود چه نرود، ولی اگر تصمیمش این باشد که هشت فرسخ دیگر برود یا چهار فرسخ برود، و چهار فرسخ برگردد از وقتی که شروع به رفتن نماید نمازش شکسته است.

1310_ اگر پیش از آنکه چهار فرسخ برود، مردّد شود که بقیه راه را برود یا نه، و بعد تصمیم بگیرد که بقیه راه را برود، چنانچه باقی مانده سفر او هشت فرسخ باشد، یا آنکه بخواهد چهار فرسخ رفته و چهار فرسخ دیگر برگردد از وقتی که شروع به راه رفتن بعد از تصمیمش نماید نماز را شکسته می خواند، و در این صورت نیز فرقی نیست که در حال تردید راه برود یا نرود، و اگر مسافتی را که قصد دارد برود با مقداری از راه رفته قبل از مردّد شدن هشت فرسخ باشد احتیاط در خواندن شکسته و تمام ترک نشود، مگر تردید در زمانی زیاد بوده به طوری که ادامه راه رفتن، راه رفتن جدید به شمار آید که باید شرایط سفر جدید در شکسته بودن نماز مراعات گردد.

شرط چهارم _ آنکه نخواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطن خود بگذرد یا ده روز یا بیشتر در جایی بماند، پس کسی که می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد، یا ده روز در محلی بماند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1311_ کسی که نمی داند پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش میگذرد یا نه، یا ده روز در محلی قصد اقامت مینماید یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1312_ کسی که می خواهد پیش از رسیدن به هشت فرسخ از وطنش بگذرد یا ده روز در محلی بماند، و نیز کسی که مردّد است که از وطنش بگذرد یا ده روز در محلی بماند، اگر از ماندن ده روز یا گذشتن از وطن منصرف شود، باز هم باید نماز را تمام بخواند. ولی اگر باقیمانده راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد، و بخواهد برود و برگردد، و برگشتن نیز چهار فرسخ باشد باید نماز را شکسته بخواند.

شرط پنجم _ آنکه برای کار حرام سفر نکند، و اگر برای کار حرامی مانند دزدی سفر کند، باید نماز را تمام بخواند. و همچنین است اگر خود سفر حرام باشد، مثل آنکه

ص:261

برای او ضرری که اقدام بر آن شرعاً حرام است داشته باشد یا زن بدون اجازه شوهر در صورتی که نشوز بر او صادق شود، بلکه مطلقاً بنا بر احتیاط، و فرزند بانهی پدر و مادر که موجب عقوقش باشد سفری بروند که بر آنان واجب نباشد، ولی اگر مثل سفر حج واجب باشد، باید نماز را شکسته بخوانند.

مسأله1313_ سفری که واجب نیست اگر به سبب اذیت پدر و مادر باشد حرام است، و انسان باید در آن سفر نماز را تمام بخواند و اگر ماه رمضان است روزه هم بگیرد.

مسأله1314_ کسی که سفر او حرام نیست و برای کار حرام هم سفر نمی کند، اگرچه در سفر معصیتی انجام دهد، مثلاً غیبت کند یا شراب بخورد باید نماز شکسته بخواند.

مسأله1315_ اگر برای آنکه کار واجبی را ترک کند مسافرت نماید چه غرض دیگری در سفر داشته باشد یا نه نمازش تمام است، پس اگر بدهکار است و بتواند بدهی خود را بدهد و طلبکار هم مطالبه کند، چنانچه در سفر نتواند بدهی خود را بدهد، و برای فرار از دادن قرض مسافرت نماید، باید نماز را تمام بخواند، ولی اگر سفرش برای کار دیگری است اگرچه در سفر ترک واجب نیز بنماید. باید نماز را شکسته بخواند. و شایسته است تمام را نیز بیاورد.

مسأله1316_ اگر سفر او سفر حرام نباشد، ولی حیوان سواری او یا مرکب دیگری که سوار است غصبی باشد، یا در زمین غصبی مسافرت کند باید نماز را شکسته بخواند. و احتیاط به تمام خواندن نیز شایسته است ترک نشود خصوصاً در صورت انحصار مرکب به مرکب غصبی و یا مسافرت در زمین غصبی و احتیاط در مرکب غصبی قوی است.

مسأله1317_ کسی که با ظالم مسافرت می کند، اگر ناچار نباشد و مسافرت او کمک به ظالم باشد، باید نماز را تمام بخواند، و اگر ناچار باشد یا مثلاً برای نجات دادن مظلومی با او مسافرت کند، نمازش شکسته است.

ص:262

مسأله1318_ اگر به قصد تفریح و گردش مسافرت کند، سفر او حرام نیست، و باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1319_ اگر برای لهو و خوش گذرانی به شکار رود، نمازش در حال رفتن تمام، و در برگشتن در صورتی که به حد مسافت باشد قصر است و چنانچه برای تهیه معاش به شکار رود، نمازش شکسته است، و همچنین است اگر برای کسب و زیاد کردن مال برود، اگرچه در این صورت بنا بر احتیاطی که نباید ترک شود نماز را هم شکسته و هم تمام بخواند.

مسأله1320_ کسی که برای معصیت سفر کرده، موقعی که از سفر بر می گردد، اگر برگشتن به تنهایی هشت فرسخ است باید نماز را شکسته بخواند و احتیاط مستحب است در صورتی که توبه نکرده هم شکسته و هم تمام بخواند.

مسأله1321_ کسی که سفر او سفر معصیت است، اگر در بین راه از قصد معصیت برگردد، چنانچه باقیمانده راه هشت فرسخ باشد، یا چهار فرسخ باشد، و بخواهد برود و چهار فرسخ برگردد، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1322_ کسی که برای معصیت سفر نکرده، اگر در بین راه قصد کند که بقیه راه را برای معصیت برود، باید نماز را تمام بخواند، و اگر به اندازه هشت فرسخ بدون قصد معصیت سفر کرده احتیاط به جمع بین شکسته و تمام ترک نشود. ولی نمازهایی را که شکسته خوانده در صورتی که مقدار گذشته مسافت بوده صحیح است، والا احتیاط است که آن نمازها را چهار رکعت اعاده نماید.

شرط ششم _ آنکه از صحرانشین هایی نباشد که در بیابان ها گردش می کنند، و هر جا آب و خوراک برای خود و حشمشان پیدا کنند، می مانند، و بعد از چندی به جای دیگر می روند، و صحرانشین ها در این مسافرت ها باید نماز را تمام بخوانند.

مسأله1323_ اگر یکی از صحرانشین ها برای پیدا کردن منزل و چراگاه حیواناتشان

ص:263

سفر کند، چنانچه با بنه و دستگاه باشد نماز را تمام بخواند، و الا چنانچه سفر او هشت فرسخ باشد، نماز را شکسته بخواند. و احتیاط به تمام آوردن نیز ترک نشود.

مسأله1324_ اگر صحرا نشین برای زیارت یا حج یا تجارت و مانند اینها مسافرت کند، اگر با بنه و دستگاه نباشد باید نماز را شکسته وگرنه تمام بخواند.

شرط هفتم _ آنکه شغل او مسافرت نباشد. بنا بر این شتردار و راننده و چوب دار و کشتیبان و مانند اینها اگرچه برای بردن اثاثیه منزل خود مسافرت کنند و گفته شود که سفر عمل آنهاست باید نماز را تمام بخوانند و در صورتی که صدق عمل و شغل به سفر اول نکند، جای احتیاط است و ملحق می شود به کسی که کارش سفر است کسی که کارش در جای دیگری است که اکثر روزها را برای کار خود سفر می رود و بر می گردد. دانش آموز باشد یا دبیر، آموزگار، استاد دانشگاه، پزشک که محل اقامتشان با محلّ کار به اندازه مسافت (8 فرسخ) یا بیشتر است یا رفتن و برگشتن به 8 فرسخ می رسد.

مسأله1325_ کسی که شغلش مسافرت است، اگر برای کار دیگری مثلاً برای زیارت یا حج مسافرت کند، باید نماز را شکسته بخواند. ولی اگر مثلاً راننده اتومبیل خود را برای زیارت کرایه بدهد، و در ضمن خودش هم زیارت کند، باید نماز را تمام بخواند.

1326_ حمله دار یعنی کسی که برای رساندن حاجی ها به مکه مسافرت می کند، چنانچه شغلش مسافرت باشد، باید نماز را تمام بخواند و اگر شغلش مسافرت نباشد و فقط در ایام حج برای حمله داری سفر می کند، احتیاط واجب است که بین نماز تمام و شکسته جمع نماید، مگر شغلش ولو به طور موقت (گفته شود) مسافرت است که تمام خواندن قوی است. ولی چنانچه مدت سفر او کم باشد مثل این زمان که سفر با هواپیما است. بعید نیست حکم او شکسته باشد.

مسأله1327_ کسی که شغل او حمله داری است و حاجی ها را از راه دور به مکه می برد، چنانچه مقدار معتنی بهی از ایام سال را در راه باشد، باید نماز را تمام بخواند.

ص:264

مسأله1328_ کسی که در مقداری از سال شغلش مسافرت است، مثل راننده که فقط زمستان یا تابستان اتومبیل خود را کرایه می دهد باید در آن سفر نماز را تمام بخواند، و احتیاط مستحب است که هم شکسته و هم تمام بخواند.

مسأله1329_ راننده و دوره گردی که در دو سه فرسخی شهر رفت و آمد می کند، چنانچه اتفاقاً سفر هشت فرسخی برود، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1330_ چهار پاداری که شغلش مسافرت است، اگر ده روز یا بیشتر در وطن خود بماند چه از اول قصد ماندن ده روز را داشته باشد، چه بدون قصد بماند باید در سفر اولی که بعد از ده روز می رود نماز را شکسته بخواند و همچنین است اگر در غیر وطن خود ده روز با قصد بماند.

مسأله1331_ کسی که شغلش مسافرت است غیر از چهارپادار، اگرچه در غیر وطن خود با قصد ده روز بماند، یا در وطن خود، هر چند بدون قصد ده روز بماند، در سفر اولی که بعد از ده روز می رود نیز حکمش قویاً شکسته است ولی احتیاط واجب است که بین نماز تمام و شکسته جمع نماید.

مسأله1332_ چهارپاداری که شغلش مسافرت است، اگر شک کند که در وطن خود یا جای دیگر ده روز مانده یا نه، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1333_ کسی که در شهرها سیاحت می کند، و برای خود وطنی اختیار نکرده باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1334_ کسی که شغلش مسافرت نیست، اگر مثلاً در شهری یا در دهی جنسی دارد که برای حمل آن مسافرت های پی در پی می کند، باید نماز را شکسته بخواند.

شرط هشتم _ آنکه به حد ترخص برسد، و معنای حد ترخص در مسأله (1300) گذشت، و اما در غیر وطن اعتباری به حد ترخص قویاً نیست و همین که از محل اقامت خارج شود نمازش قصر است. ولی احتیاط ترک نشود.

ص:265

مسأله1335_ کسی که به سفر می رود اگر به جایی برسد که اذان جایی را که از آنجا سفر کرده نشنود ولی اهل شهر یا دیوارهای آن را ببیند یا اهل شهر را نبیند و صدای اذان را بشنود چنانچه بخواهد در آنجا نماز بخواند بنا بر احتیاط واجب باید هم شکسته و هم تمام بخواند.

مسأله1336_ مسافری که به وطنش بر می گردد وقتی که اهل وطن خود یا دیوارهای آن را ببیند و صدای اذان وطن را بشنود باید نماز را تمام بخواند و مسافری که می خواهد ده روز در محلی بماند، مادامی که به آن محل نرسیده نمازش قصر است، ولی احتیاط شایسته ترک نیست.

مسأله1337_ هرگاه شهر در بلندی باشد که از دور اهل یا دیوارهای آن (همچنین در مثل مسأله 1338) دیده شود یا به قدری گود باشد که اگر انسان کمی دور شود اهل آن را نبیند، کسی که از اهالی آن شهر مسافرت می کند، وقتی به اندازه ای دور شود که اگر آن شهر در زمین هموار بود، اهلش از آنجا دیده نمی شدند، باید نماز خود را شکسته بخواند. و نیز اگر پستی و بلندی راه بیشتر از معمول باشد باید ملاحظه معمول را بنماید.

مسأله1338_ اگر از محلی مسافرت کند که اهل یا دیوار ندارد، وقتی به جایی برسد که اگر آن محل اهل یا دیوار داشت از آنجا دیده نمی شد، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1339_ اگر به قدری دور شود که نداند صدایی را که می شنود صدای اذان است یا صدای دیگر، باید نماز را شکسته بخواند، ولی اگر بداند اذان می گویند و کلمات آن را تشخیص ندهد، باید تمام بخواند.

مسأله1340_ اگر به قدری دور شود که اذان خانه ها را نشنود، ولی اذان شهر را که معمولاً در جای بلند می گویند بشنود، نباید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1341_ اگر به جایی برسد که اذان شهر را که معمولاً در جای بلند می گویند نشنود ولی اذانی را که در جای خیلی بلند می گویند بشنود، باید نماز را شکسته بخواند.

ص:266

مسأله1342_ اگر چشم یا گوش او، یا صدای اذان غیر معمولی باشد در محلی باید نماز را شکسته بخواند که چشم متوسط، اهل شهر یا دیوارهای آن را نبیند و گوش متوسط صدای اذان معمولی را نشنود.

مسأله1343_ اگر موقعی که سفر می رود شک کند که به حد ترخص رسیده یا نه، باید نماز را تمام بخواند. و مسافری که از سفر بر می گردد اگر شک کند که به حد ترخیص رسیده یا نه، باید شکسته بخواند. ولی اگر در همان نقطه رفتن می خواهد نماز بخواند جمع بین شکسته و تمام بکند.

مسأله1344_ مسافری که در سفر از وطن خود عبور می کند، اگر به قدری نزدیک شود که اهل وطن خود را که در نقطه اول شهرند یا دیوارهای آن را ببیند و صدای اذان آن را بشنود، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1345_ مسافری که در بین مسافرت به وطنش رسیده، تا وقتی که در آنجا هست باید نماز را تمام بخواند ولی اگر بخواهد از آنجا هشت فرسخ برود یا چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد، وقتی به حد ترخص برسد، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1346_ محلی را که انسان برای اقامت و زندگی خود اختیار کرده وطن او است، چه در آنجا به دنیا آمده و وطن پدر و مادرش باشد یا خودش آنجا را برای زندگی اختیار کرده باشد.

ولی در مورد اخیر باید به مقداری که بگویند اهل آنجا است سکونت کند تا وطن گفته شود.

مسأله1347_ اگر قصد دارد در محلی که وطن اصلیش نیست مدتی بماند، بعد به جای دیگر رود، آنجا وطن او حساب نمی شود.

مسأله1348_ جایی را که انسان محل زندگی خود قرار داده و مثل کسی که آنجا وطن او است در آنجا زندگی می کند مانند اکثر طلابی که در حوزه های علمیه ساکن

ص:267

می باشند که اگر مسافرتی برای آنها پیش آید، دوباره به همانجا بر می گردند، گرچه قصد نداشته باشند همیشه در آنجا بمانند، در حکم وطن او حساب می شود. به شرط اینکه مدت طولانی قصد ماندن داشته باشد والا احتیاط در صورت اقامت کمتر از ده روز جمع بین نماز تمام و شکسته است. و همانند اینان دانشجویانی هستند که مثلاً سه چهار سال در جای دیگر غیر از وطن خود مشغول تحصیل هستند.

مسأله1349_ کسی که در دو محل زندگی می کند، مثلاً شش ماه در شهری و شش ماه در شهر دیگر می ماند، هر دو محل وطن او است. و نیز اگر بیشتر از دو محل را برای زندگی خود اختیار کرده باشد، همه آنها وطن او حساب می شود.

مسأله1350_ جمعی از فقهاء گفته اند کسی که در محلی مالک منزل مسکونی است اگر شش ماه متصل با قصد در آنجا بماند، تا وقتی که آن منزل مال او است هر وقت در مسافرت به آنجا برسد، باید نماز را تمام بخواند. ولی اشکال دارد، و بعید نیست در اقامت کمتر از ده روز همان نماز شکسته کافی باشد و احتیاط جمع است.

مسأله1351_ اگر به جایی برسد که وطن او بوده و از آنجا صرف نظر کرده، نباید نماز را تمام بخواند. هر چند وطن دیگری هم برای خود اختیار نکرده باشد.

مسأله1352_ مسافری که قصد دارد، ده روز پشت سر هم در محلی بماند یا می داند که بدون اختیار ده روز درمحلی می ماند، در آن محل باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1353_ مسافری که می خواهد ده روز در محلی بماند، لازم نیست قصد ماندن شب اول یا شب یازدهم را داشته باشد، و همین که قصد کند که از طلوع آفتاب و بنا بر احتیاط لازم از طلوع فجر روز اول تا غروب روز دهم بماند، باید نماز را تمام بخواند. و همچنین است اگر مثلاً قصدش این باشد که از ظهر روز اول تا ظهر روز یازدهم بماند. و اگر قصد از طلوع آفتاب تا غروب روز دهم یا تا کمتر از طلوع آفتاب روز یازدهم باشد احتیاط جمع است.

ص:268

مسأله1354_ مسافری که می خواهد ده روز در محلی بماند، در صورتی باید نماز را تمام بخواند که بخواهد تمام ده روز را در یک جا بماند، پس اگر بخواهد مثلاً ده روز در نجف و کوفه یا در تهران و شمیران بماند باید نماز را شکسته بخواند. مگر دو جا با اتّصال به یکدیگر یک جا گفته شوند.

مسأله1355_ مسافری که می خواهد ده روز در محلی بماند، اگر از اول، قصد داشته باشد که در بین ده روز به اطراف آنجا که به قدر حد ترخص یا بیشتر دور باشد برود، اگر مدت رفتن و آمدنش مثلاً به اندازه یک یا دو ساعت است که در نظر عرف با اقامت ده روز منافات ندارد. نماز را تمام بخواند و شایسته است احتیاط به خواندن شکسته را ترک نکند و اگر مدت از این بیشتر باشد احتیاطاً بین شکسته و تمام جمع نماید، و اگر تمام یا بیشتر روز باشد نمازش شکسته است.

مسأله1356_ مسافری که تصمیم ندارد ده روز در محلی بماند، مثلاً قصدش این است که اگر رفیقش بیاید یا منزل خوبی پیدا کند، ده روز بماند، باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1357_ کسی که تصمیم دارد ده روز در محلی بماند، اگر احتمال بدهد که برای ماندن او مانعی برسد و احتمال او عقلایی باشد، چنانچه مانع از تحقق قصد باشد باید نماز را شکسته بخواند.

مسأله1358_ اگر مسافر بداند که مثلاً ده روز یا بیشتر به آخر ماه مانده، و قصد کند که تا آخر ماه در جایی بماند، باید نماز را تمام بخواند، بلکه اگر نداند تا آخر ماه چقدر مانده و قصد کند تا آخر ماه بماند در صورتی که آخر ماه معلوم باشد، مثلاً روز جمعه است ولی مسافر نمی داند که روز اول قصدش پنجشنبه است تا مدت اقامتش نه روز باشد یا چهارشنبه است تا ده روز باشد، اگر بعداً معلوم شود که روز اول قصدش چهارشنبه بوده نمازش تمام است، ولی احتیاط به خواندن نماز شکسته را ترک نکند و در غیر این صورت باید نماز را شکسته بخواند اگرچه از موقعی که قصد کرده تا روز آخر ماه ده روز یا بیشتر باشد. و هم چنین اگر مثلاً قصد دارد تا آمدن فرزند یا دوستش بماند و نمی داند تا آمدن آنها 10 روز می شود یا نه.

ص:269

مسأله1359_ اگر مسافر قصد کند که ده روز در محلی بماند چنانچه پیش از خواندن یک نماز چهار رکعتی از ماندن منصرف شود، یا مردد شود که در آنجا بماند یا به جای دیگر برود، باید نماز را شکسته بخواند، ولی اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی اداء از ماندن منصرف شود، یا مردد شود، تا وقتی که در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1360_ مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند، اگر روزه بگیرد، و بعد از ظهر از ماندن در آنجا منصرف شود، چنانچه یک نماز چهار رکعتی اداء خوانده باشد تا وقتی که در آنجا هست روزه هایش صحیح است، و باید نمازهای خود را تمام بخواند. و اگر نماز چهار رکعتی نخوانده باشد، روزه آن روزش صحیح است، ولی احتیاط به قضاء آن ترک نشود. اما نمازهای خود را باید شکسته بخواند و روزهای بعد هم نمی تواند روزه بگیرد.

مسأله1361_ مسافری که قصد کرده ده روز درمحلی بماند، اگر از ماندن منصرف شود، و شک کند که پیش از آنکه از قصد ماندن بر گردد یک نماز چهار رکعتی اداء خوانده یا نه، باید نمازهای خود را شکسته بخواند.

مسأله1362_ اگر مسافر به نیت اینکه نماز را شکسته بخواند مشغول نماز شود، و در بین نماز تصمیم بگیرد که ده روز یا بیشتر بماند، باید نماز را چهار رکعتی تمام نماید.

مسأله1363_ مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند، اگر در بین نماز اول چهار رکعتی از قصد خود برگردد، چنانچه مشغول رکعت سوم نشده باید نماز را دو رکعتی تمام نماید، و بقیه نمازهای خود را شکسته بخواند و همچنین است اگر مشغول رکعت سوم شده و به رکوع نرفته باشد که باید بنشیند و نماز را شکسته به آخر برساند، و اگر به رکوع رفته نمازش بنا بر اظهر باطل است و باید آن را شکسته اعاده نماید. و تا وقتی که در آنجا هست نماز را شکسته بخواند. ولی به نظر بعض علماء احتیاط مستحب تمام کردن همان نماز و جمع بین نماز شکسته و تمام تا وقت اقامت در آن محل است.

ص:270

مسأله1364_ مسافری که قصد کرده ده روز در جایی بماند، اگر بیشتر از ده روز بماند تا وقتی که مسافرت نکرده باید نمازش را تمام بخواند و لازم نیست دوباره قصد ماندن ده روز کند.

مسأله1365_ مسافری که قصد کرده ده روز درمحلی بماند، باید روزه واجب را بگیرد، و می تواند روزه مستحبی را هم به جا آورد، و نماز جمعه و نافله ظهر و عصر و عشاء را هم بخواند.

مسأله1366_ مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند، اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی، یا بعد از ماندن ده روز _ اگرچه یک نماز تمام هم نخوانده باشد _ بخواهد به جایی که کمتر از چهار فرسخ است برود و برگردد و دوباره در جای اول خود ده روز یا کمتر بماند، از وقتی که می رود تا وقتی که بر می گردد و بعد از برگشتن باید نماز را تمام بخواند. ولی اگر برگشتن به محل اقامتش فقط از این جهت باشد که در طریق سفرش واقع شده است و سفر او مسافت شرعیه باشد لازم است موقع برگشتن نماز را شکسته بخواند. و احتیاط به جمع بین نماز شکسته و چهار رکعتی در رفتن و توقف در مقصد ترک نشود اگرچه کفایت تمام بعید نیست.

مسأله1367_ مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند، اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعت ادایی بخواهد به جای دیگری که کمتر از هشت فرسخ است برود و ده روز در آنجا بماند، در رفتن و در محلی که قصد ماندن ده روز دارد باید نمازهای خود را تمام بخواند. ولی اگر تا محلی که می خواهد برود هشت فرسخ یا بیشتر باشد، باید موقع رفتن نمازهای خود را شکسته بخواند و چنانچه قصد ندارد ده روز در آنجا بماند باید مدتی را که درآنجا می ماند نیز نمازهای خود را شکسته بخواند.

مسأله1368_ مسافری که قصد کرده ده روز در محلی بماند اگر بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی ادایی بخواهد به جایی که کمتر از چهار فرسخ است برود، چنانچه

ص:271

مردد باشد که به محل اول برگردد یا به کلی از برگشتن به آنجا غافل باشد، یا بخواهد برگردد ولی مردد باشد که ده روز آنجا بماند یا نه، یا آنکه از ده روز ماندن در آنجا و مسافرت از آنجا غافل باشد، باید از وقتی که می رود تا وقتی که بر می گردد و بعد از برگشتن، نمازهای خود را تمام بخواند. و احتیاط مستحب خواندن نماز شکسته نیز رجاء بعد از خارج شدن از محل اقامت در هر چهار صورت است.

مسأله1369_ اگر به خیال اینکه رفقایش می خواهند ده روز در محلی بمانند قصد کند که ده روز در آنجا بماند، و بعد از خواندن یک نماز چهار رکعتی ادائی دانست که آنها قصد نکرده اند، اگرچه خودش هم از ماندن منصرف شود، تا مدتی که در آنجا هست، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1370_ اگر مسافری که چهار فرسخ راه پیموده اتفاقاً سی روز در محلی بماند، مثلاً در تمام سی روز در رفتن و ماندن مردد باشد، بعد از گذشتن از سی روز اگرچه مقدار کمی در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1371_ مسافری که می خواهد نه روز کمتر در محلی بماند، اگر بعد از آنکه نه روز یا کمتر در آن جا ماند، بخواهد دوباره نه روز دیگری بماند، و همینطور تا سی روز، روز سی و یکم باید نماز را تمام بخواند.

مسأله1372_ مسافر بعد از سی روز، در صورتی باید نماز را تمام بخواند که سی روز را در یک جا بماند، پس اگر مقداری از آن را در جایی و مقداری را در جایی دیگر بماند، بعد از سی روز هم باید نماز را شکسته بخواند.

مسائل متفرقه

مسأله1373_ مسافر می تواند در مسجد الحرام و مسجد پیغمبر (ص) بلکه در تمام شهر مکه و مدینه و مسجد کوفه نمازش را تمام بخواند. و احتیاط لازم اقتصار بر

ص:272

مقداری است که در زمان ائمه (ع) شهر مکه و مدینه بوده است و احتیاط مستحب اقتصار بر خصوص دو مسجد آن زمان است. و نیز مسافر می تواند در حرم حضرت سید الشهداء (ع) نماز را تمام بخواند اگرچه دورتر از اطراف ضریح مقدس باشد. ولی احتیاطی که سزاوار ترک نیست، مراعات 25 ذراع (حدود 12متر) از اطراف قبر مطهر است و در زائد از این مقدار نماز را شکسته بخواند.

مسأله1374_ کسی که می داند مسافر است و باید نماز را شکسته بخواند، اگر در غیر چهار جایی که در مسأله پیش گفته شد عمداً تمام بخواند نمازش باطل است و همچنین است اگر فراموش کند که نماز مسافر شکسته است و تمام بخواند. ولی در صورت فراموشی اگر بعد از وقت یادش بیاید قضاء لازم نیست.

و احتیاط درباره کسی که حکم را فراموش کرده آوردن قضاء است.

مسأله1375_ کسی که می داند مسافر است و باید نماز را شکسته بخواند اگر سهواً تمام بخواند و در اثناء وقت بلکه بنا بر احتیاط مطلقاً ملتفت شود نمازش باطل است.

مسأله1376_ مسافری که نمی داند باید نماز را شکسته بخواند اگر تمام بخواند نمازش صحیح است.

مسأله1377_ مسافری که می داند باید نمازش را شکسته بخواند اگر بعضی از خصوصیات آن را نداند، مثلاً نداند که در سفر هشت فرسخی باید شکسته بخواند، چنانچه تمام بخواند و در وقت دانست لازم است اعاده نماید، و اگر اعاده نکرد باید قضاء نماید ولی اگر در خارج وقت دانست احتیاط به قضاء ترک نشود. گرچه عدم وجوب قضاء قوت دارد.

مسأله1378_ مسافری که می داند باید نماز را شکسته بخواند اگر به گمان اینکه سفر او کمتر از هشت فرسخ است تمام بخواند، وقتی بداند سفرش هست فرسخ بوده، نمازی را که تمام خوانده، باید دوباره شکسته بخواند، و اگر بعد از وقت دانست قضاء ندارد ولی احتیاط است.

ص:273

مسأله1379_ اگر فراموش کند که مسافر است و نماز را تمام بخواند چنانچه در وقت یادش بیاید، باید شکسته به جا آورد و اگر بعد از وقت یادش بیاید قضای دو رکعتی بر او واجب نیست.

مسأله1380_ کسی که باید نماز را تمام بخواند، اگر شکسته به جا آورد در هر صورت نمازش باطل است، مگر مسافری که قصد ماندن ده روز در جایی داشته باشد، و به جهت ندانستن حکم مسأله نماز را شکسته بخواند، که احتیاط لازم اعاده نماز به صورت تمام است. گرچه کفایت کردن همان نماز که خوانده قوی است.

مسأله1381_ اگر مشغول نماز چهار رکعتی شود و در بین نماز یادش بیاید که مسافر است، یا ملتفت شود که سفر او هشت فرسخ است و باید دو رکعت بخواند، چنانچه به رکوع رکعت سوم نرفته، باید نماز را دو رکعتی تمام کند، و احتیاطاً استحباباً آن را اعاده نماید و اگر به رکوع رکعت سوم رفته نمازش باطل است و در صورتی که به مقدار خواندن یک رکعت هم وقت داشته باشد، باید نماز را دوباره شکسته بخواند.

مسأله1382_ اگر مسافر بعضی از خصوصیات نماز مسافر را نداند، مثلاً نداند که اگر چهار فرسخ برود و چهار فرسخ برگردد باید شکسته بخواند، چنانچه به نیت نماز چهار رکعتی مشغول نماز شود، و پیش از رکوع رکعت سوم مسأله را دانست باید نماز را دو رکعتی تمام کند و احتیاط مستحب است آن را اعاده نماید و اگر در رکوع ملتفت شود نمازش باطل است و در صورتی که به مقدار یک رکعت هم وقت مانده باشد باید نماز را دوباره شکسته بخواند.

مسأله1383_ مسافری که باید نماز را تمام بخواند اگر به سبب ندانستن مسأله به نیت نماز دو رکعتی مشغول نماز شود و در بین نماز مسأله را بداند باید نماز را چهار رکعتی تمام کند و احتیاط مستحب اعاده آن است.

مسأله1384_ مسافری که نماز نخوانده، اگر پیش از تمام شدن وقت به وطنش برسد، یا به جایی برسد که می خواهد ده روز در آنجا بماند، باید نماز را تمام بخواند، و

ص:274

مستحب است شکسته نیز بخواند و کسی که مسافر نیست، اگر در اول وقت نماز نخواند و مسافرت کند، در سفر باید نماز را شکسته خوانده، ولی احتیاط مستحبّ است که نماز را تمام نیز بخواند.

مسأله1385_ اگر مسافری که باید نماز را شکسته بخواند نماز ظهر یا عصر یا عشای او قضاء شود، باید آن را دو رکعتی قضاء نماید اگرچه در غیر سفر بخواهد قضای آن را بجا آورد. و اگر از کسی که مسافر نیست یکی از این سه نماز در وقت فوت شود، باید چهار رکعتی قضاء نماید اگرچه در سفر بخواهد آن را قضاء نماید.

مسأله1386_ مستحب است مسافر بعد از هر نماز سی مرتبه بگوید (سبحان الله و الحمدلله و لااله الا الله و الله اکبر) و در تعقیب نماز ظهر و عصر و عشاء بیشتر سفارش شده است و بهتر است در تعقیب هر یک از این سه نماز شصت مرتبه بلکه 70 مرتبه بگوید.

نماز قضاء

مسأله1387_ کسی که نماز واجب خود را در وقت آن نخوانده باید قضای آن را به جا آورد، اگرچه در تمام وقت نماز خواب مانده، یا به سبب مستی و بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد به سبب بیهوشی اختیاری نماز نخوانده باشد، ولی نمازهایی را که زن در حال حیض یا نفاس نخوانده قضاء ندارد چه نمازهای یومیه باشد چه غیر آن (چنانچه از موقتات باشد).

مسأله1388_ اگر بعد از وقت نماز دانست نمازی را که خوانده باطل بوده باید قضای آن را بخواند.

مسأله1389_ کسی که نماز قضاء دارد، باید در خواندن آن کوتاهی نکند ولی واجب نیست فوراً آن را به جا آورد.

مسأله1390_ کسی که نماز قضاء دارد می تواند نماز مستحب بخواند.

ص:275

مسأله1391_ اگر انسان احتمال دهد که نماز قضائی دارد یا نمازهایی را که خوانده صحیح نبوده، مستحب است احتیاطاً قضای آنها را بجا آورد.

مسأله1392_ در قضای نمازهای یومیه ترتیب لازم نیست _ مگر در نمازهایی که در ادای آنها ترتیب هست، مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء از یک روز_ اگرچه بهتر بلکه احتیاط مستحب در غیر آنها نیز مراعات ترتیب است.

مسأله1393_ اگر بخواهد قضای چند نماز غیر یومیه مانند نماز آیات را بخواند، یا مثلاً بخواهد قضای یک نماز یومیه و چند نماز غیر یومیه را بخواند، لازم نیست آنها را به ترتیب فوت بجا آورد.

مسأله1394_ اگر ترتیب نمازهایی را که نخوانده فراموش کند بهتر بلکه احتیاط مستحب است طوری آنها را بخواند که یقین کند به ترتیبی که قضاء شده بجا آورده است. مثلاً اگر قضای یک نماز ظهر و یک نماز مغرب بر او واجب است و نمی داند کدام اول قضاء شده، اول یک نماز مغرب و بعد از آن یک نماز ظهر و دوباره نماز مغرب را بخواند، یا اول یک نماز ظهر و بعد از آن یک نماز مغرب، و دوباره نماز ظهر را بخواند، تا یقین کند هر کدام را که اول قضاء شده اول خوانده است.

مسأله1395_ اگر نماز ظهر یک روز و نماز عصر روز دیگر یا دو نماز ظهر یا دو نماز عصر از او قضاء شده و نمی داند کدام اول قضاء شده است چنانچه دو نماز چهار رکعتی بخواند به نیت اینکه اولی قضای نماز روز اول و دومی قضای نماز روز دوم باشد و عنوان ظهر اگر اول باشد یا عصر را در نیت داشته باشد و هم چنین در نماز دوم، ترتیب محقق شده است.

مسأله1396_ اگر یک نماز ظهر و یک نماز عشاء یا یک نماز عصر و یک نماز عشاء از او قضاء شود، و نداند کدام اول قضاء شده است، بهتر بلکه احتیاط است که طوری آنها را بخواند که یقین کند به ترتیب به جا آورده است، مثلاً در فرض بالا یک نماز ظهر بعد از آن یک نماز عشاء، دوباره یک نماز ظهر بخواند، یا اول یک نماز عشاء بعد یک نماز ظهر، دوباره یک نماز عشاء بخواند.

ص:276

مسأله1397_ کسی که می داند یک نماز چهار رکعتی نخوانده ولی نمی داند نماز ظهر است یا عصر اگر یک نماز چهار رکعتی به نیت قضای نمازی که نخوانده به جا آورد کافی است.

مسأله1398_ کسی که پنج نماز پشت سر هم از او قضاء شده و نمی داند اولی آنها کدام است، چنانچه نه نماز به ترتیب بخواند مثلاً از نماز صبح شروع کند و بعد از آنکه ظهر و عصر و مغرب و عشاء را خواند دو مرتبه نماز صبح و ظهر و عصر مغرب را بخواند یقین به ترتیب حاصل نموده است.

مسأله1399_ کسی که می داند نمازهای پنج گانه او هر کدام از یک روز قضاء شده و ترتیب آنها را نمی داند بهتر است که نماز پنج شبانه روز را بخواند، و اگر شش نماز از شش روز از او قضاء شده نماز شش شبانه روز را بخواند. و همچنین برای هر نمازی که به نمازهای قضای او اضافه شود یک شبانه روز بیشتر بخواند تا یقین کند به ترتیبی که قضاء شده به جا آورده است، مثلاً اگر هفت نماز از هفت روز نخوانده باشد نماز هفت شبانه روز را قضاء نماید.

مسأله1400_ کسی که مثلاً چند نماز صبح یا چند نماز ظهر از او قضاء شده و شماره آنها را نمی داند، یا فراموش کرده، مثلاً نمی داند که سه یا چهار یا پنج نماز بوده، چنانچه مقدار کمتر را بخواند کافی است. ولی بهتر است به قدری نماز بخواند که یقین کند تمام آنهار را خوانده است، مثلاً اگر فراموش کرده که چند نماز صبح از او قضاء شده است و یقین دارد بیشتر از ده نماز نبوده، احتیاطاً ده نماز صبح بخواند. و در صورتی که به خاطر داشته و فراموش کرده احتیاط ترک نشود.

مسأله1401_ کسی که فقط یک نماز قضاء از روزهای پیش دارد، بهتر است اگر ممکن است اول آن را بخواند بعد مشغول نماز آن روز شود، و نیز اگر از روزهای پیش نمازقضاء ندارد ولی یک نماز یا بیشتر از همان روز از او قضاء شده، در صورتی که ممکن باشد بهتر بلکه احتیاط است که نمازهای قضای آن روز را پیش از نماز اداء بخواند.

ص:277

مسأله1402_ اگر در بین نماز یادش بیاید که یک نماز یا بیشتر از همان روز از او قضاء شده، یا فقط یک نماز قضاء از روزهای پیش دارد، چنانچه وقت وسعت دارد و ممکن است نیت را به نماز قضاء برگرداند، بهتر بلکه احتیاط است که نیت نماز قضاء کند، مثلاً اگر در نماز ظهر پیش از رکوع رکعت سوم یادش بیاید که نماز صبح آن روز قضاء شده در صورتی که وقت نماز ظهر تنگ نباشد، نیت را به نماز صبح برگرداند و آن را دو رکعتی تمام کند. بعد ظهر را بخواند، ولی اگر وقت تنگ است یا نمی تواند نیت را به نماز قضاء برگرداند، مثلاًً در رکوع رکعت سوم نماز ظهر یاشد بیاید که نماز صبح را نخوانده، چون اگر بخواهد نیت نماز صبح کند یک رکوع که رکن است زیاد می شود نباید نیت را به قضای صبح برگرداند.

مسأله1403_ اگر از روزهای گذشته نمازهای قضاء دارد و یک نماز یا بیشتر هم از همان روز از او قضاء شده، چنانچه برای قضای تمام آنها وقت ندارد یا نمی خواهد همه را در آن روز بخواند، مستحب است بلکه احتیاط است نماز قضای آن روز را پیش از نماز اداء بخواند بهتر است که بعد از خواندن قضای نمازهای سابق دوباره نماز قضائی را که در آن روز پیش از نماز اداء خوانده به جا آورد.

مسأله1404_ تا انسان زنده است اگرچه از قضای نمازهای خود عاجز باشد، دیگری نمی تواند نمازهای او را قضاء نماید.

مسأله1405_ نماز قضاء را با جماعت می شود خواند، چه نماز امام جماعت اداء باشد یا قضاء، و لازم نیست هر دو یک نماز را بخوانند مثلاً اگر نماز قضای صبح را با نماز ظهر یا عصر امام بخواند اشکال ندارد.

مسأله1406_ مستحب است بچه ممیز را یعنی بچه ای که خوب و بد را می فهمد به نماز خواندن و عبادت های دیگر عادت دهند بلکه مستحب است او را به قضای نمازها هم وادار نمایند.

ص:278

نماز قضای پدر که بر پسر بزرگ تر واجب است

مسأله1407_ اگر پدر نماز واجب خود را نخوانده یا باطل خوانده، و می توانسته است قضاء آن را بیاورد، و یا اگر در مرض مرگ، اول وقت نماز با گذشتن مقداری که می توانست اداء آن را بجا بیاورد مُرد و بنا بر احتیاط هر چند از روی نافرمانی ترک کرده باشد. بر پسر بزرگترش یا تنها پسری که دارد واجب است بعد از مرگش به جا آورد، یا برای او اجیر بگیرد و قضای نمازهای مادر نیز بنا بر احتیاط بر او واجب است.

مسأله1408_ اگر پسر بزرگتر شک دارد که پدرش نماز قضاء داشته، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله1409_ اگر پسر بزرگتر بداند که پدرش نماز قضاء داشته و شک کند که بجا آورده، بنا بر احتیاط واجب باید قضاء آنها را بیاورد.

مسأله1410_ اگر معلوم نباشد پسر بزرگتر کدام است، قضای نماز پدر بر هیچ کدام از پسرها واجب نیست. ولی احتیاط مستحب است که نماز او را بین خودشان قسمت کنند، یا برای انجام آن قرعه بزنند.

مسأله1411_ اگر میت وصیت کرده باشد که برای نماز او اجیر بگیرند بعد از آنکه اجیر نماز او را به طور صحیح به جا آورد، بر پسر بزرگ تر چیزی واجب نیست.

مسأله1412_ اگر پسر بزرگ تر بخواهد نماز مادر را بخواند، باید در جهر و اخفات به تکلیف خود عمل کند، پس قضای نماز صبح و مغرب و عشاء مادرش را باید بلند بخواند.

مسأله1413_ کسی که خودش نماز قضاء دارد، اگر نماز پدر و مادر را هم بخواهد قضاء کند هر کدام را اول به جا آورد صحیح است.

مسأله1414_ اگر پسر بزرگ تر موقع مرگ پدر نابالغ یا دیوانه باشد وقتی که بالغ شد یا عاقل گردید، باید نماز پدر را قضاء نماید. و احتیاط دربارهی پسری که بعد از مرگ به دنیا می آید بعد از بلوغ و عقل به قضاء نماز پدر و مادر ترک نشود.

ص:279

مسأله1415_ اگر پسر بزرگ تر پیش از آنکه نماز پدر را قضاء کند بمیرد بر پسر دوم چیزی واجب نیست.

نماز جماعت

مسأله1416_ مستحب است نمازهای واجب خصوصاً نمازهای یومیه را با جماعت بخوانند و در نمازهای صبح و مغرب و عشاء خصوصاً برای همسایه مسجد و کسی که صدای اذان مسجد را می شنود بیشتر سفارش شده است.

مسأله1417_ در روایات معتبره وارد است که نماز با جماعت بیست و پنج درجه افضل از نماز فرادی است.

مسأله1418_ حاضر نشدن به نماز جماعت از روی بی اعتنایی جایز نیست و سزاوار نیست که انسان بدون عذر نماز جماعت را ترک کند.

مسأله1419_ مستحب است انسان صبر کند که نماز با جماعت بخواند، و نماز جماعت از نماز اول وقت که فرادی _ یعنی تنها خوانده شود_ در پاره ای موارد بهتر است، ولی نماز فرادی در وقت فضیلت افضل از نماز جماعت در غیر وقت فضیلت است و نیز نماز جماعتی را که مختصر بخوانند از نماز فرادی که آن را طول بدهند بهتر می باشد.

مسأله1420_ وقتی که جماعت برپا می شود مستحب است کسی که نمازش را فرادی خوانده دوباره با جماعت بخواند، و اگر بعد دانست که نماز اولش باطل بوده، نماز دوم او کافی است.

مسأله1421_ اگر امام یا ماموم بخواهد نمازی را که با جماعت خوانده دوباره با جماعت بخواند، چنانچه احتمال فساد آن نماز را ندهد اشکال دارد. مگر بخواهد امام جماعت کسانی شود که در بین آنها کسی نماز واجب را نخوانده باشد.

ص:280

مسأله1422_ کسی که در نماز به حدی وسواس دارد که موجب بطلان نمازش می شود و فقط در صورتی که نماز با جماعت بخواند، از وسواس راحت می شود، باید نماز را به جماعت بخواند.

مسأله1423_ اگر پدر یا مادر به فرزند خود امر کند که نماز را به جماعت بخواند، در صورتی که ترک آن موجب عقوقش شود نماز جماعت بر او واجب می شود و در غیر این صورت واجب نیست.

مسأله1424_ نماز مستحب را نمی شود با جماعت خواند، مگر نماز استسقاء _ که برای آمدن باران می خوانند _ و نمازی که واجب بوده و به جهتی مستحب شده است، مانند نماز عید فطر و قربان که در زمان امام معصوم (ع) واجب بوده و به واسطهی غائب شدن ایشان مستحب می باشد.

مسأله1425_ موقعی که امام جماعت نماز یومیه می خواند، هر کدام از نمازهای یومیه را می شود به او اقتدا کرد.

مسأله1426_ اگر امام جماعت قضای نماز یومیه خود یا کس دیگر را که فوت آن یقینی باشد می خواند، می شود به او اقتداء کرد، ولی اگر نماز خود یا کس دیگر را احتیاطاً قضاء می کند اقتداء به او جایز نیست.

مسأله1427_ اگر انسان نداند نمازی را که امام می خواند نماز واجب یومیه است یا نماز مستحب، نمی تواند به او اقتداء کند.

مسأله1428_ در صحت جماعت شرط است که بین امام و مأموم و همچنین بین مأموم و مأموم دیگر که واسطه بین مأموم و امام است حائلی نباشد، و مراد از حائل چیزی است که مانع از دیدن شود مانند پرده یا دیوار و امثال اینها، پس اگر در تمام احوال نماز یا بعض آن بین امام و مأموم یا بین مأموم و مأموم دیگر که واسطه اتصال است چنین حائلی باشد جماعت باطل خواهدشد، و زن از این حکم مستثنی است چنانکه خواهد آمد.

ص:281

مسأله1429_ اگر به سبب درازی صف اول، کسانی که دو طرف صف ایستاده اند، امام را نبینند می توانند اقتداء کنند و نیز اگر به واسطه درازی یکی از صف های دیگر کسانی که دو طرف آن ایستاده اند، صف جلوی خود را نبینند می توانند اقتداء نمایند.

مسأله1430_ اگر صف های جماعت تا در مسجد برسد، کسی که مقابل در، پشت صف ایستاده نمازش صحیح است، و نیز کسانی که پشت سر او اقتداء می کنند صحیح می باشد، ولی صحّت نماز کسانی که در دو طرف ایستاده اند و از جهت ماموم دیگر اتصال به جماعت دارند محل اشکال است.

مسأله1431_ کسی که پشت ستون ایستاده، اگر از طرف راست یا چپ به واسطه ماموم دیگر به امام متصل نباشد، نمی تواند اقتداء کند.

مسأله1432_ جای ایستادن امام باید از جای مأموم به اندازه یک وجب متعارف بلندتر نباشد، و اگر کمتر از یک وجب باشد اشکال ندارد و احتیاط مراعات کمی به اندازه انگشت است و نیز اگر زمین سراشیب باشد و امام درطرفی که بلندتر است بایستد، در صورتی که سراشیبی آن زیاد نباشد و طوری باشد که به آن زمین مسطح بگویند مانعی ندارد.

مسأله1433_ اگر جای مأ موم بلندتر از جای امام باشد اشکال ندارد ولی اگر به قدری بلندتر باشد که نگویند اجتماع کرده اند، جماعت صحیح نیست.

مسأله1434_ اگر بین کسانی که در یک صف ایستاده اند یک نفر نمازش باطل است فاصله شود، می توانند اقتداء کنند، و اما اگر چند نفر در کنار هم که نمازشان باطل است فاصله شوند و از جهت دیگر فاصله زیادی باشد نمی توانند اقتداء کنند.

مسأله1435_ بعد از تکبیر امام اگر صف جلو آماده نماز، و تکبیر گفتن آنان نزدیک باشد، کسی که در صف بعد ایستاده، بعید نیست بتواند تکبیر بگوید ولی احتیاط لازم است که صبر کند تا تکبیر صف جلو تمام شود یا کسی که قبل از اوست تکبیر بگوید.

ص:282

مسأله1436_ اگر بداند نماز یک صف از صف های جلو باطل است در صف های بعد نمی تواند اقتداء کند، ولی اگر نداند نماز آنان صحیح است یا نه، می تواند اقتداء نماید.

مسأله1437_ هرگاه بداند نماز امام باطل است، مثلاً بداند امام وضوء ندارد اگرچه خود امام ملتفت نباشد، نمی تواند به او اقتداء کند.

مسأله1438_ اگر ماموم بعد از نماز دانست که امام عادل نبود، یا کافر بوده، یا به جهتی نمازش باطل بوده، مثلاً بی وضوء نماز خوانده، در صورتی که کاری نماز فرادی را ولو سهواً باطل کند مثل زیاد رکوع کردن انجام نداده باشد، نمازش صحیح است.

مسأله1439_ اگر در بین نماز شک کند که اقتداء کرده یا نه، اگر بنایش بر جماعت خواندن بوده و احتمال دهد که از روی فراموشی نیت جماعت نکرده است، چنانچه در حالی باشد که وظیفهی مأموم است مثلاً به حمد و سورهی امام گوش می دهد، آیا نمازش جماعت است؟ محل اشکال است. احتیاطاً نیت فرادی کرده نماز را تمام کند و اگر مشغول کاری باشد که هم وظیفهی امام و هم وظیفهی مأموم است، مثلاً در رکوع یا سجده باشد، باید نماز را به نیّت فرادی تمام نماید.

مسأله1440_ اگر مأموم در بین نماز بخواهد قصد انفراد نماید در صورتی که از اول نماز چنین قصدی نداشته اشکال ندارد، ولی اگر از اول نماز قصد داشته، مورد اشکال است.

مسأله1441_ اگر مأموم بعد از حمد و سورهی امام، نیت فرادی کند بنا بر احتیاط تمام حمد و سوره را به نیّت قربت مطلقه بخواند، و اگر پیش از تمام شدن حمد و سوره نیت فرادی نماید نیز بنا بر احتیاط لازم است مقداری را که امام خوانده بخواند.

مسأله1442_ اگر در بین نماز جماعت نیت فرادی نماید، نمی تواند دوباره نیت جماعت کند، بلکه اگر مردد شود که نیت فرادی کند یا نه و بعد تصمیم بگیرد که نماز را با جماعت تمام کند، صحت جماعتش محل اشکال است. ولی بعید نیست صحیح باشد.

ص:283

مسأله1443_ اگر شک کند که در بین نماز نیت فرادی کرده یا نه، باید بنا بگذارد که نیت فرادی نکرده است.

مسأله1444_ اگر موقعی که امام در رکوع است اقتداء کند و به رکوع امام برسد، اگرچه ذکر امام تمام شده باشد، نمازش صحیح است و یک رکعت حساب می شود. امام اگر به مقدار رکوع خم شود و به رکوع امام نرسد جماعتش باطل است.

مسأله1445_ اگر موقعی که امام در رکوع است اقتداء کند و به مقدار رکوع خم شود و شک کند که به رکوع امام رسیده، احتیاط است نماز را به جماعت تمام کرده و آن را فرادی اعاده بنماید. گرچه باطل بودن نماز و وجوب اعادهی آن قویّ است.

مسأله1446_ اگر موقعی که امام در رکوع است اقتداء کند، و پیش از آنکه به اندازهی رکوع خم شود، امام سر از رکوع بر دارد، بنا بر احتیاط به صورت فرادی نماز را بخواند. و احتمال قوی دارد که اگر امام زود به رکعت بعدی برسد بتواند صبر کند و در رکعت بعد جماعت را درک کند ولی احتیاط به تمام کردن این نماز و اعاده به صورت فرادی ترک نشود.

مسأله1447_ اگر اول نماز یا بین حمد و سوره اقتداء کند و اتفاقاً پیش از آنکه به رکوع رود، امام سر از رکوع بردارد نماز او صحیح است.

مسأله1448_ اگر موقعی برسد که امام مشغول خواندن تشهد آخر نماز است چنانچه بخواهد به ثواب جماعت برسد، باید بعد از نیت و گفتن تکبیرة الاحرام بنشیند و تشهد را نه به عنوان وجوب با امام بخواند، ولی سلام را نگوید و صبر کند تا امام سلام نماز را بدهد، بعد بایستد بدون آنکه دوباره نیت کند و تکبیر بگوید، حمد و سوره را بخواند، و آن را رکعت اول نماز خود حساب کند.

مسأله1449_ مأموم نباید جلوتر از امام بایستد و بنا بر احتیاط اگر مأموم یک مرد باشد، قدری عقب تر در طرف راست امام بایستد، و اگر متعدد باشند پشت سر امام بایستند، و در صورت اول اگر قد او بلندتر از امام است، بنا بر احتیاط واجب باید طوری بایستد که در رکوع و سجود جلوتر از امام نباشد.

ص:284

مسأله1450_ اگر امام مرد و مأموم زن باشد، چنانچه بین آن زن و امام یا بین آن زن و مأموم دیگری که مرد است و زن به واسطهی او به امام متصل شده است پرده و مانند آن باشد اشکال ندارد.

مسأله1451_ اگر بعد از شروع به نماز بین مأموم و امام، یا بین مأموم و کسی که مأموم به واسطهی او متصل به امام است، پرده یا چیز دیگری حائل شود، جماعت باطل می شود و لازم است مأموم به وظیفهی منفرد عمل نماید.

مسأله1452_ احتیاط واجب است که بین جای سجده ی مأموم و جای ایستاده امام بیش از قدری کمتر از یک متر فاصله نباشد. و همچنین است اگر انسان به واسطهی مأمومی که جلوی او ایستاده به امام متصل باشد، و احتیاط مستحب است که جای سجدهی مأموم با جای کسی که جلوی او ایستاده، هیچ فاصله نداشته باشد.

مسأله1453_ اگر مأموم به واسطهی کسی که طرف راست یا چپ او اقتداء کرده به امام متصل باشد، و از جلو به امام متصل نباشد، بنا بر احتیاط واجب باید با کسی که در طرف راست یا چپ او اقتداء کرده، بیش از قدری کمتر از یک متر فاصله نداشته باشد.

مسأله1454_ اگر در نماز بین مأموم و امام، یا بین مأموم و کسی که مأموم به واسطهی او به امام متصل است یک متر فاصله پیدا شود، بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد باید قصد انفراد کند و نمازش صحیح است. بلکه اگر قدری کمتر نیز باشد حکم همین است.

مسأله1455_ اگر نماز همه کسانی که در صف جلو هستند تمام شود، حتّی چنانچه فوراً برای نماز دیگری به امام اقتداء کنند، جماعت صف بعد محل اشکال است و باید احتیاطاً نیت فرادی کرده به وظیفهی فرادی عمل کند.

مسأله1456_ اگر در رکعت دوم اقتداء کند، لازم نیست حمد و سوره بخواند، ولی قنوت و تشهد را با امام می خواند، و احتیاط است که موقع خواندن تشهد انگشتان دست و سینه پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند کند و باید بعد از تشهد با امام برخیزد و حمد و سوره به بخواند و اگر برای سوره وقت ندارد، حمد را تمام کند و در رکوع خود را به امام برساند، و اگر در رکوع به امام نرسد، بنا بر احتیاط واجب قصد انفراد نماید.

ص:285

مسأله1457_ اگر موقعی که امام در رکعت دوم نماز چهار رکعتی است اقتداء کند، باید در رکعت دوم نمازش که رکعت سوم امام است بعد از دو سجده بنشیند، و تشهد را به مقدار واجب بخواند و برخیزد، و چنانچه برای گفتن سه مرتبه تسبیحات وقت ندارد، باید یک مرتبه بگوید و در رکوع خود را به امام برساند.

مسأله1458_ اگر امام در رکعت سوم یا چهارم باشد و مأموم بداند که اگر اقتداء کند و حمد را بخواند به رکوع امام نمی رسد، بنا بر احتیاط واجب باید صبر کند تا امام به رکوع رود، بعد اقتداء نماید.

مسأله1459_ اگر در حال قیام رکعت سوم یا چهارم امام اقتداء کند، باید حمد و سوره را بخواند، و اگر برای سوره وقت ندارد، باید حمد را تمام کند و در رکوع خود را به امام برساند، و اگر در رکوع به امام نرسد بنا بر احتیاط واجب قصد انفراد کند.

مسأله1460_ کسی که می داند اگر سوره یا قنوت را تمام کند به رکوع امام نمی رسد، چنانچه عمداً سوره یا قنوت را بخواند و به رکوع نرسد، اظهر این است که نمازش صحیح است، ولی منفرد می شود و باید به وظیفهی منفرد عمل نماید.

مسأله1461_ کسی که اطمینان دارد اگر سوره را شروع کند یا تمام نماید به رکوع امام می رسد، احتیاط لازم است که سوره را شروع کند یا اگر شروع کرده تمام نماید.

مسأله1462_ کسی که یقین دارد اگر سوره را بخواند به رکوع امام می رسد چنانچه سوره را بخواند و به رکوع نرسد با توجه با مسأله (1447) جماعتش صحیح است.

مسأله1463_ اگر امام ایستاده باشد و مأموم نداند که در کدام رکعت است می تواند اقتداء کند، ولی باید حمد و سوره را به قصد قربت بخواند. اگرچه بعد دانست که امام در رکعت اول یا دوم بوده.

مسأله1464_ اگر به خیال اینکه امام در رکعت اول یا دوم است، حمد و سوره نخواند و بعد از رکوع دانست که در رکعت سوم یا چهارم بوده، نمازش صحیح است، ولی اگر

ص:286

پیش از رکوع دانست، باید حمد و سوره را بخواند و اگر وقت ندارد، فقط حمد را بخواند و در رکوع خود را به امام برساند و اگر نمی رسد بنا بر احتیاط واجب قصد انفراد نماید.

مسأله1465_ اگر به خیال اینکه امام در رکعت سوم یا چهارم است حمد و سوره بخواند و پیش از رکوع یا بعد از آن بداند که در رکعت اول یا دوم بوده، نمازش صحیح است. و اگر در بین حمد و سوره دانست، لازم نیست آنها را تمام کند.

مسأله1466_ اگر موقعی که مشغول نماز مستحبی است جماعت برپا شود، چنانچه اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند به جماعت می رسد مستحب است نماز را رها کند و مشغول نماز جماعت شود بلکه اگر اطمینان نداشته باشد که به رکعت اول برسد مستحب است به همین دستور رفتار نماید.

مسأله1467_ اگر موقعی که مشغول نماز سه رکعتی یا چهار رکعتی است جماعت برپا شود، چنانچه به رکوع رکعت سوم نرفته و اطمینان ندارد که اگر نماز را تمام کند به جماعت می رسد، مستحب است به نیت نماز مستحبی نماز را دو رکعتی تمام کند و خود را به جماعت برساند.

مسأله1468_ اگر نماز امام تمام شود و مأموم مشغول تشهد یا سلام اول باشد لازم نیست نیت فرادی کند.

مسأله1469_ کسی که یک رکعت از امام عقب مانده، بهتر بلکه احتیاط است وقتی امام تشهد رکعت آخر را می خواند، انگشتان دست و سینهی پا را به زمین بگذارد و زانوها را بلند نگهدارد و صبر کند تا امام سلام نماز را بگوید و بعد برخیزد، و اگر در همانجا بخواهد قصد انفراد نماید مانعی ندارد. ولی چنانچه از اول قصد انفراد داشته محل اشکال است.

ص:287

شرائط امام جماعت

مسأله1470_ امام جماعت باید بالغ و عاقل و شیعهی دوازده امامی و عادل و حلال زاده باشد و نماز را به طور صحیح بخواند و نیز اگر مأموم مرد است امام او هم باید مرد باشد و اقتداء کردن بچه ممیز که خوب و بد را می فهمد به بچهی ممیز دیگر مانعی ندارد. و احتمال قوی دارد آثار جماعت بر او مترتب شود.

مسأله1471_ امامی را که عادل می دانسته، اگر شک کند که به عدالت خود باقی است یا نه، می تواند به او اقتداء نماید.

مسأله1472_ کسی که ایستاده نماز می خواند، نمی تواند به کسی که نشسته یا خوابیده نماز می خواند اقتداء کند. و کسی که نشسته نماز می خواند، نمی تواند به کسی که خوابیده نماز می خواند اقتداء نماید.

مسأله1473_ کسی که نشسته نماز می خواند، می تواند به کسی که نشسته نماز می خواند اقتداء کند، ولی اقتداء کسی که خوابیده نماز می خواند به کسی که نشسته یا خوابیده نماز می خواند محل اشکال است و دور نیست جائز باشد.

مسأله1474_ اگر امام جماعت به واسطهی عذری با لباس نجس یا با تیمم یا وضوی جبیره ای نماز بخواند، می شود به او اقتداء کرد.

مسأله1475_ اگر امام مرضی دارد که نمی تواند از بیرون آمدن بول و غائط خودداری کند، در فرض حفظ موالات با تجدید طهارت در بین نماز که وظیفه امام است می شود به او اقتداء کرد والّا اشکال دارد و نیز زنی که مستحاضه نیست می تواند به زن مستحاضه اقتداء نماید.

مسأله1476_ احتیاط لازم است کسی که مرض خوره یا پیسی دارد، امام جماعت نشود و بنا بر احتیاط واجب به کسی که حد شرعی بر او جاری شده اقتداء ننمایند، و همچنین، اهل شهر (خانه نشین) به اعرابی (صحرانشین) اقتداء نکند.

ص:288

احکام جماعت

مسأله1477_ موقعی که مأموم نیت می کند، باید امام را معین نماید ولی دانستن اسم او لازم نیست، و اگر نیت کند اقتداء می کنم به امام جماعت حاضر، نمازش صحیح است.

مسأله1478_ مأموم باید غیر از حمد و سوره همه اذکار نماز خودش را بخواند، ولی اگر رکعت اول یا دوم مأموم رکعت سوم یا چهارم امام باشد، باید حمد و سوره را نیز بخواند.

مسأله1479_ اگر مأموم در رکعت اول و دوم نماز صبح و مغرب و عشاء صدای حمد و سورهی امام را بشنود، اگرچه کلمات را تشخیص ندهد، باید حمد و سوره را نخواند و اگر صدای امام را نشنود مستحب است حمد و سوره را بخواند ولی باید آهسته بخواند و چنانچه سهواً بلند بخواند اشکال ندارد.

مسأله1480_ اگر مأموم بعضی از کلمات حمد و سورهی امام را بشنود احتیاط واجب است که حمد و سوره را نخواند.

مسأله1481_ اگر مأموم سهواً حمد و سوره را بخواند یا خیال کند صدایی را که می شنود صدای امام نیست و حمد و سوره را بخواند و بعد بداند صدای امام بوده نمازش صحیح است.

مسأله1482_ اگر شک کند که صدای امام را می شنود یا نه، یا صدایی بشنود و نداند صدای امام است یا صدای کس دیگر، می تواند حمد و سوره را بخواند.

مسأله1483_ مأموم در رکعت اول و دوم نماز ظهر و عصر نباید بنا بر احتیاط واجب حمد و سوره را بخواند و مستحب است به جای آن ذکر بگوید.

مسأله1484_ مأموم نباید تکبیرة الاحرام را پیش از امام بگوید، بلکه احتیاط واجب است تا تکبیر امام تمام نشده تکبیر نگوید.

ص:289

مسأله1485_ اگر مأموم سهواً پیش از امام سلام دهد، نمازش صحیح است. و لازم نیست دوباره با امام سلام دهد. بلکه ظاهر این است که اگر عمداً هم پیش از امام سلام دهد در صورتی که از اول نماز قصد نداشته نمازش اشکال ندارد.

مسأله1486_ اگر مأموم غیر از تکبیرةالاحرام و سلام، تشهّد و اذکار دیگر نماز را پیش از امام بگوید اشکال ندارد، ولی اگر آنها را بشنود، یا بداند امام چه وقت می گوید، احتیاط مستحب است که پیش از امام نگوید.

مسأله1487_ مأموم باید غیر از آنچه در نماز خوانده می شود، کارهای دیگر آن، مانند رکوع و سجود را با امام یا کمی بعد از امام بجا آورد. و اگر عمداً پیش از امام یا مدتی بعد از امام انجام دهد، جماعتش بنا بر احتیاطی که نباید ترک شود باطل می شود، گرچه صحت در بعضی موارد بعید نیست، ولی اگر به وظیفهی منفرد عمل نماید نمازش صحیح است.

مسأله1488_ اگر سهواً پیش از امام سر از رکوع بردارد، چنانچه امام در رکوع باشد، باید به رکوع برگردد و با امام سر بردارد و در این صورت زیاد شدن رکوع که رکن است نماز را باطل نمی کند، ولی اگر به رکوع برگردد و پیش از آنکه به رکوع امام برسد، امام سر بردارد نمازش باطل است.

مسأله1489_ اگر اشتباهاً سر از سجده بر دارد و ببیند امام در سجده است، باید به سجده برگردد و چنانچه در هر دو سجده این اتفاق بیفتد برای زیاد شدن دو سجده که رکن است نماز باطل نمی شود. گرچه خالی از بحث نیست.

مسأله1490_ کسی که اشتباهاً پیش از امام سر از سجده برداشته هرگاه به سجده برگردد و معلوم شود امام قبلاً سر بر داشته است نمازش صحیح است ولی اگر در هر دو سجده این اتفاق بیفتد نمازش باطل است.

مسأله1491_ اگر اشتباهاً سر از رکوع یا سجده بردارد و سهواً یا به خیال اینکه به امام نمی رسد به رکوع یا سجده نرود جماعت و نمازش صحیح است.

ص:290

مسأله1492_ اگر سر از سجده بر دارد و ببیند امام در سجده است چنانچه به خیال اینکه سجدهی اول امام است، به قصد اینکه با امام سجده کند به سجده رود و بداند سجده دوم امام بوده، سجده دوم او حساب می شود و اگر به خیال اینکه سجده دوم امام است به سجده رود و دانست سجده اول امام بوده، باید به قصد اینکه با امام سجده کند تمام کند و دوباره با امام به سجده رود. و د هر دو صورت احتیاط لازم است که نماز را به جماعت تمام کند و دوباره بخواند.

مسأله1493_ اگر سهواً پیش از امام به رکوع رود و طوری باشد که اگر سر بردارد به مقداری از قرائت امام می رسد، چنانچه سر بردارد و با امام به رکوع رود نمازش صحیح است و اگر عمداً بر نگردد نمازش بنا بر احتیاط باطل است.

مسأله1494_ اگر سهواً پیش از امام به رکوع رود و طوری باشد که اگر بر گردد به چیزی از قرائت امام نمی رسد، اگر به قصد اینکه با امام نماز بخواند سر بر دارد و با امام به رکوع رود، جماعت و نمازش صحیح است و اگر عمداً برنگردد نمازش صحیح و بنا بر احتیاط منفرد می شود. ولی ظاهراً حکم جماعت باقی است.

مسأله1495_ اگر سهواً پیش از امام به سجده رود، و به قصد اینکه با امام نماز بخواند سر بر دارد و با وی به سجده رود، جماعت و نمازش صحیح است، و اگر عمداً برنگردد نمازش صحیح و (بنا بر احتیاط) منفرد می گردد. ولی مانند مسئلهی سابق است.

مسأله1496_ اگر امام در رکعتی که قنوت ندارد اشتباهاً قنوت بخواند، یا در رکعتی که تشهد ندارد اشتباهاً مشغول خواندن تشهد شود، مأموم نباید قنوت و تشهد را بخواند، ولی نمی تواند پیش از امام به رکوع رود، یا پیش از ایستادن امام بایستد، بلکه باید صبر کند تا قنوت و تشهد امام تمام شود و بقیه نماز را با او بخواند.

ص:291

وظیفه ی امام و مأموم در نماز جماعت

مسأله1497_ بنا بر احتیاط واجب اگر مأموم یک مرد باشد، قدری عقب تر طرف راست امام بایستد و اگر یک یا چند زن باشند، پشت سر امام سمت راست بایستند به طوری که سجده زن محاذی زانوها یا پاهای امام باشد. و اگر چند مرد باشند پشت سر امام بایستند. و اگر یک مرد و یک زن یا یک مرد و چند زن باشند مرد طرف راست امام قدری عقب تر بایستد و یک زن یا چند زن پشت سر امام بایستند و اگر چند مرد و یک یا چند زن باشند، آنچه مرد است عقب امام و زن ها پشت مردها بایستند.

مسأله1498_ اگر امام و مأموم هر دو زن باشند، احتیاطی که سزاوار ترک نیست آن است که هم ردیف یکدیگر بایستند و امام جلوتر از دیگران نایستد.

مسأله1499_ مستحب است اهل علم و کمال و تقوی در صف اوّل بایستند و نزدیک امام برتر از جاهای دیگر است، و شایسته است سمت راست برای افضل آنان باشد و برای امام بهتر است در وسط صف بایستد.

مسأله1500_ مستحب است صف های جماعت منظم باشد و بین کسانی که در یک صف ایستاده اند فاصله نباشد و شانهی آنان ردیف یکدیگر باشد.

مسأله1501_ مستحب است بعد از گفتن (قد قامت الصلاة) مأمومین برخیزند.

مسأله1502_ مستحب است امام جماعت حال مأمومی را که از دیگران ضعیف تر است رعایت کند و قنوت و رکوع و سجود را طول ندهد، مگر بداند همهی کسانی که به او اقتداء کرده اند مایل باشند طول بدهد.

مسأله1503_ مستحب است امام جماعت در حمد و سوره و ذکرهایی که بلند می خواند، خصوصاً در تشهد والسلام علینا صدای خود را به قدری بلند کند که دیگران بشنوند، ولی باید بیش از اندازه صدا را بلند نکند.

مسأله1504_ اگر امام در رکوع دانست کسی تازه رسیده و می خواهد اقتداء کند مستحب است رکوع را دو برابر همیشه طول بدهد و بعد سر از رکوع بردارد، اگرچه بداند کس دیگری هم برای اقتداء وارد شده است.

ص:292

چیزهایی که در نماز جماعت مکروه است.

مسأله1505_ اگر در صف های جماعت جا باشد، مکروه است انسان تنها بایستد.

مسأله1506_ مکروه است مأموم ذکرهای نماز را طوری بگوید که امام بشنود.

مسأله1507_ مسافری که نماز ظهر و عصر و عشاء را دو رکعت می خواند مکروه است در این نمازها به کسی که مسافر نیست اقتداء کند و کسی که مسافر نیست مکروه است در این نمازها به مسافر اقتداء نماید.

نماز آیات

مسأله1508_ نماز آیات که دستور آن بعداً گفته خواهد شد، به یکی از چهار سبب واجب می شود: اول و دوم _ گرفتن خورشید و ماه اگرچه مقدار کمی از آنها گرفته شود و کسی هم از آن نترسد. سوم _ زلزله اگرچه کسی هم نترسد. چهارم _ رعد و برق و بادهای سیاه و سرخ و مانند اینها از آیات آسمانی در صورتی که بیشتر مردم بترسند و امام در حوادث زمینی مانند فرو رفتن آب دریا و افتادن کوه که موجب ترس اکثر مردم شود بنا بر احتیاط واجب نماز آیات ترک نشود.

مسأله1509_ اگر از اسباب نماز آیات بیش از یکی اتفاق بیفتد، باید برای هر یک از آنها یک نماز آیات بخواند مثلاً اگر خورشید بگیرد و زلزله هم بشود، باید دو نماز آیات بخواند.

مسأله1510_ کسی که قضای چند نماز آیات بر او واجب است، اگر همهی آنها برای یک سبب بر او واجب شده باشد، مثلاً سه مرتبه خورشید گرفته و نماز آنها را نخوانده است لازم نیست معین کند که برای کدام یک آنها باشد؛ ولی اگر برای چند چیز باشد مثلاً برای آفتاب گرفتن و ماه گرفتن و زلزله نمازهایی بر او واجب شده باشد، موقعی که قضای آنها را می خواند باید برای هر کدام که می خواهد بخواند بنا بر احتیاط مستحبّ نیت آن را به خصوص بکند.

ص:293

مسأله1511_ اسباب نماز آیات، در هر جایی اتفاق بیفتد، فقط مردم همان جا باید نماز آیات بخوانند و بر مردم جاهای دیگر واجب نیست.

مسأله1512_ از وقتی که خورشید یا ماه شروع به گرفتن می کند، انسان باید نماز آیات را بخواند و بهتر بلکه احتیاط است به قدری تأخیر نیندازد که شروع به باز شدن کند. گرچه طول دادن نماز تا باز شدن ماه یا خورشید مانعی ندارد.

مسأله1513_ اگر خواندن نماز آیات را به قدری تأخیر بیندازد که آفتاب یا ماه شروع به باز شدن کند، نیت اداء مانعی ندارد ولی اگر بعد از باز شدن تمام آن، نماز بخواند بنا بر احتیاط باید نیت قضاء نماید.

مسأله1514_ اگر مدت گرفتن خورشید یا ماه به اندازهی خواندن یک رکعت نماز یا کمتر باشد، نماز آیات واجب است و اگر مدت گرفتن آنها بیشتر باشد ولی نماز را نخواند، تا به اندازهی خواندن یک رکعت به آخر وقت آن مانده باشد در این صورت نماز آیات واجب و اداء است. و احتیاط قصد ما فی الذمّه است.

مسأله1515_ موقعی که زلزله و رعد و برق و مانند اینها اتفاق می افتد انسان باید فوراً نماز آیات را بخواند به نحوی که در نظر مردم تأخیر محسوب نشود و اگر تأخیر کرد معصیت کرده و بنا بر احتیاط وقت خواندن نیت اداء و قضاء نکند.

مسأله1516_ اگر گرفتن آفتاب یا ماه را نداند و بعد از باز شدن آفتاب یا ماه دانست که تمام آن گرفته بوده، باید قضای نماز آیات را بخواند ولی اگر دانست مقداری از آن گرفته بوده قضاء بر او واجب نیست.

مسأله1517_ اگر عده ای که اطمینان به گفتار آنها نباشد بگویند که خورشید یا ماه گرفته است، چنانچه انسان از گفتهی آنان یقین یا اطمینان شخصی پیدا نکند و در بین آنان کسی ثقه نباشد و نماز آیات نخواند و بعد معلوم شود راست گفته اند، در صورتی که تمام خورشید یا ماه گرفته باشد، نماز آیات را بخواند، ولی اگر مقداری از آن گرفته باشد، خواندن نماز آیات بر او واجب نیست. و همچنین است اگر دو نفر که عادل

ص:294

بودن آنان معلوم نیست، بگویند خورشید یا ماه گرفته، بعد معلوم شود که عادل بوده اند.

مسأله1518_ اگر انسان به گفتهی کسانی که از روی قاعدهی علمی وقت گرفتن خورشید و ماه را می دانند، اطمینان پیدا کند که خورشید یا ماه گرفته، بنا بر احتیاط واجب باید نماز آیات بخواند. و نیز اگر بگویند فلان وقت خورشید یا ماه می گیرد و فلان مقدار طول می کشد و انسان به گفتهی آنان اطمینان پیدا کند، بنا بر احتیاط واجب باید به مقتضای گفته آنان عمل نماید.

مسأله1519_ اگر دانست نماز آیاتی که خوانده باطل بوده، باید دوباره بخواند و اگر وقت گذشته قضاء نماید.

مسأله1520_ اگر در وقت نماز یومیه نماز آیات هم بر انسان واجب شود چنانچه برای هر دو نماز وقت دارد، هر کدام را اول بخواند اشکال ندارد. و اگر وقت یکی از آن دو تنگ باشد اول آن را بخواند. و اگر هر دو تنگ باشد، باید اول نماز یومیه را بخواند.

مسأله1521_ اگر در بین نماز یومیه دانست که وقت نماز آیات تنگ است چنانچه وقت نماز یومیه هم تنگ باشد، باید آن را تمام کند بعد نماز آیات را بخواند، و اگر وقت نماز یومیه تنگ نباشد، آن را بشکند و اول نماز آیات و بعد نماز یومیه را بجا آورد.

مسأله1522_ اگر در بین نماز آیات دانست که وقت نماز یومیه تنگ است، باید نماز آیات را رها کند و مشغول نماز یومیه شود و بعد از آنکه نماز را تمام کرد پیش از انجام کاری که نماز را به هم بزند، بقیهی نماز آیات را از همان جا که رها کرده بخواند.

مسأله1523_ اگر در حال حیض یا نفاس زن آفتاب یا ماه بگیرد نماز آیات بر او واجب نیست و قضاء هم ندارد. ولی اگر رعد و برق و مانند اینها اتفاق بیفتد، بنا بر احتیاط بعد از پاک شدن و غسل و وضوء نماز را بیاورد.

ص:295

کیفیّت نماز آیات

مسأله1524_ نماز آیات دو رکعت است و هر رکعت پنج رکوع دارد و دستور آن این است که انسان بعد از نیت، تکبیر بگوید و یک حمد و یک سورهی تمام بخواند و به رکوع رود و سر از رکوع بردارد، دوباره یک حمد و یک سوره بخواند باز به رکوع رود تا پنج مرتبه و بعد از بلند شدن از رکوع پنجم دو سجده نماید و برخیزد و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بجا آورد و تشهد بخواند و سلام دهد.

مسأله1525_ در نماز آیات ممکن است بعد از نیت و تکبیر و خواندن حمد، آیه های یک سوره را پنج قسمت کند و یک آیه یا بیشتر یا کمتر از آن را بخواند و احتیاط لازم است که یک جمله را ناقص نگذارد و به رکوع رود و سر بردارد و بدون اینکه حمد بخواند، قسمت دوم از همان سوره را بخواند و به رکوع رود و همینطور تا پیش از رکوع پنجم سوره را تمام نماید. مثلاً می تواند به قصد سوره (قل هو الله احد)، (بسم الله الرحمن الرحیم) بگوید و به رکوع رود، بعد بایستد و بگوید: (قل هو الله احد) دوباره به رکوع رود و بعد از رکوع بایستد و بگوید: (الله الصمد) باز به رکوع رود و بایستد و بگوید: (لم یلد و لم یولد) و برود به رکوع، باز هم سر بردارد و بگوید: (و لم یکن له کفواً احد) و بعد از آن به رکوع پنجم رود. و بعد از سر برداشتن، دو سجده کند، و رکعت دوم را هم مثل رکعت اول بجا آورد و بعد از سجدهی دوّم تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

و نیز جائز است که به کمتر از پنج قسمت تقسیم نماید؛ لکن هر وقت سوره را تمام کرد لازم است حمد و قسمتی از سوره را قبل از رکوع بعدی بخواند و لازم نیست در این صورت سوره دوم را قبل از رکوع پنجم تمام کند، ولی در رکعت بعدی باید حمد را خوانده و دور نیست بتواند باقی مانده سوره قبلی را بخواند. لکن باید یک سوره کامل در این رکعت ولو به تفریق بخواند و به خواندن باقی مانده سوره گذشته اکتفاء نکند.

ص:296

مسأله1526_ اگر در یک رکعت از نماز آیات، پنج مرتبه حمد و سوره بخواند و در رکعت دیگر یک حمد بخواند و سوره را پنج قسمت کند مانعی ندارد.

مسأله1527_ آنچه در نمازهای یومیه واجب و مستحب است در نماز آیات هم واجب و مستحب می باشد، ولی در نماز آیات در صورتی که با جماعت باشد مستحب است رجاءً به جای اذان و اقامه سه مرتبه بگوید: (الصلوة) و در غیر جماعت وارد نیست.

مسأله1528_ مستحب است پیش از هر رکوع و بعد از آن درغیر رکوع آخر (پنجم و دهم) تکبیر بگوید و بعد از رکوع پنجم و دهم قبل از تکبیر (سمع الله لمن حمده) نیز بگوید. و اگر تکبیر بعد از رکوع 5 و 10 گفت قصد رجاء یا مطلق ذکر بکند.

مسأله1529_ مستحب است پیش از رکوع دوم و چهارم و ششم و هشتم و دهم قنوت بخواند و اگر فقط قنوت پیش از رکوع دهم بخواند کافی است.

مسأله1530_ اگر در نماز آیات شک کند که چند رکعت خوانده و فکرش به جایی نرسد نماز باطل است.

مسأله1531_ اگر شک کند که در رکوع آخر رکعت اول است یا در رکوع اول رکعت دوم و فکرش به جایی نرسد، نمازش باطل است. ولی اگر مثلاً شک کند که چهار رکوع کرده یا پنج رکوع، چنانچه شک او پیش از رسیدن به سجده بوده رکوعی را که شک دارد به جا آورده یا نه باید به جا آورد ولی اگر به سجده رسیده باشد باید به شک خود اعتناء نکند.

مسأله1532_ هر یک از رکوع های نماز آیات رکن است که اگر عمداً یا اشتباهاً کم یا زیاد شود نماز باطل است.

ص:297

نماز عید فطر و قربان

مسأله1533_ نماز عید فطر و قربان در زمان حضور امام (ع) واجب است و باید با جماعت خوانده شود. و در زمان ما که امام (ع) غائب است مستحب می باشد و می شود آن را با جماعت یا فرادی خواند.

مسأله1534_ وقت نماز عید فطر و قربان از اول آفتاب روز عید تا ظهر است.

مسأله1535_ گفته اند مستحب است نماز عید قربان را بعد از بلند شدن آفتاب بخوانند. ولی استحباب تأمل دارد، و در عید فطر مستحب است بعد از بلند شدن آفتاب افطار کنند و زکاة فطره را هم بدهند، بعد نماز عید را بخوانند.

مسأله1536_ نماز عید فطر و قربان دو رکعت است که در رکعت اول بعد از خواندن حمد و سوره، باید پنج تکبیر بگوید، و بعد از هر تکبیر یک قنوت بخواند و بعد از قنوت پنجم تکبیر دیگری بگوید، و به رکوع رود و دو سجده بجا آورد و برخیزد، و در رکعت دوم چهار تکبیر بگوید، و بعد از هر تکبیر قنوت بخواند و تکبیر پنجم را بگوید و به رکوع رود، و بعد از رکوع دو سجده کند و تشهد بخواند و نماز را سلام دهد.

مسأله1537_ در قنوت نماز عید فطر و قربان هر دعاء و ذکری بخوانند کافی است. ولی بهتر است این دعاء را بخوانند:

(اَللّهُمَّ اَهْلَ الْکِبْرِیاءِ وَالْعَظَمَةِ وَ اَهْلَ الْجوُدِ وَ الْجَبَروُتِ وَ اَهْلَ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمةِ وَ اَهْلَ التَّقْوی وَ الْمَغْفِرَةِ اَسْألُکَ بِحَقِّ هذَا الْیَوْمِ الَّذی جَعَلْتَهُ لِلْمُسْلِمینَ عیداً وَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ ذُخْراً وَ شَرَفاً وَ کَرامَةً وَ مَزیداً اَنْ تُصَلّیَ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُدْخِلَنی فی کُلِّ خَیْرٍ اَدْخَلْتَ فیهِ مُحَمَّداً وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تُخْرِجَنی مِنْ کُلِّ سُوءٍ اَخْرَجْتَ مِنْهُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمْ اَللّهمَّ اِنّی اَسْأَلُکَ خَیْرَ ما سَأَلَکَ بِهِ عِبادُکَ الصّالِحوُنَ وَ اَعوُذُ بِکَ مِمَّا اسْتَعاذَ مِنْهُ عِبادُکَ الْمُخْلَصوُنَ).

ص:298

مسأله1538_ در زمان غائب بودن امام (ع) مستحب است بعد از نماز عید فطر و قربان خطبه بخوانند، و بهتر است در خطبهی عید فطر احکام زکاة فطره و در خطبه عید قربان احکام قربانی را بگویند.

مسأله1539_ نماز عید سوره مخصوصی ندارد، ولی بهتر است که در رکعت اول آن سوره شمس (سوره 91) و در رکعت دوم سورهی غاشیه (سورهی 88) را بخوانند. یا در رکعت اول سوره سبح اسم (سورهی 87) و در رکعت دوم سورهی شمس را بخوانند.

مسأله1540_ مستحب است نماز عید را در صحرا بخوانند ولی در مکه مستحب است در مسجد الحرام خوانده شود.

مسأله1541_ مستحب است پیاده و پا برهنه و با وقار به نماز عید بروند و پیش از نماز غسل کنند و عمامهی سفیدی بر سر بگذارند.

مسأله1542_ مستحب است در نماز عید بر زمین سجده کنند و در حال گفتن تکبیرها دست ها را بلند کنند و کسی که نماز عید می خواند، امام جماعت است یا فرادی، نماز را بلند بخواند.

مسأله1543_ بعد از نماز مغرب و عشاء شب عید فطر و بعد از نماز صبح آن و بعد از نماز عید فطر مستحب است این تکبیرها را بگوید: (اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلّا اللهُ وَ اَللهُ اَکْبَرُ، اَللهُ اَکْبَرُ وَ لِلّهِ الْحَمْدُ، اَللهُ اَکْبَرُ، عَلی ما هَدانا وَ الْحَمْدُلِلّه عَلی ما ابْلانا)

مسأله1544_ مستحب است انسان در عید قربان بعد از ده نماز که اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز دوازدهم است تکبیرهایی را که در مسألهی پیش گفته شد بگوید و بعد از آن بگوید: ( اَللهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الانْعامِ وَ الْحَمْدُلله عَلی ما أَبْلانا). ولی اگر عید قربان را در منی باشد مستحب است بعد از پانزده نماز که اول آنها نماز ظهر روز عید و آخر آنها نماز صبح روز سیزدهم ذیحجه است، ایت تکبیرها را بگوید.

ص:299

مسأله1545_ احتیاط مستحب است که زن ها از رفتن به نماز عید خودداری کنند ولی این احتیاط برای زن های پیر نیست.

مسأله1546_ در نماز عید هم مثل نمازهای دیگر، مأموم باید غیر از حمد و سوره تشهد و اذکار و قنوت نماز را خودش بخواند.

مسأله1547_ اگر مأموم موقعی برسد که امام مقداری از تکبیرها را گفته بعد از آنکه امام به رکوع رفت، باید آنچه از تکبیرها وقنوت ها را که با امام درک نکرده خودش بگوید و اگر در هر قنوت یک «سبحان الله» یا یک «الحمدلله» بگوید کافی است.

مسأله1548_ اگر در نماز عید موقعی برسد که امام در رکوع است می تواند نیت کند و تکبیر اول نماز را بگوید و به رکوع رود.

مسأله1549_ اگر در نماز عید یک سجده یا تشهد را فراموش کند احتیاط بلکه در فراموشی سجده لازم است که بعد از آن نماز را بجا آورد و هم چنین اگر کاری که برای آن در نماز یومیه سجدهی سهو لازم است پیش آید لازم است بنا بر احتیاط دو سجده سهو بنماید.

اجیر گرفتن برای نماز

مسأله1550_ بعد از مرگ انسان، می شود برای نماز و عبادت های دیگر او که در زندگی بجا نیاورده، یا صحیح نیاورده و بر عهده اش باقی است، دیگری را اجیر کنند یعنی به او مزد دهند که آنها را بجا آورد. و اگر کسی بدون مزد هم آنها را انجام دهد صحیح است.

مسأله1551_ انسان می تواند برای بعضی از کارهای مستحبی مثل زیارت قبر پیغمبر و امامان (ع) از طرف زندگان اجیر شود. و نیز می تواند بعضی کارهای مستحبی را انجام دهد و ثواب آن را برای مردگان یا زندگان هدیه نماید.

ص:300

مسأله1552_ کسی که برای نماز قضای میت اجیر شده مانند دیگر مردم، باید یا مجتهد باشد یا مسائل نماز را از روی تقلید صحیح بداند. یا آنکه عمل به احتیاط کند در صورتی که موارد احتیاط را کاملاً بداند.

مسأله1553_ اجیر باید موقع نیت، میت را معین نماید و لازم نیست اسم او را بداند، پس اگر نیت کند از طرف کسی نماز می خوانم که برای او اجیر شده ام کافی است.

مسأله1554_ اجیر باید عمل را به قصد آنچه در ذمّهی میت است بجا آورد و اگر عملی را انجام دهد و ثواب آن را برای او هدیه کند کافی نیست.

مسأله1555_ باید کسی را اجیر کنند که اطمینان داشته باشند عمل را درست انجام می دهد.

مسأله1556_ کسی را که برای نمازهای میت اجیر کرده اند، اگر بدانند که عمل را بجا نیاورده یا باطل انجام داده، باید عمل را ولو به اجیر گرفتن اجیر دیگری بیاورند.

مسأله1557_ هرگاه شک کند که اجیر عمل را انجام داده یا نه، همین که مورد اطمینان باشد و بگوید انجام داده ام و از گفته اش اطمینان پیدا می شود کافی است. و همچنین اگر شک کند که عمل او صحیح بوده یا نه، بنا بر صحت آن بگذارد.

مسأله1558_ کسی را که عذری دارد مثلاً با تیمم یا نشسته نماز می خواند نمی شود برای نمازهای میت اجیر کرد، اگرچه نماز میت هم همان طور قضاء شده باشد.

مسأله1559_ مرد برای زن و زن برای مرد می تواند اجیر شود و در بلند خواندن و آهسه خواندن نماز باید اجیر به تکلیف خود عمل کند.

مسأله1560_ در قضاهای نمازهای میت ترتیب واجب نیست مگر در نمازهایی که اداء آنها ترتیب دارد مثل نماز ظهر و عصر یا مغرب و عشاء از یک روز، چنان که سابقاً گذشت. و گذشت که مراعات ترتیب فوت در غیر نماز ظهر و عصر و یا مغرب و عشاء از یک روز و شب مستحب است.

ص:301

مسأله1561_ اگر با اجیر شرط کنند که عمل را به طور مخصوصی انجام دهد اگر آن طور را فاسد نمی داند باید همان طور بجا آورد و اگر با او شرط نکنند، باید در آن عمل به تکلیف خود رفتار نماید و احتیاط مستحب است که از وظیفهی خودش و میت هر کدام که به احتیاط نزدیک تر است به آن عمل کند، مثلاً اگر وظیفهی میت گفتن سه مرتبه تسبیحاب اربع بوده و تکلیف او یک مرتبه است، سه مرتبه بگوید.

مسأله1562_ اگر با اجیر شرط نکنند که نماز را به چه مقدار از مستحبات آن بخواند، باید مقداری از مستحبات نماز را که معمول است بجا آورد.

مسأله1563_ اگر انسان چند نفر را برای نماز قضای میت اجیر کند بنا بر آنچه در مسأله «1560» گفته شده لازم نیست برای هر کدام آنها وقتی را معین کند، ولی مراعات ترتیب فوت در خواندن نمازهای احتیاط مستحب (و در مثل ظهرین و مغرب و عشاء از یک روز لازم است).

مسأله1564_ اگر کسی اجیر شود که مثلاً در مدت یک سال نمازهای میت را بخواند و پیش از تمام شدن سال بمیرد، نمازهای واجبی که می دانند بجا نیاورده بر ذمّه میت است و باید ولو با اجیر گرفتن دیگری بیاورند. و چنانچه احتمال می دهند که بجا نیاورده بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد نیز اجیر بگیرند یا دیگری بیاورد.

مسأله1565_ کسی را که برای نمازهای میت اجیر کرده اند، اگر پیش از تمام کردن نمازها بمیرد و اجرت همهی آنها را گرفته باشد، چنانچه شرط کرده باشند که تمام نمازها را خودش بخواند، اگر قادر بر عمل بوده اجاره صحیح و اجاره کننده می تواند اجرة المثل باقی مانده را بگیرد یا آنکه اجاره را فسخ نموده و اجرة المثل مقداری را که بجا آورده کسر و مابقی را بگیرد و اگر قادر نبوده اجاره نسبت به ما بعد فوت اجیر باطل است و می تواند اجرةالمسمای باقی مانده را گرفته یا آنکه اجارهی مقدار گذشته را فسخ نموده و اجرة المثل او را بدهد، و اگر شرط نکرده باشند که خودش بخواند باید ورثه اش از مال او کسی را اجیر بگیرند، و اگر مال نداشته باشد بر ورثهی او چیزی واجب نیست.

ص:302

مسأله1566_ اگر اجیر پیش از تمام کردن نمازهای میت بمیرد و خودش هم نماز قضاء داشته باشد، بعد از عمل به دستوری که در مسألهی قبلی ذکر شد اگر چیزی از مال او زیاد آمد، در صورتی که وصیت کرده و از ثلث زیادتر باشد و ورثه اجازه بدهند، برای تمام نمازهای او اجیر بگیرند، و اگر اجازه ندهند ثلث آن را به مصرف نماز او برسانند.

***

ص:303

احکام روزه

اشاره

روزه، خودداری از چیزهای ده گانه ای است که بعداً شرح داده می شود و باید برای انجام فرمان خدا باشد (وگرنه به طوری که بیان می شود باطل است) و در نُه چیز باید از وقت اذان صبح تا مغرب خودداری کرد.

نیت

مسأله1567_ لازم نیست انسان نیت روزه را از قلب خود بگذراند یا مثلاً بگوید فردا را روزه می گیرم، بلکه همین قدر که بنا داشته باشد برای انجام فرمان خداوند عالم از وقت اذان صبح که دمیدن سپیده از سمت مشرق است تا مغرب کاری که روزه را باطل می کند انجام ندهد کافی است. و برای آنکه یقین کند تمام این مدت را روزه بوده، باید اندکی پیش از وقت اذان صبح و لحظه ای هم بعد از مغرب از انجام کاری که روزه را باطل می کند خودداری نماید.

مسأله1568_ انسان می تواند در هر شب از ماه رمضان برای روزهی فردای آن نیت کند و بهتر است که شب اول ماه هم نیت روزهی همهی ماه را بنماید.

مسأله1569_ وقت نیت روزهی ماه رمضان از اول شب است تا اذان صبح.

مسأله1570_ وقت نیت روزهی مستحبی از اول شب است تا موقعی که به اندازهی نیت کردن به مغرب وقت مانده باشد. که اگر تا این وقت کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد و نیت روزهی مستحبی کند روزهی او صحیح است.

ص:304

مسأله1571_ کسی که پیش از اذان صبح در غیر روزه ماه رمضان بدون نیت روزه خوابیده است، اگر پیش از ظهر بیدار شود و نیت کند روزهی او صحیح است چه روزهی او واجب باشد چه مستحب. و اگر بعد از ظهر بیدار شود، نمی تواند نیت روزهی واجب نماید، اما در ماه رمضان اگر بی نیت خوابیده باشد اگرچه پیش از ظهر بیدار شود و نیت کند صحّت روزه اش محل اشکال است. و احتیاط روزه گرفتن و قضاء آن است.

مسأله1572_ اگر بخواهد غیر روزهی رمضان روزهی دیگری بگیرد باید آن را معین نماید، مثلاً نیت کند که روزهی قضاء یا روزهی نذر می گیرد ولی در ماه رمضان نیّت روزه هر روز را بکند کافی است. و لازم نیست نیت کند که روزه ی رمضان می گیرم، گرچه بهتر و موافق با احتیاط است. بلکه اگر نداند ماه رمضان است یا فراموش نماید و روزهی دیگری را نیت کند روزهی رمضان حساب می شود.

مسأله1573_ اگر بداند ماه رمضان است و عمداً نیّت روزه غیر رمضان کند، روزه ماه رمضان حساب نمی شود و بنا بر احتیاط واجب روزه ای هم که نیت آن را کرده حساب نمی آید.

مسأله1574_ اگر مثلاً به نیت روز اول ماه روزه بگیرد، بعد دانست دوم یا سوم بوده روزهی او صحیح است.

مسأله1575_ اگر پیش از اذان صبح نیت کند و بیهوش شود و در بین روز به هوش آید، بنا بر احتیاط واجب باید روزهی آن روز را تمام نماید، و تمام کرد یا نکرد قضای آن را به جا آورد.

مسأله1576_ اگر پیش از اذان صبح نیت کند و مست شود و در بین روز به هوش آید، احتیاط واجب است که روزهی آن روز را تمام کند و قضای آن را هم بجا آورد.

مسأله1577_ اگر پیش از اذان صبح نیت کند و بخوابد و بعد از مغرب بیدار شود، روزه اش صحیح است.

ص:305

مسأله1578_ اگر نداند یا فراموش کند که ماه رمضان است و پیش از ظهر ملتفت شود چنانچه کاری که روزه را باطل می کند انجام داده باشد یا بعد از ظهر ملتفت شود که ماه رمضان است، روزهی او باطل می باشد. ولی باید تا مغرب کاری که روزه را باطل می کند انجام ندهد و بعد از ماه رمضان هم آن روزه را قضاء نماید. و همچنین است حکم بنا بر احتیاط واجب اگر پیش از ظهر ملتفت شود، و کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد.

مسأله1579_ اگر بچه پیش از اذان صبح ماه رمضان بالغ شود، باید روزه بگیرد و اگر بعد از اذان بالغ شود، روزهی آن روز بر او واجب نیست، ولی اگر تا قبل از لحظهی بلوغ روزه بوده احتیاط به اتمام آن روزه ترک نشود.

مسأله1580_ کسی که برای آوردن روزهی میتی اجیر شده، اگر روزهی مستحبی بگیرد اشکال ندارد. ولی کسی که روزهی قضاء و بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد یا روزهی واجب دیگری دارد نمی تواند روزهی مستحبی بگیرد، و چنانچه فراموش کند و روزهی مستحب بگیرد در صورتی که پیش از ظهر یادش بیاید، روزهی مستحبی او به هم می خورد و می تواند نیت خود را به روزهی واجب برگرداند، و اگر بعد از ظهر ملتفت شود، روزهی او باطل است و اگر بعد از مغرب یادش بیاید، روزه اش صحیح است.

مسأله1581_ اگر غیر از روزهی رمضان روزهی معین دیگری بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر کرده باشد که روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه عمداً تا وقت اذان صبح به طوری که یک لحظه از صبح گذشته نیت نداشته، روزه باطل است. و اگر نداند که روزهی آن روز بر او واجب است، یا فراموش کند و پیش از ظهر یادش بیاید چنانچه کاری که روزه را باطل می کند، انجام نداده باشد و نیت کند روزهی او صحیح وگرنه باطل می باشد.

مسأله1582_ اگر برای روزهی واجب غیر معینی مثل روزهی کفاره عمداً تا نزدیک ظهر نیت نکند اشکال ندارد. بلکه اگر پیش از نیت تصمیم داشته باشد که روزه نگیرد، یا تردید داشته باشد که بگیرد یا نه، چنانچه کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد و پیش از ظهر نیت کند روزهی او صحیح است.

ص:306

مسأله1583_ اگر در ماه رمضان، پیش از ظهر کافر مسلمان شود روزه آن روز و قضاء آن بر او واجب نیست، لکن اگر نیت روزه قبل از صبح داشته و مرتکب چیزی نشده که آن را باطل کند (حتی مثل باقی ماندن عمدی بر حدث اکبر تا دمیدن سپیدهی صبح)، بهتر بلکه احتیاط است آن روزه را تمام نماید.

مسأله1584_ اگر در وسط روز ماه رمضان پیش از ظهر یا بعد از آن مریض خوب شود روزهی آن روز بر او واجب نیست هر چند تا آن وقت کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده باشد. مگر آنکه قبل از ظهر خوب شده و افطار بر او واجب نبوده که احتیاطاً نیت کرده آن روزه و قضای آن را بگیرد.

مسأله1585_ روزی را که انسان شک دارد آخر شعبان است یا اول رمضان واجب نیست روزه بگیرد. و اگر بخواهد روزه بگیرد، نمی تواند نیت روزه رمضان کند، ولی اگر نیت کند که اگر رمضان است روزهی رمضان و اگر رمضان نیست روزهی قضاء یا مانند آن (اگر بر عهده دارد) وگر نه روزه مستحب باشد، بعید نیست روزه صحیح باشد، و بهتر است نیّت روزه قضاء و مانند آن بنماید و چنانچه بعد معلوم شود رمضان بوده، از رمضان محسوب می شود. لکن در صورتی که قصد کند آنچه را که فعلاً خدا از او خواسته انجام دهد و بعد معلوم شود رمضان بوده نیز کافی است. گرچه برگشتش به همان قسم مذکور است.

مسأله1586_ اگر روزی را که شک دارد آخر شعبان است یا اول رمضان به نیت روزهی قضاء یا روزهی مستحبی و مانند آن روزه بگیرد و در بین روز دانست که ماه رمضان است باید نیت روزهی ماه رمضان کند.

مسأله1587_ اگر در روزهی واجب معیّنی مثل روزه ماه رمضان مردّد شود که روزه خود را باطل کند یا نه، یا قصد کند که روزه را باطل کند، روزه اش باطل می شود، اگرچه از قصدی که کرده توبه نماید و کاری هم که روزه را باطل می کند انجام ندهد.

ص:307

مسأله1588_ اگر برای روزه دار تردید و شک در صحت روزه پیش آید مثلاً شک کند که از جهت تناول خوردنی یا آشامیدنی از روی فراموشی روزه باطل شده و بنا دارد بعد از سؤال کردن اگر بداند باطل نیست آن را ادامه بدهد روزه اش صحیح است.

مسأله1589_ در روزهی مستحب و روزهی واجبی که وقت آن معین نیست مثل روزهی کفاره، اگر قصد کند کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد یا مردّد شود که بجا آورد یا نه، چنانچه بجا نیاورد و پیش از ظهر دوباره نیت روزه کند روزهی او صحیح است.

چیزهایی که روزه را باطل می کند

اشاره

مسأله1590_ نه چیز روزه را باطل می کند. «اول» خوردن و آشامیدن. «دوم» جماع. «سوم» استمناء و استمناء آن است که انسان با خود یا دیگری غیر از جماع کاری کند که منی از او بیرون آید. «چهارم» دروغ بستن به خدا و پیغمبر و جانشینان پیغمبر یعنی 12 امام معصوم علیه السلام و همچنین بنا بر احتیاط لازم حضرت زهرا علیها السلام. «پنجم» رساندن غبار به حلق. «ششم» فرو بردن تمام سر در آب. «هفتم» باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح. «هشتم» عماله کردن با چیزهای روان. «نهم» قی کردن. و احکام اینها در مسائل آینده گفته می شود.

1_ خوردن و آشامیدن

مسأله1591_ اگر روزه دار با التفات به اینکه روزه دارد، عمداً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزهی او باطل می شود، چه خوردن و آشامیدن آن چیز معمول باشد مثل نان و آب، چه معمول نباشد مثل خاک و شیرهی درخت و چه کم باشد چه زیاد، حتی اگر مسواک را از دهان بیرون آورد و دوباره به دهان ببرد و رطوبت آن را فرو ببرد روزه باطل می شود مگر آنکه رطوبت مسواک در آب دهان طوری از بین برود که رطوبت خارج به آن گفته نشود.

ص:308

مسأله1592_ اگر موقعی که مشغول غذا خوردن است دانست صبح شده باید لقمه را از دهان بیرون آورد و چنانچه عمداً فرو ببرد روزه اش باطل است و به دستوری که بعداً گفته خواهد شد کفاره هم بر او واجب می شود.

مسأله1593_ اگر روزه دار سهواً چیزی بخورد یا بیاشامد، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله1594_ آمپولی که عضو را بی حس می کند یا به جهت دیگر استعمال می شود برای روزه دار اشکال ندارد. و احتیاط لازم است از استعمال آمپولی که به جای غذا به کار می برند خودداری کند.

مسأله1595_ اگر روزه دار چیزی را که لای دندان مانده است عمداً فرو ببرد، روزه اش باطل است.

مسأله1596_ کسی که می خواهد روزه بگیرد، لازم نیست پیش از وقت اذان صبح دندان هایش را خلال کند. ولی اگر بداند غذایی که لای دندان مانده در روز فرو می رود، چنانچه خلال نکند و چیزی از آن فرو رود، روزه اش باطل می شود. بلکه اگر فرو نرود نیز روزه اشکال دارد و احتیاط لازم است آن را تمام کرده قضاء بیاورد.

مسأله1597_ فرو بردن آب دهان، اگرچه به سبب خیال کردن ترشی و مانند آن در دهان جمع شده باشد، روزه را باطل نمی کند.

مسأله1598_ فرو بردن اخلاط سر و سینه، تا به فضای دهان نرسیده اشکال ندارد، ولی اگر داخل فضای دهان شود، احتیاط واجب است که آن را فرو نبرند.

مسأله1599_ اگر روزه دار به قدری تشنه شود که بترسد از تشنگی بمیرد می تواند به اندازه ای که از مردن نجات پیدا کند آب بیاشامد. ولی روزهی او باطل می شود و اگر ماه رمضان باشد، باید در بقیهی روز از بجا آوردن کاری که روزه را باطل می کند خودداری نماید.

مسأله1600_ جویدن غذا برای بچه یا پرنده و چشیدن غذا و مانند اینها که معمولاً به حلق نمی رسد، اگر اتفاقاً به حلق برسد، روزه را باطل نمی کند ولی اگر انسان از اول بداند که به حلق می رسد، روزه اش باطل می شود و باید قضای آن را بگیرد و کفاره هم بر او واجب است.

ص:309

مسأله1601_ انسان نمی تواند برای ضعف، روزه را بخورد ولی اگر ضعف او به قدری است که معمولاً نمی شود آن را تحمل کرد خوردن روزه اشکال ندارد.

2_ جماع

مسأله1602_ جماع روزه را باطل می کند، اگرچه فقط به مقدار ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید.

مسأله1603_ اگر کمتر از ختنه گاه داخل شود و منی هم بیرون نیاید، روزه باطل نمی شود.

مسأله1604_ اگر عمداً جماع نماید و شک کند که به اندازهی ختنه گاه داخل شده یا نه، روزهی او باطل است. و لازم است قضاء نماید ولی کفاره واجب نیست.

مسأله1605_ اگر فراموش کند که روزه است و جماع نماید، یا او را به جماع مجبور نمایند، به نحوی که از اختیار او خارج شود روزهی او باطل نمی شود. ولی چنانچه در بین جماع یادش بیاید یا جبر از او برداشته شود، باید فوراً از حال جماع خارج شود و اگر نشود، روزهی او باطل است.

3_ استمناء

مسأله1606_ اگر روزه دار استمناء کند (معنای استمناء در مسألهی 1590 گذشت)، روزه اش باطل می شود.

مسأله1607_ اگر بی اختیار منی از انسان بیرون آید، روزه باطل نمی شود.

مسأله1608_ هرگاه روزه دار بداند که اگر در روز بخوابد محتلم می شود یعنی در خواب منی از او بیرون می آید، جایز است بخوابد هر چند به سبب نخوابیدن به زحمت نیفتد، و اگر محتلم شود روزه اش باطل نمی شود.

مسأله1609_ اگر روزه دار در حال بیرون آمدن منی از خواب بیدار شود، واجب نیست از بیرون آمدن آن جلوگیری کند.

ص:310

مسأله1610_ روزه داری که محتلم شده، می تواند بول کند اگرچه بداند به سبب بول کردن باقی ماندهی منی از مجری بیرون می آید.

مسأله1611_ روزه داری که محتلم شده، اگر بداند منی در مجری مانده و در صورتی که پیش از غسل بول نکند بعد از غسل منی از او بیرون می آید، بنا بر احتیاطی که نباید ترک شود باید پیش از غسل بول کند.

مسأله1612_ کسی که به قصد بیرون آمدن منی بازی و شوخی کند، اگرچه منی از او بیرون نیاید، باید روزه را تمام کند و قضاء هم بنماید.

مسأله1613_ اگر روزه دار بدون قصد بیرون آمدن منی مثلاً با زن خود بازی و شوخی کند، چنانچه اطمینان دارد که منی از او نخارج نمی شود اگرچه اتفاقاً منی بیرون آید روزهی او صحیح است. و احتیاط مستحب قضاء آن است ولی اگر اطمینان ندارد، در صورتی که منی از او بیرون آید، روزه باطل می شود.

4_ دروغ بستن به خدا و پیغمبر

مسأله1614_ اگر روزه دار به گفتن یا به نوشتن یا به اشاره و مانند اینها به خدا و یا یکی از پیغمبران و جانشینان معصوم پیغمبران عمداً نسبتی را بدهد که می داند دروغ است _ اگرچه فوراً بگوید دروغ گفتم یا توبه کند _ روزهی او باطل است و احتیاط واجب است که به حضرت زهراء علیه السلام هم به دروغ نسبتی ندهد. ولی باطل شدن روزه در دروغ بستن در غیر امور دینی به سایر پیغمبران و جانشینان آنان (غیر از پیغمبر خاتم و جانشینان آن حضرت (ع) احتیاط است.

مسأله1615_ اگر بخواهد خبری را که نمی داند راست است یا دروغ نقل کند، بنا بر احتیاط واجب باید از کسی که آن خبر را گفته، یا از کتابی که آن خبر را در آن نوشته شده نقل نماید.

ص:311

مسأله1616_ اگر چیزی را به اعتقاد اینکه راست است از قول خدا یا پیغمبر نقل کند و بعد بداند دروغ بوده، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله1617_ اگر چیزی را که نمی داند دروغ است به خدا و پیغمبر نسبت دهد و بعداً دانست آنچه را که گفته راست بوده، باید روزه را تمام کند و قضای آن را هم به جا آورد.

مسأله1618_ اگر دروغی را که دیگری ساخته عمداً به خدا یا پیغمبر یا جانشینان پیغمبر نسبت دهد روزه اش باطل می شود، ولی اگر از قول کسی که آن دروغ را ساخته نقل کند اشکال ندارد.

مسأله1619_ اگر از روزه دار بپرسند که آیا پیغمبر (ص) چنین مطلبی را فرموده اند و او جایی که در جواب باید بگوید نه، عمداً بگوید بلی، یا جایی که باید بگوید بلی، عمداً بگوید نه، روزه اش باطل می شود.

مسأله1620_ اگر از قول خدا یا پیغمبر حرف راستی را بگوید بعد بگوید دروغ گفتم، یا در شب به دروغ آنان نسبتی بدهد و فردای آنکه روزه می باشد بگوید آنچه دیشب گفتم راست است، روزه اش باطل می شود.

5_ رساندن غبار به حلق

مسأله1621_ بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد رساندن غبار غلیظ یا غیر غلیظ به حلق روزه را باطل می کند، چه غبار از روی چیزی باشد که خوردن آن حلال است مثل آرد، یا غبار چیزی باشد که خوردن آن حرام است مثل خاک.

مسأله1622_ اگر به واسطهی باد غباری پیدا شود و انسان با اینکه متوجه است مواظبت نکند و به حلق برسد، بنا بر احتیاط واجب بلکه علی الظاهر روزه اش باطل می شود.

مسأله1623_ احتیاط واجب است که روزه دار بخار غلیظ دود سیگار و تنباکو و مانند اینها را هم به حلق نرساند.

ص:312

مسأله1624_ اگر مواظبت نکند و غبار یا بخار یا دود و مانند اینها داخل حلق شود، چنانچه یقین یا اطمینان داشته که به حلق نمی رسد روزه اش صحیح است، و اگر گمان می کرده که به حلق نمی رسد، بهتر است که آن روزه را قضاء کند.

مسأله1625_ اگر فراموش کند که روزه است و مواظبت نکند، یا بی اختیار غبار و مانند آن به حلق برسد روزه اش باطل نمی شود.

6_ فرو بردن سر در آب

مسأله1626_ اگر روزه دار عمداً تمام سر را در آب فرو برد، اگرچه باقی بدن او از آب بیرون باشد، روزه اش باطل می شود، ولی اگر تمام بدن را آب بگیرد و مقداری از سر بیرون باشد، روزه باطل نمی شود.

مسأله1627_ اگر نصف سر را یک دفعه و نصف دیگر آن را دفعهی دیگر در آب فرو برد، روزه اش باطل نمی شود.

مسأله1628_ اگر به قصد اینکه تمام سر را زیر آب ببرد در آب فرو رود و شک کند که تمام سر زیر آب رفته یا نه، روزه اش باطل است ولی کفاره ندارد.

مسأله1629_ اگر تمام سر زیر آب برود اگرچه مقداری از موها بیرون بماند روزه باطل می شود.

مسأله1630_ سر فرو بردن در غیر آب از چیزهای روان مانند شیر به روزه ضرری ندارد و فرو بردن سر در آب مضاف روزه را بنا بر احتیاط باطل می کند.

مسأله1631_ اگر روزه دار بی اختیار در آب بیفتد و آب تمام سر او را بگیرد یا فراموش کند که روزه است و سر در آب فرو برد، روزهی او باطل نمی شود.

مسأله1632_ اگر به خیال اینکه آب سر او را نمی گیرد، خود را در آب بیندازد و آب تمام سر او را بگیرد، روزه اش اشکال ندارد.

ص:313

مسأله1633_ اگر فراموش کند که روزه است و سر را در آب فرو برد، یا دیگری به زور سر او را در آب فرو برد، چنانچه در زیر آب یادش بیاید که روزه است یا آن کس دست بر دارد، باید فوراً سر را بیرون آورد و چنانچه بیرون نیاورد، روزه اش باطل می شود.

مسأله1634_ اگر فراموش کند که روزه است و به نیت غسل سر را در آب فرو برد، روزه و غسل او هر دو صحیح است.

مسأله1635_ اگر بداند روزه است و عمداً برای غسل سر در آب فرو برد، چنانچه روزهی او روزهی ماه رمضان باشد، روزه غسل او هر دو باطل است، و همچنین است حکم روزهی قضاء رمضان بعد از زوال علی الاحوط گرچه خالی از بحث نیست، و اگر روزهی مستحب باشد، یا روزهی واجبی باشد که مثل روزه ی کفاره وقت معینی ندارد غسل او صحیح و روزه اش باطل می شود، و ظاهر این است که این حکم در روزه واجب معین غیر رمضان نیز جاری است.

مسأله1636_ اگر برای نجات دادن کسی سر در آب فرو برد، اگرچه نجات دادن او واجب باشد، روزه اش باطل می شود ولی کفّاره ندارد.

7_ باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح

مسأله1637_ اگر جنب عمداً در ماه رمضان تا اذان صبح غسل نکند روزه اش باطل است و کسی که وظیفه اش تیمم است و عمداً تیمم ننماید روزه اش نیز باطل است، و حکم قضاء ماه رمضان بعداً خواهد آمد.

مسأله1638_ اگر در روزهی غیر ماه رمضان و قضاء آن از روزههای واجبی که مثل روزهی ماه رمضان وقت آن معین است، جنب عمداً تا اذان صبح غسل نکند اظهر این است که روزه اش صحیح است. و همچنین در روزه واجب غیر معیّن.

ص:314

مسأله1639_ کسی که در شب ماه رمضان جنب است چنانچه عمداً غسل نکند تا وقت تنگ شود، بنا بر احتیاط واجب باید تیمم کند و روزه بگیرد و قضای آن را هم به جا آورد.

مسأله1640_ اگر جنب در ماه رمضان غسل را فراموش کند و بعد از یک روز یادش بیاید، باید روزهی آن روز را بعد از غسل قضاء نماید، و اگر بعد از چند روز یادش بیاید روزهی هر چند روزی را که یقین دارد جنب بوده قضاء نماید. مثلاً اگر نمی داند سه روز جنب بوده یا چهار روز، باید روزهی سه روز را قضاء کند.

مسأله1641_ کسی که در شب ماه رمضان برای هیچ کدام از غسل و تیمم وقت ندارد، اگر خود را جنب کند، روزه اش باطل است و قضاء و کفاره بر او واجب می شود.

مسأله1642_ اگر برای آنکه بداند وقت دارد یا نه، جستجو نماید و گمان کند که به اندازه غسل وقت دارد و خود را جنب کند و بعد بداند وقت تنگ بوده و تیمم کند، روزه اش صحیح است. و اگر بدون جستجو گمان کند که وقت دارد و خود را جنب نماید و بعد دانست وقت تنگ بوده، و با تیمم روزه بگیرد، بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد باید روزهی آن روز را قضاء کند.

مسأله1643_ کسی که در ماه رمضان جنب است و باید روزه بگیرد و می داند که اگر بخوابد تا صبح بیدار نمی شود، نباید غسل نکرده بخوابد و چنانچه پیش از غسل بخوابد و تا صبح بیدار نشود، روزه اش باطل است و قضاء و کفاره بر او واجب می شود.

مسأله1644_ هرگاه جنبی که باید روزه بگیرد در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود احتیاط مستحب است پیش از غسل در صورتی که عادتش به بیدار شدن نباشد نخوابد، اگرچه احتمال بدهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود.

مسأله1645_ کسی که در شب ماه رمضان جنب است، و باید روزه بگیرد، و یقین دارد اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه تصمیم داشته باشد بعد از بیدار شدن غسل کند و با این تصمیم بخوابد و تا اذان خواب بماند روزه اش صحیح است و

ص:315

همچنین است کسی که عادت بیدار شدن قبل از اذان صبح را داشته و احتمال بیدار شدن را نیز بدهد.

مسأله1646_ کسی که در شب ماه رمضان جنب است و باید روزه بگیرد و می داند یا احتمال می دهد اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه غفلت داشته باشد که بعد از بیدار شدن باید غسل کند، در صورتی که بخوابد و تا اذان صبح خواب بماند بنا بر احتیاط قضاء بر او واجب می شود.

مسأله1647_ کسی که در شب ماه رمضان جنب است و باید روزه بگیرد و یقین دارد یا احتمال می دهد اگر بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود، چنانچه نخواهد بعد از بیدار شدن غسل کند یا تردید داشته باشد که غسل کند، در صورتی که بخوابد و بیدار نشود، روزه اش باطل و قضاء و کفاره بر وی لازم است.

مسأله1648_ اگر جنب در شب ماه رمضان بخوابد و بیدار شود و یقین کند یا احتمال دهد که اگر دوباره بخوابد پیش از اذان صبح بیدار می شود و تصمیم هم داشته باشد بعد از بیدار شدن غسل کند، چنانچه دوباره بخوابد و تا اذان بیدار نشود، باید روزهی آن روز را قضاء کند و اگر از خواب دوم بیدار شود و برای مرتبهی سوم بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود باید روزهی آن روز را قضاء کند و بنا بر احتیاط استحبابی کفاره نیز بدهد.

مسأله1649_ مراد از خواب اول و دوم و سوم _ در صورتی که انسان در خواب محتلم شود_ خوابی است که بعد از بیدار شدن بخوابد و خوابی که در آن محتلم شده خواب اول حساب نمی شود.

مسأله1650_ اگر روزه دار در روز محتلم شود، واجب نیست فوراً غسل کند.

مسأله1651_ هرگاه در ماه رمضان بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده، اگرچه بداند پیش از اذان محتلم شده، روزهی او صحیح است.

مسأله1652_ کسی که می خواهد قضای روزهی ماه رمضان را بگیرد، هرگاه تا اذان صبح جنب بماند، اگرچه از روی عمد نباشد روزهی او باطل است.

ص:316

مسأله1653_ کسی که می خواهد قضای روزهی ماه رمضان را بگیرد، اگر بعد از اذان صبح بیدار شود و ببیند محتلم شده و بداند پیش از اذان محتلم شده است، روزهی او باطل است ولی چنانچه وقت قضای روزه تا آمدن ماه رمضان دیگر تنگ است، مثلاً پنج روز روزهی قضای ماه رمضان دارد و پنج روز هم به ماه رمضان مانده است. احتیاط است آن روز را روزه بگیرد و بعد از ماه رمضان هم عوض آن را بجا آورد وگرنه بعد از ماه رمضان قضاء آن را بگیرد.

مسأله1654_ اگر در روزهی واجبی غیر قضای روزهی رمضان از روزه هایی که مثل روزهی کفاره وقت معینی ندارد عمداً تا اذن صبح جنب بماند، اظهر این است که روزه اش صحیح است ولی احتیاط مستحب است که غیر از آن روزه، روز دیگری را روزه بگیرد.

مسأله1655_ اگر زن پیش از اذان صبح از حیض یا نفاس پاک شود و عمداً غسل نکند، در روزهی ماه رمضان، روزه اش باطل است. و در غیر آن باطل نیست اگرچه احوط غسل کردن است و زنی که وظیفه اش نسبت به حیض یا نفاس تیمم است در روزهی ماه رمضان اگر عمداً پیش از اذان صبح تیمم نکند روزه اش باطل است.

مسأله1656_ اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاک شود و برای غسل وقت نداشته باشد، باید تیمم نماید و بنا بر احتیاط واجب باید تا اذان صبح بیدار بماند و همچنین است حکم جنب در صورتی که وظیفه اش تیمم باشد.

مسأله1657_ اگر زن نزدیک اذان صبح در ماه مبارک رمضان از حیض یا نفاس پاک شود و برای هیچ کدام از غسل و یا تیمم وقت نداشته باشد، روزه اش صحیح است.

مسأله1658_ اگر زن بعد از اذان صبح از خون حیض یا نفاس پاک شود، یا در بین روز خون حیض یا نفاس ببیند، اگرچه نزدیک مغرب باشد، روزهی او باطل است.

مسأله1659_ اگر زن غسل حیض یا نفاس را فراموش کند و بعد از یک روز یا چند روز یادش بیاید روزه هایی که گرفته صحیح است.

ص:317

مسأله1660_ اگر زن پیش از اذان صبح در ماه رمضان از حیض یا نفاس پاک شود و در غسل کردن کوتاهی کند و تا اذان صبح غسل نکند، روزه اش باطل است. ولی چنانچه کوتاهی نکند مثلاً منتظر باشد که حمام زنانه شود، اگرچه سه مرتبه بخوابد و تا اذان غسل نکند روزهی او صحیح است.

مسأله1661_ اگر زنی که در حال استحاضهی کثیره است، غسل های خود را به تفصیلی که در احکام استحاضه گفته شد بجا آورد، روزهی او صحیح است، و در استحاضهی متوسطه بنا بر احتیاط مستحبّی غسل ترک نشود.

مسأله1662_ کسی که مس میت کرده یعنی جایی از بدن خود را به بدن میت قبل از تمام شدن غسل های سه گانه و بعد از سرد شدن بدن میت ولو بدون اختیار رسانده، می تواند بدون غسل مس میت روزه بگیرد، و اگر در حال روزه هم میت را مس نماید، روزهی او باطل نمی شود.

8_ عماله کردن

مسأله1663_ عماله کردن با چیز روان اگرچه از روی ناچاری و برای معالجه باشد روزه را باطل می کند.

9_ قی کردن

مسأله1664_ هرگاه روزه دار عمداً قی کند اگرچه به سبب مرض و مانند آن ناچار باشد، روزه اش باطل می شود ولی اگر سهواً یا بی اختیار قی کند اشکال ندارد.

مسأله1665_ اگر در شب چیزی بخورد که می داند به واسطهی خوردن آن، در روز بی اختیار قی می کند، احتیاط واجب است که روزهی آن روز را قضاء نماید.

مسأله1666_ اگر روزه دار بتواند از قی کردن خودداری کند، چنانچه برای او ضرر و مشفت نداشته باشد، باید خودداری نماید.

ص:318

مسأله1667_ اگر مگس در گلوی روز ه دار برود، چنانچه ممکن باشد، باید آن را بیرون آورد و روزهی او باطل نمی شود. ولی اگر بداند که به سبب بیرون آوردن آن قی می کند واجب نیست بیرون آورد و روزهی او صحیح است.

مسأله1668_ اگر سهواً چیزی را فرو ببرد و پیش از رسیدن به شکم یادش بیاید که روزه است، بیرون آوردن آن لازم نیست و روزهی او صحیح است.

مسأله1669_ اگر یقین داشته باشد که به واسطهی آروغ زدن، چیزی از گلو بیرون می آید، بنا بر احتیاط نباید عمداً آروغ بزند ولی اگر یقین نداشته باشد اشکال ندارد.

مسأله1670_ اگر آروغ بزند و چیزی در گلو یا دهانش بیاید، باید آن را بیرون بریزد و اگر بی اختیار فرو رود، روزه اش صحیح است.

احکام چیزهایی که روزه را باطل می کند

مسأله1671_ اگر انسان عمداً و از روی اختیار کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، روزهی او باطل می شود (بنا بر احتیاط در جاهل قاصر و مقصّری که التفات نداشته و مردد نبوده و همچنین غافل، و عدم بطلان در اینها قوی است) و چنانچه از روی عمد نباشد اشکال ندارد ولی جنب اگر بخوابد و به تفصیلی که در مسأله (1648) گفته شد تا اذان صبح غسل نکند روزهی او باطل است.

مسأله1672_ اگر روزه دار سهواً یکی از کارهایی که روزه را باطل می کند انجام دهد و به خیال اینکه روزه اش باطل شده، عمداً دوباره یکی از آنها را بجا آورد، روزهی او باطل می شود.

مسأله1673_ اگر چیزی به زور در گلوی روزه دار بریزند، یا سر او را به زور در آب فرو برند، روزهی او باطل نمی شود، ولی اگر مجبورش کنند که روزهی خود را باطل کند مثلاً به او بگویند اگر غذا نخوری ضرر مالی یا جانی به تو می زنیم و خودش برای جلوگیری از ضرر چیزی بخورد، روزهی او باطل می شود.

ص:319

مسأله1674_ روزه دار نباید جایی برود که می داند چیزی در گلویش می ریزند یا مجبورش می کنند که خودش روزهی خود را باطل کند، و اگر برود و چیزی در گلویش بریزند، یا از روز ناچاری خودش کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، روزهی او در فرض دوم قطعاً و در فرض اول بنا بر احتیاط باطل می شود، بلکه اگر قصد رفتن کند، اگرچه نرود روزه اش باطل است بنا بر احتیاط در فرض دوم.

آنچه برای روزه دار مکروه است

مسأله1675_ چند چیز برای روزه دار مکروه است و از آن جمله است: «1» دوا ریختن به چشم و سرمه کشیدن، در صورتی که مزه آن به حلق برسد یا در او مشک باشد. «2» انجام دادن هر کاری مانند خون گرفتن و حمام رفتن که باعث ضعف می شود. «3» انفیه کشیدن، اگر نداند به حلق می رسد و اگر بداند جایز نیست. «4» بو کردن گیاهان معطّر. «5» نشستن زن در آب. «6» استعمال شاف بنا بر قول جمعی. «7» تر کردن لباسی که بر بدن است. «8» کشیدن دندان و هر کاری که به سبب آن از دهان خون بیاید. «9» مسواک کردن با چوب تر. «10» بی جهت آب یا بنا به گفته بعضی چیزی روان در دهان کردن. و نیز مکروه است انسان بدون قصد بیرون آمدن منی زن خود را ببوسد، یا کاری کند که شهوت خود را به حرکت آورد. و اگر به قصد بیرون آمدن منی یا عادت به بیرون آمدن باشد روزهی او باطل می شود.

جایی که قضاء و کفاره واجب است

مسأله1676_ اگر در شب ماه رمضان جنب شود و به تفصیلی که در مسألهی (1648) گفته شد بیدار شود و دوباره بخوابد و تا اذان صبح بیدار نشود فقط باید قضای آن روز را بگیرد. ولی اگر کار دیگری که روزه را باطل می کند عمداً انجام دهد در صورتی که می دانسته آن کار روزه را باطل می کند، قضاء و کفاره بر او واجب می شود. بنا بر احتیاط در تعمد قی و عماله.

ص:320

مسأله1677_ اگر به سبب ندانستن مسألهی کاری انجام دهد که روزه را باطل می کند، ظاهر این است که کفاره بر او واجب نیست. ولی اگر عمداً به خدا و پیغمبر به دروغ نسبتی بدهد و بداند که حرام است کفاره نیز بنا بر احتیاط واجب، واجب می شود اگرچه نداند این عمل روزه را باطل می کند.

کفاره روزه

مسأله1678_ در کفارهی افطار روزه ماه رمضان، باید یک بنده آزاد کند یا به دستوری که در مسألهی بعد گفته می شود دو ماه روزه بگیرد یا شصت فقیر را سیر کند یا به هر کدام یک مُد که تقریباً ده سیر است طعام یعنی گندم یا جو یا نان و مانند اینها بدهد، و چنانچه اینها برایش ممکن نباشد، بنا بر احتیاط باید به قدری امکان تصدق داده و استغفار نماید و بعید نیست مخیّر بین 18 روز روزه گرفتن و تصدّق به اندازه امکان باشد ولی استغفار را ترک نکند و احتیاط واجب است که هر وقت بتواند، کفاره را بدهد.

مسأله1679_ کسی که می خواهد دو ماه روزه کفارهی ماه رمضان را بگیرد باید یک ماه تمام و یک روز را از ماه دیگری بعد از ماه اول پی در پی بگیرد و اگر بقیهی آن پی در پی نباشد اشکال ندارد، و اگر یک روز از ماه قبل و یک ماه تمام بعد از آن را بگیرد خالی از اشکال نیست.

مسأله1680_ کسی که می خواهد دو ماه کفارهی روزهی رمضان را بگیرد نباید موقعی شروع کند که در بین یک ماه و یک روز، روزی باشد که مانند عید قربان روزهی آن حرام است.

مسأله1681_ کسی که باید پی در پی روزه بگیرد، اگر در بین آن بدون عذر یک روز روزه نگیرد، باید روزه ها را از سر بگیرد.

ص:321

مسأله1682_ اگر بین روزهایی که باید پی در پی روزه بگیرد عذری مثل حیض، یا نفاس یا سفری که در رفتن آن مجبور است، برای او پیش آید، بعد از برطرف شدن عذر، واجب نیست روزه ها را از سر بگیرد، بلکه بقیه را بجا آورد.

مسأله1683_ اگر به چیز حرامی روزهی خود را باطل کند، چه آن چیز اصلاً حرام باشد، مثل شراب و زنا، یا به جهتی حرام شده باشد، مثل خوردن غذای حلالی که برای انسان ضرر کلی دارد، و نزدیکی کردن با عیال خود در حال حیض، بنا بر احتیاط کفارهی جمع بر او واجب می شود یعنی باید یک بنده آزاد کند و دو ماه پیاپی روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر کند، یا به هر کدام آنها یک مُد که تقریباً ده سیر است، گندم یا جو یا نان و مانند اینها بدهد. و چنانچه هر سه برایش ممکن نباشد، هر کدام آنها را که ممکن است باید انجام دهد.

مسأله1684_ اگر روزه دار دروغی را به خدا و پیغمبر (ص) عمداً نسبت دهد بنا بر احتیاط، کفارهی جمع که تفصیل آن در مسألهی پیش گفته شد بر او واجب می شود و این احتیاط ترک نشود، گرچه بعید نیست مراعات آن لازم نباشد.

مسأله1685_ اگر روزه دار در یک روز ماه رمضان چند مرتبه جماع کند برای هر دفعه یک کفاره بر او واجب است (بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد). و ظاهر این است که استمناء نیز حکم جماع را دارد. و چنانچه به حرام باشد کفاره جمع به تعدد جماع مکرّر می شود.

مسأله1686_ اگر روزه دار در یک روز ماه رمضان چند مرتبه غیر جماع و استمناء کار دیگری که روزه را باطل می کند انجام دهد، برای همهی آنها یک کفاره کافی است.

مسأله1687_ اگر روزه دار غیر از جماع و استمناء کار دیگری که روزه را باطل می کند انجام دهد و بعد با حلال خود جماع نماید، بنا بر احتیاط برای هر کدام یک کفاره واجب می شود ولی در صورت عکس همان کفاره اولی کافی است.

ص:322

مسأله1688_ اگر روزه دار غیر از جماع و استمناء کار دیگری که حلال است و روزه را باطل می کند، انجام دهد مثلاً آب بیاشامد و بعد کار دیگری که حرام است و روزه را باطل می کند غیر از جماع و استمناء انجام دهد، مثلاً غذای حرامی بخورد، یک کفاره کافی است.

مسأله1689_ اگر روزه دار آروغ بزند و چیزی در دهانش بیاید چنانچه عمداً آن را فرو ببرد، روزه اش باطل است، و باید قضای آن را بگیرد و کفاره هم بر او واجب می شود و اگر خوردن آن چیز حرام باشد، مثلاً موقع آروغ زدن خون یا چیزی که از صورت غذا بودن خارج است، به دهان او بیاید و عمداً آن را فرو برد باید قضای آن روزه را بگیرد و بنا بر احتیاط کفارهی جمع هم بر او واجب می شود.

مسأله1690_ اگر نذر کند روز معینی را روزه بگیرد، چنانچه در آن روز عمداً روزهی خود را باطل کند، باید کفاره بدهد و آن در کفارهی حنث نذر می آید.

مسأله1691_ اگر روزه دار به گفتهی کسی که می گوید مغرب شده و اعتماد به گفتهی او نیست افطار کند و بعد دانست مغرب نبوده است یا شک کند که مغرب بوده، قضاء و کفاره بر او واجب می شود.

مسأله1692_ کسی که عمداً روزه خود را باطل کرده، اگر بعد از ظهر مسافرت کند، یا پیش از ظهر برای فرار از کفاره سفر نماید کفاره از او ساقط نمی شود، بلکه اگر قبل از ظهر مسافرتی برای او پیش آمد کند کفاره نیز بر او واجب است.

مسأله1693_ اگر عمداً روزه خود را باطل کند، و بعد عذری مانند حیض یا نفاس یا مرض برای او پیدا شود احتیاط واجب است که کفاره بدهد.

مسأله1694_ اگر یقین کند که روز اول ماه رمضان است و عمداً روزهی خود را باطل کند، بعد معلوم شود آخر شعبان بوده کفاره بر او واجب نیست.

ص:323

مسأله1695_ اگر انسان شک کند که آخر ماه رمضان است یا اول شوال و عمداً روزه خود را باطل کند، بعد معلوم شود اول شوال بوده کفاره بر او واجب نیست.

مسأله1696_ اگر روزه دار در ماه رمضان با زن خود که روزه دار است جماع کند، چنانچه زن را مجبور کرده باشد، کفارهی روزهی خودش و روزهی زن را باید بدهد، و اگر زن به جماع راضی بوده، بر هر کدام یک کفاه واجب می شود.

مسأله1697_ اگر زنی شوهر روزه دار خود را مجبور کند که با او جماع نماید، واجب نیست کفارهی روزهی شوهر را بدهد.

مسأله1698_ اگر روزه دار در ماه رمضان، زن خود را مجبور به جماع کند و در بین جماع، زن راضی شود، بنا بر احتیاط واجب باید مرد دو کفاره و زن یک کفاره بدهد.

مسأله1699_ اگر روزه دار در ماه مبارک رمضان با زن روزه دار خود که خواب است جماع نماید، یک کفاره بر او واجب می شود و روزهی زن صحیح است و کفاره هم بر او واجب نیست.

مسأله1700_ اگر مرد زن خود یا زن، شوهر خود را مجبور کنند که غیر جماع کاری دیگر که روزه را باطل می کند بجا آورد، بر هیچ یک از آنها کفاره دیگری واجب نیست.

مسأله1701_ کسی که به سبب مسافرت یا مرض روزه نمی گیرد، نمی تواند بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد زن روزه دار خود را مجبور به جماع نماید ولی اگر او را مجبور نماید کفاره بر مرد نیز واجب نیست.

مسأله1702_ انسان نباید در پرداخت کفاره کوتاهی کند، ولی لازم نیست فوراً آن را انجام دهد.

مسأله1703_ اگر کفاره بر انسان واجب شود و چند سال آن را بجا نیاورد چیزی بر آن اضافه نمی شود.

ص:324

مسأله1704_ کسی که باید برای کفارهی یک روز شصت فقیر را طعام دهد نمی تواند به هر کدام از آنها بیشتر از یک مد که تقریباً ده سیر است طعام بدهد، یا یک فقیر را بیش از یک مرتبه سیر نماید، و زیادی را از کفاره حساب نماید؛ ولی می تواند برای هر یک از عیالات فقیر اگرچه صغیر باشند یک مد به آن فقیر بدهد. و اگر بالغ و عاقل و رشید باشند باید به خود آنان یا وکیل آنها ولو پدر یا شوهر مثلاً باشد داد.

مسأله1705_ کسی که قضای روزهی ماه رمضان را می گیرد، اگر بعد از ظهر عمداً کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد،

باید به ده فقیر هر کدام یک مد که تقریباً ده سیر است طعام بدهد و اگر نمی تواند، سه روز روزه بگیرد.

جاهایی که فقط قضای روزه واجب است

مسأله1706_ در چند صورت فقط قضای روزه بر انسان واجب است و کفاره واجب نیست:

«اول» آنکه در شب ماه رمضان جنب باشد و به تفصیلی که در مسألهی (1648) گفته شد تا وقت اذان صبح از خواب دوم بیدار نشود.

«دوم» عملی که روزه را باطل می کند بجا نیاورد ولی نیت روزه نکند یا ریا کند، یا قصد کند که روزه نباشد، یا قصد کند کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد.

«سوم» آنکه در ماه رمضان غسل جنابت را فراموش کند و با حال جنابت یک روز یا چند روز روزه بگیرد.

«چهارم» آنکه در ماه رمضان بدون اینکه تحقیق کند صبح شده یا نه، کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بود، و نیز اگر بعد از تحقیق با اینکه گمان دارد صبح شده کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد و بعد معلوم شود صبح بوده، قضای آن روزه بنا بر احتیاط بر او واجب است. بلکه اگر بعد از تحقیق شک کند

ص:325

که صبح شده یا نه و کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد بعد معلوم شود صبح بوده باید قضای روزهی آن روز را بجا آورد.

«پنجم» آنکه کسی بگوید صبح نشده و انسان به گفته او کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده.

«ششم» آنکه کسی بگوید صبح شده و انسان به گفتهی او یقین نکند، یا خیال کند شوخی می کند و کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده است.

«هفتم» آنکه کور و مانند آن به گفتهی کسی دیگر، با اطمینان به مغرب بودن، افطار کند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. و اگر اطمینان نداشت و می دانست که نباید به قول هر کس عمل کرد کفاره نیز دارد.

«هشتم» آنکه در هوای صاف به سبب تاریکی یقین کند که مغرب شده و افطار کند، بعد معلوم شود مغرب نبوده است. ولی اگر در هوای ابر به گمان اینکه مغرب شده افطار کند بعد معلوم شود مغرب نبوده، قضاء لازم نیست. و اگر اطمینان نداشته قضاء احتیاطاً لازم است.

«نهم» آنکه برای خنک شدن یا بی جهت مضمضه کند یعنی آب در دهان بگرداند و بی اختیار فرو رود، و همچنین است بنا بر احتیاط واجب اگر اظهر نباشد چنانچه مضمضه برای وضوی غیر نماز واجب باشد، ولی اگر فراموش کند که روزه است و آب را فرو دهد، یا برای وضوی نماز واجب مضمضه کند و بی اختیار فرو رود، قضاء بر او واجب نیست.

«دهم» آنکه کسی از جهت اکراه یا اضطرار یا تقیه افطار کند لازم است روزه را قضاء نماید و کفاره واجب نیست.

مسأله1707_ اگر غیر آب چیز دیگری را در دهان ببرد و بی اختیار فرو رود یا آب داخل بینی کند و بی اختیار فرو رود، قضاء بر او واجب نیست. ولی احتیاط مستحب است.

ص:326

مسأله1708_ مضمضهی زیاد برای روزه دار بنا بر مشهور مکروه است. و همچنین استنشاق زیاد. و اگر بعد از مضمضه بخواهد آب دهان را فرو برد، بهتر است سه مرتبه آب دهان را بیرون بریزد.

مسأله1709_ اگر انسان بداند به سبب مضمضه بی اختیار یا از روی فراموشی آب وارد گلویش می شود، نباید مضمضه کند.

مسأله1710_ اگر در ماه رمضان بعد از تحقیق یقین کند که صبح نشده و کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد، بعد معلوم شود صبح بوده قضاء لازم نیست.

مسأله1711_ اگر انسان شک کند که مغرب شده یا نه، نمی تواند افطار کند ولی اگر شک کند که صبح شده یا نه، پیش از تحقیق هم می تواند کاری که روزه را باطل می کند انجام دهد.

احکام روزه ی قضاء

مسأله1712_ اگر دیوانه عاقل شود، واجب نیست روزه های زمانی را که دیوانه بوده قضاء نماید.

مسأله1713_ اگر کافر مسلمان شود، واجب نیست روزه های وقتی را که کافر بوده قضاء نماید. ولی اگر مسلمانی کافر شود و دوباره مسلمان گردد روز ه های زمانی را که کافر بوده باید قضاء نماید.

مسأله1714_ روزه ای که از انسان به واسطهی مستی فوت شده، باید قضاء نماید، اگرچه چیزی را که به واسطه ی آن مست شده، برای معالجه خورده باشد.

مسأله1715_ اگر برای عذری چند روز روزه نگیرد و بعد شک کند که چه وقت عذر او بر طرف شده، واجب نیست مقدار بیشتر را که احتمال می دهد روزه نگرفته قضاء نماید، مثلاً کسی که پیش از ماه رمضان مسافرت کرده و نمی داند پنجم رمضان از سفر برگشته یا ششم، و یا اینکه مثلاً در آخرهای ماه رمضان مسافرت کرده و بعد از ماه

ص:327

رمضان برگشته و نمی داند که بیست و پنجم ماه رمضان مسافرت کرده، یا بیست و ششم، در هر دو صورت می تواند مقدار کمتر یعنی پنج روز را قضاء کند، اگرچه احتیاط مستحب است که مقدار بیشتر یعنی شش روز را قضاء نماید. و اگر بعد از یقین حاصل شدن به عدد روزه های فوت شده آن را فراموش کرده احتیاط ترک نشود.

مسأله1716_ اگر از چند ماه رمضان روزهی قضاء داشته باشد، قضای هر کدام را که اول بگیرد مانعی ندارد. ولی اگر وقت قضای ماه رمضان آخر تنگ باشد مثلاً پنج روز از ماه رمضان آخر قضاء داشته باشد و پنج روز هم به ماه رمضان مانده باشد احتیاط است که اول قضای رمضان آخر را بگیرد.

مسأله1717_ اگر قضای روزهی چند ماه رمضان بر او واجب باشد و در نیت معین نکند روزه ای را که می گیرد قضای کدام ماه رمضان است، قضای سال آخر حساب نمی شود.

مسأله1718_ در قضای روزهی ماه رمضان می تواند پیش از ظهر روزهی خود را باطل نماید ولی اگر وقت قضاء تنگ باشد احتیاط لازم است که باطل ننماید.

مسأله1719_ اگر قضای روزهی میتی را می گیرد، بهتر است که بعد از ظهر روزه را باطل نکند.

مسأله1720_ اگر به سبب مرض، یا حیض، یا نفاس، روزهی ماه رمضان را نگیرد و پیش از تمام شدن ماه رمضان بمیرد، لازم نیست روزه هایی را که نگرفته برای او قضاء کنند.

مسأله1721_ اگر به سبب مرضی روزهی ماه رمضان را نگیرد و مرض او تا ماه رمضان سال بعد طول بکشد، قضای روزه هایی را که نگرفته بر او واجب نیست بلکه مستحب است و باید برای هر روز یک مد که تقریباً ده سیر است طعام یعنی گندم یا جو یا نان و مانند اینها به فقیر بدهد، ولی اگر به واسطهی عذر دیگری مثلاً به سبب مسافرت روزه نگرفته باشد و عذر او تا ماه رمضان بعد باقی بماند روزه هایی را که نگرفته باید قضاء کند و احتیاط مستحب است که برای هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد.

ص:328

مسأله1722_ اگر به سبب مرضی روزهی ماه رمضان را نگیرد و بعد از ماه رمضان مرض او بر طرف شود ولی عذر دیگری پیدا کند که نتواند تا ماه رمضان بعد قضای روزه را بگیرد، باید روز ه هایی را که نگرفته قضاء نماید. و نیز اگر در ماه رمضان غیر از مرض عذر دیگری داشته باشد و بعد از ماه رمضان آن عذر برطرف شود و تا ماه رمضان سال بعد به واسطهی مرض نتواند روزه بگیرد، روزه هایی را که نگرفته باید بنا بر احتیاط واجب قضاء کند و نیز بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد برای هر روز یک طعام به فقیر بدهد.

مسأله1723_ اگر در ماه رمضان به سبب عذری روزه نگیرد و بعد از ماه رمضان عذر او برطرف شود و تا ماه رمضان آینده عمداً قضای روزه را نگیرد باید روزه را قضاء کند، و برای هر روز یک مد طعام هم به فقیر بدهد.

مسأله1724_ اگر در قضای روزه کوتاهی کند تا وقت تنگ شود و در تنگی وقت عذر پیدا کند، باید قضاء را بگیرد و برای هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد، و همچنین است بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد چنانچه تصمیم داشته باشد بعد از برطرف شدن عذر روزه های خود را قضاء کند ولی پیش از آنکه قضاء نماید در تنگی وقت عذر پیدا کند.

مسأله1725_ اگر مرض انسان چند سال طول بکشد، بعد از آنکه خوب شد، باید قضای ماه رمضان آخر را بگیرد و برای هر روز از روزه های سال های پیش یک مد طعام به فقیر بدهد.

مسأله1726_ کسی که باید برای هر روز یک مُد طعام به فقیر بدهد می تواند کفارهی چند روز را به یک فقیر بدهد.

مسأله1727_ اگر قضای روزهی ماه رمضان را چند سال تأخیر بیندازد باید قضاء را بگیرد و از جهت تأخیر در سال اول برای هر روزه یک مد طعام به فقیر بدهد و اما از جهت تأخیر چند سال بعدی چیزی بر او واجب نیست.

ص:329

مسأله1728_ اگر روزهی ماه رمضان را عمداً نگیرد باید قضای آن را بجا آورد و برای هر روز دو ماه پیاپی روزه بگیرد، یا به شصت فقیر طعام بدهد یا یک بنده آزاد کند و چنانچه تا رمضان آینده قضای آن روزه را بجا نیاورد، برای هر یک مد طعام نیز کفاره بدهد.

مسأله1729_ اگر روزهی ماه رمضان را عمداً نگیرد و در روز مکرر جماع یا استمناء کند، کفاره هم مکرر می شود چنان که در مسألهی 1685 گذشت. ولی اگر چند مرتبه کار دیگری که روزه را باطل می کند انجام دهد، مثلاً چند مرتبه بخورد یک کفاره کافی است.

مسأله1730_ بعد از مرگ پدر، پسر بزرگ تر وگر نه تنها پسری که هست باید قضای روزهی او را به تفصیلی که در نماز مسألهی «1407» گفته شد بجا آورد. و نیز نسبت به مادر بنا بر احتیاط چنین است.

مسأله1731_ اگر پدر غیر از روزهی ماه رمضان، روزهی واجب دیگری را مانند روزهی نذر نگرفته باشد، احتیاط واجب اگر اقوی نباشد آن است که پسر بزرگ تر قضاء نماید، ولی اگر برای روزه ای اجیر شده و نگرفته باشد قضاء آن بر پسر بزرگ لازم نیست. و هم چنین اگر روزه از پدرش بر او واجب بوده و نیاورده.

احکام روزه ی مسافر

مسأله1732_ مسافری که باید نمازهای چهار رکعتی را در سفر دو رکعت بخواند، نباید در ماه رمضان روزه بگیرد و مسافری که نمازش را تمام می خواند مثل کسی که شغلش مسافرت، یا سفر او سفر معصیت است، باید در سفر روزه بگیرد.

مسأله1733_ مسافرت در ماه رمضان اشکال ندارد، ولی برای فرار از روزه مکروه است. و هم چنین است مطلق سفر قبل از روز بیست و چهارم ماه رمضان، مگر اینکه سفر برای حج یا عمره یا به جهت ضرورتی باشد.

ص:330

مسأله1734_ اگر غیر روزهی ماه رمضان روزهی معین دیگری بر انسان واجب باشد، مثلاً نذر کرده باشد روز معینی را روزه بگیرد، احتیاط است تا ناچار نشود در آن روز مسافرت نکند. و اگر در سفر باشد، چنانچه ممکن است قصد کند ده روز در جایی بماند و آن روز را روزه بگیرد، ولی بعید نیست سفر جائز و قصد اقامت لازم نباشد، و در صورتی که به سبب سفر روزه نگیرد لازم است روزهی آن روز را قضاء کند (بنا بر احتیاط در بعضی صور).

مسأله1735_ اگر نذر کند روزهی مستحبی بگیرد و روز آن را معین نکند نمی تواند آن را در سفر بجا آورد. ولی چنانچه نذر کند روز معینی را در سفر روزه بگیرد، باید آن را در سفر بجا آورد. ونیز اگر نذر کند روز معینی را چه مسافر باشد یا نباشد روزه بگیرد، باید آن روز را اگرچه مسافر باشد روزه بگیرد.

مسأله1736_ مسافر می تواند برای خواستن حاجت سه روز در مدینهی طیبه روزهی مستحبی بگیرد. و احوط اگر اقوی نباشد آن سه روز روزهای چهارشنبه و پنج شنبه و جمعه باشد. و اگر روزهای دیگر را انتخاب کرد روزه را رجاءً بیاورد.

مسأله1737_ کسی که نمی داند روزهی مسافر باطل است اگر در سفر روزه بگیرد و در بین روز مسأله را دانست، روزه اش باطل می شود، و اگر تا مغرب نداند روزه اش صحیح است.

مسأله1738_ اگر فراموش کند که مسافر است، یا فراموش کند که روزهی مسافر باطل می باشد و در سفر روزه بگیرد، روزهی او باطل است.

مسأله1739_ اگر روزه دار بعد از ظهر مسافرت نماید، باید روزه را تمام کند و اگر پیش از ظهر مسافرت کند وقتی به حد ترخص برسد در صورتی که از شب نیت سفر داشته باشد روزه اش باطل می شود والا بنا بر احتیاط واجب روزه را تمام و بعداً قضاء کند و اگر پیش از رسیدن به حد ترخص روزه را باطل کند کفاره بر او واجب است.

ص:331

مسأله1740_ اگر مسافر در ماه رمضان قبل از فجر در سفر بوده چنانچه پیش از ظهر به وطنش برسد یا به جایی برسد که می خواهد ده روز در آنجا بماند، و کاری که روزه را باطل می کند انجام نداده، باید آن روز روزه را بگیرد و اگر انجام داده، روزهی آن روز درست نبوده بر او واجب نیست. ولی اگر بعد از فجر سفر رفت و پیش از ظهر به وطن یا جایی که قصد اقامت ده روز را دارد برسد احتیاطاً آن روز را تمام کرده و قضای آن را نیز بیاورد.

مسأله1741_ اگر مسافر بعد از ظهر به وطنش برسد، یا به جایی برسد که می خواهد ده روز در آنجا بماند، نباید آن روز را روزه بگیرد.

مسأله1742_ مسافر و کسی که از روزه گرفتن عذر دارد، مکروه است در روز ماه رمضان جماع نماید و در خوردن و آشامیدن خود را سیر کند، بلکه شایسته است چیزی نخورد.

کسانی که روزه بر آنها واجب نیست

مسأله1743_ کسی که به سبب پیری نمی تواند روزه بگیرد، یا برای او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست، ولی در صورت دوم و همچنین در صورت اول بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد باید برای هر یک روز یک مد طعام _ گندم یا جو یا نان و مانند اینها _ به فقیر بدهد.

مسأله1744_ کسی که به سبب پیری روزه نگرفته اگر بعد از ماه رمضان بتواند روزه بگیرد احتیاط مستحب است که قضای روزه هایی را که نگرفته بجا آورد.

مسأله1745_ اگر انسان مرضی دارد که زیاد تشنه می شود و نمی تواند تشنگی را تحمل کند، یا برای او مشقت دارد، روزه بر او واجب نیست ولی در صورت دوم و همچنین صورت اول بنا بر احتیاط واجب باید برای هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد، و احتیاط مستحب است بیشتر از مقداری که ناچار است آب نیاشامد و چنانچه بعد بتواند روزه بگیرد، و بنا بر احتیاط مستحب روزه هایی را که نگرفته قضاء نماید.

ص:332

مسأله1746_ زنی که زائیدن او نزدیک است و روزه برای بچّه اش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست. و باید هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و نیز اگر روزه برای خودش ضرر دارد، بر او واجب نیست، و بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد برای هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و در هر دو صورت روزه هایی را که نگرفته باید قضاء نماید.

مسأله1747_ زنی که بچه شیر می دهد و شیر او کم است چه مادر بچه یا دایهی او باشد یا بی اجرت شیر دهد اگر روزه برای بچه ای که شیر می دهد ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست و باید برای هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و نیز اگر برای خودش ضرر دارد، روزه بر او واجب نیست و بنا بر احتیاط واجب برای هر روز یک مد طعام به فقیر بدهد و در هر صورت روزه هایی را که نگرفته باید قضاء نماید، ولی اگر کسی پیدا شود که بی اجرت بچه را شیر دهد یا برای شیر دادن بچه از پدر و مادر بچه یا از کس دیگری که اجرت او را بدهد اجرت بگیرد، واجب است که بچه را به او بدهد و روزه بگیرد.

راه ثابت شدن اول ماه

مسأله1748_ اول ماه به چهار چیز ثابت می شود:

اول _ آنکه خود انسان ماه را ببیند.

دوم _ عده ای که از گفتهی آنان یقین یا اطمینان پیدا می شود، بگویند ماه را دیده ایم و همچنین است هر چیزی که به واسطهی آن یقین یا اطمینان پیدا شود.

سوم _ دو مرد عادل بگویند که در شب ماه را دیده ایم، ولی اگر صفت ماه را بر خلاف یکدیگر بگویند، اول ماه ثابت نمی شود.

چهارم _ سی روز از اول ماه شعبان بگذرد که به سبب آن اول ماه رمضان ثابت می شود، و سی روز از اول ماه رمضان بگذرد که به سبب آن، اول ماه شوال ثابت می شود.

ص:333

مسأله1749_ اول ماه به حکم حاکم شرع جامع الشرایط بعید نیست ثابت شود مگر در صورتی که حجت به خطای وی یا مستندش باشد.

مسأله1750_ اول ماه با پیشگویی منجمین ثابت نمی شود ولی اگر انسان از گفتهی آنان یقین یا اطمینان پیدا کند، باید به آن عمل نماید.

مسأله1751_ بلند بودن ماه یا دیر غروب کردن آن، دلیل نمیشود که شب پیش، شب اول ماه بوده است، بلی اگر پیش از ظهر ماه دیده شود آن روز اول ماه محسوب می شود و همچنین اگر ماه طوق داشته باشد معلوم شود از آن شب سابق بوده. ولی در این دو مورد نیز اگر اطمینان حاصل نشد مراعات احتیاط لازم است.

مسأله1752_ اگر اول ماه رمضان برای کسی ثابت نشود و روزه نگیرد، چنانچه بعد ثابت شود که شب پیش اول ماه بوده، باید روزهی آن روز را قضاء نماید.

مسأله1753_ اگر در شهری اول ماه ثابت شود، در شهرهای دیگر چه دور باشند چه نزدیک چه در افق متحد باشد یا نه نیز ثابت می شود در صورتی که در اکثر وقت شب مشترک باشند نه آنکه اول شب یکی نصف شب دیگری باشد.

مسأله1754_ اول ماه به تلگراف ثابت نمی شود، مگر انسان بداند که تلگراف از روی شهادت دو مرد عادل یا از راه دیگری بوده که شرعاً معتبر است.

مسأله1755_ روزی را که انسان نمی داند آخر رمضان است یا اول شوال، باید روزه بگیرد. ولی اگر در اثناء روز دانست که اول شوال است باید افطار کند.

مسأله1756_ اگر زندانی یا اسیر نتواند به ماه رمضان یقین کند، باید به گمان عمل نماید. و اگر آن هم ممکن نباشد، هر ماهی را که احتمال می دهد ماه رمضان است روزه بگیرد صحیح است ولی باید بعد از گذشتن یازده ماه از ماهی که روزه گرفته دوباره یک ماه روزه بگیرد. و چنانچه بعداً معلوم شود ماهی که روزه گرفته بعد از ماه رمضان بود، روزه وی صحیح است وگر نه باید قضاء ماه را بیاورد.

ص:334

روزه های حرام و مکروه

مسأله1757_ روزهی عید فطر و قربان حرام است و بحثی در روزه روز عید قربان برای قاتل در ماه های حرام یا حرم مکّه هست. و نیز روزی را که انسان نمی داند آخر ماه شعبان است یا اول ماه رمضان، اگر به نیت اول ماه رمضان روزه بگیرد حرام می باشد.

مسأله1758_ اگر زن به سبب گرفتن روزهی مستحبی حق شوهرش از بین برود، روزهی او حرام است. و احتیاط است، اگر حق شوهر هم از بین نرود، بدون اجازهی او روزهی مستحبی نگیرد.

مسأله1759_ روزهی مستحبی اولاد، اگر موجب اذیت پدر و مادر یا جد شود حرام است.

مسأله1760_ اگر پسر بدون اجازه پدر روزهی مستحبی بگیرد، و در بین روز پدر او را نهی کند، چنانچه مخالفت او موجب اذیتش باشد باید افطار نماید.

مسأله1761_ کسی که می داند روزه برای او ضرر ندارد، اگرچه دکتر بگوید ضرر دارد، باید روزه بگیرد و کسی که یقین یا گمان دارد که روزه برایش ضرر دارد، اگرچه دکتر بگوید ضرر ندارد باید روزه نگیرد و اگر روزه بگیرد صحیح نیست.

مسأله1762_ اگر انسان احتمال بدهد که روزه برایش ضرر دارد و از آن احتمال، ترس برای او پیدا شود، چنانچه احتمال او در نظر مردم بجا باشد، نباید روزه بگیرد، و اگر روزه بگیرد صحیح نیست.

مسأله1763_ کسی که عقیده اش این است که روزه ماه رمضان برای او ضرر ندارد، اگر روزه بگیرد و بعد از مغرب دانست روزه برای او ضرر داشته در صورتی که ضرر به مرتبه ای باشد که با علم و عمد ارتکاب آن حرام است بنا بر احتیاط واجب باید قضای آن را بجا آورد.

ص:335

مسأله1764_ غیر از روزه هایی که گفته شد، روزه های حرام دیگری هم هست که در کتاب های مفصّل گفته شده است. (از آنها روزه روزهای 11_ 12_ 13 ذیحجّه است برای کسی که در منی باشد چه محلّ باشد چه محرم).

مسأله1765_ روزهی روز عاشورا و روزی که انسان شک دارد روز عرفه است یا عید قربان مکروه است.

روزه های مستحب

مسأله1766_ روزهی تمام روزهای سال، غیر از روزه های حرام و مکروه که گفته شد، مستحب است و برای بعضی از روزها بیشتر سفارش شده است که از آن جمله موارد زیر را گفته اند: 1_ پنجشنبهی اول و پنجشنبهی آخر هر ماه و چهارشنبهی اولی که بعد از روز دهم ماه است. و اگر کسی آنها را بجا نیاورد. مستحب است قضاء نماید و چنانچه اصلاً نتواند روزه بگیرد، مستحب است برای هر روز یک مد طعام یا 6/12 نخود نقرهی سکه دار به فقیر بدهد. 2_ سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم هر ماه. 3_ تمام ماه رجب و شعبان و بعضی از این دو ماه اگرچه یک روز باشد. 4_ روز عید نوروز ولی بهتر است آن را رجاءً بیاورد و همچنین در مورد پنج و آن شش روز از ماه شوال است و بهتر است آن را از پنجم شوال شروع کند. بلکه کراهت روزه چهارم شوال همانند دوم و سوم آن بعید نیست. 6_ روز بیست و پنجم و بیست و نهم ذیالقعده ولی آن را رجاءً بیاورد و همچنین در 8 روز اول ذیالحجه. 7_ روز اول تا روز نهم ذیالحجه (روزه عرفه) و اگر به سبب ضعف روزه نتواند دعاهای روز عرفه را بخواند روزهی آن روز مکروه است. 8_ روز عید سعید غدید (18 ذیحجه) 9_ روز مباهله (24 ذیحجه). این روز و روز سوم و هفتم بلکه نهم محرم و 15 جمادی الاولی(1) را نیز رجاءً بیاورد و

ص:336


1- [1] _ در اقبال آن را روز ولادت امام چهارم (ع) ذکر کرد ه است.

یا در اینها و بعضی دیگر که قبلاً گذشت نیّت مطلق روزه را داشته باشد. 10_ روز اول و سوم و هفتم محرم. 11_ روز میلاد مسعود پیغمبر اکرم (ص) (17 ربیع الاول). 12_ روز پانزدهم جمادی الاولی. و نیز مستحب است روز مبعث حضرت رسول اکرم (ص) (27 رجب) را روزه بگیرد، و اگر کسی روزهی مستحبی بگیرد واجب نیست آن را به آخر برساند بلکه اگر برادر مؤمنش او را به غذا دعوت کند، مستحب است دعوت او را قبول کند، و در بین روز اگرچه بعد از ظهر باشد افطار نماید.

مواردی که مستحب است انسان از کارهایی که روزه را باطل می کند خودداری نماید

مسأله1767_ برای پنج نفر مستحب است در ماه رمضان _ اگرچه روزه نیستند _ از کاری که روزه را باطل می کند خودداری نمایند:

«اول» مسافری که در سفر کاری که روزه را باطل می کند انجام داده باشد و پیش از ظهر به وطنش یا جایی که می خواهد ده روز بماند برسد.

«دوم» مسافری که بعد از ظهر به وطنش یا جایی که می خواهد ده روز در آنجا بماند برسد بلکه برای این دو کراهت نیز دارد.

«سوم» مریضی که بعد از ظهر خوب شود و همچنین است اگر پیش از ظهر خوب شود و کاری که روزه را باطل می کند انجام داده باشد.

«چهارم» زنی که در بین روز از خون حیض یا نفاس پاک شود.

«پنجم» کافری که بعد از ظهر اسلام بیاورد و یا قبل از ظهر و لکن چیزی که روزه را باطل می کند انجام داده، بلکه حتی اگر انجام نداده یا مثلاً با جنابت یا حدث حیض و نفاس عمداً صبح کرده.

«ششم» کسی که بعد از طلوع فجر بالغ شود اگرچه احتیاط است چنانچه قبل از بلوغ روزه بوده آن را تمام کند.

ص:337

«هفتم» دیوانه یا بیهوشی که بعد از طلوع فجر حالشان خوب شود. (رجاءً).

مسأله1768_ مستحب است روزه دار نماز مغرب و عشاء را پیش از افطار کردن بخواند ولی اگر کسی منتظر او است یا میل زیادی به غذا دارد که نمی تواند با حضور قلب نماز بخواند، بهتر است اول افطار کند ولی به قدری که ممکن است نماز را در وقت فضیلت آن بجا آورد.

***

ص:338

اعتکاف

اشاره

مسأله1769_ اعتکاف یکی از عبادات است. و آن درنگ (توقّف) در مسجد است. و آیا بدون قصد عبادتی از قبیل نماز، ذکر، خواندن قرآن محقق می شود؟ احتیاط اعتبار آن و اقوی عدم اشتراط است.

بنا بر این اگر کسی فقط قصد توقف در مسجد داشته باشد، ولو آنکه هیچ عبادتی نیاورد با شرایطی که بعداً ذکر می شود معتکف است (ولی با ترک نمازهای واجب، اعتکاف خالی از اشکال نیست).

مسأله1770_ اعتکاف در اصل شرع مقدس اسلام واجب نیست، بلکه مستحب است. لکن به سبب نذر یا عهد یا قسم یا شرط در ضمن عقد واجب می شود. و اگر اعتکاف مستحب را شروع نماید، اکمال و اتمام آن واجب نیست. مگر آنکه دو روز از آن بگذرد که روز سوم واجب می گردد. و اگر در حال نیت اعتکاف شرط کند چنانچه سبب خاصی حاصل شد اعتکاف را به هم زند، می تواند حال پیدایش آن سبب از اعتکاف، حتی بعد از روز سوم دست بردارد. و اگر شرط را حال نیت نکرد، قبل یا بعد آن اعتباری برای شرط نیست.

مسأله1771_ اعتکاف در هر زمانی که روزه صحیح است واقع می شود و از همه اوقات، افضل ماه مبارک رمضان و افضل اوقات آن ماه؛ دهه آخر است.

ص:339

مسأله1772_ در اعتکاف چند چیز شرط است: 1_ عقل. پس اعتکاف (مانند سایر عبادات و معاملات) از دیوانه درست نیست. بلی اگر ادواری بوده و در زمان عقل داشتن معتکف شود، درست است. 2_ اسلام. 3_ ایمان (یعنی دوازده امامی بودن). 4_ قصد قربت (مانند سایر عبادات).

مسأله1773_ نیت قربت در اعتکاف با نیت قربت و قصد روزه فرق دارد. در روزه می تواند از سر شب قصد کرده ولو وقت شروع روزه (طلوع فجر) خواب باشد. ولی در اعتکاف باید هم زمان با شروع اعتکاف نیت (قصد) و قربت داشته باشد. و چنانچه قبل از طلوع فجر نیت کرده، در حال طلوع غافل یا خواب باشد کافی نیست. مگر آنکه از حال نیت اعتکاف را شروع کند ( و می توان گفت: اگر نیت در حافظه بوده و با این نیت بخوابد و همزمان با طلوع فجر خواب باشد اعتکافش صحیح می باشد).

مسأله1774_ اعتکاف از بچه ای که بالغ نشده ولی ممیز است (خوبی و بدی را درک می کند) مانند سایر عبادات صحیح است.

مسأله1775_ اعتکاف به نیابت دیگری صحیح است. ولی آیا به نیابت انسان زنده می توان اعتکاف کرد؟ محل خلاف است. و در نیابت برای بیش از یک نفر اشکال است و به عنوان هدیه ثواب مانعی ندارد.

مسأله1776_ شرط پنجم اعتکاف روزه است. لذا اگر کسی روزه اش به جهت سفر یا غیر آن درست نیست، نمی تواند اعتکاف کند.

مسأله1777_ لازم نیست روزه برای اعتکاف باشد، بلکه روزه مستحبی یا نیابتی یا قضاء یا اداء نیز کافی است.

مسأله1778_ شرط ششم اعتکاف عدد است: کمتر از سه روز صحیح نیست، ولی بیشتر مانعی ندارد ولو قدری از روز یا شب باشد. و شب اول و آخر از سه روز خارج و دو شب وسط داخل اعتکاف است.

ص:340

مسأله1779_ شرط هفتم: بودن اعتکاف در یکی از مساجد چهارگانه یا پنچ مسجد است. 1_ مسجد الحرام در مکّه معظّمه. 2_ مسجد النبی (ص) در مدینهی طیّبه. 3_ مسجد کوفه. 4_ مسجد بصره که حضرت امیر المومنین (ع) در آن نماز خوانده اند. 5_ مسجد جامع شهر یا مساجدی که جماعت صحیح در آن خوانده می شود. و اشاره به عموم (معنی پنجم) دارد. آیه مبارکه قرآن: «ولا تباشروهن و انتم عاکفون فی المساجد» و احتیاط استحبابی در صورت امکان اقتصار بر چهار مسجدی است که اول بیان شد.

مسأله1780_ مسجد باید یکی باشد، پس اگر اعتکاف را در مسجدی شروع کرد و مانعی مانند خراب شدن مسجد برای ادامه اعتکاف پیش آمد، ادامه و اتمام آن در مسجد دیگری مورد ندارد. و چنانچه اعتکاف واجب بوده باید مطلقاً یا احتیاطاً آن را در مسجدی دیگر یا همین مسجد بعد از رفع مانع انجام دهد.

مسأله1781_ پشت بام و سرداب (زیر زمین) و محراب و منبر مسجد حکم مسجد دارد. مگر آنکه شاهدی (قرینه ای) بر خلاف باشد.

مسأله1782_ قصد اعتکاف در جای مخصوص از مسجد بیهوده است. و لازم نیست همان جا را جای اعتکاف قرار دهد.

مسأله1783_ شرط هشتم: اجازه کسی است که اجازه دادن وی در صحت اعتکاف معتبر است (مانند مالک غلام و کنیز نسبت به آن دو) شوهر نسبت به زن (در موردی که اعتکاف با حق شوهر منافات دارد) و پدر و مادر چنانچه اعتکاف فرزند سبب آزار یکی از آنان شود. ولی اگر بدون اطلاع آنها معتکف شود مانعی ندارد.

مسأله1784_ شرط نهم: ادامه توقف در مسجدی است که اعتکاف را در آن شروع کرده. پس چنانچه بدون سبب بیرون رود، اعتکاف باطل می شود. و فرقی بین عالم و جاهل به حکم نیست. ولی بیرون شدن از روی ناچاری یا اکراه مانعی ندارد. و همچنین برای کار ضروری مانند (دستشویی رفتن، غسل واجب کردن، مثل غسل جنابت، استحاضه، مسّ میّت) و جائز است بیرون شدن برای تشییع جنازه، یا غسل

ص:341

دادن، کفن کردن، دفن میت و همچنین عیادت مریض. لکن برای اقامه شهادت یا تحمّل آن یا مشایعت مؤمن، بیرون شدن اشکال دارد، مگر ضروری باشد که باید نزدیکترین را انتخاب کرده، بیش از اندازهی لازم بیرون نماند. و اگر بیرون بودن باعث محو صورت اعتکاف باشد ولو از روی سهو، اضطرار، اکراه، اعتکاف باطل می گردد. و احتیاط واجب ننشستن در بیرون مسجد است. و چنانچه مضطرّ باشد در صورت امکان زیر سایه ننشیند. کما این که، اگر امکان غسل کردن در مسجد باشد (مثلاً برای غسل مسّ میّت) جائز نیست بیرون رود. بلی در مورد غسل جنابت نمی تواند در مسجد برای آن درنگ کند. مگر آن مقدار زمان بیرون رفتن از مسجد با زمان غسل کردن مساوی یا بیشتر باشد که در مسجد غسل می کند.

مسأله1785_ در اعتکافی که مستحب است می تواند شرط برگشت از آن را هر گاه بخواهد بکند ولو بدون سبب خاصی و همچنین در نذر اعتکاف می تواند شرط برگشت در نیت اعتکاف را داشته باشد و گرنه اشکال دارد.

مسأله1786_ نشستن روز فرش غصبی در مسجد ضرر به اعتکاف ندارد. و اگر کسی را از جای خود در مسجد دور کرد خود بجای او قرار گرفت در باطل شدن اعتکاف تأمل است.

احکام اعتکاف

مسأله1787_ کسی که اعتکاف می کند باید از چندین کار اجتناب کند: 1_ جماع و احتیاط واجب ترک لمس و بوسیدن به شهوت است. و در این حکم فرقی بین زن و مرد و شب و روز نیست. 2_ استمناء، بنا بر احتیاط واجب. 3_ بوئیدن بوی خوش و ریحان با لذت بردن، ولی اگر بو را حس نمی کند اشکالی ندارد. 4_ خرید و فروش، بلکه مطلق تجارت بنا بر احتیاط واجب. اما اشتغال به کار مباح دنیوی مانند خیاطی و پارچه بافتن مانعی ندارد. گرچه احتیاط استحبابی اجتناب از آنهاست. و چنانچه

ص:342

مضطرّ به خرید و فروش شود که مورد حاجت وی باشد و با وکیل کردن دیگری ممکن نیست. و بدون خرید و فروش نیز نقل و انتقال نمی شود. خرید و فروش مورد اضطرار اعتکاف را باطل می کند یا نه؟ خالی از شبهه نیست. 5_ مجادله و گفتگو و بحث در کار دینی یا دنیوی به منظور اثبات برتری و فضل بر دیگری، و به منظور اثبات حق و برگرداندن طرف بحث از خطا و اشتباه از افضل عبادات است و ملاک قصد معتکف است.

مسأله1788_ احتیاط استحبابی اجتناب معتکف از آنچه بر محرم حرام می باشد. گرچه اقوی خلاف آن است، خصوصاً در پوشیدن لباس دوخته و بر طرف کردن مو از بدن و خوردن شکار صحرایی و عقد تزویج، که همه اینها جائز و بی اشکال است.

مسأله1789_ ارتکاب هر یک از آنچه بر معتکف ممنوع است و باید ترک کند، شب باشد یا روز، اعتکاف را باطل می کند. لکن در حرام بودن آنها اگر اعتکاف واجب معیّن (ولو به لحاظ گذشت دو روز از آن) نباشد، اشکال است. و احتیاط واجب ترک است.

مسأله1790_ اگر مرتکب یکی از امور ذکر شده در مسألهی 1787 سهواً و از روی فراموشی شد آیا اعتکاف باطل می شود؟ محل اشکال است.

مسأله1791_ هر گاه اعتکاف را به سبب انجام دادن یکی از این چیزها باطل کرده، و واجب معیّن بوده، قضاء آن اعتکاف بنا بر احتیاط واجب لازم است. و اگر واجب غیر معین بوده، اعتکاف را دوباره می آورد. و هم چنین از سر گرفتن اعتکاف واجب است. اگر اعتکاف مستحب را با گذشت دو روز باطل ساخته، و چنانچه پیش از گذشتن دو روز بوده چیزی بر وی نیست. و در موردی که قضاء اعتکاف واجب است، لازم نیست آن را فوراً بیاورد.

مسأله1792_ خرید و فروش که در حال اعتکاف جائز نیست و موجب باطل شدن آن می شود. باطل نیست و نقل و انتقال بر آن مترتب می شود.

ص:343

مسأله1793_ اگر اعتکاف را به سبب جماع (ولو در شب) باطل کرد، کفاره واجب می شود و چنانچه اعتکاف را به سبب کار دیگری باطل کرد اقوی عدم وجوب کفاره است، ولی مستحب می باشد.

مسأله1794_ کفاره اعتکاف همانند کفاره افطار روزه ماه مبارک رمضان است، گرچه احتیاط مستحب است که مانند کفاره ظهار (ترتیبی) باشد. و اگر اعتکاف در ماه مبارک رمضان بود و در روز به جماع کردن آن را باطل نمود، دو کفاره واجب می شود: 1_ کفاره باطل کردن اعتکاف. 2_ کفاره افطار روزه ماه مبارک رمضان. و جماع کردن در روزه قضاء ماه مبارک بعد از ظهر برای معتکف، علاوه بر بطلان اعتکاف نیز 2 کفاره دارد: 1_ کفاره باطل کردن اعتکاف. 2_ کفاره افطار روزه قضاء ماه مبارک. و در باطل کردن اعتکاف نذری که معین بوده (در ماه مبارک، یا در قضاء آن) کفارهی سومی نیز به سبب مخالفت نذر واجب می شود. و اگر زن وی روزه ماه مبارک رمضان داشته باشد و با او به اکراه جماع نموده، روزه نذر هم بوده، کفاره چهارم واجب می گردد.

***

ص:344

احکام خمس

اشاره

مسأله1795_ در هفت چیز خمس واجب می شود: «اول» منفعت کسب. بلکه مطلق عایدی ولو از کسب نباشد. «دوم» معدن. «سوم» گنج. «چهارم» مال حلال مخلوط به حرام. «پنجم» جواهری که به واسطهی غواصی یعنی فرو رفتن در دریا به دست می آید. «ششم» غنیمت جنگ. «هفتم» زمینی که کافر ذمی از مسلمان بخرد. و احکام اینها مفصلاً گفته خواهد شد.

1_ منفعت کسب

مسأله1796_ هرگاه انسان از تجارت یا صنعت، یا کسب های دیگر مالی به دست آورد، اگرچه مثلاً نماز و روزهی میتی را بجا آورده و از اجرت آن مالی تهیه کند چنانچه از مخارج سال خود او و عیالش زیاد بیاید باید خمس یعنی پنج یک آن را به دستوری که بعداً گفته می شود بدهد.

مسأله1797_ اگر از غیر کسب، مالی به دست آورد، مثلاً چیزی به او ببخشند چنانچه از مخارج سالش زیاد بیاید، خمس آن را باید بدهد.

مسأله1798_ مهری که زن می گیرد و مالی را که مرد عوض طلاق خلع اخذ می نماید خمس ندارد. ولی احتیاطی که سزاوار ترک نیست اگر اقوی نباشد آن است که خمس آنها را بدهد. و همچنین است ارثی که به انسان می رسد. ولی اگر مثلاًً با کسی

ص:345

خویشاوندی داشته و گمان ارث بردن از او نداشته احتیاط واجب است اگر اقوی نباشد خمس آن ارث را که از او می برد اگر از مخارج سالش زیاد بیاید بدهد.

مسأله1799_ اگر مالی به ارث به او برسد و بداند کسی که این مال از او به ارث رسیده خمس آن را نداده، و شیعه 12 امامی بوده بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد خمس آن را بدهد، ولی اگر در خود آن مال خمس نباشد و وارث بداند کسی که شیعه 12 امامی بوده و آن مال از او به ارث رسیده، خمس بدهکار است، باید خمس را از مال او بدهد.

مسأله1800_ اگر به سبب قناعت کردن، چیزی از مخارج سال انسان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله1801_ کسی که دیگری مخارج او را می دهد، باید خمس تمام مالی را که به دست می آورد بدهد.

مسأله1802_ اگر ملکی را بر افراد معینی مثلاً بر اولاد خود وقف نماید، چنانچه در آن ملک زراعت و درختکاری کنند و از آن چیزی به دست آورند و از مخارج سال آنان زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهند. و همچنین اگر طور دیگری هم از آن ملک نفع ببرند مثلاً اجارهی آن را بگیرند، باید خمس مقداری را که از مخارج سال شان زیاد می آید بدهند.

مسأله1803_ اگر مالی را که فقیر بابت خمس یا زکوة و صدقهی مستحبی گرفته از مخارج سالش زیاد بیاید، یا از مالی که به او داده اند منفعتی ببرد مثلاً از درختی که بابت خمس به او داده اند میوه ای به دست آورد، و از مخارج سالش زیاد بیاید، باید خمس آن را بدهد. بلکه خود درخت نیز اگر جزء مخارج و احتیاجات نباشد خمس دارد. ولی نسبت به سیّد احتمال قوی دارد که آن زیاده را مالک نشده به صاحبش یا مجتهد جامع الشرایط برساند.

ص:346

مسأله1804_ اگر با عین پولی که به او خمس تعلق گرفته و آن را نپرداخته جنسی را بخرد یعنی به فروشنده بگوید این جنس را به این پول می خرم ظاهر این است که معامله نسبت به زائد بر مقدار خمس صحیح است، و در مقدار خمس به اجازه و امضاء حاکم شرع احتیاج دارد.

مسأله1805_ اگر جنسی را بخرد و بعد از معامله قیمت آن را از پولی که خمس به آن تعلق گرفته و نداده، بدهد، معامله ای که کرده صحیح است. و خمس پولی را که به فروشنده داده به صاحبان خمس مدیون می باشد.

مسأله1806_ اگر مالی را که خمس آن داده نشده بخرد، خمسش به عهدهی فروشنده است و بر خریدار چیزی نیست. ولی احتیاط مراجعه به حاکم شرع است.

مسأله1807_ اگر چیزی را که خمس آن داده نشده به کسی ببخشند پنج یک آن به عهدهی خود بخشنده است، و چیزی بر این شخص نیست. ولی احتیاط مسألهی سابق باید مراعات شود.

مسأله1808_ اگر از کافر یا کسی که به دادن خمس عقیده ندارد و شیعهی دوازده امامی نیست مالی به دست انسان آید، واجب نیست خمس آن را بدهد. و در شیعهی محلّ اشکال است، بلکه ظاهراً خمس دارد.

مسأله1809_ تاجر و کاسب و صنعت گر و مانند اینها از وقتی که منفعت می برند یک سال که بگذرد باید خمس آنچه را که از خرج سالشان زیاد می آید بدهند. و بعید نیست که بتوانند اول سال خود را هنگام شروع به تجارت و کسب قرار دهند. و کسی که شغلش کاسبی نیست، اگر اتفاقاً منفعتی ببرد، بعد از گذشت یک سال از هنگامی که فائده برده، خمس آنچه را که از خرج سالش زیاد آمده باید بدهد.

مسأله1810_ انسان می تواند در بین سال هر وقت منفعتی به دستش آید خمس آن را بدهد. و جائز است دادن خمس را تا آخر سال تأخیر بیندازد. و اگر برای دادن خمس، سال شمسی را مبنی قرار دهد مانعی ندارد.

ص:347

مسأله1811_ کسی که مانند تاجر و کاسب برای دادن خمس، سال قرار دهد اگر منفعتی به دست آورد و در بین سال بمیرد، باید مخارج تا موقع مرگش را از آن منفعت کسر کنند و خمس باقی مانده را بدهند.

مسأله1812_ اگر قیمت جنسی که برای تجارت خریده بالا رود و آن را نفروشد و در بین سال قیمتش پایین آید، خمس مقداری که بالا رفته بر او واجب نیست.

مسأله 1813_ اگر قیمت جنسی که برای تجارت خریده بالا رود و به امید اینکه قیمت آن بالاتر رود، تا بعد از تمام شدن سال آن را نفروشد و قیمتش پایین آید، خمس مقداری را که بالا رفته بنا بر احتیاط بپردازد.

مسأله1814_ اگر غیر از مال التجاره مالی داشته باشد که خمسش را داده یا خمس ندارد، مثلاً چیزی را برای مؤنه اش خریده باشد، چنانچه قیمتش بالا رود، اگر آن را بفروشد خمس مقداری را که بر قیمتش اضافه شده، باید بدهد و همچنین اگر مثلاً درختی را که خریده میوه بیاورد، یا گوسفند چاق شود، در صورتی که مقصود او از نگهداری آنها این بوده که منفعتی از آنها ببرد، باید خمس آنچه زیاد شده بدهد. بلکه اگر مقصودش منفعت بردن هم نبوده، باید خمس آن را بدهد. و در چاقی گوسفند همانند نمو درخت احتیاط است.

مسأله1815_ اگر باغی احداث کند برای آنکه بعد از بالا رفتن قیمتش بفروشد، باید خمس میوه و نمو درخت ها را بدهد و همچنین زیادی قیمت باغ را قبل از فروش بنا بر احتیاط ولی اگر قصدش این باشد که میوهی آن درخت ها را فروخته و از قیمتش استفاده کند، فقط باید خمس میوه و نمو درخت ها را بدهد.

مسأله1816_ اگر درخت بید و چنار و مانند اینها را بکارد، باید هر سال خمس زیادی آنها را بدهد. و همچنین اگر مثلاً از شاخه های آنکه معمولاً هر سال می برند استفادهای ببرد و به تنهایی یا با منفعتهای دیگر کسبش از مخارج سال او زیاد بیاید، در آخر سال باید خمس آن را بدهد.

ص:348

مسأله1817_ کسی که چند رشته کسب دارد مثلاً اجارهی کاری دارد و خرید و فروش هم می کند، باید خمس آنچه را که در آخر سال از مخارج او زیاد می آید بدهد. و چنانچه از یک رشته نفع ببرد و از رشتهی دیگر ضرر کند بنا بر احتیاط مستحب باید خمس نفعی را که برده بدهد، ولی اگر دو رشتهی مختلف دارد مثلاً تجارت و زراعت می کند در این صورت هم بنا بر احتیاط مستحب ّ ضرر یک رشته را به نفع رشتهی دیگر تدارک ننماید.

مسأله1818_ خرج هایی را که انسان برای به دست آوردن فائده می کند مانند دلالی و حمالی می تواند از منفعت، کسر نماید و نسبت به آن مقدار خمس لازم نیست.

مسأله1819_ آنچه از منافع کسب در بین سال به مصرف خوراک و پوشاک و اثاثیه و خرید منزل و عروسی پسر و جهیزیهی دختر و زیارت و مانند اینها می رساند، در صورتی که از شأن او زیاد نباشد و زیاده روی هم نکرده باشد، خمس ندارد.

مسأله1820_ مالی را که انسان به مصرف نذر و کفاره می رساند، جزء مخارج سالیانه است. و نیز مالی را که به کسی می بخشد یا جایزه می دهد در صورتی که از شأن او زیاد نباشد، از مخارج سالیانه حساب می شود.

مسأله1821_ اگر انسان در شهری باشد که معمولاً هر سال مقداری از جهیزیهی دختر را تهیه می کنند، چنانچه در بین سال از منافع آن سال جهیزیه ای بخرد و از شأنش زیاد نباشد خمس آن را لازم نیست بدهد. و اگر شأنش زیاد باشد یا از منافع آن سال در سال بعد جهیزیه تهیه نماید، باید خمس آن را در فرض دوم و خمس زیادی را در فرض اوّل بدهد.

مسأله1822_ مالی را که خرج سفر حج و زیارت های دیگر می کند از مخارج سالی حساب می شود که در آن سال خرج کرده و اگر سفر او تا مقداری از سال طول بکشد آنچه در سال بعد از درآمد سال قبل خرج می کند باید خمس آن را بدهد.

مسأله1823_ کسی که از کسب تجارت فائده ای برده اگر مال دیگری هم دارد که خمس آن واجب نیست می تواند مخارج سال خود را فقط از فائده کسبش بپردازد.

ص:349

مسأله1824_ آذوقه ای که برای مصرف سالش از منافع کسبش خریده، اگر در آخر سال زیاد بیاید باید خمس آن را بدهد، و چنانچه بخواهد قیمت آن را بدهد، در صورتی که قیمتش از وقتی که خریده زیاد شده باشد قیمت آخر سال را حساب کند.

مسأله1825_ اگر از منافع کسب پیش از دادن خمس اثاثیه ای برای منزل بخرد، هر وقت احتیاجش از آن برطرف شد، احتیاط مستحب است که خمس آن را بدهد. و همچنین است زیور آلات زنانه، در صورتی که وقت زینت کردن زن با آنها گذشته باشد.

مسأله1826_ اگر در یک سال منفعتی نبرد نمی تواند مخارج آن سال را از منفعتی که در سال بعد می برد کسر نماید.

مسأله1827_ اگر در اول سال منفعتی نبرد و از سرمایه خرج کند، و پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد، جمعی گفته اند نمی تواند مقداری را که سرمایه برداشته از منافع کسر کند و فقط مؤنه (مصارف) تجارت را می تواند از او کسر کند. ولی بعید نیست بتواند، گرچه احتیاط شایسته است.

مسأله1828_ اگر مقداری از سرمایه در تجارت و مانند آن از بین برود می تواند مقداری را که از سرمایه کم شده از منافع قبل از تلف آن مقدار کسر نماید. و کسر کردن از منافع همان سال بعد از تلف نیز بعید نیست.

مسأله1829_ اگر غیر از سرمایه چیز دیگری از مال های او از بین برود، نمی تواند از منفعتی که به دستش می آید آن چیز را بدون پرداخت خمس تهیه کند، مگر آنکه در همان سال به آن چیز احتیاج داشته باشد.

مسأله1830_ اگر در تمام سال منفعتی نبرد و برای مخارج خود قرض کند نمی تواند از منافع سال های بعد مقدار قرض خود را کسر نماید. ولی اگر چیزی از آن را پرداخت می تواند، و اگر در اول سال برای مخارج خود قرض کند و پیش از تمام شدن سال منفعتی ببرد ظاهر این است که بتواند مقدار قرض خود را از آن منفعت کسر نماید خواه قرض بعد از منفعت کردن باشد یا قبل از آن و در هر دو صورت می تواند قرض خود را از ارباح اثناء سال اداء نماید و به آن خمس تعلق نمی گیرد.

ص:350

مسأله1831_ اگر برای زیاد کردن مال، یا خریدن ملکی که به آن احتیاج ندارد قرض کند، نمی تواند از منافع کسب مقدار آن قرض را بدون پرداخت خمس اداء نماید. بلی اگر مالی را که قرض کرده و یا چیزی را که از قرض خریده از بین برود در این صورت می تواند قرض خود را از منافع سال بدهد.

مسأله1832_ انسان می تواند خمس هر چیز را از همان چیز بدهد یا به مقدار قیمت خمسی که بدهکار است، پول بدهد. و اما اگر جنس دیگر بخواهد بدهد، محل اشکال است مگر آنکه در خصوص سهم مبارک و به احتمال قوی در کل خمس با اجازهی حاکم شرع باشد.

مسأله1833_ کسی که خمس به مال او تعلق گرفت و سال بر او گذشت تا خمس او را نداده است و قصد دادن خمس را ندارد نمی تواند در آن مال تصرف کند. بلکه اگر قصد خمس را هم داشته باشد نیز چنین است.

مسأله1834_ کسی که خمس بدهکار است نمی تواند آن را به ذمه بگیرد یعنی خود را بدهکار اهل خمس بداند و در تمام مال تصرف کند و چنانچه تصرف کند و آن مال تلف شود، باید خمس آن را بدهد.

مسأله1835_ کسی که خمس بدهکار است، اگر با حاکم شرع مصالحه کند و خمس را به ذمه بگیرد، می تواند در تمام مال تصرف نماید ولی نسبت به سهم سادات خالی از شبهه نیست. و بعد از مصالحه، منافعی که از آن به دست می آید مال خود او است.

مسأله1836_ کسی که با دیگری شریک است، اگر خمس منافع خود را بدهد و شریک او ندهد و در سال بعد از مالی که خمسش را نداده برای سرمایه شرکت بگذارد، آن کس نمی تواند در آن مال تصرف کند. مگر آنکه مورد مسألهی 1808 باشد.

مسأله1837_ اگر بچهی صغیر سرمایه ای داشته باشد و از آن منافعی به دست آید، واجب است بعد از آنکه بالغ شد، بنا بر احتیاط خمس آن را بدهد.

ص:351

مسأله1838_ کسی که مالی از دیگری به دست آورد و شک نماید خمس آن را داده یا نه، می تواند در آن مال تصرف نماید بلکه اگر یقین هم داشته باشد که خمس آن را نداده در خصوص فرض مسألهی «1808» می تواند درآن تصرف نماید.

مسأله1839_ اگر کسی از منافع کسب خود در اثناء سال ملکی بخرد که از لوازم و مخارج سالیانه اش حساب نشود واجب است بعد از تمامی سال خمس او را بدهد و چنانچه خمس او را نداد و قیمت آن ملک بالا رفت لازم است خمس مقداری را که آن ملک فعلاً ارزش دارد بدهد و همچنین است غیر ملک از فرش و مانند آن.

مسأله1840_ کسی که از اول تکلیف خمس نداده، اگر مثلاً ملکی بخرد و قیمت آن بالا رود، چنانچه آن ملک را برای آن نخریده که قیمتش بالا رود و بفروشد، مثلاً زمینی را برای زراعت خریده است، و از پول خمس نداده قیمت آن را داده، باید خمس قیمتی را که خریده بدهد. و اگر مثلاً پول خمس نداده را به فروشنده داده و به او گفته این ملک را با این پول می خرم، احتیاطاً باید خمس مقداری را که آن ملک فعلاً ارزش دارد بدهد. و در اصل امضاء معامله از حاکم شرع جامع الشرایط اجازه بگیرد.

مسأله1841_ کسی که از اول تکلیف خمس نداده، اگر از منافع کسب چیزی که به آن احتیاج ندارد خریده و یک سال از وقت منعفت بردن یا شروع کسب گذشته باید خمس آن را بدهد و اگر اثاث خانه و چیزهای دیگری که به آنها احتیاج دارد مطابق شأن خود خریده، و بداند در بین سالی که در آن سال فائده برده آنها را خریده، لازم نیست خمس آنها را بدهد و اگر نداند که در بین سال خریده یا بعد از تمام شدن سال، بنا بر احتیاط واجب باید با حاکم شرع مصالحه کند.

2_ معدن

مسأله1842_ اگر از معدن طلا، نقره، سرب، مس، آهن، نفت، ذغال سنگ، فیروزه، عقیق، زاج، نمک و معدن های دیگر چیزی به دست آورد در صورتی که به مقدار نصاب باشد، باید خمس آن را بدهد.

ص:352

مسأله1843_ نصاب معدن 15 مثقال معمولی طلای مسکوک است یعنی اگر قیمت چیزی را که از معدن بیرون آورده، به 15 مثقال طلای مسکوک برسد، باید خمس آنچه را که پس از کم کردن مخارجی که کرده است باقی می ماند، بدهد. و اگر با کسر مخارج از 15 مثقال کمتر شود بنا بر احتیاط نیز خمس بدهد.

مسأله1844_ چنانچه قیمت چیزی که از معدن بیرون آورده، به 15 مثقال طلای مسکوک یا در غیر معدن طلا به قیمت 105 مثقال نقره سکه دار و همچنین در خود معدن طلا نیز (بنا بر احتیاط) نرسد، خمس آن در صورتی لازم است که به تنهایی یا با منفعت های دیگر کسب او از خارج سالش زیاد بیاید.

مسأله1845_ آیا گچ و آهک و گل سرشور و گل سرخ از چیزهای معدنی نیست و آیا کسی که اینها را بیرون می آورد، در صورتی باید خمس بدهد که آنچه را بیرون آورده، به تنهایی یا با منافع دیگر کسبش از مخارج سال او زیاد بیاید؟ محلّ اشکال است و احتیاط لازم مراعات حکم معدن در آنها است.

مسأله1846_ کسی که از معدن چیزی به دست می آورد، باید خمس آن را بدهد چه معدن روی زمین باشد یا زیر آن، چه در زمینی باشد که ملک است یا در جایی باشد که مالک ندارد.

مسأله1847_ اگر نداند قیمت چیزی را که از معدن بیرون آورده به 15 مثقال طلای مسکوک می رسد، خمس ندارد و لازم نیست به وزن کردن یا از راه دیگر قیمت آن را معلوم کند. گرچه احتیاط مستحب آزمایش و تحقیق است.

مسأله1848_ اگر چند نفر چیزی بیرون آورند، چنانچه قیمت آن به 15 مثقال طلای مسکوک برسد، اگرچه سهم هر کدام آنها این مقدار نباشد باید خمس آن را بدهند.

مسأله 1849 _ اگر معدنی را که در ملک دیگری است بیرون آورد آنچه از آن به دست می آید، مال صاحب ملک است. و در صورتی که به مقدار نصاب برسد چون صاحب ملک برای بیرون آوردن آن خرجی نکرده باید خمس تمام آنچه را که از معدن بیرون آمده بدهد.

ص:353

3- گنج

مسأله1850_ گنج مالی است که در زمین یا درخت یا کوه یا دیوار پنهان باشد و کسی آن را پیدا کند و طوری باشد که به آن، گنج بگویند.

مسأله1851_ اگر انسان در زمینی که ملک کسی نیست گنجی پیدا کند، مال خود او است و باید خمس آن را بدهد. لکن در صورتی که آن گنج غیر از طلا و نقره باشد وجوب خمس در آن بنا بر احتیاط است.

مسأله1852_ نصاب گنج اگر نقره باشد 105 مثقال نقرهی مسکوک و اگر طلا باشد 15 مثقال طلای مسکوک است و اگر از غیر طلا و نقره باشد نصاب را با یکی از دو نصاب طلا و نقره ملاحظه نمایند.

مسأله1853_ اگر در زمینی که از دیگری خریده گنج پیدا کند و بداند مال کسانی که قبلاً مالک آن زمین بوده اند نیست، مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد. ولی اگر احتمال دهد که مال یکی از آنان است بنا بر احتیاط واجب باید به او اطلاع دهد، و چنانچه معلوم شود مال او نیست، به کسی که پیش از او مالک زمین بوده اطلاع دهد، و به همین ترتیب به تمام کسانی که پیش از او مالک زمین بوده خبر دهد و اگر معلوم شود مال هیچ یک از آنان نیست، مال خود او می شود و باید خمس آن را بدهد.

مسأله1854_ اگر در ظرف های متعددی که در یک جا دفن شده مالی پیدا کند که قیمت آنها روی هم 105 مثقال در نقره یا 15 مثقال در طلا باشد باید خمس آن را بدهد. ولی چنانچه در چند جا گنج پیدا کند، هر کدام آنها که قیمتش به این مقدار برسد، خمس آن واجب است و گنجی که قیمت آن به این مقدار نرسیده است خمس ندارد. مگر در صورتی که از یک گنج حساب شوند یا وحدت زمان آنها را یکی حساب کند که احتیاط لازم است همه را با هم ضمیمه کند.

مسأله1855_ اگر دو نفر گنجی پیدا کنند که قیمت آن به 105 مثقال نقره یا 15 مثقال طلا برسد، اگرچه سهم هر یک آنان به این مقدار نباشد، باید خمس آن را بدهند.

ص:354

مسأله1856_ اگر کسی حیوانی را از قبیل ماهی بخرد و در شکم آن مالی را پیدا کند اگر احتمال ندهد که مال فروشنده است، لازم نیست به او خبر دهد، و در حکم منافع کسب است و در صورت احتمال، احتیاط لازم مراجعه به فروشنده است، و اگر آن حیوان از قبیل چهارپایان باشد لازم است به فروشنده اطلاع دهد و چنانچه او علامت داد مال او است و الّا مال پیدا کننده است و در حکم منافع کسب است.

4- مال حلال مخلوط به حرام

مسأله1857_ اگر مال حلال با مال حرام به طوری مخلوط شود که انسان نتواند آنها را از یکدیگر تشخیص دهد و صاحب مال حرام و مقدار آن هیچ کدام معلوم نباشد، و نداند که مقدار حرام کمتر از خمس است یا زیادتر، باید خمس تمام مال را بدهد و بعد از دادن خمس، بقیهی مال حلال می شود.

مسأله1858_ اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را _ چه کمتر چه بیشتر از خمس باشد_ بداند، ولی صاحب آن را نشناسد باید آن مقدار را به نیت صاحبش صدقه بدهد. و احتیاط واجب است که از حاکم شرع هم اذن بگیرد.

مسأله1859_ اگر مال حلال با حرام مخلوط شود و انسان مقدار حرام را نداند ولی صاحبش را بشناسد، باید او را راضی نماید. و چنانچه صاحب مال راضی نشود، باید مقداری را که یقین دارد مال او است به او بدهد و بهتر بلکه بنا بر احتیاطی که سزاوار ترک نیست دادن مقدار بیشتری است که احتمال می دهد مال او باشد.

مسأله1860_ اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد و بعد بداند که مقدار حرام بیشتر از خمس بوده، باید بنا بر احتیاط لازم مقداری را که می داند از خمس بیشتر بوده، از طرف صاحب آن صدقه بدهد.

مسأله1861_ اگر خمس مال حلال مخلوط به حرام را بدهد، یا مالی که صاحبش را نمی شناسد و لقطه (یافتنی) نباشد به نیت او صدقه بدهد، بعد از آنکه صاحبش پیدا شد، لازم نیست چیزی به او بدهد.

ص:355

مسأله1862_ اگر مال حلالی با حرام مخلوط شود و مقدار حرام معلوم باشد و انسان بداند که صاحب آن از چند نفر معین بیرون نیست ولی نتواند بداند کیست باید در صورت امکان همهی آنها را راضی کند والا بین آنها قرعه بزند و به اسم هر کسی اصابت کرد آن مال را به او بدهد. و به احتمال قوی بتواند آن مال را به طور مساوی بین آنان قسمت کند.

5- جواهری که به واسطه ی فرو رفتن در دریا به دست می آید

مسأله1863_ اگر به واسطهی غواصی یعنی فرو رفتن در دریا لؤلؤ و مرجان یا جواهر دیگری بیرون آورند، روئیدنی باشد، یا معدنی، باید خمس آن را بدهند و بنا بر احتیاطی که نباید ترک شود نصابی در آن معتبر نیست. پس هر مقدار که باشد باید خمس آن را بعد از استثناء مؤنه آن داد چه بیرون آورنده یک نفر باشد، یا چند نفر.

مسأله1864_ اگر بدو فرو رفتن در دریا به واسطهی اسبابی جواهر بیرون آورد بنا بر احتیاط خمس بعد از مؤمنه آن واجب است. ولی اگر از روز آب دریا یا از کنار دریا جواهر بگیرد، در صورتی باید خمس آن را بدهد که آنچه را به دست آورده به تنهایی یا با منفعت های دیگر کسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله1865_ خمس ماهی و حیوانات دیگری که انسان بدون فرو رفتن در دریا می گیرد، در صورتی واجب است که به تنهایی یا با منفعت های دیگر کسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

مسأله1866_ اگر انسان بدون قصد اینکه چیزی از دریا بیرون آورد در دریا فرو رود و اتفاقاً جواهری به دستش آید، بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد باید خمس آن را بدهد.

مسأله1867_ اگر انسان در دریا فرو رود و حیوانی را بیرون آورد و در شکم آن جواهری پیدا کند چنانچه آن حیوان مانند صدف باشد که نوعاً در شکمش جواهر هست، باید خمس آن را بدهد، و اگر اتفاقاً جواهر بلعیده باشد، در صورتی خمس آن واجب است که به تنهایی یا با منفعت های دیگر کسب او از مخارج سالش زیادتر باشد.

ص:356

مسأله1868_ اگر در رودخانه های بزرگ مانند دجله و فرات فرو رود و جواهری بیرون آورد، چنانچه در آن رودخانه جواهر عمل می آید، باید خمس آن را بدهد.

مسأله1869_ اگر در آب فرو رود و مقداری عنبر بیرون آورد، باید خمس آن را بدهد. بلکه چنانچه از روی آب یا از کنار دریا به دست آورد بنا بر احتیاط خمس آن واجب است.

مسأله1870_ کسی که کسبش غواصی یا بیرون آوردن معدن است اگر خمس آنها را بدهد و چیزی از مخارج سالش زیاد بیاید، لازم نیست دوباره خمس آن را بدهد.

مسأله1871_ اگر بچه ای معدنی را بیرون آورد، یا گنجی پیدا کند یا به سبب فرو رفتن در دریا، جواهر بیرون آورد بنا بر احتیاط واجب خمس دارد و اگر مال حلال مخلوط به حرام داشته ولی او باید آن مال را تطهیر نماید.

6- غنیمت

مسأله1872_ اگر مسلمانان به امر امام علیه السلام با کفار جنگ کنند و چیزهایی در جنگ به دست آورند، به آنها غنیمت گفته می شود. و مخارجی را که برای غنیمت کرده اند، مانند مخارج نگهداری و حمل و نقل آن و نیز مقداری را که امام علیه السلام صلاح می داند به مصرفی برساند یا به کسی بدهد و چیزهایی که مخصوص به امام است باید از غنیمت کنار بگذارند و خمس بقیهی آن را بدهند و آنچه در زمان غیبت امام علیه السلام در جنگ با کفار گرفته می شود بنا بر احتیاط نیز حکم غنیمت را دارد.

7- زمینی که کافر از مسلمان بخرد

مسأله1873_ اگر کافر ذمی زمینی را از مسلمان بخرد باید خمس آن را از همان زمین یا از مال دیگرش بدهد. و نیز اگر خانه و دکان و مانند اینها را از مسلمان بخرد بعید نیست واجب باشد خمس زمین آن را بدهد و در دادن این خمس قصد قربت لازم نیست بلکه حاکم شرع هم که خمس را از او می گیرد، لازم نیست قصد قربت نماید.

ص:357

مسأله1874_ اگر کافر ذمی زمینی را که از مسلمان خریده به مسلمان دیگری بفروشد، خمس از کافر ساقط نمی شود ولی بر مسلمان لازم نیست خمس آن را بدهد و همچنین است اگر بمیرد و مسلمانی آن زمین را از او ارث ببرد و بنا بر احتیاط مستحب در هر دو صورت در فرضی که خود کافر یا کس دیگر از قبلش خمس نداده باشد مسلمان خمس آن زمین را بدهد.

مسأله1875_ اگر کافر ذمی موقع خریدن زمین شرط کند که خمس ندهد یا شرط کند که خمس بر فروشنده باشد، شرط او صحیح نیست و باید خمس را بدهد ولی اگر شرط کند که فروشنده مقدار خمس را از طرف او به صاحبان خمس بدهد بر فروشنده لازم است که عمل به شرط نماید.

مسأله1876_ اگر مسلمان زمینی را به غیر خرید و فروش ملک کافر ذمی کند و عوض آن را بگیرد مثلاً با او صلح نماید، کافر ذمی باید خمس آن را بدهد.

مسأله1877_ اگر کافر ذمی صغیر باشد و ولّی او برایش زمینی بخرد احتیاط واجب است که در ضمن معامله با او شرط کنند که خمس آن را بدهد. و بدون شرط نیز وجوب خمس بر ولیّ صغیر بعید نیست.

مصرف خمس

مسأله1878_ خمس را باید به دو قسمت کنند، یک قسمت آن سهم سادات است و باید به سید فقیر، یا سید یتیم، یا به سیدی که در سفر درمانده شده بدهند و نصف دیگر آن سهم امام (ع) است که در این زمان باید به مجتهد جامع الشرایط بدهند، یا به مصرفی که او اجازه می دهد برسانند، ولی اگر انسان بخواهد سهم امام را به مجتهدی که از او تقلید نمی کند بدهد بنا بر احتیاط واجب باید از مجتهدی که تقلید می کند اجازه بگیرد و در صورتی به او اذن داده می شود که آن مجتهد و مجتهدی که از او تقلید می کند، سهم امام را به یک طور مصرف می کنند.

ص:358

مسأله1879_ سهم سادات باید به کسی داد که از جانب پدر نژادش به حضرت هاشم بن عبد مناف برسد، خواه از دودمان حضرت امیر (ع) باشد یا از نسل برادران یا عموهای آن بزرگوار پس به کسی که نژادش به عقیل یا جعفر می رسد یا از بنی عباس باشد می شود خمس داد.

مسأله1880_ سید یتیمی که به او خمس می دهند، باید فقیر باشد و باید خمس را در اختیار ولی شرعی او قرار گیرد، ولی به سیدی که در سفر درمانده شده، اگر در وطنش فقیر هم نباشد، می شود خمس داد.

مسأله1881_ به سیدی که در سفر درمانده، اگر سفر او معصیت باشد بنا بر احتیاط واجب نباید خمس بدهند.

مسأله1882_ به سیدی که عادل نیست، می شود خمس داد، ولی به سیدی که دوازده امامی نیست، نباید خمس داد.

مسأله1883_ به سیدی که معصیت کار است، اگر خمس دادن کمک به معصیت او باشد نمی شود خمس داد. و احوط است که به سیدی که شراب می خورد یا نماز نمی خواند یا آشکارا معصیت می کند، اگرچه دادن خمس کمک به معصیت او نباشد، خمس ندهند.

مسأله1884_ اگر کسی بگوید سیدم نمی شود به او خمس داد، مگر آنکه دو نفر عادل، سید بودن او را تصدیق کنند، یا در بین مردم به طوری معروف باشد که انسان یقیق یا اطمینان کند که سید است.

مسأله1885_ به کسی که در شهر خودش مشهور باشد سید است، اگر انسان به سید بودن او یقین یا اطمینان داشته باشد، می شود خمس داد، در غیر این صورت محلّ اشکال است، گرچه بعید نیست.

مسأله1886_ کسی که زنش سیده است بنا بر اقوی نمی تواند به او خمس بدهد که به مصرف مخارج خودش برساند، ولی اگر مخارج دیگران بر آن زن واجب باشد و

ص:359

نتواند مخارج آنان را بدهد، جائز است انسان خمسش را به آن زن بدهد که به مصرف آنان برساند و همچنین است دادن خمس به او که در نفقات غیر واجبه اش صرف نماید.

مسأله1887_ اگر مخارج سید یا سیده ای که زن انسان نیست بر انسان واجب باشد، بنا بر احتیاط واجب، نمی تواند خوراک و پوشاک و سائر نفقات واجبهی او را از خمس بدهد، ولی اگر مقداری خمس به او بدهد که به مصرف دیگری «غیر از نفقات واجبه» برساند مانعی ندارد.

مسأله1888_ به سید فقیری که مخارجش بر دیگری واجب است و او نمی تواند مخارج آن سید را بدهد یا دارد و نمی دهد، می شود خمس داد.

مسأله1889_ احتیاط واجب است که بیشتر از مخارج یک سال اگر هیچ ندارد و بیش از باقی مخارج سال اگر قسمتی از آن را دارد به سید فقیر خمس ندهند.

مسأله1890_ اگر در شهر انسان سید مستحقی نباشد و یقین یا اطمینان داشته باشد که بعداً نیز پیدا نمی شود، یا نگهداری خمس تا پیدا نشدن مستحق ممکن نباشد، باید خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحق برساند و می تواند مخارج بردن آن را از خمس بر دارد. و اگر خمس از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده، باید عوض آن را بدهد و اگر کوتاهی نکرده، چیزی بر او واجب نیست.

مسأله1891_ هرگاه در شهر خودش مستحقی نباشد اگرچه یقین یا اطمینان داشته باشد که پیدا می شود، و نگهداری خمس تا پیدا شدن مستحق ممکن باشد، می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد، و چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکند و تلف شود، نباید چیزی بدهد. ولی نمی تواند مخارج بردن آن را از خمس بردارد.

مسأله1892_ اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، باز هم می تواند خمس را به شهر دیگر ببرد و به مستحق برساند، ولی مخارج بردن آن را باید از خودش بدهد و در صورتی که خمس از بین برود، اگرچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد ضامن است.

ص:360

مسأله1893_ اگر به امر حاکم شرع خمس را به شهر دیگری ببرد، و از بین برود لازم نیست دوباره خمس بدهد. و همچنین است اگر به کسی بدهد که از طرف حاکم شرع وکیل بوده که خمس را بگیرد و از آن شهر به شهر دیگر ببرد.

مسأله1894_ جائز نیست جنسی را به زیادتر از قیمت واقعی حساب نموده و بابت خمس بدهد و در مسألهی «1832» گذشت که دادن جنس دیگر غیر از پول طلا و نقره و مانند آنها مطلقاً محل اشکال است.

مسأله1895_ کسی که از مستحق طلب کار است و می خواهد طلب خود را بابت خمس حساب کند، بنا بر احتیاط واجب باید خمس را به او بدهد، و بعداً مستحق بابت بدهی خود به او برگرداند. و می تواند ازمستحق وکالت گرفته و خود از جانب او قبض نموده و بابت طلبش دریافت کند.

مسأله1896_ مستحق نمی تواند خمس را بگیرد و به مالک ببخشد، ولی کسی که مقدار زیادی خمس بدهکار است و فقیر شده و می خواهد مدیون اهل خمس نباشد، اگر مستحق راضی شود که خمس را از او بگیرد و به او ببخشد اشکال ندارد.

***

ص:361

احکام زکات

اشاره

مسأله1897_ زکاة در نه چیز است: «اول» گندم. «دوم» جو. «سوم» خرما. «چهارم» کشمش و مویز. «پنجم» طلا. «ششم» نقره. «هفتم» شتر. «هشتم» گاو. «نهم» گوسفند، و اگر کسی مالک یکی از این نه چیز باشد با شرایطی که بعداً گفته می شود، باید مقداری که معین شده، به یکی از مصرف هایی که دستور داده اند برساند.

مسأله1898_ سلت که دانه ای است به نرمی گندم و خاصیت جو را دارد و علس که مثل گندم است و خوراک مردمان صنعا می باشد، بنا بر احتیاط واجب باید از آنها زکاة داده شود.

شرایط واجب شدن زکات

مسأله1899_ زکاة در صورتی واجب می شود که مال به مقدار نصاب که بعداً گفته می شود برسد و مالک آن، بالغ و عاقل و آزاد باشد و بتواند در آن مال تصرف کند.

مسأله1900_ اگر انسان یازده ماه مالک گاو، گوسفند، شتر، طلا، نقره باشد، اگرچه اول ماه دوازدهم زکاة بر او واجب می شود ولی اول سال بعد را باید بعد از تمام شدن ماه دوازدهم حساب کند.

مسأله1901_ اگر مالک گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در بین سال بالغ شود مثلاً بچه ای در اول محرم مالک چهل گوسفند شود و بعد از گذشتن دو ماه بالغ گردد، یازده

ص:362

ماه که از اول محرم بگذرد، زکاتی بر او نیست، ولی احتیاط دادن زکاة است و قطعاً بعد از گذشتن یازده ماه از بلوغش زکاة بر او واجب می شود.

مسأله1902_ زکاة گندم و جو وقتی واجب می شود که به آنها گندم و جو گفته شود، و زکاة کشمش و مویز وقتی واجب می شود که انگور شود، و زکاة خرما وقتی واجب می شود که خرما گفته شود، و عرب به آن تمر گوید ولی وقت دادن زکاة در گندم و جو موقع خرمن و جدا کردن کاه آنها است و در خرما و کشمش و مویز موقعی است که خشک شده باشند.

مسأله1903_ در موقع واجب شدن زکاة گندم و جو و کشمش و مویز و خرما که در مسألهی پیش گفته شد، چنانچه صاحب آنها بالغ و عاقل و آزاد و متمکن از تصرف باشد، باید زکاة آنها را بدهد وگرنه واجب نیست. و منظور از آزاد در این مسئله و چهار مسئله قبل یعنی غلام و کنیز نباشد.

مسأله1904_ اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا و نقره در تمام سال یا در مقداری از آن دیوانه باشد، زکاة بر او واجب نیست. مگر در آخر سال عاقل شود که احتیاط مستحب دادن زکوة است.

مسأله1905_ اگر صاحب گاو، گوسفند، شتر، طلا، و نقره در مقداری از سال مست یا بیهوش شود، زکاة از او ساقط نمی شود، و همچنین است اگر موقع واجب شدن زکاة گندم و جو و خرما و کشمش مست یا بیهوش باشد.

مسأله1906_ مالی را که انسان غصب کرده اند و نمی تواند در آن تصرف کند زکاة ندارد.

مسأله1907_ اگر طلا، نقره یا گوسفند، گاو، شتر را که زکاة در آن واجب است قرض کند و یک سال نزد او بماند، باید زکاة آن را بدهد و بر کسی که قرض داده چیزی واجب نیست، و اگر پرداخت، بر قرض گیرنده لازم نیست.

ص:363

زکات گندم و جو و خرما و کشمش

مسأله1908_زکاة گندم و جو و خرما و کشمش، وقتی واجب می شود که به مقدار نصاب برسند و نصاب آنها «288» من تبریز «45» مثقال کم است که «864» کیلو گرم الا 45 مثقال می شود.

مسأله1909_ اگر پیش از دادن زکاة از انگور و خرما و جو و گندمی که زکاة آنها واجب شده و خود و عیالاتش بخورند، یا مثلاً به فقیر به غیر عنوان زکاة بدهد باید زکاة مقداری را که مصرف کرده بدهد.

مسأله1910_ اگر بعد از آنکه زکاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شد مالک آن بمیرد، باید مقدار زکاة را از مال او بدهند، ولی اگر پیش از واجب شدن زکاة بمیرد، هر یک از ورثه که سهم او به اندازهی نصاب است باید زکاة سهم خود را بدهد.

مسأله1911_ کسی که از طرف حاکم شرع مأمور جمع آوری زکاة است موقع خرمن که گندم و جو را از کاه جدا می کنند و بعد از خشک شدن خرما و انگور می تواند زکاة را مطالبه کند. و اگر مالک ندهد و چیزی که زکاة آن واجب شده از بین برود باید عوض آن را بنا بر احتیاط واجب، بدهد.

مسأله1912_ اگر بعد از مالک شدن درخت خرما و انگور یا زراعت گندم و جو زکاة آنها واجب شود، باید زکاة آن را بدهد.

مسأله1913_ اگر بعد از آنکه زکاة گندم و جو و خرما و انگور واجب شده، زراعت و درخت را بفروشد، فروشنده باید زکاة آنها را بدهد و چنانچه داد بر خریدار چیزی واجب نیست.

مسأله1914_ اگر انسان گندم یا جو یا خرما یا انگور را بخرد و بداند که فروشنده زکاة آن را داده، یا شک کند (ولو خالی از شبهه نیست) که داده، چیزی بر او نیست، و اگر بداند که زکاة آن را نداده، چنانچه حاکم شرع معاملهی مقداری را که باید از بابت زکاة داده شود اجازه ندهد، معامله آن مقدار باطل است، و حاکم شرع می تواند مقدار زکاة

ص:364

را از خریدار بگیرد، و اگر معاملهی مقدار زکاة را اجازه بدهد، معامله صحیح است. و خریدار باید قیمت آن را به حاکم شرع بدهد و اگر به فروشنده داده باشد، می تواند از او پس بگیرد.

مسأله1915_ اگر وزن گندم و جو و خرما و کشمش موقعی که تر است به «288» من «45» مثقال کم برسد و بعد از خشک شدن کمتر از این مقدار شود زکاة آن واجب نیست.

مسأله1916_ اگر گندم و جو و خرما را پیش از خشک شدن مصرف کند چنانچه خشک آنها به اندازهی نصاب باشد، باید زکاة آنها را بدهد.

مسأله1917_ خرما بر سه قسم است «اول» آن است که خشکش می کنند و حکم زکاة آن گفته شد «دوم» آن است که در حال رطب بودنش می خورند «سوم» آن است که نارس خلال آن را می خورند. در قسم دوم چنانچه مقداری باشد که خشک آن به «288» من «45» مثقال کم برسد بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است و اما قسم سوم ظاهر این است که زکاة بر آن واجب نباشد. مگر در صورتی که اگر بماند خرما گفته شود که ندادن زکاة بی اشکال نیست.

مسأله1918_ گندم و جو و خرما و کشمشی که زکاة آنها را داده، اگر چند سال هم نزد او بماند زکاة ندارد.

مسأله1919_ اگر گندم و جو و خرما و انگور از آب باران یا نهر مشروب شود یا مثل زراعت های مصر از رطوبت زمین استفاده کند، زکاة آن ده یک است، و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود، زکاة آن بیست یک است.

مسأله1920_ اگر گندم و جو و خرما و انگور، هم از آب باران مشروب شود و هم از آب دلو و مانند آن استفاده گردد، چنانچه طوری باشد که عرفاً بگویند آبیاری آن با دلو و مانند آن شده، زکاة آن بیست یک است، و اگر بگویند آبیاری با آب نهر یا باران شده، زکاة آن ده یک است، و اگر طوری است که عرفاً می گویند به هر دو آبیاری شده زکات آن سه چهلم است.

ص:365

مسأله1921_ چنانچه در صدق عرفی شک کند و نداند که آبیاری طوری است که در عرف می گویند با هر دو آبیاری شده یا اینکه می گویند آبیاری آن مثلاً با باران است اگر سه چهلم بدهد کافی است.

مسأله1922_ اگر شک کند و نداند که عرف می گویند با هر دو آبیاری شده یا اینکه می گویند با دلو و نحو آن آبیاری شده است در این صورت دادن یک بیستم کافی است، و همچنین است حال، اگر احتمال برود که در عرف بگویند با آب باران آبیاری شده است. و احتیاط در صورت اول دادن  و در صورت دوم  است.

مسأله1923_ اگر گندم و جو و خرما و انگور با آب باران و نهر مشروب شود، و به آب دلو و مانند آن احتیاج نباشد، ولی با آب دلو هم آبیاری شود، و آب دلو به زیاد شدن محصول کمک نکند، زکاة آن ده یک است، و اگر با دلو و مانند آن آبیاری شود و به آب نهر و باران محتاج نباشد و با آب نهر و باران هم مشروب شود و آنها به زیاد شدن محصول کمک نکنند، زکاة آن یک بیستم است.

مسأله1924_ اگر زراعتی را با دلو و مانند آن آبیاری کنند و در زمینی که پهلوی آن است زراعتی کنند که از رطوبت آن زمین استفاده نماید و محتاج به آبیاری نشود، زکاة زراعتی که با دلو آبیاری شده، یک بیستم، و زکاة زراعتی که پهلوی آن است یک دهم می باشد.

مسأله1925_ مخارجی را که برای گندم و جو و خرما و انگور کرده است، نمی تواند بنا بر احتیاط واجب از حاصل کسر نموده و ملاحظه نصاب نماید. پس چنانچه یکی از آنها پیش از ملاحظهی مخارج به «288» من «45» مثقال کم برسد باید زکاة آن را بدهد.

مسأله1926_ تخمی را که به مصرف زراعت رسانده، چه از خودش باشد، یا خریده باشد نمی تواند از حاصل کسر کند و سپس ملاحظه نصاب بنماید بلکه نصاب را نسبت به مجموع حاصل باید ملاحظه نماید.

ص:366

مسأله1927_ آنچه که دولت از عین مال می گیرد زکاة آن واجب نیست، مثلاً اگر حاصل زراعت «890» کیلوگرم و دولت «90» کیلوگرم را به عنوان مالیات بگیرد فقط زکاة در «800» کیلوگرم واجب می شود.

مسأله1928_ مصارفی که انسان پیش از تعلق زکاة نموده بنا بر احتیاط واجب نمی تواند از حاصل کسر نموده و فقط زکاة بقیه را بدهد.

مسأله1929_ مصارفی که بعد از تعلق زکاة است می تواند از حاکم شرع یا وکیل او در صرف آنها اجازه بگیرد و آنچه نسبت به مقدار زکاة خرج شده بردارد.

مسأله1930_ واجب نیست صبر نماید تا جو و گندم به حد خرمن برسد و انگور و خرما خشک گردد و آن گاه زکاة را بدهد بلکه همین که زکاة واجب شد جائز است مقدار زکاة را قیمت نموده و به عنوان زکاة قیمت آن را بدهد.

مسأله1931_ بعد از تعلق زکاة می تواند عین زراعت یا خرما و انگور را پیش از درو کردن یا چیدن به مستحق یا حاکم شرع یا وکیل اینها مشاعاً تسلیم نماید و پس از آن در مصارف شریک می باشند.

مسأله1932_ در صورتی که مالک عین مال را از زراعت یا خرما و انگور به حاکم یا مستحق یا وکیل آنها تسلیم نمود، لازم نیست آنها را مجاناً به طور اشاعه نگاه دارد بلکه می تواند برای اینکه تا وقت درو یا خشک شدن برسد برای ماندن آنها در زمینش اجرت مطالبه نماید.

مسأله1933_ اگر انسان در چند شهر که فصل رسیدن حاصل آنها با یکدیگر اختلاف دارد و زراعت و میوهی آنها در یک وقت به دست نمی آید گندم یا جو و خرما یا انگور داشته باشد و همهی آنها محصول یک سال حساب شود چنانچه چیزی که اول می رسد به اندازهی نصاب یعنی «288» من «45» مثقال کم باشد، باید زکاة آن را موقعی که می رسد بدهد و زکاة بقیه را هر وقت به دست می آید اداء نماید، و اگر آنچه اول می رسد به

ص:367

اندازهی نصاب نباشد، صبر می کند تا بقیه آن برسد، پس اگر روی هم به مقدار نصاب شود، زکاة آن واجب است و اگر به اندازهی نصاب نشود، زکاة واجب نیست.

مسأله1934_ اگر درخت خرما یا انگور در یک سال دو مرتبه میوه بدهد، چنانچه روی هم به مقدار نصاب باشد، بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است.

مسأله1935_ اگر مقداری خرمای خشک نشده یا انگور دارد که خشک آن به اندازهی نصاب می شود، چنانچه به قصد زکاة از تازه آن به قدری به مصرف زکاة برساند که اگر خشک شود به اندازهی زکاتی باشد که بر او واجب است، اشکال ندارد.

مسأله1936_ اگر زکاة خرمای خشک یا کشمش یا مویز بر او واجب باشد نمی تواند زکاة آن را خرمای تازه بدهد بلکه چنانچه ملاحظهی قیمت نماید و انگور یا خرمای تازه یا کشمش یا خرمای خشک دیگر از بابت قیمت بدهد نیز محل اشکال است، و نیز اگر زکاة خرمای تازه یا انگور بر او واجب باشد، نمی تواند زکاة آن را بنا بر احتیاط خرمای خشک یا کشمش بدهد بلکه چنانچه به اعتبار قیمت خرما و یا انگور دیگری بدهد، اگرچه تازه باشد محل اشکال است.

مسأله1937_ کسی که بدهکار است و مالی هم دارد که زکاة آن واجب شده اگر بمیرد، باید اول تمام زکاة را از مالی که زکاة آن واجب شده بدهند بعد قرض او را اداء نمایند.

مسأله1938_ کسی که بدهکار است و گندم یا جو یا خرما یا انگور هم دارد اگر بمیرد و پیش از آنکه زکاة اینها واجب شود، ورثه قرض او را از مال دیگر بدهند، هر کدام که سهمشان به «288» من «45» مثقال کم برسد، باید زکاة بدهد و اگر پیش از آنکه زکاة اینها واجب شود، قرض او را ندهند، چنانچه مال میت فقط به اندازهی بدهی او یا کمتر باشد، واجب نیست زکاة را بدهند و اگر مال میت بیشتر از بدهی او باشد، باید جنس زکاة دار را نسبت به مجموع مال ملاحظه کنند به همان نسبت از جنس زکاة دار کسر شود و باقی بین وارث تقسیم می گردد. پس سهم هر یک از ورثه به اندازهی نصاب برسد زکاة بر او واجب است.

ص:368

مسأله1939_ اگر گندم و جو و خرما و کشمش که زکاة آنها واجب شده خوب و بد دارد، احتیاط واجب است که زکاة هر کدام از خوب و بد را از خود آنها بدهد. اگرچه دادن خوب مطلقاً کافی است.

نصاب طلا

مسأله1940_ طلا دو نصاب دارد: نصاب اول آن بیست مثقال شرعی است که هر مثقال آن «18» نخود است، پس وقتی که طلا به بیست مثقال شرعی که پانزده مثقال معمولی است برسد، اگر شرایط دیگر را هم که گفته شد داشته باشد، انسان باید یک چهلم آن را _ که نه نخود می شود _ از بابت زکاة بدهد و اگر به این مقدار نرسد، زکاة آن واجب نیست. و نصاب دوم آن چهار مثقال شرعی است که سه مثقال معمولی می شود، یعنی اگر سه مثقال به پانزده مثقال اضافه شود، باید زکاة تمام «18» مثقال را از قرار چهل یک بدهد، و اگر کمتر از سه مثقال اضافه شود فقط باید زکاة «15» مثقال آن را بدهد و زیادی آن زکاة ندارد و همچنین است هرچه بالا رود، یعنی اگر سه مثقال اضافه شود باید زکاة تمام آنها را بدهد و اگر کمتر اضافه شود، مقداری که اضافه شده زکاة ندارد.

نصاب نقره

مسأله1941_ نقره دو نصاب دارد: نصاب اول آن «105» مثقال معمولی است که اگر نقره به «105» مثقال برسد و شرائط دیگر را هم که گفته شد داشته باشد انسان باید یک چهلم آن را که «2» مثقال و «15» نخود است از بابت زکاة بدهد و اگر به این مقدار نرسد، زکاة آن واجب نیست. و نصاب دوم آن «21» مثقال است، یعنی اگر «21» مثقال به «105» مثقال اضافه شود، باید زکاة تمام «126» مثقال را به طوری که گفته شد بدهد و اگر کمتر از «21» مثقال اضافه شود، فقط باید زکاة «105» مثقال آن را بدهد و زیادی آن زکاة ندارد، و همچنین است هر چه بالا رود. یعنی اگر «21» مثقال اضافه شود، باید

ص:369

زکاة تمام آنها را بدهد واگر کمتر اضافه شود، مقداری که اضافه شده و کمتر از «21» مثقال است زکاة ندارد. بنا بر این اگر انسان یک چهلم هر چه طلا و نقره دارد بدهد، زکاتی را که بر او واجب بوده داده و گاهی هم بیشتر از مقدار واجب داده است مثلاً کسی که «110» مثقال نقره دارد اگر یک چهلم آن را بدهد زکاة «105» مثقال آن را که واجب بوده داده و مقداری هم برای «5» مثقال آن داده که واجب نبوده است.

مسأله1942_ کسی که طلا یا نقره او به اندازهی نصاب است، اگرچه زکاة آن را داده باشد، تا وقتی از نصاب اول کم نشده، همه سال باید زکاة آن را بدهد.

مسأله1943_ زکاة طلا و نقره در صورتی واجب می شود که آن را سکه زده باشند و معامله با آن رواج داشته باشد. واگر سکه آن از بین رفته باشد باید زکاة آن را بدهند.

مسأله1944_ طلا و نقره سکه داری که زن ها برای زینت به کار می برند در صورتی که رواج معامله با آن باقی باشد، یعنی باز معامله پول طلا و نقره با آن شود بنا بر احتیاط زکاة آن واجب است. ولی اگر رواج معامله با آن باقی نباشد زکاة واجب نیست.

مسأله1945_ کسی که طلا و نقره دارد، اگر هیچ کدام آنها به اندازهی نصاب اول نباشد مثلاً «104» مثقال نقره و «14» مثقال طلا داشته باشد زکاة بر او واجب نیست.

مسأله1946_ چنان که سابقاً گفته شد زکاة طلا و نقره در صورتی واجب می شود که انسان یازده ماه مالک مقدار نصاب باشد، و اگر در بین یازده ماه طلا و نقرهی او از نصاب اول کمتر شود، زکاة بر او واجب نیست.

مسأله1947_ اگر در بین یازده ماه طلا و نقره ای که دارد با طلا یا نقره یا چیز دیگر عوض نماید یا آنها را آب کند، زکاة بر او واجب نیست، ولی اگر برای فرار از دادن زکاة این کارها را بکند احتیاط مستحب است که زکاة را بدهد.

مسأله1948_ اگر در ماه دوازدهم پول طلا و نقره را آب کند، باید زکاة آنها را بدهد و چنانچه به سبب آب کردن، وزن یا قیمت آنها کم شود باید زکاتی را که پیش از آب کردن بر او واجب بوده بدهد.

ص:370

مسأله1949_ اگر طلا و نقره ای که دارد خوب و بد داشته باشد، می تواند زکاة هر کدام از خوب و بد را از خود آن بدهد، بلکه اگر قسمتی از نصاب طلا و نقره بد باشد می تواند زکاة را از قسمت بد بدهد ولی خالی از شبهه نیست، و احتیاط است زکاة همه آنها را از طلا و نقرهی خوب بدهد یا زکوة هر کدام را از خود آن یا به اندازه قیمتش بپردازد.

مسأله1950_ پول طلا و نقره ای که بیشتر از اندازه معمول فلز دیگر دارد اگر به آن پول طلا و نقره بگویند در صورتی که به حد نصاب برسد زکاتش واجب است، هر چند خالصش به حد نصاب نرسد و در صورتی که قدر معمول آن به اندازهی نصاب نباشد بنا بر احتیاط ولی اگر به آن پول طلا و نقره نگویند وجوب زکاة در آن محل اشکال بلکه منع است، هرچند خالصش به حد نصاب برسد.

مسأله1951_ اگر پول طلا و نقره ای که دارد به مقدار معمول فلز دیگر با آن مخلوط باشد، چنانچه زکاة آن را از پول طلا و نقره ای که بیشتر از معمول مخلوط با فلز دیگر است بدهد محلّ اشکال است، ولی اگر از پول غیر طلا و نقره بدهد و به قدری باشد که قیمت آن، به اندازهی قیمت زکاتی باشد که بر او واجب است، اشکال ندارد.

زکاة شتر و گاو و گوسفند

مسأله1952_ زکاة شتر و گاو و گوسفند غیر از شرط هایی که گفته شد دو شرط دیگر دارد: (اول) آنکه حیوان در تمام سال بیکار باشد، ولی اگر در طول سال یکی دو روز بلکه بیشتر هم خصوصاً متفرقاً کار کرده باشد، بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد زکاة آن واجب است. (دوم) آنکه در تمام سال از علف بیابان بچرد، پس اگر تمام سال یا مقداری از آن علف چیده شده، یا در زراعتی که ملک او یا ملک کس دیگر است بچرد زکاة ندارد. و اگر در تمام سال یک روز یا دو روز بلکه بیشتر از علف مالک بخورد، بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد زکاة آن واجب می باشد.

ص:371

مسأله1953_ اگر انسان برای شتر و گاو و گوسفند خود چراگاهی را که کسی نکاشته بخرد، یا اجاره کند، وجوب زکاة در آن مشکل است اگرچه احوط دادن زکاة است؛ ولی اگر برای چراندن در آن باج بدهد، باید زکاة را بدهد.

نصاب شتر

مسأله1954_ شتر دوازده نصاب دارد: (اول) پنج شتر و زکاة آن یک گوسفند است و تا شمارهی شتر به این مقدار نرسد زکاة ندارد. (دوم) ده شتر و زکاة آن دو گوسفند است. (سوم) پانزده شتر و زکاة آن سه گوسفند است. (چهارم) بیست شتر و زکاة آن چهار گوسفند است. (پنجم) بیست و پنج شتر و زکاة آن پنج گوسفند است. (ششم) بیست و شش شتر و زکاة آن یک شتر است که داخل سال دوم شده باشد. (هفتم) سی و شش شتر، و زکاة آن یک شتر است که داخل سال سوم شده باشد. (هشتم) چهل و شش شتر و زکاة آن یک شتر است که داخل سال چهارم شده باشد. (نهم) شصت و یک شتر و زکاة آن یک شتر است که داخل سال پنجم شده باشد. (دهم) هفتاد و شش شتر و زکاة آن دو شتر است که داخل سال سوم شده باشند. (یازدهم) نود و یک شتر و زکاة آن دو شتر است که داخل سال چهارم شده باشند. (دوازدهم) صد و بیست و یک شتر و بالاتر از آن است که باید یا چهل تا چهل تا حساب کند و برای هر چهل تا یک شتر بدهد که داخل سال سوم شده باشد، یا پنجاه تا پنجاه تا حساب کند و برای هر پنجاه تا، یک شتر بدهد که داخل سال چهارم شده باشد، و یا با چهل و پنجاه حساب کند، ولی در هر صورت باید طوری حساب کند که چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می ماند، از نه تا بیشتر نباشد، مثلاً اگر «140» شتر دارد باید برای صد تا دو شتر که داخل سال چهارم شده، و برای چهل تا یک شتر که داخل سال سوم شده بدهد، و شتری که در زکاة داده می شود باید ماده باشد. مگر از نصاب 6 که اگر آن را ندارد شتر نری که داخل در سال سوم شده باشد کافی است.

ص:372

مسأله1955_ زکاة ما بین دو نصاب واجب نیست پس اگر شمارهی شترهایی که دارد از نصاب اول که پنج است بگذرد، تا به نصاب دوم که ده تا است نرسیده باشد فقط باید زکاة پنج تای آن را بدهد. و همچنین است حال در نصاب های بعد.

نصاب گاو

مسأله1956_ گاو دو نصب دارد: نصاب اول آن سی تا است که وقتی شمارهی گاو به سی رسید، اگر شرائطی را که گفته شد داشته باشد باید یک گوساله ای که داخل سال دوم شده از بابت زکاة بدهد. و احتیاط است که گوساله نر باشد، و اکتفاء به ماده بعید نیست ولی ترک احتیاط به دادن نر نکند. و نصاب دوم آن چهل است و زکاة آن یک گوساله ماده ای است که داخل سال سوم شده باشد، و زکاة ما بین سی و چهل واجب نیست، مثلاً کسی که سی و نه گاو دارد فقط باید زکاة سی تای آنها را بدهد. و نیز اگر از چهل گاو زیادتر داشته باشد تا به شصت نرسیده، فقط باید زکوة چهل تای آن را بدهد و بعد از آنکه به شصت رسید چون دو برابر نصاب اول را دارد، باید دو گوساله که داخل سال دوم شده اند بدهد، و همچنین هر چه بالا رود باید یا سی تا سی تا حساب کند، یا چهل تا چهل تا، یا سی و چهل حساب نماید، و زکاة آن را به دستوری که گفته شد بدهد. و باید طوری حساب کند که چیزی باقی نماند، یا اگر چیزی باقی می ماند از نه تا بیشتر نباشد، مثلاً اگر هفتاد گاو دارد، باید به سی و چهل حساب کند و برای سی تای آن زکاَة سی تا، و برای چهل تای آن زکاة چهل تا را بدهد، چون اگر به حساب سی تا حساب کند، ده تا زکاة نداده می ماند.

نصاب گوسفند

مسأله1957_ گوسفند پنج نصاب دارد: (اول) چهل تا است و زکاة آن یک گوسفند است و تا گوسفند به چهل نرسد زکاة ندارد. (دوم) صد و بیست و یک است و زکاة آن

ص:373

دو گوسفند است. (سوم) دویست و یک است و زکاة آن سه گوسفند است. (چهارم) سیصد و یک است و زکاة آن چهار گوسفند است. (پنجم) چهار صد و بالاتر از آن است که باید آنها را صد، صد، حساب کند و برای هر صد تای آنها یک گوسفند بدهد، و لازم نیست زکاة را از خود گوسفندها بدهد، بلکه اگر گوسفند دیگری بدهد، یا مطابق قیمت گوسفند پول بدهد، کافی است.

مسأله1958_ زکاة ما بین دو نصاب واجب نیست پس اگر شمارهی گوسفندهای کسی از نصاب اول که چهل است بیشتر باشد تا به نصاب دوم که صد و بیست و یک است نرسیده، فقط باید زکاة چهل تای آن را بدهد و زیادی آن زکاة ندارد و همچنین است حکم در نصاب های بعد.

مسأله1959_ زکاة شتر و گاو و گوسفندی که به مقدار نصاب برسد واجب است چه همه آنها نر باشند، یا ماده، یا بعضی نر باشند و بعضی ماده.

مسأله1960_ در زکاة، گاو و گاومیش یک جنس حساب می شوند و شتر عربی و غیر عربی یک جنس است، و همچنین بز و میش و شیشک در زکاة با هم فرق ندارند.

مسأله1961_ اگر برای زکاة شتر و گوسفند، گوسفند میشینه بدهند بنا بر احتیاط واجب باید داخل سال دوم شده باشد و اگر بز ماده یا نر (نری) بدهند باید داخل سال سوم باشد و اکتفاء به تمام شدن 8 ماه در برّه و میش و به داخل شدن در سال دوم در بزینه قوی است ولی احتیاط ترک نشود.

مسأله1962_ گوسفندی را که بابت زکاة می دهد، اگر قیمتش مختصری از گوسفندهای دیگر او کمتر باشد اشکال ندارد. ولی بهتر است گوسفندی را که قیمت آن از تمام گوسفندهایش بیشتر است بدهد و همچنین است در گاو و شتر.

مسأله1963_ اگر چند نفر با هم شریک باشند، هر کدام آنان که سهم به نصاب اول رسیده باید زکاة بدهد، و بر کسی که سهم او کمتر از نصاب اول است زکاة واجب نیست.

ص:374

مسأله1964_ اگر یک نفر در چند جا گاو یا شتر یا گوسفند داشته باشد و روی هم به اندازهی نصاب باشند، باید زکاة آنها را بدهد.

مسأله1965_ اگر گاو و گوسفند و شتری که دارد مریض و معیوب هم باشند باید زکاة آنها را بدهد.

مسأله1966_ اگر گاو و گوسفند و شتری که دارد، همه مریض یا معیوب یا پیر باشند، می تواند زکاة را از خود آنها بدهد. ولی اگر همه سالم و بی عیب و جوان باشند، نمی تواند زکاة آنها را مریض یا معیوب یا پیر بدهد. بلکه اگر بعضی از آنها سالم، و بعضی مریض، و دسته ای معیوب و دستهی دیگر بی عیت و مقداری پیر و مقداری جوان باشند، احتیاط است که برای زکاة آنها سالم و بی عیب و جوان بدهد.

مسأله1967_ اگر پیش از تمام شدن ماه یازدهم، گاو و گوسفند و شتری را که دارد با چیز دیگری عوض کند، یا نصابی را که دارد با مقدار نصاب از همان جنس عوض نماید، مثلاً چهل گوسفند بدهد و چهل گوسفند دیگر بگیرد، زکاة بر او واجب نیست.

مسأله1968_ کسی که باید زکاة گاو و گوسفند و شتر را بدهد، اگر زکاة آنها را از مال دیگرش بدهد، تا وقتی شمارهی آنها از نصاب کم نشده همه ساله باید زکاة را بدهد. و اگر از خود آنها بدهد و از نصاب اول کمتر شوند زکاة بر او واجب نیست، مثلاً کسی که چهل گوسفند دارد اگر از مال دیگرش زکاة آنها را بدهد تا وقتی که گوسفندهای او از چهل کم نشده، همه ساله باید یک گوسفند بدهد و اگر از خود آنها بدهد، تا وقتی به چهل نرسیده زکاة بر او واجب نیست.

مصرف زکات

مسأله1969_ انسان می تواند زکاة را در هشت مورد مصرف کند:

«اول» فقیر، و او کسی است که مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد، و کسی که صنعت یا ملک یا سرمایه ای دارد که می تواند مخارج سال خود را بگذراند فقیر نیست.

«دوم» مسکین و او کسی است که از فقیر سخت تر می گذراند.

ص:375

«سوم» کسی که از طرف امام معصوم علیه السلام یا نائب او مأمور است که زکاة را جمع و نگهداری نماید و به حساب آن رسیدگی کند و آن را به امام علیه السلام یا نائب امام یا فقرا برساند.

«چهارم» کافرهایی که اگر زکاة به آنان بدهند به دین اسلام مایل می شوند یا در جنگ به مسلمانان کمک می کنند.

«پنجم» خریداری بنده هایی که در شدت می باشند و آزاد کردن آنان.

«ششم» بدهکاری که نمی تواند قرض خود را بدهد.

«هفتم» فی سبیل الله، یعنی کارهایی که می توان با آنها قصد قربت نمود مثل ساختن مسجد، و مدرسه ای که علوم دینیه در آن خوانده می شود، و تنظیف شهر، آسفالت راه ها و توسعهی آنها و مانند اینها.

«هشتم» ابن السبیل، یعنی مسافری که د سفر درمانده شده و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله1970_ احتیاط واجب است که فقیر و مسکین بیشتر از مخارج سال خود و عیالاتش را از زکاة نگیرد و این احتیاط نباید ترک شود گرچه جواز ترک آن خالی از قوت نیست، و اگر مقداری پول یا جنس دارد، بنا بر احتیاط فقط به اندازهی کسری مخارج یک سالش زکاة بگیرد.

مسأله1971_ کسی که مخارج سالش را داشته باشد، اگر مقداری از آن را مصرف کند، و بعد شک کند آنچه باقی مانده به اندازهی مخارج یک سال او هست یا نه، نمی تواند زکاة بگیرد.

مسأله1972_ صنعت گر یا مالک یا تاجری که درآمد او از مخارج سالش کمتر است، می تواند برای کسری مخارجش زکاة بگیرد، و لازم نیست ابزار کار، یا ملک، یا سرمایهی خود را به مصرف مخارج برساند. ولی اگر ملک وی مورد احتیاج نیست و با فروش یا اجاره اش کمبود خرج سال ندارد، نمی تواند زکوة بگیرد.

ص:376

مسأله1973_ فقیری که خرج سال خود و عیالاتش را ندارد، اگر خانه ای دارد که ملک او است و در آن نشسته، یا مال سوری دارد چنانچه بدون اینها نتواند زندگی کند، اگرچه برای حفظ آبرویش باشد، می تواند زکاة بگیرد و همچنین است اثاث خانه، و ظروف، و لباس زمستانی، تابستانی، و چیزهایی که به آنها احتیاج دارد و فقیری که اینها را ندارد، اگر به اینها احتیاج داشته باشد، می تواند از زکاة خریداری نماید.

مسأله1974_ فقیری که یاد گرفتن صنعت برای او مشکل نیست، بنا بر احتیاط واجب باید یاد بگیرد و با گرفتن زکاة زندگی نکند. ولی تا وقتی مشغول یاد گرفتن است، می تواند زکاة بگیرد.

مسأله1975_ به کسی که قبلاً فقیر بوده و یا اینکه معلوم نباشد فقیر بوده یا نه و می گوید فقیرم، اگر انسان از گفتهی او اطمینان پیدا کند می شود زکاة داد. و در صورت عدم اطمینان بعید نیست بتواند، ولی خالی از اشکال نیست.

مسأله1976_ کسی که می گوید فقیرم و قبلاً فقیر نبوده، چنانچه از گفتهی او اطمینان پیدا نشود، احتیاط واجب است که به او زکاة ندهند.

مسأله1977_ کسی که باید زکاة بدهد، اگر از فقیری طلب کار باشد، می تواند طلبی را که از او دارد، بابت زکاة حساب کند.

مسأله1978_ اگر فقیر بمیرد و مال او به اندازهی قرضش نباشد، انسان می تواند آن مقدار از طلب که زیادتر از ترکه او است بابت زکاة حساب کند و اگر مال او به اندازهی قرضش باشد و ورثه قرض او را ندهند، یا به جهت دیگر انسان نتواند طلب خود را بگیرد، آیا می تواند طلبی را که از او دارد، بابت زکاة حساب کند؟ محل اشکال است گرچه بعید نیست و احتیاط ترک است.

مسأله1979_ چیزی را که انسان بابت زکاة به فقیر می دهد لازم نیست به او بگوید که زکاة است، بلکه اگر فقیر خجالت بکشد مستحب است مال را به قصد زکاة به او داده و زکاة بودنش را اظهار ننماید.

ص:377

مسأله1980_ اگر به خیال اینکه کسی فقیر است به او زکاة بدهد، بعد دانست فقیر نبوده، یا از روی ندانستن مسأله به کسی که می داند فقیر نیست زکاة بدهد کافی نیست، پس چنانچه چیزی را که به او داده باقی باشد و قبلاً آن را به عنوان زکاة جدا کرده بود بایستی از او بگیرد و به مستحق بدهد، و اگر آنچه را به او داده خواه جدا کرده و یا نه، از بین رفته باشد، پس اگر کسی که آن چیز را گرفته می دانسته زکاة است، انسان می تواند عوض آن را از او بگیرد و به مستحق بدهد و اگر نمی دانسته زکاة است، نمی تواند چیزی از او بگیرد و باید از مال خودش زکاة را به مستحق بدهد.

مسأله1981_ کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگرچه مخارج سال خود را داشته باشد، می تواند برای دادن قرض خود زکاة بگیرد، ولی باید مالی را که قرض کرده در معصیت خرج نکرده باشد.

مسأله1982_ اگر به کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد زکاة بدهد، بعد دانست قرض را در معصیت مصرف کرده، چنانچه آن بدهکار فقیر باشد، می تواند آنچه را که به او داده بابت زکاة حساب کند.

مسأله1983_ کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگرچه فقیر نباشد، انسان می تواند طلبی را که از او دارد، بابت زکاة حساب کند.

مسأله1984_ مسافری که خرجی او تمام شده، یا مرکبش از کار افتاده، چنانچه سفر او سفر معصیت نباشد و نتواند با قرض کردن یا فروختن چیزی خود را به مقصد برساند، اگرچه در وطن خود فقیر نباشد، می تواند زکاة بگیرد. ولی اگر بتواند در جای دیگر با قرض کردن یا فروختن چیزی مخارج سفر خود را فراهم کند فقط به مقداری که به آنجا برسد می تواند زکاة بگیرد.

مسأله1985_ مسافری که در سفر مانده شده و زکاة گرفته بعد از آنکه به وطنش رسید، اگر چیزی از زکاة زیاد آمده باشد و نتواند آن را به زکوة دهنده یا وکیلش برساند، باید آن را به حاکم شرع (مجتهد جامع الشّرایط) بدهد و بگوید آن چیز زکاة است.

ص:378

شرائط کسانی که مستحق زکاتند

مسأله1986_ کسی که زکاة می گیرد باید شیعهی دوازده امامی باشد و اگر انسان کسی را شیعه بداند و به او زکاة بدهد، بعد معلوم شود شیعه نبوده باید دوباره زکاة بدهد.

مسأله1987_ اگر طفل یا دیوانه ای از شیعه فقیر باشد، انسان می تواند به ولیّ او زکاة بدهد. (به قصد اینکه آنچه می دهد ملک طفل یا دیوانه باشد).

مسأله1988_ اگر به ولیّ طفل و دیوانه دسترسی ندارد، می تواند خودش یا به وسیله یک نفر امین و احتیاطاً با اجازهی مجتهد جامع الشرایط وگرنه عدول مؤمنین زکاة را به مصرف طفل یا دیوانه برساند و باید موقعی که زکاة به مصرف آنان می رسد نیت زکاة کند.

مسأله1989_ به فقیری که گدایی می کند، می شود زکاة داد. ولی به کسی که زکاة را در معصیت مصرف می کند، نباید زکاة داد.

مسأله1990_ به کسی که شراب خوار است بنا بر احتیاط لازم نمی توان زکاة داد، بلکه به کسی که معصیت کبیره را آشکارا به جا می آورد یا نماز نمی خواند گرچه آشکارا نباشد اگر ندادن زکاة سبب خواندن نمازش گردد احتیاط واجب است که زکاة ندهند.

مسأله1991_ کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد اگرچه مخارج او بر انسان واجب باشد، با شرط مسئله 1981 می شود قرضش را از زکاة داد.

مسأله1992_ انسان نمی تواند مخارج کسانی را که مثل اولاد خرجشان بر او واجب است از زکاة بدهد، ولی اگر مخارج آنان را ندهد، دیگران می توانند به آنان زکاة بدهند.

مسأله1993_ اگر انسان زکاة را به پسرش بدهد که خرج زن و نوکر و کلفت خود نماید اشکال ندارد.

مسأله1994_ اگر پسر به کتاب های علمی دینی احتیاج داشته باشد پدر می تواند برای خرید آنها به پسر زکاة بدهد، و احتمال قوی دارد بتواند خریده و در اختیار بگذارد.

ص:379

مسأله1995_ پدری که تمکن تزویج پسرش را ندارد می تواند از زکاة برای پسرش زن بگیرد و همچنین است پسر نسبت به پدر. و می توانند هر کدام زکوة را به دیگری برای تزویج بدهند.

مسأله1996_ به زنی که شوهرش مخارج او را می دهد و زنی که شوهرش خرجی او را نمی دهد ولی ممکن است و او را به دادن خرجی مجبور کنند، نمی شود زکاة داد.

مسأله1997_ زنی که صیغه شده اگر فقیر باشد، شوهرش و دیگران می توانند به او زکاة بدهند، ولی اگر با شوهرش در ضمن عقد شرط کند که مخارج او را بدهد یا به جهت دیگری دادن مخارجش بر او واجب باشد در صورتی که مخارج آن زن را بدهد، یا بتوان بدون حرج و مشقت او را وادار به دادن مخارج کرد، نمی شود به آن زن زکاة داد.

مسأله1998_ زن می تواند به شوهر فقیر خود زکاة بدهد اگرچه شوهر زکاة را صرف مخارج خود آن زن نماید.

مسأله1999_ سید نمی تواند از غیر سید زکاة بگیرد ولی اگر خمس و سایر وجوهات کفایت مخارج آن را نکند و از گرفتن زکاة ناچار باشد می تواند از غیر سید زکاة بگیرد.

مسأله2000_ به کسی که معلوم نیست سید است، می شود زکاة داد.

نیت زکاة

مسأله2001_ انسان باید زکاة را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و در نیت معین کند که آنچه را می دهد زکاة مال است یا زکاة فطره. ولی اگر مثلاً زکاة گندم و جو بر او واجب باشد، و از خود جنس، گندم یا جو را بدهد همان کافی است.

مسأله2002_ کسی که زکاة چند مال بر او واجب شده، اگر مقداری زکاة بدهد و نیت هیچ کدام آنها را نکند، چنانچه چیزی را که داده هم جنس یکی از آنها باشد، زکاة همان جنس حساب می شود. و اگر از قسم پول بدهد که هم جنس هیچ کدام آنها نباشد، به

ص:380

همهی آنها قسمت می شود، پس کسی که زکاة چهل گوسفند و زکاة پانزده مثقال طلا بر او واجب است، اگر مثلاً یک گوسفند از بابت زکات بدهد و نیت هیچ کدام آنها را نکند، زکاة گوسفند حساب می شود ولی اگر پول نقره یا اسکناس بدهد به زکاتی که برای گوسفند و طلا بدهکار است تقسیم می شود.

مسأله2003_ اگر کسی را وکیل کند که زکاة مال او را بدهد، موقعی که زکاة را به آن وکیل می دهد، باید نیت کند که آنچه را وکیل او بعداً به فقیر می دهد زکاة باشد، و احوط این است که نیت او تا زمان رسیدن زکاة به فقیر مستمر باشد یا در آن هنگام نیت داشته باشد و وکیل هم در وقت دادن زکاة به نیابت از موکل نیت کند.

مسأله2004_ اگر بدون قصد قربت زکاة را به فقیر بدهد و پیش از آنکه مال از بین برود، نیت زکاة کند، زکاة حساب می شود. و بعید نیست در صورتی که زکاة را ریاءً داده باشد همین حکم را دارا باشد.

مسائل متفرقه زکاة

مسأله2005_ بنا بر احتیاط موقعی که گندم و جو را از کاه جدا می کنند و موقع خشک شدن خرما و انگور، انسان باید زکاة را به فقیر بدهد، یا از مال خود جدا کند. و زکاة طلا و نقره و گاو و گوسفند و شتر را بعد از تمام شدن ماه یازدهم باید به فقیر بدهد، یا از مال خود جدا نماید؛ حتی اگر منتظر فقیر معینی باشد یا بخواهد به فقیری بدهد که از جهتی برتری دارد.

مسدله2006_ بعد از جدا کردن زکاة لازم نیست فوراً آن را به مستحق بدهد، ولی اگر به کسی که می شود زکاة داد، دسترسی دارد، احتیاط مستحب است که دادن زکاة را تأخیر نیندازد.

مسأله2007_ کسی که می تواند زکاة را به مستحق برساند، اگر ندهد و به واسطهی کوتاهی کردن او از بین برود، باید عوض آن را بدهد.

ص:381

مسأله2008_ کسی که می تواند زکاة را به مستحق برساند، اگر زکاة را ندهد و بدون آنکه در نگهداری آن کوتاهی کند از بین برود، چنانچه به قدری تأخیر انداخته که اگر می پرداخت نگویند فوراً داده است باید عوض آن را بدهد و اگر به این مقدار تأخیر نینداخته مثلاً دو سه ساعت تأخیر انداخته، و در همان دو سه ساعت تلف شده، در صورتی که مستحق حاضر نبوده، چیزی بر او واجب نیست واگر مستحق حاضر بوده بنا بر احتیاط واجب باید عوض آن را بدهد.

مسأله2009_ اگر زکاة را از مال خود کنار بگذارد، می تواند در بقیه آن تصرف کند و اگر از مال دیگرش کنار بگذارد، می تواند در تمام مال مصرف نماید.

مسأله2010_ انسان نمی تواند زکاتی را که کنار گذاشته تبدیل کرده و چیزی دیگری به جای آن بگذارد.

مسأله2011_ اگر از زکاتی که کنار گذاشته منفعت حاصل شود مثلاً گوسفندی که برای زکاة گذاشته برّه بیاورد، آن هم باید در مورد زکاة مصرف شود.

مسأله2012_ اگر موقعی که زکاة را کنار می گذارد مستحقی حاضر باشد بهتر است زکاة را به او بدهد، مگر کسی را در نظر داشته باشد که دادن زکاة به او از جهتی بهتر باشد.

مسأله2013_ اگر بدون اجازهی حاکم شرع با مالی که برای زکاة کنار گذاشته تجارت کند و ضرر نماید، نباید چیزی از زکاة کم کند، ولی اگر منفعت کند، باید آن را به مصرف زکاة برساند. و احتیاطاً برای نفوذ معاملات اجازهی حاکم شرع را تحصیل کند.

مسأله2014_ اگر پیش از آنکه زکاة بر او واجب شود، چیزی که در زکوة می توان پرداخت بابت زکاة به فقیر بدهد، زکاة حساب نمی شود و بعد از آنکه زکاة بر او واجب شد، اگر آن را که به فقیر داده از بین نرفته باشد و آن فقیر هم به فقر خود باقی باشد، می تواند چیزی را که به او داده بابت زکاة حساب کند.

ص:382

مسأله2015_ فقیری که می داند زکاة بر انسان واجب نشده، اگر چیزی بابت زکاة بگیرد و پیش او تلف شود، ضامن است و موقعی که زکاة بر انسان واجب می شود، اگر آن فقیر به فقر خود باقی باشد، می تواند عوض چیزی را که به او داده و به عنوان زکوة می توان پرداخت، بابت زکاة حساب کند.

مسأله2016_ فقیری که نمی داند زکاة بر انسان واجب نشده اگر چیزی بابت زکاة بگیرد و پیش او تلف شود، ضامن نیست و انسان نمی تواند عوض آن را بابت زکاة حساب کند.

مسأله2017_ مستحب است زکاة گاو و گوسفند و شتر را به فقیرهای آبرومند بدهد و در دادن زکاة، خویشاوندان خود را بر دیگران، و اهل علم و کمال را بر غیر آنان و کسانی را که اهل سؤال نیستند، بر اهل سؤال مقدم بدارد. ولی اگر دادن زکاة به فقیری از جهت دیگر بهتر باشد، مستحب است زکاة را به او بدهد.

مسأله2018_ بهتر است زکاة را آشکار و صدقهی مستحبی را پنهانی بدهند.

مسأله2019_ اگر در شهر کسی که می خواهد زکاة بدهد مستحقی نباشد و نتواند زکاة را به مصرف دیگری هم که برای آن معین شده برساند، چنانچه امید نداشته باشد که بعداً مستحق پیدا کند باید زکاة را به شهر دیگر ببرد و به مصرف زکاة برساند و می تواند مخارج بردن به آن شهر را از زکاة بردارد و اگر زکاة تلف شود ضامن نیست.

مسأله2020_ اگر در شهر خودش مستحق پیدا شود، می تواند زکاة را به شهر دیگر ببرد؛ ولی مخارج بردن به آن شهر را باید خودش بدهد، و اگر زکاة تلف شود ضامن است، مگر آنکه به امر حاکم شرع برده باشد و قبلاً زکاة را به او داده و وکیل او شود که در شهر دیگری بپردازد.

مسأله2021_ اجرت وزن کردن و پیمانه نمودن گندم و جو و کشمش و مویز و خرمایی را که برای زکاة می دهد با خود او است.

ص:383

مسأله2022_ کسی که «2» مثقال و «15» نخود نقره یا بیشتر از بابت زکاة بدهکار است بنا بر احتیاط مستحب که سزاوار ترک نیست (و همچنین در فرض بعد) کمتر از «2» مثقال و «15» نخود نقره به یک فقیر ندهد و نیز اگر غیر نقره چیز دیگری مثل گندم و جو بدهکار باشد و قیمت آن به «2» مثقال و «15» نخود نقره برسد بنا بر احتیاط مستحب به یک فقیر کمتر از آن ندهد.

مسأله2023_ مکروه است انسان از مستحق درخواست کند که زکاتی را که از او گرفته به او بفروشد ولی اگر مستحق بخواهد چیزی را که گرفته بفروشد بعد از آنکه به قیمت رساند، کسی که زکاة را به او داده در خریدن آن بر دیگران مقدم است.

مسأله2024_ اگر شک کند زکاتی را که بر او واجب بوده داده و مال زکاة دار موجود باشد باید زکاة را بدهد، هر چند شک او برای زکاة سال های پیش بوده باشد، و اگر عین تلف شده، بعضی گفته اند زکاتی بر او نیست هرچند از سال حاضر باشد. ولی احتیاط به دادن ترک نشود گرچه عدم وجوب قوی است.

مسأله2025_ فقیر نمی تواند زکاة را به کمتر از مقدار آن صلح کند، یا چیزی را گران تر از قیمت آن بابت زکاة قبول نماید، یا زکاة را از مالک بگیرد و به او ببخشد، ولی کسی که زکاة زیادی بدهکار است و فقیر شده ونمی تواند زکاة را بدهد، چنانچه توبه کند، فقیر می تواند زکاة را از او بگیرد و به او ببخشد. و بهتر است با او شرط کند که در صورت تمکّن بعداً بپردازد.

مسأله2026_ انسان می تواند از زکاة از سهم سبیل الله قرآن یا کتاب دینی یا کتاب دعا بخرد و وقف نماید، اگرچه بر اولاد خود و بر کسانی وقف کند که خرج آنان بر او واجب است. و نیز می تواند تولیت وقف را برای خود یا اولاد خود قرار دهد.

مسأله2027_ انسان نمی تواند از زکاة ملک بخرد و بر اولاد خود یا کسانی که مخارج آنان بر او واجب است وقف نماید که عایدی آن را به مصرف مخارج خود برسانند.

ص:384

مسأله2028_ انسان می تواند برای رفتن به حج و زیارت و مانند اینها از سهم سبیل الله (نه همیشه و نه همه کس) زکاة بگیرد، اگرچه فقیر نباشد یا اینکه به مقدار خرج سالش زکاة گرفته باشد.

مسأله2029_ اگر مالک فقیری را وکیل کند که زکاة مال او را بدهد، چنانچه آن فقیر یقین نداشته باشد که قصد مالک این بوده که خود آن فقیر از زکاة بر ندارد، آیا می تواند به مقداری که به دیگران می دهد برای خودش نیز بر دارد؟ بعید نیست، لکن احتیاط ترک نشود.

مسأله2030_ اگر فقیر شتر، گاو، گوسفند، طلا، نقره را بابت زکاة بگیرد چنانچه شرط هایی که برای واجب شدن زکاة گفته شد در آنها جمع شود، باید زکاة آنها را بدهد.

مسأله2031_ اگر دو نفر در مالی که زکاة آن واجب شده با هم شریک باشند و یکی از آنان زکاة قسمت خود را بدهد و بعد مال را تقسیم کنند چنانچه بداند شریکش زکاة سهم خود را نداده و بعداً نیز نمی دهد تصرف او در سهم خودش هم (بنا بر بعض احتمالات در کیفیت تعلّق زکوة) اشکال دارد مگر اینکه زکاة شریک را تبرعاً با اذن او و در صورت امتناع با اذن حاکم شرع (مجتهد جامع الشّرایط) بدهد.

مسأله2032_ کسی که خمس یا زکاة بدهکار است و کفاره و نذر و مانند اینها هم بر او واجب شده و قرض هم دارد، چنانچه نتواند همهی آنها را بدهد، اگر مالی که خمس یا زکاة آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس و زکاة را بدهد، و اگر از بین رفته باشد می تواند خمس یا زکاة را بدهد یا کفاره و نذر و قرض و مانند اینها را اداء نماید.

مسأله2033_ کسی که خمس یا زکاة بدهکار است و حجة الاسلام بر او واجب شده و قرض هم دارد، اگر بمیرد، و مال او برای همهی آنها کافی نباشد، چنانچه مالی که خمس و زکاة آن واجب شده، از بین نرفته باشد، باید خمس و زکاة را بدهند و بقیهی مال او را بر حج و قرض قسمت نمایند، و اگر مالی که خمس و زکاة آن واجب شده از بین رفته باشد، باید مال او را صرف حج بنمایند و در صورتی که چیزی باقی باشد به خمس و زکاة و قرض قسمت نمایند.

ص:385

مسأله2034_ کسی که مشغول تحصیل علم است و اگر تحصیل نکند می تواند برای معاش خود کسب کند، چنانچه تحصیل آن علم، واجب باشد می شود به او زکاة داد. و اگر تحصیل آن علم مستحب باشد، زکاة دادن به او فقط از سهم سبیل الله در بعضی موارد جائز است، و اگر نه واجب نه مستحب باشد جایز نیست به او زکاة بدهند.

زکاة فطره

مسأله2035_ کسی که موقع غروب شب عید فطر بالغ و عاقل است و فقیر و بندهی کس دیگر نیست، باید برای خودش و کسانی که عائله (نان خور) او هستند هر نفری یک صاع که تقریباً سه کیلو است گندم یا جو یا خرما یا کشمش یا برنج یا ذرت و مانند اینها به مستحق بدهد و اگر پول یکی از اینها را هم بدهد کافی است. و نسبت به بی هوش در وقت غروب احتیاط دادن زکوة برای خود و عائله (نان خور) خود است.

مسأله2036_ کسی که مخارج سال خود و عیالاتش را ندارد و کسی هم ندارد که مخارج سال خود و عیالاتش را عهده دار باشد فقیر است و دادن زکاة فطره بر او واجب نیست.

مسأله2037_ انسان فطرهی کسانی را که در غروب شب عید فطر عائله (نان خور) او حساب می شوند باید بدهد، کوچک باشند یا بزرگ، مسلمان باشند یا کافر، دادن خرج آنها بر او واجب باشد یا نه، در شهر خود او باشند یا در شهر دیگر.

مسأله2038_ اگر کسی را که از عائله او است و در شهر دیگر است وکیل کند که از مال او فطرهی خود را بدهد، چنانچه اطمینان داشته باشد که فطره را می دهد، لازم نیست خودش فطرهی او را بدهد.

مسأله2039_ فطرهی مهمانی که پیش از غروب شب عید فطر با رضایت صاحب خانه وارد شده و از عائله (نان خور) او محسوب می شود، بر او واجب است.

ص:386

مسأله2040_ واجب بودن فطرهی مهمانی که پیش از غروب شب عید بدون رضایت صاحب خانه وارد می شود و مدتی نزد او می ماند محل اشکال است، و احوط دادن فطره او است، و همچنین است فطره کسی که انسان را مجبور کرده اند که خرجی او را بدهد. گرچه عدم وجوب در این صورت قوی است.

مسأله2041_ فطرهی مهمانی که بعد از غروب شب عید فطر وارد می شود در صورتی که عائله (نان خور) او حساب شود بنا بر احتیاطی که سزاوار ترک نیست واجب است والا واجب نیست؛ اگرچه پیش از غروب او را دعوت کرده باشد و در خانهی او افطار کند.

مسأله2042_ اگر کسی موقع غروب شب عید فطر دیوانه باشد در صورتی که دیوانگی او تا ظهر روز عید فطر باقی باشد زکاة فطره بر او واجب نیست والا بنا بر احتیاطی که سزاوار ترک نیست لازم است فطره را بدهد.

مسأله2043_ اگر پیش از غروب یا مقارن غروب بچه بالغ شود یا دیوانه عاقل گردد، یا فقیر غنی شود، در صورتی که سایر شرائط واجب شدن فطره را دارا باشد، باید زکاة فطره را بدهد.

مسأله2044_ کسی که موقع غروب شب عید فطر، زکاة فطره بر او واجب نیست، اگر تا پیش از ظهر روز عید شرط های واجب شدن فطره در او پیدا شود بنا بر احتیاطی که سزاوار ترک نیست، زکاة فطره را بدهد.

مسأله2045_ کافری که بعد از غروب شب عید فطر مسلمان شده فطره بر او واجب نیست ولی مسلمانی که شیعه نبوده، اگر بعد از دیدن ماه شیعه شود باید زکاة فطره بدهد.

مسأله2046_ کسی که فقط به اندازهی یک صاع تقریباً سه کیلو است گندم و مانند آن را دارد، مستحب است زکاة فطره را بدهد و چنانچه عیالاتی داشته باشد و بخواهد فطرهی آنها را هم بدهد می تواند به قصد فطره آن یک صاع را به یکی از عیالاتش بدهد و

ص:387

او هم به همین قصد به دیگری بدهد و همچنین تا به نفر آخر برسد، و بهتر است نفر آخر چیزی را که می گیرد به فقیری بدهد که از خودشان نباشد و اگر یکی از آنها صغیر باشد، ولی او به جای او می گیرد و احتیاط است که چیزی را که برای صغیر گرفته به کسی ندهد.

مسأله2047_ اگر بعد از غروب شب عید فطر بچه دار شود واجب نیست فطرهی او را بدهد. ولی بنا بر احتیاطی که سزاوار ترک نیست فطرهی کسانی را که بعد از غروب تا پیش از ظهر عید عائله او حساب می شوند بدهد.

مسأله2048_ اگر انسان از عائله کسی باشد و پیش از غروب یا مقارن غروب جزء عائله کس دیگر شود، فطره او بر کسی که عائله او شده واجب است. مثلاً اگر دختر پیش از غروب به خانهی شوهر رود، باید شوهرش فطره او را بدهد.

مسأله2049_ کسی که دیگری باید فطرهی او را بدهد، واجب نیست فطرهی خود را بدهد.

مسأله2050_ اگر فطرهی انسان بر کسی واجب باشد و او فقیر باشد خود شخص بپردازد و اگر فقیر نباشد و فطره را ندهد بنا بر احتیاطی که شایسته ترک نیست خود وی آن را بپردازد.

مسأله2051_ اگر کسی که فطرهی او بر دیگری واجب است خودش فطره را بدهد، از کسی که فطره بر او واجب شده ساقط نمی شود.

مسأله2052_ زنی که شوهرش مخارج او را نمی دهد، چنانچه از عائله کس دیگر باشد، فطره اش بر آن کس واجب است و اگر نان خور کس دیگر نیست در صورتی که فقیر نباشد، باید فطرهی خود را بدهد.

مسأله2053_ کسی که سید نیست، نمی تواندبه سید فطره بدهد و حتی اگر سیدی از عائله او باشد، نمی تواند فطرهی او را به سید دیگری بدهد.

ص:388

مسأله2054_ فطرهی طفلی که از مادر یا دایه شیر می خورد، بر کسی است که مخارج مادر یا دایه و لباس و سایر احتیاجات بچه را می دهد، و اگر پدر اجرت شیر دادن را می دهد ظاهراً بر پدر است، ولی اگر مخارج مادر یا دایه از مال طفل داده می شود، فطرهی طفل بر کسی واجب نیست.

مسأله2055_ انسان اگرچه مخارج عیالاتش را از مال حرام بدهد باید فطرهی آنان را از مال حلال بدهد.

مسأله2056_ اگر انسان کسی را اجیر نماید و شرط کند که مخارج او را بدهد باید فطرهی او را هم بدهد، ولی چنانچه شرط کند که مقدار مخارج او را بدهد مثلاً پولی برای مخارجش بدهد، واجب نیست فطرهی او را بدهد.

مسأله2057_ اگر کسی بعد از غروب شب عید فطر بمیرد، باید فطرهی او و عیالاتش را از مال او بدهند ولی اگر پیش از غروب بمیرد، واجب نیست و هر یک از افراد عائله تکلیف خود را دارد.

مصرف زکاة فطره

مسأله2058_ اگر زکاة فطره را به یکی از هشت مصرفی که سابقاً برای زکاة مال گفته شد برسانند کافی است. ولی احتیاط مستحب است که فقط به فقرای شیعه بدهند.

مسأله2059_ اگر طفل شیعه ای فقیر باشد، انسان می تواند فطره را با اجازه حاکم شرع (مجتهد جامع الشّرایط) و گرنه عدول مؤمنین بنا بر احتیاط به مصرف او برساند، و می تواند به دادن به ولی او، ملک طفل نماید. و اگر بر ولیّ خرج طفل واجب باشد و بپردازد، نمی توان زکاة را برای طفل داد.

مسأله2060_ فقیری که فطره به او می دهند، لازم نیست عادل باشد، ولی دادن به شراب خوار بنا بر احتیاط جائز نیست و احتیاط واجب است که به بی نماز و کسی که آشکارا معصیت می کند اگر ندادن باعث خواندن نماز و ترک معصیت گردد، فطره ندهند.

ص:389

مسأله2061_ به کسی که فطره را در معصیت مصرف می کند نباید فطره بدهند.

مسأله2062_ احتیاط است که به یک فقیر کمتر از یک صاع که تقریباً سه کیلو است فطره ندهند، ولی اگر بیشتر بدهند اشکال ندارد.

مسأله2063_ اگر از جنسی که قیمتش دو برابر قیمت معمولی آن است مثلاً از گندمی که دو برابر قیمت گندم معمولی قیمت دارد، نصف صاع که معنای آن در مسألهی پیش گفته شد بدهد کافی نیست. بلکه اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد کفایت نمی کند.

مسأله2064_ انسان نمی تواند نصف صاع را از یک جنس مثلاً گندم و نصف دیگر آن را از جنسی دیگر مثلاً جو بدهد، و اگر آن را به قصد قیمت فطره هم بدهد کافی نیست.

مسأله2065_ مستحب است در دادن زکاة فطره، خویشان فقیر خود بر دیگران مقدم دارد و بعد همسایگان فقیر، و بعد اهل علم فقیر را ولی اگر دیگران از جهتی برتری داشته باشند، مستحب است آنها را مقدم بدارد.

مسأله2066_ اگر انسان به خیال اینکه کسی فقیر است به او زکوة فطره بدهد و بعد دانست فقیر نبوده، چنانچه مالی را که به او داده از بین نرفته باشد، و به عنوان زکوة آن را از مال خود جدا کرده، باید بگیرد و به مستحق بدهد، و اگر نتواند بگیرد، باید از مال خودش زکوة فطره را بدهد، و اگر از بین رفته باشد، در صورتی که گیرنده فطره می دانسته آنچه را که گرفته زکوة است، باید عوض آن را بدهد و اگر نمی دانسته، دادن عوض بر او واجب نیست وانسان باید دوباره زکوة فطره را بدهد.

مسأله2067_ اگر کسی بگوید فقیرم، و از گفته اش اطمینان پیدا شود می توان به او زکوة فطره داد و همچنین اگر بداند که قبلاً فقیر بوده است و حال فعلی او معلوم نباشد.

ص:390

مسائل متفرقه زکاة فطره

مسأله2068_ انسان باید زکاة فطره را به قصد قربت یعنی برای انجام فرمان خداوند عالم بدهد و موقعی که آن را می دهد نیت دادن زکوة فطره نماید.

مسأله2069_ اگر پیش از ماه رمضان زکوة فطره را بدهد صحیح نیست، و احتیاط مستحب است که در رمضان هم آن را ندهد گرچه اقوی جواز است، ولی اگر پیش از ماه رمضان، به فقیر بدهد و بعد از آنکه زکوة فطره بر او واجب شد، و فقیر بر فقر خود باقی باشد طلب خود را بابت فطره حساب کند مانعی ندارد.

مسأْله2070_ گندم یا چیز دیگری را که برای فطره می دهد باید به جنس دیگری یا خاک مخلوط نباشد و چنانچه مخلوط باشد اگر خالص آن به یک صاع که تقریباً سه کیلو است برسد، یا آنچه مخلوط شده به قدری کم باشد که قابل اعتناء نباشد اشکال ندارد.

مسأله2071_ اگر فطره را از چیز معیوب بدهد، بنا بر احتیاط واجب کافی نیست.

مسأله2072_ کسی که فطرهی چند نفر را می دهد، لازم نیست همه را از یک جنس بدهد مثلاً اگر فطرهی بعضی را گندم و فطرهی بعضی دیگر را جو بدهد کافی است.

مسأله2073_ کسی که نماز عید فطر می خواند، بنا بر احتیاط واجب باید زکوة فطره را پیش از نماز عید بدهد یا قبلاً جدا کند. ولی اگر نماز عید نمی خواند، می تواند دادن زکوة فطره را تا ظهر تأخیر بیندازد.

مسأله2074_ اگر به نیت زکوة فطره مقداری از مال خود را کنار بگذارد و تا ظهر روز عید به مستحق ندهد، هر وقت آن را می دهد نیت زکوة فطره نماید.

مسأله2075_ اگر موقعی که دادن زکاة فطره واجب است، آن را ندهد و کنار هم نگذارد، بعداً بنا بر احتیاط بدون اینکه نیت اداء و قضاء کند زکوة فطره را بدهد.

مسأله2076_ اگر زکوة فطره را کنار بگذارد، نمی تواند آن را برای خودش بردارد و مالی دیگر را برای زکوة فطره بگذارد.

ص:391

مسأله2077_ اگر انسان مالی داشته باشد که قیمتش از زکوة فطره بیشتر است، چنانچه زکوة فطره را ندهد و نیت کند که مقداری از مال برای آن باشد اشکال دارد.

مسأله2078_ اگر مالی را که برای زکوة فطره کنار گذاشته از بین برود چنانچه دسترس به فقیر داشته و دادن زکوة فطره را تأخیر انداخته، باید عوض آن را بدهد و اگر دسترس به فقیر نداشته ضامن نیست.

مسأله2079_ اگر در محل خودش مستحق پیدا شود، احتیاط واجب است که زکوة فطره را به جای دیگر نبرد واگر به جای دیگر ببرد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد. ولی زکوة جدا نشده را میتواند خود یا وکیلش در جای دیگر بپردازد.

***

ص:392

احکام حج

مسأله2080_ حج زیارت کردن خانهی خدا و انجام اعمالی است که دستور داده اند در جاهای مخصوص به جا آورده شود، و در تمام عمر بر کسی که این شرایط را دارا باشد، یک مرتبه واجب می شود:

«اول» آنکه بالغ باشد. «دوم» آنکه عاقل و آزاد باشد. «سوم» به واسطهی رفتن به حج مجبور نشود، کار حرامی را که ترک آن از حج مهم تر است انجام دهد، یا عمل واجبی را که از حج مهم تر است ترک نماید. ولی چنانچه حج رفت ظاهراً مجزی است.

«چهارم» آنکه مستطیع باشد و مستطیع بودن به چند چیز است:

«اول » آنکه توشهی راه و رفتن و گشتن و مرکب سواری یا مالی که بتواند با آن مال آنها را تهیه کند داشته باشد. «دوم» سلامت مزاج و توانایی آن را داشته باشد که بتواند مکه رود و حج را به جا آورد. «سوم» در راه مانعی از رفتن نباشد و اگر راه بسته باشد، یا انسان بترسد که در راه جان یا عرض او از بین برود، یا مال او را ببرند، که با تلف آن در عسر و حرج بیفتد حج بر او واجب نیست. ولی چنانچه حج رفت ظاهراً درست و مجزی است و اگر از راه دیگری بتواند برود اگرچه دورتر باشد، باید از آن راه برود. «چهارم» به قدر به جا آوردن اعمال حج وقت داشته باشد. «پنجم» مخارج کسانی را که خرجی آنان بر او واجب است مثل زن و بچه، و مخارج کسانی را که مردم خرجی دادن به آنها را لازم می دانند داشته باشد. «ششم» بعد از برگشتن کسب یا زراعت، یا عایدی

ص:393

ملک، یا راه دیگری برای معاش خود داشته باشد که مجبور نشود به زحمت زندگی کند.

مسأله2081_ کسی که بدون خانه ملکی رفع احتیاجش نمی شود وقتی حج بر او واجب است که پول خانه یا خود خانه را داشته باشد.

مسأله2082_ زنی که می تواند مکه برود، اگ بعد از برگشتن از خودش مالی که برای اداره زندگیش کافی باشد نداشته باشد و شوهرش هم مثلاً فقیر باشد و خرجی او را ندهد و ناچار شود که به سختی زندگی کند، حج بر او واجب نیست.

مسأله2083_ اگر کسی توشه راه و رفتن و برگشتن و مرکب سواری نداشته باشد و دیگری به او بگوید حج برو، و من خرج تو و عیالات تو را در موقعی که در سفر حج هستی می دهم در صورتی که اطمینان داشته باشد که خرج او و عیالش را می دهد حج بر او واجب می شود.

مسأله2084_ اگر خرجی رفتن و برگشتن و خرجی عیالات کسی را در مدتی که مکه می رود و بر می گردد، به او ببخشند و با او شرط کنند که حج کند و او قبول نماید یا ننماید (بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد) حج بر او واجب می شود، اگرچه قرض داشته باشد و در موقع برگشتن هم مالی که بتواند با آن زندگی کند نداشته باشد.

مسأله2085_ اگر مخارج رفتن و برگشتن و مخارج عیالات کسی را در مدتی که مکه می رود و بر می گردد به او بدهند و بگویند حج برو، ولی ملک او نکنند حج بر او واجب می شود. ولی اگر یقین دارد که آنچه را داده است پس می گیرد، حج واجب نیست.

مسأله2086_ اگر مقداری مال که برای حج کافی است به کسی بدهند و با او شرط کنند که در راه مکه به کسی که مال را داده خدمت بنماید، حج بر او واجب نمی شود.

مسأله2087_ اگر مقداری مال به کسی بدهند و حج بر او واجب شود چنانچه حج نماید، هر چند بعداً مالی از خود پیدا کند، دیگر حج بر او واجب نیست.

ص:394

مسأله2088_ اگر برای تجارت مثلاً تا جده برود و مالی به دست آورد که اگر بخواهد از آنجا به مکه رود مستطیع باشد، که سایر شرائط استطاعت نیز محقق شده باشد، باید حج کند و در صورتی که حج نماید اگرچه بعداً مالی پیدا کند که بتواند از وطن خود به مکه رود دیگر حج بر او واجب نیست.

مسأله2089_ اگر انسان اجیر شود که مباشرتاً از طرف کس دیگر حج کند، چنانچه خودن نتواند برود و بخواهد دیگری را از طرف خودش بفرستد باید از کسی که او را اجیر کرده اجازه بگیرد.

مسأله2090_ اگر کسی مستطیع شود و مکه نرود و فقیر شود، باید اگرچه به زحمت باشد بعداً حج کند و اگر به هیچ قسم نتواند حج برود، چنانچه کسی او را برای حج اجیر کند، باید به مکه رود و حج کسی را که برای او اجیر شده بجا آورد و تا سال بعد در مکه بماند و برای خود حج نماید، ولی اگر ممکن باشد که اجیر شود و اجرت را نقد بگیرد و کسی که او را اجیر کرده، راضی شود که حج او در سال بعد به جا آورده شود، باید سال اول برای خود و سال بعد برای کسی که اجیر شده حج نماید.

مسأله2091_ اگر در سال اولی که مستطیع شده به مکه رود و در وقت معینی که دستور داده اند به عرفات و مشعرالحرام نرسد، چنانچه در سال های بعد مستطیع نباشد، حج بر او واجب نیست. ولی اگر از سال های پیش مستطیع بوده و نرفته، اگرچه به زحمت باشد باید حج کند.

مسأله2092_ اگر در سال اولی که مستطیع شده حج نکند و بعد به واسطهی پیری یا مرض و ناتوانی نتواند حج نماید و ناامید باشد از اینکه بعداً خودش حج کند، باید دیگری را از طرف خود بفرستد، بلکه اگر نا امید هم نباشد احتیاط واجب است که اجیر بگیرد و در صورتی که بعداً قدرت پیدا کرد خودش نیز حج نماید، و همچنین است اگر در سال اولی که به قدر رفتن حج مال پیدا کرده، به واسطهی پیری یا مرض یا ناتوانی نتواند حج کند و ناامید از توانایی خود باشد و در تمام این صور بنا بر احتیاط

ص:395

واجب چنانچه منوب عنه مرد باشد باید نائب مرد باشد و احتیاط مستحب است که صروره (یعنی قبلاً حج نکرده) باشد.

مسأله2093_ کسی از طرف دیگری برای حج اجیر شده، باید طواف نساء را نیز از طرف او به جا آورد و اگر به جا نیاورد، زن بر آن اجیر حرام می شود، و برای نائب طوافی دیگر واجب نیست، و به انجام دادن طواف نساء برای منوب عنه، زن و تمام جهات مرتبط با او حلال می گردد و همچنین اگر نائب زن باشد. مرد بر او حلال می شود.

مسأله2094_ اگر طواف نساء را درست به جا نیاورد یا فراموش کند، چنانچه بعد از چند روز یادش بیاید و از بین راه برگردد و بجا آورد صحیح است. و چنانچه برگشتن برایش مشقت داشته باشد، می تواند نائب بگیرد. و تا نائب طواف و نماز را درست بجا نیاورد، زن ها و استمتاعات از زن و احتیاطاً عقد و شاهد عقد شدن بر وی حرام است. و همچنین اگر زن باشد نسبت به مرد و سایر امور.

***

ص:396

احکام خرید و فروش

اشاره

مسأله2095_ شخص کاسب سزاوار بلکه واجب است احکام خرید و فروش و سایر معاملات در موارد محل ابتلاء را یاد بگیرد چنانچه از حضرت امام صادق (ع) روایت شده: کسی که می خواهد خرید و فروش کند، باید احکام آن را یاد بگیرد و اگر پیش از یاد گرفتن احکام آن، خرید و فروش کند، به واسطه ی معامله های باطل و شبهه ناک به هلاکت می افتد.

مسأله2096_ اگر انسان برای ندانستن مسأله نداند معامله ای که کرده صحیح است یا باطل، نمی تواند در مالی که گرفته تصرف نماید.

مسأله2097_ کسی که مال ندارد و مخارجی بر او واجب است مثل خرج زن و بچه، باید کسب کند و برای کارهای مستحبی مانند وسعت دادن به عیالات و دستگیری از فقرا، کسب کردن مستحب است.

مستحبات خرید و فروش

مسأْله2098_ چهار چیز در خرید و فروش مستحب است. «اول» آنکه در قیمت جنس بین مشتری های مسلمان فرق نگذارد. «دوم» آنکه در قیمت جنس سخت گیری نکند. «سوم» آنکه چیزی را که می فروشد زیادتر بدهد و آنچه را که می خرد کمتر بگیرد. «چهارم» آنکه کسی که با او معامله کرده، اگر پشیمان شود و از او تقاضا کند که معامله را به هم بزند، بپذیرد و معامله را به هم بزند.

ص:397

معاملات مکروه

مسأله2099_ عمدهی معاملات مکروه از این قرار است: «اول» ملک فروشی مگر اینکه ملک دیگری با پول آن بخرد. «دوم» ذبح یا نحر نمودن حیوان. «سوم» کفن فروشی. «چهارم» معامله با مردمان پست. «پنجم» معامله بین اذان صبح و اول آفتاب. «ششم» آنکه کار خود را خرید و فروش گندم و جو و مانند اینها قرار دهد. «هفتم» آنکه برای خرید جنسی که دیگری می خواهد بخرد داخل معالمهی او شود؛ بلکه احتیاط ترک است.

معاملات حرام

مسأله2100_ معاملات حرام شش است: «اول» خرید و فروش عین نجس مثلا مشروبات مسکر، و سگ غیر شکاری، و مردار نجس، و خوک، و در غیر اینها در صورتی که بشود از آن استفادهی حلال نمود مثلاً غائط را کود نمایند خرید و فروش محل اشکال و احتیاط در ترک است. ولی می توان در مقابل واگذار کردن حق اختصاص مالی گرفت، و خرید و فروش غلام و کنیز اگر کافر یا مرتدّ باشد جائز است. «دوم» خرید و فروش مال غصبی. «سوم» خرید و فروش چیزی که نزد مردم مال نیست مانند حشرات. «چهارم» معاملهی چیزی که منافع معمولی آن کار حرام باشد، مانند اسباب قمار. «پنجم» معامله ای که در آن ربا باشد. «ششم» فروش جنسی که با چیز دیگر مخلوط است، در صورتی که آن چیز معلوم نباشد و فروشنده هم به خریدار نگوید، مثل فروختن روغنی که آن را به پیه مخلوط کرده است و این عمل را غش می گویند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: از ما نیست کسی که در معامله با مسلمان غش کند یا به آنان ضرر بزند یا تقلب و حیله نماید و هر که با برادر مسلمان خود غش کند، خداوند برکت روزی او را می برد و راه معاش او را تباه سازد و او را به خودش واگذار می کند.

ص:398

مسأله2101_ احتکار بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد، حرام است. و آن نگهداری کالا و خودداری از فروش آن به منظور بالا رفتن قیمت است. و مورد آن صورت در اختیار داشتن انحصاری آن و احتیاج مردم به آن است. و ظاهراً مخصوص 6 چیز است: گندم، جو، خرما، مویز، روغن، زیت و احتیاط استحبابی است که نمک هم اضافه شود. بله هر چیز مورد حاجت مردم؛ لباس، مسکن، وسیله سواری. و محتکر را وادار به فروش می کنند، لکن نرخ تعیین نمی شود. بلی اگر قیمت فروش موجب اجحاف به عامّه مردم باشد، او را وادار به فروش به قیمت کمتر می کنند.

مسأله2102_ بازی کردن با آلات و ادوات و اسباب قمار هر قسم باشد (پاسور، شطرنج، نرد و غیر اینها) حرام است. و آنچه برنده بگیرد نیز حرام و مالک آن نمی شود. و بازی بدون برد و باخت نیز با این آلات حرام است، ولی بازی بدون برد و باخت با چیزهایی که آلت مخصوص این کار نباشند عیبی ندارد. و تنها در مورد برد و باخت حرام می باشد. مانند کشتی گرفتن، چیز سنگین بلند کردن، پرش، و در مورد شطرنج حدود چهل روایت وارد شده. در یکی از اینها به سند معتبر(1) از امام صادق (ع) دارد که پیغمبر (ص) از بازی با شطرنج و نرد نهی فرمودند (برد و باخت باشد یا نباشد) و در روایتی(2) خرید و فروش آن حرام و خوردن پولش سُحت گفته شده (سحت: حرام شدید) است و بازی کردن با آن، شرک و حتی سلام کردن بر بازیگر آن معصیت بزرگ شمرده شده و در روایت عیون(3) اخبار الرضا (ع) شیخ صدوق (قدس) از امام هشتم (ع) نقل کرده، چون سر امام حسین (ع) به شام برده شد، یزید لعین دستور داد سر را نهاده، سفره غذا گستردند، خود و اصحابش می خوردند و آب جو می آشامیدند، چون فارغ شد فرمان داد سر مبارک را در طشتی زیر تخت نهاده، رقعه شطرنج بر روی

ص:399


1- [1] و 10_ وسائل الشیعه، ج 12، ح 9_ 4، باب 101_ 103 از ابواب ما یکتسب به.
2-
3- [3] _ همان، ج 17، ح 13، باب 37.

آن گسترده مشغول به بازی شد و هرگاه بر حریف غالب می آمد، آب جو می خورد و دُرد آن را زیر تخت نزدیک طشت می ریخت. امام (ع) می فرمایند، هر که از شیعه ما است باید از این عمل (شطرنج و خوردن آب جو) بپرهیزد، و هر کس نظرش بر آنها افتاد، یاد امام حسین (ع) کند و یزید و آل زیاد را لعنت نموده، خداوند گناهانش (گناهان کوچک) را ولو به عدد ستارگان باشد محو می سازد.

مسأله2103_ فروختن چیز پاکی که نجس شده و آب کشیدن آن ممکن است اشکال ندارد. ولی اگر مشتری آن چیز را برای کاری بخواهد که شرط آن پاک بودن است، مثلاً از قسم خوراکی است که می خواهد او را بخورد، باید فروشنده نجس بودن آن را به او بگوید. و اگر لباس است آیا گفتن لازم نیست اگرچه مشتری با آن نماز بخواند؟ محل اشکال است چون در نماز طهارت ظاهری بدن و لباس کافی است. و احتیاط در گفتن است.

مسأله2104_ اگر چیز پاکی مانند روغن و نفت که آب کشیدن آن ممکن نیست نجس شود، چنانچه آن را برای کاری بخواهد که شرطش پاک بودن است مثلاً روغن را برای خوردن بخواهد، لازم است فروشنده نجاست او را به مشتری بگوید و همچنین است اگر برای کاری بخواهد که شرط آن پاک بودن نیست، مثلاً بخواهد نفت نجس را بسوزاند، ولی در معرض این باشد که خوراک یا بدن مشتری نجس شود. که در این صورت نیز گفتن لازم است، زیرا بنا بر احتیاط سبب شدن برای خوردن نجاست و همچنین سبب شدن برای نجاست بدن که موجب بطلان وضوء یا غسل گردد جائز نیست.

مسأله2105_ خرید و فروش دواهای نجس خوردنی محل اشکال است؛ اگرچه جائز است در مقابل واگذاری حقّ اختصاصی، مالی گرفت. ولی باید نجاستش را به مشتری بگویند و همچنین است بنا بر احتیاط اگر خوردنی نباشد ولی در معرض این باشد که خوراک یا بدن مشتری آلوده به نجاست شود.

ص:400

مسأله2106_ خرید و فروش روغن هایی که از ممالک غیر اسلامی می آورند اگر نجس بودن آنها معلوم نباشد اشکال ندارد، و روغنی را که از حیوان بعد از جان دادن آن می گیرند، و احتمال برود از حیوانی است که به دستور شرع کشته شده چنانچه از دست کافر بگیرند یا از ممالک غیر اسلامی بیاورند پاک بودن و خرید و فروش آن محل اشکال است و خوردنش حرام و بر کسی که آن را به دیگری واگذار می کند لازم است کیفیت را به گیرنده بفهماند.

مسأله2107_ اگر روباه و مانند آن را به غیر دستوری که در شرع معین شده کشته باشند، یا خودش مرده باشد، خرید و فروش پوست آن حرام و معاملهی آن باطل است.

مسأله2108_ چرمی که از ممالک غیر اسلامی می آوردند، یا از دست کافر گرفته می شود و احتمال برود از حیوانی است که به دستور شرع کشته شده خرید و فروش آن محل اشکال است و نماز در آن جایز نسیت.

مسأله2109_ روغنی که از حیوان بعد از جان دادنش گرفته شده یا چرمی که از دست مسلمان گرفته شود و انسان بداند که آن مسلمان آن را از دست کافر گرفته و تحقیق نکرده از حیوانی است که به دستور شرع کشته شده، خرید و فروشش محل اشکال است و نماز در آن چرم و خوردن آن روغن جایز نیست.

مسأله2110_ مشروبات مسکر (مست کننده) معاملهی آنها حرام و باطل است.

مسأله2111_ فروختم مال غصبی باطل است و فروشنده باید پولی را که از خریدار گرفته به او برگرداند.

مسأله2112_ اگر خریدار جداً قاصد معامله است ولی قصدش این باشد که پول جنس را که می خرد ندهد، به صحت معامله ضرر ندارد گرچه خالی از شبهه نیست، ولی لازم است پول آن را به فروشنده بدهد.

مسأله2113_ اگر خریدار بخواهد پول جنسی را که به ذمه خریده بعداً از مال حرام بدهد، معامله صحیح است، ولی باید مقداری را که بدهکار است از مال حلال بدهد تا اینکه ذمه اش بری ء گردد.

ص:401

مسأله2114_ خرید و فروش آلات لهو مثل تار و ساز حرام است و بنا بر احتیاط سازهای کوچک که بازیچهی بچه ها است نیز این حکم را دارد و اما آلات مشترکه مثل رادیو و ضبط صوت و تلویزیون و ویدئو در صورتی که به قصد استعمال در حرام نباشد خرید و فروش آن مانعی ندارد.

مسأله2115_ اگر چیزی را که می شود استفادهی حلال از آن ببرند به قصد این بفروشد که آن را در حرام مصرف کنند مثلاً انگور را به این قصد بفروشد که از آن شراب تهیه نمایند، معاملهی آن حرام بلکه بنا بر احتیاط باطل است. ولی اگر به این قصد نفروشد و فقط بداند که مشتری از انگور شراب تهیه خواهد کرد ظاهر این است که معامله اشکال ندارد.

مسأله2116_ ساختن مجسمهی جان دار بلکه نقاشی آن حرام است، ولی خرید و فروش آن مانعی ندارد اگرچه احوط ترک است.

مسأله2117_ خریدن چیزی که از قمار، یا دزدی، یا از معامله باطل تهیه شده حرام است و اگر کسی آن را بخرد، باید به صاحب اصلیش باز گرداند.

مسأله2118_ اگر روغنی را که با پیه مخلوط است بفروشد، چنانچه آن را معین کند مثلاً بگوید این یک من روغن را می فروشم، معامله به مقدار پیهی که در آن است باطل می باشد و پولی که فروشنده برای پیه آن گرفته مال مشتری و پیه مال فروشنده است و مشتری می تواند معاملهی روغن خالصی را هم که در آن است به هم بزند، ولی اگر آن را معین نکند بلکه یک من روغن در ذمه بفروشد، بعد روغنی که پیه دارد بدهد، مشتری می تواند آن روغن را پس بدهد و روغن خالص را مطالبه نماید.

مسأله2119_ اگر مقداری از جنسی را که با وزن یا پیمانه می فروشند به زیادتر از همان جنس بفروشد، مثلاً یک من گندم را به یک من و نیم گندم بفروشد، ربا و حرام است، بلکه اگر یکی از دو جنس، سالم و دیگری معیوب یا جنس یکی خوب و جنس دیگری بد باشد، یا با یکدیگر تفاوت داشته باشند، چنانچه بیشتر از مقداری که می دهد، بگیرد، باز هم ربا و حرام است. پس اگر مس درست را بدهد و بیشتر از آن

ص:402

مس شکسته بگیرد. یا برنج صدری را بدهد و بیشتر از آن برنج گرده بگیرد یا طلای ساخته را بدهد و بیشتر از آن طلای نساخته بگیرد ربا و حرام می باشد.

مسأله2120_ اگر چیزی را که اضافه می گیرد غیر از جنسی باشد که می فروشد، مثلاً یک من گندم به یک من گندم و یک تومان پول بفروشد باز هم ربا و حرام است؛ بلکه اگر چیزی زیادتر نگیرد ولی شرط کند که خریدار عملی برای او انجام دهد نیز ربا و حرام می باشد.

مسأله2121_ اگر کسی که مقدار کمتر را می دهد چیزی علاوه کند، مثلاً یک من گندم و یک دستمال را به یک من و نیم گندم بفروشد، اشکال ندارد. و همچنین است اگر از هر دو طرف چیزی زیاد کنند مثلاً یک من گندم و یک دستمال را به یک من و نیم گندم و یک دستمال بفروشد.

مسأله2122_ اگر چیزی را که مثل پارچه با متر و ذرع می فروشد، یا چیزی را که مثل گردو و تخم مرغ با شماره معامله می کنند، بفروشد و زیادتر بگیرد مثلاً ده تا تخم مرغ بدهد و یازده تا بگیرد اشکال ندارد، ولی چنانچه ده عدد تخم مرغ را به یازده عدد در ذمه بفروشد لازم است که بین آنها امتیاز باشد، مثلاً ده عدد تخم مرغ بزرگ را به یازده عدد متوسط در ذمه بفروشد زیرا که اگر بین آنها هیچ امتیاز نباشد خرید و فروش محقق نمی شود، بلکه واقع معامله قرض است اگرچه به لفظ خرید و فروش باشد و بدین جهت معامله حرام و باطل است، و از این قبیل است فروختن اسکناس نقداً به زیادتر از آن با مدت؛ مثلاً صد تومان نقداً بدهد که صد و ده تومان بعد از شش ماه بگیرد. ولی اگر بین آنها امتیاز باشد مانعی ندارد مثلاً آنکه صد تومان را به جنس دیگر از اسکناس مثل دینار یا پاوند یا دلار بفروشد که در این صورت با تفاوت قیمت نیز اشکال ندارد.

مسأله2123_ جنسی را که در غالب شهرها با وزن، یا پیمانه می فروشند و در بعضی از شهرها با شماره معامله می کنند، احتیاط واجب است که آن جنس را به زیادتر از آن نفروشند. و در صورتی که شهرها مختلف باشند و چنین غلبه ای در بین نباشد حکم آن در هر شهری بر طبق معمول آن شهر است.

ص:403

مسأله2124_ اگر چیزی را که می فروشد و عوضی را می گیرد از یک جنس نباشد، زیادی گرفتن اشکال ندارد؛ پس اگر یک من برنج بفروشد و دو من گندم بگیرد معامله صحیح است.

مسأله2125_ جنسی را که می فروشد و عوضی را که می گیرد، اگر از یک چیز عمل آمده باشد، باید در معامله زیادی نگیرد بنا بر احتیاط در بعضی موارد. مثلاً اگر یک من روغن گاو بفروشد و در عوض آن یک من و نیم پنیر گاو بگیرد، ربا و حرام است و همچنین اگر میوهی رسیده را با میوهی نارس آن معامله کند نمی تواند زیادی بگیرد.

مسأله2126_ جو و گندم در ربا یک جنس حساب می شود، پس اگر مثلاً یک من گندم بدهد و یک من و پنج سیر جو بگیرد، ربا و حرام است و نیز اگر مثلاً ده من جو بخرد که سر خرمن ده من گندم بدهد، چون جو را نقد گرفته و بعد از مدتی گندم را می دهد، مثل آن است که زیادی گرفته و حرام است.

مسأله2127_ معاملهی ربا چه با مسلمان چه با کافر حرام است. بلی اگر مسلمان از کافری که در پناه اسلام نیست یا از کافری که در پناه اسلام است و ربا گرفتن در شریعتش جائز باشد ربا بگیرد اشکال ندارد و پدر و فرزند و زن و شوهر نیز می توانند از یکدیگر ربا بگیرند.

شرائط فروشنده و خریدار

مسأله2128_ برای فروشنده و خریدار شش چیز شرط است: «اول» آنکه بالغ باشند. «دوم» آنکه عاقل باشند. «سوم» آنکه سفیه نباشند _ یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند. «چهارم» آنکه قصد خرید و فروش داشته باشند پس اگر مثلاً به شوخی بگوید مال خود را فروختم، معامله ای واقع نشده. «پنجم» آنکه کسی آنها را مجبور نکرده باشد. «ششم» آنکه جنس و عوض را که می دهند مالک باشند و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

ص:404

مسأله2129_ معامله با بچهی نابالغ، که مستقل در معامله باشد باطل است، اما اگر معامله با ولی باشد و بچهی نابالغ ممیز فقط صیغهی معامله را جاری سازد معامله صحیح است، و اگر جنس یا پول مال دیگری باشد و آن بچه وکالتاً از صاحبش آن مال را بفروشد یا به آن پول چیزی بخرد معامله اشکال دارد، ولی صحت آن بعید نیست اگرچه بچه ممیّز مستقل در تصرف باشد، و همچنین است اگر طفل وسیله باشد که پول را به فروشنده بدهد و جنس را به خریدار برساند، یا جنس را به خریدار بدهد و پول را به فروشنده برساند گرچه ممیّز نباشد معامله صحیح است چون واقعاً دو نفر بالغ با یکدیگر معامله کرده اند، ولی باید فروشنده و خریدار یقین یا اطمینان داشته باشند، که طفل جنس یا پول را به صاحب آن می رساند.

مسأله 2130_ اگر از بچه نابالغ در صورتی که معامله با او صحیح نیست چیزی بخرند یا چیزی به او بفروشند، باید جنس یا پولی را که از او گرفته اند اگر مال خود بچه باشد به ولیّ او و اگر مال دیگری بوده به صاحب آن بدهند یا از صاحبش رضایت بگیرند. و چنانچه صاحب آن را نمی شناسند و راهی برای شناختن او ندارد، باید چیزی را که از بچه گرفته اند از طرف صاحبش بابت ردّ مظالم به فقیر بدهند.

مسأله2131_ اگر کسی با بچهی ممیز در صورتی که معامله با او صحیح نیست معامله کند و جنس یا پولی که به بچه داده از بین برود، آیا می تواند از بچه بعد از بلوغش یا از ولی او مطالبه نماید؟ محلّ اشکال است و اگر بچه ممیز نباشد آن کس حق مطالبه ندارد.

مسأله2132_ اگر خریدار یا فروشنده را به معامله مجبور کنند چنانچه بعد از معامله راضی شود مثلاً بگوید راضی هستم، معامله صحیح است. ولی احتیاط مستحب است که دوباره صیغهی معامله را بخوانند.

مسأله2133_ اگر انسان مال کسی را بدون اجازه ی او بفروشد چنانچه صاحب مال به فروش آن راضی نشود و اجازه نکند معامله باطل است.

ص:405

مسأله2134_ پدر و جد پدری طفل و نیز وصی پدر، و وصی جد پدری بر طفل می توانند مال طفل را بفروشند، و مجتهد عادل در صورتی که ضرورت اقتضاء کند می تواند مال دیوانه یا طفل یتیم یا مال کسی را که غایب است بفروشد.

مسأله2135_ اگر کسی مالی را غصب کند و بفروشد و بعد از فروش صاحب مال معامله را اجازه کند، معامله صحیح است و چیزی را که غصب کننده به مشتری داده و منفعت های آن از موقع معامله ملک مشتری است و چیزی را که مشتری داده و منفعت های آن از موقع معامله، ملک کسی است که مال او را غصب کرده اند.

مسأله2136_ اگر کسی مالی را غصب کند و بفروشد، به قصد اینکه پول آن مال خودش باشد، چنانچه صاحب مال معامله را اجازه بکند، معامله صحیح است ولی پول مال مالک می شود نه مال غاصب.

شرائط جنس و عوض آن

مسأله2137_ جنسی را که می فروشند و چیزی را که عوض آن می گیرند پنج شرط دارد:

 «اول» آنکه مقدار آن با وزن یا پیمانه یا شماره و مانند اینها معلوم باشد.

«دوم» آنکه بتوانند آن را تحویل دهند، بنا بر این فروختن اسبی که فرار کرده صحیح نیست ولی اگر اسب فرار کرده را با چیزی که می تواند تحویل دهد مثلاً با یک فرش بفروشد، اگرچه آن اسب پیدا نشود، معامله صحیح است.

«سوم» خصوصیاتی را که در جنس و عوض است و به خاطر آنها میل مردم به معامله فرق می کند معین نمایند.

«چهارم» آنکه ملک مطلق باشد. پس مالی را که انسان وقف کرده فروش آن جائز نیست مگر در چند مورد که خواهد آمد. و همچنین مالی که رهن داده تصرف خلاف حق مرتهن نافذ نیست.

«پنجم» خود جنس را بفروشد نه منفعت آن را، پس اگر مثلاً منفعت یک ساله خانه را بفروشد، صحیح نیست. ولی چنانچه خریدار به جای پول منفعت ملک خود را بدهد،

ص:406

مثلاً فرشی را از کسی بخرد و عوض آن، منفعت یک ساله خانهی خود را به او واگذار کند اشکال ندارد و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله2138_ جنسی را که در شهری با وزن یا پیمانه معامله می کنند در آن شهر انسان باید با وزن یا پیمانه بخرد، ولی می تواند همان جنس را در شهری که با دیدن معامله می کنند، با دیدن خریداری نماید.

مسأله2139_ چیزی را که با وزن خرید و فروش می کنند با پیمانه هم می شود معامله کرد، اگر مثلاً می خوهد ده من گندم بفروشد با پیمانه ای که یک من گندم می گیرد ده پیمانه بدهد.

مسأله2140_ اگر یکی از شرط هایی که گفته شد در معامله نباشد معامله باطل است، ولی اگر خریدار و فروشنده راضی باشند که در مال یکدیگر تصرف کنند تصرف آنها اشکال ندارد.

مسأله2041_ معاملهی چیزی که وقف شده باطل است، ولی اگر به طوری خراب شود یا در معرض خرابی باشد که نتوانند استفاده ای را که مال برای آن وقف شده از آن ببرند، مثلاً حصیر مسجد به طوری پاره شود که نتوانند روی آن نماز بخوانند، فروش آن اشکال ندارد، و در صورتی که ممکن باشد باید پول آن را در همان مسجد به مصرفی برسانند که به مقصود وقف کننده نزدیک تر باشد.

مسأله2042_ هرگاه بین کسانی که مال را برای آنان وقف کرده اند به طوری اختلاف پیدا شود که اگر مال وقف را نفروشند، گمان آن برود که مال یا جانی تلف شود، بعید نیست بتوانند آن مال را بفروشند و به مصرفی که به مقصود وقف کننده نزدیک تر است برسانند. و همچنین است اگر واقف شرط کند که چنانچه صلاح در فروش وقف باشد بفروشند.

مسأله2043_ خرید و فروش ملکی که آن را به دیگری اجاره داده اند اشکال ندارد، ولی استفادهی آن ملک در مدت اجاره مال مستأجر است. و اگر خریدار نداند که آن ملک را اجاره داده اند، یا مدت اجاره زیاد بوده و خریدار به گمان اینکه کم است، ملک را خریده باشد، پس از اطلاع بر کیفیت، می تواند معاملهی خودش را به هم بزند.

ص:407

صیغه ی خرید و فروش

مسأله2144_ در خرید و فروش لازم نیست صیغهی عربی بخوانند، مثلاً اگر فروشنده به فارسی بگوید این مال را در عوض این پول فروختم و مشتری بگوید قبول کردم معامله صحیح است ولی خریدار و فروشنده باید قصد انشاء داشته باشند. یعنی به گفتن این دو جمله مقصودشان خرید و فروش باشد.

مسأله2145_ اگر در موقع معامله صیغه نخوانند، ولی فروشنده در مقابل مالی که از خریدار می گیرد، مال خود را ملک او کند معامله صحیح است و هر دو مالک می شوند.

خرید و فروش میوه ها

مسأله2146_ فروش میوه ای که گل آن ریخته و دانه بسته پیش از چیدن صحیح است و نیز فروختن غوره بر درخت اشکال ندارد.

مسأله2147_ فروختن میوه ای که بر درخت است پیش از آنکه دانه ببندد و گلش بریزد نیز جائز ولی مکروه است و برای رفع کراهت بهتر است که چیزی از حاصل زمین مانند سبزی ها را با آن بفروشند، یا با مشتری شرط کنند که میوه را پیش از دانه بستن بچیند، یا میوهی بیشتر از یک سال را به او بفروشند.

مسأله2148_ اگر میوه اصلاً به وجود نیامده بدون ضمیمه فروش آن باطل است مگر دو ساله یا بیشتر باشد.

مسأله2149_ اگر خرمایی را که زرد یا سرخ شده، بر درخت بفروشند اشکال ندارد، ولی عوض آن را از خرمای آن درخت بلکه مطلقاً (از درختی دیگر نیز بنا بر احتیاط) قرار ندهد. اما اگر کسی یک درخت خرما در خانه یا باغ کس دیگر داشته باشد در صورتی که مقدار آن را تخمین کنند و صاحب درخت آن را به صاحب خانه یا باغ بفروشد و عوض آن را خرما قرار دهند اشکال ندارد. و معامله با خرمای خود درخت اشکال دارد. و می توان خرمای خود درخت را در مقام اداء بدهد.

ص:408

مسأله2150_ فروختن خیار و بادنجان و سبزی ها و مانند اینها که سالی چند مرتبه چیده می شود، در صورتی که ظاهر و نمایان شده باشد و معین کند که مشتری در سال چند دفعه آن را بچیند اشکال ندارد.

مسأله2151_ اگر خوشهی گندم و جو را بعد از آنکه دانه بسته، به چیز دیگری غیر از گندم و جو که از خودش حاصل می شود بفروشند اشکال ندارد. ولی به حاصل خودش اشکال دارد و احتیاط ترک است گرچه جواز خالی از وجه نیست.

نقد و نسیه

مسأله2152_ اگر جنسی را نقد بفروشند، خریدار و فروشنده بعد از معامله می توانند جنس و پول را از یکدیگر مطالبه نموده و تحویل بگیرند و تحویل دادن خانه و زمین و مانند اینها به این است که آن را در اختیار خریدار بگذاردند که بتواند در آن به طور استقلال تصرف کند و تحویل دادن فرش و لباس و مانند اینها به این است که آن را طوری در اختیار خریدار بگذارند که اگر بخواهد آن را به جای دیگر ببرد فروشنده جلوگیری نکند.

مسأله2153_ در معاملهی نسیه باید مدت کاملاً معلوم باشد، پس اگر جنسی را بفروشد که سر خرمن پول آن را بگیرد، چون مدت کاملاً معین نشده معامله باطل است.

مسأله2154_ اگر جنسی را نسیه بفروشد پیش از تمام شدن مدتی که قرار گذاشته اند، نمی تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار بمیرد و از خودش مال داشته باشد، فروشنده می تواند پیش از تمام شدن مدت، طلبی را که دارد از ورثهی او مطالبه نماید.

مسأله2155_ اگر جنسی را نسیه بفروشد، بعد از تمام شدن مدتی که قرار گذاشته اند، می تواند عوض آن را از خریدار مطالبه نماید، ولی اگر خریدار نتواند بپردازد، باید او را مهلت دهد، و بعضی گفته اند می تواند معامله را فسخ کند، و در صورتی که آن جنس موجود است می تواند پس بگیرد. ولی در این گفته تأمل و اشکال است.

ص:409

مسأله2156_ اگر به کسی که قیمت جنس را نمی داند، مقداری نسیه بدهد و قیمت آن را به او نگوید معامله باطل است. ولی اگر به کسی که قیمت نقدی جنس را می داند نسیه بدهد و گران تر حساب کند، مثلاً بگوید جنسی را که به تو نسیه می دهم تومانی یک ریال از قیمتی که نقد می فروشم گران تر حساب می کنم و او قبول کند اشکال ندارد.

مسأله2157_ کسی که جنسی را نسیه فروخته و برای گرفتن پول آن مدتی قرار داده، اگر مثلاً بعد از گذشتن نصف مدت، مقداری از طلب خود را کم کند و بقیه را نقد بگیرد اشکال ندارد.

معامله سلف و شرائط آن

مسأله2158_ معاملهی سلف آن است که مشتری پول را بدهد و بعد از مدتی جنس را تحویل بگیرد، و اگر بگوید این پول را می دهم که مثلاً بعد از شش ماه فلان جنس را بگیرم و فروشنده بگوید قبول کردم، یا فروشنده پول را بگیرد و بگوید فلان جنس را فروختم که بعد از شش ماه تحویل بدهم معامله صحیح است.

مسأله2159_ اگر پولی را که از جنس طلا یا نقره است سلف بفروشد و عوض آن را پول طلا یا نقره بگیرد معامله باطل است. ولی اگر جنسی یا پولی را که از جنس طلا و نقره نیست بفروشد و عوض آن را جنس دیگر یا پول طلا یا نقره بگیرد معامله صحیح است. و احتیاط(1) مستحب است که در عوض جنسی که می فروشد پول بگیرد و جنس دیگر نگیرد.

مسأله2160_ معاملهی سلف هفت شرط دارد:

«اول» خصوصیاتی را که قیمت جنس به جهت آنها فرق می کند معین نمایند. ولی دقت زیاد هم لازم نیست، همین قدر که مردم بگویند خصوصیات آن معلوم شده کافی است.

ص:410


1- [1] _ به جهت رعایت فتوی ابن عقیل که تجویز نکرده. جواهر الکلام 273/24.

«دوم» پیش از آنکه خریدار و فروشنده از هم جدا شوند، خریدار تمام قیمت را به فروشنده بدهد یا به مقدار آن از فروشنده طلب کار نقدی باشد، و طلب خود را بابت قیمت جنس حساب کند و او قبول نماید و چنانچه مقداری از قیمت آن را بدهد، اگرچه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است، ولی فروشنده می تواند معامله را به هم بزند.

«سوم» مدت را کاملاً معین کنند. و اگر بگوید تا اول خرمن جنس را تحویل می دهم چون مدت کاملاً معلوم نشده معاملهی او باطل است.

«چهارم» وقتی را برای تحویل جنس معین کنند که در آن وقت جنس به قدری کمیاب نباشد که فروشنده نتواند آن را تحویل دهد.

«پنجم» اگر با تعیین نکردن جای تحویل جنس اختلاف و نزاع پیش آید باید جای تحویل جنس را معین نمایند، ولی اگر از گفته های آنان جای آن معلوم باشد لازم نیست اسم آنجا را ببرند.

«ششم» وزن یا پیمانهی آن را معین کنند، و جنسی را هم که معمولاً با دیدن معامله می کنند اگر سلف بفروشد اشکال ندارد، ولی باید مثل بعضی از اقسام گردو و تخم مرغ تفاوت افراد آن به قدری کم باشد که مردم به آن اهمیت ندهند.

«هفتم» چیزی را که می فروشند چنانچه از اجناسی باشد که با وزن یا پیمانه فروخته می شود عوض آن از آن جنس نباشد، مثلاً گندم را به گندم سلفاً نمی توان فروخت.

احکام معامله ی سلف

مسأله2161_ انسان نمی تواند جنسی را که سلف خریده پیش از تمام شدن مدت به غیر فروشنده اش بفروشد (و به فروشنده خالی از قوت نیست) و بعد از تمام شدن مدت، اگرچه آن را تحویل نگرفته باشد، فروختن آن چه به فروشنده یا دیگری اشکال ندارد. ولی فروختن غله مانند گندم و جو و سایر اجناسی که با وزن یا پیمانه فروخته می شود پیش از تحویل گرفتن آن بنا بر احتیاط جائز نیست مگر اینکه به سرمایه اش بفروشد. گرچه کراهت مطلقاً قوی است.

ص:411

مسأله2162_ در معاملهی سلف اگر فروشنده جنسی را که قرارداد کرده در موعدش بدهد، مشتری باید قبول کند. و نیز اگر بهتر از آنچه قرار گذاشته بدهد و طوری باشد که از همان جنس حساب شود، یا منظور از شرط استثناء جنس پست بوده مشتری باید قبول نماید.

مسأله2163_ اگر جنسی را که فروشنده می دهد، پست تر از جنسی باشد که قرارداد کرده، مشتری می تواند قبول نکند.

مسأله2164_ اگر فروشنده به جای جنسی که قرار داد کرده، جنس دیگری بدهد، در صورتی که مشتری راضی شود اشکال ندارد.

مسأله2165_ اگر جنسی را که سلف فروخته در موقعی که باید آن را تحویل دهد نایاب شود و نتواند آن را تهیه کند، مشتری می تواند صبرکند تا تهیه نماید، یا معامله را به هم بزند و چیزی را که داده پس بگیرد.

مسأله2166_ اگر جنسی را بفروشد و قرار بگذارد که بعد از مدتی تحویل دهد و پول آن را هم بعد از مدتی بگیرد، بنا بر احتیاط واجب معامله باطل است.

فروش طلا و نقره به طلا و نقره  

      

مسأله2167_ اگر طلا را به طلا و نقره را به نقره بفروشند، سکه دار باشند یا بی سکه در صورتی که وزن یکی از آنها زیادتر باشد، معامله حرام و باطل است.

مسأله2168_ اگر طلا را به نقره یا نقره را به طلا بفروشند، معامله صحیح است و لازم نسیت وزن آنها مساوی باشد.

مسأله2169_ اگر طلا یا نقره را به طلا یا نقره بفروشند، باید فروشنده و خریدار پیش از آنکه از یکدیگر جدا شوند، جنس و عوض آن را به یکدیگر تحویل دهند و اگر هیچ مقدار از چیزی را که قرار گذاشته اند تحویل ندهند معامله باطل است.

ص:412

مسأله2170_ اگر فروشنده یا خریدار، تمام چیزی را که قرار گذاشته تحویل دهد، و دیگری مقداری از آن را تحویل دهد، و از یکدیگر جدا شوند، اگرچه معامله نسبت به آن مقدار صحیح است، ولی کسی که تمام مال به دست او نرسیده می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله2171_ اگر خاک نقرهی معدن را به نقرهی خالص و خاک طلای معدن را به طلای خالص بفروشند، معامله باطل است. ولی فروختن خاک نقره را به طلا، و خاک طلا را به نقره اشکال ندارد.

مواردی که خریدار یا فروشنده می تواند معامله را به هم بزند

مسأله2172_ حق به هم زدن معامله را خیار می گویند و خریدار و فروشنده در یازده صورت می توانند معامله را به هم بزنند:

«اول» آنکه از مجلس معامله متفرق نشده باشند و این خیار را خیار مجلس می گویند.

«دوم» آنکه مشتری یا فروشنده در خرید و فروش، یا یکی از دو طرف معامله در معاملات دیگر مغبون شده باشد که آن را «خیار غبن» گویند.

«سوم» در معامله قرار داد کنند که تا مدت معینی هر دو یا یکی از آنان بتوانند معامله را به هم بزنند که آن را «خیار شرط» گویند.

«چهارم» یکی از دو طرف معامله، کالای خود را بهتر از آنچه هست نشان دهد و کاری کند که قیمت کالا در نظر مردم زیاد شود که آن را «خیار تدلیس» گویند.

«پنجم» یکی از دو طرف معامله با دیگری شرط کند که کاری را انجام دهد و به آن شرط عمل نشود یا شرط کند جنسی را که می دهد دارای صفاتی خاص باشد و آن جنس دارای آن خصوصیت نباشد، که در این صورت شرط کننده می تواند معامله را به هم بزند و آن را «خیار تخلف شرط» گویند.

«ششم» در جنس یا عوض آن عیبی باشد و آن را «خیار عیب» گویند.

ص:413

«هفتم» معلوم شود مقداری از جنسی را که معامله نموده اند، مال دیگری است که اگر صاحب آن به معامله راضی نشود، گیرنده می تواند معامله را به هم بزند یا عوض آن مقدار را چنانچه پرداخته باشد از طرف خود بگیرد و آن را «خیار شرکت» گویند.

«هشتم» صاحب جنس خصوصیات جنس معینی را که طرف ندیده به او بگوید و بعد معلوم شود طوری که گفته نبوده است، که در این صورت طرف می تواند معامله را به هم بزند و آن را «خیار رؤیت» گویند.

«نهم» مشتری پول جنسی را که خریده و شرط نکرده که در پرداخت آن تأخیر کند تا سه روز ندهد، اگر فروشنده جنس را تحویل نداده باشد می تواند معامله را به هم بزند. ولی اگر جنسی را که خریده مثل بعضی از میوه ها باشد که اگر یک روز بماند ضایع می شود، چنانچه تا شب پول آن را ندهد و شرط نکرده باشد که دادن آن را تأخیر بیندازد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند و آن را«خیار تأخیر» گویند.

«دهم» کسی که حیوانی را خریده تا سه روز می تواند معامله را به هم بزند و اگر در عوض چیزی که فروخته حیوانی گرفته باشد، فروشنده تا سه روز می تواند معامله را به هم بزند و آن را «خیار حیوان» گویند.

«یازدهم» فروشنده نتواند جنسی را که فروخته تحویل دهد مثلاً اسبی را که فروخته فرار نماید که در این صورت خریدار می تواند معامله را به هم بزند و آن را «خیار تعذر تسلیم» گویند و احکام اینها در مسائل آینده گفته خواهد شد.

مسأله2173_ اگر خریدار قیمت جنس را نداند، یا در موقع معامله غفلت کند و جنس را گران تر از قیمت معمولی آن بخرد، چنانچه به قدری گران خریده که مردم به آن اهمیت می دهند، می تواند معامله را به هم بزند و نیز اگر فروشنده قیمت جنس را نداند، یا موقع معامله غفلت کند و جنس را ارزان تر از قیمت آن بفروشد، در صورتی که مردم به مقداری که ارزان فروخته اهمیت بدهند، می تواند معامله را به هم بزند.

ص:414

مسأله2174_ در معاملهی بیع شرط که مثلاً خانهی صد هزار تومانی را به پنجاه هزار تومان می فروشند و قرار می گذارند که اگر فروشنده سر مدت پول را بدهد بتواند معامله را به هم بزند، در صورتی که خریدار و فروشنده قصد خرید و فروش داشته باشند معامله صحیح است.

مسأله2175_ در معاملهی بیع شرط اگرچه فروشنده اطمینان داشته باشد که هر گاه سر مدت پول را ندهد، خریدار ملک را به او می دهد معامله صحیح است؛ ولی اگر سر مدت پول را ندهد، حق ندارد ملک را از خریدار مطالبه کند و اگر خریدار بمیرد، نمی تواند ملک را از ورثهی او مطالبه نماید.

مسأله2176_ اگر چای اعلا را با چای پست مخلوط کند و به اسم چای اعلا بفروشد، مشتری می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله2177_ اگر خریدار دانست مالی را که خریده عیبی دارد، مثلاً حیوانی را بخرد و دانست که یک چشم آن کور است، چنانچه آن عیب پیش از معامله در حیوان بوده و او نمی دانسته، می تواند معامله را به هم زده و آن حیوان را به فروشنده برگرداند و چنانچه برگرداندن ممکن نباشد مثلاً در آن حیوان تغییری حاصل شده یا تصرفی که مانع از ردّ است نموده باشد، در این صورت فرق قیمت سالم و معیوب آن را معین کند و به نسبت تفاوت قیمت سالم و معیوب از پولی که به فروشنده داده پس بگیرد، مثلاً مالی را که به چهار تومان خریده اگر دانست معیوب است، در صورتی که قیمت سالم آن هشت تومان و قیمت معیوب آن شش تومان باشد، چون فرق قیمت سالم و معیوب یک چهارم می باشد می تواند یک چهارم پولی را که داده یعنی یک تومان از فروشنده بگیرد.

مسأله2178_ اگر فروشنده دانست در عوضی که کالای خود را به آن فروخته عیبی هست، چنانچه آن عیب پیش از معامله در عوض بوده و او نمی دانسته می تواند معامله را به هم زده و آن عوض را به صاحبش برگرداند و چنانچه از جهت تغییر یا تصرف نتواند برگرداند می تواند تفاوت قیمت سالم و معیوب را به دستوری که در مسألهی پیش گفته شده بگیرد.

ص:415

مسأله2179_ اگر بعد از معامله و پیش از تحویل دادن مال عیبی در آن پیدا شود، خریدار می تواند معامله را به هم بزند، و نیز اگر در عوض مال بعد از معامله و پیش از تحویل دادن، عیبی پیدا شود، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند، ولی اگر بخواهند تفاوت قیمت بگیرند محلّ اشکال است.

مسأله2180_ اگر بعد از معامله عیب مال را دانست بنا بر مشهور لازم نیست فوراً معامله را به هم بزند، و بعداً هم حق به هم زدن معامله را دارد ولی خالی از بحث نیست و همچنین است حکم در سائر خیارات.

مسأله2181_ هرگاه بعد از خریدن جنس عیب آن را دانست، اگرچه فروشنده حاضر نباشد، می تواند معامله را به هم بزند و همچنین است حکم در سائر خیارات.

مسأله2182_ در چند صورت خریدار به واسطهی عیبی که در کالا است نمی تواند معامله را به هم بزند، یا تفاوت قیمت بگیرد: «اول» آنکه موقع خریدن عیب مال را بداند. «دوم» آنکه به عیب مال راضی شود. «سوم» آنکه در وقت معامله بگوید: اگر مال عیبی داشته باشد، پس نمی دهم و تفاوت قیمت هم نمی گیرم. «چهارم» آنکه فروشنده در وقت معامله بگوید این مال را با هر عیبی که دارد می فروشم. ولی اگر عیبی را معین کند و بگوید مال را با این عیب می فروشم و معلوم شود عیب دیگری هم دارد، خریدار می تواند برای عیبی که فروشنده معین نکرده مال را پس دهد، و در صورتی که نتواند پس دهد تفاوت قیمت بگیرد.

مسأله2183_ اگر خریدار دانست کالا عیبی دارد، و پس از تحویل گرفتن آن، عیب دیگری در او پیدا شود نمی تواند معامله را به هم بزند، ولی می تواند تفاوت قیمت سالم و معیوب را بگیرد. اما اگر حیوان معیوبی را بخرد و پیش از گذشتن زمان خیار که سه روز است عیب دیگری پیدا کند اگرچه آن را تحویل گرفته باشد باز هم می تواند آن را پس دهد. و نیز اگر فقط خریدار تا مدتی حق به هم زدن معامله را داشته باشد، و در آن مدت مال عیب دیگری پیدا کند، اگرچه آن را تحویل گرفته باشد، می تواند معامله را به هم بزند.

ص:416

مسأله2184_ اگر انسان مالی داشته باشد که خودش آن را ندیده و دیگری خصوصیات آن را برای او گفته باشد، چنانچه او همان خصوصیات را به مشتری بگوید و آن را بفروشد و بعد از فروش دانست بهتر از آن بوده که قیمت زیادتر باشد، می تواند معامله را به هم بزند.

مسائل متفرقه خرید و فروش

مسأله2185_ اگر فروشنده قیمت خرید جنس را به مشتری بگوید و بنای خرید و فروش بر آن باشد باید تمام چیزهایی را که به واسطهی آنها قیمت کالا کم یا زیاد می شود بگوید اگرچه به همان قیمت یا کمتر از آن بفروشد؛ مثلاً باید بگوید که نقد خریده است یا نسیه، و چنانچه بعضی از آن خصوصیات را نگوید و بعداً مشتری دانست می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله2186_ اگر انسان جنسی را به کسی بدهد و قیمت آن را معین کند و بگوید این جنس را به این قمیت بفروش و هر چه زیادتر فروختی اجرت فروشت باشد، هر چه زیادتر از آن قیمت بفروشد مال صاحب جنس است، و فروشنده فقط می تواند مزد کار خود را از صاحب جنس بگیرد. و بهتر بلکه احوط مصالحه است، و اگر به طور جعاله باشد و بگوید این جنس را به زیادتر از آن قیمت اگر فروختی زیادی مال خودت باشد اشکال ندارد.

مسأله2187_ اگر قصاب گوشت نر بفروشد و به جای آن، گوشت ماده بدهد معصیت کرده است، پس اگر آن گوشت را معین کرده و گفته این گوشت نر را می فروشم مشتری می تواند معامله را به هم بزند. و اگر آن را معین نکرده، در صورتی که مشتری به گوشتی که گرفته راضی نشود قصاب باید گوشت نر به او بدهد.

مسأله2188_ اگر مشتری به بزّاز بگوید پارچه ای می خواهم که رنگ آن نرود و بزاز پارچه ای به او بفروشد که رنگ آن برود، مشتری می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله2189_ قسم خوردن در معامله اگر راست باشد مکروه و اگر دروغ باشد حرام است.

ص:417

احکام شفعه

اشاره

مسأله2190_ هرگاه یکی از دو شریک سهم خود را به کس سوم فروخت، شریک وی می تواند سهم فروش رفته را با همان قیمت که شریک فروخته برای خود بگیرد، و این را حق شفعه می گویند و شریک صاحب حق شفیع گفته می شود.

در چه چیزهایی شفعه ثابت است

مسأله2191_ شفعه در فروش اموال غیر منقول که قابل تقسیم باشند محقق است. مانند زمین ها، خانه ها، باغ ها و بنا بر اقوی در منقولات مانند لباس، آلات و ادوات و حیوان نیز شفعه می آید. و هم چنین چیزهایی که قابل قسمت نباشد. به جزء کشتی، نهر، راه رفت و آمد، حمام، آسیا که در اینها شفعه نمی باشد.

مسأله2192_ شفعه در مورد دو خانه مستقل که هر کدام مالک خاصی دارد و در راه با هم شریکند چنانچه یکی از دو خانه با سهم مشاع راه فروش رفت، برای صاحب خانه دیگری ثابت است و فرقی ندارد که این دو خانه پیش از این یک خانه بوده و تقسیم شده یا نه. و هم چنین اگر تنها راه بدون خانه فروخته شد.

مسأله2193_ حکم مسألهی بالا در بیش از دو خانه نیز با شرط شرکت در راه در فرض فروش یکی از آنها با سهم مشاع راه، برای بقیه صاحبان خانه ها ثابت است. ولی اگر بدون انضمام سهم راه، یکی از خانه را مالکش فروخت برای صاحب خانه یا صاحبان

ص:418

بقیه خانه حق شفعه نمی باشد. و هم چنین در غیر خانه از املاک دیگری که مفروز و جدا بوده و در راه شریک باشند ثابت نیست. و نیز چنانچه دو خانه در مثل چاه، جوی، نهر آب با هم مشترکند، و صاحب یکی از خانه ها خانه خود را با سهم مشترک یکی از اینها فروخت در ثبوت شفعه برای صاحب خانه دیگر اشکال، بلکه منع است.

مسأله2194_ شفعه در غیر مسکن و زمین مخصوص به انتقال به سبب فروش است. پس اگر سهم شریک به سبب هبه (بخشش، صلح و مانند اینها) به دیگری منتقل شود برای شریک حق شفعه نیست. اما در مورد مسکن و زمین اختصاص شفعه به مورد فروش اشکال دارد.

شروط شفعه

شرایطی برای حق شفعه در مورد ملک و شریک می باشد که با نبود یکی از آنها شفعه ثابت نیست.

مسأله2195_ (1) اگر ملک مورد اشتراک بین وقف و مطلق است و ملک طلق (غیر وقف) فروش رفت. موقوف علیه گرچه یک نفر باشد حق شفعه ندارد، ولی اگر ملک وقف در جایی که مجوز فروش دارد، به فروش رفت آیا حق شفعه برای شریک هست؟ خالی از اشکال نیست.

مسأله2196_ (2) شرط است که چیزی که فروخته شده بین دو نفر شریک باشد. اگر شریک بیش از دو نفر بود و یکی از آنان سهم خود را فروخت برای دیگر شریک ها حق شفعه نمی باشد. و اگر همه فروختند به جز یکی، ثبوت حق برای وی مشکل است.

مسأله2197_ در ثبوت حق شفعه برای شریک لازم نیست، شریک تمام سهم خود را بفروشد، بلکه اگر قدری از آن را به شخص ثالثی بفروشد، شفعه برای شریک وی می باشد.

ص:419

مسأله2198_ (3) اگر مشتری مسلمان باشد، شریک هم باید مسلمان باشد. پس کافر حق شفعه بر مسلمان ندارد، هر چند فروشنده (شریکی که سهم خود را فروخته) کافر باشد. ولی کافر نسبت به کافری دیگر حق شفعه دارد، هم چنین مسلمان بر کافر (یعنی اگر کافری مشتری باشد. شریک وی خواه مسلمان، خواه کافر، حق شفعه دارد).

مسأله2199_ (4) شفیع (شریکی که می خواهد سهم فروشی شریک خود را از خریدارش با حق شفعه به خود انتقال دهد) باید قدرت بر پرداخت قیمت جنس فروخته شده را داشته باشد. پس برای کسی که ناتوان از پرداخت قیمت است حق شفعه نیست. گرچه چیزی گرو بدهد یا ضامن معتبر داشته باشد، مگر مشتری راضی شود و در موردی که پول در جای دیگری باشد، سه روز به وی مهلت حاضر کردن داده می شود و اگر در شهری دیگری باشد، اضافه از سه روز مقدار زمانی را که برای رسیدن پول (یا قیمت) به وی لازم است مهلت می دهند. اگر حاضر نکرد حق وی ساقط است. و ابتداء سه روز، زمان استفاده از حق شفعه است، نه زمان فروش، و بنا بر این اگر در بین روز از حق خود استفاده کرد روز چهارم همان زمان حق وی پایان می گیرد. و چنانچه وقتی بیش از حد متعارف برای انتقال دادن قیمت (از شهری دیگر لازم باشد که موجب ضرر مشتری گردد، ظاهراً حق شفعه ساقط می شود.

مسأله2200_ حق شفعه برای شریکی که وقت فروش، حاضر در شهر فروش نباشد، نیز ثابت است. پس هر گاه حاضر شد و از فروش اطلاع یافت حق شفعه دارد. ولو مدتی طولانی گذشته باشد. ولی هر گاه در شهر وکیلی دارد که می تواند شفعه را انجام دهد برای وی جائز است.

مسأله2201_ حق شفعه برای شریک ملک فروشی ثابت است. ولو بچه، یا دیوانه، یا سفیه باشد. ولی و قیّم آنان حق استفاده از آن را داشته حتی اگر وصی باشد و خود آنان حق دخالت ندارند. و اگر خود سفیه با اجازه ولیّ از حق استفاده کرد درست است. و احتمال قوی دارد کودک نیز چنین باشد.

ص:420

مسأله2202_ چنانچه ولیّ کودک یا دیوانه یا ولیّ سفیه حق شفعه را ساقط نمود (و مصلحت آنان بوده یا استفاده از شفعه به مصلحت نبود) برای هیچ یک از آنها بعد از بلوغ یا عاقل شدن یا رشد پیدا کردن حق مطالبه نیست. ولی اگر در مطالبه شفعه سهل انگاری (مسامحه) صورت گرفت، هر یک از آنان بعد از بلوغ و عقل و رشد می توانند از حق شفعه استفاده کنند.

چگونگی استفاده از حق شفعه

مسأله2203_ گرفتن حق شفعه به گفتار یا عمل محقق می شود، مثلاً بگوید: کالا (چیز فروخته شده) را به قیمت گرفتم یا قیمت را به قصد شفعه داده و کالا (چیز فروخته شده) را مستقلاً در اختیار بگیرد.

مسأله2204_ شفیع نمی تواند بعضی کالا را گرفته بعضی را پس بزند، بلکه یا همه را بگیرد یا واگذارد.

مسأله2205_ شفیع به همان قیمت فروش رفته باید بگیرد، نه زیادتر و نه کمتر، خواه قیمت بازار همان قیمت باشد یا کمتر یا زیادتر از آن، و اقوی عدم ثبوت حق شفعه در کالایی است که با غیر پول، فروخته شده است.

مسأله2206_ غرامت و خرج هایی را که مشتری، اضافه از پول کالا پرداخته، یا به کسی انعام داده بر عهدهی شفیع نیست، و هم چنین اگر فروشنده بعد از فروش، قدری از پول کالا را از مشتری کم کرده و نگرفته، شفیع نمی تواند از پول کالا کم کرده باقی را بدهد.

مسأله2207_ اقوی، فوریت حق شفعه است. پس اگر بدون عذر، استفاده از آن را تأخیر انداخت ساقط می شود و با عذر مانند ندانستن فروش، ولو از جهت زندان بودن ناحق یا به خاطر حقی که از پرداخت آن عاجز است یا ندانستن حق شفعه یا گمان زیادتی قیمت یا اشتباه در قیمت کالا و مانند اینها، ساقط نمی شود.

ص:421

مسأله2208_ منظور از مبادرت و فوریت در گرفتن حق شفعه، طور معمول آن است، پس چنانچه مشغول عبادت واجب یا مستحب است یا مشغول خوردن و آشامیدن یا استحمام باشد. نباید آن را برای فوریت شفعه قطع کند. همانگونه که لازم نیست تند راه برود، و اگر در جای دیگری است و راه ترس و خطر دارد می تواند به انتظار همراهان، آمدن به محل فروش را تأخیر بیندازد. ولی اگر با وکیل کردن کسی یا وسائل روز مانند تلفن، فاکس، موبایل، و... بتواند حق شفعه را اعمال کند و نکند حقش ساقط می گردد.

مسأله2209_ شفیع در گرفتن کالا به سبب شفعه باید پول (قیمت) را حاضر کند، و همان گفتن: «به شفعه گرفتم» در انتقال کالا به وی کافی نیست. و اگر گفت، و فرار کرد یا مسامحه نمود یا از پرداخت پول ناتوان شد، کالا در ملک مشتری باقی می ماند.

مسأله2210_ حق شفیع به سبب فروختن مشتری باطل نمی شود، بلکه می تواند از مشتری اول کالا را به قیمت اول بگیرد و فروش دوم باطل می شود. ولی اگر آن را اجازه کرد صحیح است، همانگونه که می تواند از مشتری دوم به قیمت خرید وی کالا را به شفعه بگیرد و در نتیجه فروش اول درست است.

مسأله2211_ تصرفاتی که مشتری در کالا (جنس) فروخته شده می کند خواه وقف کردن باشد (حتی اگر آن را مسجد کند) یا بخشیدن یا مهر قرار دادن، حق شفعه را ساقط نمی سازد. بلکه با گرفتن کالا به حق شفعه (به گفتار یا عمل) تصرفات باطل می شود.

مسأله2212_ حق شفعه قابل اسقاط است و می توان در مقابل اسقاط یا استفاده نکردن آن عوض گرفت. و در فرض اول اگر آن را ساقط نکرد و مورد استفاده قرار داد صحیح است. لکن گناه کرده و طرف می تواند معامله با او را فسخ کرده، عوض را بگیرد و یا اجرت المثل از او درخواست کند و آیا در فرض دوم نیز اگر حق شفعه را اعمال کرد نافذ و صحیح است؟ خالی از تأمل نیست و مشهور صلح بر سقوط را نیز کافی دانسته اند و خالی از اشکال نیست.

مسأله2213_ حق شفعه قابل انتقال به غیر نیست.

ص:422

مسأله2214_ چنانچه شریک (شفیع) سهم خود را قبل از استفاده از حق شفعه بفروشد، خصوصاً اگر دانست که شریک سهم خود را فروخته، حقش ساقط می شود و هم چنین اگر کل کالا قبل از آن تلف شود، ولی اگر پاره ای از آن تلف شده و باقی تلف نشده، شفیع می تواند باقی مانده را به کل قیمت بگیرد و مشتری ضامن چیزی نیست.

مسأله2215_ چنانچه بعد از گرفتن و استفاده کردن از حق شفعه: کالا (آنچه فروش رفته) به سبب مشتری تلف شد، ضامن است و اگر بدون دخالت وی از بین رفت، مشتری ضامن نیست. مگر از بین رفتن بعد از درخواست شفیع و مسامحه مشتری در تسلیم به او باشد که در این صورت مشتری ضامن است.

مسأله2216_ اسقاط قبل از فروش اثری ندارد، و بعد از فروش حق شفعه برای شفیع ثابت است و هم چنین اگر حاضر فروش بود یا تبریک به مشتری گفت، مگر گفتار و حالش شاهد اسقاط حق باشد.

مسأله2217_ مشهور علماء در استفاده از حق شفعه دانستن قیمت فروش را شرط دانسته اند. پس اگر شفیع قیمت را نمی داند شفعه را درست نمی دانند، ولی صحت آن بی وجه نیست.

مسأله2218_ پول فروش اگر نسیه باشد شفیع می تواند به همان مدت نسیه حق شفعه را اعمال کند و ظاهراً بتوان او را وادار به کفالت کفیل نمود. و اگر مشتری قیمت را نقداً بپذیرد، به قیمت نقدی می تواند شفیع چیز فروخته شده را بگیرد.

مسأله2219_ حق شفعه به اقاله بیع ساقط نمی شود، بعد از اقاله نیز شفیع می تواند از حق شفعه استفاده کند.

مسأله2220_ در صورتی که چیز فروخته شده داردی عیبی بوده، صور متعددی دارد که در بعض از آنها شفیع حق رد و در بعض حق ارش دارد.

ص:423

احکام مضاربه

مسأله2221_ مضاربه عبارت از این است که کسی مالی در اختیار دیگری برای تجارت (خرید و فروش) قرار بدهد که سود بین آنها به صورت مشاع. نصف یا ثلث. یا کمتر یا بیشتر تقسیم شود. صاحب مال را مالک (مضارب) و دیگری را عامل می گویند.

مسأله2222_ باید طرفین مکلف (بالغ، عاقل، مختار) باشند. کسی آنان را برای مضاربه اجبار (اکراه) نکرده باشد. و هم چنین باید صاحب مال سفیه مفلس (ممنوع از تصرفات مالی) نباشد. و سفاهت در عامل نیز نباید باشد. و مانند سایر معاملات ایجاب از مضارب و قبول عامل را لازم دارد، و هر لفظی که باشد. و هم چنین لازم است سهم هر یک از سود، معیّن باشد. و شرط قسمی از سود برای شخص ثالث درست نیست، مگر در تجارت کاری انجام دهد. و در صورتی که تجارت مقید به شخص عامل باشد باید توانایی داشته باشد. بلی اگر شرط شده باشد، مالک (مضارب) در مورد تخلّف شرط حق فسخ را دارد. و مضاربه مملوک (خواه صاحب مال باشد یا عامل به اذن مالک جائز است).

مسأله2223_ آیا درصحت مضاربه شرط است که مال پول طلا و نقره سکه دار معامله باشد؟ مشهور علماء پول طلا و نقره را شرط می دانند ولی دور نیست با اسکناس و چک های مورد معامله نیز درست باشد. بلی احتیاط در اینها رعایت احکام جعاله است.

مسأله2224_ مضاربه موجب شرکت هر یک در مقدار سهم خود می باشد و اگر باطل باشد تمام سود از آن مالک است و عامل تنها اجرت کار را حق دارد.

ص:424

مسأله2225_ در مضاربه عامل باید از حد معین شده تجاوز نکند. اگر خرید و فروش جنس مخصوص یا در شهر خاص یا در بازار مخصوص برایش معین شده باید آن را مراعات نماید وگرنه معاملات وی احتیاج به اجازه مالک دارد.

مسأله2226_ زیان در معامله بر مالک است و عامل عهده دار آن نیست، مگر تعدی و تفریط کرده باشد. یا شرط شود که زیان یا قدری از آن را از مال خود بدهد.

مسأله2227_ مضاربه را هر یک از طرفین هرگاه بخواهند می توانند فسخ نمایند. خواه مدت دار بوده یا نه. بلی اگر در ضمن عقد لازمی شرط شده باشد که تا مدتی مثلاً فسخ نکند، باید به شرط عمل شود.

مسأله2228_ عامل در صورتی که صاحب مال اجازه دهد می تواند مال مضاربه را با مال دیگری از خود یا ثالثی مخلوط نماید وگرنه هر چه از مال مضاربه تلف شود ضامن است.

مسأله2229_ عامل اگر شرط نشده باشد می تواند بر حسب رأی خود از هر که بخرد و به هر که بفروشد. و سفر بردن مال مضاربه را اگر معمول و متعارف باشد، جائز است وگرنه ضامن تلف مال است.

مسأله2230_ می تواند در فرض اطلاق (که با وی شرط نشده باشد) مانند سایر تجار معامله نسیه نیز داشته باشد، مگر متعارف نباشد که باید با اجازه مالک باشد.

مسأله2231_ اگر بدون اجازه و متعارف بودن، نسیه فروخت، بعضی گفته اند چنانچه قبل از اطلاع مالک قیمت را دریافت کرد معامله صحیح وگرنه بدون اجازه مالک معامله باطل است. ولی در صحت معامله فرض اول اشکال است.

مسأله2232_ اگر مضاربه مطلق باشد (قید نشده) می تواند جنس را با جنس معامله کند مگر جنسی که می گیرد مورد رغبت خریدار نباشد که حق ندارد.

مسأله2233_ در جایی که به اجازهی مالک می تواند برای تجارت سفر رود و شرط

ص:425

نشده که با خرج خود باشد، می تواند از سرمایه خرج خورد و خوراک و پوشاک و مسکن و اجرت وسیله سفر را بپردازد. و هم چنین هر مبلغی که در تجارت باید مصرف کند. و خرج وی در سفر مناسب با حال و شأن خودش باید باشد و در صورت اسراف و زیاده روی آن مقدار بر عهدهی خود وی است. و اگر مهمان شد یا صرفه جویی کرد نمی تواند آن را به حساب بیاورد.

مسأله2234_ برای سفر می تواند قبل از سود هم از سرمایه خرج کند. بعداً به حساب سود بیاورد. و سرمایه کلاً به مالک داده می شود و سود باقی تقسیم می گردد. و در سفر اگر مریض هم شود و مانع از کارش نگردد، می تواند خرج خود را از سرمایه بر دارد و خرج بهبودی از مرض را اگر متعارف باشد، مانند سرما خوردگی بعید نیست بتواند به حساب سرمایه بیاورد وگرنه نمی تواند.

مسأله2235_ مضاربه به مرگ هر یک از مالک یا عامل باطل می شود. و در بطلان به سبب دیوانه شدن یا بیهوشی اشکال است.

مسأله2236_ هر یک از مالک و عامل مالک سهم سود خود است حتی اگر قسمت نشده باشد. ولی اگر تلف یا زیانی عارض شود از سود قبل از قسمت کم می شود. ولو مضاربه باقی باشد. ولی تلف بعد از قسمت کم نمی شود.

مسأله2237_ هنگامی که سود حاصل شود مالک می تواند عامل را بر قسمت آن اجبار کند ولی بعد از فسخ هر کدام را این حق هست.

مسأله2238_ اگر زیانی بعد از تقسیم سود حاصل رخ داد و سود بعد کمتر از مقدار زیان بود، گفته شده بر عامل لازم است کمترین چیز را از سهم زیان و سود برگرداند. (ولی خالی از بحث نیست).

مسأله2239_ فسخ مضاربه یا انفساخ (مثلاً به سبب مرگ یا ناتوانی عامل) قبل از شروع به کار تجارت، یا بعد از آن بدون سود، حقی را برای هیچ کدام بر دیگری ثابت نمی کند.

ص:426

مسأله2240_ در مورد اختلاف بین مالک و عامل نسبت به مقدار سرمایه ای که به عامل داده، گفته عامل با قسم خوردنش مقدم بر گفته و ادعای زیادتی مالک است. مگر آنکه مالک بینه داشته باشد. ولی در مورد اختلاف سهم سود گفته مالک مقدم می باشد.

مسأله2241_ ادعای مالک بر عامل در مورد خیانت یا تفریط بدون بیّنه پذیرفته نیست. و گفتهی عامل (با قسم) مقدم است و هم چنین است در مورد تلف یا خسارت یا بی سود بودن معامله یا دریافت نشدن پول معاملات نسیه ای (که با اجازه مالک بوده) و فرقی بین قبل از فسخ مضاربه و بعد آن نیست.

مسأله2242_ اگر عامل سرمایه را دریافت کرده و نزد خود گذارد و در مدتی کم یا زیاد تجارت نکرد گناه کرده، ولی مالک به جز سرمایه حقی دیگر بر عامل ندارد.

***

ص:427

احکام شرکت _ صلح _ اجاره _ جعاله _ مزارعه _ مساقات و مغارسه

احکام شرکت

مسأله2243_ اگر دو نفر بخواهند با هم شرکت کنند، چنانچه هر کدام مقداری از کالای خود را با کالای دیگری به طوری مخلوط کند که از یکدیگر تشخیص داده نشود و به عربی یا به زبان دیگر صیغهی شرکت را بخوانند، یا کاری کنند که معلوم باشد می خواهند با یکدیگر شریک باشند شرکت آنان صحیح است.

مسأله2244_ اگر چند نفر در مزدی که از کار خودشان می گیرند با یکدیگر شرکت کنند، مثلاً چند کارگر با هم قرار بگذارند که هر قدر مزد گرفتند با هم قسمت کنند، شرکت آنان صحیح نیست. ولی اگر بعد از مدتی که شرکت کردند هر یک نصف منافع و اجرت خود یا هر قدر آن را با نصف یا هر قدر منافع و اجرت دیگری مصالحه کند صحیح است و آیا می توانند از ابتداء امر این گونه شرکت داشته باشند؟ صحت آن اشکال دارد گرچه بعید نیست.

مسأله2245_ اگر دو نفر با یکدیگر شرکت کنند که هر کدام به اعتبار خود جنسی بخرد و قیمت آن را خودش بدهکار شود، و در سود جنسی که هر کدام خریده اند با یکدیگر شریک باشند صحیح نیست، اما اگر هر کدام دیگری را وکیل کند که جنس را

ص:428

برای او نسیه بخرد بعد هر شریکی جنسی را برای خودش و شریکش بخرد که هر دو بدهکار شوند شرکت صحیح است.

مسأله2246_ کسانی که به واسطهی شرکت با هم شریک می شوند باید مکلف و عاقل و آزاد باشند و از روی قصد و اختیار شرکت کنند ونیز باید بتوانند در مال خود تصرف نمایند، پس سفیه _ کسی که مال خود را در کارهای بیهوده صرف می کند _ چون حق ندارد در مال خود تصرف نماید، اگر شرکت کند صحیح نیست. و هم چنین مملوک (برده، غلام یا کنیز).

مسأله2247_ اگر در عقد شرکت شرط کنند کسی که کار می کند یا بیشتر از شریک دیگر کار می کند بیشتر منفعت ببرد، باید آنچه را شرط کرده اند به او بدهند و اگر شرط کنند کسی که کار نمی کند، یا بیشتر کار نمی کند بیشتر منفعت ببرد اظهر این است که شرکت آنان صحیح است، و صحت شرط نیز خالی از قوت نیست.

مسأله2248_ اگر قرار بگذارند که همهی استفاده را یک نفر ببرد یا تمام ضرر یا بیشتر آن از یکی از آنان باشد شرکت در صورتی که به معنی قرار به جبران ضرر یا صرف نظر از استفاده برگردد صحیح است و طبق قرار عمل می شود.

مسأله2249_ اگر شرط نکنند که یکی از شریک ها بیشتر منفعت ببرد چنانچه سرمایهی آنان یک اندازه باشد منفعت و ضرر را هم به یک اندازه می برند و اگر سرمایهی آنان یک اندازه نباشد، باید منفعت و ضرر را به نسبت سرمایه قسمت نمایند، مثلاً اگر دو نفر شرکت کنند و سرمایهی یکی از آنان دو برابر سرمایهی دیگری باشد، سهم او از منفعت و ضرر دو برابر سهم دیگری است چه هر دو به یک اندازه کار کنند، یا یکی کمتر کار کند، ولی اگر هیچ کار نکند محلّ اشکال است. گرچه خالی از قوت نیست.

مسأله2250_ اگر در عقد شرکت شرط کنند که هر دو با هم خرید و فروش نمایند، یا هر کدام به تنهایی معامله کند، یا فقط یکی از آنان معامله کند، باید به قرارداد عمل نمایند.

ص:429

مسأله2251_ اگر معین نکنند که کدام یک آنان با سرمایه خرید و فروش نمایند، هیچ یک از آنان بدون اجازهی دیگری نمی تواند با آن سرمایه معامله کند.

مسأله2252_ شریکی که اختیار سرمایه شرکت با او است باید به قرارداد شرکت عمل کند، مثلاً اگر با او قرار گذاشته اند که نسیه بخرد یا نقد بفروشد، یا جنس را از محل مخصوصی بخرد، باید به همان قرارداد رفتار نماید و اگر با او قراری نگذاشته باشند، باید به طور معمول معامله کند و داد و ستدی نماید که برای شرکت ضرر نداشته باشد، و مال شرکت را در مسافرت همراه خود نبرد.

مسأله2253_ شریکی که با سرمایه معامله می کند، اگر بر خلاف قراردادی که با او کرده اند خرید و فروش کند یا آنکه قراردادی نکرده باشند، و بر خلاف معمول معامله کند، در این صورت معامله نسبت به حصهی شریک فضولی است. پس چنانچه اجازه نکند می تواند عین مالش را و در صورت تلف عین، عوض مالش را بگیرد.

مسأله2254_ شریکی که با سرمایهی شرکت معامله می کند اگر زیاده روی ننماید و در نگهداری سرمایه کوتاهی نکند، و اتفاقاً مقداری از آن یا تمام تلف شود ضامن نیست.

مسأله2255_ شریکی که با سرمایهی شرکت معامله می کند اگر بگوید سرمایه تلف شده و پیش حاکم شرع قسم بخورد، باید حرف او را قبول کرد. ولی در مورد متهم خالی از بحث نیست.

مسأله2256_ اگر تمام شریک ها از اجازه ای که به تصرف در مال یکدیگر داده اند برگردند هیچ کدام نمی توانند در مال شرکت تصرف کنند، و اگر یکی از آنان از اجازهی خود برگردد شریک های دیگر حق تصرف ندارند، ولی کسی که از اجازهی خود برگشته، می تواند در مال شرکت تصرف کند.

مسأله2257_ هر وقت یکی از شریک ها تقاضا کند که سرمایهی شرکت را قسمت کنند، اگرچه شرکت مدت داشته باشد، باید دیگران قبول نمایند مگر آنکه تقسیم ضرر معتنابه بر شرکاء داشته باشد.

ص:430

مسأله2258_ اگر یکی از شریک ها بمیرد، یا دیوانه، یا بیهوش شود شریک های دیگر نمی توانند در مال شرکت تصرف کنند و همچنین است اگر یکی از آنان سفیه شود یعنی مال خود را در کارهای بیهوده صرف نماید.

مسأله2259_ اگر شریک، چیزی را نسیه برای خود بخرد، نفع و ضررش راجع به خود او است و اگر برای شرکت بخرد و شریک دیگر اجازه نماید مثلاً بگوید به آن معامله راضی هستم، نفع و ضررش راجع به هر دوی آنان است.

مسأله2260_ اگر با سرمایهی شرکت معامله ای کنند، بعد بدانند شرکت باطل بوده، چنانچه طوری باشد که اذن در معامله به صحت شرکت مقید نباشد به این معنی که اگر می دانستند شرکت درست نیست، به تصرف در مال یکدیگر راضی بودند معامله صحیح است و هر چه سود از آن معامله پیدا شود مال همهی آنان است و اگر این طور نباشد در صورتی که کسانی که به تصرف دیگران راضی نبوده اند بگویند به آن معامله راضی هستیم، معامله صحیح وگرنه باطل می باشد. و در صورت اول هر کدام آنان که برای شرکت کاری کرده است اگر به قصد مجانی کار نکرده باشد، می تواند مزد کارهای خود را به اندازهی معمولی با حفظ نسبت از شریک های دیگر بگیرد.

***

ص:431

احکام صلح

مسأله2261_ صلح آن است که انسان با دیگری سازش کند که مقداری از مال یا منفعت مال خود را ملک او کند، یا از طلب، یا حق خود بگذرد که او هم در عوض، مقداری از مال، یا منفعت خود را به او واگذار نماید یا از طلب، یا حقی که دارد بگذرد. بلکه اگر بدون آنکه عوض بگیرد مقداری از مال، یا منفعت مال خود را به کسی واگذار کند، یا از طلب یا حق خود بگذرد باز هم صلح صحیح است.

مسأله2262_ کسی که دارایی خود را به دیگری صلح می کند، باید بالغ و عاقل و آزاد باشد، و قصد صلح داشته، و کسی او را مجبور نکرده باشد، و سفیه هم نباشد.

مسأله2263_ لازم نیست صیغهی صلح به عربی خوانده شود، بلکه با هر لفظی که بفهماند با هم صلح و سازش کرده اند صحیح است.

مسأله2264_ اگر کسی گوسفندهای خود را به چوپان بدهد که مثلاً یک سال نگهداری کند و از شیر آن استفاده نماید و مقداری معیّن روغن یا چیز دیگری بدهد، چنانچه شیر گوسفند را در مقابل زحمت های چوپان و آن روغن صلح کند صحیح است. بلکه اگر گوسفند را یک ساله به چوپان اجاره دهد(1) که از شیر آن استفاده کند و در عوض، مقداری روغن بدهد نیز صحیح است لکن کراهت دارد.

ص:432


1- [1] _ دلیل آن صحیحة ابن سنان است. مرآة العقول 261/19 ح 4.

مسأله2265_ اگر کسی بخواهد طلب یا حق خود را به دیگری صلح کند در صورتی صحیح است که او قبول نماید، ولی اگر بخواهد از طلب یا حق خود بگذرد قبول کردن او لازم نیست.

مسأله2266_ اگر انسان مقدار بدهی خود را بداند و طلب کار او نداند، چنانچه طلب کار طلب خود را به کمتر از مقداری که هست صلح کند مثلاً پنجاه تومان طلب کار باشد و طلب خود را ده تومان صلح نماید، زیادی برای بدهکار حلال نسیت. مگر آنکه مقدار بدهی خود را به او بگوید و او را راضی کند، یا طوری باشد که اگر طلب خود را می دانست، باز هم به آن مقدار صلح می کرد.

مسأله2267_ اگر بخواهند دو چیز را که از یک جنس و وزن آن معلوم است به یکدیگر صلح کنند، احتیاط واجب است که وزن یکی بیشتر از دیگری نباشد، ولی اگر وزن آنها معلوم نباشد، اگرچه احتمال دهند که وزن یکی بیشتر از دیگری است و صلح نمایند صحیح است.

مسأله2268_ اگر دو نفر از یک نفر طلب کار باشند، یا دو نفر از دو نفر دیگر طلب کار باشند و بخواهند طلب های خود را به یکدیگر صلح کنند چنانچه طلب آنان از یک جنس و وزن آنها یکی باشد مثلاً هر دو ده من گندم طلب کار باشند، مصالحهی آنان صحیح است و همچنین است اگر جنس طلب آنان یکی نباشد مثلاً یکی ده من برنج و دیگری دوازده من گندم طلب کار باشد، ولی اگر طلب آنها از یک جنس و چیزی باشد که معمولاً با وزن یا پیمانه آن را معامله می کنند، در صورتی که وزن یا پیمانهی آنها مساوی نباشد، مصالحهی آن اشکال دارد. بلکه بطلان خالی از قوّت نیست.

مسأله2269_ اگر از کسی طلبی دارد که باید بعد از مدتی بگیرد چنانچه طلب خود را به مقدار کمتری صلح کند و مقصودش این باشد که از مقداری از طلب خود گذشت کند و بقیه را نقد بگیرد اشکال ندارد. و این حکم در صورتی است که طلب از جنس طلا یا نقره یا جنس دیگر باشد که با وزن و پیمانه فروخته می شود، و اما در غیر آنها

ص:433

برای طلب کار جائز است که طلب خود را به بدهکار یا غیر آن به کمتر از طلب صلح نموده با بفروشد چنان که در مسألهی (2407) خواهد آمد.

مسأله2270_ اگر دو نفر چیزی را با هم صلح کنند، با رضایت یکدیگر می توانند صلح را به هم بزنند. و نیز اگر در ضمن معامله برای هر دو یا یکی از آنان حق به هم زدن معامله را قرار داده باشند، کسی که آن حق را دارد می تواند صلح را به هم بزند.

مسأله2271_ تا وقتی خریدار و فروشنده از مجلس معامله متفرق نشده اند می توانند معالمه را به هم بزنند، و نیز اگر مشتری حیوانی را بخرد تا سه روز حق به هم زدن معامله را دارد. و همچنین اگر پول جنسی را که خریده تا سه روز ندهد و جنس را تحویل نگیرد، فروشنده می تواند معامله را به هم بزند، ولی کسی که مالی را صلح می کند در این سه صورت حق به هم زدن صلح را ندارد. اما در صورتی که طرف مصالحه در پرداخت مال المصالحه از حد متعارف تأخیر کند یا اینکه شرط شده باشد که مثلاً مال المصالحه را نقد بدهد و طرف عمل به شرط ننماید در این صورت می تواند صلح را به هم بزند و همچنین در صور دیگر که در احکام خرید و فروش گفته شد نیز می تواند صلح را به هم بزند.

مسأله2272_ اگر چیزی را که به صلح گرفته معیوب باشد، میتواند صلح را به هم بزند، ولی اگر بخواهد تفاوت قیمت صحیح و معیوب را بگیرد اشکال دارد.

مسأله2273_ هرگاه مال خود را به کسی صلح نماید و با او شرط کند و بگوید که بعد از مرگ من باید چیزی را که به تو صلح کردم مثلاً وقف کنی و او هم این شرط را قبول کند، باید به شرط عمل نماید.

***

ص:434

احکام اجاره

اشاره

مسأله2274_ اجاره دهنده و کسی که چیزی را اجاره می کند باید مکلف و عاقل باشند و به اختیار خودشان اجاره را انجام دهند و نیز باید در مال خود حق تصرف داشته باشند، پس سفیه چون حق ندارد درمال خود تصرف نماید اگر چیزی را اجاره کند، یا اجاره دهد صحیح نیست، و هم چنین برده (غلام و کنیز).

مسأله2275_ انسان می تواند از طرف دیگری وکیل شود و مال او را اجاره دهد یا مالی را برای او اجاره کند.

مسأله2276_ اگر ولیّ یا قیّم شرعی بچه مال او را اجاره دهند، یا خود او را اجیر دیگری نمایند اشکال ندارد و اگر مدتی از زمان بالغ شدن او را جزء مدت اجاره قرار دهند، بعد از آنکه بچه بالغ شد می تواند بقیهی اجاره را به هم بزند، ولی هرگاه طوری بوده که اگر مقداری از زمان بالغ بودن بچه را جزء مدت اجاره نمی کرد، بر خلاف مصلحت بچه بود نمی تواند اجارهی مال خود را به هم بزند، امّا نفوذ اجارهی خود بچه بعد از بلوغش محل اشکال است.

مسأله2277_ بچهی صغیری را که ولیّ ندارد بدون اجازهی مجتهد نمی شود اجیر کرد، و کسی که به مجتهد دسترسی ندارد می تواند از چند نفر مؤمن که عادل باشند، اجازه بگیرد و او را اجیر نماید.

مسأله2278_ اجاره دهنده و مستأجر لازم نیست صیغهی عربی بخوانند، بلکه اگر

ص:435

مالک به کسی بگوید، ملک خود را به تو اجاره دادم و او بگوید قبول کردم اجاره صحیح است. و نیز اگر حرفی نزنند و مالک به قصد اینکه ملک خود را اجاره دهد، به مستأجر واگذار کند و او هم به قصد اجاره بگیرد و مبلغ مال الاجاره و مدت آن معلوم باشد اجاره صحیح است.

مسأله2279_ اگر انسان بدون صیغهی خواندن بخواهد برای انجام عملی اجیر شود، همین که به این قصد با توافق طرف خود مشغول آن عمل شد اجاره صحیح است.

مسأله2280_ کسی که نمی تواند حرف بزند، اگر با اشاره بفهماند که ملک را اجاره داده، یا اجاره کرده صحیح است.

مسأله2281_ اگر خانه یا دکان یا اطاقی را اجاره کند و صاحب ملک با او شرط کند که فقط خود او از آنها استفاده نماید، مستأجر نمی تواند آن را به جهت دیگر استفاده از آن اجاره دهد مگر آنکه اجاره طوری باشد که مخصوص خودش باشد. مثل اینکه زنی منزلی یا اطاقی را اجاره کند و بعداً شوهر کرده و اطاق یا منزل را برای سکنای خود اجاره دهد و اگر مالک شرط نکند می تواند آن را به دیگری اجاره دهد. و اگر بخواهد به زیادتر از مقداری که آن را اجاره کرده اجاره دهد، باید در آن کاری مانند تعمیر و سفیدکاری مثلاً انجام داده باشد، یا به غیر جنسی که اجاره کرده آن را اجاره دهد مثلاً اگر با پول اجاره کرده به گندم یا چیز دیگر اجاره دهد، و بنا بر احتیاطی که سزاوار ترک نیست، کشتی حکم خانه را دارد.

مسأله2282_ اگر اجیر با انسانی شرط کند که فقط برای خود او کار کند، نمی شود اجیر را به دیگری اجاره داد مگر به نحوی که در مسألهی قبلی گذشت. و اگر شرط نکند، چنانچه او را به چیزی که اجرت او قرار داده اجاره دهد، باید زیادتر نگیرد و اگر به چیز دیگری اجاره دهد، می تواند زیادتر بگیرد. و همچنین است اگر خودش اجیر کسی شود و برای انجام آن عمل شخص دیگری را به کمتر اجاره نماید، ولی اگر مقداری از آن عمل را خودش انجام داده باشد می تواند دیگری را به کمتر اجاره نماید.

ص:436

مسأله2283_ اگر غیر خانه و دکان و اطاق و کشتی و اجیر، چیز دیگری مثلاً زمین را اجاره کند و مالک با او شرط نکند که فقط خودش از آن استفاده نماید، اگر بیشتر از مقداری که اجاره کرده آن را اجاره دهد اشکال ندارد.

مسأله2284_ اگر خانه یا دکانی را مثلاً یک ساله به صد تومان اجاره کند و از نصف آن خودش استفاده نماید، می تواند نصف دیگر را به صد تومان اجاره دهد، و اگر بخواهد نصف آن را به زیادتر از مقداری که اجاره کرده، مثلاً به صد و بیست تومان اجاره دهد، باید در آن، کاری مانند تعمیر انجام داده باشد.

شرایط مالی که آن را اجاره می دهند

مسأله2285_ مالی را که اجاره می دهند چند شرط دارد:

«اول» آنکه معین باشد، پس اگر بگوید یکی از خانه های خود را به تو اجاره دادم درست نیست.

«دوم» مستأجر آن را ببیند، یا کسی که آن را اجاره می دهد طوری خصوصیات آن را بگوید که کاملاً معلوم باشد.

«سوم» تحویل دادن آن ممکن باشد؛ پس اجاره دادن اسبی که فرار کرده باطل است.

«چهارم» آنکه استفاده از آن مال به اتلاف و از بین بردنش نباشد، پس اجاره دادن نان و میوه و خوردنی های دیگر صحیح نیست.

«پنجم» استفاده ای که مال را برای آن، اجاره داده اند ممکن باشد، پس اجاره دادن زمین برای زراعت در صورتی که آب باران کفایت آن را نکند و از آب نهر هم مشروب نشود، صحیح نیست.

«ششم» چیزی را که اجاره می دهد مال خود او باشد و اگر مال کسی دیگر را اجاره می دهد، در صورتی صحیح است که صاحبش رضایت دهد.

ص:437

مسأله2286_ اجاره دادن درخت برای استفاده از میوه اش، در صورتی که میوه اش فعلاً موجود نباشد بعید نیست صحیح باشد و همچنین است اجاره دادن حیوان برای شیرش.

مسأله2287_ زن می تواند برای آنکه از شیرش استفاده کنند اجیر شود و لازم نیست از شوهر خود اجازه بگیرد، ولی اگر به واسطهی شیر دادن، حق شوهر از بین برود، بدون اجازهی او نمی تواند اجیر شود.

شرایط استفاده ای که مال را برای آن اجاره می دهند

مسأله2288_ استفاده ای که مال را برای آن اجاره می دهند چهار شرط دارد:

«اول» آنکه حلال باشد، بنا بر این اجاره دادن دکان برای شراب فروشی یا نگهداری شراب یا هر قسم مست کننده یا خرید و فروش آلات موسیقی، چون تار، طنبور، ساز، تمبک یا آلات قمار مانند شطرنج، پاسور و کرایه دادن حیوان یا هر وسیله نقلیّه برای حمل و نقل شراب و هر مست کننده باطل است.

«دوم» آنکه عمل در نظر شرع به طور مجانی واجب نباشد. پس اجیر شدن برای فرائض یومیه یا تجهیز اموات جائز نیست، و بنا بر احتیاط معتبر است که پول دادن برای آن استفاده در نظر مردم بیهوده نباشد.

«سوم» اگر چیزی را که اجاره می دهند چند فایده داشته باشد استفاده ای را که باید مستأجر از آن بکند، معین نمایند؛ مثلاً اگر حیوانی را که سواری می دهد و بار می برد اجاره دهند، باید در موقع اجاره معین کنند که فقط سواری یا باربری آن، مال مستأجر است یا همهی استفاد ه های آن.

«چهارم» مدت استفاهده را معین نمایند، و اگر معلوم نباشد و عمل را معین کنند مثلاً با خیاط قرار بگذارند که لباس معینی را به طور مخصوصی بدوزد کافی است. اما نباید مدت دوخت آن از حدّ متعارف خارج باشد.

ص:438

مسأله2289_ اگر ابتدای مدت اجاره را معین نکنند، در صورتی که از گفتگوی طرفین استفاده شود، ابتدای آن بعد از خواندن صیغهی اجاره است و بعید نیست مطلقاً چنین باشد.

مسأله2290_ اگر خانه ای را مثلاً یک ساله اجاره دهند و ابتدای آن را یک ماه بعد از خواندن صیغه قرار دهند اجاره صحیح است، اگرچه موقعی که صیغه می خوانند خانه در اجاره ی دیگری باشد.

مسأله2291_ اگر مدت اجاره را معلوم نکند و بگوید هر وقت در خانه نشستی اجارهی آن، ماهی ده تومان است اجاره صحیح نیست.

مسأله2292_ اگر به مستأجر بگوید خانه را ماهی ده تومان به تو اجاره دادم، یا بگوید خانه را یک ماهه به ده تومان به تو اجاره دادم و بعد از آن هم هر قدر بنشینی اجارهی آن ماهی ده تومان است، در صورتی که ابتدای مدت اجاره را معین کند یا ابتدای آن معلوم باشد، اجارهی ماه اول صحیح است.

مسأله2293_ خانه ای را که غریب و زوّار در آن منزل می کنند و معلوم نیست چقدر در آن می مانند، اگر قرار بگذارند مثلاً شبی یک تومان بدهند و صاحب خانه راضی شود، استفاده از آن خانه اشکال ندارد، ولی چون مدت اجاره را معلوم نکرده اند اجاره نسبت به غیر از شب اول صحیح نیست، و صاحب خانه بعد از شب اول هر وقت بخواهد می تواند آنها را بیرون کند.

مسائل متفرقه اجاره

مسأله2294_ مالی را که مستأجر بابت اجاره می دهد باید معلوم باشد. پس اگر از چیزهایی است که مثل گندم با وزن معامله می کنند باید وزن آن معلوم باشد، و اگر از چیزهایی است که مثل پول های رایج با شماره معلوم می کنند باید شمارهی آن معین باشد، و اگر مثل اسب و گوسفند است باید اجاره دهنده آن را ببیند یا مستأجر خصوصیات آن را بگوید.

ص:439

مسأله2295_ اگر زمینی را برای زراعت اجاره دهد و مال الاجاره را حاصل همان زمین یا زمین دیگر که فعلاً موجود نیست قرار دهد اجاره بنا بر اقوی در زراعت گندم و جو به حاصل خود زمین و بنا بر احوط در سایر موارد صحیح نیست. و اگر مال الاجاره بالفعل موجود باشد مانعی ندارد.

مسأله2296_ کسی که چیزی را اجاره داده، تا آن چیز را تحویل ندهد حق ندارد مال الاجارهی آن را مطالبه کند، و نیز اگر برای انجام عمل اجیر شده باشد پیش از انجام عمل حق مطالبهی اجرت ندارد. ولی اگر شرط کرده باشند یا از راه دیگری معلوم باشد مثل اجیر شدن برای حجّ، مانعی ندارد.

مسأله2297_ هرگاه چیزی را که اجاره داده تحویل دهد، اگرچه مستأجر تحویل نگیرد، یا تحویل بگیرد و تا آخر مدت اجاره از آن استفاده نکند، باید مال الاجارهی آن را بدهد.

مسأله2298_ اگر انسان اجیر شود که در روز معینی کاری را انجام دهد و در آن روز برای انجام آن کار حاضر شود، کسی که او را اجیر کرده اگرچه آن کار را به او مراجعه نکند، باید اجرت او را بدهد، مثلاً اگر خیاطی را در روز معینی برای دوختن لباس اجیر نمایند، و خیاط در آن روز آمادهی کار باشد اگرچه پارچه را به او ندهند که بدوزد، باید اجرتش را بدهد چه خیاط بی کار باشد، چه برای خودش یا دیگری کار کند.

مسأله2299_ اگر بعد از تمام شدن مدت اجاره معلوم شود که اجاره باطل بوده، مستأجر باید مال الاجاره را به قدر معمول به صاحب ملک بدهد؛ مثلاً اگر خانه ای را که یک ساله به صد تومان اجاره کند بعد بداند اجاره باطل بوده چنانچه اجارهی آن خانه معمولاً پنجاه تومان است، باید پنجاه تومان را بدهد و اگر دویست تومان است در صورتی که اجاره دهنده صاحب مال یا وکیل آن بوده بنا بر احتیاط و اگر غیر اینها بوده بنا بر اقوی باید دویست تومان را بپردازد، گرچه در مورد اول جواز اکتفاء به پرداخت همان 100 تومان بعید نیست. و نیز اگر بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره معلوم شود که اجاره باطل بوده، نسبت به اجرت مدت گذشته نیز این حکم جاری است.

ص:440

مسأله2300_ اگر چیزی را که اجاره کرده از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده و در استفاده بردن از آن هم زیاده روی ننموده ضامن نیست. و نیز اگر مثلاً پارچه ای را که به خیاط داده از بین برود در صورتی که خیاط زیاده روی نکرده و در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد نباید عوض آن را بدهد.

مسأ له2301_ هرگاه صنعت گر از حدّ اجاره تجاوز کرده چیزی را گرفته ضایع کند ضامن است.

مسأله2302_ اگر قصاب سر حیوانی را ببرّد و آن را حرام کند چه مزد گرفته باشد چه مجانی سر بریده باشد، باید قیمت آن را به صاحبش بدهد.

مسأله2303_ اگر حیوانی را اجاره کند و معین نماید که چقدر بار بر آن بگذارد، چنانچه بیشتر از آن مقدار بار کند و آن حیوان بمیرد یا معیوب شود ضامن است، و نیز اگر مقدار بار را معین نکرده باشند و بیشتر از معمول بار کند و حیوان تلف شود یا معیوب گردد، ضامن می باشد و در هر دو صورت اجرت زیادی را بر حسب معمول نیز باید بدهد.

مسأله2304_ اگر حیوانی را برای بردن بار شکستنی اجاره دهد چنانچه آن حیوان بلغزد، یا رم کند بار را بشکند، صاحب حیوان ضامن نیست؛ ولی اگر به واسطهی زدن و مانند آن کاری کند که حیوان زمین بخورد و بار را بشکند ضامن است.

مسأله2305_ اگر کسی بچه ای را ختنه کند و ضرری به آن بچه برسد یا بمیرد، چنانچه بیشتر از معمول بریده باشد ضامن است. و اگر بیشتر از معمول نبریده باشد، ضمان محل اشکال است بلکه عدم ضمان بعید نیست و احوط استحباباً رجوع به صلح است.

مسأله2306_ اگر دکتر به دست خود به مریض دوا بدهد چنانچه در معالجه خطا کند و به مریض ضرری برسد یا بمیرد، دکتر ضامن است؛ ولی اگر بگوید فلان دوا برای فلان مرض فائده دارد و به واسطهی خوردن دوا ضرری به مریض برسد یا بمیرد دکتر ضامن نیست.

ص:441

مسأله2307_ هرگاه دکتر به مریض یا ولیّ او بگوید که ضرری به او برسد ضامن نیستم، در صورتی که دقت و احتیاط خود را بکند و به مریض ضرری برسد، یا بمیرد دکتر اگرچه به دست خود دوا داده باشد ضامن نیست.

مسأله2308_ مستأجر و کسی که چیزی را اجاره داده، با رضایت یکدیگر می توانند معامله را به هم بزنند. و نیز اگر در اجاره شرط کنند که هر دو یا یکی از آنان حق به هم زدن معامله را داشته باشند، می توانند مطابق قرار داد، اجاره را به هم بزنند.

مسأله2309_ اگر اجاره دهنده، یا مستأجر دانست که مغبون شده است چنانچه در موقع اجاره نمودن ملتفت نباشد که مغبون است، می تواند اجاره را به هم بزند؛ ولی اگر در صیغهی اجاره شرط کنند که اگر مغبون هم باشند حق به هم زدن معامله را نداشته باشند، نمی توانند اجاره را به هم بزنند.

مسأله2310_ اگر چیزی را اجاره دهد و پیش از آنکه تحویل دهد کسی آن را غصب نماید، مستأجر می تواند اجاره را به هم بزند و چیزی را که به اجاره دهنده داده پس بگیرد، یا اجاره را به هم نزند و اجارهی مدتی را که در تصرف غصب کنند بوده به میزان معمول از او بگیرد. پس اگر حیوانی را یک ماهه به ده تومان اجاره نماید و کسی آن را ده روز غصب کند و اجارهی معمولی ده روز آن پانزده تومان باشد، می تواند پانزده تومان را از غصب کننده بگیرد.

مسأله2311_ اگر چیزی را که اجاره کرده تحویل بگیرد، و بعد آن را غصب کند، نمی تواند اجاره را به هم بزند و فقط حق دارد کرایهی آن چیز را به مقدار معمول، از غصب کننده بگیرد.

مسأله2312_ اگر پیش از آنکه مدت اجاره تمام شود، ملک را به مستأجر بفروشد، اجاره به هم نمی خورد و مستأجر باید مال الاجاره را بدهد، و همچنین است اگر آن را به دیگری بفروشد.

ص:442

مسأله2313_ اگر پیش از ابتدای مدت اجاره، ملک به طوری خراب شود که هیچ قابل استفاده نباشد، اجاره باطل می شود و پولی که مستأجر به صاحب ملک داده به او برمی گردد. و به احتمال قوی دارد در موردی که قابل استفا ده ای که شرط کرده اند نباشد، نیز چنین باشد، و اگر بتواند استفادهی مختصری از آن ببرد، می تواند اجاره را به هم بزند.

مسأله2314_ اگر ملکی را اجاره کند و بعد از گذشتن مقداری از مدت اجاره به طوری خراب شود که هیچ قابل استفاده نباشد، اجارهی مدتی که باقی مانده باطل می شود، و احتمال قوی دارد در موردی که قابل استفاده شرط شده نباشد نیز حکم همین باشد، و اگر بتواند استفادهی مختصری از آن ببرد می تواند اجاره را به هم بزند، و احتمال قوی دارد که حق داشته باشد اجاره را کلاً به هم زده و نسبت به مدت گذشته اجرت معمولی آن را بپردازد.

مسأله2315_ اگر خانه ای را که مثلاً دو اطاق دارد اجاره دهد و یک اطاق آن خراب شود، چنانچه فوراً آن را بسازد و هیچ مقداری از استفادهی آن از بین نرود اجاره باطل نمی شود و مستأجر هم نمی تواند اجاره را به هم بزند؛ ولی اگر ساختن آن به قدری طول بکشد که مقداری از استفادهی مستأجر از بین برود اجاره به آن مقدار باطل می شود، و مستأجر می تواند اجاره باقی مدت و به احتمال قوی تمام مدت را به هم بزند و برای استفاده ای که کرده «اجرت المثل» بدهد.

مسأله2316_ اگر اجاره دهنده یا مستأجر بمیرد، اجاره باطل نمی شود ولی اگر خانه، مال اجاره دهنده نباشد مثلاً دیگری وصیت کرده باشد که تا او زنده است منفعت خانه مال او باشد، چنانچه آن خانه را اجاره دهد و پیش از تمام مدت اجاره بمیرد، از وقتی که مرده اجاره باطل است؛ و اگر مالکِ فعلی آن اجاره را امضاء کند صحیح می شود و وجه اجارهی مدتی که بعد از مردن اجاره دهنده باقی مانده به مالک فعلی می رسد.

ص:443

مسأله2317_ اگر صاحب کار بنّاء را وکیل کند که برای او عمله بگیرد، چنانچه بنّاء کمتر از مقداری که از صاحب کار می گیرد به عمله بدهد، زیادی آن بر او حرام است، و باید آن را به صاحب کار بدهد، ولی اگر اجیر شود که ساختمان را تمام کند و برای خود اختیار بگذارد که خودش بسازد یا به دیگری بدهد در صورتی که مقداری خودش کار کرده و باقی را به کمتر از مقداری که اجیر شده به دیگری بدهد، زیادی آن برای او حلال می باشد.

مسأله2318_ اگر رنگرز قرار بگذارد که مثلاً پارچه را با نیل رنگ کند، چنانچه با چیز دیگری رنگ نماید حق ندارد چیزی بگیرد.

***

ص:444

احکام جعاله

مسأله2319_ جعاله آن است که انسان قرار بگذارد در مقابل کاری که برای او انجام می دهند مال معینی بدهد، مثلاً بگوید هر کس گمشدهی مرا پیدا کند، ده تومان به او می دهم و به کسی که این قرار را می گذارد «جاعل» و به کسی که کار را انجام می دهد «عامل» می گویند. و فرق بین جعاله و اجاره این است که در اجاره بعد از خواندن صیغه، اجیر باید عمل را انجام دهد و کسی هم که او را اجیر کرده اجرت را به او بدهکار می شود، ولی در جعاله اگرچه عامل شخص معین باشد می تواند مشغول عمل نشود، و تا عمل را انجام ندهد جاعل بدهکار نمی شود.

مسأله2320_ جاعل باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد و اختیار قرارداد کند و شرعاً بتواند در مال خود تصرف نماید، بنا بر این جعالهی آدم سفیه _ کسی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف میکند _ صحیح نیست. و هم چنین انسان مملوک (غلام، کنیز).

مسأله2321_ کاری را که «جاعل» می گوید برای او انجام دهند، باید حرام یا بی فائده یا از واجباتی که شرعاً لازم است مجاناً آورده شود نباشد. پس اگر بگوید هر کس شراب بخورد، یا در شب به جای تاریکی برود نماز واجب خود را بخواند ده تومان به او می دهم «جعاله» صحیح نیست. و هم چنین باید اجرتی که برای انجام کار معیّن می کند، حرام نباشد مگر جاعل ذمّی باشد که برای مثل خودش اجرت قرار دادن شراب و خوک مانعی ندارد.

ص:445

مسأله2322_ اگر مالی را که قرار می گذارد بدهد معین کند مثلاً بگوید هر کس اسب مرا پیدا کند، این گندم را به او می دهم، لازم نیست بگوید آن گندم مال کجا است و قیمت آن چیست. ولی اگر مال را معین نکند مثلاً بگوید کسی که اسب مرا پیدا کند، ده من گندم به او می دهم، باید خصوصیّات آن را کاملاً معین نماید.

مسأله2323_ اگر «جاعل» مزد معینی را برای کار قرار ندهد، مثلاً بگوید هر کس بچهی مرا پیدا کند پولی به او می دهم و مقدار آن را معین نکند، چنانچه کسی آن عمل را انجام دهد، بنا بر احتیاط لازم باید مزد او را به مقداری که کار او در نظر مردم ارزش دارد بدهد.

مسأله2324_ اگر «عامل» پیش از قرار داد، کار را انجام داده باشد یا بعد از قرارداد به قصد اینکه پول نگیرد انجام دهد، حقی به مزد گرفتن ندارد.

مسأله2325_ پیش از آنکه «عامل» شروع به کار کند، «جاعل» می تواند «جعاله» را به هم بزند.

مسأله2326_ بعد از آنکه «عامل» شروع به کار کرد، اگر «جاعل» بخواهد جعاله را به هم بزند اشکال دارد.

مسأله2327_ «عامل» می تواند عمل را نا تمام بگذارد، ولی اگر تمام نکردن عمل، موجب ضرر «جاعل» شود، باید آن را تمام نماید، مثلاً اگر کسی بگوید هر کس چشم مرا عمل کند فلان مقدار به او می دهم و دکتر جرّاح شروع به عمل کند، و چنانچه عمل را تمام نکند، چشم معیوب می شود بایدآن را تمام نماید و در صورتی که نا تمام بگذارد، حقی «به جاعل» ندارد، بلکه احتمال ضمان نیز قوی است.

مسأله2328_ اگر «عامل» کار را نا تمام بگذارد، چنانچه آن کار مثل پیدا کردن اسب است که تا تمام نشود، برای «جاعل» فائده ندارد «عامل» نمی تواند چیزی مطالبه کند و همچنین است اگر «جاعل» مزد را برای تمام کردن «عمل» قرار دهد. مثلاً بگوید

ص:446

هر کس لباس مرا بدوزد، ده تومان به او می دهم، ولی اگر مقصودش این باشد که هر مقدار از عمل که انجام گیرد، برای آن مقدار مزد بدهد، «جاعل» باید مزد مقداری را که انجام شده به «عامل» بدهد اگرچه احتیاط است که به طور مصالحه یکدیگر را راضی نمایند.

***

ص:447

احکام مزارعه

 مسأله2329_ مزارعه آن است که مالک با زراع به این قسم معامله کند که زمین را در اختیار او بگذارد، تا زراعت کند و مقداری از حاصل آن را به مالک بدهد.

مسأله2330_ مزارعه چند شرط دارد:

«اول» آنکه صاحب زمین به زارع بگوید زمین را برای زراعت به تو واگذار کردم و زارع هم بگوید قبول کردم، یا بدون اینکه حرفی بزنند مالک، زمین را به زارع به قصد زراعت واگذار کند و زارع قبول نماید.

«دوم» صاحب زمین و زارع هر دو مکلّف و عاقل باشند و با قصد و اختیار خود مزارعه را انجام دهند و سفیه نباشند یعنی مال خود را در کارهای بیهوده صرف نکنند. و آزاد باشند (غلام و کنیز نباشند).

«سوم» مالک و زارع از تمام حاصل زمین ببرند. پس اگر مثلاً شرط کنند که آنچه اول یا آخر می رسد، مال یکی از آنان باشد مزارعه باطل است.

«چهارم» سهم هر کدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد، پس اگر مالک بگوید در این زمین زراعت کن و هر چه می خواهی به من بده صحیح نیست، و همچنین است اگر مقدار معینی از حاصل را مثلاً ده من فقط برای زارع یا مالک قرار دهند.

«پنجم» مدتی را که باید زمین در اختیار زارع باشد معیّن کنند و باید مدت به قدری باشد که در آن مدت به دست آمدن حاصل ممکن باشد. و اگر اول مدت را روز معینی و

ص:448

آخر مدت را رسیدن حاصل قرار دهند کافی است. و هم چنین اگر زمین سالی یک بار بیش زراعت نمی شود و سال معین باشد کفایت می کند.

«ششم» زمین قابل زراعت باشد و اگر زراعت در آن ممکن نباشد اما بتوانند کاری کنند که زراعت ممکن شود، مزارعه صحیح است.

«هفتم» اگر منظور هر کدام آنان زراعت مخصوصی است، چیزی را که زارع باید بکارد معیّن کنند؛ ولی اگر زراعت معینی را در نظر ندارند، یا زراعتی را که هر دو در نظر دارند معلوم است، لازم نیست آن را معیّن نمایند.

«هشتم» مالک، زمین و مقدار آن را معین کند. پس کسی که چند قطعه زمین دارد و با هم تفاوت دارند، اگر به زارع بگوید در یکی از این زمین ها زراعت کند و آن را معیّن نکند بنا بر احتیاط مزارعه باطل است، ولی صحت معامله در صورت تعیین مقدار ولو زمین معیّن نباشد خالی از قوت نیست.

«نهم» خرجی را که هر کدام آنان باید بکنند اگر معلوم نباشد معیّن نمایند.

مسأله2331_ اگر مالک با زارع قرار بگذارد که مقداری از حاصل برای او باشد و بقیه را بین خودشان قسمت کنند، چنانچه بدانند بعد از برداشتن آن مقدار، چیزی باقی می ماند مزارعه صحیح است.

مسأله2332_ اگر مدت مزارعه تمام شود و حاصل به دست نیاید، چنانچه مالک راضی شود که با اجاره یا بدون اجاره، زراعت در زمین او بماند و زارع هم راضی باشد مانعی ندارد و اگر مالک راضی نشود، می تواند زارع را وادار کند که زراعت را بچیند و اگر برای چیدن زراعت ضرری به زارع برسد لازم نیست عوض آن را به او بدهد. ولی زارع اگرچه راضی شود که به مالک چیزی بدهد، نمی تواند مالک را مجبور کند که زراعت در زمین او بماند.

مسأله2333_ اگر به واسطهی پیش آمدی زراعت در زمین ممکن نباشد مثلاً آب از

ص:449

زمین قطع شود، مزارعه به هم می خورد و اگر زارع بدون عذر زراعت نکند چنانچه زمین در تصرف او بوده و مالک در آن تصرفی نداشته است، باید اجارهی آن مدت را به مقدار معمول به مالک بدهد.

مسأله2334_ اگر مالک و زارع صیغه خوانده باشند، بدون رضایت یکدیگر نمی توانند مزارعه را به هم بزنند و بعید نیست که اگر مالک به قصد مزارعه زمین را به کسی واگذار کند نیز بدون رضایت یکدیگر نتوانند معامله را به هم بزنند، ولی اگر در ضمن معاملهی مزارعه شرط کرده باشند که هر دو یا یکی از آنان حقّ به هم زدن معامله را داشته باشند، می توانند مطابق قراری که گذاشته اند معامله را به هم بزنند.

مسأله2335_ اگر بعد از قرار دادن مزارعه، مالک یا زارع بمیرد مزارعه به هم نمی خورد، و وارثشان به جای آنان است، ولی اگر زارع بمیرد و قرار داد کرده باشند که خود زارع زراعت را انجام دهد، مزارعه به هم می خورد و چنانچه زراعت نمایان شده باشد، باید سهم او را به ورثه اش بدهند و حقوق دیگری هم که زارع داشته ورثهی او از آن ارث می برند ولی نمی توانند مالک را مجبور کنند که زراعت در زمین او باقی بماند.

مسأله2336_ اگر بعد از زراعت بدانند که مزارعه باطل بوده چنانچه بذر، مال مالک بوده حاصلی هم که به دست می آید مال او است و باید مزد زارع و مخارجی را که کرده و کرایهی گاو یا حیوان دیگری را که مال زارع بوده و در آن زمین کار کرده به او بدهد، و اگر بذر مال زارع بوده زراعت هم مال او است و باید اجارهی زمین و خرج هایی را که مالک کرده و کرایهی گاو یا حیوان دیگری که مال او بوده و در آن زراعت کار کرده به او بدهد. و در هر صورت چنانچه مقدار استحقاق معمولی بیشتر از مقدار قرار داد باشد احتمال قوی دارد دادن زیادی واجد نباشد.

مسأله2337_ اگر بذر، مال زارع باشد و بعد از زراعت بدانند که مزارعه باطل بوده، چنانچه مالک و زارع راضی شوند که با اجرت یا بی اجرت در زمین بماند

ص:450

اشکال ندارد. و اگر مالک راضی نشود، پیش از رسیدن زراعت هم می تواند زارع را وادار کند که زراعت را بچیند، و زارع اگرچه راضی شود چیزی به مالک بدهد، نمی تواند او را مجبور کند که زراعت درزمین او بماند و نیز مالک نمی تواند زارع را مجبور کند که اجاره بدهد و زراعت را در زمین خود باقی بگذارد.

مسأله2338_ اگر بعد از جمع کردن حاصل و تمام شدن مدت مزارعه ریشهی زراعت در زمین بماند و سال بعد باز حاصل دهد، چنانچه مالک با زارع شرط اشتراک در ریشه نکرده باشد، آیا حاصل سال دوم مال مالک زمین است یا نه؟ محل اشکال است و احتیاط مصالحه است. گرچه اشتراک بعید نیست.

***

ص:451

احکام مساقات و مغارسه

مسأله2339_ اگر انسان با کسی به این قسم معامله کند که درخت های میوه ای را که میوه ی آن مال خود او است، یا اختیار میوه های آن با او است تا مدت معینی به آن کس واگذار کند که تربیت نماید و آب دهد و به مقداری که قرار می گذارند از میوهی آن بر دارد، این معالمه را مساقات می گویند.

مسأله2340_ معاملهی مساقات در درخت هایی که میوه نمی دهند مثل بید و چنار صحیح نیست و در مثل درخت حنا که از برگ آن استفاده می کنند اشکال دارد، گرچه بعید نیست.

مسأله2341_ در معاملهی مساقات لازم نیست صیغه بخوانند. بلکه اگر صاحب درخت به قصد مساقات آن را واگذار کند و کسی که کار می کند به همین قصد مشغول کار شود، معامله صحیح است.

مسأله2342_ مالک و کسی که تربیت درخت ها را به عهده می گیرد، باید مکلف و عاقل باشند و کسی آنها را مجبور نکرده باشد و نیز مالک سفیه نباشد یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکند. و مفلس نباشد و آزاد باشد (غلام، کنیز نباشد) و مفلس در مسئله 2356 شرح داده می شود.

مسأله2343_ مدت مساقات باید معلوم باشد و اگر اول آن را معین کنند و آخر آن را موقعی قرار دهند که میوهی آن سال به دست می آید صحیح است.

ص:452

مسأله2344_ باید سهم هر کدام نصف یا ثلث حاصل و مانند اینها باشد و اگر قرار بگذارند که مثلاً صد من از میوه ها از آنِ مالک و بقیه از کسی باشد که کار می کند معامله باطل است.

مسأله2345_ باید قرار معاملهی مساقات را پیش از ظاهر شدن میوه بگذارند، و اگر بعد از ظاهر شدن میوه و پیش از رسیدن آن قرار بگذارند، پس اگر کاری مانند آبیاری که برای تربیت درخت لازم است باقی نمانده باشد معامله صحیح نیست، اگرچه احتیاج به کاری مانند چیدن میوه و نگهداری آن باشد. و اگر کاری که برای تربیت درخت لازم است باقی مانده باشد صحت معامله محل اشکال است ولی بعید نیست.

مسأله2346_ معاملهی مساقات در بوتهی خربزه و خیار و مانند اینها بنا بر احتیاط مستحب صحیح نیست.

مسأله2347_ درختی که از آب باران یا رطوبت زمین استفاده می کند و به آبیاری احتیاج ندارد، اگر به کارهای دیگر مانند بیل زدن و کود دادن محتاج باشد، معاملهی مساقات در آن صحیح است.

مسأله2348_ دو نفری که مساقات کرده اند، با رضایت یکدیگر می توانند معامله را به هم بزنند. و نیز اگر ضمن قرار داد مساقات شرط کنند که هر دو یا یکی از آنان حق به هم زدن معاله را داشته باشند، مطابق قراری که گذاشته اند به هم زدن معامله اشکال ندارد. و اگر در ضمن معاملهی مساقات شرطی کنند و آن شرط عملی نشود، کسی که برای نفع او شرط کرده اند، می تواند معامله را به هم بزند.

مسأله2349_ اگر مالک بمیرد، معاملهی مساقات به هم نمی خورد و ورثه اش به جای او هستند.

مسأله2350_ اگر کسی که تربیت درخت ها به او واگذار شده بمیرد، چنانچه در عقد شرط نکرده باشند که خودش آنها را تربیت کند، ورثه اش به جای او هستند، و چنانچه خودشان عملی را انجام ندهند و اجیر هم نگیرند حاکم شرع از مال میّت اجیر می گیرد

ص:453

و حاصل را بین ورثهی میّت و مالک قسمت می کند و اگر قرارداد کرده باشند که خود او درخت ها را تربیت نماید، به نحوی که به عمل دیگری راضی نباشد، با مردن او معامله به هم می خورد. و اگر عمل خود عامل به نحو شرط باشد، مالک مخیر است از شرط صرف نظر کند و یا معامله را فسخ نماید.

مسأله2351_ اگر شرط کند که تمام حاصل برای مالک باشد، مساقات باطل است و میوه ملک مالک می باشد و کسی که کار می کند نمی تواند مطالبه ی اجرت نماید، ولی اگر باطل بودن مساقات به جهت دیگر باشد، مالک در صورت کمال به بلوغ و عقل و رشد و محجور نبودن باید مزد آبیاری و کارهای دیگر را به مقدار معمول به کسی که درخت ها را تربیت کردن بدهد. و اگر مقدار معمول بیشتر از مقدار قرار داد باشد، دادن زیادی به احتمال قوی لازم نیست. و در صورت شرط تمام حاصل برای عامل، صحّت معامله به عنوان جعاله بعید نیست.

مسأله2352_ اگر زمینی را به دیگری واگذار کند که در آن درخت بکارد و آنچه عمل می آید مال هر دو باشد معامله باطل است، پس اگر درخت ها مال صاحب زمین بوده، بعد از تربیت هم مال او است و باید مزد کسی که آنها را تربیت کرده بدهد و اگر مال کسی بوده که آنها را تربیت کرده، بعد از تربیت هم مال او است و می تواند آنها را از زمین بیرون آورد. ولی گودال هایی را که به این جهت پیدا شده باید پر کند، و اجارهی زمین را از روزی که درخت ها را کاشته به صاحب زمین بدهد، و مالک هم می تواند او را مجبور نماید که درخت ها را بیرون آورد و اگر به این جهت، عیبی در آن پیدا شود چیزی بر صاحب زمین نیست. بلی اگر خود صاحب زمین درخت ها را بیرون آورد و عیبی در آنها پیدا شود باید تفاوت قیمت آن را به صاحب درخت بدهد، و صاحب درخت نمی تواند او را مجبود کند که با اجاره، یا بدون اجاره، درخت را در زمین باقی بگذارد. و همچنین صاحب زمین نمی تواند صاحب درخت ها را مجبور نماید که با اجارهی یا بدون اجاره درخت ها در زمین او بماند.

ص:454

مسأله2353_ راه صحّت در فرض مسألهی بالا به صلح یا جعاله یا اجاره با مراعات شرایط آنها موجود است.

کسانی که از تصرف مال خود ممنوعند

مسأله2354_ بچه ای که بالغ نشده شرعاً نمی تواند در مال خود تصرف کند و نشانهی بالغ شدن یکی از سه چیز است: «اول» روئیدن موی درشت در زیر شکم بالای عورت. «دوم» بیرون آمدن منی. «سوم» تمام شدن پانزده سال قمری در مرد، و تمام شدن نه سال قمری در زن.

مسأله2355_ روئیدن موی درشت در صورت و پشت لب و در سینه و زیر بغل و درشت شدن صدا و مانند اینها نشانهی بالغ شدن نیست، مگر انسان به واسطهی اینها به بالغ شدن یقین کند.

مسأله2356_ دیوانه، و مفلّس یعنی کسی که از جهت مطالبهی طلب کاران از طرف حاکم شرع (مجتهد جامع الشّرایط) از تصرف در مال خود ممنوع است، و سفیه یعنی کسی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می کند، نمی توانند در مال خود تصرف نمایند. و هم چنین مملوک (غلام، کنیز).

مسأله2357_ کسی که گاهی عاقل و گاهی دیوانه است، تصرّفی که موقع دیوانگی در اموال خود می کند صحیح نیست.

مسأله2358_ انسان می تواند در مرضی که به آن مرض از دنیا می رود هر قدر از مال خود را به مصرف خود و عیال و مهمان و کارهایی که اسراف شمرده نمی شود برساند، و اظهر این است که اگر مال خود را به کسی ببخشد یا ارزان تر از قیمت بفروشد، اگرچه بیشتر از ثلث باشد و ورثه هم اجازه ننماید تصرّف او صحیح است.

***

ص:455

احکام هبه (بخشیدن)

مسأله2359_ و آن مالک کرده مجانی چیزی (مالی) به دیگری است. بدون عوض و ایجاب لازم دارد، به سخن گفتن باشد یا به عمل، و اشاره هم که مقصود را برساند کافی است و در قبول، سخن یا کاری که قبول ایجاب را برساند لازم است.

مسأله2360_ بخشنده باید بالغ و عاقل باشد و قصد بخشش را دارا باشد. و با اختیار بدون اجبار و اکراه چیزی را ببخشد و باید سفیه و مملوک (برده) و مفلس نیز نباشد. (مفلّس در مسأْلهی 2356 شرح داده شد).

مسأله2361_ بخشش از مریض که در آن مرض می میرد نیز مانند سایر تصرفات مالی وی گرچه از ثلث اموالش بیشتر باشد صحیح است.

مسأله2362_ هبه (بخشش) در چیزهایی مملوک گرچه مشاع باشد جائز است و اگر طلب خود را بخشید، نسبت به بدهکار ابراء و به غیر وی نیز صحیح است و قبض آن به قبض مقدار آن می باشد.

مسأله2363_ در صحت بخشش قبض «تصرف دادن به موهوب (آن که به او بخشیده)» شرط است و باید به اجازهی واهب (بخشنده) باشد، مگر آنکه در تصرف موهوب باشد که قبض تازه نمی خواهد. و در آن فوریت یا در مجلس بخشش بودن لازم نیست. و هرگاه قبض ولو بعد از مدتی از زمان بخشش صورت گرفت درست است، ولی منافع آن تا حال قبض از بخشنده است. و اگر دو یا چند چیز را بخشید و بعضی قبض شد و بعضی قبض نشد، فقط هبه (بخشش) قبض شده درست است.

ص:456

مسأله2364_ پدر و جد پدری ولایت قبول و قبض هبه را از ناحیه کودک و دیوانه ای که به همان حال بالغ شده دارند.

مسأله2365_ قبض منقوله به گذاردن موهوب در دست و اختیار موهوب و در غیر منقول به تخلیه و دست بر داشتن واهب و در زیر سلطه موهوب قرار دادن است.

مسأله2366_ واهب بعد از قبض حق رجوع به هبه را در سه مورد ندارد:

«اول» هبه به ارحام (خویشان).

«دوم» بعد از تلف شدن یا تبدیل آن به مالی دیگر. و در تصرف بحث است. و اقوی جواز رجوع است مادام که عین به حال خود باقی باشد و چنانچه پارچه ای بوده آن را دوخته یا بریده یا به دیگری داده حق رجوع ندارد. ولی آیا رنگ کردن هم حق رجوع را ساقط می سازد؟ خالی از تأمّل نیست. و در غیر این دو مورد حق رجوع دارد و اگر نزد متهب (آن که به او بخشیده) عیب دار شد، آن را ضامن نیست واگر زیادتی داشت، منفصل مانند شیر، پشم، کرک، مو، و چیده شده، بچه، از آن موهوب له (آن که به او بخشیده است) می باشد. حتی اگر به اصل رجوع کند و در چیده نشده نیز از آن موهوب له می باشد ولی اشکال دارد. بلی زیادتی متصل مانند طول و چاقی، رسیدن میوه، بعد از رجوع از آن مالک (بخشنده) خواهد بود.

مسأله2367_ جمعی بخشش مرد به زن و زن به شوهر خود را مانند بخشش به ارحام دانسته اند، و این حکم دور نیست.

مسأله2368_ مرگ هر یک از واهب (بخشنده) و موهوب له (آن که به او بخشیده شده) قبل از قبض، بخشش را باطل می سازد و چیز بخششی به ورثهی بخشنده بر می گردد.

مسأله2369_ مرگ بعد از قبض موجب لازم شدن هبه است و واهب حق رجوع به ورثه موهوب له بعد از مرگ وی و ورثه وی حق رجوع به موهوب له بعد از مرگ واهب ندارند.

ص:457

مسأله2370_ در رجوع به بخشش اگر موهوب له نداند واهب رجوع کرده، رجوع درست است.

مسأله2371_ یک قسم بخشیدن بخشش با شرط است. اگر به کسی چیزی بخشید به شرط اینکه او نیز چیزی به واهب ببخشد، باید موهوب له به شرط عمل کند و چنانچه عمل نکرد یا نتوانست، بخشنده حق رجوع دارد، بلکه حق رجوع قبل از عمل به شرط نیز ثابت است.

مسأله2372_ در بخشش بدون عوض اگر متهب (موهوب له) عوض داد، بخشش لازم شده حق واهب به رجوع ساقط، ولی اگر واهب نپذیرفت، حق ثابت است.

مسأله2373_ عوضی که شرط می شود اگر چیزی معین نباشد و عادت و قرینه ای بر لزوم تساوی قیمت نباشد چیز کمی هم که عوض بدهد کفایت می کند.

مسأله2374_ عوض هبه می شود عقد یا ایقاع باشد. مثلاً جنس واهب را بفروشد، یا ذمّه وی را از دین بریء سازد.

***

ص:458

احکام وکالت _ قرض _ حواله _ رهن _ ضامن شدن _ کفالت _ ودیعه (امانت) _ عاریه

احکام وکالت

وکالت آن است که انسان کاری را که می تواند خود انجام داده یا در آن دخالت کند، به دیگری واگذار نماید تا از طرف او انجام دهد؛ مثلاً کسی را وکیل کند که خانهی او را بفروشد یا زنی را برای او عقد نماید. پس سفیه و مملوک (غلام، کنیز) چون حق ندارند در مال خود تصرّف کنند، نمیتوانند برای فروش آن، کسی را وکیل نمایند.

مسأله2375_ در وکالت لازم نیست صیغه بخوانند و اگر انسان به دیگری بفهماند که او را وکیل کرده و او هم بفهماند قبول نموده، مثلاً مال خود را به کسی بدهد که برای او بفروشد و او مال را به همین قصد بگیرد وکالت صحیح است.

مسأله2376_ اگر انسان کسی را که در شهر دیگر است وکیل نماید و برای او وکالت نامه بفرستد و او قبول کند، گرچه وکالت نامه بعد از مدتی برسد وکالت صحیح است.

مسأله2377_ موکّل یعنی کسی که دیگری را وکیل می کند و نیز کسی که وکیل می شود، باید عاقل باشند و از روی قصد و اختیار اقدام کنند، و در وکیل و موکّل بلوغ در اموری که بلوغ شرط آن است نیز معتبر است. بنا بر این پسر ده ساله می تواند کسی را برای وصیّت وکیل نماید، و خود می تواند وکیل دیگری شود.

ص:459

مسأله2378_ کاری را که انسان نمی تواند انجام دهد، یا شرعاً نباید انجام دهد نمی تواند برای انجام آن از طرف دیگری وکیل شود، مثلاً کسی که در احرام حج است، چون نباید صیغهی زناشویی را بخواند، نمی تواند برای خواندن صیغه از طرف دیگری وکیل شود.

مسأله2379_ اگر انسان کسی را برای انجام تمام کارهای خودش که نیابت بردار است وکیل کند صحیح است، ولی اگر برای کارهای خود وکیل نماید و آن کاری را معین نکند وکالت صحیح نیست.

مسأله2380_ اگر موکّل وکیل را عزل کند یعنی از کار بر کنار نماید، بعد از آنکه خبر به او رسید نمی تواند آن کار را انجام دهد. ولی اگر پیش از رسیدن خبر، آن کار را انجام داده باشد صحیح است.

مسأله2381_ وکیل می تواند از وکالت کناره گیرد اگرچه موکّل غائب باشد.

مسأله2382_ وکیل نمی تواند برای انجام کاری که به او واگذار شده دیگری را وکیل نماید، ولی اگر موکّل به او اجازه داده باشد که وکیل بگیرد به هر طوری که به او دستور داده، می تواند رفتار نماید. پس اگر گفته باشد برای من وکیل بگیر، باید از طرف او وکیل بگیرد و نمی تواند کسی را از طرف خودش وکیل کند.

مسأله2383_ اگر وکیل با اجازهی موکل کسی را از طرف او وکیل کند، نمی تواند آن وکیل را عزل نماید. و اگر وکیل اول بمیرد، یا موکّل او را عزل کند وکالت دومی باطل نمی شود.

مسأله2384_ اگر وکیل با اجازهی موکّل، کسی را از طرف خودش وکیل کند، موکّل و وکیل اول می توانند آن وکیل را عزل کنند و اگر وکیل بمیرد یا عزل شود، وکالت دومی باطل می شود.

مسأله2385_ اگر چند نفر را برای انجام کاری وکیل کند و به آنها اجازه دهد، هر کدام به تنهایی در آن کار اقدام کنند، هر یک از آنان می تواند آن کار را انجام دهد و چنانچه

ص:460

یکی از آنان بمیرد وکالت دیگران باطل نمی شود؛ ولی اگر نگفته باشد که با هم یا به تنهایی انجام دهند، یا گفته باشد که با هم انجام دهند، نمی توانند به تنهایی اقدام کنند و در صورتی که یکی از آنان بمیرد وکالت دیگران باطل می شود.

مسأله2386_ اگر وکیل یا موکّل بمیرد، وکالت باطل می شود و نیز اگر چیزی که برای تصرف در آن وکیل شده است از بین برود مثلاً گوسفندی که برای فروش آن وکیل شده بمیرد، وکالت باطل می شود، و اگر یکی از آنها دیوانه یا بیهوش شود در زمان دیوانگی یا بیهوشی وکالت اثری ندارد اما بطلان وکالت به نحوی که بعد از برطرف شدن دیوانگی و بیهوشی نیز نتواند عمل را انجام دهد محل اشکال است.

مسأله2387_ اگر انسان کسی را برای کاری وکیل کند و چیزی برای او قرار بگذارد، بعد از انجام آن کار، چیزی را که قرار گذاشته باید به او بدهد.

مسأله2388_ اگر وکیل در نگهداری مالی که اختیار او است کوتاهی نکند و غیر از تصرفی که به او اجازه داده اند، تصرف دیگری در آن ننماید و اتفاقاً آن مال از بین برود، نباید عوض آن را بدهد.

مسأله2389_ اگر وکیل در نگهداری مالی که در اختیار او است کوتاهی کند یا غیر از تصرّفی که به او اجازه داده اند تصرّف دیگری در آن بنماید و آن مال از بین برود، ضامن است. پس اگر لباسی را که گفته اند بفروش، بپوشد و آن لباس تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله2390_ اگر وکیل غیر از تصرفی که به او اجازه داده اند تصرف دیگری در مال بکند، مثلاً لباسی را که گفته اند بفروش، بپوشد و بعداً تصرفی را که به او اجازه داده اند بنماید، آن تصرف صحیح است.

***

ص:461

احکام قرض

قرض دادن از کارهای مستحبی است که در آیات قرآن و اخبار، راجع به آن زیاد سفارش شده است. از پیغمبر اکرم (ص) روایت شده که هر کس به برادر مسلمان خود قرض بدهد مال او زیاد می شود و ملائکه بر او رحمت می فرستند و اگر با بدهکار خود مدارا کند، بدون حساب و به سرعت از صراط می گذرد و کسی که برادر مسلمانش از او قرض بخواهد و ندهد، بهشت بر او حرام می شود.

مسأله2391_ در قرض لازم نیست صیغه بخوانند، بلکه اگر چیزی را به نیت قرض به کسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد، صحیح است.

مسأله2392_ هر وقت بدهکار بدهی خود را بدهد، طلب کار باید قبول نماید.

مسأله2393_ اگر در صیغهی قرض برای پرداخت آن مدتی قرار دهند احتیاط واجب است که طلب کار پیش از تمام شدن آن مدت طلب خود را مطالبه نکند. ولی اگر مدت نداشته باشد طلب کار هر وقت بخواهد می تواند طلب خود را مطالبه نماید.

مسأله2394_ اگرطلب کار طلب خود را مطالبه کند، چنانچه بدهکار بتواند بدهی خود را بدهد، باید فوراً آن را بپردازد و اگر تأخیر بیاندازد گناه کار است.

مسأله2395_ اگر بدهکار غیر از خانه ای که در آن نشسته و اثاثیهی منزل و چیزهای دیگری که به آنها احتیاج دارد، چیزی نداشته باشد، طلب کار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه نماید، بلکه باید صبر کند تا بتواند بدهی خود را بدهد.

ص:462

مسأله2396_ کسی که بدهکار است و نمی تواند بدهی خود را بدهد چنانچه بتواند کسب کند، بنا بر حتیاط، واجب است که کسب کند و بدهی خود را بدهد.

مسأله2397_ کسی که دسترسی به طلب کار خود ندارد، چنانچه امید نداشته باشد که او را پیدا کند، باید طلب او را از طرف وی به فقیر بدهد، و بنا بر احتیاط از حاکم شرع اجازه بگیرد و اگر طلب کار او سید نباشد، می تواند طلب او را حتّی به سیّد فقیر بدهد.

مسأله2398_ اگر مال میّت بیشتر از خرج واجب کفن و دفن و بدهی او نباشد، باید مالش را به همین مصرف ها برسانند و به وارث او چیزی نمی رسد.

مسأله2399_ اگر کسی مقداری پول طلا یا نقره قرض کند و قیمت آن کم شود، چنانچه همان مقدار را که پس گرفته پس بدهد کافی است و اگر قیمت آن زیادتر گردد لازم است همان مقدار را که گرفته بدهد. ولی در هر دو صورت اگر بدهکار و طلب کار به غیر آن راضی شوند اشکال ندارد.

مسأله2400_ اگر مالی را که قرض کرده از بین نرفته باشد و صاحب مال، آن را مطالبه کند، احتیاط مستحب است که بدهکار همان مال را به او بدهد.

مسأله2401_ اگر کسی که قرض می دهد شرط کند که زیادتر از مقداری که می دهد بگیرد، مثلاً یک من گندم بدهد و شرط کند که یک من و پنج سیر بگیرد یا ده تخم مرغ بدهد که یازده تا بگیرد، ربا و حرام است. بلکه اگر قرار بگذارد که بدهکار کاری برای او انجام دهد، یا چیزی را که قرض کرده با مقداری جنس دیگر پس بدهد، مثلاً شرط کند که یک تومانی را که قرض کرده با یک کبریت پس دهد، ربا و حرام است و نیز اگر با او شرط کند چیزی را که قرض می گیرد به طور خصوصی پس دهد، مثلاً مقداری طلای ساخته به او بدهد و شرط کند که ساخته بگیرد، باز هم ربا و حرام می باشد. ولی اگر بدون اینکه شرط کند، خود بدهکار زیادتر از آنچه قرض کرده بدهد اشکال ندارد بلکه مستحب است.

مسأله2402_ ربا دادن مثل ربا گرفتن حرام است و کسی که قرض ربائی گرفته مشکل است مالک شود و احوط است که در آن تصرف نکند. بلی، اگر قرار ربا را با هم نگذاشته

ص:463

بودند، صاحب پول راضی بوده که گیرندهی قرض در آن پول تصرّف کند، قرض گیرنده می تواند در آن بدون اشکال تصرف نماید.

مسأله2403_ اگر گندم، یا چیزی مانند آن را به طور قرض ربائی بگیرد و با آن زراعت کند مشکل است که حاصل را مالک شود و احوط این است که در حاصلی که از آن به دست می آید بدون اذن قرض دهنده تصرف نکند.

مسأله2404_ اگر لباسی را بخرد و بعداً از پولی که به قرض ربائی گرفته، یا از پول حلالی که مخلوط با آن پول است به صاحب لباس بدهد پوشیدن آن لباس و نماز خواندن با آن اشکال ندارد. و اگر به فروشنده بگوید که این لباس را با این پول می خرم احوط است که در این صورت آن لباس را در نماز و غیر نماز نپوشد.

مسأله2405_ اگر انسان مقداری پول به تاجر بدهد که در شهری دیگر از طرف او کمتر بگیرد، اشکال ندارد و این را صرف برات میگویند.

مسأله2406_ اگر مقداری پول به کسی بدهد که بعد از چند روز در شهر دیگر زیادتر بگیرد، مثلاً نهصد و نود تومان بدهد که بعد از ده روز در شهر دیگر هزار تومان بگیرد در صورتی که مادهی آن پول مثلاً طلا و نقره باشد ربا و حرام است، ولی اگر کسی که زیادی را می گیرد و در مقابل زیادی جنس بدهد، یا عملی انجام دهد اشکال ندارد. و اما اسکناس های معمولی که از قسم شمردنی های است زیاد گرفتن اشکال ندارد مگر اینکه قرض داده و شرط زیادی نموده باشد.

مسأله2407_ اگر کسی از دیگری طلبی دارد که از جنس طلا و نقره یا کشمنی و پیمانه ای نیست می تواند آن را به شخص بدهکار یا دیگری به کمتر فروخته و وجه آن را نقداً بگیرد. بنا بر این در زمان حاضر برات یا سفته هایی که طلب کار از بدهکار گرفته است می تواند آنها را به بانک یا شخص دیگر به کمتر از طلب خود _ که در عرف آن را نزول کردن گویند _ بفروشد و باقی وجه را نقداً بگیرد. زیرا اسکناس و پول های معمولی با وزن و پیمانه معامله نمی شود.

ص:464

احکام حواله دادن

مسأله2408_ اگر کسی طلب کار خود را حواله بدهد که طلب خود را از دیگری بگیرد و طلب کار قبول نماید، بعد از آنکه حواله با شرایطی که بعداً گفته می شود درست شد، کسی که به او حواله شده بدهکار می شود، و دیگر طلب کار نمی تواند طلبی را که دارد از بدهکار اولی مطالبه نماید.

مسأله2409_ بدهکار و طلب کار باید مکلّف و عاقل باشند و کسی آنها را مجبور نکرده باشد و آزاد بوده (غلام، کنیز) نباشند و نیز باید سفیه نباشند یعنی مال خود را در کارهای بیهوده مصرف نکنند. و معتبر است نیز بدهکار و طلب کار مفلّس نباشند؛ ولی اگر حواله بر شخص بریء باشد حواله دهنده اگرچه مفلّس باشد اشکال ندارد. و همچنین به احتمال قوی اگر سفیه باشد.

مسأله2410_ حواله دادن بر کسی که بدهکار نیست، در صورتی صحیح است که او بالغ، عاقل، آزاد، مختار بوده، سفیه نباشد و قبول کند. و اگر انسان بخواهد به کسی که جنسی بدهکار است، جنس دیگر حواله دهد مثلاً به کسی که جو بدهکار است گندم حواله دهد، تا او قبول نکند حواله صحیح نیست.

مسأله2411_ کسی که حواله می دهد باید بدهکار باشد. پس اگر بخواهد از کسی قرض کند، تا وقتی از او قرض نکرده نمی تواند او را به کسی حواله دهد که آنچه را بعداً قرض می دهد از آن کس بگیرد.

ص:465

مسأله2412_ گفته اند حواله دهنده و طلب کار باید مقدار حواله و جنس آن را بدانند پس اگر مثلاً ده من گندم و ده تومان پول به یک نفر بدهکار باشد و به او بگوید یکی از دو طلب خود را از فلانی بگیر و آن را معین نکند حواله درست نیست. ولی اگر بگوید هر یک از دو طلب را خواستی بگیر، صحّت آن بعید نیست.

مسأله2413_ اگر بدهی واقعاً معیّن باشد، ولی بدهکار و طلب کار در موقع حواله دادن، مقدار یا جنس آن را ندانند حواله صحیح است. مثلاً اگر طلب کسی را در دفتر نوشته باشد و پیش از دیدن دفتر حواله بدهد و بعد دفتر را ببیند و به طلب کار مقدار طلبش را بگوید، حواله صحیح می باشد.

مسأله2414_ طلب کار می تواند حواله را قبول نکند، اگرچه کسی که به او حواله شده فقیر نباشد و در پرداختن حواله هم کوتاهی ننماید.

مسأله2415_ کسی که به حواله دهنده بدهکار نیست، اگر حواله را قبول کند، پیش از پرداختن حواله نمی تواند مقدار حواله را از حواله دهنده بگیرد و اگر طلب کار طلب خود را به مقدار کمتر صلح کند، کسی که حواله را قبول کرده، فقط همان مقدار را می تواند از حواله دهنده مطالبه نماید.

مسأله2416_ بعد از آنکه حواله درست شد، حواله دهنده و کسی که به او حواله شده، نمی توانند حواله را به هم بزنند، و هرگاه کسی که به او حواله شده در موقع حواله فقیر نباشد، اگرچه بعداً فقیر شود، طلب کار هم نمی تواند حواله را به هم بزند، و همچنین است اگر موقع حواله فقیر باشد و طلب کار بداند که فقیر است، ولی اگر نداند فقیر است و بعد دانست، اگرچه در آن وقت مال دار شده باشد طلب کار می تواند حواله را به هم بزند و طلب خود را از حواله دهنده بگیرد.

مسأله2417_ اگر بدهکار و طلب کار و کسی که به او حواله شده (در صورتی که قبول او در صحّت حواله معتبر باشد) یا یکی از آنان برای خود حقّ به هم زدن حواله را قرار دهند، مطابق قراری که گذاشته اند می توانند حواله را به هم بزنند.

ص:466

مسأله2418_ اگر حواله دهنده خودش طلب طلب کار را بدهد، چنانچه به خواهش کسی که به او حواله شده و مدیون حواله دهنده بوده داده است می تواند چیزی را که داده از او بگیرد، و اگر بدون خواهش او داده یا اینکه او مدیون حواله دهنده نبوده، نمی تواند چیزی را که داده از او مطالبه نماید.

***

ص:467

احکام رهن

مسأله2419_ رهن آن است که بدهکار مالی از خود را نزد طلب کار بگذارد که اگر طلب او را ندهد طلبش را از آن مال به دست آورد.

مسأله2420_ در رهن لازم نیست صیغه بخوانند و همین قدر که بدهکار مال خود را به قصد گرو به طلب کار بدهد و طلب کار به همین قصد بگیرد رهن صحیح است.

مسأله2421_ گرو دهنده و کسی که مال را گرو می گیرد باید مکلّف و عاقل باشند و کسی آنها را مجبور نکرده باشد و آزاد باشند (غلام و کنیز نباشند) مگر به اجازه مالک خود و نیز باید گرو دهنده مفلّس و سفیه نباشد. معنای مفلس و سفیه در مسألهی «2356» گذشت.

مسأله2422_ انسان مالی را می تواند گرو بگذارد که شرعاً بتواند در آن تصرف کند، ولی اگر مال کس دیگر را با اجازه او گرو بگذارد صحیح است.

مسأله2423_ چیزی را که گرو می گذارند، باید خرید و فروش آن صحیح باشد، پس اگر شراب و مانند آن از چیزهایی که خرید و فروش آنها حرام است، مثل وسائل قمار و موسیقی را گرو بگذارند درست نیست.

مسأله2424_ استفادهی چیزی را که گرو می گذارند، مال کسی است که آن را گرو گذاشته است.

ص:468

مسأله2425_ طلب کار نمی تواند مالی را که گرو گرفته، بدون اجازهی بدهکار ملک کسی کند، مثلاً ببخشد یا بفروشد. ولی اگر آن را ببخشد یا بفروشد بعد بدهکار اجازه نماید اشکال ندارد.

مسأله2426_ اگر طلب کار چیزی را که گرو برداشته با اجازهی بدهکار بفروشد بنا بر مشهور بین علماء پول آن هم مثل خود مال، گرو می باشد. و همچنین است در صورتی که بی اجازهی او بفروشد و بعد بدهکار امضاء کند یا آنکه خود بدهکار آن چیز را با اجازهی طلب کار بفروشد که عوض آن گرو باشد و در صورتی که بی اجازهی او باشد آن چیز به گرو بودن خود باقی می ماند.

مسأله2427_ اگر موقعی که باید بدهی خود را بدهد، طلب کار مطالبه کند و او ندهد، طلب کار در صورتی که وکالت در فروش داشته باشد می تواند مالی را که گرو برداشته بفروشد و طلب خود را بر دارد. و اگر وکالت نداشت لازم است از بدهکار اجازه بگیرد و اگر دسترسی به او ندارد، بنا بر احتیاطی که سزاوار ترک نیست باید برای فروش آن از حاکم شرع اجازه بگیرد. و در هر دو صورت اگر به زیادتر از طلب خود فروخت باید زیادی را به بدهکار بدهد.

مسأله2428_ اگر بدهکار غیر از خانه ای که در آن نشسته و چیزهایی که مانند اثاثیه، محل احتیاج او است، چیز دیگری نداشته باشد، طلب کار نمی تواند طلب خود را از او مطالبه کند ولی مالی را که گرو گذاشته اگرچه خانه و اثاثیه باشد، طلب کار می تواند بفروشد و طلب خود را بردارد.

***

ص:469

احکام ضامن شدن

مسأله2429_ اگر کسی بخواهد ضامن شود که بدهی دیگری را بدهد، ضامن شدن او در صورتی صحیح است که به هر لفظی اگرچه عربی نباشد یا به عملی به طلب کار بفهماند که من ضامن شده ام طلب تو را بدهم و طلب کار هم رضایت خود را بفهماند، و راضی بودن بدهکار شرط نیست.

مسأله2430_ ضامن و طلب کار باید مکلف و عاقل باشند و کسی هم آنها را مجبور نکرده باشد و نیز باید سفیه نباشند، و طلب کار باید سفیه و مفلس نباشد، و اگر ضامن مفلس باشد مانعی ندارد، ولی این شرط ها در بدهکار نیست. مثلاً اگر کسی ضامن شود که بدهی بچه یا دیوانه یا سفیه را بدهد صحیح است. و هم چنین ضامن شدن مملوک (غلام، کنیز) به اذن مالک خود صحیح است و بدون اذن، بر عهده خود او است که بعد از آزاد شدن بپردازد.

مسأله2431_ هرگاه کسی که ضمانت می نماید چنین بگوید اگر بدهکار قرض تو را نداد من می دهم، به این معنی که بالفعل عهده دار قرض شود که در صورت ندادن بدهکار، از عهده برآید، بعید نیست ضمان صحیح باشد، و طلب کار در صورت ندادن بدهکار، بتواند از ضامن مطالبه نماید؛ ولی خالی از بحث نیست.

مسأله2432_ اگر کسی بخواهد از دیگری قرض کند و شخص به قرض دهنده بگوید که من ضامن قرض هستم، بعید نیست در صورتی که قرض گیرنده اداء نکند طلبکار

ص:470

بتواند از ضامن مطالبه کند.

مسأله2433_ در صورتی کسی می تواند ضامن شود که طلب کار و بدهکار و جنس بدهی همه در واقع و نفس الامر معیّن باشد. پس اگر دو نفر از کسی طلب کار باشند و انسان بگوید من ضامن هستم که طلب یکی از شماها را بدهم، چون معین نکرده طلب کدام را می دهم، ضامن شدن او باطل است. و نیز اگر کسی از دو نفر طلب دارد و شخصی بگوید من ضامن هستم بدهی یکی از دو نفر را بپردازم چون معین نکرده، ضمان او باطل می باشد و هم چنین اگر کسی از دیگری مثلاً ده من گندم و ده تومان پول طلب کار باشد و شخصی بگوید من ضامن یکی از دو طلب تو هستم و معین نکند که ضامن گندم است، یا ضامن پول، صحیح نیست.

مسأله2434_ اگر طلب کار طلب خود را به ضامن ببخشد، ضامن نمی تواند از بدهکار چیزی بگیرد و اگر مقداری از آن را ببخشد نمی تواند آن مقدار را مطالبه نماید.

مسأله2435_ اگر انسان ضامن شود که بدهی کسی را بدهد، نمی تواند از ضامن شدن خود برگردد.

مسأْله2436_ ضامن و طلب کار _ بنا بر احتیاط _ نمی توانند شرط کنند که هر وقت بخواهند ضامن بودن ضامن را به هم بزنند.

مسأله2437_ هرگاه انسان در موقع ضامن شدن بتواند طلب طلب کار را بدهد، اگرچه بعد فقیر شود، طلب کار نمی تواند ضامن بودن او را به هم زند و طلب خود را از بدهکار اول مطالبه نماید و همچنین است اگر در آن موقع نتواند طلب او را بدهد ولی طلب کار بداند و به ضامن شدن او راضی شود.

مسأله2438_ اگر در موقعی که ضامن می شود نتواند طلب طلب کار را بدهد و طلب کار چگونگی را نمی دانسته، مشهور آن است که می تواند ضامن بودن او را به هم بزند، ولی اشکال دارد. علی الخصوص در صورتی که ضامن پیش از اینکه طلب کار ملتفت شود قدرت پیدا کرده باشد.

ص:471

مسأله2439_ اگر کسی بدون اجازهی بدهکار ضامن شود که بدهی او را بدهد، نمی تواند با پرداخت بدهی آنچه را پرداخته از بدهکار بگیرد.

مسأله2440_ اگر کسی با اجازهی بدهکار ضامن شود که بدهی او را بدهد، می تواند مقداری را که ضامن شده پس از پرداختن از او مطالبه نماید؛ ولی اگر به جای جنسی که بدهکار بوده جنس دیگری به طلب کار او بدهد، نمی تواند چیزی را که داده از او مطالبه نماید، مثلاً اگر ده من گندم بدهکار باشد و ضامن ده من برنج بدهد، نمی تواند برنج را از او مطالبه نماید، اما اگر خودش راضی شود که برنج بدهد اشکال ندارد.

***

ص:472

احکام کفالت

مسأله2441_ کفالت آن است که انسان متعهد شود هر وقت طلب کار یا صاحب حق، بدهکار یا کسی را که ادعاء حقی بر او ثابت شده خواست، به دست او بدهد یا نزد حاکم برساند و به کسی که این طور متعهد می شود کفیل می گویند.

مسأْله2442_ کفالت در صورتی صحیح است که کفیل به هر لفظی اگرچه عربی نباشد یا به عملی به طلب کار یا صاحب حقّ بفهماند که من متعهدم هر وقت بدهکار خود و یا کس مورد دعوی را بخواهی به دست تو بدهم یا نزد حاکم حاضر سازم و طلب کار یا صاحب حقّ هم قبول نماید.

مسأله2443_ کفیل باید مکلّف و عاقل باشد و در مواردی سفیه ومفلّس نباشد و او را در کفالت مجبور نکرده باشند و بتواند کسی را که کفیل او شده حاضر نماید.

مسأله2444_ یکی از شش چیز، کفالت را به هم می زند:

«اول» کفیل بدهکار را به دست طلب کار بدهد.

«دوم» طلب طلب کار یا حق صاحب حقّ داده شود.

«سوم» طلب کار از طلب یا صاحب حقّ از حقّ خود بگذرد.

«چهارم» بدهکار یا کسی که باید حاضر شود، بمیرد.

«پنجم» طلب کار کفیل را از کفالت آزاد کند.

«ششم» مکفول خود را در اختیار مکفول له قرار دهد.

ص:473

مسأْله2445_ اگر کسی به زور بدهکار را از دست طلب کار رها کند چنانچه طلب کار دسترسی به او نداشته باشد، کسی که بدهکار را رها کرده، باید او را به دست طلب کار بدهد. و می تواند بدهی او را بپردازد.

***

ص:474

احکام ودیعه (امانت)

مسأله2446_ اگر انسان مال خود را به کسی بدهد و بگوید نزد تو امانت باشد و او هم قبول کند، یا بدون اینکه حرفی بزنند صاحب مال بفهماند که مال را برای نگهداری به او می دهد و او هم به قصد نگهداری بگیرد، باید به احکام ودیعه و امانت داری که بعداً گفته می شود عمل نمایند.

مسأله2447_ امانت دار و کسی که مال را امانت می گذارد باید هر دو عاقل باشند. پس اگر انسان مالی را نزد دیوانه امانت بگذارد، یا دیوانه مالی را پیش کسی امانت بگذارد صحیح نیست. ولی جائز است بچهی ممیز با اذن ولیّ مال خود را نزد کسی امانت بگذارد و همچنین جائز است مال دیگری را با اذنش نزد کسی امانت بگذارد، و امانت گذاشتن نزد بچه ممیز عیبی ندارد اگرچه ولیّ اجازه نداده باشد، ولی احکام امانت مشکل است جاری شود.

مسأله2448_ اگر کسی از بچه ای چیزی را بدون اذن صاحبش به طور امانت قبول کند، باید آن را به صاحبش بدهد و اگر آن چیز مال خود بچه است و ولیّ در امانت گذاشتن بچه اجازه نداده باشد. لازم است آن مال را به ولیّ او برساند، و چنانچه در رساندن مال به آنان کوتاهی کند و تلف شود، باید عوض آن را بدهد و همچنین است حکم، اگر امانت گذار دیوانه باشد.

ص:475

مسأله2449_ کسی که نمی تواند امانت را نگهداری نماید، در صورتی که امانت گذار ملتفت حال او نباشد بنا بر احتیاط واجب باید قبول نکند.

مسأله2450_ اگر کسی به صاحب مال بفهماند که برای نگهداری مال او حاضر نیست، چنانچه او مال را بگذارد و برود و آن مال تلف شود، کسی که امانت را قبول نکرده ضامن نیست، ولی احتیاط مستحب است اگر ممکن باشد آن را نگهداری نماید. و هم چنین اگر اکراه به قبول امانت شد و بعداً راضی نگردد.

مسأله2451_ کسی که چیزی را امانت می گذارد، هر وقت بخواهد می تواند آن را باز پس بگیرد و کسی هم که امانت را قبول می کند، هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش برگرداند.

مسأله2452_ اگر انسان از نگهداری امانت منصرف شود و ودیعه را به هم بزند، باید هر چه زودتر مال را به صاحب آن یا وکیل یا ولیّ صاحبش برساند یا به آنها خبر دهد که به نگهداری حاضر نیست و اگر بدون عذر، مال را به آنان نرساند و خبر هم ندهد، چنانچه مال تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله2453_ کسی که امانت را قبول می کند، اگر برای آن، جای مناسبی ندارد، باید جای مناسبی تهیه نماید و طوری آن را نگهداری کند که مردم نگویند در نگهداری آن کوتاهی نموده است و اگر در جایی که مناسب نیست بگذارد و تلف شود، باید عوض آن را بدهد.

مسأله2454_ کسی که امانت را قبول می کند، اگر در نگهداری آن کوتاهی نکند و تعدّی _ یعنی زیاده روی _ هم ننماید و اتفاقاً آن مال تلف شود ضامن نیست ولی اگر آن را در جایی بگذارد که مأمون از آن نباشد که ظالمی بداند و آن را ببرد، چنانچه تلف شود، باید عوض آن را به صاحبش بدهد.

مسأله2455_ اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین کند و به کسی که امانت را قبول کرده، بگوید که باید مال را در اینجا حفظ کنی و اگر احتمال هم بدهی

ص:476

که از بین برود، نباید آن را به جای دیگری ببری، اگر به جای دیگری ببرد و تلف شود ضامن است. مگر در صورتی که نظر صاحب مال بر امن بودن جای معیّن بوده و در نظر امانت دار آنجا امن نباشد که احتمال ضامن نبودن قوی است.

مسأله2456_ اگر صاحب مال برای نگهداری مال خود جایی را معین کند و کسی که امانت را قبول کرده بداند آن محل در نظر صاحب مال خصوصیتی نداشته، بلکه یکی از موارد حفظ آن بوده، می تواند آن را به جای دیگری که مال در آنجا محفوظ تر یا مثل محل اولی است ببرد و چنانچه مال در آن جا تلف شود ضامن نیست.

مسأله2457_ اگر صاحب مال دیوانه شود، کسی که امانت را قبول کرده باید فوراً امانت را به ولیّ او برساند و یا به ولیّ او خبر دهد، و اگر بدون عذر شرعی مال را به ولیّ او ندهد و از خبر دادن هم کوتاهی کند و مال تلف شد، باید عوض آن را بدهد.

مسأْله2458_ اگر صاحب مال بمیرد، امانت دار باید مال را به وارث او برساند یا به وارث او خبر دهد و چنانچه مال را به وارث ندهد و از خبر دادن هم کوتاهی کند، و مال تلف شود ضامن است، ولی اگر برای آنکه بداند کسی که می گوید وارث میّتم راست می گوید، یا میّت وارث دیگری دارد؛ مال را ندهد و از خبر دادن هم کوتاهی کند و مال تلف شود و طبق متعارف و معمول باشد، نه زمان طولانی، ضامن نیست.

مسأله2459_ اگر صاحب مال بمیرد و چند وارث داشته باشد، کسی که امانت را قبول کرده باید مال را به همهی ورثه بدهد، یا به کسی بدهد که همهی آنان گرفتن مال را به او واگذار کرده اند؛ پس اگر بدون اجازهی دیگران تمام مال را به یکی از ورثه بدهد ضامن سهم دیگران است.

مسأله2460_ اگر کسی که امانت را قبول کرده بمیرد، یا دیوانه شود، وارث یا ولیّ او باید هرچه زودتر به صاحب مال اطلاع دهد یا امانت را به او برساند.

مسأله2461_ اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند، چنانچه ممکن است، باید امانت را به صاحب آن یا وکیل او برساند، و اگر ممکن نیست باید آن را به حاکم

ص:477

شرع بدهد و چنانچه به حاکم شرع دسترسی ندارد، در صورتی که وارث او امین است و از امانت اطلاع دارد، لازم نیست وصیّت کند وگرنه باید وصیّت کند و شاهد بگیرد و به وصیّ و شاهد اسم صاحب مال و جنس و خصوصیات مال و محل آن را بگوید.

مسأله2462_ اگر امانت دار نشانه های مرگ را در خود ببیند و به وظیفه ای که در مسألهی پیش گفته شد عمل نکند، چنانچه آن امانت از بین برود، بنا بر احتیاط باید عوضش را بدهد، اگرچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده باشد و مرض او خوب شود یا بعد از مدتی پشیمان شود و وصیت کند.

***

ص:478

احکام عاریه

مسأله2463_ عاریه آن است که انسان مال خود را به دیگری بدهد که از آن استفاده کند و در عوض، چیزی از او نگیرد.

مسأله2464_ لازم نیست در عاریه صیغه بخوانند، و اگر مثلاً لباس را به قصد عاریه به کسی بدهد و او هم به همین قصد بگیرد عاریه صحیح است.

مسأله2465_ عاریه دادن مال غصبی و چیزی که مال انسان است ولی منفعت آن را به دیگری واگذار کرده مثلاً آن را اجاره داده، در صورتی صحیح است که مالک مال غصبی یا کسی که آن مال را اجاره کرده به عاریه دادن راضی باشد.

مسأله2466_ چیزی را که منفعتش مال انسان است مثلاً آن را اجاره کرده می تواند عاریه بدهد. ولی اگر در اجاره شرط کرده باشند که خودش از آن استفاده کند، نمی تواند آن را به دیگری عاریه بدهد.

مسأله2467_ اگر دیوانه و بچه و مفلّس و سفیه مال خود را عاریه بدهند صحیح نیست، اما اگر ولیّ در صورتی که مصلحت بداند مال کسی را که بر او ولایت دارد عاریه دهد اشکال ندارد، و همچنین است اگر خود بچه با اجازهی ولیّ مال خود را عاریه بدهد.

مسأله2468_ اگر در نگهداری چیزی که عاریه کرده کوتاهی نکند و در استفاده از آن زیاده روی هم ننماید و اتفاقاً آن چیز تلف شود ضامن نیست. ولی چنانچه شرط کند که اگر تلف شود عاریه کننده ضامن باشد، یا چیزی را که عاریه کرده طلا و نقره سکه دار

ص:479

باشد، باید عوض آن را بدهد. و نیز چنین است که در غیر سکه دار بنا بر احتیاط بلکه خالی از قوت نیست.

مسأله2469_ اگر طلا و نقره را عاریه نماید و شرط کند که اگر تلف شود ضامن نباشد، چنانچه تلف شود ضامن نیست.

مسأله2470_ اگر عاریه دهنده بمیرد، عاریه گیرنده باید چیزی را که عاریه کرده به ورثهی او بدهد.

مسأله2471_ اگر عاریه دهنده شرعاً نتواند در مال خود تصرّف کند مثلاً دیوانه شود، عاریه کننده باید مالی را که عاریه کرده به ولیّ او بدهد.

مسأله2472_ کسی که چیزی را عاریه داده هر وقت بخواهد می تواند آن را بازپس بگیرد وکسی هم که عاریه کرده هر وقت بخواهد می تواند آن را به صاحبش بدهد.

مسأله2473_ عاریه دادن چیزی که استفادهی حلال ندارد مثل آلات لهو و قمار یا ظرف طلا و نقره به جهت استعمال، باطل است. و اما عاریه دادن ظرف طلا و نقره به جهت زینت نمودن جائز است اگرچه احتیاط در ترک است.

مسأله2474_ عاریه دادن گوسفند برای استفاده از شیر و پشم آن و عاریه دادن حیوان نر برای کشیدن بر ماده صحیح است.

مسأله2475_ اگر چیزی را که عاریه کرده به مالک یا وکیل یا ولیّ عاریه دهنده بدهد و بعد آن چیز تلف شود، عاریه کننده ضامن نیست. ولی اگر بدون اجازهی صاحب مال، یا وکیل، یا ولیّ او آن را به جایی ببرد اگرچه جایی باشد که صاحبش معمولاً به آنجا می برد، مثلاً اسب را در اصطبلی که صاحبش برای آن درست کرده ببندد و بعد تلف شود یا کسی آن را تلف کند ضامن است.

مسأله2476_ اگر چیز نجس را برای کاری که شرط آن پاکی است عاریه دهد، مثلاً ظرف نجس را عاریه دهد که در آن غذا بخورند، باید نجس بودن آن را به کسی که عاریه می کند بگوید. و اگر لباس نجس را برای نماز خواندن عاریه می دهد لازم است

ص:480

نجس بودنش را بنا بر احتیاط اطلاع دهد.

مسأله2477_ چیزی را که عاریه کرده بدون اجازهی صاحب آن نمی تواند به دیگری اجاره یا عاریه دهد.

مسأله2478_ اگر چیزی را که عاریه کرده با اجازهی صاحب آن به دیگری عاریه دهد، چنانچه کسی که اول آن چیز را عاریه کرده بمیرد یا دیوانه شود، عاریهی دومی باطل نمی شود.

مسأله2479_ اگر بداند مالی را که عاریه کرده غصبی است، باید آن را به صاحبش برساند و نمی تواند به عاریه دهنده بدهد.

مسأله2480_ اگر مالی را که می داند غصبی است عاریه کند و از آن استفاده ای ببرد و در دست او از بین برود، مالک می تواند عوض مال و عوض استفاده ای که عاریه کنند برده، از او یا از کسی که مال را غصب کرده مطالبه کند و اگر از عاریه کننده بگیرد، او نمی تواند چیزی را که به مالک می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

مسأله2481_ اگر نداند مالی را که عاریه کرده غصبی است و نزد او از بین برود، چنانچه صاحب مال عوض آن را از او بگیرد، او هم می تواند آنچه را به صاحب مال داده از عاریه دهنده مطالبه نماید؛ ولی اگر چیزی را که عاریه کرده طلا و نقره باشد، یا عاریه دهنده با او شرط کرده باشد اگر آن چیز از بین برود عوضش را بدهد، نمی تواند عوض آن را که به صاحب مال می دهد از عاریه دهنده مطالبه نماید.

***

ص:481

احکام نکاح (تزویج)

اشاره

به واسطهی عقد تزویج، زن به مرد حلال می شود و آن بر دو قسم است: دائم و غیر دائم (تزویج موقت). عقد دائم آن است که مدت زناشویی در آن معین نشود و همیشگی باشد و زنی را که به این قسم عقد می کنند دائمه می گویند. و عقد غیر دائم آن است که مدت زناشویی در آن معین شود، مثلاً زن را به مدت یک ساعت یا یک روز یا یک ماه یا یک سال یا بیشتر عقد نماید و زنی را که به این قسم عقد کنند متعه و صیغه می نامند.

احکام عقد

مسأله2482_ در زناشویی چه دائم و چه غیر دائم باید صیغه خوانده شود و تنها راضی بودن زن و مرد کافی نیست و صیغهی عقد را یا خود زن و مرد می خوانند، یا دیگری را وکیل می کنند که از طرف آنان بخواند و یا یکی خود و بجای دیگری وکیلش می خواند.

مسأله2483_ وکیل لازم نیست مرد باشد، زن هم می تواند برای خواندن صیغهی عقد از طرف دیگری وکیل شود.

مسأله2484_ زن و مرد تا یقین نکنند که وکیل آنها صیغه را خوانده است نمی توانند به یکدیگر نگاه محرمانه نمایند و گمان به اینکه وکیل صیغه را خوانده است کفایت نمی کند، ولی اگر وکیل بگوید صیغه را خوانده ام کافی است.

ص:482

مسأله2485_ اگر زنی کسی را وکیل کند که مثلاً ده روزه او را به عقد مردی در آورد و ابتدای ده روز را معین نکند، آن وکیل می تواند هر وقت که بخواهد او را ده روزه به عقد آن مرد در آورد ولی اگر معلوم باشد که زن، روز یا ساعت معینی را قصد کرده، باید صیغه را مطابق قصد او بخواند.

مسأله2486_ یک نفر می تواند برای خواندن صیغه ی عقد دائم یا غیر دائم از طرف دو نفر وکیل شود و نیز انسان می تواند از طرف زن وکیل شود و او را برای خود به طور دائم یا غیر دائم عقد کند ولی احتیاط مستحب بلکه احتیاطی که شایسته ترک نیست آن است که صیغه عقد را دو نفر بخوانند.

دستور خواندن عقد

مسأله2487_ اگر صیغهی عقد دائم را خود زن و مرد بخوانند و اول زن بگوید: «زوّجتک نفسی علی الصداق المعلوم» یعنی خود را زن تو نمودم به مهری که معین شده و پس از آن بدون فاصله مرد بگوید: «قبلت التزویج هکذا» یعنی قبول کردم تزویج را این چنین عقد صحیح است. و اگر دیگری را وکیل کنند که از طرف آنها صیغهی عقد را بخواند چنانچه مثلاً اسم مرد «احمد» و اسم زن «فاطمه» باشد و وکیل زن به وکیل مرد بگوید «زَوَّجْتُ مُوکِّلتی فاطِمَةَ مُوَکِّلَکَ اَحْمَدَ عَلَی الصَّداق الْمَعلومِ» پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید «قَبِلتُ التَّزْویج لِمُوَکِّلتی اَحمَدَ عَلَی الصَّداقِ الْمعلومِ» صحیح می باشد. و بنا بر احتیاط باید لفظی که مرد یا وکیلش می گوید با لفظی که زن یا وکیل او می گوید مطابق باشد، مثلاً اگر زن «زوّجت» می گوید مرد هم «قَبِلْتُ التَّزْوِیجَ» بگوید.

مسأله2488_ اگر خود زن و مرد بخواهند صیغهی عقد غیردائم را بخوانند بعد از آنکه مدت و مهر را معین کردند، چنانچه زن بگوید: «زَوَّجْتُکَ نَفْسی فِی المُدَّةِ المَعلومَةِ عَلَی المَهرِ المَعْلومِ» بعد بدون فاصله مرد بگوید: «قَبِلْتُ هکذا» صحیح است و اگر دیگری را وکیل کنند و اول وکیل زن به وکیل مرد بگوید«زَوَّجْتُ مُوَکِّلَتی مُوَکِّلَکَ فِی

ص:483

المدةِ المعلومة عَلَی المَهْرِ المَعْلُومِ» پس بدون فاصله وکیل مرد بگوید«قَبِلْتُ التَّزویج لِمُوَکِّلِی هکَذا» صحیح می باشد.

شرایط عقد

مسأله2489_ عقد تزویج چند شرط دارد:

«اول» آنکه بنا بر احتیاط به عربی صحیح خوانده شود. و اگر خود مرد و زن نتوانند صیغه را به عربی بخوانند، چنانچه ممکن باشد، بنا بر احتیاط واجب کسی را که می تواند به عربی صحیح بخواند وکیل کنند و اگر ممکن نباشد خودشان می توانند به غیر عربی بخوانند، اما باید لفظی بگویند که معنی زوجت و قبلت را بفهماند.

«دوم» مرد و زن، یا وکیل آنها که صیغه را می خوانند قصد انشاء داشته باشند یعنی اگر خود مرد و زن صیغه را می خوانند، زن بگفتن «زَوَّجْتُکَ نَفْسی» قصدش این باشد که خود را زن او قرار دهد و مرد به گفتن «قَبِلْتُ التَّزوِیجَ» زن بودن او را برای خود قبول بنماید. و اگر وکیل مرد و زن صیغه را می خوانند به گفتن «زوجت و قبلت» قصدشان این باشد که مرد و زنی که آنان را وکیل کرده اند زن و شوهر شوند.

«سوم» کسی که صیغه را می خواند باید عاقل و بنا بر احتیاط بالغ باشد، چه برای خودش بخواند، یا از طرف دیگری وکیل شده باشد.

«چهارم» اگر وکیل زن و شوهر یا ولیّ آنها صیغه را می خوانند در موقع عقد زن و شوهر را معیّن کنند مثلاً اسم آنها را ببرند یا به آنها اشاره نمایند. پس کسی که چند دختر دارد، اگر به مردی بگوید «زوجتک احدی بناتی» یعنی زن تو نمودم یکی از دخترانم را، و او بگوید «قبلت» یعنی قبول کردم، چون در موقع عقد دختر را معین نکرده اند عقد باطل است.

«پنجم» زن و مرد به تزویج راضی باشند ولی اگر زن ظاهراً با کراهت اذن دهد و معلوم باشد قلباً راضی است عقد صحیح است.

ص:484

مسأله2490_ اگر در صیغه عقد یک حرف غلط خوانده شود که معنی آن را عوض کند عقد باطل است.

مسأله2491_ کسی که دستور زبان عربی را نمی داند، اگر قرائتش صحیح باشد و معنای هر کلمهی از عقد را جداگانه بداند و از هر لفظی معنای آن را قصد نماید می تواند صیغه عقد را بخواند.

مسأله2492_ اگر زنی را برای مردی بدون اجازهی آنان عقد کنند و بعداً زن و مرد آن عقد را اجازه نمایند، عقد صحیح است.

مسأله2493_ اگر زن و مرد یا یکی از آن دو را به تزویج مجبور نمایند و بعد از خواندن صیغه عقد آنکه مجبور بوده عقد را اجازه نمایند، عقد صحیح است و بهتر است که دوباره صیغه عقد را بخوانند.

مسأله2494_ پدر و جدّ پدری می توانند فرزند پسر یا دختر نابالغ یا دیوانهی خود را که با حال دیوانگی بالغ شده است تزویج کنند، و بعد از آنکه طفل بالغ شد، یا دیوانه عاقل گردید، اگر تزویجی که برای او کرده اند مفسده ای نداشته، نمی تواند آن را به هم بزند و اگر مفسده ای داشته می تواند آن را امضاء یا ردّ نماید؛ ولی در صورتی که دختر و پسر نابالغ را پدرانشان به یکدیگر تزویج کنند چنانچه پس از بلوغشان اجازه نکنند سزاوار است احتیاط به طلاق ترک نشود.

مسأله2495_ دختری که به حد بلوغ رسیده و رشیده است یعنی مصلحت خود را تشخیص می دهد، اگر بخواهد شوهر کند، چنانچه بکر باشد باید از پدر یا جد پدری خود اجازه بگیرد و اجازهی مادر برادر لازم نیست.

مسأله2496_ اگر دختر بکر نباشد یا باشد ولی اجازه گرفتن از پدر یا جد پدری به جهت غائب بودن یا غیر آن ممکن نباشد و دختر حاجت به شوهر کردن داشته باشد اجازهی پدر و جد لازم نیست.

ص:485

مسأله2497_ اگر پدر، یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد پسر باید بعد از بالغ شدن خرج آن زن را بدهد.

مسأله2498_ اگر پدر یا جدّ پدری برای پسر نابالغ خود زن بگیرد چنانچه پسر در موقع عقد مالی داشته، مدیون مهر زن است و اگر در موقع عقد مالی نداشته پدر و جدّ او باید مهر زن را بدهند.

عیب هایی که به واسطه ی آنها می شود عقد را به هم زد

مسأله2499_ اگر مرد بعد از عقد دانست که زن یکی از هشت عیب را که ذکر می شود دارد می تواند عقد را به هم بزند:

«اول» دیوانگی. «دوم» مرض خوره. «سوم» مرض پیسی. «چهارم» کوری. «پنجم» زمین گیر بودن و در حکم آن است شلی که شل بودن او واضح باشد. «ششم» افضاء یعنی راه بول و حیض یا راه حیض و غائط او یکی شده باشد. «هفتم» آنکه گوشت یا استخوانی (بنا به گفته جمعی از فقهاء) در فرج او باشد که مانع نزدیکی شود. «هشتم» لنگی آشکار.

مسأله2500_ اگر زن بعد از عقد دانست که شوهر او پیش از عقد دیوانه بوده است یا آنکه بعد از عقد چه پیش از نزدیکی یا بعد از آن دیوانه شود یا آلت مردی نداشته، یا بعد از عقد پیش از نزدیکی بریده شود یا مرضی دارد که نمی تواند وطی (نزدیکی) نماید هر چند آن مرض بعد از عقد و پیش از نزدیکی عارض شده باشد در تمام این صور بدون طلاق می تواند عقد را به هم بزند. ولی در صورتی که شوهر نمی تواند نزدیکی نماید لازم است زن رجوع به حاکم شرع یا وکیل او نماید و حاکم، شوهر را یک سال مهلت می دهد و چنانچه شوهر نتوانست به آن زن یا زنی دیگر نزدیکی کند پس از آن، زن می تواند عقد را به هم بزند و اگر آلت مردی بعد از نزدیکی بریده شود و زن عقد تزویج را فسخ کند فسخ اثری ندارد اگرچه احتیاط مستحب این است که شوهر او را طلاق دهد.

ص:486

مسأله2501_ اگر زن بعد از عقد دانست که تخم های شوهرش را کشیده اند در صورتی که امر را بر آن زن مشتبه کرده باشند می تواند عقد را به هم بزند و در غیر فرض اشتباه کاری احتیاط ترک نشود.

مسأله2502_ اگر به سبب آنکه مرد نمی تواند وطی (نزدیکی) کند زن عقد را به هم بزند، شوهرش باید نصف مهر را بدهد. ولی اگر به واسطهی یکی از عیب های دیگر که گفته شد، مرد یا زن عقد را به هم بزند، چنانچه مرد با زن نزدیکی نکرده باشد چیزی بر او نیست و اگر نزدیکی کرده، باید تمام مهر را بدهد.

عده ای از زن ها که تزویج آنان حرام است

مسأله2503_ تزویج زن هایی که با انسان محرم هستند مثل مادر و خواهر و دختر و دختر خواهر و عمه یا عمه پدر یا مادر یا جد و جده هر چه بالا رود و هم چنین در خاله و دختر پسر و دختر هرچه پائین رود و دختر برادر، دختر دختر برادر یا دختر پسر برادر و هرچه پایین رود، و هم چنین در دختر خواهر و دختر پسر خواهر بر مرد حرام است.

مسأله2504_ اگر کسی زنی را برای خود عقد نماید، اگرچه با او نزدیکی نکند، مادر و مادر مادر آن زن و مادر پدر او هر چه بالا روند به آن مرد محرم می شوند و تزویج آنان حرام است.

مسأله2505_ اگر زنی را عقد کند و با او نزدیکی نماید، دختر و نوهی دختری و پسری آن زن هر چه پایین روند، چه در وقت عقد باشند یا بعداً به دنیا بیایند، به آن مرد محرم می شوند و تزویج آنان حرام است.

مسأله2506_ اگر با زنی که برای خود عقد کرده نزدیکی نکرده باشد تا وقتی که آن زن در عقد او است باید بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد دختر او را تزویج نکند.

ص:487

مسأله2507_ عمه و خالهی انسان و عمه و خالهی پدر، و عمه و خالهی پدر پدر، یا مادر پدر و عمه و خالهی مادر، و عمه و خالهی مادر مادر، یا پدر مادر هرچه بالا روند به انسان محرمند.

مسأله2508_ پدر و جدّ شوهر، هرچه بالا روند و پسر و نوهی پسری و دختری او هرچه پایین آیند چه در موقع عقد باشند، یا بعداً به دنیا بیایند به زن او محرم هستند و تزویج با آنان حرام است.

مسأله2509_ اگر زنی را برای خد عقد کند، دائمه باشد یا صیغه، تا وقتی که آن زن در عقد او است نمی تواند خواهر آن زن را تزویج نماید.

مسأله2510_ اگر زن خود را به ترتیبی که در کتاب طلاق گفته می شود طلاق رجعی دهد، در بین عده نمی تواند خواهر او را عقد نماید، ولی در عدهی طلاق بائن می تواند خواهر او را تزویج نماید و در عدهی متعه بنا بر احتیاط نباید وی را تزویج کند.

مسأله2511_ انسان نمی تواند بدون اجازهی زن خود خواهرزاده یا برادرزادهی او را تزویج کند، ولی اگر بدون اجازهی زنش هر کدام را عقد نماید و بعداً زن اجازه نماید اشکال ندارد.

مسأله2512_ اگر زن دانست شوهرش برادرزاده یا خواهرزادهی او را عقد کرده و حرفی نزد، چنانچه بعداً رضایت ندهد عقد آنان باطل است.

مسأله2513_ اگر انسان پیش از آنکه دختر خالهی خود را بگیرد با مادر او زنا کند، نمی تواند دخترش را تزویج نماید، و بنا بر احتیاط واجب دختر عمه نیز این حکم را دارد.

مسأله2514_ اگر دختر عمه یا دختر خالهی خود را تزویج نماید و پس از نزدیکی با آنان با مادرشان زنا کند موجب جدایی آنها نمی شود، و همچنین است حکم. اگر پیش از آنکه با آنان نزدیکی کند با مادرشان زنا نماید، اگرچه احتیاط مستحب است که در این صورت از ایشان به طلاق دادن جدا شود.

ص:488

مسأله2515_ اگر با دختر یا زنی غیر از عمه و خالهی خود زنا کند، احوط و اولی است که دختر را تزویج نکند، بلکه اگر زنی را عقد نماید و پیش از آنکه با او نزدیکی کند با مادر او زنا کند بهتر است که از آن زن جدا شود؛ ولی اگر با او نزدیکی کند و بعد با مادر او زنا نماید بی شبهه لازم نیست از آن زن جدا شود.

مسأله2516_ زن مسلمان نمی تواند به عقد کافر در آید، مرد مسلمان هم نمی تواند زن های کافره غیر اهل کتاب را تزویج کند، ولی صیغه کردن زن های اهل کتاب مانند یهود و نصاری مانعی ندارد، و بنا بر احتیاط استحبابی عقد دائمی با آنها ننماید، و بعضی از فرق از قبیل خوارج و غلاة و نواصب که خود را مسلمان می دانند در حکم کفار غیر کتابی هستند، و مرد و زن مسلمان نمی توانند با آنها به طور دائم یا انقطاع تزویج نمایند. و عقد انقطاعی زن مجوسیه بعید نیست جائز باشد.

مسأله2517_ اگر مرد با زنی که در عده طلاق رجعی است زنا کند آن زن _ بنا بر احتیاط _ اگر اقوی نباشد بر او حرام می شود و اگر با زنی که در عدهی متعه، یا طلاق بائن، یا عدهی وفات است زنا کند بعداً می تواند او را عقد نماید، اگرچه احتیاط مستحب بلکه احتیاطی که سزاوار ترک نیست آن است که او را تزویج نکند و معنای طلاق رجعی و طلاق بائن و مقدار عدهی متعه و عدهی وفات در احکام طلاق گفته خواهد شد.

مسأله2518_ اگر با زن بی شوهری که در عده نیست زنا کند، بعداً می تواند آن زن را برای خود عقد نماید ولی احتیاط واجب است که صبر کند تا آن زن حیض ببیند و بعد او را عقد نماید، و اگر دیگری بخواهد آن زن را عقد کند این احتیاط مستحب است. و احتیاط لازم ترک تزویج مشهوره به زنا قبل از توبه است. ولی بعد از توبه اش مانعی ندارد.

مسأله2519_ اگر زنی را که در عدهی دیگری است برای خود عقد کند، چنانچه مرد و زن، یا یکی از آنان بدانند که عدهی زن تمام نشده و بدانند عقد کردن زن در عده حرام است، آن زن بر او حرام ابدی می شود، اگرچه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیکی نکرده باشد.

ص:489

مسأله2520_ اگر زنی را که در عدهی دیگری است برای خود عقد کند و با او نزدیکی کند، آن زن بر او حرام ابدی می شود، اگرچه نمی دانسته که آن زن در عده است یا نمی دانسته که عقد زن در عده حرام است.

مسأله2521_ اگر انسان بداند زنی شوهر دارد و تزویج زن شوهر دار حرام است و او را تزویج کند، باید از او جدا شود و بعداً هم نباید او را برای خود عقد کند و همچنین است اگر نداند که آن زن شوهر دارد ولی بعد از تزویج با او نزدیکی کرده باشد.

مسأله2522_ زن شوهر دار اگر زنا کند بر مرد زنا کننده _ بنا بر احتیاط _ حرام ابدی می شود و بر شوهر خود حرام نمی شود و چنانچه توبه نکند و بر عمل خود باقی باشد، بهتر است که شوهر، او را طلاق دهد ولی باید مهرش را بدهد.

مسأله2523_ زنی را که طلاق داده اند، و زنی که صیغه بوده و شوهرش مدت او را بخشیده یا مدتش تمام شده، چنانچه بعد از مدتی شوهر کند و بعد شک کند که موقع عقد شوهر دوم عدّهی شوهر اول تمام بوده یا نه، به شک خود اعتناء نکند.

مسأله2524_ مادر و خواهر و دختر پسری که لواط داده بر لواط کننده _ در صورتی که بالغ بوده _ حرام است ولی اگر گمان کند که دخول شده، یا شک کند که دخول شده یا نه، بر او حرام نمی شوند.

مسأله2525_ اگر کسی مادر یا خواهر پسری را تزویج نماید و بعد از تزویج با آن پسر لواط کند، آنها بر او حرام نمی شوند مگر اینکه آن تزویج به طلاق یا مانند آن به هم بخورد و لواط کننده بخواهد دوباره آنها را تزویج کند در این صورت احتیاط واجب است که آنها را تزویج ننماید.

مسأله2526_ اگر کسی در حال احرام که یکی از کارهای حج و عمره است زنی را تزویج نماید، عقد او باطل است. و چنانچه می دانسته که زن گرفتن بر او در آن حال، حرام است، دیگر نمی تواند آن زن را تزویج کند.

مسأله2527_اگر زنی که در حال احرام است با مردی که در حال احرام نیست تزویج

ص:490

کند عقد او باطل است و اگر زن می دانسته که تزویج کردن در حال احرام حرام است واجب است بنا بر احتیاط بعداً با آن مرد تزویج نکند بلکه خالی از قوّت نیست.

مسأله2528_ تا مرد مُحرم طواف نساء را که یکی از کارهای حج و عمره مفرده است به جا نیاورد، زنش و زنان دیگر بر او حرام می باشند و نیز اگر زن محرمه طواف نساء نکند شوهرش و مردان دیگر بر او حرام می مانند. ولی اگر بعداً طواف نساء را انجام دهند زن بر مرد خود و شوهر بر زن خود حلال می شوند و چنانچه تزویج نکرده اند می توانند تزویج کنند.

مسأله2529_ نزدیکی با دختری که بالغ نشده حرام است. ولی اگر کسی دختر نابالغی را برای خود عقد کند و پیش از آنکه نه سال دختر تمام شود، با او نزدیکی کند، اظهر آن است که بعد از بلوغ دختر نزدیکی با او حرام نیست اگرچه افضاء نموده باشد (معنای افضاء در مسألهی «2499» گذشت).

مسأله2530_ زنی را که سه مرتبه طلاق داده اند بر شوهرش حرام می شود ولی اگر با شرائطی که در احکام طلاق گفته می شود مرد دیگری را تزویج کند، بعد از مرگ یا طلاق شوهر دوم و گذشتن مقدار عده او شوهر اول می تواند دوباره او را برای خود عقد نماید.

احکام عقد دائم

مسأله2531_ زنی که عقد دائمی شده احتیاط لازم است که بدون اجازهی شوهر برای کارهای جزیی نیز از خانه بیرون نرود، هرچند با حق شوهر منافات نداشته باشد و باید خود را برای لذتی که او می خواهد تسلیم نماید و بدون عذر شرعی از نزدیکی کردن با او جلوگیری نکند، و غذا و لباس و منزل زن مادامی که بدون عذر از منزل او بیرون نرفته بر شوهر واجب است، و اگر ندهد چه توانایی داشته باشد یا نداشته باشد مدیون زن است.

مسأله2532_ اگر زن در کارهایی که در مسألهی پیش گفته شد اطاعت شوهر را نکند حق هم خوابی ندارد و گناه کار است و مشهور فرموده اند که حق غذا و لباس و منزل

ص:491

نیز ندارد. و این حکم مادامی که زن نزد شوهر است به نظر بعضی محل اشکال است. ولی فرموده مشهور علماء قوی است، و اما مهر او بدون اشکال از بین نمی رود.

مسأله2533_ مرد حق ندارد زن خود را به خدمت خانه مجبور کند.

مسأله2534_ مخارج سفر زن اگر بیشتر از مخارج وطن باشد با شوهر نیست، ولی اگر شوهر زن را به سفر ببرد، باید خرج سفر او را بدهد.

مسأله2535_ زنی که خرج او بر عهدهی شوهر است و شوهر خرج او را نمی دهد می تواند با اجازهی حاکم وگر نه عدول مؤمنین وگر نه مطلقاً خرجی خود را بدون اجازه از مال او بردارد و اگر ممکن نیست، چنانچه ناچار باشد که معاش خود را تهیه کند در موقعی که مشغول تهیه معاش است اطاعت شوهر بر او واجب نیست.

مسأله2536_ مرد اگر دو زن داشته باشد و نزدیکی از آنها یک شب بماند واجب است نزد دیگری نیز یک شب در ضمن چهار شب بماند، و در غیر این صورت ماندن نزد زن واجب نیست. بلی لازم است او را به طور کلی ترک ننماید و اولی و احوط است که مرد در هر چهار شب یک شب نزد زن دائمی خود بماند.

مسأله2537_ شوهر نمی تواند بیش از چهار ماه با عیال دائمی جوان خود خواه دائمی خواه انقطاعی (صیغه) نزدیکی را ترک کند.

مسأله2538_ اگر در عقد دائمی مهر را معین نکنند عقد صحیح است و چنانچه مرد با زن نزدیکی کند، باید مهر او را مطابق مهر زن هایی که مثل او هستند بدهد و اما در متعه چنانچه مهر را معین نکنند عقد باطل می شود.

مسأله2539_ اگر موقع خواندن عقد دائمی برای دادن مهر مدت معین نکرده باشند، زن می تواند پیش از گرفتن مهر از نزدیکی کردن شوهر جلوگیری کند، چه شوهر توانایی دادن مهر را داشته باشد چه نداشته باشد؛ ولی اگر پیش از گرفتن مهر به نزدیکی راضی شود و شوهر با او نزدیکی کند دیگر نمی تواند بدون عذر شرعی از نزدیکی شوهر جلوگیری نماید.

ص:492

متعه (تزویج موقت)

مسأله2540_ صیغه کردن زن اگرچه برای لذت بردن هم نباشد صحیح است.

مسأله2541_ واجب است شوهر بیش از چهار ماه با متعه جوان خود نزدیکی را ترک نکند.

مسأله2542_ زنی که صیغه می شود اگر در عقد شرط کند که شوهر با او نزدیکی نکند، عقد و شرط او صحیح است و شوهر فقط می تواند لذت های دیگر از او ببرد، ولی اگر بعداً به نزدیکی راضی شود، شوهر می تواند با او نزدیکی نماید.

مسأله2543_ زنی که صیغه شده اگرچه آبستن شود حق خرجی ندارد.

مسأله2544_ زنی که صیغه شده حق هم خوابی ندارد و از شوهر ارث نمی برد و شوهر هم از او ارث نمی برد مگر در صورتی که ارث بردن را در عقد شرط کرده باشند که در این صورت هر کدام شرط کرده ارث می برد.

مسأله2545_ زنی که صیغه شده اگرچه نداند که حق خرجی و هم خوابی ندارد عقد او صحیح است و برای آنکه نمی دانسته، حقی به شوهر پیدا نمی کند.

مسأله2546_ زنی که صیغه شده چنانچه بدون اجازهی شوهر از خانه بیرون برود، و به سبب بیرون رفتن، حق شوهر از بین برود، بیرون رفتن او حرام است و بنا بر احتیاط در صورتی که حق شوهر از بین نرود بدون اجازه او از خانه بیرون نرود.

مسأله2547_ اگر زنی مردی را وکیل کند که به مدت و مبلغ معین او را برای خود صیغه نماید، چنانچه مرد او را به عقد دائم خود درآورد، یا به غیر از مدت یا مبلغی که معین شده او را صیغه کند، وقتی آن زن دانست، اگر اجازه نماید آن عقد صحیح وگرنه باطل است.

مسأله2548_ برای محرم شدن، پدر یا جدّ پدری می تواند دختر نابالغ خود را یک ساعت یا بیشتر به عقد کسی در آورد ولی باید آن عقد برای دختر نفعی داشته باشد و احتیاط است که در مدتی از زمان قابلیت استمتاع باشد. و آیا می توان برای پسر نابالغ جهت محرم شدن در زمانی که به طور کلی قابلیت استمتاع نداشته باشد زنی را عقد نمایند؟ محل اشکال است.

ص:493

مسأله2549_ اگر پدر یا جد پدری، طفل خود را که در محل دیگری است و نمی داند زنده است یا مرده، برای محرم شدن به عقد کسی در آورد در صورتی که در مدّت عقد یا بعض آن دختر قابل استمتاع باشد بر حسب ظاهر محرم بودن حاصل می شود، و چنانچه بعداً معلوم شود که در موقع عقد، دختر زنده نبوده عقد باطل است و کسانی که به سبب عقد ظاهراً محرم شده بودند نامحرمند.

مسأله2550_ اگر مرد مدت صیغهی زن را ببخشد، چنانچه با او نزدیکی کرده، باید تمام مهر او را بدهد و اگر نزدیکی نکرده واجب است نصف مهر را بدهد و بهتر است تمام مهر را بدهد. خصوصاً در صورتی که مدت کمی را ببخشد، مثلاً از یک سال صیغه یک هفته را ببخشد.

مسأله2551_ مرد می تواند زنی را که صیغهی او بوده و هنوز عده اش تمام نشده به عقد دائم خود درآورد، یا اینکه دوباره صیغه نماید.

احکام نگاه کردن

مسأله2552_ نگاه کردن مرد به بدن زنان نامحرم و همچنین نگاه کردن به موی آنان چه با قصد لذت، چه بدون آن حرام است و نگاه کردن به صورت و دست های آنان اگر به قصد لذت باشد حرام است بلکه احتیاط واجب است که بدون قصد لذت هم به آنها نگاه نکند و نیز نگاه کردن زن به بدن مرد نامحرم در غیر صورت و دست ها و سر و گردن و پاها حرام می باشد. و در این مواضع اگر اقوی نباشد بنا بر احتیاط باید نگاه نکند.

مسأله2553_ اگر انسان بدون قصد لذت به صورت و دست های زن های کافر و جاهایی از بدن که عادت آنها به پوشانیدنش نیست نگاه کند، در صورتی که نترسد به حرام بیفتد اشکال ندارد؛ ولی احتیاط در ترک آن است.

مسأله2554_ زن باید بدن و موی خود را از نامحرم بپوشاند و بهتر است که بدن و موی خود را از پسری که بالغ نشده ولی خوب و بد را می فهمد بپوشاند.

ص:494

مسأله2555_ نگاه کردن به عورت دیگری حتی به عورت بچه ممیّزی که خوب و بد را می فهمد حرام است، اگرچه از پشت شیشه یا در آئینه یا آب صاف و مانند اینها باشد. ولی زن و کنیز و مولایش که مرد باشد می توانند به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند.

مسأله2556_ مرد و زنی که با یکدیگر محرمند، اگر قصد لذت نداشته باشند می توانند غیر از عورت به تمام بدن یکدیگر نگاه کنند. و در حکم عورت است ما بین ناف و زانوهای آنها علی الاحوط.

مسأله2557_ مرد نباید با قصد لذت به بدن مرد دیگری نگاه کند و نگاه کردن زن هم به بدن زن دیگر با قصد لذت حرام است.

مسأله2558_ مرد نباید عکس زن نامحرم را بیندازد و هم چنین اگر زن نامحرمی را بشناسد بنا بر احتیاط نباید به عکس او نگاه کند.

مسأله2559_ اگر زن بخواهد زن دیگر، یا مردی غیر از شوهر خود را تنقیه کند، یا عورت او را آب بکشد، باید چیزی در دست کند که دستش به عورت او نرسد و همچنین است اگر مرد بخواهد مرد دیگر، یا زنی غیر از زن خود را تنقیه کند یا عورت او را آب بکشد.

مسأله2560_ اگر مرد برای معالجهی زن نامحرم ناچار باشد که او را نگاه کند و دست به بدن او بزند اشکال ندارد. و هم چنین زن نسبت به مرد نامحرم (در مورد اضطرار) ولی هر کدام اگر با نگاه کردن بتواند معالجه کند نباید دست به بدن او بزند و اگر با دست زدن بتواند معالجه کند، نباید او را نگاه کند.

مسأله2561_ اگر انسان برای معالجهی کسی ناچار شود به عورت او نگاه کند، بنا بر احتیاط واجب باید آئینه را در مقابل گذاشته و در آن نگاه کند. ولی اگر چاره ای جز نگاه کردن به عورت نباشد اشکال ندارد.

ص:495

مسائل متفرقه زناشویی

مسأله2562_ کسی که به واسطه ی نداشتن زن به حرام می افتد واجب است زن بگیرد.

مسأله2563_ اگر شوهر در عقد شرط کند که زن بکر باشد و بعد از عقد معلوم شود که بکر نبوده و بکارتش به نزدیکی با مردی با او از بین رفته بنا بر احتیاط نمی تواند عقد را به هم بزند ولی اگر مهر را پرداخته می تواند با ملاحظه نسبت به تفاوت بین مهر بکر و غیر بکر آن اندازه را از مهری که قرار داده اند به زن پرداخته، بگیرد.

مسأله2564_ ماندن مرد و زن نامحرم در محل خلوتی که کسی در آنجا نیست و دیگری هم نمی تواند وارد شود یا بچه ای که خوب و بد را می فهمد در آنجا باشد یا احتمال فساد نرود اشکال ندارد.

مسأله2565_ اگر مرد مهر زن را در عقد معین کند و قصدش این باشد که آن را ندهند، عقد صحیح است ولی مهر را باید بدهد.

مسأله2566_ مسلمانی که منکر خدا یا پیغمبر یا معاد یا از فرقه هایی باشد که در مسألهی «2516» گفته شد و یا حکم ضروری دین. یعنی حکمی را که مسلمانان جزءِ دین اسلام می دانند مثل واجب بودن نماز و روزه در صورتی که بداند آن حکم ضروری دین است انکار کند مرتد می شود، و احکامی که در مسائل آینده ذکر می شود بر او مترتب است.

مسأله2567_ اگر زن پس از تزویج به طوری که در مسألهی پیش گفته شد مرتد شود، چنانچه شوهرش با او نزدیکی نکرده باشد عقد او باطل می گردد و عده ندارد. و همچنین است اگر بعد از نزدیکی مرتد شود ولی یائسه باشد؛ امام اگر یائسه نباشد، باید به دستوری که در احکام طلاق گفته خواهد شد، عدّه نگهدارد، و مشهور آن است که اگر در بین عدّه از ارتداد توبه کرد، عقد او به حال خود باقی می ماند؛ ولی این حکم محل اشکال است و البته احتیاط ترک نشود و معنای یائسه در مسألهی «442» گذشت.

ص:496

مسأله2568_ مردی که مسلمان زاده است اگر مرتد شود، زنش بر او حرام می شود و باید به مقدار عدّهی وفات که در احکام گفته می شود عدّه نگهدارد.

مسأله2569_ مردی که از پدر و مادر غیر مسلمان به دنیا آمده و مسلمان شده اگر بعد از تزویج مرتد شود، چنانچه با زنش نزدیکی نکرده عقد او باطل می گردد، و در این فرض و موردی که زن یائسه باشد عدّه ندارد. و اگر بعد از نزدیکی مرتد شود، و زن او در سن زن هایی باشد که حیض می بینند باید آن زن به مقدار عدّهی طلاق که در احکام طلاق گفته می شود عدّه نگهدارد، و مشهور است که اگر پیش از تمام شدن عدّه، شوهر او از ارتداد توبه کرده برگردد، عقد او به حال خود باقی می ماند، ولی این حکم نیز محل اشکال است و البته احتیاط ترک نشود.

مسأله2570_ اگر زن در عقد با مرد شرط کند که او را از شهری بیرون نبرد و مرد هم قبول کند، نباید زن را بدون رضایتش از آن شهر بیرون ببرد.

مسأله2571_ اگر زنی از شوهر سابقش دختری داشته باشد، شوهر بعدی می تواند آن دختر را برای پسر خود که از این زن نیست عقد کند و نیز اگر دختری را برای پسر خود عقد کند، می تواند مادر آن دختر را تزویج نماید.

مسأله2572_ اگر زنی از زنا آبستن شود، در صورتی که خود آن زن یا مردی که با او زنا کرده، یا هر دوی آنان مسلمان باشند، برای آن زن جایز نیست بچه را سقط کند.

مسأله2573_ اگر کسی با زنی زنا کند، چنانچه بعد از استبراء به نحوی که در مسألهی «2518» گفته شد او را عقد کند و بچه ای از آنان پیدا شود در صورتی که ندانند از نطفهی حلال است یا حرام، آن بچه حلال زاده است.

مسأله2574_ اگر مرد نداند که زن در عدّه است و او را تزویج کند چنانچه زن هم نداند و بچه ای از آنان به دنیا آید، حلال زاده است و شرعاً فرزند هر دو می باشد. ولی اگر زن می دانسته که در عدّه است و تزویج در عدّه جایز نیست شرعاً بچه فرزند پدر است و در هر دو صورت عقد آنان باطل است و به یکدیگر حرام می باشند.

ص:497

مسأله2575_ اگر زن بگوید یائسه ام بعید نیست بتوان حرف او را قبول کرد و اگر بگوید شوهر ندارم، حرف او قبول می شود.

مسأله2576_ اگر بعد از تزویج زنی که گفت شوهر ندارم، کسی بگوید آن زن شوهر داشته، چنانچه شرعاً ثابت نشود که زن شوهر داشته، نباید حرف آن کس را قبول کرد.

مسأله2577_ تا دو سال پسر یا دختر تمام نشده، پدر نمی تواند او را از مادرش جدا کند. و احوط و اولی است که دختر را تا هفت سال از مادرش جدا نکند.

مسأله2578_ مستحب است در شوهر دادن دختری که بالغه است یعنی مکلف شده عجله کنند. از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که یکی از سعادت های مرد آن است که دخترش در خانهی او حیض نبیند.

مسأله2579_ اگر زن مهر خود را به شوهر صلح کند که زن دیگر نگیرد واجب است بنا بر احتیاط که زن مهر را نگیرد و شوهر هم زن دیگر را تزویج نکند.

مسأله2580_ کسی از زنا به دنیا آمده، اگر زن بگیرد و بچه ای پیدا کند آن بچه حلال زاده است.

مسأله2581_ هرگاه مرد در روزهی ماه رمضان یا در حال حیض زن خود، با او نزدیکی کند معصیت کرده، ولی اگر بچه ای از آنان به دنیا آید حلال زاده است.

مسأله2582_ زنی که یقین دارد شوهرش در سفر مرده اگر بعد از عدّه ی وفات که مقدار آن در احکام طلاق گفته خواهد شد، شوهر کند و شوهر اول از سفر برگردد، باید از شوهر دوم جدا شود و به شوهر اول حلال است؛ ولی اگر شوهر دوم با او نزدیکی کرده باشد، زن باید عده نگهدارد و شوهر دوم باید مهر او را مطابق زن هایی که مثل او هستند بدهد ولی خرج عدّه ندارد. و تزویج شوهر دوم با آن زن بعد از مرگ یا طلاق شوهر اول حرام است.

ص:498

احکام شیر دادن

اشاره

مسأله2583_ اگر زنی بچه ای را با شرائطی که در مسألهی «2593» گفته خواهد شد، شیر دهد، آن بچه به این عده محرم می شود:

«اول» خود زن و آن را مادر رضاعی می گویند.

«دوم» شوهر زن که شیر مال او است و او را پدر رضاعی می گویند.

«سوم» پدر و مادر آن زن، هرچه بالا روند، اگرچه پدر و مادر رضاعی او باشند.

«چهارم» بچه هایی که از آن زن به دنیا آمده اند یا بعد به دنیا می آیند.

«پنجم» بچه های اولاد آن زن هر چه پایین روند، چه از اولاد او به دنیا آمده چه اولاد او آن بچه ها را شیر داده باشند.

«ششم» خواهر و برادر آن زن اگرچه رضاعی باشند یعنی به سبب شیر خوردن با آن زن خواهر و برادر شده باشند.

«هفتم» عمو و عمهی آن زن اگرچه رضاعی باشند.

«هشتم» دایی و خالهی آن زن اگرچه رضاعی باشند.

«نهم» اولاد شوهر آن زن که شیر مال آن شوهر است هر چه پایین روند، اگرچه اولاد رضاعی باشند.

«دهم» پدر و مادر شوهر آن زن که شیر مال آن شوهر است، هرچه بالا روند.

ص:499

«یازدهم» خواهر و برادر شوهری که شیر مال او است اگرچه خواهر و برادر رضاعی او باشند.

«دوازدهم» عمو و عمه و دایی و خالهی شوهری که شیر مال او است هرچه بالا روند، اگرچه رضاعی باشند و نیز عدّهی دیگری هم _ که در مسائل بعد گفته می شود _ به سبب شیر دادن محرم می شوند.

مسأله2584_ اگر زنی بچه ای را با شرائطی که در مسألهی «2593» گفته می شود شیر دهد، پدر آن بچه نمی تواند دخترهای آن زن را تزویج کند ولی جائز است دخترهای رضاعی آن زن را تزویج نماید اگرچه احتیاط مستحب است که آنان را تزویج نکند. و نیز نمی تواند دخترهای شوهری را که شیر مال او است اگرچه دخترهای رضاعی او باشند برای خود عقد نماید و در هر دو صورت چنانچه یکی از آنها فعلاً زن او باشد عقد او باطل می شود.

مسأله2585_ اگر زنی بچه ای را با شرائطی که در مسألهی «2593» گفته می شود شیر دهد، شوهر آن زن که صاحب شیر است به خواهرهای آن بچه محرم نمی شود ولی احتیاط مستحب است که آنان را تزویج ننماید و نیز خویشان شوهر به خواهر و برادر آن بچه محرم نمی شوند.

مسأله2586_ اگر زنی بچه ای را شیر دهد، به برادرهای آن بچه محرم نمی شود و نیز خویشان آن زن به برادر و خواهر بچه ای که شیر خورده محرم نمی شوند.

مسأله2587_ اگر مرد زنی که دختری را شیر کامل داده تزویج کند و با وی نزدیکی نماید، دیگر نمی تواند آن دختر را برای خود عقد کند.

مسأله2588_ اگر مرد دختری را تزویج کند، دیگر نمی تواند زنی که آن دختر را شیر کامل داده تزویج نماید.

مسأله2589_ مرد نمی تواند دختری را که مادر، یا مادر بزرگ او آن دختر را شیر کامل داده تزویج کند. و نیز اگر زن پدر مردی از شیر پدر او دختری را شیر داده باشد آن مرد نمی تواند آن دختر را تزویج نماید. و چنانچه دختر شیر خواری را برای خود عقد

ص:500

کند، بعد مادر، یا مادر بزرگ، یا زن پدر او آن دختر را شیر دهند، عقد باطل می شود.

مسأله2590_ مرد نمی تواند دختری که خواهر، یا زن برادرش او را شیر کامل داده تزویج کند. و همچنین است اگر خواهرزاده، یا برادرزاده، یا نوهی خواهر، یا نوهی برادر. آن دختر را شیر داده باشند.

مسأله2591_ اگر زنی بچهی دختر خود را شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود، ولی اگر زنی بچهی پسر خود را شیر دهد، زن پسرش که مادر آن طفل شیرخوار است بر شوهر خود حرام نمی شود.

مسأله2592_ اگر زن پدر دختری بچهی شوهر آن دختر را به شیر پدرش شیر دهد، آن دختر به شوهر خود حرام می شود، چه بچه از همان دختر چه از زن دیگر باشد.

شرائط شیر دادنی که علت محرم شدن است

مسأله2593_ شیر دادنی که علت محرم شدن است هشت شرط دارد:

«اول» بچه شیر زن زنده را بخورد، پس اگر پستان زنی که مرده است شیر بخورد فائده ندارد.

«دوم» شیر آن زن حرام نباشد، پس اگر بچه ای را که از زنا به دنیا آمده به بچه دیگر بدهند، به خوردن آن شیر، بچه به کسی محرم نمی شود.

«سوم» بچه شیر را از پستان بمکد، پس اگر شیر را در گلوی او بریزند فائده ای ندارد.

«چهارم» شیر خالص باشد و با چیز دیگر مخلوط نباشد.

«پنجم» شیر از یک شوهر باشد. پس اگر زن شیر دهی را طلاق دهند، بعد شوهر دیگری کند و از او آبستن شود و تا موقع زائیدن، شیری که از شوهر اول داشته باقی باشد و مثلاً هشت دفعه پیش از زائیدن از شیر شوهر اول و هفت دفعه بعد از زائیدن از شیر شوهر دوم به بچه ای بدهد، آن بچه به کسی محرم نمی شود.

ص:501

«ششم» بچه به جهت مرض شیر را قی نکند و اگر قی کند، بنا بر احتیاط واجب کسانی که به سبب شیر خوردن به آن بچه محرم می شوند او را تزویج نکنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

«هفتم» پانزده مرتبه یک یا شبانه روز به طوری که در مسألهی بعد گفته می شود شیر سیر بخورد، یا مقداری شیر به او بدهند که از آن شیر استخوانش محکم شده و گوشت در بدنش روئیده باشد، بلکه اگر ده مرتبه هم به او شیر دهند، در صورتی که بین آن ده مرتبه هیچ فاصله حتی به طعام دادن نباشد احتیاطی که سزاوار ترک نیست آن است که کسانی که به سبب شیر خوردن او به او محرم می شوند، او را تزویج نکنند و نگاه محرمانه هم به او ننمایند.

«هشتم» دو سال بچه تمام نشده باشد و اگر بعد از تمام شدن دو سال او را شیر دهند به کسی محرم نمی شود. بلکه اگر مثلاً پیش از تمام شدن دو سال، هشت مرتبه و بعد از آن هفت مرتبه شیر بخورد به کسی محرم نمی شود، ولی چنانچه از موقع زائیدن زن شیرده بیشتر از دو سال گذشته باشد و شیر او باقی باشد و بچه ای را شیر دهد آن بچه به کسانی که گفته شد، محرم می شود.

مسأله2594_ باید بچه در بین یک شبانه روز غذا یا شیر کس دیگر را نخورد. ولی اگر کمی غذا بخورد که نگویند در بین، غذا خورده اشکال ندارد و نیز باید پانزده مرتبه را از شیر یک زن بخورد و در بین پانزده مرتبه شیر کس دیگر را نخورد و در هر بار بدون فاصله شیر بخورد. ولی اگر در بین شیر خوردن نفس تازه کند، یا کمی صبر کند که از زمانی که پستان در دهان می گیرد تا وقتی سیر می شود، یک بار حساب شود اشکال ندارد.

مسأله2595_ اگر زن از شیر شوهر خود بچه ای را شیر دهد، بعد شوهر دیگر کند و از شیر شوهر دوم بچهی دیگر را شیر دهد، آن دو بچه به یکدیگر محرم نمی شوند، اگرچه بهتر است که هم را تزویج نکنند.

مسأله2596_ اگر زن از شیر یک شوهر چندین بچه را شیر دهد، همهی آنان به یکدیگر

ص:502

و به شوهر و به زنی که آنان را شیر داده محرم می شوند.

مسأله2597_ اگر کسی چند زن داشته باشد و هر کدام آنان شرائطی که گفتیم بچه ای را شیر دهند، همهی آن بچه ها به یکدیگر و به آن مرد و به همهی آن زن ها محرم می شوند.

مسأله2598_ اگر کسی دو زن شیر ده دارد و یکی از آنان بچه ای را مثلاً هشت مرتبه و دیگری هفت مرتبه شیر بدهد آن بچه به کسی محرم نمی شود.

مسأله2599_ اگر زنی از شیر یک شوهر پسر و دختری را شیر کامل بدهد خواهر و برادر آن دختر به خواهر و برادر آن پسر محرم نمی شوند.

مسأله2600_ انسان نمی تواند بدون اذن زن خود، زن هایی را که به سبب شیر خوردن خواهرزاده یا برادرزادهی زن او شده اند تزویج کند. و نیز اگر با پسری لواط کند، نمی تواند دختر و خواهر و مادر و مادر بزرگ آن پسر را که رضاعی هستند یعنی به سبب شیر خوردن. دختر و خواهر و مادر او شده اند، برای خود عقد کند.

مسأله2601_ زنی که برادر انسان را شیر داده به انسان محرم نمی شود، اگرچه احتیاط مستحب است که او را تزویج نکند.

مسأله2602_ انسان نمی تواند دو خواهر را، اگرچه رضاعی باشند یعنی به واسطهی شیر خوردن، خواهر یکدیگر شده باشند با هم تزویج کند. و چنانچه دو زن را عقد کند و بعد دانست خواهر بوده اند، در صورتی که عقد آنان در یک وقت بوده عقد هر دو باطل است و اگر در یک وقت نبوده عقد «اولی» صحیح و عقد «دومی» باطل می باشد.

مسأله2603_ اگر زن از شیر شوهر خود کسانی را که بعداً گفته می شود شیر دهد، شوهرش بر او حرام نمی شود، اگرچه بهتر است که احتیاط کند: «اول» برادر و خواهر خود را. «دوم» عمو و عمه و دایی و خالهی خود را. «سوم» اولاد عمو و اولاد دایی خود را. «چهارم» برادرزادهی خود را. «پنجم» برادر شوهر، یا خواهر شوهر خود را. «ششم» خواهر زادهی خود، یا خواهرزادهی شوهرش را. «هفتم» عمو و عمه و دایی و خالهی شوهرش را. «هشتم» نوهی زن دیگر شوهر خود را.

ص:503

مسأله2604_ اگر زنی دختر عمه یا دختر خالهی مردی را شیر دهد به او محرم نمی شود ولی احتیاط مستحب است که از تزویج با هم خودداری نمایند.

مسأله2605_ مردی که دو زن دارد، اگر یکی از آن دو زن فرزند عموی زن دیگر را شیر دهد، زنی که فرزند عموی او شیر خورده، به شوهر خود حرام نمی شود.

آداب شیر دادن

مسأله2606_ برای شیر دادن بچه بهتر از هر کس مادر اوست، و سزاوار است که مادر برای شیر دادن از شوهر خود مزد نگیرد، و خوب است که شوهر مزد بدهد. و اگر مادر بخواهر بیشتر از دایه مزد بگیرد، شوهر می تواند بچه را از او گرفته به دایه بدهد.

مسأله2607_ شایسته است دایه ای که برای طفل می گیرند، دوازده امامی باشد و مستحبّ است دارای عقل و عفت و صورت نیکو باشد و مکروه است کم عقل، یا بد صورت، یا بد اخلاق، یا زنازاده باشد. و نیز مکروه است دایه ای بگیرند که شیرش از بچه ای است که از زنا به دنیا آمده باشد. و اگر دایه یهودی یا نصرانی یا کافره دیگری باشد او را از خوردن شراب و مست کننده ها باز دارد و بچه را به منزل خود نبرد، و گرفتن دایه مجوسی در غیر مورد اضطرار کراهت دارد.

مسائل متفرقه شیر دادن

مسأله2608_ مستحب است از زن ها جلوگیری کنند که هر بچه ای را شیر ندهند، زیرا ممکن است فراموش شود به چه کسانی شیر داده اند و بعداً دو نفر محرم یکدیگر را تزویج کنند.

مسأله2609_ کسانی که به سبب شیر خوردن، خویشی پیدا می کنند شایسته است یکدیگر را احترام نمایند، ولی از یکدیگر ارث نمی برند و حق های خویشی که انسان با خویشان نسبی خود دارد برای آنان نیست.

ص:504

مسأله2610_ در صورتی که ممکن باشد، مستحب است بچه را دو سال تمام شیر بدهند.

مسأله2611_ اگر به جهت شیر دادن، حق شوهر از بین نرود، زن می تواند بدون اجازهی شوهر، بچهی کس دیگر را شیر دهد، ولی جایز نیست بچه ای را شیر دهد که به سبب شیر دادن به آن بچه به شوهر خود حرام می شود، مثلاً اگر شوهر او دختر شیرخواری را برای خود عقد کرده باشد، زن نباید آن دختر را شیر دهد مگر به مقداری کمتر از آنچه در مسألهی «2593» ذکر شد. چون اگر آن دختر را شیر دهد، خودش مادر زن شوهرش می شود و بر او حرام می گردد.

مسأله2612_ اگر کسی بخواهد زن برادرش به او محرم شود، باید دختر شیر خواری را مثلاً مدتی که قابل استمتاع باشد برای خود صیغه کند و بعداً با شرایطی که در مسألهی «2593» گفته شد زن برادرش آن دختر را شیر دهد.

مسأله2613_ اگر مرد پیش از آنکه زنی را برای خود عقد کند، بگوید به جهت شیر خوردن آن زن بر او حرام شده، مثلاً بگوید شیر مادر او را خورده چنانچه تصدیق او ممکن باشد، نمی تواند آن زن را تزویج کند. و اگر بعد از عقد بگوید و خود زن هم حرف او را قبول نماید، عقد باطل است و چنانچه مرد با او نزدیکی نکرده یا نزدیکی کرده باشد ولی در وقت نزدیکی کردن، زن بداند بر آن مرد حرام است، مهر ندارد و اگر بعد از نزدیکی دانست مرد باید مهر او را مطابق زن هایی که مثل او هستند بدهد.

مسأله2614_ اگر زن پیش از عقد بگوید به سبب شیر خوردن به مردی حرام شده، چنانچه تصدیق او ممکن باشد، نمی تواند با آن مرد تزویج کند و اگر بعد از عقد بگوید، مثل صورتی است که مرد بعد از عقد بگوید زن بر او حرام است و حکم آن در مسأله ی پیش گفته شد.

مسأله2615_ شیر دادنی که علت محرم شدن است به دو چیز ثابت می شود:

«اول» خبر دادن عده ای که انسان از گفتهی آنان یقین پیدا کند.

ص:505

«دوم» شهادت دو مرد عادل یا چهار زن که عادل باشند، و به احتمال قوی شهادت یک مرد و دو زن عادل نیز کافی است ولی باید شرائط شیر دادن را هم بگویند؛ مثلاً بگویند ما دیده ایم که فلان بچه بیست و چهار ساعت از پستان فلان زن شیر خورده و چیزی هم در بین نخورده و همچنین سایر شرط ها که در مسأله «2593» گفته شد شرح دهند.

مسأله2616_ اگر شک کنند به مقداری که علت محرم شدن است بچه شیر خورده یا نه، یا گمان داشته باشند که به آن مقدار شیر خورده بچه به کسی محرم نمی شود ولی بهتر است که احتیاط کنند.

***

ص:506

احکام طلاق

اشاره

مسأله2617_ مردی که زن خود را طلاق می دهد، باید بالغ و عاقل باشد و به اختیار خود طلاق دهد و اگر او را مجبور کنند که زنش را طلاق دهد طلاق باطل است و نیز باید قصد طلاق داشته باشد، پس اگر صیغهی طلاق را مثلاً به شوخی بگوید صحیح نیست.

مسأله2618_ زن باید در وقت طلاق از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکی با او نزدیکی نکرده باشد و تفصیل این دو شرط در مسائل آینده گفته می شود.

مسأله2619_ طلاق دادن زن در حال حیض یا نفاس در سه صورت صحیح است: «اول» آنکه شوهرش بعد از تزویج با او نزدیکی نکرده باشد. «دوم» معلوم باشد آبستن است و اگر معلوم نباشد و شوهر در حال حیض طلاقش بدهد، بعد دانست آبستن بوده، احتیاط واجب است که دوباره او را طلاق بدهد. «سوم» مرد به واسطهی غائب بودن یا حبس بودن نتواند بداند زن از خون حیض و نفاس پاک است یا نه.

مسأله2620_ اگر مرد زن را از خون حیض پاک بداند و طلاق دهد بعد معلوم شود که موقع طلاق در حال حیض بوده، طلاق او باطل است و اگر او را در حیض بداند و طلاقش بدهد بعد معلوم شود پاک بوده، طلاق او صحیح است.

مسأله2621_ کسی که می داند زنش در حال حیض یا نفاس است، اگر غائب شود مثلاً مسافرت کند و بخواهد او را طلاق دهد، باید تا مدتی که معمولاً زن ها از حیض یا نفاس پاک می شوند صبر کند و بعد طلاق بدهد. و احتیاط یک ماه صبر کردن است.

ص:507

مسأله2622_ مردی که غائب است اگر بخواهد زن خود را طلاق دهد چنانچه بتواند اطلاع پیدا کند که زن او در حال حیض یا نفاس است یا نه. اگرچه اطلاع او از روی عادت حیض زن، یا نشانه های دیگری باشد که در شرع معین شده، باید تا مدتی که معمولاً زن ها از حیض یا نفاس پاک می شوند صبر کند.

مسأله2623_ اگر با عیالش که از خون حیض یا نفاس پاک است نزدیکی کند و بخواهد طلاقش دهد، باید صبر کند تا دوباره حیض ببیند و پاک شود؛ ولی زنی را که نُه سالش تمام نشده، یا آبستن است، اگر بعد از نزدیکی طلاق دهند اشکال ندارد و همچنین است اگر یائسه باشد. (معنای یائسه در مسألهی 442 گذشت).

مسأله2624_ اگر با زنی که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کند و در همان پاکی طلاقش دهد، چنانچه بعد معلوم شود که موقع طلاق آبستن بوده، بنا بر احتیاط واجب باید دوباره او را طلاق دهد.

مسأله2625_ اگر با زنی که از خون حیض و نفاس پاک است نزدیکی کند و مسافرت نماید، چنانچه بخواهد در سفر طلاقش دهد، باید به قدری که زن معمولاً بعد از آن پاکی خون می بیند و دوباره پاک می شود صبر کند. و احتیاط واجب است که آن مدت کمتر از یک ماه نباشد. و تا سه ماه مستحب است بلکه پنج تا شش ماه، صبر بهتر است.

مسأله2626_ اگر مرد بخواهد زن خود را که در اصل خلقت یا به سبب مرضی حیض نمی بیند طلاق دهد، باید از وقتی که با او نزدیکی کرده تا سه ماه از جماع با او خودداری نماید و بعد او را طلاق دهد.

مسأله2627_ طلاق باید به صیغهی عربی صحیح و به کلمهی طالق خوانده شود و دو مرد عادل آن را بشنوند و اگر خودِ شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند و اسم زن او مثلاً فاطمه باشد، باید بگوید: «زوجتی فاطمة طالق» یعنی زن من فاطمه رها است، و اگر دیگری را وکیل کند آن وکیل باید بگوید: «زوجة موکلی فاطمة طالق» و در صورتی که زن معین باشد ذکر نام او لازم نیست.

ص:508

مسأله2628_ زنی که صیغه شده، مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را عقد کرده اند طلاق ندارد و رها شدن او به این است که مدتش تمام شود، یا مرد مدت را به او ببخشد به این ترتیب که بگوید: مدت باقی تزویج را به تو بخشیدم و شاهد گرفتن و پاک بودن زن از حیض لازم نیست.

عده ی طلاق

مسأله2629_ زنی که نه سالش تمام نشده، و زن یائسه عده ندارند، یعنی اگرچه شوهرشان با آنها نزدیکی کرده باشد، بعد از طلاق می توانند فوراً شوهر کنند.

مسأله2630_ زنی که نُه سالش تمام شده و یائسه نیست و شوهرش با او نزدیکی کند، اگر طلاقش دهد، بعد از طلاق باید عده نگه دارد و عدّهی زن آزاد آن است که بعد از آنکه شوهرش در پاکی طلاقش داد، به قدری صبر کند که دو بار حیض ببیند و پاک شود و همین که حیض سوم را دید عدّهی او تمام می شود و می تواند شوهر کند. ولی اگر پیش از نزدیکی کردن با او طلاقش بدهد عدّه ندارد، یعنی می تواند بعد از طلاق فوراً شوهر کند.

مسأله2631_ زنی که حیض نمی بیند اگر در سن زن هایی باشد که حیض می بینند، چنانچه شوهرش بعد از نزدیکی با او طلاقش بدهد، باید بعد از طلاق سه ماه عدّه نگهدارد.

مسأله2632_ زنی که عدّهی او سه ماه است، اگر اول ماه طلاقش بدهند، باید سه ماه هلالی یعنی از موقعی که ماه دیده می شود تا سه ماه عدّه نگهدارد. و اگر در بین ماه طلاقش بدهد، باید باقی ماه را با دو ماه بعد از آن و نیز کسری ماه اول را از ماه چهارم عدّه نگهدارد تا سه ماه تمام شود، مثلاً اگر غروب روز بیستم ماه طلاقش دهند و آن ماه بیست و نه روز باشد، باید نه روز باقی مانده را با دو ماه بعد از آن و بیست روز از ماه چهارم عدّه نگهدارد و احتیاطی که شایسته ترک نیست آن است که از ماه چهارم بیست و یک روز عدّه نگهدارد، تا با مقداری که از اول ماه عدّه نگهداشته سی روز شود.

ص:509

مسأله2633_ اگر زن آبستن را طلاق دهند، عدّه اش تا دنیا آمدن یا سقط شدن بچهی او است بنا بر این اگر مثلاً یک ساعت بعد از طلاق، بچهی او به دنیا آمد، عدّه اش تمام می شود.

مسأله2634_ زنی که نه سالش تمام شده و یائسه نیست اگر صیغه شود مثلاً یک ماهه، یا یک ساله شوهر کند، چنانچه شوهرش با او نزدیکی نماید و مدت آن زن تمام شود، یا شوهر مدت را به او ببخشد باید عدّه نگهدارد. پس اگر حیض می بیند باید به مقدار دو حیض عدّه نگهدارد و شوهر نکند و اگر حیض نمی بیند، چهل و پنج روز از شوهر کردن خودداری نماید و در صورتی که آبستن باشد احتیاطی که نباید ترک نشود آن است که به هر کدام از زائیدن یا چهل و پنج روز که بیشتر است عدّه نگهدارد.

مسأله2635_ ابتدای عدّهی طلاق از موقعی است که خواندن صیغهی طلاق تمام می شود چه زن بداند طلاقش داده اند، یا نداند. پس اگر بعد از تمام شدن عدّه دانست که او را طلاق داده اند، لازم نیست دوباره عدّه نگهدارد.

عده ی زنی که شوهرش مرده

مسأله2636_ زنی که شوهرش مرده در صورتی آزاد است و آبستن نباشد، چهار ماه و ده روز عدّه نگهدارد یعنی از شوهر کردن خودداری نماید اگرچه یائسه یا صغیره باشد، یا شوهرش با او نزدیکی نکرده باشد و اگر آبستن باشد باید تا موقع زائییدن عدّه نگهدارد، ولی اگر پیش از گذشتن چهار ماه و ده روز، بچه اش به دنیا آید، باید تا چهار ماه و ده روز از مرگ شوهرش صبر کند و این عدّه را عدّه وفات می گویند.

مسأله2637_ زنی که در عدّهی وفات می باشد حرام است لباس رنگی بپوشد و سرمه بکشد، و همچنین کارهای دیگر که زینت محسوب می شود بر او حرام می باشد.

مسأله2638_ اگر زن یقین کند که شوهرش مرده و بعد از تمام شدن عدّه وفات شوهر کند، چنانچه معلوم شود شوهر او بعداً مرده است باید از شوهر دوم جدا شود و بنا بر احتیاط در صورتی که آبستن باشد تا مقدار زائیدن برای شوهر دوم عدّهی طلاق و بعد

ص:510

برای شوهر اول عدّهی وفات نگهدارد و اگر آبستن نباشد، گفته اند برای شوهر اول عدّهی وفات و بعد برای شوهر دوم عدّیی طلاق نگهدارد. لکن در صورت دخول شوهر دوم قبل از فوت اوّل، عده طلاق شوهر دوم مقدم است.

مسأله2639_ ابتدای عدّهی وفات در صورتی که شوهر زن غائب یا در حکم غائب باشد از موقعی است که زن از مرگ شوهر مطلع شود. (بنا بر احتیاط اگر اقوی نباشد نسبت به حکم غائب).

مسأله2640_ اگر زن بگوید عدّه ام تمام شده، با دو شرط از او قبول می شود: «اول» آنکه بنا بر احتیاط مورد تهمت نباشد. «دوم» از طلاق یا مردن شوهرش به قدری گذشته باشد که در آن مدت تمام شدن عدّه ممکن باشد.

طلاق بائن و طلاق رجعی

مسأله2641_ طلاق بائن آن است که بعد از طلاق، مرد حق ندارد به زن خود رجوع کند، یعنی بدون عقد او را به زنی قبول نماید و آن پنج قسم است: «اول» طلاق زنی که نُه سالش تمام نشده باشد. «دوم» طلاق زنی که یائسه باشد. «سوم» طلاق زنی که شوهرش بعد از عقد با او نزدیکی نکرده باشد. «چهارم» طلاق سوم زنی که او را سه دفعه طلاق داده اند. «پنجم» طلاق خلع و مبارات و احکام اینها بعداً گفته خواهد شد و غیر اینها طلاق رجعی است به این معنی که تا وقتی زن در عدّه است، شوهرش می تواند به او رجوع نماید.

مسأله2642_ کسی که زنش را طلاق رجعی داده، حرام است او را از خانه ای که موقع طلاق در آن بوده بیرون کند، ولی در بعضی از مواقع که از جملهی آنها ناسزا گفتن ولو به کسان شوهر است بیرون کردن او اشکال ندارد. و نیز حرام است زن برای کارهای غیر لازم از خانه بیرون رود.

ص:511

احکام رجوع کردن

مسأله2643_ در طلاق رجعی مرد به دو قسم می تواند به زن خود رجوع کند؛ «اول» حرفی بزند که معنایش این باشد که او را دوباره زن خود قرار داده. «دوم» کاری انجام دهد و به آن کار قصد رجوع کند، ولی باید نزد عرف آن کار رجوع حساب آید، و ظاهر این است که به نزدیکی کردن رجوع محقق می شود اگرچه قصد رجوع نداشته باشد.

مسأله2644_ برای رجوع لازم نیست مرد شاهد بگیرد، یا به زن خبر دهد، بلکه اگر بدون اینکه کسی بداند خودش رجوع کند، رجوعش صحیح است. ولی اگر بعد از تمام شدن عدّه، مرد بگوید که در عدّه رجوع نموده ام لازم است اثبات نماید.

مسأله2645_ مردی که زن خود را طلاق رجعی داده، اگر مالی از او بگیرد و با او صلح کند که دیگر به او رجوع نکند، این مصالحه اگرچه صحیح است و لازم است که رجوع ننماید؛ ولی حق رجوع او از بین نمی رود، و در صورتی که قبل از تمام شدن عدّه رجوع کند طلاقی که داده موجب جدائی نمی شود.

مسأله2646_ مرد اگر زنی را دوبار طلاق دهد و به او رجوع کند یا دوبار او را طلاق دهد و بعد از هر طلاق و پایان یافتن عدّه عقدش کند، یا بعد از یک طلاق رجوع و بعد از طلاق دیگر عقد کند، بعد از طلاق سوم آن زن بر او حرام است. ولی اگر بعد از طلاق سوم به دیگری شوهر کند، با پنج شرط به شوهر اول حلام می شود یعنی او می تواند آن زن را دوباره عقد نماید:

«اول» آنکه عقد شوهر دوم همیشگی باشد و اگر مثلاً یک ماهه یا یک ساله او را صیغه کند بعد از آنکه از او جدا شد شوهر اول نمی تواند او را عقد کند.

«دوم» شوهر دوم با او نزدیکی و دخول کند و احتیاط واجب آن است که نزدیکی از جلوی زن باشد.

«سوم» شوهر دوم طلاقش دهد یا بمیرد.

«چهارم» عدّهی طلاق یا عدّهی وفات شوهر دوم تمام شود.

«پنجم» بنا بر احتیاط واجب شوهر دوم بالغ باشد.

ص:512

طلاق خلع

مسأله2647_ طلاق زنی را که به شوهرش مایل نیست و از وی بدش می آید و مهر یا مالی دیگر از خود را به او می بخشد که طلاقش دهد طلاق خلع گویند.

مسأله2648_ اگر خود شوهر بخواهد صیغهی طلاق را بخواند چنانچه اسم زن مثلاً فاطمه باشد پس از بذل می گوید: «زَوْجَتی فاطِمَة خالَعْتُها عَلی ما بَذَلَتْ» یا «فاطمه مختلعة علی ما بذلت» و بنا بر احتیاط مستحب نیز بگوید: «هِیَ طالِق» یعنی زنم فاطمه را در مقابل چیزی که بذل نموده طلاق خلع دادم، او رها است یا فاطمه در مقابل آنچه بذل کرده خلع شده است، او رهاست. و در صورتی که زن معین باشد بردن نامش در اینجا و در طلاق مبارات نیز لازم نیست.

مسأله2649_ اگر زنی کسی را وکیل کند که مهر او را به شوهرش ببخشد و شوهر همان کس را وکیل کند که زن را طلاق بدهد، چنانچه اسم شوهر محمد و اسم زن فاطمه باشد وکیل، صیغهی طلاق را این طور می خواند: «عَن مُوَکِّلتی فاطِمَة بَذَلَتُ مَهْرَها لِمُوکِّلی محمد لِیَخْلَعها عَلَیْهِ» پس از آن بدون فاصله می گوید: «زَوجَةُ مُوکِّلی خالَعْتُها علی ما بَذَلَتْ هِیَ طالقِ» یا «زوجة موکّلی مختلعة علی ما بذلت» و اگر زنی کسی را وکیل کند که غیر از مهر چیز دیگری را به شوهر او ببخشد که او را طلاق دهد وکیل باید به جای کلمهی «مهرها» آن چیز را بگوید، اگر مثلاً صد تومان داده باید بگوید: «بَذَلَتْ مِأةَ تُومان»

طلاق مبارات

مسأله2650_ اگر زن و شوهر یکدیگر را نخواهند و زن مالی به مرد دهد یا آنچه از مهر (تمام، یا مقداری از آن) که طلب دارد بذل کند که او را طلاق دهد، آن طلاق را مبارات می گویند.

ص:513

مسأله2651_ اگر شوهر بخواهد صیغهی مبارات را بخواند، چنانچه مثلاً اسم زن فاطمه باشد، باید بگوید: «بارَأتُ زَوْجَتی فاطِمَة عَلی ما بَذَلتْ فَهِی طالقِ» یعنی من و زنم فاطمه در مقابل بذل کردهی او از هم جدا شدیم، پس او رهاست، و اگر دیگری را وکیل کند، وکیل باید بگوید: «عَنْ قِبَلِ مُوَکِّلی بارَأتُ زَوْجَتَهُ فاطمة عَلی ما بَذَلَتْ فَهِی طالِق» و در هر دو صورت اگر به جای کلمهی «علی ما بذلت» «بما بذلت» بگوید اشکال ندارد.

مسأله2652_ صیغهی طلاق خلع و مبارات باید به عربی صحیح خوانده شود، ولی اگر زن برای آنکه مال خود را به شوهر ببخشد مثلاً به فارسی بگوید برای طلاق فلان مال را به تو بخشیدم اشکال ندارد.

مسأله2653_ اگر زن در بین عدّهی طلاق خلع، یا مبارات از بخشش خود برگردد، شوهر میتواند رجوع کند و بدون عقد دوباره او را زن خود قرار دهد.

مسأله2654_ مالی را که شوهر برای طلاق مبارات میگیرد، باید بیشتر از مهر نباشد ولی در طلاق خلع اگر بیشتر باشد اشکال ندارد.

احکام متفرقه طلاق

مسأله2655_ اگر مردی با زن نامحرمی به گمان اینکه عیال خود اوست نزدیکی کند، چه زن بداند که او شوهرش نیست، یا گمان کند شوهرش می باشد باید عدّه نگهدارد.

مسأله2656_ اگر مردی با زنی که می داند عیالش نیست زنا کند، چه زن بداند آن مرد شوهر اونیست، یا گمان کند شوهرش میباشد، بهتر است عدّه نگهدارد.

مسأله2657_ اگر مردی با زنی که می داند عیالش نیست زنا کند، چه زن بداند آن مرد شوهر او نیست، یا گمان کند شوهرش می باشد، بهتر است عدّه نگهدارد.

مسأله2658_ هرگاه زن در ضمن عقد با شوهر شرط کند که اگر شوهر مسافرت نماید، یا مثلاً شش ماه به او خرجی ندهد اختیار طلاق با او باشد این شرط باطل است. و اگر شرط کند که اگر مرد مسافرت کند یا مثلاً تا شش ماه خرجی ندهد، از طرف او

ص:514

برای طلاق خود وکیل باشد در صحت وکالت اشکال است گرچه بعید نیست. ولی اگر مرد در ضمن عقد تزویج یا عقد لازم دیگری زن خود را وکیل کند نسبت به طلاق دادن خود در مدتی معین و عمل به این وکالت را وابسته به خرجی ندادن یا مسافرت در مدت شش ماه مثلاً قرار دهد در این صورت بعد از حصول شرط اگر زن، خود را طلاق بدهد صحیح است.

مسأله2659_ زنی که شوهرش گم شده، اگر بخواهد به دیگری شوهر کند باید نزد مجتهد عادل برود و به دستور او عمل نماید.

مسأله2660_ پدر و جد پدری دیوانه می توانند زن او را طلاق بدهند.

مسأله2661_ اگر یا پدر یا جد پدری برای طفل خود زنی را صیغه کند، چنانچه صلاح بچه باشد آیا می تواند مدت آن زن را ببخشد؟ محلّ تأمل است، گرچه خالی از وجه نیست. ولی زن دائمی او را نمی تواند طلاق دهد.

مسأله2662_ اگر از روی علاماتی که در شرع معین شده، مرد دو نفر را عادل بداند و زن خود را پیش آنان طلاق دهد، دیگری که یکی از آن دو را فاسق می داند نمی تواند آن زن را برای خود عقد کند و اگر عادل می داند عقد کردن برای او بعد از عدّه اشکال ندارد.

مسأله2663_ اگر کسی زن خود را بدون اینکه او بداند طلاق بدهد چنانچه مخارج او را مثل وقتی که زنش بوده بدهد، بعد از یک سال مثلاً بگوید یک سال پیش تو را طلاق دادم و شرعاً هم ثابت کند، می تواند چیزهایی را که در آن مدت برای زن تهیه نموده و او مصرف نکرده است از او پس بگیرد، ولی چیزهایی را که مصرف کرده نمی تواند از او مطالبه نماید.

***

ص:515

احکام غصب

غصب آن است که انسان از روی ظلم، بر مال یا حق کسی مسلّط شود، و این یکی از گناهان بزرگ است که اگر کسی انجام دهد، در قیامت به عذاب سخت گرفتار می شود. از حضرت پیغمبر اکرم (ص) روایت شده است هر کس یک وجب زمین از دیگری غصب کند در قیامت آن زمین را از هفت طبقهی آن مثل طوق به گردن او می اندزند.

مسأله2664_ اگر کسی نگذارد مردم از مسجد و مدرسه و پل و جاهای دیگری که برای عموم ساخته شده استفاده کنند، حق آنان را غصب نموده و همچنین است، اگر کسی در مسجد جائی را برای خود بگیرد و دیگری را نگذارد که از آنجا استفاده نماید.

مسأله2665_ چیزی را که کسی پیش طلب کار گرو می گذارد، باید پیش او بماند که اگر طلب او را ندهد طلب خود را از آن به دست آورد، پس اگر پیش از آنکه طلب او را بدهد آن چیز را از او بگیرد، حق او را غصب کرده است.

 مسأله2666_ مالی را که نزد کسی گرو گذاشته اند اگر دیگری غصب کند هر یک ازصاحب مال و طلب کار می تواند چیزی را که غصب کرده از او مطالبه نماید و چنانچه آن چیز را از او بگیرد، باز هم در گر است و اگر آن چیز از بین برود و عوض آن را بگیرند، آن عوض هم مثل خود آن چیز گرو می باشد.

ص:516

مسأله2667_ اگر کسی چیزی را غصب کند، باید به صاحبش برگرداند و اگر از بین برود، باید عوض آن را به او بدهد.

مسأله2668_ اگر از آنچه که غصب کرده، منفعتی به دست آید مثلاً از گوسفندی که غصب کرده برّه ای پیدا شود، مال صاحب مال است و نیز کسی که مثلاً خانه ای غصب کرده اگرچه در آن ننشیند باید اجارهی آن را بدهد.

مسأله2669_ اگر کسی از بچه یا دیوانه چیزی را که مال آنها است غصب کند باید آن را به ولیّ او بدهد و اگر از بین رفته، باید عوض آن را بدهد.

مسأله2670_ هرگاه دو نفر با هم چیزی را غصب کنند، اگرچه هر یک به تنهائی می توانسته آن را غصب نماید، هر کدام آنان ضامن نصف آن است.

مسأله2671_ اگر چیزی را که غصب کرده با چیز دیگری مخلوط کند مثلاً گندمی را که غصب کرده با جو مخلوط نماید، چنانچه جدا کردن آن ممکن است. اگرچه زحمت داشته باشد باید جدا کند و به صاحبش برگرداند.

مسأله2672_ اگر شخصی مثلاً گوش واره ای را که غصب کرده خراب نماید، باید آن را با مزد ساختنش به صاحب آن بدهد و چنانچه برای اینکه مزد ندهد بگوید آن را مثل اوّل می سازم، مالک مجبور نیست قبول نماید، و نیز مالک نمی تواند او را مجبور کند که آن را مثل اوّل بسازد.

مسأله2673_ اگر چیزی را که غصب کرده به طوری تغییر دهد که از اول بهتر شود مثلاً طلائی را که غصب کرده گوشواره بسازد، چنانچه صاحب مال بگوید مال را به همین صورت بده، باید به او بدهد و نمی تواند برای کاری که کرده مزد بگیرد و همچنین بدون اجازهی مالک حق ندارد آن را به صورت اوّل در آورد، و اگر بدون اجازهی او آن چیز را مثل اول کند، باید بنا بر احتیاط مزد ساختن آن را هم به صاحبش بدهد.

مسأله2674_ اگر چیزی را که غصب کرده به طوری تغییر دهد که از اول بهتر شود، و صاحب مال بگوید باید آن را به صورت

ص:517

اول در آوری واجب است آن را به صورت اول در آورد و چنانچه قیمت آن به جهت تغییر دادن از اولش کمتر شود باید تفاوت آن را به صاحبش بدهد، پس طلائی را که غصب کرده اگر گوش واره بسازد و صاحب آن بگوید باید به صورت اول در آوری، در صورتی که بعد از آب کردن، قیمت آن از قیمت پیش از گوشواره ساختن به سبب کم شدن وزن آن کمتر شود، باید تفاوت آن را بدهد. و هم چنین است بنا بر احتیاط در صورت کم نشدن وزن.

مسأله2675_ اگر در زمینی که غصب کرده زراعت کند، یا درخت بنشاند. زراعت و درخت و میوه آن مال خود اوست، و چنانچه صاحب زمین راضی نباشد که زراعت و درخت در زمین او بماند، کسی که غصب کرده باید فوراً زراعت یا درخت خود را اگرچه ضرر نماید از زمین بیرون آورد و نیز باید اجارهی زمین را در مدتی که زراعت و درخت در آن بوده به صاحب زمین بدهد، و خرابی هایی را که در زمین پیدا شده، درست کند، مثلاً جای درخت ها را پر نماید، و اگر به سبب اینها قیمت زمین از اول کمتر شود، باید تفاوت آن را هم بدهد. و نمی تواند صاحب زمین را مجبور کند که زمین را به او بفروشد، یا اجاره دهد. ونیز صاحب زمین نمی تواند او را مجبور کند که درخت یا زراعت را به او بفروشد.

مسأله2676_ اگر صاحب زمین راضی شود که زراعت و درخت در زمین او بماند، کسی که آن را غصب کرده، لازم نیست درخت و زراعت را بیرون آورد ولی باید اجارهی آن زمین را از وقتی که غصب کرده تا وقتی که صاحب زمین راضی شده بدهد.

مسأله2677_ اگر چیزی که غصب کرده از بین برود، در صورتی که مثل گاو و گوسفند باشد که از جهت خصوصیات شخصی قیمت آن درنظر عقلاء با قیمت فرد دیگری فرق دارد، باید قیمت آن را بدهد و چنانچه قیمت بازار آن فرق کرده باشد باید قیمت وقتی را که غصب کرده بدهد، و احتمال قوی دارد که ضامن قیمت هنگام تلف شدن باشد و احتیاط مستحب است که بالاترین قیمتی را که از زمان غصب تا زمان تلف داشته بدهد.

ص:518

مسأله2678_ اگر چیزی را که غصب کرده از بین رفته مانند گندم و جو باشد که قیمت افرادش از جهت خصوصیات شخصیه با هم فرق ندارد، باید مثل همان چیزی را که غصب کرده بدهد ولی چیزی را که می دهد باید خصوصیات نوعی و سنخیش مانند چیزی باشد که آن را غصب کرده و از بین رفته است. مثلاً اگر از قسم اعلای برنج غصب کرده نمی تواند از قسم پست بدهد.

مسأله2679_ اگر چیزی را که مثل گوسفند است غصب نماید و از بین برود چنانچه قیمت بازار آن فرق نکرده باشد، ولی در مدتی که پیش او بوده مثلاً چاق شده باشد، باید قیمت وقتی را که چاق بوده بدهد.

مسأله2680_ اگر چیزی را که غصب کرده دیگری از او غصب نماید و از بین برود، صاحب مال می تواند عوض آن را از هر یک از آنان بگیرد، یا از هر کدام آنان مقداری از عوض آن را مطالبه نماید و چنانچه عوض مال را از اولی بگیرد، اولی می تواند آنچه را داده از دومی بگیرد، ولی اگر از دومی بگیرد، او نمی تواند آنچه را که داده از اولی مطالبه نماید.

مسأله2681_ اگر چیزی را که می فروشند یکی از شرط های معامله در آن نباشد مثلاً چیزی را که باید با وزن خرید و فروش کنند بدون وزن معامله نمایند معامله باطل است. و چنانچه فروشنده و خریدار با قطع نظر از معامله راضی باشند که در مال یکدیگر تصرف کنند اشکال ندارد، وگر نه چیزی را که از یکدیگر گرفته اند مثل مال غصبی است، و باید آن را به هم دیگر برگردانند. و در صورتی که مال هر یک در دست دیگری تلف شود، چه بداند معامله باطل است چه نداند، باید عوض آن را بدهد.

مسأله2682_ هر گاه مالی را از فروشنده بگیرد که آن را ببیند یا مدتی نزد خود نگهدارد تا اگر پسندید بخرد، در صورتی که آن مال تلف شود، باید عوض آن را بنا بر احتیاط به صاحبش بدهد. و بهتر است با هم مصالحه کنند.

***

ص:519

احکام مالی که انسان آن را پیدا می کند

مسأله2683_ مال گم شده را که از قسم حیوان نیست چنانچه انسان پیدا کند و نشانه ای نداشته باشد که به سبب آن صاحبش معلوم شود، و قیمت آن کمتر از یک درهم «6/12 نخود نقره سکه دار» نباشد احتیاط مستحب است از طرف صاحبش به فقرا صدقه بدهد و تملک نکند.

مسأله2684_ اگر مالی پیدا کند که قیمت آن از یک درهم کمتر است چنانچه صاحب آن معلوم باشد و انسان نداند راضی است، نمی تواند بدون اجازه او بر دارد و اگر صاحب آن معلوم نباشد، می تواند به قصد اینکه ملک خودش است بردارد، و واجب است بنا بر احتیاط هر وقت صاحبش پیدا شد، در صورتی که تلف نشده خود مال و در صورتی که تلف شده بنا بر احتیاطی که ترکش سزاوار نیست عوض آن را به او بدهد.

مسأله2685_ اگر چیزی را که پیدا کرده نشانه ای دارد که به سبب آن می تواند صاحبش را پیدا کند، اگرچه بداند صاحب آن سنی یا کافر است که اموالش محترم است، در صورتی که قیمت آن چیزی به مقدار یک درهم برسد باید از روزی که آن را پیدا کرده تا یک سال در محل اجتماع مردم اعلان کند.

مسأله2686_ اگر انسان خودش نخواهد اعلان کند، می تواند به کسی که اطمینان دارد بگوید که از طرف او اعلان نماید.

مسأله2687_ اگر یک سال اعلان کند و صاحب مال پیدا نشود در صورتی که آن مال را

ص:520

در غیر حرم مکه پیدا کرده، می تواند آن را برای خود بردارد، یا برای صاحبش نگهداری کند که هر وقت پیدا شد به او بدهد یا از طرف صاحبش به فقراء صدقه بدهد. و اگر آن مال را در حرم پیدا کرده، احتیاط واجب است که از جانب صاحبش تصدق بدهد و جواز نگهداری برای وی نیز خالی از قوت نیست.

مسأله2688_ اگر یک سال اعلان کرد و صاحب مال پیدا نشد و مال را برای صاحبش نگهداری کند و از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی نکرده و تعدّی یعنی زیاده روی هم ننموده ضامن نیست. ولی اگر برای خود برداشته باشد ضامن است. و اگر از طرف صاحبش صدقه داده باشد صاحبش مخیر است بین آنکه به صدقه راضی شده یا عوض مالش را مطالبه کند و ثواب صدقه برای تصدق کننده باشد.

مسأله2689_ کسی که مالی را پیدا کرده، اگر عمداً به دستوری که گفته شد اعلان نکند، گذشته از اینکه معصیت کرده، باز هم واجب است اعلان کند.

مسأله2690_ اگر دیوانه یا بچهی نابالغ چیزی پیدا کند ولیّ او می تواند اعلان نماید. و پس از آن برای او تملک و یا از طرف صاحبش تصدق دهد.

مسأله2691_ اگر در بین سالی که اعلان می کند، از پیدا شدن صاحب مال ناامید شود و بخواهد آن را صدقه بدهد یا تملک نماید اشکال دارد.

مسأله2692_ اگر در بین سالی که اعلان می کند مال از بین برود، چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده یا تعدّی یعنی زیاده روی کرده باشد باید عوض آن را به صاحبش بدهد. وگرنه چیزی بر او واجب نیست.

مسأله2693_ اگر مالی را که نشانه دارد و قمیت آن به یک درهم می رسد در جائی پیدا کند که معلوم است با اعلان، صاحب آن پیدا نمی شود، می تواند از روز اول آن را از طرف صاحبش به فقراء صدقه بدهد و لازم نیست صبر نماید تا سال تمام شود.

مسأله2694_ اگر چیزی را پیدا کند و به خیال اینکه مال خود او است بردارد، بعد بداند مال خودش نبوده، باید یک سال اعلان نماید.

ص:521

مسأله2695_ لازم نیست موقع اعلان، جنس چیزی را که پیدا کرده بگوید بلکه همین قدر که بگوید چیزی پیدا کرده ام کافی است.

مسأله2696_ اگر کسی چیزی را پیدا کند و دیگری بگوید مال من است و نشانه های آن را بگوید، در صورتی باید به او بدهد که اطمینان داشته باشد مال او است و لازم نیست نشانه هایی را که بیشتر اوقات صاحب مال هم ملتفت آنها نیست بگوید.

مسأله2697_ اگر قیمت چیزی را که پیدا کرده، به یک درهم برسد چنانچه اعلان نکند و در مسجد، یا جای دیگری که محل اجتماع مردم است بگذارد و آن چیز از بین برود، یا دیگری آن را بر دارد، کسی که آن را پیدا کرده ضامن است.

مسأله2698_ هرگاه چیزی را پیدا کند که اگر بماند فاسد می شود، باید بنا بر احتیاط مستحب با اجازهی حاکم شرع، یا وکیل او قیمت آن را معین کند و بفروشد یا خود تصرف کند و پولش را نگهدارد و اگر صاحب آن پیدا نشد از طرف او صدقه بدهد.

مسأله2699_ اگر چیزی را که پیدا کرده موقع وضو گرفتن و نماز خوانده همراه او باشد، در صورتی که قصدش این باشد که صاحب آن را پیدا کند بی شبهه اشکال ندارد والاّ حکم مغصوب را دارد.

مسأله2700_ اگر کفش شخصی را ببرند و کفش دیگری به جای آن بگذارند چنانچه بداند کفش که مانده مال کسی است که کفش را برده و راضی است که کفشش را عوض کفشی که برده است بردارد، می تواند به جای کفش خودش بردارد. و همچنین است اگر بداند که کفش او را به ناحق و ظلم برده است ولی در این فرض باید قیمت آن از کفش خودش بیشتر نباشد والاّ حکم مجهول المالک نسبت به زیادی قیمت جاری است، و در غیر این دو صورت حکم مجهول المالک بر آن کفش جاری خواهد بود.

مسأله2701_ اگر مالی که در دست انسان است مجهول المالک «صاحب آن نامعلوم» باشد و گمشده بر آن مال صدق نکند، لازم است صاحب آن را جستجو کند، و پس از مأیوس شدن از پیدا شدن صاحبش آن را به فقراء صدقه بدهد و احوط این است که با اجازه ی حاکم شرع تصدق کند، و اگر بعداً صاحبش پیدا شود ضمانی ندارد.

ص:522

احکام سر بریدن و شکار کردن حیوانات

اشاره

مسأله2702_ اگر حیوان حلال گوشت را به دستوری که بعداً گفته می شود سر ببرند وحشی باشد یا اهلی، بعد از جان دادن، گوشت آن حلال و بدن آن پاک است، ولی حیوانی که انسان با آن وطی (نزدیکی) کرده و نسل آن حیوان و گوسفندی که شیر خوک خورده تا بزرگ شده و استخوانش محکم گشته و بچّه های آن و همچنین حیوانی که نجاستخوار شده، اگر به دستوری که در شرع معین نموده اند آن را استبراء نکرده باشند، بعد از سر بریدن گوشت آنها حلال نیست.

مسأله2703_ حیوان حلال گوشت وحشی مانند آهو و کبک و بز کوهی و حیوان حلال گوشتی که اهلی بوده و بعداً وحشی شده مثل گاو و شتر اهلی که فرار کرده و وحشی شده است، اگر به دستوری که بعداً گفته می شود آنها را شکار کنند پاک و حلال است، ولی حیوان حلال گوشت اهلی مانند گوسفند و مرغ خانگی و حیوان حلال گوشت وحشی که به سبب تربیت کردن اهلی شده است، با شکار کردن پاک و حلال نمیشود.

مسأله2704_ حیوان حلال گوشت وحشی در صورتی با شکار کردن پاک و حلال می شود که بتواند فرار کند یا پرواز نماید، بنا بر این بچه آهو که نمی تواند فرار کند و بچه کبک که نمی تواند پرواز نماید، با شکار کردن پاک و حلال نمی شود، و اگر آهو و بچه اش را که نمی تواند فرار کند، با یک تیر شکار نماید آهو حلال و بچه اش حرام است.

ص:523

مسأله2705_ حیوان حلال گوشتی که مانند ماهی خون جهنده ندارد. اگر به خودی خود بمیرد پاک می باشد ولی گوشتش حرام است.

مسأله2706_ حیوان حرام گوشتی که خون جهنده ندارد مانند مار، مرده آن پاک است ولی با سر بریدن حلال نمی شود.

مسأله2707_ سگ و خوک با سر بریدن و شکار کردن پاک نمی شوند و خوردن گوشت آنها هم حرام است و حیوان حرام گوشتی را که مانند گرگ و پلنگ، درنده و گوشت خوار است اگر به دستوری که گفته می شود سر ببرند یا با تیر و مانند آن با شرایط شکار کنند پاک است، ولی گوشت آن حلال نمی شود، و اگر با سگ شکاری آن را شکار کنند، پاک شدن بدنش هم اشکال دارد.

مسأله2708_ فیل و خرس و بوزینه و موش و حیواناتی که مانند سوسمار در داخل زمین زندگی می کنند، اگر خون جهنده داشته باشند و به خودی خود بمیرند، نجسند. ولی اگر سر آنها را با شرایطی که بعداً ذکر می شود ببرند، یا آنها را با اسلحه، تیر و مانند آن با شرایطی که گفته می شود شکار نمایند پاکند.

مسأله2709_ اگر از شکم حیوان زنده بچه مرده ای بیرون آید یا آن را بیرون آوردند، خوردن گوشت آن حرام است.

دستور سر بریدن حیوانات

مسأله2710_ دستور سر بریدن حیوان آن است که چهار رگ بزرگ گردن آن را به طور کامل ببرند و اگر آنها را بشکافند کافی نیست. و معروف این است که بریدن این چهار رگ واقع نمی شود مگر اینکه از زیر برآمدگی گلو ببرند، و آن چهار رگ عبارت است از مجرای نفس و مجرای خوردن و دو رگ کلفتی که در دو طرف مجرای نفس می باشد.

مسأله2711_ اگر بعضی از چهار رگ را ببرند و صبر کنند تا حیوان بمیرد بعد بقیه را ببرند حلال نمی شود؛ اما در صورتی که چهار رگ را پیش از جان دادن حیوان ببرند

ص:524

ولی به طور معمول پشت سر هم نباشد، پاک بودن و حلال شدن حیوان محل اشکال است گرچه بعید نیست ولی احتیاط ترک نشود مگر آنکه فاصله عرفاً به حساب نیاید.

مسأله2712_ اگر گرگ گلوی گوسفندی را به طوری گاز بگیرد که از چهار رگی که در گردن است و باید بریده شود، چیزی نمانده، آن گوسفند حرام می شود. ولی اگر مقداری از گردن را گاز بگیرد و چهار رگ باقی باشد، یا جای دیگر بدن را گاز گرفت در صورتی که گوسفند زنده باشد و به دستوری که گفته می شود سر آن را ببرند حلال و پاک می باشد. و احتمال دارد که اگر تنها حلقوم باقی باشد به بریدن آن حیوان حلال گردد.

شرائط سر بریدن حیوان

مسأله2713_ سر بریدن حیوان چند شرط دارد:

«اول» کسی که سر حیوان را می برد چه مرد باشد، چه زن، باید مسلمان باشد. و بچه مسلمان هم اگر ممیز باشد یعنی خوب و بد را بفهمد می تواند سر حیوان را ببرد و اما کسی که از کفار یا فرقه هایی است که در حکم کفارند مانند غلاة و خوارج و نواصب نمی توانند سر حیوان را ببرد.

«دوم» سر حیوان را با چیزی ببرند که از آهن باشد ولی چنانچه آهن پیدا نشود و طوری باشد که اگر سر حیوان را نبرند می میرد، یا ضرورتی مقتضی سر بریدنش شود، با چیز تیزی که چهار رگ آن را جدا کند مانند شیشه و سنگ تیز و پوست بیرونی نِیْ می شود سر آن را برید. بلکه بعید نیست با استخوان نیز بتوان سر برید.

«سوم» در موقع سر بریدن، صورت و دست و پا و شکم حیوان رو به قبله باشد و کسی که می داند باید رو به قبله سر ببرد، اگر عمداً حیوان را رو به قبله نکشد، حیوان حرام می شود ولی اگر فراموش کند، یا مسأله را نداند، یا قبله را اشتباه کند، یا نداند قبله کدام طرف است، یا نتواند حیوان را رو به قبله کند، اشکال ندارد. و احتیاط مستحب آن است که برنده، سر (کشنده _ ذابح) نیز رو به قبله باشد.

ص:525

«چهارم» وقتی می خواهد سر حیوان را ببرد، یا کارد به گلویش بگذارد به نیت سر بریدن، نام خدا را ببرد و همین قدر که بگوید بسم الله کافی است و اگر بدون قصد سر بریدن نام خدا را ببرد، آن حیوان پاک نمی شود و گوشت آن حرام است ولی اگر از روی فراموشی نام خدا را نبرد اشکال ندارد.

«پنجم» حیوان بعد از سر بریدن حرکتی بکند، اگرچه مثلاً چشم یا دم خود را حرکت دهد، یا پای خود را به زمین زند و این حکم در صورتی است که زنده بودن آن حیوان در حال ذبح مشکوک باشد و الا لزومی ندارد، ولی رعایت آن احتیاط است. و نیز واجب است که به اندازهی معمول آن حیوان خون از بدنش به طور معمول (نه سنگین) بیرون آید.

«ششم» آنکه بنا بر احتیاط واجب سر حیوان را در غیر پرندگان از بیرون آمدن روح از بدنش جدا نکنند بلکه خود این کار فی نفسه حتی در پرندگان محل اشکال است. بلی اگر از روی غفلت یا به جهت تیزی چاقو سر جدا شود اشکالی ندارد و ذبیحه حلال است و همچنین بنا بر احتیاط رگ سفیدی را که از مهره های گردن تا دم حیوان امتداد دارد و او را نخاع می گویند عمداً قطع نکنند. و گردن را قبل از مرگ حیوان را نشکنند.

«هفتم» آنکه کشتن از مذبح باشد و بنا بر احتیاط وجوبی جائز نیست کارد را پشت گردن فرو نموده و به طرف جلو بیاورد که گردن از پشت بریده شود.

دستور کشتن شتر

مسأله2714_ اگر بخواهند شتر را بکشند که بعد از جان دادن پاک و حلال باشد، باید با شرائطی که برای سر بریدن حیوانات گفته شد، کارد یا چیز دیگری را که از آهن و برنده باشد، در گودی بین گردن و سینه اش فرو کنند.

ص:526

مسأله2715_ وقتی می خواهند کارد را به گردن شتر فرو ببرند، بهتر است که شتر ایستاده باشد ولی در حالی که زانوها را به زمین زده، یا به پهلو خوابیده و دست و پا و سینه اش و احتیاطاً گردنش در صورت امکان رو به قبله است، کارد را در گودی گردنش فرو کنند اشکال ندارد.

مسأله2716_ اگر به جای اینکه کارد در گودی گردن شتر فرو کنند سر آن را ببرند، یا گوسفند و گاو و مانند اینها را مثل شتر کارد در گودی گردنشان فرو کنند گوشت آنها حرام و بدن آنها نجس است، ولی اگر چهار رگ شتر را ببرند و تا زنده است به دستوری که گفته شد کارد در گودی گردنش فرو کنند گوشت آن حلال و بدن آن پاک است و نیز اگر کارد در گودی گردن گاو یا گوسفند و مانند اینها فرو کنند و تا زنده اند سر آنها را با همان شرایط ببرند حلال و پاک می باشند.

مسأله2717_ اگر حیوانی سرکش شود و نتوانند آن را به دستوری که در شرع معین شده بکشند، یا مثلاً در چاه بیفتد و بترسند که در آنجا بمیرد و کشتن آن به دستور شرع ممکن نباشد، هر جای بدنش را که زخم بزنند و در اثر همان زخم زدن جان بدهد حلال می شود و رو به قبله بودن آن لازم نیست ولی باید شرط های دیگری که برای سر بریدن حیوانات گفته شد رعایت شود.

چیزهائی که موقع سر بریدن حیوانات مستحب است

مسأله2718_ چند چیز در سر بریدن حیوانات مستحب یا شایسته است:

«اول» موقع سر بریدن گوسفند، دو دست و یک پای آن را ببندند و پای دیگرش را باز بگذارند. و موقع سر بریدن گاو چهار دست و پایش را ببندند و دم آن را باز بگذارند. و در موقع کشتن شتر در حال نشستگی دو دست آن را از پایین تا زانو، یا زیر بغل ببندند و پاهایش را باز بگذارند و مستحب است مرغ را بعد از سر بریدن رها کنند تا پر و بال بزند.

ص:527

«دوم» پیش از کشتن حیوان آب جلوی آن بگذارند.

«سوم» کاری کنند که حیوان کمتر اذیت شود مثلاً کارد را خوب تیز کنند و با عجله سر حیوان را ببرند.

چیزهائی که در کشتن حیوانات مکروه است

مسأله2719_ چند چیز در کشتن حیوانات مکروه است:

«اول» پیش از بیرون آمدن روح، پوست حیوان را بکنند.

«دوم» در جائی حیوان را بکشند که حیوان دیگر آن را ببیند.

«سوم» در شب یا پیش از ظهر روز جمعه سر حیوان را ببرند ولی در صورت احتیاج عیبی ندارد.

«چهارم» خود انسان چهار پائی را که پرورش داده است بکشد.

احکام شکار کردن با اسلحه

مسأله2720_ اگر حیوان حلال گوشت وحشی را با اسلحه شکار کنند و بمیرد با پنج شرط حلال و بدنش پاک است:

«اول» آنکه اسلحهی شکار مثل کارد و شمشیر برنده باشد، یا مثل نیزه و تیر، تیز باشد که به سبب تیز بودن، بدن حیوان را پاره کند و اگر به وسیلهی معراض (چوبی است دو سر تیز و وسط کلفت) که بدن شکار را پاره کند حیوان کشته شود حلال و اگر با سنگینی حیوان را بکشد حرام است و در شکار با تیر کمان که آهن دارد ولو آهن به بدن شکار فرو نرود و به پهنا به حیوان برسد حیوان حلال است. و اگر با دام یا چوب یا سنگ و مانند اینها حیوانی را شکار کنند پاک نمی شود، و خوردن گوشت آن حرام است و چنانچه حیوانی را با تفنگ شکار کنند، و گلوله آن تیز باشد که در بدن حیوان فرو رود و آن را پاره کند بعید نیست پاک و حلال باشد گر چه خالی از شبه نیست. و اگر گلوله تیز

ص:528

نباشد بلکه با فشار در بدن حیوان فرو رود و حیوان را بکشد با به حرارتش بدن حیوان را بسوزاند و در اثر سوختن، حیوان بمیرد پاک و حلال بودنش اشکال دارد.

«دوم» کسی که شکار می کند باید مسلمان یا بچه مسلمانی باشد که خوب و بد را بفهمد و اگر کافر یا کسی که در حکم کافر است _ مانند غلاة و خوارج و نواصب _ حیوانی را شکار نماید، آن شکار حلال نیست.

«سوم» اسلحه را برای شکار کردن حیوان به کار برد و اگر مثلاً جائی را نشان کند و اتفاقاً حیوانی را بکشد، آن حیوان پاک نیست و آن شکار حلال نیست.

«چهارم» در وقت به کار بردن اسلحه نام خدا را ببرد و چنانچه عمداً نام خدا را نبرد شکار حلال نمی شود ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد.

«پنجم» وقتی به حیوان برسد که مرده باشد، یا اگر زنده است به اندازهی سر بریدن آن وقت نباشد. و چنانچه به اندازهی سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حرام است.

مسأله2721_ اگر دو نفر حیوانی را شکار کنند، و یکی از آنان مسلمان و دیگری کافر باشد یا یکی از آن دو، نام خدا را ببرد و دیگری عمداً نام خدا را نبرد، آن حیوان حلال نیست.

مسأله2722_ اگر بعد از آنکه حیوانی را تیر زدند مثلاً در آب بیفتد و انسان بداند که حیوان به واسطهی تیر و افتادن در آب جان داده، حلال نیست بلکه اگر نداند که جان دادن آن فقط به واسطهی تیر بوده نیز حلال نمی باشد.

مسأله2723_ اگر با سگ غصبی یا اسلحه غصبی حیوانی را شکار کند شکار حلال است و مال خود او می شود ولی گذشته از اینکه گناه کرده، باید اجرت اسلحه یا استفاده از سگ را به صاحبش بدهد.

مسأله2724_ اگر با شمشیر یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح است با شرط هایی که در مسألهی «2720» گفته شد، حیوانی را دو قسمت کنند، و سر و گردن در

ص:529

یک قسمت بماند و انسان وقتی برسد که حیوان جان داده باشد، هر دو قسمت حلال است. همچنین است اگر حیوان زنده باشد، ولی به اندازهی سر بریدن وقت نباشد. اما اگر به اندازهی سر بریدن وقت باشد و ممکن باشد که مقداری زنده بماند، قسمتی که سر و گردن ندارد حرام و قسمی که سر و گردن دارد، اگر سر آن را به دستوری که در شرع معین شده ببرند حلال و گرنه آن هم حرام می باشد.

مسأله2725_ اگر با چوب یا سنگ یا چیز دیگری که شکار کردن با آن صحیح نیست حیوانی را دو قسمت کنند، قسمتی که سر و گردن ندارد حرام است و قسمتی که سر و گردن دارد، اگر زنده باشد و ممکن باشد که مقداری زنده بماند و سر آن را به دستوری که در شرع معین شده ببرند حلال وگر نه آن قسمت هم حرام می باشد.

مسأله2726_ اگر حیوانی را شکار کنند، یا سر ببرند و بچهی زنده ای از آن بیرون آید چنانچه آن بچه را به دستوری که در شرع معین شده سر ببرند حلال وگرنه حرام می باشد.

مسأله2727_ اگر حیوانی را شکار کنند یا سر ببرند و بچهی مرده ای از شکمش بیرون آوردند، چنانچه خلقت آن بچه کامل باشد و مو یا کُرکْ در بدنش روئیده باشد و به طور متعارف بچه را زود بیرون آورند و نگذارند طول بکشد، پاک و حلال است.

شکار کردن با سگ شکاری

مسأله2728_ اگر سگ شکاری، حیوان وحشی حلال گوشتی را شکار کند، پاک بودن و حلال بودن آن حیوان شش شرط دارد:

«اول» سگ به طوری تربیت شده باشد که هر وقت آن را برای گرفتن شکار بفرستند برود و هر وقت جلوگیری کنند بایستد، و نیز باید عادتش این باشد که تا صاحبش نرسد از شکار نخورد، ولی اگر عادت به خوردن خون شکار داشته باشد یا اتفاقاً از شکار بخورد اشکال ندارد.

ص:530

«دوم» صاحبش آن را بفرستد و اگر خود دنبال شکار رود و حیوانی را شکار کند خوردن آن حیوان حرام است. بلکه اگر خود دنبال شکار رود و بعداً صاحبش بانگ بزند که زودتر آن را به شکار برساند اگرچه به واسطهی صدای صاحبش شتاب کند، بنا بر احتیاط واجب باید از خوردن آن شکار خودداری نمایند.

«سوم» کسی که سگ را می فرستد باید مسلمان یا بچه مسلمان باشد که خوب و بد و بفهمد و اگر کافر یا کسی که در حکم کافر است مانند غالی و خارجی و ناصبی یعنی شخصی که اظهار دشمنی با اهل بیت پیغمبر علیه السلام می کند سگ را بفرستد شکار آن سگ حرام است.

«چهارم» وقت فرستادن سگ، نام خدا را ببرد و اگر عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است ولی اگر فراموش کند اشکال ندارد.

«پنجم» شکار به واسطهی زخمی که از دندان سگ پیدا کرده بمیرد. پس اگر سگ، شکار را خفه کند، یا شکار از دویدن یا ترس بمیرد حلال نیست.

«ششم» کسی که سگ را فرستاده، وقتی برسد که حیوان مرده باشد یا اگر زنده است به اندازهی سر بریدن آن وقت نباشد و چنانچه وقتی برسد که به اندازهی سر بریدن وقت باشد و سر حیوان را نبرد تا بمیرد حلال نیست.

مسأله2729_ کسی که سگ را فرستاده اگر وقتی برسد که بتواند سر حیوان را ببرد، چنانچه مثلاً به سبب بیرون آوردن کارد و مانند آن وقت بگذرد و آن حیوان بمیرد حلال است، ولی اگر چیزی همراه او نباشد که با آن سر حیوان را ببرد و حیوان بمیرد، حلال نمی شود و در این حال اگر سگ را وادار کند که آن حیوان را بکشد حلال می شود. گرچه احتیاط مستحب اجتناب است.

مسأله2730_ اگر چند سگ را بفرستد و با هم حیوانی را شکار کنند چنانچه همهی آنها دارای شرط هایی که در مسألهی «2728» گفته شد بودند، شکار حلال است و اگر یکی از آنها دارای آن شرط ها نبود، شکار حرام است.

ص:531

مسأله2731_ اگر سگ را برای شکار حیوانی بفرستد و آن سگ حیوان دیگری را شکار کند، آن شکار حلال و پاک است و نیز اگر آن حیوان را با حیوان دیگری شکار کند، هر دوی آنها حلال و پاک می باشند.

مسأله2732_ اگر چند نفر با هم سگ را بفرستند و یکی از آنها کافر باشد یا عمداً نام خدا را نبرد، آن شکار حرام است و نیز اگر یکی از سگ هایی را که فرستاده اند به طوری که در مسألهی «2728» گفته شد تربیت شده نباشد، آن شکار حرام می باشد.

مسأله2733_ اگر باز یا حیوان دیگر غیر سگ شکاری، حیوانی را شکار کند، آن شکار حلال نیست. ولی اگر وقتی برسند که حیوان زنده باشد و به دستوری که در شرع معین شده سر آن را ببرند حلال است.

صید ماهی و ملخ

مسأله2734_ اگر ماهی فلس دار را زنده از آب بگیرند، و بیرون آب جان دهد، پاک و خوردن آن حلال است و چنانچه در آب بمیرد پاک است ولی خوردن آن حرام می باشد. مگر اینکه در تور ماهی گیر در آب بمیرد که در این صورت به نظر بعضی خوردنش حلال است و حلال بودن گرچه بعید نیست لکن احتیاط ترک نشود. و ماهی بی فلس را اگرچه زنده از آب بگیرند و بیرون آب جان دهد حرام است.

مسأله2735_ اگر ماهی از آب بیرون بیفتد، یا موج آن را بیرون بیندازد، یا آب فرو رود و ماهی در خشکی بماند، چنانچه پیش از آنکه بمیرد، با دست یا به وسیلهی دیگر کسی آن را بگیرد، بعد از جان دادن حلال است.

مسأله2736_ کسی که ماهی را صید می کند، لازم نیست مسلمان باشد و در موقع گرفتن آن نام خدا را ببرد ولی مسلمان باید گرفتن آن را دیده باشد یا از راه دیگری یقین داشته باشد که زنده از آب گرفته شده است.

ص:532

مسأله2737_ ماهی مرده ای که معلوم نیست آن را زنده از آب گرفته اند یا مرده، چنانچه در دست مسلمان باشد، و خبر از تذکیهی آن بدهد یا رفتارش دلالت بر تذکیه داشته باشد، حلال است و اگر در دست کافر باشد اگرچه بگوید آن را زنده گرفته ام حرام می باشد.

مسأله2738_ خوردن ماهی زنده جائز است و اولی خودداری کردن است.

مسأله2739_ اگر ماهی زنده بریان کنند، یا در بیرون آب پیش از جان دادن بکشند، خوردنش جائز است، ولی اولی آن است که از خوردن آن خودداری نمایند.

مسأله2740_ اگر ماهی را بیرون آب دو قسمت کنند و یک قسمت آن در حالی که زنده است در آب بیفتد، خوردن قسمتی که بیرون آب مانده جائز است و احتیاط مستحب است که از خوردن آن خودداری کنند.

مسأله2741_ اگر ملخ را با دست یا به وسیلهی دیگری زنده بگیرند، بعد از جان دادن حلال است. و لازم نیست کسی که آن را می گیرد مسلمان باشد و در موقع گرفتن نام خدا را ببرد. ولی اگر ملخ مرده ای در دست کافر باشد و معلوم نباشد که آن را زنده گرفته، اگرچه بگوید زنده گرفته ام حرام است.

مسأله2742_ خوردن ملخ که بال در نیاورده و نمی تواند پرواز کند حرام است.

***

ص:533

احکام خوردنی ها و آشامیدنی ها

اشاره

مسأله2743_ خوردن گوشت مرغ خانگی و خروس و هر کبوتری و مرغابی و اقسام گنجشگ حلال است، و بلبل و سار و چکاوک از قسم گنجشک است، و شب پره و طاووس و جمیع انواع کلاغ و هر پرنده ای که مثل شاهین و عقاب و باز چنگال دارد. یا هنگام پرواز بال زدنش کمتر از صاف نگهداشتن بالش است حرام است و همچنین هر مرغی که چینه دان و سنگ دان و خارپشت پا ندارد مگر آنکه معلوم باشد که بال زدنش بیشتر از صاف نگهداشتن او است که در این صورت حلال باشد، و تخم هر پرنده در حلال و حرام بودن تابع خود پرنده است اگر حلال باشد، حلال وگرنه حرام است. و خوردن گوشت پرستو و هدهد مکروه است. و همچنین چند پرنده دیگر و از آنهاست قنبره (که بعضی آن را چلو گفته اند و به اصطلاح بعضی کلاه قودی گفته می شود) و هر درنده ای از حیوانات و هر حشره ای حرام است. و فیل و بوزینه و کرگدن نیز حرام است و زرافه (شتر گاو پلنگ) نیز بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد حرام است.

مسأله2744_ اگر چیزی را که روح دارد از حیوان زنده جدا نمایند مثلاً دنبه یا مقداری گوشت از گوسفند زنده ببرند، نجس و حرام می باشد. و همچنین خوردن نجاسات حرام است و مردار حتی از حلال گوشت و شیر حیوان حرام گوشت نیز حرام است.

مسأله2745_ بعضی از اجزاء حیوانات حلال گوشت بی اشکال حرام و بعضی بنا بر

ص:534

احتیاط واجب حرام است و مجموع آن پانزده چیز است: 1_ خون. 2_ فضله. 3_ نری. 4_ فرج. 5_ جفت. 6_ بچه دان. 7_ غدّه که آن را دشول می گویند. 8_ تخم که آن را دنبلان می گویند. 9_ چیزی که در مغز کله است و به شکل نخود می باشد. 10_ مغز حرام که در میان تیرهی پشت است. 11_ پی که در دو طرف تیرهی پشت است. 12_ زهره دان. 13_ سپرز (طحال). 14_ بول دان (مثانه). 15_ حدقهی چشم (ظاهراً در پرندگان بعضی از اینها مثل خون و فضله و زهره دان وجود دارد نه همهی آنها.) همچنین خوردن قلوه و دو گوش دل کراهت دارد.

مسأله2746_ خوردن بول شتر برای درمان حلال است. و همچنین خوردن بول گاو و گوسفند. و در غیر آن صورت احتیاط لازم ترک است و همچنین خوردن و آشامیدن هر چیز پاک که طبع انسان از آن متنفّر بنا بر احتیاط (اگر اقوی نباشد).

مسأله2747_ خوردن خاک حرام است، و خوردن گل ارمنی برای معالجه اشکال ندارد و خوردن کمی به اندازهی نخود از تربت حضرت سید الشهداء علیه السلام برای استشفاء جائز است و بهتر این است که تربت را در مقداری از آب مثلاً حل نمایند که مستهلک شود و بعداً آن آب را بیاشامند.

مسأله2748_ فرو بردن آب بینی و خلط سینه که در دهن آمده حرام نیست و نیز فرو بردن غذایی که موقع خلال کردن، از لای دندان بیرون می آید اشکال ندارد.

مسأله2749_ خوردن چیزی که موجب مرگ می شود یا برای انسان ضرر کلی دارد حرام است.

مسأله2750_ خوردن گوشت اسب و قاطر و الاغ مکروه است، و اگر کسی آنها را وطی (نزدیکی) کند خود و نسلشان حرام می شوند و بول و سرگین آنها نجس می شود و باید آنها را از شهر بیرون ببرند و در جای دیگری بفروشند، و بر واطی لازم است قیمتش را به صاحبش بدهد و اگر با حیوان حلال گوشتی مانند گاو و گوسفند نزدیکی کنند، بول و سرگین آنها نجس می شود و خوردن گوشت و آشامیدن شیر آنها هم حرام

ص:535

است و همچنین است نسل آنها و باید فوری آن حیوان را بکشند و بسوزانند و کسی که با آن وطی کرده، پول آن را به صاحبش بدند.

مسأله2751_ بزغاله و برهی شیر خوار اگر از خوک به مقداری که گوشت و استخوانشان قوت بگیرد شیر بخورند خود و نسلشان حرام می شوند و در صورتی که مقدار شیر خوردن کمتر از آن باشد لازم است استبراء شوند و پس از آن حلال می گردند و استبراء آنها این است که هفت روز از پستان بز یا گوسفند شیر بخورند، و اگر حاجت به شیر نداشتند بنا بر احتیاط هفت روز علف بخورند، اگرچه کمتر از هفت روز بعید نیست کفایت کند. و حیوان نجاست خوار نیز خوردن گوشتش حرام است و چنانچه استبرائش نمایند حلال می شود و کیفیت استبراء آن در مسألهی «227» بیان شد.

مسأله2752_ آشامیدن انواع عرق و شراب حرام است و در بعضی از اخبار بزرگ ترین گناه شمرده شده است و اگر کسی آن را حلال بداند کافر است. از حضرت امام جعفر صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: شراب ریشهی بدی ها و منشأ گناهان است و کسی که شراب می خورد، عقل خود را از دست می دهد و در آن موقع خدا را نمی شناسد و از هیچ گناهی باک ندارد و احترام هیچ کس را نگه نمی دارد، و حق خویشان نزدیک را رعایت نمی کند، و از زشتی های آشکار رو نمی گرداند، و روح ایمان و خداشناسی از بدن او بیرون می رود و روح ناقص خبیثی که از رحمت خدا دور است در او می ماند، و خدا و فرشتگان و پیغمبران و مؤمنین او را لعنت می کنند، و تا چهل روز نماز او قبول نمی شود و روز قیامت روی او سیاه است و زبان او از دهانش بیرون می آید و آب دهان او به سینه اش می ریزد و فریاد تشنگی او بلند است.

مسأله2753_ نشستن سر سفره ای که در آن عرق، شراب می خورند، اگر انسان یکی از آنان حساب شود حرام و چیز خوردن از آن سفره نیز حرام است.

مسأله2754_ بر هر مسلمان واجب است مسلمان دیگری را که نزدیک است از گرسنگی یا تشنگی بمیرد، نان و آب داده و او را از مرگ نجات دهد.

ص:536

آداب غذا خوردن

مسأله2755_ آداب غذا خوردن چند چیز است:

«اول» هر دو دست را پیش از غذا بشوید.

«دوم» بعد از غذا دست خود را بشوید و با دستمال خشک کند.

«سوم» میزبان پیش از همه شروع به غذا خوردن کند و بعد از همه دست بکشد و پیش از غذا اول میزبان دست خود را بشوید، بعد کسی که طرف راست او نشسته و همین طور تا برسد به کسی که طرف چپ او نشسته، و بعد از غذا اول کسی که طرف چپ میزبان نشسته دست خود را بشوید و همین طور تا به میزبان برسد.

«چهارم» در اول غذا بسم الله بگوید ولی اگر سر یک سفره چند جور غذا باشد در وقت خوردن هر کدام آنها گفتن بسم الله مستحب است.

«پنجم» با دست راست غذا بخورد.

«ششم» با سه انگشت یا بیشتر غذا بخورد و با دو انگشت نخورد.

«هفتم» اگر چند نفر سر یک سفره نشسته اند هر کسی از غذای جلوی خودش بخورد.

«هشتم» لقمه را کوچک بردارد.

«نهم» سر سفره زیاد بنشیند و غذا خوردن را طول بدهد.

«دهم» غذا را خوب بجود.

«یازدهم» بعد از غذا خداوند عالم را حمد کند.

«دوازدهم» انگشت ها را بلیسد.

«سیزدهم» بعد از غذا خلال نماید ولی با چوب ریحان و انار و برگ درخت خرما خلال نکند و بعض روایات نهی از آس شده است.

«چهاردهم» آنچه بیرون سفره می ریزد جمع کند و بخورد. ولی اگر در بیابان غذا بخورد، مستحب است آنچه می ریزد، برای پرندگان و حیوانات بگذارد.

«پانزدهم» در اول روز و اول شب غذا بخورد و در بین روز و در بین شب غذا نخورد.

ص:537

«شانزدهم» بعد از خوردن غذا به پشت بخوابد و پای راست را روی پای چپ بیندازد.

«هفدهم» در اول غذا و آخر آن نمک بخورد.

«هیجدهم» میوه را پیش از خوردن با آب بشوید.

«نوزدهم» کم نگاه کردن به صورت دیگران است.

«بیستم» بعد از گذاردن نان در سفره انتظار چیزی دیگر را نکشد.

چیزهائی که در غذا خوردن مذموم است

مسأله2756_ چند چیز در غذا خوردن مذموم است:

«اول» در حال سیری غذا خوردن. «دوم» پر خوردن و در خبر است که خداوند عالم بیشتر از هر چیز از شکم پر بدش می آید. «سوم» خوردن غذای داغ. «چهارم» فوت کردن به چیزی که می خورد یا می آشامد. «پنجم» بعد از گذاشتن نان در سفره، منتظر چیز دیگر شدن. «ششم» پاره کردن نان با کارد. «هفتم» گذاشتن نان زیر ظرف غذا. «هشتم» پاک کردن گوشتی که به استخوان چسبیده به طوری که چیزی در آن نماند. «نهم» پوست کندن میوه. «دهم» دور انداختن میوه پیش از آنکه کاملاً آن را بخورد.

آداب آشامیدن

مسأله2757_ آداب آشامیدن چند چیز است:

«اول» آب را به طور مکیدن بیاشامد. «دوم» در روز ایستاده بخورد. «سوم» پیش از آشامیدن آب بسم الله و بعد از آن الحمدلله بگوید. بلکه اگر در سه مرتبه بیاشامد و بعد از بار اول و دوم حمد خدای را کند موجب بهشت است. «چهارم» به سه نفس آب بیاشامد. «پنجم» از روی میل آب بیاشامد. «ششم» بعد از آشامیدن آب حضرت ابی عبدالله (ع) و اهل بیت ایشان(ع) را یاد کند و قاتلان آن حضرت را لعنت نماید.

ص:538

چیزهائی که در آشامیدن مذموم است

مسأله2758_ زیاد آشامیدن آب و خصوصاً بعد از غذای چرب و در شب به حال ایستادن مذموم است. و نیز آشامیدن آب با دست چپ و همچنین از جای شکستهی کوزه و جائی که دستهی آن است مذموم است.

***

ص:539

احکام نذر و عهد، قسم، وقف، وصیت

احکام نذر و قسم

مسأله2759_ نذر آن است که انسان ملتزم شود که کار خیری را برای خدا به جا آورد، یا کاری را که نکردن آن بهتر است برای خدا ترک نماید.

مسأله2760_ در نذر باید صیغه خوانده شود و لازم نیست آن را به عربی بخوانند، پس اگر بگوید چنانچه مریض من خوب شود، برای خدا بر من است که ده تومان به فقیر بدهم نذر او صحیح است.

مسأله2761_ نذر کننده باید مکلف و عاقل باشد و به اختیار خود نذر کند، بنا بر این نذر کسی که او را مجبور کرده اند، یا به واسطهی عصبانی شدن بی اختیار نذر کرده صحیح نیست.

مسأله2762_ سفیه (کسی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می کند) اگر مثلاً نذر کند چیزی به فقیر بدهد صحیح نیست. و همچنین است مفلّس اگر قصدش دادن مالی که مورد حجر (منع) قرار گرفته باشد.

مسأله2763_ اگر شوهر از نذر کردن زن جلوگیری نماید، زن نمی تواند در صورتی که وفاء به نذرش منافی با حق شوهر باشد نذر کند بلکه بدون اذن شوهر در این صورت نذر زن منعقد نمی شود.

ص:540

مسأله2764_ اگر زن با اجازهی شوهر نذر کند، شوهر نمی تواند نذر او را به هم بزند، یا او را از عمل کردن به نذر باز دارد؛ مگر اینکه در ظرف عمل وفاء به نذر منافی با حق شوهر باشد که در این صورت شاید بتواند به هم بزند، ولی مشکل است.

مسأله2765_ اگر فرزند بدون اجازهی پدر یا با اجازهی او نذر کند، باید به آن نذر عمل نماید. ولی اگر پدر یا مادر از عملی که نذر کرده منعش کنند آیا نذرش منحل می شود؟ محلّ اشکال است.

مسأله2766_ انسان کاری را می تواند نذر کند که انجام آن برایش ممکن باشد. بنا بر این کسی که مثلاً نمی تواند پیاده کربلاء برود، اگر نذر کند که پیاده برود نذر او صحیح نیست.

مسأله2767_ اگر نذر کند کار حرام یا مکروهی را انجام دهد یا کار واجب یا مستحب را ترک کند، نذر او صحیح نیست.

مسأله2768_ اگر نذر کند کار مباحی را انجام دهد یا ترک نماید چنانچه به جا آوردن آن و ترکش از هر جهت مساوی باشد، نذر او صحیح نیست، و اگر انجام آن از جهتی بهتر باشد و انسان به قصد همان جهت نذر کند، مثلاً نذر مند غذایی را بخورد که برای عبادت قوت بگیرد، و یا ترک آن از جهتی بهتر باشد و انسان برای همان جهت نذر کند که آن را ترک نماید مثلاً برای اینکه دود مضر است نذر کند که آن را استعمال نکند بنا بر احتیاط در این دو صورت به نذر عمل کند.

مسأله2769_ اگر نذر کند نماز واجب خود را در جائی بخواند که به خودی خود ثواب نماز در آنجا زیاد نیست مثلاً نذر کند نماز را در اطاق بخواند، چنانچه نماز خواندن در آنجا از جهتی بهتر باشد مثلاً به جهت اینکه خلوت است انسان حضور قلب پیدا می کند، به نذر خود بنا بر احتیاط عمل کند.

مسأله2770_ اگر نذر کند عملی را انجام دهد، باید همان طور که نذر کرده به جا آورد.

ص:541

پس اگر نذر کند که روز اول ماه صدقه بدهد یا روزه بگیرد یا نماز اول ماه بخواند چنانچه قبل از آن روز یا بعد از آن روز به جا آورد کفایت نمی کند، و نیز اگر نذر کند که وقتی مریض او خوب شد صدقه بدهد، چنانچه پیش از آنکه خوب شود آن صدقه را بدهد کافی نیست.

مسأله2771_ اگر نذر کند روزه بگیرد ولی وقت و مقدار آن را معین نکند چنانچه یک روز روزه بگیرد کافی است، و اگر نذر کند نماز بخواند و مقدار و خصوصیات آن را معین نکند، اگر یک نماز دو رکعتی بخواند کفایت می کند و اگر نذر کند صدقه بدهد و جنس و مقدار آن را معین نکند، اگر چیزی بدهد که بگویند صدقه داده، به نذر عمل کرده است و اگر نذر کند کاری برای خدا به جا آورد. در صورتی که یک نماز یا یک روز روزه بگیرد یا چیزی صدقه بدهد نذر خود را انجام داده است.

مسأله2772_ اگر نذر کند روز معینی را روزه بگیرد، باید همان روز را روزه بگیرد و در صورتی که عمداً روزه نگیرد باید گذشته از قضای آن روزه کفاره هم بدهند و اظهر این است که کفاره اش کفاره مخالفت قسم است چنانچه خواهد آمد؛ ولی در آن روز اختیاراً می تواند مسافرت کند و روزه را نگیرد. و چنانچه در سفر باشد لازم نیست قصد اقامه کرده، روزه بگیرد و در صورتی که از جهت سفر یا عذر دیگری مثل مرض یا حیض روزه نگیرد لازم است روزه را قضا کند. ولی در بعضی صور مسألهی قضاء احتیاط است.

مسأله2773_ اگر کسی از روی اختیار به نذر خود عمل نکند، باید کفاره بدهد.

مسأله2774_ اگر نذر کند تا وقت معینی عملی را ترک کند، بعد از گذشتن آن وقت می تواند آن عمل را اگر حرام نباشد به جا آورد و اگر پیش از گذشتن آن وقت از روی فراموشی یا ناچاری انجام دهد، چیزی بر او واجب نیست، ولی باز هم لازم است که تا آن وقت آن عمل را به جا نیاورد و چنانچه دوباره پیش از رسیدن آن وقت بدون عذر

ص:542

آن عمل را انجام دهد باید کفاره بدهد. مگر آنکه نذرش برای یک بار بوده که بعد از آن (اگر بیاورد) نذر نباشد.

مسأله2775_ کسی که نذر کرده عملی را ترک کند و وقتی برای آن معین نکرده است، اگر از روی فراموشی، یا ناچاری، یا غفلت، آن عمل را انجام دهد کفاره بر او واجب نیست ولی بعداً هر وقت از روی اختیار آن را به جا آورد، باید کفاره بدهد، مگر مانند فرض آخر مسألهی قبلی باشد.

مسأله2776_ اگر نذر کند در هر هفته روز معینی مثلاً روز جمعه را روزه بگیرد چنانچه یکی از جمعه ها عید فطر یا قربان باشد یا در روز جمعه عذر دیگری مانند سفر یا حیض برای او پیدا شود، باید آن روز را روزه نگیرد، و بنا بر احتیاط در بعض صور، قضای آن را به جا آورد.

مسأله2777_ اگر نذر کند مقدار معینی صدقه بدهد و معلّق به شرطی که حاصل نشده نباشد چنانچه پیش از دادن صدقه بمیرد احتیاط لازم (اگر اقوی نباشد) آن است که آن مقدار را از مال او صدقه بدهند و بهتر بلکه احتیاط است که بالغین از ورثه آن مقدار را از حصهی خود از جانب میّت صدقه بدهند.

مسأله2778_ اگر نذر کند به فقیر معینی صدقه بدهد، نمی تواند آن را به فقیر دیگر بدهد و اگر آن فقیر بمیرد، بنا بر احتیاط باید به ورثهی او بدهد.

مسأله2779_ اگر نذر کند به زیارت یکی از امامان مثلاً به زیارت حضرت ابی عبدالله (ع) مشرف شود، چنانچه به زیارت امام دیگر برود کافی نیست، و اگر به سبب عذری که موجب عجز از زیارت آن امام باشد نتواند آن امام را زیارت کند، چیزی بر او واجب نیست، و اگر وقتی برای زیارت معین نکرده می تواند هر زمان به نذر خود عمل کند.

مسأله2780_ کسی که نذر کرده زیارت برود و غسل زیارت و نماز آن را نذر کرده لازم نیست آنها را به جا آورد.

ص:543

مسأله2781_ اگر برای حرم یکی از امامان معصوم (ع) یا امام زادگان نذر کند باید آن را بنا بر احتیاط در تعمیر و روشنایی و فرش حرم و مانند اینها مصرف کند.

مسأله2782_ اگر برای خود امام (ع) چیزی نذر کند، چنانچه مصرف معینی را قصد کرده، باید به همان مصرف برساند و اگر مصرف معینی را قصد نکرده، بهتر است که به مصرفی برساند که نسبتی با امام علیه السلام داشته باشد مانند زوار فقیر یا به مصارف حرم آن امام از قبیل تعمیر ساختمان یا تأسیس مسجد یا نصب موتور برق و ساختن حمام و مانند آن و همچنین است اگر چیزی را برای امام زاده ای نذر کند.

مسأله2783_ گوسفندی را که برای صدقه، یا برای یکی از امامان نذر کرده اند، اگر پیش از آنکه به مصرف برسد شیر بدهد، یا بچه بیاورد مال کسی است که آن را نذر کرده ولی پشم گوسفند و مقداری که چاق می شود جزء نذر است.

مسأله2784_ هرگاه نذر کند اگر مریض او خوب شود، یا مسافر او بیاید، عملی خیر را انجام دهد، چنانچه معلوم شود که پیش از نذر کردن مریض خوب شده، یا مسافر آمده است، عمل کردن به نذر لازم نیست.

مسأله2785_ اگر پدر یا مادر نذر کند که دختر خود را به سید شوهر دهد بعد از آنکه دختر به تکلیف رسید، رضایت دختر شرط است و نذر آنان اعتبار ندارد. مگر آنکه نذر پدر مقیّد به قبل از تکلیف دختر باشد و مفسده ای برای دختر نداشته باشد که پدر باید به آن عمل نماید.

احکام عهد

مسأله2786_ هرگاه با خدا عهد کند اگر به حاجت شرعی خود برسد کار خیری را انجام دهد، بعد از آنکه حاجتش بر آورده شد، باید آن کار را انجام دهد و نیز اگر بدون آنکه حاجتی داشته باشد، عهد کند که عمل خیری را انجام دهد، آن عمل بر او واجب می شود.

ص:544

مسأله2787_ در عهد هم مثل نذر باید صیغه خوانده شود و مشهور آن است کاری را که عهد می کند انجام دهد، باید یا عبادت باشد؛ مثل نماز واجب و مستحب، یا کاری باشد که انجام آن بهتر از ترکش باشد. و اگر عهد بر ترک است باید ترک مکروه یا حرام بوده و به عهد وفا کند، ولی بنا بر احتیاط واجب در صورتی که متعلق عهد مرجوح شرعی نباشد بر طبق عهد عمل کند.

مسأله2788_ اگر به عهد خود عمل نکند، باید کفاره بدهد یعنی شصت فقیر را سیر کند، یا دو ماه پی در پی روزه بگیرد، یا یک بنده آزاد کند.

احکام قسم خوردن

مسأله2789_ اگر قسم بخورد که کاری را انجام دهد یا ترک کند، مثلاً قسم بخورد که روزه بگیرد، یا دود استعمال نکند، چنانچه عمداً مخالفت کند، باید کفاره دهد، یعنی یک بنده آزاد کند، یا ده فقیر را سیر کند یا آنان را بپوشاند و اگر اینها را نتواند باید سه روز روزه بگیرد و باید روزه پی در پی باشد.

مسأله2790_ قسم چند شرط دارد:

«اول» کسی که قسم می خورد باید بالغ و عاقل باشد و از روی قصد قسم بخورد. پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کرده اند درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد. بلی اگر دیوانه ای ادواری بوده در دور عقل قسم بخورد باید به آن عمل کند و کافر نیز اگر قسم بخورد باید به آن عمل نماید.

«دوم» کاری را که برای انجام آن قسم می خورد باید حرام یا مکروه نباشد و کاری را که قسم می خورد ترک کند، باید واجب یا مستحب نباشد و اگر قسم بخورد کار مباحی را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد و نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند باید انجام آن بهتر از ترکش نباشد.

ص:545

«سوم» به یکی از اسم های خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند (خدا) و (الله) و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم می گویند ولی به قدری به خدا گفته می شود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید ذات مقدس حق در نظر می آید مثل آنکه به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است و بلکه احتیاط وجوبی در غیر این صورت هم عمل به آن قسم است.

«چهارم» قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.

«پنجم» عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد و بعداً از عمل به آن عاجز شود، از وقتی که عاجز می شود قسم او به هم می خورد و همچنین است اگر عمل کردن به نذر یا قسم یا عهد به قدری مشقت پیدا کند که نشود آن را تحمل کرد. مگر آنکه قسمش مخصوص این صورت باشد که باید عمل کند. و اگر ناتوانی به سبب تأخیر قسم خورنده باشد مخالفت آن کفاره دارد.

مسأله2791_ اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیری کند، یا شوهر از قسم خوردن زن جلوگیری نماید، قسم آنان صحیح نیست.

مسأله2792_ اگر فرزند بدون اجازهی پدر و زن بدون اجازهی شوهر قسم بخورد، پدر و شوهر می توانند قسم آنان را به هم بزنند، بلکه ظاهر آن است که قسم آنها بدون اجازهی پدر یا شوهر منعقد نمی شود و همچنین است حکم کنیز و بنده نسبت به مولایشان.

مسأله2793_ اگر انسان از روی فراموشی یا ناچاری یا غفلت به قسم عمل نکند، کفاره بر او واجب نیست و همچنین است اگر مجبورش کنند که به قسم عمل ننماید. و قسمی که وسواسی می خورد، مثل اینکه می گوید والله الان مشغول نماز می شوم، و به سبب وسواس مشغول نمی شود، اگر وسواس او طوری باشد که بی اختیار به قسم عمل نکند کفاره ندارد.

ص:546

مسأله2794_ کسی که قسم می خورد حرف من راست است چنانچه حرف او راست باشد قسم خوردن مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ می باشد، ولی اگر برای اینکه خودش یا مسلمان دیگری را از شر ظالمی نجات دهد قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاهی واجب می شود، اما اگر بتواند توریه کند یعنی موقع قسم خوردن طوری نیت کند که دروغ نشود بهتر بلکه احتیاط لازم است که توریه نماید. مثلاً اگر ظالمی بخواهد کسی را اذیت کند و از انسان بپرسد که او را دیده ای و انسان یک ساعت قبل او را دیده باشد، بگوید او را ندیده ام و قصد کند که از پنج دقیقه پیش ندیده ام.

***

ص:547

احکام وقف

مسأله2795_ اگر کسی چیزی را وقف کند، از ملک او خارج می شود و خود او و دیگران نمی توانند آن را ببخشند، یا بفروشند و کسی هم از آن ملک ارث نمی برد ولی در بعض موارد که در مسألهی «2141» و «2142» گفته شد فروختن آن اشکال ندارد.

مسأله2796_ لازم نیست صیغهی وقف را به عربی بخوانند، بلکه اگر مثلاً بگوید خانه خود را وقف کردم، و کسی که خانه برایش وقف شده، یا وکیل، یا ولی آن کس بگوید قبول کردم وقف صحیح است. و وقف به عمل نیز محقق می شود مثلاً چنانچه حصیری را به قصد وقف بودن در مسجد بیندازد و یا جائی را به قصد مسجد بودن بسازد و در اختیار نمازگزاران بگذارد وقفیت محقق می شود. و در موقوفات عامه مثل مسجد و مدرسه یا چیزی که برای عموم وقف کند، یا مثلاً بر فقراء یا سادات وقف نماید، قبول کردن کسی در صحت وقف لازم نیست.

مسأله2797_ اگر ملکی را برای وقف معین کند و پیش از خواندن صیغهی وقف پشیمان شود، یا بمیرد، وقف واقع نمی شود.

مسأله2798_ کسی که مالی را وقف می کند، باید از موقع خواندن صیغه، مال را برای همیشه وقف کند و اگر مثلاً بگوید این مال بعد از مردن من وقف باشد، چون از موقع خواندن صیغه تا مردنش وقف نبوده صحیح نیست. و نیز اگر بگوید تا ده سال وقف باشد و بعد از آن نباشد، یا بگوید تا ده سال وقف باشد، بعد پنج سال وقف نباشد و

ص:548

دوباره وقف باشد، وقف صحیح نیست.

مسأله2799_ وقف در صورتی صحیح است که مال وقف را به تصرّف کسی که برای او وقف شده یا وکیل یا ولی او بدهند، ولی اگر چیزی را بر اولاد صغیر خود وقف کند و به قصد اینکه آن چیز ملک آنان شود از طرف آنان نگهداری نماید، وقف صحیح است.

مسأله2800_ ظاهر این است که در اوقاف عامه از قبیل مدارس و مساجد و امثال اینها قبض معتبر باشد و وقفیت به مجرد وقف نمودن محقق نمی شود. مگر واقف خود را متولی قرار داده و بخواهد تا آخر عمر متولّی باشد. ولی اگر یک نفر به اذن واقف در مسجد نماز بخواند یا در مدرسه ساکن گردد یا در مقبره دفن شود کافی است.

مسأله2801_ وقف کننده باید مکلف و عاقل و با قصد و اختیار باشد و شرعاً بتواند در مال خود تصرّف کند، بنا بر این سفیه (یعنی کسی که مال خود را در کارهای بیهوده مصرف می کند) چون حق ندارد در مال خود تصرّف نماید اگر چیزی را وقف کند صحیح نیست. ولی پسری که 10 سال دارد اگر در امور خیر وقف کند صحت وقف او خالی از وجه نیست.

مسأله2802_ اگر مالی را برای بچه ای که در شکم مادر است و هنوز به دنیا نیامده وقف کند صحت آن محل اشکال و لازم است رعایت احتیاط نمایند. ولی اگر برای اشخاصی که فعلاً موجودند و بعد از آنها برای کسانی که بعداً به دنیا می آیند وقف نماید اگرچه در موقعی که وقف محقق می شود در شکم مادر هم نباشند مثلاً چیزی را بر اولاد خود وقف کند که بعد از آنان وقف نوههای او باشد و هر دسته ای بعد از دستهی دیگر از وقف استفاده کنند صحیح است.

مسأله2803_ اگر چیزی را بر خودش وقف کند مثل آنکه دکانی را وقف کند که عایدی آن را بعد از مرگ مقبره اش نمایند صحیح نیست، ولی اگر مثلاً مالی را بر فقراء وقف کند و خودش فقیر شود، می تواند از منافع وقف استفاده نماید. مگر آنکه خودش را استثناء کرده باشد.

ص:549

مسأله2804_ اگر برای چیزی که وقف کرده متولی معین کند، باید مطابق قرارداد او رفتار نمایند. و اگر معین نکند چنانچه بر افراد مخصوصی مثلاً بر اولاد خود وقف کرده باشد اختیار با خود آنان است و اگر بالغ نباشند اختیار با ولی ایشان است و برای استفاده از وقف اجازه حاکم شرع لازم نیست.

مسأله2805_ اگر ملکی را مثلاً بر فقراء یا سادات وقف کند، یا وقف کند که منافع آن به مصرف خیرات برسد، در صورتی که برای آن ملک متولی معین نکرده باشد، اختیار آن با حاکم شرع است.

مسأله2806_ اگر ملکی را بر افراد مخصوصی مثلاً بر اولاد خود وقف کند، که هر طبقه ای بعد از طبقهی دیگر از آن استفاده کنند، چنانچه متولی وقف بر حسب اختیاری که واقف برایش معین کرده آن را اجاره دهد و بمیرد اجاره باطل نمی شود. ولی اگر متولی نداشته باشد و یک طبقه از کسانی که ملک بر آنها وقف شده، آن را اجاره دهند و در بین مدت اجاره بمیرند، چنانچه طبقهی بعدی بقیّه آن اجاره را امضاء نکنند اجاره باطل می شود. و در صورتی که مستأجر مال الاجارهی مدت را داده باشد مال الاجاره ی از زمان مردنشان تا آخر مدت اجاره را از مال آنان پس می گیرد.

مسأله2807_ اگر ملک وقف خراب شود، از وقف بودن بیرون نمی رود مگر آنکه عنوان را قصد کرده باشد که آن عنوان از بین برود مثل اینکه باغ را برای تنزه وقف کرده باشد که اگر آن باغ خراب شود وقف باطل می شود و به ورثهی واقف بر می گردد.

مسأله2808_ ملکی که مقداری از آن وقف است و مقداری وقف نیست اگر تقسیم نشده باشد، متولی وقف و اگر متولی ندارد مجتهد جامع الشرایط می تواند با نظر خبره سهم وقف را جدا کند.

مسأله2809_ اگر متولی وقف، خیانت کند و عایدات آن را به مصرفی که معین شده نرساند، حاکم شرع امینی را به او ضمیمه می نماید که مانع از خیانتش گردد و در صورتی که ممکن نباشد می تواند به جای او متولی امینی معین نماید.

ص:550

مسأله2810_ فرشی را که برای حسینیه وقف کرده اند، نمی شود برای نماز به مسجد ببرند، اگرچه آن مسجد نزدیک حسینیه باشد.

مسأله2811_ اگر ملکی را برای تعمیر مسجدی وقف نمایند، چنانچه آن مسجد احتیاج به تعمیر ندارد و انتظار هم نمی رود که تا مدتی احتیاج به تعمیر پیدا کند می توانند عایدات آن ملک را به مصرف مسجدی که احتیاج به تعمیر دارد برسانند.

مسأله2812_ اگر ملکی را وقف کند که عایدی آن را خرج تعمیر مسجد نمایند و به امام جماعت و به کسی که در آن مسجد اذان می گوید بدهند، در صورتی که بدانند یا اطمینان داشته باشند که برای هر یک چه مقدار معین کرده، باید همان طور مصرف کنند. و اگر یقین یا اطمینان نداشته باشند، باید اول مسجد را تعمیر کنند و اگر چیزی زیاد آمد، بین امام جماعت و کسی که اذان می گوید به طور مساوی قسمت نمایند و بهتر است که این دو نفر در تقسیم با یکدیگر صلح کنند.

***

ص:551

احکام وصیت

مسأله2813_ وصیت آن است که انسان سفارش کند بعد از مرگش برای او کارهائی انجام دهند، یا بگوید بعد از مرگش چیزی از مال او ملک کسی باشد یا اینکه چیزی از مال او را به کسی تملیک یا صرف در خیرات و مبرات کنند، یا برای اولاد خود و کسانی که اختیار آنان با او است، قیّم و سرپرست معین کند. وکسی را که به او وصیت می کنند وصی می گویند.

مسأله2814_ کسی که نمی تواند حرف بزند، اگر با اشاره، مقصود خود را بفهماند، برای هر کاری می تواند وصیت کند. ولی کسی که می تواند حرف بزند اگر با اشاره ای که مقصودش را بفهماند وصیت کند آیا صحیح است؟ محل اشکال است گرچه صحت خالی از وجه و بلکه قوت نیست.

مسأله2815_ اگر نوشته ای به امضاء یا مهر میت ببینند، چنانچه مقصود او را بفهماند و معلوم باشد که برای وصیت کردن نوشته، باید مطابق آن عمل کنند ولی اگر بدانند که مقصودش وصیت کردن نبوده و چیزهائی را نوشته است که بعداً مطابق آن وصیت کند لازم نیست عمل کند.

مسأله2816_ کسی که وصیت می کند باید عاقل باشد و از روی اختیار وصیت کند و وصیت بچهی ده ساله برای ارحامش جائز است و برای غیر ارحام نیز صحت وصیت قوی است، و اعتبار سفیه نبودن در نفوذ وصیت محل اشکال است و احتیاط واجب

ص:552

است که عمل به وصیت او ترک نشود.

مسأله2817_ کسی که از روی عمد مثلاً زخمی به خود زده یا سمی خورده است که به سبب آن، یقین یا گمان مردن حاصل می شود، اگر وصیت کند که مقداری از مال او را به مصرفی برسانند صحیح نیست.

مسأله2818_ اگر انسان وصیت کند که چیزی از اموالش مال کسی باشد، در صورتی که آن کس وصیت را قبول کند اگرچه قبولش در زمان زنده بودن موصی باشد آن چیز را بعد از مردن موصی مالک می شود بلکه ظاهر این است که قبول اصلاً معتبر نباشد و فقط ردّ مانع است.

مسأله2819_ وقتی انسان نشانه های مرگ را در خود دید، باید فوراً امانت های مردم را به صاحبانش برگرداند یا آنکه به آنها اطلاع دهد و طبق مسألهی 2461 عمل کند، و اگر به مردم بدهکار است و موقع دادن آن بدهی رسیده باید بدهد، و اگر خودش نمی تواند بدهد، یا موقع دادن بدهی او نرسیده باید وصیت کند و بر وصیت شاهد بگیرد، ولی اگر بدهی او معلوم باشد، وصیت کردن لازم نیست.

مسأله2820_ کسی که نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر خمس و زکاة و مظالم یا کفارات مالی بدهکار است، باید فوراً بدهد و اگر نمی تواند بدهد، چنانچه از خودش مال دارد، یا احتمال می دهد کسی آنها را اداء نماید، باید وصیت کند و همچنین است اگر حج بر او واجب باشد.

مسأله2821_ کسی که نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر نماز و روزهی قضاء دارد، باید وصیت کند که از مال خودش برای آنها اجیر بگیرند، بلکه اگر مال نداشته باشد ولی احتمال بدهد کسی بدون آنکه چیزی بگیرد آنها را انجام می دهد، باز هم واجب است وصیت نماید. و اگر قضای نماز و روزهی او به تفصیلی که در باب نماز قضاء گفته شد، بر پسر بزرگ ترش واجب باشد باید به او اطلاع دهد یا وصیت کند که برای او به جا آورند.

ص:553

مسأله2822_ کسی که نشانه های مرگ را در خود می بیند، اگر مالی پیش کسی دارد یا در جائی پنهان کرده است که ورثه نمی دانند، چنانچه به جهت ندانستن، حقشان از بین برود، باید به آنان اطلاع دهد و لازم نیست برای بچه های صغیر خود قیّم و سرپرست معین کند، ولی در صورتی که بدون قیّم مالشان را از بین می رود، یا خودشان ضایع می شوند، برای آنان باید قیّم امینی معیّن نماید.

مسأله2823_ وصی باید عاقل باشد و احوط این است که بالغ نیز باشد، و بنا بر مشهور لازم است وصی شخص مسلمان، مسلمان باشد، و در اموری که راجع به شخص موصی نیست لازم است مورد اطمینان باشد. و احتیاطی که شایستهی ترک نیست مراعات آن نسبت به امور خود موصی نیز هست. مگر آنکه وصّی در انجام واجباتی است که بر عهده موصی بوده که باید مورد اطمینان باشد.

مسأله2824_ اگر کسی چند وصی برای خود معین کند، چنانچه اجازه داده باشد که هر کدام به تنهائی به وصیت عمل کنند، لازم نیست در انجام وصیت از یکدیگر اجازه بگیرند و اگر اجازه نداده باشد، چه گفته باشد که هر دو با هم به وصیت عمل کنند، یا نگفته باشد، باید با نظر یکدیگر به وصیت عمل نمایند و اگر حاضر نشوند که با یکدیگر به وصیت عمل کنند، حاکم شرع آنها را مجبور می کند و اگر اطاعت نکنند، به جای هر یکی از آنان یا همه، شخص دیگری را معین می نماید.

مسأله2825_ اگر انسان از وصیت خود برگردد مثلاً بگوید ثلث مالش را به کسی بدهند و بعد بگوید به او ندهند وصیت باطل می شود. و اگر وصیت خود را تغییر دهد، مثل آنکه قیّمی برای بچه های خود معین کند، بعد دیگری را به جای او قیم نماید، وصیت اولش باطل می شود و باید به وصیت دوم او عمل نمایند.

مسأله2826_ اگر کاری کند که معلوم شود از وصیت خود برگشته مثلاً خانه ای را که وصیت کرده به کسی بدهند، بفروشد یا دیگری را برای فروش آن وکیل نماید، وصیت باطل می شود.

ص:554

مسأله2827_ اگر وصیت کند چیز معینی را به کسی بدهند بعد وصیت کند که نصف همان را به دیگری بدهند، باید آن چیز را به دو قسمت کنند و به هر کدام از آن دو نفر یک قسمت آن را بدهند.

مسأله2828_ اگر کسی در مرضی که به آن مرض می میرد، مقداری از مالش را به کسی ببخشد و وصیت کند که بعد از مردن او هم مقداری به کس دیگر بدهند باید مالی را که بخشیده و به تصرّف داده از اصل تکه حساب نمایند چنانچه د مسألهی «2361» گذشت ولی مالی را که وصیت کرده باید از ثلث خارج کنند.

مسأله2829_ اگر وصیت کند که ثلث مال او را نفروشند و عایدی آن را به مصرفی برسانند، باید مطابق گفته او عمل نمایند.

مسأله2830_ اگر در مرضی که به آن مرض می میرد، بگوید مقداری به کسی بدهکار است، چنانچه متهم باشد که برای ضرر زدن به ورثه گفته است باید مقداری را که معین کرده از ثلث او بدهند، و اگر متهم نباشد اقرار او نافذ است و باید از اصل مالش داده شود.

مسأله2831_ کسی را که انسان وصیت می کند چیزی به او بدهند لازم نیست در حال وصیت وجود داشته باشد، پس اگر وصیت کند به بچه ای که ممکن است فلان زن حامله شود چیزی بدهند. اگر آن بچه پس از مرگ موصی موجود باشد بعید نیست لازم باشد آن چیز را به او بدهند و اگر موجود نباشد و از وصیت دانسته شود که موصی خواسته در این مورد وگرنه مورد نزدیک به آن مصرف شود. در مصرف دیگری که به نظر موصی نزدیک تر به مورد وصیت باشد صرف کنند؛ ولی اگر وصیت کند که چیزی از مال او بعد از مرگش مال کسی باشد پس اگر آن شخص وقت مرگ موصی موجود باشد وصیت صحیح و الاّ باطل است و آنچه را که برای او وصیت کرده، ورثه میان خودشان قسمت می کنند.

ص:555

مسأله2832_ اگر انسان بداند کسی او را وصی کرده، چنانچه به اطلاع وصیت کننده برساند که برای انجام وصیت او حاضر نیست، لازم نیست بعد از مردن او به وصیت عمل کند. ولی اگر پیش از مردن او نداند که او را وصی کرده یا بداند و به او اطلاع ندهد که برای عمل کردن به وصیت حاضر نیست، در صورتی که مشقت زیاد که به حدّ حرج برسد نداشته باشد، باید وصیت او را انجام دهد، و نیز اگر وصی پیش از مرگ موصی موقعی ملتفت شود که موصی به سبب شدت مرض یا مانع دیگر نتواند به دیگری وصیت کند بنا بر احتیاط باید وصیت را قبول نماید.

مسأله2833_ اگر کسی که وصیت کرده بمیرد، وصی نمی تواند دیگری را برای انجام کارهای میت معین کند و خود از کار کناره نماید، ولی اگر بداند مقصود میت این نبوده که وصی آن کار را انجام دهد، بلکه مقصودش فقط انجام کار بوده، می تواند دیگری را از طرف خود وکیل نماید.

مسأله2834_ اگر کسی دو نفر را با هم وصی کند، چنانچه یکی از آن دو بمیرد یا دیوانه یا کافر شود (جایی که اسلام وصیّ شرط است) حاکم شرع یک نفر دیگر را به جای او معین می کند و اگر هر دو بمیرند یا دیوانه یا کافر شوند، حاکم شرع دو نفر دیگر را معین می کند. ولی اگر یک نفر بتواند وصیت را عملی کند، معین کردن دو نفر لازم نیست.

مسأله2835_ اگر وصی نتواند به تنهایی کارهای میت را انجام دهد، حاکم شرع برای کمک او یک نفر دیگر را معین می کند.

مسأله2836_ اگر مقداری از مال میت در دست تلف شود چنانچه در نگهداری آن کوتاهی کرده و یا تعدی نموده، مثلاً میت وصیت کرده است که فلان مقدار به فقرای فلان شهر بده و او مال را به شهر دیگر برده و در راه از بین رفته، ضامن است و اگر کوتاهی نکرده و تعدی هم ننموده ضامن نیست.

ص:556

مسأله2837_ هرگاه انسان کسی را وصی کند و بگوید که اگر آن کس بمیرد فلانی وصی باشد، بعد از مرگ وصی اول، وصی دوم باید کارهای میت را انجام دهد.

مسأله2838_ حجی که بر میت واجب است و بدهکاری و حقوقی را که مثل خمس و زکاة و مظالم، و کفارات مالی یا فدیه ها اداء کردن آنها واجب می باشد، باید از اصل مال میت بدهند اگرچه میت برای آنها وصیت نکرده باشد.

مسأله2839_ اگر مال میت از بدهی و حج واجب و حقوقی که مثل خمس و زکاة و مظالم بر او واجب است زیاد بیاید، چنانچه وصیت کرده باشد ثلث یا مقداری از ثلث را به مصرفی برسانند، باید به وصیت او عمل کنند و اگر وصیت نکرده باشد، آنچه می ماند مال ورثه است.

مسأله2840_ اگر مصرفی را که میت معین کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، وصیت او در بیشتر از ثلث در صورتی صحیح است که ورثه حرفی بزنند یا کاری کنند که معلوم شود وصیت را اجازه نموده اند و تنها راضی بودن آنها کافی نیست. و اگر مدتی بعد از مردن او هم اجازه نمایند صحیح است و چنانچه بعضی از ورثه اجازه و بعضی رد نمایند وصیت فقط در حصهی آنهایی که اجازه نموده اند صحیح و نافذ است.

مسأله2841_ اگر مصرفی را که میت معین کرده، از ثلث مال او بیشتر باشد، و پیش از مردن او ورثه اجازه نمایند، بعد از مردن او نمی توانند از اجازهی خود برگردند.

مسأله2842_ اگر وصیت کند از ثلث او خمس و زکاة یا بدهی دیگر او را بدهند و برای نماز و روزهی او اجیر بگیرند و کار مستحبی هم مثل اطعام فقراء انجام دهند، باید اوّل بدهی خمس، زکاة، حج، کفارات مالی او را از ثُلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد برای نماز و روزه او اجیر بگیرند. و اگر از آن هم زیاد آمد به مصرف کار مستحبی که معین کرده برسانند و چنانچه ثلث مال او فقط به اندازهی بدهی مالی (مردمی یا خدایی او باشد) و ورثه هم اجازه ندهند که بیشتر از ثلث مال مصرف شود، وصیت برای نماز و روزه و کارهای مستحبی باطل است.

ص:557

مسأله2843_ اگر وصیت کند که بدهی او را بدهند و برای نماز و روزهی او اجیر بگیرند و کار مستحبی هم انجام دهند، چنانچه وصیت نکرده باشد که اینها را از ثلث بدهند، باید بدهی او از اصل مال داده شود و اگر چیزی زیاد آمد، ثلث آن را به مصرف نماز و روزه و کارهای مستحبی که معین کرده برسانند، و در صورتی که ثلث کافی نباشد پس اگر ورثه اجازه بدهند، باید وصیت او عملی شود و اگر اجازه ندهند باید نماز و روزه را از ثلث بدهند و اگر چیزی زیاد آمد به مصرف کارهای مستحبی که معین کرده برسانند.

مسأله2844_ اگر کسی بگوید که میت وصیت کرده فلان مبلغ به من بدهند چنانچه دو مرد عادل گفتهی او را تصدیق کنند یا قسم بخورد و یک مرد عادل هم گفتهی او را تصدیق نماید، یا یک مرد عادل و دو زن عادله، یا چهار زن عادله به گفتهی او شهادت دهند، باید مقداری را که می گوید به او بدهند، و اگر یک زن عادله شهادت دهند، نصف آن را و اگر سه زن عادله شهادت دهند، سه چهارم آن را به او بدهند و نیز اگر دو مرد کافر کتابی که در دین خود عادل باشند گفتهی او را تصدیق کنند، در صورتی که میت دسترسی به شاهد عادل مسلمان نداشته که وصیت کند، باید چیزی را که مطالبه می کند به او بدهند.

مسأله2845_ اگر کسی بگوبد من وصی میّتم که مال او را به مصرفی برسانم یا میّت مرا قیّم بچه های خود قرار داده، در صورتی باید حرف او را قبول کرد که دو مرد عادل گفتهی او را تصدیق نمایند.

مسأله2846_ اگر وصیت کند چیزی از مال او برای کسی باشد و آن کس پیش از آنکه قبول کند یا ردّ نماید بمیرد، تا وقتی که ورثهی او وصیت را ردّ نکرده اند می توانند آن چیز را قبول نمایند ولی این حکم در صورتی است که وصیت کنند از وصیت خود برنگردد وگرنه حقی به آن چیز ندارند.

***

ص:558

احکام ارث

اشاره

مسأله2847_ کسانی که به سبب خویشی ارث می برند، سه دسته هستند:

دستهی اول _ پدر و مادر و اولاد میت است و با نبودن اولاد، اولاد اولاد هرچه پایین روند، هر کدام آنان که به میت نزدیک تر است ارث می برد، و تا یک نفر از این دسته هست دستهی دوم ارث نمی برند.

دستهی دوم _ جد یعنی پدر بزرگ و جده یعنی مادر بزرگ و در نبود آنان پدر یا مادر آنان و هم چنین، و خواهر و برادر است و با نبودن برادر و خواهر اولاد ایشان، هر کدام آنان که به میت نزدیک تر است ارث می برند و تا یک نفر از این دسته هست دستهی سوم ارث نمی برند.

دستهی سوم _ عمو و عمه و دائی و خاله و اولاد آنان است و تا یک نفر از عموها و عمه ها و دائی ها و خاله های میت زنده اند اولاد آنان ارث نمی برند، ولی اگر میت عموی پدری و پسر عموی پدر و مادری داشته باشد، ارث به پسر عموی پدر و مادری می رسد و عموی پدری ارث نمی برد.

مسأله2848_ اگر عمو و عمه و دائی و خالهی میّت و اولاد آنان و اولاد اولاد آنان نباشند، عمو و عمه و دائی و خالهی پدر و مادر میّت ارث می برند و اگر اینها نباشند اولادشان ارث می برند و اگر اینها هم نباشند، عمو و عمه و دائی و خالهی جد و جدهی میت ارث می برند و اگر اینها هم نباشد، اولادشان ارث می برند.

ص:559

مسأله2849_ زن و شوهر به تفصیلی که بعداً گفته می شود، از یکدیگر ارث می برند.

ارث دسته ی اول

مسأله2850_ اگر وارث میت فقط یک نفر از دستهی اول باشد مثلاً پدر و مادر یا یک پسر یا یک دختر باشد، همهی مال میّت به او می رسد و اگر پسر و دختر باشند، مال را طوری قسمت می کنند که هر پسر دو برابر دختر ببرد.

مسأله2851_ اگر وارث میّت فقط پدر و مادر او باشند، مال سه قسمت می شود، دو قمست آن را پدر و یک قسمت را مادر می برد، ولی اگر میت دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر داشته باشد که همهی آنان مسلمان و آزاد و پدری باشند یعنی پدر آنان با پدر میت یکی باشد، خواه مادرشان هم با مادر میت یکی باشد یا نه، و متولد شده باشند و بنا بر احتیاط قاتل نباشند، اگرچه تا میت پدر و مادر دارد اینها ارث نمی برند، اما با بودن اینها مادر شش یک مال را می برد و بقیه را به پدر می دهند.

مسأله2852_ اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یک دختر باشد چنانچه میت دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر پدری نداشته باشد، مال را پنج قسمت می کنند، پدر و مادر، هر کدام یک قسمت و دختر سه قسمت آن را می برد و اگر دو برادر یا چهار خواهر یا یک برادر و دو خواهر پدری داشته باشد. مشهور این است مال را شش قسمت می کنند و پدر و مادر، هر کدام یک قسمت و دختر سه قسمت می برد و یک قسمت باقی مانده را چهار قسمت می کنند و یک قسمت را به پدر و سه قسمت را به دختر می دهند و در نتیجه مال میت 24 قسمت می شود. 15 قسمت آن را به دختر و پنج قسمت آن را به پدر و چهار قسمت آن را به مادر می دهند و لکن این حکم محل اشکال است و بعید نیست که در این صورت نیز پنج قسمت کنند ولی احتیاط به مصالحه در مقدار شبهه است (و آن پنج سهمی از سی است که احتمال سهم

ص:560

دختر بین  از پنج سهم یا  و سهم پدر بین  از 5 سهم یا  آن است و سهم مادر احتمالاً یک سهم از پنج سهم از سی سهم است.

مسأله2853_ اگر وارث میت فقط پدر و مادر و یک پسر باشد، مال را شش قسمت می کنند و پدر و مادر هر کدام یک قسمت و پسر چهار قسمت آن را می برد و اگر چند پسر یا چند دختر باشند، آن چهار قسمت را به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و اگر پسر و دختر باشند، آن چهار قسمت را طوری تقسیم می کنند که هر پسری دو برابر یک دختر ببرد.

مسأله2854_ اگر وارث میت فقط پدر، یا مادر و یک یا چند پسر باشند مال را شش قسمت می کنند، یک قسمت آن را پدر یا مادر و پنج قسمت را یک پسر و یا چند پسر به طور مساوی می برند.

مسأله2855_ اگر وارث میت فقط پدر، یا مادر، با پسر و دختر باشد مال را شش قسمت می کنند، یک قسمت آن را پدر، یا مادر می برد و بقیه را طوری قسمت می کنند که هر پسری دو برابر دختر ببرد.

مسأله2856_ اگر وارث میت فقط پدر، یا مادر و یک دختر باشد مال را چهار قسمت می کنند، یک قسمت آن را پدر یا مادر و بقیه را دختر می برد.

مسأله2857_ اگر وارث میت فقط پدر یا مادر و چند دختر باشد، مال را پنج قسمت می کنند، یک قسمت را پدر و مادر می برد، و چهار قسمت را دخترها به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند.

مسأله2858_ اگر میت فرزند نداشته باشد، نوهی پسری او اگرچه دختر باشد سهم پسر میت (پدر خود) را می برد و نوهی دختری او اگرچه پسر باشد سهم دختر میت (مادر خود) را می برد. مثلاً اگر میت یک پسر از دختر خود و یک دختر از پسرش داشته باشد، مال را سه قسمت می کنند و یک قسمت را به پسر دختر و دو قسمت را به دختر پسر می دهند.

ص:561

ارث دسته ی دوم

مسأله2859_ دستهی دوم از کسانی که به سبب خویشی ارث می برند. جد یعنی پدر بزرگ و جده یعنی مادر بزرگ، و برادر و خواهر میت است و اگر برادر و خواهر نداشته باشد، اولادشان ارث می برند.

مسأله2860_ اگر وارث میت فقط یک برادر، یا یک خواهر باشد همهی مال به او می رسد و اگر چند برادر پدر و مادری، یا چند خواهر پدر و مادری باشد مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر برادر و خواهر پدر و مادری با هم باشند، هر برادری دو برادر خواهر می برد. مثلاً اگر دو برابر و یک خواهر پدر و مادری دارد، مال را پنج قسمت می کنند، هر یک از برادرها دو قسمت و خواهر یک قسمت آن را می برد.

مسأله2861_ اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری دارد، برادر و خواهر پدری که از مادر با میت جدا است ارث نمی برد. و اگر برادر و خواهر پدر و مادر ندارد، چنانچه فقط یک خواهر و یک برادر پدری داشته باشد، همهی مال به او می رسد و اگر چند برادر و یا چند خواهر پدری داشته باشد مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود و اگر هم برادر و هم خواهر پدری داشته باشد هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله2862_ اگر وارث میت فقط یک خواهر یا یک برادر مادری باشد که از پدر با میت جدا است همهی مال به او می رسد. و اگر چند برادر مادری یا چند خواهر مادری یا چند برادر و خواهر مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

مسأله2863_ اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و یک برادر و یک خواهر مادری داشته باشد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برند و مال را شش قسمت می کنند، یک قسمت آن را به برادر یا خواهر مادری و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر ارث می برد.

ص:562

مسأله2864_ اگر میت برادر و خواهر پدر و مادری و برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادری داشته باشد، برادر و خواهر پدری ارث نمی برد و مال را سه قسمت می کنند، یک قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و بقیه را به برادر و خواهر پدر و مادری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله2865_ اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری و یک برادر یا خواهر مادری باشد، مال را شش قسمت می کنند، یک قسمت آن را برادر یا خواهر مادری می برد و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادر دو برابر خواهر می برد.

مسأله2866_ اگر وارث میت فقط برادر و خواهر پدری و چند برادر و خواهر مادر باشند، مال را سه قسمت می کنند، یک قسمت آن را برادر و خواهر مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و بقیه را به برادر و خواهر پدری می دهند و هر برادری دو برابر خواهر می برد.

مسأله2867_ اگر وارث میت فقط برادر و خواهر و زن او باشد، زن ارث خود را به تفصیلی که بعداً گفته می شود می برد و خواهر و برادر به طوری که در مسائل گذشته گفته شد ارث خود را می برند. و نیز اگر زنی بمیرد و وارث او فقط خواهر و برادر و شوهر او باشد، شوهر نصف مال را می برد و خواهر و برادر به طوری که در مسائل پیش گفته شد ارث خود را می برند، ولی به سبب ارث بردن زن یا شوهر از سهم برادر و خواهر مادری چیزی کم نمی شود، و از سهم برادر و خواهر پدر و مادری یا پدری کم می شود. مثلاً اگر وارث میت شوهر و برادر و خواهر مادری و برادر و خواهر پدر و مادری او باشد نصف مال به شوهر می رسد و یک قسمت از سه قسمت اصل مال را به برادر و خواهر مادری می دهند و آنچه می ماند مال برادر و خواهر پدر و مادری است، پس اگر همهی مال او شش تومان باشد سه تومان به شوهر و دو تومان به برادر و خواهر مادری و یک تومان به برادر خواهر پدر و مادری می دهند.

ص:563

مسأله2868_ اگر میت خواهر و برادر نداشته باشد، سهم ارث آنان را به اولادشان می دهند مثلاً اگر میّت دو برادر یا دو خواهر داشته و فرزندان آنان وارث میّت هستند و یک برادر یک پسر و یکی دختر دارد ارث دو قسمت می شود. نصف آن را پسر پسر و نصف دیگر را دختر پسر می برد، و هم چنین دو خواهر، اگر یکی دارای دو پسر و دیگری دارای دو دختر باشد، نصف ارث بین دو پسر یک دختر به طور مساوی و نصف دیگر به همین نحو بین دو دختر دختر تقسیم می شود. و سهم برادرزاده و خواهرزادهی مادری به طور مساوی بین آنان قسمت می شود، و از سهمی که به برادرزاده و خواهرزادهی پدری یا پدر و مادری می رسد. بنا بر مشهور، هر پسری دو برابر دختر می برد، ولی بعید نیست بلکه شاید اظهر باشد که بین اینها هم بالسویه قسمت شود؛ لکن احوط رجوع به صلح است و این احتیاط ترک نشود.

مسأله2869_ اگر وارث میت فقط یک جد یا یک جده است، پدری باشد یا مادری، همهی مال به او می رسد و با بودن جد میت، پدر یا مادر جد او ارث نمی برد، و اگر وارث میت فقط جد و جدهی پدری باشد، مال سه قسمت می شود، دو قسمت را جدّ و یک قسمت را جده می برد. و اگر جد و جدهی مادری باشد، مال را به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند.

مسأله2870_ اگر وارث میت فقط یک جد یا جده پدری و یک جد یا جدهی مادری باشد مال سه قسمت می شود، دو قسمت را جد یا جدهی پدری و یک قسمت را جد یا جدهی مادری می برد.

مسأله2871_ اگر وارث میت جد و جدهی پدری و جد و جدهی مادری باشد مال سه قسمت می شد و یک قسمت آن را جده و جدهی مادری به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و دو قسمت آن را به جد و جدهی پدری می دهند و جد دو برابر جده می برد.

ص:564

مسأله2872_ اگر وارث میت فقط زن و جد و جدهی پدری و جد و جدهی مادری او باشد، زن ارث خود را به تفصیلی که بعداً گفته می شود می برد، و یک قسمت از سه قسمت اصل مال را به جد و جدهی مادری می دهند که به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند و بقیه را به جد و جدهی پدری می دهند و جد دو برابر جده می برد. و اگر وارث میت شوهر و جد و جده باشد، شوهر نصف مال را می برد و جد و جده به دستوری که در مسائل گذشته گفته شد، ارث خود را می برد.

مسأله2873_ در اجتماع برادر یا خواهر یا برادرها و خواهرها با جد یا جده یا اجداد یا جدات چند صورت است:

«اول» اینکه هر یک از جد یا جده و برادر یا خواهر همه از طرف مادر باشند که در این صورت، مال بین آنها به طور مساوی تقسیم می شود، اگرچه از حیث ذکورت و انوثت مختلف باشند.

«دوم» اینکه همهی آنها از طرف پدر باشند که در این صورت، مال بین آنها، در فرضی که همهی ذکور و یا همه اناث باشند، نیز به طور مساوی تقسیم می شود و اگر مختلف باشند، هر مذکری دو مقابل انثی می برد.

«سوم» اینکه هر یک از جد یا جده از طرف پدر، و برادر، یا خواهر از طرف پدر و مادر باشد. حکم این صورت حکم صورت گذشته است، و دانسته شد که برادر یا خواهر پدری میت اگر با برادر یا خواهر پدری و مادری جمع شود پدری تنها ارث نمی برد.

«چهارم» اینکه اجداد یا جدات بعضی از آنها پدری باشد و بعضی مادری، چه اینکه همه شان ذکور باشند یا اناث یا مختلف و برادرها یا خواهرها نیز چنین باشند. در این صورت از برای خویشان مادری از برادرها و خواهرها و اجداد و جدات یک سوم از ترکه است، و به طور مساوی تقسیم می شود، اگرچه از جهت ذکورت و انوثت مختلف باشند و از برای خویشان پدری دو سوم از ترکه است که به هر مذکری دو مقابل انثی داده می شود و اگر اختلاف بین آنها نباشد و همه ذکور و یا همه اناث باشند به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود.

ص:565

«پنجم» اینکه جد یا جده از طرف پدر با برادر یا خواهر از طرف مادر جمع شود. در این صورت برادر یا خواهر در فرضی که یکی باشد یک ششم از مال را می برد و اگر متعدد باشند یک سوم را به طور مساوی بینشان تقسیم می نمایند و باقی مانده مال جد یا جده است، و اگر جد و جده هر دو باشند، جد دو مقابل جده می برد.

«ششم» اینکه جد یا جده از طرف مادر با برادر از طرف پدر جمع شود. در این صورت از برای جد یا جده یک سوم است، اگرچه یکی باشد، و دو سوم آن از برای برادر است اگرچه نیز یکی باشد، و اگر با آن جد یا جده خواهر از طرف پدر باشد در صورتی که یکی باشد نصف را می برد و اگر متعدد باشد دو سوم را می برند، و در هر صورت از برای جد و یا جده یک سوم است، و بنا بر این اگر خواهر یکی شد یک ششم از ترکه زائد از فریضه می ماند، و احتیاط واجب در آن مصالحه است. گر چه اوجه این است که مال خواهر باشد.

«هفتم» اینکه اجداد یا جدات بعضی از آنها پدری و بعضی از آنها مادری و با آنها برادر یا خواهر پدری باشد، چه اینکه یکی باشد یا متعدد. در این صورت از برای جد یا جده مادری یک سوم است و با تعدد به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود. اگرچه از حیث ذکورت و انوثت اختلاف داشته باشند، و از برای جد یا جده پدری و برادر یا خواهر پدری دو سوم باقی مانده از ترکه است. و با اختلاف از حیث مرد یا زن بودن با تفاضل و بدون اختلاف (که همه مرد، یا همه زن باشند) به طور مساوی قسمت می شود، و اگر با آن اجداد یا جدّه ها برادر یا خواهر مادری باشد، برای جدّ یا جدّه مادری با برادر یا خواهر مادری یک سوم است که به طور مساوی بین آنان تقسیم می شود اگرچه از حیث زن و مرد بودن اختلاف داشته باشند و از برای جد و یا جده پدری دو سوم است و بینشان در صورت تعدّد با تفاضل تقسیم می شود.

«هشتم» اینکه برادرها یا خواهرها بعض از آنها پدری و بعض از آنها مادری و با آنها جد یا جدّه پدری باشد. در این صورت از برای برادر یا خواهر مادری، یک ششم

ص:566

ترکه است اگر یکی باشد و یک سوم آن است اگر متعدد باشند، و به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود، و از برای برادر یا خواهر پدری با جد یا جدهی پدری باقی آن ترکه است و در صورتی که اختلاف از حیث ذکورت و انوثت نداشته باشند، به طور مساوی و در صورت اختلاف به تفاضل بین آنها تقسیم می شود، و اگر با آن برادرها یا خواهرها جد یا جدهی مادری باشد، از برای جد یا جدهی مادری با برادر یا خواهر مادری تماماً یک سوم است و به طور مساوی بین آنها تقسیم می شود، و از برای برادر یا خواهر پدری یا چند برادر، یا چند خواهر، دو سوم است و احتیاط فرض ششم نیز در اینجا می آید و بین آنها اگر متعدّد باشند در صورت اختلاف از حیث ذکورت و انوثت با تفاضل و در صورت عدم اختلاف به طور مساوی تقسیم می شود. و اگر یک خواهر باشد نصف را می برد.

مسأله2874_ در صورتی که میت برادر یا خواهر دارد، برادرزاده یا خواهرزادهی او ارث نمی برد. ولی این حکم در جائی که ارث برادرزاده یا خواهرزاده با برادر یا خواهر مزاحمت نکند جاری نیست، مثلاً اگر میت برادر پدری و جد مادری داشته باشد برادر پدری دو ثلث و جد مادری یک ثلث ارث می برد، و در این صورت اگر میت پسر برادر مادری نیز داشته باشد پسر برادر با جد مادری در ثلث شریک می باشند.

ارث دسته ی سوم

مسأله2875_ دستهی سوم عمو و عمه و دائی و خاله و اولاد آنان است به تفصیلی که گفته شد که اگر از طبقهی اول و دوم کسی نباشد اینها ارث می برند.

مسأله2876_ اگر وارث میت فقط یک عمو یا یک عمه است، چه پدر و مادری باشد یعنی با پدر میت از یک پدر و مادر باشد، یا پدری باشد یا مادری، همهی مال به او می رسد و اگر چند عمو یا چند عمه باشند و همه پدر و مادری، یا همه پدری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود، و اگر عمو و عمه هر دو باشند، و همه

ص:567

پدر و مادری یا همه پدری باشند، مشهور این است که عمو دو برابر عمه می برد. مثلاً اگر وارث میت دو عمو و یک عمه باشد مال را پنج قسمت می کنند، یک قسمت را به عمه می دهند و چهار قسمت را عموها به طور مساوی بین خودشان قسمت می کنند. ولی بعید نیست که قسمت بین عمو و عمه نیز به طور مساوی باشد. اما احتیاط به مصالحه ترک نشود.

مسأله2877_ اگر وارث میت فقط چند عموی مادری یا چند عمهی مادری یا عمو و عمهی مادری باشند، ظاهر آن است که مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

مسأله2878_ اگر وارث میت عمو و عمه باشد و بعضی پدری و بعضی مادری و بعضی پدری و مادری باشند، عمو و عمهی پدری ارث نمی برند، و مشهور این است که اگر میت یک عمو یا یک عمهی مادری دارد، مال را شش قسمت می کنند و یک قسمت را به عمو یا عمهی مادری و بقیه را به عمو و عمهی پدر و مادری (به عمو دو برابر عمه) و در فرض نبودن آنها به عمو و عمهی پدری می دهند، و اگر هم عمو و هم عمهی مادری دارد، مال را سه قسمت می کنند، دو قسمت را به عمو و عمهی پدر و مادری (به عمو دو برابر عمه) و در فرض نبودن آنها به عمو و عمه پدری و یک قسمت را به عمو و عمه مادری می دهند، ولی بعید نیست که در هر دو صورت عمو و عمهی مادری مثل عمو و عمه های دیگر باشند و مال بین همهی آنها به طور مساوی تقسیم شود. و این قول اگرچه خالی از قوت نیست لکن احتیاط به صلح در هر دو صورد ترک نشود.

مسأله2879_ اگر وارث میت فقط یک دائی، یا یک خاله باشد همهی مال به او می رسد و اگر هم دائی و هم خاله باشد و همه پدر و مادری، یا پدری یا مادری باشند، مال به طور مساوی بین آنان قسمت می شود.

مسأله2880_ اگر وارث میت فقط یک یا چند دائی، و خالهی مادری و دائی و خالهی پدر و مادری و دائی و خالهی پدری باشد، دائی و خالهی پدری ارث نمی برد، و بعید نیست بقیه در تقسیم با همدیگر مساوی باشند. و احوط مصالحه بقیه است، ولی قوّی است

ص:568

خاله یا دائی مادری اگر یکی است سدس و اگر متعدّد باشد ثلث را مساوی ببرند، و باقی مانده را پدر و مادری ها یا پدری ها اگر از پدر و مادری ها کسی نباشد به اختلاف (مرد دو برابر زن) تقسیم نمایند. و احوط مصالحه بقیه است.

مسأله2881_ اگر وارث میت یک یا چند دائی یا یک یا چند خاله یا دائی و خاله و یک یا چند عمو یا یک یا چند عمه یا عمو و عمه باشد مال را سه قسمت می کنند و یک قسمت را دائی یا خاله یا هر دو بقیه را عمو یا عمه یا هر دو می برد.

مسأله2882_ اگر وارث میت یک دائی یا یک خاله و عمو و عمه باشد چنانچه عمو و عمه، پدر و مادری یا پدری باشند، مال را سه قسمت می کنند، یک قسمت را دائی یا خاله می برد، و از بقیه بنا بر مشهور دو قسمت به عمو و یک قسمت به عمه می دهند؛ بنا بر این مال را نه قسمت می کنند؛ سه قسمت را به دائی یا خاله و چهار قسمت را به عمو و دو قسمت را به عمه می دهند، و این قول خالی از قوت نیست، ولی احوط مصالحه است.

مسأله2883_ اگر وارث میت یک دائی یا یک خاله و یک عمو یا یک عمهی مادری و عمو و عمهی پدر و مادری یا پدری باشد، مال را سه قسمت می کنند یک قسمت آن را به دائی یا خاله می دهند و بقیه ورثه مانند مسائل گذشته رفتار می نمایند.

مسأله2884_ اگر وارث میت چند دائی و چند خاله باشند که همه پدر و مادری یا پدری یا مادری باشند و عمو و عمه هم داشته باشد، مال سه سهم می شود و دو سهم آن را به دستوری که گفته شد بین عمو و عمه قسمت می کنند و یک سهم آن را دائی ها و خاله ها به طور مساوی می برند.

مسأله2885_ اگر وارث میت عمو و عمه است و با آنها دائی و یا خالهی مادری و چند دائی و خالهی پدر و مادری یا پدری تنها (در صورتی که پدری و مادری نباشد) می باشد، مال سه سهم می شود، دو سهم آن را به دستوری که سابقاً گفته شد عمو و عمه بین خودشان قسمت می کنند، و باقی ورثه مانند مسألهی «2880» رفتار می کنند.

ص:569

مسأله2886_ اگر میت عمو و عمه و دائی و خاله نداشته باشد مقداری که به عمو و عمه می رسد، به اولاد آنان و مقداری که به دائی و خاله می رسد به اولاد آنان به همان گونه که در مسئله 2868 بیان شد داده می شود. لکن اگر عمو یا عمّه یا دائی یا خاله باشد ارث تماماً به او می رسد و اولاد عمو یا عمه یا دائی و خاله هیچ کدام ارث نمی برند.

مسأله2887_ اگر وارث میت عمو و عمه و دائی و خاله پدر و عمو و عمه و دائی و خاله مادر او باشند، مال سه سهم می شود، یک سهم آن را عمو و عمه و دائی و خاله مادر میت می برند، و آیا به طور مساوی بین خودشان قسمت کنند؟ محلّ اشکال است و بعید نیست یک سوم به دائی و خاله و دو سوم به عمه و عمو برسد، و در تقسیم مانند مسائل گذشته عمل می کنند، و احتیاط مصالحه است. و دو سهم دیگر آن را سه قسمت می کنند که یک قسمت را دائی و خالهی پدر میت به طور مساوی بین خودشان قسمت می نمایند. و در دو قسمت دیگر عمو و عمهی پدری همانند مسائل گذشته عمل می کنند.

مسأله2888_ اگر میت پسر عموی پدر و مادری داشته باشد بر عموی پدری مقدم است؛ ولی اگر میّت دائی و خاله یا شوهر یا زن داشته باشد، این حکم محل اشکال است.

مسأله2889_ اگر زنی بمیرد و فرزند نداشته باشد، نصف همهی مال را شوهر او و بقیه را ورثهی دیگر می برند، و اگر از آن شوهر یا از شوهر دیگر فرزند یا فرزند زاده داشته باشد، چهار یک همهی مال را شوهر و بقیه را ورثهی دیگر می برند.

مسأله2890_ اگر مردی بمیرد و فرزند نداشته باشد، چهار یک مال او را زن عقدی و بقیه را ورثهی دیگر می برند، و اگر از آن زن یا از زن دیگر فرزند یا فرزند زاده داشته باشد هشت یک مال را زن عقدی و بقیه را ورثهی دیگر می برند، و زن از زمین خانه و باغ و زراعت و زمین های دیگر ارث نمی برد. نه از خود زمین و نه از قیمت آن، و نیز از خود هوائی خانه مانند بناء و درخت ارث نمی برد، ولی از قیمت آنها ارث می برد و همچنین است درخت و زراعت و ساختمانی که در زمین باغ و زراعت و زمین های دیگر است.

ص:570

مسأله2891_ اگر زن بخواهد در چیزهایی که از آنها ارث نمی برد مانند زمین خانه مسکونی، تصرّف کند، باید از ورثهی دیگر اجازه بگیرد و جایز نیست که ورثه تا سهم زن را نداده اند، در چیزهائی که زن از قیمت آنها ارث می برد، مانند بناء و درخت بدون اجازهی او تصرّف کنند.

مسأله2892_ اگر بخواهند بناء و درخت و مانند آن را قیمت نمایند باید حساب کنند که اگر آنها بدون اجاره در زمین بمانند تا از بین بروند، چقدر ارزش دارند و سهم زن را از آن قیمت بدهند.

مسأله2893_ مجرای آب قنات و مانند آن حکم زمین را دارد و آجر و چیزهایی که در آن به کار رفته، در حکم ساختمان است.

مسأله2894_ اگر میت بیش از یک زن داشته، چنانچه فرزند نداشته باشد، چهار یک مال، و اگر فرزند داشته باشد، هشت یک مال به شرحی که گفته شد، به طور مساوی بین زن های او قسمت می شود، اگرچه شوهر با همه یا بعض آنان نزدیکی نکرده باشد، ولی اگر در مرضی که در آن مرض از دنیا رفته، زنی را عقد دائمی کرده و با او نزدیکی نکرده است، آن زن از او ارث نمی برد و حق مهر هم ندارد.

مسأله2895_ اگر زن در حال مرض به عقد دائم شوهر کند و به همان مرض بمیرد شوهرش اگرچه با او نزدیکی نکرده باشد، از او ارث می برد.

مسأله2896_ اگر زن را به ترتیبی که در احکام طلاق گفته شد، طلاق رجعی بدهند و در بین عده بمیرد، شوهر از او ارث می برد. و نیز اگر شوهر در بین آن عده بمیرد زن از او ارث می برد. ولی اگر بعد از گذشتن عده یا در عدّه طلاق بائن، یکی از آنان بمیرد، دیگری از او ارث نمی برد.

مسأله2897_ اگر شوهر در حال مرض، عیالش را طلاق دهد و پیش از گذشتن دوازه ماه هلالی (قمری) بمیرد، زن با سه شرط از او ارث می برد:

«اول» آنکه در این مدت شوهر دیگر نکرده باشد، و در صورتی که شوهر کرده

ص:571

باشد احتیاط است که صلح نمایند. اگرچه اصحّ این است که ارث نمی برد.

«دوم» به واسطهی بی میلی به شوهر مالی به او نداده باشد که به طلاق دادن راضی شود؛ بلکه اگر چیزی هم به شوهر ندهد ولی طلاق به تقاضای زن باشد، باز هم ارث بردنش اشکال دارد.

«سوم» شوهر در مرضی که در آن مرض زن را طلاق داده، به سبب آن مرض یا به جهت دیگری بمیرد، پس اگر آن مرض خوب شود و به جهت دیگری از دنیا برود، زن از او ارث نمی برد.

مسأله2898_ لباسی که مرد برای پوشیدن زن خود گرفته و به زن بخشیده حتّی اگرچه زن آن را پوشیده باشد، بعد از مردن شوهر، جزء مال شوهر است.

مسائل متفرقه ارث

مسأله2899_ قرآن و انگشتر و شمشیر میت و لباس هایی را که پوشیده مال پسر بزرگ تر است و در مورد کتاب ها و رحل و راحله (شتر سواری) و سلاح میت مصالحه نمایند. و اگر میت از سه چیز اول بیشتر از یکی دارد، مثلاً دو قرآن یا دو انگشتر دارد، احتیاط واجب است که پسر بزرگ در آنها با ورثهی دیگر صلح کند. بلکه در سلاح و شمشیر ارث بردن قوی است.

مسأله2900_ اگر پسر بزرگ میت، بیش از یکی باشد مثلاً از دو زن او در یک وقت دو پسر به دنیا آمده باشد، باید لباس و قرآن و انگشتری و شمشیر میت و هم چنین چهار چیز مورد مصالحهی مسألهی (2899) را به طور مساوی بین خودشان قسمت کنند.

مسأله2901_ اگر میت قرض داشته باشد، چنانچه قرضش به اندازهی مال او یا زیادتر باشد، باید چهار چیزی هم که مال پسر بزرگ تر است و در مسألهی پیش گفته شد، به قرض او بدهند و اگر قرضش کمتر از مال او باشد، جمعی گفته اند باید از آن چهار چیزی هم که به پسر بزرگ تر می رسد، به نسبت به قرض او بدهند، مثلاً اگر همهی

ص:572

دارایی او شصت تومان است و به مقدار بیست تومان آن از چیزهایی است که مال پسر بزرگ تر است و سی تومان هم قرض دارد، پسر بزرگ باید به مقدار ده تومان از آن چهار چیز را بابت قرض میت بدهد. لکن این حکم خالی از اشکال نمی باشد، بلکه بعید نیست بتوان بدهی را از غیر آنچه مال پسر بزرگ است بدهند و از سهم او چیزی کم نشود، ولی احتیاط ترک نشود.

مسأله2902_ مسلمان از کافر ارث می برد، ولی کافر اگرچه پدر یا پسر میت مسلمان باشد از او ارث نمی برد.

مسأله2903_ اگر کسی یکی از خویشان خود را عمداً و به ناحق بکشد از او ارث نمی برد؛ ولی اگر از روی خطا باشد مثل آنکه سنگ را به هوا بیندازد و اتفاقاً به یکی از خویشان او بخورد و او را بکشد از او ارث می برد، لکن ارث بردن او از دیهی قتل که بعداً گفته می شود محل اشکال است.

مسأله2904_ هرگاه بخواهند ارث را تقسیم کنند برای بچه ای که در شکم است و اگر زنده به دنیا بیاید ارث می برد. درصورتی که احتمال بیشتر از یکی نرود سهم یک پسر را کنار می گذارند و زیادی را ورثه بین خود تقسیم می کنند، و اگر احتمال بدهند بیشتر از یکی است مثلاً احتمال بدهند که زن به دو یا سه بچه حامله باشد و ورثه راضی نباشند که سهم حمل محتمل را کنار بگذارند. بعضی گفته اند زائد از سهم یک پسر را با وثوق و اطمینان به حفظ سهم زائد، جائز است بین ورثه تقسیم کنند. لکن احتیاطاً سهم دو پسر و اگر گمان قوی باشد سهم بیش از دو پسر را کنار گذارده، بقیه را تقسیم می کنند و بعد از وضع حمل در صورت معلوم شدن خلاف آن به مأخذ واقعی ارث عمل می شود.

***

ص:573

حدود و دیات

حدی که برای بعضی از گناهان معین شده است

مسأله2905_ اگر کسی با یکی از محرم های خود مثل مادر و خواهر زنا کند، به حکم شرع باید او را بکشند و همچنین است اگر مرد کافر با زن مسلمان زنا کند و یا مسلمان یا کافر با زنی به اکراه و اجبار زنا کند، و در اخبار دارد که انجام دادن یکی از حدها بهتر است از اینکه چهل روز باران ببارد.

مسأله2906_ اگر مرد آزادی که عاقل باشد بدون اکراه زنا کند، باید او را صد تازیانه بزنند و چنانچه سه مرتبه زنا کند، و در هر بار صد تازیانه اش بزنند، بار چهارم باید او را بکشند ولی کسی که زن عقدی دائمی یا کنیز مملوک دارد، و در حالی که بالغ و عاقل و آزاده بوده با او نزدیکی کرده، و هر صبح و شام هم بخواهد می تواند با او نزدیکی کند، اگر با زنی که بالغه و عاقله است به اختیار زنا کند باید او را سنگ سار نمایند.

مسأله2907_ مشهور این است که اگر مردی ببیند کسی با زن او زنا می کند، چنانچه نترسد به او ضرری بزنند، می تواند هر دو را بکشد؛ ولی این حکم خالی از اشکال نیست و به هر حال آن زن بر او حرام نمی شود.

مسأله2908_ اگر مرد مکلف عاقل با مکلف عاقل دیگر لواط کند و هر دو مختار باشند باید هر دوی آنان را بکشند. و حاکم شرع (مجتهد جامع الشرایط) می تواند لواط کننده را با شمشیر بکشد یا زنده به آتش بسوزاند، یا دست و پای او را ببندد و از جای بلندی

ص:574

به زیر اندازد و یا دیواری را روی او خراب کنند که کشته شود و با شرائطی که در مسألهی (2906) گفته شد (بلکه بدون آن شرایط نیز بنا به اصحّ) می تواند سنگ سارش کند.

مسأله2909_ اگر یک نفر کس دیگر را امر کند که به ناحق کسی را بکشد، در صورتی که قاتل و کسی که به او دستور داده، هر دو مکلف و عاقل باشند، قاتل را می توان کشت و کسی را که امر کرده باید حبس کرد تا بمیرد.

مسأله2910_ اگر فرزند، پدر یا مادر را عمداً بکشد، می توان او را کشت، ولی اگر پدری فرزند خود را عمداً بکشد، باید به دستوری که در احکام دیه گفته می شود دیه بدهد و حاکم شرع او را تأدیب نماید.

مسأله2911_ هرگاه کسی پسری را از روی شهوت ببوسد گفته اند حاکم شرع از سی تازیانه تا نود و نه تازیانه هر قدر صلاح می داند، به او بزند. ولی مسلّم 20 تازیانه است و بیشتر خلاف احتیاط است. و روایت شده است که خداوند عالم دهانه ای از آتش به دهان او می زند و ملائکهی آسمان و زمین و ملائکهی رحمت و غضب بر او لعنت می کنند و جهنم برای او مهیا خواهد بود. ولی اگر توبه کند توبهی او قبول می شود.

مسأله2912_ اگر مردی، مرد و زن یا دختری را برای زنا یا مرد و پسر یا مردی را برای لواط به هم برساند، باید هفتاد و پنج تازیانه به او بزنند، و مشهور آن است که بعد از هفتاد و پنج تازیانه باید سر او را بتراشند و در کوچه و بازار بگردانند و از آن محلی که در آن محل این کار را کرده بیرونش کنند و این حکم خالی از وجه نیست، و اگر زن این کار را انجام دهد، همان 75 تازیانه را به او می زنند.

مسأله2913_ اگر کسی بخواهد با زنی زنا کند، یا با پسری لواط نماید و بدون آنکه او را بکشند جلوگیری از او ممکن نباشد، کشتن او جائز است.

مسأله2914_ اگرکسی به مرد یا زن مسلمانی که بالغ و عاقل و آزاد و عفیف است نسبت زنا یا لواط بدهد، یا ولد الزنا بگوید، با شرایط خاصّ باید هشتاد تازیانه از روی لباس به او بزنند.

ص:575

مسأله2915_ کسی که مکلف و عاقل است اگر از روز اختیار و علم به حرمت، شراب یا هر چیز مست کنند روان یا آبجو بخورد، در بار اول و دوم باید هشتاد تازیانه به او بزنند و در بار سوم باید او را بکشند، و چنانچه مرد باشد لازم است برای تازیانه زدن بدن او را به جز عورت برهنه کنند و بین شانه های او تازیانه بزنند.

مسأله2916_ کسی که مکلف و عاقل است اگر چهار نخود و نیم طلای سکه دار یا چیز دیگری را که به این مقدار ارزش دارد بدزدد، چنانچه شرط هایی را که در شرع برای آن معین شده دارا باشد، در بار اول باید چهار انگشت دست راست او را از بیخ ببرند و کف دست و شست او را بگذارند، و در بار دوم پای چپ او را از وسط ببرند و در بار سوم باید او را حبس کنند تا بمیرد و خرج او را از بیت المال بدهند و در صورتی که در مرتبهی چهام در زندان دزدی کند، باید او را بکشند. و احتمال قوی دارد که دزدیدن  نخود طلا یا به قیمت آن چیزی دیگر نیز برای اجراء این حکم کافی باشد.

احکام دیه

مسأله2917_ اگر کسی که بالغ و عاقل است عمداً و به ناحق مسلمانی را بکشد، در صورتی که مقتول، مَرد یا پسر باشد ولیّ کشته می تواند قاتل را عفو کند یا بکشد. وی اگر مقتول کافر باشد قاتل او را که مسلمان است نمی توان کشت. لکن اگر قاتل مرد باشد در صورت قصاص باید نصف دیهی او را به ولی بدهند، و اگر قاتل دیوانه یا نابالغ باشد مطلقاً دیه لازم می آید و دیهی آن بر عاقله است که معنای آن خواهد آمد، و نیز ولی مقتول می تواند در موردی که حق قصاص داشت به مقداری که طرفین راضی شوند از قاتل دیه بگیرند و قصاص نکند. و در صورتی که رضایت آنها به دیه ای باشد که در شرع معین شده چون تقدیرات شرعی در دیه مختلف است اختیار تعیین آن با قاتل

ص:576

است و می تواند هر کدام را که برای او آسان تر است اختیار نماید. بنا بر این می تواند قیمت نقره را که از سایر اقسام دیه کمتر است بدهد و آن به حساب قران قدیم ایرانی که یک مثقال بوده پانصد و بیست و پنج تومان 5250 مثقال می شود. اما اگر از روی خطای محض بکشد مثلاً سوی حیوانی تیر بیندازد و اشتباهاً کسی را بکشد، ولیّ کشته حقّ ندارد قاتل را بکشد، و می تواند از عاقله (یعنی مردهای خویشان پدری قاتل) و در صورت ندادن آنان ازخود قاتل، دیه بگیرد. که در ظرف سه سال داده می شود و اگر از روی خطای شبیه به عمد بکشد به این معنی که شخصی کسی را با آلتی بزند که عادتاً کشنده نیست و قصد کشتن هم نداشته باشد و اتفاقاً بکشد، در این فرض خود قاتل باید دیه بدهد و ولیّ مقتول حق کشتن او را ندارد.

مسأله2918_ دیه ای که قاتل باید بدهد در صورتی که مقتول مرد و مسلمان و آزاد باشد یکی از شش چیز است:

«اول» درقتل عمدی صد شتر که داخل سال ششم شده باشند. و در قتل خطای محض و شبه عمد سن شترها کمتر از این است. «دوم» دویست گاو. «سوم» هزار گوسفند. «چهارم» دویست حله و هر حله دو پارچه است و اولی این است که از پارچه های یمن باشد. «پنجم» هزار مثقال شرعی که طلا که هر مثقال 18 نخود است. «ششم» ده هزار درهم که هر درهمی 6/12 نخود نقرهی سکه دار است. واگر مقتول، زن و مسلمان و آزاد باشد، دیهی او در هر یک از این شش چیز نصف دیهی مرد است، و چنانچه مقتول کافر ذمّی باشد در صورتی که مرد است دیهی او هشتصد درهم و در صورتی که زن باشد دیهی او چهارصد درهم است و اگر کافر غیر ذمیّ باشد دیه ندارد، و دیهی مقتولی که غلام یا کنیز باشد قیمت او است در صورتی که بیشتر از دیهی آزاد نباشد و در مورد قتل عمدی هم نمی شود قاتل آزاد را برای قتل او کشت.

مسأله2919_ دیهی چند چیز مثل دیهی کشتن است که مقدار آن در مسألهی پیش گفته شد: «اول» آنکه دو چشم کسی را کور کند، یا چهار پلک چشم او را از بین ببرد و اگر یک

ص:577

چشم او را کور کند، باید نصف دیهی کشتن را بدهد. ولی در پلک ها خالی از اشکال نیست.

«دوم» دو گوش کسی را ببرد، یا کاری کند که هر دو گوش او کر شود و اگر یک گوش او را ببرد یا کر کند، باید نصف دیهی کشتن را بدهد و اگر نرمهی گوش او را ببرد احوط این است که با او صلح نماید. ولی دیهی آن ثلث است.

«سوم» تمام بینی یا نرمهی بینی کسی را ببرد.

«چهارم» زبان کسی را از بیخ ببرد و اگر مقداری از آن را ببرد و به نسبت مخارج حروفی که به جهت قطع زبان از بین رفته است ملاحظه نمایند و دیه تمام را نسبت به مخارج حروف تقسیم کنند و نسبت آن مقدار را بدهد، و احوط این است که با مقداری که در ملاحظه مساحت یعنی نصف یا ثلث یا ربع و مانند اینها واجب می شود مقایسه نموده هر کدام بیشتر است آن را بدهد.

«پنجم» تمام دندان های کسی را از بین ببرد و در صورتی که بعضی از دندان ها را از بین ببرد چنانچه صاحب دندان مرد باشد باید برای هر دندانی از دندان های جلو که دوازده عدد است پانصد درهم و اگر زن باشد دیهی آن تا به مقداری که به ثلث دیه نرسد با دیهی مرد مساوی است و در صورتی که به ثلث برسد و جنایت یک مرتبه باشد دیهی دندان های او نصف دیهی دندان های مرد است.

«ششم» هر دو دست کسی را از بند جدا کند و اگر یک دست را از بند جدا کند، باید نصف دیهی کشتن مثل او را بدهد.

«هفتم» ده انگشت کسی را ببرد و دیهی انگشت ابهام ثلث دیهی دست و دیهی سایر انگشت ها سدس است و دیه در زن اگر به ثلث برسد نصف دیهی مرد است.

«هشتم» هر دو پستان زنی را ببرد و اگر یکی از آنها را ببرد، باید نصف دیهی کشتن مثل او را بدهد.

«نهم» هر دو پای کسی را تا مفصل یا همهی ده انگشت پا را ببرد و دیهی هر انگشت پا

ص:578

مثل دیهی آن انگشت از دست است.

«دهم» تخم های مردی را از بین ببرد.

«یازدهم» طوری به کسی آسیب برساند که عقل او از بین برود. و اگر پشت کسی را طوری بشکند که دیگر درست نشود باید تمام دیه را بدهد اگرچه احوط است که رجوع به صلح شود و موارد دیگری نیز هست.

مسأله2920_ اگر اشتباهاً مسلمانی را بکشد باید علاوه بر دیه که در مسألهی «2918» گفته شد قاتل یک بنده مسلمان آزاد کند و اگر نتواند بنده آزاد کند دو ماه پی در پی روزه بگیرد و اگر این را هم نتواند شصت فقیر را سیر کند یا به هر کدام یک مدّ (سه ربع کیلو) طعام بدهد. و اگر عمداً و به ناحق بکشد، در صورت عفو یا گرفتن دیه باید دو ماه پی در پی روزه بگیرد و شصت فقیر را سیر کند یا طعام بدهد و یک بنده مسلمان را آزاد نماید.

مسأله2921_ کسی که سوار حیوان است، اگر کاری کند که آن حیوان به کسی آسیب برساند، ضامن است. و نیز اگر دیگری کاری کند که حیوان به سوار خود، یا به کس دیگر صدمه بزند، ضامن می باشد.

مسأله2922_ اگر انسان کاری کند که زن حامله سقط کند، و آن سقط آزاد و محکوم به اسلام باشد چنانچه چیزی که سقط شده نطفه باشد، دیه اش بیست مثقال شرعی طلای سکه دار است، که هر مثقال آن 18 نخود می باشد، و اگر علقه یعنی خون بسته باشد، چهل مثقال و اگر مضغه یعنی پارهی گوشت باشد، شصت مثقال و اگر استخوان دار شده باشد، هشتاد مثقال و اگر گوشت آورده ولی هنوز روح در او دمیده نشده، صد مثقال و اگر روح در او دمیده شده، چنانچه پسر باشد دیهی او هزار مثقال و اگر دختر باشد، دیهی او پانصد مثقال شرعی طلای سکه دار است. و در جمیع این صور اگر عوض هر یک مثقال طلا ده درهم نقره بدهد کافی است.

مسأله2923_ اگر زن حامله ای عمداً کاری کند که بچه اش سقط شود، باید دیه آن را به

ص:579

تفصیلی که در مسألهی پیش گفته شد، به وارث بچه بدهد و به خود زن چیزی از آن نمی رسد.

مسأله2924_ اگر کسی زن حامله را بکشد، علاوه از حکم قتل زن (قصاص یا دیه) دیهی بچه نیز ثابت است.

مسأله2925_ اگر پوست سر، یا صورت مردی را پاره کند، باید یک صدم دیهی انسان را که در مسألهی «2918» گفته شد به او بدهد. و اگر به گوشت برسد و قدری از آن را هم ببرد، باید دو صدم بدهد و اگر خیلی از گوشت را پاره کند باید سه صدم بدهد و اگر به پردهی نازک استخوان برسد، چهار صدم و اگر استخوان نمایان شود پنج صدم و اگر استخوان بشکند ده صدم و اگر بعضی از ریزه های استخوان از جای خود بیرون آید، پانزده صدم و اگر به پردهی مغز سر برسد باید سی و سه صدم و ثلث صدم بدهد.

مسأله2926_ اگر به صورت کسی سیلی یا چیز دیگری بزند به طوری که صورت او سرخ شود، باید یک مثقال و نیم شرعی طلای سکه دار که هر مثقال 18 نخود است بدهد و اگر کبود شود، سه مثقال و اگر سیاه شود، باید شش مثقال شرعی طلای سکه دار بدهد. ولی اگر جای دیگر بدن کسی را به سبب زدن سرخ یا کبود یا سیاه کند، باید نصف آنچه را که گفته شد بدهد.

مسأله2927_ اگر به حیوان حلال گوشت کسی زخم بزند، یا چیزی از بدن آن را ببرد، باید تفاوت قیمت سالم و معیوب آن را به صاحبش بدهد.

مسأله2928_ اگر انسان سگ شکاری کسی را یا سگی که نگهداری خانه را می کند، یا سگ گلّهی کسی را یا سگی که پاسبانی زراعت را می کند بکشد باید بنا بر احتیاط در صورتی که قیمت در سگ نگهدار خانه و سگ گله به 20 درهم نرسد و همچنین در سگ پاسبان زراعت به جریبی گندم نرسد قیمت او را بدهد بلکه خالی از قوت نیست (جریب مردّد بین معانی چندی است که به حدود 5_ 114_ 144 کیلو قابل انطباق است) و اگر قیمت سگ شکاری کمتر از چهل درهم باشد لازم است چهل درهم بدهد.

ص:580

مسأله2929_ اگر حیوان، زراعت یا مال کسی را از بین ببرد چنانچه صاحب حیوان در نگهداری آن کوتاهی کرده باشد، باید مقداری را که ضرر زده به صاحب مال یا زراعت بدهد.

مسأله2930_ اگر بچه یکی از گناهان کبیره را انجام دهد، ولیّ یا مثلاً معلم او با اجازه ولیّ بنا بر احتیاطی که شایسته ترک نیست می تواند به قدری که ادب شود و دیه واجب نشود او را بزند و احتیاط لازم است که ولیّ از 6 تازیانه و معلّم از سه تازیانه بیشتر نزند.

مسأله2931_ اگر کسی بچه ای را طوری بزند که دیه واجب شود، دیه مال طفل است و اگر مرد باید به ورثهی او بدهد و چنانچه مثلاً پدر به قدری او را بزند که بمیرد، دیه او را ورثهی دیگرش می برند و به خود پدر از دیه چیزی نمی رسد.

***

مسائل متفرقه

مسأله2932_ اگر ریشهی درخت همسایه در ملک انسان بیاید، می تواند از آن جلوگیری کند و چنانچه ضرری هم از ریشهی درخت به او برسد، می تواند از صاحب درخت بگیرد.

مسأله2933_ جهیزیه ای که پدر دختر می دهد، اگر مثلاً به عنوان صلح یا بخشش ملک او کرده باشد، نمی تواند از او باز پس بگیرد واگر ملک او نکرده باشد باز پس گرفتن آن اشکال ندارد.

مسأله2934_ اگر کسی بمیرد، ورثهی بالغ او می توانند از سهم خودشان خرج عزاداری میت نمایند ولی از سهم صغیر نمی شود چیزی برداشت.

مسأله2935_ اگر انسان غیبت مسلمانی را کند، احتیاط لازم است اگر مفسده ای پیدا نشود، از آن مسلمان خواهش کند او را حلال نماید. و چنانچه ممکن نباشد، باید برای او از خداوند طلب آمرزش کند، و اگر به سبب غیبتی که کرده اهانتی به آن مسلمان شده، در صورتی که ممکن است باید آن را بر طرف نماید.

ص:581

مسأله2936_ انسان نمی تواند بدون اذن حاکم شرع از مال کسی که می داند خمس نمی دهد، خمس بر دارد و به حاکم شرع برساند.

مسأله2937_ آوازی که مخصوص مجالس لهو و بازیگری است، غناء و حرام می باشد. و اگر نوحه یا روضه یا قرآن را هم با غناء بخوانند حرام است. و اگر آن را با صدای خوب بخوانند که غناء نباشد اشکال ندارد.

مسأله2938_ کشتن حیوانی که اذیت می رساند و مال کسی نیست اشکال ندارد.

مسأله2939_ جایزه ای را که بانک به بعضی از کسانی که در صندوق پس انداز حساب دارند می دهد، چون برای تشویق مردم از خودش می دهد حلال است.

مسأله2940_ اگر چیزی را به صنعت گری بدهند که درست کند و صاحب آن نیاید آن را ببرد، چنانچه صنعت گر جستجو کند و از پیدا کردن صاحب آن ناامید شود، باید آن را به نیّت صاحبش به فقیر بدهد، و احوط این است که از حاکم شرع (مجتهد جامع الشرایط) استجازه کند.

مسأله2941_ سینه زدن در کوچه و بازار با اینکه زن ها عبور می کنند اشکال ندارد ولی بنا بر احتیاط سینه زن باید پیراهن پوشیده باشد. همچنین اگر جلوی جمعیت عزادار بیرق و مانند آن ببرند، مانعی ندارد ولی باید آلات لهو استعمال نشود.

مسأله2942_ گذاشتن دندان طلا و دندانی که روکش طلا دارد برای زن مانعی ندارد هر چند زینت حساب شود. ولی برای مرد اگر زینت باشد اشکال دارد.

مسأله2943_ حرام است انسان استمناء کند یعنی با خود یا دیگری غیر از زن یا کنیزی که وطی آن جائز است به غیر از جماع کاری کند که منی از او بیرون آید. و جماع با غیر زن و کنیز خود زنا و با مرد یا پسر لواط است که حکم آن گذشت.

مسأله2944_ تراشیدن ریش و ماشین کردن آن اگر مثل تراشیدن باشد در حال اختیار بنا بر احتیاط واجب اگر اقوی نباشد، حرام است.

مسأله2945_ احتیاط واجب است که ولیّ بچه پیش از آنکه بچه بالغ شود او را ختنه نماید و اگر او را ختنه نکند، بعد از بالغ شدن بر خود بچه واجب است.

ص:582

مسأله2946_ اگر پدر و مادر فقیر باشند و نتوانند کسب کنند، فرزند آنان دختر باشد یا پسر اگر بتواند، باید خرجی آنان را بدهد.

مسأله2947_ اگر کسی فقیر باشد و نتواند کسب کند پدر او باید خرجی او را بدهد و اگر پدر ندارد، یا نمی تواند خرجی او را بدهد، چنانچه فرزندی هم نداشته باشد که بتواند خرجی او را بدهد. مشهور آن است که جد پدری او باید خرجی او را بدهد، و اگر جدّ پدری ندارد یا نمی تواند خرج او را بدهد مادرش باید خرج او را بدهد و اگر مادر هم ندارد، یا نمی تواند خرجی او را بدهد باید مادر پدر، و مادر مادر، و پدر مادر، باهم خرجی او را بدهند و اگر بعضی از اینها نباشند یا نتوانند، باید بعضی دیگر خرجی او را بدهند. و قول مشهور موافق احتیاط است.

مسأله2948_ دیواری که مال دو نفر است، هیچ کدام آنها حق ندارند بدون اذن شریک دیگر آن را بسازند یا سر تیر یا پایه عمارت خود را روی آن دیوار بگذارد یا به دیوار میخ بکوبد ولی کارهایی که معلوم است شریک راضی است مانند تکیه دادن به دیوار و لباس انداختن روی آن اشکال ندارد، اما اگر شریک بگوید به این کارها هم راضی نیستم، انجام اینها هم جایز نیست.

مسأله2949_ نقاشی تمام بدن از حیوان یا انسان هر چند مجسمه نباشد حرام است ولی عکاسی فتوگرافی اشکال ندارد.

مسأله2950_ درخت میوه ای که شاخه آن از دیوار باغ بیرون آمده اگر انسان نداند صاحبش راضی است بنا بر احتیاط نمی تواند از میوهی آن بچیند و اگر میوهی آن روی زمین هم ریخته باشد، نمی تواند آن را بردارد.

***

ص:583

پاره ای احکام معاملات پولی

سفته و سرقفلی

مسأله2951_ مشهور فرموده اند در کلیّه معاملات که به نحو معاوضه (داد و ستد) باشد لازم است هر یک از دو طرف معاوضه مالیت (قیمت و ارزش) داشته باشد، زیرا اگر یکی از دو طرف مالیت نداشته باشد معامله سفهی و باطل خواهد بود. (مثلاً) اگر کسی یک دانه جو را که مالیت ندارد به یکصد ریال بفروشد معامله باطل است، و رعایت فتوی مشهور احوط است گرچه بعید نیست ملاک صحت معامله، غرض عقلائی باشد مثلاً شخصی طالب خط پدرش باشد و آن خط نزد کسی است و ارزش ندارد، چنانچه آن شخص خط پدر خود را به قیمتی بخرد، این معامله سفهی نخواهد بود.

مسأله2952_ مالیت هر مالی به یکی از دو چیز تحقق می یابد. یکی داشتن منفعت و اثر خاصی است که در چیزی باشد و مردم برای آن منفعت و اثر و آن چیز رغبت پیدا می کنند مانند خوردنی ها و آشامیدنی ها و پوشیدنی ها و مساکن و مغازه ها و مانند اینها. دوم از ناحیهی اعتباری که مقامی چون دولت به چیزی می دهد و آن چیز ارزش می یابد و هر وقت بخواهد آن اعتبار را از آن چیز برمی دارد مانند اسکناس ها و تمبرها و سایر اوراق بهادار که در هر کشوری دولت به آنها رسمیت و ارزش و اعتبار می دهد.

مسأله2953_ اجناس و چیزهائی که مورد معامله و یا قرض واقع می شوند بر دو قسمند:

1_ مکیل و موزون (پیمانه ای و کشمنی). 2_ غیر آنها. قسم اول ارزشش روی پایه پیمانه یا کشیدن قرار گرفته مانند برنج، گندم، جو، نان، گوشت، طلا و نقره و امثال اینها.

ص:584

قسم دوم ارزشش روی شماره یا ذراع مثلاً یا مساحت است مانند: پارچه، فرش، زمین، ساختمان، اتومبیل و امثال اینها. در مورد قرض هر چیزی را قرض بدهیم و شرط زیاده گرفتن، آن زیاده ربا و آن قرض حرام می شود، خواه از قسم اول (مکیل و موزون) باشد یا از قسم دوم. ولی در مورد معامله، مبادله در خصوص مکیل و موزون با جنس مثل خود با زیاده در یکی از دو طرف ربا و حرام است. پس هرگاه 100 عدد تخم مرغ به دیگری قرض داده و دو ماهه مثلاً به 110 عدد، این قرض ربا و حرام و زیاده ملک گیرنده نمی شود. ولی اگر مبادله و خرید و فروش بوده و امتیاز و فرقی بین جنس فروشی و قیمت آن (از جنس خود) باشد ربا نبوده و معامله درست است و نتیجه هر دو گرچه یکی است ولی عنوان باعث فرق حکم آنها می شود؛ چون واقع قرض غیر از فروش است. چرا که قرض عبارت از این است که انسان مالی را به دیگری بدهد به قصد اینکه آن مال در ذمّهی گیرنده باشد و فروش آن است که مالی را در عوض مال دیگر به کسی بدهد. پس در فروش لازم است مال فروخته شده غیر از عوض او باشد. بنا بر این اگر مثل 100 عدد تخم مرغ را به 110 عدد در ذمّه بفروشد بایستی بین آن دو امتیاز باشد. مثل اینکه صد عدد تخم مرغ بزرگ را با 110 عدد متوسط نقد یا در ذمّه بفروشد. زیرا که اگر امتیاز نباشد، خرید و فروش نیست بلکه قرضی به صورت خرید و فروش می باشد و این معامله باطل و حرام است.

مسأله2954_ کلیهی پول های کاغذی از قبیل تومان های ایرانی یا دینارهای عراقی یا کویتی یا بحرینی و دلارهای امریکایی و لیره های انگلیسی و امثال اینها که مالیّت اعتباری که در مسألهی «2952» به آن اشاره شد دارند و هر دولتی که به آنها اعتبار داده می تواند آنها را از اعتبار انداخته از ارزش ساقط شوند، چون از قسم مکیل و موزون (پیمانه ای و کشمنی) نیستند، می توان اینها را با مثل خود به زیاده با وجود فرق بین ثمن و مثمن که در مسألهی «2953» اشاره شد. یا واحد پول دیگری مبادره کرد و ربا نمی شود. و اگر یکی از پول ها دین در ذمه باشد می توان آن را با پول نقد با تحقق شرط

ص:585

مذکور با کم یا زیاد معامله کرد. و بعضی از بزرگان احتیاط به ضمیمه کردن چیزی از نقد و جنس با پول کمتر کرده اند. و این احتیاط شایسته مراعات است.

مسأله2955_ سفته هایی که مابین مردم و تجار معمول است و با آنها معامله می کنند، مانند اسکناس نیست که خود آنها مالیت (ولو اعتباری) داشته باشند. بلکه نوعی سند و مدرک است که مبلغ ثبت شده در آن بدهی امضاء کننده و متعهد است. و مشتری هنگامی که سفته ای به فروشنده کالا می دهد، بهای کالا را نداده لذا اگر آن سفته گم شود یا بسوزد دین اداء نشده و مالی تلف نگشته. به خلاف اسکناس که به دادن آن به فروشنده کالا، دین اداء شده و اگر گم شود یا بسوزد زیان مربوط به گیرنده اسکناس است.

مسأله2956_ سفته ای را که امضاء کننده آن واقعاً بدهکار سفته گیرنده است می توان به مبلغی کمتر نقداً با رعایت احتیاط ذیل مسألهی «2954» به دیگری واگذار کرد. و معاملهی غیری نقدی آن اشکال دارد بلکه می توان گفت باطل است.

مسأله2957_ در مورد معامله سفته هایی که امضاء کنند آن بدهکار سفته گیرنده نیست، چند راه برای جلوگیری از ربای در معامله هست:

1_ گیرنده سفته معادل مبلغ سفته 10 هزار تومان یک ماهه مثلاً پول دیگری (مانند دلار یا دینار یا ریال و لیره و امثال آن) از کسی با سفته می خرد و بعداً همان واحد پول خریداری شده را به فروشنده یا دیگری به مبلغی کمتر از 10 هزار تومان نقدی فروخته پول آن را دریافت می کند. و بر خلاف معامله اول در معاملهی دوم کالا و پول رد و بدل می شود. و در معاملهی اول خریدار مبلغ سفته را حواله امضاء کننده آن می کند که فروشنده دلار یا دیگر پول ها، آن را سر موعد دریافت نماید و سپس همین مبلغ را از گیرندهی سفته (خریدار اوّل) دریافت می کند و در این دو معامله ربائی صورت نگرفته، و این دو معامله به عنوان وکالت از امضاء کننده سفته نیز ممکن است، هم چنان که به جای خرید پول خارجی در معامله اول و فروش آن در معاملهی دوم. می توان کالای خریده شده در معاملهی اوّل را به قیمتی کمتر به فروشندهی اول آن یا دیگری نقداً واگذار کرد.

ص:586

2_ بانک یا شخصی مثلاً معادل مبلغ سفته را به صاحب سفته قرض می دهد لکن متلغی را به عنوان کار مزد و ثبت در دفاتر کم کرده باقی را در اختیار صاحب سفته قرار می دهد. در این صورت چون بانک در واقع تمام مبلغ را داده و آنچه کم کرده سود نیست بلکه کارمزد است، پس قرض بدون سود بوده. (خصوصاً اگر این کار مزد را صاحب سفته از پول دیگری در اختیار بانک بگذارد.) و حلال است و می تواند امضاء کنند سفته بعد از پرداخت بانک تمام مبلغ را از صاحب سفته مطالبه کند و ربائی صورت نگرفته... ولی این صورت در غیر فرض اخیر آن خالی از شبهه نیست مگر آنکه اضافه را (یعنی آنچه به عنوان کار مزد کم می شود) به بانک ببخشد یا با ضمیمه ای که در ذیل مسألهی «2954» ذکر شد بانک مبلغ کمتر از وجه سفته را بپردازد و کل مبلغ را بعداً دریافت دارد که برگشت آن به راه سوم است.

3_ یک سر قند یا بسته ای چای مثلاً به مبلغ 20000 ریال به طرف بفروشد به شرط آنکه یک صد هزار تومان یک ساله به وی قرض الحسنه بدهد و به امضاء دیگری برای سر سال سفته دریافت کند. و به این گونه می توان از ربای در قرض دوری جست، و روایاتی در دست داریم که به نظیر این موارد ائمهی معصومین (ع) اشاره فرموده و آن را یاد داده اند.(1) به هر حال احتیاط است که از راه چهارم استفاده نکند به این ترتیب که مبلغ 9000 تومان را مثلاً برای یک سر قند به 10 هزار تومان سه ماهه بفروشد. (علامه خوئی(قدس)(2) آن را قرض ربائی دانسته. گرچه خود آن بزرگوار در جای دیگر(3) نظیر آن را تجویز کرده و کلام علامهی طباطبایی مرحوم آیة الله سید محمد کاظم یزدی اعلی الله مقامه را شاهد آورده است).

ص:587


1- [1] _ وسائل الشیعه، ج 12، باب 9، ابواب احکام العقود.
2- [2] _ مسأله ی 1 از مسائل بانک ها و مسأله ی «2843».
3- [3] _ مسأله ی 1 از مسائل بانک ها و مسأله ی «2843».

مسأله2958_ ربا (زیاده گرفتن) در قرض حرام است. اما اگر مبلغی را قرض می دهد و شرط سود نمی کند و قرض گیرنده سودی به او داد گرفتن آن حرام نیست. و همچنین در سپرده های بانکی چنانچه صاحب پول شرط سود نکند و خود را طلب کار نداند و اگر سودی نداند مطالبه نکند( گرچه بداند بانک به وی سودی می دهد) گرفتن آن اشکالی ندارد. و اگر دادن پول به عنوان مضاربه باشد و شرایط آن محقق شود به یکی از دو صورت یا طرف معامله خود بانک باشد، یا وکیل در انجام معامله با دیگران باشد می تواند در منفعتی که عاید عامل (طرف مضاربه) می شود طبق قرار (به نحو مشاع) سهیم باشد.

مسأله2959_ جایزه های بانکی که بر طبق قرعه کشی بدون شرط برای صاحبان حساب در نظر گرفته می شود حلال و گرفتن و تصرف در آن جائز است.

احکام سرقفلی

مسأله2960_ سر قفلی محل کسب چهار قسم است. در یک قسم آن کسب کردن و سرقفلی گرفتن بدون رضای مالک حرام و در سه قسم آن جائز و حلال است. و میزان مشروعیّت و عدم مشروعیت این است که در هر مورد که مؤجر (صاحب محلّ) حق تخلیه و بالا بردن مبلغ اجاره را داشته باشد و مستأجر تخلیه نکند یا اجاره را بالا نبرد گرفتن سرقفلی یا واگذار کردن محل به دیگری بدون سرقفلی یا تخلیه نکردن حرام است و در هر مورد که صاحب محل (مؤجر) حق بالا بردن مبلغ اجاره و یا تخلیه را ندارد و مستأجر حق واگذاری به دیگری را داشته باشد، گرفتن سرقفلی و واگذاری به دیگری مشروع و حلال است.

ص:588

مسأله2961_ قسم اول که جائز نیست. در مورد املاکی است که بدون شرط اضافه کردن مال الاجاره یا تمدید آن اجاره داده شده و شرعاً بعد از تمام شدن مدت اجاره، مستأجر باید محلّ را تخلیه کرده در اختیار موجر بگذارد، و اگر با گرفتن مبلغی به عنوان سرقفلی یا عنوانی دیگر محل را به دیگری واگذار کرد، گرفتن و تصرف در آن مبلغ حرام و واگذاری محل به دیگری نیز بدون اجازهی مالک حرام است. و همچنین است اگر از اول بدون رضای مالک، در محلّ کسب استقرار یافته و با گرفتن سرقفلی آنجا را به دیگری واگذارد.

قسم دوم: موردی است که مالک محل را به مبلغی کمتر از مال الاجاره معمول آن به کسی اجاره می دهد مثلاً مال الاجاره دو هزار تومان را یک هزار تومان می گیرد، لکن مبلغ پنجاه هزار تومان اضافه از مستأجر می گیرد و شرط می کند که تا چند سال معیّن مستأجر در این محل به همین مبلغ اجاره باقی بماند و حق واگذار کردن به دیگری را دارا باشد و دیگری به همان مبلغ یا بیشتر (طبق شرط) مال الاجاره به موجر پرداخت نماید. در این قسم اگر مستأجر در مقابل واگذاری محل به دیگری مبلغی به اندازهی آنچه که به موجر داده یا کمتر یا بیشتر از کسی که محل را به او وامی گذارد دریافت کند، حلال و تصرّف در آن و واگذاری محل جائز است و حقّ اعتراض برای موجر نیست.

توضیح: شرط اضافه نکردن اجاره ممکن است از ثلث اجاره معمول یا نصف یا دو ثلث مثلاً بیشتر نباشد که مستأجر ثلث یا نصف یا دو ثلث را باید بپردازد.

قسم سوم: موردی است که محل کسب را مستأجر به مبلغی معین مدتی معین اجاره کرده و شرط می کند تا مدتی مثلاً ده سال، سال به سال حق تمدید اجاره را به هر مبلغ که توافق کردند برای خود دارا بوده و حق انتقال به دیگری را نداشته باشد. در این صورت می تواند مستأجر قبل از تمام شدن ده سال شرط شده با اخذ مبلغی از ثالثی که با موجر توافق کرده محل را تخلیه تا مالک آن را به آن ثالث اجاره بدهد.

ص:589

قسم چهارم: صورتی است که محل را مدتی معین به مبلغی معین اجاره می کند و شرط تمدید اجاره را تا ده سال مثلاً سال به سال با اجرت معمولی یا غیر آن با موجر (صاحب محل) می کند. و در آن مدت موجر حق بیرون کردن مستأجر و تخلیهی محل را ندارد و شرط واگذار نکردن به دیگری هم ولو به صورت ضمنی نمی شود. در این مورد هم مستأجر می تواند در زمان شرط شده با اخذ مبلغی محل را به دیگری واگذار کند و گرفتن مبلغ و تصرف در آن و واگذاری نیز در مدت شرط شده جائز است.

***

ص:590

احکام تشریح و تلقیح و نماز در مسافرت هوایی

اشاره

مسأله2962_ تشریح بدن مرده مسلمان (زن یا مرد، کوچک یا بزرگ، حتی دیوانهی مسلمان) جائز نیست. و در صورت ارتکاب خواه عمدی باشد یا از روی فراموشی و اشتباه دیه (خون بها) دارد که در جای خود مقدار آن مشخص شده.

مسأله2963_ تشریح بدن مرده کافر جائز است (مگر در صورتی که پیمانی بین مسلمانان و کفار منعقد شده و ترک این قبیل کارها در آن قرار داده شده باشد).

مسأله2964_ برای حفظ جان و سلامتی مسلمان می توان از بدن مردهی کافر استفاده کرد و عضوی از اعضای او را به مسلمان پیوند زد، و تشریح بدن مردهی مسلمان و استفاده از اعضای او برای این منظور حرام است، مگر درموردی که حفظ جان و سلامتی آن مسلمان اهمّ از حرمت تشریح بدن و استفاده از عضو مسلمان مرده بوده رجحان داشته باشد. لکن دیه ساقط نمی شود و تا هنگامی که عضو پیوند زده از اعضان انسان زنده شمرده نشود، حکم به طهارت آن نمی شود، و هم چنین است در پیوند عضوی از اعضاء حیوانی که نجس العین باشد مانند سگ و خوک یا مردار بوده (در حیواناتی که مردار آنها نجس است). ولی در عین حال نماز خواندن با عضو نجس (که پیوند زده شده) اشکالی ندارد.

مسأله2965_ آیا جائز است انسان وصیت کند عضوی از بدنش را بعد از مردن به انسان محتاج به آن عضو پیوند زده تا زندگی او ادامه پیدا کند؟ محل اشکال است گر چه

ص:591

بعید نیست و این کار را در زندگی نیز در موارد جزئی که ضرر کلی به وی نخورد می تواند انجام دهد. (مثل اینکه یک کلیه خود را به دیگری بدهد تا حیاتش ادامه پیدا کند) و بهتر بلکه احتیاط است که به صورت خرید و فروش نباشد. بلکه به عنوان گذشت از حق اختصاص باشد) و همچنین است در مورد خون به بیماران دادن.

تلقیح مصنوعی

مسأله2966_ تزریق و تلقیح نطفه مرد اجنبی (بلکه غیر اجنبی نیز از خویشان، غیر از شوهر) به زن یا دختری که تزویج نکرده، جائز نیست؛ خواه این عمل به وسیلهی شوهر یا یکی از محارم انجام شود یا اجنبی. و در صورت تحقق و آبستن شدن زن و دختر تلقیح شده می توان گفت که صاحب نطفه پدر، و زن یا دختر تلقیح شده، مادر آن بچه باشند و بعید نیست تمام احکام جاری بین پدر و مادر و فرزند و خویشان آنها در این مورد نیز جاری باشد. برای اینکه این عمل زنا نیست که از موارد اکثر آن احکام استثناء شده باشد. و همچنین است حکم درموردی که نطفهی مرد به زنی دیگر به طرز مساحقه منتقل گردد.

مسأله2967_ گرفتن نطفه مرد به طرز مشروع (که به صورت استمناء یا حرام دیگری نباشد) و پرورش دادن آن در رحم مصنوعی جائز است و چنانچه به ثمر رسید بعید نیست احکام پدر و فرزند بین بچه و صاحب نطفه جاری گردد. ولی چنین بچه ای مادر ندارد.

مسأله2968_ تلقیح نطفه شوهر به زن خود جائز است. ولی باید مستلزم کار حرامی نبوده و کسی که این کار را انجام می دهد یا شوهر باشد یا زن یا کسی که مسّ او با بدن زن یا نگاه کردن وی از نظر شرعی حلال باشد. مثل برادر یا پدر یا فرزند خواهر یا برادر و نگاه کردن اینان نیز به جز شوهر و نگاه هر زنی به عورت زن و مسّ آن جائز نیست. و به هر حال اگر فرزندی پیدا شود، فرزند حلال زاده است.

ص:592

احکام نماز در مسافرت های هوایی

مسأله2969_ اگر شخص روزه داری در ماه رمضان بعد از غروب و افطار کردن در محلّ خود با هواپیما به طرف مغرب و به جائی که در آنجا آفتاب غروب نکرده مسافرت کند، پس از رسیدن به آن محلّ آیا واجب است تا غروب امساک کند؟ ظاهراً واجب نباشد. چون طبق آیهی مبارکه (ثم اتمّو الصیّام الی اللیل) روزه را به آخر رسانده وموجبی ندارد که در آن محل امساک کند.

مسأله2970_ اگر شخص مکلف نماز صبح را در محل خود بخواند و سپس با هواپیما مثلاً به طرف مغرب جائی که هنوز آنجا صبح نشده، مسافرت کند، یا نماز ظهر و عصر را خوانده به جائی که هنوز آنجا ظهر نشده مسافرت نماید و یا نماز مغرب و عشاء را خوانده و به محلی که هنوز آفتاب در آنجا غروب نکرده مسافرت کند، آیا در این موارد واجب است نمازهای خود را دوباره بخواند؟ دو وجه دارد و احتیاط واجب است که آنها را اعاده نماید. و اگر وقت نماز در محلّ خودش گذشته و نمازش فوت شده، مثلاً آفتاب طلوع کرده و نماز صبح را نخوانده و یا آفتاب غروب کرده و نماز ظهر و عصر را نخوانده، سپس با هواپیما به محلّی مسافرت کند که در آنجا آفتاب طلوع نکرده یا مغرب نشده، واجب است نمازهائی را که نخوانده بخواند ولی قصد مافی الذّمه (اعم از اداء یا قضاء) کند.

مسأله2971_ اگر کسی با هواپیما مسافرت کرد و می خواهد در هواپیما نماز بخواند باید تمام شرایط نماز را مراعات کند و نمازش صحیح است. و اگر نتواند نماز را رو به قبله بخواند یا شرط دیگری را مراعات کند و وقت نماز به اندازهی پیاده شدن و به جا آوردن آن وسعت دارد، باید پس از پیاده شدن با مراعات قبله یا شرایط دیگر نماز را بخواند؛ ولی اگر وقت وسعت ندارد، در هواپیما نماز را رو به قبله بخواند و اگر قبله را نمی داند، رو به سمتی که گمان دارد قبله است نماز بخواند وگرنه بنا بر احتیاط به چهار طرف وگرنه به سه طرف به طور مثلث وار وگر نه به هر طرف که شد بخواند.

ص:593

فهرست مطالب

احکام تقلید. 5 [1]

احکام طهارت... 9 [2]

آب مطلق و مضاف... 9 [3]

1_ آب کرّ. 9 [4]

2_ آب قلیل.. 11 [5]

3_ آب جاری... 11 [6]

4_ آب باران.. 13 [7]

5_ آب چاه. 14 [8]

احکام آب ها 14 [9]

احکام تخلّی.. 16 [10]

استبراء 18 [11]

مستحبّات و مکروهات تخلّی.. 19 [12]

نجاسات... 21 [13]

1و2_ بول و غائط.. 21 [14]

3_ منی.. 21 [15]

4_ مردار 22 [16]

5_ خون.. 23 [17]

6و7_ سگ و خوک... 24 [18]

8_ کافر. 24 [19]

9_ شراب... 25 [20]

10_ فقّاع. 25 [21]

راه ثابت شدن نجاست... 26 [22]

چیز پاک چگونه نجس می شود؟. 27 [23]

احکام نجاسات... 29 [24]

مطهّرات... 32 [25]

1_ آب... 32 [26]

2_ زمین.. 38 [27]

3_ آفتاب... 39 [28]

4_ استحاله. 40 [29]

5_ انقلاب... 40 [30]

6_ انتقال.. 42 [31]

7_ اسلام. 42 [32]

8 _ تبعیّت... 43 [33]

9_ بر طرف شدن عین نجاست... 44 [34]

10_ استبراء حیوان نجاستخوار 45 [35]

11_ غائب شدن مسلمان.. 45 [36]

12_ رفتن خون متعارف... 46 [37]

احکام ظرف ها 47 [38]

وضوء 49 [39]

وضوی ارتماسی.. 53 [40]

خواندن دعاهایی که موقع وضو گرفتن مستحبّ است. 53 [41]

شرائط صحّت وضوء 54 [42]

احکام وضوء 61 [43]

چیزهایی که باید برای آنها وضوء گرفت. 64 [44]

چیزهایی که وضوء را باطل می کند. 65 [45]

احکام وضوی جبیره ای... 65 [46]

غسل های واجب... 70 [47]

احکام جنابت... 70 [48]

چیزهایی که بر جنب حرام است. 72 [49]

چیزهایی که بر جنب مکروه است. 72 [50]

غسل جنابت... 73 [51]

غسل ترتیبی.. 73 [52]

غسل ارتماسی.. 74 [53]

احکام غسل کردن.. 75 [54]

استحاضه. 79 [55]

احکام استحاضه. 79 [56]

حیض..... 86 [57]

احکام حائض..... 89 [58]

اقسام زن های حایض..... 93 [59]

1_ صاحب عادت وقتیّه و عددیّه. 93 [60]

2_ صاحب عادت وقتیّه. 98 [61]

3_ صاحب عادت عددیّه. 99 [62]

4_ مضطربه. 100 [63]

5_ مبتدئه. 101 [64]

6_ ناسیه. 102 [65]

مسائل متفرّقه حیض..... 102 [66]

نفاس.... 104 [67]

غسل مسّ میّت... 107 [68]

احکام محتضر. 110 [69]

احکام بعد از مرگ... 111 [70]

وجوب غسل و کفن و نماز و دفن میّت... 111 [71]

کیفیّت غسل میّت... 113 [72]

احکام کفن میّت... 115 [73]

احکام حنوط.. 118 [74]

احکام نماز میّت... 119 [75]

دستور نماز میّت... 121 [76]

مستحبّات نماز میّت... 122 [77]

احکام دفن.. 123 [78]

مستحبّات دفن.. 125 [79]

نماز وحشت... 129 [80]

نبش قبر. 129 [81]

غسل های مستحبّ... 131 [82]

تیمّم.. 134 [83]

اول از موارد تیمم.. 134 [84]

دوم از موارد تیمم.. 136 [85]

سوم از موارد تیمم.. 137 [86]

چهارم از موارد تیمم.. 138 [87]

پنجم از موارد تیمم.. 139 [88]

ششم از موارد تیمم.. 139 [89]

هفتم از موارد تیمم.. 139 [90]

چیزهایی که تیمم به آنها صحیح است. 140 [91]

دستور تیمم بدل از وضوء یا غسل.. 142 [92]

احکام تیمم.. 143 [93]

احکام نماز 148 [94]

نمازهای واجب... 149 [95]

نمازهای واجب شبانه روزی... 149 [96]

وقت نماز ظهر و عصر. 150 [97]

نماز جمعه و احکام آن.. 151 [98]

واجب شدن نماز جمعه چند شرط دارد: 151 [99]

صحیح بودن نماز جمعه چند شرط دارد: 152 [100]

وقت نماز مغرب و عشاء 155 [101]

وقت نماز صبح.. 156 [102]

احکام وقت نماز 156 [103]

نمازهایی که باید به ترتیب خوانده شود. 159 [104]

نمازهای مستحب... 161 [105]

وقت نافله های یومیه. 162 [106]

نماز غفیله. 163 [107]

احکام قبله. 164 [108]

پوشانیدن بدن در نماز 166 [109]

شرائط لباس نمازگزار 167 [110]

مواری که لازم نیست بدن و لباس نماز گزار پاک باشد. 175 [111]

چیزهایی که در لباس نماز گزار مستحب است. 178 [112]

چیزهایی که در لباس نماز گزار مکروه است. 178 [113]

مکان نماز گزار 179 [114]

جاهایی که نماز در آنها مستحب است. 184 [115]

جاهایی که نماز خواندن در آنها مکروه است. 184 [116]

احکام مسجد. 185 [117]

اذان و اقامه. 188 [118]

ترجمه اذان و اقامه. 188 [119]

واجبات نماز 192 [120]

نیّت... 193 [121]

تکبیرة الاحرام. 194 [122]

قیام (ایستادن) 196 [123]

قرائت... 199 [124]

رکوع. 207 [125]

سجود. 210 [126]

چیزهایی که سجده بر آنها صحیح است. 215 [127]

مستحبات و مکروهات سجده. 217 [128]

سجده های واجب قرآن.. 218 [129]

تشهد. 220 [130]

سلام نماز 221 [131]

ترتیب... 221 [132]

موالات... 222 [133]

قنوت... 223 [134]

ترجمه نماز 224 [135]

1_ ترجمه سوره حمد. 224 [136]

2_ ترجمه سوره قل هو الله احد. 224 [137]

3_ ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهایی که بعد از آنها مستحب است. 225 [138]

4_ ترجمه قنوت... 225 [139]

5_ ترجمه تسبیحات اربع. 226 [140]

6_ ترجمه تشهد و سلام کامل.. 226 [141]

تعقیب نماز 226 [142]

صلوات بر پیغمبر. 227 [143]

مبطلات نماز 227 [144]

چیزهایی که در نماز مکروه است... 233 [145]

مواردی که می شود نماز واجب را شکست... 234 [146]

شکیات نماز 235 [147]

شک های باطل کننده. 235 [148]

شک هایی که نباید به آنها اعتناء کرد. 236 [149]

1_ شک در چیزی که محل آن گذشته است... 236 [150]

2_ شک بعد از نماز 238 [151]

3_ شک بعد از وقت... 239 [152]

4_ کثیرالشک (کسی که زیاد شک می کند) 239 [153]

5_ شک امام و ماموم. 241 [154]

6_ شک در نماز مستحبی.. 241 [155]

شک های صحیح.. 242 [156]

دستور نماز احتیاط.. 246 [157]

سجده سهو. 250 [158]

دستور سجده سهو. 253 [159]

قضای سجده و تشهد فراموش شده. 253 [160]

کم و زیاد کردن اجزاء و شرائط نماز 255 [161]

نماز مسافر. 257 [162]

مسائل متفرقه. 272 [163]

نماز قضاء 275 [164]

نماز قضای پدر که بر پسر بزرگ تر واجب است... 279 [165]

نماز جماعت... 280 [166]

شرائط امام جماعت... 288 [167]

احکام جماعت... 289 [168]

وظیفهی امام و مأموم در نماز جماعت... 292 [169]

چیزهایی که در نماز جماعت مکروه است. 293 [170]

نماز آیات... 293 [171]

کیفیّت نماز آیات... 296 [172]

نماز عید فطر و قربان.. 298 [173]

اجیر گرفتن برای نماز 300 [174]

احکام روزه. 304 [175]

نیت... 304 [176]

چیزهایی که روزه را باطل می کند. 308 [177]

1_ خوردن و آشامیدن.. 308 [178]

2_ جماع. 310 [179]

3_ استمناء 310 [180]

4_ دروغ بستن به خدا و پیغمبر. 311 [181]

5_ رساندن غبار به حلق.. 312 [182]

6_ فرو بردن سر در آب... 313 [183]

7_ باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح.. 314 [184]

8_ عماله کردن.. 318 [185]

9_ قی کردن.. 318 [186]

احکام چیزهایی که روزه را باطل می کند. 319 [187]

آنچه برای روزه دار مکروه است. 320 [188]

جایی که قضاء و کفاره واجب است. 320 [189]

کفاره روزه. 321 [190]

جاهایی که فقط قضای روزه واجب است. 325 [191]

احکام روزهی قضاء 327 [192]

احکام روزهی مسافر. 330 [193]

کسانی که روزه بر آنها واجب نیست... 332 [194]

راه ثابت شدن اول ماه. 333 [195]

روزه های حرام و مکروه. 335 [196]

روزه های مستحب... 336 [197]

مواردی که مستحب است انسان از کارهایی که روزه را باطل می کند خودداری نماید. 337 [198]

اعتکاف... 339 [199]

احکام اعتکاف... 342 [200]

احکام خمس.... 345 [201]

1_ منفعت کسب... 345 [202]

2_ معدن.. 352 [203]

3. گنج.. 354 [204]

4. مال حلال مخلوط به حرام. 355 [205]

5. جواهری که به واسطهی فرو رفتن در دریا به دست می آید. 356 [206]

6. غنیمت... 357 [207]

7. زمینی که کافر از مسلمان بخرد. 357 [208]

مصرف خمس.... 358 [209]

احکام زکات... 362 [210]

شرایط واجب شدن زکات... 362 [211]

زکات گندم و جو و خرما و کشمش.... 364 [212]

نصاب طلا.. 369 [213]

نصاب نقره. 369 [214]

زکاة شتر و گاو و گوسفند. 371 [215]

نصاب شتر. 372 [216]

نصاب گاو. 373 [217]

نصاب گوسفند. 373 [218]

مصرف زکات... 375 [219]

شرائط کسانی که مستحق زکاتند. 379 [220]

نیت زکاة. 380 [221]

مسائل متفرقه زکاة. 381 [222]

زکاة فطره. 386 [223]

مصرف زکاة فطره. 389 [224]

مسائل متفرقه زکاة فطره. 391 [225]

احکام حج.. 393 [226]

احکام خرید و فروش.... 397 [227]

مستحبات خرید و فروش.... 397 [228]

معاملات مکروه. 398 [229]

معاملات حرام. 398 [230]

شرائط فروشنده و خریدار 404 [231]

شرائط جنس و عوض آن.. 406 [232]

صیغهی خرید و فروش.... 408 [233]

خرید و فروش میوه ها 408 [234]

نقد و نسیه. 409 [235]

معامله سلف و شرائط آن.. 410 [236]

احکام معاملهی سلف... 411 [237]

فروش طلا و نقره به طلا و نقره. 412 [238]

مواردی که خریدار یا فروشنده می تواند معامله را به هم بزند. 413 [239]

مسائل متفرقه خرید و فروش.... 417 [240]

احکام شفعه. 418 [241]

در چه چیزهایی شفعه ثابت است. 418 [242]

شروط شفعه. 419 [243]

چگونگی استفاده از حق شفعه. 421 [244]

احکام مضاربه. 424 [245]

احکام شرکت _ صلح _ اجاره _ جعاله _ مزارعه _ مساقات و مغارسه. 428 [246]

احکام شرکت... 428 [247]

احکام صلح.. 432 [248]

احکام اجاره. 435 [249]

شرایط مالی که آن را اجاره می دهند. 437 [250]

شرایط استفاده ای که مال را برای آن اجاره می دهند. 438 [251]

مسائل متفرقه اجاره. 439 [252]

احکام جعاله. 445 [253]

احکام مزارعه. 448 [254]

احکام مساقات و مغارسه. 452 [255]

کسانی که از تصرف مال خود ممنوعند. 455 [256]

احکام هبه (بخشیدن) 456 [257]

احکام وکالت _ قرض _ حواله _ رهن _ ضامن شدن _ کفالت _ ودیعه (امانت) _ عاریه. 459 [258]

احکام وکالت... 459 [259]

احکام قرض..... 462 [260]

احکام حواله دادن.. 465 [261]

احکام رهن.. 468 [262]

احکام ضامن شدن.. 470 [263]

احکام کفالت... 473 [264]

احکام ودیعه (امانت) 475 [265]

احکام عاریه. 479 [266]

احکام نکاح (تزویج) 482 [267]

احکام عقد. 482 [268]

دستور خواندن عقد. 483 [269]

شرایط عقد. 484 [270]

عیب هایی که به واسطهی آنها می شود عقد را به هم زد. 486 [271]

عده ای از زن ها که تزویج آنان حرام است. 487 [272]

احکام عقد دائم.. 491 [273]

متعه (تزویج موقت) 493 [274]

احکام نگاه کردن.. 494 [275]

مسائل متفرقه زناشویی.. 496 [276]

احکام شیر دادن.. 499 [277]

شرائط شیر دادنی که علت محرم شدن است. 501 [278]

آداب شیر دادن.. 504 [279]

مسائل متفرقه شیر دادن.. 504 [280]

احکام طلاق.. 507 [281]

عدهی طلاق.. 509 [282]

عدهی زنی که شوهرش مرده. 510 [283]

طلاق بائن و طلاق رجعی.. 511 [284]

احکام رجوع کردن.. 512 [285]

طلاق خلع. 513 [286]

طلاق مبارات... 513 [287]

احکام متفرقه طلاق.. 514 [288]

احکام غصب... 516 [289]

احکام مالی که انسان آن را پیدا می کند. 520 [290]

احکام سر بریدن و شکار کردن حیوانات... 523 [291]

دستور سر بریدن حیوانات... 524 [292]

شرائط سر بریدن حیوان.. 525 [293]

دستور کشتن شتر. 526 [294]

چیزهائی که موقع سر بریدن حیوانات مستحب است. 527 [295]

چیزهائی که در کشتن حیوانات مکروه است... 528 [296]

احکام شکار کردن با اسلحه. 528 [297]

شکار کردن با سگ شکاری... 530 [298]

صید ماهی و ملخ.. 532 [299]

احکام خوردنی ها و آشامیدنی ها 534 [300]

آداب غذا خوردن.. 537 [301]

چیزهائی که در غذا خوردن مذموم است... 538 [302]

آداب آشامیدن.. 538 [303]

چیزهائی که در آشامیدن مذموم است. 539 [304]

احکام نذر و عهد، قسم، وقف، وصیت... 540 [305]

احکام نذر و قسم.. 540 [306]

احکام عهد. 544 [307]

احکام قسم خوردن.. 545 [308]

احکام وقف... 548 [309]

احکام وصیت... 552 [310]

احکام ارث... 559 [311]

ارث دستهی اول.. 560 [312]

ارث دستهی دوم. 562 [313]

ارث دستهی سوم. 567 [314]

مسائل متفرقه ارث... 572 [315]

حدود و دیات... 574 [316]

حدی که برای بعضی از گناهان معین شده است. 574 [317]

احکام دیه. 576 [318]

مسائل متفرقه. 581 [319]

پاره ای احکام معاملات پولی.. 584 [320]

سفته و سرقفلی.. 584 [321]

احکام سرقفلی.. 588 [322]

احکام تشریح و تلقیح و نماز در مسافرت هوایی.. 591 [323]

تلقیح مصنوعی.. 592 [324]

احکام نماز در مسافرت های هوایی.. 593 [325]

ص:594

5_ خون.. 23 [1]

6و7_ سگ و خوک... 24 [2]

8_ کافر. 24 [3]

9_ شراب... 25 [4]

10_ فقّاع. 25 [5]

راه ثابت شدن نجاست... 26 [6]

چیز پاک چگونه نجس می شود؟. 27 [7]

احکام نجاسات... 29 [8]

مطهّرات... 32 [9]

1_ آب... 32 [10]

2_ زمین.. 38 [11]

3_ آفتاب... 39 [12]

4_ استحاله. 40 [13]

5_ انقلاب... 40 [14]

6_ انتقال.. 42 [15]

7_ اسلام. 42 [16]

8 _ تبعیّت... 43 [17]

9_ بر طرف شدن عین نجاست... 44 [18]

10_ استبراء حیوان نجاستخوار 45 [19]

11_ غائب شدن مسلمان.. 45 [20]

12_ رفتن خون متعارف... 46 [21]

احکام ظرف ها 47 [22]

وضوء 49 [23]

وضوی ارتماسی.. 53 [24]

خواندن دعاهایی که موقع وضو گرفتن مستحبّ است. 53 [25]

شرائط صحّت وضوء 54 [26]

احکام وضوء 61 [27]

چیزهایی که باید برای آنها وضوء گرفت. 64 [28]

چیزهایی که وضوء را باطل می کند. 65 [29]

احکام وضوی جبیره ای... 65 [30]

غسل های واجب... 70 [31]

ص:595

احکام جنابت... 70 [1]

چیزهایی که بر جنب حرام است. 72 [2]

چیزهایی که بر جنب مکروه است. 72 [3]

غسل جنابت... 73 [4]

غسل ترتیبی.. 73 [5]

غسل ارتماسی.. 74 [6]

احکام غسل کردن.. 75 [7]

استحاضه. 79 [8]

احکام استحاضه. 79 [9]

حیض..... 86 [10]

احکام حائض..... 89 [11]

اقسام زن های حایض..... 93 [12]

1_ صاحب عادت وقتیّه و عددیّه. 93 [13]

2_ صاحب عادت وقتیّه. 98 [14]

3_ صاحب عادت عددیّه. 99 [15]

4_ مضطربه. 100 [16]

5_ مبتدئه. 101 [17]

6_ ناسیه. 102 [18]

مسائل متفرّقه حیض..... 102 [19]

نفاس.... 104 [20]

غسل مسّ میّت... 107 [21]

احکام محتضر. 110 [22]

احکام بعد از مرگ... 111 [23]

وجوب غسل و کفن و نماز و دفن میّت... 111 [24]

کیفیّت غسل میّت... 113 [25]

احکام کفن میّت... 115 [26]

احکام حنوط.. 118 [27]

احکام نماز میّت... 119 [28]

دستور نماز میّت... 121 [29]

مستحبّات نماز میّت... 122 [30]

احکام دفن.. 123 [31]

ص:596

مستحبّات دفن.. 125 [1]

نماز وحشت... 129 [2]

نبش قبر. 129 [3]

غسل های مستحبّ... 131 [4]

تیمّم.. 134 [5]

اول از موارد تیمم.. 134 [6]

دوم از موارد تیمم.. 136 [7]

سوم از موارد تیمم.. 137 [8]

چهارم از موارد تیمم.. 138 [9]

پنجم از موارد تیمم.. 139 [10]

ششم از موارد تیمم.. 139 [11]

هفتم از موارد تیمم.. 139 [12]

چیزهایی که تیمم به آنها صحیح است. 140 [13]

دستور تیمم بدل از وضوء یا غسل.. 142 [14]

احکام تیمم.. 143 [15]

احکام نماز 148 [16]

نمازهای واجب... 149 [17]

نمازهای واجب شبانه روزی... 149 [18]

وقت نماز ظهر و عصر. 150 [19]

نماز جمعه و احکام آن.. 151 [20]

واجب شدن نماز جمعه چند شرط دارد: 151 [21]

صحیح بودن نماز جمعه چند شرط دارد: 152 [22]

وقت نماز مغرب و عشاء 155 [23]

وقت نماز صبح.. 156 [24]

احکام وقت نماز 156 [25]

نمازهایی که باید به ترتیب خوانده شود. 159 [26]

نمازهای مستحب... 161 [27]

وقت نافله های یومیه. 162 [28]

نماز غفیله. 163 [29]

احکام قبله. 164 [30]

ص:597

پوشانیدن بدن در نماز 166 [1]

شرائط لباس نمازگزار 167 [2]

مواری که لازم نیست بدن و لباس نماز گزار پاک باشد. 175 [3]

چیزهایی که در لباس نماز گزار مستحب است. 178 [4]

چیزهایی که در لباس نماز گزار مکروه است. 178 [5]

مکان نماز گزار 179 [6]

جاهایی که نماز در آنها مستحب است. 184 [7]

جاهایی که نماز خواندن در آنها مکروه است. 184 [8]

احکام مسجد. 185 [9]

اذان و اقامه. 188 [10]

ترجمه اذان و اقامه. 188 [11]

واجبات نماز 192 [12]

نیّت... 193 [13]

تکبیرة الاحرام. 194 [14]

قیام (ایستادن) 196 [15]

قرائت... 199 [16]

رکوع. 207 [17]

سجود. 210 [18]

چیزهایی که سجده بر آنها صحیح است. 215 [19]

مستحبات و مکروهات سجده. 217 [20]

سجده های واجب قرآن.. 218 [21]

تشهد. 220 [22]

سلام نماز 221 [23]

ترتیب... 221 [24]

موالات... 222 [25]

قنوت... 223 [26]

ترجمه نماز 224 [27]

1_ ترجمه سوره حمد. 224 [28]

2_ ترجمه سوره قل هو الله احد. 224 [29]

3_ ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهایی که بعد از آنها مستحب است. 225 [30]

4_ ترجمه قنوت... 225 [31]

5_ ترجمه تسبیحات اربع. 226 [32]

ص:598

6_ ترجمه تشهد و سلام کامل.. 226 [1]

تعقیب نماز 226 [2]

صلوات بر پیغمبر. 227 [3]

مبطلات نماز 227 [4]

چیزهایی که در نماز مکروه است... 233 [5]

مواردی که می شود نماز واجب را شکست... 234 [6]

شکیات نماز 235 [7]

شک های باطل کننده. 235 [8]

شک هایی که نباید به آنها اعتناء کرد. 236 [9]

1_ شک در چیزی که محل آن گذشته است... 236 [10]

2_ شک بعد از نماز 238 [11]

3_ شک بعد از وقت... 239 [12]

4_ کثیرالشک (کسی که زیاد شک می کند) 239 [13]

5_ شک امام و ماموم. 241 [14]

6_ شک در نماز مستحبی.. 241 [15]

شک های صحیح.. 242 [16]

دستور نماز احتیاط.. 246 [17]

سجده سهو. 250 [18]

دستور سجده سهو. 253 [19]

قضای سجده و تشهد فراموش شده. 253 [20]

کم و زیاد کردن اجزاء و شرائط نماز 255 [21]

نماز مسافر. 257 [22]

مسائل متفرقه. 272 [23]

نماز قضاء 275 [24]

نماز قضای پدر که بر پسر بزرگ تر واجب است... 279 [25]

نماز جماعت... 280 [26]

شرائط امام جماعت... 288 [27]

احکام جماعت... 289 [28]

وظیفهی امام و مأموم در نماز جماعت... 292 [29]

چیزهایی که در نماز جماعت مکروه است. 293 [30]

نماز آیات... 293 [31]

کیفیّت نماز آیات... 296 [32]

ص:599

نماز عید فطر و قربان.. 298 [1]

اجیر گرفتن برای نماز 300 [2]

احکام روزه. 304 [3]

نیت... 304 [4]

چیزهایی که روزه را باطل می کند. 308 [5]

1_ خوردن و آشامیدن.. 308 [6]

2_ جماع. 310 [7]

3_ استمناء 310 [8]

4_ دروغ بستن به خدا و پیغمبر. 311 [9]

5_ رساندن غبار به حلق.. 312 [10]

6_ فرو بردن سر در آب... 313 [11]

7_ باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح.. 314 [12]

8_ عماله کردن.. 318 [13]

9_ قی کردن.. 318 [14]

احکام چیزهایی که روزه را باطل می کند. 319 [15]

آنچه برای روزه دار مکروه است. 320 [16]

جایی که قضاء و کفاره واجب است. 320 [17]

کفاره روزه. 321 [18]

جاهایی که فقط قضای روزه واجب است. 325 [19]

احکام روزهی قضاء 327 [20]

احکام روزهی مسافر. 330 [21]

کسانی که روزه بر آنها واجب نیست... 332 [22]

راه ثابت شدن اول ماه. 333 [23]

روزه های حرام و مکروه. 335 [24]

روزه های مستحب... 336 [25]

مواردی که مستحب است انسان از کارهایی که روزه را باطل می کند خودداری نماید. 337 [26]

اعتکاف... 339 [27]

احکام اعتکاف... 342 [28]

احکام خمس.... 345 [29]

1_ منفعت کسب... 345 [30]

2_ معدن.. 352 [31]

ص:600

3. گنج.. 354 [1]

4. مال حلال مخلوط به حرام. 355 [2]

5. جواهری که به واسطهی فرو رفتن در دریا به دست می آید. 356 [3]

6. غنیمت... 357 [4]

7. زمینی که کافر از مسلمان بخرد. 357 [5]

مصرف خمس.... 358 [6]

احکام زکات... 362 [7]

شرایط واجب شدن زکات... 362 [8]

زکات گندم و جو و خرما و کشمش.... 364 [9]

نصاب طلا.. 369 [10]

نصاب نقره. 369 [11]

زکاة شتر و گاو و گوسفند. 371 [12]

نصاب شتر. 372 [13]

نصاب گاو. 373 [14]

نصاب گوسفند. 373 [15]

مصرف زکات... 375 [16]

شرائط کسانی که مستحق زکاتند. 379 [17]

نیت زکاة. 380 [18]

مسائل متفرقه زکاة. 381 [19]

زکاة فطره. 386 [20]

مصرف زکاة فطره. 389 [21]

مسائل متفرقه زکاة فطره. 391 [22]

احکام حج.. 393 [23]

احکام خرید و فروش.... 397 [24]

مستحبات خرید و فروش.... 397 [25]

معاملات مکروه. 398 [26]

معاملات حرام. 398 [27]

شرائط فروشنده و خریدار 404 [28]

شرائط جنس و عوض آن.. 406 [29]

صیغهی خرید و فروش.... 408 [30]

خرید و فروش میوه ها 408 [31]

ص:601

نقد و نسیه. 409 [1]

معامله سلف و شرائط آن.. 410 [2]

احکام معاملهی سلف... 411 [3]

فروش طلا و نقره به طلا و نقره. 412 [4]

مواردی که خریدار یا فروشنده می تواند معامله را به هم بزند. 413 [5]

مسائل متفرقه خرید و فروش.... 417 [6]

احکام شفعه. 418 [7]

در چه چیزهایی شفعه ثابت است. 418 [8]

شروط شفعه. 419 [9]

چگونگی استفاده از حق شفعه. 421 [10]

احکام مضاربه. 424 [11]

احکام شرکت _ صلح _ اجاره _ جعاله _ مزارعه _ مساقات و مغارسه. 428 [12]

احکام شرکت... 428 [13]

احکام صلح.. 432 [14]

احکام اجاره. 435 [15]

شرایط مالی که آن را اجاره می دهند. 437 [16]

شرایط استفاده ای که مال را برای آن اجاره می دهند. 438 [17]

مسائل متفرقه اجاره. 439 [18]

احکام جعاله. 445 [19]

احکام مزارعه. 448 [20]

احکام مساقات و مغارسه. 452 [21]

کسانی که از تصرف مال خود ممنوعند. 455 [22]

احکام هبه (بخشیدن) 456 [23]

احکام وکالت _ قرض _ حواله _ رهن _ ضامن شدن _ کفالت _ ودیعه (امانت) _ عاریه. 459 [24]

احکام وکالت... 459 [25]

احکام قرض..... 462 [26]

احکام حواله دادن.. 465 [27]

احکام رهن.. 468 [28]

احکام ضامن شدن.. 470 [29]

احکام کفالت... 473 [30]

احکام ودیعه (امانت) 475 [31]

ص:602

احکام عاریه. 479 [1]

احکام نکاح (تزویج) 482 [2]

احکام عقد. 482 [3]

دستور خواندن عقد. 483 [4]

شرایط عقد. 484 [5]

عیب هایی که به واسطهی آنها می شود عقد را به هم زد. 486 [6]

عده ای از زن ها که تزویج آنان حرام است. 487 [7]

احکام عقد دائم.. 491 [8]

متعه (تزویج موقت) 493 [9]

احکام نگاه کردن.. 494 [10]

مسائل متفرقه زناشویی.. 496 [11]

احکام شیر دادن.. 499 [12]

شرائط شیر دادنی که علت محرم شدن است. 501 [13]

آداب شیر دادن.. 504 [14]

مسائل متفرقه شیر دادن.. 504 [15]

احکام طلاق.. 507 [16]

عدهی طلاق.. 509 [17]

عدهی زنی که شوهرش مرده. 510 [18]

طلاق بائن و طلاق رجعی.. 511 [19]

احکام رجوع کردن.. 512 [20]

طلاق خلع. 513 [21]

طلاق مبارات... 513 [22]

احکام متفرقه طلاق.. 514 [23]

احکام غصب... 516 [24]

احکام مالی که انسان آن را پیدا می کند. 520 [25]

احکام سر بریدن و شکار کردن حیوانات... 523 [26]

دستور سر بریدن حیوانات... 524 [27]

شرائط سر بریدن حیوان.. 525 [28]

دستور کشتن شتر. 526 [29]

ص:603

چیزهائی که موقع سر بریدن حیوانات مستحب است. 527 [1]

چیزهائی که در کشتن حیوانات مکروه است... 528 [2]

احکام شکار کردن با اسلحه. 528 [3]

شکار کردن با سگ شکاری... 530 [4]

صید ماهی و ملخ.. 532 [5]

احکام خوردنی ها و آشامیدنی ها 534 [6]

آداب غذا خوردن.. 537 [7]

چیزهائی که در غذا خوردن مذموم است... 538 [8]

آداب آشامیدن.. 538 [9]

چیزهائی که در آشامیدن مذموم است. 539 [10]

احکام نذر و عهد، قسم، وقف، وصیت... 540 [11]

احکام نذر و قسم.. 540 [12]

احکام عهد. 544 [13]

احکام قسم خوردن.. 545 [14]

احکام وقف... 548 [15]

احکام وصیت... 552 [16]

احکام ارث... 559 [17]

ارث دستهی اول.. 560 [18]

ارث دستهی دوم. 562 [19]

ارث دستهی سوم. 567 [20]

مسائل متفرقه ارث... 572 [21]

حدود و دیات... 574 [22]

حدی که برای بعضی از گناهان معین شده است. 574 [23]

احکام دیه. 576 [24]

مسائل متفرقه. 581 [25]

پاره ای احکام معاملات پولی.. 584 [26]

سفته و سرقفلی.. 584 [27]

احکام سرقفلی.. 588 [28]

احکام تشریح و تلقیح و نماز در مسافرت هوایی.. 591 [29]

تلقیح مصنوعی.. 592 [30]

احکام نماز در مسافرت های هوایی.. 593 [31]

ص:604

احکام تقلید. 5 [1]

احکام طهارت... 9 [2]

آب مطلق و مضاف... 9 [3]

1_ آب کرّ. 9 [4]

2_ آب قلیل.. 11 [5]

3_ آب جاری... 11 [6]

4_ آب باران.. 13 [7]

5_ آب چاه. 14 [8]

احکام آب ها 14 [9]

احکام تخلّی.. 16 [10]

استبراء 18 [11]

مستحبّات و مکروهات تخلّی.. 19 [12]

نجاسات... 21 [13]

1و2_ بول و غائط.. 21 [14]

3_ منی.. 21 [15]

4_ مردار 22 [16]

5_ خون.. 23 [17]

6و7_ سگ و خوک... 24 [18]

8_ کافر. 24 [19]

9_ شراب... 25 [20]

10_ فقّاع. 25 [21]

راه ثابت شدن نجاست... 26 [22]

چیز پاک چگونه نجس می شود؟. 27 [23]

احکام نجاسات... 29 [24]

مطهّرات... 32 [25]

1_ آب... 32 [26]

2_ زمین.. 38 [27]

3_ آفتاب... 39 [28]

4_ استحاله. 40 [29]

5_ انقلاب... 40 [30]

6_ انتقال.. 42 [31]

7_ اسلام. 42 [32]

8 _ تبعیّت... 43 [33]

9_ بر طرف شدن عین نجاست... 44 [34]

10_ استبراء حیوان نجاستخوار 45 [35]

11_ غائب شدن مسلمان.. 45 [36]

12_ رفتن خون متعارف... 46 [37]

احکام ظرف ها 47 [38]

وضوء 49 [39]

وضوی ارتماسی.. 53 [40]

خواندن دعاهایی که موقع وضو گرفتن مستحبّ است. 53 [41]

شرائط صحّت وضوء 54 [42]

احکام وضوء 61 [43]

چیزهایی که باید برای آنها وضوء گرفت. 64 [44]

چیزهایی که وضوء را باطل می کند. 65 [45]

احکام وضوی جبیره ای... 65 [46]

غسل های واجب... 70 [47]

احکام جنابت... 70 [48]

چیزهایی که بر جنب حرام است. 72 [49]

چیزهایی که بر جنب مکروه است. 72 [50]

غسل جنابت... 73 [51]

غسل ترتیبی.. 73 [52]

غسل ارتماسی.. 74 [53]

احکام غسل کردن.. 75 [54]

استحاضه. 79 [55]

احکام استحاضه. 79 [56]

حیض..... 86 [57]

احکام حائض..... 89 [58]

اقسام زن های حایض..... 93 [59]

1_ صاحب عادت وقتیّه و عددیّه. 93 [60]

2_ صاحب عادت وقتیّه. 98 [61]

3_ صاحب عادت عددیّه. 99 [62]

4_ مضطربه. 100 [63]

5_ مبتدئه. 101 [64]

6_ ناسیه. 102 [65]

مسائل متفرّقه حیض..... 102 [66]

نفاس.... 104 [67]

غسل مسّ میّت... 107 [68]

احکام محتضر. 110 [69]

احکام بعد از مرگ... 111 [70]

وجوب غسل و کفن و نماز و دفن میّت... 111 [71]

کیفیّت غسل میّت... 113 [72]

احکام کفن میّت... 115 [73]

احکام حنوط.. 118 [74]

احکام نماز میّت... 119 [75]

دستور نماز میّت... 121 [76]

مستحبّات نماز میّت... 122 [77]

احکام دفن.. 123 [78]

مستحبّات دفن.. 125 [79]

نماز وحشت... 129 [80]

نبش قبر. 129 [81]

غسل های مستحبّ... 131 [82]

تیمّم.. 134 [83]

اول از موارد تیمم.. 134 [84]

دوم از موارد تیمم.. 136 [85]

سوم از موارد تیمم.. 137 [86]

چهارم از موارد تیمم.. 138 [87]

پنجم از موارد تیمم.. 139 [88]

ششم از موارد تیمم.. 139 [89]

هفتم از موارد تیمم.. 139 [90]

چیزهایی که تیمم به آنها صحیح است. 140 [91]

دستور تیمم بدل از وضوء یا غسل.. 142 [92]

احکام تیمم.. 143 [93]

احکام نماز 148 [94]

نمازهای واجب... 149 [95]

نمازهای واجب شبانه روزی... 149 [96]

وقت نماز ظهر و عصر. 150 [97]

نماز جمعه و احکام آن.. 151 [98]

واجب شدن نماز جمعه چند شرط دارد: 151 [99]

صحیح بودن نماز جمعه چند شرط دارد: 152 [100]

وقت نماز مغرب و عشاء 155 [101]

وقت نماز صبح.. 156 [102]

احکام وقت نماز 156 [103]

نمازهایی که باید به ترتیب خوانده شود. 159 [104]

نمازهای مستحب... 161 [105]

وقت نافله های یومیه. 162 [106]

نماز غفیله. 163 [107]

احکام قبله. 164 [108]

پوشانیدن بدن در نماز 166 [109]

شرائط لباس نمازگزار 167 [110]

مواری که لازم نیست بدن و لباس نماز گزار پاک باشد. 175 [111]

چیزهایی که در لباس نماز گزار مستحب است. 178 [112]

چیزهایی که در لباس نماز گزار مکروه است. 178 [113]

مکان نماز گزار 179 [114]

جاهایی که نماز در آنها مستحب است. 184 [115]

جاهایی که نماز خواندن در آنها مکروه است. 184 [116]

احکام مسجد. 185 [117]

اذان و اقامه. 188 [118]

ترجمه اذان و اقامه. 188 [119]

واجبات نماز 192 [120]

نیّت... 193 [121]

تکبیرة الاحرام. 194 [122]

قیام (ایستادن) 196 [123]

قرائت... 199 [124]

رکوع. 207 [125]

سجود. 210 [126]

چیزهایی که سجده بر آنها صحیح است. 215 [127]

مستحبات و مکروهات سجده. 217 [128]

سجده های واجب قرآن.. 218 [129]

تشهد. 220 [130]

سلام نماز 221 [131]

ترتیب... 221 [132]

موالات... 222 [133]

قنوت... 223 [134]

ترجمه نماز 224 [135]

1_ ترجمه سوره حمد. 224 [136]

2_ ترجمه سوره قل هو الله احد. 224 [137]

3_ ترجمه ذکر رکوع و سجود و ذکرهایی که بعد از آنها مستحب است. 225 [138]

4_ ترجمه قنوت... 225 [139]

5_ ترجمه تسبیحات اربع. 226 [140]

6_ ترجمه تشهد و سلام کامل.. 226 [141]

تعقیب نماز 226 [142]

صلوات بر پیغمبر. 227 [143]

مبطلات نماز 227 [144]

چیزهایی که در نماز مکروه است... 233 [145]

مواردی که می شود نماز واجب را شکست... 234 [146]

شکیات نماز 235 [147]

شک های باطل کننده. 235 [148]

شک هایی که نباید به آنها اعتناء کرد. 236 [149]

1_ شک در چیزی که محل آن گذشته است... 236 [150]

2_ شک بعد از نماز 238 [151]

3_ شک بعد از وقت... 239 [152]

4_ کثیرالشک (کسی که زیاد شک می کند) 239 [153]

5_ شک امام و ماموم. 241 [154]

6_ شک در نماز مستحبی.. 241 [155]

شک های صحیح.. 242 [156]

دستور نماز احتیاط.. 246 [157]

سجده سهو. 250 [158]

دستور سجده سهو. 253 [159]

قضای سجده و تشهد فراموش شده. 253 [160]

کم و زیاد کردن اجزاء و شرائط نماز 255 [161]

نماز مسافر. 257 [162]

مسائل متفرقه. 272 [163]

نماز قضاء 275 [164]

نماز قضای پدر که بر پسر بزرگ تر واجب است... 279 [165]

نماز جماعت... 280 [166]

شرائط امام جماعت... 288 [167]

احکام جماعت... 289 [168]

وظیفهی امام و مأموم در نماز جماعت... 292 [169]

چیزهایی که در نماز جماعت مکروه است. 293 [170]

نماز آیات... 293 [171]

کیفیّت نماز آیات... 296 [172]

نماز عید فطر و قربان.. 298 [173]

اجیر گرفتن برای نماز 300 [174]

احکام روزه. 304 [175]

نیت... 304 [176]

چیزهایی که روزه را باطل می کند. 308 [177]

1_ خوردن و آشامیدن.. 308 [178]

2_ جماع. 310 [179]

3_ استمناء 310 [180]

4_ دروغ بستن به خدا و پیغمبر. 311 [181]

5_ رساندن غبار به حلق.. 312 [182]

6_ فرو بردن سر در آب... 313 [183]

7_ باقی ماندن بر جنابت و حیض و نفاس تا اذان صبح.. 314 [184]

8_ عماله کردن.. 318 [185]

9_ قی کردن.. 318 [186]

احکام چیزهایی که روزه را باطل می کند. 319 [187]

آنچه برای روزه دار مکروه است. 320 [188]

جایی که قضاء و کفاره واجب است. 320 [189]

کفاره روزه. 321 [190]

جاهایی که فقط قضای روزه واجب است. 325 [191]

احکام روزهی قضاء 327 [192]

احکام روزهی مسافر. 330 [193]

کسانی که روزه بر آنها واجب نیست... 332 [194]

راه ثابت شدن اول ماه. 333 [195]

روزه های حرام و مکروه. 335 [196]

روزه های مستحب... 336 [197]

مواردی که مستحب است انسان از کارهایی که روزه را باطل می کند خودداری نماید. 337 [198]

اعتکاف... 339 [199]

احکام اعتکاف... 342 [200]

احکام خمس.... 345 [201]

1_ منفعت کسب... 345 [202]

2_ معدن.. 352 [203]

3. گنج.. 354 [204]

4. مال حلال مخلوط به حرام. 355 [205]

5. جواهری که به واسطهی فرو رفتن در دریا به دست می آید. 356 [206]

6. غنیمت... 357 [207]

7. زمینی که کافر از مسلمان بخرد. 357 [208]

مصرف خمس.... 358 [209]

احکام زکات... 362 [210]

شرایط واجب شدن زکات... 362 [211]

زکات گندم و جو و خرما و کشمش.... 364 [212]

نصاب طلا.. 369 [213]

نصاب نقره. 369 [214]

زکاة شتر و گاو و گوسفند. 371 [215]

نصاب شتر. 372 [216]

نصاب گاو. 373 [217]

نصاب گوسفند. 373 [218]

مصرف زکات... 375 [219]

شرائط کسانی که مستحق زکاتند. 379 [220]

نیت زکاة. 380 [221]

مسائل متفرقه زکاة. 381 [222]

زکاة فطره. 386 [223]

مصرف زکاة فطره. 389 [224]

مسائل متفرقه زکاة فطره. 391 [225]

احکام حج.. 393 [226]

احکام خرید و فروش.... 397 [227]

مستحبات خرید و فروش.... 397 [228]

معاملات مکروه. 398 [229]

معاملات حرام. 398 [230]

شرائط فروشنده و خریدار 404 [231]

شرائط جنس و عوض آن.. 406 [232]

صیغهی خرید و فروش.... 408 [233]

خرید و فروش میوه ها 408 [234]

نقد و نسیه. 409 [235]

معامله سلف و شرائط آن.. 410 [236]

احکام معاملهی سلف... 411 [237]

فروش طلا و نقره به طلا و نقره. 412 [238]

مواردی که خریدار یا فروشنده می تواند معامله را به هم بزند. 413 [239]

مسائل متفرقه خرید و فروش.... 417 [240]

احکام شفعه. 418 [241]

در چه چیزهایی شفعه ثابت است. 418 [242]

شروط شفعه. 419 [243]

چگونگی استفاده از حق شفعه. 421 [244]

احکام مضاربه. 424 [245]

احکام شرکت _ صلح _ اجاره _ جعاله _ مزارعه _ مساقات و مغارسه. 428 [246]

احکام شرکت... 428 [247]

احکام صلح.. 432 [248]

احکام اجاره. 435 [249]

شرایط مالی که آن را اجاره می دهند. 437 [250]

شرایط استفاده ای که مال را برای آن اجاره می دهند. 438 [251]

مسائل متفرقه اجاره. 439 [252]

احکام جعاله. 445 [253]

احکام مزارعه. 448 [254]

احکام مساقات و مغارسه. 452 [255]

کسانی که از تصرف مال خود ممنوعند. 455 [256]

احکام هبه (بخشیدن) 456 [257]

احکام وکالت _ قرض _ حواله _ رهن _ ضامن شدن _ کفالت _ ودیعه (امانت) _ عاریه. 459 [258]

احکام وکالت... 459 [259]

احکام قرض..... 462 [260]

احکام حواله دادن.. 465 [261]

احکام رهن.. 468 [262]

احکام ضامن شدن.. 470 [263]

احکام کفالت... 473 [264]

احکام ودیعه (امانت) 475 [265]

احکام عاریه. 479 [266]

احکام نکاح (تزویج) 482 [267]

احکام عقد. 482 [268]

دستور خواندن عقد. 483 [269]

شرایط عقد. 484 [270]

عیب هایی که به واسطهی آنها می شود عقد را به هم زد. 486 [271]

عده ای از زن ها که تزویج آنان حرام است. 487 [272]

احکام عقد دائم.. 491 [273]

متعه (تزویج موقت) 493 [274]

احکام نگاه کردن.. 494 [275]

مسائل متفرقه زناشویی.. 496 [276]

احکام شیر دادن.. 499 [277]

شرائط شیر دادنی که علت محرم شدن است. 501 [278]

آداب شیر دادن.. 504 [279]

مسائل متفرقه شیر دادن.. 504 [280]

احکام طلاق.. 507 [281]

عدهی طلاق.. 509 [282]

عدهی زنی که شوهرش مرده. 510 [283]

طلاق بائن و طلاق رجعی.. 511 [284]

احکام رجوع کردن.. 512 [285]

طلاق خلع. 513 [286]

طلاق مبارات... 513 [287]

احکام متفرقه طلاق.. 514 [288]

احکام غصب... 516 [289]

احکام مالی که انسان آن را پیدا می کند. 520 [290]

احکام سر بریدن و شکار کردن حیوانات... 523 [291]

دستور سر بریدن حیوانات... 524 [292]

شرائط سر بریدن حیوان.. 525 [293]

دستور کشتن شتر. 526 [294]

چیزهائی که موقع سر بریدن حیوانات مستحب است. 527 [295]

چیزهائی که در کشتن حیوانات مکروه است... 528 [296]

احکام شکار کردن با اسلحه. 528 [297]

شکار کردن با سگ شکاری... 530 [298]

صید ماهی و ملخ.. 532 [299]

احکام خوردنی ها و آشامیدنی ها 534 [300]

آداب غذا خوردن.. 537 [301]

چیزهائی که در غذا خوردن مذموم است... 538 [302]

آداب آشامیدن.. 538 [303]

چیزهائی که در آشامیدن مذموم است. 539 [304]

احکام نذر و عهد، قسم، وقف، وصیت... 540 [305]

احکام نذر و قسم.. 540 [306]

احکام عهد. 544 [307]

احکام قسم خوردن.. 545 [308]

احکام وقف... 548 [309]

احکام وصیت... 552 [310]

احکام ارث... 559 [311]

ارث دستهی اول.. 560 [312]

ارث دستهی دوم. 562 [313]

ارث دستهی سوم. 567 [314]

مسائل متفرقه ارث... 572 [315]

حدود و دیات... 574 [316]

حدی که برای بعضی از گناهان معین شده است. 574 [317]

احکام دیه. 576 [318]

مسائل متفرقه. 581 [319]

پاره ای احکام معاملات پولی.. 584 [320]

سفته و سرقفلی.. 584 [321]

احکام سرقفلی.. 588 [322]

احکام تشریح و تلقیح و نماز در مسافرت هوایی.. 591 [323]

تلقیح مصنوعی.. 592 [324]

احکام نماز در مسافرت های هوایی.. 593 [325]

ص:605

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109